Monthly Archives: مارس 2024

11مارس/24

در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص / حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳) سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.
بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن
ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)
آثار حُسن ظنّ
اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶) و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷) انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.
یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸) ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟
وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

آثار سوءظن
سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)
از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲) زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴) این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵) چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶) این گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.
اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

درمان سوءظن
الف) تقویت ایمان
همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

ب) تفکّر
تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:
گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)
سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)
بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)
بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)
و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)
معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

د) پرهیز از تحقّق سوءظن
مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴) انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند
چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

و) عبرت گرفتن
کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

ی) مشاوره
گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

پرهیز از ایجاد سوءظن
همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷) اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…
مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

*پرسش‌های شما
شکّاکیت همسر
همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

ریشه‌یابی شکّاکیت
شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

الف) رفتارهای خود انسان
گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

ب) رفتارهای دیگران
گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.
ج) رفتارهای متقابل
برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

د) برداشت‌های اشتباه
برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.
در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک
بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.
برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

در جریان گذاشتن همسر
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز
به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

پاورقی‌ها:
۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫
۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)
۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)
۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)
۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).
۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).
۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد» (همان‌جا).
۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).
۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).
۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).
۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).
۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).
۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).
۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).
۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).
۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).
۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).
۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫
۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).
۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).
۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).
۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).
۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫
۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫
۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).
۲۶- گام دوم از جلد دوم.
۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).
۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

11مارس/24

از همراهی ایتالیا با گروهک تروریستی منافقین تا رئیس جمهوری که دیدار با هاشمی برای او خوش‌یُمن نبود / سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به وقایع آبان و آذر ۱۳۶۸
در پائیز ۱۳۶۸ و با تشکیل دولت جدید در ایران به ریاست آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، سفرهای مقامات خارجی به کشور و دیدار با مسئولین جدید ایران آغاز می‌شود و در یکی از این سفرها رئیس جمهور وقت رومانی در شرایطی که کشورش درگیر اعتراضات مردمی بود به ایران آمده و پس از بازگشت به بخارست بلافاصله دستگیر و اعدام می‌شود.
از سوی دیگر خبرهایی از ایتالیا به‌گوش می‌رسد که نمایندگان مجلس این کشور در حمایت از گروهک تروریستی منافقین، نامه‌ای به نخست وزیر این کشور نوشته و خواستار سرمایه‌گذاری بر روی مجاهدین خلق می‌شوند، موضوعی که اعتراض دولت ایران را باعث می‌شود…، در این شماره به بررسی رخدادهای سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ می‌پردازیم.

اعدام پس از بازگشت به بخارست!
«چائوشسکو» رئیس جمهور وقت رومانی ۲۷ آذر ۱۳۶۸ به ایران آمد تا اولین رئیس جمهور خارجی باشد که برای تبریک انتخاب هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس قوه مجریه در ایران را به وی تبریک بگوید ولی این سفر برای او خوش‌یُمن نبود و بلافاصله پس از بازگشت به رومانی با انقلاب مردم روبه‌رو، دستگیر و بلافاصله نیز اعدام شد.
خبر اعدام «چائوشسکو» در مطبوعات ۵ دی ۱۳۶۸ منتشر شد و نمایندگان مجلس علی‌اکبر ولایتی وزیر خارجه را به دلیل عدم پیش‌بینی تحولات رومانی به مجلس احضار کردند و ولایتی نیز برای دفاع از خود چاره‌ای جز برکناری محمد جمشیدی گوهری سفیر وقت ایران در رومانی ندید.

انتصابات جدید
۲ مهر ۱۳۶۸، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا طی سه حکم جداگانه آقایان رحیم صفوی، مصفطی ایزدی و عباس محتاج را به ترتیب به سمت قائم مقام فرمانده‌ی کل سپاه، فرمانده نیروی زمینی سپاه و جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب کردند.
در روز ۴ مهر نیز به حکم فرمانده کل قوا آقای سیدحسن فیروزآبادی به ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.
۱۲ مهر همین سال رهبر معظم انقلاب طی نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام را به مدت سه سال منصوب کردند. ۶ آبان نیز فرمانده‌ی کل قوا طی حکمی تیمسار سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد را به سمت ریاست گروه مشاوران نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد. ۸ آبان نیز با حُکم رهبر انقلاب، علی شمخانی به فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد.
انتصاب حجت الاسلام محمدی عراقی به عنوان قائم مقام نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حجج اسلام حاج سیداحمد خمینی و حاج شیخ حسن روحانی به نمایندگی رهبری در شورای عالی امنیت ملی، انتصاب ۵ عضو جدید شورای انقلاب فرهنگی، انتصاب حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدمهدی موحدی کرمانی به ریاست دفتر عقیدتی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از دیگر احکام رهبر معظم انقلاب در سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ بودند.

حمایت از منافقین در ایتالیا!
۶ مهر ۱۳۶۸، ۲۰۹ نفر از نمایندگان مجلس ایتالیا در نامه‌ای به نخست وزیر این کشور ضمن اعلام حمایت از سازمان مجاهدین خلق، خواستار سرمایه‌گذاری بیشتر دولت ایتالیا بر روی این گروه شدند.
روزنامه‌های کشور در شماره ۸ مهر ۱۳۶۸ به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه نوشتند: با توجه به حضور دو تن از وزرای دولت ایتالیا در بین امضا کنندگان نامه، ما منتظر پاسخ رسمی دولت ایتالیا هستیم.
بر اساس این گزارش به دنبال دخالت آشکار جمعی از نمایندگان پارلمان ایتالیا در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران و درخواست آنان از دولت این کشور مبنی بر حمایت از گروه تروریستی منافقین، آینده روابط تهران و رم در ابهام قرار گرفت.
۹ مهر ماه همین سال وزیر امور خارجه ایتالیا با ارسال پیامی برای دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نامه جمعی از نمایندگان مجلس ایتالیا در حمایت از سازمان مجاهدین خلق را غیررسمی دانست.(۱)

واکنش ایران به اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجد الاقصی
۳۰ مهر ۱۳۶۸ در پی اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجدالاقصی، وزارت امور خارجه ایران با صدور بیانیه‌ای توطئه‌ی این رژیم در اهانت به ارزش‌های اسلامی و از بین بردن آثار و اماکن مقدس اسلامی به بهانه ایجاد پیکره‌ی سلیمان و معبد یهودیان در مسجدالاقصی را به شدت محکوم کرد.
در این روزحجه‌الاسلام والمسلمین مهدی کروبی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی گفت: صهیونیست‌های جنایتکار که با اسلام عزیز خصومت ریشه‌ای و دشمنی دارند این روزها حرکت تخریبی در قبله‌ی اول مسلمین مسجد‌الاقصی را شروع کردند که در واقع تخریب و ویرانی مسجد الاقصی هست.
اول مهر همین سال در اعتراض به برقراری رابطه میان مجارستان و رژیم صهیونیستی، دولت جمهوری اسلامی ایران سفر برنامه‌ریزی شده وزیر صنایع مجارستان به تهران را لغو و سفر وزیر خارجه آن کشور به ایران را به تعویق انداخت.

درگذشت آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی
یک آبان ۱۳۶۸ آیت‌الله میرزاجوادآقا تهرانی در پی یک ناراحتی دوساله از ناحیه کبد و کلیه در یکی از بیمارستان‌های مشهد چشم از جهان فروبست.
در دوم آبان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی پیامی به حجت‌الاسلام واعظ طبسی نماینده‌ی ولی فقیه در استان خراسان با اظهار تاسف شدید درباره‌ی این ضایعه تصریح کردند: آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمره‌ی انسان‌هاى والا و برجسته‌اى بود که عمر خود را در بندگى خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم، در طریق جلب رضاى الهى گام برداشت. سالیان دراز، حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید، رونق بخشید و طلّاب و فضلاى زیادى را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت‌بار نهضت اسلامى و بخصوص در حوادث دوران پیروزى انقلاب، پشتیبان و همراه مبارزین و مایه‌ی دلگرمى آنان بود. پس از پیروزى انقلاب نیز در صحنه‌هاى بسیار مهم و حسّاس، با حضور مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سال‌هاى جنگ تحمیلى، مکرّر لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن، در صحنه‌ی نبرد، پیشوا و همگام جوانان مجاهد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ شد.
گفتنی است «میرزا جوادآقا تهرانی» از فقهای مبارز و از نزدیکان امام‌خمینی(ره) بود که نقش مهمی در سرنگونی رژیم طاغوت داشت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در دوران دفاع مقدس نیز اگرچه بیش از ۸۰ سال داشت؛ اما حضوری فعال و موثر از خود نشان داد.

مواضع جدید درباره‌ی قرارداد ۱۹۷۵ !
هشتم مهر ۱۳۶۸ علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه در بازگشت از نیویورک گفت: «دبیر کل سازمان ملل نیز پذیرفته که قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر معیار عقب‌نشینی نیروهای عراق به پشت مرزهای بین‌المللی است.»
اما در ۲۷ آبان همین سال، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق پیمان ۱۹۷۵ الجزایر منعقده میان تهران و بغداد را یک پیمان مرده خواند و آن را مردود دانست.

تبادل اسرا و مخالفت عراق!
دوازدهم آذر همین سال دکتر ولایتی وزیر امور خارجه در دیدار با «گنا دینگر» مدیرکل خاورمیانه‌ای کمیته بین‌المللی صلیب سرخ آمادگی ایران را برای مبادله فوری و همزمان کلیه‌ی اسرای مجروح و معلول عراقی و ایرانی اعلام کرد.
اما در ۳۰ آذر رژیم عراق پیشنهاد ایران برای مبادله همزمان کلیه اسرای معلول ایرانی و عراقی را رد کرد. این پیشنهاد روز ۱۲ آذر از سوی دکتر علی‌اکبر ولایتی به نماینده‌ی کمیته‌ی بین‌المللی صلیب سرخ ارائه شده بود.

دیدار با رئیس جمهور پس از ده سال اسارت در انگلیس!
۱۰ آبان ۱۳۶۸، کوروش فولادی که شهریور ماه همین سال پس از تحمل ۱۰ سال زندان در انگلیس آزاد و به ایران آمده بود با هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت دیدار و گفت‌وگو کرد.
«کیهان» در این روز نوشت: «کوروش فولادی که پس از ده سال تحمل سختی‌ها و شکنجه‌های رژیم انگلیس به تازگی آزاد شده است. صبح امروز به حضور حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور رسید.
به گزارش روابط عمومی ریاست جمهوری در این دیدار رئیس جمهور با تجلیل از روحیه‌ی قوی و مقاوم فولادی، وی را نمونه‌ای از استقامت و شجاعت جوانان مسلمان کشور دانست.
کوروش فولادی پس از این دیدار در تماس تلفنی به خبرنگار ما اظهار داشت: در این دیدار شکنجه‌ها و ددمنشی‌های زندانبانان انگلیس را در طی ده سال زندان به اطلاع ریاست جمهوری رساندم.»(۲)

اعدام شانزده کویتی و اتهام‌زنی سعودی به ایران!
در روز نخست مهر ۱۳۶۸ روزنامه‌ها گزارشی منتشر کردند که نشان می‌داد آل سعود ۱۶ کویتی را به اتهام بمب‌گذاری در مراسم حج این سال اعدام کرده است.
اعدام شانزده تن از حجاج کویتی که از سوی رژیم سعودی به کارگزاری بمب در مراسم حج متهم شده بودند، اعتراض سازمان عفو بین‌الملل و کشورهای اسلامی و انقلابی منطقه را برانگیخت.
در همین روز سفارت جمهوری اسلامی ایران در کویت، اتهام رژیم سعودی مبنی بر ایرانی بودن عامل انفجار بمب در مکه‌ی مکرمه را بی‌اساس و به دور از عقل خواند و سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز رژیم سعودی را مسئول این بمب گذاری‌ها معرفی کرد.

طرحی برای مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا!
مجلس شورای اسلامی در جلسه‌ی علنی ۹ آبان ۱۳۶۸ دو فوریت طرح تشدید مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا را تصویب کرد.
بر اساس این مصوبه به منظور مقابله به مثل در برابر اقدامات دولت آمریکا، به رئیس جمهور اجازه داده می‌شود تا در مواقع لزوم جهت دستگیری و مجازات آمریکایی‌هایی که در محاکم قضایی ایران محکوم شده‌اند اقدامات لازم را به عمل آورد.

پی نوشت‌ها:
۱-    جمهوری اسلامی، ۸ مهر ۱۳۶۸، ص ۱ و ۱۲
۲-    کیهان، ۱۰ آبان ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳

11مارس/24

چرایی شکست پروژۀ فرشته‌سازی از شیطان – ننگی که با هیچ رنگی پاک نمی‌شود / علی سیف‌پور

اشاره:
یکـی از صدها پروژۀ ضد نظام جمهوری اسلامی طی چهل‌ و‌ چهار سال گذشته، تلاش برای تطهیر رژیم پهلوی و پرده‌پوشانی جنایات و خیانت‌هایی است که طی حدود ۵۳ سال توسط رژیم پهلوی در حق ملت ایران روا داشته شد.
از جمله موضوعات مهمی که در بررسی تاریخ و وقایع دوران پهلوی هرگز نمی‌توان به‌سادگی از آن گذشت، موضوع عملکرد وحشیانه ساواک در برخورد با مخالفین رژیم در زمان حکومت محمدرضا پهلوی بود که به گواه مستندات تاریخی خارجی و نـه داخلی، بسیار خشن و غیرانسانی بوده است. هزاران نفر به‌ جرم مخالفت با محمدرضا شاه تحت شدیدترین و ترسناک‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند و تعداد زیادی نیز اعدام شدند.
نکته قابل تامل اینکه آن عده‌ معلوم‌‌الحال، شما بخوانید «کاتولیک‌تر از پاپ»ها در حالی در صدد تحریف تاریخ و سفیدشویی سازمان مخوف ساواک برآمده‌اند که شخص شاه و حتی همسرش فرح دیبا به اعمال شکنجه‌ی‌‌ مخالفان رژیم اعتراف کرده‌اند!
در عین‌ حال، گرچه این اقدام مضحک، خیلی زودتر از آنچه که طراحان آن گمان می‌بردند با عکس‌العمل و اعتراض اپوزویسیون خارج‌نشین مواجه شد و شکست خورد، معذالک به‌واسطۀ نزدیک شدن به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و یاد‌آوری گوشه‌ای از آنچه که در دوران سیاه طاغوتیان زمان بر ملت غیور ایران‌زمین گذشت، به مواردی چند از منابع خارجی اشاره می‌شود.

اعترافات شاه به وجود شکنجه و نوکری و دست‌نشاندگی
محمد رضا پهلوی پس از فرار از ایران و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چند مرحله در مقابل خبرنگاران آمریکایی قرار گرفت و در آن به بکار بردن شکنجه علیه مخالفین و همچنین دست‌نشاندگی خود اعتراف کرد. در یکی از مصاحبه‌های شاه، یک خبرنگار آمریکایی که از میزان اختناق و شکنجه‌ی زندانیان سیاسی در ایران آگاهی داشت، از شاه ‌پرسید: «آیا شما از پرونده روان‌شناختی سیا در باره خودتان خبر دارید؟ علاقه دارید بدانید سیا چه نظری دارد؟»
شاه ضمن اعلام بی‌خبری از نظر سیا در مورد خود گفت: «خیر. خبر ندارم. نظرشان چیست؟»
خبرنگار با اشاره به گزارش سیا پرسید: «مرا به ساواک نمی‌فرستید؟»
شاه پاسخ داد: «خیر. شما را از تحمل آزمون وحشتناک شکنجه معاف می‌کنم!»
خبرنگار گفت: «در این گزارش شما فردی ترسیم شده‌اید که توهّم قدرت دارد و ممکن است روزی بدون اعتنا به منافع آمریکا، دنبال منافع خودش برود.»
شاه بی‌درنگ گفت: «پس چطور توانستم آدم و مامور شما باشم و منافع شما را حفظ کنم؟»(۱)

خّرد کردن صندلی بر سر متهم طبیعی است!
شاه در مصاحبه‌ دیگری با یک خبرنگار آمریکایی در توجیه شکنجه در ساواک، ضمن اشاره به طبیعی بودن برخورد خشن بازجویان هنگام بازجویی از مبارزان گفت:
«این طبیعی‌است که مامور یا بازجو آن قدر از دست کسی که بازداشت شده عصبانی بشود که مشتی به او بزند و یا صندلی را بر سر او خُـرد کند! اینها یک نوع رفتارهای عادی انسانی و تقریباً غیر قابل کنترل هستند!» (۲)

مخالفین شایسته شکنجه و اعدام بوده‌اند!
محمدرضا پهلوی در مصاحبه دیگری با دو تن از مجریان تلویزیونی آمریکا به اعدام مخالفین اعتراف ‌کرد و وقتی مجری گفت: «یکی از گروه‌های معترض ادعا کرده علاوه بر صدهزار زندانی سیاسی، ۵۸۱ نفر از مخالفین سیاسی یا اعدام و یا زیر شکنجـه کشته شده‌اند.» شاه در پاسخ گفت: «طبیعتاً عده‌ای اعدام شده‌اند، اما برای آنها دادگاه قانونی تشکیل شده و بنا بر حکم دادگاه شایسته‌ اعدام بوده‌اند!»
مجری دیگر گفت: «نهادهای بین‌المللی معتبر بارها و بارها مامورین شما را متهم به شکنجه بدون اتهام مخالفین کرده‌اند. اینها مسائلی هستند که علیه شما گفته می‌شوند.» شاه در پاسخ، ضمن عدم رد صریح ادعای نهادهای بین‌المللی مورد نظر مجری، اعلام کرد مایل نیست به این مباحث بپردازد!(۳)

اعتراف فرح به شکنجه در ساواک
«فرح دیبا» (همسر شاه) در سال ۲۰۱۵ در گفتگویی با روزنامه آلمانی «دی‌ولت» به این شکنجه‌ها اعتراف کرد و در پاسخ به این سئوال که «هزاران نفر تحت شکنجه و آزار و اذیت تحت رژیم شوهر شما قرار گرفتند.» گفت: «بله، ما اشتباه کردیم. اتفاقی که در آن زمان برای ما افتاد، وحشتناک است. مشاوران شوهرم، دولت و خود شاه به علائم هشدار توجه نکردند. شوهرم خیلی درگیر سیاست بود.»(۴)

تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد به روایت «ریچارد ساوین»
«ریچارد ساوین» انگلیسی و فروشنده رسمی تجهیزات نظامی انگلستان که در سال ١٩٧۶ به جرم قاچاق مواد مخدر از ایران به افغانستان، به زندان وکیل آباد مشهد برده شد؛ پس از دو سال و نیم حبس در ایران در نوامبر ١٩٧٩، دو ماه قبل از انقلاب، آزاد شد و خاطرات و مشاهدات خود از زندان وکیل‌آباد مشهد را ابتدا برای مطبوعات و آنگاه به صورت کتابی با عنوان «وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. بخش‌هایی از این کتاب به توصیف شرایط وحشتناک زندان وکیل‌آباد مشهد اختصاص دارد.
«رادیو زمانه» نیز به لحاظ بازتاب گسترده‌ خاطرات ساوین طی گزارشی، بخشی از کتاب فوق را با عنوان «تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. در گزارش رادیو زمانه آمده است:
«زندانی‌های سیاسی به‌محض ورود و حتی قبل از اینکه جرم آنها ثابت شود، مورد شکنجه قرار می‌گیرند. وحشیگری در وکیل‌آباد یک امر بسیار عادی است. پاهای زندانیان در کُندهای بسیار سنگین چوبی قفل شده توسط یک زنجیر به هوا کشیده می‌شود تا بتوانند کف پای آنها را با چماق‌های لاستیکی که وزنه سربی به سر دارند، مورد ضرب و شتم قرار دهند.»
ساوین در ادامه می‌نویسد: «ضمن دو و نیم ‌سالی که در وکیل‌آباد زندانی بودم منظره کتک زدن‌ها و بدن‌های شکنجه شده به اندازه‌ای عادی شده بود که دیگر جلب توجه نمی‌کرد. گاهی زندانیان سیاسی را در زندان‌های مجرد که یک متر مربع مساحت داشت نگه می‌داشتند.»

«شوک الکتریکی به شقیقه و آلت تناسلی، فرو کردن سوزن زیر ناخن انگشت‌ها، استعمال تخم مرغ، که باعث ایجاد تاول‌های شدید در روده می‌شد و به آن «تانگوی تخم مرغ» می‌گفتند، چون زندانیان از درد مرتباً به بالا و پائین می‌پریدند، امری عادی بود. طرز استعمال آن به این ترتیب بود که یک تخم مرغ پخته شده با بیش از صد درجه حرارت را با فشار داخل نشیمنگاه زندانی می‌کردند. تجاوز جنسی توسط باتوم نیز یکی دیگر از شکنجه‌های معمول بود.»
به نوشته رادیو زمانه، «ساوین» شخصاً شاهد بود که زندانیان را مجبور می‌کردند روی زمین بخزند و زمین را بلیسند و یا آنها را مجبور به تمیز کردن توالت‌ها با زبانشان می‌کردند.
و بعضی اوقات مردم را به بهانه آزاد کردن به جاهای دور می‌بردند و اعدام می‌کردند. گاهی اوقات این اعدام‌ها در محوطه خارج از زندان انجام می‌شد.»
شایان ذکر است به قتل رساندن مخالفین رژیم در بیابان‌های اطراف زندان، از جمله مواردی است که «اصغر ایزدی» یکی از چهره‌های اپوزوسیون نیز بدان اشاره کرده است که در ادامه خواهید خواند.

 

ساوین در نوع دیگر از شکنجه‌ها با طناب می‌نویسد: «نه این که مثل انگلیسی‌ها آنها را از گلو یکباره خفه کنند، بلکه طناب برای مدتی طولانی دور گردن زندانی آویخته بود و آدم ساعت‌ها به این ترتیب نگهداشته می‌شد، مگر اینکه شانس می‌آورد و یکی می‌آمد و پایش را می‌کشید تا طناب گره بخورد و منجر به مرگ محکوم شود.»
روزنامه هرالدتریبون نیز در شماره ۲۵ نوامبر ۱۹۷۸ (۴ آذر ۱۳۵۷) به ‌نقل از ساوین نوشت:
«ادعای شاه مبنی بر اینکه هیچ نوع شکنجه‌ای در زندان‌ها نیست، سراپا مزخرف است.»(۵)

اعتراض اپوزوسیون سلطنت‌طلب به سفیدشویی جلاد ساواک!
اخیراً عوامل شبکه بهایی منوتو با ساخت مستندی ۵ قسمتی، با نام «پرویز ثابتی»، قصد سفیدشویی ساواک را داشت که این اقدام صدای اپوزیسیون را هم درآورد و متعاقب آن در یک مستند تلویزیونی با حضور تعدادی از چهره‌های مشهور اپوزوسیون، از شهرام همایون گرفته تاکورش عرفانی ساخته می‌شود که همگی به اغراق مضحک سفیدشویی ساواک توسط این شبکه اعتراض می‌کنند و مستند رئیس ساواک را توهین به حافظه تاریخی مردم ایران بر می‌شمارند.
در قسمتی از این مستند مجری برنامه نسبت به سفیدشویی ساواک معترض شده و می‌گوید: «این فضایی که ما در تجلیل از ساواک در بین برخی از سلطنت‌طلبان می‌بینیم مقصود، حیثیت بخشیدن به نظامی است که در آن شکنجه و اعدام مخالفین در جهت استحکام بخشیدن به پایه‌های سیاسی آن سیستم بوده است.» و در ادامه نیز هریک از مصاحبه شوندگان در نقد مستند ساخته شده به بیان نظرات خود پرداخته و برخی از آنان از نحوه شکنجه خود از قبیل شلاق، کوبیدن کابل بر کف پاها، نشاندن در دستگاه آپولو که دستگاهی بوده که متهم را روی آن می‌نشاندند و کلاه‌خود آهنی بر سرش می‌گذاشتند که تا پایین چانه‌ها را در بر می‌گرفته و سوزاندن قسمت‌های حساس بدن با الکل و شلاق زدن بر کف پاها اشاره و می‌گوید: «سازنده مستند، خیلی ساده از کنار این‌ها گذشته! این‌ها همه بر سر خود من آمده است.»
کورش عرفانی از دیگر چهره‌های اپوزوسیون نیز می‌گوید: «این شبکه‌ی دست‌نشانده‌ی منوتو رفته یک بابایی‌رو که اگر جهان سرجای خودش بود، بخاطر جنایت علیه بشریت بایستی ۴۰ – ۵۰ سالی در زندان می‌بود. رئیس سابق ساواک را آورده و دارد یک روایت دروغین تحریف شده‌ی جعل شده را از تاریخ سیاسی قبل از انقلاب روایت می‌کند.»
و مهرداد درویش‌پور نیز از دیگر فعالان سیاسی اپوزوسیون می‌گوید «این اسفبار و باور نکردنی‌است! در کجای دنیا دیده‌اید که بعد از ۶۰-۷۰ سال از پایان رسیدن نازیسم، یکی از مخوف‌ترین چهره‌های نازی‌ها را بیاورند در تلویزیون و از وی یک چهره قهرمان ملی بسازند؟!(۶)
و در نهایت سازنده مستند پرویز ثابتی مجبور به اعتراف می‌شود و می‌گوید: «بله! ساواک، مردم را شکنجه می‌کرده، من این را انکار نمی‌کنم!» و در توجیه ساخت مستند خود می‌گوید: «اما مگر در گوانتانامو و سیا شکنجه نمی‌کنند؟!»(۷)
«اصغر ایزدی» از چهره‌های رادیکال اپوزوسیون که در سال ۱۳۵۰ دستگیر و به حبس محکوم شده بوده در گفتگو با مهرآفاق مقیمی از مجریان «شبکه ضد ایرانی برابری» به اعدام‌های بدون محاکمه و حمله به یک خانه در شب یلدای سال ۱۳۵۵ و تیرباران هشت نفر بی‌گناه، و همچنین کشتار ۹ نفر از زندانیان سیاسی از جمله بیژن جزنی و همراهانش در فروردین ۱۳۵۴، زیر پوشش فرار از زندان در تپه‌های اوین به‌دستور پرویز ثابتی اشاره می‌کند.(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ https://www.aparat.com/v/zvcNT
https://virasty.com/Mr_Hashtag/1701705168673772631 جواب قابل تامل شاه به پرونده خود در سیا و نوکری خود
https://www.aparat.com/v/UKSfd 2.
۳٫ اعتراف شاه به اعدام مخالفان حکومتش https://eftekhar.ir/
۴٫ https://www.khabaronline.ir/news/1844889 ؛ https://www.alef.ir/news/020914042
۵٫ zamaaneh.com/revolution/2009/01/print_post_213.htmlو http://hvasl.ir/news/151461
۶٫ https://www.aparat.com/v/HJhEm
۷٫ https://www.isna.ir/news/1402091107170
۸٫ https://images.app.goo.gl/1wwPpR7NuaC1TrS76- https://www.farsnews.ir/news/14020914001074
گفتگو با اصغر ایزدی زندانی سیاسی دوره شاه

11مارس/24

مصادیق فراوان آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها – افسانۀ استقلال و آزادی در عصر پهلوی‌ها / دکتر یعقوب توکلی

با توجه به اینکه رژیم پهلوی خود را پیرو غرب می‌دانست و این‌گونه هم بود، انتظار می‌رود که در این رژیم آزادی‌های فردی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موج بزند. برخلاف القائی که پس از انقلاب اسلامی توسط رسانه‌های معاند صورت گرفت، واقعیت این است که رژیم‌ پهلوی، اعم از رضاخانی و محمدرضاخانی، در پی دو کودتا بر سر کار آمدند. کودتاهایی که در جهت تأمین منافع استعمار، بدون اینکه دول استعماری کمترین هزینه‌ای را متقبل شوند، صورت گرفتند و حکومت‌هایی بر سر کار آمدند که در مسیر تحقق اهداف دولت‌های استعماری حرکت کردند، بی‌آنکه دست آشکار آن دولت‌ها دیده شود.
مضافاً بر اینکه با تأمل در سلوک شخصی رضاخان و محمدرضاشاه متوجه می‌شویم که خود آنها هم آزادی نداشتند و مثلاً این گونه نبود که رضاخان هر کاری را که می‌خواست می‌توانست انجام بدهد. محمدرضاشاه هم همین‌طور. لذا زمانی که به آنها امر شد که بروند، تنها پرسشان این بود که کجا برویم؟! سولیوان در خاطراتش می‌نویسد که وقتی به شاه گفتم ما فکر می‌کنیم منافع غرب ایجاب می‌کند که از کشور بروید و نمی‌توانیم شما را نگه داریم، تنها کاری که محمدرضا کرد این بود که مثل یک پسربچه از جا بلند شد و گفت: «حالا که باید بروم، کجا بروم؟!» گفتم: «مثلاً آمریکا.» او مثل یک بچه ذوق کرد و گفت: «یعنی شما در آمریکا به من جا می‌دهید؟» محمدرضا شاه در همان‌جا هم اقرار می‌کند که وضعیت انگلستان به‌گونه‌ای است که به من جا نخواهد داد. می‌شود مصادیق فراوانی از خاطرات خود پهلوی‌ها و نزدیکانشان آورد که نشان می‌دهد خود اینها هم آزادی نداشتند، پس چگونه می‌توانستند به مردمشان آزادی بدهند؟
از جمله مواردی که برای آزاد بودن رضاخان در تصمیم‌گیری‌ها مطرح می‌کنند، گرایش او به آلمان‌ها برای مقابله با انگلستان و روسیه است. البته این یک شوخی تاریخی و یک دروغ بزرگ است. آلمانی که می‌گویند رضاخان به سمت آن گرایش پیدا کرد، آلمان پس از جنگ جهانی اول بود. آلمانی در هم شکسته و به جمهوری وایمار تبدیل شده که تمام اقتصاد آن در کنفرانس ورسای به فرانسه بخشیده شد. اختلاف بین آلمان و فرانسه، مبنای دو جنگ جهانی بزرگ با کشتارهای گسترده بود، در نتیجه آلمان به‌کلی غارت شد.
انگلیسی‌ها در مورد غارتگری و اداره کشورهای مستعمره صاحب مجموعه دانش گسترد‌ه‌ای هستند. من معتقد نیستم که این توانایی ناشی از هوش آنهاست، بلکه در جمع‌آوری اطلاعات تبحر خاصی دارند. لذا تجربه انگلیسی بر این امر تأکید داشت که باید برای کنترل آلمان برای اینکه دوباره سر به شورش نزند، برای آن کشور فرصت اقتصادی فراهم کرد. بخشی از ایجاد این فرصت اقتصادی با گسیل مهندسان و کارگران و نیروی کار آلمان به کشورهای مختلف، از جمله ایران ممکن می‌شد. لذا آلمان زمان جمهوری وایمار اصلاً در روابط بین‌الملل قدرتی نداشت که رضاخان به آلمان گرایش پیدا کند.
دروغ بزرگ دیگر این است که می‌گویند رضاخان به فاشیسم گرایش پیدا کرد. کسانی که به تاریخ‌نگاری انگلیسی گرایش دارند، به‌شدت روی این نکته پافشاری می‌کنند. یک سال قبل از جنگ جهانی دوم، کنفرانس مونیخ برگزار شد. دالادیه نخست‌وزیر فرانسه، چمبرلین نخست‌وزیر انگلستان و موسولینی، رهبر ایتالیا، دو سه کشور را به هیتلر بخشیدند. این کشورها با آن همه گستردگی سازمان‌های امنیتی و جمع‌آوری اطلاعات نتوانستند رفتار آینده هیتلر را پیش‌بینی کنند و به او فرصت دادند و یکی دو کشور را به او بخشیدند و از او ‌خواستند که وارد بندر دانزیگ (گدانسک) نشود و لهستان را تصرف نکند تا موازنه استراتژیک در منطقه به هم نخورد.
آنها با آن همه زیرکی و سیاست نتوانستند پیش‌بینی کنند که هیتلر در آینده چه خواهد کرد. آن‌وقت رضاخان که از نوشتن یک متن ساده عاجز بود، متوجه شد؟! کدامیک از اندیشمندان ایرانی، از جمله شخصیتی مثل فروغی تشخیص دادند که یک قدرت فاشیستی درحال ظهور است و مصلحت ایجاب می‌کند که به سمت آن برویم؟
بستری که رضاخان و فروغی و سایر چهره‌های سیاسی آن دوره در آن سلوک می‌کردند، بستر انگلستان بود. در جریان جنگ جهانی دوم، وقتی به آلمان‌ها امر شد که از ایران بروند، کسی مقاومتی نکرد و در ظرف مدت کوتاهی، همگی از ایران رفتند. بنابراین استقلالی که سعی می‌کنند در اواخر دوره رضاخان به او نسبت بدهند یک افسانه است. انگلستان و فرانسه می‌خواستند بخشی از فشاری را که روی آلمان وجود داشت، بین کشورهای مختلف دنیا تقسیم کنند و مهندسان آلمانی را به ایران آوردند. بماند که آلمانی‌ها دست‌کم در بنای چند سازه در ایران نقش داشتند و از این بابت خدماتی به ایران کردند، در حالی که حتی یک بنا یا ساختاری که انگلیسی‌های گجستک(۱) در ایران ساخته و به‌جا گذاشته باشند، وجود ندارد و هر چه که هست غارت محض است.
انگلیسی‌ها در تمام راه‌های ایران مستقر بودند و از مردم برای عبور از راه‌های کشور خودشان، عوارض می‌گرفتند. در دوره‌ای برای اینکه هزینه جنگ‌های هندوستان تأمین بشود، انگلیسی‌ها در تداوم جنگ تریاک در چین، اقتصاد ایران را به سمت تولید تریاک سوق دادند و بازار ژاپن به یکی از مراکز صدور تریاک ایران تبدیل شد. یا شرکت زیگلر که یک شرکت صادرات فرش بود، از صدقه سر صادرات فرش ایران تبدیل به یک غول اقتصادی بین‌المللی شد.
ایران یک سرزمین فوق‌العاده و مستعد برای دوشیده شدن بی ‌سر و صدا بود و حاکمیتی که بعد از جنگ در اینجا توسط انگلیسی‌ها بر سر کار آمد، یک حاکمیت متحد برای تداوم تأمین منافع آنان بود. حتی وظایف پلیس جنوب هم که پس از ساخته شدن پالایشگاه، برای حفظ منافع انگلستان در جنوب و دادن باج کمتر به خوانین منطقه تشکیل شده بود، در دوره رضاخان به ارتش ایران سپرده شد تا حتی هزینه حفظ منافع انگلیس هم از جیب ملت ایران پرداخت شود. حکومتی که خود تا این حد فاقد آزادی است، چگونه می‌تواند به مردمش آزادی اعطا کند؟
از نظر آزادی احزاب و مطبوعات، پس از کودتای رضاخانی و شکل‌گیری حاکمیت رضاخان در ایران، آزادی‌ها به‌تدریج محدود ‌شدند. شکل‌گیری احزاب ممنوع و احزاب قدیمی بسته ‌شدند و حتی عضویت در احزاب چپ مجازات اعدام را در پی داشت. تمام چهره‌هایی که در گذشته مخالف رضاخان بودند، به انحای مختلف تبعید و از عرصه سیاست کنار گذاشته ‌شدند. مجلس یکدست شد و کسانی که کاملاً تابع نبودند، حذف و امثال مرحوم مدرس، قوام و… کنار گذاشته ‌شدند.
در دوره پهلوی اول با حضور پلیس سیاسی، آزادی مطلقاً معنا نداشت. اگر هم نشریه‌ای مثل مجله «آینده» تقی ارانی در ۱۳ شماره منتشر شد، به این دلیل بود که پلیس سیاسی متوجه نمی‌شد که اینها مطالب اشتراکی و سوسیالیستی و کمونیستی هستند. بعد که محمد شورشیان دستگیر شد، برای اینکه آزاد شود گفت که این یک مجله کمونیستی است که منتشر می‌شود، در حالی که روی جلد مجله هم درج شده بود که بر اساس اندیشه ماتریالیسم دیالکتیک نوشته می‌شود. بلافاصله هم اعضا و دانش‌آموزان دستگیر شدند و ماجرای گروه ۵۳ نفر پیش آمد.
در این دوره حوزه‌ها تعطیل و دانشگاه‌ها محدود شدند و هیچ حزب سیاسی‌ای که بتواند مخالفتی بکند وجود نداشت. رفت و آمد از شهری به شهر دیگر منوط به کسب مجوز برای اجازه سفر بود. حتی بر اساس منابعی که خود اینها نوشته‌اند، این مسائل وجود داشتند. امثال مخبرالسلطنه نوشته‌اند که مثلاً اعلیحضرت از چادر سیاه زن‌ها خوشش نمی‌آمد. ابتدا چادر سیاه زنان را از سرشان کشیدند و بعد به بیابان‌ها رفتند و عشایر را که چادرهایشان را از پشم بز تهیه می‌کردند مجبور کردند به ‌جای چادرهای سیاهشان از چادر سفید استفاده کنند که نه در تابستان خنک بود، نه در زمستان گرم.
با کمی تأمل در این ماجرا می‌بینیم نظام اقتصادی عشایری مبتنی بر تولید گوشت و لبنیات، تا آخر دوره رضاخان تقریباً نابود و کشور به واردکننده گوشت از خارج تبدیل شد. از این نوع مصادیق آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها فراوانند و متأسفانه مخاطب امروز و نسل جوان این حرف‌ها را باور نمی‌کند و اصلاً در ذهنش نمی‌گنجد که چنین محدودیت‌هایی اعمال شده باشند.
یک دوره شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. با سقوط حکومت رضاخانی، تا جایی که برای پلیس سیاسی و ژاندارمری و نهادهای امنیتی قابل دسترسی بود، آزادی‌ها محدود شدند، ولی بخش وسیعی از کشور از حوزه اقتدار دولت و دربار خارج بود. حتی انگلستان هم که کشور را گرفته بود و در ذیل آنها آمریکایی‌ها هم حضور داشتند و روس‌ها هم در بخش خودشان فعالیت می‌کردند، برای اینکه بتوانند به‌نوعی بدنه اجتماعی را کنترل کنند، هر یک حزبی را راه‌اندازی کردند. انگلیسی‌ها حزب «اراده ملی» را به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی به راه انداختند، آمریکایی‌ها حزب «دموکرات» به رهبری قوام را درست کردند و روس‌ها هم حزب «توده» را تشکیل دادند. جالب اینجاست که هر یک از اینها پشت سر حزب، یک سازمان نظامی هم ایجاد کردند، یعنی ارتشی‌ها را هم به کار گرفتند و لذا حضور طیف طرفداران انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کاملاً ملموس و مشخص بود. بعدها حزب توده مورد سرزنش قرار گرفت که چرا در کودتا در برابر نیروهای انگلیس و آمریکا نایستاد که جای بحث فراوان دارد، مضافاً بر اینکه آنها نیروی نظامی کافی برای تقابل با نیروهای انگلیس و امریکا نداشتند.
در طی این دوازده سال بحث نفت و آزادی‌های سیاسی در دولت‌هایی مطرح بود که ثبات سیاسی نداشتند و دوره زمامداری آنها از یک ماه تا حداکثر دو سال و اندی (دولت دکتر مصدق) طول ‌کشید. در این فاصله مطبوعات تا حد زیادی آزاد شدند و احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی شکل گرفتند، اما وقتی کودتای ۲۸ مرداد به نتیجه رسید و شاکله مستشاری انگلیس و آمریکا و سپس اسرائیل بر ایران سیطره پیدا کرد، ساواک شکل گرفت و فرمانداری نظامی مسلط شد، آزادی‌زدایی و احزاب‌زدایی شروع شد. حتی اعتراضات امثال حاج آقا حسین قمی در جایگاه مرجعیت با واکنش تند حکومت مواجه شد و ایشان همراه با شاگردانشان به نجف تبعید شدند. شجاعتی که حضرت امام به بدنه اجتماعی تزریق کردند، در تاریخ معاصر ما بی‌سابقه است. بزرگ‌ترین حرکتی که مراجع و مبارزین می‌کردند این بود که در اعتراض به رژیم یا خودشان را تبعید می‌کردند یا قهر می‌کردند یا نهایتاً اعلامیه می‌دادند.
در دوره پهلوی دوم از رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی برای رژیم خیرخواه‌تر کمتر داریم. اینها در بسیاری از موارد دلسوزی و خیرخواهی می‌کردند و می‌گفتند این روشی که در پیش گرفته‌اید، به ضرر شماست. چندان هم شرکای قدرت آنان نبودند. اما رژیم حتی این افراد خیرخواه را هم تحمل نمی‌کرد، چه رسد به جوان‌ترها که کلاً به ساختار سلطه معترض بودند.
بحث تقابل ایرانیت و اسلامیت و دفاع رژیم پهلوی از ایران نیز گاهی مطرح می‌شود. تاریخ ایران، خصوصاً پس از مشروطه، پیوند عمیقی با تشیع پیدا کرده است. به ضرس قاطع و به دلایل فراوان می‌گویم که در ایران هر کسی که شیعه‌تر بود، ایران‌گراتر بود. پس از یک فترت ۲۰۰، ۳۰۰ ساله و گم شدن ایران در تاریخ، تازه ایران یکپارچه توسط شاه اسماعیل اول شکل گرفت. بر اساس نامه‌های سلطان سلیم اولین چیزهائی که هدف قرار گرفتند ایرانیت و تشیع بودند. او خطاب به شاه اسماعیل می‌گوید شما باید اول تاج شاهی را تقدیم ما کنید و دوم دست از مذهب رفضه بردارید. یعنی شیعه بودن و ایرانیت خود را کنار بگذارید. چرا؟ چون قدرت عثمانی به مجارستان و مصر رفته و دو روزه آنجا را تصرف و همه جا را اشغال و امپراتوری رم شرقی را ساقط کرد، اما به اینجا که رسید، کسانی که پیشگام مبارزه بودند، با شعار «اگر خسته جانی بگو یا علی» که متعلق به شاه اسماعیل است، در برابر عثمانی‌ها ایستادند. خسته جان نشدن با توکل بر قدرت امیرالمؤمنین(ع) و تلاش برای ایجاد یک جامعه متحد شیعی از اینجا آغاز می‌شود و بعد می‌بینیم که طیفی از علمای ما عموماً به این دلیل که تلقی‌شان این است که جامعه ایرانی تنها جامعه‌ای است که حکومت شیعی دارد، از پادشاهان حمایت می‌کنند. بعدها وقتی سید جمال به جناب میرزای شیرازی می‌گوید که صلاح است که با عثمانی‌ها متحد بشویم، ایشان می‌گوید: «نه، این کشور تنها کشور شیعی است.»
در موزه امام رضا(ع) زره‌های جنگاورانی که در جنگ ایران و روس شرکت داشتند وجود دارند. مسلم است که اینها برای ایرانیت می‌جنگیدند. روی این زره‌ها دعای جوشن کبیر و جوشن صغیر نوشته شده است. معمولاً هر شیعه‌ای جوشن صغیر را که منقول از امام موسی کاظم(ع) است و برای موارد خاص و بحرانی توصیه شده است، نمی‌داند. چه کسی گفته که تشیع از ایرانیت جداست؟
پس از انقلاب زمانی که خاک ایران در معرض خطر قرار گرفت، شیعه‌ترین فرزندان این کشور بودند که به جبهه‌ها رفتند و به شهادت رسیدند. من از یکی از سران سیاسی که خیلی ادعا داشت و دائماً می‌پرسید چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر در سال ۶۱ ادامه پیدا کرد، پرسیدم که شما تا سال ۶۱ که بخشی از کشور تحت اشغال بود، کجا بودید؟ به جبهه رفتید؟ گفت: «نه، نرفتم.» کشور اشغال بود و شما حتی حال رفتن به جبهه را هم نداشتید و دم از ایرانیت و وطن می‌زنید؟ اما اولین کسی که در خرمشهر به شهادت رسید، شهید قنوتی بود که وقتی بعثی‌ها او را گرفتند، گفتند یک خمینی را گرفتیم و او را به‌طرز فجیعی به شهادت رساندند.
برای اثبات فقدان آزادی در دوران پهلوی اسناد و کتب فراوانی وجود دارند که به‌راحتی قابل دسترسی هستند و جای تردیدی باقی نمی‌گذارند، مگر برای کسانی که با اصل نظام جمهوری اسلامی عناد دارند و بر انکار حقایق بیّن تاریخی اصرار می‌ورزند.
پی‌نوشت:
۱٫ گجسته به معنای بدجنس، ملعون، فریبکار و دروغگوست

11مارس/24

جایگاه خانوادگی زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی / حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
در دو نوشتار پیشین، به دو حیطه‌ی «جایگاه تکوینی و اجتماعی زن» و مبادی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب (فرهنگی) پرداخته شد. در ادامه، از «جایگاه خانوادگی» زن در اندیشه‌ی اسلامی و غربی بحث می‌شود.

الف) نظام خانواده و ضرورت تفسیر صحیح هویت آن
برای فهم صحیح جایگاه زن و مرد در خانواده نیز باید نگرش صحیحی نسبت به برخی امور داشت؛ مانند: دارای مبدأ و معاد دانستن زندگی، نوع نگرش به زندگی و مراحلش از جمله حیات دنیا، اصیل یا ابزاری دانستن حیات دنیوی از جمله نقش‌های اجتماعی، نوع نگرش به انسان و حقیقت او یا تفسیر انسان در نسبت با کل عالم به‌عنوان موجودی بی‌ریشه و مقصد و سرگردان در دنیا با فرصت لذت و بهره‌وری محدود یا موجودی از خدا آمده و به سوی او رونده، اعتقاد به نظام احسن الهی و چینش حکیمانه‌ی آن، معنای صحیح عدل الهی، اعتقاد به امور اخلاقی یا بسنده به قانون و حقوق، معنای موفقیت، تعریف منافع و مصالح فقط در همین دنیا یا اعتقاد به مصالح و منافعی برتر حقیقی. اندیشه‌ی اسلامی در اینگونه مبادی تفاوت‌هایی بنیادین با اندیشه‌ی غربی دارد که پیشتر به برخی پرداخته شد.
یکی از عناصر کلیدی در فهم جایگاه خانوادگی زن [و نیز مرد]، «هویت نظام خانواده» است که نگرش‌های نادرست یا التقاطی غیراسلامی به آن موجب آسیب‌های زیادی در تفسیر گزاره‌های دینی مرتبط با چنان جایگاهی می‌شود. با چشم‌پوشی از دیدگاه‌های فراوان رو به توسعه‌ی غربی که به‌ تصریح یا در عمل، اساساً اعتقادی به نظام خانواده ندارند و بلکه آن را قید و زنجیری در مقابل خواسته‌های خود می‌دانند، اندیشه‌های غیردینی قایل به نهاد خانواده نیز حداکثر، آن را در حدّ یک «نظام حقوقی» می‌پندارند، امّا اسلام دیدگاهی فراتر دارد.

ب) هویّت ولایی نظام خانواده
اسلام، خانواده را فقط یک زندگی مشترک با هویت فقهی _ حقوقی صرف و محدود به حداقل‌های الزامی نمی‌داند. مطابق تعالیم اسلامی باید زندگی اخلاقی _ آدابی و بلکه حیات معارفی را نیز در هویت نظام خانواده دخیل دانست. این مساله در متون معرفتی مرتبط با خانواده یا معارف قابل تبدیل بر زندگی خانوادگی و نیز امور اخلاقی و آدابی و مستحب‌ها و مکروهای مرتبط و همچنین، در سیره‌ی اجتماعی و خانواده پیشوایان معصوم(ع) منعکس شده و قابل رهگیری است.
اسلام، خانواده را یک «نظام ولایی» می‌داند که البته، جنبه‌های گوناگونی؛ از جمله بُعد فقهی ـ حقوقی هم دارد. توضیح آنکه، تفسیر زندگی اجتماعی بر پایه‌ی «تسخیر» و روابط نیازآلود متقابل و متفاوت انسان‌ها؛ از جمله در روابط زن و مرد به‌طور عام و نظام خانواده به‌طور خاص، در نوشتار گذشته بیان و به برخی مبادی تکوینی و فطری آن نیز اشاره شد، اما می‌توان همان چهارچوب را در قالبی عمیق‌تر هم تبیین کرد و آن اینکه، هر خانواده یک واحد یا مصداق از نظام ولایی یا مجموعه ولاءها و ولایت‌های گسترده‌ی طولی و عرضی اجتماعی تشریعی و تکوینی است. توضیح بیشتر، به مقدمه‌ای درباره‌ی «نظام ولایت» و گستره‌ی گسترده‌ی آن نیاز دارد.
به‌طور خلاصه، «ولایت» جلوه‌ی «توحید» است، یعنی ظهور و بروز توحید، ولایت است و باطن ولایت نیز توحید است. همانطور که توحید بر صدر تا ذیل عالَم حاکم است، نظام ولایت هم به گستردگی عالم است و مراتبی بسیار با درجات طولی یا عرضی فراوان دارد؛ مانند(۱)
*ولایت مطلق الهی (تکوینی، تشریعی، بر مؤمنان، کافران و همه مخلوقات): اللهُ مَولاکُم‏: آل‌عمران:۱۵۰؛ الْوَلایَهُ لِلَّهِ: کهف:۴۴؛ فَاللهُ هُوَ الوَلِی‏: شوری:۹؛(۲)
*ولایت مطلقه ظلّیه پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) (تکوینی، تشریعی): النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم: احزاب/۶؛ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…: مانده:۵۵؛
*ولایت دیگر انبیاء و اولیاء الهی(ع) (تکوینی، تشریعی با سعه و ضیق‌های متفاوت به‌حسب مرتبه)،
*ولایت نایبان خاص و عام معصومان(ع)؛ از جمله ولایت فقیه (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی)،
*ولایت برخی مؤمنان بر دیگر مؤمنان (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ‏: توبه:۷۱؛ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا…أُولئِکَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ: انفال:۷۲؛
*ولایت در حیطه‌ی خانواده و خویشان؛ مانند ولایت مرد بر خانواده، پدر بر فرزندان و… (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ: انفال:۷۵ و احزاب:۶؛
*ولایت بین کافران، مشرکان و منافقان و بین آنها و اولیای آنها (شیاطین و طواغیت): الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت‏: بقره:۲۵۷؛ إِنَّا جَعَلْنَا الشیاطینَ َولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنُونَ: اعراف:۲۷؛ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُم أَولِیاءُ بَعض‏: انفال:۷۳؛ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعض‏: جاثیه:۱۹؛ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ:نساء:۱۳۹؛ لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ…؛ مائده:۵۱٫(۳)
در هر یک از حیطه‌های برشمرده، ولایت معنایی متناسب با آن دارد، اما در سطح روابط بین انسانی، ولایت به‌معنای به هم پیوستگی، اتصال و همبستگی شدید عده‌ای است که اندیشه و هدف واحدی دارند و در یک جبهه برای رسیدن بدان می‌کوشند. هر نظام ولایی بر پایه‌ی حب و بغض و دوستی و دشمنی شکل می‌گیرد، یعنی عناصرش تولی و تبری و جاذبه و دافعه‌هایی دارند که موجب تمایزشان می‌شود. همه‌ی افراد یک نظام ولایی یک وَلی دارند، یعنی نقطه‌ای مرکزی که با او ارتباط فکری، عاطفی و عملی دارند و از او پیروی می‌کنند.
جامعه‌ی اسلامی هم در اثر روابط و پیوندهای ولایی و بر محور تولی و جاذبه‌ها و تبری و دافعه‌های مختلف شکل گرفته و بسط می‌یابد. جاذبه‌ها باعث پیوندهای داخلی محکم طولی و عرضی و انسجام و استحکام درونی می‌شود که خود دو گونه‌اند:
۱-  بین هریک از افراد با ولیّ و امام جامعه که رابطه‌ای طولی است.
۲-بین افراد که برخی عرضی و بعضی طولی است. دافعه‌ها نیز باعث طرد افراد غیرهم‌سنخ می‌شوند؛ مانند تبرّی و روابط دفعی نسبت به منافقان، کفار و دشمنان دین که باعث شکل‌گیری و استمرار بهینه‌ی جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
با توجّه بدین مقدمات، هر خانواده نیز یک نظام ولایی است، یعنی بر پایه محبّتی درونی بین زن و مرد (و سپس ، مادر، پدر و فرزندان و خویشان) شکل گرفته است. همین محبّت درونی باعث طرد عوامل بیرونی متضاد با نظام خانواده نیز می‌شود.
بنابراین، هر ازدواجی نقطه‌ی شکل‌گیری نظامی ولایی است. به‌تعبیر دیگر، ازدواج یکی از راه‌های اساسی ایجاد و بسط پیوندهای ولایی بین مؤمنان است. از این‌رو، جهت سست نشدن چنین نظامی و در نتیجه، حفظ هویت جامعه‌ی ولایی اسلامی، احکام بسیاری نیز تشریع شده که ذکر آنها و وجه ارتباطشان با تحکیم نظام ولایی خانواده مجال دیگری می‌طلبد.

ج) نظام خانواده، میدانی برای تکامل‌های ویژه
یکی از حکمت‌های کلی نهفته در مجموعه‌ی احکام، اخلاق و آداب اسلامیِ مرتبط با خانواده، تمرین تعامل در چهارچوب‌های ولایی ترسیم‌شده از جانب دین است. توضیح آنکه، با هر ازدواجی، دسته‌هایی از روابط ولایی شکل می‌گیرد؛ مانند «ولاءهای تکوینی بر پایه‌ی محبت و مودت فطری و غریزی بین زن و مرد (یا آنها و فرزندان) و به‌تعبیر قرآن‌کریم: وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً؛ روم:۲۱»، «ولاءهای مبتنی بر تناسب‌های روحی و سنخیّت‌های ایمانی یا غیرایمانی؛ مانند اختصاص طیبون به طیّبات و خبیثون به خبیثات» و «ولاءهای تشریعی وضع‌شده توسط خداوند؛ مثل احکام واجب، حرام و… در روابط زن، مرد و فرزندان». این روابط ولایی متنوع، شالوده‌ی شکل‌گیری و اسباب تداوم نظام خانواده را فراهم می‌آورند.
در این میان، خداوند حکیم با توجه به ساختار فطری زن و مرد و اقتضائات رشد و کمال هر یک، دسته‌ای از ولایت‌ها یا ولاءهای تشریعی متفاوت را نیز برای هرکدام تشریع کرده است. به‌تعبیری، دسته‌ای از احکام و قوانین اسلامی خانواده، جهت تمرین ولایت‌پذیری توسط زن یا فرزندان و نیز تمرین اِعمال صحیح ولایت در قالب دستورهای دینی توسط مرد یا زن است.
از آنجا که تمامیِ احکام، اخلاق و آداب دینی بر پایه‌ی فطرت آدمی و خلقت زن و مرد طراحی شده‌اند التزام بدانها نیز موجب هیچگونه درگیری و تضاد بین اعضای خانواده نمی‌شود؛ مگر آنکه در اثر تربیت ناصحیح و عوامل محیطی، از فرهنگ و منش ناب اسلامی فاصله گرفته باشند. برای مثال، در حالت عادی، تدبیر کلان امور خانواده و مدیریت اقتصادی کلان آن بر دوش مرد نهاده شده و او در این زمینه بر اعضای خانواده ولایت دارد؛ زیرا پذیرش، قبول، دریافت، تلقی، انعطاف، نرمی، لطافت و تأثّرپذیری، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی زن است و اگر برخلاف آنها رفتار و زندگی کند یا از او مطالبه شود، لطافت، طراوت و نشاط روحی، روانی و جسمی زن (و در نتیجه، خانواده و جامعه) کاسته شده یا از بین می‌رود. به فرموده‌ی مختصر و معجزگونه‌ی امام علی(ع): «إِنَّ الْمَرأَهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیْسَت بِقَهرَمَانَه» همانا زن، کانون ظرافت، تلطیف‌گری و طراوت‌بخشی است، نه مسئول امور اجرایی، مالی و مدیریتی»(۴)
به‌تعبیر دقیق‌تر، رشد و کمال زن به پذیرش چنین ولایتی است که درواقع، پذیرش ولایت خداوند در این حیطه‌ی خاص است؛ نه آنکه مرد خصوصیّت و امتیازی داشته باشد. در مقابل، اداره، مدیریت، تدبیر مسائل مالی و اجرایی، درگیری، مواجهه با مشکلات و سختی‌های خشن، و… در سطح کلان، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی مرد است که اگر برخلاف آن رفتار کند یا بر او تحمیل شود، از اقتدار و توانایی لازم برای حفظ و اداره‌ی نظام خانواده [و جامعه] می‌افتد. ‌از این‌رو، رشد و کمال مرد نیز به اِعمال صحیح و مطابق با شریعتِ اینگونه وظایفش است که در واقع، پذیرش بندگی نسبت به فرمان‌های الهی مرتبط است، نه وسیله‌ی تحکّم و زورگویی.
بنابراین، اگر مرد یا زن، از حیطه‌ی شرعی مشخص برای ولاءهای خود خارج شوند، احکام دیگری تشریع شده است تا نظام خانواده به حالت طبیعی‌اش بازگردد. برای مثال، اگر مردی سوء ولایت (مثلاً در تأمین نفقه‌ی واجب) دارد، حاکم شرع باید او را طبق مراحلی به انجام وظایفش وادار کند که تفاصیلش در قوانین اسلامی آمده است.(۵)
در حقیقت، اعضای خانواده با پذیرش وظایف و نقش‌های شرعی مقرر، یک نظام ولایی را شکل داده و به ایفای نقش در چهارچوب نظام ولایی کلان ترسیم‌شده توسط دین برای جامعه‌ی انسانی در جهت تأمین سعادت و کمال نهایی فرد و جامعه می‌پردازند. چنین امری، از وجوه متعددی رشدآفرین و کمال‌بخش است. یک وجه اینکه، خود پذیرش چنین ولاءهایی از مصداق‌های بندگی و عبودیت خاص زن یا مرد است که موجب تقرب‌های ویژه‌تر می‌گردد. وجه دیگر آنکه، انجام وظایف متقابل خانودگی؛ به‌ویژه اِعمال ولایت و ولایت‌پذیری، یکی از میدان‌های مهم آزمایش و امتحان زن و مرد است که اگر در آن موفق شوند، رشد و تکامل بسیاری خواهند داشت. امّا چنین اموری چگونه باعث رشد زن و مرد می‌شوند؟
پاسخ مختصر آنکه، حقیقت فطرت و واقعیت خلقت زن و مرد اینگونه است که زن با ولایت‌پذیری نسبت به همسر از «خودمحوری» خارج می‌شود و مرد نیز با اعمال صحیح ولایت نسبت به همسر از خودمحوری خارج می‌شود؛ زیرا دیگر محور و مدار زندگی و تعامل آنها، میل و خواست خود نیست، بلکه وظایف و مقرراتی است که خداوند تعیین کرده است. در حقیقت، هر دو نوعی از ولایت‌پذیری، یعنی خود را ذیل ولایت حق تعالی و در مسیر آفرینش الهی و فطرت توحیدی تعریف کردن و قرار دادن هستند. همین انقیاد و تسلیم اعضای خانواده به ولاءهای شرعی مقرر برای هر یک، نوعی تمرین بندگی برای آنها و از بهترین و رشدآفرین‌ترین انواع آن است؛ زیرا موجب درگیری صحیح با مقتضای طبیعت و خود کاذب (و به‌ تعبیر دقیق‌تر، با نفس امّاره) می‌شود. بدین‌ترتیب، همگی با تن دادن به وظایف زندگی مشترک خانوادگی، خود کاذب و نفس فرمان‌دهنده به بدی خود را طرد کرده و در مراتب ولایت‌پذیری بیشتر نسبت به خداوند و کاستن از میل و خواست خود و محو خودبینی و خودخواهی خویش پیش می‌روند که همان مراتب خداخواهی است. همین کاستن از قیدهای این‌سویی و صعود در مراتب وجودی خود، نوعی سلوک [فردی و اجتماعی] و حرکت تکاملی تقرّبی است. به‌گفته‌ی شهید مطهری(ره): «خارج شدن از لاک خودپرستى و فردپرستى، مراتب و مراحلى دارد. اولین مرحله‏اش غیردوستى است. در واقع مثل این است که من انسان… توسعه مى‏یابد…؛ مثلًا یک کودک… همه چیز را براى خود فردى مى‏خواهد… در دوران جوانى که… همسرى انتخاب مى‏نماید… این اولین مرحله‏اى است‌ که انسان از لاک خودِ فردى خارج مى‏شود. و به ‌همین دلیل، ازدواج در اسلام جنبه اخلاقى دارد با اینکه یک امر شهوانى است… علت اساسى این است‌ که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد یک قدم از خودِ فردى خارج شده‏اند… انسان یک نوع کمال روحى دارد که… جز در مدرسه‌ی خانواده…کسب نمى‏شود»(۶)
اگر زن و مردی بر فطرت توحیدی خود مانده باشند، اساساً با ولایت‌پذیری و اعمال ولایت در حیطه‌ی شریعت مشکلی ندارند و آن را اقتضاء خلقت خود می‌بینند و با تن دادن بدان به رشد و تکامل می‌رسند؛ زیرا بر صراط مستقیم فطرت و جاده آفرینش خود قرار گرفته‌اندکه نزدیکترین طریق به‌سوی خداست. در این آیه به ‌خوبی بدین حقیقت اشاره شده است:
«الرِّجالُ قَوامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلى‏ بَعضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصَّالِحاتُ قانِتات… فَإِن أَطَعنَکُم فَلاتَبغُوا عَلَیهِنَ سَبیلاً: مردان، قوام‌دهنده بر زنان [و حافظ شئون آنها] هستند به ‌سبب آنچه خداوند، بعضی از آنها را بر بعضی برتری داده و به ‌سبب آنچه از اموالشان خرج می‌کنند. پس، زنان صالحه، مطیع [و پذیرای چنین ولائی] هستند… پس، اگر زنان از شما [و در واقع، از حدود الهی] اطاعت کردند؛ پس، راهی [خارج از حدود شرع] بر آنان نجویید [و در اِعمال ولاء‌های شرعی، دچار خطا و گناه نشوید]؛ نساء:۳۴٫»
امّا در اندیشه‌ی ماده‌گرای غربی، افزون بر اینکه چنین اموری معنا و جایگاهی ندارد،‌ مبادی معرفتی و ارزشی و سبک زندگی مبتنی بر آنها نیز به‌گونه‌ای امتداد و سامان یافته‌اند که عموم انسان‌ها را از فطرت توحیدی کمال‌گرای خود در چهارچوب بندگی، دور می‌کنند.
در نتیجه، فرد، جامعه، فرهنگ و تمدن حاصل از چنان اندیشه‌ای، نوعی مقاومت در این زمینه دارد؛ به خصوص در شرایطی‌ که بینش‌های کاذب و نادرست‌ هرچه بیشتر به جامعه تلقین شوند و افراد در محیط اصیل اسلامی رشد و تربیت نیابند و سبک زندگی آنها از فرهنگ و تعالیم اسلامی فاصله بگیرد. انسان حاصل از تربیت و فرهنگ مادّه‌گرا و نفس‌محور، خود را (و درواقع، مرتبه‌ی مادی طبیعی‌اش را) محور و مدار همه چیز می‌بیند و اساساً زیر بار ولایت خداوند رفتن هم برایش معنایی ندارد.
برای انسان طبیعیِ درگیر قیدوبندهای مادّی و دچار خودبینی و خودخواهی نفسانی که گاه حاضر نیست لیوان آبی به دیگری بدهد، بسیار مشکل است‌که از انانیت و خودمحوری دست بکشد! چنین انسانی در اثر ضرورت‌های زندگی اجتماعی، حداکثر به قرارداد اجتماعی و تقسیم کار برای تامین منافع مشترک و… معتقد است.
در واقع، در جوامع ماده‌گرا آنچه از خانواده و زندگی مشترک مانده است، باقیمانده‌ی تعالیم انبیاء(ع) و اموری مثل اقتضای غریزه و علاقه‌ی طبیعی به جنس مخالف است‌که نوعاً با انواع انحراف‌ها نیز آمیخته و چنانکه باید رشدآفرین نیست و اگر در این حدود بماند فقط برای بقاء نوع کفایت می‌کند.
خاتمه
در منطق توحیدی اسلام، عناوین، جایگاه‌ها و نقش‌های ظاهری معیار تکامل و صعود روحی نیستند، بلکه روح عمل، یعنی نیت و میزان توحید، ولایت، بندگی و عبودیت جاری در آن است ‌که موقعیت انسان در نظام هستی و جایگاهش نزد خداوند را معیّن می‌کند.
به‌تعبیر مفسر والامقام، علامه طباطبایی(ره): ‌«خداوند فرمود: «وَ لا تَتَمَنوا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعضَکُم عَلى‏ بَعضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِما اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ…: و هرگز آرزوى چیزی را نکنید که خدا بدان برخی از شما بر بعضی فضل داده استو»
مردان از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند و زنان [هم] از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند. و همواره از خداوند از فضل او بخواهید [نساء:۳۲]. می‌خواهد بگوید اعمالى که هر یک از زن‏ و مرد به جامعه هدیه مى‏دهد ملاک فضل اختصاصی او [در جامعه و عندالله] است.
بعضى از این فضل، مخصوص یکى از این دو است؛ مانند برتری مرد بر زن در سهم ارث و برتری زن بر مرد در فرونهادن نفقه از او [و وجوبش بر مرد (پدر یا شوهر)]. پس، نباید آرزوکننده‌ای این فضل اختصاصی را بخواهد [زیرا خلاف خلقتش و خواسته‌ای باطل است]. و بعضى [دیگر] از فضل، فقط با عمل عمل‌کننده متعین [و متحقق] می‌شود؛ هرچه باشد [زن یا مرد؛ زیرا به جنسیت مرتبط نیست]؛ مانند برتری ایمان، علم، عقل، تقوا و دیگری فضیلت‌هایی که دین آنها را نیکو می‌شمارد(۷)
نکته‌ی پایانی اینکه، هرچند، با ازدواج و تقید اعضای خانواده به احکام دینی مرتبط، ثمرات و نتایج التزام زن و مرد بدین نوع از نظام ولایت خودبه‌خود محقق می‌شود، اما اگر با آگاهی و معرفت و خلوص بیشتری به ایفای وظایف در نظام ولایی پرداخته شود، سرعت و شتاب رشد و تکامل بسیار بیشتر می‌شود.
به ‌تعبیر دیگر، با قرار دادن انواع روابط ولایی؛ ازجمله خانوادگی، ذیل هدف اصلی زندگی، یعنی خداوند و با خالص‌تر کردن و چهره‌ی خدایی بخشیدن بدین امور می‌توان بدان‌ها ارتقاء بخشید. مسأله‌ی باقیمانده، بیان نمونه‌هایی از تأثیر تفاوت بینش‌های توحیدی در تفسیر امور روزمره‌ی زندگی مشترک در بیان و سیره‌ی معصومان(ع) است ‌که به مجال دیگری موکول می‌شود.

پی‌نوشت:
۱- درباره‌ی آیات فراوان ولایت در محورهای گوناگون تکوینی و اجتماعی، ر.ش: امام‌خمینی، مصباح‌الهدایه فی الخلافه و الولایه؛ حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، طرح کلّی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن، ص۵۱۵-۶۳۵
۲- همچنین: أَن اللهَ مَوْلاکُم‏؛ انفال:۴۰؛ هُوَ مَوْلاکُم‏…؛ حج:۷۸؛ هُوَ الوَلِی…؛ شوری:۲۸؛ اللهُ مَولاکُم‏…؛ تحریم:۲
۳- همچنین، ر.ش: اعراف:۳۰؛ انعام:۱۲۹؛ نحل:۶۳
۴- شیخ صدوق، الفقیه، ج‏۳، ص۵۵۶٫ قهرمان در کتب لغت به ‌معنای خازن (وکیل مالی، امین دخل و خرج، مسئول امور مالی)، وکیل (مسئول امور اجرایی، تدبیری و اداری)، نگهدارنده و حافظ افراد یا آنچه تحت تصرفش است، کاردار و انجام‌دهنده کارهای یک فرد، دلاور و به‌طورخلاصه، به‌معنای «قَوّام» است.
۵- برای نمونه: توضیح المسائل(محشى امام‌خمینى)، ج‌۲، ص۴۷۸: «مسأله۲۴۱۶: زنى‌که از شوهر اطاعت مى‌کند اگر مطالبه‌ی خرجى کند و شوهر ندهد (مى‌تواند جهت الزام شوهر بر پرداخت نفقه به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به عدول مؤمنین و اگر آن هم ممکن نباشد به فُساق مؤمنین مراجعه نماید و چنانچه الزام شوهر بر دادن نفقه ممکن نباشد) مى‌تواند در هر روز به‌اندازه‌ی خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعى که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.»
۶- مجموعه ‏آثار، ج‏۲۲، ص۶۷۷-۷۷۸٫ همچنین: همان، ج۱۹، ص۱۸۱-۱۸۵
۷- المیزان، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲٫ همچنین، ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۳-۱۷۵

11مارس/24

فرهنگ ارزشی، ارزش فرهنگی / حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

از دستاوردهای انقلاب، یکی هم، «فرهنگ ارزشی» و «ارزش فرهنگی» بود. این فرهنگ، مخالفانی هم داشت و دارد. آن‌چه پیش آمده بود، فراتر از «تغییر نظام» بود.
نظام فکری و فرهنگی و ارزشی هم متحول شده بود.
مردم می‌گفتند:
بگذار پایمان بشکند، اما انقلابمان «پایدار» بماند،
بگذار خونمان بریزد، ولی آبروی اسلام نریزد،
بگذار خون رگ‌هایمان در جبهه‌ها زمین را سیراب کند و بر کف خیابان‌ها بریزد، تا خون حماسه و حرکت در رگ «نهضت اسلامی» و بیداری اسلامی تزریق شود،
بگذار قلب‌های در اینجا از حرکت بایستد،
تا طپش قلب‌هایی در فلسطین، لبنان، یمن و بوسنی شتاب گیرد و «انتفاضه‌ی فلسطین» زاده شود. حرکتی مقدس که امام در باره‌ی آن فرمود:
«فلسطینی، راه گم کرده‌ی خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه، چطور حصارهای آهنین فرو ریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی‌اسرائیل در تصرف نیل تا فرات آشفته گشت و دوباره کوکب دریّه‌ی فلسطین از شجره‌ی مبارکه‌ی «لاشرقیه و لاغربیه» ما برافروخت… این تنها یک نمونه از پیشرفت انقلاب است.»(۱)
هنوز هم خاکریزهایی هست که دشمنان نتوانسته‌اند در آن رخنه‌ای وارد کنند.
تلاش گسترده‌ی «تهاجم فرهنگی»، آنگونه که خوابش را می‌دیدند، نتوانست انقلاب را شکست بدهد.
درخشش «اسلام ناب محمدی» مجالی به سیطره یافتن «اسلام آمریکایی» بر اندیشه‌ی مسلمانان نداد.
تبلور این حقیقت را در پنج قاره‌ی جهان می‌بینیم،
حتی در قلب لندن و واشنگتن و کانادا و شرق و غرب.
امروز، همچون گذشته بلکه با شدت بیشتر «جنگ فرهنگ‌ها» دایر است. نگاه اهل بیتی و بینش شیعی و موج قرآنی در حال فتح سنگرهای جهانی است.
موج اسلام‌گرایی، علی‌رغم برنامه‌های سنگین اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی نظام سلطه و فریب و دروغ، رو به افزایش است.
راه حسین و عاشورا، از «گذرگاه اربعین» رو به اندیشه‌های جهانی گشوده شده است.
«خط مقاومت»، خواب از چشم صهیونیسم و آمریکا و اروپا گرفته است.
«حزب‌الله»، «انصارالله»، «جیش‌الشعبی»، «طوفان‌الاقصی»، «حماس» فلسطین و غزه و جبهه‌ی مقاومت، خط روح‌الله را ادامه می‌دهند.
«ولایت»، محور حرکت‌های انقلابی است.
«بصیرت»، چاشنی سلاح‌های مبارزان است.
طشت رسوایی کشورهای غربی، با شعارهای حقوق بشری‌شان از بام افتاده است.
آزادی مورد ادعای آنان، متعفّن و دل‌آشوب گشته است.
اینک به برکت «انقلاب اسلامی» همه جا دیده می‌شود.
فقط «چشم بینا» لازم است که ببیند و «گوش شنوا» که بشنود.
از آنان که «عینک آمریکایی» و «سمعک انگلیسی» به چشم و گوش دارند، هیچ انتظاری نیست.
چشم‌ها و گوش‌های بسیاری در جهان امروز، حقیقت را می‌بینند و می‌شنوند، ولو کره المشرکون…

پی‌نوشت:
۱- صحیفه‌ی نور، ج ۲۰، ص ۲۳۴٫

11مارس/24

بازسازی فرهنگ در نقاط حساس: پیش‌درآمدی نظری بر تدبیر سلبریتی‌ها / دکتر مهدی جمشیدی

۱٫ عده‌ای تصور می‌کنند که ملاحظه‌ها و حساسیت‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ریشه در دغدغه‌های سیاسی دارد و نظام به دلیل نگرانی نسبت به تداوم و بقای خویش است که از خطوط قرمز فرهنگی در نمی‌گذرد و اصرار دارد که ارزش‌های دینی همچنان در جامعه مستقر باشkد، حال‌ آنکه موضوع برعکس است.اگر جمهوری اسلامی می‌خواست عمل‌گرایانه به قدرت سیاسی بنگرد، باید این قبیل حساسیت‌های فرهنگی را کنار می‌گذاشت.
نظام سیاسی‌ای که دغدغه‌ای جز بقا و استمرار ندارد و می‌خواهد خود را به هر قیمتی حفظ کند می‌کوشد عرصه فرهنگی را به جامعه واگذار کند و مجال بدهد که مردم و طبقات و اصناف مختلف‌، هر یک آزادانه انتخاب‌های فرهنگی‌شان را محقق کنند تا به این واسطه، میدان درگیری و نزاع میان مردم و حاکمیت پدید نیاید.
دولت‌های لیبرال عمدتاً در این جهت حرکت کرده‌اند و در اثر رویکرد اصالت اقتصاد، فرهنگ را به حاشیه می‌برند و حداکثر اینکه ساز و کارهای نرم و نامحسوس را برای طراحی و تدبیر فرهنگ به کار می‌گیرند. این در حالی است که دولت اسلامی از آن جهت که اسلامی است باید نسبت به استقرار شریعت در جامعه متعهد باشد و تلاش کند دیانت فردی و اجتماعی را به سوی غایات دینی سوق بدهد. این امر، فلسفۀ ذاتیِ دولت اسلامی است و دولت اسلامی اگر از آن عقب‌نشینی کند، جز به نام و در لفظ، اسلامی نخواهد بود.
ارتباط دین با سیاست نیز به این معناست که اگر دین از ساختارهای رسمی، دور بیفتد، مهجور و منزوی می‌شود و جامعه کمالات معنوی را تحصیل نخواهد کرد. دین به سراغ دولت می‌رود و آن را به خدمت مقاصد خویش می‌گمارد تا به ‌صورت حداکثری، دینداری و زندگی مؤمنانه در جامعه تحقق یابد.
بنابراین اعتنا و اهتمام نظام جمهوری اسلامی به احکام و قواعد فرهنگی اسلامی، جنبۀ سیاسی ندارد و قدرت‌مدارانه نیست، بلکه به ماهیت این نوع دولت بازمی‌گردد و اقتضای سرشت آن است. ازاین‌ رو صورتی از دولت اسلامی که خود را موظف به استقرار اجتماعیِ دین نمی‌داند، در واقع دولت سکولار است، نه دولت دینی.
جمهوری اسلامی در عمل می‌تواند از مقاصد اولیۀ خود درگذرد و سعادت اجتماعی را نادیده بگیرد و به حکومت دیندارانی که سکولار هستند تبدیل بشود، اما در این صورت، استحاله می‌شود و از جوهر و ذات خویش دست می‌کشد. جمهوری اسلامی می‌خواهد بماند و بسط یابد، اما نمی‌خواهد ماندنش به‌گونه‌ای باشد که در آن، ساخت حقیقی و باطنش فرسوده و تنها ساخت حقوقی و ظاهرش حفظ شود. این چنین ماندنی، اصالت ندارد و از سکولاریسمی پنهان حکایت می‌کند.

۲٫ مسئلۀ جمهوری اسلامی در لایۀ قانونی و حُکمی، عرصۀ اجتماعی است، نه حریم خصوصی. این نظام، تمامیّت‌خواه نیست که همۀ عرصه‌های زندگی را درنوردد و هیچ جایی را برای انتخاب‌های شخصی و وجدانی افراد نگذارد. مرز حضور و مداخلۀ دولت اسلامی، حریم خصوصی است و قواعد فرهنگیِ دولت اسلامی، تنها در عرصۀ عمومی و اجتماعی، ضمانت قانونی و قهری دارد؛ اما در حریم خصوصی، تنها ایمان و باور خودِ شخص است که باید بازدارنده و هدایت‌کننده باشد. آری، دولت اسلامی در پی آن است که حتی در حریم خصوصی نیز معصیت صورت نپذیرد و افراد جامعه به سبب استحکام و قوّت ایمان خویش، گرفتار محرّمات نشوند.
اما در این گستره، اهرم و ابزاری جز تعلیم و تربیت در کار نیست و دولت اسلامی در نهایت، فقط می‌تواند از طریق وجدان دینی، مدخلیّت داشته باشد. اما در عرصۀ عمومی، مسئله تغییر می‌کند؛ چون پای مصالح و مفاسد دیگران نیز در میان است و ازآنجا که حقوق جمع بر حقوق فرد، تقدم و ترجیح دارد باید آزادی‌های فردی در چهارچوب حقوق جمعی و احترام به آنها تعریف شود.
تا این نقطه، دولت اسلامی، استدلالی بیش از دولت سکولار ندارد، چون دولت سکولار فقط از حقوق و آزادی‌های مادّی دفاع می‌کند، اما دولت اسلامی، گسترۀ قانون را به حقوق و آزادی‌های معنوی نیز سوق می‌دهد، بلکه این دسته را از حقوق و آزادی‌های مادّی، مهم‌تر می‌انگارد. از این جهت است که حرام اجتماعی در حوزۀ امور معنوی، معنا پیدا می‌کند و در این صورت، دولت اسلامی باید دخالت کند و از طریق قانون، آن دسته از آزادی‌های فردی را که برای حقوق معنویِ جمعی، تزاحم و تعارض ایجاد می‌کند، مهار و ممنوع می‌کند.
پس حرام اجتماعی از آن رو که امر اجتماعی است، محتاج تقنین و مداخلۀ دولت اسلامی است؛ وگرنه در حریم خصوصی، این وجدان دینی و التزام باطنی و درونی به شریعت است که باید مؤثر و نافذ باشد.
حرام اجتماعی، آن نوع محرّماتی است که در عرصۀ عمومی انجام می‌شوند و روی سعادت جمعی اثر منفی می‌گذارند و جامعه را از خدا دور می‌سازند. خصوصیت امر اجتماعی همین است که به‌تدریج، جامعه را دچار عصیان و طغیان می‌کند و ارزش‌های الهی را با بی‌ثباتی مواجه می‌سازد.
از این جهت، دولت اسلامی نمی‌تواند به آنها بی‌اعتنا باشد، بلکه باید از روح مؤمنانۀ جامعه دفاع کند و از طریق قانون، مجال بسط منکر و فساد و فسق را ندهد. در جامعۀ اسلامی، بستری حداکثری و پیش‌برنده برای کمالات معنوی انسان فراهم می‌شود؛ چنانکه انسان در درون آن، به صورت طبیعی به سوی مقاصد دینی سوق می‌یابد. در ‌چنین جامعه‌ای، فساد، هم اقلّی است و هم پنهان؛ یعنی در این جامعه، تجاهر به فسق وجود ندارد، بلکه جریان اصلی و عمده در جامعه، در مسیر صلاح و سعادت حرکت می‌کند.

۳٫ دولت اسلامی برای استقرار دین در جامعه باید افزون بر عاملیّت‌های انسان‌ها، در اندیشۀ علاج‌های ساختاری نیز باشد و تصور نکند با وجود ساختارهایی که طاغوت و تجدّد را بازتولید می‌کنند، امکان گسترده‌ای برای صلاح اجتماعی وجود دارد. هر اندازه که عاملیّت‌های انسانی به سوی صلاح و سعادت سوق داده شوند، اما وضع ساختاری و نمادین جامعه در جهت باطل باشد، جریان عمومی و عمده در متن جامعه شکل نخواهد گرفت و فضیلت‌ها و ارزش‌ها، بسط چندانی نخواهند یافت.
گاهی جامعۀ اسلامی در موقعیت‌های متعارضی از این دست قرار می‌گیرد؛ به این معنی که ساختارهای اجتماعی، چه در عرصۀ رسمی و چه در عرصۀ غیررسمی، در وضع بینابینی و حتی متمایل به تجدّد غربی قرار دارند، اما دولت اسلامی می‌کوشد با دعوت‌های فردی و مواجهات شخصی در پی بازسازی قدسی باشد و حق و خیر و فضیلت را بر جامعه حاکم کند. حتی اگر چنین ساز وکاری، کامیابی‌های اندکی نیز داشته باشد، اما قادر نیست روند کلی و جریان عمومی جامعه را دگرگون سازد و انقلاب فرهنگی و تحوّل معنوی را در لایه‌ وسیعی پدید آورد.
بر خلاف عاملیّت‌های انسانی، ساختارهای اجتماعی از قدرت و بضاعت بسیار گسترده‌ای برای ایجاد تغییر برخوردارند و می‌توانند جهش‌های بزرگ و فراجمعی از جامعه را دگرگون کنند، در حالی‌ که اگر به لایۀ عاملیّت‌های انسانی بسنده شود، دامنۀ تغییر، اندک خواهد بود و ده‌ها برابر این کوشش‌های معطوف به لایۀ خُرد، ساختارها می‌توانند در جهت متضاد، وضع را صورت‌بندی کنند.
در انقلاب اجتماعی و از جمله انقلاب اسلامی ایران نیز هدف این بود که از طریق انقلاب، ساختارهای اجتماعی تغییر کنند و عالَم و آدم تازه‌ای متولد شوند. در غیر این صورت، موانع چندانی برای مواجهه‌های مستقیم و فردی وجود نداشت و نیروهای انقلابی می‌توانستند به واسطۀ ابزارهای ارتباطی و مناسبات محدود، پیشروی‌هایی داشته باشند.
انقلاب به‌مثابه یک راهکار از این جهت مطرح شد که نمی‌توان در لایه‌های تنگ‌دامنه و اقلّی، متوقف ماند و حرکت‌ها و جهش‌های بزرگ تاریخ را رقم نزد. روشن است که در دورۀ پساانقلاب، نمی‌توان به این فکر ابتدایی پشت کرد و ساختارها را به حال خویش وانهاد و از نظر فرهنگی و هویّتی به امکان‌های ناچیز دورۀ پیشاانقلابی بسنده کرد.
این امر با یک مشکل مهم مواجه شد و آن، عبارت از این بود که انقلاب با وجود اینکه توانسته بود بسیج اجتماعیِ حداکثری را پدید آورد و قاطعانه و شجاعانه در برابر تمدّن تجدّدی بایستد، اما ذخیره معرفتی و انبان نظری‌اش، کفایت تدبیر جامعه و حاکمیت را نداشت. ازاین‌ رو، انقلاب ناچار شد در این مرحله، به‌صورت اضطراری از برخی از ساختارهای رایج استفاده کند و از طریق جرح و تعدیل‌هایی در آنها، تا حدی از اصطکاک و تزاحماتشان با افق تاریخی انقلاب بکاهد. بااین‌ حال، این ساختارها به‌تدریج جاگیر و تثبیت شدند و دغدغۀ آغازین تحوّل انقلابی، کمرنگ شد. تجربۀ عملی و عینی دهه‌های گذشته، به‌روشنی نشان می‌دهند که نمی‌توان از طریق ساختارهای تجدّدی یا حتی نیمه ‌تجدّدی، به غایات انقلاب دست یافت، بلکه این ساختارها، تجدّد را در درون ما بازتولید و تحکیم می‌کنند و گره بر گره می‌افزایند.

۴٫ از جمله ساختارهایی که در عرصۀ فرهنگی، برآمده از عالم تجدّد است و در دورۀ پیشاانقلاب، مدار و محور فرهنگ بر آن تکیه داشته است، ساختار مبتنی بر سلبریتی است. این تعبیر فرهنگی، دلالت بر وجود افرادی در جامعه می‌کند که با وجود آنکه‌ صلاحیت و کفایت لازم را ندارند و حداکثر این است که در زمینۀ خاص خویش توانمند باشند، توانسته‌اند از طریق ابزارهای رسانه‌ای به شهرت چشمگیری دست یابند و مرجعیّت اجتماعی پیدا کنند. چنین افرادی، بیشتر در لایۀ هنرمندان و ورزشکاران قرار دارند.
اینان توانسته‌اند در اثر بزرگ‌نمایی‌ها و برجسته‌سازی‌های رسانه‌ای، تشخّص اجتماعی بیابند و چشم‌ها را به خود خیره سازند تا آنجا که بخش عمده‌ای از جامعه، مسحور و مسخّر آنهاست و انتخاب‌های خود را بر اساس جهت‌گیری آنها تعیین می‌کند.
روشن است که در منطق فرهنگیِ نظام سرمایه‌داری، سلبریتی‌ها و ساختاری که بر اساس آن چنین نیروهایی شکل می‌گیرند، با منافع این نظام، سازگارند؛ بلکه خلق سلبریتی، محصول نظام سرمایه‌داری و در خدمت استعمار جامعه و مصرف است. سلبریتی‌هایی که در دورۀ تجدّد بر قله‌های شهرت و محبوبیّت نشسته‌اند، نه به سبب کمالات انسانی و معنوی، بلکه به دلیل پاره‌ای خصوصیات نازل همچون چهره و صدا و مهارت عملی، جایگزین کسانی می‌شوند که می‌توانند جامعه را از لحاظ هویّتی و فکری به سوی ارزش‌های متعالی سوق بدهند و به سعادت واقعی نزدیک کنند.
در ‌چنین جامعه‌ای، تنها صدایی که شنیده می‌شود صدای آنهاست، زیرا قدرت ظاهری و مؤثر را در اختیار دارند و با فروش این قدرت، بهره‌های فراوان می‌برند، یعنی شهرت به ثروت گره می‌خورد و ثروت‌های بادآورده از راه می‌رسند. پس در منطق ساختاری‌ای که سلبریتی‌ها را می‌آفریند عقلانیّت و حکمت و فضیلت و معنویت، راه ندارد و جامعه با دنباله‌روی از سلبریتی‌ها، در چاله سطحی‌اندیشی و ابتذال هویّتی گرفتار می‌شود. نمی‌توان انکار کرد که جامعه شامل دو لایه خواص و عوام یا سرآمدان و توده‌هاست، اما آنان که شایستۀ هدایت‌گری و اثرگذاری هستند، اینان نیستند.
جامعۀ ما نیز گرفتار این آفت فرهنگی شده است و ساختارهای رسانه‌ای، تا جائی که توانسته‌اند این نیاز نابه‌جا را تقویت کرده و کوشیده‌اند از طریق تولید سلبریتی‌های سطحی و تکیه بر آن‌ا، مخاطب و مصرف و جذابیّت تولید کنند. این خطا، اگرچه در مراحل ابتدایی، تلفات و لطمات فرهنگی دارد، اما هرچه که از آن می‌گذرد و بر قدرت سلبریتی‌ها افزوده می‌شود دعاوی و علایق آنها نیز گسترش می‌یابد و حتی به حوزه سیاسی نیز پا می‌گذارند؛ تا آنجا که می‌توانند در لحظه‌های حساس، سمت‌ و سوی غلط به جامعه بدهند و بحران و چالش ایجاد کنند. در مقابل، باید برای بلندمدت، ساختارهای رسانه‌ای را به‌گونه‌ای تجدید و نوسازی کرد که حاصل فعالیتشان، برآمدن سلبریتی‌ها نباشد و چشم جامعه سوی کسانی خیره باشد که بهره چندانی از کمالات و فضایل ندارند و شایسته دنباله‌روی نیستند. در کوتاه‌مدت نیز باید از طریق بازدارندگی تقنینی، قدرت سلبریتی‌ها را مهار و محدود کرد و میدان باز و مجال گسترده‌ای را که اکنون در اختیارشان است، از آنها گرفت.

11مارس/24

«طوفان الاقصی» در حال تبدیل شدن به «سونامی الاقصی» / دکتر حسین رویوران

با آغاز عملیات طوفان‌الاقصی همه‌ اعضای محور مقاومت و در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران از اقدام مقاومت فلسطینی در غزه حمایت کردند و این اقدام را مقاومتی مشروع در برابر اشغال فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی شمردند. حزب‌الله لبنان به فاصله یک‌روز جبهه شمال را باز و حملات روزانه به اهداف صهیونیستی را آغاز و عملاً یک سوم ارتش رژیم صهیونیستی را در این جبهه درگیر کرد.
انصارالله یمن به فاصله چند روز با شلیک موشک و پهپادهای جنگی به سرزمین‌های اشغالی رژیم صهیونیستی حمله کرد. با گذشت زمان و تشدید جنایات رژیم صهیونیستی انصارالله یمن اعلام کرد که اجازه تردد هیچ کشتی‌ای با مقصد رژیم صهیونیستی از تنگه باب‌المندب را نخواهد داد و به چنین اهداف دریایی حمله خواهد کرد.
حشد‌الشعبی عراق نیز پس از یمن با حمله به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه اعلام کرد تا زمانی که غزه مورد حمله نسل‌کشی قرار دارد و آمریکا سلاح مورد نیاز اسرائیل را تامین می‌کند، دشمن شمرده می‌شود و پایگاه‌های نظامی آن در عراق و سوریه اهداف مشروع هستند و به آنها حمله خواهد شد.
ایران اسلامی، حامی اصلی جبهه مقاومت در منطقه نیز همه‌ی ماشین دیپلماسی خود را در خدمت جبهه مقاومت قرار داد و آقای امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران، در سفرهای متعدد از کل جبهه مقاومت دفاع کرد.
پرسش این است که چرا ایران اسلامی و محور مقاومت از آرمان فلسطین حمایت می‌کنند؛ چرا آرمان فلسطین از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون در اولویت سیاست خارجی ایران قرار گرفته است و منافع ایران از این حمایت چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که همه ساختارهای دولتی کشورهای جهان بر اساس الگوی غربی «‌دولت – ملت» شکل گرفته و تعریف شده‌اند؛ اما ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران به علت ماهیت اسلامی انقلاب، بر پایه دو الگو بنا نهاده شده است.
نخستین پایه همان »دولت – ملت» است که زمینه‌ی تعامل ایران اسلامی با جهان را فراهم می‌کند و دومین پایه «دولت – امت» است که ایران را از همه کشورهای جهان متمایز می‌سازد و تبدیل به حامی جوامع اسلامی می‌کند در ایران نمادهای ملی متعددی مانند پرچم ملی، سرود ملی، بانک مرکزی، شورای امنیت ملی و…، مصادیق الگوی «دولت – ‌ملت»‌ و نهادهایی چون نیروهای قدس سپاه، سازمان تقریب بین مذاهب، روز قدس و…، مصادیق «دولت – امت»‌اند. عمده مأموریت این نهادها یا مناسبت‌ها در سطح امت تعریف شده‌اند. کسی که «دولت – امت» را نمی‌شناسد یعنی انقلاب و جمهوری اسلامی را نشناخته است.
«دولت – امت»، همان دولت پیامبر اکرم«ص» است که در مدینه برپا شد و مهاجران و انصار بر پایه اخوت اسلامی، شهروند دولت اسلامی شدند. در آیه: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذْ کُنْتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا…؛ و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید…»(۱) خداوند متعال تحول از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی و تحول پایه آن از خصومت به برادری را مهم‌ترین تحول می‌شمارد و نوعی اسلام شهروندی را مطرح می‌سازد. یعنی در جامعه دولت – امت اصل بر شهروندی و اخوت اسلامی است و هیچ مسلمانی نمی‌تواند به سرنوشت برادران مسلمان خود بی‌توجه باشد.
در این فرآیند، اولین کاری که پیامبر اکرم«ص» پس از هجرت انجام دادند این بود که به‌محض رسیدن به مدینه منوره، برادری را میان مهاجرین و انصار اعلام کردند. در آن واقعه، بسیاری از انصار اموالشان را میان خود و تازه برادران مهاجر تقسیم کردند.
شهید حاج قاسم سلیمانی مهم‌ترین فرد مأمور نظام اسلامی بود که بر پایه باور منشور برادری و اسلام شهروندی از امت اسلامی در بوسنی و هرزه‌گوین، افغانستان، لبنان، عراق، سوریه و یمن دفاع و از این رهگذر، هم به امنیت امت اسلامی خدمت و هم امنیت ملی ایران را تقویت کرد.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که بحث امت – دولت در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح شد، بسیاری از افراد، اجرای این اصل مترقی اسلامی را مشکل اعلام کردند، زیرا پایبندی به این اصل با هنجارها و مقررات بین‌المللی در تعارض است و پذیرش این اصل به معنای پذیرش اعطای تابعیت به همه مسلمانانی است که درخواست تابعیت دارند و عمل به اصول امت با هنجارهای حقوقی احترام به حاکمیت دولت‌ها و عدم دخالت در امور داخلی آنها در تعارض کامل است.
واقعیت‌های سیاسی و فاصله داشتن از شرایط ایده‌آل جامعه امت در عصر کنونی ایجاب کرد که قانونگذاران مجلس مؤسسان وظایف نظام جمهوری اسلامیِ نوپا در ایران را در محدوده دفاع نظامی از امت و مستضعفان عالم محدود و پس از دور کردن خطرات از جوامع اسلامی و افزایش میزان استقلال‌طلبی و کاهش وابستگی به بیگانه در گام بعدی جوامع اسلامی در باره چگونگی جامعه امت – دولت، همکاری و وحدت در جوامع اسلامی بحث کنند.
از نگاه تدوین کنندگان قانون اساسی حمایت از مظلومان عالم از ابتدای انقلاب به‌ویژه از جوامع مسلمان، نشانه اخلاق و اعتقاد ملت بزرگ ایران به تعالیم اسلام و پایبندی به قانون اساسی است که قاطبه مردم به آن رأی دادند.
تا اینجا روشن شد که اولویت دفاع از ملت مظلوم فلسطین و حمایت از مقاومت فلسطین بر اساس قانون اساسی و باورهای دینی و پایبندی به فرمایش امیر مؤمنان«ص» در اینکه «با ظالم به ستیز برخیزید و در برابر مظلوم یاور باشید،»(۲) شکل گرفته است.
اما سئوال بعدی این است که محور مقاومت بر اساس چه اصولی شکل گرفته بود و تعامل با آنها چگونه جریان دارد. شکی نیست که رسیدن به مرحله امت محوری در زمان رواج فرهنگ دولت ملی و خرده فرهنگ غربی و پایبندی همه کشورهای اسلامی به آن، به صورت دفعی ناممکن است و تحقق این هدف به فرهنگ‌سازی و احیای اصول اسلامی نیاز مبرم دارد. و این الگو باید با نمونه‌های عملی موفق و تراکم میدانی پایگاه خود را شکل دهد.
در سال ۱۹۸۲ میلادی رژیم صهیونیستی با حمله نظامی به لبنان بخش‌های وسیعی از این کشور را اشغال کرد و پس از مدتی مقاومت سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در هم شکست و آن را وادار کرد که از لبنان خارج شود و به تبعیدگاه تونس تن در دهد.
این خلاء، جامعه مسلمان لبنان را به تکاپو انداخت و با کمک جمهوری اسلامی ایران مقاومت اسلامی در لبنان شکل گرفت که پس از چند سال موفق به اخراج صهیونیست‌ها از لبنان شد. این موفقیت حزب‌الله لبنان، جامعه فلسطین را تحت تاثیر قرار داد و انتفاضه دوم، چند روز پس از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان در سال ۲۰۰۰ در کرانه باختری و نوار غزه آغاز شد.
این مقاومت به‌حدی گسترش یافت که رژیم صهیونیستی را وادار کرد تا در سال ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی نظامی کند. این دومین موفقیت مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، زمینه شکل‌گیری مقاومت سازمان یافته در غزه را فراهم کرد. حمله رژیم صهیونیستی در سال‌های۲۰۱۴،۲۰۱۲،۲۰۰۸ بر ضد غزه نتوانست این مقاومت سازمان یافته و مردمی را در هم کوبد و مقاومت در فلسطین با کسب تجربه بیشتر و ابتکار در ساخت اسلحه و تجهیزات جدید با حمایت محور مقاومت و ایران در سال ۲۰۱۹ ابتکار عمل و حمله را در عملیات سیف‌القدس به دست گرفت و برای دفاع از قدس و مردم محله شیخ جراح وارد جنگ شد. این عملیات نشان داد که مقاومت از واکنش به مرحله کنش رسیده و به یک نیروی حقیقی سرنوشت‌ساز تبدیل شده است.
البته به‌موازات پیشرفت مقاومت در فلسطین، مقاومت در لبنان، سوریه، عراق و یمن نیز پیشرفت‌های محسوسی پیدا کرد و از سال ۲۰۲۰ بحث وحدت عرصه‌های مقاومت به عنوان یک ائتلاف منطقه‌ای جبهه مقاومت مطرح شد. عملیات اخیر «طوفان الاقصی» نشان داد که مقاومت در غزه به اوج خود رسیده است و از شرایط تشکل‌های مقاومتی حماس یا جهاد، به ملت مقاوم تبدیل شده و همه‌ مردم غزه، خود حماسی و جهادی شده‌اند.
ورود دیگر محورهای مقاومت به‌عنوان جبهه‌های پشتیبان از مقاومت فلسطین، پس از آغاز «طوفان الاقصی» نشان می‌دهد که مقاومت در منطقه وارد مرحله جدیدی شده و رژیم صهیونیستی در برابر جبهه متشکل مقاومت هیچ راهی جز پذیرش شکست در پیش ندارد. این تحول بزرگ در معادلات منطقه، غرب را وادار کرد تا به صورت عریان از رژیم صهیونیستی دفاع و تلاش کنند از فروپاشی آن جلوگیری کنند.
حوادث دریای سرخ این معنا را کاملاً روشن ساخت. جنبش انصار‌الله یمن اعلام کرد که به علت نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه از این به بعد از عبور کشتی‌هایی که به مقصد رژیم صهیونیستی در حرکتند، ممانعت خواهد کرد، ولی امنیت آزادی خطوط کشتیرانی بین‌المللی به دیگر مقصدها را تضمین می‌کند.
در چنین شرایطی رژیم صهیونیستی به علت ضعف و ناتوانی در باز کردن جبهه جدید، دیگر نتوانست کاری انجام دهد، ولی آمریکا و انگلیس با اعزام ناوهای خود تحت نام آزادی کشتی‌رانی در دریای سرخ به دفاع مستقیم از رژیم صهیونیستی پرداختند.
امروزه محور مقاومت نه تنها با جسارت بی‌نظیر در برابر رژیم صهیونیستی ایستادگی می‌کند، بلکه جهان را بازتعریف می‌کند و جهت می‌دهد و این تحول بسیار بزرگی در معادلات سیاسی است.
قبل از طوفان‌الاقصی، آمریکا با طرح جندره و گوناگونی اجتماعی و ناهنجاری‌های جنسی تلاش داشت جوامع بشری را به سمت سقوط اخلاقی سوق دهد؛ ولی «طوفان الاقصی» با ایستادگی قهرمانانه و مظلومانه مردم غزه موفق شد جوامع جهان را به سمت اعتراض در برابر تجاوزات، نسل‌کشی و پاک‌سازی نژادی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن بکشاند و تظاهرات گسترده جوامع غربی، به‌ویژه در لندن و واشنگتن نشان داد که ایستادگی مردم غزه، فطرت انسانی را در جوامع غربی شکوفا کرده و بر خلاف برنامه‌ریزی غرب برای سقوط اخلاقی جوامع غربی، غزه، جوامع غربی را به سمت اخلاق، حمایت از مظلوم و همبستگی با مردم قهرمان غزه کشانده است و این تحول، اکنون آینده جهان را تحت‌ تاثیر خود قرار داده است و معادلات جدیدی را در سطح منطقه و جهان رقم خواهد زد.
پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل‌عمران / ۱۰۳
۲٫نهج‌البلاغه نامه ۴۷

11مارس/24

غزه نماد مقاومت – غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری از همه‌ی جهان وسیع‌تر / سید حسن نصرالله

پیام مجاهد خستگی ناپذیر، بازوی مقتدر ولایت، سید مقاومت و ابوالشهید جناب حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله«دام‌عزه» به دوازدهمین همایش “غزه نماد مقاومت” همچون دیگر مواضع ایشان  سرشار از نکات راهبردی، اطمینان‌بخش و امید آفرین بود که آینده روشن مقاومت را برای ملت‌های منطقه و جهان ترسیم نمود و با منطقی سدید چهره کریه مستکبران خونخوار دیوصفت و جریان نفاق سازشکار را که خنجر دشمن را در دست دارند و بر پشت ملت مظلوم فلسطین و امت و مقاومت اسلامی فرو می‌برند، بیش از پیش افشا ساخت.
باری؛ شجره طیبه حزب‌الله و ثمرات و برکات مقاومت که پایه‌گذار آن، حضرت امام خمینی«قدس سره» است و باروری و طوفندگی آن، مرهون راهبری بی‌بدیل حضرت امام خامنه‌ای«مدظله‌العالی» است، دسیسه‌ها و نقشه‌های شوم استکبار جهانی و معادلات منطقه و جهان را دگرگون ساخت بطوری که امروز جهانیان، رسوایی و افول روزافزون مستکبران عالم و شکوفایی اسلام ناب را به چشم مشاهده می‌کنند و نور امید به تحقق وعده الهی و نزدیک شدن موعد ظهور منجی کل ارواحنا فداه روز به روز روشن‌تر می‌شود.
امت «پاسدار اسلام» ضمن دعای خالصانه برای سلامتی و عزت روزافزون سید سربلند مقاومت، پیروزی جبهه جهانی اسلام ناب و نابودی همه دشمنان اسلام خاصه رژیم منحوس و مجعول صهیونیستی و شیطان بزرگ آمریکا و اذناب آنان را در سایه عنایت حضرت ولیعصر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» از درگاه خداوند مسألت نموده، اینک متن ترجمه فارسی این پیام، با یادی از مصاحبه‌ و مقاله‌های ارزشمندی که معظم‌له حدود چهل سال پیش و در دهه شصت، برای چاپ در «پاسدار اسلام» نوشتند تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم
دبیرکل جمعیت دفاع از ملت فلسطین، جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد حسن رحیمیان،
رئیس هیئت امنای جمعیت دفاع از ملت فلسطین، سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی،
گرامیان شرکت‌کننده در این کنفرانس، برادران و خواهرانی که از چهارگوشه‌ی جهان گردآمده‌اید،
السلام‌علیکم و رحمت‌الله و برکاته،
انتخاب شعار «غزه نماد مقاومت» برای این کنفرانس و زمان‌بندی برگزاری آن در این برهه‌ی سرنوشت‌ساز از تاریخ که مقاومت فلسطینی در حال نبردی عظیم در برابر نسل‌کشی صهیونیستی است نشان از مسئولیت‌شناسی گردانندگان این کنفرانس دارد. همچنین دعوت پربرکت ایشان برای ایستادگی در کنار ملت و قضیه و مقاومت فلسطین، مسئولیت‌های بزرگی را بر دوش همه‌ی ما می‌گذارد و فراخوانی دائمی برای نیروهای امت در جهت یاری و پشتیبانی ملت فلسطین و حمایت از مقاومت قهرمانانه‌ای است که امروز با فداکاری‌ها و دلاوری‌ها و خون مردان و ایستادگی ملتش در حال رقم زدن آینده‌ی امت و صیانت از کرامت و تقویت سرزندگی آن است.
افسران و سربازان اسرائیلی که تا همین امروز در غزه به دست گروه‌های مقاومت فلسطینی کشته شده‌اند چندین برابر آمار جنگ شش روزه‌ی ۱۹۶۷ است.
ارتش اسرائیل که در جنگ شش روزه بیش از ۶۹هزار کیلومتر مربع [از سرزمین‌های مسلمانان] را اشغال کرد امروز در بخشی از مساحت غزه گرفتار شکست شده است و از دست‌یابی به هر هدفی یا اعلام اشغال [تازه] یا حتی نزدیک شدن به پیروزی ناتوان است و مدام از عقب‌نشینی‌هایش با عنوان انتقال به مرحله‌ی بعد یاد می‌کند. پس شعار این کنفرانس یعنی «غره نماد مقاومت»، شعاری به‌جا و درست است.
غزه امروز نماد است چون در غزه یک مقاومت شریف پیش‌گام سازش‌ناپذیر وجود دارد.
و نماد است چون با مقاومتش در حال بیان سازش‌ناپذیری، سرزندگی، سربلندی، بلندپروازی و آرزوی ملت‌های ماست که تشنه‌ی عزت و پیروزی‌اند.
اگر غزه مقاومت نمی‌کرد نماد عزت نمی‌بود.
این مقاومت است که صاحبان و پرچم‌داران خود را عزیز می‌سازد.
مقاومت رمز عزت و کرامت و کلید پیروزی است.
غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری بزرگ است.
غزه امروز به لحاظ کرامت، سرزندگی و سازش‌ناپذیری از همه‌ی جهان وسیع‌تر است.
دشمن و سرورانش از آغاز اشغال فلسطین روی دو مسیر کار کردند. اول، قانونی‌سازی بین‌المللی اشغال و بزک کردن چهره‌اش و جلوه دادن آن به عنوان یک رژیم نمونه‌ی متمدن که می‌تواند در منطقه الگو شناخته شود.
در بخش اول با توجه به توان و سلطه‌شان بر سازمان‌های بزرگ بین‌المللی و نظام‌ها و قدرت‌های فعال و مؤثر غربی، به موفقیت‌های چشمگیری دست یافتند.
اما مسیر دوم را می‌توان در تضعیف و خفه کردن مقاومت ملت فلسطین و پایان بخشیدن به آرمان ایشان خلاصه کرد و همچنین اخراجشان از عرصه‌ی تعامل‌های بین‌المللی با تکیه به زور با هدف کنار زدن نیروهای مقاومت و انتخاب گزینه‌ی عادی‌سازی روابط که ضامن اخراج سازمان‌های تأثیرگذار از عرصه‌ی نبرد بود.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط از گذشته تا امروز پروژه‌ای برای لگام زدن به اراده‌ی امت، نابود کردن اصلی‌ترین آرمان آن و چند پاره کردن گزینه‌های واحدش بوده است تا جایی که نزدیک بود آرمان فلسطین که آرمان امت است به یک آرمان فلسطینی محدود یتیم غریب، حتی غریب میان اهالی و قوم و برادران خود، تبدیل گردد.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط با دشمن موجب شد آرمان و حق ملت فلسطین درباره‌ی سرزمینشان در معرض تهدید و حتی در معرض خطر شدید و سراشیب قرار گیرد؛ سراشیبی که ممکن بود به هر یک از مسیرهای خطرناک توطئه، فروگذاری از یاری ملت فلسطین و دست برداشتن از حق و آرمان و مقاومت و آینده‌ی آن بیانجامد.
در این لحظه‌ی مرگ‌بار «طوفان الاقصی» مقاومت آمد و همه‌ی برگه‌ها و محاسبات را در هم ریخت و تهدیدها را به یک فرصت وجودی پیشرفته و نقطه‌ی عطف برای تغییر مسیرهایی تبدیل کرد که دشمن سالیان دراز رویشان کار کرده بود.
«طوفان الاقصی» نشان شکست را در ضمیر صهیونیست‌ها حک کرد و این نشان پاک نخواهد شد. اسطوره[ی شکست‌ناپذیری‌شان] شکست و الگوی [تمدنی‌شان] تکه تکه شد و هیبتشان از هم پاشید و پروژه‌شان متزلزل شد و آرمانی که سالیان دراز کوشیده بودند خفه‌اش کنند بازگشت و در صدر همه‌ی اخبار جهانی قرار گرفت و جهان را بار دیگر بیدار کرد و حجم و حضور پرطنین خودش را بازیافت و خویش را به عنوان یک آرمان جهانی گسترده و حاضر در همه‌ی جغرافیا و عرصه‌های جهانی به نمایش گذاشت.
طوفان الاقصی مقاومت به همه‌ی کوشش‌ها برای کنار زدن آرمان فلسطین، سیلی سختی نواخت و تأکید کرد این آرمان که افراد زیادی در غرب و شرق و بسیاری از دور و نزدیک علیه آن دسیسه چیدند اگر مقاومت و اسلحه و فداکاری‌هایش نبود، زنده نمی‌ماند. چه، هیچ کس جز به واسطه‌ی مقاومت در این جهان زورگوی وحشی حضور ندارد و حق اگر به قدرت و ایمان و اراده‌ی مقاومت و ایستادگی مسلح شود، هراندازه هم که دشمن زورگو و سرکش باشد، نمی‌توان شکستش داد.
دشمن اسرائیلی که امروز در کشتار و جنایت غرق شده و ده‌ها هزار تن از کودکان و زنان را می‌کشد و یک نسل‌کشی را علیه هر چیز زنده و مرده‌ای پیش می‌برد و عظیم‌ترین جنایت‌های تاریخ مدرن را رقم می‌زند، همه‌ی این‌ها برای پوشاندن شکست‌هایش با کشتار و پاک کردن تصویر اسرائیل خوارشده‌ی ۷ اکتبر به وسیله‌ی تصویر جنایت‌ها و کشتارها و گرفتن انتقام پروژه‌ای است که او و سرورانش بیش از ۵۰ سال بود همه‌ی توانشان را روی آن گذاشته بودند.
عزیزان،
غرب و در صدر آن ایالات متحده‌ی آمریکا و بریتانیا در تهاجمشان به منطقه‌ی ما پیکره و اندیشه‌ی امت را از طول و عرض با پروژه‌های تجزیه و تحریف و فریب و چندپارگی، تکه تکه کردند و دست ستمگران و قلم‌های آلوده و صدای مزدبگیران و عقل‌های اجاره‌ای در این مسیر یاری‌شان کرد و هر چیز یکپارچه‌ای را با طائفه‌گرایی و نژادپرستی و مذهب‌گرایی از هم دریدند و بر جداافتادگی هر جداافتاده‌ای افزودند و مشترکات بزرگ امت به نفع تفاوت‌های کوچکش کنار رفت؛ آن هم در دورانی که هویت و توان و نقش و وجود امت در معرض خطراتی عمیق و توفنده بود…
تلاش کردند ملت‌های ما را با آرمان‌های جدایی، تکه تکه کنند اما این تنها فلسطین بود که دریچه‌ی وحدت و مسیر همگرایی و پایگاه بیداری و معراج گذار به آینده‌ای باقی ماند که ملت‌های ما تشنه‌ی آن هستند؛ آینده‌ی بازدارندگی، عزت، آزادی، حق حاکمیت، ثبات و رفاه.
پس از دهه‌ها تلاش متمرکز با پشتیبانی کامل آمریکا و غرب برای تکه تکه کردن، تجزیه و ذوب کردن آرمان فلسطین اکنون لبنان، سوریه، عراق، ایران و یمن گسترده‌تر از توقع دشمن به یاری غزه آمده‌اند و گروه‌های مقاومت توانسته‌اند این رژیم غاصب را در طول بیش از ۱۰۰ روز با آتش محاصره کنند که امری بی‌سابقه است.
خون شهیدان یاری غزه در لبنان، خون شهیدان یاری غزه در سوریه، خون شهیدان یاری غزه در عراق، خون شهیدان یاری غزه در یمن و خون شهیدان یاری غزه در ایران که آخرین آن خون سردار سید رضی موسوی بود، همه‌ی این خون‌ها با خون شهیدان غزه و کرانه‌ی باختری به وحدت و همگرایی رسیده‌اند و یکدیگر را کامل می‌کنند.
این همان وحدت خون، سلاح، میدان و هدف است که خواب را از چشم دشمنان ما ربوده. این همان چیزی است که باید ادامه‌اش دهیم و بکوشیم بر حجم و عمق و امتداد آن بیافزاییم.
هر کس باور دارد این امت گزینه‌ای جز مقاومت دارد بسیار بسیار بسیار در اشتباه و خیال است.
اسرائیل فلسطین را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد، اسرائیل سال ۱۹۸۲ بیروت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد و امروز نیز امت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت تهدید می‌کند.
اسرائیل سال ۱۹۸۲ نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت از لبنان پس زده شد.
و اسرائیل از غزه و فلسطین نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت پس زده خواهد شد.
ما به عنوان امت هیچ گزینه‌ای جز مقاومت نداریم، چیزی جز مقاومت در دست نداریم و چیزی جز مقاومت برای دل بستن به آن نداریم.
این نبرد با دشمن، نبرد یک روز و دو روز نیست بلکه نبردی مداوم و پیوسته و متراکم است و باید در این نبرد حاضر بمانیم.
گردآمدن ناوگان‌های کشورهای مستکبر در حمایت از اسرائیل تنها نشان‌دهنده‌ی سستی و تزلزل اسرائیل است و این آن چیزی است که باید موجب محکم‌ترشدن اراده‌ی ما در پافشاری بر گزینه‌ی مقاومت باشد. چه، اگر امروز شرایط آزادسازی فلسطین فراهم نیست اما ما وظیفه داریم برای فردا و روزهای پس از آن آماده باشیم و آماده شویم.
دل بستن به سازمان‌های بین‌المللی و آن‌چه به اصطلاح جامعه‌ی بین الملل نامیده می‌شود همان‌گونه که بارها دیدید و دیدیم یک دل‌بستگی ناکام و شکست‌خورده است که هیچ چیز جز حسرت و ضرر و ناکامی و تلخی به همراه ندارد.
به این نهادهای بین‌المللی نمی‌توان دل بست چون این‌ها وابسته به اراده‌ی سردمداران آمریکا هستند. آخرین طنز و توطئه‌ی این سازمان‌ها هم قطعنامه‌ی محکومیت یمن به علت حمله به کشتی‌های اسرائیلی در دفاع از غزه و قانونی دانستن حمله‌ی آمریکا و بریتانیا به برادران «انصارالله» و نادیده گرفتن سراسر گستاخانه و پلیدانه‌ی دو میلیون شهروند فلسطینی بود که به واسطه‌ی کشتارها و تجاوزهای اسرائیلی شهید، زخمی، زندانی، گرسنه، تشنه و در بیابان آواره شده‌اند.
از [تریبون] این کنفرانس پربرکت از سران و ملت جمهوری اسلامی ایران به واسطه‌ی موضع‌گیری‌های حمایتی پیش‌گامانه‌شان و موضع‌گیری‌های اصیل و حکیمانه‌ی حضرت امام و رهبر، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای(دام ظله) تشکر می‌کنم.
از این کنفرانس و از ایستادگی و یاری مقاومت از سوی شما، متشکرم.
مقاومت اسلامی لبنان پیمان بسته است که تا هنگام پیروزی غزه در جایگاه یاری آن باقی بماند.
پیمان ما با امام خمینی بزرگمان (قدس سره) این است که از وصیت‌هایش پاسداری کنیم، در مسیرش بمانیم و راهش را ادامه دهیم؛ راهی که عاقبت آن چیزی جز پیروزی، عزت و کرامت نخواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (محمد/۷)»
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سید حسن نصرالله
۷ رجب ۱۴۴۵

11مارس/24

طوفان‌ الاقصی و گردباد غزه / دکتر سعدالله زارعی

تبلیغات رژیم صهیونیستی این باور را ایجاد کرده بود که در کرانه شرقی مدیترانه، اسرائیل یک کشور تاریخی است که به‌طور طبیعی سرزمین مردم یهود می‌باشد و آنچه ذیل عنوان فلسطین خوانده می‌شود هیچ‌گاه وجود خارجی نداشته و دعوایی که در حدود یکصد سال اخیر پیرامون آن مطرح شده ارزشی ندارد. در تبلیغات صهیونیستی، اسرائیل یک سرزمین آباء و اجدادی است که پس از قرن‌ها به صاحبان آن رسیده است و کسانی که پیش از تشکیل دولت یهود در این سرزمین زندگی کرده‌اند، غاصبانی هستند که یا باید این سرزمین را ترک گویند و یا تحت سرپرستی دولت اسرائیل قرار گیرند.
از آن طرف منطق قدرت هم به کمک این رژیم آمده بود. در منطق یهودیان صهیونیست، مردم دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یهودیان و خدمت‌گزاران یهود. دسته دوم در واقع بردگانی هستند که ارزشی بیش از حیوانات نداشته و زمانی قیمتی پیدا می‌کنند که در خدمت یهود قرار گرفته وگرنه جانوران موزی هستند که باید از بین بروند تا مزاحمتی ایجاد نکنند. اسرائیلی‌ها، قدرت را دلیل حقانیت معرفی کرده و از آن برای اعمال حاکمیت مطلق یهودیان استفاده کردند. این عبارت‌ها که «ما چهارمین ارتش دنیا داریم»، «ما قدرتمندترین اقتصاد در خاورمیانه‌ایم»، «ما قدرتمندترین دموکراسی‌ها را داریم»، «ما برترین سیستم اطلاعاتی ـ امنیتی را داریم»، «ما در مرکزیت اداره مهم‌ترین نهادهای اقتصادی، تکنولوژیک، علمی و رسانه‌ای هستیم»، «ما مؤثرترین رابطه سیاسی را با دولت‌های قدرتمند داریم» و در نهایت «ما قوم برتر و برگزیده‌ایم» در کنار این عبارت‌ها که «ما در چند روز قدرتمندترین ارتش‌های عربی را شکست داده‌ایم»، «کشورهای عربی قادر به اداره خود نیستند»، «عرب‌ها برای خدمت به ما خلق شده‌اند»، «هیچ قانونی نمی‌تواند مانعی بر سر راه اهداف ما باشد»، «مکان مقدسی غیر از مکان‌های مقدس یهودی وجود ندارد» در واقع با تقدیس قدرت همراه بود. و از این‌رو اسرائیل در پروتکل‌های یهودی تعریف شد نه در تورات و از نظر آنان هرچه جنبه ربانی داشت پروریده ذهن ترسوها و بیچارگان بود که برای توجیه ترس و فقر ساخته شده‌اند. خداوند واقعی خداوند قدرت است که یهود را به سمت تسلط بر جهان رهنمون شده است.
در این میان یهودیان صهیونیست با نفوذ در جوامع مسیحی غرب، دولت‌ها را به سمت «صهیونیست‌های مسیحی» سوق دادند به‌گونه‌ای که بعضی رؤسای دولت‌ها در غرب با صراحت اعلام کرده‌اند بدون آنکه یهودی باشند یک صهیونیست هستند و صهیونست‌های یهودی معتقدند یک صهیونیست مسیحی از یک یهودی غیرصهیونیست برتر است. بر این اساس صهیونیست‌ها به مرور جهان را به دو بخش صهیونیست‌ها و مخالفان آن تقسیم کردند و با تولید ادبیات غیرصهیونیست‌ها را در فشار شدید قرار دادند تا جایی که در حالی که نقد مسیحیت و نقد یهودیت امری روا می‌خوانند، هر نوع نقد صهیونیسم و پروتکل‌های آن را «جرم‌» خوانده و حقوق مدنی را از آنان سلب کردند و می‌دانید که در طول ۱۰۰ سال گذشته هزاران محقق و اندیشمند نظیر روژه گارودی را به دادگاه کشانده و به حبس محکوم کردند.
صهیونیست‌ها در این دوران ضمن آنکه شعار تسلط بر دنیا را دنبال کردند، منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا را به عنوان «منطقه اول یهود» برشمردند و با شعار نیل (آفریقا) تا فرات (غرب آسیا) درصدد تحقق آن برآمدند.   اگر جرم مخالفت با صهیونیسم در غرب محاکمه و حبس بود، جرم مخالفت با صهیونیسم در آفریقا و آسیا ترور و حذف فیزیکی بود. از این‌رو صهیونیست‌ها در طول ۱۰۰ سال اخیر، هزاران نفر از شخصیت‌های آفریقایی و آسیایی را کشتند و در اکثر موارد مسئولیت آن را هم به عهده گرفتند!
غربی‌ها در این وادی در موضوعاتی مثل رعایت قواعد بین‌المللی و حقوق انسان‌ها، اسرائیل را به یک «استثناء» تبدیل کردند که نمونه آن چشم پوشیدن از کلاهک‌های اتمی اسرائیل می‌باشد. در حالی که کشورهای غربی از انحصار بمب اتمی در پنج  کشور حرف ‌زده و با هر نوع تلاش دیگران برای دستیابی به بمب مخالفت کردند و هر جا توانستند به مقابله با آن برخاستند، حتی از شمول نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر اسرائیل طفره رفتند.
در این فضا، وضع فلسطینی‌ها معلوم بود. آنان عرب‌های مسلمان یا مسیحی مخالف صهیونیسم بودند و لذا باید بمیرند و هیچ رحمی نسبت به زنان، کودکان، سالخوردگان و بیماران فلسطینی روا ندانسته و به کشتن آنان فرمان دادند. در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر صدها هزار فلسطینی را به کام مرگ کشیدند. هزاران نفر را زندانی کردند و میلیون‌ها نفر را از فلسطین اخراج نمودند تا جایی که امروزه تقریباً به تعداد یهودیان ساکن و مهاجر، فلسطینی‌ها را از سرزمین‌شان اخراج کردند و نزدیک به همین تعداد نیز در داخل فلسطین از خانه و کاشانه‌هایشان راندند و به سمت سکونت در اردوگاه‌های داخل سوق دادند.
روند تسلط رژیم اسرائیل بر فلسطین همواره مورد حمایت غرب قرار گرفته و این کشورها با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت، گام به گام سیطره رژیم اسرائیل بر فلسطین را تکمیل کرده‌اند. انگلیس در اوایل این بحران از یک دولت کوچک و محدود و تحت کنترل یهودی‌ سخن گفت و همراه با آن از عزیمت یهودیان اروپایی و آفریقایی و آسیایی به فلسطین حمایت کرد. انگلیس به همراه بقیه دولت‌های غربی در قطعنامه ۱۸۱ شورای امنیت که در سال ۱۹۴۸ (پس از تأسیس اسرائیل) صادر شد، «خانه یهودی» وعده داده شده در اعلامیه ۱۹۱۷ آرتور بالفور را به ۵۷ درصد خاک فلسطین تغییر دادند و در مذاکرات ۱۹۹۳ اسلو این عدد را به ۷۸ درصد از خاک فلسطین رساندند و در واقع اسرائیل را وسعت بخشیدند. کمااینکه در حد فاصل اسلو تا امروز، سیطره اسرائیل را به حدود ۸۵ درصد خاک فلسطین رسانده‌اند.
یک موضوع دیگر، اماکن مقدس است. اسرائیلی‌‌ها براساس این ادعا که بخش تاریخی فقط به اسرائیل تعلق دارد، به مناطق مقدس در کرانه باختری و قدس حمله‌ور شدند این مکان‌ها عمدتاً در کرانه و قدس قرار دارند.
در این میان حوزه عربی پس از چند جنگ، منفعل گردید و از صحنه مخالفت با اسرائیل خارج شد و بعضی از این دولت‌ها به برقراری رابطه سیاسی با اسرائیل روی آوردند و فلسطین و آرمان آن را به بوته فراموشی سپردند.

دلیل اقدام حماس به طوفان‌الاقصی
راستی فلسطینی‌ها باید چه کار می‌کردند تا این روند ظالمانه دستخوش تغییر شود؟
اسرائیل باید یاد می‌گرفت که یهودیان قوم برگزیده نیستند و سامی‌ها هم برای خدمت به یهود خلق نشده‌اند. از سوی دیگر رژیم غاصب باید متوجه می‌شد که کشتار هر روزه فلسطینی‌ها و حبس و اخراج آنان از منازل و مساکن‌شان می‌تواند روند معکوس پیدا کرده و یهودیان غاصب را نیز دربر بگیرد. صهیونیست‌ها باید می‌دیدند که فلسطین هم «قدرت» دارد و می‌تواند از خود دفاع کند. یک نکته دیگر عملیات چند لایه و پیچیده بود که رژیم غاصب به دلیل داشتن ارتش قوی و چندین سازمان اطلاعاتی و دارا بودن تکنولوژی مدرن و داشتن علم استفاده از نیروی انسانی، سازمان و فن‌آوری، آن را در انحصار خود گرفته بود و باید برای رفع این توهم، عملیات چندلایه و پیچیده طرف مقابل را می‌دید.

مختصات «طوفان‌الاقصی»
بسیاری گفته‌اند طوفان‌الاقصی بزرگ‌ترین و مؤثرترین عملیات فلسطینی‌ها از زمان مبارزات مرحوم شیخ عزالدین قسام در دهه ۱۹۳۰ تاکنون بوده است. حجم تلفاتی که جنبش حماس در روز ۱۵ مهر / ۷ اکتبر در مدت چهار ساعت به رژیم وارد کرد، بدون تردید، همه‌ی آنچه رژیم صهیونیستی طی ده‌ها سال به آن افتخار می‌کرد را فرو ریخت و در یک بازی هوشمندانه همه کارت‌های آن را از آن گرفت و از این‌رو بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران گفتند در روز هفتم اکتبر رژیم فرو پاشید. کما اینکه وزیر خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن دو سه روز پس از عملیات طوفان‌الاقصی در ملاقات با یک مقام ارشد عراقی گفته بود در سفر روز هشتم اکتبر به تل‌آویو به چشم دیدم که اسرائیل دچار فروپاشی مطلق شده بود.
عملیات طوفان‌الاقصی سیستم‌های اطلاعاتی نامدار اسرائیل را به سخره گرفت، سیستم‌های پدافندی آن نظیر گنبد آهنین را از کارآیی ساقط کرد، بر نیروهای ویژه ارتش اسرائیل غلبه نمود و سیستم سیاسی اسرائیل را منفعل گردانید و در چهار ساعت، مساحتی بیش از مساحت غزه را از اشغال اسرائیل خارج کرد و برای روزهایی در اختیار خود گرفت. اگر این وضعیت سقوط کامل رژیم غاصب نباشد چه نام دیگری دارد؟
حماس توانست در دوره طولانی شناسایی، حرکت نیروهای خود را از چشم اسرائیل مخفی کند و حال آنکه پیش‌روی آن بود. براساس رده‌بندی مناطق حساس، تا شعاع ۳۰ کیلومتری دور غزه که چون منطقه غزه در دل آنها قرار می‌گیرد، اصطلاحاً «غلاف غزه» خوانده می‌شود رده یک دفاعی ارتش اسرائیل به حساب می‌آمده و از این رو ورزیده‌ترین لشکر آن یعنی لشکر ۹۸ زرهی و تیپ ویژه زرهی گولانی مسئولیت حفاظت از این غلاف را برعهده داشته‌اند. این لشکر و تیپ مستقل جمعاً حدود ۲۰ هزار نفر نیروی زرهی داشته‌اند. طبعاً این نیرو وظیفه کنترل هر تحرک ضداسرائیلی درون باریکه غزه را به عهده داشته است و حماس برای شناسایی غلاف غزه با حضور این نیروها مواجه بوده اما با این وجود توانسته عملیات شناسایی خود را به خوبی انجام دهد به گونه‌ای که ارتش اسرائیل از آن بویی نبرد.
در واقع در این ماجرا حماس قدرت اطلاعاتی و شناسایی خود را به اثبات رساند. منطقه غزه عرض و طول زیادی ندارد، عرض آن بین شش تا دوازه کیلومتر و طول آن حدود ۴۷ کیلومتر است و مساحت آن مجموعاً از ۳۶۰ کیلومتر مربع فراتر نمی‌رود. تمرین در چنین مساحتی برای حماس کار بسیار دشواری بوه است و چگونگی دستیابی  حماس به آن به یک «معما» تبدیل شده است.
این نیروها نیاز مبرم به ارتباطات لسانی و مکالمه داشته و بدون آن نمی‌توانسته‌اند به حیات خود ادامه دهند خب پس اتصال مخابراتی بین فرماندهی، فرماندهان میانی و نیروهای رزمی برقرار بوده و در همان حال این ارتباطات قابل نفوذ نبوده است. دست‌کم یک سال این ارتباطات امن وجود داشته ولی رژیم از آن خبر نداشته تا بتواند درآن نفوذ نماید.
در این ماجرا نیروهای رزمی آماده می‌شدند بدون آنکه از آنچه قرار است اتفاق بیفتد خبری داشته باشند اما با وجود این کار خود را می‌کرده‌اند. سؤال این است که این نیروها چگونه این سطح از مسئولیت‌پذیری و آمادگی را در خود ایجاد کرده‌اند؟

تأثیر عملیات طوفان‌الاقصی
اول، عملیان طوفان‌الاقصی نشان داد، فلسطین مردم رشید، توانمند، امیدوار و دارای برنامه قوی دارد و لذا نباید و نمی‌توان از بیرون این سرزمین برای مردم‌آن برنامه‌ریزی کرد و چیزی بر آنها تحمیل نمود. در حد فاصل استقرار رژیم غاصب تاکنون دست‌کم ۳۴ طرح از سوی محیط‌های بیرونی شامل شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا، اروپا و دولت‌های عربی برای پایان دادن به مسایل میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها ارائه گردیده و در همه این طرح‌ها اصل بر این بوده که یک دولت قطعی، دائمی و محق به نام «اسرائیل» وجود دارد و در ضمن یک ملت یا جمعیت فلسطینی هم وجود دارد که باید برای آن فکری کرد و به موضوع نزاع میان آنان و دولت اسرائیل خاتمه داد. از ۱۹۴۸ تاکنون این روند هم دائماً به نفع اسرائیل و به ضرر فلسطینی‌ها پیش رفته است.
عملیات طوفان‌الاقصی می‌گوید یک ملت زنده و قدرتمند و برخوردار از سازمان لازم وجود دارد که از حق طبیعی خود یعنی حق تعیین سرنوشت و حق مقابله با اشغالگری استفاده می‌کند و میراث ظالمانه برجای مانده از طرح‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را نمی‌پذیرد و برای برهم زدن آن به صحنه آمده است.
دوم، مسئله فلسطین و به تاراج رفتن حق یک ملت، مهم‌ترین موضوع برجای مانده از زمان جنگ جهانی اول تاکنون است و این موضوعی فراتر از وجود یک مسئله بین دو قوم (یهودی و مسلمان) می‌باشد. بنابراین با زدن رنگ قومی یا مذهبی نمی‌توان این ماجرا را کوچک‌سازی و محدود نمود. برگزاری راهپیمایی‌های چندصدهزار نفره در لندن و واشنگتن که در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر مهم‌ترین کانون‌های حمایت از استقرار و تثبیت اسرائیل در سرزمین فلسطین بوده‌اند، ثابت کرد مسئله فلسطین کاملاً یک مسئله جهانی است. اینکه در حالی که غربی‌ها طی دو سال اخیر پیروزی روسیه در این جنگ را مهم‌ترین مسئله خود می‌خواندند، جنگ در غزه، جنگ اوکراین را به حاشیه برد. این هم وجه دیگری از برتری مسئله فلسطین نسبت به هر مسئله دیگر در جهان است. غربی‌ها با رها کردن اوکراین و تمرکز در جنگ غزه ثابت کردند این جنگی اسرائیلی ـ فلسطینی نیست. جنگی بر سر مهم‌ترین مسئله جهان است. به همین دلیل پس از جنگ غزه و لشکرکشی غرب به نفع اسرائیل و متقابلاً وحدت جهان اسلام به نفع فلسطین بارها از نزدیک‌ بودن جنگ جهانی سوم خبر داده می‌شد.
طبق یک نظرسنجی ۸۰ درصد مردم استرالیا، ۷۶ درصد مردم آمریکا و مردم کانادا، ۷۵ درصد مردم فرانسه و انگلیس، ۶۴ درصد مردم چین و ایتالیا، ۶۳ درصد مردم آلمان، ۵۱ درصد مردم ژاپن و به‌طور کلی ۷۳ درصد مردم ۲۸ کشور جهان گفته‌اند جنگ جهانی سوم در حال نزدیک شدن است. این از اهمیت مسئله فلسطین حکایت می‌کند. در این نظرسنجی آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها حضور داشته‌اند این نظرسنجی در زمان فروکش کردن جنگ اوکراین و شعله‌ور شدن جنگ غزه صورت گرفته است. طوفان‌الاقصی به جهان گفت اگر حق مردم فلسطین داده نشود جهان باید در انتظار عواقب سختی باشد.
سوم، طوفان‌الاقصی ثابت کرد آنکه باید مسئله‌اش حل شود اسرائیل نیست؛ فلسطین است. پیش از این موضوع مهم حل مشکل امنیت اسرائیل بود و نسخه‌ عادی‌سازی بر این مبنا پیچیده شد و پاپ رهبر مسیحیان برای این به منطقه ما سفر کرد و صدها سفر دیپلماتیک در منطقه بر این اساس شکل گرفت. عملیات طوفان‌الاقصی این روند را لااقل برای مدت زیادی متوقف کرد و نشان داد چه چیزی مسئله واقعی است.

گردباد رژیم اسرائیل در غزه
روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی تقریباً دو سال متوقف شد و حتی به عقب هم بازگشت. رژیم اسرائیل برای به حرکت درآوردن چرخ متوقف شده عادی‌سازی، خارج کردن مقاومت از معادله فلسطین را برنامه‌ریزی کرد به گمان رهبران آن که خیلی هم غیرواقعی نبود، آمریکا، اروپا و کشورهای عربی، وجود مقاومت در فلسطین را نه تنها مشکل اسرائیل ارزیابی می‌کردند بلکه آن را نقطه مشکل هر طرح سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سطح وسیعی از جهان می‌دانستند. مثلاً عربستان سعودی مقاومت را مهم‌ترین تهدید پروژه اقتصادی «نئوم» می‌دانست و معتقد بود وجود تفکر مقاومت سبب هراس سرمایه‌گذاران خارجی در این پروژه می‌شود یا آمریکایی‌ها معتقد بودند وجود مقاومت مانع موفقیت غرب در مواجهه با چین و روسیه می‌شود. اروپایی‌ها هم مقاومت را مشکل نزدیک امنیتی خود ارزیابی می‌کردند. رژیم غاصب اسرائیل از این «نگرانی‌ها» یک فرضیه ساخت؛ پیشتازی اسرائیل در مقابله اساسی با مقاومت می‌تواند ائتلافی جهانی و منطقه‌ای حول محور اسرائیل و اهداف آن پدید آورد. اسرائیلی‌ها مدت‌ها در تلاش بودند تا به مواجهه نظامی آمریکا با ایران سر و شکل بدهند و از طریق آن یک ائتلاف نظامی ضدایرانی به وجود آورند. آمریکایی‌ها در دولت‌های اوباما، ترامپ و بایدن زیر بار این طرح نرفتند و درگیری با ایران را یک خطر راهبردی و سبب بهم خوردن تعادل امنیتی در جهان و سوءاستفاده چین و روسیه ارزیابی می‌کردند ضمن آنکه کشورهای عربی پیرامون ایران نیز از تأثیر مخرب چنین نزاعی بر امنیت و آینده خود بیمناک بودند بنابراین ائتلاف‌سازی علیه ایران شکل نگرفت. اسرائیل برنامه را بدین‌صورت اصلاح کرد که جنگ را خود شروع کرده و غرب و کشورهای عربی را در شرایطی قرار دهد که ناگزیر به ورود شوند و ائتلاف حول محور مهار مقاومت شکل گیرد. در طرح شیطانی اسرائیل، حمله سنگین به غزه در اوایل سال ۲۰۲۴ مدنظر قرار داده شد. یک سند محرمانه ۹ صفحه‌ای که از در کشاکش بحران سیاسی این رژیم از دفتر نخست‌وزیر رژیم غاصب به خارج درز کرد تا حدی ابعاد و احتمالات این جنگ و سناریوهای آن مورد بررسی قرار گرفته بود. جنگ غزه اما به دلیل عملیات سهمگین طوفان‌الاقصی حدود ۹ ماه زودتر از زمان مقرر شروع شد و درگام‌های اول با نقشه همخوانی‌هایی داشت اما ناقص بود. آمریکا و سه دولت اروپایی با شروع جنگ غزه کنار اسرائیل قرار گرفتند اما دولت‌های منطقه‌ای به طور عملیاتی به این طرح نپیوستند و این در حالی بود که بدون حمایت دولت‌های مصر، اردن، عربستان سعودی و ترکیه امکان به نتیجه رساندن طرح نبود. به نظر می‌آید عملیات طوفان‌الاقصی فرصت هماهنگ‌سازی دولت‌های منطقه را از اسرائیل گرفت و طرح رژیم غاصب به‌طور ناقص به اجرا درآمد ضمناً بیش از زمان مقرر در طرح به درازا کشید و چفت و بست اضلاع طرح از هم گسیخته گردید.

جنایت بی‌مهار
اسرائیل در جنگ غزه از نظریه «وحشت تسلیم‌کننده» استفاده کرد و لذا دست به اقداماتی علیه ۳۶۰ کیلومتر مربع زد که در تاریخ ۱۰۰۰ ساله جنگ‌ها سابقه نداشته است. از نظر اسرائیل وحشت بی‌مهار به تسلیم بی‌فرار منتهی می‌شود و از این‌رو مقامات ارشد اسرائیل هیچ ابایی نداشتند که اعلام کنند از نظر آنان همه مردم غزه تروریست هستند و در این میان فرقی میان آنکه با سلاح در مقابل اسرائیل ایستاده و کودک تازه متولدشده وجود ندارد. اسرائیل گمان می‌کرد دو هفته فشار مطلق، ساکنان غزه را از پای درمی‌آورد از این رو آب و برق به‌عنوان دو زیرساخت اصلی حیات انسانی را قطع کرد و به منابع آب و برق در غزه حمله نمود و تقریباً همه را از بین برد کما اینکه زدن بیمارستان‌ها در دستور کار قرار گرفت و تقریباً همه بیمارستان‌ها و سایر مراکز درمانی را ویران ساخت تا نشان  دهد غزه جای زندگی نیست. اما برخلاف تصور رژیم، نه تنها مبارزان مسلح فلسطینی به ایستادگی خود ادامه دادند بلکه حتی همان کودکان و زنان هم در مقابل سیاست کوچ ایستادند و ماندن در زیر بمباران‌ها را به زندگی در اردوگاه‌های مصر ترجیح دادند. بنابراین جنگ به جای دو یا سه هفته، تاکنون بیش از سه ماه به درازا کشیده شده است.

گشایش جبهه‌ها
آمریکایی‌ها در همان روز اول بمباران‌های غزه به رژیم غاصب اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد فشاری از محیط بیرونی بر آن وارد شود و لذا اسرائیل می‌تواند طرح خود در مورد غزه را با خیال آسوده دنبال کند. در ضمن آمریکا به رژیم اطمینان داد سرنوشت جنگ را فقط ارتش اسرائیل رقم می‌زند یعنی پیروزی آن در این جنگ را قطعی می‌دانست. اسرائیل با راهبرد «فقط غزه» وارد جنگ شد. از این‌رو سه روز پس از آغاز جنگ غزه با هدف اطمینان پیدا کردن از عدم الحاق به غزه، کرانه باختری را منطقه نظامی اعلام کرد. از آن طرف آمریکا با ادبیات لزوم منطقه‌ای نشدن جنگ وارد کار شد و این در حالی بود که مقامات پنتاگون به‌طور آشکارا و همراه با اعلام رسانه‌ای، محموله‌های نظامی حاوی بمب‌های سنگر‌شکن به ارتش اسرائیل تحویل می‌دادند. براساس این راهبرد، آمریکایی‌ها اعلام کردند که در مقابل توسعه جنگ به منطقه می‌ایستند و از این‌رو نامه‌های پیاپی را با این مضمون به تهران ارسال کردند. جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که ایران، حزب‌الله و بقیه جریانات مقاومتی در شرایطی نیستند که دامنه جنگ را گسترش داده و عملاً با اسرائیل وارد جنگ شوند.
استراتژی جبهه مقاومت به‌طور اصولی گسترش جبهه و انفتاح جبهه‌ها نبود. استراتژی آن حمایت از غزه برای مقاومت در برابر تهاجم رژیم غاصب بود و بر این اساس وارد عمل شد و به موازات تشدید اقدامات جنایتکارانه رژیم غاصب، اقدامات تقابلی خود را تشدید کرد و حزب‌الله لبنان در این زمینه پیشتاز بود کما اینکه وقتی رژیم اسرائیل اقدامات جنایتکارانه را علیه فلسطینی‌ها شروع کرد، نگاه مسلمان‌ها و مظلومان جهان بیش از هر جای دیگر به حزب‌الله لبنان بود چرا که هم نزدیک‌ترین جغرافیای مقاومت به فلسطین بود و هم اینکه حزب‌الله استعداد، تجربه و اراده کافی برای حمایت از آرمان و مردم و مقاومت فلسطین داشت.
حزب‌الله پس از شروع تهاجم اسرائیل بدون درنگ و در همان روز وارد میدان شد. اقدام حزب‌الله تأثیر خود را هم داشت؛ از یک‌سو روحیه مقاومت را در غزه تقویت کرد و امید آنان را به غلبه بر رژیم افزایش داد و از سوی دیگر بخش وسیعی از ظرفیت نظامی اسرائیل ـ اعم از نفرات نظامی و تجهیزات ارتش ـ را به سمت جبهه شمالی کشاند و دغدغه رژیم را مضاعف نمود.
اقدام حزب‌الله توأم با پذیرش تهدید اسرائیل هم بود کما اینکه در این روند بیش از ۱۳۰ شهید و ده‌ها زخمی داد اما پا پس نکشید و حتی به روند اقدامات خود تصاعد داد.
از آن طرف یمنی‌ها هم جبهه جنوب را ابتدا با حمله موشکی و پهبادی به ایلات در جنوب فلسطین و سپس با حمله به کشتی‌های حامل کالا به رژیم در دریای سرخ گشودند و از این طریق ضربه اساسی به اشغالگران اسرائیل وارد کردند و به نگرانی رژیم غاصب و حامیان آن افزودند. تأثیر اقدامات یمنی‌ها به اندازه‌ای بود که آمریکا از ضرورت شکل‌گیری یک ائتلاف نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سخن گفت و کشورهایی را به واکنش نظامی ترغیب کرد که البته به جایی نرسید و این در حالی بود که عملیات مقاومت یمن در دریای سرخ و اطراف تنگه راهبردی باب‌المدب سبب ضربات اساسی به اقتصاد کشورهایی شده بود که به حضور در ائتلاف فراخوانده شده بودند.
عملیات یمنی‌ها هزینه حمل کالا به غرب را حدود ۳۰ درصد افزایش داد و به توقف اقتصادی رژیم اسرائیل هم منجر گردید. تأثیر روانی اقدام یمنی‌ها بر فلسطین هم کاملاً معلوم بود. ضمن آنکه اقدامات حزب‌الله و انصارالله به‌عنوان دو گروه شیعی به یک اتصال فراگیر مذاهب اسلامی در حمایت از غزه تبدیل شد و رسوب‌های ایجاد شده بر اثر تبلیغات هدفمند غرب در جوامع سنی را کنار زد.

شکست در سه مرحله
جنگ غزه از روز ۱۶ مهر ماه آغاز گردید و ۲۰ روز پس از آن تهاجمات سنگین هوایی، عملیات زمینی هم آغاز و حدود سه هفته علیه بخش شمالی غزه دنبال شد. در این مرحله رژیم غاصب یک لشکر و دو تیپ و بیش از هزار تانک و زره‌پوش را وارد عمل کرد ضمن آنکه روزانه با استفاده از حدود ۶۰ هواپیما بمباران این منطقه را دنبال نمود. با توجه به اینکه هر هواپیمای نظامی اسرائیل حامل سه بمب بوده‌اند روزانه ۳۶۰ بمب و موشک از آسمان غزه علیه ساکنان بی‌دفاع شلیک شد و این در حالی بود که حدود ۱۰۰۰ تانک هم بی‌وقفه به ساکنان و خانه‌ها شلیک می‌کردند.
جنگ زمینی در این مرحله حدود سه هفته استمرار پیدا کرد و سپس با درخواست اسرائیل، آتش‌بس یک هفته‌ای برقرار گردید. در این مرحله تنها دستاورد اسرائیل این بود که حدود ۶۰ اسیر غیرنظامی خود را در برابر آزادسازی نزدیک به ۲۰۰ زندانی فلسطینی آزاد کرد.

جنگ در مرحله دوم
پس از یک هفته آتش‌بس مرحله دوم جنگ از ۴ آذر ماه شروع شد و تا ۱۹ دی ماه استمرار پیدا کرد. اسرائیل در این مرحله ۵/۶ هفته جنگ توأمان زمینی و هوایی را عمدتاً علیه بخش جنوبی غزه دنبال کرده است. در طول این مدت روزانه به‌طور میانگین ۶۰ هواپیما به‌کارگیری شده و روزانه حدود ۳۶۰ موشک از طریق جنگنده‌ها به مردم شلیک شده است و در یک جمع‌بندی می‌توان گفت در طول دوران مرحله دوم جنگ (یعنی ۴۶ روز) حدود ۱۶۵۶۰ موشک به غزه شلیک شده است.
رژیم صهیونیستی از آن طرف در این مرحله یگان‌های نظامی درگیر در جنگ را به حدود ۳ برابر (یعنی سه لشکر و دو تیپ ویژه گولانی و جفئاتی) رسانده است. تعداد تانک‌ها هم به همین نسبت افزایش پیدا کرده‌اند. شلیک شناورهای جنگی اسرائیل به غزه هم حساب جداگانه‌ای دارد.
رژیم صهیونیستی فاز دوم عملیات خود را با این ادعا شروع کرد که مرکز نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس در شهر تاریخی «خان‌یونس» قرار داشته و ضمناً اسرا هم در همین شهر نگهداری می‌شوند. اسرائیل در مرحله اول تبلیغ می‌کرد که مرکز اصلی نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس و محل نگهداری اسرا، بیمارستان شفا در شمال غرب غزه می‌باشد.
عملیات اسرائیل در جنوب با همان داعیه‌های مرحله قبلی یعنی انهدام قدرت نظامی حماس، خارج کردن غزه از کنترل حماس و آزادسازی نظامی اسرا شروع شد، اما با گذشت نزدیک به هفت هفته نتوانست داعیه‌های خود را به کرسی بنشاند و این در حالی بود که از یک‌سو تعداد تلفات ارتش اسرائیل نسبت به مرحله قبل به حدود چهار برابر رسید.
اسرائیل در مرحله اول حدود هزار کشته داد و حدود ۷ هزار نفر از نیروهای آن نیز زخمی شدند. آمار کشته‌های نظامی اسرائیل در مرحله دوم به حدود ۴۰۰۰ نفر و تعداد زخمی‌های آن به حدود ۲۰ هزار نفر رسید و این در حالی بود که از تعداد شهدای فلسطین نسبت به مرحله اول کاسته شد. تعداد شهدای غزه در طول سه هفته جنگ هوایی و سه هفته جنگ ترکیبی زمینی، هوایی و دریایی (یعنی مرحله اول) به حدود ۱۲ هزار نفر رسید و تعداد زخمی‌‌ها خود ۲۵ هزار نفر بود. در مرحله دوم آمار شهدا ـ با احتساب شهدا و زخمی‌های مرحله اول ـ به حدود ۲۴ هزار نفر و تعداد زخمی‌ها حدود چهل هزار نفر در طول حدود هفت هفته رسید و این یعنی در این مرحله، شهدای فلسطین در هر هفته، به طور میانگین به نصف شهدا در هفته‌های مرحله اول رسیده است و این از یک‌سو به دلیل تمهیداتی است که مقاومت در این مرحله برای حفاظت از شهروندان انجام داد، از سوی دیگر به دلیل دشواری‌هایی است که ارتش اسرائیل در مرحله دوم با آن مواجه گردیده است.
جنگ مرحله دوم بدون آنکه به آتش‌بس ختم شود در روز ۱۹ دی ماه به پایان رسید و ارتش اسرائیل اعلام کرد وارد فاز سوم شده است.
در تعریف مرحله سوم، گالانت وزیر جنگ رژیم اعلام کرد از شدت حملات هوایی کاسته می‌شود و ارتش به سمت عملیات‌های هوشمند، اطلاعات پایه و امنیتی می‌رود. در واقع ارتش کار خود را در غزه رسماً پایان یافته اعلام کرد و نظرها را از ارتش به سمت سرویس‌های اسرائیل منتقل نمود. البته سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل از اوائل دی‌ماه عملاً وارد فاز امنیتی شده بودند. ترور شهید سیدرضی موسوی در حومه جنوبی دمشق، ترور صالح العاروری در بیروت و چند ترور دیگر از این جمله می‌باشند.

11مارس/24

«مقاومت»؛ حق مشروع ملت فلسطین – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

به دنبال عملیات طوفان‌الاقصی و در ادامه‌ حملات گسترده‌ ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی، این سئوال مطرح شد که اساساً مبنای حقوقی این عملیات توسط حماس و گروه‌های هم‌پیمان آن چیست؟
در این نوشتار ضمن بررسی مهم‌ترین مبنای حقوقی عملیات طوفان‌الاقصی از منظر حقوق بین‌الملل، به راهکار پیشنهادی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای حل مسئله فلسطین اشاره می‌شود:

الف. اسرائیل: رژیمی اشغالگر
به دنبال جنگ جهانی اول و تجزیه امپراطوری عثمانی، انگلستان و فرانسه سرزمین شامات یعنی فلسطین، لبنان، سوریه و اردن را تحت قیمومیت و کنترل خویش گرفتند و در این میان فلسطین نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه‌اش عامل صدور بیانیه بالفور بود، بیانیه‌ای که در خلال جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۷ با حمایت دولت بریتانیا، ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را اعلام کرد.
انگلیس که به‌ظاهر همواره ادعا می‌کرد که در اداره فلسطین، از سیاست بی‌طرفی پیروی می‌کند، در جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری خود پرده برداشت و رسماً اجازه‌ انتقال صهیونیست‌ها به فلسطین را صادر کرد و در دسامبر ۱۹۴۴م.، کمیته مرکزی حزب کارگر انگلیس در جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن اعلام کرد:
« تبدیل فلسطین به کشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به کشورهای مجاور لازم و ضروری است.»
و سرانجام در سال ۱۹۴۶م.، هنگامی که حکومت انگلیس اطمینان پیدا کرد که در مجامع بین‌المللی زمینه لازم برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین فراهم شده است، با تفاهم و همدستی آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم، برای یافتن راهکاری، مسئله را در سازمان ملل متحد مطرح کرد.
به این ترتیب قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که طرح تقسیم فلسطین نیز نامیده می‌شود، به‌رغم مخالفت کشورهای عربی، در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ صادر شد. به‌ موجب این قطعنامه سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عرب تقسیم شد و ۵۵ درصد اراضی فلسطین به اسرائیل تعلق ‌گرفت و مقرر شد شهر بیت‌المقدس (اورشلیم) به صورت بین‌المللی اداره شود.
به ‌دنبال اعلام موجودیت کشور اسرائیل توسط رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ و وقوع جنگ میان برخی گروه‌ها، در مجموع ۷۰ درصد سرزمین فلسطین، اشغال و بیش از ۷۰۰ هزار فلسطینی آواره شدند. در سال ۱۹۶۷ جنگی شش روزه میان اعراب و اسرائیل در گرفت که منجر به اشغال سرزمین‌های فلسطینی و بلندی‌های جولان توسط رژیم صهیونیستی شد.
شورای امنیت در سال ۱۹۶۷، برای اولین ‌بار عنوان اشغال را به کار برد و خواهان استقرار یک صلح پایدار و منصفانه در خاورمیانه از طریق اعمال عقب‌نشینی قوای مسلح اسرائیلی از مناطق اشغالی گردید.
از آن تاریخ به بعد نیز شاهدیم که دیوان بین‌المللی دادگستری(۱) مجمع عمومی سازمان ملل متحد(۲) همگی اسرائیل را برای این مناطق یک قدرت اشغالگر محسوب می‌کنند؛ به‌طوری که گزارشگر ویژه سازمان ملل «اشغالگری اسرائیل» را بی‌حرمتی به قوانین بین‌المللی توصیف کرده است.(۳)
ازم به ذکر این است که هر چند رژیم صهیونیستی به‌طور یک‌جانبه در سپتامبر ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی کرد و اظهار داشت که دیگر این منطقه تحت اشغال قرار ندارد! اما مشاهده می‌کنیم که از این تاریخ به بعد هم حریم هوایی غزه، آب محلی، برق و ارتباطات و خروج و ورود کالا و ملت فلسطین به‌ صورت هوایی یا دریایی از غزه و مرز آن با مصر همچنان در کنترل موثر رژیم صهیونیستی و ادعای عدم اشغالی بودن این مناطق از منظر حقوقی امری غیرقابل قبول است. از این‌ رو مشاهده می‌کنیم که نوار غزه همچنان از سوی سازمان و نهاد‌های بین‌المللی، منطقه‌ای تحت اشغال محسوب می‌شود.(۴)

ب. ملت فلسطین و حق تعیین سرنوشت به‌عنوان یک قاعده آمره
اشاره شد که ملت فلسطین، به‌ویژه مردم غزه، بیش از ۷۵ سال است که تحت آپارتاید و اشغال رژیم صهیونیستی قرار دارند و از حق بنیادین تعیین سرنوشت خود محروم‌اند. حقی که اعلامیۀ «اصـول حـقوق بین‌المـلل» در سـال‌ ١٩٧٠‌ آن‌ را این‌گونه تعریف کرده است: «همۀ مردم حق دارند آزادانه و بدون دخالت خـارجی، وضـعیت سیاسـی و توسـعۀ‌ اقـتصادی‌ و اجـتماعی و فرهنگی خود را تعیین و دنبال کنند و دولت‌هـا مـتعهدند این حـق را طـبق مـقررات منشور رعایت کـنند.»
اسناد بین‌المللی همچون منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی سیاسی، دیوان بین‌المللی دادگستری و دیگر اسناد معتبر بین‌المللی بر آن تاکید کرده‌اند. قطعنامه شماره ۱۳۰/۴۵ مصوب ۱۴ دسامبر ۱۹۹۰ مجمع عمومی (سازمان ملل) بیان داشته است که مردمان تحت سلطه بیگانه، اشغال خارجی یا آپارتاید، حق دارند برای کسب حق تعیین سرنوشت با «همه ابزارهای موجود، از جمله مبارزه مسلحانه» مبارزه کنند.
بنابراین مبارزه مسلحانه علیه رژیم‌های آپارتاید در حقوق بین‌الملل امری مشروع تلقی می‌شود و طبق پروتکل شماره یک الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو ۱۹۴۹، مبارزات مسلحانه نهضت‌های آزادی‌بخش ملی به‌عنوان درگیری مسلحانه بین‌المللی شناسایی شده و تابع قواعد حقوق جنگ است.
نکته دیگر اینکه حق تعیین سرنوشت، یک قاعده آمره به شمار می‌رود؛ بدین معنا که از سوی جامعۀ بین‌المللی در «کـلیـت آن»، بــه منزلـۀ قاعـده‌ای تخلف‌ناپذیر به رسمیت شناخته شده است.
جنبش حماس و سایر گروه‌های مقاومت فلسطین به‌عنوان نمایندگان ملت تحت اشغال فلسطین، نهضت آزادی‌بخش ملی به شمار می‌آیند و نه گروه تروریستی. این را هم در نظر داشته باشیم که حماس همزمان نماینده منتخب مردم فلسطین در غزه هم هست، زیرا علاوه بر نمایندگی ملت خود در مبارزه علیه اشغالگری، قبلاً در یک انتخابات آزاد از سوی مردم غزه انتخاب شده‌ است، بنابراین اقدامات این جنبش را باید در جهت اعمال حق تعیین سرنوشت یک ملت تفسیر کرد.

ج. مقاومت، حق مشروع ملت فلسطین
مـردم تحت سلطۀ استعمار‌ و اشغال‌ خارجی، چنانچه امکان کسب شناسایی و اعمال حق تعیـین سـرنوشت خـود را به صورت مسالمت‌آمیز نـداشته بـاشند، از حـق مبارزه با هـمۀ ابـزارها و شیوه‌های ضروری، حـتی مـبارزه‌ مسلحانه‌ بـرای‌ کسـب خودمختـاری، برخوردارنـد. البته تحقق این امر را حقوق بین‌الملل به امور ذیل مشروط کرده است:
اول: وجود ملتی کـه بـا برخورداری از ســابقۀ خـودمختاری و تـاریخ و فرهنگ متفاوت، خود را از دولت حـاکم متمایز بداند؛
دوم: ملت، تحت سلطۀ استعمار یا اشغال‌ خارجی‌ یا رژیم آپارتاید باشد‌؛
سوم: به‌ شیوه‌های مسالمت‌آمـیز و سـیاسی امکـان کسب خودمختاری و استقلال وجود نـداشته بـاشد(۵).
بـدین تـرتیب، حق مقاومت مبتنی است بر حمایت کلـی از استعمارزدایی، مـشروعیت تـلاش مـردمان تـحت اسـتعمار و ظـلم برای مبارزه که از جملـه‌ آنها مبـارزه مسلحانه است که به موجب آن دولت اشغال شده برای بیرون راندن اشغالگر از سرزمین اشغالی، با آن درگیر می‌شود.
در خصوص فلسطین ملاحظه می‌کنیم که شرایط تحقق حق مقاومت به‌وضوح وجود دارد؛ زیرا اولاً حاکمیت مسلمانان بر فلسطین از انتهای قرن یازدهم میلادی تا امروز استمرار داشته و بیش از چهارده قرن است که این سرزمین بدون استثنا در اختیار مسلمانان و در واقع متعلق به اعراب مسلمان بوده است. در این منطقه‌ تاریخی هیچ‌گاه ملتی به نام «ملت یهود» وجود نداشته است؛ بلکه تنها یک اقلیت بسیار کوچک یهودی مانند بسیاری از سرزمین‌های دیگری که اقلیت‌های مذهبی و نژادی در آنها ساکن هستند، در سرزمین فلسطین زندگی می‌کردند. ثانیاً اسراییل از سال ۱۹۴۸ تا کنون روز به روز بر اشغالگری خود افزوده و نه تنها به اشغال فلسطین، بلکه اشغال مناطقی از کشورهای دیگر همچون لبنان و سوریه اقدام کرده است.
بنابراین اقدامات حماس و سایر مبارزین فلسطینی در حقیقت عملیاتی در راستای احقاق حق مقاومت فعالانه توصیف شده و از منظر حقوق بین‎الملل امری کاملاً مشروع است و عملیات طوفان‌الاقصی اقدامی برای پایان ‌بخشیدن به اشغالگری رژیم صهیونیستی علیه ساکنان نوار غزه ـ مردمی که در حقیقت در محاصره و در یک زندان روباز زیست می‌کنند ـ تلقی می‌شود.

د.راه حل قضیه فلسطین کجاست؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای راه حل فراروی فلسطین را در گام اول مقاومت ملت فلسطین می‌دارند و معتقدند که: «تنها راه حل مسئله‌ فلسطین، مقاومت و مبارزه است؛ لکن این مقاومت و مبارزه متوقف است بر حفظ روحیه‌ و امید این مردم و نگهداشتن آنان در صحنه. این، به نظر من بزرگ‌ترین کاری است که مجموعه‌های فلسطینی و سازمان‌ها و مبارزان فلسطینی باید انجام بدهند.»(۶) تا مقاومت در جهت تحقق حق تعیین سرنوشت موثر باشد.
ایشان همچنین راه حل عملیاتی قضیه فلسطین را مشارکت آنها در تعیین سرنوشت خود می‌دانند و می‌فرمایند: «تنها راه حل مسئله فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین، چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.(۷)
این پبشنهاد توسط مقامات جهموری اسلامی در قالب یک سند بین‌المللی با عنوان «طرح برگزاری همه‌پرسی ملی در سرزمین فلسطین» در سال ۱۳۹۸ توسط نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد، در چهار مرحله ثبت شد.
این چهار مرحله عبارتنداز:
یک: بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین آبا و اجدادی خود.
دو: برگزاری انتخابات با مشارکت مردم اصلی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی.
سه: تشکیل نظام سیاسی منتخبِ اکثریت براساس همه‌پرسی.
چهار: تصمیم‌گیری از سوی نظام سیاسی منتخبِ اکثریت برای سایر ساکنین در فلسطین اشغالی که مردم اصلی آن محسوب نمی‌شوند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان اخیرشان ضمن تشریح جزئیات طرح جمهوری اسلامی ایران برای همه‌پرسی از مردم فلسطین، در باره اظهارات برخی از افراد دنیا در مورد راهکار ایران برای مسئله فلسطین فرمودند: «بعضی از سخنگویان دنیا راجع به نظرات جمهوری اسلامی در باره‌ منطقه که صحبت می‌کنند، به‌دروغ می‌گویند که ایران می‌گوید بایستی یهودی‌ها را یا صهیونیست‌ها را به دریا بریزند. نه، این حرف را قبلاً‌ دیگران یا کسانی از عرب‌ها گفتند. ما هیچ‌ وقت این را نگفتیم. ما کسی را به دریا نمی‌ریزیم. ما می‌گوییم نظر، نظر مردم است. آن دولتی که با آرای مردم فلسطین تشکیل می‌شود، در باره‌ مردمی که در آنجا هستند و از کشورهای دیگر می‌آیند، تصمیم‌گیری خواهد کرد. ممکن است به همه‌ آنها بگوید در فلسطین بمانید ــ کما اینکه در بعضی از کشورهای آفریقا که بنده در زمان ریاست جمهوری رفتم، [مردم] مبارزه کردند و پیروز شدند. انگلیسی‌ها در آنجا حاکم بودند. بومی‌ها توانستند انگلیسی‌ها را مغلوب کنند، اما همان انگلیسی‌ها را در کشور خودشان نگه داشتند. مصلحت دانستند که نگه دارند. اینها هم ممکن است نگه دارند ــ ممکن هم هست بگویند نه، بعضی بروند یا همه بروند؛ اختیار با آنهاست. ما هیچ وقت در این زمینه نظری نداریم.»(۸)
برگزاری همه‌پرسی، انتخابات، تکیه بر نظر مردم و مردم‌سالاری در همه این سال‌ها راهکار اصلی و مورد تأکید ایران برای حل بحران فلسطین بوده است. راهکاری که استعمار و غرب و انگلیس و آمریکا از یک‌صد سال قبل تا کنون به آن تن نداده‌اند. تن دادن به نظر و خواست مردم قطعاً پایان پروژه‌ استعماری صهیونیسم خواهد بود و گر نه تا زمانی که دنیا دنیاست، مشکل و مسئله‌ فلسطین به همین شکل باقی خواهد ماند.

پی‌نوشت:
۱٫ “Legal Consequences of the Construction of a Wall in the Occupied Palestinian Territory”. International Court of Justice. 9 July 2004. Archived from the original on 24 September 2015. Retrieved 2012-04-29.
۲ “Israeli settlements in the Occupied Palestinian Territory, including East Jerusalem, and the occupied Syrian Golan”. United Nations Information System on the Question of Palestine. 2012-12-01. Archived from the original on 2017-10-10. Retrieved 2012-04-29.
۳ “Controversial UN expert: If talks fail, Hague should opine on Israel”. The Times of Israel
۴ «Human Rights Council Special Session on the Occupied Palestinian Territories, July 6, 2006».
۵٫حبیب‌زاده، توکل، ابتنای مقاومت مردم فلسطین بر حق تعیین سرنوشت و تعهدات جامعۀ بین‌المللی در قبال آن، مطالعات حقوق عمومی » زمستان ۱۳۹۵، شماره ۴، ص. ۸۴۲
۶٫بیانات در دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه‌ همایش غزه، ۱۳۸۸/۱۲/۸۶٫
۷٫بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۳۸۱/۰۳/۱۴٫
۸٫ بیانات در دیدار با بسیجیان ۱۴۰۲/۰۹/۰۸

11مارس/24

مکتب مقاومت در الگوی انقلاب اسلامی / حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

۱٫ فقه شیعه همواره فرزند زمانه خویش بوده و در سایه ظرفیت‌های فراگیر منابع غنی و روش‌شناسی اجتهاد، در طول زمان به مسائل و معضلات جامعه خویش پاسخ گفته است و از همین روی، ضمن اینکه مؤمنان را از مراجعه به مکاتب دیگر بی‌نیاز کرده، روزآمدی و کارآمدی فقه در حل مسائل جامعه شیعی را تضمین کرده است. لذا ضمن اینکه می‌توان مسئله «مقاومت» را به فقه شیعه عرضه داشت، می‌توان متناسب با موضوع‌شناسی و روش‌شناسی متناسب، پاسخی روزآمد، کارآمد و درخور از فقه شیعه، در خصوص مسئله «مقاومت»، دریافت کرد.
۲٫ در خصوص موضوع‌شناسی «مقاومت» در عصر حاضر باید گفت همچنان که نظام سلطه جهانی، استکبار و سلطه بر کشورهای ضعیف را به‌عنوان نقشه راه خویش در جوامع تحت سلطه، اختیار کرده است، پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ایران را که به حاکمیت اسلام بر جامعه اسلامی ایران منجر شده و رویکرد مقابله با نظم سلطه را مدّ نظر قرار داده است، برنتابیده و از هیچ تلاشی برای از بین رفتن این نظام، دریغ نکرده است. لذا نسخه اصیل برای رهائی از سلطه‌گری مستکبران عالم، استکبارستیزی و «مقاومت» در برابر هژمونی سلطه تمدن غربی نسبت به سایر جوامع، به‌خصوص جوامع مسلمان است.
۳٫ سه موضوع «دفاع»، «جهاد» و «مقاومت» ضمن اشتراک در رویکرد امنیتی، با یکدیگر متفاوتند. در توضیح این تمایز باید گفت هنگامی‌ که دشمنان به کشوری دیگر حمله می¬کنند، شهروندان کشور بر حفاظت از میهن خویش اهتمام دارند و ازاین‌ روی، «دفاع» از مرز و بوم را وجهه همت خویش قرار می‌دهند.
این در حالی است که جامعه اسلامی و مؤمنان در موقعیت صدور هنجارها و ارزش‌های اسلامی خویش به سایر جوامع و کشورها «جهاد» پیشه می‌کنند. لکن در عصر حاضر که سلطه‌گران جهانی، به غرض نفوذ و سلطه بر کشورهای ضعیف و مسلمان و مسلط کردن تمدن مادی بر جوامع اسلامی، اهتمام می‌ورزند، جامعه اسلامی در راستای حفظ هویت جامعه و خروج از سلطه سعی دارد در مقابل این سلطه مقاومت کند؛ لذا ضمن اشتراک سه موضوع «دفاع»، «جهاد» و «مقاومت»، ذیل مقوله امنیت، چون تحصیل امنیت ناظر به مسائل، شرایط و اقتضائات هر جامعه متفاوت است؛ لذا ضمن تمایز میان این سه موضوع، باید موضوع «مقاومت» را در نقطه مقابل سلطه‌گری و نفوذ مستکبران و به‌غرض تلاش در حفظ هویت جامعه اسلامی معنا کرد. «مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است.»(۱)
۴٫ ازآنجا که سلطه قدرت‌های مستکبر در جهان، اختصاص به حوزه نظامی ندارد، بلکه در عرصه‌های متعددی مانند فرهنگی، اقتصادی و نظامی ظهور یافته است، لذا نوع مقاومت هم باید متناسب با سلطه قدرت‌ها، در عرصه‌های مختلف، نمود و بروز داشته باشد که از آن جمله می‌توان به ضرورت رویکرد مقاومت اقتصادی، مقاومت فرهنگی و مقاومت نظامی اشاره کرد که البته باید در بستر اقتصاد مقاومتی و فرهنگ مقاومتی ایجاد شود.
«وقتی مقاومت گفته می‌شود، فوراً ذهن به سمت مقاومت نظامی و امنیتی و امثال اینهامی‌رود. خب بله، آن هم قطعاً مقاومت است، اما بالاتر از آن، مقاومت فرهنگی است.»(۲)
۵٫ ازآنجاکه غرض از مقاومت، حفظ هویت و استقلال جامعه اسلامی نسبت به سلطه و نفوذ مستکبران عالم است، لذا مقوله «مقاومت» تا جایی موضوعیت دارد که جامعه اسلامی از حیث فرهنگی، اقتصادی و نظامی در جایگاه سلطه و قدرت قرار نداشته باشند؛ بلکه بر اساس منطق خاتمیت و جاودانگی دین اسلام، جامعه اسلامی ضمن اینکه باید بر اساس «نفی سبیل کفار بر مسلمانان»، استقلال و هویت خویش را حفظ کند، در صورت وجود استقلال و قدرت، باید دعوت جوامع دیگر به ارزش‌های اسلامی را مدّ نظر قرار دهد و با ایجاد تمدن اسلامی، منطق تمدنی اسلامی را به‌مثابه الگوی زندگی صادر کند.
طبعاً در صورت تحقق رویکرد تمدنی برای اسلام، دیگر مقاومت نسبت به قدرت‌های سلطه‌گر وجود ندارد، گرچه با عنایت به اینکه صبر و استقامت با مقوله مقاومت متفاوت است، لذا ضمن اینکه فرایند اسلام و توسعه آن همواره و در همه مراحل مبتنی بر استقامت و بردباری است، استقامت برای توسعه دین را ضرورتاً نمی‌توان به مرحله مقاومت در برابر سلطه و استکبار محدود کرد.
۶٫ مقاومت به‌مثابه واکنش طبیعیِ ملت‌های آزاده و مستقل در برابر تحمیل و زورگویی حاکمان سلطه‌گر، اختصاص به مکاتب و کشورهای معینی ندارد؛ بلکه هر جامعه زنده‌ای به این قضیه اهتمام دارد. لکن «مقاومت» در هر مکتب و هر جامعه‌ای، متناسب با مبانی و فرهنگ حاکم بر آن جامعه شکل می‌گیرد و از ویژگی‌های متمایزی نسبت به مکاتب دیگر برخوردار است. به‌عنوان نمونه در دهه‌های پیشین، مکتب مارکسیسم، مقابله با سلطه لیبرالیسم و سرمایه‌داری را وجهه اهتمام خویش قرار داد و گونه‌ای از مقاومت را طراحی کرد که در طی سالیان طولانی، به‌مثابه مکتب معیار در مقاومت و مبارزه با سلطه، بر اساس منطق مبارزه با سلطه‌گران توجیه می‌شد. این مکتب که رویکردی مسلحانه و مبتنی بر اراده طبقه کارگر داشت، در بسیاری از مناطق جهان مانند آمریکای لاتین و بلکه در منطقه فلسطین تجویز می‌شد. لکن در قبال رویکرد مقاومت در مکتب مارکسیستی می‌توان از مقاومت گاندی در برابر سلطه انگلیس یاد کرد که رویکردی متمایز داشت و ضمن مشارکت دادن توده مردم، بر پرهیز از مبارزه مسلحانه تأکید می‌کرد.
۷٫ «مقاومت» متناسب با رویکرد انقلاب اسلامی، ایده‌ای بود که در فرایند مبارزه با شاه در کشور ایران رقم خورد و از ویژگی‌های متمایزی برخوردار بود. این رویکرد که از یک‌ سو مبتنی بر مبانی اسلامی بود، در راستای «نفی سبیل و سلطه استکبار و استبداد داخلی» شکل گرفت و در ادامه در راستای «نفی سبیل و سلطه استکبار جهانی»، «تثبیت هویت و استقلال جامعه اسلامی» و «حمایت از مظلومان»، از ویژگی‌های خاصی برخوردار بود.
۸٫مقاومت در مکتب انقلاب اسلامی از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را از سایر مکاتب مقاومتی در جهان متمایز و ممتاز می‌کند. از آن جمله می‌توان به انسان بنیادی، مردم‌محوری، ظلم‌ستیزی، اخلاق‌مداری و معنویت‌گرایی اشاره کرد.
الف) مقاومت اسلامی، مقوله‌ای «انسان بنیاد» است. لذا ضمن تأکید بر جلوگیری از سلطه در جهان اسلام، اختصاص به جهان اسلام ندارد، بلکه هر جا اقدامی ظالمانه نسبت به انسان‌ها انجام شود، بر خود فرض می‌داند که به آن بی¬توجه نباشد.
ب) بر خلاف برخی از مکاتب مقاومتی که بر مبارزه مسلحانه تأکید می‌کنند، در مکتب مقاومتی مطابق با بنیادهای شیعی، مقاومت می‌بایست «مردم محور» باشد. بر این اساس، مقاومت توسط توده مردم صورت می‌پذیرد و ضمن اینکه اختصاص به نخبگان ندارد، ضرورتاً مقوله‌ای نظامی و مبتنی بر خشونت و استفاده از ابزار جنگی نیست، بلکه بر حضور حداکثری مردم و مشارکت آنان در مواجهه با نظام سلطه به هر طریق ممکن و مؤثر تأکید دارد.
ج) باوجوداینکه مقاومت در مکتب اسلام ناظر به ارزش‌های اسلامی است و بر از بین رفتن استعمار و غلبه تمدن مادی غرب تأکید می‌کند؛ اما سویه غالب آن، مقابله با ظلم و ستم و سلطه گری نظام سلطه و استثمار ملت‌های ضعیف و تحت سلطه و ظلم به آنهاست و اختصاص به دشمنی با اسلام و ارزش‌های اسلامی ندارد.
د) در مکتب دفاعی اسلام، هدف هر چند مقدس باشد، منجر به استفاده از ابزارها و روش‌های غیراخلاقی و غیرانسانی نمی‌شود. لذا در این مکتب، هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند؛ بلکه می‌بایست نسبت به دوست و دشمن اخلاق را مراعات کرد و جانب انصاف و عدالت را نگه داشت.
هـ) مقاومت در مکتب اسلام، مقاومتی از سنخ «ناسیونالیسم» و «ماتریالیسم» نیست، بلکه چون مبتنی بر باور به توحید و پذیرش اسلام و تلاش در استقرار ارزش‌های اسلامی است، لذا بر خودآگاهی، معنویت و إتکای به خداوند مبتنی است:
«این خودآگاهی اسلامی، پدیده‌ای شگرف و معجز‌آسا در قلب دنیای اسلام آفریده است که قدرت‌های استکباری در برابر آن به‌شدت دچار مشکلند. نام این پدیده «مقاومت» و حقیقت آن، بُروز قدرت ایمان و جهاد و توکل است.(۳)
بر اساس منطق مقاومت، پیروزی بر دشمن یا شهادت، در هر صورت مطلوب و شکست در این مسیر بی‌معناست. طبعاً مسلمانان با تأکید بر معنویت از قدرت مضاعفی بهره‌مند و ضمن دارا بودن توان تاب‌آوری بیشتر، از ضریب بالاتری برای پیروزی و مقابله با سلطه برخوردار خواهند شد:
«عنصر چهارم از منطق مقاومتی است که امام بزرگوار در نظام جمهوری اسلامی پایه‌گذاری کرد. این بخشِ قرآنیِ وعده الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند. آیات فراوان قرآن بر این معنا دلالت می‌کنند. ممکن است قربانی بدهند، اما در نهایت شکست نمی¬خورند.»(۴)
و) مقاومت در مکتب اسلام از سنخ اقناع و باور است؛ لذا ضمن اینکه مقوله‌ای جهانی است و اختصاص به سرزمین و منطقه‌ معین و نیز به مسلمانان اختصاص ندارد، رویکردی تمدنی دارد و در راستای زوال تمدن سلطه‌گر مادی غرب و جایگزینی نظام عادلانه مبتنی بر ارزش‌های فطری، انسانی و اسلامی است.
۹٫ الگوی مقاومت اسلامی که امروزه جایگزین الگوهای رقیب شده است به خاطر برخورداری از ویژگی‌های فوق، از وجاهت، اثرگذاری و کارآمدی بیشتری برخوردار است، لذا مبارزان فلسطینی که در سالیان دور به خاطر استفاده از الگوی مارکسیستی از مقاومت، هیچ پیروزی‌ای را به دست نیاورند و همواره بخش‌هایی از کشور خویش را از دست دادند، در سالیان پس از انقلاب و به خاطر استفاده از الگوی مقاومت انقلاب اسلامی، همواره در موقعیت رو به رشد قرار گرفته و پیروزی‌های متعددی به دست آورده‌اند؛ به‌گونه‌ای که رژیم صهیونیستی که در سالیان دور، کشورهای عرب را مغلوب و اراده خویش را بر آن‌ها تحمیل کرد و همواره در صدد توسعه مرزهای خویش بود، امروزه خود را در دیوارهای بلند و محکم محصور کرده و نگران از دست رفتن بقای رژیم خویش در تقابل با جریان مقاومت منطقه‌ای است.
تأسیس بسیج‌های مردمی در کشورهای اسلامی و حضور و مشارکت فراگیر آزادگان عالم در مخالفت با نظام سلطه و اشغالگری رژیم صهیونیستی را نیز باید از برکات نفوذ منطق مقاومت اسلامی در مناطقی فراگیر از جهان دانست:
«اینک مردم فلسطین در کارنامه سه دهه گذشته خود، دو الگوی متفاوت را تجربه کرده‌ و میزان تناسب آن با شرایط خویش را دریافته‌اند. در مقابل روند سازش، الگوی مقاومت قهرمانانه و مستمرِ انتفاضه مقدس قرار دارد که دستاوردهای عظیمی برای این ملت داشته است.»(۵)

پی‌نوشت:
۱- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۱۴/۳/۱۳۹۸.
۲- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران، سی و یکم مرداد ۱۳۹۵٫
۳- پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حجاج بیت‌الله الحرام. ۱۷/۴/۱۴۰۱٫
۴- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۴/۳/۱۳۹۸٫
۵- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ششمین کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین. ۳/۱۲/۱۳۹۵٫

11مارس/24

ایمان، مؤلفه‌ای کلیدی در غلبه‌ فئه قلیل بر فئه کثیر / حجه‌الاسلام حسن علی‌اکبری رنانی

«کَم مِن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»
«رَبَّنَا أَفرِغ عَلَیْنَا صَبرًا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِینَ»(۱)
گرچه همه‌ نسل‌های بشری پیوسته در اندیشه‌ غلبه و پیروزی بر رقبا و دشمنان خود بوده‌اند، ولیکن اهمیت پیروزی آن‌‌گونه که برای نسل کنونی ما روشن و ملموس است، هرگز در این سطح و عمق برای پیشینیان ما آشکار نبوده است. همان‌‌گونه که پیروزی راهبردیِ مکتب برای ما حساسیت و درجه‌ اهمیت بالاتری دارد، زیرا از یک‌سو تاریخ پرفراز و نشیب گذشته‌ زندگی بشر را در مقابل خود داریم و از سوی دیگر پرشتاب‌ترین تحولات جوامع انسانی در قرن حاضر را به‌ویژه پس از وقوع معجزه‌آسای انقلاب پرشکوه اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و استمرار توفنده‌ آن را با زعامت مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای(مدظله) با تمام وجود حس کرده و به نظاره و داوری نشسته‌ایم.
این موضوع با نزدیکتر شدن به آینده‌ سرنوشت‌ساز و برونداد تمدنیِ در شرف وقوع، تمام تلاش‌های بشر، یعنی آخرالزّمان اهمیتی مضاعف می‌یابد.
از همین‌روی کشف راز و رمز و چرایی و چیستی و چگونگی پیروزی و غلبه بر فئه کثیر، به‌ویژه از منظر وحی و در منظومه‌ معرفتی اسلام ناب، نه فقط به لحاظ عملی و کاربردی، بلکه به لحاظ نظری و تبیینی و به‌عنوان تلاشی برای شناخت اصول و قواعد پیروزی با زبان فنی و کاربردی بسیار با اهمیت و مورد اشتیاق و علاقه‌ صاحبان فکر و اندیشه و نظریه‌پردازان در رشته‌های گوناگون علمی است. تقدم شناخت ابعاد نظری و تأثیر آن بر راه‌یابی به ساز و کارهای عملی،‌ ضرورتی مورد اجماع در بین صاحب‌نظران مختلف است. در این میان اعجاب‌آمیزترین وجه پیروزی و کشف راز و رمز آن، مسئله‌ پیروزیِ گروهی اندک بر گروهی زیاد است که در متن رویدادهای بیرونی، موقعیتِ مستمر و پیوسته‌ طرفداران حق در گردونه‌ حوادث و فراز و نشیب‌های جابه‌جایی قدرت، همواره وجود داشته و باعث مضاعف شدن اهمیت آن شده است.
شناخت ماهیت پیروزی و کشف چرائی و چگونگی و همچنین تبیین الگویی قابل انتقال به دیگران، به‌منظور گفتمان‌سازی، همراه‌سازی و امیدبخشی به طرفدارانِ اندک حق در جهان بشریت به‌مثابه تنها راه نجات فراروی آنان در گرداب فتنه‌ها و غبار غائله‌ها برای رسیدن به هدف و برای ملت ما راه منحصر تحویل سالم انقلاب و دستاوردهای امام و شهیدان به صاحب اصلی و مقتدایِ جریان حق در انتهای تاریخ بشریت است.
آنچه از طریق یک نگاه کلی به آموزه‌های قرآنی دراین زمینه به دست می‌آید، ما را به این حقیقت رهنمون می‌شود که مؤلفه‌های متعددی در شکل‌گیری پیروزی تأثیرگذار هستند. از جمله‌ این مؤلفه‌ها وجود اهداف بلند و انگیزه‌ الهی، اخلاص، توکل، رضا، تسلیم، استغاثه، تضرع، دعا، ذکر، نماز، انس با قرآن و عدم اعجاب به کثرت، رهبری و ولایت، فرماندهی، مشروعیت قتال و مبارزه، اطاعت و پیروی، ابتلائات پیچیده، وحدت و عدم تنازع، انسجام و تعاون و همکاری، سازماندهی و تشکیلات، ایجاد حکومت، حرکت و اقدام، جهاد، مجاهدت، مبارزه و جهاد کبیر (عدم اطاعت از کفار و عدم وابستگی)، شجاعت، قوت قلب، باور به لقاء الهی، حسن ظن به پروردگار، شهادت‌طلبی، مقاومت، استقامت، ثبات قدم، ایثار، انفاق، شکر، عدم سستی و ضعف، عدم تسلیم در برابر دشمن، به کارگیری تدبیر، علم، ابزار، تسلیحات و تاکتیک، قدرت و عِدّه و عُدّه و برنامه و آمادگی و در یک جمله ایمان و صبر و ثبات منتهی به پیروزی است. همان حقیقتی که در آیه شریفه «رَبَّنَا أَفْرِغ عَلَینَا صَبْرًا وَثَبِّت أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِینَ» بیان شده است.
از آیات قرآن استنتاج می‌شود که این باورها، معرفت‌ها و بینش‌ها هستند که در همه‌ ساحت‌های مرتبط با پیروزی، منجر و منتهی به حالات و روحیات قلبی، روحی و روانی می‌شوند و این حالات و روحیات قلبی هستند که رفتار و کنش و اعمال متناسب برای شکل دادن به پیروزی ، ثمره‌ آنهاست.
با تأمل در آیات قرآن به این حقیقت می‌رسیم که چگونه می‌توانیم از یک‌سو عوامل قدرت و پیروزی بر محور ایمان، از جمله صبر، توکل، تقوا(۲) را به دست آوریم و سپس راه‌های ایجاد و تقویت آنها را تبیین کنیم و از سوی دیگر، راه‌های به انزوا کشیدن و شکست دشمن را شناسایی کنیم و همچنان که پایدارسازی، استقامت و مقاوم‌سازی مردمِ خود را دنبال می‌کنیم، از طرفی با راهکارهای مناسب، آسیب‌های جدی‌ای را که می‌توان به جبهه‌ دشمن وارد کرد، شناسایی و بدین ترتیب راهکارهای قدرت‌افزایی برای فئه ‌قلیل و قدرت‌زُدایی برای «فئه‌ کثیر» را تقویت کنیم، بدین معنی که در می‌یابیم چه چیزی فئه ‌قلیل را تقویت می‌کند و چه چیزی فئه ‌کثیر را به شکست می‌کشاند و در تقابلِ میان این دو، کاری را که فئه ‌قلیل باید انجام دهد شناسایی کنیم و به کار ببندیم.
کاری که امام خمینی(ره) و انقلاب بزرگ ایشان با نظام کفر و سلطه جهانی کرد و نتایج پیروزی آن روز به روز آشکارتر می‌شود. امام به عملیاتی‌سازی برخی از مفاهیم کلیدی که نقش به‌سزایی در پیروزی و موفقیت‌های کشورمان داشت، اقدام کردند. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند:
«مفاهیم مهمی که امام(ره) از آنها استفاده کردند مثل مفاهیم توکل، تکلیف، ایثار، شهادت، جهاد، همه مفاهیم شرعی هستند. اینها مطرح شدند و با حضور و تحرک و تبیین امام و خواست امام که مؤید به اراده‌ الهی بود، وارد عمل زندگی مردم شدند. نتیجه این شد که ما مثلاً‌ در هشت سال، در یک جنگ در واقع بین‌المللی، توانستیم بر مخالفینمان پیروز بشویم. این حرکت عظیم مردم در میدان جنگ ناشی از این مفاهیم بود. این مفاهیم را امام در بین مردم رایج کرد و اینها را از جایگاه مفهومی که همین‌ طور در قرآن و در حدیث و مانند اینها می‌خواندیم و می‌گفتیم، اما در عمل حضور نداشت، به [عرصه‌] عمل آورد.»(۳)
بی تردید مسلمانان باید دشمنیِ دشمن را «باور» داشته باشند. منظور از باور، بیان یک معرفت و عقیده است. وقتی چنین باور و اعتقادی به وجود آمد، آنگاه نوعی «روحیه» و ارزش در انسان ایجاد می‌شود و بر اساس آن روحیه نیز «اعمالی» را انجام می‌دهد. بنابراین اگر کسی دشمن را دشمن نداند، این به معنای آن است که در سطح باور و عقیده دچار خلل شده و در نتیجه نمی‌تواند کاری را صورت دهد.
لذا اینکه امروز می‌بینیم در داخل امت اسلام برخی افراد و جناح‌ها روحیه‌ درافتادن با دشمن را ندارند به دلیل آن است که اساساً در شناخت دشمنِ اصلی مشکل دارند. این در حالی است که:(۴) «دشمن اصلى ما، سردمداران استکبار جهانى، در رأسشان هم رژیم آمریکا و شریرترینشان عناصر صهیونیست اشغالگر فلسطین هستند.»(۵)
آنگاه که مسلمانان دشمنیِ دشمن را درک و باور کنند، در نتیجه روحیه‌ دشمن‌ستیزی یا خشم انقلابی در آنها به وجود می‌آید و در نهایت هم نسبت به دشمن دچار ضعف و بی‌عملی نمی‌شوند، و لذا به مبارزه با دشمن اقدام می‌کنند. بنابراین اگر کسی به دشمنیِ دشمن اعتقاد داشته باشد، روحیه‌ دشمن‌شناسی، دشمن‌ستیزی و خشم و عصبانیت نسبت به دشمن در او شکل می‌گیرد و در قبال دشمن اقدام می‌کند و برای غلبه بر او به‌دنبال راهکار می‌گردد. همچنین چنین شخصی هیچ‌گاه به دشمن اعتماد نمی‌کند، فریب دشمن را نمی‌خورد، تطمیع دشمن در او تأثیر ندارد، تهدید دشمن نیز او را به عقب‌نشینی وادار و با دشمن سازش‌ نمی‌کند و تسلیم او نمی‌شود.
بنابراین بر اساس اعتقادات و باورهای انسان نسبت به یک موضوع، روحیه‌ ویژه‌ای در انسان شکل می‌گیرد و در پی آن روحیه، سلسله رفتارها و اعمال خاصی از انسان سر می‌زند و این بیانگر فرایندی سه مرحله‌ای شامل: «باور»، «روحیه» و «رفتار» است.
از طرفی وقتی کسی راه و مسیرش حق باشد و بر اساس اعتقاد به « إِحدَى الْحُسنَیَیْنِ»،(۶) به پیروزی و صدق وعده‌های الهی باور داشته باشد: «…هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ …»،(۷) در این صورت، حال و روحیه‌ای به نام روحیه‌ امید به پیروزی و امیدواری به آینده در تمام شرایط در او به وجود می‌آید و به واسطه‌ این روحیه، رفتارهایی مبتنی بر یقین به پیروزی از او سر می‌زند و در نتیجه در مصاف با جبهه‌ کفر و الحاد پیروز می‌شود.
در واقع یک چنین «باور» و «روحیه» و «رفتاری» است که به عنوان بخشی از عوامل قدرت و عناصر انسانی ایران، موفقیت انقلاب اسلامی و جریان مقاومت را تضمین کرده است.
«باور به لقای الهی» و جهان آخرت از دیگر مفاهیم و باورهای قدرت‌ساز است. این باور موجب بروز نترسیدن از مرگ، روحیه‌ شهادت‌طلبی و بالاتر از آن آرزوی شهادت و آمادگی برای قربانی‌ شدن در راه خدا می‌شود. همچون امام علی(ع) که برای شهادت لحظه‌شماری می‌کردند.
بنابراین «باور به لقای الهی» منجر به ایجاد «روحیه شهادت‌طلبی» و این روحیه، «عملیات استشهادی» را موجب می‌شود. درست شبیه کاری که امام علی(ع) انجام دادند و به جای رسول گرامی اسلام(ص) در بستر ایشان خوابیدند و خود را در معرض تیغ تیز دشمنان قرار دادند تا جان پیامبر(ص) در امان باشد.(۸) همچنین اعتقاد به باورهای عمیق و ریشه‌دارِ ایمانی بود که موجب شد آن حضرت هیچ ابایی از جنگ و جهاد و شهادت نداشته باشند، زره بدون پشت بر تن کنند(۹) و هیچ‌گاه پشت به دشمن نکنند.
همچنین باورِ انسان به آنچه که ایمان اقتضا می‌کند، موجب بهره‌مندی از روحیه‌ صبر و مقاومت در انسان می‌شود که از عناصرِ آن خستگی‌ناپذیری، تحمل سختی‌ها، تسلیم نشدن و اجتناب از ضعف و سستی و تردید در مقابل دشمن است.
بدین ترتیب بر اساس منظومه معارف غنی اسلامی می‌توان تمام شاخص‌های ملموس و مؤثری را که در غلبه بر دشمن نقش دارند به دست آورد و تحلیل کرد تا راز غلبه‌ فئه مؤمنه و برحق، هرچند قلیل باشند بر فئه ‌غیرمؤمنه باطل، ولو کثیر باشند، کشف شود.
از دیگر عناصر کلیدیِ منظومه‌ معرفتی مؤمنین، «معنویت» است. معنویت می‌تواند ظرفیتی بی‌انتها و تمام ناشدنی برای انسان ایجاد کند.
بدیهی است که معنویت خود شامل اجزا و عناصری از جمله: دعا، راز و نیاز، ذکر، انس با قرآن، نماز است. هر یک از اینها نقش تعیین کننده‌ای در پیروزی دارند.
«عملِ به تکلیف» نیز از دیگر مؤلفه‌های کلیدی برای فئه‌ قلیله است. فئه قلیل به دنبال ادای تکلیف است و نتیجه را فرعِ مسئله می‌داند.
البته با توجه به نگاه بُرد بلندی که فئه قلیل دارند، می‌دانند که پیروزیِ نهایی از آنِ حق است، لذا ناملایمات، ناهمواری‌ها، سختی‌ها، آسیب‌ها و حتی شکست‌ها و خسارت‌های احتمالی را نیز به جان می‌خرند و تحمل می‌کنند. ضمن اینکه می‌دانند چنین آسیب‌ها(۱۰) و درد و اَلَم‌هایی(۱۱) دوطرفه (هم برای خودی و هم برای دشمن) هستند.
بر اساس آنچه گفته شد، از جمله عوامل پیروزی، غلبه و موفقیت فئه قلیل در پرتو ایمان عبارتند از:
*کار و تلاش و حرکت: فئه ‌قلیله، فئه‌ تنبل و بی‌حال و نشسته نیست، بلکه دائماً در حال پیشرفت و کار است.
*ایثارگری و فداکاری: که در رأس آن شهادت‌طلبی و نترسیدن از مرگ قرار دارد.
*شجاعت و عمل شجاعانه و جسورانه.
*پیروی و اطاعت: فئه ‌قلیل پیرو ولایت و به معنای واقعی گوش به فرمان اوست. مصداق واقعی چنین تبعیتی را همگان در زمان حضرت امام راحل(ره) شاهد بودیم. وقتی ایشان فرمانی همچون شکستن حصر آبادان و … را صادر می‌فرمودند، کسی تردید نمی‌کرد و لذا امتثال امر و اطاعت از ولی، خاصیت فئه قلیل است.
*آمادگی‌های دائمی در تمام زمینه‌ها.
*صبر و تحمل و مقاومت در برابر سختی‌ها.
اگر به همین فرمول، قاعده و الگو با مفاهیم و خصوصیات و عناصر مربوط به آن، دقت و توجه شود، ملاحظه می‌شود که مبارزات مربوط به انقلاب اسلامی، سقوط رژیم طاغوت، تثبیت انقلاب، مقابله با گروهک‌های تجزیه‌طلب و ضد‌انقلابِ داخلی و خارجی و نیز پیروزی در دوران دفاع مقدس، بر اساس چنین الگویی موفق شد.
حتی امروز نیز کشورهایی چون یمن با تأکید بر عناصر چنین الگویی است که توانسته‌اند به عنوان فئه‌ای قلیل در مقابل ائتلافی از دشمنان بزرگ مقاومت کنند. جنگ ۳۳ روزه(۱۲) نیز شاهد مثال دیگری است که به تبع چنین الگویی به نفع گروه قلیلی به نام حزب‌الله لبنان و علیه اسرائیل به موفقیت رسید. جنگ‌های میان غزه و رژیم صهیونیستی (۲۲ روزه،(۱۳) ۵۵ روزه(۱۴) و ۲ روزه(۱۵)) نیز مصداق عینی دیگری بر بهره‌گیری از چنین الگویی است که توانست آستانه‌ تحمل اسرائیل را به دو سه روز کاهش دهد و روحیه‌ نیروهای جهادی را به‌شدت تقویت و مضاعف کند:
«پس از دیدن پیروزی جوانان حزب‌اللّه و حماس در جنگ‌های ۳۳ روزه، ۲۲ روزه، طریق القدس و شکست و خروج آمریکا بدون هیچ دستاوردی در عراق، امید به پیروزی و آینده، در جوانان عرب مضاعف شده است.»(۱۶)
امروز مقاومت، منجر به پیروزیِ فئه‌های قلیل شده و این واقعیتی تلخ برای قدرت‌های کثیر، استکباری و به اصطلاح افسانه‌ای است:
«امروز برخلاف سی سال پیش، رژیم صهیونیستی دیگر یک هیولای شکست‌ناپذیر نیست. برخلاف دو دهه پیش، آمریکا و غرب تصمیم‌گیران بی چون و چرا در خاورمیانه نیستند. برخلاف ده سال پیش فناوری هسته‌ای و دیگر فناوری‌های پیچیده برای ملت‌های مسلمان منطقه، دور از دسترس و افسانه‌گون به شمار نمی‌رود. امروز ملت فلسطین، قهرمان مقاومت است، ملت لبنان به‌تنهایی شکننده‌ هیبت پوشالی رژیم صهیونیستی و فاتح جنگ ۳۳ روزه و ملت ایران پرچمدار و خط‌شکن حرکت به سمت قله‌هاست.»(۱۷)
واقعیت آن است که امروز بی‌کفایتی واقعیِ قدرت‌های متکی به اسباب و عناصر مادی در مقابله با فئه‌های قلیلی که عناصر معنوی قدرت را به کمک گرفته‌اند، در صحنه‌ها و عرصه‌های میدانی بر همگان آشکار شده است:
«[از جمله] حوادث مهم و تعیین‏کننده‏اى [که] اتفاق افتاده است…شکست شگفت‏آور نظامى و سیاسى اسرائیل در برابر مقاومت اسلامى در جنگ ۳۳ روزه‌ لبنان در سال ۱۴۲۷ هجرى قمرى و ناکامى خفت‏آور رژیم صهیونیستى در جنگ ۲۲ روزه‌ جنایتکارانه‏اش با مردم و دولت قانونى فلسطین در غزه است. اکنون رژیم غاصب که چند دهه با ارتش و تسلیحات خود و با پشتیبانى نظامى و سیاسى آمریکا، چهره‏اى مهیب و شکست‏ناپذیر نشان مى‏داد، دو بار از نیروهاى مقاومت که با اتکای به خدا و مردم، بیش از اتکای به سلاح و تجهیزات مى‏جنگیدند، شکست‏ خورده و با وجود تمرین‌ها و آماده‏سازی‌هاى نظامى و سازمان‌هاى عریض و طویل اطلاعاتى و حمایت بى‏دریغ آمریکا و بعضى از دولت‌هاى غربى و همدستى برخى منافقان جهان اسلام، انحلال و شیب تند سقوط و عدم کفایت خود در برابر موج نیرومند بیدارى اسلامى را ظاهر ساخته است.»(۱۸)
در آخرین نمونه‌ کاملاً آشکار و بدون ابهام از مصادیق پیروزی «فئه قلیل بر فئه کثیر» همانا عملیات معجزه‌آسای «طوفان الاقصی» است که توسط گروه بسیار معدودی به نام حماس علیه اشغالگران صهیونیسم اعمال شد و پیروزی قاطع همراه با دستاوردهای بسیار زیادی را به ارمغان آورد.‌ از جمله این دستاوردها، تفکیک بین جریان حق و باطل در دنیا،‌ احیای غرور عربی ـ اسلامی، ضربات سنگین سیاسی، اقتصادی و امنیتی به اسرائیل،‌ افشای چهره‌های خباثت‌آمیز و منافق، سست بودن بنیان رژیم غاصب اسرائیل، تهییج احساسات عمومی مردم دنیا علیه صهیونیست‌ها، تأیید حقانیت مواضع و منطق جمهوری اسلامی ایران و پدیدار شدن قدرت بلامنازع خط مقاومت در منطقه و….است.
با این توصیف تا حدودی عوامل، عناصر، شاخص‌ها، مؤلفه‌های کلیدی و چگونگی غلبه‌ فئه ‌قلیل بر فئه ‌کثیر، به استناد آیات قرآن و بیانات حضرت امام خمینی(ره)و حضرت امام خامنه‌ای روشن شده است.

پی‌نوشت‌ها:
۱-  بقره/۲۵۰: «…پروردگارا بر [دل‌هاى] ما شکیبایى فرو ریز و گام‌هاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرما.»
۲- پیامبر اکرم(ص): «اِعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّه ِ تَکُنْ اَتْقَى النّاسِ»: «به واجبات خدا عمل کن تا با تقواترین مردم باشى.» کافى، ج. ۲، ص. ۸۲ ، ح ۴.
۳- امام خامنه‌ای: همان (۴/۱۲/۱۳۹۹)
۴- از دیگر بیانات امام خامنه‌ای راجع به دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران:
• «دشمن اصلی … استکبار است.» بیانات در دیدار مسئولان نظام، مورخه ۲۶/۲/۱۳۹۴
• «آمریکا … دشمن اصلی ماست.» بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، مورخه ۱۵/۱۱/۱۳۸۹
• «دشمن اصلی اسلام، یعنی آمریکای جنایتکار.» پیام تشکر به رئیس جمهور نیجریه، مورخه ۴/۸/۱۳۶۰
• «دشمن اصلی ما نظام آمریکا و رژیم آمریکاست.» سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید قربان، مورخه ۱۰/۵/۱۳۹۹
• «امروز دشمن اصلى ما در دنیا، صهیونیسم و استکبار هستند.» بیانات در دیدار با مردم مشهد و زائران امام رضا(ع)، مورخه ۴/۱/۱۳۷۵
• «دشمن، فقط آمریکا نیست؛ اسرائیل هم دشمن اصلى است.»  بیانات در دیدار گروه کثیرى از جوانان استان اردبیل‏، مورخه ۵/۵/۱۳۷۹
• «آن‌ طرف آمریکاست؛ این طرف هم صهیونیست‌ها هستند. دشمنِ اصلى با ملت ایران، اینها هستند.»
• «امروز دشمن اسلام و آن دشمن اصلی، آن «اَئِمَّهً یَدعونَ اِلَی النّار»، همین استکبار و صهیونیسم است.» بیانات به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص)، مورخه ۱۳/۸/۱۳۹۹
• «دشمن اصلى براى جمهورى اسلامى کیست؟ امروز دشمن اصلى ما در دنیا، صهیونیسم و استکبار است.» بیانات در دیدار با زائران امام على بن موسى‌الرضا«ع»، مورخه ۴/۱/۱۳۷۵
• «دشمنِ اصلی نظام جمهوری اسلامی که استکبار است، مظهرش رژیم متجاوز آمریکاست.» بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی، مورخه ۲۹/۱۱/۱۳۹۷
• «الان منفورترین دولت در دنیا، دولت آمریکاست که دشمن درجه‌ یک ما و دشمن اصلی ماست.» گزیده‌ای از بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، مورخه ۴/۷/۱۳۹۸
• «دشمن اصلی ما که رژیم ایالات متحده‌ آمریکاست، یکی از فاسدترین و ظالم‌ترین حکومت‌های دنیاست.» بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، مورخه ۶/۱۰/۱۳۹۶
• «این را همه‌ مردم دنیا بدانند. دشمن اصلى، در مقابل نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران، اولًا صهیونیست‌ها هستند … دشمن دیگر هم، رژیم آمریکاست که در واقع، روى دیگر این سکه است.» بیانات در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان سراسر کشور، مورخه ۳۰/۸/۱۳۷۵ و …
۵- امام خامنه‌ای: بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران‏، مورخه ۱۲/۱۱/۱۳۷۵
۶- پیروزی یا شهادت.
۷- احزاب/۲۲: «…این همان است که خدا و فرستاده‏‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند…»
۸- اشاره به موضوع «لیله المبیت» است. شبی که حضرت علی(ع) به جای پیامبر اکرم(ص) در بستر آن حضرت خوابید تا رسول خدا(ص) بتواننداز توطئه‌ قتلی که مشرکان مکه برای ایشان طراحی کرده بودند، جان سالم به در ببرند و از مکه به مدینه هجرت کنند. عمل حضرت علی(ع) در لیله المبیت یکی از فضائل ایشان است که در شأن آن آیه ۲۰۷ سوره بقره نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ‌ بِالْعِبَادِ»: و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد و خدا نسبت به (این‌) بندگان مهربان است.»
۹- اشاره به زره امام علی(ع) است که سینه داشت، ولی پشت نداشت. در این خصوص، از ایشان سئوال شد. فرمودند: «اگر دشمنم به پشت من دست یافت، مرا زنده نگذارَد!» عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج. ۱، ص. ۱۳۱٫
۱۰- آل عمران/۱۴۰: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ…»:  «اگر به شما آسیبى رسید، آن قوم را نیز آسیبى نظیر آن رسید…»
۱۱- نساء/۱۰۴: «…تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ…»: «…اگر شما درد مى‌کشید آنان [نیز] همان‌ گونه که شما درد مى‌‏کشید درد مى‏کشند…»
۱۲- جنگ رژیم صهیونیستی با حزب الله لبنان در سال ۲۰۰۶٫
۱۳- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۰۸٫
۱۴- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۱۴٫
۱۵- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۱۹٫
۱۶- امام خامنه‌ای: بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، مورخه ۱۴/۱۱/۱۳۹۰٫
۱۷- امام خامنه‌ای: بیانات پیام ولی‌امر مسلمین به حجاج بیت‌الله‌الحرام، مورخه ۲۴/۸/۱۳۸۹٫
۱۸- امام خامنه‌ای: بیانات در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین‏، مورخه ۱۴/۱۲/۱۳۸۷٫

11مارس/24

تصویری از حیات توحیدی سردار شهید سلیمانی – دوست داشت «سرباز اسلام» شناخته شود / حجه‌الاسلام محمد باقر پورامینی

اول:
دنیای عجیبی است، ظالم به‌زور خود غره است و یکه‌تاز ستم می‌کند و سفاکانه خون می‌ریزد و خانه بر اهلش ویران می‌سازد و مظلوم نیز مقهور این ستم است و نه تنها به عناصر قوت خود فکر نمی‌کند، بلکه بر روی عناصر ضعف خویش در مقایسه با عناصر قدرت ستمگر تمرکز دارد. پیامد این نگاه  نتیجه‌گیری خطاست: شکست روحی قبل از هر اقدامی در برابر ظالم. نتیجه‌ای که مطلوب هر ظالم و ستم‌پیشه‌ای است.
دعا روشی برای بازگرداندن قدرت به روح است؛ به هر مظلومی قدرت الهی را نشان می‌دهد و این باور را در دل و جان او می‌نشاند که در برابر هر قدرتی می‌توان به قادر بی‌همتا تکیه کرد و هر ناممکنی را ممکن ساخت.

دوم:
باور به خداوند قادر، احساس ضعف فرد ستم‌دیده را می‌زداید و به او این شهامت را می‌بخشد تا با یاری خداوند به نیروی حقیقی و مجازی ظالم بنگرد و احساس کند که قدرت خداوند پشتیبان قوت اوست و ضعفش را از بین می‌برد و او را حفظ می‌کند و حیاتی سرشار از نشاط روحی به او می‌دمد و با تمام وجود این وعده الهی را حس می‌کند که: « إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا: خدا با ماست.»
ارمغان این اعتماد به گستره علم و قدرت الهی که در دعا موج می‌زند، ناتوانی را به توانایی مبدل و مظلوم موحد را استوار و امیدوار به فضل و لطف الهی می‌سازد و به او  نیروی مقاومت  می‌بخشد.‌ از این‌ رو دعا برای او یک حرکت و حماسه است.
شهید قاسم سلیمانی یک الگوی تمام عیار در دوره معاصر بود که در پرتو ارتباط معنوی با خداوند و انس به اهل بیت«ع» عزمی شکوهمند یافته بود و با اتکا‌ به قادر متعال، با صدق و اخلاص، تحولات پیروزمند جبهه مقاومت را مدیریت می‌کرد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «صادقانه و با کمال شهامت و قدرت وارد میدان می‌شد. از دشمن بیم نداشت و راهکار را با تدبیر انتخاب می‌کرد.» بدان حد که «امروز شهید سلیمانی در منطقه‌ِ ما نماد امید و اعتماد به نفْس و ‌رشادت و رمز استقامت و پیروزی است. این کارها را خدا می‌کند؛ اینها دست کسی نیست؛ ماها با هیچ تدبیری بلد نیستیم از این‌ جور کارها بکنیم. این کارها، کار خداست.»
سوم:
سردار سلیمانی در نامه¬ای که در سال ۹۵ از صحنه پیکار حلب، به همراه همیشگی¬اش می‏نویسد به او تاکید می‏کند که: «اجازه نده در هر شرایطی، هیچ محبتی، بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت او غلبه کند».
او دوست داشت «سرباز اسلام» شناخته شود و برای این سربازی و جان¬نثاری، منظومه¬ای از شاخصه‌های یک عبد مخلص و راستین را در دوره معاصر داشت و در حیات توحیدی و سرشار از محبت و دلداگی¬اش به خدا، همه ابعاد یک زندگی دلنشین و طیب را جای داده بود. شکر از این همه نعمت خدادادی، سپاس از نشان سربازی در مسیر ولایت و همراهی با مردان جهاد و پیشگامان شهادت.
به این قطعه از نجوای مکتوب او بنگرید:
«خدایا! تو را سپاس می¬گویم به خاطر نعمت‌هایت.
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی، منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین«ع» است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت، خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صلاحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز – که جانم فدای جان او باد – قرار دادی.
پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت، در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را، یعنی مجاهدین و شهدای این راه، به من ارزانی داشتی.»
این نوشته¬ها که می‏توان آنها را «سپاس¬نامه سرباز اسلام» دانست، تصویر واقعی از زندگی معنوی سردار بود؛ آن‌ گونه که مراد حکیمش در وصف او ‏فرمود: «اهل معنویت و اخلاص و آخرت‌جویی بود؛ واقعاً معنوی بود؛ واقعاً اهل معنا و اهل اخلاص بود و اهل تظاهر نبود.»
این عبد مخلص خدا، محبت الهی را در گرو محبت و خاک¬ساری عترت می‏دانست:
«خداوندا! ‌ای قادر عزیز و ‌ای رحمان رزاق! پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش، در مذهب تشیّع، عطر حقیقی اسلام، قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی‌بن ابیطالب و فاطمه اطهر، بهره‌مند کردی. چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن، نور است؛ معنویت؛ بی¬قراری که در درون خود، بالاترین قرار‌ها را دارد؛ غمی که آرامش و معنویت دارد.»

چهارم
دعای ۱۴ صحیفه سجادیه منشور مقاومت و نسخه حیات‌بخش هر مظلومی در دوره معاصر است؛
*ای آنکه اخبار شاکیانِ از ستم، بر او پنهان نیست!
*ای آنکه نسبت به ستمی که بر ستمدیدگان رفته، نیاز به شهادت شاهدان ندارد!
*ای آنکه یاری و نصرتش به ستمدیدگان نزدیک است؛
ای آنکه مددکاری‌اش از ستمگران دور است!
و این فراز که نیروبخش جبهه مقاومت است:
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِک، وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِک، وَ اجعَل لَهُ شُغْلًا فِیمَا یلِیهِ، وَ عَجْزاً عَمَّا ینَاوِیهِ
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و ستم‌کنندۀ بر من و دشمنم را با نیرویت از ستم بر من بازدار و با قدرتت تندی و تیزی ستمش را بر من بشکن و برایش در آنچه که دوست دارد، مشغولیت و سرگرمی قرار ده [تا از ستم‌ورزی غافل شود]؛ و بر وجودش در برابر مظلومی که با او به دشمنی برمی‌خیزد، داغ عجز و ناتوانی زن.

11مارس/24

ایران اسلامی در کورۀ آزمایش الهی – ریزش‌ها و رویش‌ها و معجزۀ انقلاب اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب / جواد تربتی

از مهم‌ترین مبحث‌های معارف قرآنی، «امتحان» و «آزمایش» است که در آیات متعدد قرآن کریم بدان اشاره شده است. «آزمایش» و «امتحان» یکی از سنت‌های بلا منازع الهی است که در قرآن با تعابیر «ابتلا» و «فتنه» نیز از آن یاد شده است. طبق این سنت الهی، هر انسانی بر اساس تکالیف فردی و اجتماعی به طرق مختلف مانند قدرت، ثروت، نعمت و حتی سلامتی و گاهی نیز از طریق آسیب‌های جانی و مالی مورد آزمایش و امتحان حکیمانه‌ خداوند قرار می‌گیرد.
خداوند رحمان می‌فرماید: «…وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیرِ فِتنَهً وَإِلَینَا تُرجَعُونَ : ما شما را به بد و نیک و خیرات و شرور عالم مبتلا می‌کنیم تا شما را بیازماییم.»(۱) و همچنین می‌فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُم لَا یُفتَنُونَ: آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‌ایم رهایشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟»(۲)
همان ‌طور که بلاها و مصیبت‌ها مایه آزمایش هستند، نعمت‌های الهی مانند جوانی و تندرستی، تمکن و ثروت، زیبایی و دل‌آرائی نیز امتحان و وسیله‌ آزمایش افراد هستند.
فردی از امام رضا«ع» در باره امتحان الهی پرسید و تفسیر آیه «اَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» را خواست. امام در پاسخ فرمودند:
«یُفتَنُونَ کما یُفتَنُ الذَّهَبُ، یُخلَصُونَ کَما یُخلَصُ الذَّهَبُ: انسان‏ها همانند طلا آزموده می‏شوند و چنانچه طلا را از دیگر فلزاتِ مخلوط جدا می‏سازند، انسان‏ها نیز به وسیله امتحان و آزمایش پاک و پیراسته می‏شوند.»(۳)

انقلاب اسلامی بوته امتحان و کورۀ آزمایش الهی
آنچه در این بحث از سنّت «آزمون» و «امتحان»، مقصود ماست، پدیده‌ «ریزش‌ها» و «رویش‌ها»ست که بر اساس این «سنت الهی» همواره در انقلاب اسلامی نیز جاری و ساری بوده است. به‌واسطه‌ فراز و فرودهای انقلاب، برخی از افراد، از رجال برجسته و شخصیت‌های سیاسی گرفتـه تا افراد عادی، در سیل حوادث و جریانات خاص و در مواجهه با ناملایمات و دشواری‌های طبیعی انقلاب، مواضعشان تغییر کرده‌اند. در پی حوادث و وقایع گوناگون پس از پیروزی انقلاب، در کنار رویش‌های فراوان و امیدوار کننده، ریزش‌هایی نیز در سطح چهره‌های با نفوذ و شخصیت‌های مشهور سیاسی وجود داشته که بعضاً قابل پیش‌بینی و برخی نیز غیرمنتظره بوده‌اند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای داشتن هرگونه مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی را امتحان الهی قلمداد می‌کنند و می‌فرمایند: «یک روزی بود…که مردم مؤمن و صاحبان فکر دینی و اسلامی کوچک‌ترین مسئولیت اجرائی را در کشور در اختیار نداشتند و نمی‌توانستند کاری انجام بدهند. کار دست طواغیت و تبعه‌ آنها بود. یک روزی این‌ جوری بود. خدای متعال آنها را از این مسندها بیرون انداخت و شما را جای آنها گذاشت. خدای متعال من و شما را گذاشته و باید امتحان پس بدهیم. آنها بد عمل کردند. ما چه‌ جوری عمل خواهیم کرد؟» (۴)
«ما در حال امتحان دادنیم. در برجستگی‌های دوران زندگی است که امتحان‌های سخت پیش می‌آید.امتحان‌های برجسته و نفس‌گیر معمولاً مال آنجائی است که انسان وارد مقاطع حساس می‌شود که از جمله‌اش همین مسئولیت‌های ماهاست. گاهی انسان در حال عادیِ زندگی، خوب زندگی می‌کند؛ اما وقتی به پرتگاه و نقطه‌ حساس و پیچ خطرناک رسید، نمی‌تواند درست کنترل کند. این را باید به یاد داشته باشیم. «فی تقلّب الأحوال علم جواهر الرّجال»؛ ما خودمان را هم در یک چنین مقاطعی می‌توانیم درست محک بخوریم. یک جا پول ست، یک جا قدرت، وجاهت و شهوات جنسی.اینها امتحان‌های سخت هستند.اگر توانستیم از این پیچ‌های خطرناک، نقاط حساس و پرتگاه‌ها به‌سلامت عبور کنیم، باید خدا را شاکر باشیم.»(۵)

در صدر اسلام هم ریزش و رویش بوده است
از دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در طول تاریخ، همه‌ جریانات فکری و اجتماعی و انقلاب‌ها با پدیده‌ ریزش و رویش مواجه بوده‌اند. حتی در جریان حرکت‌های توحیدی انبیاء و به‌ویژه در صدر اسلام، پدیده‌ ریزش و رویش وجود داشته است. به عبارت دیگر، هرگاه انبیای الهی از طرف خداوند مأمور به راه انداختن جریان سالم و سعادت‌آفرین توحیدی در جامعه شدند، به موازات پیشرفت این جریان الهی و پیوستن افراد و اقشار بی‌شمار به آن، افرادی هم بودند که پس از پیوستن به خط انبیا و قرار گرفتن در مسیر الهی، بعد از مدتی به دلایل مختلف از مسیر حق بازگشتند و منحرف شدند.(۶)
انقلابیّونِ اول کار، دنیاداران آخر عمر
رهبر معظم انقلاب در مورد نمونه‌های ریزش‌ها و رویش‌های مشابه انقلاب اسلامی در صدر اسلام می‌فرمایند:
«بعضی از عناصر انقلابی از راه برگشتند. انقلاب همواره ریزش داشته است. دل کسانی بسته‌ به دنیا شد. صدر اسلام هم همین‌ جور بود. در صدر اسلام هم یک عده انقلابیّونِ اول کار، بعد شدند دنیاداران اواسط و اواخر عمر.» (۷)
«شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید کسانی‌ که در دوران غربت اسلام و غربت علی(ع)، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانی بودند؟ اینها سابقه‌داران اسلام نبودند. سابقه‌داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعد بن‌ ابی وقّاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی(ع) را تنها گذاشتند؛ بعضی در مقابل علی(ع) ایستادند. اینها ریزش‌ها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّه ‌بن‌ عبّاس، محمّد بن‌ ابی‌بکر،مالک اشتر، میثم تمّار و امثالهم هستند. اینها رویش‌های جدیدند. اینها در زمان پیامبر«ص» نبودند، بلکه در دوران غربت اسلام روییدند و نهال‌های تازه بودند‌. شما ببینید یک مالک اشتر در همه‌ تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله ممکن است کسانی ریزش پیدا کنند که البته مایه‌ تأسّف است. وقتی شمشیر زبیر را به امیرالمؤمنین«ع» دادند، ایشان گریه کرد…غصّه دارد کسانی ریزش پیدا کنند که یک روز پای سفره انقلاب، پای سفره امام زمان، پای سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ »(۸)

ریشه‌ها و عوامل ریزش‌ها از منظر رهبـر معظم انقلاب
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پدیده‌ ریزش در صفوف انقلاب اسلامی را غیر طبیعی نمی‌دانند. از منظر معظم‌له دلایل و عوامل بسیاری در سطوح چندگانه‌ جریان‌ها و چهره‌های سیاسی و غیر سیاسی و تودۀ مردم تاثیر‌گذار است. در ادامه به جهت اهمیت، شرایط و مسائل جاری به چند نمونه اشاره می‌شود:

اغوای خواص نقطه کانونی جنگ نرم
رهبر معظم انقلاب با اشاره به هدف دشمن در ناامیدسازی توده‌ مردم، یکی از مهم‌ترین راه‌های دستیابی دشمن به این هدف شوم را «اغوای خواص» برمی‌شمارند(۹) و می‌فرمایند:
«هدف این است که توده‌های مردم اغوا شوند، اما وسیله‌ اغوای توده‌های مردم، اغوای خواص است. امروز یکی از کارهای مهم، اغوای خواص جامعه [یعنی] کسانی است که عنوانی و امکانی و احیاناً سوادی دارند و مانند اینها… چون وقتی خواص اغوا شدند، اگر به این خواص اغوا شده فرصت و امکان داده شود، خیلی راحت توده‌ مردم را اغوا می‌کنند.
یکی از سنگین‌ترین جنگ‌های نرم تاریخ کشور ما امروز در همین زمینه در جریان است. دارند دائم با مزدورپروری، حرام‌خوارسازی، با لطایف‌الحیل افرادی را حرام‌خوار می‌کنند؛ وقتی حرام‌خوار شد، مثل حیوان جلّال، دیگر مشکل بشود او را از حرام‌خواری دور کرد. بعضی‌ها را با تهدید، بعضی‌ها را با تطمیع و انواع و اقسام این چیزها فریب می‌دهند و مزدورپروری می‌کنند. بنابراین الان یک جنگ نرم سخت وجود دارد.»(۱۰)

گرایش به دنیا و دنیاطلبی
رهبر معظم انقلاب در مذمت مجذوب متاع دنیا شدن می‌فرمایند:
«…کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه‌ متاع‌های خوب قرار دارند. قرآن می‌فرماید «متاع الحیاه الدنیا»، معنایش این نیست که این متاع بد است. خدا متاع را برای شما آفریده است. منتهـی اگر در مقابل متاع‌ها و بهره‌های زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاع‌های دنیوی، آنجا که امتحان سخت پیش می‌آید، اگر توانستید از آن متاع‌ها به‌راحتی دست بردارید، آن وقت حساب است.»(۱۱)
«حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است»! خدا عاقبت همه‌مان را به خیر کند
«گاهی اوقات دنیا طلبی، اوضاع گوناگون و جلوه‌های دنیا، آن‌چنان اثرهایی میگذارد، آن چنان تغییرهایی در برخی از شخصیت‌ها به‌وجود میآورد که انسان نسبت به خواص هم گاهی اوقات دچار اشکال می‌شود؛ چه برسد برای مردم عامی»(۱۲)
معیار قراردادن افراد به جای معیار قراردادن حق
گاهی برخی، افراد خاصی را معیار و ملاک ارزیابی‌ خود قرار می‌د‌هند و در نتیجه با لغزش و انحراف آن افراد خاص، آنها نیز دچار لغزش و سقوط می‌شوند.
امام علی(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ‌الحَقَّ لایعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ‌الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ: حق با شخصیت‌ها شناخته نمی‌شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.»(۱۳) رهبر معظم انقلاب نیز در این‌ باره می‌فرمایند: «با چهره‌ها نمی‌شود حق را تشخیص داد. یک چهره‌ موجه محترم و مورد قبول و تکریم است؛ اما نمی‌تواند شاخص حق باشد. گاهی چهره‌ موجهی مثل بعضی از صحابه‌ پیغمبر«ص» راه را عوضی می‌روند، اشتباه می‌کنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت.»(۱۴)

حق را چگونه باید شناخت؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مورد «شناخت حق» معیار و ملاک بسیار روشنی را معرفی فرموده‌اند. ایشان می‌فرمایند: «باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم، اشتباه نکنیم، حق را با باطل عوضی نگیریم. قرآن به ما معیار داده و می‌فرماید که: «مُحَمَّدٌ رَسولُ‌اللَهِ وَ الَّذینَ مَعَه‌»؛ محمد«ص» و کسانی که با او هستند.»
بحث ما سر این است که آیا ما با پیغمبر«ص» هستیم یا نیستیم. راه این است. علامت دارد: «وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار»؛(۱۵) اگر شما دیدید این راهی که داریم می‌رویم، راهی است که کفّار را خوشحال می‌کند، بدانید که «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» نیستید، پس «مع رسول الله» نیستید، همراه پیغمبر«ص» نیستید؛ [امّا] اگر دیدید نه، این راهی که دارید می‌روید، استکبار و دولت‌های قاهر ضد دین و ضد اسلام را ناراحت و عصبانی می‌کند، خوب است؛ این «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» است. این شد ملاک و معیار. حواسمان باید جمع باشد، بدانیم چه ‌کار می‌کنیم، بدانیم چه می‌گوییم؛ حرفی که می‌زنیم در جهت نقشه‌ دشمن نباشد، جدول دشمن را کامل نکند.»(۱۶)

حب و بغض‌ها، جاه‌طلبی‌ها، عقده‌ها
رهبر معظم انقلاب همچون پدری دلسوز که غصۀ فرزندانش را می‌خورد؛ غصه‌ی فریب‌خوردگان را خورده و می‌فرمایند:
«غم بزرگ این است که بعضی‌ها که از سلطه آمریکا بر این کشور سودی نمی‌برند، از روی غفلت و اشتباه و ضعف‌ها و عقده‌هایشان، برای سلطه آمریکا بر این کشور تلاش می‌کنند! البته اشخاص مختلفند. بعضی‌ها عقده‌ یا کینه‌ یا از کسی گله دارند و به خاطر یک دستمال، قیصریه را آتش می‌زنند. به‌خاطر دشمنی و کینه شخصی و محرومیت از مسئولیتی که مایل بوده به او بدهند و نشده و به ‌خاطر اشتباه در فهم، حرفی می‌زند، اقدامی می‌کند، موضعی می‌گیرد و کاری می‌کند که به ضرر تمام می‌شود و در خدمت دشمن قرار می‌گیرند!…این مایه غصّه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان می‌آید! دل انسان غمگین می‌شود و می‌شکند به‌خاطر این‌که چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان(عج) را خوردند، دم از امام زمان(عج) زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هرکسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند!»(۱۷)

معجزۀ انقلاب با وجود ریزش‌ها
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌های متعدد که حاکی از اهمیت موضوع دارد، ضمن بیان «غصه‌دار بودن» انحرافات و کجروی‌ها، با اشاره به ریزش‌های صدر اسلام مانند طلحه و زبیر و رویش امثال مالک اشتر، عبداللَّه ‌بن‌ عبّاس، محمّد بن‌ ابی‌بکر و میثم تمّار که زمان پیامبر اکرم«ص» را نیز درک نکرده بودند؛ به ریزش‌ها در طول حیات انقلاب اسلامی اشاره و می‌فرمایند: «نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلاب‌ها، همه فکرها، همه جریان‌های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.»(۱۸)
«انقلاب زنده است، این اصول زنده است؛ هیچ مانعی ندارد که برگ و بار عوض بشود. خزان‌هایی در راه است؛ این یک حرکت طبیعی است برای موجودات زنده‌ی عالم. همیشه ریزش و رویش وجود دارد؛ مهم این است که در کنار ریزش، رویش هم وجود داشته باشد؛ و امروز این‌جور است…این انقلاب زنده، بانشاط و مشغول پیشرفت است.»(۱۹)
«معجزۀ انقلاب این است. بعد از چهل سال شما می‌بینید جوان مؤمن مسلمان که نه امام را دیده است، نه انقلاب را دیده است، نه دوران دفاع مقدّس را دیده است، نه آن حماسه‌ها را از نزدیک دیده، امّا امروز با روحیه‌ی انقلابی، مثل همان جوانِ اوّلِ انقلاب -مثل همّت و خرّازی و بزرگانی از این قبیل- می‌رود وسط میدان و با علاقه، با احساس مسئولیّت، با شجاعت تمام در مقابل دشمن می‌ایستد. اینکه می‌گویم جوان‌های مؤمنِ امروز، از لحاظ انگیزه از جوان اوّل انقلاب اگر جلوتر نباشند عقب‌تر نیستند، یعنی این. اینها رویش‌های انقلابند. این معجزه‌ی انقلاب است،»(۲۰)

پی‌نوشت‌ها:
۱٫انبیاء/ ۳۵
۲٫عنکبوت/ ۲
۳٫محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب الحجه، نشر دارالکتب الاسلامیه، ص. ۳۷۰، ح. ۴»
۴٫ بیانات ۱۵/۱/۱۴۰۲
۵٫بیانات ۸/۳/۱۳۹۲
۶٫ https://farsi.khamenei.ir/others-article?id=10275
۷٫ بیانات ۲۱/۹/۱۳۹۷
۸٫ .۲۶/۹/۱۳۷۸
۹٫ https://farsi.khamenei.ir/others-report?id=49774
۱۰٫بیانات ۱۹/۱۲/۱۴۰۰
۱۱٫بیانات ۲۰/۳/۱۳۷۵
۱۲٫ بیانات در نماز جمعه ۱۸/۱۰/۱۳۷۷
۱۳٫ مجمع البیان، ج. ۱، ص. ۲۱۱ ؛ روضه الواعظین، ص. ۳۱
۱۴٫ ۲/۸/۱۳۸۹
۱۵٫ سوره‌ فتح، بخشی از آیه‌ ۲۹؛ «محمّد«ص» پیامبر خداست و کسانى که با او هستند، بر کافران، سختگیرند …»
۱۶٫ بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی در تاریخ ۲۰/۶/۱۴۰۲
۱۷٫بیانات در خطبه نماز جمعه در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۷۸
۱۸٫همان
۱۹٫بیانات ۷/۴/۸۴
۲۰٫۲۱/۹/۱۳۹۷

11مارس/24

کارنامه ننگین پهلویسم، تطهیرشدنی نیست / «پهلوی دوم، ساواک و بی فرجامی واژگونه نمایی» در میزگرد پاسدار اسلام با دکتر جواد منصوری و قاسم تبریزی

درآمد:
در پرتو کم عملی نظام رسانه‌ای داخلی و فعالیت شبانه‌روزی جبهه معاندین انقلاب اسلامی در خارج از مرزها، کار بدانجا رسیده است که پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، ابتدا در اوایل دهه ۹۰ در کتاب «در دامگه حادثه» و سپس در تلویزیونِ رو به اتمام «من و تو»، پس از دهه ها آفتابی شده و به سپیدشویی رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن می‌پردازد! نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، کم خبر از رنج‌هائی که بر این ملت ستمدیده رفت تا نهال انقلاب به بار نشیند و همچنین درد دلسوزان انقلاب در طی ۴۵ سال، که در برابر انواع دسیسه‌های دشمنان دین و تمامیت ارضی و حیثیت ملت ایران ایستادگی کردند، در برابر این اباطیل، بی‌دفاع و نیازمند روشنگری است.
«پاسدار اسلام» که در طول سالیان طولانی انتشار، همواره بصیرت‌افزایی در این باره را وظیفه ذاتی خود تلقی کرده، این‌بار با یکی از پیشکسوتان مبارزه با رژیم پهلوی -که سالیان سال شکنجه‌ها و زندان‌های مخوف آن را تجربه کرده است- و ایضا یکی از تاریخ‌پژوهان پرتلاش معاصر، در این‌باره به گفت و گو نشسته است. باشد که این خدمت اندک، در برابر طالبان حقیقت چراغی برافروزد.
***

**فرآیند تطهیر پهلوی از حدود بیست و پنج سال پیش و مقارن با دوم خرداد کلید خورد، که اگر جریان اصلاحات موفق نشد، ادامه‌ کار به خارج از کشور برود و به‌وسیله ایرانیان خارج از کشور و جریانی که در آنجا حاکم است و سلطنت‌طلب‌ها بیشتر نفوذ دارند، دنبال شود. این فرآیند ابتدا با چاپ و انتشار کتاب‌هایی مثل «معمای هویدا» و کتاب‌هایی از این دست شروع شد. در ادامه، کار به تلویزیون‌ها کشید و بعد به فضای مجازی آمد. از سال ۸۸ به این‌سو ماجرا با شبکه رو به زوال «من و تو» اوج متفاوتی گرفت. علت هم این بود که این روند تصویری شد. آرشیو تصاویر صدا و سیما را هم به‌نحوی ربودند و از ایران بردند تا مستنداتشان را قوی‌تر کنند. گرچه تعطیلی این شبکه نشان می‌دهد که مأموریت آن تقریباً به پایان رسیده و حتی بعضی از پیمایش‌ها هم نشان می‌دهد که جریان تطهیر چندان در کار خود موفق نبوده و اگر می‌بود، سمبلش که همان شبکه باشد ادامه پیدا می‌کرد، اما بهتر است که ما در آغاز از این نقطه شروع کنیم که از دیدگاه حضرات که خودشان آن دوران را درک کرده‌اند و نسبت به فضای سیاسی و اجتماعی امروز کشور اشراف دارند، جریان تطهیر پهلوی چقدر شانس موفقیت دارد؟ با توجه به بستر اجتماعی، برخی از نارضایتی‌ها و کاستی‌هایی که هست، بی‌اطلاعی بسیار گسترده و بسیط نسل جدید و بزک دوزک‌هایی که در این میان از رژیم گذشته می‌شود کرد، معذلک و کله واقعاً چقدر می‌شود روی این جریان حساب کرد و آن را موفق قلمداد کرد؟ آیا فرجام یا آینده روشنی برای آن وجود دارد یا خیر؟ آیا صرفاً یک توطئه است یا نه، واقعیتی در پس ماجرا وجود دارد؟ از این حیث که ممکن است جامعه را نیز تحت تأثیر قرار بدهد. البته بخش‌هایی از جامعه همیشه تحت تأثیر قرار داشته‌اند. به هر حال هر متاعی یک مشتری‌ای در جامعه دارد و ممکن است بخش‌هایی از جامعه هم تحت تأثیر قرار بدهند. اما در کلان قضیه، شانس جریان تطهیر پهلوی را چقدر می‌بینید؟
منصوری: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. الحمدلله رب‌العالمین. به‌طور طبیعی هر جریانی اگر پیرامونش بحث و صحبت نشود، مخالفین و موافقینی نداشته باشد، آرام آرام به خاموشی و فراموشی سپرده می‌شود. در اینجا گریزی بزنم به عملکرد شیعه در طول تاریخ. یک عملکرد واقعاً عجیب، عالمانه، هوشمندانه و واقع‌بینانه نگذاشت عاشورا به دست بنی‌امیه، بنی عباس و غیرذلک به فراموشی یا انحراف کشیده شود. ما همین کار را نیز باید در باره انقلاب انجام بدهیم، کاری که باید از روز اول می‌کردیم. البته کارهایی انجام شده، منتها تصور دشمن این است که می‌تواند با همین کارهایی که بنی‌امیه بعد از عاشورا کردند و مکاتب انحرافی‌ای که درست کردند، آن شایعات و برنامه‌ها، به همان سبک ـ منتها به شکل مدرنش ـ می‌توانند انقلاب را تحریف کند و از بین ببرد. در اینجا مسئولیت کسانی که در متن انقلاب بودند یا آگاهی دارند یا احساس مسئولیت می‌کنند یا در موقعیتی قرار دارند که باید از آن موقعیت استفاده کنند، سنگین است.
من تعبیری دارم که شاید ظاهراً زیبا نباشد و آن اینکه ما همیشه باید روضه انقلاب بخوانیم. دائم مظلومیت شیعه، ملت ایران و تاریخ این مملکت را بخوانیم و خیانت‌های صورت‌ گرفته را افشا کنیم. به‌عنوان مثال هر قـدر در‌باره یادداشت‌های علم صحبت شود، کم است. البته من هنوز هم نمی‌دانم که علم چرا اینها را نوشته. جالب است که درست هم هست، یعنی دستخط‌های خودش است. کسی هم تا حالا تکذیب نکرده. همه دارند به عالیخانی فحش می‌دهند که تو چرا آمدی این یادداشت‌ها را سر و سامان دادی و چاپ کردی.

**آن یادداشت‌ها را خانواده علم به عالیخانی دادند، تا منتشر کند.
منصوری: منظور از این مقدمه این بود که بالاخره دشمن کار خودش را می‌کند و باید بکند، چون حیاتش در همین مسائل است و ما نباید تعجب کنیم. ما گفته‌ایم سلطه آمریکا را از بین ببریم. او هم تمام امکاناتش را به کار می‌برد که در مقابل ما بایستد و این مبارزه پایان ندارد. نباید توقع داشته باشیم که ما هدفمان این باشد که سلطه آمریکا را از بین ببریم و او هم بنشیند تماشا کند. قانون این عالَم همین است. حالا ما انتظار داریم که آنها دروغ نگویند، تحریف نکنند. این انتظار بیجایی‌است. چرا؟ برای اینکه آنها به لحاظ فکری و اعتقادی برای رسیدن به هدفشان هر کاری را مباح می‌دانند و هیچ محدودیتی ندارند. امروز در غزه چه‌کار می‌کنند؟ منافقین چه کردند؟ برای خودشان محدودیت گذاشتند؟! خیر. من تازه از زندان بیرون آمده بودم. دی ماه ۵۷ بود. رفتم خدمت شهید بهشتی و عرض کردم: «اگر به من بگویند این آقایان مجاهدین خلق یک پرورشگاه را با سیصد بچه شیرخوره داخل آن آتش زدند و همه را کشتند، من باور می‌کنم. چون اینها برای رسیدن به هدفشان هیچ حد و مرزی قائل نیستند.» ایشان یک مکثی کردند و گفتند: «فکر نمی‌کنی که این حرفی که داری می‌زنی ناشی از اختلافاتی است که شما در زندان با هم داشتید؟» گفتم: «نه، ناشی از این است که اینها را خوب شناختم. آدمی که زیر یک سقف چند سال با عده‌ای زندگی کند، آنها را خوب می‌شناسد. دیگر نمی‌تواند چیزی را مخفی کند». یادم است که بعد از ۱۴ اسفند ۵۹، به ایشان عرض کردم: «آقا! سران همه این گروه‌ها را ممنوع‌الخروج کنید.» ایشان رئیس دیوان عالی کشور بود. گفتم از بنی‌صدر گرفته تا سایرین، همه را ممنوع‌الخروج کنید. هشدار دادم که اینها فرار می‌کنند. ایشان فرمودند: «اینها می‌خواهند حکومت را بگیرند، کجا می‌روند؟» و خب دیدیم که رفتند. بگذریم.
بنابراین از نظر من شبکه من و تو و صد تا شبکه دیگر و صدها پرویز ثابتی‌ها خیلی عجیب، فوق‌العاده و غیرمنتظره نیستند، عادی است. نه‌ حالا که تا صد سال دیگر هم همین‌کار را می‌کنند. همین الان در همین مملکت ما بعضی‌ها دارند قضیه عاشورا را لوث می‌کنند، تحریف می‌کنند، تهمت می‌زنند. لذا از این جهت تعجب نکنیم و غیرمنتظره ندانیم. یک جریان عادی است که همچنان خواهد بود. یک روز عباس میلانی است، یک روز پرویز ثابتی، یک روز مسعود رجوی و یک روز داعش.

**جالب است که واکنش‌های ضد انقلاب نسبت به سخنان ثابتی، از جریان انقلابی بیشتر است! چون در طی این مدت، این شبکه‌ها بیشتر از ما به ثابتی انتقاد کردند.
منصوری: من برای اولین‌بار مخالفت و اعتراض به ثابتی را بعد از انتشار کتاب «در دامگه حادثه» او دیدم. حدود سال ۹۰٫ آن‌موقع خیلی به او بد و بیراه گفتند. الان هم فکر نکنید که پایگاه دارد، ندارد. مگر مریم رجوی پایگاه دارد؟! دیدید که در راهپیمایی‌ها، به‌صراحت به او فحش می دادند.
**شما ثابتی را کمیته مشترک دیده بودید؟
خیر، به محوطه ما نمی‌آمد. او به اصطلاح سطح بالاتر بود. اگر به کمیته می‌آمد، می‌رفت توی اتاق رئیس می‌نشست و حرف می‌زدند، بحث می‌کردند، دستور می‌داد و می‌رفت. ولی در صحنه بازجویی و… حضور نداشت. البته رئیس کمیته و امثال آن را می‌دیدیم، ولی ثابتی را خیر. نکته مهم قضیه اولاً بحث بهایی بودن اوست که قطعی است. این موضوع در اسناد ساواک موجود است، بعضاً در اعترافات تلویحی خودش هم هست. خودش هم می‌گوید: «بله، خانواده من بهایی بودند. البته من نه، من به هیچ دینی اعتقاد ندارم.»

**می‌گوید: بی‌دینم…
بله. علاوه بر این، پرویز ثابتی دقیقاً دست‌پرورده دستگاه اطلاعاتی موساد بود و خیلی طبیعی است که آدمی با این ویژگی با اسلام، روحانیت، ایران و شیعه یک تضاد آشتی‌ناپذیری داشته باشد. ضمن اینکه از این مملکت ضربه خورد، فرار کرد و در به در شد. طبیعی است که عقده داشته باشد و بخواهد به ‌نحوی عقده‌اش را خالی کند. لذا باید دست به دروغ، تحریک و توجیهات عجیب و غریبی بزند که حتی ضد انقلاب از او نپذیرد. نکته مهم قضیه این است که ثابتی و هویدا با هم یک ترکیب عجیبی درست کرده بودند، ‌طوری که بقیه دستگاه‌های دیگر در مقابل این دو نفر هیچ حرفی نمی‌توانستند بزنند و جالب است که در خیلی از مسائل حتی شاه را هم دور می‌زدند. در این‌باره اسدالله علم نمونه‌هایی را مثال می‌زند که ثابتی و هویدا فلان کار را کردند، ولی شاه راضی نبود.
به نظر می‌رسد شبکه من و تو خواسته در پایان دوره موجودیت خود برگی را رو کند که شاید خاطره‌ای از این شبکه و این آدم باقی بماند. شاید هم تصور می‌کنند که امروز مردم ایران نسبت به همه مسائل به تردید افتاده‌اند. در حالی که این طور نیست. من یقین دارم کسی که در راهپیمایی‌ می‌گوید «رضاشاه روحت شاد»، این حرف را از روی اعتقاد نمی‌‌‌زند. او با منِ مسئول مخالفت دارد و لجبازی می‌کند، و الّا که نه ماهیت رضاشاه مخفی است، نه عملکردش.
**او اصلاً رضاخان را به درستی نمی‌شناسد!
منصوری: بله. بنابراین، این شعار دقیقاً شعاری است که می‌خواهد به‌وسیله آن به ما بزند. «من و تو» هم در این شرایط این فرد را علم می‌کند که در واقع به ما بزند و تصورشان هم این است که مردم از این مسئله استقبال می‌کنند، ولی اشتباه می‌کند. در سال ۶۰، وقتی به مسعود رجوی می‌گویند مردم به قیام مسلحانه ما نمی‌پیوندند، می‌گوید، اتفاقاً اگر ما جوّ را بشکنیم، مردم به سمت ما هجوم می‌آورند. این گذشت تا رسید به وقایع ۷ تیر، ۸ تیر و ۹ تیر و آن تشییع جنازه فوق‌العاده تاریخی. به او گفتند تو که گفتی مردم به سمت ما هجوم می‌آورند! گفت: «اینها یک مشت نفهم هستند که به این تشییع جنازه رفته‌اند.» ببینید نمی‌گوید من نفهمیدم، من اشتباه کردم، می‌گوید «اینها یک مشت نفهمند که رفته‌اند به تشییع جنازه، و الّا الان مردم با ما هستند.» این جواب مسعود رجوی در مقابل تشییع جنازه روز ۹ تیر که یک سر جمعیت در بهشت زهرا و یک سر دیگر آن هنوز در سرچشمه بود.
بنابراین به نظرم می‌رسد ما باید از این‌گونه صحبت‌ها اتفاقاً خیلی ناراحت نشویم و تصور نکنیم که ممکن است خیلی تأثیر داشته باشند.

**جناب آقای تبریزی! با توجه به پیمایش‌هایی که شما به‌عنوان یک پژوهشگر تاریخ معاصر دارید، شانس جریان سلطنت‌طلب را در جامعه با وجود همه تقلاهایی که می‌کند چقدر می‌بینید؟ آیا سرویس سیا، موساد و “اینتلیجنس‌سرویس” واقعاً به چشم یک نوع فرصت یا اپوزیسیون به سلطنت‌طلب‌ها نگاه می‌کنند یا از زور بی‌اپوزیسیونی به قول معروف به گربه می‌گویند خانباجی و مجبورند که اینها را بیاورند وسط و خودشان هم می‌دانند که در نهایت کارکرد مورد نظر آنها را نخواهد داشت؟ آیا اینها واقعاً شانس دارند و یا فقط همان اقدامات ایذایی است که امام می‌گفت؟ آقای مهدوی کنی می‌گفت یک روز امام در اواخر عمرشان همه ما را جمع کرد و گفت: «این انقلاب و نظام پیش خواهد رفت، ولی بدانید که اذیتتان می‌کنند. هر روز یک بساطی برایتان علم می‌کنند.» این پیش‌بینی خود امام است.
تبریزی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. اگر بخواهیم موضوع را بررسی کنیم، ابتدا باید یک تقسیم‌بندی تاریخی ـ سیاسی داشته باشیم. یک‌وقت هست که ما قصد داریم در باره ثابتی صحبت کنیم که انساب و اقوامش بهایی بودند. خودش هم تا سال ۴۵ در اداره یکم اداره کل سوم در عملیات و شنود و تعقیب و مراقبت و… حضور دارد و دستوراتی می‌داده. از سال ۴۵ در کنار ناصر مقدم قرار می‌گیرد و این تا سال ۵۲ ادامه دارد. در سال ۵۲ مدیر کل اداره سوم می‌شود. و هر نوع دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام و… با دستور اوست. این شخص تا ۱۲ بهمن در اینجا بوده.

**جالب است. خودش می‌گوید من در ۷ آبان از ایران رفتم.
تبریزی: دروغ می‌گوید. حداقل صد تا دروغ می‌گوید، یکی‌اش هم همین است. «فردوست» می‌گوید: «هر روز برای من اخبار می‌آورد. ۱۲ بهمن آمد و گفت: «همتای ما در آمریکا گفتند من بروم با آنها باشم.» یعنی برود با سازمان سیا کار کند. لذا از این به بعد عطارپور به‌جای او گزارش‌ها را می‌دهد. او هم تا ۱۹ بهمن گزارش داد و
مقصد را نگفت، ولی رفت اسرائیل. غرض اینکه یک وقت هست که ما صرفاً در باره یک شخص تحقیق و دوران زندگی، تولد، محیط کار و غیره تا الان که در محیط آمریکا در خدمت سازمان سیاست را بررسی می‌کنیم. یک‌وقت هم هست که قصد داریم کلیّت حاکمیت پهلوی و در ذیل آن ساواک را مطرح کنیم. به نظر من ما باید از کل به جزء بیاییم، نه از جزء به کل. هر کس غیر از ثابتی هم بود، همین جنایت‌ها را می‌کرد. آقای دکتر منصوری اشاره کردند چون او بهایی بود، یک انگیزه، عداوت و کینه خاصی نسبت به اسلام و انقلاب و نظام شیعه دارد. این یک اصل است. کما اینکه مسئول بخش روحانیت را که گزارش می‌داد یک فرد سنی به نام «صالحی» قرار دادند.
منصوری: در کمیته هم بیشتر بازجوهای روحانیون، یکی «کمالی» بود که یک کرد سنی بود و خیلی هم به اهل بیت(ع) جسارت می‌کرد.
تبریزی: یکی هم آرش بود که بهایی بود. کمالی به‌خصوص وقتی کسی به حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) قسم می‌داد، بیشتر او را می‌زد! خلاصه اینکه هر کسی غیر از ثابتی هم بود، همین جنایت‌ها را می‌کرد. سرهنگ زیبایی هم همین جنایت‌ها را کرد. علوی‌کیا هم همین خیانت‌ها را کرد.
منصوری: تهرانی هم همین‌طور.
تبریزی: حاکمیت پهلوی همان‌طور که حضرت امام نیز بدان اشاره کردند، دو نشانه داشت: یکی اینکه محمدرضا مثل پدرش خوی استبدادی داشت و نسبت به قانون و مردم، مستبد و نسبت به مسائل بی‌توجه بود. دوم اینکه وابسته بود. در حقیقت او به قول امام آمر نبود، امربَر بود. لذا ما اولاً. با حاکمیت استبدادی و استعماری محمدرضاشاه از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ مواجه هستیم و دوماً استعمارگری و آمریّت آمریکا در ایران. ساواک را چه کسی تأسیس کرده؟ آمریکا. خود محمدرضا در کتاب «پاسخ به تاریخ» قید می‌کند: «ساواک ربطی به من نداشت. زمان بختیار آمریکایی‌ها درست کردند.» این عین جمله اوست.

**جالب است، هویدا هم در دادگاه گفت ساواک ربطی به من نداشت، شاه اداره می‌کرد.
تبریزی: اینکه شاه خواسته خودش را تبرئه کند، به‌جای خود، ولی این را راست گفته. بالاخره شاه از هر ده هزار دروغ یک راست می‌تواند بگوید. می‌گوید: «ساواک را آمریکایی‌ها درست کردند و زیر نظر نخست‌وزیر بود.» تا اینجای حرفش درست است. حاکمیت یک حاکمیت استبدادی و استعماری است و یک تشکیلات امنیتی درست کردند. هر کشوری نیاز به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی دارد و این اجتناب‌ناپذیر است. یک چنین سیستمی باید وجود داشته باشد که هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی امنیت مملکت را حفظ کند. اما آیا ساواکی که آمریکایی‌ها درست کردند برای امنیت ما بود یا منافع خودشان؟ مضافاً اینکه اینها ساواک را درست نکردند که بروند. کودتا نکردند که بروند، کودتا کردند که بمانند و مال خودشان باشد. فردوست می‌گوید ده مستشار آمریکایی تا سال ۱۳۵۰ در ساواک حضور داشتند.
منصوری: دفتر رسمی داشتند.
تبریزی: بله. ده‌تا مستشار ساواک را اداره می‌کردند. فردوست می‌گوید وقتی من آمدم، نُه نفرشان رفتند و یکی‌شان تا آخر باقی ماند. یعنی از حضور مستشاران آمریکایی کلاً خالی نشد. اداره کل هشتم، بخش ضد جاسوسی است. سرلشکر منوچهر هاشمی کتابی دارد به نام «داوری» که چاپ لندن در سال ۱۳۷۲ است. وی قبلاً مدیر کل فارس و آن مناطق بود. وی می‌گوید: «مرا در سال ۴۲ به‌عنوان مدیر کل اداره هشتم انتخاب کردند. وقتی به این اداره کل آمدم، سه تا آمریکایی اینجا را اداره می‌کردند. تمام گزارشات به زبان انگلیسی نوشته شده و در یک گاوصندوق قرار داشت.» از سال ۳۵ تا ۴۲ هفت سال می‌گذرد. تشکیلات به مدت هفت سال در اختیار تشکیلات اداره کل هشتم ضد جاسوسی است و فعالیت‌های ضد جاسوسی‌مان هم بیشتر به سمت اروپای شرقی، شوروی، کمونیست‌ها و بخشی‌اش هم عراق در زمان عبدالکریم قاسم و جمال عبدالناصر و سوریه و… سوق پیدا کرده بود.
در حقیقت این ساواک ابزار سازمان سیاست. همه‌شان از جمله سولیوان هم به این موضوع اشاره می‌کنند. هیچ کدامشان انکار نکرده‌اند که ساواک در اختیار سازمان سیاست. فقط هم در اختیار سازمان سیا بود، اما خود فردوست می‌گوید: «ما تقاضا کردیم برای آموزش بازجویی و زندان از انگلیس و آمریکا به ما متخصص بدهند.» نه آمریکایی‌ها دادند، نه انگلیسی‌ها. ارجاع دادند به اسرائیل. ما اسناد بسیار زیادی داریم ـ اگرچه بخشی‌اش را ساواک تحویل داده بود ـ که نشان‌دهنده ارتباط ساواک با موساد است. از سال ۳۷، ۳۸ ارتباط ایران و اسرائیل در همه زمینه‌ها گسترش پیدا می‌کند. در موضوع ساواک هم فعال هستند و کار مشترک انجام می‌دهند. کمیته مشترک اطلاعاتی ایران، ترکیه و اسرائیل شکل می‌گیرد و هر سه ماه، بعضاً هر شش ماه یک بار جلسه برگزار می‌کنند. اتفاقاً یکی از کسانی که در این جلسات شرکت می‌کند همین ثابتی است که علیه عراق، مصر، لیبی، سوریه و به‌طور کلی جهان اسلام فعالیت می‌کنند. ایران اطلاعاتی که از عراق دریافت می‌کند را در اختیار این کمیته قرار می‌دهد. ترکیه هم همین‌طور. و این [همکاری و دادن اطلاعات] استمرار دارد.
دوم اینکه دو تا خانه امن، یکی در خوزستان و یکی هم در ایلام به اسرائیلی‌ها می‌دهند که ساختمانش را ساواک می‌دهد، امکانات را در اختیارشان قرار می‌دهد، مخارجشان را می‌دهد، اما آنها حاضر نیستند حتی یک ورق از اطلاعاتی را که کسب می‌کنند، به ساواک بدهند. این را نصیری می‌گوید. او می‌گوید: «ما که همه امکانات را می‌دهیم»

**اطلاعات را به اسرائیلی‌ها می‌دهند؟
تبریزی: بله. اما اسرائیلی‌ها اطلاعاتشان را به ساواک نمی‌دهند. خود اسرائیل در ایران دو تا خانه امن دارد که مأمورین سازمان موساد در اینجا علیه عراق و جهان اسلام فعالیت کنند، اما حاضر نیستند گزارشات خودشان را در اختیار ساواک قرار بدهند.
منصوری: شبیه آن پایگاهی که آمریکایی‌ها در گنبد داشتند که کلاً از چین تا اروپا اطلاعات جمع‌آوری می‌کردند و حتی یک خط آن را به ایران نمی‌دادند.
تبریزی: بله. از سوی دیگر یعقوب نیمرودی که یک اعجوبه اطلاعاتی بود. نیمرودی در اینجا همه‌کاره ساواک و مرتب در رفت و آمد بود. وی در پوشش آژانس یهود در اینجا فعالیت و در زمینه مسائل اطلاعاتی با نصیری و… کار می‌کرد. یکی دیگر از چهره‌هایی که خیلی فعال بود، مئیر عزری بود که به‌ظاهر یک چهره فرهنگی، ولی در اصل امنیتی اطلاعاتی بود. او در ایران روزنامه «ستاره شرق» را منتشر می‌کرد که ساواک نمی‌دانست این روزنامه در کجا منتشر می‌شود. آیا در ایران منتشر می‌شود، در سفارت منتشر می‌شود یا در اسرائیل. این روزنامه را برای همه مسئولین من‌جمله سناتورها و نمایندگان مجلس و وکلا و… می‌دادند. خود بهایی‌ها با ساواک کار می‌کردند و خب ثابتی هم بهایی بود. ما بیش از شصت هزار سند هم از بهائیت داریم. جالب اینجاست که ساواک، حتی یک مورد هم علیه بهائیت عملیات ندارد. در محفل بهایی‌ها در شیراز می‌گویند، ما گزارشاتمان را به انگلستان می‌دهیم.
منصوری: من خودم یک سند دیدم که ساواکِ شیراز گزارش می‌زند به ساواک مرکز که «بهایی‌ها در اینجا خیلی دارند تبلیغات می‌کنند و مردم را نسبت به اعلیحضرت بدبین می‌نمایند. ما چه‌کار کنیم؟» از مرکز جواب می‌آید که «شما کاری نداشته باشید. ساکت باشید.»
تبریزی: [در اسناد] داریم که حتی تعدادی از بهایی‌های تهران در سرویس «زیتون» هستند. اسم مستعار موساد در ساواک «زیتون» بود. سرویس زیتون از بهایی‌ها برای جمع‌آوری اخبار استفاده می‌کند.
منصوری: حتی از ارتش فراوان استفاده می‌کند.
تبریزی: یک‌بار حضرت امام در سال ۴۲ فرمودند: «یهود در پوست بهائیت دارد در این مملکت کار می‌کند.» لذا اسرائیلی‌ها هم در حال کار هستند و این فعالیت حتی تا آخرین لحظات نیز ادامه دارد.
منصوری: صدها یهودی داریم که مستقیماً بهایی شدند.
تبریزی: بله. یک نمونه‌اش هم یارشاطر است. خاندان ارجمند هم در سمنان یهودی بودند. منظور آن ارجمندی‌هایی است که کارخانه‌دار بودند. سیروس و… چند تا برادر بودند. پدربزرگشان کلیمی بود. البته عده‌ای زرتشتی هم داریم که اردشیر ریپورتر آنها را بهایی کرد.
منصوری: تعداد کمی هستند، ولی یهودی‌ها بیشترند.
تبریزی: بله و این تا آخر ادامه داشت. مئیر عزری اکثر مدیران جراید و خبرنگاران و نویسندگان را برای بازدید به اسرائیل می‌برد. یکی جلال آل احمد بود که البته جلال وقتی برگشت، بر علیه‌شان کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» را نوشت. حالا که حرف جلال شد، اجازه بدهید یک خاطره هم از آقای دکتر جعفری نقل کنم. وقتی که آقای طالقانی از زندان آزاد شده بود، جلال تصمیم می‌گیرد به دیدن ایشان برود. خلیل ملکی می‌گوید من هم می‌آیم. با هم به دیدن آقای طالقانی می‌روند. تا می‌رسند، آقای طالقانی می‌گوید: «خجالت نمی‌کشی این قدر از اسرائیلی‌ها دفاع می‌کنی؟» خلیل در مجله «علم و زندگی» دفاع می‌کرد. خلیل می‌گوید: «آنها ملت متمدنی هستند.» آقای طالقانی می‌گوید: «این مزخرفات چیست که می‌گویی؟» کلمات همینی هستند که من دارم می‌گویم. نقل قول از آقای دکتر سید محمدمهدی جعفری است.

**فکر می‌کنم ساواک هم این را گزارش داده.
تبریزی: من مال ساواک را ندیده‌ام. خلیل می‌گوید: «اسرائیل یک کشور متمدن است در مهد فئودالیته.» آقای طالقانی می‌گوید: «باز همان مزخرفات را می‌گوید. من می‌گویم اینها مردم را آواره کرده‌اند. من رفته‌ام دیده‌ام. پشت سیم خاردار بیش از یک میلیون جمعیت سرگردان هستند». خلیل می‌گوید: «بله، مشکل، حکام عرب هستند.» آقای طالقانی می‌گوید: «آنها مشکل ما هم هستند. اما من می‌گویم تو چرا دفاع می‌کنی؟» باز خلیل دوباره می‌گوید: «نه، کشور متمدنی هستند.» در این هنگام جلال خطاب به خلیل می‌گوید: «رئیس! این‌طور هم که تو می‌گویی نیست. ما هم رفتیم دیدیم.» خلیل می‌گوید: «پس آن چیزی که ما رفتیم دیدیم چی بود؟» گفت: «خررنگ‌کنی بود.» بعد خلیل می‌گوید: «با این باید برویم تعافی‌فروشی. بعد جلال این جواب را می‌دهد: «که آن هم یک شخصیت می‌خواهد!»
به هر حال نویسندگان زیادی را به آنجا بردند. بدیع‌الزمان فروزانفر دو بار به اسرائیل رفت. سعید نفیسی هم به آنجا رفت و شعری به نام «ارض موعود» را گفت. بنابراین این پیوند را در بین نویسندگان ایجاد می‌کنم. حتی مئیر عزری به رضا حکمت (سردار حکمت) هم پیشنهاد می‌دهد که بیا برویم اسرائیل را ببینم. گفت: «ما نرفته اجدادمان را یهودی می‌دانند. دیگر به آنجا برویم، [معلوم نیست] به کجا می‌رسد.» در هر صورت بسیاری از رجال پهلوی به اسرائیل رفتند، که حتی علی امینی مدافعشان است. سند داریم که او در دوره نخست‌وزیری خود از اینها دفاع می‌کرد. همین الان هم عوامل آمریکایی-‌ ایرانی، از اسرائیل دفاع می‌کنند. الان مجاهدین یک پایشان در تل‌آویو است و یک پایشان در آلبانی و…
منصوری: هر کس نوکر آمریکاست باید دفاع کند. تعجبی ندارد. اسرائیل ایالت پنجاه و دوم آمریکاست.
تبریزی: یکی از اینها داریوش همایون است که هم با سیا کار می‌کرد و هم با موساد. اسناد هر دو داریم. او عضو سازمان سیاست.
**پس ماحصل صحبت شما این بود که هرکس در دستگاه امنیتی قرار می‌گرفت، همان کارهایی را می‌کرد که باید.
تبریزی: بله. حتی در اواخر روزهای رژیم پهلوی، در آبان ماه سال ۵۷، حوفی رئیس موساد به ایران می‌آید. در این مقطع ناصر مقدم رئیس ساواک است. حوفی به او می‌گوید: «تعدادی از کارمندان بازنشسته سرویس را به ما بدهید.» می‌گوید: «می‌خواهی چه کار؟» حوفی می‌گوید: «لازم داریم.» مقدم می‌گوید: «اینها که دیگر از کار برکنار شده‌اند و دیگر در جریان مسائل نیستند. از همین‌هایی که مشغول کار هستند، می‌دهیم.» در اینجا نکته جالبی وجود دارد که عظمت انقلاب را هم نشان می‌دهد. رئیس سرویس می‌گوید: «ما هزار و دویست نفر عضو موساد داریم که در ایران فعالیت می‌کنند.» او ادامه می‌دهد که: «نخست‌وزیر گفته اینها را برگردانید.» مقدم می‌گوید: «نه، خبری نیست. چرا می‌خواهید برگردانید؟» می‌گوید: «اوضاعتان خیلی ناجور است.» گفت: «چیزی نیست. چند تا کمونیست هستند که از آن طرف آمده‌اند دارند این کارها را می‌کنند.» حوفی رئیس موساد می‌گوید: «عجیب است. من ماه گذشته آمریکا بودم و به رئیس سازمان سیا گفتم اوضاع ایران ناجور است و دارد از دست می‌رود. رئیس سازمان سیا هم همین حرف را تو را زده.» همین که ثابتی می‌گوید کمونیست‌ها و فلان.
منصوری: ولی صمدیان‌پور رئیس شهربانی وقت در مرداد سال ۵۵ به کاخ تابستانی شاه در رامسر می رود و به او می‌گوید وضع خراب است و من دارم می‌روم. استعفا داد و به آمریکا رفت.
تبریزی: بله. در هرصورت این همکاری ادامه داشت. در دی ماه سال ۵۷، چند نفر از استادان متخصص اسرائیل به ایران می‌آیند تا بازجویی درس بدهند. یعنی این همکاری حتی تا سال ۵۷ نیز ادامه داشت. یکی از این سرویس‌ها هم سرویس انگلستان است. ساواک در سال ۵۲ نیز نامه‌ای به سرویس می‌نویسد و می‌گوید ما می‌خواهیم یک زندانی درست کنیم که از هر جهت خوب باشد. سرویس می‌نویسد ما در ۹۰ کیلومتری لندن یک زندان مخفی داریم. شما چند نفر را بفرستید آنجا را ببینند و از آن الگوبرداری کنند. منظور اینکه با سرویس انگلیس یک چنین ارتباطاتی داشت. یکی هم سرویس فرانسه است. رئیس سرویس فرانسه ماهی پنجاه هزار دلار از ساواک حقوق می‌گرفت. البته بعداً در کتاب «جنگ جهانی چهارم» گفته، که من [پول را] به سرویس می‌دادم. چون در اینجا افشا شد. سه تا مأموریت داشت. البته زمانی هم که حضرت امام به پاریس رفت، یکی از کارهای او شنود و مراقبت و شناسایی و… بود. این ساختار حکومت است و آن هم ساختار ساواک. الان ما داریم افشا می‌کنیم که این ساواک، ساواک آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه است. مال ما نبود، علیه ما بود. آیا آنها نباید از خودشان به یک طریقی دفاع کنند؟
تبرئه رضاشاه تبرئه انگلستان است، تبرئه جریان فراماسونری تقی‌زاده و فروغی‌هاست. ولو یک آدم بی‌دانشی مثل صادق [زیباکلام] یک چیزهایی را مطرح ‌کند. امروز تبرئه محمدرضاشاه در درجه اول تبرئه آمریکاست. بخشی از این جریان تاریخ‌نگاری یا حرکت دانشگاه هاروارد یا مؤسسات اقماری‌ای که اینها درست کردند، حمله به ماست. بخشی‌اش بازگشت به شتر در خواب بیند پنبه‌دانه است. بخشی‌اش تبرئه گذشته خودشان است. چون ما اسنادی منتشر می‌کنیم که هر جنایتی که ساواک کرده، در حقیقت آمریکا کرده. نیروهای ساواک یا وابسته به انگلیس بودند یا آمریکا. «ناصر مقدم» انگلیسی است. این در سند اسناد لانه جاسوسی هست.
منصوری: ولی آمریکایی‌ها در اردیبهشت سال ۵۷ او را به آمریکا بردند و به او تعالیم لازم را دادند، برگرداندند و بعد نصیری را رئیس ساواک کردند.
تبریزی: وقتی او رئیس ساواک شد، سیا به دفتر اطلاعاتش در تهران نامه می‌نویسد که «آیا او هنوز طرفدار انگلیس است؟» سندش هست. خود عالیخانی انگلیسی است. [ولی] نسبت به انگلیسی‌ها موضع داشت.
منصوری: بله، به‌همین دلیل با اسدالله علم خیلی چفت است.
تبریزی: «منوچهر آزمون» هم یکی دیگر از کارمندان ساواک بود که انگلیسی است. آزمون هم منبع بود و علاوه بر آن بعضاً هم تا سال ۴۲ در ساواک کار می‌کرد. عالیخانی هم در فرانسه منبع بود و بعد به اینجا می‌آید.

**این پرسش را از جنابعالی هم بپرسیم. به نظر شما پروژه تطهیر پهلوی برای بانیان آن آورده‌ای نیز دارد؟
تبریزی: ببینید این یک جنگ فرهنگی است. همان‌طور که آقا فرمودند جنگ فرهنگی ابعاد مختلفی اعم از اعتقادی، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، علمی دارد. این جنگ ادامه دارد. ولی همان‌طور که آقای دکتر منصوری فرمودند، بخشی از این تأثیر برمی‌گردد به اینکه ما درست عمل کنیم. متأسفانه حوزه و دانشگاه از این جنگ تاریخی بی‌خبر است. البته دانشگاه کمی علیه هم هست. شهید مطهری یکی از فاجعه‌های فرهنگ ما را تعطیل شدن تاریخ در حوزه‌ها می‌دانند. می‌گوید علی‌رغم اینکه تاریخ به‌عنوان منبع سوم شناخت مطرح است، ولی تاریخ در حوزه‌ها تعطیل است. اگر بخواهیم در این‌زمینه جریان‌سازی کنیم، حوزه و دانشگاه، این دو بازوی انقلاب و نظام باید به صحنه بیایند. از دانشگاه هیچ انتظاری و هیچ امیدی به آن نیست. دانشگاه نه‌تنها با ما نیست که علیه ماست. ما سی و شش رشته تاریخی در دانشگاه‌های ایران داریم که حتی دوازده عدد کتاب هم از آن در نیامده است. اصلاً انگیزه ورود ندارند. پایان‌نامه‌ها هنوز دور و بر موضوعاتی مثل مغول و چنگیز است. حوزه هم متأسفانه حتی در مسئله «ملل و نِحَل» ، به شکل مستوفی وارد نشد.

**در حالی که در سده‌های اخیر، هرکس که سرش به تنش می‌ارزید و از حوزه‌های معرفتی بیرون آمد، دستی در تاریخ داشت.
تبریزی: بله. لذا ما در یک جنگ فرهنگی هستیم. ما از لحاظ تولید کارهای بسیاری کرده‌ایم. پنجاه و سه میلیون سند از ساواک داریم ،که فقط حدود دو و نیم میلیون آن به انتشار رسیده. در این باره چهارصد و هشتاد عنوان کتاب منتشر شده که نشان می دهد، عمده دستگیری‌ها، ممنوعیت کتاب، تعطیلی حسینیه ارشاد، تعطیلی مسجد الجواد، حمله به مدرسه فیضیه در سال ۵۳، تمام اینها به امضای ثابتی انجام شده. یعنی ما دنبال این نباشیم که او دستور داده باشد که شهید رجایی یا آقای دکتر جواد منصوری را شکنجه کنید. او به‌عنوان مقام بالاتر، دستورات و سیاست‌گذاری‌های کلی را می‌داد.

**البته ثابتی در موارد مختلف، دستورات مستقیمی درباره برخی از اشخاص هم داده است.
تبریزی: بله، مثلاً در باره جلال آل احمد، نمونه‌هایی از این دستورات را داده است. اصلاً جلال آل احمد را خود او بازجویی کرده. جلال گفته (نقل به مضمون): ببین، تو اجازه درس که به من نمی‌دهی، مجله و کتاب هم که نمی‌توانم چاپ کنم، سخنرانی هم که نمی‌توانم انجام دهم، من را گذاشته‌ای گوشه دیوار و من هم به شما می‌پرم!
منظور اینکه اسناد زیادی در خصوص روابط ساواک با آمریکا، انگلیس و اسرائیل و عملکردشان منتشر شده، که نیاز است روی آن تحلیل و بررسی صورت بگیرد.
**یکی از محورهای تحریفات سلطنت‌طلبان، این‌همانی چپ با نیروهای اسلامی است. می‌گویند خط‌دهنده اصلی در این مبارزات، چپ‌ها بودند و نیروهای اسلامی فریب اینها را می‌خوردند یا چاره‌ای نداشتند جز اینکه به آنها کمک کنند؛ به دلیل اینکه اصلاً تئوری مبارزه نداشتند. چپ‌ها تئوری مبارزه داشتند. چهره‌هایی امثال کاسترو و چه‌گوارا تعلیماتی داده و در این زمینه پیشرو بودند. لذا مذهبی‌ها چون این تئوری را نداشتند، مجبور بودند به چپ‌ها نزدیک شوند و عبارت «مارکسیسم اسلامیِ» شاه هم درست بود. یعنی علی‌الاصول ظرفیت و پتانسیل گسترده نیروهای مذهبی در جامعه را به چپ فرو کاستند و آن را هم به کمونیسم جهانی وصل می‌کنند. مرضشان این است که الان روابط راهبردی ایران با روسیه را بزنند و اینکه این تحلیل واقعی است یا نه، به هیچ‌وجه برایشان مهم نیست. این‌همانی مسلمانان و چپ یکی از محورهای جریان سلطنت‌طلب است که ثابتی هم روی آن تأکید می‌کند و خودش هم می‌داند که دارد دروغ می‌گوید، ولی آگاهانه‌ دروغ گفتن ممکن است خیلی مؤثرتر از ناآگاهانه دروغ گفتن باشد. ارزیابی شما به‌عنوان کسی که در زندان، هم چپ‌ها را خوب می‌شناختید، هم با مسلمانان بودید و هم گاهی حلقه شناخت این دو گروه از هم بودید، در این باره چیست؟
منصوری: بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا هر جنایتی را در دنیا خواست انجام بدهد، تحت عنوان مبارزه با کمونیسم انجام داد و دائماً به مردم دنیا اعم از مسلمان و مسیحی و آمریکایی و… دنیا می‌گفت من دارم علیه کمونیسم می‌جنگم. حتی فلسفه تأسیس ساواک را نیز در چهارچوب همین تعریف آورده. به همین دلیل وقتی ما را دستگیر می‌کردند و می‌دانستند ما به جریان اسلامی متصل هستیم، باز هم در دادگاه ما را با اتهام «رویه اشتراکی» محکوم می‌کردند.

**چون حزب ملل اسلامی راهبرد مسلحانه داشت، می‌گفتند پس شما هم چپ هستند.
منصوری: خیر، بحثشان اصلاً این چیزها نبود. فقط می‌خواستند بگویند شما هم کمونیست هستید. حتی به آنهایی هم که اعلامیه پخش می‌کردند، همین را می‌گفتند. در کیفرخواست من نوشته شد که «نامبرده به اتهام رویه اشتراکی و…» من به رئیس دادگاه گفتم: «آقای رئیس دادگاه! ممکن است اسم آن گروهی که من عضوش بودم و خودم خبر ندارم را بیاورید؟» یک نگاهی به من کرد و ماند که چه بگوید. پرونده که اصلاً چیزی را نشان نمی‌دهد. خلاصه در دادگاه تجدید نظر عنوان کردند که «عضو گروهی با مرام و رویه ضد سلطنت است.» حالا چرا این کار را می‌کردند؟ اینها هر کدام از ما را که می‌گرفتند به سازمان سیا گزارش می‌دادند که مثلاً ده تا کمونیست گرفتیم. در واقع مزد می‌خواستند بگیرند.

**در واقع به سیا بیلان می‌دادند
منصوری: همه را تحت عنوان کمونیست. اما چون این عنوان به ماها، به روحانیت نمی‌چسبید، می‌گفتند «مارکسیست اسلامی». این هم بازی جدیدی بود که بعد از سال ۵۰ به راه انداختند، و الّا تا سال ۵۰ همه را تحت عنوان کمونیست آمار می‌دادند. از سال ۵۰ به بعد گسترده شدن مبارزات در حوزه‌ها و حضور مجاهدین خلق و… همه دست به دست هم داد و اسم مارکسیست اسلامی را علم کردند.
نکته‌ای که حائز اهمیت است اینکه یکی از اهداف پرویز ثابتی همان‌طور که گفتند، تبرئه آمریکا و طبعاً تبرئه سلطنت پهلوی است. کتابی هست که یک آمریکایی به نام «ماروین زونیس» نوشته. این کتاب در ایران، به نام «شکست شاهانه» منتشر شده است. ایشان استاد روانشناسی سیاسی است. او شاه را از زمان تولد تا زمان مرگش دقیقاً بر اساس مباحث روانشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده. مثلاً در چه خانواده‌ای بوده و در نتیجه چه شد، پدرش چه کار کرده و در نتیجه چه شد، در مدرسه فلان، دوستان و… همه را در این کتاب بررسی کرده. من دو تا نکته را از این کتاب خدمتتان عرض می‌کنم. خود من بارها این کتاب را خوانده‌ام. کتاب واقعاً باارزشی است. می‌گوید: «ایالات متحده و بریتانیای کبیر صرفاً در نتیجه روحیات مداخله‌گرانه‌شان خود را به‌زور بر ایران تحمیل کردند. نفوذ آمریکا به این دلیل تحکیم شد که شاه خواستار آن بود. به گفته هنری کیسینجر شاه برای ما یکی از رهبران نادر و یک هم‌پیمان نامشروط است.» بنابراین حفظ یک چنین آدمی برای آمریکا خیلی مهم است. لذا هر چه‌قدر هم لازم باشد برای ساواک هزینه می‌کنند. امثال ثابتی‌ها که دیگر هیچ. او در این زمینه که آمریکا برای نگه داشتن حکومت چه کارهایی کردند، توضیحات مفصلی در این کتاب داده. در ادامه به شاه می‌رسد. در باره عملکرد شاه و آمریکا می‌گوید:
«زمانی که نتیجه مبارزات جمهوری آمریکا در سال ۷۶ میلادی (مصادف با ۱۳۵۵ شمسی) مشخص شد، شاه به‌گونه‌ی فزاینده آرامش خود را از دست می‌داد، زیرا شاه کارتر را تجسم تقوایی می‌دانست که می‌تواند پیوند بین ایران و ایالات متحده را که او به‌زحمت طی مدت ۳۵ سال پی‌ریزی کرده، ویران سازد. وانگهی سیاست خارجی کارتر بر دو ستون استوار بود. او خواستار بین‌المللی کردن نگرانی آمریکا در مورد حقوق بشر بود (که این حقوق بشر را بعد از قطعنامه ویتنام عَلم کردند) و دوم محدود کردن مسابقه تسلیحاتی، به‌خصوص فروش اسلحه به جهان سوم. هر دوی این سیاست‌ها شاه را دلسرد می‌کرد. زیرا به نظر می‌رسید که حکومت او را هدف گرفته است. هیچ کشوری در جهان به‌ اندازه ایران به خاطر نقض واقعی حقوق بشر مورد توجه نبود و هیچ کشوری در جهان سوم به اندازه ایران اسلحه نمی‌خرید و یا نیروهای مسلح خود را با این سرعت توسعه نمی‌داد. هنگاهی که جیمی کارتر از حقوق بشر و فروش اسلحه صحبت می‌کرد، جهان و به‌خصوص شاه فکر می‌کردند که او در باره ایران صحبت می‌کند. میزان واقعی نقض حقوق بشر در ایران در طی سال‌های دهه ۱۹۷۰ (۵۰ شمسی) هرگز مشخص نشد. بر اساس توصیه‌های اکید سازمان‌های حقوق بشر و آمریکایی‌ها و ایرانیان مورد اعتماد، شاه در دهه ۱۹۷۰ به‌عنوان شریرترین فرمانروای جهان تصویر شده است. مارتین آنالز دبیر کل عفو بین‌الملل اعلام کرد که گزارش حقوق بشر در هیچ یک از کشورهای جهان بدتر از ایران نیست. و بالاخره در دهه ۱۹۷۰ این ایران بود، نه هائیتی یا چین یا شوروی یا ویتنام یا پاراگوئه یا هر حکومت دیگری که از نظر بدرفتاری با مخالفان معروف بود که به خاطر نقض حقوق بشر در کانون توجه جهانی قرار داشت.»
حالا با این تفاسیر، ثابتی چه جوری می‌خواهد این [سابقه] را پاک کند؟! اصلاً امکان ندارد. ولی خب اینها از رو نمی‌روند و حرفش را می‌زنند. من در یک برنامه تلویزیونی که موضوعش، موضوع و بحث همین جلسه بود، پیشنهاد دادم که برویم توی سایت صلیب سرخ بین‌المللی و گزارشی که سال ۵۶ و ۵۷ از زندان‌های ایران تهیه و به رژیم دادند را پیدا کنیم و ببینیم چه گزارشی داده‌اند. گزارشی که یک سطر آن در این کتاب آمده بود و آن را خواندم.

**وقاحت ثابتی به‌قدری است که می‌گوید: اصلاً چرا شاه را قانع کردند، که صلیب سرخ از زندان‌های ایران بازدید کنند.
تبریزی: تازه برای این ملاقات ها، زندانی‌ها را انتقال می‌دادند.
منصوری: بله، آن هم داستانی داشت. منظور اینکه برای جواب دادن به آن آقا که ما شکنجه‌ای نمی‌کردیم و خبری نبود و فلان، گزارش صلیب سرخ را از خودشان دربیاورند و به خودشان بدهند. این کار را به شکل دیگری، بی.بی.سی هم انجام می‌دهد. گزارش‌های جعلی درست می‌کند و… و بعد هم در داخل کشور مرتب تزریق می‌کنند، که وضع اقتصادی فلان بود، وضع اداری این‌طور بود، وضع خارجی آن‌طور بود و طبیعتاً افراد بی‌اطلاع هم باور می‌کنند، ولی در نهایت با توجه به عملکرد رژیم گذشته، بعید می‌دانم که مردم همه آنچه که دربارۀ رژیم گفته می‌شود، را باور کنند! باز در جای دیگری، در همین باره صحبت بود. من گفتم: خیلی خوب، آقای پرویز ثابتی یک نفر است، ما هزار نفر از شکنجه شدگان را می‌آوریم، که آنچه که بر سر ما گذشت، را شرح بدهند. آن‌وقت ببینیم به چه جمع بندی‌ای می‌رسیم.

**آقای دکتر! شما بر حسب آنچه که در خاطراتتان آمده است، یکی از شکنجه‌دیدگان جدی ساواک هستید. به‌طوری که در جایی گفتید: «وقتی یک شب مرا به سلولم برگردانند، امید نداشتم که فردا را ببینم!» حداقل به‌عنوان یک شاهد در باره خودتان راحت می‌توانید صحبت کنید.
منصوری: ببینید الان سند و مدرک زنده داریم که چند نفر در اوین، در کمیته زیر شکنجه مرده‌اند. پرونده‌اش هست. اینکه دیگر مشخص است. آقای مراد نانکلی، آقای منیری جاوید و… پرونده‌شان موجود است. شمایی که می‌گویید ما با آدم‌ها کاری نداشتیم، خب الان بخشی از آن آدم ها هستند. در کتاب «دامگه حادثه»اش خیلی حرف بدی می‌زند. می‌گوید: «اینها همدیگر را در خانه‌های تیمی می‌زدند و ما اینها را نجات دادیم که همدیگر را نزنند!».

**یکی نیست از او بپرسد، آنها برای چه یکدیگر را می‌زدند؟ به خاطر اینکه خبر آورده بودند، سلاخ‌خانه‌ای به نام کمیته مشترک هست، که آدم‌ها را بر آپولو می نشاند!
منصوری: جواب دادن مستدل و مستند و قطعی به این حرف‌ها خیلی مشکل نیست، واقعاً بسیار ساده است. شهودِ شکنجه‌ها زیادند، چه آنهایی که زنده‌اند، چه آنهایی که از دنیا رفته‌اند، چه آنهایی که زمینگیر شده‌اند و… ولی خب آنها که به این حرف‌ها گوش نمی‌کنند. گفت: نون ما توی این حرف‌هاست. این حرف‌ها را باید بزنیم و نانمان را بخوریم!

**خودتان به‌عنوان یک نفر که شکنجه شده‌اید، وقتی این سخنان را می‌شنوید، چه احساسی پیدا می‌کنید؟ تصور من این است که اینها وقاحت را به جایی رسانده‌اند، که هنوز هم زندانیان آن دوره را با این دروغ هایی که می گویند، شکنجه می‌دهند. فردی که در زندگی‌اش این همه سختی کشیده، بعد از چهل و پنج سال می‌شنود که ثابتی می‌گوید، همه آن حرف‌ها از بیخ و بن دروغ بوده است! وقتی شما این ادعاها را می‌شنوید، چه احساسی پیدا می‌کنید؟
منصوری: اولاً این احساس را پیدا می‌کنم که انقلاب ما واقعاً حق و کار به‌جایی بوده و قطعاً باعث نجات این ملت شده است. بعد هم اینکه بالاخره اینها حقوق‌بگیر بودند، مزدور بودند. به چیزی هم که اعتقاد نداشتند. هر چه بیشتر شکنجه می‌‌کردند، بیشتر پول می‌گرفتند. خب بالاخره کاسبی‌شان بوده. حالا زدن این حرف‌ها هم باز جزو کاسبی‌شان است. ولی اینکه من بیایم تعریف کنم که اینها چه شکنجه‌هایی دادند، شما به هیچ‌وجه نمی‌توانید تصور کنید. مثل این است که مرتب تکرار کنید شلاق، شلاق… اما تا این شلاق به پای شما نخورد و پوست و گوشت را نکند که نمی‌توانید بفهمید شلاق یعنی چی. اینکه بعضی وقت‌ها ما نمی‌توانیم توصیف کنیم، به همین علت است. خدا شاهد است که گاهی اوقات که من به عقب برمی‌گردم، می‌گویم ما چطور زنده مانده‌ایم. بعضی وقت‌ها که دانشجویان را برای بازدید از موزه عبرت می‌بریم، در یکی از سلول‌ها را باز می‌کنیم. بعضی‌هایشان می‌روند دقایقی در آنجا می‌مانند و بعد می‌گویند اگر یک ساعت در این سلول مانده بودم، می‌مردم. با این تاریکی، نمناکی و هیچ زیراندازی که روی زمین نیست مگر می‌شود در اینجا زندگی کرد؟ می‌گویم بابا حالا که خبری نیست. صبر کن. بنابراین مسئله گفتن یا نگفتن ما نیست. مثل این است که ما مرتب تکرار کنیم سوختن، سوختن… با گفتن سوختن که کسی آتش نمی‌گیرد.
من با یک نفر هم‌سلول بودم. خدا شاهد است به‌قدری او را زده بودند که تا زیر زانوهایش، تمام گوشت و پوستش عفونت کرده بود. ما از بوی عفونت او توی سلول زجر می‌کشیدیم، چه برسد به زجر خود آن بنده خدا. اصلاً نمی‌دانید بیچاره چه وضعی داشت. فرضاً شهید رجایی این کار را در سازمان ملل انجام داد. خب، آیا بعدش آمدند بگویند ما فهمیدیم اینها شکنجه می‌کنند؟

11مارس/24

سیاست تا دیانت / محمد صالح

اقدامات فرهنگی
با توجه به رواج گسترده بی‌حجابی و عادی شدن آن در مملکت پس از بلوای «زن، هرزگی، بیحیایی»، روسای سه قوه و بسیاری دیگر از صاحب منصبان ، نمایندگان مجلس، برخی از علما، تعدادی از وعاظ و سایر عالیجنابان بر این امر متفق شدند که علاج بی‌حجابی، اقدامات و مقابله فرهنگی با این بلیه است و در همین راستا طی یکسالی که از بلوای مذکور می‌گذرد انبوه اقدامات فرهنگی توسط دولت و عدلیه و مجلس انجام شده که دستاوردهای بسیاری داشته و موجبات ریشه کنی بی‌حجابی و بی‌حیایی در مملکت را فراهم آورده است. اهم این اقدامات عبارتند از:
الف) اقدامات دولتی:
۱) وارد کردن رسمی زنان و دختران به ورزشگاه‌های مردانه جهت تماشای فوتبال و…
۲) برگزاری انواع مسابقات ورزشی به صورت مختلط با حضور پرشور مردان و زنان در شیراز و کیش و…
۳) صدور مجوز برپایی کنسرت‌های مبتذل و مختلط جهت استماع هنرنمایی «مطربان و اهالی غنا» و انجام حرکات موزون توسط حضار
۴) اعطای جواز تولید و نمایش انواع فیلم‌های مبتذل در سینما و بی‌اعتنایی به تولید و انتشار سریال‌های مستهجن ایرانی در فضای مجازی
۵) صدور مجوز تولید و اجرای تئاترهای مبتذل (با درجه ابتذال بالا) در اماکن و سالن‌های دولتی
۶) پذیرش محترمانه زنان بی‌حجاب در ادارات دولتی و ارائه انواع خدمات دولتی، بانکی، درمانی و… به این عزیزان
۷) پذیرش افراد بی‌حجاب در فرودگاه‌ها، ایستگاه‌های راه آهن و پایانه‌های مسافری و ارائه خدمات کامل به این افراد در پروازها، قطارها و اتوبوس‌ها
۸ ) عدم برخورد قانونی با دانشجویان بی‌حجاب در دانشگاه‌ها و فراهم آوردن زمینه‌های لازم جهت حضور آزادانه این افراد در محیط‌های آموزشی، جلسات دفاع از پایان نامه‌ها و….
۹) باز گذاردن دست تولید کنندگان و فروشندگان لباس‌های بدن نما و مغایر با حجاب و عفاف در تولید و عرضه این نوع از پوشاک
۱۰) عدم برخورد با اصناف و شرکت‌ها و کسبه‌ای که از کارکنان بی‌حجاب استفاده می‌کنند و به صورت انبوه به مشتریان بی‌حجاب خدمات می‌دهند مانند کافه‌داران‌، مالکان پاساژها و فروشگاه‌های بسیار بزرگ (مالها)
۱۱) بی‌تفاوتی نسبت به ادامه ولنگاری و برهنگی و ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در فضای مجازی
۱۲) استفاده از مربیان مرد برای تیم‌های ورزشی زنان و برپایی مسابقات ورزشی با حضور زنان برهنه خارجی (مثلاً مسابقه پرش با حضور خانم برهنه قزاقستانی در تهران)

ب) اقدامات عدلیه‌:
۱) بی اعتنایی به پرونده‌های ارسالی به دادسراها در خصوص متهمان به بی‌حجابی و عدم پیگیری قضایی آنها
۲) بکار بردن حداکثر رافت اسلامی درباره مخالفان حجاب و افرادی که در فضای مجازی به ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی مشغولند.(به گونه‌ای که این افراد پس از خروج از حبس و بازداشت با جسارت و گستاخی بیشتر به اقدامات سابق خود ادامه می‌دهند)
۳) برگزاری جلسه رسمی دادگاه و انجام دادرسی با شرکت متهم زن به صورت بی‌حجاب.
۴) مخالفت با طرح وزارت بهداشت جهت برخورد قانونی با داروخانه‌هایی که از کارمندان بی‌حجاب استفاده می‌کنند.
۵) استنکاف برخی قضات از مجازات مرتکبان بی‌حجابی علیرغم اثبات جرم این افراد در دادگاه.

ج) اقدامات قوه مقننه:
۱) همراهی لسانی و قلمی و عملی برخی نمایندگان با جنبش « زن، هرزگی، بی حیایی»
۲) گرفتن عکس یادگاری با زنان و دختران بی‌حجاب توسط بعضی از نمایندگان مجلس
۳) بی‌اعتنایی کامل مجلس نسبت به مسئله بی‌حجابی و نادیده گرفتن آن در یک سال اخیر
۴) شانه خالی کردن از تصویب یک قانون کارآمد برای ساماندهی وضعیت حجاب و عفاف در جامعه

د) اقدامات صدا و سیما:
۱) کاهش مقدار سانسور زنان بی‌حجاب (یا نمایش میزان بیشتری از برهنگی زنان) در فیلم‌ها و سریالهای خارجی
۲) نمایش فیلمها و سریالهای توقیف شده داخلی که حاوی صحنه‌هایی ازبی‌حجابی بازیگران زن ایرانی هستند (مانند: سرزمین مادری)
۳) تهیه گزارش‌های خبری از تک و توک زنان کم حجاب موجود در راهپیمایی‌ها و تشییع شهدا و تمرکز بر نمایش تصاویر این زنان.
۴) آزاد گذاشتن مجریان و بازیگران زن در انتخاب نوع پوشش و آرایش و استفاده از البسه ویژه تبرج
۵) نساختن فیلم ،سریال و مستند درباره پیامدهای منفی و عواقب بی‌حجابی
۶) عدم تولید آثار نمایشی درباره زنان مومنه و محجبه‌ای که در عرصه‌های علمی و پزشکی و… درخشیده‌اند.
* نکته مهم: از نهادهای فرهنگی مانند سازمان تبلیغات، حوزه هنری هیچ علامت حیاتی مشاهده نمی‌شود لذا در این گزارش به این مجموعه‌ها اشاره ای نشده است.

چگونه در انتخابات مجلس برنده شویم؟
از آنجا که در ایام انتخابات مجلس هزاران نفر از اقشار مختلف جامعه به شدت احساس تکلیف کرده و برای پیروزی در آن به انواع اقدامات خطرناک و انتحاری متوسل می‌شوند لازم دیده شد تا ساده‌ترین و در عین‌حال موثر‌ترین روش‌های پیروزی در انتخابات را جهت اطلاع نامزدهای محترم (و بدون دریافت هیچ هزینه‌ای) آموزش داده شود:
۱) زدن زیرآب سایر نامزدها به شکل نامحسوس در موضوعات اقتصادی، اداری، اخلاقی و خانوادگی ( بهتر است این مهم را به صورت کنترات به افرادی که در قالب‌های آزاداندیش، عدالت خواه، فساد ستیز، اصلاح طلب و… در فضای ولنگار مجازی مشغول نان خوردن هستند، بسپارید).
*تذکر مهم: مراقب باشید که خودتان به این عرصه ورود نکنید بلکه در هر نطق انتخاباتی لزوم احترام به رقبای عزیز را یادآوری کرده و از نامزدهایی که رقبایشان را تخریب می‌کنند به خدا پناه ببرید!
۲) برشمردن مشکلات حوزه انتخابیه به شکل مبالغه‌آمیز و تاکید بر این نکته که اگر نماینده سابق دلسوز و کاربلد بود حوزه انتخابیه به این مصیبت‌ها دچار نمی‌شد. (باید با بیان این مطلب که شما می‌توانید گوش فرماندار و استاندار را گرفته و مدیران منطقه را بخاطر عملکردهایشان به چوب و فلک ببندید، قدرت، نفوذ و قاطعیت خود را به رای دهندگان عزیز نشان دهید.)
۳) تا کنون هیچ سیاستمداری بخاطر وعده دادن خناق نگرفته و نمرده است! فقط مراقب باشید وعده تکراری ندهید و در وعده دادن خلاقیت داشته باشید. وعده هرچه دروغ تر و بزرگ تر باشد تاثیر بیشتری بر رای دهندگان می گذارد. ( به فکر فردای پس از انتخابات هم نباشید : اگر نماینده شدید که خرتان از پل گذشته و مهم نیست مردم پشت سرتان چه می گویند، اگر هم بازنده انتخابات باشید دیگر کسی کارتان ندارد!)
۴) از هشدارهای وزارت کشور و شورای نگهبان نترسید و در تبلیغات دست و پای خودتان را نبندید و هر جور که می توانید و می خواهید فعالیت انتخاباتی کنید ! چون تا الان هیچ نامزدی به خاطر زیرپاگذاشتن قانون در فعالیتهای انتخاباتی به دادگاه معرفی نشده است! احیانا اگر هم فرد مسئول یا نهادی به علت زیر پا گذاشتن قانون در ایام انتخابات به شما خرده گرفت، با توپ پر به او حالی کنید که شما در حال گرم کردن تنور انتخابات هستید و نظام و حکومت باید از شما ممنون هم باشند!
۵) دقت کنید اعضای ستادهای شما تصاویر تبلیغاتی را جابجا منتشر نکنند : تصاویر و سلفیهای شما با خانمهای بازیگر ، خوانندگان پاپ ، شاخهای اینستاگرام ، کاپیتان تیمهای آبی و قرمز ، عموپورنگ و نقی معمولی باید در اماکنی مانند دانشگاه آزاد و خوابگاههای دانشجویی دخترانه توزیع شود. اگر هم تصاویری در بین الحرمین، صف اول نماز جمعه یا در کنار سخنرانان و مداحان مشهور دارید در مجالس ختم و مساجد و نظائر آن توزیع کنید! ( بی دقتی در این مهم می تواند به قیمت باخت شما در انتخابات تمام شود.)
۶) از معجزه شام و نهار و شیرینی در ایام انتخابات غافل نشوید. با توجه به قرار داشتن انتخابات در زمستان، توزیع آش ، شیرکاکائو و حتی نسکافه در ستادهای شما توصیه می شود ( مخصوصا نسکافه که کلاس کارتان را بالا خواهد برد، اگر فکر می کنید فقط با توزیع آش یا پخش چای و «شیرینی زبان» می شود برنده انتخابات شد، سخت در اشتباهید!) برنده انتخابات کسانی اند که نبض نسل جوان را در دست دارند و آراء آنها را به چنگ می آورند و این نسل ستادهایی را ترجیح می دهند که با «پیتزا» از رای دهندگان پذیرایی می کنند!
۷) از معجزه جنسیت غافل نشوید! دورانی که تبلیغات انتخاباتی کاری مردانه بود گذشته است. الآن زمان سپردن تبلیغات انتخاباتی به دختران جوان و نوجوان است! اگر ستادهای شما محل رفت و آمد و پاتوق دختران شیک و پیک و امروزی نباشد رقابت را باخته و نتیجه را به حریفان واگذار کرده‌اید! اگر درست بجنبید بخشی از آراء جنبش «زن، زندگی، آزادی» را بنام خود زده‌اید!
۸) در تکمیل توصیه‌های بند ۷ لازم است در نطق‌های انتخاباتی دقایقی را هم به حقوق دختران و زنان اختصاص بدهید و از این که آنها می‌توانند لباس خود را انتخاب کنند و به استادیوم بروند، سخن بگویید و به کسانی که می‌خواهند آزادی‌های دختران و زنان ایران را محدود کنند هشدار بدهید که دوران آنها تمام شده و شرط تداوم آزادی‌های زنان آن است که شما به مجلس بروید! در غیر این‌صورت آنها (همان‌ها که مخالف آزادی‌های زنان و دخترانند!) به مجلس راه خواهند یافت و دوباره تیره‌روزی زنان مملکت آغاز خواهد شد. (بهترین مکان انتشار سلفی‌هایی که با زنان سلبریتی انداخته‌اید همین نطق‌هاست!)
۹) پیروز انتخابات کسانی‌اند که رآی بیشتری بدست بیاورند! رای دیگر حلال و حرام ندارد و مهم نیست که از چه راهی و به چه شیوه‌ای بدست آمده باشد! مبادا خودتان را اسیر این محدودیت‌ها کنید که از همین الآن بازنده خواهید بود.
۱۰) در ایام تبلیغات همیشه یک «چفیه مشکی» در کیف یا ماشینتان باشد، چون گاهی وقت‌ها لازم می‌شود! به ستادتان بسپارید تصویر شما در کنار شهدای مشهور را «فتوشاپ» کنند چون ممکن است انتشار آنها برای اثبات انقلابی بودن شما و بستن دهان منتقدین لازم شود. (فقط مراقب باشید عکس الان شما با تصاویر شهدای جنگ فتوشاپ نشود که گند کار در خواهد آمد.)

11مارس/24

امام تحریم‌کنندگان انتخابات را در کنار قاتلان شهید بهشتی می‌دید / حسن ابرهیم‌زاده

انقلاب اسلامی بدون حمایت ابرقدرتی بیرونی و یا تکیه بر احزاب و دستجات درونی در بهمن سال ۱۳۵۷به پیروزی رسید. این انقلاب تنها بر اراده‌ مردمی استوار شد که «استقلال» و «جمهوریت» را در سایه‌ «اسلامیت» نظام و نماد آن «امام خمینی» می‌دانستند و در همان آغاز اولین تفاوت ماهوی و شکلی خود را با انقلاب‌های دیگر جهان آشکار ساخت. این تفاوت با اصرار و پافشاری «امام خمینی» برای تعیین هرچه سریع‌تر نوع حکومت از سوی مردم جلوه‌ دیگری از «مردم‌سالاری» را در دنیای سیاست و نظام بین‌الملل به ظهور رساند که تا پیش از آن در هیچ‌ یک از انقلاب‌های بزرگ و کوچک سابقه نداشت.
پیشنهاد تعیین حکومت از سوی مردم با رفراندوم از جانب امام، نه خوشایند پیروان مکتب کمونیسم و لیبرالیسم بود و نه سلطه‌ جهانی – که از آن می‌توان به لابی یک درصدی حاکم بر جهان از ائتلاف جهانخواران همه‌ دنیا یاد کرد – دلباختگان مکاتب شرق و غرب خوب می‌دانستند، تعیین نوع حکومت از سوی مردم می‌تواند آنان را از تکیه زدن به اریکه قدرت باز دارد، زیرا این مردم در شعارهای خود سعادت در دنیا را در سایه‌ سعادت در آخرت جستجو می‌کردند و آنان جایی در این منظومه‌ فکری و اعتقادی نداشتند. نظام سلطه هم خوب می‌دانست این انقلاب مردمی و مستقل می‌تواند به الگویی برای ملت‌های مسلمان و جهان تبدیل شود.
از این رو دو جبهه درونی و بیرونی در حرکتی هماهنگ؛ اما با ادبیات‌های متفاوت تهدید‌آمیز و دلسوزانه! سنگ بنای تحریم این رفراندوم و یا تضعیف و کمرنگ کردن حضور مردم را گذاشتند؛ اما بصیرت مردم و پیوند امت با امامت تفاوت دیگری بود که در کنار رفراندوم، با حضور بی‌سابقه‌ مردم در پای صندوق‌ها خود را نشان داد، تا جایی که پس از پایان رفراندوم امام خمینی در روز ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ در جمع فرماندهان چهارده‌گانه کمیته‌های انقلاب اسلامی فرمودند:
«… اینهایی که برای ملت ما دارند دلسوزی می‌کنند، رفراندوم برخلاف مشی ملت ما بود؟! این رفراندومی که همه‌ ملت با جان و دل دنبالش بودند، بر خلاف مصلحت ملت بود که اینها بعضی از صندوق‌ها را آتش زدند؟!
بعضی جاها با تفنگ رفتند و جلوی مردم را گرفتند که رفراندوم نشود! تحریم کردند رفراندوم را! چرا این کار را کردند؟ برای این بود که اینها ملت را می‌خواهند؟ می‌خواهند که مملکت ایران مملکت خوبی باشد؟! خوب، ملت همین است که همه دیدند که با شوق و شعف و با احساس وظیفه‌ی شرعی رفتند و رأی دادند.»(۱)
رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای در بیان خصوصیات استثنایی انقلاب پس از برشمردن «ابتناء انقلاب اسلامی بر ارزش‌های دینی، اخلاقی و معنوی» در بیان خصوصیت دیگر آن می‌فرماید:
«… خصوصیت دوم، مردمی بودن آن است. انقلاب‌های دیگر – آنها که حقیقتاً انقلاب بودند – پس از پیروزی خود، اغلب نسبت به مردم بی‌اعتنا شدند. کودتاها و حرکات نظامی و امثال اینها را کاری نداریم. انقلاب‌ها، همیشه در همه جای دنیا به دست مردم به وجود آمدند؛ اما بعد از آنکه به پیروزی رسید یا در آستانه‌ی پیروزی قرار گرفت، احزاب یا حزب جای انقلاب و مردم را گرفتند و مردم کنار رفتند. مثل کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی دنیا که نظام‌های بسیاری از آنها با یک انقلاب به وجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابی و مبارز مردم کمک کرده بودند؛ اما در همه‌ این کشورها به مجرد اینکه انقلاب به پیروزی نزدیک شد یا به پیروزی رسید، دیگر مردم هیچ‌کاره شدند و حزب همه‌کاره شد…. مردم، حتی این حق را نداشتند که یک نماینده به مجلس قانون‌گذاری بفرستند. در هیچ کدام از این کشورها که به اصطلاح کنگره‌های ملی دارند و همان مجلس قانون‌گذاری آنهاست، نمایندگان مردم حضور ندارند!»(۲)
رهبری معظم انقلاب در ادامه به انتخابات در بلوک غرب اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:
«… این وضعی که انتخابات ریاست جمهوری در ایران دارد، حتی در کشورهای دموکراتیک غرب هم نیست، چون در آن کشورها، احزاب در مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند و هر حزبی، اسم کسی را به‌عنوان کاندیدا ذکر می‌کند. مردمی که به آن کس رأی می‌دهند در حقیقت به آن حزب رأی می‌دهند و خیلی‌ها آن کس را اصلاً نمی‌شناسند. در ایران، این گونه نیست. در ایران، یکا یک کسانی که کاغذ رأی را در صندوق می‌اندازند آن شخص را می‌شناسند و به‌عنوان رئیس جمهور به او رأی می‌دهند.»(۳)
امام خامنه‌ای غیر از تفاوت انتخابات قوه‌ مجریه و قوه‌ مقننه از سوی مردم در جمهوری اسلامی و تفاوت آن با انقلاب‌های دیگر به تفاوت تعیین شخص رهبر هم اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:
«… در انتخابات دستگاه اجرایی و رئیس قوه‌ مجریه، مردم خودشان دخالت می‌کنند. حتی در انتخاب رهبر با اینکه رهبری یک منصب الهی و تابع ملاک‌های الهی و معنوی و واقعی است؛ باز مردم نقش دارند؛ کما اینکه مشاهده کردید مجلس خبرگان که نمایندگان مردمند، می‌نشینند کسی را معین و انتخاب می‌کنند.»(۴)
پس از شهادت جمعی از منتخبین مردم در قوه‌ مقننه و وزراء در قوه‌ مجریه به همراه شهید بهشتی، امام خمینی از جریاناتی پرده برداشتند که از اول نهضت در مقابل انقلاب و همسو و همراه دشمن حرکت می‌کردند. امام خمینی در روز یازدهم تیرماه ۱۳۶۰ در حسینیه‌ جماران در جمع خانواده‌ شهدای هفتم تیر و اعضای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی فرمودند:
«یک جریانی از اول نهضت و از اول انقلاب در مقابل انقلاب در کار بود. مسئله اتفاقی نبود که افراد مؤثر را، افرادی که برای این ملت سرمایه بودند، یکی بعد از دیگری یا شهید کردند یا خواستند شهید کنند.»(۵)
امام خمینی در ادامه‌ سخنان خود مسئله‌ تحریم انتخابات و تحریم کنندگان و تضعیف کنندگان صندوق آرای مردم را در دایره‌ همین جریان و در کنار هم تحلیل می‌کنند و به عبارتی شفاف‌تر قاتلان شهید مطهری و شهید بهشتی با تحریک کنندگان و تضعیف کنندگان انتخابات را پشت یک خاکریز قرار می‌دهند و می‌فرمایند:
«مسئله یک مسئله تنظیم شده بود و هست، مسئله‌ای بود که از اول که این انقلاب شکلی به خودش گرفت،شروع شد.از همان وقت که مردم می‌خواستند به جمهوری اسلامی رأی بدهند مورد تحریم واقع شد. یک دسته‌ای و گروهی تحریم کردند. وقتی که مجلس خبرگان تأسیس شد، در تأسیسش مخالفت‌ها شد و بعد از آنکه دیدند تأسیس شد و اشخاصی که در مجلس خبرگان هستند فقها یا دانشمندان در خط اسلام هستند، شروع به مخالفت شد و طرح انحلالش پیش یک عده‌ای ریخته شد و خداوند حفظ کرد. من باب اتفاق نبود که وقتی مجلس شورا می‌خواست تأسیس بشود باز مخالفت‌ها شد و وقتی هم که تأسیس شد باز در خود مجلس افرادی در آن موادی که برای حفظ اسلام و حفظ استقلال کشور مفید بودند، مورد اشکال واقع شدند. این یک مسئله‌ای بود و یک جریانی. این جریان همراه و همزاد این انقلاب است. الان هم هست و بعدها هم خواهد بود.»(۶)
تأکید امام خمینی بر همزاد بودن جریانی با انقلاب که روزی مانع تبدیل نهضت به انقلاب است و روزی دست به ترور شخصیت‌های انقلابی می‌زند، در نگاهی منظومه‌ای به این جریان مرموز، تحریم‌کنندگان انتخابات را در کنار قاتلان شهید مطهری و شهید بهشتی می‌بیند که نکته‌ بسیار دقیق و ژرفی است. امروز باید فلسفه‌ نگاه امام راحل را از کسانی پرسید که از یک سو دم از میراث‌داری امام می‌زنند و از سوی دیگر با ادبیاتی متفاوت و رفتارهای دوگانه در صدد تحریم و تخریب آشکار و پنهان انتخابات فرارو هستند.
اهمیت حضور مردم در انتخابات از سوی امامین انقلاب تا بدانجاست که امام خمینی در وصیت‌نامه‌ الهی سیاسی خود حضور نیافتن در انتخابات‌های سرنوشت‌ساز را در حکم «رأس گناهان کبیره» می‌دانند و می‌فرمایند:
«… چه بسا که در بعضی مقاطع عدم حضور و مسامحه، گناهی باشد در رأس گناهان کبیره.»(۷)
این اهمیت در نگاه امام خامنه‌ای تا بدانجاست که رهبری انقلاب از انتخابات به «لیله القدر انقلاب اسلامی» یاد می‌کنند که مردم باید «قدر» آن را بدانند. ایشان می‌فرمایند:
«هنگام انتخابات هم برای یک ملت، برای یک دوره‌ای، برای برهه‌ای سرنوشت‌ساز است. لذا این لحظه را من شخصاً قدر می‌دانم و به ملت عزیزمان هم توصیه می‌کنم که قدر بدانند.»(۸)
در بازخوانی سخنان امام راحل درباره‌ انتخابات در دوره‌های گوناگون و سرنوشت‌ساز در دهه‌ اول انقلاب اسلامی به جمله‌ای از بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌رسیم که هر سیاستمدار، آینده‌پژوه و جریان‌شناسی را وادار به فرود آوردن سر تعظیم در مقابل آن پیر بصیرت‌آفرین می‌کند گویی امام خمینی در روز ۲۲ اسفند ۱۳۵۸ و در آستانه‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی در آغاز گام اول انقلاب، مردم با بصیرتی را که می‌روند در اسفند ۱۴۰۲ خالق حماسه‌ای دیگر بیافرینند، مورد خطاب قرار می‌دهند مردمی که باید خود آینده‌ خود و انقلاب را رقم بزنند. گویی امام راحل برای رفتن به پای صندوق‌ها روزی دیگر را می‌دیدند که بار اصلی تعیین ریل انقلاب بر مدار «دین و مردم» یعنی دو ویژگی اصلی انقلاب که امام خامنه‌ای از آن یاد می‌کند بر عهده‌ خود مردم است، نه حتی تأیید و یا رد نهادی چون شورای نگهبان. امام خمینی در این روز می‌فرمایند:
«… اگر مسامحه کنید، مسئول هستید پیش خدای تبارک و تعالی. اگر نروید و رأی ندهید و آنها که جدیت دارند به اینکه وارد بشوند در مجلس و به هم بزنند اوضاع ایران را، آنها خدای ناخواسته بروند، مسئولیتش به عهده‌ شماست.»(۹)
مردم با تبعیت از «ولی فقیه» و با به میدان آمدن در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به‌گونه‌ای وارد شدند که حتی سران سازمان منافقین با همه‌ برجسته‌نمایی و مظلوم‌نمایی خود حائز رأی لازم برای ورود به مجلس نشدند و عملاً مردم بار دیگر مردم‌سالاری دینی و تفاوت آن با مردم‌سالاری‌های غربگرا و شرق‌گرا را به رخ جهانیان کشیدند و آن جریان مرموز و موذی همسوی دشمن را نیز در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتند.
شباهت انتخابات پیش رو در اسفند ۱۴۰۲ با اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی در حساسیت آن در ریل‌گذاری انقلاب در گام دوم انقلاب است. این حساسیت تا بدانجاست که رهبری انقلاب در فروردین همین سال سخن از روشن شدن توپخانه‌ دشمن و هدف قرار دادن آن به میان آوردند. نگاهی به گفتارها و رفتارهای برخی در تهدید به تحریم و تخریب و تضعیف انتخابات با ادبیات‌های گوناگون و تلاش برای دلسرد کردن مردم بعضاً دلسوزانه!! یادآور جان گرفتن همان جریانی است که به تعبیر امام از اول نهضت همسوی دشمن بوده است؛ غافل از اینکه مردم سال ۱۴۰۲ همان مردم سال‌های ۴۲ و ۵۷ و ۵۸ هستند. همان مردم صاحب اصلی انقلاب، ولایت‌مدار، جریان‌شناس و شخصیت‌شناس.
(منبع: ماهنامه پاسدار اسلام)

پی‌نوشت:
۱- صحیفه‌ امام، ج. ۷، ص. ۳۹٫
۲- بیانات معظم‌له در خطبه‌های نماز جمعه ۲۰/۱۱/۶۸، معارف انقلاب، ص. ۱۱۵٫
۳- همان مدرک، معارف انقلاب، صص. ۱۱۶ و ۱۱۷٫
۴- همان مدرک، معارف انقلاب، ص. ۱۱۷٫
۵- صحیفه‌ی امام، ج. ۱۵، ص. ۲۳٫
۶- همان مدرک.
۷- صحیفه امام ج ۲۱ ص ۴۱۷ ، تحریر ۲۶/۱۱/۶۱، قرائت ۱۵/۳/۶۸٫
۸- بیانات رهبری معظم انقلاب، ۲۶/۱۱/۱۳۹۲٫
۹- صحیفه‌ امام خمینی، ج. ۱۲، صص. ۱۸۲ و ۱۸۳٫

11مارس/24

غزه غوغای دکترین مقاومت امام است / دکتر محمدجواد لاریجانی، مدیر پژوهشگاه دانش های بنیادی

وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم دکتر محمدجواد لاریجانی را به عنوان یک سیاستمدار، دیپلمات، چهره علمی، نماینده مجلس، مؤسس مرکز پژوهش‌های مجلس و رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه به یاد می‌آوریم.

ملاقات ما با این چهره سیاسی و علمی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی صورت گرفت.او از اواخر دهه ۶۰ مدیریت این پژوهشگاه را بر عهده دارد.

محور گفتگوی «پاسدار اسلام» با دکتر محمدجواد لاریجانی درباره یکی از تابناک‌‌ترین فصول حیات نورانی حضرت امام خمینی(ره) است که طی آن بنیانگذار و معمار کبیر انقلاب اسلامی به تاریخ پیوستن نگرش و مکتب الحادی مارکسیسم را با روشن‌بینی رشک برانگیز خود، پیش‌بینی می‌کنند.

همان‌گونه که مخاطبان گرامی مجله به خاطر دارند دکتر محمدجواد لاریجانی یکی از سه عضو هیات اعزامی برای تسلیم‌ نامه حضرت امام به گورباچف بود و لذا در جریان کم و کیف و جزئیات این نامه به رهبر اتحاد جماهیر شوروی و تحولات و رویدادهای بعد از آن قرار دارد.

آنچه در ادامه می‌آید ما حصل گفتگوی ما با دکتر محمدجواد لاریجانی درباره مشی و مرام حضرت امام و تقابل دو دیدگاه توحیدی و مادی‌گرایانه به بهانه واکاوی این رویداد در تاریخ انقلاب اسلامی است.

 

*جناب لاریجانی با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید، در این گفتگو می‌خواهیم یکی از فصل‌های زرین حیات طیبه حضرت امام خمینی«ره» را مورد مداقه قرار دهیم و از رهگذر آن به آیینه‌ای برای ادراک بهتر تحولات امروزی به ویژه ارتباط غرب با جنایت‌های اخیر در غزه برسیم. منظورم نامه تاریخی حضرت امام خمینی به گورباچف است. جنابعالی یکی از اعضای هیأت تسلیم این نامه به رهبر شوروی بودید. حضرت امام در آن نامه صراحتاً از خرد شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورده بودند. آیا می‌توانیم محتوای نامه امام و آنچه به درستی پیش‌بینی کرده بودند را در پیوند با شرایط امروز و شکسته شدن هیمنه غرب و فاش شدن چهره واقعی‌اش در قصه پرغصه اما در عین حال حماسی غزه ببینیم؟

پیش از ورود به بحث این را بگویم که مجله «پاسدار اسلام» مجله وزین و همزاد با انقلاب است که ما از سال‌های اول انقلاب آن را می‌خواندیم و گمان می‌کنم اکنون چهل و دومین سال انتشار این مجله باشد. ان‌شاء‌الله موفق باشید. موضوعی که مطرح کردید موضوع جالبی برای امروز ماست. به نظر می‌رسد آنچه برای نسل جوان امروز ضروری است فهمیدن افکار امام و سیمای حقیقی ایشان در جریان رخدادهای انقلاب است، چون دشمن مدام بر مخدوش کردن چهره اسلام سرمایه‌گذاری می‌کند و در دهان بعضی‌ها انداخته که اگر ما این اسلام را نخواهیم چه کسی را باید ببینیم؟! گویی که مسأله انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی و استقلال ایران یک ادله صرفاً شرعی دارد. این به خاطر آن است که افکار حضرت امام برای نسل جدید تبیین نشده است. ما نسل قدیم، از قم با افکار و اندیشه‌های امام آشنا و محشور بودیم. اولین فکر امام این بود که برگردیم به زمان طاغوت و بپرسیم ریشه این عقب افتادگی‌ها کجاست، ایشان می‌گفت ما چرا عقب افتادیم. چرا شهرهای ما آباد نیست؟ چرا ما در دانش و تکنولوژی عقب هستیم؟ این سئوال که ربطی به اسلام ندارد. هر آدم عاقل ایرانی میهن‌پرستی این سئوال را می‌پرسد. خب پاسخ این سئوال چیست؟ دو پاسخ مطرح است. یک پاسخ از جانب غربی‌ها و روشنفکران سطح نازل و غرب‌زده مطرح شد که ما باید سر تا پا فرنگی شویم حتی ادبیات خودمان و رسم‌الخط خودمان را عوض کنیم تا پیشرفته شویم.

اما امام آمدند این نکته را روشن کردند که علت عقب افتادگی ما و هر ملت دیگری این است که سیطره اجانب و استکبار، ظرفیت‌ها و اموال ما را غارت می‌کند. حکومت‌هایی که در کشورهای ما بر رأس کار گذاشته‌اند دست‌نشانده و نوکران غرب هستند. آنها اصلاً نمی‌خواهند ما پیشرفت پیدا کنیم. پس اگر ایران و هر ملتی می‌خواهد پیشرفت پیدا کند اولین قدم این است که از یوغ و سیطره اجانب خارج و مستقل شود. در چنین فضایی شعار استقلال، شعار و دکترین بسیار دقیقی است. خب حالا فرض کنید ما مستقل شدیم. ما که مستقل شدیم فوری که پیشرفت نمی‌کنیم. شرط دوم چیست؟ شرط دوم، حکومت مشروع و صالح است. اگر کشوری حکومت مشروع و صالح داشته باشد این کشور می‌تواند ثروت‌هایش را خوب به کار ببرد و خواسته‌های مردم را اجابت کند. پول‌ها را ندزدند و کارها در روند طبیعی خود پیش برود. اما حکومت مشروع و صالح چه نوع حکومتی است؟ یک عده می‌گفتند همین حکومت شاهنشاهی باشد. حالا یک خورده مشروطه هم باشد و اختیارات بدهد. امام فرمودند این بنیان از ریشه پوسیده است، حکومت باید مبنای عقلی داشته باشد.

از نگاه امام رأی و انتخاب مردم باید مبنا باشد و چون ما مسلمان هستیم اینجا باید مسأله اسلام مطرح باشد. سوم مسأله اقامه دین است که دغدغه هر مسلمانی است. اقامه دین این نیست که مردم فقط در خانه‌ها نماز بخوانند. امام می‌فرمودند ما برای این که نجات پیدا کنیم اول باید دست اجانب را کوتاه کنیم و از نوکری خارج شویم. دوم این که یک حکومت مشروع و صالح ایجاد کنیم. این حکومت مشروع و صالح باید چه‌کار کند؟ باید اقامه دین کند چون گمشده ما اسلام است. اینجا پیام به گورباچف معنادار می‌شود که من اشاره خواهم کرد.

در واقع کلید توفیق یک ملت مثل ملت ما این است که برگردیم به اسلام و آموزه‌های آن را رها نکنیم. اسلام یک امر زنده امروزی است. اسلام مرده و یادگار عهد دقیانوس نیست. فلذا اقامه دین بر اساس فکر اسلامی در نگاه امام معنا دارد، لذا جمهوری اسلامی به عنوان دکترین حضرت امام، نظامی است که عقلانیت پایه‌اش، اسلام منبعث از مکتب اهل بیت است. ازطرفی مکانیسم دموکراسی نمایندگی هم در آن هست و علیرغم همه اصلاحاتی که ما گاه‌به‌گاه در متن قانون اساسی‌مان ایجاد می‌کنیم اما این نظام و رویکرد اصل و اصول و استخوان‌بندی قوی دارد و معلوم است که موفق است. جمهوری اسلامی توانست هم استقلال را حفظ کند، هم پیشرفت‌های علمی را وارد کشور کند و هم با دشمنی‌های سرسختی که با آن روبرو است مقابله کند. به نظرم این چارچوبی است که ما باید به نسل جدیدمان توضیح بدهیم و آن ها بدانند که دغدغه‌های امام و انقلاب چه بود.

هیأتی که حضرت امام به مسکو فرستادند در واقع اولین و آخرین هیأت رسمی حضرت امام بود که رسماً برای دیدار با رئیس کشوری فرستادند و پیام مفصلی هم دادند. تمام دغدغه‌های جهانی امام در این پیام بود. خب امام زاویه دیدی درباره کشور داشتند، دیدی درباره جهان اسلام داشتند و نگرشی هم درباره جامعه جهانی. امام شخصیتی کم‌نظیر در دنیا و جهان اسلام بودند. امروز هم می‌بینید که دکترین مقاومت امام چه غوغایی کرده و کمر آمریکا را شکسته است. این دکترین مقاومت امام است که با طراحی‌ها و پیگیری‌های عملی مقام معظم رهبری بعد از چند دهه به نتایج اولیه رسیده و نتایج بعدی، بزرگ‌تر خواهد بود.

خب روابط ما با مسکو به خاطر جنگ تحمیلی روابط پیچیده‌ای بود و امپراتوری شوروی و امپراتوری غرب به رهبری آمریکا پشت سر صدام بودند و از صدام به صورت همه‌جانبه‌ای حمایت می‌کردند. انقلاب که پیروز شد، مسأله حمله به افغانستان پیش آمد و طبیعتاً ما از مجاهدین حمایت می‌کردیم و اولین نطفه دکترین مقاومت در افغانستان بود و عملاً امپراتوری شوروی با ۱۴۰ هزار نیروی مسلح و بالگردها و هواپیماهای سنگین شکست خورد.

اجازه بدهید در همین‌جا خاطره دیگری از حضرت امام بگویم. سال‌های آخر جنگ بود که خبر رسید دولت شوروی به عراق موشک‌هایی داده که شهرهای مرزی ما را می‌توانند بزند. این خبر به امام رسید و امام فرمودند در قالب هیأتی از وزارت خارجه برویم و با روسیه صحبت کنیم و به آنها بگوییم زدن شهرها، ما را تسلیم نمی‌کند ولی این در حافظه ملت و روابط ما در آینده می‌ماند. «گرومیکو» تازه به عنوان صدر هیئت رئیسه شورای عالی شوروی انتخاب شده بود. او سی و خورده‌ای سال وزیر خارجه شوروی بود، یک فرد پرسابقه از دوران برژنف و قبل و بعد. ما رفتیم و تا نشستیم گرومیکو شروع کرد به نصیحت کردن ما که چرا شما این‌قدر اصرار به جنگ دارید و چرا آتش‌بس را قبول نمی‌کنید؟!

 

*این اتفاق چه سالی بود؟

به نظرم سه سال مانده به آخر جنگ بود. آقای گرومیکو رها هم نمی‌کرد تا این که سرفه‌ای کرد و ما لیوان آبی به او تعارف کردیم تا گلویی تازه کند، آن‌وقت نوبت ما شد و گفتیم اصلاً شما چرا به افغانستان حمله کردید؟ افغانستان کشور مستقلی بود. گیرم که شما حکومت این کشور را قبول نداشتید. چرا حمله کردید؟ مگر آدم حکومت جایی را قبول نداشته باشد به آنجا حمله می‌کند؟! یک قدری درگیری بالا گرفت. گرومیکو یک‌جایی از کوره دررفت و گفت تو مثل نوه من می‌مانی، این‌طور با من حرف نزن. گفتم ما از انقلاب می‌آییم. آنجا نوه و اینها نداریم. همه ما مسئولیت‌محور هستیم.

 

*آن زمان فکر کنم چهل سال داشتید؟

سی و خورده‌ای سال داشتم. بعد گفت برویم سر اصل مطلب. این عباراتش مهم بود. گرومیکو گفت: ما در افغانستان شکست خوردیم و شما یکی از دلایل مهم شکست ما هستید. انقلاب شما به مجاهدین روحیه داد تفکراتتان به آنها حرکت داد. سیاست‌هایتان هم به آنها قوت داد. حالا بیایید ما با همدیگر معامله کنیم. ما که شکست خوردیم و می‌خواهیم از افغانستان بیرون بیاییم. این حرف‌ها در سال‌های آخرجنگ زده شد اما طول کشید تا این اتفاق بیفتد.

گرومیکو گفت: ما وقتی بخواهیم از افغانستان بیرون بیاییم چند مسأله داریم. یک مسأله مهم ما این است که احمدشاه مسعود گفته است من نمی‌گذارم یک نفر روسی از دره پنجشیر زنده رد شود. می‌دانید که دره پنجشیر تا آخر هم در برابر روس‌ها مقاومت کرده بود و هیچ‌وقت تسخیر نشد. گرومیکو گفت ما ۱۴۰ هزار نیرو داریم و می‌خواهیم از این‌جا برویم. کاری کنید که اینها ما را نزنند. از طرفی هیأت‌های دیپلماتیک ما می‌خواهند از کابل بیرون بروند اینها فرودگاه کابل را می‌زنند. کاری کنید اینها با ما کاری نداشته باشند. توجه کنید که یک ابرقدرت از کشوری که خودش وسط جنگ است این تقاضاها را مطرح می‌کند.

 

*و شما چه گفتید؟

گفتم آن‌طرف قضیه چه می‌شود؟ خب آن‌طرف قضیه مسائل نظامی بود که دوستان نظامی ما درباره‌اش صحبت و مذاکره کردند.

 

*بحث تجهیزات گرفتن؟

تجهیزات و چیزهای مختلف. ما برگشتیم و صبح زود خدمت امام رفتیم و گزارشی دادیم. مرحوم حاج احمد آقا و دیگران هم بودند. آقا، آقای هاشمی و آقای موسوی اردبیلی هم بودند. اتفاقا آقای مهندس موسوی هم بود. من به عنوان یک دیپلمات شخصاً خوشحال بودم که معامله خوبی می‌تواند اتفاق بیافتد. امام همه را گوش کردند و فقط یک جمله گفتند: ما در معامله‌ای که علیه ملت افغانستان باشد، وارد نمی‌شویم و رفتند.

 

*دیدگاه آن جمع درباره موضع امام چه بود؟

مهندس موسوی گفت این یعنی امام صد درصد مخالف این معامله است. آقای هاشمی فرمودند: نه! اگر مخالف بودند امام که خجالت نمی‌کشند. صراحتاً می‌گفتند این کار را نکنید. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: این معنایش راهنمایی است، یعنی اگر می‌خواهید وارد هر معامله‌ای شوید این راهنمای شماست که توافق شما علیه ملت افغانستان نباشد.

اتفاقاً برداشت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی درست بود. چون در واقع امام قاعده‌ای دادند و گفتند در هر معامله‌ای عملاً می‌توانید وارد شوید. طبیعی است منافع ما که اصل است اما برای تأمین منافع خودمان علیه ملت افغانستان وارد نمی‌شویم. این یکی از تابلوهای زرین سیاست خارجی ماست.

می‌خواهم بگویم دکترین مقاومت انقلاب اسلامی، در همان سال‌های آغازین که تازه درگیر جنگ هم بود میوه می‌داد. خب به خاطر همین قضیه در داخل افغانستان پیروزی پیدا شد اما به خاطر این که نیروهای افغان آمادگی این فضا را نداشتند و مسائل دیگری هم پیش آمد، این آزادی نتوانست میوه اصلی خود را به دست دهد، ان‌شاء‌الله در آینده این اتفاق بیفتد.

 

*معامله‌ای که با شوروی انجام دادید شامل آن موشک‌باران هم می‌شد؟

بله، بحث‌های کلی و دقیق نظامی داشت. درصدی آنها انجام دادند و البته صدام هم به سمت غربی‌ها رفته بود. از طرفی ما در جنگ دست بالا را پیدا کردیم. در واقع تطور جنگ جلو آمده و دشمن را زمین‌گیر کرده بود. ایران در جنگ پیروزی‌های عظیمی به دست آورد. فتح خرمشهر کمر دشمن را اعم از آمریکا، عربستان و دیگران شکست و بعد هم فتوحات دیگر پیش آمد. رسیدیم به مسأله مهم گلاسنوست و چیزهای دیگری که در داخل شوروی به عنوان اصلاحات و فروپاشی امپراتوری شوروی کلید خورده بود و گورباچف، محمل این فروپاشی بود. امام این فرصت را بسیار طلایی و درست تحلیل کردند. البته وقتی این پدیده پیدا شد چند نوع تحلیل وجود داشت. یک تحلیل این بود که چرخ‌های مارکسیسم زنگ خورده است و گورباچف می‌خواهد چرخ‌های مارکسیسم را روغن‌کاری کند و دوباره امپراتوری مارکسیستی مثل گذشته، امپراتوری باشد و همان بلوک‌بندی‌ها باشد. خب دقت کنید که آنها هم کودتا می‌کردند، تجاوز می‌کردند، جاسوسی می‌کردند.

تحلیل دیگر این بود که آمریکایی‌ها و غرب دارند رقیب‌شان را از بین می‌برند و دنیا دارد به سمت یک‌قطبی شدن می‌رود و آمریکا به عنوان رأس کلوپ غربی‌ها آماده رهبری جهان می‌شود.

 

*دیدگاه حضرت امام در این میان چه بود؟

اولاً امام تحلیل خودشان را از این وضعیت داشتند و ثانیاً این وضعیت را به نفع روابط ایران و مسکو پیش‌بینی کرده بودند. لذا تقریباً سه چهار روز قبل از این که پیام امام نهایی شود، مرحوم حاج احمدآقا مرا صدا کردند و گفتند این متنی است که آقا می‌خواهند برای گورباچف بفرستند. شما به کسی نمی‌گویید، فقط آیت‌الله خامنه‌ای در جریان است، منتها این متن را نگاه کنید و اگر نکته‌ای دارید بگویید تا لحاظ شود. من این متن را گرفتم و بردم خدمت آیت‌الله خامنه‌ای. ایشان فرمودند: بله من در جریان قرار گرفته‌ام. گفتم ما ۲۴ ساعت وقت داریم که اگر نظراتی داریم بدهیم. نشستیم و روی متن کار کردیم. ما شش نظر درباره متن امام دادیم. پنج نظرمان مسائل ساده و فرعی بود، اما یکی از آنها جایی بود که امام نوشته بودند: ما صدای شکستن استخوان‌های مارکسیسم و کمونیسم را می‌شنویم و مارکسیسم به موزه و زباله‌دان تاریخ می‌پیوندد. نظر ما این بود که ما این فروپاشی را به این صراحت نگوییم، چون ممکن است این قضیه به این زودی اتفاق نیفتد. یک احتمال بدهیم که این‌ها مارکسیسم را دارند روغن‌کاری می‌کنند. ولی امام فرمودند باید این عبارت باشد.

 

*متن توسط شخص حضرت امام نوشته شده بود؟

بله ادبیات امام بود. حضرت امام وقایع داخل شوروی را به شکل منظم از اخبار، وزارت اطلاعات و خارجه دریافت می‌کردند اما تحلیل ایشان از وقایع پیش‌رو متعلق به شخص خود ایشان بود. ایده فرستادن پیامی به شوروی هم از خودشان بود. امام فوق‌العاده بود.

 

*آیا پرس و جویی درباره دو عضو دیگر هیأت (آیت‌الله جوادی آملی و خانم مرضیه دباغ) داشتید؟

درباره ترکیب، سئوالی نپرسیدم اما مرحوم حاج احمدآقا فرمودند نظر امام این است که رئیس هیأت، آیت‌الله جوادی آملی باشند و در مسائل پروتکلی هم ایشان به همه سفارش کردند که با تأیید بنده انجام شود تا شأن دیپلماسی قضیه حفظ شود. بعد فرمودند قبل از ملاقات، آقای شواردنازده (که وزیر خارجه بود و بعداً رئیس جمهور گرجستان شد) را ببینیم و برایشان توضیح بدهم که ارسال پیام از سوی امام چه معنایی در روابط آینده ایران و مسکو دارد. اصل قضیه این بود که شوروی دارد متحول می‌شود اما به هر حال روسیه می‌ماند. آن‌وقت روابط ما و مسکو بعد از فروپاشی شوروی وارد فاز جدیدی خواهد شد.

قرار شد اینها را توضیح بدهم. جدای از متن، دیپلماسی مسأله بسیار با ارزشی است. ما رفتیم و دو سه ساعت طول کشید من برای آقای شواردنادزه توضیح دادم که این متن را باید خوب بخوانند و اهمیتش را خوب بدانند و اصلاً این مسیر و راهی که امام انتخاب کرده‌اند از لحاظ سیاسی و دیپلماتیک معنای بسیار مهمی دارد.

 

*متن برای آقای شواردنادزه هم خوانده شد؟

نه‌خیر. گفتند متن را به من می‌دهید؟ گفتیم نه. متن را فقط جلوی آقای گورباچف می‌خوانیم و همان‌جا نسخه انگلیسی را تحویل می‌دهیم.

 

*این اتفاقات روز قبل از دیدار با آقای گورباچف رخ داد؟

بله. به‌هر صورت امام در متن چند مسأله خیلی زیبا، مهم و معنادار را مطرح کردند. مسأله اول، دیدشان از صحنه بین‌المللی است و فروپاشی شوروی را رسماً اعلام کردند. مارکسیسم کارش خلاص شده است. بعد هم گفتند که علت فروپاشی شما خرابکاری در اقتصاد نیست یا مثلاً اینکه آزادی نداشتید. علت فروپاشی شما دشمنی شما با خداست. لذا فرمودند: غربی‌ها هم که همین دشمنی را دارند آنها هم محکوم به همین سرنوشت هستند و انجام هم خواهد شد.

خب این بحث جدی و مهمی بود. نکته دومی که به رهبران شوروی گوشزد کردند این بود که درِ باغ سبز غرب شما را فریب ندهد. مارکسیسم که مُرد، حالا جایگزین این مارکسیسم چیست؟ البته روس‌ها فریب خوردند. اما امام گفتند شما بیایید مکاتب دیگر را هم نگاه کنید. مکتب اسلام را نگاه کنید. شما که از اسلام خبر ندارید. بیایید علمایتان را بفرستید و ببینید حرف مهم ما چیست. اینجا بود که امام وارد بحث فلسفی شد که دنیا را مادی نبینید، یعنی از پشت عینک سکولاریسمی که چه در تفکر لیبرال غربی و چه در تفکر سوسیال شرقی وجود دارد. امام متوجه شده بود این همان سنگ زیربنای بدبختی است.

 

*این که آیت‌الله جوادی آملی در رأس هیأت قرار می‌گیرند به عنوان یک فیلسوف از این منظر قابل درک است.

بله، امام چالش نظری با این قضیه داشتند و جالب است که در این چالش نظری، درست به اصل نقطه رفتند که دنیا را مادی نبینید و بعد هم استدلال کردند که یکی از ادله جالب علیه تفکر مادی در فلسفه ما مسأله علم حضوری است. علمی که به ذهن خودمان داریم این علم حضوری نمی‌تواند توجیه مادی داشته باشد. شما بهترین کامپیوتر را هم که داشته باشید این کامپیوتر که نمی‌تواند خودش را شناسایی کند بلکه دستوراتی را اجرا می‌کند که شما به او می‌دهید. امام این را به همان زبان فلسفی بیان کردند که علم حضوری نمی‌تواند خودش را بشناسد و علمی وجود دارد که فراتر از ماده است.

خب امام نه‌تنها تفکر مادی‌گری و سکولاریسم غرب را رفض و رد کردند و رهبران شوروی را به این نکته توجه دادند که بدبختی‌های شما از این مادی‌گرایی است. استدلال کردند که در منطق ما ادله بسیار زیبایی وجود دارد. این‌طور نیست که یک مشت حرف کهنه و قدیمی داشته باشیم. این یکی از مهم‌ترین حرف‌هایی است که امروز در امر نقد سکولاریسم در دنیا مطرح است ولی امام تا این‌جا هم پیش رفتند و بحث مفیدی کردند و فضای بحث‌شان هم گرم بود.

حضرت آیت‌الله جوادی هم که از مفاخر جهان اسلام هستند با دقت و وسواس بسیار صحبت امام را شمرده شمرده خواندند، این مواضع برای هیأت روسی ترجمه شد و توضیحات لازم را در حدی که سئوال می‌کردند می‌دادند. ما وقتی برگشتیم بنا بود خدمت امام گزارش بدهیم. اولین سئوال امام از من این بود که آن نکته‌ای که گفتی چطور بود. منظور امام این بود که آیا آنها می‌خواهند مارکسیسم را روغن‌کاری کنند یا فروپاشی را پذیرفته‌اند؟! گفتم اگر کمترین اعتقادی به روغن‌کاری مارکسیسم از طرف گورباچف داشتم اکنون ندارم. با این تهاجمی که داشتید من انتظار داشتم اینها ناراحت شوند اما من آثار ناراحتی را در چهره اینها ندیدم بنابراین به نظرم تحلیل شما درست است. خودشان هم می‌دانند مارکسیسم خلاص است و راه نجات شان نیست.

 

*این‌که گفته می‌شود زمان خوانش نامه، چندجا گورباچف برآشفته شد آیا این صحت دارد؟ مخصوصاً جایی که امام درباره صدای خرد شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورده بودند.

من فکر می‌کنم امام حرف دل گورباچف را زدند!

 

*یعنی تغییری در کار نبود؟

خیر. من اصلاً همین موضوع را در آن تحلیل مبنا قرار دادم و گفتم اگر تحلیل امام نادرست بود عصبانیتی در این فرد باید پیدا می‌شد ولی این‌طور نشد و گفت ما می‌خواهیم مبانی اخلاقی را زنده کنیم.

 

*درباره پاسخ گورباچف به نامه امام و حضور ادوارد شواردنادزه در ایران بفرمایید.

خب وقتی این جریان پیش آمد امام فرمودند خود وزارت امورخارجه پاسخ را تحویل بگیرد. گفتیم آقا شما یک نامه‌ای همراه هیات فرستاده‌اید و این فرد هم می‌خواهد نامه‌ای بفرستد و شما بپذیرید. امام پذیرفتند. حاج احمد آقا گفتند امام فرمودند: من بلند نمی‌شوم. بیاید و پیام را بدهد و برود. خب البته این رفتار امام نکته داشت و حرکات امام بی‌دلیل نبود. نهایتاً امام فرمودند بسیار خب! اگر می‌خواهید من بلند شوم باید آقای جوادی با او همزمان بیایند داخل که من به خاطر آقای جوادی بلند شوم.

 

*چقدر جالب!

امام می‌خواستند بگویند ما ابرقدرت نمی‌شناسیم و ابرقدرت خداست. این‌طور نیست که کسی توپ و تانک زیادتری داشته باشد ما از او واهمه داشته باشیم. خب این رفتار امام مهم است. شما به آن روزها برگردید. امپراتوری شوروی در کمتر از ۷۰ سال بر نصف جهان مسلط شده بود. از لحاظ نظامی لنگه‌ی آمریکا بود بلکه قوی‌تر. زرادخانه اتمی روسیه همین الان از آمریکا هم قوی‌تر است. خب شوروی از لحاظ عملیاتی، کودتا و رفتار استکباری چیزی از آمریکا کم نداشت. بنابراین رفتار امام با چنین حکومتی که هنوز از هم پاشیده نشده بسیار معنادار است.

 

*در واقع به‌طور کاملاً شفافی منشأ قدرت برای امام معلوم بود که خاستگاه قدرت کجاست.

بله، امام می‌دانستند که سرمنشأ قدرت، خداوند متعال است و صدق و راستی. درباره پروتکل پذیرش هیات مسکو، من آن‌روز خدمت حاج احمد آقا گفتم بیایید یک کار دیگر انجام بدهیم. پیشنهاد کردیم که اصلاً ما می‌رویم در اتاق می‌نشینیم و امام وارد شوند، کسی هم بلند نمی‌شود. این‌ها پذیرفتند. ما کمی زودتر به اتاق رفته بودیم تا شرایط پروتکلی را مهیا کنیم. حاج احمدآقا گفتند: آقا می‌فرمایند من لباس [رسمی] نمی‌پوشم. در واقع امام می‌خواستند حرف‌شان را در عمل نشان بدهند که ما مقهور قدرت‌های بزرگ نخواهیم بود.

حاج احمد آقا گفتند ما هرچه می‌گوییم امام گوش نمی‌دهند! گفتم بگذاریم امام کار خودشان را انجام دهند. ما همه نشسته بودیم که امام با یک شب‌کلاه و بدون عمامه و عبا و با دمپایی کهنه‌ای آمدند.

 

*انگار کسی آنجا نیست!

دقیقاً. این صحنه برای شواردنادزه که در کاخ کرملین همه درها پشت سر هم برایشان باز می‌شد حیرت‌انگیز بود. این همان رهبری است که منطق اسلام را می‌پروراند. ساده، قاطع، روشن، باهوش و شجاع. امام آمدند، نشستند و شروع کردند به نگاه کردن شواردنادزه. آقای شواردنادزه هم دستپاچه شده بود.

 

* ظاهراً شواردنادزه در آن دیدار نتوانست در حالت طبیعی خودش قرار بگیرد؟

بله. از شکل و حال طبیعی بیرون بود. شروع کرد به صحبت کردن، در حالی که لرزش‌های مختلف هم داشت. امام هم صبر نمی‌کرد صحبت‌های شواردنادزه تمام شود. شواردنادزه از قول گورباچف گفت ما هم به مسائل اخلاقی احترام می‌گذاریم. امام گفتند من که این را نگفتم. من می‌خواستم شما را متوجه مسأله دیگری کنم. همین‌طور کامنت، پشت سر کامنت. حالا کامنت‌های امام ضبط است. این‌طور نبود که امام صبر کنند شواردنادزه حرف‌هایش را بزند. همین‌طور که او حرف می‌زد امام هم دیدگاه خود را می‌فرمودند. آن طرف بعداً به من گفت من در برابر نگاه‌های امام بی‌پناه بودم!

 

*شواردنادزه این را به شما گفت؟

بله، گفت احساس بی‌پناهی می‌کردم! بامزه این بود که حاج عیسی که خادم امام بود و چای می‌آورد،  چای را داد و قند را با دست  برداشت و داخل چای شواردنادزه گذاشت. من بعد به او گفتم چرا چنین کاری کردی؟ گفت این آقا نجس است. دست می‌زد به قندها! گفتم دستش که تر نبود…، البته اینها زیاد مهم نبود آنچه مهم بود منش فوق‌العاده امام در آن جلسه بود.

شواردنادزده توضیحاتش را کامل ارائه کرد. امام البته در خلال حرف‌های شواردنادزه حرف‌هایشان را زدند. یعنی نگذاشتند حرف‌های وزیر خارجه شوروی تمام شود و همین‌طور تکه تکه در خلال حرف‌های شواردنادزده موضع خود را بیان کردند.

آنچه امام در واقع می‌خواستند به ما گوشزد کنند، فهم و درک ما از منشأ قدرت در دنیاست. امروز معلوم شده است که قدرت در دنیا به داشتن توپ و تانک و… نیست بلکه خاستگاه قدرت همان چیزی است که در منش امام به صورت عملی خودش را نشان داد. امروز در جریان غزه می بینید حدود دو میلیون نفر در سرزمینی بسیار محدود با اعتقاد به دین و اسلام و منطق مقاومت، آمریکا را شکست داده‌اند. توجه می‌کنید؟ آنها آمریکا را شکست داده‌اند چون صهیونیست‌های آدم‌خوار که کسی نیستند. کاملاً روشن است که دست آمریکا در جریان است و انگلیس هم هواپیما فرستاده که آنجا بگردند و سرنخی از نیروهای مجاهدان حماس پیدا کنند، چون این‌ها مجبور شدند بیش از ۶۰، ۷۰ درصد تانک هایشان را از شمال غزه بیرون بیاورند به خاطر اینکه مرتب کشته دادند. ببینید امروز چه تحولاتی پیش آمده که استقامت ملت غزه نشان می‌دهد منطق امام، منطق درستی است. خب اگر در دنیا زور مبنا نباشد در آن‌صورت چه‌چیزی باید مبنا باشد؟ طبیعتاً باید حرف حق مبنا باشد نه دنیاپرستی و شهوت‌پرستی.

 

*در واقع صحنه، همان صحنه است. همان صحنه‌ای که سی و چند سال پیش رقم خورد…

امروز ما در دنیا شاهد پرده‌برداری از واقعیت‌هایی هستیم که پیشتر پنهان بودند. در دوران جنگ سرد، دنیا دوقطبی بود. در گذشته همه سیاسیون و دانشجویان سیاست و افراد سیاسی درباره قطب شوروی و قطب آمریکا صحبت می‌کردند. همه مسائل دنیا منحصر میشد به این که شوروی و آمریکا راجع به این قضیه چطور بازی می‌کنند. گویی دو بازیگر مهم در دنیا وجود دارد و بقیه برکنار و علاف‌اند! امام این نوع نگاه را معکوس کرد و تاریخ نشان داد که حق با امام بود.

شما ببینید پدیده‌ای در دنیا اتفاق می‌افتد. این که آمریکا، روسیه، فرانسه با آلمان چقدر راجع به این مسائل نظر دارند امروز به امری فرعی بدل شده است و دیگر آن سیطره و هیمنه قدیم را ندارند. شما می‌بینید که واحدهای کوچک می‌توانند تأثیرات بسیار عمیقی داشته باشند.

در هر صورت مکتب امام صرفاً یک مکتب نظری نبود. امام در داخل کشور، جمهوری اسلامی را طراحی کرد که مبتنی بر یک نظم مدنی بی‌سابقه است و در جهان اسلام نظیر و نمونه ندارد. تازه در جهان اسلام باید بر روی این مدل کار شود که بتوانند آن‌را پیاده کنند. در جهان اسلام منطق امام، منطق مقاومت در برابر سیطره کفر بود که امروز نتایج آن را می‌بینید. امروز مقاومت در منطقه مشروعیت پیدا کرده. این نیرو را نمی‌توانند نادیده‌اش بگیرند و مجبورند و باید به حسابش بیاورند.

شما نگاه کنید در سطح جهانی هم مسأله مبارزه با ظلم یا ظلم‌ستیزی شعار امام بوده، این که ما مقهور سکولاریسم و مادی‌گرایی نشویم. اگر مسلمان نیستیم اقلاً فکرمان را آزاد بگذاریم و ببینیم حرف‌های دیگران چیست.

شما می‌دانید یکی از مصائب بشر در زمان معاصر این است که انتخاب‌های فکری بشر روز به‌روز محدودتر می‌شود. امروز با این بمباران شبکه‌های خبری، انسان‌ها در حلقه اطلاعات نماها به گروگان گرفته شده اند. این‌ها اطلاعات نیست. امروز شما راجع به هر چیزی که مطرح می‌شود، می‌روید در گوگل سرچ می‌کنید و گوگل است که به شما می‌گوید چه خبر است! برای شما انبوهی از به‌اصطلاح اطلاعات می‌آورد در حالی که وقتی دقیق شوید می‌بینید اطلاعات نماست.

 

*مثال می زنید؟

به همین جنگ غزه نگاه کنید. آیا خبرهای غزه همان است که در گوگل سرچ می‌آید؟ حالا تازه به کارگیری هوش مصنوعی بُعد عجیب‌تری به این داستان می‌دهد. البته هوش مصنوعی تئوری باسابقه‌ای است اما به کارگیری آن در فضاهای سوشیال مدیا و فضای مجازی باعث شده که حتی زحمت سرچ را هم نکشید یعنی هوش مصنوعی به جای شما فکر کند. یعنی بشر را نه تنها از دسترسی به حقایق باز داشته‌اند بلکه با گسترش پروژه هوش مصنوعی از امکان فکر کردن هم محروم می‌کنند تا این عقلی که خداوند به ما داده است عملاً عاطل بماند. طبیعی است وقتی این خرد، ورزیدگی پیدا نکند و از مدار تفکر و تأمل خارج شود زنگ می‌زند و می‌پوسد. الان کودکان درباره‌ی چه فکر می‌کنند؟ چه کسی دیکته می‌کند کودکان درباره چه فکر کنند. آنها می‌روند سوشیال مدیا، می‌گویند دیدی اینستاگرام را؟ اصلاً فکر کردن از ما سلب شده و سحر و جادوی بسیار سنگین‌تری شیوع پیدا کرده و واقعاً عصای موسی می‌خواهد که حتماً بیاید و این سحرها را باطل کند.

 

*آن‌روزها که پیام امام را تسلیم کردید، سی و اندی سال داشتید و حتماً امروز نگاه پخته‌تری دارید. آینده و سرنوشت مکاتب مادی گرایانه را چطور می‌بینید؟

ما باید قدری به سیر تاریخی این قضیه توجه کنیم. از زمان رنسانس و انقلاب‌هایی که در بطن مکتب غربی پیدا شد به تدریج غربی‌ها به علت پیشرفت‌های علمی و اموالی که از قاره‌های دیگر به تاراج بردند برتری عمده مبتنی بر نیروی مادی پیدا کردند و بعد از مدتی تمدن غربی مدعی مکتب غربی شد. امروز پایه مکتب غربی تفکر سکولار لیبرال است. البته پایه مکتب شرقی هم سکولار است، اما سکولار سوسیال. بنابراین مادی گرایی و سکولاریسم مبنای مکتب غربی است. از طرفی مکتب غربی هم اکنون آهنگ جهان‌گشایی دارد. بعد از فروپاشی شوروی غربی‌ها دم از تئوری آخر تاریخ زدند به قول خودشانThe end of history و گفتند که کار تمام شده است. جهان فقط یک مکتب دارد، آن هم مکتب ماست و بقیه هم به حاشیه بروند و تسلیم شوند. خب این‌ها در حال تحمیل این مکتب و بسط جهان گشایی خود هستند. عین جهان گشایان قدیم. چنگیزخان چه کار می‌کرد، این‌ها هم همین کار را می‌کنند.

 

*منتها به شکل کاملاً ظریف!

البته آنقدرها هم ظریف نیست، فقط پیچیده‌تر شده است. چنگیزخان ایدئولوژی نداشت و فقط زور داشت. این‌ها ایدئولوژی دارند و شهوت را هم تحریک می‌کنند و بعد فرهنگی و علمی هم به کارشان می‌دهند و حمله نظامی و اقتصادی هم می‌کنند اما در نهایت خونخواری‌شان چیزی کمتر از چنگیزخان نیست. در همین جنگ غزه دیدید چقدر کودک کشتند، صد رحمت به چنگیزخان! می‌گویند سرباز چنگیز خان می‌خواست بچه‌ای را بکشد. بچه نوک سرنیزه را می‌مکید. سرباز خودش را کنار کشید و گفت من نمی‌توانم این نوزاد را بکشم. اما همین مقدار از رحم و شفقت در داخل این آدم‌خواران صهیونیست نیست.

حالا بشریت با این منطق روبرو شده است. داخل خودشان هم همین‌طورند. تبعیض نژادی، تبعیض قومی و خشونت‌های بی‌حد و مرز، نتیجه سلطه مادی‌گرایی و سکولاریسم است. همان‌که حضرت امام فرمودند شکست تمدن امپراتوری شوروی، محصول شرایط اقتصادی، آزادی و… نیست، محصول جنگ و دشمنی با خداست. این شکست، امروز هم در داخل تمدن غرب کاملاً محسوس است. بنابراین اگر از من بپرسید می‌گویم ما هیچ‌وقت پیش‌بینی امام را به این وضوح که الان می‌بینیم نمی‌دیدیم. مثل تصویری که شما از کهکشان‌ها می‌بینید. اول وضوح خیلی کمی دارد. بعد زوم می‌کنید و تلسکوپ، قوی‌تر می‌شود و تصویر واضح تر را می‌بینید.

درسی از امام در پیام به گورباچف وجود دارد و آن این است که ما در معرفی و دفاع از اسلام نباید خانه‌نشین باشیم. امام از داخل ایران و از حوزه به یک امپراتوری پیام داد. این یعنی ما در معرفی اسلام ناب نباید خودمان را خانه‌نشین کنیم. ما باید بیرون را نگاه کنیم و بتوانیم متهورانه در دنیا صحبت کنیم. این صحبت با دنیا همچنین سبب می‌شود ذهن خودمان تیز شود چون وقتی با چالش دشمن روبرو شویم قوی می‌شویم.

 

*صحبت با دنیا را از منظر یک دیپلمات می‌فرمایید؟

بله.آنچه می‌گویم شامل تعامل و صحبت صریح و فرهنگی با دنیاست. ما با دنیا امروز سر مسائل زیادی می‌توانیم بحث کنیم، مثلاً سر تحمیل الگوی زندگی، آیا ملت ایران حق دارد نظام مدنی خودش را انتخاب کند یا نه؟ می‌گویند نه. حکومت حتماً باید سکولار باشد! آیا ملت ترکیه حق دارد؟ می‌گویند نه. سر حقوق بشر می‌توانیم صحبت کنیم. سر تحریم‌های مختلفی که درگیر آن هستیم. سر عالِم کُشی و ترور عالمان. شما نگاه کنید این موضوع اصلاً در تاریخ سابقه ندارد. آنچه در تاریخ سابقه دارد این است که یک عالِم را به خاطر عقیده‌اش بکشند. ما شهید اول و شهید ثانی داریم که در دمشق و حلب شهید شده‌اند. این عالمان نظراتی داشتند و مردم به آنها اقبال نشان می‌دادند. در این میان یک عده آدم متعصب، قاضی و حاکم بودند. شهید ثانی را که اعدام کردند دل‌شان خنک نشد. پیکر بی‌جان او را آویزان کردند. باز هم دل شان خنک نشد. خلاصه پیکرش را سوزاندند. خب این اتفاقات رخ داده است اما این‌طور نبوده که یک دولتی تصمیم بگیرد عالمان یک کشور دیگر را بکشد، برای این که آن ملت پیشرفت نکند. این ترور نه به خاطر عقیده که به خاطر جلوگیری از پیشرفت است.

خب ما در جمهوری اسلامی دیدیم که غرب در اعمال خشونت و دشمنی هیچ مرزی ندارد. ما این را به عینه دیدیم و این دیگر یک تحلیل ذهنی نیست، چون دیدیم که عالمان ما را ترور کردند. عالمی که مثلاً در حوزه فیزیک کار می‌کرد. سقوط اخلاقی غرب حد و مرز ندارد و بشر دارد متوجه این واقعیت می‌شود.

 

*در چنین صف‌آرایی چه می‌توان انجام داد؟

ما از امکانات دیجیتال و مدرن امروز باید استفاده کنیم. امروز می‌توانیم حرف حق را بر براق بسیار چابک و تندی بنشانیم. امروز برای رسیدن به حرف حق، مرکب خیلی قوی در اختیار داریم، بنابراین باید مثل میدان‌های دیگر هوشیار باشیم و با چشمان باز و جسورانه در این میدان عمل کنیم.

 

*ان شاء‌الله. مجدداً از فرصتی که در اختیار «پاسدار اسلام» قرار دادید سپاسگزاری می‌کنیم.

11مارس/24

روش‌های پیامبر اکرم«ص» در تعامل با جوانان(بخش دوم) / حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
پیامبر اعظم(ص) الگوی کامل بشریت و شناخت و معرفی چهره‌ آن حضرت و روش‌های تعامل ایشان با افراد جامعه بسیار ضروری و لازم است. همان‌ گونه که مقام معظم رهبری(مدظلّه‌العالی) می‌فرماید:
«بزرگ‌ترین تبلیغ برای اسلام، شاید همین باشد که ما چهره‌ پیامبر اسلام(ص) را برای بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم. اینها کارهای لازمی هستند.»(۱)
در این میان تبیین روش‌های پیامبر اعظم(ص) در تعامل با جوانان اهمیت دوچندان دارد و برای همه دلسوزان به‌ویژه اولیا، مربیان، مسئولان، معلمان و دیگر اقشاری که دغدغه‌ جوانان و دینداری آنان را دارند بسیار سودمند است.
در شماره‌ پیشین به پنج روش از روش‌های تعامل پیامبر اعظم(ص) با جوانان اشاره کردیم که عبارت بودند از: «تقویت ایمانی و استدلال برهانی»، «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، «هماهنگی گفتار و کردار»، «تکریم شخصیت» و «اصلاح اقتصاد و معیشت»
در این شماره نیز به پنج روش دیگر از روش‌های تعامل پیامبر(ص) با جوانان اشاره خواهیم کرد.

۱٫ راهنمایی غیر مستقیم
جوانان به مقتضای سن از تذکرهای صریح و مستقیم گریزانند و در بسیاری از مواقع در برابر آن موضع می‌گیرند. امروزه و در پرتو پیشرفت‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی مختلف این ویژگی جوانان تشدید شده است. در این بین گاه از جوانان و نوجوانان خطاهایی سر می¬زند که مبلّغ و مربی از آن آگاه می‌شود¬. در بسیاری از موارد، تذکر و توصیه‌ مستقیم،موجب شرمندگی و در تنگنا قرار دادن فرد خطاکار می‌شود یا او را در انجام گناه و خطا گستاخ می‌کند، در برابر دین و مربی دینی موضع منفی می‌گیرد و از دین رویگردان شود. در چنین مواردی مبلغ و مربی باید شیوه‌ کنایی و غیرمستقیم را به کار ببرد تا مخاطب را از نادرستی کار خویش آگاه سازد.
این شیوه‌ تربیتی در قرآن نیز مشاهده می‌شود. برای نمونه امام صادق(ع) می‌فرمایند: «هر جا که خداوند، پیامبرش را سرزنش کرده؛ مقصود دیگران است؛ مانند آیه ۷۴ اسراء که می‌فرماید: اگر تو را استوار نمی¬داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی.»(۲) روشن است که پیامبر اعظم(ص) معصوم هستند و امکان ندارد به کافران متمایل شوند. از این رو همان گونه که ابن عباس نیز تصریح کرده است منظور آیه باز داشتن دیگران از تمایل به کفر(۳) و رویگردانی از اسلام است.
نمونه‌ روشن راهنمایی غیرمستقیم پیامبر اکرم(ص) نصایح ایشان به حضرت علی(ع) است که در آن، پیامبر اعظم(ص) حضرت علی(ع) را از گناهانی چون شرک، بت‌پرستی، روزه‌خواری، نپرداختن زکات، سرپیچی از انجام حج، ناراحت کردن پدر و مادر، خوردن مال یتیم، رباخوارى، شراب، زنا، لواط، سخن‏چینى، سوگند دروغ، دزدى و. . . نهی کرده‌اند.(۴)
روشن است که حضرت علی(ع) هیچ یک از کارهای ناشایسته‌ای که در روایت آمده را انجام نمی‌دادند، ولی پیامبر(ص) به شکل غیر مستقیم دیگر مردم را راهنمایی کردند. روش یاد شده و بیان کلی، کارآمدتر و کاربردی‌تر از این است که دیگران صراحتاً مخاطب قرار گیرند و از آنان خواسته شود که کفر نورزند، نماز را در وقت خود به جای آورند و…
آموزش غیرمستقیم وضو توسط امام حسن و امام حسین(ع) از جمله نمونه‌های آموزش غیرمستقیم مکتب نبوی است.(۵)

۲٫ ارتباط چهره به چهره
بر خلاف برخی از مسئولان و مدیران فرهنگی که با دلایل واهی از ارتباط مستقیم با جوانان رویگردان هستند، یکی دیگر از روش‌های پیامبر اعظم(ص) در تعامل با جوانان، مواجهه مستقیم و ارتباط چهره به چهره با آنان بود. پیامبر اکرم(ص) در ابتدای دعوت خودش، با بسیاری از کافران و دین‌گریزان گفتگو و آنان را به اسلام دعوت ‌کردند. حتی در مواردی برخی از افراد برای آن که سخن پیامبر اکرم(ص) را نشنوند از آن حضرت فرار می‌کردند یا در گوششان پنبه می‌گذاشتند؛ ولی تلاش آن حضرت باعث می‌شد همین افراد از بهترین مسلمانان شوند. اسعد بن زراره یکی از آنان بود. وی وقتی از مدینه وارد مکه شد، برای آنکه صدای پیامبر(ص) را نشنود، هنگام طواف در گوش خودش پنبه گذاشت، ولی وقتی از روی کنجکاوی یک بار با پیامبر(ص) همصحبت شد، شیفته‌ آن حضرت و مسلمان شد و از پیامبر(ص) خواست برای مردم مدینه یک معلم و مبلّغ بفرستند. این گونه بود که اولین جوانه‌های اسلام در مدینه با تبلیغ چهره به چهره کاشته شد.(۶)

۳٫ الگوپردازی
روش الگویی یکی از مهم‌ترین روش‌های تربیت و در اغلب فرهنگ‌ها مورد توجه جدی است. امروزه نیز دشمنان اسلام با استفاده از رسانه و فضای مجازی به دنبال الگوسازی‌های مبتذل یا غرب‌گرا برای دختران و پسران ایران اسلامی هستند. آنان با معرفی الگوهای غربی و مدل‌های دین‌گریز یا دین‌ستیز، جوانان را با فرهنگ خودی بیگانه و چه بسا از آن دلزده و در عمل فرهنگ منحط و رو به زوال غربی را تبلیغ می‌کنند.
در صدر اسلام نیز همواره افرادی به عنوان «الگوی جوانان» معرفی می‌شدند. اگر این افراد از صاحبان خرد و اندیشه بودند، بسیاری از جوانان نیز آنها را الگو قرار می‌دادند و به سوی دین متمایل می‌شدند؛ ولی اگر دین‌ستیز بودند، جوانان نیز به همان سمت و سو گرایش پیدا می‌کردند.
دشمنان اسلام، پیامبر اعظم(ص) را الگوی خوبی برای مردم نمی‌دانستند و می‌گفتند: «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ:(۷) چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است؟»
به نوشته‌ اغلب مفسران، مرادشان ولید پسر مغیره مخزومی از مکه و عروه پسر مسعود ثقفی از طائف بود. آنان برای اینکه پیامبر اعظم(ص) را الگوی خوبی برای مردم جلوه ندهند، دو الگوی بدلی و تقلبی را معرفی ‌کردند. از دیدگاه آنها که متأسفانه امروز نیز خریداران زیادی دارد، معیار ارزش انسان‌ها مال و ثروت، زیبایی، مقام ظاهرى و شهرت بود که افراد یاد شده از آن برخوردار بودند.
ولید فرزند مغیره از تاجران توانگر بود و اموال فراوانی داشت و به‌تنهایی هزینه یک ساله کعبه را می‌پرداخت، در حالی که تمام قریش اموال و دارایی خود را جمع می‌کردند تا بتوانند در یک سال بر خانه کعبه پرده بپوشانند. ولید به خاطر دشمنی با اسلام، از پذیرش آیین الهی سر باز زد و به همراه برخی از افرادی که او را الگوی خود می‌دانستند به آیین زندقه گروید و در شمار زنادقه قریش درآمد.(۸) عروه فرزند مسعود هم از سلبریتی‌های زمان پیامبر(ص) و فردی بسیار زیباچهره بود.(۹)
قرآن کریم ضمن اشاره به معیارهای یک الگوی برتر، پیامبر اعظم(ص) را بهترین الگوی مسلمانان معرفی می‌کند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً:(۱۰) قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند.»
پیامبر اعظم(ص) نیز برای گرایش جوانان به دین، الگوهای نیکوئی را معرفی می‌کردند. برای نمونه، ایشان در مناسبت‌های مختلف حضرت علی(ع) را الگوی مسلمانان معرفی می‌کردند.(۱۱) با توجه به اینکه امام علی(ع) قبل از هجرت، در سن نوجوانی و پس از هجرت نیز در سن جوانی به سر می‌بردند، جوانان می‌توانستند با الگوبرداری از آن حضرت، به دین متمایل شوند و از الگوهای دروغین پیروی نکنند.

توجه همزمان به دنیا و آخرت
یکی از علت‌های کم‌توجهی برخی از جوانان به دین، برداشت‌های غلط و نادرست از معارف دینی است. برخی از اوقات، چنین تصور می‌شود که دین اسلام در این دنیا و زندگی روزمره‌ انسان نقش مهمی ندارد و قرآن کریم هم فاقد برنامه‌ برای زندگی این جهانی و تنها کارکرد دین و قرآن، نجات و رستگاری در آخرت است. این دیدگاه ساده‌انگارانه به معارف دینی باعث می‌شود عده‌ای از دین احساس بی‌نیازی کنند و آن را کنار بگذارند.
جوانی که در جست‌وجوی فلسفه‌ زندگی است، اگر احساس کند دین در معنادهی و جهت‌بخشی به زندگی او تأثیر مثبتی ندارد، به‌تدریج آن را کنار می‌گذارد. رفتار برخی از مسلمانان نسبت به قرآن کریم، شاهدی بر این انگاره است. برخی از مسلمانان، به اسم تقدس‌بخشی به قرآن، آن را از زندگی کنار گذاشته‌اند. در برخی از جوامع قرآن کریم کارکرد اصلی خود را از دست داده و به کتابی تبدیل شده است که تنها برای تبرک از آن استفاده می‌شود. قرآن بر سر سفره‌های سنتی عقدِ ازدواج حضور دارد و مسافران برای رفع بلا از زیر آن رد می‌شوند، آن را می‌بوسند و بر دیده می‌نهند. برخی نیز برای درک ثواب و بدون توجه به معانی و معارف قرآن آن را می‌خوانند؛ در حالی که قرآن کتاب زندگی و اصلاح امور دنیا و آخرت، غذای روح و سفره‌ آماده‌ الهی است که باید بر سفره‌ آن نشست و با عمل به معارف آن، روح و جان خود را در دنیا و آخرت به کمال رساند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «قرآن سفره‌ آماده و گسترده‌ الهی است. پس هر چه می‌توانید از سفره‌ آماده خدا بهره برگیرید.»(۱۲)
هم اکنون یکی از مسائل جدی جوانان، مسئله ازدواج است. غریزه‌ جنسی یکی از غرایز نیرومند و حساس در وجود انسان است. این غریزه در حیات روانی و جسمانی انسان تأثیرات فراوانی دارد. بسیاری از اعمال و رفتارها و حتی بیماری‌های جسمانی و روانی انسان از این غریزه مایه می‌گیرد. اگر این غریزه به‌نحو درست و با روشی عاقلانه‌ پرورش یابد، زندگی را قرین آسایش می‌گرداند و چنانچه به‌خوبی کنترل و مدیریت نشود، ممکن است صدها ضایعه‌ جسمانی و روانی به بار بیاورد. پیامبر اعظم(ص) برای مدیریت صحیح سرشت یاد شده، برنامه‌های دقیقی داشتند. برای نمونه با آنکه می‌دانستند امام علی(ع) از حیث مالی، ثروت زیادی ندارند، حضرت زهرا(س) را برای ازدواج با امام علی(ع) تشویق و مقدمات این ازدواج شایسته را به‌خوبی فراهم کردند. همچنین در موارد فراوانی مقدمات ازدواج جوانان را فراهم و گاه برای آنان از خانواده‌ دختر خواستگاری می‌کردند. خواستگاری برای جوان با ایمان، ولی تنگدستی به نام جوبیر در تاریخ مشهور است.(۱۳)
طبق روایت، روزى جوانى نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «اى پیامبر خدا! آیا به من اجازه مى‌دهید زنا کنم؟» با گفتن این سخن، فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند؛ ولى پیامبر(ص) با کمال ملایمت و اخلاق نیک با او به گفتگو پرداختند و زشتی‌های این عمل را برایش بازگو کردند. وقتی جوان به اشتباه خود پی برد پیامبر(ص) دست بر سینه‌ او نهادند و در حق او دعا کردند و فرمودند: «خدایا! قلب او را پاک گردان، گناه او را ببخش و دامن او را از آلودگىِ بى‌عفتى حفظ کن!» از آن به بعد، زشت‌ترین کار نزد این جوان، زنا بود.(۱۴)
در موردی دیگر، یکی از جوانان مدینه در کوچه زنی را دید. در آن زمان حجاب زنان کامل نبود، جوان ناخودآگاه به دنبال زن به راه افتاد و چون چشم از زن برنمی داشت، صورتش به استخوان یا شیشه‌ای که از دیواری بیرون زده بود برخورد کرد و خونین شد. با همان حال نزد رسول خدا(ص) رفت. پیامبر(ص) از او پرسیدند: «این چه وضعی است؟» او داستان را تعریف کرد. آن‌ گاه جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند. این برای آنان پاکیزه‌تر است. خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.»(۱۵)

۱٫ بخشش و مهربانی
خداوند مهربان در آیه ۱۹۹ سوره اعراف در یک آیه کوتاه، به پیامبر اکرم(ص) به چند امر مهم و کلیدی دستور می‌دهد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ: عفو پیشه کن. کار را بر مردم آسان گیر و گذشت و میانه‏روى را پیشه ساز و به کار نیک و پسندیده فرمان ده و از نادانان و نابخردان روى بگردان.»
در این آیه به سه وظیفه از وظائف رهبران و مبلغان به صورت خطاب به پیامبر(ص) اشاره شده است: ۱٫پرهیز از سختگیری با مردم و لزوم مدارا با آنان. ۲٫ دعوت مردم به کارهاى نیک. ۳٫ تحمل و بردبارى در برابر جاهلان(۱۶)
پیامبر اکرم(ص) بهترین الگو برای انجام این دستورات بودند، به گونه‌ای که قرآن کریم در ستایش اخلاق آن حضرت می‌فرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ:(۱۷) و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى.»
کی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر اکرم(ص) مهربانی و محبت ایشان به همگان، به‌ویژه جوانان بود. جوانان به مقتضای سن و مشکلات این دوران ممکن است گاهی پرخاش کنند و سخنان ناشایسته‌ای بگویند یا رفتار نابخردانه‌ای انجام دهند. پیامبر اکرم(ص) در مواجهه با این افراد با کمال آرامش و مهربانی رفتار می‌کردند. برای نمونه یکی از همسایگان آن حضرت که مردی یهودی بود، هر روز به هنگام عبور آن حضرت، از بالای بام به بهانه‌ ریختن خاکروبه‌ها در کوچه، خاکستری همراه با آتش بر سر و صورت آن حضرت می‌ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت. روزی آن شخص بیمار شد و پیامبر(ص) به قصد عیادت به منزلش رفتند و هیچ‌گونه کنایه‌ای به آن مرد نزدند. مرد یهودی که از رفتار پیامبر(ص) تعجب کرده بود، پرسید: «این برخورد شما، جزو دین اسلام است یا ناشی از اخلاق شخصی شماست؟» حضرت محمد(ص) پاسخ دادند: «جزو دین اسلام است.» آن مرد همان جا و در حضور رسول‌الله(ص) مسلمان شد.(۱۸)
پیامبر(ص) وقتی با اقتدار وارد مکه شدند، همه‌ کسانی را که به ایشان ستم کرده بودند، عفو کردند و از هیچ کسی انتقام نگرفتند؛ در حالی که قریش و مشرکان مکه از آغاز ظهور اسلام تا آن روز در باره‌ رسول خدا(ص) از هیچ دشمنی و آزاری فروگذار نکرده بودند. ایشان در مقابل کسانی که می‌گفتند: «امروز روز کشتار و جنگ است.» اعلام کردند: «امروز روز رحمت است.»(۱۹) همچنین وحشى قاتل حضرت حمزه(ع)، هند مثله کننده‌ حضرت حمزه(ع) و عبدالله بن سعد بن ابى سرح مرتد را عفو کردند.

جمع‌بندی
در این مقاله به برخی دیگر از روش‌های تعامل پیامبر اکرم(ص) با مردم به‌ویژه جوانان اشاره کردیم که عبارتند از: «راهنمایی غیرمستقیم»، «ارتباط چهره به چهره»، «الگوپردازی»، «توجه همزمان به دنیا و آخرت» و« بخشش و مهربانی».
از مجموع این مقاله و مقاله‌ پیشین به این نتیجه رسیدیم که اگر دغدغه‌مندان دینی می‌خواهند جوانان را بیش از پیش به دین و دینداری علاقه‌مند کنند، باید روش‌هایشان را در سه حوزه‌ بینشی، گرایشی و کنشی با روش‌های پیامبر اعظم(ص) هماهنگ کنند.
در حوزه‌ بینشی با «تقویت ایمانی و استدلال برهانی» و «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، باورهای مذهبی و دینی در جوانان نهادینه می‌شود تا عمیقاً به اصول دین ایمان داشته باشند.
در حوزه‌ گرایشی و اخلاقی با «مهربانی»، « خوشرویی»، «تکریم شخصیت»، «راهنمایی غیرمستقیم» و «الگوپردازی»، زیبایی، شیرینی و سودمندی دین و دینداری روشن و مکارم اخلاقی جوانان تقویت می‌شوند و آنان گرایش بیشتری به دین پیدا می‌کنند.
در حوزه‌ کنشی و رفتاری باید پیامبرگونه با «عملگرایی»، «هماهنگی گفتار و کردار» ؛ «اصلاح اقتصاد و معیشت» و «توجه همزمان به دنیا و آخرت»، جوانان را به سوی اعمال عبادی و مناسک سوق داد.

پی‌نوشت‌ها:
۱- در دیدار با مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، ۲۴/۷/۶۸٫
۲- کلینی، کافی، ج.۲، ص.۶۳۱٫
۳- بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج.‏۳، ص. ۵۶۱ برابر تفسیری دیگر، آیه بر عصمت پیامبر(ص) دلالت دارد، زیرا خدا می‌فرماید: اگر ما قلب تو را بر حق و حقیقت تثبیت نکرده بودیم (و در پرتو نور عصمت ثابت قدم نشده بودى) نزدیک بود کمى به آنها اعتماد کنى و تمایل نشان بدهی، ولی از آنجا که خداوند قلب پیامبر(ص) را بر حق ثابت نگه داشت، پس محال بود که به کافران متمایل شود (رک: علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۳، ص. ۱۷۳؛ تفسیر نمونه، ج.‏۱۲، ص. ۲۱۱)
۴- طبرسی، خصال، ج.‏۲، ص.۵۴۳٫
۵- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج.۴۳، ص. ۳۱۹٫
۶- همان، ج. ۱۹، ص.۸٫
۷- زخرف، ۳۱٫
۸- ابن‌حبیب، محمد، المحبر، ص ۱۶۱، بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۰.
۹- وی سال‌ها پس از نزول آیه یاد شده، در سال نهم هجری مسلمان و عاقبت به خیر شد.
۱۰- احزاب، ۲۱٫
۱۱- رک: مجلسی، بحارالأنوار، ج.۱۰، ص.۴۴۵٫
۱۲- محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، ج.۴، ص.۲۳۲.
۱۳- کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۹٫
۱۴- رشیدرضا، تفسیر المنار، ذیل آیه‌ی ۱۰۴ آل‌عمران.
۱۵- کلینی، کافی، ج. ۵، ص.۵۲۱٫ نور، ۳۰٫
۱۶- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۷، ص.۶۳٫
۱۷- القلم،۴٫
۱۸- مکارم شیرازی، امثال‌القرآن، ج.۱، ص. ۲۰۲٫
۱۹- مجلسی، بحارالانوار، ج.۲۱، ص.۹۱٫

11مارس/24

مبانی قرآنی دفاع ازمقاومت / حجه‌الاسلام سید جواد حسینی

مقدمه:
«استقامت» از ارکان اصلی زندگی بشری و مهم‌ترین عامل موفقیت انسان و همه جوامع انسانی است. در قرآن کریم، مقاومت به استقامت تعبیر شده و پیامبر اکرم«ص» و مومنین را امـر به استقامت و پایداری کرده و در آیات متعدد به استقامت ‌کنندگان و صابران، وعده برخورداری از مواهب الهی و امدادهای غیبی و نصرت و پیروزی داده است.
برخلاف آنچه بعضى مى‏پندارند فطرى بودن «دین»، منحصر به اصل توحید و خداپرستى نیست، بلکه شامل تمام اصول و فروع مى‏شود. بر این اساس مقاومت نیز یک امر فطرى است و جهاد در مقابل متجاوزان در فطرت‏ انسان وجود دارد، زیرا هرکسی با فطرتش‏ درک مى‏کند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع‏ کند.(۱) به بیان دیگر: تجلی مسایل فطرى در انسان با شناخت توأم است، لذا در مورد جهاد و مقاومت، افراد سطحى که تنها ضرب و جرح و مشکلات جهاد و مقاومت را مى‏بینند، ممکن است آن را ناخوش بپندارند، ولى افراد دورنگر که مى‏دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در گرو ایثار و پایداری است، یقیناً با آغوش باز از آن استقبال مى‏کنند، همان ‌گونه که افراد ناآگاه از دارو تلخ و بدطعم بر اثر سطحى‏نگرى متنفرند، اما هنگامى که بیندیشند که موجب سلامت و نجات آنهاست، آن را با جان و دل می‌پذیرند(۲)
در ادامه مبحث به مبانی دفاع و مقاومت در چند بخش اشاره می‌شود:

الف) مترادفات قرآنی مقاومت: در قرآن، الفاظ هم‌معنای مقاومت آمده است، مانند: صبر و شکیبایی(۳) ثبات قدم «َاثْبُتُوا»(۴) دفاع: خداوند فرموده است: «بیائید و در راه خدا نبرد و یا (لااقل) از حریم خود دفاع کنید.»(۵) طاقت و تحمل: و هنگامى که [طالوت] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست (لَا طَاقَهَ لَنَا) کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند: بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است(۶) قتال (رو دررو شدن)(۷). جهاد: مانند آیه‌ای که می‌فرماید: «و کسانى که در راه ما کوشیده‏‌اند (جاهَدُوا) به یقین راه‌هاى خود را بر آنان مى‌‌نماییم…»(۸)

ب) مبانی مقاومت از نگاه قرآن: قرآن کریم مبنای کلیدی چهارچوب تئوریک فقه مقاومت است. اولین و مهم‏ترین منبع‏ استنباط احکام فقه‏ اسلام نزد همه فقیهان تمام مذاهب اسلامى، قرآن‏ کریم است و هیچ فرقه اسلامى و فقیه مسلمان اختلاف و تردیدى در این اصل مسلم ندارد. بر این اساس کلیات ابواب فقهى نظیر جهاد و دفاع بر مبنای صریح آیات قرآن بیان شده‌اند.(۹)
خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «اذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتِلُونَ بِانَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِم لَقدیر: به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است، به خاطر اینکه مورد ستم قرار گرفته‌‏اند و خداوند بر یارى آنها توانایى دارد.»(۱۰)
در این آیه به مسلمانان مظلوم، هم اجازه مقاومت مسلحانه و جهاد و هم وعده پیروزى از سوى خداوند داده شده و دلیل آن هم این گونه ذکر شده که دشمن جنگ را ظالمانه شروع کرده و سکوت در برابر او غیرقابل قبول است، چون باعث جرئت و جسارت مخالفان و ضعف و نومیدى دوستان می‌شود.(۱۱)
در آیه دیگر می‌خوانیم: «وَ قاتِلُوهُم حَتّى لاتَکُونَ فَتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ‏؛(۱۲) با آنها پیکار کنید تا فتنه‌گرى (شرک و سلب آزادى) بر چیده شود و دین همه مخصوص خدا باشد «و همه اهل ایمان آزادانه بتوانند خدا را بپرستند و از خدا و اسلام سخن بگویند.» بنابراین مبارزه با فتنه نیز نوعى جهاد دفاعى است.(۱۳)
در سوّمین آیه به مسلمانان دستور داده شده که آمادگی کاملی داشته باشند: «وَ اعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعتُم مِن قُوَّهٍ؛ در برابر آنها آنچه توانایى دارید از نیرو آماده سازید.»(۱۴) مفهوم آیه هرگونه فراهم‌سازى نیروهاى معنوى، مادى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى را شامل مى‌شود، اما هدف اصلى از همه این امور مقاومت و خفه کردن تهاجم در نطفه است.
بی‌شک این تعابیر قرآنی نشان مى‏دهند که جهاد اسلامى در اصل جنبه دفاعى دارد؛ دستور به جهاد بعد از مسئله هجرت صادر شده که نشان مى‏دهد اساس جهاد در اسلام را «دفاع در برابر دشمن» تشکیل مى‏دهد، زیرا مسلمانان سیزده سال تمام در برابر تمام آزار‌ها و کارشکنى‏ها و ضرب و جرح‏ها دست به اسلحه نبردند، شاید دشمن بر سر عقل آید.(۱۵)
آنچه ذکر شد به صورت کلی مبانی مقاومت در قرآن بود. در بخش بعدی سعی می‌کنیم به صورت خلاصه موارد مقاومت و دفاع را در قرآن بررسی کنیم.

یکم)مقاومت و شأن خدوندی: از دیدگاه قرآن اساس مقاومت و دفاع در برابر کافران و دشمنان دین بر عهده خداوند متعال است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا: قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آورده‏‌اند دفاع مى‌‏کند…» خداوند متعال وظیفه دفاع و مقاومت در برابر کفر را به مومنین نیز واگذار می‌کند و می‌فرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصرِهِم لَقَدِیرٌ: کسانی که مورد ظلم قرار می‌گیرند می‌توانند به مقابله برخیزند، هرچند خداوند بر هر چیز تواناست.»(۱۶)
این اذن الهی به معنای اختیار نیست، بلکه امر به مقاومت است؛ زیرا در جای دیگر می‌فرماید: «فَاستَقِم کَمَا أُمِرتَ: باید آنگونه که به تو امر شده است استقامت کنی.»(۱۷)

دوم: مقاومت در مقابل فساد: برمبنای قرآن کریم، مقاومت نه تنها امری پسندیده است؛ بلکه امری لازم و ضروری است. خداوند متعال از باب تفضل بر مومنین و برای جلوگیری از تسلط کامل فساد و تباهی طاغوت(۱۸) می‌فرماید: «و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمی‌کرد (وَلَولَا دَفْعُ اللَّهِ) قطعاً زمین تباه مى‏گردید (لَفَسَدَتِ الأَرضُ) ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد.»(۹)

سوم: مقاومت و حفظ دین: «وَلَوْلَا دَفْعُ‌اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ‌اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (در هر زمانی خداوند برای حفظ دین و ایمان مومنین، از ایشان دفاع کرده است) و اگر یاری او نبود و کافران و مشرکان را دفع نمی‌کرد، آنها هیچ مجالی برای عبادت خداوند بر روی زمین باقی نمی‌گذاشتند و تمام عبادتگاه‌ها را نابود می‌کردند؛(۲۰) زیرا اساس دشمنی کفار با مومنین، از بین بردن ایمان و آثار ایمانی است.(۲۱) و باید در مقابل آنها دفاع کرد.

چهارم: مقاومت و دفاع از مظلومان: خداوند مسلمانان را دعوت به جهاد براى حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مى‏کند،و می‌فرماید: «وَ مالَکُم لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ‌اللَّهِ وَالْمُستَضعَفینَ مِنَ‌الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اخرِجنا مِن هِذِه الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اهلُها وَاجعَل لَنا مِن لَدُنْکَ وَلیّاً وَاجعَل لَنا مِن لَدُنْکَ نَصیراً؛ چرا در راه خدا و براى رهایى مردان وزنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شده‏اند پیکار نمى‏کنید؟ همان مظلومانى که مى‏گویند: «خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر (و رهایى ببخش) و از سوى خود،براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود براى ما یار و یاورى مقرر فرما» در این آیه نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلومانى به میان آمده که دشمن سنگدل آنها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خود کرده است. یارى این‌گونه مظلومان مصداق روشن‏ «جهاد فى‌سبیل‌اللَّه» است. روشن است که این نوع جهاد نیز جهاد دفاعى‏ است.(۲۲)

پنجم: لزوم مقاومت بر اساس قاعده نفی سبیل: جهان کفر همیشه برای تسلط بر جامعه ایمانی از هیچ تلاشی دریغ نکرده است. شیخ حسن کاشف الغطاء، از علمای عصر زندیه و اوایل قاجار، که کتاب فقهی او به نام «انوار الفقاهه» از کتاب‌های مورد توجه است، می‌نویسد: «قاعده‌ نفی سبیل که مفادش رفع سلطه‌یکافر بر مسلمان است، حتی شامل منتحلین به اسلام نیز می‌شود، یعنی اگر کفار بخواهند بر منتحلین به اسلام سلطه پیدا کنند، باید از آنها دفاع کرد و کفار را عقب راند. منتحلین به اسلام به کسانی می‌گویند که خودشان را مسلمان می‌دانند، ولی ما به دلایلی آنها را مسلمان به شمار نمی‌آوریم، مثل خوارج یا ناصبی‌ها.
قرآن می‌فرماید: «وَلَن یَجعَلَ‌اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى‌الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا : خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است.»(۲۳) یعنی اگر جامعه اسلامی‌از دستورات الهی تبعیت کند، کافران در هیچ زمینه‌ای اعم از جنگ و سیاست و علم و عمل نمی‌توانند بر آنها مسلط شوند.(۲۴) و هرگاه جامعه اسلامی ‌در تدبیر و انجام وظایف دینی اهمال کرد، زمینه سروری و علوّ کافران را بر خود فراهم کرد و آنها بر مملکت اسلامی ‌حاکم شدند و چونان فرعونیان، زمین‌های مسلمانان را غصب و بر آنها جزیه تعیین کردند و ایشان را به کارهای دشوار واداشتند.(۲۵)
در تفسیر آیه گفته شده است که تسلط کافران بر مسلمانان شرعاً جایز نیست و هرجا چنین تسلطی ایجاد شود غیرشرعی است.(۲۶) پس بر همه مسلمانان واجب است به منظور مقاومت در برابر تسلط کفار بر ایشان، تمام قوای خود را در همه ابعاد به کار بندند. از جمله:

بعد سیاسی و اجتماعی: خداوند می‌فرماید: «بگو من فقط به شما یک اندرز می‌دهم که دو به دو یا به تنهایی برای خدا قیام کنید و به پا خیزید.»(۲۷) در اینجا «قیام» به معنای روی آوردن به ارشاد و اصلاح و سازندگی انسان‌ها با گفتگوی روشنگرانه و به اندیشه و تفکر واداشتن آنان و نیز اندیشیدن در مورد خویش است؛ زیرا سرچشمه هر دگرگونی مطلوب و یا تحمل هر ناپسند و نامطلوبی، دگرگونی در اندیشه و باورها و از پی آن دگرگونی در عملکردهاست.(۲۸) در جای دیگرمی‌فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ‌ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ‌ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً: اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید! [در برابر دشمن] آماده باشید [اسلحه خود را برگیرید] و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به‌طور جمعى روانه شوید.(۲۹) در این آیه خداوند در عرصه سیاسی و نظامی، برای در امان ماندن از شر دشمن آماده باش کامل اعلام می‌دارد.. این آمادگی مستلزم شناخت حالات و استعدادها و قوت و ضعف و تعداد و توافقات و اختلافات دشمن و راه مقابله و مقاومت در برابر آنهاست.(۳۰). در نتیجه سیاست و برنامه‌ریزی‌های اجتماعی باید بر مبنای حفظ دین و اعتقاد و مقابله با دسیسه‌های همه‌جانبه دشمن باشد.

بعد نظامی: امنیت کامل بستگی دارد به اینکه جامعه اسلامی برای مقابله نظامی ‌با دشمنان آماده باشد. هیچ‌ کاری نمی‌تواند مانند آمادگی برای جنگ ومقاومت مانع جنگ دشمن شود؛(۳۱) خداوند می‌فرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ : و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب‌هاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما آنها را نمى‌شناسید و خدا آنان را می‏شناسد بترسانید و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانده می‌شود و بر شما ستم نخواهد رفت.(۳۲) و نیز: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا: اى کسانى که ایمان آورده‏ اید در برابر دشمن آماده باشید (اسلحه خود را برگیرید) و گروه گروه (به جهاد) بیرون روید یا به‌طور جمعى روانه شوید.»(۳۳)

ششم: وابستگی عزت مسلمین به مقاومت: خداوند می‌فرماید: «آنان که غیر از مؤمنان کافران را دوستان [خود] مى‏گیرند آیا سربلندى را نزد آنان مى‏جویند [این خیالى خام است] زیرا عزت همه از آن خداست.»(۳۴). برگزیدن راهی جز مقاومت در برابر کافران ذلّت به‌بار خواهد آورد و عزت حقیقی در مقاومت است.(۳۵) رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «پر واضح است که دل دادن به وعده عدالت آخرالزمانی و کناری نشستن و انتظار بدون حرکت و عمل صحیح، ثمربخش نخواهد بود…ملت فلسطین نباید و نمی‌تواند آزادی و حقوق حقه‌ خود را در کنفرانس و گردهمایی‌های سران عرب جستجو کند…مبارزان داخل باید به خدا و به نیروی مردمی و اسلامی تکیه کنند و بدانند: «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن‌اللَّه واللَّه مع‌الصّابرین، چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده و خدا با صابران است.»(۳۶)

د) فقه مقاومت درسنت رسول الله«ص» و اهل‌بیت «ع»: سنت نیز مانند کتاب، راهنما و دلیلى است که به‌عنوان مصادر تشریع یا دلایل حقوق اسلام یا دلایل احکام شرعى معتبر است؛(۳۷) لذا وقتی دشمن جنگ را بر امت اسلامى تحمیل مى‏کند و یا ظالمى گلوى مظلومى را مى‏فشارد و یا سرزمین اورا اشغال می‌کند، فقیه بر مبنای روایات و دیگر منابع فقه شیعه جهاد دفاعی را بر مسلمانان فرض خواهد کرد تا به‌یارى مظلوم‏ بشتابند، هرچند منجر به درگیرى با قوم ظالم شود.(۳۸) طبق روایات عوامل متعددى در تحقق این مسئله دخالت دارند. به‌عنوان نمونه پیامبر گرامى اسلام«ص» فرمودند: «مَن اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى‏ فى الجنّه مُصاحِباً: کسى که حق مظلوم را از ظالم بگیرد (چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غیر مسلمان) در بهشت با من خواهد بود».(۳۹).
در حدیث دیگرى فرمود: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنادى‏ یا لَلْمُسْلِمینْ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ‏ بِمُسْلِمٍ‏: هر کس صداى مظلومى را بشنود که از مسلمانان کمک مى‏طلبد و به کمک او نشتابد مسلمان نیست.»(۴۰)
امام على«ع» خطاب به فرزندانش فرمود: «کُونا لِظَّالِمِ خَصماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوناً: دشمن ظالم و یار و کمک‏کار مظلوم باشید.» این روایت نیز عام است و شامل غیر مسلمانان نیز مى‏شود. بنابراین، طبق روایت فوق هر کس نداى مظلومیت مظلومى را بشنود و استغاثه‏اش به گوش او برسد و توانایى یارى رساندن به او را داشته باشد و به یاری‌اش نشتابد مسلمان نیست. با این اوصاف دفاع از مظلوم وظیفه هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم غیرمسلمان باشد.(۴۱)
همچنین کلام نورانی پیامبر اکرم«ص» که فرمود: «شما جنگ را آغاز نکنید، بلکه هر زمان دشمن جنگ را شروع کرد شما جوابش را بدهید و اگر دست از جنگ کشید، شما هم دست بکشید».(۴۲) این خود دلیل بر این است که جنگ‌هاى اسلامى جنبه دفاعى‏ و مقاومتی دارند.(۴۳)
در نتیجه دفاع از سوریه، عراق، فلسطین و یمن و… در راستای جهاد دفاعی است. لذا اگر ملت سرافراز ایران شعار حمایت از ملل مظلوم فلسطین، سوریه؛ عراق، یمن و دیگر ملت‌هاى مظلوم را سر مى‏‌دهد جاى تعجب نیست، زیرا به مضمون قرآن؛ روایات، عقل و اجماع علما و فقهای اسلامی عمل مى‏کند. بر این اساس باید به نداى هر مظلومى در هرجاى جهان لبیک گفت و در حد وسع و امکانات، به یارى او شتافت.

هه) عوامل مقاومت: برای داشتن روحیه مقاومت باید عوامل آن را ایجاد کرد. برخی از مهم‌ترین عوامل مقاومت به این شرح‌اند:
۱٫ایمان به خدا و امدادهای الهی: کسی که به خدا ایمان دارد و او را در هستی، تنها مؤثر مطلق و محض می‌داند، فقر خود را با غنای او جبران می‌کند.(۴۴). (او که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ: ای مردم، شما همه به خدا محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنیّ بالذّات و ستوده صفات است.»(۴۵). و موانع را نیز با حمایت و امدادهای خداوندی از پیش‌ رو برمی‌دارد؛ زیرا خداوند فرموده است که اگر او را یاری دهید، او شما را یاری خواهد داد.(۴۶)

۲٫ قیامت باوری: اعتقاد به قیامت، موجب ایجاد روحیه صبر و مقاومت در مومنین می‌شود و همین باور است که تحمل مصیبت‌ها و سختی‌ها را بر ایشان آسان می‌کند. مرور آیات قرآن گواه بر این مدعاست که مؤمنین به معاد، یارای مقاومت و مقابله با سختی‌ها را دارند؛ زیرا ایشان معاد را بازگشت ارواح به رب الارواح می‌دانند.

۳٫ توکل برخدا: انسانی که عاقبت کارها را به خداوند می‌سپارد، تابع اراده اوست. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ‌النَّاسُ إِنَّ‌النَّاسَ قَدجَمَعُوا لَکُم فَاخْشَوهُم فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا‌اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ: آنها کسانی هستند که اگر همه مردم علیه آنها باشند ترس به دل راه نمی‌دهند و به خدا توکل می‌کنند و او را بهترین حامی‌ خود می‌دانند.»(۴۷)

۴٫ امیدواری: امید به پاداش و نصرت الهی، سبب تقویت روحیه و مقاومت در برابر دشمنان است. خداوند در این‌ باره می‌فرماید: « َلَا تَهِنُوا فِی ابتِغَاءِ الْقَومِ إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُم یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا: و از تعقیب دشمن سست نشوید (چه اینکه) اگر شما درد و رنج می‏کشید، آنها نیز همانند شما درد و رنج می‏کشید، ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند و خداوند دانا و حکیم است.»(۴۸) در این آیه امیدواری به خداوند، سبب مقاومت و تحمل درد و سختی به شمار آمده است.
رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «باید به وعده الهی امیدوار بود و به تحقق آن حسن ظن داشت. مبارزه وقتی موفق خواهد شد که ایمان به خدا و توکل به خدا در آن وجود داشته باشد. باید حسن‌ ظن به خدای متعال و به وعده‌ الهی را باید در مردم تقویت کنید. او به ما می‌فرماید: «لینصرنّ اللَّه من ینصره». از دشمن نهراسید، «ان کید الشّیطان کان ضعیفا» او به ما این را تلقین می‌کند. ما اگر به وظیفه‌ خود عمل و برای خدا حرکت و مبارزه کنیم و هدف را رضای خدا قرار بدهیم، بدون شک پیروزی نصیب خواهد شد.(۴۹)

۵٫ دعا: یکی از عوامل مقاومت دعا و از خدا طلب صبر کردن است، همان‌ گونه که خداوند در وصف بسیاری از پیامبرانی که به همراه پیروان خود در برابر دشمنان مقاومت کردند و عزت خود را از دست ندادند می‌فرماید: «وَمَا کَانَ قَوْلَهُم إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِر َنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسرَافَنَا فِی‌أَمرِنَا وَ ثَبِّت أَقْدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى الْقَومِ‌الْکَافِرِینَ: سخن آنان جز این نبود که گفتند پروردگارا گناهان ما و زیاده‏‌روى ما در کارمان را بر ما ببخش و گام‌هاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران یارى ده.»(۵۰). یعنی در دعای آنها چیزی که نشانه ضعف باشد وجود ندارد؛ بلکه عزم راسخ خود را بیان می‌دارند. این نوع دعا موجب استقامت بیشتر ایشان خواهد بود.

۶٫ صبر و بردباری: در آیۀ دیگر از قرآن کریم می‌خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید (در برابر مشکلات و هوس‌ها) استقامت کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت به خرج دهید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید.»(۵۱)
خداوند در این آیۀ شریفه دستور به استقامت در برابر دشمن می‌دهد. از دستور (صابروا) استفاده می‌شود که هر قدر دشمن بر خصومت خود بیفزاید، ما نیز باید بر پایدارى و استقامت خود بیفزائیم. «مرابطه» به معنى مراقبت از مرز‌هاست. این جمله به مسلمانان دستور آماده‌باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرز‌ها و سرحدات کشورهاى اسلامى می‌دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند.(۵۲)

پی‌نوشت‌ها:
۱٫دائره المعارف فقه مقارن؛ ج.‏۱؛ ص. ۷۷
۲٫تفسیر نمونه؛ ج.‏۲؛ ص. ۱۰۸.
۳-انفال/۶۵
۴٫انفال/۴۵
۵٫آل‌عمران/۱۶۷
۶٫ بقره/۲۴۹
۷٫بقره/۱۹
۸٫عنکبوت /۶۹
۹٫دائره المعارف فقه مقارن,ناصر مکارم شیرازی, ج‏۱.؛ ص. ۳۳۲ و ص. ۳۲۹
۱۰٫سوره حج؛ آیه ۳۹.پیام قرآن؛ ج.‏۱۰؛ ص. ۲۹۶.
۱۱٫ پیام قرآن؛ ج‏۱۰؛ ص.. ۲۹۶
۱۲٫ سوره انفال؛ آیه ۳۹.
۱۳٫ پیام قرآن؛ ج.‏۱۰؛ ص. ۲۹۸.
۱۴٫ سوره انفال؛ آیه ۶۰.
۱۵٫پیام قرآن؛ ج‏۱۰؛ صص. ۳۰۱-۳۰۰ .
۱۶٫ حج؛ ۳۸ و ۳۹
۱۷٫هود/۱۲
۱۸٫المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش، ج.۲، ص.۹۸ .
۱۹٫بقره/۲۵۱
۲۰٫حج/۴۰ر.ک: طباطبایی، المیزان ,۱۳۷۱ش،ج. ۱۴،ص. ۳۸۵٫
۲۱٫بقره/۲۱۷
۲۲٫پیام قرآن؛ مکارم شیرازی , ج.‏۱۰؛ ص. ۳۲۱
۲۳٫نساء/۴۱
۲۴٫المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش، ج.۵ ، ص.۱۱۶ .
۲۵٫هروی، محمدالأمین, تفسیرحدائق الروح والریحان،بیروت، دارطوق‌النجاه.هروی، محمد الأمین، ۱۴۲۱ق، ج.۶، ص.۴۲۳٫
۲۶٫قرطبی، محمد بن أحمد(۱۳۸۴ق)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، قاهره، دار الکتب المصریه، چاپ دوم.
۲۷٫سباء/۴۶
۲۸٫طبرسی، فضل بن حسن,مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، چاپ دوم.، ۱۴۰۸ق، ج.۸، ص. ۲۲۵ .
۲۹٫نساء/۷۱
۳۰٫مراغی، أحمد بن مصطفى، تفسیر المراغی، قاهره، شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابى الحلبی،چاپول. ، ۱۳۶۵ق، ج.۵، ص.۸۷٫
۳۱٫مراغی،تفسیر المراغی، ۱۳۶۵ق، ج.۱۰، ص. ۲۵٫
۳۲٫انفال/۶۰
۳۳٫نساء/۷۱
۳۴٫نساء/۱۳۹
۳۵٫تفسیر نمونه,مکارم شیرازی، ۱۳۷۹ش،ج.۳، ص. ۴۹۳٫
۳۶٫پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) ۱۰/۳/۱۳۶۹
۳۷٫دائره المعارف فقه مقارن؛مکارم شیرازی, ج.۱، ص. ۶۳۳٫
۳۸٫ تفسیر نمونه؛ ج‏۲۱.؛ ص. ۴۰۹.
۳۹٫بحارالانوار؛محمد با قر مجلسی , ج. ۷۵؛ ص. ۳۵۹؛ ح. ۷۵
۴۰٫بحارالانوار؛ محمد با قرمجلسی ,ج. ۷۴؛ ص. ۳۳۹؛ ح. ۱۲۰.از تو سئوال مى کنند (مجموعه سئوالات قرآنى از پیامبر اکرم«ص» ص. ۷۷.
۴۱٫ میزان الحکمه؛محمدی ری شهری, ج. ۶؛ ص.؛ ب. ۲۴۶۷؛ ح. ۱۱۴۸۳.
۴۲٫وسایل الشیعه؛ ج. ۱۱؛ ابواب جهاد العدو؛ ب. ۳۴؛ ح. ۴
۴۳٫داستان یاران: مجموعه بحث‌هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدظله)؛ ص. ۲۸۸.
۴۴٫طباطبایی، ۱۳۷۱سید محمد حسین,المیزان,ش، ج.۱۷، ص.۳۴ .
۴۵٫فاطر/۱۵
۴۶٫محمد/۷ور.ک: المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش،ج.۹، ص. ۹۵٫
۴۷٫آل عمران/۱۷۳
۴۸٫نسإ/۱۰۴
۴۹٫بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در افتتاحیه‌ی همایش غزه‌۱۳۸۸/۱۲/۰۸
۵۰٫آل‌عمران/۱۴۷
۵۱٫آل‌عمران/۲۰۰
۵۲٫ تفسیر نمونه؛ ج.‏۳؛ صص. ۲۳۳. ۲۳۴

11مارس/24

امام علی«ع» جلوه‌ی برجسته‌ی دین خدا / آیت‌الله سیداحمد خاتمی

مقدمه:
«سیمای امیرالمؤمنین در قرآن» نام مجموع مقالاتی در عرصه‌ی معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است، در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌گردد.

«السلام علیک یا دین الله القویم؛» سلام بر تو ای دین استوار خدا
«و صراطه المستقیم؛» و راه مستقیم الهی
«السلام علیک ایها النبأالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون؛» سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در او اختلاف دارند و در مورد او مورد سئوال قرار می‌گیرند
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون؛» سلام بر تو ای امیرمؤمنان آنگاه ایمان آوردی که آنان مشرک بودند
«و صدّقت بالحق و هم مکذبون؛» هنگامی حق را تصدیق نمودی آنان تکذیب می‌کردند
«و جاهدت فی الله و هم محجمون؛» زمانی جهاد کردی که آنان گریزان بودند
«و عبدالله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین؛» و خدا را با اخلاص در دین در حالی که صبور بوده و رضای او را در نظر داشتی عبادت کردی تا دعوت حق را لبیک گفتی
«الا لعنه الله علی الظالمین؛» هلا لعنت خدا بر ظالمان باد

علی جلوه‌ی برجسته‌ی دین خدا
واژه‌ی «دین» به معنای «مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ی آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی دو جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.»(۱)
واژه‌ی «قویم» به معنی راست ودرست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد:
«استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.
«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن و برپا داشتن است.
«قائم» به معنای ایستاده و برپاست.
«قیام» ایستادن هم مصدر ایستادن و هم جمع قائم است (ایستادگان).
«قوانین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده. و….
و…. بنابراین قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است. سلام بر قوای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که نامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند آن دینی است که تو تبیین کننده‌ی آن و خلود در آن باشی. دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.
«دین قویم» دین فطرت است دینی که نه افراط در آن است نه تفریط، دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد هم به آبادی آخرت «… ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه»(۲)؛ … پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما…»
تجلی این دین قویم امامان هستند. سیره و منش آنها دینی است که خداوند برای بشر آورده است و آنان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند چرا که آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.
پیامبراکرم(ص) فرمود: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه»؛(۳) دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند. مضمون روایت این است که دین با آنان آغاز شده و با آنان خاتمه می‌یابد در روایتی از حضرت امام باقر(ع) رسیده است: «…ایها الناس این تذهبون و این یراد بکم بنا هدی الله اولکم و بنا یختم اجرکم…»؛(۴) …ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند. خداوند به وسیله اولین شما را هدایت کرد و بوسیله ما بساط آخرین شما را جمع می‌کند.
حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز این قویم خداست. او آئینه‌ی تمام نمای دین است. دین همگان را باید با این میزان سنجید.

علی صراط مستقیم
«و صراطه المستقیم»؛ سلام بر تو ای راه مستقیم الهی
«صراط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن به صورت توصیف برای تأکید هر چه بیشتر روی این مسئله است.(۵)
«مستقیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است. صراط مستقیم همان آئین و دین الهی در عرصه‌ی اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبراکرم(ص) فرمود: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم»؛(۶) صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همانها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.
در روایتی حضرت امام صادق(ع) در تفسیر آیه «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: «الطریق و معرفه الامام»؛(۷) مقصود راه و شناخت امام است.
در حدیث دیگری فرمود: «والله نحن الصراط المستقیم»؛(۸) بخدا سوگند صراط مستقیم مائیم و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۹)
این روایات مفسر واژه‌ی صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید: انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد راهنمای این راه امامان معصوم‌اند.
بر این اساس به خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان و فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند. راه درست فقط راه آنهاست.
در همین زیارت بار دیگر آمده است: «…و اشهد انک المضیّ بقول العزیز الحکیم و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله…»؛(۱۰)
«بل والله و اضل من اتبع سواک و عند عن الحق من عاداک»؛(۱۱) گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان توئی آنجا که می‌فرماید:
این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد…
به خدا سوگند هر کس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هرکه با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است:
«انت الطریق الواضح و انت الصراط المستقیم»؛(۱۲) علی‌جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.
علی«ع» حجت خداست و در فضای غبارآلود فتنه چراغ راه اوست. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی(ع) با آنکه می‌دیدند فرمانده علی است باز هم شک می‌کردند؟
در مقطع جنگ جمل حارث‌بن‌حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم (یعنی گمراه نمی‌دانم!!) مولی فرمود: «یا حارث انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فجرت. انک لم تعرف الحق فتصرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه»؛(۱۳) ای حارث تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی از این‌رو دچار حیرت شدی تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.
راز و رمز تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟!
غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» می‌گوید:
«العاقل من یقتدی بسنته العقلاء علی(ع) حیث قال لایعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله»؛(۱۴) عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی اقتدا کند زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.
آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز و امروز ماست اسوه و مقتدا، حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

علی نباء عظیم
«السلام علیک ایها النباء العظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسألون؛» سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در آن اختلاف دارند و از آن مورد سئوال قرار می‌گیرند.
واژه‌ی «نبأ» به صورت مفرد ۱۵ بار در قرآن مجید آمده است و جمع آن انباء است به گفته‌ی راغب در مفردات به معنای خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن «علم» یا «ظن غالب» پیدا کند و تمام این امور در نبأ شرط است.(۱۵)
واژه‌ی «عظیم» به معنای بزرگ است. خواه بزرگ و محسوس مثل «وَلهَا عَرشٌ عَظِیم»(۱۶) راه بزرگ معنوی مثل… «والقرآن العظیم»(۱۷)
سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم. روشن است که این بزرگی، بزرگی معنوی است.
«عم یتسائلون عن النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون»؛(۱۸) اینها از چه از یکدیگر سئوال می‌کنند از خبر بزرگ. همان خبری که در آن اختلاف دارند.
این نبأ عظیم چیست؟ برخی گفته‌اند قیامت است. برخی آن را اشاره به نزول قرآن دانسته‌اند و برخی آن را اشاره به اصول دین از توحید گرفته تا معاد و در روایات زیادی که از طریق اهل‌بیت و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده، نبأ عظیم به مسئله ولایت و امامت امیرمؤمنان و شخص آن جناب تفسیر شده است. در حدیثی آمده است که روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمایل کرده بود وارد میدان شد و سوره‌ی «عم یتسائلون عن النبأالعظیم» را تلاوت می‌کرد حضرت امام علی«ع» شخصاً به مصاف او آمد و به او فرمود: «اتعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون»؛ آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟ آن مرد در جواب گفت نه نمی‌دانم. امام فرمود: «انا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم…» و یوم القیامه تعلمون ما عملتم…؛ منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید شما از ولایت من بازگشتید بعد از آنکه پذیرفتید. و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.(۱۹)
جمع بین این تفاسیر از دو راه است:
۱- آنکه نبأ عظیم؛ مفهوم گسترده‌ای دارد که همه‌ی این معانی را شامل است هرچند هنگام نزول آیه، تکیه بر یک معنی بیشتر بوده است.
۲- آنکه قرآن دارای بطون مختلفی است یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‌شود. تنها این آیه نیست که دارای ظاهر و باطنی است. آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات، تفسیرهای گوناگونی برای آن آمده است که بعضی هماهنگ با ظاهر است و بعضی معنی باطن را بیان می‌کند.
در بخشی از این جمله آمده است: «و عنه یسئلون… از او مورد سئوال قرار می‌گیرید.» موارد فراوانی است که انسان در عالم دیگر مورد پرسش قرار می‌گیرد یکی از آنها  نعمت ولایت است: «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛»(۲۰)
«سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایی که داشته‌اید سئوال خواهید شد.»
در روایتی حضرت امام صادق(ع) فرمود: «نعیم»؛ ما اهل بیت هستیم که خداوند به وسیله ما به بندگانش نعمت داده و به‌وسیله‌ی ما میان آنها بعد از اختلاف، الفت بخشیده، دل‌های آنان را با ما به هم پیوند داده و برادر یکدیگر ساخته بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرده… آری نعیم همان پیامبر(ص) و خاندان اوست.(۲۱)

پاورقی‌ها:
۱- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج۲، ص۷۱٫
۲- بقره، ۲۰۱٫
۳- التبلیغ فی کتاب و السنه، ص ۹۸٫
۴- کافی، ج۱، ص ۴۷۱٫
۵- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫
۶- نورالثقلین، ج۱، ص۳۶ ذیل آیه سوره حمد.
۷- همان.
۸- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ح   ، ص۵٫
۹- معانی الاخبار، ص۳۲، باب معنی الصراط، ح۲٫
۱۰- انعام، ۱۵۳٫
۱۱- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.
۱۲- بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۰۰٫
۱۳- نهج البلاغه، حکمت۲۶۳٫
۱۴- مصادر نهج‌البلاغه، ج ۴، ص۲۰٫
۱۵- مفردات راغب کلمه‌ی «نبأ».
۱۶- نمل، ۲۳٫
۱۷- حجر، ۸۷٫
۱۸- نباء، ۱ – ۳٫
۱۹- تفسیر البرهان، ج۴، ص۴۲۰، ح ۹٫ بحارالانوار، ج ۲۶، ص۲٫
۲۰- تکاثر، آیه ۸٫
۲۱- مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۳۵٫

11مارس/24

ظرف علم، نامحدود است / گفتاری منتشر نشده از حضرت علامه حسن‌زاده آملی(ره)

حضرت امیر المومنین «ع» فرمود: «کل وعاء یَضیقُ بما جُعِلَ فیه الا وعاء العلم فانه یتسّع؛»
هر ظرفی حد معینی دارد و ضیق است به‌جز ظرف علم که هر چه علم در آن ریخته شود، وسعت می‌یابد.
انسان دو ظرف متضاد دارد: یکی دیگ شکم که محدود و ضیق است و دیگری ظرف علم که نامحدود است و سیری ناپذیر. هر چه مظروف در آن ریخته شود، گنجایشش بیشتر می‌شود.
اگر احساس می‌شود که انسان گاهی از علم‌آموزی خسته می‌شود و فراغت می‌خواهد؛ این، جسم است که خسته می‌شود نه نفس. مَرکَب خسته می‌شود و نیاز به استراحت دارد، نه راکب.
خواجه نصیرالدین طوسی چهار صد هزار جلد کتاب داشت. خب چرا سیر نمی‌شد از کتاب و علم؟ این اشتهای انسانی است. انسانی که این اشتها را ندارد؛ مریض است. این اشتها باید در انسان باشد والا دستگاه گوارش انسانی، بیمار شده است. وقتی انسان مریض شد؛ از غذای سالم لذت نمی‌برد. مانند نُقلی که انسان سالم می‌خورد و می‌گوید چقدر شیرین است؛ اما همین را یک فرد تبدار بخورد می‌گوید چقدر تلخ است! اینها را باید معالجه کرد. این چه اشتهایی است که هرچه به او غذا بدهی سیر نمی‌شود؟
طعام آن‌ است که انسان از آسمان بگیرد. یکی از معنای مادُبه، سفره‌ حق است. آن سفره‌ای ا‌ست که غذاهای انسانی و روحانی روی آن چیده شده‌اند؛ منتهی باید اشتها باشد. تشنه و گرسنه باشی بعد کنار این سفره بنشینی. در این سفره غذاهای گوناگون و جورواجور هست.
سفره انداخته شده است. غذاهایی که هیچ‌ وقت بو نمی‌گیرند. غذاهایی که همیشه معطرند. نسیم عطر و بویشان دلنشین است. این خوان الهی همیشه گسترده است. منتهی اشتها می‌خواهد.
اگر اشتهایت کور است، هر چه زودتر خودت را به طبیب برسان. بنای عالَم بر این نیست که درد باشد و پزشک نباشد. اگر اشتها ندارید؛ اطبای عالم هستند که اشتها را به شما برگردانند که هر چه هم بخورید سیر نشوید، بلکه اشتهایتان بیشتر بشود.

بر ضیافت‌خانه‌ فیض، نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
خالی‌ترین جان، آن جانی‌ است که از معارف انسانی و معارف قرآنی خالی باشد.
باید از شنیدن در بیایید. یعنی صرفِ شنیدن نباشد. باید این بذرهایی که در مزرعه جان شما می‌افشانیم، سبز بشوند.
از ابن بابویه سئوال شد در شب قدر که بهتر از هزار ماه است چه کنیم؟ فرمود: تحصیل علم. بهترین عمل در شب‌های قدر، یادگرفتن است. انسان باید دانا بشود. انسان باید تحصیل علم کند. باید به دنبال معارف و حقایق برود. انسان، معلم و مربی می‌خواهد و مرشد و هادی می‌خواهد.
این که می‌شنوید چشمه‌ کوثر، سلسبیل، شجر طوبی، بهشت و درخت‌های بهشتی که سایه‌شان به درازای یک‌ سال راه و بیشتر است، اینها همه همین قرآنند. مقامات انسانی، درجات بهشت، مقامات عرفانی و قرب الی‌الله شما، همه، همین کتابُ الله و قرآن است.
تا برسیم به آن بهشتی که « لَیْسَ فِی الجَنَّهَاِلاّ الله» به بهشتی که در آن بهشت جز خدا هیچ چیز نیست. این چه بهشتی است؟ چه زمان باید به این بهشت برسیم؟ اگر همت داری؛ همین امروز. همین الان.
من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود
وعده فردای زاهد را کجا باور کنم؟
چه چیز مانعتان شده که در بهشتی که« لَیْسَ فِی الجَنَّهَاِلاّ الله» ساکن نباشید؟
این قرآن، پیغمبر و امام است در میان ما. این پیغمبر ساکت، بیان می‌خواهد که نوابِ آنها اولیاءالله هستند. بیانش، علمای به حقِ دینند؛ افرادی که زحمت کشیده‌اند.
با زبان دین، قرآن و امام آشنا شدن دشوار است. تا آدم به زبان این بزرگان آشنا شود؛ کلی خون دل خوردن می‌خواهد. تا انسان، آگاه و عالِم شود و کلیدهای رمز را دستش بدهند؛ خیلی طول می‌کشد. شما کلید انبار کاه خودت را به هر کسی نمی‌دهی. چطور خداوند کلید خزائنش را بدهد؟ جناب امام زین‌العابدین «ع» فرمود: «آیات قرآن، خزائن الهی هستند و فهم این خزائن، کلید است.» « عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ». این کلیدها دست هر کسی داده نمی‌شوند. گاهی به یک کسی، یک کلید می‌دهند و او قرآن‌خوان می‌شود. یک کسی دیگر به ترجمه‌اش هم، آگاهی پیدا می‌کند. یکی به ‌صرف و نحو عربی قرآن هم آگاهی پیدا می‌کند. این هم یک مرحله است.
به فرمایش حضرت امام علی«ع»: « إقْرَأْ و ارْقا»: بخوان و بالا برو.» یعنی به هر حدی که رسیدی می‌توانی جهش علمی کنی و بالاتر بروی. تا کجا؟ پایان ندارد. به هر جا که رسیدی نگو من به سرّ این آیه رسیدم. بخوان و بالا برو.
این خواندن ظاهری یک نحوه خواندن است و آن ادراک معانی قرآن یک نحوه‌ دیگر خواندن است. این خواندن ظاهری نموداری از آن خواندن‌های باطنی است. تا خواننده و سالک چه کسی باشد؟ تا همت چه باشد؟ تا اشتها و ظرفیت چه اندازه باشد؟
آنهایی که کلیددار خزائن الهی و محرم اسرار شدند؛ خوشا به حالشان که آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند. بهترین عالَم را آنها دارند. عالم علم، عالم عقل…
در باب پنجاه و سوم ارشاد القلوب دیلمی این حدیث آمده است که: جناب امیر المومنین «ع» از قول جناب رسول‌الله «ص» می‌فرماید:
«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْعَقلَ مِن نُورٍ مَخْزُونٍ مَکنُونٍ فِی سَابِقِ عِلْمِهِ اَلَّتِی لَم یَطَّلِع عَلَیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ فَجَعَلَ اَلْعِلْمَ نَفسَهُ وَ اَلْفَهْمَ رُوحَهُ وَ اَلزُّهدَ رَأْسَهُ وَ اَلْحَیَاءَ عَینَیهِ وَ اَلحِکْمَهَ لِسَانَهُ وَ اَلرَّأْفَهَ هَمَّهُ وَ اَلرَّحمَهَ قَلْبَهُ ثُمَّ حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَهِ أَشیَاءَ بِالْیَقِینِ وَ اَلْإِیمَانِ وَ اَلصِّدْقِ وَ اَلسَّکِینَهِ وَ اَلْإِخلاَصِ وَ اَلرِّفقِ وَ اَلْعَطِیَّهِ وَ اَلْقُنُوعِ وَ اَلتَّسلِیمِ وَ اَلشُّکرِ…»
به‌راستی که خداوند عقل را از نوری که در گنجینه علم پیشینش نهان بود بیافرید که هیچ پیغمبر مرسل و فرشته مقربی از آن آگاه نبود. پس قرار داد خداوند علم را نفس او، فهم را روح او، زهد را سرّ او، حیا را چشم او، حکمت را زبان او، رآفت را دهان او و رحمت را دل او. سپس پوشاند او را با ده چیز. نیرو داد او را به ده چیز. حقیقتش ده چیز است. قوامش به ده چیز است: به یقین، ایمان، صدق، سکینه، وقار، رفق، عطیه، قنوع، به تسلیم و شکر.
سکینه و وقار هر دو یعنی آرامش. سکینه یعنی سکون و آرامش جان. وقار یعنی آرامش تن. سکینه مهم‌تر از وقار است. وقار، آرامش ظاهر است و سکینه آرامش باطن. در قرآن خداوند می‌فرماید؛ خدا کسی است که سکینه را در قلوب مومنین قرار داد. دل مومن آرامش دارد. می‌گوید خدایی دارم که ارحم‌الراحمین است؛ توکل بر او می‌کنم. خودش سر داده روزی هم می‌دهد. خداوند در قرآن فرمود؛ اگر من زود بدهم؛ شما طغیان می‌کنید. من یک چند روزی فرستادن باران را به تاخیر می‌اندازم. می‌خواهم شما را به خودم نزدیک بکنم که شما را به سوز و گداز بیندازم که آن سوز و گداز شما، بیشتر از آن باران، شما را نفع می‌رساند.
ریشه‌ عقل از نور نهفته‌ گنجینه خداست. ذات عقل چیست؟ از نور است. خداوند چیست؟ الله نور السماوات و الارض. عقل، آن است که انسان را به سمت نور می‌کشاند.
بدان هر کسی که انسان را به سمت تیرگی و ظلمت، بدی و هرزگی، ولگردی و دنیاطلبی و اصطبل شکم و… بکشاند؛ هر چه هم تلاش کند عاقل نیست. عقل آن است که انسان را به سوی خدا بکشاند. به ما ملاک هم داده‌اند. هر حرفی که تو را به سوی بالا می‌برد؛ بدان که آن حرف از بالاست. هر حرفی که تو را به سمت اسفل‌السافلین می‌برد بدان که آن حرف از اسفل السافلین برخاسته است. پیش یک آدم صالح می‌نشینی؛ رنگ دیگری می‌گیری و حساب دیگری پیدا می‌کنی. در پیش یک عالِم می‌نشینی؛ رنگ دیگری پیدا می‌کنی. پیش یک نفر که شیطانی است می‌نشینی؛ بدبین می‌شوی، بدگمان می‌شوی. حرف خوب، انسان را به سوی بالا می‌کشاند. به انسان نور می‌دهد، صفا می‌دهد. حرف بد، آدم را تیره و بدبین می‌کند؛ با زن و بچه و کسب و کار و افراد با کمال و با هنر، بد می‌شود که چرا این شخص با کمال و با هنر است و به مقامی رسیده است؟ حسد می‌ورزد.
غبطه خوب است؛ حسد بد است. غبطه این است که انسان می‌گوید فلانی آن حُسن را دارد امیدوارم برای او برکت بکند. من هم آرزو دارم خداوند به من هم بدهد. غبطه، آرزوست. آرزو عیبی ندارد. حسود، زوال نعمت مردم را می‌خواهد. حسود خیلی بیچاره است. بعضی به‌قدری بدبخت‌ند که خودشان نعمتی را دارند؛ اما می‌گویند چرا دیگری هم دارد؟ انحصارا باید من داشته باشم. این دیگر، بدبختی فوق بدبختی است. این فرعونِ بدی است. اینها تربیت نشده‌اند آقا!بعضی‌ها آدم نشده‌اند. آدم شدن به انگشتر و تسبیح و عمامه نیست. هر کسی در هر مقامی است، اگر قرآن،این میزانِ حق، او را توزین و انسانیتش را تأئید نکرد و قدر و قیمت او را بیان نفرمود؛ در منطق انسان، علم، عقل و نظام هستی، آدم و انسان نیست و خودش را خیلی ارزان فروخته است. آدم شدن مشکل است.
انبیا و اولیا و سفرای الهی آمدند که دین درست بشود.
روایت در کافی از شیخ کلینی است که صادق آل محمد از جناب رسول‌الله«ص» فرمود: آن همه که معراج برای ما پیش آمد؛ آن‌همه سیر عوالم که برای ما پیش آمد و یافتیم؛ به‌قدری که شما از سوراخ سوزن می‌بینید؛ ما، همان اندازه یافتیم.
بدان که مدار بعثت رسل، مدار دینداری و مدار آمدن پیغمران و کلاً مدار دین، بر دو چیز است یکی: حق تعالی‌الله یکی، بقای نفس ناطقه‌ ما. آنکه حق است؛ حقیقت عالم است و این روح و نفس ناطقه را باید به او نزدیک کرد.
قرب به حق، بالا و پایین، یمین و یسار ندارد. قرب به حق یعنی به صفات حق در آمدن. به همان اندازه که عالِم هستی؛ به او نزدیک هستی. به همان اندازه که رحیم هستی؛ به او نزدیکی. به همان اندازه که جواد هستی؛ به او نزدیکی. به همان اندازه که صفات جمال و جلال داری و به صفات او متصف هستی؛ به او قرب داری. نماز و روزه، به شما قرب و صفات الهی می‌دهند. شما را شستشو می‌دهند و پاکتان می‌کنند.
ذات عقل یعنی علم. عقل از جایی و مقامی آمده که هیچ نبیّ مرسلی از آنجا اطلاع ندارد. از نهان و کُنهِ گنجینه‌ی خدا، آمده و تو را به آنجا می‌کشاند، چون هر کسی می‌خواهد به اصل خویش باز گردد.
خداوند در قرآن فرمود: در بهشت لغو و گناه نیست. حالا اگر در خانه‌ شما لغو و گناه نیست، آنجا بهشت است. در دکان شما اگر لغو و گناه نباشد؛ بهشت است. دارالسلام است. باید تصمیم گرفت و این خیالات باطل را از خود دور کرد. ما ابد را در پیش داریم. از هیچ کسی نترس، مگر از خودت. ببین خودت را چگونه ساختی؟ علم و عمل انسان‌سازند. این ادراکات شماست که دارد شما را می‌سازد. خودتان را گول نزنید. هیچ کاری را برای غیر خدا نکن و هیچ حرفی را برای غیر خدانگو. بگذار نیتت پاک باشد.