Monthly Archives: آوریل 2024

16آوریل/24

گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص – در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳)

سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.

بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

 

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن

ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)

 

آثار حُسن ظنّ

اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶)

و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷)

انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.

یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸)

ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟

وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

 

آثار سوءظن

سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)

از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲)

زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴)

این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵)

چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶)

این‌گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.

اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

 

درمان سوءظن

الف) تقویت ایمان

همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

 

ب) تفکّر

تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:

گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)

سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)

بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)

بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)

و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

 

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)

معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

 

د) پرهیز از تحقّق سوءظن

مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴)

انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

 

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶)

همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند.

این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

 

و) عبرت گرفتن

کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

 

ی) مشاوره

گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

 

پرهیز از ایجاد سوءظن

همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷)

اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…

مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

 

*پرسش‌های شما

شکّاکیت همسر

همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

 

ریشه‌یابی شکّاکیت

شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

 

الف) رفتارهای خود انسان

گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

 

ب) رفتارهای دیگران

گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.

ج) رفتارهای متقابل

برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

 

د) برداشت‌های اشتباه

برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.

در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

 

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک

بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.

برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

 

در جریان گذاشتن همسر

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

 

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز

به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

 

پاورقی‌ها:

۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫

۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)

۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)

۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)

۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).

۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد»

۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).

۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).

۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).

۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).

۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).

۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).

۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).

۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).

۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).

۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).

۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫

۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).

۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).

۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).

۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).

۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫

۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫

۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).

۲۶- گام دوم از جلد دوم.

۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).

۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

16آوریل/24

ادامه‌ی توطئه‌های فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان تا اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور به دستور صدام! – سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع زمستان ۱۳۶۸

اشاره:

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراضات مردمی در ایران به این اشغالگری یکی از رخدادهای مهم دی ماه ۱۳۶۸ بود.

پیام مهم رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس و تأکید ایشان مبنی بر اینکه «خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد.» از دیگر رخدادهای مهم زمستان ۱۳۶۸ می‌باشد که در این مختصر به آن خواهیم پرداخت.

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور انگلیس، به دستور صدام از دیگر خبرهای مهمی است که در اسفند ماه ۱۳۶۸ رخ داد و به این واقعه به اختصار در این‌شماره اشاره می‌گردد:

 

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراض مردم ایران

در تاریخ ۲۰ دسامبر سال ۱۹۸۹ (۲۹ آذر ۱۳۶۸) نیروهاى اعزامى جورج بوش (پدر) رئیس جمهورى وقت آمریکا مرکب از ۹ هزار و پانصد نفر با کمک ۱۲ هزار تن از نظامیان آمریکایى مستقر در منطقه‌ی کانال پاناما حمله‌ی نظامى خود را به واحدهاى ژنرال مانوئل نوریه گا رئیس دولت پاناما آغاز و این کشور را اشغال کردند.

نور‌یگا پیش از اینکه تفنگداران دریایی آمریکا به مقر او برسند آنجا را ترک کرده و به سفارت واتیکان پناهنده شد. چند روز محاصره‌ی سفارت ادامه داشت که نور‌یگا بیرون آمده و تسلیم شد. او را با دستبند به آمریکا بردند و در یک دادگاه فدرال به ۴۰ سال زندان محکوم شد که دادگاه بعدی مجازات او را به ۳۰ سال کاهش داد و قرار بود در سال ۲۰۰۷ با استفاده از آزادی مشروط رها شود که دولت فرانسه تقاضای استرداد او را کرد. این امر بهانه قرارگرفت که دولت آمریکا اورا در بازداشت نگه دارد.

اشغال پاناما توسط آمریکا اعتراض‌های شدیدی را در اقصی نقاط جهان به همراه داشت که ایران نیز از این مسئله استثناء نبود.

انتصاب فرمانده‌ی بسیج و دادستان دادگاه روحانیت

۱۲ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا آقای علیرضا افشار به فرماندهی نیروهای مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.

۱۳دی ماه این سال نیز طی حکمی از سوی رهبر معظم انقلاب، حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری به عنوان دادستان دادگاه روحانیت منصوب شد.

 

کرباسچی شهردار تهران شد

۱۳ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی عبدالله نوری وزیر کشور غلامحسین کرباسچی به سمت شهردار تهران منصوب شد.

روزنامه‌ی «اطلاعات» در این زمینه در شماره‌ی ۱۴ دی نوشت: به دنبال استعفای مهندس طباطبایی از سمت سرپرستی شهرداری تهران، آقای غلامحسین کرباسچی استاندار سابق اصفهان طی حکمی از سوی حجت‌الاسلام نوری وزیر کشور به عنوان شهردار تهران منصوب شد.(۱)

 

ولایت فقیه نقطه‌ی درخشان نظام

۱۸ دی ۱۳۶۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در پیامی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی ولایت فقیه را نقطه‌ی درخشان نظام و تحقق آن را یادگار ارزنده و فراموش نشدنی امام خمینی(ره) دانستند. ایشان در این پیام تأکید کردند مردم ما در طول یازده سال اخیر وفاداری و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند.

در این پیام آمده بود: اصل ولایت فقیه و پیوستن همه‌ی راه‌هاى اصلى نظام به مرکز ولایت، نقطه‌ی درخشان نظام اسلامى، و تحقّق آن، یادگار ارزنده و فراموش‌نشدنى حضرت امام خمینى (قدّس سرّه) است. مردم ما در طول یازده سال اخیر، وفادارى و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند و امام عظیم‌الشّأن ما خود بزرگ‌ترین مدافع و سرسخت‌ترین پشتیبان این اصل و پذیراى جدّى همه‌ی آثار و لوازم آن بود. این اصل، همان ذخیره‌ی پایان‌ناپذیرى است که باید مشکلات نظام جمهورى اسلامى را در حسّاس‌ترین لحظات و خطرناک‌ترین گردنه‌هاى مسیر پُرخطر جمهورى اسلامى حل کند و گره‌هاى ناگشودنى را بگشاید. دفاع غیورانه‌ی امام عزیز از مسئله‌ی ولایت و رهبرى ‌- که بی‌گمان تصدّى رهبرى به‌وسیله‌ی خود آن بزرگوار، کمترین تأثیرى در آن نداشت ‌- ناشى از درک و ایمان عمیق به همین حقیقت بود و امروز اینجانب به پیروى از آن بزرگوار، با همه‌ی وجود و توان از این اصل و لوازم آن دفاع خواهم کرد و به کمک الهى به تکلیف خود در همه‌ی موارد عمل خواهم کرد.

در ادامه این پیام تاکید شده بود: خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد. البتّه امروز بحمدا‌لله‌ و توفیقه، کلّیّه‌ی آحاد و گروه‌هاى خطّ امام، ملتزم به تبعیّت از رهبرى می‌باشند و امید است که زمینه براى رمى افراد و گروه‌ها به عدم التزام به آن، هرگز فراهم نگردد. خداوند همه‌ی ما را مشمول هدایت و کمک خود فرماید و پنجه‌ی قدرتمند ملّت مسلمان و انقلابى ما را بر دست خیانتکار دشمنان پیروز گرداند. انّه سمیع مجیب.

 

تظاهرات علیه بدحجابی در تهران

۲۲ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از زنان کشورمان تحت عنوان «طلایه‌داران عفاف» تظاهرات بزرگی را در تهران و شهرستانها علیه بدحجابی و فرهنگ مبتذل غرب به راه انداختند.

روزنامه‌ی «کیهان» در شماره‌ی ۲۳ دی در این زمینه نوشت: جمع کثیری از بانوان متعهد تهران صبح دیروز با انجام راهپیمایی از سه منطقه تهران به سمت محل برگزاری نماز جمعه حمایت همه جانبه‌ی خود را از مبارزه قاطع علیه هر گونه فساد و بدحجابی در کشور اعلام داشتند.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در این راهپیمایی که از سوی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ترتیب داده شده بود اقشار مختلف بانوان تهرانی و همچنین تعدادی از بانوان تبعه کشورهای خارجی مقیم تهران نیز شرکت داشتند.

راهپیمایان با شعارهای «خامنه‌ای رهبر مسلمین است- اطاعتش واجب و رکن دین است»، «زنان با عفت ایران زمین- رهبرشان فاطمه باشد یقین» و نیز «مسئله حجاب حکم دین است- فریضه زنان مسلمین است» و «مرگ بر آمریکا» پس از طی چند خیابان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر حمایت مجدد از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و محکومیت بدحجابی و فساد در دست داشتند در دانشگاه تهران حضور یافتند و با قرائت قطعنامه‌ای که در ۹ ماده تنظیم شده بود توطئه‌ی فرهنگی استکبار جهانی در ترویج فساد و بی بند و باری را محکوم کردند.(۲)

 

سرکوب مسلمانان آذربایجان توسط شوروی و هشدار رهبر معظم انقلاب

۲۴ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی در مناطق مرزی جلفا و پلدشت به مدت ۵ ساعت در کنار رود ارس اجتماع کرده و به سر دادن شعارهای اسلامی الله اکبر، لااله‌الاالله و نوحه‌خوانی و سینه‌زنی پرداختند.

۲۶ دی ماه این سال، در پی اعلام حالت فوق‌العاده در چند نقطه جمهوری آذربایجان از جمله نقاط مرزی این جمهوری با ایران از طرف حکومت مسکو، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دولت شوروی را به پرهیز از برخورد نادرست با احساسات اسلامی مسلمانان آن کشور توصیه کردند.

رهبر معظم انقلاب در این روز ضمن دیدار با جمع کثیری از بانوان ابراز احساسات اسلامی از سوی مسلمانان آذربایجان شوروی را ستودند و ضمن تأکید بر جاذبه‌ی این احساسات برای یک میلیارد مسلمان جهان رهبران شوروی را به پرهیز از برخوردهای خشن، ناشیانه و نادرست با مسلمانان این کشور توصیه کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به این مطلب که انگیزه حرکت و احساسات مسلمان آذربایجان شوروی به هیچ‌وجه قومی و ملی‌گرایی نیست فرمودند: «اسلام خاموش شدنی نبوده و نخواهد بود. اسلام متجاوز و ظالم نیست و امر به عدل و انصاف می‌کند لذا رعایت عدل و انصاف تنها راه برخورد با مسلمانان در هر نقطه‌ای از جهان است.»(۳)

۲۹ دی ماه این سال هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی با عبور از آبراه مرزی، در مراسم نماز جمعه منطقه مغان شرکت کردند.

۳۰ دی ماه نیز هزاران نفر از مردم شهرهای لنکران، آستارای شوروی و خلیل‌آباد جمهوری آذربایجان با از میان برداشتن موانع مرزی در حالی که شعارهای اسلامی سر می‌دادند از پل ارتباطی گمرک آستارا گذشته و وارد شهر مرزی آستارای ایران شدند.

 

ادامه‌ی توطئه‌ی فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان و واکنش ایران

۲۸ بهمن ۱۳۶۸، ۲۴۸ نفر از نمایندگان مجلس عوام انگلیس طی بیانیه‌ای خواستار اخراج جمهوری اسلامی ایران از سازمان ملل و جایگزینی نمایندگان سازمان مجاهدین خلق در آن سازمان شدند.

۳۰ بهمن این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ورود آخرین شماره هفته نامه آمریکایی «نیوزویک» به ایران را به دلیل چاپ مصاحبه‌ای با سلمان رشدی نویسنده‌ی کتاب «آیات شیطانی» ممنوع کرد. دولت پاکستان نیز ورود این شماره نشریه را به خاک خود ممنوع کرد.

یک اسفند این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد به دلیل توطئه‌های فرهنگی دولت انگلیس علیه جمهوری اسلامی ایران، دفتر نمایندگی بی بی سی در ایران را تعطیل کرده و از این پس خبرنگار این بنگاه حق فعالیت خبری را نخواهد داشت.

گفتنی‌است چهارم دی ماه این سال جمع زیادی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و کارکنان مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیه مشترکی علیه سیاست‌های ضد آزادی بیان در انگلیس اعتراض کردند و خواستار پایان دادن به سیاستهای خصمانه‌ی انگلیس علیه مسلمانان این کشور و آزادی سریع چهار دانشجوی ایرانی شدند.

 

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور لندن در عراق!

۲۴ اسفند ۱۳۶۸ فرزاد بازفت خبرنگار ایرانی روزنامه آبزرور لندن، به اتهام جاسوسی از یک قرارگاه نظامی در بغداد توسط رژیم صدام دستگیر و اعدام شد.

گرچه فرزاد بازفت یکی از خبرسازترین خبرنگاران در دهه‌های اخیر است، اما هنوز اطلاعات صددرصدی و تأیید شده‌ای از وی در دست نیست. برخی رسانه‌های غربی مانند گاردین، تلگراف، بی‌بی‌سی، نیویورک‌تایمز و… در خصوص او مطالبی را منتشر کرده‌اند و در مطالب خود نیز به اسناد مختلفی، استناد کرده‌اند.

کنجکاوی‌های بازفت ناشی از هر انگیزه‌ای که باشد، اما او را در جهت افشای موجودیت سلاح‌های کشتار جمعی در عراق رهنمون می‌کرد. برخی گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که وی جاسوس انگلیس و رژیم ‌صهیونیستی در عراق بود و تنها به جمع‌آوری آن دسته از اطلاعاتی می‌پرداخت که طرف‌های مذکور به آن نیاز دارند.

برابر گزارش منتشر شده در روزنامه‌ی گاردین، کاظم عسکر، افسر اطلاعاتی رژیم بعث بازجویی پرونده‌ی فرزاد بازفت را عهده‌دار می‌شود. سرانجام پس از تحمل شش ماه حبس و بعد از اینکه فرزاد بازفت تحت شکنجه‌ی شدید نیروهای اطلاعاتی رژیم بعث قرار می‌گیرد، به جاسوسی برای انگلیس و رژیم صهیونیستی اعتراف می‌کند.

سرانجام صبح ۱۵ مارس ۱۹۹۰ (۲۴ اسفند ۱۳۶۸) و رأس ساعت ۶:۳۰ دقیقه به دستور شخص صدام حسین، فرزاد بازفت اعدام شد. اعدامی که در نتیجه یک دادگاه یک روزه و پشت درهای بسته برگزار شد و هیچ حق اعتراضی نسبت به حکم صادره وجود نداشت. با همه این تفاسیر، افسر اطلاعاتی پرونده‌ی فرزاد بازفت در سال ۲۰۰۳ دست به یک اعتراف بزرگ زد؛ «من بارها در خصوص بی‌گناهی فرزاد به صدام هشدار دادم. او با اطلاع ما به منطقه‌ی انفجار رفته بود. فرزاد بازفت، بی‌گناه بود.» (۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اطلاعات، ۱۴ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳٫

۲- کیهان، ۲۳ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۲٫

۳-بیانات در دیدار با جمع کثیری از زنان مسلمان و انقلابی کشور  ۲۶/۱۰/۱۳۶۸

۴- ماجرای کنجکاوی‌های یک خبرنگار ایرانی‌ که در عراق اعدام شد، مشرق نیوز به نقل از همشهری پایداری، ۲۳ مرداد ۱۳۹۵٫

16آوریل/24

کارنامه ننگین پهلویسم، تطهیرشدنی نیست(بخش دوم) – «پهلوی دوم، ساواک و بی فرجامی واژگونه‌نمایی» – دکتر جواد منصوری و قاسم تبریزی

درآمد:

در شماره پیشین بخشی از خدمات شایان‌توجه رژیم پهلوی به مبارزان راه حق و آزادی در قالب زندان‌های طویل‌المدت و شکنجه‌های کم‌سابقه بررسی شد. در این شماره بحث را پی می‌گیریم و به عللی که زمینه را برای شیر‌ین‌زبانی‌های مزدوران جنایتکار رژیم پهلوی فراهم آورده است تا در پرتو ناآگاهی نسل‌های سوم و چهارم انقلاب از کم و کیف خیانت‌ها و جنایات آنان، در شبکه‌های متعدد دُر افشانی کنند و این نسل‌ها را در برابر انقلاب قرار دهند، می‌پردازیم؛ با این تذکر که قطعاً صدا و سیما به دلیل گستردگی طیف مخاطبان می‌تواند در این راستا خدمات ارزشمندی انجام دهد که متاسفانه آن‌گونه که باید و شاید به وظیفه ذاتی خود عمل نمی‌کند و از آنچه که در نگاه امام راحل تعبیر به دانشگاه شد، اثری نمی‌بینیم.

در پرتو کم عملی نظام رسانه‌ای داخلی و فعالیت شبانه‌روزی جبهه معاندین انقلاب اسلامی در خارج از مرزها، کار بدانجا رسیده است که پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، ابتدا در اوایل دهه ۹۰ در کتاب «در دامگه حادثه» و سپس در تلویزیونِ رو به اتمام «من و تو»، پس از دهه‌ها آفتابی شده و به سپیدشویی رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن می‌پردازد! نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، کم‌خبر از رنج‌هائی که بر این ملت ستمدیده رفت تا نهال انقلاب به بار نشیند و همچنین درد دلسوزان انقلاب در طی ۴۵ سال که در برابر انواع دسیسههای دشمنان دین و تمامیت ارضی و حیثیت ملت ایران ایستادگی کردند، در برابر این اباطیل، بی‌دفاع و نیازمند روشنگری است.

«پاسدار اسلام» در میزگردی با حضور دکتر جواد منصوری از پیشکسوتان مبارزه با رژیم پهلوی-که سالیان سال شکنجه‌ها و زندان‌های مخوف آن را تجربه کرده است و جناب آقای قاسم تبریزی از تاریخ‌پژوهان پرتلاش معاصر، در این‌‌باره به گفتگو نشسته است. در شماره گذشته بخش اول این میزگرد تقدیم شد و اینک بخش دوم و پایانی میزگرد تقدیم مخاطبان گرامی میشود.

 

*سئوال دیگر در باره انگاره‌ای است، که بین مردم اشاعه می‌دهند. ادعا می کنند که شاه خشونت به خرج نداد و به همین دلیل هم، از ایران رفت. یکی از مستنداتشان نیز، تعداد کم شهدای انقلاب است! به عبارت دیگر، تعداد شهدای انقلاب را کم می‌دانند! در عین حال ثابتی می‌گوید، رضاخان و فرزندش خوب کاری کردند که در حق مذهبی‌ها و مخالفین چپ خشونت اعمال کردند، ولی این کافی نبود و باید چند برابر می‌بود! گویا این آدم از طایفه بربرها یا از جماعت آدم‌خوارها فرار کرده، که چنین حرفی می‌زند. آیا خشونت سال ۵۶ و ۵۷، مثل بنزینی بود که روی آتش بریزند و شاه عقل کرد که خشونت بیشتری به خرج نداد و گذاشته بود این کار را به موقع‌اش و حساب‌شده انجام بدهد؟ یا نه، علی‌الاصول به دلیل طبع ملایم و مهربانش دست از خشونت برداشت و گفت: من خیلی آدم خوبی هستم و هر کاری می‌خواهید انجام بدهید! کدامیک؟

منصوری: آمریکا در سال ۵۴ در ویتنام شکست به‌شدت مفتضحانه‌ای خورد، که شاید بدتر از شکستش در افغانستان بود. فیلم‌هایش هم منتشر شده است. در نتیجه کارتر که کاندید انتخابات بعدی ـ که در سال ۵۵ برگزار می‌شد ـ بود، برای جبران چهره مخدوش‌شده آمریکا در دنیا مسئله حقوق بشر را مطرح کرد و گفت ما از این به بعد کودتا نمی‌کنیم، لشکر کشی نمی‌کنیم، سلاح نمی‌فروشیم و شعار آزادی سر داد. شاه از این قضیه خیلی ترسید و به همین دلیل به اردشیر زاهدی گفت هر کاری می‌توانی بکن که کارتر انتخاب نشود. حال اینکه چقدر به زاهدی پول داد و چه مهمانی‌هایی برگزار کردند، بماند. یکی از ناراحتی‌های کارتر هم از شاه همین موضوع بود، ولی بالاخره کارتر انتخاب شد. فردای روزی که وی انتخاب شد، تیتر همه روزنامه‌های ایران این بود: «سیاست داخلی و خارجی ایران دگرگون می‌شود». از سوی دیگر در کنگره آمریکا آقای سایروس ونس وزیر امور خارجه کارتر را می‌خواهند. به او می‌گویند شما که می‌دانید اگر سرنیزه را از روی مردم ایران برداریم، شاه سقوط می‌کند. و شاه نادرترین متحد ما در دنیاست. و به قول کیسینجر آمریکا خسارتی می‌خورد که هیچ وقت قابل جبران نیست. این جمله را کیسینجر از مجلس امریکا نقل قول کرده. سایروس ونس وقتی پشت تریبون می‌رود، می‌گوید سیاست ما حقوق بشر است، ولی تا آن جایی مراعات می‌کنیم که با منافع آمریکا در تضاد نباشد. بنابراین اگر برداشتن سرنیزه از روی مردم ایران با منافع ملی ما مغایرت داشته باشد، ما دفاع نمی‌کنیم. لذا سفیر آمریکا در شهریور ۵۷ به شاه می‌گوید شما هر کاری بکنید، ما حمایت می‌کنیم. کارتر هم در مهر پیام می‌دهد که شما هر کاری بکنید، مورد حمایت ما خواهد بود. داستان آمدن هایزر هم برای کودتا و آدم کشتن و از این قبیل برنامه‌ها بود.

 

**ثابتی می‌گوید: هایزر آمد که به انقلاب کمک کند!

منصوری: آمریکا تصور نمی‌کرد که اگر سرنیزه را از روی مردم بردارند، چنین انفجاری اتفاق می‌افتد. واقعاً تصور نمی‌کرد. حتی ما در اسناد CIA دیدیم که در اینها در آذر ۵۷ همچنان می‌گویند شاه هست. CIA صریحاً به رئیس جمهور آمریکا می‌گوید که شما نگران نباشید. شاه تا ده سال دیگر هم خواهد بود. این مال آذر ۵۷ است. بنابراین نسبت به انقلاب اسلامی شناخت نداشتند. نه رهبرش را می‌شناختند، نه مردمش را، نه شعارش را و نه هدفش را. خود سولیوان در کتابش می‌نویسد که ما اصلاً مسئله شهادت را نمی‌فهمیدیم یعنی چی. می‌گوید به شاه می‌گوید: «قربان! هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید.» شاه هم می‌گوید: «آقای سفیر! شما با مردمی که از مرگ نمی‌ترسند و مرگ را شهادت می‌دانند، می‌خواهید چه کار کنید؟» سولیوان می‌گوید: «من نفهمیدم که این حرف‌هایی که شاه گفت یعنی چی. بعداً که به آمریکا آمدم و مطالعه کردم، فهمیدم حق با شاه بود.»

 

**یک چنین چیزی جزو فرهنگشان نبوده است، که بتوانند آن را هضم کنند.

منصوری: همان طور که عرض کردم، نمی‌دانند و نمی‌فهمند. به قول مولوی خر چه داند قیمت نقل و نبات! آنها چه می‌فهمند امام حسین(ع) یعنی چه؟ شهادت به چه معناست؟

 

**ضمن اینکه دموکرات‌ها بعد از ۲۸ مرداد، چون شاه چهره بد و سیاهی از خودش نشان داده بود، سعی می‌کردند کمی این چهره سیاه را تعدیل کنند تا این پایگاه، این دست‌نشانده، بتواند باقی بماند. از کندی گرفته تا کارتر حرفشان این بود، که این حقوق بشر را به خاطر خودت رعایت کن، تا باقی بمانی! به خاطر اینکه منفعت ما در این است.

منصوری: بله، ولی در عمل اگر به مردم ایران آزادی داده می‌شد، همان طور که دیدیم نتوانستند جمع کنند. لذا بعد از پیروزی انقلاب رئیس سازمان CIA می‌گوید: «آنچه در ایران اتفاق افتاد یک واقعه مهم و فوق‌العاده نیست، بلکه یک واقعه عجیب و باورنکردنی است. چون ما ایران را به‌گونه‌ای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم.» بنابراین آمریکایی‌ها اگر از قانون، از حقوق بشر، از انسانیت صحبت بکنند، تماماً دروغ و توجیهی برای سلطه است. کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا صریحاً گفت: «اگر ما از هر جای دنیا خارج بشویم، باز می‌توانیم آقای دنیا باشیم. ولی اگر از خاورمیانه ما را بیرون کردند، دیگر نمی‌توانیم باز هم آقای دنیا باشیم.» بنابراین تمام قضایایی که در منطقه می‌گذرد در ارتباط با همین موضوع است.

 

**جالب ترین بخش مصاحبه ثابتی این بود، که یک چشم‌بندی‌ای انجام داد که دست کم من در عمرم، از هیچ یک از رجال امنیتی نشنیده بودم. گفت: غلامحسین ساعدی به دلیل یک ارتباط غیرقابل دفاع محکوم است و رضا براهنی هم دیوانه است، پس بنابراین شکنجه دروغ است. البته ممکن است یک چَکی هم به یکی زده باشند… واقعاً این یک چشم‌بندی بود. آنها برای مردم و فهم آنان ارزشی قائل نیستند. صدها هزار صفحه در داخل و خارج از کشور، از همه گروهها و جریانات، خاطرات خود در باره شکنجه را منتشر کرده اند. شما اسناد را دیده‌اید و قطعاً پژوهش‌های فراوانی در باره آن داشته اید. داستان شکنجه در دوره پهلوی چگونه است؟ ابعادش چقدر است؟

تبریزی: البته ما همه اسناد را ندیده‌ایم. حدود پنجاه و سه میلیون سند است. در اوایل سال ۵۷، انگلیسی‌ها  اسنادشان در ساواک را گرفتند و حسابی جارو کردند! اندک اسنادی به اندازه دو تا سی‌دی باقی مانده، ولی کلاً بردند. حتی اسناد میس لمبتون و جاسوس‌های دیگرشان را هم گرفتند. ولی چیزهایی هست که می‌شود برمبنای آنها تحلیل کرد. آمریکایی‌ها هم اسنادشان را، بعد از ۱۷ شهریور گرفتند.اما اسرائیلی‌ها را نمی‌دانیم بردند، یا بخش هایی از آنها را نتوانستند خارج کنند. اسرائیلی‌ها مال سفارت خود را، قبل از پیروزی، انتقال دادند و بردند. اما همه اسناد ساواک را، نتوانستند پیدا کنند. الان اسناد متعلق به اسرائیلی‌ها، به نسبت بیشتر است. بخشی از اسناد مستشاری آمریکایی‌ها هم هست. البته مال خود سفارت را بعد از انقلاب خود آمریکایی‌ها در دو مرحله خارج کردند. یعنی این [چیزی که الان در اختیار داریم] همه اسناد سفارت نیست. یک بار از طریق دریا در کانتینرهای بزرگ بردند، یک بار هم از طریق هوایی. به هرحال بخشی از اسناد سفارت را هم بردند. چون سولیوان می‌گوید ما اسناد کاپیتولاسیون را نداریم. نمی‌دانیم از بین رفته یا نه؟ یعنی معلوم است خودشان از بین برده‌اند یا قبلاً در سفارت امحاء کرده‌اند. این مال بعد از انقلاب است. چون اینها برای کاپیتولاسیون تا شهریور هم فعال بودند و سعی داشتند به نحوی این مستشاری را حفظ کنند. اما آنچه که مسلم است، این است که اینها در باره نوع شکنجه سند نمی‌دادند. در باره دستگیری‌ها، رضا براهنی و عباس میلانی، نیک‌خواه یا ساعدی آدم‌های مبارزی نبودند.

منصوری: بهتر است بگوییم روشنفکرهای ناراضی بودند.

تبریزی: بله. به‌خصوص مثل براهنی و ساعدی و میلانی. میلانی هم که آمد یک چند روزی بود و مصاحبه کرد، چون دایی‌هایش همگی از رجال سیاسی هستند.

 

 **عباس میلانی را می‌گوئید؟

تبریزی: بله. البته «ملک میلانی». می‌دانید که وقتی انقلاب شد، گویا ملک‌اش حذف شد، وگرنه فامیلی اصلی‌اش ملک میلانی است. در هر صورت ما سندی نداریم، که به‌طور خاص بگوییم مال شکنجه است. البته اسناد مربوط به شهید محمد منتظری، یا شهید احمد متوسلیان هست که اینها به دادگاه ارائه کرده اند. از میان این دفاعیات، گفته های شهید احمد متوسلیان خیلی محکم است، ولی رویه معمول خود ساواک بر این بود که چیزی به‌عنوان سند ندهد. وقتی می‌گفت ببرید کمیته مشترک، یعنی دوره شکنجه این آدم هنوز تمام نشده است. شاید لازم باشد تا قدری موضوع را توضیح دهیم، تا جوانب آن بیشتر روشن شود.

می دانید که از قبل، در سیستم امنیتی ایران شکنجه وجود داشته است. در زمان رضاخان و حتی تا سال‌های ۳۹ و ۴۰ -که دوران تیمور بختیار بود- این شکنجه به‌نوعی وجود داشت. اما از سال ۴۰ به بعد، قضیه آموزشی شد. ارتشی‌ها را به‌تدریج کنار گذاشتند و نیروهای جوانی مثل تهرانی و… را به کار گرفتند. حتی در بخش اداری نیز امثال ثابتی و… را آوردند. چون آمریکایی‌ها ارتشی‌ها را انگلیسی می‌دانستند و تحلیلشان هم درست بود. لذا یک چنین نیروهایی را می‌آوردند و خودشان هم تربیت می‌کردند که چطور عمل کنند. گاهی مجبور بودند به دلیل تجربیات ارتشی‌ها افرادی مثل علوی‌کیا یا ناصر مقدم را بیاورند. وقتی که وضعیت عادی می‌شد رد می‌کردند و هر وقت شدت پیدا می‌کرد دوباره می‌رفتند این افراد را می‌آورند تا بتوانند از تجربیاتشان استفاده کنند.

تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، به دلیل اختلافاتی بود که بین شهربانی، ژاندارمری، ارتش و ساواک وجود داشت. کمیته مشترک پیشنهاد انگلیسی‌هاست. به شاه پیشنهاد دادند که یک کمیته مشترک درست کنیم و همه این نیروها در آنجا متمرکز شوند. کارهای تکراری نکنند یا یک کار را علیه هم انجام ندهند. چون گاهی شهربانی یک نفر را دستگیر می‌کرد، در حالی که ساواک داشت آن شخص را تعقیب می‌کرد که به چیزهایی دیگری برسد یا برعکس. وقتی کمیته مشترک در اواخر سال ۴۹ و ۵۰ در تهران تأسیس شد، ساواک مدیریت را به دست گرفت و در اینجا ژاندارمری و ارتش مجبور بودند گزارشات خودشان را به آن ارائه بدهند. این رویه به‌خصوص در دوران ثابتی شدت گرفت. افرادی هم که به کمیته مشترک (موزه عبرت) می‌بردند، نه صدایی به بیرون می‌رسید، نه کسی می‌دانست که درون آن چه خبر است.

 

**به گونه‌ای ساخته بودند، که صدایی به بیرون نرود.

تبریزی: بله، آلمانی‌ها ساخته بودند. حتی در استان‌ها هم برای هماهنگی شعبه کمیته مشترک درست کردند، ولی بیشترین شکنجه‌گاه در کمیته مشترک تهران بود. افرادی مثل مرحوم مرتضی عظیمی (انتشارات آذر) را به جرم کتاب به آنجا آوردند و شکنجه کردند. چندین بار این کار تکرار شد و در آخر دچار بیماری روانی شد. ایشان از دوستان قدیم ما بود و من با او ارتباط داشتم. آقای احمد احمد می‌گوید: «به‌قدری او را شکنجه دادند که ما در سلول سعی می‌کردیم یک جوری او را آرام کنیم.»

منصوری: چون مغازه‌اش تقریباً شده بود پاتوق انقلابیون مسلمان که یا خبر می‌آوردند یا خبر می‌گرفتند. روبه‌روی دانشگاه کتاب‌فروشی داشت که شده بود یک پاتوق. به آنجا رفت و آمد می‌کردند. کتاب می‌خریدند، کتاب می‌بردند و در این حین خبرها را تبادل می‌کردند. آنجا یک پاتوق شده بود و آقای عظیمی هم تقریباً با بی‌خیالی این کارها را می‌کرد و فکرش را نمی‌کرد که یک روزی به خاطر اعلامیه و کتاب، او را به این شکل فجیع شکنجه کنند.

یک بار داشتیم پرونده یکی از آقایان که اسم نمی‌برم را می‌خواندیم. در پرونده‌اش آمده بود که فلانی را لو داده. یکی از بچه‌ها گفت: «چه کار کنیم؟» گفتم: «از دوستان ماست. می‌رویم با او صحبت می‌کنیم.» رفتیم خدمتشان و گفتیم: «ما داریم پرونده فلانی را چاپ می‌کنیم. ولی این گزارش نشان می‌دهد که…» به‌صراحت گفت: «بله، من او را لو دادم.» گفتیم: «ما هم برای همین موضوع آمده‌ایم.» گفت: «پرونده‌ را خوانده‌اید؟» گفتیم: «بله.» گفت: «لکه‌های خون روی‌اش نبود؟» گفتیم: «چرا، بود.» گفت: «من تا اینجا تحمل کردم. همسرم را آوردند و گفتند اگر نگویی، جلوی چشمت…» می‌گفت: «در اینجا دیگر نتوانستم!».

اتفاقاً دوستان موزه عبرت، کتابی را به آقای مهیار خلیلی پسر عباس خلیلی منتشر کردند. او پزشک  بود. در روانشناسی و روانکاوی، فرد صاحبنظری بود. از او دعوت شد که بیاید و یک کتاب بنویسد. گفت: «من شنیده‌ام، ولی این طوری نمی‌نویسم، باید مستند باشد…».

 

**می‌گویند او دوره‌ای هم سلطنت‌طلب بوده، درست است؟

تبریزی: بله، اول توده‌ای بود. سال ۳۲ که دستگیرش کردند، به دلیل پدرش بخشیدند و به همین خاطر دیگر رفت به سمت سلطنت‌طلب‌ها. خلاصه به موزه عبرت آمد و وقتی مجموعه آنجا را دید، تعجب کرد. گفت پرونده‌ها را بیاورید. نشست و صد و پنجاه پرونده را با دقت خواند. گفت: «من به بعضی از اینها شک دارم. باید افراد هم بیایند.» افراد هم آمدند و با اینها صحبت کرد. ایشان هشتاد و چهار نوع شکنجه را بر اساس اعترافات و… برشمرده. بعضی از این شکنجه‌ها خودش شامل هفت یا هشت نوع است. مثلاً در نوع مشت زدن:  چه نوع مشت زدنی توی اعصاب، توی استخوان، توی بدن انسان مؤثر است…

منصوری: تهرانی به‌واسطه دوره‌ای که در اسرائیل دیده بود تخصص پیدا کرده بود. فقط هم من تهرانی را دیدم، بقیه را ندیدم این طور عمل کنند و آن اینکه چهار انگشتش را به شکل خاصی می‌گرفت و می‌زد توی معده و معده را می‌چرخاند که منجر به خونریزی معده می‌شد و دیگر هم خوب نمی‌شد. نزدیک نصف بچه‌های زندان دچار ناراحتی معده شده بودند.

یکی هم اینکه با دستش به شکل خاصی می‌زد توی گوش فرد، به نحوی که پرده گوش پاره می‌شد. پرده گوش من را هم به همین شکل پاره کرد. الان یکی از گوش‌های من که پرده‌اش در اثر همین نوع شکنجه پاره شده، شنوایی‌اش حدود ۲۵، ۳۰ درصد است.

 

**ترمیم هم نمی‌شد؟

منصوری: خیر. پرده گوش که پاره شود دیگر ترمیم نمی‌شود. این دو تا کار اختصاصاً غیر از شکنجه‌های دیگر بود. تازه این غیر از دیگر شکنجه های تخصصی بود.

تبریزی: یکی از شکنجه ها در کمیته مشترک، آویختن بود. هشت نوع آویختن بود که فقط یکی‌اش در اینجا مطرح می‌شود. خدا رحمت کند آیت‌الله مهدوی کنی را. برای بازدید از موزه عبرت تشریف آورده بودند. وقتی [صحنه] آویختن را دید، گفت: «همین اول کار یک خاطره بگویم. اول که ما را آوردند اینجا، همین‌جور آویختند و شروع کردند به زدن.» یک توضیحی هم داد که گلو و رگ‌های بدنش چه جور شد. گفت: «این مال سال ۵۳ بود. سال ۵۷ هم ما را دستگیر کردند. (این مال اواخر رژیم شاه است.) توی زندان که بودیم، بعضی از این بازجوها می‌آمدند و می‌گفتند: «حاج آقا! برای ما یک استخاره کن.» می‌گفتم: «برای چی استخاره می‌خواهید؟» خلاصه اصرار می‌کردند و استخاره می‌کردم و می‌گفتم خوب یا بد است.»

 

**استخاره می‌کردند که فرار کنند یا نه؟

تبریزی: بله. می‌گفت: «یک بار پرسیدم برای چی استخاره می‌خواهید؟» گفتند: «برای اینکه برویم یا بمانیم.» منظور اینکه این شکنجه‌های صلیبی، به بیضه افراد وزنه می‌گذاشتند. یک موضوعی هم هست که متأسفانه منتشر نشد. خانم جمیله بوپاشا به ایران آمده بود و دیداری با خانم دباغ داشت. یک دیدار خصوصی بود و هیچ کس را هم راه ندادند. خودشان دو نفری صحبت کردند. جملیه بوپاشا قرار بود بیاید در موزه عبرت صحبت کند که دچار یک بیماری شد و او را به بیمارستان بردند و نیامد. وقتی هر دو از نوع شکنجه‌ها تعریف کردند، اکثر شکنجه‌ها، آن شکنجه‌هایی که فرانسوی‌ها می‌دادند با این شکنجه‌ها عین هم بود. خیلی از موارد معلوم است که از فرانسوی ها اقتباس شده است. همینطور از اسرائیلی‌ها. زنجیر کردن طولانی مدت متهم. تازیانه. باز خود تازیانه اثراتش چه جوری می‌ماند. انواع شلاق‌ها که پنج مورد از انواع شلاق‌ را مطرح می‌کنند. یکی از افراد شکنجه‌دیده تعریف می‌کرد که شلاق را طوری منظم به کف پا می‌زدند که دو تا شلاق روی هم نمی‌خورد. شلاق‌ها عین خطی که می‌کشند، منظم و در کنار هم می‌خورد.

 

**این یک مهارت عجیبی هم می‌خواهد.

بله، آموزش می خواهد. اینها نشان می‌دهد که دیده‌ بودند. غرض اینکه این سیستم، برای امنیت مملکت نبود. مگر آمریکایی‌ها این شکنجه‌ها را به مردم عراق ندادند؟ اما در باره خود کل ساواک. چون غیر از اینجا مگر در زندان عادل‌آباد شکنجه نمی‌کردند؟

منصوری: چرا. در استان‌ها هم شکنجه می‌کردند.

تبریزی: در استان‌ها هم می‌کردند. پس یعنی شکنجه یک دستوری از بالا بود که کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران اوجش بود. در مشهد یا اصفهان وقتی از افراد نمی‌تواستند حرف بکشند، آنها را به تهران می‌فرستادند.

منصوری: اجازه بدهید یک نکته تکمیلی هم خدمتتان عرض کنم. در اردیبهشت سال ۵۶ من در زندان قصر بودم و دوره محکومیتم را می‌گذراندم. مرا دوباره به کمیته آوردند و بردند پیش منوچهری. این دفعه مثل دفعه‌های قبل نبود. سلام و علیک کرد و گفت: «چطوری جواد جون؟ چی کار می‌کنی؟ چایی می‌خوری؟ سیگار می‌کشی؟ چی می‌خواهی برایت بیاورم؟» از این حرف‌ها بود، دیگر دوره شکنجه نبود. کمی که از این صحبت‌ها شد و جواد جواد کرد، یکدفعه گفت: «جواد! فکر می‌کنی ممکلت چی می‌شود؟» گفتم: «شما ما را گرفته‌اید و به زندان کرده‌اید. من الان پنج سال است که در زندانم. چه می‌دانم بیرون چه خبر است و چه می‌شود.» گفت: «نه. ما خبر داریم شما در زندان دانشگاه درست کرده‌اید و دارید رئیس جمهور تربیت می‌کنید. مگر مملکت چند تا رئیس جمهور می‌خواهد که شما این قدر دارید تربیت می‌کنید؟» کمی از این مسخره‌بازی‌ها هم درآورد و من چیزی نگفتم. بعد گفت: «بیا یک چیزی به‌ات بگویم. شما به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید.» باز ماندم که چه بگویم. چون آن موقع هنوز نمودی از انقلاب وجود نداشت. هیچ خبری نبود. حداقل ما در زندان خبر آنچنانی نداشتیم. از نیمه دوم سال ۵۶ بود که انقلاب اوج گرفت. ولی الان اردیبهشت ۵۶ بود و کارتر تازه انتخاب شده بود. هیچی. مرا به کرمانشاه تبعید کردند. به چه دلیل؟ در نامه‌اش نوشت: «نامبرده از اشرار است.» چون زندان کرمانشاه آن زمان محل اشرار بود. دهم دوازدهم بهمن ۵۷ اسرائیل یک هواپیما فرستاد و همه اینها را جمع کرد برد. در آنجا فهمیدم که اینکه یارو برگشت گفت «به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید» همین بود که همه را به اسرائیل بردند. اما این سه نفر نرفتند. گفتند معلوم نیست انقلاب شود. بعد هم اگر انقلاب شود، با ما کاری ندارند. ما مأمور بودیم. کما اینکه کمالی اصطلاحاً گفت: «من مأمور بودم و معذور.» این نکته مهمی بود که عرض کردم. یعنی از قبل به اینها گفته بودند که اگر در ایران اتفاقی افتاد و انقلاب شد، شما نگران نباشید. ما اجازه نمی‌دهیم شما به دست اینها بیفتید. البته این هم باز به خاطر خود آنها نبود، بلکه به خاطر این بود که اطلاعاتی که اینها دارند منتقل نشود.

سال ۵۶ گذشت و من یکی دو ماهی بود که در زندان کرمانشاه بودم. یک روز دیدم رئیس زندان به همراه دو سه نفر مأمور به اتاق من آمد و گفت: «ملافه‌هایش را عوض کنید. تشکش را عوض کنید. آقا! چیزی لازم ندارید؟» تعجب کردم که امروز چه جوری شده؟ چه خبر شده؟ رفتند و دو سه ساعت بعد دیدیم دو سه نفر از مأمورین صلیب سرخ بین‌الملل آمده‌اند. آمدند و سلام و علیک کردند و نشستیم. گفتند: «ما در زندان تهران که بودیم، برادران شما گفتند که ما یک برادری داریم که در زندان کرمانشاه است. ما از ساواکی ها پرسیدیم : «چرا او را به زندان کرمانشاه تبعید کرده‌اید؟» گفت: «مقررات زندان را مراعات نکرده.» حالا شما چه مقرارتی را رعایت نکرده‌اید؟» داستان نماز و روزه را گفتم که اجازه نمی‌دادند سحرها بلند شویم و نماز بخوانیم و اینکه من در مقابل رئیس زندان ایستادم. رئیس زندان گفت: «این مقرارت است.» من به او گفتم: «شما یک نسخه از مقرارت زندان را بدهید به ما بخوانیم، عیناً عمل می‌کنیم.» این حرف من به او برخورد و نامه نوشت و مرا به زندان کرمانشاه تبعید کرد. البته همه اینها صحنه‌سازی بود و برای خودشان دکان درست کرده بودند.

خلاصه کلی صحبت شد و رفتند. دوباره دو سه ماه بعد آمدند و گفتند: «بله، ما رفتیم صحبت کردیم و به اینها گفتیم شما حق نداشتید به این خاطر او را تبعید کنید. اینکه کاری نبوده که ایشان مخالفت کرده. او را به تهران برگردانید.» آنها گفتند: «نه.» نهایتاً ما پیشنهاد کردیم که حالا که شما با تهران موافقت نمی‌کنید، اگر ایشان موافق باشند، به یک زندان دیگری منتقل کنیم.» اینها دو سه ماه بعد آمدند پیش من و گفتند که: «ما رفتیم صحبت کردیم، ولی اینها موافقت نکردند که شما را منتقل کنند. نظر شما چیست؟» گفتم: «اگر می‌خواهند، مرا بفرستند مشهد که وقتی خانواده من به دیدن من می‌آید، لااقل یک زیارت هم بروند. کرمانشاه این طور نیست.» زندان کرمانشاه زندان عجیب و غریبی بود و من تنها زندانی سیاسی آن بودم و معروف شده بودم به «آقای سیاسی».

این قضیه گذشت تا رسیدیم به ۲۳ بهمن ۵۷٫ من وسط مدرسه رفاه ایستاده بودم که دیدم مردم دست یکی را گرفته‌اند و هل دادند توی مدرسه. پرسیدم: «تو کی هستی؟ چه کاره هستی؟» گفت: «من زند کریمی هستم. رئیس کل زندان‌های ایران.» گفتم: «مرا می‌شناسی؟» یک نگاهی کرد و گفت: «نه.» گفتم: «من منصوری هستم. یادت می‌آید؟» کمی توی فکر رفت. گفتم: «همانی که در نامه نوشتی نامبرده از اشرار است.» اگر شما بدانید این آدم چه کرد. زد توی سرش، زد توی صورتش. خاک بر سر من. مرا گول زدند. من چه می‌دانستم یعنی چی. گفتم: «فعلاً ببریدش به زیرزمین مدرسه تا ببینیم بعداً چه می‌شود.» این هم از نوع رفتارهایشان.

ساواکی‌ها تقریباً از اول سال ۵۶ فهمیده بودند که کار تمام است. این داستان را به این خاطر گفتم. این صحبت‌ها را در اردیبهشت سال ۵۶ با من کردند و اینکه ما دست شما نمی‌افتیم.

 

**شما خاطره‌ای هم در باره آینده انقلاب از زبان امام دارید. لطفاً این خاطره را هم بیان کنید.

منصوری: عین همین درخواست شما را مرحوم آقای ری‌شهری از من کرد. گفت: «من دلم می‌خواهد آن خاطره را از شخص خود شما بشنوم.» اولاً در آن جلسه من بودم و آقای بشارتی. پس امکان دارد که به قول علما یک روایت واحد از آن جلسه نباشد.  داستان از این قرار بود که در شورای فرماندهی سپاه این مسئله مطرح شد که خوزستان، کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان در حال تجزیه است. دولت موقت با ما همکاری نمی‌کند و حتی در مواردی خلاف می‌کند. مثلاً «یونسی» توده‌ای را به‌عنوان استاندار کردستان می‌گذارد. یا مثلاً مدنی را به خوزستان می‌فرستد. حالا یک دانشجویی که تا دیروز زندانی بود الان شده فرمانده سپاه که می‌خواهد با پنج تا جبهه تجزیه‌طلبی غیر از تمام شهرهای ایران که ضدانقلاب حضور دارند، مبارزه کند. اصلاً سال‌های ۵۸ تا ۶۰ سال‌های عجیبی بود. گفتیم برویم این موضوع را با امام در میان بگذاریم و کسب تکلیف کنیم. ما رفتیم خدمت ایشان و گزارش دادیم. ما غیر از اینکه در شهرها با ضد انقلاب درگیر هستیم، جریان تجزیه‌طلبی هم فعال است. این مسئله به‌خصوص در کردستان خیلی شدید شده بود. در آذربایجان هم شریعتمداری حسابی تند کرده بود. در خوزستان هم شیخ شبیر تقریباً خیلی تند می‌رفت. بلوچستان هم که شوروی‌ها پشتش بودند که آن را به افغانستان متصل کنند و بیایند کنار دریا. چون شوروی‌ها هدفشان این بود که به کنار اقیانوس بیایند.

خلاصه با آقای بشارتی رفتیم خدمت امام و قضیه را در میان گذاشتیم. گفتیم درگیر هستیم، ولی امکانات نداریم. همکاری نمی‌کنند، کمک نمی‌کنند. یک مشت جوان واقعاً پابه‌کارِ علاقه‌مندِ مبارزِ متدین دارند کار می‌کنند. فرمانده سپاه ما در بلوچستان می‌گفت من از بس نان و هندوانه به پاسدارها داده‌ام خسته شده‌ام. وضعیت ما به این شکل بود. خلاصه مشکلات را با امام مطرح کردیم و گفتیم که شورای انقلاب هم قادر به تصمیم‌گیری نیست. چون یک ترکیب نامتجانس بودند. گفتیم ما تکلیفمان را نمی‌دانیم. هر چه هم به شورای انقلاب می‌گوییم به ما جواب نمی‌دهند. خلاصه امام با آن سعه صدری که داشت، خوب حرف‌های ما را گوش کرد. امام بعد از اینکه صحبت‌های ما را به‌خوبی گوش کرد گفت: «شما نگران نباشید. اولاً من شما را می‌شناسم…» خیلی از ما تعریف کرد و من واقعاً برای من عجیب بود. فرمودند: «من اسلامیت شما را قبول دارم. من می‌دانم که الان سپاه چه کار دارد می‌کند. من به دولت گفته‌ام اگر سپاه نبود، کشور نبود.» این دقیقاً جمله خود امام بود. خلاصه از ما خیلی تعریف کردند. در ادامه فرمودند: «من به دولت و شورای انقلاب خواهم گفت که کارهای شما رسیدگی کنند، به حرف‌های شما گوش کنند.» گفتم: «آقا! گوش نمی‌کنند. کار خودشان را می‌کنند.» یکی دو بار بین من و امام رفت و برگشت حرف شد. بعد که امام دید این طور است گفت: «پس بگذارید یک چیزی به‌تان بگویم. تمام این کارهایی که اینها دارند می‌کنند زحمت ما را زیاد می‌کنند و ما بالاخره پیروز می‌شویم و ما می‌مانیم و ما پرچم این انقلاب را به دست حضرت ولی‌عصر(عج) خواهیم داد. ـ این عین عبارت‌های ایشان است ـ اما همه ماها هم باید امتحان شویم.» ما دیگر ساکت شدیم. البته شبیه این جملات را در جاهای دیگر هم فرموده‌اند.

 

**سئوال دیگر را از جناب آقای تبریزی می‌پرسم. کسانی که با هزار نوع مشکل، از قبیل دادن پول‌های گزاف  و تحمل شکنجه رساله امام را تهیه می‌کردند و بعضاً به خاطر داشتن این رساله و یا بخشی از آن و یا حتی داشتن عکس یا بردن نامی از رهبر انقلاب شکنجه شده بودند، حالا از آقای ثابتی می شنوند که رساله امام را چاپ می‌کردم و می دادم به انتشارات امیرکبیر که پخش کند!

تبریزی: گفتند که شراب در یک ظرف طلا از دست یک دختر ارمنی دیگر همه چیز خراب اندر خراب می‌شود. خب دروغ گفتن راحت است. به‌خصوص که با او ارتباطی وجود ندارد که بشود مناظره یا به صورت مستند صحبت کرد. هر چه بخواهد می‌گوید.  اما در باره رساله امام. من حدود هفتصد تا سند کتاب‌های ممنوعه دارم که از اسناد ساواک آمده است. البته بیش از این است.

 

**اینها می‌گویند هیچ مشکلی با خواندن کتاب نداشته‌اند.

تبریزی: بله، در همین باره می‌خواهم صحبت کنم. هفتصد عنوان کتاب است که تعدادی از آنها از کتاب‌های چپ و بیشتر آنها کتاب‌های اسلامی است که ممنوع بود. به‌عنوان مثال به منزل شهید مفتح می‌روند و در هنگام دستگیری ایشان کتاب‌هایی که در آنجا بود که آنها را جزو اوراق و مدارک مضره آورد‌ه‌اند. این کتاب‌ها عبارتند از: «ره‌آوردهای استعمار» نوشته مهدی طارمی، «اسلام و تبعیضات نژادی» نوشته آقای علی حجتی کرمانی، «دو مذهب» نوشته آقای خسروشاهی، «راه طی شده» نوشته مهندس بازرگان، «اسلام‌شناسی» که احتمالاً باید نوشته جعفر شیخ‌الاسلامی باشد و «نماینده دادستان ارتش و سرپرست اکیپ» (منظور از اکیپ همان عملیات اداره یکم است). یا مثلاً در باره شهید محمدعلی روحانی‌فرد که از طلاب گرگان بود. طلبه خیلی خوبی بود. مدتی در مشهد بود و مدتی هم در قم. خیلی هم شکنجه شد. ایشان را دستگیر می‌کنند و در پرونده‌اش به‌عنوان یکی از جرایم نوشته شده: اوراق مضره‌ای که تشخیص داده شد یکی «آینده در قلمرو اسلام»

 

**کتابی است از سید قطب و ترجمه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

تبریزی: بله. مال سال ۴۵ است. آقا یک مقدمه بیست و پنج صفحه‌ای هم بر این کتاب زده است. «زن و انتخابات»، کتاب «فصل» یا همان «فصلنامه» که در قم منتشر می‌شد، کتاب «موریانه» موریس ‌مترلینگ هم جزو اوراق مضره پرونده این طلبه بود. همین طور کتاب «جمیله بوپاشا». این کتاب در آن زمان جزو کتاب‌های ممنوعه بود. کتاب «راه سوم بین کمونیسم و سرمایه‌داری» از شهید هاشمی‌نژاد، کتاب «زندگی و مرگ قهرمان پاتریس لولومبا». اینهایی که نام بردم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

در باره شهید بهشتی نیز وقتی ایشان را دستگیر می‌کنند، از جمله کتاب‌هایی که ممنوعه بود کتاب «صدای اسلام» بود که ایشان آن را در آلمان با هدف آشنایی اولیه مردم آن کشور با اسلام منتشر می‌کردند. این کتاب مال سال ۴۷ است و جزو کتاب‌های ممنوعه‌ای اعلام شد که باید جمع‌آوری شود. کتابی هم در باره نماز داشت که آن هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

**حتی با جزوه آموزش نماز هم مشکل داشتند؟

تبریزی: بله. آن تحلیلی که از تعبد کرده بود، که عبادت فقط از آن خداست و نباید برای دیگری نباشد. خب،رساله حضرت امام هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود. اولین چیزی که توی لیست این کتاب‌های ممنوعه هست، «رساله»، «تحریرالوسیله»، «جهاد اکبر»، «ولایت فقیه» و «کشف اسرار» است. حتی دو سه کتاب هم منتسب به امام بود، که در باره جهاد نوشته شده بود. احتمالاً آن را با جهاد اکبر اشتباه گرفته بودند و به همین دلیل، جزو کتاب‌های ممنوعه قلمداد می شد.

از ناشرینی که این آثار را منتشر می‌کردند و به زندان رفتند، یکی آقای مصدقی بود. ایشان مرد متدینی و خیلی خوبی بود که توی بازار کاغذفروش بود و عزت شاهی و… خیلی با او رفیق بودند. مؤتلفه هم با او ارتباط داشت. او را به همین خاطر به زندان بردند. دیگری انتشارات «اسلامیه علمیه» بود. ما سه تا اسلامیه داریم. اسلامیه علمیه هم به خاطر نشر همین رساله به زندان رفت. آن موقع یکی از کارهایی که ناشرین و بچه‌های مذهبی کرده بودند، این بود که رساله امام را چاپ می‌کردند، ولی جلد و صفحه اول آن به نام یکی از مراجع مثل آقای خویی و شریعتمداری بود تا کسی متوجه نشود. البته اینها بعدها متوجه این موضوع شدند. در هر صورت جزو کتاب‌های ممنوعه بود. طبق یکی از اسنادی که داریم نفوذی ساواک گزارش می‌دهد که جلال آل احمد رساله آقای خمینی را دارد. این موضوع در کتاب «جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک» آمده است. احتمالاً آن فرد نفوذی که گزارش داده «جلال رساله دارد» هم یکی از اعضای کانون نویسندگان باید باشد.  پس از آنکه به کتابخانه امام در قم ـ که حاج آقای مجتبی تهرانی و آقای آشیخ علی اکبر اسلامی آن را مدیریت می‌کردند ـ حمله می‌کنند و هشت هزار جلد کتاب در آنجا را توقیف می‌کنند. در ضمن نامه جلال به امام را هم، در آنجا پیدا می‌کنند.

16آوریل/24

برکات و آداب نیکوکارى در فرهنگ اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین عبدالکریم پاک‌نیا تبریزی

طلیعه

این نوشتار را با این شعر زیبای حکیم و علامه‌ بلندآوازه‌ عالم اسلام جناب شیخ بهائی(۱) در موضوع نیکوکاری آغاز می‌کنیم:

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی، همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز به وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آن قدر نباشد

که به روی ناامیدی، در بسته باز کردن

آری براى رسیدن به مقامات عالى انسانى، احسان به نیازمندان بهترین روش از منظر عقل و دین به شمار مى‏رود و تمام ادیان و مذاهب این شیوه را در شمار ارزش‌ها و اصول خود گنجانده‏اند.

قرآن کریم عالی‌ترین نسخه‌ انسان‌ساز جهان بشریت، انفاق و نیکوکاری را راه رسیدن به مقاصد عالى‏ انسانی می‌داند و می‌فرماید: «لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنْفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَاتُنفِقُواْ مِن شَىْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏:(۲) (هرگز به [حقیقت] نیکوکارى نمى‌‏رسید؛ مگر اینکه از آنچه دوست ‌‏‌دارید [در راه خدا] انفاق کنید و آنچه انفاق مى‌‌‏کنید خداوند از آن باخبر است.»

اساساً کسانى که از این ویژگى برخوردار نباشند، نه تنها نمى‏توانند پایگاه معنوى و درجات عالیه آن را کسب کنند، بلکه جایگاه اجتماعى خود را نیز از دست می‌دهند و مطرود انسان‏هاى محیط اطراف خود مى‏شوند.

به قول فردوسی:

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان بِه که نیکی بُوَد یادگار

دراز است دست فلک بر بدی

همه نیکویی کن اگر بخردی

به همین جهت نیکوکارى و احسان در کنار سایر ارزش‏هاى مهم در آیات وحى مطرح شده است. قرآن در سوره‌ نحل مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآىِ ذِى الْقُرْبَى‏:(۳) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد.» در متون دینى ما به‌ویژه در قرآن کریم این عمل معنوى در قالب واژه‏هاى خیرات، انفاق، احسان، قضاى حوائج نیازمندان و بِرّ بیان شده است.

در این فرصت نگاهی به آثار و برکات نیکوکاری در فرهنگ اسلامی داریم:

 

 یک. علامت ایمان‏

خداوند متعال در آیات خود یکى از نشانه‏هاى اهل ایمان را احسان و نیکى در بذل اموال اعلام می‌کند و در کنار ایمان به غیب و اقامه‌ نماز مى‏فرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ: پارسایان هدایت یافته غیب را باور می‌کنند و نماز را به پا مى‏دارند و از نعمت‌هایى که برایشان ارزانى داشته‏ایم در راه خدا احسان و انفاق مى‏کنند.»(۴)

علامه طباطبایى در تفسیر آیه: «اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسانِ»(۵) مى‏فرماید: «احسان خیر و نیکى رساندن به دیگرى است بدون اینکه عوض آن را از طرف مقابل توقع داشته باشد.»

احسان و نیکوکارى علاوه بر اینکه مشکلات فقرا و درماندگان را برطرف مى‏کند و محبت و رحمت را در جامعه توسعه مى‏دهد، آثار مهم‌ترش به خود نیکوکار (در دنیا و آخرت) برمى‏گردد، چون باعث مى‏شود ثروت در اجتماع به گردش در آید و امنیت و رفاه عمومى پدید آید و نگرانى و اضطراب تبدیل به مودت و اعتماد و اطمینان شود.(۶)

به قول سعدی:

نخواهی که باشد دلت دردمند

دل دردمندان برآور ز بند

دعای ضعیفان امیدوار

ز بازوی مردی به آید به کار

رۀ نیکمردان آزاده گیر

چو استاده‌ای دست افتاده گیر(۷)

 

عاقبت مرفهین بی‌درد

خدای متعال ثروتمندان بى‏درد و کسانى را که از دارائى‏هاى خود به شدت مواظبت و از احسان و نیکوکارى خوددارى مى‏کنند به عذاب دردناک وعده داد و فرمود: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ:(۸) کسانى که سرمایه‏ها و اموال بى‏شمار خود از طلا و نقره را ذخیره مى‏کنند و در راه خدا احسان و انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناک و سختى بشارت بده!»

در ادامه آیه به وضعیت اسف‏بار آنان در روز قیامت اشاره و چگونگى مجازات آنان را بیان مى‏کند. از منظر وحیانى قرآن، شاخص‏ترین ویژگى اهل ایمان سبقت در انجام کارهاى خیر و احسان و انفاق است. در سوره‌ مؤمنون اهل ایمان را این گونه توصیف مى‏کند:

«آنان در کارهاى نیک شتاب مى‏ورزند و در انجام آن سبقت مى‏جویند.»(۹) انفاق و احسان یک قانون عمومى در جهان آفرینش است و اساساً زندگى اجتماعى بدون نیکوکارى معنا و مفهوم ندارد.

 

گستره‌ انفاق

انفاق فقط در محدوده‌ بذل اموال نیست، بلکه در حوزه‌ تمام مواهب مادى و معنوى است. خداوند مى‏فرماید: «از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق و احسان مى‏کنند.» اعم از مال و علم و نفوذ اجتماعى و… این خصلت نیکو یکى از ویژگى‏هاى اهل ایمان به شمار مى‏آید. در هر صورت احسان و انفاق از مصادیق نیکوکارى به شمار مى‏روند و در قرآن بارها از آن یاد شده است. در کلام امام صادق‏(ع) هم این دو لفظ مترادف و با هم به کار رفته‌اند.

ابى ودّاد حناط از امام صادق(‏ع) پرسید: «احسان به پدر و مادر که در قرآن آمده یعنى چه؟» حضرت فرمود: «یعنى با پدر و مادر نیک رفتار کنید و نگذارید آنان نیازهاى خود را از شما در خواست کنند.»

خداوند مى‏فرماید: «شما به مقام ابرار نمى‏رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»(۱۰)

 

دو. تبعیت از خوبان

از دیگر برکات نیکوکاری قرار گرفتن در صف خوبان عالم است. قرآن کریم با ارائه الگوهاى شایسته در عرصه‌ نیکوکارى، مسلمانان را به این صفت شایسته ترغیب و تشویق مى‏کند. در آیاتى از کلام الهى، خداوند متعال ضمن اشاره به نیکوکاران راستین، به‌نحو شایسته‏اى از آنان تجلیل به عمل مى‏آورد. به چند مورد اشاره می‌کنیم:

 

الف) امیرمؤمنان علی(ع)

در سوره‌ انسان، اهل بیت رسول خدا(ص) را به‌عنوان الگوى نیکوکاران مطرح می‌کند و مى‏فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا*إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَ لَا شُکُورًا:(۱۱) طعام خود را با اینکه به آن نیاز شدید دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند و مى‏گویند: ما به خاطر خدا شما را اطعام مى‏کنیم و هیچ‏ گونه پاداش و سپاسى از شما انتظار نداریم.»

در ادامه‌ آیه به پاداش شایسته این گونه نیکوکاران اشاره می‌کند و جزاى آنان را سربلندى در قیامت، غرق شدن در شادى و سرور و دخول در بهشت و بهره‏مندى از نعمت‏هاى فراوان آن مقرر مى‏دارد و مى‏فرماید: «فَوَقَهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاَهُمْ نَضْرَهً وَسُرُورًا * وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّهً وَ حَرِیرًا:(۱۲) (به‌خاطر عمل پسندیده‌ احسان و نیکوکارى) خداوند آنان را از بدى‏هاى روز قیامت نگه مى‏دارد و آنان را مى‏پذیرد، در حالى که غرق شادى و سرورند و در برابر صبرشان در انجام کارهاى نیک، بهشت و لباس‏هاى حریر بهشتى را به آنان پاداش مى‏دهد.»

سعدی در توضیح این معنا می‌گوید:

ببخشای که آنان که مرد حقند

خریدار دکان بی‌رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی ا‌ست

کرم پیشه شاه مردان علی‌ است(۱۳)

 

ب) پیامبران الهی 

سوره‌ یوسف«ع» از نیکى آن پیامبر الهى به برادران و پدر و مادر خود خبر مى‏دهد. سوره‌ مریم«س» حضرت یحیى«ع» را در زمره‌ رهبران نیک‌رفتار به شمار می‌آورد و مى‏فرماید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا:او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار و خوش‌رفتار بود و هرگز متمرد و نافرمان نبود.»(۱۴)

سوره‌ قصص هم به بیان دو ویژگى مهم انسان‏هاى نیکوکار [شایستگى و امانتدارى‏] می‌پردازد و با نقل داستان حضرت موسى «ع» خدمات شایسته‌ آن پیامبر آسمانى را متذکر می‌شود و مى‏فرماید: «وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ: موسى«ع» هنگامى که به چاه آب در مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا مشاهده کرد که چهارپایان خود را سیراب مى‏کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمى‏شوند. موسى«ع» به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهید؟» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهیم تا چوپان‏ها همگى خارج شوند و پدر ما پیرمردى کهنسال است.» موسى«ع» براى گوسفندان آن دو آب کشید. سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر:(۱۵) پروردگارا! هر خیر و نیکى که بر من بفرستى به آن نیازمندم.»(۱۶)

 

ج) افراد شایسته‏

حبیب نجار (مؤمن آل یاسین) از دیگر چهره‏هاى قرآنى در عرصه‌ احسان و نیکوکارى است که مورد تمجید و ستایش ویژه خداوند متعال قرار گرفت و به عنوان اسوه‌ خیرخواهان معرفى ‏شد.(۱۷) آن مرد مؤمن براى حمایت از رسولان الهى به نیک‌ترین عمل دست زد و از هدف و مرام آنان در سخت‏ترین شرایط دفاع کرد و در این راه به شهادت رسید. خداوند متعال نیز او را در جایگاه نیکوکاران مسکن داد. آیات ۲۰ تا ۲۷ سوره یس به وى اختصاص ‏دارد.

 

د. عارف و پیرمرد

پدر پیر مرد جوانی مریض شد. او پدرش را که بیماری‌اش شدت گرفته بود در گوشه‌ای از جاده رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید.

رهگذران از ترس مسری بودن بیماری پیرمرد و برای فرار از دردسر، بی‌اعتنا به ناله‌های او، از کنارش عبور می‌کردند. عارفی که از آن جاده عبور می‌کرد، به‌محض دیدن پیرمرد او را به دوش گرفت تا ببرد و درمانش کند. رهگذری به طعنه به عارف گفت: «این پیرمرد فقیر است و بیمار. مرگش نیز نزدیک است. نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود می‌آورد. پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرد و رفت. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟»

عارف گفت: «من به او کمک نمی‌کنم، بلکه به خودم کمک می‌کنم؛ اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه رو به آسمان کنم و از خالق هستی تقاضای هم‌صحبتی داشته باشم؛ من به خودم کمک می‌کنم.»

اگر نفع کس در نهاد تو نیست

چنین گوهر و سنگ خارا یکی است

غلط گفتم ای یار شایسته خوی

که نفع است در آهن و سنگ و روی(۱۸)

 

سه. پاداش خدای سبحان

نیکوکاران به‌عنوان بندگان شایسته و صالح خداوند در آیات متعدد قرآن مورد توجه و عنایت ویژه هستند و خداوند متعال، مکرراً آنان را تشویق و تمجید می‌کند و زیباترین هدیه‏ها و عطایا را در مقام قرب خویش براى آنان منظور مى‏دارد.

به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِیمٍ…:(۱۹) یقیناً نیکوکاران غرق در نعمت‏هاى فراوان خواهند بود.» ؛ «آنان بر تخت‏هاى آرام‏بخش بهشتى تکیه می‌زنند و [مسرور از آن همه نعمت‏] به زیبائى‏هاى بهشت مى‏نگرند.»

«تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ: در چهره‏هاى شاداب و پرطراوت آنان، نشاط و نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى.»

بعد در ادامه پاداش نیکوکاران می‌فرماید: «آنها از شراب طهور، زلال و دست‏نخورده و سر به مهر بهشتى مى‏نوشند و سیراب مى‏شوند. مهر آن نوشیدنى‏ها از مشک است. پس شایسته است که براى رسیدن به این نعمت‏هاى بهشتى، مشتاقان بر یکدیگر پیشى بگیرند. این شراب طهور آمیخته با «تسنیم» است، همان چشمه‏اى که مقربان از آن مى‏نوشند.»(۲۰)

خداوند متعال بندگان خود را چنان به شرکت در این مسابقه و رسیدن به جوائز ارزنده آن تشویق مى‏کند که تمام سعادت‏طلبان و حقیقت‏جویان واقعی، همواره خود را برای ورود در این وادى آماده و رسیدن به آن را آرزو مى‏کنند. امام سجاد«ع» در دعاى مکارم الاخلاق، قرار گرفتن در ردیف نیکوکاران را از خداوند طلب مى‏کند و مى‏فرماید: «اَللّهُمَّ… وَ اَجْرِ لِلنّاسِ عَلى یَدِىَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لى مَعالىَ الاَخْلاقِ وَ اعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ:(۲۱) خدایا! به دست من براى مردم خیر و نیکى جارى ساز و آن را با منّت‌گذارى من تباه مکن، و مرا اخلاق والا عطا فرما و از فخرفروشى نگاه دار!

هر کس ز کار خلق یکی عقده وا کند

ایزد هزار عقده ز کارش روا کند

صدها فرشته بوسه بر آن دست می‌زنند

که از کار خلق یک گره بسته وا کند

کشتی شکست و ساحل امید ناپدید

کو یک دل شکسته که ما را دعا کند

ما میهمان خوان عنایات ایزدیم

مهمان خطاست این‌همه چون و چرا کند

(محمدعلی ریاضی یزدی)

 

چهار. سود بدون زیان

روایات فراوانی هم در برکات و بهره‌های معنوی نیکوکاری نقل شده‌اند که چند نمونه را می‌خوانیم:

*رسول خدا(ص) فرمودند : «مَنْ أَعْطَى دِرْهَماً فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَمِائَهِ حَسَنَهٍ:(۲۲) کسى که یک درهم در راه خدا بدهد، خداوند هفتصد حسنه در نامه اعمال او مى‌‌نویسد.» قابل توجّه اینکه در باره هیچ یک از اعمالِ خیر، چنین پاداش عظیمى نیامده است. این نشانه اهمیت فوق‌العاده انفاق است واین کمترین پاداشى است که به انفاق‌ کنندگان داده مى‌‌شود . پس به قول حافظ:

شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار

بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

 

مطمئن‌ترین پس‌انداز

*امام علی(ع) فرمود: «إِنَّمَا لَکَ مِن مَالِکِ مَا قَدَّمْتُهُ لِآخِرَتِکَ وَ مَا أَخَّرْتَهُ فَلِلْوَارِثِ:(۲۳) سهم تو از مالت همان است که براى جهان دیگر از پیش فرستاده‌‌اى. بقیه سهم وارث است.»

تجربه نیز نشان داده که وارثان چنان دلباخته اموال بادآورده ارث مى‌‌شوند که کمتر به صاحب مال مى‌‌پردازند و حتى به وصیت موکّد او هم عمل نمى‌‌کنند.

 

سزای نیکی گریزان

*امام صادق(ع) سزای نیکی گریزان را نفرت خداوند از این گونه دنیاپرستان بیان کرد و فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ مَالاً فَلَمْ یَتَصَدَّقْ مِنْهُ بِشَیْ‏ءٍ:(۲۴) کسى که خداوند به او مالى بخشیده و چیزى از آن را در راه خدا نمی‌دهد ملعون و رانده شده درگاه خداست.».

مشو خودبین، که نیکی با فقیران

نخستین فرض بوده است اغنیا را

 

زمینه‌ها، شرایط و آداب

در پایان به زمینه‌ها، شرایط و آداب نیکوکارى‏ اشاره می‌کنیم:

امر مقدس نیکوکارى، آداب، زمینه‏ها و شرائط خاصى دارد و کسب سرمایه‏هاى معنوى نیازمند بستر پاک و سالم است. قرآن در سوره‌ بقره مى‏فرماید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما کَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَکُم مِنَ الاَرضِ ولا تَیَمَّموا الخَبیثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِاخِذیهِ اِلّا اَن تُغمِضوا فیهِ واعلَموا اَنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمید:(۲۵)اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید، از چیزهاى پاکیزه‏‌اى که به دست آورده‏‌‌ید و از آنچه براى شما از زمین برآورده‌ایم‏، انفاق کنید و در پى ناپاک آن نروید که (از آن‏) انفاق کنید، در حالى که آن را (اگر به خودتان مى‏‌دادند) جز با بى‏میلى‏ نمى‏‌گرفتید و بدانید که خداوند، بى ‏نیازِ ستوده (صفات‏) است‏.»(۲۶)

بنابراین نیکوکارى زمانى نتیجه‏بخش خواهد بود که اموال بخشیده شده از راه حلال و منبع پاک به دست آمده باشد، وگرنه براى صاحبش سود و بهره‏اى در پى نخواهد داشت.(۲۷)

طبق این بینش قرآنى، تقوا و پاکدامنى اساسى‏ترین شرط نیکوکارى براى یک مسلمان محسوب مى‏شود؛ و گرنه اگر احسان به خاطر مصالح دنیوى و مقاصد شیطانى و هواهاى نفسانى صورت گیرد تأثیری در تکامل روح و روان انسان ندارد و ارزش واقعى خود را از دست می‌دهد. به همین جهت خداوند متعال تمام نیکى‏ها و اعمال خیر را بر اساس تقوا مى‏پذیرد و مى‏فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ:(۲۸) خداوند متعال اعمال نیک را فقط از پرهیزگاران و تقواپیشگان مى‏پذیرد.»

امام حسین‏«ع» این شرط اساسى احسان را به شکلى زیبا توضیح داده است. محدث نورى مى‏نویسد: «هنگامى که به آن حضرت خبر دادند که عبدالله بن عامر – از کارگزاران حکومتى دستگاه ستمگر بنى‏امیه – چنین و چنان صدقه داده و عده زیادى برده را آزاد کرده است؛ امام حسین«ع» فرمود: «مَثَل عبدالله بن عامر همانند کسى است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت می‌کند و سپس اموال دزدى را صدقه مى‏دهد.» آنگاه افزود: «انَّما الصَّدَقَهُ الطَّیِّبَه صَدَقَهُ مَنْ عَرِقَ فیها جَبینُهُ وَاغْبَرَّ فیها وَجْهُه:(۲۹) احسان پاکیزه، شایسته کسى است که در راه کسب سرمایه‏اش، پیشانى او عرق کرده و صورتش غبارآلود شده است.»

از امام صادق‏ «ع» سئوال شد: «منظور حضرت از نیکوکار شایسته چه کسى است؟» فرمود: «على‌بن ابى‏طالب«ع»‏(۳۰)

اساساً انفاق و احسان براى تقرب به خداوند متعال صورت مى‏گیرد و براى تقرب به خداوند متعال باید از اموال پاکیزه و حلال استفاده کرد، که مردم وقتى مى‏خواهند به سلاطین و شخصیت‏هاى بزرگ تقرب بجویند بهترین و دوست‏داشتنى‏ترین اموال خود را هدیه مى‏برند؛ در حالى که آن پادشاهان همانند خود آنان انسان‏هایى ضعیف و ناتوانند. پس چگونه ممکن است که انسان به پیشگاه خداوند که تمام عالم هستى از اوست، به وسیله اموالى بى‏ارزش و آلوده و نامرغوب تقرب بجوید.

امام صادق«ع» در آداب نیکی برتر به این نکته توجه می‌دهد که: «لایَتـِمُّ المَعروفُ اِلا بِثَلاثِ خِصـالٍ: تَعجیلِه وَ تقلیلِ کَثیرِه وَ تَرکِ الامتِنانِ بِه:(۳۱) احسان و نیکى کامل نباشد مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.»

از دیگر آداب نیکوکاری علاوه بر داشتن منابع پاک، وجود انگیزه هاى مقدس(۳۲) پیشگیرى از اسراف(۳۳) و عدم تبعیض(۳۴) است.

 

 

پاورقی

  1. حکیم، علامه، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری. بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی. دارای آثاری در موضوع سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک از برجستگان مفاخر جهان اسلام. وی در ۱۷ محرم سال ۹۵۳ق. در بعلبک لبنان به دنیا آمد. پدرش، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی (متوفی ۹۸۴ق.)، از شاگردان و دوستان فقیه نامدار شیعه، شهید ثانی (متوفی ۹۶۶ق.) بود.

او هنگام مهاجرت از لبنان به ایران ۱۳ ساله بود . همسر شیخ بهائی، دختر علی منشار عاملی، زنی عالم‌زاده و خودش هم دانشمند بود. برخی بر این عقیده‌اند از اینکه بهائی سی سال از عمر خود را به‌تنهایی در سفر گذراند، می‌توان حدس زد که فرزندی نداشت. شخصیت‌های ممتاز جهان تشیع همانند محمدتقی مجلسی، محمدمحسن فیض کاشانی و ملاصدرای شیرازی از معروف‌ترین شاگران اویند. شیخ بهائی در سال ۱۰۳۰ در شهر اصفهان وفات یافت و طبق وصیتش او را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا(ع) به خاک سپردند.

  1. آل عمران/ ۹۲٫
  2. نحل/ ۹۰٫
  3. بقره/ ۳٫
  4. نحل/ ۹۰٫
  5. تفسیر المیزان، ج. ۱۲، ص. ۳۳۲٫
  6. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۴۱ .
  7. توبه/ ۳۴٫
  8. مؤمنون/ ۶۱٫
  9. الکافى، ج. ۲، ص. ۱۵۷٫
  10. انسان/ ۸ و ۹٫
  11. انسان/ ۱۱٫
  12. سعدی «بوستان» باب دوم در احسان، حکایت ۷٫
  13. مریم/ ۱۴٫
  14. قصص/ ۲۳ و ۲۴٫
  15. تفسیر مجمع البیان، ج. ۸، ص. ۶۵۵٫
  16. تفسیر نمونه، ج.‏۱۸، ص. ۳۶۷٫
  17. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۱۹٫
  18. مطففین/ ۲۱ – ۲۸٫
  19. بقره/ ۲۶۷٫
  20. صحیفه سجادیه، دعای بیستم، (مکارم الاخلاق).
  21. بحارالأنوار ، ج ۹۳، ص ۱۲۲٫
  22. غُررالحکَم (شرح آقا جمال خوانسارى)، ج. ۷ ، ص. ۳۹۵٫
  23. مستدرک‌الوسائل، محدّث نوری، ج. ۷، ص. ۱۵۷٫
  24. بقره/ ۲۶۷٫
  25. مجمع‌البیان، ج. ۲، ص. ۶۵۶٫
  26. توبه/ ۵۳ و ۵۴٫
  27. مائده/ ۲۷٫
  28. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۴۴٫
  29. ویژگى‌هاى امام حسین(ع)، الخصائص‌الحسینیه، ص. ۷۱٫
  30. تحف‌العقول، ص۳۲۳ .
  31. مائده/ ۲۷٫
  32. اسراء / ۲۹٫

۳۴٫ سفینهالبحار، ماده (وضع).

16آوریل/24

جهان غارت‌زده (مروری بر داستان سیاه: غرب چگونه غرب شد؟) – دکتر مهدی سعیدی

استعمار، به‌عنوان پدیده‌ای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م.، آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند.

بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره‌ آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرت‌های دریایی به منظور استعمار و کشف سرزمین‌های جدید آغاز شد. آنها در ابتدا به دنبال طلا، عاج و اشیای قیمتی بودند؛ اما رفته رفته انگیزه‌های وسیع‌تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه‌ معدنی و کشاورزی به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای اروپایی، به فعالیت‌های استعماری وسعت بخشید.

 

سلطه همه‌جانبه

جنبه‌های اقتصادی استعمار (یعنی بهره‌کشی کشورهای اروپایی از سرزمین‌ها و جوامع دیگر) بدون جنبه‌های سیاسی و نظامی نمی‌توانست دوام یابد. کشورهای استعمارگر خیلی زود دریافتند که برای تداوم بهره‌کشی، لازم است که بر جوامع مستعمره‌ خود نظارت سیاسی داشته باشند و حتی فرهنگ آنها را تحت کنترل درآورند. این کار در سرزمین‌ها و جوامعی (مانند جوامع بومی آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه) که مراکز اقتدار و فرهنگ و تمدن بومی آنها ضعیف بود یا در اولین یورش‌های استعمار فرو ریخته بود، بسیار راحت صورت گرفت.

در این سرزمین‌ها مراکز قدرتی به وجود آمدند که کاملاً زیر نظارت استعمارگران بودند. استعمارگران در کنار نهادها و مؤسسات سنتی بومیان، در این کشورها نهادها، سازمان‌ها و شیوه‌ها و مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی راایجاد کردند که در حقیقت پاسخ به نیازهای استعماری خودشان بود و نه نیازهای مردمان بومی آن سرزمین‌ها.(۱)

استعمارگران در برخورد با کشورهایی مانند ایران و چین که از قدرت بالایی برخوردار بودند و قادر به تسلط کامل بر آنها نبودند، سعی کردند تا تغییراتی را به منظور حفظ منافع و تأمین نیازهای خود به وجود آورند. به‌طور کلی، سلطه‌ استعمار و قدرت‌های استعماری بر کشورهای مستعمره در طول حدود پنج قرن، آثار و پیامدهای منفی عمیقی بر جای گذاشت و موجب عقب‌ماندگی آنها در عرصه‌های مختلف شد.

در این دوران، شاهد شکل‌گیری سرمایه‌داری تجاری هستیم که در اثر استفاده از کشتی‌‌های دریاپیما و اختراع توپ پدید آمد. انقلاب تجاری، فئودالیسم را در کشورهای اروپایی متلاشی کرد و صاحبان سرمایه تجاری یعنی بازرگانان، صاحبان کشتی‌ها و قشرهای مرتبط با آن را به قدرت رساند.

در این مرحله کشورهای اروپایی بیشتر وارد کننده بودند تا صادرکننده و به تجارت مواد کمیاب و مورد نیاز در غرب مانند: ادویه، محصولات مناطق گرمسیری و فلزات گرانبها می‌پرداختند. انقلاب‌های این دوره، انقلاب‌های سرمایه‌داری تجاری علیه فئودالیسم است. باید برای بازرگانان، موانع را از بین برد و جریان آزاد کالا را تأمین کرد. باید بازار وسیع ایجاد کرد و جاده و راه ساخت. واحد پول، اوزان و مقادیر مورد قبول در همه جا برقرار کرد و خلاصه اساس دولت‌های جدید یا دولتی ملی را بنیان نهاد. از این رو پادشاهان (در کشورهای ساحلی اقیانوس اطلس) با طبقه بازرگانان و سرمایه تجاری، علیه فئودا‌ل‌ها همداستان شدند و انقلاب‌هایی نظیر انقلاب ۱۶۴۸ در انگلستان به وجود آمدند.

در این مرحله، بازرگانان اروپایی کمتر کالایی برای مبادله با محصولات مورد نیاز خود داشتند؛ بنابراین کوشش آنان صرف به دست آوردن سهمی از تجارت در بین کشورهای آسیایی شد. در اینجا محصولات مرغوب‌تر غرب یا سیستم بازرگانی برتر آنان نبود که سبب پیشبرد هدف‌هایشان شد؛ بلکه قدرت نظامی برتر آنان (کشتی و توپ) بود که به آنها امکان داد تا سیستم بازرگانی سنتی در مناطق مختلف را متلاشی کنند و با تسلط بر خطوط دریایی، تجّار خود را جایگزین تجّارکشورهای آسیایی کنند.(۲)

دوران استعمار کلاسیک را می‌توان از یک منظر به دو دوره تقسیم کرد:

 

غارت مستقیم منابع

این دوره از اواخر قرن ۱۵ میلادی تا آغاز انقلاب صنعتی به طول انجامید. در این دوره اروپایی‌ها با وحشی‌گری به دنبال غارت منابع موجود قابل استفاده در شرق بودند. فلسفه‌ حاکم در این دوره نظریه‌ سوداگری (مرکانتلیسم) بود؛ ولی با توجه به اینکه در اصل اروپا چیزی برای مبادله نداشت؛ بنابراین، جریان این تجارت به صورت غارت در آمد و تجارت یک‌جانبه ثروت از شرق به غرب موجب چپاول و انتقال ثروت‌های موجود و علتی برای از هم پاشیدگی اقتصادی و اجتماعی کشورهای مورد تهاجم بود. در عوض انباشت سرمایه‌ انتقال یافته به کشور مهاجم، امکان سرمایه‌گذاری برای تولید را به آن کشور می‌داد.

 

غارت غیرمستقیم منابع

این دوره، از انقلاب صنعتی شروع شد و تا اواخر قرن ۱۹ میلادی به طول انجامید. فلسفه‌ حاکم بر این دوره، تجارت آزاد و تقسیم بین‌المللی کار بود که به ظاهر با نظریه مرکانتیلیسم تضاد داشت؛ اما با کمی تأمل مشاهده می‌شود که روح مرکانتیلیسم همچنان بر کل حرکت اقتصادی و سیاسی این جوامع حاکم است و هر دولتی سعی در ازدیاد حوزه‌های نفوذ و مستعمرات خود برای ایجاد زمینه‌ صادرات بیشتر دارد.

در این دوره ضمن اینکه هنوز غارت مستقیم منابع موجود کشور مورد تهاجم ادامه دارد؛ ولی اساس استثمار به‌تدریج به سمت تبدیل این کشورها به تولیدکننده در جهت تأمین نیاز استعمارگر پیش می‌رود که حاصل آن به وجود آمدن اقتصاد تک محصولی در کشور‌های مورد تهاجم است.(۳)

غارت مستعمرات، هر چند سرزمین‌های سوخته‌ای برای ساکنین سرزمین‌های غارت شده به جای گذاشت؛ اما از دیگر سو، مکنت و توسعه و آبادانی کشورهای استعمارگر را به همراه داشت. اروپا که در قرن ۱۴ و ۱۵ در فقر و فلاکت  غوطه‌ور بود، به واسطه ثروت‌های باد آورده، در مسیر آبادانی قرار گرفت و توانست رفاه و توسعه را برای خود تضمین کند و به دیگر تمدن‌ها و سرزمین‌ها تفوق یابد. به‌خصوص آنکه این ثروت هنگفت، تبدیل به قدرت نظامی و دست‌مایه شکل‌گیری نظام سلطه و تداوم همه جانبه استعمار و استیلا شد.

 

جهان سوم؛ غرق در فقر و فلاکت

بدون شک یکی از مهم‌ترین عوامل فقر و فلاکت جهان سوم در غارت منابع زیرزمینی و کشاورزی و جنایات متعددی نهفته است که توسط متجاوزان اروپایی صورت گرفت. نویسنده کتاب «میراث‌خوار استعمار» می‌نویسد: «اسپانیایی‌ها از قرن شانزدهم به بعد برای جبران انهدام بومیان آمریکای لاتین به کارگران آفریقایی متوسل شدند و به خرید بردگان سیاه پرداختند. پرتغالی‌ها و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها از طریق این معاملات سودآور و وحشتناک به ثروت‌های کلانی رسیدند. انگلستان جدید اولین سرمایه‌های خود را از این راه تحصیل کرد. در ۱۸۱۸ نیمی از نفوس برزیل را سیاهان تشکیل می‌دادند و پرتغالی‌ها از آنها به‌عنوان حیوان بارکش استفاده می‌کردند.

از لحاظ تجارت، اسپانیا علاوه بر طلا و نقره بی‌حسابی که از آمریکای لاتین خارج می‌کرد، از طریق تعیین قیمت کالاهایی که به مردم این منطقه می‌فروخت، سود کلانی به جیب می‌زد. آمریکای لاتین در واقع از همین برهه تاریخی، تحت استعمار و استثمار سخت قرار گرفت و منابع و منافع آن به سوی اسپانیا و پرتغال روانه شدند. استخراج طلا و نقره بر عهده بومیان بود و از این طریق تلفات منهدم کننده‌ای به ایشان وارد می‌آمد. معادن آمریکای لاتین کارگران بومی را می‌بلعیدند و ثروت کلانی به جیب آریستوکراسی معدنی سرازیر می‌کردند.»(۴)

همین وضعیت استثمارگرانه کافی بود تا در طول قرون اخیر، فقر بر نیمه‌ای از جهان، به‌خصوص بر آفریقا سایه افکند؛ به‌نحوی که به نوشته منابع معتبر در قرن بیستم: «درآمد متوسط سرانه این ۲۵ کشور در سال ۱۹۷۵ از رقم ۱۲۵ دلار در سال کمتر بود. بین سال‌های ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ افزایش سالانه رشد میانگین درآمد سرانه یک در صد بیشتر نبود؛ حال آن =که این میزان در مورد کشورهایی که دارای «درآمد واسطه‌ای» بودند معادل ۵% (در سال ۱۹۷۵- ۹۵%) و ۳% در مورد کشورهای صنعتی ثروتمند (۵۵۰۰ دلار در سال ۱۹۷۵) بود.»(۵)

مروری بر نظریات ارائه شده توسط نظریه‌پردازان توسعه‌نیافتگی و وابستگی، به‌خوبی حکایت از نقش استعمار در عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم دارد. نظریه‌پردازان مکتب وابستگی بر این اعتقادند که توسعه نیافتگی، محصول ساخت و یا ویژگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه نیست؛ بلکه تا حدود زیادی نتیجه ارتباط تاریخی گذشته و مداوم اقتصادی میان کشورهای توسعه نیافته و کشورهای توسعه یافته است.(۶)

سخن پایانی آنکه استعمار ماجرایی مربوط به گذشته نیست و در عصر حاضر نیز به پایان نرسیده است؛ بلکه جریان سیالی است که بعد از قریب به پنج قرن، همچنان با قدرت تمام در حال تداوم و پیشروی است، با این تفاوت که در طول دهه‌های مختلف رنگ و بوی متفاوتی یافته است. امروز، شاید از استعمار کهنه و شیوه‌ها و سناریوهای آن کمتر خبری باشد؛ اما از سوی دیگر استعمار فرانو با مشخصات و ویژگی‌های منحصر به ‌فرد جدیدی، توسط استعمارگران غربی در حال پیگیری و تداوم است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تقسیم‌بندی خود از دوران استعماری چنین می‌فرمایند: «یک روز استعمارِ کهنه بود. استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن. می‌رفتند و بر کشورها تسلط پیدا می‌کردند؛ مثل هند، الجزایر و خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملت‌ها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه بدهند. البته در سال‌های دوران استعمار، ملت‌ها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هر حال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی‌آمدند حکومت کنند و مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود و در هند حکومت کند؛ بلکه از خود کشورها کسانی را می‌گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، رضاخان و پسرش و بسیاری از دولت‌های دیگر کشورهای به قول خودشان جهان سوم و از جمله کشورهای اسلامی.

سال‌های متمادی ملت‌ها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی‌های کودتاچی را سر کار آوردند و هرطور توانستند از حضور ملت‌ها مانع شدند. امروز می‌بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته‌اند و آن، نفوذ در ملت‌هاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها می‌فرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری‌های گوناگون و رنگین و موجه نشان دادن چهره‌ مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملت‌ها را اغوا و تحریک می‌کنند.»(۷)

 

فهرست منابع

۱)بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دى، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

۲)الهی، همایون، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، ۱۳۸۶٫

۳)بهار، مهدی، میراث‌خوار استعمار، تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۴٫

۴)ساعی، احمد، توسعه در مکاتب متعارض، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، ۱۳۹۲٫

۵)ساعی، احمد، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸٫

۶)کورنون، ماریان، تاریخ معاصر آفریقا، ترجمه ابراهیم صدقیانی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۵٫

۷)مگداف، هری، و تام کمپ، امپریالیسم، ترجمه هوشنگ مقتدر، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۲

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- احمد ساعی، مسائل سیاسی اقتصادی جهان سوم، ص ۴۷٫

۲- هری مگداف و تام کمپ، امپریالیسم، صص. ۲۲-۲۱

۳- همایون الهی، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، ص.۳۸٫

۴- مهدی بهار، میراث‌خوار استعمار، ص. ۷۰٫

۵- ماریان کورنون، تاریخ معاصر آفریقا، ص. ۲۹۶٫

۶- احمد ساعی، توسعه در مکاتب متعارض، ص. ۹۲٫

۷- بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

16آوریل/24

کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، ظرفیت‌ها و تهدیدها – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه

در دنیای امروز، فضای روابط بین‌الملل با پیشرفت فناوری‌ها و ارتباطات به یکی از حیاتی‌ترین و پویاترین زمینه‌های فعالیت انسانی تبدیل شده است. هوش مصنوعی نیز به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فناوری‌های روز دنیا می‌تواند نقش به‌سزایی در تحول این فضا داشته باشد. این فناوری غیر از اینکه توانایی تحلیل داده‌های بزرگ و ارائه تصمیمات هوشمند را دارد، به کشورها کمک می‌کند تا منافع و اهداف ملی خود را در فضای بین‌المللی پیش ببرند، تهدیدها و چالش‌هائی را نیز در بر دارد.

در این مقاله به بررسی ظرفیت‌ها، کاربردها و چالش‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل می‌پردازیم و به برخی ار راهکارهای مقابله با آن اشاره می‌کنیم.

 

الف. هوش مصنوعی و اهمیت آن در فضای روابط بین‌الملل

مفهوم هوش مصنوعی به توانایی سیستم‌های کامپیوتری یا ماشین‌ها برای انجام کارهایی که انجام آنها نیازمند فهم و تصمیم‌گیری مانند انسان است، اشاره دارد. این فناوری از روش‌ها و الگوریتم‌هایی تشکیل شده است که به کامپیوترها اجازه می‌دهد از داده‌ها استنباط والگوها را شناسایی کنند و بر مبنای آنها تصمیم بگیرند. هدف اصلی هوش مصنوعی ایجاد سیستم‌هایی است که بتوانند با رفتاری هوشمندانه به محیط پیرامون خود واکنش نشان دهند.

در فضای روابط بین‌الملل، هوش مصنوعی می‌تواند نقش به‌سزایی داشته باشد، زیرا این فناوری فارغ از تهدیدها و چالش‌های فرارو که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، دارای توانایی جمع‌آوری و تحلیل داده‌های بزرگ از منابع مختلف، شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌ها و سایر منابع اطلاعاتی است و این امکان را به کشورها می‌دهد تا به شناخت بهتری از فرآیندها، الگوها و رویدادهای بین‌المللی برسند و تصمیمات خود را بر اساس اطلاعات دقیق‌تری بگیرند.

همچنین هوش مصنوعی در ایجاد سیستم‌های پیش‌بینی، تحلیل تأثیرات سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های مختلف و نیز بهبود فرایندهای دیپلماسی و مذاکرات بین‌المللی از اهمیت بالایی برخوردار است. به‌علاوه، استفاده از هوش مصنوعی در حوزه امنیت ملی و مبارزه با تهدیدات امنیتی نیز اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد.

 

ب.ظرفیت‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

ظرفیت‌های هوش مصنوعی به‌طور معنی‌داری می‌تواند در تحول و پیشرفت کشور در فضای بین‌المللی نقش مهمی را ایفا کند. این ظرفیت‌ها عبارتند از:

۱٫تحلیل داده‌های بین‌المللی:

هوش مصنوعی قادر است به‌طور خودکار و با سرعت بالا داده‌های بسیاری را از منابع مختلف جمع‌آوری و تحلیل کند. در این فرآیند، داده‌های مربوط به اقتصاد، امنیت، فرهنگ، سیاست و دیگر زمینه‌های مهم را می‌توان تجزیه و تحلیل کرد و با استفاده از آنها به درک عمیق‌تری از چالش‌ها و فرصت‌های بین‌المللی و شناخت بهتری از رویدادها و تحولات جهانی دست یافت.

 

۲٫پیش‌بینی رویدادهای آینده

با استفاده از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته هوش مصنوعی می‌توان به پیش‌بینی رویدادهای آینده در فضای بین‌المللی پرداخت. این پیش‌بینی‌ها در برنامه‌ریزی‌های کشوری، اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران از اهمیت به‌سزایی برخوردارند. همچنین با در نظر گرفتن این پیش‌بینی‌ها می‌توان راهبردهای مناسبی را برای مواجهه با چالش‌ها و بهره‌مندی از فرصت‌های جهانی تدوین کرد.

 

۳٫تسهیل مذاکرات و دیپلماسی:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای مذاکرات و دیپلماسی نقش به‌سزایی را ایفا کند. با استفاده از الگوریتم‌های پیشرفته تحلیل متن، ترجمه خودکار، تشخیص الگوها و موازین می‌توان بهبود قابل توجهی در فرآیند مذاکرات و تبادل اطلاعات بین کشورها داشت. این امکان باعث می‌شود که یک کشور در صحنه بین‌المللی با سرعت بیشتری به توافقات دست یابد و برنامه‌های خود را بهبود بخشد.

 

۴.توسعه ارتباطات بین‌المللی:

استفاده از هوش مصنوعی می‌تواند در بهبود ارتباطات بین‌المللی کمک کند. این فناوری می‌تواند در ترجمه خودکار زبان‌ها، شناسایی الگوهای ارتباطی و حتی ایجاد سیستم‌های گفتگو هوشمند مورد استفاده قرار گیرد که به بهبود و افزایش کارایی در ارتباطات بین‌المللی کمک می‌کند.

 

۵٫تصمیم‌گیری هوشمند:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای تصمیم‌گیری مرتبط با روابط بین‌المللی کمک و از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته برای ارائه تحلیل‌ها و پیشنهادهای هوشمند به مسئولان و تصمیم‌گیران در امور بین‌الملل استفاده کند و در بهبود کیفیت تصمیمات و پیشبرد منافع ملی ایران تأثیرگذار باشد.

با در نظر گرفتن این کاربردها، استفاده هوشمندانه از فناوری هوش مصنوعی به توسعه و پیشرفت روابط بین‌المللی کمک بسیار می‌کند.

 

ج.تهدیدات و راهکارهای مقابله با هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

از جمله تهدیدات می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱٫عدم رعایت اخلاق در کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، تهدیدی بین‌المللی

استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، در صورت عدم رعایت اصول و مبانی اخلاقی، می‌تواند منجر به آثار زیان‌باری بر جوامع و جهانیان شود. این آثار شامل نفوذ در حریم خصوصی، تبعیض نژادی و قومی، جنگ افروزی توسط ابرقدرت‌ها و افزایش نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از این آثار منفی، لازم است که استانداردهای اخلاقی مشخصی در استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل تدوین و اجرا شود. به این ترتیب، می‌توان از آسیب‌های احتمالی جلوگیری کرد و بهره‌وری از این فناوری را با رعایت اصول اخلاقی به حداکثر رساند.

۲٫استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها

استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها یک تهدید جدی برای جامعه بین‌المللی است. این تهدیدات از جمله نفوذ و کنترل بیشتر ابرقدرت‌ها در امور داخلی کشورها و سیاست‌های بین‌المللی، ترویج ایدئولوژی‌های جنگ‌طلبانه، نقض حقوق بشر و حریم خصوصی و تشدید تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از آثار منفی این تهدیدات، نیاز به نظارت و کنترل بر استفاده از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها و تدوین استانداردهای اخلاقی مناسب است. این اقدامات می‌توانند به جلوگیری از افزایش تنش‌ها و تهدید به صلح و امنیت جهانی کمک کنند و باعث تضمین حفظ حقوق بشر و حریم خصوصی افراد شوند.

 

۳٫امکان نفوذ فرهنگی با استفاده از هوش مصنوعی در جوامع مسلمان

نفوذ فرهنگی فرآیندی است که در آن یک کشور یا گروه از افراد با استفاده از ابزارها و روش‌های مختلف، ارزش‌ها، باورها، ایدئولوژی‌ها و فرهنگ خود را به جوامع دیگر منتقل می‌کنند. استفاده از هوش مصنوعی به‌عنوان یکی از این ابزارها می‌تواند این فرآیند را تسریع و تقویت کند، به‌خصوص در جوامعی که در معرض تحولات فرهنگی و اجتماعی هستند.

با استفاده از هوش مصنوعی، کشورهای استعمارگر می‌توانند از داده‌های بزرگ و الگوریتم‌های پیچیده برای هدف‌گذاری دقیق‌تر و تخصیص منابع بهتر برای ترویج ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف خود استفاده کنند. این اقدامات می‌تواند منجر به ترویج ارزش‌ها و ایدئولوژی‌هایی شود که ممکن است با معیارها و ارزش‌های فرهنگی و مذهبی جامعه‌های مسلمان تضاد داشته باشند یا به طور مغرضانه ترویج شوند.

برای مثال، یک کشور می‌تواند با استفاده از هوش مصنوعی و تکنیک‌های رسانه‌ای مدیریت شده، اطلاعاتی را به‌گونه‌ای منتشر کند که ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های خاص خود را در جامعه‌های مسلمان ترویج کند که باعث انحراف از ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های اصیل و فرهنگی جامعه‌های مسلمان و به تضعیف هویت فرهنگی آنها منجر می‌شود.

د. راهکارهای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

  1. ایجاد مرکز تحقیقاتی و توسعه هوش مصنوعی:

تاسیس مرکز‌های تحقیقاتی و توسعه در حوزه هوش مصنوعی با هدف ارتقای دانش و فناوری مربوط به این حوزه و توسعه راهکارهای مبتنی بر آن برای مقابله با تهدیداتی که این فناوری می‌تواند ایجاد کند، اهمیت دارد.

 

۲.ترویج آموزش و آگاهی:

برگزاری دوره‌های آموزشی و کارگاه‌های آموزشی در حوزه هوش مصنوعی برای افراد مختلف جامعه، از جمله مدیران، تصمیم‌گیران، و محققان، به منظور آشنایی با این فناوری، شناخت تهدیدات آن و ارائه راهکارهای مقابله اهمیت دارد.

 

۳.توسعه سیاست‌های ملی و بین‌المللی:

تدوین و اجرای سیاست‌های ملی و بین‌المللی برای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی از جمله تشویق به همکاری بین‌المللی، تبادل دانش و فناوری و ارتقاء امنیت سایبری اهمیت دارد. این سیاست‌ها باید بر اساس تحلیل دقیقی از روندها و رویدادهای بین‌المللی، نیازهای کشور و مشکلات موجود در حوزه هوش مصنوعی تدوین و با تأکید بر همکاری بین‌المللی و تبادل اطلاعات و تجربیات اجرا شوند، بهبود یابند و نقش بیشتری را در حفظ امنیت جهانی ایفا کنند.

 

۲٫توسعه فناوری‌های مقابله‌ای:

راهکار توسعه فناوری‌های مقابله‌ای در حوزه هوش مصنوعی می‌تواند با ایجاد و توسعه سامانه‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ، سیستم‌های دفاعی سایبری و تکنولوژی‌های محافظت اطلاعاتی، به مواجهه با تهدیدات هوش مصنوعی کمک کند.

برای مثال یک کشور می‌تواند در توسعه سیستم‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ هوش مصنوعی سرمایه‌گذاری کند. این سیستم‌ها می‌توانند الگوریتم‌های پیشرفته‌ای داشته باشند که به دنبال شناسایی الگوهای غیرمعمول و فعالیت‌های مشکوک در شبکه‌ها هستند. به‌طور مثال، اگر یک سیستم هوش مصنوعی از الگوهایی که معمولاً توسط برنامه‌های مخرب دنبال می‌شود آگاه باشد، می‌تواند نفوذهای مخرب را تشخیص دهد و برای ممانعت از تخریب آنها اقدام کند.

 

۳٫تقویت امنیت اطلاعاتی:

ارتقاء سطح امنیت اطلاعاتی و حفاظت از داده‌های حساس در برابر حملات سایبری و نفوذهای ناخواسته، از اولویت‌های اصلی برای مقابله با تهدیداتی است که هوش مصنوعی ممکن است ایجاد کند. به‌منظور تضمین امنیت اطلاعات و داده‌های حیاتی کشور، استفاده از فناوری‌های رمزنگاری، پروتکل‌های امنیتی پیشرفته و توسعه زیرساخت‌های امنیتی ضروری است.

 

۳٫توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی:

 توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی برای کشورها امری حیاتی و اساسی است. هوش مصنوعی با قابلیت‌ها و پتانسیل‌های بسیاری که دارد، می‌تواند به توسعه و پیشرفت کشورها کمک شایانی کند. به‌عنوان مثال، قابلیت این فناوری در تحلیل داده‌های بین‌المللی، پیش‌بینی رویدادهای آینده و تسهیل مذاکرات و دیپلماسی می‌تواند به دولت‌ها در اتخاذ تصمیمات هوشمند و اثربخش در راستای تحقق اهداف ملی کمک کند. با این حال، همان طور که هوش مصنوعی به دولت‌ها فرصت‌های فراوانی را ارائه می‌دهد، به چالش‌ها و تهدیداتی چون حفظ حریم خصوصی، امنیت اطلاعاتی و خطرات سایبری نیز منجر می‌شود.

بنابراین ضروری است که دولت‌ها سیاست‌ها و قوانینی را تدوین و اجرا کنند که با هوش مصنوعی هماهنگ باشند و از تأثیرات مثبت این فناوری بهره‌مند شوند. در عین حال محافظت از حقوق مدنی و حریم خصوصی شهروندان و امنیت اطلاعاتی آنها را تضمین کنند.

توسعه فناوری‌های امنیتی و افزایش همکاری بین‌المللی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا این اقدامات می‌توانند به مقابله با تهدیدات امنیتی کمک و از استفاده نادرست از هوش مصنوعی جلوگیری کنند.

 

نتیجه:

در مجموع، مطالب بیان شده نشان می‌دهند که هوش مصنوعی به‌رغم اینکه می‌تواند امکانات و فرصت‌های بسیاری را برای توسعه و پیشرفت کشور در فضای بین‌الملل فراهم کند، اما باید توجه داشت که این فرصت‌ها، چالش‌ها و تهدیداتی را نیز به همراه دارند که لازم است با تعیین سیاست‌ها و قوانین متناسب با هوش مصنوعی در این حیطه، حضور غیرمنفعل داشت. از این‌ رو بهره‌برداری بهینه از این فناوری و تقویت نقش ایران در صحنه بین‌المللی، توسعه فناوری هوش مصنوعی، تقویت امنیت اطلاعاتی و ایجاد سیاست‌ها و قوانین منطبق با این فناوری از اهمیت بالایی برخوردارند.

16آوریل/24

تعمیق چالش‌های نظامی- امنیتی رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی – دکتر مجید صفاتاج

جامعه‌ صهیونیستی از ابتدای شکل‌گیری به دلیل ماهیت نامشروع خود‌ و احساس‌ خطر از صاحبان اصلی فلسطین‌ اشغالی‌، به‌گونه‌ای‌ فزاینده‌ به ارتش به‌‌عنوان‌ تأمین‌کننده‌ امنیت خود تکیه کرده است. ارتش صهیونیستی پس از اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲ با عملیات پی‌درپی مقاومت اسلامی مجبور شد منطقه به منطقه از سرزمین‌های اشغالی لبنان عقب‌نشینی کند؛ به‌ویژه در جنگ ۲۰۰۶ لبنان، اعتماد به ارتش برای‌ تأمین‌ ‌امنیت‌ در جامعه‌ صهیونیستی به‌شدت خدشه‌دار‌ شد. برای ترمیم وجهه‌ ارتش، برنامه‌ حملات به غزه از اواخر سال ۲۰۰۸ ریخته شد تا آخرین حمله‌ پس از عملیات قهرمانانه حماس (طوفان الاقصی) در هفتم اکتبر  ۲۰۲۳ به این باریکه ۳۶۵ کیلوکتر مربعی و کرانه باختری.

گرچه در این جنگ‌ها ارتش رژیم صهیونیستی به‌صورت کاملاً مشهود در دستیابی به اهدافش ناکام ماند، اما این رژیم غاصب و کودک‌کش با بهره‌گیری از شیوه‌های عملیات روانی و جلوگیری از پخش واقعیت‌ها، سعی کرد مانع از اثرگذاری تبعات منفی این شکست‎‌ها شود. با این حال، شکست در جنگ‌های متعدد با لبنان و فلسطین، آشکارا در افکار عمومی جامعه اسرائیلی تأثیر منفی گذاشته است. لذا برای جبران آن، ارتش تلاش کرده است با انجام مانورهای مختلف به مردم ثابت‌ کند‌ اوضاع بهبود یافته و یا در حال بهبودی است و ارتش می‌تواند از مردمش در برابر خطراتُ به‌ویژه خطرات حملات موشکی و پهبادی مقاومت فلسطین و لبنان حفاظت کند.

به‌عنوان نمونه‌ای از عدم اعتماد افکار عمومی جامعه‌ صهیونیستی به ارتش، می‌توان به نتایج نظرسنجی رسانه‌های رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ ۵۱ روزه (جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه در سال ۲۰۱۴) اشاره کرد. این نظرسنجی نشان می‌دهد که حدوداً ۳۰ درصد از یهودیان به فکر مهاجرت از سرزمین‌های اشغالی هستند. به دنبال حملات هوایی ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی به منطقه‌ قنیطره در دی ماه ۱۳۹۳، موجی از اعتراض‌های ضد صهیونیستی شکل گرفت و سبب بروز ناامنی در شهرک‌های صهیونیست‌نشین شد.(۱) از این‌ رو می‎توان گفت که بدون ‌شک، تهدیدات امنیتی یکی از مهم‌ترین دلایل مهاجرت معکوس در اسرائیل و فروپاشی این رژیم است. مهم‌ترین چالش‌های نظامی ـ امنیتی اسرائیل عبارتند از:

  1. ضعف رژیم صهیونیستی در برابر عملیات گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی:

رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ تا کنون در همه جنگ‌های مهم با حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت فلسطین شکست خورده است. نکته‌ مهم در این مورد این است که اسرائیل توسط هم‌پیمانان غرب این رژیم به مدرن‌ترین سلاح‌ها تجهیز شده بود. در جنگ ۳۳روزه ۲۰۰۶، ۲۲روزه ۲۰۰۹- ۲۰۰۸ و هشت‌روزه ۲۰۱۲، نیروهای مقاومت از لحاظ در اختیار داشتن تجهیزات نظامی در برابر اسرائیل، اوضاع چندان مناسبی نداشتند، با وجود این پیروز شدند. اما در جنگ ۵۱ روزه در سال ۲۰۱۴، اوضاع تغییر کرد و مبارزان فلسطینی با رونمایی از تجهیزات نظامی خود، اسرائیلی‌ها را غافلگیر و شکست دیگری را متوجه این رژیم غاصب کردند.

این در حالی است که پس از آن، گروه‌های مقاومت نسبت به قبل به تسلیحات و موشک‌های پیشرفته‌تری دست پیدا کردند و به‌خوبی توانستند در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ در عملیات بسیار بزرگ ترکیبی طوفان الاقصی ـ در زمین و دریا و هوا ـ از آنها علیه رژیم صهیونیستی استفاده و برای اولین بار بزرگ‌ترین شکست نظامی و امنیتی و اطلاعاتی را به این رژیم تحمیل کنند.

در جنگ اخیر، نقاط ضعف رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه در رویارویی با مقاومت فلسطینی و لبنانی به‌رغم بمباران‌های وحشیانه‌ غزه و کشتار غیر نظامیان فلسطینی، آشکارتر شد. شکست چند مرحله‌ای این رژیم تنها در برابر جریان مقاومت در لبنان نشان داد که این رژیم و حامی اصلی آن یعنی دولت آمریکا چقدر شکننده هستند و اگر دولت‌های اسلامی خوب سازماندهی شوند، نه تنها دشمن را از دستیابی به اهداف خود ناکام می‌گذارند، بلکه می‌توانند شکست سنگینی را بر آن تحمیل و برای همیشه جهان را از شر این غده سرطانی خلاص کنند.

در این بین، شکست سه مرحله‌ای رژیم اشغالگر قدس در مقابل نیروهای حزب الله لبنان  حائز اهمیت است. مرحله اول آن عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر از لبنان پس از اشغال آن از سال ۱۹۸۲ بود که با ضربات سنگین شهادت‌طلبانه مبارزان لبنانی علیه مراکز اشغالگران غربی و صهیونیستی در سال ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ انجام شد. مرحله دوم فرار صهیونیست‌ها در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان است. شکست بزرگ رژیم اشغالگر قدس در نبرد وعده صادق یا جنگ ۳۳ روزه در سال۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ را می‌توان شکست مرحله‌ ‌سوم  اسرائیل از مقاومت اسلامی لبنان دانست.

همچنین فرار از غزه پس از ۳۸ سال اشغال آن در سال ۲۰۰۵ و مقاومت گسترده‌ فلسطینیان در مناطق اشغالی و به‌ویژه در باریکه غزه به‌رغم محاصره شدید آن، همه حاکی از قدرت جریان مقاومت و ناتوانی و ضعف اشغالگران است.

در این بین دو نکته مهم در دستاوردهای جریان مقاومت در راستای افول رژیم اشغالگر قدس قابل تبیین است:

  1. کمرنگ شدن و از بین رفتن هراس از ارتش اسرائیل در میان گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی و کشورهای منطقه و پیدا شدن و افزایش این احساس که این رژیم جعلی را می‌توان به‌راحتی در جنگ‌ها شکست داد.
  2. ورود گسترده جوانان فلسطینی (اعم از زن و مرد) به صحنه مبارزات ضد اشغالگری که حاکی از تداوم و گسترش این مبارزات در آینده است. هدف قرار دادن کودکان و نوجوانان و زنان و کهنسالان توسط صهیونیست‌ها نیز حاکی از این نگرانی آنان است. همچنین شهادت کودکان و نوجوانان فلسطینی، به موج مخالفت‌های ضد صهیونیستی در سراسر جهان و حتی در میان صهیونیست‌ها دامن زده است.

چالش و تهدید دیگری که از ناحیه‌ فلسطینی‌ها متوجه صهیونیست‌هاست؛ عملیات‌های‌ فردی‌ و غیرسازماندهی‌ شده‌ در کرانه‌ باختری و حتی سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ است. این نوع عملیات‌ را به دلیل غیرسازمانی‌ بودن‌ و دخالت تنها یک فرد در آن به‌سختی می‌توان ردگیری و کشف کرد. به‌طور کلی این تهدید به علت‌ ماهیت و موقعیت جغرافیایی در دایره‌ اول اولویت‌های تهدید برای رژیم صهیونیستی است.

 

  1. فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل:

موقعیت ضعیف جغرافیایی اسرائیل نیز یکی از مهم‌ترین عواملی است که بر امنیت رژیم صهیونیستی تأثیر دارد. این عامل به چالش اساسی در نظریه های نظامی و امنیتی این رژیم تبدیل شده است.

بر اساس اطلاعات موجود بین ۸۰ تا ۹۰ درصد از ساکنان صهیونیست سرزمین‌های اشغالی در منطقه‌ای به مساحت ۱۲۰ کیلومتری از سواحل «حیفا» تا «اشدود» ساکن هستند. این مهم، مؤید فقدان عمق راهبردی و جغرافیای نظامی اسرائیل است و تهدید نظامی ـ امنیتی واقعی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. نداشتن عمق راهبردی باعث تمرکز جمعیت و تأسیسات حیاتی، حساس و مهم اسرائیل در مناطق مذکور شده است. این وضعیت، نظریه‌پردازان نظامی و امنیتی اسرائیل را به این نتیجه رسانده که این رژیم، قدرت تحمل جنگ فراگیر در اراضی خود را ندارد.

تبعات فقدان عمق استراتژیک برای اسرائیل:

– تحمیل خسارت انسانی وسیع در صورت بروز جنگ؛

– انهدام گسترده تاسیسات راهبردی در زمان کوتاه؛

– ایجاد محدویت گسترده در قدرت مانور و تحرک؛

– کاهش فوق‌العاده توان بازدارندگی؛

– ناتوانی از ورود به جنگ فراگیر.

فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل باعث شده تا ایران با تمرکز بر موشک‌های بالستیک نقطه‌زن، ضمن تغییر موازنه راهبردی و بازدارندگی در مقابل اسراییل، امنیت رژیم صهیونیستی را به معمای لاینحل برای آمریکا تبدیل کند. [لذا در صورت وقوع هرگونه جنگی در منطقه میان اسرائیل و محور مقاومت] ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتر (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.(۲) این علاوه بر توانایی نظامی سایر اعضای محور مقاومت همچون سوریه و انصار‌الله یمن و حزب‌الله در حملات دقیق موشکی و پهپادی به سرزمین‌های اشغالی فلسطین است.

این مهم ـ با توجه به توضیحات فوق ـ عملا منجر به افزایش سرعت نابودی اسرائیل می‌شود. ایران با انتقال توانمندی موشکی و پهپادی به مقاومت لبنان و فلسطین، در حال نهایی کردن راهبرد بازدارندگی مقاومت در برابر اسرائیل است. بر این اساس آمریکا و رژیم صهیونیستی بر خلع سلاح مقاومت و از بین بردن توانمندی موشکی ایران در برجام ۲ و ۳ تأکید دارند.

لذا باید اذعان کرد که تهدیدات امنیتی، بیش از پیش، موجودیت اسرائیل و بقای این رژیم را به چالش کشیده است.

 

  1. نتایج معکوس سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی:

دکترین رژیم صهیونیستی همواره سرکوب و کشتار بوده که از ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی تا کنون نمونه‌های فراوانی داریم. این رژیم با کشتار ساکنین اصلی روستاهای فلسطینی تلاش کرد آنها را مجبور به مهاجرت و کوچ از سرزمین مادری‌شان و موقعیت خود را تثبیت کند، اما این رویکرد در حال حاضر عملاً بی‌نتیجه شده و حتی نتیجه‌ عکس داشته است. در راه‌پیمایی مسالمت‌آمیز «بازگشت» از فروردین ۱۳۹۷ تاکنون چندین هزار نفر کشته و هزاران تن دیگر مجروح شده‌اند و این رویکرد برای رژیم صهیونیستی به صورت یک معضل و بحران بزرگ در آمده است.

در ادامه، به چند نمونه از نتایج معکوس خشونت‌ها و سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی از زبان تحلیلگران و کارشناسان ارشد اطلاعاتی و سیاسی اسرائیلی اشاره می‌شود: در آستانه‌ جشن‌هایی که به مناسبت تأسیس رژیم اسرائیل برگزار شد، «ابراهام بورگ» رئیس پیشین پارلمان اسرائیل، بار دیگر عبارت معروف مندرج در تازه‌ترین اثرش، «باید بر هیتلر پیروز شد» را تکرار کرد. وی تأکید کرد که اگر از اسرائیل گزینه زور گرفته شود، نابود می‌شود. «بورگ» اسرائیل را به قلعه‌ای تشبیه کرد که سپر محافظتی از هر سو آن را در بر گرفته است و در میان این تنگناها در حال خفه شدن است.

بورگ تأکید می‌کند که جامعه اسرائیل جامعه وحشت است. وی می‌افزاید: «به باور من این جامعه در مقابل دیدگانم از بین خواهد رفت. خواستم که حاکمان بدانند زمانی که اجازه پیروزی به ارتش می‌دهیم، در آن صورت اسرائیل دیگر قادر نیست این واقعیت را درک کند که قدرت و قوه‌ قهریه راه حل نیست و سخن گفتن در مورد نابودی ساکنان غزه نشان می‌دهد که ما هنوز از تجربیات گذشته درس عبرت نگرفته‌ایم.»

بورگ بر این باور است که جامعه اسرائیل یک جامعه وحشت‌زده است. وی می‌افزاید: «ما از نظر روحی و روانی مشکل داریم و اسرائیل ضربه روحی و روانی دیده است. ضربه‌ای که نازی‌ها بر پیکره‌ اسرائیل وارد کردند، موجب شد که این رژیم توازن و تعادل خود را از دست بدهد. ما این احساس را داریم که تمام جهانیان از ما فراری هستند. ما روحیه خشونت‌طلبی داریم و جامعه ما بر پایه منطق زور استوار است و ما این احساس را از آلمان به ارث برده‌ایم. مگر دیوار حایلی که در اراضی اشغالی می‌سازیم، بهترین گواه بر بحران شخصیتی ما نیست؟»

بورگ خاطرنشان ساخت که مظاهر فاشیستی که عمده‌ترین مشخصه اسرائیل است، مهم‌ترین خطری است که آینده رژیم را تهدید می‌کند. رئیس سابق کنست رژیم صهیونیستی می‌گوید: «اسرائیل دولتی فاشیست، امپریالیست، خشونت‌طلب، زورگو، قدرت‌طلب، سطحی‌نگر و فاقد روح و درون‌گراست. درخواست‌های پی در پی مبنی بر قتل عام فلسطینیان، تخریب خانه‌های آنان، کوچاندن اجباری این ملت، قتل عام، مشروعیت بخشیدن به سیاست کوچاندن، دلیلی بر فاشیست بودن این رژیم است.»

پروفسور «وان‌کریفیلد» نیز ضمن اشاره به نتایج معکوس خشونت و سرکوب برای اسرائیلی‌ها می‌گوید: «ارتش اسرائیل در جایگاه اشتباهی قرار گرفته است و هر کسی که در این جایگاه قرار گیرد محکوم به شکست است. ما قدرت بسیار زیادی داریم اما نمی‌توانیم بخش اعظم آن را به کار ببریم. حتی اگر زمینه استفاده از آن هم فراهم شود، باز هم به کارایی آن برای کمک به ما مشکوک هستم. آمریکایی‌ها شش میلیون تن بمب روی ویتنام ریختند که فکر نمی‌کنم کمک چندانی به آنها کرد. ما در لبنان هم این قدرت را در اختیار داشتیم، اما از آنجا گریختیم. این مبارزه‌ای است که عاقلان نباید وارد آن شوند و هر کسی که خود را درون آن می‌بیند، باید به فکر خروج سریع از آن باشد. اسرائیل وارد جنگی شده است که نمی‌توان هیچ امیدی به آن بست و دست آخر موج پایان یافتنش نزدیک می‌شود. مبارزه شما با یک ضعیف گویای ترسو بودن شماست. پس هر کسی که رفتاری همانند ترسوها داشته باشد، دست آخر به یک ترسو مبدل خواهد شد. در مورد فلسطینیان این مسئله نتایج معکوس برای ایشان دارد، یعنی آنها روز به روز قوی‌تر می‌شوند.»

«ران بوسو» از کارشناسان خاورمیانه‌ای اسرائیل در گزارش تحلیلی خود از توان ارتش مجهز رژیم صهیونیستی و پیروزی آن در جنگ‌های گذشته با اعراب، وضعیت فعلی آن را متفاوت با گذشته بیان کرده است. وی در گزارش تحلیلی خود که بسیاری از خبرگزاری‌های غرب آن را انعکاس دادند نوشت:

«اسرائیل یک بودجه دفاعی چهارده میلیارد دلاری برای سال ۲۰۰۸ تصویب کرده است. ارتش اسرائیل از پیشرفته‌ترین و مرگبار‌ترین تسلیحات و تجهیزات نظامی برخوردار است. در جنگ‌های سال‌های دور این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل در برابر ارتش‌های عربی بود؛ اما اکنون رژیم صهیونیستی می‌داند که این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل نخواهد شد.»

شکست اشغالگری این رژیم در جنوب لبنان که در نهایت مجبور به عقب‌نشینی از این منطقه شد و همچنین دو انتفاضه فلسطینیان بر ضد رژیم صهیونیستی، مؤید این واقعیت است. این رژیم نه تنها نتوانسته با توسعه و افزایش سلاح‌های کشتار جمعی خود و تشویق جنایت‌ها و کشتارها بر ضد فلسطینیان به پیروزی دست یابد، بلکه اکنون اسرائیل در شهرهای یهودی‌نشین با حملات راکتی و عملیات شهادت‌طلبانه جوانان و نیروهای مقاومت فلسطینی رو به روست. در جنوب، جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) با اجرای عملیات بسیار بزرگ و پیچیده ترکیبی «طوفان الاقصی» علیه رژیم صهیونیستی در هفتم اکتبر امسال(۲۰۲۳)که برای اولین بار در طول حیات این رژیم صدها تن اسیر از اسرائیلی‌ها گرفت و نیز شکست مفتضحانه ارتش در نابودی مقاومت فلسطین، جامعه اسرائیلی و ارتش و حتی مقامات سیاسی و امنیتی این رژیم را دچار سردرگمی و سرخوردگی کرده است.

 

پی‌نوشت:

۱- مصاحبه نگارنده با پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR ، ۷/۱۱/۱۳۹۷٫

۲- سایت مشرق؛ به نقل از: کانال تلگرامی رضا سراج، «ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتری (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.»، ۲۳/۳/۱۳۹۵، کد خبر: ۵۸۸۳۴۸٫

16آوریل/24

انقلاب اسلامی نقطه تحول در معادلات جهانی بود – «فلسطین، دیروز، امروز، فردا» در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر یعقوب توکلی

درآمد:

مسئله فلسطین و رویداد حیرت‌انگیز طوفان الاقصی، کارشناسان غربی را دچار خطاهای محاسباتی فراوان و رژیم صهیونیستی را بیش از پیش به رفتارهای جنون‌آمیز وادار  کرده است. در این آشفته بازار تحلیل‌ و تفسیرهای گاه مضحک و نابخردانه، آشنائی با شکل‌گیری این رژیم منحوس و عملکرد آن در ظرف بیش از ۷۰ و اندی سال ضرورت بسیار دارد تا نسل مبارز فعلی ایران و کشورهای جبهه مقاومت بدانند با چه دشمنی روبه‌رو هستند و برای مقابله با او از بهترین ابزارهای مادی و معنوی بهره بگیرند.

با تشکر از جناب دکتر یعقوب توکلی پژوهشگر برجستۀ تاریخ و استاد دانشگاه که پاسخگوی پرسش‌های ما بودند و گوشه‌های تاریکی از این موضوع مهم را روشن و تبیین کردند.

*بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. همان‌طور که مستحضرید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام مسئله فلسطین است  وقتی سخن از فلسطین به میان می‌آ‌ید، طبعاً هم جایگاه معنوی مسجدالاقصی در فرهنگ و جریان توحیدی و مسئله معراج پیامبر اکرم«ص» در این سرزمین مطرح می‌شود، هم فراز و نشیب‌هائی که این سرزمین به خود دیده است، به یاد می‌آیند. اجازه می‌خواهیم در این مجال در محضر حضرت‌عالی بحث تاریخی این سرزمین مقدس را پی‌بگیریم و از نقطه نظرات شما در این بُعد بهره‌مند شویم. به‌عنوان نخستین پرسش می‌خواهیم بدانیم که این سرزمین در چه زمانی به پیکره جهان اسلام پیوست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. همان‌طور که اشاره کردید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام، مسئله فلسطین است و من تلاش می‌کنم هم به‌عنوان یک معلم تاریخ هم به‌عنوان یک شاهد عینی در این‌باره بحث کنم. فلسطین جزو مناطقی بود که در فتوحات مسلمانان در دوره خلیفه دوم از دست امپراتوری روم شرقی آزاد شد. رومی‌ها در فتوحاتشان در بخش آسیائی تا شام و تمام مناطق شامات یعنی اردن و فلسطین را در اختیار گرفته بودند. آخرین نقطه، فلسطین در دست مسیحیان و تابع امپراتوری روم بود که به عُمر، خلیفه دوم واگذار کردند، با این شرط که مسلمان‌ها به یهودی‌ها در فلسطین قدرت ندهند. این تعهد مسلمانان از ناحیه عمر بود و تا سال‌های سال به این تعهد پایبند بودند.

اما از آنجایی که غربی‌ها به‌طور تاریخی به دنبال تصرف منطقه شامات و فلسطین بودند و برای آنها جنبه قدسی داشت و مراکز مقدس یهودیان و نیز مراکز مقدس مسیحیان در آنجا بودند؛ در زمانی که مسلمان‌ها دچار ضعف و گرفتار حکومت‌های ملوک الطوایفی شدند، جنگ‌های صلیبی به راه افتادند. دویست سال درگیری بین مسلمان‌ها و مسیحیان با هشت جنگ بزرگ اتفاق افتاد. کشتارهای گسترده‌ای صورت گرفتند. قضایای کشتارهای متعدد جنگ‌های صلیبی را “محمد عبدالله عنان” در کتاب «رویدادهای تکان دهنده جهان اسلام» و “شکیب ارسلان” در کتاب «تاریخ جنگ‌های صلیبی» آورده‌اند و حتی مورخان اروپائی مثل “گوستاو لوبون” درباره‌شان توضیح داده‌اند. اینها همه نشان از گستره جنایات اروپائی‌ها دارند، در حالی که در طرف مقابل، تعاطف و حتی مسالمت‌آمیز بودن بیش از حد چهره‌های پیروز مسلمانان مثل صلاح‌الدین ایوبی را شاهد هستیم.

 

*پیروزی صلاح‌الدین ایوبی و باز گرداندن فلسطین به قلمرو مسلمین برآیند چه عواملی بود؟ آیا بحران و جنگ قدرتی را که در این زمان در اروپا رخ داد، می‌توان به عنوان عوامل اصلی قلمداد کرد؟

صلاح الدین توانست از بحران درون اروپا استفاده کند. نمی‌دانم فیلم «آیوانهو» یا «رابین هود» رادیده‌اید یا نه. در آنها داستان “پرنس چارلز” و درگیری با “ریچارد شیردل” آمده است که پشت صحنه مخاصمه در درون اروپا را نشان می‌دهد. پرنس چارلز حکومت ریچارد را می‌گیرد و در داخل انگلستان درگیری به وجود می‌آید و اینها مجبور می‌شوند در جریان جنگ حطین(۱) کوتاه بیایند و در این جنگ در برابر صلاح‌الدین شکست می‌خورند و در نتیجه ناچار می‌شوند منطقه را ترک کنند.

*ولی این پایان ماجرا نبود!

بله. پایان ماجرا نبود و به‌محض اینکه اوضاع در اروپا آرام شد، آنها بعد از چند سال دوباره برگشتند و منطقه را از دست پسران صلاح‌الدین درآوردند. موضوع از هر دو طرف کاملاً تمدنی بود و حواس دو طرف جمع این قضیه بود. اما بعد از اینکه منطقه دوباره اشغال شد، این بار یک فرمانده خوارزمشاهی به نام سیف‌الدین محمد قطز، نوۀ سلطان‌محمد خوارزمشاه، همراه با جمعی از مردم خوارزم، فلسطین را آزاد کرد. بعد از مدتی “فردریک” در اروپا قدرت گرفت و در این‌طرف باز دچار آشفتگی و نابسامانی شدیم. این بار “فردریک” با ۵۰۰ نفر نیرو آمد و فلسطین را فتح کرد. فلسطین برای مدتی طولانی تحت سیطره آلمانی‌ها بود و این‌بار ده‌هزار نفر از اهالی خوارزم، لشکری را به راه انداختند و رفتند و فلسطین را آزاد کردند. من نام فرمانده اینها را پیدا نکردم. تقریباً یک حرکت خودجوش مردمی بود و جالب اینکه در منابع عربی و منابع ضد ایرانی مثل «تاریخ مصور فلسطین» نوشته” طارق سویدان” تاکید شده است که ایرانی‌ها بودند که برای بار سوم هم آمدند و فلسطین را آزاد کردند.

وقتی خوارزمشاهیان شکست خوردند، مغول‌ها آمدند و امپراتوری عثمانی تشکیل شد و از این به بعد فلسطین ذیل حکومت عثمانی قرار گرفت. قوی‌ترین و برجسته‌ترین حاکم عثمانی، شخصی است به نام “سلطان سلیمان قانونی”. او برابر تعهدی که خلیفه دوم در برابر مسیحیان داده بود، فرمانی صادر کرد. این فرمان ناظر بر این است که هیچ یهودی‌ای حق ندارد بیش از سه روز برای زیارت در اراضی مقدسه بماند. یعنی هر یهودی‌ای که به این منطقه می‌آمد، باید بعد از سه روز برمی‌گشت. این فرمان سلطان سلیمان قانونی به مدت چهارصد سال اجرا شد. البته تک‌و‌توک خانواده‌هائی بودند که در روستاهائی اقامت می‌کردند، ولی تا زمان تضعیف قدرت عثمانی، یهودی‌ای به‌طور جدی در فلسطین نبود.

*یعنی درست از آغاز جنگ جهانی اول و نقشه نظام سلطه برای فروپاشی عثمانی در کنار فروپاشی چند امپراتوری دیگر در اروپا

قدرت انگلستان را نباید صرفاً در ارتش و توپخانه و ناوگان آن کشور دید. انگلیسی‌ها بزرگترین ناوگان جهان را داشتند. قدرت انگلستان همواره در سیستم سازمان یافته مطالعاتی آنها بوده است. این سیستم سازمان‌یافته مطالعاتی به کمک قدرت اشغال‌گری آنها در علم استراتژی و در علوم نظامی، یکی از قدرت‌هایی است که دولت‌ها پس از سال‌ها به آن دست پیدا می‌کنند و باید یک آدم فرهیخته قدرتمند و یک فرمانده شجاع پیدا کنند تا آن را اعمال کند. علم اشغالگری یعنی توان تصرف سرزمین‌های دیگران.

قابلیت اشغالگری انگلیسی‌ها چه در هندوستان، چه در ایران و چه در سایر کشورها معطوف به اطلاعات و دانش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها در مورد آن سرزمین بوده است. در مطالعات فرقه‌شناسی، در اکثر کتاب‌هایی که نوشته شده‌اند، رد پای یک محقق انگلیسی دیده می‌شود. درِ غربی دانشگاه تهران به چه خیابانی باز می‌شود؟ “ادوارد براون” که یک پزشک ارتش انگلستان بود. اگر بخواهید تاریخ ایران را مطالعه کنید، از سِر “پرسی‌سایکس” شروع می‌شود و تا “پیتر آوری” می‌رسد و هنوز هم ادامه دارد. آخرین آنها هم خاطرات وزیر خارجه، “جک استراو” درباره ایران بوده است.

انگلیسی‌ها درباره منطقه، مطالعات گسترده‌ای داشتند. آنها وقتی تضعیف عثمانی را دیدند، متوجه شدند که در منطقه می‌توان چهار دولت کوچک درست کرد تا بتوانند بر منطقه جهان اسلام سیطره پیدا کنند. هدفشان هم این بود که هم دیگر امپراتوری‌ای که در گذشته در ترکیه شکل گرفته بود، تکرار نشود و هم بر جهان اسلام مسلط باشند. حتماً کتاب «محمد در اروپا» نوشته مینو صمیمی را به عنوان یک مدرس انقلاب و کسی که مدافع انقلاب اسلامی هستید، بخوانید تا متوجه عمق دشمنی غرب نسبت به اسلام در حوزه‌های مختلف بشوید. متن آن، مقداری سخت است و خود من سه‌بار آن را خواندم تا بالاخره بر جزئیاتش مسلط شدم.

دقیقاً در زمانی که عثمانی‌ها تضعیف شدند، انگلیسی‌ها چهاردولت را در منطقه پیش‌بینی کردند. ۱. دولت یهود در فلسطین؛ ۲. دولت بهائی در ایران؛ ۳. دولت وهابی در عربستان و حجاز و ۴. یک دولت ارمنی بزرگ در منطقه ارمنستان. دولت وهابی را شاهد هستید. اینها شریف حسین را بردند و به جای او ملک عبدالعزیز را که یک حاکم محلی و در نجد بود و قدرتی نداشت، به جای او آوردند. پسران شریف حسین را به سوریه و عراق فرستادند، اما خود شریف حسین را تبعید کردند و وهابی‌ها را آوردند و مسلط کردند.

در فلسطین پیش‌بینی دولت یهود نه از زمان “تئودور هرتزل” در سال ۱۸۹۰، بلکه از سال ۱۸۰۰ توسط “ناپلئون “بناپارت” صورت گرفت. ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۰۰ پس از تصرف مصر، در بازگشت به اروپا، شهر عکا را محاصره کرد و در محاصره این شهر شکست خورد و ۳۰۰۰ مسلمان اسیر مصری را گردن زد و برای اولین بار بیانیه صادر کرد که باید در فلسطین دولت یهود شکل بگیرد. لذا این ایده از آن‌زمان مطرح شد. کاری که تئودور هرتزل کرد و در سال ۱۸۹۰ کنفرانس بازل(۲) را تشکیل داد، در واقع ادامه ایده‌ای بود که توسط ناپلئون مطرح شد و دولت‌های اروپایی به‌تدریج با این ایده همراه شدند. این موضوع دلایل فراوانی دارد که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.

*اشاره کردید به مطالعات دقیق اجتماعی انگلیسی‌ها و نیز رصد درست و شناخت ضعف‌ها و قوت‌های ممالک دیگر و اینکه ناپلئون به درک درستی از مقاومت مردم این منطقه رسید که امروز هم شاهد آن هستیم. حضرت‌عالی ایده دولت یهودی را از ناپلئون و فرانسوی‌ها می‌دانید. آیا فرانسه در حال‌حاضر هم در لبنان و این منطقه نفوذ دارد؟ آیا دولت‌سازی‌های دیگر هم در راستای همین دولت‌سازی در فلسطین بود؟

ماجرای دولت بابی و بهائی را در مقاله مفصلی با آقای دکتر مولائی مشترکاً نوشتیم و در فصلنامه سیاست دانشگاه تهران بدون حتی یک کلمه جابه جائی منتشر شد. ایده از من بود و زحمت نگارش و گردآوری اسناد را دکتر مولائی متقبل شدند. در این مقاله به تفصیل آمده است که انگلیسی‌ها چگونه به دنبال شکل‌دهی به یک دولت بابی و بهائی در ایران بودند. اساساً شرط انتخاب رضاخان این بود که شیعه اثنی‌عشری خالص نباشد. در آن مقاله اسناد رفت و آمدهای رضاخان با این فرقه‌ها آورده شده‌اند.

اشاره کردم که انگلیسی‌ها به دلیل اینکه مطالعه و دانش اشغالگری داشتند، بعد از وعده‌ای که توسط ” لُرد بالفور” وزیرخارجه انگلیس داده شد، “ژنرال آلن‌بی” آمد و انگلیسی‌ها گسترش حضور یهودیان را شروع کردند. در کتاب «تاریخ ارامنه‌» درباره ترکان جوان اولین بیانیه فرمان لغو فرمان سلطان سلیمان قانونی – البته بعد از سقوط دولت عثمانی – مبنی بر منع رفت و آمد یهودیان به فلسطین آمده است. این بیانیه در سال ۱۹۱۲ یا ۱۹۱۳، یکی دو سال قبل از جنگ جهانی اول صادر شد. در سال ۱۹۱۸، وقتی  انگلیسی‌ها آمدند، تعداد ۳۰ ، ۴۰ هزار یهودی در فلسطین حضور داشتند که از قبل آمده بودند. از سال ۱۹۱۸ تا سال ۱۹۴۸ سی‌سالِ بسیار مهمی است که معمولاً به آن توجه نشده است. انگلیسی‌ها از اطراف و اکناف دنیا یهودی آوردند. متاسفانه عموم رهبران مسلمان در این ماجرا کوتاهی کردند. رهبران سیاسی مسلمان در این دوره در عربستان وهابی‌ها، در اردن از اهالی شریف حسین و در عراق هم به همین‌صورت بودند. در مصر ملک فؤاد حکومت می‌کرد که انگلیسی‌ها او را بر سر کار آورده بودند. در سال ۱۹۱۸ در دمشق یک افسر فرانسوی با درجه سرگردی به نام “ژرژ پیکو” و یک سرهنگ۲ انگلیسی به نام “سِرپرسی سایکس” نشستند و منطقه را تقسیم کردند که منجر به قرارداد سایکس – پیکو شد. آمریکائی‌ها به این قرارداد معترض بودند و می‌گفتند اینها منطقه را خیلی درشت تقسیم کردند و باید بیشتر خرد می‌شد. نظریه خاورمیانه جدید که بعداً “برنارد لویس” مطرح کرد و “خانم رایس” پی گرفت، تقسیم کشورهای قرارداد سایکس – پیکو به کشورهای کوچک‌تر بود.

*یعنی به نظر حضرت‌عالی ترسیم نقشه خاورمیانه در آن زمان از سوی انگلیسی‌ها موذیانه‌تر بود؟

همه این اقدامات زیر سر انگلستان بودند. چند تن از علمای مسلمان سنی مثل شهید عزالدین قسّام مقاومت کردند. در بین علمای شیعه مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین کاشف‌العظاء فتوای شدید اللحنی علیه زمین‌فروشی به یهودی‌ها صادر کرد. این فتوا را باید در کلاس‌های درس گفته شود. ایشان در این فتوا می‌فرماید: «هر مسلمانی به یهودی زمین بفروشد یا در این زمینه دخالت یا وساطت یا دلالی کند، از اسلام خارج است، زنش بر او حرام است، مسلمان‌ها حق ندارند از بیمار او عیادت کنند و حق ندارند جنازه او را در قبرستان مسلمان‌ها دفن کنند.»

علمای “الازهر” هم فتوائی شبیه به این دادند. اما طیفی از علمای ما توجه نکردند. آنها هیچ حرکتی نکردند. علمای سنی و رهبران سیاسی هم نکردند.

*اولین تبعات این سکوت و بی‌توجهی رهبران دینی و سیاسی جهان اسلام چگونه بروز کرد؟

شاید اولین ظهور و بروز آن بعد از این فرصتی بود که انگلستان در سایه این سکوت به دست آورد و در تاریخ۱۵/۵ ۱۹۴۸ اعلام کرد که منطقه فلسطین را تخلیه می‌کند. آنها در این سی‌سال چهار سازمان سیاسی نظامی درست کردند:‌

پالماخ، ایرگون، اشترن، و هاگانا، تمام نخست‌وزیران بعدی اسرائیل، دیوید بن‌گوریون، خانم گلدامایر، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، مناخیم بگین فرماندهان این گروه‌های چهارگانه بودند و آخرین و درجه‌یک‌ترین تجهیزات نظامی را از اروپا برای اینها می‌آوردند.

اما رهبران مسلمان چه کردند؟ یک‌مقدار اخوانی‌ها با این جریانات مبارزه کردند و سران دولت‌های عربی هم، از رده خارج‌ترین سلاح‌ها را به این افراد می‌دادند. در جنگ اگر طرف مقابل شما سمینوف داشته باشد و شما تفنگ شکاری داشته باشید، پیروز میدان کیست؟ بدیهی است که صاحب سمینوف پیروز می‌شود. بین شهید سمیر قنطار و بازجوی او” ابو زکان” در سال ۱۳۵۸ که دستگیر می‌شود، بحثی در می‌گیرد. ابوزکان به سمیر قنطار می‌گوید: «دولت‌های عربی به شما سلاح می‌دادند.» سمیر قنطار آهی می‌کشد و می‌گوید: «بله، دولت‌های عربی به ما سلاح می‌دادند، ولی تفنگ‌های از رده خارجشان را می‌دادند، اما شما آخرین مدل مسلسل‌های ساخت چکسلواکی را در اختیار داشتید. تفنگ ما ۵۰ متر برد داشت، تفنگ شما ۴۰۰ متر. طبیعی بود که ما شکست می‌خوردیم.»

وقتی در سال ۱۹۴۸ انگلستان اعلام کرد که می‌خواهم از منطقه خارج بشوم، تمام مناطق قابل تصرف از قبیل پادگان‌ها و مراکز اداری را به سازمان‌های یهود داد و حدود ۱۵۰۰ آدم نظامی آمدند. فلسطینی‌های دست خالی و لشکر اعراب از مناطق مختلف، عربستان، یمن، عراق، مصر، اردن و سوریه آمدند، اما در هم ریخته و آشفته بودند. فرماندهان نظامی و فرمانده ارتش اردن انگلیسی بودند. فرمانده ارتش مصر یک ژنرال انگلیسی بود. اینها قرار بود علیه منافع انگلستان بجنگند. مسلمان‌ها با چنین وضعیتی جنگیدند و در سال ۱۹۴۸ شکست خوردند. سازمان ملل پذیرفت و منطقه را تقسیم کرد و ۵۵ درصد را به یهودی‌ها و ۴۵ درصد را به مسلمان‌ها داد. آمریکا و روسیه و همه کشورهای اروپائی بلافاصله این اقدام را تائید کردند.

در این فاصله دولت‌های شکست خورده عربی هیچ اقدام نظامی جدی‌ای نکردند. تک و توک فلسطینی‌ها بودند که احیاناً با بعضی از اینها درگیر می‌شدند. برای اینکه این اشغال تثبیت بشود، اسرائیلی‌ها در اراضی‌ به دست آمده، استراتژی جنگ کثیف را در پیش گرفتند. من درباره جنگ غزه هم گفته‌ام که این استراتژی جنگ کثیف است. به افسری که مردم روستای دیریاسین را قتل‌عام کرد گفتند: «مردم اینجا که خبر نداشتند چه ساعتی حکومت نظامی شد. شما یکی دو نفر را می‌کشتید. چرا ۱۴۰ نفر را قتل‌عام کردید؟» گفته بود: «ما در اینجا کشتیم که مجبور نباشیم در جای دیگر هم بکشیم.» سئوال شد که این یعنی چی؟ گفت: «وقتی که ما ۱۲۰ ،۱۳۰ نفر از مردم روستائی رازکه آنجا را تخلیه نکرده بودند کشتیم، اهالی روستاهای دیگر حساب کار دستشان می‌آید که باید فرار کنند و فرار هم می‌کنند.»

*یعنی دیریاسن آغاز جنگ کثیف اسرائیل شد، آن‌هم با سلاح و پشتیبانی غرب به‌اصطلاح متمدن که امروز با سلاح و پشتیبانی همین غرب در غزه تکرار می‌شود.

بله همین‌طور است. دقیقاً همین ایده را “مناخیم‌بگین” در سازمان ملل فریاد زد. وقتی می‌گویم جنگ تمدنی، منظورم این است. واقعاً جنگ تمدن‌های دو طرف و جنگ اسلام و کفر وجود دارد. کنفرانسی برای رسیدگی به امور آوارگان تشکیل شده بود. “بگین” در آنجا گفت: «ما می‌دانیم که آوارگان فلسطینی در کل دنیا یک معضل هستند و باید این معضل حل بشود. برای اینکه این معضل حل بشود، ما اینها را بمباران می‌کنیم. ما معتقدیم وقتی که آوارگان را بکشید، پرونده این موضوع بسته می‌شود و دیگر آواره‌ای وجود ندارد که معضل ایجاد شود.»

به این آدم جایزه صلح نوبل دادند! همچنان که در قضیه غزه، دادگاه لاهه اعلام کرد معلوم نیست اسرائیل نسل‌کشی کرده باشد. شک داریم و ندیدیم که نسل‌کشی شده باشد!

در اینجا فلسطینی‌هائی که آواره شدند چه باید می‌کردند؟ اینها خودشان را به آب و آتش میزدند که بگویند ما هنوز معترض هستیم و ۴ ، ۵ سازمان شکل گرفتند. یک گروه ناسیونالیست‌های فلسطینی بودند که گرایشات ناسیونالیستی داشتند. اینها به سراغ مصر رفتند و جبهه فتح را تشکیل دادند. اول “احمد شقیری” رهبر این جریان بود و پس از او یاسر عرفات رهبر شد.

گروه دیگر به رهبری “نایف حواتمه” و “احمد جبرئیل” به سراغ روسیه و چین رفتند و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را تشکیل دادند. اینها گرایشات چپ داشتند. یک گروه هم به سراغ عراق و لیبی رفتند و “جبهه‌التحریر” را به رهبری “طلعت یعقوب” تشکیل دادند. “سمیر قنطار” از همین مجموعه بود.

اینها برای سال‌های سال، فقط برای اینکه درگیری ایجاد کنند و اعلام وجود کنند، دو سه نفر فدائی را داخل اراضی اشغالی می‌فرستادند، در حالی که می‌دانستند کشته می‌شوند. لذا برای اینها از واژگان فدائی فلسطینی استفاده می‌شود. اگر خیلی موفق می‌شدند، می‌توانستند یک نفر را دستگیر کنند و بیاورند و با ۱۰ ،۲۰ نفر تبادل کنند. اینها صد عملیات انجام می‌دادند و معلوم نبود که بتوانند یک نفر را هم بگیرند. گاهی وقت‌ها با هزار و چند عملیات، یک نفر را هم نمی‌توانستند بگیرند، چون همیشه تجهیزات اینها عقب مانده‌تر از بقیه بود. تا اینکه آرام آرام در جنگ چریکی شهری، کمی ورزیده و چهره‌هائی مثل “ودیع حداد” پیدا شدند. مثلاً افرادی چون خلیل الوزیر (ابوجهاد) در نظامی‌گری آموزش دیدند و در حد سرهنگی بالا آمدند یا “احمد جبرئیل” و دیگران. اینها توانستند چند عملیات مبتنی بر شیوه ترور یا گروگان‌گیری را در دنیا انجام بدهند که عموماً هم به شکست منجر شدند. عملیاتی که از آن، فیلم سینمائی هم ساخته شد و توصیه می‌کنم که حتماً آن‌را ببینید، “عملیات مونیخ” است. در عملیات مونیخ چریک‌های فلسطینی سپتامبرسیاه  با رهبری “ودیع حداد”  رفتند و شش بازیکن اسرائیلی را به اسارت گرفتند تا با اسرای خودشان تبادل کنند، منتها آلمانی‌ها همه آنها را کشتند که کار به تبادل کشیده نشود. اسرائیلی‌ها چون تجربه جنگ‌های تروریستی را داشتند، چند طیف را تشکیل دادند. توصیه می‌کنم حتماً کتاب «اول تو بکش» “رونن برگمن” را بخوانید. روح اسرائیلی‌ها را در این کتاب می‌بینید که چقدر راحت، دیگران را حیوان می‌دانند و به خودشان حق می‌دهند آدم بکشند. موساد، مجموعه‌ای دارد تحت عنوان “سایرت متکل”. ارتش اسرائیلی گروهی به نام شاتیت ۵۳ دارد. “کار شاتیت” ۵۳ عملیات آدم‌ربائی و کار گروه “سایرت متکل” ترور هدفمند است. اینها نیروهای فلسطینی مرتبط باعملیات المپیک مونیخ را در اروپا و خاورمیانه پیدا کردند و هر یک را به‌نحوی کشتند. بعد که در اروپا همه عوامل را کشتند، با “اسپیلبرگ” قرارداد بستند و فیلمی به نام «عملیات مونیخ» را ساختند و در آن نشان دادند که چگونه کسانی را که به این قصه مرتبط بودند پیدا کردند. زیر خانه یک زن و شوهر بمب گذاشتند، خانه آن یکی را منفجر کردند و خانه یک نفر دیگر را آتش زدند. کاملاً هم با دستور  “گلدا مایر” این کار را کردند. برای تمام این ترورهائی هم که صورت می‌گیرند، یک کارت قرمز هست که نام کسی که باید ترور شود، روی آن نوشته شده و آن را به نخست‌وزیر می‌دهند که امضا کند. می‌گوید: “مناخیم بگین” خیلی نخست‌وزیر با اخلاقی بود و به‌راحتی زیر بار نمی‌رفت. با وجود این هر کارتی را که برایش فرستادیم، امضا کرد.

*در تحلیل حضرت‌عالی رژیم صهیونیستی تنها از نظر سلاح در برابر فلسطینی‌ها برتری داشت. در عرصه بین‌المللی هم توسط نظام سلطه، دارای برتری بود و می‌توانست هر فردی را در هر نقطه‌ای از دنیا به‌سادگی ترور کند.

آسمان هم در دست آنها بود و برتری هوائی هم داشت. در سال ۱۹۶۷ که دولت‌های عربی خواستند با کمک روسیه دست به عملیات نظامی بزنند، اسرائیل به دلیل شدت نفوذی که در ارتش‌های مختلف داشت، پیش‌دستی کرد و مراکز نیروی هوائی سوریه و اردن و مصر را بمباران کرد. اعراب در جنگ شکست خوردند و مناطق کرانه باختری، غزه، صحرای سینا، بلندی‌های جولان و بخشی از اردن در این جنگ به دست اسرائیلی‌ها افتاد.

سال‌ها طول کشید تا فلسطینی‌ها توانستند با کمک ارتش اردن یک عملیات کوچک به نام عملیات کرامه(۳) را انجام بدهند. در این عملیات ۴۰ فلسطینی و ۱۳۰ سرباز ارتش اردن و در برابر اینها ۱۱۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند و اسرائیلی‌ها فرار کردند. نبرد کرامه به‌عنوان پیروزی بزرگ اعراب در برابر اسرائیل در تاریخ ثبت شده است. پس از آن، اسرائیل بمباران اردن را آغاز کرد. فشار آوردند و گفتند فلسطینی‌ها باید از اردن خارج بشوند. ارتش اردن در عملیات سپتامبر سیاه ۱۲ هزار فلسطینی را قتل‌عام و بقیه را نیز از اردن بیرون کرد. آواره‌هائی که از خانه‌های خودشان آواره شده بودند و در چادر زندگی می‌کردند و اسرائیل هم دائماً آنها را بمباران می‌کرد، حالا توسط ارتش اردن و ملک حسین به بیرون رانده شده بودند. آنها آواره بودند و جائی را نداشتند و هیچ دولت عربی هم آنها را راه نداد. تنها کشور بی دولت و شهر بی‌کلان‌تر، لبنان بود. یاسر عرفات گفت به لبنان می‌رویم و مسئولیت قضیه هم با من و لذا به لبنان رفتند.

وقتی که به لبنان رفتند، جامعه‌ی چند طیفیِ لبنان مخالفتش را شروع کرد. مسلمان‌ها رضایت دادند، اما مسیحیان و درروزی‌ها مخالفت کردند. اسرائیل به مسیحیان کمک کرد و حزب کتائب به رهبری “پی‌یر جمیل” تشکیل شد که دچار اختلافات داخلی شدند و جنگ داخلی لبنان شروع شد. جامعه لبنان ۱۶ سال به خاطر اینکه فلسطینی‌ها به آنها پناهنده شده بودند، درگیر جنگ شد و هزاران کشته به جای ماندند. “رونین برگم” از قول یکی از فرماندهان قوای لبنانی می‌گوید که کشتارگاه بزرگی را در لبنان تبدیل به زندان کردند. نام فرمانده‌ای را ‌برده که به یاد ندارم. اسم مشهوری ندارد. می‌گوید این آدم به‌شخصه هزار نفر مسلمان را کشت و داخل استخر آب و آهک انداخت. از جمله ادعا می‌کند که این چهار نفر را هم در آنجا انداختند.

کوچه به کوچه لبنان را که جستجو کنید، در خواهید یافت که این مردم آواره و بیچاره را بی‌دلیل قتل‌عام کردند و ساختمان‌های بلند چند طبقه را به توپ ‌بستند و ویران ‌کردند و به مردمی که هیچ دفاعی نداشتند، حمله کردند. سمیرقنطار می‌گفت روستای ما، ابی، بر بیروت مشرف بود. من بچه بودم و از خودم می‌پرسیدم این مردم چرا هر روز بمباران می‌شوند؟ گناهشان چیست؟ می‌گفت به همین دلیل ما مجبور بودیم دست از جان بشوئیم و خودمان را به آب و آتش بزنیم که بتوانیم اندکی مخالفت و حتی یک اسرائیلی را زخمی کنیم. این کشتار گسترده، منجر به تسلیم دولت‌های عربی‌ای شد که پذیرفته بودند در برابر اسرائیل کوتاه بیایند. کتاب «خاطرات سعدالدین شاذلی» رئیس ستاد عملیات ارتش مصر را بخوانید. در آنجا عملیات هفتم اکتبر ۱۹۷۳ را توضیح می‌دهد. این را هم “سعدالدین شاذلی” و هم “حسنین هیکل” می‌گویند که انور سادات قصد داشت به اسرائیل تسلیم شود، منتها می‌خواست عملیاتی را انجام بدهد که همه از او به عنوان یک قهرمان یاد کنند.

مصری‌ها در هفتم اکتبر حمله کردند و “مرز بارلو” را شکستند و یک سری از مناطق را گرفتند، ولی نیروهای هوابرد اسرائیل به رهبری “آریل شارون” که آن‌موقع سرهنگ هوابرد بود، روی پل اسکندریه، پشت نیروهای مصری پیاده شدند و مصری‌ها در عرض یک روز دست‌هایشان را بالا بردند. اینها که تسلیم شدند، سوری‌ها و اردنی‌ها هم تسلیم شدند و شکست سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاد.

جالب است که تا سال ۱۹۷۴ فتوای علمای الازهر این بود که هر مسلمانی و هر حاکمی با یهودی‌ها مذاکره کند، مرتد و از دین اسلام خارج است، اما بعد از آن و در سال ۱۹۷۴ انور سادات، بدون اطلاع کسی، به اسرائیل رفت و با “خانم گلدامایر” ملاقات و در پارلمان اسرائیل سخنرانی کرد و روند صلح شروع شد. فلسطینی‌های شکست خورده در لبنان آواره بودند، مصر تسلیم شد و اردن هم در حال تسلیم بود. در ایران انقلاب اسلامی در حال وقوع بود و فلسطین‌ها و لبنانی‌ها بی‌پناه بودند.

در آن‌موقع مرحوم آیت‌الله شیخ حسین کورانی به نجف و نزد امام رفت و به امام گفت که ما شیعیان گرفتاریم. اسرائیل بر ما مسلط است و این همه بلا بر سر ما آورده است و ما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم. شما یک فکری به حال ما بکنید و کمکمان کنید. این را آقای دکتر قصیر، برادر شهید احمد قصیر، نماینده مجلس لبنان به من گفت. امام جواب داده بود که شاه باید از ایران برود. آقای کورانی برادر نویسنده «عصر ظهور» و جزو علمای بسیار انقلابی و فعال لبنان بود که تا حدود زیادی در ایران ناشناخته است. می‌گوید من فکر کردم که امام احیاناً متوجه حرف من نشدند. گفتم: «آقا! من دارم شیعیان لبنان را می‌گویم، نه ایران را.» امام جواب دادند: «بله،آقای کورانی! فهمیدم. شاه باید برود و امر باید به دست ما بیفتد تا بتوانیم کاری بکنیم. ما که الان اختیاری نداریم.»

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اسرائیل پایگاه بسیار مهمی را از دست داد. ما هم درگیر جنگ بودیم. از طرفی اسرائیل می‌خواست پرونده فلسطینی‌ها را با عملیات‌هایی که در شمال اسرائیل و جنوب لبنان انجام می‌داد، ببندد، چون هیچ کسی نبود که از فلسطینی‌ها حمایت کند. تحلیل استراتژیک اسرائیل درست بود. شارون و مناخیم بگین درست فهمیده بودند که هیچ کسی به کمک فلسطینی‌ها نمی‌آید.

الجلیل یک فرورفتگی از خاک فلسطین اشغالی در داخل لبنان است. اسم عملیات ۱۹۸۲ را عملیات صلح برای الجلیل گذاشتند. اسرائیلی‌ها آمدند و تا نصف بیروت را گرفتند و فلسطینی‌ها را شکست دادند. ظاهرا یکی دو نفر تلفات دادند که آن هم در اثر تصادف بود و تلفات جدی ندادند. همه گروه‌ها تسلیم شدند. حتی مرحوم یاسر عرفات هم تسلیم شد. فلسطینی‌ها دیدند که کاری از پیش نمی‌برند و پذیرفتند که از فلسطین و لبنان بروند. بچه‌های شیعه هم که در لبنان بودند و بعدها جزو افتخارات مقاومت به حساب آمدند، درگیر جنگ در ایران بودند.

سید مصطفی بدرالدین به همراه ابومهدی المهندس و ۱۹ نفر دیگر، لوله‌های نفت عراق را منفجر کرده و دستگیر شده‌ بودند. سفارت آمریکا هم منفجر شده بود. ایشان به‌عنوان فرمانده گروه به نام الیاس سلیمان مسیحی دستگیر شده بود. ایشان به‌عنوان سرگروه، همراه ابومهدی المهندسِ شهید، در خاک کویت علیه عراق عملیات کرده‌ بودند.

برخی بچه‌های شیعه درگیر حمایت از انقلاب اسلامی و جنگ ما بودند، از جمله “انیس نقاش” که برای ترور بختیار رفت و در آنجا درگیر شده بود. زمانی که اشغال صورت گرفت اینها تازه به لبنان رفته بودند. ایران بلافاصله اعلام کرد که از فلسطین حمایت می‌کنیم، ولی امام به نیروهای ایرانی که به لبنان رفته بودند دستور دادند که بلافاصله برگردید. جلسه‌ای تشکیل شد و فرماندهان نظامی نزد امام رفتند و گفتند که ما برای کمک به فلسطین در مواجهه با حمله اسرائیل نیرو فرستادیم.امام پرسید: «شما که نیرو فرستاده‌اید، حالا از کجا می‌خواهید حمایتشان کنید؟ هوا که دست اسرائیل است.» در طول جنگ اسرائیل در ظرف یک روز، هفتاد و چند هواپیمای سوری را ساقط کرده بود. امام فرمود: «دریا هم که دست اسرائیل است. اگر این بچه‌ها را بفرستید، از چه طریقی می‌خواهید آنها را تدارک کنید؟ دوم اینکه آیا شما توان جنگیدن همزمان در دو جبهه را دارید؟ می‌توانید هم با اسرائیل بجنگید، هم با عراق؟» آقایان ماندند که چه جوابی بدهند. پرسیدند: «چه کنیم؟» امام فرمود: «همین امروز برگردید. صبح برگردید بهتر است تا بعد از ظهر برگردید.» گفتند: «بد می‌شود.» امام فرمود: «همین امروز برگردید.»

من با ده، دوازده نفر از بچه‌هائی که از زندان‌های اسرائیل آزاد شده بودند، گفتگو کردم. یکی سمیر بود که قبل از این ماجرا بود. در کتاب‌های زندگینامه “جواد قصفی” و “یوسف وزنی” آن‌را  نوشته‌ام که به یاری خدا چاپ می‌شوند. اولین سئوالی که اسرائیلی‌ها از تمام کسانی که دستگیرشان کردند، پرسیده‌اند این بود که: «شما در کدام پادگان ایرانی‌ها آموزش دیده‌اید و مربی شما چه کسی بوده است؟ اسم مربی‌هایتان را بگویید.» به‌شدت به دنبال ساختاری بودند که آموزش آنها را شروع کرده بود.

 

*اگر بخواهیم تا اینجا یک جمع‌بندی از فرمایشات حضرت‌عالی داشته باشیم باید این‌گونه بگوئیم که با پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیل هم تکیه‌گاه خود را در منطقه از دست داد و هم معادله مقاومتی جدیدی با رویکرد دینی شکل گرفت. در گام دوم، امام راحل نسخه آموزش را تجویز کردند و پس از این آموزش، حرکت‌های جهادی با رویکردی دینی و انقلابی شکل گرفتند.

این معادله جدید، این جبهه مقاومت مؤمنین با رویکردی که اشاره کردید، دیندارانه و تکلیف‌مدارانه با روحیه شهادت‌طلبانه، همه نگاه‌ها را متوجه خود کرد. این شیوه خود فدا کنی، برای نابود کردن حضور اسرائیل ادامه پیدا کرد. از احمد قصیر که پایگاه ارتش اسرائیل را زد و حدود ۷۰ فرمانده و افسر تیپ ۵۳ کوهستانی ارتش اسرائیل را در هم شکست. همین احمد قصیر که یک خیابان تهران به‌نام اوست. تا صلاح محمد قندوزی که شش هفت فرزند داشت و پایگاه اسرائیلی‌ها را در بنت جبیل زد، این بچه‌ها قدم به قدم جنگ ضد اشغالگری را پیش بردند. در آنجا  با جنگ اشغالگری انگلستان و اسرائیل مواجه بودیم و در اینجا مرحله به مرحله وارد عرصه جنگ ضد اشغالگری شدیم. در طول ۵۰ سال پیش از آن، اسرائیل هیچ‌جایی را تخلیه نکرد و هیچ ارتشی نتوانست اسرائیل را یک‌قدم به عقب براند. این بچه‌های نازنین که وقتی نگاهشان می‌کردی، باورت نمی‌شد که دست به چنین عملیاتی بزنند، در برابر آنها مقاومت کردند. آقای “علی بلحص” به پایش گلوله خورده و نصف پای او رفته بود. می‌گفت: وقتی مرا دستگیر کردند و به بیمارستان بردند، فرماندهان ارتش اسرائیل به نوبت می‌آمدند و تماشا می‌کردند که یک عنصر حزب‌الله را که دستگیر کرده‌اند، چه سنی دارد؟ و چه شکلی است؟ بعد دیدند یک پسر بچه ۱۹ ،۲۰ سالۀ نحیف است. می‌گفت: همه دنبال یک آدم رشید قد بلند و قوی هیکل بودند و حالا می‌دیدند که با یک موجود نحیف روبرو شده‌اند.

تاثیر این بچه‌ها بر فلسطینی‌ها آرام آرام گسترش پیدا کرده است. بخش زیادی از این تاثیر در زندان‌های اسرائیل اتفاق افتاد. بخش دوم تاثیر حاصل صداقت ما در مواجهه با ماجرای فلسطین بود. سمیر قنطار می‌گفت ما گروهی را به لیبی فرستادیم و آموزش دیدند‌. ارتش لیبی دو سال و خرده‌ای این بچه‌ها را آموزش داد و درست زمانی که قرار بود آنها با قایق بیایند و به تل‌آویو حمله کنند و از دریا چند تا آر.پی.جی به “هتل ساوی” بزنند و کشته یا اسیر بشوند که فقط بگویند انقلاب فلسطین زنده است، متوجه شدند که افسران لیبیائی فقط نصف میزان لازم بنزین برای قایق‌هایشان را به آنها داده‌اند. اینها باید ۴۰۰ کیلومتر می‌رفتند، ولی آنها به اندازه ۲۰۰ کیلومتر به آنها بنزین داده بودند. آنها ۲۰۰ کیلومتر رفتند و وسط دریا گیر کردند و اسرائیلی‌ها آمدند و آنها را زدند و شهید کردند و اسیر کردند. می‌گفت دولت‌های عربی همیشه خیانت می‌کردند، ولی ما صداقت به خرج دادیم.

آقای “اسماعیل الزین” تعریف می‌کرد و می‌گفت با شهید “عبدالعزیز رَنتیسی” در زندان عسقلان بودیم. او همیشه می‌گفت آقای خمینی شخصیت فرقه‌ای و ترکیبی از طیف‌های مختلفی است. اینها عمدتاً سلفی و تحت تاثیر اندیشه سید محمد رشید رضا هستند و نه طیف شیخ محمد عبده. وقتی آثار رشیدرضا را می‌خوانید، به ابن تیمیه می‌رسید. لذا در زمان نوشتن کتاب «اسلام‌گرائی در مصر» با یک اخوانی بحث کردم. ایمن الظواهری تمایلات جهادی و تا حدودی شیعی داشت. به او گفتم: «شما این‌قدر از قول ابن تیمیه آورده‌اید که: «کما قال به الروافضه والقرامطه والملاحده. شما که دارید ملاحده و قرامطه را می‌گوئید، چرا ما را کنار اینها گذاشته‌اید؟» گفت: «منظور ما از رافضی‌ها، اسماعیلیه‌ای‌ها و امثال آنها هستند.» گفتم: «با من شوخی نکن. من خودم آخوند هستم. وقتی یک عالم سُنی می‌گوید رافضی، منظورش شیعه است.» گفت: «جوان! خیالت را راحت کنم. هم ابن‌عبدالوهاب برای من مقدس است، هم ابن تیمیه. اگر کسی به شما گفت که اینها برای ما مقدس نیستند، دروغ گفته است.»

*جوهره این مقاومت سخت‌افزاری نبود و انقلاب با دست خالی پیروز شد، غریبانه در مقابل دنیا که حزب بعث را جلو انداخته بود، ایستاد و با همین سرمایه هم به یاری فلسطین رفت.

سرمایه ما صداقت ما بود. در اخوان هم همین وضعیت را می‌بینید. در ترکیه کنفرانسی بوده که ما رفته بودیم. نفر سوم حماس به آنجا آمده بود. از من پرسید: «شما چرا این‌قدر به رشد تشیع در فلسطین کمک می‌کنید؟» گفتم: «شما یک روحانی شیعی را پیدا کنید که کارش ترویج تشیع در فلسطین باشد. ما در آفریقا، آمریکای لاتین، خود آمریکا مُبلغ شیعی داریم. تنها جائی که نداریم فلسطین است. یک نفر را در فلسطین به من نشان بده که مبلغ شیعه ایرانی، عراقی، لبنانی باشد. ولی یک اتفاق دارد رخ می‌دهد و آن اتفاق این است که مردم فلسطین در این سال‌ها دیدند که فقط شیعه به کمکشان آمد و دیگران نیامدند. فلسطینی‌ها این را دیدند.» مصطفی عبدالکریم حمود می‌گوید: «یادتان باشد که شما سفیر اهل بیت(ع) در فلسطین هستید. شما سفیر امام خمینی در فلسطین هستید. شما سفیر سیدالشهدا(ع) هستید. در اینجا باید مواظب باشید که سفیر اهل بیت(ع) هستید.» ۲۰۰ نفر را فقط “یوسف وزنی” در مناظراتی که داشت، شیعه کرد. سمیر قنطار هم توسط یوسف وزنی شیعه شد. مردم فلسطین، به تشیّع گرایش پیدا کرده‌اند. بچه‌های بخش نظامی حماس عمدتاً به تشیّع گرایش دارند. وزن بخش سیاسی حماس که سلفی بود، آرام آرام کاهش پیدا کرده است.

در سال ۲۰۰۵ در غزه حرکت گسترده‌ای اتفاق افتاد و آنها شبیه لبنانی‌ها جنگیدند و اسرائیل مجبور شد غزه را ترک کند. چرا غزه و کرانه باختری با هم فرق دارند؟ مردم غزه از قدیم و حتی در جنگ‌های صلیبی هم به‌شدت اهل مبارزه بودند. آنها عموماً مصری مزاج و انقلابی هستند. اهالی کرانه باختری چون منشعب از اردن هستند، عموماً اردنی مزاج و سنی‌ها و متمایل به جریان اموی هستند و به این طیف نزدیک‌ترند. لذا اسرائیل در آنجا راحت شهرک‌سازی و سیاست‌هایش را اعمال می‌کند. اینکه الان می‌گویند دولت خودگردان بیاید، بخشی به این خاطر است. اینها در سال ۲۰۰۵ عملیات استشهادی از نوع حزب‌الله را در غزه اجرا کردند و اسرائیل را از غزه راندند. طی این سال‌ها، یکی از کسانی که در سال ۲۰۱۵ از زندان آزاد شد یحیی سینوار(۴۴) بود.

یکی دیگر از چهره‌های خیلی معروفی که این روزها نامش دهان به دهان می‌گردد، “مروان بَرغوسی” است. در کرانه باختری و سازمان الفتح هیچ کسی در سال ۲۰۰۵ حاضر نشد وارد درگیری و مبارزه بشود. تنها کسی که حاضر شد تن به خطر بدهد، “مروان برغوسی” بود. تمام رهبران الفتح تسلیم شده بودند. مروان برغوسی گردان‌های الاقصی را تشکیل داد. شش نفر اسرائیلی را کشت و شش حبس‌ابد هم زندانی است و هرجا می‌خواهند تبادل کنند، همه می‌گویند که در صدر لیست، مروان برغوسی است.

در طی این سال‌ها اتفاق بزرگی که افتاد این بود که اولاً چند کانون مقاومت نیرومند شکل گرفتند: ۱. کانون مقاومت در لبنان که تبدیل به ارتشی بسیار نیرومند با بازدارندگی گسترده شد. می‌بینید که این‌همه اسرائیل را می‌زند و اسرائیل جرئت نمی‌کند واکنش نشان بدهد. قبلاً برای یک خمپاره آمد و لبنان را اشغال کرد و کل کشور را گرفت و هزاران نفر را کشت.

در این وضعیت، جریان حماس توانست تونل بسازد. دور از چشم اسرائیلی‌ها مراکز آموزشی را تشکیل بدهد. دور از چشم آنها این همه امکانات ببرد و موشک بسازد. نه تنها موشک ساخت، اما امروز این جامعه ناامید درهم شکسته، الان به کانون قدرت تبدیل شده است. در کنار این جامعه، یمن ظهور و بروز پیدا کرد و جامعه شیعیان سوریه، جامعه شیعیان عراق و گروه‌های مختلف مقاومت پدید آمدند.

*جناب دکتر توکلی! بنده به‌شخصه استفاده کردم و بی‌گمان مخاطبین مجله پاسدار اسلام هم بهره‌مند خواهند شد. بی‌تعارف عرض کنم که این زاویه دید به مسئله فلسطین و جبهه مقاومت همان زاویه دیدی است که تنها پرورش‌یافتگان مکتب امامین انقلاب از آن بهره‌مندند.  سخن پایانی شما برای تبلیغ و تکثیر این نگاه خطاب به مخاطبین این گفت و شنود مغتنم است.

روی این موضوع باید کار و دقت کنیم. باید کتاب بخوانیم و مطالعه کنیم و در کلاس‌های درسمان اسم بیاوریم. آمار و اطلاعات به فرزندان و شاگردانمان بدهیم. باید بچه‌هایمان را بمباران اطلاعاتی کنیم. اگر اساتید را بمباران اطلاعاتی کنید، تسلیم می‌شوند. بسیاری از آنها این مسائل را نمی‌دانند.

باید به دست بچه‌هایمان کتاب بدهیم. این تحول انسانی که الان در اطراف ما اتفاق افتاده است. نیروهای عراقی، لبنانی، یمنی، ما داریم در جامعه ایران عقب می‌افتیم.

دانش‌آموزان و دانشجویان ما به آنها شباهت ندارند.چه بخواهیم، چه نخواهیم، این مسئولیت را به من و شما سپرده‌اند. چه نهاد درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما سرباز وسط این میدان هستیم. چه دولت درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما فرمانده این میدان هستیم.

من زندگی حدود ۴۰۰ شهید را نوشته‌ام. هرجا که رسیدم، دیدم یک معلم پشت سر آن شهید است. یا در دوره راهنمایی، یا در دبیرستان یا در دانشگاه. این را قبول کنیم که ما مربی این جریان هستیم. کوتاه نیائیم. توقع نداشته باشیم که روسای ما، ما را درک کنند. اگر هم نکردند، نکردند. مگر بقیه بزرگانی که جنگیدند، درک شدند؟ مگر محمد حنیف درک شد؟ مگر سید حسن نصرالله در لبنان درک شد؟ الان ایشان با چند صد هزار نفر در لبنان همگن است، ولی بقیه کشور دست مسیحی‌ها و اروپائی‌ها و سنی‌هاست.

مسیری باز شده که در حال حاضر برجسته‌ترین رهبران آزادی‌بخش جهان اسلام سادات و از علمای سادات هستند. متوجه این نکته باشیم. این مسئله بسیار بزرگی است. چهار میلیون دانش‌آموز در اختیار ما هستند. اگر صد هزار نفر را تربیت کنیم، تعداد خیلی زیادی است. رفاقت کنیم، صمیمیت به خرج بدهیم و این عرصه را تبدیل به میدان تربیت نیرو کنیم. خود این خبر و اتفاقات جدید به ما فرصت می‌دهد و می‌توانیم این جهش را ایجاد کنیم و با اطلاعات روز آمد و دادن هیجان انقلابی به جوانانمان در کلاس‌های درسی انقلاب، ان‌شاالله فضائی را که ایجاد شده و راه ما را که امام گشود آموزش بدهیم. این‌طور نباشد که از بچه‌های خودمان غفلت کرده باشیم.

 

 

پی‌نوشتها:

۱٫نبرد حطین: در ۲۵ ربیع‌الثانی ۵۸۳ هجری قمری/۴ ژوئیه ۱۱۸۷ میلادی بین نیروهای صلیبی به رهبری گی لوزینیان، پادشاه اورشلیم و مسلمانان به رهبری صلاح‌الدین ایوبی، سلطان ایوبی در منطقه حطین رخ داد و مسلمانان توانستند طی نبردی سخت به پیروزی برسند و بخش عظیمی از نیروهای صلیبی را به قتل برسانند و تعدادی از فرماندهان سپاه صلیبی از جمله گی لوزینیان را اسیر کنند.

  1. توسط تئودور هرتسل بنیان گذاشته شد، بدنه اصلی اجرایی سازمان جهانی صهیونیسم است. اولین کنگره جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ تشکیل شد.

۳٫ درگیری میان نیروهای دفاعی اسرائیل با چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین و ارتش اردن در ۲۱ مارس ۱۹۶۸ در روستای کرامه اردن

16آوریل/24

عوامل تضعیف مقاومت اسلامی از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) – حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد علی محمدی

اینک که چندین دهه از انقلاب اسلامی گذشته است، به‌خوبی روشن شده که این درخت پر ثمر، بدون مقاومت هرگز نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد. ورود اندیشه مقاومت در ساختار فکری انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار آن، امام خمینی(ره) ریشه‌ قرآنی دارد. قرآن در آیات متعددی پیامبران را مأمور به پایداری و ثابت‌قدمی در عقیده و اهداف آرمانی معرفی و در دو آیه تصریح می‌کند که پیامبر خاتم(ص) موظف به استقامت در انجام مأموریت خود است.(۱) رهبر معظم انقلاب معتقدند امام خمینی(ره) تفسیر میدانی و عینی آیات مربوط به استقامت بودند:

«آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکر، یک‌ راه، مطرح کرد، خصوصیت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع در برابر طاغوت‌ها بود. امام مقاومت خود را به رخ همه‌ دنیا کشید. امام بدون ذره‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد. امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی و مقاومت خود معنا کرد.»(۲)

لذا اهمیت و ضرورت بررسی نظریات امام امت در باره مقاومت اسلامی نیز روشن می‌شود. انقلاب اسلامی، امام و مقاومت سه ضلع مثلث و سه ریشه‌ اصلی «کلمه‌ طیبه» و «شجره‌ طیبه»‌ای هستند که اصل آن ثابت و شاخه‌هایش در جهان گسترده شده است.(۳) «نظریه گفتمان مقاومت» یکی از شاخه‌های این درخت طیبه است که اینک در سراسر جهان سربرافراشته و می‌رود تا آرزوی امام امت را محقق کند و با شکست دنیای مادی،پرچم لا اله الّا اللَّه و محمداً رسول اللَّه را در تمام دنیا به اهتزاز درآورد.(۴)

از سوی دیگر، مقاومت اسلامی نیز ممکن است با موانعی مواجه شود که شناخت آنها برای علاقه‌مندان به مکتب مقاومت ضروری است. در این مقاله به ده مانع و عامل تضعیف مقاومت از منظر معمار انقلاب، حضرت امام خمینی اشاره می‌کنیم.

 

۱٫ هواپرستی

یکی از مهم‌ترین موانع درونی مقاومت، پیروی از نفس و هواپرستی است. هواپرستی مقاومت در برابر شیاطین درونی و بیرونی را در هم می‌شکند. در روایت مشهوری از پیامبر اکرم«ص» می‌خوانیم:

«إِنَّ أَشَدَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مِنْهُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَإِنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ‌الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَهَ: (۵) به‌راستى ترسناک‌ترین چیزهائى که از آنها بر شما بیم دارم دو چیزند: پیروى از هواى نفس، و آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس انسان را از حقیقت باز می‌دارد و درازى آرزو سبب می‌گردد که انسان آخرت را به دست فراموشى بسپارد.»

امام امت نیز یکی از موانع مقاومت را مسئله فوق می‌دانستند:

«شما فقط در سایه تهذیب، تجهیز و نظم و ترتیب صحیح مى‏توانید این مفاسد و مشکلات را از سر راه خود بردارید و نقشه‏هاى استعمارى آنان را خنثى کنید.اگر خود را اصلاح نکنید، مجهز نشوید، نظم و انضباط را در امور درسى و زندگى خود حکمفرما نکنید، در آتیه خداى ناخواسته محکوم به فنا خواهید بود. تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه‌ شئون دینى و علمى شما دست نیافته، فکرى کنید. بیدار شوید. به پا خیزید. در مرحله‌ اول، در مقام تهذیب و تزکیه نفس‏ و اصلاح خود برآیید.»(۶)

 

۲٫ خودخواهی

از منظر امام، خودخواهى همیشه انسان را به فساد می‌کشد و برای مقاومت لازم است بت نفس شکسته شود.(۷) امام امت در‌باره‌ نقش خودخواهی در تضعیف مقاومت می‌فرمایند:

«با حب نفس‏ و حب جاه و کبر و غرور نمى‏توان مقاومت‏ کرد. عالِم سوء، عالم متوجه به دنیا، عالمى که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد، نمى‏تواند با دشمنان اسلام مبارزه کند و ضررش از دیگران بیشتر است. قدم را الهى کنید، حب دنیا را از دل بیرون کنید، آن وقت مى‏توانید مبارزه کنید.» (۸)

بلعم باعورا، نمونه‌ کامل و عینی از افرادی است که به خاطر هواپرستی نه تنها نتوانست در برابر شیاطین مقاومت کند، بلکه خود نیز به آلت‌دستان آنها تبدیل شد. بلعم از عالمان بزرگ، مستجاب الدعوه، بلندآوازه، از پیروان حضرت ابراهیم«ع» و کسی بود که ‏ از حوادث آینده خبر مى‏داد. وى از علماى مشهور و مبلغان توانمند بنى‏اسرائیل بود که در پى وعده‏هاى فرعون به او پیوست.(۹)

خودخواهی، هواپرستی، دنیاطلبى و حسادت بلعم به موسى(ع) زمینه‏ساز گرایش وى به فرعون شد و فرعون از او خواست براى دستگیرى موسى(ع) و بنى‏اسرائیل دعا کند و او نیز پذیرفت.(۱۰)

 

۳٫ رفاه‌طلبی

از نگاه امام خمینی(ره)، مبارزه و مقاومت در برابر استکبار با رفاه‌طلبى سازگار نیست.(۱۱) ایشان بر این باور بود که مبارزه و رفاه و سرمایه، قیام و راحت‌طلبى، دنیاخواهى و آخرت‏جویى مقوله‌هائی‏ هستند که هرگز با هم جمع نمى‏شوند و تنها کسانی تا آخر خط با انقلاب و امام همراه هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.(۱۲)

 

۴٫ ترس

یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، شجاعت است. شجاعت‏، به مفهوم پیروی کردن نیروی خشم و انتقام از نیروی خردمندی در اقدام بر کارهای مهم و تشویش نداشتن در انجام دادن آنهاست.(۱۳)

کسانی می‌توانند در برابر دشمنان مقاومت کنند که نترسند. از نگاه قرآن، ابلاغ رسالت‌های الهی باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴) و شهامت رزمندگان مؤمن در برابر کافران، از اسباب پیروزی است، از این رو در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی طالوت باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد.(۱۵)

امام راحل با توجه به نقشی که شجاعت در تقویت مقاومت داشت، همواره مردم را به آن تشویق و از ترسیدن نهی می‌کرد:

«ما از پیروان پیغمبر اکرم«ص» هستیم. ما از پیروان حضرت امیر«ع» هستیم. ما از پیروان حضرت ابا‌عبداللَّه«ع» هستیم. کسانى که پیروان آن بزرگواران باشند هرگز نمى‏ترسند، ترس براى کسانى است که اعتقاد به عالم آخرت ندارند. غم و غصه براى آنهایى است که فقط همین دنیا را دارند و آمالشان دنیا است، اما آنها که مى‏دانند در جنت نعیم و مقام کریم جا دارند از چه مى‏ترسند؟ «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(۱۶) (۱۷)

۵٫ اختلاف

اختلاف یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف مقاومت اسلامی است. قرآن به مسئله‌ اتحاد از دیدگاه اجتماعى آن نگریسته و بر اهمیت اتحاد میان جهانیان تأکید کرده است. همچنین پیوند میان دل‏هاى مؤمنان را نوعى تصرف الهى مى‏شمارد.(۱۸)

معمار انقلاب، رمز پیروزی بر مستکبران را اتحاد می‌دانست و بر حفظ آن تاکید می‌کرد. «اگر این [اتحاد] حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پیروزى مى‏رساند. اگر خداى نخواسته وحدت کلمه را از دست بدهید یا مقصدتان غیر مقصد حکومت اسلامى باشد، خوف این است که دیگر نتوانید قدم بردارید. نتوانستن در قدم برداشتن دنبالش این است که آنها قدمشان را پیش بگذارند. شماها سست بشوید و عقب‏نشینى کنید، آنها یک قدم جلو بگذارند و توطئه‏ها را زیاد کنند. ممکن است که ماها هر چه عقب برویم، آنها جلو بیایند؛ توطئه‏ها زیاد بشوند؛ این ریشه‏ها همه با هم مجتمع بشوند. ماها از هم متفرق بشویم، آنها با هم مجتمع بشوند؛ عکس آنى که با آن پیروزى حاصل شد، تحقق پیدا کند.» (۱۹)

از نگاه امام خمینی، اختلاف‌افکنی از شیوه‌های مرسوم مستکبران برای سرکوب دین و مسلمانان است:

«خواستند که بین اقشار ملت یک وحدتى تحقق پیدا نکند؛ آنها از این وحدت خوف داشتند و حالا هم احساس کرده‌اند که اگر ملت با هم وحدت پیدا بکنند، اگر جناح‌هاى مختلف یکى بشوند، ابرقدرت‌ها هم نمى‏توانند با اینها مقاومت کنند. از این جهت ما باید الآن خیلى مراقب امور باشیم.»(۲۰)

 

۶٫ ملی‌گرایی

از نگاه نافذ امام، یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، اسلام‌گرایی است. «کسانى که گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسى براى آنهاست و نه غمى دارند».(۲۱) با توجه به همین مبنای قرآنی است که از منظر پدر فرزانه‌ ملت، هر گرایشی غیر از اسلام با مقاومت ناهماهنگ است و جز ذلت چیزی در پی نخواهد داشت:

«من به‌صراحت مى‏گویم ملی‌گراها اگر بودند، به‌راحتى در مشکلات و سختی‌ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مى‏کردند و براى اینکه خود را از فشارهاى روزمره سیاسى برهانند، همه‌ کاسه‏هاى صبر و مقاومت را یکجا مى‏شکستند و به همه میثاق‌ها و تعهدات ملى و میهنى ادعایى خود پشت پا مى‏زدند.» (۲۲)

همچنین رمز پیروزی مقاومت فلسطین از منظر حضرت امام خمینی، اسلام‌گرایی این ملت است و نه ملی‌گرایی آنان:

«حماسه‌ مردم فلسطین یک پدیده‌ تصادفى نیست. آیا دنیا تصور مى‏کند که این حماسه را چه کسانى سروده‏اند و هم اکنون مردم فلسطین به چه آرمانى تکیه کرده‏اند که بى‏محابا و با دست خالى در برابر حملات وحشیانه صهیونیست‌ها مقاومت مى‏کنند؟ آیا تنها آواى وطن‌گرایى است که از وجود آنان دنیایى از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست‌بازان خودفروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه‌ استقامت و زیتون نور و امید مى‏ریزد؟ اگر این چنین بود، اینها که سال‌هاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده‏اند! شکى نیست که این آواى «اللَّه اکبر» است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیت‌المقدس غاصبین را به نومیدى کشاند. و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانى خود فریاد رساى آزادى قدس را سر داد و «مرگ بر آمریکا، شوروى و اسرائیل» گفت و بر همان بستر شهادتى که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد. او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آرى، فلسطینى راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت.»(۲۳)

 

۷٫ سیاست‌های شیطانی

‏ امام(ره) بر این باور بودند که با پیشرفت دنیا، شیاطین نیز در کار خود پیشرفت کرده و روش‌های نوینی را برای در هم شکستن مقاومت برگزیده‌اند.

«من گمان نمى‏کنم که دنیا تا کنون مثل این دوره‏اى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، شیطان داشته است، اما هر چه دنیا پیشرفت کرده است، شیطان‌ها هم در کارهاى شیطانی‌شان پیشرفت کرده‏اند. امروز که به اصطلاح عصر تمدن و ترقى و عصر پیشرفت است، عصر شیطان‌هاست. شما در سرتاسر دنیا اگر چنانچه ملاحظه کنید، دنیا در دست شیاطین است. در مقابل یک همچه توطئه عظیم و یک همچه شیطان‌هاى تعلیم دیده و شیطان‌هاى عصر تمدن، باید انسان‌ها قیام کنند. انسان‌ها همان طورى که انبیاى عظام و اولیاى خدا قیام کردند و جانفشانى کردند، در این عصر هم همه‌ شما، همه‌ ما، همه‌ روحانیون، همه‌ ملت‌ها، همه‌ ستمدیده‏هاى تاریخ باید قد علم کنند و جلوى این شیاطین بایستند.»(۲۴)

 

۸٫ نفاق و منافقان

منافق‏ کسى‏ است که در ظاهر ادعاى اسلام دارد، ولی در باطن کافر است. به فرموده‌ قرآن، منافقان هنگامى که با اهل ایمان ملاقات مى‏کردند، مى‏گفتند ایمان آورده‏ایم و زمانى که با کافران خلوت مى‏کردند مى‏گفتند ما با شماییم و بر کفر خود پایداریم و محمد و پیروان او را مسخره مى‏کنیم: «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏».(۲۵)

امام خمینی همواره مردم و مسئولان را از منافقان بر حذر می‌داشت و آنها را یکی از موانع مقاومت معرفی می‌کرد و روش منافقان را این گونه تبیین می‌کرد:

«این گروه کمونیست‌ها، این گروه توده‏ای‌ها، اینها پشت جبهه بودند. اینها هیچ وقت به جبهه نمى‏آمدند. اینها از اول پیش نبودند. اینها از اول اصلًا داخل در این مسائل نبودند. حالا که دیده‏اند یک قدرى [پیشرفت‏] است و ممکن است یک انتفاعاتى ببرند، حالا سر برآورده‏اند!این [ملتند] که کار انجام داده‏اند. ملت قیام کرد. همین طبقه‌ سوم. اینها پیش بردند. باید حالا هم همین طور با دست اینها و با این جمعیت پیش ببریم. مشکلات را هم باید ما با اینها صحبت کنیم.» (۲۶)

 

۹٫ خواص بی بصیرت

هر چند برای تحقق مقاومت عمومی، مردم نقش بسیار مهمی دارند، ولی نقش خواص در این میان بسیار پر رنگ است. از این روست که در اسلام به صلاح و فساد عالِم و دانشمند توجه ویژه‌ای شده است. امام علی(ع) فرمود: «فساد توده‌ مردم ناشی از فساد خواص است. سوگند به خدا که مردم را نابود نـکـرد مـگـر عـلـمـای طمعکار و زاهدان دنیاخواه و بازرگانان خیانت‌پیشه و جنگجویان ریاکار و زمـامـداران سـتمگر و به‌زودی کسانی که ستم کرده‌اند، بدانند که به کدام بازگشتگاه بر‌خواهند گشت.»(۲۷)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نقشی که خواص در رشد و تعالی جامعه از سویی و یا انحطاط جامعه از دیگر سو دارند، به روایتی از پیامبر«ص» اشاره می‌کنند(۲۶) که صلاح امت به صلاح خواص بستگی دارد و در ادامه می‌فرماید:

«اگر در جمهوری اسلامی، مسئولان، زبدگان و نخبگان به این حقایق توجه و خویشتنداری کنند؛ خود را اسیر هواها و هوس‌ها و مطامع دنیوی نسازند؛ جاذبه‏های گمراه‏کننده‏ دنیا آنها را مفتون خود نکند؛ ارعاب و تهدید دشمنان، آنها را از میدان خارج نکند و در اراده‏ آنها تزلزلی به وجود نیاورد، هیچ قدرتی نخواهد توانست عزم و اراده‏ عظیم ملی را که در این کشور وجود دارد، اندکی مخدوش کند.»(۲۹) رهبر معظم انقلاب در موارد دیگری نیز بر نقش خواص و برخی جریان‌های داخلی در ایجاد مانع فراروی عزم ملی و مقاومت اسلامی اشاره کرده‌اند ایشان می‌فرمایند:

«ملت‏ ما ملت مؤمن و با عزم‏ و اراده‏ای است، ملت آماده‏ای است، ملت صادقی است؛ اما در گوشه و کنار افرادی، جریان‌هایی، مجموعه‌هایی به اسم‏های مختلفِ نخبگان سیاسی و غیر این‌ها، فضای جامعه را مشوش می‏کنند، فضای جامعه را از صفا و صداقت تهی می‏کنند، مردم را دچار اغتشاش ذهنی، دچار تردید می‏کنند.» (۳۰)

این سخنان امام خامنه‌ای، همسو، هماهنگ و مشابه سخنان پیرفرزانه و بنیانگذار انقلاب است که فرمود:

«مگر نه این است که خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر ستم ستمکاران و ظلم جنایت‏پیشگان ساکت و آرام نمانند؟ مگر نه این است که علما حجت پیامبران و معصومین بر زمین هستند؟ پس باید علما و روشنفکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتى که دامنگیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلت و حقارت را تحمل نکنند و بت سیادت تحمیلى‏ جهانخواران را بشکنند و با بصیرت و سیاست چهره منور و پر اقتدار خود را آشکار سازند و در این راستا، دو چهره‏ها و روحانى نمایان و دین به دنیافروشان و قیل و قال کنندگان را از خود و از کسوت خود برانند و اجازه ندهند که علماى سوء و تملق‌گویان ظَلمه و ستمگران، خود را به جاى پیشوایان و رهبران معنوى امت‌هاى اسلامى بر مردم تحمیل و از منزلت و موقعیت معنوى علماى اسلام سوءاستفاده کنند.»(۳۱)

 

۱۰٫ استکبار جهانی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ همچون دمی مسیحایی، روحی مجدد بر کالبد همه مستضعفان عالم دمید. این انقلاب مبارک نه ‌تنها باعث امید مسلمانان و بازگشت آنان به اسلام شد، بلکه روحیه استکبارستیزی را در جامعه‌ بشری تقویت کرد. همان گونه که بنیان‌گذار انقلاب حضرت امام (ره) نیز تصریح کردند:

«انقلاب اسلامی ایران، دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد و با تأییدات غیبی الهی پیروز شد. تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منان به این ملت مظلوم غارت‌زده عنایت شد.»(۳۲)

روشن است که مستکبران به هیچ وجه نمی‌توانند این چراغ پرفروغ را تحمل کنند و برای خاموش کردن آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. آنان سیاست‌های متفاوت و گوناگونی را برای شکست انقلاب به کار می‌گیرند تا بتوانند انقلاب را تضعیف کنند و اگر توانستند ریشه‌های آن را بخشکانند.

ولی امام امت با بیداری و هوشیاری در مقابل آنها ایستاد و به ملت نیز آموخت که باید سیاست‌های آنها را شناخت و با آنها مقابله کرد:

«ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمام جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است.» (۳۳)

امام بارها به ملت یادآوری کردند که استکبار جهانی با ما دشمن است و ما وظیفه داریم در برابر آن مقاومت کنیم.

«ایادى استعمار مى‏خواهند تمام حیثیات اسلام را از بین ببرند و شما باید در مقابلشان ایستادگى کنید.»(۳۴)

امام امت راز و رمز ایستادگی و مقاومت در برابر استکبار جهانی را توحیدباوری معرفی کرد و فرمود:

«برادرهاى من! خواهرهاى من! ما در یک موقعیتى واقع هستیم که باید هوشیارانه با آن مواجه باشیم. ما با یک ابرقدرتى در طرف غرب و یک ابرقدرتى در طرف شرق مواجه هستیم که هر دوى آنها مى‏خواهند ما را ببلعند. ما به خواست خداى تبارک و تعالى و همت برادرها و خواهرهاى ایمانى ایران در مقابل همه آنها با کمال قاطعیت ایستادیم و اجازه نخواهیم داد که هیچ قدرتى با ما مواجهه کند و در مقدرات ما تصرف کند. و شما هیچ از این قدرت‌هاى بزرگ نترسید که شما در پناه خدا هستید و قدرت‌ها همه فانى هستند در مقابل قدرت خداى تبارک و تعالى.(۳۵)

 

 

پاورقی:

۱-

۲- «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»‏ (هود:۱۱۲) و «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‏» شوری:۱۵٫

۳- امام خامنه‌ای، بیانات، ۱۴/۳ /۹۸٫

۴- اشاره به آیات ۲۴ و ۲۵ سوره ابراهیم(ع).

۵- صحیفه امام، ج.‏۱۸، ص.۳۴۳٫

۶- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج.‏۱، ص.۲۱٫

۷- اسلام ناب، در کلام و پیام امام خمینى(ره)،ص.۹۹۵٫

۸- صحیفه امام، ج.‏۱۹،ص.۲۵۰٫

۹- جهاد اکبر،ص.۴۶٫

۱۰- تفسیر قرطبى، ج.۷، ص.۲۰۳؛ نمونه، ج.۷، ص.۱۴٫

۱۱- الکامل، ج.۱، صص.۲۰۱-۲۰۰؛ تاریخ طبرى، ج.۱، ص.۲۵۸٫

۱۲- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۴- جامع‏السّعادات، ج.۱، ص.۲۴۲٫

  1. احزاب، ۳۹٫
  2. بقره، ۲۴۹ تا ۲۵۱٫

۱۷- همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یکتاست و آنگاه [بر آن‏] پایدارى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و می‌گویند] که نترسید و اندوهگین نباشیدو شما را مژده باد به آن بهشتى که نوید داده مى‏شدید. (فصلت : ۳۰)

۱۸- صحیفه امام، ج.‏۱، ص. ۱۶۵٫

۱۹ – رک: دائره المعارف قرآن کریم، ج.‏۲، ص. ۷۵

۲۰- صحیفه امام، ج.‏۸، ص. ۴۴۵٫

۲۱- صحیفه امام، ج.‏۷، ص. ۹۷٫

۲۲ -إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (احقاف،۱۳)

۲۳- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۹۸٫

۲۴- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۸۵٫

۲۵- صحیفه امام، ج. ‏۱۹، ص.۲۳۶٫

۲۶- بقره، ۱۴٫

۲۷- صحیفه امام، ج.۷، ص. ۲۸۱٫

۲۸- میزان الحکمه، ذیل فسد.

۲۹- لا تصلح عوام هذه الامّه الاّ بخواصّها قیل یا رسول اللَّه و ما خواصّ امّتک، قال خواصّ امّتی العلماء و الأمراء.

۳۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام (۰۲/۰۷/۱۳۸۲)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=3196

۳۱ . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران حج (۱۵/۰۸/۱۳۸۷)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=4205

۳۲- صحیفه امام، ج.‏۲۰، ص. ۳۳۹٫

۳۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۴۰۱٫

۳۴- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۶٫

۳۵- تهذیب نفس و سیر و سلوک، از دیدگاه امام خمینى(ره)، ص. ۹۱٫

۳۶- صحیفه امام، ج.‏۱۲، ص. ۳۰۵٫

15آوریل/24

دامگهی برای رجال‌زادگان – حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

چهره‌های ناموری گردآمدند و با فریب، بستر فتنه را گستردند. در این دامگه خوش رنگ و لعاب، بزرگ‌زاده‌های رنگارنگی رنگ باختند و در بی‌راهه لغزیدند و عبرتی برای آیندگان شدند.

«مقداد بن اسود» که به خوشنامی و نیک‌سیرتی شهرت داشت، از نادره‌های یاران پیامبر(ص) بود‌ و در دوران غربت امامت، سلوک سیاسی خود را با مرادش امیرمومنان(ع) همسو ساخت و تلاش کرد خانواده خویش را با همین فرهنگ در حصار مراقبت نگه دارد.

تا آنکه در سال ۳۳ رخ در نقاب خاک کشید و مرگ مجالی برایش نگذاشت تا زیستن در دوران خلافت علی ‌بن ابی‌طالب(ع) را درک کند و کارگزار مولایش باشد.

لیکن این انتظار از «معبد»، یگانه پسر مقداد بود که گام در گام پدر نهد، اما این گونه نشد و او در غیاب پدر به‌شدت لغزید!

**

پیکار جمل صفحه‌های سیاهی از صاحب عنوان‌های شیفته صاحب‌منصبی از خود به یادگار گذاشت. امیرمومنان(ع) با پایان نبرد، گشتی میان کشته‌های نام‌آشنا زد و با پیکر بی‌جان معبد ‌بن مقداد روبه‌رو شد و فرمود:

«خداوند پدرت را بیامرزد؛ نظر او نسبت به ما بهتر از نظر تو بود.»

عمار که امام را همراهی می‌کرد به امام گفت: خدا را سپاس که این نگون‌بخت را به زمین زد و گونه‌اش را به خاک مالید. آقا؛ به خدا قسم ما کاری نداریم که او کیست و فرزند چی کسی است‌! امیرمومنان(ع)‌ رو به عمار کرد و پایمردی‌اش را ستود و فرمود: «رحمک‌الله یا عمار وجزاک عن الحق خیرا.»

بیدار شو دلا که جهان پر مزور است

بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است

جام بلاست آن که تو مى‌گویى‌اش دلى است

دیگ هواست آنکه تومى‌خوانى‌اش سراست

سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر

چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است

پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان

ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است

تاریخ از این نگون‌بدبختی‌ها بسیار دارد. تاسف زمانی است که آدمی پس از عمری خوشنامی، مایه عبرت دیگران شود. آنکه چه جایگاهی داشت و چگونه در سرازیری سقوط قرار گرفت و چرا در بی‌راهه غلتید و ده‌ها پند و عبرت از زندگی برباد رفته و غیر قابل جبران.

در طول بیش از چهل سال از تاریخ انقلاب اسلامی نیز عده‌ای از چهره‌های صاحب‌نام بودند که «دام هوا»، «سیم حرام»، «باد قدرت» و «صحبت نااهل» ایشان را به زمین زد و خواری این ریزش بر دفتر زندگی آنان ثبت و سوگمندانه این زبونی عبرتی برای همگان شد.

**

آزمون سختی است و این خطر برای هر نام آشنایی قابل تسرّی است و از این رو درنگ و اندیشه در این فرازی از دعای چهل و هفتم امام سجاد(ع) در‌ صحیفه سجادیه ضرورت دارد:

خدایا! مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن و تا دم مرگ در گرداب جهل و بی‌خبری مگذار و مایه پند و عبرت دیگران مخواه و موجب گمراهی آن‌ کسی که به من می‌نگرد مساز.

و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان داده‌ای رفتار مکن.  و دیگری را به جای من برمگزین.

نام مرا از دفتر نیکان مزدای. و پیکر مرا به آفت‌های این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز.

و مرا مضحکه آفریدگان و مسخره درگاه خود مکن.

وَ لَا تَذَرنِی فِی طُغیَانِی عَامِهاً، وَ لَا فِی غَمرَتِی سَاهِیاً حَتَّى حِینٍ، وَ لَا تَجعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَکَالًا لِمَنِ اعتَبَرَ، وَ لَا فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ، وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ، وَ لَا تَستَبدِل بِی غَیرِی، وَ لَا تُغَیِّر لِی اسماً، وَ لَا تُبَدِّل لِی جِسماً، وَ لَا تَتَّخِذنِی هُزُواً لِخَلقِکَ، وَ لَا سُخرِیّاً لَکَ،

15آوریل/24

عقلانیّتِ مقاومت: کج‌روایت‌ لیبرال-تکنوکرات‌ها از مقاومت – دکتر مهدی جمشیدی

گروه‌های سیاسی در داخل کشور ما در باره نسبتشان با مقاومت دو دسته می‌شوند. یک دسته نیروهایی هستند که اعتقاد کامل به تفکر مقاومت دارند. یعنی نظریه مقاومت را با جان و دل پذیرفته‌اند. ممکن است بگویید یعنی مقاومت تا این حد تعیین‌کننده است و بعد سیاسی دارد؟ می‌خواهم عرض کنم تا این حد که رهبری انقلاب می‌گویند: «دولت جمهوری اسلامی دولت مقاومت است.» یعنی به‌قدری کلیدی، بنیادی و حیاتی است که اگر بخواهیم با یک تعبیر جمهوری اسلامی را بخوانیم، آن تعبیر، دولت مقاومت است.

این نیروها دعوت به ایستادن و مقاومت می‌کنند. این تعبیر رهبر انقلاب که می‌فرماید استحکام ساخت درونی نظام، خودش اصلاً دلالت بر مقاومت می‌کند؛ یعنی پیش‌فرض گرفته‌ایم که ممکن است ما مورد حملات اقتصادی و تحریم و حتی نظامی و شبه‌نظامی قرار بگیریم. از این مسئله نمی‌شود جلوگیری کرد. راه منصرف کردن دشمن عبارت است از استحکام ساخت درونی نظام. یعنی ما باید به‌گونه‌ای قوی شویم که ضربه‌های دشمن روی ما تأثیر نگذارند. این تعبیر را کشوری که در معرض ضربه خوردن و دشمنی و تعرض است به کار می‌برد. یا این تعبیر که ما نباید در نظم نئولیبرال جهان هضم بشویم.

یک جریانی این را می‌گوید. در مقابل این دیدگاه، جریان دیگری که چندان هم جریان عمده‌ای نیست، در تقریباً از بعد از جنگ با تعابیر مختلفی تلاش کرده تا به تفکر مقاومت طعنه بزند. من تصور می‌کنم نقطه شروعش تفکر «تنش‌زدایی» بود که در ظاهر هیچ اشکالی ندارد. اصلاً مگر تنش چیز خوبی است که زدودن آن چیز بدی باشد؟! عباراتی که به کار بردند، در ظاهر هیچ مشکلی نداشت، اما وقتی جلوتر می‌رویم و خروجی‌ها را می‌بینیم، تازه متوجه می‌شویم آن عبارت‌های بسیار پاکیزه و ادیبانه و موجه، چه نتایجی داشتند؛ نتایجی که بر خلاف تفکر مقاومت است.

دوم «گفتگوی تمدن‌ها» بود که در دهه بعد مطرح شد و در حدوداً دو دهه پس از آن «تعامل سازنده با جهان».

هیچ یک از اینها ظاهراً اشکال خاصی ندارند، منتها وقتی این طیف به سراغ تفسیر تفکر مقاومت آمدند، لایه پنهان خود را نشان دادند و اتفاقاً دوگانه چالش و سازش در اینجا متولد شد که این سئوال را مطرح کردند که چالش بهتر است یا سازش؟ و با طرح این سئوال موضوع رفراندوم عمومی را مطرح کردند که کدام یک از اینها را انتخاب می‌کنید؟ گفتند مقاومت یعنی قهر با جهان. البته منظورشان از جهان هم غرب است؛ یعنی قهر با غرب.

ریشه درگیری و نزاع تاریخی در همین جاست و مقاومت از اینجا مطرح شد. یک نظمی به شکل رعیت‌مأبی در منطقه مستقر بود و امام شورید و نه‌تنها آن نظم را برچید، بلکه کشورها و ملت‌های منطقه را هم به مقاومت دعوت کرد و این اتفاق افتاد. امام در جایی برای نیروهای نیابتی که در آن زمان تا این حد فعلیّت نداشتند از تعبیر «سرمایه‌های بالقوه انقلاب» یاد کرد. نیروئی که نه‌ تنها در درون مرزهای کشورش، بلکه بیرون از آن هم علیه نظم تجدد و طاغوت و غرب شوریده است. یکی از مقامات اسرائیلی در باره ایران این جمله بی‌ادبانه را به‌کار برد که: «سر مار ایران است.» اما امام می‌گوید: «و هنوز این اول ماجراست. کابوس‌های دیگری هم دارند.» بله، این ادبیات تنش ایجاد و شوریدن ایجاد می‌کند.

امام‌زدایی در ایران تقریباً از نیمه دوم دهه ۷۰ با یک برنامه روشنفکری شروع شد. جریانی که گفت امام را باید به بایگانی تاریخ سپرد و متولی آن جریان اصلاحات و روزنامه‌های زنجیره‌ای بودند که امروز در آن سوی مرزها هستند و با دشمنان عقد اخوت بسته‌اند. آن جریان در مورد امام گفت امام نگاه انقلابی داشت و حالا باید نگاه اصلاحی داشت! باید آن شور و هیجان را کنار گذاشت و از انقلاب به سمت عقلانیّت حرکت کرد. می‌گفتند حرف‌های امام حرف‌های شعاری بود که قابل تحقق نیست و….! اینها حرف‌های جریان لیبرال تکنوکرات بود.

هویت ملی اساساً دلیل کشور برای زیستن و مقوّم استقلال اوست. هیچ کشوری نیست که روی هویت ملی خود حساس نباشد، چون هویت ملی موجودیت و استقلال یک کشور را تضمین می‌کند. آیا هویت ملی ما هزینه‌تراشی کرده یا باعث شده که در جهان اسلام گفتمان بیداری اسلامی و برچیدن دولت‌های غربی شکل بگیرد؟ پروژه ضد استعماری‌ای که از سید جمال آغاز شد و کشورهائی که استقلالشان را به دست آوردند، ذیل بازگشت به خویشتن اسلامی و بیداری اسلامی بود. یعنی نهایتاً باز هویت اسلامی به داد ما رسید.

شگرد روایی دشمن این است که القا کند جامعه از انقلاب برگشته است. در فضای شبکه‌های اجتماعی غربی حس می‌کنید جامعه برگشته و بعد ناگهان در واقعه‌ای مثل اربعین یا تشییع جنازه حاج قاسم خلافش اثبات می‌شود. حتی در باره اغتشاشات ۱۴۰۱ احساس می‌کنید جامعه کلاً برگشته. فضای مجازی می‌گوید همه ضد جمهوری اسلامی شده‌اند، اما در نهایت می‌بینید از هشتاد و پنج میلیون نفر دویست هزار نفر می‌آیند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: جمعیت «خیلی خیلی خیلی خیلی کم»(۱)

منظور اینکه رسانه‌ها یک چیز می‌گویند و در باطن جامعه اتفاق دیگری رخ می‌دهد. گلایه مردم گلایه معیشتی ـ اقتصادی است و ربطی به ایدئولوژی مقاومت و نظام ندارد. شاید خود ما هم جزو این گروه باشیم. در هیچ جای دنیااگر مردم اعتراض اقتصادی داشته باشند، به این معنا نیست که علیه نظامشان هستند و یا در مقابل دشمن کشورشان نمی‌ایستند؛ منتها رسانه‌های بیگانه این اعتراضات را تفسیر به رأی و تشدید می‌کنند.

تجربه ده سال گذشته در مورد برجام نشان داد که سازش هزینه‌ساز است. اصلاً نباید در دنیا به دنبال راه بی‌هزینه بود. برخی می‌گفتند برجام ایران را از ذیل بند ۷ منشور ملل متحد خارج کرد، وگرنه ممکن بود یک ائتلاف چند ملیتی علیه ایران شکل بگیرد و به اصطلاح خودشان سایه جنگ را دور کرد و…البته که اینها حرف‌های انتخاباتی بودند.

سایه جنگ را تنها و تنها یک چیز برمی‌دارد. امام در مهر ۶۷ گفتند: «با قبول و اجرای صلح کسی تصور نکند که ما از تقویت بنیه دفاعی و نظامی کشور و توسعه و گسترش صنایع تسلیحاتی بی‌نیاز شده‌ایم، بلکه توسعه و تکامل صنایع و ابزار مربوط به قدرت دفاعی کشور از اهداف اصولی و اولیه بازسازی است و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هر ساعت احتمال تجاوز را مجدداً از سوی ابرقدرتها و نوکرانشان باید جدی بگیریم.»(۲)

به نظر من این جمله کلیدی است، «و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هرساعت احتمال تجاوز از سوی ابرقدرت‌ها و نوکرانشان را باید جدی بگیریم.» ماهیت انقلاب ما چیست که احتمال حمله نسبت به او وجود دارد؟ امام می‌فرماید ما دشمن‌تراشی و دشمن‌سازی نمی‌کنیم. این انقلاب غایت و اهدافی دارد که منافع استکباری و فرعونی غرب را تخریب کرده و آنها خواه ناخواه با ما سر ستیز دارند. امام می‌فرماید ما وقتی صلح کردیم، منظورمان این نبود که عقب‌نشینی کرده‌ایم. چیزی که در برابر دشمن، بازدارندگی ایجاد می‌کند، اتفاقاً تسلیحات نظامی است.

 

پی‌نوشت:

۱٫بیانات ۱/۱/۱۴۰۲

۲٫ صحیفه امام خمینی » جلد ۲۱ » صفحه ۱۵۸

15آوریل/24

فروغی‌ها و عبدالله بن ابی‌های گام دوم – حسن ابراهیم‌زاده

در روز سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی، رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق اتریاد همدان، با هماهنگی افسر انگلیسی، ژنرال ادموند آیرون‌ساید، نیروهای خود را به سمت تهران حرکت داد و کودتا کرد. زمان چندانی نگذشت که انگلیسی‌ها عنصر دیگر خود، سید ضیاء طباطبائی را از صحنه خارج کردند و سلطنت پهلوی جایگزین سلسله قاجار شد.

از همان آغاز، غیر از خواص دیندار و وطن‌دوست، حتی منورالفکرهای غرب‌گرا هم خوب می‌دانستند رضاخانی که در میان قزاق‌ها به شراب‌خواری، قماربازی، شبگردی و باج‌گیری شهرت دارد و به چیزی جز شصت تیر و تازیانه و چکمه‌هایش نمی‌نازد، تنها یک مهره جاده‌صاف‌کن برای اهدافی است که سفارت انگلیس از پیش دیکته کرده بود.

روشنفکران نسل اول ایران که اکثر آنها فرزند شاهزادگان و صاحب‌منصبان و خوانین عصر قاجار بودند، با هدایت انگلیس به مجریان و تصمیم‌سازان حکومتی تبدیل شدند و تغییر هویت دینی و ملی را سرلوحه همه برنامه‌های خود قرار دادند. در اجرای این برنامه، سایر سفارتخانه‌های دول غربی نقش مُعین سفارت انگلیس را ایفا کردند و از هیچ تلاشی برای غربی‌سازی ایران و حمایت از روشنفکران آن عصر دریغ نکردند.

در میان این منورالفکران غرب‌گرا، نقش محمدعلی فروغی معروف به «ذکاءالملک» بی‌بدیل بود. گوئی فروغی حکومت می‌کرد و رضاخان و پسرش محمدرضا، مجریان نظامی او بودند تا هر مانعی را با شصت تیر و تازیانه و چکمه از سر راه بردارند.

فروغی اولین نخست‌وزیر رضاخان شد، تاج شاهی را بر سر او نهاد، استعفانامه رضاشاه را هم او نوشت و محمدرضا را با تلفنی به لندن بر جای او گذاشت و اولین نخست‌وزیر پهلوی دوم هم شد.

فروغی که یک عنصر محوری فراماسونر و یهودی‌تبار بود، با اصرار، رضاخان را به ترکیه و دیدار با آتاتورک فرستاد و پس از بازگشت او از ترکیه، برنامه تغییر هویت دینی و ملی را با سرنیزه قزاق‌ها و سایر فرماسونرهای لژ بیداری و با کمک روشنفکران آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب از همراهی روشنفکران نسل اول با این فتنه با تعبیر «گناه بزرگ نسل اول روشنفکران» یاد می‌کنند و می‌فرمایند:

«….نسل‌های متمادی – شاید ده‌ها سال – همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزش‌ها و گذشته‌شان بی‌اعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی و ارزش‌ها، اعتقادات، گذشته، تاریخ و بزرگان تو به چیزی نمی‌ارزند.

آنها به این ترتیب توانستند نسل از خودبیگانه‌ای درست کنند که پذیرای حکومت ظالم و دست‌نشانده‌ای مثل حکومت رضاخان قلدر بشود. این کاری است که دشمنان ما در طول سال‌های طولانی کردند.

هدف نهضت اسلامی و حرکت عظیم روحانیت و مردم در سال‌های منتهی به انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت، گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پرده دروغ و توهمی را که دشمنان روی باورهای ملی کشیده بودند، بدرند و موفق هم شدند.»(۱)

در برابر گناه بزرگ نسل اول روشنفکران ایران، امام خمینی(ره) بزرگ‌ترین عمل صالح خود را نسبت به جامعه ایران انجام داد و با به‌میدان آوردن مردم مؤمن و وطن‌دوست به عرصه انقلاب، ایران را به هویت تاریخی و دینی خود بازگرداند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، هم خواص دیندار وطن‌دوست و هم روشنفکران غرب‌گرای بیگانه‌پرست به‌خوبی دریافتند که غربِ شکست خورده در ایران که حیثیت نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌اش در عرصه بین‌الملل خدشه‌دار شده بود، برای ضربه‌زدن به انقلاب و باز کردن جای پای خود از هیچ ترفند و نیرنگی فروگذار نخواهد کرد.

هشدارهای امامین انقلاب با ادبیاتی صریح یا تلویحی در ظرف ۴۴ سال گذشته، خود کتاب مستقلی را می‌طلبد، اما حرکت پیدا و پنهان این غرب‌گرایان برای نقش‌آفرینی مجدد و تسخیر مراکز حساس تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی خود حدیثی دیگر است.

در خرداد سال ۱۳۷۶ و پس از حضور میلیونی مردم در انتخابات، بیکباره جامعه دینی، ملی و انقلابی ایران اسلامی با پدیده‌ای روبه‌رو شد که اگر از آن به یک غافل‌گیری تاریخی در دوران نهضت و انقلاب از سوی عناصر نفوذی یاد کنیم، مبالغه نکرده‌ایم و اگر آن را نتیجه نادیده گرفتن هشدارهای امامین انقلاب بخوانیم، سخنی به گزاف بر زبان نرانده‌ایم.

غرب‌گرایان پیدا و پنهان به‌یکباره در نقش سوزنبانان قطار انقلاب به‌دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی ایران اسلامی برآمدند و جسارت و گستاخی را تا بدانجا رساندند که رهبر معظم انقلاب تنها در خصوص متولیان فرهنگی و آن هم تنها در حوزه مطبوعات این هجوم همه‌جانبه، در مصلای تهران در سال ۱۳۷۹ و در جمع جوانان فرمودند:

«….بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاه‌های دشمنند و همان کاری را می‌کنند که رادیو و تلویزیون‌های بی.بی.سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌خواهند بکنند.

امروز مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در بین مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است.

ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند. با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف… این یک نوع شارلاتانیسم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفته‌اند!… در لا به لای همین‌ها اثر انگشت «عبدالله بن ابی» را می‌بینیم: «تفرقه‌افکنی‌ها، اختلاف‌افکنی‌ها، تشنج‌آفرینی‌ها، تشویش افکار عمومی، ناامید کردن‌ها، یأس‌پراکنی‌ها، چهره‌سازی‌های عناصر وابسته و مرید دشمن، از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و مخلص و دلسوز!…من بارها به مسئولان دولتی تذکر داده و به‌طور جدی از آنها خواسته‌ام که جلوی این وضعیت را بگیرند.»(۲)

اگر چه مسئولان در این مقطع هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی نگرفتند، اما باز هم مردم مؤمن و انقلابی با جدی گرفتن هشدارهای رهبری، این طیف را از چرخه سیاست و مدیریت کشور خارج کردند.

اما نکته بسیار ظریف و مهم در بیانات صریح و شفاف امام خامنه‌ای، اشاره معظم‌له به هدایت این حرکت از یک مرکز و نام بردن از افراد پشت صحنه به «عبدالله‌بن ابی»هاست؛ یعنی درست همان کاری که امثال «فروغی فراماسونر» در دوره پهلوی و با هدایت و مرکزیت سفارت انگلیس انجام داد، به‌ویژه در چهره‌سازی عناصر وابسته و مرید دشمن و از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و دلسوز برای ایران و جامعه ایرانی آن مقطع از تاریخ انجام دادند.

رهبری به‌سادگی می‌توانستند همان‌گونه که گاهی در تشبیهات خود به افرادی چون «گورباچف»، «تقی‌زاده» و «شاه سلطان حسین» استفاده می‌کردند، در اینجا نیز برای افراد پشت پردۀ جریان غربگرا که در صدد تغییر هویت دینی و ملی برآمده‌اند، از «فروغی‌ها» یاد کنند، ولی چرا نام «عبدالله بن ابی‌ها» را به کار بردند؟

شاید علت این باشد که «فروغی‌»ها پشت پرده عصر رضاخانی هرگز از دین سخن نگفتند و بلکه به‌صراحت دین‌ستیزی را فریاد می‌زدند؛ اما «عبدالله بن ابی»های این مقطع متاسفانه با پوشیدن لباس دین و به‌کارگیری الفاظ انقلابی و ادعای مردمی بودن، به دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی بودند و اگر بگوئیم که این نسل از روشنفکران گناهی به‌مراتب بزرگ‌تر از گناه روشنفکران نسل اول مرتکب شده‌اند، مبالغه نکرده‌ایم.

ساخت انقلاب و ایمان مردم و عِرق دینی و ملی نسل امامین انقلاب به‌قدری مستحکم بود که عبدالله بن ابی‌ها و اتاق فکر آنان نتوانست مانع از حرکت قطار انقلاب و خارج شدن آن از ریل اصلی شود؛ اما این گلایه از سوی مردم باقی ماند که چرا دستگاه‌های متولی شناسائی اثر انگشت‌ها، «عبدالله بن ابی»ها را به دستگاه‌های قضائی نسپردند و یا حداقل آنها را محدود یا مدیریت نکردند؟

امروز در گام دوم انقلاب و اولین انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی، با وجود تلاش‌های مذبوحانۀ اتاق فکر «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها و عیان شدن ائتلاف آنانی که آشکارا به‌نام دین و انقلاب دین‌ستیزی می‌کنند و به هر ترفند و نیرنگی برای نیامدن مردم پای صندوق‌ها دست زدند…، مردم بار دیگر با حضور پرشور خود در انتخابات، آنها را ناکام گذاشتند.

مردم در گام دوم، خواهان عبرت‌گیری از گذشته و از گناه و خیانت روشنفکران نسل اول و نسل خرداد ۷۶ و شناسائی «مرکز هدایت» و «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها هستند. هر چند در باور مردم، هر فرد و جریان و حزب و محفلی که به دنبال تغییر هویت دینی و ملی و خواستار تغییر ریل انقلاب اسلامی باشد و در برابر فرمایشات رهبری انقلاب بایستد و نوع خاصی از شارلاتانیسم را در حوزه کاری و مدیریتی خود دنبال کند، «عبدلله بن ابی» است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم شاهرود۲۰/۸/۱۳۸۵

۲٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در مصلای تهران ۱۳۷۹

15آوریل/24

نگاهی به نیمه پر لیوان عملکرد دولت سیزدهم – حجت الاسلام سید محمد حسین راجی

نظام جمهوری اسلامی با سیاست‌گذاری‌های دقیق و به همت مردم، پس از گذشت ۴۴ سال، در بسیاری از حوزه‌ها به جایگاهی رفیع دست‌یافته است.

مهم‌ترین دلیلی که ایران اسلامی موفق شد در حوزه‌های مختلف، به چنین دستاوردهایی برسد «اعتماد به ظرفیت داخلی و نیروی جوانان مؤمن انقلابی» بود و در هر حوزه‌ای که سرعت پیشرفت کم بوده و یا متوقف شده است، حضور غرب‌گرایان پرمدعا به‌وضوح قابل‌مشاهده است.

در این مسیر، در دولت سیزدهم با وجود کاستی‌های انباشته شده و برخی نارسایی‌ها و اشکالات موجود شاهد دستاوردهای ویژه‌ای بودیم. در این مقاله بناست به دستاوردهای دو ساله اخیر کشور بپردازیم اما برای بیان این دستاوردها نیاز است دو نوع دسته‌بندی را در نظر گرفت.

۱ -دستاوردهای چالش‌محور

۲ -دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

*دستاوردهای چالش‌محور، دستاوردهایی می‌باشند که نشان دهنده عملکرد صحیح کشور در جهت حل مشکلات اصلی مردم است. موضوعاتی که سئوالات ذهنی مردم و مشکلات عینی زندگی آن‌ها درباره این مسائل می‌باشد مانند: ارزش پول، تورم، مبارزه با بسترهای فساد و…

باید توجه داشته باشیم که دشمن به دنبال این است تا وضعیت اقتصاد ایران را مانند بیماری نشان دهد که روزهای آخر عمر اوست و در حال مرگ است. لذا ما باید با توصیف، تشخیص و تجویز، علائم حیاتی کشور را نشان دهیم.

*دستاوردهای نقطه‌ای و عینی نیز، دستاوردهایی هستند که به‌طور عینی و ملموس برای مردم قابل مشاهده است و باید کاربرد این دستاوردها در زندگی مردم و درآمدزایی آن‌ها برای کشور تبیین شود، دستاوردهایی مانند دستاوردهای علمی، دانش بنیان، صنعتی، نظامی، هوافضا،  پروژه‌های آبرسانی، برق، گاز و….

در مقاله پیش‌رو از جهت اهمیت، به دستاوردهای چالش‌محور که شامل ارزش پول، تورم و مقابله با فساد می‌شود، می‌پردازیم و در خلال آن به وضعیت در سال‌های قبل نیز اشاره‌ای می‌شود.

 

 

* ارزش پول

اگر موضوع ارزش پول در اقتصاد ایران را به عنوان یک بیمار در ۲۰۰ سال اخیر در نظر بگیریم، درجه تب این بیمار همان میزان افزایش قیمت ارز خارجی است. در دوران پهلوی به‌جای اینکه سراغ علاج واقعی بروند، از مُسکن استفاده کردند که در علم اقتصاد به آن می‌گویند میخکوب کردن نرخ ارز. آن مُسکن، خام فروشی و درآمدهای نفتی بود.

این رویکرد پهلوی، مانند رویکرد عربستان سعودی در ثابت نگهداشتن یا همان میخکوب کردن نرخ ارز است. رویکردی که حدود ۲۲ سال در عربستان پیگیری می‌شود و اکنون نشانه‌های تضعیف این سیاست آشکار گردیده است.

استعمار نو در دوره پهلوی، خزائن نفتی ایران را به جای مسکوکات و جواهرات نشانه گرفت و در نتیجه تحمیل قواعد تجارت آزاد بر اقتصاد ایران، زیرساخت‌های تولیدی کشور نه‌ تنها تقویت نشد، بلکه زیرساخت‌های موجود نیز ویران گشت. در این دوران، نفت صادر و اغلب مایحتاج ایران وارد می‌شد.

جمهوری اسلامی به جای استفاده از مُسکن، تصمیم گرفت به سراغ تقویت سیستم ایمنی بدنش برود. لذا تقویت تولید داخلی را کلید زد که این امر منجر به افزایش تولید داخلی و صادرات غیر نفتی می‌شد. این تولید نیاز دارد به فناوری و فناوری نیاز دارد به علم. طبق این خط‌مشی کلان که از ابتدای جمهوری اسلامی در ایران در پیش گرفته شده، موتورِپیشرانِ حرکت علمیِ کشور در دو دهۀ گذشته، با محوریت قراردادنِ پژوهش، با سرعت بسیار بالایی به حرکت درآمده است.

بنابر گزارش پایگاه علمی «نیوساینتیست»، ایران در سال ۲۰۱۰، بیشترین سرعت رشد را در زمینۀ تولیدات علمی، در میان تمامی کشورهای جهان، ازآنِ خود کرد. طبق این گزارش، براساس اطلاعات پایگاه علمی «کالریوِیت آنالیتیکس» یا ISI، سرعت رشد علمی ایران ۱۱برابرِ متوسط جهانی بوده است.

سهم ایران از تولید علم دنیا نیز از ۷۰ درصد در سال ۱۹۹۶، به ۲ درصد در سال ۲۰۲۰ رسیده است؛ یعنی اکنون سهم ما از تولید علم جهان، نزدیک به ۲ برابر سهم ما از جمعیت دنیاست.

بر اساس نتایجی که پایگاه استنادی «اسکوپوس» منتشر کرده است، تعداد مدارک علمیِ ثبت شده از جمهوری اسلامی ایران، در سال ۱۹۹۶، برابر با ۸۵۰ مورد بوده است و در سال ۲۰۲۰، این رقم به ۷۴۴۴۰ مورد افزایش پیدا کرده است و نسبت به سال ۱۹۹۶، رشد بیش از ۸۰ برابری را نشان می‌دهد. در سال۲۰۲۰ جایگاه ایران در

جهان، به رتبۀ ۱۶ و در منطقه، به رتبۀ اول ارتقاء یافته است و در بسیاری از علوم مهم دنیا مانند نانو، انرژی  هسته‌ای، بیوشیمی، فیزیک و…رتبه ایران بسیار رشد پیدا کرده است و در جمع برترین کشورهای دنیا قرار گرفته است.

 

* تورم

در موضوع تورم در ایران، علائم مختلفی می‌تواند نمایان‌گر بهبود وضعیت نسبت به قبل باشد که برخی از این علائم در یک سال اخیر شامل موارد زیر می‌شود:

  • افزایش تولید
  • کاهش ۲۰ درصدی نرخ تورم از ۶۰ درصد در شهریور ماه ۱۴۰۰ به حدود ۴۰ درصد در شهریور ۱۴۰۱
  • کاهش نرخ رشد دوازده ماهه نقدینگی از ۴۲٫۸ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۰ به ۳۴٫۳ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۱
  • صفر شدن استقراض دولت بابت کسری بودجه از محل تنخواه و بانک مرکزی در دی۱۴۰۱
  • نصف شدن تورم تولید کننده
  • کنترل خلق پول بی ضابطه بانک‌ها
  • افزایش ۲۷ برابری فروش اموال مازاد دولتی و دستگاه‌های اجرایی در پایان ۹ ماهه امسال نسبت به سال قبل

 

* مبارزه با فساد

در موضوع فساد، یک رویکرد این است که به مبارزه با فسادهای مختلف مانند رانت، اختلاس، رشوه و… بپردازیم که دستاوردهای مختلفی در این‌زمینه در سال‌های اخیر قابل بیان است. نظام جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه از عمر خود نشان داده است که در امر مبارزه با فساد با هیچ شخص و گروهی تعارف ندارد. همچنان‌که مشاهده کردیم نزدیک‌ترین افراد رؤسای جمهور و مقامات پیشین با محکومیت حبس، جزای نقدی و شلاق مواجه شده‌اند.

در ادبیات مبارزه با فساد به این رویکرد، رویکرد پسینی مبارزه با فساد گفته می‌شود. اما رویکرد بهتر این است که علی‌رغم رویکرد پسینی مبارزه با فساد که به تعقیب، محاکمه و محکومیت مجرمان منجر می‌شود، با رویکرد پیشینی به سراغ مبارزه با فساد برویم و با بسترهای فساد مبارزه مبارزه کنیم. در یک سال اخیر، اقدامات بسیار مهمی در این زمینه صورت گرفته است:

 

* جلوگیری از فرار مالیاتی

در گذشته بسیاری از افراد، تعداد زیادی دستگاه کارتخوان و میلیاردها تومان تراکنش داشتند و هیچ مالیاتی پرداخت نمی‌کردند. دولت سیزدهم برای جلوگیری از این مسئله و برخورد با فرار مالیاتی، سامانه مؤدیان مالیاتی و پایانه‌های فروشگاهی را راه‌اندازی کرد. با وجود این سامانه تغییرات جدی در حوزه اخذ مالیات روی داده است که شامل موارد زیر می‌شود:

رکورد کشف فرار مالیاتی از زمان قاجار تا به امروز و افزایش ۵۰ درصدی مؤدیان مالیاتی جدید.

ساماندهی ۱۹ میلیون درگاه پرداخت و کارتخوان و غیرفعال شدن ۹ میلیون و ۴۰۰ هزار پذیرنده بانکی

وصول ۱۰۰ درصدی درآمدهای مالیاتی (۸۸ درصد درآمدهای مالیات مشاغل از پنج درصد مشاغل که به طور عمده پزشکان، وکلا، طلافروشان و آهن فروشان هستند دریافت می‌شود و از بسیاری از اصناف کم درآمد هم مالیات دریافت نمی‌شود).

افزایش ۱۹۳ درصدی مالیات ابرازی مؤدیان

تحقق ۱۱۳ درصدی درآمدهای مالیاتی سال ۱۴۰۰نسبت به میزان پیش‌بینی شده

پرداخت ۴۸ درصد از مجموع هزینه‌های دولت از محل وصول درآمدهای مالیاتی در سه ماهه نخست ۱۴۰۱

* درگاه ملی مجوزها

* سامانه پایش فروشگاه‌ها

* شفاف سازی صورت‌های مالی

* انتشار لیست ابر بدهکاران بانکی

* حذف ارز ترجیحی

* اصلاح نظام پرداخت یارانه آرد و نان

* طرح دارویار

* آزادسازی سواحل

 

 

* سامانه سوت زنی گزارش فساد

* سامانه پایش واحدهای تولیدی

* سامانه‌های شفافیت

* آزادسازی اموال تملیکی

 

دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

بخش دیگری از دستاوردهای ۲سال اخیر، به صورت نقطه‌ای و عینی بوده است که ما فقط به ۳ نمونه آن در

حوزه برق، آب و اشتقال اشاره می‌کنیم:

بخشی از مهم ترین دستاوردهای صنعت برق کشور در یک سال اخیر

* رفع قطعی مکرر برق خانگی سال‌های گذشته در اوج گرما و پیک مصرف

* رکورد تاریخی افزایش ظرفیت تولید برق در کشور افزایش ۶ هزار مگاواتی تولید برق(۱)

* بهره‌برداری از ۶ نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگابایت فقط در آبان ماه امسال(۲)

* ساخت یک نیروگاه توسط سازنده داخلی در کم‌تر از ۶ ماه برای اولین‌بار (ساخت یک نیروگاه در شرایط نرمال ۱۲ تا ۱۴ ماه زمان نیاز دارد.)(۳)

* نصب بزرگ‌ترین ترانسفورماتور قدرت (انتقال) سه فاز یکپارچه ایران در مازندران(۴)

* افزایش ۱۵ درصدی برق‌رسانی به صنایع کشور نسبت به سال گذشته در دوره اوج بار

*۴۰ درصد از مشترکان در تابستان امسال مشمول پاداش صرفه‌جویی شدند (هزار و ۳۵۰ میلیارد تومان مجموع پاداش قبض مشترکانی که نسبت به سال گذشته مصرف کمتری داشتند.)(۵)

* در دستور کار قرار گرفتن تولید ۱۰ هزار مگاوات برق از انرژی هسته‌ای(۶)

 

بخشی از مهم‌ترین دستاوردهای آبرسانی کشور در یک سال اخیر

* بهره‌برداری از طرح آبرسانی سنندج: اجرا در مدت کمتر از ۲ سال، ۸۰ درصد پروژه در دولت سیزدهم و عبور مسیر خط انتقال از مناطق سخت گذر و در مسیرهای با وضعیت جغرافیایی سخت(۷)

* طرح آبرسانی غدیر خوزستان: بزرگ‌ترین طرح آبرسانی خاورمیانه، اجرای پروژه ۳ ساله آبرسانی غدیر در ۱۰ ماه پس از ۱۰ سال معطلی، برخورداری ۱۸ شهرستان در غرب و جنوب خوزستان از آب شرب با کیفیت و کمیت بالا و روستاها(۸)

* پایان ۱۸ سال معطلی یک پروژه  انتقال آب به همدان: تحقق فاز اول اَبَرپروژه با دو ماه کار جهادی(۹)

* پروژه آبرسانی به شهر کرد در کمتر از یک هفته (پروژه‌ای که طبق بررسی کارشناسان ۶ ماه زمان نیاز داشت.)(۱۰)

* اَبَرپروژه جهاد آب‌رسانی به روستاهای کشور: آبرسانی ۲۷۵۷ روستا در ۱۰ ماه گذشته، معادل ۳۸ درصد کل پروژه(۱۱)

* آغاز پروژه آبرسانی از «خلیج فارس» به استان‌های سیستان و بلوچستان، یزد و اصفهان(۱۲)

* ماموریت ساخت آب شیرین کن رئیسعلی دلواری بوشهر با ظرفیت ۷۰ هزار مترمکعب پس از  ۹ سال تاخیر

 

بخشی از مهم ترین دستاوردهای ایجاد اشتغال در کشور در یک سال اخیر

* ایجاد بیش از یک میلیون شغل تا انتهای دی ماه(۱۳)

* کمترین نرخ بیکاری ۲ دهه اخیر در پاییز ۱۴۰۱ با نرخ ۸.۲ درصد(۱۴)

* ایجاد سامانه درگاه ملی مجوزها برای دریافت مجوز کسب و کار با حذف حدود ۹۸۰ شرط اضافی، حذف امضاهایی طلایی، رشوه و…(۱۵)

* صدور بیش از ۲۳۰ هزار مجوز کسب و کار(۱۶)

 

*پرداخت بیسابقه‌ی ۷۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات اشتغال از نیمه دوم سال گذشته تاکنون در حوزه‌های مختلف(۱۷)

اقدامات نظام به جهت نبود منطق دقیقِ رسانه‌ای توسط متولیان امر، متاسفانه دیده نشده و در مقابل، دشمن با برجسته کردن نقاط ضعف، اجازه دیده شدن اقدامات مثبت را نداده و باعث ایجاد یاس در جامعه شده است، که امیدواریم با حل سایر مشکلات و نیز تبیین دقیق دستاوردها، امید واقعی در بین مردم خصوصاً جوانان تقویت شود.

15آوریل/24

نقش مدیریت ولی‌فقیه در ثبات دینی و سیاسی نظام اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین محمد ملک‌زاده

چکیده

به دنبال برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری و با توجه به نوع مواضع برخی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی نسبت به اهمیت جایگاه مجلس خبرگان، جا دارد مروری بر نقش رهبری ولی‌فقیه در مشروعیت دینی و ثبات سیاسی نظام اسلامی داشته باشیم. این امر ناشی از نوع مدیریت و نظارت ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه، رفع اختلافات و حل معضلات اساسی در نظام جمهوری اسلامی ایران است. بدیهی است آشنایی با این جایگاه قانونی و دینی و التزام به آن از سوی گروه‌های سیاسی می‌تواند ضمن تقویت ثبات سیاسی در جامعه اسلامی، هدف اساسی نظام در پیشبرد اهداف نظام اسلامی را نیز تسریع کند.

کلیدواژه: ثبات سیاسی، قوای سه‌گانه، نظام اسلامی، ولایت فقیه

مقدمه

پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ بر اساس نظریه ولایت مطلقۀ فقیه و مبانی عقلایی و منطقی آن، در کنار حمایت گسترده مردم مسلمان ایران، بدیلی استثنایی در میان نظام‌های سیاسی جهان اسلام در مدیریت اجتماعی به وجود آورد. نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه گرچه ظاهرا در ارکان سه‌گانه اجرایی، قضایی و تقنینی به ساختار نظام‌های به اصطلاح دموکراسی غرب شباهت دارد؛ اما از نگاه کارشناسان سیاسی بی‌طرف، جمهوری اسلامی در عین تفاوت ماهوی با نظام‌های غربی توانسته است الگوی واقعی نظام مردم‌سالاری دینی در حل بحران‌ها و ثبات سیاسی در نظام اسلامی را به جهانیان عرضه کند.

این پژوهش در خلال تبیین جایگاه رهبری نسبت به قوای سه‌گانه در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه این ادعا را بررسی خواهد کرد.

 

یکم. جایگاه رهبری در اسلام

موضوع رهبری در امور مردم یکی از ضروریات زندگی اجتماعی و مشترکات انسان‌هاست. دین اسلام با اصل قرار دادن عدم ولایت و حاکمیت انسان‌ها بر یکدیگر « لا تَکُن عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً: عبد غیر خود مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است» (۱) و تأکید بر حاکمیت بلامنازع الهی،(۲) به ضرورت زمامداری و رهبری در زندگی اجتماعی بشر توجه داشته و آن را با شرایطی خاص مورد تأیید قرار داده است. جایگاه رهبری در اسلام عملاً از زمان رسالت پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. رسول خدا(ص) پس از هجرت از مکه به مدینه و تشکیل اولین حکومت اسلامی، اختلافات سیاسی و اجتماعی میان قبایل مختلف این شهر را حل کرد. دلیل این امر اطاعت بی‌چون و چرا و پذیرش ولایت ایشان از سوی مردم و همه گروه‌های مدینه بود.

خداوند در تبیین این جایگاه در میان مومنان پیامبر«ص» را اولی به مؤمنان از خود آنان معرفی فرمود: «النَّبیُّ أوْلَى بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ».(۳) اسلام پیامبران و امامان و نائبان ایشان را هادی و رهبر جامعه در کل امور و شئؤن قرار داد. دلیل این امر از ضرورت وجود زمامدار در جامعه ناشی می‌شود تا از هرج و مرج جلوگیری و نظم و صلح و ثبات را در جامعه برقرار کند. همین کارویژه در عصر غیبت امام معصوم(ع) نیز براساس ادله عقلی و نقلی برای ولی‌فقیه به‌عنوان نزدیک‌ترین فرد به امام معصوم(ع) وجود دارد.

دوم. ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی

مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی، قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، مجریه و قضاییه. این اصل ضمن قرار دادن قوای سه‌گانه تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه بر استقلال آنها تاکید کرده است. بر اساس این اصل و سایر اصول قانون اساسی می‌توان نتیجه گرفت مکانیسم نظارتی در نظام جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای است که قوای سه‌گانه علاوه بر اینکه در درون خود کنترل متقابلی دارند، قوه ناظر دیگری با کارویژه برتر و موثرتر به نام ولی‌فقیه جامع‌الشرایط نیز بر عملکرد آنان نظارت می‌کند.

در واقع این ویژگی و امتیاز عمده نظام جمهوری اسلامی است که علاوه بر هدایت و کنترل درون‌سیستمی، یک کنترل برون‌سیستمی نیز دارد که از جایگاه رهبری اعمال می‌شود و قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادهای نظام، تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه به وظایف خود عمل می‌کنند. براین اساس رهبری در عرض قوای دیگر قرار ندارد بلکه به لحاظ وظایف و مسئولیت‌های سنگین در حل معضلات و بحران‌ها، ولایت مطلقه و اختیاراتی دارد که جایگاه او را فراتر از قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادها قرار داده است.

در قواعد فقهی و کلامی، مراد از ولایت مطلقه آن است که “تمامی اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) که به حکومت و سیاست برمی‌گردد برای فقیه عادل نیز ثابت است”.(۴) زیرا حکومت اسلامی نظامی است ملهم از وحی الهی که در تمام زمینه‌ها از قانون الهی مدد می‌گیرد و تمام برنامه‌هایی که در زمینه زمامداری جامعه و شئون و لوازم آن برای رفع نیازهای مردم اجرا می‌شوند باید بر اساس قوانین الهی باشند.

حاکم جامعه اسلامی می‌تواند در موضوعات بنا بر مصالح کلی مسلمانان یا طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود برای ایجاد نظم و ثبات در جامعه عمل کند. در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است.(۵) بدیهی است مصلحت در ثبات سیاسی نظام اسلامی است. ازاین‌ رو ولی‌فقیه باید در اداره جامعه از تمام اختیارات پیشوای معصوم در بخش‌های مختلف نظام سیاسی برخوردار باشد.

در ادامه ضمن تبیین مفهوم استقلال قوا، جایگاه ولی‌فقیه و ارتباط آن با قوای سه‌گانه در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران را بررسی خواهیم کرد.

الف.استقلال قوا در نظام اسلامی

در زمان حکومت رسول اکرم(ص) و حضرت علی(ع) به لحاظ عدم گستردگی جامعه اسلامی تقسیم‌بندی قوای حاکم به صورت مستقل وجود نداشت و پیشوای معصوم شخصاً متصدی امور اجرایی، تقنینی و قضایی بود؛ درحالی که در شرایط کنونی جهان اسلام به دلیل گستردگی نظام سیاسی، این تقسیم‌بندی ضروری به نظر می‌رسد و ناچار به تفکیک قوا هستیم. با این حال طبق قانون راه‌‌هایی نیز برای نظارت و تعدیل این قوا پیش‌بینی شده‌اند و هر سه قوه زیر نظر ولی‌فقیه حاکم به انجام وظیفه می‌کنند.

ب. تقسیم قوا و نظارت ولیفقیه بر آنها

حاکمیت الهی در نظام اسلامی زمانی تحقق می‌یابد که یک پیشوای معصوم یا جانشین وی در راس حکومت قرار داشته باشد و بر کل مجموعه نظام نظارت عالیه کند. ازاین‌ رو اصل ۵۷ قانون اساسی عملکرد سه قوه را زیر نظر ولایت مطلقه فقیه قرار داده است. بدیهی است این مقام برای رهبر جامعه اسلامی با توجه به ویژگی‌ها و صفات خاصی که وی باید از آنها برخوردار باشد، نه یک امتیاز فوق‌العاده که مسئولیت سنگینی به‌شمار می‌آید. به‌همین دلیل نظارت عالیه رهبری بر قوای سه‌گانه نه تنها تهدیدی علیه استقلال قوا نیست که موجب کارآمدی و ثبات سیاسی بیشتر در نظام سیاسی و خروج از معضلات اساسی جامعه اسلامی است.

۱٫قوه مقننه

جامعه اسلامی که قرار است تحت حاکمیت الهی و مقررات اسلامی مدیریت شود و نیازها و خواسته‌های خود را در چهارچوب احکام شرع تأمین کند، معمولاً نیازمند تنظیم قوانین اداره جامعه است. از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی ضروری است قوانین مصوبه در چهارچوب احکام اسلامی باشند (۶) و قانونگذاری خود بخشی از حکومت است و مشروعیت حکومت نیز در اتصال آن به حاکم بر حق و مورد رضای شارع است، لذا قوه مقننه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم عمل کند. این نظارت از طریق نصب فقهای شورای نگهبان از سوی ولی‌فقیه و کنترل تمام مصوبات مجلس شورای اسلامی توسط ایشان تأمین می‌شود. (۷)

۲٫قوه مجریه

پس از آنکه قوه مقننه تحت شرایط یادشده قوانینی را به تصویب رساند، نوبت به اجرای آن توسط قوه مجریه می‌رسد. آشکار است که این قوه نیز بنا به همان دلایلی که در قوه مقننه بیان شد باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم قرار داشته باشد و در هنگام اجرای قانون، ضوابط و اصولی کلی اسلام را رعایت کند. اصول ۶۰ و ۱۱۳ قانون اساسی اعمال قوه مجریه را در درجه اول برای رهبری و سپس رئیس‌جمهور و وزراء دانسته و جایگاه رهبری را بالاتر از رئیس‌جمهور قرار داده است. به عبارت دیگر بر اساس اصل ۱۱۳ در واقع مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه در درجه اول با رهبری است و در واقع ایشان با تفویض اختیار به رئیس‌جمهور، انجام برخی از مسئولیت‌های خود را به وی واگذار می‌کند.

همچنین با توجه به آنکه رئیس‌جمهور با تنفیذ رهبری عهده‌دار مسئولیت می‌شود و مطابق اصل ۱۲۲ در برابر رهبری مسئول است، زمینه دیگری برای کنترل و نظارت وی از سوی ولی‌فقیه به وجود می‌آید که خود می‌تواند به ثبات دینی و سیاسی در جامعه کمک کند. تنفیذ حکم رئیس‌جمهور توسط رهبری که در بند ۹ از اصل ۱۱۰ قانون اساسی به آن اشاره شده حاکی از آن است که رئیس‌جمهور بدون تنفیذ ولی‌فقیه مشروعیت و امکان اعمال قوه مجریه را ندارد؛ زیرا مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی اعمال حاکمیت ملت با نظارت ولی‌فقیه مشروعیت می‌یابد.

 

۳٫قوه قضاییه

همواره افرادی وجود دارند که حاضر به پذیرش قوانین نیستند و حریم حقوق جامعه را محترم نمی‌شمارند، لذا قدرتی لازم است تا بر اجرای قوانین نظارت داشته باشد و در برابر افراد قانون‌شکن بایستد. قوه قضاییه عهده‌دار این مسئولیت است. به دلایل مذکور، قوه قضاییه نیز مانند دو قوه مقننه و مجریه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم انجام وظیفه کند. شواهد نظارت و کنترل قوه قضاییه توسط رهبری موارد متعددی چون نصب رئیس قوه قضاییه(۸) و عفو و تخفیف مجازات محکومین (۹) توسط ایشان را در بر می‌گیرد. دادگاه‌های دادگستری که مطابق اصل ۶۱ قانون اساسی نماد اعمال قوه قضاییه هستند، برای انجام وظایف خود و مشروعیت احکام صادره بایداز جانب ولی‌فقیه مأذون باشند. در اصل ۱۵۶ نیز در شمار وظایف قوه قضاییه به مواردی تصریح شده که انجام آنها نیازمند تنفیذ مستقیم ولی‌فقیه است. موضوعاتی چون حل و فصل دعاوی، رفع خصومات و اخذ تصمیم در امور حسبیه موضوع بند یکم و یا مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات جزایی اسلام موضوع بند چهارم از اصل ۱۵۶ مربوط به قوه قضاییه، شرعاً از اختیارات ولی‌فقیه جامع‌الشرایط است و او می‌تواند این اختیارات یا بخشی از آن را به افراد خاصی واگذار کند.

بدین ‌ترتیب جایگاه رهبری ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه در نظام اسلامی مشخص می‌شود و می‌توان نتیجه گرفت مشروعیت تمام دستگاه‌ها و نهادها در این نظام اعم از قوای سه‌گانه و مجموعه‌های دیگر وابسته به ولایت مطلقه فقیه است. چنانکه رهبر معظم انقلاب با تشبیه زیبای ولایت‌فقیه به روحی در کالبد نظام فرموده‌اند:

«در جامعه‏ اسلامى تمام دستگاه‏ها چه دستگاه‏هاى قانون‏گذار، چه دستگاه‏هاى اجراکننده اعم از قوه‏ اجرائیه و قوه‏ قضائیه مشروعیتشان به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه است، والا به خودى خود حتى مجلس قانون‌گذارى هم حق قانون‌گذارى ندارد… یعنى در حقیقت قانون‌گذارى هم اعتبارش به اتکای به ولایت فقیه است. قوه‏ مجریه هم اعتبارش به اتکا و امضای تنفیذ ولى‌فقیه است که اگر ولى‌فقیه اجازه ندهد و تنفیذ و امضا نکند، تمام این دستگاه‏هایى که در مملکت مشغول کارند، چه قانون‌گذارى، چه اجرائیات، کارهایشان بدون دلیل و بدون حق است و واجب‌الاطاعه و الزامى نیست. به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه هست که همه اینها مشروعیت پیدا مى‏کنند. در حقیقت ولایت فقیه مثل روحى است در کالبد نظام. (۱۰)

 

سخن پایانی

نظارت بر حفظ شئونات دینی در جامعه‌اسلامی نقش موثری بر ثبات سیاسی جامعه دارد. بحران‌های اجتماعی و بی‌ثباتی سیاسی در جامعه‌اسلامی غالباً ناشی از فاصله گرفتن از دین و عملکرد نادرست مسئولان و گروه‌هاست. نقش مدیریت ولی‌فقیه در مقابله با بحران‌هایی چون پروژه کوی دانشگاه، قتل‌های زنجیره‌ای، بحران در انتخابات دوره‌های ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی، طرح تغییر قانون مطبوعات، بحران در جریانات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و… بسیار برجسته است.

بحران‌هائی که در دولت‌های مختلف اتفاق افتادند، با مدیریت فضای ملتهب سیاسی در جامعه و موضع‌گیری مقتدرانه ولی‌فقیه در برابر دخالت‌های بیگانگان، قاطعیت در برخورد با نیروهای خودی متخلّف، روشنگری و تنویر افکار عمومی، بصیرت‌افزایی و تبیین خطوط حق از باطل به‌درستی حل‌وفصل شدند.

 

فهرست منابع

  1. نهج البلاغه: نامه ۳۱٫
  2. سوره یوسف: آیه۴۰٫
  3. سوره احزاب: آیه ۶٫
  4. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۴۲۱ق، ج.۲، صص.۴۸۹-۴۶۷٫
  5. ر.ک: همان، ص. ۶۱۵٫
  6. اصل ۷۲ قانون اساسی.
  7. اصل ۹۳ قانون اساسی.
  8. اصل۱۵۷ و نیز بند ۶ از اصل۱۱۰ قانون اساسی.
  9. بند ۱۱ از اصل ۱۰۶ قانون اساسی.

۱۰٫بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران؛ ۰۲/۱۱/۱۳۶۶٫

15آوریل/24

امتداد توحید در عرصه‌ اجتماع و سیاست – حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

توحید به معنای باور به یکتایی خداوند، مشتمل بر عرصه‌هایی چون توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی (خالقیّت و ربوبیّت)، توحید عبادی، توحید در مالکیّت، توحید در تشریع، توحید در حاکمیّت و توحید در اطاعت است. در توحید به‌مثابه اساسی‌ترین رکن و اولین وجه اشتراک ادیان ابراهیمی، بر این نکته تأکید می‌شود که تمام هستی و جهان (با همه‌ ویژگی‌ها و عرصه‌ها)، به یک مبدأ و منش متعالی (خداوند یکتا) مستند است؛ و این مبدأ متعالی، به‌عنوان علّت تامّه و علّت موجده و مبقیه هستی تلقی می‌شود و عالم، از وی حظّ و بهره می‌گیرد. طبعاً نقطه‌ مقابل توحید الهی، اشتراک دیگری با خداوند در خلق و تدبیر عالم است و جدا از اینکه این امر، با علّت تامّه بودن خداوند، در تنافی است، در ادبیات قرآنی و روایی، ظلم عظیم تلقی شده(۱) و باور به آن، مورد نکوهش و عقوبت قرار گرفته است.(۲)

برخلاف رویکرد غالب و نزدیک به باور عمومی که توحید را به باورها محدود کرده و موحد، غیر موحد، مشرک و کافر را به ملاک باورهای ذهنی آنان و نه رفتارهایشان تعیین می‌کند، توحید فقط باور ذهنی به یک مبدأ متعالی در عالم و فقدان شریک برای آن نیست، بلکه غرض پیامبران از تعلیم و تبلیغ توحید، رویکردی از توحید است که می‌تواند به تأثیرات جدی و اساسی در جامعه بینجامد و الزامات توحیدی را در جامعه ایجاد کند؛ زیرا ممکن است در جوامعی، مؤمنان باور به یکتایی خداوند داشته باشند، لکن این باور، جلوه‌ای در جامعه نداشته و در نهایت، رویکردی فردی و انزواگرایانه باشد و تنها در رویکرد عبادی مؤمنان، جلوه کند.

این در حالی است که غرض از توحید، خدامحوری در همه‌ امور عالم و جامعه است و محدود شدن به رویکردی ذهنی و شخصی به توحید، خود، شرکی آشکاراست که مجال وسیعی را برای غیر خداوند در ساحت جامعه قائل می‌شود و عملاً به حاکمیّت سکولاریسم در جامعه می‌انجامد و دست خداوند را در اداره و تدبیر جامعه کوتاه می‌کند:

«آن توحیدى که پیغمبر اسلام آن را ترویج مى‌کند، آن توحیدى که تبعیض را در جامعه نفى مى‌کند، آن توحیدى که غلامان و بردگان مظلوم را علیه اربابانشان تحریک مى‌کند، آن توحیدى که جوان‌هاى با روحیه و حساس را در مقابل کارهاى زشت و غلط و انحرافى پدرانشان به مقاومت وامى‌دارد، یک توحید فردى و قلبى و پنهان در گوشه‌ انزوا نیست؛ بلکه همان توحیدى است که بایستى پرچمش برافراشته شود و یک جامعه بر اساس آن زندگى کند.»(۳)

بنابراین توحید را باید به‌مثابه باوری که طریقیت به آموزه‌های بسیاری در جامعه دارد و سرمنشأ تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی توحیدی می‌شود و به بازتولید نظام معرفتی ـ ساختاری توحیدی در جامعه می‌انجامد، دانست؛ نه باوری که در سطح باور و در ذهن مؤمنان، باقی می‌ماند و در جامعه امتداد نمی‌یابد و به ساختاری اجتماعی تبدیل نمی‌شود:

«هر جایى، هر ملتى و هرگونه مردمى که معتقد به اسلام هستند و زندگى مى‏کنند، ناگزیر باید ادعاى حکومت اسلامى را داشته باشند؛ یعنى اگر نداشته باشند، اعتقاد به توحید ندارند یا اعتقاد به توحید را بد فهمیده‏اند.»(۴)

بر این اساس و با عنایت به اینکه توحید به‌عنوان امّ‌المسائل دین تلقی می‌شود، پیامبران در آغاز دعوت خویش، مردم را به توحید دعوت و باقی آموزه‌های دینی، (اعم از باورها و رفتارها و بلکه ساختارها و نظام‌های دینی) را بر این آموزه، مبتنی می‌کردند.

لذا فارغ از اینکه باور به توحید، از مطلوبیّت ذاتی و ضرورت دینی برخوردار است و باور به شرک، برای مؤمنان، قابل پذیرش نیست، باید گفت مراد اصیل از توحید، فقط باور ذهنی به یکتایی خدا در عرصه‌های پیش‌گفته یا مختصّ به عبادات و مناسک عبادی به قصد قربت و در راستای اطاعت از خداوند (و نه غیر او) نیست، بلکه مراد نهایی، امتداد این باورها، به عمل (در زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی) در عرصه‌های مختلف زندگی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تربیت و …) است.

«اعتقاد به خدا باید در زندگى عمومى مردم معتقد و موحد منعکس و متجلى بشود. شکى نیست که اعتقاد به خدا فقط براى آباد کردن دل و ذهن انسانى نیست، بلکه اعتقاد به خدا به معناى ساختن دنیایی است که با این اعتقاد متناسب است… در جامعه‌اى که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتب باشد. یعنى مکتب اسلام و شریعت اسلامى و احکام و مقررات اسلامى باید بر زندگى مردم حکومت کند… در جامعه‌اى که مردم اعتقاد به خدا دارند و اعتقاد به دین و شریعت اسلامى دارند، حاکم و ولى امر باید کسى باشد که تجسم مکتب باشد، یعنى حکومت او حکومت مکتب باشد… همه‌ مسائل اجتماعى در جامعه‌ اسلامى از پایه‌ توحید، از پایه‌ اعتقاد به خدا و اعتقاد به روز جزا و نظارت خدا و نماینده دین خدا در جامعه باید از این پایه نشئت بگیرد.»(۵)

در این راستا، با اینکه مسلمانان، همگی به اصل توحید باور دارند، لکن گونه‌های مختلفی از امتداد توحید باید عنایت قرار گیرند.

ـ برخی رویکرد محدود به توحید دارند و عملاً آن را مقیّد به باورهای ذهنی می‌دانند و در نهایت، حکم به إعمال آن در محدوده عبادات و احکام عبادی (با حکم به قصد قربت و نفی شرک و ریا) می‌کنند.

ـ برخی، رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید دارند و آن را در برخی باورها و رفتارهای دیگر، امتداد داده‌اند. از این‌ روی، نحله‌هایی چون وهابیّت با تمسّک به توحید و ضرورت تحقّق آن در رفتارهای دیگر، اموری چون توسّل، شفاعت، زیارت و… را شرک، اعلام می‌کنند و با تلقّی ناآگاهانه از «توحید»،(۶) تنها خود و تفکرات خود را حقّ مطلق می‌دانند و از این‌ روی، مرتکبین اموری را که با قرائت آنان از توحید، مخالفت دارند تکفیر  می‌کنند و محکوم به قتل می‌دانند.

ـ برخی دیگر با رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید و با الگوگیری از آیات قرآن مانند: )تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ(،(۷) تلقّی «اتحاد» محور، اخذ می‌کنند و ضمن تأکید بر باورهای خویش، مسلمانان دیگر را هم که باور به توحید را محور عمل قرار می‌دهند، مشمول حکم به اسلام می‌دانند و لذا برخلاف رویکرد پیشین از توحید که حکم به تکفیر قرائت‌های دیگر از دین می‌کند، در این رویکرد، توحید به یکپارچگی مسلمانان بر محور توحید الهی و تقریب و نزدیکی آنان با هم، منجر می‌شود.

نقش توحید در ساختار سیاسی ـ اجتماعی

نظام سیاسی در هر جامعه‌ای، تابعی از مبانی کلان و هنجارهای عقیدتی حاکم بر همان جامعه به شمار می‌رود. به‌عنوان نمونه ساختار نظام سیاسی در نظام‌های اسلامی بر اساس منطق توحید، به تمرکز قوا و سلطه و حاکمیّت یک خلیفه و امام بر نظام سیاسی منجر شده است. حتی در عصر حاضر هم قوای سه‌گانه و نهادهای متعدد نظام سیاسی گرد ولایت ‌فقیه قرار دارند و جامعه با محوریّت آن، تدبیر و مدیریت می‌شود؛ در حالی که در جوامع مسیحی، از زمان گذشته و با عنایت به منطق «کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذار» که به کتاب مقّس مستند است، رویکردی سکولار در جهان غرب حاکم بوده است و حاکمان در عرض پدران کلیسا (که به امور دینی جامعه می‌پردازند)، اداره ّمادی، جامعه را به عهده دارند. در عصر حاضر، تفکیک قوای سه‌گانه دولت، به باور تثلیث (به‌مثابه اصلی‌ترین باور مسیحیت) مستند شده است.(۸)

بر همین اساس، با عنایت به اینکه دین اسلام به‌مثابه دین خاتم و جامع، باید تمام نیازها و حوائج انسانی را مدّ نظر قرار دهد، شایسته است که قوانین، ساختار و شکل نظام اسلامی به‌گونه‌ای تنظیم و ارائه شوند که در نهایت به حاکمیت یگانه خداوند در سرنوشت زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه منجر شود.

قرآن کریم مى‌فرماید: «یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ‌اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ‌السَّلامِ»(۹) کسانى که به خدا ایمان پیدا می‌کنند، خداوند آنها را هدایت مى‌کند و به راه‌هاى سالم و همزیستى سوق مى‌دهد، به‌خاطر مبناى توحیدى جامعه‌ اسلامى است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنى پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعه‌ اسلامى ولایت دارد، یعنى همه‌ اجزاى آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز جامعه ـ ولى‌ـ  متصلند.

به دلیل همین ارتباط و اتصال است که جامعه‌ اسلامى در درون خود متحد و مؤتلف و متصل‌ به ‌هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب و اجزایى را که با آن دشمن باشند، به‌شدت دفع و با آن معارضه مى‌کند. یعنى «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» لازمه ولایت و توحید جامعه‌ اسلامى است.(۱۰)

چنان که در خصوص مؤلفه‌ توحید می‌توان رابطه و تأثیر توحید نسبت به حکومت را در قالب دو مقوله «تأثیر توحید در حکومت» و «تأثیر توحید بر حکومت» بررسی کرد. بدین‌ صورت که در مقوله‌ «تأثیر بر»، بر اصل تأثیرپذیری حکومت از توحید، بحث و در مقوله «تأثیر در»، کیفیّت تأثیر توحید در حکومت، بررسی و تحقیق می‌شود. بر اساس این منطق، در مقوله «تأثیر در» می‌توان از امکان و دلیل تأثیر توحید در حکومت و بر اساس منطق «تأثیر بر» در باره‌ چگونگی تأثیر مقوله‌ توحید در حکومت بحث کرد.

بر این اساس و با فرض اینکه توحید، نمایانگر شأن اساسی برای خداوند در ربوبیت عالم است و وی علاوه بر خلقت و تأسیس هستی، تدبیر آن را نیز عهده‌دار است، و در فرایند تدبیر عالم، نه فقط انسان و جامعه را به حال خود رها نکرده،(۱۱) طبعاً استناد تدبیر عالم و هستی به خداوند به این معناست که وی پس از خلقت هستی و انسان، امور زندگی را به‌صورت مطلق، به انسان واگذار نکرده است، بلکه علاوه بر رویکرد تکوینی، فرایند تدبیر هدف‌دار عالم را در قالب ارائه ساختار و رویکرد مطلوب نظام اداره هستی، تشریع و قانون‌گذاری آن و اختصاص اطاعت، به خداوند بر عهده دارد.(۱۲)

لذا در فرایند توحید ربوبی، به‌مثابه «اعتقاد به اینکه تنها خداى متعال است که مى‏تواند استقلالاً و بدون نیاز به هیچ‌ اذن و اجازه‏اى در تمام شئون مخلوقات و کل جهان تصرف و آنها را تدبیر و اداره کند»،(۱۳) تدبیر امور انسان پس از خلقت را در قالب سه مولفه «توحید در حاکمیّت»، «توحید در تشریع» و «توحید در اطاعت» سامان بخشیده است.

 

 

پاورقی:

  1. وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ. سوره لقمان، آیه ۱۳٫
  2. إنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. سوره نساء، آیه ۴۸٫
  3. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در اجتماع بزرگ اساتید فضلا و طلاب حوزه‌ علمیه‌ قم، در مدرسه‌ فیضیه؛ ۱۴/۰۷/۱۳۷۹٫
  4. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بررسى ابعاد حکومت اسلامى، حکومت در اسلام، مقالات سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه‌ اسلامى، ص‏۳۰٫
  5. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانی در خطبه‌‌ نماز جمعه؛ ۳۰/۰۲/۱۳۶۲٫

۶٫هرکس مانند ما در بحث توحید فکر نمی‌کند، محکوم به کفر و قتل است.

  1. سوره‌ آل عمران، آیه ۶۴٫
  2. ر.ک. ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، گفتارهایی در حقوق عمومی، ص. ۱۹۲٫
  3. سوره مائده، آیه ۱۶٫
  4. آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌هاى علمیه؛ ۲۹/۰۹/۱۳۶۸٫
  5. اَیحْسَبُ‏ الْاِنْسانُ اَنْ یتْرَکَ سُدئً؛ آیا انسان می‏پندارد که به حال خود رها شده است؟ قیامت/۳۸ – ۳۶٫
  6. ر.ک. میراحمدی، درس ‏گفتارهایی در فقه سیاسی، صص.۱۰۳-۱۰۱

۱۳٫ آیت‌الله مصباح یزدى، معارف قرآن (۳-۱)،ص.۲۳٫

15آوریل/24

تحولات عظیم جهانی در پرتو آثار انقلاب اسلامی در راهند – «تأثیر انقلاب اسلامی در شکل‌گیری نظم نوین جهانی» در گفت و شنود با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

درآمد:

رویداد شگرف طوفان‌الاقصی و مقاومت کم نظیر مردم یمن، معادلات جهانی را بکلی به‌هم ریخته و سردمداران سیاست جهانی را دچار آشفتگی بی‌سابقه‌ای کرده است. آنان که چنین مقاومت جانانه‌ای را از ملت‌های مظلوم فلسطین و یمن تصور نمی‌کردند، با تشدید حملات خود و نسل‌کشی مردم عمق عمق خباثت و دنائت خویش را به نماش گذاشته و جهانی را علیه خود شورانده‌اند. اینک موج حمایت از این ملت‌های مظلوم، گستره جهانی پیدا کرده و آینده‌ای فارغ از رژیم جنایتکار صهیونیستی و افول بیش از پیش آمریکا را فراروی مبارزان راه حق و عدالت قرار داده است.

آیت‌الله میرباقری در این گفتگو به سیاق همیشگی با دقت تمام تحولات جهانی را مورد بازکاوی و بازبینی قرار داده و در تنویر جهات مختلف مبارزات پرداخته‌اند.

با تشکر از ایشان حاصل این گفتگو تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

*چند سالی است در مجموع حوادث و روند تحولات در سطح جهانی شتابی صورت گرفته است. گاهی پیش می‌آید که هر هفته یک حادثه بزرگ داریم. به‌تبع چنین فضایی، پیچیدگی و ابهامات هم در تحلیل حادثه‌ها زیاد شده است و نمی‌شود راحت با حادثه‌ها روبه‌رو شد و آنها را تحلیل کرد. غرب به هرحال دارای یک سرمایه‌ دانشی و رشته‌های مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی، آینده‌پژوهی و رشته‌های مختلف است، با این همه آنها هم عملاً در مواجهه با این حادثه‌ها اظهار عجز می‌کنند و گاهی اوقات از تحلیل حادثه در می‌مانند.

بنظر جنابعالی در مورد اینکه اساساً چگونه می‌توان با این وضعیت روبه‌رو شد، چگونه می‌توان تحلیل کرد و اصول تحلیل رویدادها با توجه به شتاب و پیچیدگی آنها چیست؟ پیشنهادتان برای نحوه مواجه شدن با این حادثه‌ها چیست؟

اگر بخواهیم در باره روند تحولات کلی جهان و تحولات در مقیاس جامعه جهانی بحث کنیم، قواعدی دارد. نکته‌ اول این است که ما باید این حوادث را در درون طرح خدای متعال تحلیل کنیم، نه بیرون از آن. حتی مثلاً داستان ابلیس و این دستگاه گسترده و پیچیده‌ای را که خدای متعال به او عطا کرده و امدادش فرموده و یک دستگاه ضلالت و اغوای بزرگ در جهان شکل گرفته که کارهای تاریخی گسترده و بسیار پیچیده‌ای را انجام داده، نباید بیرون از طرح خدای متعال تحلیل کنیم.

نکته دوم اینکه باید به عظمت طرح الهی توجه داشته باشیم، والّا گاهی اوقات جلوه‌های ظاهری حوادث ما را مقهور و مغلوب و از اهداف غافل و مأیوسمان می‌کنند. خدای متعال در بسیاری از اوقات، وقتی با پیامبرش بحث می‌کند و می‌خواهد به او تسلّی خاطر بدهد، از عظمت طرح صحبت می‌کند و می‌فرماید شما کار خودتان را انجام بدهید و خدای متعال هم پیروزی را فراهم می‌کند، ولی در یک ظرف بزرگ تاریخی. «وَ ذَرنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ‏ قَلیلاً إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیما».(۱) شما کار خودتان را انجام بدهید.

جریانی هست که به آنها امکانات داده‌ایم و آنها این امکانات را به‌ جای اینکه بیاورند و در کنار شما، خرج هدایت بشریت کنند، خرج تکذیب و مقابله با شما می‌کنند. «وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ»؛ این مکذبین، امکانات دارند، ولی این امکانات را برای همراهی با وجود مقدس نبی اکرم(ص) نمی‌آورند، بلکه مقابله و تکذیب می‌کنند. می‌فرماید به اینها یک مهلت قلیل بده. این مدت قلیل تا چه زمانی است؟ تا قیامت.

اگر انسان وسعت طرح خدا را نبیند، در مقابل حادثه‌ها و اتفاقاتی که می‌افتند پایداری و صبوری نمی‌کند تا حادثه به نتیجه برسد. بنابراین اگر بخواهیم حوادث مهم را تحلیل کنیم، باید این حوادث بزرگ را درون یک طرح بزرگ‌تر ببینیم، و الّا خود حوادث چشم و گوش ما را پر می‌کنند و از فهم واقعیت غافل می‌شویم.

بر همین اساس تلقی من این است که باید این تحولات عظیم را که عمدتاً هم تحولات جهانی و در بستر درگیری جریان حق و باطل و دو جبهه هستند، بر اساس سنت‌های الهی در راهبری جهان، در راهبری حیات تاریخی بشر، در ساخت امت اسلامی و امثال اینها ببینیم. این سنت‌ها متعددند. من به بعضی‌هایشان اشاره و عبور می‌کنم.

مثلاً یکی از سنت‌های قطعی خدای متعال، سنت پیروز کردن جبهه حق است؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏» (۲) این جزو مسلماتی است که خدای متعال به‌صورت قطعی قرار داده و در کنار خودش، رسل را هم ذکر می‌کند؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏»؛ من و پیامبرانم غالبیم. یا «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛(۳) ما انبیاء، رسل و مأموران خود را برای انجام کاری به جهان فرستادیم و اینها را پیروز می‌کنیم. کسانی را که با آنها همراه شدند و به طرح انبیاء ایمان آوردند، قطعاً هم در حیات دنیا و هم در « یَومَ یَقُومُ الْأَشهَادُ» که روز قیامت است، پیروز می‌کنیم. با این عنوان خاص از آن یاد شده است.

بنابراین خدای متعال قطعاً جبهه‌ حق را امداد می‌کند و این امداد به پیروزی منتهی می‌شود. منتهی این پیروزی سنت‌ها و قواعدی دارد. اگر انسان قواعد پیروزی را نفهمد، دنبال پیروزی و غلبه مستعجل می‌گردد و موجب می‌شود که مسیرش را از سنت‌های الهی جدا کند.

یکی از قواعد نصرت الهی این است که خدای متعال پیروزی را در یک مسیر پر فراز و نشیب و با طرحی نصیب جبهه‌ حق می‌کند که پرده‌های غیبی دارد و بسیاری از پرده‌هایش هم برای ما آشکار نیستند. خدای متعال در مسیر پیروزی جبهه حق حتماً باید جبهه حق و باطل را از هم جدا و متمایز می‌کند. تا قبل از آن نقطه نوعی اختلاط و آمیختگی‌ هست؛ نیروهای حامل حقیقت و حق‌ و نیروهای طرفدار باطل و حامل آن، از هم متمایز نشده‌اند و در یک طرح پیچیده الهی از هم متمایز می‌شوند.

این آیه‌ شریفه در سوره‌ آل عمران بعد از داستان جنگ احد و حمراء‌الاسد نقل شده است. در جنگ احد حوادث سختی برای مسلمان‌ها پیش آمد. این فراز و فرودهای جنگ احد و اینکه چرا این اتفاق افتاد، تحلیل بسیار دقیق و لطیفی دارد. خدای متعال در پایان می‌فرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ‏ عَلى‏ ما أَنْتُم عَلَیْه‏»؛(۴) کفار خیال نکنند که ما اجازه می‌دهیم با جبهه مؤمنین آمیخته باشند. خدای متعال مؤمنین را در این آمیختگی که وضعیت فعلی شماست، رها نمی‌کند، هرچند احیاناً در جایی تسلط‌های ظاهری هم پیدا کنید؛ «حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب‏» تا اینکه خدای متعال خبیث و طیب و پاک و ناپاک را جدا کند. «وَ ماکانَ اللَّهُ لِیُطلِعَکُم عَلَى الغَیب‏». نکته عجیب این است خدای متعال می‌فرماید این طرح تمییز و جدا کردن، غیر از جنبه‌های ظاهری و آشکاری که همه می‌بینند، یک جنبه پشت ‌صحنه و یک غیبی هم دارد. یک قسمت از طرح خدای متعال پوشیده است و ما به آن غیب مشرف نیستیم. خدای متعال دارد صحنه را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که در نقشه و طرح الهی تمایز اتفاق می‌افتد و حق و باطل از هم جدا می‌شوند و بعد می‌فرماید شما مشرف نیستید.

برای اینکه بتوانیم در این طرح حرکت کنیم، باید چه کنیم؟ «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجتَبی‏ مِن رُسُلِهِ مَن یَشاءُ»؛ خدای متعال عده‌ای را برای رسالت‌هایی انتخاب می‌کند که گویا طرح الهی و پشت‌ صحنه در دست آنهاست. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»؛ شما به خدا و رسل ایمان بیاورید، با رسل حرکت کنید و همراه بشوید.(۵)

این آیه شریفه را حضرت سیدالشهداء(ع) در سحر عاشورا می‌خواندند. نقل است که یکی از سربازهای لشکر عمر سعد که مراقب خیمه‌های حضرت بود، وقتی آیه را شنید و متوجه شد که حضرت چه می‌خواهند بفرمایند، آیه را به‌نفع خودش معنا کرد و گفت بله خدای متعال فردا می‌خواهد ما پاک‌ها را از شما جدا کند. حضرت می‌خواهند بگویند عاشورا صحنه‌ تمایز است؛ پیروزی می‌آید، نصرت می‌آید؛ ولی نصرت از درون طرحی میآید که در آن طرح، حق و باطل از هم جدا می‌شوند و وقتی جدا شدند، غلبه حق واقع می‌شود. این یکی از سنت‌های پیروزی و یک طرح پیچیده است. باید عاشورا و اُحد واقع بشوند. اگر اُحد با تمام پیچیدگی‌هایش نباشد، جریان‌ها از هم جدا نمی‌شوند و امکان پیروزی جبهه حق نیست؛ چون در واقع این جبهه، جبهه حق نیست، بلکه جبهه آمیخته‌ای است.

یا مثلاً فرض کنید سنت خدای متعال این است که مؤمنین را در دل سختی‌هایی می‌برد که در دل این سختی‌ها بهشتی می‌شوند و اوصاف و اعمال و افکارشان بهشتی می‌شود. این آدم‌های بهشتی را وارد دوران پیروزی و فضای بهشت می‌کند. در این آیه شریفه ـکه شاید معطوف به عصر ظهور هم باشد، می‌فرماید مؤمنین نباید دچار خطای محاسباتی بشوند. خداوند نصرت و پیروزی را می‌فرستد، اما با یک قواعدی؛ «أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِنْ قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ»؛(۶) محاسبه‌ غلط نکنید. خیال می‌کنید که درهای بهشت باز می‌شوند و شما وارد جنت می‌شوید، در حالی که هنوز سختی‌هایی را که امت‌های گذشته پشت سر گذاشته‌اند، پشت سر نگذاشته‌اید. آنها را دچار ابتلائات سنگینی‌کردیم که به تزلزل می‌افتادند.

 

*سنت تمحیص؟

سنت تطهیر و تمحیص و به‌تعبیری خالص‌سازی و پاکسازی. کسانی که می‌خواهند با انبیاء حرکت کنند، در نهایت می‌خواهند به نقطه‌ای برسند. در آن نقطه نهایی باید آدم‌هایی باشند که برای آن نقطه و برای آن حیات طیبه ساخته شده‌اند. تعبیر قرآن این است: ما می‌خواهیم شما را به بهشت ببریم. فضای بهشت، فضایی نیست که آدم‌های آلوده واردش بشوند. باید از دل سختی‌ها عبور کنید تا بهشتی بشوید و بعد بتوانید وارد بهشت بشوید. تنزیل این آیه ممکن است راجع به قیامت باشد؛ ولی تأویلش راجع به عصر ظهور است. عصر ظهور عصر تحقق بهشت است. انسان‌ها باید بهشتی بشوند تا بهشت درست شود. اگر جهنمی‌ها را به بهشت ببرند، آنجا آن ‌قدر تنازع و فساد می‌کنند که بهشت را هم جهنم می‌کنند؛ گرچه جهنمی را بهشت نمی‌برند. آدمی به بهشت می‌رود که بهشتی شده باشد. اگر آدم‌ها با صفات رذیله به عصر ظهور برسند و در آنجا حضور داشته باشند، عصر ظهور را هم آلوده می‌کنند.

تصور نکنیم که به نصرت الهی می‌رسیم و پیروزی می‌آید و ما بدون اینکه از دل این صحنه‌های سخت عبور کرده باشیم، وارد بهشت می‌شویم. این امر شدنی نیست. ظاهراً از این آیه استفاده می‌شود که یک تزلزلی پیدا می‌شود و بعد از این تزلزل، یک امت متزلزل می‌شوند، «حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»، رسول این امت و آنهائی که در کنار این پیامبر ایستاده‌اند و مؤمن‌اند، همگی استنصار می‌کنند، صدایشان بلند می‌شود که خدایا «مَتى‏ نَصْرُاللَّهِ»؛ نصرت تو چه زمانی می‌آید؟ پیروزی و غلبه، چه زمانی نازل می‌شود؟ قرآن می‌فرماید: «اَلا اِنَّ نَصرَاَللّهُ قَریب»؛ به این نقطه که برسید در قُرب نصرت خدا هستید و نصرت و پیروزی محقق می‌شود؛ اما این نصرت می‌خواهد شما را به بهشت برساند. این، معنی نصرت است.

پیروزی نهایی این نیست شما با اوصاف جهنمی‌ها بر یک عده جهنمی دیگر پیروز بشوید. دعوا بین جهنمی‌ها نیست؛ بلکه بین بهشتی‌ها و جهنمی‌هاست. پیروزی کسانی که می‌خواهند وارد بهشت بشوند بعد از این است که صحنه‌هایی را پشت سر بگذارند که بهشتی بشوند. کاملاً از آیه پیداست که فرموده محاسبه‌ خطا نکنید؛ نصرت الهی می‌آید؛ ولی این نصرت می‌خواهد شما را وارد فضای جنت کند. قبل از آن باید از صحنه‌هایی بگذرید که مهیای ورود به جنت شوید، والّا جنت را خراب می‌کنید. اگر این اتفاقات بیفتند، ممکن است صحنه‌ها طولانی بشوند. مثل اینکه کار هنری اقتضائاتی دارد و باید آن را رعایت کنیم.

البته این بحث طولانی است. به‌ نظرم می‌آید یکی از بحث‌های مهمی که در این شرایط برای ایجاد امید باید مطرح شود، بحث وعده‌ قطعی به پیروزی و سنت‌های فراوانی است که در مسیر نصرت و پیروزی قرار دارند.

در سوره‌ مبارکه‌ عنکبوت، خدای متعال از ابتلائات پیش‌رو صحبت می‌کند. اگر وادی ایمان را تفسیر کنید به وادی امیرالمؤمنین(ع)، می‌فرماید بعد از غدیر، پیش‌روی تحقق این ولایت، امتحانات سنگینی است. باز صحبت از محاسبه غلط است. محاسبه خطا نکنید، والّا نمی‌توانید در طرح بایستید. محاسبه‌ غلط، انسان را از طرح بیرون می‌برد. می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون‏»؛(۷) آیا ناس (مردم) محاسبه خطایی دارند؟ ایمان با قول و حرف درست نمی‌شود. وقتی گفتی ایمان دارم، شما را در دل فتنه‌های سنگین می‌برند.«وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ».(۸)

این سنت تنها مال شما نیست. همه‌ امت‌های قبلی هم این‌گونه بوده‌اند. وقتی ادعای ایمان می‌کردند، برای رسیدن به وادی ایمان آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دادیم؛ چرا؟ « فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ‏ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبین». در ادعای ایمان، صدق و کذب وجود دارد. عده‌ای واقعاً مؤمن‌اند؛ ولی عده‌ای ادعا می‌کنند که مؤمن‌اند. در دل فتنه‌هاست که مؤمن و انسان در ترازی وادی ایمان ساخته می‌شود. اگر می‌خواهید به وادی ایمان برسید، باید انسانِ در ترازِ وادی ایمان بسازید. سنت الهی برای ایجاد یک امت مؤمن و رساندن آنها به وادی ایمان است. سنت الهی است که آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دهد تا انسانِ در تراز وادی ایمان ساخته شود. وقتی آن انسان ساخته شد، وارد وادی ایمان می‌شود. و الّا عصرِ حقیقت ایمان با غدیر شروع شد، ولی برای اینکه محقق بشود و ما وارد عالم ایمان بشویم، فتنه‌های سنگینی پیشِ روست.

این محاسبه خطاست که بگوییم مؤمن شدیم، خدایا وادی ایمان را محقق کن. وادی ایمان، وادی لقاء‌الله است و خصوصیات بسیار دارد که در این آیات توضیح داده شده‌اند. مؤمنین با خدای خودشان زندگی می‌کنند. البته خدای متعال نه جسم است و نه جسمانی است؛ ولی بالأخره انسان‌ها می‌توانند به نقطه‌ای برسند که حجاب‌ها کنار برود و با خدا زندگی کنند، از دست خدا بگیرند و به خدا برگردانند. او را ببینند و آیات خدای متعال را در عالم مشاهده کنند. این، عصر ایمان است. رسیدن به این نقطه، خلق انسان در تراز ایمان می‌خواهد و انسان در تراز ایمان در دل فتنه‌ها آفریده می‌شود.

بنابراین محاسبات غلطی است و خدای متعال می‌فرماید امت‌های گذشته هم همین‌‌طور بودند. خدای متعال در سوره‌ آل عمران، در آیات بعد، از هفت نفر از انبیاء و سنت‌هایی که خدا با امت آنها داشته یاد می‌کند. اولین‌ فرد حضرت نوح(ع) است. خدای متعال پیروزی ایشان و طوفانی را که آمد و نتیجه‌ این طوفان پیروزی حضرت و مؤمنینِ به ایشان بود، ذکر می‌کند. این هم نکته مهمی در نصرت‌های الهی است که خدای متعال انبیاء و کسانی را که مؤمن به آنها هستند، پیروز می‌کند. این موضوع مکرراً در قرآن آمده و یکی از سنن نصرت الهی است. نصرت شامل انبیاء و مؤمنین به آنها می‌شود. می‌فرماید ما حضرت نوح(ع) و همراهانش را نجات دادیم و پیروزشان کردیم. با اینکه داستان حضرت نوح(ع) در قرآن مکرراً آمده، ولی در یک‌جا که همین سوره‌ عنکبوت است، این سنت بیان شده که ایشان نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. معنایش این است که ممکن است برای تحقق پیروزی، ابتلائات طولانی‌ای در مسیر راه باشند. این آیه می‌خواهد توضیح بدهد ابتلائات پیش‌ روی وادی مؤمنین ابتلائات طولانی‌ای هستند.

سنت‌هایی که نصرت خدا را بیان می‌کنند و این‌که نصرت چگونه نازل می‌شود، فراوانند. نصرت هم چندان معطوف به امکانات و عِدّه و عُدّه مادی نیست. نصرت الهی قواعد دیگری دارد. خدای متعال حتی اگر رسولش تنها باشد، او را نصرت و پیروز می‌کند. در سوره‌ مبارکه توبه مفصل توضیح داده شده که حتی اگر ما هم کمک نکنیم، خدای متعال کمک و طرح را پیروز می‌کند.

بنابراین نصرت الهی قواعدی دارد. این نصرت منوط به تمییز، تمحیص و خالص‌سازی و تزایل است؛ «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا».(۹) قرآن می‌فرماید اگر در داستان صلح حدیبیه، مؤمنینی در مکه نبودند، ما همان‌جا بساط کفار را جمع می‌کردیم، ولی مؤمنینی زیر دست و پا از بین می‌رفتند. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، ما این پیروزی را با یک فراز و فرودی به مسلمان‌ها و مؤمنین دادیم. بیعت رضوان اتفاق افتاد، صلح حدیبیه شکل گرفت و دو سال بعد، فتح مکه اتفاق افتاد. یک علت این فراز و فرودها این است که باید تزایلی حاصل بشود. پیروزی‌ها قواعد و سننی دارند و در دل این سنت‌هاست که پیروزی‌ها پیش می‌رود. سنتِ تفکیک، سنت تمییز، تزایل و امثال اینها.

بنابراین اگر می‌خواهیم این حوادث را تحلیل کنیم، باید این حوادث را در دل طرح بزرگ الهی ببینیم و سنت‌های الهی را در تحقق طرح خودش، اداره عالم و پیروز کردن جبهه مؤمنین مورد ملاحظه قرار بدهیم. بسیاری از قواعد این طرح قواعد حاکم بر ما هستند. یعنی جوامع، ذیل این سنت‌ها و قواعد شکل می‌گیرند و این قواعد، حاکم بر تاریخ‌اند و تاریخ بشری با آنها ساخته می‌شود. حتی قواعد بالاتر از قواعد تاریخ هم وجود دارند که حاکم بر قواعد تاریخی هستند.

نکته‌ مهم دیگری که در تحلیل حوادث و نتیجه‌گیری و تحلیل پیروزی و شکست‌ها باید به آن توجه کنیم، عمر امت‌ها و ظرفیتشان است. برخی از امت‌ها عمرشان کوتاه و ظرفیت‌هایشان هم محدود است؛ ولی برخی از امت‌ها ظرفیت‌های بزرگی دارند و با این ظرفیت‌های بزرگ، هم تداوم تاریخی دارند و هم نقش‌های بزرگی به آنها محول می‌شوند.

در تحلیل حوادث نیم قرن اخیر که آمیخته با فضای انقلاب اسلامی است، به نظر من مردم بزرگوار ایران چه بدانند، چه ندانند، نقشی اساسی در تحولات جهان دارند. این نقش مبتنی بر ظرفیت بزرگی است که خدای متعال در درون این ملت قرار داده است. این ظرفیت‌ها دارند تبدیل به فعلیت می‌شوند و تحولات جهانی دارند بر این مدار شکل می‌گیرند. اگر ما این ظرفیت‌ها را نشناسیم، تحلیل غلط می‌کنیم و احساس می‌کنیم که حوادث دارند بر ما سبقت می‌گیرند و ما شکست می‌خوریم و لذا زود ناامید و مأیوس می‌شویم.

بنابراین تحلیل حوادث بزرگ باید بر مدار بزرگی طرح خدای متعال باشد و سنت‌های الهی در تحقق این طرح و پیروزی جبهه حق لحاظ شوند. همچنین ظرفیت‌هایی که خدای متعال در جبهه حق قرار داده یا در یک نقطه متمرکز شده‌اند، می‌توانند در حوادث اثرگذار باشند و باید مد نظر قرار بگیرند.

بر همین اساس از ادله می‌توانیم بفهمیم که خدای متعال ظرفیتی تاریخی را در ملت ایران قرار داده که با سنت‌هایی ساخته شده است و اهل بیت(ع) این ظرفیت را با سنت‌هایی به فعلیت رسانده‌اند. مثل هجرت امام رضا(ع) که حادثه‌ا‌ی باعظمت در ساخت این جغرافیا و این امت است. بنابراین باید این سنت‌ها و مأموریت‌های تاریخی‌ای را که روی دوش مردم ایران است بشناسیم تا بتوانیم تحولات را بر مدار آن تحلیل کنیم.

در حوادث آخرالزمانی و اتفاقات مهم و بزرگی که در جهان روی می‌دهند، به‌لحاظ منابع و ادلّه‌ای که داریم، بعید نیست این ملت محور سلسله حوادث بزرگی قرار بگیرند. ما باید انقلاب اسلامی را ذیل آن، روایت کنیم، آن هم کلان‌روایت. باید ببینیم این انقلابی که اتفاق افتاده و روی دوش یک ملت مؤمن با یک رهبری اسلامی و ایمانی قرار گرفته است، در تحولات جهانی و تحولات تاریخی چه نقشی دارد؟ ما به یک کلان‌روایت از انقلاب اسلامی، ذیل طرح بزرگ الهی و انبیای الهی و بر محور ظرفیت امت ایمانی نیاز داریم.

 

*ممکن است انقلاب اسلامی به یک حرکت سیاسی برای عبور از استبداد تقلیل پیدا کند

بله. انقلاب اسلامی را می‌شود به اشکال مختلفی بازخوانی کرد. ممکن است بگوییم یک ظرفیت متراکم برای عبور از یک نظام استبدادی است؛ ولی حقیقت این است اگر ما انقلاب اسلامی را ذیل سنت‌های الهی، جریان حق و باطل و ذیل ظرفیت تاریخی ملت ایران برای ایفای نقش در حوادث بزرگ آخرالزمانی ببینیم، انقلاب اسلامی یک تحول بزرگ جهانی برای عبور دادن جهان از وضعیت و انسدادی تاریخی به‌ سمت عصر ظهور و غلبه نهایی جبهه حق است. باید ببینیم که این انقلاب بزرگ چه مسیری را طی کرده و چگونه شکل گرفته است؟ قوا، امکانات، انرژی‌ها و نیروهایی که به فعلیت رسیدند، چه نیروهایی بودند و چه تحولی را در جهان ایجاد کردند؟

در تحلیل حوادث بزرگ جهانی، به‌خصوص برای تشخیص نقش دنیای اسلام و تحلیل نقش جمهوری اسلامی، باید سه نکته‌ فوق را باید مورد توجه قرار داد: طرح کلی خدای متعال و سنت‌های الهی، ظرفیت‌های تاریخی مردم ایران و مأموریت آنها در ایفای نقش و سپس کلان‌روایت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در همین مسیر.

در تحلیل این کلان‌روایت به جای آنکه به مسائل جزئی بپردازیم، باید به تغییر موازنه‌ها توجه کنیم. قدرت جدیدی، اعمّ از قدرت نرم و سخت، در عالم پیدا شده و حدود و مرزها و موازنه‌های جهانی تغییر کرده و مسیر جدیدی در جامعه جهانی گشوده شده است. اینها اصول خوانش حوادث جهانی معاصر، به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش انقلاب اسلامی به این حوادث هستند. اگر بخواهیم کلان‌روایت را با این رویکرد بازخوانی بکنیم، باید به این اصول توجه کنیم.

نکته‌ مهم اینکه پرچمدار و راهبر این حرکت که در دل صحنه‌های سخت، مسیر را برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و برای حرکت به ‌سوی آینده‎‌ باز می‌کند، از این وضعیت تحلیلی دارد و گاهی برای توصیف وضعیت و توصیف صحنه و به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و ملت ایران، گزاره‌های راهبردی را بیان می‌کند. ما نباید از خطی که پرچمدار این حرکت ترسیم می‌کند غفلت کنیم. این گزاره‌ها در فهم وضعیت کنونی جهان، به ما بسیار کمک می‌کنند. در بیانات ایشان، هم تحلیل هست، هم تجویز. نسخه‌ها، تحلیل‌ها و تجویزهای ایشان در تحلیل و تفسیر از وضعیت کنونی جهان و جایگاه انقلاب اسلامی در تحولات پیش‌رو و آینده‌ جهان باید مورد توجه قرار بگیرند.

 

شما در پرسش اول، به خود دستگاه تحلیل پرداختید. یک دهه‌ پیش که دولت یازدهم سر کار بود، رهبر معظم انقلاب ‌فرمودند وقتی دستگاه تحلیل خراب باشد، حتی اگر داده سالم واردش شود، تحلیل خراب از آن بیرون می‌آید. ایشان اصرار زیادی داشتند که دستگاه محاسباتی مسئولین نظام و مردم ما باید دستگاه درستی باشد. برای ارزیابی روند تحولات، اصول، امهات و چهارچوب آن دستگاه محاسبه را بیان فرمودید.

عرض کردم که خدای متعال در قرآن خیلی وقت‌ها همین هشدار را با «اَم حَسِبتُم» می‌دهد و می‌فرماید محاسبه خطا کردید. تصور می‌کنید همین که بگویید مؤمنم، درهای وادی ایمان به رویتان گشوده می‌شوند، «أَن تَدخُلُوا الْجَنَّه»، درها باز می‌شوند و به بهشت می‌روید. این محاسبات خطا هستند. در جای دیگر می‌فرماید: «أَم حَسِبتُم أَن تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ‌اللَّهِ وَ لارَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤمِنینَ وَلیجَهً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون‏».(۱۰) جریان‌هایی هستند که مجاهدند، در راه خدا جهاد می‌کنند، غیر از خدا، رسول و اولیای الهی هیچ تعلقی به دستگاه دیگری ندارند. اینها هنوز از کسانی که نه اهل مجاهده‌اند، نه اهل مرزبندی با جبهه‌های دیگر، جدا نشده‌اند. عده‌ای هستند که دلدادگی‌ها، فریفتگی‌هایی و ولیجه‌هایی دارند. این دو دسته از هم جدا نشده‌اند. شما خیال می‌کنید تا این دو تا صف از هم جدا نشوند، درهای بهشت باز می‌شود؟ خطاهای محاسباتی وجود دارند که موجب خطای در تحلیل و تجویز می‌شوند. خدای متعال می‌فرماید این‌طور تحلیل نکنید و نکاتی را که خدای متعال در قرآن بیان فرمودند، در محاسباتتان ملاحظه کنید.

خدای متعال در سوره‌ عنکبوت می‌فرماید شما مؤمنین محاسبه‌ غلط نکنید. وادی ایمان از دل فتنه‌ها می‌گذرد و در دل این فتنه‌ها ممکن است امکاناتی را به دشمن بدهیم. امتحان است. آنها هم محاسبه خطا نکنند؛ «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُون».(۱۱) یک موقع شما خیال می‌کنید دارید بر خدا پیروز می‌شوید و پیشی می‌گیرید. طرح شما محقق ‌شده و طرح خدا شکست خورده است. همین حرف‌هایی که یک عده‌ای با غفلت در این دوره‌های اخیر می‌گفتند که دیگر دوران انبیاء تمام شده و طرح انبیاء به پایان رسیده و حالا ما باید نقش ایفا کنیم. این خطای محاسباتی به‌ خاطر امکاناتی است که در دل فتنه‌ها به آنها داده می‌شود.

بنابراین در تحلیل حوادث بزرگ، به‌خصوص در تحلیل آینده‌ پیشِ‌ روی جمهوری اسلامی، امت اسلام، جبهه مقاومت و ملت بزرگ ایران، اگر دستگاه محاسباتی ما دقیق نباشد، دچار خطای در محاسبه و خطای در تجویز می‌شویم و نسخه‌های غلط می‌نویسیم.

برای تصحیح دستگاه محاسباتی، به بعضی از قواعد و اصول اشاره کردم؛ مثل اینکه نباید جهان را بیرون از طرح الهی تحلیل کنیم و باید درون این طرح، سنت‌های الهی و وسعت طرح و عَمَد تاریخی آن را بینیم، وگرنه دچار خطای محاسبه می‌شویم.

*رهبر معظم انقلاب در جایی می‌فرمایند علت اینکه با این همه نهادهای آکادمیک، نهادهای پژوهشی، اندیشکده‌ها و مجموعه‌های مطالعات میان‌رشته‌ای که در حوزه‌ رشته‌های علوم انسانی به کار می‌گیرند، وقتی می‌خواهند با حادثه‌ای رو‌به‌رو شوند، عکس آن چیزی می‌شود که می‌خواهند، فقط به‌خاطر این است که دستگاه محاسبه‌شان اشتباه است.

بله. سنت‌های الهی و اراده‌های برتر را در محاسبه‌شان نمی‌بینند. به‌تعبیر دیگر طرح الهی، یک غیبی دارد که آن غیب دستشان نیست. وقتی به آن صحنه‌های غیب راه ندارند، نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که خدای متعال چه می‌کند. کسانی که با انبیا راه می‌روند، به پیروزی‌ها و قلّه‌های آن طرح می‌رسند و آنها که به راه دیگری می‌روند، دچار خطای محاسباتی می‌شوند. هم جبهه‌ مؤمنین اگر در سنت‌های الهی دقت نکنند، ممکن است دچار خطای محاسباتی شود، هم جبهه‌ دشمنان همیشه دچار خطای محاسبه است و توهم پیروزی پیدا می‌کند، در حالی که واقعاً پیروزی نیست. نه پیروزی پایانی با آنهاست، نه در وهله اول واقعاً غلبه باطنی دارند. البته امدادها و امکانات ظاهری‌ای وجود دارند که ممکن است نصیب آنها شود.

*حادثه‌ای که الان بیش از صدوپنجاه روز از آن می‌گذرد و جهان را تکان داده «طوفان الاقصی» است و از مجموع رفت ‌و آمدهایی که سران قدرت‌های غربی به سرزمین‌های اشغالی دارند، می‌شود فهمید که در اثر این حادثه، تکانه‌ای در دنیا پدید آمده،  قبل از آن هم جنگ اوکراین را داشتیم و نزاعی که در آنجا شکل گرفت که تکانه‌های آن هم به‌نحوی هم کشورهای اروپایی را و هم آمریکا را تحت‌ تأثیر قرار داد. به نظر می‌رسد به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب اینها نشانه‌هایی از یک اتفاق هستند. ایشان از یک دهه پیش هم این را می‌فرمودند. جریان بیداری اسلامی که شروع شد؛ در مصر و کشورهای منطقه استشمام کردند که انگار داریم با وضعیت جدیدی روبه‌رو می‌شویم. شما در اصولی که فرمودید، به تغییر موازنه اشاره کردید و اینکه ما اگر می‌خواهیم حادثه‌های جهانی را تحلیل کنیم، باید تغییر موازنه‌ها را در تغییر و تحولات جهان ببینیم. با این منظر و با توجه به اصولی که فرمودید، تحلیل شما از حادثه‌ اخیر که احتمالاً باید در پیوند با حادثه‌های قبل از خود مورد ارزیابی قرار بگیرد، چیست؟

به گمان من با انقلاب اسلامی اتفاق عظیمی در جهان رخ داد و اراده‌ الهی به این تعلق گرفت که در پی این حادثه اتفاق بزرگی رقم بخورد. یک قدرت معنوی‌ جدید در جهان در حال ظهور است. بعد از چند قرن که قدرت‌های مادی غالب شده بودند و احساس می‌کردند دارند بساط معنویت، توجه به انبیای الهی و پرستش خدای متعال در عالم را جمع می‌کنند، دوباره این راه در جهان گشوده شده و انقلاب اسلامی به‌سرعت موازنه جهانی را به هم زده است.

انقلاب اسلامی در مقابل دو قطبی‌ای که در جهان بین بلوک شرق و غرب ایجاد شده بود و در واقع این دو جریان، دو مکتب برآمده از دوران تجدد هستند، مسیر سومی را در جهان و در مقابل انسداد تاریخی‌ای که این دو قطب ایجاد کرده بودند گشود. این مسیر سوم، حرکت همراه با انبیا و رسیدن به قله‌هاست. این حرکت، بعد از اینکه مسیر سوم را در جهان باز کرد، یکی از دو قطب قدرت مادی را که جریان مارکسیست‌ها بر محور شوروی آن زمان بود، از مدار خارج کرد. این اتفاق گرچه تحت‌تأثیر حوادث متعددی از جمله جنگ سرد بود، ولی بی‌تردید نقش‌آفرین‌ترین و موثرترین امر در فروپاشی شوروی، انقلاب اسلامی است. توضیح آنکه بعد از این فروپاشی، این‌طور نیست که جهان به یک جهان تک‌قطبی و غلبه مطلق لیبرال‌دموکراسی رسیده باشد.

 

*آن‌چنان که در نظریه‌های جهانی‌شدن مطرح است.

در همان دوره‌ فروپاشی شوروی هم بعضی از اندیشمندان غربی ادعا کردند که ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم و لیبرال‌دموکراسی غلبه پیدا کرده و این دیگر طرح پایانی تاریخ است. اما برخلاف این ادعا همزمان با فروپاشی شوروی، برخوردهای تمدنی فعال شدند و فروپاشی شوروی هم ناشی از همین مواجهه تمدن اسلام با دنیای غرب است. نظریه برخورد تمدن‌ها همین است که تمدن‌هایی دارند ظهور پیدا می‌کنند و برخوردهای تمدنی واقع می‌شوند. مهم‌ترین آن هم تمدن اسلام به پرچمداری ایران و تمدن لیبرال‌دموکراسی به پرچمداری آمریکاست. معنایش این است که آن تغییر موازنه ادامه پیدا کرده است.

دنیای غرب برای کنترل آینده جهان و برای اینکه نظم جهانی تحت‌تأثیر تمدن اسلامی قرار نگیرد، در آغاز قرن بیست‌ویک، هجوم همه‌جانبه به جهان اسلام، از جمله حمله نظامی را طراحی کرده و به دنبال کنترل نظم جهانی و محدود کردن نقش اسلام است. تقریباً بیست ‌و چند سال از آن واقعه می‌گذرد و این اتفاق نیفتاده است. گرچه در تصویر رسانه‌ای از جهان و با امپراتوری خبری‌ای که دارند گاهی تصویرسازی می‌کنند که عهد انقلاب اسلامی تمام شده و به پایان رسیده و دشمن غلبه کرده؛ ولی خودشان هم می‌دانند این‌طور نیست؛ بلکه انقلاب اسلامی نقش‌های جدی‌ای ایفا می‌کند. آن موج ادامه دارد و در دو دهه‌ گذشته در منطقه، به پیروزی‌های پیاپی دست یافته، موازنه به‌نفع اسلام تغییر کرده و طرح های دشمن هم یکی پس از دیگری خنثی شده‌اند.

در کنار حمله‌ نظامی و جنگ فراگیر فرهنگی و اقتصادی با دنیای اسلام، بحث تجزیه‌ دنیای اسلام و ایجاد جریان‌هایی در مقابل اسلام اصیل و جریان اسلام ناب که انقلاب اسلامی از او ناشی می‌شود، اقدامات دیگر دنیای غرب بوده است. دو خط را در دنیای اسلام فعال کردند. یکی خط به‌قول خودشان اسلام میانه‌رو و اعتدالیون که بیشتر اسلام را به‌عنوان یک فرهنگ قبول دارند تا یک منظومه‌ای که می‌تواند محور ایجاد تمدن و یک حرکت بزرگ باشد، جریان‌هایی که اسلام فرهنگی را قبول دارند و متصف‌اند به اعتدال و میانه‌روی. و خط دیگر یک جریان تندرو از جنس القاعده، داعش و امثال اینها بود. با این دو جریان می‌خواستند انقلاب اسلامی را کنترل کنند و موازنه تمدنی را به نفع خودشان تغییر بدهند.

آن حرکت عمیقی که از عمق دنیای اسلام و از عمق مکتب اهل‌بیت(ع) اتفاق افتاده، تقریباً در این عرصه‌ها هم غلبه پیدا کرده و یا لااقل آثار غلبه‌اش دارد ظاهر می‌شود. با اینکه روی جریان‌های اعتدالی در دنیای اسلام خیلی سرمایه‌گذاری شده است، ظرفیتش رو به کاهش است. جریان داعش هم قدرتش کم شده و رو به افول و لااقل کنترل و مهار شده است. بنابراین ابزاری که برای مبارزه با تمدن اسلامی و احیای مجدد اسلام در جهان داشتند، یکی جنگ همه‌جانبه رو در رو و مستقیم غرب و دیگری ایجاد تحولاتی در دنیای اسلام برای استحاله‌ اسلام و غلبه‌ جریان میانه‌رو و به‌تعبیر دیگر جریان‌های توسعه‌گرا و غرب‌گرا هستند که به اسلام به‌عنوان یک فرهنگ در دل تمدن برآمده از لیبرال‌دموکراسی می‌پردازند.

هر سه ضلع حرکت دنیای غرب، ضعیف شده‌اند. یعنی هم قدرت نظامی غرب در منطقه کاهش پیدا کرده، هم جریان افراطی‌ها و جریان داعش و هم جریان میانه‌روها تضعیف شده‌اند. اینها علائم یک جوشش عمیق از عمق یک جامعه بشری است که در دسترس محاسبه دستگاه مادی نیست.

*با تشکر از حضرتعالی، چنانچه اجازه بفرمایید ادامه بحث را ان‌شاالله در جلسه آتی پی خواهیم گرفت

ان‌شاالله

 

 

پاورقی:

۱- سوره‌ مزمل، آیات ۱۱ و ۱۲٫

۲- سوره‌ مجادله، آیه‌ ۲۱٫

۳- سوره‌ غافر، آیه‌ ۵۱٫

۴- سوره‌ آل عمران، آیه‌ ۱۷۹٫«خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی که برآنید وانگذارد تا آنکه (با آزمایش خود) بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند. و خدا همه شما را از سرّ غیب آگاه نسازد و لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر که را مشیّت او تعلق گرفت برگزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش بگروید، که هر گاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.‏»؛

۵٫همان

۶- سوره‌ بقره، آیه‌ ۲۱۴٫

۷- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۲٫

۸-سوره عنکبوت آیه ۳؛ «ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد!

۹- سوره‌ فتح، آیه‌ ۲۵٫

۱۰- سوره‌ توبه، آیه‌ ۱۶٫

۱۱- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۴٫

15آوریل/24

جایگاه رفیـع امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت – حجه‌الاسلام والمسلمین عبد‌الحسین خسروپناه

اشاره

شکوه و بزرگواری جایگاه بلند امام علی«ع» از روش‌های گوناگونی اعم از آیات قران کریم، روایات از پیامبر اکرم«ص» و سخنان مخالفین و معاندین ولایت قابل‌اثبات است. تحقیق پیش‌‌رو بر اساس بخش سوم یعنی بررسی جایگاه بلند امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت تنظیم ‌شده است و در تلاش است با نگاه تاریخی به بررسی اعتراف دشمنان همعصر امام علی«ع» به تحلیل شکوه و بزرگواری آن حضرت بپرازد.

 

مقدمه:

بزرگواری و شکوه شخصیت بلند امام علی«ع» که همچون خورشیدی در جهان اسلام به‌ویژه در جهان تشیع نورافشانی می‌کند، بر کسی پوشیده نیست. چنانکه با بررسی آیات قران کریم می‌توان به شکوه و جلال امام علی«ع» آگاه شد. از ابن عباس نقل ‌شده است آن مقدار از قرآن که در باره علی«ع» نازل ‌شده، در باره هیچ ‌کسی نازل نشده است. با بررسی قرآن می‌توان به ۳۰۰ آیه دست ‌یافت که در باره مقام بلند امام علی«ع» نازل‌ شده است، آیاتی مانند: آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده)، آیه تبلیغ (آیه ۶۷ سوره مائده) آیه اِکمال (آیه ۳ سوره مائده) نمونه‌هائی از این دست فراوانند. در این بخش به بررسی آیه ولایت می‌پردازیم.

 

 

۱٫آیه ولایت در شأن امیرالمومنین«ع»

یکی از آیات قران کریم در بیان ولایت امیر المومنین«ع» است؛ آیه ولایت است. خداوند متعال در سوره مائده می‌فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ (مائده۵۵) سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى ‌که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌دهند. مفسرین شیعه، دلالت آیه را بر ولایت بسیار روشن می‌دانند.»

مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع می‌گوید: «این آیه در شأن حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. هنگامی‌ که سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد [ولى کسى چیزى به او نداد، در همین‌حال] امام علی«ع» که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد.»(۱)

برخی از بزرگان اهل‌‌سنت نیز معتقدند این آیه در باره حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. سعدالدین تفتازانی گفته است: «به‌اتفاق مفسران این آیه در باره علی‌بن‌ابی‌طالب«ع» هنگامی نازل شده است که انگشترش را در حال رکوع به سائل داد.»

وی در دلالت آیه بر عقیده شیعه، خدشه وارد کرده است، ولی بر ادعای اتفاق مفسران بر نزول آن در شأن امام علی«ع» اشکالی وارد نکرده است(۲)

ملاعلی قوشچی اشعری نیز در تقریر استدلال، یادآور شده است که آیه به ‌اتفاق مفسران در شأن امام علی«ع» نازل ‌شده است؛ آنگاه‌که نماز ‌گزارد و در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد.

عبدالله‌ بن‌ابی‌هذیل گوید: «از امام رضا«ع» در باره‌ امامت پرسیدم و اینکه امامت در چه کسی است و علامت کسی که مقام امامت را دارد چیست؟»

امام رضا«ع» فرمودند: «راهنمای این امر و حجّت بر مؤمنان و قائم به امور مسلمانان و ناطق به قرآن و عالم به احکام، همان برادر پیامبر خدا و جانشین او بر امتش و وصیّ او بر آنان و ولی اوست که نسبت به او به ‌منزله‌ هارون به موسی«ع» بود و کسی که پیروی از او به کلام خداوند: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید.(۳) واجب است. و اوست که به این سخن خدا توصیف شده: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‌الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ»: و اوست که ولایت با اوست و در روز غدیر خم امامت او اثبات شد.

با سخن پیامبر(ص) که از جانب خدا بود: «آیا من به شما از خودتان اولی‌تر نیستم»؟ گفتند: «آری»، فرمود: «هر کس را که من مولای او هستم علی«ع» نیز مولای اوست، خداوندا، هر کس که علی را دوست بدارد دوست بدار و هرکس را که علی را دشمن بدارد دشمن بدار و هرکس را که علی را یاری کند، یاری کن.»(۴)

 

۲٫ عظمت مولا علی«ع» به  اعتراف دوست و دشمن

بخش دیگر در تبیین عظمت مولا علی«ع» اعترافات دوستان و دشمنان در عظمت امیرالمؤمنین«ع» است که جستجوی آن در تاریخ ثمرات بلندی را نتیجه خواهد داد.

 

ابن ابی الحدید عالِم سنی معتزلی و شارح نهج البلاغه:

ما اقولُ فی رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله؟!…

من چه بگویم در باره مردی که حتی دشمنانش به فضائلش معترف شدند و(بهرغم سعی بسیار) از انکار و کتمان عظمت‌هایش عاجز ماندند؟!… تو خود می‌دانی که بنی‌امیه، بر شرق و غرب عالم تسلط یافتند و با انواع حیله‌گری‌ها در خاموش ساختن نور علی(ع)کوشیدند، روی منابر هر گونه لعن و افترا را بر او رواج دادند، هر کسی که او را مدح کرد، تهدید کردند. نقل هر روایتی را که ناظر به فضایل  او بود ممنوع ساختند، تا آنجا که از نامگذاری(فرزندانشان)به نام علی جلوگیری کردند، معذالک همه‌ی این اقدامات و تلاش‌ها جز ظهور عظمت شخصیت علی(ع)نتیجه‌ای نداشت…در حقیقت این‌همه نابکاری‌ها بسان سعی در پنهان داشتن و پوشانیدن آفتاب با دست بود!

من چه بگویم در باره شخصیتی که هم دوستانش نام او را مخفی کردند و هم دشمنانش! دوستانش از ترس و خفقان و دشمنانش از حسادت و با این حال، شخصیت این مرد، شرق و غرب جهان را پر کرده است!

من چه بگویم در باره مردی که همه فضیلت‌ها به او منتهی میشود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می‌کند. آری اوست سرآمد همه فضیلت‌ها…

من چه بگویم در حق کسی که در ایمان و هدایت از دیگران سبقت گرفت؟! او به خدا ایمان آورد و او را عبادت کرد، در حالی که همه مردم، سنگ‌ها(بت‌ها)را می‌پرستیدند.

او کسی است که مبادی همه علوم به او بازمی‌گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتّب، احکام شریعت را تبیین، و مباحث عقلی و نقلی را تقریر کرد.

 

 

۳: اعتراف معاویه به فضایل علی«ع»

یکی از دشمنان سرسخت ولایت اهل‌بیت«ع» معاویه است. فردی که علاوه بر مخالفت با نور ولایت، شجره خبیثه آل ابی‌سفیان را نیز احیا و زنده کرد. دشمنی معاویه با امام علی«ع»، زبان گویای تاریخ است. چنانکه امام علی«ع» در توصیف او می‌فرماید: «خداوند براى او پیشتازى در دین و پیشینه‌ای درست در اسلام قرار نداد. او آزاد شده فرزند آزاد شده است. او دسته‌ای از همین دسته‌هاست که با اسلام مخالفت می‌ورزیدند. او و پدرش همیشه دشمن خداوند و پیامبر«ص» و مسلمانان بودند تا اینکه با کراهت به اسلام روى آوردند.»(۶) باوجود دشمنی معاویه با امام علی«ع» اما در برهه‌هایی از تاریخ معاویه به عظمت امام علی«ع» اعتراف کرده است که در این بخش به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.

۱٫ قیس می‌گوید: مردی از معاویه سئوالی پرسید. معاویه گفت: از علی«ع» بپرس. مرد گفت: حرف تو محبوب‌تر از حرف علی«ع» است. معاویه گفت: چه بدحرفی زدی و چه افکار پستی داری! آیا کراهت داری از مردی که پیامبر«ص» او را علم آموخته و در فضیلت او فرموده (نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست) و عمر بن‌ خطاب سئوالاتش را از او می‌پرسید و پاسخ می‌گرفت و من شاهد بودم زمانی که کار بر عمر مشکل می‌شد، می‌گفت علی اینجاست.(۷)

۲: هر سئوالى که از معاویه مى‏شد مى‏نوشت تا از على‌‌بن ‌ابی‌طالب«ع» براى او بپرسند و چون خبر شهادت على«ع» به او رسید، گفت: علم و فقاهت با مرگ على‌ بن ابی‌طالب«ع» از میان رفت. «ذهب الفقه و العلم بموت ابن- ابى طالب»(۸)

۳: محمد بن ابی‌بکر نامه‌ای به معاویه می‌نویسد و معاویه این‌گونه پاسخ می‌دهد:

«از معاویه بن ابىسفیان به محمد بن ابىبکرامّا بعد، نامهات به من رسید که در آن یادآور شدى خداوند به عظمت و سلطنت و قدرتش رسول خدا«ص» را برگزید. من و پدرت با هم در زمان حیات پیامبرمان محمّد«ص» حق على بن ابىطالب«ع» را بر خود لازم مىدیدیم و فضل و برتری او را بر خودمان لازم مىدانستیم»(۹)

 

۴: اشعار ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ درعظمت امام علی«ع»

یکی دیگر از افراد همعصر امام علی«ع»، عمروعاص است که همکاری او با معاویه زبانزد تاریخ است، امام علی«ع» در باره عمرو عاص زمانی که به بیعت با معاویه اقدام کرد، فرمود: «به خدا سوگند نیرویی که عمرو بن عاص، آن را تأیید کند نیرویی سست و ناتوان خواهد بود.»(۱۰)

عمروعاص با وجود دشمنی با حضرت علی«ع» دربرهه‌ای از تاریخ به عظمت امام علی«ع» اشاراتی دارد.

وی قصیده‌ای ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺟﻠﺠﻠﯿﻪ» ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﺩﺑﯽ ﻋﺮﺏ ﺍﺳﺖ. ﻗﻀﯿﻪ از این ‌قرار ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﺼﺮ ﻣﻨﺼﻮﺏ می‌کند، ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ می‌کند ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ، ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ وی را ﺗﻬﺪﯾﺪ می‌کند ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ می‌کنم. ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺳﻘﻮﻁ ﺭﻫﺎﻧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ می‌دید ﮐﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ، ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ ﺭﺍ در فضایل و مناقب امیر مومنان علی«ع» که دشمن معاویه بود ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ او ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ و با این کار به او فهماند که اگر به کار او کار داشته باشد، مطالب زیادی دارد که مطرح کردن آن به صلاح معاویه نیست.

ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﻮﯾﺎ ﺍﺯ کرده‌ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ!» ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ را در اینجا ذکر می‌کنیم.

ﻣﻌﺎﻭﯾﺔُ ﺍﻟﺤﺎﻝَ ﻻﺗَﺠﻬَﻞ

ﻭَ ﻋَﻦ ﺳُﺒُﻞِ ﺍﻟﺤَﻖِّ ﻻﺗَﻌﺪِﻝ

ﺍﯼ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﺰﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﻖّ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻧﺸﻮ (ﺍﮔﺮ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کرده‌ای ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺯﮔﻮ می‌کنم):

 ﻭَ ﮐِﺪﺕُ ﻟَﻬُﻢ ﺍَﻥ ﺍَﻗﺎﻣُﻮﺍ ﺍﻟﺮُّﻣﺎﺡَ

ﻋَﻠَﯿﻬﺎ ﺍﻟﻤَﺼﺎﺣِﻒَ ﻓِﯽ ﺍﻟﻘَﺴﻄَﻞ

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ صفین، آﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﻋﻠﯽ«ع» ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺣﯿﻠﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ نیزه‌ها ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ بدین‌وسیله ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺣﺘﻤﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻡ (ﺁﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯼ؟)

ﻭَﮐَﻢ ﻗَﺪ ﺳَﻤِﻌﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻤُﺼﻄَﻔﯽ

ﻭَﺻﺎﯾﺎ ﻣُﺨَﺼَّﺼَﺔً ﻓﯽ ﻋَﻠﯽٍّ؟

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﻓﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ‌ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺷﮑّﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ«ع» ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺍﺳﺖ، زیرا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ سفارش‌های ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ از پیامبر«ص» ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﯽ«ع» ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ

ﻭَ ﻓﯽ ﯾَﻮﻡِ ﺧُﻢٍّ ﺭَﻗﯽ ﻣِﻨﺒَﺮﺍً

ﯾُﺒَﻠِّﻎُ ﻭَﺍﻟﺮَّﮐﺐُ ﻟَﻢ ﯾَﺮﺟُﻞ

همان‌گونه ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﯾﺮ ﺧﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ بالا رفت ﻭ در حالی‌ که مسلمان‌ها ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺑﻼﻍ ﮐﺮﺩ.

ﻭَ ﻓﯽ ﮐَﻔِّﻪِ ﮐَﻔِّﻪِ ﻣُﻌﻠِﻨﺎً

ﯾُﻨﺎﺩﯼ ﺑِﺎَﻣﺮِ ﺍﻟﻌَﺰﯾﺰِ ﺍﻟﻌَﻠﯽِّ

ﺁﻥ ‌ﺭﻭﺯ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ«ع» ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺑﻮﺩ ﻭ به‌صورت ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩ.

 ﻭَ ﻗﺎﻝَ ﻓَﻤَﻦ ﮐُﻨﺖُ ﻣَﻮﻟﯽً ﻟَﻪُ

ﻓَﻬﺬﺍ ﻟَﻪُ ﺍﻟﯿَﻮﻡَ ﻧِﻌﻢَ ﺍﻟﻮَﻟِﯽّ

ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺣﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻦ ﻣﻮﻻﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﻋﻠﯽ«ع» ﻧﯿﺰ ﻣﻮﻻﯼ اوست.»

ﻭَ ﺍِﻧّﺎ ﻭَ ﻣﺎ ﮐﺎﻥَ ﻣِﻦ ﻓِﻌﻠِﻨﺎ

ﻟَﻔﯽ‌ﺍﻟﻨّﺎﺭِ ﻓِﯽ ﺍﻟﺪَّﺭﮎِ ﺍﻻسفل

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺗﻠﺦ ﺭﺍ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎ (ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ بوده‌اند) ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﮎ ﺍﺳﻔﻞ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ.(۱۱)

 

تاریخ رنگ فراموشی نمی‌گیرد و حقایق الهی همیشه خود را در تاریخ نشان می‌دهند. اعتراف دوستان و دشمنان به عظمت امام جان‌ها، فاتح جنگ‌ها و امام جهان هستی برهمگان روشن است. امید است به عظمت آن امام بزرگوار ولائی شدن، ولائی ماندن و ولائی محشور شدن دعائی مستجاب برای همه شیفتگان اهل‌بیت«ع» باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫طبرسی .تفسیر جوامع الجامع، ج.۲،ص.۹۰

۲٫ شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی،ج.۵،ص.۲۷۰.

۳٫ نساء/۵۹

۴٫ تفسیر اهل بیت علیهم السلام،ج.۴،ص.۱۱۸

۵٫مجلسی، بحارالأنوار،ج.۴۱ ص. ۱۴۰ 

۶٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۷٫مجلسی،بحار،ج.۳۷،ص.۲۶۶

۸٫٫ابن عبدالبر «الاستیعاب»

۹٫مجلسی،بحار الانوار،ج.۳۳،ص.۵۷۹

۱۰٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج.۲،ص.۵۱۳

۱۱٫ امینی ،الغدیر،ج.۲،ص.۱۷۳٫  

 

منابع:

۱٫مجلسی،بحارالانوار،ج.۲۷، چاپ دوم ،بیروت موسسه الوفاء۱۴۰۳

۲٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۳٫ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب المحقق: علی محمد البجاوی الناشر: دار الجیل، بیروت۱۴۱۲

۴٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، تهران ،نشر عطارد ۱۳۷۳

۵٫امینی، عبدالحسین، الغدیر ناشر:کتابخانه بزرگ اسلامی – تهران – ایران۱۳۶۲

15آوریل/24

علی! ای عدالت مظلوم – حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

به مناسبت ۲۱ ماه رمضان، شهادت حضرت علی(ع) نجوایی با پیشوای پاکان و امام حقیقت، که کشته‌ی عدالت گردید و محراب خونین کوفه را سندی زنده و جاوید، بر رسوایی خوارج ساخت، تا تاریخ بداند که وقتی دسته‌ای، پیوند «ولایت» را از امام بگسلند، تا مرز کشتن «امام» نیز پیش می‌روند و «امت» را بی«امام» که «عدالت مجسم» را از دست می‌دهد…

ای علی!… ای عدالت مظلوم

ای علی، ای حماسه‌ی انسان!

ای علی، ای عصاره‌ای ز وجود!

اینک ما، سنگینی رسالتی را بر دوش خود احساس می‌کنیم که به پهنای هستی، بر چهارده ستون قرن‌های این هزار و چهارصد سال استوار شده است.

ما که کبّاده‌ی عشق تو را می‌کشیم و خود را عاشق و شیعه‌ی سینه‌چاک تو می‌دانیم، بار سنگین چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ایثار را به دوش می‌کشیم. ادعایی است بس بزرگ…

توانمان باد تا زیر این بار، نلغزیم و حامل این «امانت» باشیم. هشیاری‌مان باد، تا رگه‌های باریک و جویبارهای کوچک «حرف»ها و «دعوت»ها و «راه»ها و «هدف»ها، ما را از آن رود پرخروش علوی منحرف نسازد و همواره داخل «خط» باشیم.

 

*****

 

ای علی! ای شهید شیوه‌ی عدل

ای علی، ای امید هر محروم!

سرتاسر زندگانی‌ات یک «فریاد» بود و تمام سخنانت یک «پیام» برای انسانیت را باز می‌گفت.

تمام گریه‌ها و مناجات‌هایت یک «عشق» را می‌نمایاند و تمام شمشیر زدن‌ها و جهادها و حماسه‌آفرینی‌هایت در پاسداری از یک «حقیقت والا» بود.

آن روزی که در شبه قاره‌ی مستطیل شکل عربستان به کانون وحی و آیین خدا ایمان آوردی و تلاش‌هایت را در «طول» خط ایمان و «عرض» پهنه‌ی دعوت مکی و جهاد مدنی متمرکز ساختی، «محیط» جهل و کفر و شرارت را، به «مساحت» علم و ایمان و تقوا و خیر مبدل ساختی و به تنهایی در پیرامون محمد(ص) امتی بپا ایستاده بودی، همچنان که ابراهیم، آن تبرزن توحید، و شرک‌ستیز نستوه، به تنهایی امتی بود، قائم و قانت!

 

*****

 

ای علی، ای تجسم ایمان

ای علی، ای تبلور مکتب

ای علی، ای تو معنی قرآن!

یار محمد(ص) در «حرا» بودی و بازوی توانای اسلام، در «بدر»

شمشیر برنده‌ی ایمان بودی، در «احد»

گُرد دلاور مدینه بودی، در «احزاب»

در رکاب رسول، یا به رکاب

فاتح بدر و خیبر و احزاب

برای گسترش دین و زدودن موانع راه از «خندق» به «خیبر» و از «یمن» به «ینبع» همواره در تلاش و حرکت بودی.

برای جهاد با «نفاق» و «بغی»، گامی در «صفین» داشتی و شمشیری در میان اصحاب «جمل» می‌زدی و مبارزه‌ای در «نهروان» می‌کردی و روز جهاد را به شب نیایش می‌پیوستی.

از «مکه» تا «مدینه» را، با بال «هجرت» پیمودی و از مدینه تا کوفه را، برای پی‌ریزی حکومت عدل بی‌نظیر در گیتی، به شوق، سپردی و زندگی‌ات تمام از آغاز تا فرجام، این بود.

از «کعبه‌ی ولادت» تا «محراب شهادت»، فاصله‌ای از نور را طی کردی.

همانند بسیاری از صفاتت که منحصر به توست. در این افتخار نیز بی‌شریک بودی.

ندیده کسی در جهان این سعادت

به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

و شهادت خونین تو در محراب، همان میلاد شگفت در کعبه بود.

از خدا، به سوی خدا… و در خانه‌ی خدا.

 

******

 

وقتی گروهی از مدار ولایت خارج شوند،

راهشان تیره و تار، دل و جانشان ظلمانی و عملشان تبهکارانه است.

آنگونه که در خوارج نهروان دیدیم.

علی(ع)، شهید عدالت بود و امید محرومان و پناه مستضعفان.

تجسم ایمان بود و تبلور مکتب،

قدیسی پاک بود، که با خاکیان زیست و با محرومان همدلی داشت و زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین لقبش «ابوتراب» بود.

با نهروانیان و پیمان‌شکنان و متجاوزان جنگید، تا جهل و فریب و بغی را سرکوب کند و با مشت حق بر دهان باطل بکوبد.

 

او، حقیقت روشن دین و جلوه‌ی راستین مکتب بود.

نخستین شهید محراب، که نقاب خون به چهره کشید و شولای شهادت و مرگ سرخ به بر کرد و مسجد کوفه را داغدار خود ساخت و تا ابد، جامه‌ی سیاه عزا بر کعبه‌ی مقدس پوشاند.

شهادت مولا، شاهد عدالت او بود.

خون همیشه جوشان فرق مطهرش، سند حقانیت آن جاودانه مرد تاریخ بود.

هنوز هم، غروب، رنگ ماتم و ماتم او را دارد،

شب، سیه‌پوش سوگ علی است.

و هر شیعه، هرجا که باشد، در روز شهادت مولا، داغ یتیمی را احساس می‌کند.

علی(ع) شهید شد، تا شاهد همیشگی قسط و عدل باشد.

شب شهادت او، شب اندوه بشریت و سوگ همه‌ی انسان‌هاست.

در خانه‌ی مولی نیست، یک خاطره شاد امشب

آن قامت همچون سرو، از پای فتاد امشب

بر فرقِ سرِ عالَم، خاک غم و ماتم ریخت

از ضربت شمشیر فرزند مراد(۱) امشب

در کوفه‌ی زخم‌آلود، هرجا که یتیمی بود

باری ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب

دلها همه محزون است، هر دیده پر از خون است

این محنت عظمی را بر کوفه که داد امشب؟

محراب علی از خون، رنگین شده، واویلا

در سوگ علی چشمی، بی‌اشک مباد امشب

08آوریل/24

دفاع از مظلوم در آموزه‌های اسلامی – حجه‌الاسلام عسکری اسلام‌پور ‌کریمی

اشاره
یکی از اصول اساسی و مباحث مطرح در آموزه‌های اصیل اسلامی از جایگاه بالایی هم برخوردار است، اصل عدل در جامعه است. با این همه در طول تاریخ همواره عده‌ای از حدّ خود فراتر رفته و به دیگران تعدی و ظلم کرده و حقوق آنان را به دلایل مختلف زیر پا نهاده‌اند و آن افراد مظلوم واقع شده‌اند. لذا، اصل حمایت و دفاع از مظلومان و ایستادگی و پایداری در برابر ظلم یکی از مهم‌ترین گزاره‌های اسلامی است و در برخی از آیات قرآن کریم و روایات اسلامی به آن اشاره شده است. در این نوشتار به مهم‌ترین آیات و روایاتی که بر لزوم دفاع از مظلومان تأکید دارند می‌پردازیم.

مفهوم ظلم و مظلوم
از واژه‌ ظلم در متون دینی به‌عنوان یک پدیده ضد ارزشی کلیدی در زندگی انسان‌ها یاد شده است. اسلام به مسئله ظلم‌ستیزی و حمایت از مظلوم در مقابل ظالم تأکید فراوانی دارد و آن را یکی از مسئولیت‌های اجتناب‌ناپذیر انسان‌ها معرفی می‌داند و می‌فرماید: «لاتَظلِمون ولاتُظلَمون»(۱)
ظلم، مصدر عربی و در لغت به معنای گذاشتن چیزی در جایی نادرست است که معادل فارسی آن را می‌توان ستم و یا بیداد دانست.(۲)
ظلم دو معنای اصلی دارد:
۱٫ تاریکی و سیاهی؛
۲٫ چیزی را از ستم در غیر موضع خود نهادن.(۳)
همان‌گونه که شخص در تاریکی چیزی را نمی‌بیند، در حال ستم کردن هم‌، مثل اینکه در تاریکی فرو رفته باشد، نمی‌تواند حقیقت را درک کند. به‌طور کلی می‌توان گفت ظلم به معنای ستم و گذاشتن چیزی در غیر محل آن است. در اصطلاح فقهی هر دو معنا آمده و شامل هر نوع عملی می‌شود که به‌نحوی حقّی را ضایع گرداند. بنابراین محروم کردن ملت‌ها از استیفای حقوقشان و کشاندن آنها به راهی که موجب از دست دادن ارزش‌هایشان ‌شود، ظلم محسوب می‌شود و به کسی که مورد بیدادگری قرار گرفته و به حق و حقوقش، تعدی و تجاوز شده، مظلوم گفته می‌شود.

حمایت از مظلومان از منظر قرآن
۱٫ جهاد به منظور حمایت از مظلومان و مستضعفان

بر اساس آموزه‌های قرآنی حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان بدهند و به حمایت از آنان بپردازند.
قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ مَا لَکُم لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا و چرا شما در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید. آنان که مى‌گویند پروردگارا! ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‌اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»(۴)
وجوب جنگ و جهاد در راه خدا برای نجات و رهایی مستضعفان از چنگال ستمگران و توبیخ و سرزنش متخلفان از جنگ و جهاد و… مطالبی است که از آیه شریفه استفاده می‌شود.
در این آیه شریفه، دفاع از مستضعفین مطرح شده که در حقیقت حکمی است که فطرت انسانی آن را واجب می‌داند.(۵) این آیه شریفه در صدد تبیین تحریک و تهییجی است برای همه مؤمنین، اعم از آنهایی که ایمانشان خالص است کسانی که ایمانشان ضعیف و ناخالص است.
اولاً: قتالشان قتال در راه خداست و ثانیاً: قتال در راه نجات گروهی از مردم ناتوان است که به دست کفار ضعیف شده‌اند.
خلاصه کلام اینکه آیه شریفه به این دسته از مردم می‌فرماید اگر ایمان به خدایتان ضعیف است، غیرت و تعصب که دارید. همین غیرت و تعصب اقتضا می‌کند از جای برخیزید و شر دشمن را از سر یک مشت زن و بچه و مردان ضعیف کوتاه کنید.(۶)
از تصریح این آیه استفاده می‌شود که بر مسلمانان واجب شده است که اگر دیدند مسلمانان گرفتار ظالمی شدند، به قدر قوّه و قدرت خود باید اقدام و دفع شرّ کنند.(۷)

۲٫ طلب یاری از سوی مظلوم
قرآن کریم، کمک خواستن را حق هر مظلومی می‌داند و ظالمان را نیز به عذاب اخروی بیم می‌دهد: «إِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثیرًاوَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می‌کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند و آنان که ظلم و ستم کردند به‌زودی در خواهند یافت که به کدامین جایگاه باز می‌گردند.»(۸)
«وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ: کسانی که مورد ستم واقع می‌شوند، اگر قدرت مقابله با ظالم را نداشته باشند، این حق را دارند که طلب یاری کنند.» (۹) و به سبب طلب یاری، نکوهشی بر آنها نیست.
قرآن کریم در باره‌ لزوم حمایت از این مظلومان می‌فرماید:
«وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ:(۱۰) اگر گروهی از مؤمنان برای حفظ دین و آیین خود از شما یاری طلبیدند، بر شما لازم است که به یاری آنان بشتابید. در این آیه شریفه نیز خدای متعال با کمال صراحت مسلمانان را ملزم می‌کند تا به یاری برادران دینی خود که مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند بروند و به وظیفه‌ دینی خود برای رهایی آنان از چنگال ظلم و ستم اقدام بکنند.»
واژه‌ «انتصار» به معنای طلب یاری است و مقاومت در برابر ظلم و دفع آن نسبت به کسی که قدرت دارد، از واجباتی است که فطرت انسانی به آن گواهی می‌دهد.(۱۱)
در برابر طلب یاری مظلوم، دیگران وظیفه دارند تا او را یاری کنند؛ زیرا یاری طلبیدن بدون یاری رساندن، بیهوده است. در حقیقت، هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است و هم مؤمنان موظف به پاسخگویی به او.(۱۲)
البته، همیشه برای کمک به مظلوم، نیازی به طلب یاری از سوی او نیست؛ زیرا ممکن است در بعضی از موارد، چنان به استضعاف کشیده شده باشد که جرئت هرگونه دانستن، تحقیق و درخواست کمک از او سلب شده باشد.(۱۳)

۳٫ عذاب الهی برای ظالمان
«إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: همانا ایراد و محکومیت متوجه کسانى است که به مردم ستم و در زمین طغیان مى‌کنند. آنانند که برایشان عذاب دردناکى است.»(۱۴)
در این آیه شریفه، خداوند برای حفظ و حمایت از مظلومان، برای ستمکاران عذاب دردناکی قرار داده است. بر همین اساس در سوره‌ فرقان فرمود: «…وَ مَن یَظْلِم مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً: و هر کس از شما [در این دنیا] ظلم و ستم کند، در قیامت عذاب بزرگى به او مى‌چشانیم.»(۱۵)

۴٫ مستضعفین پیشوایان و وارثان زمین
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ استُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الْوارِثِینَ: و ما اراده کرده‌ایم بر کسانى که در زمین به ضعف و زبونى کشیده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان (روى زمین) قرار دهیم.»(۱۶)
این آیه شریفه، بشارت می‌دهد که در هر مکان و هر زمان مستضعفان تحت سلطه ظالمان قرار بگیرند، اراده‌ی خداوند این طور است که آنان را به پیروزی برساند و سرانجام حکومت زمین را به آنان اعطا کند.»
مسئله‌ حاکمیت مستضعفان بر زمین، با عبارات و بیان‌هاى مختلفى در قرآن کریم آمده است. چنانکه در سوره‌ اعراف فرموده است: «وَ أَورَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرضِ وَ مَغارِبَهَا: ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم.»(۱۷)
همچنین خداوند متعال در مقابل ظالمان می‌فرماید: «لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ؛ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ؛ ما ستمگران را نابود و بعد از آن شما را ساکن زمین مى‌گردانیم.»(۱۸)

حمایت از مظلومان از منظر روایات
علاوه بر آیات قرآن کریم، در منابع روایی اسلام احادیث و روایات فراوانی در باره‌ حمایت از مظلومان از حضرات معصومان(ع) نقل شده است که به چند دسته قابل تقسیم است:
دسته‌ اول، روایاتی هستند که امت اسلامی را در یاری رساندن به مظلوم و ستمدیده و مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و ستم، تشویق و ترغیب می‌کنند. به جهت رعایت اختصار به چند نمونه اشاره می‌شود:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مَنْ اَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى فى‌الجنّه مُصاحِباً: کسى که حق مظلومی را از ظالم بگیرد [چه مظلوم، مسلمان باشد، چه غیر مسلمان] در بهشت با من همنشین خواهد بود.»(۱۹)
جایگاه بسیارى از انسان‌ها در بهشت خواهد بود، ولى همه‌ بهشتیان این سعادت را ندارند که همنشین پیامبر(ص) باشند، اما کمک کردن و یارى رساندن به مظلومان و گرفتن حق آنان از ظالم، به اندازه‌ای مهم است که انسان را در بهشت همنشین آن حضرت(ص) می‌کند.
همچنین از پیامبر اکرم(ص) درباره‌ یاریگری مظلوم و همدردی با ستمدیدگان نقل شده است که خداوند به حضرت داوود(ع) وحی فرمود:
«یا داوود! إنّه لَیسَ مِن عَبدٍ یُعِینُ مَظلوماً أو یَمشِی مَعهُ فی مَظلِمَتِهِ إلاّ اُثَبِّتُ قَدَمَیهِ یَومَ تَزِلُّ الأقدام: ای داوود! هیچ بنده‌ای نیست که ستمدیده‌ای را یاری رساند یا در ستمی که به او رفته، همدردی کند، مگر اینکه گام‌های او را در آن روزی که همه‌ گام‌ها می‌لغزند، استوار نگه دارم.»(۲۰)
امام صادق(ع) در باره‌ پاداش یاری مظلوم فرمودند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُعِینُ مُؤْمِناً مَظْلُوماً إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ مِنْ صِیَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِهِ فِی الْمَسْجِدِالْحَرَامِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَنْصُرُ أَخَاهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی نُصْرَتِهِ إِلَّا نَصَرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه: هیچ مؤمنی، مؤمن ستمدیده‌ای را یاری نمی‌رساند مگر اینکه عمل او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام باشد و هیچ مؤمنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاری‌اش دهد، مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند.» (۲۱)
دسته‌ دوم، احادیث و روایاتی هستند که یاری مظلوم و مبارزه با ظلم و ستم را به‌عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی، قلمداد می‌کنند.
امام علی(ع)، ظلم‌ستیزی و مبارزه با مستکبران و دفاع از حقوق مظلومان را یکی از وظایف اصلی حکومت اسلامی و علمای اسلام معرفی فرمودند: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُم هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَه عَنْزٍ،»
«سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید.اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود و یاران، حجّت را بر من تمام نمی‌کردند و اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش می‌انداختم و رهایش می‌ساختم و آخرش را به کاسه اول آن، سیراب می‌کردم. آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است».(۲۲)
بنابراین، نکته درخور توجه این است که فلسفه‌ اصلى تشکیل حکومت‌ها و تشریع قوانین، (اعم از قوانین الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریح شده است)، حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آنها بوده است، زیرا اقویا و زورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى‌گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز می‌طلبند، از این ‌رو اگر حکومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه‌ وجودى خود را به‌کلى از دست می‌دهد و گاه براى توجیه ظلم و ستم‌های ظالمان به بازیچه‌اى در دست آنان تبدیل می‌شود. بر همین اساس امام على(ع)، دلیل قبول حکومت را مسئله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان می‌دانند.
آن حضرت بعد از خاتمه‌ جنگ نهروان با صدای بلند اعلام فرموند: «اَلذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِىُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ: ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم.»(۲۳)
ایشان در لحظات آخر عمر مبارکش نیز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بودند و در حالى که در بستر شهادت آرمیده بود، به فرزندانش وصیت فرمود: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً…: شما را به تقواى الهى سفارش مى‏‌کنم و اینکه دشمن ظالم و یار و کمک‌کار مظلوم باشید.»(۲۴)
این کلام نورانی حضرت، در واقع تأکیدى است بر طرفدارى از حق. چه حقى از این بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم یارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بردارد و جالب اینکه ظالم و مظلوم در اینجا، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمی‌شود، بلکه هر مظلومى در جهان باید زیر چتر حمایت مسلمانان قرار گیرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى باید پیشگیرى شود. اگر مدعیان حقوق بشر تنها به این دو دستور عمل مى‌کردند به‌راستى دنیا گلستان می‌شد. این در حالى است که مشاهده می‌کنیم آنان هر چند در شعارها مدعى حمایت از مظلوم و حقوق بشرند،هر جا منافع نامشروعشان اقتضا کند، در کنار ظالم می‌ایستند و بر ضد مظلوم می‌جنگند.
دسته‌ سوم، روایاتی هستند که علاوه بر اینکه بر ضرورت اهتمام به امور مسلمانان تأکید می‌ورزند، افراد سُست عنصر و سهل‌انگار را که به سرنوشت مظلومان و ستمدیدگان بی‌اعتنا هستند و کوتاهی می‌کنند، توبیخ و سرزنش می‌کنند. بر همین اساس، حمایت از مظلومان در کلمات نورانی پیامبر اکرم(ص) مشهود و حتی بی‌توجهی به این اصل، عامل خروج از اسلام و مسلمانی دانسته شده است: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لا یَهْتَمَّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ: هرکس [شب را] صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد و بی‌توجه باشد، از ما نیست و هرکس فریاد و کمک‌خواهى کسى را بشنود که مسلمانان را به یاری می‌طلبد و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.»(۲۵)
نکته‌ درخور توجه در این روایت این است که آن حضرت در بخش دوم کلام نورانی خویش، حتی مسلمان بودن مظلوم را شرط ندانسته و مسلمانان را موظف به کمک به همه مظلومان دانسته‌اند (رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ).
همچنین آن حضرت در باره‌ عذاب بی‌توجهی و عدم حمایت از مظلوم از قول خداوند عز و جل فرمودند: «و عِزَّتی و جلالِی لأَنتَقِمَنَّ مِن الظّالِمِ فی عاجِلِهِ و آجِلِهِ، و لأنتَقِمَنَّ مِمَّن رَأى مَظلوماً فَقَدَرَ أن یَنصُرَهُ فلَم یَنصُرْهُ: به عزّت و جلالم سوگند، از ظالم و ستمگر و همچنین از کسی که مظلومی را در حال مظلومیت مشاهده کند و بتواند به یاری‌اش بشتابد، ولی اقدامی نکند، بی‌گمان در دنیا و آخرت انتقام شدیدی می‌گیرم.»(۲۶)
در این روایت نیز همانند روایت‌های گذشته، مطلق ظالم و مظلوم را گفته و‌ اشاره‌ای به دین و مذهب و نژاد و رنگ آنان نکرده است. بنابراین، دفاع از مظلوم، وظیفه‌ هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم، غیرمسلمان باشد.
بر اساس آموزه‌های اسلامی، حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان دهند و به حمایت از آنان بپردازند.
در حقیقت، عنوان مظلوم و مستضعف مجوزی است تا مورد حمایت افراد مسلمان و نظام اسلامی قرار گیرد. بنابراین، دین و مذهب و رنگ و نژاد و جغرافیا و جنسیت و مانند آنها موجب نمی‌شود تا ترک حمایتی از سوی مسلمانان و نظام اسلامی انجام گیرد.

پاورقی
۱٫ بقره، آیه‌ ۲۷۹٫
۲٫ سیاح، احمد، فرهنگ جامع، تهران، کتابفروشی اسلام، ج.۳ و ۴، ص.۵۵٫
۳٫ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج.۴، ص.۱۸۶٫
۴٫ نساء، آیه‌ ۷۵٫
۵٫ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت،: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق.، ج.۴، ص.۴۳۲٫
۶٫ همان، ج.۴،ص.۴۱۹٫
۷٫ طیّب، سید عبدالحسین، تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش، ج.۴،ص.۱۳۷٫
۸٫ شعراء، آیه‌ ۲۲۷٫
۹٫ شوری، آیه‌ ۳۹٫
۱۰٫ انفال، آیه‌ ۷۲‌.
۱۱٫ المیزان فی تفسیر القرآن،ج.۸،ص.۶۴٫
۱۲٫ مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه،ج.۲۰،ص.۴۶۴٫
۱۳٫ حقیقت، سید صادق؛ مسئولیت‌های فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی، تهران، نشر مرکز تحقیقات استراتژیک،ص.۳۳۸٫
۱۴٫ شوری، آیه‌۴۲٫
۱۵٫ فرقان، آیه‌۱۹٫
۱۶٫ قصص، آیه‌۵٫
۱۷٫اعراف، آیه‌۱۳۷٫
۱۸٫ابراهیم، آیات ۱۳و۱۴٫
۱۹٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء،ج.۷۵،ص.۳۵۹،ح.۷۴٫
۲۰٫ متّقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج.۱۵، ص.۸۷۲٫
۲۱٫ بحارالأنوار، ج.۷۲، ص. ۲۰٫
۲۲٫ شریف الرضی، نهج‌البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، خطبه۳٫
۲۳٫ نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۳۷٫
۲۴٫ نهج‌البلاغه، نامه‌ ۴۷٫
۲۵٫الکلینی، اصول کافی،ج.۲، ص.۱۶۴، ح۵، بیروت، دارالأضواء؛ شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام،ج.۶،ص.۱۷۵، بیروت، دارالأضواء.
۲۶٫ کنزالعمّال، ج.۳، ص.۵۰۵٫

08آوریل/24

بیماری «منیّت» و درمان آن از منظر قرآن کریم – مصطفی محمدی

اشاره:
یکی از بزرگ‌ترین بیماری‌های روحی‌ای که همه انسان‌ها ممکن است به آن دچار شوند، «منیّت»، «خودخواهی» و «خودپرستی» است. این بیماری روحی اگر در وجود کسی ریشه بدواند، تا نابودی دنیا و آخرت فرد پیش می‌رود. از این رو بسیار شایسته است پس از شناخت این بیماری، راه درمان آن را از زبان کسی که از بزرگ‌ترین سالکان قرن حاضر بود جویا شویم.
در این مقاله پس از بررسی چیستی این بیماری، به سه نماد از مهم‌ترین بیماران منیّت یعنی شیطان، قارون و فرعون و سرگذشت آنان اشاره می‌کنیم و در ادامه راه‌های مبارزه با «منّیت» را از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) یادآوری خواهیم کرد.

۱٫ مفهوم منیّت
منیت مصدر جعلی است و از دو بخش تشکیل شده است. یکی واژه‌ فارسی «من» و دیگری پسوند «یت». این واژه در لغت به معنای خودبینی، خودخواهی، خودستایی، نخوت، غرور و لاف زدن است.(۱) گاهی نیز با واژه‌ «منم منم کردن»، یا «منی» از منّیت یاد می‌شود. چنانکه ناصر خسرو گوید:
حجت تو منی را ز سر خویش به در کن
بنگر به عقابی که منی کرد و چه‌ها خاست

۲٫منیت ارث شیطان
امام خمینی «منیّت» را ارث شیطان می‌داند. ایشان ضمن اشاره به داستان حضرت آدم(ع) و حوا و گفتگوهایی که بین خداوند، فرشتگان و شیطان رخ داد؛ بر این نکته تأکید می‌کند که داستان حضرت آدم(ع) بسیار آموزنده است و اگر انسان به‌خوبی رموز آن را درک و به دستورات قرآن عمل کند، همه مشکلات او حل خواهند شد. امام خمینی با اشاره به داستان آفرینش و سخنان اعتراض‌گونه‌ فرشتگان نسبت به آفرینش حضرت آدم و سر انجام آنان به داستان ابلیس اشاره می‌کند و می‌گوید:
«بعد از اینکه خلق مى‏کند آدم را، امر مى‏کند که سجده کنند، «ملائکه‌اللَّه» همه سجده مى‏کنند، لکن ابلیس نمى‏کند. نکته اینکه ابلیس نمى‏کند، این است که خودبین است. مى‏گوید: خَلَقْتَنى مِن نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طینٍ؛(۲) من از آتش خلق شدم، او از خاک خلق شده است؛ او پست‏تر از من است، من بالاتر از او هستم. آن هم جنبه خودبینى دارد و روى این زمینه سجده نمى‏کند و مطرود مى‏شود.»(۳)
امام امت سپس در باره مهلت گرفتن ابلیس می‌فرماید:
«ما از اینجا مى‏فهمیم که قضیه خودبینى، ارث شیطان است، از صدر عالم این قضیه بوده است. وقتى هم که وسوسه مى‏کند به آدم، باز آدم را اغوا مى‏کند. این یک تعلیم عمومى است که از قبل از خلقت آدم تا حالا باید براى ما عبرت باشد؛ بدانیم که ارث شیطان، خودبینى است. تمام فسادهایى که در عالم واقع مى‏شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومت‏ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است. و تمام مفسده‏هایى که در عالم پیدا مى‏شود، از این بیمارى خودبینى است. چه در کنج خانه کسى نشسته باشد و به عبادت مشغول باشد، اگر خودبینى بکند، ارث شیطان را دارد و چه در جامعه باشد و با مردم تماس داشته باشد، این هم اگر فسادى از آن حاصل بشود، از خودخواهى و خودبینى خودش است و چه حکومت‏هایى که در عالم حکومت مى‏کنند؛ از اولى که حکومت در دنیا تأسیس شده است تا حالا، هر فسادى واقع شده از این خصیصه است.»(۴)

۳٫ قارون، نماد منیّت
وی پسرخاله‏ یا پسرعموی حضرت موسى(ع)(۵) و در ابتدای امر، اهل عبادت و طاعت بود. شخصى خوش‌منظر و وجیه و بهترین کس در قرائت تورات بود.(۶) اما این خوى خوش با روى آوردن ثروت دنیا بر او از وى سلب شد و جایش را به تکبّر و تبختر و منیّت بخشید. پس از اینکه بازیچه‏ ثروت دنیا شد، بناى خودبینى و تکبر را گذاشت.(۷) بدین ترتیب، نعمت‏هاى الهى، وسیله‏اى براى گمراهى بیشتر وى شد، در حالى که مى‏توانست وسیله‏اى در راه تکامل مادى و معنوى او باشد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قارون از قوم موسى بود که بر آنان ستم کرد و ما آن قدر از گنج‏ها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى مردان نیرومند نیز دشوار بود. روزى قومش به او گفتند: «این همه شادى مغرورانه نکن که خداوند شادى غرورآمیز را دوست نمى‏دارد و با نعمت‏هاى خدادادى در راه آخرت تلاش کن و در عین حال از بهره‏هاى دنیا نیز کناره‏گیرى نکن و همان‏گونه که خداوند به تو نیکى کرده، تو نیز نیکوکار باش و در زمین فساد نکن که خداوند مفسدان را دوست ندارد.» او در پاسخ گفت: «من این ثروت را با دانش و آگاهى خویش کسب کرده‏ام.» سرانجام ما او و خانه‏اش را در زمین فرو کشیدیم، در حالى که هیچ کس نمى‏توانست در برابر فرمان الهى به یارى او برخیزد.»(۸)
این آیات برای ما بسیار درس‌آموزند. کسی که از اقوام نزدیک حضرت موسی، از دانشمندان، قاریان و خوبان بود، وقتی در سیاهچاله منیت و خود بزرگ‌بینی افتاد؛ دنیا و آخرتش نابود شد. جالب آنکه هنگامی‌که آگاهان بنی اسرائیل به او نصیحت کردند که مال و ثروت عظیم خویش را ابزاری برای سعادت خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنی قرار بده، او با غرور و تکبّر مخصوص به خود، ندای «منیّت» سر ‌داد و ‌گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کاردانی‌ام) به دست آورده‌ام!» (قالَ انَّما اوتیْتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی)
و سرانجام همین «منم منم»، خودبزرگ‌بینی و غرور او را به وادی هولناک انکار آیات الهی و ادامه فساد و ظلم و همکاری با دشمنان حقّ و عدالت کشانید، و در یک حادثه‌ عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت.

۴٫ فرعون، غرق در منیّت
فرعون یکی دیگر از نمادهای منیت است که قرآن کریم از او سخن گفته و بررسی سرگذشت او بسیار درس‌آموز است. کار منیت فرعون به جایی رسیده بود که ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»(۹) سر می‌داد و خودش را «خدای خدایان» معرفی می‌کرد.
آری طغیانگران خیره‌سر و مغرور و خودبزرگ‌بین، هنگامى که بر مرکب غرور و خودخواهى سوار مى‏شوند هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمى‏شناسند و حتى به ادعاى خدایى نیز قانع نیستند، بلکه مى‏خواهند «خداى خدایان» شوند! وقتی سرکشى را به آخرین مرحله می‌رسانند، مستحق دردناک‌ترین عذاب می‌شوند و فرمان الهى فرا می‌رسد و آنان را در هم می‌کوبد، چنانکه خداوند در آیه‌ بعد درباره‌ فرعون مى‏فرماید: «خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت.» (فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولى‏)(۱۰)
«نکال الآخره» اشاره به عذاب‌هاى قیامت است که دامان فرعون و فرعونیان را مى‏گیرد و چون در درجه اول اهمیت است مقدم دانسته شده و منظور از «اولى» عذاب دنیاست که دامان فرعون را گرفت و او و تمام یارانش را در کام خود در دریاى نیل فرو برد.(۱۱)

۵٫ منیّت فرعونیان زمان
آنچه گذشت به فرعون زمان بنی اسرائیل اختصاص نداشت. آخرین پادشاه سلسله پهلوی نیز روحیه خودبزرگ‌بینی عجیبی داشت. در کتاب «سقوط شاه »نوشته فریدون هویدا آمده است: «به گواه نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا پهلوی، دگرگونی روحیه‌ شاه تقریبا از‌ اواخر‌ سـال‌ ۱۳۴۹ آغـاز شـده بود. امّا‌ موضوع تغییر و تحول در روحیه‌ شاه بیشتر مربوط به جاه‌طلبی و غرور بی‌حدّ و حصر وی بود. در‌ ایدئولوژی‌ شاهنشاهی، تو گویی شاه قطب عالم امکان اسـت و«عـقل کـل» به شمار می‌آید. تفرعن، خودمحوری‌ و خودبزرگ‌بینی‌ آخرین شاه ایران‌زمین شاید از ۱۳۴۹ بیش از گذشته تبلور یـافته بـاشد‌، اما‌ همواره‌ در درون وی این «شاهنشاهی ناپیدا» به منظور پیدایی و ظهور غلیان داشته است.»(۱۲)
در بخش دیگری از کتاب یاد شده می‌خوانیم توهّمات عظمت‌گرایانه‌ شاه به‌قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان سیا ضمن گزارش محرمانه‌ای در سال ۱۳۵۵ ه. ش شاه را به عنوان «مردی که خطرات ناشی از عقده خودبزرگ‌بینی او را تهدید می‌کند»، ‌توصیف کرده بود.»(۱۳)
امروزه ربع پهلوی با مظلوم‌نمایی سعی می‌کند خود را مدافع مردم نشان داده و با شعار جمهوری‌خواهی از مردم می‌خواهد که با او همراه شوند. گویا او تاریخ زندگی دودمان پهلوی و حتی خودش را فراموش کرده است. زیرا «روحیه‌ فرعونی»، «تفرعن» و خودبزرگ‌بینی در تمام خانواده‌ پهلوی مشهود بود و مردم نیز آن را فراموش نکرده‌اند. برای نمونه در زمان حکومت شاه، شخصی را مدتی زندانی کردند و به او جرمش را نگفتند و او بی آنکه بداند برای چه زندانی شده همچنان حیران مانده بود. روزی از سربازی که برایش آب و نان آورده بود، درخواست کرد تا جرمش را به او بگوید. سرباز آهسته گفت: «شما جرم سنگینی مرتکب شده‌اید و مجازات خواهید شد. اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.»(۱۴)
در اینجا لازم است نکته‌ای را فراموش نکنیم و به مسئولان محترم جمهوری اسلامی ‌ایران نیز یاد آوری کنیم و آن این است که درخت انقلاب با خون صدها هزار تن از بهترین مسلمانان آبیاری شده تا ما بتوانیم به اسلام و این مردم خوب خدمت کنیم. بهترین مسئول در جمهوری اسلامی‌کسی است که «لباس منیّت»، خودخواهی و خودبینی را کناری نهد و با جان و دل در خدمت مردم باشد. چنانکه امام امت در این باره می‌فرماید:
«همه‌ ما در مقابل اسلام مسئولیم. این اسلامى که با خون اولیا و بزرگان به دست ما سپرده شده است و الان ما مسئول او هستیم. این اسلام را ما باید به نسل آتیه برسانیم. شما براى این ملت باید کار بکنید. (هر کدام از مسئولان که سستی کنند) در همین دنیا ننگش بر پیشانى همه است. مسئله، مسئله اینجا نیست. مسئله جاى دیگرى است که ما از آن غافل هستیم. تمام اعمال شما، تمام جدیت‌هاى شما ثبت است و همه عالم این چیزها را ثبت مى‏کند در خودش و ما باید جواب بدهیم.»(۱۵)
از منظر امام امت، مسئول و مدیر خوب کسی است که اجازه ندهد مقام سوار او شود، بلکه او باید سوار مقام بشود و این مهم با مبارزه با نفس حاصل خواهد شد.(۱۶)

۶٫ راه درمان
از مجموع آنچه گذشت در می‌یابیم که خطر بیمارى منیّت و خودخواهى‏ بسیار زیاد است و به تعبیر امام امت، همه‌ انسانها به این بیمارى یعنی «بیمارى منیّت و خودخواهى» مبتلا هستند: «انسان تا آن آخر هم خودخواهی‌اش هست. از این مرض مگر به مدد انبیاء«ع» و به مدد خداى تبارک و تعالى نجات پیدا بکند یا لااقل کم بشود این بیمارى در او.»(۱۷)
حال باید ببینیم برای درمان این بیماری مهلک چه راهی وجود دارد. امام امت (ره) برای درمان این درد چند راهکار ارائه می‌کند که در ادامه مرور می‌کنیم.

۶٫۱- خودشناسی حقیقی
یکی از بهترین راه‌های رسیدن به سعادت، خودشناسی واقعی است. چنانکه قرآن کریم نیز در آیات فراوانی بر خودشناسی تأکید کرده است. قرآن، بر آیه بودن آفرینش انسان تأکید می‌کند و می‌فرماید: «وَ فى خَلقِکم وَ ما یَبُثُّ مِن دابّهٍ ءایتٌ لّقومٍ یُوقِنون؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانه‏هایى است براى جمعیتى که اهل یقینند.»(۱۸)
روایات نیز خودشناسى‏ را برترین و سودمندترین معارف برشمرده و معرفت نفس را با شناخت پروردگار ملازم دانسته‌اند. پیامبر(ص) در پاسخ به این پرسش که راه‏ شناخت حق چیست، فرمودند: «معرفه‌النفس.»(۱۹) از امام على(ع) نیز نقل است: «در شگفتم از کسى که خود را نمى‏شناسد، چگونه پروردگار خود را مى‏شناسد؟»(۲۰) خودیابى به خدایابى مى‏انجامد؛ زیرا انسان نمى‏تواند خود را جدا از علت و آفریننده‌ خود، به‌درستى درک کند و بشناسد. علت واقعى هر موجود، مقدم بر وجود او است؛ پس شهودِ خود، هرگز از شهود الهى جدا نیست. کسی که خود و فقر ذاتی خودش را بشناسد، دیگر جایی برای منیّت نمی‌یابد. او می‌داند که خودش و دیگر موجودات هیچ هستند و هر چه هست از اوست.
امام امت با توجه به این اصل کلیدی برای درمان منیّت می‌فرماید: «دردها دوا نمى‏شود، الّا با اینکه این خصیصه‌ شیطانى (منیّت) از بین برود. کسى بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم- چنانچه‏ ملائکه مى‏گفتند- نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم.»(۲۱)

۶٫۲- تزکیه نفس
یکی دیگر از چیزهایی که می‌تواند خودپسندی و خودستایی را از بین ببرد، تزکیه است. امام امت با اشاره به جمله‌ مشهور «الْعِلْمُ حِجابُ الاکْبَر» می‌گوید: «اگر کسى بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسى تهذیب بشود، با علم تهذیب نمى‏شود؛ علم انسان را تهذیب نمى‏کند. گاهى علم، انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم توحید انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علمِ عرفان انسان را به جهنم مى‏رساند؛ گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى‏فرستد. با علم درست نمى‏شود. تزکیه مى‏خواهد.»(۲۲)

۶٫۳- تقویت ایمان
یکی از مهم‌ترین راهکارهای مبارزه به منیت و خودپسندی تقویت ایمان است. شخصی که ایمان قوی دارد، نیک می‌داند که عالم محضر خداست و او نیز همیشه در محضر خدا قرار دارد. کسی که به چنین ایمانی دست یابد، دیگر خود را نمی‌بیند چه رسد به اینکه بخواهد در گرداب منیّت سقوط کند. امام امت ضمن تعریف ایمان و تفاوت آن با علم می‌فرماید:
«ایمان، غیر از علم است. «ایمان حظّ قلب است که با شدّت تذکّر و تفکّر و انس و خلوت با حق حاصل شود. شیطان با آنکه علم به مبدأ و معاد- به نص قرآن- داشت، در زمره‌ کفار محسوب شد…. پس اگر بخواهیم از تصرف شیطان خارج شویم و تحت پناه حق تعالى واقع شویم، باید با شدت ارتیاض قلبى و دوام توجه یا کثرت آن و شدت مراوده و خلوت، حقایق ایمانیّه را به قلب رسانده تا قلب الهى شود؛ و چون قلب الهى شد، از تصرف شیطان تهى و از ظلمت معصیت و طغیان، و ظلمت کدورات اخلاق رذیله، و ظلمت جهل و کفر و شرک و خودبینى و خودخواهى و خودپسندى، به نور طاعت و عبادت و انوار اخلاق فاضله، و نور علم و کمال ایمان و توحید و خدابینى و خداخواهى و خدادوستى منتقل شود.»(۲۳)

۶٫۴- پندآموزی از سرگذشت خودپسندان
قرآن کریم پس از یاد کرد از داستان پیامبران و دیگران، تأکید می‌کند که مردم باید از آن درس بگیرند. برای نمونه پس از یادکرد داستان فرعون، هدف از بیان سرگذشت یاد شده را عبرت‌آموزی می‌داند و در آیه‌ ۲۶ سوره‌ نازعات مى‏فرماید: «در این داستان (حضرت موسى(ع) و فرعون و پایان عاقبت آن) درس عبرت بزرگى است براى آنها که خدا ترسند: إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشى.»
آری کسانی که چشم عبرت‌بین دارند، با شنیدن و خواندن داستان فرعون به خود می‌آیند و سعی می‌کنند از منیّت و خودبزرگ‌بینی پرهیز کنند.(۲۴) زیرا منیّت از بدترین بیماری‌ها و پایین‌ترین حد سقوطی است که یک فرد می‌تواند در آن فرو افتد. فرد عبرت‌بین باید آن گونه باشد که سنایی می‌گوید:

منتهای بدی منی داند
برتری در فروتنی داند
نخوتش هر چه کم به نیروتر
قدرتش هر چه بیش خوشخوتر

در بررسی سخنان امام امت نیز می‌توان دریافت از نگاه ایشان نیز یکی از راه‌های رهائی از گناه منیّت، توجه به سرگذشت افرادی است که در این دام گرفتار آمده‌اند. امام خمینی پس از ذکر اهمیت اخلاص و این نکته که علم به‌تنهایی نمی‌توان انسان را رستگار کند، می‌گوید: «ملاحظه‌ حال ابلیس کن که چون خودخواهى و خودبینى و خودپسندى در او بود، علمش به هیچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد…. علم توحیدى که براى نمایش در محضر عوام یا علما باشد از نورانیّت عارى و برى است و غذایى است که با دست شیطان براى نفس أمَّاره تهیه شود. خود آن، انسان را از توحید بیرون برد و به تشریک نزدیک کند.»(۲۵)

پی‌نوشت‌ها:
۱- دهخدا، ذیل واژه‌، ج.۱۳، ص. ۱۹۱۸۷٫
۲- اعراف/ ۱۲٫
۳- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص.. ۱۳۳٫
۴- امام خمینی، همان.
۵- محمدی گلپایگانی، جرعه‏اى از زلال قرآن، ج.‏۴، ص. ۲۱۰٫
۶- طبرسی، مجمع البیان، ج. ۷-/ ۸، ص. ۴۱۵٫
۷- ابن جوزی، زاد المسیر، ج. ۷، صص.۲۲-۲۱٫
۸- قصص، آیات ۷۶- ۸۱٫
۹- نازعات/ ۲۴٫
۱۰- نازعات/ ۲۵٫
۱۱- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۲۶، ص. ۹۵٫
۱۲- هویدا، سقوط شاه، ص. ۷۲٫
۱۳- همان، ص. ۱۵۶٫
۱۴- فرمانفرماییان، خون و نفت، ص. ۱۵۳.
۱۵- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۵، ص. ۷۶٫
۱۶- همان، ج.‏۱۵، ص. ۷۷٫
۱۷- همان، ج.‏۱۴، ص. ۱۷۳٫
۱۸- جاثیه/ ۴
۱۹- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج. ۶۷، ص. ۷۲٫
۲۰- علامه طباطبایی، المیزان، ج. ۶، ص. ۱۷۳٫
۲۱- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۴٫
۲۲- همان، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۵٫
۲۳- امام خمینی، آداب الصلاه (آداب نماز)، ص ۲۲۷٫
۲۴- رک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۰، ص. ۶۵۵؛ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۲۰، ص. ۱۸۹٫
۲۵- امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص. ۱۰۵٫

08آوریل/24

آثار شوم لجاجت و عدم پذیرش حق در آیات و روایات – حجه‌الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:
حقیقت تمام ادیان خلاصه در اسلام خلاصه می‌شود: «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلام»(۱) و اسلام در تسلیم بودن در مقابل خداوند وحق وحقیقت خلاصه می‌شود، «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به‌شدت توصیه شده است که از دنیا نروید مگر اینکه در مقابل خداوند تسلیم باشید.
غصۀ معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دین سالم داشته و تسلیم الهی باشند.(۲) و در مقابل، لجبازی و انکار حق را به‌شدت رد کرده و ناروا دانسته‌اند. آثار شومی برای جحود و لجبازی بیان شده‌اند که مهم‌ترین آنها، کوری باطن، از دست دادن حق و گرفتار عذاب دنیا وآخرت شدن است. آنچه پیش‌ رو دارید مروری مختصر بر تسلیم در مقابل حق و پرهیز از جحود و انکار و لجبازی در مقابل پذیرش حق است.

مراتب تسلیم
استاد شهید مطهری در بارۀ مراتب تسلیم، سخن جامعی دارد که ما را از سخن گفتن بی‌نیاز می‌کند. او می‌فرماید: «اساسی‌ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل. زمانی که دو حریف با یکدیگر نبرد می‌کنند و یکی از طرفین احساس شکست می‌کند، ممکن است تسلیم شود. در این ‌گونه تسلیم‌ها، معمولاً حریفِ مغلوب، دست‌های خود را به عنوان تسلیم بالا می‌برد و از ستیز و جنگ باز می‌ایستد.
در این نوع از تسلیم، تن و جسم تسلیم می‌شود، اما فکر و اندیشه تسلیم نمی‌شود، بلکه دائماً در فکر تمرّد است و می‌اندیشد که چگونه ممکن است فرصتی به دست آورد تا دوباره بر حریف چیره شود. این گونه تسلیم که تسلیم بدن است منتهای قلمروی است که زور می‌تواند تسخیر کند.
مرحله‌ دیگرِ تسلیم، تسلیم عقل و فکر است. قدرتی که می‌تواند عقل را تحت تسلیم درآورد قدرت منطق و استدلال است. با زور، به یک دانش‌آموز نمی‌شود فهماند که مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است. قضایای ریاضی را با استدلال باید ثابت کرد و راه دیگری ندارد. عقل را فکر و استدلال، تسخیر و وادار به تسلیم می‌کند.
معروف است وقتی که گالیله را به خاطر اعتقاد به حرکت زمین و مرکزیّت خورشید شکنجه می‌دادند، وی از بیم آنکه او را آتش بزنند از عقیده‌ علمی خود توبه کرد. در همان‌ حال روی زمین چیزی ‌نوشت. دیدند نوشته است: «با توبه‌ گالیله زمین از گردش خود باز نمی‌ایستد.»(۳)
فکر بشر هرگز تسلیم نمی‌شود مگر وقتی که با نیروی منطق و برهان مواجه شود. «قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنْتُم صادِقِینَ.(۴) «دلیل خود را بیاورید اگر راستگو هستید.»
سومین مرحلۀ تسلیم، تسلیم قلب است. حقیقت ایمان تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم شود، ولی روحش تسلیم نشود. آنجا که شخص از روی تعصب، عناد و لجاج می‌ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی‌رود، فکر و عقل و اندیشه‌اش تسلیم است، اما روحش متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است.(۵)

تسلیم بودن در مقابل حق در قرآن

۱)فقط تسلیم باشید
آیاتی در قرآن وجود دارند که توصیه شدید می‌کنند که تسلیم حق باشید؛ از جمله در آیه ۱۳۲ بقره می‌فرماید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ‌اللَّهَ اصطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ: ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ، ﭘﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﺳﻠﺎم ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻦ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﻧﻤﻴﺮﻳﺪ.»
«اسلام» در این آیه به معنای تسلیم بودن در مقابل حق است.

۲)همه تسلیم حق باشید: خدای متعال می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا‌الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی‌السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ؛(۶): ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید.»
یعنی روحتان با عقلتان جنگ و احساساتتان با ادراکاتتان ستیز نکنند.
استاد مطهری در ادامه می‌فرماید: «داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه‌ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می‌شناخت، به‌ روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملاً می‌شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین‌ حال خدا او را کافر نامیده و درباره‌اش فرموده است: «وَ کانَ مِنَ اَلْکافِرِینَ»(۷)؛ و از کافران بود (۸) دلیل اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می‌شناخت این است که قرآن صریحاً می‌فرماید:
«او به خالقیّت خدا اعتراف داشت؛ خطاب به خداوند گفت: «خَلَقتَنِی مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ؛ مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گِل» و دلیل اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت:
«أَنْظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ.(۹): پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.»
و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت:
«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ اَلْمُخْلَصِین(۱۰): به عزّت تو قسم که همه‌ فرزندان آدم را گمراه می‌سازم مگر بندگان خالصت را.» مراد از بندگان خالص که نه تنها عملشان مخلصانه است، بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد شده است. اولیای خدا و معصومین عاری از گناهند. شیطان آنان را نیز می‌شناخت و به عصمت آنان هم معتقد بود. قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه‌ این مقامات معرفی می‌کند، او را کافر می‌داند. پس معلوم می‌شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست و چیز دیگری لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی‌ها، از کافران محسوب شد؟ برای اینکه در عین قبول و درک حقیقت، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام و از قبول حقیقت ابا و استکبار کرد. تسلیم قلب نداشت.»(۱۱)

تسلیم بودن در مقابل حق در روایات

در روایات عدیده‌ای اشاره شده است که تلاش کنید تسلیم حق باشید. به دو روایت اشاره می‌شود:

۱)تسلیم الهی هستیم؟
غصه معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دینشان‌ سالم و تسلیم الهی و حق باشند. پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه شروع کردند به گریه. علی«ع» عرض کرد: ای رسول خدا! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یا علی! گریه‌ام برای آن چیزی است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد می‌شود. گویا می‌بینم که برای پروردگارت نماز می‌خوانی در حالی که شقی‌ترین انسان و شقی‌تر از پی کننده ناقه ثمود، برانگیخته می‌شود. پس ضربتی بر پیشانی تو وارد می‌سازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب می‌شود،
امیرمؤمنان می‌گوید، گفتم: ای رسول خدا! این (شهادت) در حال سالم بودن دینم (و مسلمان و تسلیم بودنم) است؟
فرمود: (بلی) در حال سلامت دینت خواهد بود.(۱۲) امیر مؤمنان علی(ع) با آن عظمت، غُصه اصلی‌اش این است که تا آخرین لحظه تسلیم حق باشد.

۲٫ حقیقت‌پذیری ایمان است و بس
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «کل شی‌ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شی‌ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛(۱۳) هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، ایمان‌ و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد، کفر است‌.» زیرا «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به قول قرآن «بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»(۱۴)است. چنین شخصی از صفت پلید “جحود” مبراست.
در مقابل سه نوع تسلیم, سه نوع جحود و انکار حقیقت داریم: «انکار ظاهری»، «انکار عقلی و فکری»، «انکار قلبی و عملی» که از همه این نوع سوم خطرناکتر است که انسان عالمانه و عامدانه حق را انکار ‌کند و زیر بار آن نرود. متاسفانه این نوع از انکار در بین به ظاهر متدینین هم دیده می‌شود که سخت خطرناک و خطرساز است:
عامل جحد و انکار حق
انکار حق و حقیقت و لجبازی عوامل مختلفی دارد که باید انسان تلاش جهاد‌گونه کند تا بتواند این عوامل را از خود دورکند. برخی از این عوامل از این قرارند:

۱)هوا و هوس:
از خطرناک‌ترین عوامل انکار حق و زیر بار نرفتن آن و لجبازی کردن، هوا و هوس انسان و قدرت‌طلبی‌ها، خودخواهی‌ها، مقام خواهی‌ها و حزب و گروه خواهی‌هاست که به‌شدت خطر ناک است و انسان را از حق دور می‌کند. «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ…؛»(۱۵) آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده…»

۲)کفر جهلی:
عبارت است از پنهان کردن جهل با ادعای علم نسبت به مجهول است؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛(۱۶) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاده است؟» در ادامه آیه علاوه برهوس، کفر جاهلانه را عامل جحود و انکار می‌داند.
۳) کفر علمی:
انسان گاه به حقانیت چیزی یقین دارد، ولی به خاطر برخی رفتار‌ها مثل ظلم کردن، تکبر و خودخواهی زیر بار حق نمی‌رود و کفر می‌ورزد. قرآن می‌فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْماً وَعُلُوّا(۱۷)؛ و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.»
در تفسیر نمونه می‌خوانیم: «از این تعبیر به‌خوبى استفاده مى‏شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند. به تعبیر دیگر حقیقت ایمان”‌تسلیم در ظاهر و باطن” در برابر حق است،
بنابر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است، و این مطلبى است دامنه‏دار که فعلاً با همین اشاره از آن مى‏گذریم. لذا در حدیثى از امام صادق«ع» مى‏خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر، یکى از اقسام آن را” کفر جحود” مى‏شمرد و یکى از شعبه‏هاى جحود را چنین بیان مى‏فرماید:
«هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده؛آن عبارت از چیزى است که انسان آن را انکار کند در حالى که مى‏داند حق است و نزد او ثابت است.» سپس به آیه مورد بحث استشهاد مى‏کند(۱۸)
قابل‌ توجه اینکه قرآن انگیزۀ انکار فرعونیان را دو چیز برمى‏شمارد: یکى”ظلم” و دیگرى” برترى‌جویى”. ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد و برترى‌جویى اشاره به تفوق‏طلبى آنها نسبت به بنى‌اسرائیل، یعنى آنها مى‏دیدند اگر در برابر آیات ‏و معجزات موسى سر تسلیم فرود آورند، هم منافع نامشروعشان به خطر مى‏افتد و هم باید همردیف بردگانشان بنى قرار گیرند و هیچ‌یک از این دو براى آنها قابل تحمل نبود.»(۱۹) و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات است و منظور از “علوّ” ظلم بر دیگران، همان گونه که در سوره اعراف آیه ۹ آمده « بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُون» به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم مى‏کردند.
به هر حال در پایان این آیه به‌عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها (به خاطر لجبازی وانگارحق) اشاره می‌کند و چنین مى‏گوید، «بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟: «فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفسِدِینَ»(۲۰)
در اینجا از تمام صفات زشت آنها روى عنوان «مفسد» تکیه مى‏کند که مفهوم جامعى دارد. هم افساد در عقیده را شامل مى‏شود و هم در گفتار و عمل، هم افساد در فرد و هم در نظام جامعه و در حقیقت تمام اعمال آنها در واژه افساد جمع است.»(۲۱)
در جامعه فعلی ما نیز هستند کسانی که با وجود آگاهی از جنایات استکبار جهانی، به‌خصوص آمریکا و صهیونیسم جهانی، به‌ویژه کفر و عناد آنان نسبت به اسلام و مسلمین و ظلم آشکارشان نسبت به ملت‌های مسلمان در اقصی نقاط جهان، صرفاً به خاطر لجاجت و جحود با نظام جمهوری اسلامی از پذیرش حق و حقانیت نظام در ستیز با زورگویان و جنایتکاران عالم که بر اساس فرامین قرآن است، خواسته یا ناخواسته در جهت خشنودی دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین گام بر می‌دارند! و این در حالی است که خدای قادر متعال صراحتاً می‌فرماید:
«وَلَا تَرکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن أَولِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ: هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدان‌ها دلگرم باشید و گرنه آتش (کیفر آنان) شما را هم در بر خواهد گرفت…»(۲۲)
همچنین خداوند دستور بیزاری از دشمنان اسلام و مسلمین و دوستی نکردن با آنان را داده و فرموده است:
«إِنّمایَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی‌الدِّینِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخراجِکُم أَن تَوَلّوهُم وَ مَن یَتَوَلّهُم فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ: همانا خداوند، شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما سر جنگ دارند و شما را از سرزمین خود جدا می‌سازند، برحذر می‌دارد و کسی که با آنان دوستی و همکاری کند، ستمگر است.»(۲۳)
و نیز در مذمت آنانکه با ساده‌اندیشی، به بستن عهد و پیمان با دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین پافشاری و اصرار می‌ورزند خداوند باریتعالی می‌فرماید:
«کَیفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لَا یَرْقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَلَا ذِمَّهً یُرضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِم وَتَأْبَى قُلُوبُهُم وَأَکثَرُهُم فَاسِقُونَ: چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند، در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»(۲۴)
و در چندین آیه نیز تاکید می‌فرماید که، «خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».(۲۵)
پیامدهای جحود وحق انکاری:
انکار حق و حقیقت و عامداً زیر بار آن نرفتن آثار زیانباری دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
۱)کوری باطنی:
کسی که حق را عالمانه و عامدانه انکار کند به جایی می‌رسد که از درک حقیقت کور و کر می‌شود و دیگر نمی‌تواند حق را تشخیص بدهد که این بدترین زیانی است که متوجه انکار کنندگان حق می‌شود. قرآن عظیم می‌فرماید:
«…وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً(۲۶): و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد.»
۲)عذاب دنیا وآخرت:
خداوند در مورد کسانی‌ هم که از هوای نفس خود پیروی و به آیات قرآن و حق بی‌اعتنائی می‌کنند و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌ورزند بشارت عذاب در دنیا و آخرت می‌دهد و می‌فرماید: «یَسمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُستَکبِرًا کَأَن لَم یَسمَعهَا فَبَشِّرهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ* وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ: و چون از آیات ما چیزی بداند آن را به مسخره می‌گیرد، (اعتنا نمی‌کند) چنین مردم کافر را (در دنیا و آخرت) عذاب ذلّت و خواری مهیّاست.*آن که آیات خدا را می‌شنود و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌کند چنانکه گویی هیچ آیه‌ای را نشنیده است، چنین کسانی را به عذاب دردناک بشارت ده.»(۲۷)
همچنین در قرآن در باره کسی که ولایت و امامت علی«ع» در روز غدیر را انکار کرد، این آیه نازل شد:
«بِسمِ‌اللَّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِلکَافِرِینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ: سائلی از عذاب قیامت که وقوعش حتمی است (از رسول) پرسید (که آن عذاب چه مردمی راست)؛ این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ‌ کسی نمی‌تواند آن را دفع کند.»(۲۸)
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل این آیه، شأن نزولى نقل کرده‌اند که خلاصه‌اش چنین است: پیامبر اسلام«ص» على«ع» را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و در باره او فرمود: «مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان ‌بن حارث ‌فهرى» که از منافقان بود(۲۹) خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «شما به ما دستور دادید که شهادت به یگانگى خدا و رسالت شما بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى، همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى، تا اینکه این جوان (اشاره به على«ع») را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَن کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ هر کسی را که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آیا این کار از ناحیه خودتان بوده یا از سوى خدا؟» پیامبر«ص» فرمودند: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خداست». نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. اینجا بود که آیه‏ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏» نازل شد.
این روایتى از «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(۳۰)
همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث‏ مانند «قرطبى»(۳۱) و آلوسى(۳۲) و أبو إسحاق ثعلبى(۳۳) و… با تفاوت مختصرى نقل کرده‌اند. علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى‌کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبوبکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(۳۴)
استاد مطهری در توضیح آیه بالا می‌فرماید: «این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است به جای اینکه بگوید خدایا! اگر این مطلب حق است و از جانب توست پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم. می‌گوید اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین‌ ببر که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم.

پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل عمران/۱۹
۲٫ امالی شیخ صدوق، ص. ۹۴، اخبارالرضا، ج. ۱، ص. ۲۳۰، بحارالانوار، ج. ۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۳٫مجموعه آثار شهید مطهری . ج.۱، ص.۲۹۱
۴٫نمل/۶۴
۵٫مجموعه آثاراستاد مطهری، ج.۱، ص.۲۹۱٫
۶٫بقره/۲۰۸
۷٫بقره/۳۴
۸٫مجموعه آثار شهید مطهری.ج.۱، ص.۲۹۲
۹٫-اعراف /۱۴
۱۰٫حجر/۳۹
۱۱٫ مجموعه آثار شهید مطهری. ج.۱، ص.۲۹۳
۱۲٫امالی شیخ صدوق،ص.۹۴، اخبارالرضا،ج۱، ص.۲۳۰،بحارالانوار، ج.۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۱۳٫کافی،ج.۲، ص. ۳۸۷
۱۴٫بقره/۱۱۲
۱۵٫جاثیه/۲۳
۱۶٫جاثیه/۲۳
۱۷٫نمل/۱۴
۱۸٫ اصول کافى,یعقوب گلینی , ج.۲ باب وجوه الکفر ص. ۲۸۷٫
۱۹٫تفسیر نمونه،ج.۱۵، ص.۴۱۳
۲۰٫نمل/۱۶
۲۱٫تفسیر نمونه، ج.‏۱۵، ص. ۴۱۴
۲۲٫هود / ۲۲
۲۳٫ ممتحنه / ۹
۲۴٫ توبه / ۸
۲۵٫سوره مبارکۀ بقره آیات ۳۰ و ۲۱۶ – سوره مبارکۀ اعراف آیۀ ۶۲، و سوره مبارکۀ نحل آیه ۷۴ و…
۲۶٫جاثیه/ بخشی از آیه ۲۳
۲۷٫جاثیه / آیات ۸ و ۹
۲۸٫معارج/۱و۲٫
۲۹٫در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
۳۰٫شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، ۱۴۱۱ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۲،ص.۳۸۱؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ هـ ش، چاپ سوم، ج.‏۱۰، ص. ۵۳۰٫
۳۱٫تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهره، بی تا، ج.۱۸، ص. ۲۷۸٫
۳۲٫روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۱۵، ص. ۶۲٫
۳۳٫الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۲ هـ ق، چاپ اول، ج.۱۰، ص. ۳۵٫
۳۴٫الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، ۱۴۱۶ هـ ق، چاپ اول‏، ج۱٫، صص.۴۷۱-۴۶۰

08آوریل/24

امیرالمؤمنین علی(ع) پیشگام در ایمان – آیت‌الله سیداحمد خاتمی

مقدمه:
«سیمای امیرالمؤمنین در قرآن» نام مجموع مقالاتی در عرصه‌ی معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌گردد.
السلام علیک یا دین الله القویم؛ سلام بر تو ای دین استوار خدا
و صراطه المستقیم؛ و راه مستقیم الهی
السلام علیک ایها النبأالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون؛ سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در او اختلاف دارند و در مورد او مورد سؤال قرار می‌گیرند
السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان آنگاه ایمان آوردی که آنان مشرک بودند
و صدّقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی حق را تصدیق نمودی آنان تکذیب می‌کردند
و جاهدت فی‌الله و هم محجمون؛ زمانی جهاد کردی که آنان گریزان بودند
و عبدالله مخلصا له‌الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین؛ و خدا را با اخلاص در دین در حالی که صبور بوده و رضای او را در نظر داشتی عبادت کردی تا دعوت حق را لبیک گفتی
الا لعنه الله علی الظالمین؛ هلا لعنت خدا بر ظالمان باد

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون»؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک بودند.
از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی(ع) پیشگامی او در عرصه ایمان است. او اصلاً در عمرش مشرک نبوده تا اولین مؤمن باشد از شش سالگی در دامن پاک رسول الله بزرگ شده و با آن فرهنگ که فرهنگ اسلام ناب است بزرگ شده است پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شوری هم که بناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف نمودند مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله اتعلمون انی اول الامه ایماناً لله و برسوله صلی الله علیه و آله»؛(۲۲)
شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۲۲)

پیشگام در تصدیق حق
و صدقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی تو حق را تصدیق نمودی که آنان تکذیب می‌کردند.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم یوم الاثنیین و اسلمت غداه یوم الثلاثا فکان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یصلی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری….؛(۲) نبوت روز دوشنبه بر پیامبر(ص) نازل شد و من صبح سه شنبه اسلام آوردم (اسلامم را ابراز کردم و او را تصدیق نمودم) پس پیامبر امام جماعت بود و از مردان من به تنهایی سمت راست او ایستاده بودم.»
با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی(ع) اتفاق افتاده نشان دهنده‌ی اوج معرفت مولای ما علی است. این سن و سال سن تحت تأثیر گرفتن است و فضای آن روز فضای شرک بوده است اینکه یک تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند این از افتخارات بی بدیل مولاست جا دارد که به آن ببالد و بگوید: …
و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً؛(۳) شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم. سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.

شجاعت و دلاوری
و جاهدت فی الله و هم مجمحون؛ و تو جهاد می‌کردی و آنان گریزان بودند
در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد:
یکی قهرمان بی بدیل بودن امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ‌هاست نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانانی هم که از علی نوشتند از قهرمانی‌های او به تفصیل گفته‌اند چرا که آفتاب قابل پنهان کردن نیست کیست که علی را بی شجاعت و قهرمانی بشناسد!!
ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:
«شجاعت امیرالمؤمنین چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دلهای مردم برد و نام دلیرانی که بعدها آمدند به کلی از خاطره‌ها زدوده. جایگاه علی در جنگ و جنگجویی به قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچکس به میدان او نیامد جز اینکه بر وی چیره گشت و او را از پای درآورد. هیچگاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است ضربت علی تک بود…
به طور خلاصه علی آنچنان قهرمان بزرگی است که کلیه پهلوانان جهان به او سر می‌سپردند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۴)
حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر می‌شمرند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:
انس بن نضر عموی انس بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر رحلت پیامبر(ص) در میدان منتشر گردید، بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد وی می‌گوید دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. من به لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم چرا اینجا نشسته‌اید؟ در جواب گفتند پیامبر کشته شد دیگر نبرد فایده ندارد من به آنها گفتم اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد برخیزید و در آن راهی که او کشته شده شما نیز شهید شوید.(۵)
و به قول بسیاری از تاریخ‌نویسان چنین گفت:
اگر محمد کشته شده خدای محمد زنده است سپس فرمود: که من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد خودم دست به سلاح برده صمیمانه مشغول نبرد شدم. ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۶)
گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله بن ابی متوسل گردند تا از ابوسفیان برای آنان امان بگیرد.(۷) و (۸)

علی بنده‌ی محکم و استوار خدا
«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»
انسان‌ها در رابطه با تعامل با دین بر چند گونه‌اند:
۱- آنانکه از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند یک لحظه انس با خدا ندارند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق سوره‌های قرآنی در جهنم مخلدند.
۲- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در بیراهه می‌رود ولی عنایت خداوند نصیبشان شده به راه برمی‌گردند توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند که نمونه معروف اینان حر بن یزید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.
۳- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در صراط مستقیم‌اند اما در این راه سعادت نمی‌مانند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه می‌میرند اینها اصطلاحاً «ریزشی» ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارد. شیطان با عبادت شش هزار ساله، یک نمونه آشکار آن است.
۴- آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم‌اند ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین علی(ع) است.
او بزرگی است از آغاز تا پایان خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرقی خونین به دیدار یار شتافت.
چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت
یا قفس بشکست یا دیواره زندان بشکافت
زان علی گویم چو قرآن را به روی سر نهم
چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۹)
الا لعنه الله علی الظالمین
هلا لعنت خداوند بر ظالمان آنان که با جنایت  خویش بشریت را یتیم کردند

پاورقی‌ها:
۱- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫
۲- شواهد القرآن حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص۵۲۹٫
۳- مناقب این مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫
۴- ر.ک شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۲۰٫
۵- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫
۶- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص۵۵).
۷- کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۹٫
۸- ر.ک فروغ ابدیت، ج۲، ص ۵۵٫
۹- حبیب الله چایچیان «حسان».