تمام نوشته های admin

18دسامبر/16

…این کشور همه ” پاسدار اسلام” هستند

امام خمینی

پاسدار اسلام با انتشار این شماره ، دومین سال خود را با امید و شوق بیشتر ــ برای پاسداری ازاسلام عزیز ــ آغاز می کند،‌و اینک با سپاس و حمد بیکران از توفیقات خداوند متعال و درود به روان پاک شهیدان و تبریک برای پیروزی های بزرگ و پی در پی جمهوری اسلامی‌ به ویژه پیروزی های عظیم در جنگ تحمیلی‌ و انجام انتخابات مجلس سرنوشت ساز خبرگان ، لازم است از امت شهیدپرور و قهرمان اسلام  که با استقبال شایان و تشویق های ‌گوناگونش ” پاسدار اسلام ” را قوت بخشید ،‌صمیمانه تشکر و قدر دانی شود. و در همین فرصت از انیکه نتوانستیم به یکایک هزاران نامه̾ محبت آمیز برادران و خواهران دینی ، پاسخ جداگانه دهیم ،‌معذرت خواسته و از همکاری و همفکری‌ و پیشنهادات و انتقادات سازنده̾ آنان تشکر می‌کنیم و امیدواریم با ادامه̾ همین شیوه ، و با همکاری همه̾ علاقمندان به اسلام و انقلاب ، گامهای‌ بلندتری‌ در جهت تکامل و بالا بردن محتوی و کیفیت این خدمت فرهنگی برداشته شود. در همین جا از کلیه̾ طلاب و فضلای متعهد و دانش پژوهان علاقمند به اسلام دعوت می‌ کنیم که با ارائه̾ طرحها و پیشنهادات خود ،‌ از طریق نامه و در صورت علاقه به همکاری بیشتر و کمک مستقیم ،‌با مراجعه و حضور در دفتر مجله از ساعت ۴ الی ۵ بعد از ظهر روزهای پنجشنبه ، برادران خود را در انجام این رسالت الهی یاری‌ دهند.

در پایان از کلیه̾ دانشمندان و اساتید بزرگی‌ که در بحبوحه̾ کارها و مسئولیتهای عظیم و زیاد خود ،‌با بزرگواری و آغوش باز ،‌صمیمانه با این نشریه علمی، اسلامی همکاری کرده و می‌کنند و با مقالات و درسهای ارزشمندشان این مجله را یاری می‌ دهند ، از سوی کلیه دانش پژوهان و پویندگان راه حق و امت پاسدار اسلام سپاسگذاری‌ و قدردانی کرده ، موفقیت همگان را در فراگیری و نشر علوم  و فرهنگ اسلامی و پیاده کردن کامل احکام اسلام و برقراری‌ حکومت اسلامی در سر تا سر گیتی‌ از خداوند متعال خواستاریم .

والسلام ــ رحیمیان

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه : انفال

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

به دنبال مراجعه̾ بعضی‌ از متصدیان محترم مجله پاسدار اسلام به این جانب،‌جهت گرفتن مقاله ای ،‌مدتی‌ می‌ اندیشیدم که چه موضوعی‌ را انتخاب کنم و عنوان مقاله قرار دهم ،‌تا مناسب جو موجود بوده و برای‌ خوانندگان محترم مفید باشد ؟

همزمان با گیرو دار انتخاب موضوع بحث و مقال ،‌” کتاب خمس ” ذخر سلف صالح ،‌فقیه محقق ،‌استاد مجاهد ،‌حضرت آیت الله منتظری ــ مدظله العالی ــ به دستم رسید. با قرب عهدی‌که در مصاحبت افاضل همگنان حوزه̾ مقدسه علمیه قم به مباحث خمس داشتم ،‌خواستم مروری‌ سریع بر ابحاث کتاب مذکور کنم ،‌ولی‌هنگامی‌ که شروع به مرور نمودم ،‌جمال ترکیب تحقیقات پر محتوای‌عمیقش که آراسته به زیبائی ترکیب کلمات موزون بوده است ، عزم رحیلم را به اقامت و امعان ،‌مبدل ساخت ، و حاصل این اقامت و امعان ،‌علاوه بر بهره وریها ، انتخاب موضوع مقالم گردید و بر آن شدم که ” فصل انفال ” کتاب شریف را ترجمه ونقدی آزاد کنم .

در آغاز گفتار ازبیان دو نکته به عنوان مدخل بحث ناگزیرم و انتظار می رود شما خواننده گرامی‌ با حوصله به این مقدمه توجه فرموده و در آن دقت مبذول فرمائید.

نکته اول: آنکه در بحثهای علمی که برای عموم مطرح می شود ،‌غالبا بین گوینده و شنونده ، و بین نویسنده و خواننده ،‌زبان مشترکی که روشنگر دقائق علمی باشد ،‌وجود ندارد . و الفاظ مستعمل در محاورات عمومی‌ ، چنانکه باید ترجمان نکات باریک و لطیف علمی‌ نیستند ،‌خصوصا علوم اسلامی‌ و در راس آن ها علم فقه که از آغاز تدوین آنها ، تمام قواعد و اصطلاحات و رموز و علاماتشان به زبان عربی‌ بوده و می باشد ،‌و معادلات آنها در زبان فارسی‌ ،‌هنوز مرسوم و معمول نگردیده است و بدیهی است که لطافتی که زبان اصیل ،‌هر فنی می‌تواند ، در خاطر خواننده و شنونده ذی‌ فن ایجاد کند ،‌زبان عاریتی از انجام چنین وظیفه ای ناتوان است . پس :

گر زبان لفظ اینجا نارسا است

عذر ما بپذیر کاین خود نقص ماست

نکته دوم : آنکه حقیقت فقه ، تلقی‌ وحی‌ است از آثار و مواریث وحی ، و تنزیلی ‌است از ” تنزیل من الرحمن و الرحیم ” و همانگونه که به حکم کریمه̾:” لایمسه الا المطهرون ” مساس با حقیقت وحی و تنزیل مشروط به موهبت تطهیر مطلق یعنی‌ پاکیزگی و پاکی‌ در همه ابعاد وجود است .

همچنان مساس با مرتبه نازله وحی و نیل به تنزیل ( تنزیل یعنی‌ملکه̾  قدسیه فقاهت ) ، نیز مشروط به طهارت ذات و صفای‌ سریرت و وارستگی‌ از شهوت های رهزن ،‌و وابستگی‌ به زهد و پارسایی است ، و …

در خبر احتجاج ،‌که معلم اصول ،‌شیخ اعظم انصاری‌ (ره) در مبحث ” خبر واحد رسائل ” می‌فرماید : ” آثار صدق از خبر مذکور نمایان است ” همین اوصاف است که امام عسکری‌ از جد گرامیش ،‌امام صادق ــ علیهما السلام ــ در این بیان کوتاه بلیغ نقل می فرماید :

” فامامن کان من الفقهاء صائنالنفسه ”

“حافظا لدینه ، مخالفا علی هواه ، ”

“مطیعا لامرمولاه ، فللعوام ان یقلدوه ، ”

” و ذلک لایکون الا بعض فقها الشیعه ”

” لاجمیعهم ”

ــ ” از میان فقهاء ، آن کس که خود نگه دار از همه سیئات اخلاقی‌ ،‌و عهده دار حفظ دیانت ، و مخالف پیروز بر هوای نفسانی و فرمان بردار مولای‌ حقیقی است، بر عموم است که از چنان کسی‌ پیروی نموده و به رهبریت وی‌گردن نهند و فقط برخی‌از فقها‌ی شیعه چنین می‌ باشند نه همه شان ” .

بی تردید و به گواهی‌تاریخ و شهود عیانی‌ همه وقت ،‌چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است . و فقیه نمایان شیادی‌ مانند شلمغانیها و بطائنیها همچون قارچ سمی‌ در میان رؤسای مذهب و فقهای راستین این امت روئیده اند و جمع کثیر‌ی‌را با زهر شک و شبهه مسموم کرده اند ،‌که در خبر مذکور آنها را چنین توصیف می فرمایند :

” هم اضرعلی ضعفاء شیعتنا من جیش یزید علی الحسین بن علی ــ علیهما السلام ــ و اصحابه ، فانهم یسلبونهم الارواح و الاموال ، هؤلاء علماء ــ السوء اناصبون المتشبهون بانهم لنا موالون و لاعدائنا معادون . یدخلون الشک و لشبهه علی ضعفاء شیعتنا فیضلونهم و یمنعونهم عن ــ قصد الحق المصیب ” .

ــ ” اینان بر ضعفای شیعیان ما زیانبار تر از سپاهان یزید بر حسین بن علی ــ علیهما السلام ــ و یارانش هستند ،‌زیرا که سپاهیان یزید از حسین و یارانش ،‌ جان و مال غارت نمودند و این علمای‌ بد که دشمنان دوست نمایند ،‌با ادخال شک و شبهه بر ضعفای‌ شیعیان ما ،‌آنان را از صراط حق گمراه نموده و اعتقادات آنان را به غارت می برند .

اما خوشبختانه مشت این حقه بازان ، همه وقت بازگردیده و سرانجام کارشان به رسوائی و فضاحت کشیده ،‌ زیرا که :

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم

زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد

یکی از همه عنایتهای خداوند متعال بر این امت ،‌این است که در هر عصری‌ از اعصار تاریخ اسلام با همه گرفتاریهایی که دشمنان اسلام فراهم آورده اند ، فقهای‌راستینی‌ ، متصف به صفات مذکوره در میان این امت پدید آمده اند که با موهبت تطهیر الهی‌،‌از آثار و مواریث وحی‌ و تنزیل ، تلقی‌فقاهت نموده اند ،‌و عهده دار رهبریت ،‌حسب امکانات عصر خود بوده اند .

همت عالی‌، و عزم ثابت ،‌و طمانینه̾ نفس ،‌و استقامت ،‌و تضحیه̾ همه̾ عزیزان در پای اسلام عزیز ،‌همراه با زهد و پارسائی‌ آنان نسبت به زینتها‌ی آز انگیز و زخارف راهزن دلها ،‌بی‌ دغدغه ،‌آیه̾ کریمه̾ ” . . . شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا ” را بر آنان منزل می‌ کند و آنان را وارث این شعله̾ فروزان رهبر‌ی که خداوند متعال در محورهای پر پیچ و خم اطوار انسانی‌ افروخته است ،‌می‌داند .

این اختران تابناکند که زینت بخش آسمان شریعت و حافظان آن از هر شیطان ماردند ،‌و میان همه̾ آنان در این عصر ” المنه‌ لله ” ـــ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده̾ ما را رفیق و مونس شد و با ولادت انقلابیش نه فقط تزلزل در ایوان کاخ سفید و کاخ سرخ استعمار افکند ، بلکه کنگره هائی چند از آنها رادر خاور و باختر فروریخت . و در این انقلاب الهی‌ ، همه̾ فقهای راستین و ” رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه ” شریک و انباز رهبر بزرگوارند ، که الحق و الانصاف ، استاد مجاهد ، و فقیه پارسا ،‌آیه الله منتظری ــ مدظله العالی‌ ــ در صف مقدم با بصیرتی‌ کم نظیر ، سایه وار ملازم مقصد حضرت رهبر عظیم بوده اند ،‌ودر پیش برد این قیام خونبار چه زجرها که نکشیدند و چه مصیبتها که ندیدند ؟! می توانی‌از پیراهن های‌خون آلودش سؤال کنی‌ .

و اعجاب انگیز است که این سوخته را جان شد و سوختن ثمره̾ عمرش ،‌فرزند مجاهدش را در زندان استعمار می دیده است و آوازی‌ نیامد ، و سرانجام حجه الاسلام  ،‌شهید محمد منتظری‌ همراه شهید مظلوم ، آیه‌ الله دکتر بهشتی بابیشتر از هفتاد و دو تن در ” النار ذات الوقود ” سوختند و درس وفا و صدق را به اهل ایمان آموختند و جسد سوخته آماج زجرهای طویل در عمر قصیرش ارمغان پدر شد. و لعمری یا اخوانی القراء ! ان هذا لهو البلاء المبین ” ، و تو گوئی سروش عالم غیب در گوش دلم این ندبه را می سراید : ” یا کوکبا ماکان اقصر عمره ؟ و کذا تکون کواکب الاسحار ” .

نی‌ ، غلط گفتم که اعجاب انگیز است ، زیرا بینش الهی‌ که از صفات ممتازه̾ فقیه است چنین اقتضاء دارد که عالم هستی‌ را پهناورتر از محدوده̾ طبیعت می‌ بیند و مرگ چنانی‌عزیزان و ثمرات عمرشان را الطاف خفیه خداوند متعال می‌دانند . چنانکه اسوه حسنه̾ زمان معاصر در مرگ فرزند شهیدش آیه الله حاج آقامصطفای‌ عزیز (ره) این تعبیر را فرمودند و آموختند .

علی‌ ای‌ حال ، فقیه ،‌یعنی‌ آن بلند همتان وارسته که همه̾ جلال و جمالی‌ که قرآن و سنت به آنان بخشیده است در پای‌ حفظ قرآن و سنت ، قربانی‌ کنند و در این تضحیه منت کش صاحب شریعت باشند ، و آن را الطاف خفیه حق تعالی دانسته و در ملازمت صراط مستقیم : ” هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی ” ، که قدمگاه خلیل زمان و انسان کامل امام خمینی‌ است ،‌ ثبات قدم ورزند و یقینا مشمول دعای‌ خلیل الرحمن (ع) : فاجعل افئده من الناس تهوی  الیهم ” خواهند بود

این بود دو نکته ای که به عنوان مقدمه و مدخل بحث ” انفال ” خواستم بذکر شریفتان برسانم و اکنون وارد بحث می‌ شویم :

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

  • قم ــ‌ برادر مسعود اخوان فرد:

اجل معلق یعنی اجل مشروط که اگر انسان فلان عمل را انجام دهد ، یا دچار فلان حادثه شود ، میمیرد ، و این از قبیل قضا و قدر غیر حتمی است . و اجل مسمی نهایت عمر انسان است که هر موجود طبیعی دچار فنا و زوال خواهد بود و آن قضا و قدر حتمی است . تفضیل این مطلب را در کتاب انسان و سرنوشت ، نوشته استاد شهید مطهری بخوانید.

  • مشهد ــ برادر موسی هاشمی‌ :

امیدواریم پس از تمام شدن سری مقالات یاد شده ، آنها را به صورت جزوه ای کاملتر در آوریم که مورد استفاده همگان قرار بگیرد .

ضمنا پیشنهاد شما ، در مقاله رهنمودهائی از تاریخ اسلام ، جواب داده شده است .

  • تهران ــ برادر سید ابوالحسن سجادی :
  • کعبه را حضرت ابراهیم بنا نموده است
  • سید به معنای آقا ، بزرگ قوم ،‌محترم و معانی دیگری در لغت ذکر شده است . ولی در اصطلاح عرفی به اولاد پیامبر (ص) اطلاق میشود، و همچنین سید به علویات گفته میشود.
  • قزوین ــ‌ م . صرافها :

با تشکر و قدر دانی از شما متذکر میشویم که برای شما اشتباهی رخ داده است ومنشاء اشتباه ، این است که سؤال در مجله درج نمیشود و جواب هم به طور اجمال ذکر میشود در آن سؤال آمده بود پس از ظهورامام زمان و برقراری حکومت عدل و قسط ، آیا باز هم مفسدهائی پیدامیشوند یا نه ؟ واز این قبیل مطالب . و جواب آنگونه آمد که دیدید. سؤال از وضع جامعه امام زمان نبود. البته یادآور میشویم : مطالبی که شما به عنوان اعتراض نوشته اید، متاسفانه همه اش صحیح نیست ولی الان مجال بحث در آن را نداریم . امیدواریم در آینده بحثی در این مورد داشته باشم .        موفق باشید.

  • خواهر ح ق ــ بابل :

هر سازمان و گروه و انجمنی که در خط امام نیست مورد قبول ما نمیتواند باشد . امیدواریم خدا همه را به راه راست هدایت فرماید .

  • برادر سیامک ب ــ اهواز :

علاقه شدید شما را به دروس دینی ارج می نهیم ، امیدواریم بتوانید به آرزوی خود برسید ، ولی باید بدانید که نابرده رنج گنج میسر نمی شود ، دروس دینی را از راه مکاتبه ، نمیتوانید فرا گیرید بلکه شما در شهر خودتان میتوانید به روحانیون متعهد مراجعه فرمائید .

  • هندوستان ــ‌برادر مهرداد تبریزیان :

می‌توانید به برادران اهل سنت اقتدا کنید ، همچنانکه به یک فرد شیعی اقتدا می کنید . حمد و سوره از شما ساقط است و بقیه اعمال نماز را طبقه دستور مذهب انجام می دهید زیرا در ترکیب نماز اختلافی نیست .

  • بروجن ــ‌برادر عزیز الله احمدی‌:
  • بر پسر بزرگتر واجب است قضای نماز و روزه پدر همچنانکه اشیائی که اختصاص به پدر داشته است از قبیل لباس و قرآن وانگشتر ، به پسر بزرگتر می رسد. این حکم اختصاص به پسر بزرگتر دارد ، آن هم در رابطه با نماز و روزه پدر و شامل مادر نمیشود.
  • احکام شرعیه از جانب خداوند است ،‌و ما چه فلسفه آن را بدانیم و چه ندانیم ، باید اطاعت کنیم . البته برای‌این مطلب علتهائی ذکر شده است که در آینده بیان خواهیم کرد.
  • حجه الاسلام و ثقه الاسلام دو لقب برای روحانیون است که برای‌احترام گفته میشود. معمولا حجه الاسلام در درجه بالاتر اطلاق می شود.
  • بقیه الله لقبی است برای‌ امام زمان (عج) و معنای آن این است که خداوند از اولیاء بزرگ خود ، آن حضرت را برای جامعه مسلمین باقی گذاشته است .
  • دام ظله : سایه او گسترده باد . مدظله العالی‌ : سایه بلند پایه او گسترده باد . دامت برکاته و دامت افاضاته :آنچه از برکت و فیض به وسیله او به ما می رسد، مستدام باد . قدس سره : خداوند روح او را مقدس بدارد . طاب ثراه : خداوند قبر او را برایش منزلی نیکو قرار دهد .
  • قم ــ عبدالواحد مصباح :
  • علت عقب ماندن مسلمین ، عمل نکردن به دستورات اسلام است .
  • سؤال دوم را نتوانستیم بخوانیم و سؤال سوم مستدعی جوابی است طولانی رجوع کنید به کتابهای مربوطه .
  • در رابطه با سؤال چهارم ،‌مهمترین عامل برای‌نظم دادن حوزه تصمیم بزرگان حوزه است و فکر نمیکنیم چیزی مانع نظم دادن به حوزه باشد .
  • ایلام ــ برادر مصیب رضائی مقدم :

بعثیهای پلید ، شما عزیزان را به جرم مقاومت و پایداری بمباران می کنند ، به همین دلیل کسی که در این جنایات بی رحمانه کشته شود ، امید است خداوند ثواب شهید را به او عطا فرماید .

  • اصفهان ــ برادر احسان :
  • نبودن تشکیلات حزبی در زمان پیامبر ((ص)) و امیر المؤمنین ((ع)) دلیل بر حرمت آن نیست ،‌در آن زمان ، مجلس شوری نیز به این ترتیب نبوده ، تشکیلات دولت نیز به گونه ای دیگر بوده است . این شئون به خود جامعه و رهبر آن واگذار شده است .
  • پیشنهاد شما نسبت به آن مقاله جالب است وبه نویسنده محترم تذکر داده شد . از شما متشکریم .
  • فریدونشهر ــ برادر محمد گوناگونی :

امام جمعه و خطیب باید یکی باشد و دلیل آن روایات و سیره مسلمین است.

  • امیرکلا ــ‌برادر محسن ابراهیمی :

ام کلثوم کنیه حضرت زینب است ، و این که آیا امیرالمؤمنین ((ع)) دختری به نام ام کلثوم داشته است یا نه ، مورد اختلاف است . و آنچه ذکر شده است در بعضی کتب به عنوان ازدواج ام کلثوم نیز مورد اختلاف است .

  • شوش ــ‌خواهر م ــ ش :

شما بیان نکرده اید که چه احساسی به شما دست می دهد و چگونه احساس رنج و عذاب شدید می‌کنید . به نظر ما این یک نوع وسواس است . به هر حال هر وقت احساس دلتنگی شدید می کنید قرآن بخوانید ، دعا بکنید و با ذکر خدا بگوئید که خداوند می فرماید : ” الا بذکر الله تطمئن القلوب” دلها به یاد خدا آرام می گیرد واگر گناهی کرده اید که از عقوبت آن هراس دارید، توبه کنید و مطمئن باشد که خداوند هر توبه ای را می پذیرد .

  • بهشهر ــ‌برادر حسین جعفری‌:

امیدوارم به زودی ، با توفیقات الهی تفسیر استاد بزرگوار آیت الله العظمی منتظری‌ بر نهج البلاغه اتمام پذیرد و این در گرانبها در دسترس تمام برادران و خواهران قرار گیرد .

  • شهر ری‌ ــ برادر هاشم منصوری :

کسی‌که به خطبه ها نرسیده است ،‌میتواند نماز جمعه را بخواند .

  • قائم شهر ــ خواهر معصومه عبداللهی :

اگر در امتحان ورودی رد شده اید ، این مشکل شما است نه مشکل مکتب توحید . بیشتر مطالعه کنید و درس بخوانید و در هر جا هستید با مطالعه کتابهای مذهبی به ویژه کتابهای استاد شهید آیت الله مطهری ، می توانید درجاتی از کمال را طی کنید .

اینقدر افسرده و ناراحت نباشید . مطالعه اینگونه کتابها هم آرامش روانی به شما می بخشد و هم فکر و اندیشه شما را میپروراند .

  • میبد ــ صاحب اشتراک شماره (۷۴۷۶ ) :

از پیشنهاد شما تشکر می کنیم . راجع به سؤال دوم می توانید از دفتر امام بپرسید.

  • تهران ــ‌برادر جعفری :

از انتقاد ظریف و جالب شما سپاسگذاریم این خود دلیل بر علاقه شما به مجله و مطالعه مقالات آن با دقت تمام است . موفق باشید.

  • برادری که امید جواب دارید و اسم خود را مرقوم نفرموده اید ! :

حکم خدا به این مسائلی که گفتید ، تغییر نمی کند. بایدموظب باشید که غذا یا چیزی که پاک کردنش مشکل است ،‌ نجس نشود و اگر غذائی‌ نجس شد و امکان آب کشیدنش نبود ، باید آن را بیرون بریزید. البته هرچه علم ندارید که نجس شده است برای‌شما پاک می‌ باشد .

  • فراشبند ــ‌برادر محمد زارعی :

امیدواریم شرایط تحصیل در حوزه برای شما و سایر علاقمندان به علوم دینی فراهم شود ،‌ و از این نظر مشکلی برای‌ شما نباشد به هر حال در آنجا هم شاید بتوانید مقدمات را فراگیرید. خداوند شما را موفق نماید .

  • ورامین ــ برادر حسین جعفری :
  • قبل از وضو ، شستن صورت مانعی ندارد و خشک کردن لازم نیست .
  • ولایت فقیه از مسائل فرعیه دین ،‌و مورد تقلید است.
  • بحث درباره این حدیث مفصل است ولی اجمالا ،‌اختلاف در عقیده نیست بلکه اختلاف در درجه̾ شناخت است که هر کس به مقدار ظرفیت خود از آن برخوردار است .

حدیث از امام زین العابدین است و در مورد تقیه وارد شده ، و این خود نشانگر این است که تقیه نه تنها از ستمگران و دستگاه جبار لازم است بلکه مهمترین تقیه ، از افراد است که باید هر کس به مقدار ظرفیت خود صحبت کرد و مطلب را باز نمود.

  • خوانسار ــ برادر م ــ‌ح :

اولا آنچه شما احساس می‌کنید چیزی‌به جز وسوسه شیطان نیست، و ائمه ما دستورات اکید فرموده اند که از اموری که موجب وسواس میشود ، اجتناب کنیم . بنابر این شما پس از استبراء هیچ گونه اعتنائی به رطوبتی که قطعا خارج می شود نباید بکنید ، چه رسد به احساس آبی‌ در مجری یا سوزش و مانند آن .

ثانیا استبرا را طبق دستور شرع انجام دهید و از تکرار بیجای آن بپرهیزید که هم ممکن موجب ناراحتی شود و هم موجب زیاد شدن وسواس است .

  • مشهد ــ برادر سید ابراهیم زعفرانی :

کسی که پایش قطع شده است،‌مسح از او ساقط است و مسح پای مصنوعی لازم نیست .

  • اقلید فارس ــ‌خواهر ناهید مسعودی :
  • هر گروه و انجمن و سازمانی که خط مشی آن با خط مستقیم رهبری مخالفت دارد مورد تایید ما نیست ، البته این منافات ندارد با اینکه آنها مسلمان هم باشند ،‌ولی نمیتوان گفت که مؤمن هستند .
  • عکس شهید اگر از بنیاد شهید یا سپاه یا یک نهاد انقلابی دیگر تایید شود، در نوبت چاپ خواهد شد.
  • به آن خواهر بگوئید : یک فرد حزب اللهی نباید برای‌ اثبات بر حق بودن یا دفاع از مسلک و روش خویش یا حتی‌حمایت از انقلاب ، با پدر و مادر خود نزاع کند . خداوند می فرماید ( و اگر آنان ــ پدر و مادر ــ‌ بر تو فشار آوردند که مشرک شوی‌، آنها را اطاعت نکن ولی با آنها سخن نیکو و رفتار خوب داشته باش . ) باید توجه داشت که آن گونه رفتار گذشته از اینکه موجب هدایت آنان نمیشود ، مورد خشم خداوند نیز می‌باشد .
  • شهر ری ــ برادر مجید غلامرضائی :

این روایت که نقل کردید ، اعتباری ندارد زیرا با منطق قرآن و سنت مخالفت دارد آن نویسنده را نمی شناسیم ولی درباره او تحقیق خواهیم کرد . البته ممکن است غرضی نداشته ولی ساده اندیشی ، او را وادار به نوشتن چنین چیزی کرده است .

  • مشهد ــ خواهر معصومه ج . ف :
  • هنوز معلوم نیست کدام یک از این راه ها را می توانید اختیار کنید. به هر حال هر کدام باشد خوب است و این بستگی دارد به قدرت و ذوق و فراهم شدن وسایل .

جامعه ما به هر گونه خدمت نیاز دارد و تکامل و قرب الی الله در هر کدام از راههای‌ خدمت به جامعه میسر است . البته هر چه بیشتر تحصیل علم نمائید ،‌بهتر می‌توانید خدمت کنید و سیر تکاملی شما سریعتر خواهد بود.

  • با مکتب توحید کتبا تماس بگیرید،‌امیدوارم خواسته̾ شما برآورده شود.
  • گلند گرگان ــ خواهر مرضیه قلعه قافی‌:

آن چه از کتاب استاد شهید مطهری‌ درباره روضه الشهداء نقل کرده اید ، کاملا صحیح است . اما آن مقاله که در اطلاعات چاپ شده است ،‌ظاهرا کتاب را از نظر هنری‌و ادبی ملاحظه کرده است ، به هر حال کتاب مزبور نوشته ملاحسین کاشفی‌ است و قلم شیوائی دارد ولی کتابش به هیچ وجه ارزش تاریخی ندارد ، بلکه همان شیوائی قلم سبب معروفیت آن در دورانهای سابق شده است . ما چه میدانیم شاید یک عرض سوئی در اصل تالیف کتاب به این شیوه و به این دروغ ها بوده است .

  • تهران ــ برادر مرتضی سعادت :
  • بنا به فتوای امام در هدیه وعیدی و امثال آن خمس واجب نیست مگر آنکه یقیین داشته باشد از مال غیر مخمس است ، ولی اگر احتمال دهد که از مال مخمس یا آن چه خمس در او واجب نیست ، می باشد ،‌خمس ندارد.
  • بنا به فتوای امام ، خمس را باید به مرجع تقلید خود ( امام ) یا نماینده ایشان برسانید و کافی‌نیست که در حسابهای کمک به مستضعفین و مانند آن واریز نمائید.
  • تشخیص اینکه روزه برای شما ضرر دارد یا ندارد باید به وسیله دکتر حاذق و ماهری باشد برای روزهای گذشته از دفتر امام استفتا کنید.
  • همدان ــ‌ برادر عربعلی صادقیان :
  • آیه ۳۸ سوره مائده منافاتی با مطلب مذکور در مقاله ندارد . و مراد از جزا در آیه جزای دنیوی‌ است نه عقاب اخروی .
  • ما کتابی که بتوانیم بگوئیم همه احادیث آن به طور قطع صحیح و معتبر است نداریم ، بلکه باید هر حدیث را تک تک مورد بررسی قرار داد.
  • تهران ــ برادر محمد وزیری :

از دفتر استفتاء امام بپرسید یا اینکه شرائط خود را به سپاه بگوئید ،‌اگر از نظر آنها معاف شدید ،‌رفتن به جبهه برای‌ شما واجب نخواهد بود .

برادران : ابراهیم و ملک ــ مازندران ،‌سید حمید شمع ریزی ــ یزد ، مختار شیری ــ تهران ،‌اصغر ــ ت ــ کاشان ،‌ابوالقاسم  محتشمی ــ خوی ،‌و خواهر مرضیه مرتجی دزفول .

از انتقادات و پیشنهادات شما سپاسگذاریم . موفق باشید .

برادران رضا محمدی ــ خوانسار ، مسلم آبادی ــ قم ، سیاوش اسلامی ــ‌ سوادکوه ، ساکیانی ــ دزفول، محمد صادقی ــ رامیان ، حمید عادلی ــ تبریز ، حمید فریدونی ــ گناوه ،‌و برادر مشترک شماره ۷۴۷۶ ــ کرج ، سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام ــ قم بپرسید.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم. امام خمینی

شهید ثانی‌

هجرت علمی‌

امامی عالم و علامه ای سترگ، الگوی هر پرهیزکار و سرمشق هر پارسا، آفتابی درخشان که اشعه تابناک دانشهایش سراسر جهان اسلام را روشن ساخته، و پرچمی گلگون که در سایه اهتزازش پژوهشگران دانش و شیفتگان شهادت، راه راست را می جویند و هم بزم دلباختگان الله می گردند. این پیشوای بزرگ آنقدر شکوه و عظمت دارد که هرچه در باره او نویسند کم است: در علم یگانه روزگار بود نه تنها در فقه و اصول و عقائد و درایت حدیث بی همتا، بلکه در فلسفه، شعر، ادبیات، ریاضیات و علوم طبیعی نیز دریا آسا و متبحر بود.

او که نمی توان با چنین ستایش و توصیفی به شخصیتش پی برد، نامش زین الدین بن علی بن احمد جباعی عاملی است و فقیهان شیعه او را شهید ثانی می نامند.

پدر، او را زین الدین نام نهاد و چه اسم با مسمائی که او براستی زینت و زیور دین بود. پدران او تا ۶ پشت از دانشمندان بنام شیعه می باشند. شیخ زین الدین عاملی در سیزدهم شوال ۹۱۱ هجری ، در قریه جباع- که از قدیم اقامتگاه شیعه بوده است، و علمای زیادی از آنجا برخاسته اند و امروز تحت اشغال صهیونیست ها و فالانژها است- دیده به دنیا گشود.

مقدمات علوم و ادبیات و مقدار‌ی از فقه را نزد پدر خود فرا گرفت . هنوز نخستین سال های جوانی را طی‌نکرده بود که دیار پدر را ترک گفته ،‌هجرت علمی را شروع کرد. اولین جائی‌ که برای‌ تحصیل علم اختیار کرد ،‌شهری‌ به نام ” میس الجبل ” بود. جوانی که در سیمایش آثار شوکت و جلال نمایان و در چهره اش نشانه هائی از قاطعیت ، فطانت ، فروتنی و هوشی‌ سرشار تجلی‌ می‌کرد ، برای تحصیل ، خدمت استاد بزرگ فقه شیخ علی‌بن عدالعالی کرکی‌ ، ( محقق ثانی ) ” شرایع الاسلام ” و ” ارشاد ” و ” قواعد ” را آموخت . این استاد بقدری در شاگردش شایستگی‌و لیاقت یافت که به او بیش از همه انس گرفت و علاقه پیدا کرد.

زین الدین ، پس از ۸ سال و سه ماه که استفاده شایانی‌از محضر استاده کرده بود ،‌آن دیار را ترک گفت و رهسپار ، کرک نوح ” شد. در ” کرک ” از درسهای‌ استاد سید حسن سید جعفر عاملی ــ که او را به عنوان معلم شهید ثانی‌معرفی‌ می‌کنند ــ بهره مند شد ،‌و در محضر ایشان از فقه و ادبیات و اصول و فلسفه و کلام و علومی دیگر مستفیض گردید.

پس از گذشت هفت ماه ،‌شوق دیدار وطن ،‌او را به آنجا باز گرداند . دو سال در آن جا اقامت کرد و در تمام این مدت به مطالعه و تحقیق و بحث ،‌اشتغال داشت. جز اینکه اقبال شدید مردم بر وی‌ و پذیرائی بی سابقه آنان ،‌محل مطالعه و ادامه تحصیل را به او نمی‌داد ،‌لذا به ناچار ترک دیار کرد و روانه دمشق شد. یک سال در دمشق نزد محقق فرزانه ،‌شمس الدین محمدبن مکی‌ فلسفه را آموخت و همچنین نزد ایشان برخی‌از تالیفات وی‌را در طب و هیئت درس گرفت. در همان شهر علم قرائت را نزد شیخ احمدبن جابر شاطبیه آموخت . پس از آن باز دوسالی به وطن بازگشت و از آنجا دگربار به دمشق رفت و از اساتید اهل سنت استفاده شایانی‌ نمود.

وی‌ سپس از دمشق به مصر مسافرت کرد و در آنجا نزد استادان متعددی ،‌از جمله شیخ شهاب الدین احمد رملی‌ شافعی تحصیل کرد و در سال ۹۴۳ از ایشان اجازه نامه گرفت . همچنین هیئت و هندسه را نزد ملاحسین جرجانی‌ ،‌و نحو و ادب را نزد ملا محمد استر آبادی‌ و علم معانی و منطق را نزد ملامحمد علی‌گیلانی‌و حدیث را نزد شیخ شهاب الدین حنبلی ،‌و علم قرائت رانزد شیخ شمس الدین بن ابی النحاس و حساب رانزد محمد بن عبدالقادر شافعی‌ و علوم عقلی‌ و نقلی‌ دیگر رانزد استادان و متخصصان آموخت.

خلاصه هیچ علم و دانشی‌در آن زمان نبود که شیخ نزد متخصصانش با کمال فروتنی و تواضع ،‌شاگردی‌ نکرده باشد و در آن علم سرآمد دیگران در دوران خود نشده باشد . براستی‌ زندگی‌ شایسته این رادمردانی‌ است که هیچ لحظه و دقیقه ای‌ را به بطالت و بیکاری نمی گذرانند و همواره در پی تحصیل و تقوی‌و دانش و بینش اند، و این همه زرق و برق دنیا ذره ای‌از کوشش و جدیت آنها در فراگیری‌ علوم نمی‌کاهد و هواهای‌ نفسانی‌ و تمایلات شیطانی‌ کوچکتر و حقیرتر از آن است که آنان را به خود وادارد و از خدا دور کند. رفت و آمد دنیا برایشان یکسان ،‌و تمام همشان خدمت به اسلام و مسلمانان و کسب علم و دانش است که این را هم برا‌ی خدمت می‌ خواهند . شهید ثانی‌ از آن چهره ها‌ی درخشانی‌ است که نه در زمان خود بلکه در تاریخ کم نظیر است .

بارورِی‌اندیشه

شهید ثانی‌ پس از آن همه سفر های‌ علمی‌ ،‌ و فراگیری‌ دانش های‌ گوناگون ، به حجاز مسافرت کرد ، و برا‌ی ادای حج و عمره به زیارت خانه خدا مشرف شد. پس از آن به ” اجماع ” ( وطن خویش ) بازگشت . مردم به وی رو آوردند طلاب گرد وجودش جمع شدند و از محضر مبارکش استفاده می نمودند . آن بزرگوار هم که نه تنها در فقه و اصول و علوم قرآنی سر آمد دیگران بود بلکه در علوم و فنون دیگر ــ از قبیل هیئت ، ریاضیات ، منطق و فلسفه نیز همتائی نداشت ، به طور طبیعی‌ برای درس دادن و راهنمائی کردن و رهبری نمودن انتخاب شد و ضمن اینکه به تدریس و تالیف اشتغال داشت ،‌به امور و مشکلات مردم رسیدگی می‌کرد و مراکز خدماتی عمومی برای‌ مردم نیز بنا می‌ نمود.

از سال ۹۴۸ ( هجری‌قمری‌ ) بود که علما و مجتهدین او را به عنوان شایسته ترین فرد برای‌ مرجعیت و تقلید  معرفی کردند ،‌مرجعیت امت را به او واگذار نمودند . بنابراین ،‌عمر آن بزرگوار به چهل سال نرسیده بود که مردم در امر تقلید به او رجوع کردند . و البته این نشانه ای از نبوغ فوق العاده و نظر لطف و مرحمت الهی‌ به وی‌ بود که او را در سنین جوانی‌ به این مقام بلند رساند .

آثار علمی‌ وی‌ متجاوز از ۲۰۰ کتاب است که حدود ۷۰ کتاب آن در بین مردم مشهور شده و در تاریخ نقل کرده اند ــ از مهم ترین موضوعاتی که شهید ثانی و دیگر پاسداران بزرگ اسلام برای آن ارزش قائل بوده اند ، همانا فقه و اصول فقه است . شهید ثانی در فقه کتاب های‌ بسیاری دارد ،‌که برخی‌ از آنها را نام می بریم :

  • الروضه البهیه فیشرح اللمعه الدٌمشقیه : معروف به کتاب ” شرح لمعه” که نقد و تفسیر‌ی‌ است بر کتاب ” لمعه ” نوشته شهید اول و تقریبا یکدوره فقه کامل است . تاکنون بیش از ۹۰ حاشیه و شرح بر این کتاب نوشته شده و مورد استفاده عموم طلاب ــ بدون استثنا ــ می‌ باشد.
  • ” مسالک الإفهام فی شرح شرائع الاسلام ” : کتاب بزرگی‌ است در فقه و شرح بر ” شرایع ” محقق حلی است که از جمله در ۷ جلد در لبنان به چاپ رسیده است .
  • ” روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان ” : در فقه استدلالی‌ پیرامون طهارت و نماز .
  • ” شرح الفیٌه شهید اول ” .
  • وجوب صلاه الجمعه : با اینکه بسیاری از علما نماز جمعه را در زمان غیبت واجب تعیینی نمی دانند ،‌ولی همچنانکه از نام این کتاب پیدا است ایشان نماز جمعه را واجت تعیینی دانسته است .
  • شرح نفیله شهید اول درنوافل و نمازهای مستحبی .
  • جواهر الکلمات فی صیغ العقود والایقاعات .
  • رساله فی الاجتهاد .
  • حاشیه علی خلافیات الشرایع .
  • رساله‌فی الإجماع .
  • رساله فی میراث الزوجه .
  • رساله فی فتوی‌الخلاف من اللمعه‌.
  • رساله‌فی عدم جواز تقلید المیت.
  • رساله فی حکم المتقیمین فی الاسفار .

کتابها و رساله های مختصر دیگر‌ی هم دارد ‌، که این مختصر گنجایش ذکر آنها را ندارد . برخی‌ دیگر از کتابها‌ی شهید ثانی‌ در علوم مختلفه را نقل می‌ کنیم :

  • تمهید القواعد الأ صولیه و العربیه : ۱۰۰ قاعده در اصول و ۱۰۰ قاعده در زبان عربی‌ .
  • حقائق الإیمان : بحثی کلی‌ در اصول دین بویژه امامت و ردٌ بعضی‌ ا زشبهه های‌ملحدین .
  • الدرایه و شرحها : در علم درایت و حدیث شناسی‌مرحوم آیت الله سید حسن صدر درتاسیس الشیعه می نویسد ، که ایشان اولین دانشمند شیعی‌ است که در این علم کتاب نوشته است .
  • ” منیه المرید فی آداب المفید و المستفید ” : این کتاب تحولی‌ عظیم در جهان تربیت و انسان سازی‌ پدید آورد آنچه بر استاد و شاگرد لازم است که دارا باشند ،‌از قبیل اخلاق پسندیده و احترام متقابل و آداب درس خواندن ،‌ و همچنین آنچه بر قاضی‌ در حال قضاوت لازم است ،‌و آنچه بر کسی‌ که بر کرسی‌ افتا ء تکیه زده است واجب است ،‌در این کتاب آمده است . برنامه ها‌ی تربیتی‌، انگیزه درس خواندن ‌، شرائط انتخاب استاد و معلم ،‌تنظیم اوقات درسی‌، تنوع مواد آموزشی‌ و درجه بندی‌ درس ها و تنظیم کلاس های‌ درسی‌ ، این برنامه های‌انقلابی‌ نوین در عالم آموزش و پرورش ایجاد کرد ،‌که این نوع آوری و ابداع را می توان مقدمه یک پیروزی‌ بزرگ دراین میدان دانست .
  • التنبیهات العلیه فی وظائف الصلاه القلبیه .
  • رساله فی الولایه .
  • منارالقاصدین فی اسرار معالم احکام الدین .
  • الرجال و النسب .
  • العقود فی اسرار معالم الدین .
  • رساله فی العداله .
  • منظومه فی النحو و شرحها.
  • فوائد خلاصه الرجال .
  • مسکن الفؤاد.
  • اسرار الصلوه .
  • رساله الغیبه .
  • جواب المسائل الشامیه .
  • جواب المسائل الهندیه .
  • جواب المسائل النجفیه .
  • جواب المسائل الخراسانیه .
  • رساله فی البسمله .
  • حشیه علی عقود الارشاد .
  • رساله فی آداب الجمعه .
  • عیبه القاصدین فی اصطلاحات المحدثین .
  • شرح حدیث ” الدنیا مزرعه الاخره‌” .

شهید ثانی‌از طبع شعر زیبائی نیز برخوردار بود که گرچه هیچ گاه وقت خود را صرف سرودن شعر نمی کرد ولی‌ اگر هم شعر‌ی می‌ گفت بسیار جالب و موزون وپر معنی‌ بود . هنگامی‌ که به زیارت حضرت رسول ((ص)) مشرف شد، تا چشمش به حرم پیامبر ((ص)) افتاد بالبداهه قصیده ای‌ زیبا سرود که مطلعش این است :

صلاه و تسلیم علی اشرف الوری‌      ومن فضله ینبو عن الحد و الحصر

و من قد رقی‌السبع الطباق بنعله      و عوٌضه الله البراق عن المهر اله

وخاطبه الله العلی‌ٌ بحبه                شفاهاً و لم یحصل لعبد و لاحر

عدو لی عن تعداد فضلک لائق           بکلٌ لسانی عنه فی النظم و النثر

و ماذا یقول الناس فی مدح من اتت    مدائحه الغراء فی محکم الذکر

سعیت الیه عاجلا سعی عاجز         بعب ء ذنوب جمه أثقلت ظهری

و لکن ریح الشوق حرٌک همٌتی         و روح الرجامع ضعف نفسی و مع فقری

ومن عاده العرب الکرم بوفدهم          اعادته بالخیر و الحبر و الوفر

فحقٌ رجائی‌سیدی فی زیارتی         بنیل منائی والشفاعه فی الحشر

و اینکه ترجمه این ابیات را نقل می کنیم :

سلام و درود بر برترین انسان که فضائلش افزون تر از حد شمارش است.

آن که پا بر هفت گنبد گردون نهاد .

و خداوند به جای اسب براق به او عطا فرمود.

خدای‌ بزرگ باوی سخن گفت ،‌که هیچ کسی‌ تاکنون بدان افتخار نائل نیامده است .

 

از شمردن فضائلت همان به که دست کشم .

زیرا زبانم از بیانش ،‌چه به شعر و چه به نثر عاجز است .

چه می‌ توان گفت در مدح و ستایش کسی‌ که ستایشش در قرآن مجید آمده است ؟

عاجزانه ولنگ لنگان با بار گران گناه که بر دوشم سنگینی‌ می‌کند به سویش شتابان آمدم .

با وجود ناتوانی‌روحی‌ و بی‌ نوائی‌ ام ، نسیم شوقش .

و روح امید به لطفش اراده ام را به تکاپو در آورد تا روانه̾ کویش شدم .

اعراب میهمان نواز عادتشان چنین است که هر کسی‌ بر آنها فرود آید با نعمت فراوان و خیر بسیار بر میگردد .

سرور من ! اینک که به دیدار و میهمانیت شتافته ام ، مرا به آرزو هایم برسان و در روز رستاخیز شفیعم باش.

ادامه دارد .

 

18دسامبر/16

پیام شهید

متن وصیتنامه شهید سید حسین علوی:

به نام او ، به نام خدا که از اویم ، برای اویم ، هستی ام برای اوست، رفتنم برای اوست و بازگشتم به سوی اوست.

در انفجار جهل جاهلیت عصر اتم ،‌عصر تمدن طلایی تزویر ، کباده کشان صلح و پیش کسوتان عادل و آزاده ( سیا ، موساد، وکا.گ.ب ، …) بار دیگر طاق نصرت حقوق بشر را با استخوان های شکسته و اندام  قطعه قطعه شده انسان های آزاد و بی آزار آذین بستند، آن گاه سقف شب را شکافتند برای امید که نور را در زیر آوارهای سنگین سیاهی و ظلمت بشکنند ،‌اما ستاره های آسمان سرخ شهادت شهاب وار جوشن شب را دریدند و تا فتح کامل دروازه های صبح رکاب زدند و به لقا‍ء الله پیوستند و همچنان در سراشیبی و فراز تاریخ زندگی ملل مختلف به لقاءالله می پیوندند و این چنین توطئه جهان خواران بین الملل برای نابودی امید و جرقه ای که در دل این آسمان سیاه زندگی مستضعفان در رنج نگاه داشته شده ، پیدا شده است آغاز می شود اما دیری نمیگذرد که این جرقه فتیله خویش در عرض چند ماه می پیماید و به انبار باروت خشم انسان های خسته از سلطه بیگانگان رسید و انفجار آغاز شد. انفجاری که از کرانه شب گرفته تا به جنوب ادامه پیدا کرد. انفجاری که می رود تا دنیا را در برگیرد و رشته های پوسیده غارت گران را درنوردد و شب تاریک مستصعفان را روشن گرداند انفجاری که شراره های آتش آن دامن خصم را گرفته و می رود تا دودمان پلید بعث و بعثیان درهم پیچد ،‌که نه ، دودمان غارتگران جهانی را ، از نوکران دون صفت تا ابرجنایتکاران شرق و غرب و دمندگان این آتش . ملت مستضعف ایران است که هر لحظه بر اثر قهر و خشم انقلابی خود نسبت به متجاوزان باریختن خون آنان و دادن شهید شعله های این آتش را افزون می کند . جرقه اصلی این انقلاب ۱۵ خرداد بود. شعله اش در ۲۲ بهمن فراگیر شد میرود که محیط خویش را در برگیرد و روشنایی ببخشد و امید بیافریند و در این بین به هراس افتادگان حقوق بشری و سازمان مللی دست به کار شده اند تا از خارج و داخل این آتش را خاموش کنند ولی چه بیهوده می اندیشند منافقین ، عروسکی که اسیر دست دشمنان شدند دست به ترور و وحشت و ارعاب می زنند و همچنان خفاشان شب پرست شبانگاه از مخفیگاه بیرون آمده و خلقی را که ادعای طرفداری آن را دارند به خاک و خون می کشند و در این میان زحمت کشان واقعی برای خلق بیشتر هدف آنان بوده اند مخصوصاً روحانیونی که همیشه پرچم دار مبارزه بر علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده اند . روحانیتی که در تاریخ چندین دهه اخیر در همه نهضت های اسلامی پیشتاز مبارزه بوده ولی سرانجام همین دمکرات منش ها ولیبرال های منافق خائن وابسته زمان خودمان و امثال این ها پیدا شده اند انقلاب و جنبش مسلحانه را به انحراف کشانیده اند و اینجاست که این کلام امام معنی پیدا می کند که : (شما که ۵۰ سال سرکار بودید چه غلطی کردید؟) و من به همین خاطر به عنوان جوان این مملکت از شما امت حزب الله که همیشه در کنار روحانیت در سنگر اسلام مبارزه کنید چرا که روحانی مبلغ و شما یاری گر اسلامید و روحانی بدین خاطر همیشه تیغ های دشمن را متوجه خود ساخته که هیچ گونه سازشی با بیگانه نداشته و همیشه اسلام و سرنوشت ملت مسلمان برایش از هر قرارداد و ساخت و پاخت با بیگانه مهم تر بوده است به عنوان یک حزب اللهی که اگر لیاقت آن را داشته باشم ،‌از شما ملت مسلمان خواهران و برادران خویش می خواهم که روحانیت را در هیچ مسئله ای تنها نگذارند و با جان و دل از آن حمایت کنند و دوست می داشتم تا همه قدرت جهان را در گلویم جمع می کردم و فریاد می زدم : ای مردم لحظه ای فکر کنید که آخر چرا در این جامعه آن چنان جوی را می خواهند که بر علیه روحانیون درست کنند که دیگر در امور مملکتی نظر ندهند چرا؟ چرا این قدر از عمامه سران می ترسند ؟ ببینید چه کسی دشمن آنهاست ؟ چه کسانی در داخل با آنها مخالفت می کنند ؟ نقش روحانی در نهضت های چندین دهه اخیر چه بوده ؟ و اگر به این سؤال ها پاسخ درست داده باشید حتم دارم با من همصدا می شوید و فریاد می زنید خواهران و برادران روحانیت را حمایت کنید ،‌روحانیت را روحانیت را …

و سخنی با خانواده :

.. و این آخرین پیام من ،‌گویا خواست عمقی من است مادر ، چون کوه استوار و ثابت قدم باش ، جاودانه بمان و از حق خود و فرزندان این آب و خاک حمایت کن ،‌هان ،‌بیدار باش که شهادت من تو را از هدفت باز نایستاند ، چرا ؟ هدفمان بسی بالاتر از اینهاست که در راه آن به اینچنین حوادث کوچکی توجهی شود ،‌ زینب وار کوله بار مصیبت را بدوش بکش و رسالت شهیدان را بهر کوی و برزن بانگ بزن و برسان .

و تو پدر ثابت قدم و استوار پیش برو ،‌گمان مبر که شهدا مرده اند ،‌که شهید شاهد است و جاودانه شاهدی بر ظلم ابرجنایت کارانی که هر روزه بر مردم محروم ، سرخ پوست آمریکایی ، سیاه آفریقائی ،‌عرب مستضعف ومسلمانان در ضعف نگاه داشته شده و ستمدیده ، فیلیپین ، اریتره ،‌صحرا و … می رود . و از برادران و خواهران خویش می خواهم که سبر داشته باشند و امیدوارم که همگی در خط اسلام و پیرو ولایت فقیه باشند ،‌ در شهادتم گریه نکنید که نشانه سستی و ضعف ، که دشمن شادکن است ،‌شاد باشید که من با عروس زیبای شهادت ازدواج کرده ام و به آرزوی دیرینه خود رسیده ام و امیدوارم که خداوند این قربانی را از خانواده ما قبول کند.

و می خواهم از همه فامیل و آشنایان به جای من حلالیت بطلبید و خود نیز مرا حلال کنید ، حدودا ۴۰ روزه قضا دارم و می خواهم که در مراسم شهادتم حداکثر صرفه جویی بشود و پول ناقابلی را که دارم صرف مخارج کفن و دفن شود و اگر باقی ماند به حساب نهضتهای آزادی بخش که توسط آیت الله … منتظری باز شده است واریز کنید و در پایان از همه می خواهم که برای سلامتی اما دعا کنید و دفاع از اسلام و روحانیت را فراموش نکنید . انشاء الله

والسلام.

 

18دسامبر/16

جلوگیری از کاهش شیر مادر

قسمت یازدهم

دکتر سید حسن عارفی

حجه الاسلام هاشمی

ترشح شیر از سینه مادر ( پستانداران ) یک عمل طبیعی و مطابق ساختمان منظم خلقتی پستانداران می باشد . به عبارت ساده تر ترشح شیر از پستان مادر مطابق مکانیزم های دقیق و منظم که قبلا ذکر شد باید انجام شود . و به عقیده دانشمندان عدم ترشح شیر یک موضوع غیر طبیعی را می رساند .

به عبارت دیگر بعد از وضع حمل ، ساختمان خلقتی پستانداران که انسان هم شامل آنها می شود ، چنین است که پستان باید شیر ترشح کند.

علت آنکه عنوان فوق را انتخاب کردیم نیز همین است . ساده تر بگوئیم : شیر از سینه پرمهر مادر مثال چشمه ای خود جوش به طور خودکار ، به مقدار کافی ترشح می شود. اما اگر عواملی که باید در ترشح شیر مؤثر باشند اشکال پیدا کنند ، شیر به مقدار کافی ترشح نخواهند شد.

به عقیده یکی از دانشمندان ، تمام مادران بعد از تولد دارای استعداد شیر دادن به نوزاد خود هستند ، بنابراین باید دید چگونه می توان این استعداد را تقویت نمود و چه عواملی و چه فاکتورهائی سبب خاموش کردن و یا در نطفه خفه کردن این استعداد خدا دادی می شوند .

گفتیم ، تغذیه نوزاد از شیر مادر سبب افزایش تماس حسی بین مادر و فرزند می شود. و این تماس فیزیکی و مبادله نگاه های مادر و فرزند ، تأثیر بسزایی در کیفیت روابط مادر و فرزندی که پایه گذاری روابط طفل با محیط خارج از نقطه نظر عاطفی و روانی است ،‌می شود.

و نیز گفتیم : نوزادانی که از شیر مادر نغذیه می کنند ، به عقیده بعضی از دانشمندان از نظر عاطفی وضع ثابت تری دارند . شاید بتوان چنین گفت که تغذیه نوزاد از پستان پرمهر مادری در حدود ۲ سال درس عشق و عاشقی و مبادله مهر و محبت بین مادر و فرزند را از ابتدائی ترین لحظات زندگی به نور چشم تازه وارد خواهد داد .

تماس لبهای لطیف چون گلبرگ های ظریف نوبهاری نوزاد با سینه پر مهر مادری  درس های اولیه را به نوزاد خواهد داد که در همه دوران زندگی اش نرمی و آرامی را پیشه کند ،‌نه سختی و خشونت . تماس لب های غنچه مانند نوزاد تازه وارد با سینه مملو از عشق و علاقه و مهر و محبت مادری را نمی توان با تماس آن با پستانک لاستیکی و لمس شیشه بلوری مقایسه نمود.

در ذیل نکات مهم عملی و علمی در رابطه با جلوگیری از کاهش شیر مادر ذکر خواهد شد،

  • ترشح پستان در ۴_۳ روز اول در حقیقت شیر نیست بلکه ماده ای است بنام کلستروم ( آنموز ) که غلیظ تر و دارای ترکیبات شیر معمولی نیست (قبلا گفتیم ) و مقدار آن کم است . بنابراین مادران باید نوزاد را وادار به مکیدن نوک پستان نموده و با این عمل مکیدن ، ترشح شیر و تخلیه شیر بتدریج زیاد خواهد شد.

همانگونه که گفتیم ، قوی ترین عامل برای ترشح و تخلیه شیر از پستان مکیدن توسط نوزاد است .

در نوزادانی که وزن آنها کمتر از طبیعی است و یا به علت دارو هائی که در موقع وضع حمل ، پزشک متخصص زنان و مامائی به مادر تجویز نموده است ( اکثر داروهائی که در موقع وضع حمل به مادران تجویز می شود از جفت می گذرد و سبب خواب آلودگی و اشکالات دیگر مغزی در نوزاد می کند و باید تجویز نشود .) مادر باید به وسیله مکنده های مخصوص ، پستان را از شیر تخلیه کند . زیرا گفتیم قوی ترین عامل برای ترشح شیر از سینه مادر مکیدن نوک پستان به وسیله نوزاد ( طبیعی ) یا به وسیله شیر دوش ( مصنوعی ) است .

بنابراین به هیچ عنوان مادران بعد از وضع حمل نباید از این مهم قصور کنند . زیرا عدم مکیدن نوزاد و یا عدم استفاده از مکنده مصنوعی در عرض چند روز سبب قطع ترشح شیر از پستان مادر خواهد شد.

  • مقدار شیر ترشح شده از پستان مادر در روزهای اول حجم زیادی ندارد ولی مادران نباید نگران این کم بود باشند زیرا نوزاد مقدار کافی انرژی لازم را از این مقدار شیر دریافت می کند و با مکیدن و تخلیه خوب پستان بتدریج شیر افزایش می یابد.

نکته دیگر همانگونه که گفته شده است ترکیب مواد ترشح شده از پستان مادر در ۴_۳ روز بعد از تولد با آنچه در حقیقت شیر طبیعی است که بعد از این تاریخ ترشح می شود ، فرق دارد . در ۴_۳ روز اول بعد از تولد مواد ترشح شده از سینه مادر همان کلستروم ( آنموز ) است که علیظ و سفت است ولی بعد از ۴_۳ روز مایعی که از پستان مادر ترشح می شود شیر طبیعی و به ظاهر رقیق و به قول بعضی خانمها آبکی است .

متأسفانه بعضی افراد بی اطلاع ( افراد خانواده یا پرستاران و حتی پزشکان ) توجه به نکته فوق نداشته و شیر مادر را قطع و شیر های مصنوعی را شروع می کنند و یا کمک شیر به نوزاد خواهند داد .

دقت کنیم نوزاد تا زمانیکه فقط راه زنده ماندن و سیر شدن را از طریق مکیدن پستان مادر و بخود زحمت دادن و به تدریج مک زدن سینه مادر بداند سینه مادر را خواهد مکید و غذای خود را که شیره جان مادر مهرپرور است تأمین خواهد کرد. اما اگر بدون دلیل ( اکثراً هم بدون دلیل ) شیشه بلوری را پر از شیر مصنوعی کنیم و سوراخ های پستانک لاستیکی را نیز گشاد انتخاب کنیم از آنجائی که نوع بشر اصولا و فطرتاً آسایش طلب است ( عامیانه بگوئیم راحت طلب و تنبل است ) نوزاد بدون آن که آن زحمت مکیدن سینه مادر را تقبل کند ،‌مواد غذائی را از سوراخهای گشاد پستانک لاستیکی آزادانه و بدون زحمت دریافت خواهد کرد. و به تدریج یا ناگهانی سینه مادر را نخواهد گرفت و یک علت شایع قطع شیر مادر بی توجهی به نکته فوق است.

برای آنکه راجع به نکات فوق اطلاع بیشتری داشته و در ارتباط با تصمیم گیری ادامه شیر مادر قضاوت بهتری کنیم ، نکات ذیل را می نگاریم .

به طور متوسط مقدار شیری که روزانه توسط نوزاد سالم از پستان مادر دریافت می کند به مقدار ذیل است :

  • در انتهای هفته اول ۵۰۰-۳۰۰ – سی سی در روز.
  • در انتهای هفته دوم ۵۵۰-۴۰۰- سی سی رد روز.
  • در انتهای هفته سوم ۷۲۰-۴۳۰- سی سی در روز.
  • در انتهای هفته چهارم ۸۰۰-۵۰۰ سی سی در روز .
  • در انتهای هفته های ۱۳-۵ ، ۱۰۳۰-۶۰۰ سی سی در روز.
  • در انتهای ماه چهارم ۱۱۵۰-۷۲۰ سی سی در روز.

بنابراین شیر مادر در روزهای اول تولد در حدود کمی بیش از یک لیوان بزرگ شیر در تمام روز برای رشد نوزاد کافی می باشد و شیر ترشح شده که به صورت آبکی می آید نباید بی خاصیت و بی رمق تلقی شود. زیرا شیر مادر با آبکی بودن دارای قابلیت ایجاد انرژی در حدود ۶۷ صدم کالری حرارتی به ازای هر C.C( سی سی ) می باشد و با مقدار شیری که مطابق مطالعات فوق به بدن نوزاد می رسید کافی برای رشد و نمو خواهد بود.

  • نوزاد گرسنه در مدت کوتاهی ( در حدود ۱۰ دقیقه از هر پستان ) شیر مورد احتیاج خود را توسط مکیدن دریافت می کند به جمله نگاشته شده فوق دقت زیاد باید کرد.

الف- نوزاد گرسنه  ب- مدت کوتاه ( ۱۰ دقیقه از هر پستان )

نوزاد باید گرسنه باشد تا خواهان مکیدن شیر باشد ولی اکثراً عواملی وجود دارند که مادران باید توجه دقیق به آن ها نمایند :

  • هر موقع نوزاد گریه می کند ، گرسنه نیست . گریه نوزاد یک پدیده غیر طبیعی است و باید علت گریه نوزاد را جستجو کرد. این موضوع را مادران باید با خطی خوانا و درشت نوشته و به در و دیوار منزل آویزه نمایند که نوزاد نباید گریه کند و هر موقع نوزاد گریه می کند به علت گرسنگی نیست . بارها دیده شده است که به علت رسم و عادت غلطی که معلوم نیست از کدام گوشه و کنار جهان به مادران رسیده ، نوزاد را قنداق می کنند. [۱]
  • علل دیگر گریه نوزاد می تواند بیماری باشد مثل ضایعات پوستی ، تب ، گوش درد ، سرما و گرما و شاید تشنه بودن نوزاد .

در قدیم گفته و نوشته می شد که نوزاد در روز چند ساعت باید گریه کند و این طبیعی است . این موضوع مبنای علمی ندارد . گریه نوزاد سبب بلع هوا شده که ممکن است سبب دردهای شکمی و غیره شود . ذکر نکات فوق از این نظر لازم دیده شده زیرا گذاشتن پستان مادر در دهان نوزاد هر چند دقیقه  یک بار سبب خواهد شد که نوزاد سینه مادر را تخلیه کامل نکند و عدم تخلیه کامل پستان ، سبب ماندن شیر در مجاری ترشحی خواهد شد . چون شیر با فشار در مجاری وجود دارد ، گاهی سبب پاره شدن مجاری شیر در بافت پستان شده که این شایع ترین علت قطع شدن ترشح شیر می باشد و عوارض ناشی از آن عبارت است از متورم شدن یک منطقه از پستان و ایجاد درد و غیره .

برای آنکه نوزاد موقع نوشیدن شیر گرسنه باشد باید از خوراندن و نوشاندن موادی غیر از شیر به نوزاد پرهیز نمود .

نوشانیدن مقداری آب و قند به نوزاد ،سبب از بین رفتن اشتهای نوزاد و گاهی به علت آن که نوزاد قادر به هضم قند و شکر و مواد مشابه نیست ،‌درد شکم ایجاد می شود و مادر گریه نوزاد را به حساب درد شکم به علت نامعلوم دانسته و آب قند و یا خدای نکرده از گیاه هائی که خالص و ناخالصی و ضرر و فایده آنها برای نوزاد روشن نیست ،‌تجویز می کند .

به زبان ساده تر بگوئیم : غذای نوزاد در ۳ ماه اول زندگی ، شیر مادر و گاه گاه در بین نوشیدن شیر ، آب ( نه سرد و نه گرم ) با حرارت معتدل می باشد و تجویز هر گونه مواد غذائی و یا داروئی قدیمی یا جدید توصیه نمی شود .

عدم تخلیه پستان ها سبب خواهد شد که مکانیزم های مؤثر در تولید شیر که قبلا نگاشته شده است مختل شده و به تدریج ترشح شیر قطع شود.

ادامه دارد.

 

[۱]– در قنداق کردن نوزاد ، پای او را در حالتی که مخالف وضع استراحت است در بین چندین لای پارچه پیچیدن و مشمائی که مانع مبادله هوا از داخل به خارج و به عکس می باشد ، دور آن محکم می بندند و در نهایت با طنابی که آن را بند قنداق می نامند ، تمام عواملی را که سبب سلب آزادی نوزاد عزیز انسان است ، درهم محکم می بندند . نوزاد ممکن است بلافاصله بعد از بستن قنداق ادرار کند و تا ۴ ساعت بعدت _ مثلا _ که قنداق باز می شود، ادرار ، روی پوست نوزاد که بسیار لطیف است اثر کرده و ایجاد تحریک نموده می سوزاند ، خارش ایجاد می کند ، و درد می گیرد ولی مادر بی توجه به این دردها و خارش ها بدهان نوزاد پستان می گذارد نوزاد معصوم هم از شدت درد ،‌با چند مک زدن ، از خوردن شیر منصرف می شود.

بنابراین خواهش عاجزانه _ از طرف تمام نوزادان _ از مادران داریم که آن ها را قنداق نکنند و آزادی را که شامل حرکات موزون و منظم پاهای نوزاد است ، از او نگیریم ، ما اگر نیم ساعت خودمان را به جای آن نوزادان معصوم بگذاریم و پاها را با قنداق پیچیده و بسته بندی کنیم ! آن وقت می دانیم چه درد و رنجی را آن نوزاد در بند می بیند و آن وقت ناله و فریادهای او را می توانیم درک کنیم !

برخی از مادران چنین می پندارند که نوزاد اگر قنداق نشود ، پایش کج می شود ! باید گفت : کجی پای نوزاد علت های دیگری دارد و ارتباطی با قنداق کردن و نکردن ندارد .

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت سیزدهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در ادامه بحث ، پیرامون صبر که یکی از عوامل معنوی پیروزی است ، یاد آور شدیم که حساس ترین و مهم ترین شرط پیروزی و غلبه بر دشمن ، همانا صبر و استقامت است و اگر صبرو پایداری در قومی بود ، خدا با آنها است و اگر خدا با قومی باشد ، آن قوم هر قدر کم باشند پیروزند . به همین مناسبت داستان جالب طالوت و غلبه او و یارانش بر  جالوت را ــ که در قرآن آمده است ــ نقل کردیم ، و اینک در ادامه این بحث به عرض خوانندگان عزیز می رسانیم که :

اگر بخواهیم این مسئله را از نظر همه آیات قرآن بررسی کنیم سخن به درازا میکشد و از حوصله این مقاله خارج خواهد بود و تنها برای پایان دادن به این بحث به یک فهرست اجمالی بسنده میکنیم .

در قرآن حدود سی و چند آیه ، مسئله صبر را در ارتباط با جهاد و مبارزه و یا مقاومت انبیاء و رهبران الهی در برابر مشکلاتی که بر سر راه خود از ناحیه دوست و دشمن داشتند مطرح نموده است که ذیلا به پاره ای از آن آیات اشاره میشود :

  • ” لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و اکتاب و النبیین … و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک الذین هم المتقون” [۱]
  • ” وکأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما و هنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا وما استکانوا و الله یحب الصابرین ” [۲]
  • “والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبو ئنهم فی الدنیا حسنه و لأجر الاخره اکبر لوکانوا یعلمون الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون ” [۳]
  • ” ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم ” [۴]

در این سه آیه صابرین در صحنه جهاد و آنها که همراه پیامبران با صبر و استقامت به قتال برخواستند و ضعف و سستی از خود نشان ندادند و‌ آنان که در مقابل ظلمها و ستمها با صبر و بردباری یا جهاد کردند و  یا هجرت نمودند به عنوان متقین و یا محبوبین خداوند و کسانی که مورد عفو و رحمت  خداوند قرار گرفتند و یا مشمول پاداشهای نیک در دنیا و آخرت شده اند از آنان یاد شده است و بالاخره ارتباط شدید بین جهاد و صبر و مبارزه و شکیبائی در برابر مشکلاتش در همه این آیات روشن است .

  • ” قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ان الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین “[۵]

موسی قوم خود را به استعانت جستن به خداوند و صبر و مقاومت در برابر قوای اهریمنی فرعونی‌ دعوت می کند و آنان را به پیروزی و حکومت در زمین نوید میدهد زیرا زمین از آن̗ خداوند است و از بندگانش آنرا که بخواهد وارث آن قرار میدهد و عاقبت و سرانجام ، از آن̗ متقین است .

در اینجا می بینیم که موسی‌ در کلامش به چند مطلب اشاره فرموده است ، یکی اینکه باید به خداوند استعانت بجوئید و از  او یاری طلب کنید . دیگر اینکه صبرو استقامت داشته باشید سوم اینکه خداوند به هر کس که بخواهد وراثت و حکومت زمین را خواهد داد چهارم اینکه سر انجام و عاقبت امور به دست متقین قرار میگیرد . از این چهار مطلب استفاده میشود که اولا خداوند وراثت و حکومت زمین را به متقین خواهد داد و پیروزی از آن̗ آنها است  و ثانیا استعانت به خداوند و صبر ،‌مقدمه این پیروزی و تحقق بخش تقوی است همانگونه که در آیات گذشته هم دیدیم که صابرین در جنگها را با یک نوع حصر و تاکید به عنوان متقین معرفی نمود و فرمود ” اولئک هم المتقین ” یعنی اینها هستند متقین پس صبر و استعانت به خدا است که پیروزی و به دنبال آن حکومت و وراثت در زمین می آورد .

  • ” و تمت کلمت ربک الحسنی علی‌بنی اسرائیل بما صبروا و دمرنا ماکان یصنع فرعون و قومه “[۶]

این آیه بیانی است برای آیه قبل یعنی خبر می دهد از پیروزی‌بنی اسرائیل و در واقع تحقق یافتن وعده ای که موسی به قومش داد و رمز این موفقیت را صبر و بردباری‌ بنی‌اسرائیل قرار داده است . چنانکه موسی هم شرط این وعده را صبر قرار داده بود .

  • ” ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین ” [۷]
  • ” ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم “[۸]

این دو آیه آزمایش مردم را با جهاد و صبرو بردباری که در جهاد لازم است بیان میدارد و بهشت و رسیدن به کمالات معنوی در گرو این آزمایش قرار میدهد . پس موفقیت در این آزمایش برای‌کسانی است که صبر و تحمل دارند و ناموفق کسی است که یا در اصل خود را از صحنه جهاد کنار بکشد و در آن شرکت نکند و یا صبر و استقامت نکرده آنرا ترک نماید .

  • ” ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذبوا و اوذوا حتی‌ اتاهم نصرنا و لا مبدل لکلمات الله ” [۹]
  • ” و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون “[۱۰]

صبر و شکیبائی‌نبیاء در برابر آزارها و اذیتها و تکذیبها ئی که از ناحیه دشمنان به آن می رسید و تاثیر آن در نصرت الهی‌و پیروزی آنان در این آیات منعکس است مخصوصا در آیه اول که غایت و نهایت صبر را نصرت الهی قرار داده است .

  • ” وجعلنا منهم ائمه‌یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون “[۱۱]

ــ‌ و قرار دادیم از ایشان امامانی‌ که هدایت نمایند به فرمان ما بعد از آنکه صبر نمودند و به آیات ما یقین داشتند .

این آیه صبر را به عنوان یک ویژگی خاص در امام و رهبر بیان میدارد و از آن چنین استفاده میشود که امامت و رهبری ، اعطا میشود و قهرا باید هم چنین باشد زیرا مقاومت مبارزه با دشمنان و پیروزی‌ بر مشکلات داخلی وخارجی اول باید در امام و رهبر یک جامعه باشد تا ملت را هم مقاوم و شکیبا تربیت نماید واز آنان بنیانی مرصوص و آهنین بسازد و لذا در آیات بعد می بینیم که به پیامبر اسلام دستور صبر و بردباری میدهد و اگر استقامت یک رهبر در برابر مشکلات رهبری نباشد هرگز موفقیت پیدا نخواهد شد .

 

  • ” واصبر و ما صبرک الا بالله و لا تحزن علیهم و  لا تک فی ضیق مما یمکرون “[۱۲]
  • “فاصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک ” [۱۳]
  • “فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل ” [۱۴]
  • ” فاصبر ان وعدالله حق و لایستخفنک الذین لا یوقنون ” [۱۵]
  • ” واصبر لحکم ربک فانک بأعیننا و سبح بحمد ربک ” [۱۶]

و غیر از این موارد که پیامبر را فرمان به صبر میدهد و در دو مورد هم میفرماید :

” استقم کما امرت ” [۱۷]

از مجموع آیاتی که مردم و پیامبران و ائمه و رهبران را بصیر و استقامت دعوت می نماید استفاده میشود که مهمترین عامل موفقیت و پیروزی در یک حرکت، صبر و استقامت است و در تمام انواع جهاد ــ چه جهاد با نفس و چه جهاد با دشمن و چه پیروزی و غلبه بر مشکلات اجتماعی یک جامعه ــ شرط اساسی، صبر است و آن هم ،‌در پرتو ایمان به خدا و یقین و باور نسبت به واقعیت مطلق هستی و عالم غیب عالیترین مرتبه اش برای یک انسان پدید می آید و لذا در آیه ” و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون ” پس از صبر مسئله دارا بودن یقین را مطرح می نماید و با کلمه ” و کانوا” که حکایت از استمرار و گذشته میکند تعبیرشده است یعنی اینها به آیات خدا یقین داشتند و صبر و استقامت نمودند و با دارا بودن این دو ویژگی به مقام امامت رسیدند و گویا صبر ، مولود مرتبه یقین آنها است و امامت هم به دنبال صبر برای آنان قرار داشته شده است .

ادامه دارد

 

[۱]– سوره بقره ، آیه ۱۷۷٫

[۲]– سوره آل عمران ، آیه ۱۴۶ .

[۳]– سوره نحل ، آیه ۴۱ و ۴۲ .

[۴]– سوره نحل ، آیه ۱۱۰ .

[۵]– سوره̾ اعراف ، آیه ۱۲۸٫

[۶]– سوره̾ اعراف ، آیه ۱۳۷٫

[۷]– سوره̾ آل عمران ، آیه ۱۴۲٫

[۸]– سوره̾ محمد ، آیه ۳۱٫

[۹]– سوره̾ انعام ، آیه ۳۴ .

[۱۰]– سوره ابراهیم ، آیه ۱۲ .

[۱۱]– سوره سجده ،‌آیه ۲۴ .

[۱۲]– سوره نحل ، آیه ۱۲۷ .

[۱۳]– سوره های طه و ق ، آیه های ۱۳۰ و ۳۹ .

[۱۴]– سوره̾ احقاف ، آیه ۳۵ .

[۱۵]– سوره روم ، آیه ۶۰ و نیز رجوع شود به سوره غافر ، آیه های ۵۵ و ۷۷ .

[۱۶]– سوره طور ، آیه ۴۸ و نیز رجوع شود

به سوره های قلم ، معارج ، مزمل ، مدثر و ص . آیه های ۴۸ ، ۵ ، ۱۰ ، ۷ ، ۱۷ ، ( به ترتیب ) .

[۱۷]– سوره های هود و شوروی ، آیه های ۱۲ و ۱۵ .

18دسامبر/16

حوادث و مناسبت های مهم

چهارم دی- اشغال کشور اسلامی افغانستان توسط ارتش متجاوز شوروی (۱۳۵۸)

هفتم دی- شهادت آیت الله غفاری زیر شکنجه های شاه.

هشتم ربیع الاول- وفات امام حسن عسکری (ع) (۲۶۰ هـ .ق)

یازدهم ربیع الاول- ورود رسول اکرم (ص) به مدینه منوره سال ۱۳ بعثت، و اولین سال هجرت (۱هـ .ق)

دوازدهم ربیع الاول- بنای مسجد قباء نخستین مسجد در اسلام (۱ هـ .ق)

دوازدهم ربیع الاول- آغاز هفته وحدت (که آیت الله العظمی منتظری از ۱۲- ۱۷ ربیع الاول را به عنوان هفته وحدت اعلام کردند.)

شانزدهم دی- سالروز حماسه خونین هویزه. (۱۳۵۹)

هفدهم ربیع الاول- میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم (ص) و ولادت پایه گذار مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق (ع) .

هیجدهم دی- شهادت میرزا تقی خان امیر کبیر به دست ناصر الدین شاه. (۱۲۳۰)

نوزدهم دی- آغاز حرکت متشکل و پیوسته انقلاب شکوهمند اسلامی و قیام مردم مسلمان قم. (۱۳۵۶)

بیست و ششم دی- فرار شاه خائن از ایران به مصر. (۱۳۵۷)

بیست و هشتم دی- سالروز شهادت فدائیان اسلام: نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر، عبدالحسین واحدی و محمد واحدی. (۱۳۳۵)

 

18دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

قرآن

  • هدایت گمراهان :

” اِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ ”                      (اسراء ــ آیه ۹)

همانا این قرآن (مردم را ) بر استوار ترین (راه ) هدایت می‌کند.

  • بشارهت دهنده مؤمنان :

” … وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنیْنَ الَّذینَ یَعْمَلُوْنَ الصّٰالِحٰاتِ اَنَّ لَهُمْ اجْراً کَبیراً ”

( اسراءــ آیه ۹)

و مؤمنانی که کارهای‌ نیکو انجام میدهند،‌بشارت میدهد که آنان را پاداش بزرگی است .

  • یادآوری خائفان :

” فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخٰافُ وَ عَیْدِ ”                             ( ق‌ ــ‌ آیه ۴۵)

آن کس که از وعده عذاب قیامت می‌ترسد ، او را به آیات قرآن متذکر ساز.

  • درمان و رحمت برای مؤمنان :

” وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شَفٰاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنیْنَ وَ لٰا یَزیدُ الظّالِمیْنَ اِلّا خَساراً ”

(اسراء ــ آیه ۸۲)

و ما آنچه از قرآن می فرستیم ، شفای‌ دل و رحمت برای مؤمنان است ، ولی ستمگران را جز زیان چیزی نخواهد افزود .

  • معجزه الهی :

” قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی‌ اَنْ یَأتُوْا بِمِثْلِ هذَا الْقُرآنِ ،‌لٰا یَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْکانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً . ”                               ( اسراء ــ آیه ۸۸)

بگو ای پیامبر : اگر جن و انس متفق شوند که همانند این قرآن کتابی‌ بیاورند ،‌ هرگز نخواهند توانست گرچه برخی پشتیبان برخی دیگر باشند.

  • مثال های‌ گوناگون :

” وَ لَقدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرآنِ لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ ، وَ کانَ الْإِنْسانُ اَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً.”

( کهف ــ‌ آیه ۵۴)

ما در این قرآن هر گونه مثال و بیان ( برای‌ راهنمائی مردم ) آوردیم (ولی‌) انسان بیش از هر چیز ( با  سخن حق ) به جدال و خصومت بر می خیزد .

  • کتابی روشن برای‌ اندرز دادن :

” وَ لَقَدْ یَسَّرْ نا الْقُرآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ”              ( سوره قمرــ آیه ۱۷)

و ما قرآن را برای  وعظ و اندرز آسان کردیم ،‌آیا کسی‌ هست که از آن پند گیرد؟

  • قرآن را بخوانید:

” فَاقْرَأُ وَ ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآن ”                             ( مزمل ــ‌ آیه ۲۰)

در هر حال ،‌آنچه میسر باشد به قرائت قرآن بپردازید .

  • بیان کننده حقائق :

” وَ ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ اِلّا لِتُبَیِنَ لَهُمْ الّذی اخْتَلَفُو ا فیه ” (نحل ــ آیه ۶۴)

و ما قرآن را بر تو نفرستادیم مگر اینکه حقیقت را در آنچه مردم اختلاف می‌کنند ،‌ برای‌آنان روشن کنی‌.

  • قرآن کتاب پر برکتی است:

” وَ هذَا کِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الّذی بَیْنَ یَدیْه ”    ( انفال ــ آیه ۹۲ )

این قرآن کتابی است که ما آن را فرستادیم و پر برکت است و گواه صدق سایر کتب آسمانی می باشد.

  • آیات محکمات وآیات متشابهات :

” هُوَ الّذی اَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ اُمُّ  الْکِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمّا  الّذینَ فی قُلُوْبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ …”  ( آل عمران ــ آیه ۷)

او است خدائی که قرآن را بر تو نازل کرد،‌ برخی از آیات این قرآن محکم است که همانا اصل کتاب است و برخی دیگر  متشابه است. ولی‌ آنان که در دلشان میل به باطل است، از پی متشابه رفته تا بتأویل کردن آن راه فتنه گری پدید آوردند .

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۵ )

ـ منتشر نشده ـ

رمز پیروزی‌

آیت الله منتظری‌

بسم الله الرحمن الرحیم

” و قد تواترت علیه الخبار باستیلاء اصحاب معاویه علی البلاد … ”

علت ایراد این خطبه :

این خطبه مربوط است به داستانی  که برای‌ عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران در یمن اتفاق افتاد. عبیدالله بن عباس که برادر عبدالله بن عباس و پسر عموی حضرت امیر (ع) است ،‌ از طرف حضرت ، والی و حاکم بر صنعا در یمن بود. عبیدالله کسی‌ بود که در نهایت امر به ارتش معاویه پیوست . دومین والی حضرت امیر (ع) در یمن ، سعید بن نمران است که از طرف حضرت ،‌ برشهر “جئد” درنزدیکی‌ صنعا حکومت میکرد .

با اینکه شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) در یمن زیاد بودند ،‌ولی‌شیعیان عثمان هم آنجا بودند که نسبت به حضرت امیر بغض و کینه داشتند . این اشخاص نامه ای‌ محرمانه به معاویه نوشتند و او را ترغیب و تشویق کردند که به یمن نیرو بفرستد و یمن را از زیر نفوذ حضرت امیر (ع) در آورده ، آنجا را اشغال کند.

معاویه ، بُسْربن اَبی اَرطاه  را در رأس یک ارتشی مجهٌز به یمن می‌ فرستد و پس از یک جنگ مختصر ، ارتش به داخل شهر نفوذ می‌کند . عبیدالله بن عباس و سعیدبن نمران ،‌ بدون هیچ مقاومتی‌ دست از کار می‌کشند و با گذاشتن دو نفر به جای‌ خود از شهر فرار می کنند و به کوفه می‌ آیند . در کوفه نیز برای خود بهانه هائی بیان می کنند و تسلیم شدن یمن را اعلام می دارند .

معاویه در نظر اهل سنت :

در اینجا به برادران توصیه می کنم به جای‌ اینکه شرح حال معاویه را از زبان من ̗ شیعی بشنوند ، نظری‌ بر صفحات آخر جلد اول شرح نهج البلاغه ” ابن ابی الحدید ” معتزلی سنی‌ بیفکنند و این مطلب را از زبان یکی از دانشمندان اهل سنت بشنوید . در اینجا قسمتی از سخنان ابن ابی الحدید را نقل می کنم، و از اهل مطالعه می خواهم بقیه̾ این مطلب را درآن کتاب بخوانند .

وی چنین می گوید :

” معاویه پیش بزرگان ما ( یعنی بزرگان اهل سنت ) آدم مورد اعتمادی‌نبوده است و سپس می گوید : اگر هیچ یک از چیزهائی که از معاویه نقل کرده اند ، در او نباشد ، برای‌ فساد حال معاویه همین قدر کافی است که با امام زمان و خلیفه̾  وقت خود ــ حضرت امیرالمؤمنین (ع) ــ جنگ کرد ” .

معاویه ، بسربن ابی‌ارطاه را با ۳۰۰۰ سرباز برای‌ اشغال یمن به آنجا می فرستد و به او سفارش می کند که هرجا با شیعیان علی برخورد کردی ، آنان را از دم شمشیر بگذران ! خوب ، من این را واقعا با چه منطقی می توانم درست کنم ؟! علی ، خلیفه̾ مسلمانان و پسر عموی پیامبر (ص) است و آن همه سابقه در اسلام دارد . اکنون معاویه به بسر دستور می دهد که هر جا شیعیان علی را دیدی‌از دم شمشیر بگذران !

مَا هِیَ إلٌَا اَلکُوفَهُ ، أَقْبِضُهَا و أبْسُطُهَا                 ، إنْ لَمْ تَکُونی إلَّا أَنتِ ،

تَهُبُّ أَعَاصِیرُک   فَقَبحَک اَللهُ!

لَعَمْرُ أَبِیکَ ٱلْخَیْرِِ یا عَمْرُو إنٌنی     عَلَی و ضَرٍِ               _ مِنْ ذا ٱلْإناءٍ _ قَلیلِ

أُنْبِئْتُ بُسْر اً قَدِ ٱطّلَعَ ٱلیَمَنَ            ، وَ إِنَّی وَ اللهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هؤُلاءِ ٱلْقَوْمَ

سَیُدَ الُونَ مِنْکُمْ          بِٱجْتِماعِهمْ عَلَی باطِلِهمْ ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ  ،

وَ بِمَعْصِیتِکُمْ إِمامَکُمْ فِی ٱلْحَقِّ ، وَ طاعَتِهِمْ إمَامَهُمْ فِی ٱلْباطِل ، و بِأدائهِمْ ٱلأَمانَهَ إِلَی صاحِبِهِمْ و خِیانَتِکُم ، وَ بِصَلاحِهمْ فِی بِلَادِهِم و فَسادِکُمْ .

فَلَوِ ٱئْتَمَنْتُ أحَدَکُمْ عَلی قَعْبٍ           لَخَشیتُ أنْ یَذْهَبَ بِعِلاقَتِهِ .

ٱللّهُمَّ إنّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلّوُنی ، وَ سَئِمْتُهُمْ و سَئمُونی فَأبْدِلْنی بِهِم خَیْراً مِنْهُمْ ، وْ أبْدِلْهُمْ بی شَراً منّی ، ٱللّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ        کمایُماثُ ٱلمِلْحُ فِی ٱلْماءٍ ، أما وَ ٱللهِ لَوَدِدْتُ أنّ لِی بِکُمْ ألفَ فارِسِ مِنْ بَنی فِراسِ بْنِ غَنَم .

هُنالُکَ ، لَو دعَوْتُ ، أتاکَ مِنْهُمْ              فَوَارِسُ مِثْلُ أرْمیَهِ ٱلحَمیم

ثم نزل ــ علیه السلام ــ من المنبر

ماهیت بسر ، مامور معاویه :

داستان بسر را نیز از زبان ابن ابی الحدید بشنویم. وی چنین می‌گوید :

” وقتی‌ نامه مردم یمن به معاویه رسید ، بسر ، پسر ابی ارطاه را فراخواند ، ” و کان قاسی القلب فظاً سفٌاکا للدماء لارأفه عنده و لارحمه‌ ” ــ بسر یک آدم قسی‌القلب خشن خیلی خونریزی بود و هیچ رحمت و شفقتی در او نبود و به هیچ کس رحم نمیکرد . معاویه به او دستور داد که از راه حجاز و مکه و مدینه برود تا به یمن برسد ” . ( چون یمن او را خواسته بودند ، اهل مکه و مدینه که دعوتش نکرده بودند ودر آنجا مهمان ناخوانده بود ، ولی معاویه او را امر می کند که از راه مدینه ، شهری‌ که مدتی پایتخت خلافت اسلام بوده است و صحابه̾ پیامبر و مهاجرین و انصار در آنجا بودند ، بگذرد تا به یمن برسد ) .

ابن ابی الحدید ادامه می دهد :

” معاویه به او گفت : ” لاتنزل علی بلد اهله علی طاعه علیٌ الا بَسَطْتَ علیهم لسانک حتی یروا أنهم لانجاه لهم و انک محیطً بهم ، ثم اکفف عنهم و ادعهم الی البیعه ،‌فمن ابی  فاقتله ، و اقتل شیعه علی حیث کانوا ” .

ــ فرود نیا بر شهری‌که مردمش بر اطاعت علی هستند مگر اینکه زبانت را با فحش و تهدید باز کنی ، و به حدی آنان را بترسانی‌ که بدانند هیچ چاره ای جز اطاعت تو ندارند پس از آنکه خشونت خود را اعمال کردی ، دست از آنان بردار و آنها را به بیعت با من ( معاویه ) دعوت کن ، و هر کدام از شیعیان علی که حاضر به بیعت نشد او را بکش ، و پیروان علی را ــ هر کجا که بودند ــ بکش ”

بسر بن ابی ارطاه‌ با نیروئی مرکب از سه هزار سرباز راه می افتد . در بین راه از آنان سان میبیند . چهار صد سرباز یا فرار کرده و یا از بین رفته بودند . با ۲۶۰۰ نفر بقیه ، وارد مدینه شد . عده ای راکشت وبقیه مردم را با تهدید وادار به بیعت کرد ، سپس ابوهریره را به عنوان حاکم مدینه ، نصب نمود همین برنامه را در مکه و طائف و سایر شهرها نیز اجرا کرد. نتیجه این مسافرت ننگین این شد که ۳۰ هزار نفر از مهاجرین و انصار را از دم شیشیر گذراند .

بسر بن ابی ارطاه به هیچ کس رحم نمی کرد حتی زنها و کودکان را به قتل می رساند. دوبچه̾ کوچک عبیدالله بن عباس را نیز کشت و مورد اعترا ض زنها واقع شد . خلاصه پس از آن همه کشتار وارد یمن شد و دو نفر حاکمی که از طرف عبیدالله و سعید در آنجا بودند ، آن دو نفر را نیز به قتل رساند و با خونریزی‌ و تهدید از مردم بیعت گرفت و سپس نزد معاویه برگشت .

در شرح حالش نوشته اند : حضرت علی ‌(ع) هنگامی‌ که اخبار شورش وخون ریزی بسر را شنید ،‌او را نفرین کرد و گفت : خدایا عقل او را از او بگیر . در تاریخ آمده است که بسر دیوانه شد و درحال دیوانگی همواره می گفت: شمشیر به من بدهید ، می خواهم بروم مردم را بکشم !! به او یک شمشیر چوبین می‌ دادند ، او با این شمشیر حمله می‌ کرد و خود را به این طرف و آن طرف می زد تا اینکه به درک واصل شد .

در تاریخ نوشته اند که : به یکی‌ از خویشان معاویه گفتند ــ که ظاهرا ولیدبن عقبه است ــ به معاویه بگو ،‌برای‌ رفتن به طرف کوفه مهیا شود زیرا در بین مردم کوفه اختلافات زیادی هست و فرصت برای‌ حمله آماده می باشد . معاویه گفت: این چه کاری‌ است که ما از اول به کوفه حمله کنیم ؟ ما شهرهائی را که در قبضه̾ حکومت علی است ، یکی‌یکی تضعیف کرده و تحت اشغال خود در می‌ آوریم ،‌تا اینکه اطراف کشور اسلامی‌ از دست علی گرفته شود ،‌سپس گرفتن کوفه آسان می شود.

در هر صورت خطبه ای‌ که می خوانیم ( خطبه ۲۵ ) مربوط به این داستان است.

سید رضی (ره) می فرماید : اخبار متواتر به حضرت امیر (ع) رسیده بود که اصحاب معاویه بر شهر ها استیلا پیدا کرده اند . دو فرماندار حضرت نیز ( عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران ) از یمن آمده بودند . واز اینکه با بسر جنگ نکرده و صحنه را برای بسر و دشمنان دین خالی گذاشته و فرار کرده بودند ،‌حضرت امیر (ع) در حالیکه از سنگینی‌ اصحاب خود در جنگ و جهاد و مخالفت با وی‌ ، سخت ناراحت بودند ،‌ روی منبر رفته وخطاب به آنان چنین فرمودند :

سخنان امام :

” ما هی الا الکوفه اقبضها و ابسطها ”

تمام اطراف بلاد را دشمن دارد اشغال می کند ،‌و تنها یک کوفه برای‌ من مانده است که قبض و بسط آن در دست من است . تازه کوفه هم صد در صد مطیع من نیست و باد های‌ اختلاف در آن می وزد ،‌یعنی‌ کوفه نیز پر از آشوب است .

” اقبضها و ابسطها ”

ــ کوفه را قبض و بسطش می‌ کنم . یک حاکم که در جائی‌ باشد وقتی‌ می‌ خواهند بگویند در آنجا تصرفاتی‌ دارد میگویند قبض و بسط آنجا در دست او است که یک وقت آن را می‌ گیرد ( قبض ) و یا زمین می‌ گذارد ( بسط ) . این کنایه است از اینکه استیلائی بر آن “شی ء ” دارد . مثل مالی‌ که در اختیار کسی‌ باشد .

” ان لم تکونی‌الا انت تهب اعاصیرک فقبحک الله ”

در این جمله معترضه ،‌حضرت به اصطلاح ” التفات ” کرده اند از غیبت به خطاب . نخست کوفه را به نحو غیبت بیان کردند سپس خطاب به کوفه چنین فرمودند : ای شهر کوفه ! اگر بنا است فقط تو باشی‌ ، با آن همه گردبادها‌ی تند‌ی که در داخل تو می ‌وزد و اختلافات و نزاعهائی که در ( مردم ) تو وجود دارد ،‌خدا رویت را سیاه کند ! تو هم نباشی !

هنگامی‌ که امام می‌بینند کوفه ای‌ که مرکز ثقل خلافت اسلامی‌ است ، با آن همه ارتش و سپاه نیرومند ،‌ولی‌نیروهای‌ معاویه در اطراف بلاد شورش و کشتار می کنند و کوفه ا‌ی هم که مانده صد در صد خالص نیست و مردم آن از امر امام اطاعت نمی‌ کنند ، شهر را نفرین می کند ــ و راستی‌ جای‌نفرین است ــ البته نفرین شهر ، در حقیقت نفرین به مردم آن شهر است .

” تهب ” از هب ، یهب ،‌اصل معنایش وزیدن باد است .

اعاصیر : جمع اعصار یعنی گردباد . در قرآن هم آمده است : ” اِعْصارُ فیهِ نارُ فَاحْتَرَقَتْ” یعنی گردبادی که در آن آتش است .

گویا حضرت می خواهد بفرماید که کوفه متزلزل است و یکنواخت و مطیع نیست،‌ مثل گردبادها‌ی شدید که ایجاد تزلزل می‌کند . و تمثل بقول الشاعر : آن وقت حضرت از باب مثال شعری‌ را از یک شاعر نقل کرده است . ” تمثل ” معنایش این است که انسان برای‌ اینکه بخواهد شاهد‌ی برا‌ی مطلب خویش بیاورد ، به داستان یا یک بیت شعری استشهاد می کند . و در اینجا حضرت به قول شاعر استشهاد می فرماید :

” لعمر ابیک الخیر یا عمرو اننی ”

” علی‌و ضر من ذا الاناء قلیل ”

لعمرابیک الخیر : به دین یا به جان پدر خوبت قسم .

و ضر : چربی‌ اطراف غذا است که بدان چسبیده باشد .

معنای‌ این بیت این است که ای‌ عمرو ، به دین یا به جان پدر خوبت سوگند که من به ته مانده̾ چربی ‌کمی ‌از این ظرف غذا رسیده ام . کنایه از این که بهره̾ من از این حکومت اسلامی‌ با آن همه وسعت ، بسیار اندک و ناچیز است .

این داستان مربوط به اواخر عمر حضرت بوده است که معاویه در شهرهای مختلف ، فتنه بپا کرده بود و تنها کوفه در اختیار حضرت بود .

” انبئت بسرا قد اطلع الیمن ”

ــ به من خبر رسیده است که بسر بن ابی‌ ارطاه‌ یمن را زیر نظر گرفته و بر آنجا احاطه پیدا کرده است .

” و انی و الله لاظن ان هؤلاء  القوم سید الون منکم  باجتماعهم علی‌ باطلهم و  تفرقکم عن حقکم و بمعصیتکم  امامکم فی‌الحق و طاعتهم   امامهم فی الباطل” .

ــ من بخدا قسم چنین می‌ بینم که این جماعتی که برباطلند ( ارتش معاویه ) بر شما غالب خواهند شد ،‌زیرا اینها در باطلشان اتحاد و همبستگی دارند و از امامشان (معاویه ) با اینکه باطل است اطاعت می کنند ولی‌ شما با اینکه بر حقید و امامتان حق است ،‌ با هم اتحاد و پیوستگی‌ ندارید و از امامتان اطاعت نمی‌کنید.

امام در این سخنان تاکید می‌ فرمایند که رمز پیروزی ،‌اتحاد و پیروی‌ از یک رهبر است . بنابراین آنان گرچه بر باطلند و امامشان معاویه بر باطل است ولی‌ چون از او اطاعت می کنند سرانجام بر شما پیروز خواهند شد و شما در اثر اختلاف و مخالفت با امامتان ، گرچه امام به حقی‌ است ،‌شکست می‌ خورید . و همین طور هم شد منتهی‌ نه در زمان حضرت علی‌.

” سید الون ” از دولت ( به معنی غلبه ) است ،‌یعنی‌ آنها بر شما غلبه پیدا می کنند و حاکم می‌ شوند .

” و بأدائهم الأمانه الی صاحبهم و خیانتکم ”

ــ آنها امانت را به رفیق خودشان که معاویه باشد می پردازند ،‌اما شما نسبت به امام خودتان خیانت می‌ کنید . معلوم می‌شود اصحاب حضرت علی ((ع)) غیر از اینکه اطاعت نداشتند ،‌خیانتهائی‌ هم داشتند ،‌البته ممکن است مراد از امانت اصحاب معاویه همان عهد و پیمانی باشد که با معاویه بسته بودند که از او اطاعت کنند ، زیرا یکی‌ ازمعانی امانت همان عهد و پیمان است ،‌در قرآن هم آمده است :

” اِنٌ اللهَ یأمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدٌوا الْاَماناتِ اِلی اَهْلِها و بصلاحهم فی بلادهم و فسادکم ”

ــ آنها در بلاد خودشان ، به مصلحت خود کارهائی‌ انجام می‌ دهند و شما در بلاد خودتان دارید فساد می کنید. شاید معاویه در شام ــ که مرکز قدرتش بود ــ‌ تعمیراتی‌ و اصلاحاتی‌ داشته ولی‌ در کوفه نمی گذاشتند ، حضرت علی‌ ((ع)) آن کار هائی‌ که اصلاح است و به نفع جامعه است ،‌انجام بدهد.

” فلوائتمنت احدکم علی‌ قعب   لخشیت ان یذهب بعلاقته ”

ــ ( شما اینقدر خائنید که ) اگر یک کاسه چوب که قیمت ندارد ،‌ به شما واگذار کنم ،‌می ترسم که بند آن را ببرید.

قعب : کاسه و قدح چوبی .

علاقته : مقصود از علاقه همان بندی است که به وسیله آن ،‌کاسه را به پالان شتر آویزان می کردند . حضرت میخواهد بفرماید اینقدر شما خائن و دزدید که اگر نتوانستید کاسه را بدزدید ،‌از ترس اینکه رسوا و مفتضح شوید ،‌بند کاسه را می دزدید . کاسه ها را نمی توانستند بدزدید چون مشخص شده و طبق آمار به آنها می‌سپردند ولی بندش را می‌توانستند بدزدند و بعد بهانه بیاورند که بند پاره شده و افتاده است ! برخی مفسرین نهج البلاغه چنین معنی کرده اند که کاسه را با بندش ببرد ولی ما احتمال می دهیم که مراد تنها بند کاسه باشد نه کاسه و بندش .

” اللهم انی‌قد مللتهم و ملونی ” .

اینجا درد دل حضرت شروع می‌ شود :

خدایا من خسته کردم آنها را از بس که حق گفتم ،‌و آنها از حق گفتن من ناراحت و ملول شدند ،‌و آنها هم مرا خسته کردند .

” و سئمتهم و سئمونی‌ ” .

ــ من آنها را ناراحت کردم ( زیرا بعضی‌ از افراد هر چه بیشتر به آنها حق بگوئی ، بیشتر دلتنگ وناراحت می شوند ) ،‌ آنها هم مرا ناراحت و دل آزرده کردند . سپس آنها را نفرین می کند :

” فابدلنی بهم خیراً منهم ” .

ــ‌خدایا ! به جای‌ اینها ،‌ افراد بهتری‌ به من عطا کن ، یعنی اینها را از من بگیر و دوستان بهتری به من بده . و چه دوستانی بهتر از پیامبر (ص) و ملائکه و اولیای‌خدا . که حضرت شهید شد و پس از شهادت به آن عالم رفت و به آن دوستان خوب پیوست و بالاخره دعای‌ حضرت مستجاب شد.

وقتی این مردم ، قابلیت یک امام و رهبر عادل و حقگو را نداشته باشند و استعداد این را نداشته باشند که رهبری‌ عادل بر آنها حکومت کند ، جا دارد که آنها نفرین شوند .

” و ابدلهم بی‌شرا منی‌” .

ــ و به آنها بدتر از من عطا کن . اینجا باید بگوئیم که افضل التفضیل معنائی ندارد زیرا امام که شر نیست که از خدا بخواهد بدتری‌ به آنها عطا کند . بنابراین معنای‌ جمله چنین می شود : خدایا من̗ خوب را از آنها بگیر و شری‌ بر آنها مسلط کن . و ممکن است هم بگوئیم که حضرت امیر (ع) با اینکه در منتهای‌ خوبی بوده ولی‌ به نظر آنها ، بد می باشد چون آدمی که لجباز و خیره است آدم حق ، در نظرش بد است ، لذا حضرت می فرماید حالا که من ــ در نظر آنها ــ بد هستم ، بدتری به آنها عطا کن .

در اثر نفرین حضرت ، معاویه صفتی همانند عمروبن حجاج بر کوفه مستولی شد و ۱۲۰ هزار نفر از شیعیان علی را اعدام کرد .

” اللهم مث قلوبهم کما یماث  الملح فی‌الماء ”

اینقدر حضرت علی‌ (ع) جانش به لب رسیده که اینچنین آنها را نفرین می‌ کند : خدایا دل اینها را آب کن همچنانکه نمک در آب حل می شود و متفرق می‌ گردد. از بس که آنها نفاق می کردند و منافقانه با حضرت رفتار می کردند ، و آنچه حضرت آنها را به جهاد دعوت می‌ کردند ،‌اطاعت نمی‌کردند لذا امام آنها را نفرین می‌کند و به راستی سزاوار نفرین اند ،

” مُثْ” امر از ماث یموث موثا به معنی آمیختن و آب کردن است .

” اما و الله لوددت ان لی‌بکم الف فارس من بنی فراس بن غنم ”

طایفه فراس بن غنم ،‌طایفه ای‌ معروف به شجاعت و اطاعت از رئیس و رهبرشان بودند . لذا حضرت می فرماید من دوست دارم هم این مردم و ارتش کوفه از من گرفته شود و هزار نفر از بنی فراس بن غنم به من داده شود . این مثل و کنایه است ، یعنی به جای یک میلیون مردم کوفه ، کاش خدا هزار نفر آدم مطیع پشتکار به من می‌داد زیرا آنچه در ارتش مهم است کمیت آن نیست بلکه کیفیت آن است . اگر انسان یک میلیون ارتش پراکنده نامنظم سرکش داشته باشد ، هیچ کار بردی برای‌ او ندارد ، بلکه تنها ضرر و زیان مادی و معنوی‌ به انسان می‌ زنند . اما اگر هزار نفر آدم منظم فرمانبردار پشتکار نیرومند باشند ، گاهی یک کشور را می‌ توانند فتح کنند .

امام (ع) برای‌ اینکه آن گونه ارتشی را بستاید ، استشهاد به یک بیت شعر مینماید :

هنالک لو دعوت اتاک منهم                       فوارس مثل ارمیه الحمیم

فوارس : جمع فارس یعنی اسب سوار .

ارمیه : جمع رمی  ، به معنای ابر است .

حمیم : تابستان .

بنابراین ارمیه الحمیم به معنای ابر تابستانی است که باران ندارد و سبک است و همانند برق حرکت می کند . حضرت میخواهد بفرماید : این هزار نفر چنان مطیع و فرمانبردارند که اگر آنان رادعوت کنی و فراخوانی‌ ‌، این اسب سواران چابک همانند برق می آیند ، ولی اهل کوفه ،‌ هنگام دعوت به جهاد سست می شوند و حرکت نمی کنند و به زمین میخ کوب می شوند .

” ثم نزل (ع) من المنبر ”

سپس حضرت امیر (ع) از منبر پائین آمدند .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت سیزدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

اهمیت هجرت در اسلام

سفر تبلیغی رسول خدا (ص) به طائف

در شماره̾ قبل به دنباله̾ ” فوائد هجرت ” رشته بحث به سفرهای تبلیغی کشید . به شهادت تاریخ یکی از بهترین راههای صدور انقلاب اسلامی به خارج کشور ، همین سفرهای تبلیغی است که متاسفانه روی این کار کمتر فکر شده و سرمایه گذاری ، آنچنانکه باید ، نشده است ، ودردنامه ای هم داشتیم که خواندید . اینک برای شاهد گفتار و پاسخ به آنهائی که مشکلات سفر و محرومیتها را بهانه قرار داده و از این وظیفه بزرگ سرباز می زنند نمونه ای از تاریخ پرشکوه اسلام و سفری از سفرهای تبلیغی رسول خدا (ص) را در اینجا نقل خواهیم کرد وقضاوت به عهده خواننده محترم می گذارد :

سیره نویسان زندگی پیامبر بزرگوار اسلام نوشته اند : پس از آنکه حضرت ابوطالب و خدیجه ، دو یار و پشتیبان با وفای رسول خدا از دنیا رفتند ، پیامبر اسلام برای جلب حمایت قبائل ثقیف ، که در شهر طائف و اطراف آن سکونت داشتند و نیز برای گسترش آئین مقدس اسلام به خارج شهر مکه ، تصمیم سفر به طائف را گرفت وبدنبال آن به سوی طائف حرکت کرد و روی جهاتی کسی را نیز به همراه خود نبرد وتنها از شهر مکه خارج گردید.

شهر طائف ، در آن زمان تحت حکومت و ریاست سه برادر به نامهای عبدیالیل و مسعود و حبیب ، که فرزندان عمروبن عمیر بودند اداره می شد و آنها از بزرگان قبائل ثقیف به شمار می رفتند.

رسول خدا (ص) نیز پس از ورود به شهر طائف در آغاز به نزد آن سه برادر رفت و هدف خود را از رفتن به طائف شرح داد و اذیت و آزاری را که از قوم خود دیده بود به آنها گفت و از آنها خواست تا او را در برابر دشمنان و پیشرفت هدفش یاری کنند ، اما آنها تقاضایش را نپذیرفته و هرکدام سخنی گفتند. یکی از آنها گفت : من پرده کعبه را دریده باشم اگر خدا تو را به پیغمبری فرستاده باشد ! دیگری گفت : خدا نمی توانست کس دیگری را جز تو به پیامبری بفرستد ! سومی ، که قدری مؤدب تر بود گفت : به خدا من هرگز با تو گفتگو نمی کنم زیرا اگر تو ، چنانچه می گویی فرستاده از جانب خدا هستی و در این ادعا که می کنی راست می گویی پس بزرگتر از آنی که من با تو گفتگو کنم ، و اگر دروغ می گوئی و بر خدا دروغ می بندی پس شایستگی آنرا نداری که با تو گفتگوئی بکنم.

رسول خدا (ص) مایوسانه از نزد آنها برخاست و ــ به نقل ابن هشام ــ هنگام بیرون رفتن از آنها درخواست کرد که گفتگوی آن مجلس را پنهان دارند و مردم طائف را ازسخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود آگاه نسازند ، و این بدان جهت بود که نمی خواست سخنان عبدیالیل و برادرانش گوشزد مردم طائف و مو جب گستاخی آنان نسبت به آن حضرت گردد ، و شاید هم نمی خواست گفتار آنها به گوش بزرگان قریش برسد و موجب شماتت آنها شود . اما آنها درخواست پیغمبر خدا را نادیده گرفته و ماجرا را به گوش مردم رساندند و بالاتر آن که اوباش شهر را وادار به دشنام و استهزای آن حضرت کردند و همین سبب شد تا چون رسول خدا (ص) خواست از میان شهر عبور کند از دو طرف او را احاطه کرده و زبان به دشنام و استهزاء بگشایند و بلکه سنگ بر پاهای مبارکش بزنند و بدین وضع ناهنجار آن بزرگوار را از شهر بیرون کنند.

رسول خدا (ص) به هر ترتیبی بود از دست آن فرومایگان خود را نجات داد و در سایه̾  دیواری از باغهای خارج شهر آرمید تا قدری خستگی رهائی یابد و خون پاهای خود را پاک کند ، و در آن حال روبه درگاه محبوب واقعی وپناهگاه همیشگی خود ، یعنی خدای بزرگ کرده و شکوه̾  حال ، بدو برد و با ذکر او دل خویش را آرامش بخشید و از آنجمله گفت :

“اللهم الیک اشکو ضعف قوتی و قله حیلتی و هوانی علی الناس یا ارحم الراحمین ، انت رب المستضعفین و انت ربی الی من تکلنی الی بعید یتهجمنی ؟ ام الی عدو ملکته امری؟ ان لم یکن بک علیٌ غضب فلا بالی ولکن عافیتک هی اوسع لی ، اعوذ بنور وجهک الذی اشرقت له الظلمات و صلح علیه امر الدنیا و الاخره من انتنزل بی غضبک اویحل علیٌ سخطک، لک العتبی حتی ترضی ولا حول و لا قوه الا بک “.

پروردگارا من شکوه̾ ناتوانی و بی پناهی خود و استهزای مردم را نسبت به خویش به درگاه تو می آورم . ای مهربانترین مهربانها تو خدای ناتوانان و پروردگار منی ، مرا در این حال به دست که می سپاری به دست بیگانگانی که با ترشروئی مرا بزنند یا دشمنی که سرنوشت مرا بدو سپرده ای !

خداوندا ! اگر تو بر من خشمناک نباشی باکی ندارم ولی عافیت تو بر من فراخ تر و گواراتر است . من به نور ذاتت ، که همه̾ تاریکی ها را روشن کرده و کار دنیا و آخرت را اصلاح میکند پناه می برم از اینکه خشم تو بر من فرود آید یا سخط و غضب بر من فرو ریزد ، ملامت ( یا بازخواست ) حق تو است تا آنگاه که خوشنود شوی ونیرو و قدرتی جز به دست تو نیست.

باغ مزبور تاکستانی بود متعلق به عتبه و شیبه ، دو تن از بزرگان مکه که خود در آنجا بودند ، و چون از ماجرا مطلع شدند به حال آن بزرگوار ترحم کرده به غلامی که در باغ داشتند و نامش ” عداس ” و به کیش مسیحیت بود ، دستور دادند خوشته̾ انگوری بچیند و برای آن حضرت ببرد .

عداس ، طبقه دستور آن دو ، خوشه̾  انگوری چیده و در ظرفی نهاد و برای رسول خدا (ص) آورد . عداس دید چون رسول خدا (ص) خواست دست به طرف انگور دراز کند و خواست دانه ای از بکند ” بسم الله ” گفت و نام خدا را برزبان جاری کرد ، عداس با تعجب گفت : این جمله که تو گفتی در میان مردم این سرزمین معمول نیست ، رسول خدا پرسید :

ــ تو اهل کدام شهر هستی و آئین تو چیست ؟

عداس ــ من مسیحی مذهب و اهل نینوی هستم !

رسول خدا (ص) ــ از شهر همان مرد شایسته ــ یعنی  ــ یونس متی ؟

عداس ــ یونس بن متی را از کجا می شناسی ؟

فرمود ــ او برادر من و پیغمبر خدا بود و من نیز پیغمبر و فرستاده̾  خدایم .

عداس که این سخن را شنید پیش آمده سر آن حضرت را بوسید و سپس روی پاهای خون آلود وی افتاد .

عتبه و شیبه ، که ناظر این جریان بودند به یکدیگر گفتند : این مردم غلام ما را از راه بدر برد.

چون عداس نزد آن دو برگشت از او پرسیدند : چرا سرو دست و پای این مرد را بوسیدی ؟

گفت : کاری برای من بهتر از این کار نبود ، زیرا این مرد از چیزهایی خبر داد که جز پیغمبر کسی از آن چیزها خبر ندارد .

عتبه و شیبه بدو گفتند :

ولی مواظب باش این مرد تو را از دین و آئنی که داری بیرون نبرد که آئین تو بهتر از دین او است.

 

بازگشت رسول خدا (ص) به مکه

طبرسی (ره) از علی بن ابراهیم نقل کرده که :چون رسول خدا ( ص) از طائف بازگشت و به نزدیکی مکه رسید . چون به حال عمره بود می خواست طواف و سعی انجام دهد درصدد برآمد تا در پناه یکی از بزرگان مکه در آید و باخیالی آسوده از دشمنان ، اعمال عمره را انجام دهد ، از این رو مردی از قریش را که در خفاء مسلمان شده بود دیدار کرده فرمود : به نزد اخنس بن شریق برو و بدو بگو : محمد از تو می خواهد او را درپناه خود در آوری تا اعمال عمره̾ خود را انجام دهد .

مرد قریشی نزد اخنس آمد و پیغام را رسانید و او در خواب گفت : من از قریش نیستم بلکه جزو هم پیمانان آنها هستم و ترس آنرا دارم که اگر این کار را بکنم آنها مراعات پناه مرا نکنند و عملی از آنها سر زند که برای همیشه مومجب ننگ و عار من گردد.

مرد قریشی بازگشت و سخن او را به حضرت گفت . پیغمبر به او فرمود : نزد سهیل بن عمرو برو و همین سخن را به او بگو ، و چون مرد قریشی پیغام را رسانید سهیل نپذیرفت وبرای بار سوم رسول خدا ( ص) او را بنزد مطعم بن عدی فرستاد و مطعم حاضر شد که آن حضرت را در پناه خود گیرد تا طواف و سعی و عمره را انجام دهد ، و بدین ترتیب رسول خدا (ص) وارد مکه شد و برای طواف به مسجد الحرام آمد .

ابوجهل که آن حضرت را دید فریاد زد ای گروه قریش این محمد است که اکنون تنهاست و پشتیبان نیز از دنیا رفته اکنون شما دانید با او !

طعیمه بن عدی پیش رفته گفت : حرف نزن که مطعم بن عدی او را پناه داده !

ابوجهل بیتابانه نزد مطعم آمد و گفت : از دین بیرون رفته ای یا فقط پناهندگی او را پذیرفته ای ؟ مطعم گفت : از دین خارج نشده ام ولی او را پناه داده ام . ابوجهل گفت : ما هم به پناه تو احترام می گذاریم ، و از آنسو رسول خدا (ص) چون طواف و سعی انجام داد نزد مطعم آمد . و ضمن اظهار تشکر فرمود : پناه خود را پس گیر !

مطعم گفت : چه می شود اگر از این پس نیز در پناه من باشی ؟ فرمود : دوست ندارم بیش از یک روز در پناه مشرکی به سر برم . مطعم نیز جریان را به قریش اطلاع داده و اعلان کرد : محمد از پناه من خارج شد .

این بود داستان یک سفر تبلیغی رهبر عالیقدر اسلام و بزرگترین پیامبر الهی .

اکنون آنهائیکه برای رفتن به سفرهای تبلیغی مشکل نجاست و طهارت و وسواسی گری خود را بهانه می آورند ، و آنهایی که در این راه حاضر نشدن خانواده̾ خود را برای سکونت درغربت عذر  می آورند ، و آنهائی که مسائل مادی را پیش میکشند و… ، برای خود پاسخی در پیشگاه پیامبر گرامی اسلام دست و پا کنند ، و یا در کار و تصمیم گیریهای خود تجدید نظر به عمل آورند . آن هم در چه زمانی ؟ در زمانی که جوانان با ایمان و رزمندگان پاک باخته̾ ما درجبهه های جنگ برای رفتن روی مینهای دشمن سبقت جسته و هزاران نفر به عنوان داوطلب برای این کار اسم نویسی کرده و ماهها به انتظار می نشینند … و در زمانی که پیرمردان هفتاد ساله ، لباس رزم به تن کرده و دست از کسب و کار و خانه و کاشانه و زن و فرزند برداشته و ماههای بسیار ، درسنگر های جبهه با همه̾ محرومیتها و سرما و گرماها ساخته و هر روز آرزوی شهادت در سر می پرورانند … ، و در زمانی که نوجوان سیزده ساله̾ ما نارنجک به کمر خود بسته و برای جلوگیری از پیشروی دشمنان اسلام و دفاع از میهن اسلامی ، خود را به زیر تانک می اندازد و با این اقدام قهرمانه̾ خود چنان حماسه ای در تاریخ جنگ می آفریند که رهبر کبیر انقلاب می گوید :

” به من رهبر نگوئید ، رهبر ما همان نوجوان سیزده ساله ای است که نارنجک به کمر بسته و خود را به زیر تانک می اندازد .”

و در زمانی که نوعروسان ما شوهران یک شبه̾ خود را با اصرار راهی میدان جنگ کرده و حلقه̾ نامزدی و تنها یادگار ساعات خوشی و لذت خود را برای کمک به جبهه های جنگ به دولت جمهوری اسلامی میدهند … و در زمانی که هر روز ، شاهد ده ها جنازه شهیدانمان هستیم که بر دوش مردم مسلمان قرار داشته و پدران و مادرانشان به جای لباس سیاه لباس نو درتن کرده و بسته های نقل و شیرینی در دست گرفته و به مردم می دهند و اگر به آنها تسلیت بگویند با کمال ناراحتی به آنها می گویند :

ــ به ما تبریک بگوئید که چنین افتخاری نصیب ما گشته ! … و ده ها نمونه̾ دیگر از ایثارها و فداکاری ها و جانبازیها و گذشتهای بی دریغی که نمونه̾ آنرا تنها در تاریخ اسلام ، آن هم به طور نادر می توانیم مشاهده کنیم .

هجرت به مدینه

و اکنون در همین رابطه ، همانگونه که وعده کردیم ماجرای هجرت رسول خدا (ص) و مسلمانان را به مدینه و آنچه را که موجب این هجرت تاریخی گردید برای شما بازگو می کنیم :

سال دوازدهم بعثت است همانگونه که گفته شد رسول خدا (ص) دو حامی و پشتیبان بزرگ ، یعنی ابوطالب و خدیجه را از دست داده بود و از سوی دیگر با وفات آن دو بزرگوار ، دائره̾ فشار مشرکین بر آن حضرت و مسلمانان تنگ تر و جرئت و جسارتشان در این باره بیشتر شد تا جائی که نقشه̾ قتل و تبعید آن حضرت را کشیده و منجر به داستان هجرت گردید.

البته باید دانست دو سال قبل از هجرت رسول خدا به مدینه ، اسلام به آن شهر وارد شده بود و خانواده های بسیاری به اسلام گرویده و روز به روز افراد بیشتری این آئین مقدس را از جان و دل می پذیرفتند .

تدریجا شهر مدینه با اینکه فاصله̾ زیادی با مکه داشت به صورت پناهگاهی برای مسلمانان تحت شکنجه وفشار مکه در آمده و به دستور رسول خدا (ص) به صورت فردی و گروهی به مدینه هجرت می کردند .

مشرکین مکه نیز تا می توانستند از این هجرت ها جلوگیری نموده و نمی گذاشتند آنها از شهر خارج شوند و اگر روزی خبر دار می شدند که شخص یا اشخاصی نیز پنهانی شهر را ترک کرده و به مدینه رفته اند فورا گروههائی را به تعقیب آنان می فرستادند و اگر موفق به بازگرداندن آنها نمی شدند چه بسا اموالشان را مصادره نموده و مستغلات آنها را میان خود تقسیم می کردند ، و اکنون جهت توضیح بیشتر قسمتی از بخش پنجم کتاب “زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین (ص)”  تالیف نگارنده را برای شما نقل می کنیم :

با پیشرفت سریع اسلام درشهر یثرب مقدمات هجرت رسول خدا (ص) و مسلمانانمکه بدان شهر فراهم گردید ، زیرا مشرکین مکه روز به روز دائره̾ فشار و شکنجه را به مسلمانان تنگ تر کرده و آنها را بیشتر می آزردند تا جائی که به گفته̾  مورخین بعضی را از دین ، خارج کردند .

رسول خدا (ص) نیز در مشکل عجیبی گرفتار شده بود ، از طرفی ابیطالب و خدیجه دو پشتیبان و حامی داخلی و خارجی خود را از دست داده بود و این دو حادثه ، دشمنان را نسبت بدان حضرت بی باک تر دیدن و شنیدن این اعمال رقت باری را که مشرکین نسبت به پیروانش انجام می دادند طاقتش راکم کرده ، واز جانب خدای تعالی نیز مامور به تحمل و صبر بود .

نفوذ اسلام درشهر یثرب ، گشایش بزرگی برای رسول خدا (ص) و مسلمانان بود  و پیغمبر خدا به مسلمانان دستور داد هر یک از شما تحمل آزار اینان را ندارید نزد برادران خود که در شهریثرب هستند بروید .

نخستین مهاجر

پس از این دستور نخستین خانواده ای که عازم هجرت به شهر یثرب گردید خانواده̾  ابوسلمه بود . ابوسلمه که از آزار مشرکین به تنگ آمده بود قبلاً نیز یک بار به حبشه هجرت کرده بود . پس از این رخصت ، همسرش ام سلمه ( که بعد ها به همسری رسول خدا(ص) در آمد ) فرزندش سلمه را برداشت تا به سمت یثرب حرکت کند .

قبیله̾  ام سلمه که به بنی مغیره معروف بودند همین که از ماجرا با خبر شدند سر راه ابوسلمه آمده و گفتند : ما نمی گذاریم ام سلمه را با خود ببری و ابوسلمه هر چه کرد نتوانست آنها را قانع کند و همسرش را همراه ببرد و بالاخره ناچار شد ام سلمه با فرزندش سلمه را نزد آنها گذارده و خود به تنهائی از مکه خارج شود.

از آنسو قبیله̾  ابوسلمه  ــ که به بنی عبد الاسد معروف بودند ــ وقتی شنیدند فرزند ابوسلمه در قبیله بنی مغیره است پیش آنها آمده گفتند: ما نمی گذاریم فرزندی را که به ما منتسب است در میان شما بماند و پس از کشمکش زیادی که کردند دست سلمه را گرفته و به همراه خود بردند.

ام سلمه نقل کرده : که این ماجرا نزدیک به یک سال طول کشید و در طول این مدت کار روزانه̾  من این بود که هر روز صبح از خانه بیرون می آمدم و در محله̾  ابطح می نشستم و تا غروب در فراق شوهر و فرزندم گریه می کردم تا روزی یکی از عمو زادگانم از آنجا گذشت و چون وضع رقت بار مرا مشاهده کرد پیش ابن مغیره رفت و به آنها گفت : این چه رفتاری ناهنجاری است ؟ چرا این زن بیچاره را آزاد نمی کنید شما که میان او و شوهر و فرزندش جدائی انداخته اید ؟

اعتراض او سبب شد تا مرا رها کرده گفتند اگر می خواهی پیش شوهرت بروی آزادی !

بنی عبدالاسد نیز با اطلاع ازاین ماجرا سلمه را به من برگرداندند ، و من هم سلمه را برداشته با شتری که داشتم تنها به سوی مدینه حرکت کردم ، و به خاطر تنهائی و طول راه ، ترسناک و خائف بودم ولی هرچه بود از توقف در مکه آسانتربود ، و با خود گفتم : اگر کسی را در راه دیدم با او می روم .

چون به تنعیم ( دو فرسخی مکه ) رسیدم به عثمان بن طلحه ــ که درزمره̾  مشرکین بود ــ برخوردم او از من پرسید :

ــ ای دختر ابا امیه به کجا می روی ؟

گفتم : به یثرب نزد شوهرم !

پرسید : آیا کسی همراه تو هست ؟

گفتم : جز خدای بزرگ و این فرزندم سلمه دیگر کسی همراه من نیست.

عثمان فکری کرد و گفت : بخدا نمی شود تو را به اینحال واگذارد، این جمله را گفت ومهار شتر مرا گرفته به سوی مدینه به راه افتاد و به خدا سوگند تا به امروز همراه مردی جوانمرد تر و کریمتر از او مسافرت نکرده بودم ، زیرا هر وقت به منزلگاهی می رسیدیم شتر مرا می خواباند وخود به سوئی می رفت تا من پیاده شوم ، و چون پیاده می شدم می آمد و مهار شتر را می گرفت و راه می افتاد و به همین ترتیب مرا تا مدینه آورد وچون به ” قباء ” رسیدیم به من گفت : برو به سلامت وارد این قریه شو که شوهرت اباسلمه درهمین جا است .

اینرا گفت و خودش از همان راهی که آمده بود به سوی مکه بازگشت .

به ترتیبی که گفته شد مسلمانان به طور انفرادی و دسته دسته مهاجرت به یثرب را آغاز کردند ، و البته این مهاجرتها نیز غالبا در خفا و پنهانی انجام می شد و اگر مشرکین مطلع می شدند که فردی یا خانواده ای قصد مهاجرت دارند از رفتن آنها جلوگیری می کردند ، وحتی گاهی بدنبال آنان تا مدینه می آمدند وبا حیله و نیرنگ آنها را به مکه باز می گردانند ، چنانچه ابن هشام در اینجا نقل می کند که عیاش بن ابی ربیعه به همراه عمر به مدینه آمد و چون ابوجهل و حارث بن هشام که از نزدیکان او بودند از مهاجرت او مطلع شدند به تعقیب او از مکه به مدینه آمدند و برای اینکه او را حاضر به بازگشت کنند بدو گفتنتد : مادرت از هجرت تو سخت پریشان و ناراحت شده تا جائی که نذر کرده است تا تو را نبیند سرش را شانه نزند و زیر سقف و سایه نرود عیاش دلش به حال مادر سوخت وآماده̾  بازگشت شد و با اینکه عمر به او گفت : اینان می خواهند تو را گول بزنند و حیله ای است که برای بازگرداندن تو طرح کرده اند ولی عیاش قانع نشد و به همراه آن دو از مدینه بیرون آن دو هنوز  چندان از شهر دور نشده بودند که آن دو عیاش را سرگرم ساخته و بر وی حمله کردند ودستگیرش نموده با دستهای بسته وارد مکه اش ساختند ودر جائی او را زندانی کرده و تحت شکنجه و آزارش قرار دادند تا اینکه مجددا وسیله ای فراهم شد و او به مدینه آمد .

مصادره اموال

روز به روز بر تعداد مهاجرین افزوده می شد وتدریجا مکه داشت از مسلمانان خالی می گردید . مشرکین با خطر تازه ای مواجه شده بودند که پیش بینی آن را نمی کردند ، زیرا تا به آن روز با شکنجه و تهدید و اذیت و آزار می توان جلوی پیشرفت اسلام را گرفت ، اما با گذشت زمان دیدند که این شکنجه و آزارها و شدت عملها نتوانست جلوی تبلیغات رسول خدا (ص) را بگیرد ودر آغاز مهاجرت افراد تازه مسلمان نیزخطری احساس نمی کردند اما وقتی که دیدند مسلمانان پناهگاه تازه ای پیدا کرده ، و شهر یثرب آغوش خود را برای استقبال آنان باز نموده و با پیشرفت سریعی که اسلام در خود آن شهر و میان مردم آنجا داشته است چیزی نخواهد گذشت که حمله̾ انتقامی مسلمانان از همانجا شروع خواهد شد و با نیرو گرفتن آنها و پیوند مهاجر و انصار در شهر یثرب پاسخ آن همه اهانت و قتل و آزار ها را خواهند داد ، از اینرو به فکر مصادره اموال مسلمانان افتاده و خواستند از این راه جلوی هجرت آنان را بگیرند ، و آنها را از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند . مثلا درباره صهیب می نویسند : وی مردی بود که او را در روم به اسارت گرفته و به مکه آورده بودند و در مکه به دست شخصی به نام عبدالله بن جدعان آزاد گردید . این مرد درهمان سال های اول بعثت رسول خدا ((ص)) به دین اسلام گروید و جزو پیروان رسول خدا ((ص)) گردید ، وشغل او تجارت و سودا گری بود واز این راه مال فراوانی به دست آورده مشرکین مکه او را هر روز به نوعی اذیت وآزار می کردند تا جائی که صهیب ناچار شد دست از کار بکشد و مانند مسلمانان دیگر به یثرب مهاجرت کند ، و مالی را که سالها تدریجا به دست آورده با خود ببرد .

هنگامی که مشرکین خبر شدند وی می خواهد به یثرب برود سر راهش را گرفته گفتند : وقتی تو به این شهر آمدی مردی فقیر و بی نوا بودی واین ثروت را در این شهر به دست آورده واندوخته ای وما نمیگذاریم آنرا از شهر بیرون ببری .

صهیب گفت : من هم آنچه دارم همه را به شما واگذار کردم . و بدین ترتیب خود را از دست مشرکین رها ساخته و به مدینه آمد.

و یا درباره̾ قبیله بنی جحش می نویسند که آنها هنگامی که خواستند به برادران مسلمان خود به پیوندند همه̾ افراد خانواده و اثاثیه̾ منزل را هم همراه خود بردند و خانه های خود را قفل کردند به امید آنکه روزی بدانجا بازگشته و یا اگر نیازمند شدند آنها را فروخته و در شهر یثرب یا جای دیگری به جای آنها خانه و سکنائی بخرند .اما ابوسفیان ــ یکی از بزرگان مکه و رئیس بنی امیه ــ وقتی از ماجرا خبر دار شد با اینکه با بنی جحش هم پیمان و هم سوگند بود خانه های آنها را تصاحب کرده و به عمروبن علقمه ــ یکی دیگر از سرکردگان مکه ــ فروخت و پول آنرا نیز به نفع خود ضبط کرد .

این خبر که به گوش عبدالله بن جحش ــ بزرگ بنی جحش ــ رسید متاثر شده پیش رسول خدا ((ص)) آمد و شکوه̾  حال خود بدو کرد و حضرت به وی اطمینان داد که خدای تعالی دربهشت به جای آنها خانه های به بنی جحش عطا فرماید و او راضی شده بازگشت .

این سخت گیریها و شدت عمل ها بیشتر به خاطر آن بود که به قول معروف زهر چشمی از دیگران بگیرند و به آنها بفهمانند در صورت مهاجرت به یثرب با چنین عکس العملها و واکنشهائی مواجه خواهند شد ، و گرنه امثال ابوسفیان با آن همه ثروت و مستغلاتی که داشتند به اینگونه اموال و در آمدهائی که باعث ننگ و عار خود و دودمانشان می گردید احتیاج نداشتند .

اما سختگیریها نیز کوچکترین تزلزلی در اراده̾ مسلمانان ایجاد نکرد و نتوانست جلوی هجرت آنها را بگیرد. از اینرو مشرکین ، خود را برای تصمیمی قاطع تر و سخت تر آماده کردند و به فکر نابودی رهبر این نهضت مقدس ، یعنی رسول خدا (ص) افتاده و با تمام مشکلات و خطراتی که پیمودن این راه برای آنها در بر داشت ناچار به انتخاب آن شدند وشاید بیشترترس و بیمشان برای این بود که ترسیدند خود محمد (ص) نیز به آنها ملحق شود و تحت رهبری و لوای او به مکه بتازند و تمام مظاهر بت پرستی و سیادت آنها از میان برود.   ادامه دارد

18دسامبر/16

رهنمودها

امام :

  • باید محکم بایستیم و خود را برای‌مقابله با مشکلات احتمالی آماده کنیم ۲۲/۷
  • من متعجبم از فکر حکومت های‌منطقه که چرا علاوه بر ذلت در مقابل آمریکا ، در برابر اسرائیل هم ذلت را به جان می خرند. ۲۲/۷/۶۱
  • ملت ایران در مقابل آمریکا می ایستد و به امید خداوند پیروز است .

۲۲/۷/۶۱

  • اگر ما تسلیم آمریکا و ابر قدرتها میشدیم ممکن بود امنیت و رفاه ظاهری درست میشد و قبرستان های‌ما پر از شهدای عزیز ما نمی گردید. ولی مسلما استقلال و آزادی و شرافت ما از بین می رفت . ۲۲/۷/۶۱
  • ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور ما با عزمی‌ راسخ تر به پیشبرد انقلاب ادامه میدهند.                              ۲۴/۷/۶۱
  • بارالها ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهی ندارند . ۲۴/۷/۶۱
  • اگر نهضت حسین (ع) نبود، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه به مردم نشان میدادند . ۲۶/۷/۶۱
  • این انقلاب به خواست خدای‌ تبارک و تعالی شکست نخواهد خورد .

۲۶/۷/۶۱

  • آنچه به حسب برداشت دشمنان اسلام موجب ضعف است ، موجب قدرت و وحدت و انسجام می گردد. ۲۸/۷/۶۱
  • روشنفکران و علماء مردم را به خطر ابر قدرتها آگاه کنند تا توده ها در مقابلشان بایستند .                                                              ۱۵/۸/۶۱
  • این جانبازیها در آینده نزدیک ،‌دشمنان اسلام را به نابودی محکوم خواهد ساخت .
  • ۲۶/۸/۶۱
  • اسلام و مسلمانان متعهد به پیروزیهای چشمگیر شما چشم دوخته اند و از یاد هیچ یک از ما نخواهید رفت . ۲۶/۸/۶۱
  • حفظ مملکت توحیدی یک تکلیف است برای‌ همه قشر های ملت .

۲۹/۸/۶۱

  • الفاظ را ناقص تر از این میدانیم که برای جوانان عزیز آماده برای شهادت مدیحه بگویند. ۴/۹/۶۱
  • در خطبه های نماز هم باید امر به تقوی و اینگونه مسائل رعایت شود و هم مردم را به وحدت و حضور در صحنه دعوت نمائید. ۴/۹/۶۱
  • سیره انبیاء عظام خصوصا نبی اکرم و اصحابش در طول تاریخ ، فدا شدن در راه اسلام بوده است و مردم ما هم این سیره را پیش گرفته و از آنان تبعیت می کنند

۴/۹/۶۱

  • ما میخواهیم فرهنگ اسلام را در همه جا گسترش دهیم و اجانب می ترسند که مبادا اسلام در کشورشان رشد پیدا کند و دیگر جائی برای آنها نباشد .

۴/۹/۶۱

  • هیچگاه از حجم کار زیاد نترسید که کار هر قدر هم زیاد باشد ، در مقابل اراده انسان ناچیز است و اگر انسان بخواهد ،‌ می تواند همه کارهای عظیم را با حجم هر قدر هم زیاد به انجام برساند. ۶/۹/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • حکام خائن و عیاش سعودی بیشترین خدمت را به دشمنان اسلام می نمایند .

                                                                             ۱۹/۷/۶۱

  • باید ضعفهای موجود در ارگانها را شناخت و علاج کرد و هرگز مسامحه و فرصت طلبی را این مردم دلیر نخواهند بخشید. ۲۴/۷/۶۱
  • فعالیتها و تلاش دانشجویان عزیز در خارج از کشور تاکنون توانسته است توطئه های تبلیغاتی ابر قدرتها را خنثی سازد . ۱/۸/۶۱
  • به جا است سپاه با نیروی دریائی‌ ارتباط داشته باشد تا بتوانند تجربیات و اطلاعات مکتبی و فنی‌ را به یکدیگر منتقل سازند. ۱۶/۸/۶۱
  • استان اصفهان به حق از جمله استانهای قهرمانی‌ است که تاکنون نقش جنگ را به نحو احسن وجه تحمل کرده و بیشترین خدمت را به اسلام و میراث رسول الله ((ص)) و عترت آن بزرگوار نموده است. ۲۰/۸/۶۱
  • تشکل روحانیون و ائمه جمعه بزرگترین قدرت معنوی کشور است.

۲۷/۸/۶۱

  • امکانات کشاورزی و زندگی در روستاها را زیادتر کنید. ۲۹/۸/۶۱

 

18دسامبر/16

زبان آمار

آمریکا پیشتاز در جنایات

به گزارش خبر گزاری‌ فرانسه از واشنگتون : بخش تحقیقات جنائی وابسته به اداره آگاهی‌ فدرال آمریکا ( اف ، بی‌ ،‌ای ) خلاصه ای‌ ازگزارش سالانه خود را در هفته گذشته منتشر کرد . گرچه در این گزارش اشاره شده است که در سال ۱۹۸۱ میزان ارتکاب جنایت در آمریکا نسبت به سال ۱۹۸۰ تغییری‌ نکرده است،‌اما همین آمار هم گویای‌ بسیار‌ی‌ از مطالب است : از جمله اینکه ،‌تنها ۵٪ افزایش در میان ارتکاب سرقت مسلحانه در سال ۱۹۸۱ مشاهده شده است.

گرچه آمارهای‌مربوط به ارتکاب جنایت در سال ۱۹۸۱ هنوز منتشر نشده ، اما ویلیام وبسترون ، رئیس سازمان اف . بی . آی در این گزارش سالانه در مورد وقوع جنایات در سال ۱۹۸۰ به بالاترین حد خود رسیده بود .

بر اساس این گزارش میزان ارتکاب جرم در سال ۱۹۸۰ با ۲۳۰۰۰ فقره قتل، ‌۸۲۰۰۰ مورد تجاوز به عنف ،‌۵۴۹۰۰۰ فقره سرقت مسلحانه ،‌به بالاترین حد خود رسید.

بر اساس تقویم جنایت در آمریکا ( که در سال ۱۹۷۹ توسط اف . بی‌. آی‌ منتشر شد ) در هر ثانیه یک اتفاق جنائی‌ در آمریکا  روی‌ داده است که این نیز برا‌ی شیطان بزرگ رکورد‌ی محسوب می‌شود : درهر ۲۴ دقیقه یک فقره قتل ، در هر دقیقه یک مورد تجاوز به عنف و درهر سه ثانیه یک فقره سرقت مسلحانه نشانگر انحطاط اخلاقی جامعه سرمایه داری و شیطانی آمریکا است .

۴۰۷۱۸۷۳ فقره جنایت در آلمان غربی در سال گذشته :

بر اساس آمار منتشر شده از طرف وزارت کشور آلمان غربی‌، طی‌ سال گذشته ۴ میلیون و ۷۱ هزار و ۸۷۳ فقره جرم و جنایت در آلمان غربی‌ روی‌ داده است . طبق ارقام موجود ارتکاب جرم و جنایت نسبت به سال گذشته ۷/۶ ٪ افزایش یافته است . طبق این گزارش طی سال گذشته ۱۲۸۰۰ فقره جنایت توسط سربازان آمریکایی‌مستقر در آلمان و خانواده های‌ آنها صورت گرفته است .

۶۵۰ هزار میلیون دلار هزینه تسحیلات !! در سیزدهمین گزارش مؤسسه بین المللی‌ تحقیقات و صلح استکلهم ــ که یک سازمان کاملا مستقل غیر سیاسی‌ است ــ چنین آمده است :

شوروی‌ و آمریکا هرکدام قدرت آتشی‌ معادل ۸۰۰۰ میلیون تن ،‌ تی‌ ان تی‌ در اختیار دارند . بر اساس این گزارش فروش اسلحه در جهان طی‌ چهار سال گذشته سه درصد افزایش یافته است . در سال گذشته (۱۹۸۱) آمریکا  ۰۰۰/۱۳۴ میلیون دلار و شوروی ۸۰۰/۱۱۸ میلیون دلار صرف تسحیلات کرده اند . این گزارش حاکی‌ از این است که شوروی به ۲۸ کشور آمریکا به ۶۷ کشور اسلحه فروخته اند . مشتری هم شوروی‌ : هند ،‌کوبا کشورهای‌ خاور میانه و شمال آفریقا هستند .

قرارداد اسلحه آمریکا و عربستان برای‌ ۵ هواپیمای‌” آواکس ” و ۱۱۷۷ موشک ساید و بندر بزرگترین قرار داد اسلحه از جنگ جهانی‌ دوم تا به امروز است .

فرانسه فروشنده اصلی‌ اسلحه به کشورهای‌ جهان سوم است .

سال گذشته در خاورمیانه جمعا ۴۳۹۰۰ میلیون دلار صرف خرید تسحیلات شده است که نسبت به سال ۱۹۷۵ ،‌۲۱ ٪ افزایش داشته است . فرانسه در سال گذشته ۲۲۴۵۰ میلیون دلار صرف خرید تسحیلاتی‌ کرده که نسبت به سال قبل ۱۸۴۷۰ میلیون دلار افزایش داشت.

کشور عمان هزینه تسحیلاتی خود را در دو سال اخیر دو برابر کرده که در سال گذشته با ۱۴۴۰ میلیون دلار رسید. عراق کمک های مالی‌جهت خرید اسلحه از کشورهای عربی‌ دریافت داشته اکه از جمله وام ۲۰۰۰ میلیون دلاری‌ از کویت  است .

دو کشور مصرو اسرائیل از ۱۹۷۷ تا به حال خرید خود را کاهش داده اند و در سال ۱۹۸۲ ( امسال ) آمریکا مبلغ ۱۴۰۰ میلیون دلار کمک نظامی‌ به هر یک از این دو کشور خواهد کرد.

 

18دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام والمسلمین توسلی

نظم در امور

حضرت امام به قدری در این جهت مقید هستند که تا به حال هم تمام کارهای روزمره را طبق برنامه و وقت معین انجام میدهند . راه رفتن ، غذا میل نمودن ، مطالعه کردن و خلاصه تمام امور ایشان منظم و مرتب و در وقت های تعیین شده انجام می گیرد.

ورزی ایشان برای تدریس به مسجد تشریف آوردند ولی متوجه شدند که تمام طلاب حاضر نشده اند ، و بسیاری در اثناء درس وارد می شوند ، لذا شروع کردند قدری راجع به نظم در امور صحبت کردن ، و مخصوصا طلاب را توصیه فرمودند که در کارهای خود باید نظم را کاملا رعایت کنند .

فروردین ۴۲ که مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود، امام عزای عمومی اعلام نمودند . خطبا در منزل معظم له صحبت می کردند . کماندوها و ماموران سری زیادی منزل را در کنترل خود داشتند . امام در حیاط منزل نشسته بودند و معلوم بود که مجلس غیر عادی است . عده ای که قصد برهم زدن مجلس را داشتند گاهی صلوات بیجا می فرستادند که از سخنرانی جلوگیری شود.

مرحوم حاج مهدی‌عراقی نشسته بودند . مرحوم آقای اشراقی به آقای‌ عراقی گفت : وضع مجلس غیر عادی است ! آقای عراقی‌به هم به امام عرض کردند که وضع عادی نیست . امام حرکت کردند برای استراحت به منزل مرحوم حاج آقا مصطفی رفته و از آنجا پیغام فرستادند :‌” اگر کسی اینجا شعار بدهد ، میروم در صحن مطهر ، و آنجا حرفهایم را با مردم می‌گویم . ” به مجردی‌که این پیام از بلندگو اعلام شد ، متوجه شدیم افرادی از گوشه و کنار حرکت کردند و از خانه بیرون رفتند . بعد امام فرمودند : ” موقعی که شما گفتید ، وضع غیر عادی است، فورا به ذهن من خطور کرد که من این پیغام را بدهم ، اینها اگر نقشه ای داشته باشند ،‌بعد از این پیام مجبورند با مرکز تماس بگیرند که آیا با چنین وضعی نقشه مان را عملی کنیم یا خیر؟ و اینها تا بروند تماس بگیرند ،‌ما کارمان را کرده ایم “. تصادفا یکی از مامورین محلی بعدا گفته بود که پس از پیام امام ما متحیر ماندیم که آیا شعار بدهیم یا نه ! چون می بایست از تهران کسب تکلیف کنیم .

آن روز در قم ، کثرت جمعیت و رفت و آمد های مشکوک ، وضع شهر را دگرگون ساخته بود ، افراد شناخته نشده ای در دبیرستان حکیم نظامی‌رفت و آمد می کردند . کماندوها با لباس عادی از تهران به عنوان دهقان وارد قم شده بودند . عصر آن روز در مدرسه̾ فیضیه مجلس عزاداری شهادت اما جعفر صادق (ع) برپا بود ، بنده همان وقت در منزل امام بودم ، خبر دادند که مامورین به مدرسه فیضیه حمله کرده و عده ای را از پشت بام به پائین انداختند . پیرمرد ها را زدند،‌حجرات را شکستند ، قرآن ها را آتش زدند ،‌همانند لشکر مغول به مردم عادی حمله کردند . نزدیک غروب آفتاب بود که مرتب خبر می دادند : الان به منزل امام حمله می‌ کنند ! یکی از آقایان دستور داد ، درب منزل را بستند . در این هنگام امام متوجه شدند ، درب منزل را بستند ، یکمرتبه از جا بلند شده فرمودند : ” طلاب و فرزندان مرا در مدرسه کتک می زنند و مدرسه را ویران میکنند و درب منزل من بسته شود ؟! ” دستور دادند فورا درب منزل را باز کنند و خودشان به طرف درب حرکت کردند و فرمودند : بگذارید هرکس می‌ خواهد بیاید.

امام و چاپ رسانه

بعد از وفات مرحوم آیت الله العظمی‌بروجردی ،‌با اینکه اولین حوزه درس در قم مجلس درس امام بود ، اما معظم له هیچگاه به فکر مرجعیت و ریاست عامه مسلمین نبودند حتی در مجالس و محافل قم که تشکیل می شد شرکت نمی فرمودند . روزی یکی‌از دوستان و شاگردان امام به بنده پیشنهاد کرد ، بروم خدمت آقا بلکه موافقت ایشان را برای‌ چاپ رساله بدست آورم . اول صبح بود وارد بیرونی امام شدیم . امام روی زیلوئی نشسته بودند . دوست بنده مطالبی راجع به اینکه جامعه امروز به شما نیازمند است ، بیان می کردند . ایشان از کثرت علاقه و اعتقاد جمله ای گفتند که شاید در آن غلوی بود . به یاد دارم که رنگ مبارک امام یک مرتبه سرخ شد ،‌فرمودند : ” خیر اینطور نیست که اسلام بستگی به من داشته باشد ” و حتی حاشیه بر عروه الوثقای ایشان را چند نفر از طلاب با خرج خودشان چاپ نمودند ولی قدری از پول چاپ کم آوردند . بنده به مرحوم آقای اشراقی‌گفتم : اگر می‌توانید تتمه̾ پول چاپ را از امام دریافت نمائید. بعد از چند روزی جواب آوردند که امام فرمودند : ” من که نگفتم چاپ کنید! : .

نفی از جسارت به علما

طلاب و محصلین یک قدری از روز و شب را در بیرونی امام به بحث اختصاص داده بودند ، و گاهی انتقاد از بعضی‌روحانیون میشد، و از این هم ناراحت بودند که چرا امام قدمی برای مرجعیت برنمی دارند ، بلکه کناره گیری هم می کنند. یک روز مرحوم حاج آقا مصطفی (ره ) پیغام آوردند که آقا فرمودند : شنیده ام در اینجا بعضی غیبت و جسارت به علما می کنند . بنده راضی نیستم کسی در این خانه غیبت یا اهانت به افراد نماید . ” و این از خصلت های ممتاز امام بود که از ابتدای‌جوانی‌هم از غیبت پرهیز می نمودند . بنده از یک دوست قدیمی شنیدم که می‌ گفت : امام دو خصلت داشت که در بین تمام دوستانش ممتاز بود :

  • در مجالس غیبت که نمی کرد ، از غیبت کردن هم جلوگیری می‌کرد.
  • مقید بود به خواندن نماز شب .

در مسجد سلماسی قم ،‌عصرها امام درس اصول می‌ فرمودند . به ایشان اطلاع داده بودند که در مجلس درس بعضی از محققین ، نسبت به ملاصدرا اهانت شده . ایشان با حال عصبانیت در مقام موعظه و نهی از جسارت کردن به بزرگان دین فرمودند : ” و ما ادراک ما ملاصدرا ! مسائلی که بوعلی سینا از او عاجز مانده ، ملاصدرا آنها را حل نموده . چرا مواظب زبانمان نیستیم ؟ ! ”

اتکای امام به خداوند

بعد از وفات آیه الله العظمی بروجردی ، عده ای از طلاب و محصلین نگران وضع آینده حوزه بودند : بعضی برای اصل حوزه و بعضی کوتاه نظر برای وضع مادی‌حوزه .

ایام مسافرت طلاب در ماه محرم فرا رسید برخی از آقایان سفارش می کردند: هنگامی که به شهرستان ها رفتید ، به مردم گوشزد کنید که حوزه احتیاج به مادیات و پول دارد ، اما امام در سخنرانی‌خودشان فرمودند : ” مبادا به شهرستان ها و بلاد که می‌ روید ، آبروی‌حوزه را ببرید و دست گدائی‌برای‌حوزه دراز کنید . خداوند ضامن روزی شما است و این حوزه را حفظ می فرماید .”

ضد وسواس

امام با اینکه اهل عبادت بودند ، اما نه به این معنی که بعضی فکر کنند ایشان افراط کاریهای علم تجوید را در نماز اعمال می‌کنند . خیر ، نماز معظم له یک نماز عادی است . یا اگر امام همیشه با طهارت و وضو بودند ،‌به این معنی‌نیست که وسواس در وضو و اسراف در آب داشته باشند. لابد شنیده اید که اما در فاصله شستن صورت و دست ها _ اگر از شیر آب وضو می گرفتند _ شیر آب را می بستند که زیاده روی در استعمال آب نشود . یادم هست روزی در درس اخلاق در محلات ، در مذمت وسواس می فرمودند : ” آقائی که در آب مجانی‌ وسواس داری‌ ( چون آن موقع آب لوله کشی نبود ) و چندین مرتبه آب بیجا استعمال می‌کنی‌و به خیال خودت اهل احتیاط هستی ، آیا هیچگاه شده است که در امور مالی‌احتیاط کنی‌و خمس مالت را در یک سال دو مرتبه ادا کنی یا زکات مال را احتیاطا یک بار دیگر هم بدهی‌؟ چطور در آب مجانی‌احتیاط می‌کنی‌ ؟!

مصداق اشداء علی الکفار رحماء بینهم :

بعدا از آزاد شدن امام از زندان رژیم شاه ،‌روزنامه اطلاعات در سرمقاله مطلبی نوشته بود که روحانیت با دستگاه سازش کردند ! ! امام سخنرانی مهیجی‌ در تکذیب این مطلب فرمودند . سرهنگ مولوی معروف رئیس ساواک تهران را برای‌ عذرخواهی خدمت امام فرستادند . او میخواست که ملاقات خصوصی باشد اما از آنجائی که دأ ب امام نبود که با هیچکدام از رجال سیاسی‌، چه دولتی‌و چه غیره ،‌در خلوت ملاقات داشته باشند ، لذا دستور فرمودند عده ای‌ در اطاقی که او می آید ،‌حضور داشته باشند . عده ای‌در جلسه حضور پیدا کردند من جمله بنده هم بودم . مولوی‌شروع به صحبت کردن و عذر خواهی کردن نمود که اشتباهی‌شده است ! دراین هنگام جمله ای‌که شاید بوی تهدید از او می‌آمد صادر شد ،‌او چنین گفت : آقا نگذارید که ما بوظیفه سربازی عمل کنیم ؟

یک مرتبه امام در حالی که انگشت سبابه خود را بر سینه مبارک می زدند ،‌با عصبانیت فرمودند : ” بنده هم سرباز اسلام هستم . نگذارید که ما به وظیفه سربازیمان عمل کنیم ! ”

اما همین امام بعد از چند روز که مجروحین ۱۵ خرداد وارد قم شدند و با عصاهای خود در کنار اطاق امام قرار گرفتند که امام را زیارت کنند . تا چشم امام به مجروحین افتاد ،‌اشک مبارکشان سرازیر شد .

امر به متانت

قبل از دستگیری امام ،‌ روزی‌شایعه رفتن شاه از ایران قوت گرفت و دستگاه های‌دولتی در قم شایعه را تقویت می کردند ، پلیسها را از مراکز گشتشان برداشتند . برقها ی قسمتی از شهر قم خاموش شد ،‌حتی‌در کوچه های قم ، مردم که به ما میرسیدند تبریک می گفتند ! آن شب جمعیت زیادی در منزل امام جمع شدند و یک نفر _ که وفات کرده است _ از روی جزم این مطلب را نقل می‌کرد و می‌گفت : من اطلاع دقیق دارم که مطلب صحیح است ! طلاب و مردم اصرار زیاد نمودند که آقا به عنوان فتح و پیروزی به حرم تشریف ببرند ! حضرت آیت الله آقای منتظری‌هم اطلاع پیدا کردند ،‌تشریف آوردند و خدمت امام عرض نمودند که مصلحت نیست . امام وقتی‌اصرار طلاب را _ از آن طرف _ ملاحظه فرمودند : ” متانت را در هیچ کاری‌از دست ندهید . اگر مطلبی‌هم شنیدید ، متین باشید . ” با همین چند جمله آقایان متفرق شدند و اگر دشمنان نقشه ای هم داشتند ، نقش بر آب شد.

 

18دسامبر/16

شعر

بارش تیغ کجا ، همت عشاق کجا؟

خیز و با پای سر اندرپی‌ جانانه شتاب

خونفشان ، شعله کشان سرخوش و مستانه شتاب

به کفی خنجر ایمان ، به کفی ساغر نور

بر لب آوای ظفر ، بیدل و دیوانه شتاب

بر فکن دریم خورشید، غبار از رخ جان

شانه بر شانه̾̾ مردان زن و مردانه شتاب

در خمستان فنا جام بقا می بخشند

همه تن ،‌ پاشو و شیدا سر خمخانه شتاب

مسلخ عشق ،‌تجلیگه محبوب دل است

به تماشای‌ رخ یار،‌عجولانه شتاب

می گلرنگ شهادت بچش از ساغر عشق

وانگهی در شرر شمع ،‌چو پروانه شتاب

با شهیدان زدل خاک به معراج یقین

مه صفت هاله بر افشان و شهیدانه شتاب

سینه ات گر شود آماجگه̾ خنجر خصم

خنجر از دست منه ، بر صف بیگانه شتاب

بارش تیغ کجا همت عشاق کجا ؟

زیر باران پی‌ منزلگه̾ جانانه شتاب

پگاه فتح بزرگ

چو از وصال جرسها ترانه میجوشد

شراب عشق ، در این شهد خانه میجوشد

زچشمه های شرف در پگاه فتح بزرگ

زلال خون شهید زمانه می‌ جوشد

خوش این بهار که گلهای باطراوت فجر

زخون عشق ، کران تا کرانه می جوشد

خزان اگر که برد برگ و بر چه غم که بهار

از این نهال ، هزاران جوانه می جوشد

گل دروده̾ داس ستم به همت دوست

دوباره عطر فشان زین میانه می‌ جوشد

زنای مرغ خوش الحان ، در این طلیعه فجر

هزار قصه ، هزاران فسانه می‌ جوشد

زکریا اخلاقی

حبل المتین عشق است ،‌فتوای رهبر ما

با خون گرم و سرخ جنگاوران حق جو

نقاش، مینگارد ، دیوان و دفتر ما

شرق سیاه و غرب بیداده را بکوبد

پتک گران خون پاک سمندر ما

بر قلب نیمه جان الاحاد، زد شراره

” تکبیر” کفر کوب شیران سنگر ما

***

دنیاست ، در تحیر ، از اقتدار قرآن

” ناممکن ” است ” ممکن ” ،‌اندر برابر ما

جان بر کف ایستادیم ،‌اندر خط ” اولی الامر ”

” حبل المتین ، عشق است ” فتوای ” رهبر ما

تا انقلاب ” مهدی‌ ” در نهضت و خروشیم

تا کائنات هستی ،‌آید مسخر ما

***

از ” تیرکوب ” دار صحرای‌ زندگانی‌

هر لحظه ای‌ پرستو ، می کوچد ،‌از بر ما

کی‌ چهره می نماید ، فصل بهار ” مهدی ”

تا بشکفت ، دوباره ، گلهای پرپر ما

در پیشگاه وحی‌ و ذی وحی سرفرازیم

یا فتح ، یا شهادت ، بنوشته ، بر سرما

شفیعی مازندرانی .

18دسامبر/16

فرازهایی از: سیستم قضایی اسلام

قسمت سوم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ویژگی های قضاء و قاضی

در بحثهای گذشته سخن به اینجا رسید که منصب قضاء مهمترین و در عین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی از دیدگاه اسلام است و وعده دادیم که در این رابطه ویژگیهای قضاء و قاضی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار دهیم .

شناخت این ویژگیها ، هم برای قضات و کارمندان دادگاه ها و دادسراهای جمهوری اسلامی ، و  هم برای‌ اکثر قریب باتفاق ملت مسلمان ایران که به این جمهوری رای داده اند ضروری است . برای پرسنل دستگاه قضائی‌ کشور از آن جهت شناخت ویژگیها قضا و قاضی ضروری‌ است که بدانند آنچه در دادگاهها و دادسراهای کشور عموما ، و در دادسراها و دادگاههائی که خدمت می کنند خصوصا ، می گذرد منطبق با ضوابط اسلامی هست یا خیر ، و به سخن دیگر قضات و کارمندان سیستم قضائی جمهوری اسلامی باید ببینند که آیا خود واجد شرائط قضاء و قاضی اسلامی هستند یا خیر ؟.

اگر نیستند ، خود را هلاک نکنند ، و جمهوری اسلامی را تباه نسازند ، و چهره اسلام را نازیبا و زشت در جهان منعکس نکنند .

و اگر خود را منطبق با این ویژگیها می یابند ، ملاحظه کنند که تا چه اندازه این ویژگیها بر آنان و بر سیستمی که با آن کار می‌ کنند انطباق دارد ، و در رابطه با انطباق یافتن کامل با این ویژگیها تلاش کنند .

و شناخت این ویژگیها برای‌ مردم از آن جهت ضروری است که برای آنها مشخص گردد آیا واقعا سیستم قضائی کشور ، اسلامی است و کسانی‌ که بر جایگاه انبیاء و اوصیاء تکیه زده اند واجد شرائط لازم هستند یا خیر ؟ ، و در صورت عدم انطباق ویژگیهای قضاء و قاضی اسلامی بر سیستم قضائی کشور ، در رابطه با انطباق آن تلاش کنند ، که بازوی جمهوری اسلامی و خط دهنده̾ آن مردمند .

بلکه به همان میزان که شناخت این ویژگیها برای پرسنل قضائی کشور ، و برای اکثر قریب به اتفاق مردم ضرورت دارد ، برای اقلیت های مذهبی و برای مردم سایر کشورها ضروری است ،‌ زیرا با این شناخت آنچه به نام سیستم قضائی اسلام در کشور می گذرد در صورتیکه با این ضوابط منطبق نباشد ، به حساب اسلام گذاشته نمی شود .

با توجه به این مقدمه ما این بحث را از ” ویژگیهای قضاء در اسلام ” آغاز می کینم :

قضاء منصبی الهی است

ننخستین ویژگی قضاء در اسلام ، که اساس و مادر سایر ویژگیهای قضاء اسلامی است ، این است که قضاء‌در اسلام منصبی الهی است .

در حکومت و مکتبهای گذشته و حال به جز مکتب و حکومت  انبیاء ، قضاوت منصبی است مانند سایر مناصب اجتماعی ، یعنی قضاوت مانند وکالت ، وزارت ، ریاست ، و فرماندهی ، یکی از مناصب و موقعیتهای اجتماعی است .

ولی در حکومت انبیاء و مکتب اسلام مسأله به این شکل نیست ،‌یعنی قضاوت یک منصب اجتماعی نیست بلکه منصبی است الهی ، هرچند بالاخره وقتی کسی قاضی شد ، موقعیتی در جامعه پیدا میکند و مردم قضاوت را یک منصب و موقعیت اجتماعی می دانند ، ولکن اسلام به مسأله قضاوت به عنوان یک منصب الهی می نگرد ،‌و موقعیت قضاء را ، موقعیتی الهی می داند ، در اینجا این سؤال پیش می آید که تفاوت میان منصب الهی و موقعیت اجتماعی چیست؟

تفاوت منصب الهی و موقعیت اجتماعی

در موقعیت های اجتماعی ،‌مقام و منصب را یا فرد و حزب به صاحب مقام و منصب اعطاء می کند ،‌و یا قانون ،‌مثلا وقتی یکی‌ می‌ خواهد وزیر، یا فرمانده ، یا رئیس ، و یا مدیر کل و … شود ، در حکومتهای دیکتاتوری ، این مناصب و موقعیتها را ، شاه و یا رئیس جمهور و یا حزب تقسیم می کنند ، و در حکومتهای‌ دمکراسی (به فرض اینکه حکومتی واقعا دمکراسی در جهان وجود داشته باشد) موقعیتهای مذکور را قانون میان افرادی که شایستگی دارند تقسیم می نماید .

ولی موقعیتها و مناصب الهی را تنها خدا و فرستادگان و نمایندگان او می‌ توانند به انسان اعطا نمایند .

بعضی از مناصب الهی است که فقط خدای‌ تعالی می تواند به انسان بدهد ، مثل منصب نبوت ، که اگر همه انبیاء و اوصیا و همه مردم جمع شوند و به کسی‌ رای بدهند که او پیامبر شود و رهبری جامعه را به عنوان فرستاده خدا به دست گیرد ، او به منصب نبوت نمیرسد.

ولی بعضی از مناصب الهی است که پیامبر و یا جانشین او نیز می توانند به انسان شایسته اعطاء نمیایند ،‌ و قضاوت از این قبیل مناصب است .

به سخن دیگر مناصب اجتماعی را انسان به انسان اعطا می کند ، ولی مناصب الهی را خداوند بی واسطه ( مانند نبوت ) و یا با واسطه ( مانند قضاوت ) به انسان عنایت می نماید .

و بر این اساس ، مردم می توانند وکیل ، وزیر ، نخست وزیر ، رئیس جمهور معین کنند ،‌ ولی در حکومت اسلامی‌ مجاز به انتخاب قاضی نیستند ، فقط خدای تعالی‌ و یا نماینده̾ او می تواند قاضی انتخاب کند ،‌و حکم قضاوت به کسی‌بدهد .

همانطور که اگر همه̾ مردم جهان به کسی رای بدهند ، او پیامبر نمی شود ، همچنین اگر همه مردم جهان به کسی رای‌ بدهند که قاضی باشد ، او از دیدگاه اسلام قاضی نیست ، زیرا قضاء از دیدگاه اسلام یک منصب الهی است .

و به عبارت دیگر معیار در منصبها و موقعیتها اجتماعی ، انتخاب انسان و جامعه است ، و معیار در منصبهای الهی ، شایستگی‌ وانتصاب خدا است .

شاخه ای‌ از درخت رسالت

دقیق ترین تعبیر در رابطه با تبیین الهی‌ بودن منصب قضاوت تعبیری است که فقیه بزرگ شیعه مرحوم صاحب جواهر در این کتاب گرانقدر نموده است :

عبارت جواهر الکلام این است :

” و هو غصن من شجره الرئاسه العامه للنبی و خلفائه ”

یعنی قضاوت شاخه ای است از شاخه های درخت ریاست عامه و ولایت کلیه̾ الهیه̾ ویژه̾ پیامبر و جانشینان او [۱]

قضاء ویژه خدا است

دلیل الهی‌بودن قضاوت در اسلام این است که ، از دیدگاه این آئین ، قضاوت و حکم کردن در میان مردم ویژه̾ خدا است ، قرآن کریم صریحا اعلام می کند :

” ان الحکم الا لله ”

حکم فقط برای خدا است .

و در سوره̾ زمر آیه ۴۶ آمده :

” قل اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغیب و الشهاده انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون ” .

بگو بار خدایا ! ای پدید آورنده̾ آسمانها و زمین ‌! ، و ای دانا به پنهان و آشکار !‌ تو حکم می کنی در میان بندگانت ، در رابطه با آنچه اختلاف دارند .

این آیه کریمه ضمن تبیین این معنا که خداوند حاکم و قاضی میان مردم در اختلافات آنها است ، توضیح میدهد که به این دلیل قضاوت و حکم ، ویژه̾ خدا است ،  که خداوند ، پدید آورنده̾ آسمانها و زمین و دانا به غیب و شهادت است ، گویا قرآن می خواهد بگوید کسی‌ می تواند میان مردم حکم کند که راز آفرینش را بداند و از همه̾ استعدادها و رازهای وجود انسان آگاه باشد ، و چنین کسی ، آفریدگار هستی است ، و بر این اساس هیچ کس جز خداوند متعال قضاوت و حکم ندارد .[۲]

قضاوت خلفاء خدا

بر اساس آنچه ذکر شد قضاوت از دیدگاه اسلام یک حق انحصاری برای خدا است ، در اینجا این سؤال پیش می آید که خداوند این حق را چگونه اعمال می کند ، به صورت مستقیم ، یا غیر مستقیم ؟ .

پاسخ این سؤال معلوم است ، زیرا اعمال حق قضاء برای خداوند به طور مستقیم ممکن نیست ، و لذا در این رابطه̾ خلفاء و نمایندگی از او ، بر  اساس ضوابطی که او معین نموده ،‌ میان مردم قضاوت کنند در این رابطه در مورد حضرت داود (ع) در قرآن کریم آمده :

” یا داود انا جعلناک خلیفه‌ فی‌الارض فاحکم بین الناس بالحق ”

ای داود ! ما ترا جانشین در زمین قرار دادیم پس میان مردم به حق حکم کن . (ص۲۶)

همانطور که ملاحظه می فرمائید در این آیه قضاوت ، فرع خلافت الهی مطرح شده ،‌ و این آیه ریشه̾ تعبیر دقیق صاحب جواهر در رابطه با تبیین موقعیت قضاء در اسلام است که فرمود ” قضا یکی از شاخه های رسالت و ولایت کلیه الهیه است ”

این تفریع مشعر به علیت است ، یعنی خلافت و نمایندگی خدا است که به انسان حق قضاوت میدهد .

بنابراین اجازه داشتن از خدا و نمایندگی داشتن از او در رابطه با احراز منصب قضاء موضوعیت دارد .

به سخن دیگر تا اجازه خدا نباشد ، قاضی‌ از دیدگاه اسلام حق قضاوت ندارد ، هر چند سایر شرائط قضاء را دارا باشد .

و بر این اساس ، اسلام مراجعه کردن به قضاتی را که نمایندگی الهی ندارند یعنی در کادر حکومتهای غیر الهی خدمت می‌کنند ، حتی‌ در رابطه با گرفتن حق خود ، ممنوع نموده است ، مگر اینکه راهی برای استیفاء حق جز مراجعه̾ به آنها نباشد .

عمربن حنظله میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم : دو نفر از پیروان مذهب ما که در رابطه با وام یا ارث با هم اختلاف داشتند برای فصل خصومت به سلطان و یا قضاتی که او منصوب کرده است مراجعه نموده اند ،‌ آیا این کار از نظر شرعی جایز است ؟ .

امام فرمود کسی‌که به آنها مراجعه کند ، چه در رابطه با حق و چه در رابطه با باطل ،‌به جبت و طاغوت ( طاغوت به معنی سرکرده گمراهان ) ” بت ” مراجعه کرده ، که خداوند نهی فرموده[۳] و اموالی را که به حکم و قاضی می گیرد حرام است ،‌هر چند حق ثابت خودش باشد ،‌چون به حکم طاغوت اخذ کرده ،‌در صورتیکه خداوند دستور داده از طاغوت نافرمانی کند و به او کفر ورزد … [۴]

اختیارات نمایندگی قضائی الهی

نکته̾ قابل توجهی که در رابطه با نمایندگی‌ قضائی الهی ،‌قرآن کریم به آن تصریح نموده ،‌این است که ، این نمایندگی‌ اختیاراتش محدود به همان ضوابطی است که خداوند بر اساس نظریه̾ شخصی خود بدون در نظر گرفتن ضوابط الهی ، و یا بر اساس قوانین بیگانه از ضوابط الهی‌ رای دهد، بلکه تنها بر اساس ضوابط الهی حق اظهار نظر دارد .

در آیه ۱۰۵ سوره̾ نساء خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده :

” انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله

” ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم که میان مردم بر  اساس قوانین و احکامی که خداوند به تو نشان میدهد حکم کنی .

روسیاهان قیامت

توجه به این نکته قاضی‌ در سیستم حکومت اسلامی نماینده خدا است ، و اختیاراتش محدود به ضوابط الهی است ، وظیفه فوق العاده سنگینی را بر دوش قضات اسلامی می گذارد که هر حکم را که می خواهند امضاء کنند ، در نظر داشته باشند که آن حکم را به نمایندگی‌ از خدا امضاء می کنند ! ، و تا به طور دقیق ضوابط اسلامی‌ را رعایت نکرده اند ، نظریه̾ خود را به عنوان حکم قطعی شرعی امضاء ننمایند ! .

و موقع امضاء کردن احکام این آیه̾ کریمه را به یاد بیاورند :

” و یوم القیامه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده ” زمر ۶۰

یعنی در روز قیامت می‌بینی‌ آنها که بر خداوند دروغ بسته اند با چهره هائی سیاه و قیرگون محشور می شوند ! .

اگر قاضی حجت نداشته باشد که حکمی را که امضاء می کند ،‌حکم خداوند است ، و با این وصف آن حکم را امضاء کند قطعا مشمول این آیه است …

ادامه دارد

 

[۱]– جواهر الکلام طبع جدید جلد ۴۰ صفحه ۹ .

[۲]– برای توضیح کامل این مبحث مراجعه کنید به کتاب ” فلسفه وحی‌” درس پنجم ” نوشته اینجاست ” .

[۳]– اشاره است به آیه ۶۰ از سوره̾ نساء : الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به .

[۴]– بحار الانوار جلد ۱۰۴ صفحه ۲۶۲ ، ۲۶۳ .

18دسامبر/16

فقه

قسمت سوم

حجه الاسلام و المسلمین قدیری

بحثی‌ درباره نماز مسافر

از بحث گذشته ،‌معلوم شد که شرط اول برای‌ اینکه مسافر نمازش را شکسته بخواند این است که به مقدار مسافت یعنی هشت فرسخ شرعی‌ که تقریبا ۴۵ کیلومتر است سیر کند، چه این مسافت را امتداداً برود یا به نحو تلفیق یعنی‌ مجموع رفت و برگشت به مقدار مسافت باشد.

در این مقاله به بعضی‌ از مسائل مربوط به آن ــ که مرحوم سید (ره) در  “عروه الوثقی‌ ” بیان فرموده اند اشاره می کنیم :

مسأله اول :

می‌ فرماید : ” لوشک فی کون مقصده مسافه شرعیه اولا ، بقی علی التمام علی الاقوی”. یعنی اگر مسافر شک کند که مقصد او به مقدار مسافت ــ یعنی هشت فرسخ ــ هست یا خیر ، حکم مسافر پیدا نمی کند و بر حکم غیر مسافر که تمام خواندن نماز است باقی میماند بنا بر اقوی .  از این تعبیر که فرموده ” علی الاقوی‌ ” معلوم می شود در مسأله اختلاف هست و قول مخالف به نظر مرحوم سید قابل توجه است ،‌اگر چه فتوی برخلاف آن است . لکن قول به شکسته بودن نماز در مسأله دیده نشده ، بنابراین قول شکسته و تمام است که مقتضای احتیاط می باشد ،‌ و در هر صورت ،‌ آنچه لازم است بیان دلیل مسأله می باشد . ‌

احتمال شکسته بودن نماز با فرض شک در اینکه سیر به مقدار مسافت است ،‌ هیچ وجه ندارد ،‌زیرا ــ همانطور که قبلا گفته شد ــ اطلاق دلیلی‌ بر‌ اینکه در هر سفر نماز شکسته است ،‌ نداریم و اگر هم داشتیم ،‌دلیل اعتبار مسافت ، آن را تقیید می‌ کند. و با شک در اینکه قید حاصل شده ، جای‌ تمسک به اطلاق نیست .

و اما دلیل احتمال اینکه جمع بین قصر و اتمام لازم است ،‌ از وجه احتمال قبل معلوم می شود ، و آن این است که : گر چه دلیل چهار رکعتی‌ بودن اطلاق دارد و قبلا ( در مقاله شماره ۱۰ ) بیان شد،‌ لکن آن اطلاق ، مقید است به ادله̾ سفر و اعتبار مسافت در آن ،‌ و با شک در اینکه تا مقصد به مقدار مسافت است ،‌ جای‌تمسک به اطلاق نیست . و به تعبیر معروف : ” تمسک به عام در شبهات مصداقیه̾ مخصص ،‌ جایز نیست ” [۱]

نتیجه آنچه ذکر شد این است که در مورد شک در مقدار مسافت تا مقصد ،‌به هیچ یک از دو دلیل تمام و قصر نمی توان تمسک کرد ،‌ چون شبهه̾ مصداقیه آنها است گذشته از اینکه دلیل قصر ، اطلاق ندارد و مقتضای‌ علم اجمالی این است که بین قصر و اتمام جمع شود . لکن حق همان است که مرحوم سید فرموده اند و آن بقا بر تمام است .

این مطلب را از دو راه می توان اثبات کرد :

  • اصل اولی که در مقاله̾ شماره ۱۰ تاسیس شد که اصل ،‌ تمام است مگر اینکه ثابت شود که وظیفه ، قصر است . و این اصل چنانکه گذشت از خود کلمه̾ قصر نیز استفاده می شود.
  • گرچه تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص ، جایز نیست . لکن با جریان استصحاب در موضوع ، ممکن است موضوع ،‌دلیل تنقیح شود . در این صورت تمسک به اطلاق مانع ندارد . و در مسأله ما ، دلیل اول که وظیفه چهار رکعتی بودن است ، تقیید شده به دلیل دوم که شکسته بودن نماز در سفر است . و دلیل سوم حد سفر را معین میکند که مسافت ۸ فرسخ است و حکم مورد شک را نمی توان به دلیل اول تعیین کرد و نه به دلیل دوم و سوم ، لکن با شک در رسیدن به حد مسافت ، استصحاب عدم رسیدن به آن جاری است و با نفی موضوع دلیل دوم و سوم به استصحاب ، تنقیح موضوع ، دلیل اول می شود که حکم آن تمام خواندن نماز است .

مسأله دوم :

میفرماید : ” تثبت المسافه بالعلم الحاصل من الاختیار و بالشیاع المفید للعلم و بالبینه الشرعیه . و فی ثبوتها بالعدل الواحد اشکال ، فلا یترک الاحتیاط بالجمع ” .

یعنی مسافت ثابت میشود به علم  که خود شخص ، مسافت را به دست آورده باشد یا از شایع بودن بین مردم حاصل شود و یا به بینه̾ شرعیه . و در ثابت شدن آن به خبر عدل واحد ، اشکال است . پس در این صورت احتیاط به جمع ، ترک نشود.

این مسأله متمم مسأله گذشته است که معلوم میشود رافع شک در مقدار مسافت چیست . حجیت علم ، ذاتی است و نیازی به بحث ندارد . و حجیت بینه شرعیه ، که شهادت دو نفر مرد عادل است ،‌اجماعی و مقتضای روایات است ، هر چند استفاده عموم حجیت در همه موضوعات ، از آنها مشکل است مگر از روایت معتبره̾ مسعده بن صدقه که : ” الاشیاء کلها علی‌ ذلک حتی‌ یستبین او تقوم به البینه ” . که از آن ، عموم حجیت بینه استفاده میشود ، و احتمال اینکه مراد از بینه در این روایت ، مطلق دلیل باشد و بر این اساس ،‌روایت دلالت بر حجیت بینه مصطلح ندارد ، ضعیف است .

در هر صورت ، حجیت بینه اجماعی است و مسلم است و حاجتی به بحث ندارد.

چیزی که مورد بحث و اشکال واقع شده ، قسمت سوم مسأله است . یعنی ثبوت مسافت به خبر عدل واحد. و این بحث همان بحث حجیت خبر واحد در موضوعات است که چون بحث مفیدی است بدان اشاره میکنیم . در اینجا لازم است ، کلام یکی از اساتید که قائل به حجیت است را نقل کنم :

ایشان می گوید : خبر عدل واحد در دعاوی و ترافع ، حجت نیست ، چون بینه در آن بر شهادت دو عادل تطبیق شده است . همچنین در مثل زنا هم حجت نیست ، چون در آن ، شهادت چهار عادل لازم است ، و در سایر موضوعات تحقیق این است که خبر عدل واحد ، مثل بینه معتبر است همانطور که در احکام حجت است . دلیل مسأله این است که عمده̾ دلیل بر حجیت خبر عدل در احکام ، سیره عقلائیه است که امضاء شارع را نیز از ردع نکردن او از این سیره ، کشف کرده ایم و این سیره و عدم ردع ، اختصاص به احکام ندارد و در موضوعات هم هست . و آنچه گفته شده است که روایت مسعده بن صدقه از سیره̾ عقلائیه در موضوعات ، ردع میکند ــ چون دلیل را در موضوعات منحصر به علم و بینه کرده است ــ صحیح نیست ،

زیرا اولا : روایت از جهت سند ضعیف است چون مسعده توثیق نشده است . ثانیاً : مراد از بینه در روایت ، شهادت دو عادل نیست چون این معنی اصطلاحی است بلکه مراد از آن ، معنای‌لغوی آن است و آن مطلق دلیل است که موجب ظاهر کردن مدلول میباشد .

بنابراین ، منحصر بودن دلیل را در موضوعات بینه̾ اصطلاحی ثابت نمیکند. این بود کلام یکی از اساتید ولکن این کلام از جهاتی مخدوش است :

  • اگر چه عمده̾ دلیل بر حجیت خبر ثقه ، سیره̾ عقلائیه است و ردعی از آن نشده ، لکن اطلاق آن ممنوع است ، و قدر متیقن از سیره ، موردی است که عقلا به خبر ثقه احتجاج میکنند ، مثل اینکه : اگر ثقه به عبدی بگوید که مولای تو ، تو را طلب کرده ، اگر عبد نزد مولا حاضر نشود ، مولا میتواند بر او احتجاج کند که چرا نیامدی با اینکه فلان ثقه به تو اطلاع داد . و در احکام شرعیه که خبر ثقه را حجت میدانیم، از همین جهت است . و اما در سایر موارد ، قیام سیره معلوم نیست و بر فرض وجود سیره عدم ردع ثابت نیست به خصوص در موضوعات که شهرت محققه بین اصحاب ، لزوم بینه در آن است ، و با این حال اعتماد به عدم ردع ، حاصل نمیشود ، بنابراین حجیت خبر واحد در موضوعات که شهرت محققه بین اصحاب ، لزوم بینه در آن است ، و با این حال اعتماد به عدم ردع ، حاصل نمیشود ، بنابر این حجیت خبر واحد در موضوعات ثابت نیست و مقتضای اصل اولی ، عدم حجیت است .
  • هر چند مسعده توثیق صریح نشده ، لکن جبر این روایت به عمل اصحاب ، مسلم است و روایت از جهت سند معتبر است .
  • حمل بینه در روایت بر بینه̾ لغوی‌ یعنی‌ مطلق دلیل ،‌موجب لغویت عطف بینه بر جمله قبل از آن است ،‌ زیرا در روایت فرمود : حتی‌ یستبین او تقوم به البینه ” و مراد از ” یستبین ” ظاهر شدن است و اگر مراد به بینه هم قیام دلیل برای‌ ظاهر شدن باشد ،‌ذکر آن لغو است و از ” یستبین ” ظاهر شدن به دلیل معلوم میشود . بنابراین مراد از بینه ، همان بینه اصطلاحی‌ است و از این جهت روایت می‌ تواند دلیل بر حجت نبودن غیر بینه در موضوعات باشد . برای‌ تتمیم فائده ،‌ متن عبارت حضرت امام خمینی‌ ــ روحی له الفداء ــ را در کتاب ” طهارت ” راجع به این مسأله نقل مینمایم و این مقاله را ختم می‌ کنم :

ایشان فرموده اند : ” فالمساله محل اشکال من جهه الاشکال فی معنی موثقه مسعده و من جهه عدم العثور علی مورد عمل الاصحاب بخبر الثقه فی الموضوعات کما عملوا به فی الاحکام . و من هنا یشکل الاعتماد علی السیره و الوثوق بعدم الردع فالاحوط عدم الثبوت بخبر الثقه لولم یکن اقوی‌ ” .

یعنی‌ مسأله ثبوت موضوعات به خبر ثقه محل اشکال است ،‌زیرا در معنی موثقه و مراد از ” یستبین ” و ” بینه ” اشکال است . بنا بر این حجیت خبر ثقه به این روایت ثابت نمیشود و نیز موردی‌ پیدا نمی‌ شود که اصحاب در موضوعات به خبر ثقه عمل کرده باشند آنطور که در احکام به آن عمل کرده اند ،‌بنا بر این سیره̾ عقلائیه هم نمیتواند دلیل مسأله باشد . و اعتماد به آن و وثوق به عدم ردع ،‌ حاصل نمیشود . پس احوط بلکه اقوی‌ این است که موضوع به خبر ثقه ثابت نمیشود . ناگفته نماند که روایاتی هم در این مقام هست .

از آنچه ذکر کردیم ، معلوم شد که احتیاط جمع ، که مرحوم سید در مسأله فرموده واجب نیست و مسافت به خبر واحد ثابت نمیشود مگر آنکه اطمینان از آن حاصل شود و با قیام خبر و نبود اطمینان ، وظیفه تمام است و احتیاط به جمع ،‌استحبابی‌ است .

 

[۱]– این مساله از مسائل مهم و اصولی است که زیاد در آن بحث شده و مبانی مختلفی‌ در آن فرموده اند . و حق این است که تمسک به عام در شبهات مصداقیه̾ مخصص ، جایز نیست . و بهترین دلیلی که من درکلمات علما به آن برخورد کرده ام ،‌مطلبی است که مرحوم محقق همدانی در کتاب ” طهارت ” فرموده اند و به طور اختصار به آن اشاره می‌ کنم : ایشان می‌ فر مایند : ” اصاله العموم و اصاله الاطلاق و اصاله الحقیقه و اصول نظیر آنها ، اصل مرادی هستند نه اصل وضعی ، یعنی‌ برای‌ تعیین مراد متکلم از ظاهر کلامش به کار می‌ آیند و تعیین ظاهر کلام به وسیله این اصول نمیشود ، زیرا این اصول ،‌ عقلائی هستند و مدرک آنها بنای عقلا است و عقلا فقط با شک در مراد ، این اصول را دارند و اگر مراد معلوم باشد و شک در ظهور یا جهت دیگر باشد ، این اصول اعتبار عقلائی ندارد بنابراین در شبهات مصداقیه̾  مخصص یا مقید ،‌جای‌تمسک به اصاله العموم و اصاله الاطلاق نیست ، زیرا درمقام اراده شکی‌ نداریم و شکی‌ در انطباق مراد معلوم است بر مصداق مشکوک . مثالا اگر عموم ” اکرم العلما ء ” به مخصص ” لا تکرم الفساق من العلماء ” تخصیص خورد و ما شک کنیم که آیا زید ، فاسق است یا نه ،‌نمیتوانیم بگوئیم اصاله العموم در ” اکرم العلماء  دلالت بر وجوب اکرام زید میکند ، پس عمل به آن میکنیم تا معلوم شود که از عموم خارج است زیرا چنانکه گفته شد اصاله العموم فقط با شک در اراده  معتبر است ،‌یعنی اگر ما شک کنیم که آیا از اکرم  العلماء ، همه علما اراده شده ،‌و در مورد شبهات مخصص ،‌ما در مقام اراده ،‌شکی نداریم ، چون معلوم است که اکرم العلماء به لاتکرم الفساق من العلماء تخصیص خورده و مراد جدی‌ از اکرم العلماء ،‌فساق آنها نیست و شک در این است که آیا مراد از عموم که همه علما به استثناء فساق آنها می باشد منطبق بر زید است که شک در فسق  او داریم یا منطبق نیست و شک در انطباق مراد معلوم ، غیر از شک در مراد است . بهترین وجه برای مساله چنانچه گفتیم هیمن است و نیازی‌ به تفصیلی که برخی‌از علما فرموده اند مساله مبتنی بر این است که آیا تخصیص موجب عنوان دادن به عام است یا عنوان به عام نمیدهد ، نیست بلکه صحیح هم نیست . و بیان تمام جهات مساله موکول به محل آن در علم اصول است .

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

قسمت هفتم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

وظیفه مردم در انتخابات

امت اسلامی‌ ،‌در انتخابات دو وظیفه̾ بسیار حساس بر عهده دارد که اگر آنها را رعایت نکند وظیفه دینی‌ خود را انجام نداده و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی مقصر است . وظیفه اول این است که فردی را که می‌خواهد انتخاب کند فقط برای‌رضای‌ خدا و مصلحت امت اسلامی‌ انتخاب نماید ، و در انتخاب او هیچ انگیزه ای غیر از انتخاب اصلح که تنها راه حاکمیت صالحان است ،‌نداشته باشد.

وظیفه̾ دوم این است که فردی‌را که می خواهد انتخاب کند کاملا شناخته باشد و او را در دیانت و صداقت ، امتحان کرده باشد و میزان کارآئی او را برای‌کاری که انتخاب می‌کند بداند .

لازم است درباره̾ دو وظیفه̾ یاد شده ، توضیح بیشتری بدهیم تا منطق اسلام در باره برای‌ خوانندگان روشن گردد.

انگیزه ها در انتخاب افراد :

چیزهایی که ممکن است انگیزه انسانها در انتخاب نمودن افراد باشد غالبا یکی از امور ذیل است :

  • انتخاب اصلح و مصلحت اندیشی‌.
  • هوای نفس و میل نفسانی ۳- دوستی و گروه گرائی . ۴- تعصبات نژادی و محلی و قومی و قبیله ای‌.

آنچه باید انگیزه یک فرد مسلمان در انتخاب افراد باشد همان انگیزه اول است و هر مسلمان ، هنگامی‌که به پای‌صندوق رای می‌رود باید خدا را در نظر داشته باشد ،‌و فقط برای رضای خدا و مصلحت اسلام و کشور اسلامی شایسته ترین فرد را انتخاب کند ، و به هیچ چیز غیر از مصلحت اسلام نیندیشد و اگر مسلمانی‌در انتخاب افراد ، انگیزه ای غیر از مصلحت اسلام و رضای خدا داشته باشد ،‌اگر با آن انگیزه فرد شایسته را انتخاب کند خیانت نکرده ولی چون انگیزه او خدائی نبوده ، اجر و پاداشی نخواهد داشت . و اگر با آن انگیزه ، فرد ناشایسته و غیر اصلح را نتخاب نماید _ طبق حدیث شریفی‌که از رسول خدا در شماره های‌ پیش آوردیم _ عمل او خیانت به خدا و رسول خدا و جمیع امت اسلامی‌ محسوب می گردد.

عرض های‌شخصی‌و انگیزه های‌نفسانی  :

انسان مسلمان در کارهای‌خود ،‌ مخصوصا در کارهای‌مهمی‌که مربوط به اجتماع می شود و سرنوشت ساز است ،‌نباید از هوای‌نفس پیروی‌کند ، و نباید بدون رعایت موازین شرع ومنطق عقل ، غرض های شخصی‌را دخالت دهد . زیرا در اسلام ، هوای‌نفس خطرناک معرفی‌ شده و رهبران بزرگ اسلام از پیروی‌هوای‌نفس بسیار مذمت نموده اند و هواپرستی‌و اطاعت از میلها‌ی نفسانی‌ را یکی‌از کارهای‌نادرست و موجب هلاکت انسان دانسته اند .

از مردی‌ بنام ابومحمد وابشی‌نقل شده است که میگوید : از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود :

” احذروا اهواء کم کما تحذرون اعداءکم  ”

ــ از هوای نفس برحذر باشید همنانطوری‌که از دشمن پرهیز دارید . [۱]

و از علی (ع) نیز نقل شده که فرمود: از دو چیز برشما می ترسم . یکی‌از پیروی‌هوای‌نفس ،‌و دیگری‌آرزوی دراز . زیرا پیروی‌هوای‌ نفس ،‌انسان را از حق باز میدارد … [۲]

باتوجه به اینکه به تعبیر این حدیث ،‌هوای نفس انسان را از رسیدن به حق باز می‌دارد ، اگر مسلمانی‌صرفا به خاطر میل های نفسانی ــ بدون رعایت موازین شرعی‌ــ فردی را انتخاب کند ،‌مسئول است و در قیامت مواخذه میشود.

گروه گرائی و تعصبات از نظر اسلام :

یکی دیگر از چیزهایی که ممکن است انگیزه̾  انسان در انتخاب افراد باشد ، روابط دوستی‌و تعصبات و گروه گرائی‌ها است . ممکن است بعضی‌از افراد ، فردی را به خاطر اینکه دوست یا فامیل یا همشهری‌آنها است انتخاب کنند ،‌یا بعضی را به عنوان اینکه به حزب یا گروه آنها وابسته است انتخاب نمایند ، در صورتی‌که دسترسی‌ به انتخاب اصلح و بهتر دارند . اینها همه حمایت های‌نابجا و اعمال تعصب نادرست است که در اسلام تحریم شده و از گناهان بزرگ شمرده می‌شود.

در اینجا مناسب است به بحث عصبیت در کتب اخلاقی اشاره کنیم تا مطلب برای‌خوانندگان کاملا روشن شود. عصبیت ،‌در کتابهای‌اخلاقی‌با اهمیت ویژه ای‌مورد بحث قرار گرفته و همچنین در کتابهای‌حدیث در باب مخصوص عنوان شده و احادیثی که از معصومین ــ علیهم السلام ــ در آن باره رسیده در همان باب ذکر شده است . مرحوم نراقی‌،‌در جامع السعادات می‌ فرماید : ( عصبیت آن است که انسان بکوشد از خودش یا از چیزی که وابسته به او است حمایت کند . مانند حمایت انسان از دین و عقیده خود ، یا حمایت از فامیل و اقوام و همشهریان . سپس می گوید: اگر که آنچه انسان به عنوان وابستگی‌مورد حمایت قرار می دهد ،‌حمایت از آن لازم باشد و انسان در موقع حمایت از عدل و انصاف خارج نشود و کاری‌بر خلاف شرع انجام ندهد ، این حمایت همان غیرت است که مورد ستایش قرار گرفته و اگر حمایت از آن لازم نباشد ، یا انسان هنگام حمایت از عدل و انصاف خارج گردد ،‌و کاری‌برخلاف شرع انجام دهد این همان عصبیت است که مورد نکوهش قرار گرفته است . )

از امام صادق ــ علیهم السلام ــ نقل شده که آن حضرت فرمود: هرکس تعصب (بیجا) به کار برد ،‌یا دیگران برای‌او اعمال تعصب نمایند ــ و تعصب آنها را بپذیرد ــ ریسمان ایمان را از گردن خود برداشته است . [۳]

و از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود : هرکس در دل او به اندازه دانه خردلی‌عصبیت باشد روز قیامت خداوند او را با اعراب جاقلیت محشور میکند . [۴]

و از امام سجاد (ع) نقل شده که آن حضرت فرمود : تعصبی که موجب گناه می گردد و انسان به سبب آن تعصب ،‌گناه کار شمرده می‌شود،‌آن است که انسان وابستگان بد خود را از خوبان دیگران بهتر بداند [۵]

این بود نظر ائمه معصومین ــ علیهم السلام ــ و علمای اسلام د رمورد تعصب و گروه گرائی ها.

بنابراین اگر در انتخابات ،‌انسان از شخصی به عنوان فامیل یا دوست یا اهل محل یا وابسته به گروه خود حمایت کند و رقیب آن شخص از او بهتر و برای‌آن کار شایسته تر باشد ، این همان تعصب است که در اسلام تحریم شده و در احادیث و کتاب های‌اخلاقی‌به عنوان یک عمل نادرست معرفی‌شده است .

شناخت کاندیدای‌ لایق :

در شناخت فردی که باید انتخاب گردد ،‌دو موضوع عمیقا باید بررسی شود. موضوع اول : میزان کارآئی‌او برای‌کاری‌که انتخاب می‌گردد و موضوع دوم : میزان دیانت و تعهدی‌که در اسلام باید داشته باشد .

اما موضوع اول : هر مسئولی‌که انتخاب می‌ گردد اگر برای‌کاری‌که انتخاب می‌شود کار آئی‌نداشته باشد ، نه تنها باری‌را از دوش ملت برنمی‌دارد ، بلکه مشکلی‌ بر مشکلات می‌افزاید. بسیار‌ی از مشکلات و نارسائی‌هائ‍ی که در اجتماع وجود دارد ناشی‌از ناشیگریها و ندانم کاری های مسئولین است . بعضی از افراد در موقع انتخابات بدون در نظر گرفتن کارآئی فرد ،‌فقط دیانت او را در نظر می گیرند ودلیل آنها این است که می گویند انسان با تقوی در مجلس شوری‌برخلاف اسلام رأی‌ نمی دهد و به اسلام ضربه نمی زند ــ و به اصطلاح معروف ــ اگر آبی نمی‌ آورد سبوئی‌هم نمی شکند . و می‌گویند حداقل فایده انتخاب یک فرد متدین ــ اگر چه کاردان نباشد ــ این است که یک رای‌به آرای کسانی که در خط اسلام هستند اضافه می‌کند . این منطق، به طور دربست قابل قبول نیست

زیرا اولا: درست است که انسان باتقوی از رو‍‌ی بی‌دینی سبوئی‌نمی شکند و درست است که تدین بر تخصص مقدم است ، ولی اگر علاوه بر دیانت ، که باید داشته باشد، کاردان، ماهر و صاحب نظر نباشد ،‌بسیار سبوهائی را از روی بی اطلاعی و ندانم کار‌ی خواهد شکست .

ثانیا : نماینده مجلس به عنوان یک مشاور انتخاب می گردد ، و همانطور که در بحث های‌گذشته یادآور شدیم ،‌شور در اسلام ، ضمیمه کردن عقل ها و نظریه ها برای‌بدست آوردن حق است ،‌و هر مشاور باید در مسئله ای‌که مورد شور قرار میگیرد ، صاحب نظر و دارای‌ عقل و اندیشه̾ مستقل باشد، تا عقلی به عقول مشاورین ضمیمه کند. و اگر نماینده ای‌صرفا برگه ای بر برگه های‌رای‌اضافه کند و شماره آراء را بالا ببرد فقط اکثریت به بار می آورد و به آن حاکمیت می‌دهد بدون اینکه حقانیت موضوع برای‌خود او روشن باشد . و در بحث های‌گذشته ثابت شد که این عمل برخلاف نظام شور در اسلام است .

راه شناختن میزان کارائی افراد :

برای‌شناختن میزان کارائی‌فرد اولا ، باید کاری‌که فرد برای‌ آن انتخاب می شود برای انتخاب کننده روشن و در نظر او معلوم باشد . باید انتخاب کننده بداند مشکلات مملکت در آن مقطع زمانی چیست ؟ و چه کارهائی به یک نماینده مربوط میگردد ؟

ثانیا :باید انتخاب کننده میزان علم و هنر انتخاب شونده را دقیقا بداند تا بتواند کارآئی او را برای‌کاری‌که انتخاب می‌گردد بسنجد . اگر انتخاب کننده بدون رعایت این امور رای‌خود را در صندوق بریزد و کورکورانه فردی را انتخاب کند در پیشگاه خدای تبارک و تعالی و در برابر امت اسلامی مسئول است . رای‌های سفارشی که با سفارش افراد با نفوذ یا دلال های‌بازار انتخابات به صندوق ریخته می‌شود معمولا از همان آرائی‌است که کورکورانه ریخته شده و برخلاف برنامه عالی‌ اسلام است.

اسلام می گوید هرمسلمانی‌باید راه و روش و رهبران خود را با بصیرت و بینش کافی‌انتخاب نماید.

یک پرسش و پاسخ :

ممکن است شخصی‌سؤال کند که تحقیقات با کیفیت یاد شده برای‌همه̾ آحاد ملت مقدور نیست ، و افراد عامی‌ نمی توانند تا این حد در یک مسئله تحقیق ودقت نمایند در صورتی‌که آنها نیز حق دارند در مسئله انتخابات که به سرنوشت آنها مربوط می گردد شرکت نمایند . آیا اسلام برای‌ اینکه اینگونه افراد در انتخابات شرکت نمایند و کورکورانه این راه را نروند ، چه برنامه ای‌داده است ؟

جواب این است که در بخشهای‌آینده ، که انشاءالله ” روند صحیح تبلیغات انتخاباتی را از نظر اسلام ” مورد بحث قرار می‌دهیم ، این معما کاملا حل می شود. و خلاصه حل معما این است که اسلام در همه̾ موارد افراد نا‌آگاه را به آگاهان عادل ارجاع داده و در این زمینه نیز وظیفه̾ افراد عمی‌این است که به افراد مؤمن و آگاه و دین دار و متعهد که هم کاندیدا را شناخته و هم میزان کارآئی‌او را بدست آورده اند،‌مراجعه کنند تا در حد توانائی‌، وظیفه دینی‌خود را انجام داده باشند .

موضوع دوم :برای شناختن میزان دریافت و تقوی و تعهد اسلامی کاندیدا، باید بسیار دقت شود. زیرا با انتخاب نمایندگان، سرنوشت کشور اسلامی و ملت مسلمانان به آنها سپرده می شود ، و کار آنها بسیار خطیر و حساس است. و اگر تقوای لازم را نداشته باشند ، به خطر انحراف و لغزش نزدیک هستند و چه بسا کشور را به انحطاط و انحراف بکشانند.

راه شناختن تقوی و دیانت :

شناخت کامل تقوی در افراد ، کار بسیار دقیق و حساسی است. زیرا تقوی ،‌که می توانیم آن را در فارسی به ” پروا ” تعبیر کنیم ، یک حالت خود نگهداری‌است که به صورت یک ملکه نفسانی در انسان با تقوی موجود است ‌،و تا انسان در حالات مختلف قرار نگیرد ،‌و زمینه های‌گوناگون برای او پیش نیاید، غالبا وجود این حالت در او بدست نمی آید. و چه بسا یک انسان در زندگی‌خود در شرائط عادی‌ با تقوی جلوه کند، ولی‌تقوی در او به رشد لازم نرسیده باشد ، و غرائز نفسانی‌ او را مهار نکرده باشد، و میل های نفسانی‌او مانند آتش زیر خاکستر منتظر فرصت باشد تا اگر زمینه ای برای‌او پیدا شود،‌حصار تقوی را بشکند و از مرز عدالت بیرون رود. بنابراین تشخیص تقوی‌کار ساده ای نیست ، و تاانسان با فردی‌معاشرت طولانی‌و نشست و برخاست کافی نداشته باشد، و او را در حالات مختلف و زمینه های‌گوناگون آزمایش نکرده باشد، نمی تواند تقوی‌او را تصدیق نماید.

تقوای کامل و تقوای ناقص :

تقوی و پروا در همه̾ افراد یکسان نیست بعضی ممکن است در مورد خاصی پروا داشته باشند و در مورد دیگری‌بی‌پروا باشند ،‌مثلا بعضی ازافراد در مورد مال تقوی‌دارند . خیانت مالی‌ندارند و دیناری‌از مال نامشروع استفاده نمی کنند، ولی در مورد ریاست و جاه طلبی‌ ، تقوی ندارند و برای رسیدن به مقام از هیچ گناهی پرهیز نمی‌کنند و بعضی دیگر از خوردن مال حرام خود داری می کنند ولی از نظر عفت و مسئله ناموسی بی پروا هستند. تقوی کامل را فردی‌دارد که در همه̾ این مسائل باپروا باشد و تا امتحان خود را در همه̾ زمینه ها نداده باشد تقوای‌او بدست نمی‌ آید و معروف است که یکی از خلفای بنی‌امیه قبل از آنکه به خلافت برسد، اهل زهد و عبادت بوده ،‌به طوری که او را کبوتر مسجد می گفتند،‌و هنگامی‌که به او خبر دادند که مردم آماده هستند تو را به عنوان خلیفه انتخاب نمایند در مسجد مشغول خواندن قرآن بود. همین که این خبر را شنید قرآن را بست و به قرآن خطاب کرد و گفت : اینجا موقع جدائی من و توست ! (هذا فراق بینی و بینک ).

چه بسا افرادی که به ظاهر ، دیندار هستند ولی اول رسیدن آنها به ریاست ، آغاز جدائی آنها از دیانت است . بنابراین نباید فریب ظاهرسازی‌بعضی از افراد را خورد ، و باید برای‌تشخیص تقوای افراد از اشخاصی‌که با او معاشرت طولانی داشته اند و از خصوصیات زندگی او اطلاع کافی‌دارند تحقیق کرد.

شناختن تعهد اسلامی‌ و احساس مسئولیت :

یکی از چیزهایی که تعهد اسلامی‌افراد را نشان می دهد تقوای کامل آنها است . معمولا افراد با تقوی تعهد اسلامی‌دارند و در مقابل اسلام احساس مسئولیت می کنند و بالعکس کسانی که در مقابل اسلام و جامعه̾ اسلامی ، خود را مسئول نمی‌دانند معمولا از تقوی بی‌بهره یا کم بهره هستند ، اگرچه ظاهرالصلاح باشند. زیرا انسان باتقوی‌که خود را مسلمان و اسلام را دین تکلیف دانسته ، طبعا می داند که از طرف اسلام مکلف و موظف به انجام وظائف است . و نیز می داند که وظائف او در عبادات فردی‌خلاصه نمی‌شود و در اجتماع نیز وظائفی دارد و باید دین خود را به اجتماع ادا نماید. و هر مسلمان با تقوی می داند کارهای ‌اجتماعی‌مانند امور سیاسی‌، اقتصادی‌،‌فرهنگی‌،‌قصائی و نظامی‌ باری است بر دوش اجتماع که باید هر مسلمانی به سهم خود قسمتی از آن را بر دوش بگیرد ،‌و باید هر مسلمان متعهد علاوه بر کاری‌که آن را به عنوان شغل برای‌تامین معاش برعهده می گیرد، کاری‌ را برای‌انجام رسالت ومسئولیت خود عهده دار گردد و یا لااقل در همان کاری که بر عهده̾  او قرار گرفته احساس مسئولیت بیشتر نماید.

هدف داری در زندگی‌ :

بهترین راه برای‌شناختن میزان تعهد افراد ، مطالعه در زندگی آنها است . در گذرگاه زندگی‌انسان ها معمولا سه دسته هستند.

دسته اول ، افرادی هستند که یک هدف صحیح اسلامی و عقلانی را دنبال می کنند و زندگی خود را به گونه ای تنظیم می نمایند که آنها را در راه هدفی که دارند یاری کند . اینها کسانی‌هستند که زندگی را وسیله̾ رسیدن به هدف های‌عالی‌و اصیل می دانند .

دسته دوم ، افرادی‌هستند که اصل زندگی را هدف می دانند و همه̾ کارهای خود را برای‌ رسیدن به یک زندگی‌ بهتر و مرفه تر انجام می‌دهند و برنامه̾ زندگی‌ خود را طوری‌تنظیم می‌ کنند که به مقصود زندگی‌ برسند.

دسته سوم، افرادی هستند که نه در زندگی هدف دارند و نه برای زندگی بهتر تلاش و کوشش می‌ نمایند .

این دسته غالبا فاقد ارزش اجتماعی بوده ، و انگل هائی هستند که به جان اجتماع افتاده و باری بر دوش جامعه می‌باشند .

دسته دوم ، که هدفشان زندگی است معمولا باری‌از دوش اجتماع بر نمی‌دارند . فقط در صورتی که متدین باشند شاید به اندازه مصرف خود بازدهی داشته باشند ، و اگر متدین نباشند غالبا همانند زالو خون جامعه را می مکند و خود را فربه می کنند. مانند گران فروشان و رباخواران و احتکارکنندگان و کسانی که در اقتصاد ،‌بازار سیاه به وجود می آورند و یا طبیب هائی‌که با داشتن زندگی‌ مرفه از بیماران ضعیف پول های گزاف می گیرند، و صد ها نظائر اینها که در شغل ها و پست های‌ مختلف ،‌ در جامعه زندگی‌ می‌کنند . این عده برای‌ جامعه زیان بار تر از دسته سوم هستند.

مسئولیت های‌ اجتماعی را به دسته دوم نباید واگذار کرد . زیرا این افراد اگر متدین هم باشند مسئولیت را تا آنجا که به زندگی آنها مربوط می گردد دنبال می کنند و اگر قرار باشد انجام مسئولیت به زندگی آنها لطمه ای وارد کند آنرا دنبال نمی کنند.

شایسته ترین افراد برای مسئولیت های اجتماعی دسته اول هستند. آنها که در زندگی‌ هدف صحیح اسلامی دارند معمولا افراد فداکاری‌هستند که زندگی را فدای هدف می‌کنند و همواره برای رسیدن به مقصود در تلاش هستند ،‌ و در این راه ، همه̾ سختی ها را بر خود هموار می‌کنند .

مطالعه در زندگی‌ افراد در هر پست و مقام و شاغل هر شغلی که باشند، به خوبی روشن می‌کند که اینها از کدام دسته هستند. مثلا یک دبیر دبیرستان یا استاد دانشگاه اگر هدف دار و هدف او تعلیم و تعلم باشد، در کار خود دقت می‌کند و مطالب را به دانش آموز حتی الامکان تفهیم می‌نماید ، به زنگ کلاس یا ساعت اداره نگاه نمی‌کند ،‌می کوشد شبانه روز خود را وقف کار خود کند . ساعت فراغت از تدریس را مشغول مطالعه و تحقیق می شود. و نتیجه مطالعات و تحقیقات خود را به صورت جزوه و کتاب در اختیار جامعه می‌ گذارد، و چه بسا در یک خانه محقر با یک زندگی‌ ساده عمر خود را تمام می کند ، و مانند شمع می‌سوزد تا به دیگران روشنی‌بدهد. قدرت بینائی خود را در مطالعه از دست می‌دهد ، و اعصاب خود را در راه تحقیق فرسوده می‌کند .

و اگر دبیر یا استاد ،‌هدف دار نباشد در صورتی‌ که از دسته دوم باشد ،‌ فقط به مقداری‌که به زندگی‌ او بستگی دارد کار می‌کند و برای‌این که از کار اخراج نشود ساعت های‌اداری را مرتب حاضر می‌ گردد ،‌ در کلاس ها هم تا زنگ به صدا در نیامده تدریس می‌کند ولی بیش از این ،‌احساس مسئولیت ندارد ،‌وساعات فراغت از تدریس را به تفریح و کارهای‌ سرگرم کننده مشغول است ، یا برای‌ زندگی‌ بهتر به شغل دیگری‌ دست می‌ زند.

یک روحانی اگر هدف دار و هدف او تعلیم و ارشاد مردم باشد زندگی خود را ساده انتخاب می‌کند ، اوقات خود را به مطالعه و تحقیق و یا ارشاد و تدریس می‌گذراند . همیشه در تلاش است تا نتیجه مطالعات خود و مطالعات دانشمندان و اندیشمندان دیگر را برای‌بیداری‌و رشد فرهنگی‌جامعه از هر طریق ممکن ،‌ در اختیار مردم قرار دهد . مراکز تحقیقی و ارشادی‌ مانند مدرسه و کتابخانه و مؤسسات دیگر از این قبیل تاسیس می‌کند ، شب ها معمولا برای‌مطالعه و تحقیق بیدار است ، و اگر می‌ خوابد خستگی‌مطالعه او را به خواب می‌برد ،‌ و روز ها هیچ ساعتی را به بطالت نمی‌گذراند یا به تعلم مشغول است یا به تعلیم و ارشاد مردم.

حتی یک کارگر ساده هم ممکن است با هدف کار کند و هدف او صحیح انجام شدن و به سرعت پیش رفتن کار باشد ، و ممکن است منتظر تمام شدن ساعات کار باشد تا اجرتی‌ بگیرد و لقمه̾ نانی‌ بدست بیاورد .

با یک مرور کوتاه بر زندگی‌ افراد به خوبی روشن می‌گردد که این فرد در زندگی‌ هدف دارد یا زندگی را هدف قرار داده است .

اگر در مدت عمر خویش کار چشمگیری انجام داده که باری‌ را از دوش اجتماع بردارد بدون اینکه در فکر منافع مادی و جاه طلبی‌باشد ــ مانند اینکه یک مؤسسه فرهنگی‌ یا اقتصادی‌ یا بهداشتی‌و درمانی‌احداث کرده باشد ــ این شخص در زندگی‌ هدف دارد ، و زندگی‌ را برای‌ هدف می خواهد.

و اگر کاری‌جز اداره زندگی‌ خود نداشته این شخص ، زندگی‌را هدف قرار داده و اکنون هم که برای‌ عهده دار شدن ریاست تلاش می کند آن را نیز برای‌زندگی‌ می خواهد نه برای انجام دادن مسئولیت اجتماعی ‌و اسلامی ‌. و اگر خود او هم فکر می کند که برای انجام وظیفه به پا خاسته ، غالبا اشتباهی است که شیطان به او القا کرده و ناشی‌از غرور است .

ادامه دارد

 

[۱]– وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ، ص ۳۴۶

[۲]-“انما اخاف علیکم اثنین : اتباع الهوی و طول الامل ، اما اتباع الهوی فیصد عن الحق ” .

[۳]– ” من تعصب اوتعصب له فقد خلع ربعه الایمان من عنقه ” ( وسائل الشیعه ، ج۱۱ ، ص۲۹۶ )

[۴]– ” من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیه بعثه الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه “.

[۵]– جامع السعادات ، بحث عصبیت .

18دسامبر/16

هدف و برنامه و روش انبیاء

قسمت یازدهم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضائی

شفای قرآن

طبق توصیفی که قرآن درباره خود کرده است گاهی خود را به عنوان ” و شفاء لما فی الصدور ” توصیف نموده و گاهی‌ به عنوان ” و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین ” .

در اینجا چند موضوع قابل ملاحظه است

  • مرضهای قلب چیست ؟ ۲- قرآن چگونه این مرض را معالجه می کند ؟۳ – سلامت قلب مؤمن چیست ؟ ۴- آثار سلامت قلب چه خواهد بود ؟

قرآن شفای بیماریهای قلب است

قرآن شفاست . در سوره̾ یونس ،‌آیه ۵۷ می فرماید : ” یٰا اَیّهَا النّٰاسُ قَدْ جٰائَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ و شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصّدُور وَ هُدًی وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤمِنین ” . یعنی ای مردم ! شما را پند و اندرز پروردگارتان و درمان قلبها و هدایت و رحمت برای مؤمنین رسید . هر بیماری که در دل باشد قرآن آن را شفا میدهد ، البته منظور از قلب و دل ، قلبی نیست که در پشت فقرات سینه در طرف چپ هر انسان قرار گرفته ، بلکه منظور ” خرد ” است ، چنانکه در فارسی به خردمند میگوئیم : صاحب دل ، یعنی کسی که همان روح الهی و جان آدمی را دارا است . بنابراین هرچه که مرض جان هست ، قرآن آن را شفا میدهد . خواه بیماری های علمی باشد مانند شک و تردید و توهم و مانند آن ، یا بیماریهای‌ عملی ، مانند فسق و حسد و تکبر و مانند آن .

جمله ” یا ایها الناس ” در آیه فوق خطاب به همه مردم است . منظور از ” صدر ” یعنی جان، شرح صدر یعنی وسعت روح خدائی : ” اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک ” یعنی آیا جان وسیع و باز ، به تو ندادیم ؟ ! ” رب اشرح لی صدری ” یعنی جانم را باز کن که وسیع باشد تا هیج مشکلی آنرا از پا در نیاورد .

در سوره̾ اسراء ، آیه̾ ۸۲ آمده : ” و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین”.

ــ این قرآن ، شفا و رحمت است برای کسی که اهل ایمان باشد . سپس می گوید : ” وَ لٰا یَزیدُ الظّٰالِمینَ اِلّا خََساراً ” ــ نسبت به ظالم ، خسران آور است. مؤمن از این غذای معنوی بهره می گیرد ولی‌ ظالم در برابر آن موضع میگیرد و با او می جنگد . اگر مریض به جای اینکه دارو مصرف کند این دارو را دشمن تلقی کند و در برابر آن بایستد ، بیماریش افزایش می یابد . و این تقصیر مریض است نه دارو . مثلا کسی زخم معده دارد ، می گویند میوه̾ شیرین و خام برای شما خوب نیست ، او اگر یک سیب شیرین یا یک گلابی شیرین را مصرف کند بر دردش می افزاید . این تقصیر سیب و گلابی نیست بلکه تقصیر مزاج مریض است که در برابر آن سیب و گلابی موضع می گیرد و نمی تواند آن را هضم کند. همین میوه شیرین که باعث نمو یک انسان سالم است باعث افزایش درد انسان ناسالم می گردد . همین نور آفتاب ، که باعث رشد همه حیوانات و انسانهای سالم است، باعث تاثر و رنج چشم معیوب می شود . این نقص نور آفتاب نیست ، این ضعف ، از خود اوست . ” وَلٰا یَزیدُ الظّالِمین اِلّا خَساراً ” . ظالم باید از یک راه دیگر سالم شود، آنگاه به این قرآن تن بدهد . اول باید اعتقاد پیدا کند و بعد از آن میوه شیرین استفاده کند . یک بیمار معده ،‌اول باید زخم معده را معالجه کند ،‌بعد از آن میوه بخورد . پس قرآن ، تنها برای‌ بیماری که شفا را پذیرفته ، شفا است .

یکی از اموری که عنوان شد این بود که قرآن چگونه بیماریها را شفا می دهد . در سوره̾ فصلت ، آیه ۴۴ می خوانیم :

” وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً اَعْجَمِیّاً لَقٰالُوْا لَوْلٰا فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ اَاَعْجَمِیُّ وَ عَرَبِیٌ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنوُ ا هُدًی وَ شِفاءٌ وَ اَلّذینَ لٰا یُؤْ مِنُونْ فی آذٰانِهِمْ وَ قُرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی اُولٰئِکَ یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ “.

آنچه مورد بحث ما است این جمله است که قرآن هدایت و شفا برای مؤمنین است (للذین آمنوا ) ولی کسانی که قرآن برایشان سنگین است ( وقر به معنی سنگینی است ) یعنی دربرابر قرآن ثقل سامعه دارند ــ هم گوششان شنوا نیست و هم چشمشان بینا نیست ــ همین قرآن برای اینها کوری است . مانند شب پره ، که شب پرواز می کند ، ولی در برابر نور آفتاب حساسیت دارد . عیب ، در نور نیست ، بلکه عیب در ضعف نیروی بینائی او است. چنین کسانی از قرآن بهره نمی گیرند .

در حدیثی ، در کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: انسان عقلی دارد و جهلی‌. عقل ، ۷۵ سپاه دارد و جهل ، ۷۵ لشکر . سپس حضرت ، سپاهیان عقل و لشکریان جهل را بر می‌شمرد. لشکریان جهل همان بیماریهای قلبند . مانند : حسد و تکبر و خیانت و … نقش قرآن این است که این بیماریها را شفا دهد . در پایان حدیث آمده است: این فضائل ( سپاه عقل ) جز در انبیا و اولیا و بعضی از شاگردان خالصشان جمع نمی شود.

در اینجا چهار موضوع وجود دارد :

  • قرآن تمام بیماریهای‌ قلب را شفا می دهد . ۲- بیماریهای جان و قلب چیست ؟ ۳- راه معالجه چیست ؟ ۴- برد سلامت قلب و روح تا کجاست؟.

قرآن ، شک و تردید و عدم اطمینان و اضطراب و تحیر رابیماری می داند . چرا که انسان بر اثر شک و تردید به بیراهه می رود.

پس اصل مرض ،‌همان شک و تردید و عدم آرامش است .

فرق نفاق و بیماری قلب

مرض قلب ــ چنانچه قبلا مطرح شد ــ غیر از نفاق است . لذا قرآن ، منافقان را جدای از آنان که در دلهایشان مرض است ، میداند

در سوره̾ احزاب ، آیه های‌ ۱۱ و ۱۲ می خوانیم : ” هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا * و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا “. یک حادثه̾ سنگینی در جبهه جنگ ــ ظاهرا جنگ بدر ــ پیش آمد . این حادثه آنچنان سنگین بود که همه به لرزه در آمدند . خداوند مؤمنان را لرزاند تا ثابت شود چه کسی ثابت قدم است و چه کسی ثابت قدم نیست . این زلزله̾ اجتماعی برای‌ شناخت افراد پایدار و غیر پایدار بود . آنکه بی پایه است ، ” شجره̾ خبیثه ” است که روی‌ زمین روئیده شده ، و آنکه پایدار است ، ” شجره̾ طیبه ” است که ریشه هایش در دل زمین است . چنانکه در قرآن ــ سوره ابراهیم ،‌ آیه ۲۴ ــ مثل مؤمن و غیر مؤمن را چنین ترسیم می‌کند و می‌ فرماید :

” الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی‌السماء . ”

سپس در آیه ۲۶ در مورد غیر مؤ‌من می گوید : ” و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الأرض مالها من قرار … ” درخت خبیث ، روی‌ خاک است که باد ، با مختصر تکان آن را سرنگون می کند . و به هر حال یک زمینه اجتماعی برای امتحان کافی است که چه کسی می لرزد و چه کسی‌ پایدار و پابر جا است . و همین ،‌ راه شناخت مؤمن از غیر مؤمن است . وقتی جنگ بدر پیش آمد زمینه̾ تکان دادن آمد. یک عده گفتند این هم شد اسلام ؟!

به هر حال منظور ما این است که منافق قابل شفا نیست . زیرا منافق از نظر قرآن مرده است . قرآن ، مرده و زنده و مریض و سالم دارد . مرده از نظر قرآن ، کافر و منافق است . زنده ،‌مؤمن خالص است . منافق طوری است که به فرموده̾ قرآن : ” سواء علیهم  انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ” ــ چه بگوئی و چه نگوئی ،‌ایمان نمی‌آورد.

قرآن شفا برای زندگان است نه مردگان ،‌زیرا خطاب قرآن به ” ناس ” است . آنها که مرده اند ،‌مشمول “ناس ” نیستند . قرآن با مریضها و زنده ها کار دارد . منافقین می گویند این رهبر ،‌ما را فریب داد . اینهم شد حکومت ،‌آنهمه نا امنی ؟! …

پس آنانکه در قلبشان مرض هست . غیر از منافق می‌باشند . منافق باطنا کافر است و ظاهرا مسلمان . ولی‌ ” الذین فی‌ قلوبهم مرض ” ظاهرا مسلمانند و باطنا شاک و ضعیف الایمان هستند . چون مرض درجاتی‌ دارد .

در سوره̾ انفال ، آیه ۴۹ نیز مرض قلب در کنار نفاق ذکر شده است . آنجا که می‌ خوانیم : ” اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غر هؤلاء دینهم ” . یعنی‌ منافقان و کسانی که در قلبشان مرض است . گویند مکتب آنها ،‌آنها را فریب داد! این بیچاره ها فریب خوردند و مکتبشان می گوید اگر کشته شدید شهادت است و اگر زنده ماندید ، پیروزی است .

خلاصه ، مؤمنان را استهزاء می کردند . همان حرفهائی که منافقین صدر اسلام داشتند ، منافقین عصر حاضر هم دارند . از حرفهای منافقان است که می گویند مگر امکان دارد با دشمن مسلح جنگید ،‌در راه چه کسی‌ کشته شویم ؟ و …

سه حالت در بشر

به هر حال بشر همانگونه که از نظر جسم ، دارای سه حالت است :

  • زنده̾ سالم ۲- زنده̾ مریض ۳- مرده ، از نظر روحی نیز دارای‌ این سه حالت است:
  • زنده و سالم ‌. و هو المؤمن الخالص ۲- زنده̾ مریض        . و هو المؤمن من  الشاک و ضعیف الایمان . ۳- مرده . و هو الکافر و المنافق .

این سه قسم در سوره̾ حج مطرح شده است . در آیه̾ ۵۲ به بعد می خوانیم : ” وما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی‌الشیطان فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم ” .

یعنی‌ هر پیامبری که آمده ــ برنامه ا‌ی آورده ـ‌ـ‌ شیطان در پیش برد برنامه̾ انبیا دستکاری‌ می‌ کند و نمی گذارد این برنامه پیاده شود و به هدف برسد . ولی خداوند کوششهای شیطان را از بین می برد و سپس آیاتش را استوار می‌ نماید. خدا دانا و حکیم است .

این کار شکنی‌ شیطان در برابر سه گروه است و سه بازده دارد . چنانکه در آیه̾ بعد می‌فرماید : ” لیجعل ما یلقی الشیطان فتنه للذین فی قلوبهم مرض ” . ــ برای افراد ضعیف الایمان آزمایش است . و همچنین آنانکه قلبشان سخت و قسی است : ” و القاسیه‌ قلوبهم ” .

” و ان الظالمین لفی شقاق بعید ” .

گروه ظالمان ، یعنی کافران و منافقان در یک شکاف دورند . اگر یک سیل خروشان بیاید که کوه را دونیم کند ، آن طرف دره با این طرف دره ،‌هر یک شقاق بعید است و اصلا ارتباطی با هم ندارند .

” و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤ منوا به فتحبت له قلوبهم و ان الله لهاد الذین آمنو الی صراط مستقیم ” . دسته سوم مؤمن است که آن ، عالم معتقد و خردمند می باشد . مؤمن در برابر دسیسه های‌ شیطان  نمی ماند ولی منافق و کافر و مریض القلب ، در برابر دسیسه های‌ شیطان می مانند .

این آیات نیز دلیل است که مریض القلب غیر از منافق است .

باز از آیاتی‌ که درباره̾ منافقان و افراد مریض القلب است ، آیه̾ ۸ از سوره̾ بقره به بعد است:

” و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخره و ما هم بمؤمنین * یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون * فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون ” .

این آیات مربوط به افراد زنده ای‌است که بیماری قلب دارند ، نه کافر و نه منافق که مرده اند . و آدم مرده ،‌ مریض نیست که قابل علاج باشد. این افراد زنده ، اگر به مسیر بیایند ،‌قابل علاجند و چون معالجه نکردند بر مرضشان می افزاید ” فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا … ” تقصیر مرض است که از نور و میوه استفاده نمی کند ‌،نه تقصیر نور و میوه  . در آیه̾ ۱۱ به بعد از سوره̾ بقره می خوانیم : ” و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض ، قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انوء من کما آمن السفهاء الا انهم هم السفها ولکن لا یعلمون . ”

اینها خودشان را روشنفکر می دانند و مؤمنین را جاهل و سفیه ! اینها خود سفیه هستند. وقتی به آنها گفته می شود ایمان بیاورند ،‌می گویند ایمان با علم سازگار نیست بشر وقتی به مرحله علم رسید،‌اول مرده نیست . اول راه علاج هست که با او صحبت شود هدایت شود . هدایت می شود ، نصیحت می‌ شود تا بپذیرد . وقتی موضع گرفت و نپذیرفت ” فزادهم الله مرضا ” خداوند بر بیماریشان می افزاید .

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت دهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

در مقاله گذشته ،‌در رابطه با اهل ذمه ( کفاری که اهل کتابند و یا شبهه کتاب در آنها هست ) بحث شد ، و چند مطلب گفته شد:

  • اهل ذمه فقط یهودی و نصاری‌ و محبوس ( زرتشتیها ) هستند
  • شرائط ذمه و کیفیت شرائط
  • چگونگی اخذ مالیات و جزیه از آنان
  • مجازات آنان در صورت تخلف .
  • معاشرت مسلمین با اهل ذمه و رفتارشان از لحاظ رعایت حقوق حقه آنان در حکومت اسلامی .

البته در آن مقاله تنها مقداری‌از اقوال فقهای اسلام درباره مطلب اول و دوم را نقل و به روایات و آیات مربوطه استدلال کردیم .

چگونگی اخذ جزیه ،‌از اهل ذمه :

و اینکه مطلب سوم : در میان فقهای اسلام ظاهرا خلافی دیده نمی شود که برای جزیه از طریق شرع مقدس اسلام مقداری معین نشده است ،‌بلکه به عهده امام و والی مسلمین

گذاشته شده است ،‌که بحسب مقتضیات و شرائط زمان و وضع زندگی‌ اهل کتاب و صلاحدید خودش مقدار جزیه و کیفیت پرداخت آن را معین نمایند .

صاحب جواهر می فرماید :

” الثانی فی کمیه الجزیه ، و المشهور بین الاصحاب شهره عظیمه انه لاحدٌ لها ، بل تقدیرها الی الامام (ع) بحسب الاصلح ، بل عن الغنیه الاجماع ، کما عن السرائر نسبته الی اهل البیت ((ع)) بل لم نعرف القائل منا بتقدیرها فی جانب القله و الکثیره ” .

یعنی مسئله دوم در مقدار جزیه است . درمیان اصحاب امامیه و فقهای شیعه ، شهرت عظیم این است که حدی برای جزیه معین نشده است ، بلکه تعیین مقدار آن به عهده امام گذاشته شده است ، که هر مقدار صلاح ببینند تعیین نمایند،‌بلکه صاحب کتاب غنیه بر این مطلب نقل اجماع میکند ،‌و مرحوم ابن ادریس ــ در سرائر این مطلب را به اهل بیت عصمت نسبت داده است (یعنی از مسلمات فقه ما که منسوب به اهل بیت عصمت (ع) است میداند ) و در میان فقهای شیعه کسی را نمی‌ شناسیم که حداقل و یا حداکثری برای جزیه معین نموده باشد .

مرحوم شیخ طبرسی (ره ) در کتاب مبسوط می فرماید : ” و لیس للجزیه حد محدود ، و لا قدر مقدور ، بل یعینها الامام علی اراضیهم او علی رؤسهم علی قدر احوالهم من الضعف و القوه ، به مقدار ، یکونون صاغرین به . و قد روی اصحابنا ان امیر المؤمنین ــ علیه السلام ــ وضعها علی‌اموسر ثمانیه و اربعین درهما ،‌و  علی المتوسط اربعه و عشرین درهما و عل‌المتجمل اثنی عشر درهما. و المذهب الاول . فانما فعل ذلک اتباعا لمن تقدمه ، او لماراه فی الحال من المصلحه ” .

می فرماید : برای جزیه ، حد و مقدار معینی نیست ، بلکه امام (ع) مقدار قوت و ضعف مالی آنها را می‌سنجد و به تناسب آن بر زمینها و یا بر تعداد نفوس آنها مالیاتی معنی می کند . و اصحاب امامیه نقل کرده اند که امیر المؤمنین (ع) برای‌ افراد ثروتمند ، بر هر شخص در سال ، چهل و هشت درهم ، و برای‌ افراد متوسط الحال ، بیست و چهار درهم ،‌و برای افراد ضعیف دوازده درهم معین کرد. شیخ می فرماید حق واقوی از نظر من این است که مقدار معینی ندارد بلکه به صلاحدید شخص امام واگذار شده است . و اینکه علی (ع) تعیین نموده اند یا از باب این است که همین مقدار صلاح دیده اند و یا اینکه چون قبل از ایشان با آنان چنین توافق شده است حضرت امضاء نمودند .

علی ای حال،‌اینکه گاهی‌ از ائمه اطهار ــ علیهم السلام ــ به خصوص از علی (ع) و یا رسول الله (ص) تعیین مقدار تعبدا و به عنوان یک اصل جاری در همه جا و همه ازمنه باشد . بلکه مخصوص همان زمان خاص است ، که امام یا رسول الله در آن زمان آن مقدار را صلاح دیده اند. و این یکی از دلائل زنده و پا برجا و همیشگی‌ بودند دین مقدس اسلام است که به جز مسائل اساسی ، و بعضی از مسائل عبادی ، در بسیاری از مسائل اجتماعی‌ و سیاسی و اقتصادی وحتی گاهی عبادی‌ دست والی مسلمین و زعیم آنها باز است ، و تشخیص صلاح مسلمین در هر زمان وهر شرائط به عهده رهبر است . وقتی آنچه را که تشخیص داد و حکم کرد باید به عنوان حکم اسلامی تلقی کرد واطاعت نموده یعنی اصولا در چنین مسائلی حکم والی مسلمین ، که دارای‌ شرائط رهبری‌ باشد حکم اسلام است .

در این زمینه باز مشهور فقهاء گفته اند که امام مخیر است که مالیات و جزیه را به حسب افراد حساب کند و بر تعداد افراد مالیات قرار دهد ،‌ویا به حسب زمینهای افراد ، وبرای هرکیلومتر مربع مثلا ، و یا هرجریب از زمین زراعتی و یا دامپرورِی مقداری مالیات تعیین نمایند ، و می توانند برای هر دو نیز تعیین کنند: هم بر نفوس و هم بر زمین .

صاحب جواهر می فرماید : ” و یجوز وضعها علی الرووس ، او علی الارض ، بلا خلاف اجده فیه ،  بل و لا اشکال بعدا لا صل و العمومات کتابا و سنته ، و خصوص النصوص المتضمنه لاثبات کل منهما ” .

یعنی : جایز است که امام جزیه را بر نفوس و تعداد افراد ، و یا زمین قرار دهد و خلافی در این پیدا نکرده ام ، بلکه با وجود اصل ، و عمومات کتاب ( قرآن ) و سنت و روایات خاص این باب ،‌ چنین امری‌ بی اشکال است .

در این ابتدا روایات مطلب را در زمینه اول و دوم نقل میکنیم و سپس به نقل قول خلاف می پردازیم :

روایت ۱ باب ۶۸ ص ۱۱۳ ج۱۱ صحیحه زراره است سند بسیار قوی و محکم است :

” عن زراره ، قال: قلت لا بی عبدالله ــ علیه السلام ــ ما حد الجزیه علی اهل الکتاب ، و هل علیهم فی ذلک شییء موظف لاینبغی ان یجوز الی غیره ؟ فقال : ذلک الی الامام ، یاخذ من کل انسان منهم ماشاء علی‌ قدر ماله و ما یطبق . انما هم قوم فدوا انفسهم من ان یستعبدوا او یقتلوا فالجزیه تؤخذ منهم علی قدر ما یطیقون، له یاخذهم به حتی یسلموا …

زراره می گوید : به حضور امام صادق (ع) عرض کردم که آیا برای‌ جزیه اهل کتاب حد معین و مشخصی است که تجاوز از آن حد مجاز نباشد ؟ فرمودند: تعیین حد بر عهده امام است ، که از هر انسانی بر اساس ثروت و قدرتش آنچه خواست می گیرد . سپس فرمودند جزیه در برابر این است که اینها به اسارت و برده بودن در نیایند و یا کشته نشوند و آنها عوض اسارت و کشتن جزیه دادن را انتخاب می کنند و جزیه بر اساس توانشان گرفته می‌شود و این وضع هست تا موقعیکه مسلمان بشوند …

خبر ۳ باب ۶۸ ــ باز با سند صحیح و معتبر از محمد بن مسلم نقل شده است که می گوید : سألته عن اهل الذٌمه ماذا علیهم مما یحقنون به دمائهم و اموالهم ؟ قال : الخراج . و ان اخذ من رؤو سهم الجزیه فلاسبیل علی ارضهم ، و ان اَخذ من ارضهم فلاسبیل علی رؤو سهم .

می گوید سؤال کردم از امام صادق (ع) از اهل ذمه که چقدر باید پرداخت کنند تا جان و مال آنها محفوظ و در پناه اسلام باشد ؟ فرمودند : خراج ، (مالیات) . سپس توضیح دادند که اگر اشخاص را امام حساب نماید و جزیه بگیرد دیگر نباید از زمینها بگیرد ،‌و اگر زمینها را حساب نماید و مالیات اخذ کند دیگر از اشخاص نباید بگیرد .

روایت ۲ باب ۶۸ وسائل الشیعه ج۱۱ ص۱۱۴ باز محمد بن مسلم می گوید : ” قلت لأبی عبدالله ــ علیه السلام ــ‌اَرأیت ما یأخذ هؤلاء من هذا الخمس من ارض الجزیه ، و یأخذ من الدهاقین جزیه رؤسهم ؟ اما علیهم فی ذلک شییء موظف؟ فقال : کان علیهم ما اجازوا علی انفسهم ، ولیس للامام اکثر من الجزیه . ان شاء الامام وضع علی رؤسهم ولیس علی اموالهم شییء ، و ان شاء فعلی‌اموالهم و لیس علی رؤوسهم شییء ، فقلت فهذا الخمس ؟ فقال انما هذا شیء کان صالهم علیه رسول الله (ص) .

محمد بن مسلم می گوید  به حضور امام صادق (ع) گفتم که دولت خلفا از بعضی اهل کتاب ،‌خمس از زمینهای جزیه یی می گیرند ،‌و از بعضی دیگر به حساب سرانه ، جزیه می گیرند مگر جزیه قانون و حد مشخص و موظف ندارد؟

فرمودند که آنها آنچه را بر خود پذیرفته اند باید بپردازند ، و امام غیر از جزیه نمی تواند مالیات بگیرد . از اول ، اگر امام بخواهد بر اشخاص قرار میدهد و در اموال آنها چیزی نیست و اگر بخواهد بر اموال آنان جزیه قرار میدهد و پس از آن چیزی به حساب سرانه آنها نیست گفتم پس این خمس چیست ؟ فرمودند : این چیزی است که رسول الله (ص) با آنها مصالحه فرموده اند .

از این روایت و بعضی روایات دیگر عده ای اندک از فقهای شیعه استفاده کرده اند که امام (ع) از اول باید یکی از دو شق را انتخاب نمایند : یا زمین ، یا نفوس . و از هر دو نمی توانند بگیرند . فقهایی مانند ابن ادریس در سرائر و ابن زهره در غنیه ، و بعضی دیگر بر این عقیده اند ، لکن با دقتیکه در روایات و کلیات قواعد و عموماتی که از کتاب و سنت اهل بیت عصمت (ع) میشود . قول اول ، یعنی‌ مختار و مخیر بودن امام از اول درباره جزیه و مقدار و مورد آن به نظر محکم و مستدل میرسد،‌چرا که همان طور که قبلا اشاره کردیم روح اسلام و احکام آن ،‌در این نوع مسائل اجتماعی که با تغییر زمان و مکان و شرائط پیشرفت آن تعبیرات کلی در آنها پیدا میشود این است که اختیار به عهده والی و حاکم ذیصلاحیت مسلمین گذاشته شود که والی مسلمین به عناوین اولیه به حساب اختیاراتی که دارد ، و پایه عناوین ثانویه در شرائط خاصی با رعایت مصالح مسلمین حکم صادر نمایند . علاوه بر آن ، آیات شریفه ” اطیعوالله و اطیعو ا الرسول و اولی الامر منکم ” [۱] ، انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ” ، [۲] ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا ” [۳] و مانند آن از آیاتی که دلالت بر این دارند ، که دستورات ولی‌ صالح و اولی الامر را باید اطاعت کرده و همچنین روایات زیادی که درباره̾ ولایت فقیه وارد شده ، که باید در محل خودش ذکر شود ، به مسئله فوق دلالت محکم دارند و روایات خاص باب مانند روایت اول و دوم و روایات دیگری که در وسائل الشیعه و کتابهای دیگر نقل شده است .

و اما روایت سوم که نقل شد بدین معنا نیست که امام از ابتداء نمی تواند هم بر نفوس و هم بر زمینها جزیه قرار دهد ،‌لکن همانطور که در ترجمه اشاره شد بدین معنا است که اگر امام بر چیز معینی جزیه قرار داد و مقدار معین را مشخص فرمود ، دیگر پس از قرارداد نباید از قرار داد مذکور تجاوز کندو اضافه بگیرد ، لکن اگر امام از ابتداء جزیه را بر هر دو قرار بدهد و مقداری بر نفوس و مقداری بر زمینها معین کند این روایت از آن ساکت است و هیچگونه دلالتی نفیا و یا اثباتا در آن جهت ندارد ،‌و لذا می بینیم بعضی اوقات ،‌رسول الله (ص) یا امیرالمؤمنین ــ علیه السلام ــ برزمینها و گاهی بر رئوس ، جزیه قرار داده اند .

روایت ۵ باب ۶۸ وسائل ، ج۱۱ ، ص ۱۱۵ بر این مطلب صراحت دارد . مصعب ابن یزید انصاری میگوید : امیرالمؤمنین (ع) به من ماموریت دادند تا در رابطه با جمع آوری مالیات از سرزمینهای مدائن بهقیات ذات نهر سیر نهر جویر و نهر الملک اقدام نمایم و دستور دادند که بر هر جریت [۴] .از زراعت پر و کامل ، یک درهم و نصف ، و بر هر جریت زراعت متوسط ، یک درهم ، و بر هر جریت زراعت ضعیف و کم پشت ، دو سوم درهم ،‌و بر هر جریت از باغهای‌ انگور ده درهم ، و از باغهای خرما و درختهای میوه دیگر نیز دارند ده درهم قرار دهم ،

… و دستور دادند که بر هر یک از دهقانهائی (معرب دهخان ) که ثروت آنها به حدی است که بر اسبهای برذون ( اسب بارکش ) سوار می شوند و انگشتر طلا به دست دارند ، بر هر فرد از آنها چهل و هشت درهم ، و بر افراد متوسط و تجار بیست و چهار درهم ، و بر افراد طبقه̾ پائین و ناتوانان دوازده درهم قرار دهم،‌که درآن سال از آن چهار محل هیجده میلیون درهم جمع آوری کردم .

خواننده̾ محترم ! همانطور که می بینید علی (ع) هم بر زمینها و هم بر افراد جزیه و مالیات قرار داده اند و مصعب از هر دو ،‌جمع آوری کرده است.

بالاخره از این روایات مسئله کاملا روشن می‌گردد ، به خصوص که عقد ذمه یک نوع قرارداد بین طرفین است و هر دو طرف در ابتدای قرار داد مخیر است که با رضایت خود اطراف قرار داد را معین کند ،‌که یک طرف در اینجا امام و طرف دیگر اهل کتاب است.

ادامه دارد

 

[۱]– سوره نساء، آیه ۵۹٫

[۲]– سوره مائده، آیه ۵۵٫

[۳]– سوره حشر، آیه ۷٫

[۴]– منظور از یک جریب، ده کیلومتر مربع زمین است.

18دسامبر/16

گزارش گونه ای از جبهه های جنگ

حجه الاسلام انصاری

کوثر در جبهه ها

همواره گذشت زمان و طولانی ترشدن جنگ ما را به خیر های کثیری بشارت داده است

سیر طبیعی وتجربی جنگها در جهان همواره به این منوال بوده است که هر قدر زمان بر خوردهای دو نیروی متخاصم طولانی تر می شود ، ضعف روحیه ها و تحلیل نیروها و ابزار جنگ نیز به طور تصاعدی رو به افزایش می نهد و حالت خستگی و رفاه طلبی و تقاضای متارکه̾ جنگ همگام با طولانی شدن برخورد ها آشکار می گردد ، بسا مرور زمان باعث اعتراضها و فرارهای دسته جمعی و عوامل دیگری که موجب پدید آوردن حالت صلح طلبی درطرفین درگیر گردد و معمولا آغاز تهاجمات و تدافعات بهترین نمودار روح ستیز و جنگ طلبی به شمار می رود . نگرشی بر تاریخ جنگهای جهانی به خوبی مبین این حقیقت است که شور و شعف و تجهیز و فرماندهی در شروع جنگها ، چه در هدف تهاجمی و چه در جهت تدافعی ، به مراتب و ده ها برابر و بیشتر وسیعتر از زمان بندیهای نهائی جنگ بوده است و به لحاظ همین حالت روانی و روند طبیعی بود که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا در تحریک عراق به جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران تصورمی کرد چه جنگ به سرعت پیش برود چه به کندی درهر دو حال آنها هستند که برنده جنگ می باشند، چون درمرحله̾ اول آنها خواهان سرنگونی فوری و ضربتی انقلاب بودند و در مرحله̾ دوم نیز می گفتند برفرض بروز استقامت چند روزه̾ مردم ، عراق می تواند با پشتیبانی همه جانبه قدرتها و در نتیجه̾ محاصره اقتصادی ایران سرنوشت جنگ را به نحو مطلوبی به نفع خود تغییر دهد و با محاسبات ناقص و کوری که روی استعداد های رزمی و بنیه̾ نظامی ما ، چه از نظر فرماندهی و چه از نظر نیروی انسانی و تسلیحات و تجهیزات ما می کردند ، وتمامی راههای تولید و تامین نیازمندیهای ما را بسته بودند ، و جنبه های درونی و روانی تجربی را هم به حساب می آوردند به یقین و باورشان افزوده می گردید که ما در نبرد و جنگمان با آنها از هر حیث ، ” ابتر ” و ناتمام خواهیم ماند ، و همواره در تحلیل های خود بعد از ناموفق ماندن طرح تسخیر دو سه روزه̾  خوزستان و شکست ایران توسط عراق روی این نکته تکیه می کردند که بالاخره ایران چقدرمی تواند در جنگ تحمل داشته باشد و چه اندازه پشتیبانی مردمی وتسلیحاتی دارد که بتواند سرنوشت جنگ را دگرگون سازد ؟و دقیقا آنها همان قضاوت عجولانه و احمقانه مشرکین را در برخورد با پیامبر گرامی اسلام می کردند که اگر پیامبر موقتا توانسته است توازن قوای را به نفع خود به هم بزند ولی نداشتن جانشین پسر و اولاد مذکور ، قطعا انقلاب او را ناتمام خواهد گذاشت . که خداوند رسول اکرم را به خیرکثیر ( کوثر ) بشارت می دهد و او را امر به شکر گذاری و قربانی می کند و اکنون نیز همه کسانی که به نوعی در داخل و خارج با اسلام و انقلاب ایران دشمنی می کردند همین امید و آرزو را داشتند که دیر یا زود ایران تسلیم مطامع وجاه طلبی های آنان خواهد گشت که ما هم باید بگوئیم اگر واقعا لطف الهی و آن کوثر رحمت و امدادهای غیبی خدا نبود جای شکی نیست که کمبودها و ضعفها ما را در صحنه پیکار شکست می داد و جنگ به نفع بیگانگان تمام می گردید ، و حال در این مقاله باید دید که سمت حرکت ما درجنگ به کدام سو بوده است ، به طرف ابتر و ناتمام و نیمه تمام بودن و یا درجهت کوثر و فزونی یافتن ؟

با دقت کافی و بررسی همه جانبه و در پی چند مرحله مسافرت به جبهه های جنگ و حضور در صحنه ها و مقایسه کمی و کیفی ابعاد هر سفری بامسافرت پیش به خوبی وضوح این حقیقت ، درک شد و دریافت من به مرحله اطمینان رسید که اگر آیه شریفه̾   ” انا اعطیناک الکوثر ” ، مصادیق عامی فراتر از حد تعیینی درتاریخ و روایات معصومین ــ علیهم السلام ــ داشته باشد بدون شک روند وسرنوشت جنگ هم یکی از آن مصداق های روشن این آیه است ، که علی رغم تفکرات سیاسی و نظامی دنیای شرق و غرب وتحلیل های استکبار جهانی و منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب داخل و خارج و جریان روانی و طبیعی برخورد ها درتحلیل قوای ایران ، همواره گذشت زمان و طولانی تر شدن جنگ ما را به خیرهای کثیر کمی و کیفی وسیاسی و نظامی و اعتقادی بشارت داده است.

در این رابطه توصیفات و بیانها عاجز از اظهار این عظمتهاست و فقط مشاهدات عینی در جبهه می تواند ابعاد گسترده این خیر ها و نعم الهی را درک ولمس کند و الطاف خفیه وجلیه خداوند را نظاره نماید و لطافت و زیبایی کلام غیبی امام عزیز که جنگ را یک نعمت توصیف نمودند واقف آید . در مراجعت از جبهه ، به امام عزیز ــ روحی فداه ــ عرض کردم که هر قدر رسانه ها و مطبوعات وتبلیغات ، پیشرفتها و شگفتیهای پیروزی را به ملت عرضه کنند و مشاهدات عینی ، آنها را صد چندان می کند و در جبهه است که به خوبی ، هر بیننده ای به شعار جنگ جنگ تا پیروزی اعتقاد کامل پیدا می کند و می فهمد که چقدر این سخن از روی اعتقاد و هماهنگ بامحاسبات همه جانبه̾ نطامی و سیاسی و شدنی و منطبق با واقعیت است .

برکات جنگ :

در اینجا به نمونه و گوشه ای از برکات وخیر های جنگ در مشاهدات و مقایسات خود اشاره می کنیم تا ملت عزیز و قهرمان ایران به ارزشها و آثار صوری و معنوی فرزندان خود در جبهه ها بیشتر آگاه واز نتایج حماسه های آنان شادمان شوند و خداوند را شکر گزار باشند . اولین برکت ادامه نبرد و طولانی تر شدن جنگ جریان سیل فزاینده و حضور تصاعدی و بی سابقه مردم درصحنه های نبرد می باشد که با وجود شهادت رزمندگان بسیاری از بهترین عزیزان اسلام و میهن عزیز تمامی پادگان ها و مراکز جذب نیزو همانند دریایی خروشان از انسانهای متعهد و وفادار به مکتب موج میزند که این حضور عظیم ، باعث تقسیم بندی گسترده̾ آنها به شکل لشکرها و تیپها و گردانها و گروه های دیگر می گردد و جالب است که در هر عملیاتی چند برابر نسبت به عملیات قبل حضور بیشتری از مردم مشاهده می شود. به یاد دارم که درعملیات فتح المبین به اتفاق تنی چند از برادران به پادگان دو کوهه دزفول رفتیم و در برنامه صبحگاهی آنان شرکت کردیم و برای جمعیتی قریب به ۱۷ هزار نفر رزمنده از امام سخنانی گفتیم که همراه با بارش باران ، سیلاب اشک شوق از دیدگان آنان جاری بود . برادران مسئول  ، این جمعیت را از چشمگیرترین مراکز تجمع می دانستند ، ولی به لطف الهی درمسافرت اخیر به هر کدام از قرارگاهها و پادگانها که رفتیم جمعیتی بیش از جمعیت پادگان دو کوهه مشاهده کردیم که همگی درانتظار حمله ، لحظه شماری می کردند و مسئولین درهمه̾ مراکز به لحاظ تراکم نیرو درصدد تبدیل نبپها به لشکر و لشکر ها به لشکر دیگر بودند و خلاصه درمراسم صبحگاهی در همه جا شکوه نمازهای جمعه تداعی می شد .البته این حضور بیکران مردم هیچگاه به معنای سلب مسئولیت و طفره رفتن و دیگران از عزیمت به جبهه ها نیست و فتوای امام و مسئله اولویت دفاع و اصولا مسایل خاص سیاسی و نظامی ایجاب می کند که هر کس به هر شکل ممکن این فریضه عظیم الهی را انجام دهد و پر واضح است که هر قدر حجم نیرو های ما زیادتر باشد ضربات هم می تواند پیگیرتر و مداوم تر و بی امان تر جان نیمه جان صدامیان را بگیرد که موج استقبال همه جانبه مردم امید زیادی در ختم نزدیک پیروزمندانه جنگ به نفع مسلمین برانگیخته است و به موازات حضور کمی مردم درجنگ روحیه̾  بیسابقه و واقعا فوق تصوری است که در رزمندگان مشاهده میشود که وصف حالشان جز از زبان عادفان حکیم و سالکان طریق عشق میسر نیست و جدا با هر معیاری که بخواهیم عظمت روح و علو همت و مرتبه معنوی آنان را بسنجیم فراتر از آن را می یابیم وشاید کلامی رساتر از این نیست که بگوئیم بسیاری از آنان فقط و فقط به رضایت خداوند می اندیشند و بس .

یکی از مظاهر و جلوه های معنوی آنان علاقه بیکران و عشق بی نهایت عزیزان به امام ــ روحی فداه ــ است . کافی است که درجبهه به رزمندگان بگویند از جماران و بیت امام فردی به دیدارشما آمده است که گویا بشارت بهشت به آنان داده اند ، از سنگرها چادرها و ماشینها بیرون می دوند و اشک شوق می ریزند . حضور ما درجبهه با اینکه هیچگونه خودمان را لائق آنهمه محبت و پذیرائی نمیدیدیم باعث خوشحالی زائد الوصف و تقویت روحیه آنان فقط درارتباط با امام بود. چقدرصمیمانه ومشتاقانه در انتظار پیام امام بودند و گاهی که به آنها گفته می شود اما به شما سلام رسانده اند درپوست خود نمیگنجیدند و با شگفتی و گریه از ما سئوال می کردند شما را به خدا بگوئید که شخص امام سلام رسانده و آیا حال امام خوب است ؟ و هنگامی که با بشارت ما نسبت به سلامتی امام روبه رو می گردند احساس می کردند به همه آمال و آروزهایشان رسیده اند و در همه جا فریادشان بلند بود که سلام ما را به امام برسانید و جدا همان کلمات زیبای یاران ابی عبدالله (ع) را درشب عاشورا تکرارمی کردند که اگر ما هزار جان داشته باشیم و از ما بگیرند و خاکسترمان را بر باد دهند دست از یاری اماممان برنخواهیم داشت و … به هرجا  که می رفتیم درمراجعت با سیلی از نامه ها که با عجله و بدون امکانات نوشته بودند روبرو می شدیم مضمون همه آنها اظهار عشق و محبت و وفاداری به امام بود. درسخنرانیها مکرر می خواستند که هرچه می توانی از زندگی امام ، از عبادت او ، از اخلاق او ، از سیاست او و هرچه متعلق به اوست حرف بزن و آنگاه که به بعضی از حالات و برخوردها وصفاها و لطافتها و ظرافتهای وجودی امام اشاره می کردیم سراپای وجودشان گوش بود و شنود وهمه سلولهای جانشان خاموش و سکوت .

فقط گریه شوق بود که از آن میان ، همهمه می آفرید و سیلاب اشک بر بستر گونه هایشان روان می گردید. اتفاق می افتاد که سه ساعت بدون وقفه از امام و انقلاب با آنها سخن می گفتیم ولی همچنان شادابی و نشاط بر چهره آنان آشکار و عطش روحشان در شنیدن اوصاف امام بیکران بود. با دیدن این مناظر گاهی خودمان را در پیش وجدان خود خجل زده و شرمسارمی دیدیم که واقعا ما چقدر از قافله عقب مانده ایم . این عزیزان از جبهه رایحه و بوی بهشت جماران را استشمام می کنند وحیات معنوی و الهی می گیرند و ما در لب دریا و بهشت متحیریم آنجا به خوبی لمس می شود که فراتر از امواج و پیکها و وسائل ظاهری و ارتباطات ، خط دیگری از جماران تا دلهای رزمندگان وجود دارد که جانشان را نوازش و سختی هجران ها را با وصال معنوی جبران می کند . این ربط وخط و موج را همه کس نمی فهمد . اویس و پیامبر ، و حزب الله و امام درک می کنند . عظمت آنجاست که جوانان مردمی که از همه چیز خود گذشته اند و به هیچ چیز دنیا جز پیروزی اسلام نمی اندیشند برای گرفتن یک عدد سکه یک ریالی متبرک به دست امام بر همدیگر سبقت می گرفتند وگاهی مشاجره هم پیش می آمد و ماشین را دنبال می کردند و فشار جمعیت به آنها آسیب می رساند . در حمله فتح المبین مقداری از همین سکه ها در بین رزمندگان توزیع گردید که برادران رزمنده آنرا همواره با وصیتنامه ها و قرآن هایشان در جیب خود حفظ کرده بودند که بعضی از آنها به فیض شهادت رسیده بودند و گاهی بستگان و مادران آنان همواره با آن سکه های آغشته به خون پاک عزیزان خود به جماران آمده و تقاضای ملاقات با امام می کردند…

در جبهه زیاد برخورد کردیم به عزیزانی که با اصرار می خواستند مقدار پولی را که همراه دارند برای امام بفرستند و به ما می گفتند شاید ما شهید بشویم و از مال خدا چیزی به گردن ما باشد . خانمی که داوطلبانه مدت زیادی برای مداوای مجروحین در جبهه اهواز آمده بود مبلغ کمی که همراه داشت در پاکت گذاشت و به من داد که به امام بگوئید در راه اسلام مصرف کنند ، و جالب تر از همه اینکه جوانی به وسیله ترکش مجروح شده و در بیمارستان بستری بود مبلغ بیست تومان که آغشته به خون او بود برای امام می فرستد که در راه جنگ مصرف کنید و از خدا بخواهید که من پس از سلامتی به فیض شهادت نائل شوم ، و جدا در جبهه این کلام زیبای اهل بیت ــ علیهم السلام ــ  ” شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا ”  معلوم می شود که یعنی چه و اصولا چگونه گل حیات و وجود و معرفت ، بین امام و امت تجزیه و تقسیم می شود و به یکدیگر پیوند می خورد کور باد چشمانی که این کوثر را نمی بیند و میوه این شجره طیبه ، که ریشه و اصالتش دردلها و فروع آن دربلندای آسمان تاریخ و جهان و ابدیت است را نمی چینند . راستی آیا این حرفها و وصفها افسانه نیست و اگر نیست چگونه است و چه عامل و انگیزه و اهرمی مولد اینهمه عظمت ها و خالق اینهمه جلوه هاست ؟ بی شک درمظاهر دنیا وطبیعت چنین توانی نیست و تنها ایمان و ارتباط ولایت معنوی مبین و مفسر این حقیقت و محرک این معنی است که انسان را از بستر وابستگی و مطامع دنیا ــ که به خدا سوگند دل کندن از آنها بسی سخت است ــ به سرزمین شهادت رهنمون ساخته وبرای دست یافتن به آن ، رزمندگان را ملتهب می گرداند و با گریه و اشک از خدا درخواست می کنند که خدایا مرا به جلوه شهادت مفتخر فرما و من این نمونه ها را بیش از حد شمارش دیده ام ، در جبهه دشت عباس نیمه شب در جمع رزمندگان درتاریکی شب حضور داشتم که درهمین اثنا جسدهای سوخته دوتن از عزیزان جهادگر را که بیش از دوسه کیلو استخوان و پودر شده نبود در آن جمع آوردند که حالت معنوی و احساس دیگری ایجاد شد ، برادران به توسل و عزاداری خود ادامه می دادند که در آن حالت یکی از رزمندگان کنارمن آمد و با گریه به من گفت من از تو یک تقاضا دارم ، از تو می خواهم که این تقاضا را به امام برسانی و از ایشان بخواهی که برایم دعا کند ابتدا تصور کردم شاید این رزمنده گرفتاری زندگی ومادی دارد به او گفتم اگر کاری باشد و از دست من ساخته است انجام می دهم ، گفت نه این کار بادعای امام انجام خواهد شد . من که خیلی دقیقتر شدم به او گفتم تا موضوع را نگوئی از امام چنین تقاضائی نمیکنم ، گریه کرد. و سپس گفت این مرتبه سوم است که به جبهه می آیم و در هر مرتبه آرزو داشتم که به خانه ام برنگردم و شهید شوم ولی تا کنون به آرزویم نرسیده ام . تو به امام بگو که به جان مادرش زهرا برایم دعا کند که شهید بشوم ، گفتم شهادت فیض عظیمی است ولی چه خوبست که انسان اول توفیق آن را پیدا کند که هرچه بیشتر دشمنان خدا و اهل بیت را سرکوب نموده و آنگاه شهید گردد. گفت درست است اما من از هوای نفسم می ترسم و خوف آن دارم در میدان زندگی خود را ببازم … چند روز بعد برادر دیگرش که آنجا حضور داشت به جماران آمد و وصیتنامه̾ واقعا سرتا پا حکمت آمیز برادر خود را آورد و گفت برادرم به آرزویش رسید. درجبهه به بسیاری از برادران که می گفتم انشاءالله سالم به وطن خود بازگردید می گفتند امیدواریم افتخار شهادت نصیب ما گردد.

آنجا شهادت برای رزمندگان گواراتر از آب حیات و شیرین تر از عسل است . باید رفت و از نزدیک مشاهده کرد که گاهی حجم آتش دشمن و بمب و گلوله و خمپاره و سلاحها منطقه ای را به جهنم و دریایی از شعله ها تبدیل می کند ولی این ابراهیم گونه های رزمنده هستند که استقامت میکنند و آتشها دربرخورد با آنها سرد و سلامت می شوند . در منطقه عملیات محرم دربعضی مناطق جبهه ، دشمن درشعاعی به طول دو سه کیلومتر و عمق ۵ کیلو متر برای باز پس گرفتن مناطق تسخیر شده از سوی رزمندگان اسلام گاهی در پاتکها چندین گردان تانک و توپ و کاتیوشا و آتش. هواپیماها و بمب های خوشه ای و ناپالم به کار می گرفت و دیوانه وار همه جا را زیر آتش قرارمی داد که رزمندگان با تمام قدرت ایستادند و با هوشیاری حتی یک وجب از موضع را از دست ندادند . دراین میان فقط ذکر خدا و تکبیر و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار ، روح آنان را مطمئن می ساخت واصولا صدای گذر خمپاره و انفجار آنها درچند متری رزمندگان یک چیز آشنا و طبیعی است و برادران به راحتی با شنیدن صدای سوت خمپاره می گویند چیزی نیست رد می شود ! آیا این حماسه ها ثبت می شود یا خیر و آیا استقامت شور انگیز رزمندگان در تنگ چزابه و حراست از آن منطقه ، که یکی از برادران سوگند می خورد که دقیقا به فاصله هر نیم متر به نیم متر یک گلوله توپ و تانک و خمپاره منفجر گردیده به گوش آیندگان خواهد رسید یا خیر ؟ گاهی انسان تصور می کند اینها افسانه است اما خیر اینها واقعیت است واقعیتی که با چشم سرو با تفکر مادی درک نمی شود . این حقیقت ، ماورای اندیشه های طبیعی و جسمانی است ، باید رفت درکنار خیمگاه این عاشقان عارف درنیمه های شب و سنگربانان اسلام درهنگام نبرد ، آنجاست که معنای حیات و آزادگی و سیر و سلوک تجسم می یابد وحکمت عملی و زهد واقعی ارزش عینی را پیدا می کند .

و حدیث زیبای نبوی .

” من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه عل لسانه ”

معنا و تفسیر می شود و کلام پر محتوای امام که این ره صد ساله را یک شبه پیموده اند درک می شود و چه بسیار درجبهه ها با جوانان مردانی که معلومات درسی و کلاسیک آنها کم است برخورد می کنیم ولی آنها چنان حکیمانه سخن میگویند و حکیمانه عمل می کنند که گویا سالها شاگرد لقمان و دانش آموز مکتب سلیمان و داود و حکیمان عالم بوده اند ، چه از نظر تفکر و چه از نظر اعتقاد و چه در مرحله عمل .

جا دارد که بخشی دیگر به حکمت عملی و نظامی و ابتکارات آنان اشاره کنیم تا ببینیم آیا اینها خود خیرکثیر نیست و مسئله خیلی مهم اینکه اکثریت این رزمندگان را توده های مستضعف و پابرهنه ها تشکیل میدهند همانهائی که تعلقات آنها به دنیا کم است و توقعات آنها هم از انقلاب بسیار ناچیز ، افرادیکه واقعا هنگام عزیمت به جبهه گاه نمیدانند دراین فاصله ایکه در جبهه هستند افراد تحت تکفل آنها از کجا باید تامین بشوند و گاهی رفتن باعث از بین رفتن کشاورزی و تعطیل مغازه و کسب آنها می شود ولی میروند چون حکیمند و به گفتار خداوند که می فرماید ” و من یتوکل عل الله فهو حسبه ” ایمان و اعتقاد دارند ، ولی دیگران چشم و گوششان را دنیا و هوسها پر کرده است ، آنها نه تنها توان و جرات جبهه را نمی کنند بلکه عرضه ایران را برای شکم چرانی و خورد و خوراک خود تنگ می بینند وزندگی و شرافت و وسائل خود را به آرزو و دلار تبدیل می کنند و فرار می کنند گرچه اینها سرانجام از گرسنگی به دریوزگی می افتند و می میرند ولی حزب الله باقی است و حیاتی جاودانه پیدا می کند.

یکی از رزمندگان نقل می کرد روزی که می خواستم به جبهه عازم شوم هرچه فکر نمودم که عائله ام در این مدت از کجا امرار معاش کنند فکرم به جائی نرسید تا اینکه ناگهان این فکر به مغزم خطور کرد که من یک وانت بار دارم که تنها سرمایه زندگی من است و مخارجم را تامین می کند و با حضور من در جبهه کاری نمیکند چه بهتر که آن را بفروشم و پولش را نزد خانواده ام بگذارم که تامین باشند ، همین کار را کردم و هنگام خداحافظی به همسرم گفتم من دارم می روم این پول نزد شما باشد ، اگر برگشتم کار می کنم و اگر شهید شدم خدا پشتیبان شماست.

مهمتر از هم اینکه همین افراد باز در وصیتنامه های خود همواره سفارش می کنند که مبادا بعد از شهادت ما کوچکترین توقعی از انقلاب داشته باشید ، در جبهه زیادند پدرانی که با پسران خود و برادر با برادر خود می رزمند و چه بسا اتفاق می افتد که هر دوی آنها دریک جبهه شهید شده اند.

آیت الله طاهری نقل می فرمودند که دراصفهان ما موارد زیادی داشته ایم که پدر و پسر و برادر با برادر همواره بهم پیوسته و یک جا تشییع شده اند . در بروجن اصفهان در شهیدانی را دیدم که محاسنش کاملا سفید شده بود و با اینکه سه پسر و جوان خود را در راه خدا قربانی کرده بود مثل شیر استقامت داشت . گرچه دیدن زندگی رقت بار و پر رنج او هر بیننده ای را متاثر می ساخت اما یک کلمه تقاضا و خواسته نداشت وجز افتخار به این شهادت ها و عرض اخلاص به امام عزیز چیزی بر لبانش جاری نبود.

هم اینان هستند که انقلاب ما را بیمه کرده اند و آن را از دل و جان حفظ می کنند به جنگ می روند ، مبارزه اقتصادی می کنند ، کشاورزی مملکت را آباد و احیا و صنایع وکارخانجات راه اندازی می نمایند ، و منافقین راشناسائی و دستگیر می کنند ، و جلو توطئه گروهکها و غرب و شرق زده ها را می گیرند ، خرابیها را بازسازی میکنند ، و در جهاد و بسیج و سپاه شرکت می نمایند ، در راهپیمائی ها و تظاهرات حضور دارند ، و دست آخر خدا را شکر می کنند که به آنها این نعمت حضور را عنایت فرموده است ، همین ها هستند که آمریکا و شوری واسرائیل و منافقین و عراق ، شدیدا از اینها می ترسند و چاره ای ندارند جز اینکه بگویند اینها بنیادگرا و مرتجع ! هستند و منافقین تحلیلشان این است که اینها تنه رژیم هستند باید این تنه را زد و از صحنه خارج ساخت! چقدر احمقانه فکر می کنند کسانی که با تصور کار برد سلاح ترورو تخریب به جنگ این ملت برخاسته اند . آنها هیچگاه فکر کرده اند کسی که با پای خود به میدان شهادت می رود از چه می ترسد و از چه می هراسد؟

یکی از فرماندهان سپاه درجبهه نقل می کرد که گاهی درشب تحمله عده ای به خاطر رفتن روی میدان مین با یکدیگر بحث کرده و مسابقه می گذارند ، وی قصه جالبی نقل میکرد که در یکی از شبهای حمله شاهد گفتگوی دو رزمنده روی این مطلب بوده که چه کسی حق تقدم و اولویت برای رفتن روی مین را دارد که رزمنده ای که تا اندازه ای قدش بلندتربود استدلال می کرد من می توانم از نظر جسمی چند مین را منفجر سازم و دیگر می گفت من از کوچکی ورزشکار بودم بهتر می توانم اینکار را انجام دهم …

حتما شنیدن و فهمیدن این حرفها برای خیلی از لیبرالها، منافقین ، بارزگانها ، توده ایها و … خیلی دیر هضم و باعث دل درد شدید حضرات می گردد و موجب می شود که آخ و ناله سیاسی آقایان بلند شود و با یک آروق سیاسی و شب نامه وافاضه دیگری آن را به گونه ای خلاف واقع جلوه داده و اصولا طرح این بحثها برایشان جک و خنده آور باشد و به خودشان اجازه بدهند که دردفتر اجر بندگان خدا هم اعمال وتو بنمایند که چه کسی شهید و چه کسی ثواب شهید را ندارد و حضور اینهمه نیرو را در جبهه دلیل فشار و اکراه حکومت و پشتیبانی‌ بی‌سابقه مردم را از انقلاب به حساب نا آگاهی ، و کسب آن همه افتخارات نظامی‌ را  درجنگ به حساب تاکتیک نظامی عراق بگذارند و فرار مفتضحانه یاران خود را پرواز قهرمانانه بنامند !! .

در رابطه با روح شهادت طلبی وایثار رزمندگان باید به نکته دیگری هم اشاره کنم و آن اینکه هیچگاه شجاعت و صحنه های‌نبرد و پیکارها آنها را از پرداختن به احکام و مستجبات و ترک مکروهات باز نمی دارد ،‌ حتی کوچکترین اشتباه و خطای‌ افراد را اصلاح نموده و تذکر می دهند هر قدر طرف آنها دارای شخصیت ظاهری‌ هم باشد . یادم هست یکی از برادران نام یکی از شخصیتهای سیاسی‌ خارجی‌ را تعمدا به شکل دیگری‌ گفت که حکایت از اهانت به یک فرد غیر مسلمان می‌ کرد که یکی از دوستان رزمنده فورا کلام او را قطع نمود و گفت برادر عزیز ! مرحوم شهید بهشتی‌ فرموده اند که همیشه ادب را در کلام خود حفظ کنید ،‌و یا در سفر اخیر هنگامیکه به خط مقدم جبهه محرم میرفتیم با وجود حجم زیاد آتش روی جاده ،‌یکی‌ از همراهان گفت من اینجا می‌ مانم شما بروید ما در ماشین دیگر نشستیم ، در بین راه یکی از برادران راهنما فورا گفت فلانی‌ شاید ترسید که بیاید که برادر راهنما فورا گفت آقا خواهش میکنم اگر صحبتی دارید رو در روی او بگوئید ، ممکن است این حرف شما باعث غیبت یک مسلمان و گناه باشد . از این نمونه ها بسیار زیاد است ، نماز شب رزمندگان و خضوع و خشوعشان در برابر خدا همه و همه گواه تقید آنان به جزء جزء احکام و دستورات الهی‌ و سراپا مکتبی بودن زندگی آنهاست. و از برکت همین اخلاصها و اطاعت ها ست که ما دومین کوثر عنایت الهی را که عبارت از پیروزیهای معجزه آسای نظامی‌ است مشاهده می کنیم که حتی‌ تصور این حقیقت هم که ما در مدت کمتر از یکسال توانسته ایم دشمن را در طول ۸۰۰ کیلومتر جبهه و اعماقی بیش از ۶۰ کیلومتر سرکوب کنیم کار آسانی نیست و وسعت عظمت آن هرگز در روی نقشه و فیلم و توضیح ، فهمیده نمی شود. باید از خرمشهر بازدید عینی‌شروع شود و محاصره آبادان ، قطع جاده ها ، گذر نمودن دشمن از رودخانه عریض کارون ، اشغال سوسنگرد ، بستان ، هویزه ، قصر شیرین ، سومار ،‌نفت شهر و ده ها قسمت مرزی دیگر ، و نابودی امکانات در مسیر، و گرفتن هزاران کیلومتر سرزمین ایران در نظر گرفته شود. تنها در جبهه کرخه و دشت عباس موقعی که انسان از خطوط اول دفاعی عراق در خاک ایران حرکت می کند مسافتی را به طول ۶۰ کیلومتر تا نوار مرزی را باید به پیماید که همه اینها در اشغال عراق بود. سایتها ، رادارها و تپه های مشرف به دزفول ، جاده های آسفالته تا پشت شوش و تا شمال  غربی و غرب کشور .

در اهواز ، عراق تا کارخانه نورد نزدیک شده بود ،‌تانکهای سوخته آن ها در دهلیز شهر حمیدیه به چشم می خورد . کلیه خطوط و پادگان ها مثل پادگان حمید در سرزمینی بیش از شش هزار کیلومتر مربع همه در اشغال عراق بوده است .

و در یک کلام خوزستان درتعبیر نظامی به تامین عراق آمده بود. همه ارتفاعات حساس در اختیار آنها بر همه جا اشراف داشتند ، هزاران تانک و نفر برو توپ منهدم شده در بیابانها گواه سرمایه گذاری عظیم استکبار در این منطقه است . در مناطق فتح شده گاهی ده مانع ایذائی و شناسایی بر سر راه رزمندگان به چشم می خورد :شش مرحله سیم خاردار ودر میان آنها مین و بعد از آنها حلقه های انباشته شده سیم خاردار ، کانال آب ، موامد منفجره تازه اول کار و برنامه است ، بعد از همه اینها اولین خاکریزها شروع می شود ، خاکریزهای دفاع و پدافندی و به دنبال آنها آرایش تانکها ، بعد از تانکها خمپاره اندازها ، بعد از آنها توپخانه ها ، و بالاسر آنها پرواز هواپیماها که حتی گاه در شب عملیات بمباران دارند انسان گیج می شود که این رزمندگان چگونه در تاریکی مطلق شب و بر خلاف همه تاکتیکهای نظامی جهان که یک نور و انفجار مین همه چیز را لو می دهد موفق شدند آنهمه موانع و سدهای دفاعی و ایذائی و شناسائی دشمن را بشکند و شهر ها را از اشغال متجاوزین خارج سازند و این دیو ابزار سازان و صاحبان جنگ و سلاح دنیا را به وحشت اندازند ؟! اینها همه امدادهای غیبی و اثرات آن ارزش های معنوی است که به وسیله رزمندگان نصیب ملت گردیده است و چه خوب است افرادی که اعتقادشان به امدادهای غیبی کم است ، به عنوان تفریح هم که باشد به جبهه های دور از آتش و خطر عزیمت نمایند و از نزدیک توجهات و عنایات الهی را مورد  ارزیابی قرار دهند .

ما میتوانیم یکی از بزرگترین دست آوردها ونعمتهای جنگ را علاوه بر حضور مردم در صحنه و روح شهادت طلبی آنان و آزادی هزاران کیلومتر از خاک میهن اسلامی ایران مسئله غنائم بی شمار ودریا گونه ازعراق را بدانیم که خداوند بعد از محاصره همه جانبه اقتصادی این ملت توسط آمریکا چگونه راه تامین سلاح مورد نیاز جنگ را به روی ما گشود ، وعلاوه بر تامین ما از نظر تجهیزات فعلی ، ما را در به کار گرفتن استعدادهای بالقوه نظامی وآینده هم به نحو مطلوبی کمک کرده است .

دیدن غنایم بی شمار واقف می سازد که اگر ایران می خواست در این جنگ ، صد در صد وابسته به دنیای استکبار و تسلیحات باشد و یا دستش را همانند صدام ، به گدائی دراز کند ، این همه غنائم و سلاح پیدا نمیکرد . در حقیقت دنیای شرق و غرب و مرتجعین منطقه احمقانه امروز نوکر ما در دنیا هستند !

تانک تی ۷۲ میخرند و توپ می خرند ، صدهوائی و مهمات وموشک وهزاران خودرو و وسائل دیگر به صدام تقیدم میکنند و در یک یورش به دست رزمندگان ما می افتد که امروز سپاه تانک ونفر بروخودرو وادرات جنگی دیگر و صدهاتن مهمات مورد نیاز ستون فقرات گسترش لشکرهای زرهی و مکانیزه و پیاده خود را تشکیل دهند، و جهاد نیز با صد ها ماشین مدرن راه سازی و غیره بتواند بهترین برنامه های سازندگی و پروژه های مواصلاتی را تکمیل بنماید که الحمد لله بسیاری نگرانی های تسلیحاتی مسئولین در آینده سیاسی نظامی ما رفع شده است. وما از این به بعد هم می بینیم کوثری از غنائم بدست می آورده ایم که یکی از برادان مسئول میگفت : ما هنوز از عملیات فتح المبین تا به حال نتوانسته تمامی غنایم ، حتی سنگین را از بیابانها جمع آوری کنیم و یا درعملیات بیت المقدس برادران ، متوجه انبار مهماتی میشوند که بعد از گشودن آن بزاغهای عظیمی که هزاران موشک و گلوله های توپ و خمپاره مورد نیاز بوده دست می یابند . ای کاش این سران مرتجع و این حامیان صدام به ایران می آمدند و چاهی که برای خودشان و با دست خودشان کنده اند می دیدند که ما چگونه هدایای آنها را از حلقوم صدام بیرون کشیده ایم و به اسرار نظامی و تسلیحاتی آنان واقف آمده ایم .

سومین اثر مشهود و رو به فزونی در جبهه تقسیم بندی مسئولیتها در جهات و ابعاد مختلف و گوناگون نظامی و سیاسی و تبلیغاتی است . مرور بر آغاز جنگ و سر درگمی مسئولین و بی نظمی در تصمیمات و نبودن مراکز وحدت نظر و پراکندگی نیروها و امکانات و مقایسه آن با وضعیت موجود، گواهی بر این واقعیت است که ما از نظر تفکیک و رده بندی و فرماندهی و تقسیم بندی ، رشد عظیمی کرده ایم و گامی بلند در رشد یکی از مهمترین مسایل نظامی برداشته ایم که افراد در رده های مختلف واستعدادهای بارز خود مشغول به کار شده اند . روحانیون معظم و گروه تبلیغات علاوه براینکه دوش به دوش رزمندگان می جنگند  و شهید می دهند ، اما درهرمحور و محل تجمعی از رزمندگان محلی مخصوص تبلیغات را دائر کرده اند و با استفاده از استعدادهای تبلیغاتی اعم از افراد و امکانات مانند فیلم ، اسلاید ، ویدئو ، کتاب ، جزوه ، تراکت، پلاکارد و عکس و نوار بگونه کلاس درس ، افراد تحت پوشش خود را تغذیه می نمایند . درساعات حمله هم روحانیون و گروه تبلیغات پا به پای رزمندگان در خطوط مقدم با نصب بلندگوی قوی روی ماشین آنها را تشویق و ترغیب می کنند . اصولا حضور روحانیون در جبهه باعث دلگرمی عجیب آنها گردیده و اطمینان به هدف و پیروزی در آنها صد چندان می شود که باید در اینجا از فداکاری برادران متعهد رادیو تلویزیون یاد شود که چه بسا در حملات شهید می شوندولی رسالت مکتبی بودن ، آنها را وادار میکند که از جان خود مایه بگذارند و گوشه هائی از این همه عظمتها را ضبط و نگه داری کنند که مبادا ارزش فداکاری ظاهری این عزیزان به دست فراموشی سپرده شود. البته وظیفه خود میدانم که گله رزمندگان را در امر تبلیغات به مسئولین صدا و سیما عرض کنم که برد تبلیغات ما در ارتباط با عظمت پیروزیها بسیار کم است .

و با اعتراف به کمبودها باید گفت عنایت چندان وسیعی به جبهه نمیشود، و از آن همه سوژه های تبلیغاتی ، استفاده آنچنانی نمی گردد.

نمونه ای دیگر از این تقسیم مسئولیتها ، فعالیت حساب شده رزمندگان جهادگر ما در جبهه است . واحدهای مهندسی جبهه که مهمترین عامل تحرک و تعیین کننده جنگ می باشند از جهادگرانند که باید پیش بینی لازم را در امر تهیه امکانات از قبیل پل های پیش ساخته ، فراهم کردن بلدوزرها و لودر ها و کمپرس و دهها وسیله دیگر در امر جاده سازی و فراهم کردن امکانات پدافندی ، استتار وایجاد خاکریز و سنگرهای جمعی و فردی و تدارکات بنمایند . در ساعات اول حمله که حتی رزمندگان تن به تن می جنگند آنها باید درزیر بارانی از آتش ، امکانات دفاع  خاکریزی و مهمات و نیرو رسانی را فراهم سازند و زیباتر از همه اینکه جهادگران علاوه برتحمل آن هم مسئولیت و رنجها به مجرد آزاد شدن یک منطقه ، به آبادانی و کشاورزی و هموار کردن منطقه پرداخته و با ده ها تراکتورو موتور آبیاری شروع به کشاورزی عظیمی تشکیل شده است . اینها گوشه ای از برنامه آنان است اصولا گروههای مختلف طراحی ــ عملیات ــ اطلاعات پشتیبانی تدارکات شناسائی تخریب تعمیرات . مخابرات پزشکی و امدادگران همه و همه خود کار و هماهنگ جنگ را اداره می کنند تا جائیکه ستادی به عنوان ستاد پذیرائی از رزمندگان تشکیل و در بین راه جبهه سلف سرویس های نظامی ایجاد کرده اند که از کلیه واردین مجانی پذیرائی می کنند و در فصل تابستان شربت و میوه و در زمستان چای و غذاهای گرم به واردین می دهند که رزمندگان آنها را ایستگاه شربت می نامند که با ذکر صلوات و درود ، بر امام و مرگ برآمریکا و صدام و منافقین ، پذیرائی و گرد هم می شوند . و واقعا روح مسئولیت پذیری و هماهنگی به نحو مطلوبی حاکم است .

جا دارد در خاتمه از هماهنگی گروه های پزشکی وامداد که دراولین خطوط مقدم جبهه به مداوای مجروحین پرداخته و بسیاری از خطر خونریزی و نابودی نجات دهند ، یاد بنمائیم . اینها همه از برکات جنگ و پشتیبانی ملت حزب الله است و رهنمودها و دعای خیر امام عزیزاست و خیر کثیری که خداوند به این امت همیشه در صحنه عنایت فرموده :

” انا اعطیناک الکوثر ” .

 

18دسامبر/16

نکته ها و نوشته ها

سخنان معصومین علیهم السلام

پیامبر اکرم ((ص)) :

” صنفان من الناس ، اذا صلحا صلح الناس و اذا فسدا ”

” فسد الناس ، العلماء و الأمراء ”

دو گروه از مردمند که اگر صالح بودند مردم صالح می‌شوند واگر فاسد بودند مردم را به فساد می کشانند : علما و دانشمندان ،‌و امرا و زمامداران .

امیرالمؤمنین ((ع)) :

” لایترک الناس شیئا م امر دینهم لاستصلاح دنیاهم ”

”  الا فتح الله علیهم ما هو أضرمنه ”

مردم چیزی را از شئون دین برای‌ مصالح دنیوی رها نمی کنند مگر اینکه خدا وضعی بر آنها پیش می آورد که زیانش بیش از زیان از دست دادن آن مصلحت است .

امام مجتبی ((ع)) :

” من ادام الاختلاف الی المسجد اصاب احدی ثمان : آیه محکمه و اخاً مستفاداً و علما مستطرفا و رحمه منتظره و کلمه تدلٌه علی الهدی او ترده عن ردی و ترک الذنوب حیاء و خشیه . ”

هر که پیوسته به مسجد رود ،‌به یکی از ۸ فائده دست یابد : نشانه ای محکم ، دوستی که از او استفاده برد ،‌دانشی‌ نوین ، رحمتی مورد انتظار ، سخنی‌ که به راه راستش هدایت کند یا از هلاکتش رهاند ، ترک گناهان از شر مردم و ترس خدا .

امام حسین ((ع)) :

” ان قوماً عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجاروان قوما ”

” عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید ،‌و ان قوماً ”

“عبدوا الله شکراً فتلک عباده‌ الأحرار”

” و هی افضل العباده ”

مردمی‌ به شوق بهشت خدا را پرستیدند ، و این عبادت بازرگانان است . و مردمی‌ از ترس ، خدا را پرستیدند و این عبادت بردگان است ،‌و مردمی‌ از شکر و قدردانی‌ خدا را پرستیدند ، و این پرستش آزادگان است و این بهترین عمل است .

امام زین العابدین ((ع)) :

” من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس ”

کسی که آنچه خدا بر او واجب کرده است ، انجام دهد از جمله عابدترین مردمان است .

امام باقر ((ع)) :

” لا تذهب بکم المذاهب ، فوالله ما شیعتنا الا من اطاع الله عزوجل ”

گمانهای بیهوده نبرید ، به خدا قسم شیعه ما نیست جز آن کس که خدای را اطاعت کند .

امام صادق ((ع)) :

” ما عبدالله بشیء افضل من اداء حق المؤمن ”

خداوند عبادت نشده است به چیزی برتر از اداء حق مؤمن .

امام موسی بن جعفر ((ع)) :

” یا هشام لا تمنحوا الجهال الحکمه فتظلموها ولا تمنعوها اهلها فتظلموهم ”

ای هشام ! جاهلان را حکمت نیاموزید ، که به حکمت ستم کنید . و آن را از اهلش منع نکنید ، که به آنان ستم نمائید .

۷- امام رضا ((ع)) :

” لیس العباده کثره الصلاه‌ و الصوم ، انما العباده التفکر فی امرالله عزوجل ”

عبادت به نماز و روزه بسیار نیست بلکه عبادت همانا تفکر و اندیشیدن در امر خدا است .

 

 

 

آداب سخن گفتن

خواجه نصیرالدین طوسی

باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند و هر که حکایتی یا روایتی کند و او بر آن واقف باشد ، وقوف خود را بر آن اظهار نکند ،‌تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی‌ را که از غیر او پرسند جواب نگوید . و اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود ، برایشان سبقت ننماید . و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر جوابی از آن قادر بود ، صبر کند تا آن سخن تمام شود ،‌پس جواب خود بگوید ، بر وجهی که در متقدم طعن ننماید . و اگر از او پوشیده دارند ، استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند ، مداخلت نکند . و با مهتران سخن به کنایت نگوید و آواز به بلند دارد و نه آهسته ،‌بلکه اعتدال نگاه بدارد . و اگر در سخن او معنی غامض افتد ، در بیان آن به مثال های واضح جهد کند و الا شرط ایجاز نگاه دارد … و سخن که با او تقریر می کنند تا تمام نشود، به جواب مشغول نگردد. و آنچه خواهد گفت تا در خاطر مقرر نگرداند ، در نطق نیاورد . و سخن مکرر نکند مگر که بدان محتاج شود. و قلق و ضجرت ننماید ،‌و فحش و شتم بر لفظ نگیرد … و در هر محلی سخن مناسب آن مجلس گوید . و در اثنای سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نکند مگر که حدیثی اقتضای اشارتی لطیف کند ،‌آنگاه آن را بر وجه پسندیده ادا نماید …و کسیکه الاحاح با او مفید نبود بر او الحاح نکند … و سخن باریک با کسی که فهم نکند نگوید … و باید که شیندن او از گفتن بیشتر بود.

از اخلاق ناصری‌

 

اسرار لغت

چرا شیطان را شیطان می نامند ؟

اگر نون را جزء کلمه چاپ بیاوریم ،‌ اصل در شیطان ، شطن است و معنایش : دورشد، یعنی چون شیطان دور است از رحمت الهی‌، و مورد غضب و لعنت خدا قرار گرفته است ، لذا او را شیطان یعنی دور شده می نامند.

برخی گفته اند که نون در شیطان زیادی است و اصل کلمه شاط ،یشیط است . شاط یعنی از شدت غضب سوخت ، زیرا به قدری شیطان عصبیت داشت که چون از آتش خلق شده بود ،‌حاضر نشد برای‌حضرت آدم ، و به امر الهی‌ سجده کند. راغب در مفردات از ابوعبیده نقل می کند : الشیطان اسم لکل عارم من الجن و الانس و الحیوانات : یعنی شیطان اسم هر پلید و سرختی (زیرا به هر دو معنی آمده ) از انسانها و اجنه و حیوانات است . در قرآن هم شیطان اختصاص به جن ندارد بلکه شیاطین الانس و الجن آمده است که شاید به همین منظور باشد . استثناء هر اخلاق بدی و خوی زشتی را شیطان می گویند . راغب روایتی نقل کرده است از حضرت رسول ((ص)) که فرمودند : ” الحسد شیطان و الغضب شیطان ” .

مثل و مثال

مثل

” از تو حرکت از خدا برکت ”

مثال :

سایه حق بر سر بنده بود                       عاقبت جوینده یابنده بود

( مولوی )

راه جستن زتو ، هدایت از او                    جهد کردن زتو ، عنایت از او

( سنائی )

نابرده رنج گنج میسر نمی شود               مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

( سعدی )

کسی را که کاهل بود گنج نیست            که اندر جهان سود بی رنج نیست

( فردوسی )

هر که چون سایه گشت خانه نشین         تابش ماه و خور کجا یابد

وانکه پهلو تهی کند از کان                      صره̾ سیم و زر کجا یابد

وانکه در بحر غوطه می نخورد                  سلک در و گهر کجا یابد

گر هنرمند گوشه گیر بود                        کام دل از هنر کجا یابد

باز کز آشیان خود نپرد                            بر شکاری‌ ظفر کجا یابد

( ابن یمین )

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

جنگ

  • در ادامه عملیات مسلم بن عقیل ، در مندلی ۸۱ تانک و نفر بر ، ۲ هواپیما، ۱۱۵۰ صدامی بدست رزمندگان اسلام نابود شدند .

۲۶/۸/۶۱

  • در منطقه عملیاتی مسلم بن عقیل ، پاتک مذبوحانه دشمن با ۱۷۰ کشته و مجروح سرکوب شد .

۲۹/۸/۶۱

  • در مدتی کمتر از ۲۰ دقیقه ، ۵ هواپیمای رژیم بعثی در منطقه عملیاتی محرم سرنگون شد .

۳۰/۸/۶۱

  • چریکهای عشایر یک هلیکوپتر ، ۳ کامیون و ۳۰ صدامی را نابود کردند

۱/۹/۶۱

  • در یک نبرد ۳ ساعته تن به تن ، زیر آتش شدید توپخانه ،‌سنگین ترین ضد حمله̾ عراقی در منطقه عملیاتی محرم با ۹۰۰ کشته سرکوب شد . در این نبرد تیپ های ۵۰۴ – ۷۰۴ و ۷۰۱ عراق تار و مار شدند

۳/۹/۶۱

  • یک فروند دیگر از جنگنده های عراق توسط پدافند قدرتمند نیروهای اسلام سرنگون شد. ۶/۹/۶۱
  • تاسیسات کامل تدارکاتی دشمن دربان میل عراق منهدم شد .

۶/۹/۶۱

  • حمله̾ ۳ تیپ پیاده و زرهی عراق در منطقه عملیاتی محرم با کشته شدن بیش از ۴۵۰ صدامی و به اسارت گرفتن تعدادی از متجاوزین عراقی و به غنیمت گرفتن چندین تانک و نفربر و خودرو سنگین ارتش مزدور عراق درهم شکست .
  • یک هلیکوپتر توپدار متجاوز عراقی در منطقه عملیاتی جنوب سرنگون شد

۸/۹/۶۱

  • عراق مردم بی دفاع سر پل ذهاب و گیلان غرب را به توپ و موشک بست.

۱۸/۹/۶۱

انقلاب و جهان

  • دانشجویان سودان با حمله به مراکز دولتی خواستار سرنگونی رژیم نمیری شدند . ۲۴/۸/۶۱
  • ۲۲نفر از اعضای یک گروه اسلامی در ترکیه باز داشت شدند .

۲۹/۸/۶۱

  • ۱۱ گروه انقلابی مسلمان در فلسطین اشغالی برای ادامه جنگ مسلحانه بر مبنای اسلام ائتلاف کردند . ۲۹/۸/۶۱
  • یک معلول فرانسوی ۲۰ صندلی چرخ دار به معلولین ایران اهدا کرد .

۶/۹/۶۱

  • اسرای عراقی مستقر در اردوگاه مشهد خواستار ایجاد جمهوری اسلامی در عراق شدند . ۷/۹/۶۱
  • یک ژنرال نیروی هوائی رژیم افغانستان از این کشور گریخت .

                                                                                     ۱۳/۹/۶۱

  • محاکمه ۲۹۹ مسلمان انقلابی مصری بجرم تلاش برای‌ایجاد جمهوری‌ اسلامی‌ در مصر از امروز در دادگاه های نظامی این کشور آغاز شد . ۸ تن از اعضای ” الجهاد ” به هنگام باز جوئی به شهادت رسیدند .

۱۳/۹/۶۱

  • نظامیان پادگان ” هولیر” عراق علیه صدام دست به شورش زدند .

۱۶/۹/۶۱

  • جهت نابود کردن مقاومت ملت عراق رژیم صدام شهرک ” الدجیل ” را با خاک یکسان کرد. ۱۸/۹/۶۱

اخبار داخلی‌

  • طی مراسم کم سابقه ای ، با شرکت صدها هزار نفر، مردم شهید پرور اصفهان با ۳۱۰ شهید فاتح جنگ وداع کردند .
  • آیت الله طاهری : اکثریت قاطع مردم که به امام امت نظر دارند ، به آیت الله العظمی منتظری نیز نظر دارند . ۳۰/۸/۶۱
  • سرمایه بانک مرکزی از ۲۵ میلیارد ریال به ۱۲۵ میلیارد ریال افزایش یافت.

۱/۹/۶۱

  • هاشمی رفسنجانی : ما صفات ولایت امر را در آیه الله العظمی منتظی می بینیم . با توجه به اصل پنجم قانون اساسی که ولایت امر باید بر عهده فقیه عادل با تقوا، آگاه به زمان ، مدیر و مدبر باشد . ما این صفات را در آیه الله العظمی منتظری می بینیم . ۲/۹/۶۱
  • ۲۸۰۰ پزشک ایرانی مقیم آلمان برای مراجعت به کشور ، اعلام آمادگی کردند . ۳/۹/۶۱
  • ۳۰ کیلومتر از جاده سردشت ــ مهاباد بازسازی شد. ۴۰ پاسگاه صحرائی در مناطق آزاد شده غرب و جنوب کار خود را آغاز کردند .

۴/۹/۶۱

  • ارامنه تهران به سیاست زور و تعدی رژیم اشغالگر قدس اعتراض کردند .

۴/۹/۶۱

  • ایران شاهد پر شکوه ترین رژه ارتش بیست میلیونی در سراسر کشور بود.                            ۶/۹/۶۰
  • هاشمی رفسنجانی : آنهائی که بیت المال را غارت کرده اند ، خود را برای حساب پس دادن مهیا کنند . ۶/۹/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : امروز ملت با ۵/۲ میلیون بسیجی‌ مسلح آماده مقابله با هر حرکت ضد انقلابی است . ۶/۹/۶۱
  • آیت الله خاتمی : شرائط رهبری و فقاهت ، در آیت الله العظمی متظری بیشتر است . ۶/۹/۶۱
  • رئیس مجلس در اعتراض به رفتار دولت هند با دانشجویان مسلمان ایرانی‌ گفت : ما دلمان نمی خواهد که هندوستان آن رفتاری را که آمریکایی ها و مثلا آلمان غربی و اسرائیل بامبارزین جوان و متعهد انجام می‌دهند بکند. ۶/۹/۶۱

جهان

  • پرتقال ۷۵۰ تن اسلحه به رژیم صدام فروخت . ۲۳/۸/۶۱
  • با انفجار در مرکز تفریحات ارتش آمریکا در لبنان ، ۲۴ نظامی‌ آمریکائی در لبنان به هلاکت رسیدند . ۲۵/۸/۶۱
  • مرکز فرهنگی آمریکا در کره جنوبی به آتش کشیده شد.

۲/۹/۶۱

  • افسران ارتش عراق در مصر آموزش نظامی می بینند. ۲/۹/۶۱
  • نیروهای دولتی افغانستان شتباها از سوی هلوکپتر های خودی بمباران شدند.     ۶/۹/۶۱
  • مبارزین ایرلند دفتر نخست وزیر انگلیس را منفجر کردند. ۱۰/۹/۶۱
  • انفجار عظیم در مرکز آزمایش موشک های ام ــ ایکس آمریکا موجب کشته شدن و مجروح شدن عده ای‌ گردید . ۱۰/۹/۶۱

عمران

  • توسط پژوهشگران ایرانی ، روغن پاریلکس در اهواز تولید شد.

۲۷/۸/۶۱

  • تولیدات کارخانه آلومینیوم سازی اراک به ۴۵ هزار تن رسید.

۲۷/۸/۶۱

  • عملیات آب رسانی به ۳۲ روستای ایلام پایان یافت . ۲۹/۸/۶۱
  • طی ۶ ماهه اول سال جاری، بیش از ۱۰ هزار تراکتور در آذربایجان شرقی توزیع شده است . ۲۹/۸/۶۱
  • تولید روزانه̾ کارخانه ریسندگی خاور رشت بالغ بر ۱۰ تن نخ در روز شد.

۲۹/۸/۶۱

  • مواد اولیه تهیه کاشی در ایران تهیه شد . تولید کاشی‌ پارس در هفت ماهه سال ۶۱ نسبت به سال گذشته ۳۵ ٪ افزایش داشته است .

۲/۹/۶۱

  • ۸۰۰۰ هکتار از اراضی دشت آزادگان بازسازی شد. ۴/۹/۶۱
  • از ضایعات شیشه در اصفهان روزانه ۵۸۰۰ عدد لیوان ، پارچ و بطری تولید میشود. ۶/۹/۶۱
  • ۹ میلیون ریال وام به کشاورزان تاکستانی پرداخت شد.

۷/۹/۶۱

  • بیش از ۳۴۰ دستگاه تراکتور بین کشاورزان کهگیلویه و بویر احمدتوزیع شد. ۷/۹/۶۱
  • کارخانه الکترودسازی اهواز پس از ۷ سال وقفه ، راه اندازی شد.

۱۷/۹/۶۱

ضد انقلاب

  • ۸۰ تن از کادر های‌مهم چریکهای فدائی خلق اقلیت در اصفهان و شهرکرد معدوم و یا دستگیر شدند . ۲۳/۸/۶۱
  • محور استراتژیک پیرانشهر ــ سردشت کاملا پاکسازی شد… در این عملیات ۱۰۰۰ تن از ضد انقلابیون کشته ،‌ مجروح و اسیر شدند.

۲۵/۸/۶۱

  • ۱۴۰ کیلو تریاک د ردرگیری مسلحانه قاچاقچیان و سپاه پاسداران در کهنوج کرمان به دست آمد. ۲۷/۸/۶۱
  • شبکه عظیم تروریست های اقتصادی و محتکران بزرگ در بندرعباس و تهران با دستگیری ۵۰۰ نفر متلاشی شد . ۲/۹/۶۱
  • طی سه ماه گذشته ،‌۱۶۵ کیلو مواد مخدر به همراه مقادیری اسلحه و مشروب الکلی‌ در همدان کشف شد.               ۶/۹/۶۱
  • قوای اسلام در یک عملیات هماهنگ ، منطقه بیساران کردستان را از لوث ضد انقلاب آزاد کردند . ۶/۹/۶۱
  • از ۶۶ سوداگر مرگ در خراسان ، بیش از ۲۳۷ کیلو تریاک و هروئین و ۱۳ میلیون ریال پول نقد ، کشف شد.                  ۶/۹/۶۱
  • توسط ماموران ژاندارمری سیستان و بلوچستان ، ۲ تن تریاک از بار شترهای‌ معتاد ۵ ریالی به دست آمد . ۷/۹/۶۱
  • با تلاش مامورین ژاندارمری هنگ چاه بهار ۲۵۰ میلیون تومان کالای قاچاق کشف شد.                   ۸/۹/۶۱

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه: انفال

قسمت دوم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

تعریف انفال و حدود آن

بحث از انفال و مالک آنها و اینکه معادن از جمله ی انفال است، در  مسئله ی هشتم از مسائل خمس معادن بطور اجمال آمده است، ولی چون عادت فقهای عظام بر این جاری شده که در پایان کتاب خمس، از انفال مستقلا و بنحو تفصیل بحث و گفتگو می کنند، ما نیز در این موضع که خاتمه کتاب خمس است، با تفضیلی متناسب، انفال را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم، و ناگزیر، مسئله مذکوره را در دو فصل متعرض می شویم به این تقریر که در فصل اول، از حد و ماهیت انفال و تعداد آنها و اقامه ی دلیل بر هر یک از آنها، گفتگو می کنیم. و در فصل دوم، از احکام شرعی انفال و تملک آنها و اینکه در عصر غیبت امام زمان (ع)زمام آنها بدست کیست و اشاره ی اجمالی به حکومت اسلامی و بعضی از مسائل مربوط به مقام، بحث می شود.

فصل اول: در بیان حد و تعریف انفال و تعداد آنها و استدلال بر هر یک از آنها می باشد، و چون یک سوره از قرآن شریف به نام انفال که موضوع بحث ما است، نامیده شده. علیهذا مناسب است که نخستین آیه آن را که ریشه ی اصلی این بحث مهم است. نقل نموده، سپس در حقیقت انفال بحث و بررسی کنیم:

“قال الله –تعالی-:یسئلونک عن-”

“الانفال، قل الانفال لله والرسول،”

“فاتقوالله واصلحوا ذات بینکم واطیعوا”

“الله و رسوله ان کنتم مومنین”

– از شما (پیامبر) درباره ی انفال پرسش می کنند، بگو: انفال مال خدا و رسول اوست پس تقوای الهی را پیشه کنید و در بین خودتان صلح و سازش برقرار نمائید، و چنانچه ایمان دارید، باید خداوند متعال و رسول او را -بدون چون و چرا- اطاعت کنید.

و اما انفال جمع نفل (به سکون و فتح فاء) به معنای زیادت است، ولذا بر نماز تطوع نفل و نافله اطلاق می شود، چون زائد بر فریضه است و نافله در آیه ی کریمه:

“ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافله”

(آیه ی ۷۲ از سوره ی انبیاء)-” به ابراهیم، اسحاق را موهبت کردیم و یعقوب را نافله به او بخشیدیم ”

به معنای زیادت است یعنی یعقوب را زائد برآنچه مسئلت کرده بود به او اعطا نمودیم، و ممکن است گفته شود که چون ولد ولد، زائد بر ولد است به این اعتبار، بر یعقوب نافله اطلاق شده است.

انفال بر غنائم جنگی اطلاق می شود و بر اموالی که مالک مخصوصی ندارند، مانند دریاها و بیابانها، و نیستانها و بیشه ها و جنگلها، و معبرهای سیل و نحو اینها نیز اطلاق می گردد.

بسا که در وجه اطلاق انفال بر غنائم جنگی گفته می شود: چون مسلمانان با حلیت غنائم، بر سایر امم تفضیل و برتری داده شده اند، به آنها انفال اطلاق گردیده یعنی زیادتیهای مایه فضیلت، و یا چون غنائم جنگی زائد است برآنچه که مقصود از جنگ است -چه آنکه مقصود از جنگ، پیروزی بر دشمن و ریشه کن نمودن آنان است- پس اموال غنیمت گرفته شده، زائد بر اصل مقصد مفروض است.

و اطلاق انفال بر مالهائی که مالک بالخصوص ندارند به این جهت است که این نوع اموال از آن رسول و امام است زائدا بر سهم خمس.

ولی اظهر، آن است که اطلاق انفال بر این دو نوع یعنی غنائم جنگی، و اموالی که مالک مخصوص ندارند بیک ملاک است، زیرا اموال بر دو قسم است: قسمتی دارای مالک مخصوصی است و طبعا چنین قسمی ملک شخصی است، و قسم دیگر آنکه مالک ویژه ای ندارد بلکه از اموال عمومی و باقی بر اشتراک است، و این قسم بالطبع، زائد بر اموال شخصی که متعلق به اشخاص است، می باشد.

بهرحال، غنائم جنگی نیز بحسب لغت از انفال است، بلکه بحسب قرآن نیز از انفال می باشد، زیرا مورد نزول آیه ی انفال طبق روایت، غنائم جنگ بدر است، اگرچه در فقه برآنها انفال اطلاق نمی شود، و اسلوب آیه ی شریفه ظاهر می شود که در آن مورد تخاصم و تشاجری در مسئله ی انفال بین صحابه بوده است که برای قطع خلاف و تخاصم از رسول الله (ص)پرسیدند و شاهد براین مدعا جمله ی “واصلحو ذات بینکم” می باشد.

در مجمع البیان از ابن عباس نقل می کند:

“پیغمبر گرامی (ص)روز جنگ بدر فرمودند: کسی که فلان چیز را بیاورد به او پاداش چنانی داده می شود، و کسی که اسیری را بیاورد پاداش کذائی برای او است، جوانان در انجام پیشنهاد رسول الله (ص)با سرعت پیشی گرفتند و کهنسالان زیر پرچمها باقی ماندند، و چون جنگ پایان یافت، جوانان از رسول الله (ص)انجاز وعده “نفل” را مطالبه کردند، کهنسالان اعتراض نموده و گفتند: پشتیبان شما ما بوده ایم، زیرا اگر فرار می کردید بسوی ما بر  می گشتید و بین ابی الیسر و سعد بن معاذ مشاجره ای درگرفت، خداوند متعال غنائمی را که به پندار آنان در اختیار خود می دانستند، در اختیار رسول الله قرار داد که طبق مصلحت و مشیت خود عمل فرماید، پس آن حضرت بطور تساوی بین آنان تقسیم فرمودند، و عباده بن صامت می گوید: در نفل اختلاف و تشاجر کردیم بنحویکه بداخلاقی از ما بظهور رسید، خداوند متعال ما را نسبت به نفل مسلوب الاختیار نمود، و زمام آن را به رسول الله سپرد، پس آن بزرگوار بین ما نفل را بالسویه تقسیم فرمودند.

در رساله ی امام صادق (ع)که در تحف العقول حکایت نموده است، مطلبی است که حاصل آن این است:

“چون روز جنگ بدر شد، رسول الله (ص)فرمودند: کسی که قتیلی را بکشد برای او پاداش چنانی است و کسی که اسیری بگیرد از غنائم قوم به او مقدار کذائی داده می شود، پس چون خداوند متعال مشرکان را منهزم ساخت و غنائمشان جمع شد، مردی از انصار گفت: من دو نفر را کشته ام و برآن گواه دارم و یک نفر را نیز اسیر نموده ام، بنابراین، یا رسول الله آنچه تعهد فرموده اید و خود را به آن ملزم ساخته- اید، به من عطا فرما، در این هنگام سعدبن عباده از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله، مانع ما از انجام کشتار و اسیر گرفتن که آقایان انجام دادند، ترس از دشمن و بی رغبتی به آخرت و غنیمت نبوده است، بلکه از آن بیم داشتیم که اگر برای انجام کارزار از جناب شما فاصله ی دوری بگیریم، مشرکان بر شما هجوم آورند، چنانچه به این آقایان چیزی را که مطالبه کرده اند عطا فرمائی سایر مسلمانان با دست تهی از غنیمت خواهند برگشت، سپس سعدبن عباده نشست ولی آن شخص انصاری برخاست و همان گفتار نخستین خویش را گفت و نشست، آنگاه    سعدبن عباده بپا خاست و خلاصه آنکه هر یک از این دو صحابی که هر دو از قبیله ی انصار بوده اند گفتارشان را سه بار تکرار نمودند، پس از آن، آیه شریفه ی: “یسئلونک عن الانفال …” از جانب خداوند متعال نازل گردید، و انفال اسم جامعی است برای آن چیزهائی که مسلمانان در آن روز به غنیمت گرفتند … و چون رسول الله (ص)به مدینه وارد شدند، خداوند متعال آیه ی: “واعلموا انما غنمتم من شییء …” را بر رسول الله نازل فرمودند.

تشاجر مذکور بین صحابه را علی بن ابراهیم نیز در تفسیر خویش نقل فرموده است. می توانی به آنجا مراجعه کنی.

ممکن است الف و لام در جمله: “یسالونک عن الانفال” الف و لام عهد باشد که در این صورت مراد از انفال همان غنائم جنگ بدر است که مورد تشاجر و سئوال واقع شده، و الف و لام در جمله: “قل الانفال لله و الرسول” الف و لام استغراق باشد و نتیجه شامل غنائم و غیر آنها از اموال عمومی که در فقه از آنها به انفال تعبیر می شود، خواهد گردید.

مالکیت انفال:

اینکه در آیه ی مذکوره، تمام انفال یعنی غنائم را از آن خدا و رسول الله قرار داده و در آیه ی خمس، یک پنجم از غنائم را برای خدا و رسول الله و ذوی القربی و ایتام و مساکین و ابن سبیل قرار می دهد، هیچگونه منافاتی بین این دو جعل و تشریع نیست، زیرا ولایت انفال برای رسول الله و امام بعد از آن حضرتست که مختارند بهرکس از آن اموال اعطا فرمایند، و در نوائب و پیش آمدها مصرف نمایند سپس اخراج خمس کنند و بعد از آن، بقیه را تفضلا بین مقاتلان تقسیم فرمایند، پس متولی امر غنائم و انفال رسول الله و بعد از او امام است و هیچکس حق اعتراض ندارد چنانکه در صحیحه زراره است:”مجری و متولی امام است بهرکس که می خواهد چیزی زیادی از غنائم بدهد می تواند، و بهرکسی که می خواهد از غنائم عطا می کند قبل از تقسیم بین متقاتلین، و رسول الله با معیت گروهی از صحابه در یکی از غزوات، با دشمنان جنگ کردند او از غنائم آن جنگ نصیب و بهره ای برای آنان قرار نداد، بنابراین امام هم اگر بخواهد غنائم را بین مقاتلان تقسیم مینماید”.

بهرحال، انفال از آن خداوند متعال بدون هیچ واسطه است و برای رسول الله (ص)و امام بعد از او با جعل و قرارداد الهی است، و لازم به تذکر است که برای شخص امام انفال قرار داده نشده بلکه برای مقام و عنوان امامت مجعول گردیده است، علیهذا عنوان امامت، حیثیت تعلیلیه و واسطه در ثبوت نیست که انفال را ملک شخصی امام کند بلکه عنوان امامت حیثیت تقییدیه و واسطه ی در عروض است، به این تقدیر که ملکیت انفال حقیقه متعلق به عنوان امامت است و اسنادش به شخص امام، بواسطه ی عنوان مذکور است، نظیر آنچه که در زمان ما معمول و رائج است که اموال عمومی را ملک عنوان دولت و حکومت     می شمرند.

حاصل آنکه انفال ملک امام بما هو امام است و در مصالح مقام امامت و امت و تدبیر شئون مسلمانان مصرف می نماید، و ملک شخصی امام (ع)نیست، چگونه چنین نباشد آیا کسی می تواند احتمال بدهد اسلام که دین عدالت و انصاف است، همه ی دریاها و بیابانها و معدنها و بیشه ها و قطائع و صفایا و میراث بدون وارث و نحو اینها را که توضیحش خواهد آمد، برای یک شخص قرار دهد؟ اگرچه عزیزترین خلق خدا هم باشد، آیا چنین تشریعی با حقیقت اسلام و روح آن که منعکس در آیه ی: “کیلا یکون دوله بین الاغنیاء منکم” می باشد منافات ندارد؟

موید آنچه که گفتیم، بیان فقهای عظام است، زیرا این اعاظم، اراضی را در سلک انفال ذکر می فرمایند، و معذلک آن را در مبحث مشترکات نیز ذکر کرده اند که می توانی مراجعه کنی و کلمات آنان را ببینی.

عبارتی که از امیرالمومنین (ع)از رساله محکم و متشابه نقلا از تفسیر نعمانی دروسائل نقل کرده است به مدعای ما اشاراتی دارد و آن عبارت این است:

“ان للقائم بامور المسلیمن بعد ذلک”

“الانفال التی کانت لرسول الله ((ص))”

– یعنی: “برای قائم به امور مسلمین و متولی شئون آنان، بعد از این، تمام انفال است که برای رسول الله بوده است”.

ملاحظه می فرمائید که موضوع مالکیت انفال را در عبارت مذکور، عنوان “قائم بامور المسلمین” قرار داده است که ظاهر در این است که عنوان مذکور حیثیت تقییدیه و تمام موضوع برای حکم مذبور است و مآلا انفال ملک منصب امامت است نه شخص امام.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت نوزدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در قسمت های قبلی این سلسله بحث ها از مفاسد و مظالم بیشماری که سیستم سرمایه داری در کشورها و مناطق تحت نفوذ و تسلط خود بوجود می آورد سخنی گفتیم و انواع این مفاسد را دسته بندی کردیم- گرچه مفسده های ناشی از سیستم منحط سرمایه داری بسیار فراوان و حتی میتوان گفت بیشمار است لکن ما تمامی آنها را تحت یک جمع بندی کلی قرار دادیم- و در این باب چند مفسده ی مهم را که هر کدام زاینده مفاسد دیگری در درون خویش است برشمردیم در گفتارهای پیشین درباره ی سه گروه از این مفاسد تحت عناوین:

۱- ایجاد اختلاف طبقاتی

۲- رواج ظلم و بیدادگری

۳- شیوع فساد و فحشاء

سخن گفتیم و اکنون به بازگوئی موارد دیگری از این مفاسد و بحث پیرامون آن می پردازیم که در این سلسله بحث ها در ردیف چهارم قرار گرفته است.

۴ ایجاد سلطه ی استعمار

یکی دیگر از انواع مفاسد شومی که سیستم اقتصاد سرمایه داری در کشورها و مناطق تحت نفوذ خود ایجاد می کند- و در حقیقت شوم ترین و سیاه ترین نوع این مفاسد است عبارت از سلطه ی استعمار است. استعماری که از این طریق برجان و زندگی و سرنوشت ملت های ضعیف، حاکم می گردد نه تنها خود از بدترین و زشت ترین انواع استعمار است بلکه بنوبه ی خود انواع گوناگون و ابعاد دیگری از استعمار را در صورتهای مختلف استعماری بر زندگی اینگونه ملت ها حاکم می سازد که در کسوتهائی چون “استعمار” “استحمار” “استعباد” و دیگر انواع آن جلوه گر میشود و اینها همه موارد و مصادیقی است که اسلام عزیز از زبان قرآن کریم تمام آنها را تحت یک عنوان و یک اسم کلی و جامع و پرمعنا نام برده و این نام عبارت از همان واژه ی “استضعاف” است که در طول انقلاب شکوهمند اسلامی ما بیش از واژه ی دیگر بکار رفته و مفهوم و کاربرد و مصادیق آن آشکار گردیده است.

تکیه ی قرآن روی کلمه ی “استکبار” و “استضعاف” که ۴۸ جا از “استکبار” در شکلهای مختلف آن نام برده و از خطرها و مفاسد آن پرده برداشته و در ۸ مورد “استضعاف فرد” یا ملت ها و جوامع را آن هم در قالب های متفاوت بازگو کرده و این مصیبت و بلای عظیم را خاطر نشان کرده است، نشانگر عمق مخصوص و گستردگی مفهوم و معنائی میباشد که این دو واژه از آنها حکایت می کنند و در این انقلاب عظیم اسلامی آن مفهوم روشن تر گردید و فرهنگ غنی و پرمحتوای قرآن متجلی تر شد.

براساس فرهنگ حیات بخش اسلامی، ریشه کن شدن “استضعاف” روزی فرا خواهد رسید که حکومت متعالی و انسان ساز اسلامی در تمام جهان استقرار یابد و از شرافت انسانی انسانها حمایت کند و دیگر اجازه ندهد که هیچ انسانی تحت انواع ستمهای دیگران قرار گیرد و این همان وعده ای است که خداوند متعال و اسلام عزیز و قرآن مبین به امت های اسلامی داده است و هم اکنون پایه های آن در کشور ایران با تفضل و توفیق خداوند بزرگ برقرار گردیده و نهال آن کشته شده است و امید که انشاءالله تعالی بزودی به ثمر برسد.

باش تا صبح دولتش برسد                       کاین هنوز از نتایج سحر است

پایه استعمار در سیستم سرمایه داری

استعماری که از راه سیستم سرمایه داری بر زندگی ملت ها و افراد جوامع گوناگون تسلط می یابد بر مبنای همان سلطه اقتصادی استوار می شود و از این رو برای پایان بخشیدن به آن نخست باید از تسلط اقتصاد سرمایه داری رهائی پیدا کرد و در بازنگری پایه و اساس این نوع از استعمار مخصوصا در جهان کنونی به نکاتی دست می یابیم که میتوان آنها را بدینگونه توضیح داد:

در داخل ممالک سرمایه داری، در نتیجه ی پیدایش صنعت ماشینی و گسترش روز افزون این صنایع، همواره میزان تولیدات کارخانه ها بیش از مقدار مصرف و اضافه بر میزان احتیاج است، از این رو علاوه بر فروش کالاهای تولیدی در داخل کشور و حتی علاوه بر ایجاد بازارهای مصنوعی که با ترفندهای تبلیغاتی و فریب دادن ذهن و هوش مردم که به ایجاد “حرص خرید” و “جنون مصرف” که در افراد ایجاد میکنند و فروش را بالا میبرند باز هم مقدار قابل توجهی از کالاهای تولیدی اضافی می آید و در انبارها و حتی پس از پر شدن انبارها در خود کارخانه ها متراکم میشود، بدین جهت سرمایه داران و صاحبان صنایع ماشینی همواره سعی می کنند بازارهای تازه تری پیدا کنند و کالاهای انباشته شده را در آنجا به فروش برسانند.

طبیعی است که وقتی بازار داخلی اشباع شده است باید به جستجوی بازارهائی در فراسوی مرزها و خارج از چهارچوب کشور سازنده ی کالاها پرداخت ولی برای دست یافتن به چنین بازارهائی قوانین و مقرارتی که در چهارچوب روابط سیاسی کشورها حکمفرما است نوعا مانعی بر سر راه سرمایه داران بوجود می آورد که آنها از دست اندازی به داخل مرزهای دیگران با اتکاء به قدرت پول و سرمایه و تولید، ناتوان میمانند از این رو سرمایه داران ناگزیر میشوند که به دولت های خود دست همکاری بدهند، از آنجا که فروش محصولات هر کشوری در خارج از مرزهایش باعث ورود ارز به آن کشور و رونق اقتصادی آن میشود و این خود مطلوب دولتهای سرمایه داری است، دولتهای سرمایه داری نیز با میل و رغبت دریچه ی تازه ای بر روی سرمایه داران و صاحبان صنایع و کار خانه ها  می گشایند، باین معنا که با انعقاد پیمانهای اقتصادی در چهارچوب قوانین و مقرارت مخصوصی راه را بروی سرمایه داران باز می کنند و آنها نیز متقابلا در برابر دولت ها متعهد میشوند که از سود خالص فروش در بازارهای خارجی عوائد ویژه ای را بدولتهای خود اختصاص بدهند.

استعمار بخاطر بازاریابی

دولت های سرمایه داری از این طریق در یک گستره ی اقتصادی استثمارگرانه، به عنوان بازوهای مقتدر سیاسی و نظامی سرمایه داران خود وارد میدان میشوند و به تلاش برای بازار یابی جهت فروش تولیدات کشورشان دست میزنند.

در مسیر این تلاش نخست به انعقاد قراردادهای بازرگانی و مبادلاتی با کشورهای دیگر بخصوص کشورهای کوچک و عقب مانده می پردازند اما چون میزان فروشی که از این طریق حاصل میشود باز هم پاسخگوی زیاده طلبی های دولت های استعماری و تولیدات بیش از حد صاحبان صنعت و سرمایه نیست لذا چاره جوئی تازه ای پا بعرصه می گذارد که عبارت از استعمار سیاسی کشورها و ملت های دیگر است.

تجربه های تلخ نشان داده است که دولت های قدرتمند و سرمایه داری مادامی که در امور سیاسی کشورهای کوچک و دولتهای ضعیف مداخله نکنند قادر نخواهند بود اینگونه کشورها را بیک بازار مطمئن و پرمصرف برای فروش تولیدات خود مبدل کنند، زیرا اگر فشار استعمار در این کشورها بکار گرفته نشود همواره خطر بروز مشکلاتی برای دولتهای سرمایه داری وجود دارد:

مشکلاتی همچون قیام ملت علیه سلطه ی اقتصادی آن کشورها، تصمیم به عدم مصرف کالای آن کشورها، اقدام برای تولید کالای مشابه در داخل کشور، یا دست کم، روی آوردن به کشورهای دیگری که حاضرند کالای مشابه را با قیمت ارزانتر و شرائط عادلانه تر در اختیار آنان بگذارند. بالاخره از این قبیل مشکلات همیشه وجود دارد.

اما وقتی سلطه ی استعماری و مداخله در امور سیاسی و دخالت در سرنوشت ملت ها و کشورها در میان باشد چنین خطراتی بروز نخواهد کرد تا آنجا که حتی دولت های استعمارگر با اعمال فشار از هر گونه اقدام ملت های تحت استعمار در جهت رسیدن به خودکفائی و تولید کالای مشابه در داخل کشورشان نیز جلوگیری می کنند تا به آنها اجازه ی رهائی از زیر یوغ سلطه ی اقتصادی دولت های قدرتمند سرمایه داری داده نشود.

آنها برای تداوم و بقاء سلطه ی استعماری و اقتصادی خود، دست به استعمار فرهنگی میزنند و فکر و فرهنگ ملت های تحت سلطه را تغییر میدهند و با تغییر و با تحریف و تخدیر فکر و فرهنگ آنها، استعمار شوم خود را تداوم می بخشند.

نمونه های عینی و آشکاری که از این جهت در تاریخ دولتهای استعمارگر و کشورهای تحت استعمار وجود دارد، برای مردم ما کاملا آشنا است که از جمله میتوان اشاره کرد به مواردی مانند استعمار طولانی انگلیس در کشورهائی چون هندوستان، عراق،کشورهای دیگر خاورمیانه، کشورهای آفریقائی و بخصوص کشور خودمان ایران -قبل از انقلاب اسلامی- سالیان دراز انگلیس، این پیر استعمار، با اعمال قدرت استعماری نه تنها کشور ما را بازار پر رونقی برای مصرف تولیدات و مصنوعات خود ساخته بود بلکه با ارزش ترین و حیاتی ترین سرمایه ی ایران یعنی “نفت” ما را نیز به رایگان غارت می کرد و برای بقا و دوام این رابطه ی ظالمانه چنان در اعماق سیاست کشور ما نفوذ کرده بود که حتی وکلای مجلس و وزرای هیات دولت نیز با نظر و خواست سیاست خارجی انگلیس تعیین می شدند و سلطه ی سیاسی و اقتصادی انگلیس را در کشور ما به صورتی روز افزون گسترش می دادند که پس از برچیده شدن دستگاه استعمار انگلیس نوبت به “آمریکا” رسید و این بار یک ربع قرن تمام، سلطه سیاسی و اقتصادی آمریکا چنان بر ارکان کشور و اعماق زندگی ما نفوذ پیدا کرد که نه تنها مقامات کشوری با نظر آنها تعیین می شدند و سرنوشت ملت را به نفع آمریکا در دست می گرفتند بلکه حتی زندانهای این کشور از کسانی پر می شد که علیه منافع آمریکا گامی بر می داشتند یا سخنی می گفتند یا کلمه ای می نوشتند.

ایران این کشور اسلامی، سالهای سال رنج تلخ این استعمار شوم را با تمام گوشت و خون و مغز و روح خود احساس کرد، و الحمدلله انقلاب پر برکت اسلامی بر این پدیده نحس تاریخ پایان داد و استقلال و آزادی ای در سایه اسلام به رهبری حضرت امام امت خمینی دام ظله العالی پدید آمد و طرح حکومت اسلامی پی ریزی شد که رو به تکامل می رود.

تاریخ هرگز استعمار فرانسه در الجزایر که بیش از هر چیز آن کشور را به بازار مصرف تولیدات خود مبدل کرده بود و یا نیروی استعماری که در مصر و تونس و اتیوپی و افغانستان و پاکستان و یمن و ترکیه و کشورهای منطقه خلیج فارس و بالاخره ده ها کشورهای منطقه خلیج فارس و بالاخره      ده ها کشور کوچک و ضعیف را که میدان تاخت و تاز و چپاول و غارت استعمارگران قرار گرفت فراموش نمی کند و نباید بکند.

اینها قدرتهای استعمارگرانه ی خود را مخصوصا در این جهت به کار گرفتند که این کشورها را به خریداران تولیدات خود مبدل کنند و از هر کدام از افراد این جوامع یک مصرف کننده ی چشم و گوش بسته و مطیع، بسازند.

غارت چند جانبه

علاوه بر آنچه ذکر شد این صنایع بزرگ و بالمآل دولتهای متبوع آنها برای دوام و بقا کارخانه های خود احتیاج به مواد خام دارند تا آنها را تبدیل به کالاهای مصنوع خود سازند و پس از آن کالاهای ساخته شده خود را به کشورهای دیگر و از جمله همان کشور صاحب مواد خام بفروشند و لذا در پی دست یافتن به مستعمره ای هستند که دارای مواد خام مورد نیاز آنها باشد.

پس از یافتن چنین کشوری و بعد از استقرار و استحکام پایه های سلطه سیاسی و اقتصادی خود در آن کشور، مواد خام موجود در آن را با ارزانترین قیمت -که غالبا در حد رایگان است- از آنجا بیرون می برند و هنگامی که در کشور خود و با استفاده از صنایع ماشینی شان به اشیاء و کالاهای گوناگون مبدلش کردند همان مصنوعات را با دهها برابر قیمت واقعی خود به همان کشور صاحب مواد اصلی می فروشند و از آنجا که غارت مواد خام کشورهای کوچک همواره به صورت چپاولی بی رحمانه و به قصد ریشه کن ساختن آن مواد صورت می گیرد همیشه علاوه بر مصارف کشور استعمارگر و کشور مستعمره مازاد قابل توجهی از اشیاء و کالاهای تولید شده نیز باقی می ماند که این مازاد در سایر نقاط دنیا به فروش میرسد و بصورت ارز و طلا یا انواع دیگر مواد خام موجود در سایر نقاط جهان به کشور استعمارگر باز می گردد.

بدینگونه ملاحظه می شود که چپاول کشورهای قدرتمند و سرمایه داری از چندین جهت و به چندین صورت انجام می گیرد و از هر طرف سودهای هنگفت به سوی قدرتهای سرمایه داری و سرمایه داران بزرگ جهان امپریالیسم سرازیر می گردد تا جائی که مواد خام موجود در کشوری به قصد ریشه کن ساختن آن و به چندین برابر مقدار مورد نیاز غارت میشود و در سایر نقاط دنیا به دهها برابر قیمت اولیه بفروش می رسد و از این سود سرشار کمترین سهمی نیز نصیب صاحبان اصلی آن مواد نمی‌ شود.

از همین جهت است برای نمونه از زبان آمار و ارقام رسمی ملاحظه می شود که دول استعمارگر تنها در عرض یک سال (سال ۱۹۵۵ میلادی) و فقط از طریق نفت خام کشورهای نفت خیز مبلغ سرسام آوری بالغ بر پانصد میلیارد دلار (۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۵۰۰ دلار) سود برده اند که از این مبلغ هیچ سهمی به صاحبان اصلی نفت نرسیده است[۱].[۲]

البته این رقم مشتی است از خروار و اکنون ما ادامه بحث در این موضوع را برای مقاله بعد بتوفیق پروردگار منان می گذاریم.

ادامه دارد …

 

[۱] – کتاب الوعی الاسلامی ج ۱ ص ۶۶٫

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت یازدهم

حجه‌ الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

کیفر اهل کتاب

در مقالات گذشته چند مطلب در رابطه با اهل کتاب و کیفیت کیفر آنها گفته شد:

۱- شرائط اهل ذمه بودن و اینکه چند طائفه از کفار می توانند با مسلمین قرارداد ببندند.

۲- کیفیت اخذ مالیات وجزیه آنها در حکومت اسلامی در صورت تخلف و انجام اعمال خلاف مقررات و خلاف شرعی که موجب حد و یا تعزیر در اسلام است، می پردازیم همانطوریکه در مقالات گذشته اشاره شد، اعمال خلافی که یک کافر ذمی انجام می دهد به سه قسم می شود تقسیم نمود:

۱- اعمال خلافی که در رابطه با حکومت اسلامی و در جهت براندازی آن باشد.

۲- اعمال فاسد اجتماعی که جهت به فساد کشانیدن جامعه اسلامی و ترویج باطل و فحشا و منکرات در اجتماع، انجام شود، اگرچه مقصود کسب مال و ثروت از این طریق باشد نه صرفا به منظور ترویج فساد.

۳- اعمال فاسد و گناهان فردی که شخص کافر نه در خلوت که در میان مردم و انظار آنها انجام می دهد، یا ظلم و تجاوز به حقوق شخصی و فردی یکنفر مسلمان و یا کافر ذمی که صرفا جنبه فردی داشته باشد. اما در رابطه با قسم اول علاوه براینکه کلیه آیات و روایاتی که درباره ی محارب و متجاوزین به اسلام و حقوق حکومت اسلامی وارد شده است شامل کفار ذمی نیز می شود و طبق همان روایات و آیات، باید با آنها مبارزه کرد و جنگید و در صورت دستگیری باید مجازات و کیفر محارب را درباره ی آنان اعمال نمود، تمامی آیات مربوط به قتال و مبارزه با کفار که در قرآن کریم آمده است شامل آنها نیز می شود، مانند آیه ۲۹ از سوره ی توبه که می فرماید:

“قاتلو الذین لایومنون بالله و لا بالیوم”

“الآخر و لا یحرمون ما حرم الله ورسوله”

“و لایدینون دین الحق من الذین”

“اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید”

“و هم صاغرون”.

– پیکار کنید با کسانی که به خدا و روز معاد معتقد هستند و از آنچه که خدا و رسول خدا تحریم نموده اند، اجتناب نمی کنند و با کسانی از اهل کتاب که دین حق را نمی پذیرند تا هنگامی که حاضر به پرداختن جزیه با ذلت و تواضع شوند (در حالیکه مقررات اسلامی را نیز بپذیرند) از این آیه ی شریفه و دیگر آیات معلوم می شود که اگر کفار و اقلیتهای مذهبی نخواستند در جامعه اسلامی مالیات بپردازند و به مقررات اسلامی و حکومت اسلامی احترام بگذارند، باید با آنها پیکار نمود تا چه رسد که علیه حکومت نیز قیام کرده باشند و یا با اجانب در راه سقوط اسلام و حکومت اسلامی همکاری داشته باشند.

پس اینگونه کفار را باید گفت که در حقیقت با ارتکاب این قبیل اعمال، از ذمی بودن خارج می شوند و دیگران احترام و مصونیتی را که در    حکومت اسلامی در سایه ی قرارداد ذمه پیدا کرده بودند، ندارند همانطوریکه یک مسلمان نیز اگر همین خیانت را بکند و علیه حکومت اسلامی خروج کند و یا با اجانب همکاری و بنفع آنان جاسوسی کند، مجازات سختی دارد و در این مورد خلافی میان فقهای اسلام نیست، حتی برادران فقهای اهل تسنن نیز به این مطلب معتقد هستند. عبدالقادر عوده، یکی از علما و نویسندگان اهل تسنن در کتاب “التشریع الجنائی” خود در این زمینه چنین می گوید:

“اما اذا کان الغرض من الجریمه، احداث ای تغییر یتنافی مع نصوص الشریعه کادخال نظام غیراسلامی یخالف النظام، او تمکین دوله اجنبیه من التسلط علی البلاد او اضعاف قوه الدوله امام غیرها من الدول اذا کان الغرض من الجریمه شیئا من هذا او مثله، فان الجریمه لاتکون بغیا ای سیاسیه و انما هی افساد فی الارض و محاربه اله و رسوله و هی جریمه عادیه قررت لها الشریعه عقوبه قاسیه”.

یعنی اگر مقصود از جرائم و گناهانی که انجام می دهند ایجاد و احداث تغییراتی در حکومت است که با نصوص شریعت اسلام مخالفت دارد -مانند وارد کردن قانون و یا نظام غیراسلامی در کشور اسلامی و یا امکان دادن به دولتهای اجنبی برای تسلط و نفوذ در دولت اسلامی و یا شهرهای مسلمین و یا غرض تضعیف دولت اسلامی و شکستن ابهت و کیان دولت اسلامی در برابر دولتهای کافر و اجنبی باشد- اینگونه جرائم، جرائم سیاسی محسوب نمی شود بلکه اینگونه اعمال، افساد در روی زمین و محاربه با خدا و رسول خدا است که جزای بسیار کوبنده ای را پروردگار برایشان معین فرموده است یعنی مصداق آیه ی شریفه:

“انما جزاء الذین یحاربون الله و”

“رسوله و یسعون فی الارض فسادا …”

قرار می گیرند.

علاوه بر آیات و روایاتی که در این زمینه داریم و منطق و پیمان اسلام درباره ی کیفر اینگونه افراد از نظر عقلی و اجتماعی نیز بسیار روشن و مبرهن است، چرا که وقتی ملتی با قاطعیت و اکثریت آرا و با زحمات زیاد و ایثارگری و شهادتها، نظامی را تشکیل می دهند و کیفیت قانونگذاری و اجرا و مدیریت را با آرای خود انتخاب می کنند باید اقلیت به آرای آنان احترام بگذارند و در برابر آنها و خواسته آنها -در صورتیکه برخورد با شرائط انسانی و آزادی مشروع و معقول آنها نداشته باشد- تسلیم شوند و همانطور که گفتیم اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آنان را در زندگی و انتخاب شرائط آن و تبلیغ و ارشاد مذهبی در میان خودشان و حتی در انتخاب نماینده در مجلس قانون گذاری و در انتخاب شوراهای محلی در محل خودشان و در زبان و حکم و تدریس زبان و مذهبشان در مدارس و دبیرستانهای دولتی در میان خودشان، آزاد گذاشته است و هیچگونه برخورد غیرانسانی را از طرف هیچ مقامی درباره ی آنها جایز نمی داند، و از کلیه منافع و منابع اجتماعی و طبیعی، آنها را بهرمند می‌سازد با این شرائط، کسی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت کند، برای تضعیف دولت اسلامی فعالیت کند، برای تضعیف دولت اسلامی بکوشد و یا بنفع اجانب جاسوسی کند و یا اجانب و محاربین را محل و ماوی بدهد، قهرا با اصل اسلام مبارزه می کند و با آرمانیکه مقدس ترین مسئله در اعتقاد اکثریت قاطع مردم است، در ستیزه است، و آزادی و تلاش همچو فردی را در هیچ یک از جوامع بشری نمی پذیرند و روی این عمل صحه نمی گذارند.

لذا هموطنان از اقلیتهای مذهبی نباید توقع داشته باشند که تحت لوای اقلیت مذهبی بودن و اینکه حقوقشان را باید مراعات کرد، هر خلافی را بتوانند انجام دهند، و باید بدانند که حقوقشان مانند یک مسلمان در شرائط خاص، محفوظ است ولی خرابکاریها و خلافها، با شدت تمام -مانند دیگر اقشار و حتی مسلمین- مجازات و کیفر دارد.

و اما قسم دوم باز مجازات و کیفر مرتکبین آنها -مانند مرتکبین مسلمان- بعنوان مفسد محاکمه و مجازات می شوند و حکم اسلام درباره ی آنان جاری می گردد و همانطوریکه یک مسلمان در صورتیکه برای پخش و فروش و تولید هروئین و یا تریاک و یا مشروبات الکلی و یا فیلمهای فاسد و سکسی و دیگر مسائل خلاف اخلاق و خلاف اسلام تلاش و فعالیت نمایند، مفسد شناخته شده و به کیفر “مفسد فی الارض” در اسلام مجازات می شود افراد اقلیتهای مذهبی نیز همانطور است.

قوه قضائیه در اسلام و قاضی در حکومت اسلامی در مورد اینگونه افراد باید حکم اسلام را اجرا نمایند، و حق ندارند به خود اهل کتاب و علمای آنان واگذار کنند و یا حکم مذهب خودشانرا در باره ی این شخص مفسد اجرا نمایند، چرا که یک عمل اجتماعی است و آثار بسیار نامطلوب و خلاف شرع در جامعه دارد و گاهی تلاش در نابودی حرث و نسل بشری است. و مسئولین جمهوری اسلامی برای حفظ جمهوری اسلامی و نگه داری آن از سقوط و برای حفظ جامعه اسلامی از فساد و فحشاء و انحطاط فکری و اخلاقی آن که بعهده آنها است و یک واجب شرعی است باید جلوی این قبیل اعمال را با قاطعیت بگیرند و مرتکبین را مجازات و کیفر نمایند …

و اما قسم سوم که گناهان شخصی و فردی است و گاهی از نظر اسلام گناه و معصیت است و از نظر آنها گناه محسوب نمی شود، در صورتیکه در محکمه اسلامی نزد قاضی جرم مذکور ثابت شد، فقها گفته اند قاضی مخیر است که حکم اسلام را درباره ی وی باجراء بگذارد و طبق حکم اسلام او را مجازات کند و یا به دست خودشان و قضاوت خودشان بسپارد تا حکم خودشان را درباره وی باجراء بگذارند، مانند کسیکه در جامعه اسلامی شراب می خورد و گناه فردی دیگری را مرتکب می شود. ولی امام احتیاط واجب دارند که حد شرعی اسلامی بر آنها جاری شود.

مرحوم شیخ طوسی (ره) در کتاب نهایه می فرماید:

“و اذا زنی الیهودی اوالنصرانی باهل ملته، کان الامام مخیرا بین اقامه لحد علیه بما تقتضیه شریعه الاسلام و بین تسلیمه الی اهل دینه او دین المراه لیقیموا علیهم الحدود علی ما یعتقدونه”

یعنی اگر مرد یهودی و نصرانی با اهل مذهب خودش مرتکب زنا بشود، امام (یا حاکم شرع) مخیر است میان اینکه آنها را طبق حکم شرع مقدس اسلام مجازات نماید و یا اینکه به اهل مذهب خودشان تحویل دهد تا آنها طبق دستورات خودشان او را مجازات کنند.

و محقق (ره) در شرائع می فرماید:

“ولو زنی الذمی بذمیه، دفعه الامام الی اهل- نحلته لیقیموا علیه الحد علی معتقدهم، و ان شاء اقام الحد بموجب شرع الاسلام”.

یعنی اگر مرد ذمی با زنیکه از اهل ذمه است زنا کند، امام و رهبر مسلمین اگر خواست خود طبق احکام اسلام درباره ی او حد را جاری می کند و اگر خواست به اهل ملت و مذهب خودشان تحویل می دهد تا مطابق حکم مذهبشان کیفر نمایند.

امام امت در کتاب تحریر الوسیله، جلد دوم در کتاب حدود و اقسام آن مسئله ی ۷ می فرماید:

“قالوا: الحاکم بالخیار فی الذمی بین اقامه الحد علیه و تسلیمه الی اهل نحلته و ملته لیقیموا الحد علی معتقدهم و الاحوط اجر الحد علیه.

گفته اند، حاکم شرع مخیر است بین این که حد اسلامی را درباره ی اهل ذمه اعمال نماید و یا اینکه به اهل مذهب خودش تحویل دهد تا طبق اعتقاد خودشان او را مجازات کنند ولی احتیاط واجب این است که حاکم شرع، حد اسلامی را بر او جاری کند.

وسائل الشیعه باب ۲۹ ابواب مقدمات -الحدود و احکامها- ص ۳۳۸ ج ۱۸:

۱- “عبدالله بن جعفرفی قرب الاسناد عن عبدالله بن الحسن عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیهما السلام قال: سالته عن یهودی او نصرانی او مجوسی اخذ زانیا او شارب خمرا، ما علیه؟ قال:

“یقام علیه حدود المسلمین اذا فعلوا ذلک فی مصر من امصار المسلمین اوفی غیر امصار المسلمین اذا رفعوا الی حکام المسلمین”.

علی بن جعفر برادر حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل می کند که: از ایشان سئوال کردم درباره شخص یهودی و یا نصرانی و یا مجوسی که در حال زنا و یا شرب خمر دستگیر می شود، جزای او چیست؟

فرمودند: اگر در یکی از بلاد مسلمین اینگونه اعمال انجام دهند، حدود اسلام درباره ی آنها اجراء می شود و اگر در غیر بلاد مسلمین نیز انجام دهند و پیش حاکم مسلمین بیاورند، باید حکم اسلام را درباره ی وی اجرا نماید.

در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه جلد ۵ صفحه ۱۲۵ می گوید:

“الشافعیه و الحنابله قالوا یقام الحد علی الیهودی کغیره من النصاری و الذمیین و المستامنین و ذلک لانهم مخاطبون بفروع الشریعه خصوصا اذا رفعت دعواهم الینا و لان اقامه الحد یخفف عنهم العذاب یوم القیامه و لان السنه اثبتت ان النبی (ص)، قد اقام حد الزنا علی الیهودی و الیهودیه التی رفع یهود المدینه امرهما الیه، صلوات الله و سلامه علیه”.

علمای شافعی و حنبلی معتقدند که حدود اسلام درباره ی یهودی مانند نصاری و دیگر اهل ذمه جاری می شود چرا که آنان همانطوریکه به اصول شریعت اسلام مکلف هستند و باید معتقد باشند، به فروع اسلام نیز مکلفند و از طرف پروردگار در دستوراتش مورد خطاب هستند و وقتی پیش حاکم اسلامی جرائم آنان ثابت و محرز شد و مجرم را پیش ایشان بردند، باید احکام و حدود اسلام را جاری سازد و علاوه بر این، اجراء حدود، عذاب روز قیامت را نسبت بآنها تخفیف می دهد و در سنت رسول الله (ص)ثابت شده است که آن حضرت خود درباره ی یک زن یهودی و مرد یهودی حد اجراء کردند. بالاخره آنچه که مسلم است احکام و حدود اسلام درباره مجرمین اقلیتهای مذهبی شناخته شده از طرف اسلام در رابطه با بعضی از جرائم که قسم اول و دوم است لازم است اجرا گردد و درباره ی قسم سوم نیز می شود به اجرا گذاشت بلکه احوط آن است چنانچه امام فرمودند و می شود به خودشان واگذار نمود و این مسئله مورد اتفاق مسلمین اعم از شیعه و اهل تسنن است.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

* ۵ تانک و خودرو دشمن در جبهه های سومار و نفت شهر منهدم شد.

۲۱/۹/۶۱

* پل حساس تدارکاتی دشمن بعثی در منطقه غرب منهدم شد.

۲۲/۹/۶۱

* با آتش توپخانه ایران مراکز تدارکاتی دشمن بعثی در جبهه سومار و تاسیسات پتروشیمی بصره درهم کوبیده شد.

۲۴/۹

* ده تانک و خودروی دشمن بعثی در منطقه ی عملیاتی مسلم بن عقیل منهدم شد.

۲۸/۹/۶۱

* حمله ی موشکی بعثی ها به شهر قهرمان پرور دزفول صدها خانه و مغازه را بر سر ساکنان بی گناه آنها خراب و صدها شهید و مجروح به جای گذاشت.

۲۹/۹/۶۱

* خطوط دفاعی دشمن در ۳ نقطه جبهه غرب با خاک یکسان شد.

۹/۱۰/۶۱

* فرمانده سپاه پاسداران: تاکنون /۵۵۰۰ دستگاه تانک و نفربر از عراق به غنیمت گرفته شده است.

۹/۱۰/۶۱

* یازده تن از عشایر چادر نشین دهلران در حمله ی هوائی جنایتکاران عراقی کشته و مجروح شدند.

۱۳/۱۰/۶۱

* ده سنگر و چند موضع دیده بانی دشمن و یک پارک موتوری با ده خودرو بکلی منهدم شد.

۹/۱۰/۶۱

* گروه چریکی قوای اسلام در یک جبهه غرب تا قلب مواضع دشمن نفوذ کرد.

۱۱/۱۰/۶۱

انقلاب و جهان

* ۱۴ زندانی مسلمان فلسطینی بر اثر شکنجه توسط صهیونیستها به شهادت رسیدند.

۲۰/۹/۶۱

* در چهارمین جلسه محاکمه انقلابیون مسلمان مصری توسط رژیم حاکم بر این کشور، مجاهدین مسلمان شدیدا به شکنجه ی خود در هنگام بازجوئی اعتراض کردند.

۲۱/۹

* در اثر انفجار ساختمان خبرگزاری رژیم حاکم بر عراق توسط انقلابیون مسلمان این کشور دهها تن از عوامل رژیم کشته و مجروح شدند.

۲۷/۹/۶۱

* برای رویارویی با حرکت انقلاب اسلامی و بدنبال فروش ۹۰ هلیکوپتر نظامی از سوی آمریکا به رژیم حاکم بر عراق آمریکا یک اعتبار /۲۱۰ میلیون دلاری در اختیار این رژیم گذاشت.

۲۷/۹/۶۱

* نیروهای امنیتی مراکش با حمله به دانشجویان مسلمان این کشور ۹ تن را کشته و تعدادی را زخمی کردند.

۲۷/۹/۶۱

* سربازان صهیونیستی تظاهرات مسلمانان را در شهر نابلس به خون کشیدند.

۲۸/۹/۶۱

* موج بازداشت انقلابیون مسلمان در جزیره العرب توسط حاکمان رژیم سعودی افزایش یافت.

۱/۱۰/۶۱

* صدر اعظم آلمان غربی خواستار مداخله ی آمریکا در خلیج فارس شد.

۱/۱۰/۶۱

* مجاهدین افغانی با حمله به فرودگاه نظامی جلال آباد ضمن منهدم کردن دو هلیکوپتر و چهار تانک و ۴۰ سرباز اشغالگر شوروی و دولتی افغانستان را نیز به هلاکت رساندند.

۶/۱۰/۶۱

* یازده تن از شخصیت های مذهبی شهر گجران در استان پاکستان بعلت مخالفت با حکومت نظامی دستگیر شدند.

۷/۱۰/۶۱

* دولت پاکستان از سفر دبیرکل جماعت علمای پاکستان به ایران برای شرکت در کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعت جلوگیری کرد.

۸/۱۰

* درگیریهای اخیر مسلمانان نیجریه را نیروهای دولتی /۱۰۰۰ کشته برجای گذاشت.

۹/۱۰/۶۱

* برای جلوگیری از گسترش حرکت اسلامی در منطقه، رژیم نمیری گروهی نظامی را به کمک ارتش شکست خورده صدام فرستاد.

۱۳/۱۰/۶۱

* هواپیماهای شوروی ۹۰ درصد از خانه های مسکونی مسلمانان افغانی را در دره ی پنجشیر ویران کرده اند.

۱۷/۱۰/۶۱

* به اعتراف معاون نخست وزیر عراق، آمریکا /۴۶۰ میلیون دلار وام به عراق داد.

۱۸/۱۰/۶۱

ضد انقلاب

* مقر مهم ضد انقلاب در منطقه صعب العبور “شیان” همراه با پنج روستا در منطقه کردستان توسط قوای اسلام آزاد شد.

۲۵/۹/۶۱

* ملااحمد احمدی یکی از روحانیون مبارز اهل تسنن اشنویه بدست ضد- انقلابیون به شهادت رسید.

۲۵/۹/۶۱

* قاچاقچیان با ۵۹۶ کیلو تریاک در کوه های بیرجند بدام مأموران ژاندارمری افتادند.

۲۸/۹/۶۱

* ۲۴ روستا و ۳ ارتفاع مهم در محور سنندج- کامیاران- دهگلان از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد.

۱/۱۰/۶۱

* یک باند قاچاقچیان خروج ارز از کشور بدام افتادند.

۱/۱۰/۶۱

* با دستگیری پنج قاچاقچی در سیستان و بلوچستان مقدار ۱۴۶ کیلو مواد مخدر کشف شد.

۱۵/۱۰/۶۱

* بیش از ۱۲۵۹ کیلو مواد مخدر در تهران و ۱۳ شهر دیگر کشف شد.

۱۶/۱۰/۶۱

* طی یک عملیات سراسری و با نام آیه الله شهید اشرفی اصفهانی، ضمن کشف ۲۰ لانه ی تیمی، ۸۰ تن از افراد باقی مانده منافقین دستگیر یا معدوم شدند.

۱۸/۱۰

اختراع و اکتشاف

* یک مبتکر اصفهانی، دستگاه مسافت یاب صوتی ساخت. قیمت تمام شده این دستگاه، یک هزارم نوع آمریکائی و دقت آن ۳۸ برابر آن است.

۲۶/۸/۶۱

* توسط جهاد خودکفائی بهداری تبریز دستگاه زباله سوز بدون دود در تبریز ساخته شد.

۴/۹/۶۱

* برای اولین بار در ایران دستگاه تولید اسیدسولفوریک که در تولید تمام مواد پاک کننده بکار می رود ساخته شد.

۶/۹/۶۱

* یک دانشجوی اصفهانی مرکب پلی کپی و فتواستنسیل ساخت.

۷/۹/۶۱

* قرص ضد فشار خون برای اولین بار در ایران ساخته شد.

۲۷/۹/۶۱

* یک کارمند متعهد صنایع الکترونیک ایران دستگاه اخذ و شمارش آراء اختراع کرد.

۱/۱۰/۶۱

* با تلاش افسران و درجه داران متعهد نیروی دریائی یکی از پیچیده ترین سیستم های موشکی دنیا در ایران تعمیر شد.

۱/۱۰

* یک جوان ایرانی یک دست مصنوعی که می تواند کارهای مورد نیاز انسان را انجام دهد ساخت.

۱/۱۰/۶۱

* با تلاش برادران متعهد کارخانه ایران سرنگ قزوین دستگاه سوزن گذار اتوماتیک ساخته شد.

۲/۱۰/۶۱

* وزیر بهداری: تا کنون /۳۰ قلم دارو توسط داروسازان کشورمان ساخته شده است.

۶/۱۰/۶۱

* اولین سیستم مخابراتی ساخت متخصصین متعهد کشورمان در خط تولید قرار گرفت.

۹/۱۰/۶۱

* دستگاه تحریک عصبی و عضلانی قابل حمل برای بیمار در اهواز ساخته شد.

۱۵/۱۰

* کولر آبی پلاستیکی توسط یک کارگر برق کار برای اولین بار در اهواز ساخته شد.

۱۶/۱۰/۶۱

* دستگاه جوجه کشی برقی و نفتی در اهواز ساخته شد.

۱۶/۱۰/۶۱

عمران

* با تلاش متخصصین ایرانی ظرفیت تولید کارخانجات گاز و گاز مایع جنوب، روزانه یکصد میلیون فوت مکعب افزایش یافت.

۷/۹/۶۱

* طی هشت ماهه امسال بیش از ۲۸ هزار دستگاه انواع پنکه، چرخ گوشت، پلوپز، و آبمیوه گیری در کارخانجات پارس خزر رشت تولید شده است.

۸/۹/۶۱

* ۷۰۰ میلیون ریال وام به کشاورزان و صیادان بوشهر پرداخت شد.

۲۱/۹/۶۱

* با صرف هزینه ای معادل ۴۵ میلیون ریال طی آذر ماه سال جاری ۱۰ روستای استان ایلام دارای آب لوله کشی شدند.

۲۸/۹

* تولید پالایشگاه نفت اصفهان ۸۵ در صد افزایش یافت.

۲۹/۹/۶۱

* /۲۸۵۰ هکتار از اراضی مزروعی دشت آزادگان بازسازی شد.

۲۹/۹/۶۱

* بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون ۲۶۴ پروژه برق رسانی و ۲۹۵ پروژه آب رسانی در روستاهای کهکیلویه و بویراحمد به انجام رسیده است.

۲/۱۰/۶۱

* از اول سال جاری تاکنون /۱۹۰ روستا در استانهای اصفهان، یزد، چهار محال و بختیاری و استان مرکزی صاحب برق شدند.

۴/۱۰/۶۱

* عظیم ترین کارخانه قند و شکر خاورمیانه در پارس آباد مغان آغاز بکار کرد.

۵/۱۰

* دوهزار واحد مسکونی شهرک جمهوری اسلامی در منطقه شوش تهران آماده ی بهره برداری محرومان شد.

۷/۱۰/۶۱

* طی ۹ ماهه ی اول سال جاری یک هزار و سیصد و چهل و هشت (۱۳۴۸) دستگاه تراکتور بین کشاورزان گرگان و گنبد توزیع شده است.

۸/۱۰/۶۱

* رادیو یاسوج با ۴ فرستنده آغاز بکار کرد.

۱۳/۱۰/۶۱

اخبار داخلی

* ستاد پیگیری فرمان ۸ ماده ای امام تشکیل شد.

۲۹/۹/۶۱

* در اجرای فرمان امام امت ۳۳۳ زندانی در یزد و اراک و کرمان آزاد شدند.

۲۴/۹/۶۱

* ۴۲۴ زندانی در اصفهان و همدان مورد عفو قرار گرفته، آزاد شدند.

۲۹/۹/۶۱

* ۷۲ مرکز تربیت معلم در سراسر کشور با پیام ریاست جمهوری آغاز بکار کردند.

۲/۱۰

* ۹۱۵ زندانی در مشهد، بوشهر، اهواز و سمنان مورد عفو امام قرار گرفتند.

۴/۱۰

* به علت اهانت به شعائر اسلام دو کارمند سفارت استرالیا در تهران از ایران اخراج شدند.

۱۳/۱۰/۶۱

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیت نامه طلبه شهید بهمن (حسن شجاعی):

همسر عزیزم، امیدوارم که انشاءالله اگر با مرگ من روبرو شدید بتوانی از این امتحان الهی سربلند بیرون آئی و اگر بخاطر دوری من ناراحت هستی می توانی با قرآن و مطالعه و یاد خداوند بزرگ این مشکلات را تحمل کنی نمازهایت را اول وقت بخوان و سرنماز دعا کن، قرآن را هیچگاه فراموش نکن روزهای جمعه حتما در نماز جمعه حاضر  شو، شبهای جمعه دعای کمیل را فراموش نکن در اصول اسلام مطالعه کن با خدا صحبت و راز و نیاز نما هیچگاه دنبال زرق و برق دنیا نرو که این دنیا فانی و از بین رفتنی است و تنها چیزی که در دنیای دیگر به درد تو می خورد راز و نیازهای تو با خدا و صدقه های توبه فقرا است و تا می توانی به فقرا و جنگ زدگان کمک و انفاق کن. همسرم، تو را توصیه می کنم به حفظ شعائر اسلامی، به حفظ و اطاعت از دستورات قرآن خصوصا در مورد حجاب کامل اسلامی و رهنمودهای امام امت خمینی عزیز در مورد خودسازی امیدوارم که با توجه و عمل به آن یک انسان صد در صد اسلامی قرار بگیریم و همگی در مسیر خداوند حرکت کنیم خدایا تنها تو را عبادت می کنیم و تنها از تو یاری می جوئیم ما را به راه راست هدایت فرما.

… خدایا، خداوندا تمامی شهدای ما را با شهدای صدر اسلام و سرور شهیدان حسین (ع)محشور بگردان، خدایا از تو می خواهیم که امام ما را رهبر عزیز ما را تا انقلاب مهدی زنده و پاینده نگهداری، خدایا به ما نیروئی عطا کن که فقط بخاطر تو کار کنیم و نیت های ما را خالص گردان خدایا ما به لطف بیکران تو امیدواریم ولی ترسمان از این است که در نیت- ها و محرکمان ناخالصی وجود داشته باشد بلطف و کرمت آنها را نیز برطرف گردان، اسلام و مسلمین را سربلند و پیروز گردان.

وصیتنامه شهید غلامرضا رضائی حسین آبادی:

اگر من به فیض شهادت رسیدم هیچ کس برای من گریه نکند و سیاه نپوشد و عوض آن به امام دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا درخواست کنید. به کلیه دوستان و آشنایان توصیه می کنم که دعا و نماز را فراموش نکنند، بخصوص درنمازهای جماعت و جمعه شرکت کنند چون در جماعت انسان آگاه می شود.

ای پدر و مادری که این وصیت را می خوانید در تربیت کودک خود و یاددادن قوانین اسلام از کوچکی به فرزند خود غافل نباشید، به او قرآن یاد بدهید و او را آماده کنید که فردی مفید برای اسلام باشد. ای برادر و خواهر: مساجد را ترک نکنید، مساجد را پرکنید، کلاسهای عقیدتی در آن بگذارید و مردم را آگاه کنید.

پدر و مادر عزیزم: مبادا در سوگ من ناراحتی کنید، اگر ناراحت شدید بروید نزد پدر و مادر بقیه شهداء و از آنها درس صبر بگیرید. پدر و مادر عزیز: به حزب الله کمک کنید چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. پدر و مارد عزیزم: برای من در خانه یک پرچم سرخ آویزان کنید و موقعی که جنگ تمام شد و انتقام خون همه شهیدان گرفته شد، آن را بردارید تا دشمن بفهمد که مردم ما تا انتقام خون شهیدان را نگیرند از پا نمی نشینند. و سخن دیگر من با محصلین عزیز است. ای برادر و خواهر محصل: با درس خواندن خود و بارورکردن اقتصاد کشور، ضربه ای بزرگ به ابر قدرتها بزنید، درس را فراموش نکنید زیرا اگر شما درس را ول کنید ضد انقلاب خائن درس می خواند و پست و مقام کشور به دست آنها می افتد. و شما ای معلمین عزیز: فرزندان این انقلاب خونبار را درس دهید و آنان را تربیت کنید تا انشاءالله بتوانند وارث زمین شوند.

قسمتی از وصیت نامه شهید محمد آموزگار:

… آری شما مردم مقاوم ۱۵ ماه تمام جبهه های جنگی را رهبری کرده اید که در آن طرفش آمریکا، روسیه و تمام مستکبرین و زورمندان جهان قرار دارند. شما ملت قهرمان با پشتیبانی بی دریغ و بی شائبه خود نوید پیروزی را به ما دادید و امیدواریم بتوانیم پاره ای از این فداکاریها و از جان گذشتگیها را جبران نمائیم، دریغا که صدام این نوکر حلقه بگوش آمریکا تاکنون نتوانسته عمق ایثار و همبستگی شما را درک کند و بفهمد که جنگ ما نبرد مقدسی است برای رهاسازی تمام مستضعفین جهان در اقصی نقاط کره زمین، نه برای مقداری سرزمین و احیانا بدست آوردن یک یا دو شهر. امیدواریم بزودی شاهد پیروزی غرور انگیز سپاهیان اسلام در تمام جبهه های نبرد حق علیه باطل و سرنگونی صدام آمریکائی باشیم … به امید برافراشته شدن پرچم پرافتخار “الله اکبر” و “لا اله الا الله” در سرتاسر جهان و نابودی تمام قدرتهای طاغوتی و ضد الله.

 

18دسامبر/16

حقوق تطبیقی

قسمت پنجم

 

دکتر افتخار جهرمی (عضو حقوقدانان شورای نگهبان)

وظائف و مسئولیتها

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

در دوشماره گذشته، نخست تحت عنوان مقدمه، مسأله تعارض قوانین عادی با قانون اساسی مورد بحث قرار گرفت و نیز این موضوع در تاریخ حقوق ایران و فرانسه اجمالا بررسی شد و سپس در مبحث اول این مقاله شرائط اعضای “شورای نگهبان” در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و “شورای قانون اساسی” در قانون اساسی فرانسه و نیز مسائل مربوط به مدت عضویت، محدودیت شغلی، استعفای اعضاء و رسمیت جلسات شورا، مورد مطالعه قرار گرفت. اینک در مبحث دوم این مقاله وظائف و مسئولیتهای شورای نگهبان و شورای قانون اساسی فرانسه مورد مطالعه و مقایسه واقع می شود.

مبحث دوم:

وظائف و مسئولیتها

الف: تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با احکام اسلام:

بموجب اصل چهارم قانون اساسی در جمهوری اسلامی ایران، کلیه ی قوانین و مقرارت مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. در قسمت دوم اصل چهارم مقرر گردیده است: “این اصل بر اطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده ی فقهای شورای نگهبان می باشد. “دراصل ۹۶ قانون اساسی تصریح شده است که” تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان است. مسأله ای که دراینجا درخور توجه است، اختیاری است که اصل چهارم قانون اساسی به فقهای شورای نگهبان داده است. بموجب این اختیار فقهای شورای نگهبان می توانند اطلاق و عموم اصلی از اصول قانون اساسی را (در رابطه با مصوبات مجلس) مخالف موازین شرعی اعلام نمایند.

بحث در اصل چهارم قانون اساسی و اختیاری که طبق این اصل به فقهای شورای نگهبان داده شده است و نحوه اعمال آن، محتاج به مقاله ای جداگانه است. در مورد نحوه تصمیم گیری فقهای شورای نگهبان و مهلت آن در بند “ب” سخن گفته خواهد شد اما در فرانسه، طبق ماده دوم قانون اساسی این کشور، فرانسه جمهوری غیرمذهبی است و تصویب قوانین مغایر با احکام مذهب کاتولیک (مذهب کثریت) اشکال قانونی ندارد، هرچند در مواردی بمنظور احترام به عقاید اکثریت، از تصویب برخی از قوانین مغایر با مذهب کاتولیک خودداری کرده اند. در بعضی از کشورها که خود را کشور غیرمذهبی معرفی می کنند، اهالی این کشورها از لحاظ احوال شخصیه (ازدواج- طلاق- وصیت و ارث) تابع مقررات و احکام مذهب خویش می باشند ولی در فرانسه چنین حکمی هم وجود ندارد و همه اهالی این کشور تابع یک قانون هستند که با مقررات هیچیک از ادیان و مذاهب هم مطابقت ندارد!

ب: تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با قانون اساسی:

وظیفه دیگر شورای نگهبان تشخیص مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی است. اصل ۹۶ قانون اساسی دراین خصوص مقرر می دارد که: تشخیص عدم تعارض مصوبات مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی، بر عهده ی اکثریت همه ی اعضای شورای نگهبان است”. در خصوص این وظیفه ی شورای نگهبان و وظیفه ای که در بند “الف” مورد بحث قرار گرفت، ذکر چند نکته ضروری است:

۱- در برخی از اصول قانون اساسی صحبت از “تشخیص عدم معایرت” یا “عدم تعارض” مصوبات مجلس با احکام اسلام یا با قانون اساسی شده است و در بعضی از اصول، سخن از “تشخیص مغایرت” است. سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا اکثریت شورای نگهبان باید عدم مغایرت مصوبه ای را با قانون اساسی تایید کند یا اینکه درصورت تشخیص مغایرت مصوبه ای با احکام اسلام یا قانون اساسی بوسیله اکثریت، مصوبه مزبور برای تجدید نظریه مجلس بازگردانده می شود؟

بنظر می رسد، نظر صحیح این است که چنانچه اکثریت رای به مغایرت مصوبه ای با احکام اسلام یا قانون اساسی بدهد، مصوبه مزبور به مجلس برگردانده می شود زیرا اولا: لازم نیست مصوبات مجلس بوسیله شورای نگهبان تایید شود و قبول این مطلب که در هر مورد، عدم مغایرت مصوبه مجلس باید بوسیله ی رای اکثریت اعلام شود، تایید و تصویب است که منظور نظر قانون اساسی نمی باشد (به اصول ۷۱ و ۷۲ قانون اساسی رجوع شود) و بهمین لحاظ است که در قسمت اخیر اصل ۹۴ قانون اساسی مقرر گردیده “در صورتیکه ظرف ده روز از تاریخ وصول مصوبه ی مجلس، شورای نگهبان اظهارنظر ننماید، مصوبه قابل اجرا است”، ثانیا: اصل ۹۴ قانون اساسی -که عنایت به مسأله مورد بحث دارد- صریحا مقرر می دارد: “چنانچه شورای نگهبان مصوبه مجلس را “مغایر” ببیند، برای تجدید نظر به مجلس باز می گرداند”. این نکته نیز لازم به تذکر است که در صورت قبول نظریه اول، در عمل مشکلاتی بوجود خواهد آمد بخصوص در مواردیکه کلیه اعضاء در جلسه رای گیری حضور نداشته باشند. درحال حاضر برطبق تفسیری که شورای نگهبان در این خصوص کرده است، در مورد قانون اساسی، رای اکثریت به مغایرت مصوبه ای با قانون اساسی موجب رد آن مصوبه می شود و مجددا به مجلس برمیگردانند. اما هنگام اظهارنظر شرعی، طبق سیره و روشی که از بدو تشکیل شورای نگهبان، در جلسه فقها معمول گردیده است در صورتیکه اکثریت فقهاء به عدم مغایرت مصوبه ای با احکام شرع رای دهند، آن مصوبه جبنه قانونی پیدا می کند. با کمی دقت، نتایج متفاوت این دو روش آشکار می گردد.

۲- شورای نگهبان موظف است مصوبات مجلس را حداکثر ظرف ده روز از تاریخ وصول، از نظر مغایرت با موازین شرعی و قانون اساسی، مورد بررسی قرار دهد و چنانچه آنرا مغایر ببیند، برای تجدیدنظر به مجلس باز گرداند، درغیر اینصورت مصوبه قابل اجرا است. در مواردیکه شورای نگهبان مدت ده روز را برای رسیدگی و اظهارنظر نهائی، کافی نداند می تواند بر طبق اصل ۹۵ قانون اساسی از مجلس حداکثر برای ده روز دیگر با ذکر دلیل خواستار تمدید وقت شود. اما وقتی طرح یا لایحه ای فوری در دستور کار مجلس قرار گیرد، بموجب اصل ۹۷ قانون اساسی، اعضای شورای نگهبان باید در مجلس حاضر شوند و نظر خود را اظهار نمایند.

۳- مسأله دیگر این است که منظور از اکثریت اعضاء شورای نگهبان یا اکثریت فقها، اکثریت کلیه اعضاء است (۷ نفر برای جلسه عمومی و ۴ نفر برای جلسه فقها) یا اکثریت حاضرین در جلسه. این امر در نتیجه رای گیریها و اظهارنظرها موثر است. شورای نگهبان عملا رای اکثریت کل اعضاء را مناط اعتبار، قرار می دهد، نه رای اکثریت حاضرین و این روش از ابتدای تشکیل شورا معمول شده و اگرچه گاهی مورد اعتراض برخی از اعضاء قرارگرفته ولی اکثریت آنرا پذیرفته است.

در قانون اساسی فرانسه، بموجب ماده ۶۱ این قانون، قوانین بنیادی و آئین نامه های داخلی مجلسین، باید از نظر عدم مغایرت با قانون اساسی به تایید شورای قانون اساسی برسد قوانین بنیادی (ارگانیک) قوانینی هستند که برای پیاده کردن و اجرای ماده یا موادی از قانون اساسی به تصویب می رسند. همچنین در مورد قوانین عادی و عهدنامه های بین المللی، رئیس جمهور، نخست وزیر یا یکی از روسای دو مجلس می تواند از شورای قانون اساسی بخواهد که نظر خود را در خصوص عدم مغایرت قانون اساسی اعلام نماید از تاریخ ارجاع مصوبه ای به شورا، این شورا ظرف سی روز باید نظر خود را اعلام دارد، در موارد فوری با درخواست دولت، این مدت می تواند به هشت روز تقلیل یابد. شورای قانون اساسی در مورد قوانین، بعد از تصویب مجلس اظهارنظر می نماید و در مورد عهدنامه های بین المللی قبل از مطرح شدن در مجلس.

نظریه شورا قطعی و لازم الاتباع است. در صورت رد برخی از مواد یک قانون بوسیله شورا و ذکر این مطلب که قانون بدون مواد رد شده می تواند اجرا شود، رئیس جمهور مخیراست که یا آن قانون را بدون مواد مورد اعتراض، توشیح و بمرحله اجرا بگذارد یا اینکه از مجلس بخواهد مواد مورد اعتراض شورا را تغییر و اصلاح نماید.

ج: تفسیر قانون اساسی:

اصل ۹۸ قانون اساسی مقرر می دارد:

“تفسیر قانون اساسی بعهده شورای نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام می شود. “بنابراین در مورد تفسیر قانون اساسی، رای ۹ نفر. (یعنی سه چهارم کل اعضاء) ضروری است، در صورتیکه مصوبات مجلس با رای اکثریت اعضاء (نصف باضافه یک) ممکن است مغایر با قانون اساسی شناخته شود. لازم به تذکر است که این اصل مانع تفسیر دیگران مشاورین حقوقی وزارتخانه ها و موسسات دولتی از اصول قانون اساسی نمی باشد. ولی در صورتیکه شورای نگهبان، اصلی را تفسیر نماید، آن تفسیر معتبر و لازم الاتباع است. تفسیرهائی که تاکنون شورای نگهبان از قانون اساسی کرده است، در روزنامه های جمهوری اسلامی ایران درج گردیده است.

در فرانسه هرچند -قانونا- اختیار تفسیر قانون اساسی بعهده شورای قانون- اساسی واگذار نشده است ولی در رابطه با اموری که باین شورا ارجاع می شود، عالیترین مرجع برای تفسیر قانون اساسی است.

د: نظارت بر انتخابات:

شورای نگهبان برطبق اصل ۹۹ قانون اساسی، “نظارت بر انتخاب رئیس جمهور، انتخابات مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را برعهده دارد” در مورد نظارت بر انتخاب رئیس جمهور و انتخابات مجلس شورای اسلامی قوانینی به تصویب رسیده است که بحث در خصوص این قوانین در این مختصر ضروری بنظر نمی رسد.

در فرانسه ماده ۵۸ قانون اساسی نظارت برانجام انتخابات ریاست جمهوری را از لحاظ رعایت مقررات به شورای قانون اساسی واگذار کرده است و اضافه می کند که این شورا به اعتراضات مربوطه رسیدگی می نماید و نتایج آراء را اعلام می کند. همچنین برطبق ماده ۵۹ قانون اساسی شورای مذکور به اعتراضاتی که در مورد غیرقانونی بودن انتخابات دو مجلس می شود رسیدگی و اظهار نظر می نماید. در خصوص مراجعه به آراء عمومی ماده ۶۰ این قانون مقرر می دارد که شورا برانجام همه پرسی نظارت و نتایج را اعلام می دارد.

هـ: تشخیص صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری:

بند ۴ اصل ۱۱۰ قانون اساسی مقرر می دارد که “داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون میآید باید قبل از انتخابات به تایید شورای نگهبان” برسد. در دوره ی اول انتخابات برطبق قسمت اخیر بند مذکور، تشخیص این امر بعهده ی مقام معظم رهبری قرار داشت.

در حقوق فرانسه نیز لیست نامزدهای ریاست جمهوری بوسیله شورای قانون اساسی اعلام می شود (ماده یک قانون مورخ ۷ نوامبر ۱۹۵۸   درباره ی انتخابات ریاست جمهوری) در این مورد این شورا قبلا رسیدگی می کند که آیا تشریفات قانونی انجام شده است یا نه؟

و نسبت به صلاحیت کاندیداها اظهارنظری نمی نماید.

و: تهیه قانون مربوط به مجلس خبرگان:

قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان کیفیت انتخاب آنان و آئین نامه داخلی جلسات آنها برای نخستین دوره بدستور اصل ۱۰۸ قانون اساسی باید بوسیله فقهای شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهائی رهبر انقلاب برسد. قانون مزبور به تصویب فقهای شورای نگهبان رسیده و مورد تایید رهبر عالیقدر انقلاب نیز واقع شده است و بحمدالله انتخابات مجلس خبرگان نیز بر طبق این قانون انجام گرفت. در حقوق فرانسه یا توجه باینکه مجلس خبرگانی وجود ندارد تهیه قانون مربوط به این مجلس نیز موضوعا منتفی است.

ز: مشورت با شورای قانون اساسی در موارد استثنائی:

برطبق ماده -۱۶- قانون اساسی فرانسه هرگاه نهادهای حکومتی یا استقلال ملت یا تمامیت ارضی کشور یا اجرای تعهدات بین المللی جمهوری فرانسه در معرض تهدید شدید و فوری واقع گردد، به حدی که حکومت را از انجام وظیفه باز دارد، رئیس جمهور می تواند هراقدامی که در آن شرائط و اوضاع لازم باشد، معمول دارد. در موارد فوق رئیس جمهور با شورای قانون اساسی مشورت خواهد کرد و با پیامی ملت را مطلع خواهد ساخت.

چنین اختیاری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای رئیس جمهور و در نتیجه برای شورای نگهبان درنظر گرفته نشده است.

در خاتمه مقاله می توان نتیجه گیری کرد که:

اولا: شورای قانون اساسی فرانسه با توجه به شرایط و نحوه انتخاب اعضای آن بیشتر جنبه سیاسی دارد تا جنبه حقوقی در صورتی که جنبه تخصصی و کارشناسی شورای نگهبان قانون اساسی ایران برجنبه سیاسی آن برتری دارد.

ثانیا: در فرانسه لازم نیست همه مصوبات پارلمان از نظر عدم مغایرت با قانون اساسی به تایید شورای قانون اساسی برسد در صورتیکه در ایران کلیه مصوبات مجلس باید به شورای نگهبان فرستاده شود تا در صورت مغایرت با موازین شرعی و یا قانون اساسی برای تجدید نظر به مجلس باز گردانده شود.

ثالثا: هرچند بین شورای نگهبان در حقوق ایران و شورای قانون اساسی در حقوق فرانسه، در نظر اول شباهت زیاد وجود دارد ولی با کمی دقت معلوم می شود که وجوه اشتراک کمتر از وجوه افتراق است و این دو نهاد در حقوق ایران و فرانسه چه از لحاظ نحوه تشکیل و چه در مورد وظایف و اختیارات با هم اختلاف زیاد دارند.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت چهاردهم

حجه الاسلام والمسلمین رسولی

هجرت رسول اکرم (ص)

اجتماع در دارالندوه:

پیش از این در احوالات اجداد پیغمبر گفته شد: قصی بن کلاب، جد اعلای رسول خدا –صلی الله علیه و آله- پی از اینکه بر تمام قبائل قریش سیادت و آقائی یافت. از جمله کارهائی که در مکه انجام داد این بود که خانه ای را برای مشورت در اداره ی کارها و حل مشکلات و پیش آمدها اختصاص داد و پس از وی نیز بزرگان مکه برای مشورت در کارهای مهم خویش در آنجا اجتماع می کردند، این جریان هم که پیش آمد قریش، بزرگان خود را خبر کردند تا برای تصمیم قطعی درباره ی محمد (ص)به شور و گفتگو بپردازند و قانونشان هم این بود که افراد پائین تر از چهل سال حق ورود به دارالندوه را نداشتند محدث بزرگوار، مرحوم طبرسی ((ره)) دنباله ماجرا را اینگونه نقل کرده و می نویسد:

برای مشورت در اینکار، چهل نفر از بزرگان در دارالندوه جمع شدند، و چون خواستند وارد شور و مذاکره شوند دربان دارالندوه پیرمردی را دید با قیافه ای جالب و ظاهرالصلاح که دم در آمده و اجازه ی ورود به مجلس را می- خواهد و چون از او پرسید تو کیستی؟ او جواب داد:

– من پیرمردی از اهل نجد هستم که وقتی از اجتماع شما با خبر شدم برای همفکری و مشورت با شما خود را به اینجا رساندم شاید بتوانم کمکی فکری در این باره به شما بنمایم، دربان موضوع را به اطلاع اهل مجلس رساند و اجازه ی ورود پیر نجدی به مجلس صادر گردید.

این پیرمرد کسی جز شیطان و ابلیس نبود که به این صورت درآمده و خود را به مجلس رسانده بود.

در این وقت ابوجهل به سخن آمد و گفت:

ما اهل حرم خدائیم که در هر سال دو بار اعراب به شهر ما آیند و ما را گرامی دارند و کسی را در ما طمعی نیست و پیوسته چنان بودیم تا اینکه محمد بن عبدالله در میان ما نشو و نما کرد و ما او را به خاطر صلاح و راستی و درستی، “امین” خواندیم و چون به مقام و مرتبه ای رسید مدعی نبوت شد و گفت: از آسمانها برای من خبر می آورند و بدنبال آن خردمندان ما را سفیه و بی خرد خواند و خدایان ما را دشنام داد و جوانانمان را تباه ساخت و جماعت ما را پراکنده نمود، و چنین پندارد که هر که از ما مرده در دوزخ است و بر ما چیزی از این دشوارتر نیست و من درباره او فکری بنظرم رسیده!

گفتند: چه فکری؟

گفت: نظر من آن است که مردی را بگماریم تا او را به قتل برساند! در آنوقت بنی هاشم اگر خونبهای او را خواستند بجای یک خونبها ده خونبها می پردازیم!

پیرمرد نجدی گفت: این رای درست نیست!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنکه بنی هاشم قاتل او را هر که باشد خواهند گشت و هیچگاه حاضر نمی شوند قاتل محمد، زنده روی زمین راه برود و در اینصورت کدامیک از شما حاضر است اقدام به چنین کاری بکند و جان خود را در این راه بدهد! وانگهی اگر کسی هم حاضر به این بشود این منجر به جنگ و خونریزی میان قبائل مکه شده و در نتیجه فانی و نابود خواهید شد.

دیگری گفت: من فکر دیگری کرده ام، و آن این است که او را در خانه ای زندانی کنیم و همچنان غذای او را بدهیم، باشد تا در همان خانه مرگش فرا رسد، چنانچه زهیر و نابغه و امریء القیس (شاعران معروف عرب) مردند.

شیطان گفت: این رای بدتر از آن نظر اولی است!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنکه بنی هاشم هیچگاه این را تحمل نخواهند کرد و اگر خودشان به تنهائی هم از عهده ی شما بر نیایند در موسمهای زیارتی که قبائل به مکه می آیند از آنها استمداد کرده او را از زندان بیرون می آورند!

سومی گفت: او را از شهر خود بیرون می کنیم و با خیالی آسوده به پرستش خدایان خود مشغول می شویم.

شیطان گفت: این رای از آن هر دو بدتر است!

پرسیدند: چرا؟

گفت: برای آنکه شما مردی را با این زیبائی صورت و بیان گرم و فصاحت لهجه به دست خود به شهرها و میان قبائل می فرستید و در نتیجه وی آنها را با بیان خود جادو کرده پیرو خود می سازد و چندی نمی گذرد که لشگری بی شمار را بر سر شما فرو خواهد ریخت!

در این وقت حاضرین مجلس سکوت کردند و دیگر کسی سخنی نگفت و همگی در فکر فرو رفته متحیر ماندند و روبدو کردند و گفتند:

– پس چه باید کرد؟

گفت: یک راه بیشتر نیست و جز آن نیز کار دیگری نمی توان کرد و آن این است که از هر تیره و قبیله ای از قبائل و تیره های عرب –حتی از بنی هاشم- یک مرد را انتخاب کنید و هر کدام شمشیری به دست گیرند و یک مرتبه بر او بتازند و همگی بر او شمشیر بزنند و در قتل او شرکت جویند، و بدین ترتیب خون او در میان قبائل عرب پراکنده خواهد شد و بنی هاشم نیز که خود در قتل او شرکت داشته اند نمی توانند مطالبه ی خونش را بکنند و بناچار به گرفتن خونبها راضی می شوند و در آن صورت بجای یک خونبها سه خونبها می دهید!

گفتند: آری ده خونبها خواهیم داد!

این سخن را گفته و همگی رای پیرمرد را تصویب نمودند و گفتند: بهترین رای همین است. و بدین منظور از بنی هاشم نیز ابولهب را با خود همراه ساخته و از قبائل دیگر نیز از هر کدام شخصی را برای اینکار برگزیدند.

هجرت رسول خدا (ص):

ده نفر –یا به نقلی پانزده نفر- که هر یک یا دو نفر آنها از قبیله ای بودند شمشیرها و خنجرها را آماده کردند و به منظور کشتن پیامبر اسلام به پشت خانه ی رسول خدا (ص)آمدند و چون خواستند وارد خانه شوند ابولهب مانع شد و گفت:

در این خانه زن و کودک خفته اند و من نمی گذارم شما شبانه با این وضع به خانه بریزید، زیرا ترس آن هست که درگیر و دار حمله به اطاق و بستر محمد بچه یا زنی زیر دست و پا و یا شمشیرها کشته شود و این ننگ برای همیشه بر دامان ما بماند، باید شب را در اطراف خانه بمانیم و پاس دهیم و همین که صبح شد نقشه خود را عملی خواهیم کرد.

از آنسو، جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و توطئه مشرکین را در ضمن آیه ی

وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (٣٠)[۱]

به اطلاع آن حضرت رسانید، رسول خدا (ص)که به گفته ی جمعی از مورخین، خود را برای مهاجرت به یثرب از پیش آماده و مقدمات کار را فراهم کرده بود تصمیم گرفت همان شب از مکه خارج شود، اما این کار خطرهائی را هم در پیش داشت که مقابله ی با آنها نیز پیش بینی شده بود، زیرا با توجه به اینکه خانه های مکه در آن زمان عموما دیوارهای بلندی نداشت و مردم از خارج خانه می توانستند رفت و آمد افراد خانه را زیر نظر بگیرند رسول خدا (ص)باید مردی را بجای خود در بستر بخواباند تا مشرکین نفهمند او در بستر مخصوص خودنیست و کار به تعویق نیفتد، و انتخاب چنین فردی هم آسان نیست، زیرا کسی که در آنشب در بستر پیغمبر می خوابد باید شخصی فداکار و از جان گذشته و مومن باشد و از نظر خلقیات و حرکات نیز همانند رسول خدا (ص)باشد و با تمام خطرهائی که این کار برای او دارد آماده باشد.

پیغمبر به فرمان خدا، علی (ع)را برای این کار انتخاب کرد و راستی هم کسی جز علی (ع) نمی توانست این مأموریت خطیر را انجام دهد و تا این حد به خدا و پیغمبرش ایمان داشته و در این راه فداکار باشد.

در روایات آمده که وقتی رسول خدا (ص)جریان را به علی گزارش داد و به او فرمود: تو امشب باید در بستر من بخوابی تا من از شهر مکه خارج شوم تنها سئوالی که علی (ع)از رسول خدا کرد این بود که پرسید:

– اگر من این کار را بکنم جان شما سالم می ماند؟

رسول خدا (ص)فرمود: آری

علی (ع)سخنی دیگر نگفت و لبخندی- که کنایه از کمال رضایت او بود- بزد و به دنبال انجام مأموریت رفت و دیگر از سرنوشت خود سئوالی نکرد که آیا من در چه وضعی قرار خواهم گرفت و به سر من چه خواهد آمد.

و راستی این یکی از بزرگترین فضائل علی (ع)است و مفسران اهل سنت نیز در کتابهای خود ذکر کرده اند و بیشتر آنها گویند این آیه ی شریفه که خدا می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاهِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (٢٠٧)[۲]

درباره ی علی (ع)و فداکاری او در آن شب نازل شده است.

غزالی و ثعلبی و دیگران[۳] نقل کرده اند که در آن شب خدای تعالی به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من میان شما دو تن ارتباط برادری برقرار کردم و عمر یکی را درازتر از دیگری قرار دادم، کدامیک از شما حاضر است که عمر خود را فدای عمر دیگری کند؟ هیچ یک از آن دو حاضر به این گذشت و فداکاری نشدند، خدای تعالی به آن دو وحی کرد: چرا مانند علی بن ابیطالب نبودید که میان او و محمد برادری برقرار کردم و علی بجای او در بسترش خوابید و جان خود را فدای محمد کرد؟ اکنون هر دو به زمین فرود آئید و او را از دشمن حفظ کنید، جبرئیل بالای سر علی آمد و میکائیل پائین پای او و جبرئیل می گفت: به به! ای علی! توئی آن کس که خداوند به وجود تو به فرشتگان خویش می بالد! آنگاه خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود:

“و من الناس من یشری …”

باری، رسول خدا (ص) به علی فرمود:

در بستر من بخواب و پارچه ی مخصوص مرا که یک برد سبزی بود و من بر سر می کشیدم تو بر سر بکش.

علی (ع)مأموریت دیگری هم پیدا کرد که خود فضیلت بزرگ دیگری برای او محسوب می شود، و آن رد ودایع و امانت هائی بود که مردم مکه نزد رسول خدا (ص) امانت گذارده بودند و امیرالمومنین (ع)مأمور شد سه روز در مکه بماند تا آن امانتها را به صاحبانش بازگرداند و سپس چند تن از زنان را هم که در مکه بودند و از نزدیکان آندو بودند با خود به یثرب منتقل کند.

موضوع دیگری را که پیغمبر خدا پیش بینی کرد. مسیری بود که برای رفتن به یثرب انتخاب نمود، زیرا به خوبی معلوم بود که چون مشرکین از خروج آن حضرت مطلع شوند با تمام قوائی که در اختیار دارند در صدد تعقیب و دستگیری آن حضرت بر می آیند و رسول خدا (ص)باید راهی را انتخاب کند و به ترتیبی خارج شود که دشمنان نتوانند او را پیدا کرده و به مکه باز گردانند.

برای این منظور هم، شبی که از مکه خارج شد بجای آنکه راه معمولی یثرب را در پیش گیرد و اساسا به سمت شمال غربی مکه و ناحیه ی یثرب برود راه جنوب به “غارثور” رسانید و سه روز در آن غار ماند آنگاه بسوی مدینه حرکت کرد.

در این میان، ابوبکر نیز از ماجرا مطلع شد و خود را به پیغمبر رسانید و با آن حضرت وارد غار شد[۴] و یا به گفته دسته ای از مورخین، رسول خدا (ص)همان شب او را از ماجرا مطلع کرده به همراه خود به غار برد.

ابن هشام می نویسد: ساعتی که رسول خدا (ص)خواست تصمیم خود را در هجرت از مکه عملی سازد به خانه ی ابوبکر آمد و او را برداشته از در کوچکی که در پشت خانه ی ابوبکر بود بسوس غار ثور حرکت کردند، غار مزبور در کوهی در قسمت جنوبی مکه قرار داشت، شب هنگام بدانجا رسیدند و هر دو وارد غار شدند.

ابوبکر به فرزندش عبدالله دستور داد در مکه بماند و اخبار مکه و قریش را هر شب به اطلاع او در همان غار برساند و از آنسو غلام خود عامربن فهیره را مأمور کرد تا گوسفندان او را بعنوان چرانیدن به آن حدود ببرد و شب هنگام آنها را به در غار سوق دهد تا بتوانند از شیر و یا احیانا از گوشت آنها در صورت امکان استفاده کنند،و برای اینکه رد پای عبدالله بن- ابی بکر هم که شبها به غار می آمد از بین برود و اثرپائی از او بجای نماند عامربن فهیره هر روز صبح گوسفندان را از همان راهی که عبدالله آمده بود در همان خط به چرا می برد.

ولی با تمام این احوال جریانات بعدی نشان داد آن ایمانی را که علی (ع)نسبت به رسول خدا (ص)و آینده ی درخشان او داشت ابوبکر دارای آن ایمان نبود و هنگامی که از درون غار چشمش به مشرکین قریش افتاد که در تعقیب آنان به در غار آمده بودند اضطراب و اندوه او را فرا گرفت تا جائیکه مطابق آیه ی کریمه ی قرآنی رسول خدا (ص)بدو گفت:

“لاتحزن ان الله معنا …”

– اندوهگین مباش که خدا با ماست!

و با مقایسه ی این آیه با آیه ی “و من الناس من یشری نفسه …” صدق گفتار ما بخوبی روشن می شود.

به هر صورت هنگامی که قریش در اطراف خانه نشسته و خود را برای قتل آن حضرت آماده می کردند رسول خدا (ص)نیز در میان تاریکی از خانه خارج شد و شروع کرد به خواندن سوره ی “یس” تا آیه ی “وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون” آنگاه مشتی خاک برداشته و بر سر آنها پاشید و رفت، در این وقت شخصی از آنجا گذشت و از آنها پرسید:

– آیا اینجا منتظر چه هستید؟

گفتند:

– منتظر محمد!

گفت: خداوند نا امید و ناکامتان کرد، به خدا، محمد رفت و بر سر همه ی شما خاک ریخت مشرکین بلند شدند و از دیوار سر کشیدند و چون بستر آن حضرت را به حال خود دیدند با هم گفتند:

– نه! این محمد است که در جای خود خفته و این هم بوی مخصوص او است و دیگری جز او نیست!

مشرکین قریش چه کردند؟

قریش آن شب را تا به صبح پشت دیوار خانه پاس دادند و از آنجا که    نمی توانستند آسوده بنشینند و کینه و عداوتشان با رسول خدا -صلی- الله علیه و آله- مانند آتشی از درون شعله می کشید گاهگاهی سنگ روی بستر پیغمبر می انداختند و علی (ع)آن سنگها را بر سر و صورت و سینه خریداری می کرد اما حرکتی که موجب تردید آنها شود و یا بفهمد که دیگری بجای محمد (ص)خوابیده است نمی کرد.

گاهگاهی هم برای اینکه شب را بگذارنند با هم گفتگو می کردند و چون کار محمد (ص)را پایان یافته می دانستند زبان به تمسخر و استهزاء گشوده و گفته های او را بصورت مسخره بازگو می نمودند.

ابوجهل گفت: محمد خیال می کند اگر شما پیروی او را بکنید سلطنت بر عرب و عجم را بدست خواهید آورد، و بعد هم که مردید دوباره زنده خواهید شد و باغهائی مانند باغهای اردن (و شام) به شما خواهند داد ولی اگر از او پیروی نکردید کشته خواهید شد و وقتی شما را زنده می کنند آتشی برایتان برپا خواهند کرد که در آن بسوزید. و شاید دیگران هم در تایید گفتار او سخنانی گفتند و به هر ترتیبی بود شب را سپری کردند و همینکه صبح شد و برای حمله به خانه ریختند ناگهان علی بن ابی طالب را دیدند که از میان بستر رسول خدا (ص)بیرون آمد و از جا برخاست، و بر روی آنها فریاد زد و گفت:

چه خبر است؟

مشرکین بجای خود خشک شدند و با کمال تعجب پرسیدند:

محمد کجاست؟

علی (ع)گفت مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودید؟

مگر شما او را به بیرون کردن از شهر تهدید نکردید؟ او هم به پای خود از شهر شما بیرون رفت.

اینان که در برابر عملی انجام شده و کاری از دست رفته قرار گرفته بودند ابتدا ابولهب را به باد کتک گرفته به او گفتند:

تو بودی که ما را فریب دادی و مانع شدی تا ما سر شب کار را یکسره کنیم، سپس با سرعت به اینطرف و آنطرف و کوه و دره های مکه در جستجوی محمد رفتند.

در میان قریش مردی بود ملقب به “ابوکرز” از قبیله ی خزاعه که در شناختن رد پای افراد مهارتی به سزا داشت، از اینرو چند نفر بدنبال او رفته و از وی خواستند رد پای محمد را بیابد. ابوکرز اثر قدمهای رسول خدا (ص)را از در خانه آن حضرت نشان داد و بدنبال آن همچنان پیش رفتند تا جائی که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود گفت: در اینجا ابی قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده!

اینان بدنبال جای پاها همچنان تا در غار پیش آمدند …

ادامه دارد …[i]

[۱] – سوره انفال، آیه ۳۰٫

[۲] – سوره بقره- آیه ۲۰۷٫

[۳] – برای اطلاع کافی از کتابهای بسیاری از اهل سنت که این حدیث و شان نزول آیه را درباره ی علی (ع)ذکر کرده اند به کتاب شریف احقاق الحق- طبع جدید، ج ۳، ص ۲۴-۴۴ مراجعه شود.

[۴] – احمد بن حنبل- یکی از امامان اهل سنت- در کتاب مسند خود (ج۱، ص ۳۳۱) داستان را همینگونه نقل کرده و می گوید: علی بجای پیغمبر (ص)خوابید، در اینوقت ابوبکر به خانه رسول خدا (ص)آمد و خیال کرد پیغمبر است که خوابیده از اینرو صدا زد: یا نبی الله! ای پیغمبر خدا- علی (ع)فرمود: پیغمبر خدا اینجا نیست و بسوی (بئرمیمون) –چاه میمون) رفت … و بدنبال آن ابوبکر خود را به رسول- خدا (ص)رسانید و وارد غار گردید. و طبری یکی از بزرگترین مورخان ایشان نیز داستان را بهمین گونه (در جلد ۲، ص ۱۰۰) با اضافاتی نقل کرده گوید: هنگامی که ابوبکر بالای بستر آمد و علی (ع)بدو فرمود: پیغمبر رفت. ابوبکر با سرعت بدان سمت که رسول خدا (ص)رفته بود براه افتاد و هنگامی که پیغمبر (ص)صدای پای او را شنید دانست شخصی در تعقیب او می آید، در آن تاریکی گمان کرد یکی از مشرکین است از اینرو پیغمبر نیز بر سرعت خود افزود همین سبب شد که بند پیشین نعلین آن حضرت پاره شود و انگشت ابهام پای حضرت به سنگی خورد و شکافت و خون زیادی از آن رفت و با این حال رسول خدا (ص)از ترس شخصی که او را دنبال می کرد پیوسته بر سرعت رفتن خود می افزود تا آنجا که ابوبکر فریاد زد و رسول خدا (ص)او را شناخت و ایستاد تا ابوبکر نزدیک شد و با یکدیگر به غار رفتند و از پای پیغمبر همچنان خون می رفت …

 

18دسامبر/16

فقه

قسمت چهارم

حجه السلام والمسلمین قدیری

بحثی درباره نماز مسافر

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

از مطالب گذشته چنین استفاده شد که شرط اول برای شکسته شدن نماز در سفر این است که فاصله بین محل حرکت تا مقصد کمتر از هشت فرسخ شرعی –تقریبا ۴۵ کیلومتر- نباشد و یا مجموع رفتن و برگشتن برای کسی که قصد برگشتن دارد کمتر از این مقدار نباشد. در اینجا فقهاء عظام متعرض دو مسأله شده اند که بیانگر حکم شک در فاصله معتبره است. و چون مبنای این دو مسأله از مسائل مهم اصول الفقه است ما هم به تبعیت از این بزرگان متعرض هر دو مسأله می شویم.

مرحوم سید در عروه الوثقی هر دو مسأله را ذکر فرموده اند، یکی در مسأله ۵ که فرموده اند:

“الاقوی عند الشک وجوب الاختبار او السئوال لتحصیل البینه اوالسماع المفید للعلم الا اذا کان مستلزما للحرج.”

یعنی اقوی در مورد شک در مقدار مسافت این است که یا فاصله را       اندازه گیری کنند و یا از اشخاص مطلع بپرسند تا بینه یا شیاع علمی حاصل شود، مگر اینکه حرج لازم بیاید و دوم در مسأله ۷ فرموده اند:

“اذا شک فی مقدار المسافه شرعه وجب الاحتیاط بالجمع الا اذا کان مجتهدا و کان ذلک بعد الفحص عن حکمه فان الاصل هو التمام.”

یعنی اگر در مقدار مسافت شرعی شک کند واجب است احتیاط نماید و جمع کند بین وظیفه مسافر و حاضر، مگر اینکه مجتهد باشد و فحص از وظیفه کرده و در عین حال باقی برشک بماند که در اینصورت اصل این است که نماز را تمام بخواند.

در اینجا دو سئوال ممکن است مطرح شود:

۱- فرق بین دو مسأله از نظر موضوع چیست؟ چون هر دو مسأله در مورد شک در وجود مسافت است و حکم در مسأله اول این است که باید فحص کند و در مسأله دوم فرق بین مقلد و مجتهد است و یک موضوع چگونه دو حکم مختلف دارد؟

۲- آیا حکمی که در این دو مسأله گفته شده صحیح است یا یکی از آندو صحیح است یا حکم دیگری هست؟

اما جواب از سئوال اول این است که گر چه مورد هر دو مسأله شک است لکن شک در مسأله اول شبهه موضوعیه است و در مسأله دوم شبهه حکمیه، و این دو شبهه دو موضوع مختلف هستند.برای توضیح این مطلب باید فرق بین شبهه موضوعیه و شبهه حکمیه را بیان کنیم.

فرق بین شبهه حکمیه و شبهه موضوعیه

آنچه علما و اساتید در بیان فرق بین این دو شبهه فرموده اند این است که هر شبهه ای که رفع آن بدست شارع مقدس باشد شبهه حکمیه و هر شبهه ای که اینطور نباشد شبهه موضوعیه است.

مثلا اگر شک کنیم که آیا آبجو حلاس است یا حرام، رفع این شک بدست شارع است که وقتی مراجعه به او شد با ملاحظه اینکه فرموده است “الفقاع خمر” یعنی آبجو شراب است رفع شک می شود و می فهمیم که آبجو حرام است. این شبهه را شبهه حکمیه می گویند.

ولی اگر شک کنیم نوشابه ای که ساخته می شود به اسم ” ماءالشعیر” و در بازار به فروش می رسد فقاع یعنی آبجود است یا چیز دیگری، رفع این شبهه بدست شارع نیست و خود مکلفین باید بفهمند که از کدام قبیل است، و از همین جهت است که گفته شده تقلید از مجتهد در احکام است نه در موضوعات. این شبهه را شبهه موضوعیه می نامند.

به عبارت دیگر، برای بدست آوردن یک حکم خاصی از روی تقلید یا اجتهاد در یک مورد خاص یک صغری و یک کبری لازم است مثلا در مورد آبجو که مثال زده شد برای اینکه بفهمیم نوشابه ای که در بازار به فروش         می رسد حرام است دو قضیه لازم است یکی اینکه نوشابه مذکور آبجو است دوم اینکه آبجو حرام است حال اگر در قضیه ی اول که صغری است شک کنیم یعنی مردد باشیم که نوشابه آبجو است این شبهه ی موضوعیه است و اگر شک در قضیه دوم که کبری است باشد یعنی مردد باشیم که آبجو حرام است این شبهه حکمیه است.

از این بیان معلوم شد که مسأله اول که مرحوم سید فرموده اند در مورد شبهه ی موضوعیه است یعنی نمی دانیم فاصله بین محل حرکت تا مقصد یا مجموع رفتن و برگشتن به مقدار هشت فرسخ هست یا نه، و مسأله دوم در مورد شبهه حکمیه است، یعنی نمی دانیم که فاصله ای را که شارع مقدس معتبر دانسته چه مقدار است، مثل اینکه نمی دانیم آیا در مسافت تلفیقی، که مجموع رفتن و برگشتن باید هشت فرسخ باشد رفتن آن باید از چهار فرسخ کمتر نباشد یا اگر کمتر هم بود مسافت، شرعی است.

اما جواب از سئوال دوم، یعنی لزوم فحص در هر دو مسأله یا یکی از آنها یا تفصیل در موارد، مربوط است به بحث معروف “جواز اجرای اصول در شبهات قبل از فحص و عدم آن” و مبنای این اختلاف نظر این است که آیا موضوع ادله اصول، نفس شک است تا اطلاق آن شبهات قبل از فحص را هم بگیرد یا موضوع ادله،شبهات مزبور را شامل نیست.

به عبارت دیگر آیا اصل، جواز اجرای اصل است در مطلق موارد حتی قبل از فحص و در موارد لزوم فحص، به دلیل خاص تمسک می کنیم یا اصل، عدم جواز است و در موارد جواز به دلیل تمسک می نمائیم؟

اگر دلیل اصل، عقلی یا عقلائی باشد مثل قبح عقاب بلابیان که دلیل، برائت عقلیه گفته شده است، یا بنای عقلا بر استصحاب حالت سابقه که از ادله استصحاب شمرده است، شبهات قبل از فحص را شامل نیست، زیرا ادله لبیه (غیر لفظیه) اطلاق ندارند، و با فرض شک باید به قدر متیقن آنها تمسک کرد و عقل یا عقلا در موارد قبل از فحص، حکم یا بنای مذکور را ندارند، و اگر شک کنیم، قدر متیقن از حکم عقل و بنای عقلا، شبهات بعد از فحص است.

و اگر دلیل اصل، لفظ باشد مثل ادله برائت شرعیه- رفع ما لا یعلومون، و غیرآن) یا ادله لفظیه استصحاب (لاتنقض الیقین بالشک)، اطلاق این ادله شبهات قبل از فحص هم  می شود. پس به مقتضای قاعده در هیچ موردی فحص لازم نیست و عمل بر طبق مفاد اصول جایز است. اگر به همین مقدار مطلب تمام می شد در هر دو مسأله مورد بحث می گفتیم فحص، لازم نیست و حکم سفر مترتب نمی شود و باید نماز را تمام خواند، زیرا ادله لفظیه استصحاب، مطلق است و موارد شبهات موضوعیه و حکمیه، چه قبل از فحص و چه بعد از فحص را شامل است تا وقتی یقین به تحقق فاصله معتبره برای شکسته شدن نماز در سفر پیدا شود.

ولی اجماع و ضرورت، دلالت دارند بر اینکه در شبهات حکمیه، قبل از فحص، اصل جاری نیست و الا هر مجتهدی میتواند بدون مراجعه به کتاب و سنت، بر طبق اصول فتوی دهد، بلکه بعضی از روایات هم دلالت بر آن دارند، نظیر روایت معروفه ای که روز قیامت از بنده سئوال میشود چرا عمل نکردی؟ می گوید نمی دانستم،سئوال می شود چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟

از این حدیث معلوم می شود فحص و یادگرفتن تکالیف برای عمل، لازم است و قبل از فحص، عمل جایز نیست حتی اگر با اصلی از اصول موافق باشد.

بنابراین باید بین دو مسأله مورد بحث تفصیل دهیم و در مسأله اول بگوئیم اگر شک کنیم در اینکه فاصله به مقدار ۵/۲۲- کیلومتر هست یا نه اصل این است که تمام بخوانیم و فحص لازم نیست، و در مسأله دوم بگوئیم اگر شک کنیم در اینکه فاصله ی معتبره که شرع مقدس برای شکسته شدن نماز مقرر فرموده چه مقدار است باید فحص و اجتهاد کنیم، و حکم مسأله را از روی ادله استنباط نمائیم، و مقلد باید به فتوای مرجع تقلیدش عمل کند و قبل از فحص باید به احتیاط عمل شود، یعنی جمع شود بین اتمام و قصر و جای تمسک به استصحاب یا هیچ اصل دیگری نیست.

نکته ای در مسأله اول بنظر می رسد و آن اینکه مرحوم سید بعد از بیان وجوب اختبار یا سئوال، مورد حرج را استثناء می کنند یعنی میفرمایند اگر شک کنیم که فاصله بمقدار مسافت هست یا نه باید تحقق کنیم مگر اینکه تحقیق حرجی باشد، حال سئوال این است که در مورد حرج که تحقیق واجب نیست چه باید کرد آیا باید احتیاط کنیم یا تمام بخوانیم یا شکسته بجا آوریم؟ معلوم است که وظیفه بودن قصر (شکسته) بی دلیل است چون تحقق مسافت معلوم نیست، پس یا باید بفرماید وظیفه تمام است چون اصل اقتضای تمام می کند و فحص ساقط است چون حرجی است، و یا باید بفرماید وظیفه جمع است چون اصل، قبل از فحص جاری نیست و علم اجمالی اقتضای جمع می کند.

لکن بنا بر هر دو فرض به ایشان اشکال متوجه می شود. اما در فرض اول، حرجی بودن فحص، مورد اصل را از شبهه قبل از فحص خارج       نمی کند، و اگر اصل در شبهات قبل از فحص جاری نیست در اینجا هم جاری نیست. به عبارت دیگر لزوم فحص، لزوم طریقی است برای بدست آوردن تکلیف پس اگر فحص نشد،چه از جهت حرج یا غیر آن باید به وظیفه ی قبل از فحص عمل شود، و مفروض این است که ایشان اتمام را قبل از فحص جایز نمی دانند. و اما در فرض دوم که در مورد حرج، وظیفه جمع است وجوب اختیار و سئوال در غیر مورد حرج بی وجه است، زیرا شخص می تواند حتی در غیر مرود حرج، اختبار و سئوال نکند و نماز را جمع بخواند.

بنابراین نتیجه این دو اشکال این است که استثنای مورد حرج صحیح نیست و  اگر می فرمود در مورد شک، اختبار واجب است کافی بود و حکم مورد حرج هم از این عبارت استفاده می شد چون وجوب اختبار، طریقی است و از آن معلوم می شود که برای بدست آوردن تکلیف تمام یا قصر باید فحص کرد و بدون فحص باید احتیاط نمود و فرقی بین مورد حرج و غیر آن نیست.

ولی این صحبتها تمام روی مبنای خود ایشان بود که ادله اصول را شامل ندانیم و گذشت که در مسأله اول ادله، شامل است و وظیفه، تمام خواندن حتی قبل از فحص و سئوال.

حاصل آنچه بیان شد این است که باید بین دو مسأله تفصیل دهیم و در مسأله اول نماز تمام است و اختبار و سئوال لازم نیست و در مسأله دوم احتیاط، واجب است مگر در مجتهد بعد از فحص از ادله، که در اینصورت اصل تمام است و دلیل اصاله التمام در مقاله های قبل ذکر شده است و مقلد که باید به فتوای مرجع خود عمل کند.

و لذا است که رهبر عظیم الشان و مرجع تقلید این امت، در حاشیه عروه در مسأله اول فتوای مرحوم سید را به احتیاط تغییر داده اند و در مسأله دوم مقلد را به مجتهد عطف فرموده اند، و شاید نکته احتیاط در مسأله اول- با اینکه مقتضای قاعده واجب نبودن فحص و اتمام نماز است چنانکه گذشت- فتوای اعاظم است، چه آنکه ایشان برای فتاوای علما اهمیت زیاد قائل هستند از خداوند متعال دوام سایه بلند پایه ایشان را بر سر جمهوری اسلامی و همه مستضعفان خواهانیم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والحمدلله رب العالمین.

 

18دسامبر/16

هدف،برنامه و روش انبیاء

قسمت دوازدهم

آیت الله جوادی آملی (عضو شورای عالی قضایی)

 

بیماران قلبی از دیدگاه قرآن

آیاتی در قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه انسانها از نظر باطن و جان، بر سه گروه تقسیم می گردند:

۱- زنده و سالم. ۲- مرده ی متحرک. ۳- زنده و بیمار.

مومن زنده و سالم است. کافر و منافق، مرده است و ضعیف الایمان، زنده بیمار است که مصداق “والذین فی قلوبهم مرض” می باشد.

اما اینها به حد کفر و نفاق نرسیده اند و اصل ایمان در آنان محفوظ است ولی ضعیف است و در اثر تعلیم و تربیت، امکان تقویت ایمانشان هست و در اثر توبه و تربیت صحیح ممکن است سلامت قلب خود را باز یابند.

که اگر توجهی نکنند و معالجه نگردند به حد مرگ می رسند. بنابراین در قرآن کریم تقسیم بندی فوق صورت گرفته و نیز مرحله ی دیگری بیان شده است که اگر بیماران قلبی معالجه نگردند به حد مرگ می رسند و در مرحله سوم راه تعلیم و تربیت را بیان نموده که با رعایت آن، قلب، سلامت خویش را بازیابد و با عدم رعایت آن به حد مرگ می رسد.

کافر و منافق از نظر قرآن مرده اند:

قرآن، بیان پیامبر (ص)را در کفار و منافقینی که مرده اند موثر نمی داند:

إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (٣۶)[۱]

فقط آنانکه گوش دارند به ندای تو جواب مثبت می دهند ولی مردگان در قیامت به حسابشان رسیدگی خواهد شد.

باز در سوره ی انعام، آیه ی ۱۲۲ آمده است:

أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٢٢)

یعنی آیا آنکس که مرده بود و ما او را زنده کردیم و با نور و روشنائی در بین مردم حرکت می کند، مانند کسی است که در تاریکیها فرو رفته و راه نجاتی برایش نیست؟ اینها دو گروه هستند که هرگز با هم مساوی نیستند. مگر آنانکه بخود آیند و توبه کنند که پس از آن، زنده خواهند شد. بنابراین کفار و منافقین مرده اند ولی آنانکه مصداق “الذین فی قلوبهم مرض” می باشند، قابل معالجه هستند و اگر خود را معالجه کنند زنده می شوند و اما آنانکه:

“نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم”

– پشت به کتاب خدا کرده اند، مرده خواهند بود! در سوره ی بقره، پنج آیه اولش، درباره مومنین نازل شده که از هدایت خاص برخوردارند، اینها گروه اولند که سالمند و زنده: “هدی للمتقین” تا آخر این آیات، گروه دوم کفارند که مرده اند:

¨bÎ) šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. íä!#uqy™ óOÎgøŠn=tæ öNßgs?ö‘x‹Rr&uä ÷Pr& öNs9 öNèdö‘É‹Zè? Ÿw tbqãZÏB÷sム[۲]ÇÏÈ

اینها صفات مردگان است که چشم های آنها نمی بیند و گوش آنها نمی شنود ودلهای آنان نمی فهمد. گروه سوم منافقینی هستند که در اول، ضعیف الایمان می باشند:

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (٩)[۳]

– به گمان خود، خدا را فریب می دهند و آنان را که ایمان آوردند ولی فریب نمی دهند مگر خودشان را و نمی فهمند. چه شد که اینگونه شدند؟ آنان بیماری قلبی خویش را درمان نکردند و به حد کفر و مرگ رسیدند:

“فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا”

– در قلبهای آنان مرض است و خداوند مرض آنها را افزون نمود.

سرچشمه عذاب و بیماری:

هرگز خداوند مرض نمی فرستد ولی اگر رحمت و عنایت خود را بردارد و شخص را به حال خود واگذار نماید، سقوط می کند، همانگونه که کودک را اگر به حال خود رها کنند و اگر لجبازی کند و خود را رها کند، می افتد همینطور اگر انسان، نالایق شد، خداوند او را بخود واگذار می کند. بدین جهت رسول اکرم (ص)مکرر عرض می کرد:

“الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین”

– خدایا مرا یک چشم بهم زدن، به خودم وا مگذار و در دعای ماه رجب آمده:

“ولا تکلنا الی غیرک”

– ما را بغیر خودت واگذار مکن، چون ما نمی توانیم به پای خود بایستیم و غیرخدا نمی تواند نگهدار ما باشد:

مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٢)[۴]

– اگر خداوند درهای رحمت خود را روی مردم گشاید احدی نمی تواند ببندد و اگر خدا امساک کند، احدی نتواند رحمت بفرستد.

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا (٨٢)[۵]

آنانکه شایستگی دارند، رحمت برآنان نازل خواهد شد و برای ستمگران کمترین فائده نخواهد داشت بلکه خسران و زیان برای آنان خواهد بود.

پس خدا عذاب و مرض را نمی فرستد، بلکه همین که رحمت و عنایت خود را برداشت، شخص نمی تواند روی پای خودش بایستد و سقوط    می کند و اگر سقوط کرد در دنیا عذاب است تا برسد به عذاب اخروی، داشتن رفیق خوب نعمت است، داشتن یک استاد خوب نعمت است و همینطور هم بحث خود یک نعمت است، وقتی شخصی لایق نبود، این نعمتها را خدا نمی دهد و وقتی نداد، سقوط می کند:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ (١٣)[۶]

– میگوید آنان سفیه هستند و مرتجع و نادان می باشند، ما روشنگریم. قدم به قدم آنها را اغفال و منحرف نموده و تا جائی می رساند که میگویند:

“انما نحن مستهزئون”

تا آنان سیر نزولی پیدا میکنند، مشمول آیه ی:

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ (١٢۵)[۷]

می شوند تا به سرحد کفر  و مرگ میرسند و در آیه ی قبل از این آمده است:

“و اذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول”

“ایهم زادته هذه ایمانا”.

– وقتی سوره الی از طرف خداوند نازل می شود بعضی از همین مردم می گویند این سوره که آمده چه نقشی را ایفا میکند و چه اثری دارد؟ جواب می دهد، درباره گروها اثر مختلف دارد:

“فاما الذین امنوا فزادتهم ایمانا وهم ”

“یستبشرون”

“و اما الذین فی قلوبهم مرض …”

– آنانکه ایمان دارند، ایمان خود را تقویت نموده و خوشحال خواهند بود، و آنانکه بیماری در دل دارند و درمان ننمودند،به سرحد کفر و مرگ         می رسند.

سقوط انسان بر اثر ادامه معصیت:

ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (١٠)[۸]

– سرانجام آنان که به معصیت و گناه ادامه می دهند این است که آیات الهی را تکذیب می کنند و به سرحد کفر میرسند.

استاد علامه طباطبائی در “المیزان” فرموده است: اسم کان، “و ان کذبوا” می باشد، یعنی عاقبت آدمهای فاسق، کفر است. کسی که نماز     نمی خواند، معصیت کار است ولی وقتی که به گناهش ادامه داد سر از کفر در می آورد، دیگران این چنین معنی نکرده اند. این “متفق علیه” است که بیمار اگر معالجه و درمان نشود به سرحد مرگ می رسد:

“و ماتوا و هم کافرون”.

همانگونه که ایمان و عمل صالح انسان را سیر صعودی می دهد:

“یهدیهم ربهم بایمانهم”

– در این دنیا خدا ایمانشان را کامل خواهد کرد و در آخرت هم:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٩)[۹]

به وسیله ایمان به مقاماتشان می رسند، به بهشتهائی که نهرها از زیر آن جریان دارد.

سرچشمه عزت:

در آیه ی ۱۰ از سوره فاطر، به این سیر صعودی اشاره دارد:

“من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا”.

هر که می خواهد عزیز باشد، پس تمام عزت برای خدا است. مهمترین نعمتهای الهی عزت است، و مومن عزیز است که هرگز ذلیل نخواهد شد و حق ندارد خود را ذلیل کند. ممکن است از لحاظ مالی در زحمت باشد ولی عزت از مومن گرفته نمی شود، بعضی ها بجاهائی خود را مرتبط می کنند که عزیز شوند:

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا (١٣٩)[۱۰]

– عزت را از درخانه غیرخدا می جویند کسی که عزت می خواهد، سرچشمه ی عزت خداست.

“الیه یصعد الکلم الطیب و العمل”

“الصالح یرفعه”

با اعتقاد خوب و عمل صالح می توان به سرچشمه عزت دست یافت و اگر رسول الله (ص) و سایر مومنین عزت دارند، ذات اقدس به آنها اعطاء فرموده است:

“ولله العزه و لرسوله و للمومنین”

با اعتقاد و عمل صالح می توان به عزت رسید، نه آنکه عمل، عقیده را جلو می برد خیر، جان و روح عمل عقیده است و عمل صالح انسان را سیر صعودی می دهد و در مقابل: “الذین یمکرون السیئات” آنها که نقشه می کشند و توطئه می کنند و سیر نزولی دارند، مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَئِکَ هُوَ یَبُورُ (١٠)[۱۱]

بخواست خدا در آینده روشن خواهیم نمود که چگونه به هلاکت می رسند، همان گونه که زمین بر دو قسم است. زمین دایر و زمین بایر (یعنی “هالک” -بوار یعنی هلاک- زمین بایر سنگلاخ است نه آب دارد و نه قابل کشت و زرع است، تا احیاء نشود، قابل کشت و زرع نیست) دلهای مردم هم همینطور است: دلهای دائرو دلهای بایر، جامعه دایر و جامعه بایر. و مومن، دایر است و منافق و نقشه های شوم وی، بایر و هالک خواهد بود. والسلام، ادامه دارد …[۱۲]

 

[۱] – سوره انعام، آیه ۳۶٫

[۲] – سوره بقره ، آیه ۶٫

[۳] – سوره بقره، آیه ۹٫

[۴] – سوره فاطر، آیه ۲

[۵] – سوره اسراء، آیه ۸۲

[۶] – سوره بقره، آیه ۱۳

[۷] – سوره توبه، آیه ۱۲۵

[۸] – سوره روم، آیه ۱۰

[۹] – سوره یونس، آیه ۹

[۱۰] – سوره نساء، آیه ۱۳۹

[۱۱] – سوره فاطر، آیه ۱۰٫

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام

* اشتباهات دولت خدمتگزار را باید بطور معقول تذکر داد.

۷/۹/۶۱

* جاذبه داشته باشید و اشخاصی که در حال حاضر خوب کار می کنند و مفید هستند در دانشگاه ها باشند و با نظارت دانشجویان تعلیم و تربیت کنند.

۷/۹/۶۱

* انجمن های اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها، منحرفین نفوذ نکنند.

۷/۹/۶۱

* شما (رزمندگان اسلام) تاریخ را با عظمت و معنویت خود زرین و افتخارآمیز کرده اید.

۲۲/۹

* هیچکس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باشد هرچند به مدت کوتاه توقیف و یا احضار کند و الا مستوجب تعزیر است.

۲۵/۹/۶۱

* عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوه قضائیه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی بطور جدی مطرح است و احدی حق ندارد با مردم رفتار غیراسلامی داشته باشد.

۲۵/۹/۶۱

* اگر ایمان در کنار تخصص نباشد این تخصص مضر است و تخصص بدون ایمان کشور را به هلاکت و وابستگی می رساند.

۲۹/۹/۶۱

* همانطور که تجسس در امور شخصی خلاف اسلام است، تجاهر به فسق هم خلاف شرع است.

۲/۱۰/۶۱

* اگر انبیاء اشتباه کردند که با قلدرها در افتادند ما هم اشتباه کرده ایم.

۴/۱۰

* ما اسلام را زنده کردیم در حالی که از اسلام اسمی بیش نمانده بود.

۴/۱۰/۶۱

* با کشورهایی که نمی خواهند ما را ببلعند رابطه باید باشد.

۵/۱۰/۶۱

* مدال الهی بر بازوان مجاهدان چون خورشید در نزد صاحبان اسرار غیبی و ملکوتی می درخشد.

۵/۱۰/۶۱

* علم و تربیت دوبالی است که انسان با آنها می تواند سیر الی الله کند.

۶/۱۰/۶۱

* هیچ قاضی یی حق ندارد بدون جهت استعفا کند و جوسازی کند وگرنه معلوم می شود خودش زیر سئوال است و باید احضار شود.

۸/۱۰/۶۱

* ما نمی توانیم ببینیم که یک کشوری ادعای این بکند که ما جمهوری اسلامی هستیم، آنوقت قاضی، یک شهر را به آتش بکشد و سکوت بکنیم.

۸/۱۰/۶۱

* ائمه جمعه و جماعات، دولت ها را آگاه کنند اگر خاضع شدند و حاضر شدند به مضامین اسلامی آنها را بپذیرند و اگر حاضر نشدند با آنها ستیزه کنند و از چیزی نترسند.

۱۳/۱۰/۶۱

* اگر متخلف نزدیکترین دوست شما بود حکم خدا را درباره اش جاری کنید و به حرف کسی گوش ندهید.

۱۳/۱۰/۶۱

* سئوالات جزوات گزینش بسیار بی اساس و بی ربط است و نمی تواند و نباید ملاک گزینش و انتخاب افراد باشد.

۱۴/۱۰/۶۱

* تمام هیئتهای گزینش در سراسر کشور را منحل اعلام می نمایم.

۱۵/۱۰/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

* امیدواریم ضوابط دقیق اسلامی و لیاقت ها و کفایت های اشخاص در انتخابات آنان برای مسئولیتهای مهم بیش از پیش مراعات شود.

۲۷/۸/۶۱

* در مورد کارهائی که انجام نشده نباید به مردم وعده داد.

۲۹/۸/۶۱

* ضوابط دقیق اسلام و بهادادن به لیاقت و کاردانی افراد، به جای ملاحظه روابط شخصی و گروهی باید در سپاه مراعات شود.

۱/۹/۶۱

* مسلمانان برای اداره ی حرمین شریفین باید نظارت جهانی داشته باشند.

۲۲/۹/۶۱

* مسئولین رادیو و تلوزیون باید خطشان اسلامی باشد و از حاکمیت خطوط انحرافی و غیر خط امام در این رسانه جلوگیری کنند.

۲۴/۹/۶۱

* اگر مواردی که در پیام امام تصریح شده، قاطعانه پیگیری شود، اعتماد عمومی به اجرای عدالت و تحقق امنیت بیشتر خواهد شد.

۲۸/۹/۶۱

* به منظور تحقق مضمون عالی رهنمود امام معیار انتخاب برای مسئولیتها، داشتن تقوی و لیاقت و تخصص و بودن در خط رهبری است.

۲۸/۹/۶۱

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت دوازدهم

 

دکتر سید حسن عارفی

(حجه الاسلام هاشمی)

روش شیردادن به نوزاد

نکات مهم در تخلیه پستان مادر از شیر:

همانگونه که گفته شد و تاکید شد، باید نوزاد گرسنه باشد و عواملی که سبب عدم گرسنگی است برطرف شود.در اوائل زندگی نوزاد هر   (۱/۲) ۲ تا ۳ساعت یکبار احساس گرسنگی خواهد کرد (در حالت سلامتی) و در سنین بالاتر ممکن است این فاصله زمانی طولانی تر شود، که خود نوزاد تعیین خواهد کرد. بهتر است نوزاد را سر ساعت معین شیر داد ولی این بدان معنی نیست که نوزادی که سالم است و در خواب است بیدار کنیم به این بهانه که موقع شیردادن او است بهتر است صبر کرد، خود نوزاد با حرکاتش نشان دهد که گرسنه است.

مطالعات ذیل راجع به سرعت و مقدار خارج شدن شیر است. گو اینکه مقدار شیری که در هر مرحله نوشیدن نوزاد یا دوشیدن بوسیله شیر دوش متفاوت است ولی ارقام ذیل تا حدودی صحیح است. چنانکه ملاحظه می شود، در روزهای اول، مقدار شیری که از سینه مادر به دهان نوزاد داده می شود، کمتر از دو قاشق غذا خوری است و این مقدار کافی است و نباید مادران را نسبت به کمی حجم شیر نگران کند.

مقدار شیری که در یک مرحله از پستان خارج می شود:

سن نوزاد

هفته اول= ۴۵-۱۸ (سی سی)

هفته دوم= ۵۵-۳۰ (سی سی)

هفته چهارم= ۱۴۰-۴۵ (سی سی)

هفته ششم= ۱۵۰-۶۰ (سی سی)

ماه سوم= ۱۶۰-۷۵ (سی سی)

ماه چهارم= ۱۸۰-۹۰ (سی سی)

ماه ششم= ۲۲۰-۱۴۰ (سی سی)

سرعت جریان خروج شیر از پستان در ابتداء بسیار سریع و سپس از سرعت آن کم می شود. و این به نحوی است که در حدود نیمی از کل شیر تخلیه شده در ۳-۲ دقیقه ی اول انجام می گیرد، و تقریبا تمام شیر موجود در پستان مادر در مدت ۱۰ دقیقه تخلیه می شود. بنابراین بعد از ۱۰ دقیقه مکیدن هر پستان توسط نوزاد، شیری بدهان نوزاد داده نمی- شود. و ادامه مکیدن پستان خالی از شیر خطر آن را دارد که نوزاد با مکیدن پستان خالی، هوا ببلعد که عوارض ذیل را بوجود می آورد:

۱- شکم درد.

۲- نوزاد موقع دفع هوای بلعیده شده بصورت آروغ، شیر خورده شده را قی کند. قی کردن نوزادان بعد از نوشیدن شیر، یک شکایت شایع مادران است و علت آن این است که دهانه خروجی معده در نوزادان بر خلاف اشخاص سنین بالا، قدرت کافی نداشته و تکامل نیافته است. بنابراین نوزاد هر موقع که می خواهد آروغ زده و هوای خورده شده را دفع کند، همراه هوا، شیر و محتویات معده کوچک او نیز به خارج می ریزد. دراین حال شیر نوشیده شده توسط نوزاد، بوسیله شیره معده که اسیدی است (ترشی معده) بصورت دلمه تبدیل شده، که مادران بدینگونه بیان می کنند که نوزاد شیر را به صورت بریده استفراغ می کند، در حالی که باید گفت این شیر نوشیده شده و تغییر شکل یافته بوسیله شیره ی معده است و استفراغ نیست و آن را بهتر است “قی” بنامیم تا با “استفراغ” که گویای بیماری است، اشتباه نشود.

بنابرای، برای اینکه نوزاد بتواند پستان را خوب تخلیه کند باید گرسنه باشد ولی باید نکاتی را که سبب قی کردن شیر نوشیده شده، می شود، ذکر کرد. زیرا اگر نوزاد در مرحله اول گرسنه است و پستان را خوب تخلیه کرده ولی مکررا قی کند، در واقع شیری در معده نوزاد نخواهد بود تا تامین انرژی برای نوزاد نماید و نوزاد زودتر از معمول احساس گرسنگی خواهد کرد. ولی این زمان کوتاه و فاصله کوتاه بین شیر نوشیدن و تخلیه پستان، زمان کافی برای ساختن شیر در پستان نخواهد بود و شکل دوره معیوب بوجود می آورد و بتدریج شیر مادر کم و بالاخره قطع می شود.

اغلب موارد، شیر مادر بعد از چند روز به مقدار کافی ترشح می شود و علامت خوب و کافی بودن ترشح شیر، رضایت نوزاد و سیرشدن او است. در ضمن در حالی که مادر نوزاد را شیر می دهد، از نک پستان دیگر شیرجاری خواهد شد. اگر شیر موجود که اکثرا کافی و حتی بیش از احتیاج نوزاد است تخلیه نشود، از یک طرف مکانیزمهائی که در ترشح و دفع شیر گفته شد، متوقف می شود. و از طرف دیگر ممکن است فشار شیر در مجاری خروجی شیر بقدری بالا رود که باعث پاره شدن مجاری شود، این ضایعه باعث درد و بقول خانمها گوله شدن داخل پستان می شود.

نکات مهم در مورد نحوه شیردادن به نوزاد برای جلوگیری از قطع ترشح شیر:

اصولا نباید نوزاد را در حالی که مادر در حال دراز کش خوابیده است، شیرداد، زیرا نوزاد هم مجبور است در حال افقی، در حالت درازکش شیر بنوشد. گفتیم دهانه خروجی معده که ارتباط با دهان دارد، در نوزادان سست و تکامل نیافته است. بنابراین اگر نوزاد شیر را در حالی که در وضع افقی خوابیده است، بنوشد، با یک تحریک کوچک -مثلا- اگر بخواهد هوای داخل معده را به صورت آروغ دفع کند، شیر نوشیده شده نیز به داخل مری آمده و به صورت قی به داخل دهان و خارج می ریزد بنابراین باید مادران موقع شیردادن در حال نشسته و یا نیمه نشسته، فارغ از هر گونه نگرانی، در آرامش کامل، در محلی آرام قرار گرفته و نوزاد را در دامان پرمهر و محبت خود، در حال نیمه نشسته قرار داده و شیر دهند. در موقع شیردادن نباید به گونه و صورت طفل، چیزی اصابت کند و یا فردی با نوزاد در حال شیرخوردن بازی کند، زیرا در حالی که نوزاد مشغول نوشیدن شیر است، اگر به گونه او دست بزنیم نوزاد سینه را رها کرده و به صورت رفلکسی سر را متوجه نقطه ی تحریک شده، می کند.

چون نوزاد در حال گرسنگی با عجله ممکن است، با شدت تمام، سینه پر از شیر مادر را سریعا مک بزند، امکان هواخوری و بلعیدن هوا بمقدار زیاد رخ می دهد، و همان گونه که گفته شد، موقع دفع و آروغ زدن این هوا، شیرهای نوشیده شده نیز به صورت قی وارد دهان شده و به خارج می ریزد پس باید طفل را روی یک پستان گذاشت و به فواصل ۳-۲ دقیقه، او را از سینه جا نمود، و در حالی که طفل در حال نشسته است، آهسته به پشت او با دست به آرامی زد تا طفل آروغ بزند و مجددا طفل را روی همان پستان گذاشت.

به هر صورت نباید به طفل اجازه داد، متصل، بدون انقطاع از یک پستان شیر بنوشد زیرا بعد از چند لحظه تمام شیرهای نوشیده شده را با آروغ زدن قی می کند. و بعد از چند لحظه گریه سر می دهد زیرا گرسنه خواهد بود. و بعد از نوشیدن از هر دو پستان بلافاصله نوزاد را درازکش نخوابانیم زیرا امکان قی کردن وجود دارد. بهتر است چند دقیقه او را در حال نیمه نشسته نگاه دارند و چند بار، به آرامی، به پشت او زد تا هواهای خورده شده را آروغ بزند.

نکته مهم دیگر این است که مادر باید از پستان های خود بطور مساوی و به نوبت مساوی، به طفل شیر دهد. مثلا اگر در ساعت ۸ صبح، اول پستان راست خود را به مدت ۱۰ دقیقه به دهان نوزاد گذاشته و بعد از تخلیه پستان راست، پستان چپ را به دهان نوزاد گذاشته است، در ساعت ۱۰ یا ۳۰/۱۰ صبح باید اول پستان چپ را به دهان نوزاد بگذارد. زیرا اگر همیشه از یک پستان شروع کند، نوزاد با مکیدن آن پستان ممکن است سیر شده و یا خسته شود و پستان دوم را به خوبی مک نزند و باعث عدم تخلیه خوب پستان دوم شود ولی وقتی متناوبا از هر دو سینه استفاده شود، هر دو پستان به طور یکسان مکیده خواهند شد و تخلیه آنها بطور نسبی، مساوی خواهد بود.

نکته دیگر وضعیتی است که مادر پستان خود را در دهان نوزاد قرار می دهد. باید سینه مادر به نحوی در دهان نوزاد قرار گیرد که مانع تنفس نوزاد از راه بینی نشود بعبارت دیگر، درحالی که نوک پستان در دهان نوزاد است، قسمت فوقانی یا طرفی پستان سبب مسدود کردن سوراخهای بینی نوزاد نشود.

مطلبی که احتیاج به تذکر ندارد ولی اجرای آن لازم به نظر می رسد، اینکه قبل از تغذیه و شیردادن نوزاد باید دقت نمود راه تنفس نوزاد از راه بینی (سوراخهای بینی) باز باشد و نکته دیگر اینکه به قول عامیانه جای بچه تر و خیس و آلوده به ادرار و مدفوع نباشد که ناراحتی نوزاد موجب بی میلی او نسبت به شیر می شود.

نکته ای که قبلا گفته شد و لازم به توضیح بیشتر است این است که: نگرانی و اضطراب وحشت و ترس، همه و همه می تواند روی مکانیسم های تولید شیر که اکثرا در مغز انسان قرار دارد، اثر کرده و سبب کاهش شیر و حتی قطع شیر مادر شود.

بنابراین، اطرافیان و فامیل مادر شیرده، باید کوشش کنند حتی الامکان محیطی آرام و دور از نگرانی و اضطراب و ترس برای مادر شیرده ایجاد کنند، و دائما دختران جوانی را که اکثرا بی تجربه اند با حمایتهای مادرانه و پدرانه خود، آنها را تقویت روحی نموده تا در اجرای این مهم، موفق باشند.

مطلب دیگر اینکه داروها سبب تاثیر در مکانیسم ساختن شیر می شود که مادران باید از خوردن آنها پرهیز کنند.

نکته لازم آنکه شیر دارای تمام مواد غذائی لازم برای رشد نوزاد انسان تا ۳ ماهگی می باشد. بنابراین مادران باید مواد غذائی بمقدار کافی       (نه بیش از احتیاج و نه کمتر از احتیاج) میل کنند: مواد گوشتی، سبزیجات، میوه جات، حبوبات، لبنیات و آب و مایعات به مقدار کافی (آنچه خداوند متعال برای خوردن ما انسانها خلق کرده است). میل کنند تا شیر به مقدار کافی ساخته شود.

نکته آخر نظافت صورت و بینی و اطراف دهان نوزاد در عدم ایجاد آبسه پستان مادر بسیار موثر است زیرا ثابت شده است که علت شایع عفونت ها و آبسه پستان مادران شیرده، میکروبهائی است که از صورت و بینی طفل به داخل مجاری زیر نوک پستان وارد شده و ایجاد آبسه پستان و درد و ناراحتی برای مادران می کند، و مادر قادر به دوشیدن پستان نیست و یا نوزاد تحمل مکیدن از آن پستان علیل را ندارد، و چند روز که یک پستان مکیده نشود، شیر، تخلیه نشده و در نتیجه ترشح شیر قطع خواهد شد.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین(ع)

رسول اکرم (ص):

“من اذاع فاحشه کان کمبتدیها و من عیر مومنا”

“بشییء لایموت حتی یرکبه”

هرکس که گناه زشت دیگران را منتشر کند، مانند کسی است که آن را انجام داده است و هر کس مومنی را شماتت کند به عملی که انجام داده، قبل از اینکه بمیرد، مرتکب آن عمل می شود.

امیرالمومنین (ع):

“ثلاث علامات للمرائی: ینشط اذا رای الناس و”

“یکسل اذا کان وحده و یحب ان یحمد فی جمیع اموره”

ریاکار سه علامت دارد: ۱- چون در میان مردم باشد، با نشاط است. ۲- همین که تنها شد کاهلی و تنبلی می کند. ۳- دوست دارد که بر همه کارهایش او را تحسین و ستایش کنند. (خوب است خودمان را با این سه علامت بیازمائیم زیرا ریا مرض پلیدی است که انسان به آسانی آن را احساس نمی کند).

امام حسین (ع):

“لاتقولن فی اخیک المومن اذا تواری عنک الا-”

“ما تحب ان یقول فیک اذا تواریت عنه”

آنجا که برادر مومنت حاضر نیست، درباره او همان گونه سخن بگوی که دوست داری درباره تو بگوید آنجا که حاضر نیستی.

امام مجتبی (ع):

“علم الناس علمک و تعلم علم غیرک، فتکون”

“قد انفقت علمک و علمت مالم تعلم”

دانش خود را به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، دراین صورت   دانسته ها را انفاق کرده ای و ندانسته ها را یاد گرفته ای.

امام زین العابدین (ع):

“علامات المومن خمس: الورع فی الخلوه و الصدقه”

“فی القله، و الصبر عند المصیبه، والحلم عند الغضب،”

“و الصدق عند الخوف”

نشانه های مومن پنج چیز است: خداترسی در پنهانی، صدقه در تنگدستی، صبر در مصیبت، بردباری هنگام خشم و غضب، و راستگوئی هنگام ترس.

امام باقر (ع):

“انی لارجود النجاه لهذه الامه لمن عرف حقنا منهم الا لاحد”

“ثلاثه: صاحب سلطان جائر و صاحب هوی والفاسق المعلن”

من برای هریک از افراد این امت که ولایت ما را پذیرفته باشد امید نجات دارم مگر سه نفر: درباری پادشاه ستمگر، و هوا پرست، و آنکه آشکارا گناه می کند.

امام صادق (ع):

“من خاف الله اخاف الله منه کل شییء و من لم یخف الله”

“اخافه الله من کل شییء”

هر که از خدا بترسد، خداوند همه چیز را از او بترساند. و هر که از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز بترساند.

امام جواد (ع):

“اظهار الشییء قبل ان یستحکم مفسده له”

اعلام و اظهار امری قبل از قطعی شدن آن، موجب تباهی آن است (قابل توجه مسئولین امور).

امام هادی (ع):

“الغناء قله تمنیک و الرضا بما یکفیک و الفقر شره”

“النفس و شده القنوط”

بی نیازی آن است که اندکی مال داشته باشی که تو را امیدوار سازد و راضی باشی به آنچه تو را کفایت می کند. و فقر و تنگدستی آن است که انسان، طمع بسیار داشته باشد و به آینده سخت ناامید باشد.

امام عسکری (ع):

“اذا نشطت القلوب فاودعوها واذا نفرت فودعوها”

هرگاه دلهایتان آماده و با نشاط بود، آنها را از معارف پرسازید و هرگاه رمیده و خسته بود آنها را رها سازید.

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

حجت الاسلام و المسلمین خاتم یزدی (عضو حوزه استفتاء امام)

 

من را ضی نیستم از کسی غیبت کنید و یا حرف کسی را در بیرونی من بزنید.

امام خمینی

برادران مسئول در مجله پاسدار اسلام که انصافا مجله بسیار ارزنده و خوبی است ازمن خواستند چیزی از سرگذشت های ویژه امام بگویم، و گرچه بنده خوب نمی توانم از عهده این کار برآیم ولی”مالایدرک کله لا یترک کله”. چه گویم که سراسر زندگی امام اعجاب انگیز است و زبان گویای توصیف آن نیست، لیکن این مدت ۱۵ سال که در نجف اشرف خدمت ایشان بودم، چند مطالب بسیار برای من اعجاب انگیز بود که به اختصار عرض می کنم:

۱- حضرت امام با اینکه بزرگترین فیلسوف و عارف قرن است و می توان گفت: هم در فلسفه و هم در عرفان والاترین انسان روی کره زمین است، معذلک هنگامی که وارد وادی فقه می گردد، آنچنان مطالب فقهی و روایات و آیات را بررسی و توضیح می دهد که تو گوئی تنها یک فقیه است و چیزی از فلسفه یا عرفان نمی داند. برای توضیح بیشتر عرض می کنم: اگر یک انسانی که خبره در فلسفه است، بخواهد فقه بگوید یا تفسیر بنویسد، تمام نظرات فلسفی خود را در فقه یا تصویر پیاده می کند مثلا اگر ملاصدرا تصویر بنویسد، مطالب همان مطلب فلسفی است. مرحوم کمپانی اصول می نویسد، فقه می نویسد، لکن می بینی همان مطالب فلسفی را در فقه آورده است و همان اصول فلسفی را پیاده کرده است، ولی این مرد بزرگ(امام خمینی) که تمام کارهایش معجزه آمیز است، وقتی در فلسفه وارد می شود بزرگترین فیلسوف و هنگامی که از عرفان می گوید والاترین عارف و هرگاه به مطالب فقهی می رسد، آنچنان تسلط بر روح و اراده ی خود دارد و زمام روح و اراده در اختیار خودش می باشد که گویا وارد بازار و زندگی روزمره مردم شده است و احکام الهی را بدون هیچ وابستگی به فلسفه و عرفان بیان می کند. این کاری است بسیار دشوار که انسان در عین این که احاطه بر مسائل عقلیه داشته باشد، یک شخص متعارفی بشود، بیاید در بازار تا اینکه چگونگی استفاده از روایات را درک  کند و این امری است بسیار شگفت انگیز و در خور اعجاب.

۲- مطلب دیگری که نزد بنده واقعا اعجاب انگیز است و شاید منحصر باشد به حضرت امام، اینکه هر چه انسان به ایشان نزدیکتر شود به جهات تقوی و جهات نفسانی و معنوی این مرد الهی بیشتر پی می برد، و می بیند که این بزرگوار و این نابغه دهر در جهات معنوی آنچه یک انسان مؤمن متعهد باید دارا باشد، این مرد دارا است. انسان هرچه به بعضی شخصیت ها و بزرگان نزدیک تر شود و از مسائل شخصی آنان بیشتر آشنا گردد، عقیده او نسبت به آن ها مقداری سست می شود، برای اینکه هر کس در زندگی شخصی خود شذوذ و اشتباهاتی دارد که یا از جهت غفلت و یا از روی عذر است، لذا هر چه انسان به آنان نزدیک تر شود عقیده اش از آنان سست تر می گردد ولی امام برعکس است هر چه به او نزدیکتر می شود، عقیده اش زیادتر می شود. و شواهد زیادی بر این مطلب دارم.

امام هنگامی که در مجلس عمومی بود، کسی جرات غیبت کردن یا حرف ناروائی نسبت به کسی گفتن نداشت. واقعا روح الهی در مجلس ارزنده اش حکومت می کرد، و همچنین در مجالس خصوصی نیز کسی جرات نمی کرد سخن از دیگری بزند.

دوسال بود که امام به نجف آمده بودند یکی از مقلدین ایشان از اصفهان آمده بود مقداری خمس و سهم امام آورده بود. گویا روی جهاتی نزد امام نرفته و نزدیکی دیگر از آقایان معروف نجف رفته بود، ایشان گذشته از سهم امام، سهم سادات را هم از آن مومن گرفته و گفته بود: می خواهم خرج مدرسه بکنم! آن شخص با من آشنائی داشت، قضیه را به من گفت. خدمت امام رفتم که اجازه اش را از ایشان بگیرم، عرض کردم اگر اجازه می فرمائید نام آن آقا را که پولها را گرفته ببرم. امام اجازه ندادند تا این حد مواظب بودند که نام کسی به غیبت در مجلس ایشان -چه مجلس عمومی و چه مجلس خصوصی- برده نشود. بارها امام می فرمودند: من راضی نیستم کسی در بیرونی من غیبت کند، و با تمام نیرو از غیبت کردن افراد -چه در خلوت و چه در جلوت- جلوگیری می کردند.

هنگامی که منزل امام در محاصره بعثیها بود، کسانی که انتظار می رفت، احوالی از امام بپرسند یا لااقل تلفنی بکنند، ولی بقدری مادیت و هواهای نفسانی در آنان زیاد بود که از یک تلفن کردن هم مضایقه کردند و با اینکه امام در طول ۵ سال اقامت خود در نجف، چقدر به نجف خدمت کردند و سطح معلومات طلاب را بالا بردند حتی در مسائل مادی هم باید بگویم که چقدر امام خدمت به این مردم کردند، ولی متاسفانه نجف ظلم کرد و حتی افراد سرشناس که انتظار می رفت سئوال از امام بگیرند، برای یک بار هم سئوالی نگرفتند. رفقا و دوستان ما که سخت متاثر بودند، امکان داشت گاهی سخنی راجع به آنان بگویند، ولی این امام بیدار می- فرمودند: “شاید رفقا یکقدری عصبانی بشوند، قدری ناراحت بشوند، بگوئید من راضی نیستم از کسی غیبت کنید یا حرف کسی را در بیرونی من بزنید”. شاید چنین روحیه ای -بعد از معصومین- در هیچ یک از مراجع دیده نشده است. همانگونه که امام معصوم می فرماید:

“کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم”.

امام هم در عمل چنین بودند که هر کس دقت می کرد در زندگی ایشان هیچ نقطه ضعفی پیدا نمی کرد.

۳- هنگامی که یکی از افراد سرشناس با فرح دیدار کرده بود، در پاریس خدمت امام رسیدیم، امام سخت متاثر و ناراحت بودند و چنین فرمودند:

“ما سالهای درازی زحمت کشیدیم، آن مطلب غلطی که در ذهن بعضی از روشنفکرها و دانشگاهیها بود، خارج سازیم ولی این قضیه، مطالب مرا وارونه کرد. آنها معتقد بودند که روحانیت طرفدار دستگاه است و دستگاه از روحانیت حمایت می کند و روحانیت هم از دستگاه”.

امام خیلی متاثر و نگران بودند ولی پس از چند لحظه فرمودند: “این کارها نتیجه ای ندارد. من این قضایا را دنبال می کنم و این مطلب را بار دیگر از ذهن آنها بیرون می آورم و روحانیت اصیل هیچگاه با دستگاه رابطه ندارد و طرفدار دستگاه نیست و دستگاه هم طرفدار روحانیت اصیل نیست”.

و همانگونه که فرمودند، مبارزه خود را تا سرنگونی طاغوت و جایگزینی حکومت اسلامی به جای حکومت طاغوتی ادامه دادند و این مبارزه همچون نوری در صفحه تاریخ می درخشد و راه تمام جویندگان حق و حقیقت را برای همیشه روشن خواهد کرد.

 

18دسامبر/16

فرازهائی از: سیستم قضائی اسلام

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

معیار قضا در اسلام

در سومین قسمت از مباحثی که تحت عنوان “فرازهائی از سیستم قضائی اسلام” مطرح شد، سخن به” تبیین ویژگیهای قضاء و قاضی در اسلام رسید، و در رابطه با ویژگیهای قضا در اسلام مشخص شد که نخستین ویژگی قضا در اسلام با الهی بودن این منصب است، و توضیح دادم که این ویژگی اساس و ریشه ی کلیه ی ویژگیهای قضا در اسلام است.

مقاله کنونی در رابطه با دومین ویژگی قضای اسلامی است:

معیار قضا در اسلام

دومین ویژگی قضا در اسلام در رابطه با معیار و مستند قضاوت و احکامی است که دادگاه و محکمه صادر می نماید.

معیار و مستند قضا در اسلام قوانین الهی است، و در سایر مکتبها و حکومتها، مستند قضا و احکامی که دادگاهها صادر می نمایند، قوانین بشری است.

در حکومت های غیراسلامی، چه در گذشته ی تاریخ و چه در حال دادگاهها در رابطه با احکامی که صادر می نمایند به قوانینی استناد می کنند که زائیده و تراویده ی اندیشه ی انسان است، ولی در اسلام اینطور نیست.

یکی از ویژگیهای قضا در اسلام این است که دادگاههای اسلامی فقط به قوانینی می توانند استناد کنند که خداوند متعال آنها را تصویب کرده باشد.

قوانینی که در دادگاههای دیروز و امروز جهان مورد استناد است، عبارتست از آرا و نظریه های یک نفر، یا چند نفر، و یا اکثریت یک جامعه.

در حکومتهای دیکتاتوری، قانون عبارتست از خواست شاه، یا رئیس جمهوری، یا حزب حاکم، که هر چه شاه و یا رئیس جمهوری تصمیم بگیرد، و یا هرچه حزب تصویب کند، قانون است، و قوه ی مقننه هم اگر بحسب ظاهر وجود داشته باشد، در نهایت باید همان چیزی را تصویب کند که دیکتاتور می خواهد! و دادگاهها هم بالاخره باید بهمان نظریه برسند که دیکتاتور داده است!

در حکومتهای دمکراسی، قانون عبارتست از خواست اکثریت مردم یا نمایندگان آنها، و به سخن دیگر، قانون در حکومتهای دمکراسی عبارتست از رای و نظریه ی اکثریت یک جامعه.

وقتی اکثریت نمایندگان آنها نظریه ای دادند، و چیزی را خواستند، این نظریه و خواسته، می شود قانون و دادگاهها باید بر اساس آن قانون حکم صادر نمایند.

البته این در صورتی است که دمکراسی به مفهوم واقعی آن وجود داشته باشد[۱].

ولی در حکومت اسلامی، قانون عبارتست از موادی که آفریدگار جهان برای تامین نیازمندیهای فردی و اجتماعی، و در رابطه با تکامل مادی و معنوی انسان که فلسفه ی آفرینش اوست، وضع کرده، و بوسیله ی پیامبر اسلام به مردم ابلاغ نموده است، و دادگاههای اسلامی موظفند که طبق این قوانین حکم صادر نمایند.

تفاوت قوانین الهی و قوانین بشری

این دو نوع قانون فقط در اسم با هم شباهت دارند، و تفاوت آنها بنیادی است.

فرق میان قوانین الهی و قوانین بشری این است که در قوانین الهی، نیاز انسان مورد توجه است، و در قوانین بشری، خواست انسان در نظر گرفته می شود.

و این نکته ای است بسیار ظریف و حساس، و در رابطه با شناخت نظام حکومتی اسلام سخت قابل تامل و دقت.

و همین فرق است که مجلس شورای اسلامی را از مجلس شورای ملی، و مجلس شورای دمکراتیک جدا می سازد، چرا که تفاوت میان مجلس شورای اسلامی و مجلس شورای دمکراتیک، تفاوت میان قانون الهی و قانون بشری است.

مجلس شورای اسلامی به پیروی از قوانین الهی و در چهارچوب این قوانین، نیاز جامعه را در نظر می گیرد، ولی مجلس شورای دمکراتیک به پیروی از تمایلات اکثریت، خواست جامعه را ملاحظه می کند، نه نیاز جامعه را.

به این معنا که در قوانین بشری که مولود اندیشه ی انسان است ملاحظه نمی شود که نیاز انسان چیست، در این قوانین نیازهای فطری و طبیعی و واقعی انسان مورد توجه نیست، بلکه آنچه مورد توجه است میل و علاقه و خواست انسان است هرچند این خواست و میل برخلاف نیازهای طبیعی و واقعی انسان باشد.

مجلس شورای دمکراتیک به این نمی اندیشد که جامعه چه نیاز دارد؟، به این می اندیشد که چه می خواهد؟، و دقیقا مانند یک شورای پزشکی که پس از شور، غذائی را که بیمار دوست دارد یا اکثر بیماران علاقه دارند، تصویب می نماید، این مجلس شورا هم قانونی را تصویب می کند که اکثریت بخواهند هر چند برای آنها زیانبار باشد.

ولی مجلس شورای اسلامی به این می اندیشد که جامعه چه نیاز دارد؟ نه اینکه چه می خواهد؟ و دقیقا مانند یک شورا پزشکی است که پس از شور، دارو و غذائی را تصویب می کند که بیمار نیاز دارد، هرچند اکثر بیماران مایل به خوردن آن غذا و دارو نباشند و براین اساس، وقتی اکثریت مردم در یک جامعه مایل به صرف مشروبات الکلی باشند، مجلس شورای دمکراتیک نمی تواند قانونی را تصویب کند که براساس آن مشروبات الکلی ممنوع شود، هرچند تمام نمایندگان مجلس زیانهای الکل را برای جسم و جان دقیقا بدانند.

ولی مجلس شورای اسلامی هیچگاه نمی تواند چیزی را که برای جامعه زیانبار تشخیص می دهد تصویب کند، هر چند همه ی مردم به آن    علاقه مند باشند.

قوانین الهی که در دادگاههای اسلامی مورد استناد می باشند بدون استثنا از نیازهای واقعی انسان ریشه می گیرند، یعنی آفریننده ی انسان که ماشین وجود او را ساخته و به تمام رازها و استعدادهای این دستگاه پیچیده آگاه است، خوب می داند که نیازهای واقعی انسان چیست، و برای تامین نیازمندیهای او و وصول او به فلسفه ی آفرینش خود که تکامل است، چه قوانینی ضرورت دارد. او خوب می داند که چه چیزهائی می- تواند استعدادهای تکامل در انسان می باشند، و بر اساس نیازمندیهای انسان در رابطه با تکامل، آنچه را که موجب شکوفائی انسانیت در انسان است واجب و لازم، و آنچه را که مانع از این شکوفائی و سد راه تکامل است ممنوع و حرام دانسته است، و اصولا دین فلسفه ای جز این ندارد، و همین مقررات الهی است که در دادگاههای اسلامی معیار برای صدور احکام می باشند.

 

فلسفه ی قضا در اسلام

در اینجا به این نکته ی ظریف و دقیق در رابطه با فلسفه ی قضا در اسلام می رسیم که فلسفه ی قضا، و دادسراها و دادگاههای اسلامی عبارتست از پیاده کردن قوانین و اصولی که استعدادهای تکامل را در انسان شکوفا می سازند، و جلوگیری از موانعی که سد راه تکامل انسانند، و کیفر و مجازات مجرم برای شکستن این سدها است.

ولی فلسفه ی قضا و دادسراها و دادگاهها در حکومتهای دمکراسی برداشتن سدهائی است که در راه تمایلات انسان وجود دارد، هرچند شکستن این سدها واقعا برای انسان زیانبار باشد.

بنابراین، دادستان و قاضی در محاکم اسلامی موانعی را که سد راه “تکامل” جامعه است برمی دارند، ولی در محاکم دمکراتیک موانعی را که سد راه “تمایل” جامعه است نابود می سازند، به بین تفاوت ره از کجاست تا بکجا؟!

و بر این اساس، در دادگاههای اسلامی کسی را که مشروب می خورد مجازات می کنند، ولی در دادگاههای دمکراتیک کسی را که مانع از مشروبخواری دیگری شده کیفر می دهند!

در دادگاههای اسلامی کسی که کارخانه ی مشروبسازی دارد، و کسی که میخانه دائر می کند مجازات می شوند، ولی در دادگاههای دمکراتیک کسی که مزاحم این کارخانه دار و صاحب میخانه است مجازات می گردد.

در دادگاههای اسلامی کسی که عشرتکده دائر می کند و نسل جوان جامعه را به فساد و تباهی می کشد مجازات می شود، ولی در دادگاههای دمکراتیک کسی که مزاحم عشرتکده است کیفر می بیند، و …

اکنون شما خود قضاوت کنید، دادگاهی که معیار و مستند احکامش نیازهای انسان و فلسفه اش تکامل انسان است، با دادگاهی که معیار و مستند احکامش هوسهای انسان، و فلسفه اش برداشتن موانع این هوسها، و در نهایت انحطاط و تباهی استعدادهای تکامل است، با هم چقدر تفاوت دارند؟!

و آن قاضی یی که فلسفه ی قضاوتش تکامل انسان است، با آن قاضی یی که فلسفه ی قضاوتش انحطاط انسان، تا چه اندازه با هم فاصله دارند؟! که فاصله ی این دو قاضی، فاصله ی اعلی علیین تا اسفل السافلین است.

و اینجا است که به راز گفته ی امام علی (ع)به شریح می رسیم که فرمود: مجلس قضاوت مجلسی است که یا پیامبر و وصی او برآن تکیه می زند، و یا شقی!

قاضی کافر ظالم فاسق ۱۱

با تعمق در آنچه در رابطه با معیار قضا ذکر شد، می رسیم به ژرفای سخن قرآن کریم که چرا قضا و حکمی را که براساس معیارهای الهی نباشد، کفر، و ظلم، وفسق می داند و به آن قاضی که با غیر موازین اسلامی کار می کند، کافر، و ظالم، و فاسق اطلاق می کند.

نخست به آیات ۴۴، ۴۵ و ۴۷ از سوره ی مائده توجه فرمائید”

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ (۴۴)

– کسانی که براساس قوانین و موازین الهی حکم نمی کنند کافرند.

وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالأذُنَ بِالأذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۴۵)

– کسانی که براساس قوانین و موازین الهی حکم نمی کنند ظالمند.

وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الإنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۴٧)

– کسانی که براساس قوانین و موازین الهی حکم نمی کنند فاسقند!

“کفر” در لغت عبارتست از پنهان کردن،[۲]و “ظلم” عبارتست از نهادن چیزی در غیر از جای مخصوص خود،[۳][۴]و “فسق” عبارت است از خارج شدن از راه حق و درستی.[۵]

قضاوت و حکامی که براساس قوانین و ضوابط و معیارهای الهی حکم نمی کنند، از آنجا که نیازهای واقعی انسان را نادیده می گیرند کافرند چون حق را پنهان نموده اند.

و از آنجا که حکم آنها منطبق با نیازهای طبیعی و فطری و واقعی انسان نیست، ظالمند، زیرا حکم آنها واقعا با موضوع خود تطبیق نمی کند.

و از آنجا که حکم آنها انحراف از مسیر فطرت است، فاسقند چون آنها با صادر نمودن این احکام از راه حق و از مرز حقیقت خارج گردیده اند.

ادامه دارد

 

[۱] – نگاه کنید به کتاب فلسفه وحی، صفحه ۱۱۳- “اصل آزادی”.

[۲]–  الکفر فی اللغه سترالشیء … (مفردات راغب).

[۴] -الظلم عند اهل اللغه و کثیر من العلماء وضع الشیء فی غیر موضعه         (مفردات راغب).

[۵]– از ریشه ی “فسق الرطب اذا خرج عن قشره” (مفردات)

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول بهمن- اعدام انقلابی حسنعلی منصور، نخست وزیر شاه پلید، توسط شهید محمد بخارائی و یارانش.

(۱۳۴۳)

چهارم بهمن- اشغال نظامی فرودگاه مهرآباد توسط بختیار خائن جهت جلوگیری از فرود هواپیمای حامل امام.

(۱۳۵۷)

پنجم بهمن- شهادت برادران لبافی نژاد و صمدیه لباف توسط ساواک، در اثر خیانت منافقین خلق.

(۱۳۴۵)

پنجم بهمن- شکست توطئه عناصر ضد انقلاب در حمله به مردم قهرمان آمل.

(۱۳۶۰)

هفتم بهمن- تحصن روحانیون مبارز در دانشگاه تهران و اعتراض به جلوگیری رژیم از ورود امام خمینی به ایران.

(۱۳۵۷)

هشتم ربیع الثانی- ولادت امام حسن عسکری “علیه السلام”.

(۲۳۲ ه.ق)

دوازدهم بهمن- بازگشت پیروزمندانه ی امام خمینی به وطن و آغاز دهه- ی فجر.

(۱۳۵۷)

هفدهم بهمن- کشتار مردم مسلمان مشهد توسط عوامل رضاخان مزدور در مسجد گوهرشاد، که برای اعتراض به کشف حجاب و دیگر قوانین    ضد اسلامی گرد آمده بودند.

(۱۳۳۳)

نوزدهم بهمن- رژه پرسنل نیروی هوائی، مقابل امام امت و پیمان بستن با امام در مدرسه رفاه.

(۱۳۵۷)

بیستم بهمن- حمله گارد شاهنشاهی به نیروی هوائی.

(۱۳۵۷)

بیست و یکم بهمن- شکسته شدن حکومت نظامی، به فرمان امام خمینی.

(۱۳۵۷)

بیست و دوم بهمن- یوم الله پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران.

(۱۳۵۷)

بیست و سوم بهمن- تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی بفرمان امام خمینی.

(۱۳۵۷)

بیست و نهم بهمن- قیام مردم مسلمان تبریز در چلهم شهدای قم.

(۱۳۵۶)

 

18دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

هجرت و جهاد

۱- هجرت کنندگان رحمت خدا را می جویند:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَهَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۱۸- بقره)

آنان که ایمان آوردند، و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردند، آنان رحمت خدا را آرزو می کنند، و خداوند بخشنده و مهربان است.

۲- گناهان هجرت کنندگان رزمنده آمرزیده می شود:

فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (۱۹۵- آل عمران)

آنان که از وطن هجرت نمودند و از دیار خویش رانده شده و در راه من اذیت دیدند، و جهاد کردند و کشته شدند، گناهان آنان را می پوشانیم …

۳- بهشت برین جایگاه آنان خواهد بود:

فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (۱۹۵- آل عمران)

و آنان را به بهشتهائی درآوردیم که زیر درختانش نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا، و نزد خدا است پاداش نیکو.

۴- مهاجرین و مجاهدین راه الله مومنین واقعی هستند:

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (۷۴- انفال)

آنان که ایمان آوردند و از (دیار خود) هجرت گزیدند و در راه خدا جهاد کردند و هم آنان که مهاجران را منزل دادند و آنها را یاری کردند، آنها به حقیقت اهل ایمانند، و آمرزش خدا و روزی نیکو مخصوص آنها است.

۵- هجرت کنندگان مجاهد، بالاترین درجه را نزد خدا دارند:

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰- توبه)

آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با جان و مال خود جهاد کردند، آنان را بلندترین درجات خداوند است …

۶- پیروزی از آنها است:

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰- توبه)

۷- رحمت و رضوان خدا، و خلود در بهشت و پاداش بزرگ برای آنان است:

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ خالِعینَ فیها اَبَدا اِنٌَ اللهَ اَجْرُ عَظیُم(٢١- توبه)

پروردگارشان آنها را به رحمت خود و به مقام رضای و خشنودی خود بشارت دهد، و بهشتهائی که در آنجا آنها را نعمت جاودانی است، در آن بهشت ابدی همیشه متنعم خواهند بودف و همانا پاداش بزرگ نزد خداوند است.

۸- گذشته از پاداش آخرت، در دنیا نیز، برای آنان حسنات است:

وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَلأجْرُ الآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (۴١- نحل)

آنان که در راه خدا مهاجرت کردند پس از آنکه ستمها دیدند (در وطن خود از دست کافران) ما در دنیا به آنها خیر می دهیم، در صورتی که اگر بدانند پاداش آخرت بزرگتر (و نیکوتر) است.

 

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

در آستانه چهارمین سالگرد انقلاب اسلامی

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

در بیست و دوم بهمن ماه یکهزارو سیصد و پنجاه و هفت هجری در ایران حادثه ای رخ داد که در دنیای معاصر، تمامی معادلات حاکمان مسلط جهان را بهم ریخت و برای انسان مستضعف زمان ره آوردهائی تاریخ ساز به ارمغان آورد. پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری فرزند صالح ابراهیم با تکیه بر ارزشهای والای الهی افقهای جدیدی را به فرزندان آدم ارائه داد، آدمهائی که بردگان اسارت نظامهای متعفن شیطانی زمانند و برخی برای نجات از این لجنزارها به نظامهای خشن و بی روح الحادی پناه برده و میبرند و اکنون در برابر پدیده ای الهی و انقلابی اسلامی و امتی خداجوی و رهبری پیامبرگونه قرار دارند که با دست آورد های زیرآینده ای کاملا متفاوت با دنیای آلوده امروز را نوید می دهد، و برای رسیدن به آن آینده سراسر نور، پاکی، ایثار، برادری، انساندوستی، علم منهای به بند کشیدن انسانها و آزادی انسان برای بندگی در برابر حقیقت مطلق رهنمودهائی نیز ارائه می دهد. و اینک به بعضی از آن دست آوردها اشاره می شود:

۱- وحدت.

۲- حضور مردم در صحنه.

۳- خشم و کینه ملت نسبت به خطرناکترین دشمن انسان معاصر یعنی آمریکا.

۴- تجربه فنی مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا.

۵- تمایل عمومی به خودکفائی اقتصادی و تلاش در این راه.

۶- پالایش جامعه از آلودگیهای اخلاقی.

۷- ایثارگری و وجود حسن تعاون.

۸- رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح.

۹- آمادگی جامعه برای زندگی براساس اصولی ترین شیوه های منطبق بر فطرت انسان.

۱۰- حفظ ذخائر زیرزمینی از جمله نفت از تاراج و نابودی.

۱۱- شکوفائی استعدادهای داخلی در تمامی زمینه ها و بی نیازشدن از متخصصین خارجی.

۱۲- تنفر عمومی از زندگی اشرافی و تجملی و تنفر از مترفین.

۱۳- محکوم بودن معیارهای نظامات و ارزشهای طاغوتی.

۱۴- اعطاء پستهای اداری و منصبها براساس ارزشهای مکتبی.

۱۵- پذیرفتن پستها و مناصب حکومتی بعنوان یک تکلیف شرعی.

۱۶- پیدایش یک قدرت سیاسی مستقل از شرق و غرب در صحنه سیاسی جهان.

۱۷- افشاء و حذف بسیاری از جریانهای انحرافی و وابسته و یا متمایل به بیگانه.

۱۸- اجتماعات عظیم عبادی- سیاسی مانند نماز جمعه.

۱۹- پذیرش ولایت فقیه بعنوان اصیل ترین محور حاکمیت.

۲۰- ارائه ی شیوه ای نو از مبارزات مردمی و تاکتیکهای آن به نیروهای انقلابی معاصر.

اکنون به بحث پیرامون هریک از این دستاوردها می پردازیم:

وحدت

اگر نگاهی به گذشته بیندازیم وجدائیهای شکننده ی رژیم شاهنشاهی را ملاحظه کنیم، بهتر و بیشتر به ژرفای این دستاورد انقلاب پی خواهیم برد. در رژیم گذشته اختلافات زیر وجود داشت:

۱- اختلاف (جدائی) در رهبری دینی و رهبری سیاسی و اداری کشور.

۲- اختلاف (جدائی) بین دولت و مردم.

۳- اختلاف (جدائی) در معیارها و ضوابط حاکم بر دستگاه سیاسی و   اداره کننده کشور و معیارها و ارزشهای مورد قبول توده های ملیونی.

۴- اختلاف (جدائی) بین روحانی و دانشگاهی و یا فیضیه و دانشگاه.

۵- اختلاف (جدائی) بین فعالیتهای تامین کننده امور مادی و زندگی و تلاشهای مذهبی جهت تامین سعادت اخروی.

۶- اختلاف (جدائی) بین نیروهای مسلح (نظامی و انتظامی) و اقشار و نیروهای اصلی جامعه.

۷- اختلاف (جدائی) دین و سیاست و دنیا و آخرت و دهها اختلاف دیگر که بسیاری از این جدائیها هریک به تنهائی می تواند زمینه شکست یک حکومت و سقوط یک ملت و اسارت آن در دست قدرتهای استعماری را فراهم آورد همانطور که دیدیم، ولی انقلاب، این اختلافات برخاسته از شرک پنهان و گاهی آشکار را نابود کرد و امروز ملت ایران از نعمت وحدت در رهبری برخوردار است یعنی همان شخصیتی که تبیین کننده اسلام است و فتوی به حلال و حرام می دهد و از این رهگذر در عمق وجدان فرد فرد جامعه نفوذ دارد، همان شخصیت در مسائل سیاسی و اداره کشور تصمیم گیرنده نهائی است در گذشته مقام مرجعیت در دین از مردم می خواست به راهی بروند و شاه با تکیه برقدرت سرنیزه ی جامعه را به راهی دیگر می کشاند، و در نتیجه جامعه نه در امر دین به آرمانهای اصولی اسلام می رسید و نه در امر دنیا به موفقیت دست می یافت ولیکن امروز چنین نیست، بلکه در سایه این وحدت در همه ابعاد زندگی یک رهبری به ملت فرمان می دهد و همه نیروها را در یک جهت به حرکت در می آورد، و این وحدت مانع اصطکاک نیروها و کم شدن از کارآئی آنها است. و آثار دیگر بسیار مبارک این وحدت که ملت ما امروز مشاهده می کنند. در رژیم گذشته دولتها هیچگونه پیوندی میان خود و ملت احساس نمی کردند و ملت نیز هیچگونه مسئولیتی در جهت حمایت از دولت احساس نمی کرد تا آنجا که برای بسیاری از اقشار جامعه، مخالفت با دولت و کارشکنی در برابر آن یک ارزش قابل افتخار بود و در نتیجه این جدائی و اختلاف دولتها خود را شدیدا محتاج به حمایت یک قدرت خارجی می دیدند و این خود آغاز یک فاجعه بود یعنی فاجعه ی وابستگی دولت به قدرت استعماری بیگانه که حاضر بود بقیمت فداکردن تمامی مصالح ملت در برابر منافع بیگانه، حکومت خود را مستقر نماید و دولتها در اثر همین جدائی از ملت بجای آنکه خود را در برابر ملت مسئول بدانند، ناگزیر در برابر قدرت خارجی، ضعف و سستی احساس نمی کند.

دولت متحد با ملت فشارهای سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی و حتی نظامی دشمن را در کمال قدرت تحمل نموده و در برابرش مقاومت می کند و آنرا پشت سر می گذارد دولتی که متحد با ملت است توطئه های دشمنان داخلی را نیز با موفقیت خنثی می کند دولت متحد با ملت در برنامه ریزیهای اقتصادی بنفع اقشار محروم از قارونهای زمان و حامیان آنان نمی هراسد، دولت متحد با ملت هیچگاه از اظهارنظر و رای مردم نگران نیست و در کمتر از چهار سال بیش از نه بار مردم را به پای صندوقهای رای دعوت می کند و مردم نیز در کمال صمیمیت به او پاسخ مثبت می دهند و ملت متحد با دولت نیز همچون مادر مهربان فرزند خود را مراقبت و حراست می کند ملت متحد با دولت در هر مشکل لاینحلی که برای دولت بوجود می آید با یک بسیج عمومی مشکل را در کمال بردباری حل می کند و آثار سازنده دیگر این اتحاد که همگی در دوران پرتلاطم این انقلاب تا امروز مشاهده شده است.

در رژیم گذشته توده های وسیع جامعه به دلیل گرایش عمیق فطری و تاریخی به اسلام مایل بودند روابط خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و … خود را براساس قوانین اسلام تنظیم کنند و مجموعه ی این قوانین در عمق ایمان آنان مقبولترین نظام ممکن بود و ارزشهای مبتنی براین نظام و معیارهای آن مورد احترام و قبول بود، در دستگاه رهبری و اداری کشور تمام کوشش بر این بود که همه پیوندها و روابط فیمابین خود را چه خانوادگی و چه در سطح روابطی عامتر، با الگوهای غربی و آمریکائی منطبق نمایند، لهذا: در شکل زندگی و در نوع آرمانها بگونه ای ساخته می شدند که کاملا خود را با جامعه، بیگانه می یافتند ولیکن امروز این اختلاف کاملا از بین رفته است و تمامی مدیران و مسئولان جامعه و بطور کلی مجموعه دستگاه سیاسی و اداری و رهبری کشور با ملت از یک فرهنگ و از یک نظام ارزشی تغذیه می شوند. در زندگی فردی و اجتماعی آحاد ملت و هم مسئولان کشور و تمامی اعضا حاکمیت یک فضا و یک آهنگ و یک شکل همگون و متناسب جریان دارد و زندگی در هر دو جا یکنواخت مترنم است.

در رژیم گذشته، روحانیون -یعنی مرزداران اصیلترین و اصیلترین ارزشهای جاودانه انسان- فرسنگها از قشردانشگاهی -یعنی پاسداران محیط زیست بشری- جدا بودند. روحانیون سخت در پی تصویر انسان الهی برسطح دریا بودند و دانشگاهیان برای زندگی مردگان متحرک، سخت دست و پا می زدند، هرکدام دیگری را تخطئه می کردند و از قدرت خلاقه هم بی خبر بودند! و دشمنان در این میان هم دین بریده از دنیا می ساختند و هم دنیای بی دین که هر دو در خدمت آنان بود، ولیکن انقلاب در کوران مبارزه این دو قشر بریده از هم و قربانی در مسلخ طاغوت را به هم آشنا ساخت و با هم متحدشان کرد که امروز روحانی و دانشگاهی این دو نیروی متفکر جامعه هریک به آسانی در فضای زندگی دیگری تنفس می کند و قدرت خلاقه خود و بیگانه دیروز و آشنای امروز را مضاعف می سازد که امت اسلام بخواست خدای تعالی در آینده، میوه های شیرین و با برکت این وحدت مقدس را خواهید چید.

در رژیم گذشته مردم مسلمان ناگزیر بودند پس از کار طاقت فرسا در ساعات اصلی شبانه روز، دقایقی و یا ساعاتی هم برای تامین آخرت به کارهای به اصطلاح دینی و مذهبی بپردازند، بطوریکه انسان گرفتار در فعالیتهای اصلی زندگی یا آخرت را فراموش می کرد و یا چنانچه ضمیر خدای جوی وی همچنان بیدار بود، باید جدای از زندگی و تلاش برای تامین مسائل مادی، زمینه های فعالیتی در امور مذهبی پیدا کند ولی امروز به یمن انقلاب، همه تلاشهای زندگی، هم دنیا است و هم آخرت: کشاورزی، کارگری در کارخانه، کار در اداره، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در ارتش، در جبهه، در پشت جبهه و در هر جا که ارتباطی با انقلاب دارد و در جهت خدمت به مردم و به انقلاب است هم دنیا است و هم آخرت است و همه در جهت رضای خدای تبارک و تعالی است، و این وحدت هم بکارهای دنیائی و زندگی مادی، روح معنویت و آخرت می دهد که محصول و نتیجه آن کار را چند برابر می کند و هم به کارهای معنوی و اخروی مفهوم زندگی می دهد که آخرت را در ارتباط با دنیا و خدمت به بندگان خدا می سازد.

در رژیم گذشته نیروهای مسلح (نظامی و انتظامی) جدای از مردم بود نیروهای مسلح که باید بازوی توانائی برای ملت در جهت دفاع از کیان ملت و جان و مال و شرف آن باشد، تیغ کشیده ای به روی ملت بود، از دشمنان مردم حمایت می کرد و مردم را در برابر دشمنان سرکوب می نمود، از ملت بود و در میان ملت ولی بیگانه از مردم و با بیگانگان همسنگر! ولیکن انقلاب، این جدائی خطرناک را به وحدت تبدیل کرد، ملت در کنار نیروهای مسلح احساس آرامش می کند و این نیروها در کنار ملت احساس قدرتمندی، نیروهای مسلحی که جدای از مردم حتی یک روز نتوانستند در برابر هجوم بیگانه مقاومت کنند، از برکت انقلاب و وحدت با ملت امروز می تواند سالها در برابر وسیعترین تهاجم دشمنان متحد، مردانه بایستند و بعنوان نیروهای مسلح الگو در صحنه نظامی جهان بدرخشند که از برکت این وحدت و قدرت برخاسته از آن دشمنان کمتر خیال تجاوز بچنین ملتی را باداشتن چنین نیروهای مسلح در سر می پروراند.

در رژیم گذشته، جدائی دین از سیاست بعنوان یک اصل پذیرفته شده و مسلم به افکار جامعه و مخصوصا اقشار متدین تحمیل و پذیرفته شد که شاید از بزرگترین فاجعه های تاریخ اسلام بشمار می رود و شاید همین جدائی دین از سیاست بود که جدائی در رهبری دینی و سیاسی را نیز بدنبال آورد و جدائی روحانی و دانشگاهی و بسیاری از جدائیهای یادشده و نشده، و این انقلاب همه این تارهای عنکبوتی تنیده به اذهان عامه و بلکه بسیاری از خواص را پاره کرد و نشان داد که اصولا دین و سیاست اردومقوله نیست و دین بریده از سیاست خود نوعی سیاست است و سیاستهای جدای از دین خود نوعی دین است و هر دو غیر از اسلام و غیر از ادیان الهی در طول تاریخ است، و در تاریخ پیامبران الهی سیاست و دیانت یک عمل بوده است و عبادت قیام و حرکت هریک از انبیاء یک اقدام سیاسی بوده است و عبادت و فعالیتهای سیاسی آنان نیز ارائه ی دین و روش و شیوه صحیح زندگی، از برکت این وحدت مقدس است که جامعه اسلامی ما از وحدت رهبری برخوردار است از این وحدت، میدانهای فعالیت دنیا و آخرت یکی شده است، دولت با مردم در پرتو این وحدت مقدس متحد شده اند، نیروهای مسلح با ملت متحد شده اند، روحانی و دانشگاهی به وحدت رسیده اند، پدران و مادران -یعنی نسل دیروز- فرزندان- یعنی نسل امروز- در میدان اندیشه و عمل به وحدت رسیده اند، جبهه ها و سنگرها را ببینید، به جهادگران در دل روستاها و اعماق صحراها نگاه کنید به کلاسهای نهضت سوادآموزی نظری بیندازید به در و دیوار و زمین و آسمان این دیار افتاده در کوره انقلاب دقت کنید، همه جا جلوه های این پرتو الهی یعنی وحدت بچشم می خورد و این نور وحدت آینده بسیار درخشانی را نوید می دهد.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۷)

–منتشر نشده-

مقدمه ای بر خطبه جهاد

آیت الله العظمی منتظری

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه مربوط به جهاد است، و حضرت امیر (ع)از اول تا آخر خطبه مسأله جهاد را مطرح کرده است. دوسال قبل- در همین درسهای نهج البلاغه- چند سخنرانی راجع به جهاد داشتیم و همین خطبه را نیز نقل کردیم، ولی اکنون چون باز سلسله ی درسهایمان به اینجا رسیده است، و از طرف دیگر مسأله جنگ و جهاد مسأله روز ما است لذا باز خطبه را تکرار می کنیم، با ذکر یک مقدمه کوتاه:

اتهام بیگانگان

یکی از اعتراضات و اشکالاتی که از قدیم به اسلام داشته اند، این بوده است که می گفتند: “اسلام دین جنگ و شمشیر است و بازور  پیشروی کرده است” این یکی از اشکالات مخالفین بوده است، با اینکه آقایان ملاحظه می کنند که هیچ وقت قلب انسان تسلیم زور نمی شود، “لااکراه فی الدین”- دین اکراه بردار نیست. اگر شما یک عقیده ای در درونت داشته باشی، ممکن نیست با زور و شمشیر آن عقیده را از قلب شما بیرون کرد. و اینکه اعتراض کرده اند که اسلام با زور شمشیر پیش رفته است، چیزی جز یک تهمت نیست.

اسلام به پیامبر اکرم (ص) در قرآن کریم دستور میدهد:

ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (١٢۵)[۱]

– ای پیامبر اکرم! مردم را با حکمت، به سوی پروردگار خودت دعوت کن… حکمت یعنی منطق و استدلال محکم و متین.

شیوه های تبلیغ اسلامی

در این آیه سه مرحله از دعوت و تبلیغ ذکر شده است:

۱- کسانی که اهل منطق و استدلال و تعقل می باشند، با منطق و کلمات حکمت آمیز و استدلال آنان را دعوت کن.

۲- آنان که یک مرحله پائین ترند، با موعظه و ذکر مسائل اخلاقی و عاطفی و از این قبیل امور دعوتشان کن:

“الموعظه الحسنه”- پند نیکو.

۳- اگر کسانی هستند که اهل مجادله می باشند، تو هم با آنها مجادله کن، ولی با نحو احسن:

“و جادلهم بالتی هی احسن”

معنی مجادله این است که مبانی محکم طرف را بگیری و به خودش برگردانی. یعنی مسائل مسلمه و اصول موضوعی طرف مقابل را مبنا قرارده و برآن اساس حق را برای او ثابت کن.

بنابراین اسلام از اول نگفته است که شمشیر دست بگیر و به جنگ آنها برو! پیغمبر اکرم (ص)۱۳ سال در مکه بودند و تمام این مدت با موعظه و کلمات حکمت آمیز و اظهار عطوفت و مهربانی نسبت به آنها، آنان را به خدا و دین خدا دعوت می کردند و هیچگاه مسأله جنگ و شمشیر در کار نبوده است.

پیغمبر اکرم (ص)به همین اندازه قانع بودند که می فرمودند: “لا اله الا الله” بگوئید تا رستگار شوید: “قولوا لا اله الا الله تفلحوا” از این رو، اولین مرحله دعوت، موعظه و نصیحت و منطق و بحث و مجادله است، اما اگر فرض کردیم، کسانی را خواستیم به سوی حق دعوت کنیم، آنها خود را مجهز کردند و مسلح شدند و علیه حق و اهل حق به ستیز برخاستند، آیا روا است که ما کنار بنشینیم و دم بر نیاوریم؟! آیا عقل انسان می گوید، در اینگونه موارد، بایستی بخوری و فریاد هم نکنی؟! یا اینکه بایستی از حق و اهل حق دفاع کرد؟

جنگهای اسلامی

ماوقتی جنگهای اسلامی را بررسی می کنیم، می یابیم که تمامش حالت دفاعی داشته است نه حالت هجومی. آیه شریفه می فرماید:

وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا (٧۵)[۲]

– چرا قتال نمی کنید؟ چرا در راه خدا و برای دفاع از توحید و حق و در راه نجات مستضعفین از دست متکبرین جهاد نمیکنید؟ اگر یک کشور را ده نفر مستکبر قبضه کرده باشند، ثروت و قدرت کشور دست آنها باشد و مانع شوند که مردم زیر بار حق و حقیقت بروند، آیا عقل و منطق اجازه می دهد که مردم، یک کشور چهل میلیونی را در اختیار ده نفر مستکبر ستمگر- که هم با دین و هم با دنیای مردم کار دارند- بگذارند یا اینکه بایستی در مقابل مستکبرین زورگو و طواغیت، حالت دفاعی داشت و با آنان به مقابله پرداخت؟ قطعا عقل میگوید: بایستی انسان از حق و حقیقت دفاع کند.

“ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله”

در اینجا ملاحظه کنید، خداوند به ارتکازما ارجاع کرده: چرا شما قتال نمی کنید در راه خدا، برای بسط و نشر توحید و برای بسط عدالت؟ کلمه “مستضعفین” که در این آیه آمده است، مقصود ضعیفان نیست بلکه مستضعفین مردمی هستند که از نظر عقل و عاطفه قوی می باشند، اما مستکبرین آنها را به بند کشیده اند و استضعافشان کرده اند. استضعاف از باب استفعال است یعنی مستکبرین، طلب ضعف اینها را کرده اند.

اینان را چه باید کرد؟ آیا همینطور باید گذاشت اینها توسری بخورند و هیچ کمکشان نکرد؟! در اینجا عقل و منطق می گوید بایستی در برابر زورگویانی که می خواهند حق و عدالت را پایمال کنند، ایستادگی کرد.

غریزه و جهاز دفاعی

خداوند تبارک و تعالی موجودات را در عالم مجهز به یک جهاز دفاعی نموده است حیوانات وسائل دفاعی دارند. حتی در بدن انسان هم جهاز دفاعی هست: خون انسان دارای گلبولهای قرمزی هست که اینها حامل مواد غذائی و اکسیژن هستند و به تمام بدن می رسانند، و همچنین خداوند گلبولهای سفید سربازان کشور بدن شما هستند، اگر میکروبی- دشمن خارجی- به بدن شما حمله کند، این گلبولهای سفید دفاع می کنند و با آن میکروب مبارزه می نمایند. شما ملاحظه می کنید که هرگاه یک جای بدن آلودگی پیدا می کند، زخمی بوجود می آید، پس از مدتی چرکهای سفیدی در همان جا پیدا می شوند، این چرکهای سفید، نعش همان گلبولهای سفید است گلبولهای سفید پس از دفاع و مبارزه با میکروب، عده ای از خودشان نیز از بین رفته و کشته میشوند، آن وقت به صورت چرک سفید در می آیند و از بدن شما دفع می شوند. پس ساختمان شما نیز مجهز به ارتشی است که در موقع هجوم و حمله خارجی، از بدن شما دفاع می کنند.

در زندگی زنبوران عسل نیز که بنگریم، می بینیم زنبورانی هستند که مأموریتشان این است که دم در کندو می ایستند و نگهبانی می دهند و نمی گذارند زنبورههای اجنبی- دشمن خارجی- وارد کندو شوند. از اینجا معلوم می شود که دفاع یک امر غریزی و طبیعی است. انسان بایستی از طبیعت و ناموس تکوین درس بگیرد. همانگونه که خداوند در ساختمان بدنی حیوانات و انسان، حالت دفاعی قرارداده و حتی زنبوران عسل را نیز وادار می کند که از خود و از کشور (کندوی) خود دفاع کنند، انسانها هم بایستی حالت دفاع داشته باشند در برابر باطل و زورگوئیها.

همزیستی مسالمت آمیز و ستیز

قرآن نسبت به کفاری که با مسلمانها کار ندارند، می فرماید، به آنها خوبی کنید هیچ مانعی ندارد، با آنها با مهربانی رفتار کنید:

لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (٨)إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩)[۳]

– خداوند هیچ وقت شما را نهی نمیکند از اینکه نیکی کنید و مهربانی نمائید با کسانی که با شما جنگ و ستیز ندارند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نمی کنند، و همانا خداوند دوست دارد آنهائی را که با قسط و عدالت رفتار می کنند.

لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (٨)إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩)[۴]

– ولی خداوند شما را نهی می کند از دوستی با کسانی که در دین با شما قتال کرده و شما را از وطنها و دیارتان بیرون راندند و در بیرون کردن شما همدست شدند و کسانی از شما که با آنها دوستی کنند، همانا آنان ستمکارند.

خداوند در این آیه شریفه ما را از همکاری و همگامی و دوستی با آنان که در جنگ و ستیز با ما هستند، نهی می فرماید. اکنون عراق به ایران حمله کرده و شهرهای ایران را اشغال کرده است، ما بگوئیم: بارک الله!! یک جایزه هم به او بدهیم؟! یا اینکه در این مورد، وجدان انسانی میگوید: بایستی درمقابل باطل ایستادگی و دفاع کرد.

از این گذشته، اگر مسلمانی در غرب یا شرق دنیا گرفتار طاغوتها و مستکبران باشد و از شما استمداد کند، چون تمام مسلمانان پیکر واحد هستند، لذا وظیفه شما است که از آن مسلمان و دیگر مسلمانان در بند دفاع کنید. تمام مسلمانان همانند اعضا و اجزای یک پیکرند: اگر جائی از بدن شما درد بگیرد، سایر اعضا و جوارح به درد آمده و درصدد رفع آن درد بر می آیند. این یک امر طبیعی است، تمام انسانها- مخصوصا مسلمانها- پیکر واحد هستند و لذا در حدیث شریف، امام صادق از پدرشان، و از اجداد خود نقل می فرماید که حضرت رسول (ص)فرمودند:

“من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین”

“فلم یجبه فلیس بمسلم” (۵)[۵]

– اگر کسی بشنود مردی را که فریاد میزند و مسلمانان را به استمداد و یاری می طلبد، و جواب این مسلمان را ندهد، مسلمان نیست. اگر برادران مسلمان شما در فلسطین، لبنان، افغانستان و هرجای دیگر گرفتار باشند و از مسلمانان جهان استمداد کنند و ما ساکت بنشینیم، به فرمایش پیامبر اکرم (ص) ما اصلا مسلمان نیستیم. مثل این می ماند که کسی دندانش درد بکند، و دستش بتواند کاری کند ولی نکند این دست به هیچ وجه معذور نیست و باید تمام توان خود را در خدمت به دندان آسیب دیده، صرف نماید.

بنابراین، دفاع از حق و عدالت امری است طبیعی و ما دفاع و مبارزه با دشمن مهاجم را باید از ناموس طبیعت و تکوین، درس بگیریم.

“عن ابی عبدالله (ع)قال: قال”

“رسول الله (ص): “الخیرکله”

“فی السیف و تحت ظل السیف” (۶)[۶]

باز این روایت از امام صادق (ع)است که از حضرت رسول (ص)نقل می فرماید: تمام خوبیها در شمشیر است- شمشیر به معنای قدرت است، زیرا در آن زمان شمشیر سمبل قدرت بود، همانگونه که امروز سمبل قدرت هواپیماهای جنگی و … است. بنا بر این، باید این سلاحها را مسلمانان بسازند تا در مقابل کفار بایستند، نه اینکه کفار بسازند و بدهند به اسرائیل که بر سر مسلمانها بمب بریزند! دشمنان نفت کشورهای اسلامی را می ستانند و در مقابل، با ناز، اسلحه از رده خارج شده را به آنها می دهند.

مسلمانان، در درجه ی اول بایستی مجهز به سلاح روز شوند:

وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (۶٠)[۷]

مهیا کنید و آماده کنید آنچه می توانید از نیرو را برای مقابله با کفار. و از این رواست که پیامبر (ص)می فرماید: تمام خیر در شمشیر است یعنی در مقابل دشمن باید شمشیر کشید و دفاع کرد، نه اینکه توی سرت بزنند و آخ هم نگوئی!!

“و لا یقیم الناس الا السیف”

– مردم را به پا نمی دارد مگر قدرت، اگر قدرت نباشد هر کس خودسرانه میخواهد کاری بکند، قدرت باید باشد تا مردم را به راه بیاورد. مردم روی پای خودشان نمی ایستند مگر بوسیله شمشیر و قدرت.

“والسیوف مقالید الجنه و النار”

– و شمشیرها هم کلید بهشتند و هم کلید جهنم، شمشیری که دست صدام است کلید جهنم می باشد، زیرا مردم بیچاره و بدبخت عراق را روانه جهنم می سازد. ولی اگر شمشیر دست اهل حق باشد، آنها را به بهشت می فرستد.

جهاد مرد و زن

حدیث دیگری شیخ طوسی در تهذیب نقل می کند[۸]: اصبغ بن نباته که یکی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (ع)است می گوید:

“قال امیرالمومنین (ع): “کتب”

“الله الجهاد علی الرجال و النساء”

حضرت امیر (ع)فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است. معنای لغوی جهاد، همان کوشش کردن است، منتها انسان کوشش می کند برای دفاع.

حضرت در ادامه ی حدیث می فرماید:

“فجهاد الرجل ان یبذل ما له و نفسه”

“حتی یقتل فی سبیل الله”

– جهاد مرد به این است که جان و مال خود را بذل کند تا در راه خدا شهید شود.

“و جهاد المراه ان تصبر علی ماتری”

“من اذی زوجها و عشیرته”

این جمله را خواهران بشنوند: حضرت می فرماید: جهاد زن این است که صبر کند بر اذیت های شوهر و قوم و خویش های شوهر. البته نباید شوهر بدزبان باشد بلکه باید خوش اخلاق و با زن و بچه هایش مهربان باشد ولی اگر یک شوهر بدزبان و بداخلاقی پیدا شد و پدر و مادر و برادر و خویشان او هم از خودش بدتر بودند، همه بدزبان و بدرفتار بودند، این زن بیچاره ای که از یک خانواده دیگر همانند اسیر در بین این خانواده واقع شده است، اگر چنانچه بر اذیتها و بدزبانیهای شوهر و پدر و مادر شوهر صبر و بردباری کند و کانون خانواده را حفظ کند، در برابر فحشها و ناسزاهای آنان صبر داشته باشد، این زن جهاد کرده است، جهاد این زن به همین است که در این خانه بماند و کانون خانواده را بر هم نزند. زیرا طلاق خیلی بد است، هنگامی که طلاق در خانواده ای رخ دهد، فرزندان دچار عقده می شوند، بی سرپرست میگردند، روحیه بچه ها در جامعه روحیه خراب و شکست خورده ای می شود. بنابراین حضرت می فرمایند: اگر شوهر بد بود، زن بر اذیت های او و خویشانش صبر کند، تا اینکه اساس زندگی یک خانواده از هم پاشیده نشود.

این جهاد زن است، اما آن جهادی که بر مرد لازم است بر زن نیست، یعنی واجب نیست زن شمشیر دست بگیرد و به جبهه برود. البته در اوقاتی که ضرورت داشت، زنها هم دفاع می کردند، در جنگ احد،    نسیبه ی مازنیه، شمشیر بدست می گیرد و از پیغمبر (ص)دفاع می کند، زیرا در آن وقت خیلی از مسلمانها فرار کردند و چند نفری اطراف پیغمبر ماندند. اما تا وقتی که مردها به حد کافی هستند، زن لازم نیست به خط مقدم جبهه برود مگر اینکه پشت جبهه پانسمان بکند یا دوا و غذا به مردها برساند وسائل رفاهی و تدارکات فراهم کند، و یک کانون خانواده را هم حفظ کند. اگر یک زن بتواند بچه ی شجاعی را تربیت کند و این بچه شجاع از کشور و اسلام دفاع کند، آن وقت آن زن هم در ثواب او شریک است. در هر صورت، این حدیث جهاد را بر مرد و زن واجب کرده، ولی هر کدام یک نحو جهاد دارند. یکی جهادش در جبهه جنگ است و دیگری در جبهه ی منزل.

اهمیت مبارزه با ظلم

توجه کنید اسلام چقدر اهمیت داده است به این معنی که انسان نباید ظلم بکشد، نباید تحمل ستم بکند. در روایتی از امام زین العابدین (ع)نقل شده است که فرمود:

“من اعتدی علیه فی صدقه ماله”

“فقائل فقتل فهو شهید” [۹]

با اینکه زکات واجب است ولی اگر مأمور حکومت که آمده است زکات را بگیرد، آدم ظالمی است و می خواهد زیادتر بستاند، اگر کسی در برابر این شخص ایستاد و زیر بار نرفت و کشته شد، شهید است. در این روایت می فرماید: اگر بر کسی ظلم شود در زکات مالش، یعنی مأمور حکومت خواست او بیشتر بستاند، و او در مقابلش ایستاد زیربار ظلم نرفت، آن مأمور هم او را کشت این آدم شهید است، برای اینکه در مقابل زور ایستاد و کشته شد.

حدیث دیگری نیز در تهذیب، با سند صحیح، از امام باقر (ع)نقل شده است که فرمود:

“قال رسول الله ((ص)): من قتل”

“دون مظلمه فهو شهید”

– کسی که در مقابل یک مظلمه و تعدی کشته شود، شهید است. سپس حضرت روبه راوی می کند و می فرماید:

“یا ابا مریم، اتدری ما دون المظلمه”

– ای ابا مریم، اینکه گفتم در مقابل مظلمه اگر کشته شود شهید است، میدانی یعنی چه؟

“قلت: جعلت فداک، الرجل یقتل دون اهله و دون ماله”

– ابا مریم می گوید عرض کردم فدایت شوم، انسان برای دفاع از زن و   بچه اش و دفاع از مالش کشته شود. حضرت تصدیق کرد، و فرمود:

“یا ابا مریم ان من الفقه عرفان الحق” [۱۰]

– از فقاهت و فهم این است که انسان حق را بشناسد. اگر من بدانم که حق دارم و آن دیگری ناحق می گوید و من در مقابل حق ایستادگی کنم و دفاع کنم، آن وقت شهید هستم و ثواب شهید دارم.

جهاد ابتدائی

بنابراین، می توانیم بطور کلی بگوئیم: تمام جنگ های اسلام، دفاعی است ولی ریشه اش یا دفاع از توحید و یا دفاع از عدالت است. هنگامی که شاه ایران نامه پیامبر اکرم (ص)را پاره می کند، و این شاه ستمگر با چند وزیر ستمگرش تمام کشور ایران را تیول خودشان قرار داده اند، و نمی گذارند مردم زیر بار حق بروند، آیا باید گذاشت یک کشور وسیع ایران زیر بار ظلم این چند نفر باشد و توحید و عدالت در این کشور جایگزین نشود؟ قطعا وجدان می گوید، این چند نفری را که خار راهند باید برداشت تا اینکه حق پیاده شود. پس آن جنگهای ابتدائی هم که اسلام داشته، جنبه ی دفاعی دارد ولی چون این جنگهای ابتدائی- در اسلام- موکول به اذن امام است. حالا آیا مراد از امام، امام عصر است- که داوزده امام باشد- یا اینکه حاکم شرع هم در زمان غیبت میتواند آن جنگهای ابتدائی را که برای دعوت به اسلام است، انجام دهد، این یک بحثی است در فقه که بایستی در جای خود بحث شود. در هر صورت آن جنگهائی که برای بسط توحید و عدالت در کشوری انجام می گیرد، بسته به اذن امام است، و اسم آن را جهاد ابتدائی می گذارند، گرچه در حقیقت آن هم دفاع است.

اما در جنگ دفاعی که کسی حمله می کند به کشوری، یا ظالمی     می خواهد حقوق مردم را بگیرد و مال مردم را غارت کند، در اینجا دفاع، وظیفه ی همگانی است، زنها هم باید دفاع کنند برای اینکه باید نوامیس مردم و جان و مال مردم محفوظ بماند.

انگیزه ایراد خطبه

این بود مقدمه کوتاهی براین خطبه، اینک به انگیزه ایراد این خطبه بپردازیم: هنگامی که معاویه در مقابل حضرت امیرالمومنین (ع)سرسختی کرد، خویشاوندانش به او گفتند: به کوفه حمله کن و با علی جنگ کن و حکومت او را از بین ببر! معاویه گفت: حمله به کوفه مؤ ونه و خرج زیادی لازم دارد، ما به شهرها و بلادی که تحت تسلط حکومت علی است، حمله می کنیم، مردم را می کشیم اموالشان را غارت می کنیم و در همه جا شورش به پا می کنیم که علی تنها با کوفه اش بماند. پس از آن اشغال کوفه آسان است.

این برنامه معاویه بود برای بسط حکومت خود در مقابل حکومت بحق امیرالمومنین (ع)در درس گذشته نیز تذکر دادیم که معاویه،        بسربن ابی ارطاه را برای شورش و خرابکاری به یمن فرستاد، و او هم در مسیر خود، کشتارهائی در مکه، مدینه، طائف، نجران، شام و یمن داشت و با سه هزار سرباز خود، بیش از ۳۰ هزار نفر از مسلمین را قتل عام کرد.

طبق همان برنامه و بنا برآنچه در تاریخ آمده است، معاویه، سفیان بن عوف غامدی را -که از بنی غامد بوده است- می طلبد و به او می گوید: می خواهم نیروئی تهیه کنی و به سوی شهرهائی که اطراف فرات است که این شهرها زیر بار حکومت علی(ع) است حرکت کنی و آنچه در توان داری غارت کنی و خراب کنی! ولی به کوفه کاری نداشته باش! در شهرهائی که وابسته به حکومت علی است هر چه می توانی خرابکاری کن!

سفیان بن عوف با ۶۰۰۰ سرباز- که معاویه شخصا از این نیرو سان دید- راه می افتد و به طرف شهرهائی که اطراف فرات بوده راه می افتد، (حیره و انبار و شهرهای دیگر) حتی معاویه به او می گوید تا مدائن هم می توانی بروی ولی به کوفه کاری نداشته باش. او هم به این شهرها می رود و مشغول فساد و خرابکاری و کشتار می گردد.

ابن ابی الحدید معتزلی از کتاب “الغارات” ابراهیم بن محمد ثقفی، این داستان را به تفصیل نقل کرده است. وی تاریخ این حرکت سفیان بن عوف غامدی را نقل کرده سپس می نویسد که معاویه به او گفت:

“انک ان اغرت علی الانبار و اهل المدائن فکانک اغرت علی الکوفه”

-اگر به شهر انبار- که شهری در کنار شط فرات است- یورش بردی و غارت کردی، مثل این است که به کوفه یورش برده ای. سپس می گوید:

“یا سفیان، ان هذه الغارات علی اهل العراق ترعب قلوبهم و تفرح کل من له فینا هوی منهم”

این حمله ها و یورش های تو، دل مردم عراق را می لرزاند، و هر کس از ما باشد و از دوستان ما باشد خوشحال می شود. سپس می گوید:

“فاقتل من لقیت ممن لیس هو علی مثل رایک”

هر کس را ملاقات کردی که با تو همراه نیست و از شیعیان علی است، او را بکش!

“واخرب کل ما مررت به من القری”

و بر هر روستائی رد شدی آنجا را خراب کن! او هم همان کاری را کرد که امروز صدام می کند: روستاها و مناطق کرمانشاه و ایلام و خوزستان را خراب کرد و از بین برد.

این دستورهای معاویه را با چه منطقی می توان پذیرفت؟!

“واحرب الاموال”

دستور می دهد که اموال مردم را غارت کن.

“فان حرب الاموال شبیه بالقتل”

زیرا مال مردم بردن همانند کشتن آنان است.

“و هو اوجع للقلب”

اگر اموال آنها را غارت کنی و خودشان زنده باشند، بیشتر دلشان درد   می آید.

سفیان بن عوف غامدی را که حضرت امیرالمومنین در این خطبه او را به عنوان “ابو غامد” تعبیر می کند، ارتش را بر می دارد و به این شهرها از جمله شهر انبار می آید، در شهر انبار “حسان بن حسان بکری” نماینده امیرالمومنین (ع)را به شهادت می رساند و اموال زیادی را غارت می کنند، و حتی گوشواره ها را از گوش زنها در می آورند، نه به مسلمانها رحم می کنند و نه به زنهای مسیحی و یهوی که در پناه اسلام بودند.

حضرت امیرالمومنین (ع)که از این واقعه دردناک سخت متاثر می شود، این خطبه را انشاء می کند و مردم را دعوت به جهاد می نماید و اظهار ناراحتی و نگرانی می کند یا می گویند هوا سرد است، زمستان است! و یا می گویند هوا گرم است، تابستان است! و خلاصه زیر بار نمی روند، ذلت را برای خود می خرند، در خانه های خود می مانند تا دشمن بیاید و به آنها حمله کند! این خطبه از خطبه های جالب نهج البلاغه است درباره جهاد.

پاسدار اسلام: بعلت طولانی بودن مقدمه تفسیر خطبه ۲۷ نهج البلاغه را به ما آینده موکول می نمائیم- انشاءالله.

 

[۱] – سوره نمل ،‌آیه ۱۲۵٫

[۲] – سوره نساء،‌آیه ۷۵٫

[۳] – سوره ممتحنه، آیه های ۸و۹٫

[۴] – سوره ممتحنه، آیه های ۸و۹٫

[۵] – تهذیب شیخ طوسی، جلد دوم (چاپ قدیم)، ص ۵۷ و جلد ۶ (چاپ جدید) صفحه ۱۷۵٫

[۶] – تهذیب، جلد دوم (چاپ قدیم) ص ۴۲ و جلد ۶(چاپ جدید) صفحه ۱۲۲٫

[۷] – سوره انفال، آیه ۶۰٫

[۸] – تهذسب، جلد ۶، (چاپ جدید) ص ۱۲۶٫

[۹] – تهذیب- جلد دوم ص ۵۴ و ج ۶، صفحه های ۱۶۵ و۱۶۶٫

[۱۰] – تهذیب- جلد دوم ص ۵۴ و ج ۶، صفحه های ۱۶۵ و۱۶۶٫

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

* کیاشهر- برادر حجت همتی:

۱- آنها که می گویند باید سکوت بود تا دنیا را ظلم فراگیرد و امام زمان “عج” ظهور کند، برای فرار از بار سنگین مسئولیت چنین بهانه ای می آورند.

۲- چنین نیست که تمام آیات قرآن در موارد خاص نازل شده باشد، گذشته از این نزول آیه در مورد خاص دلیل نمی شود که اختصاص به آن دارد. اگر کسی مسأله ای را از مرجع تقلید شما بپرسد یا موضوعی دیگر از متخصص آن بپرسد و مورد ابتلای شما نیز باشد، و شما حضور داشته باشید، آیا احتمال می دهید که جواب اختصاص به او داشته باشد و شامل شما نشود؟!

* اصفهان- برادر حسن ترک:

۱- انسان از ابتدای بلوغ باید نمازش را درست بخواند و اگر قسمتی از آن درست نبوده است باید قضا کند. علامات بلوغ در رساله ذکر شده است.

۲- نگاه کردن زنی که اشتباها او را از محارم پنداشته است، گناه ندارد.

* برازجان- عبدالله مشتاقی:

دست زدن به بدن هر انسان مرده ای قبل از غسل، موجب غسل مس میت است بجز معصوم و شهید، و دلیلش روایات است.

* اهواز- برادر حسن مسکین:

۱- اگر نذر به صورت شرعی و با همه شرائطش منعقد شده باشد، باید به همان وجه که نذر شده است عمل نمود و نمی توان تغییری در آن داد.

۲- در قانونگذاری، گرچه رعایت مصالح و مفاسد می شود ولی حکم به نحو عموم جعل می شود و دائر مدار آن مصلحت و مفسده نیست، احکام الهی نیز از این قاعده مستثنی نیستند، بنابراین اگر چیزی به عنوان حکمت برای حکمی از احکام الهی ذکر شد، این بدان معنی نیست که حکم دائر مدار آن است.

۳- جواب سئوال چهارم در سخنرانی امام خمینی ۷ تیر ۶۰ آمده است، به آن سخنرانی رجوع کنید.

۴- مقالات را هر ماه از حضرات آقایان و اساتید معظم می گیریم، گاهی در اثر مشغله های زیاد ایشان، تهیه مقالات بتاخیر می افتد.

* بابل- خواهرا- م- ی- ر:

آنگونه که پیدا است شما خواهری حزب اللهی هستید، پس باید شئون مذهبی را بدقت رعایت کنید و اولین سفارش خداوند پس از عبادت و پرستش ذات حق، نیکی به والدین است. آنقدر حق آنها عظیم است که به هیچ وجه انسان تا آخر عمر اگر به آنها نیکی کند حق آنها را به طور کامل ادا نخواهد کرد. بنابراین شما نباید اینقدر گله و شکایت از اخلاق یا بدرفتاری آنها بنمائید و اگر همیشه این جهت را ملاحظه کنید که در تحمل شنیدن سخنان درشت آنها و در برابر خضوع و ادای احترام بیشتری برای آنها، عبادت پروردگار و رضای خاطر او است، همه ی ناراحتیهای شما از این جهت برطرف خواهد شد. و اما راجع به ازدواج هرجا که خودتان صلاح بدانید و پدرتان موافق باشد، اقدام کنید. امید است که همه مشکلات شما در آن محیط حل شود و بیشتر بتوانید در راه خود سازی و تربیت دیگران موفق باشید.

*- برادر، م، ش:

۱- سئوال اول خود را از دفتر استفتائات امام بپرسید:

۲- پولی که از دولت یا یک ارگان به عنوان اجاره ی منزل دریافت می کند، در صورتی که منزل دارد، باید به آنهارد کند مگر اینکه خود آنها ببخشند.

* قزوین- برادر خلیل سینائی اسکوئی:

اگر زمین اطاق یا موزائیک یا فرش آن غصبی باشد، نماز باطل است ولی اگر زمین و هرچه برآن نماز می خواند و واسطه بین او و زمین است مانند موزائیک غصبی نباشد، بفتوای امام، نماز صحیح است ولو دیوارها و سقف غصبی باشد، گرچه زندگی کردن در آنجا و استفاده از آن اطاق بدون رضایت صاحبش جایز نیست. راجع به مسئله دوم، برای توضیح بیشتر از روحانی مورد اعتماد خود در آن محل بپرسید.

* اندیمشک- خواهر ملکه جمشیدی:

۱- همیشه آنچه تحمل عذاب و شکنجه می کند روح است، چه شکنجه جسمی باشد و چه شکنجه روحی بحث از جسم مثالی را در این مختصر گنجایش نیست.

۲- آداب نماز را اگر رعایت کنید بیشتر می توانید حواس خود را جمع کنید. آداب نماز در رساله عملیه ذکر شده است.

۳- استخاره آداب و شروطی دارد که باید رعایت شود، آن هم اختصاص دارد به جائی که انسان کاملا سرگردان باشد. استخاره با قرآن را باید کسی انجام دهد که معنی آیات را بداند و چندان اعتمادی به خوب و بدهائی که در برخی چاپهای قرآن نوشته شده است، نیست.

* بجنورد- برادر جلیل نیستانی:

۱- دعا نوشتن برای مریض اشکال ندارد و خوب است ولی نباید گول هر دجالی را خورد.

۲- اشخاصی که اشاره کردید دروغگو و دجال و کلاهبردارند. از آنان احتراز کنید و فورا به مراکز مربوطه اطلاع دهید.

۳- اگر ممکن است با رفت و آمد و نصیحت، شخص را وادار به نماز خواندن بنماید لازم است وگرنه باید بهر وسیله ی ممکن او را از ترک نماز بازداشت ولو با ترک رفت و آمد و دوری جستن از او که این یک درجه نهی از منکر است.

* سوادکوه زیر آب- برادر، ا- س:

اینکه مردم با بردن نام امام سه صلوات می فرستند در اثر عشق و علاقه و هیجانی است که به آنها دست می دهد و برای ابراز مخالفت با دشمنان ایشان است. و باید توجه داشت که صلوات را بر پیغمبر و آلش می فرستند و این خود احترامی از رسول اکرم (ص)است.

* خمین- برادر غلامرضا آذرباد:

فعلا هیچ کاری مهم تر از درس خواندن برای شما نیست. موفق باشید.

* رفسنجان- برادر سید محمد حسینی:

آن مقداری که قرض داده است حق دارد بگیرد ولی آنچه از باب ربا مطالبه می کند حرام است و اگر بتوانید به او نپردازید زیرا پرداختن به او هم از این باب حرام است بلکه آن چه از باب ربا به او داده اید حق دارید مطالبه نمائید.

* رشت- برادر محمد محبوبی:

۱- آیه ۵۹ سوره آل عمران در جواب کسانی است که می پندارند عیسی (ع)فرزند خدا است، زیرا بدون پدر بدنیا آمده است، خداوند می فرماید خلقت عیسی مانند خلقت آدم است که از خاک او را آفرید بدون طی مراحل معمولی پیدایش افراد انسان و سایر جانداران. تفصیل مطلب را در ترجمه تفسیر المیزان بخوانید.

۲- آیه ای که به آن اشاره کردید آیه ۳۰ سوره بقره است و در آن کلمه ی “مانند گذشتگان نیامده است. بنابراین جائی برای سئوال باقی نمی ماند.

۳- نظریه داروین اگر هم صحیح باشد، در مورد انسان قطعا صحیح نیست زیرا خداوند تصریح فرموده است به چگونگی پیدایش انسان نخستین و اینکه او از خاک آفریده شده است.

* مشهد- برادر عامری:

۱- اگر امام مسجد عادل باشد، می توانید به او اقتدا کنید، و ساده بودن گناه نیست.

۲- به هیچ وجه نمی توان واقف مسجد را مجبور به ساختن اتاقی برای بسیج کرد.

۳- سئوال سوم را از دفتر استفتائات امام بپرسید.

* کیاشهر- برادر عبدالرحمن ساجدی:

۱- آنچه به شعار وحدت معروف شده است، یکی از تعقیبات نماز است ولی آخر اصلا گفتن آن جا ندارد و صحیح نیست.

۲- گفتن تکبیر پس از نماز مستحب است و آن شعارهائی که پس از تکبیر گفته می شود گرچه وارد نشده است ولی اکنون شعار مسلمین است و بسیار خوب است و خوشبختانه متضمن دو جزء مهم از فروع دین است یعنی تولی و تبری: ولاء با امام و رهبر و اعلام دشمنی با دشمنانش.

* گوکان- برادر اصغر فلکی:

۱- آیت الله مشکینی در ضمن چند خطبه راجع به مورد دو سئوال شما مطالبی بیان کردند، اما در مورد سئوال دوم از دفتر استفتائات امام بپرسید.

* قم- برادر غلامرضا احمدی:

تمام کارهای خدا براساس مصالح است ولی هیچگاه نفعی از آن به او عاید نمی شود زیرا او کمال مطلق است و کسی نفع می برد که نقصی داشته باشد.

* تهران- برادر علی هیکلی:

به کتاب مقدمه ای بر جهانبینی اسلامی اثر استاد شهید آیت الله مطهری مراجعه بفرمائید تا نیاز شما برطرف شود. موفق باشید.

* باشت گچساران- خواهر فاطمه آل احمدی

پدر شما با دختران زن خویش محرم است و در اصطلاح، آنها را “ربیبه” او می گویند ولی پسر آن زن، که از پدر شما نیست، با شما نامحرم است.

* گچساران- برادر مسلم عدالت:

شهید اول به معنی اولین شهید در اسلام نیست بلکه ایشان یکی از فقهای متاخرین بوده اند، و چون دو نفر از فقهای بزرگ شیعه در دو زمان نزدیک بهم شهید شدند، برای اینکه اشتباه نشود، یکی را شهید اول و دوم را شهید ثانی می نامند. و معمولا از اول به کلمه “شهید” به صورت اطلاق تعبیر می شود.

* رفسنجان- برادر اصغر عباسی:

اگر نمی دانستند که ده روز در یکجا می مانند مسافر بوده اند و روزه آنها باطل است باید قضا نمایند.

* کرمان- برادر مهدی آدینه زاده:

فعلا ما بغیر از “پاسدار اسلام” هیچ کتاب و نشریه ای نداریم.

* طالقان- برادر، ح- محمدی:

درد دل شما را شنیدیم و از این وضع رقت بار نگران شدیم. امیدواریم پس از پیام ۸ ماده ای امام، این مشکلات برطرف شود و با همکاری مردم حاضر در صحنه، جلو فرصت طلبان و سود جویان و منحرفان گرفته شود. ضمنا قضایائی که در آنجا رخ داده است با ارائه مدرک به مسئولین اطلاع دهید.

* گناباد- علی قلی پور:

برادر: خودتان می بینید که در چاپ کردن عکس شهیدان هیچگونه امتیازی قائل نیستیم، فقط عکس از یک ارگان انقلابی تایید شود، در نوبت چاپ خواهد شد. و اما راجع به کتاب، باید بگوئیم که کتابهای استاد شهید مطهری نیاز نیازمندان را رفع خواهد کرد.

* تهران- برادر فرامرز کریمی:

۱- عکس شهید پس از تایید از بنیاد شهید یا سپاه، در نوبت چاپ خواهد شد.

۲- آنچه در نماز بر ما واجب است بر پیامبر اکرم (ص)نیز واجب بود و در اداء واجبات هیچ فرقی بین پیامبر و سایر مسلمانان نیست، گو اینکه بعضی از احکام اختصاص به پیامبر داشت در صورتی که برای سایر افراد امت یا مستحب بود و یا وارد نبود.

* تهران- برادر علی. م:

هر گناهی کرده اید از خدا طلب آمرزش کنید و توبه کنید و برای دیگران بازگو نکنید خداوند آمرزنده و مهربان است.

* لار- برادر سعید صدیقی:

نحو و صرف و ادبیات عربی را جز با درس خواندن، آن هم نزد استاد متخصص برای شما امکان پذیر نیست، و اما مدت یادگرفتن، بستگی به استعداد و ذوق شما دارد. موفق باشید.

* اهواز- برادر عباس علیپور:

با تشکر فراوان از شما، در قسمت “انقلاب و رهبر” اینگونه مطالب مشروحا نوشته شده است، ولی اگر این دیدگاه ها را که شما نقل کردید، با تاریخ و مدرک برای ما بفرستید چاپ خواهیم کرد.

* جهرم- برادر ن.هـ.ذ:

درد دلهای شما را شنیدیم و بسیار ناراحت شدیم. گزارشات شما را حتما به مسئولین امر خواهیم رساند. همه با هم باید سالهای متمادی، بدون وقفه فعالیت کنیم تا اینکه ایران عزیز را از آنهمه فسادی که فرهنگ طاغوتی ایجاد کرده بود، پاکسازی کرده و نجات بخشیم امیدواریم پیام- نوید بخش ۸ ماده ای امام مو به مو به مرحله اجرا گذارده شود و فرصت- طلبان و منافقان و محتکران در هر لباس و مقامی باشند به دادگاه عدل اسلامی سپرده شده و مجازات گردند.

* برادران و خواهران:

کاشان- رحمت الله نوروززاده، شاهین شهر- غلامحسین دربندی، تهران- ناصر صائمیان، نکاء- سید ابراهیم موسوی مجد، حلیمه باقری، همدان- تیمور سلیمانی، املش- مهری سید باقری، بهبهان- مویدی شمیران- مرتضی پالیزوانی، قم- حسین شفائی، تهران- محمود لقائی:

با تشکر و سپاس فراوان از شما عزیزان که همواره ما را مورد لطف و محبت قرار می دهید و گاهی با ارسال مقاله و شعر احساسات مذهبی عمیق خود را ابراز می دارید و با امید موفقیت شما و سایر افراد حزب الله، و پیروزی رزمندگان دلیر اسلام بر بندگان شیطان بزرگ. انتقادات و پیشنهادات شما با کمال دقت در هیئت تحریریه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و السلام.

* باختران- ا. ر. باخترانی، قاسم آباد علیا- محمد حسین نعمتی، تهران- محمد درمانلو، آباده- محمد حسین توکلی تهران- اقبال آشتیانی، تهران- انجمن اسلامی وزارت بازرگانی، منصور آراسته.

لطفا استفتاءهای خود را به دفتر استفتائات امام خمینی قم بفرستید و از آنجا پاسخ خود را دریافت دارید.

* لاهیجان- برادر مجید نیکفر:

۱- در این باره مطالب زیادی گفته شده است، از جمله اینکه برادران با خواهران ازدواج می کرده اند، و این سخن بر بعضی گران آمده است و گفته اند اولاد آدم با پریان یا حوریان ازدواج می کرده اند. البته حرمت ازدواج با خواهر ممکن است در شریعت های بعدی تشریع شده باشد و سخن اول چندان وحشت آور نیست. ولی درباره سخن دوم به نظر بعید می آید که انسان از غیر انسان زائیده شود.

۲- حدیثی که نقل کرده اید از امام صادق است و دنباله ای دارد که در تغییر معنی موثر است. در هر صورت حدیث از نظر سند ضعیف است.

۳- ظهور حضرت مهدی “عج” از علم الغیب است که هیچ کس بجز خدا نمی داند.

۴- مراد از خواسته های دل، هوسهای انسان است که تابع غرائز او است. خواسته های عقل آن است که منطق عقل به آن حکم می کند که گاهی با میل و غریزه ی نفسانی موافق است و گاهی مخالف.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

شهید ثانی (۲)

ستایش دانشمندان از شهید ثانی

هر نور و روشنائی را با خورشید مقایسه می کنند ولی خورشید را با چه می توان قیاس کرد؟

ژرفای هر دریائی توان دید ولی اقیانوس را عمقی است که رسیدن به آن اگر امکان ناپذیر نباشد، بسیار دشوار خواهد بود. شهید ثانی با آن همه بزرگی و عظمت، و آن همه علم و دانش، آیا می توان با چند جمله معرفی کرد؟

آری. فضیلت و مقام ایشان را فقط خدا می داند و بس، ولی در هر صورت با ستایش دانشمندان و بزرگان از وی، گرچه به مقام والایش نمی توان پی برد ولی تا اندازه ای آن ناشناخته، برای دیگران شناخته خواهد شد.

در اینجا نکته ای را باید تذکر دهیم: برخی از دوستان، بر ما ایراد می گیرند که چرا از علمای قدیم می نویسید؟ بیوگرافی آنان برای ما -که در این زمان زندگی می کنیم- چه فایده دارد؟ خدمت آنها هر چه هم بسیار باشد برای دوران خودشان بوده است! و امروز سخن از آنان گفتن چندان ثمره ای ندارد؟!

جای بسی شگفتی است که بعضی چنین اشکال و ایرادی می گیرند در صورتی که امروز ما و فردای ما و همه روز ما نیاز به آن بزرگان دارد. در جائی که غربیها -بویژه آمریکائیها- با تاریخی سراسر دروغ، از گذشته خود آنچنان تجلیل می کنند با اینکه کمتر اثری از نیاکان خود دارند، و درجائی که مورخان هر قوم با یاد بزرگانشان تاریخ را می نگارند، آیا روا است که ما با داشتن آن همه مفاخر علمی که جهان اسلام و غرب تا قیام قیامت از آثار گرانبهای آنها بهره خواهند برد، نامی از آنان به میان نیاوریم؟ و آیا روا است که ما بزرگان خود را با آن همه خدمتهای ارزنده ای که آثارش در جهان نور می افشاند و راه می نمایاند نشناسیم، و از زندگی آنها نیاموزیم که چگونه باید زیست و در دنیا چه باید کرد؟ امام خمینی که   می فرمایند:

“اگر روحانیون نبودند ما از اسلام اطلاعی نداشتیم”

این روحانیون چه کسانی اند و آیا نباید ما این روحانیون را بشناسیم؟ اگر روحانیون عظیم الشان نبودند، نه اثری از اهل بیت رسول الله (ص)در میان بود و نه آن همه روایات و احادیثی که با چه زجرها و زحمتها و شکنجه ها در طول تاریخ –بوسیله علمای بزرگ ما- از دستبرد بیگانگان محفوظ ماند و ما بدون تحمل زحمت و رنج چندانی به آنها رسیدیم و از منبع فیض و نور و دانش استفاده ها کردیم و بهره ها بردیم. اگر آن بزرگان نبودند، این همه موشکافی های علمی و فقهی و گسترش مسائل آن، که تاریخ ما را روشن و منور ساخته است، اثری از آنها نبود. و خلاصه این رشته سر دراز دارد، همان به که به فرصتی دیگر واگذار کنیم، و اینک ستایش دانشمندان را درباره شهید ثانی بخوانیم:

محدث بزرگ شیخ حر عاملی ((ره)) در امل الامل چنین می نویسد: مقام شهید ثانی در دانش و فضیلت و مورد اعتماد بودن و پارسائی و عبادت و کنجکاوی در علوم، آنچنان والا و بالا است، و عظمت قدر و منزلت او بدان پایه که در وصف نیاید، و اخلاق و اوصاف نیکویش چندان بسیار که شمارش نشود و آثارش نیز فراوان و در خور ذکر … فقیه بود و محدث و استاد نحو و معلم قرآن و عقیده شناس و فیلسوف و فراگیرنده رشته های گوناگون دانش. وی نخستین دانشمند شیعه است که در حدیث- شناسی (درایت حدیث) کتاب نوشت.

ابن العودی تاریخ شناس زمان شهید ثانی و دوست و شاگرد ایشان درباره اش کتابی نوشته است و در آنجا چنین می گوید: یک لحظه از عمر خود را بهدر نمی گذارند مگر اینکه دانشی کسب کند. ساعتهای خود را برای استفاده خویش تقسیم بندی کرده بود: روزها را در درس دادن و مطالعه کردن و تالیف نمودن می گذراند، و اما شب هنگام، آمادگی کامل برای فراگیری فضیلتها داشت، تمام توجه او به مولایش بود، آنقدر به عبادت می پرداخت که پاهایش توان خود را از دست می داد، در عین حال به زندگی خویش هم می رسید، نیاز نیازمندان را برآورده می ساخت، از میهمانان با خوشروئی و کرامت طبع استقبال می نمود …

در ادبیات به بالاترین قله اش رسیده و در لغت قطب آسیایش بود … در حدیث ید طولائی داشت، تمام دشواریهایش را آسان و سنگلاخهایش را هموار ساخته، خود را برای تصحیح و نشر آن در بین مردم آماده ساخت، و بحدی در این راه کوشا بود که وردزبان او -بین نماز مغرب و عشا- حدیث و روایت بود، و این نبود مگر آنکه ایشان اوقات خود را تنظیم ترتیب داده و در هر وقتی ذکری و دعائی می خواند، و در این وقت (بین مغرب و عشا) بهترین ذکر را، احادیث معصومین (ع)قرار داده بود. در علوم معقول ابداع و موشکافی داشت و از تمام همنوعان فراتر رفته بود. اگر لب به تاریخ   می گشود، چنان جولانی در آن می کرد که ذهنها و عقلها را به خود متوجه می ساخت.

در تفسیر و علوم قرآن عزیز آنقدر پیش رفته بود که به حقایق و مجازهای آن دست یافته بود، و اما قدرت او در علم هیئت و هندسه و حساب کمتر از تبحر در آیات نبود … این بزرگوار با آن همه شوکت و جلال، در بالاترین درجه تواضع و فروتنی بود، هر کس بر او وارد می شد، بیشترین سعی خود را می کرد که به او بهترین مطالب را بیاموزد. هنگامی که با دوستان می نشست، خود را همانند یکی از آنان حساب می کرد و کمترین ویژگی برای خود قائل نبود.

فقیه بزرگ، شیخ اسدالله کاظمینی در “المقابس” چنین می نویسد: وی برجسته ترین شخصیت علمی در میان متاخرین است و کاملترین متبحران. ادامه ی دانشمندان پیشین و نادره ی دانشمندان بازپسین، مجتهد عظیم تر … مقتدای شیعیان و چراغ هدایت شریعت، راد مردی که فرزانگان دهر از عهده ی شرح فضائلش برنیایند و فاضلان جهان در شمارش فضائلش در مانند. ابرمردی که در علم و عمل توانا و کوشا بود و نسب و دودمان بزرگ را با رفتار بزرگ مردانه و افتخار شهادت یکجا نصیب خویش گردانید، و تا بود مورد لطف آشکار و نهان الهی بود.

صاحب ریحانه الادب می نویسد: شهید ثانی از مفاخر و بزرگان علمای امامیه و از محققین و متبحرین فقهای شیعه است.

شهید ثانی فقیه است و محدث، رجال دان، مفسرقرآن، ادیب، نحوی، استاد لغت، حکیم متکلم، طبیب و ریاضی. جلالت و علم و فضل و پارسائی و روع و تقوی و عبادت و تحقیق و تدقیق و جامعیت او در تمام علوم عقلیه و نقلیه و فنون ادبیه، مسلم و مشهور آفاق است.

نظری بر کتاب “منیه المرید” شهید

این کتاب همانطور که قبلا -نیز گفته شد، جالب ترین و جامع ترین کتابی است که در آداب و روشهای تعلیم و تعلم وریزه کاریهای امور تربیتی و آموزشی، نوشته شده است- و مشتمل است بر یک مقدمه و ۴ باب و خاتمه، در مقدمه آنچه در فضیلت علم آمده است از آیات و روایات و سخنان حکما و عرفا گردآوری شده و دلیل عقلی بر فضیلت علم نیز نگاشته شده است.

باب اول: در آداب معلم و شاگرد است: خلوص نیت، انگیزه فراگیری علم، مذمت غرور، عفت نفس عالم، آداب درس خواندن، کوشش در طلب علم، خضوع در برابر حق، حضور با طهارت و وضو در مجلس علم، شرائط معلم، عمل عالم به علم خویش، نهی از مخالفت معلم، درس اخلاق پا بپای دانش، فروتنی استاد، آداب مجلس علم، تلاوت قرآن قبل از شروع درس، انتخاب آسان ترین روشهای تعلیم، محبت استاد نسبت به شاگردان حسن نیت و پاکی نفس از تمام آلودگیها و پلیدیها، قطع رابطه با دنیا، ترک دوستی با کسی که او را از علم باز دارد، بلندی همت در فراگیری علم، کیفیت انتخاب استاد، احترام و تقدیر از استاد سبقت جستن بر دیگران در حضور در مجلس علم، مراعات مسائل اخلاقی، حفظ قرآن، تنظیم وقت و شرایط مباحثه و مطالب مفید دیگری که در این باب درج شده است.

باب دوم: در آداب فتوی و استفتا و مفتیان است.

باب سوم: در شرائط مباحثه و آداب آن.

باب چهارم: در روش تالیف و تصنیف و کتابهائی که مفید برای مردم است. در پایان کتاب، بخشی اختصاصی داده است به تقسیم بندی علوم و فرق گذاشتن بین علوم شرعی و غیر شرعی و بحثی راجع به علم تفسیر و حدیث و فضیلت علم فقه و در نهایت پندهای ارزنده ای را به طلاب علوم تقدیم کرده است.

شهادت شهید ثانی

آنانکه در راه خدا لحظه ای از پیکار و جهاد باز نمی ایستند و همواره در تکاپو برای شناساندن معارف اسلام به مردم می باشند، سرانجام در همین راه مقدس زندگی سراسر افتخار خود را به سر برده و به لقای خدای بزرگ می شتابند، برخی از این بزرگان بقدری مورد لطف و مرحمت حضرت حق -جل شانه- می باشند که نهایت عمرشان شهادت در راه او است:

“من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم”

“من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا”

– برخی از مومنان، بزرگ مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بستند وفا کردند، پس برخی از آنها ایستادگی کردند (تا در راه خدا به شهادت رسیدند) و برخی به انتظار (شهادت) نشسته اند و هیچ پیمان خود را تغییر ندادند. شهید ثانی از مصادیق بارز این آیه شریفه است. به راستی که به عهد خود با الله وفادار ماند و سرانجام به شهادت رسید.

از شیخ حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهائی) نقل می کنند که روزی با شهید ثانی در استانبول از جائی می گذشتند. شهید به او گفت: در همین جا کسی کشته خواهد شد که دارای مقامی است. پس از مدتی خود شهید در همان مکان به شهادت رسید. نویسنده “الدر المنثور” می گوید: این قضیه در منطقه ما و دیگر مناطق شام شهرت دارد و همه از آن پیشگوئی شگفت انگیز با خبرند.

شیخ بهائی در یکی از تالیفاتش می گوید: پدرم به من اطلاع داد که وی صبح روزی به خانه شهید ثانی رفت و دید شیخ در حال تفکر و اندیشیدن است. پرسید: به چه می اندیشی؟ پاسخ داد: برادر، گمان می کنم من شهید دوم باشم، زیرا دیشب به خواب دیدم سید مرتضی علم الهدی (ره) مجلس میهمانی و ضیافتی تشکیل داده و همه علمای شیعه را در خانه ای گردآوری نموده است وقتی من وارد شدم، سید مرتضی برخاست و به من خوش آمد گفت و افزود: فلانی، نزد شیخ شهید (شهید اول) بنشین. من پهلوی شهید نشستم. پس از برقراری مجلس از خواب بیدار شدم. این خواب دلیل روشنی است براینکه من به لحاظ شهادت پس از وی خواهم بود.

در کتاب “امل الآمل” شیخ حر عاملی ((ره)) درباره چگونگی شهادت شهید ثانی چنین می نویسد: چنانکه از بعضی بزرگان شنیده ام و به خط آنان دیده ام که دو نفر با هم اختلاف کرده نزد شهید آمدند، شهید به نفع یکی از آنها حکم را صادر کرد. آن که محکوم شده بود خشمگین شده نزد قاضی صیدا -که نامش معروف بود- رفت. شیخ شهید در آن ایام مشغول نوشتن شرح لمعه بود.

قاضی صیدا نماینده ای را به جباع برای احضار شیخ می فرستد اهالی جباع به فرستاده قاضی می گویند: شیخ مدتی است از میان ما رفته است. شیخ براثر آن، تصمیم به رفتن حج، بقصد پنهان شدن می گیرد و به همین منظور مسافرت خود را آغاز می کند. قاضی صیدا به شاه عثمانی گزارشی پر از حقد و فتنه و دروغ درباره شیخ می دهد و شیخ را به عنوان یک نفر بدعتگذار در دین معرفی می کند. شاه یکی را مأمور دستگیری شیخ کرده به او سفارش می کند که حتما شیخ را زنده بیاورد تا اینکه در یک مجلس گفتگو و بحث با علمای مسلمین ماهیت شیخ برهمه آشکار شود. آن مأمور به جباع می آید، مردم به او می گویند که شیخ به مکه رفته است، از پی او به مکه رفته و در راه با شیخ برخورد می کند. شیخ از او می خواهد که با او باشد تا اینکه حج را تمام کرده، با او نزد شاه بروند. مأمور خواهش شیخ را می پذیرد. پس از تمام شدن حج، در راه برگشت به سوی کشور عثمانی، مردی از آن مأمور درباره شیخ سئوالهائی کرده و پس از اینکه مطلع می شود که شیخ از علمای امامیه است، به آن مأمور می گوید: این شیخ در دستگاه شاه دوستان زیادی دارد و ممکن است دست به هم داده تو را به بهانه کوتاهی در انجام وظیفه بکشند!

لذا بهتر است که خود، شیخ را بکشی و سرش را نزد شاه ببری مأمور، شیخ را به محلی در ساحل دریا برد و آن بزرگوار را به شهادت رساند. جماعتی از ترکمن در آنجا ساکن بودند، آن شب دیدند ستونهائی از نور، از آسمان فرو می آید و آن منطقه را روشن می کند. مأمور، سر شیخ را در نزد شاه برده و شاه که از کار او سخت متنفر شده بود که چرا شیخ را زنده نیاورده، او را اعدام می کند.

برخی از مورخین نوشته اند که آن مأمور پلید، شیخ را پس از کشتن به کنار ساحل انداخت و پس از سه روز آن جسد پاک را به دریا افکندند. از برخی مرثیه ها که در شهادتش سروده اند نیز چنین بر می آید که او را قبری ظاهر نیست.

شهادت شیخ بزرگوار، شهید ثانی ((ره)) در سال ۹۶۶ هجری قمری و ولادتش در سال ۹۱۱ بوده است، از این رو عمر پربرکت این بزرگ مرد عالم انسانیت پنجاه و پنج سال می باشد خدایش رحمت کند و درجات عالیه اش را عالی تر گرداند.

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت هفدهم

آیت الله مشکینی

عُجب

“فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی” (نجم- آیه ۳۲)

از جمله رذائل اخلاقی انسان، صفتی است بنام عُجب. کلام در این صفت در ضمن دو بخش است.

۱- راجع به تشخیص موضوع این صفت. ۲- راجع به آثار و خصوصیات و نتائج آن.

اما حقیقت و ماهیت آن و فرق بین این صفت و صفت کبر، اینکه عجب به معنی خوش بینی انسان است نسبت به عمل یا اعمال خود و زیاد و لایق شمردن آن بطوریکه بدان ببالد و خود را از حد تقصیر و عجز در مقابل انجام وظائف و عبادات الهی، بیرون دانسته و خیال کند که وظائف محوله را بخوبی و بلکه بیش از حد لزوم بجا آورده است. پس متعلق عجب، عمل است و اما صفت کبر و تکبر: خوش بینی نسبت بنفس است که خود را بزرگ و عظیم و فردی لایق و کامل ببیند، پس متعلق آن نفس است.

و بعبارت دیگر: عُجب، عمل پسندی و کبر، خودپسندی است. و گاهی گفته میشود که عُجب، حسن نظر و خوش بینی مربوط بشخص است چه نسبت بخودش و چه نسبت بعلمش، و کبر در رابطه با دیگران است که خود را با آنان مقایسه کند و بر آنان ترجیح دهد و خود را بهتر و لایقتر و صالح تر از دیگران بداند.

آثار عُجب

عُجب دارای آثار خطرناک و عواقب وخیم روحی و معنوی است. و بدین جهت در برخی از اخبار آنرا جزء “موبقات” شمرده اند. یعنی اوصاف و اعمالیکه سبب سقوط و انحطاط روحی و هلاکت معنوی انسان میشود.

انسان “معجب” یعنی دارای صفت عُجب، پیوسته خود را از عذاب و مکر و مواخذه خداوند در امان می بیند، و چنین گمان میکند که در نزد پروردگار دارای مقام و منزلت است و بلکه حقی هم بر عهده خداوند دارد که    گفته های او را کاملا انجام داده است!!

انسان معجب را این صفت مانع خواهد شد از سؤال و فهمیدن علوم و معارف و مشورت کردن در امور، و در نتیجه از نعمت عظیم دانش و فهم و وظیفه خطیر مشورت و نتایج پربار شور در موارد لزوم، محروم و بی بهره خواهد شد.

عُجب صفتی است عارض بر روان انسان که زائل کردن و از بین بردن آن بسی دشوار است و نیاز به فکر و تامل دارد، در اینکه هر عملی و هر حرکتی از انسانی صادر میشود، همه را خود خدای توانا اعطا میکند و انسان در هر کار خیر و عبادت خود رهین منن و الطاف و احسان پروردگار است.

قرآن کریم میگوید:

أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ [۱]

آیا کسیکه عمل زشتش در فکر او مزین گشته و در نتیجه آن را نیکو و زیبا و لایق دیده، همانند آن کس است که چنین صفت زشت و نقص را ندارد؟ البته یکسان نیستند. در این آیه اشاره است به آنکه معجب هر کاری از کارهای خود را نیکو ببیند، آن کار در حقیقت سؤ و زشت خواهد بود و گویا از آثار این صفت آن است که زیبا را زشت و محسن را قبیح نماید. آری تردیدی نیست در اینکه صفتهای نفسانی و هم چنین نیت های باطنی و عقیده های درونی انسان را تاثیری بسزا در کارهای بدنی و اعمال صادر از او میباشد، که گاهی تاثیر موافق و گاهی دیگر اثر معکوس خواهند داشت، مثلا: نیت انسان غالبا در کارهای او اثر موافق دارد، اگر بقصد خیر و نیکی انجام دهد عمل، نیکو و اگر به سؤ نیت انجام دهد، عمل او زشت میشود. اگر بقصد تربیت بچه ای را سیلی زند، جایز بلکه واجب است و اگر بقصد اذیت و یا انتقام بزند حرام و قبیح میشود، در این موارد نیت اثر موافق دارد و لذا در روایت مشهور چنین آمده:

“انما الاعمال بالنیات” صحت و فساد و یا زشتی و زیبائی عمل به نیت است.

ولی صفت عجب اثر مخالف دارد، بطوریکه هر عمل خیر را توام با عُجب انجام دهد، زشت محسوب میشود.

در احادیث آمده است که: مردی در بنی اسرائیل مشغول عبادت شد و مدت چهل سال به رهبانیت و انزوا و عبادت خداوند –طبق برنامه حضرت مسیح- اشتغال پیدا کرد، در نفس خویش و عمل و دعای خویش اثر قبولی نیافت، خود را مورد خطاب و عتاب و سرزنش قرار داد و گفت:

“ما اوتیت الا منک و ما الذنب الا منک”

ای نفس! هر چه سقوط و انحطاط و عدم پذیرش عمل دارم از ناحیه تواست و تو هستی که مرا نزد حق بی ارزش و حقیر میسازی خداوند بوسیله ای به او ندا فرمود که ای عابد حالت چند دقیقه ای تحقیر نفس و پی بردن با آنکه در مقابل عظمت حق کاری انجام نداده ای. از چهل سال عبادتهای گذشته بالاتر و نتیجه بخش تر است.

پیامبر اسلام (ص)فرمود:

“ثلاث مهلکات: شح مطاع و هوی متبع و اعجاب”

“المرء بنفسه”

سه رقم خوی پلید اگر در نفس کسی پیدا شود، شخصیت انسانی او را بهلاکت می افکند. ۱- بخالت و مضایقه از آنچه باید بذل کرد و در راه هدف انسانی و اسلامی از آن گذشت، چه مال باشد و چه جاه و چه جان. ۲- پیروی هوای نفس و اختیار خرد را بدست هوی و هوس دادن. ۳- صفت عُجب و عمل پسندی و خود نیکوبینی.

در کتاب کافی از پیامبر اکرم (ص)نقل شده است که: حضرت موسی روزی شیطان را بالمعاینه با شکل و وضع خاصی مشاهده کرد. از وی پرسید: کدامیک از گناهان است که اگر بنی آدم آنرا مرتکب شود، زودتر بر وی مستولی و مسلط میشوی؟! او گفت هر گاه انسان در نتیجه عملی نیکی، از خود راضی شود و کار خود را بزرگ شمارد و گناهانش در جنب عملش در نظر او کوچک نماید،زمان سلطه و پیروزی من است! یعنی شیطان در آن حال از او راضی و به آینده ی او امیدوار بوده و او را قابل استفاده و استخدام و استثمار خواهد دید، و باید بحق پناه برد از اینکه انسان در چنین حالی قرار گیرد.

امام صادق (ع)فرمود:

“العجب کل العجب، ممن یعجب بعمله و هو لایدری”

“بم یختم له”

بسی جای تعجب و شگفت است از کسیکه کاری را انجام دهد و بدان عجب میورزد، در حالیکه از عاقبت کار خود و حال خود اطلاعی ندارد! یعنی بسا اتفاق افتاده که صاحبان عمل نیک در آینده عمر، گرفتار انحراف شده و همه زحمات خود را از دست داده اند پس اگر عمل صد در صد صحیح و کامل هم باشد، رسیدن انسان به نتیجه نهائی آن مشکل و متوقف به شرائط زیادی است که تحقق نمی پذیرد و لذا در کتاب الهی در بیان اوصاف نیکان چنین آمده است:

وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ [۲]

یعنی کسانیکه حالشان در هنگام انجام هر عملی چنین است که ترس و دلهره دارند، چه آنکه میدانند بسوی الله بر خواهند گشت و شاید عمل آنان مورد پذیرش واقع نشود و یا آنکه سبب عتاب و سرزنش وی گردند. و بدین جهت خداوند چنین افراد را می ستاید و در دنبال آیه فوق میفرماید:

“اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون”

آنها کسانی هستند که در انجام کارهای خیر، سرعت و شتاب دارند و در رسیدن به اعمال خیر سبقت می جویند.

آری در آنروز برخی از عبادتهای انسان، غیر عبادت و ثواب انسان، گناه خواهد بود و حسن ظنها و خوش بینی ها مبدل به بدبینی خواهد شد!

و بالجمله، ای طالب راه کمال! در انجام عمل خیر کوشا باش و از هیچ عمل خیر و عمل صالحی غفلت مکن و هر چه بتوانی احتکار، احتکار حلال و واجب است، لکن در عین حال خود را از حد نیاز بیرون مشمرو به اندوخته خویش، خوش بین مشو و تکیه قرار گرفتن آن، بیمناک باش. آری پیوسته چنین باش که دوستان خدا و مقربان درگاه حق پیوسته چنین بودند.

امام صادق (ع)فرمود: شیطان مطرود روزی به احزاب و جنود خویش -در مقام تعلیم راه اغوی و تسلط بر بنی آدم- چنین گفت: اگر بتوانم بر انسانها در سه موضوع غالب آیم، در بقیه موارد خاطرم از وی جمع است و هر عملی هم در غیر آن موارد انجام دهند برایم اهمیت ندارد زیرا عملش بی نتیجه خواهد ماند. ۱- عمل خود را زیاد بشمارد. ۲- از گناه خویش غفلت نماید. ۳- به خویشتن، خوش بین گردد.

علاج عُجب

در خاتمه مناسب است اشاره ای به دواء این مرض بکنیم.

طبق آنچه علماء اخلاق دراین مقام گفته اند: بهترین علاج این صفت رذیله آن است که انسان در حال خویش و در مقایسه عمل خود با مقام عظمت الهی و نیز در مقایسه با نعمتهای گونه گون خداوند بویژه یاری و کمک او درباره انجام اعمال، دقت و تامل و تفکر کند، و بداند بهترین ماها در برابر عظمت او نظیر کودکی است که چند روزی بکلاس اول دبستان رفته و کشیدن یک خط مستقیم و یا منحنی را در روی کاغذ یاد گرفته و حال در مقابل یک پروفسور و متخصص فنی دستخط خود را ارائه میدهد و به رخ او میکشد و می بالد و می نازد، غافل از آنکه هنوز به الفبای کمال نرسیده و قدرت نوشتن نام خود را ندارد، و هم چنین اگر کودک خود را در مقابل وی دانشمند و فاضل و محقق شمارد!

قرآن مجید میگوید:

قُتِلَ الإنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ (١٧)مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ (١٨)مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (١٩)ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (٢٠)ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ (٢١)ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ (٢٢)کَلا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ (٢٣)[۳]

این کتاب آدم ساز و کارخانه تولید انسان درباره انسان کفور و بی توجه به حقایق چنین میفرماید: کشته باد این انسان که چه قدر کفران نعمت میکند، وی نمیداند که خدایش او را از چه آفریده او را از نطفه متعفن آفریده و در آفرینش وی اندازه گیری نموده و سپس راه و رسم زندگی را به وی آموخته و بعد از آن او را میرانده و در محوطه قبرش جای داده و سپس هنگامیکه اراده کند، او را از قبر بیرون خواهد آورد! (کلا) چنین نیست که او می پندارد که این عمل بوظیفه نموده و از عهده تکالیف خویش بیرون آمده، تا هنوز این موجود اوامر حق را چنانچه شاید انجام نداده است!

آری ماها خود کاری نکرده ایم بتوفیق و تایید و یاری و الطاف حضرتش انجام داده ایم و همه بشر رهین منن او و در گروه الطاف او هستند. امید آنکه قدری در عجز و ناتوانی و ضعف و نیاز همه جانبه ی خویش فکر کنیم و سپس در حیطه و قدرت و تصرف و سلطه و کمک و توفیق الهی درباره خود تامل نمائیم تا روشن شود که ما هیچ نیستیم و او همه چیز است، و اگر در این که فرمود: کسیکه بعمل خویش و به خود خویش، خوش و معجب باشد احمق و نادان است، کلام امام است.

خداوند توفیق درک معارف اسلامی و انسانی و پیاده کردن آنرا به همه   ماها عنایت فرماید انشاءالله.

[۱] – سوره فاطر- آیه ۸٫

[۲] – سوره مؤمنون- آیه ۶۰٫

[۳] – سوره عبس- آیه ۱۷ تا ۲۳٫

18دسامبر/16

از میان نامه ها

چهار گل سرخ

تقدیم به شهدای اطلاعات و عملیات:

شب حمله ی مسلم ابن عقیل بود. ماه گه گاه از پشت ابرها سرکشیده و باز خود را در پس لکه ابرهای سیاه پنهان می کرد. نسیمی ملایم که انفاس الهی از آن به مشام می رسید، وزیدن گرفت و سر و روی رزمندگان را نوازش می داد، رزمندگان نواری قرمز رنگ بر سر و بازو بسته و با اقدام استوار خود از پیچ و خم جاده ی کوهستانی به پیش می رفتند بارانی ریز باریدن گرفت، تا لحظاتی دیگر بانگ الله اکبر و غرش سلاح رزمندگان کوههای پر صلابت غرب را به لرزه در خواهد آورد.

“کیسکه” و “کله شوان” مرتفع ترین ارتفاعات منطقه ما بین و مسلط بر شهر سومارومندانی عراق بودند که دشمن بر آنها مستقر بود.

چندین گردان از چند جناح جهت تسخیر ارتفاعات وارد عمل شدند، سیل خروشان فرزندان پاک اسلام، تکبیر گویان بر سر مزدوران بعثی ریخته و آنان را زیر آتش خود گرفتند، دشمن بعد از مدتی مقاومت بهت زده مواضع خود را رها و به دشت مندلی گریخت. ارتفاعات مشرف بر شهر مندلی عراق به تصرف رزمندگان درآمد. روز بعد وقتی از بالای ارتفاعات پشت سر خود را نگاه می کردیم باورمان نمی آمد که چگونه موفق به تسخیر مواضع و شکست دشمن شدیم و این چون گذشته جز امدادهای غیبی الهی و توجهات ولی عصر (عج) چیز دیگری نبود بیش از یک ماه می گذشت و دشمن مذبوحانه در خیال بازپس گرفتن مواضع دیوانه وار با توپخانه ی سنگین خود ارتفاعات را زیرآتش می گرفت.

مرحله ی دوم عملیات (زین العابدین) نیز واقع شد و در آن شب دشمن که بر روی تپه ی ماهورهای جلوی دشت مندلی مواضع ایجاد کرده بود به عقب رانده شد و از آن به بعد حمله های محدودی توسط رزمندگان بر پیکر صدامیان وارد آمد که تلفات زیادی از دشمن به جای گذاشت. چهارگل سرخ حماسه ی یکی از آنها است که می خوانید.

چند سنگر کمین و اجتماعی دشمن قبلا شناسائی و قرار بود تیمی متشکل از چهارده نفرآر.پی.جی زن و تیربارچی جهت انهدام سنگرها آماده شوند. نفرات مشخص و تسلیحات لازمه مهیا گردید آن شب شبِ تاریکی بود ولی آسمان صاف و ستارگان در آن می درخشیدند. گلوله ی منوری در آسمان زوزه ای کشید و با نور خود ظلمت شب را کاست، و آن را مثل تنگ غروب روشن کرد.

آب رودخانه به روی سنگها می غلطید، و در پیچ و تاب دره به جلو می رفت. صدای رگبار مسلسل سکوت شب را می شکست و در کوهستان می پیچید فشنگهای رسام خط سرخی در آسمان بوجود می آوردند. پتوی سیاه رنگ که در ورودی سنگر بود با وزش باد پس و پیش می رفت. نور فانوس از داخل سنگر به بیرون می تابید. بچه ها داخل سنگر دور هم نشسته و برنامه تک فردا را طراحی می کردند. آن شب شور و حال دیگری داشتند. قرار بود فردا صبح وارد عمل بشوند هیچ معلوم نبود فردا باز همدیگر را خواهند دید یا نه. بعد از نماز جماعت دست نیاز به درگاه پروردگار برده و از او استمداد می جستند. متوسل به دامان ائمه اطهار شدند و بعد از دعای توسل غذای مختصری که کنسرو لوبیا و ماهی بود خورده و چیزی نگذشت که همچون پرستوهای سبکبال در کنار یکدیگر به خواب رفتند. نوجوانی ریز اندام که هنوز موی برصورتش نروئیده بود، سراسیمه از سینه کش کوه پائین می آمد. سنگها زیرپایش می غلطیدند و زودتر از او جلو می رفتند. هنوز چند قدم دیگر به پائین مانده بود که پایش به بوته ی خاری گیر و به زمین خورد، غلطان چنددور پیچید و در پائین کوه متوقف شد، برخاست و دوان دوان خود را به سنگر رساند. نفس نفس می زد، لحظه ای ایستاد، نفسی راست کرد آنگاه پتوی سیاه را به کناری زد و با صدائی بریده بریده گفت: مدیون، مدیون، مدیون که هنوز چشمش گرم نشده و در خیال فردا بود از جا جست، چشمان ریز و سیاهش در تاریکی می درخشیدند، جوانک گفت که دشمن حمله کرده، مدیون از تعجب دهانش بازماند و با دست چپش فانوسی را که به سقف آویز بود گرفت و با دست دیگر فتیله ی آن را بالا داد، سنگر روشن شد و سریع لباس پوشید از سنگر بیرون پریده و با صدای مهیب خود گفت، آر.پی.جی مرا بدهید. سلاح برگرفت و با قدمهای تند، خود را به بالای کوه رساند. آر.پی.جی. را مسلح کرد، ضامنش را آزاد کرد و رو به دشمن نشانه گرفت، برای اینکه آتش عقبه ی آن به کسی صدمه نزند برگشت و پشت سرش را نگاه کرد. ناگهان در آن دورتر چشمش به چند سفیدی افتاد، خوب نگاه کرد، نزدیک می شدند، چند سوار بودند اسبهایشان سفید و در میان سیاهی شب می درخشیدند، نزدیک و نزدیکتر می شدند، در میان آنها سواری در وسط بود که از همه رشیدتر و هاله ای از نور دور سرش را فراگرفته بود، مدیون آر.پی.جی را از روی دوش پائین آورد و خوب نگاه کرد، همان دم او را شناخت مولایش حضرت علی (ع)بود که ارادتی خاص خدمتش داشت. جلوتر آمدند و تقریبا در فاصله ی نزدیکی در جلوی چادر سبزرنگی که آن طرف تر پائین کوه برافراشته شده بود ایستادند، اسبها شیهه کشیده و دو دست خود را به هوا بلند می کردند، سوارها ضمن اینکه افسار ستوران را در دست گرفته زانوان خود را محکم به شکم اسبان چسبانده تا از زین کنده نشوند، اسبها با صدای بلندی یکی پس از دیگری بینی خود را باز کرده و آرام گرفتند، در این وقت لبه ی چادر سبزرنگ کنار رفت و کسی با عمامه و عبای سیاه و قبای آبی رنگ بیرون آمد، مدیون خوب نگاه کرد، روح الله بود، از زیر چادر بیرون آمد، قامتش را راست کرده و به سوارها نگریست چند قدم جلو رفت خم شد و از روی زمین که پوشیده از سبزه بود، چهار گل سرخ را چید و به دست حضرت داد حضرت علی (ع)نگاهی به گلهای قرمز انداخت و گفت: خدا قبول کند.

مدیون از خواب پرید، هوا تاریک و چیزی به نماز صبح نمانده بود، بچه ها همه خوابیده بودند نگاهش را به روی آنها انداخت، چهره هایشان معصوم و نورانی بود انگار می خندیدند، قلبش می خواست از جا کنده شود چند قطره اشک زلال مانند مروارید سفید به گونه هایش غلطید و در میان محاسن سیاهش گم شد، به خدا پناه برد سرش را به آسمان بلند کرده آهی کشید و گفت: “الهی رضا برضائک” تا ساعتی بعد تمامی بچه ها یکی بعد از دیگری بیدا شدند، تجهیزات خود را بسته آماده ی رفتن شدند، مدیون رازی در دل داشت و از خوابی که دیده بود هیچ نگفت، سفیده ی صبح نزده بود از مدخل شیارها ستون رزمی به جلو می رفت، بادی ملایم می وزید و سرمای آن تن را قلقلک می داد. بعد از چند کیلومتر در پشت تپه ها و اطراف سنگرهای دشمن کمین کردند، دشمن در خواب سنگینی فرو رفته بود خیلی راحت می شد رفت و سر آنها را مثل گوسفند با سرنیزه برید بعد از اینکه تمامی نفرات کاملا آرایش گرفتند با رگبار یکی از بچه ها آتش شروع شد. گلوله های آر.پی.جی صفیرکشان به سنگرها خورده و آنها را به هوا می بردند، دشمن زبون تازه متوجه شده بود و از سنگر می گریختند ولی در تیررس گلوله های آر.پی.جی و کالیبرها قرار می گرفتند، آتش توپخانه نیز به یاری آمد. کاتیوشا غرش کنان و خشمگین به زمین می خورد و موج آن نفرات را از زمین کنده و به هوا پرتاب می کرد.

بعد از چندی دشمن به خود آمده و دیوانه وار آتش را آغاز کرد، خمپاره ها سوت کشان به زمین می خوردند، دود سیاه رنگ ناشی از انفجار به هوا می رفت، بوی تند باروت فضا را پرکرده بود، مهمات بچه ها تمام شده و با عجله برمی گشتند، ناگهان صدای سوت سریع و تند یک خمپاره شصت شنیده و درست وسط چهار تا از بچه ها به زمین نشست! طولی نکشید که خمپاره دومی مثل شهاب زیر پای یکی از بچه ها به زمین خورد و موج آن همه را انداخت. خمپاره ۸۰ بود وقتی ترکشهای آن از روی سربچه ها رد شد بلند شدند ولی چهار نفر همانطور روی زمین دراز افتاده بودند، معطل شدن جایز نبود و هرآن احتمال می رفت خمپاره های بعدی روی سرشان بیفتد. با زحمت فراوان آنها را به زیر فرورفتگی شیاری که شبیه غار بود کشیدند، دو نفر درجا شهید و دو نفر دیگر هنوز جان داشتند، بچه ها خود را شتابان به منطقه ی خودی رسانده کمک و برانکارد کافی برداشته و برگشتند آتش تمام شده بود نه صدای خمپاره ای بود و نه رگبار مسلسلی چند لاشخور بالای سرجنازه ها چرخ می زدند قوای کمکی خود را به جنازه ها رساندند هرچهار نفر در کنار یکدیگر شهید شده بودند خون سراپای آنان را فرا گرفته بود اولی که جوانی رشید بود دست چپ و پای راستش قطع شده به پوست و پارچه لباسش بند بود. ترکشهای ریز تمام شکم و زیر شکمش را سوراخ، سوراخ کرده بودند.

دومی نیز درجا شهید شده بود. سومی یک دستش قطع شده بود ولی ظاهرا تا مدتی جان داشته است. بعد از رفتن بچه ها خود را به چهارمی می رساند که سرش ترکش خورده و خون جاری از آن تمام چهره اش را رنگین کرده بود، با زحمت سرش را به روی دامان خود گذاشت با دست دیگرش چپیه ی خود را باز کرد و با آن سر دوستش را بست. سومی که متوجه شده بود چشمانش پر از خون است چشمانش را باز کرد ولی خیلی دیر شده بود، لبخندی زد و دیگر تکان نخورد. چهارمی سر شکافته ی شهید را به زانو داشت خون جاری از دست قطع شده اش رمقش را گرفت رنگش مثل گچ سفید شد. نگاهی به چهره ی خندان دوستش انداخت چند قطره اشک از چشمانش بیرون آمد و گرد و غبار روی گونه اش را شست. بچه ها را از دور دید که به کمک می آیند. ناگهان به پشت افتاد و دیگر تکان نخورد. شهیدی در دامان شهیدی دیگر. دو شهید دیگر نیز به کناری افتاده بودند، بوی باروت و گوشت سوخته می آمد چهار گل قرمز این چنین زیبا و عارفانه به ملکوت اعلاء پیوسته بودند. مدیون تا دو روز بعد از آن جریان و خواب خود و شهادت آن چهار گل قرمز گریه می کرد از کوه آرام و سنگین به زیر آمد چهره اش پیچیده و درهم بود، به سنگر رسید پتوی سیاه را به کناری زد نگاهی به داخل سنگر انداخت غم، آن را فرا گرفته بود چشمانش پر از اشک شد از جمع دیشب چهار نفر کم شده بودند بیرون آمد بر روی تخته سنگی نشست، پشتش را به کیسه های پر از خاک سنگر تکیه داد و به افق دور دست می نگریست. نگاهش یک دنیا درد و حرف بود چهره ی تیره اش قرمز شده بود، دلش عقده داشت، لبان خشکیده اش بازشد و از اعماق وجودش سخن می گفت: هان ای دشمن زبون بدان و آگاه باش که اگر روی سرم مثل نقل و نبات گلوله بباری و اگر به سر راهم یکسره مین بکاری و خود را به تمام تجهیزات مسلح گردانی یک قدم به عقب برنخواهم گشت، این را به خود بقبولان زیرا یک مسلمان معتقد به انقلاب و مدیون به این همه خون شهداء جز این نمی تواند باشد. توی کثیف اگر می خواهی با وجود نحست قدم ننگین خود را به خاک کشور اسلامی ما بگذاری بایستی از روی نعش ما بگذری، ای اولیاء طاغوت، ای گول خوردگان و ای عوامل شیطان بدانید که یارای سد راه ما نخواهید بود، امروز یا فردا به کربلا خواهیم رسید و از آنجا به قدس خواهیم رفت و در آنجا ما با تمامی مسلمین گرد هم خواهیم آمد و با هم دست بیعت خواهیم داد، و دستها را درهم گره و همچون ید واحدی از آنجا نهضت حسینی خود را ادامه خواهیم داد. من هم اکنون تمامی اعضاء و جوارح بدنم را در راه سرنگونی و برکندن دشمنان خدا آماده کرده ام و آن چنان در این راه استوار و سریع و خالصانه به پیش خواهم تاخت تا اینکه خدایم به بنده اش بنازد فتبارک الله احسن الخالقین و اگر در آنجا شهادت به من رسید و مرا در سایه ی رحمت خود گرفت و در جوار معشوقم قرار داد، برادرم که پرجوش تر و پرخروش تر و عاشق تر از من است بر پیشانی من بوسه خواهد زد، نگاهی به چشمان باز و لبهای گویایم خواهد انداخت و از چهره ام تمامی آنچه را که می باید بداند خواهد فهمید، آنگاه نگاهی به خونهای جاری از بدنم انداخته و همچون شهابی سریع توفنده و کوبنده ترا همچون درختی توخالی از جای برخواهد کند، حال خوددانی، این رسالت ماست.

حسین این را به ما آموخته است ما هیچگاه تابع تو نخواهیم شد.

هیهات منا الذله.

یادتان گرامی باد شهدای بیست و هشتم آذر شهید حسین قداسی، شهید سیروس راحتی، شهید علی حسین نیک انجام و شهید عباس- ندافی مقدم.

ناصر مزینانی- چنانه دزفول.

 

18دسامبر/16

استراتژی دولتها

استاد جلال الدین فارسی (عضو ستاد انقلاب فرهنگی)

استراتژی هسته ای چین

چون دولت چین یکی از قدرتهای هسته ای بزرگ جهان است، استراتژی هسته ای آن از اهمیت خاصی برخوردار است بنابراین طبیعی است چنین قدرت هسته ای روبه رشدی چه در سطح قاره ی آسیا و چه در سطح جهان -اثرات سیاسی و استراتژیک و حتی روانی دراز مدتی داشته باشد چنانکه باحتمال قوی رشد فوق العاده ی آن در آتیه روی آینده ی توازن استراتژیکی که اینک میان دو ابر قدرت آمریکا و شوروی برقرار است، اثر قطعی بگذارد روی توازنی که مبتنی است براصل بازدارندگی هسته ای متقابل آمریکا و شوروی.

آنچه باعث شد چین بدنبال ایجاد یک نیروی هسته ای ملی مستقل برود همان بود که فرانسه را بدینکار واداشت. بیرون آمدن از چتر اتمی یک ابر قدرت که تضمینی هم ندارد و حمایت هسته ای خود را وسیله ی باجگیری می سازد. همچنین این اعتقاد مائو که تا وقتی بلوک غرب و ابرقدرت شوروی سلاح هسته ای را در انحصار خویش دارند، منافع آنها تامین شده است و سبب می شود تسلط خود را در سیاست بین المللی حفظ کنند و امکانات خویش را برای فشار بر دیگران و باجگیری سیاسی از آنان تحکیم نمایند. بهمین جهت روی اصل انحصار سلاح هسته ای به بلوک غرب و شوروی را بشدت رد میکرد. بعلاوه، چین با دست یافتن به سلاح هسته ای، قدرت سیاسی و امکان استراتژیک بیشتری برای مقابله با دو دشمن اصلیش می یافت که یکی در سال های اخیر به کشمکش و زد و خوردهای مرزی برخاسته بود و دیگری -یعنی آمریکا- بنظر چین، امپریالیسم درجه ی یک در جهان بشمار می آمد و چین وظیفه داشت در کشمکش حیاتی دو نظام سرمایه داری و کمونیستی هیبت و شوکت آن را در هم بشکند و نیرو هایش را تدریجا بفرساید. این دستیابی همچنین مقام چین را در میان دولتهای آسیائی بالا می برد و او را در اجرای استراتژی انقلابی پرتحرکی که در این منطقه ی حساس پیش گرفته بود تقویت می کرد و وسیله فشار نظامی و تاثیر روانی و تبلیغاتی به او می بخشید.

عده ای از کارشناسان امور آسیایی و امور چین معتقدند که چین از طریق دستیابی به سلاح هسته ای و تقویت نیروی اتمی خویش چندین هدف را تعقیب می کند بدین ترتیب ۱- پاسداری از امنیت ملی در برابر خطرهائی که اکنون تهدید می کند، که هدفی است فوری و حیاتی که بایستی در کوتاه مدت به آن رسید. چین که نخست “در کره” و سپس در “ویتنام” با تهدید نظامی آمریکا روبرو گشته است، نمی تواند خاطر را از مقاصد پنهانی امپریالیسم آمریکا که از نظر چین تجاوزکار و ماجراجو است- آسوده دارد. حتی این احتمال را هم در محاسبات خود وارد کرده است که یک محور روسی-آمریکایی تشکیل شود یا یکی از این دو ابر قدرت برای خفه کردن نیروی هسته ای ضربتی استراتژیک چین در مهد آن اقدام به ضربه ی هسته ای کند و بدین طریق از تاثیرات سیاسی و بین المللی دولتی که حاضر نیست تن به وضع موجود بدهد و از پی دگرگونی اوضاع جهان است، بکاهد.

گفته می شود چین بهمین جهات است که تلاش می کند نیروی هسته ای خود را چندان تقویت کند و به سطحی برساند که بتواند با هرگونه تهدید احتمالی خواه بصورت دسته جمعی باشد و خواه انفرادی و توسط یکی از دو ابرقدرت، مقابله ی موثر و جدی کند.

بهمین دلیل، زرادخانه ی هسته ای چین همچنان توسعه خواهد یافت و ذخائر هسته ای آن رو به تنوع و افزایش است بطوری که مشتمل می شود بر آمیزه ای از موشک های میان برد و موشک های قاره پیما وزیر دریائی های اتمی و دیگر وسائل و سکوهائی که موشک های هسته ای استراتژیک را بسوی هر هدفی در هر جای کره ی زمین پرتاب می کند می رساند.

این هدف که از طریق دستیابی به سلاح های هسته ای توسط چین تعقیب می شود -چنانکه شواهد دلالت می نمایند- نشانه ی هیچ قصد و نقشه ی تجاوز کارانه ای از طرف چین نیست. زیرا هرگاه چنین سوء نیتی می داشت یا آن را در رفتار بین المللی بروز می داد، بی شک یکی از دو ابر قدرت بی درنگ دست به ضربه ی پیشگیرنده و خنثی کننده علیه آن میزد. شاید این که چین در آن دوره که تازه سرگرم تهیه و تولید سلاح های هسته ای بود، علی رغم شعارهای هیجان انگیز و پرشور انقلابی، در سیاست خارجی سخت خویشتنداری می نمود و دست به عصا راه می رفت همین بود، یعنی ترس از حمله ی پیشگیرنده ی یکی از دو ابر قدرت.

۲- بالا بردن مقام چین در جامعه ی بین المللی، که هدفی میان مدت است و تحقق آن جنبه های متنوع دارد. نخست همه ی توجه و امکاناتش را متمرکز می کند روی بازپس گرفتن همه سرزمین هائی که از دست رفته است و روزگاری جزئی لایتجزا از قلمرو چین محسوب می شده است. لازمه ی تحقق این هدف، پاک سازی همه ی آن ایالتها و سرزمین هاست از هر گونه نفوذ اجنبی.

جنبه ی دوم، مربوط می شود به بازیافتن مقام رهبری چین در آسیا که یا از طریق مداخله نظامی مستقیم صورت می گیرد یا از طریق پرکردن خلائی که از برچیده شدن بساط آمریکا و شوروی در منطقه ی آسیای جنوب شرقی پدید خواهد آمد.

مسلم است به صرف اینکه چین چنان نیروی بازدارنده ای بدست آورد که بتواند هرگونه تهدیدی را که علیه امنیت ملی آن رخ می دهد، دفع کند به تحقق هدف اخیر نمی رسد، بلکه تحقق هدف اخیر مستلزم آن است که نیرویی هسته ای بدان بزرگی و بدرجه ای از کارآیی بدست آورد چندین برابر نیرویی که برای باز دارندگی دشمن کافی باشد. از جمله کارهایی که در راه ایجاد چنان نیرویی لازم است انجام شود توسعه ی تولید   موشک های هسته ای میان برد است که سیطره ی او را برای هر گونه درگیری مسلحانه ای در آسیا تقویت و تحکیم می نماید بطوری که برایش رقیبی که تهدید کننده باشد یا مانع کار او شود، باقی نمی گذارد.

۳- تامین سروری چین در جهان، که هدف نهائی است و برای استراتژی هسته ای چین بیش از همه ی هدفهایش خرج برمیدارد زیرا مستلزم آن است که امکانات هسته ای چین را به حدی برساند بسیار فراتر از همطرازی و همشانی دو ابر قدرت آمریکا و شوروی رسیدن به این هدف زمانی دراز می برد چه کاستن از تاثیر و امکان هسته ای دو ابر قدرت آمریکا و شوروی که مقدمه ی تفوق بر آن دو است کار آسانی نیست.

دستیابی چین به سلاحهای هسته ای تاثیراتی در سیاست بین المللی داشته است بدین ترتیب:

۱- گرچه قدرت هسته ای چین تا کنون از حدود یک نیروی بازدارندگی فراتر نرفته است، باز نگرانی که برای دولتهای آسیایی بوجود آورده باعث شده که بعضی از آنها روابط نزدیک تری با آمریکا یا شوروی برقرار کنند تا در برابر خطر نیروی هسته ای چین حمایت و تامین جدی داشته باشند، و برخی دیگر با مشاهده ی قدرت بلا منازع چین در آسیا، زعامت چین را بپذیرند.

۲- بعضی دولتهای همسایه ی چین مانند هند تحت فشار افکار عمومی خود از پی تهیه و تولید سلاح هسته ای برآیند، بدین ترتیب سیاست محدود سازی انتشار سلاح های هسته ای غیرقابل اجرا گردد. عملا، هند در تابستان ۱۹۷۴ اولین بمب هسته ای خود را منفجر کرد. قرارداد ممنوعیت انتشار سلاح هسته ای که بموجب آن دولتها تعهد کرده اند دامنه ی مالکیت سلاح هسته ای را به هیچ وجه توسعه ندهند کم ارزش شده است.

استراتژی پیمان اتلانتیک شمالی

استراتژی پیمان اتلانتیک به دو علت، اهمیت ویژه ای در روابط بین المللی کنونی دارد: یکی بعلت بزرگی و حجم نیروی نظامی ضربتی یی که برای پیمانی از دولت های اروپای غربی و ایالات متحده ی آمریکا تهیه کرده است، و دیگری بعلت آنکه این استراتژی عنصر اصلی ماهیت آن واکنش نظامی است که این مجموعه از دولتها در برابر هر درگیریی که میان آنها و بلوک شوروی در شرایط مختلف تهدید و ستیزه جویی نشان خواهند داد.

این استراتژی ابتدا براین اصل تکیه داشت که نیروهای نظامی معمولی دولتهای اروپای باختری توسط نیروی هسته ای آمریکا پشتیبانی شود که بعبارت دیگر بار دفاع نظامی از مجموعه ی دولتهای عضو پیمان را به دو بخش تقسیم کرده بود: ۱- دفاع با سلاح های معمولی که عمدتا اروپای غربی عهده دار بود. ۲- دفاع با سلاح هسته ای که عمدتا ایالات متحده ی آمریکا بعهده داشت اما در پرتو نتائج حاصله از جنگ کره، تعدیل هایی در استراتژی پیمان صورت گرفت که دراین اصل خلاصه می شد: تکیه، بیشتر بر سلاحهای هسته ای استراتژیک و تاکتیکی در بازدارندگی تهدیدهای شوروی بر خط کلی این تعدیلها مطابقت داشت با تغییراتی که همان زمان در محتوای استراتژی آمریکا داده می شد و سبب پیروی از نظریه ی انتقام گیری گسترده گشت و اساسش این بود که هرگونه تهدیدی از طرف شوروی صورت گیرد با هر حجمی و بکار رفتن هرگونه سلاحی -چه معمولی و چه هسته ای- باید از طرف آمریکا با واکنش فوری هسته ای گسترده مقابله شود.

اما تحولاتی که در ساختن سلاحهای هسته ای و وسائل حمل و نقل آن و پرتابش از ورای قاره ها رخ داد و باعث تغییرات عمیقی در شرایط استراتژیک بین المللی گشت آمریکا را برآن داشت تا بار دیگر به استراتژی واکنش قابل انعطاف بازگردد و از تکیه کلی و یکباره بر سلاح هسته ای دست بر دارد.

استراتژی واکنش قابل انعطاف که ژنرال ماکسول تایلور و رابرت مکنامارا -وزیر دفاع آمریکا- از طراحانش بودند پلکانی از واکنشهای نظامی ساخته بود که از خشن به خشن تر می گرایید و یک جنگ تصاعدی را ترسیم می کرد که هر پله و مرحله اش متناسب با نوع و ماهیت ستیزه جوئی دشمن بود و بایستی با تشخیص دقیق نوع تهدید و ماهیت ستیزه جویی دشمن از روی تعقل و حکمت یکی از آن پله ها و مراحل انتخاب حکیمانه از بکار رفتن کورکورانه و نامسئولانه سلاحهای هسته ای پرهیز شود. بعبارت دیگر استراتژی واکنش قابل انعطاف، اندیشه بکارگیری کلی و فوری هرگونه امکانات هسته ای و معمولی آمریکا را برای مقابله با هریک از انواع تحریکات مسلحانه ی شوروی رد می کند و مقرر می دارد که قدرت و حجم هر واکنش نظامی از طرف آمریکا و متحدانش باید قبل از هر چیز متناسب باشد با نوع و ماهیت تهدیدی که دشمن پدیدآورده است.

با رسمیت یافتن این استراتژی از طرف آمریکا بعضی از دولتهای عضو پیمان آتلانتیک بنای انتقاد و اعتراض را گذاشتند. از جمله گفتند: واکنشی که از روی تشخیص و حکمت و بشکلی مقید و کنترل شده صورت گیرد فاقد حدت و قدرت کافی برای مقابله با شوروی است. این ادعا و تصور کاملا بی پایه و خطا است. زیرا بازدارندگی قدرتی است مرکب از دو عنصر اساسی متلازم: ۱- اطمینان به یک قدرت حقیقی موجود که پایه ی بازدارندگی را تشکیل می دهد. ۲- قابلیت تهدیدی که بوسیله ی آن قدرت واقعی می شود برای باور شدن توسط دشمن. از طرف دیگر هر قدر حجم واکنش بیشتر مطابقت و تناسب با حجم خطر و ستیزه جویی دشمن داشته باشد قابلیت باورشدن تهدید برای دشمن همانقدر بیشتر خواهد گشت. عکس این معادله، صدق نمی کند یعنی هرقدر حجم واکنشی که دشمن تهدید به انجامش می شود بیشتر از حجم خطر و ستیزه جویی دشمن باشد همانقدر قابلیت باورشدن آن برای دشمن کمتر خواهد گشت.

تلقی پاره ای از دولتهای اروپایی عضو پیمان از استراتژی واکنش قابل انعطاف این بود که آمریکا با اتخاذ آن حمایت خویش را از اروپای باختری کاسته است و اروپای غربی از مقام اولویت مطلقی که در استراتژی آمریکا برای دفاع از قلمرو پیمان اتلانتیک داشت فروتر نهاده شده است از آن جهت که آمریکا می ترسد به خاطر دفاع از اروپای غربی به مهلکه ی جنگ هسته ای بیافتد، به نظر این دولتها به ویژه به نظر دولت فرانسه، دولت آمریکا تنها در یک حالت وارد جنگ هسته ای علیه شوروی خواهد شد و آن وقتی است که خود قاره ی آمریکا مورد حمله ی شوروی قرار گیرد، اما هرگز به خاطر سقوط اروپا در قبضه ی شوروی از خطر جنگ هسته ای علیه شوروی استقبال نخواهد کرد.

عکس العمل های دولتهای اروپایی هرچه بود تحول آمریکا از استراتژی سابق با استراتژی واکنش قابل انعطاف یک حقیقت اساسی و مهم را روشن می ساخت و آن اهمیت وجود یک نیروی مسلح بزرگ معمولی به عنوان تکیه گاه اساسی سیستم بازدارندگی پیمان اتلانتیک بود بجای تکیه شبه مطلق بر نیروی هسته ای. زیرا وقتی همه ی کوششها بر این است که در برخوردهای آینده با شوروی از بکارگرفتن سلاح هسته ای که به منزله ی انتحار متقابل است دور گردد ناگزیر باید سلاحها و نیروهای نظامی معمولی افزایش یابد و تقویت شود تا بجای سلاح هسته ای در حل و فصل کشمکشها بکار آید نیروها و سلاحهای معمولی، حداقل ممکن است به عنوان یک اخطار و اشاره به امکان دست بردن به سلاح هسته ای بکار رود تا دشمن هشیار شود و بداند که محاسبه و ارزیابی غلطش او را با کیفر هسته ای روبرو خواهد ساخت. بعبارت روشن تر می توان گفت: وجود نیروهای معمولی با حجم و تحرک عظیمی برای پیمان آتلانتیک در اروپای غربی این فایده و اثر را دارد که هرگاه شوروی با سلاحهای معمولی به اروپای غربی حمله برد آن نیروها به عنوان سدی در برابر تهاجمش می ایستند و شاید دیگر نیازی به استعمال سلاحهای هسته ای تاکتیکی هم نباشد. بدین طریق، سلاح هسته ای همچنان بصورت آخرین حربه، و سلاح ذخیره باقی می ماند تا اگر نیروهای معمولی نتوانستند از عهده ی حریف برآیند و او را سر جایش بنشانند سلاحهای هسته ای بتدریج و بشکل تصاعدی بکار برده شود. نقش سلاحها و نیروهای معمولی در این استراتژی عبارتست از این که نیروی بازدارندگی بویژه در مراحل ابتدائی برخورد مسلحانه قابلیت باورشدن تهدید خود را برای دشمن حفظ کند و بتواند تهدید را عملا به او تفهیم نماید. سرانجام وقتی آمریکا رسما و عملا از استراتژی واکنش قابل انعطاف پیروی کرد پیمان اتلانتیک شمالی نیز رسما آن استراتژی را پذیرفت و پایه ی سیاستهای نظامی و دفاعی خود ساخت. بدینسان، بار دیگر میان استراتژی آمریکا با استراتژی پیمان اتلانتیک توافق و انسجام پدید آمد.

در ۱۹۶۶ کمیته ای از طرف پیمان اتلانتیک مأمور بررسی وظائف و مسئولیت های آتی این پیمان، و تعیین وسائل لازم برای ادای آن وظائف و نقشها گشت که در ۱۹۶۷ گزارش جامعی به شورای وزیران پیمان داد. در آن تصورات و پیشنهاداتی بشرح زیر آمده است که در شناخت استراتژی این پیمان و اختلافات درونی آن به ما کمک می کند:

۱- پیمان اتلانتیک یک سازمان متحرک و فعال است که توانایی خود را جهت تطابق با شرایط متغیر بین المللی به ثبوت رسانده است. پیمان قادر است از عهده ی وظایف خویش در چهارچوب همان معاهده ی اصلی برآید بطوریکه هیچ نیازی به تعدیل یا تغییر آن نیست و درست از طریق همان وسایل و تدابیر اجرایی که تجربه ی گذشته ی پیمان، کارآیی و شایستگی آن را ثابت کرده است.

۲- شرایط و اوضاع بین المللی که پس از تاسیس سازمان پیمان در سال ۱۹۴۹ بوجود آمد پیمان را برآنداشت تا به انجام بعضی وظایف سیاسی کمر بندد که به مرور زمان ابعادش گسترده و اهمیتش افزون گشت. از جمله ی این شرایط و اوضاع بین المللی یکی توفیق نیروی بازدارندگی پیمان اتلانتیک در خنثی کردن حرکت توسعه طلبانه شوروی در اروپا است، دیگری تزلزی که در جهان کمونیست بسبب وطن پرستی و تامین منافع ملی و دلایل ایدئولوژیک بوجود آمد، همچنین پیروی شوروی از استراتژی همزیستی مسالمت آمیز و تغییراتی که در شیوه های مقابله ی آن دولت با غرب به دنبال آورد، و تحکیم یافتن قدرت اروپای غربی و تقویت گرایش آن بطرف وحدت اقتصادی و سیاسی بالاخره برچیده شدن بساط استعمار که سبب شد چهارچوب روابط اروپا با سایر مناطق جهان دگرگون شود، و نیز بروز مشکلات بین المللی از نوع جدید میان دولتهای پیشرفته صنعتی با دولتهای در حال رشد.

۳- بنا برآنچه گذشت، پیمان اتلانتیک وظیفه داشت به دو مسئولیت اساسی در یک زمان و در کنار هم کمر بندد: اول نگهداری نیروهای نظامی کافی در اختیار خویش، و حفظ نهایت همبستگی سیاسی میان اعضای پیمان، بطوریکه به کمک این دو وسیله بتواند دشمن را از هر گونه تجاوز نظامی و تهدید سیاسی نسبت به دولتهای عضو پیمان برحذر و باز دارد.

شرایط و اوضاع کنونی و تیرگی هایی که در روابط شرق و غرب بر اثر حل نشدن مسائل امنیت اروپا وجود دارد سبب می شود که کاهش حجم نیروهای مسلح پیمان اتلانتیک در اروپا امری نامطلوب و یا بعید باشد تا توازن موجود محفوظ بماند و خطری به علت اختلال آن پیش نیاید اما نکته ی مهم این است که امکانات نظامی موجود برای مقابله فعال با خطرهایی که در آینده امنیت اروپای غربی را تهدید می کند کافی نیست، بلکه باید پیوسته تقویت و تحکیم شوند، و تنها در این صورت است که جوی از ثبات و امنیت و اطمینان پدید می آید. مسئولیت دوم، تلاش پیگیر در راه ایجاد روابطی باثبات میان شرق و غرب از طریق حل مسائل سیاسی پیچیده ی معوقه ای که در روابط آنها است.

بدینسان، تقویت امکانات نظامی امنیتی و پابپایش سیاست تسکین و تفاهم سیاسی میان دو بلوک، یعنی آمیختن این دو کار با هم، نه تنها جمع نقیضین نیست و نباید چنین پنداشته شود بلکه بیشتر از هر شکل دیگر کار به صحت و واقعیت نزدیک است.

شکل دفاع دسته جمعی، عامل ثباتی حیاتی در سیاست بین المللی است. بدون چنین دفاعی گمان نمی رود بتوان سیاستهای فعالی را برای تسکین و کاستن تشنجات بین المللی پیش برد. به همین سبب، پیمودن راه صلح و ثبات در اروپا اساسا بستگی به این دارد که چقدر بتوانیم از وجود همین پیمان دفاع دسته جمعی -نانو- برای گستردن افق نزدیکی و نرمش در روابط غرب و شوروی استفاده کنیم.

۴- تمسک دولتهای عضو به حاکمیت ملی خویش مانع از این نیست که در سیاست های خود از تصمیمات دسته جمعی یی که در محدوده ی تشکیلات پیمان اتخاذ می شود پیروی نمایند. ارزش پیمان در درجه ی اول ناشی از این است که وسیله ای است جهت تبادل نظر و مشورت، و راهی است برای این که دولتهای عضو با مشکلات یکدیگر آشنا شوند و حل مشکلات و منافع خویش در نظر بگیرند این پایه ای است که سیاستهای ملی هر یک از دولتهای عضو پیمان بر شالوده اش قرار می گیرد بطوریکه مثلا هر دولتی حق دارد بر حسب صلاح دید خویش هر یک از تصمیماتی را که به منظور نزدیکی و آشتی و توسعه ی منافع متقابل دو بلوک اتخاذ شده است به اجرا گذارد.

۵- دولتهای عضو پیمان موظفند نیروها و امکانات و فرصتهای خود را در جهت رشد و توسعه ی روابط آشتی جویانه با اتحاد شوروی و دولتهای اروپای شرقی بکار گیرند باین شرط که بصورت تدابیر و عملیات اجرائی مشخصی درآید و سرانجام ممکن شود که هدف عالی سیاسی که فراهم آمدن شرائط یک صلح پایدار در اروپا همراه با تضمین های عمومی برای امنیت اروپا باشد به تحقق پیوندد.

گرچه تماسهایی که اکنون میان دو نیمه ی اروپا جریان دارد غالبا تماسهای دوجانبه و نه چند جانبه است اما منافع و امور دیگری هم هست که ماهیتشان اقتضا دارد که با تماسهای دسته جمعی میان این دو مجموعه از دولتهای اروپائی تامین و برگزار شود.

۶- پیمان اتلانتیک موظف است نسبت به مشکلات دفاعی که در بعضی مناطق بی دفاع پدید آمده است توجه بیشتری مبذول دارد بویژه نسبت به جنوب شرقی منطقه ی عقبه ی پیمان اتلانتیک که در دریای مدیترانه واقع است، جایی که نیروی دریایی شوروی افزایش می یابد و کشمکش اعراب و اسرائیل وخیم تر می گردد بطوریکه با آثار منطقه ای و جهانی خود بر امکانات دفاعی پیمان در این منطقه استراتژیک تاثیر قطعی می گذارد. گرچه بحران خاورمیانه پس از جنگ ۶۷ به دائره ی مسئولیت سازمان ملل متحد درآمده است اما مانع از این نمی شود که پیمان اتلانتیک حرکات خود را در برخورد با این مسأله با سازمان ملل متحد هماهنگ گرداند. چنین هماهنگی به پیمان امکان می دهد آثار سوئی را که وخامت این کشمکش متوجه ارضاع امنیتی و دفاعی پیمان می سازد مهار کند.

پس از ایجاد پیمان اتلانتیک در ۱۹۴۹، روابط عضو ابر قدرت آن -آمریکا- با دولتهای اروپائی عضو، چندین بار مورد تجدید نظر قرار گرفته که هر بار تاثیراتی روی استراتژی آن نهاده است. آخرین بار در ۱۹۷۳ و از طرف آمریکا بود که می خواست چهارچوبه تازه ای برای این روابط بسازد تا برای مقابله با ستیزه جویی های دهه ی ۷۰، مناسب تر باشد. اما برای رسیدن باین مقصود بجای طرح مستقیم آن، با تشریح تغییراتی که در سطح جهانی رخ داده است بحث در این باره را از سطح فنی محض بالاتر برده به سطح یک بحث و تبادل نظر و طرح اندیشه ها و تصورات، نهاد. در آوریل ۱۹۷۳ کیسنجر -وزیر خارجه آمریکا- علائم تغییرات در احوال جهانی، و واقعیات اساسی آن را بدین شرح برشمرد:

۱- رشد عظیم نیروی اروپا، و موفقیت های مستمر آن در اجرای طرحهای وحدت اقتصادی.

۲- تغییر توازن نظامی استراتژیک میان شرق و غرب، و تحول آن از حالت تفوق آمریکا به حالت تعادل.

۳- اهمیت روزافزون بعضی از مراکز قدرت بین المللی، از جمله ژاپن.

وی سپس شش اصل را به عنوان اصول راهنما تعیین کننده سیاست خارجی آمریکا در آینده شمرد بدین ترتیب:

۱- رابطه ی آمریکا با متحدان اروپائیش باید بر پایه ی یک همکاری نیرومند و پشتیبانی متقابل استوار شود.

۲- ایالات متحده ی آمریکا نیروهایش در اروپا را هرگز با تصمیم یک جانبه بیرون نخواهد برد.

۳- ایالات متحده ی آمریکا رابطه ی خود را با دولتهای کمونیست در چهارچوبه ی یک مذاکره ی حقیقی ادامه می دهد، و مانعی نمی بیند که متحدانش نیز در این نوع گفتگو شرکت کرده و رابطه شرق و غرب را عمیق تر سازند.

۴- آمریکا منافع متحدانش را ندیده نخواهد گرفت درست همانگونه که متحدانش باید منافع او را ندیده نگیرند تنها بدین شرط که اروپای غربی بمثابه مجموعه ای از دولتها که ماهیت و حجم قاره ای دارد بقدر کافی مسئولیت های جهانی ایالات متحده ی آمریکا را درک کنند.

۵- این دولتهای همپیمان بایستی در مقابله با بسیاری از مشکلات تازه که شروع به فشار بر ما کرده است و در صدر آنها مسأله انرژی قرار دارد همکاری کنند و نه رقابت.

۶- ژاپن باید بعنوان یک شریک اصلی برای ایالات متحده ی آمریکا و اروپای غربی نقش و سهم خویش را بعهده بگیرد.

از آنزمان تا کنون روابط آمریکا با اروپای غربی دستخوش مصائب و خطرهایی است که نشانه های عمده ی آن را بدین شرح می توان بیان کرد:

۱- روابط دولتهای اروپائی حالت سیلانی پیدا کرده است و بکلی با آنچه در آغاز دهه ی ۱۹۷۰ بود فرق دارد. و علائم این حالت سیلان عبارت اند از: زیادشدن اعضای جامعه ی اروپا، افزایش مشورتها و تبادل نظرهایی که در مورد مسائل سیاست خارجی و دفاعی در چهارچوبه ی کمیته ها و شاخه های تشکیلاتی ناتو انجام می گیرد، تلاشهایی که برای برقراری روابط جدیدی میان دو پیمان اتلانتیک و ورشو بعمل می آید از آن جمله تشکیل کنفرانس امنیت و همکاری اروپا، مذاکرات کاهش متقابل نیروها در اروپا، اجرای سیاستهای مبادله و همکاری با شرق که نشان داد آلمان غربی در سیاست خارجی استقلال عمل بیشتری دارد و بر آن است که از طریق دیپلماسی مستقیم و دو جانبه ی خود و شوروی امنیت خویش را تضمین کند …

۲- فرضیه ی وجود یک مطابقت کلی میان منافع آمریکا و منافع دولتهای اروپای غربی که پایه ی سیاست آمریکا در قبال اروپای غربی را تشکیل میداد ابطال گشت. تنزل مقام بازرگانی ایالات متحده ی آمریکا همراه با وخامت هرچه بیشتر بحران دلار در سیستم پولی جهان باعث شد آمریکا نسبت به جامعه ی اروپا که بصورت یک رقیب تجارت جهانی آمریکا ظاهر شده است حساسیت پیدا کند.

۳- حاضر نشدن اروپا به تحمل مسئولیت های دفاعی تازه ای در خارج اروپا این فکر را در آمریکا بوجود آورد که بخشی از نیروهای خود در اروپا را بیرون ببرد. وضعی که متحدان اروپائی او پیش آورده اند سبب می شود که تعادل پرداختهای آمریکا را برهم بزند و این اندیشه را در افکار عمومی آن کشور تقویت کند که باید روابط و تعهدات خارجی خود را هرچه کمتر کرد. از آنطرف اروپای غربی هم از این گله می نماید که آمریکا بر وسائل بازدارندگی استراتژیک ناتو همچنان تسلط شبه مطلق دارد، و این چیزی است که برای همیشه نمی توان تحمل کرد.

۴- کاهش قدرت و نفوذ نظام دو قطبی در سیاست بین المللی منجر به ظهور شیوه ای هرچند محاسن متعددی بلحاظ بین المللی دارد اما مشکلاتی را نیز در زمینه ی روابط اروپا و آمریکا بوجود می آورد، مشکلاتی که مربوط می شود به چگونگی وفق دادن میان اصل مذاکره با دشمنان و اصل مشارکت با متحدان!

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

 

انقلاب

«نهضت اخیر که پرتوی از نهضت ۱۵ خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگی خاصی دارد که شاه را از خود بیخود کرده، او و دار و دسته ی چاقو کشش را به تلاش مذبوحانه واداشته.»

۱۹/۱۱/۵۶ (نجف)

«ملت بزرگ ایران: تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان نهضتی چون نهضت شما بیاد ندارد و قیام همگانی مانند قیام شما آزادگان پشت سر نگذاشته است… شما به حقید و دست خداوند تعالی با شما است و خدا خواسته است که مستضعفین پیشوائی را بدست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.»

۲۰/۷/۵۷ (پاریس)

«پیروزی ملت مسلمان ایران بدون شک سرمشق خوبی برای سایر ملل ستمدیده جهان خصوصا ملتهای خاورمیانه خواهد بود که چگونه یک ملتی با اتکاء به ایدئولوژی انقلاب اسلامی بر قدرتهای عظیم فائق می آید.»

۱۵/۸/۵۷ (پاریس)

«نهضت ما عمیقا مذهبی است و نفوذ معنوی آن بحدی است که دنیا از آن وحشت کرده است.»

۲۵/۸/۵۷ (پاریس)

«این انقلاب بهترین انقلابها است و بزرگترین انقلابها بوده است، از حیث محتوی، محتوای این انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامی است و اخلاق انسانی و تربیت انسان ها بر موازین انسانیت بوده است.»

۱۶/۱۱/۵۹

«انقلاب ایران، انقلاب غیروابسته است، یک انقلاب دولتی نیست، یک انقلاب ارتشی نیست، یک انقلاب جزئی نیست، یک انقلاب ملی است لکن براساس اسلام انقلاب اسلامی است نظیر انقلاباتی که در طول تاریخ به دست انبیاء انجام می گیرد که وابستگی در کار نبود، الا یک وابستگی و آن وابستگی به مبداء وحی، وابستگی به خدای تبارک و تعالی است.»

۱۰/۶/۶۰

«تمام انقلابات ضایعاتش بیشتر و برداشتش کمتر از انقلاب ما بوده است.»

۱۱/۹/۶۰

«آنانی که فکر می کنند می توانند انقلاب ما را شکست دهند، نه اسلام را شناخته اند و نه مردم ایران را.»

۱۵/۱۱/۶۰

«امیدواریم این انقلاب، یک انقلاب جهانی شود و مقدمه برای ظهور حضرت بقیه الله ارواحنا له الفداء.»

۱/۱/۶۱

«انقلاب اسلامی با قدرت پیش می رود و مخالفانش با شکست مواجه میشوند.»

۲۱/۱/۶۱

«تاریخ، این نهضت ایران و این انقلاب را فراموش نخواهد کرد.»      ۲۶/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

انقلاب اسلامی کعبه آمال مستضعفان

بسم الله الرحمن الرحیم

در آستانه چهارمین سالگرد بازگشت پیروزمندانه حضرت امام مدظله، و پیروزی انقلاب اسلامی، کشتی نوح انقلاب و جمهوری اسلامی با پشت سرگذاشتن طوفان پر تلاطم توطئه های استکبار جهانی و امواج مشکلات گوناگون، خروشان و نیرومند به سوی ساحل مقصود پیش می تازند.

دشمنان جهانی اسلام و انقلاب اسلامی تا آنجا که در توانشان بود برای نابودی انقلاب، شتابزده به هر جنایت و خیانتی دست یا زیدند و انقلاب اسلامی نیز یک شبه راه صدساله را پیمود، و در همان حال که انواع توطئه ها را هوشیارانه خنثی میکرد و تمام جریانات انحرافی و التقاطی و وابسته را از دامن پاک خود می زدود، با انجام انتخابات متعدد و استقرار نهادهای قانونی و ده ها و صدها دست آورد اساسی دیگر، پایه های یک نظام اسلامی نمونه صد در صد مستقل و جدای از سلطه های استکباری شرق و غرب را، بنا نهاد. علیرغم تهاجم گسترده تبلیغاتی شرق و غرب، اکنون جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تجربه موفق و یک محور نیرومند و آسیب ناپذیر در مقابل ابر قدرتهای جهانخوار، کعبه ی آمال تمام مستضعفان و مسلمانان جهان گردیده است. و از همین رواست که بعد از سالها تدارک، تحت فشار افکار عمومی و عدم وجود امنیت، تشکیل کنفرانس غیرمتعهدها در بغداد لغو می شود، ولی به سادگی و بدون مقدمه با دعوت حضرت آیت الله العظمی منتظری، رهبران مردمی، مذهبی بیش از چهل کشور جهان در ایران گردهم می آیند و کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعات را تشکیل میدهند و حتی از جبهه های جنگ نیز با کمال آرامش خاطر دیدار می کنند، و ضمن بیعت با امام اعلام می دارند: ما نه میهمانیم که پیکها و رسولان شما هستیم، که رساندن ندای آسمانی شما را ره گوش ملتهای دربند خود، رسالت خود میدانیم. و امروز در آستانه دهه ی فجر و آغاز پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، در سایه رهنمودهای پیامبر گونه حضرت امام مدظله، بویژه فرمان ۸ ماده ای معظم له، جمهوری اسلامی به سوی تحقق الگوئی از یک جامعه اسلامی به پیش می رود، و در پرتو ایثار و فداکاری رزمندگان عزیز اسلام و با انتظار واردکردن ضربه ی نهائی سرنوشت ساز برپیکر باطل و نابودی صدام صهیونیسم، راه را برای آزادی عراق و فلسطین و لبنان و … همه مستضعفان هموار می بینیم- انشاءالله. والسلام.

رحیمیان

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه ائمه جمعه و جماعات

(در اولین کنگره جهانی ائمه جمعه و جماعات)

صالح غزاوی امام جمعه یکی از کشورهای خلیج فارس:

“از سه سال پیش تا کنون بیش از ۷۰% از مردم در سرزمینهای عربی از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرده و طرفدار امام خمینی هستند، ۳۰% بقیه تحت تاثیر تبلیغات شیوخ و امرای مرتجع هستند. ما در مساجد خود همیشه درباره انقلاب اسلامی ایران صحبت می کنیم و به مردم می گوئیم که این انقلاب تنها منحصر به ایران نیست بلکه به همه مسلمانان جهان تعلق دارد. مردم زمینهای عربی از اینکه ما برایشان از انقلاب اسلامی و امام خمینی صحبت می کنیم خوشحال می شوند و به ما می گویند که اشتیاق دارند تا امام را از نزدیک ببینند زیرا آنها امام را رهبر خود می دانند که از حقوق همه مستضعفین جهان دفاع می کند.

قبل از اینکه ما بیائیم، مردم ما، ما را بدرقه کردند و از ما خواستند تا سلامشان را به امام برسانیم و بگوئیم که مایلند امام را در سرزمین خود ببینند. علمای دیاری که ما در آنجا هستیم، همه دست بیعت به سوی امام بعنوان رهبر جهان اسلام دراز میکنند و با خدا پیمان بسته اند که تا آخرین لحظه در راه پیروزی آرمانهای اسلام و در خط امام گام بردارند … ما به نمایندگی از سوی مستضعفین به اینجا آمده ایم تا با امام بیعت کنیم … انقلاب اسلامی برهبری امام یک انقلاب جهانی برای مستضعفین است.”

جمال الدین کاپلان، امام جمعه در کشورهای اروپائی:

انقلاب اسلامی در منطقه و در دنیا تاثیرات بسیار عظیمی به بارآورده است بدین صورت که:

۱- نقشه های دشمنان اسلام را مختل کرده است، خواب و راحتی را از آنها گرفته و آنها را به حیوان دیوانه تبدیل کرده است.

۲- انقلاب ایران باعث شده است که ملتهای مستضعف و اسیر، نفس راحتی بکشند. آنها را نسبت به آینده امیدوار کرده است. جسارت آنها را زیاد کرده است سبب شده است که برای حاکمیت بخشیدن نظام الهی و استقرار حکومت اسلامی سرعت عمل بیشتری را به خرج دهند.

۳- این انقلاب غلبه قوه ایمان و معنویات را بر قوای مادی نشان داده است.

۴- انشاءالله این انقلاب نشان دهنده نابودی کفر، خاتمه رنج مسلمانان، خاتمه دوران کفر و ظلم و شروع دوران ایمان و عدالت خواهد بود.

شیخ یوسف صانع امام جماعت مسلمانان فلسطین:

“انقلاب فلسطین تنها با پیمودن راه اسلام و خط امام خمینی به پیروزی خواهد رسید. انقلاب فلسطین علیرغم دادن هزاران شهید بعلت دور بودن از اسلام انقلابی همچنین خیانت سران رژیم های وابسته و ارتجاعی منطقه درجا زده و به پیروزی دست نیافته است … ما اعلام می کنیم که امام خمینی رهبرکلیه مسلمانان جهان است و من به نام کلیه مسلمانان سرزمین های اشغالی در همین جا با امام بیعت می کنم … امروزه ایران یک پاسگاه بسیار قوی برای مسلمانانی است که میخواهند قدس عزیز را آزاد کنند و حقوق ملت فلسطین را بازیابند.”

 

شیخ یوسف الشبلی امام جمعه کانادا:

“ما امروز با شوق بسیار به ایران آمده ایم چرا که در ایران، مسلمانان محمدی پاک وجود دارند. در ایران حکومتی و ملتی هست که به شعار نه شرقی، و نه غربی عمل می کند … در ایران فرقی میان سنی و شیعی نیست  وهمه برای خدا و برای اعتلای کلمه ی “لااله الا الله” و “الله اکبر” کار می کنند همان شعاری که ما با آن کفار کانادا را شکست می دهیم. ما وظیفه داریم با جان و مال از انقلاب اسلامی حمایت کنیم زیرا که جمهوری اسلامی ایران امروز برای تحقق اهداف اسلامی و تحقق احکام الله با کفار و مخالفین در مبارزه و ستیز است.”

شیخ محمد جواد الشری امام جماعت دیترویت آمریکا:

“امروزه شخصیت قوی و با نفوذ امام زبانزد کلیه آمریکائیها حتی کودکان میباشد چرا که امام خمینی مدظله العالی برای جهانیان، سستی غرب را ثابت و قدرت اسلام را نمایان کرد. انقلاب اسلامی ایران به برکت رهبری داهیانه امام خمینی و پایداری و شجاعت بی نظیر ملت مسلمان ایران به پیروزی رسید … مسلمانان واقعی هرگز مخالف انقلاب اسلامی ایران نیستند تنها کسانی که منافعشان در خطر است و انقلاب به آنها ضربه وارد کرده است، سعی دارند انقلاب اسلامی ایران را مخدوش سازند ولی اصالت و قدرت اسلام مانع کار اینها خواهد شد … ما هنگامی که مشاهده می کنیم رژیم عربستان سعودی، حجاج ایرانی را مورد ضرب و شتم قرار می دهد چگونه می توانیم از آمریکا انتظار خوشرفتاری داشته باشیم!!”

سید عارف حسین حسینی امام جمعه باراچنار پاکستان:

“ایران اسلامی با پیشرفتها و پیروزی هائی که در چند سال اخیر بدست آورده است، خطر بزرگی برای ابر قدرتها به شمار می رود … ما انقلاب اسلامی ایران را تنها متعلق به شما نمی دانیم و مردم انقلابی ایران باید بدانند چشم امید همه مسلمانان بیدار جهان به انقلاب اسلامی است.”

حیدرعلی جوادی امام جماعت حیدرآباد پاکستان:

“انقلاب اسلامی ایران پناهگاه مردم بی پناه جهان، و امام خمینی نیز تنها حامی است که آشکارا به حمایت از مردم مستضعف و تحت ستم جهان علیه ستمگران سخن می گویند. جاذبه امام خمینی طوری است که مسلمانان شیعه و سنی همه به حق طلبی او اعتقاد دارند … مردم مسلمان جهان باید با استفاده از تجربیات انقلاب اسلامی ایران، با نفی قدرتهای شیطانی استثمارگران تنها به قدرت لایزال الهی اتکا کنند.”

شیخ یحیی عثمان امام جمعه مالزی:

“جمهوری اسلامی ایران با مسئولیت بزرگی که بر عهده دارد باید برای نجات مسلمانان جهان از ظلم و ستم هماهنگی و برنامه ریزی کند. ما نه تنها در حرف، بلکه در عمل به عنوان جزئی از این انقلاب، از جمهوری اسلامی ایران حمایت خواهیم کرد.”

 

 

 

شیخ بنگلری امام جمعه شهر بنگلر هند:

“پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه مناسب را برای اتحاد و تشکل مسلمانان در هند و جهان فراهم آورده است و وظیفه همه مسلمانان است که تحت لوای اسلام و رهبری امام خمینی متشکل شوند.”

اسلام خیار اسلام امام جمعه کنیا:

مایه خوشحالی ما است که در هفته وحدت و چنین روزهای مبارکی، در این سرزمین بزرگ و اسلامی گردهم جمعه شویم، در سرزمینی که امام خمینی با تکیه بر شعارهای اسلامی، ایران را- که شاه آن ناپاک کرده بود- تطهیر کرد … ما میدانیم که شما مسلمانان قادر خواهید بود تا سرزمین فلسطین اشغالی و بیت الله الحرام  را پاک کنید و در این راه شعار ما: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی است.”

قمرالزمان امام جماعت مسلمانان انگلیس:

“من در ایران، اتحاد را در کلیه زمینه ها شاهد بودم و اکنون به کمک انقلاب اسلامی همه ارزشها در ایران اسلامی عوض شده است و من هر قدر بخواهم توانائی آن را نخواهم داشت تا واقعیت ایران را بازگو کنم … اکنون همان اسلامی که به ما درس حریت داده در ایران حاکم است … ما در اروپا شاهد تبلیغات بی پایه رسانه های امپریالیستی علیه انقلاب اسلامی ایران هستیم و تمام وقایع داخلی ایران و جنگ آن با کفار صدامی را به صورت وارونه تحویل مردم می دهند، لذا من پیشنهاد      می کنم در مقابل این توطئه ها، مسلمانان تشکیلات و وسایل تبلیغاتی خود را تقویت نموده و راسا آنها را اداره کنند.”

راغب حرب امام جماعت یکی از مراکز علمی جنوب لبنان:

“این انقلاب اسلامی ایران بود که همه حجابهای میان مسلمانان را در هم پیچید و نورامیدی در قلبهای مسلمین جهان به وجود آورد … ما تلاش می کنیم در این سفر فروغی از انقلاب اسلامی را برای ملت خود که تشنه آزادی و اسلام هستند، به عنوان ارمغان این کنگره ببریم.”

 

18دسامبر/16

گفتگوئی کوتاه با طراح آرم جمهوری اسلامی ایران آقای مهندس ندیمی

– فرصتی دست داد تابا برادر ندیمی طراح آرم جمهوری اسلامی ایران گفتگوی مختصری داشته باشیم. ازایشان می خواهیم تاریخچه ای ازچگونگی پیدایش آرم جمهوری اسلامی را از ابتدا وطی مراحل تکاملی آن توضیح دهند. – پاسخ سئوال شما بصورت خیلی اجمالی بدین قرار است: ایدۀ چنین کاری از پیش از انقلاب در ارتباط با تفسیری که از سورۀ حدید دریکی از درسهای مذهبی شنیدم در ذهنم کاشته شد. از آن بحث چنین دریافتم که حکومت اسلامی از دیدگاه قرآن دارای سه بعد یاسه پایۀ اساسی است یعنی “کتاب”،”ترازو “و”آهن”ویا به عبارت قرآنی “کتاب”، میزان و”حدید ” واینکه اگر هرجامعه ای هر یک از این سه بعدیا پایه راکم داشته باشد راهش به فلاح نیست. این نقطه شروع در ذهن من بود تا اینکه پس از پیروزی انقلاب و در اوائل آن،حضرت امام آن سخنرانی تاریخ راایراد فرمودند ودرآن خواستار جدّی عوض شدن نشان وعلامت کشور شدند. وبه صراحت عنوان کردند که شیر وخورشید باید عوض شود پس از سخنرانی مزبور من طرح قضیه را جدی ترگرفتم وروی آن سیاه مشقهائی که از قبل داشتم بطور جدی کار را شروع کردم. در نهایت طرح موجود آماده شد که یک نسخه از آنرا به دفتر امام درقم فرستادم. البته پس از سخنرانی امام درمورد تعویض  آرم، مسابقه ای برای طرح نشان وآرم جمهوری اسلامی توسط دولت در مطبوعات مطرح گردیده که بدنبال آن نسخه ای از طرح آرم رانیز برای نخست وزیری که عهده دار برگزاری مسابقه بود فرستادم. در مرحلۀ اول طرح دیگری انتخاب واعلام شد ودریک سری از اسکناسها هم بچاپ رسید. در واقع مسئله مختومه بود تا اینکه شب قبل ازچاپ شدن طرح در روزنامه ها آقای رفسنجانی تلفن زدند وفرمودند: “این طرح شورای انقلاب تصویب شده و به تنفیذ حضرت امام نیز رسیده است وبهتر است خود شما روی طرح گل پرچم هم کار کنید.”در قانون اساسی آمده است که پرچم رسمی ایران به رنگهای سبز وسفید وسرخ وبا علامت مخصوص جمهوری اسلامی وشعار الله اکبراست. یعنی می بایست علاوه بر این آرم شعار الله اکبر نیز در پرچم وجود داشته باشد وبهمین دلیل از من خواسته شد که طرح پرچم را هم آماده وبه شورای انقلاب ارائه دهم. پس ازآن در ارتباط با دبیر شورای انقلاب چندین طرح  برای پرچم آماده کردم وتحویل دادم که در نهایت طرح فعلی در شورای انقلاب به تصویب رسید واعلام شد. این تاریخچه بسیار فشرده ای بود از بوجود آمدن این آرم. البته  کلیه مشخصات هنری  وفنی آرم وپرچم در جزوه ای که توسط مؤسسه استانداردو تحقیقات صنعتی ایران به عنوان استاندارد پرچم جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسیده درج شده است که دردسترس میباشد.

 

18دسامبر/16

گوشه ای از دستاوردهای عملیات والفجر

حجه الاسلام انصاری

برای اینکه بهتر به دستاوردهای عملیات والفجر آگاهی پیدا کنیم باید خط مشی نظامی صدام را در استفاده از نیروها وامکانات در رده بندی و اولویت،ارزیابی کنیم،سپس به این نتیجه خواهیم رسید که برای صدام امروز چیزی از طرح وابتکار نظامی باقی نمانده است همه می دانید که بعد از انقلاب بزرگترین نیروی نظامی که درخاورمیانه کارائی او چه ازلحاظ نیروی انسانی وچه ازنظر تجهیزات،مورد عنایت کشورهای منطقه وجهان بوده است،ارتش عراق بود. وعمده تکیه گاه دنیای استکباری ومرتجعین در استفاده نا مشروع از آن به کارآئی وتحرک نیروهای انسانی ونظامی مجهز بانواع تسلیحات عراق در مرحله اول بوده است لذا این غرور نظامی وبی تفاوتی آنها به موازین انسانی، باعث شد که عراق در سراسر مرزهای گسترده ایران دست به تهاجمی گسترده علیه ایران اسلامی بزند که درآن شرایط ما براحتی نمی توانستیم جلو این دیوانگی وغرور را بگیریم ومشکل بسیار اساسی تنها شکستن همین سد بود که جلو یک نیروی مغرور  نظامی که بیرحمانه به پیش می رفت وهرچه در  مسیرش بود به خرابی می کشاند وغارت وتجاوز،شعار فتح وپیشروی او بود گرفته شود واگر سرسختی رزمندگان اندک ما در شروع این جنگ ودفاع خونین آنها از حیثیت وکیان اسلام وانقلاب با کمترین امکانات نبود،خدا می داند که این بیماری وسادیسم نظامی نیروهای عراق با مردم بیگناه وبی دفاع این مملکت چه می کرد.از این رو بطور قطع، درآن شرایط،بهترین پیروزی وموفقیت ایران،شکست غرور کاذب بعثیان بود که نیاز به زمان داشت وتقریبا این حالت تا شکست حصرآبادان وخصوصا فتح المبین حفظ می شد وصدام نمی خواست تاآن زمان به دنیا وحامیان واربابان ولی نعمت خود وهمچنین به لشکر شکست خورده خود بگوید که ما دیگر توانائی تهاجم را از دست داده ایم وزمان آن رسیده که برای حفظ موجودیت فعلی،خود را در احاطه سیم خاردار ومین قرار دهیم!عملیات فتح المبین سرفصل و سرآغاز یک حرکت جدید وحالت انفعالی بسیار گیج کننده ای برای عراق شد چون با دادن آن همه تلفات واسیر وغنائم،دنیا متوجه شد که این حباب ها و بادکنکهای خیالی صدامیان با نیشتر رزمندگان اسلام یکی پس ازدیگری در حال ترکیدن وافتادن بر خاک ذلت و بی اعتباری هستند ودر اولین فرصت مناسب وهمزمان با یک تهاجم ویورش از سوی رزمندگان فریادشان به “دخیلک یا خمینی ” و”الموت للصدام” بلند می گردد ودراین زمان با اینکه صدام شدیدا برای حفظ روحیه سربازان خود تلاش می کرد ولی خطوط کلی سیاسی ونظامی وی از محور تکیه برنیروی انسانی کم کم به سرمایه گذاری برموانع در رده اول واستفاده از نیرو در رده دوم ترسیم می گشت وبافضاحت آنها وسردار قادسیه در آنهمه خود باختگی به عقب نشینی تاکتیکی !وتامین خط دفاعی بوسیله موانع توجیه می شد. پس در این مراحل ما علاوه برآنهمه دستاوردی که ازعملیات ثامن الائمه وفتح المبین وغیره داشتیم،بزرگترین موفقیت را در شکستن این غرور وخود خواهی نیروی کار آزموده عراق به دست آوردیم. اینجا بود که ارتش عراق بطور محسوسی بطرف یک خط نظامی دیگری درحرکت بود ودر حقیقت صدام واربابان او در تلاش برای نقشه ای دیگر بودند که کمبود نیروی انسانی ونداشتن روحیه رابوسیله آن جبران کنند ودر ظاهر چه چیز بهتر از سیم خاردار وتله انفجاری وکانال وموانع دیگر ؟ ما در عین حال که موفق به عبور از این موانع شده بودیم اما این احساس در اکثر فرماندهان و رزمندگان وجود داشت که جنگ از حالت فعلی ورو دروئی،به شکلی پیچیده تر در خواهد آمد وروش وتاکتیک هم باید دگرگون گردد. لذا در عملیات بیت المقدس عمده ترین مشکلات نیروی اسلام در مرحله اول،موانع طبیعی وغیرطبیعی بود،بهمین خاطر زمان عملیات و طرح برنامه ونیروی اجرا کننده بسیار طولانی تر وپیچیده تر گردید ودشمن هم که تازه ازیک حالت دفاعی جدید و مدرن ومطمئن برخوردار گردیده بود،هفته ای قبل از عملیات،ازاکثر خبرنگاران غربی وشرقی سراسر جهان دعوت کرد که مسئله نفوذناپذیری مواضع خود را به دنیا اعلام کند. البته  هنوز صدام به نیروی انسانی خودش زیاد تکیه داشت وآن مجموعه نظامی چهل هزار نفری در خرمشهر با آنهمه امکانات وسلاحهای مدرن وآنهمه موانع عظیم که هنوز آثار آن بعد از ماهها پیروزی بشکل بسیار حیرت انگیزی بچشم می خورد،باعث گردید که دنیا هیچ حسابی برای نفوذ احتمالی رزمندگان بداخل آن ها باز نکند که ناگهان همه محسابات ومعادلات نظامی جهان بهم ریخت وچشمان خواب آلود آنها از عظمت رزمندگان اسلام برق حیرت زد،و این مسئله باعث شد که اگر صدام ذره ای اعتماد به شجاعت وکارآئی ارتش خود دارد، آنرا هم ازدست بدهد وبرای نجات خود دور از تار وتنش مین وموانع دیگر استفاده کند ونیروهایش درپشت این موانع دکور نظامی باشند! و ما آثار این خط مشی را در عملیات رمضان دیدیم که چگونه کانالها،مثلثات اسرائیلی وغیره جایگزین خطوط اولیه نیروهای انسانی شده بود.قبل ازاین عملیات که آغاز یک مانور جدید وپیچیده بود،حق فرماندهان این بود که شرائط مبارزه وسیستم آن وتفاوت مانور ونتایج آن را برای مردم توضیح دهند وخود نیز با شناسائی وتاکتیک جدید وارد معرکه شوند با اینهمه با اینکه ما درعملیات رمضان رو برو باانسان نبودیم بلکه با سخت ترین موانع می جنگیدیم بحمدالله وبا لطف خدا واز جان گذشتگی رزمندگان برآنها هم پیروز شدیم وعلاوه بر انهدام بخش عظیمی از نیروهای صدامی وشکستن خطوط دفاعی ومستحکم آنان،از تجربیات بسیار ارزنده ای برخوردار گردیدیم که ثمره آن در عملیات “مندلی” و”محرم “آشکار گردید. پس چیزی که معیار پیشروی وپیروزی از عملیات رمضان به این طرف به حساب می آید،شکست عمده ترین موازین دفاعی جدید عراق است زیرا شکست نیروی انسانی آنها درعملیات “فتح المبین ” وبیت المقدس” به نمایش گذاشته شد ودر عملیات “والفجر” که بیاری خداوند شکست کامل وقطعی همه گونه اعتماد استکبار جهانی به ارزش نظامی گری و موانع است اولین هدف رزمندگان اسلام استفاده از تجارب گذشته در حفظ نیرو وایجاد شکاف در موانع نفوذی دشمن بود که طرح مقدماتی آن بحمدالله انجام شد. برای اینکه بهتر این پیروزی ترسیم شود وارزش  تلاش مستمر رزمندگان تا اندازه ای روشن گردد، لازم است به موانعی که از نزدیک شاهد آن بودیم ورزمندگان در شب عملیات آنها را درهم شکستند اشاره کنم: در محور مقدماتی عملیات والفجر دو مانع بسیار اساسی وجود داشت: مانع اول که واقعا بزرگترین شانس موفقیت یا شکست بود،وجود تپه های رملی دراین محورهای عملیاتی است که عبور ازآن کمتر از انهدام چند لشکر زرهی نیست وتنها حضور در آن محور وحرکت وسیر بر روی رملها است که می تواند عظمت وارزش کار رزمندگان را مجسم  کند. دو هفته قبل از  عملیات با برادران رزمنده به منطقه رملی رفتیم، هیچ برایم قابل قبول و باور نبود که نیروهای ما بتوانند به آسانی از آن بگذرند، چون قدم روی رمل گذاشته می شد. تا مچ پا وگاهی تا زانو فرو می رفت وجدا پیمودن یک مسافت کوتاهی هم،به دشواری انجام می شد. با این وضعیت جغرافیائی،ملاحظه می کنید که کارشناسائی بر اساس استتار ومخفی کاری دراین قسمتهائی ازآن که عمق رمل ۸-۱۰ کیلومتر میشد البته رزمندگان اسلام ونیروهای جهاد ومهندسی رزمی سپاه وارتش قبل از عملیات با تحمل سخت ترین شرایط تا اندازه ای کار جاده سازی وخاکریزی را آغاز کرده بودند ولی مشکل اساسی رمل،همچنان بقوت خود باقی وشکستن این سد فقط  می بایست در شب حمله ودر تاریکی مطلق انجام می گرفت که ما عظمت نیروی ایمان واعتماد به نفس رزمندگان را صبح حمله مشاهده کردیم که رزمندگان اسلام در حالیکه سلاح ومهمات وغذا وسایر تجهیزات جمعی و انفرادی را بر پشت خود حمل کرده بودند،این مسافت جانکاه را پیمودند وخود را به خطوط دفاعی دشمن در پشت رملها رسانده بودند از اینجا موانع غیر طبیعی شروع می شد که اگرما دستاورد عملیات مقدماتی”والفجر” را چیزی غیر از عبور از این مانع بزرگ کشاندن خط مقدم جبهه به پشت میدانهای رملی نگوئیم،خود این حرکت،یک پیروزی بسیار مهم تلقی خواهد شد،در حالی که تازه اول  مانور رزمندگان شروع می گردید ونیروی اسلام خود را برای مبارزه جدی با دهها مانع دیگر آماده می ساخت،آن موانع عبارت بودند از :چندین میدان مین کهنه وجدید وچند کانال وچند رده سیم  خاردار با طرحهای کاملاً جدید،و در کنار همه اینها موانع ایذائی وهشدار دهنده و بشکه های مواد آتش زا ونیروهای صدامی که با کالیبر تیربارهای خود در وسط این میدانها همه چیز را درو می کردند که تفصیل هر کدام از خصوصیات این موانع ونوع تخریب وعمل  آنها نیاز به مقاله ای جداگانه دارد که شنیدن و بیان آن آسان نیست،چه رسد به این که انسان بخواهد آنها را پشت سر بگذارد از اینرو  صدام وصدامیان چنان اعتماد به این موانع داشتند که هیچگاه تصور عبور نیروهای ما را نمی کردند که حتی تا دو سه ساعت بعد از شروع عملیات،نمی خواستند مسئله نفوذ رزمندگان اسلام را به قلب مواضع خود جدی تلقی نمایند که ناگهان فضای اعتماد واطمینان انها با شکستن کلیه سدهای دفاعی وموانع به جو ترس وفرار تبدیل گردید ودر حالیکه از شروع عملیات تا رسیدن به اولین خط دفاعی ومقدم جبهه   بطور طبیعی دو سه ساعت می شد وزمان هر گونه اقدام وآماده باش وتهیه مقدمات برای آنها  بود ولی رزمندگان بعد از عبور از همه موانع چنان به خط دفاعی مقدم نیروی صدام حمله می کنند که در اولین برخورد،خط اول آنها شکسته می شود واین در حالی است که نیروی اسلام چند ساعت با موانع کور دست وپنجه نرم کرده است،اما باز می بایست چند  تیپ وگردان زرهی وپیاده دشمن منهدم می گردید که این کار هم انجام شد ودر این بخش عملیات با اینکه نیروی کمی از ما عمل کرد ولی نتایج آن چنان گسترده بود که یقینا در دریگر عملیات وسیع وسرنوشت ساز “والفجر” راهنمای بزرگی خواهد بود که یقینا بعد از عملیات باید به جنبه های نظامی ومهم آن بیشتر اشاره گردد وملت شهید پرور ایران بدانند که ما همواره چقدر مورد لطف وعنایت خداوند بوده وهستیم. چیزی که الان روی آن تکیه داریم این است که ما درهمین مرحله مقدماتی ومحدود تمام تفکر دفاعی وتاکتیک جدید دنیا در جلوگیری از پیشروی رزمندگان را درهم شکسته  وباردیگر به صدام وصدامیان نشان دادیم که برای حفاظت موجودی خودشان به قبردیگری پناهنده شوند والا امروز ما را مانع انسانی وغیر انسانی،محدود نمی کند ودر وضعیت کنونی،صدام جز پناه بردن به ارعاب و جنگ روانی چاره ای نمی بیند که ایران چنین وچنان بکند ما از سلاح های شیمائی استفاده می کنیم !!در صورتی که دنیا وگردانندگان این سیاست تبلیغاتی بهتر می دانند که این طرح،و اجرای آن وتاثیر گسترده آن روی نیروئی دریا گونه ومتعهد رزمندگان اسلام به شوخی بیشتر شباهت دارد تا حقیقت،زیرا الان نیروهای ما باروحیه ای بسیار بالا آماده حمله به کفر ودفاع از حریم اسلام می باشندوچیزی که بسیار شیرین وباور نکردنی است این است که با همه گستردگی جبهه وبا تمامی امکانات شناسائی دشمن از طریق ماهواره ها و ستون پنجم  وهواپیماهای شناسائی دنیا وارتش  فریب خورده صدام،نمی داند ضربه محکم ونهائی از کجاست؟و بهترین دلیل برسر در گمی دنیا در استراتژی نظامی ما در جنگ این است که خود آنها اعتراف دارند که حرکت عمده ما شروع نشده است وامیدواریم با امدادهای غیبی الهی وتوجهات حضرت بقیه الله ودعای خیر فرمانده کل قوا، امام عزیزمان وبرنامه ریزیهای دقیقتر آن ضربه نهائی هم با موفقیت کامل فرود آید. بنابر این ما همواره در جنگ پیروز موفق بوده این وهر روز تجربه جدیدی را کشف وآزمایش کرده ایم که یکی دیگر از نتایج این عملیات،پدید آمدن این روحیه واحساس در کلیه فرماندهان ورزمندگان است که جنگ ما بطرف رودرروئی مستقیم با صهیونیسم واستکبار جهانی پیش می رود وقهرا مواجهه با آنان نیازمند به تجربیات جدید وکشف شیطنتهای آنها است واین عملیات قطعا راهگشای آن حرکتها خواهد گردید وما را به پیچیدگی خطوط دفاعی واستفاده دشمن از تاکتیکهای سری آگاه ساخته است که من در خاتمه این مبحث باز تاکید می کنم:جنگ امروز ما با دیروز و جنگ فرای ماباامروز فرق دارد وچه بسا پیروزی در یک عملیات،فقط منحصر به جنگ وپیشروی در وجب به وجب وکیلومتربه کیلومتر  باشد نه گرفتن اسیرو…..البته با بالا بردن کیفیت تاکتیک هاو شناسائی ودقت ها….بیش از پیش موفق می شویم ولی این موضوع مسلم غیر قابل انکار است که ما از شروع دفاع از حریم اسلام وانقلاب ومملکت اسلامی همواره مورد عنایت خاص خداوند بوده این وانشاءالله خواهیم بود.

 

18دسامبر/16

معاد

قسمت دوم

آیت الله جوادی آملی

زنده شدن یاد قیامت در دلها

 

در بحث گذشته معلوم  شد که قرآن کریم هدف رسالت انبیاء راهم قیام مردم  بالقسط والعدل  می داند، هم تهذیب جان مردم وهم خروج آنها از ظلمت به نور، وگفتیم که رسیدن به هدف با اجرای حدود وفشار حدید میسر نیست بلکه عامل رسیدن به تهذیب ، طبق شواهد گذشته، یاد قیامت است. اما عواملی که یاد قیامت را در دلها زنده می کند چیست ؟ این موضوع  بحث  ما است، در این باره قرآن چند چیز را بیان می فرماید یکی نزدیک دانستن قیامت است که بدانیم قیامت نزدیک است ودور نیست بحث در این باره ضمن بیان آیات سوره معارج واحزاب گذشت. همچنین قران در آیه۱ ، سوره انبیاءو سوره قمر، قیامت را نزدیک می شمارد. آیه اول سوره انبیاء این  چنین  میفرماید :” اِقترب للناس حسابهم وهم فی غفله معرضون ” – یعنی حسات مردم نزدیک شد ( اقتراب بالاتر ازقرب است مثل اقتدار که از آن معنی یی فهمیده می شود که از قدرت فهمیده نمی شود،نزدیکی کامل را اقتراب می گویند ( اقتربت الساعه ) یعنی قیامت خیلی نزدیک است ) این احتمال نزدیکی  قیامت کافی است برای اینکه انسان به یاد آن باشد. قرآن می فرماید اینها در حال غفلت روبر می گردانند،معنی غفلت آن است که چیزی باشد وانسان توجه نکند، قرآن برای رفع این غفلت، جریان قیامت را مطرح می کند تابجای غفلت،تذکر ایجاد شود همانطور که ابراهیم واسحق ویعقوب تذکر داشتند :

” واذکر عبا دنا ابراهیم واسحق ویعقوب ” ” اُ ولی الأیدی والأبصار انا اَخلصنا هم ” ” بخالصهٍ ذکری الدارِ ”

که بحث آن گذشت،یعنی یاد، قیامت این  انبیاء رابه مقام رسانید.”ذکری الدار” یعنی به یاد  خانه بودن چون اینجا معبراست وانسان در آن رهگذر  وقتی رهگذر به یاد خانه باشد  راه را سریعتر طی میکند. بحث در این است که چه کسی این ذکری وتذکره الهی را می پذید.قران تذکر می دهد که چه کسانی قبول می کنند :

“ان هذه تذکره ” چه کسی می پذیرد ؟ ” تعیها اذن واعیه ” درقرآن “اذان ” تعبیر شده است یعنی آن گوشهائی که وعاء وظرف این ذکری ویاد آوری است، حرف وقتی از گوش به دل نشست می شود وعاء ووقتی به گوش گذشت نه دل می شود معبر. یکی ازمصادیق اذن واعیه بفرموده رسول اکرم(ص) امیرالمؤمنین (ع)است درسوره قمر هم در آیه اول فرموده است

“اقتربت الساعه وانشق  القمر ”

در سوره معارج واحزاب هم فرموده قیامت نزدیک است. درآیات سوره‌های انبیاء وحشر وقیامت در بعضی می فرماید خیلی نزدیک است ودر بعضی  تعبیر به فردا می کند که اگر انسان فهمید نزدیک است به یاد آن خواهد بود و یاد قیامت  نقش سازنده دارد. در سوره حشر،آیه ۱۸ می فرماید : یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و”

” لتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوالله ”

که در این آیه با فاصله کم وکوتاهی  دو بار دستور تقوی می دهد ودر وسط آیه دعوت به نظر ومحاسبه می فرماید که ناظر به دو مطلب  است یکی مراقب بودن که هر انسانی موظف است “رقیب” خودباشد واعمال خود را یاد داشت کند وهم “حسیب” خود باشد که آن اعمال یاد داشتشده را حسابرسی نماید که آیا ضرر کرده است ویا نفع  برده است.تقوای اول ناظر به مراقبت است “یا ایهاالذین  آمنوااتقوالله، اتقواالله  درچه چیز ؟در اینکه مراقب باشید،اینطور نباشدکه اعمال خوب رایاد داشت کنید وکارهای زشت رافراموش کنید، وبعد از یادداشت حسابرس خوبی هم باشید، واین مطلب ازبیانات معصومین است که کسی که شبانه روز  به حساب خودش نرسد  از مانیست. وقتی انسان در تقوی مراقب بود وحساب خوب وبد را کرد اگر خوب بود بگوید: “ما بکم من نعمه فمن الله “واگر بد بود بداند تقصیر  خود اوست وتوبه کند، مبادا توجیه گر خوبی برای خودش باشد بلکه در مراقبت ومحاسبه هر دو باید تقوی رعایت شود ودر دنباله آیه هم می فرماید هر انسانی ببیند که برای فردایش چه فرستاده است. قرآن قیامت را در حکم قرب وفردا می داند لذا در جوامع روائی ما آمده است که اگر کسی فردا را به حساب عمر خودش بیاورد حق عمر را ادا نکرده است، حق عمر در وقتی ادا می شود که انسان،گذشته را به حساب عمر بیاورد نه آینده مشکوک را.پس قیامت نزدیک است وخدا هم ” خبیر بما تعلمون ” است ومی داند چه کردید وسریع الحساب است چون حسابرسی کامل است ومی داند شما چه کردید ولی برای اینکه شما گذشته تان را تدراک کنید ونعمتهائی را هم که در اثر اطاعت بشما رسیده است قدر دانی کنید در حسابرسی تقوی را فراموش نکنید :

” ولا تکونوا کالذین نسوالله فانسا هم انفسهم “مبادا طوری باشید که خدا را فراموش کنید تا کم کم خودتان راهم خدا از یادتان ببرد که دیگر به فکر خودتان وانسانیت نباشید. قرآن می فرماید اینها که به یاد خدا نیستند فقط به فکر خودشانند. این خویشتن عقلی و حقیقیمان را فراموش می کنیم وفقط به فکر خویشتن طبیعی ومادی خود فرو می رویم که در این باره در سوره آل عمران آیه ۱۵۴ فرموده است : “قد اهمتهم انفسهم ” ودرسوره حشر،آیه ۱۹ می فرماید : اینها خود شانرا فراموش کرده اند.معلوم می شود انسان دارای حقیقت های گوناگون ودرجاتی است، گاهی می فرماید ” اینها خودشان رافراموش کردند” وگاهی میفرماید “اینها فقط به فکر خودشانند ” آن کسی که به فکر خودوآسایش  بدن خویشتن است حقیقت واقعی خویش رافراموش کرده است. در سوره قمر هم از قیامت به فردا تعبیر شده است. وقتی درباره انبیاء گذشته تکذیب قومشان رانقل می کند می فرماید :

” کذبت ثمود  بالنذر فقالوا ابشرا منا”

” واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال وسعر”

” ألقی الذکر علیه من بیننا بل هو ” “کذاب اشر سیعلمون غدا من الکذاب ”

” الاشر”. اینها یک سلسه عوامل “ذکری الدار ” است که انسان به یاد قیامت باشد. مطلب دیگر  که در یاد قیامت نقش دارد این است که قرآن قیامت را روز تجسم اعمال می داند، یعنی خودعمل – بعینه – ظاهر می شود ودامنگیر انسان می شود که به هیچ وجه قابل انکار نیست. یک چنین صحنه ای که در پیش باشد انسان را وادار می کند به یاد آن روز باشد. درسوره آل عمران دو جا این مسئله را مطرح می کند. در آیه  ۱۶۱، در بعضی جنگها که غنائمی بدست آمده بود عده ای خواستند رسول الله رامتهم کنند، بعد این آیه آمد :”وما کان لنبی ان یغل  ” – هرگز پیامبر اهل غل وخیانت نیست، چرا ؟چون یک اصل کلی در قرآن است که هر کس خیانت کرد همان متن خیانتش در قیامت ظاهر می شود: ” ومن یغلل یات بما غل یومالقیمه “لذا قابل انکار نیست. در این صورت اگر کسی بداند که به هیچ وجه خیانتهای  او دردنیا قابل انکار نیست ویک رسوائی همگانی در پیش خواهد داشت آیا این کافی نیست که او را امین کند؟ این “ذکری الدار” کافی نیست که او را از خیانت برحذر بدارد ؟ چون امروز، انسان خائن ممکن است در جائی مخفی، کاری انجام دهد وشرمنده نشود اما در قیامت چطور؟ آیا در قیامت هم ممکن  است که کسی خود را پنهان کند وحفظ نماید ؟ از رسول اکرم (ص) سئوال می کردند که جریان این  کوه ها در قیامت چه می شود ؟ “یسئلونک عن الجبال  فقل ینسفها ” “ربی نسفا ” خدا فرمود بگو که خدای من این کوه ها را می کوبد>تمام این ناهمواریها هموار می شود، تمام دره ها پر می شود وصاف، وهیچ کجی وتپه وتلی وکوهی باقی نمی ماند،این  سرزمین قیامت است. وچشم انسان –طبق فرموده سوره ق – “حدید” بنابراین چشم ، تیز است وانسان خائن با متن عمل وخیانت خود ظهور می کند آن وقت جائی برای استتار باقی نماند، آیا ممکن است انسان به یاد این سه مطلب قرآن باشد ودستش به خیانت دراز شود؟ در آنجا مسئله رسوائی مهمتر از مسئله سوزش آتش است واینکه در سوره آل عمران آیه ۱۹۲ دارد: “ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته ” سرّش همین است، مسئله مهم این است که محکوم به آتش آبرو رفته است واین خیلی مهم است که از طرف دیگر یک عده ” وجیه عندالله ” باشند مثل انبیاء ومؤمنین واولیاء، کما اینکه  درباره عیسی خدا می فرماید ” وکان وجیها ” اینها آبرومندند پیش خدا وآبروی آنها محفوظ است. اگر کسی این سه آیه را کنار هم گذاشت وگفت – حجابی در قیامت نیست سرزمین قیامت هم صاف است،وچشم اهل محشر هم تیز است، وانسان خائن هم طبق آیه ۱۶۱ از آل عمران با متن خیانت روبرو می شود آن وقت این ذکرای  قیامت کافی نیست که انسان را امین کند؟ درجای دیگر در سوره آل عمران، آیه ۱۸۰ جریان بخل بخیلها را طرح می کند ومی فرماید : ” ولایحسبن  الذین یبخلون بما آتیهم الله من فضله هو خیرا لهم ” یعنی خیال نکنند کسانی که بخل می ورزند نعمتهای الهی را و در راهش صرف نمی کنند راه خیری رامی روند، ” بل هو شر لهم “- بخل برای اینها شر است، “سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه “- آن چیزی را که اینها به آن بخل ورزیدند طوق لعنتی می شود درقیامت به گردن آنها،خود این عمل  حاضر است وظاهر، خود این “ذکری الدار ” است که انسان معتقد به این مطلب باشد که بخل، روز قیامت طوق گردن او خواهد شد.ومهمتر ازهمه گذشت وسخاوت در جان است که باعث شهید شدن است، اینهائی که یاد قیامت رااز دست داده اند همین که صحبت جنگ وجهاد ودفاع می شود سنگین به زمین می چسبند، این مطلب راهم در سوره توبه،آیه ۳۸ بیان فرموده است واز این افراد مذمت فرموده است : “یاایهاالذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم “انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض” چرا بدنتان برجانتان ترجیح پیدا کرده است ؟ چرا سنگینیها را به طرف زمین می کشانید ؟ آیا راضی شدید  به زندگی دنیا عوض آخرت ؟”فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الاقلیل….”دنیا در جنب قیامت یک متاع کمی است، به یاد آن متاع فراوان باشید تا جانتان را از چنگال زمین نجات بدهید، واینرا هم بدانید که اگر شما به جبهه نرفتید اینچنین نیست که خدادین را رها کند وکافرها را پیروز کند،اگر شما نرفتید اول خدا عذاب دردناکی برای شما قرار داده است ودوم: “یستبدل قوما غیرکم ” – عده دیگری رااعزام میکند ” ولاتضروه شیئا  والله علی کل شیئا والله علی کل شیئ قدیر”بخل چه درنثار جان وچه د رنثار مال اثر زشتش  روز قیامت ظاهر می شود. در آخر سوره محمد(ص) می فرماید :”ها انتم هؤلإ تدعون لتنفقوا فی سبیل الله “شما همانهائی هستید که دعوت می شوید تا در راه الله انفاق کنید، “فمنکم من یبخل ومن یبخل  فانما یبخل عن نفسه والله الغنی وانتم الفقراء وان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم”اگر شما بخل ورزید خداوند دین را رها نمی کند بلکه عده ای سخی راکه مثل شما نیستند بجای شما می آورد که”ذکری الدار” آنها را در نثار جان ومال سخی می کند. با توجه به این دو نکته  در سوره توبه وسوره دیگر که بنام رسول الله است این مطلب معلوم می شود که اگر شما بخل ورزیدید  خداوند عده دیگر سخی تر را اعزام می کند.ادامه دارد

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*با سرنگونی دو فروند دیگر از هواپیما های دشمن،تعداد هواپیماهای سرنگون شده عراقی در عملیات “والفجر ” به۷ فروند رسد.۲۴/ ۱۱/۶۱

*پادگان “عنب” عراق توسط رزمندگان اسلام درهم کوبیده شد.۲۷/۱۱/۶۱

*۲ هواپیمای دیگر عراقی درمنطقه عملیاتی “والفجر” سرنگون شدند.۲۷/۱۱

*هاشمی رفسنجانی : سیاست جنگی مااین است که حزب بعث عراق باید از بین برود ومنطقه بدون ژاندارم باشد.۷/۱۲

*باسرنگونی یک فروند دیگر از هواپیماهای دشمن،شمار هواپیماهای سرنگون شده عراق در منطقۀ عملیاتی “والفجر” به ۱۱ فروند رسید.۹/۱۲/۶۱

* بمب های خوشه ای عراق باردیگردهلران رابه آتش وخون کشید ۱۲/۱۲

*برج دیده بانی دشمن بعثی در سکوی الامیه توسط یکی از هلیکوپترهای قوای اسلام منهدم شد.۱۲/۱۲/۶۱ انقلاب وجهان

*انفجاریک بمب قوی شرکت هواپیمائی عراق در بانکوک را کاملاً منهدم کرد ۲۶/۱۱

*ژنرال هیگ وزیر خارجه سابق آمریکا: انقلاب اسلامی منافع ابرقدرتها را به خطر ناکترین وجه به مخاطره انداخت.۲۸/۱۱

* پنج  مرکز مهم فرانسوی در پاکستان توسط انقلابیون مسلمان با بمب منهدم شد.۱/۱۲/۶۱ *چهار تن از دانشجویان مسلمان ایرانی بجرم حمایت ازانقلاب اسلامی ایران توسط پلیس آلمان وسوئد دستگیرشدند.۱/۱۲

*هفته نامۀ المجله :رژیم فرانسه برای جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی انبارهای تسلیحاتی ارتش خود را در اختیار رژیم حاکم بر عراق گذاشته است.۱/۱۲/۶۱

*پلیس پاکستان با یورش شبانه ده دانشجوی مسلمان ایرانی را باز داشت کرد.۲/۱۲/۶۱

*در اعتراض به دستگیری دانشجویان مسلمان ایرانی در کراچی دهها دانشجوی ایرانی در زندان ودانشگاه پاکستان دست به اعتصاب زدند.۳/۱۲/۶۱

*معاون صدام اعلام کرد:برای تامین هزینه های جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران پادشاهی سعودی وکویت به نیابت از عراق نفت صادر می کنند.۴/۱۲/۶۱

*دو انفجار شدید مراکز اشغالگران روسی درکابل را بلرزه درآورد.۵/۱۲/۶۱ اخبار داخلی  آیت  الله موسوی اردبیلی :زالوهای اجتماع وتروریستهای اقتصادی بمردم معرفی وبشدت مجازات می شوند. ۳/۱۲/۶۱

*۲۲۵ زندانی در اجرای فرمان عفو امام در این هفته آزاد شدند.۴/۱۲/ ۶۱

* هاشمی رفسنجانی : درحالیکه عده ای نمی توانند قوت زندگیشان را تامین کنند،آدمهایی به اسم علم ودین از میلیاردرها علیه فقرا دفاع می کنند.۷/۱۲/۶۱

اختراع واکتشاف

* ۱۱۴ روستا،همزمان با آغاز  پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی دراستانهای خوزستان،کهکیلویه بویر احمد واصفهان صاحب برق شدند.۲۸/۱۱/۶۱

*در آغاز پنجمین سال پیروزی سال پیروزی انقلاب اسلامی،بهره برداری از کارخانۀ آلومینیوم سازی اراک با ظرفیت سالانه ۴۵ هزار تن آغاز شد.۲۷/۱۱/۶۱

* کارخانه شیر پاستوریزۀ کرمان با تولید روزانه ۷۵ تن آغاز بکار کرد.۲۷/۱۱/۶۱

*۱۵۰۰ واحد آموزشی جدید از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون در استان گیلان ساخته شده است.۱/۱۲/۶۱

* مرکز فرستنده رادیوئی یاسوج آغاز بکار کرد.۱/۱۲/۶۱

*بخش دهگلان و۳۵ روستای منطقه قروه به شبکه سراسری برق پیوستند.۱۴/۱۲

*عمران

کوره ذوب چدن مشابه آلمانی دراهواز ساخته شد.۲۶/۱۱/۶۱

*اولین تصفیه خانۀ مکانیکی بیولوژیکی ایرانی بدون استفاده از کارشناسان خارجی در شاهین شهر افتتاح شد.۲۸/۱۱/۶۱

*توسط یک جهادگر مبتکر دستگاه تلفن مادر در ایران ساخته شد.۲۷/۱۱/۶۱

*ساخته دستگاه های رادیویی “وی،اچ، اف”و”یو. اچ. اف”برای اولین  بار توسط متخصصان ایران درشیراز بمرحلۀ تولید رسید.۳/۱۲/۶۱

*یک مبتکر ایلامی موفق به ساختن چشم الکترونیک،” دیمر”،دستگاه عیب یابی وسایل صوتی و”اورهدک”شد.۴/۱۲/۶۱

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

وصیت نامه شهید محمد منظور المهدی

یا ولی المؤمنین یا غایه آمال العارفین یا غیاث المستغیثین یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العارفین. ای صاحب اختیار مؤنان.ای نهایت آرزوهای عارفان.ای فریادرس فریاد خواهان ای محبوب دلهای راستگویان و ای خدای جهانیان : گواه باش در این دنیا به ظاهر درتنهائی زیسبتم ولی ترا بهترین دوستها آمالها وعشقها یافتم پس مرا به سوی خودت فراخوان. شاهد باش که از تمامی مظاهرمادی بریدم تا به بپیوندم. خدایا شاهد باش! به عشق تو در مسیر تو حرکت کردم واینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم. خدایا!من خواهان شهادتم،نه به این معنی که از زندگی خسته شده ام ویا خواسته باشم که از این دنیا فرار کنم،بلکه میخواهم گناهانی که انجام داده ام بوسیله رنج کشیدن در راه تو وریختن خونم به خاطر تو پاک گردد. می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام موجب رشد دیگران نشد، خونم بتواند این موضوع را جبران کند ودرخت انقلاب را آبیاری نماید. می خواهم شهید شوم تا خونم به علی (ع)وحسین (ع)گواهی دهد که رهرو راهشان بوده ام. ای بهترین دوستها ویارها وعشقها(مرا دریاب. من جوانی گنهکار وغافل هستم، از دیار عاشقان خسته می آیم که شاید مرا بپذیری. ای معشوقم! مرا فراخوان که دیگرنمی توانم صبر کنم. چه سخت است آنگاه که بین دو دست صمیمی جدائی می افتد! چه سخت است آن لحظه که بین عاشق ومعشوق،فاصله می افتد ! وچه سخت است آن موقعی که یک رهرو به مقصدش نمی رسد پس خدایا این سختیها را از دوش من بردار….مادرم!در شهادتم گریه نکن،همچون زینب (س) شجاع باش وبه دیگر مادران شهدا نصیحت کن ودلداری بده. مادرم! اگر نمی توانم ببیمنت، مرا حلال کن واز تو معذرت می خواهم که نتوانستم وظیفه ام را نسبت به تو انجام دهم. دراین لحظات آخر احساس می کنم که دیگر بین شما برادران نخواهم بود.خیلی می خواستم که یکبار دیگر حرم امام رضا (ع) را زیارت کنم. برادرانم: درسنگر علم و مدرسه فعالانه بکوشید ودرس را با هدف بخوانید هدفی در جهت رشد به سوی الله. درس نخواندن شما خیانت به جامعه وملت مستضعف ایران و به آینده ایران اسلامی وانقلابی است. امروز ایران ما،امروز اسلام ما به جوانانی که بتوانند بوسیله نیروی خلاق خود دست به ابتکار بزنند،نیاز دارد. امروز صدور انقلاب درسطح بین المللی احتیاج به فرهنگ غنی اسلامی دارد. پس ای دانش آموزان بکوشید در همه زمینه ها ونه تنها درزمینه درس،رشد کنید. امروز دنیای مستضعف تنها امیدش انقلاب اسلامی ایران است. اگر در شهرهای غیر جنگی زندگی میکنیم باید بدانیم که در قبال خون شهیدان مسئولیم و در محیطهای انجمنهای اسلامی باید جوانان روی رشد افراد نظر فکری ونظامی وسیاسی،امر به معروف ونهی از منکر،برنامه ریزی صحیح،تشکیل گروههائی که بتوان روی آنها از هر نظر کارکرد،توجه فراوان کنند.برادرانم : روی مسائل اسلامی تکیه کنید همیشه درفکر رشد دیگران وخود باشید وباید سعی کنیم بیشتر بیاد خدا باشد. ورابطه خود را با او نزدیک کنیم ومبادا دوستیهای این دنیا باعث غفلتان شود وجزء غافلین محسوب شویم. همیشه سعی کنیم نفس خود را تحت فشار قرار دهیم. خود را با سختیهای جامعه وفق دهیم. بیاد افراد سطح پائین جامعه باشیم وبه آنها کمک کنیم. قسمتی از وصیتنامه شهید محمود امیر خانی،فرمانده عملیات تیپ ۱۸ جواد الائمه : “…اولین بار بود که دراین جریانات اینگونه خود را مستقیمامسئول دانستم، علیرغم اینکه همواره سعی بر این داشتم که مبادا سرگرمیهای مختلف همچون حجابی سد راه ومانع شناخت ضرورتها باشند،لذا سعی براین داشتم از هر آنچه که رنگی غیر خدائی دارد،روی بر تابم تا بهتر بتوانم به ایفای رسالت خویش و درک ضرورتهای زمان بپردازم،باید اعتراف کنم، اما هیچوقت نتیجه مطلوب و غنی کننده ای نداشتم. فقط با حضور در این صحنه ها وپیگیری ضرورتها، آب سردی بر روی روح ناآرام خویش می ریختم و در برابر این همه مسئولیتهای خدائی واجتماعی و بارسنگین ورسالت تاریخی مبارزات اسلامی تشیع علی (ع)،از بینوائی خود رنج می بردم، گرچه عطش پیگیری مبانی فلسفی از سرچشمه معارف غنی اسلامی را با خود داشتم اما بعنوان یک ضرورت ترجیح می دهم در جبهه حضور داشته باشم که امیدوارم با پیگیری و تلاش هرچه بیشتر  در این زمینه ها وارتباط نزدیکتر با حوزه علمیه بتوانم در این جبهه نیز رسالت خون وپیام شهیدانمان را ایفا نمایم…

 

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت سوم

حجهالاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها

۵- تمایل عموم به خودکفائی اقتصادی ۶- پالایش جامعه از آلودگیهای اخلاقی ۷- ایثارگری ووجود حس تعاون ۸- رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح

پنجم : تمایل عمومی به خود کفائی اقتصادی وتلاش دراین راه: هر جامعه یا ملت ویا امتی با توجه به اهداف وآرمانها ونیز با قبول یک سلسله اصول ونیز روشهال و….یک واحد منسجم را تشکیل می دهد که عوامل بیرونی میتواند با توجه به شرائط درونی سلامت آن واحد منسجم ومتشکل را تهدید کند ویکی از شرائطی که می تواند زمینه ساز سقوط استقلال یک کشور و اسارت آن به دست بیگانه شود اقتصاد بیمار وناسالم است،که از جمله بیماری های اقتصادی که بسیار هم خطرنا ک است وابستگی اقتصادی است. این صحیح است که در حرکت تکاملی انسان اقتصاد اصل نیست – زیرا اصالت اقتصاد بمفهوم نفی اصالت انسان است در – حالیکه از بدیهی ترین اصول مورد قبول انسان که همه تلاشهایش را بر آن اصل پایه گذاری می کنداختیار وانتخاب انسانست- اما یک چیز دیگر هم مسلم است وآن اینکه اقتصاد ناسالم وبیمار می تواند سایر دستاوردهای انقلابی بشر را در معرض تهدید ونابودی قرار دهد وبا قبول چنین امر مسلمی است که ملت ایران علیرغم همه پیروزیهای عظیم انقلاب باید نگران وضع اقتصادی خود باشند نگران اینکه اگر همچنان صنعت، کشاورزی، بهره برداری از معادن کشور به تکنیک ومواد اولیه ونیروی متخصص خارجی وابسته باشد  از همین نقطه، دشمن ضربه خواهد زد لذا این نگرانی جامعه را بیک حرکت اقتصادی بسمت خود کفائی هدایت می کند،استقلال اقتصادی که شرط حتمی تداوم استقلال سیاسی است بدون تمایل عمومی جامعه امکان پذیر نیست وانقلاب این میل عمومی را در جامعه ایجاد کرده است. در کشورهائی که خط مشی اقتصادی آنها بر اساس استقلال وخودکفائی بوده چون انقلاب در کل جامعه نتوانسته است این میل عمومی راایجاد کند پس از سالیان دراز همچنان در ضروریترین مواد غذائی وابسته به خارجند و همین وابستگی در اقتصاد، آنان را در میدانهای سیاسی نیز وابسته کرده است. اما وجود این میل عمومی تنها بدلیل یادشده نیست بلکه انقلاب با تکیه بر یک انگیزه دیگر نیز این تمایل عمومی را ایجاد کرده است وآن انگیزه عزت وقدرت اسلامی است که در این امت بشدت وجود داده است که کشور اسلامی ایران – که نجات همه مسلمانان را از چنگال استکبار هدف گرفته است – باید قدرتمند باشد،قدرت نظامی وقدرت اقتصادی وقدرت….. انقلاب این احساس را به جامعه داده است که ملتی که آهنگ حمایت از حرکتهای آزاد یبخش وبالاخص اسلامی آنها را دارد باید از نظر اقتصادی به خود متکی باشد وامروز در ایران در همین مدت کوتاه چهار سال نتائج این تمایل عمومی رامشاهده می کنیم ومخصوصا در زمینه نیروی متخصص یک تلاش چشمگیر عمومی وجود دارد که چرخهای اقتصادی مخصوصا در بخش صنعت بدون نیاز به متخصصین خارجی به گردش در آید.

ششم – پالایش جامعه از آلودگی های اخلاقی : در گذشته رژیم ایران واصول مورد قبول آن در عمل وشیوه های اجرائی همه بر اساس نفی ارزشهای الهی انسانی بود لذا خود بخود زاینده فساد درهمه ابعاد جامعه از جمله در زمینه اخلاق بود، حکومت شاهی متکی به نظام سرمایه داری غرب چون بر اساس نفی اصالت انسان پایه گذاری شده بود بطور  طبیعی ترویج کننده روحیه ماده پرستی شهوترانی،تقلب،اختلاس،سرقت،تملق و چاپلوسی،بی اعتنائی به کرامت وشرف دیگران،بی اعتنائی به کرامت وشرف دیگران،بی تفاوت بودن در برابر رنج دیگران،سودجوئی ودهها فساد  اخلاقی دیگر بود وچون آهنگ کلی جامعه به این سمت بود از اینرو نصیحت ناصحان اسلامی کارساز نبود وتنها سقوط حتمی ونهائی اخلاقی را به تاخیر انداخت، اما انقلاب اسلامی این آهنگ عمومی را تغییر داد واصالت را به انسان و ارزشهای الهی او داد انقلاب آنچنان تحولی مخصوصا در نسل جوان ایجاد که آنان را از پرسه زدن در خیابانها به خدمتگزاری در روستاها واز مراکز فساد به جبهه ها واز سرگرم شدن به ادبیات پوچ به منابع ادبیات هدایت کرد. کافی است برای عمق این تحول وپالایش جامعه توجه کنیم که شهادت یکی از آرمان های اساسی نسل جوان شده است، هزاران مراکز فساد در سراسر کشور برچیده شده وبجای آن هزاران مرکز   آموزشهای فرهنگی اسلامی ویا نظامی دائر گردیده است،ایده آلهای دختران وپسران جوان کاملاً دگرگون شده، دخترانی که در انتخاب همسر بهر چیزی جز فضائل انسانی – اسلامی می اندیشیدند،امروز افتخارات بر اساس انتخاب همسری است که یا در آستانه رفتن به جبهه است ویا معلول جنگ است،فضای عمومی جامعه فضای طهارت وپاکی است که بحق در این زمینه باید گفت انقلاب معجزه آفریده است.

هفتم – ایثار گری و حس تعاون

ایثار یکی از فضائل اخلاقی است ومشمول همان دستاورد ششم است لیکن بلحاظ اهمیتی که این فضلیت اخلاقی دارد و ویژه خواص اولیای خدایتعالی است لازم بود که جداگانه بعنوان یکی از دستاوردهای ارزشمند نام برده شود. صحنه های ایثار یکی از زیباترین جلوه های روح خدا جوی انسان است که انقلاب به امت حزب الله هدیه کرده است،وقتی از طرف رهبر اعلام شد که حسابی بنام حساب ۱۰۰ افتتاح شده است تا برای مستضعفین خانه سازی شود صفهای طولانی  وهجوم مردم جنوبی ترین نقاط شهرها برای تقدیم آنچه در توان داشتند آنچنان نمایش دل انگیزی بود که مطمئناً فرشتگان به تماشایش نشسته بودند، آن لحظه یی که مادری گوشواره  کوچکی را از گوش دختر خردسالش بیرون می آورد تا همراه با تنها حلقه یادگاری از آغاز پیوند زناشوئی خود با تمام عشق وایمانش تقدیم حساب ۱۰۰ امام کند،در کنار آن مادری که پس  از تصمیم بر ازدواج با جانبازی که یکدست خود را در جبهه تقدیم  اسلام کرده منصرف می شود، چرا که تصمیم گرفته است با جانباز دیگری که هر دو پایش را از دست داده اس ازدواج کند، درون آن سنگری که پیرمردی در کنار پسر هیجده ساله اش از مرزهای شرف وعزت اسلامی پاسداری می کند، لحظه یی که پسری بدن بخون غلتیده پدر شهیدش را بدوش می کشد واز خط مقدم به پشت جبهه منتقل می کند وصدها حماسه ی بی نظیر دیگر که به تاریخ ووجود انسان معنی می دهد که دهها معلم اخلاق ومربیان بشر پس از سالها تلاش کمتر برای بدست آوردن برخی از این  ارزش های والا موفق خواهند  شد دست آورد تاریخسازی است که انقلاب تقدیم انسانیت کرده است.

هشتم : رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح این دستاورد انقلاب را بحق باید گفت پدیده ئی حیرت انگیز است، حیرت انگیز نه در مقایسه با قدرت نظامی رژیم پهلوی که در آن سنجش باید رسوائی رژیم شاه را در ساخت وساز نیروهای نظامی اش بنمایش بگذاریم،بلکه حیرت انگیز از نظر  آنچیزی که در این چهار سال  اتفاق افتاده است: شکستن محاصره آبادان،عملیات طریق القدس،فتح المبین، بازپس گرفتن خرمشهر،مسلم بن عقیل،محرم،واکنون عملیات والفجر که بخواست خدایتعالی ادامه آن با دستاوردهای عظیمش بار دیگر منطقه را بشدت خواهد لرزاند آنچنانکه عروسکهای آمریکا یکی پس از دیگری سرنگون خواهند شد، حیرت انگیز از جهت آنچیزی که در کردستان آزاد،اسرائیل دومی در منطقه ایجاد شود که نه عمق توطئه،آنچنان که باید وشاید برای مردم ایران گفته شدونه عظمت کاری که سپاهیان اسلام انجام دادند بنمایش در آمد،حیرت انگیز بخاطر آنچیزی که در داخل شهرها اتفاق افتاد از درهم شکستن نیروهای ضد انقلاب مسلح ودارای تشکیلات نیرومند وسازمانی مجهز در حد یک نیروی انتظامی رسمی، حیرت انگیز با توجه به بسیاری از رویدادهای جنگ درماندگی ارتش تادندان مسلح عراق که از حمایت گسترده آمریکا فرانسه شوروی ودیگران برخوردار است،غنائم بیشمار جنگی که بخش مهمی از نیازهای سپاهیان اسلام را تامین، بیش از پنجاه هزار اسیر جنگی وحوادث بیشمار دیگری که صاحب نظران نظامی استکباری رابه سرگیجه گرفتار کرده است و رزمند گان اسلام وفرماندهان آنان را هم به اعتراف به امدادهای غیبی وادار نموده است. اکنون بر می گردیم ومطلب را از اول شروع می کنیم،ابتدا یاد آوری این نکته لازم است که مقصود از نیروهای مسلح  تمامی نیروهای نظامی وانتظامی است از بسیج تاارتش و شهربانی و ژاندارمری وکمیته های انقلاب وسپاه پاسداران انقلاب اسلامی همان که امام فرمود اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همان که امام فرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود و آرزو می کند که ای کاش منهم یک سپاهی بودم (نمی دانم که در عمق این کلمات دقت کرده اید ؟ !) نکته دیگری که لازم به ذکر است این که ما در پی برشمردن و تحلیل ارزشها وعظمتهای نیروهای مسلحی که پس از انقلاب ایجاد شده اند نیستیم هر چند که جا داشت هر یک از آنها را دستاوردی جداگانه بشمار بیاوریم،کمیته های انقلاب همان نهادی که پشت ضد انقلاب وطرفداران شاه وپس مانده های ساواک وسوگند خورده های گارد را می لرزاند همان که پس از پیروزی انقلاب حضورشان درخیابانهای مخصوصا شبها امت را دلگرم ودشمن را وحشتزده می ساخت و….سپاه پاسداران همان که آمریکا در هر توطئه ئی فکر همه چیز را می کند واما نسبت به سپاه سخت درمانده می شود، همانکه کودتای نوژه را درهم شکست (یادتان هست) همان که بازوی نظامی ولایت است وضد انقلاب مخصوصا  گروهکهایشان هم اینرا خوب فهمیده بودند وسپاه را بازوی ارتجاع می نامیدند و…..بسیج مستضعفان همان نیروئی که بعنوان پشتوانه انقلاب دوم ایجاد شد، همانکه در جنگ تحمیلی ودر جنگ نهائی با استکبار جهانی ستون اصلی جبهه مستضعفین را تشکیل می دهد…و پس ما در پی بیان این حقایق وتحلیل آنها نیستم بلکه مقصود تنها بیان رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح است. ارتش کلاسیک ایران که بدست رضا خان قزاق پایه گذاری شد علیرغم ادعاهای این دستنشانده اجنبی در حمله اجانب به این کشور سابقه بسیار شرم آوری از خود بجای گذاشت و بعد هم که بدست پسرش بازسازی شد ارتش بوجود آمد زیر نظر دهها هزار مستشار آمریکائی که  پس از صرف صدها میلیون دلار هزینه تازه وقتی شاه از ناحیه صدام احساس خطر کرد با ملاقات در الجزایر وسپس دعوت وی به ایران بی اعتباری خود را به ارتش نشان داد (البته از طرف ملت هم اطمینان نداشت). اما ببینیم داستان بازسازی ارتش بدست شاه ازکجا شروع می شد؟ داستان این بود که شاه ابتدا دستور می گرفت که باید نفت را در حد نیاز آمریکا وسایر قطبهای صنعتی تامین کند، پس از صدور نفت وانجام ماموریت اول صاحبان صنایع نظامی از او می خواستند که با دلارهای بدست آمده کالاهای نظامی آنانرا بخرد. بدیهی بودکه بدنبال جنگ افزارهای خریداری شده مستشاران نظامی نیز برای اموزش وهم برای کنترل وهم ایجاد بافتی آمریکائی از ارتش وقابل اطمینان برای آمریکا به ایران سرازیر شدند وحالا وقت ساختن ارتش است اما نه برای ایران بلکه برای آمریکا در این نقطه حساس منطقه،واما همه اینها بمفهوم یک ارتش نیرومند نبوده ونیست، آنچیزی که ارتش را یک نیروی قوی و رزمنده ومقاوم میسازد عبارت است از :

۱- وجود انگیزه ئی قوی وانسانی در رابطه با وظیفه ئی که بر عهده وی گذارده می شود و با اندیشه ها وآرمانهای اصولی وریشه دار او پیوند نزدیک وتنگا تنگ دارد.

۲- ارتباط نزدیک وعمیق با مردمی که وظیفه دفاع از آن آرمانها شان را بر عهده دارد.

۳- آموزش مداوم اصول واهدافی که جان باختن در راه اعتقاد به آنها افتخار وسعادتی غیر قابل گذشت باشد.

۴- ایجاد محیط برادری در سطوح مختلف با حفظ سلسه مراتب که اعضای هر واحد، مسئول وفرمانده خود رایک مربی اخلاق ومعلم عقیده نیز احساس کند.

۵- سلسله مراتب صرفا براساس میزان شایستگیها ولیاقتها وتعهدی باشد که در رابطه با وظائف ارتش است. اگر این امور در ارتش رعایت شود آنگاه می توان امیدوار بود که سلاحها و آموزشهای مربوطه کار برد لازم را داشته باشد. یک سرباز یا یک ارتش تا دندان مسلح اگر ایمان وانگیزه لازم برای جنگیدن نداشته باشد نمی تواند در برابر دشمن مقاومت کند اما یک ارتش با ایمان اگر هیچگونه سلاحی هم نداشته باشد در برابر دشمن دفاع می کند واز کشته های خود سدی غیر قابل عبور در برابرش می سازد و از سنگرهای دشمن برای خود سلاح فراهم می کند. انقلاب اسلامی، ارتش ایران را از فرهنگ شاهی، امریکائی واز مستشاران نظامی واز فرماندهان ذلیل در برابر آن نجات داد وعزت وحرّیت یک ارتش اسلامی در آورد. انقلاب پس ازشروع جنگ تحمیلی بازسازی ارتش را در میدان نبرد آغاز کرد، انقلاب اسلامی در درون سنگرها و در زیر باران گلوله ها وبمب های دشمن،ارتشی ساخت که بدون حضور مستشاران نظامی در برابر ارتشی مقاومت می کند که با هدایت مستشاران خارجی درپشت مستحکمترین خطوط دفاعی پنهان شده است و…..ولیکن باز هم یاد آوری می شود که مقصود مااز دستاورد هشتم تحول عظیم وعمیق د ر درون ارتش نبود،هدف ما در این قسمت بیان رشد قدرت نظامی کشور بود،کشوری که نیروهی شهربانی وژاندارمری را نیز به میدان رزم آورده است،انقلابی که جوان های چهارده ساله را مشتاق سنگر نشینی کرده است، انقلابی که پیرمرد شصت هفتاد ساله را به رقابت رزمی با جوانان واداشته است، انقلابی که زنان را از آموزش های نظامی برخوردار ساخته است وانقلابی که در یک زمان پاسخی دندانشکن به دو حمله نظامی یکی در مرزها بطول صدها کیلومتر ودیگر در درون شهرها به گستردگی نفاق چپ و راست جهانی را در اردوگاه دشمن برای چاره جوئی به دور هم نشانده است، انقلابی که بانگ الله اکبر نیروهای نظامیش صفیر گلوله های دشمن را درصحنه نبرد خاموش می کند ووحشت در دل دشمنان می افکند وحکومتهای مرتجع و ابرقدرتها رابرای حفظ صدام وحکومت عراق به تلاش وتکاپو وا می دارد واینست آن دستاورد حیرت انگیز،یعنی رشد قدرت نظامی نیروهای مسلح. یک ارتش با ایمان اگر هیگچونه سلاحی هم نداشته باشد،در برابر دشمن دفاع می کند واز کشته های خود سدی غیر قابل عبور در برابرش می سازد.ادامه دارد

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت نوزدهم

آیت الله مشکینی

حب ودوستی

“کل من لم یحب علی الدین ولم یبغض علی الدین ” فلا دین له ”

کسیکه پایه واسای حب وبغضش دین وعقیده نباشد، او ناقص الایمان است  امام صادق (ع)

سخن در حب ودوستی بود، قبلا مطالبی چند از معدن وحی وتنزیل در این رابطه معروض شد واینک تتمه ای پیرامون آن مقصد :یکی از غرائز انسانی که قابل تردید وتشکیک نیست، صفتی است مکنون در نهاد انسان بنام حب کمال که هر انسانی در وجود خویش وسویدای دل خود می باید که دوستدار کمال وزیبائی وعظمت، وبالاخره هر نوع برتری وفضیلت باشد، گرچه گاهی ویا بتعبیر بهتر- غالبا از آن غفلت دارد وبه آن غریزه توجه ندارد ولی چه بداند وچه نداند او طالب زیبائی وعاشق کمال است، وروی این انگیزه است که پیوسته درحرکت و کوشش وتکاپو است، منتهی در مصداق محبوب خویش خطا واشتباه می کند واین اشتباه است که امروز قافله بشری را در صحنه گیتی وصحرای بی پایان زندگی دچار هزاران اختلاف وتشتت نموده است وهر گروهی چیزی را می طلبد وگمشده خویش را درآن  می بیند چنانچه فیلسوف سبزواری می گوید : ” کل من فیالوجود یطلب صیدا انم الاختلاف فی الشبکات”در این بازار وجود، هر تاجری سراغ متاعی گرانبها است لکن بینشها و درک ارزشها گوناگون است  ودر این دانشگاه آفرینش همه دانشجویان  مراحل انسانی، دانشی صحیح وپر ازج می طلبند لکن تشخیص ها متفاوت است. در صفحه تاریخ ملل جهان را راهی هر سو می بینید ودست بدامن هرموجود باارزش وبی ارزش، لکن چنین نیست که این تکاپوها وعلاقه ها وعشقها چه به انسانها باشدویا به جمادات وحیوانات ویا به کرات آسمانی واجرام زمینی همه را اشخاصی از خارج به بشر تحمیل  کرده باشند وچاهی باشد که از بیرون در وی آب ریخته باشند، بلکه بی تردید انگیزه ای از درون آنها حرکت کرده،وموتوری خودکار در مکنون آنها بکار افتاده و رو بسوی هدفی مجهول نهاده. اینجا است که طاغیان وشیطان صفتان وصاحبان  قدرت وزور ویا ثروت وزر وبالاتر از آنها مقامات ریا  وتزویر، فرصت را غنیمت شمرده واز این غریزه بشری سؤ استفاده کرده وهر یک عده ای از آنها رابسوی تیه ضلالتی به نفع خویش راهنمون شده اند. دراین بیی طائفه ای که با عینکی ذره بینی و فکری دور- اندیش ودیدی حقیقت یاب هدف مرموز ومطلوب وپیچیده و مبهم یعنی معشوق گمنام آنها را دریافته وپرده های جهل ونادانی وستره های اوهام و خرافات، وتنیده های عنکبوتان سالوس گران را به دور زده وآنان را به راه وهدف وایده ومطلوب خویش متوجه کرده وسپس طریق حرکت ووسائل انتقال وابزار پیشرفت وچگونگی  وحلول آنان را به لقاء  محبوب، هدایت وارائه فرموده اند. و صد البته این مطلب پس از آنکه با بیانات شافی وسحر آسا ومعجزگرشان اصل هدف وحقیقت مطلوب، و جمال زیبای گمشده واوصاف جلال وجمال او را بطور وضوح برآنها تشریح کرده ونشان داده اند آری، انبیاء به بشر حالی کرده اند که :تو ای انسان!در مکنون ضمیر خویش می یابی کسی که ترا بوجود آورده وابزار زندگی ترا فراهم فرموده است، او ترا دوست وهمه نیازهای ترا تحقق میبخشد همه آمال تو در دست قدرت او است، تو از اوئی واشعه ای از انوار او وتابشی از جمال او، وزیر سلطه جلال او، وی از درون تو بیش از تو آگاه واز حاجت تو پیش ازتو مطلع است، او صلاح ترا بهتر از تو وکمال ترابیش از تو و ترقی ترا نیکوتر از تو می داند، او به سعادت تو علاقه دارد ودر اینکه خود بسوی کمالت حرکت کنی از بذل همه وسائل  واز انجام هر گونه  همکاری دریغ ندارد. انبیا می گویند : ای انسان ! تو مخلوق خدائی وذات اقدس او است که تو را آفریده ودوست دارد، هر چه داری او به تو بخشیده وپیوسته بسوی  خویش دعوت می کند  راه هدایتت رابسوی خود باز کرده وسخن ودعاهایت را می شنود  ودر اصلاًح وتکامل وتربیت تو بهترین وگزیده ترین دوستان خود را بکار گرفته است.خداوند در کلام خود می فرماید :”فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه “.ای پیامبر  ! از انانکه در حضور تو هستند وارزش این نعمت را درک نمی کنند وچنانچه خدا می خواهد نیستند ویا از برنامه حیات بخشت رو گردانند، غصه مخور که صحنه  جهان شاهد مردان وانسانهائی خواهد بود که آنان دوستداران خدا و سرشار ازعشق او  و خدای تو نیز آنان را دوست خواهد داشت. عارف بلند اختر، ادیب سخن پرور، عالم ذات الابعاد –ومحققی درفنون مختلف استاد، بهائی مرحوم می گوید :

“عشاق جمالک احترقوا”  ” فی بحر نوالک قد غرقوا”

ای خدای محبوب دلها، عاشقان جمالت درعین حال که در دریای احسانت غوطه ورند در آتش محبتت سوختند وآنهایندکه به پروانه،عشق محبوب وروش سوختن را آموختند.

” کم قد احیوا کم قد ماتوا ”  “ولهم فی العشق روایات ”

عده ای از آنان به لقایت پیوستند وآنچه را که درهمه عمر می جستند یافتندوعده ای دیگر در انتظارند واز هر دو گروه داستانهای عشق، دفاتر محبان را پر کرده اند. در اخبار چنین آمده که هنگامیکه یوسف کنعان به جرم پاکدامنی درزندان افتاد، روش نیکویش عده ای از زندانیان را جذب کرد و بوی محبت فوق العاده یافتند. روزی زندانبانش بوی گفت : یوسف من تو را سخت دوست دارم، یوسف سخنی بوی فرمود که محتوایش این است :تو اگر مرد عشقی برو وخدای خود را دوست دار که صفت حب را متعلقی جز او نشاید واین محبت غیر خدا بود که مرابدین حال افکند ومن بوسیله عشقی نابجا گرفتار زندانم.

“اوحی الله الی موسی،حببنی الی خلقی وحبب خلقی الی ”

ای موسی! کاری انجام ده که محبت من پرده های هوا وغفلت وجهل را از دلها پس زند وقلوب مردم شیرینی محبت مرا درک کنند ولذت آن را بچشند وآنان را طوری تربیت ده که مورد علاقه ومحبت من شوند. امام صادق فرمودند: ” القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله ” فضای با صفای دل حریم محبت الله وجایگاه عشق او وپایگاه عظمت او است، این صحنه را صاحبی جز او نشاید واین خانه را صاحب خانه ای جز او نباید واین ملک را جز اومالکی  نه، واین سریر کبریا را جز سریر را جز او متصرفی نه. آری این کاخ قلب را صاحب،او،واین جهان کوچک را خالق،اواست پس دور از انصاف است که در حریم کعبه اش اغیار فرود آیند وبسی ناروا وستم که در منزلگاهش دشمنان ساکن گردند.  خواننده محترم ومطالعه کننده عزیز این برگه ! بدقت بنگر که در حرم الله اجازه ورود غیر از خود او و آنانی که از  اویند وبسوی  اویند و پیروان حقیقی  اویند و دلباختگان راه  اویند قرار مده. بحقیقت  سوگند که مجاز نگویم وراه بکژی وانحراف نپویم که در تمام جهان هستی چیزی جز او  لایق اشغال این حرم مقدس که دل نام دارد وقلب وروان وجانش می نامند، نیست واگر توانستی چنین باشی همه کار را دوست خواهی داشت، البته بدین معنی هر چه را آثار او دیدی واز دیدنش متذکر  او شدی وهر کس را یار او دیدی وعاشق دیار او دیدی وهر عملی را که برای او دیدی ودر رضای او دیدی. از امام عارفان وپیشوای  عاشقان راه حق ومولای متقیان (ع) منقول است که خدا می فرماید : آنگاه که بندگانم بگناه پردازند وطغیان نمایند ومستحق کیفر شوند ومشیّتم بر آن شود که آنانرا  در دنیا بسختی کیفر دهم، در میان ظلمتکده اجتماعشان گاهی دلهای نورانی برخی از دوستانم میدرخشد ونوا ی نیمه شبشان وجهاد اکبر روزشان ازفرود آمدن عذابم مانع می شود دشمنانم را بدوستانم می بخشم واز صدقه سرمسکینان دلباخته ام، مترفین نشناخته ام را مدتی نشناخته ام را مدتی کوتاه ویا دراز مهلت میدهم. محدث عظیم الشان مجلسی کبیر را که جهان تشیع رهین قلم پربار وی است، سخنی است در مورد محبت : آن مرحوم پس از ذکر فصل مشبعی از روابط پیامبرومهر ومحتب آن حضرت به دو فرزند دلبندش ” حسن وحسین ” میفرماید : علاقه ومحبت اولیاء الله بر دیگران حتی بفرزندانشان  همانند سائر مردو، نشأت یافته از علل واسباب عادی غیر خدائی نیست ومعلول هوی وهوس وحتی نسب وخویشی هم نیست، آنان دل از همه این علاقات گسسته اند وبرهر چیزی بدیده دیگر و نظر دیگری  می نگرند وهر موجودی غیر  او را بدان جهت که اثری از او است می بینند ودرهر جائی تابش انوار حق بیشتر ودر هر کسی آثار ذات ومظهر صفات او روشنتر ودر هر محل، ظهور جلال وجمالش بارزتر، محبت آنان نسبت بدان کاملتر است. یعقوب پیامبر(ع)از میان دوازده فرزندش به یوسف (ع) بیش از دیگران محبت داشت وعشق او در دل یعقوب مکانتی خاص بود چه آنکه برای او در نزد حق منزلتی بسزا میدید. آری یعقوب خدا را دوست داشت واز آثار وکمال او در یوسف مشاهده می کرد، فرزندان دیگرش از این نقطه مرموز وسرّ مستور غافل  بودند ولذا میگفتند : ” انّ أبانا لفی ضلال مبین” بی تردید پدر ما،در تربیت فرزند ورفتار با آنان راه به انحراف می رود ومراعات عدالت نمی کند تا وقتی که پرده ها از میان برداشته شد وامتحانهای طاقت فرسا پیش آمد و جوهره نبوغ  ایمانی در وجود یوسف و علو مقام او در امتثال  فرامین محبوب ظاهر گشت، برادرها گفتند:

“تَاللهِ لَقَد آثَرَکَ الله عَلَینا واِ ن کُنا لَخاطِئینَ ”

ای یوسف بزرگ انتخاب خداوند بجا بوده، عشق به الله تو،زلیخاها را مطرود وکنج زندانهای طویل المدّه را محبوب تو کردو اینک اسرار ناپیدای محبت پدر را پیدا کردیم، از ما بگذر وبر ما ببخش. وبالجمله بار دیگر برادران وخواهران را که باسخنان ماسروکار دارند توصیه میکنم که متوجه شوند روح خلقت وسرّ آفرینش ورفت وآمد  بشر در میدان گیتی بدان جهت است که از جوهره وجودش بذر محبت شکوفا گردد، و در این صحنه آزاد تربیت وتکامل  یابد چه آنکه این هدف همان راز آفرینش وخلقت است وبرای در یافتن این مقاوم باید دست بکاری زند که غصّه سرآید وآن اینکه  فرامین او را بجان وبدن،روان وتن خود رابوی عاریت سپارد وهمه هستی خویش را در اختیار او قرار دهد ودر عین اینکه با مردم، با پدر ومادر وهمسر ومعلم واستاد وشاگرد ورئیس ومرئوس وجامعه ومحیط،تماس نزدیک ومعامله و رفتار وگفتار وخطبه وآمیزش دارد، در زیر پرده های معاشرت در حیات دنیا، خدا را ببیند وروح وروان کارش رضای او وجان حرکتش فرمان او باشد،آنگاه فرشته ای خواهید بود بصورت انسان ونه فرشته وبلکه مسجود فرشته وهمان خلیفه الهی که همه فرشتگان در برابرش کرنش کردند وآیا دنیا جز برای این هدف است وایا غرض از خلقت غیر از این است. و ای اسفا امروز دنیا بر انسانها که راه را گم کرده اند ! وای وای برقافله بشرها که بسوی ظلمت میروند! وای عجبا که این دریای روان انسانها بگودالهای شقاوت فرو میریزند :آیا کسی هست بداند اینان برسد ؟

” فَأینَ تَذهَبُونَ وأنیَّ تُؤفَکون ”

و نتیجه ایکه می فرماید: ولَکِن حَقَ القَولُ مِنّی لَأَملَئَنْ جَهَنَّم َ مِن الجنَّه والنَّاس ” اجمَعَین “[۱] (۱۳ سجده)

خداوند ما را از دوستاانت قرار ده واز عذاب آتش رهائی بخش.ادامه دارد

 

[۱] – ( ۱۳) سجده

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت سیزدهم

حجهالاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

حرمت عیب جوئی وتفحّص از گناه

دهم :

یکی از مسائل مهم اسلام،مسئله تحقیق وتجسس و تفحص ازجرم وتعقیب ومراقبت مجرم است لذا لازم است ببینیم که از نظر اسلام چه حکمی دارد. پیش ازآنکه وارد حکم مسئله شویم مقدمه ای برای توضیح مطلب ذکر می کنیم. همانطور یکه قبلا گفته ایم در اسلام،مجازات مجرم برای اصلاًح جامعه وایجاد نظام صحیح و عادلانه در میان مردم است تا در سایه آن همه نیروهای انسانی واندیشه ها وفکرها در جهت ساختن جامعه وپیشرفت آن بسیج شوند وبه کار آیند چرا که اگر گناه وظلم وفساد در جامعه حاکم باشد عده ای درسایه زورمندان وبا حمایت آنان جلوی خلاقیت وفعالیتهای دیگران را می گیرند ومانع بهره برداری جامعه از وجود وامکانات آنها می شوند وعده ای دیگر در فساد ومنکر وعیاشی آنچنان غوطه ور می شوند که درد جامعه را درک نمی کنند ومغزهای آنان درست کار نمی کند ویا در جامعه آنچنان مطرود واقع می شوند که نمی دانند به فعالیت اجتماعی خود ادامه دهند. بهر صورت شیوع فساد وظلم در یک اجتماع بعناوین مختلف روح جامعه را از آن می گیرد ومردم را به گروههای مختلف وانسانهای بی اثر وپراکنده ویاانگل تقسیم می کند وتبعیض واستثمار در آن جامعه رشد پیدا می کند، لذا برای جلوگیری از اینچنین خسارات بزرگ وضایع شدن انسانها وپراکنده شدن ونابود شدن نیروها وبه رکود کشانده شدن استعدادها، شارع مقدس اسلام از سه طریق وارد عمل شد:

۱- ارشاد وآگاهی دادن مردم وبالا بردن رشد فکری آنان از طریق اعزام پیامبران بزرگ وفرستادن کتابهای آسمانی ودستورات سازنده وروشن گر قرآن تا اینکه خودمردم طالب عدالت واصلاًح ورشد باشند ونه تنها از ظلم،خیانت وفساد بپرهیزند بلکه با آنها به مبارزه برخیزند وجلوی ظالم وفاسد را بگیرند. در این رابطه،آیه شریفۀ :

“لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط واَنزلنا الحدید فیه بأس شدیدٌ ومنافع للناس ولیعلم الله  من ینصره ورسله بالغیب اِن الله قوی عزیزٌ[۱] ” با صراحت به مسئله فوق دلالت می کندومی فرماید : ما پیامبران خود را به همراه کتابهای آسمانی وقوانینی که میزان تشخیص حق و باطل باشد فرستادیم تا در سایۀ ارشاد وتبلیغ وهدایت آنان،مردم برای عدالتهای اجتماعی وفردی قیام کنند،. ما آهن را آفریدیم ونازل کردیم که قدرت و وسیله ترس خوف بردشمن شود، ومنافعی برای مردم در بردارد وخواستیم مشخص کنیم که چه کسی خدا وپیامبران خدا را یاری می دهد در حالیکه خدا ویا پیامبران را نمی بیند،که خداوند قوی وعزیز است. همانطور که می بینید در این آیه خداوند قیام بعدالت وقسط را به خود مردم نسبت داده است ونفرموده است که پیامبران آنها را برای اجرای عدالت اجبار کنند بلکه در سایه ارشاد وهدایت پیامبران خودشان عدالت  خواه وتلاشگران در راه عدالت باشند وبرای اصلاًح اجتماع بکوشند.

۲- از راه مجازات مجرمین واجرای حدود الهی درباره آنان پس ازثبوت شرعی.

۳- از راه حفظ حیثیت وآبروی مردم وپوشاندن عیب مردم در جامعه وجلوگیری از افشاگریهای مضر ومهلک وعیب جوئی های افراطی و خانمانسوز وتهمت وافترا وبدگوئی پشت سرهم،که همه اینها در صورتی که در جامعه درست پیاده و رعایت شود مردم نسبت به همدیگر با اطمینان بیشتر وبا صمیمیت تمامتر رفتار می نمایند وعداوت وکینه توزی وتحقیر از جامعه برچیده می شود،بر عکس اگر راه تهمت وافترا وبدگوئی وعیب جوئی وتجسس در اجتماعی باز بشود ومردم به آن مسائل عادت کنند وحدت جامعه بهم می ریزد وعداوت بجای صمیمیت و صفا،وعیب گوئی بجای ستایش از اعمال نیک، واحترام به ارزشها،وپراکندگی،بجای انسجام قرار می گیرد. علاوه برتفحص وتجسس وعیب جوئی وافشاء آن،ابهت گناه از جامعه برچیده می شود وفحشاء رونق پیدا می کند لذا شارع مقدس اسلام دراین زمینه نیز دستورات موکدی صادر فرموده است وعلاوه بر دستورات مؤکد قرآن،روایات زیادی در زمینه حفظ شئون مردم واسرار آنان وحرام بودن هتاکی وفحاشی واهانت نسبت بمردم وهمچنین حرمت تجسس از اوضاع واحوال شخصی مردم وافشای آن وارد شده است. علاوه بر این،روایاتی بر وجوب پوشاند عیب مردم واسرار آنان صادر شده است. در این زمینه بسیار بجا است که ما به دو آیه ازسوره حجرات مراجعه نمائیم میفرماید :

“یا اَیها الذین آمنوا الا یسخرقوم ٌ من قومٍ،عسی ان یکونوا خیراً منهم ولا نساءٌ من نساءٍ، عسی اَن یکن خیرا ًمنهنّ،ولا تلمزوا انفسکم ،ولا تنابزوا بالأقاب بئس الإسم الفسوق بعد الإیمان، ومن لم یتب فأولئک هم الظالمون * یا أیها الذین آمنوااجتنبوا کثیراً من الظن اِن بعض الظنِ اثمٌ،ولا تجسسوا، ولا یغتب بعضکم بعضاً اَیحبُّ اَحدکم ان یأکل لحم اَخیه میتاً فکر هتموه واَتقوالله اِن یأکل لحم اَخیه میتاً فکرهتموه و اَتقوالله اِن الله  تواب رحیم.[۲]“خداوند مؤمنین را مورد خطاب قرار می دهد ومی فرماید هرگز عده ای،دیگر انرا مسخره  واستهزا نکند، شاید آنهائی که مسخره می شوند بهتر وشریفتر از مسخره کنندگان باشند، وعیب همدیگر  را نگوئید و با لقبهای بدو حقارت امیز همدیگر را خطاب نکنید که چقدر بد است مؤمنینی را پس از ایمانشان بخدا با لقبها وصفتهای فساق وگناهکاران یاد کنیم، وهرکسی توبه نکند واز اعمال خویش که تعییر واستهزا واستخاف مؤمنین باشد برنگردد آنها حتما ازظالمان وستمگرانند. ای مؤمنین از بسیاری از گمانها ونسبت دادن ها به مؤمنین بپرهیزید چراکه بعضی از گمانها ونسبت دادن ها به مؤمنین بپرهیزید چرا که بعضی از گمانهاو ظنهای شما گناه است وباطل،وهرگز برای کشف گناه،تجسس وتفحص در حال مردم نکنید، وغیبت وبدگوئی پشت سر همدیگر نکنید، آیا از شماها کسی دوست دارد که گوشت برادرش را که مرده است بخورد؟ هرگز، شما مکروه می دارید پس از خداند بترسید (از گناهان بپرهیزید) که خداوند قبول کننده توبه ورحیم است توجه می کنید که در این آیه پروردگار با تاکیدات فراوان مؤمنین را از گناهانی که در جامعه بسیار اثر نامطلوب دارد وانسجام جامعه را بهم میریزد وعداوت را زیادتر می کند وگناهان رابیشتر می گرداند پرهیز داده است که با اختصار به اسامی آن گناهان اشاره می کنیم :

۱- مسخره واستهزا واهانت به مسلمین

۲- اسم ولقب بد بهمدیگر گذاشتن وبا آن القاب همدیگر راخطاب کردن.

۳- بدگمانی نسبت به مردم (سوءظن)

۴- تجسس از معایب واحوال شخصی مردم

۵- غیبت وبدگوئی پشت سر مردم. دراین زمینه روایاتی نیز وارد شده است که در اینجا به نقل بعضی از آنها کفایت می کنیم :

۱- زراره،عن ابی جعفر، وابی عبدالله –علیهماالسلام – قالا : “ان اقرب ما یکون العبد الی الکفران یواخی الرجل  الرجل علی الدین فیحصی علیه عثراته وزلاته  لیعنفه بها یوما ما ” زراره از امام باقر وامام صادق- علیهما السلام –نقل می کند که فرمودند : نزدیکترین موقعیتی که هر مسلمان به فکر دارد هنگامی است که علیه برادر دینی خود گناهانی را تفحص وجمع آوری کند تا روزی بوسیله آن گناهان او را سرزنش نماید.

۲- اسحاق بن عمار، قال: سمعت ابا عبدالله- علیه السلام – یقول: “قال رسول الله (ص) یا معشرمن اسلم بلسانه ولم یخلص الایمان الی قلبه ! لا تذموا المسلمین ولا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته ومن تتبع الله – تعالی – عورته یفضحه ولو فی بیته.” – اسحاق بن عمار از امام صادق (ع)،نقل می کند که فرمودند رسول الله (ص) فرمود ای کسانی که در زبان مسلمان شدید لکن در قلبهایتان ایمان رسوخ پیدا نکرده است! مسلمانان را سرزنش ونکوهش نکنید و از عیوب آنان تجسس ننمائید، زیرا هر کس دنبال تفحص وجستجو از عیوب مخفی و اسرار مردم باشد خداوند اسرارش را دنبال می کند واو را مفتضح می کند گرچه درخانه خودش باشد.

۳- عن ابی عبدالله(ع)قال:”من اَنبَ مؤمناأنبه الله فی الدنیا والاخره”[۳]. امام صادق فرمودند هر کسی مؤمنی را سرزنش کند خداوند در دنیا وآخرت او را سرزنش خواهدکرد. وباز اسحاق بن عمار از امام صادق نقل می کند که فرمود رسول الله فرمود” من اَذاع فاحشهً کان کمبتدیها ومن عَیر مؤمناً بسیئ لم یمت حتی یرکبه[۴]

– هر کس عمل بدی را از مؤمنی افشا کند ودر میان مردم شیوع دهد مانند عمل کنندۀ به آن گناه است،هرکسی شخصی را برای عمل سرزنش کند نمی میرد جز آنکه خودش نیز آن عمل را مرتکب شود. همه این روایات وروایات دیگر این مطلب را می رسانند که خداوند نمی خواهد که بوسیله گناهی که مسلمانی مرتکب شده ومخفیانه انجام داده وپرده دری نکرده است واحترام جامعه اسلامی واحکام اسلامی را در ملإ عام حفظ کرده آبرو وحیثیت واحترامش از میان برود بلکه اگر کسی به گناه مخفی کسی اطلاعی نیز پیدا کند واجب است که بپوشاند ونقل آن در محافل ومجامع مردم، حرام واز گناهان کبیره واشاعه فحشا است وحفظ وپوشیدن عیب مردم یکی از فضائل انسانی است که اسلام به آن اهمیت می دهد واجر زیادی دارد. شیخ عبد الرحمن جزیری در جلد پنجم کتاب”الفقه علی المذاهب الاربعه”می نویسد:

” لان الاسلام امربالستر علی الأعراض حتی لا تشیع الفاحشه بین المجتمع لقول الرسول (ص) :

من ستر مسلمٍ سیتر الله عورته یوم القیامه قال:من رای عوره  فسترها کان لمن اَحیا مروده” در زمینه اینکه چرا نباید اشاعه گناه کردوعیب وگناهان مردم را تفحص کرد می گوید: برای اینکه اسلام دستور داده است که اعراض مردم پوشیده باشد تااینکه درمیان جامعه گناهان اشاعه پیدا  نکند،وبخاطر فرمایش رسول الله که فرمود:هر کس ستری وعیبی از مسلمانی را بپوشد خداوند روز قیامت عیوب او را می پوشاند ومخفی نگاهدارد گویا یک دخترزنده بگور را از قبر در آورده ونجات داده است. بالأخره آنچه از مجموع آیات و روایاتی که در زمینه های مختلف اخلاقی اجتماعی از قبیل حرمت غیبت وتجسس واشاعه فحشا واستهزا وتحقیر واهانت به مردم مسلمان و وجوب حفظ اسرار مردم وکتمان آن وامثال آنها آمده است استفاده  می شود این است که پروردگار متعال برای حفظ حیثیت افراد وبهره برداری بیشتر از نیروهای انسانی در هر طبقه و قشر خاص که هست نمی خواهد بعضی از گناهان که در رابطه با اشخاص واخلاقیات است دنبال وتحقیق شود وپیش قاضی وحاکم بمرحله اثبات برسد ومجازات شود، که این باعث از بین رفتن ابهت گناه درجامعه وترغیب دیگران به گناه وبی اعتبار ساختن مردم در میان اجتماع وجری کردن آنان به گناه و عقده ای نمودن عده ای از مردم خواهد شد،لکن اگر کسی علنی گناه وپرده دری کند وحیثیت وعفت  جامعه را لکه دار سازد وبه احکام اسلام ومقدسات مذهبی بی اهمیت باشد آنجا لازم است که مسلمین نهی از منکر کنند- از مرحله ارشاد وآگاهی دادن تا مرحله مبارزه عملی باآن ومجازات مجرم که بوسیله قضای اسلامی واجرای حدود الهی انجام می گیرد. اگر در روایاتی که در رابطه با اثبات زنا ولواط ونسبت دادن آنها به مردم که قذف نامیده میشود- وهمچنین در اثبات دیگر عند القاضی توجه کنیم وبیشتر دقت نمائیم متوجه می شویم که با چه شرائط سختی گناهان مذکور پیش حاکم باید ثابت شود وبرای اثبات جرائم فوق، تحقیق وجستجو کردن وبا راههای مختلف، متهم را به اعتراف وادار ساختن ویاکنترل کردن تلفن وامثال آنها از گناهان کبیره وحرام است. لکن در رابطه با جرائم سیاسی واجتماعی مانند توطئه علیه اسلام وحکومت اسلامی، وقیام برای براندازی حکومت اسلامی،وجاسوسی به نفع اجانب وکفار محارب، وکمک به جرائم فوق بهر نحوی که باشد ازحکم فوق مستثنی است واز باب اینکه مهمترین واجب،حفظ کیان اسلام وحکومت اسلامی است ما تمام همت خود را برای از بین بردن توطئه علیه اسلام باید بکار بگیریم واز هر طریق ممکن،جرائم سیاسی اجتماعی را  کشف وتوطئه را خنثی نمائیم. البته در اینجا نیز باید با رعایت احتیاط کامل واهم و مهم باشد که تفصیل مسئله به جای دیگر موکول می شود،لذا  امام بزرگوار که همواره رهنمودهایشان الهام گرفته از قرآن وسنت رسول الله واهل بیت عصمت –علیهم السلام – است درپیام هشت ماده ای خود با توجه به اصول واحکام اسلام تا حد زیادی مردم مسلمان ایران را به مسائل اسلامی واخلاقی که بسیارمهم ولازم بود متذکر نموده اند ویکی از گرفتاریهای جامعه ما پس ازانقلاب اسلامی ایران- که عدم رعایت اخلاق اسلامی ایران- که عدم رعایت اخلاق اسلامی وحفظ حیثیت اجتماعی وامنیت شغلی بود-ازمیان برداشته شد. و ما امیدواریم که امت شهیدپرور ایران ونهادهای انقلابی وارگانهای قضائی با رعایت اخلاق اسلامی وپیام هشت مادهای امام،جامعه انقلابی ایران را همواره بسوی رشد وتکامل و تعالی انسانیت پیش ببرند. ادامه دارد

 

[۱] – سوره حدید آیه ۲۵٫

[۲] – سوره حجرات آیه های ۱۱-۱۲

[۳] – وسائل،ج ۸،ص ۵۹۶٫کافی،ج ۲، صفحه ۲۶۴٫

[۴] – وسائل،ج ۸،ص ۵۹۶-کافی،ج ۲،صفحه ۲۶۵٫

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قمست چهاردهم

دکتر سید حسن عارفی جحه الاسلام هاشمی

روش شیر دادن به نوزاد

رژیم غذائی مادران شیرده رژیم غذائی مادران شیرده رژیم غذائی شیرده باید حاوی مواد غذائی کافی از نقطه نظر علم تغذیه باشد. ازآنجمله است مواد گوشتی کافی،ویتامینها،مواد معدنی ( دو ماده اخیر در سبزیجات ومیوه جات به مقدار کافی وفراوان موجود است) خوردن شیر به مقدار یک لیتر در روز توسط مادران شیرده توصیه شده است،ولی باید مواظب بود خوردن شیر به مقدار فوق سبب کاهش اشتهای مادر وکاهش خوردن مواد غذائی ضروری مثل نان،گوشت، سبزیجات ومیوه جات نشود. در صورتیکه مادر شیر ده حساسیت به شیر داشته باشد یا ایجاد ناراحتی گوارشی نماید،توصیه میشود روزانه یک گرم کلسیم توسط مادر خورده شود. توصیه میشود مادران شیرده حداقل روزانه۳ لیتر آب (مایعات)میل کنندواز فقرآب بدن پرهیز کنند.( در حدود ۱۲- لیوان بزرگ آب یا مایعات ) وچون خوردن آب ومایعات به مقدار کافی وحداقل ۳ لیتر در روز توسط همۀ محققین ضروری بنظر میرسد، گرفتن روزه برای مادران شیرده موضوعی است قابل طرح.اینجانب از نقطه نظر پزشکی گرفتن روزه برای مادران شیرده را مخصوصا در روزهای طولانی فصول گرم و در محیط های گرم توصیه نمی کنم زیرا احتمال ضرر برای مادر ونوزاد از یک طرف و کاهش شیر ویا قطع شیر از طرف دیگر امکان پذیر است. رژیم مادران باید بگونه ای باشد تا ازیبوست مزاج رنج نبرند.رژیم غذائی غنی از سبزیجات ومیوه جات و نان گندم که سبوس آنرا نگرفته باشند ومصرف مایعات وآب به مقدار کافی درمان خوبی برای یبوست می باشد.

موادی که مادران شیرده نباید مصرف کنند

۱- کشیدن دخانیات در دوران شیردادن ( دخانیات برای همۀ موجودات زنده مضر،سم کشنده ومصرف آن بهر نحوی از نظر پزشکی ممنوع است)ممنوع ومضراست توسط America Academyo Pediatrics ثابت واعلان شده است، نوزادانیکه دربین والدین معتاد به دود زندگی می کنند،بیشتر از بچه هائیکه درخانوادۀ غیر دود کش زندگی می کنند مبتلی به ناراحتی ریوی وعفونت های ریوی می شوند.

۲- مصرف بعضی مواد توسط مادران شیرده ممکن است سبب ایجاد ناراحتی گوارشی،ایجاد اسهال ومدفوع شل وآبکی شود. بنابراین به مادران شیرده توصیه می شود ازخوردن مواد ذیل مثل توت فرنگی،پیاز،سیر،کلم،شوکولات، ادویه جات ومواد محرک که در غذاها،بعنوان چاشنی مصرف میشود، پرهیز کنند.زیرا مواد ذکرشدۀ فوق گاهی سبب اسهال وتکرر دراجابت مزاج در نوزادانی میشود که مادران آنها مواد فوق را میل کرده ونوزادان خود را شیر میدهند. مادران شیرده میتوانند غیر از مواد ذکر شدۀ فوق از هرگونه مواد غذائی سالم وشناخته شده که حساسیت به آنها ندارند،استفاده کنند. توصیه میشود از مصرف گیاه ها وغذاهائی که ترکیبات آنها از نقطه نظر پزشکی روشن نیست پرهیز کنند. زیرا گیاهان بقول معروف،طبی،ممکن است دارای اثری آرام بخش یامسکن یا ملین باشد ولی چون ناخالصی ومواد مضر دیگر ممکن است درآن گیاه وجود داشته باشد مصرف آنها مضر خواهد بود. چه موادی از شیر مادر عبور می کنند  عدۀ بی شماری از داروها اگر توسط مادر شیرده مصرف شوند از شیر عبور کرده وممکن است عوارضی داروئی در نوزاد بوجود آورد. ذکر نام داروهائی که میتوانند بوجود آورد. ذکر نام داروهائی که می توانند از شیر عبور کنند وتولید عوارض داروئی در نوزاد نمایند بی شمار واز این مقوله خارج است. ولی آنچه باید تاکید شود، مصرف هر دارو درمادران شیرده باید با نظر پزشک حاذق وعالم ومطلع انجام شود. و در صورتیکه مادر شیرده با مصرف داروئی علائم جدید در نوزاد مشاهده  میکند،فوری باید دارو را قطع وبا پزشک متخصص اطفال وبزرگسالان وزنان ومامائی تماس حاصل کند. نکاتی چند در ارتباط با تغذیۀ نوزاد بلافاصله بعد از تولد

۱- بعد از تولد در چند روز اول زندگی دوران شیرخوارگی کمی از وزن نوزاد کاسته میشود، بنابراین کاهش وزن نوزادی که از شیر مادر تغذیه می کند، دلیل کم بودن شیر مادر یا دلیل کمی ارزش غذائی شیر مادر نیست.

۲- اکثرا نوزادان درسه روز اول بعد از تولد کمی خواب آلوده وکمتر به نوشیدن شیر علاقه میدهند ولی این نوزادان در روز چهارم بیدارتر شده وهوشیارتر وعلاقه بیشتری به نوشیدن شیر دارند. (البته تشخیص این خواب آلودگی طبیعی وعدم علاقه نوازد به نوشیدن شیر را با بیماریهایی مثل مننژیت وعفونت خونی یا بیماریهای مادرزادی قلب نباید اشتباه نمود)

۳- مصرف بعضی داروها توسط متخصصین زنان ومامائی موقع وضع حمل ممکن است، سبب خواب آلودگی وبی حالی نوزاد بعد از تولد شود ونوزاد تا چند روز قادر به مکیدن سینۀ مادرویا نوشیدن شیر نمی باشد. ومطابق مطالعات KronBrazleton  مادرانی که درموقع وضع حمل از مواد مسکن وآرام بخش برای زایمانهای کم درد وبدون درد استفاده کرده، نوزادان آنها تا چند روز بعد از وضع حمل دارای قدرت مکیدن کمتراز طبیعی وهوشیاری آنها نیز کمتر از طبیعی واکثرا خواب آلود بوده اند. بنابراین مادری که همه گونه دردهای نه ماهه حاملگی را تحمل کرده وتمام ناراحتی های بعدی را قبول نموده است، مسلما حاضر خواهد بود در موقع وضع حمل مختصری درد راتحمل کند وداروهای مسکن قوی وآرام بخش به او تجویز نشود زیرا این داروها ممکن است سبب ناراحتی مغزی نوزاد گردند.

۴- نوزادانی که در چند روز اول تولد خواب آلوده اند باید توسط پزشک متخصص بدقت مورد بررسی قرار گیرند وتحریک  کف پای نوزاد ویا تکان دادن پای نوزاد وبیدار کردن نسبی آنها برای نوشیدن شیر اکثرا مفید واقع نمی شود.

۵- وضع خوابانیدن نوزاد بعد از اتمام نوشیدن شیر:

الف- بهتر است قبل از خوابانیدن نوزاد در گهواره یا در بستر او ۵-۱۰  دقیقه نوزاد را در حال نشسته نگه داشت تا هوای خورده شدۀ موقع نوشیدن شیر با آروغ زدن از معده خارج شود. دفع این هوا نشسته مانع دفع شیراز معده خواهد شد.

ب- توصیه میشود نوزاد را روی دندۀ راست یا روی شکم در بستر بخوابانند. خوابانیدن نوزاد به پهلوی راست(روی دندۀ راست) و روی شکم چند فایده داردکه عبارتند از:

۱- تخلیه محتویات معده بداخل روده در وضعیت های فوق آسانتر وبا سرعت بیشتر انجام می شود. بنابراین در جذب شیر نوشیده شده تسریع ودر احساس گرسنگی نوزاد کمک می کند. ۲- چون شیر نوشیده شده در وضعیت های فوق زودتر معده را بطرف روده ترک می کند،احتمال آنکه توسط قی واستفراغ به خارج از دهان ریخته شود کمتراست.

۳- مهمترین فایده خوابانیدن نوزاد از نقطه نظر طب،پیشگیری آن است که نوزاد با قی کردن شیر ومحتویات معده که حاوی مواد ترشح شده توسط معده می باشد واسید معده نیز از آنجمله است،ممکن است محتویات معده وارد دستگاه تنفس شده وایجاد ناراحتی های مختلف ریوی نماید. عوارض ریوی بصورت تحریک بیماری تنفسی وتنگی نفس وگاهی عفونت های ریوی وحتی انسداد مجاری تنفس ومرگ نوزاد شود.بنابراین توصیه میشود واصرار داریم نوزاد بعد از شیر دادن در گهواره یا بستر به پشت (طاق باز) خوابانیده نشود. زیرا علاوه برآنکه این وضعیت خوابانیدن سبب تاخیر در تخلیۀ معده واحتمال قی کردن بیشتر است احتمال قی کردن واستفراغ و وارد شدن محتویات معده( شیر ومواد اسیدی ودیگر مواد آنزیمی ) بداخل راه تنفسی وخفگی طفل نیز بیشتر خواهد بود. عوارض ریوی ناشی از استفراغ و وارد شدن محتویات معده بداخل مجاری تنفسی را در طب Aspiration نامند،که ممکن است ورود این مواد  بداخل مجاری تنفسی سبب تحریک مجاری تنفس،سرفه وگاهی باعث عفونت ریوی وتولید کانونهای عفونی در ریه وحتی خفگی Asdhyxia  شود. معیارها وعلائمی که تعیین کننده کافی بودن شیر مادر است عبارتند از:

  • نوزاد بعد ازنوشیدن شیر۲-۴ ساعت بخوبی وآرامی استراحت کند.
  • ۲- توزین هفتگی یا ماهانه نوزادنشان دهندۀ افزایش وزن نوزاد بوده و مسیر صعودی را طی کند. وزن کردن روزانۀ نوزاد توصیه نمی شود،زیرا اغلب سبب ایجاد نگرانی در مادر وافراد خانواده می شود. نکتۀ دیگر :بعضی نوزادان بقول معروف خواب سبک داشته Light Sleepers هستند. و این نوزادان احتیاج به تماس ممتد ومدام با بدن مادر درماههای اول تولد دارند. بنابراین بیداری وبیدار شدن این چنین نوزادان بعد ازآنکه نوزاد را ازپستان مادر جدا می کنند وبداخل بسترش می گذارند، حاکی از گرسنگی طفل نیست،بلکه بعلت آنست که تماس بدن نوزاد با بدن مادر قطع شده و نوزاد از گروه خواب سبکها می باشد. وبا قطع تماس بدن طفل از بدن مادر از خواب بیدار می شود. درحقیقت طفل شاکی از قطع تماس بدنی او با بدن مادراست وگریه وفریاد او ناشی از جدائی است نه گرسنگی. جالب آنکه برعکس آن چیزی که عده ای فکر می کنند گریۀ طفل تنها ناشی از گرسنگی است صحیح نیست،زیرا درد جدائی نوزاد از محبوبش آنقدر دردناک و جانسوز است که خواب بعد از شیر خوردن را از نوزاد خواهد گرفت وبا فریادها وگریه ها نشان میدهد که جدائی یک عمل زشت وناپسند بوده واو باهمۀ ناتوانی به این گونه به آن اعتراض می کند.

۳- موقعی که مادر نوزاد خود راشیر می دهد،اگر نوزاد از پستان راست شیر می نوشد، مادر متوجه می شود از پستان چپ شیر چکه چکه به پائین می ریزد. این را Let Down Reflex   یا Milk Ejecton Reflex نامند وعلامت خوبی درارتباط با کافی بودن شیر مادر است.

۴- توزین نوزاد قبل وبعد از هر دو مرحله شیر دادن وتعیین ما به التفاوت دو وزن قبل وبعد ازشیر دادن که معین کننده شیر نوشیده شده توسط نوزاد است طریقه دیگری برای مقدار شیر نوشیده شده توسط نوزاد می باشد،اما بعلل مختلف طریقۀ فوق توصیه نمی شود. زیرا دقیق نبودن ترازو وهمانگونه که قبلا گفته شد تفاوت درمقدار شیر نوشیده شده در مراحل مختلف تغدیۀ نوزاد، سبب ایجاد نگرانی در مادر واطرافیان می شود وایجاد نگرانی در ما در سبب کاهش ترشح شیر در مرحلۀ بعد می گردد. وبتدریج شیر مادر قطع خواهدشد. ۵- روشی است که بصورت آزمایشی روی نوزاد انجام می شود،بدین صورت که بعد از آنکه نوزاد شیرمادر را از هر دو پستان نوشید، یک شیشه پر از شیر مصنوعی به طفل ارائه میشود. اگر طفل از شیر مصنوعی به مقدار زیاد نوشید معلوم می شود که نوزاد شیر کافی ازسینۀ مادر دریافت نکرده وهنوز گرسنه است وبقیۀ اشتهای نوزاد با شیر مصنوعی تامین شده است.مطلب فوق را Test Bottle نامند. آزمایش فوق بر روی نوزادان توصیه نمی شود. زیرانوع بشر اصولا استراحت طلب وبعبارت ساده تر تنبل است. نوزادی که به او یک شیشه شیر مصنوعی وپستانک با سوراخ خروجی شیر وسیع ارائه دهیم ونوزاد با زحمت کمی و با مکیدن سهل تر مقداری شیر میل کند دردفعات بعد پستان مادر را رها کرده وسر ازطرف پستان مادربطرف دیگر خواهد برد. بعبارت دیگر پستان را طرد می کند وخواهان شیشۀ پستانک دار با سوراخ بزرگ خواهد بود. مطلب فوق بارها به ثبوت رسیده که به مادری نگران توسط پزشکی کم تجربه شیر کمکی توصیه شده است وشروع شیرکمکی سبب قطع شیر مادر وعدم علاقۀ نوزاد به ادامۀ نوشیدن شیر از پستان شده است.نکته عملی قبل از آنکه راجع به ناکافی بودن شیر مادر قضاوت کنیم وتصمیم گیری نمائیم نکات ذیل را باید در مد نظر بیاوریم وسئوالات زیر را جواب دهیم.

۱- آیا اشتباهی درتکنیک شیردادن به نوزاد وجود دارد یا نه؟

۲- آیا عواملی درارتباط با نوع غذای مادر وحالتهای هیجانی وروحی و رژیم   غذائی مادر و مسائلی در ارتباط با محیط زندگی مادر مثل غم وغصه،نگرانی و یاس وجود دارد یا نه؟ ۳- آیا اختلالات فیزیکی درنوزاد،بیماری در نوزاد ویا نکات متذکر شده فوق وجود دارند که دخالت در نوشیدن شیر یا افزایش وزن می کنند،یا نه ؟

به مادران شیرده توصیه می شود ازکشیدن دخانیات در دوران شیر دادن وهمچنین از مصرف گیاه ها وغذاهائی که ترکیبات آنها از نقطه نظر پزشکی روشن نیست،پرهیز کنند ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سخنان رئیس جمهور محترم حجت الاسلا م والمسلمین خامنه ای در جمع مسئولین دفتر تبلیغات اسلامی قم

مسئولین محترم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم پیش از ظهر روز پنجشنبه پنجم اسفند ماه۱۳۶۱باحجهالاسلام والمسلمین خامنه ای رئیس جمهور محبوب دیدار وگفتگو کردند. در این دیدار ابتدا مسئولین مختلف بخشهای دفتر تبلیغات گزارشاتی از فعالیت بخشهای خود را به استحضار رئیس جمهوری رساندند.آنگاه حجِهالاسلام والمسلمین  خامنه ای سخنانی ایراد کردند، که در اینجا قسمتی  از سخنان مهم ایشان را برای اطلاع عموم برادران وخواهران محترم،نقل می کنیم :

بسم الله الرحمن الرحیم

دفتر تبلیغات – همانگونه که خود آقایان اشاره فرمودند- بدون شک از برکات وتفضلات الهی است،هم برحوزه علمیه وهم برملت ایران، واین ارزیابی هم درست است که گاهی یک طلبه ساده می تواند به اندازه یک لشکر، یک نیروی مهم انتظامی  یا یک نیروی مهم سیاسی  به این انقلاب وبه این جمهوری خدمت کند. و ما نمونه این را در کارخانه ها، شهرها،مراکز آسیب خیز در مقابله با تبلیغات ضد انقلاب و همچنین در ادرات وارتش ملاحظه می کنیم. سیر تشکلّ تبلیغات ضد انقلاب وهمچنین در ادارات وارتش ملاحظه می کنیم. سیر تشکلّ تبلیغات گرچه یک فکر قدیمی است ولی همیشه این فکر نو است، به این معنی که قدیمی بودن آن دلیل  بر کهنه یا منسوخ بودن آن نیست بلکه به این معنی است که این فکر، دیرین وریشه دار است. همیشه در حوزه یکی از آرزوها وامیدهای ما این بود که شاید روزی مقداری نظم به امر تبلیغات داده شود، وشما همت کردید واین نظم رافراهم نمودید. البته باید بگویم که انقلاب این کار را کرد همچنانکه انقلاب  این جمهوری اسلامی  را نیز درست کرد اما نقش فعالیتهای مخلصانه عزیزانی که در اول کاربودند-ومن می دانم که چقدر زحمت کشیدند – وهمچنین نقش همه شما برادران وهمکارانتان،یک نقش غیر قابل انکاری است. شما واقعا زحمت کشیدید.”سعیکم مشکور انشاءالله “.گمان میکنم  در آنشبی که در قم خدمت شما بودیم نقطه نظرهای خود را مختصرا عرض کرده باشم، باز هم عرض می کنم : نظم تبلیغاتی  به اعتقاد بنده نظم تبلیغاتی دارای شرایطی است تا بتواند کاربرد واقعی خودش را داشته باشد زیرا صرف نظم اگر به معنای یک  حرکت شکلی دور از محتوائی انجام بگیرد، کار بردی نخواهد داشت نظم آن وقتی کاربرد واقعی واساسی داردکه غیر از یک حرکت شکلی، حرکتی محتوائی هم باشد. حرکت همین است که شمامشخص کنید: کی برود وکجا وچه وقت برود وچه نشر کند وچه کسی بنویسد ؟این یک کار شکلی است که از نیروهای موجود استفاده ای توام با نظم بکنیم وگرچه اینکار مفید وخوب است ولی آن وقتی می توانیدقطعا معتقد بشوید که این حرکت واین اقدام کاربرد واقعی خودش را دارد که در این نظم، به تنظیم محتوا هم توجه بفرمائید. البته این سخن به معنای این نیست که تاالان توجه نشده است،بلکه بنده تاکید می کنم که قطعا به این موضوع توجه شده،زیرا کار حوزه – در حقیقت – کاری محتوائی است وجوهر کارطلاب،محصلان،مدرسان استادان وشاگردان محتواوی است ونظم،عَرَض است برکار آنها.ولی می خواهم توجه بدهم به دقایقی در این گوشه وکنار که در کارمان پیشرفت بیشتری ایجاد کنیم.

خود جوشی

وقتی می گوئیم :کار محتوائی،یک مقصود این است که درخود مجموعه دفتر تبلیغات وشعاع وسیعی که شما به وجود آورده اید، معلومات وتفکر اسلامی بجوشد. شما وام گیرنده اندیشه های اسلامی از این و آن نباشید. البته لازم نیست هر متفکر اسلامی جزو دفتر تبلیغات اسلامی قم باشد بلکه می توانید از نوشته های متفکرینی دیگر نیز استفاده کنید ولی آن استفاده کننده باید در خودش هم یک منبع جوششی وجود داشته باشد والا کارش به سستی واحیانا غلط کشیده خواهد شد. عناصری راجزو دفتر کنید که اهل تفکر باشند و عناصری که در اینجا وجود دارند، اینها رابه طرف تفکر وعمق تفکر سوق دهید واین سیر تحصیلی را شتابنده نمائید بدینوسیله که بخش آموزش راتقویت کرده و توسعه دهید. وبرادرانی که می خواهند تبلیغ کنند، بنویسند،تألیف ویا تحقیق کنند فرصت ومجال کافی داشته باشند برای جوشش درونی فکری وذهنی وشکفتن استعدادهایشان. این مسئله رابا جدیت برنامه ریزی کنید.ملاحظه کنیداین واحدهای تبلیغی که الان درکشور هستند دوگونه اند: برخی منعکس کننده آثار وافکار دیگر ان می باشند ولی برخی دیگر درخودشان جوشش هست آن کسی که در خودش جوشش هست ابتکار عمل دست خودش می باشد،می داند کجا وچه بخشی از تفکر اسلامی رابکار ببرد،ولی بطور کلی بعضی از واحدهای تبلیغی کپیه ای ودیکته ای اند. بنابراین،از این بخش اول دو نتیجه می گیریم :

۱ – افراد را درکار آموزش،تحقیق، مطالعه،نگارش ونگارش عمیق تشویق کنید افراد لایقی را وابسته به دفتر تبلیغات کنیدکه دفتر ازخودش غالبا تغذیه شود علاوه بر اینکه جاهای دیگر راتغذیه نماید.

۲- برادرانی که آموزش می بینند – چه زبان وچه غیر زبان – فوری به فکر بهره گیری دولتی وغیر دولتی از آن نباشند.طلبه باید بتواند طلبه بماند،من بر این مسئله اصرار دارم. البته فرمایشی راکه امام امت فرمودند – دقیقا- قبول دارم که طلبه ها مشغول کارشوند زیرانیاز به آنهاهست- بویژه در بخشهای قضائی – ولی در هر صورت کاراصلی طلبه درس خواندن است واگر هم مشغول کاری شود،پس از اتمام کارباید به کار اصلی خود رجوع کند. ما امروز داریم ازمایه می خوریم !وبایستی مقداری هم از این مایه،برای آینده ذخیره شود. ما یک روز درفضای فکری این جامعه سخنانی می گفتیم که با سخنان معمولی وذهنیتهای دینی آن زمان تفاوت داشت واز همین رو سیل جمعیت به طرف ما سرازیر می شد. آن روز هرجا پرچمی برافراشته می شد که زیر آن پرچم سخنانی درباره توحید، نبوت،امامت وسیاست گفته می شد سیل علاقمندان ومشتاقان به آنجا سرازیر بود ونتیجه همین گفتنها وشنیدنها،انقلاب شد یعنی زمینه ذهنی انقلاب راهمان سخنها وبحثها فراهم کرده بودکه درظرف بیست سال گفته شد، اما آنها حرف برای همیشه نیستند. برای حرکت وخیز بعدی بفکر باشید وزمینه ذهنی را آماده نمائید. این انقلاب باید دائما حرکت کند واین مردم همواره نیاز به تغذیه ذهنی واسلامی دارند واسلام هم بی نهایت است. “لو کان البحر  مداداً لکلماتِ ربی ” ” لنفد البحر قبل اَن تنفد کلمات ُ ربی”این قرآنی که در دسترس شما است،از همه اقیانوسها عریض تر وعمیق تروطویلتر  است. آنقدر معارف وعلوم برای  ساختن دنیاهائی نوین در آن هست که جمهوری اسلامی رابخشی از آن دنیاها باید به حساب آورد،ولی چه بسیار افراد که این را نمی فهمیدند  ودرک نمی کردند اما امام امت می فهمید،از قرآن آیه می آورد، به قرآن اتکا می کرد، وهمره با ایشان،بسیاری از افراد،در ضمن این حرکت،حرکت می کردند. حال باید دید آن همه مطلب که در قرآن احادیث،نهج البلاغه وکلمات بزرگان یافت می شود،کی وکجاباید فراهم شود ؟ آیا می توان در دانشگاه ها، ادرات، هیات دولت، ودرمجلس شورای اسلامی،اینها رافراهم کرد،یا حوزه ؟قطعا  باید از حوزه استفاده کرد.  واینک ما،اگر از این منبع استفاده نکنیم، یاباید مصرف کننده ذخیره های خودمان باشیم – اگر ذخیره ای باقی شد- ویا اینکه مصرف کننده ذخائر دیگران باشیم ! و این اشتغالاتی که ما داریم،آن حقیقتها وآن هرگوهرهای درخشان وآن آگاهی ها را از انسان می رباید وانسان باز نیاز به تغذیه وتقویت دارد. مرحوم جلال همائی که در گذشته بااو ملاقتها داشتیم ورشته اصلیش فلسفه بود، گرچه اخیرا درادبیات کار می کرد، روزی می گفت : یک ورق از کلیله در گوشم شد سیصد ورق ازشفا  فراموشم شد. “وامروز در مورد خودمان می گوئیم : تا یک ورق ازاین بخشنامه ها وآئین نامه ها ودستور العملهاو… در گوشمان یاقلممان رفت،سیصد ورق از معارف فقه وفرهنگ اسلامی فراموشمان شد.حقیقت این است که ما مصرف کننده شدیم ولی حوزه نباید مصرف کننده باشد. حوزه باید تولیدکننده باشد. حوزه باید تولید کننده باشد.حوزه باید به ائمه جمعه خط بدهد.حوزه باید به تمام گویندگان و مبلغین خط بدهد. بنابراین، بگذارید در حوزه کار تحقیقی انجام بگیرد واین را تقویت کنید  زیرا این به عهده شما است. نباید شعله تحقیق،تدریس،تعلیم وتعلم درحوزه علمیه خاموش شود، اگر هم برادرها درجائی دستشان بند می شود وبه کاری مشغول می شوند،قصدشان این باشد که در اولین فرصت به کار اصلیشان برگردند.

 

قم، مرکز ثقل  روحانیت

امروز قم مرکز ثقل روحانیت است. امروز با گذشته خیلی فرق دارد. در گذشته آن روضه خوان سرکوچه و مداح پا به رکاب موتور یا دوچرخه هم از نظر مردم یک روحانی بود حالا مردم رشدوفرهنگ اسلامیشان بالا رفته ومی دانند آن چیزی که مورد تایید امام واهتمام جمهوری اسلامی است، آن روحانیت پاک،متعهد، عمیق وپخته ای است که مظهر آن قم است. بنابراین، این طلبه ای که به شهرستانها ودهات می رود، مظهری از قم است، لذا اولا : بایستی درست وخوب حرف بزند. ثانیا : بایستی اخلاق خوت داشته باشد. ثالثا: بایستی علاوه بر اخلاق خوت، عقل داشته باشد. اگر چنانچه کسی برای تبلیغ رفت، عالم ومتدین هم بود ولی عاقل نبود ودر آنجا سفاهت به خرج داد،این خیلی مشکلات ایجاد می کند. ما نقش عقل را –انصافا – به یک معنی در همه بخشها وقشرها وطبقات گوناگون داریم می بینیم که چقدرمهم است. امام را ملاحظه کردید ؟ در مسئله گزینشها اشاره فرمودند که گزینندگان دارای برخی از خصوصیات باشند،یکی از آن خصوصیات،عقل بود. عقل جزء شرایط عامه است که هر تبلیغی بدون آن امکان ندارد.عقل یعنی تدبیر وپختگی وفطانت. طلبه ها گاهی زمینه ذهنی وعقلانیشان خیلی خوب است، اما عدم شناختی  که از جامعه واز طبقات مردم دارند،آنان رادچار کارهای خلاف قاعده وخلاف رویه ای می کند،لذا خوب است برای اینگونه مسائل درس مستقلی گذاشته شود.

نقش هنر در تبلیغات

یک مسئله همرا جمع به هنر هست. استفاده از هنر بایستی به حداکثر ممکن برسد واز اینکه برادران  کار آموزش هنری هم دارند،مایه بسی خرسندی است که باید این مسئله بدیع رابه تکامل برسانند ودر این رابطه باید از استعدادها ومایه های هنری هنرمندانمان استفاده کرد زیراهیچ چیز جای هنر را درتبلیغات نمی گیرد واین مطلب در دنیا ثابت شده است. یک جمله :” این کار را بکن ” یا ” این کار را نکن “،با یک شیوه هنری اگر گفته شود، چنان در اعماق وجود شنونده جا می گیرد که می پندارد : باید آن کار را انجام دهد. تبلیغات باهنر همراه است وباید از  هنر – دراین راه – اکثر استفاده بشود وبرای خروج در راه هنر امساک نشود. قبلا از همه آقایان متشکریم وامیدواریم  که در کارتان موفق ومؤید باشید وآثار این کار طیب را انشاءالله خودتان ببینید و روز بروز  کارتان توسعه وتعمیق یابد وما هم بتوانیم در آن حدی  که توان داریم،کمک بکنیم. بهر حال هنوز  جلساتی که اشاره کردید که در قم بود،برایم خاطره شیرینی است. “ما اشفقنی الی قم والی الحوزه”

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین (ع)

کلامکم نورٌ واَمرکم رشدٌ

رسول اکرم (ص):

” یا علی ! سبعهٌ من کنَّفیه فقد استکمل الإیمان وابواب الجنه مفتحه له: من اَسبغ وضؤه،واحسن ” ” صلاته،وادی ّزکاهّماله،وکفّ غضبه،وسجن لسانه “”واستغفر لذنبه،واَدی النصیحه لأهل بیت نبیه ”   ( بحارالنوار )،ج۷۷،ص ۵۱)

– ای علی !هفت خصلت است که اگر درکسی جمع شود ایمانش کامل ودر های بهشت به رویش بار خواهدبود: کسی که وضویش را کامل بگیرد،ونمازش را خوب انجام دهد،وزکاتش را بپردازد  آمرزش بخواهد،واهل بیت پیامبرش را یاری نماید.

امیرالمؤمنین (ع) :

” شر الزاد اِلی المعاد،احتطاب ظلم العباد ” (بحار ج ۷۷ ص ۴۳۲)

-بدترین توشه برای روز قیامت به دوش کشیدن بار ستم به بندگان است.

امام مجتبی (ع) :

“اَسلم القلوب ما طهر من الشبهات ” ( تحف العقول ص ۲۳۸ )

– سالمترین دلها آن است که از شبه ها پاک شود.

امام حسین (ع) :

” ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم “. ( بحارانوار،ج ۷۸ صفحه ۱۲۶)

– رجوع مردم به شما دربرآوردن نیازهایشان،از نعمتهای خداند برشما است،پس شما از این نعمتها خسته نشوید. (قابل توجه کلیه افراد بویژه مسئولین امور)

امام زین العابدین (ع)

“ایاک والإبتهاج بالذنب فإن الإبتهاج به اعظم “من رکوبه” ( بحار النوار ؛ج ۷۸،صفحه ۱۵۹).

-زنهار از خرسندی ومسرت به گناه خویش،زیرا خوشحال بودن از گناه سنگین تر است از انجام دادن آن گناه.

امام محمدباقر(ع) :

“ان الله –تعالی- اَشد فرحا بتوبه عبده من رجل اَضل راحلته وزاده فی لیلهظلماء فوجدها،فالله اَشد فرحا بتوبه عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها “( کافی،ج ۴، ص ۱۶۷)

– همانا خدای تعالی خشنودتر است به توبه وبازگشت بنده خود،از کسی که شتر وتوشه خود را در شب تاری گم کند سپس آن را بیابد. آری،خداوند به توبه بنده اش خوشنودتر است از آن مردد هنگامی که شتر خود را پیدا کند.

امام صادق (ع):

“العامل علی غیره بصیره کالسّائر علی غیر الطریق “”فلا تزیده سرعه السیر الا بعداً”.( بحار ج ۷۸،ث ۲۲۴)

کسی که عملی را بدون بینش انجام دهد،مانند کسی است که در بی راهه سیر می کند،که(هرچه بیشتر رود ) سرعت سیر او را  از مقصد دورتر می کند.

امام کاظم (ع) :

“عونک للضعیف من أفضل الصدقه ” ( بحار ج ۷۸ ص ۳۲۶)

یاری کردن تو ضعیفان راازبهترین صدقات است.

امام عسکری (ع) :

” خصلتان لیس فوقهما  شیئ ٌ ک الإیمان بالله ونفع الإخوان ( بحار النوار، ج ۷۸،ص۷۳۴). دوخصلت  است که از آنها برتر نیست:ایمان به خدا ونفع رساندن به برادران.

امام زمان (عج):

“واما وجه الاِنتفاع بی فی غیبیتی فکالإنتفاع بالشمس ” اِذا غیبها السحاب “.(بحار النوار،ج ۷۸ص ۳۸۰)

واما صورت استفاده از من در غیبت،مانند استفاده اشیاء از خورشید است هنگامی که ابرها او راپنهان کنند.

 

18دسامبر/16

فلسفه احکام از حضرت فاطمه زهرا(ع)

به یمن ولادت باسعادت یگانه بانوی بزرگ اسلام،تنها یادگار پیامبراکرم (ص) همسر کفو حضرت امیرالؤمنین (ع) ومادر امامان معصوم – علیهم السلام – حضرت زهرا( س) در ذیل، قسمتی از خطبه احتجاجیه آن حضرت را که در مسجد رسول اکرم (ص) ایراد فرمودند،تحت عنوان “فلسفه برخی از احکام “نقل می کنیم :

“… فجعل الله الإیمان تطهیرا لکم من الشرک و الصلاه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماء فی الرزق، و الصیام تثبیتا للإخلاص، و الحج تشیدا للدین، و العدل تنسیقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله، و امامتنا امانا من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونه علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه، و بر الوالدین وقایه عن السخط، و صله الارحام منماه للعدد، و القصاص حقنا للدماء، و الوفاء بالنذر تعریضا للمغفره، و المکائیل و الموازین تعییرا للبخس و النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه، و ترک السرقه ایجابا للعفه، و حرم الله الشرک اخلاصا له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعوا الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه انما یخشی الله من عباده العلماء.”

– خداوند،ایمان را برای تطهیر وپاک کردن شما از شرک قرار داد ونماز را برای نگهداری شما از خود پسندی وخود بزرگ بینی، وزکاه رابرای تزکیه نفس وبرای فزونی یابی روزی، وروزه را برای برقراری وتثبیت اخلاص، وحج رابرای برپا سازی دین،وعدل را برای تألیف قلوب،وطاعت ما (اهل بیت ) را برای نظم مردم، وامامت ما (اهل بیت )را برای نگهداری (مردم ) از اختلاف وجدائی، وجهاد را برای سرافرازی وارجمندی اسلام،وبردباری راکمکی برای استحقاق ثواب،و امر به معروف را برای مصلحت عموم ،ونیکی به پدر ومادر را برای نگهداری از خشم پروردگار، و صله ارحام وخویشاوندان را برای فزونی عدد (زیاد شده افراد )،وقصاص رابرای نگهداری خونهای مردو(از اینکه به ظلم ریخته نشود )، ووفای به نذر را برای رسیدن به آمرزش،وپیمانه ها ومیزان ها را برای حفظ اموال از کم گذاری و کم بها دادن،ونهی از نوشیدن شراب را برای دوری از پلیدی،واجتناب از قذف رابرای اینکه پوششی باشد از نفرین ولعنت  وچشم پوشی از دزدی را برای حصول عفت، وخداوند شرک را (بربندگان خود) حرام کرد برای اینکه تنها او را به پروردگاری بشناسند واعمال خود را خالصانه برای او  انجام دهند. پس ای مردم تقوی رابحق،پیشه خود قرار داده واز دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید واطاعت کنید پروردگار خود را در آنچه امر فرموده ودر آنچه شما را نهی کرده است زیرا تنها بندگان دانشمند خدا،از خداوند ترسانند. حجه الاسلام شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی (ره) در مدح حضرت زهرا (ع) چنین گوید:

پدختر فکر بکرمن،غنچه لب چه واکند

از نمکین کلام خود، حق نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، چونکه شکر شکن شود

کام زمانه را پر از، شکر جان فزا کند

بلبل نطق من زیک، نغمه عاشقانه ای

گلشن دهر را  پر از، زمزمه ونوا کند

خامه مشک سای من، گربنگارد این رقم

صفحه روزگار را،مملکت ختا کند

مطرب اگر بدین نمط، ساز طرب کندگهی

دائره وجود را، جنت دلگشا کند

شمس فلک بسوزد  از آتش غیرت وحسد

شاهد معنی من ار، جلوه دلربا  کند

ناطقه مرا مگر، روح قدس کند مدد

تا که ثنای حضرت سیده نسا کند

فیض نخست وخاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در،مبدأ ومنتهی کند

مطلع  نور  ایزدی، مبدأفیض سرمدی

جلوه  او حکایت از، خاتم انبیا کند

عین معارف وحکم، بحر مکارم کرم

کان سخای وی محیط راقطره بی بهاکند

لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا

صبح  جمال او طلوع، از افق علا کند

بضعه سید بشر،ام ائمه غرر

کیست  جز او که همسری،با شه لافتا کند

وحی نبوتش نسب، جود وفتوتش حسب

قصه ای از مروتش، سوره هل اتی کند

عصمت او حجاب او، عفت او نقاب او

سرّقدم  حدیث از او سرو از آن حیا کند

 

18دسامبر/16

بررسی وترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت چهارم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

قسمت چهارم

آیت الله محمدی گیلانی مصادیق انفال

۲- از انفال واموال عمومی،زمینهای موات وغیر معموره است،در این حقیقت فرقی نمی کندکه مسبوق به ملکیت بوده سپس خراب گردیده است واهل آنها نابود شده اند،ویا مسبوق بملکیت نبوده است.مانند بیابانهای بی آب وعلف وکویرها وشوره زارها. ظاهرا خلافی دراین مسئله نیست،واز کتاب خلاف شیخ الطائفه وکتاب عنیه ابن زهره اجماع نقل شده است که زمین موات مختص به امام است ونظیر آن از کتاب جامع المقاصد محقق ثانی نقل گردیده است واز کتاب تنفیح فاضل مقداد حکایت شده که این رای را بفقهاء شیعه نسبت داده اند، واز کتاب مسالک شهید ثانی نقل شده که فرمده اند: رای مذکور محل اتفاق است وسید الفقهاءآقا سید علی در کتاب ریاض فرموده اند: خلافی دراین رای بین ما نیست چنانکه درکتاب خمس شیخ  اعظم انصاری نیز بهمین تعبیر آمده است-  قدست اسرار هم در مسئله سوم از احیاءالموات کتاب خلاف شیخ (ره) چنین آمده است:زمینهای موات مختص به امام است وبا احیاء کسی  مالک آن نمی گردد مگر آنکه امام به وی اذن دهد، وشافعی گفته است کسی که زمین موات را احیاء کند مالک می گردد چه امام اذن دهدیا ندهد،وابوحنیفه  گفته است>با اذن امام،مالک می شود ورای مالک بن انس نیز همین است،واین قول مثل قول ما است که گفتیم،لکن از آنان راجع به ملکیت موات برای امام چیز مضبوطی در دست نیست،بلکه ظاهرا آنان معتقدند که زمین موات بلامالک است. دلیل برمدعای ما اجماع فرقه شیعه واخبارشان که بسیار است می باشد، واز رسول الله (ص) روایت شده که فرمودند :

“لیس للمرء الا ما طابت به نفس امامه وانما تطیب نفسه اذا  اذن فیه”

در ملکیت  کسی در نمی آید مگر آنچه را که امام با طیب نفس ورضای خویش به وی بدهد واحراز رضا وطیب خاطر امام با اذنی است که میدهد. در احیاء موات کتاب غینه چنین است:در بحثهای گذشته روشن کردیم که زمین موات مختص به امام قائم مقام پیغمبرگرامی –صلی الله علیه وآله – می باشد وچنان زمینی از جمله انفال است که مجاز است هر نوع تصرفی درآن کند واحدی نمی تواند بدون اذن امام درآن نماید، وبراین مدعا دلالت می کند،اجماع طائفه شیعه. برادران اهل سنت که در این مسئله با ما مخالفند،طبق روایتی که  خودشان از پیغمبر گرامی(ص) نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

“لیس لاحدکم الا ماطابت به نفس امامه”

درملکیت کسی نیست مگر آنچه که با طیب خاطر ورضای امام باشد،محجوج ومغلوبند. علی ای حال،اخبار کثیری بر این حکم دلالت دارد که برخی از آنها در قسم اول انفال گذشت واز آنجمله قول معصوم(ع) در مرسله طولانی حماد بن عیسی می باشد که ترجمه اش این است: از برای امام علاوه بر خمس،انفال است،وانفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن نابود شده اند….وهر زمین موات بدون مالک است. ودر مرفوعه احمد بن محمد چنین آمده است: معبرهای سیل ورؤس جبال وزمینهای موات همه اینها تعلق به امام دارد وهمین است معنای کلام الهی :یسئلونک عن الانفال..” واز آنجمله است روایتی که عیّاشی درتفسیر خویش از عبدالله بن سنان از امام صادق-علیه السلام- نقل می کند که گفت :

“سألته عن الانفال،قال :هی القری “التی جلا اهلها وهلکوا فخربت فهی لله وللرسول “. از امام صادق (ع) راجع به انفال پرسیدم،فرمودند :انفال قریه هائی است که اهلشان از آنها کوچ کرده ونابود شده اند،وبالنتیجه به ویرانی کشیده شده است، اینها به خداوند متعال ورسول الله(ص) اختصاص دارند. ونیز روایت دیگری در تفسیر مذکور از موسی بن جعفر (ع) نقل نموده که ترجمه اش چنین است: “از آنحضرت از انفال سئوال کردم،فرمودند: از زمینهای آنچه که اهلش نابود شده اند از انفال محسوب می شود وبه ما تعلق دارد.” وباز درهمین تفسیر در حدیثی،داوود بین فرقد از امام صادق(ع)نقل می کند،میگوید:

“قلت :وما الانفال ؟ قال: بطون الاودیه ورؤس الجبال والآجام والمعادن وکل ارض لم یوجف علیها بخیل ولارکاب وکل ارض میته قد جلا اهلها وقطائع الملوک “.

–به امام صادق (ع)عرض کردم:انفال چیست ؟فرمودند معبرهای سیل وفرازهای کوهها وبیشه ها ومعدن ها وهرزمینی که بدون لشگر کشی بچنگ آمده وهرزمینی مواتی که اهل آن کوچ کرده اند،واراضی اختصاصی پادشاهان،وغیر اخبار مذکوره اخبار دیگری نیز در مسئله می باشد که می توان به آنها در جای خود مراجعه نمود. وظاهرا اطلاق اخبار مربوطه به مسئله ما نحن فیه این است که فرقی بین زمین موات در بلاد اسلام وموات در بلاد کفر نیست،پس همانگونه که امام،مالک زمین موات واقع در بلاد اسلام است مالک اراضی واقع در بلاد کفر نیز می باشد. در بعضی از این اخبار، زمین مخروبه وموات را مطلقا از انفال محسوب داشته است و در برخی از آنها به زمینی که اهلش نابود شده  ویا کوچ کرده اند تقیید گردیده است، در اینصورت آیا به قاعده حمل مطلق برمقید باید عمل نمود؟ یا گفته شود چون هر دو طائفه یعنی طائفه مطلق وطایفه   مقید مثبت است ومنافاتی بینشان نیست به مطلق عمل می کنیم،و ذکر مقید را به بیان بعض مصادیق مطلق حمل می کنیم –چنانکه در قسم اول نظیرآن گذشت؟ بعضی از فقها بنظر اول یعنی حمل مطلق بر مقید قائل شده اند وفرموده اند،که مراد از قید،احتراز از مخروبه ای است که برای آن مالک معروفی باشد،زیرا درچنین زمینی فقها تفصیل داده اند به این تقریر که اگر مالکش آن را بغیر طریق احیا –مثلا با خرید ویا ارث ومانند اینها- تملک کرده است باقی برملکیت وی می باشد وبا مخروبه شدن به ملک امام برنمی گردد،وفرموده اند از این قبیل است زمین معمودۀ مفتوح عنوهً یعنی زمین ابادی که با پیروزی جنگ بدست مسلمانان رسیده است که در صورت مخروبه شدن به ملک مالکش که مسلمین می باشند باقیمی ماند چون ملکیت آنان نسبت به زمین مذکور از طریق فتح بوده است نه از طریق احیا. بلی زمینی که بوسیله احیا به ملکیت در آمده است سپس مخروبه گردیده،در این صورت، آیا به ملک مالکش باقی می ماند یا با مخروبه شدن به ملک امام برمیگردد؟ دو قول مشهور است که در کتاب احیاء موات بیان فرموده اند،وما این مسئله را ضمن بیان حکم انفال در عصر غیبت،خواهیم متعرض شد.

واما در معنای زمین موات (بضم میم وفتح آن) بیان  اهل بحث مختلف است که اهم انظار آنان را ذیلا نقل می کنیم :

درصحاح اللغه میگوید: “موات نیز زمینی است که هیچیک از انسانها مالک آن نباشد واحدی از آن بهره ور نگردد”.ودر مفتاح الکرامه بعد از نقل معنای فوق از صحاح اللغه و مصباح المنیر می فرماید: صاحب قاموس درکتاب قاموس بجزء اول ازتفسیر –یعنی زمینی که انسانی مالک آن نیست – اکتفاء نموده است “. ابن اثیر در نهایه می گوید: “موات :زمینی است غیر مزروع وغیر معمور که مسبوق به ملک احدی نباشد.” ومخفی نماندکه تعریف نهایه شامل زمینی که ویرانی و خرابی عارض آن شده،نمی گردد. در احیاء موات ازکتاب شرایع می فرماید : “واما زمین آن زمینی است که بجهت معطل ماندن وبیکار افتادن، مورد بهره برداری نباشد ومعطل ماندنش یا به سبب بی آبی است ویا بخاطر استیلاء آب وهجوم سیل برآن ویا بواسطه بیشه وجنگل شدنش وامثال اینها درموانع بهره برداری.” و در مفتاح الکرامه همین تعریف شرایع را از کتاب نافع وجامع الشرائع وتحریر و دروس ولمعه ومسالک وروضه وکفایه نیز نقل فرموده است. از تذکره علامه در تحدید ارض موات چنین نقل شده است:”موات زمین مخروبه وکهنه ای است که اهلش نابود گردیده وآثارش فرسوده شده است”. اینها بود،اهم انظار اهل بحث در معنای زمین موات،ولی حق این است که می بایستی معنای موات را از عرف ولغت استفسار واخذ کنیم. اما معنای آن از دیدگاه لغت،روشن است زیرا موات از ریشه موت که ضد حیات است گرفته شده است وآنچه که متبادر  به ذهن از اطلاق واستعمال زمین مرده وموات می شود همانا  زمینی است که معطل وبیکار افتاده وبصورت مخروبۀ  غیر قابل بهره برداری در آمده اس،اگر چه پاره ای از نقوش وشکل عمارتها وآثار نهره های آن  باقی  باشد،واین تفسیر شامل موات بالاصاله یعنی غیر مسبوق به عمران وموات بالعرض یعنی  مسبوق به عمران وآبادی می شکود واما اخذ معنای  نابودی اهل وکوچ نمودن آنان درمفهوم موات خالی   از اشکال نیست،اگر چه در جواز تصرف واحیاءش قائل به اعتبار معنای مذکور  هم بشویم. ولی درمفهوم موات معنای یاد شده دخیل نیست،چنانکه در تعریف شرایع نیز اخذ نگردیده است. بلی با مطلق معطل ماندن وبیکار افتادن زمین به سبب برآن ویا بواسطه وجود موانع دیگر زمین موات ومرده محسوب  نمی گردد،بلکه تعطیل و بیهوده افتادن زمین بواسطه موانع انتفاع بروجهی باید باشد که عرفا به آن زمین مرده وموات گفته می شود ادامه دارد

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه ( خطبه ۲۷ )

خطبه جهاد آیت الله العظمی منتظری

بسم االله الرحمن الرحیم

” فیا عجبا عجبا ! والله یمیت القلب و”یجلب الهم اجتماع هؤلإ القوم ” “علی باطلهم وتفرقکم عن حقکم “.

گویا حضرت تعجب را صدا می زند. ای شگفتا! (یعنی جای تعجب وشگفتی است ) بخدا قسم دل را می میراند وغم واندوه برای انسان می آورد اینکه این قوم (یاران معاویه ) گر چه برباطلند،باهم متحدند وشما با اینکه امام حقی دارید، فرمان امام حقتان را نمی برید واز حقتان متفرقید. اتحاد سبب پیروزی است، خواه آنانکه متحد شده اند اهل باطل باشند یااهل حق لذا حضرت امیر(ع) تأسف می خورد که چرا اصحابش متفرقند وهماهنگ نیستند با اینکه امام به حقی دارند.

” فقبحا لکم وترحا ! حین صرتم غرضا یرمی ”

-زشت باد (رویتان ) وای کاش همواره در حال غم وغصه باشید، هنگامی که این چنین آماج وهدف تیر دشمنان قرار گرفتید.

“ترح “در مقابل “فرح” به معنای غم واندوه است.

غرض =نشانه وهدف ” یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون”- برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید. مورد حمله واقع می شوید – ودر جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید- به دفاع نمی پردازید !

“یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون ” –برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید.مورد حمله واقع می شوید – و در جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید – به دفاع نمی پردازید !

“ ویعصی الله وترضون ”

خدا معصیت  می شود وشما راضی هستید، وچه معصیتی بالاتر از این که بر شهرهای شما هجوم بیاورند، مردان مسلمان راشهید کنند،اموال مسلمین را غارت نمایند، هتک حرمت زنهای مسلمان کنند وخدا – اینگونه – مورد عصیان واقع شود واین ارتش مهاجم آنقدر نافرمانی وتجاوز کند وشما راضی باشید ؟! این سکوت شما علامت رضا است.اگر به راستی راضی نبودید در مقابل دشمن حرکتی وجنبشی داشتید.

عذر فرار از جهاد

” فاذا امرتکم تالسیر الیهم فی ایام “” الصیف ( الحر) قلتم هذه حمارّه القیظ!” ” امهلنا یسبخ عنا الحر!”

هنگامی که به شما دستور می دهم، به طرف دشمن راه بیافتید – وبا آنان جهاد کنید- می گوئید : اکنون بحران گرما وشدت تابستان است ! مارا مهلتی ده تا گرمی هوا بشکند! اینچنین بهانه می آورید !

حماره = شدت قیظ =تابستان امهلنا = به ما مهلت ده  یسبخ عنا الحر= سورت وشدت گرما شکسته شود( یسبخ، بصورت مجهول یا معلوم چون هم لازم وهم متعدی استعمال شده است).

” واذا امرتکم  بالسیر الیهم فی الشتاء ”  “قلتم : هذه صبارّه القرا! امهلنا ینسلخ ”  ” عنا البرد! ” – هنگامی که شما را امر می کنم که در زمستان به سوی دشمن وبرای جهاد با آنان روانه شوید درجواب می گویید : اکنون شدت سرما است، بگذار سرما از ما جدا شود!

صباره = به همان معنای حماره است، یعنی شدت. ولی حماره را در شدت گرما می گویند وصباره را برای شدت سرما.

قر= “قرّ”وبرد” هر دو به معنای سرما است.

سپس حضرت می فرماند : “کل هذا فرارا من الحر والقر”

  • تمام این بهانه ها برای فرار از سرما وگرما است،بعد می فرمایند نه اینکه خود سرما وگرما عذر وبهانه ای باشد بلکه چون مرد جنگ نبودند این بهانه ها را می آوردند زیرا اگر کسی از سرما وگرما فراز کند، حتما حاضر نیست دربرابر شمشیر مقاومت نماید. می گویند ملانصرالدین طنابی داشت، شخصی از او خواست برای کاری طنابش رابه او بدهد، ملانصرالدین پاسخ داد: روی این طناب کنجد آفتاب کرده ایم تا خشک شود !گفت : کسی کنجد را روی طناب خشک نمی کند ! ملا گفت: این بهانه است، غرضم این است که طناب را ندهم، این بهانه را می آورم.” فاذا کنتم من الحرّ و القرّ تفرون ” ” فانتم والله من السیّف أفرّ ” – پس اگر شما از گرما وسرما فرار میکنید، اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد، سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه در برابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند. آری، انسانی که صورت انسان دارد ولی حمیت وغیرت وشجاعت – که ملازم با انسانیت است –ندارد،چنین شخصی را نمی توان انسان نامید.کسی که می بیند اینچنین دشمن به کشور اسلامی یورش برده است وحتی زنهای مسلمان را هم هتک حرمت کرده است، اگر انسان باشد، باید غیرت انسانی پیدا کرده  واز آبرو و حیثیت کشور وهموطنانش دفاع نماید.

 

فیّا عجباً ! عجباً- والله –یُمیتُ القلب َویجلبُ الهَمّ أجتماع هؤلاءالقوم علی باطِلهم، وتفرّقکم عن حقکم ! فقبحاً لکم وترحاً حین صرتم غرضاً  یرمی: یغار ُ علیکم ولا تغیرون، وتغزون ولا تغزون،ویعصی الله وترضونَ!فإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی ایام الححر قلتم : هذه حماره القیظ أمهلنا یُسبخُ عنا الحرَّ  ، وإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی الشتاءقلتم  :هذه صباره القرَّ، أمهلنا ینسلخ عنا البردُ، کل هذا فرار من الحر والقر، فإذا کنتم من الحروالقُر تفرون، فأنتم والله  من السیف أفرَّ ! یا أشباه الرجال ولا رجال ! حلوم الأطفال، وعقول ربات الحجال، لو ددت أنی لم أرکم ولم أعرفکم معرفه – والله- جرت ندماً، وأعقبت سدما ً.قاتلکم الله ! لقد ملأتم قلبی قیحاً ، وشحنتم صدری غیظا ً، وجرعتمونی نغب  التهمام ِ أنفاساً ، وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان، حتی  لقد قالت قریش ٌ : إن ّ ابن أبی طالبٍ رجل ٌ شجاع ٌ،ولکن لا علم له بالحرب.

لله أبوهم ! وهل أحد ٌ منهم أشد لها مراساً، و أقدم فیها مقاماً منی ! لقد نهضت فیها وما بلغت العرشین، وهأنذا قد ذرفتُ علی الستین ! ولکن لا  رأی لمن لا یطاعُ !

 

علت فرار

در اینجا است که می بینیم حضرت با ناراحتی وتأثر خطات به آنان می کند : ” یا اشباه الرجال ولارجال ” – ای شبیه مردان ( مترسکها ) ونامردان. بهنگام سخنرانی حضرت  امیر (ع ) مسجد همواره پر از جمعیت می شد ولی هنگام کارزار همه از زیر بار دررفته،فرار می کردند. آنان را نمی توان مرد نامید زیرا مردانگیِ مرد  به غیرت وشجاعت وفداکاری است. ” حلوم الطفال وعقول ربات الحجال ” عقلتان مثل عقل بچه ها وزنهای تازه به حجله رفته ای است که سرد وگرم دنیا را نچشیده اند. “حلم ” در اینجا ممکن است به همان معنای اصطلاحیش (بردباری ) باشد وممکن است به معنای عقل باشد. یعنی حضرت می خواهد بفرماید: صبر وبردباری شما- در برابر مشکلات وسختیها – آنقدر کم واندک است که همانند صبر بچه های کوچک می باشد که تحمل چیزی را ندارند. واگر به معنای “عقل” بگیریم، حضرت آنان را تشبیه به کودکان از نظر کمی عقل وخرد می کند، زیرا کودکان تدبر و مآل اندیشی ندارند، پشت پرده را حساب نمی کنند، عاقبت را نمی بینند اگر امروز دشمن به کشور حمله کرد، فردا به شهر ما هم می رسد، اموال ما را هم غارت می کند، حیثیت اسلام ومسلمین در معرض خطر قرار می گیرد استقلال کشور در معرض خطر واقع می شود، اینچنین افکاری که در رابطه باعاقبت کار است، در بچه ها وزنهای تازه عروسی که هنوز سرد وگرم  روزگار رانچشیده اند، وجود ندارد. حجال = جمع حجله  ربات = جمع ربه. رب صفت مشبه است وبمعنای ” صاحب ومالک ” است. ” رب العالمین “یعنی خدائی که صاحب ومربی عوالم است. ربه مؤنث رب. وربات- الحجال یعنی زنهای نو عروسی که تازه از خانه پدر آمده اند وهنوز سختیهای روزگار را ندیده اند، واینچنین  زنهائی آنطور مآل – اندیشی  نمی توانند داشته باشند. البته  ناگفته نماند که زنهای آن زمان بیشتر در همان نه سالگی یا ده سالگی  به حجله رفته،ازدواج می کردند ومانند حالا که دخترها دانشگاه رفته تاریخ خوانده ومواجه  با حوادث روزگار شده باشند نبودند.

آرزو ورنج امام ( ع )

” لودت[۱]  انی لم ارکم ولم اعرفکم ”   “معرفه- والله –جرت ند ما واعقبت ”  “سدما ”

اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه دربرابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند

چقدر حضرت ناراحت ومتاثر بوده اند که اینچنین دردل می کنند:بخدا دوست داشتم که اصلاً شما را نمی دیدم ونمی شناختم، آن شناختی که – به خدا قسم – برای من پشیمانی آورده وحزن واندوه به دنبال دارد.شهر کوفه مرکز ارتش اسلام بوده است. در زمان عمر، سعد وقاص که رئیس ارتش عرب بود، هنگامی که با ایران جنگ کرد وپیروز شد، ارتشی ترکیب یافته از تمام قبائل عرب زیر پرچمش بود.در آن وقت سعدوقاص به دستور عمر، این شهر کوفه را بنا کرد که مرکزی برای ارتش اسلام باشد.از این رو ارتشیهای سابقه داری دراین شهر بودند که سالها حقوق از بیت المال می گرفتند ولی در میدان جنگ وارد نشده بودند، وطبعا کسی که حقوق گزافی بگیرد ودر مقابل، کاری نداشته باشد،تنبل وتن پرور بار می آید، به عکس ارتشیهای جوان تمرین کرده که با عشق وعلاقه، به نبرد با دشمن می شتابند،همانگونه که الان در جبهه ها شاهد جوانانی هستیم که با چه شور وشوقی منتظر حمله برای جهاد با دشمنان اسلام هستند. این مردمی که در زمان حضرت امیر (ع ) درشهر کوفه بودند بیشتراز  همان ارتشیهای سابقی بودند که همواره حقوق از بیت المال می گرفتند ولی کار- بردشان کم بود.ارتش بایستی آنچنان مهیا وآماده باشد که به محض فرمان رهبروفرمانده قوا، به سرعت به طرف جبهه بشتابد وبا دشمن نبرد کند، ولی اگر آنچنان ارتشی باشد که حضرت با تاثر بفرماید : من از آنها شناختی دارم که به خدا  قسم پشیمانی و حزن واندوه به دنبال داشته، معلوم است که چنین ارتشی که تنبل بار آمده، در کار زار جز ضرر و زیان نتیجه‌ای نخواهد داشت.

اینجا است که حضرت عصبانی شده، آنان را نفرین می کند :”قاتلکم الله” خدا بکشد شمارا، یعنی رحمتش را از شما بگیرد ومرگتان را برساند چون هرچه بیشتر بمانید بیشترگناه مرتکب می شوید. “لقد ملأتم قلبی قیحا “- بخدا دل مرا پر از “قیح “کردید.قیح : همان چرکهای سفید ولاشه های سربازهای مدافع بدن ( گلبولهای سفید ) است که پس از نبرد با میکروب ها از بین می روند وبصورت چرک از بدن خارج می شوند. این چرکها سفید را” قیح “می نامند.”وشحنتم  صدری غیظا” – وپر کردید سینه مرا از غیظ وخشم.من آنقدر خشمناکم که چرا ارتشی داشته باشم که کار برد ندارد.” وجر ّ عتمونی نغب التهام[۲] انفاسا” – واین جرعه های غصه را تشبیه به آبهای بدی کرده است که اگر هم انسان مجبور شود آن آبها رابخورد، ناچار بتدریج می خورد. نغب :جمع نغبه به معنای جرعه[۳] است  تهمام : غصه واندوه  انفاسا : نه یک دفعه، بلکه باتدریج یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود.

پس از ایراد این خطته، تنها یک نفر برخاست وعرض کرد :یاعلی! من واین بچه برادرم حاضریم تو را یاری کنیم !

یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود. منشاتضعیف رهبری ویاوه سرائی دشمن ” وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان “-وشما رای وفکر مرافاسد کردید با نافرمانی ومعصیت.هنگامی که فرماندهی طرح جنگ می ریزد وفرمان می دهد، اگر ارتش اطاعت نکرده، نافرمانی کند، مردم چنین خیال می کنند که آن فرمانده، در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید : در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید: شما با نافرمانی وعصیان فکر مرا از بین برده وسبب خذلان شدید. خذلان معنایش همین است که انسان موفق به کارش نشود وشکست بخورد. ” حتی لقد  قالت قریش : ان ابی طالب ” ” رجل شجاع ولکن لا علم له بالحرب !”

خلاصه اینقدر شما نافرمانی کردید ومرا در رای شکست دادید که قریش گفتند: فرزند ابی طالب مرد شجاع ونیرومندی است ولی آشنائی باجنگ ندارد ونقشه های جنگی رانمی داند!! ” لله ابوهم ” اینجا است که حضرت از خود دفاع می کند، وبه جای اینکه قریش را نفرین کند که چنین تهمتی به او زده اند می فرماید : خدابه پدرانشان خیر بدهد.” وهل احد منهم اشد لها مراسا و” ” اقدم فیها مقاما منی؟لقد نهضت ” “فیها وما بلغت العشرین وها انا ذا “”قد ذرفت علی الستین “. اینان که به من تهمت می زنند –که از جنگ چیزی نمیدانم –کدامیک از اینها بیش ازمن جنگ گرده وبیش از من جنگ را ممارست کرده است ودر نتیجه فنون آنرا یادگرفته  است ؟من هنوز بیست سال نداشتم  که در میدانهای جنگ وارد شدم وهم اکنون بیش از ۶۰ سال از عمرم می گذرد پس من بیش از چهل سال جنگجو بوده ام وبیش ازهمه با جنگ تماس داشته ام وفنون آنرا می دانم. مراس : به معنی ممارست،مصدر از باب مفاعله است مثل “ضراب” هااناذا : من این ام که می بینید،یعنی  بنگرید وببینید  من از ۶۰ سال گذشته ام، من پیر جنگم وشما می گوئید علی علم جنگ ندارد !!من بچه جنگم، من پیر جنگم. اینکه حضرت می فرماید : من بیست سال نداشتم که وارد میدانهای جنگ شدم ، شاید مقصود حضرت در گیریهائی است که پیامبر اکرم (ص) درمکه با قریش داشتند، وحضرت علی (ع) همواره با پیغمبر بوده ومدافع آن حضرت بوده است،وگرنه در جنگ بدر – که اولین جنگهای اسلام است – حضرت امیر (ع) بیش از ۲۰ سال داشتند.[۴]” ولکن لا رأی لمن لایطاع ” این جمله به صورت یک “مثل “در عرب در آمده است،یعنی کسی که مورد اطاعت واقع نمی شود، رای او بی اثر است. آری همین گونه هم  بود که در تاریخ می بینیم پس از این خطبه آتشین حضرت امیر (ع)،یک مرد دست بچه برادرش را گرفته وعرض کرد : یا علی ! من واین بچه برادرم  حاضریم تورا یاری کنیم !! ما(دو نفر) مثل بنی اسرائیل نیستیم که به موسی (ع)گفتند : “إذْهَبْ اَنتَ وَ رَبَّکَ فَقاتِلا اِنّا هیهنُا قاعِدُون” – تو وپروردگارت بروید، فلسطین را نجات دهید سپس ما میائیم  در آنجا زندگی می کنیم !!ما مرد جنگیم ! حضرت هم تشکر کرده فرمودند :باشما دونفر، مشکلی حل نمی شود.

 

۱- لام اگر بر سر فعل بیاید،متضمن قسم می شود. کلمه “لوددت “نیز قسم در تقدیر دارد یعنی بخدا قسم من دوست داشتم.

[۲] – تهمام مصدری است بروزن تفعال که”ت”دراینگونه مصادر همیشه مفتوح است مثل تکرارو…مگر دو کلمه : یکی “تبیان “ودیگری “تلقاء” که هر دو کلمه قرآن آمده است و”ت” دراین دو کلمه مکسوراست.

[۳] – جَرعه وجُرعه وجِرعه به یک معنی است.

[۴] – مبرد در”کامل ” این خطبه راآورده وبه جای کلمه” ذرفت”، “نیفت”نقل کرده وهر دو به یک معنی است، یعنی زیاد شدم،بالاتر رفتم (از ۶۰ سال)

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

* واجب است دولتی را که هر روز چند صد میلیون خرج جنگ می کند یاری کنیم ۱۱/۱۱

* اگر حضرت امیر(ع) امروز بود با این جنگ واین خطر بزرگ،آیا می نشست وموعظه می کرد؟ همه را میفرستاد به جنگ، با فشار،اموال اشخاص ثروتمند را میگرفت ومیفرستاد واگر نمی رسید عبای خودش ومن وکلاه شما را هم می داد.۱۱/۱۱/۶۱

* اگر اصناف و بازاریان،اجناس را به قیمت ارزان بفروشد،محتکرین کنار می روند.۱۱/۱۱/۶۱

*هیچگاه مایوس نشوید وتصمیم بگیرید همۀ کارها را خودتان انجام دهید،همه چیز یکدفعه درست نمی شود،کارهای بزرگ باید بتدریج صورت گیرد واین  بستگی به ارادۀ انسان دارد. ۱۶/۱۱/۶۱

*برای جمهوری اسلامی عیب است که دستش پیش دیگران دراز باشد.۱۶/۱۱/۶۱ *زندانها باید محل تربیت باشند.۱۹/۱۱/۶۱

* دولتهای منطقه اگر با ایران دست برادری دهند،آنها را از شر همه قدرتهانجات می دهیم.۲۰/۱۱/۶۱

* دولت باید تافتح نهائی،برنامۀ دفاع را در راس همۀ برنامه هاقرار دهد ۲۳/۱۱

*بر همه واجب است دولت را به مقدار کفایت در برابر خطرعظیم هجوم اجانب،کمک کنند.۲۳/۱۱/۶۱

*پیروزیهای مغرورتان نکند که اگر امداد الهی نبود هرگز قدرت مقابله با دشمن را نداشتیم. ۲۳/۱۱/۶۱

*اگر مسلمانان به دستورات اسلامی رفتار کنند،دست شرق وغرب را از بلادمسلمین قطع خواهند کرد.۲۳/۱۱/۶۱ * ما مجددا به دولت های منطقه هشدار می دهیم که بیش ازاین برای نجات یک سبع جنایتکار که اگر فرصت یابد منطقه را به آتش می کشد،زحمت نکشید وخود را به غرقاب هلاکت دچار نکنید.۲۳/۱۱/۶۱

*همه باید به مقدار توان خویش درامر حیاتی اصلاح فرهنگی کوشش نمائیم تا جوانان برومند مجاهد وکوشش ملت ومجاهدات بی دریغ آن هدر نرود.۲۳/۱۱/۶۱

* محتکران وگرانفروشان خدا نشناس باید از غضب الهی بترسند وبیش ازاین خود را در پیشگاه خدا وخلق خدا رسوا نکنند.۲۳/۱۱/۶۱

* احکام ثانویه پس از رأی مجلس وانفاذ  شورای نگهبان بدون هیچ ملاحظه ای باید اجرا شود وهیچ مقامی حق رد آنرا ندارد و ربطی هم به اعمال ولایت فقیه ندارد.۲۳/۱۱

*آنچه را که عارفان وشاعران عارف پیشه درسالیان دراز آرزوی آنرا می کردند. اینان( جوانان ما)ناگهان بدست آورند۲۳/۱۱/۶۱٫

*ارتش وسپاه هر دو خوب وخدمتگزار به اسلام وانقلاب هستند.۲۵/۱۱/۶۱

*سپاه نهادی نوپاست ومسئولیت حفظ انقلاب را بعهده دارد وباید ازنظر اخلاق نمونه باشد.۲۵/۱۱/۶۱

 

آیت الله العظمی منتظری

* علم بدون تزکیه و معنویات،بشریت رابه تباهی وسقوط می کشاند۱۵/۱۰/۶۱

* جوامع به اصطلاح پیشرفته غربی وشرقی،نمونه بارز ومظهر بزرگ جنایت جدا کردن تعلیم از تزکیه است.۱۵/۱۰/۶۱

* اگر مسلمان متحد می شدند صدام واسرائیل نمی توانستند با اسلام وسرنوشت ملتهای مظلوم بازی کنند.۱۸/۱۰/۶۱

*ملت ایران  با تمام وجود،حاکمیت خط امام را در تمام ابعاد ومراحل از مسئولین می خواهد.۱۳/۱۱/۶۱

* در جمهوری اسلامی باید به لیاقت ها وارزشهای افراد متعهد وباکفایت ارج نهاد و از بی مهریها وتندگوئیها پرهیز نمود و حیثیت افراد را باید رعایت کرد.۱۳/۱۱

* یکی از عوامل مهم انحراف، درطول تاریخ،نفوذ اشخاص فرصت طلبی وغیر متعهد به انقلاب در پست ها حساس می باشد.۱۳/۱۱/۶۱

* الان شما رزمندگان می توانید جواب گوی “هل من ناصر” سیدالشهداء (ع) –باشید. ۱۴/۱۱/۶۱

* علت اصلی توطئه ابر قدرتها علیه انقلاب اسلامی، اتکاء آن به مردم است. ۱۷/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت شانزدهم

حجهالسلام والمسلمین رسولی

رسول اکرم در مدینه

ورود علی (ع)

سه روز از ورود رسول خدا(ص) به قبا گذشته بود که علی (ع) نیز ازمکه آمد وبدانحضرت  ملحق شد وبگفته ابن هشام پیغمبر (ص) روز دوشنبه وارد قبا شد و روز جمعه ازآنجا بسوی مدینه حرکت کرد،علی (ع) دراین چند روز طبق دستور رسول خدا (ص) امانتهای مردم را که نزد آنحضرت گذارده بودند به صاحبانشان باز گرداند و” فواطم ” یعنی فاطمه دختر رسول خدا(ص) وفاطمه بنت اسد مادر آن بزرگوار وفاطمه دختر زبیر را برداشت وبسوی مدینه حرکت کرد وبگفته برخی از مورخین چند زن ومرد دیگرنیز که از ماجرا مطلع شدند بدانها ملحق شدند ویک کاروان کوچکی تشکیل دادند وبراه افتادند وخدا میداند که علی (ع) دراینراه چه فداکاریها وگذشتی ازخود نشان داد تا جائی که هفت تن از سوارکاران قریش وقتی از حرکت آنها مطلع شدند بتعقیب آنها پرداخته ودر صدد بر آمدند که آنها را به مکه باز گردانند درنزدیکی “ضجنان” به ایشان رسیدند وچون علی (ع) آنها را دید واز قصدشان باخبر شد شمشیر خود را بدست گرفته ویک تنه به جنگ آنها آمد وبا شجاعت عجیبی که از خود نشان داد یک تن از ایشان را با شمشیر دو نیم کرد وآن شش تن دیگر را فراری داد وبه همراهان خود دستور داد کاروان را حرکت دهند وچون به مدینه وارد شد رسول خدا(ص) بدو  مژده داد که آیات

“الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم [۱]” در شان او وهمراهانش نازل گردیده است. از طرفی رسول خدا (ص) نیز در این چند روزی که درمحله قبا بود شالوده مسجد آنجا را ریخت وبنای نخستین مسجد را در آنجا پی ریزی نمود واتمام آنرا موکول به بعد کرد،وسپس بسوی مدینه حرکت فرمود:

ورود به مدینه

هنگامیکه رسول خدا (ص) از قبا حرکت کرد رؤسای قبائلی که خانه هایشان سر راه آنحضرت بود همگی از خانه های خود بیرون آمدند وچون پیغمبر اکرم به محله آنان وارد می شد تقاضا می کردند که در محله آنان فرود آید ومنزل کند ولی رسول خدا(ص) در پاسخ می فرمود: جلوی شتر را باز وآنرا رها کنید وبه حال خود بگذارید که او مامور است،یعنی هر جا که فرود آمد وزانو زد  من همانجا فرود خواهم آمد. وبدین ترتیب از محله بنی سالم وبنی بیاضه وبنی ساعده وبنی حارث وبنی عدی عبور کرد ودر هریک از محله های مزبور بزرگانشان سر راه برآنحضرت می گرفتند و تقاضای نزول او را داشتند ولی رسول خدا (ص) همان جواب را می داد تا چون به محله بنی مالک بن نجار وهمان جائی که اکنون مسجد النبی قرار دارد رسید شتر آنحضرت زانو زد وخوابید،پیغمبر (ص) پرسید :این زمین ازکیست ؟عرض کردند : اینجا متعلق به دو فرزند یتیم “عمرو” که نامشان سهل وسهیل است می باشد،پس از مذاکره با سرپرست آندو که شخصی بنام معاذ بن عفراء بود آنجا را از او خریداری ومسجد مدینه را درهمانجا بنا کردند،واز اطراف آن نیز اطاقهائی برای رسول خدا وهمسران آنحضرت ساختند،به شرحی که خواهد آمد.

اولین نماز جمعه

تنها توقف کوتاهی که رسول خدا (ص) در سر راه خود درمیان قبائل نامبرده داشت نزد بنی سالم بود که چون هنگام ظهر بود در میان ایشان فرود آمد وچون مصادف با روزجمعه بود آنها نیز قبلا مسجدی برای خود بنا کرده بودند پیغمبر خدا نخستین نماز جمعه را در میان آنها خواند وبدین ترتیب نخستین خطبه را نیز در مدینه همانجا ایراد فرمود.

عبدالله بی اُبی رئیس منافقین مدینه

درشهر یثرب مرد ثروتمند و با نفوذی بود بنام عبدالله بن اُبَی بن اَبی سلول که مورد احترام هر دو  قبیله اوس وخزرج بود وپیش از این نیز نام او را ذکر کردیم، مردم یثرب که از اختلاف و زد وخورد خسته شده بودند قبل از آنکه مسلمان شوند بفکر افتاده بودند تا این مرد را بر خود فرمانروا سازند وهمگی از او اطاعت کرده وبه اختلاف وخونزیزی میان خود خاتمه دهند، با طلوع وانتشار اسلام در یثرب و ورود رسول خدا (ص) بدان شهر این برنامه بهم خورد و مردم گردشمع وجود آنحضرت را گرفتند وبه برکت آنبزرگوار اختلافها بیکسو رفت. عبدالله بن ابی از این پیش آمد سخت ناراحت ودلگیر بود زیرا برنامه ورود اسلام وپیامبر بزرگوار بدان شهر برنامه ریاست وفرمانروائی  او  را بهم  زده واز بین برده بود از اینرو هنگامی که رسول خدا(ص) از میان قبیله او عبور می کرد با آستین جلوی بینی خود را گرفت تا گرد وغباری که بلند شده بود در بینی او نرود وبا ناراحتی پیش آمده بر خلاف قبائل دیگر گغت : نزد آنها که تو را گول زده وبدین شهر آوردهاند برو و برآنان فرود آی !سعد بن عباده که در رکاب رسول خدا (ص) بود ترسید مبادا سخنان زننده وی در روح پاک ولطیف رسول خدا (ص)اثر کند از اینرو بعنوان عذر خواهی از جسارت وبی ادبی آنمرد برخاست ومعروض داشت: یا رسول الله مبادا بی ادبی وجسارت اینمرد دل شما را آزرده سازد او را به حال خود بگذارید،زیرا ما می خواستیم او را فرمانروای خود سازیم وچون اکنون مشاهده می کند که ریاست وفرمانروائی از دست او رفته ناراحت ونگران است،وسلب این مقام خود را از شما می بیند .

درخانه ابی ایوب

سرانجام وقتی شتر رسول خدا (ص) در آن محله زانو زد کسانی که در آن اطراف خانه داشتند دور پیغمبر را گرفتند وهر کدام تقاضا داشتند که آنحضرت به خانه آنها وارد شود، دراین میان مادر  ابو ایوب پیشدستی کرد وخورجین واثاثیه رسول خدا (ص) را به بغل گرفت وبه خانه بردوهنگامی که آنحضرت مطلع شد به خانه آنها رفت. ابوایوب مرد فقیری بود که خانه محقری داشت واز یک ساختمان خشت وگلی دو طبقه ترکیب یافته بود وچون پیغمبر خدا بدانجا وارد شد ابوایوب نزد آنحضرت آمد و پیشنهاد کرد که رسول خدا(ص) طبقه بالارا انتخاب کند (چون برای او دشوار بود که بالای سرآنحضرت بسرد برد ) اما رسول خدا(ص) همان طبقه پائین را انتخاب کرد وفرمود :برای ما وکسانی که بدیدن ما می آیند اینجا راحت تر است. وتا وقتی کار مسجد واطاقهای اطراف آن بپایان رسید آنحضرت در خانه او بسر برد وسپس به خانه خود منتقل شد. نخستین نماز جمعه ای که حضرت رسول (ص) خواند،میان قبیله بنی سالم در نزدیکی مدینه بود.

ساختمان مسجد مدینه وفضیلتی از عمار :

مسلمانان دست بکار ساختن مسجد شدند خود پیغمبر نیز مانند یک کارگر عادی کار می کرد وسنگ وخاک به این طرف وآن طرف می برد،مسلمانان دیگر نیز اعم از مهاجر وانصار مشتاقانه کار می کردند وبرای سرگرمی ورفع خستگی خود رجز هائی انشاد کرده می خواندند که از آنجمله این رجز است:

لئن قعدنا والنبی یعمل  لذاک مناالعمل المضلل

یعنی اگر ما بنشینیم وپیامبر کار کند براستی که کارزشت وناروائی  انجام داده ایم دیگر ی می گفت لا عیش الا عیش الاخره   اللهم ارحم الانصار والمهاجره یعنی عیش وخوشی درزندگی نیست مگر در آخرت خدایا انصار ومهاجرین را مورد رحمت خویش قرارده،پیغمبر نیز همین رجز را می خواند جزآنکه بصورت شعری نمی خواند ومیگفت :

لاعیش الا عیش الاخره،اللهم ارحم المهاجرین واالانصار.

علی (ع) نیز این ارجوزه را می خواند  :

لا یستوی من یعمر المساجدا  یداب فیه قائما وقاعدا ومن یری عن الغبار حائدا

-یعنی هیچگاه کسی که با کوشش وجدیت تمام درحال قیام وقعود بکار ساختمان مسجد مشغول است با کسی که روی خود را از خاک وغبار می گرداند مساوی وبرابر نیست عمار بن یاسر نیز این ازجوزه رااز علی (ع) یادگرفته بود می خواند،یکی از مسلمانان که گوشه ای نشسته بود وعصائی در دست داشت این ارجوزه را از عمارشنید وپیش خود خیال کرد عمار به اوگوشه می زند ومنظورش از جمله آخر،او است، از اینرو برآشفته پیش آمد وگفت :ای پسر سمیه من شنیدم که چه گفتی وچنانچه گفتارت را ادامه دهی با این عصا بینی تو را خردخواهم کرد. پیغمبر(ص) که این سخن را از او شنید غضبناک شد وفرمود :

– اینان را با عمار چه کار؟ عمارآنها را بسوی بهشت می خواند وآنها او را بطرف آتش دوزخ دعوت می کنند، همانا عمارپوست میان دوچشم من است آنگاه فرمود:-از این پس اگر سخنی ازآن مرد شنیدید به وی اعتنا  نکرده واز او دوری کنید.

خبری از آینده عمار

عمار در کار ساختمان مسجد بیش از دیگران زحمت میکشید وخشت وسنگ بدوش می کشید روزی آنقدر خشت بر پشتش بار کردند که به پیغمبر عرضکرد : اینان امروز مرا کشتند ! رسول خدا(ص) با ملاطفت خاصی دست به موهای عمار کشید وگرد وخاک آنرا پاک کرد وفرمود:

-ای پسر سمیه کشنده تو اینان نیستند بلکه کشنده تو گروه متجاوز وستمکارند! کار مسجد به پایان رسید وبدستور پیغمبر خدا دیوارهای اطراف آنرا به طول یک قامت بالا بردند وچون مدتی براین منوال گذشت ومسلمانان در اوقات نماز دچار گرما وآفتاب می شدند وپیشنهاد  ساختن سقفی را برای مسجد به آنحضرت دادند ورسول خدا(ص) موافقت کرد،قسمتی از مسجد را ستون زد وروی آنرا با شاخه وبرگ خرما پوشاند وچون مجددا پیشنهاد کردند که روی آن برگها وچوبها را گل اندود کنند رسول خدا(ص) نپذیرفت ودر پاسخ آنان فرمود:

-نه،عریشی همچون عریش موسی نخواهم ساخت وکار از این زودتر انجام خواهد شد.

خانه های جمعی از مهاجرین وفضیلتی از علی(ع):

اطراف مسجد هم اطاقهائی برای همسران رسول خدا (ص) ساختند وجمعی از مهاجرین دیگر چون علی (ع) وحمزه وابوبکر ودیگران نیز اطاقهائی ساختند وهر کدام دری از اطاق خود بسوی مسجد باز کردند که در هنگام نماز از آنجا به مسجد میآمدند تا اینکه پس از چندی جبرئیل برآنحضرت نازل شد وگفت : خدای تعالی امر فرموده است که جز تو وعلی افراد دیگر درهای خانه خود را  بطرف مسجد مسدود کنند،واین موضوع بر بعضی گران آمد وچون رسول خدا (ص)بدانها فرمود: من از پیش خود چنین دستوری ندادم،بلکه دستوری بودکه خدای تعالی بوسیله جبرئیل مرا بدان مامور کرد آنان را ضی شدند. ادامه دارد.

 

[۱] -سوره آل عمران،آیه های ۱۹۱-۱۹۵

– مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۱۸۳٫

– از آنجا که مادر حضرت امیر(ع) فاطمه بنت اسد افتخار تربیت رسول خدا(ص) را در کودکی داشته،‌رسول خدا تا پایان عمر آن بانوی بزرگوار، او را مادر خطاب می کرد،‌و به همین جهت روزی که آن بانوی محترمه از دنیا رفت و علی(ع) گریان نزد رسول خدا آمد و گفت: “ما تت امی” – مادرم از دنیا رفت ! رسول خدا فرمود: “بل و الله امی” – بلکه بخدا سوگند مادر من از دنیا رفت.

– قیله، نام زنی است که مردم مدینه نسبشان به او میرسیده است.

18دسامبر/16

اساسی ترین گام در راه اسلام

بی شک انقلاب اسلامی در عمر کوتاه خود علیرغم انواع توطئه ها وخیانتها ومشکلات، در همان حال که ضربه های سنگینی بر پیکر استکبار وظلم جهانی وارد کرده، بالاترین دستاوردهای معنوی ومادی را به مستضعفین ارزانی داشته است. ولی با این همه، تازه آغاز راه است وتا ظلم واستکبار دردنیا هست جنگ بین اسلام وآنها برقرار، وسرانجام اسلام پیروز است وتا زمانی که تمام احکام اسلام اجرا نشود، انقلاب اسلامی به هدف نهائی خود نرسیده است وبر همگان است که به موازات ستیز با استکبار جهانی وشکستن  سدها وزنجیرهای شیطانی وحفظ اولویت جنگ، بی امان در اجرای احکام اسلام در همه ابعادش تلاش کنند، زیرا هدف از انقلاب وهمه رنجها وشهادتها، اجرای احکام حیاتبخش وآسمانی اسلام بوده واکنون در پرتو انقلات اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی _ مدظله _ وخون های پاک شهیدان، بهترین فرصت تاریخی برای شناخت وتدوین واجرای احکام اسلام فراهم شده است، وجامعه اسلامی بیش از هرزمان دیگر، با حضور در صحنه، پذیرا وضامن اجرای احکام اسلام فراهم شده است، وجامعه اسلامی بیش از هر زمان دیگر، با حضور در صحنه، پذیرا وضامن اجرای جزء، جزء احکامی الهی می باشد، وبهمین جهت دشمن بعد از نا امیدی از سقوط کلی جمهوری اسلامی، بیشترین توطئه ها را به منظور جلو گیری ازشناخت واجرای احکام اسلام بکار برده تا به گمان خود مردم را از  دستاوردهای زندگیبخش اسلام، محروم کند تا در نتیجه مردم از انقلاب مایوس ونسبت به اسلام وحکومت اسلامی بد بین شوند، ودر سطح جهانی نیز با احساس ناکامی یک انقلاب _ آن هم بر اساس اسلام- ملتها هرگز به فکر انقلاب نیفتند وبه رژیمهای حاکم دست نشانده تن در دهند.

در چنین شرایط حساس وتاریخی، بزرگترین مسئولیت، بردوش کارشناسان فرهنگ وفقه اسلام یعنی روحانیت پیراسته ومتعهد، وحوزه های علمیه قرار دارد که باید با انسجام وکمال جدیت وبه همان شیوه ای که حضرت امام – مدظله – دربند ۵ از پیام ۲۲ بهمن ۶۱ بیان فرمودند به بررسی واستخراج وتدوین همه جانبه احکام وقوانین اسلام در تمام ابعادش بپردازند وبا اختصاص بهترین نیروهای حوزه وزیر نظر واشراف وراهنمائی مدرسین عالیمقام، به این کار ضروری وبزرگ همت گمارند، وبدینوسیله برتری وعظمت اسلام را – هنوز در بسیاری از ابعادش ناشناخته است – به جوامع معرفی کنند ودر ضمن، راه رابرای مجلس شورای اسلامی در کار قانونگذاری وتسریع درآن، هموارنمایند ومسئولین نیز با برنامه ریزی دقیق،در اجرای سریع وقاطع مقررات اسلامی همت کرده وبا رعایت ضوابط اسلامی، باتمسک به تقوی وورع، بدور از هرگونه انحراف وتحریف،افراط وتفریط ومجامله وگروه گرایی وفقط برای رضای خداوند در خدمت بندگان خدا کوشش نمایند.

والسلام                  رحیمیان

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست ویکم

آیت الله حسین  نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

ایجاد جنگهای ناخواسته وتحمیلی

درمقاله اخیر در پیرامون یکی از مفاسد سیستم سرمایه داری که ” ایجاد جنگها وبرخوردها ” بودمطالبی گفته شد واکنون دنباله آن بحث : اما این جنگ ها هر چه بزرگ و پر دامنه هم باشند در مقایسه با جنگهائی که همین قدرتها بین کشورهای کوچک ایجاد می کنند وبمردم مستضعف آنها بطور ناخواسته تحمیل مینمایند باز هم اهمیت چندانی ندارد. آنچه به عنوان یکی از حیوانی ترین وخونخوارانه ترین”فجایع سرمایه داری ” بروز می کند همین نکته است. ریشه این فاجعه را نیز در سود پرستی ونفع طلبی جهان سرمایه داری باید جستجو کرد، از آنجا که در دنیای سرمایه داری چنانکه گفتیم هدف اصلی فقط تحصیل سود وکسب ثروت روز افزون است همواره تلاش می شود تا پر سودترین کالاها تولید شود وگسترده ترین تجارتها پی ریزی گردد در این مسیر یکی از پرسودترین تجارتها وبلکه اساسا پرسودترین تجارت موجود وممکن تجارت اسلحه وجهازات جنگی است. از این رو جهان سرمایه داری بیش از هر کالای دیگری،در راه تولید این کالای مرگبار سرمایه گذاری وتلاش می کندو چون در این رشته همچون سایررشته های تولیدی،بیش از اندازه سرمایه گذاری می شود وبیش از حد،تولید به دست می آید کالاهای تولیدشده در تمام انبارها وکارخانه ها متراکم می شود. وهمانطور که برای فروش سایر تولیدات د رخارج ازمرزها، بازار مصرف ایجاد می کنند،دراین رشته نیز همین  سیاست را دنبال می کنند. در  مرحله اول با تبلیغاتی حساب شده درنقاط گوناگونن دنیا،جوی بیم آلود ایجاد می کنند بطوریکه کشورهای آن مناطق تحت تاثیر این تبلیغات امپریالیستی قرار گرفته هر آن خودرا خطر بروز جنگ می بینند وبخاطر این تهدید دائمی ناگزیر مقدار قابل توجهی از ثروت وعوائد خودرا بجای اینکه در راه از بین بردن فقر وعقب ماندگی فرهنگی واقتصادی خود خرج کنند –صرف خرید سلاحهای گوناگون وانباشتن آنها در اسلحه خانه ها وسیع خود مینمایند!.از آنجا که در جهان سرمایه داری برای تولید هیچ کالائی حدو اندازه وپایانی وجود ندارد واین سیستم سیری نمی پذیرد پس از پرشدن انبارهای اسلحه اینگونه کشورها،تولید اسلحه زرادخانه های جهان امپریالیستی همچنان ادامه مییابد،وچون برای این تولیدات اضافی،دیگر خریداری وجود ندارد،در صدد برمی آیند که بازار مصرف جدیدی ایجاد کنند. برای ایجاد چنین بازاری راهی نیست جز اینکه انبارهای خریداران قبلی اسلحه خالی شود وبرای رسیدن به این خواست غیر انسانی نیز تنها یک راه  باقی می ماند وآن اینکه با ایجاد جنگهای ناخواسته وتحمیلی سلاحهای موجود به مصرف برسد وپس ازخالی شدن انبارها،باردیگر خرید اسلحه از سر گرفته شود!

فروش اسلحه به موافق ومخالف

در این میان در ایجاد جنگهای تحمیلی در میان کشورهای مصرف کننده وخریدار اسلحه ملاحظه می شود که آنچه هیچ ارزشی ندارد وبه هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گیرد “زندگی انسانها ” است وبهمین خاطر جان انسانها فقط بمیزانی برای سرمایه داران ارزش دارد که می توان به آنها اسلحه فروخت ویا با اسلحه فروخته شده به قتلشان رسانید!! وقتی جان انسان،با چنین برداشت وتوجیه دَدمنشانه ای با پول مبادله می شود، دیگر برای سرمایه دار فرقی  نمی کند که موضوع جان چه کسی مطرح است: دوست یا دشمن؟موافق یامخالف ؟ بهمین جهت است که ملاحظه می شود صاحبان کارخانه های اسلحه سازی به تنها چیزی که فکر می کنند،همان ایجاد جنگ دو یا چند کشور است زیرا همین که جنگ شروع شد،زرادخانه داران چشم خود را بروی همه چیز می بندند وتمام روابط دوستی، قراردادهای معاملات بازرگانی وپیمانهای نظامی،و همچنین پیمانهای مبتنی بر حمایت های لازم در مواقع بروز جنگ را که با یکی از دو کشور در گیر جنگ دارند. نادیده می گیرند وبا بکارگرفتن حیله های گوناگون هم به کشوری که ظاهرا دوست وموافق ومتحد آنها است اسلحه می فروشند وهم به دشمنی که با او درحال جنگ است !زیرا قصد واقعی آنها به پیروزی رساندن دوست ومتحد وموافق خود وبه پایان رساندن جنگ به نفع آنها نیست بلکه به عکس، منظورشان ادامه دادن هر چه بیشتر جنگ و بفروش رساندن هر چه بیشتر اسلحه است!نمونه بارز و آشکار نقش آمریکا وکارخانه های اسلحه سازی آن،در رابطه با اسرائیل  وکشورهای غربی است.وجالب این است که می بینیم سالها است که آمریکا آتش جنگ را بین این دوطرف متخاصم شعله ور نگاهداشته  ودر عین حال،به هر دو طرف هم اسلحه می فروشد: در سال ۱۹۶۷ در حالی که کشورهای عربی به سلاحهای آمریکائی مجهزبودند،اسرائیل نیز با سلاحهای آمریکائی به آنها حمله کرد وسرزمینها وافراد بی گناهشان رابرگبار آتش وگلوله بست وچند سال بعد در حالی که همچنان آن منطقه انباری از سلاحهای آمریکائی بود،انورسادات با سلاحهای آمریکائی در جنگ بااسرائیل شد وبه صلاحدید آمریکا،پیروزی ظاهری ومصنوعی وفریب آمیزی بدست آورد تابه عنوان قهرمان ساختگی جنگ رمضان،بازار وسیعتری جهت مصرف اسلحه آمریکائی ایجاد کند! از این دیدگاه آشکارمی شود که اصولا یکی از دلائل اصلی ومهمی که باعث شد تا امپریالیسم وصهیونیسم جهانی ” دمل چرکینی ” بنام اسرائیل را درقلب کشورهای مسلمان منطقه ایجاد کنند،آن بود که به وسیله این کشور غاصب،بطور دائمی جوهراس آوری را در منطقه حاکم سازد که هر لحظه از آن بوی جنگ وکشتار به مشام برسد،وبدین ترتیب کشورهای این منطقه یا درگیر جنگ شوند واسلحه مصرف کنند یا از بیم در گیری جنگ،اسلحه بخرند وانبارهای خود را پر نمایند!

درگیریهای داخلی وقیامهای ساختگی

قابل توجه اینکه زرادخانه داران،حتی وقتی که در گیری جنگ بین کشورها رابه صلاح خود نبینند یا بهر دلیل دیگری از ایجاد چنین جنگی عاجز باشند،پارا فراتر می گذارند و در داخل کشورها،گروهائی را برای مخالفت بادولت بوجود میاورند وبوسیله آنها درگیریهای خونین داخلی ایجاد می کنند تااز یکسو این گروهها سالحهای زرداخانه داران را به مصرف رسانند واز سوی دیگر دولت آنها،با انواع گوناگون همان سلاحها به سرکوب آنها بروند. چنانکه در حال حاضر،دراکثر نقاط دنیا صورتهای گوناگونی از این نوع درگیریها ایجاد شده است وادامه دارد. تا جائی که ” با بی ساندز “انقلابی جانباز ایرلندی به خبرنگاران مطبوعات جهان گفته بود:ما دهها سال است که برای بدست آوردن استقلال ودفاع از شرافت انسانی خود می جنگیم اما صاحبان کارخانه های اسلحه سازی انگلیس واصولا “کارتل “و “تراست های” اسلحه سازی امپریالیسم جهانی، تمام قدرت خود را به کار می برند تا جنگ ما تمام نشود وآنها بازارفروش خود را در این قسمت از جهان از دست ندهند،ما داریم از جان خود مایه می گذاریم ولی آنها ما را آلت دست خود تصور کرده اند وجنگ ما را تنها عاملی برای دوام بازار تولیداتشان می دانند ! بادر نظر داشتن این نکات که مسائل کاملاً پیچیده ای رانیز گاهی در پشت پرده های خود دارد،می توان بخوبی دریافت که اقتصاد سرمایه داری واستعمار ناشی از آن برای بدست آوردن سود وثروت هر چه بیشتر تا چه میزانی دست به فساد انگیزی می زنند و در ایجاد مفسده های ننگین خود تا بکجا پیش می روند تا جائی که حتی حاضرند انقلابهای ملل تحت ستم را که به قیمت خون هزاران شهید وجانباز بدست آمده است نیز درهم بشکنند و”شیلی ” بلکه شیلی های گوناگون[۱]” درست کنند تا بازار فروش سلاحهایشان که پس از پیروزی انقلابها کساد می شود دوباره رونق خود را از سر بگیرد وهر گلوله به قیمت جان انسانی فروخته شود. این ها نمونه ای است که از مفاسد ننگین سیستم سرمایه داری سیستمی که فقط به سود وپول می اندیشد !

باز هم نمونه دیگری را که مشتی از خروارها مفاسد سرمایه داری است بخوانید : گزارش سازمان ملل ازهزینه تسلیحاتی جهان : مسابقات تسلیحاتی هردقیقه یک میلیون دلار خرج دارد!

نشریه بهداشت جهانی مربوط به سازمان ملل متحد اخیرا چندین عکس از تجهیزات نظامی را در کنار عکسهای تکاندهنده ای از آوارگی،فقر وگرسنگی انسانها چاپ کرده و گزارشی کوتاه از هزینه تسلیحاتی کشورها ومقایسه آن با هزینه هائی که برای نجات انسان از بیماریهای خطرناک وقابل پیشگیری آورده است در این مجله درکنار عکسها نوشته شده است: دنیائی را تصور کنید که در آن تمام نبوغها هزینه ها ومنابع انسانی ومادی که هم اکنون صرف سلاحهای نظامی می شوند در راه سلامتی جهان بکار گرفته شوند! رئیس مرکز خلع سلاح سازمان ملل برآورد کرده است که در هر سال برای حفظ مسابقه تسلیحاتی ۶۰۰ هزار میلیون دلار هزینه مصرف می گردد به عبارت دیگر شرکت در مسابقه تسلیحاتی برای دنیا در هر دقیقه یک میلیون دلار خرج بر میدارد در این دنیای متمدن شگفت انگیز است که باید در برابر این ارقام نجومی این واقعیت را در برابر این ارقام نجومی این واقعیت را قرار داد که تلاش ۱۴ ساله برای ریشه کن کردن بیماری “آبله ” بین سالهای ۱۹۶۷ و۱۹۸۰ فقط ۳۰۰ میلیون دلار هزینه دربر داشته است بدین ترتیت آشکار است اگر حتی بخشی از منابعی که اکنون به هزینه نظامی تخصیص یافته اند صرف پیشگیری معالجه وتحقیق در زمینه سلامتی شوند دنیا بگونه ای حیرت آور بسوی هدف “سلامتی برای همه ” درسال ۲۰۰۰ حرکت می کند. درحالی که قدرتهای بزرگ در جهان،هر دقیقه یک میلیون دلار( یعنی هر دقیقه بیش از ۷ میلیون تومان ) خرج مسابقات تسلیحاتی برای جنگهای ویران کننده میکند درجای جای این دنیای بزرگ میلیونها کودک وزن و مردآواره، گرسنه،فقیر وبیمار حتی سر پناهی که در آن زندگی کنند ندارند ! بچه ها بیمارند وازشدت گرسنگی میمیرند بهداشت،درمان، تغذیه وتحصیل برایشان معنا ندرد،انگار بی جهت چشم به جهان گشوده اند ! انگار هیچ چشمی از این بشر مدعی تمدن آنها را نمی بیند[۲] :اینک برای اینکه وظیفه انسانها را در مورد این قبیل مصرف کردن اموال و ثروت های جامعه از دیدگاه اقتصاد اسلامی را بهتر بدانیم به مفهوم یک آیه از آیات اقتصادی قرآن کریم نظر می افکنیم : استاد بزرگوار مرحوم آیت الله علامه طباطبائی در تفسیر این آیه :

” ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التی ”

” جعل الله لکم قیاما ” [۳]

یعنی اموال خود را که خداوند آنرا قوام وپایه زندگی شما قرار داده است در دست سفیهان قرار ندهید.می گوید : ” جامعه مانند یک فرد دارای شخصیت است ومفاد این آیه این است که همه اموال روی زمین از یک نظر مال جامعه است واین یک حکم عمومی است که در مورد جامعه از جانب خداوند صادر گردیده وجامعه را مورد خطاب قرار داده وآنرا موظف گردانیده است که اموال را هرگز در دسترس افراد سفیه وسبک مغز که با افکار خود اموال وثروتها را در خلاف جهت رشد نیروهای انسانی واستعدادهای مفید الهی و در خلاف جهت رفاه وسعادت بشری بکار میاندازد قرار ندهند.

بعبارت دیگر اموال وثروتهای موجود هر چند از یک دیدگاه بر حسب شرائط ونسبتهای مخصوصی از قبیل کار،حیازت وراثت و تجارت وغیر آن به برخی از افراد اختصاص داده است وآنها حق استفاده از آنرا با رعایت اعتدال دارند ولی آن اصل ثابتی که در جمع شؤون زندگی باید مورد رعایت قرار بگیرد این است که همه مردم نسبت به همه اموال مسئولیت دارند وباید آنرا با تدبر کامل وصحیح اداره کنند  ودر راه اصلاح آن بکوشند و در مجرای رشد ونمو قرار بدهند و با رعایت اعتدال و میانه روی در راه رفع مشکلات زندگی وتامین نیازمندیها خرج کنند وهرگز ذره ای از آنرا  در راهی که با مصالح ومنافع جامعه منافات دارد خرج نکنند. ولازم است خرج کردن افرادی هم که مالکیت خصوصی دارند با این اصل کلی منطبق باشد وهرگز آنها نباید آنرا درخلاف جهت منافع ومصالح جامعه زیانبخش است مصرف نمایند. و هر جا که اصطکاک میان منفعت شخصی ومنافع و مصالح اجتماع بوجود بیاید باید بدون تردید مصلحت اجتماع برمنفعت شخصی ترجیح داده شود ورعایت مصالح جامعه برمنافع فردی مقدم گردد. واز این اصل اساسی فروع بسیاری منشعب می گردد که خداوند در قرآن مجید در مواردی به آن اشاره فرموده است[۴] نکته مهم این است که بسیاری از مفسرین بزرگ می گویند :منظور از سفهاء که در این آیه جامعه موظف شده است اموال وثروتها را در دسترس آنها قرار ندهد واز اختیار آنها خارج سازد کسانی هستند که در خرج مال اسراف می کنند وآنرا در راههائی که به صلاح اجتماع نیست مصرف می کنند[۵]. مرحوم آیت الله علامه شهید سید محمد باقرصدر می گوید از آیه پنجم از سوره نساء  چنین  استفاده می شود :

“اموال و ثروتها همانطور که در مورد مالکیت فردی به افراد تعلق وانتساب دارد به همه مردم  روی زمین نیز ارتباط وتعلق دارد و آنها وظیفه دارند که باین مسئولیت قیام کنند وهر گاه ملاحظه کردند که یک فرد آنرا مورد اسراف و تبذیر قرار داده و در خلاف جهت مصالح مردم بکار انداخته و یا راکد نگاه داشته و در راه تولید بکار نینداخته است باید آنرا از تحت تسلط او خارج ساخته،در راه مصالح جامعه بکار وجریان بیندازند. [۶]

 

[۲] – روزنامه اطلاعات ۹ بهمن ۱۳۶۱

[۳] -سورۀ نساء آیه ۵٫

[۴] -تفسیر المیزان ج ۴ ص ۱۸۲

   مجمع البیان ج ۳ ص ۸ و تفسیر المنارج ۴ ص ۳۷۸٫- ۴

[۶] – اقتصادنا ج ۲ ص ۲۰۰

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت واستوار از اغاز تا کنون

دین وسیاست

“والله اسلام تمامش سیاست است اسلام را بد معرفی کرده اند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه می گیرد ”  ( ۲۱/۱/۴۳)

” احکام اسلام شهادت می دهد که اسلام هم جهات معنوی دارد وهم جهات مادی احکام معنوی دارد وبسیاری از احکامش سیاسی است ….روابط ما بین حاکم وملت، روابط حکومتها وعامه مردم، و روابط حاکم وسایر حکومتها وجلوگیری از مفاسد موجود، همه اینها سیاست است واحکام سیاسی اسلام از احکام عبادی بیشتر است.

کتاب هایی که اسلام در سیاست دارد، بیشتراز کتابهائی است که در عبادت دارد ” (۶/۷/۵۶)

….واین هم رسول اکرم ( ص ) که به تنهائی مبعوث شد و۱۳ سال نفشه کشید وده سال جنگ کرد، آن حضرت نفرمود ما را چه به سیاست ؟! مملکت اسلامی  را اداره کرد ونفرمود : ما چه کار داریم به این حرفها ؟! وآن هم حکومت حضرت امیر (ع) که وضع حکومت وکیفیت سیاست ووضع جنگهایش را همه میدانید، آن حضرت هم نفرمود : ما در خانه بنشیم ودعا بخوانیم، زیارت بخوانیم، ما چه کار داریم به این حرفها ؟! (۲۹/۱۲/۵۶)

” اینکه کسی بگوید که :اسلام به زندگی چه کار دارد ؟ این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اسلام با سیاست چه کار دارد ؟ جنگ با اسلام است ” دیانت اسلام یک دیانت عبادی تنها نیست وفقط وظیفه بین عبد وخدای تبارک وتعالی وظیفه روحانی تنها نیست، وهمین طور یک مذهب ودیانت سیاسی تنها نیست، عبادی است وسیاسی است وسیاستش در عبادات مدغم است، یعنی، همان جنبه عبادی یک جنبه سیاسی دارد.” (۲۲/۸/۵۷)

ُ”….پیغمبر اسلام تمام عمرش در امور سیاسی بود، تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی وحکومت اسلامی تشکیل داد حضرت امیر( ع) حکومت اسلامی تشکیل داد حضرت امیر (ع ) حکومت اسلامی داشت وحکومتهای اسلامی می فرستاد این طرف وآن طرف، اینها سیاست نبوده است ؟! …ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلفیم شرعا همانطور که پیغمبر می کرد وهمانطور که حضرت امیر می کرد.” (۱۰/۴/۶۰)

 

پیغمبر اکرم کدام روز نشست همینطوری فقط مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهائی که می گویند آخوند چه کار دارد به امور سیاسی، پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسب خارج بود؟ دولت تشکیل می داد، با اشخاصی که بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه میکرد جنگ می کرد …. مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای آن آمده بودند.  (۱۸/۶/۶۰)

بنا برمنطبق این طایفه که می گویند باید مسلمان در سیاست دخالت نکند و او را طرد می کنند، و لعن شاید بکنند، باید رسول الله را طرد کنند ! رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است، رسول الله تشکیل حکومت داده است وسایر خلفای اسلام تا آنجائی که به انحراف کشیده نشده بود،در صدر اسلام،باید همه آنها را نفی کنند…برای اینکه آنها دخالت در سیاست می کردند.سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود.پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود  در اطراف عالم وعالم را داشت دعوت به اسلام می کرد ودعوت می کرد به سیاست اسلامی وحکومت تشکیل داد…. ایران بحمدالله الآن  اکثریت قاطع اهل علمش در سیاست دخالت می کنند،در امور اجتماعی دخالت می کنند وآن چند تائی که آن ته ماندند،از دربار ماندند،آنها دیگر از شان کاری نمی آید.”۱۲/۱۰/۶۱

 

18دسامبر/16

انتخابات ازنظر اسلام وقانون اساسی

قسمت نهم

حجه السلام یحیی سلطانی

تبلیغات انتخاباتی

 

تبلیغات انتخاباتی از جمله مسائل بسیار مهم که باید مورد توجه قرار گیرد،مسئله تبلیغات انتخاباتی است که باید باروشی عقلائی واسلامی انجام یابد. در گذشته توضیح دادیم که هدف اسلام در مسئله حکومت،حاکمیت دادن به صالحان است ومهمترین وظیفه ای که در این رابطه امت اسلامی برعهده دارد “انتخاب اصلح ” است. بنابراین تبلیغات انتخاباتی باید به گونه ای صورت بگیرد که نیروهای کاردان ومؤمن،جذب صحنۀ انتخابات شوند وملت با دقت کافی بتوانند اصلح را تشخیص دهند واو را انتخاب نمایند. جذب نیروهای شایسته ومؤمن :یکی از کارهای لازم برای استحکام وبقای یک حکومت،جذب نیروهای شایسته وبه کار گماردن آنان است.وهمانطور که قبلا اشاره کردیم افراد مؤمن و با تقوی تااحساس تکلیف نکنندو خود را در مقابل اسلام مسئول ندانند،ریاست های پر مسئولیت را نمی پذیرند وبه طوری که از سخنان علی (ع)درخطبۀ شقشقیه استفاده می گردد، اگر ملت به افراد صالح پیشنهاد قبول مسئولیت نکنند وبه آنهاا قول وفاداری ندهند،تکلیف شرعی برای آنها مسلّم ومنجزّ نمی گردد. بنا براین تنها راه جذب نیروهای صالح ومؤمن،این است که امت اسلامی درهر منطقه،افراد دانشمند،کاردان ولایق را شناسائی کنند ودرموقع لزوم به سراغ آنها بروند وبا اصرار  از آنها بخواهند تامسئولیت ها را  قبول نمایند، ودر انجام این رسالت ابتدا مطلب را با صالحترین افراد یادشده در میان بگذارند واگر او عذر قابل قبولی داشت،افراد را برای قبول مسئولیت آماده کنند. این شیوه ای که در دنیا مرسوم شده است که از بین افراد داوطلب که خود را کاندیدا کرده اند، یکی از آنها انتخاب می گردد بدون اینکه قبلا بوسیله ملت شناسائی شده باشد، معمولا نتیجه ای را که اسلام در نظر داشته به دست نمی دهد،زیرا چه بسا افراد لایقتر که مانند گنجی پنهان درکنج ویرانه ای باشند ودیگران،به میدان آمده باشند. اگر افراد لایق خود را برای قبول مسئولیت آماده نکنند وملت هم به سراغ آنها نروند،این شیوۀ معمول سبب می شود که افراد لایق،گوشه گیر باشند وکارها در دست افراد فرصت طلب وموقع شناس باشد، واین موضوع یکی ازخطرهائی است که حکومت را تهدید  می کند و حداقل موجب کندی پیشرفت کارهای حکومت می گردد. سخنی با گردانندگان احزاب : یکی از کارهائیکه معمولا احزاب سیاسی انجام می دهند،این است که در موقع انتخابات،افرادی را به عنوان کاندیدای مورد اعتماد خود به مردم معرفی می کنند وبرای آنها تبلیغ می نمایند.بنظر می رسد در رابطه با این مسئله،رعایت دونکته برای مسئولین احزاب لازم و ضروری است :نکته اول این است که در معرفی کاندیداها صرفا باید صلاحیت فرد را در نظر بگیرند واگر وابستگی او به حزب یا گروه درنظر باشد واو را به علت این وابستگی تائید نمایند (درصورتیکه رقیب او که این وابستگی را ندارد،شایسته تر و لایقتر باشد ) این عمل از مرز عدالت اسلامی خارج است وهمان شیوۀ حزب بازی غربی است که ازنظام اسلامی به دور بیگانه است. امید است که اینگونه اعمال دراحزاب اسلامی راه پیدا نکند. نکتۀ دوم که رعایت آن بسیار ضروری بنظر می رسد:این است که مسئولین احزاب کارهای مجلس شورای اسلامی را در نظر بگیرند وبا توجه به کارهائی که باید درمجلس انجام بگیرد تعداد نیروهای لازم را شناسائی کنند و بکوشند تعداد کل افرادی راکه در سرتاسر کشور به عنوان کاندیدا معرفی می نمایند متناسب با نیروهای مورد احتیاج باشد. اگر در مجلس به افراد مختلف ومتخصصان گوناگون نیاز باشد،با دقت کامل نیازها بررسی شود و در مجموع،افرادی ازگوشه وکنارکشور و مناطق مختلف،جذب وتایید گردند که نیاز مجلس را برطرف نمایند. این مطلب بایک نوع همانگی در بین شاخه های احزاب،کاملاً امکان پذیر است. مثلا اگر در بعضی ازشهرستانهای افرادی را به عنوان متخصص در مسائل حقوقی وقضائی اسلام تائید نمودند،بکوشند در شهرستان های دیگرمتخصصین دیگر راجذب وتایید نمایند،وبه این طریق یک مجلس غنی وپرمحتوی به وجود بیاورند تا همۀ کارها با استحکام لازم وسرعت بیشتر انجام بگیرند. اگر این نکته را رعایت نکنندوهر شاخه ای بدون هماهنگی با شاخه های دیگر،فردی را از میان داوطلبان تائید نمایند چه بسا مجلس پس ازتشکیل،با کمبود نیروهای متخصص وتراکم نیروهای غیر لازم روبرو خواهد شد. طبیعی ترین راه برای تبلیغ تبلیغات به شیوه هائیکه درغرب معمول است –وقبل ازپیروزی انقلاب در ایران نیزمعمول بود- نادرست است،چراکه غالبا حقیقت را با شعارها وجوسازی ها سرپوش می گذارند وافراد با نفوذ که زر وزور بیشتری دارند انتخاب می شوند. درآن زمان ایران،همۀ فعالیت ها وجوش وخروش ها وتبلیغ ها ازطرف کاندیدا بود واو بود که می کوشید با هرشیوه ای که شده کرسی مجلس رابه دست بیاورد و به آرزوی خود برسد واگر افراد دیگری هم تبلیغ می کردند یا از کاندیدا پول گرفته بودند یا به فکر منافع آینده خود بودند وتوده ملت به این مسئله چندان اهمیت  نمی داد، در صورتی که رکن اساسی در این مسئله حساس ملت است وآنها هستند که برای  خود،نماینده انتخاب می کنند وسرنوشت خود را به دست آنها می سپارند وباید بدانند که انتخابات سرنوشت ساز است وباید آنرا با اهمیت تلقی کرد. طبیعی ترین راه برای تبلیغات این است که ستادهای تبلیغاتی انتخابات از طرف افراد متدین وفهمیده واندیشمند ملت بدون دخالت کاندیداها و نزدیکان آنها تشکیل گردد واداره کنندگان ستادها بدون کوچکترین اعمال غرض واعمال نظرهای خصوصی ازهمه کاندیداها دعوت به عمل بیاورند وبا حفظ احترام به همۀ آنها، برای آنها جلسات سخنرانی تشکیل دهند ودرآن مجلس،مشکلات کشور را در آن مقطع زمانی که او می خواهد متصدی امر گردد،مطرح نمایند تا کاندیدا در سخنرانی خود راه حل هائی راکه برای این مشکلات درنظر دارد، ارائه دهد ودر ضمن سئوال های گوناگون که توسط افراد،به گونه ای حساب شده طرح می گردد وکاندیدا پاسخ می دهد،میزان درایت واندیشه وکارآئی ومدیریت او بدست بیاید. پس ازسخنرانی ها وبدست آمدن میزان اندیشه کاندیداها با توجه به سابقۀ تقوی ودیانت آنان که از متن زندگی آنها به دست آمده است،افراد مسئول ستاد به شور وتبادل نظر بیندیشند وبدون هیچگونه تعارف ومجامله با حفظ ادب واحترام،نقاط ضعف وقوت هر یک را بگویند،مخالف وموافق صحبت کنند وسپس با اکثریت آراء،یک نفر را از بین آنها انتخاب وتائید نمایند وبرای او تبلیغ کنند.تبلیغات توسط کاندیداها : نحوۀ کار ستادهای تبلیغاتی کنونی که معمولا زیر نظر کاندیداهای تشکیل می شود ومخارج آنرا خود کاندیدا متحمل می گردد وبا عکس ها وپوسترها وشعارها با تمام قوا می کوشد تا همان کاندیدا را معرفی کند،از شیوۀ تبلیغات غربی گفته شده است وبه قول یکی از نویسندگان (مسئله انتخابات درکشورهای غربی کاری است شبیه کاری که مغازه داران برای فروش اجناس خودمی کنند هر چه مغازه دار درتبلیغات، مهارت بیشتری داشته باشد می تواند با انگشت گذاشتن برنقاط ضعف مشتریان –واستفاده ازروحیات آنها- جنس نامرغوب را به جای جنس مرغوب به آنان بفروشد). تبلیغاتی که توسط ستاد کاندیداها انجام می گردد،غالبا هدفی جز به دست آوردن پیروزی ندارد،از این جهت اگر به شیوۀ معقول هم تبلیغ کند معمولا می کوشد نقاط مثبت وقوت کاندیدا را که موجب رغبت رای دهندگان می گردد، توضیح دهد واز توضیح دادن نقاط ضعف،از نقاط ضعف،از نظر ستاد تبلیغاتی، نقض غرض محسوب می گردد. کلاهی که در انتخابات برسر ملت ها رفته است بیشتر بر اثر پوشیده ماندن نقطه های ضعف  کاندیداها بوده است،واگر ازگروه تبلیغاتی هر کاندیدا انتظار داشته باشیم که آنها نقاط ضعف رقیب خود را بازگو کنند تا مردم آگاه شوند، این انتظار نامعقول ونادرست است،زیرا این عمل یک نوع اعمال غرض تلقی می گردد ودرجامعه آثار سؤ میگذارد. بنابراین تنها راه حل این معما وتشخیص دقیق کاندیدای شایسته این است که امر تبلیغات –همانطوری که شرح دادیم- دردست مردم بی طرف باشد تا بتوانند بدون اعمال غرض،با تجزیه وتحلیل ودقت روی نقاط ضعف وقوت کاندیداها،بهترین آنها رابشناسند واز آنها حمایت نمایند. یک مسئله فقهی واخلاقی: در مسئله تجزیه وتحلیل نقاط ضعف وقوت کاندیدا با یک اصل فقهی واخلاقی روبرو می شویم وآن این است که بازگو کردن نقاط ضعف مسلمان یک نوع غیبت محسوب می گردد و غیبت ازنظر اسلام حرام است و به طور کلی پی گیری وجستجو از عیب های مسلمانان در اسلام ممنوع است. اگر این اصل درعمومیت خود به طور کامل،در انتخابات رعایت شود وهیچیک ازعیبهای کاندیدا-اگر چه خطرناک باشد- برملا نگردد وپوشیده بماند،راه سؤ استفاده برای افراد خطرناک وفرصت طلب که می کوشند عیبهای آنها ازنظر توده مردم پنهان باشد- باز می شود!واگر این اصل به طور کلی رعایت نگردد وهمه عیبهای کاندیدا برای همۀ افراد رای دهنده بر ملا شود، چه بسا حیثیت وآبروی او از بین می رودوگاهی نیز موجب اشاعۀ فحشاء می گردد. در اینجا مسئله احتیاج به یک دقت فقهی دارد،زیرا به علت اهمیت خاصی که مسئلۀنمایندگی مجلس دارد،باید راه های سؤ استفاده حتی الامکان بسته شود وچون مسئله وکالت از امور مهمه است  باید اهمیت آنرا در نظر گرفت واز طرفی غیبت یکی از گناهان بزرگ است ونمی توان آنرا نایده گرفت،بنابراین مسئله،بسیار دقیق وظریف است وباید صاحب نظران با دقت آنرا مورد توجه قرار دهند. در استنباط این  نگارنده،رعایت تشخیص صلاحیت کاندیداها بسیار مهم ورعایت اصل حرمت غیبت نیز مهم است ولی درمقایسه با این دوتکلیف،شناختن دقیق کاندیدا  مهمتر بنظر می رسد،زیرا در دست گرفتن سرنوشت هزارها ومیلیونها مردم مسلمان ویا سپردن آن به دست افراد،کار ساده ای نمی باشد،همۀ شهادت ها وتلاش ها وفداکاریها برای ایجاد عدل اسلامی است وپیاده کردن عدل اسلامی بستگی به لیاقت ودیانت مسئولین دارد. رعایت میزان ضرورت ها. با توضیح بالا، ضرورت اقتضا می کند که نقاط ضعف کاندیداها-آن مقدار که به تشخیص صلاحیت آنها بستگی دارد- بازگو شود- مخصوصا نقطه هایی منفی از قبیل بی تقوائیها وانحرافهای عقیدتی و وابستگی های زیان بارسیاسی که خسارت های آن برای ملت قابل جبران نمی باشد.و در عین حال یک اصل دیگر فقهی را نیز باید در نظرگرفت وآن این است که ( الضرورات تقدر بقدرها)- ضرورت ها باید اندازه گیری شود واحکام ضروری به میزان ضرورت اجرا گردد ونه بیشتر. در رعایت این اصل، برملا نمودن همۀ عیبها،آن هم برای همۀ افراد رای دهنده ضروری بنظر نمی رسد. بلکه کافی است عده ای از افراد مؤمن وصاحب نظر که مورد اعتماد مردم هستند،مسئله را پیگیری کنند وهمانگونه که یادآور شدیم – بعد از شور وتبادل نظر ودقت کامل روی نقطه های ضعف وقوت،بهترین فرد را بشناسند وبه مردم معرفی نمایند بدون اینکه به دیگران بی احترامی شده باشد یا اسرار آنها فاش شده باشد. در اینجا است که وجود یک تشکیلات سازمان یافتۀ اسلامی برای امت اسلام ضروری بنظر می رسد وباید تشکیلات سازمان یافته با رعایت جمیع موازین شرع –مورد اعتماد مردم باشد تا اینگونه امور بر عهدۀ آنها گذارده شود.مجامع سازمان یافتۀ روحانیت وانجمنهای اسلامی واحزاب در خط اسلام می توانند بهترین نقش را در اینگونه موارد داشته باشند وهر تشکیلات می تواند هدایت کنندۀ توده های مردم بشد مشروط به اینکه ویژگیهای یک تشکیلات اسلامی راداشته باشد. امید است دریک فرصت مناسب بتوانیم در یک مقالۀمخصوص –به طور مشروح وگسترده – ویژگی های یک مجتمع تشکیلاتی اسلامی راشرح دهیم. دراینجا فقط به یک نکته دقیق اشاره می کنیم وآن این است که نقش اساسی یک تشکیلات سازمان یافته هدایت مردم وآشنا- کردن آنها به ایدئولوژی اسلام است، وگردانندگان آن تشکیلات در حقیقت هادیان توده ها محسوب می گردند وهر مسلمان آشنا به اسلام می داند که در اسلام –بلکه درکلیۀ ادیان الهی- امر هدایت برعهدۀ افرادی گذارنده شده است که آشناترین مردم به نظام الهی و با تقواترین آنها باشند. خدای تبارک وتعالی امر هدایت را برعهدۀ انسانهای آگاه ومعصوم قرار داده است وآنها نیز دانشمندان وارسته وبا تقوی را مسئول این امر دانسته اند. اگر افراد تصمیم گیرنده در راس اجتماعات (احزاب وانجمنهای اسلامی) ودر همۀ شاخه های آن افرادی باشند که آگاهی ها وتقوای لازم راداشته باشند و از دیگران آگاه تر وبا تقواتر باشند، می توانند هدایت گر باشند والا هدایت آنها نمی تواند جامعه رابه سر منزل مقصود برساند وچه بسیار کارهائی که به علت ناآگاهی ویا بی تقوائی،به جای هدایت،اضلال باشد. تبلیغات نامشروع ونامعقول قبل از پیروزی انقلاب توسط گردانندگان ستادهای تبلیغاتی که از طرف کاندیداها تشکیل می شد بسیاری ازکارهای تبلیغاتی بود که به صورت نامعقول ویا نا مشروع انجام می گرفت که دراینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱- بلندگوها درکوچه وخیابان به راه می افتادند وبا شعار مردم را به رای دادن به کاندیدای مورد نظر خود دعوت می کردند وگاهی نیز حس ناسیونالیستی وتعصبات قومی وقبیله ای مردم را تحریک می نمودند.

۲-عکس های رنگارنگ کاندیداها وپوسترهای متنوع به در و دیوارها نصب می شد واز کاندیدا همانند یک کالای تجارتی تبلیغ می کردند وبا انواع حیله های تبلیغاتی توجه مشتریان را جلب می نمودند.

۳- توجه افراد ذی نفوذ را به وسیله پول یا وعده های شیرین جلب می کردند واز این راه تعداد زیادی از آرای سفارشی را به خود اختصاص می دانند.

۴- وگاهی نیز عکسها وپوسترهای دیگران را پاره می کردند   تا اثری از تبلیغات رقیب بردیوار نباشد وپیروزی خود را ازراه شکست رقیب بدست بیاورند. بعضی از اینگونه کارها (مانند پاره کردن اعلامیه های دیگران وتحریک تعصبات مردم) نامشروع وبقیه آنها نامعقول است،زیرا تبلیغات باید به گونه ای باشد که مردم را به دیانت وکارآئی کاندیدا آشنا نماید وعکس ها وشعارها وپوسترهای متنوع نمی تواند این رسالت را انجام دهد واین گونه کارها را اگر به علت تبذیر واتلاف غیر صحیح اوراق کاغذها ومالها،نامشروع ندانیم قطعا نامعقول است. تقلب درانتخابات : یکی از کارهائی که در گذشته انجام می گرفت تقلب درانتخابات بود ودر بعضی از انتخابات آرای تقلبی یا تقلب در قرائت وشمارش آرا نقش بسیار مؤثری درشکست و پیروزی افراد داشت. باید دانست که در جمهوری اسلامی هر گونه تقلب برخلاف قانون حکومت اسلامی وحرام مسلم است وعلاوه بر اینکه حرمت شرعی وتکلیفی دارد  در بسیاری از موارد ازنظر فقهی موجب بطلان وکالت می گردد واگر نماینده ای با رای مؤثر تقلبی انتخاب گردد وکالت او باطل وشرعا ضامن حقوقی است که از مجلس دریافت می کند. انشاءالله شرح بیشتر این مسئله را با توضیح وکالت از دیدگاه فقه اسلامی در قسمت بعد بدنبال می کنیم. باید امرتبلیغات در دست مردم بی طرف باشد تا بتوانند بادقت وبدون اعمال غرض،بهترین کاندیداها را بشناسند واز آنهاحمایت نمایند. ادامه دارد

 

18دسامبر/16

آیت الله صانعی دادستان کل کشور در مصاحبه ای مهم با پاسدار اسلام

فعالیتهای انجام شده _کمبودهای قضائی – مسئله قضا وبازسازی فالأعلم یعنی چه وکیست – سیستم قضائی فعلی – ملاک انتخاب قضات

س- به طور کلی برای بهبود وضع قضائی کشور چه تصمیمهائی گرفته اید؟

فعالیتهای انجام شده

ج – بسم الله الرحمن الرحیم. اولین تصمیمی که ما عملاگرفتیم و در گفتگوهای بین دوستان هم این تصمیم گرفته شده فعالتر  نمودن خود شورای عالی قضائی است . چون شورای عالی قضائی در راس قوه قضائیه قرار دارد وهرچه بیشتر کار کند، قوه قضائیه بهتر کار می کند. اعضای محترم شورای عالی قضائی سابق هم فعالیت داشتند، ولی به حساب اوائل انقلاب وبا مسئولیتهائی  که آن آقایان داشتند،نمی توانستند وشرایطشان اجازه نمی داد که فعالیت زیادتری داشته باشند. ولی ما چون در یک شرایط خاصی قرار گرفته ایم فعالیتمان را بیشتر کردیم و تا کنون که حدود پنجاه روز از نصب بنده برای این عنوان (دادستانی ) میگذرد، شورای عالی قضائی در حدود سی جلسه داشته است، جلساتی چهار،پنج ساعته و در این جلسات هم تصمیمات زیادی گرفته شده :بیشتر استانهای مملکت تشکیلات قضائیش پیاده شده و مورد بررسی قرار گرفته است وبدنبال این جمله امام که فرمودند :حال فعلی افراد، معیار است نه حال سابق پرونده های قضائی که باز خرید  یا بازنشسته شده بودند.- چه در دادسراها وچه در دادگاهها ی عمومی – برای عمل شدن به پیام امام آن پرونده ها را رسیدگی کردیم، تجدید نظر- بدنبال پیم امام- دیدیم بعضی از اینها باید برگردند چون می توانند خودشان را با نظام قضائی جمهوری اسلامی هماهنگ کنند وعدّه ای از آنها برگردانده شدند واین روزها ابلاغ – هایشان دارد صادر می شود وبه مراکزی می روند برای اینکه کار کنند. البته معمولا اینها بعنوان مشاور یا بعنوان داد یار وباز – پرس هستند وبعنوان قاضی که حکم بدهد کمتر هستند چون در سابق هم اینها معمولا قاضی دادگاه نبودند ولی خود سمت مشاورت هم یک سمت بالائی است که ما از اینها استفاده می کنیم،چون ما درقوانین فعلی به مشاور نیاز داریم. قدم دوم این کاری است که مجلس انجام داده و دارد انجام می دهد،یعنی تصویب قوانین قضائی اسلام،که بسیاری از این قوانین نوشته شده است وما مرتب به دوستان وآقایان روحانی یی که در دادگستری هستند سفارش می کنیم که به این قوانین  عنایت داشته باشند ودر حکمهایشان به این قوانین استناد کنند وتلاش کنندکه حکم را مستند به  این قوانین قرار بدهند، چون  این قوانین، قوانینی است که از مجلس شورای اسلامی گذشته است،زیر نظر حقوق دانان شورای نگهبان از جهت مخالف نبودن با قانون اساسی،واز نظر مخالف نبودن با شرع نیز از نظر فقها گذشته است وعلی القاعده باید  به آنها عمل شود وما مرتب به دوستان سفارش می کنیم، حتی جزوه ها ونوشته های رسمی دادگستری وروزنامه های رسمی دادگستری را هم گرفتیم وکاری که در ظرف این چند روز انجام دادیم مرتب برای قضات می فرستیم وقضات رابیشتر     متوجه شان می کنیم که به این قوانین رابیشتر  متوجه شان می کنیم  که به این قوانین عمل کنند….کار سومی که ما انجام دادیم این بود که روی آن بخشنامه شورای نگهبان زیاد تکیه کردیم، چون شورای نگهبان دوتا بخشنامه داشت بعد از آن پیام امام: بخشنامه اول این بود که مقداری از قوانین خلاف شرع که ” بین الغی” بود در قوانین سابق، فقهای شورای نگهبان بطلان آنها را اعلام کرد. از باب نمونه آن قوانین برای زنای محصنه زندان قرار داده بود،در حالی که در اسلام برایش رجم قرار داده شده است،وهمچنین برای عمل لواط –مثلا – زندان قرار داده بود،در حالی که اسلام انواع واقسام مجازاتها را دارد که یکی از آنها قتل است،وحبس اصلاً جزو مجازاتهایش نیست،یا در زنای بدون احصان باز همین جور. این گونه مواردکه “بین الغیّ” بود،فقهای شورای نگهبان در نامه اولشان –بعد از آن پیام امام – نوشتند وما اینها را اعلام  کردیم،وبقیه مقررات مملکت به حکم ضرورت باید عمل بشود با قوانینی جایگزینش بشود ویا خود شورای نگهبان اعلام بطلان کند. نامه دومی را فقهای شورای نگهبان نوشتند بدین مضمون که عمل به مقررات جایز است مگر آنچه خالف صریح رساله امام امت از تحریر الوسیله  یا توضیح المسائل باشد،بدنبال این دو نامه ما کار کردیم ومحاکم رابیشترمتوجه کردیم که این دو نامه را باید مورد عنایت قرار داد، وکمتر موردی ما پیدا می کنیم درقوانین که مخالفت صریحی بافتوای امام امت داشته باشد به غیر از مسائلی که بطلانش اعلام شده است در رابطه با مسائل حدود  وقصاص،که اینها رافقهای شورای نگهبان هم بطلانش اعلام شده است در رابطه با مسائل حدود وقصاص، که اینها را فقهای شورا ی نگهبان هم بطلانش را اعلام کردند شاید ما در سراسر قوانین فعلی – با توجه به آنچه که باطل شده وبا توجه که جایگزینش آمده است یک قانون “بین الغیّ” ی را پیدا نکنیم ، حتی در مثل قانون مالک ومستاجر مغازه ها،که ممکن است بعضی ها فکر کنند که بر حسب قوانین سابق، اگر کسی مغازه ای را اجاره کرده است مالک حق ندارد این مستاجر را بیرونش کند واگر خوایت بیرونش کند تحت یک ضوابطی باید حق پیشه ای به او بدهد،برخی ها فکر می کنند این خلاف فتوای صریح امام است،در حالی که نه خالف فتوان صریح نیست، مخصوصا درنامه فقها آمده :”نص فتوای امام”است.به حساب اینکه ممکن است همین قرار دادهای عقلائی وعرف وعادت شرط باشد واز شروطی باشد که عقل بر او بنا نهاده شده است. از طرفی ممکن است این آقای مستاجر حق السلطنه مالک را خریداری کرده باشد، اگر حق السلطنه اش راخریدرای کرده باشد مالک نمی تواند بدون رضایت او به دیگری اجاره بدهد.از طرفی ممکن است بیرون کردن این مستاجر باعث عسرو حرج و بدبختی آن مستاجر مغازه بشود او با یک عائله ای از اینجا زندگیش اداره می شود،قانون عسرو حرج درکنارش می آید، قانون “لاضرر”در کنارش می آید. حتی در این موقع هم ما نمی توانیم بگوئیم خلاف صریح فتوای امام است،چون یک جا امام می فرماید : مالک حق دارد مستاجر را بیرون کند وبعد از آنکه زمان اجاره تمام شد ماندن این مستاجر بدون رضایت مالک خلاف شرع است، ولی همان امام می فرماید: شرایط ضمن عقد،لازم الوفاست،همان امام،شرطی که بصورت بنائی باشد آن را شرط می داند وقبول دارد ولذا آن مسئله بهره بانکها که مطرح بود شرط ذکری نیست بلکه شرط بنائی است واین بعنوان یک شرط،پذیرفته می شود. این راهم ما به دوستان تذکر دادیم وتوجه دادیم به دوستان که شاید خلاف وحرمتی پیدانشود، اگرجایی پیدا شد اعلام کنند تا با فقهای شورای نگهبان تماس گرفته شود وآنها حرمتش رااعلام کنند، وما خود سرانه حرمتش را اعلام نکنیم. قدم دیگری را که برداشتیم این بود که ما طرح بازرسی ویژه را تصویب کردیم وبدنبال این  هستیم   که نیرویش را پیدا کنیم. این بازرسی ویژه،افرادی هستند که می توانند  از طرف شورای عالی قضائی به دادسراها وبه دادگاهها سربزنند واگر خدای ناخواسته یک جا تخلفی باشد،آن تخلف را گزارش بدهند وبدنبالش متهم تحت پیگردی قرار بگیرد که مستحق آن است. قدم بعدی فعال نمودن محکمه انتظامی قضات بود که برای آنجا دادستان وافرادی  قرار داده شد که با این فعال نمودن همان محکمه انتظامی قضات وبا دادگاهی که قاضی اش از طرف مقام رهبری نصب شد،این هم یک مقدار کمک کرد.

س- گفته می شود که نیاز قضائی کشور بیش از امکانات موجود در دستگاه های قضائی است،لذا تعداد پرونده هائی که روزانه رسیدگی می شود کمتر است از پرونده هائی که وارد می شود، برای برطرف کردن این کمبود،چه برنامه ای دارید ؟

کمبودهای قضائی وراه حلها

ج – این مشکلی است که باید پذیفت،از باب نمونه برایتان عرض کنم : در استان مشهدآنچه که الان دارد حدود صد وچند نفراست، در حالی که حدود نود نفردیگر نیاز هست یعنی  میشود گفت پنجاه درصد مورد نیاز وجود دارد  وپنجاه درصد مورد نیاز نیست تازه استان مشهد استانی است که می توانیم بگوئیم نسبتا  در دادسرا ودر دادگاه هایش قاضی بهتر وزیادتر از بقیه استانها بوده است. در بقیه استانها هم با همین مشکل روبرو  هستیم وسرّش هم این است که طبق قوانین فعلی ونظام جمهوری اسلامی، قاضی باید دارای  شرط عدالت باشد واین شرط  عدالت یک مرحله عالی از انسانیت  است. در برخی ازقضات امکان دارد این شرط نبوده یا در  بعضی اصلاً نبوده است،اینها کنار رفته اند. جهت دوم اینکه در قوانین کیفری الان، مسئله تعزیر وجود دارد، مسئله حکم به جَلد هست، حکم به قطع هست. برخی از مردم ما از نظر فرهنگی نمی توانند بپذیرند که غیر روحانی این حکم را بدهد  می پذیرند، روحانی   وقتی که حکم بدهد دستش هم قطع بشود می پذیرد، اما غیر روحانی وقتی که حکم بدهد  – ولو این غیر روحانی هم آدم خوبی باشد –اما یک مقدار پذیرشش برایش مشکل است. این است که در دادگاههای کیفری کمتر می شود قاضی را غیر روحانی قرار داد. به سراغ دادسراها هم که می رویم آنجا همین مسئله مطرح است،مردم معمولا می خواهند دادیار وباز پرسشان روحانی وطلبه باشد. بدنبال این، برخی از این قضات نتوانستند قاضی باشند بلکه سمتهای دیگری به آنان واگذار شد وما با کمبود قاضی روبرو شدیم. البته این عده از آقایان که مشفول  کارند،خوب کار می کنند وبا توجه به همه این کمبودها،در تهران در سال گذشته هر روز ۳۵ پرونده از زندانیها به دادگاه می آمد وتعیین تکلیف می شد،اما امسال بحمدالله دو برابر است،یعنی هر روز هفتاد پرونده از زندان به دادگاه می اید وتعیین تکلیف  می شود.و در شهرهای دیگر هم همین جور است،چون  در دادگاه  ها قضات متعهد،روحانیون  عزیزی هستند که تلاش  می کنند وخوب کار می کنند ومقداری ازآن قوانین   دست وپاگیر هم در دادگاهها مطرح  نیست بلکه از بین رفته است،مثلا در دادگاهای کیفری آن کسی که شاکی است ولو ضرر وزیان را در  بازپرسی مطرح نکرده باشد،همان جا نزد آقای قاضی شرع می تواند مطرح کند، در حالی که دیروز چنین چیزی برایش ممکن نبود،بلکه امروز می تواند شکایت ودعوا را درمرحله اول در دادگاه مطرح کند. اما اینکه چه راهی را باید اتخاذ کرد ؟ راهش راقانون معین کرده است وامام هم فرموده اند، روحانیون دیگر هم فرموده اند :تنها راه،منحصر است به اینکه روحانیون عزیز، فضلای محترم وطلاب ارجمند بیایند ودر کادر  قضائی  برای رضای خدا خدمت کنند وطبیعی است که باید بیایند برای اینکه وقتی ما پذیرفتیم انقلابی را، پذیرفتیم که قوه قضائیه ودادگستری باید اسلامی  بشود،وهنگامی که پذیرفتیم آرزوی دیرینه سیزده قرن مسلمانان امروز عینیت پیدا کرده است،چاره ای جز این نیست که باید روحانیون متعهد بیایند،گرچه تعدادی آمده اند ولی بیشتر باید بیایند واین کار را بر بسیاری از کارها مقدم بدارند، چون اگر قوه قضائیه درست شود،هشتاد در صد مفاسد از بین می رود، واگر قوه قضائیه – خدای ناخواسته – درست نشود مفاسد سر جایش می ماند، وکسانی اگر عیبی را در قوه قضائیه می یابند،بهتر است به جای اینکه عیب را مطرح کنند،خودشانرا آماده سازند برای اینکه درقوه قضائیه کار کنند، چون امروز محیط بازی است وقانون طلبه ای که دروس سطح را تمام کرده باشد، او را به عنوان دادیار ویا دادستان می پذیرد در حالی که در رژیم گذشه برای دادستان شدن یا برای دادیار شدن شرایط سختی بود که قضات سابق متحمل می شدند،واگر طلبه ای دو سال درس خارج خوانده باشد می تواند قاضی بشود در دادگاههای حقوق،مدنی خاص وکیفری واگرده سال درس خارج خوانده باشد میی تواند در دیوان عالی کشور –عالیترین مقام قوه قضائیه – وارد شود. اخیرا هم در دفتر تبلیغات اسلامی قم هیاتی انتخاب شده اند برای اینکه دوستانی راکه مایلند به دادسراهابیایند،اینها را معرفی کنند به شورای  عالی قضائی تا بری رفتن به دادسراها آماده شوند. علاقه به نظام جمهوری اسلامی هر چه بیشتر باشد،باید علاقه به کار کردن در قوه قضائیه زیادتر شود.این کاری است که ما می توانیم انجام بدهیم وقانون هم گفته است وما می توانیم وباید مقدماتش را فراهم کنیم، اما دیگرآقایان روحانیون وفضلا وطلاب عزیر چه جور مصلحت بدانند وچگونه بیایند آنرا نمی دانیم ولی اجمالا هر گاه امام پیامی می دهد سیل فضلا وطلاب به طرف قوه قضائیه سرازیر می شود حتی پیر مردها،مقدسها هم می آیند وتنها سخنشان این است که چون امام فرموده است می ائیم امیدواریم  خداوند سایه امام را بر سر امت مسلمان مستدام بدارد.

س- از نظر اسلام،تفاوت انتقاد سازنده با سخنان توطئه آمیز چیست ؟ و آیا قوانین قضایی معیاری برای تشخیص این دو موضوع معین کرده است وحدود انتقاد سازنده چه می باشد؟ انتقاد وانتقاد کننده

ج- انتقاد سازنده به این صورت در قوانین قضائی چیزی در باره اش مطرح نبوده است، اما ما خودمان اگر بخواهیم بفهمیم انتقاد سازنده  وانتقاد غیر سازنده چیست ؟ باید فکر بکنیم که اولا چرا انتقاد می کنیم،آیا در انتقاد خود غرض شخصی داریم یانه؟ این از نظر وجدان خودآدم.ولی ما اگر بخواهیم  بفهمیم که تا چه اندازه این آقا در انتقادش راست می گوید  وآیا انتقاد او سازنده است یا نه،باید ببینیم آیا مراحل قبلی راطی کرده است یا نه، چون انتقاد سازنده مرحله قبلی دارد وآن اینکه به خود طرف تذکر  بدهد،اگر این مرحله قبلی را طی کرده وبه طرف تذکر داده است  بعد از تذکر به او باید به مسئول مراجعه کند. قرآن می فرماید :

” لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم “، این مظلوم است که باید به آن کسی که می تواند رفع  ظلمش را بکند مراجعه نماید واگر حقوق جامعه است ودلش برای جامعه می سوزد باید به مسئولین جامعه مراجعه کند بنابراین مراجعه به خود شخص ومسئول در مرحله قبل است،اگر می گوید دسترسی به آنها نداشتم، لذا در مجله یا در روزنامه مطرح کردم یا در اجتماعات گفتم اینجا باز این آدم که می گوید من دسترسی نداشتم وآنجا آوردم،اگر خوبی های آنها را هم تذکر بدهد وبگوید من دسترسی نداشتم وآنجا آوردم،اگر خوبی های آنها را هم تذکر بدهد و بگوید این آقا یا این نهادی که من به ان اعتراض دارم این مقدار خوبیها را هم دارد،تقدیر وتشکر هم از او بکند،شرایط را هم ملاحظه کند و بعد حرفی را بزند وبه گونه ای حرف بزند که دشمن ازآن برداشت بد نکند،این چیزی است که می تواند معیار معین ومشخص باشد، وبالاتر از همه گوینده است،اگر کسی انتقاد سازنده دارد باید اول خودش را جوری قرار بدهد که وقتی حرف می زند حمل بر غرض شخصی نشود. این جانب بارها با دوستانی که مراجعه می کنند برای بارها با دوستانی که مراجعه  می کنند برای بعضی از مسائل، میگویم :شما این مسائل کلی را به فقیه بزرگوار،حضرت آیه الله –العظمی آقای منتظری برسانید،به ایشان مطالب را بگوئید وتذکر بدهید تا ایشان وقتی به مسئولین دولت بگوید- از رئیس دولت گرفته تا هرفرد دیگر –هر چه را بگوید هم جامعه می پذیرد که این دشمنی وغرض خاصی ندارد،وعلاقمند به پست ومقام نیست،وبرای خدا دارد می گوید،هم خود طرف می پذیرد که این برای خدا دارد می گوید وهم افراد بهتر وبیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند، چون می یابند که خود این شخص دلسوخته انقلاب است، کسی است که صدمات خورده است برای اسلام وانقلاب زندان رفته است برای اسلام وانقلاب زندان رفته است شلاق خورده است برای اسلام وانقلاب،عزیرترین فرزندش را برای اسلام وانقلاب داده است والان همه وقتش را صرف انقلاب واسلام می کند، این خیلی طبیعی است که حرفش اثر  می گذارد. اما فلان آقا باشد،داد هم بزند مردم از او نمی خرند، چون او را نمی شناسند. مهمترین عاملی که می تواند انتقاد را معلم کند که سازنده است یا نه، اینکه خود گوینده چه وضعی در جامعه دارد،هر انتقاد کننده ای اول باید مقدار خود و ارزش خود را در جامعه بیابد،نظر مردم نسبت به خودش بیابد، بعد که نظر مردم را نسبت به خودش یافت،آنوقت حرفی بزند وگرنه اگر به خیال خودش انتقاد هم می کند برای ساختن، بداند که دارد کار بدی می کند چون مردم را دارد به جان هم می اندازد وانتقادش اثری نمی کند وطرف را همبه لجبازی وامیدارد. بعضی از این لیبرالها که الان انتقاد می کنند،ممکن است درصد سخن، یک سخن آنها هم درست باشد که “من حیث لا یشعر”یک حرف درستی زده باشند اما همت یک حرف درستشان هم به عقیده ما مضر است، چون مردم دیگر اینها را نمی پذیرند،مردم می دانند اینها وقتی قدرت دستشان بود چه کردند، وبر سر این ملت چه آوردند وبا آمریکا چه جور رفتار می کردند،رفتاری همراه با رفاقت و دوستی،وقدرت که دستشان بود چه کردند وسرد مدارانشان کجا رفتند: یا محکوم به اعدام شدند.این را آدم باید بگوید که آنوقتی هم که انتقاد می کند،این انتقاد ولو آن مقداری هم که درست است سازندگی نیست وخود او هم اگر قصدش سازندگی باشد باید صرف نظر کند،چون حرفش وقتی پذیرائی نداشته باشد گفتنش جز ایجاد اختلاف چیز دیگری را ندارد. اگر کسی انتقاد سازنده دارد باید اول خودش راجوری قرار بدهد که وقتی حرف می زند حمل بر غرض شخصی  نشود، وبرای رضای خدا انتقاد کند.

س- گاهی مسئولین بازسازی، افرادی را از کار برکنار می کنند واگر اعتراض کنند، مدارکی را که علیه آنها دارند بعنوان اینکه محرمانه است ارائه نمی دهند،این عمل با این اصل که اسلام می گوید کسی که غیابا محکوم شده حق دفاع دارد ومی تواند شهود را جلب نماید چگونه توجیه می شود ؟

مسئله قضا وبازسازی

ج- مسئله باز سازی اسمش مسئله قضاوت است ولی در حقیقت قضاوت نیست. قضاوت عبارت است از فصل خصومتی بین طرفینی که دعوا دارند در یک حقی یا در یک مالی. ولی قانون باز سازی اینچنین نیست. قانون بازسازی قانونی است در این رابطه که نظام جمهوری اسلامی می خواهد افرادی را برای کار استخدام کند،لذا یک سلسله مقرراتی راگذاشته وگفته است ما با این مقررات افرادی را می پذیریم و بدون این مقررات افراد را نمی پذیریم،یعنی این آقایی که در زمان رژیم سابق استخدام شده است واکنون بازسازی می شود،این حقی به این حکومت ندارد،چون آنوقت رژیم طاغوت بوده است بعد که نظام جمهوری اسلامی آمده تا آن روزی که قبول کرده است بعنوان قبول وامضا پذیرفته می شود بعد قانون بازسازی که آمده می گوید از این به بعد ما اینجوری عمل می کنیم،یعنی در حقیقت یک عقد اجاره ای نبوده است که طرفین این عقد،اجاره را امضا کرده باشند،تا حالا این آقا بگوید که کسی که مرا اجاره کرده به من ظلم کرده است،اصلاً عقدی وقرار دادی نبوده است چون یک طرف،حق نداشته این قرارداد را ببندد،یعنی حکومت حق بستن این قرار داد را نداشته است،بنا بر این مسئله قضاوت نیست. از حالاحکومت می خواهد یک عده را استخدام کند،میگوید با این شرایط استخدام می کنم،هیات بدوی بیاید نگاه کند هیات تجدید نظر هم نگاه کند،هیات عالی هم نظر بدهد،با این شرایط استخدام می کنم. شرایط  تو اگر موافق شد با این شرایط،قبولت نمی کنم. اصلاً مسئله حق نیست،یعنی حتی اگر هم ثابت شود که این واجد شرایط  بوده است از نظر قانون مجلس باید به  کار گمارده شود نه از نظر مسئله قضا. قضا آنجایی است که دعوا سر حق یا سر ملکی باشد واین جا نه حق است ونه ملک.

س-در مسائل قضائی یا دیگر مسائلی که امام فتوی ندارند واحتیاط  می کنند،به نظر  شما، اینگونه موارد به چه شخصی  باید رجوع کرد؟

فالا علم یعنی چه وکیست؟

ج- می دانید که یک اصل در قانون اساسی هست که قاضی هر کجا قانون مدونی رانیافت،حکمش را نیافت نمی تواند ساکت بماند،باید به منابع مراجعه کند. منابع هم برای قضات مختلف است: یک قاضی، مجتهد است،خودش مراجعه می کند به کتاب وسنت وادله،ومطلبی را به دست می آورد. ولی بحث سر قاضی مقلد است واین قاضی مقلد یکی از منابع را فتوای امام میداند. حالا بحث این است که فتوای امام اینجا نیست. چند جور  ممکن است نباشد. یکی همین جور که فرمودید وآن این  است که امام با تامل واحتیاط رد شده است. یکی این است که اصلاً این فرع در رساله اما مطرح وبیان نشده است،و تا بخواهد استفتاء  کند از امام طول می کشد ومعطل می ماند. ویا معلوم نیست امام  هم جواب بدهد-از نظر شرایط خاصی را که دارد   در این مسئله –یا جواب ندهد. دیگر اینکه مثلا مسئله ای است که از امام اینجا ساکت مانده است یعنی امام فتوی شفاهی ندارد و استفتاء هم بکنید فتوا نمی دهد. در اینگونه موارد علی القاعده باید سراغ فالاعلم برود یعنی باید سراغ کسی برود که از بقیه آقایان دقتش وتحقیقش  زیادتر باشد. این را می گویند “فا لا علم.باید رعایت الاعلم فالاعلم را که توی رساله ها نوشته شده است بکند یعنی ببیند پس از اعلم، چه کسی از بقیه باسوادتر است، نه تنها در این جا بلکه در یک سلسله از مسائل فقهی دیگری که پیش می آید،همانجوری که فرمودید که یک مسئله ای می رسد در کتاب البیع یا کتاب الاجاره مثلا که امام آنجا با احتیاط رد شده است. البته  ما فقها وافرادی را داریم که اینها اهل  فتوایند برای ما محترمند اهل اجتهاد واستنباطند، اما آنچه را که بنده فکر می کنم – با معیاری که در اعملیت یکی مسئله سرعت انتقال را مطرح می دانم ودیگری دقت نظر واطلاعات وریشه یابی در مسائل را. اینها مسائلی است که در یک اعلم به نظر من مطرح است. مسئله اطلاعات فقهی درهمه ابعاد است،اطلاعات فقهی که می گوئیم در همه ابعاد یعنی اگر بخواهد در یک مسئله سیاسی نظر بدهد باید موضوع برایش روشن باشد،مسائل سیاسی گوشه وکنار را بداند ومطلع باشد.بولتن های خبری را بخواند،رسانه های گروهی خلاصه گیری بشود واخبارش به او داده شود یا خودش گوش بدهد تا بتواند در مسئله سیاسی نظر بدهد. و یا یک مسئله اجتماعی را می خواهد نظر بدهد، یک مسئله ثانوی را می خواهد  موضوعش را تشخیص بدهد، مسئله حکومتی را می خواهد تشخیص بدهد،این یک جور اطلاعات است. یک جور اطلاعات هم به اخبار واحادیث وکتب فقهی است. سرعت انتقال هم که روشن است معنا یش چیست؟ یعنی زود بتواند از مطلبی به مطلب دیگری برسد، از یک ضابطه ای زود بتواند منتقل بشود به مورد بحث ومورد مسئله. واما ریشه یابی :کسی که ریشه یا بیش در مسائل در این اعصار وقرون اخیره بی نظیر بود مرحوم آیه الله العظمی آقای بروجردی بود که ایشان در ریشه یابی مسائل فوق العاده بود آن جوری که اگر آقایان کتاب های مرحوم مطهری رامطالعه کنند،می بینند که مرحوم مطهری در ریشه یابی مسایل اخلاقی،اجتماعی، تاریخی وغیره چه حالتی دارد مرحوم مطهری در ریشه یابی مسایل اخلاقی، اجتماعی،تاریخی وغیره چه حالتی دارد مرحوم مطهری (ره) وقتی که یک مسئله تاریخی را بحث می کند یا می نویسد آدم را می برد در همان زمان،گویا آدم رفته دوهزار سال قبل، هزار سال قبل،اینرا  ما می گوئیم ریشه یابی ومرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) در ریشه یابی اینجور بود، چه در مسائل اصولی وچه در مسائل فقهی،وکسانی که بیشتر درس ایشانرا درک کرده باشند وبیشتر عنایت به درس ایشان داشته باشند،اینها را ما می توانیم بگوئیم در ریشه یابی فوق العاده هستند ودر ریشه یابی بر دیگران مقدمند وبرترند. با این خصوصیات که لازمه یک کسی است که ما می خواهیم در احتیاط ها به او مراجعه کنیم، بنده با آن شناختی که از فقهای بزرگ و علمای بزرگ دارم این خصوصیات را بعلاوه خصوصیت اهتمام نداشتن به امر دنیا – که این باز از شرایطی است که دارای مراحل ومراتب است وهمه فقهاء ما نسبت به دنیا بی نظرند واهمیتی به دنیا نمی دهند اما اگر ما فقیه را هر چه بیشتر دراین حالت بیابیم آن شایسته تر و اولای به این است که از نظر تقلید مورد  قرار بگیرد – این شرایط را من در حضرت آیه الله العظمی آقای منتظری می یابم وخوب هم می یابم وبزرگان وفقهای دیگری که هستند اینها البته ممکن است از نظر اطلاعات،اطلاعات بیشتری داشته باشند اما آن مسئله ریشه یابی را که آقای بروجردی داشته،چون آنها کمتر از ایشان درسهای آقای بروجردی را دیده اند ودر زمانی که ایشان درسهای آقای بروجردی  را می دید شاید آنها گرفتار یک سلسله مسئل اجتماعی واداره امور مسلمین بودند وخوشان در یک حدی از  زعامت بوده اند اما آقای منتظری سالیان درازی درس آقای بروجردی را درک کردند و از این جهت واجد این شرط هستند وبا بقیه شرایط که روی هم بریزیم ایشان را می توانیم بگوئیم :کسی است که اعلم است ومی شود احتیاطات را هم به او مراجعه نمود ومی شود محل تامل ها را به او مراجعه نمود ومی شود در مسائل قضائی وحدود به او مراجعه کرد،بخصوص در مسائل قضائی و حدود ودیات که ایشان در این سنوات اخیره مورد بحث قرار  داده اند واضافه برآن سبک ورود به مباحث را هم مقداری از امام امت گرفته اند. چون امام امت در سبک ورود به مباحث وخروج از مباحث باز بین فقهای ما بی نظیر بوده اند. امام امت در اینکه چگونه یک مسئله ای را از روایات بیرون بیاورند وچگونه یک مطلبی را از ادله استخراج کنند،از این جهت از مرحوم بروجردی مقدم بودند ومن درس مرحوم آقای بروجردی را دیده بودم،درس امام امت را هم سالیان دراز رفته ام،ولی از این جهت امام را بر آقای بروجردی مقدم می داشتم ومسئله ریشه یابی ومسئله دقت در روایات را درسهای امام امت هم داشت واین از امتیازات درس امام است که همان اِه مرحوم آقای بروجردی را امام امت تعقیب می فرمودند ودر یکی دو سه مسئله است- که ظاهرا در تقریرات ایشان هم هست- اگر افراد بخواهند می توانند بفهمند که امام چگونه ریشه یابی می کرد، حتی در مسائل رجالی امام بحثی در بارۀ اصحاب اجماع دارند و وریشه مسئلۀ  اصحاب اجماع را وقتی بحث می کردند نوعا فضلائی که آنجا بودند،انگشت حیرت به دهان می گرفتند که امام در مسائل رجالی هم وقتی وارد می شود مثل آقای بروجردی وارد میشود همچنان که در مسائل فقهی وارد می شود. عرایضم را خلاصه کنم که :ایشان واجد آن شرایطی است که به عقیده اینجانب برای یک مرجع تقلید وبرای  یک انسان شایسته رهبری هست واز این جهت اشکالی نیست،در عین اینکه ما به همه علما وزعما با دیده احترام نگاه می کنیم و به همه آنها ارج می نهیم وهمه آنها را خدمتگزاران به اسلام وعالم اسلام دانسته و می دانیم. س- گفته می شود که سیستم قضائی فعلی،غربی است نه اسلامی،ودر اسلام دادستانی وجود ندارد وغیر ازقاضی کسی حق جلب متهم را ندارد،آیا برنامه ای برای تغییر سیستم قضائی دارید یا خیر؟

سیستم قضائی فعلی

ج- این اشکال اگر باشد، به قانون اساسی است چون در قانون اساسی دادستان و همچنین رئیس دیوان عالی کشور تصویب شده است یعنی پنج عضوی را که قانون اساسی بعنوان شورای قضایی تصویب شده است یعنی پیج عضوی را که قانون اساسی بعنوان شورای قضایی تصویب کرده است یکی دادستان است،یکی هم رئیس دیوان عالی کشور،سه نفر دیگر مجتهدان عادلی که با انتخاب قضات وبا شرایطی انتخاب می شوند. وقتی دادستانی در قانون اساسی هست یعنی دادسرا هم در قانون اساسی هست. این اشکال اولا به قانون اساسی است. نمی شود بگوئید دادستان بدون دادسرا،این مثل این است که بگوئید امام جماعت بدون ماموم. واما از نظر موازین اسلامی: از نظر موازین اسلامی،خیلی از این مسائل در اسلام نیست، این شبهه ای است که ممکن است یک کسی درباره رئیس جمهوری هم داشته باشد، در مورد نخست وزیری هم داشته باشد، وزیر کشور،وزیر بهداری،وزیر نیرو…..اینها هم در اسلام نبوده است این عناوین واین اسامی در اسلام نبوده اما منطبق است با موازین اسلام،بدین جهت که در راس همۀ امور،مقام رهبری است واو ولی امر است،یعنی قوه اجرائیه از آن او است، قوۀ قضائیه از آن اوست، قوۀ مقننه هم از آن او است. او است که باید هم قضاوت کند چون ولایت قضا برای فقیه است و ولایت اجرا هم برای فقیه است،ولایت شکل بندی قوانین کلی اسلام که قوۀ مقننه این کار را انجام می دهد،این هم برای فقیه است ولایت شکل بندی قوانین کلی اسلام که قوه مقننه این کار را انجام می دهد، این هم برای فقیه است.شکل بندی قوانین برای اداره امورمردم، این هم برای فقیه است،لکن مقام رهبری وفقیه که خودش نمی رسد همه این کارها را بکند او ولایت القضاو ولایت الاجرا هم برایش هست،آری،امیرالمؤمنین علی (ع) برخی از کارها را خودش انجام می داد،وبیش از امام امت درآن شرایط از نظر کار اجرایی کار می کرد ولی اولاً حکومت علی (ع)دریک محدوده بود وبا این شرایط مشکل امروز،رو برو نبود وثانیا او علی بن ابیطالب است علی بشر است،دیگران هم بشر، اما تفاوت اصلاً زیاد است وبقیه انسانهای والا  قابل مقایسه نیستند با علی ابن ابیطالب. تازه علی بن ابیطالب هم خودش مسئولین اجرا داشت،کسانی مانند مالک اشتر ومحمد بن ابی بکر داشت،پس منطبق با موازین اسلامی بودنش به این است که در اختیار مقام رهبری است، مقام رهبری خودش نمی رسد حالا که خودش نمی رسد،کارها را تقسیم می کند برای قوه قضائیه افرادی را می گمارد  که انها باز جوئی کنند،مطالبی را خلاصه کنند،دسته بندی کنند که وقتی می رود در دادگاه،همین مسائل دوباره در دادگاه هم مطرح می شود اما بصورت خلاصه بندی شده تا قاضی برسد. ما بااینکه دادسرا ودادگاه داریم، درعین  حال هنوز دادگاه های ما نمی رسند وپرونده ها دردادسرا تکمیل می شود، دادگاه نمی تواند پاسخگو باشد، وای به زمانی که دادسرا نباشد! این مطلب که فقط قاضی می تواند همه کارها را انجام بدهد بله، این در قوانین فعلی هم آمده ولی با جامعه ونیاز جامعه وفق نمی دهد. این اشکال شرعی ندارد، این آقا یک سری کارها را انجام می دهد،خلاصه گیری می کند، متهم برایش صادر می کند،بعد که خلاصه بندی شد هنگام حکمش می رود آنجا،یک مقدار کارها را این انجام داده کارهای مقدماتی را یک مقداری او انجام داده است. مثل اینکه قاضی حق دارد منشی بگیرد، توی کتابهای فقهی آمده است منشی مسائل را بنویسد، حالا این بازپرس و دادیار هم تقریبا به منزلۀ منشی آقای قاضی است،بله دادستان حافظ حقوق جامعه هم هست، امور صغار،امور غائبین،امور قاصرین وآنچه در رابطه با حق جامعه است، او مدافع حقوق جامعه است وتنها جنبه قضائی نیست، رئیس دیوان عالی کشور وقاضی جنبۀ قضائی دارد اما دادستان خودش حافظ حقوق جامعه است وباید اگر جایی حقی از جامعه از بین می رود،خودش بپا خیزد وبه عنوان نائب مردم قیام کند. در برخی از مسائل خود دادستان شاکی می شود.

س- ملاک انتخاب قضات بر چه اساسی است وتاچه اندازه یک نفر قاضی شرع باید علمیت داشته باشد؟

ملاک انتخاب قضات

ج – ملاک انتخاب قضات در قانون مجلس بیان شده است،ولی آنچه مهم است دو مطلب است: یکی عدالت ویکی علمیت. علمیت دردادگاهها حداقل دو سال درس خارج که جامعه مدرسین قبول کنند و بپذیرند که این دو سال درس خارج خوانده است ودر دادسراها،دوره سطح را طی کرده باشد ومعلومات عمومیش در حد دیپلم باشد.دانشجویانی که لیسانسیه قضایی دارند هم همینطور است،منتها آنها اول می آیند دادیار می شوند بعد بازپرس دادستان میشوند،آنوقت می توانند به مرحله قاضی دادگاه برسند چون قاضی دادگاه مرحله بالاتری است.مراحل قوه قضائیه این چنین است:دادیار،بازپرس،دادستان،قاضی دادگاه بعد قاضی دیوانعالی کشور،بعد رئیس دیوانعالی کشور. این سلسله مراتبی است که طی می کنند.آنهاباید واجد لیسانس قضائی باشند ومعمولا این قضات دیگر از این به بعد از حوزه های علمیه باید بوجود بیایند واین حوزه های علمیه اند که مسئول بوجود آوردن قضات اند وتا بحال هم حوزه علمیه قم وبرخی از حوزه های علمیه دیگر خیلی خوب کارکرده اند. دوستان وآقایان،فضلا وعزیزان  از روحانیون تلاش کردند ودارند تلاش می کنند،ایثار کردند وهمچنان که دادگاههای انقلاب را اینان اداره کردند، الان هم دادگاههای انقلاب را اداره می کنند،هم دادگستری ها را اداره میکنند وهم جا سخن از این است که رؤسای دادگستری روحانی باشد سخن از این است که قاضی،روحانی باشد،سخن ازاین است که دادیار روحانی باشد و این خواسته مردم وخواستۀ اسلام را روحانیت تا بحال خوب عمل کرده اند وامیدواریم در آینده بهتر از دیروزمان بتوانیم خواستۀ اسلام،امام امت ومردم درلباس عمل بپوشانیم.با دارابودن خصوصیات مرجعیت ومسئله ریشه یابی وخصوصیت اهتمام نداشتن به امر دنیا،می توان گفت: آیت الله العظمی منتظری کسی است که اعلم است ومی شود احتیاطات را به او رجوع کرد.  والسلام علینا وعلی عبادالله الصالحین

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

اصفهان –برادر شیخ قهدریجانی :

خاله وعمه هر چه دور باشد بازهم محرم است بنابراین مادرشما خاله نوۀ خاله شما است وبا او محرم است،پس نوه خاله شما با مادر شما محرم است.

*اهواز –جبهه جفیر – برادر سرباز  ج- ی: مطلب شما راجع به امر ازدواج کاملاً صحیح است وپدر ومادرانی که برای پول،مانع ازازدواج دختران خود می شوند،باید جزء خیانتکاران اجتماعی به شمار آیند.ما امیداواریم ائمه جمعه وخطبا وگویندگان،بیش از این به این امر مهم توجه نموده و مردم را از عادات ورسوم جاهلیت بر حذر دارند.

* قم- برادر سیدابوالحسن سجادی : آیندۀ افغانستان بستگی دارد به اتحاد وهمبستگی رزمندگان مسلمان افغانی وبر گشتن جوانها افغانی که در کشورهای مجاور پناهنده شده اند،برای ادامه مبارزه وکمک به هم وطنان مسلمان خویش. شوروی از نظر ما بدون تجاوز به افغانستان نیزمحکوم است تا چه رسد به اینکه چنین جنایت بزرگی را بریک ملت مسلمان روا داشته است.

*لامرد- برادر سرباز غلامعلی انزلی اردستانی:

۱-کتابی که نام برده اید،چندان اعتباری ندارد ونویسنده اش شناخته شده نیست.

۲- تیمم بهر حال باشد می تواند بگیرد،زیرا اگر فرض کنیم هر دو دست او از بیخ قطع شده باشدوصورت او نیز مجروح باشد،باز هم می تواند جبیره ای برصورت بگذارد وصورت رابه خاک بمالد یا اینکه دیگری را وا دارد تا صورت او را مسح کند.

*فارغان بندر عباس-برادر غلامرضا باقرزاده :

۱- آن دوشعری که به امیرالمؤمنین نسبت داده اند از حرفهای بیهوده جاهلان است وساحت آنحضرت از این گونه سخنان پاک ومنزه است ولی مامعتقدیم که پیغمبر وائمه اطهار (ع) قبل از خلقت آدم وعالم انواری بودند در عالم قدس وآن مرحله ای است از وجود غیر از این مرحلۀ وجود د رعالم طبیعی وهیچ مانعی ندارد که چیزی در آن مرحله از وجود،مقدم باشد ودر این مرحله متاخر.

۲- شک نیست که مدفن ومرقد امیرالمؤمنین (ع) وزیارتگاه آن حضرت درنجف اشف است واما زیارتگاه های غیر معروف که به نام امامزادگان در جاهای مختلف دیده می شود.ممکن است برخی ا زآنها کسانی از اولیای خدا باشد،گر چه بسیاری ازدجالان وشیادان از آنها سؤ استفاده می کنند.

*قاین- برادر سید ابراهیم موسوی:

۱- خداوند در قرآن تصریح فرموده است که ما بیت المقدس راقبله اول تو قرار ندادیم مگر برای آزمایش مردم که ببینیم چه کسی از دستور تغییر قبله اطاعت می کند وچه کسی روی بر می گرداند “وما جعلنا القبله التی کنت علیها الا  لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه وان کانت لکبیره الا علی الذین هدی الله”/۲- نام پدر حضرت مریم،عمران است که مکرر در قرآن ذکر شده ونام مادرش “حنه ” است.

*سراوان بلوچستان – برادر محمد تقی مختاری : اشکال خود را به وزارت امور خارجه یا دفتر آقای رئیس جمهوری بفرستید.

*فریدون شهر – برادر سردار اصلانی:

۱- ملک لایبلی،یعنی ملک وسلطنتی که از بین نمی رود.

۲- ولایت تکوینی،قدرت تصرف خارجی است در اشیاء وهدایت تکوینی اموری است که در نهاد وفطرت موجودات زنده است که آنها را به کمال خود رهنمون است.

۳-ایمان وتقوی،با اطاعت از دستورات شرع مقدس وانجام فرائض وواجبات ومستحبات وترک محرمات ومکروهات،افزوده می شود.

۴- مراد اززندگانی دنیا که لهو ولعب است،مظاهر فریبندۀ آن است وگرنه خود این عالم،جای به فعلیت رسیدن استعداد ها وتکامل افراد است.

*آزاد شهر – برادر جواد ارسیلانی :همانگونه که شما متوجه شده اید،مسالۀ بسیار عمیق ودقیق است،ونه فقط بخش نامه ها بلکه همه مجله را گنجایش این بحث بطور کامل نیست، وناقص آن مفید نخواهد بود.بهتر است اینگونه ابحاث که قابل درک عموم نیز نمی باشد – در کتابهای مستقل نگاشته شود.موفق وپیروز باشید.

*آشجرد فریدن – برادر سعید رحیمی :

۱-اولین کسی که توسط پیامبراکرم (ص) به مدینه برای راهنمائی مردم فرستاده شد،مصعب بن عمیر بود.

۲- “بینه”یعنی امر روشن وواضح و در اصطلاح فقه یعنی شاهد وگواه.

۳- وقت ظهور امام زمان-عجل الله فرجه – بجز خدا – نمی داند.

*مشهد – برادر غلامعلی حلیمی :

برای دریافت پاسخ به سئوالات خود،به رساله توضیح المسائل امام مراجعه فرمائید

* گرگان – جابر آزاد مقدم:

پاسخ مفصل شما را حضرت آیت الله مشکینی درخطبه نماز جمعه دادند. وما درهر صورت امیدواریم درآینده نیز بحثی در این مورد داشته باشیم.

* تهران- برادر رضا خیر خواه :

پاسخ سئوالهای خود را در شمارهای گذشته مجله بیابید واما سئوال از کتابهای گوناگون،شما راتوصیه می کنیم به مطالعۀ کتابهای استاد شهید مطهری که خود دائره المعارف کامل وجامعی است.

* خواهر عذرا کمالی فرد:

می توانید با دفتر توحید قم،دراین باره مکاتبه نمائید.

*دزفول- برادر  هوشنگ قالوجه :

درهر جا هستید می توانید هم تحصیل وهم ازدواج بنمائید، واما انتخاب شغل بستگی به ذوق خودتان دارد.

* فردوس- برادر عباس محمودی:

با سپاس وتقدیر فراوان از محبت های شما،بغیر از مجله پاسدار اسلام،فعلا نشریه وکتابی نداریم.

*تبریز –برادر صمد پور:

اگر مساله شرعی دارید از دفتر استفتائات امام خمینی- قم سئوال کنیدواگر انتقاد ازیک ارگان دولتی دارید،به مسئولین امور بنویسید.ضمنا لازم به یاد آوری است که لازم است به مسائل با دید قانونی وواقع بینانه نگاه کرد نه بادید عاطفی.

*گرگان –برادر اصغر فلکی :

۱- فرق وجدان وروح راپرسیده اید،وجدان ندای فطرت است که ما را از بدیها منع وبه خوبیهادعوت می کند. واما روح جوهر وحقیقت انسان است.

۲- هرکس درهر جا از سوی انسان ستمگری بر جان خود احساس خطر می کند،باید از او تقیه کند وسخن وعمل خود را طوری ادا کند که خطر از او دفع شود،البته درجائی که خطر بر دین اسلام باشد،تقیه جایز نیست. تقیه موارد دیگری دارد، به کتابهای مفصل مراجعه کنید. ۳- دست دادن به هیچ کس حرام نیست مگر اینکه بعنوان ثانوی حرام شود مانند اینکه در آن ذلت وخواری مسلمین یا تایید کفار باشد. البته دست دادن مرد به زن اجنبیه وبالعکس حرام است.

۴- در روایت مشهوری میان خاصه وعامه،جناب ابوذر از پیغمبر اکرم(ص) می پرسد :انبیاء چند نفرند حضرت می فرمایند : ۱۲۴۰۰۰،سپس می پرسد : چند نفر ازآنها مرسلند،حضرت می فرمایند :۳۱۳ نفر. ۵- خداوند توبه آدو وحوا را –به نص قرآن –قبول کرد وآنها را بخشید ولی فرود آمدن برزمین،نتیجه طبیعی آن عمل بود واین خود شرحی دارد.

* حاجی آباد بندر عباس-برادر غلامرضا باقرزاده :

امیدواریم نهضت سوادآموزی هرچه زودتربه دیار شما آمده،عزیزان ماراازچنگال بی سوادی نجات دهد. مطمئن باشید که بسیاری از مشکلات شما که ناشی از فقر فرهنگی است،باریشه کن کردن بی سوادی حل می شود.

*نطنز- برادر حسین قاسمی :

کتاب “الغدیر”نوشته علامه امینی(ره) یا ترجمه آن،پرسشهای گوناگون شما را در این مورد پاسخ خواهد داد.

*لندن – برادر غ-ا:

اصول دین اموری است که هر کس به یکی ازآنها معتقد نباشد مسلمان نخواهد بود،واصول مذهب اموری است که اگر کسی در یکی از انها شک کند شیعه نخواهد بود واما ولایت فقیه قطعا چنین نیست زیرا،گر چه ماآن را با دل وجان می پذیریم واعتقاد داریم ولی برخی از علمای شیعه آن را در کلیت وفراگیریش نسبت به همه امور انکار دارند وبهر حال مطلبی است که باید با دلیل آن را اثبات کرد واصول مذهب از نظر اهل مذهب حاجت به استدلال ندارد. ضمنا ولایت فقیه استمرار امامت نیست بلکه در عرض امامت است زیرا ماهم اکنون معتقدیم که امام معصوم زنده است واو امام است وفقیه نایب او است واگر او را امام میخوانیم بمعنای لغوی آن است نه اصطلاحی که به امام معصوم گفته میشود – بنابراین ولی فقیه مانند ولی امری است که امام معصوم درزمان حضور برای شهرها ونواحی مختلف تعیین می کنند مانندجناب مالک اشتروامثال ایشان،نه اینکه ولایت فقیه درطول امامت ائمه واستمرار آنها باشد.

*بابلسر- خواهر سکینه قربانی :

هیچ دعائی واجب نیست بعد از نمازتخوانند،وهردعائی هم وارد شده است مستحب است نه واجب. ادعیه بعد از نماز که آن راتعقیبات نماز می نامند درمفاتیح الجنان ودیگر کتب ادعیه آمده است،مراجعه بفرمائید.

*مشهد – برادر سید ابراهیم زعفرانی :

مسالۀ ازدواج خواهران دانش آموز را باید با مسئولین وزارت آموزش وپرورش یا مجلس شورای اسلامی در میان بگذاریم.فرانسه –برادر امیر حسین جهانگیر :

۱- تکیه کردن امام جمعه به سلاح واجب نیست بلکه مستحب است،وفرقی نیست میان تکیه کردن به عصا یا سلاح،وخواندن سوره جمعه نیز مستحب است.بنابراین،با برادران اهل سنت می توانید نماز جمعه بخوانید ولی باید سجده برچیزهائی که سجده برآنها صحیح است بنمائید،می توانید برای این کار از سجاده های حصیری استفاده کنید.

۲- در بلاد کفر باید سعی کنید خوراک پاک وحلال بدست آورید. البته آن چه را که نمی دانید دست نجس به آن خورده است می توانید مصرف کنید ومحکوم به طهارت است، بجز گوشت که باید علم به تذکیه وذبح اسلامی داشته باشد.

*زنجان –برادر راغب علی رفیعی :

جنایات عناصر فاسد را به مقامات مسئول گزارش دهید. امیدواریم آنان نیز وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند.

* تهران –برادر حاج اسماعیل ادیبی :

برای حل اختلافات،به  دادگاه ها ومحاکم صالحه مراجعه نمائید. خداوند امور تمام مسلمین را اصلاح فرماید.

*پلدختر –برادر رزمنده ر. حق طلب :

برادر عزیز رزمنده وجانباز :همانگونه که خودتان متوجه شده اید،این احساس چیزی جزبدبینی و وسواس نیست. مطمئن باشید که درنزد خدا قرب دارید که موفق شدید در راه خدا جهاد کنید. به خودتان مطمئن و به رحمت خدا امیدوار وبه مردم خوش بین باشید. چه بسا کسانی که اعمال خلاف شرع وزشت انجام می دهند وبا کمال پرروئی در مجامع عمومی حاضر می شوند،شما که خودتان می دانید که گناهی مرتکب نشده اید،چرا از مردم خجالت بکشید؟! برای اطمینان قلب ودوری جستن ازشیطان روزی چند آیه قرآن بخوانید.

*آمل –برادر سلمان نوروزی،خواهر زهرا حسینی:

پاسخ خود را در مجله های گذشته بیابید

*اصفهان – خواهر اعظم حاج صالحی :

پرسش خود را به دفتر استفتائات امام قم ارسال دارید.

*تهران – برادر امیر –ن :

۱- معنای کلمه “جایز است” و”جایز نیست” بحسب موارد مختلف است :در مواردی که انگیزه عمل مطلوبیت خود آن است، اگر گفتید جایز نیست یعنی حرام است مانند خوردن وآشامیدن چیزی. و در موردی که انگیزه عمل ترتب  یک اثر وضعی مانند ملکیت است،اگر گفته شد”جایز نیست “یعنی آن اثر مترتب نمی شود مانند معاملات.و در موردی که انگیزه عمل، امتثال امر الهی است،اگر گفته شد”جایز نیست” یعنی به این  ترتیب انجام دادن عمل،باطل است وآن مطلوب شارع مقدس نمی باشد مانند نماز خواندن درلباس نجس.

۲- راجع به سئوال دوم ازدفتر استفتائات امام بپرسید.

۳- غنا آوازی است که با زیر وبم مطرب ادا می شود ومناسب مجالس لهو می باشد.

*برادر سید اسدالله آوائی :

۱- با پدر ومادر به هیچ وجه نمی توان نزاع وبد اخلاقی نمود،خداوند می فرماید “وان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعمها وصاحبهما فی الدنیا معروفا “. اگر بر تو فشار آوردند که به من مشرک شوی،آنها رااطاعت نکن ( دراین امر ) ولی دردنیا با آنها با نیکی رفتار کن.

۲- هرکس اصول سه گانه “توحید،نبوت و معاد ” را معتقد باشد مسلمان  است  ولی اگر کسی به یکی ازاین سه اصل معتقد نباشد یا اینکه ضروریات دین را منکر شود،کافر است.

* برادران و خواهران :

عبدالغفور ذوقی – تهران،نورالله ولی نژاد –قم، عبدالله هدایت –کلیشاد ف- ص- رشت، شهین موادی – اسلام –آباد غرب، محمدبابائی – گرگان – رمضان مرزناکی- بابل، فریبا برغمدی – تهران، احمد اسدی – خرامه فارس، مینو سروش، غلامعلی نسائی – گرگان، رضا حدادی –میمه، مهدی انوری- شهر کرد، قاسم پهلوانی-مشهد، ولی الله براتی- اراک، منوچهر فعال- تبریز،طوفان پرموز- نور آباد ،محسن انصاری – مشهد،محمد باقر خانی – کازرون،سیدجواد حسینی – تهران مخدومی – تهران، عفت حرمتیان- دزفول محمد علی خرسند – شیراز، عفت حرمتیان – دزفول محمد علی خرسند –شیراز،هاشم منصوری- تهران، از نامه های تقدیر وانتقادات وپیشنهادات واشعار دلپذیر شما برادران وخواهران عزیز سپاسگذاری نموده،موفقیت همگان را در خدمت به اسلام ومسلمین خواستاریم.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ۱۶

سید محمد جواد مُهری شیخ بهائی (۲)

اگر روحانیون نبودند ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم امام خمینی

حالات شیخ بهائی:

کمتر شخصیتی را می توان دید که درعلوم وفنون گوناگون تبحر داشته وآثار علمی فراوانی را از خود باقی گذارده که آن آثار،یاد او را برای همیشه جاودان نگهداشته ونزد خاص وعام،عالم وعامی،عرب وعجم منزلتی بزرگ وقدری عظیم همانند شیخ بهائی داشته باشد،واینچنین شخصیت والائی را شیخ بهائی از خلوص خود در اعمال وکردار ونوشته هایش کسب کرد. تاریخ تمدن اسلامی، دانشمندان زیادی را به خود دیده است که برخی خود را برای علوم دینی وبرخی برای دانشهای مادی و دنیوی وقف کردند وچه بسا عالمانی که تمام عمرخویش را در فنّی از فنون گذارنده ودر آن فن به مقام بزرگی نائل شدند،ولی شیخ بهائی به یک یا چند علم بسنده نکرد،بلکه در هر مکتبی ومدرسه ای وارد شد وبه والاترین درجاتش نائل آمد.شیخ بهائی به هر دانشی علاقه داشت واز محضر هر دانشمندی استفاده می کرد وهمواره در حال تحصیل وتدریس بود،و در هر زمینه ای که بحث می کرد،آنچنان بر اسرار آن علم مطّلع بود که هر صاحب فنّی، او را به خود نسبت می داد: با فقیهان فقیهی توانا،با محدّثان بهترین حدیث دان،با فیلسوفان فیلسوف، با ادیبان ادیب،با عارفان عارف،بانحویان استادی در نحو،با شاعران شاعری زبردست،باریاضی دانان ریاضی دانی برجسته وخلاصه:آنچه خوبان همه دارندتو تنها داری: در زمان شیخ،حرکتی بس بزرگ وگسترده در علم و دانش بوجود آمد ومدرسه های بی شماری ساخته شد زیرا ایشان به اقامت در مکانی خاص معتقد نبود،بلکه همواره به شهرها وکشورهای دور و نزدیک مسافرت کرده،خود را ازحالت آرمیدن و در جا زدن در می آورد وبه هر جا که آوازه دانش ودانشمندی می شنید سفر میکرد که دانش کسب کند یا بردانش دیگران بیفزاید. شیخ بهائی با آنکه مقام شیخ الاسلامی را در اصفهان حائز بوده ومی توانست در بهترین وضعی زندگی کند،با این وجود،نه به مال دنیا چشم دوخت ونه به آن منصبها وریاستها نظر داشت وبا حالتی زاهدانه زندگی می کرد. سید علی خان در سلافه العصر می گوید: “شیخ – در اولین فرصت- به زیارت خانه خدا وزیارت پیامبر اکرم(ص) واهل بیت گرامش –علیهم السلام – مشرف شد. پس از آن ۳۰ سال به سیاحت پرداخت و در هنگام سیاحت با دانشمندان وفضلا برخوردها ودیدارهای زیادی داشت واز مجالست با آنان آنقدر کسب دانش کرد که برای دیگران دشوار بود. پس از آن مدت طولانی که در سیاحت ومسافرت گذارند،به ایران بازگشت. آنجا بود که باران فضلش باریدن گرفت وآنقدر کتابها نگاشت وآنقدر تألیفات وتصنیفات فراوان به جهان اسلام تحویل داد، که علما از کشورهای مختلف به دیدار او می شتافتند وهمه بر فضل وکمالش متفق القول بودند. ودولت آن زمان نیز در تجلیل وتعظیم از شیخ مبالغه نمود وآن بزرگوار همانند آفتابی تابان،آن دیار را روشنی وجلا می بخشید.شیخ منزلی بزرگ در اختیار داشت که همواره یتیمان وبیوه زنان به آنجا پناه می بردند ونیازمندان وآرزومندان به آنجا توسل می جستند. چه بسیار گهواره که برای کودکان یتیم به چشم می خورد وچقدر نوزاد در آن منزل تغذیه می گردید و چقدر اموال که در راه خدمت به مستمندان ویتیمان صرف می شد وچه بزرگواری ومحبتی که شیخ درعنایت به

آنان بذل می نمود وآخرت را بر دنیای فانی مقدم می داشت وهمیشه از نزدیک شدن وتقرب جستن به شاه،متنفر ومنزجر بود وآرزویش آن بود که دگر بار به سیاحت پرداخته از سلطان دوری بجوی ولی به آرزوی خود نرسید تا اینکه به سوی جهان ابدیت رحلت فرمود:” اینجا نیز در می یابیم که شیخ بهائی همان اندازه که در خدمت ویاری رساندن به نیازمندان ومستمندان لذت می برد،در نزدیک شدن به شاه رنج برده،خود را در زندان احساس می کرد،وهمان گونه که درجملات گذشته دیدیم،شیخ نه تنها از تقرب به شاه گریزان وبیزار بود،بلکه در پی راه و چاره ای بود که خود را از او دور کرده به دیاری دیگر رو آورد ولی نمی توانست !وچرا نمی توانست ؟وچرا به آرزوی خودنرسید؟ گویاآنقدر فشار بر شیخ زیاد بود که نمی گذاردند از ایران بیرون رود. آری! اگرهم شاه عباس ستمگر خدعه گر،شیخ را ستایش می کرد واز او تقدیر مینمود،چیزی جز فریب ونیرنگ وظاهر بینی نبوده است. ازوجود علامه ای چون شیخ بهائی سؤ استفاده می کردند وبرای آمال وآرزوهای دنیوی خودشان،آن بزرگوار را تجلیل وتعظیم می نمودند ودر برابر بیگانگان- به وجوداو- مباهات وافتخار می ورزیدند ولی اینها هیچ واقعیتی نداشت!مردم هم- متأسفانه –آنقدر درک نداشتند که درد شیخ را احساس کنند بلکه چنین می پنداشتند که شاه،دین پرور است!!! مگر مأمون عباسی نبود که اماه هشتم را به طوس دعوت کرد ومقام ! ولایتعهدی به او محول وسکه به نام مبارکش زد!ولی امام  (ع) درچه حالی بود ؟چرا به امام هشتم (ع) “غریب الغرباء می گویند ؟براستی امام رضا(ع) غریب ترین غریبان بودزیرا آن بزرگوار را با زور به آنجا آورده بوند که از مقامش سؤ استفاده نموده واز سوئی دیگر،او را تحت نظر قرار دهند که مبادا شیعیان رابه شورش علیه شاه دعوت کند! وچه شباهت دارد شاه عباس به ماموران عباسی !! استادان وشاگردان شیخ بهائی : همانگونه که بیانشد،نزد شیخ نزد پدر خودکه از شخصیتها وبزرگان تشیع است،فقه واصول وادبیات وحدیث  وتفسیرآموخت واز وی اجازه حدیث نیز گرفت سپس از محضر علما ودانشمندان زیادی کسب فیض کرد،از جمله می توان استاد بزرگوار مولی عبدالله یزدی رانام برد. اسامی دیگر استادان او را –تا آنجا که در بیوگرافی ایشان مطالعه کردم – نیافتم. برخی از شاگردان بافضیلت شیخ را نام می بریم:

۱- سید حسین کرکی.

۲- نظام الدین قرشی.

۳- ملا محسن فیض کاشانی  :از شخصیتهای بارز وجلیل القدر وصاحب تالیفات از جمله “وافی ” والمحجه البیضاء” ۴- نجیب الدین علی بی محمد بن مکی عاملی.

۵- مولی محمد صالح مازندارانی.

۶- مولی حسنعلی شوشتری،استاد “مجلس اول.”

۷- شیخ محمد تقی مجلسی، پدر علامه مجلسی و معروف به ” مجلسی اول”.

۸- سید ماجد بحرانی.

۹- میرزا رفیع الدین نائینی.

۱۰- شیخ محمود بن حسام الدین جزائری.

۱۱- شیخ ابراهیم عاملی بازوری.

۱۲- شیخ زین الدین بحرانی.

 

آثار شیخ بهائی.

۱-در فقه.

الف- جامع عباسی

ب- الاثنا عشریات الخمس

ج- رساله فی قصر الصلوهو اتمامها – رساله فی المواریث

هـ – رساله القبلهو-رساله فی ذبائح اهل الکتاب  ز- شرح الفرائض النصیریه

ج – هدایهالعوام (رساله عملیه).

۲- تفسیر:

الف – مشرق الشمسی واکسیر السعادتین

ب- العروه الوثقی فی تفسیرالقرآن

ج – عین الحیاه

د- حاشیه علی تفسیرالقاضی البیضاوی

۳- حدیث :

الف- الحبل المتین فی احکام الدین

ب- شرح الأربعین حدیثا.

ج –حاشیه الفقیه.

۴- علم رجال:

الف –فوائد فی الرجال.

ب- حاشیه علی خلاصهالعلامه الحلی.

۵- علم درایت :

رساله فی الدرایه.

۶- اصول.

الف – الزبده

ب- لغز الزبده

ج – حواشی الزبده

د- حواشی علی قواعد الشهید

هـ- حاشیهّ شرح العضدی

و- حاشیه علی مبادی الاصول.

۷- دعا ومناجات:

الف- مفتاح الفلاح.

ب- حدائق الصالحین فی شرح الصحیفه السجادیه

۸-نحو:

الف- الفوائد الصمدیّه

ب- تهذیب البیان

ج- حاشیه علی شرح الکافیه.

۹- حساب:

الف- خلاصه الحساب:مانند این کتاب تا کنون نوشته نشده است.چندین بار در ایران چاپ شده وبه زبانهای آلمانی وفرانسه نیز ترجمه شده است.

ب- بحرالحساب.

۱۰ – هیئت  :

الف – تشریح الأفلاک

ب- الاسطرلاب

ج- التحفه الحاتمیّه.

۱۱- فلسفه وحکمت:

الجوهر الفرد.

۱۲- علم بیان :

حاشیه علی المطول.

۱۳- تاریخ :

الف توضیح المقاصد  فیما اتفق فی ایام السنه

ب- سوانح سفرالحجاز

ج- رساله فی مقتل الحسین (ع)

۱۴- ادبیات :

الف- المخلاه

ب-الکشکول

ج- نان وحلوا

د- موش وگربه

هـ- دیوان شعر: شعرهای زیادی به عربی وفارسی در مدح ومنعقبت معصومین (ع) وغزلیات سروده است که در یک دیوان گرد آوری شده،به اضافۀ اشعار بسیاری که در لابلای دیگر کتابهایش از جمله “کشکول” دیده می شود.

۱۵- پاسخ به سئوالات :

الف – جواب مسائل الشیخ صالح الجزایری.

ب- جواب ثلاث مسائل عجیبه.

ج- جواب المسائل المدنیات.

د- حواشی شرح التذکره.

وفات شیخ بهائی :

شیخ بهائی در بعلبک در روز هفدهم محرم الحرام سال ۹۵۳ چشم به دنیا گشود ودر اصفهان روز ۱۲ شوال سال ۱۰۳۰ درسن ۷۷ سالگی از دنیا رحلت فرمود،وکنار مرقد مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد. آنان که به زیارت امام هشتم مشرف می شوند کنار قبراین عالم بزرگوار نیز زانو زده اظهار ادب می نمایند. مجلسی اول (ره)که شاگرد شیخ بهائی است می گوید: برای نماز براو با جمع کثیری از طلاب ودانشمندان وحدود پنجاه هزار نفر از علاقمندانش مشرف شدیم. در تاریخ وفاتش گفته اند:  بی سروپاگشت شرع  وافسر فضل اوفتاد

18دسامبر/16

جهاد درقرآن

امدادهای غیبی در جهاد

قسمت چهاردهم

حجه الاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

یکی از مباحث مهم قرآن درآیات جهاد نصرت الهی و امدادهای غیبی است که با شرائطی شامل رزمندگان و مجاهدین می گردد قبل از  آنکه به بررسی این آیات بپردازیم  لازم است پیرامون عوامل غیبی بحثی کوتاه عنوان کنیم : غیب،یعنی نهان وآنچه از حواس ظاهری ما مستور است، و در مقابل آن شهود و یا شهادت، یعنی آنچه که برای ما قابل درک با حواس ظاهری است، قرآن این دو کلمه را در مقابل هم قرار داده است :” عالم الغیب والشهاده “. از نظر فلسفه الهی ومکتب های آسمانی مسلم و واضح است که هستی و واقعیت،منحصر به واقعیت های مادی وطبیعی نیست،بر خلاف فلسفه مادی که واقعیت را مساوی با ماده می دانند وچیزی غیر از قوا وعوامل طبیعی وموجودات مادی را ثابت و واقعی نمی دانند. از نظر مکتب های مادی،جهان وهستی غیت وشهودی ندارد و عالم غیب و نهان بدین معنی مفهوم صحیحی  نخواهد  داشت ولی از نظر مکتب های الهی،هستی و واقعیت های الهی،هستی وواقعیت به دو عالم غیب وشهادت،و نهان وآشکار،طبیعت و ماوراء طبیعت تقسیم  می شود وعالم طبیعت وماده، محدود به زمان و مکان وابعاد دیگر است، عالم قوه واستعداد است، عالم حرکت وتکامل است. ولی عالم غیب وموجودات غیبی،برون از این ابعاد ومحدویتها هستند گرچه آنها هم محدود بحد امکانی می باشند وآن موجودی که حد ندارد و واقعیت مطلق وکمال مطلق است وسرچشمه همه این واقعیتهای مادی وغیر مادی است، خداوند است.بر این اساس،انسان محدود به ابعاد مادی ومحصور د رچهار چوب زمان ومکان با حس محدود خود نمی تواند غیب ونهان جهان و عالم غیر محدود را درک کند وبرای درک آن واقعیتها باید از  ابزار عقل و وحی استمداد جوید. پیامبران الهی وسیله اتصال عالم غیب و شهادتند،آنها آمده اند تا مردم  را به عالم غیب وماورای محسوسات وطبیعت،راهنمائی  کنند ومردم مؤمن به غیب شوند ومیان آنان وغیب جهان رابطه برقرار سازند  ولذا در قرآن ایمان به غیب بعنوان یکی از برجسته ترین ویژگیهای مردو مؤمن وبا تقوی معرفی شده است :

“… الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون “”الصلوه…”

قرآن پر است ازبیان حوادث ومسائلی که به غیب جهان بستگی دارد وبا عوامل طبیعی توجیه پذیر نیست. معجزات انبیاء که قرآن موارد زیادی از آنها را ذکر نموده یکی از مواردی است که با عوامل وعلل غیر طبیعی سروکار دارد،وجود ملائکه،جن،روح، عرش، کرسی،لوح،قلم،قیامت،عالم برزخ،بهشت،جهنم،وعذابها ونعمتهای آن جهان و…..و…. همه اینها از موجودات غیبی و نهانی جهان هستی بشمار می روند وقرآن از وجود آنها خبر می دهد. گذشته از اینکه همه اشیاء وموجودات از غیب سرچشمه می گیرند واز غیب مدد می یابند وسراسر عالم ماده وطبیعت پدیده ای است یافت شده از غیب،ومددی است غیبی در زندگی بشر گاهی به یک سلسله مددهای غیبی برمی خوریم که بشر مورد عنایت  ولطف خاص خداوند واقع می گردد،البته این امدادها وعنایت های الهی گزاف وبدون قید وشرط نیست وبر اساس لیاقتها وفراهم ساختن شرائط، انسان مشمول الطاف خفیفه پروردگار می گردد ودر ظلمتها وتاریکیها وشدتها وسختیها او را مدد می کند:

” والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ”

آری، هدایت الهی و راه یافتن به راه خدا و صراط مستقیم ورسیدن به بکوی مقصود مجاهده می خواهد ورایگان ومجانی نخواهد بود.

 

امدادهای غیبی در جهاد:

از جمله این مددهای غیبی،نصرت ویاری خداوند است که بصورتهای گوناگون ودر صحنه نبرد حق علیه باطل شامل حال رزمندگان می شود وقوای غیبی جهان به یاری آنها می شتابند وپیروزی نصیب آنها می گردد. قرآن،این مسئله را در ضمن متجاوز از ۴۰ آیه بیان داشته است که بطور اجمال،این آیات به چند گروه تقسیم  می شوند :

۱- آیاتی که از نصرت ویاری الهی نام می برد وچگونگی آنرا بیان نفرموده است.

۲- آیاتی که از یکسلسه امدادهای غیبی ونحوه وچگونگی  آن نام می برد.

۳- آیاتی که به شرائط یاری ونصرت الهی اشاره نموده است.

اکنون به بیان هر یک بطور اختصار می پردازیم :آیات گروه اول

۱- “ونوحااذ نادی من قبل فاستجبنا له فنجیناه واهله من الکرب الغظیم، ونصرناه من القوم الذبن کذبوا بایاتا انهم کانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعین.[۱] ” ونوح را یادآور شو آنگاه که از پیش، مارا خواند پس اجابت نمودیم واو واهلش را از گرفتاری بزرگ نجات دادیم ویاریش نمودیم بر قومی که آیات ما را تکذیب نمودند براستی آنان قومی بد بودند پس همه شان را غرق نمودیم. دراین آیه به نصرت الهی نسبت به حضرت نوح تصریح شده است،نصرت خدا بصورت طوفانی سهمگین قوم نوح را غرق نمود. دعائی که نوح از پیش داشته است آیه دیگر بدان اشاره می کند،آنجا که می فرماید:

“رب انی مغلوب فانتصر “- ای خدای من! من مغلوبم (ودشمن برمن غالب شده است ) مرا یاری نما، ودرجای دیگر می گوید :”رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا”[۲] خدایا روی زمین ازکافرین کسی راباقی مگذار.

۲- “انا لننصر رسلنا والذین امنوا فی الحیوه الدنیا  ویوم یقوم الاشهاد [۳]” ما هر آینه رسولانمان و آنها که ایمان آورده اند را در زندگی دنیا و روزی که گواهان بپا می ایستند ( منظور  روز قیامت است) یاری می کنیم. این آیه با تاکید به دو کلمه “انا و”لام” که بر سر ننصر درآمده است و عده قطعی به نصرت انبیاء ومؤمنین در این دنیا میدهد.

۳- “ولقد ارسلنا من قبلک رسلا الی قومهم فجاؤ هم بالبینات فانتقمنا من الذین اجرموا وکان حقا علینا نصرالمؤمنین.”[۴] همانا فرستادیم قبل از تو رسولانی بسوی قوم خود پس آمدند بسوی آنان بامعجزات (عده ای ایمان آوردند وعده ای مجرم  وعاصی گردیدند ) پس انتقام گرفتیم از مجرمین ولازم است بر ما نصرت ویاری مؤمنین. از جمله مددهای غسبی الهی،نصرت ویاری خداوند است که بصورتهای گوناگون و در صحنه نبرد حق علیه باطل،شامل حال رزمندگان می شود و پیروزی نصیب  آنها می گردد.

۴- “ان اینصرکم الله فلا غالب لکم وان یخذلکم فمن ذاالذی ینصرکم من بعده وعلی الله فلیتوکل المؤمنین [۵]“.اگر خدا شما را یاری کند بر شما کسی غالب نخواهد شد واگر رها سازد شما را پس کیست که پس از او شما رایاری کند و مؤمنین باید بر خداوند توکل نمایند.

۵-“ولقد مننا علی موسی وهارون ونجینا هما وقومهما من الکرب العظیم ونصرنا هم فکانوا هم الغالبین.[۶]“–ما بر موسی وهارون منت گذاردیم وآنان وقومشان را از گرفتاری بزرگ نجان بخشیدیم ویاری نمودیمشان پس آنان بودند که پیروز شدند.

۶- “ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و  ان جندنا لهم الغالبون [۷]“.همانا پیشی گرفت کلمه ما (حتمی است )برای بندگان مرسل ما که آنان حتما یاری شده هستند ولشگر ما حتما غالب وپیروزند منظور از “کلمه ” حکم وقضای حتمی الهی است که در حق رسولان خود صادر فرموده است ومنظور از پیش قرار دادن این قضا وحکم که از آن تعبیر به “سبقت “شده است تقدم (پیش قرار گرفتن )زمانی نیست زیرا خداوند وفعل او محدود به زمان نیست بلکه منظور مقدم بودن این قضا وحکم است از جهت نفوذ وغلبه وتاثیری که دارد برغیر آن. همچنین مطلب را با تاکید زیاد مطرح نموده است، کلمه ان ولام در لهم وخود تکرار ضمیر (هم ) والف ولام ” در المنصورون همه برای تاکید مفاد ومقصود در آیه است بلکه دلالت به حصر می کند وفقط آنها هستند که در نهایت پیروزند ودرنتیجه،نصرت نمودن انبیاء یکی از مقدمات حتمی الهی است. بعد می فرمانید که لشگر ما هر آینه غالب خواهند بود. گروه بهم فشرده ای که از فرمان واحدی پیروی کنند “جند ” نامیده می شود ومنظور در آیه،آن گروهی است که  به امر وفرمان الهی در راه او جهاد می کنند، ودر آیه دیگری باتعبیر دیگری این مطلب بیان شده است، می فرماید ” فان حزب الله هم الغالبون [۸]“.

همانا حزب خدا غالب وپیروزند.

درهر حال از این آیات استفاده می شود که هم انبیاء وهم پیروان آنها از مؤمنینی که در راه او قدم برمی دارند پیروزند ومشمول نصرت الهی هستند ونسبت دادن “جند” و “حزب ” به الله،کمال اهمیت و بزرگی این گروه رامی سارند، یعنی اینها سپاه خدا وگروه هستند نه سپاه وگروه این وآن، به او پیوسته اند واز او مدد ونصرت می گیرند واز او فرمان می برند وبه او متکی ومتصل اند،البته مادامی که جند الهی وحزب الله باشند وبه فرمان او عمل نمایند ودر راه اومجاهده کنند نه آنگاه که فقط نامی از ایمان را دارا باشند وپیوند واقعی با خدا نداشته باشند.

۷- “واذکروا اذ انتم قلیل  مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآواکم وایدکم بنصره ورزقکم من الطیبات لعلم تشکرون.[۹] – به یاد آورید آنگاه که شما در زمین اندک ومستضعف بودید ومی ترسیدید که مردم شما رابسرعت از هر طرف بربایندو از بین ببرند پس شما را خداوند ماوی ومسکن داد و با نصرتش تقویت وتائید کرد. در این آیه اشاره به صدراسلام وزمانی که مسلمین در چنگال کفار قریش بودند شده است  وآنها را متذکر نعمت های الهی -که از جمله آنها نصرت ویاری آنها است – می نماید تا شاید سپاسگزار باشند.

۸- “وان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک اله هوالذی اَیدک بنصره وبالمومنین.[۱۰]” –اگر اراده نموده اند با تو نیرنگ نمایند پس خدا تو را کافی است،او است کسی که تو را یاری خود وبوسیله مؤمنین تاییدو تقویت نمود. برای دقت بیشتر در آیه وبیان آن به آیه قبل از آن باید توجه داشت :

“وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هوالسمیع العلیم “. یعنی اگر دشمن تمایل به صلح ومسالمت نمود تو هم میل بدان کن وبرخدا توکل نما که او شنونده وآگاه است. مقصود از آیه آن است که با توکل نمودن برخدا واعتماد براو – باتوجه باینکه او به هرچیزی آگاه و بصیر وشنونده است – دیگر تو را خوفی از اینکه حیله ومکری از ناحیه آنها بتو برسد ویا در پوشش صلح غافلگیرانه هجوم آورند،نیست زیرا خدائی که برهمه چیز آگاه است وهیچ چیز او را عاجز وغافلگیر نمی کند تو را کفایت می کند وتوکل واعتماد تو براو است. سپس همین مطلب را در این آیه ( آیه ۶۲ ) بابیان واضح تری بیان می فرماید که اگر اراده کنند که با تو خدعه ونیرنگ نمایند وزیر پوشش صلح ؛خیانت کنند پس بدان که خدا تو را کفایت می کند زیرا ماتو را امر به توکل نمودیم ونتیجه توکل برخدا آن است که خدا متوکلین را کفایت نماید، چنانچه می فرماید.

“ومن یتوکل علی الله فهو حسبه اِن الله بالغ امره قدجعل الله لکل شیئ قدراً  [۱۱]“البته  معنی توکل آن نیست که انسان اسباب ظاهری را رها کند وبه آنها توسل نجوید وتلاش وپیگیری نکند و  اگر مثلا در برابر دشمن است تهیه قدرت ونیرو ننماید، چه اینکه درآیه قبل از این (آیه ۶۰) امر به تهیه قدرت ونیرو در برابر دشمن می فرماید:”واعدا لهم مااستطعتم من قوهٍ ومن رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم…” وقهرا اگر معنی توکل این باشد که آدمی به اسباب ظاهری تن ندهد واعتنا نکند با آیه قبل تناقض وتناقی خواهد داشت،پس مراد از توکل آنست که سبب وعلت رافقط  در اسباب ظاهری نه بیند زیرا آنچه از اسباب وعلل برانسان آشکار است مقداری بسیار ناچیز است از علل واسباب خفیه. وآن سبب تام وعلت تامه ای که تخلف ناپذیر است ومعلول از آن جدا نیست همه اسباب وعلل است که همراه با اراده خدا است، بنا براین،توکل اعتماد نمودن به خدای بزرگ است که به با خواست واراده او، اسباب وعلل میگردد وموثر واقع می شود،پس انسان متوکل کسی است که در عین حالیکه به سراغ همه اسباب وعلل ظاهری وطبیعی می رود وبه آنها دست می یابد ولی تنها اعتمادش برآنها نیست ومی داند که اینها با اسباب وعلل مخفی دیگری که وجود دارد –بااراده الهی – کارساز است وبدون اراده او اثربخش نیست :” لا مؤثر فی الوجود الاالله “. این آیات ودیگر آیات توکل، خود گواه بسیار روشنی است براینکه غیر از اسباب ظاهری و عادی اسباب وعلل دیگری هم وجود داد که اگر این اسباب وعلل ظاهری به انسانی متوکل ومؤمن خیانت نمود،اگر دشمن او را غافلگیر کرد واگر توطئه ها ونقشه های دشمن هم درست حساب شده باشد باز آن اسباب وعلل مخفی الهی به یاری این انسان متکی به خدا می شتابند و او رایاری می کنند،سپس برای اینکه دلیلی و برهانی روشن بر این مدعی آورده باشد وکفایت وعنایت خداوند را در شرائط  حساس مدلل سازد می فرماید: “هو الذی اَیدک بنصره”. یعنی او است که همیشه تو را با نصرت ویاری خودش تایید وتقویت نموده است که این خود اشاره و توجهی است به موارد امدادهای غیبی ونصرت های الهی که نسبت به رسول خدا (ص ) شده است. وگویا اشاره است به جریانات و حوادث گذشته از قبیل داستان هجرت پیامبر ونزدیک شدن دشمن به غار  ثور و داستان بدرواحد و….که در ضمن بعضی از آیات فرموده است : ” اِلا تنصروه فقد نصره الله ” – اگر شما او را یاری نکنید خداوند او را یاری کرده و می کند.

۹- آیاتی چند در قرآن بیانگر درخواست ودعای مردان مؤمن ومجاهدی است که خدا را به نصرت ویاری طلبیده اند مانند آیات زیر:

“ربنا آَفرغ علینا صبراً وثبت اَقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین”. [۱۲]

-پروردگارا صبر را بر ما فرو فرست وما راثابت قدم فرما وما را بر قوم کافر پیروز گردان.

“وکأین من نبی قاتل معه ربیوی کثیرٌ فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله وما ضعفوا وما استکانوا والله یحب الصابرین، وما کان قولهم الا ّ اَن قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا واسرافنا فی اَمرنا وثبت اَقدامنا ونصرنا علی القوم الکافرینَ”.[۱۳]

چه بسیار پیغمبری که همراه او مردانی الهی ورجالی ربانی قتال نمودند و در برابر مصیبت ها درراه خدا سستی ننمودند وضعف وزبونی وتضرع وزاری نکردند وبا صبر وشکیبائی مقاومت کردند وخداوند هم صابرین را دوست دارد وسخنی نداشتند جز اینکه می گفتند، خدایا از گناهانی واسرافهائی که نموده ایم درگذر وما را ثابت قدم دار وبرقوم کافر یاریمان ده. ودر ضمن دعا و درخواستی که از مؤمنین در آخرین آیه از سوره بقره نقل می فرماید آمده است : “اَنت مولانا  فانصرنا علی القوم الکافرین َ”

–خدایا تو  ولی وسرپرست ما هستی پس ما را بر قوم کافر یاری فرما. در اینجا با کلمه” فا”معبریر “انصرنا” در آمده است مسئله نصرت ویاری خدا بعنوان یکی از آثار ونتائج  ولایت خداوند بیان شده است. بنا براین پس از آنکه با جمله “انت مولانا “اقرار واعتراف به ولایت خداوند می نمایند،از او می خواهند که مؤمنین را بر کفار یاری فرماید یعنی نتیجه ومقتضای والایت خداوند بر مؤمنین نصرت ویاری او است. از زبان لوط پیامبر قرآن نقل می کند : “قال رب انصرنی علی القوم المفسدین “. – خدایا مرا بر قوم مفسد یاری فرما.[۱۴] واز نوح پیغمبر حکایت می فرماید:

” قال رب انصرنی بما کذبون”.[۱۵]

ودر آیه دیگری خطاب به مؤمنین میفرماید:

“ام حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم  مستهم الباساء والضراء وزلزلوا حتی یقول الرسول والذین امنوا معه  متی نصرالله الا ان نصرالله قریب”.[۱۶]

یعنی گمان کرده اید که داخل بهشت می شوید و حال آنکه نرسیده است بشما آنچه را که به پیشینیان شما رسیده است بشما آنچه را که به پیشینیان شما رسیده بود از شدتها وزیانها وآنان را اضطراب ووحشت فرا گرفت تا آنجا که رسول وآنها که با او بودند از مؤمنین می گفتند پس کی نصرت ویاری خدا میرسد وآیا وقت آن نشده است که نصرت الهی شامل ما گردد؟ در جواب آنها گفته شد آگاه باشید که نصرت خدا نزدیک است. البته بحث در اطراف جملات آیه در فصلهای بعد خواهد آمد ولی آنچه مناسب با این بحث است اینست که مسئله نصرت ویاری خدا از مسائلی است که امم واقوام پیشین و انبیاء همه در انتظارش بوده اند که در مواقع حساس وشدتها آن را از خداوند طلب می نمودند واین بدنبال وعده ای بوده است که خداوند بهمه رهروان راهش وانبیاء ورسولانش داده است وفرموده است:

“ولقد  سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورن ” “وکان حقا علینا نصر المؤمنین “. ۱۰- آیاتی دیگر در قرآن می خوانیم که خداوند را با صفت نصیر  ومولا توصیف می کند از قبیل آیه

“وان تولوا فاعلموا ان الله مولیکم نعم المولی ونعم النصیر[۱۷]

آیه قبل از این آیه مردم  را فرمان به قتال با کفار ومشرکین می دهد ومی فرماید:

“قاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله فان انتهوا فان الله بما یعملون بصیر ”

–با آنها بجنگید تا  شرک وظلالت ریشه کن شود واز میان برود اگر آنان از کفر دست برداشتند پس خداوند به آنچه را که عمل می کنند بصیر وآگاه است یعنی اعمال وافکار وعقائد آنها پوشیده از خداوند نیست وزیر  نظر قرار دارند و راست و دروغ ایمان ونفاق آنها برای  خدائیکه پاداش دهنده اعمال است آشکار ومعلوم است واگر از کفر والحاد دست برنداشتند ودین خدا را نپذیرفتند. پس بدانید که خدا مولا وپشتیبان شما است وبهترین یاری کننده است،یعنی از امتناع وسرسختی کفار بخود خوف وهراس راه ندهید واز عِده وقدرت آنان نترسبد و با آنها بجنگید وبدانید که خداوند شما را یاری می دهد وپیروز خواهید شد ودر هر حال آیات در این مورد زیاد است مسئله نصرت الهی وامدادهای غیبی مخصوصا جنگ حق علیه باطل،از مسائل مسلّم قرآنی و اسلامی است.

 

[۱] -سوره انبیاء آیه های ۷۶و۷۷

[۲] -سوره،نوح آیه ۲۷

[۳] -سوره،مؤمن آیه ۵۱

[۴] – سوره،روم آیه۴۷

[۵] – سوره آل عمران آیه ۱۶۰

[۶] -سوره صافات آیه های ۱۱۳- ۱۱۶

[۷] -سوره صافات آیه های ۱۷۱-۱۷۳

[۸] – سوره مائده آیه ۵۶

[۹] -سوره انفال،آیه ۲۶- ۶۲

[۱۰] -سوره انفال آیه ۲۶-۶۲

[۱۱] – سورره طلاق، آیه ۳

[۱۲] – سوره بقره،آیه ۲۵۰

[۱۳] -سوره آل عمران؛آیه های ۱۴۶-۱۴۷

[۱۴] – سوره عنکبوت آیه ۳۰

[۱۵] – سوره مؤمنون، آیه۲۶

[۱۶] – سوره بقره،آیه ۲۱۴٫

[۱۷] – سوره انفال، آیه ۴۰٫

18دسامبر/16

حوادث ومناسبتهای مهم

دوم فروردین –حمله رژیم دیکتاتوری پهلوی به مدرسه فیضیه (۱۳۴۲)

پنجم فروردین – خروج رسمی ایران از پیمان استعماری “سنتو  ( ۱۳۵۸)

نهم فروردین – سقوط شاهنشاهی ساسانی توسط مسلمانان. ( ۳۱هـ.ق)

دهم فروردین – چهلمین روز شهدای تبریز. ( ۱۳۵۷)

دوازدهم فروردین – روز جمهوری اسلامی در این روز تاریخی، ملت بپا خاسته ایران با ۲/۹۸% رای مثبت به “جمهوری اسلامی ” حکومت الهی را تحقق بخشیدند. (۱۳۵۸) سیزدهم جمادی الثانی – فتح بیت – المقدس بدست مسلمین. (۶۶۳ هـ. ق)

شانزدهم فروردین – قیام شیخ محمد خیابانی. (۱۲۹۹)

نوزدهم فروردین –شهادت آیت الله سید محمد باقرصدر وخواهرش بنت الهدی. (۱۳۵۹)  بیستم  جمادی الثانی – ولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام حضرت رهرا (س)، در سال هشتم قبل از هجرت و ولادت رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی. بیست ونهم فروردین – روز ارتش جمهوری اسلامی ایران.

 

18دسامبر/16

اجناس ارسالی به جبهه ها

مرکز ستاد کمک رسانی طلاب حوزه علمیه قم مستقر درمدرسه فیضیّه،اجناس زیررااز تاریخ ۲/۸/۶۱ -۲/۱۰/۶۱ به جبه های جنگ ارسال نموده است:

۱ مینی بوس                                                     ۳۰۹ ۲ دستگاه

۲ وانت نیسان                                                    ۲۰۰۰ ۳۳ دستگاه

۳ ماشین آمبولانس                                            ۱ دستگاه

۴ جیپ کالسکه ای توسن                                   ۱ دستگاه

۵ وانت سیمرغ                                                 ۱ دستگاه

۶ موتور هندا ترتیل ۱۲۵                                       ۳۶۰ دستگاه

۷ تانکر آب هزارلیتری                                          ۳۰ دستگاه

۸ وسایل یدک ماشین برای ارتش                          ۵۰۰۰۰۰ریال

۹ اورکت                                                          ۳۹۵۰عدد

۱۰لباس کار                                                       ۳۸۵دست

۱۱ گرمکن                                                        ۵۰۰۰ دست

۱۲ بلوز ارتشی                                                 ۱۴۰۸۲ عدد

۱۳ جوراب                                                        ۸۹۷۷جفت

۱۴ زیر پوش                                                      ۲۴۵۵۵عدد

۱۵ چپیه ودستمال عربی                                     ۱۰۸۳۸ عدد

۱۶ دستکش وکلاه وشال                                    ۳۸۳۵ جفت

۱۷ پتو بالش ولحاف                                            ۷۵۵۰ عدد

۱۸ شلوار                                                         ۱۷۰۳۴ عدد

۱۹ پارچه                                                         ۱۰۵ طاقه

۲۰ پشه بند                                                      ۱۶۵عدد

۲۱ ملافه شمد وحوله                                         ۱۲۱۳ عدد

۲۲ پارچه برای دوختن لباس                                 ۱۶۶۹۷۵ ریال

۲۳ لباس دوخته                                                ۵۷۳۰ عدد

۲۴ آبلیمو                                                         ۲۵۷۶۶۸ کیلو

۲۵ آجیل                                                          ۵۱۲۰ کیلو

۲۶ پسته                                                        ۶۴۵۰ کیلو

۲۷ خاکشیر                                                      ۷۵۰ کیلو

۲۸ شربت                                                        ۱۰۷۶ کیلو

۲۹ قند                                                            ۳۳۵۳ کیلو

۳۰ شکر                                                          ۶۰۹ کیلو

۳۱ روغن                                                          ۳۵۹ حلب

۳۲ وجه نقد به حساب شهید رجائی                      ۶۰۰۰۰۰۰ریال

۳۳ کنسرو وکمپوت                                             ۱۰۰۰۰۰ عدد

۳۴ سیگار                                                        ۹۰۰۰ پاکت

۳۵ اجناس مختلف                                             ۱۸ کامیون

۳۶ کلمن                                                         ۹۴۴۲ عدد

۳۷ صابون                                                         ۱۵۵۷ کیلو

۳۸ صابون                                                         ۳۸۸۸ عدد

۳۹ چای ۲ جعبه و                                             ۱۰۲ کیلو

۴۰ برنج                                                             ۳۸۰۰ کیلو

۴۱ آرد وگندم                                                    ۳۱۶۳۷ کیلو

۴۲ پیاز                                                             ۱۰۰۰۰ کیلو

۴۳ سیب زمینی                                                ۷۵۰ کیلو

۴۴ کمربند                                                        ۱۰۰۰ عدد

۴۵ عینک موتور                                                  ۱۰۰۰ عدد

۴۶ سوهان باروغن گوسفند                                 ۱۶۲۶ کیلو

۴۷ حشره کش                                                 ۶۰۰۰۰ عدد

۴۸ رادیو وضبط                                                   ۱۴۴۶ عدد

۴۹ باطری انواع مختلف                                       ۱۴۶۰ دستگاه

۵۰ گونی خالی بیش از                                       ۲۰۰۰۰عدد

۵۱ نبات                                                           ۳۱۳۳ کیلو

۵۲ نخود وعدس ولوبیا                                         ۱۰۰کیلو

۵۳ پلاستیک طاقه ای بزرگ                                 ۲۵۸ طاقه

۵۴ فریزر بزرگ                                                   سه دستگاه

۵۵ چکمه                                                         ۱۵۲۵۰ جفت

۵۶ کفش کتانی                                                ۵۷۲۶۸ جفت

۵۷ تیوپ                                                          ۲۵۰ حلقه

۵۸ پمپ آب                                                      ۵۰ دستگاه

۵۹ جعبه ابزار کامل                                            ۳۰ عدد

۶۰ دستگاه آپارات کامل                                        ۲۰ دستگاه

۶۱ جک روغنی (ماشین )                                    ۷۰ دستگاه

۶۲ انبر جوش                                                    ۲۰۰ دستگاه

۶۳ کپسول گاز بوتان                                           ۶۰ دستگاه

۶۴ آچار                                                           ۲۴۰ دستگاه

۶۵ دستگاه لوله بر                                             ۵۰ عدد

۶۶ موکت                                                          ۲۷۲ متر

۶۷ قطب نما                                                     ۱۵ عدد

۶۸ شیشه فانوس                                             ۱۳۲۸ عدد

۶۹ فانوس                                                        ( ۱۶ کارتن و۴۳ عدد)

۷۰ گوسفنده زنده                                              ۳۳ راس

۷۱ لوازم التحریر                                                 ۳۱۷۱۵ قلم

۷۲ ناخن گیر                                                     ۱۵۰ عدد

۷۳ فلاکس چای                                                ۱۰۴ عدد

۷۴ عسل                                                         ۲۳۰ کیلو

۷۵گالن                                                             ۲۵۰۰ عدد

۷۶ چراغ والور                                                   ۱۰۷۳۲ عدد

۷۷ چراغ علاء الدین                                            ۳۸ عدد

۷۸ زنجیر چرخ                                                   ۳ دست

۷۹ مواد غذائی                                                  ۲ کامیون

۸۰ هندوانه                                                      ۳۳۷۵۹ کیلو

۸۱ عکس امام                                                   ۱۰۰۰۰ عدد

۸۲ دستگاه آب سرد کن ۴ شیر                             ۴ دستگاه

۸۳ لاستیک ماشین                                           ۷ حلقه

۸۴ ظروف                                                         ۸۲۶ پارچه

۸۵ مربا                                                           ۲۲۱ شیشه

۸۶ یخدان                                                         ۱۰۰۰۰ عدد

۸۷ پیراهن                                                        ۳۳۴ عدد

۸۸ بادبزن                                                         ۱۰۶۰ عدد

۸۹ خرما                                                          ۳۰۶۸ کارتن

۹۰ پودر لباسشوئی                                             ۶۰۰۰ عدد

۹۱ کتاب وقرآن ومفاتیح                                        ۱۲۰۰۰۰ جلد

۹۲ حلوا                                                           ۶۰۲ کیلو

۹۳ کبریت                                                        ۶۲۸۶ جین

۹۴ داروی بهداشتی                                           ۸۱۸۲۰ عدد

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

آیت الله خاتم یزدی

عضو حوزه استفتا امام

خشونت با ستمگران

امام خمینی دام ظله در تمام جهات بر دیگران تفوق دارد و با آن نبوغی که امام دارد،نمی توانیم زندگی اورا بررسی کنیم و صحیح نیست که امام را با دیگری مقایسه کنیم، بلکه باید خود امام – بعنوان اینکه امام است- خصوصیات زندگی خویش را بیان کند.

یک جهتی که خیلی موجب تعجب دیگران بود، این بود که اگر امام برخوردی با رجال سیاسی از ایران یا عراق یا هرکشور دیگری داشتند ،هیچ نوع خضوع و خشوع در امام وجود نداشت با اینکه چنین روحیه ای در نجف معمول بود .دررابطه با برخورد امام با بعثیها ،قضایای زیادی وجود دارد که یک قضیه را در اینجا نقل می کنم:

ظلم و جنایت و هتاکی که حکومت بعث دارد،من خیال نمی کنم هیچ حکومتی- حتی اسرائیل – در دنیا چنین هتاکی و قساوتی داشته باشد.آن هنگامی که اولین برنامه تبعیدی ایرانیان از عراق شروع شد، هر روز هموطنان زیادی را می گرفتند، زندان می کردند و اذیت می نمودند،اموالشان را می بردند و خلاصه آنها را با کمال اهانت وبی شرمی بیرون می کردند، تا اینکه یک وقت دولت بعث اعلام کرد که تمام ایرانیان باید ظرف مدت ۶ روز از عراق خارج شوند.

مردم هم در آن فصل زمستان بنا را بر این گذاشتند که از عراق بیرون روند در این گیر و دار که همه در فکر رفتن بودند و حتی گفته می شد که بعضی از علما و مراجع هم خود را  برای خروج از عراق آماده می کنند ویکی از آقایان علما هم به حساب بیماری به خارج مسافرت کرده است، امام هم تصمیم به خروج از عراق گرفتند. دولت بعث با آن سیاستی که داشت- نمی خواست که امام از عراق خارج شود، لذا خبر دادند که بعضی از اشخاص برای ملاقات با امام و صحبت در این گونه قضایا از بغداد می آیند یکی از آن اشخاص، معاون صدام بود بنام «علیرضا» که معروف بود در قساوت و هتاکی و خونریزی .

هنگامی که این گروه بعثی به نجف آمدند امام اعلام کردند که من به اینها راه نمی دهم و هیچ یک از اینها حق ندارد با من ملاقات کند، و من هم تذکره ام را فرستاده ام که خروجی بزنند و با هموطنانم بیرون روم.

مردم زیاد وحشت زده شده بودند، علیرضا آدم خطرناک و ظالمی بود و امروز برای ملاقات آمده بود و امام هم صریحا فرموده بود من آنها را راه نمی دهم ! این قضیه برنجف خیلی سنگین آمد. علما و مردم، ازمرحوم آقای شیخ نصرالله خلخالی خواستند که نزد امام بیاید و از امام بخواهد که با آن گروه دیدار کنند، زیرا علیرضا خیلی خطرناک است و نمی شود او را راه نداد!! مرحوم شیخ نصرالله خدمت امام رسید و عرض مردم را به امام رساند. امام فرمودند: من بنا دارم با او ملاقات کنم ولی باید صولت وقدرت او را بشکنم! خیال نکند، حالا که از بغداد به اینجا آمده است ، با آسانی می تواند با ملاقات کند. بگذارید صولتش شکسته شود، آن وقت او را را ه می دهم.

درهرصورت، پس از این که آن گروه خدمت امام رسیدند، امام به «علیرضا» -با کمال صراحت- فرمود: شما از یهودیها هم بدتر کردید.کاری که شما انجام دادید اسرائیل هم انجام نداده است.آن موقعی که یهودیها را از عراق بیرون کردند ، به آنها ۶ ماه مهلت دادند ، و پس از انقضای مهلت باز هم به آنها مهلت دادند که تمام کارها و حسابهایشان تمام کنند ولی شما ۶ روز به ایرانیان بیشتر مهلت نداده اید!!وانگهی شما را با طلبه ها چه کار؟ آن مردگفت: باید حوزه هم نظم داشته باشد! معلوم شود کی می آید ، کی می رود؟! امام فرمودند: «تنها من نیستم که در امور حوزه باید نظر بدهم.علمای نجف همه با هم باید در این گونه موارد تصمیم بگیرند»

احتیاط در مصرف

اوائلی که امام به نجف  آمده بودند ، هر غذایی خودشان می خوردند، از همان غذا هم به افرادی که در بیرونی بودند- از جمله آقای حاج شیخ عبدالعلی- می دادند مشهدی حسین- یکی از خدمتگزاران امام نقل می کرد که ماه رمضانی بود، چند نفری هم در بیرونی بودند و غذا هم مانند گذشته هیچ فرقی نکرده بود : روزی آقای حاج شیخ عبدالعلی به من گفتند: این همه آدم که در بیرونی هستند، افطاری و سحری هم می خواهند بخورند، این مقدار که شما گوشت تهیه می کنید خیلی کم است ، مقداری بیشتر بگیرید(مثلا اگر یک کیلو می گرفته است، نیم کیلو اضافه کند). من هم بنا به فرموده حاج شیخ، آن روز بیشتر گوشت گرفتم .

هرشب می بایست خدمت امام برسم و صورت حساب را ارائه دهم. ان شب، امام با تعجب پرسیدند: چطور شد که گوشت، بیشتر از گذشته گرفتی؟ گفتم: آقای حاج شیخ دستور دادند، امام با اینکه احترام زیادی برای حاج شیخ قائل بودند ولی مع ذلک فرمودند: همان مقدار که همیشه می گرفتی- بگیر ، آقای حاج شیخ اگر می خواهند، غذایشان را جدا کنند!

*      *      *

بعد از وفات مرحوم آیت الله حکیم، مردم افغانستان رو آوردند به امام، هم از ناحیه مرجعیت و هم از ناحیه ی ظلمی که به طلبه های افغانی شده بود، در دورانی که در نجف بودند.

مردم مسلمان افغانستان، به عنوان پرداخت سهم امام، نه تنها پول می دادند بلکه بعضی از کالاهای مخصوص انجا را نیز می فرستادند ازقبیل فرش و پشم و…. مشهدی حسین نقل می کرد که روزی جنسهای زیادی از قبیل فرش، پوستین و چیزهای دیگری از آنجا آورده بودند. یک پوستینی بود، خیلی مورد اعجاب من قرار گرفت و میل داشتم امام، آن را به من ببخشد.ولی چون امام هیچ اظهار نظری نکردند، من هم به آن پوستین علاقه زیادی داشتم، ناچار اظهار کردم که اگر اجازه بفرمایید دراین فصل زمستان، این پوستین را من بردارم، امام فرمودند: نه، این مال طلبه ها است!!

در هر صورت امام نسبت به امور مالی احتیاط فوق العاده ای داشتند، مثلا اگر می خواستند آب لیمو بگیرند، به نوکر خود دستور می دادند:فقط ۵۰ فلس بگیر یعنی به اندازه یک لیوان! و هرچه خدمتکار اصرار می کرد که یک شیشه می گیریم، می فرمود:نه، فعلا به اندازه ای که لازم است بایدبگیرید.سبزی که می خواستند بگیرند بیش از چند فلس نمی گرفتند.اینها ریزه کاریهای است که بزرگی و عظمت این مرد را می رساند. خوب است مردم دقت بیشتر در زندگی سراسر درس امام کنند و راستی در تمام مسائل زندگی، از این امام بزرگوار که یگانه ی روزگار است، تقلید نمایند.

*      *      *

تقسیم اموال

یکی از بزرگان نجف می گفت:این وجوهی که دست امام رسید و براشخاص مختلف تقسیم نمود، لم یسبقه سابق و لم یلحقه لاحق. تا بحال نجف مثل امام را به خود ندیده است ، زیرا سایر مراجع، امتیازاتی بردیگران قائل بودند که گاهی این امتیازات جنبه های مادی و تبلیغاتی داشت ولی اصلا این معنی در نظر امام نبود ولی آن شهریه کلانی که امام میداد- که دیگران راهم وادار می کرد، شهریه ها را زیاد کنند- به تمام  افراد یک نواخت میداد، هیچ تمییزی برای دیگری بر دیگری قائل نبود. این تقسیم امام انسان را به یاد حضرت امیر المومنین سلام الله علیه می اندازد آنگاه که بیت المال را بالسویه  بین مسلمانان تقسیم می نمود.

*      *      *

تشویق طلاب

امام همواره طلاب را تشویق می کردند که هنگام درس سوال بگیرند، بحث کنند، انتقاد کنند.یکی از اشخاصی که هنگام درس زیاد صحبت می کرد و گاهی امام را ناراحت می کرد ، خود من بودم و امام واقعا به حرفها گوش میدادند و همیشه ترویج و تشویق می کردند که باید انتقاد کنید- مرحوم حاج آقا مصطفی هم زیاد بحث می کردند. و هیچ وقت نمی شد که امام ناراحت شوند بلکه اگر طلاب صحبت نمی کردند امام نگران می شدند، و همواره می فرمودند: «هرسخنی گفته می شود، به نظر تنفیذ بنگرید، هرچه صاحب سخن هم بزرگ باشد انسان نباید فورا حرف اورا بپذیرد بلکه باید با دقت بررسی کند.« گاهی بعضی از دوستان اشکالاتی را می نوشتند و تقدیم امام می کردند، امام علاوه بر اینکه خوشحال می شدند، برای تشویق آنان، انعام هم به آنها می دادند.

 

18دسامبر/16

شعر

«و آن شب دست پلید نفاق ازنیام اهریمن خنجری آهیخت و بر قلب اوستادی نشانید که علم و عشق درسوگ او بر صحیفه ی جانها تصویر غصه نگاشتند.»

زبان مرثیه ها

چو از گلوی قلم، شعر ناله میریزد                      گلاب سرخ زچشمان لاله می ریزد

زکهکشان افق میدمد ستاره اشک                    به باغ آینه، الماس ژاله می ریزد

میان حجله سبز چمن، فرشته گل                    زسوز فاجعه، خون از کلاله می ریزد

به تیر حادثه خستند قلب پیرمغان                     که لخته لخته خون از پیاله می ریزد

مگر به شط شفق ، نقش مرتضی پیداست                 که ماه، خرمن گلرنگ هاله میریزد

کنار تربت استاد عشق،شمع سحر                   سرشک نور به دامان لاله می ریزد

زبان مرثیه ها بی تو صد سخن دارد                   چکامه های فراق ازرساله می ریزد

خوشا معامله روح، باقباله ی عشق                  که عطرگلشن حق،زین قباله میریزد

وضوی اشک شقایق

در باغ خون به اشک شقایق وضو گرفت              آن شیر دل که با هنر عشق خو گرفت

گلرنگ گشت خانه عشق از حضور یار                        دریای جان زگوهر او آبرو گرفت

جسم از نشان نگشت زگلزخم تیغ عشق           نتوان به حشر، دامن امید او گرفت

شرح حدیث درد کند عندلیب عشق                   بالاله ای که از خم خون رنگ و بو گرفت

در کوچه های شهر شهادت قدم نهاد                 آن سرخوشی که دست بدست سبو گرفت

سیمرغ قاف نور،پی آشیان فجر                                با بال آفتاب، ره جستجو گرفت

برنعش آن جوان کفن عشق خوشتراست           کز آبشار تیغ شهادت وضو گرفت

حوزه علمیه یزد- زکریا اخلاقی

سرباز

فروغ حمله تو جلوه گر شده سرباز                    شب گرفته یاران سحرشده سرباز

چوبرق رزم تو سرزد چه باک از شب مرگ           دگر تهاجم ظلمت بسرشده سرباز

یزید تا بن دندان مسلح است بتاز                      اگربه کرب وبلایت نظرشده سرباز

بتاز سنگر ابلیس را به آتش کش                      کنون که خصم چنین خیره سرشده سرباز

سلاح گیر و شبیخون به قلب دشمن زن             که بر حریم وطن حمله ور شده سرباز

یلان به ماریه یکسرزره به تن پوشید                   ترا قبای شهادت به بر شده سرباز

الا قبیله خون قبله همیشه ی عشق                        شهامت تو به دوران سمر شده سرباز

سپاه سفله دون را توان ماندن نیست                        چنین که ضربه ی تو کارگر شده سرباز

یلا: چکامه ی تکبیر بر کش از رگ جان                       که مکر وکید خسان بی اثر شده سرباز

غلامرضا رحمدل

 

18دسامبر/16

فرازهایی از سیستم قضایی اسلام

قسمت ششم

حجه الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری

اجرت بر قضا

یکی دیگر از ویژگیهای قضا در اسلام این است که مجانی و بدون اجرت و مزد است، باین معنا که در سیستم حکومت اسلامی مردم برای گرفتن حقوق خود، نباید متحمل مخارجی شوند، نه بصورت رسمی، و نه بطور غیر رسمی .

در سیستم های حکومتی  فعلی جهان هرچند که به صورت مستقیم و بطور رسمی مردم مجبور نیستند برای رسیدگی به شکایات و استیفا حقوق خود، به قاضی و یا دستگاههای قضایی؟؟؟ پرداخت کنند، ولی به طور غیر رسمی خیلی بیشتر باید بپرداند.

وای کاش برای استیفا حق بود که در بسیاری از موارد برای حق کشی بوسیله ی قانون است! ، ودر سیستم قضایی جهان حق با کسی است که زربیشتر دارد، ویا زور، و حکومتی حقوق بشر رارعایت می کند که زر و زور او بیشتر از دیگران باشد!.

ولی از دیدگاه اسلام قضاوت مجانی وبدون اجرت است، وقاضی حق ندارد برای رسیدگی به شکایات مردم و استیفا حقوق و اجرا عدالت از مردم اجرت بگیرد، نه به طور رسمی و نه بطور غیررسمی نه بعنوان کارمزد، و نه بعنوان هدیه، و نه بعنوان رشوه.

امام صادق- علیه السلام- در رابطه با تبیین اموال حرامی که انسان از راههای مختلف بدست می آورد می فرماید:

والسحت انواع کثیره: منها ما اصیب من اعمال الولاه الظلمه و منها اجورالقضاه ، و اجورالفواجر،وثمن الخمر.

مال حرام انواع بسیاری دارد که از ان جمله، مالهایی است که از راه کارمندی زمامداران ستمگر بدست می آید، و ازآن جمله اجرتهایی است که قضات در یافت می کنند، و همچنین اجرتی است که زنهای زانیه بابت زنا دریافت می نمایند، و همچنین بهای خمر…[۱]

همانطور که ملاحظه می کنید دراین حدیث که بسند صحیح از امام صادق- علیه السلام- نقل شده، اجرت قضاوت در کنار حقوق کارمندی دولت ظالم، و درکنار اجرت زنا و بهای خمر مطرح شده است!

در اینجا ما نمی خواهیم مساله اجرت برقضا را از نظر فقهی بررسی کنیم، بلکه منظور بررسی این مسئله در بعد اخلاقی و اجتماعی آن است، و در این رابطه همانطور که در مقالات قبلی بطور مشروح بیان شد، قضاوت ازدیدگاه اسلام یکی ازشاخه های رسالت و ولایت کلیه الهیه است، هیچ پیامبری از مردم اجرت و مزد و حقوق برای ابلاغ رسالت خود نخواست.

نوح صریحا اعلام می کرد که مردم من از شما اجرت و مزد نمی خواهم، که مزد من با خدااست.[۲]

هود صریحا می گفت که من اجرت نمی خواهم، اجرت من با خداست.[۳]

صالح صریحا اعلام می نمود که من اجرت رسالت نمی خواهم، اجرت من با خداست.[۴]

و همچنین لوط [۵] و شعیب [۶] و بالاخره پیامبر اسلام[۷] صلوات الله علیهم اجمعین .

پیامبران الهی سر تا پا اخلاص بودند ، هرچه می کردند برای خدا بود و هیچگونه چشم داشتی به مردم نداشتند، وقاضی در نظام حکومتی اسلام رسالت پیامبران الهی را بدوش دارد.

داستانی از اخلاص موسی

حضرت موسی – علیه السلام- پیش ازآنکه به رسالت مبعوث شود، پس از فرار فرعونیان ، با پای پیاده و با شکم گرسنه بسوی مدین حرکت کرد، و با زحمت زیاد خود را به مدین رسانید وقتی به مدین رسید،دید عده ای برای آب دادن گوسفندان خود در کنار آبی جمع شده اند، از جمله آنها دو دختر بودند که موسی به آن دو کمک کرد و گوسفندان آنها را آّب داد، سپس زیر سایه ای آمد و از بس گرسنه بود دعا کرد که خدایا خیری به این نیازمند برسان که مقصودش از خیر بگفته ی امام علی –علیه السلام –چیزی جز نان نبود.

درهمین اثنا یکی از آن دو دختر بازگشت و به موسی گفت که پدرم تو را می خواهد که اجرت و مزد زحمتی را که برای آب دادن گوسفندان ماکشیدی بدهد، موسی همراه دختر آمد.

معلوم شد آن دخترها، دختران حضرت شعیب پیامبر خدا بوده اند،بهر حال وقتی موسی وارد خانه ی شعیب شد موقع شام بود وغذا مهیا، موسی هم در نهایت گرسنگی ، (از اینجا به بعد این داستان بسیار جالب و آموزنده است.)

غذا آماده و موسی گرسنه، وشعیب منتظر است که موسی بنشیند و غذا بخورد ولی با کمال تعجب ملاحظه می کند که جوان تازه وارد که آثار گرسنگی و خستگی در چهره ی نورانی او پیدا است همچنان ایستاده و سرسفره نمی نشیند!.

شعیب رو  به او کرد وگفت : جوان بنشین و شام بخور!

موسی پاسخ داد: پناه بخدا می برم!

شعیب گفت:چرا؟ مگر گرسنه نیستی ؟!

موسی جواب داد: چرا، ولی می ترسم که این غذا اجرت و پاداش آب دادن به گوسفندان باشد در صورتی که ما خاندان، خاندانی هستیم که آنچه را برا ی خدا و آخرت انجام داده ایم، اگر تمام زمین را پر از طلا کنند و برا ی خریدن آن بما بدهند، چیزی از آن نمی فروشیم.[۸]

شعیب سوگند یادکرد که این شام بعنوان اجرت نیست، و مهمان نوازی عادت او و پدران اوست .

موسی وقتی یقین کرد که غذابعنوان اجرت نیست، نشست و مشغول خوردن شد.[۹]

موسی با این عمل درس بزرگی به همه ی کسانی که بخواهند پیامبر گونه عمل کنند و رسالت انبیا را بدوش گیرند، می دهد. موسی میگوید من برای خدا به دختران شعیب کمک کردم و حاضر نیستم این عمل کوچک را با بزرگترین ارزشهای مادی معاوضه کنم.این گفتار مبالغه آمیز نیست، واقعیت است کسی که بخدا وقیامت معتقد است ، کوچکترین عمل اخروی را با بزرگترین ارزشها ی مادی معاوضه نمی کند، چون می داند که «ما عندکم ینفدو ما عندالله باق» ارزشهای مادی هرچند هم بزرگ باشند فانی،و ارزشهای معنوی هرچند هم کوچک باشند باقی است، ولذا ارزشهای معنوی بهیچ وجه قابل مقایسه و معاوضه با ارزشهای مادی نیستند.

ولذا امام علی –علیه السلام-  می فرماید:

لوصح یقینک لما استبدلت الفانی بالباقی ولا بعت السنی با لدنی.

اگر یقین تو درست بود فانی را با باقی عوض نمی کردی و پربها را به بی ارزش و پست نمی فروختی[۱۰]

عمل موسی- علیه السلام- نمونه ایست از اخلاص انبیا الهی در اموری که حتی مربوط به رسالت آنها هم نیست،وقتی قبل از نبوت!  که در سخت ترین شرائط زندگی، حاضر نیستند برای کاری را که برای خدا انجام داده اند، اجرت دریافت کنند، بنابر این خیلی طبیعی است که در برابر ابلاغ رسالت الهی از مردم انتظار اجرت نداشته باشند.

و اگر قضاوت شاخه ای از شاخه های رسالت است ، که هست، و اگر قضات اسلامی رسالت انبیا را بدوش دارند- که دارند- در رابطه با تحقق یکی از مهمترین فلسفه های بعثت انبیا که تحقق قسط و پیاده کردن عدالت اجتماعی است، باید در خط انبیا الهی حرکت کنند، و مانند پیامبران «لااسئلکم علیه اجرا» بگویند، وگر نه ، آن قاضی که برای حقوق و اجرت و یا موقعیت و شهرت، منصب قضا را می پذیرد و به دادسرا و یا دادگاه قدم می گذارد ، هرچند از نظر فقهی هم این اجرت بر او حلال باشد، هرگز نمی تواند تداوم بخش راه انبیا باشد، که او آگاهانه و یا ناخودآگاه تحت تاثیر مطامع خویش است! و تنها کسی می تواند به قانون الهی و حق وعدل وفادار بماند که وارسته باشد از هوس و ترس.

ارتزاق ازبیت المال

در اینجا این سئوال پیش می آید که با این وضع اگر قضاوت اجرت نداشته باشد، و قاضی نباید برای قضاوت حقوق بگیرد، پس چگونه زندگی کند؟!

دراین رابطه، فقها عبارت دقیقی دارند، و آن این که می گویند: «قاضی می تواند از بیت المال ارتزاق کند.»

دراین عبارت خوب دقت کنید، نمی گویند«اجرت قضاوت باو بدهند تا بتواند زندگی کند» می گویند«مخارج زندگی او باید از بیت المال تامین شود.»

ممکن است شما بگویید چه فرقی دارد، چه بگویند «اجرت قضاوت به او بدهند تا بتواند زندگی کند»چه بگویند«مخارج او باید تامین شود» در هر صورت مخارج زندگی قاضی تامین می شود، حال ،نامش اجرت باشد یا ارتزاق از بیت المال!!

آری بحسب ظاهر، مساله همین طور است، «اجرت» با « ارتزاق» تفاوتی ندارند، ولی در واقع باهم تفاوت دارند، و خیلی تفاوتشان زیاد است، بفاصله زمین و آسمان! و تفاوت انسان الهی ، با انسان مادی!

آن قاضی که برای اجرت کار می کند، ارزش کار خود را همان اندازه  می داند که حقوق می گیرد ،و واقعا هم کارش اگر خوب باشد بیش از آن نمی ارزد، بلکه همان مقدار هم نمی ارزد!

و آن قاضی که به قضاوت بعنوان یک رسالت الهی می نگرد، پیامبر گونه در برابر انجام رسالت خود هیچ گونه اجر و مزدی نمی خواهد و حاضر نیست حتی یک ساعت از کار قضایی خود رابهیچ قیمتی بدهد!

آنکه برای اجرت کار می کند اگر حقوق قطع شود یاکم شود قضاوت نمی کند، ویا ازکار می کاهد، ولی آنکه برای خدا کار می کند با کم شدن انگیزه های مادی، چون احساس خلوص بیشتر می کند فعالیتش بیشتر و بهتر می شود.

پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله- در رابطه با اخلاص پیکارگرانی که برا ی خدا جهاد می کنند و حقوق دریافت می نمایند مثل جالبی دارد که در رابطه با بحث ما نیز قابل بهره برداری است می فرماید:

مثل الذین یغزون من امتی و یاخذون الجعل، یتقوون علی عدوهم مثل ام موسی ترضع ولدها و تاخذ اجرها

مثل کسانی از امت من که می جنگند، و حقوق هم می گیرند تا با آن خود را برعلیه دشمن تقویت کنند. مثل مادر موسی است که بچه ی خود را شیر می داد ، و اجرت شیردادن می گرفت.[۱۱]

این مثل خیلی دقیق و جالب و آموزنده است:

میدانید که حضرت موسی علیه السلام در یکی از تاریک ترین و وحشتنا ک ترین دورانهای تاریخ بدنیا آمد ، فرعون از ترسی که از نسل جوان داشت دستور داده بود که پسر بچه ها را بطور کلی در همان آغاز تولد نابود کنند، درچنین شرایطی موسی دیده بجهان گشود.

مادرش از ترس دژخیمان فرعون با الهام الهی او را در صندوقچه ای گذاشت ودر آب رود نیل افکند، بستگان فرعون اورا ازآب گرفته نز د فرعون آوردند ، و بالاخره به پیشنهاد همسر فرعون بناشد که او را نکشند و از او نگهداری کنند.

مشکل اینجا بود که این کودک، پستان هیچ زنی را نمی گرفت، تا اینکه بالاخره توسط خاله ی حضرت موسی برای دایگی به مادر حضرت راهنمایی شدند! و اینجا بود که مادر موسی به فرزند خود شیرمی داد، و اجرت هم می گرفت!

ولی نکته این است که آیا انگیزه مادر موسی برای شیردادن فرزند خود، گرفتن حقوق و اجرت بود، و آیا اصولا می شود که مادر بخاطر اجرت بفرزندش شیردهد؟!

پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله- می فرماید: مثل آن پیکارگری که دست از زندگی شسته، و به همه  امیال و آرزوها پشت پا زده و در جبهه  حق علیه باطل برای خدا می جنگد و در عین حال حقوق هم دریافت می کند تا خود را برعلیه دشمن تقویت نماید، مثل چنین پیکارگری مثل مادر حضرت موسی است که در عین اینکه بچه ی خود را شیر می دهد، بخاطر جو خاص زندگی اجرت و حقوق هم دریافت می کند.

یعنی همانطور که شیردادن مادر موسی بخاطر اجرت نیست، جنگیدن این مجاهد هم نمی تواند در مقابل حقوق و اجرت باشد. و همانطور که انگیزه واقعی مادر موسی پرورش فرزند خود و پیامبر خدااست ، انگیزه واقعی این مجاهد نیز، انجام دادن فرمان خدا و اجرت جهادش نیز با خداست.

در مورد قضاوت و اجرت برقضا نیز مساله همین است در انجا که قاضی قضاوت خود را درمقابل اجرت نمی بیند بلکه از بیت المال ارتزاق می کند، انگیزه اش از قضا انجام فرمان خدا و تداوم راه انبیا است.

ولی پرورش این انگیزه بگونه ای که بر انگیزه های مادی چیره شود قدری ریاضت و پرورش روح و تزکیه نفس می خواهد، و هر قاضی نمی تواند مدعی شود که در رابطه با گرفتن اجرت و حقوق بگونه مادر موسی است!

واگر چنین نشد بداند که مشمول احادیثی است که در رابطه با کسانی وارد شده که دین را وسیله نام ونان خود نموده اند….

ادامه دارد

 

[۱] .وسائل الشیعه، جلد ۱۲، صفحه ۶۴، حدیث ۱۲٫

[۲] .سوره شعرا ، آیه ۱۰۹٫

[۳] .سوره شعرا، آیه ۱۲۷٫

[۴] .سوره شعرا، آیه۱۴۵٫

[۵] .سوره شعرا، آیه ۱۴۶٫

[۶] .سوره شعرا ،آیه ۸۰٫

[۷] .سوره ص، آیه ۸۶٫

[۸] .انا اهل بیت لا نبیع شیئا من عمل الاخره بملا الارض ذهبا.

[۹] .نگاه کنید به بحارالانوار ،جلد۱۳، صفحه ۲۱٫

[۱۰] .میزان الحکمه، باب ۴۲۵۸٫

[۱۱] .میزان الحکمه ، باب ۳۶۱۹٫

18دسامبر/16

معاد

قسمت سوم

آیت الله جوادی آملی

نشانه های قیامت

هدف رسالت انبیا که قیام مردم به قسط است « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» مهمترین عاملی که این هدف را احیا می کند، ذکری الدار است.به یاد معاد بودن باعث می شود که این هدف احیا شود. و برای اینکه انسان بیاد معاد  و قیامت باشد، قران ازقیامت اوصافی را نقل می کند، گاهی به عنوان این که این حتمی است وگاهی به عنوان اینکه نزدیک است و گاهی به عنوان این که قیامت به منزله فردا است( از بس نزدیک و قطعی است، گویا فردا است) . گاهی از قیامت به عنوان« آزفه » یعنی وقتش نزدیک است، و گاهی به عنوان «یَومَ التَّلاق» یاد می کند ، یعنی روز تلافی و برخورد انسانها است باهم یا برخورد انسان و اعمالش یا برخورد انسان و پیشوایانش می باشد.

گاهی قران از قیامت یادمی کند به عنوان این که جریان مهمی است و آن «نبأ عظیم» و خبری سنگین است.

  • Ntã tbqä۹uä!$|¡tFtƒ * Ç`tã Î*t6¨Z9$# ÉO‹Ïàyèø۹$# * “Ï%©!$# ö/ãf Ïm‹Ïù tbqàÿÎ=tGøƒèC

خبر مهم ، جریان قیامت است که مردم درمورد این نبأ عظیم، اختلاف دارند: عده ای می گویند واقع می شود و عده ای هم انکار می کنند.

آنگاه می فرماید . žxx. tbqçHs>÷èu‹y™ *  ¢OèO žxx. tbqçHs>÷èu‹y™

پس از مدتی نزدیک، تحقیقا ، قیامت را و این نبا عظیم را از نزدیک ادراک می کنند و می بینند .در هر صورت چیزی را که خدا به عنوان نبا عظیم یاد میکند، معلوم می شود خیلی مهم است.

درسوره «ص» آیه ۶۸ نیز از جریان مرگ و قیامت به نبا عظیم یاد کرده است:

ö@è% uqèd (#îst7tR îLìÏàtã *  ÷LäêRr& çm÷Ztã tbqàÊ̍÷èãB

قیامت یک جریان مهمی است، شما از آن روبرگرداندید و صرف نظر کردید. اگر چیزی را خدا به عنوان نبا عظیم بداند – همان گونه که اشاره شد- معلوم می شود نهایت عظمت را دارد. بعضی از بزرگان هم در لوح قبرشان، این نبا عظیم را نوشته اند .

گاهی خدا از قیامت به شدت و گاهی به طول مدت یاد میکند .گاهی می فرماید: قیامت صحنه ای است پایدار و طولانی. این طول مدت غیر از آن نزدیکی است، نزدیک بودن یعنی وقوع آن نزدیک است . طول مدت یعنی بقا و دوام دارد.

بنا براین قیامت سه صفت دارد: ۱- قرب وقوع ۲- طول مدت۳- شدت.

آیاتی که تا کنون نقل شد مربوط به قرب وقوع بود. اما در سوره حج (آیه ۲) هنگامی که از شدت قیامت یاد می کند چنین می فرماید:

$yg•ƒr’¯»tƒ â¨$¨Z9$# (#qà)®?$# öNà۶­/u‘ ۴ žcÎ) s’s!t“ø۹y— Ïptã$¡¡۹$# íäóÓx« ÒOŠÏàtã

در زلزله قیامت این چنین نیست که گوشه ای ، از زمین بلرزد نظیر زمین لرزه های دنیا ، یا اینکه تنها کره زمین بلرزد، بلکه تمام نظام طبیعت می لرزد. چون اگر بخواهد ÏMn=ÏHäqur ÞÚö‘F{$# ãA$t7Ågø:$#ur $tG©.߉sù Zp©.yŠ Zoy‰Ïnºur[1] بشود یا tPöqtƒ ãA£‰t7è? ÞÚö‘F{$# uŽöxî ÇÚö‘F{$# ßNºuq»yJ¡¡۹$#ur ( ([2]

یاtPöqtƒ “ÈqôÜtR uä!$yJ¡¡۹$# Çc‘sܟ۲ Èe@ÉfÅb¡۹$# É=çGà۶ù=Ï۹ ۴ [۳]  بشود، کل نظام عوض خواهد شد.

در سوره ابراهیم می فرماید: زمین و آسمانها عوض می شود « یَومَ تُبَدُّل ُ الاَرض غَیرَالاَرض ِ» یعنی برای تحقق قیامت زمین عوض میشود و آسمانها دگرگون می شوند. دران هنگام است که باید گفت زلزله ای و تحولی است همگانی که گستردگی اش تمام آسمانها و زمینها را در بر میگیرد.

روی این اصل که زلزله قیامت، زلزله ی عالم طبیعت است می فرماید : #sŒÎ)ur Ü=Ï.#uqs3ø۹$# ôNuŽsYtGR$#  [۴]#sŒÎ) ߧ÷K¤±۹$# ô [۵]Nu‘Èhqä.         yìÏHädur ߧ÷K¤±۹$# ãyJs)ø۹$#ur  [۶]

قران نشانه هایی هولناک از عظمت آ ن روزنقل می کند، می فرماید : tPöqtƒ $ygtR÷rts? ã@ydõ‹s? ‘@à۲ >pyèÅÊöãB[7] !$£Jtã ôMyè|Êö‘r& ßìŸÒs?ur ‘@à۲ ÏN#sŒ @@ôJym $ygn=÷Hxq [8]

آن روز بقدری شدید است که اگر بخواهند از شدت حادثه آن روز ما را با خبر کنند، با این بیان ما را آگاه می کنند، بهترین حالی که مادر نسبت به فرزند دارد، آن حالتی است که مادر ، بچه را در دامن گرفته وپستان درکام او گذاشته ، مشغول شیر دادن او است. این نهایت عاطفه مادری است. اگر آن مادر شیرده در چنین حالی هم باشد- در روز قیامت از شیردادن نوزادش غفلت می کند.

«و تَضَعُ  کُلُّ ذاتٍ حَمل حَملَها»

هرزن بارداری هم از شدت آن سانحه،حملش را به زمین می نهد.

«وَتَرَی النّاسَ سُکاری وَ ماهُم بِسُکاری وَلکنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ»

مردم را به حالت مست و مدهوش می بینی ولی آنان مست نیستند، آن چیزی که آنان را به مستی و دیوانگی وا داشته است ، سنگینی عذاب خدا است.

مؤمنین در قیامت:

قیامت با اینکه نبأیی است عظیم و عذاب قیامت بسیار سنگین وشدید است، ولی برای انسان وارسته و مؤمن هیچ وحشت و دهشتی ندارد، عذاب قیامت را که خدا به عنوان فزع اکبر نام می برد، مؤمنین از این فزع اکبر مصون هستند: Ÿw ãNßgçRâ“øts† äít“xÿø۹$# çŽy9ò۲F{$# [9] قیامت که فزع وناله و لابه های آن از همه حوادث دردناک سنگین تراست مؤمنین وارسته را محزون نمی کند.

در دو آیه قبل از این ، چنین می فرماید:

¨bÎ) šúïÏ%©!$# ôMs)t7y™ Nßgs9 $¨YÏiB #Óo_ó¡ßsø۹$# y7Í´¯»s9’ré& $pk÷]tã tbr߉yèö۶ãB [10] آنهایی که سابقه خوب داشتند ، ازجهنم به دورند«لایَسمَعوُنَ حَسیسَها» آنچه که از جهنم به احساس سمع و بصر می رسد، آن خروش و جوشش جهنم را نمی شنوندو نمی بینند و از این نظر معذب نخواهند بود «وَهُم فی مَااشتَهَت اَنفُسَهُم خالدُون »این مؤمنین مخلد و جاوید دربین لذائذند یعنی آنچه که جانشان می طلبد، برآن مشتهیات جانشان خالد و جاویدند سپس می فرماید«لایَحزُنُهُم الفَزَعُ الأکبَرُ» .

فزع اکبر آنها را حتی غمگین و نگران هم نمی کند، چون در باره ی مؤمنین به صورت اطلاق چنین آمده است:

Iwr& žcÎ) uä!$uŠÏ۹÷rr& «!$# Ÿw ê’öqyz óOÎgøŠn=tæ Ÿwur öNèd šcqçRt“øts† [۱۱]

طولانی بودن قیامت:

گاهی قران از روز قیامت به عنوان یک روز طولانی و ماندنی نام می برد.می فرماید:

ßlã÷ès? èpx6Í´¯»n=yJø۹$# ßyr”۹$#ur Ïmø‹s9Î) †Îû ۵Qöqtƒ tb%x. ¼çnâ‘#y‰ø)ÏB tûüÅ¡÷Hs~ y#ø۹r& 7puZy™ [۱۲]

اگر قیامت امری باشد قریب الوقوع و عظیم و شدید و همچنین امری باشد طولانی می بایست از این روز خوف داشت.

«فَاصبِر صَبراً جَمیلَاً اِنَّهُم یَرونَهُ بَعیداً وَنَراهُ قَریبَاً » صبر جمیل داشته باش- آنان( کفار ) آن را امر بعیدی می دانند یعنی استبعاد می کنند چنین امری را- ولی ما آن را نزدیک و قریب الوقوع می دانیم،آنانکه منکر قیامت اند، می گویند«ذلِکَ رَجعٌ بَعیدٌ» یعنی مستبعد است که مرده ها زنده شوند و دگر بار برگردند.

رسول الله(ص) جلسه تفسیری داشتند روزی در یکی از این جلسات که در منزل یکی از صحابه برگزار شده بود، ازحضرت سئوال شد:

«ما اَطوَلَ هذا الیَوم!» چه روز طولانی وبلندی است: رسول الله (ص) فرمود: سوگند به آنکه جانم در دست او است. این روز نسبت به مومن به مقدار صلاه مکتوبه خواهد بود،یعنی این پنجاه هزار سال برای مومن به مقدار یک نماز واجب طول می کشد.

قیامت روزی است که نسبت به عده ای به مقدار ۵۰ هزار سال است ولی برای مومن به مقدار چند دقیقه ای که وقت یک نماز واجب است،بیشتر نیست زیرا مومن همه کارهایش را دردنیا به نحو احسن انجام داد و جایی برای معطل شدن او و توقفش درقیامت نیست، حسابش روشن است و خداوند هم سریع الحساب است.«یَدخلُونَ الجَنَّه َ بِغَیرحِساب»[۱۳]  مومنین بدون حساب به بهشت وارد می شوند.

بازداشت شدگان:

عده ای نیز در قیامت بازداشت می شوند óOèdqàÿÏ%ur ( Nåk¨XÎ) tbqä۹qä«ó¡¨B [14]  اینها را بازداشت کنید زیر ا باید حساب پس بدهند.

$tB ö/ä۳s9 Ÿw tbrçŽ|À$uZs?  * ö@t/ ç/èf tPöqu‹ø۹$# tbqßJÎ=ó¡tFó¡ãB  چه شده است شمارا؟ چرا امروز همدیگر

را یاری نمی کنید ؟ [۱۵] آری! آن روز اگر در دنیا گردنکشی می کردند، امروز تسلیم اند ّآنان که مستکبر بودند و ظلم می کردند، امروز تسلیم می شوند.

نشانه های آنان چیست؟« یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیماهُم» [۱۶] مجرمین را با نشانه هایشان شناسایی می کنند که گاهی سربا پایشان جفت خواهد شد و این کار نشان می دهد که چه کاره اند «فَیُو خَذُ بِالنَّواصی و الاَقدام» .برخی سیمایشان این است که دیوانه وار سرازقبر برمی دارند. šúïÏ%©!$# tbqè=à۲ù’tƒ (#۴qt/Ìh۹$# Ÿw tbqãBqà)tƒ žwÎ) $yJx. ãPqà)tƒ ”Ï%©!$# çmäܬ۶y‚tFtƒ ß`»sÜø‹¤±۹$# z`ÏB Äb§yJø۹$# ۴ [۱۷] کسانی که ربا می خورند و بدون توبه و ارجاع حق مردم می میرند، قیامشان از قبر- یا حتی در زندگی- دیوانه وار مانند کسی است که در اثر برخورد با جن و شیطان متخبط شده است.

ادامه دارد

 

[۱] . سوره حاقه، آیه ۱۴٫

[۲] .سوره  ابراهیم ، آیه ۴۸٫

[۳] .روزی که آسمانها راجمع می کنیم و بهم می پیچیم ، همانگونه که طومار نوشته ها رابه هم می پیچد.سوره انبیا آیه ۱۰۴٫

[۴]  .سوره انفطار آِیه ۲

[۵] . سوره  تکویر آِیه ۱

[۶] .سوره قیامت ، آیه ۹

[۷] .مرضعه نیاز به تا تانیث ندارد چون این صفت ،صفت خاصه است که دراین صفت، «تا» را ذکر نمی کنند زیرا «تا» برای فرق مذکر و مونث است و در صفتهای مخصوص به زن «تا» را ذکر نمی کنندنمی گویند «طالقه» مثلا بلکه می گویند طالق و اما دراین آِیه کریمه که مرضعه را با تا اورده ، چنین گفته اند، که مقصود آن زنی است که در حال شیردادن است نه ارضاع به عنوان ملکه شیردادن، البته لازم به تذکر است که این آیه شدت عذاب را می خواهد بیان کند، نه اینکه اگر مرضعه یا ذات حملی نبود، دیگر دچار وحشت و دهشت نمی شود، بلکه این وحشت برای همگان است .

[۸] .سوره حج ، آیه ۲٫

[۹] . سوره انبیا ، آیه ۱۰۲٫

[۱۰] .سوره انبیا ، آیه ۱۰۱٫

[۱۱] .سوره یونس، آیه ۶۲٫

[۱۲] .سوره معارج، آِیه ۴٫

[۱۳] .سوره مومن،آیه ۴۰٫

[۱۴] .سوره صافات،ایه ۲۴٫

[۱۵] .سوره صافات ،آیه ۲۶٫

[۱۶] .سیما به معنی علامت و نشانه است ولی چون نشانه ها معمولا در صورت و چهره است ، لذا گاهی به صورت هم سیما می گویند.ولی درواقع سیما به معنای صورت نیست.

[۱۷] .سوره بقره، آیه  ۲۷۵٫

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*مرکز مخابرات عراق در غرب بیاره زیر آتش ایران منهدم شد.(۷/۱/۶۲)

*ارتش عراق برای دستگیری و قتل سربازان فراری جایزه تعیین کرد(۷/۱/۶۲)

*طی یک رشته عملیات هماهنگ توسط ژاندارمری و بسیج، ۵۰ مزدور صدامی در جبهه های جزیره مینوکشته و مجروح شدند ضمنا یک دکل مخابراتی ، یک دکل دیده بانی ، ۱۱ سنگرانفرادی و اجتماعی ، سه سنگر تیربار کالیبر ۵۰، پنج سنگر دیده بانی و یک خودرو و صدامیان منهدم شد .(۱۷/۱/۶۲)

*یک گردان جیش الشعبی عراق درحمله چریکی رزمندگان اسلام متلاشی شد-۴۰ مزدورعراقی کشته و ۴۵۰ مین ضد تانک و ضد نفرکشف وخنثی شد .(۱۸/۱/۶۲)

*قوای برومند اسلام، اولین مرحله ی عملیات والفجر را در ساعت ۲۳/۱۰ – روز یکشنبه ۲۱ فروردین با رمز یا الله یا الله یا الله در شمال فکه آغازکردند.۱۵۰ کیلومترمربع دیگر ازاراضی میهن اسلامیمان آزاد شد. بیش از ۵۰۰۰ بعثی کشته و مجروح و ۳۵۰ تن اسیر شدند. مقر فرماندهی عراق در عمق ۱۰ کیلومتری دشمن بطور کامل منهدم شد. یک گردان مکانیزه دشمن در این حمله نابود شد.

انقلاب و جهان

*بمباران چند روستای افغانستان توسط اشغالگران شوروی ۲۵۶ شهید و مجروح بجای گذاشت.(۲۴/۱۲/۶۱)

*تظاهرات ضد اسراییلی درکرانه غربی رود اردن شدت گرفت.( ۲۴/۱۲/۶۱)

* به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی ، دولت کویت امام جماعت رمیثیه را اخراج کرد.(۲۶/۱۲/۶۱)

* آیت الله العظمی منتظری از ملت پاکستان خواست به تحریکات عوامل امریکا مسائل مذهبی داخلی را دامن نزنند(۶/۱)

*۲۷ تن از علمای برجسته جبل عامل، علیه صهیونیستها دست به تحصن زدند.(۹/۱)

* نمازگزاران جمعه واشنگتن ، علیه اشغال مسجد این شهر، دست به راهپیمایی زدند.(۹/۱/۶۲)

*مجاهدان عراقی دفتر هواپیمایی عراق در بغداد را منفجر کردند.(۱۰/۱/۶۲)

*به دنبال اعتراضات گسترده مسلمانان شیخ راغب حرب اززندان صهیونیستها آزادشد.(۱۷/۱/۶۲)

*مجاهدان افغان، ۱۸ مدیر اجرایی استان هرات رابهلاکت رساندند.(۱۷/۱)

* توسط مسلمانان انقلابی عراق، مرکز انتشارات حزب بعث در بغداد منفجر شد .(۱۷/۱)

* ۳۶ مسلمان تونسی توسط رژیم بورقیبه دستگیر شدند.(۲۲/۱/۶۲)

اخبار داخلی

*آیت الله صانعی: نظام جمهوری اسلامی ماندنی و کاخ نشینها رفتنی اند.(۲۲/۱۲/۶۱)

*معدن طلا درآستانه اراک کشف شد(۲۲/۱۲/۶۱)

*چاپ و انتشار هرگونه روزنامه ، مجله و نشریه ازسوی وزارتخانه ها ممنوع شد .(۲۵/۱۲)

*نخست وزیر: دولت خدمتگزار، سال ۶۲ را سال حمایت ازمستضعفین اعلام می کند.( ۶/۱/۶۲)

* آقای رفسنجانی  سال جدید را سال تلاش برای نجات جامعه از تبعیض خواند(۶/۱)

*رئیس جمهور:تهدید دشمنان در خلیج فارس جدی است. ونیروی دریایی باید درمقابل آن بایستد.(۷/۱/۶۲)

*سد استقلال میناب با حضور رئیس جمهوری گشایش یافت . سدمیناب مصرف ۳۰ میلیون متر مکعب آب آشامیدنی بندر عباس را تامین خواهدکرد.( ۹/۱/۶۲)

*هاشمی رفسنجانی : تازمانی که حالت هجوم به آشیانه استعمار را حفظ کرده اید،برای مبارزه طولانی آماده باشید(۱۵/۱/۶۲)

*موسوی اردبیلی : مبارزه با هر گونه استکبار، اسراف ، تبذیر و تلاش درراه ریشه کن کردن فقر و محرومیت راکه رسالت تاریخی ما است ، فراموش نکنید.(۱۵/۱)

*رشته های علوم پایه دانشگاههای تهران، اصفهان، تبریز ، همدان، اهوازو کرمان بازگشایی شد.(۱۶/۱/۶۲)

*رئیس مجلس خواستار ایجاد فروشگاه های زنجیره ای  بنیاد مستضعفان برای محرومان شد.(۱۷/۱/۶۲)

*هاشمی رفسنجانی: در جامعه اسلامی همه ابواب به روی خانمها باز است فقط بی عفتی، به کثافت کشیدن جامعه، وسیله عیش و نوش مجانی مردها شدن و خیابانها را تبدیل به عشرتکده کردن ممنوع است وآن به نفع خانمها است.(۲۰/۱/۶۲)

*آیت الله العظمی منتظری از دولت خواستند به مردم جنوب خلیج فارس، آب آشامیدنی برساند.(۲۱/۱/۶۲)

جهان

*ژیم اردن یک اعتبار ۶۵ میلیون دلاری در اختیار عراق قرار داد .(۷/۱/۶۲)

*ایران از ملت و دولت نیکاراگوئه در مقابل توطئه های آمریکا حمایت کرد.(۷/۱)

* دو میلیون کارگر خارجی ، عراق را ترک کردند.(۷/۱/۶۲)

*۳۶ تن از افسران و سربازان عراقی مخفیانه اعدام شدند .(۸/۱/۶۲)

*آمریکا با فروش همزمان موشکهای مدرن به رژیم های صهیونیستی و سعودی موافقت کرد.(۱۰/۲/۶۲)

*نیروهای امنیتی اسراییل ۲ مسجد را در سرزمین ها اشغالی منفجر کردند.(۱۴/۱)

*آمریکا ۱۲۰۰ تانک مدرن به عربستان فروخت.(۱۶/۱/۶۲)

*برای عقیم کردن فلسطینی ها ، اسراییل به جنگ شیمیایی علیه فلسطینی ها دست زد.(۱۷/۱/۶۲)

*بدنبال اشاعه فساد در کابینه کویت، وزیر آموزش و پرورش کویت به جرم فحشا مجبور به استعفا شد.(۱۷/۱/۶۲)

*چند کشور خلیج فارس با کمبود شدید آب آشامیدنی روبرو شدند، برای تامین آب آشامیدنی آنها ، ناوگان دریایی ایران به سوی سواحل بحرین، قطرو کویت به حرکت در آمد.(۲۱/۱/۶۲)

*مشاور سیاسی عرفات وعضو میانه رو «ساف» در پرتغال به قتل رسید.(۲۲/۱/۶۲)

عمران

*۴۰۰ قطعه زمین بین متقاضیان واجد شرایط در اندیمشک توزیع شد.(۲۳/۱۲/۶۱)

*تولید امسال کارخانه ی شازند ۵۲% افزایش یافت.(۲۴/۱۲/۶۱)

* طی سال گذشته، ۱۱ واحد تولید مصالح ساختمانی در باختران ایجادشد.(۹/۱)

*۲۱ روستای اسلام آباد غرب دارای برق شدند.(۱۵/۱/۶۲)

*به میمنت یوم الله دوازدهم فروردین دو فرستنده اف- ام در اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت.(۱۵/۱/۶۲)

*فرستنده پرقدرت ۸۰۰ کیلو واتی بندر ترکمن افتتاح شد .(۱۴/۱/۶۲)

*۴۹۹۶ صفحه کلاج تانک برای اولین بار در ایران تعمیر و باز سازی شد.(۱۴/۱/۶۲)

*طی سال گذشته ۶۲۰۰ تن وش پنبه درآذربایجان شرقی تولید شد.(۱۸/۱/۶۲)

ضدانقلاب

*از ۱۱۵ سوداگر مرگ در خراسان و سیستان و بلوچستان ۳۰۹ کیلو مواد مخدر کشف شد.(۲۴/۱۲/۶۱)

*طی یک عملیات موفقیت آمیز ، ۵ روستای منطقه ی وزی برا دوست از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد.(۲۶/۱۲/۶۱)

* ۲۰ لانه تیمی گروهکهای محارب در مهاباد کشف شد و ۴۳ نفر دستگیر شدند.(۹/۱)

*مراکز حساس ضد انقلاب درمنطقه مریوان ، سنندج وکامیاران درهم کوبیده شد- ۱۰ کیلومتر از جاده بوکان – مهاباد ازتصرف اشرار خارج شد.(۱۰/۱/۶۲)

*۲۵ کیلو مواد مخدردربندرعباس و گالیکش گنبد کشف شد.(۱۴/۱/۶۲)

* ۱۴۶۰ کیلو تریاک و شیره ، از ضد انقلاب ، درکویر یزد کشف شد.(۱۷/۱/۶۲)

* باکشف ۸ لانه تیمی درمازندران طرح ترور نماینده امام در مازندران و امام جمعه بابل و ده ها حزب اللهی خنثی شد ، در این عملیات ۴۳ قبضه انواع اسلحه ، تعداد زیادی نارنجک، سه راهی ، بمب های دست ساز، مواد منفجره، بی سیم، ۲ کامیون کاغذو مقادیری اسناد درون گروهی بدست آمد.(۲۲/۱/۶۲)

*ظرف یک هفته ، ۳۰۰ نفر که هروئیین را در داخل بدن خود جا سازی کرده بودند ، در سیستان و بلوچستان دستگیر شدند (۲۲/۱)

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

زندگینامه ی شهید حاج علی زمانی

شهید حاج علی زمانی متولد آبانماه ۱۳۳۲ در خانواده ای مذهبی و معتقد به دین مبین اسلام درشهرقم دیده به جهان گشوددر کودکی روح پاکش با صوت قران و ادعیه گوناگون پرورش یافت دروس خود را تا حد دیپلم ادامه داد و درحین تحصیل تابستانها را به کمک پدر خویش می شتافت با شروع انقلاب اسلامی در ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ نقش فعال خود را در راه نهضت اسلامی ایفا نمود و پیوسته در این سنگر باقی ماند و با تکثیر و پخش سخنان امام و ترتیب برنامه هایی گوناگون برضد رژیم ستم شاهی فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه مامورین رژیم ازفعالیتش مطلع شدند و حدود یک ماه و نیم فراری بود و در این مدت هم دست از فعالیت برنداشت تا اینکه در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی درقم که سنگر دار انقلاب وشهر امام بود، ستاد انقلاب تشکیل شد او مدیریت این ستاد رابه عهده داشت. شهید زمانی درتشکیل ستاد نماز جمعه قم و در سنگر نماز جمعه و ترتیب کارهای ستاد نقش به سزایی به عهده داشت و درسال ۱۳۵۸ باحفظ  سمت در دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به کارهای دفتری جامعه مدرسین پرداخت و در شهریورماه ۱۳۵۹ دومین سفر خود به دیار یار، به مکه معظمه انجام داد و در جو خفقان بار عربستان به پخش اعلامیه های امام امت وتبلیغات اسلامی پرداخت و فعالیتهای نمونه ای انجام داد و پس از مراجعت ازحج مسئولیت تدارکات جامعه مدرسین را نیز  پذیرا شد و بعلت دلسوزی ها و جوشش بیش از حد با حفظ سمت های قبلی به عنوان مسئول روابط عمومی جامعه مدرسین معرفی گردید و همچنین به عنوان یکی از اعضای هیئت امنای اداره اوقاف قم برگزیده شد.

۱۶/۱۱/۶۱روانه جبهه شد و در آغاز عملیات والفجر، با دعا وتوسل به اهلبیت رزمندگان را آماده ساخت و سرانجام بعدا ز ظهر هیجدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ هنگامی که گلوله های مزدوران صدام وجب به وجب خطوط دفاعی رزمندگان اسلام را می کوبید در خط مقدم عملیات والفجر درجبهه فکه توسط توپخانه دشمن هدف قرار گرفت و جان خود را فدای هدف  مقدسش نمود و بالاخره در تاریخ ۲۱/۱۱/۶۱ شب ۲۲ بهمن بخاک سپرده شد .

راستی هم شهادت، اجرو مزد آن همه خدمت و تلاش صادقانه او بود.

قسمتی از وصیتنامه برادر شهید علی اصغر سنونی

… سعی کنید همیشه وحدت داشته باشید. در دعاهای توسل و دعای کمیل و نماز جمعه شرکت کنید و از خدا بخواهید که امام را تا انقلاب مهدی (عج) برای ما نگهدارد برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و محافظ  انقلاب باشید تا بدست صاحب اصلیش بدهیم.

تاکی ببینیم که محرومان در ستم باشند ای ملت ها بپاخیزید و حق این محرومان را از ابرقدرتها بگیرید همان کاری که حسین –علیه السلام- کرد.

خدایا صراط مستقیم رانصیب ما کن، خدایا ایمان به ما اعطا کن، ما را نیرو ده تا انسان باشیم و در راه انسانها هم پیمان باشیم خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی، ترا بجان مهدی ، خمینی را نگهدار .

قسمتی از وصیتنامه ی شهید اکبر جمالی دستجردی

۰۰۰ با ضد انقلاب باقاطعیت برخورد کنید و رسالت خون شهیدان را انجام دهید که اگر دین خدا را یاری کردید خدا شما رایاری می کند و قدمهایتان استوار خواهد گردید :

«ان تنصرواالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»

امام خمینی را که امروز میزان است این اسلام مجسم این آموزگار اخلاق این قلب طپنده ی مسلمانان و مستضعفان دنیا این قلب ملت این گوهر امامت و ولایت و زعامت این سلاله پا ک رسول الله و نبوت را تنها نگذارید در سنگرهای اداره- کارخانه و کشاورزان در مزارع فعالانه کار کنند تا از وابستگی نجات پیدا کنیم و امریکا بداند نمی تواند هیچ غلطی بکند ، از مردم می خواهم در آن موقعی که در حال معنویت دعا وراز و نیاز هستند و با خدای خود عاشقانه راز و نیاز می کنند امام امت و آیت الله منتظری را دعا کنند، این امام این هدیه الهی را که با قیام خود عزتی و مقامی به ما و به مملکت اسلامی ما داده دعا کنید که خدا تا ظهورمهدی آنرا برای مسلمانان و ستم دیدگان دنیا نگه دارد.

 

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۹- زندگی بر اساس فطرت انسانی

۱۰- حفظ ذخائر زیر زمینی

در آغاز پنجمین بهار در جمهوری اسلامی و عید باستانی نوروز، مناسب است پیش از پرداختن به بحث درباره دستاوردهای انقلاب که موضوع اصلی این سلسله مقالات است به یک ویژگی در مورد همه انقلابهای اصیل بپردازیم:

انقلاب همانطور که می دانیم زیر و رو کردن نظام موجود سیاسی، اقتصادی و… ومحو ارزشها که به مثابه ارزشهای اصیل بر جامعه حاکم بوده وجایگزین نمودن ارزشهای الهی- انسانی است که در نظام پیشین محکوم بوده است، انقلاب نسخ سنتهای غلط و خرافی و احیا سنتهای خدایی و انسان ساز است و … ولیکن این به این معنا نیست که هرچه از گذشته است باید نابود شود و نمی تواند در جهت رشد و تکامل انسان وجامعه قرار گیرد. انقلابهای اصیل و مردمی نه تنها با گذشته چنین برخوردی نمی کنند که در بسیاری از موارد می کوشند به بعضی از سنتهای گذشته که با اصول و اهداف انقلاب درتضاد نیست معنا و جهت بخشند و آن را در خدمت انقلاب قرار دهند .

به مراسم عید نوروزنگاه کنید که از سنتهای ملی ایرانیان است و برای مردمی که در اعصار گذشته، زندگی آنان با طبیعت پیوندی نزدیکتر از امروز داشته است، آغازبهار و تجدید حیات طبیعت مفهوم خاصی داشته است ولیکن درعصر ما نوروز اصالت خود را از دست داده وبیشتر وسیله ای برای تفاخر به ارزشهای جاهلیت یعنی ضد ارزش شده است ولیکن انقلاب همین سنت دیرینه را در اختیار می­گیرد واز آن در جهت انقلاب وسیله ای مفید می آفریند: دیدار شهیدان در مزار شهدا، دیدار خانواده های شهدا و ادا احترام نسبت به آنان بخاطر ارزشی که تحصیل کرده اند، دیدار جانبازان انقلاب، عیادت بیماران در بیمارستانها زیارت سنگرنشینان جبهه ها بازدید شهرهای بازپس گرفته شده و مشاهده آثار جنایتهای شیطان بزرگ و بالاخره دیدار آوارگان جنگ و دلجویی از آنان و ثمرات دیگر که اگر انقلاب مردمی و اصیل نبود و برخوردی جز این می کرداولا وسیله ای کارساز را از دست داده بود. ثانیا جامعه ی خوگرفته با این سنت دیرینه راکه میان این سنت و اهداف انقلاب تضادی احساس نمی­کند، در یک کشمکش درونی دچار می ساخت و درنهایت جمعی نیز دراین کشمکش نمی توانستند راه صواب را انتخاب کنند.

و اکنون برمی گردیم به موضوع اصلی بحث، یعنی دستاوردهای انقلاب و می پردازیم به تشریح آنها:

نهم – آمادگی جامعه برای زندگی بر اساس اصولی ترین شیوه های منطبق بر فطرت انسان :

در دنیای امروز یکی از بارزترین مشخصه های انسان عصر ماشین، اعتقاد عمومی بشریت به مادی بودن هویت جهان هستی و اعتقاد به تساوی وجود با ماده است که این جهان بینی خود جایگاه ویژه و انحصاری به تجزیه و ادراکات حاصل از آن میدهد بطوریکه ارزش هر ادراکی را مساوی با میزان ارزش تجربی آن میداند که این خود نیز تکنولوژی و میزان پیشرفت آن را وسیله ای برای سنجش تکامل و ترقی جوامع دارنده، آن می شناسد و برای بشریت ماده گرایی که باورهای او صرفا مبتنی برتجزیه است مطرح شدن اصالت لذت در نظام زندگی امری قهری است که با چنین فلسفه هریک از اصول آزادی، دموکراسی و … مفهوم خاصی پیدا می کند، دراین مدار بسته ی تفکر مادی، فلسفه سازان یکی پس از دیگری پیدا شدند و با ارائه فلسفه های خود، شناختی از جهان و انسان و زندگی اجتماعی وی ارائه دادند و هریک برای بهتر زیستن اوراهی نشان دادند که سرانجام ترافیک سنگین و غیر قابل عبور این عصر در حرکت های مختلف سیاسی –اجتماعی- فرهنگی – اقتصادی – حقوقی –نظامی و… بوجود آمد که این همه با هویت اصلی انسان در تضاد است .اندیشه سازان عصر جدید با صدها دلائل و عوامل مختلف، نظامات و سیستمهایی را بر بشریت تحمیل می کنند که با در یافت های فطری او مغایر است که انسان معاصر نه امکان انکار آن دریافتهای فطری را دارد و نه قدرت عصیان علیه این تحمیل را ازمسابقه در لوکس بازی و زرق و برقها و تجملات و اختراعات و ابتکارات پرجاذبه هوس انگیز مخصوصا در اروپا و آمریکا و بدنبال آنها سایر نقاط جهان تا مسابقه تسلیحاتی امری انتزاعی و جدا از ریشه تفکر حاکم برزندگی بشر امروز نیست، و این همه ازسویی برای پرکردن خلا خود گم کردن انسان است و از سویی برای بیشتر گم کردن خود انسان است، و این نه تنها مشکلی را حل نمی کند که حل مشکل اصلی انسان ( یعنی انحراف از اصل و فطرت خویش) را غیر ممکن می سازد.انسان امروز ربود شده ورباینده تلاش میکند با انواع اسباب بازیهای زیبا و سرگرم کننده اورا راضی نگهدارد که فراق پدر و مادر رنجورش نسازد.

شاید اگر خوشبینانه برخورد کنیم افرادی مانند مارکس و همراهانش در پی حل بخشی از مشکلاتی بوده اند که بشریت امروز با آن دست بگریبانست ولیکن این طبیبان ، علت اصلی بیماری را خود نیز به بیمار منتقل کرده اندو لذا تلاش آنان بجایی نرسیده است. علت اصلی بیماری نوع شناختی است که از جهان و هستی و انسان دارند که برای آنان جهان و هستی و انسانی را تصویر کرده است که با واقعیت جهان و هستی فاصله ای به اندازه خیال تا واقعیت دارد. انسان معاصر مانند مریضی است که درپی علاج بیماری خود به پزشکان متخصص مراجعه کرده و نتیجه ای نگرفته است و در زیر فشار درد و رنج ناشی از بیماری به سخن هر رهگذری گوش فرا داده و خود را بازیچه دست هر شیاد ورمالی کرده است وبجایی نرسیده است وهمچنان ازبیماری رنج می برد.

چنین بیماری با این سرگذشت بیک بیماری خطرناکتری مبتلا شده است و آن بی اعتمادی به هرگونه دلسوزی از ناحیه هر دلسوز دلسوخته ای است، فشار درد ورنج بیماری از یک طرف و بی اعتمادی به هرکس و احساس تنهایی در کشیدن این بیماری از طرف دیگر، حالت عدم تعادل از نظرروانی در بیمار ایجاد می کند که خود مشکلات دیگری را بدنبال دارد که انسان بیمار معاصر با آنها دست بگریبان است، نه دانشمندان می توانند مشکل وی را حل کنند که در پی بازکردن هرگرهی از این کلاف سر در گم، دهها گره بر آن میزنند از مسیحیت واتیکان و الواح دهگانه یهود که فرزندان اسرائیل خود مشکل بزرگی برای بشریت شده اند آبی گرم نمی شود، پاسداران سوسیالیزم که گمان میرفت راهنمای قافله اند شریک دزد از آب در آمدند،از اسلام هم آن چیز که بگوش بشریت می رسیدحمایت از امریکا و شیطان بزرگ و محکوم کردن خدا در آن اختلاف معروف بین خدا و شیطان بود! و میماند انسان تنها با هزاران بیماری که برای او مانده است و در چنین دنیای بیرحم کشنده تنها گذارنده انسان که تنها راه قابل رفتن برای او درندگی است و عصیان علیه هر چیزی و بندپاره کردن و پرده دری و توحش و سقوط و خود کشی و سرانجام هیچ. انقلابی در دنیا رخ میدهد که ناگهان از اعماق هستی فریاد میزند بر سر انسان،بر سر این انسان تنهای بیمار، شنیده اید که بعضی ازبیماران وقتی از همه جا ناامید می شوند در خود فرو میروند و ناگهان دریک لحظه ازجا می پرند در حالی که اثری از بیماری در آنها نیست و همه می گویند که او شفا یافته است ،انسان ایران امروز در برابر انقلاب این حالت را دارد ناگهان شفا یافته است انسان امروز ایران پذیرفته است که با اسلام زندگی کند زیرا که در اسلام انقلاب فطرت خود  را می یابد احساس ان ماهی بیرون از آب را دارد که درنفسهای آخرین به دریا افتاده است که همه هستی خود را باز می یابد اسلام انقلاب به انسان امروز ایران این باور را داده است که با پذیرفتن آن چنان نیرومند می شود که به جنگ با هر قدرتی اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و … توانا است، انسان امروز ایران اسلام را پیش ازآنکه درمیدان ذهن و بحث و کتاب جستجو کند در میدان عمل یافته است وباور کرده است ازاین رو آماده است بر اساس اصولی که اسلام مطرح می کند و با فطرت او سازش دارد زندگی کند زیرا پیش ازآنکه در باره حقانیت او ببحث بنشینددر عمل او را لمس کرده است کسی که در درون آتش است برای او اثبات وجود آتش نیاز ببحث ندارد و اگر انقلاب اسلامی درایران اتفاق نیفتاده بود با دهها سال وقت و صدها کتاب و هزاران گوینده امکان نداشت درجامعه چنین آمادگی برای پذیرش اسلام بعنوان یک دستور جامع و کامل زندگی ایجاد کرد و این آمادگی و بدنبال آن عمل به اسلام چنان الگویی ازیک جامعه مترقی و انسانی بجهان ارائه می دهد که بشریت ره گم کرده را به راه برمی گرداند.

دهم- حفظ ذخائر زیر زمینی از جمله نفت از تاراج و نابودی:

پیش از این در زمینه سیاست رژیم گذشته درباره فروش نفت دررابطه با منافع آمریکا و سایر قطبهای صنعتی اشاره ئی کرده ایم و اکنون تکمیل می کنیم که این سیاست از جهات مختلف در خدمت بیگانه بود و برای نابودی کشور سیاست کارسازی بود زیرا با فروش نفت پس ازتامین نیاز اجانب به این ماده حیاتی پول آن بصورت کالاهای مختلف وارد کشور می شد که این خود نیاز دیگر اجانب بود یعنی نیاز بوجود بازاری به بزرگی ایران برای مصرف کالاهای خارجی سوم اینکه از این طریق یعنی افزایش واردات، تولیدات داخلی را نابود می کرد که موضوع نابودی کشاورزی ایران یک نمونه این سیاست خائنانه است. چهارم این که همراه با این کالاهای وارداتی مخصوصا بخش غیر ضروری آن و بالاخص کالاهای لوکس و تجملی فرهنگ مخرب  حاکم بر کشور های تولید کننده را وارد کشور می کرد که بتدریج از خود بیگانگی برای جامعه می آفرید که از نتایج آن بی اعتمادی بخود و اعتماد و دلبستن به دشمنان است و نتایج زیانبارتر دیگر. پنجم اینکه با چنین سیاستی از اقتصاد کشور یک اقتصاد تک محصولی میساخت که این محصول واحد بصورت رگ حیات جامعه دراختیار خریدار قرار می گرفت که هر زمان بخواهد می تواند هر گونه فشاری را برکشور و مسئولان آن وارد کند ششم این که این سیاست پایان کار را برای کشوریکه ذخائر زیر زمینی اش بدینگونه تاراج میشود اسارت و استعمار رسمی است زیرا در نظر بگیرید کشوری را که چند نسل آن با فرهنگ بیگانه تربیت شده و خود باخته در برابر بیگانه است با نبودن تولیدات داخلی و با تمام شدن ذخائر زیر زمینی چاره ای جز مزدوری رسمی برای بیگانه دارد؟ چنین کشوری پس از پایان ذخائر خود باید قبول کند که اگر بیگانگان مایل باشند و برای آنان مفید باشد بیایند تمام مراکز اقتصادی کشور را رسما در اختیار بگیرند و یا با توجه به نیروی کار ارزان به هر گونه سرمایه گذاری در بخشهایی که آنان صلاح می دانند اقدام کنند و اداره کشور را نیز بطور رسمی در دست بگیرند و یا چنانچه مایل نبودند کشور فقیر تهی شده از هرگونه ذخائری را رها کنند و بروند و معلوم است که کار بکجا می کشد هفتم این که با این سیاست خانمانسوز برای آینده کشور تنها یک راه را باز می گذارد و آن تسلیم در برابر بیگانه است که اگر انقلابی رخ داد و ملت آهنگ استقلال داشت همه راهها بسته باشد چنانچه دربسیاری از کشورها پس از انقلاب با این مشکل سخت دست بگریبان بوده اند و سرانجام جان سالم نیز بدر نبرده اند .و اما انقلاب اسلامی در ایران بچنین سیاست خطرناکی پایان داد تنها درمورد ذخائر نفتی که دررژیم شاه عمر این ماده حیاتی به کمتر از سی سال تخمین زده میشد دراین  چهار سال به بیش ازصد سال افزایش یافته است و درمورد گاز که بثمن بخس به کمونیستهای شوروی باج داده می شد بطورکلی این باج دهی قطع شد و سیاست فروش نفت صرفا بر اساس نیازهای ضروری کشور تنظیم شد آنهم با توجه به سیاست خودکفایی در زمینه نیازهای اساسی مخصوصا دربخش کشاورزی اکنون با توجه به عمق سیاست خائنانه شاه در باره فروش نفت می بینیم که حفظ این ذخائر از تاراج و نابودی بحق یکی از دستاوردهای انقلاب است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*شنبه ۶ فروردین سال ۱۳۶۲ در دیدار با جمع کثیری از شخصیتهای مملکتی :

* خوی زمینخواری ، باغداری و کاخ نشینی باعث انحطاط اخلاقی می شود.

* من به اینهایی که دارای املاک زیادی هستند و دارای ثروت زیادی هستند عرض می کنم که  یک قدری به حال این فقرا برسید ما امیدواریم که احتیاج به زور نباشد و خود مردم داوطلب این کار را حل کنند.

* ما باید کوشش کنیم اخلاق کاخ نشینی را از این ملت بزداییم.

* سعادتمندها آنهایی بودند که در کوخها بودند. آنهایی که درکاخها هستند،سعادتمند نیستند.

* آن اشخاصی که این فلسفه و فقه ما را به غنا رساندند،کاخ نشینان نبودند، کوخ نشینان بودند.

*شنبه ۶ فروردین ۶۲- امام در پیام نوروزی:

* هرقدمی که برای ساختن کشور برمیداریم، باید چند قدم نیز برای پیروزی برنفس خود برداریم.

* ما امیدواریم در سال جدید وحدت ما زیادتر از آن وقتی که بوده است،باشد.

* ماباید کوشش کنیم که معنویات  را در بین این ملت عزیز و در بین مسلمین پیاده کنیم.

* وقتی که کسی احساس نکند که فقر و گرسنگی معنایش چیست، این نمی تواند به فکر گرسنه ها و مستمندان باشد.

* یکشنبه ۱۴/۱/۶۲ پیام مهم امام بمناسبت ۱۲ فروردین:

* انسان در حیرت است از انحطاط کسانی که به توهم آنکه حزب بعث ، ایران را مغلوب سازد، به طمع موهوم در پناه دشمن ایران به نوایی رسیدن ، به آن پیوسته و پناهنده شوند.

* آنان در فرانسه وکشورهای دیگر به عیش و عشرت و عقد و از دواج مشغولند و بازی خورده ها ، خود را برای آنها بدام می اندازند.

* مدرسین حوزها و اساتید دانشگاهها برنزدیک کردن هرچه بیشتر حوزه ها و دانشگاه ها کوشش نمایند.

* شما دولتهای منطقه با جمهوری اسلامی که تنها قدرت بزرگ و برومند منطقه است دوستی کنید و مطمئن باشید که امریکا در شدتها و گرفتاریها به شما کمک موثر نخواهد کرد.

* قوه قضاییه و هیئت پیگیری طوری با قاطعیت و سرعت عمل نمایند که جمهوری اسلامی بتواند ادعا کند که در کشور ما عدالت اسلامی را بطور کامل اجرانموده است.

* خوف آن است که اسلحه در دست شما جوانان عزیز موجب غرور و سرکشی شود.و آن تحول روحانی عظیم که در شما پیدا شده است ، از دستتان برود.

* اینجانب خوف آن دارم که خداوند قهار برشما( گرانفروشان و محتکران) غضب فرماید و تر و خشک باهم بسوزند.

آیت الله  العظمی منتظری :

۱۵ /۱/۶۲  در پیامی بمناسبت میلاد حضرت زهرا (س ) و روز زن:

*اگر برخورد ما موجب یاس و زدگی فردی و گرایش او به جبهه ضد انقلاب شد، در تمام سیئات و گناهان او شریک خواهیم بود.

* دولت و مجلس باید بیش از شعار و وعده به عمل و رفع محرومیت و کمبودها بپردازند.

* ملت بزرگوار و فداکار ما از مسئولین انتظار اعجاز ندارد و با پیشه کردن زهد اسلامی از سقوط در دام شیطانی مصرفی شدن، خود را حفظ خواهدنمود.

* اگر برای رضای خدا کار می کنیم چه فرقی می کند در این ارگان یا ارگان دیگری خدمت کنیم و فلان مسئولیت را من داشته باشم یادیگری و یا کار انجام شده به نام من تمام شود یا دیگری؟

* زنان باید به موقعیت خطیر خود در انقلاب که از هر سو درمعرض خطرکفر جهانی است ، توجه نمایند.

* در جمهوری اسلامی باید به ارزشهای انسانی و لیاقتها و استعدادهای خدا داده افراد ارج نهاد و از انها در راه خدمت به انقلاب و مردم استفاده نمود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام

برای تداوم انقلاب اسلامی

حجه الاسلام و المسلیمن رسولی

قسمت هفدهم

برادری و ایثار

پیامبر گرامی اسلام با جمعی از مسلمانان [۱] مکه که از آزار قریش به تنگ آمده بودند وگذشته از این که نمی توانستند به وظیفه تبلیغی خود عمل کنند، زندگی و جان آنان نیز درمخاطره بود، به یثرب که بعدا به مدینه موسوم شد هجرت کردند.

این هجرت بخاطر اهمیت بسیار و حوادث مهم دیگری که به دنبال داشت سراغازتاریخ اسلام گردید ،و این شریعت بزرگ الهی و آخرین برنامه ی نجاتبخش آسمانی رااز تنگناها و فشار تعصبها و خرافات قومی و عادات جاهلی سود جویان مکه نجات بخشید اما در یک محیط جدیدی وارد گردید که خود مشکلات تازه ای را به همراه داشت و می بایست برای رفع آنها نیز چاره ای اندیشید. یثرب شهری بود حاصلخیز و هرساله محصول خرمای آن به دیگرشهرهای حجاز صادر می گردید و از این راه عایداتی نصیب مردم آن شهر می شد ، اما این درآمدها بصورت های گوناگون به جیب سودجویان یهود که سالها بود درآن شهر سکونت گزیده و اقتصاد شهر را قبضه کرده بودندسرازیر می شد اینان سه طایفه به نام های «بنی قریظه» ، « بنی قینقاع» و «وبنی النضیر»بودند که در آغاز –چنانچه تاریخ متعرض است- به عشق دیدار و درک پیامبری که در آخر الزمان بدان سرزمین هجرت خواهد کرد بدانجا آمده بودند ، ولی روی طبع و خوی خود که نوعا مردمی مادی و بخیل و سودجو و استعمارگرند –تدریجا بفکر زراندوزی و گرفتن اب و خاک و بهره کشی از کار دیگران افتادند و با سیاست فریبکارانه ی خود ، تجارت و بازار شهررا در اختیار گرفته، و نخلستانها و صنعت یثرب را در دست داشتند. مردم بومی شهر نیز از چند تیره بودند که به دو تیره نیرومند به نام اوس وخزرج باز می گشتند و این دو تیره سالها بود که دچار جنگ و اختلافات داخلی شدیدی بودند که هر چند وقت یکبار بجان هم افتاده و جمعی از دو طرف به قتل می رسیدند، تا جایی که خود آنها نیز از این جنگ و خونریزی خسته شده بودند و بدنبال بهانه ای و وسیله ای می گشتند تا خود را از این جنگ خانمان برانداز نجات دهند و ایمان به رسول خدا(ص) و گرایش به اسلام نیز یکی از انگیزه هایش در بسیاری از آنها همین مسئله بود که می خواستندبا گردهم آمدن درزیر یک پرچم و پذیرش یک مکتب –آن هم مکتب انسان ساز و اختلاف براندازی هماننداسلام- از این تفرقه و بدبختیهای ناشی از آن نجات پیدا کنند و با اخوت و برادری و الفت، تحت لوای مقدس اسلام زندگی خود را به سر برند.

این بود وضع شهر یثرب و محیط قبل از ورود رسول خدا به این شهر.

اینک با ورود آن حضرت مسئله تازه ای هم به مسائل قبلی اضافه شده بود و آن ورود مهاجرین مسلمان مکه و اسکان و تامین مخارج آنها درشهر یثرب و طرز زندگی آنها در کنار مردم این شهر جدید، و تامین امنیت و ایجاد الفت و دوستی میان ساکنان اصلی شهر و مهاجرین تازه وارد که به منزله ی بازوی توانای اسلام به شمار می رفتند و خود پیغمبراسلام نیز از همانها بود، بخصوص که پیغمبر بزرگوار اسلام می دانست سران قریش که در مکه هستند او را بحال خود واگذار نخواهند کرد و به جنگ و درگیری وادار خواهندبود.

ناگفته پیداست که یک رهبری قوی و اندیشمند می توانست این مسائل را بصورتی مطلوب حل وفصل کند و همه ی این گروهها را به زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر وادار سازدو از این اتحاد بسود دین اسلام بهره برداری نماید. حل این مشکل درآغاز نیاز به تدوین یک منشور جامع و فراگیرنده برای همه ی آنها داشت. و رسول خدا(ص) برای تامین این منظور نخست منشوری برای همه ی ساکنان یثرب اعم از مهاجرین و مردم اصلی شهر و یهودیان تدوین کرد و پس از آن نیز پیمان برادری و عقد اخوتی میان خصوص مهاجرین و انصار برقرار فرمود.

اما منشوری را که تدوین فرمود ابن هشام بطور تفصیل درکتاب سیره خود نقل کرده است. قسمتهای حساس و جالب آن به شرح زیرا ست:

بسم الله الرحمن الرحیم

این نامه ای است از محمد پیامبر میان مومنان و مسلمانان از قریش ویثرب و هرکس که پیروی از ایشان کرده و بدانها ملحق شده و همراه ایشان جهاد نموده که اینان در برابر مردم دیگر امت واحدی هستند. مهاجران قریش همانند گذشته ی خود بیکدیگر دیه می پردازند، و برای اسیران خود طبق عرف و عدل درمیان مومنان فدیه می دهند. و بنی عوف نیز همانند گذشته دیه میپردازند، و هر طائفه برای اسیران خود طبق عرف و عدل در میان مؤمنان فدیه می پردازند و بنی ساعده و دیگران نیز همانند گذشته فدیه اسیران خود را طبق عرف و عدل می پردازند[۲] ومومنان افراد بدهکار عیالوار را بدون پرداخت فداء و دیه طبق عرف  رها نکنند.

هیچ مومنی با وابسته ی مومن دیگر بدون وی پیمان نبندد، ومومنان پرهیزکار علیه کسانی هستند که برایشان ظلم کنند و مورد تجاوز یا دشمنی و فسادی آنها را قرار دهند و همه در برابر آنان همدست خواهند بود اگرچه فرزند ایشان باشد.هیچ مومنی مومن دیگر را برابر کافری نباید بکشد. و کافری را علیه مومنی نبایدیاری کند، و عهد خدایکی است و کمترین افراد می تواند از جانب همگان عهدی را بپذیرد.

مومنان در برابر دیگران با یکدیگر دوست و یاور همدیگر هستند، هریک از یهودیان که از ما پیروی کنند یاری و همدردی ما را خواهد داشت،ستم نخواهد شد و علیه او کسی را یاری نخواهیم کرد، صلح مومنان یکی است، قرارداد مسالمت در جنگ از مومنی جز بر مساوات و عدالت میان همگان بسته نخواهد شد. و هر گروه از جنگجویان پیوسته بیکدیگر هستند، و مومنان در خونهایی که از آنان در راه خدا ریخته میشودولیّ یکدیگرند.

مومنان پرهیزکار بهترین روش و محکمترین طریقه را دارا هستند، و هیچ مشرکی نمی تواند مالی یا جانی ازقریش را در پناه خود در آورد، و حائل میان آن و مومنی شود. و هرکس مومنی را بکشد و ثابت شود قصاص می شود مگر آنکه ولی مقتول رضایت دهد، و مومنان همگی دربرابر او بوده و باید در مقابل او به ایستند.

هرمومنی که این نوشته را پذیرفته و بخدا وروز جزا ایمان آورده نمی تواند بدعتگزاری را یاری کرده و او را پناه دهد، و هر کس چنین کند لعنت خدا و خشم او درروز قیامت بر او است و از وی چیزی پذیرفته نخواهد شد.

در هرچه اختلاف کردید مرجع آن خدای عزّوجل و محمد است .

یهودیان تا وقتی که بهمراه مومنان جنگ می کنند با آنها هم خرجند، یهودیان بنی عوف با مومنان درحکم یک امت هستند. یهودیان را دین خود، و مسلمانان را دین و آیین خود ، وابستگان آنها نیز با خودشان و در حکم خود آنهایند مگر آنکه ستم کرده یا جرمی مرتکب گردند که در این صورت جز خود او و خاندانش کسی کیفر نه بیند یهود بنی نجار و یهود بنی حارث و یهود بنی ساعده ویهود بنی جشم و یهود بنی اوس و یهود بنی ثعلبه همگی درحکم یهود بنی عوف هستند[۳] مگر آنکه ستم کرده و جرمی مرتکب شوند که در این صورت جز خود و خاندانش کسی کیفر نبیند، وتیره جفینه از بنی ثعلبه همانند خود آنهایند، وبنی شطیبه در حکم یهود بنی عوف هستند، و بستگان بنی ثعلبه نیز همانند خود آنها هستند، هیچیک ازآنها بیرون نرود جز با اذن محمد… هرکس ناگهان بر دیگری یورش برد عقوبتش دامنگیر خود او و خاندانش خواهد شد مگر کسی که ستم کند و خداوند بدان آگاه است. یهودیان و مسلمانان خرج خود را هریک می پردازندو همدیگر را در برابر کسی که بجنگ با اهل این پیمان برخیزد یاری می دهند ، و یکدیگر را نصیحت و خیر خواهی کنند، کسی درباره ی هم پیمان خود بدی نکند، و ستمدیده را یاری کنند، داخل شهر یثرب برا مضا کنندگان این پیمان منطقه ی حرام محسوب می شود.

همسایه هر کس همچون خود او است که نباید برآنها زیانی برسد و حریم کسی جز با اذن خاندانش پناه داده نمی شود، امضا کنندگان این پیمان نامه هر اختلاف و یا اتفاقی میانشان رخ داد که ترس فسادی میرود مرجع آنها خداوند و محمد رسول او است و خداوند و مومنان بدان رضا دارند، قریش و کمک کاران آنها پناه داده نمی شوند هم پیمانان در این قرار داد بر کسی که به یثرب حمله کند همدست شده و یکدیگر را یاری مید هند، و چون بمصالحه دعوت شدند بپذیرند ، و اگرآنها نیز دیگران را به صلح دعوت کنند مومنان هریک به سهم خود بپذیرند مگر آن کس که درباره ی دین بجنگد و برهر گروهی سهمی را که از جانب آنها پذیرفته اند لازم می شود.

یهودیان اوس و وابستگان آنها از حقوقی که برای اهل این پیمان نامه ثابت شده بر خوردارند… هیچ کس کاری جز برای خود نمی کند، و خدا بهترین و صادق ترین گواه براین پیمان است ، این قرار داد از هیچ ستمکار و مجرمی حمایت نمی کند، و هر کس از مدینه برود و هر کس در مدینه بماند در امان است مگر آنکه ستم کرده یا جرمی انجام دهد، و خدا و محمد رسول او پناه نیکوکار و پرهیزکار هستند.[۴]

با توجه به پذیرفتن رهبری سیاسی و اجتماعی آن حضرت از طرف توده ی مردم یثرب که شاید قسمتی از ان هم روی ملاحظات محلی و سیاسی بوده، تاثیر این منشور در ایجاد وحدت و رفع نگرانیها بسیار موثر و عمیق بود.

اما در مورد قسمت دوم که پیوند دادن میان مهاجران و مردم بومی شهر یثرب بود ،رسول خدا (ص) ریشه ی آن را از همان شیوه ای که میان عرب در مکه معمول بود که برای پیوند با یکدیگر هم عهد و پیمان می شدند استفاده کرد جز اینکه آن را بصورتی الهی و معنوی در آورد و اساس ُآن را برپایه ی ایمان و عقیده مردم پایه گذاری کرد و میان مهاجرین و مردم یک پیمان برادری دینی و اخوت مذهبی برقرار کرد و هر کدامیک از مهاجرین را با مسلمانان یثرب که به انصار معروف گشتند برادر ساخت و تنها کسی از مهاجرین را که برای او برادری از اهل یثرب انتخاب ننمود و او را با خود برادر ساخت علی –علیه السلام- بود.

ماجرای پیمان اخوت و برادری که رسول خدا انجام داد ماجرایی جالب و خواندنی است. در شماره و عدد مسلمانانی که این پیمان میان آنان برقرار شد اختلاف است، برخی گفته اند: جمعا نود نفر بودند که چهل و پنج نفر از مهاجرین و چهل و پنج نفر از انصار، و قول دیگر آن است که یکصد و پنجاه نفر از انصار و یکصدو پنجاه نفر از مهاجرین بودند، ابن جوزی گفته است. من تمامی کسانی را که رسول خدا میان آنان پیمان برادری برقرار کرد شماره کرده ام، جمع آنها یکصد و شصت و هشت نفر بوده اند این پیمان پنج ماه پس از ورود آن حضرت به شهر مدینه انجام شد و برخی گفته اند هشت ماه پس از ورود به مدینه انجام گردید.

ازجمله کسانی که برطبق روایت ابن هشام با یکدیگر در این پیمان برادر شدند عبارتند از : ابوبکر از مهاجرین با خارجه بن زید از انصار، عمربن خطاب با عتبان بن مالک، ابوعبیده جراح با سعد بن معاذ، عبدالرحمن ابن عوف با سعد بن ربیع، زبیر بن عوام با سلمه بن سلامه، عثمان بن عفان با اوس بن ثابت،طلحه بن عبیدالله با کعب بن مالک ، و عمار بن یاسر با حذیفه بن یمان مراسم پیمان بپایان رسید و علی(ع) همانگونه ایستاده بود و نظاره می کرد و چون مشاهده کرد که رسول خدا (ص) او را در این پیمان شریک نساخت دلگیر شد.

رسول خدا بدو فرمود:ناراحت نباش که تو را به منظور برادری با شخص خودم ذخیره کرده ام:

«فانت اخی و انا اخوک »

  • تو برادر منی و من برادر تو هستم ! و همانگونه که گفته شد این تنها مورد استثنایی بود که در این پیمان دیده شد که هر دو نفر از مهاجر بودند، و این هم افتخاری بود که بر افتخارات امیرالمومنین –علیه السلام – افزوده گردید.

براساس این پیمان الهی مهاجرین و انصار در مال و دارایی و حتی در توراث ازیکدیگر شریک گشتند تا وقتی که آیه شریفه :

(#qä۹’ré&ur ÏQ%tnö‘F{$# öNåkÝÕ÷èt/ 4’n<÷rr& <Ù÷èt7Î/ ’Îû É=»tFÏ. «!$# ۳ [۵]

نازل گردید و قانون ارث پیوند رحم و خویشاوندی مستقر شد.

از داستانهای جالبی که در اینجا قابل ذکر است، داستان زیراست که ابن اثیر آن را دراسدالغایه [۶] نقل کرده است.

سعد بن ربیع که با عبدالرحمن بن عوف طبق این پیمان برادر شده بود پس از انجام پیمان رو به عبدالرحمن کرد وگفت:

  • برادر!من اموالی دارم که همه را با تو نصف می کنم ، و دو زن هم دارم، اکنون بنگر کدامیک از این دو زن را دوست داری تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده ی طلاق وی ، تو اورا به همسری خود انتخاب کنی و با او ازدواج نمایی؟ عبدالرحمن بن عوف از او تشکر کرده و درحق او دعا کردو گفت:

خدا در مال و خاندانت برکت دهد مرا بدانها نیازی نیست،فقط راهی برای کسب و کار به من نشان بده، تا من روزی خود را از کسب وکار تحصیل کنم، سعد ترتیبی داد تا او به کسب و کار مشغول شد وبعدها از ثروتمندان مدینه گردید..

سعد بن ربیع همان کسی است که در جنگ احد به شهادت رسید و از بزرگ مردانی بود که حتی در هنگام مرگ و شهادت نیزاز مواسات با رهبر گرامی اسلام و ایثار و خیرخواهی نسبت به آن بزرگوار دریغ ننمود، مورخین نوشته اند پس از اتمام جنگ احد وقتی که سروصدای جنگ خوابید و پیامبر گرامی اسلام فرمود:کیست که از حال سعد ما را با خبر سازد؟

مردی از انصار برخاست و گفت: من بدنبال این کار می روم، و سپس میان کشتگان آمد و او را درحالی که رمقی در تن داشت و دقایق آخر عمر خود را می گذرانید مشاهده کرد،  بدو گفت: رسول خدا(ص) مرا فرستاده است تا تو را پیدا کنم و وضع حال تو را بدو اطلاع دهم!

سعد گفت : من جزء کشتگانم ، سلام مرا به رسول خدا(ص) برسان و بگو از خدا می خواهم تا بهترین پاداشی را که خداوند از سوی امتی به پیغمبرشان می دهد آن را به تو عنایت کند.و به مردم نیز سلام مرا برسان و بگو: سعد بن ربیع می گوید: چشم برهم زدنی از حمایت رسول خدا( ص) دست برندارید و از دفاع او غافل نشوید که اگر رسول خدا کشته شود و یکی از شما زنده باشید هیچگونه عذری در پیشگاه خداوند ندارید.اینرا گفت و از دنیا رفت.

چون این سخن را به آن حضرت گفتند فرمود:

«رحمه الله نصح لله و لرسوله حیا و میتا»

-خدا سعد را رحمت کند که در حیات و مرگ از خیرخواهی و حمایت خدا و رسول او دست برنداشت.

واقدی از مالک بن دخشم نقل کرده است که گفت: من بر سعد بن ربیع گذرم افتاد ودیدم دوازده زخم کاری برداشته که هرکدام برای مر گ او کافی بود بدو گفتم : میدانی که محمد کشته شد؟

سعد گفت : گواهی میدهم که محمد رسالت پروردگارش را بخوبی انجام داد،تو برو و از دین خود دفاع کن که خدای بزرگ زنده است و هرگز نخواهدمرد.

و در نقل علی بن ابراهیم است که آن مردی که به سراغ وی آمده بود گوید : رسول خدا(ص) جایی را نشان داد و گفت آنجا برو و اورا پیدا کن زیرا من او را در آنجا دیدم که دوازده نیزه بالای سرش بلند شده بود، گوید: من همانجا آمدم و او را به میان کشتگان دیدم دوبار او را صدا زدم پاسخی نداد، بار سوم گفتم: رسول خدا-صلی الله علیه و آله-مرا برای تفحص حال تو فرستاده، چون نام رسول الله (ص) را شنید سربلند کرد و مانند جوجه ای که با شنیدن صدای مادر به شعف می آید گویا جان تازه ای گرفت دهان باز کرده گفت: مگر رسول خدا(ص) زنده است؟ گفتم: آری، با خوشحالی گفت «الحمدلله » آنگاه پیغام و سلام اورا- چنانچه دربالا ذکرشد –نقل کرده است – و در پایان گوید:

دراین وقت نفس عمیقی کشید که دیدم خون زیادی- مانند خونی که ازگلوی شتر در وقت نحر بیرون می اید- ازبدنش خارج شد واز دنیا رفت.

چون جریان را به رسول خدا (ص) گفتم فرمود:

«رحم الله سعد انصرنا حیا و اوصی بنامیتا»

-خدا رحمت کند سعد را که تازنده بود مارا یاری کرد و در مرگ نیز سفارش مارا نمود.

**     **

اکنون با توجه به گذشت و ایثار این نمونه از مسلمانان صدر اسلام خطاب به آن دسته از سود جویان از خدا بیخبری که متاسفانه خود را در سلک بازرگانان و بازاریان شریف و اصیل درآورده اند و آنها را که درراه انقلاب اسلامی و تحقق بخشیدن و تحکیم قوانین آسمانی و الهی آن همه رنج کشیده اند و آن اعتصاب عظیم را در طول بیش از شش ماه رهبری کرده و آن همه ایثار و فداکاری نمودند بدنام می سازند می گوییم:

ای بی انصافهای از خدابی خبر ، بفرمایش سرور شهیدان: اگر دین هم ندارید آزاد مرد باشید.آخر در این جنگ تحمیلی و در این روزهای سخت و دشواری که همه ابرقدرتها و ابرجنایتکاران دنیا ما را تحت فشار قرار داده اند و از هر سو ما را در تنگنا و محاصره گرفته اند، و با تمام وسائل اقتصادی و نظامی و فکری و نیروی انسانی به دشمن اسلام و انقلاب اسلامی، و حزب کثیف بعث عراق کمک می کنند، تا به هر قیمتی شده ملت انقلابی مارا از پای در آورند وبه انقلاب ما ضربه بزنند، شما چرا ندانسته(وخدای ناکرده دانسته) نقش ستون پنجم دشمن را در داخل بازی می کنید ، و با احتکار اجناس مورد نیاز مردم و یا گرانفروشی ویا قیمت گذاریهای غیر عادلانه روی اجناس،خود را شایسته ی القابی چون تروریسم اقتصادی و محتکرو انقلابی و ایثارگر دیگری را نیز بدنام کرده و به دنبال خود، هدف این القاب زننده می سازید؟ چرا با کارهای خود فکر همه ی مسئولین عزیز و بخصوص رهبر عظیم الشان انقلاب را که در این مرحله حساس تاریخی و روزهای سرنوشت سازی که باید صرف بیرون راندن دشمن تبهکار و صدامیان جنایتکار و امریکای خونخوار بشود، به خود مشغول و سرراه پیشرفت اسلام و انقلاب اسلامی مشکلات و موانع ایجاد می کنید؟

آیا این مردان بزرگ صدر اسلام که چند سالی از اسلام آنها نگذشته بود اما این گونه از خود و مال و همه چیز خود در راه پیشرفت اسلام می گذشتند، نمی تواند برای شما که خود و پدران و اجداد تان سالهاست دم از اسلام می زنید، نمونه و الگو باشد؟ آیا براستی از خون این همه شهید و این ملت شهید پرور و آن مادران و پدران ایثارگری که برخی تا سه و چهار پسرخود را فدای اسلام و انقلاب اسلامی کرده اند و هم اکنون در میان جامعه ی ما هستند و کم هم نیستندشرم نمی کنید؟ چگونه حاضر به چنین جنایت بزرگی می شوید و این همه شهید و معلول و جانباز و خانواده های شهید داده و این همه کمکهای داخل جبهه و پشت جبهه را نادیده میگیرید، و از روی این همه جنازه و بدنهای مقدس می گذرید؟!

یکی از آقایان می گفت: کارهای عده ای از ما ایرانیان ازقدیم،بیشتر صورت افراط و تفریط داشته و دارد، و راه عدالت را کمتر پیموده است. وقتی صورت تقدس به خود می گیرد، آن چنان می شود که برای خواندن یک نماز ویا یک وضو و غسل ، ساعتها وقت صرف می کند و هنگامی که جنبه تقلید از اروپاییان و بی دینان را به خود می گیرد آنچنان می شود که در زمان طاغوت در صورتهای زشت و غیر انسانی آن مشاهده میشد.

اکنون نیز همانگونه که بهترین الگوهای ایثار و فداکاری و بزرگترین اسوه و نمونه ی شهادت و جانبازی را در دنیای امروز می توان در جبهه های جنگ ملت ایثار گر مشاهده کرد، کاملترین نمونه ی جنایت و خیانت را نیز می توان در میان تروریستهای جانی و اقتصادی و فکری بچشم دید!

البته این گفتار برای  نشان دادن فاصله بسیاری که میان دو طرز تفکر و روحیات و اعمال مردم مشاهده می شود جالب است،گرچه در مورد ایثارگران و جانبازان ما صحیح نیست و نمی توان آنان را در این همه افتخاری که آفریدند افراطی نامید، بلکه باید آ نان راوالاترین نمونه ی ایمان و شهادت در میان افراد عادی و مسلمانان در طول تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت نامید.

اما تفاوت ره را می توان دید که از کجا است تا به کجا ، البته ما به طورجدی و امیدوار کننده ای این امید را داریم که با پیشرفت و تداوم این انقلاب بزرگ اسلامی بسرعت این گونه افراد از خدا بی خبر در انزوا قرار گیرند و یا بر اثر انقلاب، تحولی اصیل در انها نیز ایجاد شود و مسئولیت ایمانی و انقلابی و اسلامی خود را درک نمایند، ان شا الله تعالی

 

[۱] .شماره دقیق آنان معلوم نیست ولی تعدادی حدود یک صد نفر بودند.

[۲] .این قسمت تلخیص شده و رسول خدا در اینجا قبایل مدینه را جدا جدا نام برده.

[۳] .این قسمت تلخیص شده است.

[۴] .بجز یکی دو مورد که تلخیص شده و یا عبارت مغلق بود بقیه ازروی متنی که درسیره ابن هشام نقل شده بودترجمه شد.

[۵] سوره انفال ، آیه ۷۵٫

[۶]  .اسد الغایه ، ج۳، ص ۳۱۴٫

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت پانزدهم

دکتر سید حسن عارفی

عواملی که در ترکیب شیر مادر موثرند

۱- چربی موجود در شیر مادر با سنّ مادر تغییر می کند، هرچه سن مادر شیرده بالاتر باشد چربی موجود در شیر او کمتر است، ولی این تغییر جزیی است و در صورتی که مادران شیرده وضع تغذیه ی خوبی داشته باشند می توانند در هر سنی ، نوزاد خود را از پستان خود شیردهند.

۲- چربی و مواد پروتئینی شیر مادران اول زا بیشتر از چندزا می باشد. ولی این تغییرات جزیی است و مادران چندزا نیز در صورتی که از تغذیه خوب و مناسب برخوردار باشند بخوبی  قادر خواهند بود که نوزادان خود را از این نعمت خدا دادی بهره مند نمایند.

۳- اگر مادران شیرده مبتلی به عفونت خونی یاعفونت دراعضای دیگر بدن شوند احتمال آنکه شیر مادر به میکروبهای مختلف آلودگی پیداکند زیاد است، بنابراین دراین موارد تجویز شیر مادر،با نظر پزشک حاذق توصیه نمی شود.

۴- مادران شیرده دردوران خونریزی ماهانه می توانند نوزاد خود را از پستان خود شیر بدهند و تغییرات جزیی در شیر و ایجاد سو هضم جزیی در نوزاد ، نمی تواند دلیلی برقطع شیر مادر شود. و اختلال گوارشی در نوزادان در دوران خونریزی مادران شیرده جزیی و زودگذرمی باشد.

۵- اگر مادران شیرده در دوران شیر دادن به نوزاد حامله شوند مقدار شیر پستانهای آنها کاهش می یابد ولی با تغذیه خوب و مناسب قادر خواهند بود نوزاد خود را از پستانهای خود شیر بدهند.

۶- مادرانی که در دوران حاملگی مبتلی به مسمومیت حاملگی بوده اند، نباید نوزاد خود را از پستانهای خود شیردهند زیرا امکان مسمومیت نوزاد با شیر چنین مادران زیاد است. شاید تنها موردی که می توان با قاطعیت تغذیه نوزاد را از شیر مادر منع نمود مسمومیت حاملگی باشد.

۷- درصورتی که مادران شیرده مبتلی به آبسه پستان شوند، توصیه می شود آبسه و چرک پستان توسط پزشک حاذق درمان وتا زمانی که چرک در پستان وجود دارد نوزاد باشیر مادر تغذیه نشود. و مادر نیز برای آنکه ترشح شیر از پستان قطع نشود، روزانه چندبار با وسائل مکانیکی، پستان را دوشیده تا بعد از بهبودی آبسه، قادر به ادامه تغذیه نوزاد از پستان خود باشد.

۸- همانگونه که قبلا ذکر شد، خوردن بعضی مواد غذایی توسط مادر سبب شل شدن مدفوع در نوزاد می شود و ازطرفی نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند ممکن است بدون دلیل، مدفوع شل و مکررداشته باشند. بنابراین درصورتی که حال عمومی نوزاد خوب و افزایش وزن او رضایت بخش و معاینه نوزاد مدرکی دال بر بیماری را نشان نمی دهد، ولی نوزاد روزانه چندین بار مدفوع شل دفع میکند، باید پزشک و مادر توجهی به مکرر و شل بودن مدفوع نکرده و بدون دلیل شیر مصنوعی شروع نکنند.

در مدارک مطمئن و قابل قبول پزشکی این نکته ذکر شده است که نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند در حالی که بیماری ندارند مدفوع آنها می تواند شل و تعداد دفعات مدفوع حتی به ۱۰ بار در روز برسد و این بیماری محسوب نمی شود و نباید شیر مادررا به دلیل مکرر و شل بودن مدفوع قطع کرد.

البته موادی که قبلا اسامی آنها گفته شد که سبب شل شدن مدفوع در نوزاد می شود بهتر است از رژیم غذایی مادر حذف شود.

۹- اگر مادران شیرده با خوردن غذایی سبب ایجاد آلرژی و حساسیت در نوزادانی می شوند توصیه میشود از مصرف آن مواد غذایی پرهیزکنند، و شیر مادر به هیچ وجه نباید قطع شود و فقط مصرف نکردن ماده ایجاد کننده حساسیت، کافی است.

در موارد زیر تغذیه توسط شیر مادر توصیه نمی شود

الف- مبتلی بودن مادر به سل فعال.

ب- ابتلای مادر به بیماری های عفونی مثل حصبه، مالاریا.

ج- خونریزی شدید مادر به هر علت.

د- ابتلای مادر به نفریت-عفونت کلیه)

ه- سپتی سمی (عفونت خونی در مادر)

و- مسمومیت حاملگی مادر

ز- بعضی نوزادان در اوائل دوران شیر خوارگی ، ( ۳-۴روز بعد از تولد) مبتلی به زردی می شوند، چنین نوزادان بهتراست به مدت ۳-۴ روز از شیر مادر تغذیه نکرده ولی مادران با وسائل مکانیکی پستانها را از شیر تخلیه کنند تا ترشح شیر از پستانها قطع نشود.و بعد از ۲-۳ روز می توانند نوزاد را که زردی او کاهش یا ازبین رفته، با شیر مادر تغذیه کنند.

رابطه ایجاد زردی باشیرمادررا بدینگونه می توان بیان کرد که:

در شیر مادر (بعضی مادران)ماده ای به نام  pregnane-3 Alpha 20Beta Diol  است که سبب وقفه درفعالیت Cluloronyl Transferaseمی شود و عدم فعال بودن این ماده سبب زردی درنوزاد میگردد .بنابراین در مواردی که نوزاد ازشیر مادر تغذیه میکند و برشدت زردی او افزوده میشود باید وجود متابولیت استروئیدی پروژسترون فوق را حدس زد وبه مدت ۳-۴ روز نوزاد را باشیر مادر تغذیه  ننمود و بعد ازکاهش زردی مجددا شیردادن از پستان مادررا آغاز کرد.

از شیر گرفتن نوزاد

نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند باید قبل از ۲ سالگی از شیر گرفته شوند و این عمل به دو روش انجام می شود.

۱- ناگهانی۲- تدریجی

۱- از شیر گرفتن نوزاد بطور ناگهانی سبب ناراحت شدن پستان مادر و ایجاد ناراحتی در نوزاد میشود.

۲- از شیر گرفتن نوزاد بطریق تدریجی بیشتر مورد قبول است و بدین طریق بتدریج از تعداد دفعات شیردادن کاسته و نوزاد را با مصرف غذاهای مورد قبول او سرگرم می کنند.

نکته مهم: از مصرف مواد تلخ و تحریک کننده و مشمئز کننده به نوک پستان ویا راههای زننده دیگر باید جلوگیری کرد.

شیر مادر و جنبه ی اقتصادی سیاسی آن

جهانخواران و استعمارگران خون آشام شرق وغرب همیشه در فکر آن بوده و خواهند بود که چرخهای اقتصادی دولت های آنها به نحو احسن در حرکت باشد و هر روز ان را توسعه دهند.

همانگونه که بارها دیده ایم دست جنایتکار مرموزی هر روز ازآستین شیطانی بزرگ یا کوچک بدر می آید و با برنامه ای مرموز و طویل مدت خون گرم انسانهایی رابرزمین سرد می ریزد، تا در این رهگذر نفعی عاید مشتی خیانتکار شود. برای شرق وغرب چه اهمیت دارد که هزاران جوان و پیروزن و مرد در نقطه ای از این زمین خاکی به شهادت برسند ولی چرخ کوچکی از اقتصاد آنها متوقف نشود.

برای ابرقدرتهای خونخوار جهانی که بر پیکر نیمه جان جهان سوم زالووار افتاده اندچه اهمیتی دارد که روزانه یک عده ای معلول و مریض و ناتوان و کشته بجای گذارند،اما منافع آنها در آن مناطق از بین نرود.

برای شرکتهای وابسته به استکبار جهانی نیز جان وسلامتی مردم ارزش چندانی ندارد،آنچه مهم است منافع شرکتها نباید به خطر بیافتد .زیرا مجموعه منافع این شرکتها است که اقتصاد آن مملکت را تامین و بهبودی می بخشد.

در حالیکه شیر مادر با خواص متذکر شده درفوق ، هیچ شیردیگری قابل قیاس نیست می بینیم دستهای مرموزی درکار بوده و خواهدبود که شیر مادر را بی ارزش جلوه داده و بحدی تبلیغات شرکتهای تولیدکننده شیر برنامه ریزی عمیق کنند که تدریس خواص شیرمادر در دانشکده ی پزشکی با چند جمله خلاصه شود و به دانشجوی پزشکی آموزش کافی راجع به خواص شیر مادر داده نشود.

درکتاب «اطفال» تعداد صفحات نوشته شده راجع به شیرهای مصنوعی بیش از مطالب نوشته شده راجع به شیر مادر است .در حالیکه نوزادان اشخاص متمول جهان از شیر مادرتغذیه می شوند شرکتهای پول دار فقرا را تشویق به مصرف شیر مصنوعی می کنند در حالی که نوزاد دانشجویان کالجهای انگلیسی ، سوئدی و آمریکایی از شیرمادر تغذیه می شوند.شرکتهای نفع طلب، مردم فقیر جهان سوم را تشویق به مصرف شیرهای ساختگی می کنند و با عکس های زننده و مبتذل جلوه گر می کنندولی روی قوطی­های محتوی شیرهای ساختگی ، عکس نوزادان را به نحو جذاب منعکس می کنند.

مادران معصوم و ساده لوح را موقع مرخص شدن از بیمارستان بایک کوله بار مجله و نوشته های گول زن راجع به شیرهای مصنوعی و چند  قوطی شیر ساختگی به رایگان، به منزل می فرستند ولی کلمه ای راجع­به خواص شیر مادر، به گوش مادر زمزمه نمی کنند.

نرس بیمارستانی و پزشک متخصص زنان و مامایی و اطفال را آگاهانه یا ناخود آگاه چنین تربیت می کنند که بسادگی شیر غیر مادر را به نوزاد معصوم معرفی و ارائه دهند در حالی که می توانند با تشویق مادران نوزاد انسانی را از این موهبت خدادادی بی بهره نکنند.

تاسف آورتر از همه،دولتها بخصوص در جهان سوم از این مکر جهانخواران و شرکت های سود طلب غافل  اند و مصرف کننده بسیار خوبی برای تولیدات شرکتهای بزرگ باشند و شاید تنها دولت حاکم بر چین است که با مقررات و برنامه ریزی، مادران را وادار به تغذیه نوزادان از شیر مادرنموده و محل کار مادران شیرده را نزدیک منازل آنها قرار می دهد و به مادران شیرده اجازه می دهد به فواصل معین بمنازل خود رفته و نوزادان خود را شیر دهند. وبدین ترتیب با جمعیت سرسام آوری که دارد مصرف کننده خوبی برای شرکتهای تولید کننده شیرهای ساختگی و مصنوعی نیست.

آنچه مسلم است، هیچ شیری جایگزین شیر مادر نمی تواند بشود، و هیچ متخصصی دانا، منکر خواص شیر مادر و تغذیه از پستان پرمهر مادر نمی تواند بشود و در حالی که ثمره کانون گرم خانوادگی دردامان پرمهر مادر لمیده و بایک دنیا آرامش و صفا مشغول نوشیدن شیراز پستان پرمهر مادر است را نمی توان باشیشه بلوری وپستانک لاستیکی مقایسه کرد. ولی آگاهانه و ناخود آگاهانه طرد شیر مادر و جایگزین کردن آن با شیرهای ساختگی بعلت جهل و ندانم کاری، گناهی نابخشودنی است، و مشمول ایجاد بیماری های جسمی و روانی و مرگ و میر ناشی از عدم ارائه این نعمت خدادادی به نوزاد انسانی، معلمین دانشگاهی و مسئولین بهداشت و درمان و نرس و متخصص زنان ومامایی و اطرافیان مادران تازه فارغ شده خواهند بود، که دختران جوان و مادران بی تجربه را آموزش نداده و یا به نحو احسن حمایت نمی کنند.

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین(ع)

کَلامُکُم نُورٌ وَ اَمرُکُم رُشدٌ

پیامبر اکرم(ص):

«عَلامَهُ الصّابِرِ فی ثَلاثِ: اَوَّلُها اَن لا یَکسَل وَالثِانِیَهُ اَن لایَضجَرَ وَالثّالِثَهُ اَن لا یَشکُو مِن رَبّهِ عَزَّ وَجَلَّ لاَنَّهُ اِذا کَسِلَ فَقَد ضَیَّعَ الحَقَّ و اِذاضَجَرَ لَم یُوَءدِّ الشُّکرَو َاِذاشَکامِن رَبِّه عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَصاهُ»

(بحارالانوار –ج۷۱صفحه ۸۶)

نشانه های بردبار سه چیز است: اول این که سستی نکند، دوم اینکه آزرده نگردد و سوم اینکه از خدای خود شکایت ننماید زیرا اگر سستی کرد، حق را ضایع نموده و اگر افسرده وملول گشت،شکر خدای را بجای نیاورده و اگر از خدای خود شکایت کرد.اورا نافرمانی نموده است.

امیرالمومنین(ع):

«مَن اَتی غَنِیّاً فَتَواضَعَ لِغناهُ ذَهَب ثُلثادینهِ» نهج البلاغه خ۲۸۸

هرآن کس که در نزد مالداری بیایدو برای ثروت او ،تواضع کند، دو سوم دینش ازبین رفته است.

امام مجتبی (ع):

«قال لبعض ولده: یا بُنَیَّ لاتُوء اخ اَحَداً حَتّی تَعرِفَ مَوارِدَهُ وَمَصادِرَهُ فَاذا استَنبَطتَ الخَبَرَهَ وَرَضَیتَ العشزَهَ فَاخِهِ عَلی اِقالَهِ العثَره وَالمُواساهِ فی العُسرَه»

به یکی از فرزندانش فرمود:فرزندم! با احدی برادری نکن مگر اینکه بدانی کجا می رود و کجا می آید، پس چون از حالش آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی ، با او برادری کن بر گذشتن از لغزشهاو یاری درسختیها.

(تحف العقول ص۲۳۶)

امام حسین (ع) :

لا تَاءذَنُوا لِاَحَدٍحَتّی یُسَلِم»( تحف العقول ص۲۵۰)

به کسی اجازه ورود ندهید تا سلام کند.

امام زین العابدین (ع):

«اِنَّ اَبغَضَ النّاسِ اِلی الله ِ عَزَّوَجَلَّ مَن یَقتَدی بِسُنَّهِ اِمامٍ وَ لایَقتَدی بِاَعمالِهِ» (خصال شیخ صدوق ج۱ ص۱۲)

مبغوضترین مردم نزد خداوند کسی است که از سنت امامی پیروی می کند ولی از اعمال او پیروی نمی کند.

امام با قر(ع):

«مَن تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ لایُغلَبُ وَمَنِ اعتَصَمَ بَاللهِ لایُهزَمُ»

هرکه برخدا توکل کند مغلوب نمی شود و هر که به خدا پناهنده شود شکست نمی خورد.

(جامع الاخبارص ۱۳۷)

امام صادق(ع):

«سِتَّ خِصالِ یُنتَفَعُ بِهاالمُومِنُ بَعدَ مَوتِهِ :وَلَدٌ صالِحٌ یَستَغرِلَهُ وَ مُصحَفُ یَقرَاءُ مِنهُ، وَ قَلیبَّ یَحفِرهَ وَغَرسٌ یَغرِسهُ، وَصَدَقهُ ماءٍ: یُجرِیهِ ، وَسُنَّهٌ حَسَنَهٌ یُوخَذبِهابَعدَهُ»

(امالی صدوق ص۱۰۲)

شش چیز است که مومن پس از مرگش از آنها استفاده می برد: ۱- فرزند صالحی که برای او طلب آمرزش کند.۲- قرانی که در آن می خواند۳- چاه آبی که حفر می کند۴- درختی که می نشاند ۵- آبی که برمردم وقف می کند ۶- وراه و روش خوبی که پس از او ،از ان راه پیروی کنند.

امام رضا(ع):

«مَن اَرادَ اَن یَکُونَ اقویَ النَّاسِ ، فَلیَتَوَکَّل عَلیَ اللهِ»

(بحارالانوار ج۷۱ ص ۱۴۳)

هرکس خواست نیرومند ترین مردم باشد، توکل بر خدا کند.

امام جواد(ع):

«مَن اَطاعَ هَواهُ اَعطی عَدُوَّهُ مُناهُ»

کسی که از هوای خود اطاعت کند ، آرزوی دشمنش را بر آورده است.

(بحارج ۷۸ ص ۳۶۴)

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

دوم اردیبهشت: اعلام انقلاب فرهنگی توسط انجمنهای اسلامی دانشگاه(۱۲۵۹)

پنجم اردیبهشت: حمله مستقیم آمریکا به ایران در طبس.(۱۳۵۹)

ششم اردیبهشت : شهادت برادر پاسدار محمد منتظر قائم در جریان طبس(۱۳۵۹)

دهم رجب: ولادت امام محمد تقی –علیه السلام -.(۱۹۵ه.ق)

دهم اردیبهشت: آغاز عملیات پیروزمندانه بیت المقدس(۱۳۶۱)

یازدهم اردیبهشت: روز کارگر.

دوازدهم اردیبهشت : شهاد ت استاد، آیت الله مرتضی مطهری بدست عوامل خود فروخته امپریالیسم و روز معلم.(۱۳۵۸)

سیزدهم رجب: ولادت حضرت امیر المومنین (ع) در کعبه.(۲۳ قبل از هجرت)

پانزدهم رجب: وفات حضرت زینب –سلام الله علیها-(۶۲ه.ق)

شانزدهم اردیبهشت: شهادت برادر مجید شریف واقفی بدست منافقین مرتد.(۱۳۵۴)

هفدهم اردیبهشت: بمباران زندان دولتو توسط رژیم بعثی عراق بهمدستی گروهک دمکرات.(۱۳۶۰)

بیست ودوم اردیبهشت: شهادت مولوی فیض محمد حسین بر، روحانی مبارز سیستان و بلوچستان (۱۳۶۰)

بیست وچهارم اردیبهشت: لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیت الله میرزای شیرازی(۱۲۷۰)

بیست و پنجم رجب: شهادت امام موسی کاظم(ع) ( ۱۸۲ ه.ق)

بیست و هفتم رجب : مبعث حضرت رسول(ص) ( ۱۳ قبل از هجرت)

سوم شعبان: ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار.(۴ه.ق)

چهارم شعبان: ولادت حضرت ابوالفضل (۲۴ ه.ق)

پنجم شعبان : ولادت امام زین العابدین- علیه السلام-. (۳۸ ه.ق)

 

18دسامبر/16

دانستنی هایی از قران

دوزخیان

۱- کافران

tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. (#qç/¤‹x.ur !$oYÏF»tƒ$t«Î/ y7Í´¯»s9’ré& Ü=»ptõ¾r& ͑$¨Z9$# ( (بقره ،آیه ۳۹)

آنان که کافر شدند و آیات مارا تکذیب کردند، آنان اهل دوزخند.

۲- مرتدی که توبه نکند:

۴ `tBur ÷ŠÏ‰s?ötƒ öNä۳ZÏB `tã ¾ÏmÏZƒÏŠ ôMßJuŠsù uqèdur ֍Ïù%Ÿ۲ y7Í´¯»s9’ré’sù ôMsÜÎ۷ym óOßgè=»yJôãr& ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur ( y7Í´¯»s9’ré&ur Ü=»ysô¹r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $ygŠÏù šcrà$Î#»yz (بقره ،آیه ۲۱۷)

هرکس از شما از دین خود برگردد (مرتدشود) و با حالت کفر باقی بماند (تامرگش فرارسد) پس اعمال چنین اشخاصی دردنیا و آخرت ضایع خواهدبود، و آنان اهل جهنم اندو در جهنم برای همیشه خواهند بود.

۳- ربا خواران در صورتی که توبه نکنند:

( ïÆtBur yŠ$tã y7Í´¯»s9’ré’sù Ü=»ysô¹r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $pkŽÏù šcrà$Î#»yz (بقره آیه ۲۷۵)

وکسانی که از این کار دست نکشند ، آنان اهل دوزخند و در آن برای همیشه (معذب )خواهند بود.

۴-منافقان :

¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# ’Îû Ï۸ö‘¤$!$# È@xÿó™F{$# z`ÏB ͑$¨Z9$# `s9ur y‰ÅgrB öNßgs9 #·ŽÅÁtR (نسا،آیه ۱۴۵)

همانا منافقان در پست ترین و پایین ترین جایگاه جهنم اند، و برای آنان هیچ یاوری نخواهی یافت.

۵- مشرکان

( ¼çm¯RÎ) `tB õ۸Ύô³ç„ «!$$Î/ ô‰s)sù tP§ym ª!$# Ïmø‹n=tã sp¨Yyfø۹$# çm1urù’tBur â‘$¨Y9$# ( (مائده ، آیه ۷۲)

همانا آن کس که به خدا مشرک شود، به تحقیق خدا بهشت را براو حرام کرده و جایگاهش دوزخ است.

۶- آنان که طلا ونقره را ذخیره می کنندو در راه خدا انفاق نمی نمایند: šúïÏ%©!$#ur šcrã”É\õ۳tƒ |=yd©%!$# spžÒÏÿø۹$#ur Ÿwur $pktXqà)ÏÿZム’Îû È@‹Î۶y™ «!$# Nèd÷ŽÅe³t7sù A>#x‹yèÎ/ ۵OŠÏ۹r&* tPöqtƒ ۴‘yJøtä† $ygøŠn=tæ ’Îû ͑$tR zO¨Zygy_ 2”uqõ۳çGsù $pkÍ۵ öNßgèd$t6Å_ öNåkæ۵qãZã_ur öNèdâ‘qßgàßur ( #x‹»yd $tB öNè?÷”t\Ÿ۲ ö/ä۳Å¡àÿRL{ (#qè%rä‹sù $tB ÷LäêZä. šcrâ“ÏYõ۳s? (توبه، آیه ۳۵)

آنان که طلا ونقره را ذخیره می کنند و آنها را در راه خدا انفاق نمی نمایند، آنان را به آتشی دردناک بشارت ده . روزی که آن ذخائرشان در آتش جهنم گداخته شود، و پیشانی و پهلو و پشت آنها را با آن داغ کنند، ( به انها خطاب شود این است.آنچه برای خود اندوخته بودید، بچشید نتیجه ی اندوخته های خودرا

۷- دشمنان خدا ورسول:

öNs9r& (#þqßJn=÷ètƒ ¼çm¯Rr& `tB ϊϊ$ptä† ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur žcr’sù ¼çms9 u‘$tR zO¨Zygy_ #V$Î#»yz $pkŽÏù ۴ šÏ۹ºsŒ ߓ÷“Ï‚ø۹$# ÞOŠÏàyèø۹$# (توبه ، آیه ۶۳)

آیا نمی دانند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، آتش دوزخ برای او است و در انجا جاودان خواهد ماند.این همان ذلت و خواری بزرگ است.

۸- آنان که به دنیا دلبسته و آخرت را نخواستند¨bÎ) šúïÏ%©!$# Ÿw šcqã_ötƒ $tRuä!$s)Ï۹ (#qàÊu‘ur Ío4qu‹ysø۹$$Î/ $u‹÷R‘‰۹$# (#qœRr’yJôÛ$#ur $pkÍ۵ šúïÏ%©!$#ur öNèd ô`tã $uZÏF»tƒ#uä tbqè=Ïÿ»xî* šÍ´¯»s9’ré& ÞOßg1urù’tB â‘$¨Y9$# $yJÎ/ (#qçR$Ÿ۲ šcqç۷Å¡õ۳tƒ (یونس- آیه ۸)

همانا آنان که به لقا ما امیدوار نیستند و به زندگی دنیا خشنود شده و به آن امید بستند، و آنان که از آیات ما غافلند ، جایگاه آنها دوزخ است ، واین نتیجه کردار آنان است.

۹-جنایتکاران :

“ts?ur tûüÏB̍ôfßJø۹$# ۷‹Í³tBöqtƒ tûüÏR§s)•B ’Îû ϊ$xÿô¹F{$# * Oßgè=‹Î/#ty™ `ÏiB 5b#tÏÜs% 4Óy´øós?ur ãNßgydqã_ãr â‘$¨Y9$#(ابراهیم ، آیه ۵۰)

و (در آن روز) جنایتکاران و گردنکشان را خواهی دید که چگونه به غل و زنجیر بسته شده اند و پیراهنهای از مس گداخته آتشین برتن دارندو چهره های آنان را شعله های آتش پنهان کرده است.

۱۰- فاسقان :

$¨Br&ur tûïÏ%©!$# (#qà)|¡sù ãNßg1urù’yJsù â‘$¨Y9$# ( !$yJ¯=ä. (#ÿrߊ#u‘r& br& (#qã_ãøƒs† !$pk÷]ÏB (#r߉‹Ïãé& $pkŽÏù Ÿ@ŠÏ%ur öNßgs9 (#qè%rèŒ z>#x‹tã ͑$¨Z9$# “Ï%©!$# OçFZä. ¾ÏmÎ/ šcqç/Éj‹s3è? (سجده ،آیه ۲۰)

و اما آنان که فاسق شدند، جایگاه آنها دوزخ است ، هرچه بخواهند از ان بیرون بیایند، باز گردانده می شوند و به انها گفته می شود، بچشید آتش جهنمی راکه تکذیب می نمودید.

۱۱-تکذیب کنندگان کتاب خدا:

tûïÏ%©!$# (#qç/¤‹Ÿ۲ É=»tFÅ۶ø۹$$Î/ !$yJÎ/ur $uZù=y™ö‘r& ¾ÏmÎ/ $oYn=ߙ①( t$öq|¡sù šcqßJn=ôètƒ ÇÐÉÈ   όÎ) ã@»n=øñF{$# þ’Îû öNÎgÉ)»oYôãr& ã@Å¡»n=¡¡۹$#ur tbqç۷ysó¡ç„ ÇÐÊÈ   ’Îû ÉOŠÏJptø:$# ¢OèO ’Îû ͑$¨Z9$# šcrãyfó¡ç„ ÇÐËÈ    (مؤمن- آیات

 

آنان که تکذیب کردند کتاب (الهی ) را و آنچه ما پیامبران خود را (برای رساندن آنها) فرستادیم خواهند دید که چگونه زنجیرها و غل ها در گردنشان انداخته شده و کشیده می شوند تا به حمیم افکنده شوند و سپس برای سوختن و گداخته شدن به طرف جهنم کشیده می شوند.

۱۲- آنان که اموال مردم را به ناحق می خورند:

`tBur ö@yèøÿtƒ y7Ï۹ºsŒ $ZRºurô‰ãã $VJù=àßur t$öq|¡sù ÏmŠÎ=óÁçR #Y‘$tR 4 tb%Ÿ۲ur šÏ۹ºsŒ ’n?tã «!$# #·ŽÅ¡o„ (نساء- آیه ۳۰)

«… و آن کس که چنین کند(به اموال دیگران دست درازی کند) با دشمنی و ستمگری، پس او را به آتش جهنم درآوریم.و این کار برای خداوند ، آسان است.

۱۳-کسی که مومنی را بکشد:

`tBur ö@çFø)tƒ $YYÏB÷sãB #Y‰ÏdJyètG•B ¼çnät!#t“yfsù ÞO¨Yygy_ #V$Î#»yz $pkŽÏù |=ÅÒxîur ª!$# Ïmø‹n=tã ¼çmuZyès9ur £‰tãr&ur ¼çms9 $¹/#x‹tã $VJŠÏàtã( نسا، آیه ۹۳)

هرکس مومنی را از روی عمد و قصد بکشد، کیفر او جهنم است و در آن جاودان خواهدبود و خدابر او خشم کرده و لعن نمود و برای او عذابی بس بزرگ مهیا ساخته است.

۱۴- شیطان و پیروانش:

t ( `yJ©۹ y7yèÎ۷s? öNåk÷]ÏB ¨bV|øBV{ tL©èygy_ öNä۳ZÏB tûüÏèuHødr& ( اعراف ، آیه ۱۸)

هرکه (از فرزندان آدم) تورا پیروی کند، جهنم را از تو و آنها پرخواهم کرد.

۱۵- فرار کنندگان از جهاد و جنگ با کفار:

`tBur öNÎgÏj9uqム۷‹Í´tBöqtƒ ÿ¼çntç/ߊ žwÎ) $]ùÌhystGãB @A$tGÉ)Ïj9 ÷rr& #¸”ÉiystGãB 4†n<Î) ۷pt¤Ïù ô‰s)sù uä!$t/ 5=ŸÒtóÎ/ šÆÏiB «!$# çm1urù’tBur ãN¨Yygy_ ( š[ø©Î/ur 玍ÅÁpRùQ$# ( انفال – آیه ۱۶)

هرکه در روز جنگ به آنها (کفار) پشت کند و فرارکند- مگر اینکه برای قتال و جهاد به طرفی منحرف شود و یا به فرقه ای دیگر بپیوندد- خشم خدا  را برای خود خریده و جایگاهش جهنم است و چه بد جایگاهی است.

۱۶- ستمگران:

`ÏiB ¾Ïmͬ!#u‘ur æL©èygy_ 4’s+ó¡ãƒur `ÏB &ä!$¨B 7‰ƒÏ‰|¹ *  ¼çmã㧍yftFtƒ Ÿwur ߊ%x6tƒ ¼çmäóŠÅ¡ç„ Ïm‹Ï?ù’tƒur ßNöqyJø۹$# `ÏB Èe@à۲ ۵b%s3tB $tBur uqèd ;MÍh‹yJÎ/ ( ÆÏBur ¾Ïmͬ!#u‘ur ë>#x‹tã ÔáŠÎ=yñ(ابراهیم –آیه ۱۷)

«سرانجام ناکام ماند هرستمگرسرکش،ازپی هرستمگر خود سری آتش جهنم خواهدبود که آب پلید چرکین رابه او می آشامند و او هم می آشامد و گوارای او نباشد ، و مرگ از هر سوبرای او می رسد ولی او نخواهد مرد، وپس از آن، آتشی سخت برای او خواهد بود.

۱۷- آنانکه اموال یتیمان را ظالمانه می خورند:

¨bÎ) tûïÏ%©!$# tbqè=à۲ù’tƒ tAºuqøBr& 4’yJ»tGuŠø۹$# $¸Jù=àß $yJ¯RÎ) tbqè=à۲ù’tƒ ’Îû öNÎgÏRqäÜç/ #Y‘$tR ( šcöqn=óÁu‹y™ur #ZŽÏèy™ (نساء ، آیه ۱۰)

آنان که اموال یتیمان را ظالمانه می خورند، همانا آتش جهنم را درشکم خود فرو می برند و به زودی به اتشی افروخته می رسند.

۱۸- بدکاران و فاجران:

¨bÎ)ur u‘$£Úàÿø۹$# ’Å”s9 5OŠÏtrb (انفطار ،آیه ۱۴)

وهمانا فاجران و بدکاران درآتش دوزخند.

۱۹- آنانکه از عبادت خدا سرپیچی کنند

¨bÎ) šúïÏ%©!$# tbrçŽÉ۹õ۳tGó¡o„ ô`t㠒ÎAyŠ$t6Ïã tbqè=äzô‰u‹y™ tL©èygy_ šúï̍Åz#yŠ (مؤمن- آیه ۶۰)

آنانکه از عبادت من سرباز زنند، بزودی با ذلت و خواری داخل دوزخ شوند.

 

18دسامبر/16

درسهایی از نهج البلاغه (خطبه ۲۸)

جایگاه دنیا در عوالم وجود

آیت الله العظمی منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از بزرگان «نهج البلاغه» را تعبیر می کنند به «کتاب نقد الدنیا» یعنی کتابی که از دنیا انتقاد می کند.خطبه ی بیست و هشتم، یکی از خطبه های کوچک نهج البلاغه است که حضرت امیر(ع) راجع به انتقاد و مذمت دنیا ایراد فرموده اند . این خطبه قسمتی است از یک خطبه ی مفصل که حضرت در روز عید فطر، پس از نماز خوانده اند، و شیخ صدوق «ره» هم آن را در« من لایحضره الفقیه» نقل کرده است و درآخر «مفا تیح الجنان» نیز به نقل از شیخ صدوق نقل شده است. وهم چنین خطبه ۴۵ نهج البلاغه نیز – تقریبا – قسمتی از همان خطبه مفصل است :[۱]

«اما بعد»- پس از حمد وثنای خدا و صلوات بر پیامبر «ص»

« فان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع» – همانا دنیا به شما پشت کرده و اعلام وداع نموده است.

دنیا ممکن است از ماده «دَنی» (دِنا ءَهً) به معنای پستی باشد که افعل التفضیل مذکر آن می شود «ادنی » و مؤنثش می شود«دنیا » یعنی پست تر ، مثل افضل فضلی .[۲]

بنابراین «دنیا» مؤنث «ادنی» است، یعنی پست تر از باب اینکه دنیا عالمی است پست تر از عالم آخرت. عالم ناسوت و عالم طبیعت پست ترین عوالم وجود است.

وجود و هستی از ذات حق تعالی- که محض الوجود است- شروع می شود، می آید تا آن پست ترین مرحله اش که همین عالم ناسوت و عالم طبیعت است، مثلا – بلاتشبیه – اگر خورشید را کانون نور و مرکز نور فرض کنیم، جلو ه های نوری و ترشحات نوری دارد که هر چه از خورشید دورتر می گردد، جنبه نورانیت آن کمتر می شود. آن نوری که در حیاط منزل تابیده است، چون مواجه با خورشید است، خیلی شدید می باشد. آن قسمت از حیاط که مواجه با خورشید نیست ، نورانیتش کمتر است. از آنجا نور تابشی در اطاق دارد که چون نور اطاق پرتوی از نور بیرون است، لذا نورانیتش و روشناییش کمتر می شود، و همچنین اگر از اطاق پرتوی از نور به سالن بیاید، تابش نور ضعیف تر خواهد بود. از اینجا اگر پا را فراتر بگذاریم به حاشیه تاریکی می رسیم.پس هرچیزی به منبع نور و کانون نور نزدیکتر باشد، جنبه نورانیت در آن قوی تر است و جنبه ظلمت ضعیف تر ، و هرچه از کانون نور دورتر شود و واسطه بخورد، جنبه نورانیت آن ضعیف تر و جنبه ظلمت و تاریکیش شدیدتر است. همانگونه که قبلا ذکر شد، این از باب تشبیه است و گرنه ذات باری تعالی نوری است غیر متناهی و هستی ئی است بی پایان. نور همه آسمانها و زمین، جلوه و پرتو نور خدا است:

«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»

درتعریف نور می گویند:

«الظّاهِر ُ بِذاتِهِ وَ المُظهِرُ لِغَیرِهِ»

  • نور، آن چیزی است که خودش ظاهر و روشن است و غیر خودش را هم ظاهر می کند. چراغ خودش روشن است ، سالن را هم روشن می کند. اگر چراغ نبود و نوری هم از بیرون نمی تابید، آنهاکه در سالن نشسته اند همدیگررا نمی دیدند . اگر جلوه خدا نبود ،آسمانها و زمین چیزی نبودند عدم بودند ، روشنایی آسمانها و زمین بواسطه خدا است. می گویند:« تعریف نور بر «وجود» صادق است. وجود، نوراست» شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق ) که رهبر فلاسفه اشراقی است دراین اواخر ،در کتاب حکمت الاشراق خود،مباحث وجود را می خواهد ذکرکند، وجود و هستی را تعبیر به نور می کند. شاید این را از متن قران کریم گرفته باشد، زیرا قران نسبت به خدایی که وجود بی پایان و هستی بی پایان است تعبیر به نور کرده است:

«اللهُِ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ»

همانگونه که نور خورشید نور خیلی زیادی است – گرچه بی پایان نیست- برهرچه مستقیما بتابد پرنورتر است و آنگاه که پرتو آن به اطاق می تابد ضعیف تر می شودو از آنجا که به سالن منتقل شد ضعیف تر و همچنین تا اینکه به تاریکی برسد، ذات باری تعالی خدای مهربان هستی محض و وجود بی پایان است ، لذا به او می گوییم: «واجب الوجود» یعنی هستی اش  از خودش است، مثل این که نور خورشید به منزل ما می تابد از خورشید است نه از منزل، نور وهستی خدا از خودش هست، او واجب الوجود وعین هستی است ، آن موجودات مجرده عالم بالا- که ملائکه الله و فرشتگان مقربین هستند- به عالم آنان عالم جبروت می گویند زیرا آنان موجودات کاملی هستند که مستقیما جلوه حق تعالی می باشند و لذا آنها خیلی در هستی قوی تر و نیرومندتر از موجودات مادی می باشند.

پس از عالم جبروت- که به اصطلاح فلاسفه ، آن را عالم عقل می نامند- در درجه ای نازل تر ، عالم « ملکوت» است ،اینان موجوداتی مجرد هستند ولی در تجرد مانند مراتب عالم عقل –تجردکامل ندارند مثل نوری که از بیرون به داخل اطاق می تابد، فروغش و تابشش ضعیف تر میشود.

پایین تر از عالم ملکوت،عالمی است که در حاشیه تاریکی قرار گرفته است و آن را عالم ماده می نامند.این آسمانها وزمین ، بالذات تاریکند ، ظلمت اند، عدمند، عالم ماده را چنین تعبیر می کنند که در حاشیه عدم قرار گرفته است ، یعنی یک پا فراتر بگذاری به عدم مطلق می رسی، لذا عالم ماده مساوی با حرکت است.حرکت، لغزندگی است. وقتی یک موجودی ضعیف باشد نمی تواند روی پای خودش بایستد،کارش لغزندگی و تغییر است، حرکت، آن تدرج وجود و لغزندگی وجود است و عالم ماده مساوق با حرکت است.

بنابراین ، این عالم ماده و عالم ناسوت، می شود«دنیا» یعنی پست ترین ، یا نزدیک ترین اگر« دنا- یدنو» را به معنای نزدیک بگیریم، که در وجه اول یعنی این دنیا خیلی پست تر است نسبت به حق تعالی ، و در وجه دوم یعنی این عالم ماده به ما – که مادی هستیم – نزدیکتر است تا به عالم آخرت، عالم آخرت در درجه ای و رتبه ای بالاتر است.

انتقاد ازدنیا

ناگفته نماند : این دنیایی که از آن بد گویی می شود .نه خود متاع دنیا است زیرا متاع دنیا، همان نعمتهای الهی است که خداوند به ما ارزانی داشته است، و اگر در راه خودش مصرف کنیم و از آنها استفاده بنماییم و در راه کمال خودمان، در مسیر آخرت قرار بدهیم، هیچ مذمت ندارد، آن چیزی که مذمت شده است، دلبستگی به زن و فرزند و مال و ریاست و آقایی است. اگر پست و مقام به کسی رسید و خودش ر اگم نکرد، مالی بدست آورد و خودش را گم نکرد، آن ، ارزش دارد. نه اینکه تا به مقامی رسید خودش را نشناسد و رنگ دنیایی به خود بگیرد! زیرا هر مقامی و پستی و مالی بدست آورد، خواه ناخواه باید آن را بگذارد و برود، بنابراین، چیزی که رفتنی و پشت کردنی است، دلبستگی ندارد و براستی دلبستگی را نشاید چنین دنیای زود گذری در اینجا شاعر می گوید:

چیست دنیا از خدا غافل بُدَن                   نی قماش و نقره و فرزند و زن

مال را کز بهر دین باشی حصول                نِعْمَ مالٌ صالِحٌ گفت آن رسول

بنابراین، آنجا که حضرت امیر(ع) انتقاد می کنند، برای این است که من وشما دل به دنیا نبندیم. آدمی که ظرفیت ندارد اگر پست مختصری هم به او بدهند.حتی اگر اسلحه ای روی دوشش باشد، خدای نکرده سوء استفاده می کند.انسان بایست محکم باشد، تمام دنیا را هم اگر به او بدهند، در او هیچ اثری نکند«لِکَیلا تَاسُوا عَلی ما فاتَکُم وَلاتَفرَحُوا بِما آتاکُم» .یکی از بزرگان دین می فرماید: کمال زهد در این دو کلمه است ،که در آیه آمده است.آیه شریفه می خواهد بگوید: اگر همه دنیا را هم دارا باشی، هنگامی که از دست تورفت ، تاسف نخور و اگر همه ی دنیا را به تو دادند ، خرسند مباش ، چیزی که امانت است،بجای این که خوشحالی بیاورد ، ناراحتی هم دارد زیرا باید امانت داری کنیم .

همیشه از خدا بخواهیم که به اندازه کفافمان به ما بدهد، زیادتر ندهدکه برای دیگران نگهداریم و امانت دار دیگران باشیم حضرت می فرماید:

«فان الدنیا قد ادبرت…» – همانا این عالم دنیا به شما پشت کرده است .دنیا از اولش هم پیدا است که دارد می رود.

در اینجا چیزی از لقمان نقل می کنیم :

«یابُنَیَّ اِنَّک َ مُنذُ سَقَطتَ اِلی الدُّنیا استَدبَرتَها وَ استَقبَلتَ الاخِرَهُ»

  • فرزندم : تو از همان وقتی که به این دنیا آمدی ، از همان وقت به دنیا پشت کرده ای و داری به سوی آخرت می روی.

«فَدارُ اَنتَ اِلَیها تَسیر اَقرَب اِلَیکَ مِن داراَنتَ عَنها مُتَبا عدُ »

  • آن خانه ای که تو به سوی آن سیر می کنی- که عالم قبر و قیامت باشد – به تو نزدیکتر است از خانه ای که پشت سر گذاشته ای و داری از آن دور می شوی. بالاخره داریم از این عالم دور می شویم، خوب و بدش هم می گذرد،همان به که به فکر آخرت باشیم.

در آخر، شعری منسوب به حضرت علی –علیه السلام- است، آن را نقل می کنم:

رَاَیتُ الدَّهرَ مُختَلِفاً یَدُورُ           فَلا حُزنُ یَدُومُ وَلا سُروُر

وَقَد بَنَتِ المُلُوکَ بِهِ قُصُوراً                فَما بَقَتِ المُلُوکُ وَلا القُصُورُ

-روزگار را دیدم که حالات گوناگون دارد و همواره دور می زند . نه غصه و حزنی دوام دارد و نه سرور و خوشحالی . پادشاهان کاخهای بزرگی در این عالم ساختند ولی نه شاهان ماندند و نه کاخهایشان، پس این دنیا که این چنین رفتنی است، قهرا دلبستنی نیست.

از همان هنگامی که انسان به دنیا می آید ، رهسپار مرگ و آخرت است و هرچه از عمرش بگذرد به آخرت نزدیکتر می شود و دنیا را پشت سر می گذارد و این امر برای تمام افراد بشر- بدو ن استنثنا- هست:

«خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِآدَمَ مَخَطَّ القِلادَهِ عَلی جیداِلفتاه»

مرگ برای تمام فرزندان آدم نوشته شده است.

«آذنت» از باب افعال است، اصل کلمه «اذنت» است، «ایذان» یعنی اعلام [۳]

« وداع» یعنی ترک گفتن، اگر با کسر واو باشد، مصدر باب مفاعله است.« وداع» با فتح واو هم همان معنای اسمی را دارد.بنابراین هم وَداع صحیح است و هم وِداع .البته وداع طرفینی است یعنی می شود گفت دنیا دارد با تو وداع می کند و از تو دور می شود و می توان گفت: تو داری با دنیا وداع می کنی و به سوی آخرت و قیامت میروی. و اما چگونه دنیا اعلام می کند؟

اعلام دنیا به همین مرگها و تصادفها و حوادثی است که هر روز رخ میدهد،روزی نیست که دوستانی از دست نروند. به قبرستانها که می روی، می بینی کسانی که امیدها داشتند ، به دنبال کاخ و زندگی مرفه بودند، همه را ترک کرده و درزیر خاک آرمیده اند ، دوستان زیادی که از دست انسان میرود!

آیا اینها اعلام نیست؟!

«وان الاخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع»

-همانا آخرت دارد می آید و مشرف بر شما می شود و در صدد اطلاع برا وضاع شما است. دنیا یک عالم پستی است و آخرت یک عالم بالایی، و حضرت در حقیقت می خواهد بفرماید که عالم آخرت احاطه بر شما دارد.

«اشرف» یعنی بالاتر از شما است و در صدد اطلاع پیدا کردن برزندگی شما می باشد.

دراینجا کنایه از این است که شما از  دید عمال آخرت و جنود آخرت بدور نیستید.آن ملائکه الله و جنود خدایی همه مشرف بر شما هستند و شما از چشم برد آنها کنار نیستند.خیال نکنید که عزراییل یا جنود عزراییل از شما غفلت می کنند و شمار ااز یاد می برندنه، آنها فراموش کار نیستند و به شما کاملا احاطه دارند.

«الا و ان الیوم المضمار»

  • امروز روز ریاضت کشیدن و این دنیا میدان فعالیت و رنج کشیدن است. اگر این دنیا منزلگاه ابدی ما بود، جاداشت اعتراض کنیم که خدایا ما می خواهیم در منزلگاهمان خوش باشیم!این همه حوادث و شدتها و گرفتاریها و جنگ وستیزه ها و بیماری ها و مرگ ومیر و زد و خورد ها برای چیست؟!

ولی اگر کسی چنین پندارد که دنیا منزلگاهش است، اشتباه کرده است. اینجا جای آزمایش و امتحان است. منزل شما عالم دیگری است و شما در این دنیا همانند مسافری می مانید که به قهوه خانه ای آمده و می خواهد تجدید قوا کند و استراحتی کند و به راهش و مسیرش ادامه دهد.

حضرت امیر(ع) این دنیا را به میدان مسابقه تشبیه کرده است، اسبها را هنگامی که می خواستند به میدان مسابقه ببرند، برای اینکه اسب بتواند پیشقدم شود، پیش از آن، آنها را تربیت می کردند، روش تربیت اسبها چنین بود:

چند روزی اسب را به خوردن خوب و استراحت وا می داشتند تا اینکه فربه و چاق شود.سپس روزانه مقداری از غذایش را کم می کردند و آن را می تازاندند تا اینکه لاغر شود و گوشتهای زیادیش بریزد ولی درمقابل استخوانهای بدنش قوی و عضله هایش محکم شود.این لاغری را «ضمور» می گویند و آن میدانی را که اسب در آن می دواندند و ریاضتش می دادند، آن میدان را هم «مضمار» می گویند، و آن زمانی هم که اسب را برای لاغر شدن می دواندند، آن زمان را نیز مضمار می گویندپس در حقیقت «مضمار» هم زمان لاغر کردن و هم مکان آن است و با اینکه «مفعل» به معنای اسم زمان و مکان است، ولی در اینجا «مِفعال» به این معنی آمده است.

در هر صورت اسبها پس از لاغر شدن و ریاضت کشیدن آماده مسابقه می شدند، در عرب چنین معمول بوده است که درهر مسابقه ۱۰ اسب را برای انجام مسابقه آماده می کردند و برای هراسبی هم اسمی می گذاشتند. آن وقت اسبی که از همه جلوتر میرفت، مسابقه را می برد، و آن نقطه ای که برای انتهای مسابقه تعیین می کردند، آن نقطه را« سَبَقَه» می گفتند. آن طورکه سید رضی «ره» می گوید.«سبقه» به فتح سین و به ضم سین نیز می گویند. همچنین جایزه مسابقه را«سبقه» می گویند.

خلاصه، این دنیا جای ریاضت کشیدن و لاغر شدن است،ما را برای خوشی به این دنیا نیاورده اند بلکه برای مهیا شدن و آمادگی آورده اند که بتوانیم در میدان، مسابقه را ببریم. اینجا میدانی است که باید تربیت بشوید تا روزی مسابقه را ببرید. لذا مشکلات برای شما پیش می آید ، جنگها و حوادث ناگوار پیش می آید ، ابوجهل در مقابل پیامبر اکرم (ص) می آید!شیاطین جنی و انسی وسوسه می کنند ، زینتهای فریبنده دنیا، مال و منال دنیا، ریاست دنیا همه برای آزمایش و امتحان است تا آنکه از اینها به خوبی بگذرد پیروز گردد و به هدف برسد.

خداوند می فرماید:

«الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیاهَ لِیَبلُوَکُم اَیّکُم اَحسَنُ عَمَلا»

-خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا آزمایش کند شما را که کدام یک از شما کارتان نیکوتراست و خلوصتان زیادتر اگر دنیا پراز حوادث و پیش آمدهای ناگوار و ناراحت کننده است، این برخلاف انتظار نیست، چون ما نیامده ایم اینجا جا خوش کنیم ما آمده ایم که در این پیچ و خمها، صراط مستقیم را بیابیم و در اینجا تربیت شویم تا به خواست خدا مسابقه راببریم، لذا حضرت امیر(ع) این دنیا را تشبیه می کنند به میدان ریاضت کشیدن اسبها:

«الا وان الیوم المضمار»

  • آگاه باشید که امروز روز ریاضت کشیدن است. امروز یعنی این روز دنیا که به اندازه یک روز آخرت هم نیست. خداوند در قران می فرماید:

žcÎ)ur $·Böqtƒ y‰YÏã y7În/u‘ É#ø۹r(x. 7puZy™ $£JÏiB šcr‘‰ãès?[4]

  • یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال است که شمارش می کنید. درجای دیگر قران دارد: «مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه» – روز قیامت ، روز حساب و کتاب پنجاه هزار سال است. و در جمع این دو آیه ، آن گونه که در روایت آمده است باید گفت که روز قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقفش به اندازه هزار سال است، و مجموعش می شود پنجاه هزار سال . تازه این پنجاه هزار سال نسبت به بهشت و جهنم چیزی نیست، زیرا در آنجا زندگی جاویدان و بی نهایت است و عدد، هر اندازه زیاد باشد در مقابل بی نهایت ،چیزی به حساب نمی آید.

عده ای در روز قیامت مانند برق جهنده از پل صراط عبور می کنند و عده ای کند تر و برخی هم لنگان لنگان می روند و گاهی هم کمرها خم شده در آتش می افتند (که خدا ان شاء الله ما را در آن روز نجات دهد) هرکس به اندازه نیرویی که در اینجا تهیه کرده، در آنجا حرکت می کند. آن جوانانی که راه را تشخیص داده اند وبه سوی شهادت میروند- اگر خلوص در آن باشد- آنان همانند برق جهنده راه را طی می کنند، خوشا به سعادتشان و دیگران هم به مقدار نیرویی که در دنیا کسب کرده اند ، در انجا استفاده می کنند.

در هرحال، قران درباره جهنم می گوید:

«اِن مِنکُم اِلّا وارِدها»

-نیست ازشما کسی مگر اینکه وارد جهنم میشود.پل صراط از روی جهنم کشیده شده است. همانگونه که خط اسلام و حقیقت در این دنیا ، یک خطی است که روی مال دنیا و ریاستهای دنیا کشیده شده، این خط خدایی هم در انجا مجسمه اش همان پل صراط است ، اینجا هم را ه حق از مو باریکتر است.

«وغدا السباق» – فردا که روز قیامت است، روز مسابقه است، که گفتیم عده ای مثل برق و عده ای لنگان لنگان از روی پل می گذرند و عده ای در جهنم می افتند.

سباق مصدر باب مفاعله است« والسبقه الجنه» – پاداش و جایزه بهشت است.

همانگونه که قبلا گفتیم یک معنای «سبقه» آخرین نقطه ای است که باید اسب به آنجا برسد. پس نهایت مسابقه در روزقیامت، بهشت است.یعنی آن پاداش مسابقه که برای شما قرار داده اند بهشتی است که همیشگی در آن مخلد خواهید بود، اگر اهل بهشت باشید.

«و الغایه النار» اسبهایی که به هدف می رسند،آن هدف را«سبقه» می نامند، ولی برخی از اسبها در وسط راه توی پرتگاهها و گودالها پرت می شوند.نهایت حرکت آنها را نمی توان سبقه نام گذاشت ، زیرا همانگونه که سید رضی علیه الرحمه می فرماید: سبقه قسمی از غایت و نهایت است ولی در آنجا که نهایت خوبی باشد اطلاق می شود اما غایت را برای مطلق نهایت سیر می آورند گرچه آن نهایت خوب هم نباشد .بنابراین «سبقه» یعنی آن نهایتی که پاداش دارد و آن پاداش- در آخرت- بهشت است. ولی «غایه» یعنی منتهای حرکت، که گاهی هم به پرتگاه است، و در آخرت، به جهنم است

پس ای انسانی که به دنیا آمده ای : اینجا جایگاه تو نیست، دل به دنیا نبند ، خود را از علائق دنیا بِبُر، بفکر آخرت باش حال اگرهم مدتی به کج روی رفته ای و راه را آن طور که باید طی کنی ، نکرده ای برگرد. راه برگشت باز است و خدا ارحم الراحمین است. حربن یزید ریاحی گناهش خیلی زیاد بود،شاید بتوان گفت که او مسبب واقعه کربلا است زیرا از اول راه را برامام حسین (ع) بست و اگر این کار را نکرده بود شاید حضرت گرفتار سی هزار لشکریان ابن زیاد نمی شد.ولی با آن همه بزرگی گناه، هنگامی که پشیمان شد و به سوی امام آمد و گفت توبه من قبول است حضرت فرمود: بله تا زنده ای و در دنیا هستی می توانی توبه کنی .توبه معنایش برگشت است. حضرت امیر(ع) بعد از آنکه فرمود ما به دنیا آمده ایم که زاد و توشه ای برای خود پیدا کنیم می فرماید: «افلا تائب من خطیئته قبل منیته؟» – آیا کسی نیست که از گناهش توبه کند پیش از آنکه مرگش فرا رسد؟ منیه یعنی مرگ.

«الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه»     – آیا کسی نیست که به نفع خودش کارکند، قبل از آنکه روز بی نواییش برسد؟

اگر کارکنی ، مال جمع کنی، ریاست و آقایی برای خودت درست کنی،اینها به نفع تو نیست ، تا خلوص درکار نباشد و تا کار برای خدا نباشد هیچ ارزشی برای انسان ندارد. گاهی انسان تلاش می کند، توطئه می کند- مثلا- رئیس جمهور یا نخست وزیر بشود و یا این که برای بدست آوردن مال فعالیت می کند،و گاهی هم زهد به خرج می دهد، شهوات دنیا را- درظاهر- ترک می کند ولی هدفش این است که از این راه مردم راگول بزند، او هم دنیا پرست است خیال نکن دنیا فقط مال است. آدمی که اهل حق وحقیقت است کار را تنها برای خدا انجام میدهد و هیچ هم بفکر این نیست که اسمش را ببرند یا نبرند،او کار می کند ولو اینکه بنام دیگری تمام شود، خدمت به جامعه می کند، گرچه مردم او را نشناسند زیرا قصد او و نیت او تنها خدا است.

ادامه دارد

 

[۱] .این خطبه یکی از خطبه های بسیار جالب حضرت امیر(ع) است که سابقا در نماز عید، آن را از روی مفاتیح می خواندیم .

[۲] .دنا به معنی نزدیک هم هست. دنا- یدنو که افعل التفضیل آن هم می شود ادنا و مؤنثش دنیا است.

[۳] .اذان به معنی اعلام است: «واذان من الله  و رسوله» و اذان نمازهم به این معنی است زیرا هنگام ظهر –مثلا- اذان گفته می شود که وقت نماز ظهر را اعلام کند.

[۴] .سوره حج، آیه ۴۷٫

18دسامبر/16

بیدار باشیم! امام هشدار می دهد

… امروز برای حفظ اسلام باید ما از همه چیزهایی که در ذهنهایمان هست و کدورتهایی که –فرض کنیم- یک وقت داریم .دست برداریم برای خدا همه با هم باشیم . اگر این طور شد، شما حفظ خواهید شد و اسلام را خواهید صادر کرد به همه دنیا.و من به شما عرض کنم که اگر – خدای نخواسته- اسلام در ایران سیلی بخورد، در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی تواند سرش را بلند کند.این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است، حفظ اسلام در ایران.و حفظ اسلام در ایران به وحدت شما است … آن روز به ما ضرر می­خورد که خلل در وحدت ما پیدا شود. هیچ کس نمی تواند در این کشور کودتا کند.با وضع فعلی هیچ کسی نمی تواند. آن روز که اختلاف پیدا شد بین شما، آن روز بدانید که شیاطینی که نشسته اندآنجا و نگاه می کنند ، آن شیاطین یک کودتا چی درست می کنند، می تراشند، اختلاف ، این کار را درست می کند.

و ما امیدواریم که این وحدت محفوظ باشد و این سال جدیدی که آمده است، وحدت ما زیادتر از آن وقتی که بوده است باشد و به برکت این وحدت، ما هم معنویاتمان را درست کنیم و هم مادیاتمان را و هم فکری برای این مستمندان، فکری برای بی خانمانها ، فکری برای اینها بکنیم و من امیدوارم کسانی که تمکن دارند و خانه های زیادی دارند، کسانی که چیزهای زیادی دارند، گمان نکنند سعادتشان به این زیادیها است…

باید ما بفکر باشیم که خودمان را در بین  این تلاطمی که در دنیا هست حفظ کنیم و حفظ به این است که به اسلام گرایش پیدا کنیم و به احکام اسلام گرایش پیدا کنیم و به حال این مردم فقیر برسیم و به حال این اشخاصی که زحمت دارند برای این ملت می کشند، به حال اینها دولت برسد، مردم برسند، و من به اینهایی که دارای املاک زیادی هستند و دارای ثروت زیادی هستند، به اینها عرض می کنم که یک قدری به حال این فقرا برسید…

دنبال این نباشید که یک زوری در کار بیاید. ما امیدواریم که احتیاج به این حرفها نداشته باشد و خود مردم داوطلب این کار را حل کنند.

(از سخنان امام در نوروز ۱۳۶۲)

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

آمریکا-برادرحمید، ف:

مطلبی که امام فرموده اند با آنچه از آقایان موسوی اردبیلی و خامنه ای نقل کرده اید، هر دو صحیح و مطابق با ضوابط اسلامی است. مراد از تجسسی که در اسلام ممنوع است این است که اگر فرضا احتمال دادیم کسی در خانه ی خود شراب می خورد یا هر نوع عمل نامشروع دیگری انجام می دهد، ما حق نداریم از خانه او با لا رفته و در امر او تجسس کنیم.و همچنین  حق نداریم از این وآن بپرسیم که آیا چننی مطلبی راست است یا نه. درصورتی که غرض ما رسوا کردن وی یا فقط آگاهی از حال وی یا سپردن وی مجریان عدالت باشد یا اینکه خودمان مجری عدالت باشیم، به هیچ وجه حق تجسس در احوال او را نداریم بلکه در بعضی از موارد، اگر خود او نیز اعتراف کرد به یک بار و دو بار و سه بار باید اعتراف او را نشنیده بگیریم و نباید ترتیب اثر بدهیم از نظرقضایی،ولی اگر خواستیم کاری را به کسی واگذار کنیم – ولو یک کار شخصی باشد-مانند ازدواج، یا وکالت،یا شرکت یا قضاوت ومانند اینها، البته باید تحقیق کرد ولی نه به آن حد که در خانه او وارد شویم بلکه باید از این و آن که ازاو اطلاعاتی دارندپرسید و نمی شود هرکس را برای کارهای مهم بدو ن تحقیق انتخاب نمود.این مطلب هم شرعی است و هم عقلایی.

*شهرری – خواهر زهرا، ب:

جبار که از صفات خداوند است و در قران نیز آمده است، بدین معنی است که هیچ چیز از اراده ی او نمی تواند سرپیچی کندو همه چیز مقهور و مغلوب اراده او است گرچه به مقتضای حکمت، انسان را در پذیرش راه راست و راه خطا مختار گذاشته است. و اما ظلم، برخداوند محال است زیرا ظلم را کسی می کند که خود ناقص و محتاج است و او غنی علی الاطلاق است.

*طبس –برادر محمد جواد مخلصی:

فوزو فلاح یعنی نجات ورستگاری.

*نطنز-برادر محمد علی شریفی:

محال است خداوند به صورتی درآید. آتشی که موسی دید مخلوق خدا بود و برای جلب نظراو در آن شب تار آفریده شد و سخنی که موسی شنید نیز مخلوق خدابودو اما تجلی خدا برکوه و فروریختن آن از مطالب عالیه قرا ن است که جای توضیح آن نیست، به ترجمه تفسیر المیزان مراجعه نمایید، در هر صورت خدا به صورت جسمی در نمی آید و این محال است.

*دزفول- برادر رحیم.ح.آ:

۱- سئوال اول شما به خود شما متوجه است. جواب آن را از وجدان و فطرت پاک خود بخواهید و ساعتی تفکر کنید که آن از بالاترین عبادتهاست.

۲- استخاره تکلیفی نمی آوردولی در جایی که تحیر و درماندگی باشد، برای رفع تحیر راهنمایی می کند.در مورد رفتن به جبهه جای استخاره نیست، باید خود را به مسئولین امر معرفی کنید. اگر لاز م دیدند بروید. و در مورد ازدواج بعد از ملاحظه همه جهات ، اگر استخاره هم موافق بود جای تردید نیست.

۳- جبهه رفتن برای همه واجب کفایی است، و آن کمال مطلوب از ایمان ، در خود جبهه بدست می آید.

*بهبهان- خواهر ژیلا رشیدی:

تاریخ تولد و شهادت یا وفات ائمه (ع)  در کتب تاریخ و روایات آمده است. راجع به سئوال دوم، اگر کسی در راه خدا به سفری برود و در آن سفر بمیرد اجرش مانند شهید است.

*بوشهر – برادر شریفی:

۱-  احتیاط واجب در رساله در موردی گفته می شود که مجتهد فتوی ندارد ولذا دستوررا طبق احتیاط صادر می کند و برمقلد واجب است که یا به همان احتیاط عمل کند یا به فتوای مجتهدی دیگر ولو علمش از مجتهد اعلم کمتر باشد ولی ازسایر مجتهدین اعلم باشد. و احتیاط مستحب درجایی گفته می شود که مجتهد فتوی دارد.ولی در عین حال مراعات احتیاط را می نماید و در این صورت، مقلد می تواند بفتوای مجتهدش عمل کند و می تواند به احتیاط مستحب عمل نماید ولی نمی تواند به دیگری رجوع کند.

۲-لقا یعنی رو در رو شدن که البته این بمعنای حقیقی خود در مورد خداوند متصور نیست، منظور از لقا لله این است که حجابها بالا می رود و انسان بی پرده واقعیتها را می بیند و با رحمت خدا یا غضب ذات مقدسش رو در رو می شود.

۳- نگهداشتن آذوقه برای مصرف شخصی اگربیش از حد متعارف نباشد – اشکال ندارد.ولی احتکار آن است که ارزاق مردم را نگهدارد. درحالی که مردم به آنها نیاز دارند.

* آمل- برادر جهانبخش شکوری:

واجب است زن بدن خود را در نماز بپوشاند. چه با چادر باشد و چه با لباسهای دیگر، ضمنا سلام شمارا به همکاران خود رساندیم و آنان نیز متقابلا سلام می رسانند . موفق باشید.

*برادر رضا محمدی:

ماه رمضانی که نمی دانید بالغ بوده اید یا نه و روزه نگرفته اید چیزی برشما نیست، ولی برای ماه رمضانی که می دانید بالغ بوده اید و از خانواده خجالت کشیده اید، روز ه هایی که خورده اید قضا کنید و برای هرروز- همانگونه که در رساله آمده است کفاره بپردازید.

*اسدالله همدان- برادر امین الله طالبی

ازشما و دیگر برادران و خواهران استدعا داریم،مسائلی که بیشتر مورد نیاز است از ما بپرسید . اگر به سئوالهای شما بخواهیم پاسخ دهیم نیاز به یک کتاب مستقل دارد ، لذا شما را به مطالعه کتابهای ارزشمند استاد شهید،آیت الله مطهری دعوت می نماییم.

*همدان – برادر،ن،ش،ع:

استمنا حرام است و کسی که بدین وسیله جنب شود، جنب ازحرام است و نجاست عرق وی در تمام مدت جنابت مورد بحث است و بفتوای امام نجس نیست ولی نمی شود باآن نماز خواند. بنابراین با هیچ لباسی که آلوده به ان است،نمی شود نماز خواند.

*هشتگرد –دفتر انجمن اسلامی هشتگرد

مطالبی که شما ازکتاب «برهان الحق» نقل کرده اید،از حرفهای بی اساس و بیهوده یک فرقه ضاله است و سرتاسر باطل و بعضا کفر یا مستلزم کفراست. ازآنان بپرهیزید و تبری بجویید.

*تهران – برادر.م. ز:

۱- وسواس یک بیماری روانی است که اگر در ابتدای جلوی آن را نگیرید، به مرحله ی خطرناکی می رسد، و در دستورات شرعی چنین است که اگر شک به حد وسواس برسد – که مرد م بگویند این وسوسه است – نباید به آن اعتنا کرد.مثلا اگر در نماز در اثر وسواس کلمه ای را زیاد تکرار کنید که عرف مردم بگویند منشا آن وسواس است نماز را باید به احتیاط واجب دو بار ه بخوانید ، و تنها را ه علا ج آن- همان گونه که در روایات آمده است- بی اعتنایی به شک است در صورتی که شک ناشی از وسواس باشد.

۲- وظایف شرعی که برای ماقرار داده شده است برای مصلحت فردی یا اجتماعی ما است و هیچ نفعی برای خداوند تبارک و تعالی ندارد و اصلا نفع در آنجا متصور نیست زیرا او کمال مطلق است و محال است که بر او چیزی افزوده شود. ولی اگر ما این وظایف را انجام ندهیم، بعلاوه محرومیت از آن مصلحتی که در آن حکم است،به عذاب اخروی نیز گرفتار خواهیم شد.

۳- ممکن است کلمه ما در قرا ن کریم به ملاحظه عظمت خداوند باشد ممکن است به اعتبار وسائط خلقت در عالم غیب و وسائط خلقت در عالم شهود باشد که خداوند همه را جنود خود خوانده است:

«ومایعلم جنود ربک الا هو»

*سمیرم – برادر سید حسن داوری:

۱-آینده را فقط خدا می داند.

۲- کتابی که نام برده اید مطالب ضعیف بسیار دارد و چندان مورد اعتماد نیست. ظاهرا این کتاب را مرحوم مولف در اوائل جوانی نوشته اند، کتابهایی که در سنین بعد نوشته اند مایه افتخار مذهب است.

*زرقان فارس- برادر هدایت الله محمدی

نذر و عهد باید به همانطور که منعقد شده است عمل شود مثلا اگر نذر کرده است پولی به فقیر بدهد باید باید همانطور عمل کند و اگر نذر کرده است در راه خدا مصرف کند، می تواند به جبهه کمک کند و اگر نذر برای خصوص جبهه کرده است حتما باید به جبهه برساند و همچنین … ولی در مورد کتاب تنها کسی که می توان گفت تمام کتابهایش مفید است، آیت الله شهید، استاد مطهری است، و در باره دیگر کتابها، فعلا نمی توانیم  نظری بدهیم.

* کرج- برادر مهرداد احمدزاده:

اگر به نظر شما قانونی یا بخشنامه ای موجب ظلم بر اشخاص میشود، نظر خود را به مسئولین قانون گذاری و فقهای شورای نگهبان برسانید، آنها وظیفه خود را می دانند، و همچنین در موردی که می دانید به کسی ظلم شده است، باید به مسئولین قضایی اطلاع دهید.

*رادر محمد علی… :

۱- خوردن مشروبات الکی و مانند آن و همچنین بعضی گناهان دیگر، مانع قبولی عمل تامدتی میشود، بنابر آنچه در روایات است. ولی اگر نماز را در حال مستی نخواند نمازش صحیح است.

۲- در وقت غسل کردن لازم نیست رو به قبله باشد.

۳- راجع به مساله سوم، باید به نماینده ی مرجع خود مراجعه کنید.

۴- بازی با آلات قمارکه ورق (پاسور) هم از آنها است ولو بدون شرط باشد حرام است .

* تهران – برادر جلال .ح:

برادر و خواهر ، چه از پدر و مادر باشند و چه از پدر تنها یا مادر تنها باشند باهم محرمند. و همچنین دایی و عمو و عمه و خاله که برادری و خواهری آنها با پدر ومادر – از پدر تنها یا مادر تنها- باشد، با خواهر زاده و برادر زاده خویش محرمند.

*محسن آباد- برادر مسیب محبی:

۱- پیغمبر اکرم(ص) نه می نوشتند و نه نوشته ای را می خواندند ولی این به آن معنی نیست که نمی توانسته اند بخوانند و بنویسند کسی که  خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داده است، نمی شود از خواندن و نوشتن عاجز باشد ولی در اینجا نکته ای است که برای آن مردم بهانه گیر، بزرگترین نشانه ارتباط با غیب بود که شخص درس نخوانده ای چنین حقایقی را برای آنان به ارمغان آورده است.

۲- به پا داشتن نماز یعنی مداومت و اهتمام به امر نماز.

۳- پیامبری که شریعت حضرت ابراهیم را تبلیغ می کرده اند بسیارند که از آن جمله اند اولاد حضرت: اسماعیل و اسحاق و فرزندش یعقوب و.. وبعد از حضرت عیسی(ع) پیامبر ی که صاحب شریعت باشد نیامده است مگر پیامبر خاتم(ص).

*خمین –برادر عباس ابراهیمیک

۱- اگر کسی قران ر ااشتباه بخواند، در صورتی که تذکر دادن، توهین به او نشود و موجب توهین شما نیز نباشد، خوب است تذکر بدهید و گرنه در خارج از جلسه وی را متذکر نمایید.

۲- درکفاره روزه و مانند آن که  اطعام مسکین وارد شده است، باید همین کار را کرد و به هیچ وجه مجزی نیست پول دادن به جبهه و مانند آن به جای اطعام مساکین.ضمنا این مطلب را باید تذکر داد که جبهه با کمال اهمیتی که دارد نباید موجب شود که ما فقرا و مستمندان را از یاد ببریم.

۳- ممکن است خداوند کسانی را که حقی بر شهید دارند، راضی کند تااز او بگذرند ولی اگر برای کسی حقی – مالی – برشهید باشد، باید اولیای او آن حق را بپردازند.

۴- «انس» یعنی انسان و اما »جن» به معنای موجود نامرئی است و در قران درباره این موجودات آیات بسیاری آمده است و وجود آن را نمی توان انکار کرد.

*رفسنجان –برادر ناصر فراهانی پور:

ما هیچ کتاب حدیثی نداریم که بتوان –به طور کلی – گفت احادیث آن معتبر و صحیح است بلکه درهر حدیث باید جهات مختلف را ملاحظه نمود که این خود تخصص ویژه ای دارد.

*آبدانان-برادر ، س، ز:

۱- بار دیگر ما به پدران تذکر می دهیم که در مساله از دواج، رعایت شئون اسلامی  را بکنند و سختگیری نکنند و قیمت برای دختران خود نگذارند که این خود ننگ و موجب بدبختی جامعه است.پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- فرموده:

دختران و پسران را که وقت ازدواجشان رسیده است زود ترتیب ازدواجشان را بدهید، که اگر این کار را نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگ برپا می شود.ولی در هر صورت، به گمان ما هم اکنون بسیارند خانواده ها ی نجیبی که این جهت اسلامی رارعایت می کنند، شما قدری ازشروط خود بکاهید و با خانواده ای وصلت کنید که از شما مهر زیادی مطالبه نکنند:

۲- روایتی را که نقل کرده اید، ندیده ایم، از هرکس بپرسید.

۳- نوشته اید مسجدالحرام را چرا حرام می گویند:حرم و حرام به معنای جایی است که محترم است ونباید حرمت آن هتگ شود.

*اهواز-برادر رزمنده، علی ، م،ز:

با توجه به شرایطی که نوشته اید، هیچ مانعی برای ورود شما به حوزه علمیه نیست امیدواریم دراین راه موفق باشید.

*بابل – خواهر ملیحه پور روحانی :

۱- مرد با زن پدر خود محرم است به دلیل آیه مبارکه ۳۱ از سوره نور.

۲- گوش دادن به خطبه های نماز جمعه بنابراحتیاط واجب است ولی اگر گوش نداد یا اصلا حاضر نشد و به نماز جمعه رسید، نمازش صحیح است و واجب نیست نماز ظهر بخواند.

۳- در اکثر شماره های مجله آدرس دفتراستفتا امام را نوشته ایم و اینک برای چندمین بار تذکر می دهیم.

۴- بخش سخنان معصومین درمجله، مربوط است به احادیث و روایات معصومین –علیهم السلام-

*لار- برادر .س.محمد.ق.م:

به نظر ما بهتراست شما بیش از این سعی  کنید ایشان راقانع کنید که با شما زندگی کند، و ضمنا اصرار نداشته باشید که با شما در مسائل سیاسی و حتی مذهبی هم فکر باشد بلکه سعی کنید خلاف شرعی را عملا انجام ندهد.بسیار بوده اند زن و شوهر هایی که از دو مذهب اسلامی بوده اند و درکناریکدیگر با صلح وصفا زندگی کرده اند تا چه رسد به این اختلافات جزیی و اگر نتوانستید باهم بدینوسیله کنار بیایید، شرم راکنا ر بگذارید و در خواست کنید کسانی واسطه شوند، مانند روحانی محل و غیره و نگذارند خانواده ی شما از هم بپاشد و اگر هیچ راهی نیافتند و ایشان هم حاضر نشد با شما زندگی کند آنگاه چاره ای جز رهایی و طلاق ندارید.امیدواریم کا ر به آنجا نرسد زیرا مبغوضترین حلالها درنزد خدا طلاق است.

*تهران –برادر حسن خورشیدیانک

امیدواریم درآینده نزدیک بحثی راجع به برده داری در اسلام داشته باشیم.

*تهران- برادر .ر.ی:

همانطور که نوشته اید گفته بچه در آب کشیدن چیز نجس کافی نیست ولی اگر بچه را طوری راهنمایی کنید که یقین به گفته او پیدا شود،کافی است و حداقل می توانید آنها را وادار کنید که دستهای خودرا بشویند ضمنا توجه داشته باشید که به فتوای امام ، متنجس با واسطه های متعدد ، موجب نجاست نمی شود، پس دست بچه اگر پاک نشده باشد متنجس است و چیزی که مستقیما با رطوبت به آن برخورد کند نجس می شود ولی اگر بیش از سه واسطه شد آن متنجس چهارم موجب نجاست نمی شود.

*فسنجان- برادر حسین ارجمند داورانی :

۱-پسر می تواند با دختر بزرگتر از خودش ازدواج کند.

۲- اگر کسی شیرزنی را بخورد تا شرایطی که در رساله ها ذکر شده است، به تمام بچه های آن زن و بچه های شوهر آن زن محرم میشود. برای تفضیل این مطلب به توضیح المسائل مراجعه کنید.

*برادر حسین، خ:

۱- جادو و سحر هر عمل یا نوشته ای است که تاثیری کند دربدن یا قلب یاعقل دیگری و از این قبیل است کارها یادعاهایی که موجب جدایی و مانند آن می شود.

۲- قرض در ذمه شما می ماند تا وقتی که شخص پیدا شود و مطالبه کند واگر از پیدا شدن او مایوس شدید می توانید به نیت او صدقه بدهید ولی اگر پیدا شد می تواند مطالبه کند وباید به او بپردازید.

۳- شرع مقدس اسلام، موسیقی مطرب را حرام دانسته است زیرا لهو و باطل است.

۴- باید تا حد ممکن پدر ومادر خود را نصیحت کنید و اگر موفق نشدید شما باید با آنها به نیکی رفتار کنید حتی اگر کافر باشند.

* اهواز- برادر حیدر نظافت:

۱- روایت و حدیث ، اصطلاحا گفته می شود به آنچه نقل شده است از رسول اکر م(ص) یا ائمه (ع) چه سخن مبارک آنان باشد و چه عملی از اعمال آنان و چه امضای عمل دیگران، که از سکوت آنان در مقابل آن عمل- با امکان اعتراض کردن- استفاده می شود.

۲-اگر منظور از کتابی که سئوال کرده اید، عقاید الامامیه مرحوم مظفرباشد، کتاب خوبی است.

* حسن آبادبیجار – برادراکبری:

۱- تقلید فعلی شما صحیح است.

۲ – اگر پدر شما اطاق زیادی دارد وبه آن احتیاج ندارد نه برای مسکن و نه برای اداره زندگی و شما قدرت تحصیل مسکن – به خریدن یا اجازه کردن-  را ندارید برپدر شما واجب است که به شما بدهد و حق ندارد اجاره بگیرد.

۳- کشورهای غیر متعهدبه کشورهایی می گویند که وابستگی به هیچ یک از قدرتهای بزرگ ندارند و مستقل زندگی می کنند، ولی این شرایط دراین زمان در کمتر کشوری –به استثنای ایران – یافت میشود. وبسیاری ازوابستگان به شرق و غرب خود را غیر متعهد جازده اند!!

* آمریکا- برادر محمد جواد فرمان بر:

با سپاس فراوان از تذکر ارزنده شما برادرعزیز، که این قدر به فکر انقلاب و میهن اسلامی خود هستید، ماهم همراه شما از اداره پست می خواهیم که دقت بیشتری کرده و تمبر ها را بی مهر نگذارند که موجب سواستفاده جاهلان یا مغرضان گردد، و قطعا بی اعتنایی به اموال حکومت اسلامی خیانت و جرم است.

*خواهر فاطمه بیوک نژاد :

احکام خدا به این حرفها که نوشته اید، تغییر نمی کند.ضمنا می توانید از دفتر استفتا امام- قم، استفسار نمایید.

*طنز – برادر غلامرضا ختمی:

این کتاب که نام برده اید، تالیف آیت الله مشکینی است.

*شهد – برادر ابراهیم رستم زاده:

شما می توانید هم عضو سپاه باشید، و هم در حوزه علمیه در س بخوانید .موفق باشید.

*صفهان – برادر عباسعلی نیکان فلا ورجانی:

ضمن تشکر از پیشنهاد بسیار جالب شما، دو سئوال اول خود را از دفتر استفتا امام بپرسید.

*باغبادران – برادر فرج الله شمس:

بسیار اتفاق افتاده است که  حدیثی را بیش از یک معصوم- و گاهی باتفاوت برخی از کلمات- نقل کرده است ودلیلش روشن و واضح است زیرا آنها همه یک نور هستند و از یک منبع استفاده می کنند.« کلهم نور واحد»

*سعادت آباد – برادر سید محمد رضا موسوی:

پاسخ به سئوالات شما نیاز به یک کتاب ۵۰۰ صفحه ای دارد. استدعا داریم کتاب های بسیاری که در این گونه مطالب نگاشته شده، مطالعه بفرمایید.

*خواهر ژیان طبسی:

اعتراض خود را به دفتر ریاست جمهوری ارسا ل نمایید. موفق باشید.

*شیراز – برادریوسف صفایی:

با تشکر از پیشنهاد شما، سئوال خود را از دفتر امام بپرسید.

*ورامین- برادرعباس تاجیک :

اتفاقا از اولین شماره مجله، مقاله ای ، تحت عنوان «پاسدار بزرگ اسلام»داشتیم که ادامه دارد و به تفضیل درباره ی بیوگرافی بزرگان دین بحث می کند، و اما واژه هایی که نام بردید، در ضمن چندین مقاله از حجت الاسلام موسوی تبریزی در مجله درج شده است.موفق باشید.

*باشت گچساران –خواهر فاطمه آل احمدی:

شرایط ورود به حوزه را از مکتب توحید –قم- بخواهید، و در رابطه با امام جمعه از «دبیر خانه ائمه جمعه –دورشهر –قم» در خواست نمایید.

*براز جان –برادر اکبر زنگنه:

*میناب – برادر علیرضا زنگویی:

فعلا هیچ نشریه و مجله و کتابی جز «پاسدار اسلام» نداریم، اگر خواهان کتاب هستید،می توانید ازکتابفروشی ها و انتشارات درخواست نمایید.

*زابل – برادر.ح.ع.م:

در رابطه با دو سئوال اول ، می توانید به مجله های گذشته- قسمت پاسخ به نامه ها مراجعه کنید و در رابطه با آخرین سئوال ، مقاله آیت الله جوادی آملی تحت عنوان «معاد» را مطالعه بفرمایید.

*تهران- محمود توحیدی *مشهد- علی نصرالله پور، محمود جواهری، احسان سیدزاده* سبزوار- محمد حسین پسندیده * فیروز کوه- زینب.ش* اهواز- محمد ولی کریمی * مشهد- بیژن بهشاد*تهران –اصغر میرمحکم*گچساران – یدالله مرادی * گرمسار- ناصر اکبرزاده* دزفول –م.ص.* اصفهان- احمدزمان وزیری* قم- ابوالفضل ملاتبار* زاهدان- ابوطالب هوشیار* ورامین- حجت الله بیات* تهران- علیمراد رضایی* جاجروم –قادری* گوهر دشت – فاطمه بیوک نژاد* لنگرود – هادی مقدسی * دامغان – محمد ربیع زاده* ورامین – محمدتقی اسفندیاری * مشهد –حسن کاظمی تبریزی.

برادران و خواهران عزیز: از نامه ها و اشعار و مقالات و پیشنهادها و انتقادات و نظریه های جالب و خوب شما، سپاسگزاریم به امید اینکه بتوانیم خواسته های بجای شما را- تا آنجا که در توانمان است – بر آورده نماییم.

*خمین برادر رضا موسوی :

سئوال خود را از دفتر استفتا امام –قم بپرسید.

برادران و خواهران توجه فرمایند که به اینگونه سئوالها پاسخ داده نمی شود:

۱- شکایتهای شخصی.

۲- کنجکاوی از شخصیات و سئوال از گذشته و حال آنها.

۳- مسائل شرعی که جنبه فردی دارد و تنها از راه استفتا به دفتر امام می توان پاسخ را دریافت کرد.

۴- سئوالهایی که پاسخ به آنها مستلزم نوشتن یک مقاله و گاهی یک کتاب است!

 

18دسامبر/16

پاسدارا ن بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم

امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

علامه مجلسی

علامه مجلسی، نامی است مقدس و واژه ای است شریف که مکتب تشیع به آن افتخارمی ورزد. علامه مجلسی ، بزرگ مردی که تاریخ روحانیت اسلام، نظیر او را کمتر به خود دیده است، علامه مجلسی یگانه روزگار ، فقیه اهل بیت، مجدد و رونق دهنده مذهب، حامی اسلام ، دریای بیکران علم و فضیلت و پربارترین نویسنده، شخصیتی است که در آموزشگاه اهل بیت به والاترین مقام ارتقا یافت و درراه خدمت به این مکتب مقدس، همچنان آفتابی تابان درآن برهه ی زمان درخشید و تا جهان زنده است،مجلسی زنده است و همواره می درخشد و از فروغ دانشش نسلها، یکی پس از دیگری بهره می برند و روشنایی کسب می کنند.

علامه مجلسی، ابرمردی که بحار الانوارش – یعنی بزرگترین دائره المعارف اهل بیت عصمت و طهارت- برای همیشه استاد استادان و هدایت کننده گمراهان بوده و همانند دریاهایی از نور ظلمت ها را می شکافد و تیرگی ها را می زداید، و خود بهترین معرف آن بزرگواراست، درباره اوگفته ها بسیار است، آن قدر درستایشش چکامه ها سروده اند و مقاله ها نوشته اند و کتابها نگاشته اند و سخنها گفته اند ولی هرچه گفتند و نوشتند و سرودند،یک از هزاربیش نبود زیرا او کسی است که پرورش یافته در مکتب امام صادق(ع) است،همان به که پرورش دهنده اش، اورا شناسد. گو اینکه درتوان ما نیست که اورا بشناسانیم، زیرا خود، او را نشناخته ایم، ولی برای اینکه برادران و خواهران خواننده بتوانند به گوشه ای اززندگی سراسر افتخار ایشان پی ببرند،برخی از گفتارهای علما و بزرگان را در تعریف وی نقل می کنیم:

مرحوم شیخ حرعاملی در کتاب امل الامل چنین می گوید: «سرور والا مقام ما، محمدباقر، فرزند محمدتقی مجلسی،دانشمند ، با فضیلت، استاد، کارآزموده،پژوهشگر ، موشکاف، بسیار دان، بسیارآگاه، فقیه ، متکلم، حدیث دان، مورد اعتماد همگان و جامع تمام خوبیها و فضیلت ها ، بلند پایه وگرانقدر- که خداوند عمرش را دراز کند- دارای آثار سودمند بسیاری است مانند بحار الانوار در اخبار ائمه اطهار که روایتها و احادیث تمام کتب شیعی به استثنای کتب اربعه و نهج البلاغه- که کمتر ازآن نقل می کند- را با ترتیبی شیوا و نظمی دقیق گردآوری نموده ومشکلات آن را توضیح داده است

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤه البحرین چنین می گوید: «علامه دانشمند،شناور دریاهای نور و مستخرج درهای شاهوار و گنجهای پرارج اخبار و آثار.آن کس که نه تنها در دوران خویش بلکه قبل از آن و بعد از آن نیز برای او همتایی در ترویج دین و احیای شریعت سید مرسلین ، و در تالیف و تنصیف و امربه معروف و نهی از منکر و ریشه کن کردن ستمکاران و مخالفان و هوا پرستان و بدعت گذاران و دشمنان سرسخت بویژ ه فرقه صوفیه بدعت گذار- نبود و نیست، او محمد باقر فرزند محمدتقی ، فرزند مقصود علی معروف به مجلسی است، درزمان خود پیشوا و رهبر امت بود و روایات و علم حدیث و علوم دیگر را می دانست.او رئیسی بود که جمع بین ریاست دنیوی و دینی نمود. امام جمعه و جماعت بود.او همان کسی است که روایات اهل بیت را در کشورهای مختلف – بخصوص ایران- منتشر ساخت و احادیث را از عربی به فارسی ترجمه کرد.سختگیری آن مرد بزرگ در امر به معروف و نهی از منکر زبانزد عام وخاص بود، هرکس به سوی او روی آورد ، به وی احسان می نمود…»

مرحوم مقدس اردبیلی چنین گوید:

«محمد باقر، فرزند محمدتقی، فرزند مقصودعلی، مشهور به مجلسی – سایه بلند پایه اش پایدار باد- استاد ما و شیخ ما و شیخ اسلام و مسلمین، خاتم مجتهدین، امام، علامه، پژوهشگر ، دقیق، بلند پایه، عظیم الشان، یگانه دوران ، بی همتای زمان، ثقه، حجت، بزرگمنش،دانشمند و دارای تصنیفات خوب، بزرگواری و بلند پایگی و عظمت و تبحر او درعلوم عقلی و نقلی و دقت نظر او و محکم بودن رای و تدبیر او و امانت و عدالت او مشهورتر از این است که بیان شود و بالاتر از این است که درواژه ها گنجانده شود… دارای کتابهای بسیار ارزشمندی است، به من اجازه داده است که همه آنها را روایت کنم.»

صاحب کتاب حدائق المقربین گوید: « مولای ما، محمد باقر مجلسی (ره) برتر از بزرگترین فقها و محدثین و علمای دین بود. او در فنون فقه و تفسیر و حدیث و رجال و اصول و کلام بردیگر فضلای دهر برتری داشت. هیچ یک از دانشمندان و اهل علم و عرفان- از متقدمین و متاخرین- براو پیشی نگرفته است، نه درجلالت و عظمت شان و نه درجامعیت و قربش به درگاه خداوند رحمان»

کوتاه سخن اینکه علمای قدیم و جدید،همه، علامه مجلسی را به بزرگی یاد کرده اند و خدمات ارزشمند او را نسبت به مذهب و مکتب ارج نهاده اند و خود اعتراف می کنند که آنچه در تعریف و ستایش آن بزرگوارگفته اند مشتی ازخروار بیش نیست.

حالات علامه مجلسی:

علامه مجلسی، مانند دیگر بزرگان ماکه در آن دوران می زیسته اند به ناچار با دستگاه حاکم- که غاصبانه حکومت اسلامی را تصرف کرده و گاهی چهره به ظاهر حقی نیز به خود می گرفتند- برخوردی مدبرانه و مسالمت آمیز داشت. هم از لحاظ عدم رشد فکری کامل مردم آن زمان و هم برای ترویج مذهب جعفری و برای نشر معارف و علوم اهل بیت «علیهم السلام» ، بزرگان مابا شاهان صفوی تقی وار زندگی کرده و از امکانات بسیار آنان برای خدمت به فرهنگ اسلام بیشترین استفاده را می نمودند. با اینکه قبلا این مطلب را تذکر دادیم ولی در اینجا –بنا بر اهمیت موضوع- تکرار می کنیم که این شاهان، غاصب بودند و بهترین آنها که – بفرموده حضرت امام دام ظله- برای او فاتحه می خوانند و مرثیه سرایی می کنند، برای اینکه یک اهانت مختصری به او شده بود، دستور داد، از سرهای مخالفین تلی ساختند!اینان به هیچ وجه طرفدار مذهب نبودند، بلکه تمام کوشش آنهادر حفظ تخت و تاج خوب بود، وعلمای ما با آن همه روایاتی که درمذمت و نهی از تقرب به سلطان در کتابهای خود نقل نموده اند، قطعا به شاهان روی نیاورده بلکه همواره از آنان روی گردان بودند ولی برای حفظ اسلام- در آن برهه خاص از زمان وبا شرایط موجود-چاره ای جز استفاده از امکانات آنان برای این هدف والا نداشتند.

دراینجا خوانندگان محترم را به شنیدن سخنان بسیار مهم امام خمینی دراین مورد جلب می کنم:

«در امور سیاسی، دراین صد و چند سال اخیر که نزدیک به زمان ما است و یا مقداری پیشتر برویم، می بینیم طایفه ای ازعلما ، ازمقاماتی گذشته اند و به بعضی ازسلاطین متصل شده اند با اینکه می دیدند مردم باسلاطین مخالفند ، ولی برای ترویج دیانت، برای ترویج تشیع اسلامی، برای ترویج مذهب به سلاطین متصل شدند و آنان را به ترویج مذهب تشیع وادار کردند. آنها آخوند درباری نبودند!این اشتباهی است که بعضی ازنویسندگان ما می کنند این آقایان اهداف سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند.به محض این که به گوش کسی خورد: مرحوم مجلسی رضوان الله علیه ، محقق ثانی رضوان الله علیه ، شیخ بهایی رضوان الله علیه با آنها رابطه داشتند،به سراغ آنها می رفتند، نباید خیال کنند که این آقایان برای کسب جاه وعزت، احتیاج به سلاطین داشتند و می رفتند تا سلطان حسین یا شاه عباس به آنها عنایتی بکنند!!این حرفها درکار نبوده است اینها گذشت کردند ، مجاهده نفسانی کردند تا بدین وسیله و بدست آنان مذهب راترویج نمایند در محیطی که وقتی ازسب حضرت امیر(ع) جلوگیری شد، در یکی از بلاد ایران تا شش ماه مهلت خواستند که سب کنند!درچنین محیطی که سب حضرت امیر(ع) رایج بوده  و ازمذهب تشیع خبری نبوده،این آقایان  با مجاهده، خودشان راپیش مردم طوری کردند که در آن عصر به آنان اشکال داشتند- البته ازباب نفهمی – در زمان ائمه(ع) هم بوده اند افرادی که برای خدمت به شیعه ،متصل می شدند به بعضی مقامات مانند علی بن یقطین. این درباری شدن نیست آدم سازی است.»[۱]

در این رابطه خوب است ،برخی از روایاتی را که علامه مجلسی در «بحار الانوار» نقل نموده اند یاد آور شویم:[۲]

۱- امام جعفر صادق(ع) می فرماید:

«کسانی که مارا شناختند ، امید نجات دارند مگر سه گروه:۱- همکاران سلطان ستمکار ۲- همراهان با نفس و هوا۳- آنان که فسق و گناه را آشکار نموده اند.»

۲- پیامبر اکر م (ص) می فرماید:

«بی وفا ترین مردم ملوک و پادشاهانند. دوستانشان اندک و شقی ترین مردم همانها می باشند

۳- پیامبر اکرم(ص)می فرماید:

«چون قیامت بپا شود، منادی فریاد برآورد: ستمکاران و یاران و کمک کنندگانشان پیش آیند، همانها که کوچکترین کمکی (به ستمگران)کردند،احیانا دوات ستم پیشه ای را لیقه نموده و کیسه ای برای آنها بستند و یا مرکب برای قلمشان فراهم ساختند، اینان با ستمگران همنشین و محشورند.»

۴- پیامبر اسلام (ص) فرمود:

«علما، امینان پیامبرانند تا آن زمان که در دنیا داخل نشده اند. سئوال شد: چگونه در دنیا داخل می شوند؟ حضرت فرمود: آن هنگام که پیروی ازسلطان کنند، پس اگر آنان را چنین دیدید ، به آنها اعتماد نکنیدو از آنهابرحذر باشید نسبت به دینتان.»

۵- پیامبر اکرم فرمود:

«چهار چیز قلب رافاسد می کند و همچنانکه آب گیاه را می رویاند، نفاق رادر دل انسان می رویاند: ۱-شنیدن صدای لهو۲-بدزبانی وفحاشی ۳- رفتن به دربار سلاطین۴- دنبال کردن صید.

۶-حضرت رسول (ص):

«.. .ملازم سلطان ، هراندازه به او نزدیک شود، همان اندازه از خداوند دور می گردد.»

و دراین زمینه روایات جالب دیگری نیز- علامه بزرگوار- در بحارالانوار نقل می کند، که هریک دلیل روشن و واضحی است بر بعد و دوری و نزاهت علامه از نزدیک شدن به درگاه سلاطین جور و ستم، و آنان که تاکنون می پندارند شاهان صفوی خواهان ارتقا مذهب بودند،خوب است با دقت تاریخ را بررسی کنند، گرچه تاریخ نویسان آن زمان،کمتر حقیقت را درک کرده یا اینکه آنان نیز تقیه وار با حوادث روزگار برخورد کرده اند که در هر صورت باید گفت: تاریخ- متاسفانه- تاریک است !

ادامه دارد

 

[۱] .از سخنرانی امام خمنی بمناسبت شهادت مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی در تاریخ ۱۰/۸/۵۶ در نجف اشرف.

[۲] .به صفحه ۳۳۵-۳۸۲ بحار الانوار ج۷۵ مراجعه فرمایید.

18دسامبر/16

جهاد درقرآن

 

قسمت پانزدهم

حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

امدادهای غیبی در جهاد

گروه دوم:آیاتی که چگونگی و کیفیت نصرت و یاری الهی را در مواردی بیان فرموده است.

  • البته باید توجه داشت که معنای آن این است که راه های نصرت و امدادهای غیبی منحصر به این موارد است- این آیات خود به چند نوع تقسیم می شود.

۱- فرو فرستادن «جنود»

در چند مورد برای نصرت ویاری مؤمنین ، قرآن مسئله فرو فرستادن جنود را مطرح می فرماید. جنود، جمع جند است ، و جند عبارت از جمع و گروه فشرده ای است که غرض و هدف واحدی را تعقیب نمایند، و در اصل لغت ، زمین سخت پر از سنگ را جند می نامیده اند و بعد در مورد گروه وجمع بهم پیوسته بکار رفته است. و یکی از مصادیق و موارد این معنای عام وکلی ، سپاه و لشگر است که هدف واحدی را تعقیب می نماید و از فرمان واحدی پیروی می کنند ولذا به عسکر(لشکر) جند می گویند.

اینک بیان آیات:

الف-درپاره ای از آیات که سخن از جنود خدا بمیان آمده یک معنای وسیع و کلی از آن اراده شده است و تمام اسباب و علل وقوای موجوده درعالم وجود- چه آنها که مادی و در طبیعت برای همه محسوس و یا توسط ابزار مادی قابل درک و حس هستند، و چه آنها که در ورا و نهان جهان ماده قرار دارند و موجودات ونیروهای غیر مادی هستند مانند عقول، نفوس، امثال ملائکه ، اجنه،ویا انواع دیگری که بشر بهیچ وجه ازآنها اطلاع ندارد،بالاخره همه اینها- جنود الهی هستند زیرا همه اینها اسباب و وسائلی است که واسطه بین خدا و فعل او است.

مانندآیه : è۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur 4 t (فتح ۴و۷)

  • جنود آسمانها و زمین برای خدا است یعنی لشکرهای آسمانها و زمین که همان قوای فعاله عالم کون و جهان طبیعت و ماورا طبیعت است، از آن خدا و در اختیار و تحت قدرت و اراده او است.

این آیه در سوره فتح دوبارتکرار شده است که در یک موردش پس از بیان یکی از عوامل پیروزی و فتح که همان نزول سکینه و آرامش است، قرار گرفته است:

uqèd ü“Ï%©!$# tAt“Rr& spoY‹Å۳¡¡۹$# ’Îû É>qè=è% tûüÏZÏB÷sßJø۹$# (#ÿrߊ#yŠ÷”zÏ۹ $YZ»yJƒÎ) yì¨B öNÍkÈ]»yJƒÎ) ۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur 4 tb%x.ur ª!$# $¸J‹Î=tã $VJ‹Å۳ym

  • او است که فرو فرستاد آرامش رادر قلوب مومنین تا زیاد گردد ایمانی بر ایمانهای آنها وبرای خدا است جنود آسمان و زمین.

سکینه یکی از عوامل معنوی و غیبی الهی است که بردل مومنین هنگام پدید آمدن اضطراب و وحشت نازل می گرددوقهرا یکی از جنود پروردگار است.بیان این جمله کلی پس از ذکر سکینه روشن گراینست که جنود آسمان و زمین اختصاص به قوا و عوامل مادی و طبیعی ندارد گرچه آنها را هم شامل است. و درمورد دوم،  در همین سوره پس از بیان داخل شدن مومنین دربهشت و متنعم شدن آنان به نعمت های الهی و محو شدن گناهان کوچک آنها و همچنین معذب گردیدن منافقین و مشرکین و در بر گرفتن غضب و لعن الهی آنان را و آماده شدن جهنم برای آنها، این جمله ذکر شده است، که این خود دلیل آن است که همه ی این عوامل غیبی، چه عواملی که در تنعم مومنین دخیل است و چه آن عواملی که در عذاب مشرکین و منافقین دخالت دارد همه از جنود الهی هستند.

سومین مورد در سوره مدثراست که پس از آنکه از ملائکه ای که بر آتش دوزخ ماموریت دارند و آن را حراست می کنند نام می برد و می فرماید: «عَلَیها تِسعَهَ عَشَرَ» و سپس فلسفه این که عده آنها رابیان نموده است ذکر می نماید ،می فرماید:

‘â۴ $tBur ÞOn=÷ètƒ yŠqãZã_ y7În/u‘ žwÎ) uqèd 4 (31مدثر)

یعنی کسی لشکرهای پروردگارت را نمی شناسد مگر خود او.زیرا کسی جز او عالم و آگاه از عدد موجودات و قوای عالم هستی شمارشش از عهده انسانها خارج و علم و اطلاع بر آنها غیرممکن است زیرا انسان محدود نمی تواند غیر محدود را درک کند مگر انسانهایی که خدا به انها عنایت فوق العاده کرده باشد و از طریق وحی آنان را به آنچه را که می خواهد آگاه نماید بلکه شمار موجودات همین عالم ماده بلکه فقط زمینی که در آن بسر می بریم و بلکه شمردن عدد اتمهای یک موجود برای انسان امکان پذیر نیست تا چه رسد به اینکه بخواهیم انواع میکربها و جانداران و نباتات و جمادات وکهکشانها و سحابها و خورشید ها ، ستاره ها ، ماهها، و… و … را درنظربگیریم:

@è% öq©۹ tb%x. ãóst7ø۹$# #YŠ#y‰ÏB ÏM»yJÎ=s3Ïj9 ’În1u‘ y‰ÏÿuZs9 ãóst6ø۹$# Ÿ@ö۷s% br& y‰xÿZs? àM»yJÎ=x. ’În1u‘ (۱۰۹ کهف)

-بگو اگر دریاها مرکب شوند برای شمردن موجودات پروردگار، آب دریاها خشک و تمام میشود ولی موجودات الهی تمام نمی گردد.

ب- آنجا که قرآن داستان رهایی پیغمبر را از دست مشرکین درغار ثور در هنگام هجرت به مدینه بیان می فرماید به دو عامل از عوامل غیبی که با آن رسول خدا رایاری فرموده است اشاره می کند، واساسا بیان این فراز تاریخی در قران برای آن است که نصرت و امدادهای غیبی الهی را بیان نماید و بفرماید که تنها نصرت خداوند نجات دهنده رسول خدا بود و اگر شما مردم در یاری دین خدا و رسولش نکوشید، خدا اورایاری کرده و می کند و اینک بیان آیه :

«اِلّا تَنصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ اِذاَخرَجَهُ الَُذینَ کَفَروا»

  • اگر او را یاری نکنید خداوند او را یاری نمود آنگاه که مردم کافر او را از شهر مکه خارج ساختند.

«ثانیَ اثنَین اِذ هُما فی الغارِ اِذ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنا»

-یکی از دو نفری بود که آن دو در غار بودند هنگامی که می گفت (یعنی پیغمبر ) به مصاحب و همراهش که محزون نباش، خدا با ما است . این جمله در هنگامی بوده است که مشرکین تا پشت درب غار برای یافتن پیامبرآمده بودند وصدا و گفتگوی آنها بگوش پیامبر و ابوبکر که همراه رسول خدا بود می رسیدو آن طور که آیه بیان می دارد ابوبکر محزون و مضطرب بوده است ورسول خدا او را تسلی می فرماید که حزن و اندوه بخود راه مده زیرا خدا با ما است.

این جمله رسول خدا یک دنیا معنا دارد ، و واقعیتی است که اگر انسان بدان معتقد شد، دیگر از هیچ چیز در راه هدف صحیح خود هراس و ترس نخواهد داشت، یعنی انسان اگر برای خدا درراه او قدم برداشت بطور قطع خدا با او هست و همه قوای فعاله جهان به مدد او می شتابند و اورا یاری می کنند،واگر همه عوامل و نیروی دشمن هم بکارافتد و تا درغار هم بیایند و درفاصله چند متری او قرار گیرند ولی خدا نخواهد، برمی گردند چنانکه برگشتند و گزندی به ان حضرت نرسید.

در داستان موسی و هارون خداوند به موسی میفرماید:

« اِنِّی مَعَکُما اَسمَعُ وَاَزی »

-بروید بطرف فرعون، من با شما هستم می شنوم و می بینم. چه عاملی بزرگ تر و نیرومندتر از خدای جهان که همراه انسان باشد. ازاینجا است که مردان خدا هیچ گاه ازدشمن نمی ترسند و از هیچ حادثه و واقعه ای اضطراب بخود راه نمی دهند:

«اَلا اِنَّ اَو لیاءَ الله لا خَوفُ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحزَنون»

  • براولیا خدا خوفی نیست و آسان محزون و دلتنگ نمی شوند، چرا خائف و محزون شوند در حالی که همیشه خود را در حضور رب الارباب و خدای جهان و هستی می بینند؟

آنکسی  که می گوید: « ما رَاَیتُ شیئاً اِلّا وَ رَاَیتُ اللهَ مَعَهُ وَ قَبلهُ وَبَعدَهُ» از چه موجودی خائف باشد؟ «عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم» فقط خالق در نظرمردان متقی عظمت دارد و هر چیز دیگری غیر از او درنظر آنان کوچک است.

تاریخ زندگی مردان بزرگ الهی از پیامبران و ائمه معصومین پراست از بیان حوادثی که دلیل این واقعیت است، حوادث تاریخی حیات پیامبر (ص) و امیرالمومنین –علیه السلام – مخصوصا در جنگها بیانگر روشنی است برمعنی جمله «اِنَّ اللهَ مَعَنا» و ما در زمان خود دیدیم و یافتیم یک انسان تربیت یافته در مکتب وحی را که حقیقتاًمعنی «انّ الله معنا» را لمس نموده و دربرخورد با حوادث و مشکلات، درطول حدود ۲۰ سال مبارزه مانند کوه استقامت داشته و ترس و خوف در زوایای دلش راه پیدا نکرده است وتجسم واقعی از ایه شریفه «اَلاّ بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنّ القُلُوبُ» است. این انسان موحد و مومن، امام ورهبر کبیر امت اسلامی است که در سخت ترین شرائط در رژیم طاغوت، با سهل ترین شرائط تفاوتی در روحیه اش یافت نمی شود، او با جرات قسم یاد نمود و گفت : والله خمینی نمی ترسد، و درتمام گفتارها و بیانه هایی که در تمام طول مبارزه داده است و می دهد امیدش به نصرت الهی و امدادهای غیبی است و ایمان داردبه این که:« وَما النَّصرُ اِلّا مِن عِندِاللهِ» . دریکی از روزهای حساس بعضی ازفضلا عرض می کنند شما در این واقعه مضطرب نگردیدید؟ فرمود: من هیچ گاه مضطرب نمی شوم و دقیقا آنها که در روزهای حساسی چون ۱۵ خرداد ۴۲ ، و ۲۲ بهمن ۵۷، از نزدیک این مرد بزرگ را همراه بودند دیدند که اضطراب و ترس و یاس و امید به غیر خدا در وجودش نیست و کارهای عادی و برنامه روزهای دیگرش حتی دراین روزها هم تغییر نکرد، وراستی انسانی است فوق العاده که به این زودی، روزگار مثل او را نخواهد دید،

«هَیهات اَن یَاتی الزَّمانُ بِمِثلِهِ اِنَّ الزَّمانَ لِمِثلِهِ لَعَقیمُ»

برگردیم به دنباله بیان آیات، بعد قرآن می فرماید:

tAt“Rr’sù ª!$# ¼çmtGt^‹Å۶y™ Ïmø‹n=tã ¼çny‰­ƒr&ur 7ŠqãYàfÎ/ öN©۹ $yd÷rts? Ÿ@yèy_ur spyJÎ=Ÿ۲ šúïÏ%©!$# (#rãxÿŸ۲ ۴’n?øÿ¡۹$# ۳ èpyJÎ=Ÿ۲ur «!$# š†Ïf $u‹ù=ãèø۹$# ۳ ª!$#ur ͕tã íOŠÅ۳ym   (۴۰ توبه )

یعنی پس خداوند بررسولش سکینه وآرامش رانازل ساخت و اورا یاری وتایید کرد به لشکرهایی که آنها را نمی دیدند تا کفار را با عواملی که داشتند برگردانند و منصرف سازند از داخل شدن درغار و دست یابی به پیغمبر(ص) و مغلوب قرار داد کلمه آنها را که کافر شدند و کلمه الله بالا و غالب است شاید منظور از کلمه کفار آن قرار دادی است که کفار در دارالندوه بسته بودند نسبت به کشتن پیغمبر و از بین بردن و خاموش ساختن نورخدا، و منظور از کلمه الله و عده ای است که خداوند داده است به نصرت و تمام ساختن  نور حق:

«وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرهَ المُشرِکُونَ»

ومنظور آن است که تمام تلاش ها و کوشش های کفار در خاموش ساختن  نور خدا بی اثر قرار گرفت و وعده حق که نصرت پیغمبر بود تحقق یافت.

ج-$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#rãä.øŒ$# spyJ÷èÏR «!$# ö/ä۳ø‹n=tæ øŒÎ) öNä۳ø?uä!%y` ׊qãZã_ $uZù=y™ö‘r’sù öNÍköŽn=tã $\t†Í‘ #YŠqãZã_ur öN©۹ $yd÷rts? 4 tb%Ÿ۲ur ª!$# $yJÎ/ tbqè=yJ÷ès? #·ŽÅÁt/ *øŒÎ) Nä.râä!$y_ `ÏiB öNä۳Ï%öqsù ô`ÏBur Ÿ@xÿó™r& öNä۳ZÏB øŒÎ)ur ÏMxî#y— ㍻|Áö/F{$# ÏMtón=t/ur ÛUqè=à)ø۹$# tÅ_$oYysø۹$# tbq‘ZÝàs?ur «!$$Î/ O$tRqãZ—à۹$# *  y7Ï۹$uZèd u’Í?çGö/$# šcqãZÏB÷sßJø۹$# (#qä۹̓ø۹ã—ur Zw#t“ø۹Η #Y‰ƒÏ‰x© * øŒÎ)ur ãAqà)tƒ tbqà)Ïÿ»uZßJø۹$# tûïÏ%©!$#ur †Îû NÍkÍ۵qè=è% ÖÚt¨B $¨B $tRy‰tãur ª!$# ÿ¼ã&è!qߙu‘ur žwÎ) #Y‘ráäî *  øŒÎ)ur Ms9$s% ×pxÿͬ!$©Û öNåk÷]ÏiB Ÿ@÷dr’¯»tƒ z>ΎøYtƒ Ÿw tP$s)ãB ö/ä۳s9 (#qãèÅ_ö‘$$sù ۴ ãbɋø«tGó¡o„ur ×,ƒÌsù ãNåk÷]ÏiB ¢ÓÉ<¨Z9$# tbqä۹qà)tƒ ¨bÎ) $uZs?qã‹ç/ ×ou‘öqtã $tBur }‘Ïd >ou‘öqyèÎ/ ( bÎ) tbr߉ƒÌãƒ žwÎ) #Y‘#tÏù  ( ۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳ احزاب )

آیات فوق در مقام بیان جنگ احزاب است که اجمال آن این است گروه های زیادی ازمشرکین قریش و طوائف دیگر عرب ویهود با هم برضد اسلام بسیج گردیدند و با تشکیل یک اتحادیه نظامی حدود یک ماه مدینه را محاصره نمودند.

آتش افروزان این جنگ، «یهود بنی النضیر» بودند. سران این قوم وارد مکه شدند و با سران قریش، تماس گرفتند و آنان را تحریک و برای یک حمله دست جمعی آماده ساختند، به آنها وعده دادند که هفتصد تن شمشیر زن یهودی بنی قریظه در داخل مدینه داریم و آنها بشما کمک و یاری خواهندنمود. سپس از مکه به طرف نجد رفتند تا به قبیله «غطفان» که دشمنانی سرسخت با اسلام بودند تماس گیرند، از آن قبیله عده زیادی به آنها پاسخ مثبت دادند، از طرفی قریش با هم پیمان خود «بنی سلیم » و غطفان نیز با همپیمان خود «بنی اسد» مکاتبه نمودند و آنها را نیز برای شرکت در این جنگ دعوت نمودند، آنها نیز این دعوت را پذیرفتند و درروز معینی ، تمام این احزاب و گروهها از نقاط مختلف بسوی مدینه حرکت کردند و تصمیم به محاصره و اشغال مدینه را داشتند. پیامبر اسلام پس از اطلاع از این نقشه خطرناک و تشکیل یک جلسه مشورتی تصمیم به کندن خندق در اطراف مدینه گرفت، مسلمانان ،۶ روز قبل از ورود دشمن از کندن خندقی عظیم فارغ شدند دشمن سیل آسا مانند مور و ملخ در کنار خندق فرود آمد و با دیدن آن و پیش بینی مسلمین، حیرت زده شد. سپاه دشمن از ده هزار نفر تجاوز میکرد وعده مسلمانها از ۳۰۰۰ نفر تجاوز نمی کرد.غزوه احزاب با فصل سرما و زمستان   مصادف گردید و مدینه بواسطه باران کم با کمبود ذخائر مواجه بود، دراین جنگ « عمر بن عبدود» که از قهرمانان بزرگ عرب بود در سپاه احزاب حضور داشت و با چهار قهرمان دیگر از خندق عبور نمود ولی بدست امیرالمومنین کشته شد…. و بالاخره پس از یک ماه توقف وکشته شدن  عمرو امدادهای غیبی و عوامل ظاهری که همه از جنود الله است احزاب را متفرق ساخت: ناگهان هوا طوفانی شد، سردی هوا شدت یافت ، طوفان خیمه ها را از جا برمی کند و دیگهای غذا را از روی آتش پرت می کرد و آتشها را خاموش می ساخت. ابوسفیان برشتر زانو بسته خود سوار شد و از شدت وحشت زدگی زانوی شتر را بازننموده و برآن سوار شده بود و فریاد می زدمردم از این دیار کوچ کنید ،هنوز سفیدی صبح همه جارا فرا نگرفته بود که آنجا را ترک گفتندو کسی از آنها باقی نماند.

اما بیان آیات:

می فرماید به یاد آورید نعمت خدا را برشما هنگامی که لشکرهایی از دشمن بسوی شما بسیج گردیدند پس ما فرستادیم برآنها بادی را ولشکریانی که شما آنها را نمی دیدید و خداوند به آنچه شما عمل می کردید بصیر و آگاه است.

موضوع یا د آور شدن نعمتهای الهی از موضوعاتی است که در قران مکرر مطرح شده است،مخصوصا نسبت به بنی اسرائیل در آیات زیادی آنان را بیاد نعمتهای الهی و عنایاتی که به آنها شده است مانند نجات از چنگال فرعون و عذابهایی که به آنها می دادند می اندازد، درسوره بقره بسیاری از این آیات دیده می شود.

چنانکه نسبت به مسلمانها هم اینگونه آیات که تذکری برای آنان است وجود دارد مانند آیه:

«وَاذکُروُا نِعمَهَ اللهِ  عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَ صبَحتَم بِنمَتِه اِخواناً»

  • بیاد آورید نعمت خدا را بر خود آنگاه که با همدیگر دشمن بودید و دلهای شما را باهم مهربان و نزدیک ساخت پس باهم برادر شدید بفضل و مرحمت الهی .

فلسفه تذکر نعمت آن است که بشر براثر فرو رفتن در مسائل مادی و امور زندگی از نعمتی که خدا به او داده است غفلت می ورزد و در نتیجه هم از قدر و ارزش نعمت غافل می گردد و در مقام حفظ و استفاده صحیح از آن بر نمی آید، و هم دهنده نعمت و یا به تعبیر دیگر ولی نعمت خود  را فراموش می کند و متوجه نیست که از کجا به او اعطا شده است وقهرا در مقام سپاس و شکر آن بر نمی آید درحالی که انسان باید دربرابر کسی که به او نعمتی می دهد سپاسگزار باشد و اگر انسان،سپاس نعمتهای الهی را ننمود آنها را در مورد صحیح ومناسب مصرف نمی کند،زیرا سپاس و شکر نعمت آن است که از آن بهره صحیح ببرد و در جای خود بکار گیرد، و کفران نعمت آن است که آنرا در غیر مسیر حق و بهره برداری صحیح بکار اندازد. مال ، سلامتی،قوای جسمی، بیان قلم، علم ، مقام،دین،و …همه جزیی از نعمتهای الهی هستند که شکر وسپاس آنها برای انسان، بکار بردن صحیح آنها در مسیر انسانی و اسلامی است و در این میان نعمت های اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردارند که جامعه باید در مقام سپاس آن ها برآید. دین ، آزادی، امامت و رهبری، امنیت ، حکومت قانون، رشد اجتماعی ، علم وفرهنگ، وحدت و برادری از نعمتهای اجتماعی هستند که همه مردم وقشرهای جامعه را در برمی گیرند و اختصاص به گروه ودسته خاصی ندارند، و بیشتر مواردی که درقران این مسئله مطرح شده است در مورد نعمتهایی است که به جامعه ارزانی شده است.مانند:

«اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتَ عَلَیکُم نِعمَتی»

  • امروز دین شما را کامل ساختم و نعمت خود را برشما تمام نمودم. که این مسئله رهبری و امامت و نصب امیرالمومنین به ولایت نازل شده است.

وَلَقد مَنَّ اللهُ عَلَی المُومنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولا مِن اَنفُسَهُم »

  • خداوند بر مومنین منت گذارد که رسولی از خود آنها بر آنها فرستاد منت گذاردن همیشه در برابر نعمتی است که شخص به دیگری می دهد.

۴ (#rãä.øŒ$#ur |MyJ÷èÏR «!$# öNä۳ø‹n=tæ !$tBur tAt“Rr& Nä۳ø‹n=tæ z`ÏiB É=»tGÅ۳ø۹$# ÏpyJõ۳Åsø۹$#ur …(بقره ۲۳۱)

ودرتمام آیاتی که در مورد بنی اسرائیل نازل شده است نعمتهای اجتماعی مطرح است:

«یا بَنی اِسرائیلَ اذکُرُوا نِعمَتیَ الُّتی اَنعَمتُ عَلَیکُم وَ اَنّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمینَ

و از آیه ۴۰ سوره بقره تا حدود آیه ۱۰۰ بیشتر آیاتش بیان نعمتهای اجتماعی و کفران آنها ازطرف بنی اسراییل است.

آری اگر جامعه ای در صدد سپاس نعمت های الهی برنیاید هرگز نمی تواند تداوم بخش آن موهبت ها و نگهدار آنها باشد، لذا در آیه ای خطر کفران نعمت و آثار شکر آنرا تذکر می دهد و می فرماید:

« لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»

-اگر شکر گزار بودید نعمت ها را بر شما زیادمی کنیم و اگر کفران بورزید همانا عذاب ما شدید است.

«اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرا وَ امّا کَفوراً»

  • ما راه را به شما نشان دادیم و هدایت نمودیم شمارا خواه شما شاکر باشید و خواه کفران بورزید. در این آیه مسئله هدایت و دین بعنوان نعمتی که باید مردم آنرا شکر گزار باشند بیان شده است.

در هرحال، یکی از مواردی که قران به مسلمانها تذکر آن را لازم شمرده است نصرت مسلمین و متفرق ساختن لشکریان کفر توسط لشکریان ناپیدا و وزیدن باد دراین غزوه است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

حب علی (ع) در قرآن و سنت

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناآثارش خوب است.

امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

به میمنت ولادت با سعادت امیرالمومنین علی (ع) در سیزدهم رجب که این ولادت ماه رجب را قدسیت و شرافت خاصی بخشید و زادگاهش،کعبه معظمه نیز از یمن مقدمش عظمت و جلالش افزون گشت، قسمتی از سخنان مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری را تحت عنوان «حب علی در قرآن وسنت» تقدیم خوانندگان عزیز  می نماییم:

قرآن، سخن پیامبران گذشته را که نقل می کند می گوید همگان گفتند: «ما از مردم مزدی نمی خواهیم تنها اجر ما برخداست» اما به پیغمبر خاتم خطاب می کند

۳ @è% Hw ö/ä۳è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& žwÎ) no¨ŠuqyJø۹$# ’Îû ۴’n1öà)ø۹$# ۳ [۱]

بگو از شما مزدی را درخواست نمی کنم مگر دوستی خویشاوندان نزدیکم.»

اینجا جای سوال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجری را مطالبه نکردند و نبی اکرم برای رسالتش مطالبه ی مزد کرد، دوستی خویشاوندان نزدیکش را بعنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟

قرآن خود به این سؤال جواب می دهد:

ö@è% $tB Nä۳çFø۹r’y™ ô`ÏiB 9ô_r& uqßgsù öNä۳s9 ( ÷bÎ) y“̍ô_r& žwÎ) ’n?tã «!$# ( [۲]

بگو مزدی راکه درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شماست، مزد من جز بر خدانیست.

یعنی آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما می گردد نه عاید من،این دوستی کمندی است برای تکامل و اصلاح خودتان، این، اسمش مزد است و الا در حقیقت خیر دیگری است که به شما پیشنهاد می کنم، از این نظر که اهل بیت و خویشان پیغمبر مردمی هستند که گرد آلودگی نروند و دامنی پاک وپاکیزه دارند:

«حجور طابت و طهرت» محبت و شیفتگی آنان جز اطاعت از حق و پیروی از فضایل نتیجه ای نبخشد و دوستی آنان است که همچون اکسیر، قلب ماهیت میکندو کامل ساز است.

مراد از «قربی» هرکه باشد مسلما از برجسته ترین مصادیق آن، علی است .

زمخشری در کشاف روایت کرده:

«چون این آیه نازل گشت، گفتند یا رسول الله!خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود: علی وفاطمه و پسران آنان :…

از پیغمبر نیز راجع به محبت و دوستی علی روایات بسیاری رسیده است:۱- ابن اثیر نقل می کند که پیغمبر خطاب کرد به علی و فرمود:

یاعلی ! خداوند تورا به چیزهایی زینت داد که پیش بندگان او زینتی از آنها محبوبتر نیست : کناره گیری از دنیا، آنچنان قرارت داد که نه تو از دنیا چیزی بهرمند شوی و نه آن از تو. به تو بخشید دوستی مساکین را، آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروی آنان ازتو، خوشا به حال کسی که تو را دوست بداردو در دوستیت راستین باشد.ووای بر کسی که با تو دشمنی کند و علیه تو دروغ گوید[۳]

۲- سیوطی روایت می کند که پیغمبر فرمود: دوستی علی  ایمان است و دشمنی وی نفاق.[۴]

۳-  ابونعیم روایت می کند که پیغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود: آیا راهنمایی کنم شمارا به چیزی که اگر بدان چنگ بزنید بعد از من هرگز گمراه نشوید؟ گفتند: آری یا رسول الله!

فرمود: این علی است، دوستش بدارید به دوستی من ، و احترامش کنید به احترام من ، که خداوند به وسیله جبرییل فرمانم دادکه این را برای شما بگویم.[۵]

و نیز اهل سنت روایاتی از پیغمبر اکرم نقل کرده اند که در آن روایات، نگاه به چهره علی و سخن فضایل علی عبادت شمرده است،.۱- محب طبری از عایشه روایت می کندکه گفت:پدرم را دیدم به صورت علی  بسیار نگاه می کرد، گفتم : پدرجان، تو را می بینم که به صورت علی بسیار می نگری؟ گفت: دخترک!از پیغمبر خدا شنیدم که گفت : «نگاه به چهره ی علی عبادت است.» [۶]

۲- ابن حجر از عایشه روایت می کند که پیغمبر گفت: بهترین برادران من علی است و بهترین عموهای من حمزه است و یاد علی و سخن از او عبادت است. [۷]

علی ، محبوبترین افراد بود درپیشگاه خدا و پیغمبر ، و قهرا بهترین محبوبهاست . انس بن مالک می گوید:هرروز یکی ازفرزندان انصار کارهای پیغمبر را انجام می داد، روزی نوبت من بود، ام ایمن مرغ بریانی را در محضر پیغمبر آورد و گفت یا رسول الله ! این مرغ را خود گرفته ام و بخاطر شما پخته ام. حضرت گفت: خدایا محبوبترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این مرغ شرکت کند. در همان هنگام درکوبیده شد، پیغمبر فرمود: انس! دررا باز کن گفتم خدا کند مردی از انصار باشد، اما علی را پشت در دیدم. گفتم پیغمبر مشغول کاری است ، وبر گشتم و برسر جایم ایستادم، بار دیگر در کوبیده شد، پیغمبرگفت در را بازکن، باز دعا می کردم مردی ازانصار باشد، در را باز کردم باز علی بود، گفتم پیغمبر مشغول کاری است و برگشتم برسرجایم ایستادم ، باز در کوبیده شد ، پیغمبر فرمودند : انس برو در را باز کن و او را به خانه بیاور، تو اول کسی نیستی که قومت را  دوست داری ، او از انصارنیست. من رفتم و علی را به خانه آوردم وبا پیغمبر مرغ بریان را خوردند[۸].

سبب دوستی و محبت علی در دلها چیست؟

رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است،یعنی نمی توان آن را فورموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می شود و اگر چنان شد چنین ، ولی البته رمزی دارد چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را بسوی خود می کشد ، جاذبه و محبت در درجات بالا عشق نامیده می شود، علی محبوب دلها و معشوق انسانهاست.چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگی علی در چیست که عشقها را بر انگیخته و دلها را بخود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است ؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلا او را مرده احساس نمی کنند بلکه زنده می یابند؟

مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست، زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده ایم، و باز محبت علی از نوع قهرماندوستی که در همه ی ملتها وجود دارد نیست، هم اشتباه است که بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلتهای اخلاقی و انسانی است ، و حب علی حب انسانیت است، درست است علی مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه های عالی انسانیت را دوست می دارد اما اگر علی همه این فضایل انسانی را که داشت می داشت آن حکمت و آن علم، آن فداکاریها و از خود گذشتگیها ، آن تواضع و فروتنی ، آن ادب آن مهربانی و عطوفت ، آن ضعیف پروری، آن عدالت ، آن آزادگی  وآزادیخواهی ، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن ،و به قول مولوی:

در شجاعت شیرربانیستی                      در مروت خود که داندکیستی؟

آن سخا و جود و کرم و… اگر علی همه اینها را که داشت می داشت اما رنگ الهی نمی داشت، مسلما این قدرکه امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود.

علی از ان نظر محبوب است که پیوند الهی دارد ، دلهای ما بطور ناخود آگاه در اعماق خویش با حق سرو سر و پیوستگی دارد، و چون علی را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می یابند به او عشق می ورزند. در حقیقت پشتوانه ی عشق علی ، پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرت انسانها نهاده شده و چون فطرتها جاودانی است مهر علی نیز جاودان است .

نقطه های روشن در وجود علی بسیار است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست وآن است که به وی جذبه الهی داده است.

سوده ی همدانی ، بانوی فداکار و دلباخته علی ، در مقابل معاویه برعلی درود فرستاد و در وصفش گفت:

صلی الا له علی روح تضمنها           قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به بدلا           فصار با لحق و الایما ن مقرونا

-درود خداوند برروانی باد که او را خاک برگرفت و عدل نیز با وی مدفون گشت. «با حق پیمان بسته بود که بجای ان بدلی نگزیند- پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود.»

صعصعه بن صوحان عبدی نیز یکی دیگر از دلباختگان علی بود،ازکسانی بود که در آن دل شب در مراسم دفن علی با عده معدودی شرکت کرد. پس از آنکه حضرت را دفن کردند و بدنش را خاک پوشانید ، صعصعه یک دست خویش رابر قلبش نهاد و بادست دیگر خاک بر سرپاشید و گفت:

مرگ گوارایت باد! که مولدت پاک بود و شکیباییت نیرومند و جهادت بزرگ بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت.

بر آفریننده ات نازل گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکش بگردت درآمدند،در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجه ی برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی.

از خدا می خواهیم که از تو پیروی کنیم و به روشهایت عمل کنیم. دوستانت را دوست بداریم و دشمنانت را دشمن بداریم و در جرگه ی دوستانت محشور گردیم.

دریافتی آنچه را دیگران در نیافتند و رسیدی به آنچه دیگران نرسیدند، در پیشگاه برادرت پیغمبر جهادکردی و به دین خدا آنچنانکه شایسته بود قیام کردی تا سنتها را بر پاداشتی و آشوبها را اصلاح نمودی و اسلام و ایمان منظم گشت .برتو باد بهترین درودها.

به وسیله تو پشت مومنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدی فضایل و سجایای تورا در خود جمع نکرد. ندای پیغمبر را جواب گفتی ، به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی، به یاریش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی،با شمشیر ذوالفقار درمراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران راشکستی، بنیانهای شرک و پستی را درهم فروریختی  و گمراهان را در خاک و خون کشیدی پس گوارایت باد ای امیرمومنان…

نزدیکترین مردم بودی به پیغمبر، اول کسی بودی که به اسلام گرویدی، ازیقین لبریزو در دل محکم و از همه فداکارتر و نصیبت ازخیر بیشتربود. خداوند ما را از اجر مصیبتت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگرداند.

بخدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر، و مرگت کلید هرشری است و قفل هرخیری،اگر مردم از تو پذیرفته بودند از آسمان و زمین نعمتها برایشان می بارید اما آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند.[۹]

آری دنیا را بر آخرت برگزیدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف علی تاب نیاوردند و عاقبت دست جمودها و رکودها از آستین مردمی بدر آمد و علی راشهید کرد.

علی –علیه السلام- درداشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته ،که در راه ولا و محبت او سردادند و برسردار رفتند بی نظیراست . تاریخچه های شگفت و جالب حیرت انگیز آنها صفحات تاریخ اسلام را مفتخر ساخته است. دست جنایت ناپاکانی از قبیل زیاد بن ابیه و پسرش عبیدالله و حجاج بن یوسف و متوکل و در راس همه اینها معاویه ابن ابوسفیان به خون این زبده های انسانیت تا مرفق آلوده است.

 

[۱] .سوره شوری، آیه ۲۲٫

[۲] سوره سبا، آیه ۴۷٫

[۳] .اسدالغایه، ج۴، ص ۲۳٫

[۴] .کنزالعمال ، جمع الجوامع سیوطی،جلد ۶،صفحه ۱۵۶٫

[۵] .حلیه الاولیا،ج۱، ص۶۳، روایات در این باب بسیار زیاد است و ما در کتب معتبر اهل سنت به متجاوز از نود روایت برخوردیم که همه در موضوع دوستی و محبت امیرالمومنین است. درکتب شیعه نیز روایات بسیار زیادی وارد شده است و مرحوم مجلسی درج ۳۹ بحارالانوار چاپ جدید با بی درحب و بغض امیر المومنین منعقد کرده است و در آن با ب ۱۲۳ روایت نقل کرده است .

 

[۶] . الریاض النضره ، ج۲، ص۲۱۹و در حدود ۲۰ روایت دیگر تا آنجا که ما برخوردیم درهمین موضوع درکتب اهل سنت نقل شده است.

[۷] .الصواعق المحرقه ، ص۷۴  و پنج روایت دیگر در همین موضوع در کتب مختلف اهل سنت نقل شده است.

[۸] .مستدرک الصحیحین ،ج۳، ص۱۳۱٫ این داستان با کیفیت های مختلف به متجاوز از هیجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است.

[۹] .بحارالانوار، ج۴۲،ص۲۹۵-۲۹۶ چاپ جدید .

18دسامبر/16

از میان نامه ها

هرگاه دیدید که دین خدا در معرض خطراست برای خدا قیام کنید.

امام خمینی

فریادهای خونین مرغان پیام آور،در قفسهای کوچک فرعونیان:

امروز جهان اسلام در میان گلوله و خون شهادت و اسارت باردیگر مظلومیت خود را به وسعت ناشناخته کشیده است ،هرچند که دلالان و روباه صفتان،خائنانه ازشرق و غرب تربه ها را پراز گلوله و خمپاره کرده اند و ازاسمان وزمین باروت رابرای محوروشنایی و ایستادگی فروریزند، هرچند که حاکمان خود فروخته مصر در دادگاههای فرمایشی خود برای رضایت ارباب ، این عاشقان سبکبال را درمیان قفسهای خونین به محاکمه می کشاند تا کاخ سفیدان را از سرخی این پیام آوران، خشنود گردانند.

اما زمین هرگز ازرهبران این راه پر سنگلاخ تهی نخواهد شد. که قرآن فرمانروایان شب ظلمانی رابشارتی دیگر داده است.و دیری نخواهد پایید که کام این سوداگران جهانی رابه حلاوتی دیگر آشنا گرداند. همچنانکه شاه و سادات معدوم ازتیررها شده از لابلای سوره های قران مصون نماندند. هرچندحصارها بلند و تنگ و مجاهدان راه خدا دربند گرفتار آیند .اما مگر می شود آیات جاری این یاوران رسالت را با شهادت پایان بخشید که پیام آنها درپیام تمامی دیگر شهیدانمان خواهد آمیخت. و حدیث رفتن را درمیان کودکان فلسطینی ولبنانی و ستم کشیدگان خاک به ارمغان خواهند برد و به آنها یاد خواهند داد که چه کسی آفتاب را دزدیده و خواب شیرین رابه اسارت برده است. اگر چه راه پر از مارهای سمی و خطرناک باشد. باید رفت تاکه چراغ توحید نرود. باید رفت که قدس به انتظاری جانسوز در طلب سپاه محمد است و سپاه محمد را درمیان خون می بایست مهیا کرد.

باید آموخت، باید فریاد کرد ندای شهید اسلامبولی راکه ای برادران اگر امروز گلوله ها قلب مرا پاره پاره نکنند، فردا قلب قران را پاره خواهند کرد. باید رفت تا از خون شهیدانمان در سراسر این زمین دریایی مواج بسازیم و آنها را در خروش خود غرق کنیم، آری باید رفت تاآوارگی و هجرت فلسطین را به پرچمداران بدر، احدو خندق برسانیم و با هموار کردن راه کربلا از بزرگترین قهرمان مظلوم تاریخ نبردمان را قوت بخشیم، آری برادران ما برای اسارت و شهادت شما گریه خواهیم کردهمانطور که برای شهادت دیگر همرزمانتان در کربلای ایران گریستیم . ولیکن ما شاهدان تاریخ این قصه پردرد نخواهیم بود.ما تاریخ  بردوش، با هجومی که آغاز کرده ایم سرود فتح را در وسعت خاک خواهیم خواند و زمزمه ها را به فریاد و فریادها رابه طوفان مبدل خواهیم کرد. ما با پیرخود، امام خود، انتقامتان را از تمامی مجرمان این فاجعه هولناک خواهیم گرفت. وسکوت خود فروختگان این بزم مستانه را نخواهیم بخشید و تا بانگ «لااله الا  الله و محمد رسول الله» درجهان طنین نیفکند از پا نخواهیم نشست.

اردشیر بهرام پور

شهیدی از شهدای دیگر سخن می گوید

سلام بر رسول خدا محمد مصطفی(ص)

سلام بر امیرمومنان علی ابن ابی طالب(ع)

سلام بر امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا(ع)

سلام بر امام زمان مهدی موعود و نائب برحقش امام بزرگوارمان خمینی بت شکن.

سلام بر تمام شهدای بدر، احد ، خندق کربلا و کربلاهای سوسنگرد ، هویزه ،خونین شهر.

سلام بر منصور… برادری که خلوص و طاعت رایادمان داد.

سلام بر احمد قنادان وبابک معتمد…برادرانی که در غربت شهید شدند و درغربت دفن شدند.

سلام بر امیر ، سلام بررضا… برادری که توکل رایادمان داد و راضی و مرضی به لقاء الله رسید.

سلام برحسین علم الهدی … معلمی که سعادت درکش را نداشتیم.

سلام بر غفاردرویشی… خداوند او را مغفرت کند.

سلام برمحمد علی حکیم… که عمل به احکام رایادمان داد.

سلام برجمال دهشور… که اخلاق او  برای ما الگو بود.

سلام بر حسین بهرامی .. آشنای غریب خداوند اورا بیامرزد و ما را به او ملحق سازد.

سلام بر احمد غدیریان… برادری که در عشق به برادران وشهدا سوخت ولب به سخن نگشود و فریادش در سکوت گم بود.

سلام برفرهاد،معشوقی که در راه ایمان به الله جان داد. فرهاد عزیز: زمینهای آزاد شده، ثمره خون پاک شهیدانی چون تو است تو یاری بودی که با بی خوابی و زحمات شبانه ات، حماسه ها آفریدی.

سلام بر محمد حسین آلوگردی و روح پاک ومطهرش . سلام بر او و روح بزرگش و سلام برجسد و جسم آغشته به خونش و سلام بر پای بریده او .سلام برزمینی که او رابه دوش دارد.هنوز که هنوز است، صدای تلاوت قرآنش،دعایش و نمازش درگوشم طنین انداز است و یادش ، قلبم را به آتش می کشد.

«ما پیرو رسول خدا ، محمد بن عبدالله –صلی الله علیه و آله- و شاگرد مکتب سیدالشهدا حسین بن علی (ع) و سرباز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یار و یاور امام خمینی هستیم.»

(شهید ) سید فرج الله سیدنور

(… و برای اینکه روحت شاد باشدای شهید و نامت در جوار نام برادرانت زنده و جاوید بماند، و ماهم در این راه سهمی داشته باشیم، سلام تورا به رسول اکرم و ائمه معصومین و امام خمینی و برادران شهیدت، چاپ می کنیم)                                         پاسدار اسلام

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیست و دوم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

استعمار فرهنگی

قبل از هر چیز مجددا تذکر این نکته لازم است که برشمردن مفاسد سیستم سرمایه داری که در طی مقالات قبل صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد هرگز دلیل آن نیست که سیستم سوسیالیستی و کمونیستی دارای مفاسد و معایب نیست،بلکه آن سیستم نیز مانند هر سیستمی که اسلامی نیست دارای نواقص و مفاسدی است که به شرح آن بتوفیق پروردگار متعال خواهیم پرداخت. به این مطلب مهم باید توجه کنیم که اساسا هر نظامی که الهی نبوده و ساخته و پرداخته ی فکر بشری باشد هرگز نمی تواند از فساد و نقص خالی باشد.

اینک دنباله ی مطلب در بیان مفاسد سیستم سرمایه داری:

گفتیم که هریک از مفاسد سرمایه داری، در درون خود انواع مفسده های دیگر را نیز ایجاد می کند، و از جمله پیرامون مفسده ی استعمار سخن گفتیم که چگونه استعمارگران نبض امورسیاسی کشورها را در دست می گیرند و به صورت عامل تعیین کننده ی سرنوشت ملت ها در می آیند و توضیح دادیم که برای حفظ و گسترش این قدرت مخرب چگونه از تمام امکانات موجود همچون اشاعه ی فساد و فحشا ، غارت ذخائر و منابع طبیعی، نصب افراد مخصوصی در پست های سیاسی کشور های استعماری و بالاخره ایجاد جنگهای تحمیلی و ناخواسته و حتی بوجود آوردن و یا دامن زدن به درگیریهای داخلی و برپاکردن قیام ها و نهضت های قلابی و خیانت آمیز استفاده می کنند.

اکنون جای ذکر این مطلب است که این سیستم برای تداوم و تحکیم بخشیدن به سلطه ی استعماری خود دست به یکی ازمخرب ترین و شوم ترین اعمال نیزمی زند و آن به «استحمار کشیدن» ملل تحت سلطه ازراه مورد هجوم فکری و غارت فرهنگی قراردادن آنها است.

این نکته روشن است که همواره شعور و درک و آگاهی با  استعمار و استثمار سرناسازگاری دارد و ملتی که به آگاهی برسد زیر بار استعمار و استثمار باقی نخواهد ماند لذا استعمار برای دوام خود از همین راه وارد میشود و راههای رسیدن به شعور و آگاهی را به طور کلی برروی مردم تحت سلطه ی خود می بندد. بدین معنی که چون فرهنگ اصیل هرملتی پایه ی محکمی است که بر اساس آن رشد به سوی آگاهی صورت می گیرد «استعمار»برای جلوگیری از این رشد اساسی اصالت فرهنگی را از پایه­ ویران می کند.

باغارت فکر و اندیشه، و هجوم به اصالت های فرهنگی که نابودی فرهنگ اصیل ملت ها را در پی دارد قدرتهای استعماری فرهنگ ساختگی و دروغین را جانشین آن می کنند، و در گستره ی این گونه فرهنگهای تحمیلی نه تنها دیگر هیچگونه رشدی به سوی آگاهی صورت نمی گیرد بلکه یک سلسله القائات انحرافی را نیز به جای آگاهی های راستین به ذهن های قالب ریزی شده تحمیل می کنند که آنها همه چیز را دگرگونه می بینند و دگرگونه قضاوت می کنند ، یعنی همانگونه می نگرند که استعمار می خواهد، و همان را می بینند که استعمار اجازه ی دیدنش را داده است،و بالاخره در همان راهی که استعمار آنها را به آن هدایت کرده و سوق داده گام بر می دارند.

پس از ایجاد چنین فضایی «استعمار» که خود زاده ی سیستم سرمایه داری و عامل اجرایی پول و ثروت است، چنگال خونین و مرگبار خود را تا اعماق جامعه ی تحت سلطه فرو می کند و همه چیز را از بیخ و بن درهم می ریزد و ویران می کند وبرروی این ویرانه ها به دلخواه خود آنچه را بخواهد می سازد:

درافراد جامعه ی استعمار زده ، عقده ی حقارت ایجاد می کند،اصالت هایشان را بی رنگ و بی اعتبار می سازد،امتیازهای فرهنگی آنها را چنان تحقیر و لگدمال می کند که نسبت به آن دلیر و بدبین می شوند، و آنگاه در چنین جامعه ای که افراد آن ، محتوای خود را از دست داده اند و از خودبیگانه و تهی شده و پوک و پوچ و بی محتوا و مایوس و تحقیر شده اند از شکوفا شدن هر استعدادی جلوگیری می کند تا هیچکس به مرحله ی آگاهی نرسد و به پوچی و دروغین بودن کارگزاران  پر  زرق وبرق استعمار پی نبردو در برابر شان قد علم نکند!

وبالاخره حقایق را چنان در نظرشان تحریف می کند که دیگر از خودشان قطع امید کرده، آنچه را که «خود» دارند از «بیگانه» تمنا می کنند و دائما چشم به دست عوامل استعمار می دوزند و منتظر می مانند که همه چیز را آنها برایشان به ارمغان بیا ورندو هر«دام» فریب آمیزی را به عنوان یک «هدیه ی دوستانه» سر راهشان بنهند.

«استعمار» با تجربه های فراوانی که در راه شیطانی خود بدست آورده است این نکته را دریافته است که یک چوب هنگامی عصای دستی خوبی میشود که از ریشه قطع شده باشد، افراد ملت ها نیز آن وقت آلت دست و ملعبه ی افکارشیطانی«استعمار» می شوند که از ریشه ی تاریخی و فرهنگی خود قطع شده باشند، و لذا افراد ملت های تحت استعمار را از ریشه های تاریخی و سوابق فرهنگی خودشان بطور کلی جدا می کند و به ّآنها شستشوی مغزی می دهد.

«استعمار» میداند که  این فرهنگ ملت ها است که گاندی ها و سید جمال الدین اسد آبادی ها و میرزای شیرازی ها و مدرس ها و بالاخره ابر مرد بزرگی مانند امام خمینی بت شکن و استعمار افکن تربیت می کند ، ولذا می کوشد اصالت تاریخی و سوابق فرهنگی ملت ها را محو کند و بدست فراموشی بسپارد تا ازمیان آنها چنین افرادی بوجود نیایند و در نتیجه میدان تاخت و تاز برای «استعمار» همیشه بازو پرچم شیطانیش همواره در اهتزاز باشد.

یک نگاه به اوضاع و حوادث بسیاری از کشورهای اسلامی آسیایی و افریقایی واقعیتی راکه ذکر گردید روشن تر و ملموس تر می گرداند.

این کشورها با اینکه خود، دارای فرهنگی اصیل و  ریشه دار ، و ازهمه مهمتر فرهنگ غنی و ترقی آفرین اسلامی می باشند ولی دست مرموز و ویرانگر استعمار طوری آنها را از خود تهی ساخته و جهل و بی سوادی را در میان آنها رواج داده و در آنها «خود کم بینی » بوجود آورده است که اصالت و عظمت فرهنگی خود را بکلی فراموش کرده اند و در امور فرهنگی و اقتصادی و سیاسی،چشم به دورازه های شرق و غرب که سرچشمه ی استعمار است دوخته اند!

تعجب است که چرا اینها از جریانها ومصیبت هایی که «استعمار» برای آنها بوجود آورده است عبرت نمی گیرند.

اینک ما برای بیان نمونه ی مختصری چند سطری از کارنامه سیاه استعمار را در اینجامی آوریم:

داستان وحشت انگیزکنگو[۱] و استقلال این مستعمره ی سیاه بخت،سند زنده وشرم آور و نفرت انگیزی  برجنایت و آدمخواری استعمار نوو سرمایه داری است.

در سی ام ژوئن ۱۹۶۰ در جشن استقلال – استقلالی  که بلژیک [۲] الزام داشت به کنگو بدهد، استقلال میان تهی و ساختگی – همه ی حاضرین از پادشاه و دولت بلژیک اظهار امتنان کردند فقط «لومومبا» بپا خاست و در حضور پادشاه بلژیک گفت که پس از یک قرن بهره برداری از ماملت بینوا فقر وجهل و بیماری تنها ارمغانی است که بلژیک متمدن که داعیه ی نشرتمدن و تعلیم و تربیت وحشیان را داشت به ملت کنگو ارزانی می دارد.

در چندین میلیون جمعیت، تعداد تحصیل کرده ها ازدویست نفرتجاوز نمی کند برای هر پنجاه هزار نفر یک صلیب بزحمت هست حتی صنعت سبک هم در کنگو وجود ندارد.!

چهره بود وئن، از شرم و غضب سرخ شد، سپس او و یارانش تصمیم گرفتند خود وشرکای بین المللی سرمایه داری را از شرلومومبای جسور و مردم دوست خلاص کنند و در مرحله اول ایالت زرخیز کاتانگارا بوسیله ی غلام جان نثارشان «چومبه» تجزیه نمایند و زیر فرمان نگاه دارند.

نقشه  از اینجا شروع شد که احساسات مجروح سربازان و مردم را علیه استعمارگران بلژیکی تحریک کردند طبعا چند سفید پوست کشته شد.آنگاه با ایجاد غوغای عظیم جهانی، سربازان بلژیکی بنام حفظ  جان اتباع بی پناه بلژیک مظفرانه به کنگو برگشتندو کاتانگای ثروتمند را بوسیله ی چومیه در اختیار گرفتند و حکومت قانونی «لومومبا» و پارلمان را فلج کردند«لومومبا» به همه جا متوسل شد، عاقبت «سازمان ملل» در لباس فرشته ی نجات بکمک آمد!

سازمان ملل ظاهرا دوهدف داشت یکی اخراج بلژیکی ها و دیگر الحاق کاتانگا به کنگوو حفظ تمامیت آن ولی با نهایت تعجب و تاسف بلژیکیها کما کان برمواضع مالی و اقتصادی منتهابا شرکت سرمایه داری بزرگ بین المللی مسلط بودند، کاتانگا هم پس از دو سه بار جنگ و خونریزی مستقل مانده و چومبه این نوکر باوفا و غلام خانه زاد استعماربر  تخت ریاست و حکومت تکیه زد، و سالی ۶۰ میلیون دلار حق الامتیاز را نوش جان می کند!

دراین میان «لومومبا» را بگناه مقاومت در مقابل استعمار و به بهانه ی تمایل به کمونیسم بین المللی اسیرو زندانی کردند و او در زندان با شرایط ضد انسانی نگهداشته می شد به طوری که انگشتان او در زندان خورده شد، و بالاخره وی را با چندین بار ضرب و جرح شدید و دشنام و اهانت به چومبه تسلیم کردند تا این قصاب سیه دل برای تامین آسایش و رفع دغدغه ی خاطر سرمایه داری او را با دو تن از همراهانش به فجیع ترین شکل به قتل برساند[۳]

«و در انگولا مستعمره ی پرتقال که چهار میلیون و نیم جمعیت دارد فقط ۷۵۰ نفر آن هم با برنامه ی قرون وسطایی مشغول تحصیل اند و در مدت ۳۵۰ سال دوره ی استعمار فقط ۴ نفر آنگولایی توانسته اند خود را به دانشگاه برسانند و تازه اینها هم پس از فراغت از تحصیل، از مراجعت به وطن و خدمت به هموطنان خود، محروم شده اند!

پیش از آنکه «الجزایر» به چنگال فرانسه بیفتد به اعتراف ژنرال فاتح آن کشور، تقریبا تمام مردم «الجزایر» سواد خواندن و نوشتن را داشتند ولی در اثر فجایع استعمار و مبارزه ی با «آزادی فکری مردم» در سال ۱۸۸۷ میلادی طبق آمار رسمی دولتی ازپانصد هزار بچه الجزایری که در سن تحصیلی بوده اند فقط ۹۶۳ نفر مشغول تحصیل بوده و آن هم در مدارس مخصوص فرانسویان.[۴]

این نمونه بخوبی نشان می دهد که استعمار چگونه از«آزادی فکری» مردم در راه باسواد شدن و اطلاع یافتن از حقایق امور هراس دارد و تا چه اندازه در استعمار فکری مردم، تلاش و کوشش می نماید.

دولت پرتغال کمترین فرصتی به جوانان مسلمان موزامبیک نمی دهد که به تحصیل علم بپردازند، حتی اگر مردم مسلمان موزامبیک بتوانند فرزندان خردسال خودرا به کشورهای همجوار بفرستند و آنها درانجا دوره ابتدایی مدارس را طی کنند در دوره ی دبیرستانی که توسط پرتغالی ها اداره می شود اجازه شرکت به انها داده نمی شود.استعمار پرتغال برای مبارزه ی اساسی تر با اسلام، طی قانونی تعلیم زبان عربی و حتی آموختن قران را ممنوع ساخته است!!و اگر کسی به آموزش عربی یا قران بپردازد تحت تعقیب قانونی قرار می گیرد، و حتی عده ای از مبلغین به بهانه ی تعلیم قران و زبان عربی از این سرزمین تبعید شده اند!

پرتغالی ها برای اینکه مسلمانان جهان از وضع برادران خود در موزامبیک آگاه نشوند به مسلمانان موزامبیک اجازه ی مسافرت بخارج بخصوص بعنوان زیارت حج نمی دهد و اگر کسی بتواند خود را بخارج برساند باید دیگر در فکر مراجعت نباشد!

در اینجا باید توجه کنیم که یکی از نتایج مهم سواد آموزی و دانش طلبی که اسلام آن را فریضه و وظیفه هر مسلمانی قلمداد کرده است این است که مسلمانان هنگامی که به علم ودانش مجهز شدند از حقایق امور و جریانات اوضاع دولت ها و حکومت ها وخط فکری آنها کاملا آگاه می شوندو به نقشه ها و ترفندهای استعمار گران پی می برند و هرگز فرصتی برا ی اظهار وجود به آنها نمی دهند.

درقران کریم در حدود ۸۰ مرتبه از علم و دانش تجلیل و تمجید بعمل آمده است و حضرت رسول اکرم(ص) پس از این که با بیان:طلب العلم فریضه علی کل مسلم» فراگرفتن علم و دانش را بر همه ی افراد لازم کرده است آن را با تعبیر «اطلبوالعلم من المهد الی اللحد» زگهواره تا گور واجب گردانیده و به  سن و سال مشخصی محدود نکرده است چنانکه با تعبیر«اطلبوا العلم و لو بالصین» گذشتن از دیوارهای چین را که در آنروز شاید نسبت به عربستان دور ترین نقاط آباد جهان تصور می شد لازم نموده است تا مسلمانان در هر عصر و زمان و در هر نقطه که باشند و درهر شرایطی که زندگی کنند به علم و آگاهی و رشد فکری مجهز باشند و بتوانند سدی مقاوم و نفوذ ناپذیر در برابر استعمار بوجود بیاورند تا این دشمن بشریت راهی برای رخنه و نفوذ پیدا نکند. اگر روزی مسلمانان در نتیجه عوامل و اسبابی از این دستور تخلف کرده گرایشی به جهل و بی خبری و بی تفاوتی پیدا کرده باشند باز هم راهی برای مبارزه با این دشمن کینه توز و خانمان سوز جز بازگشت به علم و آگاهی وجود ندارد.

من نگویم غیر از علم با توسخن                        علم که آید خودش گوید چه کن

ادامه دارد

 

[۱] .کنگو، (زئیر) کشوری است در آفریقای مرکزی و از شمال به سودان و ازمغرب به اقیانوس اطلس محدود است،وسعت آن ۰۰۰/۳۶۵/۲ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۰۰۰/۶۶۰/۱۲ می باشد و سکنه آن سیاه پوست اند.

[۲] .بلرژیک در اروپا بین هلند، آلمان ، لوکزامبور گ و فرانسه قرار دارد و جمعیت آن ۰۰۰/۶۸۹/۸نفر می باشد.

[۳] .از کتاب الجزایر.

[۴] .برا ی اطلاعات بیشتر در این زمینه مراجعه شود به کتابهای: میراث خوار استعمار،کارنامه سیاه استعمار و مسائل کشورهای آسیایی و افریقایی.

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

خدمت

«من از ان آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم!!»

(۲۱/۱/۴۳)

**     **

«من از آن آدمها نیستم که  اگر یک حکمی کردم ، بنشینم و چرت بزنم! من دنبالش راه می­افتم .اگر خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می­کند که حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می­افتم و بحمد الله تعالی از هیچ چیز نمی­ترسم .والله تا حالا نترسیده ام.»

(۲ذیحجه ۱۳۸۳ ه.ق)

**     **

«من وظیفه می­دانم که تذکر بدهم و تا آن اندازه که صدای من به شما می­رسد فریاد کنم و تا اندازه ای که قلم من یاری می دهد بنویسم و منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند و امت اسلامی را امت خودشان دانستند ، آنها هم انجام بدهند.»

(۲۸ربیع الاول ۱۳۹۱ه.ق)

**     **

«انشاء الله تعالی عمرم را در راه خدای تعالی که خدمت به شما است، به آخر می رسانم…. اکنون در این جا به خدمت ادامه می دهم.در نهضت اسلامی ،خدمت به  مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست، آنچه مطرح است ملت است، صدای وجدان است … آنچه مرا در این مکان رنج و درد آور دلخوش می­کند ، خدمت به شما است.»

(۹ذی القعده۱۳۹۸ ه.ق)

**     **

«ملت، ما را خدمتگزار به اسلام و کشور می­داند، و ما مسائلی را طرح می­کنیم که سالها است در نهاد ملت است و بدین جهت است که ما بیان کننده خواسته های ملت هستیم .»

(۲۳/۶/۵۷)

**     **

«دوستان عزیزم : خود را برای خدمت به اسلام و ملت محروم ، مهیا کنید، کمر به خدمت بندگان خدا که خدمت به خدا است ببندید. من با توفیق خداوند تعالی پس از چند روزی در خدمت شما خواهم بود و در پشت سر شما به سربازی خود، ادامه خواهم داد .»

(۳۰/۱۰/۵۷)

**     **

«من از بیرون آمده ام که خدمت به شما بکنم.من خادم شما هستم . من خادم ملت شما هستم. من آمده­ام که بزرگواری  شما را حفظ کنم.من آمده ام که دشمنهای شما را زمین بزنم، من آمده ام که ملت را یک ملت مستقل کنم.»

(۱۶/۱۱/۵۷)

**     **

«اینجانب عمر نالایق خود را برای خدمت به اسلام و ملت شریف، در طبق اخلاص تقدیم می کنم.»

(۲۱/۱۲/۵۸)

**     **

«به من اگر خدمتگزار بگویند بهتر از این است که رهبر بگویند.»

(۲۹/۴/۵۹)

**     **

 

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی قسمت دهم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

وکالت مجلس  از دیدگاه فقهی

وکالت مجلس، همانند بسیاری از کارهای دیگر یک نوع قرار دادی است که بین نماینده و مردم،یا بین او وحکومت بسته می شود و به موجب آن قرارداد، نماینده موظف می گردد که ساعتهای تعیین شده ای در مجلس حاضر شودو به انجام وظائف محوله اقدام نماید.

هرنوع قراردادی چه از نظر شرع و چه از نظر عرف و عقلا متصف به صحت وفساد می گردد، یعنی قرارداد ممکن است فاسد انجام بگیرد چنانکه ممکن است صحیح منعقد شود. از باب نمونه: خرید و فروش (بیع) یک نوع قرار داد معاملی است که اگر شرائط آن موجود نباشد فاسد و باطل است، مثلا اگر فروشنده و خریدار، یایکی از آنها نابالغ باشند یا جنسی که فروخته می شود(مانند مسکرات) حرام شرعی باشد معامله باطل است. بنابراین ، وکالت نیز ممکن است صحیح باشد و ممکن است باطل و فاسد باشد.اگر نماینده ی مجلس با وکالت باطله انتخاب شود علاوه ی براینکه ضامن حقوق دریافتی خود می باشد و کرسی مجلس برای او غصب است قوانینی هم که بوسیله ی رای موثر او تصویب می گردد کارش مشکل می شود، زیرا رای یک نماینده غیر قانونی بارای یکی از تماشا چیان یکسان خواهد بود و همانطور که رای یک تماشاچی نمی تواند درتصویب قانون موثر باشد رای نماینده غیرقانونی هم نمی تواند قانون را به تصویب برساند.

برای توضیح این مطلب لازم است، بطور مشروح مسئله نمایندگی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم تا روشن گردد شرائط صحت آن چیست و چه چیزهایی موجب بطلان آن می گردد.

انطباق وکالت مجلس با عناوین فقهیه:

وکالت مجلس از نگاه فقهی در مقام ثبوت و تصور بدوی، ممکن است با یکی از عناوین ذیل منطبق باشد:

۱- وکالت اصطلاحی،که در فقه اسلامی باب مخصوصی دارد و مورد بحث واقع شده است.

۲- کارمندی برای دولت (تحت عنوان اجاره)

۳- یک نوع زعامت که از ولایت فقیه منشعب می گردد.

۴- یک نوع قرار داد مخصوص عقلایی که تحت هیچ یک از عناوین معهوده فقهی نمی باشد.

بنابراحتمال اول، نمایندگی همان وکالت اصطلاحی فقهی است، به این صورت که یک نفر ازطرف رای دهندگان و مردم وکیل می گردد تا از طرف آنها در مجلس شورای اسلامی با مشورت نمایندگان دیگر در چهارچوب قانون اساسی برای اداره ی کشو.ر تصمیم بگیرند و حق الوکاله ی آنها توسط دولت به نیابت از ملت پرداخت می گردد.

وکالت اصطلاحی در فقه اسلام شرائط مخصوصی دارد که اگر نمایندگی مجلس همان وکالت باهمان شرائط باشد دربدو امر اشکالاتی بنظر می رسد که باید مورد توجه قرار بگیرد. ازاین رو لازم است در تعریف وکالت و شرائط آن دقت کنیم تا اشکالات و راه حل آنها روشن گردد.

تعریف وکالت

در رساله ی تحریر الوسیله امام امت –دام ظله- وکالت اصطلاحی با این عبارت تعریف شده است:

«هی تفویض امر الی الغیر لیعمل له حال حیاته او ارجاع تمشیه امر من الامورالیه له حالها»

وکالت ان است که شخص کاری را به غیر واگذار نماید که در حال حیات برای او انجام دهد یا به طور کلی انجا م کاری را بر عهده ی او بگذارد که درحال حیات موکل انجام بگیرد(خواه آن کار توسط شخص وکیل انجام شود یا او آن را به دیگری واگذار نماید.)

شرائط صحت وکالت

شرط اول ، ایجاب وقبول:

وکالت، مانند سایر معاملات از عقود است و صیغه ی مخصوصی دارد که باید دارای ایجاب و قبول باشد ، به این صورت که وکیل کننده بگوید«تو را وکیل نمودم که فلان کار را انجام دهی» ووکیل می گوید«قبول کردم».

در اینجا در مورد وکالت مجلس اشکال اول این است که بین رای دهندگان و نمایندگان منتخب آنها ایجاب و قبول منعقد می گردد؟ جواب اینست که بنا بر فتوای امام و بعضی دیگر از فقها، امروکالت سهل است و با هر لفظی یا هر طریقی که موکل بفهماند وکالت داده است و وکیل قبول آنرا اعلام نماید وکالت منعقد می گردد.

امام درتحریر الوسیله می فرماید:

«الا قوی و قوعها بالمعاطاه… وبالجمله یتسع الامر فیها بما لایتسع فی غیرها»

-اقوی این است که وکالت با معاطاه (بدون رد و بدل شدن الفاظ مخصوص) واقع می شود، و خلاصه در وکالت وسعتی هست که در قرار دادهای دیگر نیست.

بنابراین با رأی دادن مردم، و قبول مسئولیت از طرف نماینده، و کالت منعقد می گردد و از اینجهت که این وکالت صیغه مخصوص ایجاب و قبول را ندارد اشکالی نیست.

اشکالی که در اینجا باقی می ماند این است که با رای دادن افراد و قبول نمودن نماینده فقط بین افراد رای دهنده و نماینده آنها وکالت منعقد می شود و آن نماینده شرعا وکیل آنها محسوب میشود، پس چگونه می تواند از طرف اقلیتی که به او رای نداده اند وکالت نماید؟

به موجب این اشکال، بعضی از صاحب نظران گفته اند نمایندگی مجلس با ضوابط وکالت اصطلاحی منطبق نمی باشد، ولی درحل این اشکال می توانیم بگوییم اقلیت، قانون اساسی و قانون مربوط به انتخابات را پذیرفته و آن را امضا نموده است و قانون ، نماینده ی اکثریت را وکیل اقلیت هم می شناسد بنابراین آن اقلیت به نماینده ی منتخب اکثریت امضای ضمنی داده و او را به موجب قانون به وکالت پذیرفته است، و همین امضا و رضایت ضمنی برای صحت وکالت کافی است- اگر چه بعضی از موارد آن خالی از اشکال نمی باشد – و معمولا پس از اینکه نماینده با رای اکثریت انتخاب شد اقلیت هم عملا او را می پذیرد و همین پذیرفتن عملی نیز که بعد از انتخاب صورت می گیرد اگر با رضایت باشد برای صحت وکالت کافی است.

شرط دوم، بلوغ و عقل در طرفین:

شرط دیگر در صحت وکالت این است که وکیل و موکل بالغ و عاقل باشند و این شرط درقانون پیش بینی شده است.

در اینجا اشکال وکالت  مجلس این است که وکیل با انتخاب رای دهندگان از طرف واجدین شرایط وکیل است، چگونه می تواند از طرف قاصرین( نابالغان و دیوانگان) و غائبین وکالت داشته باشد در صورتی که آنها نه وکالت داده اند و نه می توانند وکالت بدهند؟

حل این اشکال این است که امور قاصرین مربوط به اولیای آنها یا مربوط به ولی امر است و چون ولی امر به موجب امضای قانون وکالت نمایندگان را قبول نموده است کار های مربوط به او نیز در این رابطه قهرا به نمایندگان واگذار میشود.

شرط سوم،مُنَجّز بودن عقد:

سومین شرط در صحت وکالت این است که عقد منجّز و قطعی باشد و مشروط به شرطی نشده باشد.

مرحوم شهید در شرح لمعه می فرماید :

«ویشترط فیها التنجیز، فلو عُلقت علی شرط متوقع… لم تصح».

-در وکالت تنجیز شرط است، بنابراین اگر وکالت مشروط به شرطی شده باشد که آن شرط در آینده محقق می شود وکالت صحیح نمی باشد، مثلا اگر موکل بگوید:«تو را وکیل نمودم اگر فلان مسافر بیاید.» ، این وکالت چون مشروط است صحیح نمی باشد.

به موجب این شرط در وکالت مجلس این اشکال پیش می آید که از نظر قانون اگر نماینده، اکثریت آرا را بدست نیاورد انتخاب نمی شود و آرای اقلیت در حقیقت لغو است.

بنابراین موثر بودن آرای افراد- که به منزله ی ایجاب وکالت میباشد- مشروط به احراز اکثریت است، و همین طور قبول نماینده نیز مشروط به همین شرط است، ( و در حقیقت زبان حال هر رای دهنده این است که این رای را به صندوق می ریزم و به این شخص وکالت می دهم مشروط به اینکه اکثریت را به دست بیاورد، وزبان حال کاندیدا هم این است که این وکالت را می پذیرم به همین شرط) و در این صورت وکالت باطل می باشد چون ایجاب و قبول به طور مشروط انجام گرفته است.

درجواب این اشکال می توانیم بگوییم اگر چه موثر بودن آرا مشروط به احراز اکثریت و رأی دادن به منزله ایجاب مشروط است و باطل می باشد ولی بعد از این که اکثریت به بار آمد و نماینده انتخاب شد هر رای دهنده ای به انتخاب او راضی است و اگر این رضایت با اقدام وکیل (که مشابه استیجاب و ایجاب است ) مصحح وکالت نباشد حداقل موجب اذن درعمل برا ی وکیل میباشد.

همچنین می توانیم بگوییم هر رای دهنده به طور قطعی و منجز، بدون در نظر گرفتن شرط مذکور رای میدهد، نهایت امر چون قانون انتخابات احراز اکثریت را شرط میداند اگر اکثریت به بار نیامد امکان انجام مورد وکالت برای وکیل نمی باشد و به موجب فقدان امکان انجام کار، وکالت او باطل می باشد، ولی اگر این اکثریت درست شود صحت وکالت ازطرف رای دهندگان بلامانع است و بالاخره تصویر ایجاب منجز ممکن است.

شرط چهارم، مشروع بودن عمل و امکان انجام آن برای موکل :

شرط دیگر این است که موردوکالت یعنی کاری که وکیل برای آن انتخاب می شود شرعا جایز و مشروع باشد، و موکل نیز برای انجام ان ممنوعیت شرعی نداشته باشد،امام –دام ظله- درتحریر الوسیله می فرمایند:

«یشترط فیما وکل فیه ان یکون سائغا فی نفسه وان یکون للموکل سلطنه شرعا علی ایقاعه فلا توکیل فی المعاصی»

مثلا اگر شخصی را برای خرید و فروش مسکرات وکیل نمایند این وکالت باطل است زیرا معامله مسکرات شرعا حرام است .

دراینجا نیز برای وکالت مجلس این اشکال پیش می آید که بسیاری از کارها که در مجلس انجام می گیرد مانند وضع مالیاتها و امثال آن، کارهایی است که مربوط به ولی امر است و موکلین (وکیل کنندگان ) که برای انجام آنها سلطنت شرعی ندارند چگونه می توانند دیگری را برای انجام آن وکیل نمایند؟

جواب این اشکال واضح است ، زیرا ولی امربه موجب امضا قانون اساسی و سایر قوانین مربوطه به طور ضمنی اذن تصرف در این گونه امور را به نمایندگان داده است و آنها در مورد اینگونه امور،وکیل ولی امرمحسوب می شوند.

شرط پنجم،مورد وکالت باید قابل واگذار نمودن به دیگران بوده باشد:

درتحریر الوسیله آمده است:

«یشترط فی الموکل فیه ان یکون قابلا للتفویض الی الغیربان لم یعتبر فیه المباشره»

یعنی مورد وکالت باید قابل تفویض به غیر باشد و درانجام آن مباشرت افراد شرط نشده باشد،مثلا اگر مسلمانی دیگری را وکیل نماید که در حال حیات او برای او روزه بگیرد. این وکالت باطل است، زیرا روزه را خود انسان باید بگیرد و درحال حیات، مکلف نمی تواند روزه ی خود را به دیگری واگذارنماید.

از لحاظ این شرط برای وکالت مجلس اشکالی نیست زیرا در کارهای مربوطه به مجلس مباشرت مردم شرط نیست بلکه مباشرت همه ی آنها غیرممکن است.

شرط ششم،معین بودن موردوکالت:

امام، در تحریر الوسیله می فرمایند: «یشترط فی الموکل فیه التعیین بان لایکون مجهولا او مبهما»

-شرط است که مورد وکالت معین باشد، یعنی مجهول یا مبهم نباشد ، یعنی باید وکیل بداند برای چه کاری وکیل می شود،و موکل هم بداند برای چه کاری وکیل معین می نماید.

در اینجا این اشکال متوجه  می شود که بسیاری از رای دهندگان نمی دانند کار مجلس چیست و برای چه کاری نماینده انتخاب می شود، و شاید بعضی از کاندیداها هم با همه ی خصوصیات کارهای مجلس آشنا نباشند،بنابراین چگونه وکالت نماینده از طرف اینگونه افراد رای دهنده تصحیح می گردد؟

جواب این است که طبق فتوای بعضی از فقها، و ازجمله امام- دام ظله- اگر مورد وکالت عام یامطلق باشد مانعی ندارد .در تحریر بعد از عبارت فوق میفرماید:

«نعم لاباس بالتعمیم والاطلاق»وبعد از این عبارت، در مقام بیان یکی از صور تعمیم و ذکر مثال می فرمایند:«کما اذا و کله فی جمیع التصرفات الممکنه فی جمیع مایملکه او فی ایقاع جمیع ماکان له فیما یتعلق به بجیمع انواعه»

خلاصه فرمایش ایشان این است که اگر شخصی دیگری را در جمیع کارهایی که مربوط به او می شود به طور عموم وکیل نماید این وکالت صحیح است، و قبل از این مطلب می فرماید: «اگر وکالت از جهت متعلق ، خاص باشد و از جهت تصرف ، عام باشد آن هم صحیح است.مثلا اگر وکیل کننده بگوید تو را در جمیع تصرفات مربوط به خانه ام وکیل می کنم این وکالت نیز صحیح است.» بنابراین رای دهنده بارای دادن خود نماینده را به طور عموم در همه ی کارها یی که در مجلس انجام میشود وکیل می نماید و از این طریق وکالت تصحیح می شود اگر چه این نوع تعمیم خالی از اشکال نمی باشد.

وکالت مجلس بعنوان کارمندی

عنوان دیگری که می تواند وکالت مجلس منطبق بر آن باشد عنوان اجازه است، یعنی رئیس حکومت اسلامی نمایندگان مجلس را به عنوان کارمند استخدام می کند و کار آنها شورو تبادل نظر و قانون گذاری و تصمیم گیری در چهارچوب مقررات شرع و قانون اساسی می باشد. در این صورت می توان گفت رای مردم در حقیقت شهادت بر شایستگی کاندیداها محسوب می شود،و می توان گفت مقام حکومت گزینش آنها را از طریق انتخابات به مردم واگذار کرده است اما قرار داد کار بین آنها و مقام حکومت تحت عنوان اجاره و لو به نحو معاطاه بسته می شود.

نمایندگی تحت عنوان زعامت

عنوان سوم که ممکن است نمایندگی مجلس را تحت آن در آوریم این است که نمایندگی یک نوع زعامت شرعی است که از ولایت کلیه منشعب می شود و مقام ولایت امر که همه ی کارها شرعا به اومربوط می گردد از باب تقسیم کار که لازمه ی انجام کارهای متراکم است این زعامت را به عنوان یک وظیفه به نمایندگان محول نموده است، نهایت امر انتخاب آنها را برای تصدی این وظیفه تحت شرائط خاصی برعهده ی مردم گذارده است.

نمایندگی یک قرار داد مخصوص اجتماعی

عنوان چهارم این است که بگوییم نمایندگی مجلس یک قرار داد مخصوص اجتماعی است و تحت هیچ یک از عناوین معهوده فقهی نمی باشد، و چون یک قرارداد معقول عقلایی است ادله تنفیذ عقود، آن را شامل می شود و از نظر شرعی یک قرارداد صحیح و نافذ میباشد.

عامل بطلان وکالت

پس از توضیح و روشن شدن وکالت مجلس از دیدگاه فقهی به خوبی بدست می آید که یکی از چیزهایی که موجب بطلان وکالت است( با شرائطی که خواهیم گفت) آرای تقلبی و تقلب در شمارش آرا است.

نقش آراء تقلبی

اگر آرای تقلبی و غیر قانونی تکمیل کننده ی نصاب اکثریت باشد ، به طوری که اگر آنها را از مجموع آرا جدا کنیم اکثریت به بار نمی آید موجب بطلان وکالت می گردد چه این که وکالت مجلس را همان وکالت اصطلاحی بدانیم یا آن را با یکی ازعناوین دیگر منطبق نماییم،زیرا اگر وکالت مجلس همان وکالت اصطلاحی فقهی باشد دو اشکال پیش می آید .

اشکال اول این است که اگر اکثریت ازراه غیر قانونی باشد وکالت نماینده از طرف اقلیت تصحیح نمی شوند،زیرا اقلیت به موجب امضای قانون ، وکالت نماینده ی اکثریت را امضا نموده است و اگر اکثریت قانونی نباشد امضای اقلیت احراز نمی شود ونیز نماینده ای اکثریت قانونی ندارد در کارهایی که مربوط به ولی امر است ماذون نمی باشد، زیرا ولی امر به موجب قانون اذن داده است و اذن او شامل نماینده ی غیرقانونی نمی شود.

اشکال دوم این است که چون قانون، اکثریت مشروع را شرط می داند نماینده ای که با اکثریت نامشروع انتخاب شده است نماینده ی قانونی نیست و قانونا حق مداخله در کارهای مجلس را ندارد،وچون قانون جمهوری اسلامی یک قانون شرعی است و رعایت آن شرعا لازم است این نماینده، تسلط شرعی بر انجام کارهای مجلس را ندارد و شرعا از انجام آن ممنوع است وقهرا شرط چهارم را که در وکالت ذکر کردیم واجد نخواهد بود، و وکالت او از طرف افرادی هم که به او رای صحیح وقانونی داده اند باطل خواهدبود، و اگر نماینده ی مجلس را کارمند مقام حکومت بدانیم در این فرض هم آرای فاسده موجب فساد اجاره است ، زیرا اولا صحت اجازه از طرف مسئول حکومت به موجب قانون است و چون انتخاب این نماینده قانونی نیست صحت اجاره نیز وجهی ندارد،و ثانیا چون کارها و تصرفات نماینده غیر قانونی در مجلس شورای اسلامی از نظر شرعی جایز نمی باشد استیجار او نیز برای این کار غیر مشروع صحیح نخواهدبود ، و اگر وکالت مجلس را یک نوع زعامت بدانیم چون( بوسیله رای تقلبی ) خلاف قانون است دلیلی برصحت آن نداریم ، زیرا اعطای زعامت از طرف ولی امر به موجب قانون است ، و به نماینده  ای که به طور غیرقانونی به مجلس آمده اعطای زعامت نمی شود، زیرا زعامت به عنوان نماینده قانونی مردم داده می شود نه به عنوان شخصی و اشخاص معین، و اگر آنرا یک نوع قرار داد و پیمان مخصوص بدانیم آن هم (بوسیله رای غیر قانونی) باطل خواهد بود، زیرا این پیمان مخصوص که طبعا بین مردم و نماینده بسته می شود مبنی بر قانون است ، و ملت هیچگونه تعهدی در مقابل پیمان غیر قانونی ندارد ، و ادله لزوم وفا به عقدها و پیمانها اینگونه موارد را شامل نمی شود، وبه تقریب دیگر ملت اسلام قبل از اینکه برای نماینده مجلس رای بدهد به قانون اساسی رای داده است و در حقیقت با رئیس حکومت اسلامی یعنی ولی امر در اجرای قانون اساسی بیعت کرده است و این تبعیت ، او را در وفاداری به قانون اساسی ملزم می نماید، بنا براین همان ادله ی لزوم وفا به پیمان ها او را ملزم می کند که نمایندگی غیرقانونی را نپذیرد و آن را باطل اعلام نماید.

اقسام آرای تقلبی

آرای تقلبی همانطوری که اشاره کردیم اگر مکمل نصاب اکثریت باشد مبطل وکالت است و این حکم در همه ی اقسام آن جاری خواهد بود. برای توضیح بیشتر به اقسام آن اشاره می شود:

۱-رای های مکرر، اگر یک نفر چند مرتبه رای بدهد غیر از رای اول اگر قانونی بوده است بقیه رای ها تقلبی و باطل خواهدبود.

۲-برگه رای بدون رای دهنده، مثل اینکه افراد مسئولین صندوق ها یا دیگران برگه ها را با نام های جعلی به صندوق بریزند.

۳- رای های افراد بدون اینکه شناسنامه همراه داشته باشند،( در صورتی که در قانون بودن شناسنامه شرط شده باشد.)

۴- رای با شناسنامه افراد فوت شده یا افرادی که به سن قانونی انتخاب کننده نرسیده باشند.

۵- رای با تغییر نام، مثل اینکه شخص بی سوادی مثلا بگوید رای را برای حسین بنویس و نویسنده بدون اطلاع او به نام حسن بنویسد.

۶- رای باشناسنامه افراد بدون اینکه صاحب شناسنامه حاضر باشد، (در صورتی که قانون حضور رای دهنده را شرط کرده باشد) مانند اینکه بعضی ازافراد تعدادی شناسنامه را جمع کنند و از روی هرکدام یک رای به صندوق بریزند.

تقلب در شمردن آراء

افرادی که رای ها را شماره می کنند ممکن است –نعوذ بالله- درشمارش آنها تقلب کنند و اسامی بعضی از افراد را به جای دیگران بخوانند، اگر به وسیله این عمل تعداد آرا بالا برود به طوری که اگر شماره های دروغین را حذف کنیم اکثریت باقی نمی ماند آن هم موجب بطلان وکالت می گردد و اگر تعدادی ازآرای تقلبی درصندوق ریخته شده که اگر خود آن آرا را حذف کنیم اکثریت باقی می ماند آن تعداد موجب بطلان نمی گردد، ولی اگر آرا به گونه ای است که صندوق حاوی آنها قانونا باید باطل شود آن صندوق اکثریت باقی نمی ماند آن هم موجب بطلان است.

یک سفارش به رای دهندگان

رعایت کلیه ی قوانین و مقررات جمهوری اسلامی چون موافق با نظر امام عادل است واجب می باشد و تخلف از آن حرام است،بنابراین هر رای دهنده یا مسئول اداره ی امور انتخابات باید بداند با تقلب درآرا علاوه بر این که فعل حرام مرتکب شده است و درقیامت مواخذه میشود اگر شخصی را با تقلب وارد مجلس کرد آن شخص را به طور ندانسته مرتکب خلاف نموده است و مسئولیت بسیار سنگینی دارد.

یک پرسش و پاسخ

ممکن است سئوال شود اگر شخصی بداند که با ریختن رای تقلبی در صندوق شخص صالح تری به مجلس می رود و با این قصد تقلب نماید چه صورت دارد؟

جواب این است که آن هم شرعا خلاف است و هیچکس بارای غیر قانونی نمی تواند به مجلس اسلامی برود اگر چه ازرقیب خود صالح تر باشد و همانطوری که مشروحا بیان کردیم آرای تقلبی ازنظر حکم وضعی مبطل وکالت است چه اصلح را انتخاب کند چه غیراصلح را.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

انتقادها و پیشنهادها

به حکم آیه کریمه «والمومنون و المومنات بعضهم اولیا بعض یامرون با لمعروف و ینهون عن المنکر» و طبق اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی که می گوید: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امربه معروف و نهی از منکر وظیفه ای است همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت به یکدیگر ، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» ، ما خود را موظف می دانیم که درمقابل مشکلاتی که قوای سه گانه (مجریه، مقننه،قضائیه ) با آنها مواجه می باشد و شرائط انقلابی و مقتضیات زمان و جنگ آنها را بوجود آورده است، برای رفع آن مشکلات و بهبودی اوضاع، طرحها و برنامه هایی –طبق موازین کتاب و سنت- ارائه دهیم. در اینجااز تمام فضلا ، طلاب ، دانشمندان ، حقوقدانان و عامه مسلمانان می خواهیم، پیشنهادات، نظرات و طرحهای خود را- در راه خدمت به انقلاب و اسلام – ارائه دهند و آنان که خود را دلسوز و خیرخواه می دانندبجای انتقاد کردن و آنها که در کنار نشسته اند بجای نق زدن و برمشکلات افزودن ، راه حلهای سالم و مفید را فرا راه مسئولین امور قرار داده و در خدمت به کشور امام زمان- صلوات الله علیه وعلی آبائه- خود راسهیم نمایند.مجله پاسدار اسلام نیز  برای رساندن نظرات و پیشنهادات جالب و ارزنده به مسئولین – با اتکال بر خدای بزرگ – این قسمت از مجله را برای این کار اختصاص داده است. به امید اینکه این مختصر خدمت، با استمداد از سخنان آموزنده و سازنده امام بزرگوارمان ، کاملتر و جالب تر شده و مورد قبول آن رهبرعزیز قرار گیرد.

دستگاه قضایی کشور را فعالتر کنیم

یکی از مسائلی که باید مورد توجه بیشتر قرارگیرد ، دستگاه قضایی کشور است،تنها دستگاهی که می تواند حافظ عدالت و نگهبان اجراء صحیح قانون باشد، دستگاه قضایی است، باور می کنیم و اعتقاد داریم که مسئولین محترم قضایی دلسوز بوده و هستند و تا حد توان کوشش داشته و دارند. و تغییر و تحولی را که در این فرصت کوتاه انتظار می رفت، درنظام قضایی بوجود آورده اند ولی باید اعتراف کرد که مسئولین گرفتار وضع آشفته زمان طاغوت بوده اند و نیزپاره ای از مشکلات و نارسائی هایی که شرائط زمان آن را ایجاب می کند، برسر راه آنان بوده است که تکمیل کامل دستگاه قضایی به تاخیر افتاده است.

به اعتراف دادستان محترم کل کشور، در بعضی از مراکز، نیروی انسانی در دستگاه قضایی به اندازه نیاز نمی باشد واین امر موجب تاخیر رسیدگی ها شده و می شود و علاوه براین، مجلس شورای اسلامی و یا سایر مقامات مسئول باتراکم کاری که با آن روبرو هستند نتوانسته اند با سرعت لازم، لوایح مربوط به مسئله قضارا تدوین و در اختیار مراکز قضایی قرار دهند.و ازهمه ی اینها گذشته عواملی به شرح زیر باعث شده که مراجعین دادگستری از زمان طاغوت بیشتر باشند و نیاز قضایی کشور افزون تر شده است:

۱- در زمان طاغوت افراد متدین مراجعه به دادگاه طاغوت را حرام می دانستند و از این جهت اگر چه  حق آنها ازبین می رفت مراجعه نمی کردند ولی در این زمان مراجعه به دادگاه را جایز بلکه برای احقاق حق لازم می دانند.

۲- درزمان طاغوت بعضی از افراد از احقاق حق مایوس بودند، زیرا معتقد بودند که دادگاه اسلامی نیست و اجرای احکام، مطابق موازین اسلام صورت نمی گیرد، از این جهت مراجعه نمی کردند ولی بعد از پیروزی انقلاب این یاس به امید مبدل شده تا آنجا که بعضی از افراد، نزاعهای مربوط به سالهای گذشته را نیز که پرونده آنها مختومه شده،پیش کشیده و از دادگاه اسلامی تقاضای رسیدگی دارند.

۳- در زمان سابق با اینکه تخلفات بسیار زیاد بود، شکایت از مسئولین را بی نتیجه می دیدند و لذا مراجعه نمی کردند،ولی در زمان فعلی که باید عدل علی(ع) پیاده شود مردم نمی توانند تخلفات مسئولین را نادیده بگیرند، از این جهت شکایت از متخلفین، بیش از زمان سابق مطرح می شود.

۴- درزمان گذشته منکرات در دادگاه ها کمتر مطرح می شد ولی در این زمان پرونده های منکرات باید رسیدگی شود.

با همه ی این مشکلات و عوامل ازدیاد پرونده، دستگاه قضایی با کمبودنیرو روبرو شده و ادامه ی این وضع برای قوه قضاییه زیان بار است. ما برای تقلیل بعضی از مشکلات یاد شده طرحی داریم که امیدواریم مورد توجه مسئولین قرار گیرد.

طرح تسریع در تدوین قوانین

قانون اساسی در اصل پنجاه و هشتم، اعمال قوه مقننه را از طریق مجلس شورای اسلامی می داند و مطابق  این اصل قوانینی که باید در دادگاهها مورد استناد قرار بگیرد باید از مجلس گذشته و مراحل خود را تمام کرده باشد ، و به علت وجود این اصل دستگاه قضایی منتظر بوده که لوایح قانونی توسط مجلس تصویب گردد و در اختیار دادگاهها قرار گیرد. اگر هنوز کار تصویب لوایح تمام نشده طرح پیشنهادی ما این است که : هیئتی از اساتید و دانشمندان حوزه های علمیه و حقوقدانهای مومن کشور تشکیل دهند تاسریعتر، کتابهای قانون را بررسی کنند و موارد آن را به صورت اسلامی مطابق بافتوای معمولٌ بِه تدوین نمایند و به نظر شورای نگهبان برسانند و به عنوان یک منبع معتبر مذهبی در اختیار دادگاهها قرار دهند تا اگر قضات محترم حکمی را در قوانین تدوین شده نیافتند مطابق اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی به آن منبع معتبر که از طریق صاحب نظران در اختیار آنها قرار گرفته  مراجعه نمایند.با این کار می توانیم کمبود لوایح را جبران کنیم بدون اینکه مخالفتی با قانون اساسی صورت گرفته باشد.

طرح تقلیل پرونده ها و کم نمودن نیاز قضایی

برای کم نمودن مراجعات و کاستن نیاز قضایی باید از نیروی مردمی استفاده کنیم، همانطوری که برای پیشبرد جنگ و مسائل عمرانی از خود یاری وبسیج مردمی کمک می گیریم چراکه اگر کمک های بی­دریغ مردم نباشد نمی توانیم کشور را از بحران فعلی نجات بدهیم. در این رابطه تشکیل دو نهاد با کمک نیروهای مردمی می تواند نیاز قضایی کشوررا به صورت قابل توجهی کاهش دهد.

نهاد اول- گروه صلح.

ما می توانیم در همه شهرستانها و بخشها و روستاها از طرف وزارت دادگستری از عدول مومنین، گروهی به عنوان گروه صلح تشکیل دهیم که این گروه با یک ضابطه ی خاص اسلامی از افراد مومن و صالح تشکیل گردد و آیین نامه­­ ی مخصوصی هم به آنها داده شود تا کار آنها اصلاح بین مردم باشد، بدون این که هزینه ای برای آن درنظرگرفته شود، و در شهرهای بزرگ می توانیم در مراکز مختلف مانند مساجد و تکایا  از مومنین عادل محل استفاده کنیم و زیر نظر ائمه جماعت مساجد یا مسئولین تکایا مراکز متعددی برای این کار بوجود بیاوریم.این کار باعث می شود که بسیاری از نزاع ها به صورت خیرخواهانه وبه اصطلاح کدخدا منشی با صلح و سازش تمام شود و پرونده به دادگاه ارجاع نگردد و برا ی اجراشدن بهتر و سریعتر این کار می توان یکی از اعضای آن گروه به عنوان نماینده ی داد سرا معرفی شود تا بتواند طرفین را به مراجعه به گروه صلح هدایت نماید و در صورت عجز گروه از اصلاح بین طرفین پرونده به دادسرا ارجاع شود.

صلح از نظر اسلام

بادقت درآیات قران، وروایات اسلامی به خوبی استفاده می شود که اسلام همیشه می خواهد بین مسلمین صلح وصفا برقرار باشد و مسلمانان با داشتن روحیه ی عفو و اغماض، با محبت و مهربانی با یکدیگر  زندگی کنند. قران مجید می فرماید: مومنان برادریکدیگرند بکوشید بین برادران را اصلاح کنید.(سوره حجرات)

اصلاح بین مسلمانان یکی از دستورات اخلاقی بزرگ اسلام و از عبادات بسیار پرثواب است، تجربه نشان داده است که اگر بین متنازعین به طورکدخدا منشی اصلاح شود از نظر روانی اثرش خیلی بهتر است تا مسئله در دادگاه مطرح گردد و روی آن حکم صادر شود. زیرا در مورد حل مساله از نظردادگاه گاهی دشمنی میان طرفین تا نسلهای بعد هم باقی می ماند. از این جهت در اسلام بسیار سفارش شده است که مسلمانان میان برادران دینی خود اصلاح نمایند، حتی در روایات آمده که اگر برای ایجاد صلح بین افراد، شخص مصلح، دروغی هم در جهت آن اصلاح بگوید آن دروغ حرام نیست بلکه پسندیده است.

ازرسول خدا(ص) نقل شده که در ضمن یکی ازسفارشهای خود به علی(ع) فرمودنددر سه مورد دروغ خوب است، یکی از آنها اصلاح بین مردم است (وسائل ج۸ ص۵۷۸)

از امام صادق(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) فرمود: بعداز انجام واجبات، هیچ مردی عملی را انجام نداده که بهتر از اصلاح بین مردم باشد.«ما عمل امرو عملا بعد اقامه الفرائض خیرا من اصلاح بین الناس»(سفینه البحار-ماده صلح) و نیز از رسول خدا نقل شده که فرمود: اصلاح بین مردم از هر نماز و روزه ای بهتر است (باتوجه به حدیث قبل ممکن است منظور نماز و روزه مستحبی باشد.)

و ازامام صادق نقل شده که فرمود: اصلاح بین دونفرنزد من محبوب تر است ازاین که دو دینار به عنوان صدقه بدهم:» عن ابی عبدالله قال: لان اصلح بین اثنین احب الی من ان اتصدق بدینارین» (سفینه البحار –صلح-)

از بعضی از روایات استفاده می شود که ائمه معصومین –علیهم السلام- به اصحاب خود سفارش می کردند که بین مسلمانان اصلاح نماییدو گاهی پولهایی هم در اختیار آنها می گذاردند تا اگر نزاع برسر مسائل مادی باشدو بدون پول اصلاح نشود،از همان پولها بدهند تا اصلاح گردد.

مردی به نام ابوحنیفه می گوید:من با یکی از بستگانم برسر میراثی مشاجره داشتیم، در آن حال مفضل بن عمر (که یکی از یاران حضرت صادق(ع) بود) عبور می کرد، ساعتی توقف کردو مشاجره ما را گوش داد ، سپس ما را به منزل خود دعوت نمود.مادو نفر طبق دعوت به منزل او رفتیم و اوبین ما را با چهارصد درهم اصلاح داد و این مبلغ را شخصا به ما پرداخت نمود. پس ازاینکه ما مطمئن شدیم کار اصلاح شده و به یکدیگر اطمینان دادیم که دیگر مشاجره نخواهد بود مفضل گفت:

بدانید آن پولی را که دادم از مال شخصی من نیست، حضرت صادق (ع) به من امر فرموده که هر وقت شیعیان نزاعی داشته باشند، برای رفع نزاع از مال ایشان فدیه دهم. و این پول از مال ایشان بود.(سفینه البحار-ماده صلح-)

با توجه به اینکه می بینیم اسلام به مسئله اصلاح بین مردم عنایت خاصی داشته و امام معصوم افرادی را به عنوان مصلح تعیین می فرموده و هزینه آن را هم برعهده می گرفته است ، تشکیل گروه صلح یک امر لازم بنظرمی رسد ، مخصوصا که اصل یکصد و پنجاه و ششم قانون اساسی یکی از وظایف قوه قضاییه را رفع خصومات دانسته  ویکی از بهترین راه برای رفع خصومات، اصلاح بین مردم است.

نهاد دوم : دفتر نظارت و بازرسی :یکی از مسائلی که در اجتماع امروز مطرح می باشد این است که به شکایت هایی که از دست مسئولین متخلف می شود دیرتر رسیدگی می شود، و علت این امر این است  که اینگونه شکایات، مراحلی راباید طی کند تا به دیوان عدالت اداری برسد و یا بازرسی کل کشور روی آن تصمیمی بگیرد.نرسیدن و یا  دیر رسیدن به اینگونه شکایات علاوه براین که متخلف را در تخلف جری می کند، مردم را از استقرار عدالت مایوس می سازد و علاوه بر همه ی اینها پرونده ها در چند مرکز متراکم می شود و امکان سرعت بخشیدن به رسیدگی را از مسئولین مربوطه سلب می نماید .برای جلوگیری از این کار، خوب است در هر شهری وشهرستانی به تناسب جمعیت، دفتری به عنوان دفتر نظارت و بازرسی تشکیل گردد و کار این دفتر نظارت بر امور مسئولین و رسیدگی به تخلفات باشد.

دفترنظارت، علاوه بر اینکه خیلی سریع می تواند به تخلفات رسیدگی کند و پرونده ها را تکمیل نماید و به مراجع ذی صلاح برساند. وجود آن یک حالت پیشگیری دارد که جلوی بسیاری از تخلفات به طور طبیعی گرفته می شود و مردم به گسترش عدل اسلامی امیدواتر می گردند.

طبق مفاد اصل یکصد و هفتاد وسوم و یکصد و هفتاد و چهارم قانون اساسی ،حق نظارت برحسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین و رسیدگی به شکایات مردم نسبت به مامورین یا واحدهای دولتی با قوه ی قضاییه است و به منظور انجام این امور، سازمان بازرسی کل کشور و دیوان عدالت اداری تشکیل شده است. بنابراین، تشکیل دفتر بازرسی و نظارت، طبق اصول یاد شده به سازمان بازرسی کل کشور می تواند با کمک گرفتن از امام جمعه ها که به عنوان نماینده ازطرف امام منصوب شد ه اند به این امر حیاتی اقدام نماید و در هر شهری و شهرستانی دفتری مرکب از اعضای مومن و کاردان تشکیل دهد تا با نظارت امام جمعه یا یک روحانی متعهد و آگاه برا جرای امور نظارت داشته باشد.

فرمان علی (ع) در مسئله نظارت و بازرسی

سیستم حکومت اسلام در زمان علی(ع) به صورت اداره امور با نظارت والیان بوده است،به این گونه که از طرف امام(ع)در هر شهری یک نفربه نام والی نصب می شد و او هماهنگ کننده ادارات و مسئول اقامه ی جمعه و جماعات بوده است و مسئولین دیگرزیر نظراو و با اعتماد او انتخاب می شدند و شخص والی هم موظف بوده که به اعمال آنها نظارت داشته باشد. علی (ع) در آن عهدنامه ی معروف خود، به مالک اشتر دستور می دهد که مسئولین ولایت مصر را تو انتخاب کن، و به او گوشزد میکند که مسئولین باید مورد اعتماد تو باشند، ودر همان عهد نامه دستور تشکیل هیئت بازرسی می دهد می فرماید:

اعمال کارمندان خود را زیر نظرداشته باش و بازرسانی ازاهل راستی و درستی و اهل وفا برآنان قرار بده،زیرا نظارت و بازرسی، مخصوصا بازرسی سری ، آنها را وادار می کند که امانت را رعایت نمایند و با ملت بارفق و مدارا رفتار کنند، و هرگاه یکی از یاران تو درکار خود خیانت کرد و بوسیله ی بازرسان، خیانت او ثابت شد او را به کیفراعمال خود برسان و او را نشان خیانت بزن (یعنی او را در بین مردم رسوا نما تادیگران عبرت بگیرند) متن کلام امام این است:

«ثم تفقد اعمالهم، و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفا علیهم، فان تعاهدک فی السر لامورهم حدود لهم علی استعمال الامانه، و الرفق بالرعیه و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانه  اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک اکتفیت بذلک شاهدا، فبسطت علیه العقوبه فی بدنه، و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله و وسمته بالخیانه و قلدته عارا لتهمه»

در نظام جمهوری اسلامی کسی که می تواند در نقش والی و نماینده ی مستقیم امام به کمک بازرسی کل کشورنظارت برامورداشته باشد امام جمعه است، زیرا او بوسیله اقامه جمعه و جماعات معمولا بامردم مرتبط است و دردهای آنها را می داند و می تواند با نیروی مردمی، امور ادارات را زیر نظر داشته باشد و به کارها رسیدگی کند، اگر بازرسی کل کشور با استعانت از امام جمعه ها در هرشهر و شهرستانی یک دفتر فعال داشته باشد می تواند تخلفات احتمالی را مهارکند و درنتیجه، تعدادی از پرونده های دادگستری کاسته می شود.

امیدواریم مسئولین امور با اجرای طرح های گوناگون با کمترین هزینه بتوانند هرچه سریعتر مشکلات رابرطرف نمایند.

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

رهبر حزب تحریک استقلال پاکستان:

«انقلاب اسلامی ایران تنها امید مستضعفان جهان است و تنها کشوری که می تواند توطئه های امریکا و شوروی در خاورمیانه را نابود کند ایران است و ما خواستار صدور جهانی انقلاب اسلامی ایران بوده و برای طول عمر امام خمینی و نابودی ابرقدرتها دعا می کنیم.»

**     **

ارشد چودری رهبر نهضت اعاده دموکراسی پاکستان:

«آمریکا با حکومت دیکتاتوری شاه در ایران برای کوبیدن مردم آن کشور همکاری کرد اما مردم ایران به رهبری امام خمینی مبارزه کردند و حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل دادند… کشورهای جهان هنوز نتوانسته اند انقلاب اسلامی ایران را بفهمند.»

**     **

المجاهد المصوعی از علمای سومالی :

«انقلاب اسلامی ایران واقعا یک انقلاب نادر و نمونه ای است. انقلابی است که از میان توده های مردم جوشیده است . این انقلاب توسط ملت و بقدرت ملت به پیروزی رسید و برخلاف جنبشها و انقلاباتی که در جهان انجام شده و توسط اشخاص معینی هدایت می شود، این انقلاب فقط توسط مردم برپا شد و با کلیه طاغوتها و استعمار گران به مبارزه برخاست… امام خمینی حفظه الله نه تنها توده های مردم ایران را به حرکت در آورد که هم اکنون مردم تمام دنیا نیز تحت تاثیر امام خمینی هستند. انقلاب اسلامی در کل عالم اسلامی و در دلهای مستضعیفین تاثیرات بزرگی گذاشته است.در حقیقت این انقلاب یک بازنگری به حقیقت اسلام است و در سطح جهان ، اسلام را با محتوای جدید عرضه کرده است… و از انجا که این انقلاب مبتنی بر تعالیم اسلام است و رهبران اعتقاد به پیاده کردن احکام اسلام دارد، لذا خداوند نیز به این انقلاب کمک می کند ما امیدواریم که انقلاب اسلامی به پیروزی نهایی برسد تا دولت بزرگ اسلامی در سطح جهان تشکیل شود.»

**     **

عدنان محمد زلفوط- از روحانیون مقیم ساحل عاج:

«در واقع این انقلاب اسلامی ، تنها انقلاب مردمی است که در قرن بیستم به وقوع پیوست، زیرا تمام انقلاباتی که واقع شده و مدعی شده که توانسته مردم را به حرکت و قیام وا دارد ، در واقع توانسته مردم را همانند انقلاب اسلامی به قیام وادار کند…

این انقلاب تنها انقلابی است که می تواند مسلمانان را سربلند کند و از استعمار فکری واقتصادی و سیاسی شرق و غرب نجات دهد. این انقلاب، فقط انقلاب اسلامی نیست بلکه انقلاب جهانی است که قادر است بر اینکه تمام آرزوهای مستضفعان جهان را برآورده کند.. استکبار جهانی متوجه شد که این انقلاب یک کودتا نیست ، بلکه یک تغییر اساسی در بنیه جهان ایجاد کرده وقادراست براینکه تمام معیارهای بین المللی را  عوض بکند و و جود خود استکبار رابه خطر بیندازد،و به همین دلیل استکبار جهانی تمام کوشش و امکانات خود را صرف مبارزه با این انقلاب خواهد کرد ولی تمام مسلمانان در تمام کشورهای دنیا دیدند و فهمیدند که این انقلاب به زودی زود بر همه مستکبرین و طاغوتها پیروز خواهد گشت.

**     **

«عبدالمنعم زین سرپرست مرکز انتشارات اسلامی در سنگال:

«مردم آفریقا بسیار مایل هستند که از اخبار جمهوری اسلامی با اطلاع شوند و به انقلاب اسلامی اشتیاق بسیار دارند و به امام خمینی عشق می ورزند.»