تمام نوشته های p1404pasdar

17دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

محمد عیسی شاهدی مدیر سازمان پژوهشهای اسلامی شهر شیتاگونک بنگلادش : اکثر مسلمانان بنگلادش علاقه عجیبی به انقلاب اسلامی داشته و آرزوی برقراری حکومتی به سبک جمهوری اسلامی ایران را دارند”.  ۲۰/۱۱/۶۱

زینب ،خواهر اتریشی مسلمانی که در مراسم دهه فجر به ایران آمده بود: “هنگامی که وارد ایران شدم و چند روزی زندگی روزمره مردم ایران را از نزدیک دیدم سخت تحت تاثیر جو اسلامی حاکم بر این سرزمین اسلامی واقع شدم،به طوری که کاملا منقلب و دگرگون شدم زیرا زمانی که در اتریش بودم ،چهره رهبران اسلامی ایران را برایمان عکس واقعیت ها و حقیقت ها نشان میدادندبه طوری که کاملا منقلب و دگرگون شدم… وقتی به دیدار امام رفتم و ایشان را از نزدیک زیارت کردم برخود لرزیدم و به شدت گریستم، به طوری که این احساس ،مراتکان داد. ۲۶/۱۱/۶۱

ابراهیم عمر نماینده فدراسیون دانشجویان مسلمان کانادا:

“درغرب تبلیغات بسیار شدیدی علیه انقلاب اسلامی صورت میگیرد که از جمله روش رادیو تلویزیون ودیگر رسانه های گروهی در کانادا است که مسائل انقلاب اسلامی و همچنین جنگ تحمیلی را تحریف می کنند… برای من به  عنوان یک مسلمان که قلبش برای انقلاب اسلامی می تپد، دیدار امام بسیار امید بخش و دلپذیر و با شکوه بود وهمه آن لحظاتی که نزد امام بودم ، گرامی و عزیز است”.   ۲۶/۱۱/۶۱

عبدالرؤوف امام جمعه مسجد “صوفی شهر” درافریقای جنوبی :

در دیداری که با امام داشتیم متوجه شدم رهبر میلیونها نفر از مردم،بسیار ساده و با آرامش کامل در محیطی ساده و بی آلایش وسراسر تقوی با مردم به سر می برند و این مساله مرا تحت تاثیر فراوان قرار داد.”  ۲۶/۱۱/۶۱

رشید بن عیسی محقق و متفکر بزرگ الجزایری :

“من عاشق و شاگرد این انقلاب هستم و اخبار این انقلاب  را هر روز به وسیله روزنامه های انگلیسی که در ایران به چاپ میرسد و یا به وسیله رادیو دنبال میکنم ما اخبار این انقلاب را بطور مستمر پیگیری می کنیم چرا که هر آسیبی به آن برسد به معنی این است که به ماآسیب رسیده است… ما میدانیم که انقلاب اسلامی پیشتاز قیام جهانی اسلامی است و آنچه آن را تهدید می کند و آنچه را به عنوان تجربیات کسب میکند ، ملک مسلمانان است و باید این مسلمانان در سرتاسر جهان آن را درک کرده و از آن تجربیات استفاده کنند. برای اولین بار درمیان مسلمانان رهبر یتی در سطح عالی به وجود میآید ،رهبریتی که از میراث فرهنگی خویش برخاسته است.این رهبریت از دانشگاه های اروپا و آمریکا فارغ التحصیل نشده و با آثار غرب مخلوط نگشته است .این رهبریت در حوزه های علمی رشد کرده و دارای صفاتی است که فقهای مسلمین تعیین کرده اند : این صفات یک صفات فکری و اجتهادی و ذهنی نیست بلکه صفات اخلاقی است که شامل تقوی و زهد واجتهاد و علم مییاشد .بنابراین ، این رهبری از سیزده قرن پیش تا به حال نظیری نداشته است .ازدوران امام علی علیه السلام ـ تابه حال چنین  حکومتی وجود نداشته است. ودنبال امام خمینی پیشتازانی حرکت می کنند که دارای تقوی و شجاعت می باشند.بنابراین  هدف از تبلیغات مارساندن صدای انقلاب اسلامی به برادران مسلمان ما است. ۱/۱۲/۶۱

 

17دسامبر/16

آداب سفر(۳)

حجه الاسلام اسدالله بیات

۹- از جمله آدابی که در سفر لازم است مراعات شود وظائفی است که انسان در رابطه با وسائل نقلیه دارد وباید مورد توجه قرار بدهد مخصوصا در این عصرو زمان نوع وسائل نقلیه از قبیل اتومبیل و وانت بار می باشد ،بیش از ظرفیت بار نزند وبیش از حد افراد را سوار نکند ومقررات راهنمائی ورانندگی را با دقت مراعات کند واگر ماشین از بیت المال یا مربوط به شخص دیگری غیر از خودش است ، مثل مال خودش با آن رفتار نماید ، بیش از حد سرعت نرود ودر مصرف بنزین وروغن وغیره دقت کند که در غیر این صورت خیانت کرده و روز قیامت باید حساب پس بدهد. مراعات اینها در فرهنگ بعنوان عدالت معرفی شده است:فیض از ابن فضال از حماد گوشت فروش نقل میکند قافله شتری از کنار امام صادق«ع» عبور کرد حضرت ملاحظه فرمودند شتر بار سنگینی بار کرده است به گونه ای که از سنگینی بار، شتر نمی تواند صاف راه برود وبار حمل کند،امام«ع» خطاب به شتربان کردند وفرمودند عدالت را در مورد این شتر مراعات کن زیرا خداوند عدالت را دوست دارد. ودر حالات امام سجاد«ع»‌ نقل شده است،شترماده ای داشت با آن ناقه چهل بار بزیارت خانه خدا مشرف شده بود ویک تازیانه در آن  مدت به آن نزده بود. ودر صورتی که وسیله نقلیه مال شخصی است ودر موقع صحبت وقرار داد کاملا مشخص نماید  زمان رفت وبرگشت وتعداد بار اگر بار است وتعداد نفرات را اگر ماشین سواری است روشن نماید واز مقررات هیچ گونه تخلف نکند وبه حدیث “المؤمنون عند شروطهم”  عمل نماید واز طمع وفکر بهره کشی پرهیز کند. ۱۰-دهمین ادب از آداب سفر این است : اشیاء ضروری ومورد نیاز را از وطن با خودش ببرد تا در سفر به مشکل برخورد نکند ودر مضیقه نماند. علاوه بر اینکه زادوتوشه باندازۀ ضروری ولازم  باخود همراه داشته باشد آلت دفاع ووسائل دوخت ودارو وابزار غذاخوری ولیوانهای آب آشامیدنی وامثال ذلک هم باخود همراه داشته باشد که در سفر همۀ اینها لازم است ونبود اینها مشکل فراهم می سازد. در من لایحضره الفقیه حمادبن عیسی از امام جعفر صادق«ع» که امام در این باره اینطور دارد:لقمان روزی در وصیتی که به فرزندش داشت چنین گفت:فرزندم هر موقع که خواستی مسافرت کنی شمشیر ،چکمه ،عمامه ،کمربند،لیوان و وسائل دیگری که به وسیله آنها آب می خورند ونخ برای دوختن لباس و سوزن وداروهائی که برای خود انسان وهمراهان لازم  ومفید است با خودت همراه داشته باش وبا همراهان ،دوست و مدارا باش و زندگی مسالمت آمیز وهماهنگ با همه انتخاب کن وموافق میل آنها رفتارنما  مگر در مواردی که مطابقت میل آنها باعث عصیان وگناه الهی باشد. اسلام در این حال اجازه نمی دهد که انسان به خاطر رضایت مخلوق معصیت خالق را مرتکب شود. وهر موقع که می خواهد مسافرت داشته باشد با کمال آرامش وبا مطالعه وتدبر کارها را بررسی کندوعجله وشتابزدگی را از خود دور سازد وبا کمال طمانینه به مسافرت برود زیرا هرنوع شتابزدگی وعجله در مسافرت ومخصوصا در آغاز سفر باعث پشیمانی وندامت همیشگی خواهد بود ومعمولا به این سادگی هم قابل جبران نخواهد شد.در خاتمه آداب سفر روایتی را حماد بن عیسی از امام صادق«ع» نقل میکند وامام صادق«ع»بعنوان توصیه لقمان آورده که بسیار جامع ودقیق است که ماعین روایت رابه صورت ترجمه در اینجا نقل می کنیم وآداب سفر را پایان میدهیم تا به ابعاد دیگر حج که نیز مهم است بپردازیم : حماد بن عیسی از امام صادق«ع» نقل میکند که فرمودند:لقمان پسرش را این چنین سفارش میکند:فرزندم هنگامی که با گروهی مسافرت می کنید وبا هم کاری آغاز می نمائید در کارهای خود و کارهائی که در رابطه با آنها است که می خواهی انجام بپذیرد،با آنان مشورت کن وهیچ گاه به تنهائی تصمیم نگیر ،وبا آنها در برخوردها به شادی وخوشروئی ونشاط برخورد کن زاد وتوشه را کریمانه در میان بگذار وخسیس نباش. وقتی که از تو دعوت کردند اجابت نما واگر طلب یاری کردند کمکشان کن وبیشتر سکوت را ترجیح بده ونماز زیاد بخوان وبا مرکب و وسیله نقلیه سخاوتمندانه معامله کن ووقتی خواستند بحق گواهی بدهی ، بپذیر وبحق شهادت بده ودر مقام مشورت رای ونظر خود راصریح اعلام کن وبدون تامل ومطالعه نکرده اقدام به کاری منما واگر تو را درجلسۀ شور ومشورتی دعوت کردند،صادقانه وصریح در نشست وبرخواستها وخوردن وخوابیدنها و نماز خواندن ها با تامل وتفکر رفتار کن ،واگر نظری داری حکیمانه نظر خود را اعلام نما برای اینکه هرکسی طرف مشورت قرار گیرد و نظر خیرخواهانه وصلاح اندیشانه  خویش را اعلام نکند خداوند عالم امانت خود را از دل او بیرون می برد و درست اندیشی را از او میگیرد. واگر دوستانت صدقه ای دادند یا وامی به دیگری خواستند دهند ،با آنها همراه باش (واز کمک مالی مضایقه نکن) وبه افراد سالمندتر (ودنیا دیده تر) احترام بگذار ونصایح آنها را گوش کن واگر تو را امری کردند واز تو چیزی درخواست نمودند پاسخ مثبت ده ودست رد به سینه آنها مزن زیرا “نه” گفتن تنبلی وفرومایگی است.وقتی در محلی ودر راهی مردد شدید (و نتوانستید به تعیین برسید) بایستید وباهم مشورت کنید .وبا شور و مشورت به یک نقطه معین ومشخص که رسیدید حرکت کنید (ودر حال مسافرت هوشیارانه با مسائل برخورد کنید واز احتیاط دست برندارید و افرادی که می آیند ودیده می  شوند حرکتشان را دقیق کنترل نموده واگر حرکتهای مشکوک از آنان دیدید زیر نظر بگیرید)واگر فرد واحدی را در وسط راه دیدید مبادا راه را از او سئوال نمائید زیرا در بیابان ودور از آبادی ،یکنفر تنها مشکوک به نظر می رسد ومعمولا احتمال خطر ولغزش وانحراف وجود دارد وشاید یکی از دزدان باشد یاشیطانی باشد که شما را بحیرت وا داشته است وحتی از دونفر نیز بپرهیزید(منظور این است که افراد مشکوک وحرکتهای مشکوک وبرخوردهای مظنون را کاملا زیر نظر گرفته وکنترل نمائید).مگر اینکه به اطمینانی برسید که من نمی توانم (از اینجا)آن راببینیم زیرا انسان عاقل اگر چیزی را دید،می تواند حق را از آن درک کند،وکسی که شاهد امری است، میبینید آنچه غائب نمی بیند.اوقات نمازها را مراعات کنید فرزندم!وقتی که نماز میرسد وموقع انجام فریضه الهی میشود آن را بخاطر چیزهای دیگر به تاخیر مینداز بلکه فورا نماز را بجای بیاور وخود را از آن راحت کن زیرا نماز دین است(وباید دین را فورا ادا کرد) ونماز را با جماعت بخوان واز شرکت در جماعت غفلت نکن گرچه زیر سرنیزه باشی (در حال خطر باشی)… وقتی که در جائی می خواهی پیاده شوی ومنزل اختیار کنی قبل از آنکه بخودت برسی بوسیله نقلیه ات بپرداز  وآن را ملاحظه کن که مبادا در وسط راه معطل بماند( خوانندگان عزیز توجه داشته باشند این قسمت ترجمه به معنی است زیرا در روایت ،مرکب سواری آمده است) اگر وسیله نقلیه سالم باشد وبی عیب ، به مقصد اصلی می رساند واگر ناسالم و معیوب باشد در وسط راه می ماند ومسافر به مقصد نمی رسد واحتمالات فراوانی دنبال دارد . ودر تعبیر لقمان اینطور دارد:‌مرکب عین مسافر است یعنی سلامت ماشین و مرکب باعث سلامتی مسافر است واگر مرکب سالم نشد ومعیوب شد خطر مرکب خطر خود مسافر است چه راننده وچه بقیه مسافران قبل از آنکه سوار شوند باید باین نکات توضیح داده شده کاملا توجه کنند. کتاب الهی را تلاوت کنید. درحال سفر مواظب قرائت وتلاوت کتاب الهی باش واز تسبیح وتقدیس مولی سبحانه آنی غفلت نورز ودقت خویش را با انوار تسبیح وحمدالهی ودعاء در مقابل ذات مقدس پروردگار عالم در مواقعی که بکارهای دیگر اشتغال ندارند روشنتر گردانیده واز برکاتش بهره مند شو. (انسان مسافر  در این دید مقصدی جز خدا ندارد باید از سر تا پا مجسمه آداب اسلامی واخلاق الهی باشد وحتی در مسیر داد وفریاد نکند وآداب حرف زدن وسخن گفتن را هم کاملا مراعات نماید).[۱] اینها مجموعه دستورات وآدابی است که باید افراد در آغاز وادامه سفرشان آنها را مراعات نمایند واینها دستورات وآداب عمومی است که در تمام سفرها باید مراعات شودچه سفر بیت الله الحرام باشد ویا سفر دیگر.

 

[۱]– من لا یحضره الفقیه صفحه ۲۳۱٫

17دسامبر/16

آشنائی با سازمان حج وزیارت(۲)

تذکرات ضروری

در شماره قبل ، خوانندگان گرامی باوظائف وتشکیلات سازمان حج وزیارت آشنا شدند وشمه ای از چگونگی ونحوه انجام وظیفه وگردش کار درسازمان به اطلاع رسید . در این شماره در نظر است نکات ومواردی که معمولا بایستی در این سفر الهی مورد توجه زائران بیت الله الحرام  وخدمت گزاران حج –اعم از :خدمه کاروانها،نظار ،هیئت پزشکی ،گروه امداد،روحانیون واعضای ستادها وبه طور کلی کلیه افرادی که بنحوی در ایفای وظیفه خود خدمتی رامتقبل شده اند تذکر داده شود تا به یاری خداوند بزرگ این سفر الهی هر چه باشکوه تر برگزار شود وثمرات بیشتری عاید همه ما گردد : ۱_بطوری که در شماره قبل عنوان گردید در سال جاری به منظور انتخاب مدیران کاروان واجدشرایظ ذی صلاح ،هیئت تعیین صلاحیت تشکیل شد وبر اساس شرایط وضوابطی که به تصویب شورای عالی حج وزیارت رسید، کار رسیدگی به پرونده ها را آغاز نمود وبا توجه به عملکرد مدیران گروه سال گذشته ومطالعه گزارش نظار ونظرات حجاج ،نمراتی را برای آنان به عنوان امتیاز در نظر گرفت وواجدین نمرات بیشتر را بعنوان مدیر کاروان حج سال ۱۳۶۲ انتخاب نمود. ضمنا چون در نظر بود که در سال جاری تعداد بیشتری از زائران در این کاروان اعزام شوند، کاروانها به سه دسته ۱۰۰،۱۵۰و۲۰۰ تقسیم شدند وبر مبنای نمرات بیشتر طبق ضابطه به مدیرانی که امکان پذیرائی وکارائی بیشتری دارند ،به ترتیب ۲۰۰ و۱۵۰ویکصد نفر زائر داده شد وقرار داد لازم با آنها منعقد گردید و هم اکنون مدیران کاروان نسبت به ثبت نام زائران خود اقدام نموده ومدارک لازم را جهت صدور گذرنامه به سازمان تسلیم نموده اند که بلافاصله جهت صدور به اداره گذرنامه تحویل و متدرجا بدون فوت وقت جهت ویزا به سفارت عربستان تسلیم می شود. ۲- چون در سال جاری قرار داد منعقده با مدیران کاروان به صورت امانی خواهد بود ، با توجه به تجربیات سال گذشته برای هر یک از کاروانها ناظری در نظر گرفته شده که اهم وظائف ناظر ،کنترل وثبت اقلام هزینه کاروان می باشد. ناظرین در گروههای حج مستقر می شوند وهر ۲۵نفر آنها تحت نظر یک سر ناظر انجام وظیفه می نمایند. شورای سرناظرین در شهرهای مکه ومدینه مستقر شده وبه کلیه امور مربوط به نظار رسیدگی واتخاذ تصمیم خواهند نمود ضمنا به منظور آموزش نظار ، کلاسهای توجیحی تشکیل شده واخیرا نیز در سمینار سه روزه ای که در تهران تشکیل گردیده شرکت کرده اند در این سمینار پس از اعلام دروس کلی برنامه وذکر هدف وتشکیل این سمینار،به نظار شرکت کننده نحوه گزارس نویسی ،حسابداری ،حدود وظائف آنان ،فلسفه  حج در بعد عبادی و عرفانی ، شناخت ملل اسلامی ، جغرافیای عربستان ، فلسفه حج در بعد سیاسی واجتماعی و جهان بینی واصول عقاید آموزش داده شده وسعی گردیده که ناظرین در انجام وظیفه ای به عهده خواهند گرفت توجیه شوند. ۳-هیئت تعیین صلاحیت وانتخاب خدمه کاروانهای حج  تشکیل شده وجهت رسیدگی و تحقیق پیرامون صلاحیت خدمه به استانها  اعزام شده و کار انتخاب خدمه نیز رو بپایان است و بطوریکه در شماره قبل گفته شد ، مدیران کاروان موظفند در گروهای ۱۰۰و۱۵۰ و ۲۰۰ نفری بترتیب ۲-۳-۴نفر از ماموران پذیرائی خود را از ۱۰نهاد که اسامی آنها اعلام شد، انتخاب ومعرفی نمایند. افراد معرفی شده بایستی عضو وشاغل  در نهاد معرفی کننده باشند.بقیه خدمه  کاروان شامل معاون ، دستیار ، آشپز، کمک آشپز، آبدار، کمک آبدار  و سایر ماموران پذیرائی باید دارای ضوابط و شرایطی باشند که قبلا به دفاتر حج وزیارت استانها ابلاغ شده ،این افراد از طرف مدیر کاروان انتخاب ومعرفی شده اند وتاکید گردیده هیچ مقام وارگانی آنها را به مدیران گروه معرفی ننمایند. بدیهی است از خدمه کاروانهاتعهد لازم کسب می شود ودر صورتی که بعدا مشخص گردد که خدمه کاروان در واقع بعنوان زائر ودر ظاهر به صورت خدمه به حج اعزام شده ، تصمیمات مقتضی درباره مدیران کاروان مربوط اتخاذ خواهند شد. لازم به توضیح است که از خدمه کاروان به هنگام معرفی مصاحبه از نظر کلی ووظیفه ای که به عهده آنان محول خواهد شد ودر ارتباط با سفر حج آزمون به عمل آمده وافراد واجد شرایط لازم برگزیده شده اند. ۴-دفتر تبلیغات حج در سال جاری با تشکیل کمیسیونها وجلسات متعدد کار بررسی متقاضیان روحانی کاروان را انجام داده وبر اساس ضوابطی که قبلا به تصویب رسیده نسبت به انتخاب افراد ذی صلاح اقدام نموده ، واسامی آنها را ابلاغ واعلان نموده است. مدیران کاروان مجازند روحانیون کاروان خود را از بین افرادی که مورد تایید دفتر تبلیغات قرار گرفته اند انتخاب نمایند. بدیهی است مسئولیت ووظیفه روحانیون کاروانهای ارشاد وراهنمائی  زائران وآموزش اعمال و مناسک حج بوده وشرح وظایف آنان بتفصیل از طرف دفتر تبلیغات تهیه ودر اختیار آنان قرار خواهد گرفت واز طرف دفتر تبلیغات حج جلسات آموزشی ترتیب داده خواهد شد تا هرچه بیشتر روحانیون به وظایف خطیری که دارند آشنا شوند ۵_به منظور اعمال نظارت واداره امور حج در کشور عربستان ، ستادهای حج در شهرهای جده ،مدینه ومکه مستقر می شوند. ستادهای مذکور با استفاده از خدمات امداد گران –گروه رسیدگی به شکایات_ بازرسان –ماموران پست وتلگراف- گروههای ایمنی –خبرنگار وغیره در خدمت زائران به طور شبانه روزی فعالیت داشته وآماده خدمت وکمک رسانی می باشند.ترتیب رفت وبرگشت زائران توسط ستادهای –حمل ونقل در یک برنامه منظم با هکاری هواپیمائی جمهوزی اسلامی ایران داده شده وقسمت اعظم  برنامه های اجرائی انجام وبقیه در شرف اتمام است. ۶_در سال جاری سازمان مصمم است اهم اقلام غذائی مصرف کاروانهای حج را راسا تهیه نموده ودر اختیار کاروانهای حج قرار دهد . به همین جهت گروه تدارکات مواد غذائی را به طور محدود به کشور عربستان اعزام نموده تا گروه با استفاده از تجارب گذشته نسبت به تهیه وتامین مصرف گوشت ،مرغ ،ماهی،نوشابه ،برنج ،قند،شکر،چای ؛روغن ومیوه زائران اقدام نمایند این اقلام علاوه بر یکنواخت کردن پذیرائی در کاروانها در مصرف ارز وکاهش قیمتها نیز تاثیر فراوان خواهد داشت ودر هزینه ها صرفه جوئی بعمل خواهد آمد. ومهمتر از همه ،چون بااعزام نمایندگان سازمان در ذبح گوسفند ومرغ خریداری شده نظارت خواهد شد، برای زائران این اطمینان حاصل خواهد گردیدکه مقررات ذبح اسلامی کاملا رعایت شده است ۷_هیئت پزشکی حج متشکل از کادر درمانی وبهداشتی مجهز به تخصصهای  پزشکی وبیمارستانها ودرمانگاهها با پرسنل مربوط در جده ،مدینه ،مکه ،منی وعرفات آماده انجام هرگونه کمکهای درمانی وبهداشتی می باشند.این هیئت قبل از عزیمت زائران با تجهیزات کافی به عربستان اعزام خواهد شد ودستورالعمل درمانی وبهداشتی را برای حجاج بیت الله الحرام ارائه خواهند نمود. سازمان حج وزیارت از خواهران وبرادران زائر تقاضا دارد به لحاظ حفظ سلامت وتندرستی خود به نکات بهداشتی ودرمانی دقیقا توجه فرمایند. ۸_ گروه اجارد منازل در شهرهای مکه ومدینه با وجود تضییقات وکارشکنی های دولت عربستان به تعداد محدود اعزام شده وبه دلایل مذکور عزیمت این گروه با تاخیر زیاد انجام گردید وطبیعی است که در سال جاری با مشکلات زیادی در مورد دوری خانه ها از حرمین شریفین ونامناسب بودن قسمتی از خانه ها ونداشتن تجهیزات کافی از جمله وسایل خنک کننده مواجه خواهیم بود. زائران محترم بایستی با روح ایثارگر خود وبا توجه به حقایق یاد شده با این قبیل مسائل برخورد منطقی داشته باشند. البته سازمان کمال سعی وکوشش  خود را به کار خواهد بست تا موجبات رفاه وآسایش حجاج بیت الله الحرام را فراهم نماید. ۹_برنامه عزیمت پرواز های زائران از پنج ایستگاه که عبارتند از فرودگاه مهرآباد تهران _تبریز_ مشهد _اصفهان وشیراز تا ورود به عربستان به انجام مناسک وبازگشت ومراجعت آنان به ایران دقیقا با ذکر جزئیات پیش بینی شده وحتی چگونگی پذیرائی آنان در منی وعرفات تبیین وبه مدیران کاروان ابلاغ گردیده ونسخه ای از دستورالعمل اجرائی نیز در اختیار ناظرین کاروانها قرار خواهد گرفت. بنابراین در صورتی که خواهران وبرادران زائر بوجود نارسائی ومشکلی در این زمینه برخورد می نمایند، جا دارد با کمال خونسردی ومتانت  درآغاز تذکرات لازم را به مدیر کاروان بدهند ودر صورت ترتیب اثر ندادن به ناظر وحتی ستادهای حج مراجعه ورفع مشکل نمایند وسعی نمایند باخودداری از هر گونه درگیری ومناقشه، صبر وحوصله کافی به کار بندند وبا شتابزدگی به قضاوت یکطرفه ننشینند ووظائف وتعهدات سازمان ومدیر کاروان را با توجه به امکانات وشرایط اقلیمی مورد نظر داشته باشند. ۱۰_روحانیون کاروانها که هریک یا دونفر (حسب تعداد زائران گروه) از آنها در کاروانها مستقر هستند ،وظیفه ارشاد وراهنمائی وپاسخ گوئی به سئوالات خواهران وبرادران در زمینه اعمال و مناسک و احکام دینی هستند. زائران محترم بایستی دقیقا به مسائل خود توجه نمایند که خدای نکرده به علت سهل انگاری ویا نداشتن حکم مسئله ای با بطلان اعمال ویا نقص آن مواجه نشوند و انشاءالله حجی مقبول بجای آورند. ۱۱_چون مسائل ایمنی در این سفر روحانی نیز حائز اهمیت است زائران بایستی دقیقا به دستورات ایمنی که از افراد سازمان امور ودفاع غیر نظامی انتخاب واعزام می شوند وبه موقع جهت ارائه طریق ودادن تعلیمات لازم درباره محل نصب واستفاده وسائل خاموش کننده وسایر پیشگیریهای لازم مراجعه می نمایند .توجه فرمایند تا خدای نکرده حادثه ناگواری برای آنان وکاروان آنها ایجاد نشود ۱۲_برخورد  زائران گرامی ونحوه ظاهر شدن آنان در انظار عمومی ،آن هم در محیطی خارج از کشور خودشان که هزاران نفر از خواهران وبرادران مسلمان بازبان فرهنگ وملیت متفاوت شرکت دارند، معرف شخصیت آنها است. زائران ایرانی باید توجه داشته باشند که بعنوان پیام آور انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در این کنفرانس عظیم جهانی شرکت می نمایند وباید از هر جهت در رفتار وگفتار ونحوه برخورد ولباس پوشیدن ،اردو وسرمشق سایر زائران باشند.

17دسامبر/16

بررسی وترجمه آزاد مبحث انفال قسمت نهم

آیت الله محمدی گیلانی

نوشته آیت العظمی منتظری

وجوب تأسیس حکومت اسلامی

ازبیان گذشته روشن شد که در هر عصری از اعصار ولودر در عصر غیبت امام زمان «ع»-ناگزیر فردی را که شایستگی حکومت واجرای احکام اسلام وحدودش را دارد موجود خواهد بود که در صورت تصدی زعامت وفرمانروائی اطاعتش واجب است ،وقدر متقین از فرض مذکور همانا فقیه شجاع صاحب تدبیر زمان شناس،خبیر به نیازمندیهای انسان،توانا اجرای  حدود واحکام اسلام است.اخباری که بر مقام ارجمند ولایت فقیه دلالت دارد بسیار است که در جای خود ذکر گردیده است و از آن جمله این عبارتست که در تحف العقول از سبط شهید رسول الله _صلی الله علیه و آله _سیدالشهداء «ع» نقل نموده است :”ذلک بانٌ مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماءبالله الامناء علی حلاله و حرامه”. _اینکه گفتم در میان مصائب مردم مصیبت شما علما از همه بزرگتر است) بدین جهت است که مجرای امور واحکام پیاده نمودن آنها در سطح جامعه بدست دانشمندان الهی وفقها که امین خداوند متعال بر حلال و حرام اویند میباشد_که متاسفانه در حفظ چنین مقامی مغلوب گردیده اید و دیگران بر آن مقام چیره شده اند. وفوق بیان امام شهید«ع» ،بیان خداوند متعال است که در آیه ۳۵از سورۀ مبارکه یونس«ع»میفرماید:” `yJsùr& ü“ωöku‰ ’n<Î) Èd,ysø۹$# ‘,ymr& cr& yìt6­Gム`¨Br& žw ü“Ïd‰Íku‰ HwÎ) br& 3“y‰ökç‰ ( $yJsù ö/ä۳s9 y#ø‹x. šcqßJä۳øtrB ”

-آیا کسی که خود راهنمای بسوی حق است به پیروی

سزاوارتر است یا آنکس که راه نمیبرد مگر آنکه راهنمایی شود؟!چه شده شما را،چگونه داوری میکنید؟.و از کتاب سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین_علیه السلام_است که رسول الله «ص » فرمودند: “ما ولٌت امٌه قطٌ امرها رجلاوفیهم اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفا لا حتی یرجعوا الی ما ترکوا” _هرگز امتی مردی را ولایت دار بر امورشان قرار ندادند در حالی که دانشمندتر از آن مرد در میانشان بوده ،مگر آنکه همواره امورشان رو به سراشیبی وسقوط خواهد بود تا آنکه بازگشت به آن کسی که اورا ترک کرده اند بنمایند. چرا چنین نباشد؟وحال آنکه فقهاء ما _رضوان الله علیهم_اموری بنام امور حسبیه ذکر کرده اند و فرموده اند که این امور بالضروره اهمالشان جائز نیست وتولی وتصدی نسبت به آنها لازم است مانند تصرف در اموال یتیمان وغائبان وقاصران بطریقه احسن،وقدر متقٌین از اشخاصی که میتوانند در این امور تصرف نمایند فقیه عادل را قرار داده اند. این جا است که سئوال انگیز است ومیگوئیم : آیا مهمل گذاشتن مال صغیر وسفیه  وغائب حرام و مقطوع الفساد است و اما مهمل گذاشتن جوامع اسلامی حرام و مقطوع الفساد نیست؟!! واین همه هرج ومرج ها وسلطه طاغوتیان را بر آنان باید نادیده گرفت وآنان را با همۀ این گرفتاریها یله و رها نمود تا آنکه حضرت صاحب الامر «ع» ظهور فرماید و فقهاء عظام نسبت به تدبیر امور و ادارۀ شئونشان هیچگونه وظیفه ای ندارند؟!! (ای لعنت خدا بر عافیت طلبی و تن آسائی) پس  روشن گردید که تأسیس حکومت اسلامی بهر نحوی که ممکن است واجب میباشد، وبخاطر عدم تمکن از تأسیس حکومت تام،جائز نیست که قدر میسور وممکن آنرا متروک گذاشت ،وعقلائی نیست که بجهت عدم توانائی وادراک وپیاده نمودن تمام حکومت اسلامی در همۀ ابعاد _ همه حکومت را در همه ابعادحتی ابعاد میسورش یله و رها کنیم وبدیهی است که در اینصورت حکومت اسلامی برای اداره شئون امت محتاج به امور مالی ومالیات است ولزوما مرجع ودعاوی ومشاجرات ومخاصمات امت وخمس که در روایت محکم ومتشابه از آن به “وجه الاماره”یعنی مالی  که مربوط به حکومت وفرمانروایی است تعبیر گردیده است وهمچنان سایر امور مالی باید در اختیار حکومت اسلامی قرار گیرد که از ان جمله است انفال یعنی اموال عمومی که باید تحت سلطه حکومت قرار داده شود تا از آن در مصالح حکومت و امت بهره برداری نماید،زیرا همان ملاک ومناطی که ایجاب میکند تا انفال ودیگر اموال در اختیار امام –علیه السلام_در زمان ظهورش قرار گیرد ،همان مناط وملاک است که ایجاب مینماید که در عصر غیبت آن حضرت –ارواحنا فداء-در اختیار نواب آن بزرگوار قرار گیرد و الا اداره شئون حکومت و اجرای عدالت اجتماعی وقطع ریشه های اختلاف وفصل خصومات و تشاجرات امکان پذیر نمیباشد.بلی امامهای دوازده گانه ما _ علیه السلام_معصومند ونواب گرام-دامت برکاتهم – معصوم نیستند اما عمال و کارگردانان حکومت معصوم و ولی فقیه ،تماما غیر معصومند واز این جهت متساویند وبسا که در انجام وظائف معصیت یا خطا میکنند  ولی با این همه ،اهمال ولایت امور وعدم تاسیس حکومت حقه ،حرام است وبه یقین که حکومت ناقص ،اولی  از هرج ومرج است  وهمانطور که گفتیم :عقلائی نیست که بدلیل ناتوانی  بر تشکیل حکومت تام ،حکومت ناقص را یله ورها کنیم وجمله نورانی مشهور “مالا یدرک کله لا یترک کله”بیانگر همین اصل عقلائی است. علیهذا انفال در عصر غیبت امام عصر _عجل الله تعالی  فرجه الشریف_برای مسلمین عموما ویا شیعه خصوصا حلال است النهایه زمام آن بدست حکومت حقه است که طبق نظر خویش در آن تصرف نموده ومتصدی  توزیع وتقسیم وبهره گیری از آن به نفع اسلام ومسلمین گردد ،وناچار بر مردم واجب  است که از آن اطاعت نموده و اوامرش  را اجراء  کنند وچه فرقی است بین سهم امام  که وجوب ایصال  آن را به فقیه ،فتوی داده اند ،و بین انفال  در صورتی که هر دومربوط به منصب امام و حکومت میباشد  نه به شخص امام؟این بود خلاصه نظر ما در همۀ انفال وجمیع مالیاتهای اسلامی در عصر غیبت امام_علیه السلام_واکنون که با نظر ما آشنا شدی  میگوئیم :که در مسئله اخیر .از کتاب خمس نقل برخی از اقوال در تحلیل مناکح ومساکن و متاجر وتفسیر آن به مقداری که مرتبط به باب خمس بود گذشت،و اینک اقوالی را که مرتبط به انفال است ذکر میکنیم وناگریز نقل بعضی از آنها تکراری خواهد بود که از خوانندگان گرامی پوزش میخواهیم وامید است که در تفسر عناوین سه گانه :”مناکح ومساکن ومتاجر “به آنچه که در کتاب خمس ذکر کرده ایم مراجعه فرمایند.[۱] از غوالی اللئالی نقل شده که از امام صادق «ع» سئوال شد و به آن حضرت گفته شد :”یا ابن رسول الله ،ما حال شیعتکم فیما خصٌکم الله به اذاغاب غائبکم واستتر قائمکم ؟ فقال «ع» :ما انصفناهم ان آخذناهم  ولا احببناهم ان عاقبناهم بل نبیح لهم المساکن لتصح عباداتهم ،و نبیح لهم المناکح لتطیب ولادتهم ،ونبیح لهم المتاجر لیزکٌوا اموالهم” _ای فرزند رسول الله ،چگونه خواهد شد حال شیعیانتان دربارۀ اموالی که خداوند متعال آنها ر ا به شما اختصاص داده ،هنگامی که امام غائب شما پنهان وحضرت قائم از انظار مستور گردد؟فرمودند:در چنین صورت اگر ما شیعیان را مؤاخذه کنیم با آنان به نهضت و عدالت عمل نکرده ایم ودوستار آنان نیستیم  اگر آنان را مورد عقوبت قرار دهیم بلکه مسکن ها را برایشان در حال غیبت امام قائم_ علیه السلام _مباح میکنیم تا عبادتشان صحیح واقع شود ،مناکح را جهتشان حلال میکنیم که طیب ولادت یابند ومتاجر را اباحه مینمائیم تا اموالشان پاکیزه شود.سند خبر مذکور ضعیف است وعناوین سه گانه یاد شده جز در این خبر مرسل در اخبار دیگر  نیست. وشیخ الطائف  _قدس سره_در کتاب نهایه میفرماید:”اما در حال غیبت،برای شیعیانشان تجویز فرموده اندکه در حقوق ائمه اطهار _ علیه السلام _از قبیل  خمس و غیره وتصرف نمایند،النهایه در آن چیزی از ضروریات معشیت آنان به شمار می آید مانند مناکح ومتاجر و مساکن ،واما در غیر این امور  به هیچ وجه ودر هیچ حال برایشان تصرف جایز نیست. ومثل  همین بیان را در مبسوط نیز دارد .ودر کتاب تهذیب میفرماید:”اما غنائم ومتاجر ومناکح وآنچه که جاری  مجرای اینها است که خمس آن متعلق به امام_ علیه السلام _است ،برای ما شیعیان مباح فرموده اند واجازه تصرف در آن به ما داده اند… واما زمینهای خراج وزمینهای انفال  و اراضی که اهل آن از آن کوچ کرده اند ،تصرف در آنها را نیز ما مباح میدانیم مادامی که امام  _ علیه السلام _غائب است ووقتی ظهور میفرمایدحسب رای مبارک خود عمل خواهد فرمود”. وسلار _رضوان الله علیه _در کتاب مراسم میفرماید:”وانفال نیز متعلق به امام _ علیه السلام _است و آن عبارتست از هر زمینی که به وسیله ی فتح بچنگ آمده … و جایز نیست بر احدی که در آن تصرف نماید مگر به اذن امام _ علیه السلام _و چنانچه  با اذن امام در آن تصرف کند چهار پنجم در آمدخود و یک پنجم آن به امام تعلق دارد ولی در این عصر غیبت ،تصرف در آن را برای ما حلال فرموده اند از باب کرم وتفضل  خاصی که بما دارند”،ظاهر کلام سلار تحلیل انفال است نه خمس چنانکه مخفی نیست . وحلی _علیه الرحمه_در سرائر میفرماید:”و اما در حال غیبت و زمان غیبت ،برای شیعیانشان تجویز فرموده اند که در حقوقشان از آنچه متعلق  به خمس و غیره است تصرف نمایند،النهایه در آن اموری که برای معشیت ضروری است از قبیل  مناکح ومتاجر ومساکن…واما در غیر این امور سه گانه،تصرف در هیچ حالی جایز نیست”.و محقق _قدس سره_در شرایع میفرماید:”اباحه  مناکح ومساکن ومتاجر در حال غیبت ثابت است اگر چه تمام اینها  یا بعضی از اینها متعلق به امام«ع»باشد ،و قدر سهم افراد موجود از باب خمس واجب نیست که اخراج شود”. و در کتاب جهاد  شرایع فرموده :آنچه که در وقت فتح موات بوده اختصاص به امام _ علیه السلام _دارد واحیاء آن بدون اذن امام _ علیه السلام _در حال حضور جائز نیست و در غیبت احیاء کننده بدون  اذن امام _ علیه السلام _مالک آن میگردد”. و در کتاب نافع ،بعداز  ذکر انفال فرموده:”تصرف دراموال مختص به امام علیه السلام در حال حضورش بدون اذنش جایز نیست و در حال غیبت ،تصرف در مناکح بلا مانع است ،وشیخ الطائفه_ علیه الرحمه_مساکن و متاجر را بجواز تصرف الحاق  کرده اند”. و علامه _قدس سره_در تذکره میفرماید”ائمه اطهار _علیهم السلام_چه در حال حضور و چه در حال غیبت تصرف در مناکح ومساکن ومتاجر را برای شیعیانشان مباح فرموده اند،زیرا خلاصی از گناهان بدون اباحه این امور امکان پذیر نیست چه آنکه این امور سه گانه از بزرگترین انواع مورد نیاز است”. ودر کتاب جهاد تذکره فرموده :”زمین مخروبه وموات وفراز کوهها ومعبرهای سیل و بیشه ها که از انفال ومختص به امام«ع» است ،جائز نیست بر احدی که بدون اذن در حال حضور امام«ع»در آنها تصرف کند ودر حال غیبت امام«ع» برای شیعه تصرف در آنها جایز است زیرا ائمه اطهار _ علیهم السلام _برای شیعه در عصر غیبت تصرف در این امور را مباح فرموده اند”ودر کتاب منتهی فرموده:”ائمه«ع»برای شیعیانشان چه در حال ظهور وچه در حال غیبت ،مناکح را مباح فرموده اند،و همه علماء ما رأیشان  همین است و شیخ الطائفه _قدس سره_مساکن ومتاجر را بجواز تصرف ملحق فرموده اند”.ودر مبحث جهاد منتهی فرمود:”بیان کردیم که زمین مخروبه و موات وفرازکوهها و معبرهای سیل وبیشه وجنگلها از انفال و مختص به امام «ع» است بر احدی جائز نیست که در حال ظهور امام بدون اذنش در آنها تصرف کند و در عصر غیبت امام _ علیه السلام _برای شیعه بمجرد اذن تصرف آنها جائز است”.وپوشیده نماند آنکه بعضی از عبارات مذکوره اختصاص به انفال داردوبعضی شامل خمس و انفال هر دو میباشد.ولی در کتاب مختلف از ابی الصلاح الحلبی «ره»مطلبی ذکر فرموده که حاصل آن این است: “و لازم است بر کسی که چیزی از اموال انفال را عهده دار است آنکه طبق دستوری که بیان کرده ایم عمل نماید باین تقریر  که حصه خمس را جدا کند زیرا تمام انفال حق امام «ع»است و چناچه مکلف اخلال به تکلیف واجبش از پرداخت خمس و انفال ،بنماید خداوند متعال را معصیت نموده و مستحق لعن عاجل و عقوبت اخروی است وتصرف در آنها بصرف ورود بعضی از اخبار جائز نیست زیرا وجوب خمس وانفال ثابت است بنص قرآن واجماع امت وبدلیل اجماع آل محمد_صلوات الله علیه وعلیهم_بر ثبوت خمس وکیفیت استحقاقشان وحمل آن به محضرشان وبقبض آنان رساندن و مدح پرداخت کننده وذم اخلال کننده ،علیهذا رجوع وبازگشت از این تکلیف ثابت شده،به محض اخبار شاذه جائز نیست “. چنانکه ملاحظه میفرمائید ابوالصلاح _قدس سره_منکر اباحه و رخصت در مطلق خمس وانفال است.وشخ مفید _علیه الرحمه_در مقنعه میفرماید:”بر احدی جائز نیست در اموال انفال که بر شمردیم بدون اذن امام«ع»عمل و تصرف نماید و چناچه با اذن امام عمل کند چهار پنجم از در آمد آن متعلق به خود ویک پنجم آن متعلق به امام است واگر کسی بدون اذن امام «ع»در انفال تصرف وعمل کند ،حکم وی حکم عاملی است که در ملک غیر بدون اذن او عمل کرده است”. ودر همین مقنعه نیز فرموده :”انفال چنانکه قبلا گفتیم از خالصه جات امام_ علیه السلام _است اگر بخواهد تقسیم کند واگر خواست میبخشد واگر خواست وقف می  فرماید،و هیچ فردی از امت بهره واستحقاقی در آن از غیر ناحیه مقدس او ندارد”. وشهید اول _قدس سره _در دروس میفرماید:”اشبه بقواعد تعمیم اباحه انفال در حال غیبت است،مانند تصرف در زمینهای موات وبیشه ها وجنگلها ومعدنها ودرختها وگیاهانی که در آنها است ودلیل  بر آن  فحوای روایت یونس وحارث است بلی میراث من لاوارث  له مباح نیست مگر از برای  فقراءبلد میت”. وشهید ثانی در کتاب روضه میفرماید:”مشهور آن است که این انفال در حال غیبت مباح است،بنابراین تصرف در زمینهای انفال با احیاءو اخذ هرچه در آن است از قبیل درخت وغیره جایز است بلی میراث بلا وارث،به فقراء بلد میت و همسایگان وی اختصاص دارد چون روایت بخصوص وارد شده است و بعضی ها فرموده اند که به مطلق فقراء اختصاص دارد چون مخصص ضعیف است و همین رأی بنظر ما قوی است وبعضی ها فرموده اند فرقی بین میراث مذکور وانفال دیگر نیست”. ودر کتاب حدائق است:”ظاهر فتوای مشهور در اینجا تحلیل  انفالی است که فقط متعلق به مناکح و مساکن و متاجر است واما در غیر این امور خلاف جاری است بنحوی که در خمس گذشت. وظاهر بیان گروهی از متاخرین رای به تحلیل انفال است مطلقا که ظاهراخبار هم همان است”. میگویم :که در نقل اقوال سخن بدرازا کشید وظاهرا موجب ملال خاطر خوانندگان گرامی شد ولی چون مسئله مذکور،عام البلوی میباشد ،چاره ای از استقصاء اقوال نبوده است.وما قبلا بیان کردیم که انفال،اموال عمومی است که دست توانای آفرینش ،برای رفع نیازمندی های بشر آفریده است،النهایه زمام اختیار آن بدست امام «ع»سپرده است که بنحو عادلانه تر وشایسته تری توزیع  فرماید،و عدم تحلیل  از جانب ائمه اطهار در عصر غیبت ،برای همۀ مسلمین ولااقل جهت شیعیانشان که دست بدامان  آنانند ،غیر متصور است خصوصا نسبت به زمینها ومعادن وبیشه ها و جنگلها که معشیت انسانی برآنها توقف دارد،واکثر اصحاب ما اگرچه اباحه را به مناکح ومساکن ومتاجر اختصاص داده اند ولی گمان نمیرود که آنان تحلیل اراضی ومعادن ونحو آنها را ممنوع دانسته باشند. وشگفت از ابی الصلاح است که منکر تحلیل مطلقا گردیده بلکه از شیخ مفید نیز که متعرض تحلیل  زمینها  ونظیر آن نشده است در صورتی که ادله تخمیس معادن واحیاء اراضی موات از واضحترین دلائل بر تحلیل است مضافا بر آن ،سیرۀ مستمره از عصر ائمه_ علیه السلام _بر تصرف در انفال بدون ردع ومنع از ناحیۀ مقدس آنان ،خود دلیلی دیگر بر اباحه وتحلیل است. ادامه دارد.

 

[۱]–  مترجم :برای آنکه خوانندگان ارجمندبر عناوین سه گانه اجمالا مطلع شوند،قطعه ای از عبارت استادمعظم ،مؤلف محترم-مدظله العالی-را از کتاب خمس ترجمه میکنم. تفسیر عنوانهای سه گانه در کلمات قدماء از فقهاء ما دیده نمیشود اما متاخرین از فقها متعرض تفسیر آنها شده اند مانند شهید اول وثانی .در دروس ومسالک ،ودر حاشیه شهید بر قواعد علامه ،وصاحب حدائق و بعض دیگر با ختلاف تعبیر وتفسیری که در بیان آنان است.در مناکح دو تفسیر از رؤسای مذهب ما در دست است:۱-مراد از حلال بودن منکوحه ها در عصر غیبت طبق روایات ،همانا کنیزکانی است که از دارالحرب اسیر گردیده اند-گرچه همه آنها ملک امام است چنانچه بدون اذن آن حضرت به غنیمت گرفته شده اند وبرخی از آنها ملک امام است  اگر با اذن او بوده  است-که جائز است خریداری و آمیزش با آنها .۲- مراد کنیزکانی است که  ثمن آنها از ارباح مکاسب یا از اموال دیگری  که در آنها خمس است پرداخت شود وهمچنین تادیه مهریه های  زنان از اینگونه اموال ،پس این اصناف منکوحات در عصر غیبت حلال میباشد. ودر مساکن سه جور تفسیر شده است:۱-مراد از حلال بودن  مساکن در عصر غیبت  طبق روایات مسکن هایی  است که از کفار به غنیمت گرفته شده است.۲- مسکنهایی که در زمینهای مختص به امام مانند اراضی موات وفراز کوهها وامثال اینها بنا میشود یعنی زمینهائی که از اقسام انفال است.۳-مسکن هایی که با ثمن ومالی که متعلق خمس بود.مانند ارباح مکاسب وغیر آن،قبل از پرداخت خمس خریداری شود ودربارۀ متاجرچهار تفسیر است ۱- آنکه مراد از حلال بودن متاجر در زمان غیبت امام_ علیه السلام _حسب اخبار همانا غنائم جنگی است که در عصر غیبت خریداری میشود.۲-مالی است که از اکتساب زمین واشجار مختص به امام «ع»بچنگ آید که از بازگشت آن به انفال است .۳-مالی است که از اهل خلاف یا کفار که بخمس معتقد نیستند،خریداری شود.۴-مال خریداری از کسی که خمس نمیدهداگر چه معتقد بخمس است،میباشد.

17دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • ۵۰درصد از پادگان چومان عراق و شش انبار مهمات دشمن منهدم شد ۲۰/۵
  • یک فروند هلی کوپتر توپ دار مزدوران صدام سرنگون شد.۲۰/۵/۶۲
  • مزدوران بعثی ،اندیمشک را با دو موشک به خاک و خون کشیدند.۲۲/۵/۶۲
  • گلوله های منور ایران ۴۵ دقیقه آسمان شهر بصره را روشن کردند .۲۵/۵/۶۲
  • ستون موتوری دشمن در منطقه دربند عراق زیر آتش ایران متلاشی شد.۱/۶/۶۲
  • ارتفاعات استراتژیک مثلث سنقر قروه و کامیاران آزاد شد.۳/۶/۶۲
  • یک فروند هلی کوپتر صدامیان درمنطقه عملیاتی پیرانشهر سرنگون شد.۵/۶/۶۲
  • بمبارانهای هوایی مزدوران بعثی صهیونیستی ۴۶ نفر را در مریوان به خاک و خون کشید. یک ستون از خودروهای نظامی عراق در جاده فاو- بصره بکلی متلاشی شد.۱۳/۶/۶۲
  • تاسیسات پادگان گرمک عراق زیر آتش سیگین ایران قرار گرفت.۱۶/۶/۶۲

عمران

  • تولید برق کشور بعد از انقلاب با سه برابر افزایش به ۵ هزار مگاوات رسیده است . ۱۹/۵/۶۲
  • ۳۳۷میلیون ریال اعتبار برایب باز سازی مناطق جنگی خوزستان اختصاص یافت. ۲۲/۵/۶۲
  • ۲۱۴مدرسه در مناطق محروم آذربایجان غربی احداث شد.۳۰۵/۶۲
  • ۴ میلیون و ۴۴۰هزار متر مربع زمین به کشاورزان استان یزد واگذار شد.۱/۶/۶۲
  • ۷۲۰میلیون تومان اعتبار دراختیار جهاد سازندگی آذربایجان شرقی قرار گرفت. ۲/۶/۶۲
  • ۲۵هزار هکتار زمین به کشاورزان کردستان واگذار شد.۳/۶/۶۲
  • ۱۳ میلیارد ریال اعتبار برای اجرای طرحهای عمرانی سال ۶۳سیستان و بلاچستان اختصاص یافت. ۵/۶/۶۲
  • بهره برداری از ترانس ۹۰مگاوات آمپر نیروگاه گرگان غاز شد. آغاز شد .۱۳/۶/۶۲
  • ۱۸۴میلیارد ریال وام درسال ۶۱به کشاورزان ایران پرداخت شد.۱۶/۶/۶۲

جهان

  • مراسم دعای کمیل زائران ایرانی در قبرستان بقیع مدینه انجام شد .۵/۶۶۲
  • کیانوری سوابق نیم قرن خیانت شوروی مارکسیست ها و حزب توده را افشا کرد. ۶/۶ مجلس از ۵ وزیر پیشنهادی به ۲ وزیر رای اعتماد داد .۷/۶/۶۲
  • زائران درمدینه با فریاد مرگ بر امریکا مرگ براسرائیل و مسلمانان اتحاد،اتحاد راهپیمایی کردند. ۸/۶/۶۲
  • پلیس سعودی ۲۰ ایرانی را بجرم داشتن عکس امام وتماس با مسلمانان سایر کشورها بازداشت کرد. ۹/۶/۶۲
  • به تصویب هیات دولت میلیارد ریال لوازم التحریر بطور رایگان در روستاهای کشور توزیع می شود.۱۰/۶/۶۲
  • پلیس سعودی زایران غیر ایرانی راکه به بعثه امام می آیند دستگیر کرد.
  • حقوقدانان دادگاه بین الملل سلامی از دزفول و اندیمشک باز دید کردند.۳/۶/۶
  • کنسولگری ، انجمن فرهنگی ، دفتر هواپیمایی و محل استقرار نیروهای مداخله گر فرانسوی دربرلن و بیروت بر اثر انفجار ویران شد.۵/۶/۶۲
  • ۱۲حزب ترکیه از شرکت در انتخابات منع شدند.۵/۶/۶۲
  • سوریه یک هواپیمای جاسوسی اسرائیل راسرنگون کرد.۱۹/۵/۶۲
  • ۱۸۴مسلیارشتمتشهب اسرائیل یک هزار هکتار از اراضی مسلمانان کرانه باختری رود اردن را مصادره کرد.۶/۶/۶۲
  • دردراتدسنتیشبشهنهنیبنتلرشم۳۲۳۴۲۴۵۵تر تطر ظتئتربتبلادلانتنعتتدتتتتنندریک راهپیمایی عظیم در و اشنگتن ،۳۰۰ هزار آمریکایی مخالفت خود را با سیاستهای ریگان اعلام کردند.۷/۶۶۲
  • در یک حادثه کشکوک هوایی هواپیمای مسالفری کره جنوبی با ۲۹۶۹سرنشین د ردریای ژاپن سقوط کرد. در یک حادثه مشکوک هوایی هواپیمای مسافری کره جنوبی با ۲۶۹سرنشین در دریای ژاپن سقوط کرد .۱۲/۵/۶۲
  • فالانژیستها به کمکسهعل تصشکهثقفالانژها به کمک ارتش لبنان مسلامانان (کفر متی ) و (انبیه ) را قتل عام کردند.
  • عراقبعشهخبعیبمنهعتقهفلقلعراق ۴ میلیارد دلار از ذخائر طلای خود را بفروش رساند.۲۰/۵/۶۲
  • ۱۵۰تن از مخالفان رژیم پاکستان دستگیر شدند.
  • ۱۵هزار مامور امنیتی مصر برای سرکوب حرکتهای ضد استکباری حجاج وارد عربستان شدند.۲۶/۵/۶۲
  • اجتماع بیش از ۴ نفر در ۴ شهر پاکستان ممنوع شد.۲۶/۵/۶۲
  • تطاهر کنندگان مخالف حکومت نظامی درپاکستان باحمله به یک زندان ۱۰۰نفر را آزادکردند.۲۷/۵/۶۲
  • برای هدایت ۶۰ فروند هلی کوپتر آمریکایی ۱۲ مستشار آمریکایی وارد بغداد شدند.۲۷/۵/۶۲
  • آمریکا امور نظامی عمان را به مدت ۱۰ سال در دست گرفت.۲۷/۵/۶۲
  • به علت گسرش حرکتهای اعتراض آمیز موسسات دولتی دانشگاهها و مدارس پاکستان به حال تعطیل در آمد .۳/۶/۶۲
  • ۹ هزار تن از مخالفان دولت نظامی پاکستان دستگیر شدند.۵/۶/۶۲
  • ضد انقلاب
  • ۲گردان چریکی دمکراتها درعملیات پاکسازی روستاهای سنقر نابود شد.۱۰/۶/۶۲
  • ۵ کیلو هروئین و دو قبضه اسلاحه از دو عراقی کشقف شد.۲/۶/۶۲
  • ۴۶ روستا ، ۷ پایگاه و چند ارتفاع از لوث وجود اشرار مسلح پاکسازی شد.۵/۶/۶۲
  • ۵ پایگاه گروهکهای وابسته کومله و دمکرات درمنطقه کل کرده سقوط کرد.۵/۶
  • ۳۵ تن ازاعضای اصلی گروهک کومله درباختران دستگیر شدند.۱۳/۶/۶۲
  • تشکیلات شهری گروهک کومله “،رزمندگان ،پیکار و جامعه سوسیالیستها در باختران منهدم شد.۱۴/۶/۶۲
  • ۱۰۶۵کیلو مواد مخدر درکردمان و سیستان وبلوچستان کشف شد.۱۴/۶/۶۲
  • اخبار داخلی
  • آقای هاشمی رفسنجانی:تنظیم برنامه ۵ ساله توسط دولت در شرایط جنگ و محاصره اقتصادی در دنیا اعجاب انگیز است.۲۶/۵
  • رئیس جمهور : حرف دل مردم را بخوانید و به سوالات آنها پاسخ دهید تا این جمهوری بماند و پیش برود.۲۶/۵/۶۲
  • با وجود کار شکنی های رژیم سعودی اولین گروه پزشکی حج از ایران عازم عربستان شد.۲۷/۵/۶۲

 

17دسامبر/16

مهر ماه حوادث

مهر ماه سراسر حوادث و رویدادها است و تاریخ چند ساله انقلاب شهادتبارمان چهره این ماه را گلگون کرده است از طرفی دیگر، بیست و پنجم مهر ماه امسال مصادف است با عظیم ترین، دردناکترین، مصیبت بارترین، مؤثرترین و فداکارانه ترین رویداد تاریخ عاشورای حسین بن علی(ع) که در این روز، امام حسین با آن فداکاری بزرگ درخت اسلام را که با دست پلید امویان و یزیدیان در حال پژمرده شدن و خشکیدن بود با خون پاک خود و ۷۲ تن از یاران با وفایش که ۱۷ تن آنان را خویشان نزدیک امام از بنی هاشم تشکیل می داد آبیاری کرده، اسلام را بار دیگر به جهانیان معرفی نمود و شاید اشاره به همین مطلب باشد که حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید:

حسین منی و انا من حسین

حسین از من است و من از حسینم. آری اگر حسین نبود، صدای شهادتین از مناره های مساجد و معابد شنیده نمی شد و اگر خون مقدس حسین(ع) نبود، اسلام محمّد(ص) بدست ستمگران خون آشام بنی امیه محو و نابود شده بود.

امام حسین(ع) در روز شنبه، دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری پس از نماز ظهر با لبی تشنه و در حالی که تمام یاران و خویشان او شهید شده بودند، در سن پنجاه و هشت سالگی به شهادت رسید و با خون سرخ خود، دین جدش را احیا کرد.

ای سرور و سالار شهیدان: اگر در عاشورای ۶۱ هجری کسی نبود که ندای «هل من ناصر ینصرنی» تو را پاسخ گوید، امروز در سراسر جبهه های کربلای ایران، شیعیان با وفایت عاشقانه، قاطعانه و بی صبرانه به یزدیان زمان می تازند و با نثار خون خود، ندای جاودانت را «لبیک» می گویند، و تنها آرزویشان این است که تو از آن ها راضی باشی و این دلباختگان را نزد خدایت شفاعت کنی.

 

عید غدیر

چهارم مهر ماه امسال مصادف است با ۱۸ ذی حجه یکی از پر شکوهترین و مبارکترین روزها در تاریخ اسلام یعنی عید سعید غدیر در این روز مبارک بود که حضرت رسول اکرم(ص) برای تکمیل رسالت، پس از ۲۳ سال تبلیغ، در جائی به نام غدیر ایستادند و با صدای بلند در ملاء عام اعلام کردند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه …» و با این فریاد، حجت را بر مسلمین تمام کردند زیرا جانشین و خلیفه خود را تعیین نمودند. ما این روز فرخنده را گرامی داشته، به عموم مسلمین تبریک عرض می کنیم.

ولادت امام هادی(ع):

اولین روز مهر مصادف است با ۱۵ ذیحجه الحرام، روز ولادت با سعادت دهمین آفتاب تابناک ولایت و امامت امام هادی صلوات الله علیه.

حضرت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی (ع)در نیمه ماه ذیحجه سال دویست و دوازده هجری قمری، در جائی به نام «صریا» نزدیک شهر مدینه بدنیا آمد. سی و یک سال از عمر شریفش می گذشت که متوکل عباسی با نیرنگ و فریب و وعده های زیاد طی نامه ای از حضرت خواست که به سامرا بیاید تا اینکه از نزدیک امام را تحت نظر گرفته مانع اقدامات ایشان در رهبری جامعه اسلامی گردد.

امام با اینکه از نیرنگهای متوکل با خبر بود ولی چاره ای جز رفتن به سامرا نداشت، از این رو با یحیی بن هرثمه که از طرف متوکل برای همین امر به مدینه آمده بود، رهسپار سامرا شد.

حضرت هادی(ع) در مدت اقامت ۱۱ ساله خود در سامرا با اینکه در ظاهر مورد احترام بود، ولی مشکلات و دشواریهای زیادی را توسط هیئت حاکمه وقت تحمل می نمود، و همواره مامورین متوکل، شیعیان را از تماس با امام جلوگیری و منع می کردند تا اینکه در ماه رجب سال دویست و پنجاه و چهار امام را مسموم کرده و به شهادت رساندند.

شهادت میثم تمار

صحابی مبارز، متعهد و جلیل القدر پیامبراکرم(ص) و حضرت امیرالمؤمنین (ع)که عمر شریف و پر برکت خود را در خدمت به اسلام و وفاداری نسبت به اهل بیت(ع) سپری کرده، سرانجام ده روز پیش از آمدن امام حسین(ع) به عراق، توسط عبیدالله بن زیاد، و همانگونه که حضرت امیرالمؤمنین (ع) به او خبر داده بود، به دار آویخته شد، پس از آنکه بر دهان مبارکش دهانه زدند و او نخستین کسی است که در اسلام توسط دشمنان مکتب محمّدی، دهانه بردهانش زدند. میثم تمار در آخرین لحظه زندگی تکبیر گفت و سپس به شهادت رسید.

هجرت امام از عراق به پاریس

در پگاه روز ۱۳ مهر ماه ۱۳۵۷، امام بزرگوار از منزل خود در نجف اشرف به قصد مهاجرت به یکی از کشورهای اسلامی و رهبری انقلاب از آنجا، بیرون آمده و در حالی که چند یار با وفا ایشان را بدرقه می کردند، به نزدیکترین مرز خارجی عراق که کویت باشد رسیدند ولی از آنجا که سرسپردگان بدون اجازه اربابان کاری نمی کنند، این مزدوران نیز از ورود امام امتناع ورزیده تا آنجا که اجازه ندادند ایشان به فرودگاه نیز، برای خروج از کویت بروند. ناچار امام به عراق بازگشته و از آنجا با هواپیما رهسپار فرانسه شدند.

امام در فرانسه با مصاحبه ها وسخنرانی های پی در پی، مظلومیت ملّت ایران را به جهانیان اعلام کرده مقدمات پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را پایه ریزی می نمودند، و سرانجام در ۲۲ بهمن ماه همان سال، با رهبریهای حکیمانه و انفاس قدسیه امام و همکاری ملت شهید پرور و در اثر خون پاک شهیدانمان، انقلاب خونبار اسلامی ایران به پیروزی رسید که امیدواریم همچنان تا ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در پرتو عنایات حضرتش مصون و محفوظ و پا بر جا بماند و سایه امام عزیزمان بر سر ما مستدام باشد.

شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی

آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی در سال ۱۲۷۹ در خمینی شهر اصفهان متولد شد و در سن ۱۲ سالگی رهسپار حوزه علمیه اصفهان گردید. در سن ۲۰ سالگی وارد قم شد و ۱۰ سال از محضر درس مرحوم آیت الله حجت، آیت الله خوانساری و آیت الله صدر استفاده کرده و از آن پس به محضر درس مرحوم آیت الله بروجردی و امام خمینی راه یافت و مورد علاقه و اطمینان این دو بزرگوار قرار گرفت.

آیت الله اشرفی از طرف مرحوم آیت الله بروجردی به باختران مسافرت کرده و در آنجا بوظیفه خود در تشکیل و نظم دادن به حوزه علمیه باختران و خدمت به مردم به نحو احسن عمل کردند. در زمان طاغوت همواره بر علیه هیئت حاکمه به مبارزه ادامه داده و یکبار هم به زندان افتادند. پس از پیروزی انقلاب، در سال ۱۳۵۸ از طرف امام امت، به امامت جمعه باختران منصوب و مدت ۳۴ ماه امامت جمعه را بر عهده داشتند تا اینکه در ماه رمضان سال ۱۳۶۰ هنگام رفتن به مسجد مورد سوء قصد منافقین قرار گرفت و در این ماجرا به ایشان آسیبی نرسید ولی یک زن و یک دختر بچه شهید شدند.

سرانجام، در سوء قصد دوم، در روز جمعه ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱ در حالی که قصد رفتن به جایگاه مخصوص جهت ایراد خطبه جمعه داشتند، توسط نارنجک منافقی کوردل به شهادت رسیده مدال افتخار چهارمین شهید محراب را دریافتند.

خدا او را غریق رحمت گرداند.

شهادت استاد هاشمی نژاد

هفتم مهرماه مصادف است با دومین سالگرد شهادت حجت الاسلام هاشمی نژاد، روحانی فداکار و مبارزی که از آغاز نهضت همواره در مبارزه بی وقفه و مستمر با طاغوت خون آشام بود، و با تحمل شکنجه های طاقت فرسا و سلول های وحشتناک، چندین بار تا مرز شهادت رفت و استقامت نمود تا اینکه بحمد الله انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید. هاشمی نژاد شخصیتی است برجسته که در شناسائی و کوبیدن خطوط انحرافی و التقاطی در منطقه خراسان فعالیتهای زیادی کرده، با قلم و بیان با آنها مبارزه کرد تا اینکه سرانجام بدست منافقین به شهادت رسید.

خداوند او را با اجداد طاهرینش محشور فرماید.

شهادت سرداران اسلام

هشتم مهرماه مصادف است با شهادت چند تن از سرداران اسلام (شهید فلاحی، شهید نامجو، شهید کلاهدوز، شهید فکوری، و شهید جهان آرا) که همراه با عده ای از رزمندگان اسلام در سانحه سقوط هواپیمای ارتشی در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند. خداوند آنها را رحمت کند و با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.

 

17دسامبر/16

نشانه های منافقین در سخنان معصومین(ع)

۱- رسول اکرم(ص)

(«من خالفت سریرته علانیته فهو منافق کائنا من کان، و حیث کان و فی أی ارض کان و علی ای رتبه کان»). (مصباح الشریعه)

هر که درونش با برونش مخالف بود (در ظاهر چیزی وانمود می کرد که واقعیت نداشت) منافق است، هر که می خواهد باشد و در هر زمان و هر سرزمین باشد و هر مقام و منزلتی داشته باشد.

 

۲- امیرالمؤمنین(ع):

(«و المنافق ینهی و لا ینتهی، و یأمر بما لایاتی، اذا قام فی الصَّلاه اعترض، و اذا رکع ربض، و اذا سجد نقر، و اذا جلس شغر. یمسی و همه الطعام و هو مفطر، و یصبح و همه النوم و لم یسهر. ان حدثک کذبک و ان وعدک اخلفک و ان ائتمنته خانک و ان خالفته اغتابک») (امالی صدوق)

منافق نهی می کند ولی خود از آن مطلب نهی شده پرهیز نمی کند، و امر می کند به چیزی که خود عمل به آن نمی کند. اگر برای نماز بایستد با تکلف و فشار ایستاده است، و اگر به رکوع رود، از ناراحتی بدن خود را سست می کند (که گوئی دارد بزمین می خورد) و اگر به سجده رود، مانند مرغی است که منقار می زند، و اگر بنشیند شتابزده است (عجله دارد که زودتر از نماز فارغ شود) شب می کند و تمام آرزویش خوردن است در حالی که سیر است، صبح می کند و تمام همش خوابیدن است در حالی که شب بیدار نبوده است. اگر با تو سخنی گوید دروغ می گوید و اگر وعده ای دهد وفا نمی کند و اگر او را امین دانستی خیانت می کند و اگر در مسأله ای با او مخالفت کردی غیبتت می نماید.

 

۳- امیرالمؤمنین (ع)

(«… و احذرکم اله النفاق فانهم الضّالّون المُضِلُّون، و الزالون المزلون، یتلوّنون الوانا، و یفتنون افتناناً … قلوبهم دویه و صفا حهُم نقیَّه، یمشون الخفاء و یدبونَ الضّراء. و صفْهُمْ دواءٌ و قولهم شفاء و فعلهم الداء العیاء. حسده الرّخاء و مؤکدوا البلاء و مقنطوا الرَّجاء. لهم بکلّ طریق صریعٌ، و الی کلّ قلب شفیع و لکلّ شجودموع. بتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء. ان سألوا الحفوا و ان عذلوا کشفوا  و ان حکموا اسرفوا … یقولون فیشبّهون و یصفون فیموهون. قد هونوا الطّریق و اضلَعوا المضیق فهم لمه الشیطان و حمه النّیران ـ اولئک حزب ـ الشیطان، الا انَّ حزب الشیطان هم الخاسرون.»)

«… از مردمان دو رو و منافق شما را بر حذر می دارم (زنهار گول آنها را نخورید) زیرا آنها گمراهان گمراه کننده اند (از دین) لغزیده و لغزاننده اند. به رنگ های گوناگون و حالات مختلف در آیند… دلها و باطنشان بیمار و ظاهرشان آراسته است. در پنهانی راه روند و آرام آرام (میان درخت ها) پنهان شوند (تا شکاری بدست آرند. وصفشان درمان و گفتارشان شیرین ولی رفتار و کردارشان دردی است بی درمان.

رشکبران خوشیهایند و بر گرفتاری مردم کوشش دارند و امیدها را نومید می کنند. در هر راهی به خاک افتاده ای دارند وسوی هر دلی شفیعی و در هراندوهی اشک هائی ریزان دارند. هر کدام دیگری راستایش می کند که در عوض او نیز ستایشش نماید و همیشه چشم براه پاداشند. در خواهشهای خود اصرار می ورزند و اگر اعتراض داشته باشند پرده دری نمایند و اگر در موردی حکمی نمودند اجحاف و ستم روا دارند … اگر سخنی گفتند باطلی می گویند که شبیه حق است و اگر وصفی کردند واقع را پوشیده ظاهر سازی می کنند. راه باطل را آسان نشان می دهند و چون راه تنگ شد آن را کج می کنند (تا راه فرار باقی نماند) همانا آنان پیروان شیطان و شعله های آتشند.

(خداوند در قرآن می فرماید): آنان گروه شیطانند، آگاه باشید پیروان شیطان زیانکارانند.

 

۴- امام باقر(ع):

(«لا تقم الی الصّلاه متکاسلاً و لا متناعِساً و لا متثاقِلاً فَإنها من خلل النّفاق قال الله تعالی للمنافقین: و اذا قاموا الی الصّلاه قاموا کسالی.») (تفسیر عیاشی)

سست یا خواب آلود و یا سنگین بنماز نایست زیرا اینها از نشانه های نفاق است. خدای تعالی درباره منافقین می فرماید: (هر گاه برای نماز ایستادند با حالت سستی می ایستند).

 

17دسامبر/16

نظام امامت

طرح تشکل در اسلام

نظارت والی بر امور کارمندان و مسئولین

قبلاً یادآور شدیم که یکی از مهمترین وظائف والیان و نمایندگان امام در نظام امامت هماهنگ نمودن مسئولین ادرات و نهادهای دولتی بوده است، و اینک همان مطلب را با توضیح لازم دنبال می کنیم.

علی(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر می فرماید: بدان! کسانی که تحت سرپرستی والی هستند به چند طبقه تقسیم می شوند که هیچکدام از یکدیگر بی نیاز نیستند و صالح بودن و درستی کار هر طبقه بستگی به صالح بودن طبقه دیگر دارد.

«و اعلم ان الرعیه طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض و لا غنی ببعضها عن بعض»

در این فراز از عهدنامه امام(ع) گوشزد می کند که باید بین این طبقات هماهنگی کامل برقرار باشد، بدینگونه که همه آنها صالح باشند و رو به رشد و صلاح بروند تا فسادی ببار نیاید.

سپس امام(ع) طبقات ملت را باین شرح بیان فرموده است:

  1. نیروهای مسلح و لشگریان خدا.
  2. دفترداران و مسئولان دبیرخانه های خصوصی و عمومی.
  3. قاضیان دادگستری و مجریان عدالت
  4. مالیات پردازان از مسلمانان واقلیت های مذهبی.
  5. تجار و بازرگانان.
  6. کارگران و پیشه وران.
  7. مستمندانی که باید از صدقات اداره شوند.

امام (ع) پس از شرح طبقات ملّت در توضیح اینکه اصلاح هر طبقه بستگی به اصلاح دیگر دارد سخنی دارند که خلاصه مضمون آن این است:

نیروهای مسلح به اذن خدا حصار رعیت و باعث امنیت کشور و عزت اسلامند، و قوام ملت بستگی به آنها دارد، و نیروهای مسلح نمی توانند پا برجا بمانند مگر اینکه دارای بودجه کافی باشند تا بتوانند در مقابل دشمن مقاومت کنند، و بودجه دولت فراهم نمی گردد مگر اینکه قضات و مالیات پردازان و مسئولین در آمدهای دولتی‌ـ آنها که قراردادهای معاملات و مالیات های دولتی را منعقد می کنند ـ درستکار باشند، و قوام همه اینها بستگی به صالح بودن و سالم بودن بازار و بازاریان دارد. و کوتاه سخن اینکه : آنگاه عدالت در جامعه مستقر می گردد که همه طبقات صالح و سالم باشند و هماهنگ در مسیر صحیح گام بردارند.

پس از بیانات فوق، امام(ع) به مالک اشتر دستور می دهد که بر همه کارها نظارت کند و امور مسئولین و کارمندان و امور تجارت و بازار را زیر نظر داشته باشد و مطلب را باین شرح ادامه می دهد:

برای سرپرستی نیروی نظامی و مسئولان امنیتی شخصی را انتخاب کن که در نظر تو خیر خواه ترین افراد برای خدا و رسول و امام تو باشد و در بین افراد، پاکدل تر و در حلم و بردباری از دیگران افضل باشد.

«فولّ من جنودک انصحهم، فی نفسک لله و لرسوله ولا مامک و انقاهم جیبا و افضلهم حلما»

در این فصل، امام(ع) عنایت زیادی دارد که باید مسئولان امنیتی مورد توجه خاص والی باشند و باید والی آنها را اهمیّت بدهد و مورد توجه خاص خود قرار دهد.

امام، درباره انتخاب قاضی می فرماید: برای حکومت و داوری بین مردم، فردی را انتخاب کن که در نظر تو از همه ملت تو افضل و دارای اینگونه صفات باشد.

(صفاتی را که امام(ع) توضیح داده اند حدود ۱۲ صفت می باشد که شرح آن از موضوع بحث خارج است).

«ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک ممن لاتضیق به الامور و …»

و درباره انتخاب کارمندان می فرماید: در امور کارمندان خود نظر کن و آنان را بعد از امتحان به کار بگمار و با میل نفسانی خود بدون مشورت آنان را انتخاب مکن که این عمل خیانت محسوب می شود.

«ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباه و اثره فانهما جماع من شعب الجوروالخیانه»

و پس از انتخاب کارمندان برای آنان بازرس مخفی قرار بده تا کارهای آنها را زیر نظر داشته باشند که این عمل آنان را وادار می کند که امانت را رعایت کنند و با ملت با رفق و مدارا رفتار نمایند.

«و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر لأمورهم حدوه لهم علی استعمال الامانه و الرفق بالرعیه»

و در مورد نظارت بر امور مالی می فرماید: جمع مالیاتها و امور مالی را زیر نظر داشته باش که به صلاح پرداخت کنندگان باشد و به مردم اجحاف نشود … و بیش از کوشش خود برای جمع مالیات برای آبادانی زمین کوشش کن زیرا مالیات بدون آبادانی بدست نمی آید.

«وتفقدا امرا الخراج بما یصلح اهله من نظرک فی استجلاب الخراج لان ذلک لا یدرک الا بالمعماره»

و درباره نظارت بر امور بازار و بازاریان می فرماید:

درباره تجار و پیشه وران و صاحبان صنایع سفارش های آنها را بپذیر و آنها را به خیر و نیکی سفارش نما و بر نرخ ها نظارت داشته باش و از احتکار و گرانفروشی و سایر اجحافات جلوگیری کن که نابسامان بودن این کارها برای والیان ننگ است.

ثم استوص بالتجار و ذوی الصناعات و اوص بهم خیراً … فامنع من الاحتکار، ولیکن البیع بیعا سمحا بموازین عدل و اسعار لا تجحف بالفریقین»

نرخها باید بگونه ای باشد که نسبت به فروشنده و خریدار هیچکدام اجحاف نشود. و درباره مستمندان می فرماید:

«ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لاحیله لهم من المساکین و المحتاجین».

خدا را درباره مستمندان و بیچارگان در نظر داشته باش (درباره این طبقه امام (ع) سفارش بسیاری دارد که شرح آن از موضوع این بحث خارج است.

از مجموع مطالب یاد شده چنین بدست می آید که والی و نماینده امام در هر شهر و شهرستان باید به جمیع کارها نظارت داشته باشد و همه را سرپرستی کند، و یا حداقل می توانیم بگوئیم شیوه حکومت علی(ع) اینچنین بوده است و از اینکه امام(ع) به مالک اشتر می فرماید سرپرست نیروی نظامی باید «در نظر تو» خیر خواه ترین افراد باشد و قاضی باید «در نظر تو» افضل افراد باشد و می فرماید کارمندان را «تو» با امتحان انتخاب کن به خوبی استفاده می شود که مسئولین باید مورد اعتماد والی باشند و با تأئید و نظر او انتخاب شوند تا بتواند بر آنان اشراف داشته باشد و با آنان کار کند.

انتخاب مشاور برای والی

همانطوری که در گذشته شرح دادیم تنها تجمع نیروهای مؤمن برگرد رهبر و نمایندگان او بوده است و مردم با اخلاص معمولاً از یاران امام و نمایندگان او بوده اند.

از عهد نامه امام(ع) استفاده می شود که عده ای از افراد باید بعنوان مشاور و همفکر با والی در ارتباط باشند و امور شهر باید با مشورت و همفکری افراد صالح اداره شود.

والی ناگزیر باید از فکر و اندیشه دیگران استفاده کند زیرا معمولاً فکر واحد جز در افراد استثنائی نمی تواند همه ابعاد مسائل را بخوبی تحلیل نماید و تصمیم بگیرد.

امام(ع) می فرماید: در مشورت خود، انسان بخیل و ترسو را راه نده که تو را از بخشش منع می کنند و در کارها تو را به ضعف و سستی می کشانند.

«و لا تدخلن فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر و لا جبانا یضعفک عن الامور»

از این عبارت استفاده می شود که اصل مشاور داشتن برای والی یک امر مسلم بوده و امام(ع) مالک اشتر را در انتخاب مشاور راهنمائی می کند.

و نیز امام(ع) می فرماید: بدترین وزیران تو کسانی هستند که قبل از تو وزیر اشرار بوده اند.

«ان شرّ وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا»

از این عبارت نیز استفاده می شود که داشتن وزیر برای والی مرسوم بوده و امام (ع)مالک را در انتخاب وزرا ارشاد فرموده است.

وزیر در لغت کسی را گفته اند که به رای و نظر او اعتماد می شود:

«وزیر الخلیفه معناه الذی یعتمد علی رأیه فی اموره» (لسان العرب)

وزیر گویا از ماده وزر بمعنای سنگینی گرفته شده و به این معنی وزیر به افرادی می گویند که رأی و نظر خود را در اختیار مسئول می گذارند و به او در کارها و برنامه ریزی ها کمک می کنند و به این ترتیب قسمتی از سنگینی های بار مسئولیت را از دوش او بر می دارد و بر دوش خود می گیرند:

«الوزیر الموازر لانه یحمل عنه وزره» (لسان العرب)

والی باید عده ای از متفکرین و اندیشمندان و صاحبنظران از همان نیروهای مؤمن و مخلص را به دور خود جمع کند و با آنها جلسات متعدد داشته باشد تا بتواند به وجه نیکوتر مسئولیت خود را انجام دهد. استبداد رای و انحصار طلبی والیان خطرناک است.

 

وجوب اطاعت از والیان

آیه شریفه:

«اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم»

ارشاد به وجوب اطاعت از خدا و رسول و امام مسلمین است، و بضمیمه احادیث وارده که نمونه آن نقل می شود وجوب اطاعت از والیان نیز مسلم می گردد. بعضی از صاحب نظران نیز گفته اند «اول یالامر» در آیه شریفه عام است و همه فرمانروایان بر حق را که فرمانروائی آنان ولو به نصب امام مورد تأئید خداوند باشد شامل می گردد.

به هر حال همانطوری که اطاعت از امام در اسلام واجب شده اطاعت از والیان نیز که نماینده امام و نماینده دولت اسلامی هستند واجب می باشد.

از رسول خدا نقل شده که فرمود: هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده، و هر کس امیر مرا اطاعت کند مرا اطاعت کرده، و هر کس از فرمان من سرپیچی کند نافرمانی خدا کرده و هر کس از فرمان امیر من سرپیچی کند از من نافرمانی کرده است.

«عن رسول الله (ص) من اطاعنی فقد اطاع الله، و من عصانی فقد عصی الله و من اطاع امیری فقد اطاعنی و من عصی امیری فقد عصانی» (صحیح مسلم باب الاماره)

از حضرت علی(ع) در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که گویا امام(ع) آنرا در صفین ایراد فرموده است مطالب مفصل و عمیقی نقل شده که وظائف مردم را نسبت به والیان و بالعکس بیان فرموده است. آن خطبه شریف، امام(ع) با بیان بسیار صریح و رسا گوشزد فرموده اند: تنها چیزی که می تواند حافظ حکومت و عدالت باشد همبستگی کامل مردم با والی و انجام وظیفه توسط والیان و اطاعت نمودن مردم از آنان است. و فرموده اند: اگر رابطه مردم با والی تیره باشد و حقوق متقابل یکدیگر را رعایت نکنند ظلم و جرو جای عدالت را می گیرد (و خیانت ها زاید می شود) و احکام اسلام معطل می ماند.

«فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه وادی الوالی الیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل … و اذا غلبت الرعیّه و الیها او اجحف الوالی بر عیته اختلفت هنالک الکلمه و ظهرت معالم الجورو … عطلت الاحکام …»

 

استانداران و فرمانداران

هر کس احکام اسلامی مطالعه کرده باشد و تاریخ حکومت علی(ع) و خلفائی را که بنام اسلام حکومت می کرده اند دیده باشد به وضوح درک می کند که در نظام اسلام یک تشکل مقدس و سازمان یافته ای به اینگونه بوده است که رهبر یآن در دست ولی امر بوده و تنها تجمع نیروهای مؤمن برگرد مقام رهبری بوده و رابطه رهبر با مردم از طریق والیان که امام جمعه نیز بوده اند برقرار می شده و گرد هم آئی های لازم به صورت جمعه و جماعت در مساجد صورت می گرفته است. والیان هماهنگ کننده نهادها و سایر مسئولین ادارات بوده و بر همه کارها اشراف داشته اند آنان رساننده پیام امام به امت، و مسئول دعوت مردم به اطاعت از امام و مسئول هدایت آنان و عهده دار نشر فرهنگ اسلامی بوده اند و این مطلب جای هیچگونه تردیدی نمی باشد. با توجه به نظام فعلی جمهوری اسلامی و مسئولیت وزارت کشور و بدون نهاد نماز جمعه این سئوال مطرح می شود که آیا والیان اسلامی در نظام فعلی استانداران و فرمانداران هستند و یا امام جمعه ها؟ اگر استانداران را والی بدانیم مناسب تر است که مستقیماً نماینده امام باشند و جمعه و جماعت نیز توسط آنان اداره شود. و اگر امام جمعه ها را والی بدانیم قاعد تا باید اختیار هماهنگ کردن مسئولان به آنان واگذار شده باشد. اگر بگوئیم امام جمعه مسئول ارشاد و هدایت مردم و مسئول اقامه نماز و کارهای مذهبی است و امور سیاسی بر عهده استانداران و فرمانداران گذارده شده بدون اینکه با یکدیگر رابطه ای داشته باشند این امر موجب جدائی دین از سیاست است که سال ها از آن می ترسیدیم و با آن در ستیز بودیم، در صورتی که از فرمایش منسوب به امام حسین(ع) در تحف العقول استفاده می شود که باید اجرای امور در دست علمای دین باشد.

امام حسین(ع) خطاب به علما و دانشمندان می فرماید:

«ثم انتم ایتها العصابه عصابه بالعلم مشهوره و بالخیر مذکوره و بالنصیحه معروفه»

شما (ای گروه دانشمندان) گروهی هستید که به علم و دانش شهرت یافته اید و به خیر و نیکی یاد شده اید و به خیر خواهی معروف هستید. و پس از یک سخن طولانی می فرماید:

«ان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله، الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزله»

مجاری امور و احکام بدست علما و دانشمندانی است که امین خدا بر حلال و حرام او هستند و شما افرادی هستید که این منزلت از شما گرفته شده است.

توضیح سخنان امام(ع)

امام حسین این بیانات را با علما و دانشمندان در روزگاری فرموده که حکومت دردست دیگران نبوده و ائمه معصومین و علما دین ازصحنه سیاست بر کنار بوده اند . امام (ع) در ضمن آن بیانات آنها را به مبارزه علیه ستم و ایستادگی برای گرفتن حق دعوت می کند و آنان را از اینکه  از مرگ میترسند و در مقابل زورگویان ایستادگی ندارند توبیخ می نماید.

آنچه در سخنان امام مورد استشهاد ما و قابل دقت است این است که می فرماید:

« مجاری امور بدست علما دین است».

مجاری جمع مجری و مجری مصدر میمی است ومعنای آن جریان یافتن او اجرا شدن است و خلاصه مفاد این است که امور و احکام باید بدست علما اجرا گردد زیرا آنان امین خدا بر حلال و حرام او هستند. اگر «مجری» در این جمله اسم مکان باشد معنای  این جمله این است که محل جریان امور و جایی که باید جریان امر ازآنجا نشئت بگیرد دست علمای امین است. آری تنها کافی نیست که قانون اساسی و سایر قوانین بدست علما تدوین گردد. مهم اجرای آن است. اگر اجرای قوانین در دست علمای دین و یا با نظارت کامل آنان نباشد بیم آن هست که در دراز مدت همان بلائی برسر قوانین بیاید که پس از انقلاب مشروطه آمد.

بنابر توضیح یاد شده ، باید بگوییم  استاندار با امام جمهه مرکز استان و یا فرماندار با امام جمعه  شهرستان هر دو در حکم یک والی هستند وکارهای یک والی بین آنها تقسیم شده و باید  بایکدیگر در ارتباط کامل باشند و به گفته یکی ا زصاحبنظران  اگر صحیح تر فکر کنیم و بخواهیم نظام فعلی  را با روند مرسوم آن که درزمان علی (ع) معمول بوده منطبق نماییم بهتر است والی نماینده ولی امر و امام جمع باشد و استاندار یا فرماندار بمنزله معاون اجرایی او محسوب گردد، زیرا اولا امام جمعه (در صورتی که درعموم کارها نیابت داشته باشد) نماینده مستقیم امام  است اشراف او  بر کارها  اشراف امام حسین (ع) اوردیم مجاری امور باید در دست علمای دین باشد و این عنوان بیشتر با ائمه جمع منطبق می گردد، و ثالثا یکی از کارهای امام جمعه در نماز جمعه این است که مردم را به مصالح و مفاسد کارها آگاه نماید و آنان را بر امر ونهی ها و تصمیم  هایی که گرفته شده و می شود مطلع نماید  تا مردم از سرنوشت خود باخبر باشندتا اگر نظراصلاحی دارند آنرا بامسئولین در میان بگذارند، واین امر ایجاب میکند که ائمه جمعه بر کارها  شراف داشته باشند و از امر ها و نهی ها کاملا مطلع باشند و چه  مانعی داشت اگر وزارت کشور حکم استانداری و فرمانداری را به ائمه  جمعه  می دارد و آنان ، افرادی رابعنوان  جانشین خود مسئول اداره استانداری و فرمانداری می نمودند.

نهاد نماز جمعه رامتشکلتر کنیم

اگر بخواهیم نظام ولایت حاکم باشد به همانگونه که درزمان علی (ع)  بوده است باید نهاد نماز  جمعه رامتشکلتر و نماز جمعه ها را پربارتر کنیم.

امام جمعه ها باید کاملا حساب شده انتخاب شوند و دقیقا در خط  رهبری باشند و رهبر به آنها نیابت بدهد. ستادهای نماز جمعه باید امر نماز را زیر نظر داشته  باشند، وسائل تسهیل برگزاری نماز را مطابق باشرائط زمان فراهم نمایند، باتبلیغات منطم و دقیق مردم رابا وظائف عبادی و سیاسی خود آشنا سازند و بارفتار اسلامی و اخلاق پسندیده مردم را به نماز راغبتر نمایند، امام جمعه ها رابطه خود را با مردم محکمتر کنند و خانه خود راخانه امید مردم قرار  دهند،مامورین محافظ، امام جمعه را در چهار دیوار منزل محصور نکنند بلکه با حفظ رابطه آنان با مردم از آنان حفاظت نمایند . حافظ امام جمعه باشند نه حاجب آنان که حجاب بین والی و مردم خطرناک است.

ائمه جمعه هر کدام دفتر منظم و سازمان یافته داشته باشند و به امور مردم رسیدگی کنند.مسئولین امور اداری نصیحت های ائمه جمعه را گوش دهند  و نظرخیر خواهانه آنان را بپذیرند و حتی الامکان کارهای مردم رافرمانداران و ائمه حجمعه با تشریک مساعی حل کنند و آنان را به این مقام و ان مقام ارجاع ندهند که اینکار مردم را به ستوه می آورد و آنان را از نظام دلسرد میکند.

ائمه جمعه د رسراسر کشور بایکدیگر مرتبط و هماهنگ و همه با امام  امت درارتباط باشند، وسیله  ارتباط جمعی دلاشته باشندو هماهنگ امت را را خط سیاسی امام آشنا نمایند. حضرت امام –دام ظله – و مراجع عالی قدر و روحانیون عزیز همه می دانند و بارها تذکر داده اند که اگر کارها با اشراف دقیق روحانیون مطابق با موازین اسلامی انجام نگیرد عواملی در صدد هستند که مردم  را ناراضی کنند و به نام اسلام تمام نمایند و از این راه ضربه ای به نظام اسلامی وارد کنند. اگر بر اثر  مسامحه روحانیون مسئول خدای ناخواسته ضربه ای بر اسلام وارد شود جوابی برای خدا و امام زمان (عج) نداریم . ائمه محترم جمعه همه می دانندکه اشراف آنها بر کارها فقط مقام و منصب نیست که به عنوان  زهد از آن دست بردارندبلکه یک وظیفه خطیر الهی است که باید انجام دهند .

ما ، در این نوشته در مقام انتقاد و عیب جویی نیستیم و می دانیم  که عمده کارها باروال صحیح اسلامی پیش می رود ومسئولین معمولا دلسوز و گاه می باشندول ی اط باب تذکذ میگوییم  همه باهم بکوشیم تا کارها بههسعسهافافقفاقفال۴۵غث۳۴آگاه می باشند ولی از باب تذکر می گوییم و همه باهم بکوشیم تا کارها بهتر و سریعتر و مطابق با شرائط انقلابی کشور به پیش برود. انشاءالله

ادامه دارد

 

17دسامبر/16

درس هائی از نهج البلاغه خطبه سی و دوّم

گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا

آیت الله منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت امیر المؤمنین (ع) در این خطبه، زمان خود را به ظلم و ستم توصیف می کند و مردم را به پنج دسته تقسیم می نماید که چهار گروه، اهل دنیا و یک گروه، اهل آخرت هستند، سپس مردم را به پارسائی و زهد در دنیا سفارش می کند:

 

ستمگری روزگار

«ایها الناس انا قد اصبحنا فی دهر عنود و زمن کنود»

– ای مردم! ما در دورانی ستمگر و زمانی ناسپاس قرار گرفته ایم.

حضرت امیر(ع) زمانی را که خودشان به خلافت رسیده اند، مقایسه می کنند با زمان حضرت رسول اکرم(ص) بویژه در مدینه که در آن زمان، مسلمانان با آن همه خلوص و صفا و از خود گذشتگی بسر می بردند و این خلوص و صفا در زمان حضرت امیر(ع) تقریبا از بین رفته و مردم به دنیا رو آورده بودند و کمتر به حق و حقیقت توجه داشتند.

این حقیقتی است که در انقلابات و تحولهای جهان پدید می آید. عده ای در آغاز از روی ایمان و خلوص و فداکاری قیام کرده و انقلاب می کنند و تحولی در اجتماع ایجاد می نمایند و تمام قصد و هدفشان خدا است، ولی هنگامی که انقلاب جا افتاد و حکومت بدستشان رسید، ریاست و مال دنیا غالباً انسان ها را عوض می کند مگر اینکه خیلی پاک و با اخلاص باشند که ریاست و ثروت در آنها تاثیری نگذارد. وقتی انسان، تاریخ را مطالعه می کند، افرادی را می یابد که با خلوص و صفا قیام می کنند ولی پس از به ثمر رسیدن حرکت و قیامشان بسیاری از آن ها عوض شده، اهل دنیا می شوند.

اسلام یکی از بزرگترین تحول ها و انقلاب های جهان بوده که بوسیله پیامبر اکرم(ص) در عربستان بپا شد، و آن مسلمانان نخستین که گرداگرد وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) جمع شده بودند، جز فداکاری و خلوص نداشتند ولی پس از آن که اسلام بسط پیدا کرد و روم و ایران را فتح کرد و غنائم جنگی و ثروتها به سوی کشور اسلامی سرازیر شد، خیلی از افراد توجه به دنیا کرده و صفا و خلوص در آنها از بین رفت. اینک حضرت علی(ع) می بیند چه جنگ ها و نزاعها بر سر پست و مقام در حکومت اسلامی پیدا شده و مردم به جای اقبال به اسلام و علم، به دنیا اقبال کرده و مادیات را بر معنویات ترجیح می دهند. از این رو، حضرت گله می کنند که زمان عوض شده است.

البته واضح است که نسبت دادن گناه و انحراف به زمان مجازی است، و زمان هیچگاه گنهکار نمی شود ولی از اینکه افراد گناه می کنند و زمان را آلوده می سازند، چون گناه ها و خطاها در زمان واقع می شود، گفته می شود. زمان بد شده است. زمان از معدات وجود اشیاء است، یعنی اشیاء در زمان پیدا می شود. همانگونه که موجودات مادی مکان دارند، زمان هم دارند و به فرموده صدرالمتألهین، بعد چهارم موجودات مادی است. سه بعد در موجودات مادی قائلند: طول، عرض، عمق. این سه بعد، بعد مکانی است، یک بعد زمانی هم دارند ایشان می گویند اصل موجودات مادی چهار بعد دارند، در «اسفار» تعبیر جالبی آمده است: «فللجسم امتدادان»

– جسم دو امتداد دارد، یکی امتداد مکانی که طول و عرض و عمق است و این فضا را اشغال کرده است و دیگری امتداد زمانی است. موجودات مادی از زمان جدا نیستند بنابراین، چون زمان با موجودات مادی در هم آمیخته است، من و شما و دیگران وقتی بد شدیم، بدی ما را نسبت به زمانه می دهند و می گویند. زمانه بد شده است! ولی در حقیقت این اصطلاح مجازی است و خوبی و بدی افراد مربوط به خودشان است حضرت امیر(ع) هم، روی همین اصطلاح عمومی مردمی، بدیها را به زمانه نسبت می دهند.

دهر عنود: روزگاری سرکش و ستمگر.

زمن کنود: دورانی نا سپاس و پر از کفران.

عند اگراز عَنَد یَعنُد باشد، صفت مشبهه اش می شود «عنود» مثل ذلول یعنی ظلم کننده و سرکش، و اگر از عند یعنِدُ باشد مثل ضرب یضرب، صفت مشبهه اش می شود «عاند» و «عنید» یعنی کسی که از حق روگردانده و ضد حق است.

کنود به معنای ناسپاس است. در سوره «والعادیات» می خوانیم: «ان الانسان لربه لکنود» – همانا انسان در برابر نعمت های پروردگار ناسپاس است، یعنی آن جدیت و کوششی که باید در انجام وظایف داشته باشد ندارد. تقریبا این از ریشه «کُند» است در زبان فارسی. در برخی از نسخ بجای «کنود» کلمه «شدید» آمده است. شدید معنایش بخیل است. در سوره «والعادیات» راجع به انسان می گوید:

«و انه لحب الخیر لشدید»

– انسان (بواسطه اینکه محبت و خیر و مال دنیا دارد) نسبت به مال دنیا بخیل است.

«یعد فیه المحسن مسیئا و یزداد الظالم فیه عتوّا»

– روزگار به گونه ای است که آدم خوب و نیکوکار در آن بدکار شمرده می شود و آدم ستمگر بر سرکشی و ظلم خود می افزاید.

فرهنگ مردم آنقدر عوض شده است که اگر کسی کار خوب کند، او را بدکار معرفی می کنند. قبل از پیروزی انقلاب، یادم می آید کارهائی می کردیم که در هر صورت نتیجه اش یا زندان و یا تبعید بود، عده ای می گفتند: اینها دیوانه اند! سرتان را پائین بیاندازید و مشغول کار خود باشید! شما را چه کار به شاه … به قانون … به سیاست؟!!

آری! در دورانی که اغلب مردم به کارهای خلاف خو می گیرند، اگر آدم مخلص و با ایمانی پیدا شود که بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، او را مسخره و کارش را تخظئه می کنند.

وقتی نوع مردم بد شدند و حکومت، حکومت ناجوری شد و نوع افراد حکومت و فرمانداران (با اینکه حضرت علی هم در رأس کار باشد) به وظیفه خود عمل نمی کنند راه، جلوی ستمگران باز شده، طغیان و ظلمشان زیادتر می شود. روحیه ستمگران مبتنی بر ظلم و سرکشی است ولی چنانچه حکومت حقی باشد، آنها را کنترل کرده جلو ظلم و ستمشان را می گیرد ولی فرض کنید زمان حضرت علی (ع) را، با آنکه آن بزرگوار در مقام شامخ حکومت است، اما فرمانداران حکومت که در گوشه و کنار هستند و دور از مرکز می باشند، اگر آدم های بی ایمان و بی شهامت باشند به وظیفه خود عمل نکنند، ستمگران از موقعیت سوء استفاده کرده، به ظلم و ستم خود ادامه می دهند بلکه برآن هم می افزایند. پس اگر محیط و اجتماع بد شد، ظلم و ستم افزونتر می شود.

 

ارزش پرسش و سئوال

«لا ننتفع بما علمنا و لانسأل عما جهلنا»

– در این روزگار، از علم و دانشمان استفاده ای نمی بریم و آنچه را نمی دانیم از دیگران نمی پرسیم.

وقتی علم داریم و می دانیم که اعمال و رفتارمان مورد توجه خداوند است، و هر سخنی که بگوئیم یا هر کاری بکنیم در روز قیامت حساب می شود، ولی در مقام علم به آن ترتیب اثر نمی دهیم، پس ما از علممان سودی نبرده ایم. بسیاری هستند که در همین علوم دنیائی و در تکنیک می توانند دانشمندانی برجسته باشند ولی در اثر بی اعتنائی به استقلال کشور، از آن علوم استفاده نمی کنند، در نتیجه صنعت و تکنیک کشور بدست بیگانگان می افتد و این انحطاط و بدبختی یک ملت است. علم دین هم همین گونه است، اگر از علم صنعت استفاده نگردد، کشور خود کفا نمی شود همچنین اگر احکام دین را بدانیم و بدانها علم نکنیم و به دیگران نیاموزیم، از علم خود استفاده نکرده ایم.

در دورانی که اغلب مردم به کار های خلاف خو می گیرند، اگر آدم مخلص و با ایمانی پیدا شود که بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، او را مسخره و کارش را تخطئه می کنند.

انسان، مجهولات زیادی دارد که باید از دیگران بپرسد:

«فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»

قرآن دستور می دهد که: اگر چیزی را نمی دانید از دانایان و علما بپرسید. سئوال و پرسش برای انسان عار نیست ولی در جهل و بی سوادی ماندن عار است. خیلی بد است که انسان چیزی را نداند و حاضر نباشد از دیگران بپرسد.

اینک به دو حدیث راجع به سئوال کردن توجه کنید.

۱- قال ابو عبدالله(ع) ـ لحمران بن اعین فی شیء ساله ـ «انما یهلک الناس لانهم لایسألون.»(۱)

حمران بن اعین از امام صادق(ع) چیزی پرسید. حضرت فرمود: چیزی که مردم را هلاک می کند، این است که (از آنچه نمی دانند) سئوال نمی کنند! مردم در زمان امام باقر و امام صادق(ع) نوعا زیر بار سئوال کردن و چیز فهمیدن نمی رفتند و سراغ عترت رسول اکرم(ص) نمی آمدند که استفاده کنند، لذا حضرت می فرماید که آنها هلاک شدند یعنی در مسیر باطل افتادند چرا که می بایست از احکام دین سئوال کنند ولی سئوال نمی کنند.

۲- در اصول کافی ج۱، ص ۴ این روایت نیز آمده است:

عن ابی عبدالله(ع) قال: «قال رسول الله(ص): اف(۲) لرجل لایفرغ نفسه فی کل جمعه لأمر دینه فیتعاهده(۳) و یسأل عن دینه»

این حدیث بسیار خوبی است و حتماً برادران و خواهران مورد توجه قرار دهند. امام صادق(ع) می فرماید که حضرت رسول (ص) فرمود: من خوشم نمی آید از کسی که خودش را برای یاد گرفتن و سئوال کردن از احکام و مسائل دینش در هر جمعه ای فارغ نمی کند. چه خوب است که انسان در روز جمعه که روز تعطیل است چند برگی از توضیح المسائل یا کتاب های دیگر که مربوط به اصول و فروع دین است بخواند و استفاده کند.

آری! در ثواب تعلم و یاد گرفتن روایات بسیار است، از جمله روایتی از امام سجاد(ع) است که می فرماید: «لو یعلم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه و لو بسفک المهج(۴) و خوض اللجج».(۵)

– اگر مردم می دانستند در فراگیری و طلب علم چه فضیلت و ثواب و ارزشی است همانا آن را طلب می کردند گرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد. غرض این است که اگر مردم می دانستند که علم در دنیا و آخرت چه فایده و نتیجه ای برای آنها دارد، در راه فراگیری آن، خود را به هر خطری می انداختند.

من همواره به برادران و خواهران توصیه کرده ام که همیشه یک کتاب با خود داشته باشند، هر وقت و هر جا بیکار شدند، مطالعه کنند تا اینکه مقداری از مجهولاتشان کم شود، و قطعاً اگر برای خدا باشداجر و ثواب هم دارند.

 

پیش بینی حوادث

«و لا نتخوف قارعه حتی تحلّ بنا»

– و نمی هراسیم از هیچ حادثه کوبنده ای تا اینکه بر ما نازل شود.

یکی از چیزهائی که لازمه عقل است، این است که همیشه امور را پیش بینی کرده، اینده نگر باشد. عقل به ما دستور می دهد که اگر در چیزی احتمال خطر بدهیم، از آن پرهیز کنیم، چه رسد به اینکه آن امر مربوط به آخرت باشد که قرآن، کتاب های آسمانی و ۲۴۰۰۰ پیامبر ما را از آن حوادث برحذر داشته اند.

در مورد گرفتاریها و حوادث روزگار نیز باید آینده نگر بود. یک نفر رئیس جمهوری یا نخست وزیر یا هر کس که در رأس حکومت است، بایستی حوادث آینده را پیش بینی کند نه اینکه صبر کند تا گرفتاری پیش آید، آن وقت فکر چاره افتد.

لانتخوّف: هراس نداریم.

قرع، یعنی کوبیدن، «القارعه ما القارعه» یعنی آن روزکوبنده. «و ما ادریک ما القارعه» و تو چه می دانی که آن روز کوبنده چیست؟

قارعه بر حوادث کوبنده اطلاق می شود چه این حوادث دنیائی باشد از قبیل جنگ ها، اختلاف ها و خشکسالیها و چه حوادث مربوط به آخرت و حساب و کتاب و قیامت باشد.

حتی تحل بنا: تا وقتی که بر ما نازل شود و حلول کند.

یکی از چیزهائی که لازمه عقل است، این است که همیشه امور را پیش بینی کرده، آینده نگر باشد. عقل به ما دستور می دهد که اگر در چیزی احتمال خطر دهیم، از آن پرهیز کنیم.

«و الناس علی اربعه اصناف»

– مردم چهار دسته اند.

حضرت، مردم را به پنج دسته تقسیم می کند که چهار دسته، اهل دنیا هستند و یک گروه اهل آخرت است و اینکه در آغاز حضرت می فرمایند مردم چهار دسته اند و در آخر، دسته پنجم را نام می برند، برای این است که عموماً مردم، اهل دنیا و متاع دنیایند.

ناس: توده مردم، و چون بیشتر مردم به فکر دنیا هستند، لذا مثل اینکه همه مردم دنیا طلب اند و تنها یک گروه از خواص هستند که اینان اهل آخرتند و در دنیا زهد می ورزند.

 

دنیا خواهان زبون

«منهم من لا یمنعه الفساد فی الارض الا مهانه نفسه و کلاله حدّه و نضیض وفره».

– گروهی از آنان ـ که اهل دنیایند ـ از فساد در زمین امتناع نمی ورزند مگر به جهت ضعف نفس، و کندی شمشیر، و کمی مال و ثروت.

این گروه دنیا طلب، دلشان برای دنیا می تپد ولی نیروئی ندارند که بوسیله آن دنیا را تهیه کنند، خواه این نیرو مربوط به مال و ثروت باشد، یا ضعف نفس و کمبود شخصیت و پستی ذاتی. اینها اگر دستشان برسد، زمین را پر از فساد می کنند ولی چون ذاتا زبون هستند و اعتماد به نفس خود ندارند و برای خود ارزشی قائل نیستند و از اموال دنیا نیز چندان برخوردار نمی باشند از این رو فساد نمی کنند، نه اینکه خود بیزار از فسادند.

غربیها همواره می خواستند شرقیها را توسری خور خود قرار داده، به خود بدبین و به دیگران نیازمند جلوه دهند، اولین کاری که کردند این بود که به ما تلقین کردند که ما نمی توانیم کاری بکنیم! فرهنگ ما دور از ترقی است! و خلاصه این اروپا و آمریکا است که در صنعت و تکنیک پیشرفته است و ما باید دست نیاز به سوی آنان دراز کنیم!! وقتی ما اعتماد به نفس را از دست دادیم، خواه ناخواه از پیشرفت باز ماندیم. در این بخش از خطبه، می بینیم این مسأله نسبت به هر کس همینطور است، چه در راه خدمت و تعالی کشور باشد و چه در راه ظلم و ستم. آن کسانی که اهل دنیایند، اگر اعتماد به نفس خود نداشته باشند، در ظلم و ستم نیز نمی توانند پیشرفت کنند، چرا که در خود احساس زبونی می کنند و تیغشان برا نیست، زور و نیرو ندارند و از مال دنیا نیز چندان بهره ای نبرده اند.

مهانه: زبونی و خواری

کلاله حده: کلاله بمعنای کندی است و حد، قسمت تیز شمشیر را گویند. بنابراین کلاله حده یعنی کندی شمشیر او، و این کنایه است از اینکه زور و نیروئی ندارد.

نضیض و فره: نضیض یعنی کم بودن. وفر به معنای مال است و معنای جمله می شود تهیدستی او از مال دنیا. در اینجا از باب اضافه صفت به موصوف است. قاعده اش این بود که بفرماید نضاضه و فره، بر وزن کلاله، ولی حضرت، صفت مشبهه آورده و اضافه صفت به موصوف شده است.

 

دنیا خواهان سرکش

«و منهم المصلت لسیفه و المعلن بشرّه و المجلب بخیله و رجله»

– و گروهی شمشیر را از غلاف بر کشیده و شرش را آشکار نموده و سوار و پیاده خود را آماده ـ هجوم ـ ساخته است.

دومین دسته از مردم دنیا طلب، مردمی هستند که شمشیر خود را از غلاف کشیده و آماده یورش نموده اند و شر خود را علنی می سازند و ارتش خود را ـ چه سواره و چه پیاده ـ بسیج کرده اند، همانند صدام که در مغز خود جانشینی شاه و ژاندارمی خاور میانه را می پروراند، لذا سواره نظام و پیاده نظامش را جمع کرد و به غرب و جنوب ایران آورده و به سرزمین اسلامی هجوم کرد.

رجل و رجل، یعنی کسی که پیاده راه می رود.

«قد اشرط نفسه و اوبق دینه لحطام ینتهزه او مقنب یقوده او منبر یفرعه»

– نفس خود را ـ برای فساد ـ مهیا کرده و دین خود را از بین برده است برای بدست آوردن چیز بی ارزشی از مال دنیا یا برای فوج سربازی که به آنها فرمان دهد و یا منبری که بر فراز آن بالا رود.

آری! این چنین شخص دنیا پرستی، برای رسیدن به پشیزی از مال زودگذر دنیا یا برای اینکه به فرماندهی فوجی از ارتشیان برسد و یا منبری که بر فراز آن امر و نهی کند، نفس خود را برای هر گونه فسادی آماده می سازد و پا روی دین وجدان گذاشته، همواره به فکر ریاست و ژاندارم شدن است.

اشرط: مهیا کرد و آماده ساخت.

اوبق: نابود کرد.

حطام: چیز بی ارزش. معمولا بوته هائی که می خشکد و خرد می شود، اینها را حطام می گویند.

از این رو، متاع دنیا را چون زودگذر و از بین رفتنی است، حطام می نامند.

ینتهز: ای یغتنم، بدست آوردن چیزی را گویند.

مقنب قسمتی از ارتش را می گویند که بین ۳۰ تا ۴۰ نفر باشند یعنی یک فوج نظامی.

منبر یفرعه: ای منبر یعلوه، منبری که بر آن بالا رود.

اینچنین آدمی گرچه بر منبر می نشیند و مردم را امر و نهی می کند ولی قصدش خدا نیست، بلکه تنها نظرش به این است که مرید های بیشتری داشته باشد یا اینکه بوسیله منبرش و سخنرانیهایش مردم را به فساد و گمراهی بکشاند.

«و لبئس المتجران تری الدنیا لنفسک ثمنا و مما لک عندالله عوضا».

– و چه بد تجارتی است که دنیا را قیمت خود بدانی و آن را به جای آن چه خدا برای تو قرار داده تلقی کنی.

کسی که دنیای بی ارزش را قیمت خود قرار داد و آنچه را خدا برای او معین کرده از اجر و ثواب و زندگی جاودان، همه را برای ریاست بی ارزش دنیا یا مال دنیا فروخته است، راستی چنین آدمی چه سوداگر نادانی است؟! در هر حال، دنیا منحصر به این نیست که کسی ژاندارمی منطقه ـ همانند محمد رضا پهلوی ـ داشته باشد و آن همه جنایت کند، بلکه یک آخوند دنیا طلب نیز از راه منبر مقدسی که باید وسیله تبلیغ و هدایت و ارشاد مردم باشد به همان راه منحرفی می رود که محمد رضا رفت. تنها چیزی که این دو را از هم تمیز می دهد، زور و توان و نیروی اضافه ای است که او داشت و این منبری بیچاره ندارد. او از راه ارتش خود مردم را از بین می برد و این از راه منبر و سخنرانیهای اغوا کننده، ایمان مردم را از آن ها می گیرد. این هم اگر کشور را بدست گیرد، به همان جنایت های او دست می زند و از هیچ گناهی فروگذار نخواهد بود.

در این فراز از خطبه که بیان شد، حضرت دو گروه از دنیا پرستان را نام بردند که دو گروه دیگر را به اضافه گروه پنجم که اهل آخرتند، در آینده انشا ء الله مورد بحث قرار خواهیم داد.

۱- اصول کافی، جلد اول، ص ۴۰٫

۲- «اف» یعنی «اتضجر»: من از دست تو ملول و ناراحتم. البته نه اینکه واقعاً کسی که این کلمه را می گوید، این جمله را بعینه می خواهد بگوید. من از دست تو ملولم ولی گفتن کلمه «اف» چنین معنایی را تداعی می کند و لذا آن را اسم فعل می گویند،  و مرادف این کلمه در فارسی «اه» می باشد یعنی من از کار تو خوشم نمی آید و گاهی هم همان کلمه «اف» اطلاق می شود.

۳- معنای تعاهد، بررسی کردن است. در روایت است که وقتی می خواهید وارد مسجد شوید «تعاهدوا نعالکم» یعنی کفش های خود را بررسی کنید (که یک وقت نجاستی به آن نباشد و کف مسجد را آلوده کند).

۴- مهج، جمع مهجه به معنای خون قلب است.

۵- لجج، جمع لجه به معنای گرداب است. این روایت در صفحه ۴۴ از جلد اول کتاب کافی آمده است.

 

17دسامبر/16

رهنمودها

 

امام

تبلیغات باید براساس معنویات باشد. ۳/۶/۶۲ *

*باید حوزه ها وقت وافرشان را صرف فقه و اصول  و فلسفه مباحثه کنند زیرا فقه در راس دروس است و لی مسائل دیگر هم مهم است که باید به آنها عمل شود. ۳/۶/۶۲

*ماکه می گوییم می خواهیم انقلابمان راصادر کنیم نمی خواهیم با شمشیر  باشد بلکه می خواهیم با تبلیغ  باشد. سعی کنیدمعنویات رازیادکنیدو ازتشریفات تا آتجاکه مقدور است بکاهید همه اش در فکر درست کردن سالن و ساختمان نباشید بلکه درفکر معنویات اسلام باشید.۳/۶/۶۲

*توجه داشته باشید کتابها و چیزهایی که از قم منشر می شود غیر ازکتابهایی است که درسایر شهرهاممنشرمی شود . ازقم مباید چیز خلافی منتشر شود.

*فقه رانباید فراموش کرد فقه بهمان صورتی که بوده است باید باشدو فقه جواهری باید تقویت شود.۳/۶/۶۲

*مادامی که رئیس جمهور،مجلس ،رئیس مجلس، دولت ،قوه قضائیه ،ارتش و پاسدار ،رو به اسلام باشند، این کشور رو به آنهاست.۸/۶/۶۲

*دولت باید همیشه به مستضعفین و محرومین خدمت کند،بگوید و بگفته اش عمل کند. ۸/۶/۶۲

*آن روزی که شما احساس کردیدکه می خواهید فشار به مردم بیاورید بدانید که دیکتاتور دارید می شویدو بدانیدکه معلوم میشود مردم از شما رو برگردانیده اند.

*جوانان عزیز دانشگاهی ننگذارندمحیظ مقدس دانشگاه آلوده به اغراض منحرفان رو و ابستگان به اجانب  گردد.۹/۶/۶۲

*ماباید ندای توحید کلمه وکلمه توحید را از آن مکان مقدس سر دهیم و بافریادها و دعوتها و تظلم ها  وافشاگریها و احتماعات زنده و کوبنده درمجمع مسلمین درمکه مکرمه بتها رابشکنیم و سلاطینی راکه در راس آنها شیطان بزرگ است درعقبات رمی کمیم و طرد نماییم تاحج خلیل الله  و حبیب الله و ولی الله مهدی عزیز را بجا آورده باشیم و الا درحق ما گفته می شود :

«ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج»

*قربانی درراه خدا پیش از آنکه جنبه توحیدی و عبادی داشته باشد جنبه ها ی سیاسی و ارزشهای اجتماعی دارد.۱۲/۶/۶۲

*مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنیدکه این یکی از اسرار حج  است.۱۲/۶/۶۲

*امروز حوزه ها بادیروز فرق دارد ،همه حوزه ها باید کمر همت ببندندو عقب افتادگی های سابق را جبران کنند.

*قضاوت واجب کفایی است برای همه.۱۶/۶/۶۲

*ماموظفیم که اسلام را در همه جای دنیا معرفی کنیم ،اسلام مظلوم است الان دردنیا غریب است دردنیا.

آیه الله منتظری

*نگذاریدکار حمایت از محرومین و مستضعفین در پیچ و خم های  اداری نیفتد

*امروز مردم تمام حرکات و اعمال روحانیون باید از بسیاری کارهای مباح که برای دیگران شرعا مانعی نداردپرهیز کنند.۳۰/۵/۶۲

*فلسفه و هدف بزرگ مناسک عظیم حج قیام مردم و آمادگی آنان برای مبارزه باسردمداران کفر و مظاهر شرک است.۵/۶/۶۲

*مامی خواهیم تمام محرومین رامتوجه و آگاه سازیم که می شود با اسلام  کشورهای زیر ستم را‌ازادساخت.۶/۶/۶۲

 

*مشرکین و سردمداران کفرجهانی امروز ریگان و اندروپوف هستندکه بنابر نص صریح قرآن باید با آنها مبارزه همه جانبه کرد.۶/۶/۶۲

*اگر ما این روحیه رابوجود آوریم که حتی به مخالف خود احترام بگذاریم و به او مسئولیت بدهیم ،مطمئن باشید انقلاب حفظ خواهد شد.۶٫۶٫۶۲

*اگر انقلاب اسلامی کاری به سیاست و اقتصاد و سرنوشت ملل و کشورهای اسلامی نداشت قدرتهای بزرگ مشکلی پیش نمی آوردند.۱۵/۶/۶۲دتعهتبلرتتتدعاتعاهنتمنتتتتتتتتنبتعغاغعهاغهعلاعغ

 

17دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه(۲)

چه کنیم تا بیمارنشویم؟

دکتر سید حسن عارفی

خطر دخانیات

علت شایع برونشیت مزمن در بزرگ سالان و آمنیزم رویی که با تنگی نفس و خارج کردن خلط و ناتوانی و ضعف توام است، مصرف دخانیات است.

طب پیش گیری به ما می آموزد که برای آنکه ریه سالم داشته باشیم و در طول عمر نفس راحت بکشیم و با سرفه و خلط مزاحم دیگران نشویم، باید دخانیات مصرف نکنیم.

بیماری های متعددی وجود دارند که با رعایت اصول بهداشتی و گوش دادن به نکات طبی بهداشتی از بروز آنها می توان جلو گیری نمود.

مصرف و نوشیدن آب آلوده چاه و یا قنات سبب مبتلی شدن افراد به بیماری های انگلی و میکروبی و بیماری های تب زا مثل حصبه (تب روده) می شود و یا نوشیدن شیر آلوده به میکروب تب مالت بدون آن که جوشیده شود سبب بروز بیماری تب مالت خواهد شد و نوشیدن شیر خام که حاوی میکروب سل گاوی باشد و نجوشیده یا پاستوریزه نباشد، سبب بروز بیماری سل گاوی در انسان می شود.

عدم شستشوی صحیح پوست بدن و سر ممکن است سبب ظاهر شدن بیماری پوستی و کچلی سر شود.

عدم رعایت اصول بهداشتی و استفاده از وسائل آلوده به میکروب تراخم سبب بروز بیماری عفونی تراخم چشم می شود.

مسواک دندانها و تمیز کردن لابلای دندانها و خارج کردن بقایای غذائی از دهان بخصوص قبل از خوابیدن در شب، مانع خراب شدن دندانها می شود. بقول دندان پزشکان: اگر اصول بهداشتی چه از نظر مواد غذائی لازم و چه از نظر رعایت بهداشت دهان و دندان اجرا شود، اکثر انسان ها در سنین بالا با دندانهای خدادادی خود خواهند مرد نه با دندان های مصنوعی.

طب پیشگیری به ما می آموزد که با عدم مصرف دخانیات، مانع ایجاد سرطان ریه و برونشیت مزمن و امنیزم ریوی و عوارض قلبی و عروقی آن شویم.

محققین همه معتقدند که علت شایع سرطان ریه مصرف دخانیات است بنابراین با ترک دخانیات، احتمال سرطان ریه در انسان کاهش چشم گیری دارد.

مصرف مشروبات الکلی در ممالکی که شرب آن آزاد است سبب بروز بیماریهای گوارشی کشنده مثل سیروز کبد، بیماری قلبی ناشی از الکل و خرابی سلولهای مغز و ایجاد نارسائی و اختلالات مغزی عمیق و شدید خواهد کرد. عدم استفاده از مشروبات الکلی مانع بروز بیماریهای فوق خواهد شد.

مصرف دخانیات نه تنها باعث خرابی بافت ریه و بروز برونشیت مزمن و امنیزم ریوی و سرطانهای کشنده ریه و مری، حنجره و حلق و زبان و معده و روده می شود.

بلکه دود حاصل از سوختن توتون، سمی است که برای یک یک سلول های بدن ایجاد بیماری می کند. زخمهای معده و روده و سکته های قلبی و مغزی زودرس در سنین جوانی و عدم رسیدن خون به پاها و دستها در نتیجه انسداد عروق اندام ها از اثرات سمی دود حاصل از سوختن توتون است.

طب پیشگیری به ما می آموزد که با اراده خود و با دسترنج خود با آتش زدن بر سیگار آتش بر خرمن کانون گرم خانوادگی خود نزنیم. و با دود حاصل از سوختن این گیاه کشنده، بیماری های مختلف قلبی و عروقی و ریوی و گوارشی برای خود به ارمغان نیاوریم و با دود حاصل از سوختن توتون مرگ زودرس برای خود بوجود نیاوریم، و فرزندان عزیز و خانواده خود را با مرگ خود بماتم ننشانیم. و با این باروت زرد که تحفه استعمار و نابود کننده انسان ها است قلب، مغز، ریه، و اعضای دیگر خود را هدف نابودی قرار ندهیم.

طب پیشگیری بما می آموزد که با درمان گلودردهای میکروبی بخصوص در سنین ۱۳-۴ سالگی با پنی سیلین می توان مانع مبتلی شدن به روماتیسم حاد مفصلی و گرفتاری های دریچه قلب شد.

می دانیم ضایعات دریچه های قلب بعلت روماتیسم حاد مفصلی و گرفتاری قلب در مجامعی که از اصول بهداشتی خوب برخوردار نیستند و بعلت شرایط اجتماعی چند نفر که در یک اطاق زندگی می کنند و با یک لیوان و چند قاشق همه غذا می خورند و آب می نوشند، فراوان تر است.

طب پیشگیری بما می آموزد که استفاده از لیوان شخصی خود و استفاده از قاشق شخصی خود و عدم زندگی چند نفر در یک محیط بسته و رعایت اصول بهداشتی دیگر و درمان زودرس گلودرد های چرکی، مانع از گرفتاریهای دریچه قلب و جلوگیری از جراحی های قلب خواهد شد.

بروز علائم بعضی بیماریها مثل مرض قند در سنین متوسط با درمان طبی و رژیم غذائی تحت کنترل قرار می گیرد کنترل مناسب با متد درمان های طبی جدید ممکن است از بروز ضایعات عروقی بیماری قند جلوگیری کند.

بنابراین طب پیشگیری بما خواهد آموخت که درمان صحیح و بموقع بعضی بیماری ها سبب عدم ظاهر شدن یا ظاهر شدن دیررس تر عوارض آن بیمای خواهد شد. و گاهی با درمان بعضی بیماری ها مانع بیماری کشنده دیگری خواهیم شد.

مثلاً درمان عفونت استخوانی که سال ها چرک از استخوانی خارج می شده است سبب عدم مبتلی شدن به بیماری امیلوئیدوز ثانویه که کلیه‌ها مبتلی خواهند شد، می شود.

پیشگیری از بیماری های گوارشی

پیشگیری اسهالها که ناشی از بیماریهای عفونی روده یا انگل ها می باشند بسیار ساده است. عدم استفاده از سبزیجات آلوده به میکروها و انگل ها و عدم استفاده و نوشیدن آب های آلوده میکروبها و انگل ها (آب چاه ها و قنات ها) مانع بروز اسهالهای عفونی می شود.

طب پیشگیری به ما می آموزد که استفاده از لیوان شخصی خود و قاشق شخصی خود و عدم زندگی چند نفر در یک محیط بسته و رعایت اصول بهداشتی دیگر و درمان زودرس گلودردهای چرکی، مانع از گرفتاری های دریچه قلب و جلوگیری از جراحیهای قلب خواهد شد.

در مواردی که علت اسهال پرخوری و مصرف غذاهای نا مناسب است با کم خوردن و مصرف غذاهای سازگار با دستگاه گوارش درمان پذیر خواهد بود.

برای مثال اشخاصی که با خوردن ادویه جات دچار اسهال و دردهای گوارشی می شوند، راه پیشگیری و درمان راحتی گوارشی این اشخاص عدم مصرف ادویه جات است. یا شخصی که با نوشیدن شیر به اسهال مبتلی می شود و یا نفخ شکم و درد شکم او را ناراحت می کند تنها راه پیشگیری از درد و نفخ و اسهال در چنین شخصی ننوشیدن شیر و مشتقات آن است.

همانگونه که پرخوری در انسان ها سبب بروز ناراحتی های زیاد می شود. کم خوری نیز باعث بروز علائم و عوارضی خواهد کرد.

بنا بر این یکی از راه های پیش گیری و سالم زیستن مصرف غذا و نوشابه ها بمقدار متعادل است. هر شخصی آن غذا و آن نوشا به هائی را باید بخورد و بنوشد که می داند دستگاه گوارش او قادر به هضم و جذب آنها می باشد.

برای مثال با آنکه خوردن عسل برای اغلب مردم مفید و ایجاد ناراحتی نمی کند برای عده معدود افراد بشر ایجاد دل پیچش و نفخ و درد شکم می کند، بنابراین تنها راه پیشگیری از بروز ناراحتی دستگاه گوارش مصرف غذاهائی است که برای شخص معین بدون شایعه و ناراحتی است.

پیشگیری از بیماریهای گوارشی با خوردن و نوشیدن مواد غذائی قابل هضم و جذب برای هر شخص معین و خوردن غذا در سه وعده صبح ظهر و شب ممکن خواهد بود. مصرف بعضی مواد غذائی مثل پیاز و سیر در شخصی ممکن است ایجاد نفخ و درد شکم و طپش قلب نماید و در شخص دیگر بدون ایجاد مشکلی هضم و جذب شود.

مشکل بزرگی که دنیای متمدن و صنعتی امروز را تهدید می کند، یبوست مزاج است بقول معروف و مطابق نوشته های مجلات آمریکائی یبوست مزاج بعد از پرداخت مالیات، دومین مشکل مردم آمریکا می باشد! یبوست مزاج غیر از موارد نادری که ناشی از بیماریهای عضوی یا متابولیک می باشد، در اکثر موارد ناشی از عدم خوردن و نوشیدن مواد غذائی مناسب است.

برنج از مواد نشاسته ای تشکیل شده است بنابراین مصرف آن در بدن سوخته و به انرژی تبدیل می شود و یا بصورت چربی در بدن جمع خواهد شد و چون تفاله ای ندارد چیزی در مدفوع باقی نخواهد ماند.

آب میوه از مقداری آب و ویتامینها و املاح آن در بدن بمصرف سوخت و ساز می رسد. مجدداً ملاحظه می کنیم با خوردن آب میوه تفاله ای تحویل روده بزرگ داده نشده است تا دفع شود بهمین ترتیب مصرف گوشت که با خوردن آن به اسیدهای امینه تبدیل شده و در جایگزین شدن پروتئین های بدن و در سوخت و ساز شرکت خواهد کرد. بزبان ساده تر: آنچه مدفوع را تشکیل می دهد عبارت از تفاله غذاها می باشد، و اگر غذائی مصرف کنیم که تفاله نداشته باشد به یبوست مزاج مبتلی خواهیم شد.

علّت آن که بعضی اشخاص متجدد و مطابق آمار مردم آمریکا و اروپا به یبوست مزاج مبتلی می شوند، این است که در غذای روزانه آنها مقداری آب میوه وجود دارد که از راه ادرار دفع می شود و کمی برنج یا نان بدون سبوس می خورند که چون نشاسته خالص است در بدن می سوزد و از بین می رود بنابراین تفاله ای در مدفوع ندارد. و مقداری گوشت می خورند که آن هم می سوزد و یا جایگزین کننده پروتئین های بدن خواهد بود. بنابراین با غذای فوق باید یبوست مزاج ظاهر شود. چنانکه در عمل دیده ایم افرادی که سیب را با پوست و همراه با چوب و تخمه های آن می خورند و روزانه از انواع سبزیجات استفاده می کنند و یک پاکت انگور را با چوب و هسته های آن می بلعند نه تنها به یبوست مبتلی نمی شوند بلکه از اسهالهای مکرر یا دفع مدفوع مکرر شاکی می باشند.

طب پیشگیری به ما می آموزد که با شستن دست ها و صورت قبل از خوردن غذا می توان میکروبهائی که موجود است میکروسکپی ریزی هستند و دستها و صورتها را در فعالیت روزانه آلوده کرده اند، از خود دور نمود.

طب پیشگیری به ما می آموزد که چه بخوریم و چه بنوشیم تا نه به اسهالهای مزاحم و نه به یبوست های سمج مبتلی شویم.

می دانیم با پیشگیری از یبوست مزاج می توان از بروز بواسیرها و ناراحتی متعدد مقعد و روده بزرگ جلوگیری نمود. پیشگیری از یبوست مزاج بخصوص در دوران جوانی و بلوغ می تواند از بروز بیماریهای بیضه و عدم تولید مثل جلوگیری کند، زیرا یبوست مزاج در دوران بلوغ می تواند سبب واریس وریدهای بیضه و وجود این واریسها سبب خرابی اسپرم شود که در نازائی مردان اهمیّت بسزائی دارد.

بنابراین پیشگیری از یبوست مزاج و جلوگیری از عوارش ان، عبارت از خوردن غذا و سبزیجات و میوه جات بمقدار کافی و مناسب و نوشیدن آب بمقدار کافی و فعالیت بدنی مناسب بشکل نرمش صبحگاهی یا ورزش و راه پیمائی بمقدار کافی خواهد بود.

طب پیشگیری بما می آموزد که با شستن دست ها و صورت قبل از خوردن غذا می توان میکروبهائی که موجودات میکروسکپی ریزی هستند و دست ها وصورت ها را در فعالیت روزانه آلوده کرده اند از خود دور نمود. تعداد زیادی بیماری های عفونی و انگلی و ویروسی فقط با شستن دستها قبل از مصرف غذا قابل پیشگیری می باشند.

چند نکته مهم

با دقت بیشتر در طب پیشگیری، طبیب و مریض و توده مردم می توانند مانع از بروز بعضی بیماریها شوند، عدم استفاده از قرص های جلوگیری از حاملگی سبب عدم مبتلی شدن به بعضی بیماری های قلبی و عروقی و کبدی و سکته های مغزی می شود.

عدم استفاده از قنداق در دوران ابتدائی زندگی مانع عفونت های ادراری و ضایعات پوستی و ناراحتی های عصبی در نوزاد می شود.

ثابت شده است علت شیوع عفونت های ادراری در بعضی خانم ها بعلت عدم تخلیه مثانه در اولین دقایق احساس دفع ادرار است و با دفع و تخلیه ادرار از مثانه در ابتدائی ترین لحظات احساس دفع می توان از عفونت ها ی ادراری جلوگیری نمود.

با علم به اینکه مبتلی شدن به سنگ های ادراری اکثراً مبنای ارثی دارد، ولی اکثر محققین معتقدند که مصرف مایعات و آب معمولی به مقدار ۱۲ لیوان بزرگ در روز مانع بوجود آمدن اکثر سنگ های مجاری ادرار خواهد شد.

طب پیشگیری بما آموخته است که بزرگی پروستات در مردان و ایجاد انسداد در دفع ادرار و تخلیه کامل مثانه سبب بروز بیماری های کشنده کلیه می شود. بنابراین درمان طبی و یا اکثراً جراحی پروستات سبب جلو گیری از بیماریهای متعدد در مردان مسن خواهد شد.

افراط در دفع شهوت یا عدم ارضاء غریزه جنسی سبب بوجود آمدن بیماریهای عضوی و روانی متعدد می شود.

اخیراً گزارش می کنند که دفع شهوت از راه غیر طبیعی در مردان جوان (و طی) سبب بوجود آمدن بیماری های متعدد و بخصوص سرطان مخصوصی بنام Kaposi’s sarcoma می شود.

اخیراً متعتقدند که زندگی در محیط سرد سبب افزایش احتمال پر کاری تیروئید و مصرف آب و مواد غذائی که محتوی «ید» کمتر از مقدار مورد احتیاج باشد سبب بروز گواتر و بزرگی غده تیروئید می شود.

و نیز طب پیشگیری بما می آموزد که بدی تغذیه و کم غذائی سبب ایجاد بیماری های متعدد مغزی، عصبی، کبد و کلیوی، قلبی و عروقی می شود. و با مصرف غذائی مناسب می توان از بروز یک عده بیماریها جلوگیری نمود.

طب پیشگیری بما می گوید: قبل از بیمار شدن هر چند وقت یکبار باید توسط پزشک داخلی از کلیه اندام ها و اعضا بررسی کامل بعمل آید.

برای مثال بالا رفتن فشار داخل چشمها ممکن است در ابتدا علائم مختصری در شخص پیر بوجود آورد که توجه کافی به آن نکند و با مرور زمان آب سیاه که آنرا کلوکوم نامند کوری غیر قابل علاج بوجود آورد. یا بروز سردرد در شخصی بالاتر از سن ۵۴ ساله ممکن است در صورت عدم توجه، به کوری چشم منجر شود که کوری او ناشی از بیماری معروف تمپورال ارتیت است. و یا بررسی منظم اشخاص بظاهر سالم باعث تشخیص بیماریهای قلبی و عروقی و گوارشی و ریوی و غیره شود که در صورت تشخیص می توان از پیشرفت آن بیماری ها جلوگیری نمود.

مصرف بی مورد بعضی داروها و بر عکس عدم استفاده از داروهای ضروری می تواند سبب بروز بعضی بیماریها و یا پیشرفت بعضی بیماریهای خطرناک شود.

مثلاً خوردن داروهای مسکن برای درد های مختصر عضلات و استخوان ها ممکن است سبب ایجاد خونریزی معده یا اثنی عشر و یا ایجاد بیماری های گوارشی و کلیوی نماید و عدم مصرف داروهای تجویز شده برای درمان فشار خون شریانی در آینده باعث افزایش احتمال سکته های قلبی و مغزی خواهد شد.

طب پیشگیری به ما می آموزد که بدی تغذیه و کم غذائی سبب ایجاد بیماری های متعدد مغزی، عصبی، کبد و کلیوی، قلبی و عروقی می شود و با مصرف غذائی مناسب می توان از بروز یک عده بیماریها جلوگیری نمود.

طب پیشگیری تنها بمطالب فوق ختم نمی شود و با رعایت اصول بهداشتی و درمانی در محدوده یک فرد خاتمه نمی پذیرد برای آنکه از تصادفات حادث شده در کارخانه های صنعتی بکاهیم، استفاده از وسائل ایمنی برای کارگران ضروری است. عدم دقت در بهداشت کار سبب بروز ضایعاتی مثل قطع انگشتان یا زیر چرخ له شدن اندامها و یا مرگ کارگران می شود. رعایت اصول رانندگی مانع تصادفات جاده ها و شکستگی و قطع عضوها و مرگ و میر ناشی از خونریزی های مغزی و غیره خواهد شد.

رعایت اصول پیشگیری در کانون گرم خانواده مانع سوختن اطفال معصوم با آب جوش کتری و سماور و مانع از خفه شدن نور چشمان عزیزمان در آب استخر ها و حوض ها خواهد شد.

رعایت اصول پیشگیری از بروز بیماری ها در اجتماع مثل عدم انداختن خلط سینه یا آب دهان در معبر عبور مردم یا در کوچه و خیابانها و پارک ها و عدم استعمال دخانیات در اماکن عمومی و عدم ریختن زباله های خود در معابر عموم، سبب پیشگیری از بیماری های متعدد خواهد شد.

عدم روبوسی و دست دادن با مردم در مواردی که مبتلی به سرماخوردگی هستیم مانع انتقال بیماری به اشخاص سالم خواهیم شد.

آنچه در قبل نوشتیم ذکر بعضی مطالب در ارتباط با علم پیشگیری بود. آنچه باید دقت شود برای پیشگیری و جلوگیری از ظاهر شدن بیماریها در نسل های آینده بشری و بشر زنده موجود فعلی رعایت اصولی است که دقیقاً باید رعایت نمود و برای رسیدن به این هدف، قبل از ازدواج در انتخاب همسر و در دوران بارداری و در تمام طول عصر مسائل مختلف راجع به پیشگیری از بیماریهای مختلف و سالم زیستن را مورد بررسی و دقت قرار داد.

 

17دسامبر/16

مصاحبه با : حجه الاسلام و المسلمین موحدی کرمانی

نماینده امام و امام جمعه باختران

آینده جنگ، روحیه رزمندگان، اوضاع کنونی کردستان، رهبری و مرجعیت در نظام اسلامی، امید انقلاب و امّت، انسجام، تشکل و وحدت.

بسم الله الرحمن الرحیم

با تشکر از جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای موحدی کرمانی نماینده امام و امام جمعه باختران، عضو منتخب مجلس خبرگان، عضو شورای داوری حزب جمهوری اسلامی و عضو مرکزی آن که وقت خودشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار داده اند.

جنابعالی آینده جنگ را چگونه ترسیم می کنید و چگونه می بینید؟

بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به رزمندگان فداکار و جانبار و درود به حضرت امام مدظله. تصور می کنم مسئله جنگ و سرنوشت جنگ برای ملت ما روشن است، مخصوصاً با توجه به پیروزیهای چشم گیری که رزمندگان ما در این عملیات و الفجر ۲ و ۳ داشتند، و پیروزی هایی که در سرکوب کردن ضد انقلاب داخلی در کردستان و مرز کردستان و باختران داشتند، مسئله تقریبا برای مردم روشن هست، الان خوشبختانه صد در صد ابتکار عمل در جنگ با رزمندگان ما است، و اینها هستند که می توانند تصمیم بگیرند و پیروز شوند، و در مقابل این تصمیم هم هر نیرویی که قرار گرفته و خواسته مقاومت کند، بحمدالله آن نیرو، در هم شکسته شده، و هر توطئه ای که دشمن بکار برده برای منصرف کردن رزمندگان ما از رسیدن به مراحل تصمیم شان آن توطئه ها ناموفق مانده است.

در هر حال در مجموع باید در یک کلمه کوتاه عرض کنم که وضع جبهه ها بحمد الله بسیار خوب است، روحیه ها بسیار بالاست و خدا هم که با ماست، موفقیّت هم نصیب رزمندگان شده و باز هم در انتظار موفقیت بیشتر هستیم.

از روحیه این برادران عزیز هم یک کلمه عرض کنم: همین دیروز بود که رفتم بیمارستان شهید مصطفی خمینی و از تعدادی از مجروحین عیادت کردم، این عزیزان را که بعضی بالای تخت و بعضی در پله ها در حال بالا رفتن و پائین آمدن بودند دیدم، متوجه مطلب شدم، مثلاً برادری را دیدم روی تخت، دو پایش از زانو و یک دستش از مرفق قطع بود، رفتم نزدیک و سلام کردم با اینکه سنش پائین بود، شاید بیش از هفده هیجده سال نداشت، احوالش را پرسیدم، عین تعبیرش این بود. بی خیال (هیچ ناراحت نباش). چیزی نیست! خیلی مرا تکان داد، مادرش هم آنجا نشسته بود. گفت چیزی نیست اینها در راه خدا بوده و ما شرمنده هستیم چون هنوز کاری نکرده ایم!

خلاصه در بین تمام مجروحین عزیزی که عیادت کردم و آن ها را بوسیدم یک چهره پژمرده ای که متأثر باشد نیافتم. آنچه یافتم روحیه بود، قدرت معنوی بود، ایمان بود، نورانیت بود. به یکی از برادرها که لابلای پتوها سرش فقط نمایان بود، دست پیچیده شده و پا پیچیده شده و شکم آسیب دیده بود که از وسط این پوشیدگی ها هر چه نگاه می کنم یک پارچه نور می بینم. آری! با چنین رزمندگانی موفقیت نهائی قطعی است. این صحنه هائی که از رزمندگان عزیزمان دیدم: دستها به گردن بسته، پاها آویزان، ولی لبها خندان و زبانها شاکر و چهره ها شاداب.

این منظره ها است که برای فرشتگان زیبندگی دارد و نزد آنان بسیار محبوب و جذّاب است این برادران رزمنده آسیب دیده بالای تختمان هستند و آن هم برادرانمان در جبهه ها، یکی از آنها را دیدم که لب تشنه است و گویا آب به او نرسیده است، اما یک مقدار یخ دارد که گرد و خاک بیابان هم رویش نشسته است، یخ را می شکند به صورت حبه قند و در فاصله هائی توی دهانش می گذارد که خود را از تشنگی نجات دهد و با این حال مسرور و خوشحال است. آن رزمنده های ما، این جانبازان ما و آن شهدای ما و این هم ملّت ما، ملّت حاضر در صحنه ما و این هم پیروزیهایی که الحمد الله جلوی چشم ماست و باید بگویم: مطمئن هستم که خداوند یاری می کند این امت ایثارگر فداکار را و فقط همان جمله ای که حضرت زینب (س) فرمود، من هم تکرار می کنم: والله ما رأیت الا جمیلاً، هر چه می بینم زیبا است، و تمام اینها نوید پیروزی نهائی را بطور کامل می دهد ان شاء الله.

لطفاً ترسیمی از اوضاع کنونی کردستان و مسئله وحدت بین شیعه و سنی در آن منطقه به خصوص وضع روحانیت اهل تسنن را بیان بفرمائید.

دشمنان ما در گذشته کوشش می کردند از کردستان مسئله ای بسازند و خیلی سعی می کردند منعکس کنند که بخشی از مردم ایران از انقلاب جدا هستند، ولی الحمد لله الان این انقلاب به ما نشان داد که مردم کردستان و مسلمان کرد بحمد الله با انقلاب و همراه انقلاب و در خدمت انقلابند و ضد انقلاب امکان دارد در هر گوشه ای یک رخنه ای احیاناً بکند، من جمله در کردستان هم بی خیانت نیست و امروز با حرکات کوبنده و توفنده ای که رزمندگان ما در داخل داشته اند، موفق شده اند ضد انقلاب را در حد بسیار چشمگیری سرکوب کنند. در این زمینه تصور می کنم که مردم بخوبی آگاه هستند.

اخیراً هم در مرز بین کردستان و باختران در حوالی سنقر و کامیاران، ضربات بسیار کوبنده و مهلکی به پیکر ضد انقلاب وارد شد تعداد زیادیشان کشته شدند. و تعداد زیادی اسیر و در مجموع باید عرض کنم که هم ملت کُرد با انقلاب هست و هم ضد انقلاب در آنجا در حد بسیار خوبی سرکوب شده و برادران عزیزما چه از ارتش و سپاه و کمیته و چه نیروی بسیج خوب کار می کند، عشایر هم نسبتاً موفق هستند.

راجع به عشایر هم عرض کنم که سرانشان ملاقاتهای متعددی در باختران با من داشتند و شدیداً استقبال می کردند که بطور کامل صد در صد با انقلاب باشند و در این زمینه هم برنامه هائی داریم که انشاء لله بنا است اجرا کنیم و اگر ذره ای هم سوء تفاهم وجود دارد آن ها هم برطرف شود انشاء الله.

منظور عشایر کرد است؟

بله و امّا در رابطه با وحدتی که سئوال فرمودید در بین شیعه و سنی آن هم باید عرض کنم: در این مدتی که مخصوصاً من در باختران بودم و مسائل را از نزدیک لمس کردم، بحمدالله با آغوش باز برادران اهل سنت از وحدت استقبال می کنند و اهل وحدت هستند و تحقیقاً باید بگویم که ما الان مشکلی بنام تسنن و تشیع نداریم و این برادران اهل سنت هستند که در جبهه حضور دارند، پشت جبهه ها حضور دارند، کمک های بسیار شایانی به جبهه ها می کنند، روحانیت تسنن و تشیع در کنار هم و با هم کار می کنند که مکرر من دعوت کرده ام از روحانیین اهل تسنن و جمع شده اند، من آن مجمع را بسیار مجمع خوبی یافتم، تفاهم و صفا و همکاری و صمیمیت بر آن جمع حاکم بود و این مایه مسرت و خوشحالی است.

به نظر شما، مسئله رهبری و مرجعیت در نظام و جامعه اسلامی آیا قابل تفکیک است یا نه؟

این از مسائل بسیار مهمی است که باید برای جامعه ما خوب باز بشود و جامعه درک کند که معنای مرجعیت چیست و معنای رهبریت چیست. بعد از آنکه این دو کلمه مفهومش خوب روشن شد، آن وقت ببینیم که آیا اینها می تواند از هم جدا باشد یا نه؟

قبل از آنکه توضیح بدهم باید عرض کنم اگر معنای این دو کلمه برای مردم ما روشن بشود، همه به اتفاق آراء خواهند گفت که امکان ندارد رهبریت از مرجعیت جدا باشد.

معنای مرجعیت این است که یک فرد در کل کارها، کسب ها، عبادت ها، حرکات و سکناتش یک مرجع تقلید دارد و وظیفه دینی خود را از او سئوال می کند، از نماز و روزه و عبادت و راه صحیح پول در آوردن گرفته تا برسد به مسائل سیاسی و شرکت در جبهه و صلح و جنگ و …

پس مرجع کسی است که به عنوان نایب امام زمان صلوات الله و سلام علیه، تعیین کننده جمیع وظائف یک انسان مقلد در جمیع ابعاد زندگی فردی، اجتماعی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی باید باشد. از سوی دیگر رهبر کسی است که خط مشی به جامعه می دهد، خط نظامی را مشخص می کند در بعد اجتماعی نظر می دهد و خط می دهد و مشخص می کند که باید چه باشد، فرهنگ باید چگونه باشد، جامعه بسوی چه هدفی سوق داده شود و افعال اینها، و دقیقاً ما می بینیم که این دو امر (مرجعیت و رهبری تداخل با هم دارند، پس اگر چنانچه رهبریت را از مرجعیت جدا کنیم. معنایش همان جدا بودن دیانت از سیاست است. و آنانکه می خواهند دین را از سیاست جدا کنند، می گویند، رهبر مسئول مسائل سیاسی است و باید در آن مسائل نظر بدهد و مرجع تقلید باید در وظائف فردی نظر بدهد. با اینکه به هیچ وجه نمی توان مسائل فرد را از جامعه جدا کرد و این یکی از برنامه های بسیار خطرناک استعمار گذشته بوده که الان هم شدیداً علاقمند است این طرز فکر در جامعه بوجود بیاید، که بدنبال بوجود آمدن این طرز تفکر فاجعه ها خواهد بود، و من اضافه می کنم که مسئله حادتر از این هم می شود برای اینکه اگر بپذیریم که مثلاً سیاست را رهبر تعیین کند و دیانت را مرجع تقلید، مسئله برگشتش به این می شود که مرجع تقلید باید خطوط سیاسی را هم مشخص کند، یعنی وظیفه مقلد را در مورد مسائل سیاسی هم باید تعیین نماید و این مقلد است که در کل مسائل من جمله مسائل سیاسی از مرجع تقلید خود نظر خواهی کند در این صورت دیگر چه محلی از اعراب برای رهبری باقی می ماند؟! اگر در کل مسائل بنا باشد مقلد مراجعه کند به مرجع تقلید و از او نظر خواهی بکند، دیگر محصل رهبریت چه خواهد بود؟! پس اگر رهبر نظرش این باشد که فرض بفرمائید در اینجا به این شیوه باید عمل شود، مرجع تقلید می گوید که نه! نظر من چیز دیگری است! مقلد هم نه تنها متحیر و سرگردان می شود بلکه طبعاً ناچار است نظر مرجع تقلید خود را عمل کند، و این بزرگترین فاجعه است برای جامعه ما!

بنده معتقد هستم که صد در صد رهبریت و مرجعیت باید یکجا جمع شود و ما برای تداوم انقلاب هیچ راهی نداریم جز همین وحدت مرجعیت و رهبری.

در این انقلاب چشم به حضرت آیت الله العظمی منتظری دوخته ایم و دل امید به ایشان بسته ایم … ابعاد مختلفی که باید در یک روحانی به تمام معنا باشد در شخص ایشان هست … ایشان در قلّه ای بلند از علمیت و قدرت استنباط می باشند و شایستگی های معنوی و اخلاقی در ایشان بسیار بالا است.

اگر صلاح می دانید بعضی از چهره های درخشانی را که مایه امید انقلاب و امّت هستند نام ببرید؟

از آنجا که این انقلاب قدرت معنوی فوق العاده دارد، امید به افراد فراوان داریم و روحانیت بحمدالله در خدمت انقلاب است و با کمال ایثار و علاقه، وظائف خود را انجام می دهد و شخصیت های زیادی هستند که در دل مردم جا دارند و از محبوبیت فوق العاده ای برخوردارند، مجالی برای اینکه من نام از این افراد ببرم نیست، ولی می توانم از یک شخصیت بزرگ نام ببرم و آن حضرت آیت الله العظمی منتظری است که ما در این انقلاب چشم به ایشان دوخته ایم، و دل امید به ایشان بسته ایم. ایشان شخصیتی هستند که از همان هنگام در انقلاب و حرکت توفنده مردم در جامه ما مطرح بود، چهره ایشان از همان وقت مشخص بود، فداکاری های ایشان، کلمات روشن ایشان، زندان هایی که رفتند رنجها و ناراحتی هائی که دیدند، دشواری هایی که متحمّل شدند، حضور کاملی که در انقلاب و پس از پیروزی انقلاب داشتند همه را می بینیم و مشاهده می کنیم، نه تنها مسئله مبارزه مطرح است، ابعاد مختلفی که باید در یک روحانی به تمام معنی در جامه انقلابی باشد، در شخص ایشان هست تصور می کنم مراتب علمی ایشان بر کسی پوشیده نیست، با آنکه آن روحیه معنوی و قداست ذاتی ایشان دارند ایجاب می کند که خیلی مایل نباشند در جامعه مطرح شوند ولی آن وزن علمی ایشان دهها سال است که برای فضلاء اساتید و بزرگان حوزه علمیه مشخص و روشن است، مخصوصاً بحث هایی که اخیراً داشتند، از طریق رادیو پخش می شد تحقیقاً باید بگویم که کافی است کسی خوب به این بحث ها گوش کند تا اوج قدرت فکری و علمی ایشان را در یابد که در چه قله ای بلند از علمیت و قدرت استنباط می باشند  و چطور مدارک فقه و اصول در دست ایشان است.

در هر حال بعد علمی ایشان چیزی نیست که شخصی مثل من بتواند بیان کند. این ما فوق بیان من است. جنبه های زهد و آن شایستگی های معنوی و اخلاقی در ایشان به حد بسیار بالا است.

در مجموع باید عرض کنم: ما و روحانیت و حوزه و انقلاب و مردم همه چشم به ایشان داریم و امیدوار هستیم انقلاب ما از افراد وزینی چون ایشان و امثال ایشان انشاء الله بهره مند شود، و بتوانیم شاهد مو نهائی و پیروزیهای نهائی و پیروزی های نهائی که به زحمات و خدمات اینطور شخصیت های بزرگ بدست می آید باشیم.

با عرض معذرت از اینکه زیاد وقت جنابعالی را گرفتیم، آخرین سئوال را از شما می پرسیم: جنابعالی به عنوان عضو شورای داوری حزب و عضو مرکزی حزب جمهوری اسلامی، بنظر شما حزب چه رسالتی نسبت به انقلاب دارد؟

یکی از چیزهائی که برادران بنیانگذار حزب از همان روزهای اول به آن توجّه داشتند، این بود که انقلاب نیاز به تشکل دارد، و اگر تشکل نباشد ممکن است خطراتی انقلاب را تهدید کند و از طرفی دیگر نیروهای عظیم انقلاب بسیارند و اگر این نیروها منسجم و متشکل نشوند و حالت مقابله با دشمن را نداشته باشند، بدیهی است که شکست می خورند، مثلش مثل این می ماند که دشمن در جبهه جنگ منسجم است و برنامه هایش را ریخته کاملاً صف بندی کرده، صفوف منظم است، مسئولیتها مشخص است، اما اینطرف، جبهه اسلام از هم پاشیده و متفرق و پراکنده باشد، بدیهی است که اینها هر قدر هم زیاد باشند، چون متفرقند و منسجم نیستند در مقابل آن حرکت منسجم دشمن ضربه می خورند و نابود می شوند. این طرز تفکری وجود داشت که بدلیل تشخیص ضرورت تشکل، این حزب به وجود آمد و مردم استقبال عظیمی کردند و آمادگی خود را برای همکاری اعلام داشتند و از همان وقت حزب یک قدرت شد در کشور ولی در خدمت اسلام و انقلاب. و انصافاً باید بگویم که در هر مقطعی که یک برنامه یا وظیفه ای بود، این حزب با حساب و برنامه ریزی و دقت، وظیفه خودش را خوب انجام داد و در جمیع صحنه های انقلاب حضور داشت.

اکنون هم من معتقدم این انقلاب بیش از روز های اول به تشکل و انسجام نیاز دارد و از وظائف حتمی و قطعی است که باید این است انقلابی با تشکل و انسجام کار کنند.

مؤسسین حزب چهره های شناخته شده ای هستند و در این کنگره ای که تشکیل شد انتخاباتی را انجام دادند و شورای مرکزی را انتخاب کردند، شورای داوری را انتخاب کردند که چهره ها، چهره های شناخته شده ای برای جامعه ما می باشند و در مجموع ما به حزب خیلی امیدها داریم و بیش از حزب به مردم. و در این صورت انشاء الله انقلاب ما با پشتوانه الله و با سرمایه های ایمان و فداکاری و ایثار در صورتی که این تشکل و انسجام هم زمینه بشود بیمه شده است و من برای اهمیّت این تشکل آن جمله امیر المؤمنین (ع) را یاد آوری می کنم که در آن وصیتنامه بعد از تقوی، دومین سفارش راجع به نظم کرده اند:

اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم»

نظم امور همان عبارت است از تشکل که انسان ها شناخته شوند، صلاحیتها و لیاقتها روشن شود و از هر انسانی در آن حدی که صلاحیت و لیاقت خدمت دارد اسفاده شود. امیدوار هستم انشاء الله خداوند امت انقلابی را به سوی تشکلی که مورد رضایت اوست یاری دهد و بتوانند به آن اهداف عالیه انقلاب نائل شوند.

در پایان اگر صلاح می دانید پیامی را برای امّت پاسدار اسلام، مخصوصاً در مورد ضرورت حفظ وحدت که یکی از مهمترین ارکان دوام انقلاب است بیان بفرمائید؟

این نکته بسیار مهمی است که در مورد تشکل بیان فرمودید و من معتقد هستم که اگر این تشکل در سایه وحدت باشد، اثر بسیار مطلوبش را خواهد داد، یعنی با این بیانی که بنده عرض کردم تشکل ضرورت دارد، ممکن است جامعه انقلابی ما بگوید که هیچ لازم نیست یک تشکل باشد، بلکه تشکل ها می تواند باشد، هر جمعی با یک تشکلی، با یک برنامه ریزی در خدمت انقلاب باشند، گروه ها، احزاب، دسته ها جمعیّت ها، همه باشند. البته ما مخالف نیستیم و حتی پیدایش احزاب و گروه ها در قانون اساسی هم پیش بینی شده و اینکه فعالیت گروه ها و احزاب آزاد هستند ولی در اینجا سخنی عرض می کنم و آن این است که اگر دو گروه یا چند گروه وجود داشته باشند که این همه گروه ها در خدمت انقلاب باشند آنوقت آنچه می تواند باعث شود که این چند گروه از هم متمایز بشوند، وجه تمایز چه می تواند باشد، اگر گفته بشود به اینکه این گروه و آن گروه هم در خدمت انقلاب و گروه سومی هم در خدمت انقلاب و همچنین … اگر همه در خدمت انقلاب هستند طبعاً انقلاب که یک فکر بیشتر و یک هدف بیشتر ندارد، یک خط مشی بیشتر ندارد، یک رهبر بیشتر ندارد، یک مکتب است. با جمیع این وحدت ها اگر همه این وحدت ها بخواهد حفظ و مراعات بشود دیگر بنظر من از کجا دیگر معقول نیست دوئیتی اینجا پیدا شود، با حفظ همه وحدت ها، من امیدوارم انشاء الله جامعه انقلابی ما روزی به این نتیجه برسد که اگر بنا است جمیع خطوط انقلاب حفظ شود که طبعاً هم باید اینطور باشد باید امت، امت واحده باشد و دیگر در آن دوئیتی مطرح نباشد. و در این صورت است که صد در صد آمریکا و شوروی و ابر قدرتها و جمیع غارتگرها و ستمگرها نا امید می شوند.

با کمال تشکر و آرزوی سلامتی و عافیت برای شما و پیروزی همه رزمندگان اسلام.

 

17دسامبر/16

معاد

انکار معاد از موضع شبهه و شهوت

آیت الله جوادی آملی

بعد از اینکه قرآن کریم اهداف انبیاء(ع) را مشخص نمود تحلیلی کرد و فرمود: موانع رسیدن به این هدف در فراموشی قیامت خلاصه می شود که این موانع سه قسم است:

اول: عده ای با سرگرمی به لذائذ دنیا از یاد قیامت باز می مانند.

دوم: عده ای با مشکلات و سختیها و خستگی راه از یاد معاد باز می مانند.

سوم: عده ای هم موانع فکری سبب می شود که از یاد معاد باز مانند.

البته ممکن است در بعضی، یک مانع و در بعضی، دو و یا هر سه مانع وجود داشته باشد.

از طرف دیگر یاد معاد هم منشأش سه چیز است:

اول: امید به بهشت و سعادت آینده.

دوم: ترس از عذاب و کیفر اخروی.

سوم: مسائل فکری و اعتقادی.

 

انکار معاد از روی شبهه

در اینجا به حال کسانی که معاد را از روی شبهه یا شهوات انکار می کنند اشاره می کنیم و در سوره قیامت چنین می خوانیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم، لا(۱) اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه.»

تناسب دو آیه: روز قیامت در محکمه الهی جای اعمال نفوذ نیست که انسان بتواند مشکلش را حل کند مگر شفاعت، آن هم به اذن خدا، همچنان که قرآن می فرماید:

«لا یشفعون الا لمن ارتضی.» (۲)

بر خلاف دنیا که مشکلات آن را با روابط دوستی و یا بیع و شراء می توان حل کرد، اما در روز قیامت «لا بیع و لاخلّه.» (۳)

آنجا دیگر دوستبازی و خرید و فروش مطرح نیست پس قیامت جای هیچ عامل بیگانه ای نیست.

در محکمه نفس لوامه نیز جائی برای اعمال نفوذ نیست، وقتی انسان کار خلافی انجام داد، اگر به مرحله نفس لوامه رسیده است در درون او یک عامل ملامت کننده هست که توبیخش می کند و انسان گرچه در بیرون، خودش را «ذیحق» نشان می دهد ولی در محکمه درونی و در حضور وجدان، خود را محکوم می بیند و در برابر نفس لوامه، دوستبازی و خرید و فروش ممکن نیست و جای شفاعت هم نیست که خود را در آنجا ذیحق بداند، در آنجا خود را ملامت و سرزنش می کند، روی این تناسبی که بین نفس لوامه و روز قیامت موجود است هر دو آیه را کنار هم ذکر فرموده است، آنگاه می فرماید:

«ایحسب الانسان ان لن تجمع عظامه».

اینها که منکر معادند از روی «شبهه» می گویند: انسان که مهمترین و محکمترین اعضای بدن او استخوانهای آن است، پوسیده و خاک می شود، چگونه خداوند این استخوان های پوسیده را دوباره جمع می کند؟!

قرآن در جواب می فرماید:

«بلی قادرین علی ان نسوی بنانه»

نه تنها استخوان های او که محکمترین اعضای بدن اوست، ما آنها را جمع می کنیم بلکه ما می توانیم سر انگشتان او را هم مساوی حال او کنیم.(۴) پس انکار معاد از روی شبهه وجهی ندارد در برابر قدرت مطلقه الهی.

آنها که بخاطر شبهه ای، معاد را انکار می کنند جزم و یقین ندارند به حرفشان:

«و ما نحن بمستیقنین»(۵).

و می گفتند: «ذلک رجع بعید» (۶)

فقط در حد استبعاد بوده است. همان مبدئی که اینها را آفریده دوباره اعاده می دهد و این کار به حسب ظاهر آسانتر است گرچه نسبت به خدا نمی شود گفت کاری آسان تر است و لذا فورا استنزاه کرد و فرمود:

«و له المثل الاعلی».(۷)

در برابر قدرت نا محدود، آسان و آسانتر معنی ندارد. او به دقیقترین حقائق علمی همانطور علم دارد که به ساده ترین مسائل علمی آگاه است. او کل این نظام آسمان و زمین را آنطور نگه می داد که این ذرات زیر در هوا را نگه می دارد.

 

انکار معاد از روی شهوت

«بل یرید الانسان لیفجر امامه».

در اینجا می گوید: اشکال علمی وادارش نکرد که به یاد معاد نباشد بلکه شهوت دنیا وادارش می کند که دست از روز حساب بر دارد، می خواهد رها باشد که عصیان کند، چون اگر به یاد معاد باشد باید از این لذت های زودگذر بگذرد، باید تن به سختی ها دهد. می خواهد فاجرانه زندگی کند، به مقداری که بیاد معاد هست راهش بسته است، به مقداری که معاد را فراموش کند با فجور پیش رفت می کند، آنگاه می پرسد قیامت کی بر پا می شود؟

«یسئل ایان یوم القیامه».

در چه تاریخی قیامت برپا می شود؟ او خیال می کند قیامت گوشه ای از گوشه های دنیا است یا روزی از روزهای دنیا است. او نمی داند که هنگام ظهور قیامت کل این نظام دگرگون می شود:

«یوم تبدّل الارض غیر الارض و السموات»(۸)

که بحث آن گذشت.

آنگاه نمونه هائی از ظهور قیامت را تشریح می کند:

«فاذا برق البصر، و خسف القمر، و جمع الشمس و القمر، یقول الانسان یومئذ این المفر».

وقتی نور چشم کم شد و رفت که دیگر انسان جائی را نبیند و نور ماه هم تیره و محو شد، و آفتاب و ماه هم به یکدیگر نزدیک شدند که نظام این جهان پیچیده بشود آنجا که فرمود: ما آسمان و زمین را جمع می کنیم، اینها را بهم می کوبیم این طلیعه جمع آسمان و زمین است که نظام دنیا به آخرت تبدیل می شود.

آنکه معاد را بخاطر شهوت یا شبهه ای انکار می کرد امروز می گوید: راه فرار کجا است؟ اما در مقابل این دسته، مؤمنین هستند که قیامت کبری با همه عظمتی که دارد هرگز آن ها را محزون نمی کند، اصلاً برای مؤمنین گویا حادثه ای پیش نیامده است نه اینکه آن صحنه ها برای مؤمنین قابل تحمل می باشد.

خلاصه اینکه صحنه فعلی آسمان که باز است پیچیده می شود و عاملی نو افکنده خواهد شد.

آنگاه فرمود: «کلا لاوزر» (۹).

نه راهی است که خودت بروی و نه کسی هست که بار تو را ببرد، هم بار زیاد است و هم راه نیست.

بخواهید فرار کنید کجا بروید؟ فقط یک راه هست و آنهم بسوی محکمه الهی:

«الی ربک یومئذ المستقر.»

که آن قرارگاه است، جای فرار نیست چون قیامت «دارالقرار» است.

«ینبوء الانسان یومئذ بماقدم واخر».

آنگاه تمام کارهائی را که در دنیا از اول تا پایان عمرش انجام داده به او گزارش می دهند یا اینکه آثار سوئی را که گذاشته و بعد از خود بصورت سنت سیئه ادامه دارد. مؤخرات کار او را هم به او گزارش می دهند چون کسی که سنت سوئی بگذارد و بمیرد تا آن سنت سیئه هست، گناه آن را برای صاحب سنت هم می نویسند.

آنگاه فرمود: ما چرا گزارش دهیم؟ او خودش می داند:

«بل الانسان علی نفسه بصیره»(۱۰)

او خودش می داند چه کرده چون خودش می بیند در گذشته گفتیم: متن عمل در قیامت حاضر است. بخواهد انکار کند معقول نیست. عین عمل را حاضر می بیند بخواهد فرار کند (کلا لا وزر) جائی هم برای پنهان شدن نیست. نیازی نیست که به او بگوئیم: تو این کار را کردی. او خود آگاه است.

وقتی از رسول الله(ص) سئوال شد که این کوه ها در قیامت چه می شود؟ در جواب فرمود: خدا این کوه ها را نصف و پراکنده می کند و می کوبد و ریز می کند و تمام ذره ها را هموار می کند، دشت قیامت صاف خواهد بود و هیچ انحرافی نیست:

«لاتری فیها عوجا و لا امتا» (۱۱)

در اینجا چند نکته قابل اهمیت است:

۱- صحنه قیامت باز است و حجابی وجود ندارد.

۲- چشم بینندگان هم تیز است.

۳- متن عمل را هم انسان حاضر میبیند. آنوقت انسان شرمنده، دردشت بی حجاب در حضور میلیاردها چشمهای تیز کجا می تواند فرار کند؟ راهی برای فرار نیست. جائی برای حفظ آبرو نیست. ممکن نیست کسی قیامت را خوب بفهمد و دستش به گناه آلوده شود، آن لحظه ای که انسان آلوده است یقینا از یاد معاد غافل است.

بهر حال انسان، خود، آگاه است که چه کرده، گرچه عذر تراشی می کند: «ولو القی معاذیره»، می گوید نمی دانستم یا معذور بودم یا مرادم چیز دیگری بود، فایده ندارد.

«لاتحرک به لسانک لتعجل به. ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم ان علینا بیانه» (۱۲)

تو بدون اینکه وحی تتمیم شود از ناحیه خودت یا شتابزده زبانت را حرکت نده، بگذار این زبان هم به وحی نطق کند، تا ما نگفتیم تو از پیش خودت نگو، بگذار ما جمع و تنظیم آن را بعهده بگیریم، ما وقتی جمع کردیم تو تابع باش، بیان و تفسیرش هم بعهده ماست.

دنباله بحث: «کلا، بل تحبون العاجله». اینچنین نیست، صحبت اینکه می گفتند: چگونه این بدنهای خاک شده را خدا دوباره احیاء می کند؟ اینها بهانه است. آن خدائی که انسان را از هیچ آفرید.

«هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» (۱۳)

آیا او نمی تواند خاک ها را بحالت اول برگرداند؟ اینها بهانه است «کلا، بل تحبون العاجله». این متاع نقد زود گذر دنیا فریبتان داد، این متاع زودگذر محبوب شما است. انسان هم دارای دو قلب نیست که با یکی دنیا را و با دیگری آخرت را دوست داشته باشد.

عالَمی از دنیا پست تر نیست زیرا اگر دنی تر از آن بود، دیگر به آن دنیا نمی گفتند. هر چه که انسان را از یاد خدا می اندازد دنیا است گرچه درس و بحث باشد یا زیادی شاگرد باشد، تجلیل و احترام باشد. از رسول اکرم(ص) در این مورد بیانی رسیده است: «مَنْ أحَبَّ أنْ یَتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجالُ فلْیَتَبَوَّأ مقعَدَهُ مِنَ النَّارِ» کسی که خوشش بیاید، عده ای جلوی او بلند شوند، جایگاه او در آتش است.

«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» (۱۴)

که بحث آن گذشت.

انسان اگر محب عاجل، و دنیای زود گذر شد آنوقت: «و تذرون الاخره» آخرت را رها خواهد کرد.

ممکن نیست انسان محبت دنیا و آخرت را با هم داشته باشد. از امیرالمؤمنین (ع) در این زمینه بیانی رسیده است:

«هما بمنزله المشرق و المغرب» (۱۵)

قشری که بسمت آخرت رفت، دیگر به سمت دنیا نیست یا بالعکس.

آنچه انسان را از یاد خدا باز می دارد، دنیاست، انسان ممکن نیست هم به طرف گناه و هم بطرف ثواب برود.

 

پست ترین عالم

عالمی از دنیا (۱۶) پست تر نیست زیرا اگر دنی تر از آن بود، دیگر به آن دنیا نمی گفتند. هر چه که انسان را از یاد خدا می اندازد، دنیاست گرچه درس و بحث باشد، ولو زیادی شاگرد باشد، ولو تجلیل و احترام باشد. از رسول اکرم(ص) در این مورد بیانی رسیده است:

«من احب ان یتمثل له الرجال فلیتبوء مقعده من النّار»

کسی که خوشش بیاید یک عده ای جلوی او بلند شوند، جایگاه او در آتش است.

در قیامت از ما سئوال نمی کنند آنجا ربا گرفتی یا قمار کردی؟ اینها مال ما نیست ما گرفتار گناهان سنگین تر از اینها هستیم. اینکه کسی به القاب خوشش می آید و از ترقی دیگران رنج می برد و از این قبیل گناهان ما به اینها گرفتاریم.

در جوامع روائی ما مطالعه کنید میفرماید احمق، کسی را گویند که خوشش بیاید دیگران دست او را ببوسند ولی نتواند جواب سئوالات مردم را بدهد. ما به گناهان فکری و خیالی که بدتر است خدای نکرده آلوده می شویم.

اگر اشکالی به ما وارد است و به ما تذکر دادند، و ما نرنجیدیم و در برابر حق نایستادیم، معلوم می شود درس و بحث ما برای رضای خداست.

بسیار اتفاق می افتد که در بحث، انسان می فهمد حق با رفیق است اما ساکت نمی شود! می خواهد خودش را پیروز نشان دهد.

این اگر به مقامی برسد، همین وضع است، زیرا الان هم که بجائی نرسیده است حاضر نیست در مجلس دو نفری بگوید: حق با شماست.

این اگر در یک شهری یا کشوری، سمتی پیدا کرد، در حضور میلیون ها انسان هرگز حاضر نیست بگوید، حق با توست. این است که باید از ریشه شروع کرد.

امرالمؤمنین (ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:

«و انما قلب الحدث کالارض الخالیه» (۱۷)

تو جوان هستی و قلب جوان مثل زمین موات (۱۸) است، هر چه بکارند سبز می شود خواه علف هرزه، خواه گل باشد.

قبل از اینکه دیگران در دل تو چیزی بکارند، من در دل تو بذر معرفت می پاشم، این فرمایش علی (ع) نظیر آن حکم فقهی است که:

«من احیی ارضا میته فهی له».

هر کس زمین مرده ای را زنده کند، مال اوست. خوب اگر شیطان زمین قلب را زنده کرد، مال اوست ولی اگر فرشته ها آبیاری کردند که مال فرشته هاست…

۱- «لا» در اینجا اگر زائد باشد معنی چنین می شود: قسم به روز قیامت و اگر «لا» زائد نباشد یعنی نه قسم به روز قیامت، نیازی به قسم نیست چون مطلب روشن است.

۲- سوره انبیاء، آیه ۲۸٫

۳- سوره بقره، آیه ۲۵۴٫

۴- طنطاوی در تفسیرش نقل می کند: یکی از دانشمندان آلمانی ضمن مطالعه این بخش از قرآن کریم، اسلام را پذیرفت. وی می نویسد این آیه ناظر به اهمیّت انگشت نگاری می باشد که فوق مسئله امضاء است. امضای افراد را می توان جعل کرد اما مانند انگشت مهر کسی نمی شود انگشت مهر زد، زیرا خطوط ظریف و دقیق سر انگشتان هر انسانی با انسان دیگر جدا است و ممکن نیست در بین چند میلیارد بشر روی زمین دو نفر سر انگشتان آن ها عین و شبیه همدیگر باشند. این فکر حساس باعث شد که بشر به فکر انگشت نگاری بیفتد.

۵- سوره جاثیه، آیه ۳۲٫

۶- سوره ق، آیه ۳٫

۷- سوره مریم، آیه ۲۷٫

۸- سوره ابراهیم، آیه ۴۸٫

۹- وزر یعنی باربر، وزر یعنی بار سنگین و وزیر کسی را گویند که سنگینی مسئولیت مملکت روی دوش اوست.

۱۰- تاء در «بصره» برای مبالغه است نه برای تانیث. یعنی خیلی بینا است.

۱۱- سوره طه، آیه ۱۰۷٫

۱۲- «قرء ناه» بمعنی «جمعناه» می باشد و قرآن از قرء بمعنی جمع است.

۱۳- سوره انسان، آیه ۱٫

۱۴- سوره احزاب، آیه ۴٫

۱۵- نهج البلاغه فیض، حکمت

  1. «دنیا» صفت تفضیلی و مؤنث است و «ادنی» مذکر آن است.
  2. نهج البلاغه فیض، نامه ۳۱٫
  3. زمین موات، زمینی را گویند که هنوز چیزی در آن کشت نشده و برای اولین بار بخواهند در آن زراعت کنند.

امام صادق(ع):

«مَنْ سَعی فِی حاجَهِ أخِیهِ المُسْلِمِ فَاجْتَهَدَ فِیها فَأجْری اللهُ عَلی یَدَیْهِ قَضاءها کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَجَّهً وَ عُمرَهً وَاعْتِکَافَ شَهرَینِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ وَصیامَهُما، وَ إنِ اجتَهَدَ فِیها وَ لَمْ یَجِرِ اللهُ قَضَاء ها عَلی یَدَیْهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَجَّهً وَ عُمرَهً» (کافی، ج۲، ص ۱۹۸)

کسی که کوشش در حاجت برادر مسلمانش کند و جدّیت نماید، پس اگر آن حاجت به دست او برآورده شد، خدای عزوجل برای او ثواب یک حج و یک عمره و ثواب اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام با روزه آن دو ماه را می نویسد و اگر کوشش خود را نمود ولی بوسیله او برآورده نشد، خداوند برای او ثواب یک حج وی یک عمره می نویسد.

 

17دسامبر/16

تحلیلی از واقعه عاشورا

 

آیت الله شهید مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه عاشورا مثل بسیاری از حقایق این عالم است که در زمان خودشان بسا هست آنچنانکه باید شناخته نمی شوند. و بلکه فلاسفه تاریخ مدعی هستند که شاید هیچ حادثه تاریخی را نتوان در زمان خودش آنچنانکه هست، ارزیابی کرد. بعد از آنکه زمان زیادی گذشت و تمام عکس العملها و جریانات مربوط به این حادثه، خود را بروز دادند، آنگاه آن حادثه، بهتر شناخته می شود. همچنانکه شخصیتها هم همینطورند شخصیتهای بزرگ غالباً در زمان خود شأن آن موجی که شایسته وجود آنهاست پیدا نمی شود، بعد از مرگشان تدریجاً شخصیتشان بهتر شناخته می شود. بعد از دهها سال که از مرگشان می گذرد، تدریجاً شناخته می شوند و معمولاً اینطور است که افرادی که در زمان خودشان خیلی شاخصند، بعد از فوتشان فراموش می شوند و بسا افرادی که در زمان خودشان آنقدرها شاخص نیستند ولی بعد از مرگشان تدریجاً شخصیت اینها گسترش پیدا می کند و بهتر شناخته می شوند …

در کلمات مولا در نهج البلاغه، جزء کلماتی که حضرت در فاصله ضربت خوردن و شهادت یعنی در آن فاصله چهل و چهار پنج ساعت آخر زندگی فرموده اند، یکی این دو سه جمله است که تعبیر خیلی عجیبی است. می فرماید:

«غدا تعرفوننی و یکشف لکم سرائری»

فردا مرا خواهید شناخت، یعنی امروز مرا نشناخته اید، زمان من مرا نشناخت، آینده مرا خواهد شناخت. و یکشف لکم سرائری» سرائر یعنی سریره ها، امور مخفی، اموری که در این زمان چشم ها نمی تواند آنها را ببیند، مثل گنجی که در زیر زمین باشد. مخفیات وجود من فردا برای شما کشف خواهد شد. و همینطور هم شد. علی را مردم، بعد از زمان خودش بیشتر شناختند از زمان خودش، کی علی را در زمان خودش شناخت؟ یک عده بسیار معدود. شاید تعداد آنهایی که علی را در زمان خودش واقعاً می شناختند، از عدد انگشتان دو دست هم تجاوز نمی کرد.

پیغمبر اکرم راجع به کلمات خودشان این جمله را که در حجه الوداع است، فرمود (ببینید چه کلمات بزرگی:)

«نصر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها فرب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هوا فقه منه»

خدا خرّم کند چهره آنکس را (خدایار آنکس باد) که سخن مرا بشنود و حفظ و ضبط کند و به کسانی که سخن مرا نشنیده اند، به آنهائیکه زمان من هستند ولی اینجا نیستند یا افرادی که بعد از من می آیند، برساند. یعنی حرفهای من را که می شنوید، حفظ کنید و به دیگران برسانید. «فرب حامل فقه غیر فقیه» بسا کسانی که حامل یک حکمت و حقیقتند در صورتیکه خودشان اهل این حقیقت نیستند، یعنی آن عمق و معنی این حقیقت را درک نمی کنند. «و رب حامل فقه الی من هو افقه منه» و چه بسا افرادی که فقهی را، حکمتی را، حقیقتی را حمل می کنند، حفظ می کنند، بعد منتقل می کنند به کسانی که از خودشان داناترند.

معنای جمله این است که شما اینها را حفظ کنید و به دیگران برسانید. بساهست که شما اصلاً عمق حرف مرا درک نمی کنید ولی آن دیگری که می شنود، می فهمد. شما فقط ناقلی هستید، نقل می کنید. و باز بسا هست که شما چیزی بفهمید ولی آن کسی که بعد شما برای او نقل می کنید، بهتر از شما می فهمد. مقصود این است که سخنان مرا برسانید به نسل های آینده که معنای سخن مرا از شما بهتر می فهمند. علی(ع) فرمود آینده، من را بهتر خواهد شناخت.

پیغمبر(ص) هم فرمود، در آینده، معانی سخن مرا بهتر از مردم حاضر درک خواهند کرد. این است معنای اینکه ارزش یک چیز در زمان خودش آنچنانکه باید، درک نمی شود. باید زمان بگذرد. بعدها آیندگان تدریجا ارزش یک شخص، ارزش یک کتاب یا سخن یک شخص، ارزش عمل یک شخص را بهتر درک می کنند.

اقبال لاهوری شعری دارد که گویی ترجمه جمله مولا علی(ع) است. حضرت می فرماید: «غدا تعرفوننی» فردا مرا خواهید شناخت (این را روزی می گوید که دارد از دنیا می رود) بعد از مرگ من مرا خواهید شناخت. اقبال می گوید:

«ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد»

مقصودش از شاعر، نه هر کسی است که چند کلمه سر هم بکند، بلکه مقصود، کسی است که پیامی دارد…

ملاصدرای شیرازی که امروز تازه بعد از حدود سیصد و پنجاه سال که از مرگش می گذرد (مرگش در سال ۱۰۵۰ هجری قمری بوده و الان ۱۳۹۸ است) دارد شناخته می شود، تا صد و پنجاه سال بعد از مرگش اصلاً در حوزه های علمیه هم کتاب هایش تدریس نمی شد. فقط یک عده شاگرد داشت کم کم که حکمای بعد از او آمدند، به ارزش افکارش پی بردند و افکار او بتدریج افکار امثال بوعلی را عقب زد و پیش افتاد.

دنیای مغرب زمین هم تازه اکنون دارد با افکار این مرد آشنا می شود. این معنای این است که اشخاص خیلی بزرگ، افرادی هستند که در زمان خودشان موجی جنجالی آنچنانکه شایسته خود آنهاست، ایجاد نمی کنند، ولی در زمان های بعد تدریجا مثل گنجی که از زیر خاک بیرون بیاید، بیرون می آیند و شناخته می شوند.

مثال دیگر، سید جمال است الان در جهان لااقل هفته ای یک مقاله درباره سید جمال الدین اسدآبادی نوشته می شود. کشورهای اسلامی هم به او افتخار می کنند. ایرانیها می گویند سید جمال مال ماست، افغانیها می گویند مال ماست، ترک ها می گویند مال ماست چون در ترکیه مرده است. آخرش افغانها پیروز شدند، رفتند استخوانهای سید جمال را از ترکیه به افغانستان بردند. در صورتی که سید جمال خودش را نه به ایران می بست، نه به افغان، نه به ترک و نه به عرب (البته ظاهراً ایرانی بوده) نه به مصر می بست و نه به جای دیگر.

مصریها افتخار می کنند که، سید جمال آمد به کشور ما و قدرش را شناختند و در اینجا بود که علمایی مثل محمد عبده به او گرایش پیدا کردند و در اینجا بود که او توانست یک حزب تشکیل بدهد و اصلاً اوج گرفتن سید جمال، از اینجا بود. پس ما از همه به سید جمال نزدیکتر هستیم. ولی در زمان خودش به هر جا که می رفت، او را طرد می کردند. به ایران خود ما که آمد، با چه وضع نکبت باری او را تبعید کردند. مدتها در حضرت عبدالعظیم متحصن بود. در زمستان خیلی سردی که برف بسیار سنگینی زمستان خیلی سردی که برف بسیار سنگینی هم آمده بود، ریختند و او را از بست خارج کردند، سوار قاطر کردند و مثل جدش زین العابدین، پاهایش را به شکم قاطر بستند و در آن هوای سرد، او را از طریق غرب ایران (همدان و کرمانشاه) از مرز خارج کردند. حتی یکنفر هم چیزی نگفت حالا هر کسی افتخار می کند که من درباره سید جمال مقاله ای خواندم…

الان که حساب می کنم، می بینم نهضتهایی که یکی بعد از دیگری در جهان اسلام پیدا شد، مرهون زحمات او بود. (بعضی از قسمت های این مطلب، هنوز درست رسیدگی نشده است.) یعنی تخمهایی که او کاشت، یکی از آنها هم در زمان خودش ثمر نداد، ولی بعد از مرگش همه آنها ثمر دادند. نهضتهایی که بعد در مصر شد، نهضتهایی که در هند شد، نهضت مشروطیت و حتی نهضت تنباکو در ایران، از ثمرات تلاش های اوست. و از جمله مطالبی که در شرح حال او ننوشته اند، این است که نهضت استقلال عراق که بعد از مشروطیت روی داد، مدیون اوست، چون اکنون ما در تاریخ کشف می کنیم که کسانی که این نهضت را رهبری می کرده اند، از دوستان سید جمال بوده اند. این است که می گوئیم مردان خیلی بزرگ، هر مقدار هم که در زمانشان شناخته بشوند، شناخته نمی شوند. در زمان های بعد، بهتر شناخته می شوند و ارزششان بهتر درک می شود و همچنین است حوادث و وقایع. ابعاد حوادث و وقایع نیز در زمان خودش، انچنان که هست، تشخیص داده نمی شود. بسا هست که یک حادثه، کوچک تلقی می شود، ولی بعد از مدتی، تدریجا ابعاد و عمق و لایه های این حادثه، عظمت و اهمیّت این حادثه، بهتر شناخته می شود. حادثه عاشورا از این جمله حوادث است، در ردیف اینکه شخص می میرد، بعد از مرگش شناخته می شود. یا اثری خلق می شود، بعد از سالها، ارزش آن شناخته می شود. حادثه اجتماعی هم رخ می دهد، بعدها ماهیت آن درست شناخته می شود و ارزش آن درک می گردد. در بعضی از حوادث، شاید هزار سال باید بگذرد تا ماهیت آنها، درست آنچنان که هست، شناخته شود. و باز حادثه عاشورا از اینگونه حوادث است.

جمله ای از امام حسین(ع) هست که با اینکه خودم این جمله را بارها تکرار کرده ام ولی به معنی و عمق آن خیلی فکر نکرده بودم. این جمله در آن وصیتنامه معروفی است که امام به برادرشان محمد بن حنفیه می نویسند. محمد بن حنفیه بیمار بود، به طوری که دستهایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهراً وقتی که حضرت می خواستند از مدینه خارج شوند، وصیتنامه ای نوشتند و تحویل او دادند.

البته این وصیتنامه نه به معنای وصیتنامه ای است که ما می گوئیم، بلکه به معنای سفارشنامه. به معنای اینکه، وضع خودش را روشن می کند، که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست. ابتدا فرمود:

«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی»

اتهاماتی را که می دانست بعدها به او می زنند، رد کرد. خواهند گفت حسین دلش مقام می خواست، دلش نعمت های دنیا می خواست، حسین یک آدم مفسد و اخلالگر بود، حسین یک آدم ستمگر بود. دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت، هدفی نداشت، من یک مصلحم بعد فرمود:

«ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی»

هدف من یکی امر به معروف و نهی از منکر است و دیگر اینکه سیر کنم، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را.

در آن زمان، در دنیای اسلام، گذشته از امر به معروف و نهی از منکر، مسئله دیگری وجود داشت و آن اینکه: اکنون سال شصت هجری است. از سال یازدهم هجری تا کنون، حدود پنجاه سال است که پیامبر از میان مردم رفته است. در چهل سال و چند ماه از این پنجاه سال یعنی از سال سی و شش تا سال چهل و یک، علی بن ابیطالب رهبری کرده است که در آن مدت، رهبری، به روش پیغمبر بازگشت کرده است…

پنجاه سال بر امت اسلام گذشته است که علاوه بر مسئله کتاب الله و سنت رسول الله، روش رهبری تغییر کرده و عوض شده است. سخن امام حسین که فرمود: «اسیر بسیره جدی و ابی» می خواهم سیره ام، سیره جد و پدرم باشد، نه سیره هیچکس دیگر. این است که در حادثه عاشورا، ما در امام حسین(ع) جلوه هایی می بینیم که نشان می دهد علاوه بر مسئله امر به معروف و نهی از منکر و مسئله امتناع از بیعت و مسئله اجابت دعوت مردم کوفه، کار دیگری هم هست و آن این است که می خواست سیره جدش را زنده کند…

در زمان امام حسین(ع)، روش رهبری خیلی عوض شده بود، از زمین تا آسمان تغییر کرده بود. یک خط که می خواهد به موازات خط دیگر امتداد پیدا کند، اگر یک ذره از موازات خارج شود، ابتدا فاصله کمی پیدا می کند، ولی هر چه ادامه پیدا کند، فاصله اش از خط دیگر زیادتر می شود. در شصت سال قبل، در زمان پیغمبراکرم(ص) وقتی مردم می خواهند مرکز دنیای اسلام را ببینند، چه می بینند؟ حتی در زمان ابوبکر و عمر همانطور بود. ولی در زمان عثمان تغییر کرد و شکل دیگری پیدا نمود بیشترین کار خلاف خلیفه مسلمین در عمل کردن او به کتاب الله و سنت رسول الله نبود، بلکه در روشش بود. اختلاف ابوذر و معاویه هم بیشتر در روش بود.

حالا (زمان امام حسین) وقتی می خواهند خلیفه مسلمانان را ببینند، چه می بینند؟ افراد مسن که پیغمبر را درک کرده اند، حتی آنها که ابوبکر و عمر را درک کرده اند، و مخصوصاً کسانی که علی(ع) را در دوره خلافت دیده اند، وقتی می آیند در مرکز دنیای اسلام، جوانی را می بینند که سی و دو سه سال بیشتر از عمرش نگذشته است. جوان خیلی بلند قدی که می گویند خوش سیما و خوش منظر بوده، ولی لکه هایی در صورتش داشته است. جوانی شاعر مسلک و خیلی هم عالی شعر می گوید، ولی اشعارش همه در وصف می و معشوق و در وصف سگ و اسب و میمونش است. هفت در را باید طی کرد تا رسید به جایگاه او. کسی که می خواهد به ملاقات او برود، ابتدا دربانها می آیند جلویش را می گیرند، بعد از تفتیش اگر بتواند از اینجا بگذرد، باید از چند در دیگر و دربانهای دیگر بگذرد تا برسد به جایگاه او. وقتی به آنجا می رسد، مردی را می بیند که در یک محیط مجلل روی تحت طلا نشسته و دورش را کرسیهایی با پایه هایی از طلا و نقره گذاشته اند. رجال و اعیان و اشراف و سفرای کشورهای خارجی که می آیند، باید روی آن کرسیها بنشینند. بالا دست همه رجال و اعیان و اشراف، یک میمون را پهلو دست خودش نشانده و لباسهای فاخر زربفت هم به او پوشانده است. چنین شخصی می گوید، من خلیفه پیغمبرم! می خواهد مجری دستورات الهی باشد!

برای مردم خطبه می خواند و حتی مردم را موعظه می کرد! اینجاست که انسان می فهمد که نهضت حسینی چقدر برای جهان اسلام مفید بود و چگونه این پرده ها را درید.

در آن زمان، وسائل ارتباطی که نبود. مثلاً مردم مدینه نمی دانستند که در شام چه می گذرد. رفت و امد خیلی کم بود. افرادی هم که احیاناً از مدینه به شام می رفتند، از دستگاه یزید اطلاعی نداشتند. بعد از قضیه امام حسین، مردم مدینه تعجب کردند که عجب! پیر پیغمبر را کشتند. هیئتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین کشته شد. پس از بازگشت این هیئت، مردم پرسیدند: قضیه چه بود؟ گفتند همین قدر در یک جمله به شما بگوئیم که ما در مدتی که در آنجا بودیم، دائم می گفتیم خدایا! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک بشویم. و نیز به شما بگوئیم که ما از نزد کسی می آئیم که کارش شرابخواری و سگ بازی و یوز بازی و میمون بازی است، کارش نواختن تار و سنتور و لهو لعب است، کارش زناست حتی با محارم. دیگر حال تکلیف خودتان را می دانید.

این بود که مدینه قیام کرد، قیامی خونین. و چه افرادی که بعد از حادثه کربلا به خروش امدند. ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد امام حسین تا زنده بود، چنین سخنانی را می گفت:

و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت

الامه براع مثل یزید

دیگر فاتحه اسلام را بخوانید اگر نگهبانش این شخص باشد. ولی آنوقت کسی نمی فهمید. اما وقتی شهید شد، شهادت او دنیای اسلام را تکان داد. تازه افراد حرکت کردند و رفتند از نزدیک دیدند و فهمیدند که آنچه را که آنها در آئینه نمی دیدند حسین در خشت خام می دیده است. آنوقت سخن حسین(ع) را تصدیق کردند و گفتند او آن روز راست می گفت. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

17دسامبر/16

حجّ در سخنان معصومین(ع)

۱- پیامبر اکرم(ص)

(«الحج ثلاثه فافضلهم نصیباً رجلُ غفر له ما تقدَّم من ذنبه و ما تأخَّرَ و وَقاهُ الله عذابَ النّار و امّا الَّذی یلیه فرجُلُ غفرَ لهُ ما تقدَّم من ذنبه و یستأنِفُ العَمَلَ فیما بقی من عمره و اَمّا الَّذی یلیه فرجلُ حفظ فی اهله و مالِهِ»). (خصال صدوق، ج ۱، ص ۹۶)

حج سه تا است (آنان که به حج رفته اند سه دسته اند): آنکه بالاترین بهره را دارد، مردی است که گناهان گذشته و آینده او بخشیده شده و خدا او را از آتش دوزخ رها کرده است، و پس از آن مردی است که گناهان گذشته اش آمرزیده شده و کار را در باقیمانده از عمرش از سر می گیرد، و پس از آن مردی است که خدا اهل و عیال او را حفظ و اموالش را نگه می دارد.

 

۲- امیرالمؤمنین(ع):

(«الحاجُّ و المعتمر و فدالله و حقُّ علی الله تعالی ان یکرمَ وفدَهُ و یَحْبُوَهُ بالمغْفره»)

(بحارالانوار جلد۹۹، صفحه ۹۸)

کسی که به حج یا عمره رفته میهمان خدا است و خدا بر خود لازم دانسته که میهمانش را گرامی بدارد و گناهانش را بیامرزد.

 

۳- امیرالمؤمنین(ع)

(«… و فرض علیکم حجَّ بیته الحرام الَّذی جعله قبلهً للأنام، یردونه ورود الأنعام و یألهون الیه ولوه الحمام جعله سبحانه علامهً لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزته و اختار من خلقه سماعاً اجابوا الیه دعوته و صدقوا کلمته و وقفوا مواقف انبیائه و تشبَّهوا بملائکته المطیفین بعرشه یحرزون الأرباح فی متجر عبادته و یتبادرون عنده موعد مغفرته جعله سبحانه و تعالی للاسلام علما و للعائذین حرماً. فرض حجه و اوجب حقّه و کتب علیکم وفادته فقال سبحانه: و الله علی اناس حجَّ البیت من استطاع الیه سبیلاً و من کفر فإنَّ الله غنیُّ عنِ العالمین).

(نهج البلاغه، شرح محمد عبده ج۱، ص ۲۱)

خداوند حج خانه مقدس خود را که آن را قبله مردم قرار داده بر شما واجب کرد تا گرد آن چنان ازدحام کنند همچون چهارپایان که خود را به آب می رسانند و چنان مشتاقانه بدان روی آورند همچون کبوتر بسوی آشیانه خود، خداوند آن را نشانه ای قرار داد که مردم در برابر عظمتش سر فرود آرند و عزت کبریائی او را اذعان نمایند و از بندگانش شنوندگانی را برگزید که دعوت او را اجابت کرده، فرمان او را پذیرفته و در جایگاه پیامبرانش ایستادند و به فرشتگان طواف کنندگان گرد عرش کبریائیش تشنه نمودند، در سوداگری عبادت الهی سودها نصیبشان می شود و به وعده گاه بخشش و مغفرتش می شتابند و بر هم سبقت می گیرند.

خداوند سبحان آن خانه را برای اسلام شعار و علامت و برای پناهندگان، پناهگاه امن قرار داد. حجش را واجب و احترامش را لازم قرار داد و بر شما حتم نمود که به عزم انجام وظایف و مناسک حج بسوی آن روی آورید و فرمود: خداوند بر کسانی که توانائی رهسپار شدن به سوی خانه خدا دارند، حج آن را واجب کرده است، و هر کس کفر بورزد، خداوند از جهانیان بی نیاز است.

 

۴- امام صادق(ع):

(من مات و لم حجَّه الاسلام، لم یمنعه من ذلک حاجه تجحف به او مرض لا یطیق فیه الحجَّ او سلطان یمنعه، فلیمت یهودیاً او نصرانیا») (فروع کافی جلد ۴، صفحه ۲۶۹)

هر کس بمیرد و حجه الاسلام (حج واجب) را بجا نیاورد، در صورتی که عذری نداشته، نه حاجتی داشته که بر او فشار آورده و نه مرضی که توان حج رفتن را از او سلب کرده و نه حاکم (ستمگری) که او را منع نموده است، پس بمیرد به دین یهود یا نصاری.

 

۵- عیسی بن منصور از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:

(«یا عیسی انی احبُّ ان یراک الله عزَّوجلَّ فیما بین الحجَّ الی الحَجَّ و انت تَتَهَیّأ لِلْحَجّ»)

(فروع کافی جلد ۴ صفحه ۲۸۱)

ای عیسی! من دوست دارم خداوند تو را ببیند که بین هر حج تا وقت حج دیگر آماده حج باشی.

 

17دسامبر/16

حَجه الوداع، آخرین حج پیامبر(ص)

به دستور پیامبر اکرم(ص) روز یازدهم ذی قعده از سال دهم هجرت، در میان قبائل اعلام کردند که حضرت امسال عازم حج و زیارت خانه خدا هستند. مسلمانان ساکن مدینه و اطراف آن با شور و شوقی فراوان، تدارک سفر دیدند تا در رکاب حضرت رسول(ص) و همراه با ایشان عازم خانه خدا شوند.

روز ۲۵ ذیقعده از همان سال، کاروان عظیم زائران خانه خدا به رهبری برترین و والاترین بندگان و پیامبران پروردگار، رسول اکرم(ص) از مدینه حرکت کرده و در مسجد شجره محرم و از آنجا رهسپار مکّه شدند. در بین راه نیز عده زیادی از قبایل به این افتخار نائل شده، با حضرت به سوی مکّه عزیمت نمودند. طبق روایات مختلف، در این زمینه، عدد افراد این کاروان از هشتاد هزار تا ۱۲۰ هزار نقل نموده اند.

پیامبر و دیگر مسلمانان اعمال عمره را به جای آوردند، تا اینکه روز هشتم ذی حجه که آن روز را روز ترویه می نامند. فرا رسید. پیامبر از منی عازم عرفات شدند و تا طلوع آفتاب روز عرفه ـ نهم ذی حجه ـ  در منی ماندند. سپس بر شتر خود سوار شده راه عرفات را پیش گرفتند و در نقطه ای به نام «عمره» فرود آمدند. در آن اجتماع با شکوه، پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر، در حالی که حضرت روی شتر نشسته بودند، و یکی از اصحاب ایشان، با صدای بلند خود، سخنان حضرت را ـ برای اینکه به گوش تمام حاضرین برسد ـ تکرار می کرد:

خطبه پیامبر در حجه الوداع

حضرت خطبه را با حمد و ثنای پروردگار آغاز و چنین فرمود:

حمد خدای را، او را حمد می کنیم و از او یاری می خواهیم و آمرزش و مغفرت طلبیده به سوی او توبه کنان باز می گردیم و از شر نفس های خود و بدیهای اعمال خود به سوی او پناه می بریم. گواهی می دهم که جز الله، معبودی نیست و شهادت می دهم که محمد بنده و پیغمبر خدا است.

ای بندگان خدا! شما را به تقوای خدا سفارش می کنم و شما را وادار می کنم که در اطاعت از او کوشا باشید. سخن خود را با هر چه بهتر هست آغاز می کنم:

امّا بعد، ای مردم! سخنان مرا بشنوید زیرا من نمی دانم شاید پس از امسال، شما را در این موقف نبینم!

هان ای مردم! همانگونه که امروز حرام است و این شهر حرام است، خون ها و اعراض شما نیز تا روزی که پروردگارتان را ملاقات نمائید بر یکدیگر حرام است. هان! آیا ابلاغ کردم؟ خدایا شاهد باش.

ای مردم! هر کس امانتی پیش او است باید به صاحبش برگرداند.

ای مردم! بدانید ربا در اسلام شدیداً حرام است و کسانی که سرمایه های خود را برای گرفتن ربا، به کار انداخته اند، فقط می توانند سرمایه خود را باز ستانند، نه ستم کنند و نه ستم بکشند و سودی که عباس فرزند عبدالمطلب، قبل از اسلام از بدهکاران خود می خواست اکنون ساقط است و حق مطالبه ندارد.

ای مردم! شیطان از اینکه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد، نا امید گشته ولی اگر در امور کوچک از او پیروی کنید از شما خرسند خواهد شد. از پیروی شیطان بپرهیزید.

تغییر و تبدیل در ماه های حرام ناشی از افراط در کفر است «انّما النّسئُ زیادَهُ فی الکفر» و افراد کافری که با ماه های حرام آشنائی ندارند، بر اثر این تبدیل گمراه می شوند و این تغییر باعث می شود. ماه حرام، یکسال، حلال گردد و سال دیگر حرام، خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کنند.

«اِنَّ عدّهَ الشهورِ عندالله اثنا عشر شهراً فی کتاب اللهِ یوم خلق السَّموات وَ الارض منها اربعهُ حرم» باید ترتیب ماه های حرام و حلال در سال به سان روزی باشد که خداوند در آن روز، آسمان ها و زمین را آفرید، شماره ماه ها نزد خدا دوازده تا است که چهارماه آنها ماه های حرام اند. این چهار ماه عبارتند از: ذی القعده، ذی الحجه و محرم که پشت سر هم قرار گرفته اند و ماه رجب.

هان ای مردم! زنان شما بر شما حق دارند، شما نیز بر زنانتان حقی دارید. حق شما این است که بدون رضایت شما، کسی را به خانه راه ندهند و مرتکب خلافی نشوند، در غیر این صورت، خدا به شما اجازه داد که بستر آن ها را ترک کنید و آنان را تأدیب نمائید و اگر به راه حق بازگشتند آنان را مورد لطف و محبت خود قرار دهید و وسائل زندگی آنها را به طور مرفه فراهم سازید.

من در این سرزمین به شما سفارش می کنم که به زنان خود نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.

هان ای مردم! در سخنان من دقت کنید و بیندیشید: من در میان شما دو چیز را به یادگار می گذارم که اگر به آنها چنگ بزنید گمراه نمی شوید. آن دو چیز کتاب خدا و عترت من است.

ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در آنها دقت کنید هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان برای مسلمانی دیگر حلال نیست مگر اینکه آن را به طیب خاطر به دست آورده باشد.

ای مردم! پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است. همه از آدم هستید و آدم از خاک است و برترین شما نزد خدا با تقواترین شما است. و هیچ فضیلتی برای عربی بر عجمی نیست مگر باتقوی.

ای مردم! از بیگانگان پیروی ننمائید که هر کس زیر پرچم بیگانه برود ملعون است و همچنین اگر کسی خود را به غیر پدران و نیاکان خویشتن انتساب دهد و دیگری را به نا حق، پدر خود معرفی کند ملعون است. و نیز اگر به کارگر خود ظلم کند و اجرت او را به طور کامل نپردازد ملعون است.

ای مردم! حاضران به غائبان برسانند، پس از من پیامبری نیست و پس از شما مسلمانان امتی نیست.

ای مردم! بدانید من امروز اعلام می کنم: کلیه مراسم و عقائد دوران جاهلیّت را زیر پای خود نهاده، بطلان آن را به اطلاع شما می رسانم.

بارالها! پیامهای تو را رساندم! خدایا گواه باش! خدایا گواه باش! خدایا گواه باش!

لازم به تذکر است که این خطبه حضرت رسول(ص) با اختلافهای زیادی در روایات گوناگون آمده است، و در بضعی از روایات، قسمت های دیگری نیز وجود داشت که در اینجا متذکر نشدیم. و تذکر دیگر اینکه این خطبه غیر از خطبه «غدیر» است که در بازگشت حضرت به مدینه در منطقه ای به نام «غدیر» ایراد فرمودند و اما خطبه حجه الوداع را در روز عرفه ایراد فرمودند که قسمت هائی از آن نقل شد.

 

17دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

اسراف

۱- اسراف در خوردن و آشامیدن:

وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (اعراف، آیه ۳۱)

بخورید و بنوشید و اسراف نکنید که خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

 

۲- حق روز برداشت کشت و میوه ها را بدهید و اسراف نکنید:

وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (انعام، آیه ۱۴۱)

او است خدائی که باغ های داربستی و غیر آن و درخت های خرما و زراعتهائی که میوه های گوناگون دارند و زیتون و انار، همانند و غیر همانند، را آفریده است، از میوه های آنها بخورید هرگاه میوه دهد و حق آن را هنگام درو کردن بپردازید و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد.

۳- اسراف در انتقامگیری:

وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا (اسراء آیه ۳۳)

هر که مظلومانه کشته شود برای ولی امر تسلط بر قاتل قرار دادیم، پس در کشتن زیاده روی و اسراف نکند چرا که او نصرت یافته است.

۴- مسرفان هلاک می شوند:

ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ (انبیاء، آیه ۹)

ما به وعده ای که به آنان (پیامبران) دادیم وفا کردیم و آنان را هر کس که خواستیم نجات دادیم و مسرفان را هلاک کردیم.

۵- سرنوشت مسرفان:

… و انّ مَرَدَّنا اِلیَ اللهِ و انّ المُسرفینَ هُمْ اَصحابُ النّار» (مومن، آیه ۴۲)

بازگشت ما به سوی خدا است و مسرفان اهل دوزخند.

۶- پیام به آنان که به نفس خود اسراف کردند:

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (زمر، آیه ۵۳)

ای پیامبر بگو ای بندگانم که بر خویشتن (از کثرت گناه) اسراف کردید، از رحمت خدا نا امید نباشید زیرا خدا تمام گناهان را می آمرزد. و او است خدای بسیار آمرزنده و مهربان.

۷- خدا هرگز مسرفان دروغگو را هدایت نمی کند:

اِنَّ اللهَ لا یَهدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّابٌ (مومن آیه ۲۸)

خداوند هرگز کسی را که مسرف و دروغگو است، هدایت نمی کند.

۸- مسرفان را اطاعت نکنید:

وَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ. (شعراء، آیه ۱۵۱)

هرگز فرمان مسرفان را اطاعت نکنید (و از آنها پیروی ننمائید)

۹- فرعون هم از مسرفان است:

وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ (یونس، آیه ۸۳)

همانا فرعون در زمین سرکشی می کرد و به تاکید از متجاوزان بود.

۱۰- اسراف در انفاق:

وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا (سوره فرقان، آیه ۶۷)

و آنان که اگر انفاق کنند نه اسراف و زیاده روی می کنند و نه بخل می ورزند بلکه – در انفاق کردن – میانه رو و معتدل هستند.

 

17دسامبر/16

پرسشها و پاسخ ها

عدالت چیست؟

محرمان و نامحرمان کدامند؟

عدالت امام جماعت

س: عدالت چیست؟ مراد از حسن ظاهر» که در مورد امام جماعت کفایت می کند چه می باشد؟

ج: عدالت، در مواردی از احکام فقهی بصورت یک شرط ذکر شده است مثلاً یکی از شرط های امام جماعت، عدالت است. همچنین در شاهد، عدالت شرط است چه شاهد طلاق و چه شاهد قضایا در دادگاه و نیز در مرجع تقلید و قاضی عدالت شرط است مواردی دیگر.

عدالت از صفات نفسانی است، و صفات نفسانی انسان بر دو گونه است: برخی از آنها زودگذر است مانند شرم و ترس. این گونه صفات را در اصطلاح، «حال» گویند و برخی دیگر از صفات، ثابت و پابرجا است مانند علم و شجاعت و سخاوت. این گونه صفات را «ملکه» گویند.

عدالت، بنا بر نظر جمعی از فقها ملکه ای است که انسان را از ترک واجبات و عمل به محرمات و امور منافی با مروت باز می دارد. یعنی انسان را وا می دارد که واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود و عمل منافی مروت را انجام ندهد. و این صفت در اثر مجاهدت و مواظبت بر ترک محرمات و دوری جستن از گناهان و انجام دادن واجبات و وظایف شرعی برای انسان حاصل می شود.

شاید بتوان گفت که عدالت مرحله و مرتبه ای از عصمت اکتسابی است که همیشه مانند سدی محکم در برابر انگیزه های شر و فساد و شهوترانی و تجاوز که بصورت غرائز در نهاد انسان است یا در اثر عوامل برونی در نفس پیدا می شود، مقاومت می کند. و لذا می بینیم شخص عادل به آسانی از دامهای فساد دور می شود و از کنار صحنه های شهوت انگیز بسلامت می گذرد.

بنابراین نظر، در تحقق عدالت تنها کافی نیست که انسان عملاً واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند بلکه باید با مواظبت و مداومت بر آن، صفت نفسانی ثابتی در انسان بوجود آید که مانع از انجام گناه باشد.

البته بعضی از فقها تنها خود اجتناب از محرمات، و انجام دادن واجبات را عدالت دانسته اند.

در اینجا باید اضافه کنیم که مراد از محرمات عمل به گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره است.

در مورد امور منافی مروت که اکثر فقهاء ذکر نموده اند اختلاف است بعضی چنین گفته اند که مراد از آن، اعمال غیر مناسب با شأن انسان متدین است که عرفا دلالت بر لاابالی بودن وی می کند. حضرت امام (ره) در تحریر الوسیله با اینکه اجتناب از چنین اعمالی را در تفسیر عدالت معتبر دانسته اند ولی اجتناب از امور منافی مروت را موافق با احتیاط دانسته و فرموده اند: اقوی عدم اعتبار آن است. و ظاهراً مراد از امور منافی مروت، اعمالی است که با شئون شخص به لحاظ وضع اجتماعی او مناسب نمی باشد مانند پوشیدن لباس ناجور یا خوردن در کوچه و بازار برای اشخاصی که موقعیت اجتماعی حساسی دارند اطلاع یافتن از چنین عدالتی بنا بر این تفسیر که ملکه ای است نفسانی و صفتی است درونی برای دیگران فقط از راه آثارش ممکن است، مانند سخاوت که یک صفت نفسانی است و فقط از راه آثارش می توان به وجود آن پی برد. البته گاهی تظاهر به یک صفت ممکن است انسان را گول بزند و شخص ریاکار را عادل، و فرصت طلب را بردبار یا سخاوتمند نشان دهد.

بنابراین، بهترین راه شناخت عادل مجالست و رفت و آمد با او است که بملاحظه رفتار و کارهای شخص و مواظبت او بر انجام واجبات و اجتناب از گناهان، عدالت وی بدست می آید.

راه دیگر شناخت آن، شهادت بر عدالت شخص است از جانب دو نفر عادلی که عدالت آنها از راهی برای انسان ثابت شده است.

راه دیگر، شیاع و شهرت به عدالت است به گونه ای که موجب اطمینان گردد. بلکه اطمینان به عدالت از هر راهی که بدست آید کافی است، همچنانکه در اکثر رساله ها ذکر شده است.

اما مراد از «حسن ظاهر» آن است که شخص، به صورت ظاهر درستکار و دیندار باشد گرچه از اوضاع درونی و برخوردها و شئون شخصی او اطلاعی در دست نباشد. در اینجا نیز میان فقها اختلاف است که آیا حسن ظاهر، خود، علامت عدالت است و می توان به شخصی که ظاهر خوبی دارد اقتدا کرد بدون این که تحقیق در حال او بشود، یا حسن ظاهر در صورتی دلیل بر عدالت است که موجب ظن و گمان گردد، یا باید موجب اطمینان و وثوق به عدالت وی باشد؟ امام (ره) در تحریر الوسیله، حسن ظاهر را دلیل تعبدی بر عدالت دانسته اند و فرموده اند لازم نیست از آن گمان به عدالت حاصل شود، گرچه احوط است، بلکه بعضی از علما شرط امام جماعت را همان حسن ظاهر دانسته اند نه عدالت.

البته مراد همه علما هم از کفایت حسن ظاهر موردی است که انسان از باطن شخص اطلاع نداشته باشد تا بتواند حسن ظاهر، علامت حسن باطن باشد یا حسن ظاهر بخودی خود موضوع حکم باشد و اما کسی که ظاهر خوبی دارد و انسان می داند که او دغل باز و ریاکار است نه تنها عادل محسوب نیست و نمی توان به او اقتدا نمود بلکه یک فرد منافق است که باید از او پرهیز کرد.

محرم ها و نامحرمها

س: محارم به چه کسانی گفته می شود و محرومیت چه حکمی دارد؟

ج: محارم، زنان و مردانی هستند که ازدواجشان با یکدیگر حرام ابدی است در صورتی که آن حرمت به سبب نسب، یا رضاع یا مصاهرت باشد.

توضیح مطلب این است که: بعضی از زنان و مردان بر یکدیگر حرامند ولی حرمت ابدی نیست. به این معنی که ممکن است روزی مانع ازدواج آنان بر طرف شود و در آن صورت ازدواج آنها جایز است. مانند هر مرد یا زن شوهردار که تا وقتی شوهردار است ازدواج وی با مرد دیگر جایز نیست ولی ممکن است روزی طلاق داده شود یا شوهرش بمیرد، که پس از انقضاء عده می تواند ازدواج کند.

همچنین هر مرد با خواهر همسر خود نمی تواند ازدواج کند ولی این حرمت، ابدی نیست. برای این که اگر همسر خود را طلاق داد یا وفات نمود آن مرد می تواند با خواهر همسر سابق خود ازدواج کند. بنا بر این حرمت ازدواج میان این دو، ابدی نیست و لذا نامحرمند. و گاهی حرمت ازدواج ابدی است ولی بسببی غیر از نسب و رضاع و مصاهرت، که توضیح آنها خواهد آمد.

مثلاً اگر مردی ـ نعوذ بالله ـ با زن شوهر داری زنا کند، آن زن بر او حرام ابدی می شود ولی در عین حال، نا محرم است یعنی جایز نیست به او نگاه کند.

بنابراین محارم ـ یعنی زنانی که مرد می تواند به آن ها نگاه کند یا مردانی که زن می تواند به آنها نگاه کند و لازم نیست خود را از آنها بپوشاند زنان و مردانی هستند که به حرمت ابدی، حرام است با یکدیگر ازدواج کنند و به هیچ وجه، این حرمت، به حلیت تبدیل نمی شود و سبب این حرمت، نسب یا رضاع یا مصاهرت می باشد.

محارم به نسب، هفت دسته هستند. محارم نسبی زن عبارتند از: ۱- پدر ۲- پسر، ۳- برادر ۴- عمو ۵- دائی ۶- پسر برادر ۷- دختر خواهر باید در اینجا به این نکته توجه داشت که مراد، پدر و مادر و عمو و دائی و عمه و خاله است هر چه بالا روند و نیز مقصود، پسر و دختر است هر چه پائین آیند.

توضیح آنکه پدر بزرگ چه پدر مادر و چه پدر پدر هر چه بالا روند محرمند و همچنین مادر بزرگ. و خلاصه مراد از پدری مادر هر کسی است که بنحوی نسب این شخص به او می رسد چه از راه پدرش و چه از راه مادرش و مراد از عمو هر مردی است که برادر این گونه پدری باشد. بنابراین برادر جد، عمو است چه جد پدری و چه جد مادری از هر طرف و هر چه بالا رود.

بعبارت دیگر عمو برادر هر مردی است که از راهی نسب این شخص به او می رسد. و مراد از دائی هر مردی است که برادر آن گونه مادری باشد یعنی مادر یا مادر ما دریا ما در پدر و همچنین هر زنی که از راهی نسب این شخص به او برسد. و همچنین خاله و عمه.

البته باید توجه داشت که عموی عمو اگر عموی پدر نباشد محرم نیست و دائی دائی اگر دائی مادر نباشد محرم نیست و همچنین عمه عمه اگر عمه پدر نباشد و خاله خاله اگر خاله مادر نباشد محرم نیستند.

مثلاً ممکن است کسی برادر مادری پدر باشد، در این صورت او عموی این شخص است ولی عموی وی عموی پدر نیست زیرا از سوی پدر برادر نیستند.

و اما مراد از مصاهرت، آن خویشاوندی است که به سبب ازدواجی حاصل می شود و موجب حرمت ابدی ازدواج می گردد یا حرمت جمع بین دو زن و این در چند مورد است:

  1. زنی که عقد پدر درآید، بر پسر حرام است و همچنین زنی که بعقد پسر در آید بر پدر حرام است، این حرمت ابدی است و موجب محرمیت. البته همان گونه که گفته شد، پدر شامل اجداد و پسر شامل نوادگان نیز می شود.
  2. مادر زن محرم است و به محض عقد کردن دختر او ازدواج داماد با وی حرام همیشگی می شود چه آن عقد دائم باشد و چه موقت. در اینجا نکته ای باید تذکر داد که گاهی برای ایجاد محرمیت، دختر بچه ای را به عقد موقت یک ساعته یا دو ساعته به ازدواج مردی در می آورند که مادرش به او محرم شود این در مواردی مشکل است و آن در جائی است که آن دختر قابلیت استمتاع نداشته باشد مثلاً عمرش از شش سال کمتر باشد. در این گونه موارد، باید احتیاط نمود یعنی آن مرد با مادر آن دختر ازدواج نکند و در عین حال معامله نامحرم بنماید.
  3. دختر همسر (از شوهری دیگر) که آن را (ربیبه) می گویند محرم است و ازدواج آن مرد با او حرام است در صورتی که با مادر او نزدیکی کرده باشد ولی اگر فقط عقد شده باشد، تا آن عقد باقی است آن دختر بر او حرام است یعنی جمع بین مادر و دختر حرام است ولو فقط عقد شده باشد ولی حرمت همیشگی ازدواج با دختر، متوقف است بر نزدیکی با مادر وی که پس از آن محرم می شود.
  4. ازدواج با خواهر همسر حرام است

ولی تا وقتی که خواهر وی (همسر مرد) در عقد مرد باشد پس اگر او را طلاق داد یا وفات نمود، ازدواج با خواهرش حلال می شود و لذا خواهر همسر نا محرم است.

و اما رضاع یعنی شیر خواری با شرایطی که در رساله ها بتفصیل ذکر شده است موجب محرمیت همه دسته هائی است که ذکر شد یعنی با تحقق شرائط رضاع مادر و خواهر و … رضاعی محرمند و همچنین مادر رضاعی همسر و همسر پدر رضاعی و همسر پسر رضاعی و سایر مواردی که ذکر شد محرم می باشند.

از بیانات فوق ـ معلوم شد که محارم زن که جایز است به او نگاه کنند و لازم نیست خود را از آنها بپوشاند عبارتند از:

  1. شوهر ۲٫ پدر بمعنائی که شامل همه اجداد می باشد.
  2. پسر بمعنائی که شامل همه نوادگان می باشد.
  3. برادر ۵- عمو ۶- دائی ۷- پسر برادر ۸- پسر خواهر ۹- پدر شوهر و اجدادش ۱۰- پسر شوهر و نوادگانش. ۱۱- شوهر دختر و شوهر دختر دختر و شوهر دختر پسر هر چه پائین رود. ۱۲- شوهر مادر صورت نزدیکی کردن.

و اما حکم محرمیت یکی این است که ازدواج با وی تا ابد حرام است و حکم دیگر آن جواز نگاه کردن است، که در اینجا باید به این نکته توجه داشت که نگاه کردن از روی شهوت جایز نیست ولو بصورت و دستهای زن محرم باشد. تا چه رسد به وضع بعضی از خانم ها که به محض این که راهی برای محرمیت پیدا شد آراسته و نیمه برهنه در حضور فامیل حاضر می شوند، غافل از اینکه این محرمها نیز مردند و نگاه آنها خالی ار ریبه نیست. چندی پیش نامه ای داشتیم که شخصی شکایت از وضع مادر خانم خویش می کرد که بدین منظور که جلو دوستان شوهر خویش بی تکلف حاضر شود دختر کوچک خود را برای هر کدام صیغه عقد موقت خوانده است تا برای همه محرم شود! و اکنون با وضعی که هر محرم واقعی را تحریک می کند در مجلس حاضر می شود!! در اینجا باید توجه داشت که اولاً عقد دختر کوچک موجب اشکال است از نظر محرم بودن همان گونه که گذشت و ثانیا جایز نیست زن در مقابل محارم خود به وضع تحریک آمیز بیرون آید.

در اینجا نکته دیگری لازم است تذکر دهیم و آن اینکه متأسفانه بسیاری از خواهران و بردران، رعایت نامحرمی هم نمی کنند، چه رسد به محارم! برای نمونه دیده می شود که برخی از مردها با خواهرهای خانم خود و برخی از زنها با برادرهای شوهر معامله محرم می کنند، می نشینند و می گویند و شوخی می کنند و هیچ توجهی به احکام الهی ندارند. در صورتی که  سبک شمردن احکام، گناه کبیره است.

 

17دسامبر/16

پیام مهم امام بمناسبت عید قربان

به مناسبت کنگره عظیم حج و در آستانه فرا رسیدن عید سعید قربان از سوی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پیام مهمی خطاب به کلیه شرکت کنندگان در این کنگره و نیز به دولت مردان کشورهای اسلامی انتشار یافت متن کامل این پیام بدین شرح است.
بسم الله الرحمن الرحیم
فرا رسیدن عید بزرگ اسلامی قربان را به همه مسلمین تبریک عرض می کنم عیدی که انسان های آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمی می اندازد، قربانگاهی که درس فداکاری و جهاد در راه خدای بزرگ را به فرزندان آدم و اصفیاء و اولیاء خدا می دهد عمق جنبه های توحیدی و سیاسی این عمل را جز انبیاء عظام و اولیاء کرام علیهم الصلوه و السلام و خاصه عبادالله کس دیگری نمی تواند ادراک کند. این پدر توحید و بت شکن جهان به ما و همه انسان ها آموخت که قربانی در راه خدا پیش از آن که جنبه توحیدی و عبادی داشته باشد جنبه های سیاسی و ارزش های اجتماعی دارد.
به ما و همه آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عید بگیرید خود و عزیزان خود را فدا کنید و دین خدا و عدل الهی را برپا نمائید به همه ماذریّه آدم فهماند که مکّه و منی قربانگاه عاشقان است و اینجا محل نشر توحید و نفی شرک که دلبستگی به جان و عزیزان نیز شرک است. به فرزندان آدم درس آموزنده جهاد در راه حق را داد که از این مکان عظیم نیز فداکاری و از خود گذشتن را به جهانیان ابلاغ کنید. به جهانیان بگوئید در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیز حتی مثل اسمعیل ذبیح الله گذشت که حق جاودانه شود این بت شکن و فرزند عزیزش بتن شکن دیگر سید انبیاء محمد مصطفی (ص) به بشریت آموختند که بتها ه رچه هست باید شکسته شود و کعبه که ام القری است و آنچه از آن بسط پیدا کرده تا آخرین نقطه زمین تا آخرین روز جهان باید از لوث بتها تطهیر شود بت هر چه باشد چه هیاکل و چه خورشید و ماه و چه حیوان و انسان و چه بتی بدتر و خطرناکتر از طاغوت های در طول تاریخ از زمان آدم صفی الله تا ابراهیم خلیل الله تا محمد حبیب الله (ص)تا آخرالزمان که بت شکن آخر از کعبه ندای توحید سر دهد مگر ابر قدرتهای زمان ما بتهای بزرگی نیستند که جهانیان را به اطاعت و کرنش و پرستش خود می خوانند و با زور و زر و تزویر خود را به آنان تحمیل می نمایند؟
کعبه معظمه یکتا مرکز شکستن این بتها است. ابراهیم خلیل در اول زمان و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود روحی فداه در آخر زمان از کعبه ندای توحید سردادند و می دهند خداوند تعالی به ابراهیم فرمود: «و اِّن فی الناس بالحج یاتوک رجالاً و علی کل ضامریاتین من کل فج عمیق» و فرمود: «و طهربیتی للطائفین و القائمین و الرکع السجود» و این تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها شرک است که در صدر آیه کریمه است و در صوره توبه می خوانیم:
«و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله» و مهدی منتظر در لسان ادیان و باتفاق مسلمین از کعبه ندا سر می دهد و بشریت را به توحید می خواند همه فریادها را از کعبه و مکّه سر می دهند و ما باید از انها تبعیت کنیم و ندای توحید کلمه و کلمه توحید را از آن مکان مقدس سردهیم و با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکّه مکرمه بت ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم و طرد نمائیم تا حج خلیل الله و حبیب الله و ولی الله مهدی عزیز را بجاآورده باشیم و الا در حق ما گفته می شود ما اکثراً الضجیج و اقل الحجیج امید است حجاج محترم بیت اله الحرام از هر فرقه هستند و اهل هر مذهب می باشند در مواقف و مشاعر محترمه دسته جمعی برای پیروزی اسلام بر کفر جهانی دعا کنند و برای بیداری مسلمانان و حکومت های آنان فریاد کنند و دعای بلیغ نمایند شاید به برکت دعا در محیط وحی و محل کسر اصنام جاهلیت خداوند تبارک و تعالی بر مسلمین تفضل کند و مجد و عظمت صدر اسلام را به آنان برگرداند و دست اجانب و جهانخواران را از بلاد آنان کوتاه فرماید و ابر رحمت و غفران خود را بر سر عموم مسلمین بباراندانه عفوٌ غفور اینک تذکر بعض مطالب برای زائران بیت الله الحرام و عموم مسلمین لازم است گرچه کراراً عرض شده است.
۱٫ از امور مهمه ای که لازم است حجاج محترم و علمای کاروان ها وقت شریفشان را صرف آن کنند یاد دادن و یاد گرفتن مسایل حج است که کوتاهی از آن ممکن است موجب زحمت های فراوان شود از قبیل بطلان حج یا باقی ماندن به احرام. علمای اعلام کاروانها از زوار کاروان خویش دعوت نمایند و برای آنان مجلس درس مناسک قرار دهند و حجاج واجب است برای یاد گرفتن لحظه ای کوتاهی نکنند و با تمام توان مسایل را یاد بگیرند و با علم به مسایل مناسک را عمل کنند.
۲٫ همه می دانیم و باید بدانیم که آنچه از قرن ها پیش تا کنون به سر مسلمین آمده خصوصاً در یکی دو قرن اخیر که دست دولت های اجنبی به کشورهای اسلامی بازشده و سایه شوم آنان بلاد مسلمین را به تاریکی و ظلمات کشانده است و ذخایر خداداد آنان را به باد فنا داده و بطور مداوم میدهد غفلت مسلمانان محروم تحمیل شده است که حتی غالب علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام از سیاست منزه است و یک شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند چپاولگران حیله گر کوشش کردند بدست عمال به اصطلاح روشنفکر خود اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند و علما را در چارچوب مسایل عبادی محبوس کنند و ائمه جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوی و مقدسین از توده را سرگرم ذکر و دعا و جوانان عزیز را سر گرم عیش و نوش از صحنه امور سیاسی و اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و گرفتاری بلاد اسلامی خارج نمایند و در این امر توفیق به سزائی پیدا کردند و از این جهالت و غفلت ما سوء استفاده نمودند و بلاد مسلمین را یا مستعمره خویش نمودند یا به استثمار کشیدند و بسیاری از سلاطین و حکام مسلمین را استخدام نموده و با دست آنان ملت ها را به استضعاف و استثمار کشاندند و وابستگی و فقر وفاقه و پیامدهای آنها گریبانگیر توده های در بند گردید و اکنون نیز مسلمین به غفلت خود و عمال استعمار به تبلیغات خود و ابر قدرتها به سلطه و چپاول خود ادامه می دهند و آخوندهای مزدور و درباری به عقب نگهداشتن مسلمانان و جهالت و عفلت آنان دامن می زنند و انا لله و انا الیه راجعون
مسلمانان در علم و تمدن پیش قدم بوده اند
۳٫ از جمله مسائلی که به مسلمانان و مستضعفان جهان اجازه هیچگونه فعالیت برای خروج از قید و بند استثمارگران را نمی دهد و آنان را به حال رکود و عقب افتادگی نگاه می دارد تبلیغات همه جانبه ای است که غربزدگان و شرق زدگان یا به امر ابر قدرتها یا با کوتاه نظری خود در سراسر کشورهای اسلامی و استضعافی به راه انداختند و می اندازند آن است که علم و تمدن و پیشرفت مختص به دو جناح امپریالیسم و کمونیسم است و آنان خصوصاً غربیها و اخیراً آمریکائیها نژاد برتر هستند و دیگران نژاد پست و ناقص هستند و ترقی آنان در اثر والانژادی آنان است و عقب افتادگی اینان در اثر نقص نژادی است و به تعبیر دیگر آنان انسان های تکامل یافته هستند و اینان در حال تکامل که پس از میلیون ها سال به تکامل نسبی می رسند پس کوشش برای پیشرفت بی فایده است و آزادگان یا باید وابسته به سرمایه داری غرب باشند یا کمونیسم شرق و به بیان دیگر ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز را از ابر قدرت غرب یا شرق بگیریم علم را، تمدن را، قانون را، و پیشرفت را و شما امروز سیاه ما را می بینید که در اثر این تفکر که بر ما تحمیل کرده اند هر چیز اگر چه ممتاز باشد و از خودی باشد بهمین جرم مشتری اش کم است و همین را اگر اسم غربی به آن بگذارند مشتری زیاد پیدا می کند پارچه ایران حتماً باید در حاشیه اش حروف خارجی و لاتین داشته باشد تا مشتری پیدا کند و مرض هایی که در خود کشور به نحو شایسته معالجه می شود باید به خارج سفر کرد تا معالجه شود و این باور در حالی است که بعض دانشمندان و نویسندگان غیر مسلمان با شواهد زنده ثابت نموده اند که تمدن و علم از اسلام به اروپا رفته و مسلمانان در این امور پیش قدم بوده اند باید گفت که دانشگاه های ما به دست یک مشت غرب زده خود باخته یا مزدور اداره می شد و دانشمندان متعهد در اقلیت بودند و قدرت را از آنان سلب کرده بودند و آن دسته اکثریت غرب زده جوانان را عاشق غرب می کردند و فوج فوج به خارج می فرستادند و در خارج دست استعمار کار خود را می کرد و جوانان را در حدی که مطلوب استعمارگران بود نگه می داشتند و با افکار غربی و غیر اسلامی و غیر ملّی به کشور باز می گرداندند و این فاجعه قرن اخیر برای ممالک اسلامی و اشباه آنها بود و حدیث مفصل را از این مجمل باید خواند.
جرم خودباختگان ملی نما کمتر از مجرم اصلی نیست
۴٫ و از جمله چیزهایی که مانع دفاع مسلمین از کشورهایشان است تبلیغات دامنه دار برای هر چه بزرگتر جلوه دادن قدرت های خارجی است در سابق از انگلیس به دست به اصطلاح روشنفکران و تحصیل کردگان غرب زده یک غول ساخته شده بود و به دولت های بی اطلاع و ملتهای دربند تحمیل کرده بودند که اگر به یک فراش سفارتخانه انگلیس یک حرف درشت زده شود ایران به باد فنا می رود و پرچم سفارت بر سرخانه هر مجرمی که افراشته می شد از مجازات مصون می گشت و اشاره سفیر انگلیس به دولت یا صدراعظم کافی بود برای اجرای اوامر و اطاعت بی چون و چرای او و امروز از این دو قدرت خصوصاً آمریکا در بلاد مسلمین همان غول را بسیار بزرگتر و شاخ دارتر ساخته اند و گمان می کنند اگر به یکی از این دو قطب گفته شود بالای چشمت ابرو است کشور از بین می رود و با خیال های خام و مقایسه عصر حاضر با عصرهای گذشته و دامن زدن وابستگان غرب زده به این نحو شایعه ها مسلمین را از دفاع به حق خود مایوس نمودند و جرم این خود باختگان ملی نما کمتر از مجرم اصلی نیست.
۵٫ امروز چاره چیست و برای شکستن این بت ها چه تکلیفی متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان می باشد؟ یک چاره که اساس چاره ها است و ریشه این گرفتاریها را قطع می کند و فساد را از بن می سوزاند وحدت مسلمانان بلکه تمام مستضعفان و در بند کشیدگان جهان است و این وحدت که اسلام شریف و قرآن کریم بر آن پافشاری کرده اند با دعوت و تبلیغ دامنه دار باید به وجود آید مرکز این دعوت و تبلیغ مکّه معظمه در زمان اجتماع مسلمین برای فریضه حج است که ابراهیم خلیل الله و محمد حبیب الله شروع و در آخرالزمان حضرت بقیه الله ارواحنا لمقدمه الفدا تعقیب می کند به ابراهیم خلیل الله خطاب می شود که مردم را به حج بخوان تا برای شهود منافع خود از همه اقطار بیایند این منافع جامعه است ، منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بیایند و ببینند تو که بر آنان پیغمبری عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا تقدیم کردی و همه ذریه آدم باید به تو تاسی کنند ببینند که بتها را شکستی و آنچه جز خداوند بود به دور افکندی شمس باشد یا قمر هیاکل حیوانات یا انسان ها و گفتی و از روی حقیقت گفتی «وجهت وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین» و همه باید به پدر توحید و پدر پیمبران عظیم الشان تاسی کنند و در سوره توبه که امر شد در مجمع عمومی در مکّه خوانده شود می خوانیم: «و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبران الله بری من المشرکین و رسوله.» فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج و این یک فریاد سیاسی ـ عبادی است که رسول الله(ص) به آن امر فرمود. حال باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام می داند گفت تاسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند آمریکایی فعل رسول الله(ص) و امر خداوند را تخطئه می کنید و تاسی به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالی را بر خلاف می دانید؟ و مراسم حج را از برائت از کفار تنزیه می کنید و اوامر خدا و رسول را برای منافع دنیای خود به طاق نسیان می سپارید و برائت و نفرین را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمین کفر می دانید. ما امیدواریم که دولت سعودی به وسوسه این آخوندهای از خدا بی خبر گوش فرا ندهد و مسلمین را همانطور که وعده نموده است در مراسم حج و برائت از کفار و مشرکان آزاد گذارد و در این عمل الهی با آنان خصوصاً زائران ایرانی و فلسطینی و لبنانی و افغانی که مورد تجاوز کفار قرار گرفته اند هماهنگ شود تا دشمن مشترک همه مظلومان را با ندای واحد به عالمیان معرفی کنند و من موکداً از زوار ایرانی و دیگر زائرین بیت الله الحرام می خواهم که نظم و آرامش را مراعات کنند و به دستورات نماینده این جانب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی ها عمل کنند و همه مسلمانان را برادر خود بدانند و با آنان به طوری که شایسته یک مسلمان متعهد است عمل نمایند امید است دولت سعودی نیز با حجاج ایرانی که از ستمکاران غدار که به کشورهای اسلامی تجاوز و دخالتهای بیجا می کنند تظلم نمایند به نحوی شایسته هماهنگی نموده و با همکاری و وحدت کلمه کفار متجاوز بحریم اسلامی را محکوم کنند تا حج امسال انشاء الله بطوری که مرضی خداوند و رسول الله (ص) است انجام گیرد.
مسلمانان و دولت های کشورهای اسلامی از ایران عبرت بگیرند.
۶٫ از جمله چیزهائی که برای قیام مسلمانان و مستضعفان جهان علیه چپاولگران جهانی و مستکبران جهان خوار لازم به تذکر است آن است که نوعاً قدرت های ستمگر از راه ارعاب و تهدید یا بوسیله بوقهای تبلیغاتی خودشان و یا بوسیله عمال مزدور بومی خائنشان مقاصد شوم خود را اجراء می کنند در صورتی که اگر ملت ها با هوشیاری و وحدت در مقابلشان بایستند موفق به اجرای آن نخواهند شد. شواهد بر این مدعی زیاد است و زنده ترین شاهد در کشورهای منطقه ایران و افغانستان است. ایران چنانچه می دانیم و می دانید دست بسته تسلیم آمریکا بود و شاه مخلوع خائن این کشور را در تمام ابعاد وابسته به آمریکا کرده بود و ایران یکی از پایگاه های نظامی آمریکا بود ارتش در دست مستشاران آن و فرهنگ در دست جیره خواران و شاه و دولت و مجلس از نوکران و سرسپردگان بودند. اقتصاد در وابستگی از آنها بدتر و شاه مخلوع در منطقه نیرومند ترین ژاندارم بود و پشتیبان او آمریکا و دیگر کشورهای وابسته به آن بودند و از حیث تجهیزات نظامی بسیار غنی بود با این همه ملّت معظم ایران که فاقد قدرت نظامی و تجهیزات رزمی و حزبی بود با دست خالی و ایمانی قوی فرا گرفته از اسلام و عزمی راسخ و اتکای به خدای تعالی و اعتماد به نفس در مدتی کوتاه به طور معجزه آسا بت های تخیلی ساخته و پرداخته غرب زدگان را فرو ریخت و طومار ستمگریهای دو هزار و پانصد ساله را در هم پیچید و بر اسطوره های تاریخ سازان و بت تراشان خط ابطال کشید و افغانستان هجوم ناجوانمردانه شوروی آن قدرت اسطوره ای و ارتش قدرتمند حکومت غاصب و حزب خائن را با قدرت ایمان و اتکال به خدای بزرگ و اعتماد به خویش در هم کوبید بطوری که باید گفت شوروی با پریشانی و پشیمانی از هجوم ظالمانه خود بسر می برد و در حیرت است که چگونه از افغانستان بدون آبروریزی جا خالی کند. و هم چنین ملّت قدرتمند و علمای متعهد بودند که فرانسه و انگلستان غاصب را از الجزایر و عراق بیرون کردند اینها و امثال اینها برای فرو ریختن رعبهای ساختگی به دست استعمار و استثمار گران کافی است که مسلمانان و دولت های کشورهای اسلامی را از خواب گران بیدار کند و این طلسم های ساختگی را و سحرهای شیطانی را ابطال نماید و مسلمانان و دولت های آنان را با داشتن یک میلیارد جمعیت و در دست داشتن شریان حیات غرب و شرق و دارا بودن کشورهای وسیع و غنی از سحر و وحشت زدگی خارج کند و از ایران که با جمعیت ناچیز سی و چند میلیونی دست همه قدرتها را از کشور خود قطع و تمام قید و بندهای استعماری را گسیخت و مستشاران و مفتخواران را از میهن عزیز راند عبرت بگیرند و به بوقهای استعماری که یکصدا از اوّل پیروزی انقلاب تا کنون با شایعه پردازی ها و نشر اکاذیب ایران را یک کشور در حال سقوط و ورشکسته معرفی کرده و می کنند گوش فرا ندهند و از یک قدرت اسلامی که هدفش سر افرازی مسلمین و کوتاه کردن دست ستمگران از ذخائر خدا داد آنان است و پیوسته می خواهد بین برادران اسلامی صلح و صفا و اخوت ایمانی بر قرار باشد قدردانی کنند و بدانند که کشورهای قدرتمند فرصت طلب که غایت آمالشان دست یافتن به کشورهای اسلامی و مستضعف است آنان را در مواقع گرفتاری تنها میگذارند و کلمه وفا در قاموس آنان راهی ندارد.
ایران قریب یک میلیون رزمنده ذخیره تعلیم دیده دارد
۷٫ اگر انشاء الله آن وحدت بین مسلمین و دولت های کشورهای اسلامی که خداوند تعالی و رسول عظیم الشانش خواسته اند و امر به آن و اهتمام در آن فرمودند حاصل شود دولت های کشورهای اسلامی با پشتیبانی ملت ها می توانند یک ارتش مشترک دفاعی بیش از صد میلیون تعلیم دیده ذخیره و یک ارتش دهها میلیونی زیر پرچم داشته باشند ک بزرگترین قدرت را در جهان بدست آورند و اکنون که این حاصل نیست دولت های اسلامی منطقه و حواشی آن می توانند یک ارتش ذخیره دهها میلیونی و یک ارتش بیش از ده میلیون تحت پرچم برای دفاع از کشورهای اسلامی داشته باشند که این نیز فوق قدرتها است و امید است دولت های منطقه با قطع نظر از زبان و نژاد و مذهب فقط تحت پرچم اسلام در این امر فکر کنند و طرح آن را بریزند و از ننگ خضوع در برابر قدرتها نجات یابند و شیرینی استقلال و آزادی را بچشند و برای بدست آوردن چنین قدرتی لازم است هر یک از دولت ها با تفاهم با ملت خود برای دفاع از کشورشان یک چنین طرح حیاتبخشی را در دست مطالعه قرار دهند و از کشور اسلامی ایران در این امر که مدافع کشورهای خود و برادران اسلامی خویش است الهام بگیرند امروز ایران با همه گرفتاریها و کارشکنی ها و حصر و سدها درصدد است تمام جوانان خود را تعلیم نظامی دهد و تا کنون بطوری که گزارش می دهند قریب یک میلیون ذخیره تعلیم دیده دارد که به محض آن که لازم شود با یک هشدار برای دفاع از میهن اسلامی خود مجهز و مسلح می شوند دولت های اسلامی و منطقه نیز اگر مثل دولت ایران با ملت رفتار کنند و خود در کنار ملت باشند و مردم احساس خدمتگذاری آنان را نمایند این امر در کشورهای آنان نیز حاصل می شود و مقدمه است برای آنچه اسلام بزرگ به آن امر کرده و طرح داده است و باید متأسف بود که اسلام در همه ابعادش نا شناخته است و زیر پرده های استعماری در طول تاریخ می باشد از خدای بزرگ می خواهیم که این پرده های سیاه را بر چیند و چشم مسلمانان را به جمال جمیل اسلام روشن فرماید تا دنیا بداند اسلام برای جهان چه آورده است و آنچه غایت تعلیمات اسلامی است هم زیستی مسالمت آمیز در سطح جهان است که امید است با تعجیل در ظهور مهدی آخر الزمان ارواحنا فداه حاصل شود و رسیدن انسان ها به کمال و سعادت اخروی است که خداوند نصیب همگان فرماید.
۸٫ مسلمانان و خصوصاً مظلومان منطقه بدانند که اسرائیل با تغییر و تبدیل مهره ها که شاید برای اغفال رزمندگان فلسطینی و لبنانی باشد هیچ گاه از مقصد شوم خود که حکومت بر کشورهای مسلمین از نیل تا فرات است، منصرف نخواهد شد و آمریکا که چنگ و دندان در منطقه نشان می دهد از مهره ای چون اسرائیل که مجری جنایت های آن در منطقه است بطور کامل پشتیبانی می کند و بازیهای سیاسی اینان را نباید از نظر دور داشت و کسانیکه از اسرائیل حمایت می کنند باید بدانند که افعی گزنده را در حمایت خود قوی می کنند که در صورت فرصت خدای نخواسته حرث و نسل منطقه را به هلاکت می کشاند و باید به این افعی خزیده خطرناک مهلت ندهند چنانچه صدام جنایتکار اگر فرصت پیدا کند خطرش برای منطقه از اسرائیل کمتر نیست و لازم است برای آرامش منطقه اکنون که بیاری خداوند متعال قوای مسلح ایران ایدهم الله تعالی این جرثومه فساد را تالبه پرتگاه هلاکت سازنده اند و از سردار قادسیه یک موجود مفلوک ساخته اند دولت های منطقه از کمک به او دست بردارند که صلاح دین و دنیای آنان است و در صورتی که مهلت پیدا کند بر هیچیک از دولت های خلیج فارس و دیگران رحم نخواهد کرد شما دیدید اکنون که با شکست مفتضحانه روبرو است در یک سخنرانی گفت: اعراب باید رهبری عراق را بپذیرند و شک نکنید که اگر قدرت پیدا کند به مسأله رهبری اکتفا نخواهد کرد و بوقهای تبلیغاتی دولت هایی که از ایران سیلی خورده اند برای مصالح خودشان در بند کشیدن هر چه بیشتر ملت ها شماها را از ایران می ترساند ولی دولت ها بدانند که ایران به پیروی از تعالیم اسلامی با تمام آنها در صورتی که به موازین اسلامی گردن نهند یا برادری و برابر رفتار می نماید ولی هرگز بخود اجازه نمیدهد با کسی که نسبت بما آن همه خسارات و جنایات وارد کرده است مسالمت کند و ملت عزیز عراق در انتظار پیروزی ایران است تا از نیش های این عقرب جراره نجات پیدا کند و امید است که با یاری خداوند این انتظار بطول نینجامد. «الیس الصبح بقریب».
حجاج ایرانی تحت مراقبت برادران اسلامی هستند.
۹٫ حجاج محترم ایرانی و زائران حرمین شریفین بدانند که آنها از کشوری که برای اهداف اسلامی و بیرون راندن ستمگران از کشور عزیز خویش قیام کرده است بسوی خانه خدا و حرم شریف رسول الله (ص) و قبور معظم فرزندان پیامبر (ص) میروند تحت مراقبت برادران اسلامی سراسر جهان هستند و خبرگزاریها و دروغ پردازان بوقهای تبلیغاتی و دشمنان اسلام در کمین نشسته و مراقب اعمال و اقوال آنان هستند و در صددند که از کاه کوهی بسازند و سرتا سر جهان را از شایعه های خود پر نمایند در این صورت جزئی انحراف و خطا و لغزش آنان علاوه بر آنکه در پیشگاه خداوند بزرگ و رسول عظیم الشأنش می باشد در حضور سایر زائران حرمین شریفین است که بواسطه پی آمد آن گناهی بزرگ و خطائی عظیم است زیرا علاوه بر آنکه بعض اعمال و گفتار خلاف حرمت حرمین شریفین است موجب وهن جمهوری اسلامی است که خدای نخواسته این جمهوری اسلامی که برای حکومت الله و برقراری احکام مقدس آسمانی قرآن و سنت تشکیل شده بواسطه بعضی اعمال و رفتار آنان بگونه ای دیگر معرفی شود و عیب جویانی که مراقب خورده گیری و بهانه هستند بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی به شایعه پراکنی و مشوه نمودن چهره نورانی اسلام و جمهوری اسلامی بپردازند و گناه آن درنامه اعمال آنان که برای عبادت و فریضه حج رفته اند نوشته شود لازم است مراقب باشند که اعمال بی رویه و گفتار باطل تحقق پیدا نکند و هر کس مراقب دوستان و نزدیکان خود باشد و از برنامه های انسانی اسلامی صحیح که از طرف نماینده اینجانب جناب حجت الاسلام آقای خوئینی ها ترتیب داده می شود تبعیت کنند و از آنها تخطی نکنند که موجب هرج و مرج و ناراحتی زائرین فراهم شود و پلیس کشور سعودی و متصدیان امور حج و زیارت و دولت سعودی باید توجه کنند که زائران ایرانی که از یک کشور انقلابی تحت ستم غرب و شرق و غارت زده که با تأیید خداوند متعال و قیام و نهضت همگانی خود را از چنگال ابر قدرتها نجات داد و با همت والای مرد و زن و کوچک و بزرگ استقلال و آزادی را بدست آورد و رژیم ستم شاهی آمریکائی را به رژیم اسلامی مردی تبدیل کرد و مستشاران و جاسوسان آمریکائی و شوروی را یا از کشور راند و یا به بند کشید به زیارت بیت الله الحرام و مرقد مطهر رسول خدا (ص) و ائمه مسلمین (ع) مشرف می شوند و میهمانان خدا و رسولند و اهانت و جسارت به آنان اهانت و جسارت به میزبانان بزرگ آنان است خصوصاً که این میهمانان آمده اند تا همراه با مناسک حج به ندای ابراهیم خلیل الله و محمد رسول الله (ص) لبیک گویند که لبیک به آنان نیز لبیک بخدای تعالی است با اینانی که از «کل فج عمیق» هجرت بسوی خدا و رسول بزرگ او کرده اند با مهر و صفا و محبت و وفا و اخوت اسلامی رفتار کنید و میمانان خدا و رسول را آزار ندهید، اینان برای مناسک حج و برائت از مشرکان و کافران که خدا و رسول او از آنان برائت جسته است آمده اند، این میمانان متعهد راگرامی دارید و از قدرت یک رژیم مقتدر اسلامی برای سرکوب دشمن اسلام و مسلمین اسرائیل غاصب و قطع ید ارباب او آمریکا رأس دشمنان اسلام و کشورهای اسلامی بهره برداری کنید و مکه مکرمه را با هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از اسرار حج است و خداوند غنی از لبیک ها و عبادات بشر است.
بارالها ما را از پیروی شیطان و نفس اماره حفظ فرما، ما از حب جاه و مقام و دنیا و نفس خویش بازدار، دولت های کشورهای اسلامی را از وحشت زدگی در مقابل دو قدرت چپ و راست نجات مرحمت فرما، و آنان را به وظائف اسلامی، انسانی آشنا نما، و ملت ها و دولت های کشورهای اسلامی را برای حصول وحدت و اخوت راهنمائی فرما و حجاج ایرانی را که در راه هدف بزرگ تو تحمل رنج و زحمت و اهانت و حبس و زجر می نمایند از رحمت و جلوه خاص خود بهره مند فرما و دست قدرت های چپاولگر را از بلاد مسلمین کوتاه فرما، و ما را به آنچه رضای تو است هدایت نما و لشکریان اسلام را در دفاع از سرزمین خود و مظلومان منطقه نصرت عنایت فرما و اسرائیل غاصب متجاوز و آمریکا و شوروی ستمگر را مخذول فرما و اسلام و مسلمین را تقویت فرما و از شر اجانب حفظ کن.
«انک ولی النصر و النعمه و السلام علی رسول الله (ص) و علی اولیاء المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه» روح الله الموسوی الخمینی

17دسامبر/16

تاریخچه ای از حج و حرمین(۴)

تاریخ مکّه و مدینه
مکه: بکه. بلد حرام. بلد امین، حرم امن. ام القری مرکز ظهور دین اسلام و یکی از شهرهای کشور عربستان سعودی و مهمترین و مشهورترین شهر آن کشور است. مکّه در طول ۳۹ درجه و عرض ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و در ارتفاع ۳۳۰ متر از سطح دریا قرار دارد. (۱) شهر مکّه را رشته کوههای متعدد فرا گرفته است چنانکه تا نزدیک شهر ساختمان های آنرا درست نمی توان دید. اگر کوههای گرداگرد مکّه را از جانب شمال آغاز کنیم و بطرف غرب دور بزنیم نخست به کوه فلج یا فلق سپس بکوه های قعیقعان، لعلع، کدا (در بالای مکّه) می رسیم.
از جانب جنوب بطرف شرق کوه های ابو حدیده، کدی، ابو قبیس و خندمه قرار دارد.(۲)
مکه در مشرق دریای سرخ واقع و فاصله آن تا بندر جده هشتاد کیلومتر است. شمار ساکنان دائمی مکّه سیصد هزار تن است (۳) ولی در موسم حج به بیشتر از یک میلیون و نیم می رسد.
مردم شهر بلا استثناء مسلمان اند (جز مسلمان کسی رخصت درآمدن به حرم را ندارد) و این سنت از زمان نزول سوره مبارکه برائت تا امروز رعایت می شود. از مغرب زمینیان کسانی که خود را به مکه و مدینه رسانده سپس درباره این دو شهر کتاب نوشته اند، بظاهر ادعای مسلمانی کرده اند. مکه تاریخی قدیم و طولانی دارد بطلمیوس نام آنرا مکربا نوشته است (۴) و احتمال می دهند این کلمه از لهجه سائیان (ساکنان جنوب عربستان) است که معنی مقدس و محترم می دهد(۵) هر چند این شهر از هزاران سال پیش به قداست معروف بوده است، اما از سراسر این تاریخ جز آغاز و اخیر آن بدرستی روشن نیست. بموجب قرآن کریم نخستین کس ابراهیم(ع) بود که خانواده خود را در این سرزمین بی آب و علف جای داد. ابراهیم(ع) به خدای خود چنین گفت:
پروردگارا! من تنی چند از فرزندانم را در دره ای بی آب و علف نزدیک خانه با حرمت تو جای دادم. ای پروردگار ما تا نماز را بر پا دارند.(۶)
و در باره شهر مکّه از خدا چنین خواست:
پروردگار من! این شهر را ایمن گردان و از مردم آن آنان را که بخدا و روز رستاخیز گرویده اند میوه ها روزی کن (۷) از دوره ابراهیم تا آنگاه که مهاجران جنوب عربستان در مکه سکونت کردند، بر این شهر چه گذشته است؟ خدا می داند، تاریخ آن بدرستی روشن نیست. چز آنکه در این فترت طولانی از تیره ای که بر آن مسلط شدند و عمالیق نام داشتند سخن رفته است.
عمالیق: یا عمالقه (صحرا نشینان) که نام آنان در سفرهای پیدایش، اعداد، سموئل و مواضع دیگر از تورات آمده. گروهی بیابان گرد و جنگجو بودند که با بنی اسرائیل دشمنی داشتند، و چند بار میان آنان و این قوم درگیری پیدا شده است. در سده چهارم میلادی بر اثر بهم خوردن اوضاع اجتماعی و اقتصادی جنوب عربستان، دسته هائی از مردم آن سرزمین به دیگر نقاط شبه جزیره مهاجرت کردند. تیره ای که بنام جرهم معروف بودند در مکّه ساکن شدند و کار شهر را بدست گرفتند سپس تیره جنوبی دیگری بنام خزاعه جرهم را بکنار زد و خود بر شهر مسلط شد(۸)
در آغاز سده ششم میلادی (احتمالاً قصی فرزند کلاب که نیای پنجم رسول اکرم است قبیله خزاعه را به کنار زد و خویشاوندان خود قریش را که در بیابان ها و دره های بیرون مکه می زیستند به شهر در آورد و ریاست شهر را بدست گرفت (۹) و دارالندوه را تأسیس کرد.
دار الندوه آنروز نخستین و تنها مجلس مشاوره در سراسر عربستان بشمار می رفت. این مجلس سپس منزلگاه خلفا و امرا گردید سپس اندک اندک بنای آن رو به ویرانی نهاد و سرانجام جزو مسجد گردید.

حاکمان مکّه
چون یثرب (مدینه) مرکز حکومت اسلامی گردید و در سال هشتم هجری مکّه گشوده شد پیوسته از جانب پیغمبر(ص) و یا از سوی خلفا حاکمانی برای اداره کار مکّه گماشته می شد.(۱۰)
پس از مرگ معاویه در سال شصتم هجری عبدالله بن زبیر خود را خلیفه خواند و مکّه را مرکز خلافت قرار داد. در سال شصت و چهارم هجری از سوی شام حصین بن نمیر مأمور سرکوبی عبدالله بن زبیر گردید.
حصین شهر مکه و خانه کعبه را زیر سنگ باران منجنیق گرفت. اما در این هنگام یزید مرد و حصین به شام بازگشت.
چون عبدالملک بن مروان خلافت یافت. در سال ۷۳ هجری حجاج بن یوسف را مامور سرکوبی ابن زبیر ساخت. حجاج مکّه را محاصره کرد. خانه کعبه را با سنگ پرتاب ویران ساخت، و سر انجام ابن زبیر را کشت و بدار آویخت(۱۱) از این پس تا سال ۱۳۲ که مکه در اداره امویان بود. حاکم این شهر از جانب خلیفه دمشق تعیین شد، و در طول خلافت امویان بیست و هفت تن به اصالت و یا به نیابت حکومت مکّه راه یافتند. در دوره عباسیان از سال ۱۳۲ تا سال ۳۰۶ حاکم مکّه از جانب بغداد معین می شد (۱۲) و گاهی هم حاکمی از وضع آشفته بغداد استفاده می کرد و ادعای استقلال می نمود.
در آغاز قرن چهارم هجری (سال ۳۱۷) قرامطه که فرقه ای از اسماعیلیه اند و مرکز آنان جنوب عربستان بود بر این شهر مسلط شدند. این دسته که مردمی تند خو، ماجراجو و بظاهر اسلام بی اعتنا و در احکام شرع معتقد به تأویل بودند مکّه را ویران کردند. پس از خاموش شدن فتنه قرمطیان و کوتاه گشتن دست انان از شهر مکّه تقریباً مدت ده قرن (تا استیلای آل سعود بر حجاز) شُرفا (جمع شریف) حکومت مکّه را بدست گرفتند این حکومت ها بر حسب توسعه سلطه مرکز خلافت بغداد، قاهره یا استانبول بظاهر از خلفای عباسی فاطمی و یا عثمانی متابعت می کردند و گاه خود حکومتی مستقل داشتند. (۱۳) پس از تأسیس دولت سعودی پیوسته حکومت شهر مکّه را یک تن از خاندان پادشاهی عهده دار می شود.
«و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواء العاکف فیه والباد»
مسجد الحرام
نام مسجد گرداگرد خانه کعبه است. این مسجد قدیمی ترین و معروف ترین مسجد در تاریخ اسلام بشمار می رود. چنانکه در تاریخ کعبه نوشته ایم، این خانه هزاران سال پیش از اسلام ساخته شد. مسلم است که در همان روزگار و یا لااقل سالیانی پس از آن، گرداگرد خانه کعبه فضائی داشته است، و زیارت کنندگان خانه در آن فضا گرد می آمده اند، و یا از آنجا بزیارت خانه می رفته اند. اما بدان فضا، نام مسجد و مسجد الحرام در اسلام، داده شده است و مسجد با حرمت که آن را برای مردمان قرار دادیم، مقیم یا مسافر (۱۴) مساحت این فضا پیش از اسلام و در آغاز فتح مکّه چه مقدار بوده است؟ بدرستی معلوم نیست. تاریخ نشان می دهد تا پس از رحلت رسول اکرم(ص) هم، مردم خانه های خود را نزدیک به خانه کعبه می ساختند، لیکن عمر آنان را از این کار باز داشت. و گفت کعبه خانه خداست، و هر خانه فضای خارجی می خواهد. این فضا پیش از شما بوده و شما بدان در آمده اید.
آنگاه خانه هایی را خرید و داخل مسجد در آورد. خانه کسانی را هم که حاضر بفروش نشدند ویران کرد، و بهای آن را برای صاحبان خانه نگاهداشت، تا سرانجام بگرفتن آن راضی شدند. عمر برای مسجد دیواری ساخت بطول یک قامت، که بر سر آن دیوار چراغها را می گذاشتند. سپس عثمان خانه های دیگری را به بهای گران خرید و به مسجد افزود. کسانی را که نمی خواستند خانه های خود را بفروشند نکوهش کرد، و بزندان انداخت، و به آنانان گفت: شما از مدارای من سوء استفاده می کنید. گویند عثمان نخستین کسی بود که برای مسجد رواق ساخت.(۱۵)
چون عبدالله بن زبیر خود را خلیفه خواند و مکه را محل اقامت کرد، دیوارهای مسجد را مرمت نمود اما بر وسعت مسجد نیفزود.
در دولت امویان، عبدالملک پسر مروان و فرزند عبدالملک ولید، که به ایجاد ساختمان علاقه ای بسیار داشت، در ترمیم، وسعت و زیبائی مسجد کوشیدند، و بدستور عبدالملک دیوار مسجد را بالاتر بردند. در دولت عباسیان نیز چند تن از خلفا، مسجد الحرام را وسیع تر کردند. و در زیبائی آن کوشیدند. مخصوصاً مهدی عباسی که در سال ۱۶۰ هجری به مکّه رفت و خانه های بسیاری را خرید و داخل مسجد کرد، و کوشید که در این نو سازی خانه کعبه در وسط مسجد قرار گیرد. نوشته اند مهدی خود بر کوه ابو قبیس بالا رفت تا بنگرد و مطمئن شود که خانه در مرکز مسجد قرار گرفته است. (۱۶)
در سال ۳۳۲ هجری بعضی ستونهای رواق گرداگرد مسجد را تغییر دادند و ستون های سنگی زرد رنگ در آن بکار بردند. در دیوارها و راهروها نیز سنگ های مرمر نصب کردند و حجر اسماعیل را با مرمر سبز فرش نمودند.
سنگی را که جای پای ابراهیم است (مقام ابراهیم) در زر گرفتند.
ناصر خسرو در وصف مسجد الحرام شرحی نوشته است که از لحاظ اطلاع بر وضع مسجد در نیمه اول سده پنجم و مقایسه آن با اوضاع بعدی قابل توجه است:
«مسجد حرام در میان شهر مکّه و طول آن از مشرق بمغرب است و عرض آن از شمال بجنوب اما دیوار مسجد قائمه نیست و رکنها در مالیده است تا به مدوری مایلست زیرا که چون در مسجد نماز کنند از همه جوانب روی بخانه باید کرد و آنجا که مسجد طولانی تر است از باب ابراهیم(ع) است تا به باب بنی هاشم چهار صد و بیست و چهار ارش است و عرضش از باب الندوه که سوی شمالست تا به باب الصفا که سوی جنوب است، و فراخ تر جایش سیصد و چهار ارش است … مسجد حرام را هیجده در است همه به طاق ها ساخته اند بر سر ستون های رخام و بر هیچکدام دری ننشانده اند که فراز توان کرد.»(۱۷)
تعمیر ها و ترمیم های اساسی مسجد الحرام در دوره عثمانیان بود.
سلطان سلیمان قانونی معمار مشهور و سازنده مسجد سلیمانیه استانبول (سنان) را به مکه فرستاد تا برای نوسازی خانه نقشه ای تهیه کند ولی سلیمان خود موفق باجرای آن نشد. در سال ۹۹۰ هجری یکی از معماران ترکیه بنام محمد آغا صحن مسجد را وسعت داد و مساحت آن را به بیست و پنج هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی درهای مسجد را که نوزده در بود از نو ساختند. رواقهای مسجد و اطراف حرم را با ستون های مرمر و ستونهای از سنگ زرد تعویض کردند.
سپس در سال ۹۹۴ یکی از نقاشان ترک داخل گنبد رواق ها را با نقش ها و خط های خوش تزئین کرد. هر یک از امامان مذهب های چهارگانه سنت و جماعت: شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی در داخل مسجد برای خود مقامی داشتند. سالی که صحن مسجد را نوسازی کردند (۹۹۴) مقامهای این پیشوایان را نیز بشکل کوشک ساختند(۱۸) این مقام ها تا آغاز حکومت سعودیان بر حجاز وجود داشته است، مخصوصاً مخبر السلطنه در سفر نامه خود از این مقام ها نام برده و از اینکه مذهب شافعی چون نزدیک تر به حقیقت (مذهب شیعه) است، مقامی ندارد، دریغ می خورد(۱۹).
پس از تأسیس حکومت عربستان سعودی در دوره ملک عبد العزیز و ملک فیصل تغییرات مهمی در مسجد الحرام صورت گرفت. دولت عربستان سعودی با هزینه ای در حدود هشتصد میلیون ریال (سعودی) مساحت مسجد را از بیست و هفت هزار به یکصد و هشتاد هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی بر درهای مسجد نیز تعدادی افزودند و اکنون مسجد دارای شصت و دو در بزرگ و کوچک است. سه در اصلی و بزرگ بنامهای: باب ملک عبدالعزیز باب العمره و باب السلام معروف است. بر هر یک از این سه در دو مناره بارتفاع ۹۲ با قاعده ای به ابعاد ۷در۷ متر قرار دارد و بر تارک هر منار هلالی بارتفاع ۶/۵ متر از برنز طلا کاری است.
هفتمین منار مسجد بر باب الصفاست. در کنار آن سقفی دارای قبه است که قطر خارجی آن ۳۵ متر است و بر این قبه نیز هلالی برنزی طلا کاری شده قرار دارد. گرداگرد مسجد، رواق سه طبقه است و مسجد با وسعت فعلی گنجایش پانصد هزار نمازگزار دارد.
۱- بر اساس نوشته دائره المعارف بریتانیکا، اما در مرآه الحرمین و به تبع آن دائره المعارف فرید وجدی ۲۱ درجه و ۲۸ عرض و ۳۷ درجه و ۵۴ دقیقه طول نوشته شده است.
۲- مرآه الحرمین ج۱ ص ۱۷۸ و نیزرک فرید وجدی ذیل مکه.
۳- نشریه وزارت اطلاعات عربستان سعودی.
۴- دائره المعارف بریتانیکا.
۵- تاریخ عرب پیش از اسلام فلیب حتی ج ص ۱۴۴٫
۶- ابراهیم: ۳۷
۷- بقره ۱۲۶
۸- مرآه الحرمین ج ۱ ص ۱۵۱-۱۵۲٫ فید وجدی و دائره المعارف فرانکلین ذیل مکّه.
۹- تحلیلی از تاریخ اسلام ج ۱ ص ۲۳ به بعد و نیز رجوع به ذیل کعبه شود.
۱۰- رک مرآه الحرمین ج ۱ ص ۳۵۵ و معجم الانساب فصل حاکمان مکّه.
۱۱- تحلیلی از تاریخ اسلام ج ۲ ص ۸۵٫
۱۲- معجم الانساب فصل حاکمان مکه.
۱۳- فرید وجدی: ذیل مکه فرانکلین، ذیل عربستان مرآه الحرمین ج ۱ ص ۳۵۵ به بعد.
۱۴- سوره بیست و هشتم (حج) آیه ۲۵٫
۱۵- یاقوت ذیل مسجد الحرام، و نگاه کنید به دائره المعارف فرید وجدی، ذیل مکه.
۱۶- دائره المعارف فرید وجدی ذیل مکه و نگاه کنید به مکه مکرمه ترجمه آقای احمد آرام صفحه ۱۴۹٫
۱۷- سفرنامه دکتر دبیرستانی، چاپ زوار ص ۹۱-۹۲٫
۱۸٫ مکه مکرمه ص ۱۷۹٫
۱۹- سفرنامه ص ۱۵۹٫

17دسامبر/16

استفتائات از حضرت امام خمینی (دام ظله)

س : کسی که از دنیا رفته و بر عهده او خمس هست آیا ورثه می توانند در ما ترک او تصرف کنند؟
ج : اگر معلوم است که در مال متوفی یا بر ذمه او خمس هست تا اداء نشده ورثه نمی توانند در ترکه تصرف کنند.
س : آیا ماهیهائی که از خارج وارد می شود از نظر شرعی چه حکمی دارد و آیا در تذکیه ماهی لازم است صید کننده مسلمان باشد؟
ج : اگر معلوم نیست که ماهی از کجا وارد شده و همچنین اگر معلوم باشد که از بلاد اسلامی وارد شده است حلال است ولی اگر معلوم است که از بلاد کفر آورده اند در صورتی حلال است که احتمال بدهند وارد کننده مسلمان تذکیه آن را احراز کرده و در دسترس مسلمین قرار داده است و صید کننده ماهی لازم نیست مسلمان باشد و کافی است که ماهی زنده از آب اخراج و در خارج آب بمیرد.

س: آیا ملاک سال برای پرداخت خمس، شمسی است یا قمری؟
ج : میزان سال شمسی است.

س: اگر شخصی با رعایت شرائط، در محلی قصد اقامت ده روز کند ولی بعداً برای کاری پیش بینی نشده بخواهد بیش از یک بار و بیشتر از چند ساعت تا کمتر از مسافت ۵/۲۲ کیلومتر از محل اقامت خود خارج شود آیا به اقامت او ضرر می زند؟
ج : اگر از اول قصد خروج نداشته و حداقل یک نماز چهار رکعتی را با نیت اقامت خوانده است بعد از آن خارج شدن به مقدار کمتر از مسافت شرعی، هر چند بار و چند ساعت به قصد اقامت ضرر نمی زند.

س: در بیشتر مدارس راهنمائی نماز جماعت برقرار می شود با توجه به اینکه اکثر دانش آموزان در سنین ۱۱ تا ۱۴ سال هستند آیا نماز خواندن همراه آنها صحیح است و شرائط آن چیست؟
ج : اگر امام جماعت باطل و عادل باشد با مراعات اتصال صفوف میتوانید جماعت بخوانید.

س: کسی که بر خلاف مقررات قانونی، از اموال دولتی استفاده شخصی یا غیر شخصی نموده است، تکلیف شرعی او چیست؟
ج : استفاده از اموال دولتی بر خلاف مقررات موجب ضمان است و باید عوض آن را به صندوق همان بخش واریز نماید.

س: آیا کسی که می خواهد در غیر وطن خود قصد اقامت ده روز کند، تا چه اندازه ای قصد خروج از محل اقامت اشکال ندارد؟ به مدت یکی دو ساعت تا کمتر از ۵/۲۲ کیلومتر برای یک بار در طول ده روز به قصد اقامت ضرری نمی زند و بیشتر از آن مضر است.
ج:قصد خروج ازمحل اقامت.

17دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه هات انسان رامی لرزاندو بیدار می کند. امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید سید اسدالله فیاض
… امیدواریم راهی راکه برگزیده ام مورد قبول خداوند امام بزرگوارمان و این امت شهید پرور و پدر و ماردم که نتوانستم ذره ای ازمحبتهای بی دریغ آنها راجبران کنم باشد آرزویم این بود که روزی امام بزرگوارمان را ازنزدیک زیارت کنم ولی افسوس تاکنون این افتخار نصیبم نشده و شاید لیاقت اینکه دیدگان من بجمال نورانی آن بزرگوار روشن شود را نداشته است و تنها خواسته ام ازاین امت بزرگوار آن است که قدر این اسطوره ایمان و جهاد و مقاومت در راه الله را ببدانندو از وجود گرامی حضرتش استفاده شایان بنماید …
پدر عزیز صبر کن وخدای را شکر گزار . و شما ای مادر ای آرام من توان سخن گفتن درباره ترا ندارد و هرچه فکر می کنم می بینم سخنی نمی توانیم بگویم که با آن قدردانی از محبتهای بی دریغ تو بکنم مادر جان ا ی فرشته خوبیها بعد از من چشمهای معصوم و پاک خود را آلوده به اشک مکن گریه برای من که بنده ای گنهکار بوده ام و جز زحمت برای تو چیز دیگری نداشتم مکن جامه سیاه بپوش و درحجله دامادی فرزند خطاکار خود ماتم زده مباش شیر پاکت را برمن حلال گردان و برایم دعا کن شاید خداوند ازگناهانم بگذرد.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد حسن هدایت
امروز که دارم وصیتنامه می نویسم ،در یکی از سنگرهای جبهه های جنوب بسر می برم و منتظر دیدار با معشوقم می باشم آمده ام اینجا چون تشخیص داده ام که فعلا تنها جای دیدار با معبود اینجا است آمده ام شاید سهمی داشته باشم در ریشه کن کردن ضد انقلاب و بیرون کردن متجاوزین ، آمده ام تا من نیز در احیا دین مبین اسلام و به ثمر رسیدن انقلاب شریک باشم دراین احظه خون دررگ هایم می جوشد و نمی توانی درست چیز بنویسم چون مسئولیتی که بر عهده گرفته ام بر دوشم سنگینی می کند و از طرفی خوشحالم که شاید بنوانم به اسن صورت کمی ازممسئولیت سنگینی که بر دوشم است ادا کنم .در این لحظه می دانم که دیگرشبهای آخر است که با بچه ها دور هم هستیم و پس از آن دیگر بسیاری از بچه ها را نمیبینم ولی من که گنهکارم ومن که در جامانده ام می دانم که خداوند کالایی راخوب می خرد و آن هم جان است ولی می ترسم که کالای من گندیده باشد وای بر من چه کنم که کالایما زبین رفته است حالا دیگر چگونه و با چه رویی روبروی معبودم بایستم و آیا حالا دیگرچگونه درخانه خدا رابزنم یا ارحم الراحمین یا غیاث المستغیثین
زندیگینامه شهید محمد سعید محققی رفسنجانی
محمد سعید دربهار سال ۱۳۴۶ دریک خانواده روحانی و متعهد به ولایت فقیه و پاسدار اسلام و فقاهت بدنیا آمد.
محمد سعید تحت اربیت روحانی و جسمانی این خانواده اصیل قرار گرفت و نهال کینه و عداوت با دشمنان سرسخت اسلام از آغاز ولادت در وجودش رشد نمود و روز بروز بارور گردید.
در سال ۱۳۵۲ به همراه خانواده اش به تهران هجرت کرد. علت مهاجرت در فشار های روز افزون و محدودیت های فراوان در جهت فعالیتهای علمی و تبلیغاتی حجه الاسلام و محققی در شهرستانه رفسنجان ازطرف ساواک و ماموران رژیم ملعون و نیز احساس تعهد و مسئولیت درقبال اسلام و انقلاب بود.
در دروران انقلاب فعالیت ها یوی در جهت نشر اعلامیه های حضرت امام خمینی وتبلیغ پیام و فرهنگ انقلاب درمحدوده مدراس مرکزی و شرقی تهران آغاز شد.
…دراولین روزهایی که بسیج مستضعفین به امر امام خمینی تشکیل شد،با عضویت در بسیج به فراگیری فنون دفاعی و آشنایی با سلاح های مربوطه پرداخت و بلافاصله پس از تکمیل دره آموزش در امور مربوطه وظائف محموله را بعهده گرفت.
علاوه بر این محمد سعید محصل علوم شرعیه و معارف اسلامی نیز بود و احکام شرع مقدس اسلام را نزد والد معظم خود می آموخت…
در جریان عملیات پیروزمندانه والفجر مرحله اول درخطوط مقدم نبرد به همراه سایر رزمندگان شرکت داشت و پس از قریب ۱۸ ساعت نبرد رودررو با دشمن سرانجام درساعت ۴ بعدازظهر ۲۴ فروردین ماه ۶۲ به شهادت رسید.

17دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشری
اگر بگوئیم: مسئولین ساخت جامعه انسان ها تا با کوشش پی گیر و طرح های مؤثر و نتیجه بخش خود «فقر» را از میان بر ندارند و همه افراد را در یک زندگی نسبتاً مرفه و بدون نگرانی و درد سر اقتصادی سهیم نکنند در راه ساختن جامعه، موفقیت بدست نیاورده اند سخن گزاف نگفته ایم.
روی همین اصل است که دین اسلام ـ چنانکه مشروحاً خواهیم گفت ـ از آغاز، «فقر» را یکی از مصیبتهای بزرگ و بلایای عظیم جامعه بشری که تا سر حد نابود کردن و ساقط نمودن آنها تأثیر دارد معرفی کرد و ریشه کن ساختن آن را از اجتماع، هدف و وجهه همت خود قرار داد.
زیرا این موضوع روشن است تا هنگامی که افرادی در جامعه در آتش «فقر» میسوزند استعداد آنها به شکوفائی نمی رسد و رشد فکری و فرهنگی درباره آنها تحقق پیدا نمی کند و نیز تا «فقر» و کمبودهای اقتصادی وجود دارد تهذیب اخلاق و تربیت صحیح در سطح عموم جامعه بطور کامل و جامع صورت نمی گیرد و در نتیجه زمینه حکومت فساد و فحشاء باقی می ماند.
و تا هنگامی که تهی دستی و احتیاج شدید زندگی روح و فکر افرادی را سرکوب می کند و به آنها مجال توجه به علم و دانش و فرصت برداشتن گامهائی در راه تکنیک و صنعت نمی دهد چنین افرادی هرگز به تکامل لازم و لایق خود نمی رسند.
و نیز تا وقتی که «فقر» در جامعه وجود دارد، اجتماع از بهداشت کامل محروم و در معرض انواع بیماریهائی که خود زمینه ای برای رشد عامل انحطاط است وجود خواهد داشت.
و بالاخره تا زمانی که «فقر» وجود دارد راه نفوذ استثمار و استعمار مسدود نگردیده است و تا این راه های اهریمنی بسته نشده است، پروژه ها و طرح های دیگر دردها را چندان درمان نمی کند و کشتی جامعه را به ساحل سلامت نمی رساند.
ما در اینجا لازم نمی بینیم که در روشن ساختن مفهوم «فقر» بحث کنیم زیرا برای همه روشن است که «فقر» به معنای شدت احتیاج است و هر انسانی تا هنگامی که در لوازم زندگی خود از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و دوا … (در حد رفع احتیاج نه در حد تجمل) محتاج است فقیر است و لازم است که گام های مؤثری در راه تأمین این قبیل نیازمندی ها برداشته شود تا این بلای بزرگ بکلی از میان برود.
تذکر این نکته نیز لازم است که هر چند «فقر» چنانکه گفته شد منحصر به احتیاج انسان ها از لحاظ مواد غذائی نیست ولی برای منعکس ساختن گوشه ای از این مصیبت عظیم، امروز کتاب های فراوانی در مورد «گرسنگی» برداشته تألیف درآورده اند تا نموداری از فقر یعنی فاجعه بزرگ بشری و آثار آن را منعکس سازند و مخصوصاً بر این موضوع تأکید دارند که دو سوم مردم جهان گرسنه اند! و ما هم اکنون در این مقاله مقداری در مورد همین موضوع یعنی «گرسنگی» بحث می کنیم و بقیه مطالب مربوط به موضوع «فقر» را بتوفیق خداوند متعال به آینده موکول می کنیم.
«گرسنگی» پدیده ای است که خود را با سیماهای گوناگون نشان می دهد: گاهی بصورت بی غذائی کامل و بنیان برانداز که قربانی های فراوانی در سطح بزرگ جامعه بشری بوجود می آورد و گاهی بصورت های مختلف کمبود مواد لازم غذائی جلوه گر می شود.
برای توضیح این مطلب باید گفت:
هنگامی که درباره گرسنگی بحث می شود فوراً تصویری از مردمی که در نتیجه قحطیهای مربوط به کمبود باران و آب و پدیده خشکسالی گرفتار کم و کسر غذائی که احیاناً آنها را تا سر حد مرگ می کشاند در نظر مجسم می گردد تا تجسمی از انسان های نیمه جان که در نتیجه جنگ های ویران کننده یا زلزله و طوفان ها با مرگ دست بگریبانند بنظر می رسد.
اما بحث ما مربوط به این نوع گرسنگی که مخصوصاً برای خبرنگاران و خوانندگانشان فقط جالب است نیست زیرا نوع دیگری از گرسنگی وجود دارد که بظاهر تا این اندازه تکان دهنده و جالب نیست اما از لحاظ تاثیر اجتماعی بمراتب مهمتر است زیرا توده های وسیعی از مردم را در بر می گیرد و به گونه ای مداوم و نسلی بعد از نسل را مورد حمله قرار می دهد بطوری که قربانیان این نوع گرسنگی که ما آنرا «گرسنگی کیفی» می نامیم از قربانیان گرسنگی نوع اول که «گرسنگی کمی» نامیده می شود بیشتر است.
مثلاً در چین گرسنگی باندازه ای شایع است که آن کشور را «سرزمین گرسنگی» می نامند که بموجب مطالعات تاریخی دقیقی که در «دانشگاه نانکن» بعمل آمده ثابت شده است که در طی دوهزار سال گذشته مردم چین مجموعاً ۱۸۲۹ بار با قحطیهای بزرگ روبرو شده اند و یا بعبارت دیگر تقریباً هر سال یک قحطی در چین روی داده است و در طی این قحطیها میلیون ها افراد انسانی از گرسنگی جان سپرده اند، اما در جنب این واقعیت نکته دیگر این است که با تجزیه آماری که از مرگ و میرهای عمومی و مرگ و میر کودکان در کشورهای مختلف بعمل آمده است معلوم شده که قسمت اعظم مرگ ها بعلت کمبود مواد غذائی و «گرسنگی کیفی» بوده است این نوع گرسنگی در چین مدام کشتار می کند و مبالغه نیست اگر بگویم که در حدود پنجاه درصد از مرگ و میرهای کشور چین مستقیم یا غیر مستقیم بر اثر گرسنگی روی می دهد و آنجا که می گوئیم غیر مستقیم از این رو است که گرسنگیهای تدریجی بدن را فرسوده و ضعیف می کند و از مقاومتش می کاهد و آن را برای ابتلا به هر نوع بیماری آماده می سازد.
تعداد افرادی که باین ترتیب فدای تغذیه ناقص در یک دوران طولانی می شوند ده ها مرتبه بیشتر از کسانی است که فدای قحطیهای حاد و یا فدای بیماری های همه گیر می شوند.
در گینه جدید از هر ده کودکی که بدنیا می آید هشت نفر آن ها پیش از رسیدن به سن بلوغ می میرند بموجب بررسیهائی که بتازگی در این ناحیه بعمل آمده است علت این مرگ و میر خارق العاده ناشی از آن است که نوزادان هنگامی که بدنیا می آیند بر اثر گرسنگی طولانی مادر و پدر خود، موجودات نحیفی هستند و پس از ولادت نیز بر اثر تغذیه ناقص و ناچیز نمی توانند بدرستی رشد کنند.
اگر فرض کنیم که قحطی وحشتناکی ناگهان بر کشور «گینه جدید» مستولی شود باز باید گفت که نتیجه آن کم زیان تر از این گرسنگی مزمنی است که در آنجا حکمفرمائی می کند.
گرچه گرسنگی حاد که همان «گرسنگی کمی» است ممکن است انسان را متأثر بسازد ولی بطور قطع در هر نقطه ای از جهان که «گرسنگی کیفی» پا بصحنه بگذارد بیشتر بیداد می کند.
اخیراً کمیسیونی از متخصصین ماموریت یافت تا درباره شرائط زندگی در عقب مانده ترین نواحی جهان تحقیقات کند و بالاخره باین نتیجه رسید که شایع ترین و شدید ترین بیماری که افراد بشر را رنج می دهد همان کم غذائی است یعنی مشتمل نبودن غذاهائی که مصرف می شود بر موادی که برای بدن لازم است می باشد زیرا این بیماری آن ها را علیل می کند و برای ابتلاء به یک سلسله بیماری های دیگر هم مستعد و آماده می سازد.
اگر تعجب نکنید در حال حاضر کمبود مواد غذائی همچنان سلامت دست کم هشتاد و پنج درصد از افراد انسانی را مورد حمله قرار می دهد!(۱)
برای اینکه بطرز عمل و مکانیزم این گرسنگی مخفی که عامل وحشتناک چنین بیدادها است پی ببریم لازم است طی یک بررسی روشن کنیم که پدیده های تغذیه انسان چیست؟
ما در اینجا آن پدیده هائی را که برای حفظ سلامت اعمال حیاتی بدن روی میدهد در طی این مثال روشن می سازیم:
مجموعه اعضای بدن انسان ماشینی را بوجود می آورد که شباهت زیادی به ماشین های دیگر دارد همه اعمالی که بوسیله این ماشین انجام می گیرد همواره نتیجه یک تغییر شکل نیرو است که در خلال مکانیسم پیچیده آن صورت می گیرد، سوختی که ماشین انسانی مصرف می کند «غذا» است و این غذا بوسیله موتور انسانی سوخته می شود و نیروی لازم برای انجام اعمال حیاتی را تهیه می کند همچنانکه در هر ماشین برای تولید حرارت «زغال» یا «بنزین» سوزانده می شود.
اما این ماشین زنده یک ویژگی دارد که آنرا از ماشین های دیگر ممتاز می سازد. این ماشین قدرت آن را دارد که مواد فرسوده خویش را به وسیله کار خودش دوباره احیا و تجدید کند.
این همان معجزه ظاهری رشد و نمو و تعادل حیاتی است که دستگاه بدن انسان بوسیله خوراک به تحقق می رساند.
بنابراین غذا و خوراک است که وسائل لازم برای کار و حفظ و ترمیم ماشین انسانی را فراهم می کند.
و بدین قرار اهمیّت فوق العاده خوراک از لحاظ بیولوژی و این واقعیت مهم که خوراک حیاتی ترین نیاز بدن انسان است از همین جا سر چشمه می گیرد.
بوسیله غذا است که انسان نیروی لازم برای انجام اعمال مختلف و مواد لازم برای ترمیم بافت های بدن و تأمین مصارف فیزیولوژیکی را فراهم می آورد.
اگر غذا فقط منبع نیرو بود انسان می توانست تنها با یک نوع ماده غذائی زندگی کند همانطور که ماشین تنها با یک نوع سوخت بحرکت در می آید اما برای انسان «غذا» نه تنها سوخت است بلکه یگانه منبعی است که می تواند مصالح گوناگون تشکیل دهنده ساختمان پیچیده بدن را تأمین کند.
و از آنجا که هیچ نوع مواد دیگر نمی تواند جانشین این مواد شوند و بدن انسان نیز قادر نیست خود بخود آن ها را تولید کند بنابراین آنها را باید فقط از راه غذا به بدن برساند و در غیر این صورت است که عواقب وخیم کسر مواد غذائی در ماشین بدن پدیدار می گردد.
پس به این نتیجه می رسیم که تغذیه برای اینکه پاسخگوی نیاز بدن گردد باید کافی و کامل باشد.
یعنی: باید بتواند به مجموعه دستگاه های بدن همه نیروهای مورد نیاز و همه مواد متنوع لازم برای حفظ تعادل مادی آن را برساند.
بطوری که اهل تحقیق حساب کرده اند حدود ۴۰ ماده اساسی مهم برای حفظ تعادل کامل دستگاه بدن لازم است و این مواد باید از راه «غذا» به بدن برسد.
فردی که باندازه نیروی مصرف شده نیروی غذائی به بدنش نمی رساند از گرسنگی رنج می برد و این همان «گرسنگی کیفی» یا «گرسنگی نیروئی» است که دارای عواقب فوق العاده زیانبار است و این عواق و آثار گاهی آشکار و گاهی احتیاج به کاوش دارد بطوری که در عالم پزشکی نوین فصل جالب و پر شوری را بوجود آورده که در این میدان پژوهشگران و محققان به پژوهش فراوان پرداخته و به نتائج مهمی نائل گردیده اند.
ما بتوفیق خداوند بزرگ، مهمترین انواع این عواقب را با ویژگیهای مخصوص خود ذکر خواهیم کرد.
۱- کتاب ژئوبلیتیک گرسنگی ص ۷۱٫

17دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

شهادت
«اگر ما به ماورای این عالم اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته شویم و به صف شهدا ملحق گردیم … آقای ما فرمود: «والله لا بن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه» ایشان فرمودند، ما البته نمی توانیم چنین ادعائی بکنیم لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم معنایش این است که ماوراء الطبیعه را قبول نداریم». (۲ ذیحجه ۱۳۸۳ ه‍ . ق)
«جوانهای ما شهادت را می خواهند و گاهی که با من ملاقات می کنند مرا قسم می دهند ـ حتی بعضی از خانم ها‌ـ که دعا کنید شهید شویم و من دعا می کنم که ثواب شهید را ببرند و پیروز شوند». (۲۸/۱/۵۹)
«برای لشکر اسلام هیچ وقت شکست نیست: شهادت شکست نیست، پیروزی هم شکست نیست. شما یا پیروز می شوید و یا شهید، در هر دو جهت پیروزی با ما است.» (۲۱/۴/۵۹)
«ملّت ما اکنون به شهادت و فداکاری خوگرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد… ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. ملتی که خود و همه چیز خود را برای اسلام می خواهد پیروز است»
«اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اواست تسلیم وی کنیم.» (۹/۴/۱۳۶۰)
«خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریّه طیّبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است… اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل ۶ ماهه تا پیر مرد ۸۰ ساله را قربان کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود، آبیاری و زنده نمود.» (۲۱/۶/۱۳۶۰)
«این جانب هر وقت به این عزیزان معظم (خانواده شهدا) بر خورد می کنیم و یا وصیت نامه انسان ساز شهیدی را می بینم، احساس حقارت و زبونی می کنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام دردست دارند.» (۲۱/۱۱/۱۳۶۰)
«هر شهادتی ملت را به هدف بزرگ نزدیکتر می کند… لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن برای شهادت است … ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمائی برای یاری الله در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت». (۱۲/۱۴/۶۱)
«همین شهادت‌ها پیروزی را بیمه و دشمن را رسوا می کند.» (۲۶/۷/۶۱)

17دسامبر/16

آغاز و پایان جنگ

جنگ بین حق و باطل یک ضرورت اجتناب ناپذیر و طبیعی است همچنانکه نور سینه ظلمت را می شکافد حق نیز بر باطل فرو می کوبد و آن را زایل می کند ولی از آنجا که انسان های سرکش حق را بر خلاف خواسته های نفسانی خود می دانند همواره در مقابل آن به جنگ برخاسته اند و در طول تاریخ می بینیم در برابر پیامبران و اولیاء بر حق الهی، نمرودها، فرعونها، ابوجهل ها، یزیدها و … طغیان کردند و برای نمونه در عصر پیامبر اسلام و حضرت امیر و امام حسین(ع) ده ها جنگ در برابر آنان براه انداختند و آن نیز با استواری تمام و تا سر حد فدا کردن خود و بهترین عزیزانشان ایستادند تا حق را زنده نگهدارند. و در عصر ما نیز که خورشید اسلام و نور حق در انقلاب اسلامی تجلّی یافت، تمام ظلمت های ظلم و کفر که خود را در برابر اشعه تابان نور اسلام، در معرض زوال دیدند، برای مقابله با این خطر بسیار جدی و در جریان توطئه های زنجیره ای برای خاموش کردن این کانون نور، به یک جنگ جهانی و مشترک دست زدند و بار دیگر جنگ احزاب شیطانی در سطحی وسیع تر علیه اسلام و حزب الله به راه افتاد.
احزابی با شعارهای گوناگون: دمکرات، جمهوری خواه، کمونیسم، سوسیالیسم، صهیونیسم، بعث عفلقی و … و گروهک های دست پرورده آنان که هر یک متناسب با شرایط و امکانات خود در این جنگ شرکت جستند، ولی اکنون در آستانه چهارمین سالگرد جنگ و «هفته جنگ» جمهوری اسلامی ایران در اوج عظمت و قدرت و ثبات در ارکان کاخ های ظلم و استکبار لرزه انداخته و ملت های مسلمان و مستضعف در لبنان، افغانستان و … و افریقا و امریکای لاتین، با الهام از انقلاب اسلامی و پشتگرمی آن، نبرد آزادیبخش و انقلاب جهانی علیه باطل و کفر را هر روز اوج بیشتری می بخشند، و دشمن در حالی که دیوانه وار به سرکوب نهضتهای آزادیبخش در سرتاسر جهان پرداخته است (که نمونه بارز آن را در لبنان بدست تفنگداران آمریکا و فرانسه و صهیونیستها و فالانژها و در افغانستان بدست امپریالیسم شرق شاهد هستیم) چون شیشه عمر خود را در سرنوشت این جنگ می بیند و کم کم دریافته است اگر اسلام پیروز و صدام نابود و جمهوری اسلامی در عراق برپا شود، ادامه طبیعی این راه همه چیز را در منطقه و جهان دگرگون خواهد کرد و دیگر نه رژیمهای مزدور باقی می ماند و نه از نفت و منابع دیگر خبری خواهد بود و این یعنی نابودی ابرقدرتها و پیروزی مستضعفین در جهان. دشمن برای جلوگیری از ادامه این روند دو راه بیشتر ندارد: جنگ باتمام توان و بکار بستن بی دریغ مدرنترین هواپیماها، موشک ها، تانک ها و … که ناتوانی همه آنها در برابر قدرت ایمان و پیروزی های متوالی جمهوری اسلامی بدون اتکاء و کمک هیچ قدرت خارجی و شکست های پی در پی دشمن متجاوز با پشتیبانی و مشارکت تمام قدرتهای شیطانی، آنها را به هراس و جنون کشیده است و بناچار در همان حال که دیوانه وار مردم غیر نظامی را بمباران و موشکباران می کنند، برای نجات از تنگنای موجود و آینده وحشتناک آن به ترفند دیگری متوسل شده و ملتمسانه پیشنهاد صلح می کنند تا با آمادگی بیشتر با یک تهاجم فراگیر از چهار سو به گمان خود ضربه نهائی را وارد کنند مگر آنکه صلح همانگونه که دشمن می خواهد به معنی تسلیم باشد که این به معنی پایان جنگ است و در این صورت اسلام و خون شهدا و شرافت و همه چیز باید فنا شود همانگونه که با رژیم آمریکائی شاه پلید.
ولی آنان که چنین پایانی را برای جنگ می خواهند: اسلام را و پیغمبر و علی را و راه راهروان آن ها را و مکتب حسین و کربلا و عاشورا را و معنی ایمان و شهادت و ایثار را نفهمیده اند و نخواهند فهمید (و همین رمز شکست قطعی و نهائی آن ها است.) آنها چه می دانند که امام و امّت اسلام پیروان پاک باخته حسینی هستند که فرمود: الا إن الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السِّله و الذِّله و هیهات منا الذّله، یأبی الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون ـ هان! این زنازاده فرزند زنازاده، ما را بر سر دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است. ذلّت از ما بسی دور است، نه خدا نه پیامبرش و نه مؤمنین ذلّت را بر ما می پذیرند.
و امروز امت اسلام در کربلای ایران و عاشورای زمان و در آغاز چهارمین سال جنگ و ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، که تمام حق در برابر تمام باطل قرار گرفته است، علی وار و حسین گونه مصمّم است اگر جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد و اگر میلیونها قربانی دیگر هم بدهد، ننگ ذلت و تسلیم در برابر شرق و غرب را نپذیرد و تا پیروزی نور بر همه ظلمتها و غلبه حق بر تمام باطلها و تا سپردن این امانت الهی به دست صاحب الامر «عج» به راه الهی و مستقیم خود ادامه دهد انشاء الله و السلام. رحیمیان

17دسامبر/16

برخورد اسلام با مسأله بردگی

مرحوم آیت الله علامه طباطبائی
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند و بر آنها سختگیری نکنند و به آنها دشنام ندهند و آنان را شکنجه و آزار ننمایند و در موقع نیاز وسائل ازدواجشان را فراهم کنند.
نامه های زیادی داشتیم که در مورد بردگی در اسلام سئوال کرده بودند و برخی از دشمنان آن را به عنوان یک اعتراض به اسلام تلقی می کردند، لذا بر آن شدیم که در این باره پاسخی بنویسم. و چون در نوشته های مرحوم آیت الله علامه طباطبائی مقاله ای ارزنده به این مناسبت یافتیم، لذا مقاله ایشان را برای استفاده برادران و خواهران نقل می کنیم:

راه های برده گیری
طبق شواهدی که در دست است، تا انسان بوده این فکر نیز با وی بوده است که انسان را نیز مانند کالاهای دیگر می توان تملک نمود.
در مصر قدیم و هند و ایران و عربستان و روم و یونان و سایر ممالک اروپا و آمریکا برده گیری رواج داشت و میان یهود و نصاری نیز معمول بود، اسلام هم با تعدیلاتی که در این موضوع به عمل آورد، آن را مجاز دانست.
دولت انگلستان اولین دولتی بود که با روش برده گیری مخالفت کرده و در سال ۱۸۳۳ رسماً برده گیری را لغو نمود، و پس از آن دول دیگر یکی پس از دیگری از این روش پیروی کردند تا در سال ۱۸۹۰ در مجلسی که در بروکسل منعقد شد به عنوان یک قانون عمومی بردگی را منع کردند و بدین ترتیب برده فروشی از جهان رخت بر بست.
چنین تصور می شود که این رسم کهن در میان بشر به طور خود سرانه و گزاف جاری نبوده که هر کس بهر جور که بخواهد می تواند دیگری را به ملک خود در آورد، بلکه بردگی با یکی از این راه ها انجام می شده:
۱- جنگ و پیروزی: از روزگار پیشین اگر یکی از دو دشمن حیاتی بر دیگری چیره می گشت و افرادی را به اسارت می برد، برای این اسیران جنگی ارزش و احترام انسانی قائل نبود بلکه به خود حق می داد که هر طور بخواهد با آنان رفتار نماید: بکشد یا ببخشد یا آزاد نماید یا به عنوان بردگی نزد خود نگهدارد و از او بهره برداری نماید.
۲- تولید و تربیت: پدران خانواده چون سرپرست خانواده بودند و فرزندان خود را دارای شخصیت اجتماعی ندانسته بلکه تابع خانواده و مملوک محض خود می شمردند، و هر تصمیمی که درباره آنان می گرفتند، خود را ذی حق می دانستند، از اینرو در هنگام احتیاج، فرزندان خود را می فروختند و به استناد همین اصل گاهی زنان را نیز بفروش می رساندند!
۳- مردمان نیرومند که خود را فوق دیگران می پنداشتند، فرمان خود را در اداره و عمل مردم نافذ دیده، ایشان را بنده و برده به شمار می آوردند، حتی بسیاری از شاهان نیرومند، خود را شایسته خدائی دیده! مردم را به پرستش خویش وا می داشتند اینان در برده گرفتن مطلق العنان بوده هر کس از زیر دستان را که می خواستند به بردگی خود اختصاص می دادند!

نظر اسلام در موضوع برده
اسلام بردگی را از راه فروش فرزند و زن و نیز از راه زورگوئی و قلدری منع نموده است.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچکس نمی تواند او را به بردگی بگیرد.
ولی آنکس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود و با هستی خود آن را به نابودی تهدید می کند، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست و نباید در اراده و عمل خود آزاد باشد، و بردگی جز این نیست که آزادی عمل و اراده از انسان سلب شود و اراده دیگری بر وی حکومت نماید.
و بسبب همین اصل جهانی که همواره مورد تصدیق جهانیان بوده و هست، اسلام اسیران جنگی را که از کافران حربی گرفته می شوند چون دشمن حقیقی انسانیت هستند به بردگی یعنی سلب آزادی اراده و عمل محکوم می کند. و این روش که اسلام با اسیران جنگی معمول داشته همان است که دیگران معمول می دارند، ملتی که پس از جنگ تسلیم بی قید و شرط ملت فاتح می شود تا وقتی که صلح رسمی میانشان برقرار نشده به سلب آزادی اراده و عمل محکوم می نمایند.
به نظر اسلام، هر انسانی که در راه انسانیت قدم می گذارد و لااقل دشمن اصول انسانیت نیست آزاد می باشد و هیچ کس نمی تواند او را به بردگی بگیرد ولی آن کس که دشمن جان انسانیت است و دانسته و فهمیده زیر بار اصول آدمیت نمی رود، هرگز دارای ارزش و احترام انسانی نیست.
تنها اختلافی که این ملل با اسلام دارند این است که اسلام آنان را بنام برده می خواند و این ملت ها از بکار بردن این لفظ سرباز می زنند. و البته روشی که خود را زنده و راهنمای جامعه بشر می داند نباید اساس تعلیمات خود را بر اساس نامگذاری استورا نماید.

بررسی نظر اسلام و دیگران
از بحث گذشته معلوم شود که قرار داد همگانی الغاء بردگی به جای اینکه گرهی تازه در کار اسلام بزند، گرهی را گشوده است، زیرا در حقیقت اجراء یکی از مواد دینی اسلام، است، زیرا موضوع فروش زن و فرزند که این وسیله از بین رفته همان است که اسلام در سیزده قرن پیش آن را لغو نموده است و راه بردگی اسرای جنگی را که اسلام باز گذاشته از آنجا که بشر همیشه به چنین حکمی نیاز دارد، هرگز بسته نخواهد شد، تنها چیزی که هست، اسلام آن را برده نامیده ولی دیگران اسم برده را بزبان نیاورده و رسم بندگی را تثبیت می نمایند و استفاده ای را که مسلمانان صدر اسلام از بردگان می نمودند، دولت های امروز از اسیران جنگی و ملت های شکست خورده می کنند.

رفتار اسلام با برده
طبق مقررات اسلام، کفار حربی که اسیر شده اند ممکن است به دستور سرپرست مسلمانان آزاد یا به بردگی گرفته شوند.
در جنگ «هوازن» پیغمبر اکرم(ص) چندین هزار زن و بچه را یکجا آزاد فرمود، و در جنگ بنی المصطلق، مسلمانان چندین هزار اسیر را آزاد نمودند.
در اسلام، بردگان مانند سایر اعضاء خانواده اند و همانطور که با دیگران رفتار می شود باید با آنان رفتار نمایند.
پیغمبر اکرم (ص) دو پیراهن می خرید بهتر آن دو را به غلام خویش می داد و پست تر را خودش می پوشید.
حضرت رضا(ع) با غلامان و کنیزان خود بر سر یک سفره غذا می خورد.
اسلام دستور می دهد که با بردگان به مهربانی رفتار نمایند، و برایشان سختگیری نکنند، و به ایشان دشنام ندهند، آنانرا شکنجه و آزار ننمایند، و در موقع نیاز، وسائل ازدواجشان را فراهم کنند یا خود با آنان ازدواج نمایند. خدای متعال در این مورد می فرماید: «بعضکم من بعض» (سوره نساء آیه ۲۴٫)
در اسلام بردگان می توانند با اذن مالک یا از راهی دیگر مالک شوند و مالی را به تصرف و ملک خود در آورند، و پس از آزادی هیچ ننگ و عاری برای آنان نیست همانطور که در زمان بندگی هم نبوده، زیرا اسلام میزان بزرگی و فضیلت را تنها تقوی میداند و پرهیزکارترین مردم را بهترین آنان می شناسد. و در نظر اسلام یک بنده با تقوی بهتر از هزار آزاد بی تقوی است.
عده ای از شخصیت های مهم اسلام مانند سلمان فارسی و بلال حبشی از بردگان آزاد شده بودند.
اسلام همیشه آزاد شده بندگان را مورد نظر داشته و برای این کار راه های مختلفی را باز نموده است، از آن جمله جریمه و کفاره مقداری از گناهان را آزاد کردن بنده قرار داده است، و نیز تاکید بسیار بر آزاد کردن بندگان نموده و آن را از مستحبات مهم قرار داده تا به این وسیله سالیانه گروهی بسیار از بندگان، آزاد شده و جزء جامعه آزاد شوند.
و نتیجه این بود که اسلام تا می توانست از جامعه های غیر اسلامی (کافران حربی) گروهی را به شکل اسیر جنگی می گرفت و در جامعه حق و عدالت وارد می ساخت و به تعلیم و تربیتشان می پرداخت سپس از راه های مختلف به تدریج آنان را آزاد ساخته جزء جامعه اسلامی می نمود.
و بدین ترتیب هر که اسیر جنگی بود برده بود تا آزاد شود، و اگر بمحض مسلمان شدن آزاد می شد ممکن بود هر که از کفار اسیر می شود ظاهراً مسلمان شود و بدینوسیله خود را نجات دهد و باز به اندک فرصتی بهمان وضعی که داشت برگردد.

طبقات دیگر اجتماع
اختلافاتی که در دیگر طبقات جامعه طبعاً بوجود می آید مثل طبقه رعیت و حاکم، خادم و مخدوم و کارگر و کارفرما از دو راه است:
۱- تعدی یکی بر حقوق دیگری مثل آنکه کارفرما مزد کارگر را ندهد یا مخدومی مقرری خادم و نوکر را بطور کامل نپردازد یا در حق او اجحاف و بی انصافی نماید یا حاکم در حق یکی از رعایا حکمی ظالمانه اجراء نماید.
اسلام برای حل این مشکل، مقررات فراوانی وضع فرموده که با اجراء آنها حقوق حقه هر کس محفوظ می ماند، و هر فردی به حقوق از دست رفته خود می رسد. برای این کار، به هر فردی از اجتماع اجازه داده است که هر که به او تعدی کرد (گرچه حاکم و فرماندار وقت باشد) به قاضی شکایت برده و داد خواهی نماید.
در ایام خلافت امیرالمؤمنین(ع) یکی از مسلمانان با آن حضرت اختلافی پیدا کرده نزد قاضی دادخواهی کرد، آن حضرت مانند یکی از مردم عادی پیش قاضی (که خود نصب کرده بود) حاضر شده و محاکمه انجام گرفت، تعجب اینجاست که حضرت از قاضی خواست که بین او و خصمش در رفتار به هیچ وجه فرقی نگذارد.
۲- گرد نفرازی مردی نیرومند بر مردی ضعیف و زیر دست مانند اینکه کارفرمائی کارگران خود را خوار شمارد یا مخدومی نوکرهای خود را پیش خود ایستاده نگهدارد یا آنان را در برابر خویش به کرنش و تعظیم وادارد، یا حاکم حق اعتراض و داد خواهی را از رعیت سلب نماید.
چون اینگونه رفتارها جنبه پرستش غیر خدا را دارد اسلام بشدت از آنها جلوگیری می کند و اکیداً نهی می نماید. در اسلام هیچ مافوقی حق ندارد از زیردستان خود بیش از انجام وظیفه توقعی داشته باشد یا بر آنان بزرگی و عظمت بفروشد.
در اسلام دستورهای اخلاقی فراوانی است که مردم را بدرستی و صفا و عدالت و حسن خلق دعوت می کند. مراعات عهد و پیمان و تشویق نیکوکاران و خدمتگزاران و مجازات بدکاران و دوری از معاشرت با نا اهلان و بدان را بسیار سفارش می نماید.
اینها یک رشته از اخلاق پسندیده است که اگر از جامعه ای رخت بر بندد آن جامعه راه بدبختی را پیش می گیرد و در دره هولناک انحطاط و بدبختی دو جهانی سقوط می کند.
بی اعتنائی و عمل نکردن کسی به این قوانین ممکن است بصورت ظاهر نفع ناچیزی برای او داشته باشد ولی از طرف دیگر محیطی ناپاک و هولناک بوجود می آورد که همین منافع ناچیز را از دستش گرفته و سودهای بسیار دیگری را نیز از وی سلب می نماید و این فرد مانند کسی است که آجرهای زیر بنا را یکی یکی بکند و بر فراز آن بنا ساختمانی تازه بسازد که با این کار خود در ویرانی بنا می کوشد.

17دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سیر فقه و فقاهت
در مقاله گذشته با ذکر نام اساتید بزرگ فقه از آغاز غیبت کبرای امام زمان(عج)، سیری بر فقه و فقاهت از نظر تاریخی داشتیم، که با نام وحید بهبهانی (ره) ختم شد. اینک به دنباله این سیر تاریخی می پردازیم.
۲۵٫ سید مهدی بحرالعلوم، صاحب آراء و نظرات فقهی ارزنده و مورد احترام فوق العاده شیعه در سال ۱۲۱۲ وفات کرده است.
۲۶٫ شیخ جعفر کاشف الغطاء، نویسنده کتاب معروف «کشف الغطاء» در فقه متوفای سال ۱۲۲۸ هجری قمری.
۲۷٫ شیخ محمد حسن صاحب جواهر، صاحب دائره المعارف بزرگ فقه بنام «جواهر الکلام» که مورد نیاز تمام فقها است. در سال ۱۲۶۶ در گذشته است.
۲۸٫ شیخ مرتضی انصاری، که او را لقب خاتم الفقهاء و المجتهدین داده اند. دو کتاب معروف «رسائل» و «مکاسب» او از کتابهای درسی طلاب است. در سال ۱۲۸۱ در نجف اشرف در گذشته است.
۲۹٫ میرزای شیرازی، حاج سید محمد حسن معروف به میرزای شیرازی بزرگ، صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو، متوفای سال ۱۳۱۲ هجری قمری.
۳۰٫ آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی معروف به «آخوند» نویسنده کتاب درسی معروف «کفایه الاصول» در سال ۱۳۲۹ در گذشته است.
۳۱٫ میرزای نائینی، حاج میرزا حسین، استاد بزرگ علم اصول و نویسنده کتاب تنزیه الامه یا حکومت در اسلام. در سال ۱۳۵۵ در نجف اشرف وفات کرده است.
۳۲٫ حائری یزدی، شیخ عبدالکریم، مؤسس حوزه علمیه قم و استاد امام خمینی(ره)، در سال ۱۳۵۵ هجری وفات کرده است.
۳۳٫ امام خمینی(ره) روح الله موسوی، رهبر انقلاب اسلامی ایران، شخصیتی با ابعاد گوناگون که پس از انبیاء و ائمه معصومین، نظیری در تاریخ نداشته است. امام دارای مبانی محکم و ارزنده در فقه و اصول است و یکی از استوانه های بزرگ فقه و فقاهت به شمار می آید. دوام عمر پر برکت امام عزیزمان را تا قیام حکومت مهدی(عج) از خدای بزرگ خواستاریم.(۱)

سید محمد جواد مهری
بحرالعلوم
اینک سخن ما درباره شخصیتی است بزرگ که او را بحر العلوم (دریای دانش) می خوانند، شخصیتی که با آن شهرت جهانیش، هنوز برای جهانیان شناخته نشده است چرا که مصداق بارزی از رویات «ان العلماء ورثه الانبیاء» عالمان وارثان پیامبرانند، می باشد و کسی که علم، ایمان، اخلاق و سایر صفات برجسته انسانی را از پیامبران ارث برد، باید برای ما نا شناخته بماند و هیچ جای شگفتی نیست چون آفتاب را نیز با آن همه روشنی و وضوح، نمی توان با چشم دید، تنها از پرتو نورش جهان روشن است و همان گونه است شخصیت دانشمندان علمی ما تنها به شعاعی از نور پرفروغشان استناره می کنیم، و اگر برخی دانشمندان را به آفتاب مثال می زنند، بحرالعلوم نه یک آفتاب بلکه چندین آفتاب درخشان است، زیرا در هر علمی سرآمد معاصران خود بود، او استاد بزرگ فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، حدیث، رجال، کلام، ادبیات و دیگر دانش های اسلامی است. در هر فنی که وارد می شد دریائی از علم بود و با هر استادی بحث می کرد، او را به حیرت و شگفتی وا می داشت.
بحرالعلوم کیست؟
سید مرتضی طباطبائی بروجردی(ره) که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می باشد، یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری سید محمد مهدی بحر العلوم.
سید محمد مهدی بحرالعلوم، پیش از پگاه عید فطر سال ۱۱۵۵ هجری قمری در شب جمعه چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش می گوید: «در آن شب ـ که شب ولادت فرزندم مهدی بود ـ امام هشتم صلوات الله علیه را دیدم شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می دهد، محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می کند، ناگهان نور آن شمع به آسمان بالا رفته، دنیا را فرا می گیرد.»
آری! شمعی که توسط امام رضا(ع) افروخته شود، باید نورش جهان را روشن سازد.
بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را با کوششی بی نظیر، نزد پدر خود و سایر فضلا و دانشمندان آن زمان در مدتی کمتر از چهار سال فرا گرفته، در اوائل بلوغ، به درس خارج پدر خود و همچنین استاد کل وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق، راه یافته از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد، و پس از پنج سال درس و بحث فشرده و عمیق، به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ، اجتهاد او را امضاء کردند.
پس از آن، از کربلا به نجف مهاجرت کرده و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بررسی و تحقیق پرداخت و در مدتی کم ـ که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود ـ زعامت و رهبری ملت مسلمان را به عهده گرفت و در حالی که به تدریس و تالیف و تحقیق اشتغال داشت، به امور فقرا و مستمندان نیز رسیدگی کرده، قضایا و مشکلات اجتماعی مردم را حل و فصل می نمود.
بحرالعلوم دارای اخلاقی خدا پسند و پیامبر گونه بود، تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام، عطوفت و مهربانی او نسبت به بی نوایان و مستمندان در بالاترین حد خود و خلاصه اخلاق پسندیده او شاگردان و مریدان را بیشتر مجذوب خود ساخته بود. کم سخن می گفت، سکوتش از حرف زدنش بیشتر بود، همواره در حال تفکر و اندیشیدن به سر می برد، اگر سخنی بر زبان می آورد یا ذکر خدا بود و یا پاسخ به پرسشهای علمی، در بین مردم که می نشست، نشستنش حالت تشهد در نماز را داشت، هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت، هیچگاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمی کرد مگر در حال ضرورت، گام های استوار خود را بیشتر با اندیشه های شگرف می آمیخت. دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی می شود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش می کرد، باب سخن گفتن با مردم بگشایند تا از راز دل آنان با خبر شده، در رفع گرفتاری هایشان بیشتر بکوشد.
صبحها همواره در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شب ها در مطالعه و تحقیق می گذاراند و پس از اندکی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذی الجلال خود را کاملاً آماده می ساخت و بسیاری دیده می شد که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده می رفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف باز می گشت و قبل از هر کار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) مشرف می شد و با آن حالت معنوی و عرفانی که داشت به زیارت مشغول می شد. و برخی از کتب رجال در حالات آن بزرگوار نوشته اند که گاهی سئوالهائی از امام می کرد و به نحوی که ما نمی دانیم پاسخ دریافت می نمود.
آثار علمی و عملی بحرالعلوم
سید بحرالعلوم پس از وفات استادش وحید بهبهانی (قدس سره) رهبری و زعامت و مرجعیت شیعه را بدست گرفت و دنیا در برابر این دریای دانش و بینش و تقوی و پارسائی و فضیلت خضوع نمود و آوازه او آفاق را پر کرد.
اینک بحر العلوم بر اوضاع و امور مسلمین مسلط شده و هنگام آن است که به مسائل اجتماعی و مشکلات گوناگون و فراوان امت اسلام رسیدگی نموده، نظمی به حوزه های علمیه بدهد، لذا خود را برای این کار وقف نمود و با کمال اخلاص و جدّیت، مشغول خدمت شد و برای اینکه بهتر به کارهایش برسد و از شخصیتهای برجسته ای که معاصر او بودند، کمال احترام و تجلیل بعمل آورد، شاگرد بزرگوارش شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) را برای فتوا و پاسخ به احکام شرعی تعیین نمود.
و همچنین مرحوم شیخ حسین نجف را که از علمای مقدس و پارسای نجف اشرف بود به عنوان امام جماعت در مهمترین و مشخص ترین مسجد «مسجد هنید» نصب نمود. شیخ شریف محی الدین را برای قضاوت و حل و فصل دعاوی گماشت و خود بار سنگین تدریس و مشکلات حوزه و اداره امور مردم را بر دوش گرفت.
و اما اینکه چرا به او بحرالعلوم می گویند، مورخین نقل کرده اند که بحرالعلوم برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ میرزا سید محمد مهدی اصفهانی به خراسان مسافرت کرده، مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره ها را از استاد خود گرفت، میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم» براستی تو بحرالعلومی، و از آن لحظه سید به این لقب مشهور شد، و امروزه خانواده بحرالعلوم، از خانواده های معروف و مشهور نجف اشرف می باشند.
استادش وحید بهبهانی در ستایش او چنین گوید: عزیز ترین و گرامی ترین فرزندانم، پژوهشگر و محقق بزرگ، فرزند روحانی من، دانشمند با اطلاع و با هوش، عالم با تقوا، سید نجیب محمد مهدی…
محقق خوانساری، سید حسینی، در اجازه ای که به او داده است متذکر می شود که ایشان مجتهد در فروع و اصول و مقتدای خاص و عام و یگانه روزگار می باشد.
صاحب منتهی المقال می نویسد… رهبری که دوران، مانند او سراغ ندارد، و شخصیتی که روزگار از آوردن نظیر او عقیم ماند سید دانشمندان و عالمان، و ولی فاضلان، علامه دهر و یگانه عصر کسی که اگر در معقول سخن گوید، می پندارم شیخ الرئیس ابوعلی سینا است و اگر در منقول بحث کند، بگویم: این علامه محقق است که در فروع و اصول دریا آسا است و اگر در «کلام» مناظره کند نخواهم گفت جز اینکه او به خدا سید مرتضی (علم الهدی) است و اگر قرآن را تفسیر کند و به او گوش فرا دهم، حیرت زده خواهم گفت: گویا خدا قرآن را بر او نازل کرده که اینچنین از رموز آن آگاه است.
در ستایش و مدح او سخنها بسیار است و نوشته ها بی شمار چرا که او در عین اینکه دانشمندی بزرگ بود، در زهد و عبادت نیز نظیری نداشت، در همان حال که به تدریس و تألیف با جدّیتی فراوان مشغول بود، دمی از خدمت به بندگان خدا نیاسائید. داستان مفصلی از مناظره او با دانشمندان یهود، در کتاب ها نقل کرده اند که بیشتر شباهت به مناظره و احتجاج ائمه معصومین با علمای یهود و نصاری دارد، این مناظره که در ۱۴ صفحه از قطع وزیری چاپ شده است و علمای یهود را به تسلیم و خضوع وا می دارد بیانگر اطلاع و آگاهی‌های فوق العاده سید می باشد.
علما و دانشمندان بسیاری از محضر درس ایشان استفاده کرده و به مقامات والائی رسیدند که نام برخی از آنها را بیان می کنیم:
۱- شیخ جعفر کاشف الغطاء بزرگ، شخصیت برجسته جهان اسلام. ۲- سید محمد جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه. ۳- شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم. ۴- شیخ احمد نراقی. ۵- شیخ ابو علی حایری مولف کتاب منتهی المقال در علم رجال. ۶- شیخ اسدالله تستری نویسنده مقابیس ۷- شیخ محمد علی زینی عاملی نجفی. ۸- سید میر علی طباطبائی صاحب ریاض. ۹- مولی محمد شفیع استرآبادی. ۱۰- شیخ حسین نجف ۱۱- شیخ شمس الدین بن جمال الدین بهبهانی ۱۲- شیخ مهدی نراقی.
بحرالعلوم دارای کتاب های ارزنده ای در علوم گوناگون است که برخی از آن ها را تاریخ به یادگار گذاشته است. مهمترین آن آثار علمی را نقل می کنیم:
۱- «مصابیح»: کتابی ارزنده در فقه (در عبادات و معاملات)
۲- «الدره النجفیه» منظومه ای در فقه (طهارت و نماز) مشتمل است بر دو هزار بیت شعر و چندین بار تفسیر و شرح شده است.
۳- «مشکاه الهدایه»: شیخ جعفر کاشف الغطاء به امر بحرالعلوم بر آن شرحی نوشته است. ۴- الفوائد الاصولیه. ۵- حاشیه علی طهاره شرائع المحقق الحلی. ۶- الفوائد الرجالیه ۷- رساله فی الفرق و الملل. ۸- تحفه الکرام فی تاریخ مکه و البیت الحرام. ۹- شرح باب الحقیقه و المجاز. ۱۰- قواعد احکام الشکوک ۱۱- الدره البهیّه فی نظم بعض المسائل الاصولیّه ۱۲- دیوان شعر که دارای بیش از یکهزار بیت است.
رسیدگی به حال بینوایان
داستان های بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بی نوایان و رسیدگی به مستمندان نقل شده است. برخی از نویسندگان نوشته اند که شب ها ـ همانند «جدش امیرالمؤمنین(ع) کوله باری از مواد غذائی بر دوش می گرفت و از تاریکی شب استفاده کرده، در کوچه های نجف راه می رفت و بر در خانه هر فقیر مستمندی که می رسید، مقداری از غذا و پول به او و خانواده اش می داد، و همواره از حال مردم سئوال می کرد و به بی نوایان رسیدگی می نمود.
نوشته اند، شبی سید محمد جواد عاملی(ره) را که از شاگردان برجسته اش بود، فراخوانده او را توبیخ و سرزنش نمود. مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یکی از برادران مسلمان شما که همسایه شما است تهیدست است. او هر شب خرمای بد ارزان قیمتی از بقال می گرفت و بچه های خود را سیر می کرد، امروز که رفته است از بقال بگیرد، بقال از دادن خرما امتناع ورزیده زیرا بدهکاری های آن بیچاره زیاد شده است، و امشب او و بچه هایش بی شام مانده اند. سید عاملی از آقای بحرالعلوم معذرتخواهی می کند و از اینکه خبر نداشته است پوزش می طلبد. بحرالعلوم در پاسخ می گوید: اگر با علم به حال آن بیچاره، شام می خوردی و به او اعتنا نمی کردی، کافر بودی، ولی آنچه مرا نگران و ناراحت کرده است که تو خبر از برادر مسلمانت نداری! باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی.
راستی چه خوب است این جمله مرحوم بحرالعلوم را هر انسانی بویژه مسئولین مملکت درشت کنند و در اطاق خود آویزان نمایند. اگر هر کس به فکر همسایگان خود باشد، دیگر فقیری در مملکت باقی نمی ماند.
در هر حال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست که به منزل آن مؤمن برود و با هم شام بخورند، و این پول را هم به او بپردازد تا قرضهای خود را ادا کند. و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تا اینکه آقای عامل برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایه اش تناول کرده و پول را هم به او داده است، و جالب اینجا است که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرضها و دیون آن مؤمن بود!
وفات بحرالعلوم
… سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هجری قمری (۱۹۱ سال پیش) در سن ۵۷ سالگی سید مهدی بحرالعلوم، نابغه تاریخ، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفته به سوی خدای خود شتافت. جسد پاکش را کنار قبر شیخ طوسی(ره) در مسجد طوسی به خاک سپردند، که امروزه این مقبره به اسم «مقبره الطوسی و بحرالعلوم» معروف است.
۱) نا گفته نماند که در این سده اخیر، مراجع و علمای بسیاری از حوزه علمیه نجف اشرف و قم برخاسته اند و رونق زیادی به فقه داده اند ولی چون مبنای ما در این مجموعه بر اختصار است، لذا از ذکر نام یک یک آن بزرگان خودداری می کنیم.

17دسامبر/16

نظام امامت

طرح تشکل در اسلام
رابطه تشکلهای دیگر با نظام امامت
نظام امامت همانطوری که مشروحاً بیان شد، یک تشکل فراگیراست و هر مسلمان معتقد به اسلام ناگزیر است خود را در آن تشکل وارد نماید و کناره گیری از آن، گناه محسوب می گردد، بنابراین تشکلهای دیگر باید بگونه ای تنظیم گردد که در داخل حوزه امامت جناج بندی بوجود نیاورد. هر تشکیلاتی که در داخل حوزه امامت جناه بندی بوجود بیاورد و امت را به دو شق و دو گروه تقسیم نماید –و به اصطلاح معروف- موجب شق عصای مسلمین گردد خلاف شرع است و وارد شدن درآن تشکیلات، گناهی بزرگ محسوب می گردد.
اگر می گوئیم نظام امامت یک تشکل فراگیر است به آن معنی نیست که بخواهیم تشکل های دیگر را نفی کنیم زیرا برای انجام هرکار و هر عمل اجتماعی، تشکیلات مخصوصی لازم است، هر نظام اداری یک تشکل مخصوصی است که با اساس‌نامه و آئین نامه مخصوصی اداره می شود. در واحدهای صنعتی، آموزشی، نظامی، کشاورزی و غیره اگر تشکیلات نباشد اداره آن امور مُعَوَّق می ماند و ناگزیر برای اداره آنها تشکلهای متعدد و مختلف لازم است. احزاب سیاسی نیز در نظام امامت می توانند با شرائط مخصوصی به صورت یک نهاد ارشادی استعدادها را شناسائی و جذب نمایند و آنها را با نظام امامت آشنا کنند بدون اینکه جناج بندی بوجود بیاورند و خود را از دیگران جدا بدانند.
درباره این موضوع توضیح بیشتری داریم که ذیلا مطرح می کنیم:
جناح بندی و شق عصای مسلمین.
شق عصای مسلمین که بمعنای دو نیم کردن و شکستن وحدت مسلمانان تعبیر می شود، یک عنوان معروف بین مسلیمن است که علمای اسلامی آن را ناپسند و گناه می دانند در قسمتی از بحثهای گذشته در ضمن روایاتی که نقل کردیم به این مطلب نیز اشاره کردیم و اینک با استفاده از دو بحث قرآنی موضوع را تکمیل می کنیم:
الف- لزوم تبعیت از راه مسلمین
قرآن مجید در سوره نساء آیه ۱۱۵، می فرماید: کسی که با رسول خدا در شقاق باشد و بعد از آنکه حق برای او روشن شد با وی مخالفت نماید و غیر از راه مؤمنین راه دیگری را پیروی کند ما ( در دنیا او را به خودش واگذار می کنیم) و بهمان راهی که رفته است می بریم و (در آخرت) او را به جهنم می سپاریم و بدجایگاهی است جهنم. در آیه شریفه دو چیز مطرح شده و از گناهان بزرگ به حساب آمده است: یکی مسئله شقاق و مخالفت با رسول خدا و دوم مسئله انتخاب راه غیر از راه (حقی) را که مؤمنین می روند: “و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تومل و نصله جهنم و سائت مصیرا”
اگرچه بعضی از مفسرین گفته اند مجازاتی که در آیه شریفه تعیین شده (یعنی سلب توفیق در دنیا و عذاب دوزخ در آخرت) مخصوص کسانی است که هر دو عنوان را دارا باشند، یعنی بعد از روشن بودن حق، با علم و آگاهی با رسول خدا مخالفت نمایند و نیز راه خود را از مؤمنین جدا کنند ولی خیلی روشن است که انتخاب راهی غیر از راه حقی را که مؤمنی می روند و خداوند آنها را به رفتن آن راه امر نموده و در پیش گرفتن یک مشی خاص سیاسی که جامعه را به دو نیم می کند و جناح بندی خطرناک به وجود می آورد و عده ای را از مؤمنین جدا می سازد، خود عنوانی است مستقل که اطلاق آیه شریفه “ویتبع غیر سبیل المؤمنین” آن را شامل می شود. بنابراین از آیه شریفه به خوبی استفاده می شود که : جناح بندی در حوزه امامت و جداکردن عده ای را از مؤمنان در خط اسلام و امام و ضربه زدن به جماعت مسلمین و متلاشی کردن تشکل فراگیر اسلامی گناهی است که موجب گمراهی انسان در دنیا و موجب عقاب او در آخرت است.
برحسب نقل نهچ البلاغه، نامه ۶ بعد از آنکه مردم با امام علی (ع) بیعت کردند و ولایت او را پذیرفتند، حضرت نامه ای به معاویه نوشتند که در آن نامه چنین آمده است: همان مردمی که با خلفای قبل از من بیعت کردند با من نیز بیعت نمودند (و پس از اینکه مردم بیعت نمودند و با امام خود پیمان وفاداری بستند) نه برای کسانی که در بیعت حاضر بوده اند اختیار هست که بیعت او را بشکنند و نه کسی که غائب بوده می تواند امامت او را رد نماید. اگر کسی بخواهد بعنوان اعتراض یا بدعت گذاری و شکستن بیعت از امر مردم خارج گردد (و راه دیگری را انتخاب کند) مردم او را به راهی که از آن خارج شده برمی گردانند و اگر از برگشتن امتناع ورزد و روی موضع خود سرسختی کند با او می جنگند زیرا او غیر از راه مؤمنین راه دیگری را انتخاب کرده و از آن تبعیت نموده است و خداوند (از او سلب توفیق می کند) و او را به همان راهی که رفته می برد.
در این نامه علی (ع) شکستن بیعت و کناره گیری از امام و ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین را گناه دانسته و این عمل را بعنوان تبعیت از غیر راه مؤمنین، عملی خطرناک معرفی نموده و خاطرنشان ساخته است که مؤمنان باید با تفرقه افکنان که به راه مؤمنین بر نمی گردند و به آنها نمی پیوندند پیکار نمایند تا آنها را به راه خود برگردانند و از جملات امام (ع) کاملاً مشهود است که در ادای این مطلب ،به آیه شریفه نظر داشته و آن را مستند فرمایش خود قرار داده است و آنچه در نظر آن حضرت مهم بوده و به معاویه اعلام خطر نموده است جدا شدن او است از راه حقی که امت انتخاب کرده است. قسمتی از متن نامه این است:
“فلم یکن للشاهد ان یختار ولا للغائب ان یرد… فان خرج من امرهم خارج بطعن او بدعهٍ ردّوه الی ما خرج منه فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاّه الله ما تولّی”
اصحاب جمل که می خواستند نظام امامت علی (ع) را متلاشی کنند و جبهه دیگری تشکیل دهند، وارد بصره شدند. عثمان ابن حنیف فرماندار بصره جریان آنها را به عرض امام رسانید، امام در جواب فرماندار نامه ای به این شرح نوشتند: “فان عادوا الی ظل الطاعه فذاک الذی نحب و ان توافت الامور بالقوم الی الشقاق و العصیان فانهد بمن اطاعک الی من عصاک”
اگر به اطاعت برگشتند این همان است که ما دوست داریم (و باید از تعرض مصون باشند) و اگر کار آنها به دشمنی و نافرمانی کشید با کمک کسانی که فرمان تو را می برند بپاخیز و درمقابل آنها ایستادگی کن.
با توجه به مدارک مذهبی جای هیچگونه تردیدی نیست که اگر مردم برگرد امامی که مورد تأئید اسلام است و یا برگرد نماینده آن امام، در یکی از بلاد اسلامی جمع شده اند و تشکل مذهبی بوجود آمده است، متفرق کردن آنها از گرد امام و ضربه زدن به آن تشکل حرام و از گناهان بزرگ است. بنابراین همانطوری که اشاره کردیم: هر تشکلی که به نظام امامت ضربه می زند و مردم را به راهی غیراز راه امام و امت می برد و یا جماعت مسلمین را از هم می پاشد و جناح بندی بوجود می آورد، آن تشکل غیراسلامی و هرگونه کمک به آن گناه و خلاف شرع محسوب می گردد.
ب- داستان مسجذ ضرار
همانگونه که از قرآن مجید و روایات وارده استفاده می شود، در زمان رسول خدا (ص) عده ای که قصد ایجاد تفرقه بین مسلمانان را داشتند خدمت حضرت رسیده و از ایشان اجازه خواستند تا مسجدی جداگانه بسازند و اظهار آنها این بود که بعضی از پیرمردان و افراد علیل و ناتوان هستند که به علت دوری راه نمی توانند به مسجد حاضر شوند و نیز گاهی از شبها هوا بارانی است و برای افراد حضور در مسجد از راه دور مشکل است ولی باطن امر این بود که قصد ایجاد تفرقه بین مسلمانان را داشتند و می خواستند پایگاهی برای دشمنان خدا و رسول بسازند! پس از اینکه مسجد را آماده کردند خدمت رسول خدا رسیدند و از آن حضرت خواستند که به عنوان افتتاح مسجد اولین نماز به امامت شخص ایشان اقامه شود.
در آن هنگام رسول خدا عازم مسافرت برای تبوک بودند لذا فرمودند: فعلا در آستانه مسافرت هستم، انشاء الله پس از مراجعت از سفر ترتیب کار داده می شود. هنگامی که رسول خدا (ص) از تبوک مراجعت فرمودند خداوند با پیامی به رسول خود پرده از روی کار آنها برداشت و آیاتی به این شرح بر پیغمبر نازل فرمود: “والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفروا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنی و الله یشهد انهم لکاذبون. لا تقم فیه ابدا لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه”
گروهی دیگر از منافقان کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و ایجاد تفرقه در بین مؤمنان و کمینگاه برای کسانی که از پیش با خدا و رسول او می چنگنید . آنها سوگند یاد می کنند که جز نیکی نظری نداشته ایم اما خداوند گواهی می دهد که آنها دروغگو هستند. هرگز در آن مسجد به عبادت قیام نکن (نماز نخوان). آن مسجدی که از روز اول برپایه تقوی بنا شده شایسته تر است که در آن قیام و عبات کنی.
از آیات یاد شده که پرده از روی کار منافقان و مخالفان رسول خدا برداشته استفاده می شود که این مسجد دارای چهار خصوصیت بوده است:
۱-برای اجتماع مسلمانان ضرر داشته و باعث می شده که تجمع آنها کمتر باشد.
۲-باعث تقویت کفر بوده است.
۳- در بین مؤمنان ایجاد تفرقه می کرده و آنها را از یکدیگر جدا می نموده است.
۴-سنگری برای دشمنان خدا بوده و مخالفان آن را آماده می کردند تا محلی باشد برای فعالیت های ضد اسلامی شخصی که سابقه ستیز با خدا و رسول را داشته است، خداوند به پیامبر خود اعلام می کند که هرگز در آن مسجد نماز نخواند و عمل آنها را تأیید ننماید اگرچه ظاهر کار ‌آنها نشان دهد که قصد خدمت داشته اند.بطوری که دربعضی از تفاسیر آمده پس از نزول این آیات رسول خدا (ص) دستور دادند تا آن مسجد را خراب کنند. مسلمانان ابتدا سقف آن را آتش زدند و بعد بنای آن را ویران نمودند و زمین آن را زباله دان شهر قرار دادند.
از آیات یاد شده استفاده می شود:
هر تشکیلاتی که برای اجتماع مسلمانان ضرر داشته باشد و عده ای را از گرد رهبر و جمع مؤمنان جدا کند و آنها را بصورت گروه خاصی در آورد بگونه ای که خود را از دیگران جدا و دیگران را از خود بیگانه بدانند، آن تشکیلات مورد رضای خدا نبوده و مسلمانان باید برای متلاشی کردن آن قاطعانه برخورد نمایند، اگرچه ظاهر آن نشان بدهد که بمنظور خدمت بنا شده است. و از این داستان استفاده می شود: به تشکیلات و سازمانهائی که مسلمانان را از رهبر جدا می کند و به وحدت آنها لطمه می زند نباید خوشبین بود زیرا با همه ظاهر فریبنده ای که دارد ممکن است توسط عوامل ناشناخته ای به منظور تقویت دشمن و تضعیف اسلام بوجود آمده باشد و سنگری برای دشمنان خدا باشد . ضرر زدن به وحدت مسلمانان و کم نمودن جمعیت آنها و ایجاد تفرقه و جناح بندی و رودررو قرار دادن مؤمنان و تقویت کفر و ساختن پایگاه برای دشمنان اسلام که مجموع آن در آیات شریفه آمده هرکدام عنوان مستقلی است که برای اسلام خطرناک معرفی شده و مورد نهی قرار گرفته است.
آزادی احزاب و حفظ وحدت در امت
با توجه به بحث های گذشته این سؤال مطرح می شود که تعدد احزاب معمولا موجب جناح بندی می گردد و این مطلبی است که تجربه نشان داد و غالبا هر حزبی یک جناج مخصوص را تشکیل داده است، پس چگونه در اصل بیست و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعدد احزاب آزاد اعلام شده؟ آیا این امر برخلاف نظام امامت نیست؟! جواب این است که در اصل یاد شده چنین آمده است:
«احزاب، جمعیتها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی… آزادند مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند ».
چنانکه ملاحظه می کنید این اصل آزادی احزاب را در صورتی صحیح می داند که موازین اسلامی رعایت شود و اساس جمهوری اسلامی نقض نگردد و در اصل دوم قانون اساسی می گوید: «جمهوری اسلامی نظامی است برپایه ایمان به خدای یکتا و … و امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی».
در این اصل، امامت جزء پایه و اساس جمهوری اسلامی معرفی شده است. بنابراین از نظر قانون اساسی آزادی احزاب مشروط است به اینکه نظام امامت را جزء پایه و اساس جمهوری اسلامی است نقض نکند و به وحدت امت لطمه ای وارد نسازد. اگر برنامه احزاب بگونه ای تنظیم گردد که از خط رهبری بیرون نروند و به جماعت مسلمین لطمه ای نزنند و رهبر را – برطبق موازین شرعی و قانونی – انتخاب نمایند، تعدد آنها مانعی ندارد و اگر احزاب بخواهند به وحدت مسلمین آسیبی نرسد باید از کلیه کارهائی که جناح بندی بوجود می آورد و مسلمانها را از یکدیگر جدا می سازد مانند رقابتهای منفی و گروه گرائیها و خودمحوریها و قدرت طلبی ها و تعصبات گروهی به شدت جلوگیری نمایند، در این صورت حزب تبدیل به یک کانون ارشادی و تربیتی می گردد بدون اینکه موضع خاص سیاسی جدای از سیاست عموم امت داشته باشد. بنابراین حساب حزب در اسلام از حزب به شیوه های غربی جدا است. احزاب غربی معمولا در کسب قدرت و بدست گرفتن امر سیاست با یکدیگر رقابت دارند و هر حزبی می کوشد قدرت را بدست گیرد ولی دراسلام قدرت باید در دست امام به پشتیبانی امت باشد و احزاب باید بکوشند که قدرت امام را بیشتر و امت را متشکلتر و حوزه امامت را گسترده تر نمایند، و اگر غیر از این راهی را انتخاب کردند باید بدانند به غیرراه مؤمنین می روند و برخلاف نظام امامت گام برمی دارند و مؤمنین حق دارند در مقابل آنها موضع بگیرند تا آنها را به راه مؤمنین برگردانند.

شرح عوامل جناح بندی
عوامل جناح بندی در احزاب چند چیز است که قبلاً به آنها اشاره کردیم و شرح کوتاه آنها را ذیلا از نظر خوانندگان می گذرانیم:
عامل اول – رقابت های منفی و موضعگیریهای خصمانه
رقابت منفی این است که گروهی برای بالا بردن خود رقیب را بکوبد و با آنها خصمانه برخورد کند و همیشه درصدد تضعیف آن باشد. این نوع رقابت معمولا منجر به اختلاف و دسته بندی می شود و در اوج خود به زد و خوردها و جنگ و نزاعها نیز منتهی می گردد.
عامل دوم – قدرت طلبی و برتری جوئی
اگر یک گروه بخواهد قدرت طلب باشد و برتری جوئی داشته باشد بگونه ای که خود را از دیگران برتر بداند و بخواهد قدرت ها را دردست بگیرد و دیگران را از دور خارج کند. این عمل علاوه بر اینکه خلاف شرع است موجب دلسردی دیگران و موضع گیری آنها می شود و سرانجام به دسته بندی های خطرناک منتهی می گردد.
عامل سوم – خودمحوری و انحصارطلبی
خود محوری آن است که فردی یا گروهی خود را محور حق بداند و معتقد باشد که آنچه ما می فهمیم حق است و راه فقط همان است که ما می رویم دیگران نه شعوری دارند و نه حق را درک می کنند و انحصار طلبی آن است که گروهی یا شخصی بخواهد همه پستها را در انحصار خود در آورد، این اخلاق نیز از روح شیطانی و هوای نفس سرچشمه می گیرد و دراحزاب، عامل جناح بندی می گردد.
عامل چهارم – تعصبات حزبی و گرایشهای گروهی
یکی از مؤثرترین عوامل جناح بندی، گرایشها و تعصبات گروهی است که معمولا در احزاب دنیا وجود دارد. تعصب گروهی آن است که هر گروه از افراد گروه خود بی مورد حمایت کند و برای آنها در برابر قانون، امتیازی قائل باشد! این عمل نیز موجب جدائی و تفرقه می گردد و برای وحدت امت زیان بار است. امید است خداوند توفیق اتحاد بیشتر عنایت فرماید.
ادامه دارد

17دسامبر/16

نگاهی به رویداها

جنگ
*توپخانه دوربرد عراق مناطق مسکونی سردشت را زیر آتش گرفت و ۱۲ شهید و مجروح بجای گذاشت.
۱۹/۶/۶۲
*یک هلیکوپتر عراقی در منطقه پیرانشهر سرنگون شد. ۱۹/۶/۶۲
*یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب سرنگون شد. ۲۰/۶/۶۲
*۹ منطقه حساس عراق در عملیات جبهه مریوان به تصرف و کنترل نیروهای اسلام در آمد. ۲۸/۶/۶۲
*پاسگاه مرزی عراق در منطقه مریوان تصرف شد. ۲۸/۶/۶۲
*۱۰۰مزدور بعثی در حملات توپخانه ایران در جبهه سومار کشته و مجروح شدند. ۲۹/۶/۶۲
*ارتفاعات استراتژیک “سورکو” در محور بانه به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*رزمندگان اسلام در یک عملیات سنگین چریکی ۲۰۰ مزدور بعثی را کشتند.۶/۷/۶۲
*۲هلیکوپتر توپدار رژیم بعثی سرنگون شد و شماری از مزدوران عراقی زخمی شدند. ۶/۷/۶۲
*جاده تدارکاتی سید صادق- حلبچه در عمق ۳۰ کیلومتری خاک عراق بدست رزمندگان اسلام بسته شد. ۶/۷/۶۲
*چریکهای اسلام در حمله به پادگان (سراب سلیمان) در ۳۰ کیلومتری عمق خاک عراق ۲۰۰مزدور را کشتند و ۶۷ خودرو عراقی را نابود کردند. ۶/۷/۶۲
*با آتش توپخانه رزمندگان اسلام در جبهه غرب یک انبار مهمات، ۱۰ سنگر صدا میان و ۴۵مزدور بعثی نابود شد. ۱۰/۷
*جنگنده های عراق ۴ بار منطقه سرپل ذهاب را بمباران کردند.۱۲/۷/۶۲
*با آتش رزمندگان اسلام و تیزپروازان نیروی هوائی میراژ ۲۰۰۰ عراق در آسمان پاوه منهدم شد. ۱۳/۷/۶۲
*۵۰سنگر انفرادی و اجتماعی و یک موضوع خمپاره انداز صدا میان منهدم شد. ۱۴/۷/۶۲
*۳۰ تن از نیروهای عراقی زیر آتش ایران در جبهه های غرب به هلاکت رسیدند. ۱۶/۷/۶۲
عمران
*۶/۴ میلیارد ریال اعتبار برای اجرای طرحهای عمرانی روستاهای کردستان اختصاص یافت. ۱۷/۶/۶۲
*۳۱۰دستگاه تراکتور بین کشاورزان همدان توزیع شد. ۱۹/۶/۶۲
*خط ۲۳۰ کیلوولت شمال اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۹/۶/۶۲
*۶۱۴هکتار زمین به کشاورزان سیستانی و بلوچستانی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۲۴۷۰ قطعه زمین در مشهد بین خانواده های هفت نفره و شرکتهای تعاونی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۶ میلیارد و ۲۰۰ میلیون ریال اعتبار جهت بهسازی راههای سیستان و بلوچستان اختصاص یافت. ۲۹/۶/۶۲
*بیش از یک میلیارد و ۶۲۵ میلیون ریال اعتبار جهت احداث واحداهای آموزش در استان مرکزی اختصاص یافت. ۲/۷/۶۲
*بیش از ۱۵۰۰ واحد آموزشی و پرورشی در استان گیلان احداث شده است. ۲/۷/۶۲
*۵۷ درمانگاه و خانه بهداشت و یک بیمارستان ۵۰ تختخوابی در استان ایلام احداث شد. ۵/۷/۶۲
*۲۲۴ کیلومتر راه فرعی و روستایی در استان فارس احداث شد.۹/۷/۶۲
*۴۹۸ واحد آموزش در آذربایجان غربی احداث شد.۱۲/۷/۶۲
انقلاب و جهان
*پادگان بیت الدین به تصرف نیروهای مسلمان لبنانی درآمد. ۱۹/۶/۶۲
*مأموران امنیتی عربستان با دوربین های تلویزیونی مدار بسته بعثه امام در مکه را تحت کنترل گرفتند. ۲۰/۶/۶۲
*انقلابیون و مسلمان لبنانی بخش ساحلی جنوب بیروت را متصرف شدند. ۲۱/۶/۶۲
*مأموران رژیم سعودی حجاجی را که با بعثه امام تماس می گیرند مورد ضرب و شتم قرار می دهند. ۲۱/۶/۶۲
*توسط مجاهدین عراقی ۶ تن از سردمداران رژیم بغداد اعدام انقلابی شدند.۲۲/۶/۶۲٫
*در حمله پلیس به حجاج گروهی مجروح و در بیمارستان بستری شدند. ۲۲/۶/۶۲
*در تظاهرات خشونت آمیز پاکستان ۵۰تن کشته و زخمی شدند. ۲۳/۶/۶۲
*نماینده امام بخاطر حوادث راهپیمائی بزرگ مکه تقاضای ملاقات معاون وزیر حج و زیارت عربستان را رد کرد. ۲۳/۶/۶۲
*توسط انقلابیون مسلمان عراقی یک عضو بلندپایه مجلس رژیم عراق اعدام انقلابی شد. ۲۳/۶/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنانی یک جنگنده ارتش لبنان را سرنگون و به دو جنگده دیگر آسیبی رساندند. ۲۶/۶/۶۲
*شهر سوق الجیشی “سوق الغرب” به تصرف مسلمانان لبنان درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*کاخ رئیس جمهوری، اقامتگاه سفیر آمریکا، وزارت دفاع لبنان و یک پادگان ارتش لبنان بوسیله انقلابیون گلوله باران شد. ۳۰/۶/۶۲
*پادگان مهم نیروهای دولتی در منطقه جاگی به تصرف مجاهدین افغانی درآمد. ۱۰/۷/۶۲
*در زد و خورد مسلحانه بین سربازان و تظاهر کنندگان ضددولتی در شهر سرکند پاکستان بیش از ۱۰۰ تن کشته و زخمی شدند. ۱۱/۷/۶۲
*۱۰۰۰سرباز ارتش لبنان به انقلابیون مسلمان شیعه پیوستند. ۱۳/۷/۶۲
جهان
*ارتش فرانسه مستقیما در لبنان علیه مسمانان وارد جنگ شد. ۱۷/۶/۶۲
*پلیس یوگوسلاوی به غرفه ایران در نمایشگاه زاگروب یورش برد. ۲۰/۶/۶۲
*پینوشه با گشودن آتش بسوی مردم دهمین سالگرد کودتایش را جشن گرفت. ۲۲/۶/۶۲
*دادگاه نظامی ترکیه ۵۳ تن از اسقلال طلبان کرد را به اعدام محکوم کرد. ۲۳/۶/۶۲
*پلیس های ژنرال پینوشه ۸۰ کشیش و راهبه را بازداشت کرد. ۲۴/۶/۶۲
*اعتراض علیه همکاری های نظامی واشنگتن- توکیو سراسر ژاپن را فرا گرفت. ۱۰/۷/۶۲
*انفجار بمب در نمایشگاه بین المللی فرانسه ۲۷ کشته و زخمی برجای گذاشت. ۱۰/۷
*”سیا” ده هواپیمای نظامی در اختیار ضدانقلابیون نیکاراگوئه گذاشت. ۱۶/۷/۶۲
ضد انقلاب
*پایگاههای ضدانقلابیون کامیاران و سنقر به تصرف نیروهای انقلاب درآمد. ۲۹/۶
*یک انبار بزرگ تدارکاتی ضدانقلاب به همراه ۱۰دستگاه خودرو سبک و سنگین بدست نیروهای اسلام درآمد. ۳/۷/۶۲
*ارتفاعات مهم و استراتژیک غزال در محور مهاباد-پیرانشهر از لوث وجود اشرار مسلح پاکسازی شد. ۶/۷/۶۲
*یک روحانی اهل تسنن توسط مزدوران آمریکائی کومله به شهات رسید. ۷/۷/۶۲
*عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای ارومیه بدست منافقین ضد خلق شهید شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک باند گروهکهای محارب قاچاق مواد مخدر در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند. ۱۳/۷/۶۲
*۹ تن از ضدانقلابیون مسلح در اشنویه دستگیر شدند. ۱۹/۶/۶۲
اخبار داخلی
*آقای هاشمی رفسنجانی: تا زمانی که نظام اداری اصلاًح نشود، محال است بقیه زحمت ها به ثمر برسد. ۱۹/۶/۶۲
*چاه شماره ۳ نوروز در خیلج فارس توسط متصصین ایرانی مهار شد. ۳۰/۶/۶۲
*انفجار موشکهای عراق در دزفول و اندیمشک ۳۱۰شهید و مجروح بجای گذاشت. ۹/۷/۶۲
*۲۸تن از حجاج ایرانی از عربستان اخراج شدند. ۱۰/۷/۶۲
اختراع و اکتشاف
*دستگاه انژکتور آب سیلورهای چغندر برای اولین بار درایران در کارخانه قند شاهرود ساخته شد. ۲۰/۶/۶۲
*یک مبتکر کاشانی دستگاه کنترل کننده دیگ بخار ساخت. ۲۲/۶/۶۲
*توسط چندین از جوانان شهرستان سبزوار یک دستگاه کمباین چین کوب غلات ساخته شد. ۲۹/۶/۶۲
*هنرستان صنعتی اهواز موفق به ساخت فرمان هیدرولیک پرس و پمب آب مارپیچ شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک مبتکر سبزواری دستگاه آب شیرین کن ساخت. ۱۳/۷/۶۲
*اولین بلندگوی ایرانی درقزوین ساخته شد. ۱۶/۷/۶۲
*اولین دستگاه خشک کن (پودر کننده) مواد شیمیائی کشور در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۷/۶۲

آقای هاشمی رفسنجانی: اگر در خلیخ فارس ماجراجوئی پیش بیاید، این زمستان برای دنیای غرب، زمستان بسیار سردی خواهد بود… تهدید ایران تو خالی نیست اگر ما بخواهیم، جنگ سوم جهانی هم نمی تواند تنگه هرمز را باز کند. ۱۸/۷/۶۲
نگاهی به رویداها
جنگ
*توپخانه دوربرد عراق مناطق مسکونی سردشت را زیر آتش گرفت و ۱۲ شهید و مجروح بجای گذاشت.
۱۹/۶/۶۲
*یک هلیکوپتر عراقی در منطقه پیرانشهر سرنگون شد. ۱۹/۶/۶۲
*یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در غرب سرنگون شد. ۲۰/۶/۶۲
*۹ منطقه حساس عراق در عملیات جبهه مریوان به تصرف و کنترل نیروهای اسلام در آمد. ۲۸/۶/۶۲
*پاسگاه مرزی عراق در منطقه مریوان تصرف شد. ۲۸/۶/۶۲
*۱۰۰مزدور بعثی در حملات توپخانه ایران در جبهه سومار کشته و مجروح شدند. ۲۹/۶/۶۲
*ارتفاعات استراتژیک “سورکو” در محور بانه به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*رزمندگان اسلام در یک عملیات سنگین چریکی ۲۰۰ مزدور بعثی را کشتند.۶/۷/۶۲
*۲هلیکوپتر توپدار رژیم بعثی سرنگون شد و شماری از مزدوران عراقی زخمی شدند. ۶/۷/۶۲
*جاده تدارکاتی سید صادق- حلبچه در عمق ۳۰ کیلومتری خاک عراق بدست رزمندگان اسلام بسته شد. ۶/۷/۶۲
*چریکهای اسلام در حمله به پادگان (سراب سلیمان) در ۳۰ کیلومتری عمق خاک عراق ۲۰۰مزدور را کشتند و ۶۷ خودرو عراقی را نابود کردند. ۶/۷/۶۲
*با آتش توپخانه رزمندگان اسلام در جبهه غرب یک انبار مهمات، ۱۰ سنگر صدا میان و ۴۵مزدور بعثی نابود شد. ۱۰/۷
*جنگنده های عراق ۴ بار منطقه سرپل ذهاب را بمباران کردند.۱۲/۷/۶۲
*با آتش رزمندگان اسلام و تیزپروازان نیروی هوائی میراژ ۲۰۰۰ عراق در آسمان پاوه منهدم شد. ۱۳/۷/۶۲
*۵۰سنگر انفرادی و اجتماعی و یک موضوع خمپاره انداز صدا میان منهدم شد. ۱۴/۷/۶۲
*۳۰ تن از نیروهای عراقی زیر آتش ایران در جبهه های غرب به هلاکت رسیدند. ۱۶/۷/۶۲
عمران
*۶/۴ میلیارد ریال اعتبار برای اجرای طرحهای عمرانی روستاهای کردستان اختصاص یافت. ۱۷/۶/۶۲
*۳۱۰دستگاه تراکتور بین کشاورزان همدان توزیع شد. ۱۹/۶/۶۲
*خط ۲۳۰ کیلوولت شمال اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت. ۱۹/۶/۶۲
*۶۱۴هکتار زمین به کشاورزان سیستانی و بلوچستانی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۲۴۷۰ قطعه زمین در مشهد بین خانواده های هفت نفره و شرکتهای تعاونی واگذار شد. ۲۳/۶/۶۲
*۶ میلیارد و ۲۰۰ میلیون ریال اعتبار جهت بهسازی راههای سیستان و بلوچستان اختصاص یافت. ۲۹/۶/۶۲
*بیش از یک میلیارد و ۶۲۵ میلیون ریال اعتبار جهت احداث واحداهای آموزش در استان مرکزی اختصاص یافت. ۲/۷/۶۲
*بیش از ۱۵۰۰ واحد آموزشی و پرورشی در استان گیلان احداث شده است. ۲/۷/۶۲
*۵۷ درمانگاه و خانه بهداشت و یک بیمارستان ۵۰ تختخوابی در استان ایلام احداث شد. ۵/۷/۶۲
*۲۲۴ کیلومتر راه فرعی و روستایی در استان فارس احداث شد.۹/۷/۶۲
*۴۹۸ واحد آموزش در آذربایجان غربی احداث شد.۱۲/۷/۶۲
انقلاب و جهان
*پادگان بیت الدین به تصرف نیروهای مسلمان لبنانی درآمد. ۱۹/۶/۶۲
*مأموران امنیتی عربستان با دوربین های تلویزیونی مدار بسته بعثه امام در مکه را تحت کنترل گرفتند. ۲۰/۶/۶۲
*انقلابیون و مسلمان لبنانی بخش ساحلی جنوب بیروت را متصرف شدند. ۲۱/۶/۶۲
*مأموران رژیم سعودی حجاجی را که با بعثه امام تماس می گیرند مورد ضرب و شتم قرار می دهند. ۲۱/۶/۶۲
*توسط مجاهدین عراقی ۶ تن از سردمداران رژیم بغداد اعدام انقلابی شدند.۲۲/۶/۶۲٫
*در حمله پلیس به حجاج گروهی مجروح و در بیمارستان بستری شدند. ۲۲/۶/۶۲
*در تظاهرات خشونت آمیز پاکستان ۵۰تن کشته و زخمی شدند. ۲۳/۶/۶۲
*نماینده امام بخاطر حوادث راهپیمائی بزرگ مکه تقاضای ملاقات معاون وزیر حج و زیارت عربستان را رد کرد. ۲۳/۶/۶۲
*توسط انقلابیون مسلمان عراقی یک عضو بلندپایه مجلس رژیم عراق اعدام انقلابی شد. ۲۳/۶/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنانی یک جنگنده ارتش لبنان را سرنگون و به دو جنگده دیگر آسیبی رساندند. ۲۶/۶/۶۲
*شهر سوق الجیشی “سوق الغرب” به تصرف مسلمانان لبنان درآمد. ۲۹/۶/۶۲
*کاخ رئیس جمهوری، اقامتگاه سفیر آمریکا، وزارت دفاع لبنان و یک پادگان ارتش لبنان بوسیله انقلابیون گلوله باران شد. ۳۰/۶/۶۲
*پادگان مهم نیروهای دولتی در منطقه جاگی به تصرف مجاهدین افغانی درآمد. ۱۰/۷/۶۲
*در زد و خورد مسلحانه بین سربازان و تظاهر کنندگان ضددولتی در شهر سرکند پاکستان بیش از ۱۰۰ تن کشته و زخمی شدند. ۱۱/۷/۶۲
*۱۰۰۰سرباز ارتش لبنان به انقلابیون مسلمان شیعه پیوستند. ۱۳/۷/۶۲
جهان
*ارتش فرانسه مستقیما در لبنان علیه مسمانان وارد جنگ شد. ۱۷/۶/۶۲
*پلیس یوگوسلاوی به غرفه ایران در نمایشگاه زاگروب یورش برد. ۲۰/۶/۶۲
*پینوشه با گشودن آتش بسوی مردم دهمین سالگرد کودتایش را جشن گرفت. ۲۲/۶/۶۲
*دادگاه نظامی ترکیه ۵۳ تن از اسقلال طلبان کرد را به اعدام محکوم کرد. ۲۳/۶/۶۲
*پلیس های ژنرال پینوشه ۸۰ کشیش و راهبه را بازداشت کرد. ۲۴/۶/۶۲
*اعتراض علیه همکاری های نظامی واشنگتن- توکیو سراسر ژاپن را فرا گرفت. ۱۰/۷/۶۲
*انفجار بمب در نمایشگاه بین المللی فرانسه ۲۷ کشته و زخمی برجای گذاشت. ۱۰/۷
*”سیا” ده هواپیمای نظامی در اختیار ضدانقلابیون نیکاراگوئه گذاشت. ۱۶/۷/۶۲
ضد انقلاب
*پایگاههای ضدانقلابیون کامیاران و سنقر به تصرف نیروهای انقلاب درآمد. ۲۹/۶
*یک انبار بزرگ تدارکاتی ضدانقلاب به همراه ۱۰دستگاه خودرو سبک و سنگین بدست نیروهای اسلام درآمد. ۳/۷/۶۲
*ارتفاعات مهم و استراتژیک غزال در محور مهاباد-پیرانشهر از لوث وجود اشرار مسلح پاکسازی شد. ۶/۷/۶۲
*یک روحانی اهل تسنن توسط مزدوران آمریکائی کومله به شهات رسید. ۷/۷/۶۲
*عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای ارومیه بدست منافقین ضد خلق شهید شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک باند گروهکهای محارب قاچاق مواد مخدر در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند. ۱۳/۷/۶۲
*۹ تن از ضدانقلابیون مسلح در اشنویه دستگیر شدند. ۱۹/۶/۶۲
اخبار داخلی
*آقای هاشمی رفسنجانی: تا زمانی که نظام اداری اصلاًح نشود، محال است بقیه زحمت ها به ثمر برسد. ۱۹/۶/۶۲
*چاه شماره ۳ نوروز در خیلج فارس توسط متصصین ایرانی مهار شد. ۳۰/۶/۶۲
*انفجار موشکهای عراق در دزفول و اندیمشک ۳۱۰شهید و مجروح بجای گذاشت. ۹/۷/۶۲
*۲۸تن از حجاج ایرانی از عربستان اخراج شدند. ۱۰/۷/۶۲
اختراع و اکتشاف
*دستگاه انژکتور آب سیلورهای چغندر برای اولین بار درایران در کارخانه قند شاهرود ساخته شد. ۲۰/۶/۶۲
*یک مبتکر کاشانی دستگاه کنترل کننده دیگ بخار ساخت. ۲۲/۶/۶۲
*توسط چندین از جوانان شهرستان سبزوار یک دستگاه کمباین چین کوب غلات ساخته شد. ۲۹/۶/۶۲
*هنرستان صنعتی اهواز موفق به ساخت فرمان هیدرولیک پرس و پمب آب مارپیچ شد. ۱۳/۷/۶۲
*یک مبتکر سبزواری دستگاه آب شیرین کن ساخت. ۱۳/۷/۶۲
*اولین بلندگوی ایرانی درقزوین ساخته شد. ۱۶/۷/۶۲
*اولین دستگاه خشک کن (پودر کننده) مواد شیمیائی کشور در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۷/۶۲

آقای هاشمی رفسنجانی: اگر در خلیخ فارس ماجراجوئی پیش بیاید، این زمستان برای دنیای غرب، زمستان بسیار سردی خواهد بود… تهدید ایران تو خالی نیست اگر ما بخواهیم، جنگ سوم جهانی هم نمی تواند تنگه هرمز را باز کند. ۱۸/۷/۶۲

17دسامبر/16

نگاهی به مراسم حج امسال و دستاوردهای آن

شماره ۲۳ آبان ۱۳۶۲
حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها
پیامدهای حج امسال برای انقلاب
با تشکر از جناب حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها نماینده امام و سرپرست حجاج ایرانی که وقت عزیز خودشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام و مخصوصاً بخش مربوط به حج قرا دادند، سؤالات زیر را تقاضا می کنیم پاسخ بدهند.
-به نظر جنابعالی مراسم حج در سال جاری چگونه برگزار شد و چه آثار و پیامدهائی برای اسلام و انقلاب اسلامی در بر داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم “ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین”
انقلاب همانطوری که در تمامی ابعاد زندگی جامعه ما تحول ایجاد کرده است، در بخش عبادات هم این تحول را ایجاد کرده است، در بخش عبادات هم این تحول را ایجاد کرده ،به این معنی که عبادات اسلامی را بر گردانده است به آن اصالت صدر اسلام خودش، و عباداتی را که در طول قرنها هم غفلت مسلمین و هم تبلیغات سوء دشمنان اسلام، آنها را از محتوای واقعی خود خالی کرده بود و تنها شکلی از عبادت را نگه داشته بود، انقلاب این عبادات را از این حالت بیرون آورد و محتوای واقعی آنها را به آنها بخشید، همچنانکه باز هم به مناسبت ایام محرم و عاشورا که الان ما در آن ایام واقع شدیم بد نیست اشاره کنم که انقلاب عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) که چندین قرن است در میان شیعیان –مخصوصاً ایرانیها- وجود دارد، در رِژیم گذشته این عزادری تنها مراسمی بود که آن اثر واقعی خودش را نمی گذاشت و تنها شکلی از عزاداری بود بدون محتوائی که باید داشته باشد، البته خالی از اثر هم نبود چون کار خیر و کار خوب به هر اندازه اش که انجام بشود به همان مقدار هم اثراتی دارد، اما عزاداری پیش از انقلاب – در سالهای سکوت – چه حالتی داشت؟ در دوران انقلاب چه اثراتی دارد ؟ عزاداری در دوران انقلاب خودش انقلاب آفرین شده بود. یاد حماسه عاشورا خودش حماسه آفرین شده بود و حرکتهای سیاسی مردم ما در محرم سال ۵۷ کار رژیم شاهنشاهی را ساخت.
حج هم تحت تأثیر انقلاب قرا گرفت و از شکل یک عبادت خشک و بی محتوا بیرون آمده است و آرام آرام محتوای واقعی خودش را پیدا می کند و این هم از برکات انقلاب و رهنمودهای امام است . و وقتی که ما مقایسه می کنیم اظهار نظر رژیم عربستان و مسؤلانش را در رابطه با حج و رهنمودهایی را که امام در رابطه با حج در پیامشان در طول این چند سال برای جامعه اسلامی و امت اسلامی بیان کرده اند، درست بیانگر این حقیقت است که حج از لسان مسؤلان عربستان و رژیم حاکم بر حجاز و حکام وابسته به آمریکا عبارت است از اعمالی بی محتوا و پوچ که اساساً حاضر نیستند به محتوای حج بیندیشند. ولی وقتی در پیام امام ملاحظه می کنید که به این مضمون می فرمایند:
قربانی در روز عید در دهم ذی الحجه قبل از آنکه یک مراسم عبادی باشد، ابعاد سیاسی آن مورد توجه است و حائز اهمیت است، یا رمی جمرات قبل از آنکه یک عبادت باشد به آن معنائی که حکام سعودی می فهمند یک حرکت سمبلیک سیاسی است. خیلی روشن است که رفتن در یک نقطه ای و سنگ زدن به یک ستون، این معنای عبادت به آن شکلی که – مثلاً – در نماز است ندارد و یا در حین دعا خواندن، این چیزی نیست که یک حالت نیایش و گفتگوی با خدا باشد، به نقطه ای رفتن و سنگی را به آن زدن، بیشتر یک حرکت سمبلیک سیاسی است.
و همچنین بعضی دیگر از اعمال مناسک حج که به روشنی فهمیده می شود سیاسی است، در حالی که رژیم عربستان و آخوندهای وابسته به آن رژیم سعی دارند که بگویند اصلاً سیاسی نیست ! و بجای آن حاضر نیستند حتی این اعمال را هم تفسیر کنند. به هیچ وجه در کتاب های آنها تا آنجا که من دقت کردم چیزی دیده نمی شود که بگویند این مناسک حج چه معنائی دارد.
درست است که ما نمی توانیم روح و فلسفه عبادات را به تمام معنا تعقل کنیم و بیان کنیم و توجیه کنیم امام اینطور هم نیست که عبادات شرعی بهیچ وجه و در هیچ حدی در دسترس تعقل و اندیشه بشری نباشد صرفاً یک کارهایی است که هیچ کس نمی‌فهمد که آن کارها چه معنی و مفهومی دارد و همه موظفند که آن کارها را انجام بدهند، به این صورت هم نیست . اما بسیاری از روحانیون وهابی وابسته به دربار رژیم عربستان اساساً حاضر نیستند نسبت به روح و فلسفه عبادات – و ازجمله حج – سخنی بگویند و بحث بکنند.
بنابراین می بینیم پس از انقلاب درمورد حج هم این تحول ایجاد شده است و از آن حالت قبل خودش به یک صورت زنده فعال درآمده است و انقلاب در این زمینه موفقیتهائی هم کسب کرده است بخصوص در رابطه با همین مسئله که: آیا حج سیاسی عبادی است یا صرفاً یک حرکت عبادی؟ تا آنجا انقلاب پیش رفته که در سال جاری، رژیم عربستان هم علیرغم تبلیغاتی که در سالهای گذشته می کرد و تأکیداتی که داشت شاه عربستان هم مجبور شد که در عمل، قبول کند که حج سیاسی است، ولیعهدش هم قبول کردو بدلیل اینکه هر کدام جداگانه یک پیامی سیاسی برای حج در روز عید قربان صادر کردند که رد همانجا هم من در گفتگوئی به آنها گفتم که: اگر حج عبادی است و سیاسی نیست پس چرا پیامی که ملک فرستاده است برای حجاج، در آن مسائل
سیاسی دنیای اسلام را تذکر داده است؟! اگر حج فقط عبادی بود، خوب بود ایشان مقداری از مناسک حج را در پیامشان ذکر می کردند!! شما وقتی به پیام امام نگاه کنید متوجه می شوید که محتوایش هم عبادی است هم سیاسی. هم سفارش کرده اند که علما مناسک حج را تعلیم بدهند به حجاج و حجاج موظفند در جلسات شرکت کنند و یاد بگیرند و اعمال را صحیح انجام دهند و توجه داشته باشند که در کجا هستند، وهم ابعاد سیاسی را متذکر شده بودند. اما رژیم عربستان و پادشاه سعودی اصلاً آن بخش عبادیش را مورد توجه قرار نداده بود بلکه تمام پیامش سیاسی بود. و همچنین در روز عید قربان ولیعهد رژیم عربستان هم پیامی برای حجاج فرستاد که سراسر این پیام، مسائل سیاسی بود. از قبیل مسائل لبنان، جنگ ایران و عراق و مسائل افغانستان . کاری ندارم به اینکه در رابطه با مسائل سیاسی چه گفته بودند که اگر این پیام را نمی دادند برای حجاج بهتر بود زیرا در پیامهای خود، حقایق سیاسی دنیای اسلام را وارونه جلوه داده بودند، اما بهرحال می خواهم بگویم که : رژیم عربستان پذیرفت که حج عبادی سیاسی است و مخصوصاً پذیرفت که بعد سیاسیش هم قوی تر است، برای اینکه اکثر مضمون پیام این دو نفر که نام بردم، جنبه سیاسی داشت و این موفقیت بزرگی بود برای انقلاب که علیرغم همه تبلیغاتی که همه طرفداران اسلام آمریکائی راه انداخته بودند که حج تنها یک عمل عبادی است! و این مسؤلان ایران هستند که می خواهند حج را به صحنه درگیری ها و آشوب ها دربیاورند! ! علیرغم همه این تبلیغات، امام با اصالت پیام و سخنشان به همه فهمانده اند که حج سیاسی عبادی است، و در سال جاری اساساً در مکه و مدینه در همه جا کاملاً مشهود بود که حج دارد آرام آرام آن واقعیت خودش را پیدا می کند، یعنی در کنار زیارت حرم پیغمبر (ص) و زیارت خانه خدا، حجاج با مسائل دیگری نیز رابطه پیدا کردند.
در مسجد الحرام که وارد می شدید مواجه بودید با تعداد بسیار زیادی از شرطه (پلیس) عربستان که مسلح و مجهز به بی سیم ها بودند و با مراقبتهای شدید در مسجد الحرام گشت می زدند و این نشان دهنده این بود که در مسجد الحرام غیراز طوافی که انجام می شود، مسئله دیگری هم وجود دارد و آن مسئله هم محل اختلاف است. مردم چیزی می گویند و حکام عربستان چیزی دیگر! لذا بین مردم و حکام سعودی اختلاف است. در حالیکه در مورد طواف هیچ اختلاف نیست. همه این تشدیدها از سوی رژیم عربستان که داخل مسجد را بصورت یک صحنه سیاسی نظامی در بایودر و آنقدر پلیس و شرطه مسلح و افراد مجهز به بی سیم بگمارد و آن همه مراقبتهای شدید و گشتن اثاثیه و لباس و بدن کسانی که می خواهند وارد مسجد الحرام بشوند، همه اینها – بحمدالله – نشان دهنده این بود که حج دارد بصورت یک حج زنده متحول می‌شود و با روندی که در این چند، سال اخیر ملاحظه شده، می توان پیش بینی کرد که در سالهای آینده بحول و قوه الهی بصورتی جهش وار، حج به سمت آن حجی که در هر سال تأثیری اساسی در سرنوشت دنیای اسلام داشته باشد، در حرکت است.
-در مورد پیامی که فرمودید این آقایان دادند آیا فقط مربوط به امسال بود و آن اولین بار بود یا قبلاً بصورت سنتی به این مناسبت پیام می دادند؟
نه ! همانطور که اشاره کردم، این اولین بار بود یعنی درسال گذشته چنین پیامی نبود و در سال های قبل هم من خودم آنجا نبودم اما تا آنجا که همه دوستانی که سالهای زیادی است حج مشرف می شوند تا آنجا که آنها هم اطلاع داشتند سابقه نداشت و این اولین بار بود که دو سه روز قبل از عید قربان پادشاه عربستان و ولیعهد هر دو پیام می دادند و تبلیغات وسیعی هم کرده بودند و پیام را یکی از وزراء خواند که نشان دهنده اهمیت پیام باشد. و در روز عید قربان هم که روز تعطیل بود و طبعا مطبوعاتی در کار نبود بصورت ویژه نامه ای پیام ولیعهد را منتشر کرده بودند.
برخورد رژیم با حجاج ایرانی
-لطفاً بفرمائید که امسال برخورد رژیم عربستان سعودی با حرکت سیاسی عبادی حجاج ایرانی چگونه بود؟
امسال رژیم عربستان در یک تضاد جدیدی –علاوه بر تضادهای قبلیش که در ماهیت این رژیم مشکلتر کرده بود. آن مسئله جدید این بود که به علت مواضع نادرست و غیرمنطقی سال گذشته عربستان در برابر حجاج ایرانی بشدت در بعضی کشوها مطرح شد که اداره حرمین شریفین باید بدست کی باشد؟ آیا رژیم عربستان حق دارد که هرگونه خودش مایل است حرمین را اداره کند یا باید به نظر مجمعی از علمای کشورهای اسلامی باشد؟که آغاز این مطلب هم از آیت الله العظمی منتظری بود که سال گذشته بعد از بازداشت و اخراج جمعی از حجاج ایرانی در اطراف بعثه امام، در اطلاعیه ای که ایشان صادر کردند – که بیانیه شدید اللحنی بود بر علیه رژیم عربستان- ایشان در آنجا برای اولین بار این مسئله را طرح کردند و بدنبالش دیگران هم، هم در ایران و هم در سمینارهائی که در کشورهای اسلامی مطرح شد، تذکر دادند که اداره حرمین شریفین باید بدست مجمعی از علمای کشورهای اسلامی باشد و یا نمایندگان کشورهای اسلامی.
رژیم عربستان در برابر این مسئله جدید که مطرح شده بود، می خواست پاسخی علمی و مناسب بدهد یعنی طوری با مسأله حج برخورد کند که نشان بدهد لیاقت اداره حرمین را دارد و به شکلی می تواند آنجا را اداره کند که حجاج کشورهای مختلف اسلامی اعمالشان را به راحتی انجام بدهند و هیچ مشکلی برای آنها نباشد.
این یک مسئله بود. مسئله دیگر هم این بود که به هر حال انقلاب –که باید در حقیقت گفت که این فرمان انقلاب است – در حج دست به یک حرکت سیاسی می زنند. رژیم عربستان مطالعه و بررسی کرده بود آیا برای آنها امکان دارد که همه ساله حجاج ایرانی را اجازه بدهند که بروند و وارد کشور عربستان بشوند بعد هم یک کاری را انجام بدهند و آنها هم برخورد خشن داشته باشند، عده ای اخراج و عده ای بازداشت بشوند یا نه؟ بهر حال برای رژیم عربستان تا چند سال امکان چنین کاری وجود دارد؟! از طرفی نمی تواند جلوگیری کند از اصل حج یا نمی تواند جلوگیری کند از رفتن حجاج ایرانی به حجاز یا موفق
نشده است که حجاج ایرانی را متقاعد کند که در حج کار سیاسی انجام ندهند. این کارها را که نمی تواند بکند، تنها کاری که برایش باقی مانده این است که هر سال بر نیروهای انتظامی و نظامیش بیفزاید و تمام خیابانها و اطراف مسجدین را در اطراف مکه و مدینه پرکند از نیروهای امنیتی و پلیس و وسائل ضد حرکت های سیاسی – به اصطلاح- ضد شورش و تا چه حد می تواند موفق باشد بخصوص وقتی که رژیم عربستان بررسی می کرد که در این یکی دو سال، ایرانیها بنا به دستورات امام و توصیه مسؤلان در برابر حملات رژیم عربستان و پلیس عربستان عکس العمل جز همان ادامه شعارهای خودشان نداشتند، یعنی وقتی آنها حمله می کنند به حجاج ایرانی و آنها را کتک می زنند، تا به حال، حجاج ایرانی بنا بر دستورات اما بر نگشته اند و دست دراز نکرده اند که آنها را بزنند، یعنی هنوز آن منطقی که قرآن می گوید از قول هابیل:
“لئن بسطت الی یدک لتقتلنی”
” ما انا بباسط یدی الیک”
“لا قتلک انی اخاف الله”
هنوز حجاج ایرانی با این فلسفه و با این منطق برخورد می کنند حالا اگر رژیم عربستان بخواهد ادامه بدهد به این برخوردهای خشونت آمیز با حجاج ایرانی و آنها روزی تصمیم بگیرند که پاسخ متقابل بدهند، درآن روز چه خواهد شد؟! اینها هم مشکلاتی بود که رژیم عربستان امسال روی آنها مطالعه و بررسی می کرد و در میان انبوه این مشکلات می باید تصمیم بگیرد که برابر حجاج ایرانی چگونه برخورد کند.
اما نسبت به آن مسئله ای که امسال بخصوص برایش پیش آمده بود، مسئله اداره حرمین شریفین، از طرفی ملاحظه می کرد اگر برخوردهای سال گذشته را تکرار کند، در سال جاری این مسئله طرحش وسیع تر و جدی تر خواهد شد و مسلمانهای دنیا بیشتر روی این مسئله توجه خواهند کرد و اگر چنانچه بصورت جدی مسئله اداره حرمین شریفین مطرح بشود که از دست رژیم عربستان خارج شود، اینطور نیست که فقط اداره حرمین و آن هم در ایام حج از دست رژیم عربستان درمی آید بلکه اگر چنین زمانی برسد و چنین طرحی پیاده بشود، اساساً مشروعیت رژیم عربستان هم زیر سؤال خواهد رفت! بطور کلی یک علامت منفی روی آن می خورد و دیگر برای رژیم عربستان ادامه حکومت کار مشکلی خواهد بود. یعنی دولتی در کشوری آنقدر بی لیاقت باشد که مرجع یا مرکز توجه مسلمین، یا قبله مسلمین در آنحا باشد و مسلمانها به این نتیجه رسیده باشند که این رژیم لیاقت و صالحیت آنجا را ندارد، باز هم بخواهد بعنوان یک رژیم اسلامی سرپای خودش بماند، ممکن نیست.
بنابراین مشکلات زیادی برای آنها پیش خواهد آمد و در نتیجه به اینجا رسیده بودند که مواضعی مسالمت آمیز با حجاج، مخصوصاً حجاج ایرانی داشته باشند.
رژیم سعودی امسال می خواست این معنا را ثابت کند که نه تنها برای یک حج آرام لیاقت دارد که اداره کند مکه و مدینه را بلکه برای حجی که صدهزار نفرشان آنچنان حرکتهایی را ایجاد می کنند، و بقول آنها بلوا و آشوب بپا می کنند، آنقدر با کفایتند! که از این بلوا و آشوب ها می توانند عبور کنند و مشکلی ایجاد نشود. عربستان می خواست این معنا را درست ثابت کند، نتیجه اینکه باید اجازه بدهد ما کارهایی که به اعتقادمان وظیفه داریم انجام بدهیم، آن کارها بدرستی انجام شود. پس اگر به چنین نقطه ای برسد که حجاج ایرانی را آزاد بگذارند برای انجام آنچه را که وظیفه خودشان می دانند، نتایج و پیامدهای آن هم برای عربستان و هم برای رژیم های مشابه تهدید کننده است، برای اینکه اگر حجاج ایرانی آزاد بمانند و حجاج غیر ایرانی هم آزاد باشند، تماسهائی که با هم می گیرند در کنار هم حرکتهای سیاسی انجام می دهند و این حرکتها فزاینده خواهد بود و رشد خواهد داشت و الهامات جدیدی به حجاج و همچنین به مردم عربستان می دهد، و بعد از ایام حج چه خواهد کرد با اثراتی که این حرکتهای سیاسی در میان مردم خواهد گذاشت! پس اگر جلو این حرکتها را باز بگذارد برای اینکه ثابت کند که لیاقت اداره حرمین را دارد با پیامدهای آن در دراز مدت چه باید کرد؟
این آن تضادی بود که رژیم عربستان را گرفتار کرده و نمی توانست تصمیم روشنی بگیرد لذا ملاحظه می شود که مقداری که آزاد می گذاشند، می دیدند اثرات نامطلوبی برای حکومتشان دارد، فوراً برخورد خشن می کردند! عدم تعادل کاملاً محسوس بود.مثلاً درسال گذشته وقتی ما وارد مدینه شدیم، در ایامی که ما در مدینه بودیم تمام خیابانها مخصوصاً آنجائیکه ایرانیها بودند و اطراف مسجدالنبی پر بود از نیروهای مسلح، همه با وسائل مجهز کلاه خودها، سپر و باطوم، وسایلی که گاز اشک آور را میان مردم پرتاب می کرد با ماشینهای آب پاش و حتی از ماشین آب پاش دربعضی جاها که لوله های آب فشار قوی داشت. وسایلی را بصورت ثابت نصب کرده بودند که همان کار ماشین آب پاش را انجام می‌داد این در همه جا بود و هرکه وارد شهر مدینه می شد متوجه می شد که اوضاع، غیر عادی است، و بیشتر در شهری که تضاد و درگیری شدید بین رژیم و مردم هست و رژیم مجبور است دائماً نیروهای خودش را در خیابانها حاضر نگه دارد و آماده باش. به این حالت دیده می شد. امسال این حالت نبود، یعنی رژیم در نقاط مختلف شهر مخصوصاً در نزدیک های حرم، قرارگاه هایی را درست کرده بود و داخل حصارهائی همین نیروها در حال آماده باش بودند اما جلوی چشم نبودند و بجای اینها نیروهای مخفی خودش را در خیابانها ریخته بود در میان حجاج و دائماً حرکتها و برخوردها و تماسها، ملاقاتها و رفت و آمدها را کنترل می کرد و زیر نظر داشت و مراقبت می کرد و آن دستگیریهای پر سر و صدا و زد و خوردهای خیابان را نداشت اما دائماً تعدادی را برای چند ساعت یا چند روز دستگیر می کردند سپس آزاد می ساختند، در بعضی از موارد هم شاید تاآخر نگه می‌داشتند و اگر اهالی خود مکه یا مدینه بود یعنی اهالی عربستان، برخوردهایشان خشن تر و رفتارشان خیلی سخت تر بود. بجای آن حضور پلیس در خیابانها، این برخورد را داشتند و در بعضی جاها سعی می کردند با رفتار دوستانه! و مسالمت آمیز نشان بدهند که ما از موضع قدرت به شما اجازه می دهیم این کارها را انجام بدهید!! نه اینکه در برابر شما ضعیفیم!
مثلاً در سال گذشته در وقتی که حجاج ایرانی در شب جمعه برای دعای کمیل اجتماع کرده بودند، اینها بدون مقدمه وارد شدند، جمعیت را بهم ریختند و گاز اشک آور پرتاب کردند، بعد هم زد و خورد و آن مشکلات را برای ایرانیها فراهم کردند و امسال در مورددعای کمیل رفتاری داشتند که نشان دهنده این بود که چون دعای کمیل مراسم عبادی است که شما به آن معتقد هستید ما کاملاً موافقیم که این مراسم انجام بشود وقتی که دعای کمیل تشکیل می شد، بطور مسلم ۴۵ هزار حجاج ایرانی در آن شرکت می کرد و غیر ایرانیها هم حضور چشمگیری داشتند اما طبیعی بود، جائی که ایرانی ها هستند حتماً قبل از دعا و بعد از دعا – بمناسبتها- شعارها سیاسی بود. اتفاقاً شعارهای سیاسی ثابت و تجا افتاده است یعنی می بینند که همه ساله حجاج ایرانی می آیند و همه ساله یک سخن بیشتر ندارند و این بسیار مؤثر بود که نشان دهنده ثبات انقلاب در شعارهای اصولی و اساسی خود بود و جالب است که هر وقت توی کوچه و خیابانها، بچه های شهر مدینه ایرانیها را می دیدند. مشتهاشان را گره می کردند و می گفتند:
“الموت لامریکا، الموت لروسیه” یعنی شعار ضد روسیه و ضد آمریکا و ضد اسرائیل تداعی دارد با ایرانیها که هرجا ایرانیها را می بینند این شعارها در ذهن شان تداعی می شود.
در هر صورت این اجتماع عظیم (دعای کمیل) را مراقبت کرده بودند یعنی حتی پلیس سرچهار راه هایی که در دو طرف بقیع بود، نرده های آهنی گذاشته بودند که ماشین وارد نشود، جلوی ماشین ها را می گرفتند حتی جلوی بوق زدن ماشین ها را نزدیک اجتماع ایرانیها که مشغول دعا بودند، می گرفتند و غیر ایرانیهائی که شرکت می کردند کاری به آنها نداشتند، برخلاف سال گذشته که تا یک غیر ایرانی را تشخیص می دادند فوراً دستگیر می کردند گاهی همانجا می زدند و بالاخره از صحنه خارجش می کردند. دعای کمیل را موافقت کرده بودند برای اینکه بگویند ما می توانیم مدینه را طوری اداره کنیم که حجاج مراسم عبادیشان را که دعای کمیل است انجام دهند در حالی که می دیدند بلافاصله این کار مشکلاتی ایجاد می کند! اولاً –جلوی بقیع است و هرشب جمعه این اجتماع عظیم در آنجا انجام شود، مسئله بقیع را زنده می کند و آن سیاست محو آثار بزرگان اسلام و تاریخ اسلام که در ماهیت وهابیت وجود دارد، آن سیاست را خنثی می کند. یعنی آنها می‌خواهند بقیع فراموش شود اما می‌بینند که هرشب جمعه اجتماع عظیم در آنجا برگزار می شود در حالی که مسجدالنبی در مدینه وجود دارد ولی چرا به آنجا نمی‌روند و جلوی بقیع اجتماع می کنند این مشکلی جدید برای آنها بود، چرا که وهابیها از طرف استعمار مأموریت دارند که آثار بزرگان اسلام را محو کنند، تا اسلام از این اعتباری که درذهن مسلمین دارد پائین بیاید.
شما می دانید که هر مکتبی و هر ملتی را شخصیتهای تاریخی آنها مایه قوام آنها است مثلاً پیامبر اسلام و آثار و زندگی و تاریخ و سیره او از ضمانت های تداوم اسلام است. که رهبر یک مکتبی و آورنده یک دین و آئینی، زندگیش، آثارش باشد تا همه آیندگان ببینند، خانه‌اش کجا بوده؟
چگونه زندگی می کرد؟ چه رفتار و روشی داشته است؟، یا امام صادق (ع) خانه اش کجا بود؟ چگونه می زیسته است؟ امام صادقی که نه تنها یک شخصیت مذهبی است بلکه از چهره ای علمی جهان است. تمام آثارش را از بین ببریم! قبرش را از بین ببریم! اصلاً چیزی از امام صادق باقی نماند، فقط نامش آن هم آرام آرام فراموش شود!!.
این یکی از مأموریت های وهابیت است از طرف استعمار برای خیانت به دنیای اسلام از جمله در رابطه با بقیع که درقبرستا بقیع تنها قبر چهار امام شیعیان نیست بلکه قبر بسیاری از بزرگان صدر اسلام در آنجا می باشد. اینها همه آنها را به صورتی در آورده اند که بسیار اهانت وار است و اجتماع حجاج در برابر بقیع – توی خیابان- بعد هم دعای کمیلی که با آن مضامین بسیار عالی است، همه اش نیایش با خدا است و در طول سال در تبلیغاتی که وهابی دارند چه در مجلاتشان و چه در کتابها و مطبوعاتشان پر است از تبلیغات ضد شیعه و اینکه اینها را مشرک! معرفی می کنند و اینکه اینها به یک سلسله خرافات پای بندند و اصلاً قبول ندارند اسلامی را که در قرآن هست! ولی مردم می‌بینند همین ایرانیهایی که علیه آنها اینقدر تبلیغ کرده اند، می آیند جلوی چشم مسلمانهای دنیا، یک ساعت، دو ساعت دعایی را می خوانند مثل دعای کمیل که دارای آن مضامین عالی است و در میان کتابهای هیچ یک از فرق غیر شیعه چنین دعایی با این مضامین عالی وجود ندارد.
این مشکلی بود که امسال با آن دست بگریبان بودند و همچنین در ارتباط با راهپیمایی حجاج ایرانی،این مشکلی بود که امسال برای آنها بصورت مشکلی جدی پیش آمده بود و مشکل دیگر هم که از سالهای قبل بوده که اساساً با این حرکتهای سیاسی چگونه باید برخورد کرد؟ برخورد خشونت آمیز تا کی می تواند دوام داشته باشد؟ آن هم همیشه یکطرفه نخواهد بود. اگر ایرانیها هم خواستند عکس العملی نشان بدهند ابعاد قضیه تا چه حد گسترده خواهد شد و این تضادهایی که رژیم عربستان در آن گرفتار بود یکی از عوامل موفقیت حرکت های سیاسی عبادی حجاج بود؟ یعنی برای رژیم روشن نبود که چه می خواهد بکند در حالی که حجاج ایرانی خیلی روشن و راحت می دانستند که چه می خواهند بکنند زیرا ابتکار در دست اینها بود.
از این رو، در مدینه جلوگیری نکردند و آن راهپیمائی بسیار منظم و با شکوه انجام گرفت که همه تبلیغات سوء یکساله را بر باد داد و اینکه آنها می گفتند که این حجاج ایرانی شهرمدینه را به آشوب کشیده اند و ما برای جلوگیری از آشوب، آنها را از مدینه بیرون کردیم! همه مردم دنیا و حجاجی که آمده بودند، دیدند که حداقل ۵۰ هزار حجاج ایرانی با کمال آرامش چند کیلومتر راهپیمائی کردند با همه‌آن شعارها و فریادها و هیچ نظمی هم بهم نزدند ویک نفر از بینی اش خون نیامد، یک مغازه مورد تعرض قرا نگرفت، یک حاجی از هر کشوری مورد اذیت و آزار قرار نگرفت، سپس این جمعیت عظیم آنچنان منظم و با انضباط حرکت می کردند که به محض اینکه می رسیدند به نقطه ای که نزدیک حرم بود یکمرتبه همه سکوت را اختیار می کردند و شعار را قطع می کردند، چون برحسب دستور بنا بود که در نزدیکی های حرم سر و صدا و فریاد نباشد که احترام حرم و آرامش زوار در حرم محفوظ بماند. همه دیدند که این حرکت عظیم انجام گرفت بدون اینکه مزاحمتی برای کسی پیش بیاید، پس نتیجه این می شود که همه هم فهمیدند که در سال گذشته این پلیس عربستان بوده است که در مدینه بی نظمی ایجاد کرده بود نه حجاج ایرانی.
وقتی که دیدند این تفسیرها روی راهپیمائی مدینه گذاشته شد، ناچار در مکه باز هم آمدند همان روش سال گذشته را در پیش بگیرند. تصمیم گرفتند بهرشکلی شده در ابتدای راهپیمائی مکه بی نظمی ایجاد کنند و بعد بگویند ما برای جلوگیری از بی نظمی، پلیس را وارد صحنه کردیم، اما در مکه هجوم جمعیت به طرف مرکز اجتماع آنقدر عظیم بود که در همان دقایق اول پلیس به مقامات بالا، از بی سیم ها یش -که ایرانیها شنیده بودند- قضیه را اطلاع داد و آنها دستور می دادند به پلیس که در مواضع خودتان محکم باشید! مراقب باشید! اینها به بالا گزارش می کردند: هجوم جمعیت خیلی زیاد است! و تعبیرشان این بود که ۲۰۰ هزار نفر مثل سیل در حرکت است بسوی محل بعثه که قابل جلوگیری و کنترل نیست. در همان دقایق اول متوجه شدند قدرت ندارند. من از داخل ساختمان بعثه نگاه می کردم، وقتی جمعیت اجتماع کردند، این نیروی ۶ هزار نفری پلیس عربستان در میان این جمعیت کم بود که اصلاً به چشم نمی آمد. وقتی از هواپیما به دریا نگاه می کنید، قطعه هایی از خشکی و یا یک بلمی در توی دریا چگونه دیده می شود، این نیروهای انتظامی که در ستونهای ۲۰۰ نفری و ۱۵۰ نفری بودند – من از آن بالا ملاحظه می کردم- درست همچنان حالتی داشت و لذا احساس کردم که قدرت برخورد ندارند. و با اینکه من بعلت تذکرات مکرر به حجاج ایرانی که شما هرگز به سمت پلیس حمله نکنید و اگر حمله کرد متقابلاً به سمتش دست دراز نکنید، علیرغم این تذکرات خود آنها احساس می کردند که اگر این جمعیت عظیم یک تکان بخورد و اگر کسی دستی بسوی پلیس دراز کند بقیه هم حمله کنند این تعداد پلیس در برابر این جمعیت عظیم چه کار کنند، لذا کاملاً وحشت آنها را گرفته بود. نکته اصلی این بود که اولاً آنها در مکه نتوانند آن سیاست مدینه را تعقیب کنند. در نتیجه، در مکه هم آبروی خودشان را بردند، برای اینکه اگر در مکه هم برخورد مدینه را داشتند شاید می توانستند بگویند: ما امسال نشان دادیم که می توانیم با همه این جنجالها که درست می شود مکه و مدینه را اداره کنیم! ولی نتوانستند آن سیاست را تعقیب کنند بدلیل همان عدم تعادل که تذکر دادم. لذا ابتدا تصمیم گرفتند بهم بریزند، بعد دیدند توان این را ندارند و در برابر این سیل جمعیت کاری از پیش نمی برند، عقب نشین کردند!
در مدینه هر غیر ایرانی با ما تماس می گرفت، دستگیرش می کردند، حتی علما را و علمای سالخورده را که از شخصیت های کشورهای خودشان بودند، در سالهای گذشته هم به دیدن ایرانیها می آمدند و برای ملاقات با نماینده امام امسال هم آمده بودند، حتی اینها را هم بدون ملاحظه اینکه از علما هستند، موجهند و مورد احترام مردم هستند، دستگیر و بازداشت می کردند و یا در خیابان مدتی نگه می داشتند بعد آزاد می‌کردند. در مکه این روش را تغییر دادند چون دیدند در مدینه اثرات نامطلوب داشت طبعاً تنها سال گذشته ایرانیها را می گرفتند و می بردند زندان و غیر ایرانیها را در صورتی که در فعالیتهای سیاسی اجتماعی مثل راهپیمائی ها شرکت می کردند می گرفتند.

17دسامبر/16

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ

بسمه تعالی
انّا لله و الّا الیه راجعون
در روز یکشنبه نهم شهر ذی‌القعده الحرام ۱۳۹۷ مصطفی خمینی نور بصرم و مهجه قلبم دارفانی را وداع کرد و بجوار رحمت حق تعالی رهسپار شد الهم ارحمه و اغفر له واسکنه الجنه بحق اولیائک الطاهرین علیهم الصلوه و السلام.
آنگاه که لطف خفی الهی با شهادت مرحوم آیه الله شهید مصطفی خمینی به وقوع پیوست و نجف با تمام وجودش در سوگ او گریست و بر انبار باروت خشم امت اسلام جرقه افکند و ناگهان مشعل بزرگترین انقلاب تاریخ اسلام و بشریت را در ایران شعله ور ساخت و آنگاه که امام، مظهر عاطفه و محبت، میوه دل و نوردیده، فرزند برومند، مجتهد، متّقی، فداکار و یار همیشگی خویش را که برای آینده اسلام و انقلاب به او دل بسته بود از دست داد و… و آنگاه که دنیای اسلام در سوگ او می گریست، امام، این کوه ایمان و صلابت در اولین لحظه ای که از مرگ چنین فرزندی آگاه می شود فقط چند بار لاحول و لا قوه الاّ با لله بر زبانش جاری و بر صفحه اول مفاتیح اش جملات فوق را به عنوان تاریخ و یادبود این حادثه بزرگ و غم‌انگیز می نگارد.

17دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار می کند (امام خمینی)
قسمتی از وصیتنامه محمد جواد رشید فرخی
… ای حسین عزیز می بینی که چگونه ملت ایران ندای هل من ناصر ینصرنی نورا بعد از هزار و چهار صد سال لبیک گفت و به یاری فرزند عزیز شما خمینی روح خدا شتافت و در این راه از نثار جان و مال و زن و فرزند و پدر و مادر و… هیچگونه دریغی نورزید. لذا ای عزیز زهرا (ع) همه ما انتظار داریم شما هم شفاعت امت اسلامی ایران را بنمائید. حسین جان شما خوب میدانید که در این عصر امت شهیدپرور ایران در جهان غریب و تنها است. تنها خدا و شما عزیزان را دارد و بس.
که خدا را شکر اگر سالهای سال شما را گم کرده بودیم و از شما فاصله می گرفتیم ولی توسط امام عزیزمان روح خدا خمینی کبیر لطف خدا شامل حال ما شد و ما توانسته ایم به دامان پاک شما عزیزان کشیده شویم و از گمراهی و ذلت دور شویم.
حسین جان: حال که امت اسلامی ایران راه خود را شناخته شما هم همواره از خدا بخواهید که بلاو درد و گرفتاری و فساد و ذلت و تنگ دستی را از این مردم دور کند.
در عوض ایمان و تقوی، ایثار و از خود گذشتگی در راه خدا به این مردم عطا بفرمایید آمین رب العالمین .
اما سخنی کوتاه با امت قهرمان و شهید پرور ایران.
خواهران و برادران عزیز و محترم و متعهدم همانطور که شما می دانید از اینکه توبه کردیم و به دامان اسلام برگشتیم خداوند هم- لطفش را شامل حال ما نمود و نعمات زیادی را به ما ارزانی داشت حال بر شما عزیزان است که از این نعمات الهی حراست و پاسداری کنید و به نحو احسن بهره برداری کنید. که موجب رضای خدا قرار گیرد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمد رضا رشید فرخی
… امیدوارم آن روز برسد که با یاری خدا و رهبر امام و همت و پشتکار تمامی رزمندگان اسلام، شیاطین را از خاک گهربار جمهوری اسلامی ایران بیرون برانیم و خود را برای آزادی قدس عزیز مهیا نمائیم به امید آن روزی که حکومت واحد جهانی به رهبری حضرت مهدی (عج) در سراسر گیتی بر قرار شود و ظالمین و جنایتکاران به سزای اعمال خائنانه شان برسند.
این وصیت را هم به امت قهرمان و شهیدپرور ایران دارم که لحظه ای از یاد اسلام و قرآن و خدا و امام بروند، که آنی غفلت عمری پشیمانی به همراه دارد. منافقین و کفار جهانی را به جای خود بنشانید و همواره رهنمودهای امام را الگو و سرلوحه زندگی خود قرار دهید که پیروزی از آن اسلام است و نابودی هم برای کفار می باشد.
قسمتی از وصیتنامه شهید محمدرضا محمدخانی
ای مادر! خوشحالم که خداوند شهادت را نصیبم گرداند تا شما نیز بتوانی به افتخار مادر شهید شدن برسی و امیدوارم که رسالت مادر یک شهید را که همان زینب وار بودن است انجام دهی و هر که را که ضد ولایت فقیه و مخالف رهبریت امام و امید امت و امام آیت … منتظری می باشد خورد کرده و بر سر مزارم اگر مزاری داشته باشم به جای گریه سخنرانی نمایی. و تو ای همسرم! از تو می خواهم حال که فرزندی ندارم و به افتخار پدر شدن نرسیدم تا بتوانم سربازی برای اسلام تربیت نمایم تو خود مانند زینب و مانند شیرزنان صدر اسلام به میدان کارزار بروی و در سپاهیان که سپاه امام زمان (عج) می باشد بپیوندی و راه مرا ادامه دهی و به تقوا و ایمان خود بیفزائی و هیچگاه به فرامین و رهنمودهای امام خمینی بی توجهی نشان ندهی… و از تمام برادران و خواهران و شوهر خواهرها و زن برادرهایم می خواهم که در اطراف خود با هرگونه خطی که مخالف خط امام است مبارزه نموده و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید.

17دسامبر/16

لبیک یا خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم
امروز جمهوری اسلامی ایران در سایه اسلام و رهبری امام و یکپارچگی، ایمان و ایثار امت حزب الله، بصورت نیرومند ترین و مستقل ترین کشور در صحنه جهانی ظهور کرده است و با تمسک انعطاف ناپذیر به سیاست اسلامی نه شرقی، نه غربی، به دژی نفوذناپذیر در برابر تمام قدرتهای شیطانی استعمارگر درآمده و با برخورداری از دیگر ویژگیهای مکتب آسمانی اسلام که همگی برای دشمنان اسلام ناشناخته است، درحالی که همواره ابتکار عمل را به دست داشته با قدرت و صلابت تمام به پیش تاخته و دشمنان را در وضع انفعالی و عکس العملی قرار داده است.
توطئه ها و جنایتهای زنجیره‌ای و بی شمار دشمنان اسلام و ناکامیهای متوالی آنان و به موازات آن، پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی ایران، اوضاع منطقه و جهان را به حساسترین فراز خود رسانده است، و بالاخره امروز، جهان بیش از هر زمان دیگر دریافته است که بر سر دو راهی سرنوشت قرار گرفته که راه سومی در پیش ندارد: با کنار آمدن با جمهوری اسلامی که در طبیعت آن تداوم، صدور و گسترش انقلاب اسلامی در گستره زمین است و در آن صورت سرنوشت همه مستکبرین بهتر از سرنوشت شاه معدوم نخواهد بود.
و یا نابودی جمهوری اسلامی و خاموش شدن نور اسلام و انقلاب که این یعنی برباد رفتن امید همه ملتهای مستضعف و هموار شدن راه استکبار و ستم و ادامه غارت و چپاول جهانخواران.
بخاطر همین شرایط است که می بینیم تمام شیطانهای بزرگ و کوچک با وجود همه اختلاف و جدائیهایی که در بین خود دارند، در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی موضعی هماهنگ و مشترک گرفته و همۀ آنها با تمام توان و امکانات در جنگی که بر جمهوری اسلامی تحمیل کرده‌اند، شرکت جسته و در این رابطه انواع سلاحهای پیشرفته از فرانسه، شوروی، انگلیس، آلمان،چین و … و دلارهای نفتی رژیمهای مرتجع و کثیف منطقه و نیروهای انسانی مصر، سودان، اردن و … همراه با بوقهای تبلیغاتی جهانی و در کنار همه آنها بحران آفرینیها، ماجراجوئیها و جوسازیهائی از قبیل بمباران شهرها، زدن چاههای نفتی و غوغای نشت نفت و هیاهوی پنج ! فروند سوپراتاندار!! ودهها ماجرای دیگر، همه و همه نشانگر دو مسئله مهم است:
یکی – احساس ضعف و زبونی آنان و هراس و وحشت از کابوس آینده تاریکی که در صورت پیروزی نهائی جمهوری اسلامی در انتظار آنان است. و دیگر – آنکه این بسیج همگانی جهان استکبار و به اصطلاح ابرقدرتها و قدرتها بخوبی بیانگر نیرو و عظمت و ثبات و هیبت انقلاب و جمهوری اسلامی است.
در همین جا باید یادآور شویم معدود عناصری که هنوز همچون مگسهای کثیف در دامنه کوه عظیم دماوند در حالی که از شیرینی طبیعت انقلاب اسلامی تمتع می برند، می خواهند با خرابکاریهای خود در اقتصاد و ادارات و … مردم را ناراضی و برخی دیگر با القائات شیطانی و احیاناً مقدس مآبانه همچون خوارج نهروان، پایه های کوه پرصلابت انقلاب را متزلزل کنند! چقدر احمقانه و خام فکر می کنند و اگر اعمال آنان از روی خیانت و مزدوری نباشد، بدانند که ناآگاهانه آب به آسیاب کفر جهانی ریخته و عملاً با آنها در یک صف قرار دارند و سرانجام آنان نیز با عاقبت دیگر جباران پیوند خواهد خورد. و باید توجه کنند که امروز انقلاب اسلامی یک محک است و دافعه و جاذبه آن همه مردم جهان را در صف متمایز قرار داده و آنکس که در این سو نباشد باید بداند که در صف آمریکا و شوروی و دیگر جباران قرار دارد.
امروز تاریخ صدر اسلام در حال تکرار است. تکراری بس شگفت انگیزتر و عظیم. در حالی که دشمنان صدر اسلام از نظر کّمّی و کیفی و امکانات و تجهیزات و قدرت نظامی قابل مقایسه با دشمنان امروز اسلام نیستند و مسلمانان صدر اسلام بطور مستقیم از خورشید هدایت الهی یعنی وجود مقدس رسول الله (ص) نور هدایت و حرارت ایمان می گرفتند و همواره معجزات آشکار حضرتش، ایمان آنها را استوارتر می ساخت. امروز امت مسلمان ایران با فاصله زمانی چهارده قرن از پیامبر بزرگ اسلام، با ایمان به غیب و اعتقاد به امام غایب «عج» با اهتدا و اقتدا به امام خمینی که پرتو و انعکاسی از خورشید وجود رسول الله (ص) و امام زمان است، بزرگترین حماسه های شور انگیز جهاد و ایثار و شهادت را در تاریخ بشریت آفریده اند و از خود امّتی بی نظیر و اسوه برای جهانیان ساخته و قدرت اسلام و ایمان به غیب را بر همگان آشکار ساخته و راه آزادی همه انسانها را گشوده و اکنون مصمم است تا با اجرایث طرح «لیک یا خمینی» و تشکیل بزرگترین ارتش نیرومند جهان از انقلابی که دستاویز و میراث فداکاریها و خون تمام شهدای تاریخ است، پاسداری نموده و پوزه تمام جباران و مستکبران و ابرقدرت های پوشالی شرق و غرب را به خاک مذلّت مالیده و تا آزادی و وراثت تمام مستضعفان در زمین با ظهور حضرت مهدی «عج» به راه استورا خود ادامه دهد. والسلام. رحیمیان

17دسامبر/16

مسائل فقهی حج

مجموعه مسائل فقهی مربوط به حج که در این بخش به چاپ می رسد مسائلی است که عموما در رساله ها و مناسک حج مطرح نشده است و آیه الله شیخ محمد حسن قدیری عضو حوزه استفتاء امام در سال گذشته در مراسم حج بر حسب برخورد به سؤالات مطروحه از سوی حجاج محترم آنها را یادداشت نموده و بر حسب فتوای حضرت امام خمینی مدظله جواب داده اند و بعد از جمع آوری در یک مجموعه و باز نگری دوباره آیه الله سید عباس خاتم یزدی دیگر عضو حوزه استفتاء امام و تأیید این دو بزرگوار به عرض حضرت امام دام ظله العالی رسیده است و با تأیید و اجازه معظم له در اختیار برادران و خواهران مسلمان بویژه آنهائی که انشاء الله عازم بیت الله الحرام می باشند قرار می گیرد.
س- حاجی بعد از مُحِل شدن و به وطن برگشتن یقین پیدا کرد که قرائت نمازش صحیح نبوده آیا عمل او صحیح است یا خیر، و آیا از احرام بیرون آمده یا هنوز محرم است؟
ج- اگر شخص نمی تواند قرائت و اذکار نماز را بطور صحیح ادا نماید، لکن می تواند طول چند روزی یاد بگیرد اگر چنین شخصی مشرف به مکه معظمه بشود و وقت یادگرفتن اذکار و قرائت را داشته باشد، جایز است محرم به عمره بشود یا نه و در صورت جوایز جایز است طواف و نماز با همان قرائت ناصحیح یا اینکه باید صبر کند تا وقت تنگ شود به این معنی که وقت برای ماندن در مکه نباشد؟
ج- جایز است محرم شود و طواف به جا آورد و بعد از طواف اگر طوری باشد که یاد گرفتن منافات با فوریت عرفیه نماز داشته باشد، همانطور که می تواند بخواند.
س- نماز در مسجد الحرام و مسجد النبی که مخیر است بین شکسته و تمام آیا منحصر به حدود زمان رسول اکرم (ص) است و یا زمان ائمه (ع) را هم شامل می شود و یا اعم است حتی با توسعه فعلی هم شامل است.
ج- احوط اقتصار بر مسجد اصلی است گرچه در تمام مسجد فعلی هم همان حکم را دارد.
س- در باب نماز یکی از مکانهای تخییر از جهت قصر و اتمام مسجد الحرام و مسجد النبی(ص) می باشد این حکم اختصاص به مسجد الحرام و مسجد النبی دارد یا درتمام مکه و مدینه تخییر می باشد؟
ج- اختصاص به مسجد دارد.
س- آیا در مکه و مدینه نماز را به جماعت درمسافرخانه و هتل بخوانند یا در مسجدالحرام و مسجدالنبی (ص) فرادی، کدام افضل است؟
ج- در مسافرخانه و هتل نماز جماعت نخوانند و چنانچه خلاف تقیه باشد، صحت جماعت مشکل است.
س- مقصود از دوخته نبودن لباس احرام و گره نداشتن آن مطلق دوز و گره است یا دوز و گره قطعات آن به یکدیگر؟
ج- مقصود مطلق لباسی است که صدق کند دوخته شده یا در آن گره هست.
س- آیا برای زنان پوشیدن پشت پا در حال احرام جایز است؟
ج- مانع ندارد.
س- آیا می توان روی احرام از کمربند دوخته نشده و یا از یک نوع کمربند که حتی قلاب هم ندارد و معروف به کمربند سربازی است جهت بستن آن استفاده نمود؟
ج- مانع ندارد.
س- پوشیدن تعلینی که بندهای عریض داشته باشد در حال احرام جایز است؟
ج- اگر تمام روی پا را نمی گیرد مانع ندارد.
س- حاجی در حال احرام برای سردرد دستمالی بدور سر می بندد اگر تمام سر را بگیرد یا فقط بدور سر ببندد کفاره دارد یا خیر؟
ج- کفاره ندارد.
س- در تمام اوقات احرام پوشیدن دو جامه لازم است یا در شروع آن؟
ج- پوشیدن در تمام اوقات لازم نیست و تجرد در بعضی اوقات مانع ندارد.
س- چون رفتن به جحفه مشکل است آیا اجازه می فرمائید که از رابغ به نذر محرم شوند یا خیر؟
ج- اگر ثابت نیست که محاذی میقات است جایز نیست.
س- حضرتعالی می فرمائید به احتیاط باید از خود مسجد شجره احرام بسته شود البته مسجد را توسعه داده اند فعلاً از همه محوطه داخل مسجد احرام جایز است یا باید از محل اصلی مسجد محرم شود؟
ج- احتیاط آنست که در محل اصلی مسجد احرام ببندد اگرچه از مسجد مطلقاً جایز است.
س- حاجی در وسعت وقت و در حال اختیار چه برای عمره تمتع و چه برای عمره مفرده آیا مجاز است که در جده محرم شود یا خیر؟
ج- چون محاذات جده با یکی از مواقیت معلوم نیست، نمی توانند از جده محرم شوند.
س- کسانی که برای حج واجب و یا عمره مفرده می خواهند از ایران به مکه معظمه مشرف شوند و می تواند قبل از سوار شدن بطیاره نذر کنند به این طریق که اگر به سلامت به جده برسم در جده محرم شوم و حال آنکه هم در وسعت وقت است و هم محاذات جده نزد او ثابت نیست آیا چنین عملی جایز و صحیح است یا خیر؟
ج- این نذر صحیح نیست و باید از میقات محرم شوند.
س- حجاجی که مدینه بعد هستند آیا از جده و یا یکی از میقاتهای نزدیک مثل حدیبیه برای عمره تمتع محرم شوند یا نه البته عزیمت به جحفه مشقت دارد؟
ج-باید به یکی از مواقیت معروفه مثل جحفه بروند و اگر ممکن نیست با نذر از جده محرم شوند و احتیاطاً در “جده ” تجدید احرام کنند.
س-آیا از جحفه و یا از حدیبیه می شود محرم شد و حضرتعالی اجازه می فرمائید یا نه؟
ج- کسانی که با هواپیما به جده می روند باید به یکی از مواقیت مثل جحفه بروند و از آنجا محرم شوند ولی اگر از مدینه می روند باید از مسجد شجره محرم شوند و حدیبیه میقات عمره مفرده است برای کسانی که در مکه هستند.
س- عده کثیری از مردم چند ماه قبل از حج با عمره مفرده وارد مکه می شوند و عمره مفرده بجا می آورند وقتی اوان حج رسید اگر بعللی از رفتن به میقات عمره تمتع ممنوع شدند و در تمام این مدت در مکه بودند وظیفه این گروه چیست آیا عمره مفرده ای که چند ماه قبل بجا آورده اند کفایت از عرمه تمتع می کند یا نه و بر فرض دوم آیا احرام عمره تمتع ازادنی الحل کافی است یا خیر؟
ج- عمره مفرده کفایت نمی کند و اگر متمکن از رفتن به میقات نیست لازم است به خارج حرم برود و از آنجا محرم شود و ازادنی الحل کافی است.
س- چونکه میقات برای ما مشخص نیست آیا به گفته بلد که می گوید اینجا جحفه است می شود محرم شد یا نه؟
ج- اگر از گفته او اطمینان حاصل شود مانع ندارد و الا باید بعرف محل مراجع شود.
س- مستخدمین کاروان که زودتر به مکه معظمه می روند برای کرایه کردن منزل، بعد برمی گردند با حجاج می روند از کجا باید محرم شوند؟
ج- باید از میقات محرم شوند.
س- شخصی پس از مراجعت از اعمال حج واجب متوجه شده است که وضوی او صحیح نبوده به این کیفیت که اول با قصد وضو آب را روی ابروها می ریخته و بطرف پائین دست می کشیده و بعد از آن فقط قسمت پیشانی را تا روی ابرو بقصد وضو دست می کشیده این وضو چه صورتی دارد و تکلیف نمازهای گذشته چه می شود؟
ج- اگر تمام صورت شسته شده درفرض مذکور وضو صحیح است و قضای نمازها لازم نیست اگرچه احتیاط مطلوب است.
س- شخصی که پس از اتمام حج واجب در مراجعت به وطن متوجه شود وضو های ایام حج باطل بوده است تکلیف حج چه می شود باعث بطلان طواف است یا تمام اعمال حج باطل است توضیح فرمائید و در حال حاضر به احرام باقی است یا از احرام خارج شده است؟
ج- طواف ها را باید اعاده کند و تا طواف نساء را بجا نیاورده از احرام خارج نشده است ولی حج او باطل نیست.
س-در صورتی که در حال احرام باشد کدامیک از تروک و محرمات احرام بر او باقی است؟
ج- فقط از جهت نساء و طیب محرم است.
س-تا مدتی که متوجه این اشکال نشده است مبتلا به بعضی از تروک احرام شده آیا کفاره بر او هست و چه چیز است؟
ج- کفاره ندارد.
س- اگر بعد از توجه به اشکال از باب ناچاری یا گمان عدم حرمت بعضی از تروک احرام را مرتکب شده باشد چطور است؟
ج- اگر علم پیدا کرده و از جهت نساء مخالفت کرده، باید کفاره بدهد.
س- فعلاً اگر در حال احرام باقی است راه خروج از آن که برایش ممکن و بی مشقت باشد چیست؟
ج- باید خود طواف را اعاده کند و اگر خودش نمی تواندبرود، می تواند نائب بگیرد.
س- آیا بطلان وضو که موجب ترک شرط طواف است بحکم ترک خود طواف است جهلا و موجب بدنه و اعاده حج است چنانکه درتحریر الوسیله ج۱ ص ۴۵۴ مسأله ۱۳ فرموده اید یا حکم دیگری دارد؟
ج- بدنه واجب نیست.
س- آیا جاهل قاصر یا مقصر در اینجا فرق دارند یا نه و چنین شخصی قاصر است یا مقصر؟
ج- فرقی نمی کند.
س- شهر مکه توسعه پیدا کرده است ولی محل ها همه بهم متصل است آیا احرام بستن از آن مکانها صحیح است یا خیر؟
ج- برای حج تمتع مانع ندارد.
س- پاسدارانی که به حج می آیند برای حفظ انتظامات و رساندن حجاج گمشده به منازلشان آیا می توانند بین عمره و تمتع و حج برای یاد گرفتن مراکز و مواضع سکنای حجاج ایرانی و راههای منی و عرفات بدون احرام بیرون روند یا خیر؟
ج- جایز نیست مگر در مورد حاجت محرما به احرام حج.
س- چه می فرمائید در این مسأله که افراد کارمند در ماه ذی قعده برای آوردن اثاثیه می روند مکه موقع ورود آیا می تواند محرم بشود به احرام عمره مفرده بعد از انجام اعمال عمره مفرده بیاید جده و یا مدینه یا حجاج که وارد می شوند مکه، محرم بشود به احرام عرمه تمتع؟
ج- اگر عمره مفرده بجا آورد می تواند از مکه خارج شود و بعد عمره تمتع بجا آورد و حج او صحیح است.
س- برای بهتر انجام دادن اعمال مکه در حج مثل طواف حج آیا می توان بعد از روز ۱۳
ذی حجه انجام دهد بخصوص اشخاص ناتوان چون در روز عید یا روز یازدهم وسیله رفتن به مکه موجود نیست و یا کثرت جمعیت به حدی است که موجب مشقت زیاد است
ج- جایز است تأخیر تا آخر ذیحجه.

17دسامبر/16

مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین احسان بخش نماینده امام و امام جمعه رشت و عضو مجلس خبرگان

آینده جنگ کمک به جبهه ها
وضعیت کشاورزان گیلان و مازندران
امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت
با تشکر از جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش نماینده امام در استان گیلان و امام جمعه رشت و عضو محترم مجلس خبرگان از اینکه وقتشان را در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادند تقاضا می شود که به سئوالات ذیل برای آگاهی امت پاسدار اسلام جواب بفرمایند:
-نظر جنابعالی نسبت به شرایط کنونی جنگ و آینده آن چیست و استان گیلان در این جنگ سرنوشت ساز چه نقش داشته و تا کنون چه کمکهایی به جبهه جنگ نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله قال امیرالمؤمنین (ع) “سیرو الی اعداء الله و سیروا الی اعداء القرآن و سیرو الی اعداء النبی”.
ما در فرمایشات ائمه اطهار می بینیم هر وقتی که کیان اسلام و یا احکام قرآن یا سنت رسول خدا(ص) در معرض خطر و دستبرد قرار می گیرد، امیرالمؤمنین (ع) فرمان به حرکت و قیام داده و فرموده: سیروا الی اعداء الله و سیرو الی اعداء القرآن. این یک تکلیف الهی است که هروقت انسان احساس کند که اسلام و احکام اسلام در خطر است، باید فداکاری کند و قربانی بدهد.
آنچه که در گذشته در کشور ما پیاده نمی شد واقعیات اسلام بود. ما که در حوزه ای علمیه درس می خواندیم و از کتب فقهی و متون اهل بیت عصمت و طهارت برایمان درس می گفتند، وقتی به احکام اسلام و قصاص و حدود و دیات و حرب و جهاد اسلامی می رسیدیم یک پسوندی می زدند که مثلاً : اگر حاکم شرع مبسوط الید شد تکلیف شرعی این است !! یعنی به نظر فقهای ما تعلیق امر بر محال بوده است! از اینجا معلوم بوده است که بعد از پیغمبر خدا و ائمه اطهار حکومت در دست ناشایستگان و نالایقان و بدور از حریم اسلام و قرآن بوده است.
بعد از اینکه انقلاب اسلامی در ایران پیاده شد و وظیفه ای که قیام کنندگان داشتند و مخصوصاً رهبرانقلاب، آن کس که مردم را در خط انقلاب کشانده، و برای این کار سالها دربدری و آوارگی و زندان و مشقتها و اذیتها را بر خود همواره کرد، تمام این مشقتها برای این بود که بتواند احکام اسلام را پیاده کند و پیاده کردن احکام اسلام فداکاری دارد، رنج دارد خود پیغمبر (ص) در پیاده کردن احکام اسلام چه رنجها که کشیدند و شاید نگذاشتند روزی را آرام داشته باشد و تازه بعد از خلافت حقه امیرالمؤمنین (ع) در حدود ۵ سال حکومتش، جنگ جمل، چنگ صفین و چنگ نهروان رخ داد.
پس پیاده کردن احکام اسلام اینطور نیست که ما بگوئیم و بخواهیم احکام اسلام پیاده شود و در کمال آسایش و راحتی باشیم باید بها بدهیم، باید فدا بدهیم . در روز اول انقلاب ما این معنی را می دانستیم، اینجانب یادم هست ایامی را که در راهپیمایی ها و انقلاب بودیم، بعضی از همین گروهکها و منافقین چپی و راستی گیلان بما می گفتند شما امروز سردمدارید و پیشگامید و در جلوی راهپیمایی هستید و آخوندها جلو دارند اما بدانید اگر انقلاب پیروز بشود خود ما با مشت می کوبیم توی سر شما و نمی گذاریم آب خنگ به گلویتان فرو برود!! ببینید این ضد انقلاب داخلی که در کنار انقلاب ما بود این فکر را داشت. جهانخواران چطور؟ آنهایی که جهان را بین خودشان تقسیم کرده اند آیا می گذاشتند ما آب خنک به گلویمان فرو برود؟! بعد از انقلاب هر که آمد گفت من سهم خودم را می خواهم! گروهکهای منافق، گروهکهای فدائی، توده، کردستان وو … همه سهم خود را می خواستند و هر گروهی می خواست خط خودش را و سیاست خودش را حاکم کند. مثلاً لیبرالها و نهضتی ها و امثا اینها دیدند نه اینکه این رهبر از آنها خط نمی گیرد، بلکه آنها باید از او خط بگیرند وقتی که آن نخست وزیر بی اجازه رهبر انقلاب و مردم انقلابی می رود در الجزایر با برژنسکی ملاقات می کند، ملت و رهبر، آن نخست وزیر را پس گردنی می زنند از گردنه سیاست بیرون می کنند و اگر یک روزی می گفتند بازرگان صد در صد، الان او را با چشم نفرت نگاه می کنند که چرا چنین کرده است و لذا چهانخواران به این نتیجه رسیدند که باید مسائل ایذائی این انقلاب را در داخل فراهم کنند.
وقتی که از وسایل ایذایی داخل کشور دیدند که طرفی نمی بندند، گفتند که باید از خارج به او هجمه و حمله کرد. با توجه به اینکه مأموری هم داشتند در اینجا بنام بنی صدر و بعنوان اینکه فرماندهی کل قوا علی الظاهر بود، جنگ عراق را بر ما تحمیل کردند و بنی صدر، شهری پس از شهر دیگر را در اختیار آنها می گذاشت و عقب نشینی مظفرانه! می کرد و می گفت: ما دشمن را باید به داخل کشور راه بدهیم! تا آنجائیکه دشمن تا اندیمشک و ۱۲ کیلومتری اهواز آمد و تا آنجائیکه من در نقشه مطالعه کردم و کشور با کشورهای دیگر تطبیق کردم، دیدم به اندازه کشور شیلی از خاک کشور ما در دست عراقی افتاده بود و با توجه به آنهایی که در نظام جنگ واردند و تکنیک جنگی را می دانند ویا سیاست نظام مطالعاتی دارند کشوری که بتواند خاکی از کشوری را بدست بیاورد پس گرفتن آن خاک کاری است یا دشوار و یا از محالات است، چنانکه دیدیم که یک قطعه کوچکی را اسرائیلیها از فلسطینیها گرفتند و تا امروز نتوانسته اند پس بگیرند!
فکر می کنم با این مقدمه کوتاهی که عرض کردم اگر بخواهیم شاخصی بگذاریم قطعات گرفته شده را و بعد شهرهای پس گرفته را، این نمودار و شاخص بما می تواند نشان بدهد که ما در چه شرایطی از جنگ هستیم. در شرایطی هستیم که اختیار جنگ با ما است. همیشه حمله با ما است و هرگز دشمن نتوانسته است حمله کند و او هر وقت پاتک می زند، پاتکهایش موفق نبوده است چنانکه در گرفتن خرمشهر، در گرفتن اطراف بستان و اطراف غرب یا همین حاجی عمران و امثال ذلک که حدود ۵/۲ سال است یعنی بعد از رفتن بنی صدر لعنتی، اصلاً حرکت جنگی با ما است. این ما هستیم که هر وقت بخواهیم حمله می کنیم و هر وقت بخواهیم از حمله دست بر می داریم.
مرا عقیده بر این است که الان در پنتاگون می نشینند، درباره نظام ایران فکر می کنند که این چه نوع نظامی است در عالم پیدا شده است، زیرا تمام این سلاحهای مدرن که ساخته می شود از اتم و غیر اتم و موشکها و طیاره ها میراژها و فانتوم ها و تانکها و همه این ها که ساخته می شود برای ارعاب و وحشت و ترس از مرگ است ولی مردم ما با مرگ عجین شده اند، با صدای رسا می گویند: “مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی”
مجروحان ما وقتی به عیادتشان می رویم گریه می کنند که چرا شهید نشده اند، تانکهای تی ۷۲ و تی ۷۶ شوروی ها که آرپی جی هم در مورد آنها کاری نیست. با مشت می روند و الله اکبر گویان راننده را می فرستند پایین و خودشان پشتش می نشینند! اینها برای دنیا اعجاب آور است و شگفتی آور است که این چه نوع تاکتیک است! و لذا الان به نظر من جهان شرق و غرب درباره نظام ما در اندیشه است که تمام این تاکتیکها برای وحشت و رعب مردم است ولی رعب و وحشت را امام از دل مردم برداشت یکی اینکه خوف از مرگ و خوف از ابرقدرتها را از دل مردم ما برداشت و یکی دیگر عشق به شهادت را در ما ایجاد کرد.
بنابراین شرایط کنونی جنگ را می توانیم در یک جمله برای شما خلاصه بکنم که: موفقیت با ما است، و زبونی و خواری با صدام است. و لذا زبونیش را در قالب کلمات صلح و آشتی ظاهر می سازد و از طرفی نیز تمام دوستدارانش، طرفدارانش، اربابانش فرانسه، آمریکا، آلمان، همه کشورها می گویند چرا ایران صلح نمی کند؟! ما به عراق و طرفداران عراق آن حرفی را می زنیم که جبرئیل به فرعون گفت، وقتی که فرعون خود را در حصار دیوار نیل دید و آنها از هر طرف او را محاصره کردند گفت: “امنت برب موسی و هارون” به پرودگار موسی و هارون ایمان آوردم! جبرئیل با مشت در دهانش زد و گفت الان وقد عصیت من قبل. الان که صدام می بیند سپاهیان اسلام از آبادان تا ارومیه را محاصره کره اند و او آخرین لحظات زندگیش را می پیماید الان می گوید صلح! آنروزی که به بستان می رفت به زنان و دختران مظلوم ما تجاوز می کرد، آنروز که نخلستانهای ما را قطع می کرد، آنروز که هویزه ما را تراکتور می انداخت و ویران می کرد، آنروز کجا بودند این طرفدارانش که بگویند بیائید صلح کنید! نه، ما تا انتقام خون شهدایمان را از صدام نگیریم از جنگ دست برنمی داریم و اختیار جنگ با ما است.
ولی درباره دنباله سؤال شما من فکر می کنم جهان نسبت به پشتوانه جنگی ما باز متحیر است. زیرا در هرجا و در هر کشوری که جنگ می شود، در کشورهای جنگزده در جنگ آلمان و انگلیس و شوروی و آمریکا اگر تاریخ جنگ را بخوانید می بینید که مردم روزی کی دانه سیب زمینی داشتند، روزی با دو تا سیب زمینی زندگی می کردند، دنیا را فقر و فاقه گرفته بود و همه کشورها اینطور بود. الان همه کشورها دارند ما را می زنند و برای صدام آنچه که وسایل رفاهی است می دهند، با اینکه کمکهای مالی عربستان سعودی، شیوخ مرتجع و فرانسه پشت جبهه را نگه داشته اند، هم اسلحه می دهند، هم مواد غذایی می دهند هم نیروی کمکی می دهند، و با اینکه همه چیز می دهند، می گویند باز صدام حدود /۳۰ میلیارد دلار کسر بودجه دارد و تا خرخره گرفتار قرض کشورها است. ولی ما دست تعلق و گدایی و دریوزگی به هیچ کشوری از کشورها دراز نکردیم، و این ملت ایران جنگ را نگه داشته است.
روز عید از این شهر بعنوان عیدی حدود صد کامیون جنس به جبهه های جنگ فرستادند . این فقط مال رشت است، لاهیجان فرستاد، انزلی فرستاد، فومن فرستاد، صومعه سرا فرستاد، شهرها و بخش های دیگر فرستادند. همین هفته ای که گذشت بمجرد اینکه والفجر ۲ پیروز شد، خود من ۱۰ کامیون شاید پیش از صد میلیون تومان جنس برای عزیزمان که حاجی عمران را گرفتد، گفتم ببرید آنجا بگویید این چشم روشنی است. ستاد برگزاری نماز جمعه رشت بیش از ۵۰۰ میلیون تومان و شاید میلیاردها تومان دیکر از شهرها و استانهای دیگر فرستاده اند این مردم ما در پشت جبهه از جهت کمک مالی دریغ نفرمودند و از جهت کمک افرادی خدا می داند ما اینجا گاهی از اوقات با مشکلاتی درگیر هستیم که بچه ها را با زبان بتوانیم قانع بکنیم که حالا فعلاً نیاز به جبهه نداریم و نمی خواهیم! اینها خواهند جهان را به تنگ آورد و تنها راهی که من نظرم هست، ما در این جنگ یک راه و کانال پیدا کردیم به جهان و آن این است که جهان سوم را متوجه به حال خودمان کردیم، جهان سومی که عموماً مستعمره و مستضعف و اسیر چنگال ابرقدرتها هستند، ما با این کار، جهان سوم را الان متوجه ایران کردیم و اگر جهان سوم بیدار شوند – اگر چه حکام اغلب جهان سوم حکام و ابسته و مرتجح و خود فروخته اند انقلابمانرا چون آب روان به جهان سوم صادر خواهیم کرد.
-با توجه به شناخت و سوابق ممتدی که جنابعالی از حوزهای علمیه و شاگردان حضرت امام مدظله العالی دارید نظرتان را نسبت به امید بخش ترین شاگردان و رهروان امام امت برای اسلام و انقلاب، بیان فرمائید؟
من با حضرت امام از سال ۱۳۳۲ آشنا شدم و در محضر درس خارج امام استفاده می کردم. سجایای اخلاقی امام از روزهای اول آنقدر گیرا بود. کمتر کسی که با امام یک آشنایی مختصری پیدا می کرد و یا چند صباحی حلاوت و مزه گفتار شیرینشان را می دید محال بود که او را حاج آقا صدا نکند مانند همان کسی که پدر خودش را به چه ناز صدا می زند. درس حاج آقا دیگر برای ما مانند درس پدر خویش بود. اینطور محبوبیتی امام نزد شاگران داشت.
درس حضرت امام پربارتر از درس حضرت آیت الله بروجردی در اصول بود و بالاتر اینکه وقتی درس امام در صحنه حوزه علمیه آمد، درس ادبیات و علوم پایه مرحوم نائینی نیز تحت الشعاع قرار گرفت مخصوصاً وقتی که مطالب بکر امام درباره احکام عنوان می شد برای پیرمردها که بعضی ها درس نائینی دیده بودند عجیب بود.
یکی از پیرمردها می گفت: در آئیینه علم اصول هیچ کس مانند او نبوده، من بعضی از نظرات امام را به او می گفتم، می گفت: حیف! می گفتم چرا؟ می گفت: درس نائینی را خوب توجه نکره این اندازه مقلد بودند درباره نظرات مرحوم نائینی ولی امام با آنروح قوی، با آن ادب اسلامی که در احترام به بزرگان و اشخاص داشت، نظرات علمی خودش را بیان می داشت. و دیگر اینکه از خیلی تکلفاتی که سایر مراجع داشتند به خصوص رفت و آمد کردن، دست بوسی کردن، تعظیم و تکریم نمودن،در خانه را باز کردن، از این معنی برحذر بود و شاگرد هم که تربیت می کرد بنایش بر این بود که شاگرد اتکا به نفس داشته باشد.
در سال ۴۱ بعد از آنکه دفتر دارالتبلیغ شریعتمداری در قم باز شد، بعضی از آقایان که از قم به اینجا اعزام شده بودند تصمیم داشتند دارالتبلیغی پیاده کنند. من به خدمت امام در یخچال قاضی رفتم و حضرت امام در زیر کرسی تشریف داشتند من هم درخدمتشان در زیر کرسی نشستم و مطالب زیادی عرض کردم، از جمله مطالبی که یادم هست این جلمه است، از ایشان سؤال کردم: تکلیف شرعی من در مقابل دارالتبلیغ چیست ؟ آیا حمایت کنم یا ساکت بمانم یا اینکه مخالفت کنم؟ یک جواب آموزنده ای را به من داد فرمود:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
این تفسیر از من است: یعنی این روبنائی است، یعنی از زیر دارند پایه و اساس قرآن را می زنند و شما مسئولیت حفظ اساس دارید و حفظ بنیاد دارید نه اینکه ریشه را بگذارید بخشکد و شاخ و برگها ارائه دهید!!
در هر صورت تربیت شدگان امام قلیل بودند بعضی از آنها پیراهن تقیه پوشیده بودند ولی بعضی توانستند خصوصیات اخلاقی و روند فکری امام را طابق النعل بالنعل با تفاوت مراتب فضلی، مقداری از امام بگیرند.
روح آقا منشی، روح بزرگواری، روح اخلاق اسلامی، روح تربیت صحیح، روح تدریس، روح انقلابی، روح زیربار ستم نرفتن، روح ترس و وحشت در دل از ابرقدتها نداشتن روح درک زمان واینکه اسلام یک آئین حکومت است نه تنها یک آئین فتوا، پیغمبر (ص) حکومت کند، قرآن را قانون حکومتی معرفی کند نه کتاب مقدس تشریفاتی بالاسری، نه برای خواندن در مقابر، این را کتاب عمل قرار دارد، سنن رسول و احکام رسول (ص) بخاطر تشریفات نیامده بود بلکه آمده بود که ابه اینها عمل بشود نه اینکه استنباط و استدلال را یک کسی ۵۰ سال اصل برائت، حجیت ظن، حجیت الفاظ و… بعد از یک عمر یادگرفتن بعد بروند در شهرها و روستاها بگویند بسم الله الرحمن الرحیم شک بین ۳ و ۴ این است، فتوا هم نقل بکنند، هرچه هم یاد گرفتند بعد از طی ده پانزده سال همه را فراموش کنند!!
این خصوصیتهای وجودی امام بود، معمولاً در هر باغی که گلی بروید شکوفاتر می شود و خوشبوتر و عطرش بهتر می شود و همچنین بعضی از شاگردان گل سرسبد می شوند.
شاگردان زیادی از امام در حوزه داشتیم و داریم ولی اگر بخواهیم نمونه ای را از امام پیدا بکنیم که بالاترین فیض را از امام گرفته باشد، بتواند آن نور که در امام هست و آن قدرت روح که در امام هست، آن جلوه که در امام هست، آن محبت که در امام هست آن شناخت که نسبت به شاگردانش در امام هست، آن رابطه که با روحانیت در امام هست، آن صلابت که در امام هست، آن نفوذ کلمه در امام هست، آن بینش سیاسی که در امام هست آن حدت و شدت که در امام هست، آن لطف و مهر که در امام هست، آن خشم و قهر که در امام هست، آن چه که می توانیم الان در امام پیدا بکنیم، آن فیضان، آن فوران، می توانیم جلوه ای ازآن را در وجود:
حضرت آیت الله العظمی منتظری پیدا بکنیم. اما آیت الله منتظری را نه امروز بعنوان یک آیت الله منتظری بدانیم، ما که از کوچکی پای درس و بحثش می رفتیم یک روح پدرانه و یک روح دوستانه و یک بینش عالمانه و یک خط سازنده داشته است و شناخت من با آقای منتظری از سال ۱۳۲۷ است و من در سال ۲۸-۲۷ پیش آقای منتظری لمعه خواندم پس شناختم درباره آیت الله منتظری مربوط به بعد از انقلاب نیست، از سال ۱۳۲۷ و ۲۸ که ما مدرسه حاجی بودیم ایشان هم در مدرسه رفت و آمد زیاد داشتند و خانه شان هم در همان کوچه بود. وقتی که اعلامیه شان پارسال در عربستان سعودی پخش می شود برای ملک فهد از هر بمب اتمی کشنده تر و خطرناکتر بوده است که مستقیم نشانه را می زند زیرا که دید سیاسی و جهانی دارد. برداشت حکومت ها و نحوه افکار حکومتها را تشخیص می دهد، در ملتها شناخت دارد، در خود جامعه امروز زندگی می کند، جامعه اش را می شناسد و با علما رابطه اش رابطه حسنه است.
در هر حال گلی که بوی امام برای ما داشته باشد آیت الله منتظری است.
-با توجه به شناخت عمیقی که جنابعالی از منطقه گیلان بعنوان یکی از مهمترین مراکز ارزی کشور دارید، مهمترین مشکلات روستایی، کشاورزی و اقتصادی این منطقه را همراه با راه حلهای آن در جهت رفع مشکلات و پیشرفت امور کشاورزی و اقتصادی و بهبود امور روستاها و رسیدن به خودکفایی کامل بیان بفرمائید؟
درباره امور کشاورزی من عقیده مخصوص بخودم دارم، و عقیده من این است که اگر برای ایران یک سفره گسترده ای را ما فرض کنیم، آن سفره گسترده گیلان و مازنداران است و اگر بخواهیم برای این دو استان در قرآن آیه ای پیدا بکنیم آیه ” ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَریَهً کانَت آمِنَهً مُطمَئِنَّهً یَاتیها رِزقُها رَغَدا مِن کُلِّ مَکانٍ” این دو استان است که یک شبر از خاکش را شما خالی نخواهید دید. در استانهای دیگر ما امکان دارد نعمتهای زیاد داشته باشیم، اما فلات و زمینهای لم یزرع و غیر بارور و غیر حاصلخیز هم کم داریم ولی یا دریا داریم حوض است پر از نعمت یا کوههای داریم، بهترین درختهای سرسبز یا جلگه داریم بهترین محصول برنج، چای، مرکبات، توتون، کنف، ابریشم، صیفی جات، مراتع و بهترین زمینها را ما داریم. من نمی گویم دولت در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری نکند، باید بکند اما در سیستان و بلوچستان سرمایه گذاری صد است درآمد ده، ولی در گیلان سرمایه گذاری ۱۰ است و بازدهی ۱۰۰٫ پس در اینجا دولت می تواند درباره امر کشاورزی آنقدر خودش را مشغول کند که نیاز به کشورهای دیگر برای برنج نداشته باشد. آماری که ما در گیلان داریم شاید بتوانیم حدود/۲۰۰ هزار هکتار زمین را زیر کشت ببریم و /۲۰۰ هزار هکتار زیر کشت برود /۵۰۰ هزار تن برنج می دهد و می تواند دولت این کار را بکند. پس باید دولت وسایل را فراهم کند و کشاورزان گیلانی را در امر انواع کشاورزی حمایت کند. خود دولت تشخیص می دهد هر هکتار زمین دو تن بیشتر برنج نمی دهد با قیمتی که دولت از ۱۴ تومان تا ۲۵ تومان قرار داده، اگر میانگین بگیریم می شود ۴۰ هزار تومان.
الان زمانی نیست که کشاورزی به حساب نرسد. وقتی یک کشاورز می رسد می بینند که توتون را هر یک کیلویش دولت ۳۵۰ تومان معامله می کند، هزار نخ سیگار می شود، اگر دربازار آزاد فروخته بشود ۳۵۰ تومان می شود ۳۰۰۰ تومان، دولت از دستش می خرد کیلوئی ۲۵ تومان. طبعا کشاورز بی رغبت می شود بجایش سعی می کند چیزی بکارد که درآمد بیشتری برایش داشته باشد، مرکبات می کارد، هندوانه می کارد، جنسی می کارد که کنارش استفاده بکند.
کاشتن چای هر کیلوئی ۵/۷ تومان خرج دارد، به حضرت عباس(ع) قسم که خرج دارد ( اینکه حضرت عباسی می گویم تحقیق کرده ام) ۵ یا ۵/۶ تومان چای را از او می خرد در نتیجه باغات جایشان را تبدیل به مزارع ،صنایع یا مرکبات می کنند . پس دولت اگر بخواهد برای گیلان در امر کشاورزی گام بردارد، می تواند از سفره خوبی برای ایران استفاده کند . ولی متأسفانه در این کار، گرجه فعالیت می شود ولی بنظر من فعالیت صد درصد موفق نیست.
بعنوان اینکه گیلان یک استان مرفه هست کمتر به استان توجه می شود، ما نمی گوئیم که استان مرفه نیست، اما استان مرفهی که بتواند استانهای دیگر را در رفاه ببرد چرا وسایل ضروری بیشتر در آن فراهم نشود. چرا باید دست دراز کنیم به سوی کشورهای دیگر تا برنج بیاوریم و در کشتیها بگذاریم و در کنار دریاها آن ها را پارک کنیم و هر روزی دهها هزار دلار فقط مزد و اجرت تأخیر تخلیه بدهیم و در ماه شاید صدها میلیون تومان بابت تأخیر بدهیم؟ آیا بهتر نیست این سرمایه ها را دریک استانی که بنظر دولت مرفه است سرمایه گذاری بکنیم. من چون مجله شما را چنین یافتم که از متن انقلاب برخاسته است و نوسندگانش عموماً انقلابی هستند و انقلابی اصیل هستند و انقلابی بعد از انقلاب نیستند، نویسندگان شما نویسندگانی هستند که سوز این انقلاب دارند، راه انقلاب را به مردم نشان می دهند،یک مجله ای است که واقعا دلش برای انقلاب می تپد، واقعا دلش می خواهد این انقلاب، جهانی بشود و واقعا دلش می خواهد که انقلاب هیچ جا کمبود نداشته باشد، من با شما درد دل می کنم: آیا سزاوار است که ما الان با این طریقی که دولت در امر برنج گذاشته است، کشاورزان را ناراحت کنیم؟ من بعنوان نماینده امام یک روحانی که با پای معلول به تمام قراء و قصبات یا خود و یا نمایندگان خود را می فرستم، به شما این را عرض می کنم: کشاورزان عموما از طریق برنج ناراضی هستند نه اینکه چرا برنج ما را ارزان می خرید بلکه می گویند چرا ما دخل و خرج نمی کنیم؟ کشاورز باید بتواند زندگی کند، حالت گریزو فرار برای او پیش نیاید، اگر در زمان طاغوت تمام وسایل رفاهی در مراکز استان ها بود است الان این وسایل رفاهی باید در میان روستاها پخش بشود.
اگر شما به مردم روستای مشهد، به مردم روستای کاشان بگوئید: به شما برنج نمی دهیم! می گویند چرا بما برنج نمی دهید؟ می گوئیم : بخاطر اینکه روستا باید خودکفا باشد!! این خنده آور است. روستای کاشان می گوید : من اصلاً کشت برنج نمی دانم چطور است، تو می گویی باید خود کفا بشویم!! یک پیشنهاد من این است که دولت سعی کند وسایل رفاهی را طوری فراهم کند که بتواند روستایی با قیمتی که دولت برای برنج می گذارد، دخل و خرج کند، اقلا بتواند بچه اش را به مدرسه ببرد، اقلا بتواند برای خانه خودش فرش و زندگی و لباسی تهیه کند. دیگر با لباس کهنه و با کفش کهنه، احساس حقارت در جامعه انقلاب اسلامی نکند! دولت تعدیلی کند بین دخل و خرج و وسایل رفاهی مردم نه اینکه صدها میلیون تومان خرج کرایه کشتی ها را برای تخلیه قند و شکر و آهن و وسایل لوازم مایحتاج بکند؟ دولتی که میلیاردها تومان سوبسید می دهد به مرفهین این جامعه و سوبسید را آنها استفاده می کنند، چه می شود اگر دولت به قیمتی که بتواند کشاورز خودش را راضی کند و برنج را با آن قیمت بخرد و به مردم ارزانتر بدهد و سوبسید حساب کند.

17دسامبر/16

میزان الحکمه

تألیف حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
میزان الحکمه، دائره المعارفی است که متون اصیل اسلامی را در رابطه با مسائل اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و ادبی با سبکی کاملاً ابتکاری مطرح می کند.
در این کتاب روایات با ۵۶۴ واژه و ۴۲۶۰ باب به ترتیب حروف هجاء در حدود ۱۰جلد گردآوری شده است.
این کتاب علاوه بر اینکه اکثر قریب به اتفاق احادیث را که در زمینه مسائل اجتماعی قابل طرح است نقل نموده، آیات قرآن را با حدیث تفسیر می نماید و آدرس مراجعی را که محقق برای تحقیق بیشتر بدان نیازمند است نشان داده است.
درا ین کتاب منابع خاصه و عامه در کنار هم مورد استفاده واقع شده است، از این رو می تواند در کلیه کشورهای اسلامی مورد بهره برداری قرار گیرد.
هم اکنون جلد ۱ و ۲ این کتاب توسط مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی منتشر گردیده و جلدهای بعدی زیر چاپ و بزودی منتشر می شود.

17دسامبر/16

نشانه های مؤمنان در سخنان معصومین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

۱-پیامبر اکرم(ص):
“اَلإِیمانُ اِقرارٌ بِاللِّسانِ وَ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکانِ” (بحار الانوار، ج ۶۹ صفحه ۶۳۰)
ایمان، اقرار با زبان و شناخت با قلب و عمل کردن با اعضای بدن است.
۲- امیرالمؤمنین (ع):
” اَلمُؤُمِنُ بِشرُهُ فی وَجِهِه وَ حُزنُهُ فی قَلبِه” (نهج البلاغه-حکمت ۳۳۳)
خرسندی و خوشحالی مؤمن درسیمای او است و غم و اندوهش در قلبش (اندوهش را ظاهر نمی سازد)
۳-امیرالمؤمنین (ع):
” المُومِنُ مَن طابَ مَکسَبهُ وَ حَسنَت خَلیقَتُهُ وَ صَحَّت ”
” سَریرَتُهُ وَ اَنفَقَ الفَصلَ مِن مالِهِ وَ اَمسَکَ الفَضلَ مِن”
” کَلامِهِ وَ کَفیَ النّاسُ شَرَّهُ وَ اَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِه” (خصال صدوق جلد ۲ صفحه ۷)
مؤمن کسی است که کسب و کارش حلال و باطنش پاک باشد. زیادی اموالش را انفاق کند و از سخن زیادی (و بیهوده ) خودداری نماید. بدی او به مردم نرسد و با مردم آنگونه رفتار کند که با خویشتن.
۴-امیرالمؤمنین (ع):
” عَلامَهُ الإیمانِ اَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلی”
” الکِذبِ حَیثُ یَنفَعُکَ، وَ اَن لا یَکونَ فی حَدیثِکَ”
” فَضلٌ عَن عِلمیکَ وَ اَن تَتَّقِی اللهَ فی حَدیثِ غَیرِکَ” (نهج البلاغه)
نشانه ایمان این است که راستگوئی را گرچه به ضررت باشد، مقدم بر دروغ بداری گرچه به سودت باشد و بیش از اندازه فهم و دانشت سخن نگوئی و از خدا بترسی هنگامی که سخن دیگری را بازگو می کنی (که در آن سخن زیاد و کم نکنی).
۵-امام باقر (ع):
” اِنَّمَا المُؤمِن الذی اِذا رَضیَ لَم یُدخِلهُ رضاهُ فی اِثمٍ”
” وَ لا باطِلِ وَ اِذا سَخِطَ لَم یُخرِجهُ سَخَطُهُ مِن قَول الحَقّ”
” وَ الَّذی اِذا قَدَرَ لَم یُخرِجهُ قُدرَتُهُ اِلیَ التـَّعدی اِلی ما”
” لَیسَ لَهُ بِحَقٍّ “. (کافی-ج۲، صفحه ۲۳۴)
همانا مؤمن کسی است که اگر خشنود شد، خشنودیش او را داخل در گناه یا باطلی نمی کند و اگر خشمگین شد، خشمش او را از گفتن حق خارج نمی سازد(یعنی در هنگام غضب، خود را کنترل کرده و پا را از حق فراتر نمی گذارد) و اگر قدرتی یافت، قدرتش او را به ستم نسبت به چیزی که حقش نیست، وا نمی دارد.
۶-امام صادق:
” اِنَّ المُومِنَ اَشَدَّ مِن زُبُرِ الحَدیدِ، اِنَ زُبُرِ الحَدیدِ”
” اذا دَخَلَ النّارَ تَغَیَّرَ وَ اَنَّ المُؤمِن لو قُتل ثُمَّ نُشِرَ”
” ثُمَّ قُتِلَ لَم یَتَغَیَّرُ قَلبُهُ” ( صفات الشیعه ص ۱۷۹)
مؤمن از پاره های آهن شدیدتر و مقام تر است زیرا پاره های آهن اگر در آتش رود، تغییر می کند ولی مؤمن اگر کشته شود سپس زنده شود و بار دیگر کشته شود، قلبش تغییر نمی کند ( و همچنان پا برجا و با استقامت می ماند).
۷-امام صادق(ع):
” قالَ: سِتَّهٌ لاتَکونُ فی مؤمِن. قیلَ: وَ ماهِیَ ؟ قالَ: ”
“العُسر، وَ النَّکَدُ، وَ اللّجاجَهُ، والکَذِبُ، وَالحَسَدُ، وَالبَغیُ” ( محاسن برقی ص۱۵۸)
شش صفت است که در مؤمن یافت نمی شود. سئوال شد که آن شش صفت چیست؟ حضرت پاسخ فرمود: شدت و انعطاف ناپذیری ( در رفتار با دوستان)، خشونت ( در معاشرتها)، لجاجت و ستیزگی، دروغ، حسد و ستم.
۸-امام صادق (ع):
” اَلمُؤمِن صَبوُرٌ فِی الشَّدائِدِ، وَ قُورٌ فِی الزَّلازِل، قَنُوعٌ”
” بِما اوتی، لا یَعظُمُ عَلَیهِ المصائِبُ، وَ لا یَحیفُ عَلی”
“مُبغِِضٍ وَ لا یَأثمُ فی مُحِبَ. النّاسُ مِنهُ راحَهٍ وَ”
“لنَّفسُ مِنهُ فی شِدَّهٍ” ( بحار الانوار ج ۶۷ ص۳۱۴)
مؤمن صبور و بردبار است در سختیها، با متانت و وقار است در مشکلات، قانع و خشنود است به آنچه از خدا به او می رسد. مصیبتها بر او سنگینی نمی نماید. و بر دشمن ستم روا نمی دارد. و در دوستیش نسبت به دوستان گناه نمی کند. مردم از دست او در آسایشند و خویشتن خویش در زحمت.

17دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت بیست و سوم
آیت الله مشکینی
کیفیت آموزش نخستین معلم
در سخن گذشته، انسان را بدان نظر که شخصیتی عاقل و دارای خرد و هوش و ادراک است، معلم و مربی و بدان دید که موجودی صاحب هوی و هوس و امیال گوناگون و کششهای مختلف بسوی شهوات هست، کودک و شاگرد کلاس خواندیم.
و در ضمن اشارت رفت بدانکه این معلم خود نیازمند معلمان و مربیانی متعدد است که علوم و معارف را از آنها فرا بگیرد و سپس درباره شاگرد دبستانی خویش پیاده نماید. نخستین معلم او که متصدی خلقت و رشد و تکامل جسمی وی نیز می باشد خداوند عالم است.

خداوند عالم و معلم است
ذات اقدس حق، عالم است نه بدان گونه که ماها عالم چیزی هستیم، چه آنکه عالم چیزی هستیم، چه آنکه علم ما انتقالش صورتی است از اشیاء در آیینه فکر و عرضی است نیازمند محل غیر ثابت و فعل و حرکتی است قابل زوال و حادثی است فناپذیر و عارضی است در محدوده زمان و مکان و بالاخره تابشی است محدود و محصور.
و اما خدا دانا علمش ازلی، غیر مأخوذ از نقش عالم هستی عاری از مسائل عارض و معروض، دائم و ابدی، خارج از حیطه زمان و مکان، محیط به همه موجودات گسترده در تمام ابعاد و مطلق از همه قیود است.
کمترین اشعه ای از انوار علم حضرتش بر جهانیان تافته است و نور ضعیفی از فروغ ذات لایزالش بر ذرات عالم منعکس شده است که تمام دانایان جهان از آن نور، دانش یافته و همه نوابغ روزگار از اشعه آن نصیبی فرا گرفته اند او خود چنین می فرماید:
” و لو انّ ما فی الأرض من شجره اقلام و البحر یمّده”
” من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله”
قبل از ترجمه آیه باید متذکر شد که خداوند گاهی از علم خود تعبیر به کلمه می کند چه آنکه کلمات تدوینی کتاب او و کلمات تکوینی آفرینش او حکایت از دانش ذات دارند و اسم حاکی بر سبیل مجاز اطلاق بر محکی شده است. او می فرماید: سعه علم خداوندی آنچنان است که اگر درختها قلم و اقیانوسها دوات گردند و بالملازمه نویسندگان ماهر بنویسند و برجوهر خود نویسشان چندین دریای دیگر اضافه گردد، سخنان حق تعالی و کلمات حضرتش پایان نپذیرد. پس علم هر عالمی از اوست و با اینهمه ” و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا”
در سخنان قبل اشاره شد که بشر را معلمانی بسیار است و هر یک نوعی از دانش را بر وی تعلیم می کنند و باید معلوم شود که آنها از ماموران تربیتی خداوند هستند که علاوه برتعلیمات بلاواسطه حق، آنها نیز به تعلیم و تربیت این موجود کریم النفس و شریف الذات مشغولند و حال در تعقیب آن سخن، شمه ای از کیفیت تعلیمات معلم اول هستی گوش می دهیم:
پی ریزی تکوینی تعلیم و تربیت
مهمترین طرز تعلیم از بعد فلسفی و دیدگاه عقلانی، تشکیل زمینه و آماده کردن محل مناسب برای انتقاش صور از خارج و تأسیس کارخانه ای در داخل که از مواد اولیه کالاهای وارده خود، ابتکاراتی بخرج می‌دهد و اموری قابل استفاده را که حقیقت و جوهره دانش را تشکیل می دهد بوجود آورد . این زمینه، استعداد روح و قوه خرد انسان است که از مناظر بی شمار جهان خارج، و از همه محسوسات مختلف آن، صوری اتخاذ می کند. و از آنها مطالبی بنام ” دانش تصوری” و از مونتاژ کردن آنها دانشی والاتر بنام ” تصدیقات علمی” تهیه می کنند و علاوه بر آن در کمون ذات بشری استعدادی به ودیعت نهاده که خودکار و خودجوش و مولد دانش است و معلم حقیقی آن این است که وسیله تولید علم را مبذول دارد و از علم تولید شده وسیله را.
این مثل را نیکو گفته اند که: فرق بسیار است میان کسی که به شما یک جفت جوراب دهد و کسی که یک دستگاه جوراب بافی و یا یک کارخانه تولید کننده دستگاه جوراب بافی.
خداوند معلمی است که بر انسان کارگاه تولید دانش عنایت فروده و انسان را خود کفا و خودجوش و او را کارگاهی از دانش آفریده است، گرچه انسان ابتداءً نیاز بخارج دارد و باید شاگرد شود و استادان مختلف ببیند لکن در نهایت وی بجائی می رسد که افکارش آنچنان ترقی و تعالی دارد که از حضیض این محسوسات ظاهر بیرون می آید و از مظاهر جهان مادی پا فراتر می نهد و قدرت فکریش و طائر نبوغش از آنجا سخن می گوید که گویا از این محیط نیست و از عالم دیگر سخن می گوید و از جهان مافوق محسوس بیان دارد . و این است معنی آنکه خداوند معلم نخستین انسان است که بوسیله کارگاه نبوغش انبوهی از معارف و سیلی از علوم را تحویل جوامع بشری می دهد.
آری، تردیدی نیست که این موجود ناشناخته در هر دسته ای کوشش کند و حرکت و نهضت آغازد و با پای همت و قدم فتوت پیش تازد بفضائی خواهد رسید که خود خواهد فهمید و به انبوهی از دانش و صحرائی از علم و فضائی از حقائق نائل خواهد شد، این شما و این دانشمندان و متخصصان و دانش‌پژوهان و محققان علوم مختلف جهان که پس از مدتی زحمات و راهپیمائی در طریق دانش، معلمان و منبع دانش و مخزن علوم و آموزگاران جهان می گردند. بی تردید این مرحله از دانش را نخستین معلم آموخته و غیر از وی احدی را یارای بذل این عطیه نیست. و بویژه انسانی که رشته شناخت نفس خویش و معلم توحید خویش را تعقیب کند و از وطن منحط خاکی و محیط محصور هواهای خویش بسویش سفر نماید و با آب توبه وضو سازد و لباس تقوی در بر روح کند بدین قصد که در میدان سالکان راه وارد شود و در مدرسه صالحان، درس کمال خواند و بتواند از اسارت نفس و اخلاد در ارض و حفره های کثیف هوی و زباله دان هوس و لجن زار شهوت بیرون رود و با حقایق و معارف آشنا شود و از راه دشوار و دراز جهل و ظلمت و شهوت عبور کند . از کرانه های صعب العبور بگذرد قرآن می فرماید:
” فلا اقتتحم العقبه و ماادریک ما العقبه فک رقبه”
جرا این انسان از عقبه ها بالا نمی رود و با سختیها در نمی افتد و برآنها پیروز نمی شود تا اینکه رقبه خویش را از اسارت هوی و گردن خود را از بوغ هوس آزاد سازد و در این مبارزه و حرکت دراز مدت، هدف پیروزی را تحصیل کند و این انسان است که دانشهای دیگری را فرا خواهد گرفت و لذا وارد شده است:
“العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء”
دانش، خود روشنی است و حقیقت آن نور است درهر دلی پیدا شود فضایش منور و محیطش نورانی است.
این نعمت از سوی حق بدلهائی بذل می گردد که مشیت حق بدانها عنایت دارد.
در قرآن کریم راجع به قصه موسی و عبد صالح یعنی آن سرگذشت عجیب و شگفت انگیز و پرمحتوی و مملو از اشارات لطیف و معانی عمیق چنین آمده که: پیامبری بنام موسی و همراه جوانش مأمور آن شدند بنده صالحی را در کنار تلاقی دو اقیانوس دریابند و از حضورش در مدتی که حد آن تعیین نشده استفاده نمایند. خداوند درباره این معلم چنین می گوید:
“فوجد اعبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما”
موسی و همسفرش پس از تحمل زحماتی در راه یافتن استاد، انسانی را یافتند که او بنده ای از بندگان ما بود. ما از الطاف خویش مشمول رحمتش کرده و از خزائن بیکران علوم خویش او را دانش آموخته بودیم.
آری آن عبد الهی بدان جهت که از صالحان بود، آموزگارش حق و معلمش الله بود. در تفسیر آیه شریفه، برخی گفته اند: علمی که خدایش به وی آموخته بود، علم به بواطن امور بود که به دو معنی قابل توجیه است. اول آنکه از اسرار حوادث جهان و فلسفه وقایع و مفاسد افعال و مصالح کردار هر فرد و جامعه ای مطلع بود و به اقتضای این علم، کشتی مردم را سوراخ نمود و بچه غیر بالغ را بکشت و دیوار خانه ناشناسی را ترمیم فرمود چه آنکه قلب نورانیش از حوادث پشت پرده ی ظواهر اطلاع داشت.
دوم آنکه از حالات روح انسان که در پشت حجاب چشمش نهان است مطلع بود. طبیبی بود حاذق که امراض روانی بشر را به نگاهی تشخیص می داد و به نسخه ای از دستورش بهبود می بخشید، و هر دو علم، شریف است لکن دانش دوم بدان جهت که انسان ساز است و بهبود بخش، گل سرسبد موجودات، شریفتر و فاضل¬تر است و بالجمله خداوند آن عبد صالح را خود تعلیم داده بود. حال شما بگوئید او بذاته صالح بود که خدا تعلیمش داد و با تعلیمش فرمود تا آنکه صالح شد، بهر حال این دو مطلب از هم انفکاک ناپذیر است چنانکه در روایات دارد:
“من علم عمل و من عمل علم”
آن کس که بداند، عمل کند و آن کس که عمل نماید بداند مراد از این علم، علم توحید و کمالات معنوی و مراد از این عمل، رفتار صالح انسانی نسبت به خود او و جامعه است که هر یک جاذب دیگری و هر دو بال طیران یک روح و چرخ جریان یک موتور در تحرک باطنی و معنوی است.
اینجا خواننده محترم متوجه باشد که چون وجهه کلام درباره تعلیم ذات اقدس حق است و سخن در کیفیت آموزش نخستین معلم، بدان جهت خواستیم که تاحد میسور از هدف اصل دور نشویم و مثالها و شواهد را تا می توانیم در تعالیم بلاواسطه حق بیاوریم وگرنه همه تعالیم بشری بهر وسیله انجام بگیرد از سوی خداوند و از اشعه الطاف او است، لکن اغلب آنها را باید در تحت تعالیم معلمان دیگر جستجو کرد که قبلاً در مقاله ای نسبتاً مفصل توضیح دادیم، و بدین لحاظ باید گفت: علمی که خداوند متکفل تعلیم آن است و او خود بذات اقدسش معلم او است، علمی است مخصوص چنانچه مرحوم شیخ بهائی می گوید (علمی بطلب که ترا فانی) (سازد و علایق حسمانی) و کسانی که توفیق شرکت در این کلاس را دارند، بندگانی هستند خالص و خداوند در موضوع این علم چنین می فرماید: ” ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا”
شما ای انسان ها! اگر سپری از تحفظ بالای سر گیرید وزرهی از تحرز بر پیکر روح کنید و جامعه ای از تقوی براندام روان پوشید، بدان سان که نفس انسانی تان آسیب نپذیرد، ما دانشی مبذولتان داریم که هر نیک و بد را بدان تشخیص دهید و هر حق و باطل را در مراحل اشتباه جدا سازید و اینجا است که او خود درتعلیم چنین معارفی اقدام می فرماید و تعلیم این بندگان را خود برعهده می گیرد اینک دراین مقام به دوستانی که زحمات مطالعه عرایض ما را متحمل اند معروض می دارم:
اگر بخواهید وارد این کلاس شوید و افتخار شاگردی بدون واسطه حضرت حق را همانند انبیاء عظام الهی پیدا کنید و از علومی که بندگان صالح او برخوردارند بهره ای برگیرید، شرایط حضور در این محضر را تحصیل فرمائید و آن تقوی است بدانید که انجام هر فرمانی، نوری است و ترک هر عصیانی تابشی تا آنگاه که دل، تجلیگاه حق گردد و خود را در کلاس انسانیت کامل ببینید.
اینجا روایتی از اهل بیت بخاطرم رسید که مضمون آن را متذکرم و نه عبارت را، که امام فرمود: بر موسی گناهی پیش آمد و از انگیزه تقوی از انجام آن چشم پوشید بلافاصله نوری از آن کف نفس در دلش تابش کرد و شعاعی از غیب برصفحه قلبش پرتو افکند.
خواننده محترم در محیط و در هرجو و در هر شرایطی هستی: اندکی در حال خویش دقت کن و از انگیزه خلقت خویش یادآور شو و بی تردید بدان که قافله بشری برحسب طبع تکوینی در حرکت است و از بعد روانی و روحی با اکثریت قاطع با در وقف و یا در عقب گرد بدن ها از حال طفولیت بسوی جوانی و پیری و فنا روانند و روانها قدمی بسوی آن انگیزه عظیم که برای تحقق آن خلقت یافته‌اند، بر نمی داردند و کاش چنین بودند که راکد و در حال وقفه بودند بلکه از آن حین که بار تکلیف بردوش آنان گذاشته شد و مأمور حرکت بسوی هدف اصلی شدند، از راه مستقیم بسوی راست و یا چپ منحرف شدند و هرچه پیش می روند، انحراف و دوری از سعات و نزدیکی به شقاوتشان بیشتر می گردد.
عجبا! آیا کسی هست که چشم دل باز کند و این حرکت ها را ببیند؟ ایا کسی هست که از خطر انحراف خویش مطلع گردد؟ آیا کسی هست که ببیند قافله انسانها را بگودالی از آتش می کشانند؟ آیا انسانی هست که بحال انسانها بنگرد ؟ آیا انسانی هست که از اول و آخر قافله انسانها بپرسد؟ آیا گوشی هست که صدای جرس این حرکت را بشنود؟ آیا دلی هست که سخنان انبیاء را فرا گیرد و هضم کند؟ آیا کسی هست که این بیچارگان غفلت زده را از خواب غفلت بیدار سازد؟ آیا انسانی هست که به اسیران خاکی حالی کند که شما در اسارت شیاطین جهان هستید و بلاخره آیا بیدرای هست که بفهمد همه خوابند و وقت خواب نیست؟
خوانندگان عزیز! امروز را فردائی است و فردا را حسابی و حساب را مسئولیتی و مسئولیت را کیفری و از آن حساب و سؤال و کیفر بترسید . بپاخیزید و انجام وظیفه نمائید وگرنه مطلب آن است که علی (ع) فرمود: ” الفرصه سریعه الفوت”
سلام بر شما و بر هر بیدار دلی که دلها را بیدار سازد.
والسلام ۲۰/۷/۶۲
ادامه دارد

17دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست و ششم
آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
بررسی گرسنگی از دیدگاه علم
در قسمت های پیشین این سلسله بحث ها پیرامون مفاسد و تباهی های ناشی از سیستم سرمایه داری به شیوه غربی، و سیستم های اقتصادی تابع آن سخن گفتیم و تعدای از این مفسده ها را بطور فشرده مورد بحث و بررسی قرار دادیم و در ضمن تصویری که از اوضاع حاکم بر جوامع تحت سلطه سرمایه داری ارائه دادیم به طرح مسائلی پیرامون “فقر ملت های تحت ستم و استعمار و استثمار” که امپریالیسم و سیستم اقتصادی آن، بر آنها تحمیل کرده است، پرداختم.
و در طرح و بررسی این مسائل، برای انعکاس گوشه ای از این مصیبت عظیم یا فاجعه بزرگ بشری موضوع “گرسنگی ” را مورد بحث قرار دادیم اکنون لازم است انواع و اشکال گرسنگی و عوارض و عواقب شوم آنرا در جامعه بشری بتوفیق خداوند متعال بازنگری و بررسی کنیم تا به عمق و اهمیت تعالیم حیات بخش اسلام که کوشش دامنه دار و نجات بخشی را برای از بین بردن “فقر ” این مصیبت بزرگ بشریت بکار برده است، بهتر و بیشتر بشناسیم.
چنان که می دانیم، پدیده دهشت زای “گرسنگی”، از دیدگاه اهل تحقیق و پژوهشگران مسائل انسانی و اجتماعی، بر دو نوع تقسیم می شود، و هر نوع آن نیز از دیدگاههای گوناگونی مورد بحث و بررسی و چاره جویی و راه حلیابی قرار می گیرد.
نوع اول گرسنگی، که نوع شناخته شده تر آن نیز هست، و عامه مردم، غالباً تنها همان را به عنوان پدیده و مسأله “گرسنگی” می شناسند، عبارت از گرسنگی آشکار و حاد، یا “گرسنگی کمی” است. دراین نوع گرسنگی، که غالباً در قحطی ها و خشکسالی ها و جنگ های خانمانسوز بروز می کند، مسأله به عنوان سد جوع مطرح است. یعنی در این نوع گرسنگی، گروهی از مردم از عدم دسترسی به قوت لایموت رنج می برند و بسیاری از آنان، بر اثر نداشتن ابتدائی ترین مواد سیرکننده رو به مرگ می روند.
اما در نوع دوم گرسنگی، که عامه مردم با آن آشنا نیستند و به همین جهت آن را “گرسنگی مخفی ” هم نامیده اند، مسأله نه از دیدگاه کیفیت و حداقل نان شکم سیر کن، بلکه از نظر کیفیت مطرح است، یعنی در این نوع گرسنگی، مسأله این نیست که شکم مردم خالی می ماند، مسأله این نیست که انسانها از فرط گرسنگی رو به ضعف و لاغری مفرط می گذراند و سلول‌هایشان به شدت فرسوده و مضمحل می شود. بلکه مسأله این است که مردم شکم خود را سیر می کنند، حتی در مواردی از چند نوع غذای گوناگون هم بهره مند می شوند، ولی با این حال باز هم گرسنه اند!
چرا؟ برای اینکه آنچه آنها می خورند، فاقد مقدار زیادی از مواد حیاتی و لازمی است که برای بدن انسان و تأمین نیازهای او ضرورت دارد و همین فقدان مواد لازم در غذاهای انسان است که امروزه به صورت شایع ترین پدیده یعنی: “گرسنگی کیفی” در جهان مطرح است و میلیونها انسان را به تدریج قربانی می کند و سلامت و زندگی آنها را مورد تهدید جدی قرار می دهد.
بنابراین اگر امروزه گفته می شود که بیش از دو سوم مردم جهان یا بالغ بر ۸۵ درصد انسان های روی زمین گرسنه اند که به حدود ۳ میلیارد نفر نزدیک می شود، منظور آن نیست که نزدیک ۳ میلیارد نفر قوت لایموت ندارند و شب ها با شکم گرسنه سر به بالین می نهند. بلکه منظور آن است که حدود ۳ میلیارد نفر از مردم دنیا، غذائی می خورند که مواد لازم و حیاتی مورد نیاز بدن آنها، در آن وجود ندارد. و همین نوع گرسنگی کیفی و نیرویی، و به عبارتی همین گرسنگی مخفی است که امروزه بلای عظیم جوامع انسانی و فاجعه بشریت شناخته شده است.
سه گروه ماده حیاتی و مورد نیاز انسان
بطوری که بیش از این هم گفتیم، بر اساس محاسبات اهل تحقیق جدود ۴۰ ماده اساسی مهم، برای تأمین احتیاجات و حفظ تعادل کامل دستگاه بدن انسان، ضرورت قطعی دارد که تمام آنها نیز تنها از راه تغذیه صحیح و کامل می تواند به بدن برسد. در توضیح بیشتر این مطلب، باید گفت که پژوهشگران، این ۴۰ ماده مهم و حیاتی را، در سه گروه بزرگ و عمومی دسته بندی کرده اند، که هرکدام شامل چندین ماده غذایی است که در دهها و صدها شکل از اشکال خوراکی های انسان وجود دارد، البته به شرطی که انسان، به این نوع خوراکی ها دسترسی داشته باشد.
سه گروه ماده غذایی مورد نیاز انسان عبارتند از: مواد پروتئینی، مواد معدنی، و انواع ویتامینها، اینها هستند که مواد اصلی و اساسی مورد نیاز انسان را تشکیل می دهند، و اینها هستند که در صورت فقدان و یا کمبودشان، انسان دچار گرسنگی کیفی می گردد و سلامت و زندگی اش مورد تهدید قرار می گیرد و آسیب پذیر می شود.
پس انسان برای آن که بطور کامل و طبیعی زندگی کند، و تعادل و نیروی کامل و لازم برای کار و حفظ و ترمیم دستگاه بدن یا ماشین انسانی خود را داشته باشد، باید به این سه گروه ماده حیاتی دسترسی داشته باشد و آنها را مورد استفاده قرار دهد. و هرگاه حتی یکی از این مواد سه گانه به بدن انسان نرسد، باید گفت که چنین انسانی به غذای کامل و مورد نیاز خود دست نیافته، و در واقع یک “انسان گرسنه” و قربانی سیستم های اقتصادی حاکم و استعمار و استثمار ناشی از آنها است.
برای آن که بدانیم این نوع گرسنگی، چگونه چنگال مخوف خود را در جسم و جان انسانهای جهان امروز فرو کرده است و چگونه عصاره سلامت و حیات آنها را می مکد، و نیز برای آن که بصورت واضح تری با اشکال و ابعاد این نوع از گرسنگی آشنا شویم، لازم است که بحث کوتاهی درباره این مواد سه گانه داشته باشیم.
به عبارت دیگر، ابتدا باید بدانیم آن کدام مواد غذایی و حیاتی است که برای حفظ تعادل و تأمین نیروی کار و ترمیم بدن انسان ضرورت دارد، تا بعداً مسأله کمبود و یا حتی فقدان کامل این مواد را در زندگی انسان امروز بهتر بشناسیم، زیرا مادامی که این مواد و نقش و تأثیر آنها را در زندگی انسان شناخته باشیم، از یک سو متوجه نخواهیم شد که اکثریت مردم دنیا از کدام مواد غذایی لازم و حیاتی محرومند و از کدام گرسنگی رنج می برند، و از سوی دیگر اساساً واقعیت وجود چنین گرسنگی دهشتناکی را درک نخواهیم کرد.
در این قسمت از بحث خود، تا جایی که در حوصله این مقالات باشد، راجع به این مواد سه گانه حیاتی، و نقش و تأثیر آنها در زندگی انسان بحث می کنیم، تا موضوع گرسنگی درجوامع امروز بشری، از دیدگاههای روشن تری مطرح شده باشد.
پروتئین چیست و چگونه تهیه می شود؟
یکی از مسائل مهم و اساسی که فقدان یا کمبود آن، در “گرسنگی کیفی ” مطرح است، عبارت از نقصان یا فقدان موادپروتئینی در غذای انسان است، با آن که پروتئین ها، عناصر اصلی و اساسی ساختمان “پروتوپلاسمای زنده” را در گستره حیات تشکیل می دهند و لذا در واقع می توان آنها را ماده اصلی حیات نامید، باز هم با کمال تأسف باید اعتراف کرد که بدبختانه عمومی ترین و شایع ترین اشکال نقصان مواد غذایی در گرسنگی کیفی، نقصان همین مواد پروتئینی در غذای انسان ها است.
ابتدا باید دانست که اصولاً پروتئین ها چیستند، و چگونه و در کجا پیدا می شوند و چگونه در دسترس انسان قرار می گیرند؟
پاسخ این است که : پروتئین ها یک دسته از مواد شیمیایی، با ترکیبی پیچیده هستند، که در وهله اول در انواع گیاهان تولید و یافت می شوند. بدین صورت که گیاهان، با بکار بردن ازت خاک و کربن هوا و سایر عناصر محیط و نیز با استفاده از اثر نیرو بخش نور آفتاب، این دسته مواد شیمیایی را تهیه و تولید می کنند و البته این تنها گیاهان هستند که از چنین امکان خداداد و این معجزه خلاقه یی که گوشه یی کوچک از معجزات الهی در عرصه آفرینش و حیات است، برخوردار هستند. سوای گیاهان، دیگر هیچ موجودی درطبیعت، قادر به چنین کاری نیست. و لذا چون انسان و حیوانات، با وجود برخورداری از یک زندگی فعال تر و پرتحرک تر، قدرت خلق مواد زنده به وسیله مواد غیر آلی را ندارند، همیشه برای ادامه زندگی، تابع دنیای نباتات هستند.
از همین روست که گفته می شود: انسان تنها در جایی زندگی می کند که دارای پایگاه زندگی نباتی باشد، و به عبارت دیگر می توان گفت که انسان همواره باید با گیاهخواری به زندگی ادامه دهد، و این امر با استفاده مستقیم از خوراک های گیاهی و با استفاده غیر مستقیم از طریق تغذیه گوشت حیواناتی که به نوبه خود با گیاهان تغذیه می کنند، عملی می شود.
به گفته یکی از پژوهشگران: برخلاف آنچه در نظر اول می‌نماید، مساحت قابل سکنای انسان در نواحی قطبی، محدود به منطقه زندگی گوزن ها، یعنی آن گوزن هایی که به مصرف تغذیه انسانهای قطبی می رسند نیست. بلکه محدود به مناطقی است که دارای علوفه کافی برای تغذیه به گوزنها باشد و در آنجا که عدم تابش آفتاب مانع رشد گیاهان است، انسان نمی تواند مسکن کند.

بدین ترتیب، چون حیوانات هم از طریق تغذیه گیاهان، صاحب مواد پروتئینی می شوند، در نتیجه انسان که هم گیاهان و هم گوشت حیوانات را مورد تغذیه قرار می دهد، از دو نوع پروتئین استفاده می کند که عبارتند از: پروتئین نباتی و پروتئین حیوانی. اما نکته مهم در اینجا آن است که هر یک از انواع نباتی و حیوانی، دارای پروتئین مخصوص خود هستند که از نظر ساختمان شیمیایی و مواد ترکیب کننده و ” اسیدهای آمینه” موجود در آنها، با انواع دیگر، تفاوت دارند. ارزش بیولوژیکی پروتئین بستگی دارد به میزان غنای آن از لحاظ اسید های آمینه، که مصالح ساختمانی ذره ای آن را می سازند. مطالعات جدید دانشمندان هم نشان داده است که لااقل ده نوع اسید آمینه برای تغذیه انسان لازم است که برخی از آنها برای رشد و نمو و برخی دیگر برای حفظ سلامت افراد بالغ ضرورت دارد. اما در ساختمان همه پروتئین ها، تمام اسید آمینه های واجب و لازم، وجود ندارند، بلکه معمولاً تنها در آن دسته از پرتئین هایی که ریشه حیوانی دارند، مثلاً در ” گوشت ” و ” شیر” و “تخم مرغ” می توان تمام این اسید آمینه ها را یافت، و از همین رو، این مواد را “پروتئین کامل” نامند. ولی پروتئین هایی که ریشه نباتی دارند، تقریباً همیشه از یک یا چند نوع اسید آمینه محرومند و از همین رو آنها را ” پروتئین های ناقص ” نامیده اند.
بنابراین انسان برای آن که بتواند بطور عادی و طبیعی به زندگی ادامه دهد، باید همواره مقداری پروتئین حیوانی را در برنامه های غذایی خود مورد مصرف قرار دهد. بطوری که متخصصان می گویند، برای حفظ تعادل کامل یک رژیم غذایی صحیح و مورد نیاز ( و البته این غیر از زندگی های تجملی و پر مصرف است) باید همواره نیمی از پروتئین مورد لزوم را، از گروه پروتئین های حیوانی به مصرف رسانید، اما خوراکی هایی که می توانند این پروتئین های کامل را به بدن برسانند، در همه جا از گران ترین محصولات محسوب می شوند و به این ترتیب، مصرف این مقدار پروتئین حیوانی و رساندن اسیدهای آمینه مورد لزوم به بدن، بسیار دشوار می شود. زیرا اکثریت طبقات مردم از تأمین هزینه های چنین مواد حیاتی و لازمی، محرومند.
برای روشن تر شدن مسأله، باید گفت که طبق تحقیقات متخصصین، تمام طبقات محروم در سراسر جهان، اعم از مناطق فقیر و غنی، نوعاً قدرت مالی آن را ندارند که این مقدار پروتئین را که لازمه یک تغذیه کامل و واجب ( نه تجمل و پر مصرف) است. به مصرف رسانند.
به همین جهات است که گفته می شود عمومی ترین و شایع ترین اشکال نقصان مواد غذایی در “گرسنگی کیفی”، همین کمبود مواد پروتئینی در زمان ما و در جامعه بشری امروز است. و البته دشواری مسأله وقتی آشکار می شود که بدانیم این کمبود، عواقبی وخیم و شوم دارد، بطوری که نسل های بشر را پی در پی تهدید می کند و سلامت جسم و جان آنها را با مخاطرات جدی و اسف انگیزی مواجه می سازد.
که انشاء الله در بحث های آینده، این موضوع روشن تر خواهد شد.
ادامه دارد

17دسامبر/16

معاد

قسمت هشتم
آیت الله جوادی آملی
ابرار و مقربین در قرآن
برای تحقق اهداف انبیاء (ع) عاملی مهمتر از یاد معاد نیست، چون یاد معاد هم مسائل نظامی را حل می کند: “وقالوا لا تنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا”
و هم مسائل اقتصادی را حل می کند: ” بسم الله الرحمن الرحیم، ویل للمطفقین، الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون، و اذا کالوهم او وزنو هم یسخرون، الایظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم”
آیا اینها که کم می فروشند و زیاد می گیرند به فکر قیامت نیستند، در موقع گرفتن استیفاء می کنند ولی در موقع دادن کم می دهند.
خداوند گاهی از قیامت به عنوان “یوم عظیم” یاد می کند و گاهی بنام “یوم تقیل” روز سنگین معرفی می کند.
“یوم یقوم الناس لرب العالمین”
در آن روز همگان در برابر خدا از قبر بر می خیزند.
فجار و کتاب آنها
“کلا ان کتاب الفجار لفی سجین”
انیچنین نیست که اگر آنها به غفلت پرداختند ،مطلب هم امر جزئی باشد، بلکه کتاب فجار در سجین است.
” و ما ادریک ما سجین؟” سجین چگونه کتابی است؟ “کتاب مرقوم” سجین کتابی است که رقم زده شده و نوشته است که کتابی در کتابی، مثل حسابهای روز، که دفترهای جزئی دردفترهای کلی ثبت است از نظر وجود کتبی، اینها هم کتابهای تکوینی دارند که بعضی محیط است به بعض دیگر.
“ویل یومئذ للمکذبین، الذین”
“یکذبون بیوم الدین و ما یکذب”
” به الا کل معتد اثیم”
… تکذیب نمی کند روز قیامت را مگر انسان ستمگر و گناهکار که هر وقت آیات ما بر او تلاوت شود می گوید : اینها افسانه های پیشینیان است.
” کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا”
“یکسبون”.
نه اینچنین نیست که انیها اسطوره باشد بلکه آنچه اینان کسب کرده اند،قلوبشان را چرکین نموده است. قلب چرکین معرفت ندارد، در نتیجه در روز قیامت به رؤیت الهی نمی رسد. امیرالمؤمنین (ع)بیانی از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: ” من در شگفتم! انسانی که شبانه روز پنج بار در چشمه ای که درمنزل اوست شستشو می کند، معذلک چرا پاک نمی شود! منظور نماز است که حضرت آن را به چشمه ای زلال تشبیه کرده اند.
اگر انسان چرک و رین قلب را شستشو نکند چنین می شود که: “کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون”
نه، آنها در آن روز، از دیدار پروردگارشان محجوب هستند. معلوم می شود گناه حجاب است و مانع از دیدن خدا می شود، گرچه در قیامت خدا را با چشم سر نمی توان دید چون: “لا تدرکه البصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر”
این آیه جزء محکمات قرآن است، چه در دنیا و چه در آخرت خدا را با چشم سر نمی توان دید، اما آنچه علی (ع) فرمود: ” ما کنت اعبد ربا لم اره” عبادت نمی کنم خدائی را که ندیده ام، خود در جواب می فرماید: “لاتدرکه الابصار بمشاهده العیون”
” بل تدرکه القلوب بحقایق الایمان”
چشمها با مشاهدت او را درک نمی کنند بلکه دلها با حقای ایمان او را درک می کنند
آن اگر در دنیا نصیب انسان مؤمن نشد در قیامت به مقدار درجه ایمانش نصیب او می گردد که با مشاهده جان، خدا را می بیند ولی انسان عاصی چون گرفتار چرک و رین است از خدا محجوب است که بدترین عذاب است: “ثم انهم لصالوا الجحیم ثم یقال”
“هذا الذی کنتم به تکذبون”
فرق بین ابرار و مقربین
“کلا ان کتاب الابرار لفی علیین و ما ادریک ما علیون، کتاب موقوم بشهده المقربون”
“سابقون” که در سوره واقعه به مقربین تشبیه شدند،بالاترین درجه برای آنها است، ابرار، کتابشان در علیین است، علیین مقامی عظیم است که فرمود: علیین کتابی است که مقربین بالاتر از ابرارند که کتاب ابرار مشهود مقربین است، آنها می دانند که ابرار چه کرده اند، آنها شاهدند که در جان چه داشته اند و در عمل چه کرده اند، پاداشی هم که به مقربین می دهند بالاتر از پاداشی است که به ابرار می دهند چون فرمود: در قلب مقرّب جز محبت، الله نیست، نه اینکه محبوبی دارد غیر از خدا و آن را نثار مقدم الله می کند، و این غیر از ابرار است که به چیزی علاقه دارند و آن را در راه خدا صرف می کنند خواه آن چیز، جان باشد و خواه مال و فرزند و غیر آنها.
“ان الابرار لفی نعیم، علی الارائک ینظرون تعرف فی وجوههم نره النعیم”
ابرار غرق در نعمت هستند، بر سریرها و تختها نظر کریمانه دارند و در چهره های ایشان تازگی نعمت را مشاهده می کنی،
“یسقون من رحیق مختوم”
آنها از شرابی سیرآب می شوند که سربسته و مهر شده است، مهرش چیست ” “ختامه مسک” سرش به مشک مهر شده است که دیگران راه ندارند، نه تنها آن شراب بوی مشک می دهد، و بوی آن از چندین فرسخ به مشام انسان می رسد بلکه خود رحیق نیز مختوم است.
“و فی ذلک فلیتنا فی المتنافسون”
اگر انسان نفس نفس می زند که بجائی برسد، بکوشد به اینجا برسد، چرا برود به جائی که به چاه بیافتد؟! چرا برای سرنگونی در چاه سبقت بگیرد؟! می فرماید: این تناقس را در راه رسیدن به این مقام بکن نه جای دیگر ” و مزاجه من تسنیم” فرود این شراب خالص نیست، بلکه ممزوج به تسنیم است
تسنیم چیست؟
تسنیم چیست ؟ تسنیم چشمه مرتفعی است که از آن چشمه ای بالاتر نیست و مخصوص مقربین است . “عینا یشرب بها المقربون”
چشمه ای است که مقربین از آن می نوشند چشمه را به اهل بهشت معرفی می کند، نمی گوید کجا می جوشد، چون جشمه های بهشت تابع بهشتی است، نه بهشتی تابع چشمهاست، مثل دنیا که هرجا چشمه باشد انسان خیمه می زند، نه، در آنجا هر جا بهشتی بخواهد چشمه می جوشد، اگر این چنین است که خالص را به مقربین و ممزوج را به ابرار می دهند بخاطر آن است که مقرب، خالص است و در قلب مقرب جز محبت الله نیست، نه اینکه محبوبی دارد غیر از خدا و آن را نثار مقدم الله می کند. نه، اصلاً او اجازه نمی دهد که محبت غیر خدا در دلش جای گیرد.
مرحوم مجلسی در بحار نقل می کند: شخصی از علی (ع) عرض حاجتی کرد، حضرت به یکی از خدمتگزاران فرمود : اَعَطِهِ اَلفاً، هزار واحد به این شخص بده، خدمتگزار رو کرد به امیرالمومنین (ع) عرض کرد: شما که فرمودید: هزار واجد، آیا هزار مثقال طلا یا هزار مثفال نقره؟ در هم یا دینار؟ فرمود: “کِلا هُما عِندی حُجَران، هم طلا سنگ است ( منتهی زرد است) و هم نقره سنگ است ( منتهی سفید). شرایطی ایجاب کرده که یک قدری زیر خاک مانده این زرد شده و آن سفید. “اعطه انفعهما بحاله” برای او هرچه نافع تر است همان را بده، این نه به آن معنی است که علی (ع) با سایر اهل بیت (ع) به چیزی غیر خدا محبت داشتند، آنگاه این محبوب را فدای الله کردند! نه، مقرب است که چشمه خالص از اوست چون کار او هم طبق این آیه است:
“الا لله الدین الخالص…”
و این غیر از ابرار است که به چیزی علاقه دارند و آن را در راه الله صرف می کنند یعنی ابرار به غیر خدا محبت دارند ولی محبوبشان را خواه جان، مال، عیال و هر چه باشد فدای الله می کنند.
“لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شییء فان الله به علیم”
آنچه محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید تا به مقام ابرار برسید. و در جای دیگر فرمود:
“لیس البران تولوا وجوهکم قبل”
“المشرق و المغرب ولکن البر من”
“آمن بالله و الیوم الاخر و ”
“الملائکه و الکتاب و النبیین و ”
“اتی المال علی حبه ذوی”
” القربی و الیتامی و المساکین و ”
“ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوه و آتی”
“الزکوه و الموفون بعهدهم اذا”
“عاهدوا و الصابرین فی البأساء”
“والضّراء و حین الباس اولئک”
” الذین صدقوا و اولئک هم المتقون”
قرآن به تعبیر استاد علامه طباطبائی (ره) کتاب تعلیم محص نیست، تعلیم و هدایت و نور است لذا در حین تشریح بر، بر را معرفی می کند، در تحلیل معنی نیکی نیکان را معرفی می کند که منظور دانستن بر نیست، بر شدن مراد است.
بر یکی از اسمای حسنای حق تعالی است “هوالبر الرحیم” ابرارند که در سختیها و ناگواریها صبر می کنند (فی البأساء و الضراء و حین البأس)، کسی که به جبهه رفته و در سنگر نشسته است این صابر است فی البأسأ و الضراء، آنوقت که حمله شروع می شود و در میدان است – که آن حال سنگین تر از حالات دیگر است- این می شود صابر حین البأس، اینها هستند که صادقند و اینهایند که متقی اند.
“و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً”
” ویتیما و اسیرا”
ضمیر حُبِّه به الله برمی گردد، یعنی مقربین عَلی حُبِّ الله اطعام می کنند چنان که فرمود:
“لما نطعمکم لوجه الله لانرید”
“منکم جزاء و لاشکورا”
مقرب، کافر حربی را هم ناامید نمی کند چون دیدنش دید الهی است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: عبادت من ” خَوفاً عَلیَ النار” نیست و شَوقاً اِلَی الجَنه ” هم نیست” حُباً لله ” است او جزء مقربین است.
آن دید اینچنین است که افطاری خود را به کافر حربی می دهد ولی ابرار به دوستان و نزدیکان و بستگان می پردازند.
در جوامع روائی ما درجات اهل بهشت را تبیین می کنند، می گویند : فاصله برخی از مقامها مثل فاصله زمین با ستارگان آسمان است و دارد که منزل مؤمن تمام اهل دنیا را جا می گیرد، این کدام مؤمن است و چه منزلتی است؟.
مرحوم ابن بابویه در کتاب امالی خود می گوید: وقتی مؤمن وارد بهشت می شود، درب بهشت کوبه ای دارد از یاقوت، اهل بهشت وقتی این کوبه را به سینه درب می کوبند “طَنَّت وَ قالَت یا عَلی” طنین صدای کوبه یا علی است.
مرحوم استاد علامه طباطبائی (ره) هنگام درس، این حدیث را چنین معنی می کردند:
انسان وقتی وارد خانه ای می شود، صاحب خانه را صدا می زند و استیذان می کند آنکه صاحب بهشت است و قسیم الجنه است و بهشت را بر محور کار او تقسیم می کنند جز علی و اولاد او، کسی دیگر هست؟
“و سقاهم ربهم شراباً طهورا”
مرحوم طبرسی (ره) در مجمع البیان از معصوم (ع) نقل می کند که شرابا طهورا یعنی شراب یطهره عن ما سوی الله، هرچه محبت و مهر غیر خدا است از حرم امن دل مقربین شستشو می شود.

17دسامبر/16

احکام محارب

قسمت هفدهم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی
قوانین کیفری در اسلام

در مقاله گدشته، در رابطه با کیفیت اجرای حد محارب فتاوای، عده ای از فقهای بزرگ گذشته را نقل کردیم و بیان کردیم که ظاهر آیه شریفه دلالت می کند بر تخییر حاکم شرع در رابطه با اجرای حدود چهار گانه: اعدام، به دار آویختن، یک دست و یک پا رابریدن و تبعید، ولی روایاتی در این باب هست که موجب اختلاف فتاوی بین علمای اسلام شده است، لذا ما ابتدا روایات باب را بررسی کرده سپس به نقل بعضی دیگر از اقوال فقها می پردازیم:
۱-وسائل الشیعه ج۱۸ ص۵۳۲ خبر اول قال: من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر اقتص منه و نفی من تلک البلد. و من شهر السلاح فی مصر من الامصار و ضرب و عقر و اخذ المال و لم یقتل فهو محارب، فجزاؤه جزاء المحارب و امره الی الامام ان شاء قتله و صلبه و ان شاء قطع یده و رجله قال: و ان ضرب و قتل و اخذ المال فعلی الامام ان یعطع یده الیمنی بالسرقه ثم یدفعه الی اولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثم یقتلونه قال: فقال له ابوعبیده ارایت ان عفا عنه اولیاء المقتول؟ قال: فقال ابوجعفر (ع) : ان عفوا عنه کان علی الامام ان یقتله لانه قدحارب و قتل و سرق قال: فقال ابوعبیده: ارایت ان اراد اولیاء المقتول ان یاخذوا منه الدیه و یدعونه،الهم ذلک قال: لا، علیه القتل”.
در روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقلب می کند که فرمودند هر کسی در یکی از شهرها سلاح برکشد و کسی را مجروح سازد، قصاص می شود و از آن شهر تبعید می شود و کسی که سلاح برکشد و دیگری را مجروح سازد و مالی بگیرد ولی نکشد، محارب است و کیفر او کیفر محارب است و کیفیت آن به اما واگذار شده است، اگر خواست او را بکشد یا بدار آویزد و اگر خواست دست و پای او را قطع می کند و اگر سلاح برکشد و بزند و شخصی را بکشد و مالی را بگیرد، امام می تواند دست راست او را بخاطر دزدی قطع کند پس تحویل اولیای مقتول دهد و آنها اول مال را بگیرند سپس او را بکشند. سؤال شد: آیا می شود اولیای مقتول عفو کنند؟ فرمود: اگر اولیا مقتول عفو کنند، امام (حاکم شرع) می تواند او را بکشد برای اینکه محاربه کرده و دزدی نموده و آدم کشته است. سؤال شد : آیا می توانند اولیاء دم صرفاً دیه بگیرند و او را رها کنند؟ فرمود: نه، بلکه باید کشته شود.

۲- وسائل، ص۵۲۹، خبر یازدهم از همان باب:علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه من علی بن حسان عن ابی جعفر (ع) السلام قال: من حارب الله و اخذ المال و قتل کان علیه ان یقتل او یصلب و من حسارب فقتل و لم یاخذ المال کان علیه ان یقتل و لا یصلب، و من حارب و اخذ المال و لم یقتل کان علیه ان قطع یده و رجله من خلاف و من حارب و لم یخذ المال و لم یقتل کان علیه ان ینفی ثم استثنی عزوجل “الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم” یعنی یتوبوا قبل ان یاخذهم الامام.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از پدرش از علی بن حسان نقل می کند که امام باقر (ع) فرمود: کسی که با خدا محاربه کند و مالی را به زور بگیرد و کسی را بکشد. باید کشته شود یا به دار آویخته شود و کسی که محاربه کند و بکشد ولی مالی را نگیرد کشته می شود و دار آویز نمی شود، و کسی که محاربه می کند و مال کسی را می گیرد و کسی را نمی کشد، یک دست و یک پای او برخلاف هم (دست راست و پای چپ و یا بالعکس) قطع می شود. کسی که محاربه کند و نکشد و مالی را نگیرد، تبعید می شود سپس فرمود: خداوند عزوجل کسانی را که قبل از دستگیری، از محاربه خود توبه کنند و دست بردارند، از حکم فوق استثناء نموده است.
۳-روایت چهارم همان باب:
عبیدالله المداینی عن ابی الحسن الرضا (ع) قال: سئل عن قول الله عزوجل: “انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا “الایه، فما الذی اذا فعله استوجب واحده من هذه الاربع فقال: اذا حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا فقتل، قتل به او ان قتل و صلب. و ان اخذ المال و له یقتل، قطعت یده و رجله من خلاف. و ان شهر السیف و حارب الله و رسوله و سعی فی الارض فسادا و لم یقتل و لم یاخذ المال، نفی من الارض. عبیدالله مداینی می گوید: از امام رضا (ع) درباره آیه شریفه سؤال شد که کدام عملی است که در صورت ارتکاب مستوجب یکی از چهار کیفر مذکور در آیه می شود؟ فرمود: اگر محاربه با خدا و رسول خدا بکند و در شیوع فساد در روی زمین تلاش و کوشش نماید و کسی را بکشد، کشته می شود. و اگر بکشد و مالی را نیز بگیرد کشته می شود و به دار آویخته می شودو اگر مالی بگیرد ولی آدم نکشد، دست و پای او قطع می گردد و اگر صرفاً شمشیر بکشد و با خدا و رسول خدا محاربه کند و به فساد در روی زمین کوشش نماید ولی مال نگیرد و کسی را نکشد، او را تبعید می کنند.
بیشتر فقهای اسلام به تخییر حاکم شرع فتوی داده اند و فرموده اند که حاکم شرع مخیر است یکی از کیفرهای چهارگانه را با صلاحدید خود مطابق با شرایط جرم و مجرم انتخاب نماید.
و روایات دیگری نیز درباب هست که مدلول روایات مذکور را تأیید می کند و همانطور که ملاحظه می کنید این روایات دلالت بر این دارد که کیفرهای چهارگانه طبق ضوابطی که در روایات، معین شده است باید از طرف حاکم شرع برای محارب تعیین شود و حاکم از خود اختیار ندارد که یکی از چهار کیفر را انتخاب کند.
ولی می توان گفت: اولاً این روایات به ظاهر آیه شریفه مخالفت دارند که ظهور آیه در تخییر است که کیفرها بوسیله لفظ (او) به همدیگر عطف شده است و ظهور آن در تخییر است. ثانیاً بعضی از روایات مانند روایت سوم از نظر سند ضعیف است و بعضی از آنها از نظر مدلول با دیگر روایات باب متعارض است، مانند روایت اول که مضمون آن با دیگر روایات بسیار متفاوت است ،لذا بیشتر فقهای بزرگ اسلام با توجه به روایات دیگر باب و ظهور آیه شریفه و تعارض و اختلاف و ضعف در روایات گوناگون به تخییر حاکم شرع فتوی داده اند و فرموده اند که حاکم شرع مخیر است یکی از کیفرهای چهارگانه را با صلاحدید خود مطابق با شرایط جرم و مجرم و زمان و مکان جرم انتخاب نماید.
اینک بنقل چند نمونه ازآن روایات می پردازیم:
خبر سوم همان باب:
عن جمیل بن دراج، قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن قول الله عزوجل انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تعطع ایدیهم، الی آخر الآیه، ای شییء علیه من هذه الحدود التی سمی الله عزوجل قال: ذلک الی الامام ان شاء قطع و ان شاء نفی و ان شاء صلب و ان شاء قتل . قلت: النفی الی این؟ قال من مصر الی مصر. قال ان علیا (ع) نفی رجلین من الکوفه الی البصره.
جمیل بن دراج گوید: سؤال کردم از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه (انما جزاء الذین الخ…) که کدام یک از حدود مذکور در آیه، باید بر او جاری شود، فرمودند: انتخاب یکی از حدود مذکور با امام است اگر خواست دست و پا را قطع می کند و اگر خواست می کشد و اگر خواست بدار می آویزد و اگر خواست تبعید می کند . گفتم: به کجا تبعید می کند؟
فرمود: از شهری به شهر دیگر. و سپس فرمود: امیرالمؤمنین (ع) دو نفر را از کوفه به بصره تبعید کردند.
و در خبر نهم همان باب آمده:
عن سماعه بن مهران، عن ابی عبدالله (ع) فی قول الله: “انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله “. قال: الامام فی الحکم فیهم بالخیار ان شاء قتل و ان شاء صلب و ان شاء قطع و ان شاء نفی من الارض.
امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه فرمودند: امام ( و حاکم شرع) مخیر است اگر خواست می کشد و یا بدار می آویزد یا دست و پا را قطع می کند و یا تبعید می نماید و باز روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که در کتاب وسائل الشیعه، تهذیب و کتاب های دیگر نقل شده است . و با توجه به این روایات . امام امت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران آیت الله العظمی امام خمینی در تحریر الوسیله، در کتاب حدود در حد محارب، مسئله پنجم می فرماید:
“الاقوی فی الحد تخییر الحاکم بین القتل و الصلب و القطع مخالفا و النفی و لا یبعد ان یکون الاولی به ان یلاحظ الجنایه و یختار ما یناسبها، فلو قتل اختار القتل او صلب و لو اخذ المال اختار القطع و لو شهر السیف و اخاف فقط اختار النفی و قد اضطرب کلمات الفقهاء و الروایات و الأولی ما ذکرنا”.
یعنی اقوی در حد محارب این است که حاکم شرع مخیر است بین چهار کیفری که در قرآن ذکر شده است ولی بعید نیست که بگوئیم : بهتر است حاکم شرع در رابطه با اجرای جدود مذکور، جنایات و کیفیت آن را ملاحظه نماید. مثلاً اگر شخصی دیگری را بکشد، حاکم شرع آن شخص را بکشد یا بدار آویزد و اگر مالی را بگیرد بریدن دست و پا را انتخاب کند و اگر صرفاً شمشیر برکشد و مردم را بترساند او را تبعید نماید و کلمات فقها در این مسئله و همچنین روایات مضطرب و متشتت است لکن بهتر همان است که گفته شد.
تا اینجا از نظر روایات و آیه شریفه مطلب روشن شد و اگر مصالح جامعه اسلامی را نیز در نظر بگیریم، با توجه به اینکه شریعت رسول اکرم خاتم الانبیاء (ص) دینی است جامع و همیشگی و محدود به زمان خاص و مکان خاص نیست و جرائم و شرایط زمان و مکان جرم و مجرم و نظام و فرهنگی که مجرم در آن نظام و فرهنگ تربیت یافته باشد با همدیگر بسیار متفاوت و مختلف است و نمی شود گفت دزدی که اسلحه می کشد و در سر راه مردم قرار می گیرد و راهزنی می کند و مال مردم را می گیرد در هر زمان و هر شرایط یکسان است و یا کسی که مردم را می ترساند گرچه نمی کشد و یا مالی را نمی گیرد درهر شرایط یکجور است و هیچ وقت او را نباید کشت! بلکه با تغییر شرائط زمان و مکان و بالخصوص فرهنگها و نظامها، شدت و ضعف جرم و کیفر آن فرق می کند و با توجه به وسعتی که در اسلام برای حکومت اسلامی وجود دارد و اختیاراتی که برای حاکم مسلمین ازطرف شریعت اسلام تعیین شده است، فتوای امام امت و بزرگان فقهائیکه فتاوای آنها در مقاله گذشته نقل کردیم، بسیار مناسب بنظر می رسد و با روایاتی که دررابطه با تعزیرات – که بعهده حاکم شرع گذاشته شده است- نیز متناسب است. در هر صورت، حکام محترم شرع باید با دید بسیار وسیع و دقیقی که از شرایط زمانی و مکانی دارند- و بالخصوص زمان ما- شرائط انقلاب و فرهنگی رشد یافته اند درنظر بگیرند و یا فرهنگ انقلاب که با توجه به ایثارگریهای عاشقان راه الله و خدمتگزاران به اسلام و مسلمین که از اقشار مختلف مردم مستضعف در پیشبرد اهداف مقدس اسلام می کوشند. باز عده ای مشغول سودجوئی و یا فساد و افساد در روی زمین باشند و فرهنگ و اقتصاد و سیاست جامعه اسلامی را به انحراف بکشانند و یا بخواهند در خدمت اجانب و ابرجنایتکاران شرق و غرب قرار گیرند، قهراً کیفرهای متناسب را با رعایت وضعیت مجرم و کیفیت خانوادگی وی و شرایط فکری و تربیتی وی انتخاب و حکم را صادر نمایند.
اَنَّما جَزاءُ الَذّینَ یُحارِبونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَساداً انّ یُقَتَّلُوا و َ یُصَلَبّوُا اوَ تُقَطَّعَ اَیدیهِم وَ اَرجُلُهُم مِن خِلافٍ اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُنیا وَ لَهُم فِی الأخِرهِ عَذابٌ عَظیمٌ
همانا کیفر آنان که با خدا و پیامبر او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نیست که باید یا کشته شوند یا بدار کشیده شوند یا دست و پایشان بخلاف بریده شود – یعنی دست راست را با پای چپ یا بالعکس – یا به نفی و تبعید از سرزمین صالحات اخراج شوند این ذلت و خواری عذاب دنیای آنهاست و در روز بازپسین – در دوزخ، عذاب بزرگ برای آنان است.

17دسامبر/16

فرازهائی از: سیستم قضائی اسلام

قسمت یازدهم
حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
آئین دادرسی در اسلام
در چند مقاله اخیر که از نظر خوانندگان گرامی گذشت، ویژگیهای مذکور، خصوصیاتی است که انسان را شایسته نمایندگی خدا در رابطه با داوری میان مردم می‌سازد، و تا کسی دارای آن ویژگیها نباشد از نظر اسلام شایسته منصب قضاوت نیست. پس از احراز ویژگیهایی که ذکر شد، و احراز منصب قضاء، یک سلسله ویژگیهایی دیگری برای قاضی و قضاء در متون اسلامی مطرح شده که رعایت این امور در جلسه دادگاه و یا پیش از صدور حکم و یا پس از صدور حکم، برای قاضی ضروری است.
و یک سلسله امور خارج از مسائل قضائی است ولی چون در رابطه با حیثیت اجتماعی قاضی می باشد، باید قاضی آنها را مورد توجه قرار دهد.
برخی از این امور از نظر فقهی واجب، و بعضی مستحب، و تعدادی از آنها مکروه می‌باشند.
این امور را فقها به عنوان ” آداب قضاء” مطرح کرده اند، ولی از آداب واجبه که بگذریم، در رابطه با سایر اموری که در کتب فقهی بعنوان “آداب قضاء” مطرح شده، دو نکته قابل توجه است:
نکته اول اینکه بعضی ازاین امور در رابطه با جوامر خامص و مقطع های ویژه ای از تاریخ است، که در شرائط اجتماعی دیگر نمی توان آنها را بعنوان آداب قضاء بطور مطلق مطرح کرد.
نکته دوم اینکه تعدادی از اموری که در کتب فقهی بعنوان آداب قضاء مطرح شده است همانطور که مرحوم صاحب جواهر می فرماید: دلیل شرعی خاصی ندارند ، به این معنی که در متون اسلامی و اخبار و احادیثی که از معصومین (ع) بدست ما رسیده است در رابطه با امر قضاوت مطرح نشده اند، بلکه این امور از قبیل آداب اجتماعی است که می تواند از مصادیق معروف و مشمول اوامر استحبابی آن باشد.
بهرحال ما تعدادی از ضروری ترین آداب قضاء را “اعم از آداب واجب، و مستحب و مکروه ” تحت عنوان “آئین دادرسی دراسلام” مورد بررسی قرار می دهیم:
۱-کسب اطلاعات مورد نیاز:
مرحوم محقق که یکی از فقهای بزرگ اسلام است در کتاب ارزنده خود “شرایع ” مسأله کسب اطلاعات را بعنوان نخستین مسأله از آئین دادرسی و آداب مستحبه قضاء مطرح نموده است:
متن کلام محقق این است:
“فالمستحب ان یطلب من اهل ولایته من یسأله عما یحتاج الیه فی امور بلده”.
یعنی یکی از آداب استحبابی دادرسی این است که قاضی از مردم شهری که می خواهد در آن شهر قضاوت کند بخواهد که شخصی را به او معرفی کنند که اطلاعات لازم را در رابطه با امور جاری مردم به او بدهد.
مسأله اطلاعات یکی از ضروری ترین مسائلی است که قاضی باید بیش از سایر مسائل به آن توجه داشته باشد و اگر در زمان مرحوم محقق که حکومت در دست فقهاء اسلام نبوده و امکانات اطلاعاتی بصورت گسترده وجود نداشت، طبق فرمایش ایشان کسب اطلاعات مورد نیاز برای قاضی راجح بود و مستحب، در زمان ما که ولایت فقیه بر کشور حاکم است و امکانات برایی کسب اطلاعات گسترده در رابطه با مسائل قضائی برای قضات موجود است، می توان گفت مسأله کسب اطلاعات مورد نیاز، در بسیاری از موارد برای قاضی واجب است، و قاضی باید فردی کاملاً ً مطلع از مسائل اجتماعی و اموری که در رابطه با امر قضا و دادرسی است باشد. و به تعبیر رسمی، قاضی باید یک فرد اطلاعاتی بمفهوم صحیح این کلمه باشد.
و همین ضرورت است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دادسراها و دادگاه های انقلاب را واداشت که بطور رسمی و یا غیر رسمی دفتر اطلاعات و تحقیقات ایجاد نمایند.
این دفتر ها علاوه بر نقش اساسی و قاطعی که در مبارزه با توطئه های براندازی که از ناحیه ضد انقلابهای داخلی با پشتیبانی اربابان خارجی آنها، و دشمنان خارجی انقلاب اسلامی دارند، اطلاعات دقیقی را در رابطه با مسائل قضائی در اختیار دادسراها و دادگاهای انقلاب قرار می دهند.
و بر این اساس دستگاههای قضائی باید دائماً در رابطه با دستگاههای اطلاعاتی باشند، چه اطلاعات مخفی که بنا بر آنچه اخیراً در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است تحت عنوان “وزارت اطلاعات” سازماندهی خواهد شد و چه اطلاعات آشکار که توسط سازمان بازرسی کل کشور تهیه می شود.
و اصولاً مسأله تجسس بجز در مواردی که در اسلام ممنوع است یعنی در موارد خطاهای اخلاقی و فردی، بهمین منظور در متون اسلامی مطرح شده است یعنی بمنظور احقاق حقوق مردم و رسیدگی به جرائم متخلفین توسط حکام شرع و قضات اسلامی ،
و به همین منظور امام علی (ع) در آئین نامه مشروحی که برای مالک اشتر در رابطه با وظائف او هنگامی که او را به حکومت مصر منصوب نمود تدوین کرد، او را توصیه با اعزام عیون و ترتیب تشکیلات اطلاعاتی می نماید.
۲-اجراء عدالت در انتخاب محل دادگاه:
یکی از اموری که مسئولین قضائی در حکومت اسلامی باید رعایت کنند اجراء عدالت در انتخاب محل برای دادسرا و دادگاه است.
عدالت که بزرگترین و اساسی ترین ویژگیها ی سیستم حکومتی اسلام است، اقتضا می کند محلی که برای دادسرا و یا دادگاه انتخاب می شود، جائی باشد که همه مردم به آن بطور مساوی دسترسی داشته باشند.
برای این منظور، ضروری است در شهرهائی که یک دادگاه نیاز مردم را تأمین می کند، محلی که برای دادگاه انتخاب می شود، وسط شهر باشد.
محقق در کتاب شرائع در این رابطه می گوید:
” و ان یسکن عند وصوله فی وسط البلد لیَرِدَ الخصوم علیه وروداً متساویاً”
یعنی یکی از اموری که رعایت آن برای قاضی مستحب است این است که محلی را که برای سکونت و قضاوت انتخاب می کند، در وسط شهر با شد تا دادخواهان بطور مساوی به او دسترسی داشته باشد.
پیاده کردن این امر در حکومت اسلامی به همان ترتیب است که نگارش یافت، زیرا وقتی دادسرا و دادگاه در وسط شهر باشد مراجعه کنندگان بطور مساوی به آن دسترسی دارند.
البته همانطور که اشاره شد این در صورتی است که یک دادگاه نیاز شهر را تأمین کند ولی شهرهائی که نیاز به چند دادگاه دارد و تقسیم این دادگاه ها در محله های مختلف شهر امکان پذیر است باید محل دادگاهها بگونه ای باشد که دسترسی قسمتهای مختلف شهرو یا استان به دادگاه مساوی باشد.
مسأله توزیغ عادلانه امکانات قضائی علاوه بر اینکه مقتضای اصل عدالت در اسلام است، از روایاتی که تأکید می کند که مجلس و جایگاه قاضی نسبت به دادخواهان باید یکسان باشد نیز قابل استنباط می باشد و نمونه این روایات را در بند ۳ ملاحظه خواهید کرد.
۳-قاضی باید عدالت را در جلسه دادگاه تبلور دهد:
در اینجا به تناسب توزیع عادلانه امکانات قضائی که توضیح داده شد به بررسی یکی دیگر از آداب قضاء در اسلام می پردازیم که عبارت است از تبلور دادن عدالت در دادگاه.
به این ترتیب که قاضی باید در جا دادن به دادخواهان و متهمین و در نگاه کردن، دراشاره کردن، و در سخن گفتن با آنها عدالت را رعایت کند.
دادخواهان را درجلسه دادگاه درمکانی جا دهد که از نظر جایگاه و نزدیک بودن و یا دور بودن از قاضی هیچ یک احساس برتری نکنند و مشخص باشد که دراین رابطه اعمال نظر خاصی نشده است.
قاضی باید به یک اندازه بصورت طرفین دعوا نگاه کند و در کیفیت قیافه گرفتن و اشاراتی که به بوسیله چشم و ابرو و دست می نماید عدالت را رعایت کند و بگونه ای عمل نکند که احساس شود قاضی با یکی از دادخواهان قرابت و نظر خاصی دارد.
قاضی باید در جلسه دادگاه با طرفین دعوا یک جور حرف بزند، اگر با یکی بلند و درشت صحبت می کند، با دیگری هم همانگونه سخن بگوید، و اگر با یکی آهسته و آرام حرف می زند با دیگری هم همانگونه صحبت کند.
اینک به متن احادیث که در رابطه با تبلور دادن عدالت در جلسه دادگاه نقل شده است توجه فرمائید:
پیامبر اسلام (ص) می فرماید:
“من ابتُلِیَ بالقضاء بین المسلمین فلیعدل بینهم فی لحظته و اشارته و مقعده و مجلسه”.
کسی که مبتلا شود به قضاوت میان مسلمانها ! باید عدالت را در نگاه و اشاره و جایگاه خود رعایت نماید.
شخصی بنام سلمه بن کهیل می گوید که از امام علی (ع) شنیدم که به شریح قاضی می فرمود: ” … در رو کردن به مسلمانها و سخن گفتن و انتخاب جا برای نشستن در جلسه دادگاه عدالت را رعایت کن، و در این رابطه چنان عمل کن که اقربا و نزدیکانت در ظلم تو طمع نبندند، و دشمنانت از عدالت تو نومید نگردند”.
در حدیثی پیامبر اسلام (ص) می فر ماید:
” من ابتلی بالقضاء بین المسلمین فلا یرفع صوته لی احد الخصصین مالم یرفع علی الآخر”
کسی که مبتلا شد به قضاوت میان مسلمانها! نباید صدای خود را بر یکی از دادخواهان بلند کند مادامی که با دیگری بلند سخن نگفته باشد.
این امور چیزهائی است که در رابطه با تبلور دادن عدالت در جلسه دادگاه، قاضی شخصاً باید مراعات کند.
علاوه براین امور، قاضی باید از هرکاری که حاکمیت عدالت را در جلسه دادگاه نقض می کند از هر کسی که باشد جلوگیری نماید، مثلاً نگذارد که یکی از طرفین دعوا با یکی از متهمین، از سوی طرف دیگر، یا از متهم دیگر، و یا از ناحیه یکی از حضار، مورد اهانت و یا ضرب و شتم قرار گیرد، و در صورتی که چنین اتفاقی افتاد، فوراً عدالت را اجراء نماید.
متن سخن امام علی (ع) در این رابطه چنین است:
“ینبغی للحاکم ان … لایدع خصما یظهر بغیا علی صاحبه”.
شایسته است که قاضی نگذارد در جلسه دادگاه یکی از طرفین دعوا بحق دیگری تجاوز نماید.
رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی مدظله العالی در کتاب تحریرالوسیله مسأله تبلور دادن به عدالت را در دادگاه به عنوان نخستین وظیفه وجوبی قاضی مطرح نموده اند.
متن کلام امام این است:
“یجب التسویه بین الخصوم و ان تفاوتاً فی الشرف و الضعه فی السلام و الرد و الإجلاس و النظر و الکلام و الانصات و طلاقه الوجه و سایر الآداب و انواع الإکرام.
یعنی بر قاضی واجب است که دربرخورد با دادخواهان تساوی را رعایت کند هرچند که از نظر موقعیتهای اجتماعی با هم متفاوت باشند، و در این رابطه واجب است که در سلام کردن، پاسخ دادن به سلام، نشاندن در جایگاه، نگاه کردن، سخن گفتن، سکونت، گشاده روئی و سایر آداب و انواع اموری که موجب تکریم و احترام است، تساوی میان دادخواهان را رعایت نماید.
سپس توضیح می دهند که رعایت تساوی میان دادخواهان در صورتی واجب است که هر دو مسلمان باشند، ولی اگر یکی از آنها مسلمان نباشند جائز است که مسلمان بیش از دیگری مورد احترام واقع شود.
در داستان نزاعی که میان امام علی(ع) و یکنفر یهودی واقع شد و برای محاکمه نزد شریح قاضی رفتند، نقل شده که امام در کنار شریح نشست و یهودی در مقابل او، و در این رابطه امام برای شریح توضیح داد که اگر طرف دعوا مسلمان بود من نیز مانند او در مقابل تو می نشستم ولی چون او مسلمان نیست و پیامبر اسلام فرمود: مسلمان و کافر را در جایگاه مساوی – در مجلس قضاء – قرار ندهید، این ترتیب را انتخاب نمودم.
۲-قاضی نباید یکی از طرفین دعوا را مهمان کند.
یکی دیگر از اموری که رعایت آن برای قاضی از دیدگاه اسلام لازم است این است که قاضی نباید پیش از شروع دادرسی و یا پس از آن و قبل از صدور حکم یکی از طرفین دعوا را مهمان کند.
زیرا در این صورت علاوه برا اینکه طرف دیگر احساس می کند که قاضی به سبب رابطه ای که با طرف دیگر دارد عدالت را رعایت نخواهد کرد، و حکم قاضی را هرچند که عادلانه باشد بعنوان حکم یا قاضی عادل و بی طرف نخواهد پذیرفت، چه بسا قاضی ناخودآگاه تحت تأثیر برخوردهائی قرار می گیرد که مهمان با میزبان دارد، و یا در خلوت مطالبی را مطرح می کند که چون طرف دعوا نشنیده تا از خود دفاع کند، آن مسائلی که یکطرفه مطرح شده و در ذهن قاضی می ماند و در صدور حکم ولو ناخودآگاه مؤثر واقع می شود، بنابراین اگر قاضی خواست یکی از دادخواهان را مهمان کند از دیدگاه اسلام باید از طرف دیگر هم دعوت نماید تا از متهم شدن خود به جانبداری از یکطرف و یا تحت تأثیر قرار گرفتن خود ولو ناخودآگاه پیشگیری نماید.
مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه نقل می کند که مردی بعنوان مهمانی به امیرالمؤمنین (ع) وارد شد و چند روزی نزد آنحضرت بود، پس از چندی شکایتی تسلیم امام کرد و از حضرت درخواست رسیدگی و صدور حکم نمود.
حضرت وقتی متوجه شد که او برای شکایت چند روز است که نزد اوست به او فرمود: آیا تو برای دادرسی چند روز است معطلی؟
مرد پاسخ داد: آری.
حضرت فرمود: بنا براین لازم است که شما مهمان شخص دیگری شوی، زیر که پیامبر اسلام (ص) ممنوع نموده بود که قاضی یکی ازطرفین دعوا را مهمان کند مگر اینکه طرف دیگر هم همراه او باشد. از این حدث استنباط می شود که تنها مهمان کردن دو طرف دعوا کافی نیست بلکه اگر قاضی می خواهد یکی را مهمان کند باید دیگری را با دیگری و همرا او مهمان نماید، نه اینکه یکی را به نهار دعوت کند و دیگری را به شام، یا یکی را امروز و دیگری را فردا زیرا که اینگونه مهمان کردن نیز اشکالات مذکور را برطرف نمی سازد.

17دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم
جنگ و جهاد
۱-دستور مبارزه و جهاد با کفار و منافقین:
” یا اَیَُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ و المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم، وَ مَأویهُم جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصیِر”. (سوره توبه، آیه ۷۳)
ای پیامبر ! با کافران و منافقان جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت گیر (و با آنها هیچ مدارا نکن) و جایگاه آنان دوزخ است و چه بد سرنوشت و جایگاهی هست.
۲-خداوند خریدار جان و مال مؤمنین رزمنده است:
” اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَ اَموالَهم بِانَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلَ الله فَیَقتُلُونَ و یُقتَلونَ، وَعداً عَلَّیهِ حَقّاً فِی التَّوریهِ وَ الأنجیلِ وَالقُرآنِ، وَ مَن اَوفی بِعَهدِهِ مِنَ الله فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم الَّذی بایَعتُم بِه وَ ذلِکَ هُو الفَوزُ العَظیمُ”. (سوره توبه، آیه ۱۱۱)
خداوند جان و مال مؤمنین را خریداری کرد، به اینکه برای آنها است بهشت (خداوند با بهای بهشت، جان و مال مؤمنان را خریداری می کند) در راه خدا جهاد می کنند، می کشند (دشمنان را) و کشته می شوند. این وعده قطعی است برخدا در تورات و انجیل و قرآن، و چه کسی نسبت به پیمان خود از خدا باوفاتر است، پس بشارت باد شما را به این معامله ای که انجام داده اید، و همانا آن پیروزی بزرگی است.
۳-سبکبار و مجهز، آماده جنگ با کفار باشید:
“اِنفِروا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فی سَبیلِ اللهِ، ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ”. (سوره توبه، آیه ۴۱)
(ای مؤمنان) :سبکبار و سنگین بار( مجهز به سلاح) برای جنگ با کفار بیرون شوید و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد و مبارزه کنید. این کار برای شما بهتر است اگر می دانستید.
۴-تجارت نجات دهنده:
” یا آَیُّهَا الَذّینَ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَهٍ تَنجیکُم مِن عَذاب اَلیم. تِؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِه وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ بأَموالِکُم وَ أنفُسِکُم ذلکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ، یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّاتَ تَجری مِن تَحتهَا الأَنهارُ وَ مَساکِن طَیِّبَه فی جَنّاتِ عَدن ذلِکَ الفَوزُ العَظیمُ. وَ أُخری تُحِبُّونَها نَصرٌ مِنَ اللهِ وَ فَتحٌ قَریبٌ وَ بَشِّر المُؤمِنینَ”. (سوره صف، آیات ۱۱-۱۳)
ای آنانی که ایمان آورده اید آیا راهنمائی کنم شما را به داد و ستدی که شما را از عذابی دردناک رهائی بخشد؟
به خدا و پیغمبرش بگروید و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنید، این از هر تجارتی اگر بدانید بهتر است. (گذشته از اینکه از عذاب و رنج رها می شوید) خداوند از گناهانتان نیز گذرد و در بوستانهائی که زیر درختانش نهرها و جویها روان است داخل گرداند و به مسکنهائی پاکیزه در بهشتهای جاودان اقامت دهد. این است رستگاری بزرگ.
و باز تجارتی دیگر که آن را دوست دارید: نصرت و یاری خدا و پیروزی نزدیک. بشارت ده اهل ایمان را.
۵-ترغیب مؤمنین بر قتال:
” یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (۶۵)الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (۶۶)” (انفال، آیه ۶۵)
ای پیامبر! مؤمنان را ترغیب بر جنگ و قتال کن. اگر بیست نفر از شما پایدار باشید بر دویست نفر (از دشمنان) غالب خواهید شد و اگر از شما صدنفر باشد هزار نفر کافر را غلبه خواهد نمود، چرا که آنها قومی نادان و بی دانشند. اکنون خدا بر شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعف (ایمان) هست، پس اگر صد نفر پایدار از شما باشد، بر دویست نفر غلبه خواهد کرد و اگر از شما هزار نفر باشد، دو هزار نفر را به اذن خدا غالب خواهید شد و خداوند با صابران و بردباران است.

17دسامبر/16

چه کنیم تا بیمار نشویم؟

طب پیشگیری برای همه
دکتر سید حسن عارفی
پیشگیری بیماریهای قلب و عروق
بیماریهای قلب و عروق یکی از شایعترین بیماریها به حساب می آید. آمارها نشان می دهد که مرگ و میز ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی بیش از بیماری های دیگر است. بدین دلیل ارزش آن را داردکه در درجه اول بطور مختصر از ساختمان قلب و عروق اطلاعات کافی داشته و نحوه فعالیت و عمل این سیستم مجهز و دقیق را با هم بررسی کنیم، تا بتوانیم با بیماریهای مربوطه بهتر آشنا شویم و در پایان، پیشگیری های لازم را تذکر خواهیم داد.
تعریف قلب
قلب عبارت از توده عضلانی است که از چهار حفره تشکیل شده است. دو حفره در طرف راست و دو حفره در سم چپ قرار دارد. دو حفره کوچک فوقانی بنام دهلیز و دو حفره بزرگتر تحتانی بنام بطن نامیده می شود.
دریچه ای که حفره بالا را در طرف راست به حفره پائین متصل می کند بنام دریچه سه لتی و دریچه ای که در طرف چپ، حفره بالا را به پائین متصل می کند بنام دریچه میترال نامیده می شود. بعبارت ساده تر، قلب شبیه تلمبه ای است که دارای چهار حفره است مطابق شکل ذیل:

خون وریدی که بدون اکسیژن می باشد از سر و گردن توسط ورید اجوف فوقانی و خون وریدی دیگر که بدون اکسیژن می باشد از داخل شکم و پاها توسط ورید اجوف تحتانی به دهلیز راست می‌ریزد. خون موجود در دهلیز راست از طریق دریچه سه لتی وارد بطن راست می شود. مطابق شکل ذیل:

خون وارد شده به داخل بطن راست همانطور که ذکر شد فاقد اکسیژن می باشد و برای دریافت اکسیژن از هوای خارج و از دست دادن اکسید دو کربن که برای بدن زاید و مورد نیاز نیست ،به ریه ها می رود. خون بطن راست از طریق رگی که در بطن راست موجود است بنام شریان ریوی به ریه ها می رود.
در دهانه شریان ریوی دریجه ای است که آن را دریچه شریان ریوی نامند. مطاق شکل(۳)
خون وارد ریه ها می شود و توسط رگهای بسیار باریک در مجاورت هوای خارج قرار می گیرد. هوای خارج که توسط تنفس وارد ریه شده اند، وارد حبابهای هوائی کوچک می شود. خون موجود در رگهای باریک که در دیوارهای حبابهای هوائی قرار گرفته اند اکسیژن لازم را از هوا دریافت و اکسید دو کربن را – که گازی سمی برای بدن است- به هوای خارج می دهد به عبارت علمی تر: مبادله گازی انجام می شود. مطابق شکل ذیل:

اگر یک قسمت کوچکی از ریه را با بزرگنمائی نشان دهیم، ساختمان حبابهای ریه و وضع قرار گرفتن رگهای باریک ریه و ارتباط آنها را با هم خواهیم دید. مطابق شکل ذیل:

خون جاری در مویرگهای جدار حبابهای هوائی، اکسیژن موجود در هوای داخل حبابهای هوائی را جذب و اکسید دو کربن را که برای بدن سمی است، وارد هوای داخل حبابهای هوائی می کند. مطابق شکل ذیل:

اکسیژن با علامت O2 و گاز سمی اکسید کربن با علامت CO2 نشان داده شده است. جهت فلش نمایانگر جهت عبور گاز مربوطه است. خونی که از جدار حبابهای هوائی عبور می کند حاوی مقدار فراوانی اکسیژن و مقدار ناچیزی اکسید دو کربن است.
خون داخل مویرگها با مشخصات فوق از طریق وریدهای ریوی وارد دهلیز چپ می شود.

بنابراین خونی که وارد دهلیز چپ می شود حاوی اکسیژن زیاد و اکسید دو کربن کم می باشد. این خونه از طریق دریچه ای که بین دهلیز چپ و بطم چپ قرا دارد بنام دریچه میترال وارد بطن چپ می شود.
خون بطن چپ توسط شریان بزرگ قلب بنام آئورت به سر و گردن و قلب و اعضای داخل شکم مثل کلیه و روده و کبد و نیز به پاها و دستها خواهد رفت. در ابتدای شریان آئورت، دریچه ای است که به نام دریچه آئورت نامند. مطابق شکل ذیل:

آنچه در فوق بیان شد و با شکلهای ساده نشان داده شده است در شکل ذیل جمع آوری و در یک شکل ساده جریان خون و قلب و عروق بزرگ نشان داده شده است.

خون در تمام نقاط بدن جاری است، ابتدا در داخل شریانهای بزرگتر و بعد شریانهای کوچک و سپس در رگهای خونی بسیار باریک بنام مویرگها جریان دارد. مویرگهای خونی از بین سلولها عبور می کنند و غذای لازم را به سلولها می دهند و مواد زائد آنها را دریافت می کنند و در مسیر خود از راه کلیه و ریه و پوست و کبد و غیره، مواد زائد خود را دفع می کنند. همانگونه که آجر، واحد ساختمانی یک ساختمان است، سلول، واحد ساختمانی بدن انسان است. و مویرگهای خونی از بین سلولهای بدن عبور می کنند، مطابق شکل (۱۰):
پیشگیری بیماریهای قلبی و عروقی
پیشگیری بیماریهای قلبی و عروقی عبارت است از جلوگیری از بیمار شدن و ضایعه دیدن هرکی از اجزاء فوق است، زیرا در صورتی خون در مسیر پر پیچ و خم و طولانی خود بخوبی انجام می گیرد که تمام اجزاء سالم باشند.
از نوشته های قبل چنین نتیجه می گیریم:
قلب شامل قسمتهای ذیل است:
۱-عضله قلب که عبارت از دیوراه عضلانی حفرات قلب است.
۲-حفرات چهارگانه قلب که شامل دهلیز راست، دهلیز چپ، بطن راست و بطن چپ است.
۳-دریچه‌های قلب:
الف- دریچه سه لتی که ارتباط بین دهلیز راست و بطن راست است.
ب- دریچه میترال که ارتباط بین دهلیز چپ و بطن چپ است.
ج- دریچه شریان ریوی که ابتدای شریان ریوی قرار دارد و خون از بطن راست بداخل ریه ها هدایت می شود.
د- دریچه آئورت: خون از بطن چپ از دریچه آئورت به داخل شریان بزرگ بدن بنام آئورت وارد شده و خون مملو از اکسیژن به تمام اعضای بدن می رود.
۴-قلب را پرده ای به شکل آستر می پوشاند که آنرا “پریکارد” نامند.
۵-عروق بدن شامل قسمتهای ذیل است:
۱٫شریانها که خون مملو از اکسیژن در داخل آنها جاری است
۲٫وریدها که خون جاری در آنها حاوی اکسیژن کم و اکسید دو کربن زیاد است.
۳٫لنفاتیک که مایعات بین بافتها و بین سلولها را جمع آوری کرده و بطرف قلب هدایت می کند.
می توان گفت که خون توسط تلمبه بدن که همان قلب است. بوسیله قلب راست که شامل دهلیز راست و بطن راست است. دریافت شده و توسط قلب چپ که همان دهلیز چپ و بطن چپ است به تمام اعضای بدن فرستاده می شود. مطابق شکل (۱۱):
سیستم قلب و عروق در انسان، مشابه اکثر پسانداران به نحوی خلق شده است که تحت شرایط مختلف، انعطاف پذیر و قادر به تغییرات و نوسانات موقتی می باشد . به عبارت دیگر، قلب انسان در حدود ۷۰ بار در دقیقه ضربان دارد، ولی با فعالیت، ممکن است تعداد ضربان قلب، افزایش و یا استراحت، کاهش پیدا کند. و یا در موقع بالا رفتن از پله طولانی یا از تپه پرشیب، یا از کوه، ضربان قلب، تند شده و انسان را مجبور به تنفس تند و عمیق بنماید. ولی به فاصله کوتاهی با استراحت بحال طبیعی برخواهد گشت.
اصولاً انسان نباید ضربان قلب و جریان خون در سیستم قلب و عروق را حس کند، قلب و عروق قادرند خود را بفوریت با شرایط جدید تطبیق داده و شخص، احساس ناراحتی نکند. بنابراین در صورتی که شخص ضربات کوبنده و تپنده خود را در قفسه صدری حس می کند، و یا بالارفتن از تعداد معدودی پله، یا سربالائی مختصر، دچار تنگی نفس شدید می شود، باید بفوریت توسط پزشک حاذق، معاینه شود تا در صورت وجود بیماری از پیشرفت بیماری جلوگیری بعمل آید. بعبارت دیگر:
تا زمانی که عضله قلب قدرت کافی دارد و در عمل خود لیاقت کافی را دارا می باشد، و دریچه های قلب نیز هم آهنگ با عضله قلب فعالیت می کنند و موقع باز شدن کاملاً باز و موقع بسته شدن کاملاً بسته می شوند، و پرده اطراف قلب سالم است و مایعی در اطراف قلب جمع نشده و فشار خون شریانی در حد طبیعی است و عروق نیز سالم هستند، عمل تلمبه ای قلب بخوبی انجام می شود.
در صورتی که یکی از اجزاء سیستم قلب و عروق بیمار شود، سبب نقص در عمل تلمبه ای قلب خواهد شد، و در نهایت، جریان خون بخوبی انجام نمی گیرد. در صورتی که قلب در مقابل فعالیت یا در انجام کار عادی نارسا بشود، آن قلب را “نارسا” گویند. اگر علت نارسائی عضله قلب در طرف راست قلب باشد یعنی تنفس در دهلیز راست و بطن راست و دریچه شریان ریوی و شریان ریوی باشد، در این صورت نارسائی را تحت عنوان “نارسایی قلب راست” نامند. و اگر علت نارسائی عضله قلب در طرف چپ قلب باشد یعنی نقص در دهلیز چپ و بطن چپ و دریچه شریان آئورت و شریان آئورت باشد، در این صورت نارسائی را تحت عنوان ” نارسائی قلب چپ” نامند. از طرفی اگر خون کافی به عضله نرسد وعضله قلب دچار کم خونی شود درد قلبی به وجود می آید.
نارسا شدن قلب چپ سبب ایجاد تنگی نفس، سرفه و عدم امکان دراز کشیدن درسطح افقی و بدون متکا می شود. نارسائی قلب راست سبب برجسته شدن رگهای گردن و بزرگی کبد، تجمع آب و نمک در شکم و پاها می شود که با فشار انگش روی پوست مشخص می شود. ورم را می توان با فشار دادن روی پوستی که در زیر آن استخوان است تشخیص داد و در صورت وجود ورم مثل حالتی است که انسان انگشت خود را به خمیری نرم فرو برد، در ابتدا جای انگشت به شکل فرورفتگی می ماند و بتدریج جای انگشت پر خواهد شد.
در صورتی می توان از بروز بیماری قلبی و عروقی جلوگیری نمود که علت ایجاد کننده آنها را بدانیم. بدین دلیل در ذیل علل بیماریهای قلبی و عروقی را مختصراً ذکر می کنیم:
علل بیماریهای قلبی و عروقی:
بطور کلی عللی که سبب بیماریهای قلبی و عروقی می شود به دو قسمت تقسیم می شوند بترتیب:
اول- مادرزادی: که نوزاد در موقع تولد به بیماری قلب و عروقی مبتلی می باشد. بیماری های مادرزادی قلب و عروق نیز به علل ذیل بوجود می آیند:
الف – عامل ارثی: ناشی از انتقال یک صفت ارثی از نسلی با نسل دیگر است. مثلاً اگر در والدین یا اجداد شخصی، بیماری قلبی بخصوصی وجود داشته باشد، احتمال آنکه آن بیماری به فرزندان آنها منتقل شود زیاد است.
ب- عامل محیطی : ناشی از تأثیر عمل محیطی می باشد مثل اثر بعضی داروها در بوجود آمدن بیماری مادرزادی قلب، به عبارت دیگر مصرف بعضی داروها توسط مادر در دوران بارداری ممکن است سبب بروز بیمار قلب و عروقی در نوزاد شود.
دوم – اکتسابی: شامل بیماریهایی است که در موقع تولد وجود ندارد و به علل ذیل ایجاد می شود:
۱-عفونتها:
الف- گلو درد چرکی که اگر توسط میکروب مخصوصی بنام آسترتبوکک باشد ممکن است سبب تب حاد روماتیسمی شده و بعد از مدتی روماتیسم قلبی به شکل بیماری عضله قلب، در دریچه های قلب ظاهر شود.
ب-سیفلیس: در گذشته نسبتاً فراوانتر از عصر حاضر بود و بخصوص سبب بیماری شریان آئورت می شود.
ج-بیماریهای ویروسی ( میکروبهای بسیار ریز) که بخصوص سبب بیماری عضله قلب و آسترپوششی اطراف قلب یعنی “پریکارد” می شود.
د- انگلی، بعضی انگلها می توانند سبب بیماری قلبی در انسان شوند مثل “تریشین” که از گوشت آلوده خوک به انسان منتقل می شود.
۲-فشار خون شریانی بالا: در صورتی که فشار خون شریانی بالا رود و بیمار تحت درمان قرار نگیرد، ممکن است قلب و عروق دچار ضایعه و صدمات جبران ناپذیری شوند.
۳-بیماری قند: عدم کنترل بیماری قند سبب بروز بیماریهای قلبی و عروقی زودرس خواهد شد .
۴-مصرف زیاد چربی های حیوانی می تواند سبب ایجاد بیماری قلبی و عروقی زودرس شود.
۵-اگر ارثی چربی های خون، بالا باشند، باعث بیماریهای قلبی و عروقی خواهند شد.
۶-مصرف مشروبات الکلی، مخصوصاً سبب بیماری عضله قلب می‌شود.
۷-چاقی مفرط، یک علت شایع بیماری قلبی و عروقی محسوب می‌شود.
۸-عدم فعالیت و حرکت کافی: کسانی که در برنامه روزمره فعالیت بدنی دارند، بیشتر به بیماریهی قلبی و عروقی مبتلی خواهند شد.
۹-خوی و خلق: اشخاصی که زود رنج هستند و با کوچکترین تحریک محیط، کنترل خود را از دست می دهند وعصبانی می شوند و افرادی که عوامل کوچک و بزرگ محیط، سبب تحریک اعصاب آنها می شود و آنها را تحت تأثیر قرار می دهد، بیشتر به بیماریهای قلبی و عروقی مبتلی خواهند شد.
۱۰-مصرف داروهای جلوگیری از حاملگی: سبب بروز بیماری های قلبی و عروقی فراوان می شوند.
۱۱-تصادفات: در تصادفات اتومبیل و غیره گاهی شریان بزرگ بدن یعنی آئورت پاره می شود و یا ممکن است عضله قلب صدمه ببیند، و حتی تصادفات شدید سبب پاره شدن قلب می شود.
۱۲-مصرف دود حاصل از سوختن توتون یکی از مهمترین عوامل بیماریهای قلبی و عروقی در عصر حاضر است.
۱۳-کمبود بعضی ویتامین ها می تواند سبب بروز بیماری قلبی شوند.
۱۴- قلب و عروق ممکن است در بیماریهای اعضای دیگر بدن بطور ثانویه یا اولیه به بیماری مبتلی شوند.
بنابراین در تمام بیماریها،باید قلب و عروق را از نظر دور نداشته و گرفتار شدن آنها را مورد بررسی دقیق قرار داد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع):
اَلمِعدَهُ بَیتُ الدّاءِ وَالحِمیَهُ رأسُ الدَّواءِ (سفیه البحار ج ۲ ص۷۸)
معده جایگاه بیماریها است(بیشتر بیماریها از پرخوری است) و پیشگیری بهتری درمان است.

17دسامبر/16

حوزه انتصابات ائمه جمعه

از تاریخ دیماه ۱۳۶۱ تا شهریور ماه ۱۳۶۲، از سوی امام خمینی مدظله العالی، توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه نماز جمعه انجام گردیده است. و ظرف این مدت، شهرها و بخشهای دیگری از کشور جمهوری اسلامی ایران از برکت عظیم نماز عبادی سیاسی جمعه و مراسم وحدت بخش آن
بهره مند گردیدند:
حجه الاسلام شیخ زین العابدین قربانی لاهیجان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحسین ملکیان شهرضا
ثقه الاسلام و المسلیمن سید علی شهیدی لامرد فارس
حجه الاسلام سید هادی طباطبائی فیروزکوه
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ حسن سلیمانی مینو دشت گرگان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد حکمت گناباد
ثقه الاسلام سید علی حسینی هرات یزد
حجه الاسلام سید محمد تقی هاشمی قهدریجان
حجه الاسلام سید مهدی غضنفری خوانسار
حجه الاسلام شیخ عباس کمالی سراب
حجه الاسلام شیخ محمود محسنی مامازند و پلشت ورامین
حجه الاسلام سید مرتضی موسوی بروجن
حجه الاسلام فقهی بیرجند
ثقه الاسلام و المسلیمن شیخ محمد منتظری گتوند خوزستان
حجه الاسلام سید محمد باقر حسینی آباده شیراز
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ اسماعیل نوروزی کوار
حجه الاسلام سید مرتضی موسوی اردبیلی شوش
ثقه الاسلام و المسلمین سید محسن طباطبائی سمیرم
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ حسین رفیعی طالقان
ثقه الاسلام شیخ محمد فلاح زاده ابرقو
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ عباسعلی مقدم خدابنده
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ جلیل حاج علی لو آستارا
ثقه الاسلام شیخ قاسم امیر مجاهدی گلباف کرمان
حجه الاسلام شیخ رمضانعلی معلمی جویبار مازندران
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ علی برعمدی ارسنجان
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد جوادی ندوشن یزد
ثقه الاسلام و المسلمین شیخ محمد ربانی خوارسگان اصفهان

17دسامبر/16

در خط امام به سوی کنگره جهانی اسلام

“اسلام یک دین عبادی سیاسی است که درامور سیاسی اش عبادت ملزم است و در امور عبادی اش سیاست.
این مجتمعاتی که اسلام برای مسلمین بطور سهولت تهیه فرموده است، در سال یکدفعه فریضه فرموده است برکسانی که استطاعت دارند، که مجتمع بشوند در مکه معظمه و در مواقف شریفه و برای همه مسلمین مستحب است که مستطیع هم که نباشند، این عبادت الهی را بجا بیاورند.
نکته مهم این اجتماعات این است که مسلمین با هم در یک محیط دور از تشریفات،یک محیطی که همه آن جهات شخصیت ها را ریخته و با یک کفن و با دو ثوب مخصتر در این مواقف حاضر شوند و مهم این است که آن چیزهائی که در بلاد مسلمین، در طول سال گذشته است، به اطلاع هم برسانند و برای رفع اشکالات مسلمین فکر بکنند و اجتماع بزرگ میلیونی اسلامی در حجاز برای همین نکته است، در عین حالی که عبادت است، و مع الأسف ما مسلمانها که از اسلام دور افتاده ایم و از حقایق اسلامی منزوی شده ایم، در این فکر ابدا نیستیم که اولاً کسانی که می توانند بروند و مشرف بشوند در خانه خدا و کسانی که اصحاب تفکر هستند، نویسنده روشنفکر هستند و عالم هستند، در آن محیط مجتمع بشوند و مشکلات مسلمین را در تمام جهان بررسی کنند و آنچه که می توانند حل کنند.
ما الان از تشرف مکه و حج بیت الله، جز اینکه یکدسته اشخاص عامی مردم، عامه مردم درآنجا مجتمع بشوند و اشخاص مؤثری که می توانند از حکومتها، از بزرگان قوم درآنجا می توانند مجتمع بشوند و مسائل اسلام را، و مسائل مسلمین را، و مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمین را بررسی کنند . مع الأسف این امر مغفول عنه است. و در عین حال که باید در آنجا بررسی مشکلات را بکنند – و مشکلات مسلمین زیاد است- لکن مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشته اند و تحت لوای دیگران درآمده اند.
قرآن کریم که می فرماید:
“واعصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا”.
اگر همین یک آیه را، مسلمین اگر همین یک آیه را عمل به آن بکنند، تمام اشکالات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و همه چیزشان بدون تشبث به غیر، رفع می‌شود.
اسلام برای مردم در هر ناحیه یک امور سیاسی عبادی قرار داده است و در تمام کشورهای مسلمین و در هر شهر و ده و روستا، اینها یک امور اجتماعی،سیاسی است که اهل یک بلد در مساجد مجتمع بشوند و مشکلات خودشان را نسبت به آن بلد حل کنند… (از سخنرانی امام بتاریخ ۲۷/۷/۱۳۵۹)

17دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه خطبه سی و دوم

گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا
آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه ای از قسمت اول:
در قسمت اول خطبه که حضرت امیر (ع) دنیا خواهان را تقسیم می‌کند، اشاره به این است که حساب توده مردم از حساب خواص که جنه الله می باشند جدا است، لذا می فرماید: مردم چهار دسته اند: دسته اول کسانی هستند که از هیچ فسادی بر روی زمین خودداری نمی کنند مگر به جهت پستی و کمبود شخصیت و کندی شمشیر و نداشتن ثروت.
دسته دوم آنهائی هستند که هرچه نیرو و توان دارند در راه بدست آوردن پشیزی از مال دنیا یا ریاست و مقام و یا منبر و سخنوری مصرف می کنند و در این راه شمشیر می کشند، لشکرکشی می کنند و ایجاد فساد در جامعه می نمایند.
در اینجا لازم است تذکر دهیم که “منبر” در زمان حضرت امیرالمومنین (ع) منحصر به روحانیون نبوده است، بلکه حکاّم هم از منبر استفاده می کردند. منبر در اختیار حکاّم بنی امیه و بنی عباس نیز بوده است. البته ممکن است کسی اهل منبر باشد و قصدش خدا باشد، و ممکن است کسی اهل منبر باشد و اهل دنیا و در پی مال و منال و شخصیت کاذب، که از راه منبر هم می تواند به آنها دست یابد.
دسته سوم آنهائی هستند که نیرو ندارند (از جهت کمبود مال و یا نداشتن ارتش و امکانات نظامی) لذا از راه حیله و نیرنگ وارد می شوند. در هر صورت هم دسته سوم و هم دسته چهارم بوسیله حیله و فریب می خواهند جای خود را در جامعه باز کنند ولی اینها بر دو گونه اند:
یک وقت کسی خودش را اهل آخرت نشان می دهد، تظاهر به دینداری و زهد و عبادت می کند، تمام وقت در حال ذکر و ورد و خم و راست شدن است، گام ها را کوچک برمیدارد و از آب شب مانده پرهیز می کند!! و در حقیقت هیچ اعتقادی به آخرت و جهات معنوی ندارد و تنها از این راه می خواهد شخصیتی کسب کرده به دنیا دست یابد. و یک وقت هم از راه درویشی و تظاهر به پارسائی، دین را وسیله رسیدن به دنیا قرار داده است.
و در آخر دسته پنجمی هستند که از این دنیا خواهان جدایند و خواهان آخرت هستند..
“و منهم من یطلب الدنیا یعمل الأخره “و لا یطلب الأخره بعمل الدنیا”
گروهی بواسطه عمل آخرت، دنیا را طلب می کند و آخرت را بوسیله عمل دنیا نمی طلبد.
این دسته سوم، آنهائی هستند که بوسیله عمل آخرت مانند نماز و روزه دنیا را می‌جویند نماز آن ها منافقانه و ریاکارانه است وَاَیْ بسا گریه و زاری و تظاهر به راز و نیاز هم بکنند! پیش مردم با صدای بلند نماز شب بخوانند! با اینکه اگر انسان هدفش خدا باشد، با اعمال دنیوی نیز می توانند،‌خشنودی خداوند را جلب کرده به آخرت دست یابد آری! ممکن است کارگری یا کشاورزی یا هر کارمند دیگری کارهای خود را برای رضای خدا انجام بدهد، چون هدفش خدمت به اقتصاد و برای پیشرفت کشور اسلامی است یا از این راه بخواهد زن و بچه خود را اداره کند و از راه حلال کسب روزی نماید، این آدم با اینکه کار دنیا را انجام داده است ولی در حقیقت با این کار، آخرت خود را تأمین می کند چون هدف و انگیزه اش الهی است.
در این باره حدیثی هست که بارها عرض کرده ام- راوی (محمد بن منکدر) می گوید: امام باقر (ع) را دیدم، در هوای گرم بیل می زند، گفتم: بروم این پیرمرد را نصیحت کنم! نزدیک رفتم و گفتم: ای شیخ! تو پیرمردی از پیرمردان قریشی، در این سن و سال در این هوای گرم، دنیا را طلب می کنی؟ اگر الان اجل تو برسد جواب خدا را چه می دهی؟!
حضرت فرمود: اگر در این حال مرگ من فرا رسد، در حالی آمده است که من در اطاعت پروردگار می باشم. من- با این کار- خودم و خانواده ام را از تو و از مردم مستغنی می نمایم. من می بایست بترسم اگر مرگم فرارسد و در حال گناهی از گناهان باشم. راوی می گوید: عرض کردم: راست گفتی، خدا تو را بیامرزد، خواستم نصیحتت کنم،‌ تو مرا نصیحت کردی!
اگر انسان هدف بالاتری داشته باشد و کارهای دنیائی را انجام بدهد برای اینکه کشور را از نظر اقتصادی و کشاورزی خودکفا کند که بی نیاز شوند و مسلمان ها زیر بار کفار نباشند، این عمل عبادت خدا است.
از این جمله حضرت چنین استفاده می‌شود که:
اگر انسان طلب مال کند، کارهای دنیائی را انجام دهد و هدفش خدا باشد، او با کار دنیا،‌ آخرت را طلبیده است، و همچنین به عکس: اگر کسی کارهای آخرت را ریاکارانه انجام دهد، با اینکه کارآخرتی انجام داده، دنیا را طلبیده است و خواهان دنیا می باشد.
“قد طَاّْمَنَ من شخصه و قارب من خَطْوه”
-خودش را پائین می گیرد (و متواضع نشان می دهد) و گامهایش را کوچک بر می‌دارد.
چنین آدمی همواره خود را کوچک می گیرد و به هرکس رسید سلام می کند، احوالپرسی می نماید، و خلاصه خود را متواضع و فروتن نشان می دهد، و هنگامی که راه می‌رود، گامهایش را کم کم و نزدیک به هم برمی‌دارد که خود را با وقار نشان دهد.
“و شَمَّرَ من ثوبه وَ زخرَف من نفسه للأمانه”.
-دامن لباسش را کوتاه می‌کند و خود را برای امانت داری آرایش می‌دهد.
دامنش را بالا می زند که به زمین نرسد، شاید نجاستی به جامه اش برسد و آلوده شود! و بدین وسیله خود را وسواسی و محتاط معرفی می کند، و همچنین به گونه‌ای ظاهر سازی می کند، و با اعمال آخرتی خود را آرایش می دهد که گوئی آدم بسیار خوب و مؤمنی است! ریش را شانه می کند.
تسبیح دستش می گیرد و متواضعانه حرکت می کند که هرکه او را ببیند، خیال کند آدم متدّین و مورد اعتمادی است و پولهای خود را نزد او به عنوان امانت بسپارد، و خوب که در جامعه نفوذ کرد و پولهای زیادی از مردم به امانت گرفت، با آنها کاسبی کند و با کلاه شرعی و فریب و نیرنگ و ربا بگیرد و … یا اینکه با این ظاهرسازی و سالوسبازی پیشنماز شود یا به جاه و ریاست دست یابد.
زخرف: زُخرُف به معنای طلا است و چون طلا وسیله زینت بود، از آن فعل زَخرَف مشتق شده است که به معنای زینت دادن است.
زخرف من نفسه: یعنی خود را آراست و زینت داد.
” واتخذ سترالله ذریعه الی المعصیه”
این آدم چون باطنش خراب است، پوشش خدائی را – که خدا برای همه افراد قرار داده تا از باطن یکدیگر مطلع و آگاه نباشند – وسیله‌ای قرار داده که معصیت خدا کند.
اگر خداوند – در این دنیا – باطن ما را بر یکدیگر ظاهر می ساخت همه از هم فرار می کردیم ولی خدا پوششی قرار داده که مردم از باطن و روحیه های همدیگر خبری نداشته باشند و به هم اطمینان و اعتماد کنند. این پوشش – که نعمتی است الهی – توسط این انسان دنیا خواه وسیله معصیت و گناه قرار می گیرد. و راستی بزرگترین گناه همین نفاق و ریاکاری است که کسی طالب دنیا باشد و امور دینی را وسیله دنیا قرار بدهد. بدترین تجارت همین است که انسان متاع دین را به خاطر دنیا به مردم بفروشد.
” و منهم من ابعده عن طلب الملک” “ضُوءُ ولهُ نفسه و انقطاع سببه”
-و گروهی او را دور ساخته از سلطه جویی ضعف نفس خویش و نداشتن وسیله (خود – نمائی).
دسته چهارم، افرادی هستند که ضعف نفس دارند و به خویشتن اعتماد ندارند و چون نمی توانند درس بخوانند و استعداد باسواد شدن ندارند و نمی توانند درجات علمی را برای رسیدن به مقام علمی طی کنند و خلاصه وسائل رسیدن به ریاست و سلطه برای آنان – در اثر ضعف نفس – فراهم و آماده نیست و از طرفی دیگر مایلند که رئیس، نخست وزیر و یا یک شخضیت برجسته و مهم شوند لذا از راه حیله و فریب روش زهد مآبانه به خود گرفته، ماسک درویشی به صورت خود می زنند.
” فقصرته الحال علی حاله فتحلّی” باسم القناعه و تزیّن بلباس اهل الزهاده”
-وضعیتش، خویشتن را به حال خود واگذار کرده، از این رو با نام قناعت خود را می آراید و به پوشش اهل زهد (خرقه پوشی) خود را زینت می‌دهد.
حالش او را مقصور می کند به همان حالی که دارد، به خود می گوید: حال که بی سواد هستم، نه دکتر شده ام، نه مهندس و نه دانشمند و نه می توانم باشم! پس خوب است خود را با لباس پارسایان بپوشانم، وضعیتی قناعت وار به خود گرفته و در بین مردم به عنوان یک زاهد و عابد معرفی شوم. در این صورت – لااقل- مردم دستم را می بوسند، نیم خورده ام را برای شفا و تبرک می گیرند! این هم – بالاخره – یک کاری است!!
زهد: بی رغبتی
زاهد: کسی است که نسبت به دنیا بی رغبت باشد. ولی اگر کسی نسبت به دنیا بی رغبتی نشان دهد برای اینکه مردم را فریب دهد زاهد نیست.
لازم به تذکر است که حضرت با این سخنان نمی خواهند بگویند که اهل زهد و پارسائی نباشید! بلکه معنایش این است که ممکن است عده ای چنین باشند، تظاهر به زهد کند ولی کارشان واقعیتی نداشته باشد مثلاً زن نمی گیرد، منزل برای خودش تهیه نمی کند، در کوخ زندگی می کند، خرقه‌پوشی و درویشی را راه انداخته و خلاصه به پوشش زاهدان درآمده است، انسان باید خیلی مواظب باشد که گول چنین افرادی را نخورد و این زاهد نمائی او را فریب ندهد.
تحلی: از باب تفعل است، یعنی زینت به خودبستن، خود را آرایش دادن.
” ولیس من ذلک فی مراح ولا مغدی”
-در حالی که او نه سزاوار قناعت است و نه شایسته پارسائی.
نه شب با اهل زهد کار دارد و نه روز. روز پارسایان با روزه می گذرد و شبهایشان با نماز شب و گریه و زاری و دعا و مناجات سپری می شود ولی هنگامی که زاهد نمائی باشد با زهدی دروغین، سرشب وضوی نماز شب را – در انظار مردم- می گیرد ولی شب را تا سپیده دم می خوابد و از نماز آن خبری نیست! این شخص از زهد واقعی دور است، نه روز او روز زاهدان است که روزه باشد و نه شب او ربطی به شبهای پارسایان دارد که به دعا و نیایش و نماز شب بگذرانند گرچه به صورت ظاهر خود را روزه دار نشان دهد و نماز شب هم بخواند!!
تا اینجا حضرت، چهار گروه اهل دنیا را معرفی کردند. از سخنان حضرت معلوم می شود که ایشان گله دارند از اینکه آن صفا و خلوصی که در زمان پیامبر اکرم (ص) از اصحاب پیامبر دیده بودند، در آن زمان نمی بینند زیرا در اثر بسط اسلام، افراد منحرف و فرصت طلب و دنیا خواه خود را جازده اند و در جاهای حساس بسیاری نفوذ کرده اند! و هر دسته ای به گونه ای در پی بدست آوردن مال و منال و جاه و ریاست دنیائی هستند.
ادامه دارد.

17دسامبر/16

رهنمودها

امام:
*مسلمین باید در حج، شوروی و آمریکای جنایتکار را محکوم کنند، این چنین حجی مقبول است.۲۶/۵/۶۲
*آن ضرری که اسلام از آخوندهای درباری می خورد بدتر از آن ضرری است که از آمریکا می خورد.۲۶/۵/۶۲
*مطبوعات باید یک مدرسه سیار باشند تا مردم را از همه مسائل بخصوص مسائل روزآگاه نمایند.۲۷/۵/۶۲
*امیدوارم آنها که امروز به فکر توطئه هستند روزی چهره هایشان برای مردم شناخته شود.۳۱/۵/۶۲
*بازگذاشتن دست کسانی که قصد توطئه نسبت به اسلام و ملت را دارند،خیانت است.۳۱/۵/۶۲
*معنا ندارد که دولت اسلامی ایران با دولتی که هیچ اعتقادی به اسلام و اخلاق بشریت ندارد سرمیز اصلاًح بنشیند.۲/۶
*ما صلح آمریکایی نمی خواهیم و سیلی زدن به صدام را ادامه می دهیم تا خواسته های ملت ایران تحقق پیدا کند.۲/۶/۶۲
*باید جوانهای ما، پیرمهای ما، زن های ما، مردهای ما، بچه های ما همه در راه اسلام برای عزت اسلام و برای عزت میهن خودشان و برای عزت قرآن کریم فداکاری کنند.
*حصر اقتصادی جوانان ما را بیدار کرد و فهمیدند که خودشان باید کار کنند و زحمت بکشند تا احتیاجی به خارج نداشته باشند.۲۹/۶/۶۲
*در سرتان هوای اینکه ما غلبه کنیم و حکومت کنیم نباشد، بلکه در نظرتان این باشد که حکومت اسلامی تشکیل دهیم و احکام خدا را جاری سازیم.۳۰/۶/۶۲
*ایران دستش را پیش آمریکا تا ابد دراز نمی کند ولو اینکه فانی بشود.۳۱/۶
*توجه کنید که غرور پیروزیها و شهرتها و جوانمردیها در قلب شما رخنه نکند که این مرض نفسانی از دام های شیطان است. ۳۱/۶/۶۲
*کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین (ع) هستیم، تبعه او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند.۵/۷/۶۲
*باید سعی شود تا دانشگاه به یکی از دو قدرت گرایش پیدا نکند و این احتیاج به صرف وقت و نظارت کامل دارد. ۱۳/۷/۶۲
*خلیج فارس دست ما است و آمریکا تا بجنبد، دیگر نفتی برای آنها باقی نمی گذاریم. ۱۴/۷/۶۲
*قضیه حمله نظامی آنقدرها مهم نیست، رسانه های گروهی دنیا هم دیگر حرفشان تأثیری ندارد آنچه امروز دشمن در پی آن است ایجاد تفرقه است. ۱۴/۷/۶۲
*در ماه محرم و صفر مسائل سیاسی را بگوئید درعین حالی که مسئله کربلا باید زنده بماند به همان فرمی که بود. ۱۴/۷/۶۲
آیه الله العظمی منتظری
*رزمندگان شجاع ما که پرچمدار قیام کربلایند مصممند تا پیروزی نهائی از پا ننشینند. ۳۱/۶/۶۲
*دولت بجای اعزام مجروحین جبهه ها بخارج، امکانات پزشکی را تأمین کند و در اختیار پزشکان متعهد قرار دهد. ۹/۷/۶۲
*ابرقدرتها که برای اغفال ملتها دم از صلح و انساندوستی می زنند، عامل اصلی جنایات صدام در منطقه هستند. ۱۰/۷/۶۲
*جنگ تحمیلی یک آزمایش بزرگ الهی است که متوجه تمام طبقات و اقشار مسلمان شده است. ۱۰/۷/۶۲
*تمام حوادث برای ملت ما آزمایش است و اسباب هوشیاری و بیداری و مقاومت بیشتر آنها می باشد ۱۰/۷/۶۲
*طلاب حوزه های علمیه باید خود ر ابه سلاح علمی روز مجهز کنند و مسائل اقتصادی و سیاسی و حتی مارکسیستی را بخوبی بدانند ۱۴/۷/۶۲
*وظیفه روحانیون و مبلغین عالیقدر ما است که تمام مسائل و نیازهای فکری نسل جوان را بخوبی درک کنند و برای پاسخ مناسب به آنها خود را آماده سازند. ۱۴/۷
*اگر کسی به شما تندی و توهین هم نمود شما با اخلاق خوب و وقار با او برخورد کنید تا او را خلع سلاح نمائید. ۱۴/۷/۶۲

17دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
کاشف الغطا
“بزرگ بزرگان، شمشیر بران اسلام، استاد پژوهش و تحقیق آیت عجیب خداوند که عقلها از درک آن قاصر آیند و زبانها لال. اگر به علم و دانش او بنگری کتاب کشف الغطایش – که در هنگام سفر نگاشته است- تو را از امری سترگ با خبر می سازد و از مقامی والا در مراتب علوم دینی- چه اصول باشد و چه فروع- آگاه می کند”.
مرحوم استاد میرزا حسین نوری صاحب مسترک الوسائل (ره) اینچنین کاشف الغطاء را ستایش می کند و توصیف می نماید.
راستی علمای ما هر یک در زمان خود از نظر علم و تقوی بی نظیر بودند و همتائی نداشتند. امروز سخن از شخصیتی است عالیقدر و بزرگ مرتبه که با کتاب ارزنده “کشف الغطا” ی خود، فقه را و دشواریهای فقه را شکافت همانند کشتی که عُباب دریا را می شکافتد. نام آن بزرگوار جعفر بن شیخ خضر جناجی نجفی و معروف به “کاشف الغطاء” است. او در سال ۱۱۵۴ هجری قمری در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و از همان اوان کودکی به تحصیل علوم دین پرداخت. در آغاز مقدمات را نزد پدر خود آموخت و سپس از محضر بزرگانی نظیر شیخ محمد مهدی فتونی و آق محمد باقر وحید بهبهانی و سید مهدی بحرالعلوم کسب دانش کرد.
ستایش بزرگان از کاشف الغطا
صاحب مفتاح الکرامه در مقدمه کتابش او را چنین می ستاید.
امام، علامه، مورد اعتماد و مقدس، بزرگترین دانشمند.
در روضات الجنات چنین آمده است: او از استادان بزرگ فقه و کلام بود که به احکام دین آشنائی و معرفت کامل داشت و مذهب را همواره ترویج می کرد. مورد تقدیر و احترام خاص و عام بود، در چشم بزرگان بزرگ می نمود، در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی و کوشا و در کشاکش روزگار ثابت و استوار بود. عرب و عجم از او فرمان می بردند و اوامرش را به جان و دل می خریدند. در دین و دنیا برهمطرازانش تفوق و برتری داشت. در خانواه ای که به علم شهرت نداشت پیدا شد ولی بزرگترین عالم شد. در عین حال که وقار و هیبت و قدرت داشت، دارای تواضع و فروتنی و ملاطفت بسیار بود. در هیئت ظاهریش با دیگران تفاوتی نداشت. .. او انسانی شجاع، نیرومند در دین و دارای همتی والا بود… گویند در آغاز طلبگی، آنقدر فقیر و تهیدست بود که با نماز و روزه استیجاری زندگی روزمرده خود را می گذراند و با همین وضع، درس می خواند و تحصیل علوم می کرد.”
از استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری نقل شده است که فرمود: ” اگر کسی آن قواعد اصولی را که شیخ جعفر در کتاب کشف الغطایش نهفته است بداند، نزد من مجتهد خواهد بود”
شیخ عبدالحسین طهرانی (ره) می گوید: ” اگر مواظبت او را بر سنن و آداب و احکام ببینی و عبادت و مناجاتش را سحرگاهان بشنوی و گریه و زاریش را در دل شب بنگری، می بینی از همان کسانی است که امیرالمؤمنین (ع) برای یکی از اصحابش به نام احنف بن قیس توصیف کرد و تو را به شگفتی خواهد واداشت هنگامی که بینی آن مکانت و منزلت ایشان را و همچنین هیبت و وقارش را در راه خدمت به بی نوایان و بی چارگان و تهی دستان بذل می کند (و در این راه مایه می گذارد) و همواره در صدد چاره جوئی برای مستمندان و فقیران است. و در این باره داستانهای زیادی از او نقل می کنند که اگر در یک جا گرآوری شود، کتابی ظریف خواهد بود
اخلاق کاشف الغطا
کاشف الغطا دارای اخلاقی الهی بود: وارسته، فروتن، سخاوتمند، غیور، متواضع، مجاهد و یار مستمندان. از هر راهی که می توانست برای فقرا پول جمع می کرد و بر آنها انفاق می نمود حتی نوشته اند که گاهی خود به پول جمع کردن می پرداخت و در عبای خود پول جمع می کرد و در همان مجلس، بر فقرا و بیچارگان تقسیم می نمود.
در دل شب برای عبادت و راز و نیاز بیدار می شد و تا سپیده دم می دمید و در حال تضرع و گریه و زاری بود و صبحگاهان برای درس و بحث و همچنین برای مقابله با دشمنان دین و مذهب مانند شیر در این میدان های خطرناک وارد می شد و همواره پیروز و سربلند بود. شب که فرا می رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش می پرداخت و گاهی خطا به خویشتن می گفت: در کوچکی ترا جعیفر (جعفر کوچولو) می‌گفتند، سپس جعفر شدی و پی از آن شیخ جهفر و شیخ الاسلام! پس تا کی خدا را معصیت می کنی و این نعمت را سپاس نمی گوئی؟!
همیشه مردم را به نماز جماعت خواندن سفارش می کرد و برای این امر اهمیت فراوانی قائل بود. غالباً در مسجدی که می رفت، نماز ظهر را با مردم می خواند سپس برای نماز عصر، یکی از مؤمنین (که عدالتش ثابت بود) به عنوان امام جماعت بر می‌گزید و خود نیز به او اقتدا می کرد.
میرزای نوری(ره) مستدرک می نوسید: سید مرتضی نجفی که مرد عادل با تقوا و مورد اعتمادی است و در اوائل عمرش شیخ جعفر را درک کرده بود، به من گفت: روزی شیخ جعفر برای نماز ظهر تأخیر کرد و به مسجد نیامد. مردم که از آمدن شیخ ناامید شدند، شروع کردند نماز را فرادی خواندن. چیزی نگذشته بود که شیخ وارد مسجد شد و با ناراحتی مردم را سرزنش کرد که چرا نماز را فرادی می خوانید ؟ یک نفر عادل بین شما نیست که به او اقتدا کنید؟! سپس مؤمنی را دید (که تا اندازه ای ثروت نیز داشت) نماز می خواند، فورا به او اقتدا کرده به نماز ایستاد. مردم که شیخ را دیدند به آن مؤمن اقتدا کرده، همه پشت سر او ایستادند و اقتدا کردند. آن مؤمن بقدری شرمنده شد که نمی دانست چگونه نماز را تمام کند. پس از ادای نماز ظهر کنار رفته به شیخ عرض کرد: باید نماز عصر را خود جنابعالی امامت کنید، شیخ خودداری کرد، او اصرا نمود تا اینکه بلاخره شیخ گفت: حال که اصرا می کنی، اگر پولی بدهی که همین جا بر فقرا تقسیم کنیم، از امامت تو صرف نظر می کنیم! آن مرد پذیرفت و دویست شامی (که پول رایج آن زمان بود) به شیخ پرداخت و شیخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر دستور داد فقرا را جمع کنند و همانطور پولها را بر آن ها تقسیم نمود، سپس به نماز ایستاد.
شیخ نسبت به مذهب خیلی تعصب داشت و در برابر دشمنان حق بی پروا می ایستاد و مقاومت می کرد. هنگامی که وهابیها به نجف یورش آوردند و به غارتگری و جنایت دست زدند، شیخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنها جهاد کرد و از مذهب دفاع نمود، تا آنجا که جبهه ای در مقابل آنها گشود و رزمندگانی برای دفاع از دین آماده ساخت و خود همراه علما و بزرگان دین پیشاپی آنان به راه افتاد و پس از نبردی سهمگین آنان را تار و مار کرده از نجف راند، و رئیس آنها که سعود نام داشت (و شاید از نیاکان ملک فهد، پادشاه ستمگر کنونی عربستان باشد) ناچار پا به فرار گذاشته برای انتقامجویی به کربلا حمله کرد- چون دیگر توان مقاومت در برابر یاران شیخ جعفر را نداشت- و اهل کربلا با اینکه بیشتر از اهل نجف بودند،تاب مقاومت نیاورده، تسلیم ستمگران شدند. پس از آن حادثه، برای اینکه نجف اشرف از هرگزندی مصون بماند شیخ جعفر قیام به ساختن سور نجف (دیواری بزرگ در اطراف نجف اشرف) نمود و محمد حسن خان صدراصفهانی به دستور آن بزرگوار کار ساختمانی این سور مهم را به عهده گرفت و بنا کرد.
یکی از کارهای مهم شیخ جعفر را نیز می توان مقابله با میرزا محمد اخباری نام برد. این شخص از بزرگترین دشمنان مراجع اصولی ما بود که تهمتهای ناروا و زشت به علم می زد و در گوشه و کنار فعالیت زیادی بر علیه آنها می کرد. شیخ جعفر برای کوبیدن او ناچار به ری سفر کرده و به تبلیغ برعلیه آن آخوند مزدور مشغول شد و در این زمینه نامه ها و رساله های مفصلی در ردّ میرزای اخباری و مذهب آنها نوشت و آنقدر کوشش کرد تا اینکه حرکت آنها را در نطفه خفه کرد و میرزای اخباری از ترس و وحشت پا به فرار گذاشت.
آثار علمی کاشف الغطا
آثار علمی کاشف الغطا منحصر به چند کتاب فقهی نیست بلکه یکی از آثار مهم عملی علمی او را میتوان تربیت کردن فرزندانی برجسته و فقیه نام برد که هریک دریائی از علم و دانش بودند. شیخ جعفر دارای سه فرزند بود که هر سه از فقهای بنام شیعه‌اند و بزرگترین آنها شیخ موسی است که پدر برای وی احترامی فوق العاده قائل بود و برخی از تألیفات این فرزند بزرگوار، به خواهش و التماس پدر بوده است. شیخ جعفر این فرزندش را بر تمام فقها- به استثنای شهید اول و محقق- برتر می دانست. در حق او گفته شده است: کسی همانند شیخ موسی آگاه به قوانین فقه نبوده است. دو فرزندان دیگرش شیخ علی و شیخ حسن می باشند که هر دو مجتهد بوده اند.
شیخ جعفر سه داماد داشته است که این سه نیز از فقهای بنام شیعه می باشند و آنها عبارتند از:
۱-شیخ اسدالله تستری کاظمی صاحب کتاب مقابیس.
۲-شیخ محمد تقی رازی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم.
۳-سید صدرالدین عامل.
کاشف الغطا را شاگردان بسیار دیگری نیز هست که بیشتر آنها از مجتهدین و شخصیتهای برجسته تاریخ بوده اند، و ما برای تیمّن و تبرک نام برخی از آنها را ذکر می کنیم:
۱- سید جواد عاملی مؤلف کتاب ارزنده مفتاح الکرامه.
۲-شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر، نویسنده دائره المعارف فقه شیعه یعنی کتاب “جواهر الکلام” که خود نیزبه نام کتابش معروف است. هیچ فقیه و مجتهدی از این کتاب عالیقدر مستغنی نیست و نمی تواند باشد.
۳- سید محمد باقر صاحب انوار.
۴-حاج محمد ابراهیم کرباسی صاحب اشارات.
۵-شیخ قاسم محی الدین عاملی نجفی.
۶-ملا زین العابدین سلماسی.
۷-شیخ عبدالحسین اعسم.
۸-سید باقر قزوینی ۹-آقا جمال ۱۰-شیخ حسین نجف.
شیخ را مؤلفات بسیاری نیست ولی آنچه نوشته است عالی و ارزنده است.
۱-مهمترین و عالیترین کتابهای وی، کتاب “کشف الغطا” است که در عبادات است تا آخر باب “جهاد” و در آخر نیز کتاب “وقف” بر آن افزوده است. نویسنده روضات الجنات گوید: شیخ جعفر این کتاب را در سفر تألیف کرده و از کتابهای فقهی بجز قواعد علامه نداشته است. و این کتاب از عجایب روزگار است همانگونه که مؤلفش.
۲- شرح قواعد علامه.
۳- کتاب الطهاره: که خیلی مفصل است و در آن اقوال دانشمندان نیز درباب طهارت بررسی شده است.
۴-بغیه الطالب: در طهارت و نماز.
۵-العاقد الجعفریه فی اصول الدین.
۶-غایه المأمول فی علم الأصول.
۷-شرح الهدایه للطباطبائی.
۸-الحق فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین، کتابی است استدلالی در رد اخباریان و اظهار حق اصولیان.
۹-رساله منهج الرشاد لمن اراد السداد: شاید این اولین کتابی باشد که در رد وهابیان نوشته شده است.
شیخ جعفر همچنین دارای قریحه ای سرشار بوده و دیوان شعری از او موجود است که در آن اشعار بسیار جالب و زیبا سروده است.
در یکی از اشعارش، خود را چنین معرفی می کند:
انا اشعر الفقهاء غیر مدافع فی الدهر بل انا افقه الشعراء
شعری اذا ما قلت دونه الوری بالطبع لابتکلف الإ لقاء
کا لصوت فی قلل الجبال اذا علا للسمع هاج تجاوب الأصداء
من شاعرترین فقیهان دنیا- بدون استثنا- هستم بلکه فقیهترین شاعرانم. هنگامیکه شعری می سرایم، جهان آن را ثبت می کند، چرا که طبع من ادیبانه است و تکلفی ندارد. همانند صدائی است که در قله های کوه ها برمی آید، و فورا گوش شنوده که از این سو و آن سو برانگیخته می شوند.
بین او و استادش بحر العلوم (ره) اشعار زیادی رد و بدل شده که در کتابها ثبت است.
وفات کاشف الغطا
سرانجام شیخ جعفر کاشف الغطاء پس از گذراندن عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام در روز چهارشنبه ۲۲ یا ۲۷ رجب سال ۱۲۲۸ هجری قمری پس از هفتاد و اندی سال، زیستن پربرکت در دنیا، به لقای خدا شتافت و زندگی جاودان خود را آغاز کرد.

17دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

نیّت در عبادت
س- نیت چیست؟ و جای آن در نماز و سایر اعمال کجا است؟
ج- نیت یعنی قصد و اراده عمل از روی داعی و انگیزه مخصوص و آنچه در نماز و سایر عبادات لازم است چند جهت است:
۱-اینکه عمل از روی قصد باشد، به این معنی که عمل با غفلت و بدون اراده و توجه نباشد. البته همه کارهای اختیاری انسان با قصد و اراده انجام می گیرد ولی در بعضی موارد – مخصوصا اگر بصورت عادی درآمده باشد- انسان از روی غفلت و بدون توجه، عمل را انجام می دهد. بنابراین، اگر انسان در ظاهر مشغول وضو یا غسل یا نماز باشد ولی اصلاً توجه نداشت که عملی را انجام می دهد، آن عمل، وضو، غسل یا نماز نخواهد بود و دیگر جای بحث از صحیح بودن یا باطل بودن نیست.
۲- اینکه قصد آن عنوان مخصوص داشته باشد. کارهایی که انسان انجام می دهد بعضی از عنوانها بر آن منطبق می شود، گرچه آنها را قصد نکند و بعضی از عنوانها منطبق نمی شود مگر با قصد. مثلا از جای برخاستن هنگام ورود کسی به مجلس، عملی است که از انسان صادر می شود، براین عمل عنوان برخاستن قهرا منطبق می شود ولی عنوان احترام به شخص تازه وارد در صورتی منطبق می شود که قصد رفتن احترام داشته باشد پس اگر به قصد رفتن برخیزد گفته نمی شود که وی را احترام کرده است. نماز و سایر عبادات و همچنین معاملات از این قبیل است، پس اگر کسی صیغه بیع را جاری کند ولی قصد بیع نداشته باشد مثلا بقصد تمرین بگوید، بیع نخواهد بود. و همچنین اگر صورت خود را بشوید یا تکبیر بگوید ولی قصد وضو یا نماز نداشته باشد عنوان وضو و نماز برآن منطبق نمی شود.
۳-این که به قصد قربت، عمل را انجام دهد. این خصوصیت فقط در عبادات لازم و معتبر است زیرا اساس عبادت بمعنای پرستش و خضوع و کرنش است و این قصد در مورد خداوند – که بر همه اسرار، محیط و آگاه است- ممکن نیست مگر بقصد تقرب و نزدیک شدن به رضای او. پس اگر وضو را به قصد خنک شدن بگیرد یا نماز را به قصد ورزش یا برای این که دیگران از او تعریف و تمجید کنند، انجام دهد، قصد تقرب نکرده و نمازش باطل است.
قصد قربت
قصد قربت بگونه‌های مختلفی ممکن است تحقق یابد مانند قصد ” امتثال امر ” و اطاعت فرمان الهی یا برای ادای شکر نعمتهای بی پایان خداوند متعال یا در اثر عشق و علاقه به ذات مقدسش یا به امید برخورداری از فضل و کرمش در دنیا و آخرت و مانند آن از موجبات قرب و رضای حق که درجات آن در این قصدها متفاوت است و از همه بالاتر عبادت و کرنش از روی عشق و محبت و شناخت و عرفان است و از همه پائین تر عبادت از ترس عذاب و جهنم است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ” ان قوما عبدوا الله رغبه قتلک عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه قتلک عباده العبید و ان قوما عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار”
گروهی خداوند را به طمع رسیدن به آرزوها (بهشت) می پرستند و آن عبادت تجار و بازرگانان است، و گروهی خداوند را از ترس عذاب می پرستند و آن عبادت بردگان است، و گروهی خداوند را برای شکر نعمتهای او می پرستند و آن عبادت آزادگان است.
و در جای دیگر فرمو: ” الهی ماعبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک”
معبودا! تو را نه از ترس آتشت پرستیدم و نه به طمع بهشتت بلکه تو را شایان پرستش یافتم، پس تو را پرستیدم.
ظاهراً مراد از عبادت به طمع بهشت که حضرت امیر (ع) آن را بعمل بازرگانان تشبیه فرموده است عبادت به امید فضل الهی و ورود بهشت است و اما اگر انسان خود را مستحق بداند و عمل را بقصد معامله انجام دهد که نماز در مقابل بهشت باشد، صحت عمل مورد اشکال است زیرا در این صورت تحصیل رضای خدا و قصد قرب مطرح نیست. ولی خیلی بعید به نظر می رسد که کسی این گونه توهّم کند و بدون امیدواری به خشنودی و رضا و فضل الهی، خود را مستحق بهشت و عمل خویش را قیمت آن بداند! گرچه این مطلب را بعضی از بزرگان ذکر فرموده اند.
اخلاص در نیت
۴-اخلاص در نیت: به این معنی که با قصد قربت، قصد دیگری همراه نباشد.ریا و خود نمائی و جلب توجه دیگران و خلاصه هر قصدی که برای غیر خدا است، اگر ضمیمه قصد عبادت شد عمل باطل است. و اما اگر قصد، ضمیمه ریا نباشد بلکه یک قصد مباح و جایز باشد و غرض اصلی، قصد قربت باشد و آن ضمیمه، مقصود اصلی نباشد، عمل باطل نیست، گرچه احوط – به نظر حضرت امام دام ظله- آن است که در این صورت نیز عمل باطل باشد. و اما اگر غرض اصلی، آن قصد دیگر باشد یا غرض مشترک باشد، قطعاً عمل باطل است.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که در مواردی، انسان در حال نماز، صدا را به تکبیر یا ذکر، بلند می کند که دیگری را به چیزی متوجه سازد دراین صورت نماز اشکالی ندارد زیرا نیت اصلی نماز، تقرب است و تنها بلند کردن صدا برای قصد دیگری است.
۵-تعیین نوع عمل در صورتی که انواع متعددی داشته باشد مانند نماز که نافله دارد و فریضه و هرکدام نیز اقسامی دارند. پس باید مشخص و معین نماید که چه نمازی می خواند. البته می توان به یک عنوان اجمالی قصد کرد مثلا اگر نمی داند قضای نماز ظهر بر او واجب است یا قضای نماز عصر، می تواند یک نماز چهار رکعتی بخواند بقصد آن چه در ذمه او است از این دو نماز.
مراد از تعیین در نماز، مشخص کردن نوع خاص است مانند فریضه صبح یا ظهر یا نافله صبح و همچنین … ولی تعیین همه خصوصیات نماز لازم نیست. مثلا قصد وجوب نماز یا استحباب آن و همچنین قصد ادا یا قضا و قصد شکسته یا تمام بودن و امثال آن لازم نیست . گرچه بهتر است قصد وجوب و استحباب را بنماید.
در مشخص کردن نوع نماز نیز لازم نیست که عنوان خاص آن را به یاد داشته باشد مانند نماز صبح بلکه اگر یک عنوان اجمالی در ذهن داشته باشد کافی است. مثلا متوجه باشد که دو رکعت نماز واجب بعد از طلوع فجر می خواند ولو اینکه نام آن را فراموش کرده باشد بلکه اگر نام آن را اشتباهاً نماز مغرب بداند ولی متوجه باشد که چه نمازی می خواند، نمازش صحیح است.
در اینجا مسائل فرعی متعددی مطرح است که باید به رساله ها مراجع شود. بنابراین در نماز و هر عمل عبادی دیگر لازم است:
۱-با قصد و توجه باشد.
۲-قصد آن عمل مخصوص داشته باشد.
۳-به قصد قربت باشد.
۴-با اخلاص باشد.
۵- نوع خاص عمل مشخص باشد.
مراعات این امور به سه نحو ممکن است انجام پذیرد:
۱-اینکه نیت را برزبان جاری سازد با همه خصوصیاتی که ذکر شد.
۲-اینکه نیت را به ذهن خویش بگذارند یعنی عمل مخصوص با انگیزه مخصوص را قلبا تصور کند و اراده نماید.
۳-اینکه نه به زبان بیاورد و نه به تفصیل تصور نماید بلکه بصورت یک انگیزه ارتکازی در ذهن داشته باشد که اراده متعلق به عمل، از آن برانگیخته شود.
علما اکثراً من جمله حضرت امام دام ظله نیت به نحوه سوم را لازم می دانند و این یک امر آسانی است که اکثر کارهای معمولی این گونه است. یعنی معمولا انسان در کارها تصور تفصیلی از انگیزه و هدف کار را ندارد بلکه بصورت اجمالی در ناخودآگاه او انگیزه موجود است و موجب تحقق اراده درنفس می شود و عمل در پی آن انجام می پذیرد. در نماز و سایر عبادات نیز بیش از این لازم نیست. پس اگر در حال نماز بطوری بود که اگر از او پرسیده می شد که چه عملی انجام می دهد، متوجه بود و می توانست پاسخ بگوید: کافی است. البته بعضی از علما نیت در اول عمل را به نحوه دوم واجب دانسته ولی ادامه آن را به نحوه سوم کافی می دانند یعنی هنگام شروع در عمل مانند نماز باید عمل را با خصوصیاتی که ذکر شد به ذهن خود خطور دهد و به آن قصد، شروع کند ولی لازم نیست در همه حالات نماز، آن نیت را در ذهن خود نگهداشته باشد بلکه همین اندازه که بحدی غفلت نکند که اگر از او پرسیده شود تازه متوجه شود که چه عملی انجام می دهد، کافی است و این امر یعنی تصور عمل در اول نماز گرچه واجب نیست ولی برای این که توجه انسان به عمل به دقت مراعات شود، خوب است. و در بعضی از اعمال نحوه اول یعنی برزبان آوردن نیت نیز مستحب است و برای آن ذکر مخصوصی وارد شده است مانند اعمال حج و شاید دلیل آن، شباهت آن اعمال به کارهای معمولی باشد که موجب غفلت از عبادی بودن آن می شود مانند رمی جمرات و قربانی کردن و تقصیر و مانند آن که تفصیل این مطلب در رساله ها و مناسک حج ذکر شده است.

17دسامبر/16

تاریخچه ای از حج و حرمین (۵)

دکتر سید جعفر شهیدی
مسجد الحرام
شب روان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند
از لباس نفس عریان مانده چون ایمان و صبح
هم بصبح از کعبه جان روی ایمان دیده اند…
در طواف کعبه جان سالکان عشق را
چون حلیّ دلبران دررقص و افغان دیده اند
خاقانی
کعبه
“جعل الله الکعبه البیت الحرام”
کعبه، شرفها الله تعالی خانه ای است که خدایش حرمت داده و زیارت آن را بر مسلمانان مستطیع واجب ساخته است. بیت الله الحرام البیت العتیق، خانه خدا که هرنام آن رمزی است از جهانی معنویت، صفا، بزرگی و حشمت خانه کعبه ساختمانی است چهارگوش، سقف دار که درون مسجدالحرام قرار دارد. این خانه دومین قبله مسلمانان است.
نمای ظاهری خانه از سنگ سبز مایل به خاکستری است که از کوههای مکه آورده اند. خانه کعبه در تمام مدت سال با پرده ای سیاه که حاشیه فوقانی آن قلاب دوزی شده پوشیده است.
بنای خانه کعبه بر روی پایه ای از سنگ مرمر به ارتفاع ۲۵ سانتی متر است و آن پایه را شاذروان می گویند. ساختمان مربع شکل خانه کعبه با زاویه های آن، چنان است که بتواند فشار بادهای سخت را بشکند و خانه را از آسیب نگاه دارد.
بلندی خانه کعبه تقریباً ۱۵ متر است، طول ضلع غربی (طرفی که میزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتی متر ضلع شرقی پانزده متر و هشتاد و هشت سانتی متر طول ضلع شمالی که در خانه در آن قرار دارد نه متر و نود و دو سانتی متر و ضلع جنوبی ده متر و بیست و پنج سانتی متر است
در خانه بر ضلع شمالی از جانب شرق این ضلع قرار دارد و بلندی آن از زمین دو متر است، برای درآمدن بخانه باید از نردبان استفاده شود. در خانه کعبه در تمام مدت سال بسته است مگر هنگامی که بخواهند داخل خانه را شستشو کننند (این مراسم در این سالها معمولاً در روز هفتم ذوالحجه انجام می گیرد) و یا شخصیت های سیاسی را بزیارت درون خانه مشرف سازند. اما در سالهای پیش گاه خادمان کعبه در مقابل دریافت پول از زائران رخصت می‌داده‌اند تا بدرون خانه بروند.

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
حافظ
رکن ها
اگر خط هائی از مرکز کعبه به چهار گوشه آن امتداد دهیم. این خطوط در امتداد جهت‌های چهارگانه اصلی قرار می گیرد و این گوشه ها رکن نام دارد. هر یک از چهار ضلع خانه یا چهار رکن آن به نامی موسم است. رکن شمالی را عراقی، رکن غرب را شامی، رکن جنوبی را یمانی نامند و رکن شرقی را رکن اسود می نامند. این رکن را اسود می نامند چون حجرالاسود دراین رکن است.
درون خانه کعبه مربع شکل و مُسَقَّف است. در وسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد که بسیار گرانبهاست و گویند از عهد عبدالله بن زبیر همچنان باقی است.
سقف و دیوارهای درونی خانه کعبه از حریر گلدار سرخ رنگ پوشیده است. ترمیم سقف و دیوارها درطول تاریخ چندین بار صورت گرفته است. از جمله در ماه رمضان سال ۸۱۴ هجری که بر اثر باران های سخت آسیب دیده، “ملک مظفر” فرمانروای یمن دستور ترمیم آن را داد. بار دیگر به سال ۹۵۹ درزمان سلطان سلیمان پادشاه عثمانی و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد مجدداً دیوارها را تعمیر کرد. پرده های دیوار درونی به امر سلطان عبدالعزیز از پادشاهان عثمانی آویخته شده و بر دیوارها لوحه هائی است که نام تعمیرکنندگان خانه و یا هدیه کنندگان زیورها در آن نوشته شده است.
حجر الاسود
حجرالاسود در رکن شرقی به ارتفاع یک متر و نیم از زمین قرار گرفته است. سنگی است سیاه مایل به سرخی، بیضی شکل، به قطر سی سانتیمتر که در آن نقطه های قرمز دیده می شو و در پوششی از نقره است و علامت شکستگی دارد، علت این شکستگی آسیب هائی است که در طول زمان بر این سنگ مقدس وارد آمده است. نخستین آسیبی که تاریخ آن را نشان می دهد ضربه هائی است که بوسیله سنگ پرتاب، هنگام محاصره حجاج بن یوسف ثفقی بدان رسید. دیگر شکستگی های آن از فتنه قرامطه است. در این فتنه قرمطیان بر مکه تاختند، مردم آن را کشتند، بخانه کعبه بی حرمتی کردند و حجرالاسود را با خود به بحرین بردند.
حجر الاسود مدت بیست و دو سال در بحرین قرار داشت و سپس در سال ۳۲۹ هجری قمری نخست به کوفه و سپس به مکه منتقل و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گردید.
میزاب
میزاب یا ناودان در سمت غربی و در رکن شامی بر بالای خانه نصب شده. گویند این ناودان را نخست حجاج بن یوسف نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود سپس ولید بن عبدالملک آن را در زر گرفت به سال ۴۵۵ هجری قمری بنوالطیب آن را به یمن بردند. حاکم یمن آن را خرید و به مکه برگرداند.
به سال نهصد و پنجاه و نه هجری قمری سلطان سلیمان قانونی میزاب را از نقره ساخت.
و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد آن را به ناودانی از نقره منقش به طلا و مینا و لاجورد تبدیل کرد. در سال ۱۲۷۳ سلطان عبدالمجید میزابی از طلا برای خانه کعبه فرستاد که هم اکنون باقی است.
حطیم و حجر اسماعیل
قوسی که دو سوی آن به رکن شامی و رکن غربی است و یک متر و یک سانتی متر ارتفاع دارد حطیم نامیده می شود و فضای میان حطیم و دیوار شمالی خانه کعبه حجر اسماعیل نام دارد.
ملتزم
آن قسمت از دیوار خانه که میان حجرالاسود و در خانه کعبه واقع است ملتزم نام دارد. آن را ملتزم گویند چه حاجیان خود را موظف دانند که درآنجا دعا کنند.
“واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی”
مطاف و مقام ابراهیم
آن مقدار از زمین سنگ فرش که گرداگرد خانه کعبه است و فقها فاصله آنرا از دیوار خانه تا بیست و شش ذراع و نیم دانسته اند و طواف باید در بین این مساحت قرار گیرد مطاف نام دارد. به دور این سنگ فرش، سنگ فرش دیگری است اندکی بلندتر از سنگ فرش نخستین (مطاف)، بر روی این سنگ فرش جایگاهی با ستون های باریک دیده می شود که انتهای آن باب بنی شیبه بوده است، میان این جایگاه و خانه کعبه بنائی با قبه ای کوچک دیده می شود که مقام ابراهیم نام دارد و آن سنگی است که جای پایی درآن دیده می شود این جای پا منسوب به ابراهیم (ع) است. این همان جائی است که باید دو رکعت نماز طواف را نزد آن خواند.
“و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل”
“ربنا تقبل منا”
تاریخ خانه کعبه
قرآن کریم می فرماید: ابراهیم و فرزندش اسماعیل اساس خانه کعبه را نهادند “هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه را برافراشتند.”
و چون ساخته شد بدانها دستور رسید که “خانه را برای طواف کنندگان و اقامت کنندگان و نمازگزاران پاکیزه سازند و چون خانه پرداخته شد خداوند به ابراهیم فرمود مردمان را برای زیارت خانه بخواند پس از ابراهیم و اسماعیل (ع) تا صد ها سال تاریخ خانه کعبه در ابهام و تاریکی است. بعض جغرافی دانهای مسلمان نوشته اند: در یکی از دوره ها، این خانه به دست عمالیق بود. اما این عمالیق با عمالقه که جمع و مفرد آن عملاق است، چه کسانی بوده اند؟
چنانکه نوشته شد: گفته اند: گروهی صحراگرد و جنگجو بودند که با اسرائیلیان دشمنی داشتند. دربعض داستانها این قوم از جمله نخستین گویندگان به زبان عرب به شمار می آیند و باز نوشته اند خانه ساخته شده ابراهیم پوشش نداشت و نخستین کسی که آن را پوشانید تبع از پادشاهان حِمیر بود. اما سندهای معتبر این نظریه را تأیید نمی کنند. بهرحال کعبه صدها سال پیش از ظهور اسلام مورد احترام عرب و دیگر ملت ها بوده است.
کعبه اندکی پیش از اسلام
تقریباً از سده پنجم میلادی تا عصر ما تاریخ خانه کعبه روشن است. چنانکه در تاریخ مکه نوشته شد نخست قبیله جرهم و پس از آن قبیله خزاعه تولیت حرم را در دست گرفت. تا آنکه قصی بن کلاب، نیای پنجم رسول اکرم (ص)، که از عرب عدنانی (تیره هایی که در شمال شبه جزیره عربستان می زیستند) احتمالاً در آغاز قرن ششم میلادی در صدد برآمد دست خزاعه را از ریاست شهر مکه و تولیت حرم کوتاه کند و کسان خود (قریش ) را برسر کار آورد. وی این تیره را که تا آن روزگار در کوهها و دره های بیرون مکه می زیستند درابطح یا بطحا سکونت داد تولیت خانه را که مرکب از منصب های پرده داری و پذیرائی و آب دادن حاجیان، و پرچم داری بود بدست گرفت.
پس از قصی برسر منصب ها میان فرزندان او درگیری پدید شد سرانجام آن را میان خود تقسیم کردند.
کلیدداری، علم کعبه و ریاست دارالندوه به فرزندان عبدالدار و آب دادن حاجیان و مهمانداری آنان را به فرزندان عبدمناف رسید.
عبد المطلب از فرزندان عبدمناف نخستین کسی است که بر خانه کعبه زیور بست.
پس از اسلام ارتفاع خانه کعبه چندان بلند نبوده است(به اندازه قامت انسان) و انتهای در کعبه با سطح زمین مساوی بود، چنانکه اگر سیل به داخل حرم سرازیر می شد به درون خانه می رفته است
هنگامی که رسول اکرم سی و پنج ساله بود (پنج سال پیش از بعثت) سیلی بزرگ خانه کعبه را ویران ساخت.
قریش با مشورت یکدیگر درصدد برآمدند خانه را نوسازی کنند. چوبهای کشتی شکسته ای از آن بیزانطیان را که در ساحل دریای سرخ افتاده بود خریدند و بکار بردند. برای خانه سقفی ساختند و برای جلوگیری از سیل در خانه را از سطح زمین بالاتر قرار دادند. و چون ساختمان به موضع رکن و نصب حجرالاسود رسید برسر کار گذاشتن آن میان ایشان و خصومت در گرفت. مهتر هر قبیله می خواست این شرف از آن او باشد. نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند ولی سرانجام بداوری گردن نهادند. مقرر شد هرکس که از در درآید آنچه گوید بپذیرند. نخست کسی که درآمد محمد (ص) بود. گفتند او امین است و ما به داوری او راضی هستیم. چون داستان را با حضرتش در میان نهادند، گفت پارچه ای بیاورید و سنگ را در میان آن بنهید سپس مهتر هر قبیله را فرمود تا گوشه ای از پارچه را بگیرد و بالا برد و چون سنگ را بدین ترتیب تا موضع نصب بالا بردند، محمد (ص) آن را برگرفت و برجای آن نهاد و بدین کار از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد.
پیش از ظهور دین اسلام، بعضی قبیله ها در داخل خانه کعبه،بتی از آن خود داشتند که پس از فتح مکه به امر رسول اکرم آن بت ها و نیز بت های دیگر که در نقاط نزدیک شهر قرار داشت شکسته و نابود شد. بت های داخل خانه کعبه را علی (ع) بر زمین افکند و خرد ساخت.
پس از فتح مکه تا حکومت معاویه کعبه تغییری نیافته است. از سال شصتم هجری که عبدالله بن زبیر خود را خلیفه مسلمانان خواند و مکه را مرکز خلافت خود قرار داد بفکر تغییری در خانه برآمد.
بموجب روایتی که گوید از عایشه شنیده بود که “ای عایشه اگر خویشاوندان تو تازه مسلمان نبودند، خانه کعبه را ویران می کردم و برای آن دو در می نهادم دری دیگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجر اسماعیل را داخل خانه ساخت. چون حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملک بن مروان مأمور سرکوبی او گردید، پس از کشتن ابن زبیر خانه را به حالت اول برگرداند (سال۷۴)
به سال ۹۶۰ هجری سلطان سلیمان خلیفه عثمانی سقف خانه را تغییر داد. سلطان احمد در سال ۱۰۲۱ خانه را مرمت کرد پادشاهان عثمانی همزمان با نوسازی مسجدالحرام می خواستند خانه کعبه را نیز نوسازی کنند، اما پیشوای شافعیان رخصت چنین کاری را نمی داد. می گفت خراب کردن خانه در صورتی جایز است که بنا ویران شود. در سال ۱۰۳۹ هجری سیلی در بنای خانه رخنه کرد و مجوزی برای تجدید بنا پیش آمد و خانه را نوسازی کردند. در این تجدید بنا پیشوایان چهار مذهب و گروهی از قاضیان و دیگر مردم درآوردن سنگ شرکت نمودند و تا آنجا کندند که به سنگ سبزی رسیدند و می گفتند این سنگ نهاده اسماعیل پیغمبر است سپس خانه را با سنگ های سبز مایل بخاکستری از نو بالا بردند. ستون های قدیمی را با محلولی از زعفران و صمغ اندود کردند و بنای فعلی خانه همان بنای آغاز قرن یازدهم هجری است.
پوشش خانه
بر روی چهار دیوار خانه کعبه پوششی سیاه افکنده است که آن را پرده کعبه یا پوشش خانه و یا به تعبیر دقیق آن کسوه نامند. این پوشش تا پائین دیوار خانه می رسد و در آنجا با حلقه ها به شاذروان بسته می شود. ولی در موسم (ایام حج) مخصوصاً روزهای نزدیک به تعویض پرده اندک اندک آن را بالا می برند و بر می چینند و بجای آن پرده سفیدی را بر آن می پوشانند و پس از مراسم حج پرده نو را بر آن می پوشانند. پوشش کعبه نیز تاریخی کهن دارد.
نوشته اند نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشاند تبع ابوبکر اسعد پادشاه حمیر است. وی خانه را با پرده هایی که حاشیه نقره دوزی داشت پوشاند لیکن گمان نمی رود این داستان اصلی داشته باشد چه اولاً تاریخی که برای آن نوشته اند با دوره پادشاهی ابن تبع تطبیق نمی کند، دیگر آنکه در بعض اسناد نوشته اند تبع می خواست حجرالاسود را از کعبه به یمن ببرد ولی با مخالفت خویلد پدر خدیجه زن رسول خدا روبرو گردید. نیز نوشته اند نخستین عربی که در جاهلیت خانه را پوشاند نبیله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود که پوششی از حریر بر خانه خدا افکند. بهر حال پیش از اسلام خانه کعبه را با پرده هائی می پوشانده اند اما همه خانه را و یا قسمتی از آن را ؟
بدرستی روشن نیست. سالها این منصب را فرزندان قصی بن کلاب عهده دار بودند. پس از اسلام و پس از فتح مکه رسول اکرم خانه را با پارچه های یمنی پوشاند. سپس عمر آن را با پوششی قبطی پوشانید. بموجب روایتی که از امام صادق (ع) رسیده است امیرالمؤمنین علی (ع) هر سال پوششی برای خانه کعبه از عراق می فرستاد.
این پوششها همچنین بر روی هم انباشته می شد. چون مهدی عباسی بخلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده ها شکایت کردند و گفتند بیم آن می رود که خانه بر اثر سنگینی این پوشش ها صدمه بیند. مهدی دستور داد پرده ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یکبار پرده را عوض کنند . این سنت همچنان باقی ماند، و تا امروز هم ادامه دارد.
در سالهای قدرت عباسیان، پوشش کعبه را از حریر سیاه می دوختند. سپس پادشاهان یمن و مصر این کار را بعهده گرفتند و سرانجام این منصب خاص مصر گردید و هر سال پرده کعبه را از آنجا با تشریفات خاص به مکه می آوردند.
پرده چنانکه نوشته شد از پارچه ای سیاه بافته می شود (کژسبطر) و در حاشیه فوقانی آن آیاتی از قرآن کریم که درباره خانه کعبه است قلابدوزی می شود. پس از آنکه سعودیان برحجاز و اماکن مقدسه دست یافتند و حکومت پادشاهی آنان تأسیس گردید آوردن پرده از مصر ممنوع شد و در این سالها این کار در داخل عربستان سعودی صورت می گیرد.
امسال ملاحظه کردند که این کارها اثرات نامطلوب می گذارد و خبر به همه کشورهای اسلامی می‌رود و هر غیر ایرانی که به کشور خودش می رود بگوید با ایرانیها که تماس گرفتم مرا دستگیر کردند! یعنی وجود ایرانیها اینقدر برای رژیم عربستان ایجاد خطر می کند. لذا در مکه این روش را تغییر دادند. در نتیجه در مکه اجتماعات غیر ایرانیها با ایرانیها بسیار بود مخصوصاً در محل بعثه. ما بسیاری از شبها جمعیتی در حدود ۲۰۰ نفر یا ۱۵۰ نفر در حدی که ساختمان ظرفیت داشت غیر ایرانی ها را از علما و شخصیتهای اجتماعی، علمی و سیاسی می پذیرفتیم و اجتماع بسیار خوبی برگزار می شد. سخنرانیهای بسیار پراحساسی ایراد می شد، حجاج هم از این موقعیت استفاده کردند.
-عکس العمل مردم عربستان سعودی و حجاج غیر ایرانی در برابر حرکت حجاج ایرانی چگونه بود؟
با این سؤال نکته ای یادم افتاد از انقلاب اسلامی در ایران که درسال ۵۶ وقتی که آغاز اوج‌گیری انقلاب بود، در دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاه جنبش اوج گرفت و دانشجویان هم با مردم هم صدا شدند و در آن موقع به ذهن من می رسید که با مجموعه شناختی که از وضع جامعه داریم، دو سه سالی انقلاب طول می کشد تا به آنجائی برسد که فراگیر شود و همه اقشار جامعه وارد صحنه مبارزه شوند. مثلاً من آن وضع دانشگاه را که در سال ۵۶ می دیدم تصور می کردم یک سالی طول می کشد تا دانشگاه ها آرام آرام وارد معرکه انقلاب شوند و مدارس لابد باز هم بیشتر طول خواهد کشید. لذا در سال ۵۷ هنگامی که به پاریس رفتم، و پس از چند روز امام به آنجا تشریف آوردند، آنجا به نتیجه ای که رسیدم همین نکته را عرض کردم که: ما در گذشته فکر می کردیم این انقلاب اگر بخواهد نفوذ در میان مدارس کند، دو سه سالی طول می کشد اما در ظرف این چند ماه که وضع دانشگاه را می دیدیم، حالا مدرسه ها همان وضع دانشگاه را پیدا کرده است.
بچه ها وقتی از مدرسه بیرون می آیند همه آنها توی خیابانها راه می افتند و با شعار های سیاسی راهپیمائی می کنند و همینطور است در داخل مدارس.
بنابراین، انقلاب در کار خودش بسیاری از معادلاتی را که انسان از پیش در ذهنش دارد اینها را به هم می ریزد . درست نمی شود ارزیابی کرد که زمان حرکت انقلاب و شتابش در هر مرحله چگونه خواهدبود.
نسبت به عکس العمل حجاج غیر ایرانی و مردم عربستان در برابر حرکتهای سیاسی درست مثل همان وضعیت را دارد یعنی در سال گذشته که سال اول مشرف شدن من بود هنگامی که برخورد غیر ایرانی ها را با مسئله حرکت های سیاسی ارزیابی می کردم، می پنداشتم سالها طول خواهد کشید تا این حجاج، آرام آرام با این فرهنگ انقلاب و این فرهنگ جدیدی که از حج ارائه می شود به مقتضای قرآن خو بگیرند امسال وقتی که من شرکت غیرایرانیها را در حرکت های سیاسی با ایرانی ها و در اجتماعات ایرانی ها می دیدم و همچنین سایر عکس العملهائی که به آنها اشاره خواهم کرد، درست مرا به یاد همان مسئله انداخت که در پاریس خدمت امام گفتم، که ما هیچ وقت پیش بینی نمی کردیم که از سال گذشته تا امسال این همه روحیه های مردم عوض شده باشد ،با همه این تبلیغاتی که در عربستان و در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسانه های گروهی علیه ایران و علیه حرکت ایرانیها در حج انجام می گیرد و ما در آنجا حضور نداریم که از خودمان دفاع کنیم، بلکه آنها یک طرفه حمله می کنند. رادیو تلویزیونهای اکثر این کشورهای اسلامی که تحت نفوذ حکومت هایشان هستند مثل همان کشور عربستان علیه ایرانی ها تبلیغات می کنند. حتی در سال گذشته در کشور عربستان مطبوعات و رادیو تلویزیون هایشان بعضی از حجاج ایرانی را متهم کرده بودند به اینکه اینها مسلمان نیستند! اینها کمونیستها! و اصلاً هدفشان حج نیست بلکه تنها برای آشوب و مقاصد سیاسی می آیند!!.
علیرغم همه این تبلیغات سوء وقتی که ما امسال با عکس العمل غیرایرانیها مواجه شدیم گویا یک سال تبلیغ کرده اند که شما در سال آینده با حجاج ایرانی شرکت کنید در حرکت های سیاسی شان، یعنی درست در مسیر مخالف تبلیغات سوء آنها، و ضمناً نشان دهند، ایمان و اعتقاد مردم به دروغ بودن تبلیغات رسانه های گروهی عربستان و بعضی کشورهای مشابه عربستان هم هست که هرچه آنها می گویند مردم درست خلافش را مرتکب می شوند.
در راهپیمایی مدینه چون جمعین ایرانیها و غیر ایرانیها کمتر بود قهراً لذا کنترل پلیس روی حجاج بیشتر بود و غیر ایرانیها زودتر شناخته می شدند و بنابراین شرکت شان مشکلتر بود، اما در طول مسیر، از تمام ساختمانهای اطراف خیابان، بدون استثناء، حجاج از پنجره ها بیرون آمده بودند، مشتهایشان را گرده کرده و همراه با شعارهایی که راهپیمایان می دادند، آنها هم همکاری می کردند یا احیاناً در مسیر برای اظهار خوشحالی و خرسندی از این حرکت، به علامت پیروزی، دست به طرف حجاج ایرانی تکان می دادند. و حتی در مدینه وقتی که حجاج در شارع اباذر عبور می کردند مغازه ها مثل حالتی که نماز شروع می شود می بستند، چادری می کشیدند روی کالاهایشان و می آمدند بیرون، منتهی با یک چهره گشاده و خوشحال و خرسند برخورد می کردند و ایرانیهایی که مأمور سنجش افکار و توجیه راهپیمائی برای غیرایرانیها بودند در اطراف راهپیمائی گزارش می دادند که با اینها وقتی صحبت می کردیم که چرا مغازه هایتان را بسته اید، جواب می دادند که: چون ما این حرکت را مثل یک حرکت عبادی و مذهبی می دانیم، لذا به احترام این حرکت، مغازه ها را بسته ایم.
اینها همان مردمی بودند که در سال گذشته، رژیم عربستان می گفت: علت اینکه ما جلوگیری می کنیم از حرکت ایرانیها، برای اینکه این مردم عصبانی هستند و از کار ایرانیها اذیت می شوند و می ترسیم آنها به سمت ایرانیها برگردند و آنان را مورد حمله قرار دهند! لذا ما برای اینکه چنین وضعی پیش نیاید این کار را می کنیم ! و همچنین وقتی بعضی از ایرانیها را دستگیر می کردند و می بردند در – به اصطلاح- محل بازداشتگاه، جمعیت غیر ایرانیهای دستگیر شده خیلی بیشتر از ایرانیها بود که دستگیر شده بودند.
مسلمانهای آفریقائی که با شوق بیشتر از دیگر راهپیمایان شعار می دادند و یا عکس امام را همراه خودشان آورد بودند و انواع این برخوردهای مختلف، همه حکایت از این داشت که کاملاً حرکت در میان آنها جاافتاده، و آنها پذیرفته اند که حرکت یک حرکت اصیل است . با توجه به اینکه اینها همان حجاج سال گذشته هم نبودند ولی وقتی که اخبار حج سال گذشته به آنها کشورها رفته،بازتابش این است که وقتی در سال بعد می آید که سال قبل نبوده،یکی از انگیزه های آمدنش این است که اصلاً بیاید ببیند اینجا چه خبر است، چطور می شود که ایرانیها علیرغم آن همه آرایش نیروهای انتظامی پلیس و آن همه تهدیدهای رسمی حکومت عربستان که ما هرگز اجازه نخواهیم داد!! سرکوب می کنیم! چنین می کنیم! چنان می کنیم! با آن همه رجزخوانی ها ،مردم ایران چه کسانی هستند،چطور آدمهایی هستند که اینجور تحقیر می کنند قدرت پلیسی را و حرفشان را می زنند و از هیچ کس نمی ترسند اینها یا اینکه در کشور خودشان نیستند و در اینجا غریبند، اینچنین راهپیمائی می کنند، لابد یک سازماندهی یا یک تشکیلات وسیعی، این کارها را انجام می دهد همه اینها انگیره می شود که آنها بیایند ببینند ایرانیها اساساً چطور آدمهائی هستند. ما امسال برخورد می کردیم با تعدا زیادی از حجاج جوانی که می گفتند با اینکه حج بر آنها واجب نبوده ولی بهرشکلی که تواسته اند، امکانات سفر را برای خود فراهم آورده و به مکه آمده اند، فقط انگیزه آنها دیدن ایرانیان بوده است!
آنها نقل می کردند که بعضی از کشورهای اسلامی امسال در آمدن مردم برای حج، مشکلات جدیدی را ایجاد کرده اند و با توافقهائی که با رژیم عربستان داشتند، بعضی از این کشورها یکی از شرایطشان را این گذاشته اند که سنّش از چهل سال کمتر نباشد!! برای اینکه می ترسند از تأثیری که حرکت حجاج ایرانی در مکه و مدینه روی غیر ایرانیها داشته باشد.
در راهپیمائی مکه از چیزهائی که بسیار جالب بود و نشان می داد روحیه مردم خود شهر مکه چگونه است، قسمتهائی که برای من نقل کردند از بعضی صحنه هایش: یکی برخورد مردم بازار و کاسبهای بازار مکه بوده که مخصوصاً یک تصور غلطی برای بعضی ها این بود که این مغازه دارها و این فروشندگانی که در خیابانها و بازار هستند –مخصوصاً نزدیک حرم- اینها مخالفند با این کارها و بسیاری از ایرانیها نقل می کردند که بعد از راهپیمائی وقتی ما می رفتیم وارد مغازه ها می شدیم با یک برخورد بسیار احترام آمیز مواجه می شدیم و نگاههای آنها و حرف زدن هایشان حکایت از این می کرد که خیلی ایرانیها در چشمان ما بزرگ و با شخصیت جلوه می کنند برای آنکه خوب می دیدند همان پلیسی که همه اینها از یکی اش می ترسند، ایرانیها شش هزار نفرشان را در یک روز دیدند و دریک جا با چوب و چماق و بساط و سلاح و… و اصلاً به آنها اعتنا نکردند و به تعبیر یکی می گفت:
“مردم عربستان از پلیس می ترسند، پلیس از ایرانیها می ترسد”.
البته طبیعی است که ایرانها در چشم آنها خیلی با عظمت جلوه می کنند و بعد آنقدر ازاین حرکت راهپیمایی خرسند بودند و اثر مثبت داشت که یک دروغی را در مکه شایع کرده بودند و این دروغ درست جا افتاده بود.بنظر من این دلیل بر این بود که راهپیمائی درست در ذهن آنها اثر مثبت داشت و آن دروغ این بود که از ایرانیها می پرسیدند: امام می خواهند به مکه بیایند و فهد هم به استقبال برود!! ما هم می دانستیم این مطلب کاملاً دروغ است چنین تصمیمی نیست و واقعاً شرایط هم اجازه نمی داد به امام که مسافرت بکنند اما یک همچنین دروغی وقتی جا می افتد ناگهان همه از ایرانیها می پرسند: چه روزی امام می خواهند به مکه بیایند؟ این حکایت از این می کرد که آن حرکت سیاسی آنقدر مثبت بوده که در ذهن آنها این امید را ایجاد کرده که چنین دروغی را قبول بکنند و با خوشحال بپرسند کی امام به مکه خواهد آمد.
و همچنین مکرر از ایرانیها نقل می کردند که سوار ماشینهای تاکسی شده بودند (و شاید تاکسی هم نبوده اما از همین سواری هائی که درایام حج مسافر را به این طرف و آن طرف منتقل می کنند) مخصوصاً این نکته هم جالب است که آنجا شایع است که بسیاری از راننده تاکسی ها مأموران امنیتی عربستان هستند، مع ذلک از ایرانیها نقل می کردند که ما سوار تاکسی شدیم، بعد آن راننده از قیافه های ما حدس زد که ایرانی هستیم پرسید : اهل کجائید؟ وقتی که ما می گفتیم : ایرانی هستیم، مشتش را گره می کرد می گفت: “خمینی”، “خمینی”!
بعد وقتی که می خواستیم پیاده شویم پول نگرفت و گفت: دعا کنید برای خمینی!
من این دو موردی را گفتم، بخصوص برای اینکه این دو قشر از جمعیت معروف بود که اینها ناراضی هستند، این بازاریها و کاسب ها می گفتند که خوششان نمی آید و ناراحتند چون به کسب و کارشان لطمه می خورد و این رانندها را هم شایع کرده بودند که اینها اکثراً مأموران امنیتی هستند این عکس العملشان بوده در برابر حجاج ایرانی و این نبود جز اینکه آن حرکت سیاسی مقبول واقع شده بود در نظر آنها.
زنی را در کنار راهپیمائی دیده بودند که بشدت دارد گریه می کند، متوجه شده بودند که ایرانی نیست. یکی از برادران می گفت: وقتی رفتیم جلو پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت مصری هستم، گفتم: پس چرا اینقدر گریه می کنید؟ گفت:
” دو پسرم در جنگ با اسرائیل کشته شده اند. وقتی که سادات با اسرائیل رفت، من احساس کردم که هیچ چیزی دیگر برایم نمانده و همه آرزوها و آمالم برباد رفته و خون بچه هایم هدر رفته است اکنون که این جمعیت را می بینم اینطور شعار علیه اسرائیل می دهند، دوباره در قلب من امید تازه ای پیدا شده و احساس می کنم خون بچه هایم دو مرتبه دارد کار خودش را می کند و بچه های من زنده شده اند و می بینم که این جمعیت، قدس را آزاد خواهند کرد آن امیدی که در دل من پیدا شده مرا اینطور وادار کرده است که حالت هیجان زده پیدا کردم و گریه من به خاطر آن شوقی است که درقلبم پدیدار گشته است.”
این نمونه هایی از اثر کار و حرکت حجاج ایرانی بود.
وقتی ما از ایرانیها درخواست می کنیم که در حج به فکر جبهه ها باشند، دعا برای رزمندگان کنند و ضمناً همچنانکه برای خودشان و بستگانشان چیزی می خرند، برای جبهه ها هم چیزی را در نظر بگیرند و یک سوغاتی برای جبهه ها ببرند، وقتی از ایرانیها درخواست کمک می کنیم غیر ایرانیها –من جمله عراقیها- می آیند کمکهای خودشان را برای جبهه می دهند.
یکی از برادران عراقی اهل بصره از شهر بصره آمده بود و هزار دینار آورده بود برای جبهه های ایران و تقویت جبهه ها.
چند نفر از برادرها آمدند گفتند: می رفتیم در یک خیابان نسبتاً خلوتی، یکنفر به ما سلام کرد. از او پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت: عراقی هستم. بعد مقداری با او صحبت کردیم و از او تربت کربلا خواستیم. گفت: من یک لحظه با شما کار دارم. یک فردی آمد آنجا و عبور کرد و رد شد معلوم شد که آن عراقی بوده و این بخاطر اینکه او متوجه نشود توقف کرد، بعد از اینکه او رد شد، دست کرد توی جیبش مقداری پول را درآورد و گذاشت توی دست ما و گفت: این برای جبهه است. و فوراً فرار کرد و دیگر توفق هم نکرد که به او چیزی بگوئیم. بعد دیدیم که چهار صد دینار عراقی است و احساس کردیم که گویا این تمام موجودیش بوده. اینقدر حرکت ایرانیها نقش مثبت دارد که یک عراقی به محض اینکه یکنفر ایرانی را می بیند، به او اعتماد کرده و پول را به او داده دیگر نپرسیده شما کی هستید؟ آیا مثلاً با بعثه سرو کار دارید یا نه؟ همانقدر که ایرانی هستند اعتماد می کند و پولش را می دهد و آن را به عنوان کمک به جبهه جنگی که یک طرفش هم خود عراق است می داند.
از این نمونه ها بسیار زیاد است که اگر ما می توانستیم از همه ایرانیها می خواستیم که هر کسی از این نمونه برخوردها اگر دارد این را بنویسد یا اگر نمی تواند بنویسد برای آن روحانی کاروانش یا ناظمی که توی کاروانش است تعریف کند و آنها بنویسند و برای ما بیاورند. اگر ما این کار را می توانستیم بکنیم کتاب بزرگی از این برخوردهای غیرایرانیها می توانستیم تهیه کنیم که هم نشان دهنده تأثیر حرکت ایرانیها است و هم عمق تأثیر انقلاب را می رساند. امسال عکس العمل غیرایرانیها برای ما بصورت جهش وار بود در برابر حرکتهای سیاسی. چیزی بود که ما فکر نمی کردیم تا این حد نسبت به سال گذشته اوج پیدا کند و همانطوری که گفتم گویا یکسال، درست اثر معکوس داشته است و آنها را بیشتر مجذوب انقلاب کرده است.
ولی تنها کسی که مقید بود تا آخر بنشیند و روضه او را گوش دهد، مرحوم حاج آقا مصطفی بود که گاهی می شد فقط ایشان در مسجد مانده بود و به روضه شیخ جعفر گوش می داد و اشک می ریخت. ایشان مقید بودند که در مجالس عزاداری که دوستان در منازل یا مدارس برقرار می کردند شرکت کنند. خودشان هم مجلس روضه ای هر صبح جمعه داشتند که گاهی می شد روضه خوان تنها یکنفر مستمع داشت که او، خود آن مرحوم بود آنچه برای او اهمیت داشت، عزاداری برای ابی عبدالله الحسین (ع) بود.
روز شهادت
آقای خاتم: شب شهادت مرحوم آقا مصطفی، یک مجلس فاتحه ای بود که به اتفاق ایشان به آنجا رفته بودیم و تا مدت زیادی هم درآنجا بودیم، و اتفاقاً ایشان هم خیلی سرحال و تندرست بودند. خلاصه شب گذشت و فردا صبح خبر وفاتش را شنیدیم. همراه با چند نفر از آقایان خدمت امام رفتیم که هر نحو شده است، خبر را به ایشان برسانیم. قبلاً! به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی سخت بیمار شده است و او را به بیمارستان برده اند!
ما که وارد شدیم فوراً از ما پرسیدند که حال مصطفی چطور است؟
سپس به من گفتند: بگوئید ماشین بیاورند تا به عیادتش برویم! من مقداری تأمل کردم، سپس از اطاق بیرون آمدم. قضیه را به حاج احمد آقا گفتم، ایشان هم ناراحت و سراسیمه شده بود و گفت: خوب است بگوئیم که آقا مصطفی را – مثلاً – به بغدا برده اند! من برگشتم آقای حاج احمد آقا از بیرونی به اندرون آمدند حضرت امام او را صدا زدند: احمد! احمد! حاج احمد آقا که خیلی ناراحت و متآثر بود و نمی خواست امام، ناراحتی شدید او را ببینند و متوجه شوند، مع ذلک ناچار پس از سه بار که امام او را صدا کردند، به اطاق امام رفتند.
امام گفتند: از مصطفی چه خبر؟ ناگهان حاج احمد آقا نتوانست صبر کند و به شدت گریه کرد.
امام متوجه قضیه شدند و چند بار گفتند: “لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم”
سپس یکمرتبه گفتند: “انا لله و انا الیه راجعون”
و فرمودند: خیلی امید داشتم که مصطفی بماند و برای مسلمین کار کند.
آقای ابطحی : همانگونه که امام به مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند: آن مرحوم نیز فوق العاده به امام علاقه و محبت داشت، بالاتر از محبت فرزند نسبت به پدر و امام هم با اینکه اظهار نمی کردند – و دأب ایشان بر این است که محبت خود را نسبت به فرزندان ابزار نکنند- ولی همه می دانستند که چقدر به آقا مصطفی علاقه دارند. خلاصه این علاقه متقابل بین پدر و فرزند و آن همه امیدی که امام به ایشان داشتند، مع ذلک در وفاتش هیچ جزع و فزعی نکردند و مسأله را با کلمه “لطف خفی” تمام کردند. و واقعاً هم لطف خفی بود، چرا که اگر شهادت آن بزرگوار نبود واین مجالس و فواتح و چهلم ها و زد و خوردها پیش نمی آمد، این انقلاب با شکوه به این زودی به ثمر نمی رسید. و راستی می توان گفت که کلمه “لطف خفی” را روح القدس به زبان امام انداخت. و پس از انقلاب این لطف خفی، معلوم شد. پایان

17دسامبر/16

تَفسِرُ القُرانِ الکَریِم

لِلاَستادِ العَلامَهِ الشَهید
ایَه اللهِ السَّیِدُ مُصطَفَی الخُمِینی قُدسِ سِرَّه
استاد شهید آیت الله حاچ آقا مصطفی خمینی قدس سره فقیهی بود توانا و عارفی بود و اله و استوار و کوهی آتشفشان بود علیه استکبار و استبداد و کفر جهانی.
کتابها و نوشته های ایشان که در علوم مختلفی نگاشته شده بالغ بر ۲۰ جلد کتاب است که در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و تفسیر قرآن کریم می باشد. به خواست خدا، تفسیر ایشان چاپ و بزودی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
این تفسیر به سبکی نوین و دقیق نوشته شده و در هر آیه از قرآن کریم مباحثی عمیق دارد.
در هر آیه از لغت و صرف و نحو و اعراب و رسم الخط و معانی و بیان و فصاحت و بلاغت و تجوید و قرائت و فقه و اصول و حکمت و فلسفه و کلام و عرفان و اخلاق بطور جداگانه و به تفصیل بحث شده است، لذا تنها تفسیر سوره مبارکه حمد حدود ۶۰۰ صفحه شده است. این تفسیر برای طلاب محترم حوزه ها و دانشمندان و دانش پژوهان و عموم علاقمندان به قرآن بسیار مفید و خواندنی است. ولی چه کنیم که دستهای کثیف استعمار این استاد عزیز را از ما گرفت و شاگران ایشان را تا ابد یتیم کرد و خللی برای مسلمین ایجاد کرد که هیچگاه نمی توان جبران نمود.
سالگرد شهادت این عالم ربانی و استاد عزیز را به امام عصر ارواحنا الفداء و نایب برحقش امام خمینی مدظله العالی و همه حوزه ای علمیه تبریک و تسلیت می گوئیم.
محمد سجادی اصفهانی

17دسامبر/16

اعزام روحانیون به جبهه

یکی از برنامه های تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی، اعزام روحانیون داوطلب به جبهه های نبرد حق علیه باطل است و از این که همواره جبهه ها به طلاب و فضلا نیازمند است و برای پاسخ دادن به مسائل شرعی رزمندگان و تنظیم برنامه های عقیدتی برای آنان، هرماه عده ای از روحانیون توسط دفتر تبلیغات اسلامی به جبهه ها اعزام می شوند.
برنامه هائی که توسط طلاب در جبهه ها اجرا می شود به این قرار است:
۱-اقامه نماز جماعت، چه در پادگانها و چه در سنگرهای خطوط جبهه ها.
۲-سخنرانی و وعظ و ارشاد.
۳-آموزش مسائل و احکام شرعی برای رزمندگان.
۴-برگزاری کلاسهای عقیدتی و اجرای برنامه های آموزشی منظم.
۵-تشکیل مراسم دعا و نیایش.
۶-شرکت فعال در جنگ و نبرد با صدامیان کافر، چه احساس نیاز کنند و چه نکنند، چه برای دادن روحیه به رزمندگان و چه برای رسیدن به بزرگترین و والاترین فیض الهی “شهادت” . از این رو می بینیم، عده زیادی از طلاب و فضای حوزه تاکنون به فیض شهادت نائل آمده و برخی مجروح شده اند که در آینده آمار شهدا و مجروحین روحانیون را منتشر خواهیم ساخت. ان شاء الله.
از ابتدای تأسیس ستاد اعزام مبلغ به جبهه در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم تا به حال، یعنی از ۲۴ ابان ۶۱ تا مهر ماه ۶۲ (۳۸۲۲) نفر اعزام شده اند. و تنها در مهرماه گذشته ۴۰۰ روحانی رهسپار جبهه نور علیه ظلمت شده اند.

17دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون

قاطعیت
«من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم و چرت بزنم من دنبالش راه می‌افتم. اگر خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می‌کند که حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و بحمدالله تعالی از هیچ چیز نمی‌ترسم. والله تا حالا نترسیده‌ام. آن روز هم که مرا می‌بردند، آنها می‌ترسیدند، من آنها را تسلی می‌دادم که نترسید» (۲ ذی‌حجه ۱۳۸۳هـ)
«خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد… من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری ندشته باشم» (۲۱/۱/۴۳)
«من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوئیها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم.» ( از تلگراف امام به علمای تهران ۱۳۴۲)
«مسلمان اگر بر ملّت خودش زجر نبرد مسلمان نیست. آن کس که می خواهد این آدم (محمدرضا خان) باشد، من نمی توانم بگویم او مسلمان است. آن کسی است که دست می دهد به دست یک جانی او را دیگر ما آدم نمی دانیم. اگر مسلمان هم باشد آدم نیست و مسلمان هم نمی تواند باشد.» (۱۳/۸/۵۷)
«من هرگز حتی برای یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمی‌دهم. این تکلیف الهی است و در صورت سکوت، مسئول خواهم بود.» (۱۵/۹/۵۷)
«من یک تکلیف الهی دارم و مطابق تکلیف الهی ام عمل می کنم. کشته بشوم عمل کرده ام به تکلیف الهی‌ام، پیش ببرم، عمل کرده ام به تکلیف الهی ام.» (۳۰/۱۱/۵۷)
«من تا زنده هستم نمی گذارم دولت از خط اسلام خارج بشود.» (۱۳/۴/۵۷)
« خدا نکند که روزی پیش بیاید که من احساس وظیفه کنم…نگذارید که احساس وظیفه بشود. اگر احساس وظیفه بشود من به هرکس هر چه دادم پس می گیرم .» (۱۶/۱۱/۵۹)
« باید گروه ها و دسته‌های منحرف سیاسی و غیرسیاسی بدانند که من با احساس تکلیف، با آنان برخورد اسلامی و حدود اسلامی می کنم و به شرارتهای ضد اسلامی خاتمه می دهم.» (۱۷/۱۲/۵۹)
«تمام قوانین برخلاف شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود.» (۱/۶/۶۱)

17دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

احترام قانون
جامعه ای که از نظر فرهنگ و تمدن پیشرو باشد یا بخواهد پیشرو باشد باید احترام قانون را نگه دارد زیرا قانون برای آسایش و امنیت همگان و بالا بردن سطح فرهنگ و معیشت و نظم جامعه وضع می شود در جامعه اسلامی قانون قداست خاصی دارد که اگر گویندگان و نویسندگان ویژگی قانون از نظر اسلام را آن گونه که شاید و باید به اطلاح مردم برسانند و قانونگذاران و مجریان خود قداست قانون را نگهدارند بهترین ضمانت اجرا برای مقررات جامعه اسلامی بوجود می آید و آن انگیزه مذهبی و تقوی است.توضیح مطلب این است که قسمتی از قانون اسلامی از فرائض الهی است که خداوند مقرر و مقدر فرموده و هیچ کس حق ندارد در آن تعرضی کند. مانند بسیاری از حدود و قصاص و بعضی از مقررات اسلامی سنت پیغمبر (ص) است که بوسیله ائمه اطهار (ع) بدست ما رسیده و خداوند آن مقررات را نیز لازم الجرا فرموده است. همانگونه که در روایات به این مطلب تصریح شده است. این قسمت به هیچ وجه قابل تغییر نیست و این دو قسمت را می توان قانون اساسی اسلام دانست و قسمتی از مقررات از سوی امر مسلمین تصویب می شود که به مقتضای مصالح متغیره در هرزمان مقررات و قوانینی در موارد مختلف زندگی فردی و اجتماعی وضع می نماید و آن قانو از نظر اسلام جاری و نافذ است تا از سوی ولی امر چه خود او و چه ولی امر بعد از او برداشته شود و از این قبیل مقررات هم از سوی پیغمبراکرم (ص) به عنوان ولی امر و هم از سوی ائمه اطهار موارد زیادی در روایات وارد شده است و از این قبیل است مقرراتی که ولات و استانداران درزمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) برای منطقه تحت نفوذ خویش وضع می کرده اند. پشتوانه این گونه مقررات جعل ولایت است برای آنها از سوی ولی امر که او نیز از سوی خداوند به ولایت نصب شده است به مقتضای آیه: “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و ولی الامر منکم”
ولی فقیه نیز با توجه به ولایتی که از سوی ائمه اطهار به او واگذار شده است ولی امر مسلمین است و اطاعت او واجب و قوانین و مقرراتی که وی یا مجلس قانونگذاری یا دولت اسلامی منصوب و مورد تأیید رهبر یا ارگانهای مربوطه دیگر که هم ولایت خود را از ولایت فقیه کسب کرده اند تصویب می کنند جزء قوانین و مقررات اسلامی است و همه باید ازآنها اطاعت کنند و لذا امام در موارد مناسب که استفتاء می شود می فرمایند (مقررات دولت اسلامی باید رعایت شود و تخلف از مقررات دولت اسلامی جایز نیست).
با مقدمه فوق، احترام و قداست قانون در جامعه اسلامی که از نظر فرهنگ و تمدن پیشرو جوامع است یا باید باشد، روشن می شود. ولی متأسفانه باید گفت که در جامعه کنونی ما که جامعه الگوی اسلامی است قانون به آسانی و بدون هیچ ملاحظه ای در بعض موارد به وسیله برخی افراد که احیانا ناآگاهند و متوجه اهمیت مسأله و حکم شرعی آن نیستند مورد تجاوز و هتک قرار میگیرد. همانگونه که اشاره شد آنگاه قداست و احترام قانون در جامعه جا می افتد و تثبیت می شود که قانونگذاران و مجریان، خود بیش از پیش از دیگران به آن پای بند بوده و در اجرای آن سخت کوشا باشند وگرنه ارزش و اهمیت آن از نظر دیگر افراد کاسته می شود. ما در این رابطه به دو نکته ذیل اشاره می کنیم و امیدواریم که مسئولین با دقت بیشتر در این باره بیندیشند:
۱-مجریان قانون باید در اجرای آن سختگیر و جدی باشند و در این رابطه نباید میان مقررات فرق گذاشت. قانون هرچه باشد قانون است و احترام دارد ولو مقررات ساده راهنمایی باشد. بنابراین اداره راهنمایی-مثلا – یا نباید تابلوی پارکنیگ ممنوع نصب کند یا اگر نصب کرد هر متخلف را مجازات کند و در آن هیچ ملاحظه ای ننماید و هر وقت احساس شد که دیگر آن تابلو جا ندارد فورا به برداشتن آن مبادرت ورزد و اما اگر آن را رها کند ولی در مورد اجرا مسامحه نماید از نظر روانشناسی اجتماعی این کار بسیار خطرناک است زیرا ارزش و قداست قانون را پایین می آورد و متخلفین را در شکستن قانون جسور و بی باک می نماید و در نتیجه آن جائی نیز که قانون برای قانونگذار اهمیت دارد از نظر مردم سبک و بی ارزش جلوه می کند. البته این را به عنوان مثال ذکر کردیم. همه مقررات باید به دقت انتخاب، و پس از انتخاب باید بشدت ازآنها حمایت شود و هر موقعی که احساس شد به آنها نیازی نیست یا عامه مردم نمی توانند ازآن پیروی کنند و ناچار تخلف می کنند و قانونگذار یا مجری قانون هم ناچار است چشم پوشی کند باید فورا آن قانون یا مقررات را ملغی نمایند زیرا قانوی که نمیتوان به آن عمل کرد اگر باقی بماند به قداست قانون لطمه می زند . و در این رابطه قانونگذاران نیز باید دقت کنند که در این نوع موارد قانونی را وضع نمایند که قابل اجرا و قابل حمایت باشد و تنها مصالح و مفاسد خود قانون نباید مورد ملاحظه قرار گیرد بلکه قابلیت اجرا و حمایت را نیز باید مد نظر قرار دهند.
۲-قانونگذاران و مجریان باید تاآنجا که امکان دارد و با مسائل مهمتری نظیر ضرورتهای حفاظتی و امنیتی مواجه نیستند خود به مقررات و قوانین پای بند باشند. البته منظور این نیست که مسئولین سطح بالای کشور مانند مردم معمولی در صف برنج و روغن و بنزین – مثلا – معطل شوند و از کارهای مهم و وظایف سنگین خود عقب بمانند بلکه همان گونه که اشاره شد تاآنجا که ممکن است و مصلحت مهمتری در رابطه با جامعه تضییع نمی شود علنا و عملا از قانون طرفداری کنند و زیردستان خود را به اطاعت از قانون و مقررات وادار نمایند و از آنها در این مورد مراقبت کنند.
بسیار دیده شده است که برخی از برادران که راننده اتومبیلهای ضد گلوله و غیره هستند با اینکه کسی از شخصیتها که باید محافظت شوند در آنها نیست یا بعضی رانندگان دیگر وسائل نقلیه مربوطه به نهادها و ارگانها در غیر حال ضرورت که مجوز نقض قانون باشد، از مقررات تخلف می کنند و از چراغ قرمز راهنمائی رد می شوند یا به خیابانهای ورود ممنوع یا خط ویژه وارد می شوند یا برعکس مسیرمیدان حرکت می کنند و مانندآن از موارد تخلف حتی دیده شده است که اتومبیل پلیس راهنمائی که خود حافظ مقررات راهنمائی است به همراهی افسر و در غیر مورد مأموریت از چراغ قرمز می گذرد. این بزرگترین اهانت به مقررات دولت اسلامی است! آیا فتوای امام که باید مقررات دولت اسلامی را مراعات کرد فقط برای مردم عادی است یا برای همه؟ واضح است که مخالفت هرگونه قانون در غیر مورد استثنا مخالفت شرع و مخالفت فتوای صریح امام است.
البته این مورد نیز از باب مثال ذکر می شود وگرنه تخلف از مقررات از سوی مأمورین در موارد زیادی دیده شده است که شاید ذکر آنها چندان مناسب نباشد و هدف ما برشمردن اشتباهات برادران عزیز نیست بلکه مقصود تذکر این نکته است که بدانند گناه تنها مخالفت قوانین اولیه شرع نیست بلکه مخالفت مقررات دولت نیز گناه است. و این را نیز بدانند که مقررات اختصاص به مردم عادی ندارد. اصولا نباید مسئولین مقرراتی وضع کنند که فقط برای عامه مردم باشد. البته شک نیست که هر قانون موارد استثانا دارد ولی نباید به هر بهانه ای مارک استثنا زد و خود را از مردم جدا دانست که این گذشته از مخالفت قانون اثر سوء در خودسازی و تخلف به اخلاق اسلامی نیز دارد.
در اینجا مناسب است به داستان کوتاهی از حضرت امام خمینی که یکی از برادران از قول مرحوم آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی نقل می کرد اشاره شود:
مرحوم حاج آقا مصطفی فرمود: زمانی همراه حضرت امام خمینی به یکی از شهرهای ایران در حدود سی سال قبل رفته بودیم، یک روز وقتی که می خواستیم از این طرف به آن طرف خیابان عبور کنیم لازم بود یکی دو قدم روی چمن کاری وسط خیابان بگذریم ولی حضرت امام چند صد متر طول خیابان را رفتند و برگشتند تا از جدول تقاطع عبور کنند و حتی دو قدم برخلاف مقررات و نظم پایشان را روی چمن نگذارند!!
در اینجا لازم است به ارگانهای دولتی و نهادهای انقلابی تذکر دهیم و به عنوان پیشنهاد از آنان بخواهیم، در ارگانها برنامه های ارشادی به صورت خصوصی، برای راهنمائی افراد خود قرار دهند، و چهارچوب و مقررات روشن و تعیین کننده ای برای موارد که مقررات در آنها استثنا می شود، وضع نمایند و در هر صورت، اصل را بر رعایت قوانین و مقررات بگذارند و موارد استثنا را به طور دقیق بیان کنند و اعضای خود را وادار به تبعیت از قانون -تا حد امکان- حتی در موارد استثنائی بنمایند و به آنان گوشزد کنند که تخلف از قانون – هر چند کوچک باشد- خلاف شرع و حرام است.
در هر صورت قانون برای همه است و تمام مردم در برابر قانون یکسانند و هیچ پست و مقامی نمی تواند انگیزه ای برای تخلف از قانون باشد و تنها در برخی از موارد، قانون استثنا می شود و اگر کسی در غیر مورد استثنائی، پا را فراتر از مقررات بگذارد، خیانت کرده است و باید مجازات گردد.
از ائمه جمعه، سخنوران، نویسندگان، فضلا، طلاب و رادیو و تلویزیون نیز می خواهیم بیش از این، نسبت به این امر اهمیت قائل شده، مردم را راهنمائی کنند. و بدون شک آموزشهای تلویزیونی و سخنرانیها می تواند نقش مهمی را در این امر خطیر ایفا نمایند. والسلام

17دسامبر/16

آیت الله شهید سید مصطفی خمینی از زبان برخی یاران

آنگاه که لطف خفی الهی با شهادت آیت الله مصطفی خمینی تجلی یافت
فرصتی دست داد تا با حضرات آیات آقایان خاتم یزدی و ابطحی کاشانی دو تن از دوستان و یاران قدیمی و صمیمی مرحوم آیه الله شهید سید مصطفی خمینی و همچنین حجه الاسلام آقای احمدی خمینی یکی از بستگان آن مرحوم گفتگوئی داشته باشیم گرچه زبان حال آنان چنین بود که:
یک عمر هزار ساله باید
تا من یکی از هزار گویم
ولی در این فرصت کوتاه از باب ما لایدرک کله لایترک کله فقط گوشه هائی اندک از آنچه که بالبداهه دراین جلسه کوتاه میسور شد تقدیم امت پاسدار اسلام می شود:
اوائل تدریس:
آقای ابطحی: موقعی که به قم آمدم، مرحوم حاج آقا مصطفی به دیدار من آمد. آن مرحوم هرکس را می دید خوشحال می شد و چون اخلاق پسندیده و شیرینی داشت لذا قهراً انسان مجذوبش می شد و همین اخلاق بود که من هم مجذوب او شدم و کم کم با هم مأنوس شدیم، گاهی به حجره ما می آمد و گاهی من به منزل ایشان می رفتم و با هم به درس می رفتیم (درس آقای سلطانی درس آقای شیخ عبدالجواد اصفهانی) و از آن پس نیز با هم به درس خارج می رفتیم (درس امام، درس آقای بروجردی، درس آقای داماد) و خارج از درسها هم با هم مباحثه ای داشتیم (تقریرات آقای نائینی، رساله های شیخ انصاری در آخر مکاسب و…)
خصوصیتی که در محروم حاج آقا مصطفی سراغ داشتم، این بود که از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمی نداشت یعنی مثلاً اگر شیخ انصاری با هر بزرگواری مطلبی را گفته است، سربسته نمی پذیرفت بلکه مانند خود امام در مقام تجزیه و تحلیل برمی آمد و می توان گفت که از همان اوائل روح اجتهاد داشت و همین هم باعث ترقی او شد.
ایشان تنها به فقه و اصول بسنده نمی کرد بلکه در فنون مختلف مطالعه داشت و کار می کرد، در ادبیات خیلی وارد بود. به هر کلمه ای که برخورد می کرد، در آن دقت می نمود و ریشه آن را در لغت می یافت، اگر در خلال بحث به یک جمله مبهمی برمی خورد مانند آقای منتظری – فوراً کتاب را می آورد و ابهام را برطرف می ساخت. و خلاصه با این دقت و موشکافی که داشت، در علوم و فنون گوناگون از قبیل: فقه، اصول، فلسفه، رجال، ادبیات ( نحو و صرف و معانی) متبحر شده بود.
حافظه و نبوغ فوق العاده
آقای خاتم: جهانی را که من در حاج آقا مصطفی دیدم در کمتر کسی دیده ام. اولاً- ایشان حافظه شدید و فوق العاده ای داشتند. مطالبی که برخورد می کرد، فراموش نمی نمود. مثلاً قسمتهای آخر “مغنی” که کمتر کسی مطالعه می کند، ایشان دیده بود و به حافظه سپرده بود و از آن قسمتها، مطالب نقل می کرد. گذشته از این حافظه اش شدید بود، استعداد و نبوغ قوی و فوق العاده ای نیز داشت. و اینکه برخی می گویند: اگر کسی حافظه اش قوی باشد، استعدادش کم است (و بالعکس)، در مورد ایشان چنین نبود، حافظه خیلی قوی و استعداد بالاتر از متوسط.
یکی از خصوصیاتش این بود، که در هر جلسه ای شرکت می کرد، از مسائل علمی سخن می گفت و مجلس را به یک مجلس علمی مبدل می ساخت و دنبال هر مطلبی که می گرفت، خیلی بحث می کرد و بحث را طولانی می نمود.
خارج فقه را که امام در نجف اشرف شروع کردند و مدت ۱۵ سال تقریباً ادامه داشت ۰از شروع بیع تا بحث خلل در نماز) مرحوم آقا مصطفی بیشترین اشکال را می گرفتند و حضرت امام هم به اشکالهای ایشان کاملاً توجه داشتند.
علاقه به طلاب
آقای خاتم: مرحوم آقا مصطفی علاقه شدیدی نسبت به طلاب داشت، مخصوصاً آنهائی که کوشش بیشتری به درس و بحث داشتند و حتی گاهی برای تشویق آنها مسأله را مطرح می کرد و برای هرکس که بتواند آن را حل کند، جایزه ای نیز تعیین می نمود و نظرشان این بود که به طلاب ممتاز و با استعداد باید اضافه بر “شهریه”، هر ماهه هدیه و جایزه ای بدهند که بیشتر تشویق شوند.
در هر صورت ایشان در تمام جهات ممتاز بود و به همین دلیل امید امام به او بود چون هم از نظر علمی و هم از نظر اخلاقی بر دیگران امتیاز داشت ولی صلاح حق بر این شد که او را نزد خود ببرد. خدای رحمتش کند.
مباحثه پدرو فرزند
آقای رحیمیان: امام با اینکه در تمام کارهایشان منظم بودند و هر شب سر ساعت خاصی به بیرونی می آمدند و همچنین در وقت معینی نیز آنجا را ترک می کردند،مع ذلک، یک شب برای اولین بار دیدیم که امام بیش از وقت نشستند و دلیلش هم این بود که من آن شب مسأله ای از امام پرسیدم و امام هم جوابی دادند ولی مرحوم آقا مصطفی اشکال کردند و خلاصه بحث بین پدر و فرزند طولانی شد و هر یک با دلیل و برهان می خواست نظر خود را بیان کند و آنقدر مباحثه ادامه پیدا کرد که اگر ناشناسی می رسید، خیال می کرد پدر و فرزند دارند با هم دعوا می کنند!
جاذبه و دافعه
آقای احمدی: مراتب علمی و اخلاقی مرحوم حاج آقا مصطفی را آقایان تذکر دادند و اما مرحله انقلاب ایشان:
اگر درباره امام می گویند، حرکتهای ایشان پیامبرگونه است، باید درباره مرحوم حاج آقا مصطفی نیز گفته شود که حرکت ایشان علی وار بود نسبت به پیامبر گونه بودن امام.
هنگامی که امام را به ترکیه تبعید کردند درآغاز آن مرحوم می خواست به ترکیه برای ملحق شدن به امام برود ولی پس از آن منصرف شد. ولی حرکت امام را دنبال می کرد. روزی درگیری لفظی شدیدی بین ایشان و سرهنگ مولوی بوسیله تلفن رخ داد. و کار به جائی رسید که مأمورین ساواک و رئیس سازمان امنیت قم با عده ای دیگر آمدند، و به منزل ایشان یورش بردند و ایشان را با اهانت شدید از آنجا بردند و سببش این بود که آنها تشخیص داده بودند که ایشان همگام و یار باوفای پدر است و جاذبه و دافعه علی وار دارد، لذا چاره ای جز این نداشتند که ایشان را هم تبعید کنند.
آقای رحیمیان: این مطلب را که می خواهم عرض کنم، یادم نمی آید از خود آن مرحوم شنیدم یا کسی برایم نقل کرد که: وقتی می خواستند ایشان را به تهران ببرند، مأمورین خیلی هراس داشتند و وحشت زده بودند همانطور که در مورد امام نیز چنین بود. در هر صورت مرحوم آقا مصطفی می گفت: هنگامی که در ماشین نشستیم، آنها خیلی مضطرب و وحشت زده بودند ولی من از همان اول حرکت،به صندلی ماشین تکیه زدم و خوابیدم. و از خواب بیدار نشدم تا اینکه ماشین به تهران رسیده بود و آنها مرا بیدار کردند!
آقای خاتم: مرحوم آقا مصطفی در عین حال که خیلی خوش اخلاق بود و با افراد زیادی رفاقت داشت، و نسبت به کوچک و بزرگ احترام قائل بود، مع ذلک اگر کسی در هدف با او مخالف بود و نسبت به انقلاب کینه و دشمنی داشت، آنچنان بی تفاوت از او می گذشت که اگر در مجلسی وارد می شود – و مثلاً تمام مردم به احترام او بلند می شدند – او از جایش حرکت نمی کرد و به هیچ وجه حاضر نبود او را تعظیم کند. از یک طرف آنقدر خوش برخورد و خوش اخلاق و از اینطرف آن همه قاطع و خشن و با صلابت!
آقای ابطحی: من یادم می آید که پس از حادثه ۱۵ خرداد بود، روزی یک منبری درباری – که ضمناً درویش مسلک هم بود- به منزل امام آمده بود و می خواست خودشیرینی کند ولی مرحوم آقا مصطفی آنچنان با او با خشونت برخورد کرد که منجر به بیرون کردن آن منبری شد. آن انسان والا با اینکه تمام وجودش را تواضع و اخلاق فرا گرفته بود، در برابر چنین افرادی کوچکترین مجامله و تعارف نداشت.
آقای خاتم: در رابطه با علاقه امام به فرزندانش، من از مرحوم حاج آقا مصطفی شنیدم که می گفت: امام بچه ای داشت که فلج بود و چندسالی زنده بود و سپس وفات کرد. با اینکه آن بچه، فلج بود و زود هم از دنیا رفت، مع ذلک هر وقت امام یادش از او می آید، خیلی متأثر و ناراحت می شود” چه رسد به اینکه امام، فرزندی همچون حاج آقا مصطفی را از دست دهد که گذشته از علاقه فرزندی که به او داشت، او را امید آینده اسلام می دانست و خدا می داند که چقدر امام متأثر شده است ولی در برابر امر خدا آنچنان بردبار و صبور است که اصلاً اظهار نمی کند، چه رسد به اینکه گریه کند. ولی در آن طرف، تا نام امام حسین (ع) را می شنود، بی اختیار اشک از چشمهای مبارکش سرازیر می شود.
شهامت
در آن دورانی که بعثیها به نجف خیلی فشار آوردند به مرحوم آیت الله حکیم اهانت کردند و آن مرحوم را خانه نشین نمودند. روزی از بغداد، یکی از مأمورین احمد حسن البکر آمد و مرحوم آقا مصطفی را به بغداد برد. معلوم شد ایشان را تهدید کرده بودند که با آقای حکیم تماس نگیرد! ایشان که برگشتند و مردم از قضیه مطلع شدند و فهمیدند که منزل آقای حکیم تحت کنترل شدید دستگاه قرار دارد، خیلی وحشت کردند و کسی جرأت نمی کرد به منزل آیت الله حکیم برود. ولی به عکس همه، رفت و آمد مرحوم آقا مصطفی به منزل ایشان بیشتر شد و بدون هیچ خوف و وحشتی همواره به آنجا می رفت و آنها را دلداری می داد.
اهمیت به عزاداری امام حسین
آقای رحیمیان: یکی از خصوصیتهای حاج آقا مصطفی – که کمتر گفته شده- این بود که ایشان مقید بود به پیاده روی کربلا در تمام زیارتهای مخصوصه امام حسین (ع). در سال معمولاً چند مناسب بود (۱۵ شعبان- عرفه- اربعین – اول رجب و نیمه رجب) که مردم از نجف به کربلا پیاده می رفتند و ایشان هر سال در چند مناسبت پیاده به کربلا می رفتند گاهی می شد که کف پای ایشان تاولهائی می زد که خونابه از آن راه می افتاد، و کاملاً مجروح می شد ولی باز هم به راه رفتن ادامه می داد. با اینکه ایشان خیلی با ذوق و خوش مجلس بود و در مجالس دوستانه منتهای ظرافت و لطافت در سخنانش بکار می برد، مع ذلک وقت دعا و عزاداری هم که می شد، در بین تمام افراد نظیر نداشت. هنگامی که دعای توسل شروع می شد، همانطور که به پیاده روی خود ادامه می داد، با کمال توجه دعا می خواند و تمام مدت دعا، اشک می ریخت. و تا ذکر مصیبت می شد زار زار گریه می کرد و شانه هایش از شدت گریه به لرزه می افتاد. شخصی بود به نام شیخ جعفر که همیشه پس از نماز امام – درمسجد شیخ – چند جمله ای ذکر مصیبت اباعبدالله می کرد و روضه می خواند. حاضرین چندان اعتنائی نداشتند و کم کم متفرق می شدند و می رفتند.

17دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث

اَنفال
نوشته آیت الله العظمی منتظری
اقسام زمین و حکم آنها
آیت الله محمدی گیلانی
مسئله ۳- در اقسام زمین و حکم آنها اجمالاً طبق روش مشهور بین اصحاب و فقهاء شیعه:
زمین با موات است یا عامر و هر یک از این دو قسم، در اتصافش به وصف یاد شده یا بالاصلاًه می باشد ویا بالعرض، پس با این بیان زمین ها بر چهار قسم تقسیم می شوند:
۱-موات بالاصاله- یعنی زمین مواتی که مسبوق و معهود بعمران و آبادی نیست –از انفال و ملک منصب امامت است چنانکه گذشت.
۲-عامر بالاصاله – یعنی زمینی که بطور طبیعی قابل انتفاع بالفعل است- نیز از انفال و متعلق به نصب امامت است.
۳-موات بالعرض- یعنی زمین که مسبوق به آبادنی و عمران بوده است و مَوَتان و سقوط از انتفاع برآن عارض شده است که خود بر دو قسم است زیر عمران سابقش یا بالاصاله بوده یا بوسیله کسی آبادان شده است، در صورت اول یعنی عامر بالاصاله حکمش روشن شد که به امام تعلق دارد و در صورت دوم که بوسیله شخصی آبادان و عامر گردیده چنانچه مالک یا مالکان آن از بین رفته اند، باز متعلق به امام است که در تعداد انفال گذشت و چنانچه آباد کننده موجود است، در بقاء چنین زمینی بملک مالکش و یا خروج آن از ملکش و یا تفصیل بین آنکه ملکیت بغیر احیاء حاصل شده باشد و بین آنکه ملکیت بواسطه احیاء باشد، که در صورت تملک بغیر احیاء حکم ببقاء ملکیت و در صورت تملک بواسطه احیاء حکم بخروج ملکیت شود، وجوهی دراین مسئله هست که تفصیل آن خواهد آمد.
۴-عامر بالعرض- یعنی زمینی که مسبوق به موتان بود- و عمران و قابلیت بهره برداری بالفعل برآن طاری گردیده است- که این قسم نیز دو صورت دارد: صورت اول آنکه عروض عمران برآن، بطور طبیعی بوده مثلاً با انقلابات جوی و یا حدوث زلزله و نحو آن انجام گرفته است که این صورت نیز متعلق به امام است، و در صورت دوم آنکه با دست آبادکننده ای، احیاء گردیده است که چنین صورتی ملک احیاء کننده است و چنانچه احیاء کننده مسلمان یا ذمی باشد، از ملک وی خارج نمی گردد مگر با معامله یا ارث یا عروض موتان که فرض اخیر محل اختلاف است چنانچه اشاره شد، ولی آیا احیاء زمین موات، سبب ملکیت رقبه زمین می شود یا نه؟ مورد بحث و گفتگو بین اعلام است که خواهد آمد.
و اگر مالک آن کافر حربی باشد چنانچه بدون کارزار ماخوذ شود متعلق به امام است و اگر با مصالحه بشرط آنکه متعلق به امام باشد اخذ شود، نیز متعلق به امام است ولی اگر با کارزار و یا با صلح بنفعه مسلمین اخذ شود، از اموال محسوب می گردد که زمام آن بدست امام و در مصالح مسلمین مصرف می نماید.
و قبلاً گذشت که فرق اساسی بین زمین متعلق بمنصب امامت و بین زمین متعلق بمسلمین نیست مگر بحسب اعتبار باین تقریر که گاهی مالک مقام امامت اعتبار می شود و گاهی عنوان مسلمین اعتبار می گردد که درهر دو قسم زمام اختیار بدست امام است که در مصالح مسلمین مصرف می نماید و بدیهی است که مصارف شخص امام نیز از مصالح مسلمین است، و بهمین جهت است که می بینیم در روایت بزنطی و صفوان از امام رضا (ع) چنین آمده که آنحضرت فرمودند: ” کسی که با طوع و رغبت اسلام آورد زمین وی در دستش می ماند… و آنچه از زمین را که آبادانی نکنند امام از آنان می گیرد و بقباله کسی درمی آورد که آبادش کند و تعلق بمسلمین دارد… و زمینی که با شمشیر و کارزار گرفته شده زمام آن بدست امام است بقباله هرکس که مصلحت می داند در می آورد چنانکه رسول الله (ص) در خیبر انجام دادند” و نظیر آن در صحیحه بزنطی نیز آمده است.
چنانکه در دو خبر ملاحظه می شود، امام (ع) موات را متعلق بمسلمین دانسته و مأخود به کارزار را در دست امام قر ار داده است.
مسئله ۴-قبلاً بیان کردیم که زمینهای موات بالاصاله و زمین های مخروبه ای که اهل آنها نابود شده اند متعلق به امام است.
موات بضم میم و فتح آن است که میته و موتان بفتح میم و واو، مردنی است که شیوع یافته، و بفتح میم و سکون واو، کوردلی و بلادت است.
بهترین راه در شناسائی معنای موات و احیاء مراجعه بعرف است. زیرا این دو عنوان از حقایق اختراع شده از ناحیه شارع نمی باشند و بعضی از اقوال در تعریف موات در قسم دوم انفال گذشت بدانجا مراجعه شود.
و احیاء موات طبق نصوص و اجماع اجمالاً جائز است بلکه مستحب است زیرا در احیاء موات، کوشش در تحصیل رزق است که در آیه مبارکه: “فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه”
بر گرد زمین به سعی و تلاش پردازید و از روزی خداوند متعال بهره ور شوید. بدان امر شده است، مضافاً بر آن با احیاء زمین موات از عاطل بودن که خود تضیع مال است بیرون می آید و حدیث جابر از رسول الله (ص) بر این مدعا دلالت دارد که فرمودند: “هرکس که زمین مرده ای را احیاء کند برای او در این کار اجری است و آنچه از دسترنج وی روزی خواران می خورند برای او صدقه محسوب می‌شود” و نظیر آن روایت انس از رسول الله (ص) است که فرمودند: “هیچ مسلمی نیست که نهالی نشاء و یا زرعی زرع کند که از آن انسانی یا پرنده ای یا چارپائی بهره ور شود مگر آنکه برای او صدقه محسوب می شود.” و بر جوار احیاء موات اخبار بسیاری بلکه اخبار متواتر اجمالی، از طریق شیعه و سنی دلالت دارند که از آن جمله روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم و ابی بصیر و فضیل و بکیرو حمران و عبدالرحمن بن ابی عبدالله از اما محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) است که فرمودند: “قال رسول الله (ص): من احیا ارضا مواتا فهی له”
“رسول الله (ص) فرمودند: هرکس زمین مواتی را احیاء کند آن زمین بوی تعلق دارد”
و نظیر صحیحه فوق، صحیحه زراره از امام ابی جعفر محمد باقر (ع) است که برجوار احیاء دلالت دارد.
و دیگر صحیحه یا حسنه محمد بن مسلم است که می گوید:
“سمعت ابا جعفر (ع) یقول: ”
“ایما قوم احیوا شیاأ من الارض و ”
“عمروها فهم احق بها و هی لهم”
“از امام باقر (ع) شنیدم که می فرمود: هر قومی که چیزی از زمین را احیاء و آباد کنند، آنان به آن زمین از دیگران سزاوارتر و زمین مزبور به آنان تعلق دارد” و مثل آن در دلالت صحیحه دیگر محمد بن مسلم است که تا تعبیر : “احق بها” را شامل است.
و دیگر موثفه محمد بن مسلم است که می گوید:
“سالت اباعبدالله (ع) عن”
“الشراء من ارض الیهود و النصاری”
“فقال: لیس به باس، قد ظهر رسول”
“الله صلی الله علیه و آله، علی”
“اهل خیبر فخارجهم علی ان یترک”
“الارض فی ایدیهم یعملونها و ”
” یعمرونها فلا اری بها باسا لوانک”
“اشتریت منها شیئا، و ایما قوم”
“احیوا شیئا من الارض و عمولوها”
“فهم احق بها و هی لهم”
” از امام صادق (ع) راجع به خریدن زمین یهود و نصاری پرسش نمودم؟
فرمودند: اشکالی ندارد چه آنکه رسول الله (ص) بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دست آنان گذاشت که عمل و عمران نموده و خراج و مالیات بدهند علیهذا اشکالی نمی بینم که اگر از آن زمین چیزی خریداری کنی. و هر قومی که چیزی از زمین را احیاء کنند و در آن سرمایه کار مایه گذاری نمایند، آنان سزاوارتر به آن زمین بوده و آن زمین به آنان تعلق دارد”
و دیگر صحیحه ابی بصیر است می گوید:
” سألت یا اباعبدالله (ع) عن شراء الأرضین من اهل الذمه ؟ فقال: ” ” لا بأس یشتریها منهم اذا عملوها”
“و احیوها فهی لهم و قد کان رسول الله(ص) حین ظهر”
” علی خیبر و فیهما الیهود، خارجهم”
“علی ان یترک الارض فی ایدیهم”
” یعملونها و یعمرونها”
” از امام صادق (ع) حکم خریداری زمین ها را از اهل ذمه سؤال نمودم؟ فرمودند: اشکالی ندارد که از آنها خریداری کنی در صورتی که زمین احیاء شده آنان است و در آن عمل و کار سرمایه گذاری کرده اند و هنگامی که رسول الله (ص) برخیبر که یهودیان در آن ساکن بودند پیروز گردید، با آنان قرارداد خراج بست که زمین در دستشان باقی بماند و عمل و عمران نموده و خراج و مالیات بدهند.
و دیگر موثقه سکونی از امام صادق (ع) که فرمودند:
” قال رسول الله (ص): من غرس شجراً او حفرو ادیاً یدیا لم یسبقه الیه احدا او احیی ارضأ میته فهی له قضاء من الله و رسوله”
“رسول الله (ص) فرمودند: هرکس درختی نشاء کند و یا چاهی در وادی ابتداء حفر کند که کسی بر آن پیشی نگرفته باشد و یا زمین مواتی را احیاء کند، پس اینها بحکم خدا و رسول به وی تعلق دارد.
و در کتاب موطا مالک امام مالکیه – ج۲ کتاب القضاء – از عروه بن زبیر روایت می کند که رسول الله (ص) فرمودند:
“من احیا ارضا میته فهی له و لیس لعرق ظالم فیه حق”
” اگر کسی زمین مواتی را احیاء کند، آن زمین بوی تعلق دارد و برای ریشه و کشته متجاوز در زمین مذکور هیچگونه حقی نیست و مثل این خبر در صحیح بخاری – جلد۲ کتاب الوکاله- آمده است و نظر آن نیز در سنن ابی داود از عروه و از سعیدبن زید و در سنن ترمدی از سعید بن زید حکایت شده است.
و در سنن ابی داود – ج۲ کتاب الخراج و الفیء- از عروه روایت نموده که گفت:
” اشهد ان رسول الله (ص) قضی”
” ان الأرض أرض الله و العباد عبادالله”
“و من احیا مواتاً فهو احقّ به”
گواهی می دهم که رسول الله (ص) حکم فرمودند به اینکه زمین زمین خداوند متعال، و بندگان بندگان خداوند متعالند، و اگر کسی زمین مواتی را احیاء نماید او سزاوارتر به آن زمین است.
و از سمره از پیغمبر گرامی (ص) نقل شده که فرمودند: کسی که دیواری بدور زمینی کشد، متعلق به او است.”
و در تذکره علامه از سمره نقل می کند که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند : “عادی زمین از آن خدا و رسول الله (ص)بوده و سپس از جانب من از آن شما است ای مسلمانان ” مراد از زمین مذکور زمینهای دیار عاد و ثمود است و روایت شده که فرمودند : “زمین موات از آن خدا و رسول الله (ص) است سپس از ناحیه من به شما تعلق دارد .
و در صحیح بخاری –ج ۲کتاب الوکاله- از پیغمبر گرامی (ص) نقل کرده: ” اگر کسی زمینی را که به هیچکس تعلق ندارد، آبادنی کند، او بدان زمین سزاوارتر است” و غیر اینها از اخبار فریقین. و پوشیده نماند که اطلاق اخبار یاد شده شامل عصر حضور و عصر عیبت هر دو می شود.
اگر گفته شود که قبلاً اخبار کثیری نقل شد که دلالت می کرد بر آنکه موات بالاصاله و همجنین مخروبه ای که اهل آن نابود شده اند، از انفال و متعلق به امام است و مقتضای آن، عدم جواز تصرف در زمینهای مزبور است بدون اذن آن حضرت، دراینصورت بین آن طائفه از اخبار و بین این طائفه که تجویز و ترغیب در احیاء می کند، تنافی است، و چگونه می توان بین آین دو طائفه از اخبار متنافیه جمع نمود؟
در پاسخ می گوئیم : جواز احیاء و تشویق و ترغیب در آن، منافاتی ندارد که مشروط بشروطی باشد مانند استیذان و عدم سبقت غیر به آن بوسیله تحجیر و عدم اضرار بغیر، و نبودن در حوزه مرافق و حریم ملک دیگران و نظیر اینگونه شروط و قیود، و اصحاب ما طائفه امامیه جواز احیاء را به اذن امام تقیید فرموده اند.
ادامه دارد

17دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

تذکر
۱-نامه ها را با خط خوب و خوانا بنویسید.
۲-سؤالها را روشن و واضح بنویسید.
۳-همانگونه که قبلاً نیز تذکر داده ایم اینگونه نامه ها پاسخ داده نمی شود:
الف- مشکلات خصوصی افراد، در صورتی که آدرس مشخصی ننوشته باشند.
البته هرگاه تذکر داده شود،نام و آدرس آنها محفوظ خواهد بود.
ب-سؤال از امور شخصی افراد یا تحقیق در زندگی شخصیتها، و وضعیت نهادها و سازمانها.
ج-سؤالهای بی ربطی که نه به صلاح دین و نه به صلاح دنیای خوانندگان است.
د- سؤال از مواردی که در حوزه تخصص ما نیست، از قبیل سؤالهای پزشکی یا جغرافیائی، که در صورت دانستن جواب نیز، با عرض پوزش پاسخ نمی دهیم،

*تنکابن- برادر صادقعلی گلیج:
شما چگونه حاضر به ازدواج شدید با اینکه آنها به شرایط شما پاسخ نگفتند. در هر حال باید تمام خصوصیات عقد و شرایط و عیبی که اشاره کرده اید بنویسید با ذکر آدرس تا جواب خصوصی داده شود.
*تهران- برادر مجید رجبی:
حیوانات، مورد بازخواست نیستند.
*برازجان- برادر عبدالله مشتاقی:
دست زدن به بدن میت بعد از سرد شدن غسل دارد ولو کافر باشد. البته دست نیز نجس می شود (اگر تر باشد).
*مشهد- برادر سرباز سعید سلطان آبادیان:
۱-اگر بعد از نماز معلوم شود امام جماعت عادل نبوده بلکه اگر معلوم شود کافر بوده است نماز صحیح است.
۲-شهادت به ولایت (اشهد ان علیا ولی الله) جزء اذان نمی باشد و اگر گفته می شود به قصد تبرک است ولی در تشهد جایز نیست زیر در نماز بجز ذکر خدا چیزی نمی شود اضافه کرد.
۳-حضرت رسول (ص) احکامی اختصاصی دارد و تنها این یک حکم نیست که شما متذکر شده اید.
*تهران- برادر- م. زواریان:
راه چاره برای هر دو مورد ازدواج است والسلام
*بندرعباس- برادر جمال اعتمادی:
به شمارهای گذشته مراجعه کنید.
*ساری – خواهر سیمین- س:
کتاب هائی که هیچ وقت مورد استفاده نیست، مانند هرچیز دیگر خمس دارد.
*دامغان- برادر علی حاجیان ن‍ژاد:
۱-به مسأله شماره (۱۰۷۱) توضیح المسائل امام خمینی مراجعه کنید.
۲-مبلغ ۲۰۰ ریال به حساب ۶۰۰ بانک ملت شعبه میدان شهدای قم واریز فرمائید و فیش آن را به دفتر مجله ارسال دارید تا فرستاده شود.
*اصفهان- برادر مهدی جهانبخش هرندی:
۱-قبلاً در این مورد سخنی داشتیم در مجله، به شماره های پیشین مراجعه کنید.
۲-به کتاب عدل الهی تألیف استاد شهید آیت الله مطهری مراجعه کنید.
*دودج زرقان- برادر هدایت الله محمدی
مستضعف یعنی کسی که ضعیف شمرده شده است. بعضی از مستضعفین مسلمان و مؤمنند و از جهات مادی مورد استضعاف قرار گرفته اند و بعضی کافر یا منحرفند و از جهات معنوی مورد استضعاف قرار گرفته اند یعنی سردمدارانشان آنها را گمراه کرده اند، اینان با گمراه کنندگانشان در جهنمند و قرآن در این مورد و درباره رد و بدل شدن سخنانی میان آنها و رهبرانشان آیات بسیاری دارد.
*گرگان- برادر، م.ح:
باید وی را با نصیحت و ارشاد وادار کند که نماز بخواند و اگر نتوانست با تهدید و ارعاب و اگر نشد با تحت فشار قرار دادن از نظر وضع زندگی سعی کند که او را هدایت کند.
*بافق یزد- برادر ذبیح الله خواجه بافقی:
خداوند فرموده است “و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین” و توضیح مطلب آن است که اعتماد به نفس اگر در مقابل خدا باشد که انسان خود را از تأیید و لطف حق بی نیاز بداند این کفر است ولی اگر در مقابل دیگران باشد از صفات خوب و پسندیده است. مؤمنین باید خود را از بیگانگان مستغنی ببینند و به خدای خویش و به یکدیگر نیازمند. سخنی که نقل کرده اید اگر در مورد این گونه اعتماد به نفس باشد اشتباه است.
*نجف آباد- برادر، م. رضائیان:
۱-نفس یک حقیقت است که به لحاظ صفات مختلف نامهای مختلف دارد: ” اماره” یعنی امرکنننده به بدی و این به جهت تمایل نفس به شهوت است “لوامه” یعنی ملامت کننده و این به جهت داشتن وجدان اخلاقی است که خود را برکرده های بد ملامت می کند. “مطمئنه” یعنی آرام و این درجاتی است که نفس در اثر ارتباط با خالق خویش مطمئن و آرام می گردد.
۲-به فتوای امام، بهره بانکی حرام است.
۳-نامه برای ایشان به اداره رادیو تلویزیون، خیابان جام جم بفرستید.
۴- در مورد خمس، فتوای امام در مجله گذشته چاپ شده است مراجعه کنید.
۵-مالی که انسان می خواهد ببخشد، اگر به مقدار متعارف باشدکه مردم به یکدیگر به عنوان هدیه یا به مستحقین به عنوان کمک می پردازند، خمس ندارد و جزء مصارف سال به حساب می آید ولی اگر مرد همه حقوق خود را به زن ببخشد، و زن همه حقوق خود را به مرد، این جزء مصارف سال نیست و باید قبل از بخشیدن، خمس آن را بپردازد.
۶-به فتوای امام پول هدیه و بخشش خمس ندارد ولو سالها برآن بگذرد.
۷-صراط و سبیل و طریق همه به معنای راه است ولی از بعضی کتب لغت چنین استفاده می شود که اختلافی جزئی با هم دارند. سبیل را به معنای راهی که آسان است همه گونه راه را شامل می شود.
*عجب شیر- برادر سید تقی رضوی:
اگر آن روستائی که درآن شهر کار می کند اکنون که از مسافرت برگشته است می خواهد درآن شهر ده روز بماند نمازش تمام امت ولی اگر در آن شهر که وطنش نیست اکنون که برگشته است نمی خواهد ده روز تمام بماند نمازش شکسته است.
*ماهشهر-برادر حسین علی سلمانی:
زمانی که حقوق دریافت می کنید مبداء سال است. البته لازم نیست حقوق به دست شما داده شود اگر به حسابی واریز شود که شما می توانید هر وقت خواستید از آن بردارید،، همان روز مبداء سال است ولی اگر به حسابی واریز که شما نمی توانید از آن بردارید، مبداء سال شمرده نمی شود و در پرداختن خمس، فرقی بین قبل و بعد از ازدواج نیست، آنچه در عرض سال به مصرف متعارف خویش و کسانی که نان خور شما هستند می رسانید خمس ندارد و آن چه باقی می ماند یا در عرض سال برای خرجهای غیر متعارف می خواهید مصرف کنید باید خمسش را بدهید.
*قم- برادر، ع.ق:
۱-راه نزدیک شدن به رضای حق را، خداوند خود بوسیله پیامبران و کتابهای آسمانی به ما آموخته است و آن عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات است.
۲-مهم این نیست که دعای شخص در امور دنیا مستجاب شود، آنچه باید به آن اهمیت داد این است که توبه او پذیرفته شود و آخرتش آباد گردد و چرا مأیوس باشید رحمت خدا همه توبه کنندگان را شامل می شود ان شاء الله.
۳-کتابهای اخلاق را بخوانید و به آن عمل کنید. مقالات آیه الله مشکینی را در این زمینه مطالعه نمائید.
۴-محصل باید کوشش کند و کمتر سراغ سرگرمیها برود. البته استراحت لازم است ولی نه به آن اندازه که بیشتر وقت خود را صرف سرگرمی کند. بهرحال کوشش و برنامه و استاد مناسب و توکل بر خدا و توفیق خواستن از او، وسائل پیروزی محصل است.
*اهواز- برادر، ع.ح.م:
۱-تا در جائی قصد ده روز ماندن نکرده اید نمازتان شکسته است مگر در وطنتان یعنی جائی که زادگاه شما است اگر از آن اعراض نکرده باشید یا جائی که قصد دارید تا آخر عمر آنجا بمانید.
۲-نفس در شهوات، سرکش و در عبادت و تقید به آداب و اخلاق و دیانت، تنبل است باید آن را ورزش داد. اگر دیدید علاقه به نماز کم دارید سعی کنید که با ورزش روحی این علاقه را در خود ایجاد کنید . برای بیدار شدن، از ساعت شماطه دار (زنگ دار) استفاده کنید و شب زودتر بخوابید و بدانید نماز صبح خیلی مهم تر از کارهای دنیا است که برای آن حتما بیدار می شوید زیرا آنها را اهمیت می دهید.
*بم- برادر احمد آبیار:
۱-روزه برای همه مشقت دارد، باید تحمل نمود.
۲-در این مورد اجازه پدر و مادر شرط نیست.
۳-در صورتی که راننده نوار موسیقی گذاشت، مسافر اگر می تواند باید گوش ندهد و منع کند و شکایت نماید. و اگر نتوانست، در صورت امکان، از آن ماشین پیاده شود و با وسیله دیگری مسافرت کند.
۴- اشتباهها فرق می کند، باید یک یک بپرسد . در هر صورت آن که نماز غلط خوانده است باید قضا کند.
*لشگر عاشورا- برادر عبدالحسین فاتحی:
ما نیز مانند شما نمی دانیم که چه خواهد شد فقط یقین داریم که امام زمان ظهور خواهد کرد و عالم را پر از عدل و داد خواهد نمود. البته روایاتی هست که بعضی از آنها همان مطالبی که نوشته اید در بردارد ولی یک امر قطعی و حتمی نیست.
*همدان- برادر سرباز اکببر احمدی:
۱-چیزی به ذهن آوردن در مورد دیگران غیبت نیست.
۲-اگر عمدا روزه واجب را خورده است هم باید قضا کند و هم کفاره بدهد.
۳-جواب این سؤال در فتاوای امام در مجله آمده است.
۴-کسی که چند سال خمس نداده باید با نماینده امام در این مورد مذاکره کند.
*سلاکجان رودسر- برادر مظلوم مهرزاد
نگاه کردن به صورت و دست نامحرم و صحبت کردن با او اگر از روی لذت نباشد و خوف وقوع در حرام نباشد اشکال ندارد.
*تبریز- برادر محمد صادق کبیر صابر:
اسلام صحیح و راستین را باید در حوزه های علمیه جست نه در پاریس و لندن از پیشنهاد شما متشکرم.
*گنبد- برادر سید احمد محمودزاده:
اگر امام جماعت عادل نباشد در این صورت حاضر نشدن از روی بی اعتنائی نیست تا اشکالی داشته باشد. وضع آن شخص را به مسئولین بالاتر گزارش دهید.
*تهران- برادر بهروز نبی بالا:
۱-آنهائی که می گویند هدف وسیله را توجیه می کند منظورشان این است که برای رسیدن به هدف به هر وسیله ای می توان دست زد گرچه آن وسیله زشت و ناپسند باشد و لذا برای رسیدن به ریاست حاضرند هزاران نفر را بکشند و همه نوع جنایت را برای خود جایز می دانند .
۲-اگر غسل، ارتماسی است یعنی یکباره در آب فرو می رود دیگر ترتیب ندارد ولی اگر غسل ترتیبی است باید به ترتیب انجام گیرد وگرنه باطل است.
*بهشهر –برادر رمضان محسنی:
۱-ادکلون اگر ندانید که از ماده مسکری که در اصل بصورت مایع بوده گرفته شده است، پاک است.
۲-سعی کنید والدین خود را راضی کنید ولی ازدواج شما مشروط به رضایت آنها نیست.
*بهشهر – خواهر علیا محمدی:
سؤال خود را از دفتر استتاء امام بپرسید. ما برنامه فرستادن کتاب نداریم. جزوه ای به نام آکل و مأکول نشنیده ایم، این مسأله‌ای است که در کتاب های فلسفی از آن بحث می شود.
*شیروان- برادر ابوالقاسم احسنی:
نامه هائی که به ما می رسد، اگر قابل جواب دادن باشد، به نوبت پاسخ می دهیم
*هندیجان- برادر محمد علی قنواتی:
دست دادن با کسی که دست به میت زده است موجب غسل نیست.
*تربت حیدریه- برادر حسین، الف:
با عرض معذرت ما برنامه سلام رسانی نداریم و خود شما با نامه به هرکس بخواهید می توانید سلام کنید.
*دزفول- برادر حبیب الله طرف زاده:
هرچیزی را انسان خرید مالک است و با قیمت روز می تواند بفروشد ولی مقررات دولت اسلامی باید رعایت شود.
*اراک-خواهر الف، ب:
شما به حال خودتان آگاهترید. اگر ترک ازدواج برای شما موجب ناراحتی و گناه نمی شود مانعی ندارد که تأخیر بیاندازید و اگر برآینده خود نگرانید بهتر است ازدواج کنید.
*تهران-برادر ث، ب:
راجع به سؤال اول از دفتر استفتاء امام بپرسید. در مورد ازدواج هم سن بودن زن و شوهر بلکه بزرگتر بودن زن اشکالی ندارد
*بابل- برادر طبری.
برادر با عرض معذرت این همه سؤال که نوشته اید در یک کتاب بزرگ هم نمی توان پاسخ داد.تا چه رسد به این بخش مجله.
*تهران- خواهر الف.ح.ز:
۱-کتابهای آن شخص مورد اعتماد نیست
۲-دانستن و ندانستن این مسأله، هیچ نفع و ضرری برای دنیا و آخرت شما ندارد ضمناً مواظب باشید شهدا را غیبت نکنید.
۳-سرانجام چیزی جز بهشت و جهنم نیست.
۴-آری غیبت است و حرام
۵-می توانید بوسیله نامه یا شخص دیگری موضوع را با ایشان در میان بگذارید و می توانید صحبت کنید ولی همانگونه که نوشته اید با حضور شخصی دیگر.
*اهواز- برادر سید عباس پورفرجی:
کتابهائی که مورد مطالعه و احتیاج است ولو برای تفریح و سرگرمی باشد خمس ندارد و فرقی ندارد مطالعه آن سطحی باشد یا عمیق، همه کتاب را احتیاج داشته باشید یا قسمتی از آن را و در صورتی که احتیاج نداشته باشید باید با پول خمس داده بخرید.
*بشرویه-برادر حسین اسلامی مقدم:
عکس شهید را توسط سپاه یا بنیاد شهید تأیید کنید و بفرستید تا در نوبت چاپ قرار گیرد.
*برادر، م. ۱٫میبدی:
شریعت سنگلجی شخص منحرفی بوده است و چاپ کردن کتاب وی با تعریفهای کذائی که از بی در و دروازه بودن وضع مطبوعات است که باید به وزارت ارشاد یا ازآن شکایت کرد.
*ساری-خواهر، ف.ق:
مشکل ما مشکل همه فرزندان متدین و انقلابی است که در خانوادهائی زندگی می کنند که هنوز در حال و هوای دروان طاغوت بسر می برند و از انقلاب فقط این راه می دانند که رژیمی رفته و رژیمی آمده است. ما کاملاً ناراحتی شما و امثال شما را احساس می کنیم. این مشکل در صدر اسلام نیز برای بسیاری از جوانان بوده است و همچنین در دورانهای گذشته مؤمنینی که به پیامبران ایمان می آوردند غالباً دچار این مشکل بوده اند. مبارزه شما در این گونه خانواده ها، خود یک نوع جهاد است. باید استقامت داشته باشید و مقاومت کنید ولی در عین حال نصیحت ما این است که با اخلاق و رفتار خوب تا حد مقدور سعی کنید آنان را جدب نمائید و مخصوصاً نسبت به پدر و مادر خود احترام آنها را کاملاً رعایت کنید و از هرگونه سخنی که آنان را برنجاند اجتناب و تحمل همه گونه درشتی و ناسزا را از آنها بنمائید که در آن هم اجر اخروی و هم امید هدایت آنان است . موفق باشید.
*بم- برادر، م. خ.
ما نگفتیم جمله ان الحیوه عقیده و جهاد را امام حسین (ع) فرموده است بلکه گفتیم به ایشان منسوب است یعنی نسبت داده شده است و اما این که نسبت صحیح است یا نه، اختلافی است که به نظر ما چندان مهم نیست با توجه به تفسیری که در همان شماره مجله آمده است.
*داراب- خواهر، الف.ر:
شما اشتباه کرده اید که به ملاقات او نرفته اید او شوهر شماست و گناهش مجوز جدا شدن از او نیست اگر آزاد شد با او خوشرفتاری کنید و به هیچ وجه وی را سرزنش نکنید بلکه سعی نمایید با نصیحت و اخلاق، هدایتش کنید و ضمناً به راز دلش آگاه شوید.
*خرمشهر- جبهه اروند برادر علی فرج جلیلوند:
۱-ما نه چنین روایتی دیده ایم ونه به این مطلب معتقدیم.
۲-روایت دوم (که نقل کرده اید) نیز معتبر نیست.
۳-اگر مجلد سال اول خواستید با ارسال /۸۰ تومان از طریق هر بانکی می توانید برای ما بفرستید تا مجلد ارسال شود
*تهران-خواهر، ف، محمدی:
با توجه به کمبود خواهران معلم، بهتر است در بخش آموزش و پرورش به جامعه خدمت کنید.
*کرج- نظرآباد- برادر حمید زعیم کهن:
۱-بازی شطرنج حرام است ولو بدون شرط بندی باشد.
۲-در سجده ذکر سجده و در رکوع ذکر رکوع را بگوئید ولی اگر سهوا بجای ذکر سجود ذکر رکوع یا بالعکس گفتید اشکالی ندارد.
*گرمسار- برادر محمود صوفی:
مطلب خود را با مدیریت حوزه علمیه قم- مدرسه فیضیه- در میان بگذارید.
*آذربایجان شرقی- گاوگان- برادر اصغر فلکی:
۱-عکسهایی که به پیامبر و امامان نسبت می دهند صحت ندارد.
۲-خدا دیدنی نیست چون جسم نیست
۳-بنیادگرا یعنی مرتجع و مرادشان این است که ما به عقائد ۱۴۰۰ سال پیش پای بندیم و این افتخار ماست.
*اهواز- لشکر امام حسین(ع) – برادر مرتضی جارچی:
۱-بعضی از گناهان کبیره حد دارد و بعضی حد شرعی ندارد.
۲- حد بر دیوانه و کودک نیست ولی تعزیر به مقداری که موجب تأدیب باشد در بعضی موارد لازم است.
۳-ما ازدواج آزاد نشنیده ایم، ازدواج موقت احکامی دارد که باید به رساله مراجعه کرد.
۴-احکام خدا همه از روی مصلحت است ولی ما باید تعبدا همه را بپذیریم ولو اینکه مصلحت آن را بدانیم.
۵-هیچ کس نتوانسته است با قرآن مقابله کند.
۶-کشتن مرتد ربطی به اکراه در دین ندارد یعنی ما نمی خواهیم با تهدید به کشتن او را به اسلام برگردانیم بلکه این حد شرعی است که برای مرتد فطری قرار داده شده است.
۷-اسلام آن شخص را نکشته است که ضامن چیزی باشد بلکه او با عمل خویش سبب مرگ خود را فراهم کرده است. پس او مانند کسی است که در اثر سرعت سرسام آور در رانندگی کشته شود. البته هر خانواده بی سرپرست تحت تکفل ولی امر مسلمین است ولو ولی آنها اعدام شده باشد.
۸-سؤال هشتم را از دفتر استفتاء امام بپرسید.
*اصفهان- برادر، ع.۱:
شرایط ازدواج را این قدر سخت نگیرید که آن مطلوب صددرصد بدست نمی آید و غالبا کسانی که سختگیرند گرفتار مشکلات بیشتری پس از ازدواج می شوند. اگر از نظر اخلاق و تقید به دین مورد قبول است از سایر شرایط بکاهید. و اما آبروی دیگران و رضای خدا البته مهم است و باید مورد توجه قرار دهید که آینده را کسی نمی داند وبا رضای خدا آینده تأمین می شود. اگر در موردی واقعا رضای او را می بینند بدون تأمل اقدام کنید البته تکلیفی دراین زمینه ندارید، موفق باشید.

*گاوگان- برادر قدیر یزدانی:
کندن درختی که نوشته بودید مانند سایر درختان در صورتی که مزاحم است هیچ اشکالی ندارد.
*اصفهان- خواهر مشترک شماره ۷۶۰۱:
در مورد سؤال اول در وقت مستی آن شخص،به دادگاه اطلاع دهید و در مورد سؤال دوم به بنیاد شهید مراجعه کنید.
*اهواز- برادر، م.ف:
اگر از امروز با شما چنین رفتاری دارد هر چه زودتر او را رها کن که آبرو ریزی آینده بیشتر خواهد بود.
*رشت-برادر، ج.م:
۱-شما باید فطریه خود و خانواده تحت تکفل خود را بدهید.
۲- این بخش جای این بحث را ندارد اگر مایلید می توانید به تفسیر المیزان با ترجمه اش در ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره مراجعه نمائید.
۳-کفاری که درصدد براندازی نظام جمهوری اسلامیند کفار حربیند.
۴- کتاب (حجاب) نوشته استاد شهید آیه الله مطهری کتابی است بسیار ارزنده و مفید و مورد استفاده همگان است ولی آن کتاب که اشاره کرده اید چون نوشتجات متفرقه ای بوده است که مورد بررسی نهایی استاد، واقع نشده است ولذا پخش آن صحیح نیست.
۵-خداوند در قرآن می فرماید: “من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایما… فعلیهم غضب من الله…” ( کسانی که بعد از ایمان کافر شدند مورد غضب خداوندند مگر آنهائیکه از روی اکراه و جبر کلمه کفر را بر زبان آورند درحالی که ایمان در قلب ثابت و راسخ است). و اصولا تقیه نیز بهمین معنی است. البته نباید تقیه و خوف از ظالم موجب این شود که انسان اسرار یک گروه مؤمن که مشغول خدمت به اسلامند برای ظالمین فاش سازد.
۶-ما نیز آن مطلب را در مورد آیت الله منتظری مثل روز، روشن می دانیم.
*پاریز- خواهر، ن. ر.ح:
شما گناهی مرتکب نشده اید و ظاهرا سالم هستید . دوست شما از جهت هورمون ماده نقص دارد و باید به پزشک مراجعه کند.
*ماسال- خواهر، ش. الف:
از آن عمل بپرهیزید که انسان در مورد انگیزه این گونه اعمال خود را گول می زند.
*مشهد- برادر مهدی حسینیان:
۱-تا پیغمبر (ص) درقید حیات بودند وحی منقطع نشده بود که سوره های قرآن در یک مجموعه مشخص جمع آوری شود ولی در عین حال قرآن پراکنده نبود بلکه سوره ها در زمان پیغمبر (ص) مشخص و معین بود.
۲-از امیرالمؤمنین (ع) آثار بسیاری در احکام شرع هست که همه آنها در دسترس نیست.
*اهواز- برادر رزمنده، م.ع.ن:
چقدر عجیب است که با یک نامه، اینطور علاقه به کسی پیدا کرده اید که نمیدانید چکاره است و هیچ خبری از وضع زندگی و عقیده او ندارید!! در امر ازدواج باید بیش از این دقت کرد و با بزرگترها مشورت نمود.
*برادر محمد- م:
اختصاصی به مردان بالغ ندارد و اشکال هم ندارد.
*تهران- خواهر، ف. ص:
آن رد کردنها که بدون دلیل شرعی بوده اشتباه بزرگی بوده است. اکنون وظیفه این است که دیگر کسی را رد نکنید مگر اینکه صلاحیت نداشته باشد.
*مشهد- برادر سید محمد موسوی حسینی
۱-اصول پنجگانه اعتقادی شرط شیعه بودن است ولی تقلیدی نیست هرکس به اجتهاد خود به این اصول معتقد بود شیعه است و هرکس، اجتهاد، او را به اصول دیگری رساند شیعه نیست.
۲-راجع به سؤال دوم به کتاب قرآن در اسلام تألیف مرحوم علامه طباطبائی مراجعه فرمائید.
۳-از ائمه (ع) تفسیر بسیاری از آیات نقل شده است.
۴- اصول دین عقیده است و عقیده باید از روی علم باشد و علم با تقلید سازگار نیست بدین دلیل در اصول دین تقلید جایز نیست.
*آمل-برادر عل اصغر نعمتی:
۱-به شماره های گذشته مراجعه کنید.
۲- عکس شهدا اگر از طرف سپاه یا بنیاد شهید تأیید شده باشد، به نوبت چاپ می شود.
*دزفول- برادر نور محمد خروسی ن‍ژاد:
۱-کمال چیزی بجز علم و عمل کامل نمی خواهد.
۲-به شماره های گذرشته مراجعه کنید.
۳-آن چه نقل کرده اید صحیح نیست و آن کتاب اعتباری ندارد با اینکه مؤلفش شخصیت بسیار بزرگی است.
*چابکسر- برادر سید اسماعیل پور- صادقی:
البته این گونه مسائل باید در دادگاه حل شود ولی از نظر حکم شرعی اگر ایشان مالک بوده اند هنوز هم مالکند و اجازه صد سال، زمین و مانند آن را از ملکیت مالک خارج نمی کند:
*گرگان- برادر ولی. ج:
۱-حقوقی که از مخارج سالانه شما زیاد شده است خمس دارد. یک پنجم آن را به نماینده امام برسانید و قبض دریافت کنید
۲-برقراری این گونه آشنائیها امری قهری است ولی ادامه آن از طریق صحبت کردن یا نامه نوشتتن موجب فساد است و جایزنیست. نصیحت ما این است که هرچه زودتر این آشنائی را به ازدواج تبدیل نمائید و هر مانعی بر سرراه ازدواج است برطرف کنید. ضمنا تحصیل مانع ازدواج نمی باشد.
*تهران- برادر مهدی جعفری:
۱-وجود دو ملک موکل بر اعمال انسان امری است قطعی که در قرآن نیز آمده است. (سوره ق ایه ۱۷ و ۱۸) ولی ملک جسم نیست که بر شانه بنشیند بلکه مراد از نشستن در اینجا مراقبت است مانند (ان ربک لبالمرصاد) و اما این که گفته شده است برای موجودات غیر مادی ایجاد صورت بیحاصل است، نه به این معنی است که آنها صوت را درک نمی کنند بلکه درک آنها برای صوت و غیر صوت فرق نمی کند زیرا آنها گوش ندارند بنابراین برای فهماندن مطالب به آنها از سوی خداوند کافی است که بصورت القاء باشد یعنی احتیاج به ایجاد کلام نیست نه اینکه کلام را درک نمی کنند.
۲- پاسخ سؤال دوم را بخش پرسشها و پاسخها بیابید.
*اراک- برادر نباتعلی روغنی:
با خصوصیاتی که نوشته اید، وظیفه شما خدمت کردن به پدر و مادر است.
*کاشان- ۱٫ع.س.
سؤال خود را از دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بپرسید.
*تهران- برادر علی جعفری:
کفاره را باید به فقیر داد و نمی شود بحساب جبهه واریز نمود. شصت مسکین که آسان است هزاران مسکین یافت می شود و لازم نیست همه آنها در شهر شما باشد البته اگر ممکن است به فقرای شهر خود بدهید و اگر ممکن نشد به مساکین سایر شهرها و لازم نیست همه با هم و در یک زمان باشد و اگر ممکن نشد می توانید به عددی که یافته‌اید مکرر بپردازید. ضمنا به کسی که ده نفر نان خور دارد کفاره ده نفر می توانید بدهید. و کفاره باید خود طعام باشد نه قیمت آن مگر اینکه مطمئن باشد که آن فقیر با آن پول غذا تهیه می کند البته فقیر مالک غذا می شود و می تواند آن را بفروشد.
*گرمسار- م. ناصری:
دائی شوهر محرم زن نیست، ولو نسبتی داشته باشد و نه تنها لمس کردن که نگاه کردن او نیز حرام است.
*جیرفت- برادر جان الله آلپلو:
شراب یعنی آشامیدنی.
*سروان- برادر محمد علی علیحیدری:
سؤال شما جوابش مفصل است . به کتاب های تفسیر مراجعه کنید.
*تهران- برادر حسین شهبازی:
سؤال خود رابه دفتر ایشان بفرستید.
*اصفهان- برادر، ک.ع. ن.
هرچه زودتر ازدواج کنید. این تنها راه حل طبیعی و شرعی مشکل شما است.
*اهواز- خواهر صدیقه، ک.پ:
شما چون یقین ندارید که پولی که با آن خانه یا فرش یا لباسی برای شما خریده است متعلق خمس بوده نمازتان صحیح است. با پدرتان خوش رفتاری کنید و سعی کنید با نرمی و مهربانی وی را هدایت نمائید.
*ایذه. برادر فرامرز حسینی:
کتاب های استاد شهدی مطهری به زنان انگلیس را از وزارت ارشاد اسلامث بخواهید.
*اهواز- برادر احمد مصلحی:
خوب است به یک کتاب یا به مجموعه ای از کتابهای جغرافیائی! مراجعه کنید تا اینکه این همه سؤالهای فراوان شما را پاسخگو باشد.
*کاشان- یزدل- برادر، م.د:
کتاب بحار الانوار به زبان عربی است و به ندرت در بازار یافت می شود.
*اصفهان- فریدونشهر- برادر علیرضا رحیمی:
۱-احدی الحسنین که در آیه ۵۲ سوره توبه آمده است یعنی یکی از دو نیکوئی (بهشت یا پیروزی).
۲-مدظله یعنی سایه اش بلند باد. معظم له یعنی آن شخص مورد احترام
۳-عده به معنای شماره و مراد از آن افراد است و عده به معنای وسیله و آلات و ابزار است.
۴- حبل الله یعنی ریسمان الهی و مراد وسیله شناخت و تقرب به سوی خداوند است.
۵-المنجد یعنی یاری دهنده و آن نام کتابی است که در فرهنگ عرب نوشته شده است.
*قلعه امیریه- نصر الله سلطانی
*رفسنجان- حسن منتظری*شیرو ان_خلیل خیراندیش*اردستان- ناصرعامری اردستانی* میناب- ملیحه واحدی *اراک – بشیر اراکی ضیغمی* اهواز- اردشیر بهرام پور*مهاباد- حسین بابائی *دمشق- رضا حسین پناهنده *آمل- سید محمد علی جلالی* مشهد- شهین آقا زاده* نیشابور- عبدالوهاب سیف * بم- حسن بدر آبادی * میبد- فتح الله عزیزی* گرگان- محمد رضا غفاری* قوچان – جهانبخش شکوری* شبستر- احمد روزگرد* سیرجان- ع.ن:
برادران و خواهران گرامی: از نامه ها، مقالات، انتقادها، پیشنهادها، شعرها، عکسها، طرحها و آن همه لطف و محبتی که ابراز کرده بودید، کمال سپاسگذاری داریم. توفیقات روزافزون شما را از خدای بزرگ خواستاریم و امیدواریم بیش از این ما را مورد لطف قرار دهید.
*تهران- برادر احمد محمدی.
*بندربوشهر- برادر حسین ابراهیمی:سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام بپرسید.

17دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
*هواپیماهای عراقی دو روز متوالی بانه را بمباران کردند. ۲۳/۷/۶۲

*یک فروند از هواپیماهای جنگی دشمن در غرب کشور سرنگون شد. ۲۸/۷/۶۲

*یک هلیکوپتر دشمن منهدم شد وبه یک هلیکوپتر دیگر خسارات ستگین وارد آمد. ۲۸/۷/۶۲

*بیش از ۱۵ ارتفاع استراتژیک در عمق ۶ تا ۲۰ کیلومتری خاک عراق آزاد شد.

*پادگان گرمک ، گمرک هر گینه و پاسگاه های بنا سوته و چومان عراق فتح شد.
*شمار کشته ها و مجروحان دشمن از مرز ۳۵۰۰ تن گذشت . ۳۰/۷/۶۲
*نیروهای اسلام در یک کیلومتری شهر پنجوین عراق مستقر شدند .
*گردان ۵۵ مستقل عراق گردان ۲ از تیپ ۲۹ عراق گردان ۷ کماندوئی القاروق گروهان ۲ کماندوئی قتبیه و تیپ ۶۰۵ عراق کاملا متلاشی شد.
*بیش از ۴۰۵ تن ا زمزدوران صدام به اسارت در آمدند . ۳۰/۷/۶۲
*۷۰۰ کیلومتر مربع ا ز خاک عراق آزاد شد. ۱/۸/۶۲
*رزمندگان اسلام با آزاد سازی بخش دیگری از خاک عراق ۲۰۰ تن ازسلاحشوران اسیر در جنگ دشمن را آزاد کردند . ۲/۸/۶۲
*شمار تلفات دشمن در عملیات و الفجر ۴ به مرز ۶۰۰۰و اسرای تخلیه شده به ۹۰۰ تن رسید. ۳/۸/۶۲
*۳ پایگاه نظامی عراق در جبهه های سردشت و پیرایشهر منهدم شد . ۱۰/۸/۶۲

*در یک نبرد سنگین دریایی یک موشک انداز و یک ناوچه و یک شناور رزمی عراق غرق شد. ۱۱/۸/۶۲
*۲۳-ارتفاع مهم ،۱۰ پایگاه و ا۱۸روستای عراق آزاد شد. ۱۴/۸/۶۲
*شمار هواپیماها و هییکوپتر های سرنگون شده دشمن از آغاز عملیات و الفجر ۴ به ۱۵ فروند رسید.۱۴/۸/۶۲
*۷ گردان دیگر نیروهای دشمن شامل ۲ گردان از تیپ گارد ریاست جمهوری عراق نابود شدند . ۱۵/۸/۶۲
*ارتفاعات غرب پنجوین بدست رزمندگان اسلام آزاد شد. ۱۷/۸/۶۲

انقلاب و جهان
*انقلابیون صحرا یک فروند میراژ مغربی را سرنگون کردند.۱۹/۷/۶۲
*رهبران حزب جمعیت علما اسلام پاکستان تقاضای ضیاء الحق برای مذاکره را رد کردند . ۲۳/۷/۶۲
*صهیونیستها در جستجوی خانه به خانه شهر نبطیه ۳۰۰ تن ازعزاداران حسینی را بازداشت کردند. ۲۷/۷/۶۲
*۸۰ تن در خونین ترین تظاهرات پاکستان کشته و مجروح شدند .
*انقلابیون مسلمان لبنانی دریک حمله تهاجمی موفق شدند ۱۰ سرباز اسرائیلی را کشته و مجروح سازند. ۳۰/۷/۶۲
*بیش از ۲۷۰ تن در انفجار قرارگاه نظامیان آمریکا و فرانسه در بیروت به قتل رسیدند. ۱/۸/۶۲
*انقلابیون مسلمان لبنان مرکز نظامی اسرائیل در بقا‌ء را به موشک و مسلسل بستند۵/۸
*قرار گاه فرماندهان نظامی اسرائیل در لبنان با یک کامیون مواد منفجره منهدم شد.
*میزان تلفات صهیونیستها درصور به بیش از ۷۵ کشته و دهها زخمی رسید ۱۴/۸/۶۲
*توطئه مزدوران فرانسوی برای انفجار ۵۰۰ کیلو تی ان تی در سفارت ایران در بیروت عقیم ماند. ۱۷/۸/۶۲

اختراع و اکتشاف
*دستگاه شن پاش مجهز به سیستم رطوبت گیر برای زنگ زدایی فلزات در اصفهان ساخته شد. ۲۱/۷/۶۲
*برای اولین بار در ایران قالب تایر ساخته شد. ۲۳/۷/۶۲
*دیسک کشاورزی افست در اندیمشک ساخته شد . ۲۷/۷/۶۲
*برای اولین بار در ایران دستگاه کنترل کننده سطح مایعات اختراع شد .
*دکل فلزی ۲۰ کیلوولتی برق برای اولین بار د رایران ساخته شد .۱۴/۸/۶۲
عمران
*۶۱۴هکتار از عراضی موات سیستان و بلوچستان به ۱۳۵ خانواده فاقد زمین واگذار شد. ۱۹/۷/۶۲
*۹ میلیارد و ۷۵۵ میلیون ریال اعتبار برای امور عمرانی سال ۶۲کهکیلویه و بویر احمد اختصاص یافت.
*۱۴۶ کیلومتر راه روستایی در هرمزگان احداث شد.
*یک کارخانه عظیم تولید نخ درایرانشهر بلوچستان راه اندازی شد.۲۰/۷/۶۲
*بیش از ۲۳میلیارد ریال کمک به کشاورزان خسارت دیده استان بوشهر پرداخت شد.
*۶۶۱ دستگاه تراکتور در اختیار کشاورزان کردستان قرار گرفت . ۵/۸/۶۲
*۲۳ کارگاه قالیبافی برای خواهران عشایر در کهکیلویه و بویر احمد دایر شد.
*۴ میلیارد و ۵۶۷ میلیون ریال وام به ۱۶۹۰۴ نفر از کشاورزان استان مرکزی پرداخت شد. ۱۱/۸/۶۲
*کارخانه پلی اتیلن جهاد سازندگی در شهرستان ایرانشهر افتتاح شد.
*مرکز تلفن خود کار ۲۵۰۰ شماره ای فسا و سیستم ماکروویو ۶۰ کاناله یاسوج افتتاح شد. ۱۲/۸/۶۲
جهان
* ۸۴۶- افسر و سرباز از ارتش فالانژ لبنان گریختند. ۱۸/۷/۶۲
*یک هواپیمای نظامی آمریکا در پاکستان سقوط کرد.
*با اعتصاب اتحادیه مهندسین مخابرات انگلیس ارتباط تلفنی انگلیس با ۶۰ کشور جهان قطع شد. ۱۹/۷/۶۲
*تظاهر کنندگان شیلی در محاصره سرنیزه ها به کاخ ژنرال پینوشه حمله کردند. ۲۰/۷/۶۲
*آمریکا به کشور ۱۱۰ هزار نفری گرانادا لشگر کشی کرد. ۴/۸/۶۲
*تعداد کشته ها و مجروحین متجاوزین آمریکایی در گرانادا به ۷۸ تن رسید.
*مردم گرانادا کوچه به کوچه در برابر ۶ هزار تفنگدار آمریکایی مقاومت میکنند.۸/۸
*بدنبال شکستهای پی در پی ارتش عراق از قوای اسلام قائم مقام ستاد مشترک و ۱۷ تن ا زامرای ارتش عراق اعدام شدند . ۹/۸/۶۲
*برای درهم شکستن مقاومت مردم آمریکا یک بیمارستان گرانادا را بابمب زیرو رو کرد.
*به دلیل مشکلات مالی ناشی از جنگ تحمیلی علیه ایران ،مدارس *وابسته به عراق در کنیا و مجارستان تعطیل شد. ۱۰/۸/۶۲
*تعداد تلفات در طرابلس به ۱۳۵۰ تن رسید. ۱۶/۸/۶۲
*در اعتراض به تجاوزات نظامی آمریکا به گرانادا و لبنان یک بمب در ساختمان کنگره آمریکا منفجر شد . ۱۷/۸/۶۲
ضد انقلاب
*کیانوری : ما بهترین استعدادهای یک نسل را به فساد کشاندیم.
*پورهرمزان: ملت ایران گفت نه شرقی نه غربی ،استقلال ، و ماگفتیم وابستگی به شوروی . ۱۹/۷/۶۲
*۳ تن از سران حزب منحله دموکرات به اسارت در آمدند.
*۱۵ روستا در محور مهاباد ،بوکان و اوزون دره از لوث و جود ضد انقلاب پاکسازی شد.
*مقادیر زیادی سلاح و مهمات در جریان پاکسازی روستاهای محور مهاباد بوکان بدست رزمندگان اسلام افتاد. ۲۰/۷/۶۲
*گروههای ضد انقلاب روحانی محترم اهل سنت کرد و ۴ پیشمرگ مسلمان را پس از ۲۵ روز شکنجه شهید کردند . ۱۰/۸/۶۲
*عناصر ضد انقلاب روحانی مبارز اهل سنت مهاباد را شبانه ا زخانه اش ربودند و به شهادت رساندند. ۱۷/۸/۶۲

17دسامبر/16

نگاهی به : مراسم حج امسال و دستاوردهای آن (۲)

حجه‌الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها
باید در این اجتماع عظیم الهی ، مسلمانان به بررسی مشکلات عمومی مسلمین پرداخته و در راه رفع آنها بامشورت همگانی کوشش کنند .
امام خمینی
اعلام دسته جمعی برائت از مشرکین
علت انتخاب راهپیمایی بعنوان یکی از شیوه ها یا فراگیرترین شیوه د رحرکت عبادی سیاسی حج چیست ؟و نقش آن چگونه است ؟
مسائل سیاسی که در رابطه با سرنوشت دنیای اسلام است و بخصوص در رابطه با یک مسئله ای که بنام برائت از مشرکین در قرآن تعبیر شده است که حجاج موظفند این برائت رابه همه مردم و در ایام حج اعلام کنند و باید اعلام برائت و بیزاری خدا و رسول خدا ازمشرکین در ایام حج انجام شود اگر این برائت رابررسی کنیم تنها راه ممکن برای اینکار ،همین اجتماع در یک نقطه و راهپیمایی است . و در این راهپیمایی و اجتماع است که این شعار برائت از زبان همه مردم اعلام می شود .
راههای دیگر عبارت از این است که توسط یک فرد یایک گروه به عنوان نمایندگی ا زطرف مسلمانان طی یک اطلاعیه و اعلامیه ای مثلا این برائت اعلام شود ، یا مسئولین کشوری به عنوان نمایندگان مردم اعلام برائت کنند و از رسانه های گروهی هم پخش شود و یا شیوه هایی از این قبیل .
این شیوه ها اولا ادا ء تکلیف از طرف هر فرد نیست ثانیا در دنیا بسیار رایج شده است که فرد یا افراد و گروه هایی بدون اینکه پشتوانه مردمی داشته است ونماینده واقعی مردم باشند ، از طرف مردم سخن می گویند ! این شیوه امروز در دنیا بسیار دیده شده است شما وقتی به سازمان ملل بروید ، خودش رانماینده مردم آن کشور و نماینده دولت آن کشور می داند ، دولت هم خودش رانماینده مردم میداند یادر کشورهایی که احزاب و گروههای سیاسی حکومت می کنند این احزاب و گروههای سیاسی در بیانیه های رسمی شان اعلام مواضع می کنند و این را به حساب همه مردم میگذارند ! پس این شیوه که یک فرد یا یک گروه نظریات خود را اعلام کند و این رابه نام مردم بحساب بیاورند در حالی که مردم واقعا آن نظریه رانداشته باشند ، امروزه در دنیا بسیار رایج شده است ، لذا این روش اعتبار خودش را از دست داده است .
بنابراین نمی توانیم در حج بگوییم یک نفر یا چند نفر بیایند به نمایندگی از طرف همه حجاج ، اعلام برائت از مشرکین کنند تا این وظیفه قرآنی را انجام
داده باشند و از طرفی دیگر ، این احتمال و جود دارد که این وظیفه فرد فرد مردم باشد نه اینکه یک وظیفه کلی باشد که یک نفر یا یک گروه بتوانند بجای مردم ، این و ظیفه را انجام دهند .
چون این شبهه هست و احتمال هست که و ظیفه به این شکل باشد ، و هر فرد فردی از حجاج هم که بر ایشان مقدور نیست اعلامیه صادر کنند یا توسط رسانه ها سخن خودشان را به دنیا برسانند ، از این رو ، راهپیمایی بهترین روش است که هم هر فردی از افراد حجاج این وظیفه رامی تواند انجام دهد و هم این شیوه ، شیوه ای است که و قتی آن و ظیفه انجام شود صدایش بگوش همه دنیا می رسد . ضمنا این شیوه اثرات دیگری هم دارد ، و آن این است که حالت جمعی و فشردگی دیگر اعلام یک مو ضع سیاسی قدت است و بر خلاف اینکه فقط یک فرد یا یک گروه به نمانیدگی از طرف مردم یک موضع سیاسی را اعلام بکنند .
اجتماع و بدنبالش راهپیمایی همراه با این شعارها معنایش این است که قدرتی هم بنام قدرت مردم پشت سر این شعار وجود دارد اگریک فرد از طرف یک ملت اعلام یک موضع بکند، در اینجا مشاهده نمی شود که یک قدرت مردمی هم پشت سرش هست اما در راهپیمایی همگانی قدرت مردم هم نمایان است یعنی همه مردم اعلام می کنند که بدنبال این شعار سیاسی ، برای حمایت از این شعار خود ما هم هستیم .
پس راهپیمایی بهترین شیوه ای است که می تواند این و ظیفه قرآنی را ادا کند که هم اعلام موضع شود و هم اعلام برائت شود و هم این اعلام برائت از طرف فرد فرد حجاج از انجام بگیرد وهم بگونه ای که صدایش بگوش همه برسد ، بگوش مستکبرین همه مستضعفان برسد ، و خود مردم در آن شرکت داشته باشند چه آنهایی که در حج هستند و این فریاد رامی زنند و چه آنهایی که در کشورهایی اسلامی هستند و همه بنحوی در ایام حج در رابطه با حج می باشند زیرا وقتی که شما می بینید مثلا از ایران صد هزار نفر به عربستان رفته اند ، درحقیقت دلهای همه این چهل میلیون نفر متوجه عربستان است . چون هر کسی بنحوی با یکی از آنهایی که به حج رفته رابطه دارد چه از نظر وابستگی فامیلی و چه رابطه دوستی و رفاقت و یا همسایگی ، لذا تعقیب می کند آنچه راکه در عربستان اتفاق می افتد و آنچه راکه حجاج انجام می دهند . و همه کشورهای اسلامی همینطور است ، در ایام حج دلهایشان حداقل به دلیل همین رابطه عاطفی آنجا هست ضمن اینکه د رآنجا قبله مسلمین است و د ر سال یکبار این این حرکت عظیم بنام حج انجام می شود ، لذا خود بخود دنیای اسلام متوجه اخبار حج هست .
در چنین زمانی که همه کشورهای اسلامی بلکه غیر اسلامی متوجه یک مرکزی هستند ، اگر از آن مرکز فریادی بلند شود ، طبعا بگوش همه می رسد علاوه بر اینکه خود مکان و ایام حج و اینکه جمعیتی از ملیتهای مختلف از رنگها و نژادهای متفاوت از کشورهای مختلف با داشتن سیستمهای حکومتی با فرهنگهای ملی متفاوت همه در یکجا جمع شدهاند و هم یک شعار را می دهند ، این خودش یک معنی و مفهوم سیاسی خاصی پیدا می کند.
من با بحال با همه مطالعاتی که کرده ام روشی بهتر از این برای اعلام یک چنین وظیفه ای که قرآن برای مسلمانها تعیین کرده است ،بنظرم نرسیده است .
فواید راهپیمایی
در هر صورت این حرکت به اینکشلی که در ایام حج انجام میشود اولا خودش و حدت آفرین است . ثانیا جلو گیرنده از هر گونه شعار و توطئه تفرقه انگیز است ، با توجه به تو طئه هایی که استکبار جهانی علیه امت اسلامی دارد اگر این حرکت وحدت آفرین نبود ، حج چه زمینه مساعد خوبی بود برای تفرقه انگیزی ! و آن وقت ایادی دشمنان اسلام چه تفرقه هایی ایجاد می کردند ! شاید در سابق و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، این احتمال ضعیف بود که درحج ، دشمنان اسلام بخواهند ایجاد تفرقه کنند ، چرا که اصلا حرکتی نبود که بخواهند تفرقه و تشتت ایجاد کنند ، اما پس از پیروزی انقلاب باتوجه به اینک دارند می بینند مسلمانها به یک سمت و جهت حرکت می کنند و حج دارد معنایی پیدا میکند غیر از آنچه که در سابق بوده ،‌مستکبرین دشمنان اسلام و در راس همه آمریکا به این فکر می افتد که با هر وسیله ای هسن تخم نفاق رادر بین مسلمین بپاشد و اجازه ندهد که این شعور جدید رشد پیدا کند .
این حرکت سیاسی دقیقا آن توطئه ها راهم خنثی می کند ، برای اینکه وقتی میبینند مردم ایران که اساسا قرآن و زبان پیغمبر اسلام ، زبان انها نیست و ایران دربین کشورهای عرب یک چیز جدایی تلقی می شود و تبلیغات هم علیه ایرانیها شده است از اینکه اینها مجوس هستند ! و مشرکند و اصلا ایمان ندارند چنین ملتی به حج آمده ، ترک هم آمده ، آنهایی که از کشور های اروپایی آمدند مسلمانند ، آنها هم با اینها شده اند، می بینند که از همه ملیتها و اقوام ،همه آمدند باهمه اختلافاتی که بین خودشان دارند به لحاظ نژاد و زبان و فرهنگ و یاسیستمهای حکومتی که درآن کشورها هست ، اما علیرغم همه آن تشتت ها ، اصول مشترکی دارند، خود این حرکت با این شعارها نمایش و حدت و بدنبالش قدرت این وحدت اسلامی است که همه مسلمانها یک شعار را مطرح می کنند . این خودش به همه مسلمانها الهام میدهد که شما امت واحده هستید، علیرغم اینکه آن ترک است آن فارس است ، آن عرب است ، آن از افریقا است آن از آسیا آمده ، آن یکی از اروپا آمده الآن همه علی رغم این تشتت ها ، یک زبان واحد هم دارند .و آن زبان اسلام است و یک شعار هم دارند و آن شعار علیه مشرکین است .
بنابراین خود این حرکت چنان و حدتی را الهام می دهد که زمینه بذر نفاق را از بین می برد .
باید توجه بدهیم که امروز استکبار بشدت دنبال این هست که تفرقه اندازی بکند و راهپیمایی دراین شکل مخصوص ضمن اینکه قدرت نیز جلوگیری می کند .
راهپیمایی بهترین مثالش همان سیلی است که وقتی آبها از این جویهای کوچک حرکت می کنند و در یک نهر عظیم قرار میگیرد و بهم پیوسته می شود ، یعنی و قتی سیل حرکت می کند دیگر چیزی جلوش رانمی تواند ببندد . جمعیت و قتی که در یک نهر عظیم در یک راهپیمایی قرار می گیرد واقعا هیچ قدرت نظامی هم نمیتواند جلوی سیل جمعیت را بگیرد .
وقتی که در راهپیمایی ، بعضی جاها احساس می شد که پلیس می آید با یک شیوه های زیگزاگ زدن و تشکیل یک اشکالی مثل جمعیت رامی خواهد از هم جدا بکنند ، فکر هم می کند که این آرایش ، به آسانی می تواند جمعیت را از هم تجزیه کند و راهپیمایی را خراب کند و لکن قدرتی در این جمعیت هست که شاید از اختیار افراد هم دیگر بیرون میرود که سدر یک تکانی که می خورند اصلا تمام آن آرایشها به هم می ریزد ، و جمعیت باز راه خود را ادامه می دهد .
شما می بینید حتی در سال گذشته که موفقیت پلیس یک مقدار زیاد بود ، باز هم نتوانستند جلوی راهپیمایی را بگیرند یعنی وقتی تصمیم این بود که از مرکز اجتماع تا مسجد الحرام جمعیت برود ، این جمعیت رفت تا مسجد الحرام رسید درحالی که پلیس نگذاشت سخنرانی انجام بگیرد اما خود راهپیمایی و اجتماع رانمی توانست جلوش را بگیرد و جمعیت به مسجد الحرام رسید و شعارهایش را داد و بالاخره آن و ظیفه ای راکه بر عهده اش بود انجام داد .
راهپیمایی موضوعیت دارد
خود راهپیمایی اساسا موضوعیت دارد ، یعنی بهترین شکل قدرت نمایی مردمی است که غیر مردم هم هیچ در آن نمی تواند دخالت داشته باشد .
اثر دیگر راهپیمایی شکستن آن قدرت پوچ و بی محتوای پلیسی است در برابر قدرت مردم اگر مردم اجتماع نکرده باشند و به حالت پراکنده د رخیابان قدم بزنند ، صد نفر نیروی نظامی آرایش دیده ومنظم اگر در خیابان حرکت بکند ،و یکمقدار هم بحالت رژه بروند همه دلها را تکان می دهد و میلرزاند و همه احساس می کنند که اینها یک قدرتی هستند ! اما وقتی در برابر همین صد نفر ، ده هزار نفر جمعیت حرکت بکنند نظمیان چنان تحقیر می شوند که هیچ حرکتی بجز راهپیمایی ، صولت و قدرت پوشالی پلیس را در برابر مردم نمی شکند و این یکی از آثار بسیار مثبت و سازنده راهپیمای است که مردم کشورهای دیگر هم احساس می کنند اگر یک سخن مشترک داشته باشند و همه متحدا بخواهند آن حرف رابزنند ، هیچ قدرتی از قدرتهای پلیسی نمی تواند در برابرش مقاومت کند .
از طرفی دیگر ، این حرکت مردمی به این صورت ، گاهی پلیس را هم تحت تاثیر قرار میدهد و د رهمانجا هم پلیس تغییر عقیده می دهد .
راهپیمایی آثار بسیار پربرکتی دارد که که اگر این ابعاد و زوایایش رابشکافیم ، راهپیمایی بعنوان یک وسیله نباید تلقی شود . خود راهپیمایی یک حرکتی است که اصالت دارد ، نه بعنوان ابزاری برای رسیدن به یک هدف . درخود مردم ایجاد جرأت و جسارت می کند . همان مردمی که در راهپیمایی جمع شدند ،بل از آن اجتماع خودشان هم نمی دانند که چقدر قوی و قدرتمندند . راهپیمایی است که به مردم این باور را می دهد که به قدرت خودشان ایمان پیدا کنند .
خنثی کننده تبلیغات سو ء
درتمام دنیا تبلیغات سو علیه انقلاب و مردم ایران میبینید چقدر وسیع و عظیم است . اگر جمهوری اسلامی هر جقدر بخواهد سرمایه گذاری کند برای خنثی کردن این تبلیغات ، باندازه حرکتی که درحج انجام می گیرد نمیتواند کار بکند . ببینید چه حرکتی می تواند این تبلبغات سو را در دنیا خنثی کند که می گویند مردم ایران نسبت به انقلابشان بی علاقه شدند : و از امام آن اطاعت گذشته را ندارند ! چه کاری می توانند مردم ایران بکنندکه به دنیا نشان بدهندکه همچنان مثل روز اول به انقلابشان علاقمندند و اطاعت از امام می کنند ،بهتر از این کاری که درحج انجام میشود . مردم هم که انتخاب نشده اند بلکه از روستاها و شهرها ، زن ،مرد ،باسواد ،بی سواد ،کوچک ،بزرگ ،و همه اقشار برای حج آمده اند، هر کسی بر اساس استطاعتش و امکاناتی که همه ساله برای دولت هست می آید . این مردم در یک چنین کشوری بمحض اینکه عحرکتی را احساس می کنند که درجهت تداوم انقلاب است درآن شرکت می کنند یعنی صد هزار نفرکه رفته عربستان جز آنهایی که عذرهای شرعی ، عرفی و عقلی دارند همه شرکت می کنند این نشان دهنده این است که همه مردم ایران بدون استثنا به انقلابشان علاقمندند و این همان مردمی هستند که در دنیا تبلیغات شده که بچه های مردم راسر می برند ! اعدامهای دسته جمعی می کنند اینها بچه های کدام مردمند ! پس چرا اینطور همه در یک راهپیمایی که مورد توجه امام است شرکت کرده اند ؟ و نیز در دنیا تبلیغ می کنند که علما نسبت به انقلاب دو دسته شدند ، یک عده موافقند و یک عده مخالف! همه این تبلیغات راچه چیزی بهتر از این خنثی می کند که در حج ما نزدیک به ۲ هزار روحانی داریم که ۱۰۰۰ نفرشان روحانیون خود کاروانها هستندو حد اقل هزار نفر روحانی روحانی هم بعنوان زائر می آیند به حج ، و این روحانیون هم از شهرهای مختلف ایران ، از شخصیتهای سیاسی اجتماعی هستند و همه انها شرکت میکنند ، چه چیز بهتر از این نشان دهنده این است که علمای ایران همه طرفدار انقلاب و علاقمند به امام هستند .
این راهپیمایی بهترین و سیله ای است کهک مردم ایران از اعتبار و حیثیت خود دفاع می کنند . البته این راهپیمایی به این منظور اننجام نمیشود اما وقتی یک کاری نیک و خوب بر اساس دستور قرآن و خدا انجام می شود ، خود بخود این آثار مثبت را دارد . این حرکت سیاسی ، از این قبلی آثار آنقدر زیاد داردکه اگر کسی بخواهد ابعاد و آثار این قضیه را بررسی کند، خیلی بیشتر از آن چیزی است که من برای شما شمردم.
ایجاد موج در سایر کشورها
این مرکز محمعی است که الهام می دهد به همه کشورهای اسلامی ، و به حرکتهای اسلامی ضد استکباری د رکشور های اسلامی شتاب بیشتری خواهد داد و راه و روش به آنها نشان می دهد ، جرات و جسارت می دهد و به همه آنها امید می دهد . هر کشوری آزادیخواهان و طرفداران اسلامش احساس عدم تنهایی یک نیروی جدیدی به آنها می دهد .
بنابراین بهترین شیوه برای اعلام مواضع سیاست خارجی اسلام که او لین خصلتش برائت خداو رسول از مشرکین است ،همین راهپیماییها است و قطع نظر از اینکه یک وظیفه دینی انجام میشود ، این اثار راهم داردکه بعضی از آثارش هم این است که دولتهای کشورهای اسلامی که وابسته اند به قدرتهای استکباری ، اینها یا ناگزیر باید جهت خودشان راتغییر دهند و در مسیر ملت قرار بگیرند و یا اینکه دربرابر حرکت مردمی مواضع خودشان را آشکار کنندو ماهیت وابستگی خود رابه استکبار اعلام نمایند.
باحرکتی که حجاج درحج انجام میدهند ، براحتی ماهیت رژیم عربستان و رژیم سایر کشورهای مرتجع را افشا کرد برای اینکه اینها همه می خواهند بگویند که ماضد اسرائیل هستیم در حالی که دولت عربستان فریاد مرگ بر اسرائیل را درحج سرکوب میکند ! پس با این حرکت ،مواضع مردم اعلام می شود و این دولتها هستند که یا باید همین مواضع را قبول کنند یا در مقابلش اگر بایستند ماهیتشان طبعا افشا خواهد شد و پس از آن در برابر مردم قرار می گیرند ومردم هم با آن رشدی که پیدا کرده اند ، بر علیه اینچنین حکومتها قیام خواهند کرد و سرنوشت خود را خود بدست خواهند گرفت .

17دسامبر/16

وحدت در سخنان معصومین(ع)

بسم الله الرحمن الر حیم
۱-رسول اکرم (ص):
من فارق جماعه المسلمین فقد خلع ربقه‌الاسلام
من عنقه . قیل یا رسول الله :وما جماعه‌المسلمین ؟
قال :جماعه اهل الحق و ان قلوا
( امالی صدوق ص ۲۹۷)
هر کس از جماعت مسلمین دوری کند ،‌رسیمان اسلام را از گردن خود باز کرده است ، سوال شد ای پیامبر : مراد از جماعت مسلمین چیست ؟فرمود گروه حق جویان و اهل حق هر چند که کم باشد
۲-امیر المومنین (ع):
« وان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقه‌خیرا »
«ممن مضی و لا ممن بقی »
( نهج البلاغه ، شرح محمد عبده – ۱/۳۵۲)
خداوند سبحان به هیچ کس در اختلاف و تفرقه ، خیری نداده است . چه از گذشتگان و چه از ماندگان .
۳-امیر المومنین (ع)
« و اما الفرقه فاهل الباطل و ان کثروا واما الجماعه»
« فاهل الحق و ان قلوا»
(تحف العقول صفحه ۱۵۰)
تفرقه در اهل باطل است هر چند زیاد باشند و اتحاد و اجتماع در اهل حق است گرچه کم باشند .
۴-امیر المومنین (ع)
« الزموا السوّاد الاعظم فان ید الله مع الجماعه‌و »
« ایا کم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان کما »
« ان الشاذ من الغنم للذئب »
(نهج البلاغه صبحی صالح صفحه ۱۸۴)
با اکثریت اهل حق همراه باشید زیرا دست خدا با جماعت است و زنهار از تفرقه وجدایی چرا که تنها و جدای از مردم گرفتار شیطان است همانگونه که گوسفند تنها مانده دچار گرگ می شود .
۵-امام زین العابدین (ع)
«… یا زهری ! و ما علیک ان تجعل المسلمین منک»
« بمنزله‌اهل بیتک فتجعل کبیرهم بمنزله‌و الدک و »
« تجعل صغیرهم بمنزلهولدک و تجعل تربک منهم »
« بمنزله اخیک . فأن هو لاء تحب ان تظلم ؟ و ای »
« هو لاء تحب ان تدعو علیه ؟ و ای هو لاء تحب »
« ای تهتک ستره ؟»
(بحارالانوار جلد ۷۱ صفحه ۲۳۰)
ای زهری ! چه می شود اگر مسلمانان را همانند اهل بیت خود دانی ، بزرگ آنها را بجای پدر خود و کوچک آنها را بجای فرزند خود و همسالان خود را از آنها همچون برادر خود قرار دهی! کدام یک از اینها را که خویشاوندان نزدیک تر می باشند دوست داری که مورد ظلم و ستم قرار دهی وکدام یک از اینها را نفرین می کنی ؟ و کدام یک از اینها را دوست داری که از اسرار نهانش پرده برداری ؟
( راستی اگر همه ما به این مطلب که امام سجاد به آن شخص می آموزد ، عمل کنیم و تمام مسلمانان را مانند خانواده خود بدانیم و یا همه همانونه باشیم که باپدر و فرزند و برادر خود هستیم، دیگر اثری از اختلاف و جدایی و کینه توزی و دشمنی می ماند ؟!

17دسامبر/16

هدایت در قرآن قسمت اول

آیت الله جوادی آملی
مجاری ادراک
انسان موجود متفکری است که عملش بر اساس فکر و علم است . او متحرک بالعلم و متحرک بالاراده است و هدایت او جزاز راه عام و ادراک نخواهد بود . ولی باید دید که این علم را چگونه و از چه راهی باید فراهم کند ؟ اگر راهی نیست چگونه قرآن انسان را به تفکر دعوت کرده است و اگیر راهی هست آن راه را قرآن بیان کرده یا راهی را که عقلا به فطرت خودشان طی می کنند ؟ قرآن کریم که با انسان سخن می گوید و احتجاح می کند برچه اساسی احتجاج می کند ؟ با چه روشی سخن می گوید ؟
سمع و بصر درونی
آیاتی که در قرآن کریم هست راجع به علمهایی که از راه سمع و بصر و تفکر و اندیشه نصیب انسان می شود آن را دعوت کرد و تایید کرد . می فرماید :مابه انسان سمع و بصر دادیم تا بیندیشد . آیاتی که در قرآن راجع به سمع و بصر انسان نظر دارد دو دسته است :
یک دسته آیاتی است که سمع و بصر درونی و باطنی را مطرح میکند ،می فرماید :اینهاکه شمامی بینید تبهکار ومجرمند . اینها شنوا نیستند ،بااینکه حرف میزنند ،ولی حرف صحیح نمی زنند . اینکه قرآن می گوید :ماانسان رابیان آموختیم ، آئین حرف زدن آموختیم ، انسان را گویا کردیم « الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین » یا بیان رابه انسان آموخت:
« الرحمن عام القرآن خلق الانسان »
« علمه البیان»
معذلک به کفار و منافقین می گوید: اینها گوش ندارند ،سمیع و بصیر نیستند ،کر و کور و لالند :
« صم بکم عمی فهم لایعقلون »
آیاتی به این مضمون هست که ناظربه سمع و بصر بیان درونی است. اینکه می فرماید: « ختم الله علی قلوبهم و علی »
« سنعهم و علی ابصارهم غشاوه»
معلوم می شود که سمع و بصر درونی مراد است نه سمع و بصر بیرونی.
مجاری ادراک
درقبال این آیات ، آیات دیگری است که همین سمع بصر رامجاری درک میداند اگر انسان از این سمع و بصر که مجاری درکند بهره صحیح برد سمیع و بصیر می شود و اگر از این مجاری ادراک ،بهره صحیح نبرد « صم بکم عمی » می شود . در قرآن کریم برای اینکه روشن شود منظور از نابینا آن کسی نیست که چشم ندارد بلکه آن کسی است که درک ندارد ، درسوره حج تصریح کرده است.
« لا تعمی الا بصار و لکن تعمی القلوب »
« التی فی الصدور»
اینها چشم ظاهریشان نابینا نیست اما آن دلی که در سینه آنها است ،‌ان دل که باید بینا باشد ، نمی بیند .
اینگونه آیات نشان می دهد که منظور از سمع و بصر همان بینش درونی است . قرآن ، اندیشه صحیح را بینش می داند . آنهایی که از این مجاری ادراک استفاده کردند ، به حیات تازه و جدید نرسیدند و چو ن آن حیات را پیدا نکرده اند ، قهرا سمیع بصیر و عاقل هم نیستند . درسوره نحل ( آیه ۹۷ ) این وعده را داده است :
« من عمل صالحا من ذکر او انثی »
« وهو مومن فلنحیینه حیاه طیبه‌»
کسی که داری این دورکن بود یعنی هم مومن و معتقد بود ( حسن فاعلی ) وهم عمل صالح داشت ( حسن فعلی ) او رابه حیات طیب می رسانیم . اگر این حیات طیت حاصل شد این شخص زنده است و مصداق :
« افمن کان میتا فاحییناه و جعلنا له »
« نورا یمشی به فی الناس »
خواهد شد و اگر به این حد از حیات طیب نرسید ، چون این حیات راندارد قهرا مرده است وقتی که مرده شد سمیع و بصیر عاقل نیست لذا درسوره فاطر آیه ۲۲ فرمود :« ان الله یسمع من یشاء و ما انت »
« بمسع من فی القبور »
خدا هر که را بخواهد اسماع می کند و تو نمی توانی اسماع کنی آنان را که در قبرها دفن شده اند .
اینها رامردگان مقبوری می داند که سمیع و بصیر نیستند . معلوم میشود که رد این آمال و اوهام و علائق باطلشان دفن شده اند . آری ! این همان کسی است که :
« قد خاب من دساها »‌
خود را در اینجا دفن کرده است و الا رسول الله (ص) که به قبرستانها نمی رفت که آنها را موعظه کند که خدا می فرماید : تو اسماع نمی کنی آنها که در قبرند ! نه ، این کسی که مرده است خود برای خود قبری کنده و خود را در آن دفن کرده چون نه گوش دارد ، نه چشم دارد ونه دل بیدار دارد . بنابراین ،مقصود چشم و گوش درونی است که هم با اندیشه ها سازگار است هم با مشاهدات و اما آنچه که در سوره نحل بیان شده به عنوان نعم الهی ، به همین مجاری ادراک اشاره کرده است . در سوره نحل آنه ۷۸ وقتی که نعم الهی را می شمارد ،می فرماید :
« و الله اخرجکم من بطون امهاتکم »
«لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و »
اینها مجاری ادراکند .
بنابراین سمع و بصری که در قرآن کریم است دو قسمت است :
یکی درونی ، یکی بیرونی . بیرونی به عنوان مجاری درک و نعم الهی ذکر شده و درونی هم به عنوان بهره برداری صحیح از این مجاری درک ، اگر از این مجاری درک بهره برداری بشود انسان حیات طیب دارد . حیات طیب لازمه سمع بصر و فکر جدید است واگر از این مجاری درک ، بهره صحیح نبرد مرده است و درهمان عمق خیالات باطل دفن می شود .
اگر کسی مرده است ، دیگر سمع وبصری و فوادی نداد . چیزی که فعلا مورد بحث است ،این است ، که :
با آن سرمایه های اولیه در کمان چیست ؟ آیا بشر سرمایه اولیه ادراکی دارد یا ندارد ؟ اگر بخواهد تفکر کند با چه تفکر کند و بیندیشد ؟ آیا چیزهایی را به عنوان زیر بنا دارد که از آنها استفاده روبنایی بکند یا نه ؟ اگر بشر هیچ چیزی را نمی داند درکش محال است چگونه بیندیشد ؟ اگر چیزهایی را به عنوان سرمایه اولیه می داند چگونه از آن سرمایه ها بهره برداری کند و آنها را ترتیب بدهد و نتیجه بگیرد ؟ این راه چه راهی است ؟ آیا راه عرفان است ؟ راه حکمت است ؟ چه راهی است در جهان بینی ؟ ما الان می خواهیم ببینیم که در جهان کی هست و کی نیست ؟ چه هست و چه نیست ؟ و بالاخره ببینیم که قرآن ما را چگونه هدایت می کند ؟ اینکه فرمود: انسان را هدایت می کنیم ، انسان هم یک موجود متفکری است و به راه اندیشه و علم و آگاهی کار می کند ،چگونه انسان را شناخت می دهد ؟ از طرفی متکلم می گوند ، تنها راه ، کلام است ، از طرفی دیگر حکیم می گوید راه کلام کافی نیست !‌راهی را که انسان با پیمودن آن به مقدار امکان می تواند جهانی را ببیند بشناسد و به این واقعیتها بگرود چیست ؟ آیا قرآن بیان کرد ه یا نه و اگر بیان کرده آن راه چیست ؟ درسوره مبارکه اسرا فرمود :
« ان هذا القرآن یهدی للتی هی »‌
« اقوم »‌
نه تنها انسان را هدایت می کند بلکه قویم ترین و مستقیم ترین راه را به انسان نشان می دهد ، طوری هدایت می کند که اگر پیروان این راه ،آن را طی کنند هرگز به خطر نمی افتند . پس طرز و روش هدایت قرآن چگونه است ؟ آیا تنها از راه تزکیه و عمل صالح است یا نه اعم از تزکیه و عمل صالح است یا نه اعم از تزکیه و عمل صالح و تعلیم و تربیتهای اصولی است ؟ و اگر کسی معصوم نبود در اثر تزکیه و عمل صالح به جایی رسید که مشاهداتی داشت از کجا اطمینان پیدا کند که مشاهداتش حق است ، حالا خواه در عالم رویا چیزی را مشاهده کرده یا در بیداری ؟ آن معیار مستقیمی که بتواند معیا صحیح شناخت او باشد که از آن ،‌حق را از باطل تشخیص دهد چیست؟ که با همان معیار ما بتوانیم اصل وجود مبدأ را و وجود معاد و ضرورت وحی را و فرق وحی و دیگر علوم را و فرق معجزه و دیگر علوم غریبه را و رابطه اعجاز با رسالت وحی را تشخیص بدهیم ؟ انسان اگر بگوند مطابق با کتاب و سنت عمل می کنیم این از بین راه سخن گفتن است ، اما از اول راه انسان بخواهد سخن بگوید که این راه است و لا غیر ، این راه را ما این چنین شناختیم ‌،او را باچه بیانی باید تبیین کند ؟ بالاخره ما یک ترازوی مستقیم و قسطاس مستقیم باید داشته باشیم که همه افکار را با آن تطبیق کنیم و همه مشاهدات را هم باآن بتوانیم بسنجیم یا نه ؟
مابه عنوان یک بشر می توانیم د رخودمان جستجو کنیم . ببینیم که ما چگونه حرکت می کنیم ؟ آیا ماکه بشریم به هیچ امر آگاهی نداریم یا چیزهایی رامی دانیم وچگونه می رسیم به آن چیزهایی که نمی دانیم ؟ آن کسی که خود صراط مستقیم است وخود عین طریقت است که همان معصوم می باشد.
« نحن الموازین القسط ، نحن میزان »
« الاحوال ،نحن الصراط المستقیم »‌
که اهل بیت عصمت و طهارت هستند ، آنها احتمال خلاف نمی دهند چون به جایی رسیده اند که باطل در آنجانیست ، اما اگر کسی معصوم نبود ، آیا باید یک قسطاس مستقیم از شناخت جهان داشته باشد تا هر چه به آن رسید یا هر چه را مطالعه کرد با آن میزان بسنجد یا نه ؟ آیا برای بشر چنین حقی هست که برای خود میزان انتخاب کند و حسن انتخاب داشته باشد یانه ؟
اگر بخواهیم یک جهان بینی کافی و کامل داشته باشیم ،یک راه شناخت اساسی داشته باشیم ، قرآن به مانشان داده است یا نه ؟ قرآن چگونه استدلال می کند در سوره انبیا می فرماید :
« لوکان فیهما الهه الا الله لفسدتا»
این روش قیاس استثنایی است اگر در آسمان و زمین به جز خدای یکتا ، پروردگاری بود جهان تناه می شد و لی در جهان فساد نیست ، به دلیل آیات :
« تبارک الذی بیده الملک »
که در آنجا فرمود : فسادی در عالم نیست ،شما هرچه بیشتر در جهان فحص کنید هیچ نشانه ای از بی نطمی و فطور و شکاف نمی بینید ، آیه ۳و۴ سوره ملک:
« الذی خلق سبع سماوات طباقا »
: ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت »
در آفرینش ناهماهنگی نیست . اگر یک سلسله ای حلقاتش موزون و درجای خود بود هماهنگ است و لی اگر بعضی از حلقات نبود
« فات بعض عن بعض »
تفاوت یعنی در میان حلقات حقله ای فوت شده و ازبین رفته است اگر یک امر مرتبطی یکسان و هماهنگ نبود می گویند این رشته دارای تفاوت همت ولی ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت ، آنگاه ارجاع می دهد که شما از راه بصر و احساس و کم کم از راه اندیشه ببینید آیا شکافی در این سلسله و حلقه هست یا نه ؟‌
« فارجع البصر هل تری من فطور »
« الیک البصر خاسئا هو حسیر »
آنچه در سوره ملک آمده به منزله استثناء تالی است از آنچه در سوره انبیا آمده است و آن قضیه شرطیه است:
« لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا »
ولی فساد نیست پس الهه ای غیر از الله نیست . این چه روشی است که قرآن باما سخن می گوید و احتجاج می کند جز روش منطقی . این طرز استدلال برای اثبات مبدا و توحید مبرا همان روشی است که عقلا دارندکه بدیهی را اول ونظری را به استناد این بدیهی حل می کنند و آن را منطق می نامند . در جای دیگر می فرماید :
« و لو کاکن من عند غیر الله لوجدوا »
« فیه اختلافا کثیرا »
این یک قضیه شرطیه است برای اثبات اینکه قرآن وحی است می فرماید اگر این قرآن افترائی بود که معاذ الله رسول الله (ص) بسته بود ومن عند غیر الله بود ، حتما اختلاف می شد چون یک بشر عادی در طی این بیست و چند سال حالات گوناگون و حوادث مختلف ، جنگ وصلح ، فقر و غنا وصدها حالات دیگر بخواهد درباره احکام سخن بگوید اشتباهی ، جهلی ، ومانند آن راه پیدا می کند:
«‌لو کان من عند غیر الله »‌(مقدم )
«‌لو جدو ا فیه اختلافا کثیرا » ( تالی )
ولی این تالی محال است برای اینکه الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی ، سراسر قرآن همسان و شبیه هم است هیچ اختلافی بین اینها نیست « یصدق بعضه بعضا »و ینطق بعضه یبعض ، سراسر قرآن متشابه است ،نه متشابه در مقابل محکم بلکه متشابه به معنای نظیر هم یعنی این ۶ هزار و اندی آیه هنظیر ۶ هزار ستون نیست که عمودی چیده شده باشد بلکه نظیر ۶ هزار هلالی است که به هم بسته اند که اگر یکی را آدم ازبین ببرد همه فرو می ریزد باید به همه معتقد باشد همه این آیان انعطاف دارند و مثانی هستند مثنی مثنی هستند ،به هم بسته و مرتبطند پس تالی باطل است فالمقدم مثله پس من غیر عند الله نیست آیا این جز استفاده از یک ارزش عقلایی است که بدیهی را ترتیت می دهند و از او نتیجه نظری می گیرند یک اسلوب منطقی که با شکل قیاس اقترانی است یا قیاس استثنایی .
ادامه دارد

17دسامبر/16

هفته وحدت

روزهای دوازده تا هفده ربیع الاول –سالروز ولادت با سعادت پیامبر بزرگ اسلام حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) پایه گذار اتحاد و وحدت در سایه تمسک به حبل الله المتین با هدف آزادی انسانها از همه زنجیرهای بستگی و اسارت و استثمار و استعمار و نیل به عبودیت و تسلیم در پیشگاه خالق هستی و تولد با برکت حضرت صادق (ع) پیشوای بزرگ مذهب و زبان گویای مکتب وحی و نبوت – مصادف با هفته وحدت که امت قهرمان اسلام آن را باشکوه و عظمت هر چه بیشتر برگزار می کند .
برگزاری هفته و حدت همزمان با چنین ایام مبارکی ، معنی و محتوای ویژه ای را دربر دارد که به قدرت خداوند راهگشای صدور و گسترش انقلاب اسلامی در سرتاسر گیتی خواهد بود ، چرا که اساس آئین و مکتب اسلام و هدف پیامبر بزرگ اسلام و امامان معصوم علیهم السلام ، ساختن امتی است یکپارچه که فقط در پیشگاه جلال پروردگار یکتا سر تسلیم و پرستش فرود می آورد « و ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون » و بی گمان تجلی همین و حدت بود که معجزه آسا انقلاب اسلامی را در ایران به پیروزی رساند و ادامه و فراگیری همین وحدت بین امت اسلام در سرتاسر اقطار جهان است که خواهد توانست کاخ مستکبران و جباران را و اژگون و اسلام و مسلمانان را از چنگال خون آلود جنایتکاران در همه جا آزاد نماید و حاکمیت الله را در گستره زمین مستقر سازد.
امت اسلام با اهتمام بی حد به مسئله اساسی وحدت و حراست شدید از این اصل بزرگ اسلامی و دستاوردهای سرنوشت ساز آن هشیارانه ، هر سخن و حرکتی را که موجب کمترین تفرقه ، اختلاف ، پراکندگی و تنازع میان امت اسلام شود ، با کمال قاطعیت خنثی کرده و خواهد کرد و افراد وگروه – هائی را که به هر نحو به این اعمال شیطانی دست می زنند خائن به اسلام و انقلاب اسلامی و خون شهدا دانسته و انها رادر خط جهانخواران شرق و غرب و همکاران صدام پلید می داند که رذیلانه از پشت به انقلاب اسلامی خنجر می زنند .
امت اسلام با تمسک و توجه بیش از پیش به دستورات قران و پیشوایان معصوم (ع) و اهداف جهانشمول اسلام ، آگاهانه به رهنمودهای وحدت بخش حضرت امام خمینی (ره) جامه عمل پوشانده و بابرگزاری هر چه باشکوه تر هفته و حدت که از سوی حضرت آیت الله العظمی منتظری پایه گذاری گردیده پایه های وحدت بین تمام مسلمانان جهان را مستحکم بر خواهد کرد . ان شاءالله . والسلام .
رحیمیان

17دسامبر/16

لبنان ، گورستان آمریکا خواهد شد

بعد از انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی دربیروت و مقر سرویس جاسوسی صهیونیستها و فرمانداری نظامی آنها در شهر صور لبنان ، آمریکا مبادرت به اعزام ۳۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ هواپیما د رسواحل لبنان خاصه درنزدیکی بیروت نمود . بوش که پس از انفحار بیروت ، به ماموریت از طرف کاخ سفید عازم بیروت شد .اعلام کرد که آمریکا دارای منافع حیاتی د رلبنان بوده و اگرنیروهای کشورش از بیروت خارج شوند اوضاع بدتر از وضع کنونی خواهد شد .
حرکتی که منجر به کشته شدن بیش از دویست تن از تفنگداران آمریکایی شد آنچنان عظیم بود که مقامات کاخ سفید را به شدید ترین عکس العمل وا داشت و گفته می شود این بزرگترین تلفاتی است که از زمان جنگ ویتنام بر نیروهای نظامی آمریکا وارد شده است .و با کمال ذلت ، ریگان را به تهدیدی کور از عاملین نا معلوم (به رغم آنها ) وا می دارد .
ناگفته نماند گروهی که مسئولیت این عمل -که منجر به کشته شدن حدود ۲۳۰ نفر ا ز نظامنان آمریکا شد – را به عهده گرفت جهاد اسلامی نام دارد که قبلا نیز مسئولیت حادثه انفجار سفارت آمریکا در بیروت را به عهد ه گرفته بود .
در رابطه با این حادثه دو نکته قابل توجه است :
۱-قرینه زمانی این حادثه با جنایت اسفبار صدام صهیونیست د رمسجد سلیمان و بهبهان که باتوجه به اظهارات ریگان و مقامات آمریکایی ، در صدد گرفتن انتقام از عوامل انفجار چنین نشان می دهد که گویا آمریکا دشمن اصلی خود را ، مردم کوچه و بازار شهرهای بی دفاع ما و مقلدین امام می داند و از هر انگیزهای برای فشار بر ملت بپا خواسته ایران و جمهوری اسلامی استفاده نموده تاما را از گرفتن حق خود باز دارد و به خیال خام خود ،تسلیم نماید .
۲-کاخ سفید و بنگاه های خبر پراکنی آمریکا،تمام تلاش خود رابر این گذاشته که دراین حادثه، آمریکای شکست خورده میدان راترک نکند و نیز سابقه شکننده ای مانند جریان لانه جاسوسی که عامل اصلی شکست کارتر در انتخابات قبلی بود برای ریگان به وجود نیاید و چنین تصور می رود که بالا بردن موح بحران در آمریکای لاتین و اعزام ناوها و تفنگداران جدید به منظور خاموش کردن و فرونشاندن افکار عمومی و انحراف اذهان از این حادثه بود، به نظر می رسد لبنان ،گورستان آمریکایی ها و همه نیروهای لیبرالیستی و متجاوز خواهد شد و لبنان قهرمان و رزم بی امان مسلمین و مستضعفین د ر لبنان سابقه همچون ویتنام را در تاریخ تجاوزات آمریکا به وجود خواهد آورد .

17دسامبر/16

متن کامل سخنان آیت الله العظمی منتظری در دیدار با کارکنان پاسدار اسلام

عصر روز جمعه ، ۲۰ آبان ماه ۱۳۶۲ مصادف با پنجم ماه صفر ۱۴۰۴هجری قمری ، کارکنان مجله پاسدار اسلام ، افتخار دیدار با امید امام و امت حضرت آیت الله العظمی منتظری را یافته برای رسیدن به این فیض عظیم و گرفتن رهنمود هایی از معظم له مشتاقانه به سوی آن بزرگوار شتافتند ، و پس از اینکه سردبیر مجله گزارشی مختصر از چگونگی کار استقبال اقشار داخل و خارج کشور ازمجله پاسدار اسلام را به عرض ایشان رساند ، حضرت آیه الله العظمی سخنان بسیار جالب و ارزنده ای ایراد فرمودند که متن آن سخنان را برای استفاده عموم برادران و خواهران نقل می کنیم :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
من ضمن اینکه از شما برادران عذر می خواهم که در منزل خودتان تشریف آوردید و من هم موفق می شوم خدمتتان باشم ولی بسا مواجه با ناملایمات می شوید (در دیدار با من ) انشاءالله با بزرگواری خودتان می بخشید .
من ضمن اینکه تقدیر و تشکر می کنم از زحمات شما برادران که برای نشر یک مجله اسلامی فعالیت می کنید … مسئله تبلیغات از همه مسائل برای ما مهمتر است که بتوانیم حق را به دست طالبین حق برسانیم . مبانی و مسائلی که ما در اسلام داریم در قسمتهای مختلف مثل این می ماند که یک کسی شمشهای طلائی داشته باشد ، این شمشهای طلا اگر انسان بخواهد استفاده کند باید اینها راسکه بزند به سکه های مختلف ، باب روز ، باب بازار و به مردم عرضه کند ، شمشهای طلا را انسان بگذارد در توی اطاق و گرسنگی بخورد ، این کار عاقلانه ای نیست.
در دین مقدس اسلام از نظر عقاید ،معارف ،فلسفه ، اخلاق ، اقتصاد، حقوق اجتماعی ،تمام مسائلی که مورد نیاز جامعه است ، واقعا فرهنگ اسلام غنی است . ما می بینیم مثلا مسیحیت ، چیزی ندارند ، اناجیل اربعه شان را دیده اید ، یک چیز جزئی تاریخی مختصری است،با هم تضاد هم دارد، آنوقت مع ذلک چقدر پول خرج می کنند . یک وقتی من درجائی خواندم که به هزار و دویست زبان این کتب عهد عتیق و جدید ترجمه شده و توی دنیا منتشر شده است . آنوقت علاوه بر این ، جزوه های مختلف منتشر کرده و مجانی می دهند . در دنیا رادیو هائی دارند که _اصلا _مخصوص پخش تبلیغات مسیحیت است ، با اینکه و اقعش این است که چیزی ندادند ، چند تا مسائل اخلاقی مختصر است ، که به حضرت مسیح نسبت می دهند ، و معلوم نیست تا چه حد صحیح باشد ، تا چه اندازه تحریف شده است … و آنوقت ما در اسلام این همه مبانی غنی داریم و متأسفانه کمتر کار می شده است در نشر این اسلام.
حالا که الحمد الله در ایران انقلاب شده و زمینه فراهم شده که بشود چنین کارهائی کرد . جلوتر فرض بگیرید اگر می خواستید یک مجله منتشر بکنید ،هر مقاله اش باید برود سازمان امنیت و ازکانال افراد ناجوری بگذرد . هر جایش یک ایرادی و بالاخره نمی شد ! زیرا آزاد نبود ، اما حالا زمینه ای فراهم شده است که اگر کسی بخواهد خدمت کند به اسلام ، به فرهنگ اسلام ، به نشر معارف اسلام ، می تواند خدمت کند . همین که این فرصت پیدا شده است که انسان می تواند خدمت بکند . این برای ما نعمت بزرگی است . «آزادی » بزرگترین نعمت است . گرفتار جنگ هستیم ، گرفتار محاصره اقتصادی هستیم ، اینها همه درست ،اما حرفمان را می توانیم بزنیم ، اگر مطلبی داشته باشیم می توانیم بنویسیم و عرضه بکنیم . این بزرگترین نعمت است .
« ان لله فی ایام دهرکم نفحات، ألا فتعرضوا لها» فرصتهایی برای بشر پیش می آید بایستی از این فرصتها استفاده کرد. و الان این مجله «پاسدار اسلام » مجله است که بحمد الله جاباز کرده است در نقاط مختلف ، جاهای مختلف ، شما برادران سعی کنید بیشتر روی آن کار بشود و آنهایی که مطالب را جمع می کنند ، مطالب خیلی پرمحتوایی باشد ، غنی باشد بطوری که معرف اسلام و معرف انقلاب باشد و از جهات مختلف هم مسائل عقیدتی را داشته باشد ، و همچنین مسائل اخلاقی ، اقتصادی و مسائل سیاسی . همان پیامهای امام و فرمایشات ایشان در مقاطع حساس واقعا خیلی با ارزش و سازنده بود ، همه اینها جمع آوری بشود و به جامعه برسد .
اینهائی که بصورت کتاب است ،مردم حوصله کتاب خواندن کمتر دارند ، وقتش راهم ندارند ، اما اگر یک مجله مختصری باشد ، خیلی مرتب و منظم چند مقاله داشته باشد بالاخره کسب و کارش راهم که انجام می دهد لابه لایش یک نگاهی می کند و بالاخره چیزی از آن یاد می گیرد.
شما بدانید این خدمتی که دارید می کنید این بزرگترین عبادت است. عبادت نماز و روزه تنها نیست، نشر معارف اسلامی ، اخلاق اسلامی ، اگر چنانچه یک کلمه اش را یک کسی بخواهد و به واسطه این هدایت بشود مسیر زندگیش را عوض بکند ، این برای هفت پشت همه شما کافی است که « لان یهدی الله بک رجلا خیر لک من الدنیاو ما فیها» یک نفر را خداوند بوسیله شما هدایت کند بهتر است برای شما ازدنیا و آنچه در دنیا است .
« الذی خلق الموت و الحَیاه لِیَبْلُوکم آیّکم احسَن عَمَلا »
اصلا خلقت، حیات و موت برای این است که آزمایش بشوید ، معلوم شود چه کسی بهتر کار می کند ، درحدیث دارد که حضرت می فرماید:خدا نفرموده« ایکم اکثر عملا!» فرموده: :ایکم احسن عملا » نه اینکه کارتان بیشتر باشد بلکه کارتان بهتر باشد و خلوصش هم بیشر باشد . این خلوص است که به کار ارزش میدهد .
امروز چقدر مجله و روزنامه و رادیو و تلویزیون و اینها علیه انقلاب اسلامی ایران دارند تبلیغ می کنند و دروغ جعل می کنند و تهمت می زنند ، آنوقت در مقابل اینها ما وظیفه مان سنگین است.ما بایستی حرف حق خودمان را بتوانیم به گوش جهانیان برسانیم ، اگر انشاءالله شرایطی پیدا شود که همین مجله به زبانهای مختلف دیگر ، قدرتش را داشته باشیم به زبان انگلیسی به زبان فرانسه، به زبان عربی ، به زبانهای مختلفی که در دنیا مورد توجه است _ منتشر بشود چه بهتر و حالا «المیسور لا یترک بالمعسور »این که میسور است به فارسی ، سعی بکنید که هم مطالبش خیلی غنی و پرمحتوا باشد ،هم از نظر شکل و صورت و ظاهر غلط نداشته باشد ، جاذبه داشته باشد ، مثلا تیتر ، جاذبه داشته باشد می بینی یک تیتر را که انسان میبیند ، همین تیتر آدم را جذب می کند و تا آخر مقاله را می خواند. تیترش جاذبه داشته باشد ، خطش جاذبه داشته باشد، غلط نداشته باشد و اینها همه اش مهم است . و زحمات جناب مستطاب حجه‌الاسلام آقای رحیمیان و شما برادرانی که زحمت می کشید در قسمتهای مختلف ، در تنظیم مطالب ، در چاپش در حروف چینی ، در همه چیزش این واقعا قابل تقدیر است . مخصوصا بااین حقوق کمی که شما می گیرید ، این دیگر خلوصش بیشتراست .ماهم توی این دنیا نیامده ایم برای اینکه کاخی داشته باشیم ماشین و زندگی خوشی داشته باشیم . هدف از این زندگی که این نیست . خدا آب سرد راتوی قرآن سر دل همه ریخته است . فرموده :اَلذّی خَلَق الموتَ وَالحَیاه لِیَبلُوکُُُُم ایّکم اَحسَن عَمَلا».
اصلا خلقت ، حیات و موت برای این است که آزمایش بشوید ، معلوم شود چه کسی بهتر کار می کند ، درحدیث دارد که حضرت می فرماید:خدا نفرموده «ایکم اکثر عملا !» نه اینکه کارتان بیشتر باشد بلکه کارتان بهتر باشد و خلوصش هم بیشتر باشد . این خلوص است که به کار ارزش می دهد .
برادران! این را عبادت خدا بدانید . خدمت به علم ، خدمت به اسلام ، خدمت به انقلاب ، نشر فرهنگ و معارف اسلامی این عبادت بزرگی است . این را عبادت بدانید .شبانه روز اگر فعالیت می کنید ، زحمت می کشید ، بدانید این عبادت مورد توجه و لطف خداست و هر چه نفعش به جامعه بیشتر برسد بیشتر مورد محبت خداست . خلاصه ، حدیثی که من بارها برای دوستان خوانده ام در کافی از پیغمبر (ص) پرسیدند :«من احب الناس الی الله »؟قال:«انفع الناس للناس »محبوبترین مردم پیش خدا کیست؟حضرت فرمود:کسی که نفعش به جامعه بیشتر برسد .
این شمشهای طلایی که ما در اسلام داریم و خیلی هایش دست نخورده است ، این گنجهائی که ما داریم و دست نخورده است ، اینها باید سکه زده شود به سکه روز و به مشتریان حقیقت عرضه شود ، این بزرگترین خدمت است . قرآن ، نهج البلاغه قسمتهای مختلفی که از مسائل اسلامی هست عرضه کنید . من گر چه فرصت ندارم تمام مجله را نگاه کنم ولی هر ماه که می آید ، دعا می کنم به دوستان و برادران که زحمت می کشند ، فعالیت می کنند ..
بنابراین همانطوری که برادران تا حالا زحمت کشیده اید ، فعالیت می کنید ، سعی بشود بیشتر در آن نیرو مصرف کنید و بدانید که کارتان مورد توجه خداست .پیغمبر اکرم (ص) هم از آن روزی که مبعوث شده بود درمکه چند نفر از افراد فقیر بودند که که آیات قرآن را گوش می کردند . تا وقتی که پیغمبر اکرم (ص) به مدینه آمده بود ، تازه صدای اسلام به اطراف رسیده بود ولی در ظرف مثلا سی چهل سال اسلام یک دفعه عالم گیر شد . حالا شما یک وقت مأیوس نشوید که مثلا آن طور که دلمان می خواسته تیراژش بالا نرفته است یا شعاع آن به جاهای دوردست نرسیده است…. بتدریچ ، کم کم همانطوری که اولش کبه این اندازه نبوده . الحمدلله روز به روز دارد به آن توجه می شود و شما ابا هم نداشته باشید از اینکه یک مطلبی در مجله هست اگر فرض کنید مجله ای در خارج نقل کرد وننوشت از کجا ( نقل کرده است ) ، ننویسد ، شما قصدتان برای خدا بوده و خواستید این مطلب حق بگوش مردم برسد، خدا پدرش را بیامرزد آنکه این مطلب حق را توی این مجله نوشته است بگوش یک عده دیگری نیز رسانده است . وقتی که ما هدفمان خدا باشد نخواهیم به اسم ما باشد ، کسی که قصدش خالص است دیگر آنوقت اسم خودش مطرح نیست.
داستان بهلول را شنیده اید : می گویند کسی مسجدی ساخته بود بهلول گفت به اسم من بنویس،گفت: چرا به اسم تو! گفت :تو اگر قصدت خداست ، اسم دیگر نباید مطرح باشد ! حالا مطالب مجله را هر کسی می خواهد نقل بکند بالاخره آن که نقل می کند یک عده می خوانند و یک مطلب حق را یاد می گیرند . آنوقت بانی اش کی شده ؟( این دیگر مهم نیست ) . شما که این مطلب را نوشته اید که او خوشش آمده است و برداشته در مجله اش نقل کرده است ، بنابراین این جور چیزها را اگر انسان بگوید چرابه اسم من ننوشته است ، بسا یک مقدار از خلوص هم کاسته می شود . شما خوشحال باشید که مجله جوری در جامعه جا باز کند که مجله ها و روزنامه های دیگر هم از آن استفاده ببرند و مطلب حق را به گوش مردم برسانند . بالاخره در مقابل این همه تبلیغات سوئی که به وسیله رسانه های گروهی دنیا علیه انقلاب اسلامی می شود مانیاز داریم که چهره جمهوری اسلامی را آنچنان که واقعیتش هست ، بتوانیم به مردم برسانیم و دفاع از انقلاب دفاع از اسلام بکنیم و البته همانطوری که مجله هست الحمد الله همه اش هم شعار نیست.
بعضی از نوشته ها انسان ها می بینید جنبه شعار در آن بیشتر است . شعار تنها درد را دوا نمی کند . باید کاری کرد که پایه های علمی مردم محکم شود ، عقاید مردم محکم شود . نسل جوان ما واقعا آگاه بشوند به مسائل اسلامی ، به رشته های مختلف مسائل اسلامی . آگاهی نسل جوان خیلی مهم است . علم توسعه پیدا کند . نشر علم خودش خیلی مسئله مهمی است البته شعار هم به عنوان نمک آش باید باشد ، اما همه اش شعار تنها ، این درد را دوانمی کند . همه اینهائی که شعار می دهند در صورتی که روی یک پایه صحیحی نباشد اگر خدای نکرده پیش آمدی بشود یک شعار را حفظ می کند ، عقاید و علم محکم است . بنا براین پرمحتوا بودن مقالات خیلی اهمیت دارد.
من باز تشکر می کنم ، تقدیر می کنم از زحمات آقایان و همه کسانی که خلاصه در نشر معارف اسلامی کوشا و فعال هستند و دعا می کنم برای شما :
خدا بر توفیقات شما بیفزاید . خدا به حق محمد و آل محمد به من و به شما برادران توفیق خدمت اسلام و مسلمین عنایت فرماید .همه برادرانی که خدمت می کنند زحمت می کشند ، به همه شان اجر عنایت فرماند . خدایا خلوص نیت به همه ما عنایت بفرما ، خدایا رزمندگان مسلمان را در جبهه های ایران ، افغانستان، لبنان؛ فلسطین و همه جا پیروز بگردان . شهدای انقلاب ، شهدای بعد از انقلاب ، شهدای فرهنگ ما را با شهدای کربلا محشور بفرما . به رهبر انقلاب طول عمر عنایت بفرما .
ان شاءالله همه شما موفق و موید باشید .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

17دسامبر/16

مسائل فقهی حج

مجموعه مسائل فقهی مربوط به حج که د راین بخش به چاپ می رسد مسائلی است که عموما در رساله ها ومناسک حج مطرح نشده است و آیه الله شیخ محمد حسن قدیری عضو حوزه استفتا امام در سال گذشته در مراسم حج بر حسب برخورد به سوالات مطروحه از سوی حجاح محترم آنها را یادداشت نموده و بر حسب فتوای حضرت امام خمینی (ره) جواب داده اند و بعد از جمع آوری در یک مجموعه و بازنگری دوباره آیه الله سید عباس خاتم یزدی دیگر عضو حوزه استفتا امام و تاکید و احازه معظم له دراختیاربرادران و خواهران مسلمان به ویژه آنهایی که ان شا الله عازم بیت الله الحرام می باشند قرار می گیرد .
س- اگر کسی روز یازدهم برای طواف حج به مکه برود و در مراجعت تا غروب گرفتار ترافیک شده و به رمی روز یازدهم نرسد آیا رمی را شب دوازدهم انجام دهد یا روز دوازدهم قضا نماید ؟
ج-می تواند شب رمی کند
س- در صورت عدم امکان دمی جمره در روز به واسطه ازدحام آیا جایز است عوض رو ز گذشته یا آینده شب رمی جمره نمود یا نه ؟
ج- در صورت عذر مانع ندارد .
س- گوشت گوسفندی که حاجی به عنوان کفاره می دهد خودش می تواند از آن بخورد یا نه ؟
ج- نمی تواند بخورد .
س- جمره عقبه یکطرفه است و اطاف جمره و پشت آن سیمان است حاجی اختیا را می تواند به سیمان که دو رجمره است یا پشت جمره سنگ بزند یا خیر ؟
ج- اگر احراز نمی شود که رمی جمره شده کفایت نمی کند .
س- از هر کاروانی چند نفر به عنوان پیش پرواز به جده می روند و چون اثاثیه کاروان در مکه می باشد ناچار به عمره مفرده محرم می شوند . آیا برای چنین افرادی که بعد از میقات مسجد شجره و یا جحفه محرم می شوند به عمره تمتع آیا اجازه می فرمایید که برای این عمره مفرده از حدیتیه و یا جده با نذر و یا بدون نذر محرم شوند یا خیر ؟
ج- اگر احراز نشود که مکان احرام محاذی میقات یا قبل از آن است احرام از آن صحیح نیست و لو با نذر مگر د رصورتی که تمکن از رفتن به میقات یا محاذی آن نباشد و در این صورت احتیاجی به نذر نیست و در خصوص جده احوط آن است که با نذر محرم شوند .
فریضه حج در بین فرائض الهی از و یژگیهای خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد .
امام خمینی
س- دو محل برای قربانی تعیین شده غیر از این دو محل دو لت سعودی مانع ا زذبح گوسفند می شود و ظاهرا این دو محل فعلا بین حد و آخر زمین منی و اول وادی محسر و مزدلفه است آیا قربانی د راین محل کفایت می کند ؟
ج- د رصورت امکان باید د رمنی ذبح کنند و در هر صورت ذبح د ر مسلخ جدید کفایت می کند .
س-حکم کسانی که شب عید می توانند رمی نمایند در روز یازدهم و دو ازدهم هم جاری است یا خیر ؟
ج- اگر عذر دارند از رمی در رو ز می توانند .
س- افرادی که که به مکه می روند بعد از انجام عمره تمتع و قبل از حج تمتع آیا می توانند عمره مفرده انجام دهند یانه و آیا بین عمره و عمره دیگر باید چقدر فاصله بشود ؟
ج- جایز نیست خروج از مکه بدون احرام به حج بعد از عمره تمتع و بر فرض خروج بدون صحت عمره مفرده محل اشکال است اگرفاصله بین دو عمره کمتر ازیک ماه است رجائا آورده شود .
س- در عشر ذی حجه عمره مفرده جایز است یا نه و در صورت جواز اکتفا به عمره مفرده بدون حج اشکال دارد یا نه ؟
ج- مانع ندارد و اگر حج بر ا و واجب نیست می تواند به آن اکتفا کند .
س- طواف عمره تمتع را از داخل حج اسماعیل انجام داده واز احرام بعد از تقصیری خارج شده و در وقت طواف حج متوجه اشتباه خود شده تکلیف این شخص چیست ؟
ج- طواف عمره و نماز آن را دوباره به جا آورده وکفایت می کند .
ص- در چند دور طواف دست خود را روی حجر اسماعیل یا پای خو د را روی شادروان نهاده آیا طواف او اشکال دارد و فرقی بین عمد و جهل است یا نه و اگر واقع شده تکلیف چیست ؟
ج- دست روی دیوار حجر اسماعیل گذاشتن در حال طواف مانع ندارد و مجرد پا گذاشتن روی شاذروان بدون اینکه ازروی ان راه برود نیز اشکال ندارد .
س- افرادی که مثل حمله دار ومعاون او در ایامی که در مکه است هر روز ویا دو روز یک مرتبه لازم است برود جده برای انجام کارهای اداری و غیره در مراجعت به مکه لازم است محرم شود و یا حکم حشاش و حطاب را دارد ؟
ج- لازم نیست و استثنا حشاش وحطاب از کسانی است که از میقات یا محاذی آن تجاوز می کنند .
س- اگر طواف عمره ماطل باشد و بعد از اعمال حج متوجه شو د تکلیف چیست ؟و اگر طواف حج باطل باشد و بعد از طواف نسا متوجه شود آیا بعد از اعاده طواف حج و سعی طواف نسا را هم بایستی اعاده کند یا خیر ؟
ج- باید خصوص طواف و نماز باطل شده را بجا آورد و اتیان اعمال بعد ا زطواف لازم نیست .
س- در اثر کثرت جمعیت و از بین رفتن حد طواف وعلائم آن مستدعی است نظر مبارک را بیان فرمایید آیا حاجی میتواند خارج از حد تقریبی ۲۶ ذراع و۶ ذراع در حج اسماعیل طواف واجب بجای آورد و انجام دهد ؟
ج- در صورت امکان ولو در وقت خلوت باید د رحد طواف کنند و اگرممکن نیست با مراعات الاقرب فالاقرب طواف در خارج حدنیز مانع ندارد .
ج- هر گاه در طواف خانه خدا مثلا در چند قدم از طواف اشکالی پیش آمد مثل اینکه بی اختیا راو را ببرند آیاهمان چند قدم را باید از سر بگیرد یا اینکه آن دور را از حجر الاسود دوباره شروع کند ؟
ج- همان چند قدم را ازسر بگیرد و اگر از حجر الاسود شروع کند به قصد طواف اشکال دارد .
س- اگرجنون عارض برمحرم شود تکلیفش چیست و بر عهده کیست ( باتوجه به اینکه غالب امور حجاج در اختیار و بر عهده مدیران کاروان حج بوده است )
ج- برکسی تکلیف نیست ولی اگر خود مجنون حج رااتمام نماید صحیح است درصورت تمیز و از احرام خارج می شود درهر صورت تکلیفی ندارد .
س- در مقابل حجر اسماعیل یسار حجر مناط د رطواف است یا یسار بیت ؟
ج-باید صدق طواف بیت کند بنحو متعارف باشد.
س- لطفا بفرمایید آیامی شود ازمحل حرکت مانند مهر اباد با نذر محرم شد که دیگر حجاج به جحفه نروند ؟
ج- باید صدق طواف بیت کند و بنحو متعارف باشد .
ج- مانع ندارد و اگر در روز زیر سقف سفر می کنند باید کفاره بدهند .
ج- تزریق آمپول در حال احرام چه صورت دارد ؟
ج- مانع ندارد و لی اگر موجب بیرون آمدن خون ازبدن شود تزریق نکند مگر در مورد حاجت و ضرورت .
س- گذاشتن و عبور ماشین از زیر پلهایی که د رمسیر واقع است و بناچار باید محرمین از زیر آن پلها عبور کنند و یا درمحل بنزین ماشین درزیر سقف متوقف میشود . و محرمین در زیر سقف قرار دارند و پیاده شدن و سوار گردیدن نیز بر خلاف مقررات و یامنجر به نزاع می شود تکلیف چیست و آیا کفاره دارد یانه؟
ج- آنچه در حال احرام حرام است سایه بر سر قرار دادن است و در موارد مذکور صدق نمی کند و کفاره ندارد .
س- استظلال برای مردان محرم در شب وهوای ابری چه حکم دارد ؟
ج- درشب استظلال نیست و درهوای ابری در روز جایز نیست .
س-آیا بین دو عمره فاصله لازم است یا خیر؟
ج- احوط در فاصله کمتر از یک ماه این است که به قصد رجا عمره را بجا آورد .
س- می گویند نماز طواف را باید پشت مقام ابراهیم خوند و این هم باز مشکل است آیا جایز است هر مکانی که ممکن باشد نماز طواف را بخوانند ؟
ج- در حال اختیار جایز نیست و در صورت عدم امکان تفصیلی است در مناسک ذکر شده است .
س- حاجی بنا دارد که طواف را از مبدا آن که شارع فرموده بجا آورد و لی خیال کرده مبدأ آن مقابل درب کعبه یا حجر اسماعیل یاست و طواف رابه این نحوتمام کرده تکلیف د رهر دو صورت چیست ؟
ج- احوط اتمام طواف واعاده آن است .
س- بعد از عمل عمره تمتع و قبل از انجام حج تمتع آیا انسان می تواند از مکه خارج شود به جبل النور و غار ثور یا جده یا طائف و برگردد و اگر جایز باشد در مراجعت باید عمل عمره مفرده انجام دهد یا نه ؟
ج-به احتیا ط و اجب خارج نشود از مکه مگر در صورت حاجت محرمابه احرام حج.
س- کسی که بعد از ظهر طواف و نماز طواف رابجا می آورد و بعد بدون تاخیر عرفی سعی را شب بجا می آورد صحیح است یانه ؟
ج- اگر بدون تاخیر سعی در شب واقع می شود مانع ندارد و احتیاط آن است که تا شب تاخیر نیندازد اگر چه اقوی اصحت است .
س- شخصی نماز طواف را فراموش کرده بعد از تقصیر متوجه شد آیا باید با لباس احرام بجا آورد ؟
ج- لازم نیست .
س- کسانی که درنمازشان غلط دارند،نماز طواف عمره و حج و طواف نسا را به جماعت بخوانند کفایت می کند یاباید نایب بگیرند و درصورتی که نایب بگیرند خودشان هم باید فرادی بخوانند یانه و نماز طواف راباید آهسته بخوانند یابلند ؟
ج-باید خودشان فرادی بخوانند و مخیرند بین جهرو اخفات.
س- جمعی از کارمندان کاروانها که قبل به مکه می روند برای آماده کردن وسائل منزل مکه ومدینه و پس از بازگشت و‌آمدن حجاج باید فورا به مکه مراجعه نمایند برای آماده کردن غذای حجاج امکان رفتن به جحفه و احرام از میقات برای آشپز و آبدار نیست آیا با انجام اعمال عمره تمتع و بازگشت به جده آیا فقط مرتکب عمل حرامی شده یا به اعمال او صدمه ای وارد می گردد؟
ج- به اعمال حج ضرر نمی زند .
س- هر گاه دراثر ازدحام زیاد در هر طوافی بی اختیار او راببرند و هر چه هم تکرارکند باز هم اشکال تکرار شود چه باید کرد؟

ج- طواف راباید صحیح انجام دهد ولو در وقت خلوت و اگر منظور از بی اختیار شدن این است که در اثر فشار جمعیت تندترمی رود ولی قدم ها رابه اختیار بر می دارد ، ضرر ندارد .

17دسامبر/16

ملاهای خودرُو در اتحاد جماهیر شوروی

استاد فخر الدین حجازی
خطری که اکنون اتحاد شوروی رابه وحشت افکند ، حرکتهای اسلامی درجمهوریهای مسلمان نشین اتحاد شوروی است که به وسیله روحانیون مبارز ، عناصر آزاد و مسئولی هستند که خارج از تشکیلات مزدورانه آخوندهای جیره خوار کمونیزم و شیخ الاسلامهای مرفه و دست آموز سازمان مخوف « کا . گ . ب» تضاد اسلام و نظام الحادی مارکسیسم را درک می کنند و برای آزادی مسلمانان شوروی میکوشند . این روحانیون آزاد و مبارز را روسها ملاهای خودرو می نامند و وجود آنها را خطری برای حکومت الحادی خود می دانند .
به نقل از روزنانه پراوادا شماره دوم ژوئیه ۸۳ مطابق ۱۱/۴/۶۲ کمونیستها مسائل مربوط به اجرای تصمیمان پلنوئوم کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی جزو اهداف در جه اول ، اعلام شده است .
موضوع تربیت الحادی بسیار مهم است. دراین رابطه باید اقدامات جدی بعمل آید . در این زمینه مشکلات زیادی داریم ، در جمهوری ترکمنستان بیش از سیصد روحانی خودرو و غیر قانونی فعالیت می کنند . زمینه و محدوده فعالیت آنها دردرجه اول اماکن به اصطلاح مقدس است ، برای مبارزه با جان گرفتن گذشته ها پایداراز تربیت الحادی غافل نشد و از تجارب بزرگترهای کالخوزها و غیره استفاده کرد ، رسانه هی گروهی مخصوصا مطبوعات در این اواخر به این پدیده ها کمتر توجه می کنند و باید توجه بیشتر مبذول دارند .
روسها قبلا هم از روحانیت رشید اسلامی در ایران ضربه خورده اند ، اکنون در مسکو در یکی از میدان های مقابل ایستگاه مترو ، مجسمه قد بلند گریبایدوف سفیر مقتولشان در ایران ، عرض اندام می کند که می خواست زنهای مسلمان گرجی را که در ایران ازدواج کرده بودند به زیر چتر سفارت روس حمله بردند و عوامل سفارت را کشتند .
استعمار غرب هم از روحانیت مبارز اسلامی دلی پر خون دارد ، از سید جمال الدین اسد آبادی ، میزای شیرازی ، کواکبی ، ابی بادیس ، کاشانی ، شیخ فضل الله نوری ، مدرس و سر انجام رهبر عضیم و جاوید اسلامی ، حضرت امام خمینی . تلاش شرق غرب از دیر باز، محو روحانیت بود آتاتورک و رضاخان و محمد رضاخان در این باره تلاشها کردند و لی نتوانستند این چشمه خروشان را فرونشانند و اکنون روسها برای درهم کوفتن قدرت روحانیت آزاد تلاش فراوان دارند تا شاید با محو روحانیت و گسترش تبلبغات الحادی بتوانند اسلام راکه پس از هفتاد سال حاکمیت نظام مارکسیستی سر بر افراشته سرکوب سازند و این نور راخاموش کنند.
برنامه های رادیو تلویزیونی شوروی بطور مداوم ، مجری تبلیغات ضد روحانی است و مخصوصا در جمهوریهای مسلمان نشین نمایشهای مسخره ای از روحانیت به روی پرده می آورند آنها را دزد و مفتخوار و فاسد و شهوتران نشان می دهند . البته آخوندهای مزدور و برخی شیخ الاسلامهای جیره خوار را هم برای اغفال عوام تربیت می کنند که مراسم مذهبی را به سود نظام الحادی حاکم اجرا کنند و درخطبه های خود بگویند« اسلام با مرام کمونیستی تضادی ندارد !»
یعنی خدایی با بی رحمی و وجود باعدم یکسان است بلی ، این هم درسی است از تضاد دیالکتیکی مکتب مارکسیسم که باحرف خودشان هم چنین ادعایی مغایرت دارد.
ولی با وجود هفتاد سال مبارزه با اسلام و روحانیت ،نتایج ترویج مرام ضد خدایی مارکسیسم و مغزشوییهای فرهنگ مادی نتیجه ای معکوس ببار آورده و اسلام باز هم درحال آتشفشان است .
مسجد مسلمانان درمسکو درروز جمعه مالامال از نماز گزاران است اگر چه امام جمعه درخطبه اش « اللهم انصر الاسلام والمسلمین » را آهسته و جویده می گویدو « اللهم اخذل الکفارو المنافقین »‌را اصلا نمیخواند ، کتب مذهبی درکتابفروشی های دست دوم خرید و فروش می شود ، رونویس کتابهای دینی در جلوی کتابفروشی ها به قیمت زیاد و بطور قاچاق فرخته می شود ، در نزدیکی فروشگاههای کاردستی براحتی می توان عکسهای مذهبی را خریداری کرد، مراسم مذهبی مسلمین و مسیحیان در روزهای یکشنبه و جمعه و اعیاد برگزار می شود .
با اینکه آقای انگلس ، ازدواج تشکیل خانواده را یک عمل ناشی از تعصبات قبیله ای می داند و معتقد به لزوم روابط آزاد است ،صدها اتومبیل تزیین شده عروس داماد را دیدم که د ر کنار رودخانه مسکو اجتماع می کنند و پس از ثبت ازدواج برای انجام مراسم عقد مذهبی به مساجد وکلیساها می روند و بچه های مسلمان به عنوان انجام یک عمل بهداشتی ختنه می شوند ، مخارج اماکن مذهبی را مومنین تامین میکنند ولی حکومت هم سهمی بر میدارند .
در باکو علیرغم آنهمه تلاش های ضد اسلامی که شصت سال است با نهایت خشونت ادامه دارد. علاقه به اسلام با نمونه های بارزی به چشم می خورد ، مسلمانهای آذربایجان شوروی می گفتند ما افطاری به چشم می خورد ، مسلمانهای آذربایجان شوروی می گفتند ما افطار سحری خود را با صدای رادیو اردبیل برپامی داریم و امسال ماه رمضان ،چنان مساجر شهر از انبوه جوانان پربود که رئیس آموزش و پرورش آذربایجان دست بدامان پلیس شد و ـآن اجتماعات را بر هم زد ، د رایام عاشورا مراسم عزاداری در شهرها و روستاها با عظمتی بی سابقه برپا می شود و همه جا تعطیل است . دو جلد تفسیر ترکی البیان بقیمت هشت هزار تومان خرید و فروش می شود ، دلهای مردم برای یک جلد قرآن پر میزنند ولی یافت نمی شود و لی کتابهای مارکس و لنین فراوان است و مشتری ندارد .
در۲۴ کیلومتری شهر باکو زیارتگاهی است که مسلمانان مستاصل از جو عفن کفر الحاد و آنجا پناه می برند تا نفسی بازه کنند زنهای چادری و دختران جوان رو سری دار با نهایت اخلاص و ارد زیادتگاه می شدند و د ربرابر پنچره ای که مشرف بر مقبره بود زانو می زدند و اشک می ریختند ونمی دانم دخترهای جوانی که د رمدارس مارکسیستی بر ضد اسلام مغز شویی و تبلیغ شده بودند چگونه در این مکان مقدس دست و در دیوار می کشیدند .
روسها با اینکه می گویند د راتحاد جماهیر شوروی مذهب آراد است تبلیغات مذهبی را ممنوع کرده اند و در مقابل ، علیه مذهب آزاد است باتمام قوا تبلیغ می کنند ، مساجد را تبدیل به موزه ها و مراکز لهو لعب کرده و تکایا را مبذول به مراکز فرهنگی خودشان ساخته اند و لی همان چند مسجد باقی مانده بانهایت صلابت برپا است ، دعای فرج امام زمان بر دیوار مسجد تازه پیر باکو تجلی و معنی خاصی داشت و همان علمها و عماریها و پنجه ها همچنان برپا بود و جوانها قرآن نماز می خواندند و سجاده ها با مهر و تسبیح گسترده بود .
کمونیستها حتی درکتابهای درسی هم بر ضد اسلام تبلیغ می کنند و می نویسند که محمد (ص) تاجر سرمایه داری از خاندان اشراف بود که برای حفظ منافع سرمایه داران در مکه قیام کرد و دین تازه ای پدید آورد !
وقاحت را ببین که چگونه تاریخ را تحریف می کنند و پیامبر فقیری راکه با سرمایه دارانی چون بولهب و بوسفیان و پادشاهانی چون پرویز و هراکلیوس در تمام مدت رسالتش جنگیده است اینگونه معرفی می کنند .
ولی بهر حال معنویت رانمی توان شکست و روح و وحی و خدا و معاد رانمی توان محو کرد و خورشید رانمی توان با دهان خاموش ساخت و اینک حتی خود دانشمندان الحادی هم دارند علیرغم میل خود به این حقیقت اعتراف می کنند .
در دانشگاه مسکو با پروفسور مشهور انسان شناس شوروی که مسئول دانشگاه بود مسائلی طرح شد که نمایانگر همین حقیقت است . به ایشان گفتم :شما که دانشمندی انسان شناسید و سی هزار و دانشجو راتربیت می کنید ،انسان راچگونه می شناسید یک ماشین ،یک حیوان بانیازهای مادی و بعد طبیعی یا عمق و بعد دیگری هم دارد؟ انسان شما انسان حقیقی است یا انسان غرببیها یا انسانهای که خارج از این دو بلوکند ومکاتب دیگری دارند ؟
می خواست طفره برود و گفت ما جوانهامان رابر اساس آزادی و عدالتخواهی تربیت می کنیم ،گفتم آیا آنها سوای درس و کار و زندگی مادی و التذاذهای جسمی نیاز دیگری ندارند ؟ آیا آنها غیر از مسیر خانه به مدرسه و کارخانه به حزب مسیر دیگری را نمی جویند ؟ خواست دیگری ندارند ؟ التهابی احساس نمی کنند ؟به چیز دیگری جز آنچه می بینند نمی اندیشند ؟
گفت . شما خیلی پیچیده و مرموز حرف می زنید گفتم می خواهم از شما پروفسور انسان شناس چیزی بیاموزم .
چشمانم به او خیره شده بود او درمیان چند نفر دیگری ! که درکنارش نشسته بودند ساکت مانده بود. من در دل از خدا استمداد می جستم ،بالاخره سرش را بلند کرد چهره اش می درخشید چشمانش روشن بود ،لبخندی بر لبانش پدیدار شد روحش از بندها رهاشد و سر انجام گفت: « بله ،جوانهای ما نیازهای روحی هم دارند »
فاتحانه تکان خوردم و جابجا شدم خدایا چه می شنوم اعتراف به حقیقت اعتراف یک انسان شناس شوروی به آنچه که نظام کمونیزم و فلسفه مارکسیسم آن رانفی می کند، بله روح …. نیازهای روحی …
دهانم باز مانده بود و باچشمانم التماس می کردم که باز هم بگوید و او گفت : « در پی نیاز روحی جوانان هستم تاعدالت درآنها ریشه بدواند و ازاین جوانان و از این ایده آنها باید دفاع کرد»
کار به اینجا پایان نیافت و او گفت : از شمادعوت می کنم که بیایید در دانشگاه درباره نیروهای روحی جونان صحبت کنید . ترسم فرو ریخته بود و ازاسلام گفتم که پاسخگوی نیازهای روحی است و از دانشگاههای خودمان که چگونه با انقلاب فرهنگی زنجیرهای فرهنگ غرب را از مغزهای دانشجویان گسیخت و آزادشان ساخته و از خدمات اسلام به فرهنگ انسانی.
باز هم منصفانه به سخن آمد وگفت : « اسلام بدون شک یکی از ادیان بزرگ جهانی است ، دین اسلام برای بشریت هدایایی آورده و فلاسفه و دانشمندان و شعرا و نویسندگانی که همه باعث غرور بشریتند ، ادبیات شما فوق العاده جالب است ما ارزش بسیاری برای آن قائلیم ،تلاش می کنیم که جوانان را چنان تربیت کنیم که به ادبیات وسنن دیگر کشورها احترام قائل شوند ما خوشحال می شویم که شما برای دانشجویان ما صحبت کنید . مسلما سخنان شما برای جوانان می شویم که شما برای دانشجویان ما صحبت کیند . مسلما سخنان شما برای جوانان ما جالب خواهد بود و ما هم با کمال میل گوش می کنیم .»
نفسی براحت کشیدم و بر خاستم و فهمیدم که بیهوده برای اسلام جوش میزنم «وللبیت رب یحمیه » اگر اینها با بمب و توپ و موشک وتانک ، اسلام را می کوبند ، اسلام در بزرگترین مراکز علمی و فکری و درقلب جوانان آرمانخواه و بشنه معنویت جوانه می زند و روزی که چندان دیر نیست از کانون کفر و الحاد جهانی بر میخیزد ومفجر می شود والفجرهای پیاپی ،دژهای کفر نفاق را در هم می کبد .
ملاهای خودرو که بحقیقت خود روی وخدا جویند با قلم و شمشیر ،قرنها جنگیده و در برابر هیچ قدرتی جز خدا سر فرود نمی آورند پس به کمونیستها باید گفت:
از همین جهت است که شما و دوستان آمریکایی پلید وجنایتکارتان لب تیز حمله تان را متوجه روحانیون بزرگ مبارز می کنید و آنها بدست مزدوران خارجی در محرابهای عبادت بشهادت می رسند ،چون نقطه حساس خطر را درک کرده اید ولی کار از کار گذشته و مسلمانها در فلسطین ولبنان وافغانستان و فیلیپین و مصر وسودان و تونس و مراکش ودیگر سامانها برهبری روحانیون اصیل ومبارز برخاسته اند ،واین آتش مقدس در جمهوریهای مسلمان نشین شوروی هم درحال اشتعال است و شماها چون مرکز این انقلاب راایران نمیدانید به تقویت هر چه بیشتر رژیم بعثی عراق می پردازید که شاید این آتش مقدس را خاموش سازید ولی دیر از خوان برخاسته اید و این آتشفشان که از فجرهای پیاپی میتوفد ، دیگر قابل مهار نیست ، زیرا بچه مدرسه های بهبهان که در موشکبارانهای شما سر بمصرع سرخین خون نهاده اند به همه مسلمانان جهان درس داده اند که تا حقیقت «لیظهره علی الدین کله » تحقق نیابر ، دست از مبارزه برندارند.
الا ان نصرالله قریب

17دسامبر/16

نظام امامت طرح تشکل در اسلام

حجه الاسلام یحیی سلطانی
آخرین قسمت
اسلام و عوامل جناح بندی در احزاب
در مقاله گذشته سوالی به این شرح مطرح کردیم که « اگر اسلام اصرار دارد که وحدت درامت محفوظ بماند چگونه قانون اساسی جمهری اسلامی ایران ،تعداد احزاب را در نظام جمهوری اسلامی تجویز می کند درصورتی که تجربه نشان داده که تعداد احزاب ،جناح بندی ها عامل موثری برای کودتاها و زد و خورد ها و کشت و کشتارها بوده است» و درپاسخ این سوال ثابت نمودیم که قانون اساسی به این مطلب توجه داشته و جوانب امر را رعایت نموده است . دراینجا گذشته راتکرار نمی کنیم ،آنچه مجددا مورد بحث قرار می گیرد ،این است که از نظر اسلام ،حزب باید برنامه ای تنظیم کند که هیچیک از عوامل جناح بندی در آن نباشد تا به وحدت امت آسیبی وارد نگردد . اگر برنامه حزب به گونه ای باشدکه عامل تفرقه و جناح بندی « در امت واحده را ممنوع نکرده باشد و یا خود عامل تفرقه گردد آن حزب اسلامی نخواهد بود و برای مسلمان جایز نیست که در آن وارد گردد یا از آن تبلیغ نماید وهمانگونه که اجمالا بیان گردید دراحزاب پنج عامل می تواند هر کدام به تنهایی موجب جناح بندی و تفرفه باشد .
عامل اول: اختلاف د رمسائل عقیدتی و مواضع اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی
اگر فرضا دو حزب وجود داشته باشد که یکی از آنها معتقد به اصالت مذهب باشد و دیگری ضد مذهب یا یکی از آن جمهوری خواه باشد و دیگری مثلا سلطنت طلب یا یکی طرفدار نظام سرمایه داری باشد و دیگری ضد سرمایه داری ،طبیعی است که بین این دو حزب وحدت نخواهد بود ودر میدان مسابقه هر کدام می کوشد بر دیگری پیروز کردد و اکثریت رابه دست بیاورد تا بتواند حاکم گردد و برنامه های خود راپیاده کند و اصولا تفاهم بین دو نظامی که متضاد هستند غیر ممکن و یا حد اقل مشکل است و هر نظامی که می کوشد اکثریت را بدست آورد و حکومت را در اختیار بگیرد معمولا اگر بتواند ،برای رقیب ایجاد مزاحمت می کند و همین امر در احزاب موجب کشمکش و جناح بندی ها و موضع گیری ها خصمانه می گردد.
در اسلام هیچ عقیده غیر اسلامی تبلیغ کند و یا بنام اسلام درمسائل اجتماعی سیاسی و اقتصادی غیره زیر بنای غیر اسلامی داشته باشد . اسلام به اینگونه احزاب آزادی تبلیغ نمی دهد و از رشد آنها جلو گیری می کند و بطور کلی در حوزه اسلام تاسیس حزبی که مواضع غیر اسلامی داشته باشد براین مسلمانان ممنوع است زیرا اسلام همه رابه خدا دعوت می کند و آنهارا در پیروی از احکام خدا ملزم می داندو کسانی را که عقیده تغییر اسلامی دارند ومردم رابه نظامی غیر از نظام و حی دعوت می کنند ، گمراه کننده و بدعت گزار معرفی نموده و آنها را برای جامعه اسلامی خطرناک می داندمخصوصا اگر مطالب غیر اسلامی خود رابخواهند به نام خدا بنام وحی دربین مردم منتشر نمایند .
قرآن در سوره انعام در ضمن آیات ۱۴۰ تا ۱۴۵ کسانی را که بدون علم چیزهایی رابر خود حرام کرده و آن رابه دین خدا نسبت داده اند مورد نکوهش قرار می دهد و آنگاه می فرماید: کیست ظالم تر از کسی که دروغی را بر خداببندد تامردم رابدون علم به گمراهی بگشاند ،
«فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا»
« لیضل الناس بغیر علم »
و در سوره نوح در ضمن آیات ۲۰ تا ۲۷ که درباره قوم نوح (ع) سخن می گوید می فرماید : قوم نوح به خاطرگناهان خود ( در آب ) غرق گردیدند و در آتش داخل شدند و در همان آیات بنابر بعضی از تفاسیر یکی از گناهان قوم نوح را گمراه کردن دیگران می داند .
« وقد اضلوا کثیرا و لا تزد الظالمین»
« الا ضلا لا مما خطیئاتهم اغرقوا »
« فادخلوا نارا »
از علی ( ع) نقل شده که آن حضرت فرمود : آغا۱پیدایش آشوبها پیروی از هوسها و بدعت گذاری احکامی است بر خلاف قرآن که مردمی به دنبال مردمی آن را بدست گیردند ( توسط بدعت گذاران ) مقداری از حق گرفته و یامقداری ا زباطل آمیخته می شود ( و افکار التقاطی به وجود می آید ) اینجا است که شیطان بر دوستان خود چیره می شود ( و آنها رابه گمراهی می کشاند ) اگر باطل خالص باشد و باحق آمیخته نگردد مطلب بر هیچ اندیشمندی پوشیده نمی ماند و اگر حق خالص باشد ، اختلافی پیش نمی آید .
« عن ابی جعفر (ع) قال : خطب»
« امیر المومنین (ع) الناس فقال :»
«ایها الناس انما بدء وقوع النقص »
« اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف »
« فیها کتاب الله یتولی فیها رجال »
« رجالا فاو ان الباطل خلص لم یخف »
« علی ذی حجن و لو ان الحق خلص»
« لم یکن اختلاف و لکن یوخذ من »
« هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان »
« فیجیئان معا فهنا لک استحوذ »
« الشیطان علی اولیائه »
(اصول کافی باب فضل العلم)
و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:یکی از مغبوضترین خلق در نزد خداوند مردی است که خدا او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته و دلباخته سخن بدعت شده است .
« عن امیر المومنین (ع) انه قال: »
« ان من ابغض الخلق الی الله عزوجل »
« لرجلین : رجل وکله الله الی»
« نفسه فهو جائر عن قصد السبیل »
« مشعوف بکلام بدعه الحدیث»
ودر حدیث دیگر وارد شده است که هر کس نزد بدعت گذاری آید و به او تعظیم نماید ( و او را عظمت بدهد ) درویران کردن اسلام کوشیده است .
« من اتی ذا بدعه فعظمه فانما یسعی »
« فی هدم الاسلام »
در و سائل الشیعه ،کتاب قضا ، در ابواب صفات قاضی ،روایات فراوانی داریم که ائمه معصومین علیهم السلام بدعت گذاری و جعل قوانین و تفسیر به رای و نسبت دادن قوانین خود ساخته رابه خدا پیامبر و اسناد دروغ دادن و افترا به اسلام و فتوای بدون علم و اجتهاد با رای نظر و استنباط احکام با قیاس و استحسان عقلی بی مورد راشدیدا مورد نکوهش قرار داده و کسانی راکه با اینگونه کارها حقایق اسلامی را با اباطیل خود ساخته بیامیزند اهل عذاب و آتش می دانند.
در حوزه امامت همه احزاب باید برنامه اسلامی داشته باشند اگر حزبی بخواهد با مرامنامه غیر اسلامی تاسیس گردد لازم است به عنوان نهی ازمنکر باشیوه معقول از تاسیس آن جلوگیری شود و اگر همه احزاب عقیده اسلامی داشته باشند و کلیه مواضع آنها اسلامی باشد از لحاظ مواضع و عقیده اختلافی نخواهد داشت و جناح بندی بوجود نمی آورند .
عامل دوم : رقابتهای منفی و موضع گیریهای کوبنده
قبلا اشاره کردیم که رقابتهای منفی و موضع گیریهای خصمانه نیبت به برادران مسلمان ،گناه و خلاف شرع است و غالبا عامل تفرقه می گردد . اسلام ،مسلمانان را در میدان زندگی به یک مسابقه مثبت و سازنده د رجهت اسلاح فرد و جامعه و انجام یسکی دعوت می کند و آنها را از هر گونه موضع گیریهای رشک آمیزو برخوردهای خصمانه بر خذر می دارد . واینک با استفاده ا زمدارک مذهبی ( به خواست خدا ) نظریه اسلام رادر رابطه با این دو موضوع ( رقابت مثبت و رقابت منفی ) روشن می نماییم .
مسابقه در خیرات و رقابتهای مثبت .
قرآن مجید و رهبران اسلام ،مسلمانان را با تاکید فراوان به مسارعت وشتاب در انجام نیکی ها و مسابقه درخیرات دعوت میکند .مسابقه در خیرات همان رقابت مثبت در جهت خوب شدن و خوب عبادب نمودن وخوب ساختمن جامعه است . در اینجا به چند نمونهن از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام اشاره می کنیم :
۱-قرآن مجید د رآیه ۱۳۰ تا ۱۳۳ از سوره آل عمران می فرماید :
« و اتقوا النار التی اعدت للکافرین و »
« واطیعو الله و الرسول لعلکم ترحمون»
« و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه»
« عرضها السماوات و الارض اعدت»
« للمتقین »
از آتشی که برای کافران آماده شده است بترسید و خدا و رسول را پیروی کنید ، باشد که مورد رحمت خدا قرار بگیرید و بسوی مغفرت و آمرزشیکه از جانب پروردگار شما است و بسوی بهشتی به عرض آسمانها و زمین که برای متقیان آماده است مسارعت نمایید بنابر نقل بعضی از ارباب لغت مسارعت ،مبالغه در سرعت است یعنی برای رسیدن به اسباب مغفرت و نجام اطاعت خدا وند سرعت و شتاب بیشتر داشته باشید
۲-و در آیه ۹۰ از سوره انبیات بعد از اینکه در باره زکریا و یحیی صحبت می کند و آنها را به نیکی یاد می کند ،چنین می فرماید :
«انهم کانوا یسارعون فی الخیرات »
آنها افرادی بودند که د رانجام نیکی ها سرعت بیشتر داشتند . خداوند د راین آیه شریفه مسارعت در خیرات را بعنوان یکی از صغت ینک و قابل ستایش پیامبران یادنموده است.
۳-رسول اکرم (ص) پس از بعثت ،مدت ۱۳سال در مکه ومدت چند ماه بعد از هجرت در مدینه به سمت بیت المقدس قبله گاه نخستین عبادت می کردو سپس بنابر مصالحی ،قبله مسلمین تغییر یافت و پیامبر مامور شد تابه سمت کعبه نماز بخواند . پس از تغییر قبله ،مخالفان رسول خدا مخصوصا یهودیان خورده گیری می کردند و مسلمانان را مورد اعتراض قرار می دادند و با آنان در مشاجره داشته باشید در جهت خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید و در کارهای نیک و عبادات و اطاععت خداوند ،مسابقه مثبت داشته باشید و بکوشید هر کدام از دیگری بهتر خدا را عبادت کنید که خداتون همه شما راروز قیامت جمع خواهد کرد وهمه نیتها آشکار می گردد و هر کسی به سزای اعمال خود خواهدرسید .
« و لکل وجهه هو ملیها فاستبقوا »
« الخیرات این ما تکونوا یات بکم »
« الله جمیعا »
« ان الله علی کل شیء قدیر »
(سوره بقره آیه ۱۴۸)
هر طائفه ای قبله ای دارد که خداوند آنرا تعیین کرده است پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت بجویید ،هر کجا باشید خدا همه شما را حاضر می کند زیرا او بر هر کاری توانا است .
۴-خداوند درضمن آیاتی از سوره مائده درباره کتابهای آسمانی تورات و انجیل می فرماید: ما کتاب های آسمانی را وسیله هدایت انسانها قرار دادیم و به انبیا فرمان دادیم تا در میان مردم بر طبق احکامی که فرستادیم داوری کنند. ودر آیه ۴۸ میفرماید :
:           •                           •                    

و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین،) را تصدیق می‏کرد)! و حافظ و نگاهدار!» آنهایی پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده‏ایم. در می‏گفت: آنها)! حکم کن! از هوی و هوسبازی آنان، پیری) نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی‏بخش قرار دادیم; و اگر خدا می‏بندید، همواره) شما را امتحان واحدی قرارمی‏داد; ولی خدا می‏ترسم شما را در آن‌که‏ذلیل به شما بخشیده بیایند، (و استقامت مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکی‏ها بر یکدیگر! سبکی جویید! بازگشت همواره) شما، به سویشان خداست; سپیده از آن‌که‏ذلیل در آن اختلاف می‏شوی; به شما خبر خواهد داد. (۴۸)

از آیات قبل استفاده می شود که بین مسلمانا و اهل کتاب درباره بعضی از احکام کتاب های آسمانی گفتگوها و مشاجره هایی بوده است ،خداوند آنها را متوجه نموده که بجای این مشاجره ها و موضع گیری های زیان بار بکوشید تا مسابقه مثبت و سازنده داشته باشید .
۵-در سوره مومنون بعد از اینکه درباره امت های پیشین سخن بمیان آمده و موضع گیری آنان را در قبال رسولان خدا شرح می دهد ، در آیه ۵۳-۵۴ میفرماید :
« کل حزب بما لدیهم فرحون فزرهم»
«فی غمرتهم حتی حین »
هرحزب و گروهی به آن دینی که دارند دل خوش نموده اند( وراهی را که انتخاب نموده اند حق می دانند بگذار تا گمراهان و جاهلان که دنبال حقیقت نمی روند تا هنگام مرگ در جهالت و گمراهی بمانند. و بدنبال این بیان ،اوصافی را به این شرح برای آن حزبی که مومن و خداجو هستند بیان می کند .« کسانی که از بیم عذاب الهی ترسناک هستند و کسانی که به خدا شرک نمی ورزند و کسانی که از آنچه به آنها داده کشده (در راه خدا ) انفاق میکنند درحالی که قلبهایشان پر از خوف خدا است،اینان کسانی هستندکه برای انجام نیکی ها می شتابند و بر دیگران سبقت می گیرند .
« اولئک یسارعون فی الخیرات و هم»
« لها سابقون »
قرآن مجید آن حزب و گروهی را رستگار می داند که با داشتن ایمان به خدا و ایمان به غذاب قیامت ، در میدان زندگی در انجام نیکی ها د رمسابقه باشند .
۶-در آیه ۲۰ سوره حدید دنیا رابی ثبات معرفی نموده و آن را به گیاهی تشبیه می کند که بعد از سرسبزی و طراوت مخصوص که به انتهای نمو خود می رسد ،سر انجام به برگهای پژمرده و خشکی تبدیل می گردد که باد ،آنها را به این طرف و آن طرف حرکت میدهد و می فرماید درآخرت دو چیزبرای انسانها وجود دارد یکی عذاب شدید خدا و دیگر آمرزش و رضایت او سپس می فرماید :
«سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه »
« عرضها کعرض السما ء و الارض اعدت »
«للذین آمنو بالله و رسله »
سبقت بگیرید بسوی آمرزشی که از جانب خداوند است و بسوی بهشت پهناوری که به پهنای آسمان و زمین است و برای مومنان به خدا و رسولان او آماده شده است (بکوشید تا درراه بهشت و اماده کردن اسباب آموزش در مسابقه باشید ).
۷-بطور کلی دنیا درنظر رهبران اسلام میدان مسابقه د رجهت کارهای نیک و امور معنوی برای آباد نمودن آخرت است .علی (ع) پس از اندرزها و موعظه های ارزنده می فرماید :
بسوی منزل های خودتان که مامور به آباد نمودن آن هستید و بسوی آن خانه که به آن میل کرده اید و برای سکونی در آن دعوت شده اید سبقت بگیرید خدای شما را رحمت کند .
«فسابقوا رحمکم الله الی منازلکم»
«التی امرتم ان تعمروها و التی رغبتم »
«فیها و دعیتم الیها »
(نهج البلاغه خطبه ۱۸۶)

رقابتهای منفی و موضعگیریهای خصمانه .
بادقت در آداب و اخلاق مذهبی ،رقابتهای منفی به معنای کوبیدن دیگران و از صحنه بیرون راندن آنان از گناهان بزرگ بحساب می آید زیرا انگیزه های رقابت منفی معمولا از اموری است که در اسلام ممنوع و گناه است،مانند این امور : (استعلا و برتری جویی ،حب جاه و ریاست طلبی ،رشک و حسد ،خود پسندی ،خود خواهی و غرور) کسانی که دیگران رامی کوبند و می خواهند آنها را از صحنه خارج نمایند یا به علت آنکه خود را از دیگران تحت سلطه انها باشند و این همان استعلا وبرتری جویی است و اینان شهرت دوست و ریاست طلب هستند و می خواهند نام آنها همیشه بر سر زبانها باشد و دیگران تحت الشعاع باشند و ریاستها نیز فقط دردست آنها باشد و این همان حب جاه و ریاست خواهی است و یا خود پسندی و غرور در آنها رشدیافته و دیگران را به چیزی نمشمارند و می خواهند دیگران طفیلی انها باشندو یا صفت زشت حسد در آنها ریشه دار شده و نمی توانند دیگران را درمقام اجتماعی ببینند . همه اینها د راسلام از صفات زشت شمرده شده و مورد مذمت قرار گرفته است . قران مجید می فرماید کایندار آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد د رزمین را ندارند:
« تلک الدار الاخره نجعلها للذین »
«لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا»
(سوره قصص آیه ۸۳)
بنابرگفته صاحب تفسیر المیزان ،استکبار و اراده علو اظهار برتری بر بندگان خدا یکی از مصادیق فساد در زمین است که به علت اهمیت آن در کنار فساد اختصاص به ذکر یافته است.
ابلیس یکی از کسانی بوده که بنا بر گفته نهج البلاغه شش هز ار سال خدا راعبادت نموده و سر انجام به علت استکبار و خود برتربینی که حاضر نشده درمقابل آدم به امر خدا سجده کند همه عبادتهای او تباه گردیده است و ا زدرگاه خدا رانده شده و مورد خشم الهی قرار گرفته است.
هر کس با روایان اسلامی و آیان قرآن آشنایی داسته باشد خوب می داند که یکی از خلق های زشت در اسلام خودبرتربینی و یکی از گناهان بزرگ اظهار برتری نمودن بر بندگان خدا است . حب جاه شهرت دوستی نیز درکتب اخلاق ازصفات زشت به حساب آمده است .مرحوم نراقی می فرماید:
« حب الجاه و الشهره من المهلکات »
« العظیمه »
شهرت در اصطلاح اخلاق آن است که انسان دوست داشته باشد که دربین مردم مشهورباشد ونام او به بزرگی بر سر زبانها باشد و حب جاه این است که انسان مایل باشد دلهای دیگران درتسخیر او باشد و بندگان خدا مطیع و فرمانبردار او باشند.
از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:حب جاه و مال در دل انسان نفاق را می رویاند همانگونه که آب گیاه را.
« حب الجاه و المال تبنیان النفاق »
« فی القلب کنا ینبت الماء البقل »
ریاست طلبی نیز در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته و برای دین مسلمان خطرناک معرفی شده است.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود :
کسی که ریاست می خواهد تباه می گردد .
«من ارادالریاسه هلک»
و حسد از بدترین مرضهاو خبیث ترین اخلاقها شمرده می شود . بنا بر تعریفی که در کتب اخلاق آمده است حسد آن است که انسان دوست داشته باشد که نعمت خدا از برادر مسلمانش زائل گرددو نتواند ببیند که برادر او موقعیت و مقام اجتماعی داشته باشد . دانشمندان فرموده اند: حسد بدترین رذائل و حسود ،بدترین مردم است درباره مذمت ا زحسد روایات فراوان داریم . از رسول خدا نقل شده که فرمود: حسد حسنات اعمال نیک انسان را می خورد و نابود میکند همانطوری که آتش هیزم را :
« الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار »
« الحطب »
خود خواهی و غرور هم از رذائل اخلاقی شمرده شده و ریشه ای شیطانی دارد که در باره آن بحث خواهیم کرد.علاوه برهمه اینها انسان برای کوبیدن دیگران معمولا دست به کارهای می زنندکه غالب آنهاگناه و خلاف شرع است مانند (افترا ، تهمت ، عیبجویی ،غیبت ، تحقیر و اهانت ) زیرا کوبیدن دیگران صورت نمی گیرد مگر اینکه عیبهای آنها را جمع آوری نموده و برای مردم بازگو کنند این همان عیب جویی و غیبت ها محرم است و یا در مرحله شدیدتر برای آنها عیبهایی بتراشند و بر آنها ببندند که این همان تهمت و افترا است و حد خفیف رقابت منفی این است که دیگران را بچیزی نشمارند و در موضع گیریها آنها مورد تحقیر قرار دهند که این هم در اسلام گناه است.
از رسول خدا نقل شده که فرمود: هر کسی به مرد یا زن مومن بهتان بزند و یا درباره او چیزی بگوید که د راو نیست ، خدای تعالی روز قیامت او را بر تلی ازآتش نگاه می دارد تا از مسئولیت آنچه گفته است در آید :
« من بهت مومنا او مومنه او قال فیه »
«ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم »
« القیامه علی تل من نار حتی یخرج»
«مما قال فیه »
(سفینه البحار ماده بهت )
و از آنحضرت نقل شده که فرموده :بپرهیزید از غیبت که گناه غیبت ا ز زنا بیشتر است :
« ایاکم و الغیبه فان الغیته اشد من الزنا »
(جامع السعادات)
معلی بن خنیس می گوید از حضرت صادق شنیدم که می فرمود: خدای تبارک و تعالی فرمود:هر کس دوستی ازدوستان مرا اهانت کند برای ستیز بامن آماده شده است:
«من اهان لی و لیا فقدار صد لمحاربتی »
(وسائل ج ۸ ص ۵۹۸)
عامل سوم : انحصار طلبی
انحصار طلبی معمولا از حب جاه و ریاست خواهی ناشی می شود و ان یک خو یشیطانی است . کسانی که میل دارند کارها منحصرا در دست آنها باشد و دیگران از صحنه خارج باشند معمولا شهرت دوست و ریاست طلب هستند و اگر خود را خدمتگذار معرفی می کنند یک نوع نیرنگ بازی و عوام فریب است و اگرخودشان هم کار خودشان را خوب می دانند به این علت است که شیطان بر آنها مسلط شده است و اعمال زشت آنانرا نیک جلوه داده است. درباره ریاست طلبی و شهرت دوستی سخن گفتیم ،برای یادآوری بیشتر ،این حدیث شریف راکه از حضرت رضا (ع) نقل شده برای خوانندگان ترجمه می کنیم :
«عن معمربی خلا د قال قال ابوالحسن»
« علیه السلام ،ما ذئبان ضاریان فی »
«غنم قد تفرق رعاءها باضرفی دین»
« مسلم من حب الریاسه »
(وسائل جلد ۱۲ ص ۱۴۸ )
عامل چهارم : خود محوری
خود محوری آن است که انسان خود را محور حق وباطل و درست و نادرست و تشخیص خود رامعیار نیک و بد بداند و مردم را به پیروی از خود دعوت کند و همه را برای خود بخواهد ،آنچه خودمی فهمد همه را حق بداند و برای دیگران عقل و اندیشه این قائل نباشد . این اخلاق ناشی عجب و غرور است که در کتب اخلاق هر دو را از رذائل شمرده اند . مرحوم نراقی در جامع السعادت میفرماید :عجب این است که انسان بخاطر کمالی که درخود می بیند ،خود رابزرگ و با عظمت بداند سپس می فرماید : عجب از صفات تباه کننده و از بدترین صفات نکوهیده است:
« العجب من المهلکات العظیمه و »
« اراذل المهلکات الذمیه »
از رسول خدا نقل شده که حضرت موسی از ابلیس پرسید : چه گناهی است که اگر فرزند آدم مرتکب گردد تو بر او مسلط می شوی ،جواب داد : آنگاه که عجب او را بگیرد و نفس او رابه خود پسندی وادار نماید و اعمال نیک خود را زیاد ببیند و گناهش در نظر او کوچک جلوه کند :
( جامع السعادت )
« قال موسی (ع) فاخبرنی باذنب »
«‌الذی اذا اذنبه ابن آدم استحوذت »
«علیه قال : اذا اعجبته نفسه و »
«استکثر عمله و صغر فی عینه ذنبه »
در همان کتاب می گوید : غرور آن است که انسان بر اثر اشتباه و فریب شیطان کارهای خود را که مطابق میل و هوای نفسانی اوست درست بداند و آنها رانیک پندارد در صورتی که آن کارها نادرست و خطا باشد ، چه بسا انسان در حال معصیت باشد و بر اثر فریت شیظان خود رادر عبادت ببیند . غرور و غفلت منبع هر تباهی و ریشه همه بدبختی هاست . از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: انسان مغرور در دنیا بیچاره است و در آخرت ضررمند ، در قرآن مجید و سخنان معصومین از غرور بسیار مذمت شده و آن را خطرناک دانسته اند .
عامل پنجم :تعصبات گروهی
تعصبات گروهی به معنای حمایت بی مورد از افراد گروه برتر دانستن آنها از دیگران است و این همان است که در کتابهای اخلاقی ومجامع حدیثی به عنوان عصمت از آن یاد شده و عملی نادرست و گناه معرفی گردیده است . از امام سجاد نقل شده که آن حضرت فرمود عصبیتی که گناه شمرده میشود این است که انسان بدان گروه خود را از نیکان گروه دیگر بهتر بداند:
« عن علی بن الحسین (ع) قال »
« العصبه التی یاثم علیها صاحبها»
« ان یری الرجل شرار قومه خیرا»
« من خیار الاخرین »
( وسائل جلد ۱۱صفحه ۱۹۸)
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود : هرکس تعصب بکار ببرد یا دیگران برای او تعصب شکار ببرند ( واو خوشنود گردد )ریسمان ایمان ازگردن او برداشته می شود.
(وسائل جلد ۱۱صفحه ۲۹۸)
پایان

17دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام (ره)

دکتر محمود بروجردی
آشنایی من باحضرت امام برمی گردد به آشنایی و دوستی پدرم با آن بزرگوار ،از وقتی که حضرت امام ۱۹ سال داشتند وپدرم ۱۶ سال باهم دوست بودند ،لذا تا آنجا که حافظه ام یاری می کند مسائلی را از ایشان به یاد دارم، مثلا در حدود سه سال عمرم بودکه نظافت و تمیز بودن امام همیشه زبانزد دوستانشان بود . هر وقت ایشان رامی دیدم ،هم از نظر لباس وهم ا زنظر سیمای ظاهری بسیار تمیز و نظیف بودند و نیز در کارهایشان با نظم و انضباط بودند .
قبل از اینکه افتخار وصلت با این بیت شریف راداشته باشم ،به مناسبت نزدیکی و دوستی دو خانواده با هم ، معاشرت زیاد داشتیم لذا گاهی که به اطاق امام می رفتم با اینکه انباشته از کتاب و کاغذ و یادداشت بود ،مع ذلک هر کاغذ یا یادداشتی را می خواستند فورا پیدامی کردند برای اینکه تمام آنها با نظم در جای مخصوص به خود بود . وقت شناسی ایشان نیز خیلی دقیق بود ،مکرر اتفاق می افتاد ، قبل از اینکه برای درس تشریف ببرند ،خدمتشان بودم که تا آخرین لحظات با کتاب سرو کار داشتند و همین که وقت درس می شد،بلافاصله بلند می شدند وبا سرعت عازم درس میشدند .
از ابتدای اختلافات و مسائلی که بین روحانیت و دولت پیش آمد من از نزدیک شاهد و ناظر قضایا بودم پافشاری حضرت امام درمسائلی که مربوط به احکام شرع بود به گونه ای بودکه هیچ کس حتی مراجع وقت به هیچ عنوان قدرت نداشتند ایشان را از نظرات خاص خودشان عدول بدهند .
یادم می آید ،آن وقت که دولت مقداری از نظریات روحانیت را درلایحه انجمنهای ایالتی وولایتی تامین کرده بود ، ودرصفحه آخر روزنامه اطلاعات با تیر کوچکی ودرحدود ۱۲-۱۳ سطر راجع با این مسئله مطلبی نوشته بودند ، حضرت امام با یکی از مراجع مکالمه تلفنی داشتند ظاهرا آن طور که از فحوای گفتار امام معلوم می شد آن آقا اصرار داشتند بر اینکه ،اکنون که دولت از نظر خودش عدول کرده و کوتاه آمده است خوب است که ما هم بپذیریم ! حضرت امام می فرمودند : «نه ! مانمی بایست این را بپذیریم برای اینکه با آن عنوان درشت در روزنامه ،ضربه به اسلام و قر آن زدند و امروز هم می بایست به همان صورت از نظر خودشان برگردند وگرنه این شکست است برای اسلام و برای روحانیت ! اگر ما این را بپلیریم به عقب بر گشته ایم در حالیکه می بایستی آنها دربرابر اسلام خاضع باشند. ود رآخر تلفن به قدری امام پافشاری کردند که به تهدید شبیه تر بود .
یکی از مسائلی که تماتم دوستان امام اتفاق بر آن داشتند ،این بود که ایشان مطلقا غیبت نمی کردند . از همان ایام جوانی ، در مجلسی که نشسته بودند اجازه نمی دادند به کسی غیبت کند و اگر کسی صحبت می کرد و می خواست شروع به غیبت کند ،فورا امام مطلب را بر می گرداندند و رشته سخن را تغییر می دادند.
چنین شخصیتی که از سن جوانی مقید به مسائل اسلام و اخلاق اسلامی بودند ،آن روز در مقام مرجعیت ،ممکن نبود اجازه بدهد که خدای ناکرده به مقدسان اسلامی از قبیل قرآن واحکام اهانت شود ، آن هم ا زطرف دولتی که ادعای اسلام می کرد ! لذا گرچه دشمنان نقشه کشیده بودند که به تدریج اسلام را درایران از بین ببرند و به مرادشان برسند ،ولی امام پا برجا و مصمم در برابر آنها ایستاده بود و به هیچ عنوان ازبرنامه خود عدول نمی کرد .
آنها به جای قرآن ،کتاب آسمانی قید کرده بودند و امام می فرمود :این مقدمه کار است آنها می خواهند قرآن نباشد .
در آن ایام ،تهدیدهای زیادی به گونه های مختلف از طرف دولت به امام می شد . رادیوهای خارجی عنوان می کردند که احتمال آن می رود که مراجع را در قم دستگیر کنند !منزل ماروبروی منزل امام بود وما بیشتر اوقات در منزل امام بودیم گاهی می آمدند ،می گفتند :امشب قرار است شما رابگیرند و بازداشت کنند ! خوب است از اینجا بروید وجایتان را تغییر دهید تا شما را پیدانکنند ! ولی امام ابدا نمی پذیرفتند . شبی که قضیه مدرسه فیضیه اتفاق افتاده بود و احتمال آن می رفت که امام رابگیدند . آخر شب ، امام مقداری پول به خانواده ما دادند و فرمودند :اگر اتفاقی افتاد ،این پولها رابدهید به آقای صالحی ، این شهریه طلاب است و ان شب را هم در میزل ماندند و جای خود را تغییر ندادند . افراد زیادی در ان شب آمدند واز امام در خواست کردند که که لااقل برای همان یک شب به منزل دیگری تشریف ببرند ولی امام نپذیرفتند .
شب پانزده خرداد قبل از اذان صبح مامورین برای گرفتن امام آمده بودند . در حیاط مشهدی علی راکتک زده بودند . ایشان وقتی متوجه سر و صدا شدند چنین فرمودند :« ابن وحشیگریها چیه می کنید ؟ روح الله خمینی من هستم چه کار دارید ؟ چرا و حشیگری می کنید ؟ »
تصور می کنم مسائلی را که در رابطه با بازداشت ایشان می خواهم بگویم ،مستقیما از دهان خودشان شنیدم ،شاید جایی ثبت نشده باشد .
پس از اینکه امام راگرفتند و تا دو ماه در زندان بودند ، در طول مدت از ماجرا های خارج از زندان هیچ مطلع نشده بودند پس از اینکه حبس ایشان به حصر مبدل شد ،یکروز بعد از ظهر ایشان را به منزلی در داودیه آوردند جمعیت سیل آسا برای دست بوسی و دیدار با امام آمدند و عده زیادی ،شب همانجا خوابیدند .
هنگامی که امام برای نماز شب بیدار شدند من بیدار بودم یکی از آقایان ماجراهای ۱۵ خرداد را برای اولین بار برای ایشان نقل کردند پس از آن برای تجدید وضو برخاستند ،آنگاه به من فرمودند: آقا محمود : « من برای مردم کاری نکردم تکلیف من خیلی سنگین شد . مردم چرا اینجور کردند برای من ، من که برای مردم کاری نکردم ».
من هم مطالبی را خدمتشان عرض کردم پس از آن امام مشغول به نماز شب و پس از اذان ، نماز صبح شدند و تا اوایل آفتاب خوابیدند . از لحظه ای که از خواب بیدار شدند ، شروع به برنامه ریزی کردند . قبل از ظهر آنروز بودکه از آمدن مردم برای ملاقات باامام جلوگیری کردند یکی از افرادی که واسطه دولت وخدمت امام آمده بود ،امام به او فرمودند:
« اگر جلوی مردم را بگیرند و نگذارید به اینجابیایند من میروم مسجد ( شاه ) صحبت می کنم ». سه مرتبه این عبارت را فرمودند . آن وقت چنین فرمودند :
« این وحشیگریها چی بود دولت کرده ؟ چرا مردم را کشتند ؟ اینجا بودکه دولت متوجه شد نه حبس و نه حصر و نه هیچ فشاری می تواند کوچکترین تاثیری بر روحیه بزرگ امام بگذارد .
هنگامی که امام ماجرای زندان رفتن خود راتعریف می کردند ،فرمودند که وقتی ایشان رابه تهران می بردند از در منزل تا جلوی بیمارستان ،اتومبیل را روشن نکرده بودندکه مبادا صدای آن همسایه ها رابیدار کند وتا آنجا ماشین راهل می دادندو مامورین با لباس مشکی که در شب مشخص نباشد روی اتومبیل افتاده بودند که اتومبیل زیر بدن آنها گم شود و هیچ شخص نباشد !! از جلوی بیمارستان امام را در یک ماشین بزرگی قرار می دهند و از آنجا با تهران یکساعت و ۷ دقیقه طول کشیده بود .
امام فرمودند : « تا وقتی که به چاه نفت رسیدیم ،من صحبتی نکرده بودم ، همینکه شعله های نفت از دور پیدا شد من گفتم :ما داریم فدایت این نفت می شویم ! همه چیز را به خاطر این نفت دارند می گیرند » بعد فرمودند : من دیدم اینها که در ماشین هستند خیلی متوحشید ! بامن کار دارند «آنها عرض کرده بودند : مردم شما را دوست دارند ومامی ترسیم که به ما صدمه برسانند !! و مکرر پشت سرشان نگاه می کردند که اتومبیل هاییکه همراه آنها بود ،برسند.
امام این داستان را در منزل ما تعریف می کردند . یکی از شبها که امام پس از حصر به قم بشریف آوده بودند و افتخار به ما داده بودند که در منزل ما سکونت داشتند ( برای اینکه منزل خودشان بیرونی شده بود ) و آن شب آقایان مراجع را دعوت کرده بودند و آقایان هم تشریف آورده بودند .
از جمله سخنان امام در ان شب ، چنین بود :
« همانطور که در آن جاده مستقیم (قم – تهران ) می رفتیم ، من متوجه شدم آن دو نفری که جلو نشسته بودند ،یکی از آنها اشاره کرد به سمت راست ( سمت راست آن جاده دریاچه نمک است که برخی از مومنینی که بر علیه دولت فعالیت شدید داشتند ، انها را در آنجامی انداختند ).
امام ادامه می دهند : با دست که به آن طرف اشاره کرد ،من فهمیدم مقصودش چیست ؟ ولی من از اول که با آنها رفتم هنچ نترسیدم و آن وقفت که اشاره کردند هم « والله » نترسیدم ».
یکی از مراجع که در آن مجلس بود وقتی این عبارت را شنید ، دگرگون شد ( و انگشت حیرت در برابر عظمت این مرد بزرگ الهی به دندان گرفت ) .
اما رابه تهران بردند و مدت ۱۹ روز در یک محلی نگه داشتند ،سپس به مدت ۲۴ ساعت به یک سلول انفرادی بردند که خود امام می فرمودند :
« طول آن اطاق ۴ قدم و نیم بود ، و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزه ام در آنجا قدم زدم !»
( چقدر جالب است که در آن سلول کوچک نیز ، امام برنامه ورزش را که عبارت از قدم زدن باشد مثل همیشه انجام دادند )
بعد از آن امام را به یک منزلی بردند که یک اطاق و یک حیاط کوچک وحوضچه ای داشت و پاکروان معدوم آمده بود خدمت امام و گفته بود: می بخشید ! چون اینجا آماده نبود ،دیشب دران سلول شما را نگه داشتیم !! امام فرموده بود :
«نه خیر شما می خواستید به ما نشان بدهیدکه همچو جایی هم هست !»
سپس امام فرمودند : من به او تذکر دادم که شبها دراینجا دیر وقت صداهایی می آید که حکایت از شکنجه ها دارد !آن شخص عرض کرده بود : می گویم جلوگیری کنند !!
واین خود نشانگر این است که که امام در زندان وحتی در سلول هم که بود به فکر مردم و مراقب اوضاع بود .

17دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه (۴)

علی (ع) الحمیه‌رأس الدواء
پیشگیری بهترین درمان است
سکته قلبی یا انفارکتوس قلبی
یکی از شایعترین علت مرگ و میر انسانها در عصر حاضر انفارکتوس قلبی است . برای آنکه انفارکتوس قلبی یا سکته قلبی را بهتر بشناسیم مقدمه ذیل ضروری است .
عضله قلب انسان توسط سرخ رگهایی که خون مملو از اکسیژن و مواد غذایی راحمل می کنند ، مشروب می شود . به عبارت ساده تر ، عضله قلب که از تعداد بی شماری سلولهای عضلانی تشکیل شده توسط رگهای کوچک و بزرگ تغذیه می شود .
از تحتانی ترین قسمت شریان آئورت که سرخ رگ بزرگ بدن می باشد ، دو سرخ رگ کوچک مجزا می شود بنام های :
۱-شریان کرونر راست
۲-شریان کرونر چپ
مطابق شمای ذیل ، شریان کرونر راست ، طرف راست و معمولابه قسمت تحتانی یا خلفی قلب خون می رساند وتند شریان کرونر چپ ،‌طرف چپ قلب راخون می رساند .
شریان کرونر راست از آئورت منشا گرفته ، بعد از امتداد درطرف راست به پشت قلب می رود . و مسیر خود شاخه هایی به عضله طرف راست و خلفی قلب می فرستد .
شریان کرونر چپ بعد از منشا گرفتن از آئورت به دو شاخه تقسیم می شود ، که یک شاخه بطرف پایین آمده و به قسمت جلوی عضله قلب خون می رساند بنام شریان گرونر نزولی قدامی معروف است و شریان دیگراز شریان را بنام شریان چرخشی چپ می نامند بنابر این عضله قلب در اصل ، توسط دو شریان اصلی و بصور کلی توسط سه شریان و بطور کلی توسط سه شریان بنام های :
۱-شریان کرونر راست
۲-شریان کرونر نزولی قدامی
۳-شریان کرونر چرخشی چپ
از خون مشروب می شود . انسداد هر یک از شریانهای فوق سبب به وجود آمدن سکته قلبی د رآن ناحیه از قلب می شود .
در موقع تولد، شریانهای سه گانه کرونر می گردد . شریانهای کرونر به رگهای کوچکتری تقسیم می شود و همانگونه که قبلا ذکر شد مویرگها از بین سلولها عبور می کنند درصورتی که رگهای قلب مسدود شود ، خون کافی به سلولهای عضلانی قلب نخواهد رسید .
اگر عضله قلب ، خون کافی دریافت نکند ، در موقع انجام کار بدنی یاموقع هیجان یا از پله بالارفتن و هر گونه فعالیت دیگر عضله قلب به علت کمی خون به درد می آید . و این درد ناشی از انسداد رگهای تغذیه کننده عضله مربوطه است .
اکثرا در ابتدای بیماری ، به علت انسداد نسبی داخل لوله قلب یعنی تنگ شدن مجرای داخل رگ فقط در موقع کارهای سنگین یا عصبانیت یاهیجان درد قلب ظاهر می شود و با استراحت ، درد ازبین می رود . این گونه درد قلبی را که با فعالیت ، ظاهر و با استراحت ،ناپدید می شود ،ْ بنام « انرژی » صوری نامیده شده است .
بنابراین بیمارانی که در موقع بالارفتن از پله یا موقع تند راه رفتن و هیجان ، احساس سنگینی یا درد در پشت جناغ سینه می نمایند ، به احتمال زیاد مبتلا به تنگی مجرای رگهای تغذیه کننده قلب می باشند
برای آنکه مطلب فوق را به زبان ساده تر بیان کنیم و برای عموم روشنتر شود . مثال ذیل رابیان می کنیم :
رگهای سه گانه تغذیه کننده عضله قلب مشابه همه رگهای بدن در موقع تولد مانند جوی آب یا رودخانه تازه ساخته شده می باشد که درداخل این جوی یا این رودخانه هیچگونه لجن ،ماسه ، خاک و خاشاک وجود ندارد . خون ، مثال آب زلالی است که داخل رگهای بزرگ و کوچک به آرامی و به آسانی بدون هیچگونه اشکال و مقاومتی در جریان است . مطابق شمای ذیل :
درصورتیکه رگهای بدن انسان یا رگهای سه گانه عضله قلب به عللی از داخل ، تنگ شوند ،مشابه جوی آب یا رودخانه ای است که لجن یا سنگهای ریز یا درشت و یا خس و خاشاک مجرای آن را تنگ کرده باشند ، در این صورت خون از داخل رگها و مشاب آن ، آب در داخل جوی یا رودخانه به آسانی عبور نخواهد کرد و در صورتی که جدار رگها نیز سفت شده و قابلیت انبساط و انقباضی خود را نیز از دست دهد عبور خون از داخل چنین رگی با اشکال انجام می گیرد .
نتیجتا ا زیک طرف خون کافی به سلولها نمی رسد و از طرف دیگر قلب باید کار بیشتری انجام دهد تا بتواند خون رابه جلو براند . شمای ذیل مسدود شدن قسمتی از لوله داخلی رگ رانشان میدهد.
برجستگی یک قسمت در داخل رگ مشابه سنگ بزرگ یا شنهای زیادی است که در کف جوی آب یا رودخانه به وجود آمده باشد .
اگریکی از رگهای سه گانه یا رگهای بدن مسدود شوند ،خون به قسمتهایی از عضله قلب که بعد از این انسداد قرار گرفته اند نخواهد رسید ، بالنتیجه عضله بدون خون ،‌فاقد اکسیژن و مواد غذایی دیگر می شود و از بین میرود .
به عبارت ساده تر عضله قلب مشابه هر عضو دیگر تاموقعی زنده و سالم است که خون کافی به آن برسد و اگر رگی بسته شود منطقه ای که توسط آن رگ خون دریافت می کند سیاه شده و می میرد .
سکته قلبی یا انفارکتوس قلبی عبارت از نرسیدن کامل خون به قسمتی ا زعضله قلب و سیاه شدن و از بین رفتن ( مردن ) سلول های عضله قلب در آن ناحیه می باشد .
مطالب فوق را درشمای ذیل نشان می دهیم.
چنانچه در شمای فوق نشان داده شده است ، شریان کرونر نزولی قدامی مسدود شده است و عضله قلب که با هاشور نشان داده شده است به علت نرسیدن خون ،سیاه شده و از بین زفته است . به عبارت علمی تر انفارکتوس قلبی در قسمت جلوی قلب اتفاق افتاده است .
در شمای ذیل انفارکتوس قلب در نوک قلب اتفاق افتاده است .
درشمای فوق شریان کرونر قدامی نزولی در قسمت انتها مسدود شده ، بنابراین انفارکتوس درپایین تر اتفاق افتاده است مطالب فوق را بدین ترتیب خلاصه و جمع بندی می کنیم .
رگهای سه گانه قلب ، خون راکه حاوی اکسیژن زیاد وموادغذایی لازم می باشد به عضله قلب می رسانند . در صورتی که این رگها در مسیر خود از داخل تنگ شوند خون کافی به سلولهای عضلانی قلب نمی رسد و سبب ایجاد درد قلبی به شکل احساس فشار یا درد در پشت جناغ سینه یا در محلهای دیگر فقسه صدری انتشار این درد به گردن یا دست یا چانه وگوش وغیره می شود .
در صورتی که مجرای داخلی رگهای سه گانه ( یکی یا هر سه ) مسدود شوند ،خون به عضله قلب نمی رسد و عضله قلب بدون اکسیژی و مواد غذایی قادر به ادامه زندگی نیست و می میرد این مرحله را سکته قلبی نامند .
علل ایجاد سکته ها ی قلبی
سکته قلبی به علت مسدود شدن رگهای سه کانه قلب بوجود می آید .
علل ذیل در انسداد این رگها شرکت دارند :
۱-مصرف دود حاصل از سوختن توتون به شکل سیگار معمولی یا انواع دیگر ، سبب خرابی جدار عروق و به تدریج مسدود شدن رگها می شود .
کشیدن سیگار و انواع دیگر توتون و آلوده کردن خون یامواد سمی موجود دردود حاصل از سوختن توتون مانند جوی آب یا رودخانه ای است که بجای جاری بودن آب زلال درآنها ، آب گل آلود و پرلجن یا آب و پر خس و خاشاک و مملو از سنگ ریزو گل و لای جاری باشد ،بعد از مدتی مجرای جوی آب و یا رودخانه تنگ و باریک و بالاخره با یک سنگ ریزه کوچک یاتکه چوبی مسدود می شود.
مصرف دود حاصل از سوختن توتون اکثرا در طول زمان سبب خرابی جدار رگ ها مسدود شدن رگ می شود . د رکتابی که توسط اینجانب به رشته تحریر در آمده و بزودی در اختیار همگان قرار خواهد کرفت ، نشان داده شده است که از سوختن سیگار در حدود ۴۰۰۰ نوع مواد سمی بوجود می آید که این مواد سبب رسوب مواد چربی در جدار رگهاو انسداد مجرای داخلی رگ ها می شود . درست مشابه آب لجنی که در جوی آب یا رودخانه جاری است .
دود حاصل از سوختن توتون صدها اثر سو دیگر روی جدار رگهاو اندامها و اعضای دیگر بدن دارد .و لی مهم آن است که همانگونه که یک رود خانه پر از رسوب شن و خس و خاشاک ممکن است توسط تکه چوب کوچکی یا ریگی مسدود شود ،یک پک سیگار ممکن است در رگی که تقریبا مسدود شده است سبب سکته قلبی شود .
۲-بالا بودن چربی های خون :
مصرف چربی هایی که درحرارت معمولی اطاق به حالت جامد می باشد و بنام چربی های حیوانی معروفند مثل روغن کره روغن دنبه ؛خامه و غیره سبب می شود رگهای مسدود شود .سکته قلبی درمردمی که چربی های حنوانی به مقدار فراوان مصرف می کنند شایعتر است .
۳-بیماری قند :
بیماری قند در طول زمان سبب مسدود کردن و خرابی جدار رگها می شود و سکته های قلبی در این بیماران شایعتر است .
۴-در حدود ۱۰ الی۱۵ درصد مردم مبتلا به فشار خون شریانی بالا می باشند و اکثرا تاسالها بدون تشخیص است. به عبارت دیگر فشار خون بالا ممکن است علائم واضحی نداشته باشدو مردم از وجود بالا بودن فشار خون بی اطلاع باشند . فشار خون بالا درطول سالها سبب تصلب رگها و کلفت شدن دیواره عضله قلب و بالاخره مسدود شدن رگ های قلب و سکته قلبی خواهد شد .
۵-ارث:
کرارا دیده ایم افراد یک فامیل د رسنین پایین به علت سکته های قلبی فوت می شوند . به عبارت دیگر تنها ثروت و پول و مال و ملک و زمین به ارث نمیرسد گاهی سکته های قلبی زودرس از نسلی به نسل دیگر به ارث میرسند .
نکته ای که لازم به تذکر است این است که معمولا علل دیگر باعامل ارث اضافه می شوند. مثلا جوانی که پدر و پدربزرگ او در سن جوانی به علت سکته قلبی فوت شده اند و هر دو معتاد به سیگار بوده اند اگر این جوان اعتیاد به دخانیان نداشته باشد احتمال آنکه بیش از پدر پدر بزرگ خود زندگی کند وجود دارد.
۶-تحریکات عصبی :
عصبانیت ،هیجانات شدید روحی و روانی در صورتی که تداوم داشته باشند ممکن است سبب مسدود شدن رگها و سکته های قلبی شوند.
۷-عدم تحرک کافی و زندگی بدون حرکت بدنی یک عامل مهم دیگری است برای انسداد رگها و سکته های قلبی محسوب می شود .
روستاییان و کشاورزان عزیزی که از سپیده دم تا شامگاهان با دست و پنچه خود سینه زمین رامی شکافند ،و شیب تند و کوهپایه ها را چون تند بادی سریع چندین بار درشبانه روز بالا و پایین می روند و با بیل خود روزانه چندین تن خاک را پشت و رو می کنند هرگز به سکته قلبی مبتلی نمی شوند .
متاسفانه با رسوخ استعمار در تاروپود اجتماعات بشری و معتاد کردن روستاییان به دخانیات ممکن است انسداد عروق و سکته های قلبی در ایران نیز دیده شود.
درمقایسه ،شهر نشینان رامی بینیم که با ماشین آخرین سیستم توسط راننده ای ازپای پلکان منزل تا آستانه تجارتخانه یا اداره برده می شوند و زحمت بالا رفتن از پله را بخود نداده و با آسانسور به طبقات بالای ساختمانها می روند و نیمه روز برای خوردن غذاهای مملو ازمواد چربی حیوانی و غذاهای مقوی و استراحت بعد ازظهر حرکت معکوس صبح را انجام می دهند . این افراد بیشتر به بیماریهای انسداد رگها و سکته های قلبی مبتلا می شوند . اگر چنین افراد مرفه و بی تحرکی معتاد به دخانیات نیز باشند احتمال سکته های قلبی در آنها چندین برابر افزایش می یابد .
۸- مصرف داروهای ضد حاملگی سبب بروز سکته های قلبی در خانمها می شود
به عقیده بعضی از دانشمندان چاقی سبب افزایش سکته قلبی می شود ولی در اکثر موارد چاقی به همراه یکی از عوامل فوق ،مثل فشار خون لالا یا بیماری قند یا مصرف دخانیات سبب برز سکته قلبی می شود . و چاقی به تنهایی ممکن است عامل ایجاد کننده سکته قلبی نباشد .
ادامه دارد

17دسامبر/16

فرازهایی از : سیستم قضایی اسلام

قسمت دوازدهم
حجه الاسلام المسلمین محمدی ری شهری
آئین دادرسی در اسلام
در مقاله ای که قبلا از نظر خوانندگان گرامی گذشت ، چهار امر از اموری که در سیستم قضایی اسلام به عنوان آیین دادرسی شناخته شده ، مطرح گردید .
در این مقاله ادامه بحث مذکور را ملاحظه می فرمایید:
۵-قاضی نباید یکی از داد خواهان را علیه دیگری راهنمایی کند
از دیدگاه اسلام قاضی نمی تواندیکی از دادخواهان را راهنمایی کند که به گونه ای در دادگاه سخن بگوید از خود دفاع کندکه طبق موازین قضایی ، دادگاه به سود او رای دهد .
امام در کتاب تحریر الوسیله د راین رابطه می فرماید: لایجوز للقاضی ان یلقن احد الخصمین شیئا یستظهر به علی خصمه .
یعنی برای قاضی جایز نیست که یکی از دادخواهان را به چیزی تلقین کند که به وسیله آن بر دیگری پیروز شود
بنابراین در سیستم قضایی اسلام قاضی نمی تواند نقش وکلای مدافع را در سیستم قضایی امروز جهان ، بازی کند .
درسیستم قضایی امروز جهان ، وکلای مدافع هدفی جزاثبات مدعای موکل خود ندارند ، و در این رابطه برای آنها فرقی ندارد که و اقعا حق با کدام طرف دعوا باشد ، وکیل اجیر موکل است تا کاری کند که مدعای او را در دادگاه به کرسی نشاند ، و لذا تلاش می کند تا او را راهنمایی کند که دادگاه از نظر موازین قضایی ، به نفع او رای دهد .
وکالت به این شکل درسیستم قضایی اسلام ممنوع است چه اینکه قاضی دادگاه به طور غیر رسمی متهم را راهنمایی کند و یا اینکه دیگری به عنوان وکیل رسمی از موکل دفاع نماید .
آری اگر قاضی تشخیص داد که واقعا حق با کیست ولی او به علت عدم آشنایی باموازین قضایی نمی تواند از خود دفاع کند در این صورت قاضی می تواند رسما او را راهنمایی کند ، همانطور که متهم نیزمی تواند از او دفاع کند .
بنابراین ،سیستم قضایی اسلام وکیل مدافع رابه شکلی که در سیستم قضایی امروز جهان مطرح است ، به رسییت نمی شناسد ، و تنها به کسی اجازه دفاع از دادخواه رامی دهدکه تشخیص داده است حق باکیست ، و در این رابطه تفاوبی میان قاضی دادگاه ، و دادستان ، و یا وکیل مدافع نیست .
۶-قاضی نباید چیزی رابه گواه تلقین نماید .
در سیستم قضایی اسلام قاضی حق ندارد که شاهد وگواهی راکه می خواهد به سود یا زیان کسی گواهی دهد ، تلقین نماید ،یعنی نمی تواتند به او یاد دهد که چگونه شهادت دهد و یااگر گواه در اثنا شهادت تردید پیدا کرد که شهادت بدهد یا شهادت ندهد ، قاضی نمی تواند او رابه گواهی دادن یاندادن ترغیب نماید .
در مستدرک الوسائل حدیثی از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که آن حضرت از تلقین شهود نهی فرموده تلقین شهود همان راهنمایی گواه است با کیفیتی که توضیح دادیم بنابراین آنچه در بعضی از پرونده ها دیده می شود که بازجو سوال رابرای گواه ،به گونه ای مطرح میکند که گویی به او تلقین می کند که چگونه جواب دهد ، بر خلاف موازین اسلامی است ، البته این در غیر مواردی است که متهم دررابطه با جرایم امنیتی بازجویی می شود ، که بازجویی جرایم امنیتی ضوابط دیگری دارد و اینجانب دراین رابطه به تفصیل بحث کرده ام و امید است درآینده ای نه چندان دور چاپ گردد.
۷-قاضی نباید بلندبر از دادخواه سخن بگوید
یکی دیگر از اموری که رعایت آن در جلسه دادگاه برای قاضی شایسته است ، این است که درسخن گفتن ادب را رعایت کند و با آرامش و متانت با متهم و دادخواه سخن بگوید و سعی کند مانند او و یا آرامتر از او سخن بگوید ، وهیچگاه به خود اجازه ندهد بر سر دادخواه فریاد بکشد و باصدای بلند با او حرف بزند .
نقل شده است که امام علی (ع) شخصی را به نام ابو الاسود دئلی به قضاوت منصوب کرد و پس از مدتی او راعزل نمود .
ابوالاسود که خود راکاملا بی تقصیر می دانست ، از این رفتار دلگیر شد، خدمت حضرت رسید و از امام علت عزل خود را جویا شد وگفت:
« لم عزلتنی وما خنت و لا جنیت ؟»
دلیل عزل من چیست در صورتی که نه خیانت کرده ام ونه جنایت ؟
امام فرمود
انی رایت کلامک یعلوکلام خصمک
یعنی درست است که خیانت و جنایتی رامرتکب نشده ای ، و لی من دادگاههای تو را که ملاحظه کردم ، دیدم در موقع سخن گفتن با داد خواه بلند تر از او سخن میگویی ، و شایسته نیست که قاضی چنین باشد .
۸-قاضی نباید د ردادگاه اظهار کسالت و ناراحتی کند .
سلمه بن کهیل می گوید از امام علی (ع ) شنیدم که به شریح قاضی سفارش می کرد و می فرمود مبادا در جلسه دادگاه اظهار ناراحتی وکج خلقی وکسالت کنی . باید توجه داشته باشی که قضاوت عبادت است و موجب پاداش الهی ، و توشه نیکویی برای آخرت ، برای کسی که بر اساس حق قضاوت کند .
طبیعی است که وقتی قاضی در جلسه دادگاه ناراحت وکسل باشد ، حوصله ندارد که به سخن طرفین دعوا و دفاعیات متهم خوب گوش کند و به همین جهت نمی تواند حق را تشخیص دهد و بر اساس حق و عدل حکم را صادر نماید .
ممکن است شما بفرمایید که کسالت وناراحتی ، دست خود قاضی نیست تا دراظهار یا عدم اظهار آن ،قاضی بتواند تصمیم بگیرد ؟
پاسخ این سوال این است که اولا – بیماری از کسالتها و کم حوصلگی ها در رابطه باکاری که انسان مشغول آن است ناشی از بی علاقگی به آن کار است ، تجربه نشان می دهد که انسان ازکاری که به آن علاقه دارد کمتر خسته می شود ،بنابراین نخستین راه ایجاد نشاط و اجتناب از کسالت به وجود آوردن انگیزه و علاقه و رغبت د رامر قضاوت است .
وقتی قاضی علاقه به امر قضاوت نداشته باشد بلکه از آن منزجر باشد و با اللتماس و در خواست آن را پذیرفته و یا اینکه بر خلاف میل خود برای تامین امور مادی خویش متصدی امر قضا کردد طبیعی است که حوصله مطالعه پرونده قطور وشنیدن سخنان طولانی طرفین دعوا و متهمین رانداشته باشد ، و خیلی زود خسته وکسل و ناراحت شود .
ولی اگر قاضی به عنوان یک تکلیف الهی و یکی از بزرگترین عبادات به امر قضا بنگرد و با قصد قربت د رجلسه دادگاه حاضر شود ،به طور طبیعی انگیزه الهی ، علاقه و نشاط در او ایجاد می کند ، و اگر احیانا چیزی که موجب ناراحتی او است پیش آید می تواند خود را کنترل کند و اظهار ننماید .
جمله این که سلمه بن کهیل از امام علی (ع) نقل نموده و ما آن را در آغاز این بحث مطرح کردیم اشاره به همین منظور است که امام با مطرح کردن اینکه امر قضا از اموری است که خداوند پاداش آن را برخود لازم نموده و از توشه های خوب جهان پس از مرگ است می خواهد در قضاوت اسلامی ایجاد انگیزه و علاقه به امر قضا نماید ، تا بی علاقه گی ، موجب کسالت و خستگی ، و در نتیجه موجب زمین ماندن این امر مهم و حیاتی ، و یا صدور احکامی که منطتق باموازین اسلامی نیست ،نگردد.
علاوه بر ایجاد انگیزه و علاقه ، رعایت اموری که در بندهای آینده مطرح می کنیم میتواند در پیشگیری از کسالت و خستگی و ایجاد نشاط در جلسه دادگاه برای قاضی موثر باشند .
۹-قاضی نباید درحال خشم در جلسه دادگاه حاضر شود .
یکی از اموری که از دیدگاه اسلام رعایت آن برای قاضی ضروری است این است که هیچ گاه در حالیکه قاضی به هر علتی عصبانی است نباید در جلسه دادگاه حاضرشود .
پیامبر اسلام (ص) می فرماید :
من ابتلی بالقضا ء فلا یقضی و هو غضبان
کسی که مبتلا به قضاوت شده ،نباید در حالیکه خشمگین است حکمی صادر نماید .
امام علی (ع) ضمن سفارش هایی در رابطه با امر قضاوت به شریح می فرماید:« وقتی که در جلسه دادگاه عصبانی شدی ، از جا برخیز و حتما درحالیکه خشمگین هستی قضاوت نکن .
دلیل این امر واضح است ، زیرا در حال خشم ، عقل نمی تواند درست کار خود را انجام دهد و قاضی آگاهانه یا ناخود آگاه تحت تاثیر خشم خود قضاوت خواهد کرد .
۱۰-قاضی نیاید در حالی که خوابش می آید ، درجلسه داگاه حاضرشود .
یکی از عواملی که موجب بی حوصلگی وکج خلقی و بالاخره مانع از تشخیص صحیح است ، خواب آودگی است . یکی ا زقضات که به علت تشخیص های نادرست و احکام خلافی که صادر کرده بود از کار برکنارشد . بر اساس آنچه برای اینجانب نقل شده درجلسات دادگاه زیاد چرت می زده و گاه می خوابیده ، هر چند که این امر ظاهرا به علت فشار کار و کثرت اشتغال بوده ولی به هر حال خطاکار بوده ،چون حق نداشته و قتی خوابش می آید در دادگاه حاضر شود ، وفشار کار مجوز برای تضییع حقوق دیگران نمی گردد .
امام علی (ع) در رابطه با این مساله می فرماید :
لا تقض و انت … من النوم سکران
یعنی « در حالیکه مست خواب هستی قضاوت نکن » .
که این مستی مانع از تشخیص حق و احقاق حقوق و احیانا موجب بیدادگری دادگاه است!
۱۱-قاضی نباید در حالی که گرسنه یا تشنه است ، در دادگاه حاضرشود .
پیامبر اسلام (ص) می فرماید :
لا یقضی القاضی بین اثنین الا و هو شبعان ریان .
نباید قاضی میان دو نفر قضاوت کند مگر در حالیکه سیر است و تشنه نیست .
امام علی (ع) نیز در رابطه با آداب قضا ضمن توصیه هایی به شریح می فرماید . در جلسه دادگاه حاضرنشو مگرپس از اینکه غذا خورده باشی .
دلیل این مساله نیز روشن است ، زیرا و قتی قاضی گرسنه یا تشنه باشد ، و لو ناخود آگاه می خواهد هر چه زودترسرو ته جلسه را به هم بیاورد و لذا این امر ممکن است مانع از تشخیص حقیقت گردد .
۱۲-قاضی نباید پیش از اینکه سخن طرفین دعوا را بشنود ، حکمی صادر کند .
مثل معروفی است که هر کس تنها به قاضی رود خوشحال بر می گردد دلیلش روشن است چون قاضی غیب نمی داند ، و بر فرض غیب هم بداند مکلف است طبق ضوابط قانون عمل کند ، و بر همین اساس پیامبر اسلام می فرماید :
« انما اقضی بینگکم بالبینات …»
یعنی «من بر اساس بینه و دلیل شرعی میان شما قضاوت می کنم »
بنابراین اگربینه ، حق رابه یکی از طرفین دعوا داد و در و اقع حق با دیگری بود ، حکم من موجب نمی شود که واقع تغییر کند و حق دیگری بر او حلال شود ، و اگر بدین ترتیب مالی بنا حق نصیب کسی شد پاره ای از آتش دوزخ نصیب او گردیده است »
بر این اساس و قتی قاضی سخن یک طرف دعوا راشنیده باشد و سخن دیگری نشنیده و یا خوب نشنیده باشد طبیعی است که حق را تشخیص ندهد و عدل را رعایت نکند.
خیلی اتفاق افتاده که انسان مطالبی را درباره کسی می شنود که مطمئن می شود او خطاکار است ، ولی پس از شنیدن دفاعیات او می بیند که درنظریه خود اشتباه کرده است.
و براین اساس در حدیث است که پیامبر اسلام (ص) به امام علی (ع) توصیه می کند که وقتی طرفین دعوا برای فصل خصومت نزد تو می آیند ، پیش از اینکه سخن دیگری را بشنوی ، به سود یکطرف حکم صادر نکن که اینکار موجب می شود بهتر بتوانی بفهمی که حق باکیست؟
۱۳-قاضی باید پیش از صدور حکم به قدر کافی تامل و دقت نماید .
یکی از مهمترین آداب قضا در اسلام این است که قاضی باید ازعجله درصدور حکم جدا خودداری کند ، و پیش از امضا نمودن حکمی را که صادر نموده ، توجه داشته باشد که به نمایندگی از خدا و حکومت الهی دارد این حکم را امضا می کند ،نکند که حق مظلومی را این امضا ضایع نماید ،ونکند که مجرمی را پیش از آنکه حق و عدل اقتضامی کند عقوبت نماید ، و بالاخره نکند که موازین قضا الهی را رعایت نکرده باشد ، و امضا حکم ، به عنوان حکم قطعی شرعی ، افتراء به خدا و به اسلام باشد .
امام علی (ع) به شریح قاضی می فرمود :
لسانک عبدک مالم تتکلم ، فاذا تکلمت فانت عبده، فانظر ما تقضی ؟ و فیم تقضی وکیف تقضی.
یعنی مادامیکه سخن نگفته ای و در باره مسله ای اظهار نظرنکرده ای و قضاوت ننموده ای زبانت بنده تو و دراختیا تو است که می توانی به هر گونه مصلحت بدانی از آن استفاده کنی ، و لی وقتی سخن گفتی و در رابطه با چیزی اظهار نظرنمودی وحکم صادر کردی ، تو بنده زبان و در اخنتیار او قرار می گیری تا اینکه این حکم تو را به کجاببرد ،و چه سرنوشتی را برای تو انتخاب کند بهشت یا دوزخ؟
بنابر این باید هنگام صدور حکم ،نیک بنگری که چه حکمی صادر می کنی ؟ و در چه رابطه ای حکم می دهی ؟و چگونه قضاوت می نمایی که اگر بر خلاف موازین الهی باشد سرنوشتی جز دو زخ نخواهی داشت.
ادامه دارد

17دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام قسمت هیجدهم

حجه‌ الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی
احکام محارب
در مقالات گذشته معنای لغوی و فقهی محارب و کیفرهای مربوط به آن وکیفیت اجرای حدود در باره محارب را بیان کردیم لکن مطالبی دراین رابطه است که ضمن مسائلی دراین مقاله و مقالات آینده بیان خواهیم کرد :
مسئله ۱-آنچه که در این رابطه با کیفرهای محارب گفته شد ، مربوط به جزای عمومی محارب است یعنی شارع مقدس اسلام محارب را به عنوان یک مجرم شخصی که دررابطه با شخص خاص و یا گروه خاص جنایت می کند نمی داند بلکه جرم محارب را ، جنایت وخیانت به جامعه و در رابطه با جامعه می داند و لذا گفتیم اگر چه گاهی محارب برای تهدید یا ترور یک فرد و یا به غارت بردن اموال یکنفر سلاح می کشد لکن پروردگار متعال طبق ایه شریفه همین شخص را هم محارب به خود و رسول خود می داند و از چنین اشخاصی به عنوان یحاربون الله و رسوله تعبیر می کند و علت این مطلب با دقت مختصر درمسائل اجتماعی روشن خواهد شد . مثلا یک شخص سارق مسلح که در جاده عمومی و محل عبور و مرور مردم قرار می گیرد ولو بایکنفر از مردم درگیر می شود و یا با اعمال زور و ارعاب، اموال او را می برد ، اگر چه درظاهر امر یکنفر را آزار رسانده است لکن مهمترین مسئله اجتماعی یعنی امنیت را در جامعه به خطر انداخته است و امنیت عمومی را از جامعه سلب کرده و راحتی و آزادی را از همه مردم گرفته است . به همین جهت تهدید یکنفر ، تهدید برای عموم مردم و حکومت و دولت اسلامی لازم است که امنیت جاده های مواصلاتی و تجارتی و ارتباطات مردم و همچنین مال جان مردم را تامین نماید باید با قدرت با دشمنان امنیت و اخلالگران و کسانی که سلب آسایش مردم به هر نحوی می کننئ مبارزه کند و یکی ازطرق مبارزه ، مواجهه قاطع قضایی با آنها است لذا شارع مقدس اسلام برای محارب کیفر های سنگین و قاطع درنظرگرفته است . و حکومت اسلامی به نمایندگی از مردم طبق دستورات اسلام اینگونه افراد را مجازات و کیفر می کند اگر چه اولیا مقتول د رصورتیکه شخص را بکشد و یا صاحبان مال د رصورتیکه اموال کسی را به چپاول ببرد رضایت دهند و از حق خود اغماض و او را عفو کنند .
و بالاخره برای محارب دوگونه کیفر متصور است : ۱-عمومی ، ۲-شخصی .
عمومی مربوط به احکام محترم شرع است که طبق دستور قرآن مخیر هستند یکی از کیفرهای چهار گانه را در باره محارب جاری سازند و اما خصوصی ، مربوط به شخص متضرر اعم از ضرر مالی و یا جان و یا اولیا ء اوست.
مرحوم محقق در شرایع می فرماید :
« اذا قتل المحارب غیره طلبا للمال تحتم قتله قودا ان کان المقتول کفوا او لم یکن و لو قتل لا طلبا للمال کان کقاتل العمد امره الی الولی اما لوجرح طلبا للمال کان القصاص الی الولی و لا یتحتم الا قتصاص فی الجرح بتقدیر ان یعفو الولی علی الاظهر »
یعنی اگر محارب دیگری را به خاطر گرفتن مال او بکشد اگر اگر مقتول کفو باشد او را از باب قصاص می کشند و اگر ولی دم و اولیا مقتول عفو کنند و از حق شخصی خود بگذرند حد الهی درباره او جاری می شود و در این صورت فرقی نمی کند که او با مقتول کفو باشد یانباشد ، اما اگر به خاطر گرفتن مال ، او را نکشد مجازات او مربوط به اولیاء دم است اگر خواستند قصاص می کنند و اگر خواستند عفو می کنند واگر به خاطر گرفتن مال کسی او را مجروح کند قصاص عوض جراحت به عهده ولی است لکن اگر و لی عفو کند لزومی ندارد حاکم شرع قصاص کند .
در تو ضیح کلام مدحوم محقق چند نکته را باید توجه کنیم :
۱-اگر کسی در درگیری شخصی و یا نزاع دسته جمعی که به عناوین و اغراض شخصی و یا گروهی دیگری را بکشد نه برای گرفتن مال و نه به خاطر سلب امنیت مردم و نه به خاطر مبارزه با دولت اسلامی او محارب محسوب نمی شود بلکه صرفا یک قتل شخصی است و اولیا مقتول اگر خواستند قصاص میکنند و اگر نخواستند با عوض ویا بدون عوض عفو می کنند و اما اگر قتل و آدم کشی به جهت گرفتن اموال مردم و سلب آسایش و امنیت آنان و یا مبارزه با دولت اسلامی باشد علاوه بر قصاص که اولیا مقتول میتوانند انجام دهند حاکم شرع و دولت اسلامی باید او را مجازات کند و اگر اولیا دم عفو کننئد باز حاکم شرع می تواند به عنوان محارب او رااعدام نماید و یا کیفرهای دیگر محارب را در باره او جاری کند .
۲-در قتل شخصی اگر اولیا بخواهد قصاص کنند به شرطی می توانند ، که قاتل با مقتول کفو باشد و اگر کفو نباشد نمی توانند قصاص کنند لکن حاکم شرع به عنوان محارب قاتل را اگر محارب بودن او ثابت شد می تواند اعدام نماید اگر چه با مقتول کفو نباشد . (مرد بامرد –و شخص آزاد با آزاد و زن با زن کفو است و اگر مرد زنی را بکشد او را به خاطر زن قصاص می کنند اگرنصف دیه مرد را اولیا زن به اولیا مرد بدهند و اگر ندهند حق قصاص ندارند ).
در این زمینه امام امت درتحریر الوسیله می فرماید :
مساله ۶-« ما ذکرنا فی المساله السابقه حد المحارب سوا قتل شخصا اولاو سوا رفع و لی الدم امره الی الحاکم او لا ، نعم مع الرفع یقتل قصاصا مع کون المقتول کفوا و مع عفوه فالحاکم مختار بین الامور الاربعه سوا کان قتله طلبا للمال او لا و کذا لو جرح ولم یقتل کان القصاص الی الولی فلو اقتص کان الحاکم مختارا بین الامور المتقدمه‌حدا ّو کذا لو عفا عنه »
یعنی آنچه در باره حکم محارب است خواه کسی را بکشد یا نکشد وخواه ولی مقتول به حاکم شکایت بکند یا نکند ، اگر و لی یا اولیا مقتول پیش حاکم شرع شکایت کنند ومقتول با قاتل کفو باشد او رابه عنوان قصاص می کشند اگر د راین صورت اولیا مقتول او را مورد عفو قرار دهند حاکم شرع مخیر است میان جهار کیفری که سابقا گفته شد ، خواه به خاطر گرفتن پول و ثروت مقتول او را کشته باشد و یا برای اغراض دیگر و نیز اگر مجروح سازد و لکن نکشد به مقدار جراحت قصاص کردن حق مجروح است و اگر او قصاص کرد حق شخصی او تمام شد لکنحاکم او را بعنوان محارب محاکمه و به یکی از کیفرهای چهار گانه محکوم می نماید ، و همینطور است اگر عفو کند .
وخبر اول باب ۱ از ابواب حد المحارب ج ۱۸ ص ۵۳۲وسائل الشیعه که صحیحه محمد بن مسلم است و د رمقاله گذشته عینا با ترجمه ان نقل شد به مطلب فوق صریحا دلالت می کند .
(به شماره ۲۳) پاسدار اسلام مراجعه شود ) علما و دانشمندان اهل تسنن نیز در رابطه با این مسئله مانند علمای شیعه بیشترشان فتوی داده اند و کسانی که خلاف آن فتوای داده اند در اقلیت هستند .
قرطبی یکی از علمای بزرگ اهل تسنن د رکتاب « الجامع لاحکام القرآن » در تفسیر آیه شریفه : « انما جزاء الذین یحاربون الله » درضمن احکامی می گوید :« السابعه‌- و لا خلاف فی ان الحرابه‌یقتل فیهامن قتل و ان لم یکن المقتول مکافئا للقاتل و للشافعی قولان:احدهما – انها تعتبر المکافاه‌کالقصاص و هذا ضعیف لان القتل هنا لیس علی مجرد القتل وانما هو علی الفساد العام من التخویف وسلب المال قال الله تعالی : « انما جزاء الذین یحاربون الله …» فامر تعالی باقامه‌الحدود علی المحارب اذا جمع شیئین محاربه‌و سعیا فی الارض بالفساد ولم یخص شریفا من وضیع و لا رفیعا من دنی ء»
( جلد ۶ ص ۱۵۴)
یعنی : در میان علما وفقهای اهل تسنن خلافی نیست که د رمحاربه ، کسی که آدم بکشد او رامی کشند اگر چه مقتول با او کفو نباشد ،‌البته شافعی (یکی از ائمه اربعه اهل تسنن ) در این مسئله دو قول دارد یکی اینکه در محاربه نیز در قتل ، کفو بودن لازم است مانند قصاص ، لکن این قول ضعیف است برای اینکه در محاربه ، قتل برای صرف قتل نیست بلکه برای فساد اجتماعی که در جامعه ایجاد کرده است مانند ایجاد رعب و و حشت و سلب امنیت اجتماعی و گرفتن مال مردم .
سپس به آیه شریفه استدلال کرده است که خدا امر فرموده است کسی که دارای دو صفت باشد حدود مذکور جاری است:
۱-کوشش د رفساد در روی زمین .
۲-محاربه با خدا و رسول (ص) . و در مسئله یازدهم می گوید :
« اجمع اهل العلم علی ان السلطان و لی من حارب فان قتل محارب اخا امری او اباه فی حال المحاربه‌ فلیس الی طالب الدم من امر المحارب شیی ءو لا یجوز عفو ولی الدم و القائم بذلک الامام . جعلوا ذلک بمنزله حدمن حدود الله تعالی ».
یعنی علمای اسلام اجماع دارند بر این مطلب که حاکم مسلمین ولی اجرای حدود بر محارب است و اگ رمحارب پدر یا برادر کسی را بکشد ، و لی دم نمی تواند به طور کلی او را مورد عفو قرار دهد وحقی د ررابطه با حد محارب ندارد و تنها امام مسلمین است که برای حدود باید قیام کند و حد محارب نیز از حدود الهی است .
لذا اگرمحارب قبل از دستگیری و گرفتار شدن در دست حاکم مسلمین ،توبه کند و سپس او رابگیرند ویاخودش را تسلیم کند ، کیفرهایی که مربوط به حد محارب است از او ساقط میشود ، طبق آیه شریفه که می فرماید :
«               
مگر آنها)! که پیشاپیش از دست یافتند شما بر آنجا) توبه کنند; پس بدانید (خدا توبه آنها)! را می‏نماید; ) خداوند آمرزنده و مهربان است. (۳۴)
(آیه ۳۴ سوره مائده)
لکن حقوق شخصی مردم اگر به وسیله وی تضییع شده است ساقط نمی شود . اگر شخصی راکشته و یا مجروح کرده و اولیا دم و یا شخص مجروح او را مورد عفو قرار ندادند باید قصاص شود و اگرمال کسی را برده و یا خراب کرده و یا آتش زده و هر ضرری زده است باید جبران خسارت بنماید و اگر عین مال باقی است باید عینا باز گرداند و با توبه ، حقوق الناس ساقط نمی شود . امام امت در تحریر الوسیله می فرماید :
مسئله ۷-« لوتاب المحارب قبل القدره علیه سقط الحد دو ن حقوق الناس من القتل و الجرح و المال و او تاب بعد الظفر علیه لم یسقط الحد ایضا»
یعنی اگر محارب قبل از دستگیری توبه کند حد محارب از او ساقط می شود اما حق الناس اعم از قتل و جرح و مال ساقط نمی شود و اگرپس از دستگیری توبه کند حد نیز از او ساقط نیست . یعنی توبه پس از دستگیری ارزش دنیوی ندارد و حد الهی درباره اش اجرا می شود اگر چه درآخرت توبه او مفید خواهد بود .
ادامه دارد

17دسامبر/16

تاریخچه ای از حج و حرمین (۶)

دکتر سید جعفر شهیدی
تاریخ مدینه منوره
با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه ،بتها را بشکنیم و شناطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی می کنیم .
امام خمینی
سرمه دیده زخاک د راحمد سازند
تالقای ملک العرش تعالی بینند
داد خواهان که زبیداد فلک ترسانند
داد از آن حضرت دین پرور دارابینند
مصطفی حاضروحسان عجم ، مدح سرا
پیش سیمرغ خمش طوطی گویا بینند
خاقانی
« من حج و لم زرنی فقد جفانی »
( حدیث شریف)
مدینه منوره
مدینه. مدینه الرسول ،طیبه ، هجرتگاه پیامبر اکرم ، مرکز تأسیس حکومت اسلامی و نامبردارترین شهرهای اسلامی پس از مکه معظمه ، یکی از شهرهای کشور عربستان سعودی و در پانصد کیلو متری شمال شرقی مکه قرار دارد . ارتفاع آن از سطح دریا ۹۱۶ متر و طو ل جغرافیایی آن ۳۹ درجه و پنجاه و پنج دقیقه و عرض آن ۲۴ درجه و ۱۵ دقیقه است .جمعیت آن ( جز در موسم حج) یکصد هزار تن است . این شهر دردشتی وسیع و ریگزار ساخته شده و به خاطر داشتن قنات ها و کاریزها وخرمابنان فراوان ، هوایی گرم و مرطوب دارد . تابستان ها از نزدیک ظهر تا پسین هوا بشدت گرم می شود ،‌چنانکه در تابستان درجه گرما تا به ۲۸ درجه سانتی گراد و در زمستانها ممکن است تا صفر پایین آید .
شهرت این شهر به خاطر هجرت پیامبر اکرم بدانجاست ، اما شهرت خود تاریخی طولانی دارد . چنانچه نوشتیم ،نام پیشین آن یثرب است و بعضی جغرافی دانان متأخر احتمال داده اند د رحدود قرن دوم پیش از میلاد مسیح مردمی از نژاد مصر قدیم این را دردست داشته اند و بدین جهت واژه یثرب را لغتی قبطی گرفته اند .
آنچه از نتیجه پژوهشهای دانشمدان اخیر بدست آمده است اینکه در سده چهارم میلادی پس از بهم خوردن وضع سیاسی و اقتصادی جنوب عربستان ، گروهی از مهاجران آن منطقه به یثرب آمدند و چون وضع طبیعی زمین رامناسب دیدند درآنجا سکونت کردند اینان از نژاد قحطانی بودند که بعدها هم ازمهاجران یهودی در داخل شهر و دهکده های مجاورآن ،سکونت کردند . احتمال می دهند درآمدن این دسته بدین شهر پس از ویرانی اورشلیم بدست بخت النصر بوده است. به هر حال آنچه مدینه را در تاریخ اسلام و جهان مشهور ساخت هجرت رسول اکرم بدانجا بود پیامبر در ماه سپتامبر سال ششصد و بیست و در میلادی مصادف با ربیع الاول بود بدین شهر در آمد . سپس این هجرت تاریخ مسلمانان مردم شهر مدینه انصار ومسلمانان مکه مهاجران لقب گرفتند .
رسول اکرم در ماههای نخستین هجرت میان در گروه عقد برادری بست و هر یک تن از عرب های قحطانی باتنی از عرب های عدنانی برادر گشت . و بدین ترتیب آن همچشمی و یا برتری جویی که از صدها سال قبل بین دو دسته شمالی و جنوبی وجود داشت برطرف شد : « وبیاد آورید نعمت های خدا را برخویش که دشمن بودید وخدا میان دلهای شما سازگاری داد و به نعمت او برادر یکدیگر شدید » . پیمان نامه مدینه که باید آنرا کاملترین و جامع ترین اعلامیه حقوق انسانی خواند ، در این شهرو به فاصله کمتر از یکسال از هجرت نوشته شد . پس از آن مدینه مرکز حکومت اسلامی گردید . پس از رحلت پیامبر اکرم تا سال سی وپنجم هجری سه خلیفه این شهر رامقر حکومت خود قرار دادند .
هر چند از آن پس مرکز خلافت به کوفه و سپس به دمشق و بغداد منتقل شد امام مدینه موفقیت معنوی خود را تاسده چهارم هجری همچنان نگاهداشت و جایگاه علم و ادب و موطن بسیاری از علما فقها و صالحان بود .
درسال چهل و یکم هجرت که معاویه خود را خلیفه خود را خلیفه مسلمانان خواند برای اینکه بزرگان مهاجران را همراه داشته باشد و نیز از آن جهت که گروهی از خاندان او در این شهر به سر می برند از بذل مال به آنان دریغ نکرد . این روش درتمام دوران حکومت اموی ادامه داشت ودر نتیجه مدینه از جهت عمران و آبادی پیشرفتی بزرگ کرد . اما به موازات برخورداری این بزرگان از مال و آسایش ،فساد اخلاق نیز در بین آنان رواج یافت . چنانچه هنوز سده نخستین هجرت پایان نیافته بود که مرینه مرکز مهم تربیت موسیقی دانان زن یامرد و صدور آنان به دیگر شهرها گردید وخانه هایی د ر این شهر برپا شد که جایگاه عیاشان بود .
کشتار دسته جمعی مردم به سال شصت و سوم هجری که به امر یزید بی معاویه و به دست مسلم بی عقبه صورت گرفت و به نام ( وقعه حره ) معروف شده یکی از برگ های سیاه تاریخ حکومت امویان است ، و میتوان قسمتی از تباهی عمومی و فساد اخلاق مردم مدینه را در سالهای بعد معلول این فاجعه دانست . پس از انتقال مقر خلافت از دمشق به بغداد ( دوره عباسیان ) خلفای این خاندان توجه چندانی به این شهر نکردند .
حاکمان مدینه
هنگامی که امیر المومنین علی (ع) به دنبال شورشیان (طلحه و زبیر ) که بصره را مرکز مقاومت ساخته بودند به عراق رفت ، و سر انجام کوفه رامقر خود ساخت ، در سالهای ۳۷-۴۰ هجری از جانب آن حضرت سهل بی حنیف و ابو ایوب انصاری به ترتیت به حکومت مدینه معین شدند .
پس از شهادت علی (ع) در سالهای چهلم تا شصتم هجری ،معاویه به ترتیب ابوهریره ،سعید بن عاص ،ولید بن عنبه و عمروبن سعید را به حکومت مدینه معین کرد و پس از اینان درمانده دوره امویان ۲۲ تن از جانب والیان دمشق به حکومت مدینه رسیدند ودو تن از جانب عبدالله بن زبیر که مکه را مرکز خلافت خود ساخته بود برای حکومت به مدینه فرستاده شد ( در سالهای ۶۵-۷۲) سپس از سال ۱۳۲تا ۱۴۸بیش از چهل تن پی در پی اداره این شهر آمدند تا آنکه نوبت به حکومت علویان رسید و تا یکهزارو یکصد هجری مدینه را در دست داشتند .
مدینه به خاطر ضعف حکومت ها و نداشتن برج و باروی استوار بارها مورد هجوم عرب های بیابان نشین واقع می شد . نخستین باروی مدینه بامر محمد بن اسحاق جعدی به سال ۲۳۶ هجری ساخته شد و چهار در برای شهر قرار دادند . عضد الدوله دیلمی به سال ۳۷۲بارویی استوار برای آن ساخت .
سپس محمد بن ابی منصور مشهور به جواد اصفهانی به سال ۵۴۰ هجری بارویی گرد مسجد نبوی کشید . وجمال الدین و زیر صاحب موصل دیوار شهر را که ویران شده بود تجدید بنا کرد . نور الدین زنگی بسال ۵۵۸ . ملک صالح بن قلاون بسال ۷۵۵ و سلطان قایتبای بسال ۸۸۱ و سلاطان سلیم عثمانی بسال ۹۳۹ ، هر یک درترمیم و تجدید باروی شهر کوشیدند .وچون در جنگ وهبیان باروی شهرآسیب دید محمد علی پاشا آن را مرمت نمود . در سال ۱۲۸۵ عبد العزیز دیوار بلندی به ارتفاع ۲۵ متر گرد شهر کشید . در این عصر بخاطر توسعه روز افزون شهر دیوار های قدیمی در بسیاری از مناطق از میان رفته است .
النبی النبی آرند خلایق به زبان
امتی امتی از روضه غرا شنوند
از حریر در او چار ملائک به سه بعد
پنج دم صور به نکجا شنوند
خاقانی
حرم مدنی مسجد النبی ، مسجد پیغمبر که در قسمت شرقی مدینه بنا شده ، پس از مسجد الحرام مشهورترین مسجد در تاریخ اسلامست و یکی از مسجد هاست که به فرموده رسول خدا باید بسوی آن کوچ کرده این مسجد مربعی است . مستطیل که جز قسمت وسط از چهار سو مسقف است ودارای پنج در میباشد .
باب السلام و باب الرحمه در جهت مغرب باب توسل یا باب مجیدی در جهت شمال و باب النسا و باب جبرئیل در جهت شرق.
مسجد مدینه تاریخی دراز دارد هنگامی که رسول اکرم از مکه به مدینه رسید و درخانه ابو ایوب انصاری منزل کرد زمینی را که شتر او در آن بر زمین خفت و در آن خرما می خشکاندند . ازآندو یتینم بود پیامبر آن زمین را از ولی آن دو طفل به ده دینار خرید و مسجد رادرآن ساختند مساحت زمین در آن روز در حدود هفتصدو پنجاه متر را بوده است ۲۵ در ۳۰ .صحن مسجد راباریگ سیاه فرش کردند دیوارها را باخشت و گل بالا بردند .
پیامبر شخصا در ساختمان این مسجد کمک می کردند . قسمتی از مسجد را باشاخ و برگ درخت خرما مسقف کردند واین سقف را بر روی پایه هایی از تنه درخت خرما نهادند سه در از جانب شرق و غرب و جنوب برای آن قرار دادند جهت شمال متوجه قبل نخستین مسلمانان ( مسجد القصی ) بود . سپس جهت قبله بخانه کعبه تغییر یافت و درداخل مسجد صفه ای ( ایوانچه مانند ) آماده کردند که مستمندان در آنجا بسر می بردند . اینان همان دسته از مسلمانانند که به اصحاب صفه معروفند .
خانه های زنان پیامبر حجره هایی بود دراطراف مسجد قرار داده شد . چون رسول خدا از جنگ خیبر بازگشت مسجد را از سه سوی شرق غرب و شمال وسعت داد و بصورت مربعی د رآمد که هر ضلع آن یکصد ذراع بود چون پیامبر بجوار پروردگار رفت او راد رحجره عایشه که د رکنار مسجد بود بخاک سپردند . پس از رحلت رسول اکرم ، مدتی در مسجد تغییری صورت نگرفت . چه می گفتند چون پیغمبر خود در ساختمان این مسجد شریک بود تصرف در آن روا نیست ، سر انجام ضرورت آنانرا بدین تغییر واداشت . کسانی که در کنار مسجد سکونت داشتند خانه های خود را بخشیدند و بر وسعت مسجد افزوده شد .
نخستین تغییر در عهد عمر بسال هفدهم از هجرت صورت گرفت . عمر دیوار مسجد را نوسازی کرد . بعض ستونها را تغییر داد و اندکی از سه سمت غرب ، شمال و جنوب به مساحت مسجد افزود . ( سال هفدهم هجری ) در خلافت عثمان در سال بیست و نهم هجری مسجد را از چهار جهت و سعت دادند . و رواق ها از جانب شرق و شمال و سمت قبله برای آن ساختند .
در خلافت ولید بن عبد الملک ، عمربن عبد العزیز که از جانب وی حاکم مدینه بود مسجد را از سوی شمال و غرب و شرق وسعت داد . خانه های زنان پیامبر را داخل مسجد کرد برای مسجد چهار مأذنه ساخت و صحن آن را با سنگ مرمر فرش کرد . این نوسازی از سال هشتاد و هشت تا سال نود و یک هجری ادامه داشت . بسال ۱۶۰ تا ۱۶۵ هجری مهدی عباسی دیگر بار د ر نوسازی آن کوشید .
بسال ۶۷۸ قلاون برای مسجد گنبد ساخت . بسال ۸۳۱ الملک الاشراف بر سابای و بسال ۸۵۳ ملک ظاهر برقون درآن تعمیرات دیگری کردند .
در سال ۸۶۶ بر اثر صاعقه جانب بیرونی روضه مطهر آسیب دید اما خود روضه مصون ماند از آن روزگار شعرهایی از شاعران مذاهب اسلامی در دست است که هر دسته بگمان خود می خواسته است شومی این حادثه رادر نتیجه بدعت دسته دیگر بدانند . باری چون خبر آتش سوزی به قایتبای پادشاه مصررسید . بنایان و معماران مخصوص را بمدینه فرستاد . آنان مسجد را نوسازی کردند . بر بالای گنبد پیشین گنبدی بلندتر بر آوردند . در سال ۹۸۰ سلطان سلیم تعمیراتی دیگر انجام داد و در سال ۱۲۲۳ سلطان محمود گنبد را نو سازی کرد . در سال ۱۲۵۵ آنرا برنگ سبز نمود بدین جهت به قبه‌الخضرا مرسوم شده است . نوشته اند سلطان عبد المجید مبلغ یک میلیون لیره عثمانی صرف این تعمیرات کرد . در سلطنت سلطان عبدالمجید به سال ۱۳۲۶ هجری مسجد را برق کشی کردند اثر تعمیراتی که دردوره اخیری پادشاهان عثمانی درمسجد نبوی صورت گرفت چنان بودکه تا عصر ما نیز باقی مانده است .
در سالهای ۱۳۷۵-۱۳۷۰ دولت عربستان سعودی با صرف هزینه ای درحدود پنچاه میلیون ریال سعودی تعمیراتی در مسجدپدید آورد.
مساحت مسجد به شانزده هزارو سیصد بیست و شش متر می رسد . مسجد کنونی دارای ۷۰۶ ستون و ۶۸۹ طاقنما و نه در و ۴۴ پنجره است و پایه های دیوارها و ستون ها به عمق ۵ متر از زمین استوار شده و دو مناره تازه به ارتفاع ۷۰ متر ساخته شد.
روضه نبوی
میان منبر و خانه من باغی است از باغهای بهشت روضه نبوی مسافت میان قبر پیامبر . کمبر ـم جضرن تسن / ط.ل ـم بیسن . ئ. کبر . عرض آن پانزده متر. درسمت غربی محرات مسجد منبری است از سنگ مرمر در نهایت زیبایی . که سلطان مراد سوم آن را در محرم سال ۹۹۸ هجری هدیه مسجد کرد و آنرا بجای منبر قایتبای قرار دادند.
مسجد های مدینه
بجز مسجد نبوی ، مسجد های معروف دیگری در خارج و داخل شهر مدینه موجود است که بعضی آنها تاریخی طولانی دارد . چون : مسجد قبا مسجد ذو القبلتین .
مسجد قبا
قبل دهکده ای است که مقارن هجرت پیامبر به مدینه ، طائفه بنی عمروبن عوف درآن سکونت داشتند . بین آن دهکده ومدینه دو میل مسافت بود . مسجدی که بنام قبا معروف است د راین دهکده ساخته شد بارها تجدید بنا شده است . درحال حاضر مجددا آن رانوسازی کرده اند . و مرافق بسیاری بدان پیوسته اند گویند این نخستین مسجد د راسلام است و آن را صحابه رسول خدا که از مکه به مدینه هجرت کردند و در این دهکده ساکن شدند ساختند و گویند مقصود از مسجدی که بنیاد آن بر پرهیزگاری است این مسجد است و دسته ای دیگر گفته اند آن آیات درباره مسجد نبوی درمدینه است.
مسجد ذو القبلتین
مسجدی است در شمال غربی مدینه که بنام بنی سلمه معروف بوده است و در این مسجد درماه شعبان سال دوم از هجرت بوده است که پیامبر نماز ظهر را می خواند و آیه تغییر قبله بر وی نازل گشت و پیامبر در بین نماز روی خود را ازبیت المقدس به کعبه برگرداند .
در این مسجد بیاد بود این تغییر دو محراب بسوی قبله نخستین وقبله دوم ساخته اند . ساختمان مسجد در طول این مدت دراز دستخوش تغییرات گردیده است .
مسجد فتح این مسجد در شما ل غربی مدینه دردامنه کوه سلع و اقع است . در این مسجد بود که پیامبر در جنگ خندق برمشرکان نفرین کرد، و آنان شکست خوردند .
احد
کوهی است بفاصله دو کیلومتر از مدینه در جهت شمال شهر که غزوه معروف احد در ماه شوال بسال سوم هجرت در دامنه این کوه رخ داد وگروهی بسیار از اصحاب پیامبر و از جمله حمزه بن عبد المطلب عموی آن حضرت در این جنگ شهید شد .
بقیع
قبرستان معروف و قدیمیترین قبرستان در اسلام که هنوز حدود آن برجای ونام بقیع غرقد است .بقیع درختان انبوه و غرقد درخت عوسج ( سیاه توسکا) است . این قبرستان درناحیه شرقی مدینه قرار دارد طول آن ۱۵۰ و عرض آن یکصد متر بوده است و در آن قبر چهار تن از امامان : امام حسن مجتبی ، امام علی بن الحسین ، امام محمد باقر و امام جعفر الصادق علیهم السلام ،و نیز دختر پیامبر فاطمه زهرا ( بقولی ) در این قبرستان است . همچنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر وقیه و ام کلثوم وزنان حضرت . گذشته از این بزرگان ، هزارها تن از صحابه کبار و تابعین وصلحا و اخیار و زاهدان وعابدان در این قبرستان است .
جز این چند جا مسجدهای دیگری نیز درداخل و خارج مدینه وجود دارد چون : مسجد الشمس ، مسجد علی ، مسجد فاطمه زهرا ، مسجد سلمان…..

17دسامبر/16

جنگ آئینه سرنوشت جهان و منطقه

حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
عملیات تهاجمی
روند جنگ
جریانهای دشمن با انقلاب اسلامی
آسیب پذیری عراق
نابرابری جنگ
حرکتهای حساب شده برای مقابله با انقلاب
مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها

مقایسه شیوه جنگ بین ایران و عراق
نابرابری تبلیغات
عراق ، در مخمصه
آینده عملیات و تصویر کلی آن
ما تاکنون چند گفتار درمورد جنگ در مجله پاسدار اسلام داشته ایم و اکنون پس از عملیان والفجر ۴ فکر می کنم مناسب باشد ، بحثی در این باره داشته باشیم .
به نظر من ، از آن روزی که مرحله تهاجمی برای بیرون راندن عراقیها شروع شد تا امروز ،‌جنگ در مجموع سیر تکاملی به نفع ما داشته است و تنها در یکی دو مورد از عملیات ، ان توفیق مطلوب را بدست نیاوردیم و به اهدافی که تنظیم شده بود نرسیدیم ، ولی در هر حال هیچ عملیاتی بی پیروزی و بی پیشرفت نبوده است ، و نقطه مقابل از ان روز که ما تهاجممان را برای اخراج عراقیها شروع کرده ایم ، یک بار هم نتوانسته اند ابتکار عمل را در دست بگیرند پیروزی به دست آورند یا لا اقل بتوانند جلوی پیروزی ما را بگیرند . البته گاهی شده است که تا اندازه ای پیروزی ما رامحدود کرده اند و تمام اهدافمان تامین نشده است ولی گاهی شده است که بیش از اهداف تعیین شده مان به دست آورده ایم، و این مساله ای است که د ر هر جنگی پیش می آید یا در موقع طرح عملیات از آن غفلت می شود و در عمل ممکن است ،مشکلاتی را پیش آورد .
عملیات تهاجمی
بیشتر عملیات تهاجمی ما موقعی آغاز شد که بنی صدر عزل شد. بعد از عزل بنی صدر بلافاصله عملیاتی در دار خوین انجام دادیم . پس از آن ، عملیا ت ثامن الائمه برای شکست حصر آبادان آغاز شد که توسط لشکر ۷۷ پیروز خراسان و سپاه پاسداران انجام شد . پس از آن عملیات بستان بود با نام طریق القدس که در آن عملیات ،‌بین نیروهای عراق در خوزستان فاصله انداختیم و ضربه بزرگی به آنها زدیم .
پس از آن ، عملیات فتح المبین آغاز شد که که خیلی عظیم بود و در حدود ۰۰۰/۱۶ اسیر گرفتیم . بعد از آن عملیات بیت المقدس بود که خیلی وسیع و گسترده بود و منجر به فتح خرمشهر شد .
در عملیات رمضان گرچه همه اهدافمان را به دست نیاوردیم ولی سد عراقیها را شکستیم و د رخاک عراق رفته ، مقداری از سنگرهای آنان را گرفتیم . بعد از آن عملیات محرم و مسلم بن عقیل بودند که هردو پیروز بودند.
در عملیات و الفجر مقدماتی و و الفحر یک همه اهداف به دست نیامد و لی پیروزی نسبی داشت. و الفجر ۲و الفجر ۳ هر دو موفق بودند . عملیات والفجر ۴ ، عملیات بسیار جالبی بود و از جنگهای بسیار جدی و از جهت منافع هم خیلی پرفایده بود.
روند جنگ
درهر یک از عملیات گذشته پیروزی های چشمگیری در این زمینه ها داشته ایم:
۱-مقداری از خاک خودمان را ازدست دشمن پس گرفته ایم .
۲-مقداری از خاک عراق را آزاد کرده ایم
۳-از طرفی اسیران جنگی گرفته ایم و ازطرفی دیگر به مهمات و غنائم زیادی دست یافته ایم .
۴-نیروهای عراق رادر هر عملیاتی منهدم کرده ایم .
۵-روند جنگ روند تکاملی بوده است .
علیرغم اینکه عراق در هر مرحله ای به خاطر احساس شکستی که کرده و مهلتی که معمولا ما به آنها می دهیم برای اینکه جلوی خونریزی را بگیریم و شاید بتوانیم در این فاصله ، بدون جنگ ، به حقوقمان دست یابیم ، گاهی فرصت راغنیمت شمرده ، تحکیم مواضع می کند و از هر سو کمکهای میگیرد ، و لی باز هم می بینیم با آن همه کمکهای فوق العاده ، دشمن نتوانسته است جلوی روند تکاملی پیروزی ما را بگیرد و این نشان دهنده تفوق جمهوری اسلامی است در این میدان ، و همچنین آینده را کاملا مشخص می کند ، البته اگر جنگ به روال خودش پیش برود و بحرانی در میدان بوجو د نیاید ، زیرا ابرقدرتها تنها می توانند بحرانی را بوجود بیاورند .
در هر صورت ، آینده خیلی بهتر از گذشته است زیرا در گذشته ، اکثر عملیاتی که داشته ایم ، در خاک خودمان بوده و عرا ق آنچنان ضربه هایی خورده است ، یعنی با نیروهایش منهدم شده ، یازمینها راپس گرفته ایم و یا غنیمت زیاد از آنها گرفته ایم . و از این به بعد اینچنین نیست غیر از دو مورد ما هر جای دیگر عمل کنیم برای عراق شکست خرد کننده ای است .
آسیب پذیری عراق
۱- اگر در شمال عمل کنیم ، به نزدیک لوله های نفت عراق در شمال و جاده های مهم استراتژیکی می رسیم .
۲- اگر در مرکز عمل کنیم ، با دو خیز از طرف مندلی و قصر شیرین به بغداد می رسیم.
بیش از صد کیلومتر تا بغداد نداریم و با اینکه در هر عملیات موفقی ۲۰-۳۰- کیلو متر جلو می رویم ،‌بنا بر این ،با یکی دو خیز به پایتخت عراق می رسیم .
۳-اگر در جنوب عمل کنیم مثلا از بصره هر کیلو متری که پیش برویم برای عراق غیر قابل تحمل است .
اگر کسی به نقشه عراق نگاه کند ، شهرها راه ها ،‌مراکز صنعتی ،منابع حیاتی ، معادن و نفت عراق را بررسی کند ، در می یابد که عراق امروز نسبت به دو سال پیش چقدر آسیب پذیر تر شده است و ما چقدر بهتر می توانیم ضربه به آن بزنیم .
اینک که می بینیم ، جنگ تا به حال به این خوبی اداره شده ،‌و در این مدت ، ملت مام چقدر زحمت و اذیت تحمل کرده ، اگر از حقوقمان صرف نظر کنیم و در گرفتن آنها جدی تر نباشیم ، به خون شهدامان ارج نگذاشته ایم از آن گذشته ملت عراق باید بسیار امیدوارتر باشند که ما به نقطه ای رسیده ایم که می توانیم به آزادی آنهاکمک کنیم و در تعیین سرنوشت ملت عراق سهیم باشیم یه ر حال هم ملت ماو هم ملت عراق دراین جنگ آسیب دیده اند و باید جنگ ، دستاوردی برای مردم مظلوم عراق هم در بر داشته باشد.
نابرابری جنگ
این جنگ ، از جنگهای کم نظیر دنیا است. اگر ما روی ایمان و معنویات جامعه خودمان حساب نکنیم و طبق عوامل مادی بررسی کنیم ، این جنگ ، نابرابر است زیرا : اولا :ایران تنها است. این چند کشور هم که با ما بد نیستند و گاهی به ما کمک هایی میکنند ، خودشان گرفتاریهایی از قبیل جنگ و مشکلاتی داخلی دارند :
سوریه گرفتار اسرائیل است و در گیر با دشمن در لبنان . کره شمالی گرفتار کره جنوبی و آمریکا است . لیبی سر تاپا گرفتار است و در چاد گرفتار جنگ هم هست . ما هم توقعی نداریم که آنها به ما کمک کنند ، همین که در جنگ موضع خوبی می گیرند ، برای ما کافی است .
ثانیا :د ر طرف مقابل ، عراقیها از امکانات دنیا استفاده می کنند . آمریکا ، روسیه و اقمار آمریکا همکاری می کنند . فرانسه باکمال پررویی طوری کمک می کند که گویا کشوری دست اندر جنگ با ما است.
ارتجاع عرب که در حقیقت بانک دنیا است بدون حسات به عراق کمک می کند . درجایی که بیشتر کشورهای دنیا گرفتار بدهی ارزی هستند و در موازنه تجارت خارجیشان کمبود پول دارند ، مرتجعین عرب بانکهای دنیا را پر از پول نقد کرده اند هیچ کشوری به اندازه جنوب خلیج فارس ارز ذخیره ندارد . این انبار ارز دنیا پشتوانه جنگ عراق است:عربستان سعودی که می توان گفت قارون دنیای امروز است با جمعیت کم و ان همه منبع عظیم نفت که اگر پولهایش را از دنیا بکشد ،بانکهای دنیا به بحران اقتصاری گرفتار می شوند ، پشتوانه جنگ عراق است . کویت یک وجبی با آن همه ثروت ، بقیه شیح نشینها همه به عراق کمک می کنند . انبارهای اسلحه دنیای حریص پولدوست هم منتظر چنین روزی بوده اند که پول نقد بگیرند و با منت فراوان اسلحه بدهند . موشکها ، تانکها ، و هواپیما های گرانقیمت ، قطعاتی که از طلا هم گرانتر است و وقتی یک محموله اش می رسد ، هموزنش –در واقع – طلا می گیرند ، با پولهای جنوب خلیج فارس تامین می شود .
ثالثا :تمام امکانات تبلیغی دنیا از رادیوها ، روزنامه ها و خبر گزاریهای مختلف در خدمت دشمن است .
رابعا :بندرها و راه های اطراف عراق ، در اثر جنگ به نفع عراق واگذار شده است . بندر عقبه ، بندرهای خلج فارس،بندر های عربستان در دریای احمر ، بندرهای مصر و حتی بندرهای آنان د رخدمت آنها است .از تمام راه ها و و بندرهای ترکیه هم استفاده می کنند . راه ها خط آهن سوریه و لوله های نفتی که از سوریه عبور می کرد در خدمت عراق بود ولی خوشبختانه سوریه از یک نقطه امکاناتش را بسته است.
خامسا : اردن رسما اعلام بسیج برای ارسال نیرو به عراق کرده ویک وقت یک لشکر یک وقت دیگر دو لشکر فرستاده است سودان و مصر خیلی نیرو فرستاده اند . کل دنیا اعلام کرده است ما داوطلب می پذیریم ! هر کس خواست بیاید به عنوان مزدور پول می دهند . اینگونه نیروهای انسانی را به عنوان مزدور به خدمت گرفته اند .
سادسا : کارشناسان فرانسه ، روسی ، انگلیسی ،ومصری مخلصانه به دشمن کمک می کنند .
جریانهای دشمن با انقلاب اسلامی
علت همکاری همه جانبه با عراق روشن است:انقلاب اسلامی با منافع غیر مشروع قطبهای قدرت دنیا در تضاد است . این انقلاب تمام قدرتهای نا مشروع دنیا را زیر سوال برده وبرای مبارزه با آنها پیام دارد .
۱- ما با استکبار جهانی غرب به عنوان استثمارگر ، استعمارگر ، متجاوز ، دزد ، غارتگر و زورگو درگیریم . ما رودر روی آمریکا هستیم و آمریکا مادر استعمارگران و متجاوزین ومرکز آنها است. رودرروی بقیه آنها هم هستیم به خاطر اینکه به سهم خود در این کارها بوده اند از ما ، درایران ، سیلی خودده اند همچنان دارند می خورند و اسلام با اینگونه زندگی که آنها دارند نمی سازد بنابراین خیلی طبیعی است که آنها هم با انقلاب اسلامی مخالف باشند و بخصوص که ایران که طعمه لذیذ آنها بود از دست آنها گرفته شد و منافعشان را در اینجا از حلقومشان بیرون کشیدیم .
۲-استعمار شرق هم ، همین حالت را دارد . شوروی ها با اینکه در ظاهر انقلابی برای خودشان داشتند و تظاهر به مقابله با غرب می کردند ، ولی عملا همراه آنها دربسیاری از موارد ، دنیا را استثمار می کردند دربسیار ازکشورهای عربی از قبیل سوریه ، عراق لیبی جای پا باز کرده بودند وملتها را هم فریب داده بودند . انقلاب اسلامی آمد وحنای اینها را کم رنگ کرد . آنها را از آن کاخ رویایی که برای خودشان درست کرده بودند به پایین کشید مخصوصا شوروی که در افغانستان به خاطر موضع سختی که ایران دارد گرفتار مشکلی بزرگ مانند مشکل آمریکاییها در ویتنام شده است . از طرفی بردنامی دارد و از طرفی دیگر آن حالت پیش تازی از آن گرفته شده و حتی منافع مادی که در ایران داشت از آن گرفتیم . لذا آنها هم با ما خوب نیستند ، نشانگر این معنی حزب توده ایران است البته دشمنی غربیها بیشتر است.
۳-سومین جریان ، ارتجاع منطقه است عده ای برکشورهای اسلامی به عنوان خود فروختگان و عاملان اجنبی ، حکومت دارند وهمه چیزشان را درخدمت استعمارگران قرار داده اند . حماسه انقلاب اسلامی اینها را هم تهدید می کند اینها با اینکه می دانند ایران قصد لشکر کشی به سوی آنها را ندارد ولی باز هم از انقلاب بیم و هراس دارند . آنها می خواهند همواره ملتهایشان در خواب بمانند ولی امیدی که انقلاب اسلامی در دلها ایجاد کرده ، انان رامایوس ونومید نموده است، لذا با انقلاب اسلامی سخت مخالف و دشمنند .
حرکت های حساب شده برای مقابله با انقلاب
بنابراین ، استکبار غرب ، استعمار شرق و ارتجاع منطقه با انقلاب اسلامی سرناسازگاری دارند پس اگر از صدام حمایت میکنند برای حفظ جان صدام نیست بلکه برای این است که نگذارند انقلاب اسلامی پیروز شود .
درمرحله او ل می خواستند نگذارند ، انقلاب اصلا پیروز شود ولی بحمد الله نتوانستند کاری از پیش ببرند . درمرحله دوم ، پس از پیروزی شروع شد که باایجاد اخلال و آشوب توسط منافقین و تروریسم و یا بوسیله محاصره اقتصادی و جنگ ،خواستند جلوی انقلاب را بگیرند ،که باز هم به خواست خدا نتوانستند و ما تمام توطئه ها را در هم شکستیم . امروز که می خواهیم حق خودمان را بگیریم وحالت تهاجمی با ما است، تمام همت آنها براین است که ما موفق نشویم یعنی امید دارند که جمهوری اسلامی در جنگ پیروز نشود . این مساله خطرناکی است برای آنها که میبینند کشوری انقلاب کرده مشکلات داخلی را خودش حل می کند با ضد انقلاب به صورت گسترده در باطن میجنگد ، محاصره اقتصادی را تحمل می کند ، توطئه های آن همه سرمایه دار موذی و مخربی که در سطح کشور ، درپی پاشاندن نظم اقتصادی هستند و مدتی هم پاشاندند خنثی می کند ، خودش را در حال سازندگی نگه میدارد و در آخر ، جنگ به این بزرگی را مردانه تحمل میکند وامروز هم در جنگ حالت تهاجمی به خود گرفته است! چنین چیزی در تاریخ دنیا نبوده است .
مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
ویتنام وقتی با کمک بلوک شرق (چین شوروی وکره ) به پیروزی رسید ، گرفتار مشکلات داخلی خودش شدکه تا عمری باید خرابیهای جنگ را جبران کند .
مردم الجزایر پیروز شدند ،پس از پیروزی با اینکه دنیای عرب حمایتشان می کرد ، مع ذلک گرفتار مسائل داخلی شدند وهیچگاه نتوانستند فرصتی پیدا کنند که به خارج ازخودشان برسند . تازه انقلاب هم مانند انقلاب مانبود ،گرچه در آغاز مقداری رنگ اسلامی داشت و مردمی هم بود ولی پس از پیروزی نتوانست رنگ و زبان اسلام پیدا کند وحماسه و پیامی داشته باشد . ولی دشمن می بیند که انقلاب اسلامی ایران دارای حماسه وپیامها است ، کشوری انقلاب بکند با آن همه مشکلات ، بازهم بتواند درخارج از مرز خودش عمل کند ، برای آنهابسیار دشوار است . امروز دشمنان به خوبی حضور معنوی ما را در لبنان می بینند و درمی یابند که این انقلاب ، دلهای بسیاری از محرومان را امید وار کرده است . این دیگر قابل تحمل برای استکبار جهانی نیست ، لذا تمام همشان این است که مار انگذارند پیروز شویم . البته آنها به این هم قانع نبودند ، آنها می خواستند مارا نابود کنند و چون ما ازمراحل نابودی گذشته ایم به همین قناعت کرده اند که ما پیروز نشویم .
مقایسه شیوه جنگ بین ایران و عراق
مشکل ما در رابطه با شیوه و کیفیت عمل است . ما مقداری دستمان بسته است به خاطر اینکه در چهارچوب اصول و معتقداتی حرکت می کنیم و بی بند و بار نیستیم ، از آن طرف ، دشمن ما بی بند وبار است ومبارزه آدم اصولی با آدم بی بندوبار الاقل در کوتاه مدت بسیار مشکل است ، این شبیه است به دو قهرمان مشت زنی که به جان هم افتاده باشند ، یکی مواظب است که دیگری را معلول و یانابود نکند ولی آن یکی هیچ تعهدی ندارد و هیچ برای او مهم نیست که به سر آن طرف چه بیاید “، ما در این جنگ واقعا این گرفتاری را داریم . ما مقید هستیم که راست بگوییم خلاف اخلاق عمل نکنیم ، اخبار واقعی جنگ را به مردم برسانیم ولی دشمن همیشه دروغ می گوید از دو سال قبل ، هر عملیاتی که انجام دادیم ،نیروهای دشمن شکست خورده در همان موقع که فرار می کردند ، ده ها هزار اسیر می دادند و اعلام می کردند که ما پیروزیم !! ضمنا ناگفته نماند که ما در حدود هفت هزار اسیر نزد آنها داریم که بسیاریشان غیر نظامی هستند ،عراقیها پنجاه هزار اسیر پیش ما دارند ، و همیشه ادعای پیروزی می کنند ، لابد نسبت به کشته ها و مجروحین هم همین طور است ما در میدان می بینیم که چه می گذرد و آنها همواره دروغ می گویند .
مامقیدیم مراکز غیر نظامی رانزنیم حتی اگر هواپیما هم می فرستیم ، از خلبانان می خواهیم که اگر در بمباران مراکز مورد نظر ، غیر نظامی آسیب می بینند ، بمباران نکنند و آنها اینطور نیستند ، اگر بتوانند توسط هواپیماهایشان تمام شهرهای ما را میزنند ، همه دیدند که چگونه در نمازجمعه شهر همدان بمب انداختند و نیز در پل دختر،نهاوند ، بوکان ، سنندج بانه ، سردشت ، گیلانغرب ، اندیمشک ، مریوان، بهبهان ، مسجد سلیمان ، اهواز ، آبادان و خرمشهر و هر جای دیگر که توانستند مدرسه ها ، بیمارستان ها ، منازل مسکونی و مغازه ها را چه توسط هواپیماها و چه توسط موشک و توپ از راه دور ، بیرحمانه زدند بمباران کردند ، و این در جنگهای دنیا سابقه ندارد . وگرچه در جنگی که برپا می شود ، گاهی ممکن است غیر نظامی راهم بزنند،‌اما اینکه به صورت یک جریان ۱۰-۲۰ ماهه ، همواره شهرها و افراد غیر نظامی را بزنند ، این راتنها در فرهنگ صدام می توان دید و بس . چراکه او اصلا قیدی ندارد.
ما ازفاو گرفته تا حاجی عمران و شرق عراق که مرکز تمدن عراقیها است، هر جا که توپمان را باز کنیم ،یک توپ در صورتی که روزی ۵۰ گلوله بزند میتواند خانه ها ، کارخانه ها ومراکز غیر نظامی رابه راحتی بزند ویا همین کار میتوانیم جنگ رابدون شهید دادن ببریم ، ازنظر مادی هم برای ماچندان گران تمام نمیشود چرا که کارخانه های خودمان گلوله ۱۵۵،۱۳۰ وگلوله های خمپاره می سازند . توپ هم به اندازه کافی از خود عراقیها گرفته ایم . ولی ما اینکار را نمی کنیم .
عراقیها حتی آنگاه که مجبور می شدند ا زشهرهای مابیرون روند ، شهرها رابا خاک یکسان میکردند ومی رفتند .نمونه آن: هویزه ،مهران ، خرمشهر و قصر شیرین است من در عملیات شمال آبادن دیدم که چگونه تمام تیرهای چراغ برق را درمسافت وسیعی توسط مواد منفجره ازبین برده بودند . خطوط انتقال نیرو را واژگون کرده ، لوله های نفت و خط راه آهن و پلها را منفجر کرده بودند ، و از همه عجیب تر اینکه شهر خودشان را ( پنجوین ) چند روز قبل از ترک آن ، با بمب ویران کردند ورفتند که مانتوانیم از آنجا هیچ استفاده ای بکنیم !! شگفتا که دشمن چقدر بی شرم است ! در هر عملیاتی ( تخمینا پس از عملیات رمضان به بعد ) از بمب شیمیایی استفاده کرده اند با اینکه به کار بردن گاز شیمیایی در جنگهای دنیا ممنوع است ، از طرفی عراق هم این نوع بمبها رانمیسازد یا از فرانسه یا شوروی و یا آمریکا میگیرد . پیدا است که دشمنان ما همه خوی ضد انسانی دارند وهیچ حقی رابرای انسان قائل نیستند .دروغ میگویند تهمت میزنند ، تخریب می کنند ، شهرها راشبانه به موشک می بندند ، اسرای ما را بسیاری از آنها را شهید میکنند ،‌مجروحین ما را معالجه نمی کنند تا شهید شوند ، هیچ اصول بین المللی رادر مورد اسرا مراعات نمی کنند وتمام اصولی راکه خودشان امضا کرده اند و اسلام گفته یا دنیا قبول دارد زیر پا میگذارند و در مقابل ،‌همه اینها راما مراعات میکنیم و باید مراعات کنیم .
ما اگر می خواستیم مثل عراق بجنگیم ، الان از بغداد هم عبور کرده بودیم . ما به آسانی می توانیم بایک عملیات خودمان رابه چهل کیلو متری بغداد برسانیم و از آنجا بغداد را زیر توپ بگیریم در آن صورت بغدادی باقی نخواهد ماند . از طرفی دیگر ، انهابه هر عراقی که مشکوک می شوند ، از خاک خودشان بیرون می کنند و امروز ما چقدر آواره عراقی در کنار آواره های خودمان داریم . انها مردم خودشان رابیرون می ریزند و ما باید از آنها پذیرایی کنیم .
بنابراین ،جنگ کاملا نابرابر است چه از نظر تجهیزات و چه از نظر اخلاق ! به این معنی که یک جریان بی بندو بارو دروغگو در مقابل یک جریان متعهد ومسئول پایبند به اصول انسانی و اسلامی قرار گرفته است .
نابرابری تبلیغات
همه دیدند که چگونه عراقیها چاه نفت را در خلیچ فارس بمباران کردند و دریا را آلوده نمودند وحتی مانع از آن شدندکه ما چاهمان را اصلاح کنیم ، و از ان طرف هیاهو راه انداختند که ایراینها می خواهند محیط زیست را ازبین ببرند . دنیا هم در این جنگ تبلیغتی ، دشمن را حمایت وکمک کرد ما واقعا نهایت مظلومیت را در این مسائل داریم .
زهی بی شرمی ! اسلحه را به عراق می دهید که کشتی های ما رابزند و ما را وادار به آن کار می کنید ،‌از آن پس اعلام می کنید ، ایران دنیا را به بحران می کشد ؟! از اول جنگ ، شیوه تبلیغاتی دشمن به این شکل بود . عراقیها تا پشت اهواز در خاک ما آمدند و اعلام می کردند ایران تجاوز کرده است!!
ما اعلام می کنیم ، مسئولیت این جنگ نه تنها به عهده صدام است ، بلکه به عهده تمام حامیانش نیز می باشد . انها نسبت به تمام جنایات که صدام درجنگ مرتکب شده است ، مسئولیت دارند . صدام و حامیانش آن همه ظلمها بر ما تحمیل کردند ، شهرهای ما را ویران نمودند ، جوانان ما رابه شهادت رساندند ، امروز باید جوابگو باشند .
و اما ما چه می واهیم ؟
ما چیزی جز حقوق عادلانه مان نمی خواهیم خسارات ما رابدهند ، از خاک ما بیرون روند و متجاوز را به کیفر برسانند این چیزی است که هم عقل هم شرع و هم قانون هر کشوری می پذیرند و قبول دارد . درحالی که ، درهر دعوا و مرافعه ای ، متجاوز را محکوم می کنند . مظلوم رابه حق خود می رسانند ، می بینیم ما را که مورد ظلم قرار گرفته ایم جنگ جنگ طلب و صدام را که به ما تجاو زکرده است صلح طلب معرفی می کنند !!
آری! ما در این جنگ از هر نظر نابرابری داریم ، از نظر مالی ، اخلاقی ، تدارکات ، امکانات، تبلیغات و حتی استفاده از اسلحه های مدرن!
امروز که استکبار جهانی می بیند ما با آن همه نابرابریها ، موفق شده ایم خودمان را به اینجا برسانیم ،‌به وحشت افتاده است و در هراس است . گرچه ته دل خاضعانه ، دربرابر شجاعت ملت ما ، سر تسلیم فرود می آورد و هیچگاه نمی تواند منکران همه شهامتها و شجاعتها شود ولی استکبار جهانی متوحش است، شرق میترسد ارتجاع منطقه می هراسد دنیای ستمگر در هراس است چرا که ما پیام داریم . انقلاب ما پیام آور و حماسه آفرین است.
عراق درمخمصه
صدام هم که خودش عامل اصلی این همه جنایات است و این ظلمها را با لفعل مرتکب شده و مباشر اصلی جنایتها است برسر دوراهی قرار گرفته است. امروز که هر گام جنگ چند برابر گامهای قبلی ضربه آور و خرد کننده است ، دشمنان رابر سر دوراهی قرارداده است: یاباید تسلیم حق بشوند ویاجهان رابه بحران بکشند و درهر دو صورت فایده ای عاید آنها نخواهد شد .
اگر تسلیم حق شوند که عاقلانه است باید خواسته های مشروع ما را بدهند ، از آن پس خواهند دید که ما نسبت به خاک عراق هیچ ادعایی نداریم .نستب به مردم عراق غیر از حمایت چیزی نمی خواهیم ، با همسانه هامان غیر ازرفتار عادلانه نخواهیم داشت . ولی در هر صورت پیام انقلاب به قوه خود باقی است و مانمی توانیم و حق نداریم آن را کنترل کنیم . آن راه خودش رادارد می رود و خواه ناخواه روزی تسلیم حق خواهند شد .
اگر این راه عاقلانه رانخواهند بروند ، باید دست به ماجراجویی بزنند و بحران بیافرینند . الان آنها در صدد ایجاد بحران هستند ، گرچه هیچ بحرانی آنها را نجات نخواهد داد ولی در هر حال ، تضادهای دنیا آنها را در مخمصه انداخته است ، لذا ممکن است دست به هر کاری بزنند الان استراتژی صدام این است که جنگ را آنچنان بحرانی کند ، تا از این بحران کولاکی درست کند که بتواند از این کولاک ، جان سالم بدر برد .
امروز اگر جنگ جهانی سوم بپا شود ، به نفع صدام است ! برای اینکه او در مخمصه ای گرفتار شده و باید نجات پیدا کند ، از این رو حاضر است دنیا را به بحران شدید بکشد و شخص خودش را نجات دهد . ولی اینکار نه به نفع دنیا است و نه به نفع منطقه و مرتجعان منطقه .
دنیا در بحران
ارتجاع منطقه تا کنون ، تنها پول خرج کرده است ، ولی اگر منطقه به بحران کشیده شود ،‌ارتجاع منطقه گرفتار بلا می شود و ناچار است مستقیما وارد جنگ شود . روزی که تنگه هرمز بسته شودو جنگ گسترده شود بندرهای کشورهای خلیج فارس غیر قابل استفاده و راهشان بسته میشود و دیگر نمی توانند تنفس بکنند و این کشورها از سبزی خوردنشان گرفته تا هواپیمایشان ، باید از خارج بیاورند و از راه همین بندرها بیاورند و بستن بندرهای اینها برای ما مثل اب خوردن است.و در آن صورت ، کارهای مابرای کشورهای منطقه مانند کبریت کشیدن به انبار باروت است. آنجا است که مزه جنگ را خواهند چشید !
و ازطرفی دنیا هم می تواند محاسبه کند که چه اتفاقهایی خواهد افتاد ! چقدر کارخانه ها از کار می افتند ، چون نفت ندارند ! قیمت نفت چقدر بالامی رود ! و در صورت بالا رفتن قیمت نفت، کارخانه ای که بخواهد با نفت صد دلاری بگردد چه کشوری می تواند از محصولش استفاده کند ! ( تنها قارون دنیا عربستان سعودی می تواند محصول آن کارخانه ها را بخرد و لاغیر ) کارخانه ها را که از کار افتاده اند ، ناچار کارگرها را اخراج می کنند و خود به تعطیل کشانده می شوند ! اینجا است که دنیا به بحران کشیده میشود.
پس اگر بحران به نفع صدام است و او را می تواند نجات دهد ،به ضررحامیان غربی و حامیان ارتجاع است.
در این صورت دنیا باید محاسبه کند :آیا حقوق ایران را دادن و انقلاب اسلامی را به عنوان یک واقعیت پذیرفتن برای آنها بیشتر خسارت ببار می آورد یا تن به بحران دادن ؟ اینکه بخواهند باهیاهو ما رابترسانند ، دورنمای جنگ جهانی سوم را نشان دهند ، دورنمای بسته شدن خلیج قارس رابه رخ ما بکشند ، دورنمای استعمال اسلحه ناجور رانشان دهند ، توسط بمباران شهرها ما رابه وحشت بیاندازند ،وقت این کارها گذشته است . این اسلحه های گوناگون رنگ خودش را دارد از دست می دهد و دیگر برای خود آنها هم ثابت شده است که ما ازاین ترفندها نمی ترسیم ومردم ما قوی تر و نیرومند تر از این حرفها هستند.
از مرحله تبلیغات هم باید بگذدند زیرا برای آنها مایوس کننده بوده است .نه تنها سازمان ملل نتوانست کاری کند که از هر عنوان دیگری برای ارعاب و تهدید ما استفاده کردند و به جایی نرسیدند :کنفرانس غیر متعهدها ، کنفرانس اسلامی ، شورایهمکاری خلیج فارس و ….با اسلحه شیمیایی به شهرها زدن ، سوپر اتانداردها ، موشکهای دور برد زمین به زمین با ۲۷۰ کیلومتریا ۳۰۰ کیلوبرد و هر جنایت دیگری ، نه تنها برای آنها فایده نداشت که حتی نتوانست ما را از حالت تهاجم دفاعی باز دارد .
مشکلات جنگ
البته این به این معنی نیست که جنگ برای ما ضرر نداشته باشد . جنگ برای ما مشکلات فراوانی دارد . ۳۰% بودجه مان را خرج جنگ می کنیم که اگر این مبلغ کلان را درراه ساختن کشورمان به کار می گرفتیم ، جهش زیادی در پیشرفت سازندگی داشتیم نیروهای فعالمان رابه جای فرستادن به جبهه جنگ در راه عمران و آبادانی از آنها استفاده میکردیم اگر بندرهایی که از دست داده ایم ( بندر خرمشهر ، آبادان و بخشی از بندر ماهشهر ) در خدمت حمل و نقل ما قرار می گرفت ، مشکلات ما حل می شد امکانات حمل و نقل ما که باید درخدمت توزیع قرار گیرد ، در خدمت جنگ قرار گرفته است ، وهمین مسئله کافی بودکه مشکل تورم را به مقدار زیادی حل کند . ارزی که برای تهیه امکانات جنگ می پردازیم ، اگر برای وارد کردن کالاها می پرداختیم ، مسائل ما حل می شد . شهدا و خانواده های عزادار نداشتیم .
جنگ و زندگی
ولی درهرصورت ، رسالت انقلاب ما از این چیزها بالاتر است . ارزشگذاری ما برای زندگی نسبت به آن بعد معنوی و اصالت انسانی اسلامیمان ، خیلی بالاتر از این حرفها است .و چون ملت ما آماده تحمل مشکلات است ، لذا زندگی را با جنگ درهم آمیخته است . اکنون جنگ برای ماکلاس درس است . بچه های ما وقتی در محیط کار احساس تیرگی روحی ، خستگی محیط مادی ، مشکلات مسائل معاشرتی می کنند یکی دو ماه به جبهه می روند تا خود را تصفیه کنند ، برخی شهید میشوند تا پیام خونشان ، فامیل و محیطشان را بسازد و برخی دوباره به محیط کار باز میگردند . حضور در جبهه برای جوانان مخلص ما ، یک نفس کش روحی است و هیچ سنگینی نمی کند .
ما با اینکه قانون نظام وظیفه را عوض نکردیم ، مردم خدمت می کنند و هیچ ناراحت نیستند . خدمت دربسیج آزاد است ، باز هم می بینیم آنقدر به آن روی آورده اند که اسم نویسی با نوبت شده است و مردم فشار می آوردند که زودتر به نوبت خود آنان برسند .
واما درعراق ، کسانی که از نظام وظیفه فرار می کنند اعدام می شوند و چقدرمردم را به این بهانه کشتند و چقدر خانواده ها را به خاطر فرار افرادشان از نظام وظیفه تحت فشار قرار دادند .
از آن گذشته ، مردم ما خرج جنگ رانیز می دهند ، داوطلب ها پشت جبهه به انتظار خط مقدم جبهه می نشینند و ساعت شماری می کنند ، خانواده های شهدا به عنوان یک عامل سازند فرهنگی ، نسل آینده ما را دارند دگرگون می کنند و بالاخره جنگ جزء زندگی ما شده است از این رو اگر ده سال دیگر جنگ به همین منوال ادامه پیدا کند کشورمان را از پای درنمی آورد . گرچه حرکت سازندگی ما به خاطر مصارف جنگ مقداری سست وکند شده است و لی حرکت فرهنگی ما نیرومندبر شده است ، مردم ما عمیق تر و پایه های انقلاب مامحکم تر شده است.
گدائی ، منبع ارزی عراق
بنابراین ، جنگ در چنین وضعی برای ما قابل دوام است و برای عراق قابل دوام نیست عراق تقریبا از منابع ارزیش محروم شده و تنها یک رشته باریکی دارد که چون از طریق ترکیه میگذرد لذا ترکیه مقداری از آن می گیرد و چندان چیزی برای عراق باقی نمیماند ، و آن باقی مانده هم آسیب پذیر است . اگر تصمیم بگیریم آن راقطع کنیم ، بایک گام جلوترگذاشتن کار آن هم تمام است.
امروز منبع ارزی عراق گدایی است . با فروختن منافع مخفی به استعمار گران و گرفتن تعهد های سنگین برای آینده و گرفتن وامهای کمرشکن و تعهدات سیاسی بسیا کشنده درمقابل کشورهای حمایت کننده ، عراق خود رانگهداشته است ! نیروی انسانی عراق در حال اضمحلال است و تامین آن همه نیرو برای آنها بسیار دشوار است . امروز جبهه عراق خیلی طولانی شده است و باید از حاجی عمران تا فاو درحدود ۹۰۰ کیلومتر نیرو بچینند ، کانال بکشند ،سیم خاردار بکشند ،مین گذاری کنند ، خاکریز و سنگر درست کنند لذا دیگر امکان حفظ خطوط دفاعی و استحکامات برای آنها مشکل شده است . تدارکات این سنگرها مشکل سنگین تری است که حتی ظرفیت نقل و انتقال و راه تدارک کشورهای مجاورش رابه شدت تحت فشار قرار داده است.
سیاست جنگی ایران
بنابراین ، ادامه چنین و ضعیتی برای عراق به مدت طولانی تحقیقا ممکن نیست . ما با اینکه می توانیم سریعتر عمل کنیم ولی عملیاتمان پشت سرهم نیست . سیاست جنگی ما کاملا مشخص است:
می خواهیم کمتر خونریزی شود . تخریت کمتر باشد .. در کنار جنگ ، مردم به ماهیت صدام ارتجاع منطقه پی ببرند .. عامل فرهنگی در منطقه رشد کند که پس از جنگ بتواند سازند ه باشد و کشورهای مجاور را تحت تاثیر قرار دهد .
درهر صورت ،خسارات مادی ما به خاطر دریافتهای فرهنگیمان ، در دراز مدت قابل جبران است و اما نیروهای مخلصی که دستمان می رود به خاطر ارزش شهادت آن نیز قابل جبران است ، زیرا اثر شهادت در جامعه ، بیشتر از وجود انسانی است که شهید شده است .
آینده عملیات و تصویر کلی آن
در عملیات و الفجر ۳و ۴ ، ضمن اینکه شمال عراق برای ما هدف بود ، از جهتی دیگر می خواستیم کردستان را امن کنیم . حالا قضیه معکوس شده است یعنی آن وضعی که از دو سال قبل تا کنون برای کردستان ما بود ، برای عراق شده است . امروز نیروهای مخلص عراقی چه کرد و چه غیر کرد در نقاط حساس کردستان عراق با صدام خوب نیستند و اخیرا صدام گله کرده که کردها نسبت به عربها در جنگ عقب اند و همکاری نمی کنند لذا ما راه ها راباز کردیم برای اینکه نیروهای عراقی بتوانند به آنجا حمله کنند و منافع صدام رانابود سازند . و راه ضد انقلاب را هم به خاک خودمان بستیم . راه تدارکاتی آنها بسته شده و متفرق شده اند .
مردم ما درکردستان هم فهمیدند که عراق و نیرو های ضد انقلابی که خودشان را حامی کردستان می دانستند و خود مختاری و تجزیه کردستان راعنوان می کردند ، غیر از بلا و مصیبت برایشان چیزی نیاوردند ، لذا امروز به شدت از جمهوری اسلامی حمایت می کنند . باجهایی که از این بیچاره ها گرفته می شد یا بی ناموسی و بد اخلاقی که می کردند ، مردم را مستاصل کرده بود . امروز احساس آسایش و راحتی می کنند .
امروز مردم کردستان به خوبی میتوانند به ماهیت گروههایی که به صدام متکی بودند پی ببرند زیرا می بینند چگونه صدام ، شهرها و روستاهای آنها را پس از فرار ضد انقلاب بمباران می کند . و همین امر باعث می شود که آینده کردستان ان شاء الله تامین شود .

17دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم
۱- شما امت واحده هستید :
« انِّه هذِهِ امتکُم أمّهً واحِدهً و َ انا رَبّکّم فاعبُدونِ»
سوره انبیا –آیه ۹۲
این امت شما امت واحده است و من پروردگار شمایم ، پس عبادت کنید مرا .
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (۵٢)
سوره مومنون – آیه ۵۲
و این امت شما امت واحده است و من خدا و پروردگار شما می باشم پس از من بترسید .
دراین دو آیه ، کلمه امت را به معنای نوع بشر و برخی از مفسرین به معنای دین و آئین تفسیر کرده اند.
۲- به ریسمان الهی چنگ زنید و از تفرقه واختلاف بپرهیزید :
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)
(سوره آل عمران _آیه ۱۰۳)
وهمگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید (و از اختلاف و گرویدن به مکتبهای منحرف بپرهیزید ) و به یاد آورید نعمتهای خدارا بر شما که چگونه دشمن یکدیگر بودید و خداوند بین دلهای شما الفت و دوستی قرار داد و به نعمت و لطف او همه برادر شدند ، و به یاد آورید که لب پرتگاه آتش بودید و شما را از آن رهانید . خداوند اینچنین آیاتش را به شما می شناساند (و بیان می دارد )شاید هدایت شوید .
۳-در دین گروه بندی نکنید
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ (١۵٩)
سوره انعام _آیه۱۵۹
آنانکه دین خود راپراکندند وگروه گروه شدند و تو ای پیامبر از آنها نیستی و آنها به کار تو نیایند.
«و لا تکونو من المشرکین من الذین فرقوا دینهم »
« و کانوا شیعا،کل حزب بما لدیهم فرحون»
(سوره روم-آیه ۳۲)
از مشرکین نباشید که دین خودرا به گروه های گوناگون تقسیم کردند و فرقه فرقه شدند و هر حزب وگروهی هم به آنچه دارد خوشحال و خشنود است.
۴-همه مردم یک امت بودند:
وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلا أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (١٩)

(در آغاز) همواره) مردم امتحان واحدی بودند; سپیده اختلاف کردند; و اگر فرمان‌های از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریعترین آنانند از قبل صادر نشده بود، در می‏گفت: آنها)! در آن‌که‏ذلیل اختلاف داشتند داوری می‏روی (و سپیده هم‏مسلکان) به مجازات می‏دهم‏»… (۱۹)

۵- مومنین همه باهم برادرند :
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (١٠)
(سوره حجرات-آیه۱۰)
مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشوایانی) کنید، باشد که مشمول رحمت) او شوید! (۱۰)

۶- اختلاف نژادی تنها برای شناخته شدن و تمیز دادن است :
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (١٣)
(سوره حجرات-آیه۱۳)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهای و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر! را بشناسید; (اینها) ملاک امتیاز، نیست؟! گرامی‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست; خداوند دانا و آگاه است! (۱۳)

17دسامبر/16

درسهایی از نهج البلاغه خطبه سی و دوم

قسمت سوم
گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا
آیت الله العظمی منتظری
خلاصه بحث گذشته
در دو بخش گذشته ، به تفضیلی درباره چهار گروه دنیا خواه از نظر حضرت امیر المومنین (ع) مطالبی بیان شد که عبارت بودند از .
۱- دنیا خواهانی که ناتوانی و کمبود شخصیت و ناداری آنان را از فساد در زمین باز می دارد .
۲- آنان که تمام نیرو و توان خود را برای رسیدن به مال و منال و ریاست به کار می برند و از هیچ فسادی فروگذار نمی کنند .
۳- آنان که بوسیله کارهای آخرتی خود را به دنیا میرسانند . با ظاهری فریبنده و اعمالی ریا کارانه، جای خود را در مردم باز می کنند .
۴- دنیا پرستانی که چون در اثرحقارت و نداشتن نیرو ، به ریاست نرسیده اند ، ناچار روش درویشی را پیش گرفته به لباس زاهدان و پارسایان در می آیند و از این راه مردم را فریب می دهند.
الراغبون فی الله
وَبَقی رِجالٌ غضَ ابْصارَهُمْ ذِکْرالمرجعِ ، و أرَاق َ دُمُو عَهُم خَوفُ المَحشَر، فَهُم بَُین شَریدٍ ناد، و َخَائِف مقموع ٍ ، وَساکتٍ مکعُوم ٍ ، وَدَاع ٍ مُخلص ٍ ، و ثکلانَ موجَعٍ ، قَد أخملتهم التقیه ُ ، و شملتهُمُ الذلهُ ، فَهم فی بحر أجاج ، أفواهُهُم ضامِرهٌ ، و قلوبُهُم قرحه ، قد و عظو حتی ملّوا ، و َقُهِرو ا حتی ذلو ا ، و قتِلوا حتی قلِوا
الراغبون فی الدنیا
فلتکُن الدّنیا فی أعنیِکم أصغر َ من حُثاله القرظ ،و قُراضه الجلم ِ ، واتعظو بمن کان قَبلکم ، قبل ان یَتَعظ بِکم مَن بَعد کم و ارفضوهَا ذَمِیَمه ، فأنَّها قَد رَفَضَت من کان أشغَفَ بها منکُم
اینک در این بخش ، سخن از گروه دیگری است که اهل آخرتند و حسابشان از ناس و عامه مردم جدا است .از این رو ، حضرت امیر (ع) مردم را به چهار گروه تقسیم کرده اند ، و این گروه را جدای از آنها نام می برند .
اوصاف مردان خدا
«و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر »
باقی مانده اند مردانی که یاد قیامت ،چشمهای آنها را (از هواها و شهوتهای دنیوی ) پوشانده است و ترس محشر اشکهایشان را جاری ساخته است .
اینان هیچ توجهی به دنیا ندارند به مال و منال و ریاست دنیا با بی اعتنائی و بی توجهی می نگرند . می دانند که روز محشر ، حساب و کتاب است، گردنه های صراط است و باید از آن جا عبور کنند و به کوچکترین اعمال خود جواب دهند . فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
آری آنجا جای حساب است ، کوچکترین شر ، توهین، فحش، غیبت و تهمتی در روز قیامت نامه اعمالش را که می بیند شگفت زده می شود . وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلا کَبِیرَهً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا (۴٩)

و کتاب (کتابی که نامه اعمال همواره) انسانی در آن جا گذارده می‏سازیم، پس گنهکاران! را می‏باشد.) که از آنکه ‏ذلیل در آن است؛) ترسان و هراسانند; و می‏گردانیم. «ای وای بر ما! این چه کتاب‌هایی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی، را فرونگذاشته مگر این، آن را به شمار آورده است؟» و (این در حالی است که) همواره) اعمال خود را حاضر می‏باشد! و پروردگارت به هیچ کس ستمشان نمی‏کند)،
در اثر صورت این چنین افرادی چون به فکر قیامت و روز بازپسین هستند ، لذا به دنیا هیچ تو جهی ندارند بلکه همواره اشکهایشان از بیم آن روز و آن مکان (محشر)جاری است.
غص :یعنی شکست
غص به معنای غمض نیست ، غض یعنی چشم بستن ولی غمض یعنی چشم را شکستن . چشمت را بشکن یعنی چشم چرانی نکن ، لذتهای دنیا را نادیده بگیر . چه بسا چشم نگاه کند ولی چشم درونی نگاه نمی کند و توجه نمی نماید . آیه ۳۰ سوره نور می فرماید قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ و همچنین در آیه ۳۱ از همین سوره می فرماید وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ ای پیامبر .به مومنین (و در آیه دوم به مومنات ) بگو چشمشان را بشکنند .
یک وقت انسان به چیزی تند و تیز نگاه می کند ،به اومی گویند با چشم تیزنگاه نکن چشمت را از حرام پر نکن، چشم ندوز به حرام چشمت را بشکن .
المرجع :محل رجوع ومکان بازگشت یعنی روز قیامت .
انا لله ِ و انا اِلیه راجِعون برگشت ما به سوی خدا است ، به سوی قیامت و محشر و حسات و کتاب است.
اراق :ریخته است.
دموع:جمع دمع یعنی اشک
المحشر : محل حشر .اسم مکان است و حشر به معنای جمع است یعنی جایی که تمام خلایق جمع می شوند .
« فهم بین شریدٍ نار، وخائف مقموع،وساکت مکعوم ، وداع مخلص ، و ثکلان موجع»
برخی از آنها رمیده اند و به تنهایی زندگی می کنند چون از مردم مایوس شده اند ، گوشه عزلت را اختیار کرده اند و برخی خائف وشکست خورده و برخی ساکت و دهن بسته و بعضی با اخلاص دعوت می کنند (مردم را به سوی خدا )و گروهی دل شکسته و رنجورند.
این مومنان دسته های گوناگونی هستند . برخی از دست مردم فرار کرده و به تنهایی زندگی می کنند . البته نه اینکه تنهایی و عزلت کار خوبی باشد ولی اینها فعالیتهای خود را تا اندازه توان در جامعه کرده اند و هر چه مردم را نصیحت نموده اند جز اذیت و آزار ندیده اند ، و چون از مردم نا امید شده اند به گوشه ای خزیده ، به حال پند ناشنوایان می گریند و افسوس می خورند .
شرید:رانده شده وفراری
آنجا که گفته می شود « عبدشرید »یعنی بنده ای که از دست مولایش فرار کرده وگریخته است .
ناد: منفرد و تنها و گوشه نشین .
برخی دیگر از آنان ، پس از اینکه به وظیفه خویش عمل کردکه و فعالیت در جامعه کرده اند اینک چون سرکوب شده اند از مردم ترس و وحشت دارند که مثلابی جهت بوسیله نابخردان ستمگر ترور شوند چون در هر صورت انسان عاقل بی جهت خودش را به کشتن نمی دهد .
مقموع :مقهور و شکست خورده .
سومین گروه ،آنهایی هستند که مطالب را برای مردم بیان کرده و حرفهای خود را زده اند ولی چون نتیچه ای را نگرفته اند ، ناچار سکوت کردکه ، دهان را بسته اند . محیط آنها دیگر حق پذیری نیست وچاره ای جز سکوت ندارند ، و همانند شتر و اسبی که پوز بند زده سخنی نمی گویند .
آری ! هنگامی که جامعه فاسد شد و حق پذیر نبود ، فعالیتها با شکست مواجه می شود .
مکعوم: دهن بسته ،«کعام » پوز بندی را می گونید که به دهان اسب یاشتر می زنند .
گروهی هنوز مأیوس ونومید نشده اند و به فعالیتهای خود ادامه می دهند و با اخلاص مردم را به سوی خدا و قیامت دعوت می کنند و هیچ نظری جز خدا ندارند.
اگر انسان امر به معروف ونهی از منکر نکند بزرگترین گناه مرتکب شده است مگر اینکه محیط به قدری فاسد شده باشد که هیچ امر به معروف ونهی از منکری د ر آن اثر نگذارد ، اینجا دیگر جای تقیه و سکوت است.
داع:دعوت کننده .
مخلص دعوت کننده را با اخلاص انجام می دهد نه اینکه می خواهد خود را در جامعه جا بیندازد وسوء استفاده کند .
گروهی دیگر دل شکسته و اندهگین اند . از دست جامعه به ستوه آمده اند و گریانند و برای عاقبت خویشتن نیز گریان.
ثکلان : اندوهگین و عزادار
موجع :دل شکسته و رنجور
« قد اخملتهم التقیه و شملتهم الذله »
تقیه آنان را خاموش کرده و ذلت و خواری شامل حالشان شده است.
ممکن است تقیه از باب ترس از دشمنان و حفظ جان باشد که بی جهت خون انسان هدر نرود ، و ممکن است هم تقیه برای حفظ خود از عواقب سو اعمال باشد از این جهت سراغ کارهای اهل دنیا نمی رود نه اینکه نمی تواند مثل دیگران ریاست بدست گیرد . خودش را دربین جامع جا بیندازد بلکه چون از عواقب اعمال هراس دارد ، به خاموشی گرائیده است .
کسی که جامعه فاسد او را کوچک شمرده و بی اعتنائی می کند وبه جای استفاده از علم و اخلاق و معنویتش او را نادیده می گیرد چاره ای جز تقیه وکناره گیری ندارد.
تقیه :از ماده « وقی » است که«واو» ش قلب به «تا» شده است. در لغت عرب موارد زیادی است که واو قلب به تا می شود مانند وهب درباب افتعال می شود . او تهب – اتهب واو قلب به تا شده است تقیه هم در اصل وقیه بوده است یعنی نگاهداری . متقی آدمی است که دین خود را حفظ می کند .
اخمل :خاموش کرد.
شملتهم الذله ذلت و خواری شامل حال آنها شد ..
فهم فی بحر أجاج
گویا در دریای شور فرو رفته اند .
آدمی که تشنه است اگر در دریایی از آب شور باشد ، سیراب نمی شود و همچنان تشنه می ماند . اگر نادانی او را از دور ببیند باور نمی کند که تشنه باشد ، چرا که در میان آب است غافل از اینکه این آب شور است . این آدم نیز در بین جامعه است ولی تنها است چراکه جامعه با روح او سازگار نیست وگویا او از تمام مردم بیگانه است .
اجاج :شور .بحر اجاج : دریای شور
«افواههم ضامره و قلوبهم قرحه »
دهانهایشان ساکت و بسته است و دلهایشان زخم دار
هرچه گفته اند گوش شنوا در جامعه ندیده اند ، ناچار سخنی نمی گویند و دهانشان بسته است . دلهای آنها نیز ریش و زخم دار است.
ضامره : یعنی ساکت و ساکن . ضمز ( جمع شدقیه و لم یتکلم )‌ دهان را بسته و سخن نمی گوید .
قرحه :صفت مشبهه است یعنی ریش بو دن . قرح بمعنای جراحت است . ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله اگر شما آسیب و شکست و زخمی دیدید ، به دشمنان شما نیز همین آسیب و زخم رسید .
« قد وعظوا حتی ملوا و قهروا حتی ذلوا و قتلوا حتی قلوا »
اینقدر موعظه کردند تا خسته و ملول شدند و اینقدر بی اعتنایی از (جامعه) دیدند تا خوار و ذلیل شدند و اینقدر کشته شدند ( به دست دشمنان ) تا اینکه عددشان کم شد .
اینها مردم را موعظه کردند ، پند دادند ، امر به معروف و نهی از منکر نمودند تا اینکه خسته و رنجور شدند که در اثر بی مهری و بی توجهی جامعه ، تحقیر شدند و خوار گشتند ، و بالاتر این که جامعه فاسد تاب وتحمل این مردان الهی را نداشت ، لذا همواره از طرف دشمن خدا دین ترور شدند و به شهادت رسیدند تا اینکه عده شان کم شد پس از اینکه حضرت اهل دنیا را به چهار دسته تقسیم کردند ، سپس اهل آخرت را بیان نمودند ، خطاب به مردم کرده آنها را موعظه و نصیحت می نمایند و از آنها می خواهند که دل از دنیا شسته ، به فکر آخرت باشند .
دنیا را رها کنید.
« فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثاله و قراضه‌الجلم »
دنیا در نظر شما باید کوچکتر از دور ریخته ها و زیادیهای برگهای دباغی و چیده شده های پشم گوسفند باشد .
قرظ: برگهایی رامی گویندکه با آنها پوست را دباغی می کرده اند و در اینجا حضرت می خواهد بفرمایید آن زیادیها و اضافه های که پس از برگ ها بر زمین می ریزد ، ارزش دنیا از آن هم کمتر است و باید در نظر شما ، دنیا از آن هم کوچکتر و بی ارزش تر باشد .
جلم: قیچی های بزرگی است که پشم گوسفندان را با انها می چینند و قیچی می کنند. آن خورده پشم های بی ارزش که جدا می شود و دور ریخته می شود،قراضه الجلم می نامند . بنابر این دنیا از این زیادیهای دور ریختنی هم بی ارزشتر است .
حثاله‌: زیادی از هر چیزی – که ضمنا بی ارزش هم هست – می گویند مانند آن چیزی که از پوست گندم یا برنج بریزد .
قراضه‌:آنچه از قیچی شدن بریزد مقراض . قیچی است.
دنیا از این دور ریختنی ها باید بی ارزشتر باشد و د ر نظر ما هیچ جلوه ای نکند چرا که وفا ندارد و زودگذر است ، و فایده ای جز مسئولیت پاسخ گویی در روز قیامت برای ماندارد .
«و اتعظوا بمن کان قلکم قبل ان یتعظ بکم من بعدکم»
شما از گذشته ها عبرت بگیرید پیش از آنکه آیندگان از شما عبرت بگیرند .
آنانکه پیش از شما بودند ، چقدر ثروت و ریاست داشتند و چه شرق و غرب را به آتش کشیدند و چه بی گناهانی را کشتند و چه نیکانی را به اسارت گرفتند ، ولی امروز آنچه از آنها باقی مانده است ، لعنت ونفرین پیوسته مردم است و در آخرت هم وزر و وبال و روسیاهی . پس چه بهتر که از زندگی گذشتگان عبرت بگیرید ، قبل از آنکه آیندگان از زندگی زود گذر شما پند و اندرز بگیرند .
اتعظوا :موعظه بشوید . در اصل وعظ است که وقتی به باب افتعال می رود ، و و آن قلب به تا می شود .
« وارفضوهات ذمیمه‌فانها قدر فضت من کان اشغف بها منکم »
رهاکنید دنیا را در حالی که پست و مذموم است ، زیرا با کسانی که پیش از شما و به آن علاقه داشتند (و عشق می ورزیدند ) وفا نکرده و آنها را رها کرده است.
آنانکه در گذشته آمدند و آنقدر به دنیا عشق ورزیدند و دوستی و محبت داشتند ، دنیا روی خوش به انها نشان نداد با آنها وفا نکرد ، پس چه بهتر که شما ازهم اکنون از این دنیای ناپسند دوری جویید و آن رارهاکنید .
در اینجا مناسب است حدثی را نقل کنیم که می گوید
دنیا برای حضرت عیسی «علی نبینا و آله و علیه السلام » به صورت پیر زنی بی دندان که خود را آرایش کرده و زینت داده بود ، ظاهر شد . حضرت عیسی از او پرسید . تاکنون چند شوهر کرده ای ؟
دنیا جواب داد آماری از آنها ندارم .
حضرت فرمود :شوهر مرده اند یا خودشان تو را رهاکرده اند ؟
دنیا پاسخ داد :بلکه ،من همه انها را کشته ام!
حضرت عیسی فرمود :چه بربخت اند شوهرهای آینده تو که از شوهر های گذشته ات عبرت نمی گیرند چگونه یک یک را هلاک کردی و از بین بردی وهنوز از تو ترس و وحشت ندارند !
یا طالب الدنیا یغرک وجهها
ولتند منّ اذا راءیت قفاها
ای دنیا خواهی که صورت ظاهری دنیا تو را فریب داده ، اگر پشت سرش رامی دیدی و پشت کردنش را در می یافتی، پشیمان می شدی که چرا به آن روی آوردی .
در پایان خطبه سید رضی (ره ) می فرماید :
برخی بی توجه ، این خطبه را به معاویه نسبت داده اند ولی هیچ شکی نیست که این خطبه از امیر المومنین (ع) است . کی طلا با خاک برابر است وکجا آب گوارا با آب شور ؟
سخن عمروبن جاحظ –که استاد فن است – بر این مطلب گواهی دارد. او خطبه را درکتاب« بیان تبیین» خود نقل کرده و آن کسی را که این خطبه را به معاویه نسبت داده ذکرکرده سپس می گوید . این خطبه با کلام علی مناست تر و شبیه تر است … و در همان کتاب می گوید
کجا معاویه را یافته ایم که در سخنان خود ، روش پارسایان را پیش گیرد و به مسلک بندگان خدا در آید؟
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

17دسامبر/16

رهنمودها

امام
* ما در جنگ بر صدام غلبه کردیم و او که نمی تواند مقابله کند باشرارت به مردم عادی و بی پناه حمله می کند . ۲/۸/۶۲
*شما تنها هستید در دنیا که فاتحه هر دو ابرقدرت را خوانده اید و دست هر دو را کوتاه کرده اید .۲/۸/۶۲
*مسئله انتخابات از اهم امور است و باید تمام قدرتتان راصرف کنیدکه بخوبی انجام شود . ۵/۸/۶۲
* درمجلس ،اسلام تنها کافی نیست . بلکه باید مسلمانی باشد که احتیاجاتش مملکت رابشناسد و سیاست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد کشور باشد. ۵/۸/۶۲
*باید با سفارش به مردم و نسلهای آینده به این مسئله اهمیت بدهندکه نماز جمعه در رأس همه امور است و مردم رامجتمع کنند که در این امر خللی وارد نشود . ۵/۸/۶۲
*باید تمام قدرتمان راجمع کنیم که بازیگرها دوباره پیدا نشوند.۵/۸/۶۲
**دشمنان اسلام در نظر دارند کاری کنندکه انتخابات درست صورت نگیرد و از دست مسلمانها و متعهدین خارج شود . ۵/۸
*کسانی را برای مجلس انتخاب کنید که متعهد به اسلام داشته و سیاست و احتیاجات مملکت رابشناسند ،گروه ،حزب یاغیر حزب مطرح نیست . ۵/۸/۶۲
*درمسائل ،ملایمت و رحمت بیشتر از خشونت تاثیر می کند. ۱۵/۸/۶۲
*وقتی قدرت دستتان آمد بیشتر مواظب باشید که متواضع باشید. ۱۶/۸/۶۲
*مبادا حتی یک گلوله بطرف شهرهای آنهابیندازید. همانطوری که بهبهان ما مظلوم است ،بصره و مندلی هم مظلوم است و ماباید جهات انسانی را تا مرز شهادت حفظ کنیم . ۱۶/۸/۶۲
*وقتی رئیس یک گروهی شدید بیشتر مواظب باشید که متواضع باشید، برای اینکه اگر سستی کنید در این قدرت روحی ، از شیطان زمین می خورید. ۱۶/۸/۶۲
*اینهایی که در دنیا الان فساد راه می اندزند از همان صنف گاو هستندکه شاخ دارند ،عقل ندارند قدرت دارند ،انسانیت ندارند . ۱۶/۸/۶۲
*پاسداران ما که بسیار عزیزند پیش ما قوای مسلحه که بسیار عزیزند توجه کنند که تفنگ وقتی دستشان آمد غرور نیاید دنبالش . ۱۶/۸/۶۲
*دنیا امروز گرفتار این است که قدرت در دست اشخاصی است که از انسانیت بهره ندارند. ۱۶/۸/۶۲
آیت الله العظمی منتظری
*در تبلیغات خارجی نباید بیش از حد به کارهای شعاری و سطحی پرداخت. ۲۳/۷/۶۲
*باید از گزارش اخبار مشکوک و غیر قطعی در داخل و خارج کشور پرهیز شود. ۲۶/۷
*سرزدن به داخل منازل و تفتیش از اوضاع شخصی افراد قطعا حرام، ولی درموارد کشف توطئه ضد انقلاب تحقیق و تفتیش لازم است. ۲۶/۷/۶۲
*رسانه های گروهی در انتخابات نباید در جهت حزب یا گروه خاصی باشند . ۱/۸
*نباید به افراد متدین و لایقی که وابسته به این جمعتیت یا آن گروه خاص نیستند برچست زد و آنها را منزوی کرد.۱/۸
*اگر ما خودمان راقبل از دیگران نسازیم هیچگاه نمی توانیم جامعه را تربیت کنیم.۴/۸/۶۲
*نمایندگان اگر فقط افرد خوبی باشند ولی درمسائل انقلابی و سیاسی ضعیف باشندبنظر من مجلس خوبی نخواهیم داشت .۴/۸/۶۲
*صرفا « مکاسب و کفایه دانستن در اوضاع فعلی برای نمانیدگان مجلس شورای اسلامی کافی نیست، البته باید نمانیدگان متدین و درخط اسلام باشند ولی آنچه مهم است نیز رشد سیاسی و داشتن قدربت تفکر در امور اجتماعی است.۴/۸/۶۲
*برخورد تند و افراطی با متخصصین علاقمند به کشور برای اسلام و انقلاب زیان آور است .۸/۸/۶۲
*هر اندازه مقام علمی و مو قعیت اجتماعی آقایان بیشتر باشد باید تواضع آنان دربرابر افراد هم بیشتر باشد.۱۴/۸/۶۲

17دسامبر/16

اهداف حمله اسرائیل به لبنان

سید علی اکبر محتشمی پور
پناه آوردن به لبنان
علل حمله به به لبنان
مقاومت فلسطین ، پس از انقلاب اسلامی
اخراج فلسطینیها از لبنان
تأثیر نیروهای انقلاب اسلامی
راجع به اوضاع خاورمیانه مخصوصا لبنان محورش مسئله فلسطینیها است . از زمان های دور تا حالا که بیش از چهل سال از عمر چیزی بنام مسئله فلسطین می گذرد و این مردم که میلیونها آواره دادند ودر کشورهای مختلف سرگردان بی پناه بسر می برند ، ملت فسطین بعد از آنکه ابر قدرتهای شرق وغرب آنها رابا بوجود آوردن غده سرطانی صهیونیست در منطقه ، ازشهرو دیار خودشان آواره کردند و آنها را درکشورهای عربی و غیرعربی سکنی دادند ، آمریکاییها و اروپاییها برای اینکه این ملت علاقه ای به سرزمین خودشان نداشته باشند ترفندهای گوناگونی را برای سیاست بکار گرفتند مثلا هر فلسطینی که بخواهد در یک کشور اروپایی سکنی گزیند ، آزادی مطلق دارد ! هر کشور اروپایی که به هیچ مواطن عربی ویزا نمی دهند به یک فلسطینی خیلی مشکل به سایرین ،تابعیت می دهد ، یک فلسطینی اگر بخواهد شناسنامه آمریکایی خیلی راحت به او می دهند همینطور فرانسه ودیگر کشورهای اروپایی اینها برنامه هایی است که می خواهند فلسطینی ها را جذب کنند به دیگر کشورها و بعکس این
سرزمین پربرکت فلسطین را در اختیار صهیونیستها بگذراند و آنها بصورت یک عامل برای استعمار وبرای هر چه بیشتر ابجاد اختلاف در کشورهای اسلامی وعربی از این صهیونیست ها استفاده کنند .
این سیاست کشورهای غرب و شرق بوده از چهل سال پیش و وقتی که نطفه اسرائیل بسته شد در سرزمین فلسطین ، زمینه های دیگری را پیش بینی کردند و برای اینکه ذهن جهان عرب و ملتهای کشورهای عربی را آماده کنند نسبت به بشکیل این میلاد نامیمون در قلب کشورهای اسلامی از طریق سران مزدور و وابسته عمل کردند و ذهنیت ها را رفته رفته آماده کردند بر اینکه فلسطین آواره باشد ! و صهیونیست در این منطقه میهن و وطنی داشته باشد .
ملت فلسطین و جوانهایی که جنایات اسرائیل را در سرزمین های غصب شده خودشان دیده بودند اینها در آوارگی به فکر مبارزه با رژیم اشغالگر فلسطین افتاده اند و هسته مرکزی مسلحانه تشکیل دادند وکم کم جوانان به فلسطینی به این حرکت و مقاومت گرویدند و در داخل سرزمین های اشغالی مبارزه مسلحانه ای را بر علیه اسرائیل شروع کردند . پس از جنگ ۶۷ پیروزی اسرائیل بر چند کشور بزرگ عربی مثل مصر و اردن و سوریه و جند برابر شدن سرزمین اشغالی ، اسرائیل ، تاحدودی مرزهای خودش را از حرکتهای مسلحانه فلسطینیها دور کرد . اسرائیل تصمیم گرفته بود که مرزهای آرام و با اطمینان برای خود بنا کند . دست به اشغال وسیع سینا و سوریه وجولان و اردن و غزه زد ولی در عین حال دنیا دید که باز مرزهای اسرائیل مرزهای آرام و امنی نشد ، فلسطینی هایی که تنها راه آزادی مردمشان را در مبارزه مسلحانه می دیدند ،‌از مرزهای اردن و لبنان به داخل سرزمین های اشغالی می رفتند و به اسرائیل ضربه می زدند . آمریکا با یک برنامه ریزی دقیق موفق شد ضربه سختی به مقاومت فلسطین در اردن بزند درسپتامبر سیاه ملک حسین به دستور اربابانش آمریکا و اسرائیل قتل عام فلسطینیها را در اردن شروع کرد و این حرکت برای این بود که مرزهای اسرائیل را یک مرزهای امنی برای رژیم اشغالگر بسازد و ریشه فلسطینیها را دراردن بسوزاند و بیش از ۱۵۰۰۰ فلسطینی در سپتامبر آن سال کشته شدند و بقیه آواره شدند و سرداران بزرگ فلسطینی که مقاومت فلسطین به وجود آنها بسیار زیاد احتیاج داشت مثل ابوعلی ایاد که از بهترین رزمندگان فلسطینی معتقد به اسلام بود و عمل می کرد به اسلام ودر حالات ابوایاد می گویند و قتی ماه رمضان می شد می آمد توی پادگانهای نظامی فلسطین و کسی جرات نداشت روزه نگیرد و روزه نباشد می گفت مبازه فلسطینی باید مقید باشد به نماز خواندن وروزه گرفتن و اگر یک فردی به عللی روزه نمی گرفت او را از پادگانهای فلسطینی ،اخراج می کرد ، ملک حسین ، چنین مرد معتقد با ایمانی را که از رده اول رهبریت فلسطین بود ، در اردن به شهادت رساند و اگر او و امثال او درمقاومت فلسطین بودند مقاومت فلسطین به این روزها نمی افتاد .به هر حال سپتامبر سیاه باعث شد که نیروهای رزمنده فلسطینی د راردن بخشی شهید و بخشی اسیر در زندانهای ملک حسین و بخشی از آنها به سوی لبنان عزیمت کنند.
رزمندگان فلسطین بعد از سپتامبر سیاه آمدند در لبنان این کشوری که به صورت ظاهر یک کشور دمکراسی در خاورمیانه است و همه گروهها ، احزاب ،ملیت های مختلف در آن آزادانه فعالیت می کنند نه تنها ملیت ها و حزاب دیگر کشورها و احزاب وابسته به دیگران و ابرقدرتها به عنوان نفوذی در خاورمیانه و شرق از طریق لبنان عمل می کنند بلکه لبنان یک نقطه حرکت در خاورمیانه از دیر باز به شمار می رفته و همه کشورها به آن چشم امید دوخته بودند ، فلسطین هم از این کشور به عنوان یک نقطه حرکت به سوی سرزمین ها ی اشغالی استفاده کرد و نیروهایش منتفل شدند به لبنان وبه خصوص در جنوب لبنان مستقر شدند و عملیات بسیار زیادی از طریق جنوب لبنان در داخل سرزمین های اشغالی از طریق اردن امنیت خود را به کمک ملک حسین باز یافته و دیگراسرائیل از آنجا احساس خطر نمی کند ،‌اسرائیل چنین یافت که مرزهای لبنان به صورت مرزهای غیر آرام در آمده است .
البته در اینجا باید این نکته را بگویم که اسرائیل درسال ۶۷ و بعد ازآتش بس تا حدودی از نظر مرزهای مصر و سوریه آرامش پیدا کرده بود یعنی آتش بس که شد مرزهای مصر وتا حدودی مرزهای جولان به روز فلسطینیها بسته شد از جمله مرزهایی که بروز فلسطینیها باز بود مرزهای اردن و لبنان بودکه اردن راهم اسرائیل توانست به این وسیله مرزهای آرامی بکند ولی از نظر جنوب لبنان امنیتش در معرض خطر بود .
پناه آوردن به لبنان
فلسطینیها ا زسال ۷۰ در جنوب لبنان مستفر شدند ، مردم به خصوص شیعیان درجنوب لبنان انها راپناه دادند ، پایگاه های بسیا زیادی را در شهرهای جنوب لبنان ساختند ،‌انبارهای بسیار گسترده ای را برای سلاح ومهمات در جنوب بنا کردند و پایگاه قوی فلسطین د رجنوب بنا نهاده شد. مردم ازآنها استقبال بسیار شایانی کردند اما کشورهای عربی و شرقی که وجود چنین پایگاهی را برای اسرائیل خطرناک و نابود کننده و نیز اسرائیل وجود این پایگاهها رادر کنار مرزهایش بزرگترین خصر برای هستی خود احساس می کرد . برنامه ای برای از هم پاشیدن و نابودکردن این پایگاهها تدارک دیدند واین برنامه یه وسیله عوامل نفوذی غرب در داخل صفوف رزمندگان فلسطینی پیاده شد . بنا به مقتضای ذاتی فلسطینیان که از هر گروه و دسته و تشکیلاتبی افرادی را برای آموزش دادن یا عضو سازمان شدن می پذیرفت ،بنابراین اقتضای ذاتی آسیب پذیری این سازمان خیلی زیاد بود ، عوامل نفوذی بسیار زیادی را دشمنان می توانستند درداخل آنهاببرند و سرایت بدهند و این کار را کردند و از طریق آنها فساد در داخل صفوف رزمندگان فلسطینی مقداری گسترش پیدا کرد وعوامل نفوذی برای ناراضی کردن مردم درجنوب لبنان و مردم فلسطین کارهای بسیار زننده ای را مرتکب می شدند و این حرکت سبب شد که تا حدود زیادی اختلاف در مردم ایجاد کند .
در گیریهای لبنان از سال ۷۵،۷۶به بعد دراثر حرکتهایی بودکه توسط عوامل نفوذی شرق و غرب در داخل گروههای میهنی و ملی لبنان انجام شد و این درگیریها سبب شد شکاف بسیار عمیقی در مردم پیدا شود و به اسم احزاب و گرهها و بجان یگدیگر می افتادند درآخر ، این آتش فتنه اها و درگیریها دامن فلسطین و مردم آواره و رنجدیده فلیطین راسوزاند . این درگیریها ادامه پیدا کرد و در کنار این درگیریها حرکت اصیل مبارزه با اسرائیل نیز راه خودش را می پیمود .
مقاومت فلسطین ، پس از انقلاب اسلامی
با توجه به خطری که از ناحیه مقاومت فلسطین اسرائیل را تهدید می کند و باتوجه به اینکه انقلاب اسلامی پیروز شده وتنها پشتوانه اصیل ملت فلسطین انفلاب اسلامی و اعلام اینکه انقلاب ، تمام امکانات خود را برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی و برای آزاد سازی قدس شریف به کار می گیرد و این را به عنوان اسلی از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی اعلام کرد از پایان شرقی و عربی ، احساس خطر و وحشت کردند اسرائیل با به وجود اوردن جنگ تحمیلی می خواستند این انقلاب را در نطفه خفه کنند . اگر این انقلاب از بین می رفت، اسرائیل هیچ و حشتی به از عراق داشت و نه از مقاومت فلسطین چرا که مقاومت باید بر پایه کمکها و اتکا به ملتهای عربی و اسلامی ادامه داشته باشد و وقتی حکومتها ملل عرب و اسلام وابسته شدند دیگر پشتوانه ای برای مقومت فلسطین نیست تا خطری برای اسرائیل باشد و نیروی انقلاب اسلامی بود که به دنبال این نیرو ، سایرین نیز مجبور می شدند که لااقل موضعگیری سیاسی بر علیه اسرائیل در مجامع بین المللی بکنند .
روی این حساب جنگ را از طریق صدام شروع کردند و ما از اول دیدیم که این جنگ باکمک شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی و به قصد نابودی انقلاب اسلامی شروع شد . و وقتی که جنگ داخل سرزمین اسلامی ایران بود ،تمام قدتها با خیال نظاره گر اوضاع بودند و از دور به عراق کمک می کردند و اسرائیل هم مسئله ای نداشت نه با فلسطین نه با لبنان نه با دیگر کشورها عربی و لی وقتی جنگ به سود انقلاب پیش رفت و در سال ۶۱ نیروهای اسلام وارد خرمشهر شدند هر حمله ای را به یکی از نامهای فلسطین اختصاص دادند (طریق القدس ،،بیت المقدس ) وبخصوص بعد از پیروزی خرمشهر یک مرتبه اوضاع دنیا به هم ریخت و آمریکا و حشت زده موضعگیری کرد و در خواست آتش بس کرد واز آن طرف در چهادرهم خرداد ۶۱ یعنی درست بعد از مدت کوتاهی از پیروزی ایران در خرمشهر ، حمله را به لبنان آغاز کرد .
علل حمله به لبنان
ما خیلی دقیق می توانیم بررسی کنیم علل حمله اسرائیل به لبنان را . اسرائیل احساس کرد اگر ایران در جمگ با عراق پیروز شود و با توجه به روابط بسیار نزدیکی که بین ایران و سوریه برقرار شد و یا بر سر کار آمدن یک حکومت اسلامی یا لا اقل مردمی در عراق عمق استراتژی ملتهای منطقه از مرزهای اسرائیل تا مرزهای پاکستان و افغانستان کشیده می شود و حرکتی عظیم از ملتهای مسلمان بر علیه اسرائیل آغاز می شود .این حرکت را هیچ قدرتی نمیتواند جلگیری کند. اگر نیروهای اسلام از طریق عراق به سوی مرزهای اسرائیل حرکت کنند ،موج این حرکت دنیای عرب را می گیرد ملت های عربی نمی توانند بنشینند . ببینند موجی از ایران به دفاع ازسرزمین های عربی حرکت می کند و آنها ساکت باشند . لذا این احساس خطر لرزه بر اندام شرق و غرب انداخت ، از این رو با تبانی و با سیاستهای مشترک شرقی و غربی اسرائیل وارد لبنان شد و حمله را آغاز کرد و تنها حمله ای راکه اسرائیل اعلام کرد باتوفق آمریکا بوده ، حمله به جنوب لبنان بود .در هیچ جنگی اسرئیل ادعانکرد که باموفقت آمریکا جنگ را آغاز کرده مگر حمله ۱۴ خرداد سال ۶۱ که با موافقت رسمی آمریکا بود و خودش هم اعلام کرد و آمریکا هم هیچگونه اظهار نظری راجع به این اعلام نکرد این درست خطری که برای منافع وسیاستها آمریکا درمنطقه ایجاد شده بود می رساند که آمریکا هم احساس خطر کرد و ضرورت اینحمله راتشخیص داد .
اخراج فلسطینیها از لبنان
من به ابو یحیی گفتم که این را شما یقین بدانید اسرائیل در صدد است که در لبنان حکومت فالانژ را سر کار بیاورد تا فلسطینی ها درلبنان هستند اسرائیل به این هدفش نمی تواند برسد . آن موقعی می تواند بشیر جمیل رابر سر کار بیاورد که فلسطینی و رزمنده فلسطینی در لبنان باشد ، ملت لبنان و شیعیان لبنان احساس قدرت مسلحانه و قدرت بازوی مسلح می کنند و جلوی این حرکت اسرائیل را می گیرند . اگر نیروی مسلح احیانا غیر وابسته جرات رای دادن به خیانت لبنان رانمی کند . ولی متاسفانه او ( ابو یحیی ) این نصیحت ما را قبول نکرد اقدام نکرد من به او گفتم شما می توانید به عنوان یک حرکت قوی اسلامی در لبنان به عنوان جنبش امل بیایید رسما اعلام کنید که که ما از مقاومت فلسطین می خواهیم در لبنان بماند ،شیعه لبنان می خواهد از مقاومت فلسطین که بیروت خارج نشود وحتی اگر خود مقاومت فلسطین بخواهد و رزمنده ها را ببرد ماجلوی آنها رامی گیریم و باید از روی جنازه های شیعیان خارج شوند واین حرکت و این اعلام سبب می شود اولا جلو حمله وخواست دشمنان ملت لبنان و فلسطین رابگیرد و از نظر بین المللی مجوزی برای مقاومت فلسطین برای بقا در لبنان باشد و از سوی دیگر جلوی انتخاب بشیر جمیل رامی گیرد . و دلیل دیگری که می توانیم برای این مسئله بگوییم انتخابات ریاست جمهوری در مجلس بنا بود روز شنبه انجام شود یعنی درست بعد از ۲ ماه و ۱۵ روز از محاصره بیروت و قرار بود روز پنج شنبه فلسطینی ها بیروت راترک بگویند ، اما روز پنج شنبه رزمنده های فلسطین ها از بیروت خارج نشدند و قرار شد روز شنبه خارج شوند . به همین دلیل که فلسطینی ها از بیروت خارج نشدند انتخابات تاخیر افتاد و روز دوشنبه شد ! باهمین استدلال ما می توانیم بدانیم که این اهداف اسرائیل زنجیره وار در لبنان پیشرفت می کرد و حرکتش را ادامه می داد . یکی دیگر از اهدافی که اسرائیل از این حمله دنبال می کرد درهم کوبیدن پایداری سوریه بود . اسرائیل وقتی حمله کرد به جنوب لبنان اعلام کرد : برای دور کردن رزمنده این فلسطینی از کنار خطوط مرزی خودم دست به این اقدام زدم و هیچ کاری به سوری ها ندارم ! ولی دیدیم بعد از یک هفته از آغاز حمله اسرائیل ، درگیری شدیدی بین اسرائیل و سوریه پیدا شد . این درگیری کشیده شد بقاع وجنگ سختی را سوری ها با اسرائیل ها داشتند و این حرکت اسرائیل چیزی نبود جز درهم کوبیدن پایداری سوریه . و اگر این پایداری سوریه درهم می شکست ،جمهوری اسلامی هم به هیچ وجه راهی برای رسیدن به مرزهای سرزمین اشغالی را دولت وابسته ای چون صدام و ملک حسین و لبنان ( با حکومت فالانژ ) محاصره می کرد و یک کمر بند امنیتی بسیار قوی دور اسرائیل می خواست به این وسیله صدام را نجات دهد به این معنی که با حمله صدام به ایران اسرائیل و امریکا توانسته بودند جمهوری اسلامی رادر داخل مرزهایش نگه دارند و اجازه خروج از مرزها رابه آن ندهند تا به این ترتیب رژیم اشالگر قدس در آسایش تمام زندگی کند . باپیروزیهای سپاه و ارتش اسلام بر صدام در فتح المبین وبیت المقدس و پیروزی در خرمشهر می رفت که نیروهای اسلام تمام این مرزها رابشکند و به طرف مرزهای سرزمین های اشغالی فلسطین سرازیر شود و این چیزی بودکه جمهوری اسلامی اعلام کرده بود :راه ما برای آزادی قدس ، از راه کربلاست . بدین وسیله اسراییل می خواست صدام رانجات دهد چراکه درصورتی که این حرکت رانمی کرد و حمله به لبنان نمی کرد این نیروها وارد عراق می شدند و باهمین قدرت به فلسطین رسیدند اما اگر این قدرت اسلام تقسیم بشود ،سبب می شود که کار آئی مناسبی در جبهه ها بر علیه صدام نداشته باشد و در لبنان هم نداند کار بکندو افکار متشتت و مختلف بکند . باحمله به جنوب لبنان و پایتخت لبنان یک مرتبه یک حالت توقفی در جبهه های جنگ با صدام پیدا شد برخی به این فکر افتادند که به آنجا وجلوی اسراییل رابگیرند . این حرکت چقدر دقیق و حساب شده از طرف اسراییل و آمریکا اجرا شد که به مجرد حمله اسراییل به جنوب لبنان ،فرماندهان سپاه ما در سوریه و فرمانده نیروی زمینی ما فرمانده لشگر ما ،تیپ محمد رسول الله (ص) ماهمه کشیده شدند به طرف سوریه که بروند دفاع کنند و با اسراییل بجنگند . آری ، اگر همان گرمی و شدت مه در فتح خرمشهر داشتیم ،هنوز ادامه پیدا می کرد و اسراییل حمله نمی کرد، قطعا صدام شکست می خورد اما با این حرکت حساب شده آمریکا و اسرایییل درلبنان سبب شد که تمام افکار فرماندهان ارتش و سپاه و مقامات مملکت مامتوجه لبنان و حمله اسراییل شود ولی همانطور که لطف خدا همیشه شامل حال ملت ماشده است امام بلا فاصله این نیرنگ امریکا و اسراییل رامتوجه شدند و فرمودند: راه مابرای قدس از کربلا می گذرد و باید جنگ را ادامه داد و از راه عراق با اسراییل بجنگیم .
و این سبب شد که نقشه کلی آمریکا درمنطقه تاحدود زیادی خنثی بشود .
فلسطینی ها به دستور رهبری مقاومت فلسطین بعد از هشتادو چند روز مقاومت و مقابله دربیروت قرار شد بیروت را ترک کنند و یکی از برادران عزیز روحانی شیعه ما در لبنان به نام آقای سید ابراهیم امین در آن روزهایی که رهبری مقاومت فلسطین تصمیم به ترک لبنان راگرفته بودند ، به مرد شماره ۲ سازمان آزادی بخش فلسطین ابو ایاذ چنین گفته بود : شما بگذازید این کودکان و زنان فلسطینی از بیروت خارج شوند و شما بیروت را ترک نکنید ولو اینکه تمام رزمنده های فلسطینی شهید و کشته بشوند و لی متاسفانه رهبری فلسطین این نصیحت ها را گوش نکرد و بیروت را ترک گفتند و دشمن در صبراو شتیلا هزاران خانواده فلسطینی را قتل عام کرد و اسراییل تا حدود زیادی به اهدافش رسید یعنی توانست رزمندهای فلسطینی رادر بیش از ۱۲ کشور عربی پخش کند و قسمتی را به غرب کشورهای عربی آواره کند مثل یمن شمالی یمن جنوبی ،مغرب ،کویت ، اردن و قسمتی هم درسوریه در این کشورها ی عربی چنانکه نقل می کردند اجازه حرکت مسلحانه به رزمنئ فلسطینی داده نشده و آنها را خلع سلاح کردند و د راردوگاهی که مثلا در تونس اختصاص داده بودند به رزمنده فلسطینی برای نگهبانی یک چوب دستی داده بودند به جای اسلحه که از این اردوگاه نگهبانی و حمایت کند !
تاثیر نیروهای انقلاب اسلامی
فلسطینیها و رزمندگان فلسطینی را به این ذلت و خواری در کشورهای عربی مبتلا کردند و اسراییل تاحدود زیادی به اهدفش رسید ولی همانطوری که خدا وعده داده بود که مومین را نصرت خواهد کرد باورود نیروهای رزمنده اسلام به منطقه رفته رفته منطقه حال و های دیگری پیدا کرد ،هر چه از زمان اشغال اسراییل می گذشت ،مسلمانان درلبنان حالتشان دگرگون می شد ،رزمندگان اسلام وقتی وارد لبنان شدند د روهله اول با مخالفت شدید اسراییل و حکومت لبنان مواجه نشدند زیرا آمریکا و اسراییل و حکومت لبنان فکر می کردندکه نیروهای انقلاب اسلامی ایران ونیروهای سپاه پاسدارن ما وقتی وارد لبنان شدند و لبنان و بقاع قرار گرفته اما مثل ساییر نیروها دست به تجاوزات مالی ،عرشی یا ناموسی بزنند و کم کم مردم هم از مکتب اسلام متنفرمی شوند و هم از نیروهای اسلام وخود این مردم دست به مبارزه برای اخراج نیروهای اسلام از لبنان خواهند زد و به همین وسیله پای انقلاب اسلامی به منطقه قطع خواهد شد ولی رفته رفته احساس کردند که این حرکت و این نیرو وارد منطقه شده و هر روز دارد جوانان را به سوی مبارزه با کفر جهانی دعوت می کند و همواره بر جوانان رزمنده افزوده می شود ! اینکه که نیروی اسلام آمده همان حالاتی که در جبهه های جنوب و غرب ایران بود دراین منطقه پیدا شده ،نیروی اسلام آمده روحیه شهادت طلبی را در جوانان لبنان ایجاد می کند ، و در اثر معاشرت و آموزش جوانان لبنان در کنار نیروی اسلام ،حرکت های ضد صهیونیستی وضد آمریکایی درجنوب لبنان و در بیروت گسترش پیدا کرده است اینها اصلا فکر این را نمی کردندکه یک روز یک نیروی حزب الله درلبنان ایجاد شود اما رفته رفته دیدند نیروی حزب الله ایجاد شد واین نیرو هر روز دارد گسترش پیدامی کند . اینها درسال گذشته وقتی که پایگاه نظامی اسراییل در صور منفجر شد هیچ درذهنشان خطور نمی کرد که این نیرو ،نیروی حزب الله است اینها تحلیل های زیادی داشتند دررابطه با انفجار مقر نظامی اسراییل درصور نیز درصیدا اما آن چیزی که به هیچ وجه خطور نمی کرد در ذهن اینها این بودکه عاملین انفجار مردم مسلمان و شهادت طلب حزب الله باشند.
و بالاخره حرکت انقلاب اسلامی درلبنان سبب شده بودکه جنوب لبنان و بیروت قتلگاهی برای نیروهای اسراییلی باشد ،قبرستانی براین نیروهای اشغالگر اسراییی باشد و این حرکت انقلاب اسلامی آنقدر پیش رفت تا منجر به سقوط حکومت بگین شد ،بگینی که به هیج وجه هیچکس تصور نمی کرد تا موقعی که نیروهای اسراییل در لبنان هستند ،حاضر به استعفا بشود .
بگین یک تروریست سرسختی بودکه اصلا در تاریخ اسراییل بی نظیر است واصولا به حرکتهای تروریستی وقتل و غارت عشق می ورزید اما چنان سرکوب شد که هیچ راهی نداشت به جز استعفا .
بگین و کارشناسان اسراییل دراین رابطه فکر کردندکه باید تدارک شکستهای روحی و مادی در جنوب و بیروت را بوسیله از هم پاشیدن نیروهای اسلام درلبنان بکنند ، حال که نمی تواتنند لبنان را یک پارچه در اختیار رژیم فالانژیست قرار بدهند لااقل حکوت های محلی مزدور در لبنان به وجود بیاورند . قبل از اینکه وارد این بحث شویم من یک نکته ای را باز بیان می کنم :
فالانژیست ها یکی از مسائلی راکه با اسراییل و آمریکا درمیان گذاشته بودند که مقدمه ای برای این بود که لبنان به صورت اسراییل دوم درمنطقه دربیاید ، فالانژیستها اظهار کرده بودندکه اگر فلسطینیها و مقاومت فلسطین از لبنان بیرون برود و نیز نیروهای مسلح لبنان هم خلع سلاح شوند درجنوب و در بیروت ،فالانژیست ها می توانند حکومتی راتدارک ببینند به آن صورت قوی که تمام مصالح اسراییل و آمریکا را در منطقه بر آورده کند و نیازی به هیچ قدرتی در لبنان را فالانژها دارند وبا انتخاب یک رییس جمهور مقتدر فالانژ ،کل لبنان در اختیار آمریکا قرار می گیرد و مصالح آمریکا و اسراییل در لبنان محفوظ می ماند و بدین منظور بعد از اخراج فلسطینیها از بیروت ،دیدیم چگونه تمام گروهها و احزاب سیاسی در لبنان خلع سلاح می شوند و فشار می آید به گروههای مارکسیست ،مرابطون و ناصریست ها تمام این هامی آیند سلاحشان راتحویل ارتش می دهند و خلع سلاح می شوند دیگر اثری از آثار گروههای چپ و راست مسلح دربیروت نمی ماند وهمه از بین می روند،حکومت هم در دست فالانژیست ها قرار می گیرد ، اما آیا فالانژیست ها توانستند منافع آمریکا را حفظ کنند ؟ و آیا می توانند حکومت را بنا کنند که مرزهای امنی برای اسراییل در جنوب باشد ؟ مرور زمان درلبنان این را ثابت کرد که نیروهای فالانژ وجمایل نمی تواند نه مصالح آمریکا را در لبنان حفظ کند و نه مرزهای امنی را برای اسراییل به وجود بیاورد بلکه با وجود اینکه بیش از صد هزار نیروی اسراییلی در جنوب لبنان هست ونیروهای چند ملیتی آمریکایی ،فرانسوی در بیروت هست ماشاهد این بودیم که با اوج گیری حرکت انقلاب اسلامی در لبنان و باگسترش حزب الله در جنوب و در بیروت مصالح آمریکا وفرانسه در خطر افتاده بلکه نیروهای اسراییلی درجنوب لبنان که تحت سیطره نظامی خود اسراییل هست که هیچ گونه امنیت جانی ندارند .روزی نمیگذردمگر اینکه تلفات بسیاری بر نیروهای اسراییل وارد می شود ،روزی نمیگذرد که تفنگدارن آمریکایی در بیروت جانشان از دست ندهند و در کمین های حزب الله به درک واصل نشوند ، روزی نمی گذرد که فرانسوی ها در معرض خطر نباشند و این سرنوشت هر اشغالگری درهر منطقه ای از مناطق دنیا است ،منتهی سرنوشت اشغالگران در منافع دیگر دنیا که حرکت اسلامی نیست کند تر است ،یعنی نابودی اشغالگر در جایی که اتکال به خدا کمتر باشد ،کمبر است اما در جاییکه مردمش اتکا به خدا داشته باشند ،ایمان داشته باشند و راه خودشان را پیدا کرده باشند و روحیه شهادت طلبی د رانها ایجاد شده باشد ،سرنوشت محتوم برای دشمنان خدا و اشغالگران و ظالمین خیلی سریعتر انجام می شود ،همانطوریکه هم اکنون درلبنان ماشاهد این هستیم که نیروهای ظالم و ستمگری آمریکایی وتفنگداران آمریکا به این صورت به دست مسلمین و حرکت اسلامی نابود می شوندکه یکمربیه مثلا شاهد نابودی بیش از ۳۰۰ نفر ازنیروهای تجاوز گر خارجی هستیم یا درصور مقر اسراییل را منفجر می کنند و بیش از ۳۰۰ نفر از افسران و درجه داران وماموارن امنیتی اسراییل را نابود می کنند .
این وعده الهی است که خدا منت گذارده بر مستضعفین که آنها راخلفای زمین قرار بدهد و مستکبرین رانابود کندو این وعده الهی حق است .

17دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال قسمت یازدهم

آیت الله محمدی گیلانی
نوشته آیت الله منتظری
اقسام زمین و حکم آنها
شیخ الطائفه (ره)در مسئله ۳ از مبحث احیا موات کتاب خلاف می فرماید : « زمینهای موات اختصاص به امام داشته و با احیا هیچکس مالک نمی شود مگر بااذن امام »
شافعی گفته : هر کس که موات را احیا کند مالک آن می شود ،چه با اذن امام باشد چه بدون اذنش ، و ابو حنیفه گفته : مالک نمی شود مگر با اذن ، و همین است قول مالک و رای این دو فقیه اخیر الذکر مثل رای ما است ولی از آنان راجع به اینکه اختصاص به امام دارد ، چیزی ضبط نگردنده ، بلکه ظاهر این است که معتقدند ، مالک از برای زمین های موات نیست . دلیل ماطائفه امامیه اجماع و اخبار است که اخبار در این زمینه بسیار است ، از رسول الله (ص) روایت شده که که فرمودند « در اختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه که کبا طیب خاطر امام باشد . طیب خاطرش همانا و قتی است که اذن د رآن دهد »‌
جای یاد آوری است که بگویم « متکررا بیان کردیم که انفال ملک شخصی امام نیست بلکه انفال اموال عمومی است که جهت بهره برداری نوع انسان خلق گردیده و طبعا مورد تنافس و رقابت است و زمام آن به دست امام قرار گرفته تا بدین وسیله ریشه های اختلاف و تشاجر قطع شود بنابراین بدون اذن امام بر احدی جائز نیست که د ر آن تصرف نماید ، و شاید آن دسته ا زفقها اهل سنت که گفته اند ،‌احیا موات نیازمند به اذن امام است که در عین حال ، بلا مالک است، مرادشان همان است که ما گفته ایم یعنی محتاج به اذن که امام ، و لی ملک شخصی امام نیست و در این صورت اختلافی بین ما و این گروه نیست بلی در تعیین امام اختلاف موجود است .
وشیخ الطائفه در مبسوط می فرماید : « زمینهای موات در نزد ما اختصاص به امام دارد با احیا ، کسی مالک آن نمی شود اگر چه احیا کند مگر به اذن امام و اذن امام شرط است در تملک احیا کننده چنین زمینی را در نزد علما ما،‌و ابو حنیفه د راین جهت که بدون اذن امام احیا آن جائز نیست موافقت نموده چه آنکه از طریق خودشان روایت شده که رسول الله (ص) فرمودند : به اختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه که با طیب خاطر امام است و از طریق خاصه حدیث امام باقر (ع) است که گذشت و در آن حکایت شده بود عبارتی که درکتاب علی (ع) است و دلیل دیگر آنکه نظر امام در آن دخیل است زیرا کسی که زمینی را تحجیر نماید و بنا و عمران نکند از وی مطالبه بنا و عمران یا ترک آن رامی نماید پس احتیاج به اذن امام هست مانند مال بیت المال که به دست امام است .
ومالک می گوید : اگر موات نزدیک به عمران در موضعی است که مظنه تشاجر مردم در آن است د راین صورت محتاج به اذن امام است و گرنه ، نه ، و شافعی می گوید احیا موات محتاج به اذن امام نیست و ابو یوسف و محمد نیز به همین عقیده اند .
از عبارت تذکره نیز آن مطلبی راکه بر آن اصرار داشتیم استفاده می شود یعنی انفال ملک شخصی امام نیست بلکه از بیت المال است .
و در کتاب منتهی فرموده اند : « روشن ساختیم که زمین مخروبه و موات و فراز کوهها و معبرهای سیل و بیشه ها از انفال است که اختصاص به امام دارد ، هیچکس نمی تواند بدون اذن امام د رآن تصرف نماید د رصورتی که امام ظاهر باشد و د رعصر غیبت امام ، به مجرد اذن از ائمه شیعه می تواند تصرف نماید »‌
و محقق بزرگدر شرایع بعد از ذکر موات فرموده اند : « موات اختصاص به امام دارد و احدی مالک آن نمی شود اگر چه احیا کند مادامی که امام اذن نداده است و اذن امام شرط است پس وقتی که امام اذن دهد ، احیا کننده در صورتی که مسلمان است مالک می گردد ولی کافر مالک نمی شود »‌
وشهید ثانی در مسالک می فرماید: در صورت حضور امام تردیدی نیست که اذن آن بزرگوار در احیا موات شرط است پس بدون اذن آن حضرت کسی مالک آن نمی شود و این امر مورد اتفاق است .
ومحقق ثانی د رجامع المقاصد می فرماید «تردیدی نیست که احیا موات بدون اذن امام جائز نیست ، و این حکم در نزد ما مورد اجماع است » و غیر عبارات مذکوره عبارات دیکی که ذکر نشد به همین منوال است .
این بود قسمتی از کلمات اصحاب ما دراین مقام ،‌و آنچه که شایان دقت است این است که مراد این بزرگان از تعبیرات مذکوره چیست ؟
آیامرادشان این است که احیا و تصرف در موات متوقف بر اذن امام است چه آن که مقتضای مال امام بودن ، همین است و طبعا در قاعده «‌لا یحل لا حد ان یتصرف فی مال غیره بغیر اذنه ،‌داخل است؟
یا نه مرادشان این نیست زیرا جواز احیا از اخبار کثیره ای که گذشت استفاده می شود ، بلکه مراد اعلام همانا این است که مالکیت احیا کننده متوقف بر اذن امام است ؟
و بر فرض قبول احتمال دوم ، آیا مراد ا زاذن در کلماتشان همان اذن د راحیا است ؟ یا مرادشان اذن د رتملک است به این تقریب که اخبار بر جواز احیا دلالت دارد و لی تملک رقبه متوقف است بر اذن د رخصوص تملک که بتواند بیع یا هبه و مانند اینها راانجام دهد ؟ همه اینها احتمال می رود .
ولی پوشیده نماند که ظاهر اخبار گذشته جواز احیا و حصول ملکیت به سب آن است و حمل اخبار گذشته جواز احیا بشرط اذن در خصوص تملک رقبه خلاف ظاهر است. و شاید اخبار مزبوده به منظور اذن وارد شده است نه به منظور بیان حکم فقهی الهی علیهذا و جهه نظر روایات یادشده بیان حکم سلطانی و ولائی است که از رسو ل الله و عترت اطهارش صلی الله علیه و علیهم اجمعین صادر گردیده است وجنبه اعمال حکومت شرعی در مقام سیاست جامعه اسلامی را دارد نه جنبه حکم فقیه ، نظیر آنچه را که بعضی از اعاظم و اساطین فقاهت درقول رسوا لله (ص) :‌« لاضرر و لا ضرار » احتمال داده اند .
مترجم : مبتکر احتمال مذکور در معنای حدیث شریف :‌لاضرر ولا ضرار » حضرت امام امت روحی له الفدا می باشند که ادَقّ و الطَف احتمالات درحدیث شریف است و مناست است به طو ر اجمال این نظر لطیف را توضیح دهم :
پیغمبر اکرم (ص) شئونی را در میان امت حائز است : ۱-مقام نبوت ورسالت یعنی تبلیغ احکام متلقاه از طریق وحی به حامعه انسانی . ۲-مقام قضا و خصومت که طتق موازین قضا ، فصل خصومت و رفع تنازع را انجام می دهد . ۳- مقام زمامداری و ریاست و سیاست درمستوای جامعه بشری است ،‌زیرا آن حضرت از جانب خدا زمامدار امور است ، و همه افراد بشر رعایای ان سرورند و این مقام سوم غیر مقام رسالت و قضاوت است چه آن که آن حضرت از حیث مقام نبوت و رسالت فقط ابلاغ کننده احکام الهی است و هیچ گونه دراین مقام مولویتی ندارد ، و اگر امر و یا نهیی صادر کنند ارشادی است چنانچه د رمقام قضاوت نیز حکم آن حضرت حکم قضائی است نه مو لوی و سلطانی .
ولی فرامین آن حضرت از حیث مقام سوم یعنی مقام سیاستمداری و زمامدار ی ، فرامین و احکامی است که د رحوزه زعات و سر پرستی صادر می فرمایند و د رچنین ظرفی احکام مولوی بوده و تخلف از آنها معصیت رسول الله ، است ، و حدیث: لاضرر لاضرار از رسوا الله از این جنبه سوم یعنی به حیثیت سیاست و و لایت صادر گردیده است که استاد مولف «مده» احتمال می دهند روایات جواز احیا صدورشان به حیثیت و لایی و سیاسی باشد چنان که این احتمال به نظر حضرت امام امت « مده »‌اقرب احتمالات در حدیث :‌لاضرر و لا ضرار است .
وموید احتمال مذکو ر است قول امام صادق (ع) درموثقه سکونی بعد ا زآن که موات را مختص به احیا کنند ه می داند می فرماید :« به حکم خدا و رسو ل او است »‌زیرا حکم فقهی حکم خداوند است و رسول اکرم واسطه د رابلاع می باشند و حکم الهی ، حکم رسول الله نیست و بدین منوال است خبر عروه از سنن ابی داود و خبر سمره که قبلا گذشت .
و حاصل آن که اخبار این باب هم طراز اخبار تحلیل و ارد در خمس انفال است منافات ندارد که زمین از آَن ائمه باشد ، بلکه تحلیل متفرع بر مالکیت آنان می باشد .
و بر اشتراط اذن امام در احیا – مضافا به اخبار گذشته که دلالت می کرد . زمین از آن امام است . مضافا به قاعده :‌لا یحل را حد ان یتصرف فی مال غیره بغیر اذنه – دلالت دارد شهرت محققه بین روسای مذهب و اجماعاتی که فقها عظام نقل فرموده اند و نیز خبری که شیخ در خلاف از پیغمبر گرامی (ص) از طریق اهل سنی نقل فرموده اند که :‌« با ختصاص کسی در نمی آید مگر آنچه با طیب خاطر امام باشد » بلکه اخبار تحلیل نیز بر این مدعا دلالت دارد که از آن جمله دو خبر صحیح عمربن یزید است که درمسئله دوم گذشت و صحیحه کابلی که خواهد آمد ، زیرا تحلیل از جانب آنان متفرع بر این است که زمین دراختیارشان بوده و تصرف در آن متوقف بر اذنشان باشد .
ولی ماکرارا تذکر دادیم که زمین و معادن و غیر اینها از اموال عمومی ، جهت اعاشه نوع بشر خلق گردیده که حیاتشان و سعادتشان دردو جهان بر اینگونه اموال توقف دارد ، پس اگر گفته شود که درعصر غیبت امام زمان (عج) بر مسلمین و واجت نیست حکومت اسلامی که مجری احکام اسلام و حدودش باشد تاسیس کنند بلکه که عصر غیبت عصر هرج و مرج و اسارت در دست طاغوتهای زمان است اگر چه به درازا کشیده شود تا آنکه حضرت صاحت الزمان ظهور کند چنین گونیده ای چاره ای ندارد و طبعا باید قائل باشد که ائمه اطهار در چنین زمانی انفال را برای همه بشر و لاقل برای مسلمین وخصوصا برای شیعیان حلال فرموده اند زیرا بدون این اموال حیات و بقاشان ممکن نیست .
و اما اگر معتقد شدیم که تشکیل حکومت اسلامی درعصر مفروض ضرورت دارد و ائمه طاهرین مسلمانان را یله و رها نکرده اند که تن به هرج مرج و اسارت در دست طاغوتها دهند ،ناگزیر زمام اموال عمومی که از جانب خدا ورسول او به آنان سپرده شده بود باید دراختیار کسی قرار گیرد که از جانب آنان منصوب و تصدی حکومت اسلامی برای وی جائز باشد قدر متیقن ومسلم د راین صورت فقیه عادل ، آشنای به حوادث زمان و قادر بر اجرای احکام الهی و حدود است ، زیرا همان معیار و ملاکی که زمام آن را به دست امام قرار می داده ایجاب میکند که در اختیار نمایندگان آن حضرت قرار گیرد که قبلا نیز درمباحث گذشته به تفضیل بیان گردید.
ادامه دارد

17دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری
شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر
شیخ محمد حسن نجفی فقیه بزرگ و شخصیت بر جسته این که به نام کتابش ( جواهر الکلام ) شهرت یافت ، صاحب بزرگترین دائره المعارف فقه شیعی است که هیچ فقیهی خود را از آن بی نیاز نمی داند .
محدث نوری در مستدرک بواسطه استاد خود از برخی بزرگان نقل می کند که اگر تاریخ نویسی بخواهد حوادث و رویدادهای شگفت انگیز دوران صاحب جواهر را به رشته تحریر در آورد ، نخواهد یافت و این به قدری روشن است که نیازی به توضیح و تفسیر ندارد .
راستی کدام قلم و کدام بیان توان توصیف و ستایش اینچنین بزرگمردانی را دارد ؟ کتاب جواهر به گفته استاد شهید آیت الله مطهری هر سطرش یک مطلب علمی است و مطالعه یک صفحه آن ،وقت و دقت زیاد می خواهد ، می توان حدس زدکه تالیف این کتاب بیست هزار صفحه ای چقدر نیرو برده است ؟
ولی هیچوقت نمی توان پی به شخصیت نویسنده والایش برد .
استاد شهید در ستایش صاحب جواهر می افزاید که این کتاب مظهر نبوغ وخمت و استقامت و عشق و ایمان یک انسان به کار خویش است . صاحب جواهر شاگرد کاشف الغطا شاگرد سید جواد صاحب مفتاح الکرامه است و خود در نجف حوزه عظیمی داشته و شاگردان زیادی تربیت کرده است . صاحب جواهر عرب است درزمان خود مرجعیت عامه یافت و در سال ۱۲۶۶ که اوایل جلوس ناصرالدین شاه در ایران بود درگذشت .
محدث نوری درمستدرک الوسائل می گوید :
« شیخ محمد حسن فرزند شیخ باقر نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام ،تربیت کننده دانشمندان و استاد فقیهان که ریاست شیعه بامامیه در زمان خود به او منتهی شد .کتابی در احکام و مسائل حلال و حرام همانند کتاب جواهر در اسلام نوشته است.
ولادت صاحب جواهر
بزرگانی که خودمنشاء بزرگی و عظمت برای خانواده وملتشان بوده اند ،تاریخ نسبت به ولادت آنهاکمتر چیزی نوشته است .
صاحب جواهر نیز از جمله شخصیتهایی است که تاریخ ولادتشان معلوم نیست گر چه وجود او تاریخ را افتخار بخشیده است .
در هر صورت ،مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی ولادت وی را در حدودسال ۱۲۰۰ یا ۱۲۰۲ هجری قمری می داند،ولی از آنجا که ایشان در درس استاد اکبر وحید بهبهانی شرکت جسته ( همانگونه که مرحوم شیخ عباس قمی در فوائدالرضویه نوشته است ) و وحید بهبهانی در سال ۱۲۰۸ وفات کرده است وممکن نیست کسی درسن ۸ سالگی هر چقدر نبوغ هم داشته باشد درمحضر درس ایشان شرکت جوید و صاحب روضات نیز در سال ۱۲۶۲هجری عمر ایشان را۷۰ سال تخمین زده است بنابر این احتمال می رودکه ولادت ایشان حدود سال ۱۱۹۲ بوده است شیخ باقر پدر صاحب جواهر از فضلا و دانشمندان معروف نجف بوده است.
برادر صاحب جواهر ،‌مرحوم شیخ محمد حسین از نوابغ علمی روزگار است که در سن جوانی در راه مسجد سهله کشته شد .
نوشته اند که مادرش نگران وناراحت بود که پسر کوچکش (صاحب جواهر ) که چندان نبوغی در آن زمان از او دیده نشده بود ، زنده مانده است یعنی امید داشت فرزند بزرگتر بماند و این کوچکتر بجایش وفات کند !
نسبت شیخ محمد حسن نجفی از طرف مادر بزرگش به دانشمند و الامقام شیخ ابو الحسی فتونی میرسد ولی مادرش از سادات عذارات ( که از روستاهای حله است ) می باشد و لذا صاحب جواهر سالهای اول جوانیش را در آن منطقه نزد داییهایش می گذراند وکتاب جواهر را به این انگیزه نگاشت که یادداشتهای فقیهش رادر آنجا نگهدارد چرا که در «عذارات»چندان کتاب زیادی یافت نمی شد. وچون شیخ به روستاها و دهات اطراف برای تبلیغ و ترویج میرفت نیز به کتابی داشت که مسائل فقهی مردم رادر آنجا مرقوم کند و خود و دیگران از آن استفاده کنند . واین یادداشتها آنچنان مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت که در آینده نیز از آن بی نیاز نخوهند بود.
آثار علمی و عملی
نهضت علمی در فقه و اصول توسط استاد اکبر وحید بهبهانی در کربلا شروع شد . زیرا در قرن یازدهم ونیمه اول قری دوازدهم همواره کربلا در معرض غارتها یورشهای وحشیانه وهابیان از عربستان سعودی بود و از طرفی دیگر فشارها و ستمهای حکومت عثمانی بر آن شهر مقدس ،فقه واصول را از حرکت باز داشته بود تا اینکه وحید بهبهانی به کربلا آمد و آنجا را مرکز علم ودایش قرار داد . پس از وفات وحید بهبهانی حوزه نجف اشرف به همت دو شاگرد برازنده استاد اکبر :سید مهدی بحر العلوم و شیخ جعفر کاشف الغطار رونق تازه ای یافت . گر چه تا آن زمان نیز کربلا به وجود شریف العلما شیخ محمد شریف مازندرانی ، مرکزیت نخستین را دارا بود که در زندگانی شریف العلما نوشته اند گاهی هزار شاگرد در محضر درس وی استفاده می کردند ،‌و همین بس که یکی از شاگردانش شیخ مرتضی انصاری است که تحول عظیمی در فقه و اصول به وجود آورده است.
در هر صورت ، صاحب جواهر چون در نجف می زیسته است لذا این شهر مقدس در ان زمان بزرگترین و مهمترین مرکزیت علمی داشت و از اینکه از غارتها و وحشیگریهای وهابیان در امان بود .از این رو ، دانش پژوهان و طلاب سیل آسا به آن دیار شتافتند ، خصوصا از ایران جمعیت زیادی به این هدف رو به نجف آورده و از این حوزه بزرگ استفاده شایان بردند .
دوران صاحب جواهر از امنترین و آسوده بترین دوران بود لذا از طرفی هجرت علمی به سوی نجف زیاد شد و از طرف دیگر ادبیات نیز رونق گرفت و نشاط ادبی در کنار آن حرکت گسترده فقهی آغاز شد که از برکت آن آسایش و امنیت شعرایی مانند شاعران خاندان آل اعسم ،خاندان محی الدین،سید حیدر حلی ، شیخ محسن خضری ،سید محمد جعفری وسیدابراهیم بحر العلوم ، پدید آمدند .
نتیجه این حرکت بزرگ علمی را نمی توان به پیدایش چند کتاب بزرگ یا چند شاعر برجسته محدود و محصور کرد بلکه پدید آمدن شخصیتهای بزرگ علمی و نوشتن کتابی چون « جواهر » که به راستی از هر نظر جواهر است و پر ارج ، را در اثر همان حرکت و نمو بی سابقه علمی می توان دانست .
از تمام آن شخصیتها ،برجسته تر و عظیم تر ،صاحب جواهر است که نوشته اند گاهی در مجلس درسش بیش از ۶۰مجتهد با فضیلت شرکت می کردند .
شیخ محمد حسن نجفی نزد بزرگانی از قبیل کاشف الغطا و فرزندش شیخ موسی و سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه و سید مهدی بحر العلوم کسب فیض ودانش کرد ولی خود استاد تربیت کننده بیش از پنجاه مجتهد است که هر یک دارای شخصیتب بی نظیر و ارزنده می باشند .
بزرگانی که از محضر درس ایشان ببیشترین بهره را برده بودند ،به شهرها وکشورها مختلفی هجرت کرده و به خدمت مشغول بودند . داستان شیخ محمد حسن آل یاسین که از شاگردان ممتاز صاحب جواهر است و در بغداد میزیسته ،معروف است: نوشته اند یکی از ثروتمندان بغداد ۳۰ هزار بیشلک ( سکه ای که در ان زمان رایج بود ) به عنوان حقوق شرعی خدمت صاحب جواهر آورد . شیخ ناراحت و متآثر شد و به او گفت : مگر شیخ محمد حسن آل یاسین بین شمانبود که این را برای ما آوردی ؟ به آنجا برگرد و پولها را به وی بسپار . چند روز بعد از آن قضیه بغدادیها برای زیارت ودیدار باصاحب جواهر به مناسبت عید غدیر به نجف آمدند ولی صاحب جواهر روز ۱۸ ذی حجه بود که به صحن حضرت امیر المومنین مشرف شد و در آنجا برای بغدادیها سخنرانی کرد وعلت راه ندادن آنها رابیان کردکه دراثر کوتاهی در حق شیخ محمد حسن آل یاسین بوده است و این دلیل است بر بزرگی روح و عظمت صاحب جواهر آری ! این چنین اندبزرگان روزگار که شاگردان خود برای تجلیل از مقام علم بر خود مقدم می دارند و از آنان تقدیر وستایش می کنند برخی از شاگردان و از آنان تقدیر وستایش می کنند .
برخی از شاگردان صاحب جواهر را که شهرت علمی و ریاست دینی داشته اند نام می بریم :
۱-شیخ محمد حسن آل یاسین ۲-میرزا حبیت الله رشتی ۳-شیخ جعفر شوشتری ۴-سید حسن مدرس اصفهانی ۵-شیخ جعفر اعسم ۶-شیخ عبدالحسین تهرانی ۷-شیخ راضی نجفی ۸-سید حسین بحر العلوم ۹-ملا محمد فاضل ایروانی۱۰-شیخ عبد الرحیم نهاوندی ۱۱-شیخ عبد الله نعمه عاملی ۱۲-سید محمد هندی
یکی از صاحب جواهر ،دقت و دور اندیشی او بود . او در سیمای (شیخ انصاری ) نبوغ و تقوا و پارسایی می دید و او را لایق و شایسته مقام بزرگ رهبری می دانست گرچه تا آن روز ملامرتضی نام داشت و گرچه کمتر به درس صاحب جواهر می آمد و اگر سری به مجلس درس استاد می زد ،بیشتر برای تمین و تبرک بود تا برای درس خواندن.
در هر حال ،صاحب جواهر او را با اینکه ناشناخته و گمنام بود کمتر به درس وی می رفت سزاوار این مقام و الا دید ،لذا در آخرین روزهای حیات ،ود رحالی که شاگردان برجسته اش منتظربودند که امر زعامت مسلمین را به کسی واگذار کند ،«ملا مرتضی » را دعوت کرد ،و در برابر چشمان حیرت زده فضلا و فقهای زمان، او رابه عنوان مرجع اعلای مسلمین معرفی کرد و زعامت رابه او سپرد پس از آن «ملا مرتضی شد » شیخ مرتضی انصاری . البته شیخ مرتضی را پس از آنکه شناختند ، نه تنها علمای آن زمان بلکه برای همیشه ،فقها و فضلا در برابر آن دریا بیکران علم و فضیلت سر تعظیم فرود می آوردند و تا فرائد الاصول و مکاسب شیخ انصاری در ببن مردم هست ،از محضر درس آن بزرگمرد تاریخ استفاده می کنند و کسب فیض می نمایند .
صاحب جواهر نه تنها به درس و بحث علمی اشتغال داشت بلکه به تمام امور رهبری اقدام می کرد . خدمات عمرانی زیادی برای تامین آسایش وراحتی مردم در طول زندگی خود انجام دادکه از جمله :اقدام به حفر کانالی بزرگ بود از نهر فرات تا نجف برای تامین اب آشامیدنی مردم ،و هنگامی که به او اعتراض کردند که این کار ،بودجه زیادی در بر دارد ، پاسخ داد :اگر به اندازه ریگهای که از این نهر بیرون می آید و به وزن آنها طلا بپردازم ،باز هم دریغ نخواهم ورزید .
و ازآثار شیخ نیز ساختن صحن و حرم حضرت مسلم و بنای مناره مسجد کوفه و ساختمانی نزدیک مسجد سهله است که چون برای این مسجد اهمیت زیادی قائل بود همواره شبهای چهارشنبه به آنجا میرفت و درآنجا بیتوته می کرد هر بار برخی از شاگردان را با خود می برد ،برای رفاه حال آنها و دیگر زائرین مسجد ،این ساختمان رابنانهاد.
کتاب جواهرالکلام
همانگونه که گفته شد ،این کتاب دائره المعارفی است بزرگ در فقه اهل بیت که درتمام ابواب فقه از طهارت تا دیات بحث کرده است و هر سطرآن برای مبتدی نیاز به استاد و معلم دارد تا آنرا فرا بگیرد .
این کتاب نفیس پنچ بار در ۶ جلد بزرگ با چاپ سنگی در ایران چاپ شده است و اخیرا چند بار در ایران و لبنان با چاپ حروفی در ۴۳جلد هر جلدی بیش از ۴۰۰۰صفحه ودرتعداد چندین هزار نسخه به چاپ رسیده است.
این کتاب ویژگیهای زیادی دارد از جمله :
۱-اقوال و نظریات بزرگان فقه و استدلالهای علمی آنهارا جمع کرده است .
۲-مجتهدین و فضلا را از بسیاری کتابهای فقهی بی نیاز و مستغنی می کند .
۳-مسائل فرعی و جزئی زیادی در آن دیده میشود که کمتر دردیگر کتابها از آنها یاد می شود .
این کتاب با آن همه عظمت ،هنگامی که نویسنده اش انگیزه تالیفش را به یکی از شاگردانش شیخ محمد حسن آل یاسین می گوید ،چنین می فرماید :
« فرزندم !بخدا قسم ،من این کتاب را ننوشتم که مردم به آن رجوع کنند ،من این را برای خودم نوشته بودم که هر وقت به «عذارات» می خواستم بروم ،چون پول نداشتم که کتاب بخرم ،سوالها را در کتاب یادداشت می کردم که هنگام نیاز به آن رجوع کنم »
صاحب تکمله ،پس از نقل این خبر می گوید :همان حسن نیت و خلوص و پارسایی شیخ بود که موفق به تالیف چنین کتاب ارزنده ای شد .
سر انجام ،پس از آن همه خدمت علمی و عملی به اسلام و مسلمین ، شیخ محمد حسن نجفی ( صاحب جواهر ) در روز چهار شنبه اول ماه شعبان هزار و دویست و شصت و شش جهان فانی را و داع گفته ،به لقاء خدای خودشتافت .

17دسامبر/16

پرسشها و پاسخها

محتوا یا شکل ظاهری اعمال
س- با توجه به اینکه خدا به نیت و محتوای عمل بندگان اهمیت می دهد و قالب و شکل اعمال را فقط برای حفظ محتوی قرار داده است چرا از رساله ها چنین به نظرمی رسد که اگر شخصی نماز یا عبادت دیگری را خالصانه انجام دهد ولی از لحاظ شکل غلط باشد باید قضا کند ولی اگر ظاهر عمل صحیح باشد قضا ندارد گرچه در روحیه او هیچ تاثیری نکند و او رابه خدا نزدیک ننماید ؟
در پاسخ به این سوال باید چند جهت رامورد توجه قرار داد :
۱-چنین نیست که خدا فقط به نیت اهمیت می دهد بلکه که شکل و فرم مخصوص عمل نیز مورد نظر است خدا در سوره مائده آیه ۴۸ خطاب به ملتهای مختلف می فرماید :«ولکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا » ما برای هر کدام از شما امتها روش و برنام هعملی مخصوص قرار دادیم . و این نشانگر آن است که هر امتی باشد ا ز همان روش و برنامه مخصوص پیروی کند .
در سوده جاثیه آیه ۱۸می فرماید : « ثم جعناک علی شرعهمن الامر فاتبعها » ما راه وروش واضح و روشنی برای تو قرار دادیم از آن متابعت وپیروی کن که که البته این امر اختصاص به پیغمبر ندارد گرچه خطاب به آن حضرت است .
و در سوره حج آیه ۲۴ می فرماید :ولکل امه جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله علی ما رزقهم من بهمیه الانعام فالهکم اله واحد فله اسلموا … ما برای هر امتی روش عبادتی مخصوص قرار دادیم که در آن قربانی کنند و نام خدا رابر قربانی بخوانند پس خدای شما ملتها یک خدا است بنا بر این تسلیم او باشید .
از این آیه روش می شودکه نیت همه امتهای خدا پرست گرچه تسلیم امر الهی بوده است ولی هر کدام برای خود برنامه عبادتی ویژه این داشته اند که از آن پیروی می کرده اند . و در آیه ۶۷ همان سوره می فرماید : « ولکل امه جعلنا منسکا هم ناسکوه » برای هر امتی روش عبادتی مخصوصی قرار دادیم که آنها از آن روش پیروی میکنند.
۲-شکل و برنامه عمل را باید از قرآن وسنت پیامبر (ص) اخذ نمود چه سنت قولی و چه سنت عملی یا تقریری و روایات اهل بیت نیز حکایت از سنت رسول اکرم (ص) مینماید .
گفته شده است که پیامبر اکرم ،طواف را سواره انجام دادندو حجر الاسود را باچوبدستی لمس نمودند برای این که این مطلب را بفهماند که اصالت از آن نیت است نه شکل عمل !
این مطلب صحیح نیست زیرا رسول اکرم خود فرمودند : « خذوا عنی مناسککم » برنامه اعمال حج را از من بگیرید یعنی همانگونه که من حج راانجام می دهم انجام دهید پس شکل عمل مهم است و نیز فرمودند :صلوا کما رایتمونی اصلی »نماز بخوانید به آن گونه که می بینید من نماز می خوانم این دو حدیث را اهل سنت نیز نقل کرده اند و در آن اختلافی نیست .
بنابراین اگر ثابت شد که پیامبر سواره طوف نموده اند آن را جایز می دانیم و نتیجه می گیریم که طواف را می شود سواره انجام داد یعنی این عمل پیامبر اکرم دلیل است بر وسعت د رنحوه عمل که لازم نیست طواف پیاده باشداما به هیچ وجه دلالت ندارد که ما در اختیار شکل عمل آزادیم و لذا نمی توان طواف رابه عکس انجام داد یا به جای هفت شوط شش یا هشت شوط طواف نمود . باید از سنت یا کتاب دلیلی برای عمل خود داشته باشیم و نیز استلام حجر الاسود با چوب دستی که در روایات آمده است ،دلیل است بر کفایت این عمل از اصل لمس و شاید این کفایت اختصاص داشته باشد به مواقع ضرورت مانند ازدحام شدید ،بلکه درروایات بسیاری آمده است که اگر به علت ازدحام اسلام مشکل است ،به آن اشاره کنید ولی بهر حال همان اشاره مطلوب است و در شکل عمل دخالت دارد .
در هر صورت نحوه و شکل عمل باید همانگونه باشد که از شارع مقدس به ما رسیده است وروی همین اصل بدعت در دین حرام است و درروایات زیادی مورد نکوهش شدید قرار گرفته است و در قرآن کریم نیز به ان اشاره شده است . خداوند در سوره شوری آیه ۲۲ می فرماید : « ام اهم شرکوا شرعوا لهم من الدین مالم یأذن به الله »
آیا شریکهایی که برای خدا قرار داده اندبرای آنان کیشی تشریع کرده اند که خدا آن را اجازه نداده است؟ از این آیه استفاده می شود که تشریع دین در حد شرک به خداست و دین روش اطاعت و عبادت الهی است ، و این شرک درقانون گذاری است .ما نیز معتقدیم به وحدت خالق و رازق خداوند ومعبود ،باید معتقد باشیم به وحدت قانونگزار به این معنی که حق قانونگزاری ذاتا از آن خدا است و هر کس شرعا این حق راداشته باشد باید با واگذاری و امضای خدا باشد . همچنانکه در روایات شیعه و سنی آمده است که خدا فرائض رافرض نمود ،وبه رسول اکرم (ص) حق تشریع سنن داد و درروایات ما هست که آنچه را پیامبر اکرم تشریع نمود خدا امضا فرموده است و این نشانگر آن است که پیامبر با اینکه حق تشریع به او واگذار شده است باز هم مشروعیت سنن آن حضرت متوقف بر امضای خدا است . بااین وصف چگونه می توان گفت که هرکس حق دارد برای خودشکل عمل را اختیار کند فقط باید نیت خالص داشته باشد ؟!
۳-در رساله ها چنین نیست که اگر شکل عمل صحیح باشد قضا ندارد و لو نیت خالص نباشد بلکه اتفاق علما بر این اسن که ریا بلکه شرک در نیت عمل را باطل می کند یعنی اگر کسی نماز را برای مردم نخواند یا برای خدا و مردم بخواندنمازش باطل است و باید اعاده کند و در خارج وقت قضا نماید و گناهکار است آن چه موجب توهم شده این است که ممکن است کسی د ر اثر کم توجهی به مسائل اساسی مذهب یا دلبستگی به دنیا ،یا به دلیل دیگر حالت توجه خاصی در نماز به اودست نمی دهد و آنگونه که شایسته است خضوع و کرنش درعمل او پیدا نمی شود ،با اینکه به قصد قربت نماز می خواند ،آری ! چنین نماز اگر از احاظ شکل و نیت صحیح باشد قضا ندارد ،گرچه آن اثر مطلوب دردرجه بالایی از آن استفاده نمی شود و کاملا مانع فحشا منکر نیست وروح تقوی در حد مطلوب در نماز گزار ایجاد نمی نماید ولی به هر حال پذیرفته است .
برای اینکه افراد در درک حقایق و تعرفت و شناخت خدا مختلفند و نباید از افراد معمولی که در معرفت خدا در مرحله ساده ابتدایی هستند آن توقع راداشت که از یک عارف خداشناس در درجات والای معرفت .
بنابراین درجات ایمان بر حسب درجات معرفت مختلف است و نیز درجات عمل و محتول آن درقبولی آن نیز مختلف است . همچنانکه درجات اخلاص قصد قربت نیز متفاوت است زیرا اخلاص هر کس تابع حدود شناخت او است . امیر المومنین (ع) خدا رانه برای بهشت و نه از ترس جهنم عبادت می کند بلکه می داندکه او سزاوار پرستش است . این بالاترین مرتبه شناخت است که در قصد قربت اثر دارد . یک فرد ساده معمولی که اسلام را از پدر ومادر ارث برده است،می داند (اگر بداند) که خدا رازق اوست و برای این که رزقش قطع یشود عبادت می کند یا به امید بهشت در آخرت یا از ترس از جهنم عبادت می کند این عمل نیز صحیح است و نپذیرفته و او هم ممکن است به هدفش برسد و قطعا درتکامل معنوی او نیز موثر است و تا اندازه ای درجه تقوایش بالا می رود و مانع فحشا ومنکر می باشد ولی به هیچ و جه مانند نماز عارف خداشناس نمی تواند باشد .
در بعضی موارد از روایات استفاده می شود که عمل پذیرفته نیست ولی درعین حال قضا ندارد ، در مورد بعضی گناهان چنین آمده است که تا مدتی عمل وی قبول نیست مراد از این قبولی ،صحتو درستی عمل نیست .بلکه مراد این است که عمل او موجب تکامل و رشد معنوی وی نمی شود او را به درجات قرب الهی نمی رساند ولی در عین حال عمل صحیح است وقضا ندارد باید توجه داشت که ایتن قضا نداشتن برایت این شخص بدتر از قضا داشتن است زیرا معنای قضا تدارک آن مصلحت و فایده ای است که فوت شده است بنابر این ثبوت قضا نعمتی است که از این شخص به علت گناهش گرفته شده است یعنی این مانند شاگردی است که در امتحان رفوزه شده است و حق تجدید امتحان دارد و به ان مصلحت و فایده فوت شده ممکن است دست یابد .
۴-شخصی که عمل را خالصانه انجام می دهد ولی ازلحاظ شکل و کیفیت ، مطابق دستور شارع نیست چرا باید عملشان باطل باشد و قضا یا اعاده کند با این که که اثر مطلوب از نماز دروی ایجاد شده است ؟!جواب این مطلب نیز روشن است زیرا اگر او عمل را عمدا بر خلاف دستود خدا و رسول انجام داده باشد که قطعا نیت او نیز خالص نیست زیرا کسی که کاملا تسلیم اوامر الهی باشد عمدا نافرمانی نمی کند و اگر جاهل باشد و در جهل خود معذور نباشد یعنی می توانسته است یاد بگیرد و یاد نگرفته است، او نیز تسلیم محض اوامر نیست و به دستور خداوند اهمیت نمیدهد زیرا اگر در کارهای دنیایی خود محتاج مراجعه به متخصص می شد حتما مراجعه می کرد، چگونه است که بامر شارع مقدس و اعمالی که برای آخرت او ذخیره است ، آن اهمیت را نمی دهد و د رصدد یاد گرفتن نیست ؟ پس قطعا ایمان او نیز ناقص است .و در روایات است که روز قیامت از بعضی پرسیده می شود : چراچنین کردی وچرا چنان نکردی ؟ جواب می دهد : نمی دانستم ! خطاب می رسد « هلا تعلّمت » چرا نرفتی یاد بگیری؟ و روی همین اساس ،طلب علم فریضه و واجب است . مراد از علم همچنانکه درروایات دیگر از رسول اکرم (ص) تفسیر شده است ،احکام و امور دین است زیرا علوم مربوط به دنیا نیاز به سفارش پیامبر ندارد بلکه مردم خود ،به سراغ آنها می روند .
واما سهوا یا با جهلی که عذر باشد ،یعنی قدرت بر تعلم نداشته باشد خللی در نمازش باشد در بسیاری از موارد ،حکم به باطل بودن نمی شود و تنها د ر مواردی که به فرائض یعنی آن چه خداوند جزءعمل ، تقدیر فرموده است خللی وارد شود باید اعاده کند مانند نماز بی وضو یا پشب به قبله یا بدون رکوع و سجود نماز خواندن و اما اگر سهوا حمد را نخواند یاذکر رکوع و سجود را نگوید یاتشهد رانخواند نمازش صحیص است و به نظر بعضی از علما این قاعده در سایر عبادات نیز جاری است .
واضح است که غالبا اعمالی که مخالف با دستود شرع واقع می شود ناشی از ندانستن مسائل است و این عذر نیست و الا جزای کسی که چنین باشد همین است که باید پنجاه سال نماز را مثلا قضا کند و بسیار کم است ومواردی که قضای نماز به جهت خلل سهوی واجب شود که آن هم غالبا در اثر کم توجهی به نماز و مسائل شرعی پیش می آید .

17دسامبر/16

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان رامیلرزاندو بیدار می کند
امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید محمد رضا محمد رحیمی
…. شما را سفارش می کنم که عمر با ارزش خویش را جز درکناربرادران حزب الله و فداییان امام خمینی و روحانیون بیدار و آگاه صرف نکنید و به قول امام «سعی کنید اسلامتان از روحانیت جدانشود» و مظهر این روحانیت امام شاگردان اویند . دقت داشته باشیدکه انتقادات و ایرادهای بحق شما درمورد نهادهای انقلابی و مسولین انقلاب در حضور مردم نااهل و حتی مسلمانان غیر حزب اللهی با آب و تاب مطرح بشود که مایه تبلیغات شوم و تضعیف وتحقیر این عزیزان انقلاب خواهد بود زیرا «دعوای دو برادر را غریبه نباید بشنود»
….هرگز در پیشبرد انقلاب از انسانها یدورو و ناخالص و بدون بینش صحیح خط امامی یاری و مدد بخواهیدکه بالاخره درمقطقی از کار مجبور به مقابله رودرو به اینها خواهیدشد و جز اتلاف نیرو طرفی نخواهید بست چنانچه خود من تجربه ها در این زمینه اندوخته ام .
قسمتی از و صیتنامه شهید سید محمد صادق مو سوی
… راهی را که آمده ام اگر ان شا الله خدا قبول کند راهی است که خدا پیامبر اسلام و ائمه اطهار مردم را به آن دعوت کرده اید و آن حرکت به سوی لقاء الله است که بهترین راه رسیدن به لقاء الله ،شهادت است و آنجا که بهترین عبادت، شهادت می شود آنجا میدان نبرد است … واین جنگ پیروزیش پیروزی اسلام است وشما حتما خواستار این هستید که فرزند شما درپیروزی اسلام سهیم باشد .
.. .آن صفا و روح روحانی و معنو ی د رشهر نیست و لی در جبهه معنویتی وجود دارد که انسان غافل از خدایی چون من هم به جبهه برود هدایت می گردد و هر لحظه یاد خدا رامی کند و به سوی خدا میرود.
قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمود منتظر
مادرم ،قربان تو که هیچ کس جز شما بعد از خدا و مولایش و ائمه اش و امام عزیز گردنم حق ندارد .
شرمسارم از اینکه موقع رفتن خداحافظی نکردم چون شما به زیارت کعبه رفتید و من هم به زیارت خدای کعبه شما درعید قربان گوسفند قربانی کردید و من خودم را ،شما سعی بین صفا و مروه نمودید ومن بین خیمه و قتلگاه ،شما باسنگ رمی جمره کردید ومن بافشنگ ،شیطانکهای ملحد و منافق رانشانه رفتم ،شما بالباس سفید مرم شدید من بالباس رزم احرام کردم شما حجر الاسود رابوسه زدید ومن ریگهای تفتیده کربلای جنوب را .
قسمتی از وصیتنامه شهید اکبر وکیلی
«… به منافقین ودشمنان اسلام و به آنهایی که از روی ظاهر و از روی غرض برای جوانان مردم و شهیدان دلسوزی میکنید بگویید که وقتی مسئله مکتب ودین در کار باشد جان دادن در راه دین هیچ مهم نیست . وقتی که پای اسلام در خطر است همه باید خون بدهند وهمه باید به اسلام کمک کنند و همه باید امام زمان رادربه ثمررساندن درخت اسلام یاری کنند و همه باید در این زمان به فریاد :هل من ناصر ینصرنی ،امام کبیرمان و رهبرعزیزمان پاسخ مثبت بدهند به خصوص جوانان برومند اسلام ،جوانانی که بازوی انقلابند….
پیام شهید مرتضی آقاجان
« خدایا به من قلبی ده که خود در آن جای گیری ،والهی چشمی ده تا راهم را میان کوره راهها بیابم و گوشی ده تاصدای الهیت را ازمیان نغمه های شیطانی جدا سازم و خدایا دستی ده تابدان سنگ لاخه های راهم راکنار بگذارم و پایی ده تاکه آن را بپیمایم و آنگاه در پایان شهادتی ده تابدان به سرمنزل مقصود رسم»

17دسامبر/16

اخلاق در اسلام قسمت بیست و چهارم

آیت الله مشکینی
کیفیت آموزش باطنی
در مقالات گذشته که صحبت از آموزگاران بشر بود ، به این مطلب اشاره شد که یکی از معلمان دلسوز وی ،فرشتگانند . این گروه را قسم دوم از مربیان او خواندیم . و اینک سخنی چند در باره این طائفه . نخست باید فهمید که که اینان کیانند و سپس پی برد که چگونه با انسان تماس دارند و بتعلیم وی اشتغال می ورزند .
مأموران الهی و پیکهای با قداست ربوبی
اما آنان موجوداتی دارای عقل و قداست ، پاکیزه از هر گناه و پلیدی ، گواهان توحید ذات و صفات ، معتقدان نبوت و معاد ، طائفان علی الدوام عرش الله ، بلند پروازان فضای عالم قدس ، پرستندگان با اخلاص معبود حقیقی ،‌تسبیح گویان ذات اقدس حق ، پیام آوران پیامبران الهی ، روابط فیض میان خالق و خلق ، ساجدان خاشع مقام ربوبی ، خدمت گزاران تکوینی انسانها ، اداره کنندگان عالم وجود ، وسائط تکوینی جهان هستی ، بالا برندگان اعمال بشری ،‌الهام دهندگان دلهای مومنان ،‌امداد یان غیبی رزمندگان ، ماموران سرسخت دشمنان حق ، نفرین کنند گان کافران و منا فقان ، جان ستانان با شدت ستمگران .
آری طبق بیان قرآن کریم فرشتگان کسانی هستند که به امرحق صف آرائی کنند ،‌از ستم و ستمکاران جلو گیرند ،‌آنها هستند که پیوسته ذکر حق خوانند ، در انجام فرامین او چون باد بشتابند .
بارهای سنگین تکلیف بر دوش گیرند ، امور مختلف جهان تدبیر نمایند ، ارزاق جانداران تقسیم کنند ، علوم و دانش بر دلهای بشر الهام دارند ، غذاهای ابدان را توزیع نمایند ، میان نیکان و بدان در شمول الطاف حق امتیاز نهند ،‌بر دلهای صادقان امید رحمت دهند ، بر قلوب طاغیان هراس و بیم گذارند ، از ستم پیشگان بشر بسختی جان ستانند، روان دوستان حق را بنشاط گیرند و در فضای جهان دیگر بسوی قرب الهی به همراه برند .
کیفیت تدریس باطنی
واما چگونگی تعلیم و تربیت آنها بر طبق استفاده از آیات و احادیث زیاد که در این باره وارد است خداوند توانا بر دلهای بندگان خویش بوسیله آنان الهام می فرماید و آنان را موظف داشته که قلب انسان را پیوسته زیر نظر دارند و حرکات و عزمها و اراده های دل رامراقب شوند گاهی که صلاح است از طرف گوش قلب انجام کار خیری را بر و ی القاء کنند و در حال غفلت او را بغفلت خویش متنبه سازند وهنگامی که خود توجه بامری پیدا کرده و می خواهد تصمیم جدی بگیرد اگر آن عمل نیکو است تصمیمش را تقویت نمایند و با تذکر مصالح و پی امد های خیر آن اراده اش را تحکیم بخشند و وعده امداد ویاری حق را بر اقدام آن بدهند و چنانچه آن عمل زشت و گناه و ظلم بر نفس و دیگران باشد بکوشند تا او را از تصمیمش منصرف سازند مفاسد عمل و عاقبت وخیم آن را از نظر خلق و جامعه دراین جهان و عذاب خداوند در جهان دیگر در ذهن وی مجسم سازند و تا حد میسور از حرکت و اقدام مانع گردند و البته معلوم باشد که این القاآت فرشتگان از ماقبل البلوغ و در اوائل آن شروع می شود و در ان ایام که نوعا جوان نورس دلی پاکیزه و قلبی صاف و روحی آلوده نشده بگناه دارد این پیک های الهی مشغول انجام وظیفه و تعلیم و تربیت می شوند و همانند معلمی دلسوز و آموزگاری نستوه شبانه روز دور خانه دل می چرخند و آن خانه پاک و مقدس را که باید مهبط ورود الهامات حق و فرود گاه دائمی الطاف الهی باشد پیوسته در حفظ و حراست میگیرند وکوششی بی دریغ در اینکه اغیاری در خانه یار راه نیابد مبذول می دارند حال اگر صاحب دل صاحبدلی آگاه و انسانی گوش بفرمان و قلبی دارای صفا و جاذبه و انقیاد گردند و این معلمان ناصح را پذیرا شد آنان کوشش خود را ادامه می دهند و بر حسب تکامل آن را ، اینان نیز تعالیم الهی خویش را در بعد کمی و کیفی افزایش می دهند تا آنجا که انسانی عظیم الشان و در خور خلافت و جانشینی الله تحویل جامعه بشری داده شود .
و اگر انسانی ضعیف آسیب پذیر و دستخوش هوی و اسیر هوس گردید وسوسه شیاطین داخلی و خارجی در وی اثر گذاشت و او را به هر سوکشانید و بالاخره مسیر او را از هدف خلقت و راه مستقیم تکامل و انسانیت منحرف ساخت و در لجن زار معاصی افتاد بتدریج الهامات فرشتگان بی اثر و از آن دل بریده می شود و آنچنان دور از معنویت می گردد که ممکن است مرتکب دهها گناه بزرگ گردد و در روحش حرکت و درک و تاثر و انفعال و احساس شرمندگی پیدا نکند چه آنکه معلمان دلسوز خود را از محیط خانه بیرون رانده و خانه قلب را به اغیار سپرده است از امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه ( و ایدهم بروح منه ) آمده است که آن حضرت فرمود: « للقلب اذن ینفث فیه الملک فیوید الله المومن »
« بالملک و ذلک قوله و ایدهم بروح منه »‌
قلب انسان و روان وی را گوشی است درونی که پیوسته پیک الهی هدایتهای مختلف را در ابعاد گوناگون زندگی مادی و معنوی در آن می دمد و این چنین خداوند رحمان گرونده توحید رابا گماردن این فرشتگان در پیمودن راه سعادت یاری می دهد قرآن مجید بدین معنی اشاره می کند .
محافظین غیبی ، انسان را تا دم مرگ هدایت و حراست می کنند .
در کتاب آسمانی ما چنین آمده است:
« و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتی »
« اذا جاء احدکم الموت توفته‌رسلنا ( انعام ۶۱)
او خدای مقتدر و مسلط و قاهر بر همه موجودات و قدرت قاهر او بر سر همه بندگان است او بسوی شما وبمنظور هدایت و تعلیم و حفظ دلهای شما از انحراف و تن های شما از آسیب ، نگهبانانی گسیل می دارند آنان پیوسته مشغول انجام و ظیفه اند تا آنگاه که ماموران قبض ارواح بسراغ شما بیایند .
واژه (حفظه ) جمع حافظ بمعنی نگهبان است و آنکه گروه های مختلف اند که گروهی مخصوص حفظ افکار بشر از انحرافات اعتقادی هستند و چون خداوند بشر را در همه کارهای خویش حتی در انتخاب مکتب و دین نیز آزادی تکوینی داده محافظت فرشتگان تنها از راه نصیحت و رهنمود و القا مفاسد راههای باطل ارائه مصالح راههای حق است و درست همانند معلمی می باشند که حق زدن و اجبار کودک رانداشته باشد و لی موظف گردد از راه تعلیم وهدایت او رابسوی کمال برد .
در معنی آیه شریفه « فالزاجرات زجرا » ( صافات ۳) چنین گفته اند :خداوند سوگند یاد می کند بمقام فرشتگانی که موظف به حال انسانندو پیوسته بر دلهای آنا ن سخنانی را که از زشتی باز دارد و از هوی وهوس منصرف کند می خوانند و بدین وسیله او را از سقوط و انحطاط مصون می دارند .
در خاتمه به عنوان تذکر عرض می شود غرض از تو صیف فرشتگان قبل از آنکه از خدمات نهانی آنان سخن گوییم آن بود که مساله فرشتگان در میان جوامع ما بدان اندازه که باید مورد توجه قرار گیرد نبوده است در حالی که قرآن مجید ا ز آنها بسیار نام می برد و تجلیل می کند به طوری که اعتقاد بدانها را جزء عقائد لازمه و در شمار عقیده به تو حید و رسالت و معاد در می آورد و انکار برخی از آنها را کفر می داند ، و چون به دقت بنگریم مطلب را چنین می یابیم :چه آنکه آنها متصدیان تام الاختیار در مدیریت عالم وجودند و هیچ حرکت و سکونی در شئون جهان هستی انجام نمی گیرد جز آنکه تحت اراده آنها که نشأت یافته از اراده الله و واسطه در مشیت الله است و به تدبیر اتم آنها انجام مییابد آری هرگاه خدا در کلام آسمانی خویش از ذات یکتای خود به عنوا ن جمع تعبیر می کند که ما چنین گفتیم وچنین کردیم مقصود از این تعبیر خود حق و فرشتگان است که مقربان درگاه اویند و در برخی از دعاهای وارده که امامان ما آنها را وسیله سوگند در حوائج خویش قرار داده اند و در قرآن آنها را جزشفاعت کنندگان بشر معرفی می کند و بالجمله اینان انوار بی نهایت علوی هستند که یکی از نهادها و شعبه هایشان طواف کنندگان حرم دلها و الهام بخشندگان قلوب انسانها می باشد امید آنکه از این آموزگاران صمیمی و با اخلاص تعالیم عالیه الهی را فرا بگیریم آنگاه که چیزی در قلب ما الهام نمودند شتابان به سویش حرکت کنیم و عمل نمائیم تا شکرانه نعم حق و زحمان آنان فراهم آید .
و بسی جای تاسف است از جامعه بشری امروز که چگونه چشم دل از حقایق پشت پرده فرو بسته و از خدای بزرگ و مقربان درگاه و مطیعان حیطه قدرتش غفلت کرده اند .
خداوندا از کرمت آن خواهیم که چشم قلبمان به سوی حقایقی که باید دریابد بنگرد و روحمان با معارفی که باید درک کند آشنا شود ومغز و فکرمان عقایدی راکه باید بفهمد باور نماید و انداممان حرکات و رفتاری راکه سزاوار شدن است تحقق بخشد وهمت و عزممان و ظایفی راکه شایسته عمل است پیاده کند‌آن باشیم که تو می خواهی آن کنیم که تو دستور دادی و آن شویم که تو می پسندی.
و السلام
پیامبر اکرم (ص)
« من سَلَک طَریقاً یَطلُب فیه عِلماً سَلک الله به طَریقاً الی الجَنه ِ و انّ الملائکه‌َ لَتَضعُ أجنِحَتَها لِطالبِ العلم رضاً به … و َ فَضلُ العالم ِ عَلی العابدِ کفضلِ القمر علی سائِرِ النجوم لیله البَدر….»
( کافی ج ۱ ص ۴۲)
کسی که راهی را به سوی فراگیری دانش بپیماید ، خدا او رابه راهی سوی بهشت برد . وهمانا فرشتگان با خرسندی بالهای خود را برای دانش پژوهان بگسترانند … و برتری عالم برعابد مانند برتری ماه شب چهارده است بر دیگر ستارگان.

17دسامبر/16

اقتصاد اسلامی قسمت بیست و هفتم

آیت الله حسین نوری
در راه ریشه کن ساختن فقر
فاجعه بزرگ بشریت
در مقاله پیشین ، مساله گرسنگی را که یکی از شوم ترین و سیاه ترین جلوه های فقر جهانی وحاصل دردناک استعمار و استثمار ناشی از امپریالیسم و سیستم اقتصاد سرمایه داری است مورد بررسی علمی قرار دادیم و چنانکه گفتیم در این مورد ،گرسنگی تنها از دیدگاه کمی مطرح نیست که در قحطی یا در طوفان وسیل و زلزله و جنگهای خانمانسوز از تامین حداقل خوراک و سد جوع خویش عاجز میمانند بلکه آنچه امروزه به صورت فاجعه انسانی مطرح می شود عبارت ازگرسنگی کیفی یا گرسنگی نیرویی است ، که به طور مخفیانه بیش از دو سوم افراد جهان رادر چنگال مخوف خود می فشارد . چنانچه گفتیم در این نوع گرسنگی ، فاجعه از آنجا آغاز میشود که اکثریت عظیمی از مردم جهان ، غذاهایی را به مصرف می رسانند که به هیچ و جه برای تامین مواد لازم و حیاتی بدن انسان کافی نیست ونمی تواند تعادل کامل و نیروی حفظ و ترمیم و سازندگی سلول های حیاتی آنها را تامین کند. این است آن چهره پنهان گرسنگی که امروزه حدود ۸۵ درصد مردم جهان را به تدریج فرو میبلعد و به سوی نابودی نسل ها می کشاند .
به طوری که قبلا نیز اشاره کردیم مواد مورد نیاز بدن انسان در سه گروه بزرگ و عمومی دسته بندی شده که عبارتند از: مواد پروتئینی ، مواد معدنی و ویتامین ها . و گفتیم که در حال حاضر ، شایع ترین اشکال گرسنگی کیفی در واقع نقصان یا حتی فقدان پروتئین ها درغذای انسان ها است . چرا که انسان به صورتی چاره ناپذیر برای حفظ تعادل کامل یک رژیم غذایی لازم و حیاتی ،باید همواره نیمی از پروتئین های حیوانی به مصرف برساند و حال آن که خوراکی هایی که حاوی این پروتئین های کامل و سازنده هستند یعنی غذاهایی که از گوشت تهیه میشود درهمه جای دنیا ازگران ترین محصولات به شمار می روند و از این رو تهیه و مصرف ان برای تمام طبقات محروم درسراسر جهان حتی درمناطق ثروتمند و برای تمام طبقات اجتماعی در برخی از مناطق فقیر ، امری دشوار و حتی محال شده است .
نقصان مواد پر و تئینی ، عامل عقب ماندگی جسمی و روحی فقیران
تحقیقات علمی نشان داده است که کودکان طبقات فقیر اجتماع ، از کودکان هم سن و سال خود در طبقات متمکن به مراتب عقب تر هستند و این عقب ماندگی تقریبا درتمام جهات ، چه از نظر جسمی رشد دستگاههای بدنی و چه از لحاظ روحی ناراحتی های روانی و حتی چه از لحاظ نیروی فکر و عقل و اندیشه ، به نحو وحشتناکی تظاهر می کند . این عقب ماندگی ها ازکندی رشد و افزایش وزن این کودکان شروع می شود ورفته رفته تاثیر خود را در میزان هوش و درک و تعقل آنها بروز می دهد افرادی که دچار کمبود یا فقدان خوراکی های پروتئین دار هستند درواقع دچار گرسنگی پروتئینی می باشند اساسا از لحاظ ساختمان جسمانی همواره عقب تر از حد عادی اند .
وقتی ازگرسنگی پروتئینی سخن می گوییم باید توجه داشت که این گرسنگی می تواند اشکال مختلف داشته باشد :خواه انسان اصولا کمتر از میزانی که حداقل لازم پروتئین شناخته شده است مصرف کند ، وخواه آنکه پروتئینی که مصرف می کند مقدارش کافی اما فاقد اسید آمینه های لازم برای بدن باشد در هر صورت پژوهش هایی که درسطح جهان صورت گرفته ، نشان میدهد که کمبود های پروتئینی ، افراد انسانی را از لحاظ صفات و مشخصات به صورت مردمی عقب مانده و ضعیف درمی آورد . حال آن که در گذشته تصور می شد که این صفات ، منحصرا به مساله توارث نژادی بستگی دارد ولی امروزه مسلم شده است که قسمت اعظم این مشکلات عقب ماندگی ، حاصل محیط زندگی و بخصوص ثمره طرز تغذیه ای است که در آن محیط متداول است.
دو دانشمند به اسامی مک کی ومک کریس که درباره ارتباط انواع روش های تغذیه و مشخصات جسمانی و ساختمان بدنی هندوها مطالعه می کردند به نتایج شگفتی رسیدند . آنها ثابت کردندکه مشخصاتی همچون بلندی قد ،‌ساختمان بدنی ومیزان مقاومت جسمانی سیک ها که در نواحی شمالی هند زندگی می کنند ، نسبت به اهالی مدرس که در جنوب هندمسکن دارند ،تنها ناشی از آن‌ است که دسته اول از سطح خوراک برتر برخوردارند ، و مواد غذایی مورد مصرفشان از لحاظ میزان پروتئینها غنی تر است . سیک ها گوشت و شیر و فرآوردهای لبنیاتی را فراوان مصرف می کنند در حالی که اهالی مدرس منحصرا از مواد گیاهی تغذیه می کنند و از لحاظ پروتئین های حیوانی و شامل اسید آمینه های لازم ، در فقر و مضیقه به سر می برند .
مک کریس برای اثبات این مساله به طریق علمی ،‌از یک آزمایش دقیق و انکار ناپرذیرسود جست: وی دسته ای از موش های آزمایشگاهی را به مدت هفت هفته با رژیمی غذایی سیک ها و دسته ای دیگر را با رژیمی نظیر رژیم اهالی مدرس تغریه کرد . و در پایان هفته هفتم متوجه شد که موش های دسته اول در حدود ۲۲۵ گرم وزن دارند در حالی که وزن موش های دسته دوم به زحمت ۱۵۰ گرم می شود .
دو پژوهشگر دیگری به اسامی لردجان بویدار و ژیلکس روی دو قبیله به نامهای کی کویو وماسایی که هر دو در سرزمین کنیا و اقع درافریقای شرقی زندگی می کنند ، مطالعات دامنه داری انجام دادند و باپدیده ای مشابه آنچه درمیان هندوها وجود داشت مواجه شدند :افراد قبیله کی کویو که نوعا به کشاورزی اشتغال دارند معمولا از حبوبات و سبزی و سیب زمینی و مواد غذایی گیاهی تغذیه می کنند ولی اهالی ماسایی که کارشان دامپروری و دامداری است ، غذای خود را غالبا از گوشت و شیر تامین می کنند . همین اختلاف باعث شده است تا مردمی که هر دو در یک کشور ویک محیط یک نوع آب و هوا ویک نوع شرایط مادی زندگی می کنند از لحاظ مشخصات ظاهری وساختمان جسمانی با هم تفاوت فاحش و حیرت انگیزی داشته باشند . به این صورت که مردان ماسایی از مردان کی کویو حرود ۸ سانتی متربلند قدتر و حدود ۱۰ کیلو سنگین وزن ترند ، و زنهای ماسایی نسبت به زنهای کی کویو حدود ۸ سانتی متر و قدو حدود ۵/۱۲ کیلو در وزن ،‌بیشتر دارند .و همین نشان دهنده نقش و تاثیری است که تغذیه پروتئین های لازم حیوانی درمشخصات ظاهری وساختمان جسمانی انسان بر جای می گذارد.
عامل گرسنگی ،نه عامل نژادی
از این نمونه ها ، درسراسر جهان به فراوانی وجود دارد که محققان بسیاری د رباره آنها سخن گفته و کتابها و رسالات بسیا رد این زمینه فراهم کرده اند ، این تفاوت های ناشی از فقر یا غنای پروتئین ، نه تنها در مناظق فقیر ، بلکه در ثروتمند ترین نواحی جهان نیز ، بین افراد طبقات اجتماعی مختلف به وضوح دیده می شود .بنابراین ،کمبود مواد پروتئینی ، یک پدیده خاص منحصر به مناطق محدودی از جهان نیست ،بلکه این مساله ، امروزه به صورت یک امر عمومی وجهانی البته با درجات مختلف در امده است . منتهی جنبه دردناک مساله ، آنجاست که دیده می شو د دربعضی مناطق دنیا تمام افراد یک ملت به جهت طرز تغذیه بومی و سنتی خود و یا به علت عدم دسترسی همگانی به این مواد حیاتی ، چنان از لحاظ مشخصات ظاهری عقب مانده اند که به طور عمومی همه افراد آن ، درمقابل ملل دیگر ، به صورت یک ملت عقب مانده وپست جلوه می کنند.
مثلا می بینیم که نه تنها درزبان عامه مردم دنیا ،بلکه که ازدیدگاه علم و تحقیق نیز همواره نمونه هایی از این موارد ذکر می شود که مردم آمریکا افردی بلند قد و تنومند واهالی چین ، ملتی کوتاه قد و ضعیف الجثه وکم بنیه اند .
چرا ؟ طبق مدارکی که پروفسور ژوزوئه دو کاسترو پژوهشگر پدیده مخوف گرسنگی ارائه می دهد :بدون هیچ گونه تردید ، کوتاهی قد مللی که در مناطق گرمسیری زندگی می کنند ، پیش از آن که معلول علل نژادی باشد نتیجه طرز تغذیه ای است که از لحاظ پروتئین هاناقص ونارسا می باشد . و این که وزن متوسط یک فرد چینی ۵۵ کیلو و وزن متوسط یک امریکایی ۵/۶۴ کیلو است واقعیتی است که علت آن پیش از مساله نژاد چینی ها همان عامل گرسنگی کیفی آنها است.
عواقب وزیانهای دیگر
مطالعه روی مشخصاتمردم شناسی آن دسته از مردم ، که محل سکونت شان بر روی نقشه جغرافیا ، میان دو دایره جدی وسرطان قرار دارد ، نشان می دهد که تقریبا عموم آنها قدی کوتاه تر از حد متوسط دارند . این مردم عبادتند از اهالی آمریکای جنوبی ، پیگمه ها و سایر گروههای سیاه پوست آفریقای استوایی ،سرخ پوست ها ، اهالی فیلیپین و اندویزی و هند و چین و غیره . نکته مهم اینجاست که تغذیه همه این مردم غالبا مواد گیاهی است و چون آب و هوا و خاک های مناطق اتیوپی و گرمسیری برای تربیت دام و احشام مساعد نیست ، مردم این منطقه قادر به تهیه مواد غذایی حیوانی نیستند و در نتیجه دجار فقر پروتئین های حیوانی اند و نکته ای که این فرضیه علمی را استحکام و قوت بیشتری می بخشد ، این است که در میان این اقوام ، اگر هم به طور استثنایی افراد بلند قد دیده شوند ، کسانی هستند که شغل شان چوپانی است و به منبع ناچیزی از خوراکی های حیوانی دسترسی دارند و درنتیجه مانند بقیه ، دچار کمبود خیلی زیاد مواد پروتئین حیوانی نشده اند . اگر عامل نژادی در این میان یک عامل تعیین کننده و قاطع بود و مصرف پروتئین حیوانی نقش مهمی در این میان نداشت ، طبیعی است که چوپان های این اقوام نیز می بایست تابع همان عامل نژادی می شدند و کوتاه قد باقی می ماندند حال آنکه پژوهش های علمی و تجربیات عینی ، خلاف این مساله را ثابت می کند .
باید توجه داشت که طبق تحقیقات بیولوژیست ها و سایر دانشمندان و پژوهشگران تاثیرات و عواقب کمبود پروتئین حیواین روی افراد انسان ،تنها این نیست که قدرا کوتاه و اندام را تحیف و ضعیف می کند . بلکه عواقب و زیان های دیگری نیز در این پدیده تظاهر می کند که یکی از شوم ترین و مخوف ترین آنها عبارت است از :کاهش نیروی مقاومت بدن انسان دربرابر بیماریهای عفونی به طور اخص . این نکته ای است که نخستین بار ،به طور جدی و از دیدگاه علمی در دوران بعد از جنگ جهانی اول مورد توجه قرار گرفت ، در آنه نگام اهل تخصص و تحقیق ثابت کردند که چون به علت جنگ و قحطی های ناشی از آن ، در امر تغذیه مردم ، درصد پروتئین های لازم و حیاتی تقلیل یافته ،‌همین امر موجت رواج و شیوع فراوان بیماریهای مخملک و خطرناکی مانند سل و ذات الریه و اسهال و تیفوئید و غیره در میان مردم مناطق جنگ زده شده است.
سل بیماری عفونی و…
از آن زمان تاکنون ، در اصل این معادله شوم و طرفین معادله عبارت از کمبود پروتئین در یک سو و انواع بیماریها درسوی دیگر است ، هیچ تغییری به وجود نیامده است . هنوز هم اگر بخواهیم در مورد بیماریها تحقیق کنیم و مثلا بخواهیم بدانیم که بیماری سل در کدام نواحی جهان کشتار بیشتر و بیرحمانه تری می کند ، نتیجه خواهیم گرفت که این نواحی ، دقیقا همان مناطقی هستند که دچار فقرو کمبود غذایی و گرسنگی کیفی می باشند .
این مساله تحقیقی ، امروز به قدری آشکار و اثبات شده است که دانشمندان و محققان با اطمینان و یقین ادعا میکنند :بیماری سل که یک بیماری خانمانسوز و مسری و گاه جامعه برانداز است البته در جاهایی که قدرت مقابله با آن وجود نداشته باشد نه تنها یک بیماری عفونی است ، بلکه یک بیماری ناشی از کمبود مواد غذایی ، یا به عبارت دیگر بیماری فقر و گرسنگی است . زیرا تجربیات و آزمایشهای علمی نشان داده است افرادی که از تغذیه صحیح و کافی برخوردارند و در رژیم فذایی شان از لحاظ آهن و موار اساسی دیگر کمبودی دیده نمی شود ، در برابر بیماریها قدرت مقاومت زیادی دارند به طوری که مثلا ممکن است در داخل امعا و احشا آنها تعداد زیادی طفیلی و انگل وجود داشته باشد و حبی تخم های این طفیلی ها در آنجا به رشد باروری برسند ولی آثار و علائم بیماری در این اشخاص دیده نشود . یا آن که می توانند تعداد زیادی از باسیل های که را که عامل بیماری سل است با خود حمل کنند و لی هرگز علائم مسلول بودن در آنها ظاهر نگردد . به همین جهت محققان می گویند یگانه راه واقعا موثربرای جلوگیری از رواج و شنیوع بیماری سل در نواحی فقیر ، فراهم آوردن غذاهای کامل و مقوی برای افراد آن مناطق است .
به فضل و عنایت الهی ، درمقالات بعدی ابعاد دیگر این مساله را بررسی می کنیم .
ادامه دارد

17دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون

فقه و فقها
«امید است که حوزه های مقدسه علمیه خصوصا حوزه علمیه قم – کما فی السابق – به تحصیل علوم دینیه و ترویج دیانت مقدسه ادامه دهند»
)۲۹جمادی الثانی۱۳۸۵هـ.ق (
«شما محصلین علوم دینیه !ای فضلا وروحانیون حوزه های مقدسه به خصوص حوزه مقدسه قم ! از این اهانت ها وآزارها نهراسید . شما که امروز پاسداران اسلام و قرآنید ، این سنگر مهم را که آماج تیر اجانب و عمال آنها است، حفظ کنید و با کمال دلگرمی و اتکال به خداوند متعال و استمداد از ارواح مقدسه صاحبان شریعت و حفاظ قرآن ، به کار خود که تحصیل فقه اسلام ، تهذیت اخلاق ، تنویر افکار و هدایت ملت ستمدیده است ادامه دهید ،خدای متعال با شما است».
)اول رجب ۱۳۹۲هـ. ق(
«شما که چنین فقه غنی تری دارید ، فقه شیعه که غنی ترین فقه دنیا است ، قانونی است که با زحمتهای علمای شیعه توضیح و تفریع شده است و در دنیا به این غنی وجود ندارد ».
(۱۰/۸/۵۶)
«باید حوزه های فقاهت به همان ترتیبی که سابق بود ، هیچ تخطی نکند. به همان ترتیبی که سابق تحصیل می کردید، فقه و مقدمات فقه را محکم فقاهت را حفظ کنید …این فقها هستند که حصون اسلام هستند و اسلام را حفظ کرده اند . باید حوزه ها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد…اگر یک اشخاصی آمدند به حوزه ها پیشنهاد کردند که فقه لازم نیست که مثلا به این طول و تفصیل باشد و فلان و بیائیم و یک چیزهای دیگر هم چه بکنیم اینها اشتباه می کنند یا مأمورند . فقه به همان قوت اولیه اش باید باقی باشد … حوزه های فقاهت را به همان قوت خودش حفظ کنید … من خوف این را دارم که بواسطه بعضی تبلیغات حوزه های علمی، از آن کار اساسی که حفظ فقاهت است، سستی بکنند وکم کم فقه منفی بشود در دراز مدت ، اینها نتیجه بگیرند !»
(۲۰/۴/۵۹)
«من کرارا به همه تأکید کرده ام که درسهای حوزه ها باید به همان وجه سنتی خودش محفوظ باشد و فقه باید همان فقهی باشد که در بین ما است. اگر از فقه سنتی منحرف بشویم ،‌فقه از بین می رود باید به همان صورت و قدرتی که مشایخ ما از ابتدا تا به حال ،‌فقه را حفظ کرده اند ، حفظ کنید ».
( ۱۴/۱۱/۶۰)
«اگر حوزه ها از عهده تربیت فقها و علما و خطباء موجه و مورد علاقه مردم برنیایند باید منتظر فاجعه شکست جمهوری اسلامی بزرگ باشیم ».
(۲۴/۱۱/۶۰)

17دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

تقلب ، خیانت به انقلاب
از جمله شعارهای شور انگیز و انقلابی ما دعوت به خود کفایی کشور و بی نیاز شدن از شرق و غرب است .همه می دانیم که یک ملت نمی تواند بدون خودکفایی اقتصادی ،استقلال سیاسی خویش را حفظ کند و آرزوی هر کشور وملتی است که بتواند حداقل به اندازه احتیاجات خودشان تولید نمایند البته این بدان معنی نیست که هیچگونه تبادل تجاری باسایر کشورها نداشته باشند که این برای هیچ کشوری ممکن نیست . ولی تا اندازه توان باید آنچه می توانند از امکانات طبیعی و خداداد و از نیروهای انسانی خویش استفاده کنند و وابستگی اقتصادی خود رابه دیگران به حداقل برسانند بلکه باید در مواد غذایی سعی بر این باشد که به خود کفایی کامل برسند .
انقلاب اسلامی که بر اساس استقلال ، سیاست خود را بنا نهاده ، از روز اول دعوت به خود کفایی و سعی درایجاد استقلال اقتصادی نمود ، و دراین رابطه گامهای بزرگی از سوی جوانان متعهد و افراد با استعداد و مغزهای متفکر بر داشته شده است . ولی همیشه باید نقصها وعقب ماندگیها راگوشزد نمود تا این جوشش و حرکت به سردی نگراید .
آنچه دراینجا موردبحث و انتقاد ماست ، خود کفایی در امور صنعتی است و نکته ای که در این رابطه قابل توجه است کم توجهی مسئولین به بهتر کردن تولید است . شک نیست که خودکفایی تنها با بالا بردن سطح تولید از نظر کمیت به دست نمی آیدبلکه باید تولید از جهت کیفیت به بهترین وضع مطلوب برسد ، و حال آنکه مشاهده می شودکه وضع بر عکس است و صنعت ما ازجهت کیفیت روز به روز بدتر می شود. برای مثال اتومبیل پیکان را اگر ملاحظه کنیم به وضوح می بینیم گر چه ظاهری زیبا تر یافته است اما از نظر کار و موتور و سایر جهات مورد شکایت مردم است وهمچنین قطعات یدکی آن و سایر صنایع ما نیز به همین ترتیب.
البته این مطلب مدتهاست که میان مردم نقل مجالس و محافل است ولی اخیرا از سوی بعضی از نمایندگان ،وزیر صنایع مورد سوال قرار گرفت که چرا مراعات حداقل استاندارد نیز در تولیدهای صنعتی نمی شود که این سوال بهتر بود در مورد صنایع مانند اتومبیل نیز مطرح می شد و نیز بهتر بودکه لحن سول بدین ترتیب می بود که چراسعی بر بالا بردن وضع تولید . مراعات حداکثر استاندارد نمی شود نه حداقل ، که اگرهمت ما بر حداقل باشد هیچ به ان نخواهیم رسید . همت باید بر مراعات حد اعلای استاندارد و تکنولوژی باشد تا اقلا به حداقل آن برسیم . ما توقع و انتظار پیشرفت صنعتی کشور را داریم نه عقب گرد. ملت ایران با توجه به رهنمودها و تشویقهای حضرت امام دام ظله در امر خود کفایی کشور وپیشرفت صنعت ،چشم انتظار آن روزی هستند که ما درتکنولوژی پیچیده و صنایع مورد نیاز نیز خودکفا باشیم و هوا پیماهای مدرن و مافوق مدرن هم بسازیم و آن روز انشا الله خواهد آمد ولی توقع مردم از مسئولین آن است که ببینید سیر صنعت و تکنولوژی به سمت پیشرفت است و اگر بامحاسبه وضع صنعت به این نتیجه رسیدیم که سیر معکوس داشته ایم حتما باید در برنامه ریزی خود تجدید نظر کنیم .
تذکر ما در این موضوع به دولت است و به دست اندکاران صنعت ا ز مهندسین و تکنسینها گرفته تا کارگری که کوچکترین و ساده ترین کار را در صنعت به عهده دارد .
اما تذکر به دولت این است که باید بر امر صنعت نظارت بیشتری داشته باشد و داشتن استاندارد لازم را در همه صنایع مورد توجه قرار دهد و نباید استاندارد ،اختصاص به لوازم خطرناک مانند دیگ زودپز و یا بعضی لوازم برقی داشته باشد بلکه در همه وسائل صنعتی باید این جهات ملاحظه شود . متاسفانه حتی در لوازم برقی نیز این جهت چندان ملاحظه نمی شود و بسیاری از لوازم برقی ، در بازار دیده می شود که ملاحظه استاندارد بودن در آنها نشده و بدون مراقبت ،آزادانه به فروش می رسد . از آن گذشته ، وسائل اجاق گاز از قبیل ریگلاتور و سیلندر پیک نیک و شلنگ گاز نیز بدون توجه به مسائل ایمنی ساخته و در بازار به فروش می رسد و خدامی داند چقدر فاجعه تا امروز افریده است . مسئولین امور در اینگونه موارد باید توجه بیشتری مبذول دارند و تمام مسائل را به امید آینده پس از جنگ موکول نکنند .
واما تذکر به صنعتگران زحمتکش این است که سعی شما در بهتر کردن وضع صنایع وبالابردن سطح تولید از جهت کمی و کیفی اولا یک عمل بسیار مهم و ارزنده از نظر ملی و میهنی است . شما با دقت در امر صنعت ، خود و میهن وهموطنان خود را از اسارت و و ابستگی به بیگانگان رهایی می بخشید و کشورد خود را سر بلند ومستقل می نمایید . پس شما همانند همان سربازان وپاسداران و جوانمردان جان برکفی هستیدکه در سنگر خون آتش از استقلال سیاسی میهن اسلامی خویش دفاع می کنند . استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی و فرهنگی ممکن نیست . پس همه اینها است ، آنها با جان خود ازآن سنگر دفاع می کنند ،شما نیز با مغز و بازوی خویش از این سنگر حمایت کنید .
ثانیا این تلاش و کوشش به نفع شخصی شما نیز تمام می شود . زیرا هر چه صنعت بهتر و هر چه تولید بیشتر باشد . برای شما نیز بهتر است اعتبار شما بالا می برد.
ثالثا از نظر شرعی بر این امر تاکید بسیار شده است که هر کارگر باید در کار خود دقت داشته باشد و خوب کار کند.
در روایت است که پیامبر سعد بن معاذ را به دست مبارک خویش دفن نمود و درموفع دفن ،احد را محکم کاری کرد ، سپس فرمود : « انی لا علم انه سیبلی و یصل الیه البلی و لکن الله عزوجل یحب عبدا اذا عمل عملا فاحکمه …» یعنی من می دانم که این قبر از بین می رود و خراب می شود ولی خداوند دوست دارد بنده ای را که هر گاه کاری انجام می دهد محکم کاری کند و ازهم جهت خوب امجام دهد. و در روایت دیگر درمورد دفن ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) چنین آمده است که پس از دفن ،حضرت شکافی در قبر یافتند، فورا آن را اصلاح کرده و فرمودند : « اذا عل احدکم عملا فلیتقن» هرگاه کسی از شما کاری را انجام داد درست انجام دهد و متقن و محکم سازد .
نکته قابل توجه این است که این روایات در مورد ساختن قبر مرده وارد شده گر چه بیان مطلب بنحو عموم است و این نشانگر اهمیت مطلب است که حتی درموردی که اثری از آن نمی ماند ودیری نمی پاید که از بین می رود ان هم درلحدکه دیده نمی شود در عین حال باید درکار دقت نمود .ناگفته نماندکه درست انجام ندادن کار و بی اعتنایی به تولید مفید و ارزشمند ،یک نوع خیانت و غش به جامعه به حساب می آید و می توان گفت که از این جهت یک عمل حرام و مورد مواخذه است .
امیر المومنین (ع) در روایتی فرمودند : « ان الله یحب المحترف الامین » خداوند صنعتگر و کارگری را دوست درادکه امین باشد . از این روایت استفاده می شودکه اگر صنعتگری چندان اهمیت به اتقان و محکم کاری ندهد خیانت کرده است و روایات د رمورد مذمت خائن و کسی که د ر کارش غش و دغل بازی باشد بسیار است بلکه در آیات قرآن نیز بسیار آمده است :
« ان الله لا یحب الخائنین »
خدا خیانتکاران را دوست ندارد و آیات دیگر . بلکه قبح خیانت و غش یک امر فطری و عقلی است .
درروایت است : « من غش مسلمافلیس بمسلم » کسی که نسبت به مسلمانی غش کند و خیانت نماید ، مسلمان نیست .

17دسامبر/16

مروری کوتاه بر: پیام امام و نهضت سواد آموزی

حجت الاسلام محسن قرائتی
یک بار دیگر فرمان امام را مطالعه فرمائید، به کلمات و تعبیرات ایشان دقت کنید:
۱-فرمودند: بسیجی ، آیا ما در ریشه کن کردن بیسوادی بیسج شدیم؟
۲-فرمودند: ضربتی، آیا ما در انجام این فرمان آسمانی کوتاهی نکردیم؟
۳-فرمودند: مساجد و تکایا، محل برگزاری کلاسهای نهضت باشد، آیا این دستور عملی شد؟
۴-فرمودند: ائمه جماعات شهر ها و روستاها اقدام نمایند.
۵-فرمودند: وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات به پا خیزد.
۶-فرمودند: ایران را به صورت مدرسه کنیم.
۷-فرمودند: اعضاء با سواد هر خانه نسبت به اعضا بی سواد آن خود را مسئول بدانند.
۸-فرمودند: اعضاء بی سواد هر خانه از یاد گیری، سر پیچی نکنند.
۹-فرمودند: بی سوادی نقص درد آور است و ایران مهد علم است، نباید ما اینهمه بی سواد داشته باشیم.
۱۰-فرمودند نیاز به خواندن و نوشتن از نیاز به مسکن و بهداشت لازم تر است.
۱۱-فرمودند: منتظر اقدامات دولت نباشید و همه در هر کجا هستید به پا خیزید.
همه با هم بپاخیزیم
من از شخص خاصی گلایه ای ندارم ولی دلم به حال اینهمه بی سواد و این فرمان آسمانی امام عزیز می سوزد، بهر حال دیر نشده باز دیگر همین فرمان را تبلیغ و همه با هم حرکت و برای انجام آن قیام کنیم.
مبارزه با جهل کمتر از مبارزه با صدام نیست زیرا او سه سال است دشمن ما است ولی جهل دشمن همه عمر ما است. پیامبر عزیز ما فرمود: «اعدی عدو المرء جهله».
مسئولین هیئت ها که برای عاشورا مردم را بسیج و تکایا و مساجد را آماده عزاداری امام حسین (ع) می کنند، می توانند بپا خیزند و بی سوادان هر کوچه و محله را در همان محله ها برای سواد آموزی جمع نمایند.
انجمن اسلامی و شوراها که برای تقسیم سیگار و پنیر و نفت! دخالت دارند همراه با فعالیت های بسیار ارزنده اسلامی خود، برای مسئله سواد آموزی هم گامی بردارند.
روحانیون هر کدام میتوانند در تبلیغ نقش مهمی ایفا نمایند.
در هر مدرسه ای مسئول آن می تواند در اوقاتی که مدرسه تعطیل است کلاسی برای پدران و مادران بی سواد تشکیل دهد.
انجمن اولیا و مربیان در حرکت دادن اولیا بی سواد فعال شوند.
شرط استخدام هر کارمند دولت و یا شرط ورود به دانشگاه را با سواد کردن چند بی سواد قرار دهند.
از کارمندان باز نشسته ای که هنوز توان و لیاقت کافی دارند هر روز یا شبی یکی دو ساعت استمداد نمائید.
در پادگانها، دایره سیاسی عقیدتی اقدام بیشتری نمایند.
و خلاصه هر گاه همه ما بپاخیزیم و فرمان امام عزیزمان را سر لوحه و دستور العمل خود قرار دهیم، مسئله بی سوادی را حل خواهیم کرد.
شاید خیال کنید که نهضت تا کنون شکست خورده، اما بشارت دهم که هرگز. در همین یک سال اخیر یعنی سال ۶۱ معلمان ما حدود ۱۵ هزار نفر زیاد شده، برابر همه سالهای قبل یعنی بیش از ۵۰ هزار کلاس تشکیل شده است. حدود یک برابر و نیم چند سال قبل افراد کارنامه گرفتند. بودجه ما حدود ۷۰۰ میلیون تومان اضافه شده و ما از کسی گله ای نداریم چون زمانیکه امام دستور بسیج مبارزه با بی سوادی را صادر فرمودند، هنوز مسئله ای بنام جنگ نداشتیم و پس از حمله عراق مسئله اصلی جنگ گردید و مردم برای آن جبهه بسیج شدند. خدا به همه اجر مرحمت فرماید. گلایه ما از کسانی است که توان سواد آموزی و کار در نهضت دارند و به جبهه هم نرفتند. شکایت ما از با سوادانی است که خود را به ملت محروم بدهکار نمی دانند و این گلایه های برادرانه را با چند نفر تذکر انشاالله برطرف و همه با هم و در کنار هم برای خدا و از انجام فرمان امام، ایران را مدرسه خواهیم کرد.

17دسامبر/16

مسائل فقهی حج قسمت سوم

حج، یکی از مهمترین ارکان اسلام و بزرگترین پایگاه صدور و گسترش انقلاب اسلامی در جهان است و چون انجام آن، نیاز به تهیه مقدمات و آموزشهای ضروری حجاج بیت الله الحرام دارد و امکان ندارد در ایامی که حجاج در تدارک سفر هستند، همه آنها را فرا گیرند، لذا دفتر تبلیغات حج و ماهنامه پاسدار اسلام به عنوان یک وظیفه مهم، بخشی از این مجله را به منظور طرح گوشه ای از مطالب مربوط به این مجمع جهانی اسلام اختصاص داده که در طول ماه های سال، در اختیار امت اسلام قرار میدهد.
امید است با همکاری بیشتر و طرح پیشنهادات و انتقادات، گامی مثبت در وصول به این هدف بزرگ برداشته شود.
س-قربانی و حلق در شب جایز است یا خیر و در صورت عدم جواز در مورد کسیکه جهل بحکم داشته و عمل کرده شرعا مسئولیت او چیست؟
ج-احوط آن است که قربانی را از روز عید تاخیر نیندازد و در هر صورت قربانی در شب صحیح است و تاخیر حلق تا آخر ایام تشریق مانع ندارد.
س-کفاره ارتکاب محرمات احرام را می شود در غیر مکه و منی انجام داد یا نه؟
ج-احتیاط واجب آن است که کفارات تقصیر در عمره را در مکه و کفارات تقصیر در حج را در منی ذبح کند ولی اگر ترک کرد می تواند در محل خود ذبح کند و صدقه بدهد.
س-شخصی بدون اخذ وکالت در ذبح از طرف عیالش یا شخص دیگری قربانی می نماید به این مستند که اذن فحوی از او دارد و مطمئن است که وقتی به عیالش یا رفیقش بگوید من در قربانگاه برای تو قربانی کرده ام او راضی است و میگوید خیلی خوب کاری کردی که زحمت مرا متحمل شدی آیا این نحوه قربانی کافی است یا نه؟
ج-کافی نیست مگر اینکه او را وکیل کرده باشد.
س-در صورتی که قربانی به دست غیر شیعه انجام گیرد و این شخص بعدا متوجه شود که حتما باید شیعه ذبح کند چه صورت دارد؟
ج-باید دو مرتبه در منی قربانی کند.
س-جمعی در قطعه زمینی متصل به منی در شب یازدهم و دوازدهم بیتوته کرده اند به اعتقاد اینکه آنجا منی است یا بگفته اشخاص محلی مطمئن شده اند که آن زمین منی است و بعد معلوم شد که منی نیست آیا بر عهده نامبردگان کفاره واجب است یا نه؟
ج-باید قربانی کنند.
س-شخصی که اجیر در حج است برای قربانی شخص ثالثی را وکیل می کند اشکال دارد یا نه و اگر برای اجیر مباشرت لازم باشد در صورتی که برای قربانیهای خود وکیل گرفته باشد باید مجددا قربانی کند یا نه؟
ج-اشکال ندارد و کفایت می کند.
س-کسی که نماز طواف او غلط است و می خواهد به جماعت بخواند آیا اقتداء به نماز یومیه کافی است یا باید نماز امام هم نماز طواف واجب باشد؟
ج-مشروعیت جماعت در نماز طواف محل اشکال است.
س-در حال طواف حاجی پول خمس نداده همراه دارد آیا به طواف او اشکال وارد می آورد یا خیر؟
ج-طواف اشکال ندارد.
س-حمل مغصوب در حال احرام خصوصا در حال طواف چه صورت دارد، آیا مخل به طواف است؟
ج-مخل نیست.
س-اگر طواف عمره و یا طواف حج را نسیانا یا جهلا بجا نیاورد تدارک آنها در هر وقت جایز است یا باید در اشهر حج باشد و آیا بین وقت طواف عمره و حج از این نظر فرق است یا نه و صورت جهل و نسیان تفاوت دارد یا نه؟
ج-تدارک در هر وقت ممکن است و فرقی نیست.
س-در شب یازدهم و دوازدهم بعد از توقف کوتاه در منی برای طواف و سایر اعمال واجب به مکه می توان رفت یا نه؟
ج-بعد از نصف شب جایز است.
س-زنان و پیرمردان که در رفتن از منی به مکه بعد از روز دوازدهم ذیحجه از جهت کثرت جمعیت به مشقت می افتند آیا می توان آنها را قبل از ضهر حرکت داد یا نه؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد.
س-شبهائی را که باید در منی بیتوته کرد آیا تمام شب لازم است یا قسمتی از آنهم کفایت می کند؟
ج-مقدار واجب از غروب آفتاب است تا نصف شب.
س-اشخاص ناتوانی هستند اگر روز عید پیاده یا سواره که سخت تر از پیاده روی است بخواهند همراه کاروان باشند به مشقت فوق العاده می افتند آیا جائز است بعد از وقوف در مشعر قبل از فجر به منی حرکت کنند؟
ج-با وجود عذر مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که پیش از نصف شب حرکت نکنند.
س-افرادی که بعد از ظهر روز عید قربان از منی به مکه می روند که بقیه اعمال حج تمتع را انجام دهند چه موقعی باید در منی حاضر باشند؟
ج-اول شب.
س-برای زنان و ضعفاء و سرپرست و راهنمای آنها آیا جایز است قبل از طلوع آفتاب بلکه قبل از فجر خروج از مشعر جهت رمی و قربانی و حلق یا تقصیر؟
ج-خروج از مشعر و رمی در شب در صورت عذر مانع ندارد و با تمکن از قربانی ولو با استنابه در روز عید، روز قربانی کنند و همچنین حلق یا تقصیر باید روز عید باشد.
س-زنها و مراقبین آنها و افراد ضعیفی که مجازند بعد از نصف شب از مشعر الحرام به منی وارد شوند آیا مجازند که رمی جمره عقبه را هم همان قبل از طلوع فجر بنمایند یا خیر؟
ج-می توانند شب رمی کنند.
س-بطوری که مستحضرید بلندیهای منی را اخیرا تسطیح و بدان ملحق نموده که سال گذشته گروههائی از حجاج در آن قسمتها بیتوته نمودند تمنی دارد نظر مبارک را در انجام مناسک در این قبیل امکنه بیان فرمائید و آیا می توان به علامتها و نشانه هایی که بعنوان وادی محشر یا منی و … گذاشته اند اعتماد نمود و آن را ملاک قرار داد؟
ج-اگر از منی است بیتوته در آن صحیح است.
س-افرادی که در روز عید قربان در منی باید قربانی کنند و مستحق در آنجا نیست و بیشتر گوشتها زیر خاک می شود اجازه می فرمائید که بگویند مثلا در ایران روز عید قربان از طرف حاجی که در منی می باشد قربانی کنند یا نه؟
ج-جایز نیست.
حاجی در عرفات یا منی فهمید که در احرام حج تلبیه نگفته در لحظه التفات تلبیه بگوید کافی است یا نه و تکلیف او چیست؟
ج-اگر می تواند به مکه برود و محرم شود و بقیه اعمال را که باید با احرام انجام دهد بجا آورد باید چنین کند و اگر ممکن نیست، همانجا لبیک بگوید و اگر بعد از تقصیر یا حلق متذکر شده عملش صحیح است و لازم نیست لبیک بگوید.
س-جمرات اکنون دو طبقه ساخته شده است آیا لازم است در محل سابق که طبقه تحتانی است رمی نمایند یا در طبقه فوقانی هم جایز است؟
ج-در طبقه فوقانی هم جایز است.
س-آیا زنها می توانند شب دوازدهم ذی الحجه که رمی جمرات نمودند همان شب به مکه بروند و دیگر به منی برنگردند یا باید مانند مردان تا ظهر در منی بمانند؟
ج-اگر عذر ندارند باید مثل مردان عمل کنند.
س-آیا مطلق ترس از تزاحم جمعیت از عذرهای شمرده میشودکه بتوان برای رمی جمرات نایب گرفت؟
ج-در وقت خلوت رمی کنند و مجرد ترس کافی نیست.
س-اگر کسی تعدادی از سنگریزه ها را به جمره زده ولی بعلت کثرت جمعیت مدتی فاصله شد تا دوباره خود را بجمره برساند آیا اینک باید دوباره از نو هفت مرتبه رمی کند یا بقیه دفعه گذشته را اگر تمام کند کافی است؟
ج-در فرض مذکور بقیه را تمام کند و کفایت می کند.
س-شخصی چندین مرتبه عمره مفرده بجا آورده و در هیچ کدام طواف نساء نکرده آیا یک طواف نساء برای تمام کفایت می کند یا باید برای هر کدام طواف جداگانه انجام دهد؟
ج-یک طواف کفایت می کند.
س-زنی در غیر ایام عادت لکه ای دیده و به اعتقاد پاکی طواف و نماز عمره تمتع را انجام داده و شب بعد رویت دم نمود با شرایط آیا طواف او در طهارت واقع شده یا نه و در هر حال حج خود را به این نحو تمام کرده کافی است یا نه؟
ج-اگر یقین کند که خون در باطن بوده حیض بوده و طواف و نمازش صحیح نیست و اگر شک دارد یا یقین کند که خون قطع شده حیض نبوده است و در هر صورت حج او صحیح است و در صورت اول طواف و نماز را اعاده کند و اگر وقت ضیق بوده احتیاطا بعد از حج یک عمره مفرده نیز به جا آورد.
س-خانمی هنگام احرام عمره پاک بوده وارد مکه شده خون دیده روز بعد دارو خورده خون قطع شده طواف عمره تمتع را نموده در حال پاکی. درعرفات نیز خون دیده باز قرص خورده روز بعد پاک شده طواف حج و نساء را بدون هیچ گونه غسلی انجام داده آیا حج او صحیح است و آیا این خانم بر شوهرش حرام است؟
ج-اگر خون قبل از سه روز متوالی بکلی قطع شده حکم مستحاضه را دارد که در قلیله وضوء برای طواف لازم و کافی است و در متوسطه و کثیره علاوه بر وضوء برای طواف احتیاط غسل هم بنماید و اگر بدون غسل طواف کرده طواف را اعاده کند و اگر هر سه طواف را بدون غسل انجام داده باید هر سه را اعاده نماید و اگر خودش نمی تواند یا بر او مشقت دارد، نایب بگیرد و تا خودش یا نایبش طواف را بجا نیاورده اند، بر شوهر حرام است.
س-زنی که در عمره تمتع شب نهم پاک نشده حج خود را بدل به افراد نموده ولی قبل از ظهر نهم در عرفات از حیض پاک شده آیا با تبدیل نیت و بازگشت اگر ممکن باشد وظیفه او افراد است یا تمتع؟
ج-در صورت امکان اتیان بعمره تمتع و درک اختیاری عرفه باید بر گردد و اعمال عمره تمتع را بجا آورد.
س-زنی در میقات حائض بوده و یقین داشت که نمی تواند عمره تمتع را در وقت خود به پاکی انجام دهد، لهذا نیت حج افراد کرد و بعد کشف خلاف شد، آیا حج افراد را تمام کند یا عدول کند به عمره تمتع؟
ج-اگر برای حجه الاسلام مُحرم شده احرام او باطل است و باید برای عمره تمتع مجدداً محرم شود.
س-طواف کننده مقداری از طواف را از جهت تردید در اشواط با تردید طواف کرده طوافش صحیح است یا خیر؟
ج-با فرض بقاء تردید در عدد اشواط طواف باطل است.
س-بسیار کم اتفاق می افتد که یک روز اختلاف نباشد در حجاز لذا بعضی از آقایان به عرفات می روند و بعضیها نمی روند و انعکاس این عمل چه بین برادران اهل تسنن و چه میان مردم شیعه بد نما است، تکلیف چیست؟
ج-باید در وقوف متابعت عامه کنند و در فرض مذکور تخلف جایز نیست.
س-افرادی که شب عید قربان در مشعر الحرام هستند قبل از طلوع آفتاب می توانند از وادی مُحسّر خارج شوند یا نه؟
ج-جایز نیست.
س-شخصی اگر با ماشین سقف دار رانندگی می کند و از مدینه محرم می شود و به مکه می رود یک گوسفند باید کفاره بدهد و یا اینکه هر دفعه که از ماشین پیاده و سوار می شود باید یک گوسفند کفاره بدهد؟
ج-یک گوسفند در هر احرام کفایت می کند.
س-در سعی صفا و مروه که دو طبقه ساخته اند آیا می توانند حجاج در طبقه دوم هم سعی صفا و مروه را انجام دهند یا نه؟
ج-اگر محرز نیست که بین صفا و مروه سعی می شود، جایز نیست.
س-شخصی به خیال اینکه هفت بار سعی بین صفا و مروه مرکب از ایاب و ذهاب است و به این اعتقاد چهارده مرتبه سعی را بعمل آورده، صحیح است یا نه و بر فرض بطلان اگر بعد از تقصیر و احرام حج متوجه شود، تکلیف او چیست؟
ج-سعی را اعاده کند، احتیاطا اگر چه اقوی کفایت است.
س-حاجی وظایف منی را انجام داده و صبح دوازدهم برای بعض حوائج به مکه آمده آیا لازم است برای نَفر بعد از ظهر برگردد یا نه؟
ج-واجب نیست برگردد.
((((با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بتها را بشکنیم و شیاطین را که در راس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رمی کنیم. امام خمینی))))

17دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ
پاتک دشمن برای پس گرفتن ارتفاعات کانی مانگا به شدت سرکوب شد
۱۸/۸/۶۲
۴۰ دستگاه تانک و خودرو صدامیان در ۱۵ کیلومتری غرب پنجو ین نابود شد
۱۸/۸/۶۲
۱۹ ارتفاع، ۲۰ روستا و زندان دولتو در منطقه سردشت آزاد شد.
۲۵/۸/۶۲
صد ها تن از مزدوران داخلی و بعثیهای عراق در نبردهای مرزی سردشت کشته و یا به داخل خاک عراق متواری شدند.
۲۵/۸/۶۲
نیروهای چریک ایران، جاده های تدارکاتی دشمن را در خاک عراق مین گذاری کردند.
۲۶/۸/۶۲
رزمندگان اسلام ۲ گردان از تیپهای ۳۶ و ۴۹ و ۴ گروهان مستقل ارتش عراق را نابود کردند.
۳۰/۸/۶۲
۱۵۰۰ تن از قوای دشمن بعثی کشته و زخمی و ده ها تن به اسارت در آمدند.
۱/۹/۶۲
یک فروند هواپیمای جنگی دشمن بعثی در منطقه مریوان سرنگون شد.
۱/۹/۶۲
رزمندگان اسلام با تصرف ۱۱ روستا و چند جاده تدارکاتی بر شهر «نالپاریز» عراق تسلط یافتند.
۳/۹/۶۲
جاده پنجوین – سید صادق به کنترل نیروهای اسلام در آمد.
۳/۹/۶۲
با آتش سنگین قوای اسلام ۱۹ دستگاه خودرو و یک انبار مهمات دشمن منهدم شد.
۱۵/۹/۶۲
جنگنده های ایران هواپیمای سوخو ۲۲ عراقی را در آبهای خلیج فارس سرنگون کردند.
۱۹/۹/۶۲
دو خودرو مهندسی و بخشی از مواضع نیروهای متجاوزین صدامی در منطقه پنجوین منهدم گردید.
۲۰/۹/۶۲
انقلاب و جهان
هزاران تن از مردم پاکستان طی تظاهراتی در ایالت سند آدمکهای ریگان و پرچم آمریکا را به آتش کشیدند.
۲۲/۸/۶۲
بمب افکنهای رژیم صهیونیستی، مناطق مسلمان نشین بعلبک لبنان را به مدت ۲۵ دقیقه بمباران کردند.
۲۶/۸/۶۲
یک زن فلسطینی از سرزمین های اشغالی تمامی دارائی خود را به منظورآزادی قدس برای رئیس مجلس شورای اسلامی فرستاد
۳۰/۸/۶۲
نیروهای سوریه ۲ جنگنده اسرائیل را بر فراز لبنان سرنگون کردند.
با سرنگونی یک هلیکوپتر در اطراف کابل انقلابیون مسلمان افغانی ۱۱ افسر عالی رتبه ارتش افغانستان و شوروی را به هلاکت رساندند.
۲/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان عراقی مقر سازمان امنیت و مرکز نظامی العینه رژیم بغداد را منفجر کردند.
تعداد کشته شدگان مزدوران امنیتی رژیم عراق در مقر سازمان امنیت به بیش از ۵۰۰ تن رسید که در میان آنها تعداد زیادی افسر و درجه دار به چشم می خورد.
۷/۹/۶۲
مسلمانان لبنان در سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت متحصن شدند.
۸/۹/۶۲
سه جنگنده آمریکائی و یک سوپر اتاندارد فرانسوی بر فراز لبنان سرنگون شدند.
۱۴/۹/۶۲
انقلابیون مسلمان لبنان با حملات بی امان خود، نیروهای متجاوز آمریکائی را مجبور به ترک مواضعشان از فرودگاه بیروت کردند.
۱۹/۹/۶۲
اخبار داخلی
هلال احمر ایران خواستار استیضاح دولت فرانسه توسط صلیب سرخ جهانی شد.
۱۹/۸/۶۲
رئیس جمهور: بعید به نظر می رسد آمریکا حاضر باشد در قصر شیشه ای که در خلیج فارس ساخته به مسابقه سنگ اندازی دست بزند.
۲۱/۸/۶۲
خبرنگاران خارجی از آثار جنایات صدام از اندیمشک و دزفول بازدید کردند.
۲۲/۸/۶۲
نخستین کنگره بین المللی پزشکی تهران با شرکت ۷۰۰ متخصص و محقق جهان گشایش یافت.
۲۹/۸/۶۲
سمینار بین المللی پزشکی رژیم صدام را بخاطر استفاده از بمبهای شیمیایی شدیداً محکوم کرد.
۱/۹/۶۲
آقای هاشمی رفسنجانی: اگر ابر قدرتها جنگ را در تنگه هرمز آغاز کنند ما جنگ را به قدس خواهیم کشاند.
۶/۹/۶۲
قطعنامه پیشنهادی ایران در مورد مبارزه با فحشا و احترام به شخصیت زن در سازمان ملل به تصویب رسید.
۱۲/۹/۶۲
اختراع و اکتشاف
توسط یک مهندس ایرانی دستگاه سیم راست کن اتومات ساخته شد.
۱۸/۸/۶۲
برای اوین بار توسط صنعتگران بندر ترکمن، پر قدرت ترین دستگاه بذر پاش در ایران ساخته شد.
یک جوان مبتکر سمنانی جک الکترونیکی برای اتومبیلهای سواری ساخت.
۱۸/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین کرمانی دینام ۲۴ ولت اتومبیل ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی دستگاه شیر آب الکترونیکی و خودکار ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
توسط یکی از مبتکرین سمنانی کولر آبی بدون پوشال ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
برای اولین بار در جهان در کارخانه الو مرول اراک دستگاه ایجاد کننده شیار بر روی پروفیلهای در حال آگسترود ساخته شد.
۲۶/۸/۶۲
یک جوان سمنانی با ۲۵۰۰ تومان دستگاه پلی کپی ساخت.
۳۰/۸/۶۲
توسط پزشکان ایرانی، موثرترین داروی ضد چریبهای خون در ایران تهیه شد.
۲/۹/۶۲
عمران
بیش از ۳۰۰ میلیون تومان اعتبار برای تامین برق و راه در استان فارس اختصاص یافت.
۱۸/۸/۶۲
۷۳ روستای نهاوند، الیگودرز، بروجرد و دورود دارای برق شدند.
۲۱/۸/۶۲
۲۰ کیلومتر راه، ۴۰۰ سیل برگردان و ۶ درمانگاه و خانه بهداشت در کهکیلویه و بویر احمد احداث شد.
۲۱/۸/۶۲
۱۱ میلیارد ریال جهت باز سازی کردستان اختصاص یافت.
۲۳/۸/۶۲
جهاد سازندگی ۸۲۷ کیلومتر راه، ۴۳۲ واحد آموزشی، ۲۷۲ حمام و ۱۴ در مانگاه و خانه بهداشت در آذربایجان شرقی احداث کرد.
۲۳/۸/۶۲
۲۵۰ هزار واحد مسکونی با اعتبار حساب ۱۰۰ امام در سراسر کشور احداث شد.
۹/۹/۶۲
از سوی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، بیش از ۱۰ میلیارد ریال جهت خانه سازی برای خانواده های شهدا و جانبازان در سطح کشور اختصاص یافت.
۱۲/۹/۶۲
در ماه گذشته ۲۷۰ روستا در غرب کشور برق دار شدند.
۱۵/۹/۶۲
۱۴۰۰ واحد مسکونی در سوسنگرد بازسازی و تحویل مردم این شهر شد.
۱۷/۹/۶۲
تولیدات ذوب آهن اصفهان از ۵۰۰ هزار تن به ۹/۱ میلیون تن رسید.
۱۷/۹/۶۲
ضد انقلاب
مزدوران دمکرات، یک جهادگر را پس از اسارت به شهادت رساندند.
۱۹/۸/۶۲
توسط ماموران ژاندارمری ۳۴۳ کیلو تریاک، ۳۹ کیلو طلا و میلیونها ریال کالای قاچاق کشف شد.
۲۱/۸/۶۲
تشکیلات شهری و جنگلی منافقین در گیلان و مازندران نابود شد.
۲۸/۸/۶۲
ضد انقلابیون یک پیرمرد را در بوکان بخاطر عدم همکاری شهید کردند.
۱۴/۹/۶۲

17دسامبر/16

هدایت در قرآن قسمت دوم

آیت الله جوادی آملی
کیفیّت هدایت
مهمترین بحث هائی که درباره هدایت است، بعد از آن مقدمات، در سه فصل خلاصه خواهد شد:
۱-کیفیت هدایت.
۲-پایان راه هدایت، یعنی آن جائی که باید برویم.
۳-این راه را بالاستقلال می رویم یا به زور به آنجا کشانده می شویم، یا اینکه با همراهی و توافق هادی خود، راه را طی می کنیم، و در این فصل مسئله جبرو تفویض مطرح می شود.
کیفیت هدایت قرآن: و این بر دو گونه است:
مقام اول: هدایت بالعلم.
مقام دوم: هدایت بالعمل.
در جائی از قرآن آمده است: آیات الهی را بنگرید و روی آنها مطالعه و تفکر کنید.
و در جای دیگر می فرماید:
«ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً و اقوم قیلاً»
نماز شب سخن خیلی بلندی است. نشئه شب و زنده داری شب باعث استواری پا و استحکام قول است، و این راه را «سبیل الله» می داند.
پس فصل اول در دو مقام مطرح است: یکی دعوت و هدایت علمی و دیگری دعوت و هدایت عملی. در مقام اول که هدایت عملی مطرح است، یک سلسله از آیاتی که درباره توجه دادن انسان به ابزار ادراک و ابزار علم بود، در درس گذشته یادآور شدیم که چگونه قرآن ما را به سمع و بصر و فؤاد هشدار داد که اینها مجاری ادراکند. اینها را ما به شما دادیم تا از آنها استفاده صحیح ببرید. معلوم می شود علم، اندیشه، فکر و مانند آن که از راه مطالعه و تدبر نصیب انسان می شود، راه و روش هدایت قرآن است. در همین مقام اول می بینیم: قرآن کریم گذشته از اینکه ما را به ابزار ادراک توجه می دهد که می گوید از این ابزار بهره صحیح ببرید، به ما می گوید جز در محیط علم، در محیطهای دیگر زندگی نکنید. دستوری که می دهد می فرماید اگر خواستید سخنی را بگوئید، مطلبی را بپذیرید، حرفی را تصدیق کنید، راهی را بروید باید عالمانه و از روی علم باشد. این در کارهای اثبات، اما در کارهای نفی، اگر خواستید چیزی را تکذیب کنید، سخنی را نفی نمائید،مطلبی را ابطال کنید، کاری را ناروا بدانید، در بعد نفی هم باید عالمانه باشد. اگر بخواهید دیگران را به سمتی هدایت و راهنمائی کنید آن هم باید عالمانه باشد. در تمام این ابعاد در مدار علم باید حرکت کنید.
بنابراین، از یک طرف ما را به مجاری ادارکمان آگاهی و توجه می دهد و از طرفی دیگر می گوید: هر کاری که می کنی بر اساس علم باشد:
اما اینکه نباید بدون علم چیزی را بپذیریم این آیه است:
«       » ( سوره اسرا آیه ۳۶)
لاتقف: یعنی تبعیت نکن از چیزی که علم به آن نداری، چرا؟
زیرا گوش و چشم و قلب مسئولیت دارد.  •        »
در این مسئله مهمتر از همه سوال از فؤاد است که انسان مسئول است و قلب انسان مسئول عنه. ممکن است از انسان بپرسند سمع را کجا صرف کردی و بصر را کجا صرف کردی؟ اما آیا می شود از انسان بپرسند قلب را کجا صرف کردی؟ در حقیت از انسان می پرسند انسانیت را کجا صرف کردی؟ این مسئول و مسئول عنه چگونه از یکدیگر جدا می شود؟ این احتیاج به تحلیل دارد برای اینکه در کلمات فارسی حرف «از» را روی اسم شخص در می آورند، می گویند از زید بپرس، از فلان شخص بپرس. ولی در تعبیرات عربی این کلمه «از» را روی آن مطلب که مسئول عنه است در می آورند نه روی شخص مثل: «یسئلونک عن الروح»، «یسئلونک عن الاهله» و … که در این صورت شخص می شود «مسئول عنه». در اینجا قرآن می فرماید: انسان مسئول است، سمع او، بصر او و فؤاد او مسئول عنه است. انسان را از سمع و بصر می شود پرسید ولی چگونه انسان را از فؤادش می پرسند. این مطلب باید در بحث های دیگر بیاید.
در صدر این آیه کریمه ما را از تبعیت غیر علمی نهی کرده پس اگر بخواهیم چیزی را تصدیق کنیم و بپذیریم و بر اساس آن حرکت کنیم، یعنی این کارهای اثباتی را انجام بدهیم، باید عالمانه باشد «لا تقف ما لیس لک به علم» و در کارهای سلبی اگر خواستیم چیزی را تصدیق نکنیم، آن هم باید بر اساس علم باشد زیرا قرآن گروهی را که بدون تحقی تکذیب کردند، مذمت کرده و می فرماید: «بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» (سوره یونس، آیه ۳۹) اینهائی که ندانسته تکذیب کرده اند مذمومند. قرآن کریم این گروه را مذمت می کند برای اینکه چیزی را که احاطه علمی به آن پیدا نکردند، تکذیب نمودند، پس تکذیب و نفی و طرد غیر عالمانه هم در قرآن محکوم است.
در دنباله آیه می فرماید: «  » با اینکه هنوز تأویل آن مطلب نرسیده، آنها تکذیب کرده اند، تأویل در برابر تفسیر است.«التفسیر ینقسم الی التفسیر بالظاهر و التفسیر بالباطن» تأویل، تفسیر بالباطن نیست. تأویل علم حصولی و فکری و مفهومی و باطن گویی و باطن گرائی نیست بلکه تأویل، در مقابل تفسیر است که یک عین خارجی است. در قیامت، تأویل قرآن روشن می شود، روزی که حقایق و معارف قرآن ظهور می کند، روز قیامت است که آن روز تأویل قرآن روشن می شود. ولی دنیا جای تفسیر قرآن است یا به ظاهر و یا به باطن و معانی باطنی دقیق تر از ظاهر است. وقتی برادران یوسف آن خضوع را انجام دادند، حضرت فرمود: «یا أبت هذا تأویل رؤیای» یعنی آنچه من در عالم رؤیا مشاهده کردم رجوعش و تحقق خارجیش این است.
در هر صورت، انسان چیزی را که می پذیرد باید عالمانه باشد و چیزی را که نفی می کند هم باید عالمانه باشد. در سوره احقاف (آیه ۱۱) مشابه آیه ای که ذکر شد آمده است.«        » چون اینها هدایت نشدند و به مطلب نرسیدند آن را تکذیب کردند.
در روایتی آمده است که امام «ع» می فرماید: «ان الله خص (یا حصّن) عباده بآیتین من کتابه: بقوله تعالی «ولا تقف ما لیس لک به علم» و بقوله تعالی «کذلوا بمالم یحیطوا بعلمه…».
خداوند بندگانش را به دو آیه اختصاص داده یا (در دو حصن و دیوار محصور کرده) که اگر خواستند چیزی را تصدیق کنند، باید عالمانه باشد و اگر خواستند چیزی را نفی و تکذیب کنند، آن هم عالمانه باشد. حضرت از دو آیه استفاده کرده است که باید انسان در محور علم حرکت کند. انسان بین تصدیق و تکذیب، بین رد و پذیرش، بین نفی و قبول خلاصه می شود و هم قبول و تصدیق و پذیرشش و هم ردّ و انکار و تکذیبش باید عالمانه باشد.
اینک بحث در مقام اول است که روش فکری و علمی است، نه روش عملی، روش علمی که انسان می بیند، می اندیشد، می شنود، مطالعه می کند و چیز می فهمد، نمونه های آن هم در قرآن کریم آمده است:
در جریان فرزندان آدم که یکی دیگری را کشت و معطل ماند که چگونه این جسد را دفن کند. قرآن می فرماید: ما از راه احساس او را آگاه کردیم: «فبعث الله غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأه اخیه» خداوند کلاغی را فرستاد که کندو کاو کند و مقداری خاک را کنار بزند و چیزی را درون خاک دفن کند تا فرزند آدم بفهمد که این مرده را چگونه می شود جا بجا کرد و دفن نمود. این استمداد از مجاری ادراک و بهره برداری از حس است برای آگاه شدن و رسیدن به یک مطلب.
قرآن کریم می فرماید: وقتی می خواهی مردم را دعوت کنی این چنین نباشد که خودت عالمانه چیزی را بپذیری ولی مردم را جاهلانه فریب دهی. آن دو بعدی که بیان شد «فیما یرجع الی اشخص نفسه او فیما یرجع الی غیره» چه در رابطه با خودش و چه در رابطه با دعوت دیگران، باید عالمانه باشد. می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» باید دعوت، به سوی خدا باشد و مایه های دعوت او حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد چون فرمود: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه»
لازم به تذکر است که این امر مختص به رسول الله (ص) نیست زیرا «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» حضرت رسول الگو و نمونه است برای ما و بر ما است که به او اقتدا نمائیم و تأسی کنیم. او مأمور به دعوت است، ما نیز هستیم. پس نه تنها انسان خودش باید عالمانه در مسائل وارد شود بلکه اگر دیگران را نیز خواست دعوت کند، باید عالمانه باشد.
در هر صورت چه انسان خودش را بخواهد در تصدیق و تکذیب قانع کند یا دیگری را ارضا نماید نیاز به یک روش دارد، زیرا تمام معارف عالم –برای انسان- بدیهی نیست که انسان هیچ مجهولی نداشته باشد و انسان هم نمی تواند به هیچ چیز آگاهی نداشته باشد چون اگر چنین باشد دیگر قابل دعوت نیست. پس یا اینکه قرآن کریم راهی را به ما نشان داده که توسط آن راه و روش به مجهولاتمان پی ببریم یا به همان طریقه عقلا، بدون رد، روشی را امضا کرده که همان روش منطقی است. روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن منطقی است.روش عقلا این است که روی فطرتی که دارند، از آن بدیهی پی به نظری می برند و از هر بدیهی هم نمی شود به هر نظری پی برد. بین این معلوم و آن مجهول باید رابطه ای باشد. حالا رابطه، یا به آن نحو است که آنچه معلوم ما است، یک جزئی از جزئیات آن است که مجهول ما است و از یک جزئی به کلی پی می بریم یا اینکه معلوم ما کلی است و آنچه مجهول ما است جزئی و ما از کلی پی به جزئی می بریم و یا آنچه معلوم است با آنچه مجهول است هر دو تحت یک امر جامع مندرجند و از یک جزئی پی به جزئی دیگر می بریم، چه این پی بردن قطعی باشد یا ظنی. بالاخره راه استدلال بشری این است: اگر بین معلوم و مجهول هیچ رابطه ای نباشد، نمی شود از معلوم پی به مجهول برد و این راه عقلاست که اگر هر صاحب فنی در هر رشته ای خواست استدلال کند، به توسط این راهها استدلال می کند پس اگر یک ادیب بخواهد بگوید این لفظ را باید مرفوع خواند می گوید این فاعل است و چون هر فاعلی مرفوع است پس این لفظ مرفوع است. اگر یک فقیه بخواهد حکم کند که این امر –مثلاً- واجب است می گوید این صلاه جمعه است و چون صلاه جمعه واجب است، پس این واجب است. یا اینکه می گوید: «هذا ما اخبر به الثقه عن المعصوم و کل ما اخبر به الثقه عن المعصوم (ع) فهو حجه». پس این امر حجت است و هر کسی دیگر در هر رشته ای که داشته باشد و بخواهد استدلال کند این میزان استدلال اوست و این هم مخصوص احدی نیست، این همراه با فطرت انسان است.
همانطورکه حرف زدن مخصوص به هیچ کسی نیست، هم چنین اندیشه به کسی اختصاص ندارد. ولی همانگونه که برای سخن گفتن، قاعده و قانونی ذکر می کنند، برای اندیشه هم ضابطه و میزانی ذکر می کنند که همان «منطق» است. وقتی دین به ما این چنین آموخت که باید در محدوده علم زندگی کنیم، چه در مسائل فردی و چه در مسائل جمعی، آن روشی را هم که با آن روش عالم می شویم، آن را هم به ما آموخت که باید حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن باشد، لذا نیاز به یک ترازو داریم که بدانیم چگونه باید اندیشید؟ و آن ترازو را «منطق» می نامند و گر چه قرآن صریحاً نمی گوید که باید این چنین اندیشید، ولی روش عقلا را امضا کرده است و با ما هم با همین روش سخن گفته است.
بشر از آن نظر که دارای فطرت سالم می باشد، در استدلالها از کلی پی به جزئی می برد، می گوید این شخص مصداق آن کلی است و آن کلی دارای این حکم است پس این شخص هم دارای آن حکم است، این قیاس اقترانی است. و همانطوری که قیاس استثنایی در قرآن فراوان است و نمونه هایی از آن ذکر شد و شاید در بحث های آینده بخواست خدا باز هم ذکر شود، قیاسهای اقترانی هم در قرآن کریم کم نیست. در سوره مبارکه طه یک اصل کلی را ذکر می کند، می فرماید: «   •         » این یک قیاس منطقی است فرمود: شما طغیان نکنید زیرا اگر طغیان کردید غضب خدا بر شما روا می شود و اگر غضب خدا بر شما روا شد سقوط می کنید. (آیه ۸۱ سوره طه)
و لا تطغوا فیه: در این امر طغیان نکنید، چرا؟ برای اینکه «•  » غضب خدا بر شما روا می شود. اگر غضب خدا روا شد چه می شود؟ « من یحلل علیه غضبی فقد هلک» پس «کل من طغی یحلّ علیه غضب الله و کل من یحل علیه غضب الله فقد هلک.» این به همان روال فطرت منطقی است.
ما می بینیم که قرآن کریم بر همین روال نمونه هائی ذکر می کند که چه کسانی طغیان کردند و غضب خدا بر این ها روان شد و در نتیجه سقوط کردند.
در سوره والفجر می فرماید: »و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد و فرعون ذی الاوتاد و الذّین طغوا فی البلاد».
آنجا فرمود: اگر طغیان کردی غضب خدا روا می شود و اگر چنین شد، هلاکت و سقوط با آن همرا ه است، اینجا فرموده است:
ثمود و فرعون طغیان کردند. و پس از آن می فرماید: «فصبّ علیهم ربک سوط عذاب» همان اصل کلی را بر اینها تطبیق کردیم.
در سوره مبارکه «والشمس» از این واضح تر بیان کرده است: در سوره والشمس از آیه ۱۰ به بعد می فرماید:کذبت ثمود بطغواها» قوم ثمود گذشته از آن تکذیبهای لفظی که داشتند، تمرد و طغیان نیز داشتتند و رسالت و پیامبرشان را تکذیب عملی کردند. چگونه تکذیب عملی کردند؟ با طغیان! «اذ انبعث اشقاها فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیاها».
پیامبرشان فرمود: «ناقه الله!» و این تحذیر است یعنی «حذر نفسک ناقه الله» آنها را در مورد آن شتر بر حذر داشت «فکذبوه فعقروها» پیامبر را تکذیب کردند و شتر را کشتند. بنابراین آنها هم طغیان نمودند، چون طغیان کردند خداوند آنها را کیفری سخت داد و بر آنها غضب نمود. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم…» رضا و غضب خدا، رضا و غضب نفسانی نیست. این خشنودی و خشم صفت فعل او است. رضا و غضب در مقابل هم می باشند و هر دو هم محدودند. رضای او تالبه جهنم میرسد و تمام می شود، غضب او هم تا لبه بهشت می رسد و تمام می شود. بهشت جای رضوان و جهنم جای غضب است.
گویا در حضور امام هشتم «ع» -یا توسط نامه- کسی خدمت امام عرض کرد: «الحمدلله منتهی علمه» خدای را حمد می کنم تا نهایت علم او. حضرت فرمود: «لیس لعلمه منتهی» برای علم خدا نهایتی نیست، این چنین نگو. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو: «الحمد لله منتهی رضاه» خدا را حمد می کنم تا آنجا که مرز رضای او است.
غضب خدا مانند رضای خدا صفت خدا است. خدا غضب می کند یعنی عذاب می کند. «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم» آن دمدمه و عذاب را به همه داد، نه اینکه به بعضی بدهد و به بعضی ندهد بلکه همه را به سوی این عذاب کشاند «فسواها و لا یخاف عقباها» بعد از این دمدمه هر چه بشود، هیچ خوفی از نتیجه آن ندارد زیرا همانگونه که در قرآن می فرماید: «یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز» شما را می برد و خلق جدیدی به جای شما می آورد.
بنابراین، این یک روش فطری است که خداوند با ما به زبان خودمان صحبت می کند و برای فطرت عقلا هم ارزش قائل است. این همان قیاسهای منطقی است که گاهی به صورت قیاس اقترانی و گاهی به صورت قیاس استثنائی می باشد. قرآن با ما این روش را پیش کشیده و از این راه با ما سخن می گوید.
ادامه دارد

17دسامبر/16

طب پیشگیری برای همه

الحمیه راس الدّواء پیشگیری بهتراز درمان است امیرالمومنین (ع)
دکتر سید حسن عارفی
علائم سکته قلبی (۵)
از نظر طبی دو نوع علامت وجود دارد:
۱-علائمی است که شامل درد شدید قفسه صدری، معمولاً درد دائمی که بیش از ۲۰ دقیقه در پشت جناغ حس شود.
درد ممکن است به بازوی چپ یا به دست چپ، گلو، چانه و دندان انتشار پیدا کند.
و ممکن است بجای درد، بیمار احساس فشار در قفسه صدری نماید، توأم با احساس فشار یا درد، عرق ریزش، احساس عرق سرد و گاهی تهوع و استفراغ.
برخی بیماران احساس طپش می کنند که نشانه نامنظم بودن ضربان قلب است. چنین بیماری را باید بلافاصله در روی زمین یا در صورتی که ممکن است، روی تختی خوابانید، و بدون آنکه بیمار راه برود، او را فوری به بیمارستان انتقال داد.
سرعت انتقال به بیمارستان و بستری کردن در اطاق مراقبت های ویژه قلبی که آن را «سی سی یو» می نامند، در کاهش مرگ و میر این بیمارن مؤثر است.
۲-در بیمارستان توسط پرستار ماهر و پزشک حاذق قلب، علائم و نشانه های دیگری را می توان یافت که دلالت بر سکته قلبی می کند.
تغییرات مخصوص الکترو کاردیوگرام و تغییرات آزمایشگاهی می تواند در تشخیص سکته قلبی کمک کننده باشند.
مدت اقامت در بخش قلب و نحوه درمان طبی با توصیه جراحی، مربوط به پزشک متخصص قلب خواهد بود.
پیشگیری سکته قلبی
در پیشگیری سکته قلبی نکات ذیل مهم است:
۱-عدم اعتیاد به دخانیات در پیشگیری سکته قلبی نقش مهمی دارد. اجتماعاتی که معتاد به دخانیات نیستند، کمتر به سکته قلبی مبتلی می شوند.
آمارهای دقیق، نشان می دهد، اشخاصی که اعتیاد به دخانیات را ترک می کنند بعد از مدتی از تعداد سکته های قلبی در آنها کاسته می شود.
مثال جوی آب و رودخانه را تکرار می کنیم.
اگر مدتی در جوی آب یا رودخانه ای لجن یا آب گل آلود جاری باشد و بعداً آب روخانه یا جوی آب تمیز و زلال شود، اگر نیمی از ته رودخانه یا جوی آب توسط رسوب لجن یا شن ریزه نیمه مسدود شد، چون از این به بعد آب زلال در آن جاری است، مسلماً رودخانه یا جوی آب مسدود نمی شود، ممکن است در مرور زمان خود به خود لایروبی شود.
رگهای بدن انسان هم شبیه جوی آب و رودخانه است اگر در طول سالها، ۴۰۰۰ نوع مواد سمی دود حاصل از سوختن توتون باعث نیمه مسدود شدن رگها شده است ترک مصرف دخانیات نه تنها مانع انسداد کامل و مانع بروز سکته قلبی می شود، بلکه بدن انسان قدرت لایروبی رگها و ایجاد راههای فرعی برای خون رسانی به سلولها را نیز پیدا خواهد کرد.
بنابراین معتاد نشدن به دخانیات و ترک اعتیاد در هر زمان مهمترین نقش پیشگیری را در سکته قلبی بازی می کند.
افرادی که سکته قلبی کرده اند، اگر بعد از سکته قلبی به مصرف دخانیات ادامه، بدهند احتمال آنکه به سکته دوم و سوم مبتلی شوند بسیار زیاد است. برعکس، اگر پس از سکته قلبی اعتیاد به دخانیات را ترک کنند احتمال مبتلی شدن به سکته قلبی شدیداً کاهش پیدا می کند.
۲-پائین آوردن چربی های خون و عدم مصرف چربی های حیوانی و مصرف چربی های گیاهی توأم با چربی های حیوانی از بروز سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق نشان می دهد: سکته های قلبی در شرق دور کمتر از غرب است و علت آن را مصرف چربی های حیوانی در غرب می دانند.
جالب است مردم فیلی پین و کره که به امریکا مهاجرت کرده اند به علت مصرف چربی های حیوانی زیاد، بیشتر به سکته قلبی مبتلی شده اند.
۳-کنترل بیماری قند بوسیله رژیم غذائی صحیح، مصرف قرص های پائین آورنده قند خون نه تنها از بروز سکته قلبی جلوگیری نمی کند بلکه در تسریع سکته قلبی موثر است. مصرف قرصهای پائین آورنده قند خون تنها در برطرف کردن علائم تشنگی و پرنوشی و پرادراری ممکن است موثر باشند.
۴-کنترل فشار خون شریانی و درمان صحیح فشار خون سبب کاهش قابل ملاحظه ای در سکته قلبی می شود.
فشار خون شریانی افراد، باید مکرراً در طول سال توسط پزشکی حاذق تعیین شود.
تعیین فشار خون در حالت خوابیده، نشسته و ایستاده در ساعات مختلف روز، بعد از استراحت و بعد از فعالیت برای پیشگیری از عوارض بالا بودن آن الزامی است.
متعادل کردن، طبیعی کردن فشار خون توسط رژیم غذائی و مصرف داروهای مناسب و –در موارد استثنائی- جراحی، بطور قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی می کاهد.
آمارهای دقیق در سطح جهان نشان داده است که اگر فشار خون شریانی از ۹۵/۱۵۵ بالاتر رود در مدت زمان طولانی سبب افزایش سکته های قلبی و غیره خواهد شد.
پائین آوردن فشار خون شریانی حداقل، شاید مهمتر از فشار خون حداکثر می باشد.
تذکر: فشار خون شامل دو قسمت است، حداکثر و حداقل، به همین دلیل برای تعیین فشار خون شریانی باید حتماً با گوشی طبی توسط شخصی با تجربه حداکثر و حداقل فشار خون معین شود. و افراد معمولی غیر متخصص غیر از آنکه رقم غیر واقعی را به بیمار ابلاغ کنند و در آینده سبب بروز عوارض قلبی و عروقی شوند نتیجه دیگری نخواهد داشت.
بالا بودن فشار خون معمولاً یک بیماری ارثی است که تقربیاً همه عمر احتیاج به درمان دارد.
فشار خون شریانی مثل فنری است که بیش از حد معمول از هم باز شده و مصرف دارو مشابه آن است که با دست خود باعث کوتاه کردن طول فنر شویم.
به عبارت دیگر تا زمانی که دست ما روی فنر قرار دارد فنر در وضع کوتاه قرار دارد و با رها کردن فنر، طول فنر اضاف می شود.
در پیشگیری از عوارض بالا بودن فشار خون، نکات متذکر شده در فوق، الزامی است مصرف یکبار یا چند روز داروی پائین آورنده فشار خون یا رژیم غذائی مناسب و بی نمک موقتاً باعث پائین آمدن فشار خون می شود. ولی با ترک دارو یا عدم رعایت رژیم غذائی، فشار خون مجدداً بالا می رود.
در مثال فوق فشار خون مشابه فنر و مصرف دارو و رژیم غذائی مشابه فشار دست ما بر روی فنر و جمع نگاه داشتن فنر است.
۵- ازدواج افراد از دو خانواده ای که در آنها سکته های قلبی در سنین پائین شایع بوده است سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که به احتمال زیاد در سنین پائین سکته قلبی خواهند کرد. بر عکس ازدواج افراد از دو خانواده که در آنها سکته قلبی در سنین پائین شایع نیست سبب متولد شدن فرزندانی خواهد شد که در سنین پائین سکته قلبی نخواهند کرد.
دخالت ارث در بروز سکته های قلبی مسلم است ولی اضافه کردن عوامل دیگر که در بروز سکته قلبی موثرند خطر بروز سکته قلبی را چندین برابر می کند.
برای مثال: پدری معتاد به دخانیات که در سنین پائین سکته قلبی کرده است در صورتی که فرزند او معتاد به دخانیات نباشد احتمال سکته قلبی در او ضعیف تر و کمتر از پدر خواهد بود. و نیز درمان فشار خون و درمان چاقی و درمان و کنترل بیماری قند در فرزندان پدران یا مادرانی که در سنین پائین سکته قلبی کرده اند سبب به تاخیر افتادن سکته قلبی در فرزندان آنها می شود.
بر عکس، اگر پدر یا مادر یا اجداد شخصی درسنین بالای ۷۰ سال هنوز زنده و سالم اند، اگر پسر آنها معتاد به دخانیات شود، احتمال آنکه این فرزند در سنین پائین سکته قلبی کند زیاد خواهد بود.
۶-تحقیق و بررسی و ریشه یابی عصبانیت و خلق و خو های حساس و زود رنج و برطرف کردن این صفات زشت و مضر انسانی سبب کاهش سکته های قلبی خواهد شد.
عصبانی بودن و رود رنج بودن و در مقابل کوچکترین ناملایمات عکس العمل شدید نشان دادن، همه و همه مربوط به شرایط زندگی محیط –از تشکیل نطفه و زندگی دوران جنینی تا دوران طفولیت و دبستان و دبیرستان و محیط خانه و مدرسه می باشد.
پدر و مادری عصبانی و زود رنج سبب پرورش فرزندی در دامان خود می شوند که به احتمال زیاد غیر طبیعی خواهد بود.
فریاد بی مورد و خشم بدون علت پدر یا مادر و یا معلم تأثیر عمیقی در ساختن وسیر تکاملی رشد خلق و خوی و کنترل سیتم عصبی طفل خواهد داشت.
از محیطی آرام و پدر و مادری منطقی و غیر عصبانی و معلمی که به اصول آموزش و پرورش طفل آشنائی داشته باشد، نوجوانی به اجتماع عرضه خواهد داشت که سالم و در کنترل عصبی خواهد بود.
با راهنمائیهای لازم و صحبت درمانی و روان کاوی در اکثر موارد، می توان صفت زودرنج بودن و عصبانی بودن را در اشخاص از بین برد.
با مطالعه و برخوردهای صحیح و منطقی و تصمیم گرفتن بر آرام زیستن و عصبانی نشدن، به مقدار قابل ملاحظه ای از سکته های قلبی خواهد کاست.
۷- ورزش و نرمش روزانه، راهپیمائی به مقدار زیاد و عدم استفاده از وسائل نقلیه در موارد غیر ضروری سبب کاهش سکته های قلبی می شود.
افرادی که شغل آنها به نحوی است که از سحر گاهان تا دیری از شب در فعالیت بدنی هستند و از مصرف مواد مخرب عروق و قلب مثل دخانیات و چربیهای حیوانی استفاده نمی کنند و مبتلی به فشار خون شریانی و مرض قند نیستند، معمولا تا سن ۸۰ سالگی به سلامتی زندگی می کنند.
مسن ترین افراد و سالم ترین افراد را در میان روستائیان و زحمتکشان کشاورز خواهید یافت و علت اصلی سالم بودن و طولانی بودن و عدم بروز سکته های قلبی در این افراد، تحرک زیاد و فعالیت های زیاد بدنی است.
مسلما سوخت و ساز و تجمع و عدم تجمع مواد سمی در جدار عروق چوپانی که قبل از طلوع آفتاب سینه کش تند کوه و تپه را بالا میرود با جوانی که برای رسیدن به طبقه اول یک ساختمان از آسانسور استفاده می کند و پشت سر هم دود حاصل از سوختن توتون را وارد ریه و خون خود می کند متفاوت است.
این موضوع صحیح است که چوپان از سر شیر و خامه و کره برای تغذیه استفاده می کند پس چرا کمتر به سکته های قلبی مبتلا می شود. در جواب باید گفت: مصرف و سوزاندن مواد با تحرک و فعالیت زیاد بستکی دارد.
راه پیمائی و کوه پیمائی روزانه و استفاده از بازوی کارگری در کارهای کشاورزی و زندگی روستائی سبب سوختن و از بین رفتن مواد غذائی خورده شده در یک روستائی می شود.
اما عدم تحرک کافی در شهر نشینان باعث تجمع مواد زاید و سمی در جدار عروق شده ولو آنکه مصرف این مواد، چندان هم زیاد نباشد.
چون تحرک این افراد در مقایسه با روستائیان و کشاورزان پر تحرک نزدیک به صفر است، بنابراین تغذیه آنها هم هر چند غنی از مواد چربی حیوانی و مواد دیگر نیست ولی در بدن جمع شده و سبب بروز بیماریها می شود.
توصیه می شود تا میتوانیم روزانه چند دقیقه ورزش سبک یا سنگین و حتی المقدور از منزل تا محل کار خود پیاده برویم. و در طول روز تا میتوانیم از وسائل ماشینی عضر حاضر مثل آسانسور، و اسکالاتور (پله برقی) و اسکالاتورهای مسطح (قرقره های روی زمین که انسان روی آن می ایستد و مسیر طولانی را بدون آنکه قدمی به جلو بگذارد طی می کند) استفاده نکنیم.
۸-از مصرف داروهائی که در بروز سکته های قلبی موثرند مثل داروهای جلوگیری از حاملگی بپرهیزیم.
اخیرا با مصرف قرص های جلوگیری از حاملگی سکته های قلبی و ضایعات عروقی فراوان تر از پیش دیده می شود.
۹-چاقی یعنی تجمع مواد غذائی که بیش از احتیاج شخص وارد بدن او شده است.
اصولاً افراد چاق بیش از افراد مناسب به انوع بیماریها مبتلی میشوند.
در صورتی که همراه چاقی یکی از عوامل مخرب عروق فوق نیز وجود داشته باشد احتمال سکته های قلبی را زیاد تر می کند.
برای جلوگیری از سکته های قلبی باید مقدار غذای مصرف شده متناسب با احتیاجات فعالیت بدن باشد. از طرف دیگر در صورتی که عوامل ایجاد کننده سکته های قلبی مثل مصرف دخانیات، فشار خون بالا، چاقی و غیره برطرف شود درصد سکته های قلبی کاهش خواهد یافت.
در خاتمه این مبحث باید تذکر دهم که: قبول است که با عامل ارث نمی توان راه پیشگیری در شخص حاضر توصیه کرد، ولی ترک مصرف دخانیات و عدم مصرف چربیهای حیوانی و مصرف کردن چربیهای گیاهی و مایع و کنترل بیماری قند و فشار خون بالا و تحرک کافی و لازم در شبانه روز و سعی در پرهیز از عصبانیت و زود رنجی و خود خوری باعث کاهش سکته های قلبی میشود.
عاقبت بیماران مبتلی به سکته قلبی
اکثر بیمارانی که به سکته قلبی مبتلی می شوند و با مراقبتهای مخصوصی که در «سی سی یو» از آنها شده و مطابق دستور پزشک متخصص از بیمارستان مرخص می شوند، در صورتیکه نکات پیشگیری متدکر شده را دقیقا به مورد اجرا گذاردند، سالهای سال زندگی نسبتاً طبیعی خواهند داشت.
مصرف داروهای تجویز شده توسط پزشک متخصص و تحت نظر پزشک بودن و اجرای دقیق دستورات پزشک مانع بسته شدن رگهای دیگر قلب و جاری شدن خون در رگهای کوچکی می شود که معمولا در حال سلامتی، مورد استفاده نبوده اند.
رعایت دقیق اصول پیشگیری و تجویز داروهای لازم، ممکن است سبب نوسازی رگهای جدید نیز شود و بعد از ماهها و سالها، بیمار یک زندگی سالم و بدون دردی را توأم با فعالیت های رزومره طبیعی بنماید.
از امور لازم، قضیه جلوگیری از بیماری است و آن اهمیتش بیشتر از خود معالجه است. امام خمینی

17دسامبر/16

فراز هائی از : سیستم قضائی اسلام

قسمت سیزدهم
داوطلبی برای قضاوت
حجت الاسلام و المسلمین محمد ری شهری
یکی از مسائلی که در رابطه با شناخت سیستم قضائی اسلام باید مورد بررسی قرار گیرد، مسأله «داوطلبی برای قضاوت از دیدگاه اسلام» است، که آیا داوطلب شدن برای پست قضاوت و تحصیل در رشته قضائی، کار خوبی است، و یا اینکه کار خوبی نیست؟
بی شک این مساله را مانند بسیاری از مسائل دیگر، مطلق نمی توان مطرح کرد و به آن پاسخ داد، نمی توان گفت داوطلبی برای قضاوت بطور مطلق از دیدگاه اسلام خوبست، و نمی توان گفت بطور مطلق خوب نیست، بلکه باید دید داوطلبی قضاوت برای چه کسی؟ و در چه شرایطی است؟
داوطلب قضاوت ممکن است واجد شرایط قضاء باشد، و ممکن است فاقد شرایط قضا باشد، و در صورتی که واجد شرایط است، ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و یا داوطلب قضاء وجود دارد، و ممکن است در مقطعی باشد که به اندازه کافی قاضی و داوطلب قضا وجود ندارد؟
در هر یک از موارد فوق، اسلام نظریه خاصی در رابطه با داوطلبی قضاوت دارد، بنابراین ما باید مساله داوطلبی برای قضاوت را تحت سه عنوان مورد بررسی قرار دهیم:
۱-داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
۲- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز .
۳- داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز.
الف: داوطلب شدن فاقدین شرایط قضاء
از دیدگاه اسلام برای کسی که واجد شرایط قضاء نیست داوطلبی قضاوت ممنوع است.
به سخن دیگر کسی که خود را واجد شرایط قضاء نمی داند اگر داوطلب قضاوت شود، نه تنها کار خوبی نکرده بلکه مرتکب فعل حرامی نیز شده است، زیرا در حقیقت داوطلب غصب جایگاه پیامبر و امام گردیده، و خود را به دروغ شایسته نمایندگی خدا مطرح نموده است.
امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران در کتاب تحریر الوسیله می فرماید:
«بحرمُ القضاء بَینَ النّاسِ وَ لَو فی الاشیاء اِلحقیره إذَا لم یکن من اهله»
یعنی: «وقتی کسی شایستگی برای قضاوت ندارد، داوری میان مردم هر چند در رابطه با امور کوچک و جزئی بر او حرام است».
بنابراین کسی که می خواهد داوطلب قضاوت شود باید خود را جامع شرایط قضاء وشایسته قضاوت بداند.
یعنی کسی باید داوطلب قضاوت شود که از نظر علمی شایسته باشد، و از طریق اجتهاد و یا تقلید بگونه ای که در مقاله های گذشته مطرح شد، بتواند احکام الهی را بداند، و نیز واجد ملکه عدالت و سایر ویژگیهائی باشد که از دیدگاه اسلام برای قاضی ضروری است.
و اگر کسی خود را واجد شرایط نمی داند، ولی مردم یا مسئولین کشور او را شایسته قضاوت می دانند، برای او تصدی پست قضاء جایز نیست.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب کشف المحجه در این رابطه سخنی دارد بسیار جالب و آموزنده، متن ترجمه سخن او چنین است:
«…بعضی دیگر به من اشاره کردند که متصدی امر قضاوت گردم، و بر عادت فقها و علماء گذشته به اصلاح امور متحاکمین بپردازم.
به آنان جواب دادم که: من عقل خود را یافته ام که از هر جهت در مقام اصلاح من است، و از من می خواهد که خود را کاملا اصلاح نمایم، و بر عکس نفس و هوا و هوس من، و شیطان، هلاکت مرا خواستارند به اینکه به امور دنیا مشغول شده و از امور آخرت باز مانم.
و من خواستم در میان این دو خصم به عدل و انصاف حکومت و قضاوت نمایم، و حق را به جانب عقل داده و آنها را با وی موافق و متحد نمایم، لکن آن ها با من موافقت ننموده و از حکم من سرپیچی کردند و لسان حال عقل گویا است که جایز نیست برای من که از آنها در جهالت و هلاکت خود متابعت و پیروی نمایم. و در این مدت طولانی نتوانستم میان این دو خصم داوری کنم یا آنها را صلح و آشتی دهم که نزاع و مخالفت از میان برداشته شود، موجب روشنی چشم گردد.
پس کسی که خود را شناخته است که در تمام این مدت از یک حکومت و قضاوت عاجز است چگونه تواند در حکومت و قضاوتهای بسیار که به حساب و شمار نیاید دخالت نماید؟
پس باید کسی را که عقل و نفس و هوای او متفق شده و بر شیطان غالب آمده، و متفقاً در مقام طلب طاعت و رضای خداوند بر آمده اند، و از مهماتی که بر او واجب است فارغ است در نظر بگیرید نزد او محاکمه نمائید، که چنین شخصی با این نیرو بر حکم کردن میان مردم قادر، و بر فصل خصومات توانا است»
هر چند شایستگی سید بن طاووس قابل تردید نیست و آنچه از ایشان نقل شد بنظر می رسد که مانند سایر عذرهای او در رابطه با سایر پُست هائی که از سوی زمامداران جائر به او پیشنهاد گردیده، باشد. ولی آنچه فرموده صحیح است، و کسی که در مقام تعارض عقل و شهوت نتواند حق را به عقل دهد و در مورد خود، به حق قضاوت کند، شایستگی قضاء و داوری میان مردم را ندارد.
و اگر قاضی توانست در رابطه خود درست قضاوت کند و حکم او در مورد خود نافذ بود شایستگی قضاوت میان مردم را احراز کرده است وبگفته امام علی علیه السلام:
إذ نفذ حکمک فی نفسک تداعت الا نفس الی عدلک
یعنی وقتی که حکم و داوری تو در رابطه با خودت نافذ و مؤثر باشد، مردم به عدالت تو امیدوار می شوند و داوری ترا به عنوان داوری عدالت می پذیرند.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت عدم نیاز:
آنچه تا کنون عرض کردیم در رابطه با داوطلب شدن کسانی بود که واجد شرایط قضاء نیستند که شخص شد این داوطلبی نه تنها کار خوبی نیست بلکه از دیدگاه اسلام تحریم شده است، و اما داوطلب شدن کسانی که واجد شرایط قضا هستند ولی دستگاه قضائی کشور نیازی به وجود آنها ندارد؟
آنچه از مجموع روایات در این رابطه به دست می آید این است که با توجه به سنگینی مسئولیت قضاوت، و با توجه به اینکه داوطلب شدن برای کاری که به اندازه کافی، داوطلب دارد معمولا با انگیزه نفسانی همراه است، بهتر است که انسان دنبال کار دیگری برود، و داوطلب قضاوت نشود.
در رابطه با سنگینی مسئولیت قضاوت از پیامبر اسلام «صلی الله و علیه و آله» نقل شده است که:
یوتی بالقاضی العدل یوم القیامه فیلقی من شده الحساب ما یتمنّی انّه لم یفض بین اثنین فی تمره
یعنی روز قیامت قاضی عادل احضار می شود، و آنقدر در حساب سختی می بیند که آرزو می کند کاش میان دو نفر حتی در رابطه با دانه ای از خرما قضاوت نکرده بود
امام خمینی در کتاب تحریر در این رابطه می فرمایند:
و الا ولی ترکه مع وجود من به الکفایه لما فیه من الخطر و التهمه
یعنی بهتر، ترک تصدی قضاوت است، در صورتی که به اندازه کافی قاضی وجود داشته باشد چون قضاوت، هم خطرناک است و هم انسان را مورد تهمت قرار می دهد.
داوطلب شدن واجدین شرایط قضاء در صورت نیاز:
اینگونه داوطلبیها بر دو نوعند:
نوع اول: داوطلبیهائی که در رابطه با تأمین اغراض مادی و رسیدن به خواسته های نفسانی، و برای اینکه زندگی خود را تامین کنند یا اینکه برای خود موقعیت و مقامی دست و پا نمایند، داوطلب قضاوت شده اند.
نوع دوم: داوطلبهائی که برای خدا و به منظور انجام تکلیف شرعی داوطلب قضاوت هستند.
دسته اول یعنی داوطلبهائی که انگیزه الهی ندارند، در حقیقت داوطلب آتش دوزخند چه دستگاه قضائی به وجود آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد.
در احادیث بسیاری از پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» نقل شده است که کسی که داوطلب قضاوت شود، خداوند او را به خود واگذار می نماید، که برای نمونه متن یک حدیث را اینجا می آوریم:
سیستم قضائی اسلام
من ابتغی القضاء و سَاَلَ فیهِ الشُفَعاء و کِلَّ الی نفسه
یعنی کسی که داوطلب قضاوت شود و برای رسیدن به این پست و مقام، دنبال واسطه و پارتی برود، خداوند او را به خود واگذار می نماید!
حال شما تصور کنید که قاضی بیچاره لب پرتگاه دوزخ است که «القاضی علی شفیر النار» و خدا هم دست او را نمی گیرد و او را بخود واگذار نموده است، آیا می تواند در دوزخ نیفتد؟!
ولی قطعاً منظور از داوطلبهایی که طبق این حدیث و احادیث نظیر آن مورد عنایت الهی نیستند و خداوند آنها را بخود واگذار می نماید، کسانی هستند که انگیزه ای الهی در داوطلبی قضاوت ندارند، نظیر قاضی بیضاوی نویسنده تفسیر انوار التنزیل معروف به تفسیر بیضاوی.
یکی از داوطلبان دوزخ!
نقل شده وقتی که قاضی بیضاوی تفسیر انوار التنزیل را بپایان رسانید یک نسخه از آنرا نزد شاه فرستاد، شاه از این کتاب خوشش آمد و به او پیغام داد که در برابر این کار از او چیزی بخواهد.
قاضی بیضاوی در پاسخ گفت قضاوت بیضاء را می خواهم تا در میان مردم وطن خود موقعیتی را احراز کنم چون آنها با دیده تحقیر به من نگاه می کردند.
گفته شده که قاضی بیضاوی برای دست یابی به منصب قضاء یکی از عرفای زمان خود بنام خواجه محمد کنجائی را که شاه از مریدان او بود پارتی و واسطه قرار داده بود.
شاه شبهای جمعه بدیدار خواجه می رفت، در یکی از این دیدارها خواجه به شاه گفت از حضرت شاه می خواهم که امشب یک قطعه از قطعات دوزخ را به شخصی که از جناب تو انتظار آن را دارد بدهی!
شاه نفهمید که خواجه چه می گوید، و از او توضیح خواست!
خواجه گفت که فلانی –یعنی قاضی بیضاوی- از تو می خواهد که منشور قاضی فارس را به او عنایت داری!
شاه قبول کرد و او را به قضاوت فارس منصوب نمود.
هر چند این خواجه عارف هم بر اساس این نقل چیزی بهتر از آن قاضی بیضا نبود، او قاضی شاه بوده و این عارف شاه، نه او برای خدا قضاوت می کرده و نه این خدا را می شناخته و گرنه برای فردی مانند قاضی بیضاوی و از کسی مانند شاه، چنین تقاضائی نمی کرد، ولی سخنی که گفته، حرف درستی است. «خَذِ الحِکمَه, ولو من افواه المنافقین» حکمت را هر چند از دهان منافق بیرون آید باید گرفت، خواجه درست گفت که داوطلب قضاوت، داوطلب قطعه ای از دوزخ است اگر انگیزه الهی نداشته باشد.
و هم اکنون در جمهوری اسلامی اگر کسانی یافت شوند که با انگیزه های غیر الهی داوطلب قضاوت شده اند و یا اینکه متصدی امر قضاوت گردیده اند باید بدانند که داوطلب قطعه ای از قطعات دوزخند، چه دستگاه قضائی کشور به آنها نیاز داشته باشد، و چه نیاز نداشته باشد، آنها باید بروند ابتدا خود را تهذیب و نیت خود را تصحیح کنند و پس از آن به فکر تامین کادر قضائی کشور افتند، که اگر انگیزه الهی نداشته باشند خیلی بیشتر از آنچه می توانند خدمت کنند به حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی ضربه خواهند زد.
خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که با نیت خالص و با انگیزه ای پاک و خدائی خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران باشیم.
انشاء الله در قسمت چهاردهم از این سلسله مقاله که آخرین قسمت از مباحثی است که تحت عنوان «فرازهائی از سیستم قضائی اسلام» مطرح شد، در رابطه با داوطلبی قضاء یا انگیزه الهی بطور مشروح بحث خواهیم کرد.
ادامه دارد

17دسامبر/16

مراتب و درجات شرک

آیت الله شهید مطهری
همچنانکه توحید مراتب و درجات دارد، شرک نیز بنوبه خود مراتبی دارد که از مقایسه مراتب توحید با مراتب شرک به حکم «تعرف الاشیاء باضدادها» هم توحید را بهتر می توان شناخت و هم شرک را.
تاریخ نشان می دهد که در برابر توحیدی که پیامبران الهی از فجر تاریخ به آن دعوت می کرده اند، انواع شرکها نیز وجود داشته است.
الف- شرک ذاتی
بعضی ازملل به دو (ثننویت) یا سه (تثلیث) یا چند اصل قدیم ازلی مستقل از یکدیگر قائل بوده اند. جهان را چند پایه ای و چند قطبی و چند کانونی می دانسته اند. ریشه این گونه اندیشه ها چه بوده است، آیا هر یک از این اندیشه ها انعکاس و نمایشگر وضع اجتماعی آن مردم بوده است، مثلا آنگاه که مردمی به دو اصل قدیم و ازلی و دو محور اصلی برای جهان قائل بوده اند از آنرو بوده که جامعه شان به دو قطب مختلف تقسیم می شده است، و آنگاه که به سه اصل و سه خدا معتقد بوده اند، نظام اجتماعیشان نظام تثلیثی بوده است؟
یعنی همواره نظام اجتماعی بصورت یک اصل اعتقادی در مغز مردم انعکاس یافته است. و قهرا آنگاه که اعتقاد توحیدی و یک اصلی جهان، بوسیله پیامبران توحیدی مطرح شده است، هنگامی بوده که نظام اجتماعی به یک قطبی گرائیده است؟
این نظریه از نظریه ای فلسفی منشعب می شود که ما در گذشته درباره آن بحث کرده ایم و آن اینکه جنبه های روحی و فکری انسان و نهاد های معنوی جامعه از قبیل علم و قانون و فلسفه و مذهب و هنر تابعی از نظامات اجتماعی –بلاخص اقتصادی- او است و از خود اصالتی ندارند. در گذشته به این نظریه پاسخ داده ایم. و چون برای فکر و اندیشه، برای ایدئولوژی، و بالاخره برای انسانیت اصالت و استقلال قائل هستیم این چنین نظریات جامعه شناسانه ای را برای شرک و توحید بی اساس می دانیم.
البته اینجا مسئله دیگری هست که با این مسئله نباید اشتباه شود. و آن اینکه گاهی یک نظام اعتقادی و مذهبی وسیله سوء استفاده در یک نظام اجتماعی و اقع می شود هم چنانکه نظام خاص بت پرستی مشرکان قریش وسیله ای برای حفظ منافع رباخواران عرب بود. ولی گروه رباخواران از قبیل ابوسفیانها و ابوجهل ها و ولیدبن مغیره ها، کوچکترین اعتقادی به آن بتها نداشتند و فقط برای حفظ نظام اجتماعی موجود از آنها دفاع می کردند. این دفاعها، عملا آنگاه صورت جدی بخود گرفت که نظام توحیدی ضد استثماری و ضد ربا خواری اسلام طلوع کرد، بت پرستان که بیشتر نابودی خود را می دیدند، حرمت و قداست معتقدات عامه را بهانه کردند. در آیات قرآن به این مساله و این نکته، فراوان اشاره شده است.
مخصوصا در داستان فرعون و موسی. ولی چنانکه می دانیم این مساله غیر از آن مساله است که بطور کلی نظام اقتصادی زیر بنای نظام فکری و اعتقادی است و هر نظام فکری و اقتصادی عکس العمل جبری نظام اقتصادی و اجتماعی است.
آنچه مکتب انبیاء به شدت آن را نفی می کند این است که هر مکتب فکری، الزاماً تبلور یافته خواستهای اجتماعی است که خود آن خواستها به نوبه خود زائیده شرایط اقتصادی می باشند. بنابراین نظریه که صد در صد نظریه ای ماتریالیستی است، مکتب توحیدی انبیا نیز به نوبه خود تبلور یافته خواستهای اجتماعی و مولود نیازهای اقتصادی زمان خودشان بوده است. یعنی رشد ابزار تولید منشا یک سلسله خواستهای اجتماعی شده است که می بایست بصورت یک اندیشه توحیدی توجیه شوند. انبیاء بیشقراولان و در واقع مبعوثان این نیاز اجتماعی و اقتصادی می باشند و این است معنی زیر بنای اقتصادی داشتن یک فکر و عقیده و اندیشه و از آن جمله اندیشه توحید قرآن، به حکم اینکه برای انسان قائل به فطرت است، و فطرت را یک بعد وجودی اساسی انسان می شمارد که به نوبه خود منشاء یک سلسله اندیشه ها و خواستها است دعوت توحیدی انبیاء را پاسخگوئی به این نیاز فطری می داند. و برای توحید زیر بنائی جز فطرت توحیدی عمومی بشر قائل نیست. قرآن به حکم اینکه برای انسان، فطرت قائل است، شرایط طبقاتی را عامل جبری بک فکر و یک عقیده نمی شمارد. و اگر شرایط طبقاتی جنبه زیر بنائی داشته باشند، و فطرتی در کار نباشد، هر کسی جبرا شاهین اندیشه اش و عقربه تمایلاتش به آن سو متمایل می شود که پایگاه طبقاتی او اقتضا دارد، در این صورت اختیار و انتخابی در کار نیست، نه فرعونها مستحق ملامتند و نه ضد فرعونها شایسته تحسین و ستایش. زیرا انسان آنگاه مستحق ملامت و یا سزاوار تحسین است که بتواند غیر آنچه هست باشد، اما اگر نتواند جز آن چه هست باشد، مثل سیاهی سیاهپوست و سفیدی سفید پوست، نه مستحق ملامت است و نه شایسته ستایش. ولی می دانیم که انسان محکوم به اندیشه طبقاتی نیست، می تواند بر ضد منافع طبقاتی خود شورش کند، همچنان که موسی بزرگ شده در تنعم فرعونی چنین شورشی ئی بود، این خود دلیل بر این است که مساله زیر بنا و رو بنا علاوه بر اینکه انسانیت انسان را از او سلب می کند خرافه ای بیش نیست.
البته این، به این معنی نیست که وضع مادی و وضع فکری در یکدیگر تاثیر ندارند. از یکدیگر بیگانه و در یکدیگر غیر مؤثرند. بلکه به معنی نفی زیر بنا بودن یکی و روبنا بودن دیگری است و گرنه این خود قرآن است که می گوید:
«ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی»
انسان وقتی که خود را بی نیاز و متمکن می بیند طاغی می گردد. قرآن نقش خاص ملاء و مترفین را در مبارزه با پیامبران و نقش خاص مستضعفین را در حمایت آنها تایید می کند، ولی به این وجه که فطرت انسانی را که شایستگی دعوت و تذکر به انسان می دهد در همه قائل است. تفاوت دو گروه در این است که عین اینکه «مقتضای» پذیرش دعوت، به حکم فطرت، در هر دو گروه هست، یک گروه از نظر روحی از یک مانع بزرگ یعنی منافع مادی موجود و امتیازات ظالمانه تحصیل شده باید بگذرد (گروه ملاء و مترف) اما گروه دیگر چنین مانعی جلو راه ندارد و به قول سلمان: «نجی المخففون» ، سبکباران نجات یافتند. بلکه علاوه بر آنکه مانعی جلو راه پاسخگوئی مثبت به فطرتشان نیست، مقتضی علاوه ای دارند و آن اینکه از وضع زندگانی سختی به وضع بهتری می رسند. این است که اکثریت پیروان پیامبران، مستضعفانند. ولی همواره پیامبران از میان گروه دیگر حامیانی به دست آورده و آنها را علیه طبقه و پایگاه طبقاتی شان شورا نیده اند، همچنانکه گروهی از مستضعفان به صف دشمنان انبیاء در اثر حکومت یک سلسله عادات و تلقینات و گرایشهای خونی و غیره پیوسته اند.
قرآن دفاع فرعونها و ابوسفیانها را از نظام شرک آلود زمان خودشان که احساسات مذهبی مردم را علیه موسی و خاتم الانبیاء تحریک می کردند، به این معنی تلقی نکرده است که اینها چون وضع طبقاتیشان آن بود، جز آن نمی توانستند بیندیشند و خواستهای اجتماعی شان در آن عقائد متبلور شده بود، بلکه تلقی قرآن این است که اینها دغلبازی می کردند و در عین اینکه حقیقت را به حکم فطرت خدادادی می شناختند و درک می کردند در مقام انکار بر می آمدند «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم» قرآن کفر آنها را کفر جحودی می داند، یعنی انکار زبان در عین اقرار قلب، و به عبارت دیگر این انکارها را نوعی قیام علیه حکم وجدان تلقی می کند.
یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی پنداشته اند قرآن اندیشه مارکسیستی ماتریالیسم تاریخی را می پذیرد. ما در بخشی از بحثهای جهان بینی اسلامی که درباره جامعه و تاریخ از نظر اسلام به بررسی پرداخته ایم به تفصیل درباره این موضوع بحث کرده ایم. این نظریه نه با واقعیتهای عینی تاریخ منطبق است و نه از نظر علمی قابل دفاع.
به هر حال، اعتقاد به چند مبدئی، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتی است. قرآن آنجا که اقامه برهان می کند (برهان تمانع) و می گوید:
«       » در برابر این گروه اقامه برهان می کند. اینگونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است، اسلام شرک ذاتی را در هر شکل و هر صورت به کلی طرد می کند.
ب- شرک در خالقیت
برخی از ملل، خدا را ذات بی مثل و مانند می دانستند و او را به عنوان یگانه اصل جهان می شناختند، اما برخی مخلوقات او را با او در خالقیت شریک می شمردند. مثلا می گفتند خداوند مسئول خلقت «شرور» نیست، شرور آفریده بعضی از مخلوقات است. اینگونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالی است. اسلام اینگونه شرک را نیز غیر قابل گذشت می داند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود مراتب دارد که بعضی از آن مراتب شرک خفی است نه شرک جلی، بنابراین موجب خروج کلی از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
ج- شرک صفاتی
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مساله در میان عامه مردم هرگز مطرح نمی شود. شرک در صفات، مخصوص برخی اندیشمندان است که در اینگونه مسائل می اندیشند اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شده اند. این نوع شرک نیز خفی است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
د- شرک در پرستش
برخی از ملل، در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بود، و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است.
سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد شرک نظری و از نوع شناخت دروغین است اما این نوع شرک، شرک عملی و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است.
البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد، بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است همان است که گفته شد و شرک جلی خوانده می شود. اما انواع شرک خفی وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه می کند. بعضی از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بین های بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیث است از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله:
«الشرک اخفی من دبیب الذر علی»
«الصفا فی اللیله الظلماء و ادناه»
«یحب علی شیی من الجور یبغض»
«علی شیی من العدل و هل الدین»
«الا الحب و البغض فی الله قال»
«الله: ان کنتم تحبون الله»
«فاتبعونی یحبکم الله».
شرک (راه یافتن شرک) مخفی تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک، کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید بگو: اگر خدا را دوست می دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
اسلام هر گونه هوا پرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی، شخص پرستی را شرک می شمارد. قرآن کریم در داستان برخورد موسی و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنی اسرائیل را «تبعید» (بنده گرفتن) می خواند. از زبان موسی در جواب فرعون می گوید:
«        »
یعنی تو بنی اسرائیل را بنده خود ساخته ای و آنگاه بر من منت می گذاری که هنگامی که در خانه تو بودم چنین و چنان شد؟ بدیهی است که بنی اسرائیل نه فرعون را پرستش می کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون قرار داشتند که در جای دیگر از زبان فرعون این غلبه و سیطره ظالمانه را نقل می کند که :
«    »
آنان زیر دست ما و ما، فوق آنها هستیم و قاهر بر آنها، و هم در جای دیگر از زبان فرعون نقل می کند که :
«    »
یعنی خویشاوندان موسی و هارون (بنی اسرائیل) بندگان ما هستند. در این آیه کریمه کلمه «لنا» (از برای ما) بهترین قرینه است بر اینکه مقصود، پرستش نیست زیرا فرضا بنی اسرائیل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش می کردند نه همه فرعونیانرا. آن چیزی که از ناحیه فرعون و همه فرعونیان (به اصطلاح قرآن – «ملا» فرعون) بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود اطاعت اجباری بود.
علی علیه السلام در خطبه قاصعه، آنگاه که محکومیت بنی اسرائیل را در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح می دهد با تعبیر «بنده گرفتن» ذکر می کند می فرماید:
«اتخذتهم الفراعنه عبیدا»
فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند آنگاه این بندگی را به این صورت توضیح می دهد:
« فسا موهم الغذاب و جرعوهم المرار»
«فلم تبرح الحال بهم من ذل الهلکه»
«و قهر الغلبه لا یجدون حیله فی-»
«امتناع و لا سبیلا الی دفاع»
فراعنه آنها را تحت شکنجه قرار دادند، جرعه های تلخ به آنها نوشانیدند، در ذلت هلاکت کننده و در مقهوریت ناشی از سلطه ظالمانه دشمن بسر می بردند و راهی برای خود داری یا دفاع نداشتند.
از همه صریح تر و روشنتر مفاد آیه کریمه وعده خلافت الهی به اهل ایمان است که می فرماید:
«     »
« •   »
«     »
«     »
« •   »
«       »
خداوند نوید داده به آنانکه ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمین دهد، آنچنانکه پیش از آنها به کسانی دیگر خلافت زمین داد. دینی را که خداوند برای آنها پسندیده است منتشر سازد و ترس آنها را تبدیل به امینت نماید مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند.
جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهی بر قرار می شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جباری آزادند، به این صورت بیان شد که تنها مرا عبادت می کنند و شریکی برای من نمی سازند. از این معلوم می شود که از نظر قرآن، هر اطاعت امری، عبادت است، اگر برای خدا باشد اطاعت خدا است و اگر برای غیر خدا باشد، شرک به خدا است.
این جمله عجیب است که فرمانبرداری های اجباری که از نظر اخلاقی به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود از نظر اجتماعی عبادت شمرده می شود. رسول اکرم فرمود:
«اذا بلغ بنوا العاص ثلثین اتخذوا»
«مال الله دولا و عباد الله خولا»
«و دین الله دخلا» .
هر گاه اولاد عاص بن امیه (جد مروان حکم و اکثریت خلفاء اموی) به سی تن رسد مال خدا را از میان خود دست به دست می کنند بندگان خدا را بنده خود قرار می دهند و دین خدا را مغشوش می سازند.
اشاره است به ظلم و استبداد امویان.
بدیهی است که امویان نه مردم را به پرستش خود می خواندند و نه آنها را مملوک و برده خود ساخته بودند. بلکه استبداد و جباریت خود را بر مردم تحمیل کرده بودند. رسول خدا «ص» با آینده نگری الهی خود، این وضع را نوعی شرک و رابطه «رب و مربوبی» خواند.

17دسامبر/16

رساله المسجد یا نداء النفاق

استاد فخرالدین حجازی
مجله ای در مکه در آمده بود بنام «رساله المسجد» بیش از صد صفحه با رنگ و لعاب و کاغذ صیقلی و عکسها و زرق و برقها و چاپ اعلای کار فرنگ که مثلش را نه در آلمان دیده بودم، نه در امریکا و انگلیس و روس، پشت جلد منظره ای زیبا و رنگین از کعبه و مسجدالحرام و در کنارش تمثال اعلیحضرت صاحب الجلاله! ملک فهد پادشاه حجاز و در پشت جلد، حجرالاسود و باز در کنارش تمثال یک پسر بچه اشرافی مجلل که پیراهن و چفیه و عقالش عربی بود و نیم تنه اش انگلیسی و در زیر عکس نوشته بود والا حضرت صاحب السّموه عبد العزیز نجل ملک فهد!…
نفهمیدم که چرا علمای وهابی حجاز که هر گونه تمثالی را حرام میدانند و عکسهای امام ما را حتی از پشت شیشه های کاروانها بر میدارند، وچگونه استنباط فرموده اند که این عکسهای روتوش شده آنهم نه در کنار که در میان مقدسترین معبدی که عاکف و بادی در آن سوایند چاپ شود.
توی مجله پر بود از صد ها عکس مساجد مجللی که به نفقه آل سعود در سراسر جهان بر پا شده است از گلدن مسک (مسجد طلائی) فیلیپین که بهمت مارکوس جلاد مسیحی و دلار نفت سعودی ساخته شده تا مسجد های هند و پاکستان و مالزی و لندن و بروکسل و شهر های افریقا و جاهای دیگر… که در این مسجد ها آخوند های وهابی اعزامی از رابطه العالم الاسلامی نماز می خوانند و به مسلمانها آئین شریعت اسلام را می آموزند و از طریق حدیث و کلام، استدلال می کنند که دین از سیاست جداست!!
همه جای مجله «رساله المسجد» سخن از وحدت مسلمین بود و نهی از تفرقه و اثبات این مطلب که چون مکه ام القری و مسجد الحرام اعظم المساجد است پس حکومت حجاز هم محور قدرت و وحدت مسلمین است و نویسنده ها داد سخن داده بودند و عکسهاشان توی گل بوته های سرخ و سبز چاپ شده بود و همه جا سخن از وحدت مسلمانان بود و اتحاد مسلمین ورسالت مسجد در ایجاد این اتحاد.
ولی در یکی از صفحات آخر مجله با تیتر درشت نوشته بود (شیعه و تحریف قرآن) و از قول یک نویسنده مزدور و صهیونیست مصری آنچه به قلم پلیدش آمده بود علیه شیعه نوشته بود.
این نویسنده خود فروخته مصری از تبار همان انور ساداتی است که اسلامش را به یهود فروخت و با پای خودش به تل ابیب رفت و در برابر دوربین عکاسان و فیلمبرداران بر چهره خانم گلدامایر بوسه زد و در کنیسه یهود سخن از اتحاد گفت و با دشمن دیرینه خدا و رسول و مسلمانان رابطه متحابه برقرار کرد و پرچم اسرائیل غاصب را در برابر نگاههای خشم آلود مسلمانان مصری در قلب قاهره بر افراشت!
این آقا، در مجله رساله المسجد نوشته بود که اتحاد با شیعه ناممکن است زیرا شیعه اَخبث و اَخطر!! فرق اسلامی است و ما زمانی میتوانیم با شیعه متحد شویم که آئین مجوس را بپذیریم!!
کله ام داغ شد میخواستم ناشرین این سیاه نامه را پیدا کنم و مجله را بفرقشان بکوبم و یا اعلیحضرت ملک فهد را در کاخ قارونی طائف پیدا کنم و به او بگویم شما که به امام امت پیغام می دهید که اسلام در خطر خارجیان است و بیائید برای حفظ اسلام با هم متحد شویم آیا این است معنی اتحاد با این مجله تان! این ندای نفاق است که از رساله المسجد شما بر می خیزد نه دعوت به اتحاد.
عجیب است که چهارده قرن است مسلمانان شیعه و سنی در کنار هم برادر وار زندگی می کنند، در حجاز، مصر، ترکیه، عراق، لبنان، افریقا، ایران، پاکستان و هند و دیگر جا ها و اکنون در ایران اسلامی، برادان سنی ما با آزادی کامل در مساجد و مدارسشان عبادت و تعلیم و تعلم دارند و با نفقه امام مراکز اسلامی آنها آباد می شود و ده ها تن از عالمان سنی مذهب، در کنار عالمان بزرگ شیعه به دست کافران و منافقان بشهادت رسیده اند و کتابخانه های مدارس اهل تسنن پر است از مآخذ و منابع غنی و تمتع تشیع و شما در دنیائی که چین کمونیست با آمریکای کاپیتالیست متحد میشود و بر ژنف و کارتر و پاپ سر یک میز می نشیند اینگونه گستاخانه به مذهب ناجیه شیعه که برخاسته از مکتب وحی و اهل بیت پاک پیامبر است میتازد و ما را پلید ترین و خطرناکترین مذاهب میدانید و می خواهید جنگ و برادر کشی راه بیندازید؟
درست است که نویسنده یک مرتد و مزدور است ولی چاپ این مقاله در مجله رساله المسجد چرا؟
کجا شیعه، معتقد به تحریف قرآن بوده است؟ شما مگر نوشته های عالمان کبار تشیع را که پاسداران شریعت غرای محمدی بوده و هستند نخوانده اید که اینگونه یک امت اصیل و معتقد را در برابر سایر مسلمانان متهم و تحقیر می کنید؟
شیعه و عدم اعتقاد به تحریف قرآن
اکنون به اختصار و بمیزان حوصله این مقاله اقوال علمای بزرگ شیعه را برایتان می آورم تا میزان دروغ و تهمت شما مشخص شود و آنکه در او غش باشد سیه روی شود.
۱-شیخ صدوق علم بزرگ شیعی متوفای سال ۳۸۱ هجری در کتاب اعتقادات صدوق می نویسد:
(انَّ اعتقادنا انَّ القرآن الذی انزله الله علی نبیه هو ما بین الدفتین و ما فی ایدی الناس لیس باکثر من ذلک و من نسب الینا انا نقول انه اکثر من ذلک فهو کاذب علینا.
یعنی اعتقاد ما بر این است که آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده همین قرآنی است که در دست مردم است و بیشتر از این نیست و کسی که بما نسبت می دهد که ما می گوئیم آنچه نازل شده بیشتر است بر ما دروغ می بندد
۲-شیخ مفید عالم بزرگ دیگر شیعه متوفای سال ۴۱۳ در، اوایل المقالات می نویسد:
إنه لم ینقص من کلمه ولا من آیه ولا من سوره
یعنی هیچ کلمه ای و آیه ای و سوره ای از قرآن کم نشده است.
۳-سید مرتضی علم الهدی متوفای سال ۴۳۶ میگوید:
إنَّ القرآن کان علی عهد رسول الله مجموعاً مولفا علی ما هو علیه الان
یعنی قرآن در زمان پیامبر خدا به همین ترتیبی که اکنون هست جمع و تألیف شده است.
۴-شیخ طوسی متوفای سال ۴۳۶ در تفسیر «تبیان» می نویسد:
و اما الکلام فی زیادته و نقصانه فما لا یلیق به لانَّ الزیاده فیه مجمع علی بطلانه و النُقصان منه فالظاهر ایضاً من مذهب المسلمین خلافه و هو الا لیق بالصحیح من مذهبنا.
یعنی سخن درباره زیادی و کمی زیبنده قرآن نیست زیرا افزون شدن چیزی در قرآن قولی است بی اساس به اجماع همگان و کاهش چیزی از آن نیز بر خلاف روش و مذهب مسلمانان بخصوص شیعیان است.
۵-شیخ طبرسی متوفای سال ۵۴۸ در تفسیر مجمع البیان می نویسد:
«امّا الزیاده فیه فمجمع بطلانه و اما النقصان فیه فالصحیح من مذهب اصحابنا خلافه»
یعنی زیاد شدن چیزی بقرآن بطور اجماع باطل است و اما نقصان در آن بر خلاف مذهب ماست.
۶-شیخ بهائی متوفای سال ۱۰۳۱ در نفحات الرحمن می نویسد:
و الصحیح انَّ القرآن العظیم محفوظ عن ذلک زیاده کان او نقصاناً
یعنی صحیح این است که قرآن عظیم از زیادی و کمی محفوظ است.
۷-علامه مجلسی متوفای سال ۱۱۱۱ در بحار الانوار مینویسد:
ان الخبر قد صح عن ائمتنا انهم امروا بقرائه ما بین الدفتین و أن لا یتعدّاه بلا زیاده فیه و لا نقصان منه»
یعنی خبر صحیح از ائمه (ع) رسیده است که آنچه میان این جلد است تلاوت کنید و چیزی به آن اضافه و یا کم نکنید.
۸-شیخ جعفر کبیر نجفی (کاشف الغطاء) متوفای سال ۱۲۲۸ در کتاب کشف الغطاء
۹-قاضی سید نورالله شوشتری شهید بسال ۱۰۱۹ در مصائب النواصب.
۱۰-شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی بسال ۱۰۱۱ در معالم الاصول.
۱۱-میرزاابولقاسم جیلانی (معروف به میرزای قمی) در قوانین الاصول
۱۲-ملا محمد نراقی در شرح تجرید و سایر علما و اکابر شیعه هم قول تحریف قرآن را نفی کرده اند.
۱۳-یکی از علماء متأخر شیعه شش دلیل بر عدم تحریف قرآن می آورد و این شایعه دروغ را ساخته ملا حده وزنادقه و باطنیه می داند و ۱۴ قول از اکابر علمای اسلامی را در این باره ذکر می کند.
۱۴ و ۱۵- شیخ حر عاملی و شیخ عبدالعال کرکی هر یک رساله ای مستقل در عدم نقص قرآن نوشته اند.
۱۶-علامه شهیر شیخ آغا بزرگ تهرانی در اثر ارزنده اش الذریعه مینویسد
هذا المجموع بعین الفاظه المنزله من غیر تصرف لاحدً من البشر فیها بالضروره من الدین موضوع بین الدفتین
یعنی این مجموعه همان الفاظی است که نازل شده و هیچ بشری در آن تصرف نکرده است و این مسئله از ضروریات دین است.
۱۷-شیخ جواد بلاغی در کتابی که بعنوان مجادله با اهل کتاب نوشته درباره تحریف کتب عهدین و اصالت و سندیت قران به استواری سخن گفته است.
۱۸-علامه امینی در کتاب بزرگ الغدیر مسئله تحریف قرآن را نفی می کند.
۱۹-علامه سید شرف الدین عاملی بحثی مستوفی در این باره نموده است.
۲۰-مرجع فقید آیت الله بروجردی متوفای سال ۱۳۸۰ به شدت با این شایعه ناصواب بمبارزه برخاست و با احاطه ای که در علوم رجال و حدیث داشت مجعول بودن احادیث مبنی بر وقوع تحریف را اثبات کرد که بخشی از تقریرات ایشان چنین است:
«اما روایاتی که از طرف فریقین (شیعه و سنی) که درباره کیفیت جمع قرآن رسیده و پاره ای از آنها مورد استناد طرفداران تحریف قرآن است از طرف دوستان نادان این دو گروه به منظور بیان فضیلت و اثبات منقبت پیشوایان جعل گردیده است»
و سپس چنین می افزاید:
«بطور اجمال باید دانست که قریب به دو سوم اخبار و روایاتی که درباره تحریف قرآن آمده از طرف احمد بن محمد سیاری که از کاتبان و منشیان آل طاهر است روایت و احتمالاً جعل شده است و ارباب علم رجال او را به فساد مذهب نسبت داده و روایتش را تضعیف کرده اند با اینکه روایات وی بیشتر مرسل بحذف و ابهام واسطه است و در حدود یک چهارم آن اخبار را فرات بن ابراهیم کوفی صاحب تفسیر معروف، بنام وی روایت کرده و او نیز مورد قدح وطعن ارباب رجال است. مثلاً او گفته است که در آیه یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک کلمه (فی علی) برداشته شده است در صورتیکه اگر چنین کلمه ای وجود داشت خود حضرت علی در بیانات و احتجاجات خود به آن اشاره و استناد می کرد!»
این بحث کوتاه را از قول علمای بزرگ شیعه آوردیم تا نویسندگان رساله المسجد اگر چیزی می خواهند بنویسند لا اقل تحقیق کنند و مطالب مجله شان در ردیف دروغ پراکنی های نیویورک تایمز، واشنگتن پست، اشپیگل و لوموند و مجله معروف المجله که از طرف سعودیها در لندن چاپ میشود، نباشد.
ولی این حقیقت را نیز باید گفت که شیعه معتقد به تحریف در تفسیر و تأویل قرآن هست و صاحب بزرگوار کتاب کافی هم چنین عقیده ای را داشته که نویسنده مغرض و بی دانش مصری آنرا بوق و کرنا کرده و پس از هزار سال علم کرده است!!
و اینکه گفته است شیعه اخبث و اخطر است کلمه اولی نثار خودش و ناشرین مجله شان و همانطور که آن شب در سخنرانی منی گفتم، اگر بخواهیم میتوانیم اخبث را با دلیل ثابت کنیم که کیست. و اما کلمه (اخطر) را قبول داریم بلی ما خطرناکیم برای کافران و مستکبران و صهیونیستها و استعمارگران شرق و غرب نه برای یک میلیارد مسلمان عزیز و مظلوم که اکثریتشان در چنگال حکومتهای اخبث هستند.
امام ما بکرات برادری شیعه و سنی را تأکید فرموده اندو تفرقه بین برادران مسلمان را توطئه دشمنان دانسته و مسلمانان سنی مذهب هم انقلاب اسلامی ایران را تجلیل و تکریم می کنند و همه با هم برادریم و حبل المتین ما قرآن است که در دست همه مسلمانان یکی است بدون تحریف و تغییر، و این مزدوران بیگانه و عاملان صهیونیست هستند که میخواهند بین مسلمانان، تفرقه پدید آورند و این تهمتها را به شیعه میزنند شیعه ای که از خاندان پاک پیامبر پیروی می کنند و بیشترین سهم را در نگهبانی اسلام دارند.

17دسامبر/16

رهنمودها

امام خمینی
ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است.
۱۸/۸/۶۲
باید باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم.
۱۸/۸/۶۲
عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکر نماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم.
۱۸/۸/۶۲
نباید اگر صنعتی از خارجی ها می گیریم، انگلیسی یا روسی یا آمریکائی بشویم.
۲۵/۸/۶۲
دانشگاه ها و حوزه ها باید مسائلشان را با یکدیگر مبادله کنند.
۲۵/۸/۶۲
دولت فرانسه باید تروریست اعظم اسمش را گذاشت.
مبادا خطایی در قضاوت بشود. خطای شما بزرگ است. ممکن است یک خطا موجب قتل یا بباد رفتن آبروی کسی شود.
۳۰/۸/۶۲
همه فسادها زیر سر این چاقو کشهای بین المللی است، آنها باید از لبنان بیرون بروند تا منطقه آرام بگیرد.
۱۷/۹/۶۲
این ننگ را عربهاکجا می برند که اجانب و کفار آمده اند در خانه شان و به آنها تعدی می کنند و اینها نشسته اند تماشا می کنند.
۱۷/۹/۶۲
آیت الله العظمی منتظری
ردّ افراد فاقد صلاحیت واجب و قبول آنان در گزینش دانشگاه حرام می باشد.
۱۸/۸/۶۲
سعی شود اکنون که مجله «پاسدار اسلام» در میان مردم جا باز کرده محتوایش روز به روز عمیق تر و علمی تر گردد.
۲۲/۸/۶۲
باید جلو جریان یا خطی که در بازار و بعضی ارگانها مثل آموزش و پروزش و سپاه و دانشگاه اینگونه افراد را منزوی می کند قاطعانه گرفته شود.
۲۴/۸/۶۲
نباید به کسانی که تملق و چاپلوسی می کنند مجال رشد و خود نمایی داد.
تایید و تقویت دولت، ریاست جمهوری، نخست وزیر و سایر مسئولین وظیفه همه است ولی این به معنای انتقاد کردن نیست..
۲۴/۸/۶۲
اگر معایب و نقطه ضعفی به شکل معقول و مستدل گفته نشود و افراد مسئول خود را اصلاح نکنند انقلاب نخواهد ماند.
۲۴/۶/۶۲
بعضی سختگیریها ممکن است افراد را از اصل اسلام و انقلاب زده کند و آنان به کلی جذب ضد انقلاب شوند.
۳/۹/۶۲
نتیجه انگ و بر چسب زدن به افراد خوب و انقلابی منزوی شدن نیروهای لایق و خدمتگزار به اسلام است.
۹/۹/۶۲
مسئولین باید با تماس حضوری با مردم با خواسته ها و حوایج آنان آشنا شوند.
۱۰/۹/۶۲
تنها تفاوت بین حزب شما و احزاب دنیا باید این باشدکه حزب را هدف ندانید، وسیله برای پیاده کردن اسلام بدانید.
۱۴/۹/۶۲
اگر خدای ناکرده آن خلوص و صفائی که از اول در سپاه بود، کم شود، ضربه بزرگی به انقلاب می خورد.
۱۶/۹/۶۲
امیدواریم که انشاء الله تعالی مسئولین ما با یک اقدام انقلابی و شهامت این تحول را آغاز کنند و تشریفات زائد را از برنامه های دولت حذف نمایند.
۱۹/۹/۶۲
برای پیاده کردن حکومت اسلامی در جامعه، باید همان سادگی اداری صدر اسلام را الگو قرار دهیم.
۱۹/۹/۶۲
چرا باید پولهای زیاد صرف مثلاً پوسترهای غیر لازم شود به جای اینها مسئولین تبلیغات کتابها و جزوات مفید را به زبانهای مختلف دنیا چاپ کنند.
۱۹/۹/۶۲
هنوز ادارات دولتی ما گرفتار کاغذ بازی و تشریفات زائد و حتی غیر اسلامی است.
۱۹/۹/۶۲
من خوف آن را دارم که آن ارگان انقلابی( جهاد سازندگی) که تا کنون از این تشریفات و کاغذ بازیهای اداری دور بوده و به همین علت توانسته بود آن همه خدمات ارزنده را به انقلاب و مردم و در جبهه ها انجام دهد، نیز گرفتار همان مسائل سایر وزارتخانها شود.

17دسامبر/16

زمامداران در حکومت اسلامی

حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
مقام و منصب امتحان الهی:
مقام و ریاست برای افراد گاهی امتحانی است از طرف خدواند زیرا ریاستها معمولاً همان مقامی است که قبلا در دست دیگران بوده و از آنها سلب شده است. سنت خداوند بر این است که عده ای را بر اثر کارهای زشتی که دارند نابود می کند و عده دیگری ار جانشین آنها می سازد و ناظر بر کارهای آنها است تا آنها چگونه عمل کنند. خداوند در قرآن مجید می فرماید:
                                  •       (سوره اعراف آیه ۱۲۷-۱۲۸)
بر حسب مستفاد از داستان موسی و فرعون در قرآن مجید و آیات یاد شده، مدتها بنی اسرائیل اسیر دست قبطیان و فرعون بودند تا اینکه حضرت موسی از طرف خداوند مامور نجات آنها شد.
موسی (ع) آنها را به مبارزه در جهت رهائی از چنگال دشمن دعوت می کند و به آنها نوید پیروز ی می دهد و می گوید: «ازخدا کمک بخواهید و صبر و استقامت داشته باشید، زمین از آن خداوند است که به میراث به هر کدام از بندگان خود که بخواهد عطا می کند و عاقبت نیک برای متقین است».
قوم موسی اظهار نمودند که ما قبل از آمدن تو مورد شکنجه بودیم و بعد از آمدنت نیز همچنان در اذیت وشکنجه هستیم (پس چه روزی وعده خدا تحقق پیدا می کند و ما از این شکنجه آزاد می شویم؟)
حضرت موسی (ع) گفت: «امید است پروردگار دشمن شما را به هلاکت برساند و شما را جانشین آنها قرار دهد تا ببیند چگونه عمل می کنید.»
رژیم طاغوت در کشور ما –ایران- با همه قدرت و عظمتی که داشت سرنگون شد و آنچه برای مردم باور نکردنی بود به وقوع پیوست و اکنون زمامداران فعلی، جانشین آنها هستند و کارها در دست آنها قرار گرفته و خداوند ناظر بر کارهای آنان است تا چگونه عمل کنند و چگونه حق این امانت را ادا نمایند.
آری زمامداری در اسلام امانت است.
علی «ع» به اشعث بن قیس عامل ایشان در آذر بایجان می نویسد: عمل تو برای تو طعمه خوراک نیست، بلکه این کار بر گردن تو امانت است. «و انّ عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک مانه» (نهج البلاغه نامه ۵)
و در ضمن نامه ای که به یکی دیگر از عمال خود نوشته می فرماید: درباره کار تو به من گزارشی رسیده که ا گر آن کار را انجام داده باشی پروردگار خود را به غضب آورده ای و امام خود را نافرمانی کرده ای و امانت خود را کوچک شمرده و آن را تباه نموده ای.
«فقد بلغی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک» (نهج البلاغه نامه ۴۰)
و در موارد دیگر نیز از زمامداری اسلام به امانت تعبیر شده است که ذکر همه آنها لازم نمی باشد.
ویژگیهای زمامدار در اسلام
بطوری که از مدارک اسلامی و شیوه زندگی رهبران اسلام استفاده می شود، زمامدار در حکومت اسلامی باید دارای ویژگیهائی باشد که پاره ای از آنها را ذیلاً تذکر می دهیم:
ویژگی اول: کوشش برای یاری دین:
در رابطه با حفظ این امانت بزرگ الهی، مهمترین وظیف زمامداران اسلامی، یاری دین خدا و رعایت حدود الهی است. امام علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر می فرماید:
«و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه فانه جل اسمه قد تکفل من نصره و اعزاز من أعزَّه»
مالک وظیفه دارد با دست و زبان و دل خدا را یاری نماید که خداوند تبارک و تعالی عهده دار شده که یاری دهنده خود را یاری کند و هر که عزت او را حفظ کند عزیز بدارد.
بالاترین عمل برای زمامدار که موجب عزت و سربلندی و دوام دولت او است یاری دین خدا و حفظ حریم الهی است. برحسب فرموده امام «ع» کسی که یارو حق باشد از پشتیبانی و یاری خداوند برخوردار است و هر کس خدا یار او باشد هیچ قدرتی نمی تواند به او آسیبی برساند.
ویژگی دوم – انجام واجبات و رعایت مستحبات
زمامدار اسلامی که سرپرستی مسلمانان را برعهده دارد و باید دین خدا را یاری کند (علاوه بر اینکه باید در آباد نمودن منطقه تحت فرمان خود بکوشد و به امور سیاسی مردم رسیدگی کند) موظف است مردم را به صلاح و انجام فرمان خدا دعوت نماید. علی «ع» در ضمن بیان شرح وظایف مالک اشتر می فرماید: «و استصلاح اهلها و عماره بلادها»
علی «ع» به مالک اشتر فرمان می دهد که به اصلاح اهل مصر بپردازد (و کار آنها را سر و سامان بدهد، آنها را به دین خدا و تکالیف شرعیه و اخلاق اسلامی آشنا نماید و به عمل وادار کند) و شهر های آن را آباد نماید. بنابراین، خود والی قبل از دیگران باید به صلاح آراسته و از عیوب و خلاف تقوی پیراسته باشد و به واجبات خدا اهمیت دهد و حتی المقدور مستحبات را نیز رعایت نماید.
امام «ع» می فرماید: «أمر بتقوی الله و ایثار طاعته و اتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه و سنته» به مالک اشتر فرمان می دهد که از خدا پروا داشته باشد و اطاعت او را برگزیند و آنچه را خداوند به عنوان واجبات و مستحبات در کتاب خود امر نموده پیروی کند (و آنها را مورد عمل قرار دهد).
و نیز در همان عهد نامه به مالک می فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام و ان کانت کلها لله اذا صلحت فیها النیه و سلمت منها الرعیه، ولیکن فی خاصه ما تخلص لله به دینک اقامه فرائضه التی هی له خاصه فاعط الله من بدنک فی لیلک و نهارک و وفَّ ما تقربت به الی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم و لا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ».
بهترین و پاکترین اوقات خود را برای کارهائی که بین خود و خدا داری قرار بده (یعنی از بهترین وقتها برای عبادت و راز و نیاز با خدا استفاده کن اگر چه همه وقتها (و کارهای تو که خدمتگزار اسلام هستی) برای خداست، در صورتی که نیتت خالص و برای خدا باشد و (در سایه حکومتت) زیر دستان در آسایش باشند و باید در بهترین وقت مخصوصی که آنرا برای خدا و امر دینت مقرر میداری، واجباتی را انجام دهی که مخصوص خدا است. در شبانه روز (چیزی) از بدنت را به (راه) خدا بده (یعنی آنچنان رنج عبادت را تحمل نما که در شبانه روز از بدنت کاهیده شود) و از عبادات شبانه روزی کاری را که (از بدنت میکاهد) و بوسیله آن به درگاه خدا مقرب میگردی بطور کامل و بدون عیب و نقص انجام بده از بدنت هر چه میکاهد بکاهد (و هر چه بدنت می خواهد فرسوده گردد).
ویژگی سوم- تقوی و پرهیزکاری:
یکی از چیزهائی که وجود آن در زمامداران ضرورت بیشتر دارد تقوی و پرهیزکاری است زیرا زمامدار معمولاً صاحب قدرت است و بیشتر کارهائی را که بخواهد، می تواند انجام دهد. اگر صاحب تقوی نباشد و برای انجام کارهای خلاف، رادع و مانع الهی نداشته باشد چه بسا نفس اماره، او را به فساد بکشاند آنگاه افساد او بیش از اصلاح او باشد. و اگر زمامدار، فاسد باشد دیگران نیز به فساد نزدیک می شوند. جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» که می گوید: مردم بر دین پادشاهان خود هستند همین مطلب را در نظر دارد. لذا امام (ع) اولین فرمانی که به مالک اشتر داده این است که او را به تقوی امر نموده است.
تقوی یک حالت خود نگهداری و یک ملکه نفسانی است که در افراد متقی موجود است و سپری است که متقی را در برابر هجوم فکرهای شیطانی حفظ می کند و هر اندازه قدرت انسان بیشتر باشد و دسترسی او به گناه و معصیت زیاد تر باشد تقوی باید در او بیشتر و محکمتر باشد. زمامدار باید سپر محکمی از تقوی داشته باشد تا مغرور قدرت و منصب نگردد و به گناه آلوده نشود و بتواند بر نفس اماره خویش حکومت کند و آن را در شهوت ها سرکوب نماید.
امام (ع) به مالک اشتر فرمان می دهد که نفس خود را از سرکشی ها باز دارد و آنرا در شهوات بشکند زیرا نفس، انسان را به بدی امر می کند مگر اینکه خدا رحم نماید: «امره ان یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا مارحم اله»
ویژگی چهارم –خودداری از غرور و خود پسندی:
ریاست نباید باعث گردد که زمامدار خود را از مردم دور نگه دارد و حالت نفسانی او دگرگون گردد و قدرتی که به دست او آمده نباید او را به خود پسندی و گردن فرازی بکشاند بلکه شایسته است که زمامدار پس از قدرت، به بندگان خدا نزدیکتر شود و به برادران خود توجه بیشتر نماید.
امام علی «ع» در نامه ای که به مرزداران خود نوشته است، می فرماید:
برای زمامدار سزاوار است فضل و عطائی که به آن دست یافته و قدرتی را که به آن رسیده حال او را نسبت به زیر دستان تغییر ندهد بلکه سزاوار این است که آنچه را خداوند از نعمت های خود نصیب او نموده او را به بندگان خدا نزدیکتر کند و مهربانی و توجه او را نسبت به برادران خود زیادتر نماید: «فانَّ حقاً علی الوالی ان لا یغیّره علی رعیته فضل ناله و لا طول خصَّ به وان یزیده ما قسم الله له من ننعمه دنواً من عباده و عطفاً علی اخوانه» (نهج البلاغه نامه ۵۰)
و نباید زمامدار با غرور ریاست به دیگران بزرگی بفروشد و به فرمان خدا گردن ننهد که این کار باعث خواری و زمین خوردن او خواهد بود. علی «ع» به مالک اشتر می فرماید: بترس از اینکه در عظمت با خداوند خود را برابر کنی و در جلال و جبروت خود را مانند او قرار دهی که خداوند هر گردن کشی را ذلیل می کند و هر متکبری را خوار می سازد «ایاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه فی جبروته فانَّ الله یُذل کل جبار و یهین کل مختال»
راه علاج کبر و دوری از غرور:
الف: توجه به عظمت خداوند:
اگر زمامدار گرفتار غرور ریاست شد باید با توجه نمودن به قدرت خداوند و ضعف و کوچکی خود، نفس اماره را رام سازد و او را از غرور باز دارد. علی «ع» می فرماید: هرگز مگو که من (از طرف دولت) مأمور و امیر مردم هستم و باید آنچه را امر می کنم اظاعت شود که این چنین بودن باعث تاریکی دل و خرابی روان و سستی دین است و انسان را به تغییر نعمت و زوال دولت نزدیک می کند و اگر بواسطه سلطه و قدرتی که داری احساس ابهت کردی و به خیالت رسید که عظمت و قدرتی داری (و می توانی با قدرت خود هر کاری بخواهی انجام دهی) نگاه کن به قدرت خداوند که فوق قدرت تو است (و بدان که) خداوند بر آنچه تو نسبت به خویش قادر نیستی قادر است. (توجه به قدرت خداوند) از سرکشی تو می کاهد و تو را از تند روی باز میدارد و عقل دور گشته ات را به تو باز می گرداند.
«و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع فان ذلک ادغال فی القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیلهً فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک»
ب: جلوگیری از تعریفها و ثناگوئی ها:
یکی از چیزهائی که زمامداران را گرفتار خوپسندی و غرور می کند، تمجید ها و ثناگوئی های زیاده از حد است. زیاده روی در ثنا گوئی غالباً بوسیله افراد متملق و چاپلوس و فرصت طلب انجام می شود و کمترین ضرر آن این است که زمامدار گمان می کند همه کارهای او صحیح و خدا پسند است، و از عیب های خود غافل می گردد و این بزرگترین عامل است که او را در نظر مردم کوچک می کند و ملت از او دلسرد می گردند و فرصت طلبان از موقعیت به نفع خود استفاده می کنند و اوضاع قلمرو حکومت او را دگرگون می کنند و منطقه را به فساد می کشانند و یک روزی زمامدار متوجه می گردد که کار از کار گذشته باشد.
علی «ع» پس از اینکه بهترین افراد رابرای وزارت و مشاورت به مالک اشتر معرفی می کند، میفرماید: «باید برگزیده ترین آنها درنزد تو وزیری باشد که بیشتر از دیگران حق را با همه تلخی های آن برای تو بگوید و تو را در کارهای (نامشروع) که خداوند برای دوستان خود نمی پسندد کمتر کمک نماید اگر چه (حق گوئی و کمک نکردن او) با هوای نفس تو سازگار نباشد و موجب آزردگی تو گردد. و خود را به پارسایان و اهل راستی و درستی نزدیک کن (آنها را مشاور و یار نزدیک خود قرار بده) و به آنها بیاموز و آنها را عادت بده که در مدح و ستایش تو زیاده روی نکنند و تو را به خاطر اینکه کار باطل و نادرستی را انجام نداده ای خرسند نسازند زیرا زیاده روی و اصرار در ستایش برای انسان خودپسندی به بار می آورد و انسان را به سرکشی و کبر نزدیک می کند» و «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه واقعاً ذلک من هواک حیث وقع والصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم علی ان لا یطروک و لا یبجحوک بباطل لم تفعله فان کثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من العزه»
و در جای دیگر از همین عهد نامه می فرماید: (ای مالک) از خود پسندی بدور باش و هر چیزی که تورا به خودپسندی وا دارد تکیه مکن (یعنی همیشه کارهای خوب و صفات خوب خود را در نظر نیاور که موجب خودپسندی شود بپرهیز) از اینکه ستایش بیش از حد را دوست داشته باشی که خود پسندی و دوستی ستایش ها بهترین فرصت است برای شیطان که اعمال نیک نیکوکاران را نابود سازد (زیرا یکی از چیزهائی که اعمال نیک بندگان خدا را از بین می برد و آنها را از معنویت دور می سازد، عجب و خود پسندی است)
«و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجیک منها و حبّ الاطراء فان ذلک من اوثق فرض الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین» امام علیه السلام در ضمن یکی از سخنرانیهای خود حقوقی را که زمامدار اسلامی بر عهده مردم دارد بر می شمرد. در این حال مردی از یاران او در ضمن یک سخن طولانی که مراتب اطاعت خود را اظهار می نمود، آن حضرت را بسیار ستایش کرد. حضرت در جواب آن مرد فرمود: سزاوار است برای کسی که جلال خداوند در نظر او عظمت یافته (و خدا را به بزرگی شناخته) ما سوای خدا را هر چه هست کوچک بشمارد… و از پست ترین حالات زمامداران در نظر مردمان صالح این است که آنها گمان کنند که زمامداران، فخر و خود ستائی را دوست دارند و کار آنها را بر کبر و خود خواهی حمل نمایند برای من ناپسند و ناگوار است که در گمان شما چنین باشد که من کثرت ستایش را دوست دارم و از شنیدن ثناگوئی ها خوشنود می گردم و من بحمد الله چنین نیستم… به مانند اینکه با گردنکشان (برای خوش آیند آنها) سخن می گویند با من سخن نگوئید… و گمان مبرید سخن حقی که برای من بگوئید بر من گران بیاید… از گفتن حق (در حضور من) خودداری نکنید (نقص ها را بگوئید و مرا در انجام کارها یاری دهید).
« ان من حق من عظم جلال الله فی نفسه و جل موضعه من قلبه ان یصفر عنده –لعظم ذلک- کل ماسواه… و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع اثناء و لست بحمدالله کذلک… فلا تکلمونی بما تکلم به الجباره… و لا تظنوا بی استثقالاً فی حق فیل لی… فلا تکفوا عن مقالهٍ بحق او مشوره بعدل» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۲۱۶)
ویژگی پنجم –زندگی ساده و دور از تشریفات:
زمامدار باید با مردم رابطه برادرانه داشته باشد و با یک زندگی ساده و دور از تشریفات در بین مردم زیست نماید. در مقالات مربوط به انتخابات،نظر اسلام را درباره زندگی زمامداران مشروحاً نگاشته ایم، در اینجا آنرا تکرار نمی کنیم. امیدواریم خوانندگان عزیز مطالعه فرموده باشند. فقط یکی از مطالب آنرا به جهت اهمیت موضوع به عنوان یادآوری تکرار می نمائیم و آن این است:
حرکت و رفتار علی «ع»:
علی «ع» هرگز حاضر نمی شد با اسکورت حرکت کند و هر جا که می رود عده ای را به راه بیندازد و حتی حاضر نبود هنگام راه رفتن او جلوتر از دیگران باشد و مردم بعنوان احترام پشت سر او حرکت نمایند. امام «ع» پس از مراجعت از جنگ صفین وارد کوفه شد در حالیکه حضرت سواره به راه خود ادامه می داد با مردی به نام حرب بن شرحبیل که از سرشناسان قوم و قبیله خودبرخورد نمود او بعنوان احترام پیاده پشت سر امام «ع» به راه افتاد. امام «ع» فرمود: برگرد زیرا پیاده راه رفتن شخصی مانند تو (که مورد احترام قبیله خود هستی) همراه با فردی مثل من (که سواره می باشم) برای مؤمن موجب ذلت و برای والی موجب فتنه است (یعنی اینگونه اعمال که برای مومن یک نوع اظهار کوچکی محسوب می گردد ممکن است باعث گردد که زمامدار در خود احساس کبر و خود پسندی نماید.»
«ارجع فان مشی مثلک مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمؤمن» (نهج البلاغه- حکمت ۳۲۲).
و در حکمت ۳۷ از نهج البلاغه آمده است که امام «ع» در مسیر خود به طرف شام به محلی بنام انبار رسیدند، سران و کدخدایان آن محل که آن حضرت را دیدند از مرکب های خود پیاده شدند و جلوی روی آن حضرت با سرعت و پایکوبی به طرز مخصوصی به حرکت در آمدند. امام فرمود: این چه کاری است که شما انجام می دهید؟ گفتند: این عمل رسم و اخلاقی است از ما که بدین وسیله به امیران خود تعظیم می نمائیم (و نسبت به آنها ادای احترام می کنیم). امام «ع» فرمود: به خدا سوگند: از این عمل نفعی نمی برید ولی شما با این کار در دنیا به خودتان زحمت می دهید و در آخرت گرفتار شقاوت و کیفر آن می گردید و چقدر زیانبار است زحمتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد و چقدر پر سود است آن راحتی که ایمنی از آتش با آن همراه باشد.
«و قال علیه السلام وقد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه فقال (ع): ما هذا الذی صنعموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امرائنا فقال: و الله ما ینفع بهذا امرائکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما اخسر المشقه ورائها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار« (نهج البلاغه صبحی الصالح ص ۴۷۵)
ادامه دارد

17دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

قسمت دوم
دکتر محمود بروجردی
دقت نظر
در رابطه باهوش و ذکاوت بی نظیر امام، یادم می آید، هنگامی که امام در قیطریه بودند، روزی حجت الاسلام والمسلمین لواسانی به دیدن ایشان آمدند. البته در آن ایام –که امام در حصر بودند- تعداد محدودی حق داشتند با امام ملاقات کنند که یکی از آنها ایشان بود. چون قیافه آقای لواسانی شبیه امام بود و تا آن روز، رئیس نگهبانها و مامورین ساواک ایشان را ندیده بودند، لذا پس از اینکه آقای بواسانی آمدند، رئیس نگهبانها پشت اطاق آمد و اجازه خواست که خدمت امام رسیده، دست امام را ببوسد! دست امام را که بوسید، دو زانو جلوی در اطاق نشست، آنگاه مقداری به چهره امام نگاه کرد و مقداری هم به چهره آقای لواسانی. و پس از چند دقیقه، از اطاق بیرون رفت.
حضرت امام فرمودند: «این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق کند»
بعد از آن که ما تحقیق کردیم، معلوم شد همینطور بوده است، اینها وقتی آقای لواسانی را دیده بودند خیلی وحشت کرده و خیال کرده بودند که امام از منزل بیرون رفته است و الان دارد بر می گردد! و آن شخص آمده بود که این مطلب را تحقیق کند.
امام در قیطریه:
آن هنگام که امام در قیطریه بودند، پاکروان معدوم که در آن وقت، رئیس ساواک بود، گاهگاهی خدمت امام می رسید.شبی پاکروان آمده بود، در همان روزها یک کنفرانس اقتصادی جهانی نیز بر پا بود، امام خطاب به پاکروان سخنانی فرموده بود که من عین سخنان امام یادم هست، و در اینجا تکرار می کنم. امام چنین فرموده بودند:
«این نمایندگان اقتصادی دنیا که در اینجا جمع شده اند، همه از وضع نابسامان اقتصاد کشور هایشان صحبت کردند، در حالی که نماینده ایران که وزیر اقتصاد بود (دکتر عالیخانی) گفته بود که به سلامتی اعلیحضرت! تمام مسائل و مشکلات اقتصادی ما حل شده!!!»
امام اضافه کردند: «من به پاکروان گفتم: «چه چیزش حل شده؟! کجای اقتصاد این مملکت سالم هست؟ کدام اقتصاد سالم را ما داریم؟ چه چیزی را خودمان داریم که بشود اسمش را اقتصاد گذاشت؟»
با توجه به زمان و مکان که از طرفی امام در حصر بودند و کسی حق ملاقات با ایشان را نداشتند جز افراد خانواده (که شاید به ده نفر هم نمی رسید) و از طرفی دیگر، مخاطب ایشان، رئیس ساواک با آن قدرت دولت در آن زمان بود، معذلک امام هیچ اعتنائی به آنها نکرده، اعتراض خود را صریحاً بیان کردند.
تهجد و نماز شب:
امام هر شب، در هر حالی که باشند نماز شب می خوانند، و هنگامی که برای نماز شب از خواب بر می خیزند، اینقدر آرام و آهسته قدم بر می دارند که هیچ کس از خواب بیدار نشود و به ندرت اتفاق می افتد که از حرکت امام در دل شب، کسی بیدار شود. آن شب که امام را از تهران به قم برگرداندند (پس از تمام شدن مدت حصر) تا ساعت نیم بعد از نصف شب، در منزل امام رفت و آمد بود و پس از اینکه رفت و آمد مردم تمام شد، افراد خانواده، پروانه وار دور امام نشسته بودند. ساعت یک و نیم بعد از نصف شب بود تقریبا، که چراغها را برای استراحت خاموش کردند. امام پس از آن همه خستگی دیدارها و ملاقاتها، شاید یک ساعات نگذشته بود که دوباره بلند شدند برای نماز شب. با اینکه معلوم بود صبح زود مردم برای دیدار با امام هجوم می آورند، معذلک در ان شب هم، امام نماز شب را ترک نکردند. جالب این است که امام همیشه موقع نماز، عطر و بوی خوش مصرف می کنند و شاید بدون بوی خوش سر نماز نایستاده باشند، حتی در نجف هم که نماز شب را پشت بام می خواندند، در همان پشت بام نیز یک شیشه عطر داشتند.
امام در هواپیماری باری:
شب سیزده آبان بود که رسماً آمده بودند امام را بگیرند. نیروهای ویژه شهربانی تمام کوچه های قم را بسته و محاصره کرده بودند ناگهان مأمورین از در و دیوار به منزل ایشان ریختند. خانواده ایشان نقل کردند: من دیدم سر وصدائی هست، از اطاق بیرون آمدم ببینم چه خبر است؟ دیدم چند نفر وری دیوار هستند، آقا هم آن طرف حیاط بودند، پرسیدم: آقا چه خبر است؟ فرمودند: آمده اند مر ابگیرند، شما از اطاق بیرون نیائید.
داستان رفتن به ترکیه را خود امام چنین نقل کردند:
«مرا مستقیم آوردند تا فرودگاه، هواپیما آماده بود. داخل هواپیما که رفتیم، دیدیم یک قسمت را پتو انداخته بودند و تا اندازه ای منظمش کرده بودند برای نشستن! معلوم شد، این هواپیما باری است! آنها گفتند: چون هواپیمای مسافر بری آماده نبوده، ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم و این کار به سرعت انجام شود! من گفتم: نه خیر! به خاطر اینکه نمی خواستید من در میان جمعیت باشم که بروم.»
آنها اینقدر از امام وحشت داشتند که ایشان پس از چند روز توقف در «آنکارا» به ناحیه ای در شهر «بورسا» به نام «چیچکلی» بردند که از دید مردم دور باشد.
خصوصیات اخلاقی امام
امام همیشه در سلام مقدم بر دیگران هستند، و همواره وقتی وارد بر افراد می شوند، قبل از اینکه آنان سلام کنند، ایشان سلام می کنند. این شخصیت بزرگ با آن همه عظمت که تمام قدرتها و ابر قدرتها از شنیدن نام ایشان، به وحشت می افتند، آنقدر رئوف و مهربان است که حتی اگر مواجه با بچه ها نیز بشود، بر آنها سلام می کند. در دل شب، هنگامی که برای نماز شب بر می خیزد، از یک چراغ قوه بسیار کوچولو استفاده می کنند که تنها جلوی پای ایشان را روشن کند، و لامپ را روشن نمی کنند، با آرامی راه می روند تا اینکه دیگران بیدار نشوند. تا این اندازه مسائل اسلامی را رعایت می کنند.
همیشه، قبل از اذان ظهر جمعه، غسل جمعه می کنند و هیچ وقت غسل جمعه ایشان ترک نمی شود.
هر وقت امام وضو می گیرند، تمام جزئیات وضو را رو به قبله انجام می دهند حتی اگر دست شویی رو به قبله نباشد، در هر مورد پس از اینکه یک کف دست آب را برداشتند، شیر را می بندند و رو به قبله آب را به صورت یا به دست می زنند.
هر اتفاق خطرناکی که می افتد (چه ۱۵ خرداد باشد و چه کودتای نوژه و …) قیافه امام از حالت عادی بر نمی گردد و هیچ تغییر نمی کند، زیرا ایشان تکیه دارند بر توکل الهی و این توکل در وجودشان عجین شده است.
چند روزی از وفات مرحوم آیت الله بروجردی می گذشت که قرار بود امام در فاتحه ایشان شرکت کنند. آقای لواسانی از تهران آمده بودند، من و مرحوم اشراقی و یکی دیگر از فضلا پشت سر امام راه افتادیم، و با اینکه فاصله ما و امام بیش از یک قدم نبود ولی معذلک امام بر گشتند و به ما چنین فرمودند: «یا جلو تر بروید یا صبر کنید من رد بشوم»
خلاصه می خواستند به ما بفهمانند که من راضی نیستم پشت سر من راه بروید. اینقدر دقت داشتند و همیشه به تنهائی راه می رفتند.

17دسامبر/16

سواد آموزی در سخنان معصومین

امام صادق «ع» :
قرأت فی کتاب علی «ع»: انّ الله لم یأخذ علی الجهال عهداً بطلب العلم حتی أخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجهال، لان العلم کان قبل الجهل». (کافی ج۱ ص ۵۱)
در کتاب علی «ع» خواندم: خداوند از نادانها برای دانش آموزی پیمانی نمی گیرد تا اینکه از دانشمندان پیمان گیرد که نادانان را دانش آموزند زیرا علم قبل از جهل و نادانی بوده است.
امام باقر «ع»:
«زکاه العلم أن تعلّمه عباد الله». (کافی ج۱ ص ۵۱)
زکات علم در این است که آن را به بندگان خدا یاد دهی.
امام باقر «ع»
«ان الذی یعلم العلم منکم له اجرٌ مثل اجر المتعلم و له الفصل علیه، فتعلمّوا العلم من حمله العلم و علّموه اخوانکم کما عملکموه العلماء». (کافی ج۱ ص ۴۲)
هر یک از شما که دانشی را به دیگری بیاموزد، مزد او به اندازه مزد دانشجو است و بر او برتری دارد، پس علم را از دانشمندان فرا گیرید و آن را به برادران خود بیاموزید همچنانکه دانشمندان به شما آموختند.
امیر المؤمنین «ع»:
«کن بالعلم شرفاً أن یدّعیه من لا یحسنه و یفرح اذ انسب الیه، و کفی بالجهل ذماً یبرأ من هو فیه».
(منیه المرید ص ۶)
در شرافت دانش همین بس که ادعایش کند آن کس که چیزی از آن نداند و خوشحال شود اگر آن را به او نسبت دهند، و برای مذمت و بدی نادانی و جهالت همین بس که از آن تبری و دوری جوید، آن کس که خود نادان است.
امیر المؤمنین «ع»:
«قیمه کل امری ما یعلمه». (نهج البلاغه- حکمت ۸۱)
ارزش هر انسانی به اندازه دانش او است.
امیر المؤمنین «ع»:
« یا کمیل! العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال».
(خصال صدوق ج ۱ ص ۸۷)
ای کمیل! علم بهتر از مال است. علم تو را نگهداری می کند ولی تو مال را نگهداری می کنی!
امام باقر «ع»:
«من علّم باب هدیَّ فله مثل أجر من عمل به ولاینقص اولئک من اجورهم شیئاً و من علّم باب ضلاله کان علیه مثل اوزار من عمل به ولاینقص اولئک من اوزارهم شیئاً».
(کافی ج۱ ص ۳۵)
هر کس بابی از هدایت (در راه هدایت) به کسانی بیاموزد، برای او است مزد هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از مزد آنان نیز کم نمی شود و هر کس بابی از گمراهی به کسانی بیاموزد بر او است گناهان هر کس که به آن عمل کند در حالی که چیزی از گناهان آنان کاسته نمی شود.
امام باقر «ع»:
«العالم کمن معه شمعه تضی ء للناس، فکل من ابصر بشمعته دعا له بخیر…».
(المحجه البیضاء ج ۱ ص ۳۱)
عالم مانند کسی است که شمعی در دست دارد و برای مردم روشن می کند، هر که از نور شمع او بهره ای ببرد، برای او دعای خیر می کند.

17دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول دی (۱۷ ربیع الاول) میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم «ص» (۵۳ قبل از هجرت) و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) (۸۳ ه،ق).
هفتم دی: فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی (۱۳۵۸) – یورش تانکها و کشتار وحشیانه مردم قزوین (۱۳۵۷).
شهادت آیت الله حسین غفاری در زیر شکنجه دژخیمان شاه معدوم (۱۳۵۲)
یازدهم دی (اول ژانویه): تولد حضرت عیسی مسیح (ع) آغاز سال ۱۹۸۴ میلادی – سالگرد انقلاب فلسطین
شانزدهم دی : سالگرد حماسه هویزه (۱۳۵۹)
هفدهم دی: کشف حجاب به دستور رضاخان مزدور (۱۳۱۴)
نوزدهم دی: قیام مردم مسلمان قم، آغاز مرحله جدید در انقلاب اسلامی (۱۳۵۶)
بیست و یکم دی: شهادت نواب صفوی و جمعی از هم رزمانش (۱۳۳۵)
بیست و دوم دی (هشتم ربیع الآخر): و لادت حضرت امام حسن عسگری (ع) ۲۳۲ ه،ق
بیست و ششم دی: فرار شاه معدوم از ایران در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی (۱۳۵۷)

17دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

سواد آموزی
۱-دانشمندان و نادانان یکسان نیستند:
«        » (سوره زمر-آیه ۹)
بگو ای پیامبر: آیا آنانکه علم دارند با آنان که نادان و جاهلند، یکسانند؟!
۲-سواد آموزی:
«          » (سوره علق-آیه ۳-۵)
بخوان-ای پیامبر- و (بدانکه) خدای تو کریمترین کریمان است (اگر تو نمی توانی بخوانی، خدایت تو را یاد خواهد داد) خدای تو بشر را علم نوشتن با قلم آموخت و به انسان آموخت آنچه نمی دانست.
(خواندن و نوشتن از نعمتها و تفضلهای الهی است، که برای شکر گزاری از این نعمت بزرگ خدا دادی، باید با سوادان برای آموزش بیسوادان بیشترین همت را روا داشته و بالاترین کوشش را نمایند و بر بی سوادان است که آنان نیز با عمت و تلاش، خود را از کوری جهل در آورده، به جای سیر در ظلمات راه نور و علم را پیش گیرند و با مطالعه و خواندن، از جهل و نادانی خود بکاهند.)
۳-پیامبران نخستین استادان جامعه:
«             •    » (سوره بقره، آیه ۱۵۱)
…چنانکه در بین شما، پیامبری را از خود شما بر انگیختیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و شما را (از پلیدی و آلودگی جهل) پاک نماید و قرآن و حکمت را به شما تعلیم دهد و بیاموزد شما را آنچه تا کنون نمی دانستید.
(حال که پیامبر اسلام «ص» اولین پرچمدار نهضت سواد آموزی هستند، چه بهتر که پیروان ایشان نیز، این پرچم پر افتخار را به دست گرفته، بر سر هر شهر و روستا، هر کوی و برزن بزنند و از این خدمت مقدس دمی غفلت نورزند که خشنودی خدا و رسول در این کار است).
۴-تنها دانشمندان از خدا می ترسند:
«       » (سوره فاطر، آیه ۲۸)
تنها بندگان علم و دانشمند خدا، از خدا می ترسند
(دانایان و عالمان چون خدا را شناخته اند، از خدا خوف دارند و همین حالت خوف و خشیت آنان را به اطاعت وامی دارد و در اطاعت می توانند به درجات والا برسند و خشنودی خدا را برای خود کسب کنند، پس اولین گام در راه رستگاری، دانش است)
۵-از خدا چه بخواهیم؟
«    » (سوره طه، آیه ۱۱۴)
(همواره از خدا بخواه، بر عمل و دانشت بیفزاید) بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.
۶-درجات والای عالمان:
«          » (سوره مجادله، آیه ۱۱)
خداوند آنان را از شما که ایمان آوردند و دارای علم و دانش شدند، به مراتبی بالاتر (از دیگران) قرار می دهد.