تمام نوشته های admin

19دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

خواجه نصیر الدین طوسی

(۱۰)

در یازدهم جمادی الاول سال پانصد و هفتاد و نه هجری ، شهر طوس – زادگاه مردان افتخار آفرین تشیع – دیگر کودکی را پذیرا شد که در آینده ای نه چندان دور هر دو به هم مباهات کردند : خواجه نصیر الدین طوسی به زادگاه خود ، شهر مقدسی که مرکز اشعه انوار درخشان هشتمین ستاره تابناک ولایت و امامت ، علی بن موسی الرضا (ع) و مرقد مطهر آن بزرگوار است ، و همچنین طوس به این دانشمند جلیل القدری که در دانشهای گوناگون متبحر بود و آثار گرانمایه و ارزشمند وی نه تنها در جوامع و حوزه های اندیشه اسلامی مورد بهره برداری بوده و هست ، بلکه این آثار در دانشگاههای غربی نیز تدریس میشود.

خواجه نصیر الدین را نمیتوان یک شخصیت شمرد ، او دارای شخصیت ها و ابعاد مختلفی بود که گویا چند شخصیت بود در یک جسم و جان : فقیه ، متکلم ، محقق ، فیلسوف ، ریاضی دان و استاد علم هیئت .

علامه حلی که افتخار شاگردی محقق طوسی را داشت ، در باره وی چنین می گوید ، شیخ ، افضل اهل زمان خود در علوم عقلیه و نقلیه بود . او دارای تألیفات بسیار در فلسفه و علوم شرعیه است کسی پایبند تر از او در اخلاق نیافتم . در خدمت او الهیات کتاب شفای ابن سینا و پس از آن تذکره در علم هیئت را که تالیف خود ایشان است ، یاد گرفتم.

قطب الدین اشکوری در کتاب ( محبوب القلوب) می نویسد : او دانشمند و پژوهشگری بود که دانشمندان دوست و دشمن در برابر او سر تعظیم فرود آورده وبرای درک علوم معقول و منقول در خدمتش زانوی ادب به زمین می زدند . . . کتابها و آثار سودمند بسیاری در فنون و علوم گوناگون دارد بویژه اینکه کوشش فراوانی در رد شبهات فخر رازی نمود که این شبهات را فخر در شرح اشاراتش نوشته است.

شخصیت اجتماعی

یکی از مشخصات بارز علمای بزرگ ما این است که چون علم و دانش را برای خدا میخواهند و در راه خدمت به بندگان خدا مصرف میکنند ، از این رو خدا ، وقار و شخصیت اجتماعی ارزنده ای به آنان ارزانی داشته است (وَ لِلَّهِ العِزَهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنیِنَ) این عزت را خداوند به بندگان خالص خود داده است و در طول تاریخ ، مردم شاهد این عزت برای بندگان شایسته خدا بوده اند .

محقق طوسی نیز از این نعمت الهی برخوردار بود ، لذا هنگامی که هلاکو خان مغولی به کشورهای اسلامی یورش برد و به هر جا میرسید حرث و نسل را از بین میبرد و برای هیچ مقامی استثناء قائل نبود ، در یک چنین جو خفقانی ، محقق طوسی چاره ای نداشت جز اینکه خود را به آن ستمگر سفاک نزدیک کند و از راه کنترل کردن وی خدماتی به اسلام و مسلمین داشته باشد.

آن کوته فکرانی که به این بزرگمرد وارسته و اندیشمند خرده میگیرند و نفهمیده و نسنجیده انتقاد میکنند ، خوب است نظری موقعیت خواجه و اوضاع سیاسی آن زمان بکنند تا بهتر خواجه را بشناسند .اینک برخی از آثار این تقرب را میشماریم:

  • هلاکو قصد داشت تمام کتابها و آثار تشیع را آتش بزند و علما را از بین ببرد، لذا محقق طوسی با سلاح علم و با هیبت و وقاری که داشت توانست به هلاکو نزدیک شود و از تلف شدن آن همه کتابهای ارزشمند و نفیس جلوگیری نماید . او تنها در یک کتابخانه بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب نگهداری می کرد . و همچنین در اثر این تقرب ، بسیاری از اهل علم و ادب را از مرگ حتمی نجات داد.
  • یکی از فواید دیگر نزدیک شدن به هلاکو ، این بود که محقق طوسی پس از برخورداری از یک سلطه نسبی ، توانست حدود الهی را جاری نماید ، و لذا آن چند سالی که محقق طوسی قدرتی داشت به عنوان یک ولی فقیه حدود شرعیه را جاری و نماز جمعه را برپا نمود . نماز جمعه ای که کمتر علماء قدیم ، قدرت برپائی آن را داشتند ، خواجه نصیر الدین طوسی این فریضه عبادی سیاسی را اقامه کردند.
  • در سال ۶۵۷ با استفاده از امکانات مادی هلاکو ، رصد خانه ای در مراغه ترتیب داد.

لازم به ذکر است که داستانهای دورغ و ناروائی درباره محقق طوسی نقل میکنند ، از جمله اینکه چون وی به قدرت رسید از دشمنان خود من جمله یکی از وزراء انتقام گرفت و آنان را از بین برد که البته این داستانها را تنها مفرضین و دشمنان روحانیت برای شکستن و آلوده کردن مقام منبع پاسداران بزرگ اسلام ، منتشر کرده اند و نه اینکه فقط دروغ است بلکه قابلیت باور کردن هم ندارد. جالب اینجا است که مهمترین داستان انتقام جوئی  را درباره ” ابن حاجب” وزیر نقل می کنند با اینکه از نظر تاریخی با خواجه در یک زمان نبوده است . در اینجا لازم است که از تلویزیون جمهوری اسلامی نیز بخواهیم در نقل چنین داستانهائی – گرچه برای تآتر هم باشد – دقت بیشتری کنند و ناخود آگاه به مقام شامخ محقق طوسی رضوان الله علیه لطمه وارد نکنند.

مقام علمی

درباره شخصیت علمی او چه میتوان گفت در جائیکه علامه حلی با آن همه مقام و منزلت ، هنگامی که از محقق طوسی یاد میکند ، او را ” استاد البشر” میخواند. آن بزرگوار در اکثر علوم استاد بوده ولی بیشتر به حکمت و ریاضی مشهور است. البته این بدان معنی نیست که خواجه از نظر فقهی –مثلا- کمبودی داشته است بلکه چون در علوم دیگر نیز بسیار متبحر بوده است لذا به حکمت و ریاضی و هیئت اشتهار داشته و دارد.

خواجه در آغاز تحصیل ، نزد دائی خود به علوم عقلیه پرداخت سپس به نیشابور رفت و در آنجا از محضر درس فضلائی همچون فرید الدین داماد و قطب الدین مصری و دیگر بزرگان حکمت بهره بسیاری برد.

خواجه در بسیاری از علوم تالیف و تصنیف دارد ولی چند اثر از آثار ارزشمند او شهرت بیشتری در مجامع علمی دارد که به برخی از آن آثار اشاره ای کرده و دیگر کتابهای آن بزرگوار را فهرست وار نقل می کنیم :

  • تجرید العقائد : در علم کلام . این کتاب از بهترین کتابهائی است که در معقولات و رد شبه ها نوشته شده است و گر چه کتاب از نظر حجم کوچک است ولی از نظر معنی بسیار پر محتوی و متین و فصیح است که ملا علی قوشچی یکی از شارحین این کتاب منویسد : اگر علامه حلی شرح بر تجوید نمینوشت ، هر آینه تجرید در بوته اجمال و ابهام باقی میماند و چیزی از آن فهمیده نمیشد.
  • آداب المتعلمین : اولین کتابی است که در آداب تحصیل علم و شرائط دانشجو و استاد نوشته شده . این کتاب مشتمل بر دوازده فصل است که پیرامون ماهیت علم و اخلاص در طلب علم و دقت در انتخاب استاد و مدت تحصیل و پرهیز از حسد و لزوم ورع و پرهیز گاری برای دانشجو و همچنین اسباب تقویت نیروی حافظه رعایت آداب دینی و مسائل ظریف و دقیق بی شماری در این مورد بحث می کند.
  • الشکل القطاع : این کتاب ریاضی در نوع خود بی نظیر است. در کتاب فلاسفه الشیعه ص۴۸۹ آمده است : غربیها کتاب الشکل القطاع رابه زبانهای لاتین و انگلیسی و فرانسه ترجمه کرده اند و در طول قرنهای متعدد مرجع دانشمندان اروپائی بوده که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوی و کروی از آن می گرفتند . خواجه اولین کسی است که حالات ششگانه مثلث کروی قائم الزاویه را به کار برده و آن را در اینجا کتاب ذکر کرده است . هر کس این کتاب را مطالعه کند ، متوجه میشود که مطالب مزبور فقط در جدید ترین کتابهائی که در باب هر دو نوع مثلثات تالیف شده موجود است.
  • التذکره النصیریه هی الهیئه : این کتاب که در علم هیئت نوشته شده ، سخت از منظومه بطلمیوسی انتقاد میکند و بویژه در باره حرکت سیارات بر آن خرده میگیرد.

در کتاب ” فلاسفه الشیعه ” آمده است : خواجه نصیر الدین طوسی نظریه ای را که پایه افسانه های خرافی یونان بود و جمعی از فلاسفه مسلمان هم آن را از یونانیان فرا گرفته بودند ، به کلی از میان برداشت وبا نقض نظریه یونانی ، افسانه عقول عشره و ملحقات آن – یعنی آرائی که در هیئت قدیم عنوان می شد و میگفتند افلاک زنده و عاقلند و دارای فکرو تدبیر!- همه را از پایه منهدم و ویران ساخت . و اساس هیئت قدیم را پیش از ولادت “کوپرنیک” و “گالیله” به چند قرن ، برهم ریخت . امری که در این باب عجیب است این است که خواجه ازملاک خود همان قاعده استفاده کرده و دلیل بر نقض آن آورده است.[۱]

خواجه نصیر الدین طوسی در منظومه سیاره ای خود ، برای توضیح دادن حرکت ظاهری سیارات ، دو کره تصور کرده بود که یکی در داخل دیگری دوران می کرد . به همین جهت مورخ آمریکائی ریاضیات اسلامی ” ا . س . کندی” که به این طرح سیاره ای متوجه شده ، آن را “جفت طوسی” نامیده است ، زیرا مجموع دو حامل متحرک را نشان میدهد.[۲]

  • تحریر المجسطی : این کتاب نیز در علم هندسه است.
  • اساس الاقتباس در منطق.
  • شرح اشارات ابن سینا.
  • تحریر اوقلیدسی.
  • زیج ایلخانی.
  • اوصاف الاشراف.
  • تذکره در هیئت .
  • زساله سی فصل در معرفت تقویم.
  • رساله اسطرلاب.
  • جامع الحساب.
  • قواعد العقاید.
  • رساله در جبر و قدر.
  • رساله اجوبه سئوالات شیخ صدر الدین قونوی.
  • رساله رد ایراد کاتبی بر دلیل حکماء در اثبات واجب.
  • اخلاق ناصری .
  • رساله در تحقیق نفس الامر.
  • رساله در بحث امامت.

زندگی افتخار آفرین این دانشمند بزرگ – که در صورت ظاهر ، دنیا به او روی آورده و با کمال تنعم و لذت میتوانست زندگی را بگذراند- در نهایت زهد و دوری از لذات دنیوی گذشت ، که خود در این باب می فرماید:

لذات دنیوی همه هیچ است نزد من در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست

روز تنعم و شب عیش و طرب مرا     غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

و سرانجام پس از ۷۵ سال عمر پر برکت ، در روز ۱۸ ذی حجه (عید غدیر) از سال ۶۷۲ هجری به جوار حضرت حق تعالی شتافت ، و در کاظمین ، در جوار امام هفتم و امام نهم علیهما السلام به خاک سپرده شد.

نوشته اند که در حال احتضار از ایشان پرسیدند : آیا اجازه میفرمائید جنازه شما را به نجف اشرف حمل کنیم . فرمود : مرا همین جا دفن کنید زیرا از امام موسی بن جعفر علهما السلام خجالت میکشم که در جوار او بمیرم و جنازه مرا به جای دیگری منتقل کنند.

والسلام.

 

۱-  فلاسفه الشیعه ص ۴۹۳ به نقل از “دانش مسلمین” ص ۱۶۷

۲-کتاب علم وتمدن در اسلام ص۱۷۵( با اختصار)

19دسامبر/16

تجسم ایثار

گفتگو با خانواده ایثارگر اصفهانی که چهار شهید تقدیم انقلاب کرده.

ناصر جانقربان پدر سه شهید ، کارگر کارخانه ریسندگی بافندگی سیمین اصفهان در مورد چگونگی شهادت فرزندانش گفت : حدود دو ماه قبل خبر شهادت مصطفی را به من دادند . وی دارای دیپلم در رشته برق بود که در تنگه چذابه شهید شد.

مرتضی شش ماه دارخوین بود ، پس از آن در اسلحه خانه جهاد خدمت می کرد و او را نمیگذاشتند به جبهه برود . پس از روز سوم شهادت مصشفی گفت ، بابا میخواهم بروم جبهه و تاریخ چهلم برادرش را برداشت و گفت حتما برای مراسم چهلمین روز شهادت مصطفی می آیم که آن رفتنی بود که دیگر برنگشت و شهید شد.

مهدی چهار مرتبه به جبهه رفت و هر مرتبه با بدن مجروح می آمد تا بالاخره او هم شهید شد.

مهدی همیشه می گفت من باید روی وصیت برادرم رفتار کنم و سنگر برادرم را تنها نگذازم.

س – شما چه چشمداشتی از مسئولین دارید ؟

ج- ما هیچ چشمداشتی نداریم.

خواهرشان در رابطه با عقیده برادرانش گفت :

هدفشان این بود که برای اسلام خدمت کنند و حرفشان این بود که : ما باید این انقلاب را پیروز کنیم و به من هم می گفتند : خواهر ، شما راه ما را ادامه بدهید و همیشه پیرو خط امام باشید و اگر شهید شدیم زینب وار باشید .

وی افزود : این سه برادر یک هدیه ناقابل بود . می دانم که یک بار سنگینی روی دوش ما هست ولی در راه خدا تقدیم کردیم . و باید کاری بکنیم که انقلاب ما شکست نخورد و اماممان را نگهداری کنیم و تا جنگ هست و ما زنده ایم باید کمک کنیم .

مشهدی تقی لاوانی پدر شهید اکبر لاوانی که بنا به گفته خودش رعیت است و حدود ده سال است که کشاورزی می کند تقاضای خودش را بعنوان پدر شهید اینگونه ابراز می دارد که: همه باید راه این شهیدان را ادامه بدهند و پیرو خط امام و دین اسلام و قرآن باشند که انشاءالله پیروز شویم تا خون شهیدان پایمال نشود.

برادر جانقربان چنین اظهار میدارد:

  • من میخواستم به جبهه بروم ولی از طرف بسیج نگذاشتند ولی خواهشی که از مردم دارم این است که پیرو راه شهیدان باشند تا صدام و صدامیان نتوانند به این انقلاب صدمه بزنند و از روحانیت مبارز جدا نشوند و پشتیبان آیت لله منتظری و یاران امام باشند . و کارگران با بالا بردن سطح تولید خودشان به رزمندگان اسلام کمک کنند تا ایران دیگر از خارج جنس وارد نکند .

ما خیلی افتخار می کنیم که این سه شهید را در راه خدا داده ایم و اما امام فرموده است که سنگر خالی نماند و آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند .

س- شما خودتان را معرفی کنید :

ج- شهیدان مرتضی و مصطفی و مهدی و اکبر خواهر زاده های من میباشند.

س- درباره خصوصیات این شهیدان چه میدانید؟

ج- این چهار شهید را در راه خدا و دین و قرآن دادیم و افتخار می کنیم که چنین فرزندانی را در زاه خدا تقدیم نمودیم . اینها همه وقت برای انقلاب کوشش میکردند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر خدا و قرآن در بسیج و سپاه خدمت میکردند و یکوقت نشد که ما کوچکترین نقطه ضعفی از آنها پیدا کنیم .

بچه ای که باید در سن پانزده سالگی روزه بگیرد اینها تمامشان از سن ۱۲ سالگی روزه و نماز و قرآن و عبادتشان ترک نمی شد .

یک نفر از اهل محل می گفت دلم میخواست یک دفعه یکی از این ها از روبروی من رد شوند و سلام نکنند حتی اگر چهار یا پنج بار مرا می دیدند فقط حرفشان سلام بود .

برای افراد بیچاره به طور مجانی کار میکردند و میگفتند ما برای رضای خدا کار میکنیم و مزد و پول چیست ؟

 

19دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

زیر نظر :حجت الاسلام و المسلمین قدیری

س-حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست و برای این منظور پوشیدن لباس بلند آزاد و شلوار و روسری کفایت میکند و اصولا چه کیفیتی در لباش و پوشش زن در برابر افراد نامحرم باید رعایت شود.

ج-واجب است تمام بدن زن به جز قرص صورت و دست ها تا مچ ، از نا محرم پوشیده شود و لباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولی پوشیدن چادر بهتر است و از لباس هائی که توجه نامحرم را جلب کند باید اجتناب شود.

س- کسی که در منطقه مسکونی میخواهد در زمین خود مغازه آهنگری یا درب و پنجره سازی و امثال آنها بر قرار کند و دولت اسلامی نیز در آنجا مقررات خاصی ندارد آیا صاحبان منازل مسکونی حق جلوگیری دارند و تکلیف صاحب زمین چیست؟

ج-در جائی که دولت اسلامی مقررات خاصی ندارد نمیتوانند از ساختمان کردن مالک در ملک خود ،  جلوگیری کنند ولی مالک باید از کاری که موجب اذیت یا ضرر همسایگان باشد احتراز کند.

س-زیاده روی در مصرف آب و برق در صورتی که موجب کمبودهائی در سطح عمومی شود چه حکمی دارد. بخصوص که دولت اسلامی بر صرفه جوئی تاکید نموده است؟

ج-زیاده روی به نحو غیر متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.

س-هرگاه کسی چک موعدی را به مبلغی کمتر از مبلغ قید شده در چک بخرد چه حکمی دارد و همچنین فروش سفته موعدی به مبلغ کمتر جایز است یا خیر؟

ج-فروش چک یا سفته به شخص ثالث به مبلغ کمتر ربا و حرام است.

س-نظر امام راجع به قمه زنی و شبیه خوانی و روضه خوانی و عزا داری چیست؟

ج-در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع ندارد ،  اگر چه روضه خوانی بهتر است و عزاداری برای سید مظلومان از افضل قربات است.

س-اشخاصی که در جبهه و صحنه نبرد  یا وسیله ترورها به افتخار شهادت نائل می شوند ، آیا احتیاج به غسل وکفن دارند یا خیر؟ و آیا مس بدن شهدا احتیاج به غسل مس میت دارد یا خیر ؟

ج-شهید اگر در جبهه به شهادت رسیده غسل وکفن ندارد و مس او موجب غسل نمیشود. و اگر در غیر جبهه به شهادت رسیده غسل و کفن دارد وبه مس او غسل واجب است.

س-آیا بعد از انعقاد نطفه از بین بردن آن جایز است یا نه؟

ج-بعد از انعقاد نطفه جایز نیست.

س-آیا بستن رحم به منظور جلوگیری از حمل چه حکمی دارد؟

ج-در صورتی که موجب عقیم شدن نیست اشکال ندارد.

س-در چه صورت تامین معاش پدر و مادر بر فرزند واجب است و اطاعت از آنها با چه حدی لازم است؟

ج-اگر پدر و مادر نتوانند معاش خود را تامین کنند بر فرزند واجب است نفقه آنها را بدهد و لازم است اولاد کاری که موجب اذیت والدین باشد انجام ندهند و بهتر است به صلاح اندیشیهای آنها احترا م بگذارند.

 

19دسامبر/16

حقوق تطبیقی

دکتر افتخار جهرمی

عضو حقوقدانان شورای نگهبان

حقوق ایران وفرانسه

(۳)

در این مقاله به طور اختصار “شورای نگهبان” در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و “شورای قانون اساسی” مذکور در قانون اساسی فرانسه (قانون اساسی ۱۹۵۸) مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد.بعد از ذکر مقدمه ای وارد مطلب اصلی می شویم.

مقدمه

در مقدمه نخست مسئله تعارض قانون اساسی با قانون عادی و سپس این مسئله را در تاریخ حقوق ایران و فرانسه مطالعه و بررسی میکنیم.

الف: تعارض قانون عادی و قانون اساسی

مسئله اینست که چه مرجعی میتواند قوانین عادی مغایر با قانون  اساسی را تشخیص دهد و از اجرای چنین قوانینی جلوگیری کند. حقوق دانان دنیا در این خصوص نظریه واحدی ارائه نکرده اند، عده ای از حقوق دانان معتقدند که تشخیص مغایرت قوانین عادی با قانون اساسی باید به یک هیات مستقل واگذار شود تا قوانین مخالف با قانون اساسی را بلا اثر اعلام یا برای تجدید نظر به قوه مقننه برگرداند. بعضی از حقوقدانان این وظیفه را از جمله وظایف محاکم دادگستری دانسته اند و برخی از علمای حقوق معتقدند که تشخیص این امر با مجلس یا مجالسی است که قوانین عادی را تصویب میکند و استدلال میکنند که پارلمان مظهر اراده و حاکمیت ملی است و نباید کسانیکه فاقد این حاکمیت هستند بتوانند تصمیمات پارلمان را بی اثر نمایند ، به خصوص درمورد محاکم دادگستری  گفته اند که این امر به آنها اجازه میدهد که در امور قوه مقننه مداخله نمایند و این ترتیب را مغایر با اصل تفکیک قوا دانسته اند.

قانون اساسی کشورهای مختلف را از این لحاظ میتوان به سه دسته تقسیم کرد :

  • در برخی از قونین اساسی این موضوع مورد توجه قرار گرفته و مرجع رسیدگی تعیین شده است مثل قانون اساسی ۱۹۵۸ فرانسه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اولی این امر را در صلاحیت “شورای قانون اساسی ” و دومی در صلاحیت “شورای نگهبان” قرار داده است در برخی از کشورها مانند جمهوری ایرلند صلاحیت رسیدگی به این موضوع به دادگاه استیناف یا دیوان کشور واگذار شده است.
  • در بعضی از ممالک مانند ایالات متحده آمریکا با اینکه صلاحیت رسیدگی به این مساله به طور صریح در قانون اساسی پیش بینی نشده است ولی عملا قوه قضائیه به این موضوع رسیدگی و قانون مخالف قانون اساسی را بی اثر اعلام مینماید . دیوان کشور آمریکا در سال ۱۸۰۳ در دعوائی که تحت رسیدگی داشت قانون عادی را مغایر با قانون اساسی تشخیص داد و آنرا باطل اعلام کرد.از این تاریخ به بعد صلاحیت رسیدگی به این موضوع در آمریکا در اختیار دیوان عالی کشور قرار گرفته است.
  • در پاره ای از ممالک قانون اساسی در این مورد ساکت است و قوه قضائیه نیز مداخله ای در این امر نمی نماید. در این کشورها عقیده بر اینست که به مجلس باید اعتماد کرد که از اختیارات و حدود خود تجاوز نخواهد کرد و دلیلی وجود ندارد که قوه قضائیه بیش از قوه مقننه به مفهوم و مقصود قانون اساسی آشناتر و یا اینکه بیش از قوه مقننه مورد اعتماد و اطمینان مردم باشد. قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه در این مورد ساکت بود و حقوق دانان فرانسوی در این دوره (۱۸۷۵- ۱۹۴۶میلادی) اعتقاد داشتند که رسیدگی و دخالت محاکم دادگستری در مصوبات قوه مقننه و انطباق این مصوبات با قانون اساسی و احیانا ابطال مصوبه مجلس عملی نا صحیح و بر خلاف اصول حقوقی است . این نظریه مورد قبول حقوقدانان برخی از کشور های اروپائی مانند بلژیک ، سوئد ، و دانمارک قرار گرفته است.

ب- بررسی تاریخی حقوق ایران و فرانسه در این مورد :

مساله تعارض قانون عادی با قانون اساسی را از لحاظ تاریخی ، نخست در حقوق ایران و سپس در حقوق فرانسه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

۱-حقوق ایران

در قانون اساسی سابق ایران ( قانون اساسی مصوب ۱۲۸۵ شمسی و متمم قانون اساسی مصوب ۱۲۸۶ شمسی) در مورد تعارض قانون عادی با قانون اساسی هیچ گونه پیش بینی نشده بود و قوانین مذکور در این خصوص ساکت بودند و اکثر حقوق دانان نیز عقیده داشتند که تشخیص مغایرت قوانین عادی با قانون اساسی به عهده خود مجالس قانون گذاری است و محاکم دادگستری از اعمال این حقوق محرومند و مکلف میباشند کلیه قوانینی را که با رعایت تشریفات مقرره در قانون اساسی و متتم آن به تصویب رسیده و توشیح و ابلاغ شده هر چند با قانون اساسی مغایرت داشته باشد اجرا کنند . ولی در متتم قانون اساسی مسئله دیگری پیش بینی شده بود و آن اینکه مرجعی به منظور رسیدگی و تشخیص مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع مقدس اسلام در نظر گرفته بودند . اصل دوم متمم قانون اساسی در این مورد مقرر میداشت :

“مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر (عج) و …. مراقبت حجج اسلامیه – کثر الله امثالهم – و عامه ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام (ص) نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام – ادام الله برکات وجودهم- بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتراز پنج نفر نباشد از مجتهدین وفقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکور باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر ، اعضای مجلس به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان میشود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیات علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر (عج) تغییر پذیر نخواهد بود.”

متاسفانه به جهانی این اصل جز در یکی دو دوره اولیه مجلس دیگر اجرا نگردید و چنین هیاتی نه از طرف مراجع عظام پیشنهاد و نه از طرف مجلس درخواست شدند. به استناد عدم اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی بود که مراجع عظام و علمای اعلام بویژه بعد از قیام پانزدهم خرداد ۴۲ مصوبات مجلسین شورا و سنا را غیر قانونی اعلام کردند.

۲-حقوق فرانسه

قانون اساسی ۱۷۹۹ فرانسه که بعد از کودتای ناپلئون تدوین گردید و تا سال ۱۸۰۲ که حکومت جمهوری به امپراطوری تبدیل شد حکومت داشت برای تصویب قوانین چهار مجلس در نظر گرفته بود از جمله این مجالس مجلس سنا بود ، این مجلس که دارای ۸۰ عضو بود و مادام العمر از طرف کنسول اول انتخاب میشدند موظف بود قانونی را که مخالفت با قانون اساسی داشت بلا اثر اعلام نماید.

قانون اساسی ۱۸۵۲ که رژیم جمهوری و قانون اساسی ۱۸۴۸ را ملغی نمود نیز هیاتی به نام سنا ایجاد کرد این هیات موظف بود که قبل از ابلاغ و اجرای قوانین مصوب پارلمان آنها را از لحاظ عدم مباینت با قانون اساسی مورد بررسی قرار داده و قوانین مغایر با قانون اساسی را کان لم یکن اعلام کند.قانون اساسی مزبور تا سال ۱۸۷۵ حکومت داشت.

بعد از جنگ جهانی دوم قانون اساسی جمهوری ۱۸۷۵ با رفراندوم ملغی و قانون اساسی جمهوری در ۱۳ اکتبر ۱۹۴۶ در یک همه پرسی تصویب گردید بر طبق ماده ۹۰ قانون اساسی ایجاد گردید ، که اعضای آن مرکب بودند از :

  • رئیس جمهوری به عنوان رئیس کمیته
  • رئیس مجلس ملی
  • هفت نفر از طرف مجلس ملی انتخاب میشدند .
  • سه نفر از طرف شورای جمهوری انتخاب میگردیدند.

این کمیته بنا به درخواست رئیس جمهوری یا رئیس شورای جمهوری ، مصوبه پارلمان را مورد بررسی قرار میداد و در صورت مباینت مصوبه مذکور با قانون اساسی به رئیس جمهوری پیشنهاد میکرد که از ابلاغ و اجرای آن امتناع نماید تا پارلمان قانون مزبور را مورد تجدید نظر قرار دهد.

قانون اساسی ۱۹۴۶ با تصویب قانون اساسی جمهوری پنجم که در ۲۸ سپتامبر ۱۹۵۸ در یک همه پرسی تصویب گردید ، ملغی شد.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

پنجم مهر – شکستن محاصره آبادان بوسیله رزمندگان سپاه اسلام .       (۱۳۶۰)

هفتم ذی حجه – شهادت امام محمد باقر علیه السلام .       (۱۱۴ ه.ق )

هفتم مهر –  شهادت حجت السلام هاشمی نژاد .      (۱۳۶۰)

هشتم مهر- شهادت فرماندهان نیروهای مسلح – سرلشکر فلاحی – سرتیپ نامجو سرتیپ فکوری و برادر کلاهدوز.   (۱۳۶۰)

نهم ذی حجه – روز عرفه و شهادت حضرت مسلم .      (۶۰ ه.ق )

دهم ذی حجه – عید قربان .

یازدهم مهر – انتخابات ریاست جمهوری سومین رئیس جمهور ، حجه السلام خامنه ای با ۸۲۴/۰۰۷/۱۶ رأی .       (۱۳۶۰)

سیزدهم مهر – هجرت امام خمینی از عراق به پاریس .        (۱۳۵۷)

پانزدهم ذی حجه – ولادت امام علی اانقی (ع) . (۲۱۲ ه.ق )

پانزدهم مهر – اعدام انقلابی سادات خائن توسط شهید خالد اسلامبولی .        (۱۳۶۰)

هیجدهم ذی حجه – عید سعید غدیر

هیجدهم مهر – تنفیذ حکم ریاست جمهوری حجت السلام خامنه ای توسط امام امت .        (۱۳۶۰)

بیست و چهارم مهر – به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان توسط شاه خائن .    (۱۳۵۷)

اول محرم – آغاز سال ۱۴۰۳ قمری

دوم محرم – قتل عام پناهندگان مجاهد عربستان در حرم امن خدا مسجد الحرام توسط رژیم سر سپرده سعودی. (۱۴۰۰ ه.ق )

 

19دسامبر/16

رهنمودها

امام:

*علمای سنی و شیعه به مردم توجه دهند که ایجاد تفرقه ، خدمت به امپریالیسم و دشمن است.        ۲۶/۵/۶۱

*تمام قوانین بر خلاق شرع زمان طاغوت باید دور ریخته شود .        ۱/۶/۶۱

*واجب است بر همه اشخاصی که ازشان قضاوت می آید در این امر داوطلب بشوند تا به امر قضا وارد بشوند و این نقیصه را از بین ببرند. ۱/۶/۶۱

*اگر به یک آدم جانی که برای اعدام می برندش یک سیلی بزنید او می تواند قصاص کند .        ۱/۶/۶۶

*اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل شود ، باید فاتحه این جمهوری را بخوانیم.        ۱/۶/۶۱

*دانشجویانی باید به دانشگاه وارد شوند که به شرق و غرب وابسته نباشند.     ۶/۶/۶۱

*آمریکائیها و شورویها با ما مخالفند . ما تا هستیم نباید بگذاریم آنها موفق بشوند.       ۶/۶/۶۱

*تا دولت ، مجلس ، ارتش و رؤسا و فرماندهان از توده مردمند نه از اشراف و قشر مرفه ، حکومت اسلامی بر قرار است.        ۸/۶/۶۱

*اگر تلاش ها برای به رسمیت شناختن اسرائیل به نتیجه برسد او ( اسرائیل ) فرمانفرمای همه بلاد اسلامی خواهد شد.        ۱۰/۶/۶۱

*آنها که در خارج نشسته اند و اعلامیه میدهند یک جور صدمه می زنند و آن مقدس مآب کارشکن هم یک جور.    ۱۰/۶/۶۱

*هیچ فریضه ای بالاتراز حفظ ثغور اسلام نیست.  ۱۰/۶/۶۱

*مسلمین باید با اتحاد ، به آمریکا تو دهنی بزنند و بدانند توانائی این امر را دارند. ۱۵/۶/۶۱

*اگر دولتهائی به طرح آمریکا و امثال آن که برای شناسائی اسرائیل است ، رای بدهند ، ملت ، ارتش ، سپاه پاسداران ، اسلام و خدای تبارک و تعالی از آنها نخواهد گذشت.    ۱۵/۶/۶۱

*باید افرادی که در آن رژیم مشغول به یک فساد کاری و خرابکاری و ظلم و تعدی بودند و حالا باقی مانده اند بیرون بروند و لو حالا خیلی هم خودشان را جندالله حساب میکنند.        ۱۵/۶/۶۱

*چقدر دردناک است که اسرائیل در محضر این دولتهای به اصطلاح اسلامی ، آن همه در لبنان گشت و آواره کرد و حالا اینها میخواهند او را به رسمیت بشناسند.! ۱۵/۶/۶۱

*ملت شریف ایران باید اذعان کند که منافقان سیه بخت و هم قطاران آنان ، گوی سبقت را از جنایتکاران تاریخ و گوی رذالت و خبائث را از سفلگان جهان ربوده اند. ۱۷/۶/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

*ما با دخالت ریگان در خاورمیانه و بر ژنف در افغانستان مخالفیم.    ۲۶/۵/۶۱

*ما هیچ گاه اجاره نخواهیم داد که شرق و غرب در شئون زندگی ما دخالت کنند .      ۲۶/۵/۶۱

*مسلمانان جهان با داشتن فرهنگ غنی و اصیل اسلام باید هر چه زود تر بخود آیند و شخصیت اسلامی خود را باز یابند. ۳۰/۵/۶۱

*فاجعه لبنان که با طراحی آمریکا و سازش شوروی به دست صهیونیستها انجام گرفت ، لکه ننگی است بر دامن دولتهای ساکت و خائن و مرتجع.    ۲/۶/۶۱

*باید مسلمانان در نماز جمعه ها و مراسم حج تنفر خود را از آنچه در لبنان و افغانستان می گذرد نشان دهند. ۲/۶/۶۱

*تجربه حدود ۳۰ سال اشغال فلسطین ثابت نمود که دولتها نمی خواهند فلسطین و قبله اول اسلام را آزاد سازند.      ۲/۶/۶۱

*مادامی که سرنوشت کشورهای اسلامی به دست سران مرتجع و خود فروخته می باشد ، برای اسلام و مسلمین جز ننگ و ذلت به ارمغان نمی آورند .  ۲/۶/۶۱

*مسلمانان با وحدت ، توطئه های دشمنان اسلام را خنثی کنند .  ۱۷/۶/۶۱

*اصولا چه مفهومی دارد که بر ملت مسلمان عراق حزبی حاکم باشد که همه افراد آن وابسته و بیگانه پرستند و با اسلام دشمنی دیرینه دارند. ۱۷/۶/۶۱

*مسلمین ، با اجرای دستورات عبادی سیاسی حج ، زمینه اتحاد و همبستگی برای دفاع از ملتهای فقیر را فراهم آورند.    ۱۷/۶/۶۱

 

 

19دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

حجت الاسلام محمد هاشمی اصفهانی

دکتر حسن عارفی

قسمت هشتم

شیر و شیرخوارگی

تاثیر روانی شیر

آنچه در مقالات گذشته از نظر خوانندگان عزیز گذشت ، روشنگر یک واقعیت است که از نظر اسلام و دیدگاه علم ثابت و مورد پذیرش قرار دارد و آن عبارت است از آثار و نتایج سودمند تغذیه نوزاد از شیر مادر . پس از پایان این قسمت آنچه لازم است مورد بحث قرار گیرد ، این است که آیا منافع شیر مادر تنها مربوط به جهات تغذیه ای نوزاد است یا دارای آثار روحی و روانی نیز می باشد . بحث کردن در این قسمت از ضرورت خاصی بر خوردار است.

اگر سیری اجمالی در متون اسلامی و آثار علمی دانشمندان علوم طبیعی بنمائیم ، اجمالا می فهمیم که شیر مادر خواصی غیر از خاصیت ویژه تغذیه ای همراه دارد به گونه ای که میتوان نقش آن را حتی در زیبائی ظاهری و طرز تکلم فرزندان نیز دریافت کرد.

از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود : ” انا افصح من نطق بالضاد بید انی من قریش و استرضعت فی بنی سعد بن بکر” .

من از همه آنهائیکه به ضاد تلفظ میکنند ( کنایه از عرب ) فصیح ترم زیرا که از طایفه قریش میباشم و از قبیله بنی سعد بن بکر شیر خورده ام.

برای روشن شدن معنای حدیث فوق ، لازم است مختصری از روش شیر خواری در زمان پیامبر اکرم (ص) را نقل کنیم. در آن زمان در سرزمین حجاز ، دایه گرفتن برای نوزادان شیرخوار یک کار شایع بوده است حتی در مواقعی برای دوره شیر خوارگی یک نوزاد ، چند دایه را استخدام میکردند که از جمله بنا بر نقلی ، خود پیامبر اکرم از ده زن ، شیر خورده اند چون از خود مادرشان ( آمنه) ده روز هم شیر نخورده اند وبیشتر تغذیه پیامبر از حلیمه سعدیه [۱] است که نزدیک به دو سال از پستان او شیر خورده اند.

در زمان پیامبر اکرم (ص) زنهای بادیه نشین که از اصالت خاصی برخوردار بودند به شهرها می آمدند و برای به دست آوردن پول، نوزادان شخصیت های عرب را برای تغذیه و بهره مند شدن از هوای آزاد همراه خود می بردند و به آنها شیر می دادند . در بین زنان بادیه نشین ، طوایفی بودند که از نظر قدرتمندی و نیروی جسمی زبانزد عرب بودند و افراد قدرتمند و پولدار ، فرزندان خود را برای تغذیه پیش آنها می فرستادند و در مقابل به آنها اجرت و پاداش می دادند. و این یک راه در آمد برای این زنان بادیه نشین بود.

حلیمه سعدیه – بنا بر نقلی – روزی با چند زن دیگر به مکه آمدند تا فرزندانی را همرا خود ببرند و شیر دهند و اجرت بگیرند . زنان همراه حلیمه آمدند و فرزندان اشراف را همراه خود بردند و دیگر کسی نماند غیر از پیامبر اکرم (ص) که نوزاد یتیمی بود . حلیمه هم با بی میلی و از روی ناچاری حضرت محمد (ص) را همراه خود برد ولی از برکت وجود آن بزرگوار ، از روزی که این نوزاد وارد طایفه آنها شد ، خیر و برکت را نیز به همراه آورد.

قبیله بنی سعد بن بکر از لهجه ای گیرا و فصیح بر خوردار بودند که این امر – بنا بر قول خود پیامبر اکرم (ص) – مستقیما در طرز تلفظ و تکلم آن حضرت اثر گذاشت ، به طوری که هیچ شنونده ای نبود که با شنیدن آهنگ پیامبر تحت تاثیر قرار نمیگرفت مخصوصا کلمه “ضاد” که از حیث تلفظ مشکل ترین حرف است ولی پیامبر با زیبائی خاصی این کلمه را تلفظ می  نمودند و علت آن امر را در دو نکته ذکر فرمودند :

  • اینکه از قبیله قریش می باشند .
  • اینکه از حلیمه سعدیه شیر خوده اند.

و این دو امر موجب شد که آن حضرت ، فصیح ترین عرب باشد.

در حدیث مشابهی نیز از پیامبر نقل شده که می فرماید :

” انا اعربکم ، انا قرشی و استرضعت”

“فی بنی سعد بن بکر”

من از همه شما فصیح تر هستم زیرا اولا قریشی هستم و ثانیا از قبیله بنی سعد بن بکر شیر خورده ام.

از آنجا که شیر مادر در طبیعت و سرشت انسان اثر میگذارد ، لذا باید افراد ، صد در صد مواظبت کنند که فرزندان خود را به چه کسی بسپارند تا او را شیر دهند . جمله بسیار زیبائی از امیر المومنین (ع) نقل شده است که حضرت همواره میفرمودند :

” در انتخاب دایه به همان اندازه که در انتخاب همسر مواظبت می کنید ، مواظب باشید زیرا شیر در طبیعت و سرشت فرزند ، تغییر ایجاد میکند . در متن روایت آمده : ” عن علی (ع) کان یقول ( که این جمله استمرار را می رساند ، یعنی همواره میگفت ) تخیر و اللرضاع کما تتخیرون للنکاح فان الرضاع تغیر الطباع “[۲]

یعنی به همان اندازه که در انتخاب همسر مواظبت میکنید که مبادا دچار زن یا شوهر نا اهل شوید ، در انتخاب دایه هم مواظبت نمائید زیرا ممکن است دایه نا اهل به خاطر شیری که به فرزند شما میدهد ، اثر  نامطلوب در روح فرزند شما بگذارد و یا بعکس اگر دایه ، زن شایسته و خوبی باشد ، روحیات خود را در فرزند شما منتقل خواهد نمود.

صریحتر از این حدیث ، حدیثی است که امام باقر (ع) از پیامبر اکرم نقل کرده که آن حضرت فرمودند : ” لا تستر ضعوا الحمقاء” یعنی زنان احمق و کم اندیشه و کودن را بعنوان دایه انتخاب نکنید زیرا شیر منتقل کننده خصلتهای زشت دایه است به فرزند در ادامه روایت است که : ” فان اللبن یعدی” [۳] این کلمه “یعدی” از لطافت خاصی برخوردار است ، در لغت گفته اند که ” یعدی قرینه ، یعنی” یکسبه ما به من خلق سییء” – آنچه از اخلاق بد در او هست ، به دیگری میدهد.

خلاصه، شیر عامل اکتساب زشتیها و زیبائیهای شیر دهنده است . حضرت در ادامه حدیث فرموده است : ” و ان الغلام ینزع الی اللبن ” یعنی فرزند ، شباهتی از شیر مادر را دارا میشود ، پس اگر مادر یا دایه ، زنی هوشیار و با فضیلت باشد ، فرزند هم شبیه او خواهد شد . و همیطور اگر فاسد و احمق باشد ، فرزند شبیه وی خواهد شد . ازاین روایت می فهمیم که شیر مادر اثر مستقیم در روحیه فرزند دارد.

در حدیث دیگر ، ابن مسکان از حلبی ( یکی از رواه و اصحاب امام صادق (ع) )  سئوال می کند : آیا جایز است بزای فرزند ، دایه یهودی یا نصرانی یا مجوسی گرفت تا فرزند را در خانه پدر یا خانه خودش شیر دهد ؟ در جواب می فرماید : اگر در دورانی که فرزندت را شیر میدهد ، از مشروبات الکلی اجتناب کند و گوشت خوک نخورد و او را به خانه خودش نبرد اشکالی ندارد  ولی در مورد مجوسی قید دیگری را اضافه می کند که تا وفتی ضرورت ایجاب نکند فرزندت را به آنها نده و همینطور فرزندت را به دایه ای که زنا کار است نسپار که این کار جایز نیست.[۴]

حدیث دیگری از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود:

“لبن الیهودیه و النصرانیه والمجوسیه احب الی من لبن ام ولد الزنا” [۵]

یعنی شیری که زن یهودی یا نصرانی و یا مجوسی به فرزند انسان بدهد ، از نظر من بهتر است از شیری که زن زناکار به فرزند انسان بدهد . از مجموع آنچه نقل گردید مطلبی به اثبات می رسد که شیر مادر با دایه منتقل کننده روحیات وی به طفل نیز می باشد.

در متون اسلامی ، ما به روایات جالبی برخورد میکنیم که مادران در موقع شیر دادن چه اموری را باید رعایت کنند و از چه حالاتی دوری گزینند . و در نهایت وقتی دلیل مطلب را سئوال میکنند ، میگویند : زیرا شیر منتقل کننده روحیات خوب وبد مادر است. و لذا در موقع شیر دادن باید مواظب بود که مادر از جریانات و حالات انحرافی و یا احیانا افکار و اندیشه های غیر انسانی به دور باشد زیرا شیر ، عامل اکتساب و منتقل کننده این روحیات در فرزند است.

ری

 

۱-حلیمه سعدیه از زنان بزرگ طایفه سعد بن بکر است که حضرت حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده است.

۱-سفینه البحار ، جلد اول ، کلمه رضع .

۲-من لایحضر الفقیه ، ج۳ ، ص ۳۰۸

۱-استبصار ، ج۳ ، ص۳۲۲ و تهذیب ، جلد ۲ ، ص۲۷۹

 

۲-من لا یحضره الفقیه ، ج۳ ، ص۳۰۸ و تهذیب ، ج۲ ، ص۲۰۶

19دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

هجرت

(۱۹)

سپیده روز هجرت ، دمید. نماز گزاردیم و به منزل امام رفتیم. در بیرونی بیت امام – واقع در کوچه ای در خیابان “الرسول” – چند تن از طلاب و یاران نزدیک امام در انتظار معظم له به سر می بردند . آنروز در نجف ، به جز همین چند نفر هیچکس از هجرت امام مطلع نبود . زیرا امام امر فرموده بودند که کسی را از این حرکت مطلع نسازیم.

لحظات سنگین انتظار به سر رسید . امام آمدند . حرکت کردیم و بدین گونه امام ، نجف را مخفیانه ترک کرد . حتی دولت عراق نیز از این هجرت با خبر نبود . تنها همان شب آخر برای گرفتن ویزا به دولت اطلاع دادند که امام ، فردا عازم کویت است. بعثی ها قبل از آنکه مجال یابند در این باره فکری کنند و تصمیم بگیرند مجبور شدند ویزا بدهند.

کاروان مهاجرین و مشایعین ، از سر نشینان پنج اتومبیل تشکیل میشد . البته در این جمع ، چهار ماشین دیگر نیز دیده میشد : دو ماشین از سازمان امنیت نجف – یکی پیش از همه و دیگری به دنبال کاروان- و در آخر دو ماشین پلیس. مشین های پلیس ، خارج از شهر ، ما را رها کردند. ولی ماشینهای سازمان همچنان ما را اسکورت میکردند و در محاصره داشتند.

در بین راه نجف تا مرز کویت ، شهرهای دیوانیه ، سماوه و ناصریه قرار دارند . مامورین سازمان امنیت نجف ، تا دیوانیه آمدند و از آنجا به نجف برگشتند از دیوانیه نیز دو ماشین سازمان امنیت تا سماوه آمدند و برگشتند . همچنین … من در بین راه متوجه شدم که یکی از همراهانمان غیر ورحانی است. معلوم شد که دکتر یزدی است و همان شب قبل از حرکت ، وارد نجف شده است ! پرسیدم مگر آقای یزدی میدانست که امام امروز حرکت میکنند ؟ برادران گفتند نه !!

بیش از دوست کیلومتر از نجف دور شده بودیم که برای خوردن صبحانه توقف کردیم . امام در سایه قهوه خانه نشستند . همه همراهان در اطراف ایشان جمع شدند . ساعت ، نزدیک به ده بود . از نجف  ، مقداری نان و پنیر و تخم مرغ برداشته بودیم . پس از صرف صبخانه (یا نهار؟) تا شب ، دیگر چیزی نخوردیم . البته چیزی هم همراه نداشتیم ! دو نفری که بنا بود از کویت به نجف بیایند با یک اتومبیل از گرد راه رسیدند و با دیدن ما ایستادند ولی هنوز نمی دانستند چه خبر است …سپس همگی حرکت کردیم.

قبل از رسیدن به مرز به شهر کوچک “زبیر” در نزدیکی بصره رسیدیم. مردم شهر از برادران اهل سنتند. مقداری از ظهر گذشته بود . امام فرمودند باید همین جا نماز بخوانیم . لذا به یکی از مساجد شهر رفتیم . معلوم شد که وقت نماز عصر نزدیک است و کم کم مردم به مسجد می آیند . عجله داشتیم . امام فرمودند یا باید به امام مسجد اقتدا کنیم و نماز ظهر و عصر را با نماز بخوانیم و یا آنکه – اگر صبر نمیکنید – برویم.

براهمان ادامه دادیم . وقتیکه به صفوان نقطه مرزی عراق و کویت رسیدیم مامورین عراقی منتظر ما بودند . یک مامور امنیتی عراق با اونیفورم مامور گمرک برای بازرسی اتومبیل ها پیش آمد و در ابتدا پرسید : ساک امام کدام است ؟ ساک را باز کرد . در ساک به جز مقداری لباس چیزی ندید. لباسها را زیرو رو کرد . چیزی نیافت ساک را بست. امام همان جا نماز صبح و عصر را گزاردند . پس از نماز ، لحظات جدایی و التهاب فرا رسید . مشایعین امام میبایست برگردند ولی چگونه میتوانستند پس از سالها سوختن بر گرد شمع امام ، دل بر کنند و جدا شوند . غم و اشک باریدن گرفت. نگین وار ، امام را احاطه کردند . امام برایشان سخن گفت و دلداریشان داد…

از این پس فقط دو ماشین با نه سرنشین به طرف کویت حرکت میکرد.( به جز امام دیگران عبارت بودند از حجج اسلام حاج سید احمد خمینی فرزند امام ، فردوسی و املائی (که بعدا در ایران مرحوم شدند) و آقای یزدی و دو برادر از کویت و من و برادرم) به عبدلی ، مرز کویت رسیدیم . در آنجا فقط یک اتومبیل به استقبال آمده بود . چرا که درکویت تنها یک بیت از هجرت امام مطلع بود ، ( و آن بیت آقای مهری نماینده امام در کویت بود).

در آموقع از جمله منتظرین امام در آن بیت ، حضرت حجت الاسلام محمد منتظری شهید بود . برای گرفتن ویزا گذرنامه ها را به یک مامور کویتی دادیم . مشخصات چند گذرنامه را ثبت کرد تا رسید به گذرنامه امام. نام : روح الله…نگاهی به گذر نامه کرد و نگاهی به ما .سپس گذرنامه ها را برداشت و به اطاقی رفت . مامورین کویتی کم کم جمع شدند . رفت و آمد ها زیاد شد.پس از مقداری معطلی گفتند برای ورود شما به کویت باید از مقامات بالا دستور بیاید بعدها فهمیدیم که هیات دولت درهمان لحظات به ریاست امیر کویت جلسه فوق العاده تشکیل داده اند و پیرامون مساله تازه یعنی ورود امام بحث و بررسی میکرده اند . حضرات ، چنان جا خرده و ترسیده بودند که نمیدانستند چکارکنند . روح الله خمینی کدام یک از شماست ؟

پرسیدم چه کار دارید ؟ گفت : من ماموریت دارم سوالهایی از ایشان بکنم . بگوئید بیاید پیش من ! گفتیم میتوانید شما پیش ایشان بیائید . امام وارد اطاقی شدند و آن مامور آمد پیش امام و سئوالهای زیر را مطرح کرد.

  • چرا به کویت آمده اید؟
  • برای اقامت موقت.
  • قصد دارید چند روز در کویت بمانید؟
  • بیش از ده روز.
  • پس از آن به کجا بروید ؟
  • شاید بسوریه بروم.
  • آدرس شما در کویت کجاست؟….

پس از آن از امام خواست که به اطاق تشریفات بروند . در بین راه یکی از همراهان به من گفت در نزدیکی امام حرکت کن . باید مواظب باشیم . احتمال میرود دولت ایران تروریست بفرستد . احتمال همه چیز هست هر گونه حرکت غیر عادی دیدی خودت را سپر امام قرار ده . و بعدا شنیدیم که دولت ایران با توطئه عراق و شاید کویت میخواستند به امام آسیب برسانند و یا امام را بربایند و یا…

بیش از دو ساعت منتظر ماندیم تا فرستاده دولت کویت از شهر رسید . برادرم را خواست و آهسته به او گفت : دولت کویت خیلی خوشوقت می شود که میزبان آقای خمینی باشد ولی در شرائط فعلی و در این روزها نه ! زیرا شما میدانید که ما با ایران روابطی داریم. از این رو مشکلاتی برای ما فراهم خواهد آمد ! وقتی امام مطلع شدند تبسمی کردند و فرمودند : پس اجازه دهید به فرودگاه برویم و از آنجا به هر جا که خواستیم می رویم. جواب منفی بود .

امام آماده بازگشتن به عراق شدند . بجز یک نفرمان بقیه در معیت امام دوباره به صفوان بازگشتیم.دولت های عراق و کویت با هم تبانی کرده بودند که امام به عراق برگردد و از آن پس دولت عراق اصرار داشت که امام در عراق بمانند گر چه توان و جرات فشار آوردن بر امام را نداشت . و جرات فشار آوردن بر امام را نداشت. مامورین عراقی در مرز صفوان از ساعتها قبل در انتظار ما بودند و پس از ورود ما مرتب با مقامات بغداد و شورای به اصطلاح انقلاب عراق در تماس بودند . این شورا نیز مانند دولت کویت از صبح همان روز تا نیمه های شب جلسه فوق العاده داشت و مامورین بی اراده صفوان علی الدوام در تماس با آنها بودند . پس از مدتی از امام خواستند به اطاق تشریفات بروند . نزدیک غروب بود. با امام وارد اطاق شدیم.

شاید بیش از چهار ساعت در آن اطاق بودیم . من تمام وقت به صورت نورانی امام نگاه میکردم و تا می توانستم از ایشان رو بر نمیگرداندم مگر در لحظاتی که امام نگاهش به من می افتاد ، دیگر نمیتوانستم نگاه کنم . فورا سرم را پائین می انداختم . از اول ورود ما به این اطاق ، چنین به نظر میرسید که ما را در اینجا توقیف کرده اند . ما تنها برای امام ناراحت و نگران بودیم و اصلا کسی بجز امام فکری نداشت ولی امام از همان اول  ورود شان به اطاق ، چندین باز مزاح کردند و ما را خنداندند ، آنطور به نظر میرسید که امام به خاطر تقویت روحیه ما اینچنین بر خورد معمولی و بلکه بسیار شاد داشتند و شاید میخواستند ما چندان ناراحت نشویم که ایشان در حالت شبه زندانی هستند ولی قضیه اینطور نبود ، بلکه آنان که امام را میشناسند ، میدانند که آن بزرگوار در تمام لحظاتی که مصائب و نگرانیهائی دارند ، برای خدا تحمل کرده و با خرسندی و خون سردی نا گواریها و بلایا را استقبال میکنند.

دو نفر از همراهان به بهانه گرفتن شام به بصره رفتند ، و به نجف تلفن زده و قضایا را به اطلاع دوستان رساندند ، سپس قدری غذا خریدند و بازگشتند. شام عبارت بود از غذای گرم رستوران و مقداری هم پنیرو خربزه . امام شروع به خوردن نان و پنیر کردند . البته ایشان بعد از صبحانه ، دیگر چیزی نخورده بودند لذا خیلی برای ما ناگوار بود که غذای گرم بخوریم و امام فقط به نان و پنیر اکتفا کنند. احمد آقا به من گفت : امام نان و پنیر و خربزه می خورند فورا خربزه را شستم و بریدم و با اینکه خربزه شیرین نبود ، معذلک امام مقداری میل کردند.

پس از معطلی زیاد ، مسئول منطقه صفوان خدمت امام آمد و گفت : برای شما – در همین صفوان – اطاق تهیه شده است….میتوانید امشب را اینجا بمانید . پس از مدت کوتاهی آمدند و با وی خلوت کردند ، معلوم شد دستور عوض شده است. دوباره برگشت و گفت : اطاقهای اینجا خیلی آمادگی پذیرائی ندارد ! و بهتر است به بصره بروید.

از اطاق آمدیم بیرون . امام سوار اتومبیل شدند . مسئول عراقی فورا به ما گفت : چرا امام را در اتومبیل خود سوارکردید ، ما خودمان اتومبیل تهیه کرده ایم و ایشان را می بریم.شما هم بر گردید به کویت ، ما مقاومت کردیم و قبول نکردیم . آخر کار گفت : دست من نیست . این دستور از بالاتر است و من باید اطاعت کنم . آمدیم و به امام عرض کردیم : این بار امام به شدت ناراحت شدند ، با لحنی تند و با صدائی بلند گفتند ” من از این ماشین پائین نمی آیم . من به آنها اعتماد ندارم. آنها توطئه کرده اند.

ده ها مامور امنیتی که در آنجا جمع شده بودند ، نفسها را خفه کرده ، گویا فارسی میدانستند و با دفت به سخنان امام گوش میدادند . پس از اینکه امام ساکت شدند مامور عراقی گفت:

اگر ایشان ناراحت می شوند ، اشکال ندارد هر طور که میخواهند میتوانند بروند .

در هتل بصره ، رئیس سازمان امنیت آنجا به دیدار امام آمد ، وخیلی با احترام از ورود امام به بصره خوش آمد گفت ! و اضافه کرد :

  • امام اگر بخواهند در بصره بمانند ، ما در خدمت ایشان هستیم و اگر به نجف باز می گردند ، مقدمات سفرشان را فراهم میکنیم ( از لحن او چنین فهمیده میشد که خواهش میکند امام به نجف برگردند)
  • من به نجف برنمیگردم!
  • شما هر جای عراق را می توانید اختیار کنید ، تمام عراق وطن شماست ! اگر هم مسافرت می کنید میتوانید به هر جا بروید البته الان باید بگویید تا ترتیب سفرتان را بدهیم.
  • من در عراق نمی مانم . الان نمیتوانم جواب شما بدهم . فردا می گویم که کجا خواهم رفت.
  • امیدوارم از پذیرائی در صفوان ، هیچگونه ناراحتی نداشته باشید! ( امام به شدت از معطلی در صفوان اعتراض کردند و فرمودند )
  • ما در آنجا تقریبا بازداشت بودیم . اصلا از رفتار مامورین شما راضی نیستم ، در ضمن یکی از همراهان ما را نیز در آنجا توقیف کردند .
  • از آنچه گذشت است معذرت میخواهم ! فردا آن دیگری به شما ملحق خواهد شد. ولی آقایانی که از کویت آمده اند باید برگردند هیچگونه دلیلی برای ماندن آنها نیست.

امام از ما خواستند که به کویت برگردیم با صد ها اندوه و نگرانی ، ناچار به کویت بازگشتیم .

هنوز صبح نشده بود به منزل رسیدیم . همه بیدار بودند و چشم انتظار .شهید محمد منتظری نیز بیدار بود و منتظر…

سید محمد رضا مهری

 

19دسامبر/16

فقه

حجت الاسلام و المسلمین قدیری

بحثی درباره نماز مسافر

بر مسافر با شرائطش که ذکر می شود “نماز قصر” واجب است.یعنی باید نمازهای چهار رکعتی ، دو رکعت بخواند . در این مساله ادعای اجماع ، بلکه ضرورت شیعه امامیه شده است . اکثر عامه (علمای اهل سنت ) نیز به همین مطلب  قائل اند . و روایات بسیاری که در بین آنها روایات صحیحه هم زیاد است دلالت بر آن دارد ، لکن نباید بین دو مطلب خلط شود :ثبوت قصر در سفر و وجوب آن.

۱٫ثبوت قصر :

دلیل ثبوت قصر در سفر این آیه است:

“#sŒÎ)ur ÷Läêö/uŽŸÑ ’Îû ÇÚö‘F{$# }§øŠn=sù ”

“ö/ä۳ø‹n=tæ îy$uZã_ br& (#rçŽÝÇø)s? z`ÏB Ío4qn=¢Á۹$# ”

“÷bÎ) ÷LäêøÿÅz br& ãNä۳uZÏFøÿtƒ tûïÏ%©!$# (#ÿrãxÿx. 4 ¨”[۱]

یعنی زمانی که ” ضرب در ارض ” نمودید (راه رفته و طی مسافت کردید ) پس باکی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر بیم آن داشته باشید که کفار بر شما فتنه کنند (شما را غافلگیر کرده و بر شما هجوم برند ) . گرچه ظاهر آیه شریفه حکم “نماز خوف ” در سفر است ، لکن به قرینه تمسک ائمه (ع) به آیه شرفه برای بیان مطلق نماز مسافر در مثل روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم که ذکر خواهد شد ، این آیه دلیل مساله است.

۲٫وجوب قصر :

با اینکه در آیه شریفه – فوق الذکر- تعبیر به “لیس علیکم جناح ” است که ظاهر آن ترخیص در قصر است نه وجوب قصر ، لکن وجوب قصر در سفر ، اجماعی و ضروری مدهب است ومعلوم میشود که تعبیر به ” لیس علیکم جناح ” به خاطر دفع توهم خطر و ممنوعیت است یعنی چون وظیفه اولی ، نماز چهار رکعتی است توهم میشود که دو رکعتی صحیح نیست . برای دفع این توهم ، گفته شده که مانعی در قصر صلاه نیست علاوه بر اینکه روایات بسیاری دلالت بر مساله دارد. از جمله صحیحه زراره و محمد بن مسلم .”قالا قلنا لا بی جعفر (ع)  ما تقول ”

“فی الصلاه فی السفر کیف هی وکم”

“هی ؟ فقال: ان الله عزوجل یقول”

“واذا ضربتم فی الاض فلیس علیکم”

“جناح ان تقصر و امن الصلاه”فصار”

“التقصیر فی السفر واجبا کوجوب التمام”

“فی الحضر .قالا : قلنا له :قال-”

“الله عزوجل :”فلیس علیکم”

“جناح ” و لم یقل افعلوا ، فکیف”

“اوجب ذلک ؟ فقال : اولیس قد قال ”

“الله عزوجل –فی الصفا و المروه”

فمن حج البیت اواعتمر فلا جناح”

“علیه ان یطوف بهما “الاترون”

“ان الطواف بهما واجب مفروض”

“لان الله عزوجل- ذکره فی کتابه”

“وصنعه نبیه و کذلک التقصیر”

“فی السفر شییء صنعه النبی (ص)”

“و ذکر الله فی کتابه…”[۲]

زراره و محمد بن مسلم نقل میکنند که خدمت حضرت باقر (ع) عرض کردیم : چه میفرمائید راجع به نماز در سفر ، چگونه است و چقدر ؟ فرمود : خداوند عزوجل می فرماید : زمانی که طی طریق کردید ، بر شما باکی نیست که نماز را قصر بخوانید ، پس نماز قصر در سفر واجب شد مثل اینکه نماز تمام در حضر واجب است. عرض کردیم : خداوند عزوجل فرمود : بر شما باکی نیست که قصر بخوانید و نفرمود حتما باید بخوانید.حضرت فرمود : آیا خداوند درباره سعی بین صفا و مروه نفرموده :کسی که حج خانه کعبه نماید یا عمره به جا آورد باکی بر او نیست که بین صفا و مروه سعی کند ، با اینکه سعی بین صفا و مروه واجب است ؟ ( در عین حال به کلمه “لا جناح” یعنی باکی نیست تعبیر فرموده که در آیه هم شبیه همین تعبیر است)…

از این حدیث شریف استفاده میشود که شکسته شدن نماز در سفر عزیمت است نه رخصت . یعنی اگر نماز را در سفر تمام بخوانند صحیح نیست . بلکه در باب روزه ، زراره به روایت صحیح از حضرت باقر (ع) نقل میکند که حضرت فرمود :

“سمی رسول الله (ص) قوما صاموا”

“حین افطر و قصّر غُصاه…”[۳]

پیغمبر اکرم (ص) جماعتی را که وقتی حضرت روزه را افطار و نماز را شکسته خواند آنها روزه گرفتند ، گناهکار نامید. از این تعبیر معلوم میشود که روزه گرفتن در سفر گناه هم هست ، علاوه بر اینکه باطل است. و روایت صحیحه دیگر هم صراحت در آن دارد مثل موثقه عمار:

“قال : سالت ابا عبدالله (ع) عن”

“الرجل یقول : لله علی ان اصوم ”

“شهرا او اکثر من ذلک او اقل”

“فیعرض له امر لابد له ان یسافر”

“ایصوم و هم مسافر؟ قال اذا سافر”

“فلیفطر لانه لایحل له الصوم فی ”

“السفر فریضه کان او غیره والصوم”

“فی السفر معصیه”.[۴]

عمار میگوید : از حضرت صادق (ع) سئوال کردم از شخصی که نذر می کند یک ماه یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرد ، بعدا پیش آمدی میشود که به ناچار مسافرت میکند آیا در سفر روزه بگیرد؟ فرمود : وقتی سفر کرد باید روزه را افطار کند زیرا برای او روزه در سفر حلال نیست چه روزه واجب و چه غیر آن.و روزه در سفر معصیت است.

بنابراین ، از این احادیث ، چنگ امر معلوم میشود : ۱-وجوب قصر نماز در سفر و سقوط روزه در آن.۲-عمل بر خلاف این وظیفه گناه است.۳-تمام خواندن نماز در سفر باطل است و نیز روزه در سفر باطل است.

موارد استثناء:

در یک مورد تمام خواندن نماز در سفر صحیح است وآن مورد جهل به اصل حکم است. یعنی کسی که جاهل است که مسافر نمازش شکسته است اگر تمام خواند صحیح است. ولی اگر میداند نماز مسافر قصر است و بخصوصیتی از آن جاهل است مثل آنکه نمیداند کسی که چهار فرسخ برود و شب بماند و روز بعد برگردد حکم مسافر دارد ، و نماز را تمام بخواند ، نمازش باطل است. و حکم به بطلان در این صورت علی القائده است و استثناء در فرض جهل به اصل حکم به دلیل روایت صحیحه زراره و محمد بن مسلم است که گفتند:

“قلنا لابی جعفر (ع) رجل صلی”

“فی السفر اربعا ، ایعید ام لا ؟ ”

“قال : ان کان قرات علیه آیه”

“التقصیر وفسرت له فصلی اربعا ”

“اعاد و ان لم یکن قرات علیه و ”

“لم یعلمها فلا اعاده علیه”.[۵]

عرض کردیم خدمت حضرت باقر (ع) : مردی در سفر نماز را چهار رکعت خوانده آیا اعاده کند یا نه ؟ فرمود : اگر آیه تقصیر ( شکسته خواندن نماز) بر او خوانده شده و برای او تفسیر شده و در عین حال نماز را چهار رکعت خوانده است ، اعاده کند و اگر براو این آیه خوانده نشده و حکم را نمیدانسته است نمازش اعاده ندارد .

ازاین حدیث استفاده می شود که کسی که اصل شکسته شدن نماز را در سفر نمیداند اگر نماز را تمام بخواند نمازش صحیح است و در غیر این صورت باید نمازش را اعاده کند .

و همچنین درباره روزه در حال سفر مواردی استثناء شده مثل : مورد جهل به اصل حکم که نمیداند روزه در حال سفر باطل است. دلیل آن ، روایات صحیحه است که از جمله آنها صحیحه لیث از حضرت صادق (ع) است:

” اذا سافر الرجل فی شهر رمضان ”

“افطرو ان صامه بجهاله لم یقضه”[۶]

اگر شخصی در ماه رمضان مسافرت کند باید روزه را افطار نماید و اگر از روی جهل روزه گرفت قضا نکند . و از این تعبیر صحت روزه در مورد جهل استفاده میشود.

و از موارد صحت روزه در سفر آن است که شخصی نذر کند که در سفر روزه بگیرد یا در اعم از سفرو حضر روزه بگیرد . البته در این مورد متعلق نذر ، روزه در سفر یا اعم است به طور اطلاق نه روزه خاصی مثل روزه رمضان یا قضاء آن.پس اگر نذر کند روزه ماه رمصان را در سفر بگیرد نذر صحیح نیست ونیز اگر نذر کند روزه استحبابی عید غدیر را در سفر بگیرد روزه باطل است و فقط نذر صحیح آن است که نذر کند در سفر یا اعم از سفر و حضر روزه بگیرد و قیدی نیاورد و بطلان روزه در موارد ذکر شده علی القاعده است و دلیل صحت درمورد اخیر صحیحه این مهزیار است درباره کسی که نذر کرده هر شنبه روزه بگیرد که حضرت فرمودند :

“لا تترکه الا من عله و لیس علیک ”

“صومه فی سفر ولا مرض الا ان تکون”

“نویت ذلک”[۷]

یعنی روزه را که نذر کرده ای بدون عذر ترک نکن ، و در سفر و مرض نگیر مگر آنکه نیت آن را کرده باشی . از این عبارت ، فقهاء چنین استنباط کرده اند که اگر در حال نذر نیت کند که در سفر روزه بگیرد و آن را نذر کند نذرش صحیح است و باید به آن وفاء کند و در سفر روزه بگیرد . و با اینکه شرط شده که باید متعلق نذر فی نفسه راجح باشد و الا نذر باطل است و صوم در سفر مرجوح است ولی نص صحیح سابق ، این قاعده را تخصیص میزند و مورد نذر روزه در سفر را استثناء میکند، چنانکه در باب احرام قبل از میقات که فی نفسه مرجوح و باطل است، نص صجیج وارد شده که در صورت نذر صحیح است.  و این دو مورد از اعتبار و رجحان در متعلق نذر استثناء شده است.[۸]

باید این نکته یاد آری شود که استثناء در حدیث از خصوص سفر است و از مرض استثناء نیست ، چون قطعی است که روزه با نذر از مریض تصحیح است که محل ذکر آن کتب فقه است.

موضوع قصر :

گاهی توهم میشود که موضوع قصر مجرد راه پیمودن است با شرایطی که بعدا بیان خواهد شد هد چند عنوان سفر بر آن صدق نکند ، چنانکه بعض فقهاء عظام و اساتید کرام چینن فرموده اند و حتی ادعا کرده اند که آنچه از کتاب و سنت استفاده میشود این است که “ضرب فی الارض” موضوع قصر است و سفر ، موضوع حکم نیست . و نظر مبارک ایشان به این آیه شریفه است :

“و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم”

“جناح ان تقصروا….”

و چون این بحث مهم است و نتایج زیاد بر آن مترتب میشود – که انشاالله در محل خودش بیان خواهد شد – خوب است دقت کنیم که آیا حکم چنان است که فرمودند یا موضوع حکم قصر ، سفر است؟

انصاف این است که میتوان این مساله را ( که موضوع ، عنوان سفر است ) از واضحات دانست و اموری بر آن دلالت دارد :

  1. ارتکاز متشرعه بر این است که “مسافر ” نمازش شکسته است و کسی که مسافر نیست نمازش تمام است و حتی عنوان مساله را نماز مسافر میدانند و همین ارتکاز موجب قطع است که موضوع ، عنوان سفر است.
  2. هرچند در آیه شریفه “ضرب فی الارض ” بیان شده لکن از روایات فراوان من جمله ضحیحه زراره و محمد بی مسلم استفاده میشود که مراد از ضرب فی الارض سفر است ، چنانکه در حدیث ، بعد از ذکر آیه شریفه می فرماید :

“فصار التقصیر فی السفر واجبا”

“کوجوب التمام فی الحضر”

  1. در آیه صوم ، عنوان سفر ذکر شده :

“`tB tb$Ÿ۲ $³ÒƒÍsD ÷rr& 4’n?tã ۹xÿy™ ×o£‰Ïèsù ô`ÏiB BQ$­ƒr& tyzé& “[9]

و از آن معلوم میشود که موضوع افطار در صوم و ثبوت قضا سفر است. واحدی از فقهاء تفصیل بین موضوع افطار روزه و قصر نماز ذکر نفرموده اند و حتی ملازمه بین قصر و افطار را در مساله ای جداگانه بحث نموده و فتوی داده اند و در بعضی روایات به آن تصریح شده است . از اینجا معلوم میشود که شکسته شدن نماز مثل افطار روزه در یفر است . بنابراین در مورد شکسته شدن نماز ، گذشته از شرایطی که ذکر خواهد شد ، لازم است عنوان سفر هم صادق باشد و الا نماز ریال شکسته نمیشود . وت نتایج این بحث در آینده روشن خواهد شد.

انشاالله

سفر چسست ؟ :

هر چند در معنای سفر چندان بحث نشده است و سفر را “قطع مسافت ” معنی کرده اند لکن منظور ، مطلق قطع مسافت نیست بلکه به قرینه اینکه سفر و حضر را مقابل یکدیگر ذکر کرده اند و در “المنجد ” است که : حضر ضد غاب ، معلوم میشود در معنای سفر مفهوم غیبت اخذ شده است. پس اگر شخص حاضر ، قطع مسافت نماید سفر نکرده است بلکه مسافر کسی است که علاوه بر قطع مسافت ، غایب شود . این غیبت و حضور ، غیبت و حضور نسبت یه محل زندگی انسان است و معهود نزد متشرعه و اهل عرف این است که کسی را مسافر میدانند که از محل سکونتش دور شود و کسی را حاضر میدانند که در آنجا باشد .بنابراین اگر جائی محل سکونت انسان باشد وقتی به آنجا رسید ، دیگر مسافر نیست هر چند وطن او نباشد.

تاسیس اصل :

اگر شک شود که عنوان سفر در موضوع حکم قصر ، مأخوذ است و دخالت دارد یا نه ، یا شک شود که آیا اضافه بر قطع مسافت خصوصیت غیبت مقابل حضور در سفر معتبر است یا نه ؟ چنانچه عموم یا اطلاقی باشد که دلالت بر چهار رکعتی بودن نماز کند به آن تمسک میکنیم ، زیرا شک در اعتبار غیبت در مفهوم سفر ، شبه مفهومی مخصص است و مورد تمسک به عموم عام یا اطلاق مطلق است. و در شک در اعتبار سفر در موضوع قصر نیز مورد تمسک  به آن است زیرا ادله قصر از این نظر اطلاقی ندارد و مراد از ضرب فی الارض در آیه شریفه ، سفر است چنانکه گذشت. و اگر احتمال آن را هم بدهیم نمیتوانیم به اطلاق آن تمسک کنیم زیرا از این نظر در مقام بیان نیست . و وجود عموم یا اطلاق بر چهاررکعتی بودن نماز را به دو طریق میتوان احراز کرد:

۱-تعبیر قصر و  مفهوم آن دلالت دارد بر اینکه اصل اولی نماز تمام است و در سفر کوتاه شده است زیرا قصر به معنی کوتاه است و هر چند این معنی عموم یا اطلاق لفظی را ثابت نمیکند لکن همان ملاکی که در حجیت عموم یا اطلاق در مورد شبهات مفهومیه موجود است – که بنای عقلا بر احتجاج به آن است_در اینجا هم هست زیرا وقتی معلوم شد که اصل اولی در نماز ، تمام است و در بعضی موارد کوتاه شدن نماز هست عقلا به همان اصل اولی احتجاج میکنند.

۲-اطلاق بعض روایات که از جمله آنها روایاتی است که مجموع فریضه و نافله را در روز پنجاه و یک رکعت بیان میکند مثل صحیحه فضیل بن یسار عن ابی عبدالله علیه السلام :

“الفریضه و النافله احدی و خمسون”

“رکعه…” [۱۰]

یعنی نمازهای واجب هر روز و نافله های آن ۵۱ رکعت است .

و از جمله آنها روایاتی است که مفاد آنها این است که نمازهای چهار رکعتی در اصل دو رکعت بوده و پیغمبر اکرم (ص) دو رکعت دیگر به آنها اضافه فرموده است مثل صحیحه فضیل:

“قال : سمعت ابا عبدالله (ع) ”

“یقول ( فی حدیث ) : ان الله”

“عزوجل فرض الصلاه رکعتین”

“رکعتین ، عشر رکعات ، فاضات”

“رسول الله (ص) الی الرکعتین”

“رکعه و الی المغرب رکعه….”[۱۱]

فضیل گفت : از حضرت صادق (ع) شنیدم در حدیثی که فرمود : خداوند نماز را دو رکعت ، دو رکعت واجب کرد که مجموعا ده رکعت است ، پس پیغمبر اکرم (ص) به هر دو رکعت ، دو رکعت اضافه فرمود و به مغرب یک رکعت…

توهم نشود که از این حدیث معلوم میشود نماز در اصل دو رکعت بوده و معلوم نیست دو رکعت اضافی که پیغمبر اکرم (ص) به آن افزوده ، در مورد مساله ما یعنی مورد شک هم باشد. بنابراین قاعده ، اقتضای قصر می کند و اصل اولی قصر است مگر خلاف آن ثابت شود . این توهم صحیح نیست ، زیرا با اینکه دو رکعت از نمازهای چهار رکعتی اصلی و دو دیگر فرعی و اضافی است ، لکن روایات از جمله صحیحه فضیل به نحو اطلاق دلالت دارد که مجموع اصلی و اضافی هر یک از نمازهای ظهر و عصر و عشاء چهار رکعت است و ما ماخوذ به این اطلاقیم مگر دلیل ، بر خلاف آن قائم شود. روایات دیگر هم همین اصل را ثابت می کند که باید در فقه به تفصیل مورد توجه قرار گیرد و ما به همین مختصر در اینجا اکتفاء می کنیم .و الحمدلله رب العالمین.

ادامه دارد.

 

۱-سوره نسا آیه ۱۰۱

۱-وسائل الشیعه  جلد ۵ ، ص۵۳۸،روایت۲٫

۲-وسائل ، جلد ۵، ص۵۳۹، روایت ۵

۱-وسائل ، جلد ۷ ، ص۱۴۱ ، روایت۸٫

۲-وسائل ، جلد ۵ ،ص۵۳۱  ، روایت۴٫

۳-وسائل ، جلد ۷ ،ص۱۲۸  ، روایت۶٫

۱-وسائل ، جلد ۷ ،ص۱۳۹  ، روایت۱٫

۲-باید به این نکته هم تنبه داده شود که از این روایت به صحیحه تعبیر شده با اینکه ابن مهزیار میگوید ” کتب الیه بندار مولی ادریس یا سیدی نذرت ان اصوم کل یوم سبت”. یعنی بندار نوشت به او که این آقای من ! نذر کردم که هر شنبه روزه بگیرم که هم بندار مجهول است وهم معلوم نیست به چه کسی نوشته و آیا او امام (ع) بوده یا غیر امام . علت اینکه روایت را صحیحه دانسته اند اینستکه جهالت کاتب –با اینکه ابن مهزیار نقل کتابت او را میکند- ضرر ندارد و نقل این حدیث در کتب معتبره حدیث دلیل است بر اینکه این حدیث از امام است . به خصوص که این مهزیار اجل است ار اینکه از غیر امام نقل کند . و ایشان وکیل امام بوده است و مکاتبات زیادی به وسیله ایشان بین امام و شیعیان رد و بدل شده که در کتب روایات مشهود است.

۱-سوره بقره آیه ۱۸۵

۱-وسائل  جلد ۳ص۳۲روایت۳

۲-وسائل ، جلد ۳ ،ص۳۱ ، روایت ۲

19دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت پانزدهم

آیت الله  حسین نوری

ویژگیهای سیستم سرمایه داری

این موضوع روشن است که افراد بشر چون از لحاظ قدرت فکری و جسمی و استعداد های درونی و امکانات فعالیت های زندگی متفاوت خلقت شده اند . اگر در عرصه  فعالیت های اقتصادی و تحصیل مال و فراهم کردن ثروت آزاد باشند و هیچ قدرتی در هیچ موردی سدی در برابر برخی از افراد که میخواهند از قدرت خود سوء استفاده کنند ، ایجاد نکند و جلو این قبیل اشخاص را نگیرد ، بعضی که قویتر و دارای استعداد بیشتر و از لحاظ امکانات اقتصادی تواناتر میباشند راه فعالیت های اقتصادی را بر افراد ضعیفتر یا به کلی خواهند بست و یا آنها را تحت سلطه و استثمار خود در خواهند آورد و در نتیجه ، حاصل کار و نتیجه فعالیت های آنها را به خود اختصاص خواهند داد.

و لذا دین اسلام که به همه انگیزه ها و استعدادها و خصوصیات فطری انسانها توجه کامل دارد برای اینکه جلو افرادیکه میخواهند از قدرتها و امکانات خود سوء استفاده کرده راه را بر روی افراد دیگر ببندند ویا آنها را به زنجیر  استعمار و استعمار بکشند ، بگیرد و مانع ظلم و استثمار بشود و به علاوه این استعداد های شگرف و قدرتها و امکانات وسیع را در جهت تکامل وپیشرفت واقعی جامعه و خدمت و احسان و ایثار به حرکت در بیاورد از دو طریق گام بر داشته است:

۱-نیروی باطنی

اسلام به وسیله ایجاد ایمان عمیق و ریشه دار به مبدا و معاد جلو تندروی ها و استثمار جوئی هایی را علاوه بر اینکه چنانکه گفتیم میگیرد و غریزه سرکش حرص و آز و برتری طلبی را مهار و کنترل میکند ، استعداد ها و امکانات را در جهت ترقی جامعه و خدمت و احسان و ایثار و گذشت بسیج میکند.

۲-نیروی خارجی

اسلام به وسیله نیروی خارجی که از حکومت مقتدر اسلامی و ولایت فقیه سر چشمه میگیرد با قدرت کامل سد محکمی در جلوی ستم پیشگی ها و ضعیف کشی ها  و استثمار ایجاد میکند و افراد بشر را با نشان دادن الگوها و بیان مطالب مفید ومستدل در جهت خدمت به جامعه و اصلاح آن و رفع نا به سامانیها به حرکت در می آورد .و همین موضوع یکی از مزایای مهم نظام  اقتصادی اسلام محسوب میشود.

ولی سیستم سرمایه داری که اساس آن بر آزادی بی حد و حصر اقتصادی و مالکیت خصوصی به معنای بسیار وسیعی –چنانکه قبلا گفته شد- پی ریزی شده است علاوه بر اینکه در راه از بین بردن سوء استفاده از قدرتها و استعدادها و امکانات گامی برنمیدارد راه آن را هموارتر میسازد و به این قبیل کارها میدان وسیعتری می بخشد و عرصه فعالیت های استثماری را باز تر میکند .

در نتیجه عده ای رفته رفته منابع و مجاری ثروتها را در دست گرفته به تدریج واحد های بزرگ اقتصادی به وجود می آورند و مالکین کوچکتر را یا از میزان فعالیت به کلی بیرون میرانند و یا آنها را یه زنجیر استثمار واستعبار میکشند و دسترنج و حاصل کار آنان را با عناوین مختلف و تبلیغات فریبنده به خود اختصاص میدهند.

ما امروز در سطح جهان واحدهای اقتصادی بزرگ صنعتی مربوط به بخشهای مختلف فولاد ، برق ، اتومبیل سازی ، کشتی سازی ، هواپیما سازی ، اسلحه سازی …. را می بینیم و همچنین در قلمرو خدمات هیز واحد های بزرگی را مشاهده میکنیم که بخش عمده ای از فعالیت اقتصادی جهان را به عهده دارند که از این قبیل شرکت های عظیم بیمه ها ، کمپانیهای هواپیمایی ، کشتیرانی و غیره و در بخش کشاورزی نیز واحد های بزرگ کشاورزی مانند پنبه ، غلات ، نیشکر و قهوه که با زیر کشت بردن هزاران هکتار زمین و به کار گرفتن چندین هزار کارگر واحدهای بزرگ تولیدی را به وجود آورده اند ، دیده میشود.

و میدانم که اینها در دنیای سرمایه داری به این آسانی و سادگی به وجود نیامده است اینها نوعا در میدان رقابت رقبای ضعیفتر از خود را از پا در آورده و ضمنا افراد بسیاری را زیر سلطه استثمار خود کشیده اند با به این صورت در آمده اند و بر همین اساس نیز به حیات خود ادامه میدهند.

به علاوه با تکامل ماشینیسم و پیچیدگی بیش از پیش وسائل و ابزار فنی ، تاسیس واحد های بزرگ اقتصادی –چه در عالم صنعت وبازرگانی وخدمات و چه در جهت کشاورزی و بانکداری – به سرمایه های عظیمی احتیاج دارد که تنها سرمایه داران بزرگ میتوانند چنین واحد هایی را تاسیس کنند و سرمایه داران جزء و انفرادی که قدرت تاسیس واحدهای بزرگ را ندارند هرگز نمیتوانند با سرمایه داران بزرگ معارضه و مقابله کنند و چون راههای فعالیت های اقتصادی را بر روی خود بسته میبینند ناگزیر متوقف و راکد میگردند و بالاخره به تحلیل میروند و سقوط میکنند.

و نیز قانون رقابت موجبا میگردد که موسسات همواره در این راه بکوشند که قیمت کالاهای تولیدی و همچنین نرخ خدمات را پائین بیاورند تا مصرف کنندگان بیشتری را به خود جذب کنند و در این گیرو دار بنگاهها و واحد های کوچک تر که با در نظر گزفتن هزینه های لازم نمیتوانند کالا های تولیدی و خدمات را مطابق موسسات بزرگ عرضه کنند اغلب ورشکست میشوند و یا اینکه از طرف شرکت ها و واحد های بزرگ جذب می گردند.

و نیز معمولا بنگاههای تولیدی پس از هر دوره عملکرد ، قسمت قابل ملاحظه ای از سود خود را به جای تقسیم در بین صاحبان سهام به مصرف سرمایه گذاری جدید و بزرگ تر کردن بنگاهها میرسانند به طوریکه با ملاحظه بیلان بنگاهها معلوم میشود که هر سال مقداری از سود ویژه خود را صرف خرید زمین های مجاور کارخانه ها و بنگاهها به منظور توسعه آنها و تهیه ماشین آلات جدید و ایجاد کارگاههای تازه میکنند تا به این وسیله میدان فعالیت های خود را گسترش بیشتری بدهند ، به طوریکه بسیاری از بیگاههای بزرگ تولیدی و خدماتی امروز که واحد عظیم اقتصادی را تشکیل میدهند در ابتدا واحد کوچک تولیدی و بازرگانی و خدماتی بوده اند که با روش نامبرده تدریجا گسترش یافته تا اینکه به حجم امروز رسیده و به مراکزی بزرگ مبدل گردیده اند و همین امر نیز موجب به تحلیل رفتن و سقوط واحد های کوچکتر میشود.

اینها نمونه ای از مظاهر و روند کاردنیای سرمایه داری است که اسلام هرگز با فعالیت های اقتصادی که اساس آن بر ستم و استثمار و اجحاف پی ریزی شده است ، موافق نیست و نظام اقتصادی اسلام از هر گونه ظلم و تضعیف ناروا و اجحاف خالی و منزه است که شرح آن از مطالبی که قبلا گفته شده است و همچنین از موضوعاتی که بعدا به توفیق پروردگار متعال خواهیم گفت معلوم میگردد . ما در اینجا به شرح دو نوع از این مراکز که خوانندگان محترم با نامها و عناوین آنها آشنایی بیشتر دارند میپردازیم:

۱-کارتل

“کارتل” عبارت است از اتحادیه چند واحد اقتصادی که به منظور ایجاد انحصار و همکاری در زمینه فروش و تولید به وجور آمده است و در حقیقت موسسین کارتلها برای خاتمه دادن به رقابت و تسلط بر بازارهای موجود آنرا به وجود می آورند . باید توجه داشت که در “کارتل ” شرکتهای عضو سازمان ، شخصیت حقوقی دارند.

کارتلها به طور کلی بر دو نوع میباشند :

۱-کارتلهای بین المللی که از اتحاد و انضمام شرکت های چند کشور به وجود آمده و به اصطلاح چند ملیتی میباشند ، اینها برای تسلط بر بازارهای بین المللی به وجود آمده اند.

این کارتلهای بین المللی در فاصله بین دو جنگ جهانی به ویژه بعد از جنگ دوم قدرت فوق العاده ای یافتند و امروز در جریانات سیاسی و اقتصادی جهان نقش مهمی را بازی میکنند.

۲-تراست

تراست بنگاه بزرگ اقتصادی است که از ادغام و اختلاط چند موسسه به وجود آمده است و بر خلاف کارتل که در آن بنگاههای عضو ، استقلال و شخصیت حقوقی خود را حفظ  میکنند در “تراست” بنگاههای ادغام شده از بین میروند و به صورت سازمان واحد در می آیند.

هدف تراست ایجاد انحصار ، و تنظیم بهتر سیستم تولید و کاهش هزینه و استفاده از همکاری دسته جمعی است.

بر خلاف کارتل که ایجاد انحصار هدف اصلی آن میباشد ، در تراست اگر ایجاد انحصار نیز عملی نشد باقی میماند .

تا اینجا به شرح ویژگیها و خصوصیات سیستم سرمایه گذاری پرداختیم ، اکنون لازم است به توفیق خداوند متعال در زاه شرح مفاسد آن نیز برای اینکه با نظام اقتصادی اسلام مقایسه ای به عمل آمده و بهتر با آن آشنا گردیم گامهائی برداریم.

ادامه دارد

 

19دسامبر/16

سیره ائمه(ع)

قسمت چهارم

رئیس جمهور دانشمند ومحبوب حجت الاسلام خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

کادر سازی

تا اینجا رسیدیم که در مطالب نقل شده از امام سجاد (ع) ما چند نوع مطلب مشاهده می کنیم :

یک نوع آن ، بیاناتی است که خطاب به عامه مردم است و از خود بیان هم پیدا است که شنونده و خواننده آن بیان ، عده خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام نیستند. برای این نوع نمونه ای آوردیم.

نوع دوم ، بیاناتی است که خطاب به عده خاصی است. گرچه مشخص نیست که خطاب به کیست ،  اما کاملا مشخص است که خطاب به عده ای است که آن عده با دستگاه حاکم مخالف بودند. و در حقیقت آنها پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل بیت (ع) بودند .

در کتاب تحف العقول ، خوشبختانه یک نمونه از این نوع بیانات امام سجاد (ع) وجود دارد . (اینکه میگویم یک نمونه ، وجود دارد زیرا اگر در کتابهای دیگر هم بگردیم بیش از این نمونه های معدود از امام سجاد (ع) چیزی نمیتوان یافت) اما انسان میتواند احساس کند که در زندگی امام سجاد از اینگونه نمونه ها فراوان بوده ، منتها در پیش آمد ها و حوادث گوناگونی که در آن دوران رخ مینموده ، در اختناقها ،  حمله کردنها ،اذیت کردنها ، کشتن ها و شهادت های اصحاب ائمه ، این آثار از بین رفته و این مقدار کم به دست ما رسیده است.

نوع دوم اینگونه شروع میشود : (( کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین ))

سخن و خطاب ، این چنین است : خدا ما و شما را از کید ستمگران و از سرکشی حسودان و از حرکات جبارانه جباران محفوظ بدارد. خود خطاب نشان میدهد که امام و این جمع در این جهت شریکند یعنی همگی مورد خطر و درمعرض تهدید از طرف دستگاه حاکمه اند. و پیداست که این مساله مربوط به عده خاصی است و آن عده عبارتند از : مومنین به اهل بیت (ع) و دوستان و نزدیکان آنان. در این نوع ، خطاب با “یا ایها المومنون” شروع میشود. اگر در آن خطاب قبلی “ایها الناس” و در بعضی از موارد “یا ابن آدم” بود ، در اینجا “ایها المومنون” است. یعنی امام(ع)  اعتراف میکند به ایمان کسانیکه این خطاب به آنها صادر شده است. آن مومنان واقعی که به اهل بیت و اندیشه اهل بیت ایمان داشتند.

در اینجا که امام شروع به سخن گفتن مینماید ، سخن امام هم دلیل بسیار روشنی است بر اینکه مخاطبان ، مومنان –یعنی نزدیکان به اهل بیت- اند:”لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبه فی الدنیا ، المائلون الیها، المفتنون بها ،المقبلون علیها”- طاغوتها شما را فریب ندهند ، و پیروان طاغوتها از دنیا پرستان و دنیا گرایان و دنیا فریفتگان و دنیا شتابندگان.

در اینجا آن نوا و آهنگ اصلی در خطاب به این مومنین ،حفظ آنان و ساختن کادرهای لازم برای آینده است. پیدا است که در جریان درگیری شدیدی که در باطن ،میان طرفداران ائمه  (ص) و طرفداران طواغیت وجود داشته طرفداران ائمه از محرومیت های بسیاری رنج میبردند. همانند دوران مبارزه خودمان :کسانیکه قبل از پیروزی انقلاب مبارزه میکردند طبعا آسایش های کسانی را که مبارزه نمیکردند نداشتند ، بلکه دائما در زندان ، تبعید ، ترس ، زیر شکنجه و یا در فرار بردند. اگر کاسب بود برایش برگه مالیاتی می آوردند.بیشتر از آن مقداری که می بایست بپردازد. اگر دانشجو بود دائما زیر نظر و تحت تعقیب و احیانا اخراج از دانشگاه ، اگر طلبه بود در حال فرار،  بازداشت و یا تبعید ، اگر اداری بود در حال معزول بودن و معلق شدن و غیر ذلک. یعنی در هر قشری از قشرها در دوران رژیم گذشته ، اگر کسی اهل مبارزه بود نوعی ناکامی در زندگی مادیش وجود داشت . حتی کسانیکه علاقمند به انقلاب بودند و مبارزه میکردند از رفتن حج-مثلا- محروم میماندند! با اینکه مکه رفتن یک کار عبادی است اما کسی که آن روز با دستگاه مبارزه میکرد اجازه مکه رفتن هم پیدا نمیکرد یا خیلی به زحمت پیدا میکرد و همچنین اجازه هیچ مسافرتی به او نمیدادند یا خیلی به زحمت میدادند.

طبیعتا آن عده ای که اهل مبارزه اند یک ناکامیهائی در زندگی معمولیشان دارند ، در حالیکه دیگران از آسایش ها و رفاه های زیادی برخوردارند . خطر بزرگی که مبارزین را تهدید میکند اینست که اینها به آن رفاه گرایش پیدا کنند ، رفاهی که جز به قیمت دست شستن از مبارزه مقدس به دست نخواهد آمد.

امام (ع) در این بیان ، بیشترین تکیه اش روی این نکته است که مردم را از رفاه های معمولی این زندگی های جلوه دار ومتلألی کاذب معمولی که جز به قیمت نزدیک شدن به طواغیت به دست نمی آید بر حذر بدارد. لذا شما در همین بیان و در بسیاری از بیانات و روایات کوتاه امام سجاد (ع) که نقل شده است این آهنگ را می بینید و به گوش شما میخورد که امام ، مردم را از دنیا پرهیز میدهند.

از دنیا پرهیز دادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه میدهد تا ایمان را بگیرد و به او امتیاز میدهد تا از تندی مبارزه او بکاهد ، مصون و محفوظ بدارد و این در خطاب به مومنین است. در خطاب به عامه مردم این جهت کمتر به چشم میخورد.در خطاب به عامه مردم –همانطور که قبلا گفته شد- آنچه که بیشتر به چشم میخورد این است که :مردم! متوجه خدا باشید ، متوجه قبر و قیامت باشید ، خودتان را برای فردا آماده کنید و مانند آن.

بنا بر این مقصود امام از این نوع دوم از سخن گفتن چیست؟

مقصود کادر سازی است. امام میخواهد از مومنین کادر های لازم را بری هنگام لازم بسازد ، لذا اینها را از جذب شدن به قطب های قدرت و جذب شدن به رفاه کاذب بر حذر میدارد. و بارها در این نوع دوم از رژیم حاکم یاد میکند ، در حالیکه در بیان قبلی به این صراحت نبود ولی اینجا حضرت سجاد (ع) بارها از دستگاه حاکم با زشتی یاد میکند و آنرا در کنار شیطان میگذارد. مثلا اینجا میفرماید:”و ان الامور الوارده علیکم فی کل یوم و لیله من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان”

-آنچه که بر شما هر روز و هر شب وارد میشود از فتنه های تاریک ، از بدعتهای جدید-بدعتهائی که دستگاه های ظلم به وجود می آورند- ، از سنت های ظالمانه و از سختیهای دوران.

“و هیبه السلطان”- از اظهار هیبت و قدرت سلطان “ووسوسه الشیطان” امام بلافاصله بعد از سلطان، وسوسه شیطان را می آورد  یعنی با کمال صراحت حاکم وقت را در اینجا مورد توجه قرار میدهد و او را در کنار شیطان میگذارد! و در ادامه سخن جمله بسیار جالبی است که چون خیلی مهم است نقل می کنم و این جمله حاکی از آن مطلبی است که قبلا گفتم :”لتثبط القلوب عن نیتها” این حوادثی که در زندگی شب و روز انسان پیش می آید –در دوران خفقان- دلها را از آن نیت و جهتی که دارند باز میدارد و از انگیزه و نشاط مبارزه می اندازد.

“و تذهلا عن موجود الهدی”موجودیت هدایت ر ا یعنی آن هدایتی که الان در جامعه وجود دارد آنرا از یاد اینها میبرد”و معرفه اهل الحق”-و آنها را از شناسائی اهل حق بفراموشی می سپارد و نمی گذارد که اهل حق در یاد اینها بمانند.

حضرت سجاد (ع) در همان روالی که قبلا گفتم دارد اینها را موعظه میکند که : مبادا اینگونه حوادث زندگی شما را از آن خطی که دارید به فراموشی بیفکند و آنرا از یاد شما ببرد… امام بارها از سلطان و حاکم جور یاد میکند. و باز هم جای دیگری میفرماید:

“و ایاکم و صحبه العاصین و معونه الظالمین ” –مبادا که با گناهکاران همنشین شوید.مراد از گناه کاران چه کسانیند؟ همان کسانی که جذب دستگاه ظلم عبدالملکی شده اند. مبادا نزدیک آنها بروید. مبادا به ستمگران کمک کنید.

شما درست امام سجاد (ع) را در این چهره ترسیم کنید و ببینید از امام سجاد ، چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور میکنید؟ آیا باز هم همان امام مظلوم کم حرف بیماری که هیچ به کار زندگی کار ندارد در ذهنتان مینشیند؟! امام یک عده از مومنین و دوستان و طرفداران و هواداران خودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگاه های ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی میکند و نمیگذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند.امام دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه میدارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی موثر باشد.

فلسفه امامت از دیدگاه امام

از جمله چیزهائی که دراین بخش از بیانات امام سجاد (ع) به نظرم خیلی جالب ومهم آمد یک قیمتی است که از تجربه های گذشته پیروان اهل بیت (ع) یاد میکند. در این بخش امام سجاد به مردم میگوید: شما یادتان است (یا خبر دارید) که در گذشته چقدر فشار از سوی حکام جائر بر شما وارد آمد؟ -منطور فشارهائی که بر پیروان اهل بیت در دوران معاویه یزید و مروان پیدا شد. اشاره امام به واقعه حره، واقعه عاشورا شهادت حجر بن عدی و رشید هجری و دهها حادثه مهم و معروف دیگری است که پیروان اهل بیت در طول زمان گذشته آنها را تجربه کرده بودند ودر ذهنشان بود امام میخواهد از تجربه های گذشته و از یاد آوری این خاطرات تلخ این مردم را در مبارزه شان ثابت قدم تر کند.به این عبارت توجه کنید:

“فقد لعمری استد برتم من الامور الماضیه فی الایام الخالیه من الفتن المتراکمه و الانهماک فیها ما تستدلون به علی تجنب الغواه و…”

به جان خودم قسم شما از جریانهای گذشته در دورانهای پیشین که پشت سر گذاشته اید از فتنه های انباشته و متراکم و غرق شدن در این فتنه ها حوادث و تجربه هائی را متوانید از آن آزمایش ها استفاده کنید و به آنها استدلال بر اجتناب و دوری از گمراهان و اهل بدعه ها و مفسدین در زمین بنمائید.

یعنی شما تجربه در دستتان هست ومیدانید که اهل بغی و فساد –یعنی همین حکام جور- هنگامی که مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند کرد؟ شما- با استناد به آزمون گذشته-هم اکنون میدانید که باید از اینها جدا شوید و از اینها فاصله بگیرید و در مقابل اینان صف آرایی کنید.

امام در خلال این بیان مساله امامت را به صورت صریح مطرح میکند. یعنی همان مساله خلافت و ولایت بر مسلمین و حکومت بر مردم و اداره نظام اسلامی .امام سجاد (ع) اینجا مساله امامت را به صراحت بیان میکند در صورتی که در آن دوران به آن صراحت نمتوانست اینگونه مطالب را برای عامه مردم مطرح کمد. میفرماید : “فقدما امرالله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته”

-فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسی را که خدا اطاعت  او را واجب کرده است.

امام در اینجا فلسفه و مبنای امامت را از نظر شیعه معین میکند چه کسی باید بعد از خدا مورد اطاعت او را واجب کرده است اگر مردم آن زمان میخواستند روی این مساله فکر کنند خیلی آشکارا به این نتیجه میرسیدند که اطاعت عبدالملک واجب نیست چون ممکن نیست خدا اطاعت عبدالمک را واجب کرده باشد. عبدالملک با آن همه جور و فشاد و بغی پیدا است که شایسته اطاعت نیست. امام اینجا مساله امامت را ذکر میکند سپس برای اینکه تنها شبه ای هم که در ذهن مستمعانشان وجود دارد از بین برود میفرماید :

“…و لا تقدموا الامور الوارده علیکم من طاعه الطواغیت و فتنه زهره الدنیا بین یدی امر الله و طاعته و طاعه اولی الامر منکم”

آنچه که بر شما پیش می آید از طاغوت ها –یعنی عبدالمکها- آنرا در قبال اطاعت اولی الامر واقعی قرار ندهید. امام در این بخش از  بیانات خود نیز مساله امامت را صریحا مطرح میکند.حضرت هم در آن بیان قبلی و هم در این بیان به دو مساله اساسی توجه میکنند در این  دو بیان به دو جریان از آن سه جریانی که قبلا اشاره کردم اشاره شده است که یکی بازنگری و تجدید ذهنی افکار و معتقدات اسلامی مردم و آنان را به فکر عقاید اسلامی انداختن و به باز نگری دین وادار و تشویق کردن است و دیگری بعد مساله سیاسی ولایت امر یعنی مساله حکومت و فرماندهی نظام اسلامی است. امام، آن روز مردم را به این دو مساله آشنا میکنند و در حقیقت دارند برای آن نظام مورد نظر خودشان که نظام علوی و نظام الهی اسلامی است تبلیغات میکنند.

لزوم تشکیلات

یک نوع دیگر ازبیانات امام سجاد (ع) از این دو تا جالب تر است آن نوع ، بیاناتی است که تقریبا امام به طور صریح مردم را به داشتن یک تشکیلات اسلامی ویژه دعوت میکند. البته این دعوت تنها از مردمی که وابسته به آن بزرگوارند و الا اگر میخواستند مردمی را که جزو عامه مردمند به یک چنین تشکیلاتی دعوت کنند ، این دعوت افشا میشد و برای حضرت خیلی هم دشواری پیش می آمد از این نوع باز یک نمونه اش خوشبختانه در تحف العقول هست که در انجا نقل می کنیم.[۱]

امام چنین شروع می فرماید : “ان علامه الزاهد من فی الدنیا الراغبین فی الآخره ، ترکهم کل خلیط وخلیل و رفضهم کل صاحب لا یرید ما یریدون” نشانه زاهدان در دنیا که از دنیا چشم پوشیده و به آن بی رغبتند ، این است که هر دوست و یاری را که با آنان هم عقیده و هم فکر و هم دل و هم خواست نیست ، او را ترک میکنند . این آشکارا دعوت به یک تشکیلات شیعی است.اینها در این بیان می آموزند که بایستی به دیگرانی که خواسته آنها را دنبال نمیکنند ، انگیزه آنها ر ا ندارند و دنبال حکومت علوی و حکومت حق نیستند باید با آنها غریبه و بیگانه باشند. البته رفت وآمد و معاشرت دارند اما این معاشرت مثل معاشرت ملت ایران است در دوران قبل از انقلاب با آن – مثلا-بقال سر گذر که میدانستند ساواکی است یا فلان آجودانی که معلوم بود مواظب کار مردم است.

امام میفرماید : رفت و آمد و برخورد شما با کسانیکه اراده شما و فکر و راه شما را نمی پیمایند و ندارند و هدف نمیگیرند ، بایستی رفتاری غریبه وار و بیگانه وار باشد و آنها را ترک کرد.[۲]

نوع دیگر از بینات امام مطالب کلی است که این جنبه های خاصی که من بدان اشاره کردم در آن نیست. مثل رساله حقوق امام سجاد (ع) یک نامه و اینکه میگویند رساله الحقوق یعنی نامه حضرت که به یکی از دوستانشان نوشته اند و در آن حقوق افراد و اشخاص را در بر یکدیگر ذکر کرده اند. اما واقعا به قدر یک رساله مصطلح امروز ما میشود و اگر ترجمه و چاپ شود خودش یک کتاب میشود وشاید هم چاپ شده باشد.[۳]

در اینجا امام از تمام حقوقی که افراد و اشخاص بر یکدیگر در سمتهای گوناگون دارند یاد میکند . مثلا حق خدا بر تو حق اعضا و جوارحت ، حق گوشت ، حق چشمت ، حق زبانت ، حق دستت . اینها چه حقوقی بر تو دارند . سپس حق حاکم جامعه اسلامی بر تو ، حق تو بر حاکم جامعه اسلامی ، حق تو بر دوستانت ، حق تو بر همسایگانت ، حف تو بر خانواده ات . تمام اینگونه حقوقی که تنظیم کننده مناسبات میان افراد در نظام اسلامی است در این رساله بیان شده است. امام ، خیلی آرام و بدون اینکه نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده بیاورد ، در این نامه مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر کرده است که اگر یک روزی نظام حکومت اسلامی در دوره خود امام سجاد – که البته احتمالش تقریبا منتفی بود – یا در دوره های بعد پدید آمد ، از پیش در ذهن مسلمانها مناسبات جاری بین مردم در آن نظام شکل گرفته و منظم شده باشد . یعنی مردم را با اسلامی که حکومتش در آینده به وجود خواهد آمد ،  آشنا  میکند . این هم یک نوع دیگر از بیانات امام سجاد (ع) است که خیلی جالب است.

یک نوع هم آن چیزی است که شما در صحیفه سجادیه می بینید که بحث از صحیفه سجادیه ، بحث بسیار مشروح و مفصلی است و شایسته است کسنی روی کتاب شریف صحیفه سجادیه کار کنند .

امام سجاد ((ع)):

رفت و آمد و برخورد شما با کسانی که اراده شما و فکر و راه شما را نمی پیمایند و ندارند ، بایستی رفتاری بیگانه وار باشد و آنها را باید ترک کرد.

صحیفه سجادیه مجموعه ایست از دعا درباره همه موضوعاتی که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آن موضوعات توجه دارد .بیشترین تکیه در این دعا ها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی است . مناجاتهای گوناگون ، دعاهای گوناگون ، خواسته های –معنوی و تکامل زای فراوان و بیشمار در این کتاب هست و امام در ضمن این دعاها و به زبان دعا انگیزه های یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار وزنده میکند.

یکی از نتایجی که دعا میتواند داشته باشد و بارها آنرا ما تکرار کردیم این است که انگیزه های سالم و صحیح را در دلها بیدار میکند.

وقتی میگوئید : “اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ”

-خدا عاقبت کار ما را نیک کن ، این دعا یاد عاقبت امر را در دل شما زنده میکند و شما را به یاد عاقبت می اندازد . انسان گاهی از عاقبت خودش غافل میماند . فعلا دارد زندگی میکند و میگذارند و توجه ندارد که عاقبت ، در سرنوشت انسان تعیین کننده و نقش دهنده و مهم است. وقتی این دعا را کردید ، ناگهان شما را به یاد می اندازد و انگیزه توجه به عاقبت امر را در شما بیدار میکند و شما میروید دنبال این که عاقبت امرتان را خوب کنید. ولی چگونه خوب کنید ، این بحث دیگری است . تنها خواستم مثالی بزنم تا توجه شود که دعا چگونه انسان را به انگیزه های درست و صادق متوجه میکند. آری ، یک کتاب صحیفه سجادیه از اول تا آخر پر از انگیزه های شریف دعائی برای انسانها است که اگر انسان بدانها توجه کند واقعا همین صحیفه سجادیه کافیست که یک جامعه را توجه دهد و اصلاح و بیدار کند.

از آنها که بگذریم روایات کوتاه فراوانی از امام سجاد (ع) نقل شده است ، من یک نمونه اش را در بحثهای قبلی آوردم که متاسفانه در مجله اشتباه چاپ شده بود: ” اولا حر یدع هذه اللماظه الاهلها” لماظه یعنی پس مانده دهان سگ.چقدر این بیان مهم است :- آیا یک آزاد مرد (انسان آزاده ای) نیست که این پس مانده دهان سگ را برای اهلش بگذارد! پس مانده دهان سگ چیست؟ همین زخارف دنیوی ، کاخها ، تشریفات و این چیزهائی که همه دلهای ضعیف در دوران عبدالملک جذب آن میشدند. اینها را میگویند پس مانده دهان سگ . همه کسانی که نوکری عبدالملک یا نوکری نوکرانش یا حرکت در جریانش را میخوستند ، برای خاطر همین پس مانده های دهان سگ میخواستند .میفرماید : دنبال این پس مانده های دهان سگ نباشید  ای مومنان تا بدینوسیله جذب عبدالملک نشوید . از اینگونه بیانات انقلابی و جالب در سخنان امام سجاد (ع) زیاد است، که انشاالله به آنها خواهیم رسید. و از این قبیل است شعر های آن حضرت. حضرت سجاد شاعر هم بوده اند و شعر میگفتند و مضامینش هم همین مضامین است که انشاالله در آینده یاد آور خواهیم شد.

ادامه دارد…

 

۱- متاسفانه باید بگویم در تیترهای اینگونه بیانات امام – سجاد (ع) (که محدثین انتخاب کرده اند) هیچ کدام اشاره ای به آن محتوائی که ما اشاره کردیم ندارد. البته زهد واقعی هم همین است ، منتها آن برداشتی که معمولا از زهد میشده آن برداشت اینجا از این کلمه نمیشود و باید اشاره ای هم میشد که امام (ع) در این بیانشان دارند به مسائل سیاسی اشاره میکنند.

 

۲- به نظر من از این قبیل بیان هم در کلمات امام سجاد و هم در کلمات ائمه دیگر زیاد است. البته من در زندگی امام صادق (ع) و همچنین در زندگی امام باقر (ع) و نیز در زندگی حداقل سه چهار نفر از ائمه بعد از امام صادق یافته ام. حتی نشانه تشکیل منظمه و تشکیلات اسلامی را در کلمات امیر المومنین (ع) هم من رد پایش  را پیدا کرده ام ، که البته اینجا دیگر جای بحثش نیست و مفصل است. من خیال میکنم در یک جزوه ای که از یکی  سخنرانیهای قبلی من تنظیم شده به نام پیشوای صادق شواهدی ذکر کرده ام . البته آنکه چاپش کرده بدون اجازه من و با غلط و اشتباه چاپش کرده –الان دارم میگویم که این کتاب بدون اجازه من چاپ شده و غلط هم چاپ شده و ناقص هم هست.یعنی آنچه چاپ شده یک سوم آنچه من میخواستم بگویم نیست- در همان کتاب من شواهدی را ذکر کرده ام که ائمه (ع) بیانات و اظهاراتی در مورد تشکیلات و اسجاد سارمان اسلامی داشته اند.

۱- در نجف چاپ شده است با شرح به زبان عربی به نام رساله الحقوق توسط آقای سید حسن قبانچی ( پاسدار اسلام )

19دسامبر/16

حج ، مجمع جهانی مسلمانان-کعبه ، مرجع جهانی مردم

قسمت دوم

حجت الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

در آیات مربوط به حج میبینیم که محور مردم است و آیات همه اش روی کلمه “ناس” دور میزند :” اولین خانه ای که برای مردم در روی زمین قرار داده شده ، همان خانه کعبه است” . قبل از بیت المقدس کعبه قبله موحدین عالم بوده : به دلیل همین آیه که میگوید اولین خانه ای که ساخته شده کعبه بوده است یعنی قبل از بیت المقدس اینجا برای کسانی که اعتقاد به انبیا داشتند ، مرجع جهانی بوده است. آیه دیگر هم میگوید که مرجع مردم کعبه است:

“و اذ جعلنا البیت مثابه للناس”

این خانه را مرجع برای مردم قرار دادیم.

در بعضی از تفسیرهایی که ازاین آیات میشود ، بیشتر به جنبه های عبادی حج توجه کرده و آنجا را به عنوان محلی که صرفا برای عبادت است توجیه نموده اند.

اما من میخواهم با جمع بین این دو آیه نتیجه بگیرم که بعد عبادیش هم برای هماهنگ کردن یک حرکت سیاسی توحیدی است.

یک آیه میگوید : ما اولین خانه ای که برای مردم ساختیم کعبه بوده ” در اینجا این سئوال پیش می آید که برای چه ساختیم؟ برای این ساختیم که بازار عکاظ باشد و مردم بیایند فعالیت اقتصادی بکنند ؟! یا اینکه چون اینجا یک منطقه استراتژی بوده ساخته شده است ؟ ! آیه دیگر میگوید ” ما خانه را مرجع و مرکز قرار دادیم” . در واقع این آیه جواب می دهد که چرا خانه ساخته شد.

عبادت را هر کس در هر جائی که هست میتواند در معبدی که همانجا ساخته شده انجام دهد ، یعنی این طور نبوده که برای عبادت مردم جائی نباشد و ساختن مکانی برای آن لازم باشد ، بلکه بدین عنوان ساخته شده که در طی سال ، همه ملیتهای مختلف ، با آهنگهای متفاوت به محض آنکه در حرکت توحیدیشان خواستند متشتت و جدا بشوند ، بر می گردند . در اثر جدا شدن از همدیگر و فاصله گرفتن ، ممکن است در حرکت های سیاسی – عبادی – اقتصادی و  اجتماعیشان فاصله ایجاد شود که بلافاصله موسم حج فرا میرسد وبا دعوت خداوند به اینجا بر میگردند و این فاصله های احتمالی را از بین میبرند.

به عبارتی دیگر می خواهم بگویم ساخته شدن این خانه اصالتا ، برای جهت دادن و آهنگ واحد بخشیدن به حرکت الی الله مردم است که بعد سیاسی اش منفک از سایر ابعادش نیست منتهی برای محفوظ ماندن این حرکت سیاسی از تباهی و فساد و انحراف ، می بایست تم اصلی آن عبادی باشد.

من میخواهم این معنی را رد کنم که کعبه برای عبادت ساخته شده و حالا ما به این نکته رسیدیم که از آن استفاده سیاسی بکنیم. مثل اینکه فردی برای زیارت به مشهد برود و بعد فکر کند که خوب است ، صرفا زیارت نباشد ، تجارتی هم داشته باشیم! خیر ، این طور نیست . اساسا با یک توجه خاص به بعد سیاسی ، این کعبه درست شده اما حرکت سیاسی انبیاء (ع)  همیشه در پناه معنویت و عبادت بوده مناسک حج و عبادات آن هم قرار داده شده تا مردم در پناه این حرکت عبادی ، حرکت سیاسی خودشان را انجام بدهند و زیانها خسارات کنگره های احزاب سیاسی را هم نداشته باشند.

امت واحده جهانی ، با امامت حضرت ابراهیم (ع) یک مرجع جهانی لازم داشته و این مرجع جهانی در جائی ساخته شد که احساسات و تعصبات قومی و قبیلگی را هم تحریک نمیکند. اگر دقت کنید می بینید امروز مکان مرجع سیاسی جهانی ، آمریکا است یعنی سازمان ملل در آمریکا ساخته شده که این حکایت از پیدایش آن بر محور سلطه قدرتهای جهانی دارد و الا چرا آنرا در آمریکا قرار دادند ؟ قطع نظر از این مسئله ، حق وتو هم مطرح است. قدرت آمریکا در ایجاد محدودیت برای اعضا هم مطرح است. از باب نمونه می بینیم علی رغم قوانین سازمان ملل ، آمریکائی گاهی اجازه نمیدهد که همه اعضای هیئت های ایرانی در آنجا شرکت کنند.

اما کعبه در مرکز قدرت سلطه گر جهانی ساخته نشده ، و از نظر شرائط جغرافیایی و طبیعی هم نقطه ای است که هیچگاه چنین نخواهد شد . شاید اگر امروز کعبه نبود مسلمین فکر میکردند کشورهای اسلامی مناسبتری برای ایجاد یک مرکز جهانی اسلامی وجود دارد ، مثلا ایران یا مصر به دلیل قدمت تاریخی و فرهنگی بهتر باشد  .

و من فکر می کنم اگر قرار بود مسلمانان خودشان یک نقطه ای را انتخاب کنند ، تنها جایی که یه نظرشان هیچ صلاحیت نداشت همانجایی است که کعبه در آن قرار گرفته ! چون مردم یا قدرتها بر مبنای قدرت سیاسی یا شرائط طبیعی بهتر تعیین جا میکنند.شاید یکی از دلایل تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه علاوه بر اولویت آن ، خلاصی مسلمین از سلطه فرهنگی یهود باشد، که یهودیها همیشه یک چنین تفوقی را بر مسلمین می پنداشتند و می گفتند این قبله و معبد ما است و شما نیز به سمت عبادتگاه ما جهت گیری میکنید . کعبه در نقطه ای واقع شده که هیچ جای رفاه و گذران یک زندگی اشرافی نیست ، در حالیکه فلسطین و اورشلیم از بهترین شرایط طبیعی در خاور میانه بر خوردار است و بیشتر توجه مترفین عالم یه آنجاست.

مسلمین در این مجمع ، و با تکیه بر این کنگره جهانی و با استمداد از قدرتی که در آنجا پیدا میشود ، میتوانند جلو انحرافات را بگیرند.

معرفی و صدور انقلاب:

مسلمین هر چه بیشتر در حج اجتماع کنند ، توجه دنیا به قدرتشان افزون میگردد . اگر چنین اجتماعی وجود نداشت خود مسلمانان هم احساس نمی کردند که دارای چه قدرت عظیمی هستند ، حتی با قدرت ارتباطات گسترده کنونی ، مثل مطبوعات و رادیو تلویزیون و وسایل مخابراتی هم نمیتوانستند این عظمت را بفهمند ، اما در حج ایرانی ، پاکستانی ، مصری ، آفریقائی و …  به هم میرسند و می فهمند که همه با هم ، هم صدا و هم کارند که این خود به آنها روحیه می دهد و دنیا می فهمد که با یک قدرت عظیم مردمی مواجه است و این قدرت میتواند اگر انحرافی در بخشی از کشورهای اسلامی – در این مسیر الهی – پیدا شد آنرا به گوش مسلمانان برساند.

بهترین شاهد ما ، مسئله پیدایش انقلاب اسلامی ایران در جغرافیای کشور های اسلامی است که انفجارش از ایران بوده و لا اسلامش که جدید نیست! حرکتش در همه کشورهای اسلامی جوانه زده اما در ایران رشد بیشتری پیدا کرد و به بار نشست امروز اگر قدرتهای دنیا میخواهند صدای ما را خفه کنند تا حرفمان را نزنیم ، و یا دولتهای اسلامی نمیگذارند حرف ما به گوش مسلمانان برسد وقبول نمیکنند ، حج بهترین مرکزی است که در آنجا می شود تمام ملتهای اسلامی پیام انقلاب را برسانیم .

چون این مجمع الهی متکی به تشریع است ، دولتها نمیتوانند بر اساس قوانین و مقررات سیاسی ما را از این حق محروم کنند . مثل سازمان ملل نیست که عضویت کشوری پذیرفته و یا رد شود . کنگره ای است که عضویت در آن و یا خروج از آن مبتنی است بر اینکه آیا حرکت ، اسلامی و الهی است یا نه ؟ هیچ کشوری نمیتواند و نباید بگوید من دیگر جزو این کنگره نیستم چون مسلمانان آن کشور تا مسلم اند عضو آن میباشند.

امروز ما با رفتن به حج توطئه های عظیمی را خنثی می کنیم . ما را غیر مسلمان و مجوس معرفی میکنند و اسلام ما را اسلام ساختگی معرفی کرده اند ولی وقتی ایرانیها به آنجا میروند ، مسلمین عالم می بینند که اینها هم مثل خودشان طواف می کنند ، سعی بین صفا و مروه می کنند ، خصوصا با توجه به فتوای امام که تبعیت از اعمال آنها را در وقوف و سایر مناسک لازم دانسته و از انجام عبادتهایی که به شکلی نمایانگر فاصله و جدائی بین مسلمانان ایران و سایر مسلمین بلاد می باشد ، منع فرموده اند ، این بر چسب ها و توطئه های دشمنان اسلام خنثی می شود.

با شرکت مردم ایران در این مراسم ، تبلیغات دنیا علیه ملت ایران که می گویند آنها انقلاب اسلامی ایران را قبول ندارند و عده ای خاص بر آنها حکومت میکنند ، منتفی می شود و می بینند که مردم از انتقال انقلاب به سایر بلاد می شود . اگر حج نبود ما هیچ وسیله نیرومندی در دست نداشتیم تا با مسلمین سایر کشورها از نزدیک ملاقات کنیم و به آنها بگوئیم که چه میگوئیم و چه می خواهیم ؟ و این از برکت حج است که مثل سازمانهای بین المللی در تیول یک قدرت نیست تا بر اساس امیال خودش برایش مقررات وضع کند. ابته ما نمی گوئیم مکه و مدینه در اختیار حکومت عربستان نباشد ، بلکه می خواهیم بگوییم وقتی مکه و مدینه محل مناسک حج است ، این نمیتواند تابع مقررات خاص دولت عربستان باشد لااقل باید مسلمین بر آن توافق کرده باشند . مثلا اگر دولت عربستان با اسرائیل موافق بود ، این توافق نمی تواند بر ایام حج حاکم بشود در حالیکه میلیونها مسلمان مخالف اسرائیل اند. یا اگر دولت آنجا موافق تجاوز روسیه به افغانستان بود ، آیا مسلمین نباید با این تجاوز مخالفت کنند ؟ – گر چه عربستان به خاطر متابعت از آمریکا مخالف تجاوز روسیه است ! تازه آمریکا هم مخالف نیست ، بلکه بر سر این مسئله تبانی کرده اند و مخالفت عربستان هم ظاهری است.

اگر چنین باشد مثل سازمان ملل می ماند که تمام اعضای آن به چیزی رای می دهند و با یک وتوی آمریکا بی ارزش میشود . همان قدر که این محکوم است ، اعمال مقررات دولت سعودی بر حج نیز محکوم است. ما باید کم کم ملت های مسلمان را توجه بدهیم که مواقف حج باید در اختیار عامه مسلمین باشند تا کنگره عبادی سیاسی حج معنای خودش را پیدا کند.

اگر این محدودیتها نبود ، ما میتوانستیم گذشته از تماس های فردی و گروهی و احیانا راهپیمائی ، انقلاب ایران و اصول آنرا به بحث بگذاریم و دانشمندان دیگر کشورها هم به طور جدی در این بحث شدکت و تصمیم گیری کنند ، در نتیجه حرکت اسلامی به سرعت به سایر کشورها هم نفوذ می کرد . اما علی رغم محدودیتها به خاطر ساخت الهی حج مثل نور نفوذ میکند و سرعت هم دارد و صد در صد نمی توانند جلویش را بگیرند.

وقتی مردم سایر کشورهای اسلامی از زبان مردم ایران مسئله رهبری و خصوصیات آن و عشق و علاقه و ایمان مردم به رهبر را بشنوند ، خود به خود در ذهن آنان مسئله رهبری و امامت صدر اسلام تجدید می شود که پیغمبر (ص) چگونه رهبر سیاسی مردم بود . مردم می بینند که در حج همان رهبران سیاسی ایران ، رهبران دینی آنان نیز هستند. همانها که اینجا مسائل شرعی را می گویند سیاست گزاران جمهوری اسلامی می باشند.

بررسی عدالت اقتصادی در حج :

باز به آیات تشریع مراجعه میکنیم :

“جعل الله الکعبه  البیت الحرام ”

” قیاما للناس”

گویا اگر کعبه نبود ، امت اسلامی استواری و قوام خودش را پیدا نمیکرد . خداوند ، کعبه را پایه و ستون و رکن مردم قرار داد . و این قوام با انسجام و هماهنگی هر چه بیشتر و از بین بردن اختلافها و فاصله ها همراه می باشد . وقتی مسائل سیاسی ملتها در حج مطرح میشود نمی توانند جدای از مسائل مادی و اقتصادی آنها باشد . اینکه الان مطرح نمی شود به خاطر آنست که حج ، معنی و مفهوم واقعی اش را  در بین مسلمانان نیافته است ، والا چطور ممکن است که ذخائر کشورهای اسلامی به این شیوه کنونی غارت شود و مسلمانان در این اجتماع از آن بگذرند و مطرحش نکنند ؟!

امروز اگر حج واقعی برگزار می شد ، نمیتوانست مسئله نفت مطرح نشود ، که صهیونیستها به کشورهای اسلامی تجاوز کنند و آمریکا هم پشتیبانی کند ، اما خود دولت عربستان بزرگترین تامین کننده منابع سوختی آمریکا و سایر دول اروپائی باشد ، در حالی که بسیاری از کشورهای اسلامی آسیائی و آفریقائی با فقر دست به گریبان باشند . ایران هم نمی تواند در این کنگره شرکت کند و مشکلات اقتصادی مسلمین را مطرح نکند.

آیا حج برای ثروتمندان است؟

از آیات حج که متکی به “ناس” (مردم) است چنین می شود استفاده کرد که بر خلاف عرف موجود در ذهن جامعه که گمان می کنند حج عبادت اغنیاء است ، حج عبادت “مردم” است و این بدین دلیل بوده که دائما در مورد حج به شکلی برخورد شده که امکان آن برای طبقات پائین تر کمتر وجود داشته است. و حالا هم سال به سال دارند به شکلی حرکت میکنند تا آنهائی که از امکانات مادی بیشتر برخوردارند ، بروند.

با الهام از این آیات می توان گفت که سازماندهی حج باید به گونه ای باشد که توده های ملیونی مردم بیشتر موفق به شرکت در این مراسم بشوند . زیرا این اجتماع بر خلاف همه اجتماعات عظیم سیاسی دنیا ، اجتماع خود مردم است ، نه اجتماع قشر مرفه . لذا سازماندهی حج باید به سمت ترغیب مردم به برگزاری مراسم حج با سادگی و رفاه کمتر ، حرکت کند. نه اینکه کاروانهای حج مثل شرکت های تولیدی در عرضه رفاه یعنی هتل ها و مسافر خانه های بسیار مجهز همراه با غذاها و میوه های خوب و فراوان به رقابت بر خیزند چنانکه متاسفانه در رژیم گذشته و حتی سالهای گذشته شاهد آن بودیم.

والسلام.

 

19دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت دهم

حجت الاسلام والمسلمین رسولی

هجرت مسلمانان به حبشه

خلاصه

در شماره های قبل خواندیم که :

مسلمانانت صدر اسلام و به خصوص رهبر بزرگوار آن یعنی حضرت محمد (ص) که تنها به خاطر تبلیغ رسالت الهی و نجات مردم در بند و زیر ستم قیام کردند ، با پیاده کردن قوانین اسلام با مشکلات و توطئه هائی مواجه شدند ، و با استقامت و پایداری همه را پشت سر گذراندند. نخست دشمنان از راه تهمت و افترا خواستند جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند ونسبتهای ناروائی همچون ساحر و کذاب و مجنون به آن حضرت دادند ولی کارگر نیفتاد و کذب آنان در این نسبتها آشکار گردید ، و چون از این راه نتیجه ای نگرفتند ، شروع به آزار و شکنجه مسلمانان نموده و در این راه چه مردان و زنان بزرگی را به شهادت رساندند نسبت به خود پیغمبر بزرگوار چه صدمات و آزارهائی وارد کردند ، ولی این آزارها و شکنجه ها نیز نتوانست مسلمانان ایثارگری را که ایمان به غیب داشتند از ادامه راه خود باز دارد ، و همان ایمان به غیب آنها را با دست خالی بر دشمنان نیرومند اسلام پیروز گردانیئ ، چنانچه همان نیرو ، انقلاب اسلامی ما را بر بزرگترین قدرتها پیروز گردانید . دشمنان نیز به هر انداره مقاومت ایشان را بیشتر میدیدند به آزار و شکنجه می افزودند چنانچه در انقلاب اسلامی هم نظائر این جنایتها و بالاتر از آنرا مشاهده کردیم و به همین ترتیب توطئه ها و نقشه های دشمنان زیادتر مسشد تا وقتی که نوبت به محاصره اقتصادی رسید و مشرکین قریش طبق تعهد و قرار داد ننگینی که به امضاء رساندند و برای حفظ و حراست آنرا به پرده کعبه آویزان کردند ، متعهد شدند که هیچگونه معامله و داد و ستدی با بنی هاشم نکنند تا هنگامیکه آنان محمد را برای کشتن به قریش بسپارند ، بنی هاشم و مسلمانان در برابر این توطئه پایداری کردند و حدود سه سال سخت ترین شرائط و دشواریها را تحمل کرده ولی تسلیم مشرکان نشدند به شرحی که خواندید.

و اما رهنمودهای این قسمت تاریخی برای تداوم انقلاب اسلامی :

۱-همانگونه که خواندیم دشمنان اسلام برای سرکوب کردن این نهضت مقدس و نابود کردن رهبر بزرگوار آن از هیچگونه کوشش و توطئه ای دریغ نداشتند و در این راه همه دوستیها و روابط فامیلی و خویشاوندی را نادیده گرفته و زیر پا گذاردند و آنهائی که خود را سیراب کننده حاجیان بیگانه از شهر مکه و خوراک دهنده مرغان هوا میدانستند ودر اشعار وسخنرانیهای خود آنها را در زمره افتخارات خود به شمار می آوردند و تا این حد خود را موظف به کمک به انسانها و حتی پرندگان میدانستند برای خفه کردن بک ندای آسمانی که به خیال آنها با منافع مادی آنان مخالفت داشت، سه سال تمام از دادن غذای خود امتناع ورزید و هر روز صدای “الجوع” آنها را به گوش خود می شنیدند و بی تفاوت و شاید خوشحال از کنار آن عبور میکردند . و بدین ترتیب نشان دادند که همه آن افتخارات را برای گول زدن دیگران و تبلیغات پوچ و بی محتوائی برای جلب منافع خود به مردم میگفتند ، و بدانگونه در بوق و کرنا میکردند.

چنانچه اکنون میبینیم که ابر قدرتهای جنایتکار و دشمنان توده های محروم و مستضعف برای حفظ منافع و جلب توجه مردم ، صدها سازمان و جمعیت با نامهای فریبنده و به ظاهر زیبا مانند : سازمان حقوق بشر ، و سازمان دفاع از محرومان ، و حتی سازمان دفاع از حقوق حیوانات و امثال آن تشکیل میدهند ولی از آنسو خود همانها هر روز مستقیم و غیر مستقیم صدها و هزارها مردم بی گناه و زن و کودک معصوم را در گوشه و کنار دنیا به خاک و خون میکشند و با کمال بی شرمی از عمل جنایتکارانه خود دفاع هم میکنند چنانچه هم اکنون نظیر آنرا در لبنان و افغانستان والسالوادور و جنوب افریقا و نقاط دیگر دنیا مشاهده میکنیم.

۲- این قسمت از تاریخ پر ماجرای اسلام به همه کسانی که میخواهند از راه پیاده کردن قوانین حیات بخش اسلام ، محرومان را از شر ابر جنایتکاران و مزدوران جیره خوار و بی جیره آنها نجات بخشند ، این درس را  میدهند که باید در این راه خود را برای هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی و ایثار جان و مال آماده ساخته و دریغ نداشته باشند ، زیرا در این قسمت از تاریخ زنانی همچون خدیجه و مردانی همچون ابیطالب را می بینیم که همه دارائی خود برای خنثی کردن این توطئه بزرگ در راه خدا بذل کردند ، و خدیجه ای که یک روز صاحب هشتاد هزار شتر تجارتی و ده ها غلام و کنیز بود و خانه اش ملجاء مستمندان و محرومان مرکز قراردادهای مهم تجارتی بود ، به خاطر پیشرفت اسلام همه آن دارائیها را میدهد و در شعب ابی طالب گاهی یک قطعه لباسی هم که خود را با آن بپوشاند ندارد ، و یا شخصیت بزرگواری همچون ابیطالب که مورد احترام همه زن ومرد و کوچک و بزرگ سرزمین حجاز میباشد به خاطر دفاع از رهبر بزرگوار اسلام روزها و شبها را به خاطر نبودن نان و غذا به گرسنگی میگذرانند و تسلیم خواسته های نامشروع دشمنان اسلام نمیشود.

این قسمت را به خصوص آنهائی بخوانند که خود را مسلمان و مدافع انقلاب اسلامی میدانند و به خاطر محاصره اقتصادی به در آمدهای کلان و بی حسابشان لطمه وارد شده و پیوسته به مسئولان جمهوری اسلامی ایراد میکنند و با این ایرادها دانسته یا ندانسته میخواهند دوران وابستگی خود را به بازارهای آمریکا و اروپا تجدید کنند ، و آنهائی بخوانند که به خاطر جنگ تحمیلی و فشارهای ناشی از آن دچار کمبود بنزین و نفت و گرفتار جیره بندی مواد غذائی و پوشیدنی شده و هر روز “نق” میزنند و برای دشمنان انقلاب خوراک تبلیغاتی درست میکنند ، و آنهائی بخوانند که هر روز پیکرهای پاک جوانان ایثارگری را که برای تحکیم پایه های جمهوری اسلامی داوطلبانه  روی میدان های مین دشمن رفته و بر روی دوش مردم مشاهده میکنند و باز هم در فکر ذخیره مواد و خوراکی و احتکار ارزاق مسلمانان هستند و بدینوسیله از پشت به پیکر جمهوری اسلامی خنجر میزنند و بیشرمانه در صفوف انقلابیون و مسلمانان پاک دل نیز نفوذ کرده و سنگ انقلاب و اسلام را به سینه میزنند!

و ما در قسمت های آینده تاریخ اسلام دلخراش تر از این صحنه ها را نیز خواهیم دید و پیغمبر بزرگوار اسلام و بزرگترین شخصیت الهی و اجتماعی زمان را مشاهده میکنیم که برای دفاع از مرکز اسلام یعنی شهر مقدس مدینه ، مانند سربازان اسلام کلنگ به دست میگیرد و خندق حفر میکند و چون شهر در محاصره قرار گرفته و دشمن بدانجا هجوم آورده و دچار کمبود آذوقه میشود که همان رهبر بزرگوار گاهی از گرسنگی سنگ بر شکن خود میبندد و روزهائی را به گرسنگی میگذراند.

۳- این قسمت مهم تاریخی مانند قسمت های دیگر تاریخ اسلام و بلکه تاریخ مبارزات همه پیمبران و مردان الهی ، بزرگترین درس یعنی درس استقامت را به مسلمانان می آموزد که چگونه با پایداری و استقامت دشمن به زانو در می آید و از باطل و نادرست خود شرمناک و پشیمان شده و به حقانیت طرف خود اعتراف میکند . و می آموزد که چگونه پایداری و مقاومت ، در صفوف دشمن اختلاف انداخته و سبب شکست آنها میشود . و بالاتر از همه نشان میدهد که استقامت در مبارزه خود بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد و ثابت میکند که کسانی که حاضرند تا این اندازه برای تحقق بخشیدن به مکتب خود مقاومت کنند ،اینان به درستی مکتب و هدف خود ایمان داشته و این خود بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت اسلام و جذب افراد میباشد ، وما در آینده تاریخ اسلام شواهد زیادی داریم که افرادی از کفار و دشمنان اسلام با مشاهده پایداری و استقامت مسلمانان و فداکاری آنها بدین اسلام متمایل شده و مسلمان شدند که انشاء الله در جای خود خواهیم خواند ، و نمونه هائی نیز در همین ماجرای شعب ابی طالب در صفحات تاریخ آمده که با اینکه مشرکین قریش اینهمه فشار و سختی را بر مسلمانان وارد کردند با اینحال درهمین چند سالی که رسول خدا در شعب ابی طالب بود مردمان زیادی به اسلام گرویده و مسلمان شدند که در میان آنها افراد سرشناسی چون عامر بن طفیل و عمر بن خطاب دیده میشود .

و اینک برای اینکه بدانیم چگونه استقامت در دین و صدق و درستی در گفتار ، دشمن را به زانو در می آورد و حتی بیگانگان را جذب نموده و متمایل به آن دین میسازد داستان دیگری از مسلمانان صدر اسلام را بخوانید و شاهد گفتار ما را در این داستان جالب از نظر بگذرانید :

(استقامت در مبارزه ، بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد ، و همچنین بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت هدف و جذب افراد است)

داستان هجرت

به ترتیبی- که گفته شد- روز بروز فشار مشرکین نسبت به افراد تازه مسلمان و پیروان رسول خدا (ص) بیشتر میشد و قریش نقشه تازه ای برای جلوگیری از نفوذ دین اسلام در میان مردم مکه و قبائل قریش میکشیدند گرچه علیرغم همه فعالیتها و کوششهائی که میکردند روز بروز بر تعداد افراد تازه مسلمان افزوده میشد و اسلام در میان قبائل قریش پیروان تازه ای پیدا میکرد ، تا آنجا که برادر ابو جهل – سلمه بن هشام – و فرزند ولید بن عتبه – یعنی ولید بن ولید – و چند تن از جوانان سر شناس دیگری که هر کدام بستگی به یکی از قبائل بزرگ مکه و فرزند یا برادر یکی از روسای این قبائل بودند به دین اسلام گرویدند و همین امر قریش را بیشتر عصبانی کرده بود و سبب میشد تا آنها را بیشتر تحت فشار و شکنجه قرار دهند ، و بیشتر نسبت به خود احساس خطر کنند.

مسلمانان نیز تا جائیکه تاب تحمل داشتند و مقدورشان بود بردباری کرده و چنانچه نمونه هائی از آنرا پیش از این نقل کردیم سخت ترین شکنجه ها را در این راه تحمل میکردند و برخی نیز در این راه به شهادت رسیدند، ولی هر چه بود طاقتشان رو به اتمام میرفت و در صدد چاره جوئی بر آمدند ، و شاید گاهی هم شکوه حال خود را به رسول خدا (ص) میکردند ولی این بزرگوار نیز چون از جانب خدای تعالی دستوری جز همان دستور صبر و استقامت نداشت آنها را وادار به صبر کرده و دستور بردباری میداد ولی شکنجه و فشار به حدی بود که رسول خدا (ص) نیز دیگر تاب تحمل دیدن آن مناظر رقت بار را نداشت ونیروئی هم که بتواند از آن مسلمانان بی پناه بدان وسیله دفاع کند در اختیار نداشت ، از اینرو به آنها دستور داد به سرزمین حبشه هجرت کنند ، و چنانچه مورخین نوشته اند درباره حبشه چنین فرمود:

-در آنجا پادشاهی صالح و شایسته است که به کسی ستم نمیکند و در سایه حمایت او کسی مورد ظلم و ستم قرار نمیگیرد[۱] ، اکنون بدانجا بروید تا خدای عزوجل گشایش و فرجی برای مسلمانان فراهم سازد ، خود این دستور گشایشی بود برای مسلمانان که بدین ترتیب تا حدودی میتوانستند خود را از شر مشرکین آسوده سازند ، و از اینرو گروههای زیادی آماده سفر و مهاجرت به حبشه شدند که نخستین کاروان مرکب بود از یازده نفر مرد و چهار زن که از جمله ایشان است:

عثمان بن عفان با همسرش رقیه دختر رسول خدا (ص) زبیر بن عوام ، عبدالله بن مسعود ، مصعب بن عمیر ، عثمان بن مظعون و دیگران ، و به دنبال آنها گروه دیگری – برخی با همسر و فرزند و برخی به تنهائی – بار سفر بسته و به سوی حبشه مهاجرت کردند که در میان آنها بود:

جعفر بن ابی طالب ، با همسرش اسماء دختر عمیس ، و عبدالله بن جعفر – فرزند او – در همان سرزمین حبشه به دنیا آمد.

و به تدریج افراد زیادی به حبشه رفتند که جمعا هشتاد و دو یا هشتاد و سه نفر بودند به استثنای کودکانی که همراه آنها بودند و یا در حبشه به دنیا آمدند :

فرستادگان قریش

مهاجران در حبشه سکونت کرده و دور از آنهمه آزار و شکنجه ای که در مکه به جرم پذیرفتن حق و ایمان به خدا و پیغمبر او میدیدند زندگی آرام و بی سر و صدائی را در محیطی امن شروع کردند ، اگر چه هجرت از وطن مالوف و دست کشیدن از خانه و زندگی و کسب و کار برای آنها دشوار و سخت بود ولی در برابر آنهمه آزار و شکنجه و ناسزا و تمسخر و محرومیتهای دیگری که در مکه داشتند این سختیها به حساب نمی آمد تا چه رسد که آنها را غمناک و متاثر سازد.

از آنسو مشرکین مکه که از ماجرا مطلع شده و دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند در صدد بر آمدند تا به هر ترتیبی شده بلکه بتوانند آنها را به مکه باز گردانده و بدین ترتیب از مهاجرت افراد دیگر جلوگیری کرده و ضمنا از انتشار اسلام به سایر نقاط و کشور ها – که از آن بیمناک بودند – ممانعت به عمل آورند.

به همین  منظور انجمنی تشکیل داده و قرار شد دو نفر را به نمایندگی از طرف خود به نزد نجاشی بفرستند و هدایائی هم در نظر گرفتند که به همراه آندو برای وی ارسال دارند از او بخواهند افراد مزبور را هر چه زودتر به مکه باز گرداند.

این دو نفری را که انتخاب کردند یکی عمرو بن عاص و دیگری عماره بن ولید بود ، عمرو بن عاص به زیرکی و سخنوری معروف بود و عماره بن ولید یکی از رشیدترین و زیبا ترین جوانان مکه و شخص شاعر و جنگجوئی بود، [۲]

و چون خواستند حرکت کنند عمرو بن عاص او را به همراه خود برد اینان به جده آمده و چون سوار کشتی شدند مقداری شراب آشامیدند و در حال مستی عماره به عمرو بن عاص گفت : به زنت بگو مرا ببوسد ، عمرو عاص این کار خود داری کرد ، و عماره نیز در صدد بر آمد تا عمرو عاص به دریا انداخته غرق کند و با همسر او در آمیزد ، و بدین منظور هنگامی که عمرو عاص بی خبر از منظور او به کنار کشتی آمده بود و امواج دریا را تماشا میکرد از پشت سر او را حرکت داد و به دریا انداخت ولی عمرو عاص با چابکی خود را به طناب کشتی آویزان کرد و به کمک کارکنان کشتی و مسافران دیگر خود را از سقوط در دریا نجات داد – و هیچ بعید نیست تمام این جریانات طبق نقشه همان زن و دسیسه ای که او داشته و عماره را به اجرای آن وادار کرده انجام شده باشد – و به هر ترتیب که بود عمرو عاص نجات یافت ولی روی زیرکی و سیاستی که داشت این جریان را حمل بر شوخی کرده و چنانچه عمر و عاص با خنده ماجرا را برگزار کرد اما کینه او را در دل گرفت تا در فرصت مناسبی این عمل او را تلافی کند.

دنباله دارد

 

۱-گویند : پادشاه حبشه در آن زمان مردی بود به نام “اصحمه” که در تواریخ به عنوان نجاشی – لقب پادشاهان حبشه- از او نام برده اند.

۱-در سیره ابن هشام به جای عماره عبدالله بن ابی ربیعه را ذکر کرده ولی ما از تفسیر مجمع و تاریخ یعقوبی و کتابهای دیگر نقل کردیم.

19دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت دهم

حجت الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در مقاله گذشته به تفسیر چند قسمت از عوامل معنوی پیروزی که در آیه ۴۵ سوره انفال آمده است پرداختیم :

$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç۶øO$$sù (#rãà۲øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ۲ öNä۳¯=yè©۹ šcqßsÎ=øÿè?

(#qãè‹ÏÛr&ur ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur Ÿwur (#qããt“»uZs? (#qè=t±øÿtGsù |=ydõ‹s?ur ö/ä۳çt†Í‘ ( (#ÿrçŽÉ۹ô¹$#ur 4 ¨bÎ) ©!$# yìtB šúïΎÉ۹»¢Á۹$#

و اینک به آخرین عامل پیروزی “صبر” میپردازیم :

صبر و پایداری:

یکی دیگر از شرائط مهم پیروزی که در این آیه مورد بحث ، بدان اشاره شده است و هم در آیات زیاد دیگری مطرح گردیده است ، صبر است . صبر از مفاهیم تحریف شده اسلامی است که از جمله ، مفاهیمی چون تقیه ، شفاعت ، توکل ، زهد ، …. صبر هم دچار دگرگونی از نظر مفهوم و معنا گردیده است، بسیاری از مردم تصور میکنند که صبر تن به ظلم دادن ، سکوت کردن ، دم نزدن و در مقابل هر ستم و ظلمی تسلیم شدن است.

و آنرا در بین واژه ها و مفاهیمی که در مبارزه و جهاد به کار می رود جستجو نمیکنند در صورتیکه درست عکس این تصور : صبر به معنی خویشتن داری ، ثبات و پایداری است که جز در مورد مبارزه و جهاد با دشمن درونی و برونی در مورد دیگری به کار نمیرود .

صبر در سه مورد به کار رفته است :

اول: صبر و پایداری در برابر عواملی که انسان را به معصیت وادار و یا از طاعت خدا دور مینماید . و یا به تعبیر دیگر : پایداری و ثبات در برابر هوا و هوس و غرائز حیوانی که این خود مهمترین صحنه جهاد و مبارزه است و در روایات جهاد اکبر نامیده شده است.

دوم: صبر در مقابل حوادث و مصیبتهائی است که در زندگی بر انسان وارد میگردد که این نیز مهمترین عامل تکامل آدمی و نیرومند شدن او در برابر این حوادث و چیرگی بر مشکلات ، و در واقع پیروز شدن بر دشواریها زندگی است.

سوم : پایداری و استقامت در برابر دشمن است در صحنه نبرد و جهاد که به عنوان مهمترین عامل پیروزی از آن یاد شده است .

و فرق بین مفهوم صبر در این آیه با مفهوم ثبات که در اول آیه بدان فرمان میدهد ، این است که “ثبات” در اینجا به معنی فرار نکردن است در هنگامی که با جمعیتی روبرو می شویم ولی “صبر” یکنوع ثبات خاصی است که آثار آن هم در روح و قلب ظاهر میگردد ( یعنی هیچ نوع ضعف روحی و دلهره و خوف در او وجود ندارد)

و هم در جسم اثر میگذارد که از موضع خود عقب نشینی بی جا و بی مورد نکرده و توان و قدرت خود را به کار میاندازد.

در قران حدود ۲۱ مورد تمجید از صبر مینماید و در ۲۰ مورد پیامبر اسلام را امر به صبر میکند و ۶ مورد مردم را فرمان به صبر میدهد و ۳ مورد پیامبران و رهبران امت را با ویژگی صبر میستاید و در ۳ مورد به طور صریح ، صبر را شرط پیروزی و غلبه بر دشمن قرار داده است و آن آیات عبارتند از :

۱-“$pkš‰r’¯»tƒ ÓÉ<¨Z9$# ÇÚÌhym šúüÏZÏB÷sßJø۹$# ’n?tã ÉA$tFÉ)ø۹$# ۴ bÎ) `ä۳tƒ öNä۳ZÏiB tbrçŽô³Ïã tbrçŽÉ۹»|¹ (#qç۷Î=øótƒ Èû÷ütGs($ÏB 4 bÎ)ur `ä۳tƒ Nà۶ZÏiB ×ps($ÏiB (#þqç۷Î=øótƒ $Zÿø۹r& z`ÏiB šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. óOßg¯Rr’Î/ ×Pöqs% žw šcqßgs)øÿtƒ z`»t«ø۹$# y#¤ÿyz ª!$# öNä۳Ytã zNÎ=tæur žcr& öNä۳ŠÏù $Zÿ÷è|Ê ۴ bÎ*sù `ä۳tƒ Nà۶ZÏiB ×ps($ÏiB ×otÎ/$|¹ (#qç۷Î=øótƒ Èû÷ütGs($ÏB 4 bÎ)ur `ä۳tƒ öNä۳ZÏiB ×#ø۹r& (#þqç۷Î=øótƒ Èû÷üxÿø۹r& ÈbøŒÎ*Î/ «!$# ۳ ª!$#ur yìtB tûïΎÉ۹»¢Á۹$# ” [۱]

ای پیامبر ترغیب و تحریک کن مومنین را بر جنگ اگر بیست نفر بردبار از شما باشند ، بر دویست نفر از کفار غلبه میکنند و اگر صد نفر از شما بردبار باشند بر هزار نفر از آنان پیروز می شوند و این بدان جهت است که آنها قومی هستند که درک نمیکنند و اکنون خدا بر شما تخفیف داده است و میداند که در شما ضعف و ناتوانی وجود دارد پس اگر از شما صد نفر با صبر باشد غلبه می یابد بر دویست نفر و اگر از شما هزار نفر باشد غلبه می گردد بر دو هزار نفر به اذن خداوند و خدا با صابرین است.

در این آیه مسائلی است که باید بررسی شود :

  • آیه به طور صریح ، شرط موفقیت و غلبه بر دشمن را صبر قرار داده است . و چون آیه در مقام قرار دادن تکلیف و قانون است ، نه خبر دادن از یک واقعیت خارجی لذا تحصیل صبر و استقامت هم واجب و لازم خواهد بود و به عبارت روشن تر آیه واجب میکند بر مردم که در مقابل دشمن در بعضی شرائط یک نفر در مقابل ده نفر و در شرائطی دیگر یک نفر در مقابل دو نفر باید ایستادگی نمایند و غالب شوند حق فرار و عقب نشینی ندارند.

این موضوع در آیه اول با جمله “ان یکن منکم عشرون صابرون” بیان شده است و اگر چه صابرون را قید “عشرون” قرار داده است و در جمله دوم که “و ان یکن منکم ماه یغلبو الفا” این قید ذکر نشده است ولی روشن است که در هر دو مورد یعنی هم در مورد بیست نفر در مقابل صد نفر و هم در مورد صد نفر در مقابل هزار نفر ، شرط غلبه و پیروزی ، صبر است همانطور که قید دوم که “بانهم قوم لا یفقهون” باشد در مورد کفار در غلبه صد بر هزار ذکر شده است ، این خود یک نوع  بلاغت است که در علم بدیع به نام احتباک نامیده شده است که برای اختصار و ایجاز دو شرطی که در دو مورد هر دو اعتبار دارند ، به ذکر یکی در هر یک از دو مورد اکتفا شود و دیگری حذف گردد.

و در آیه دوم مسئله صبر را هم با قید و ان یکن منکم ماه صابره بیان فرموده و هم با جمله ان الله مع الصابرین زیرا بعد از اینکه غلبه را مقید میفرماید به اذن و مشیت خداوند ، بعد میفرماید :”ان الله مع الصابرین” و این جمله گویا علت برای غلبه به اذن خدا است و معنی آیه اینست که : غلبه پیدا میکنند صد نفر بر دویست نفر و هزار نفر بر دو هزار نفر با اراده خداوند و اذن او زیرا خداوند با صابرین است یعنی به جهت صبری که دارند مشیت خداوند هم بر غلبه آنان قرار میگیرد.

۲-جمله “بانهم قوم لا یفقهون” برای بیان علت و سبب غلبه است ، زیرا “با” به معنی سبب است . یعنی این غلبه سبب آنست که کفار ، قومی هستند که درک و فهم ندارند.

کلمه “فقه” در لغت به معنای درک و فهمی است که با تعمق و دقت و تیز بینی همراه است.

راغب در مفردات میگوید:

الفقه : هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد فهو اخص من العلم.

فقه رسیدن بعلمی است که غائب و پنهان است توسط علمی که حاضر و مشهود است و این معنی اخص از علم است یعنی علم هر نوع فهم و درک را شامل است ولی فقه یک نوع درک خاص است . و بر همین اساس گفته شده است که : فقه معرفت و شناسائی باطن شیء و رسیدن به اعماق آنست و کسی که ظاهر یک مطلب را می داند فقیه نامیده نمیشود.

در اینجا اگر منظور راغب از علم غائب علم به امور غیبی و پنهانی باشد از قبیل معرفت خداوند و وحی و نبوت و معاد و …. و معرفت به احکام الهی ، با مطلبی که در معنی و مفاد آیه خواهیم گفت کاملا منطبق است.

ولی اگر منظور از علم غائب علومی است که در دسترس هر کس نیست و نیاز به کاوش و دقت و برهان و استدلال دارد معنی آن وسیع تر از آنچه منظور از آیه است خواهد بود.

و اما منظور ازاین علم و درکی که در این آیه و آیات دیگر که حدود هفده مورد شاید بتوان شمرد ، از کفار نفی گردیده و برای مومنین اثبات شده است چیست؟

آیا منظور علوم مادی و مخصوصا علم به فنون جنگی و تاکتیک های نظامی است؟

یعنی آیه میخواهد قدرت علمی مسلمین را در فنون رزمی و نظامی دلیل و سبب برای غلبه آنان قرار دهد . یا منظور علم و درک دیگری است غیر از علوم مادی.

به طور مسلم منظور علوم مادی و مخصوصا فنون نظامی نیست زیرا :

اولا – مسلمین در جنگهای اول اسلام نظیر بدر و احد که مورد نزول آیه است ، نه تنها قدرت نظامی بیشتری نداشتند و به فنون جنگی و تاکتیک های نظامی آگاه تر نبودند ، بلکه از جهت قدرت مادی و آگاهی از مسائل رزمی بسیار ضعیف بوده ولی در مقابل ، کفار از قدرت و آگاهی خیلی بیشتر برخوردار بودند.

ثانیا- قرآن به صورت یک اصل کلی مسئله را مطرح می سازد و به عنوان یک خصیصه و ویژگی که برای همیشه در در مسلمین وجود دارد و در کفار وجود ندارد و همین هم سبب برتری و غلبه آنان میگردد ، این را موضوع بحث قرار داده است. و به طور مسلم دانش و آگاهی کفار نسبت به علوم مادی و فنون و ابزار همین زمان حاضر است به مراتب بیشتر و قویتر از مسلمین بوده و هست.

پس منظور از فقه (درک و فهم دقیق) که از کفار نفی و برای مسلمانها اثبات شده است ، چیست؟

با توجه به آیات دیگری که این نفی و اثبات در آن وجود دارد ، منظور از فقه ، درک یک سلسله واقعیتهائی است که منشا ایمان می شود و ایمان منشا صبر و شجاعت و شهامت و …. می گردد.

آن واقعیتها هستی مطلق وهستی بخش هر چیز یعنی خدای متعال است ، تمام عوامل و جنود غیر مرئی خداوند عالم پس از مرگ  برزخ  ، قیامت ، بهشت ، دوزخ و خلاصه علم به مبدا و معاد و راهی که بشر باید بین این دو ، سیر نماید یعنی همان راه انبیاء است.

اینک برای شاهد این مطلب به بعضی از آیات اشاره میشود:

“ô‰s)s9ur $tRù&u‘sŒ zO¨YygyfÏ۹ #ZŽÏWŸ۲ šÆÏiB Çd`Ågø:$# ħRM}$#ur ( öNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ۵ “[۲]

یعنی خلق نمودیم برای جهنم بسیاری از جن و انس را.

این جمله اشاره به آن است که کثیری از جن و انس ، سرانجام خلقت و نهایت سیر آنها جهنم است ، ولی چرا؟

جواب این سئوال را جمله “ôöNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ۵ öNçlm;ur ×ûãüôãr& žw tbrçŽÅÇö۷ム$pkÍ۵ öNçlm;ur ×b#sŒ#uä žw tbqãèuKó¡o„ !$pkÍ۵ ” میدهد یعنی آنها دارای قلوبی هستند ولی با آن قلوب درک نمیکنند و دارای  چشمهائی هستند که با آن حقائق و واقعیتها را نمی بینند ، گوش دارند ولی نمیشنوند .”  y7Í´¯»s9’ré& ÉO»yè÷RF{$%x. ö@t/ öNèd ‘@|Êr& 4 ” اینها مانند چهارپایان هستند بلکه گمراه تر از آنها.

و پر روشن است که این درک و بینشی که این گروه فاقد آن هستند ، درک و بینشی که مادی نیست ، بلکه درک و بینشی است که اگر باشد نتیجه اش بهشت است و اگر نباشد نتیجه اش جهنم و آن درک و عرفانی که نتیجه اش جهنم و آن درک و عرفانی که نتیجه معلومش بهشت است همان ایمان و آثار عملی آنست یعنی انها با قلوب خود درک نمیکنند چیزی را که با آن تزکیه شوند و جان و دل خود را با عشق و علاقه به خدا آماده برای سعادت سازند. اینها درک نمیکنند که باید از چه اعمال و جنایاتی باید اجتناب کنند و به چه کاری باید دست زنند تا نتیجه عمل آنها بهشت باشد نه جهنم . خلاصه حیات عقلی و لذات معنوی را که منشا سعادت ابدی است درک نمیکنند و در نتیجه آماده جهنم میشوند.

و از اینکه میفرماید : دارای قلب وچشم و گوش هستند ولی درک و بینش ندارند ، چنین استفاده می شود که استعداد و قدرت این نوع درک و معرفت را دارند ولی خود مقصر بوده و کوتاهی کرده اند و این استعداد را به فعلیت نرسانده اند ، نه آنکه در خلقت آنها کمبود و نقصی باشد و استعداد درک این واقعیتها نداشته باشند.

در مورد منافقین هم میفرماید:

“(yìÎ۷èÛur 4’n?tã öNÍkÍ۵qè=è% óOßgsù Ÿw šcqßgs)øÿtƒ ” بر دلهای آنان مهر زده شد پس آنها درک نمیکنند.[۳]

یعنی نتیجه نفاق و بستن راه معرف و حقائق دل ، آن میشود که فهم و درک از آنان گرفته شود.

و در آیه دیگر میفرماید:

“š’uŽ|À ª!$# Nåku5qè=è% öNåk¨Xr’Î/ ×Pöqs% žw tbqßgs)øÿtƒ “[۴]

روگرداندن منافقین و برگرداندن خداوند قلوب آنها را از حق بدین جهت است که اینها قومی هستند که فهم معارف و حقائق را ندارند.

از این آیات و نظائر آن به خوبی روشن میشود که منظور از فقه و فهمی که از گروه منافقین یا کفار نفی میشود علوم مادی نیست بلکه درک حقائقی است که منشا ایمان و گرایش به حق و سجایای اخلاقی  خواهد شد.

ادامه دارد

 

۱-سوره انفال –آیه ۶۵ و ۶۶

۱-سوره اعراف آیه ۱۷۹

۱-سوره توبه آیه ۸۷

۲-سوره توبه آیه ۱۲۷

19دسامبر/16

استراتژی ابر قدرت آمریکا

قسمت سوم

استاد جلال الدین فارسی

عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی انهدام گسترده و قطعی

در سال ۱۹۶۵ رابرت مکناما را نظریه خود را درباره چگونگی استراتژی دفاعی آمریکا در برابر تهدید های نظامی روز افزون شوروی و چین بیان داشت. به نظر وی آمریکا میبایست توانایی خود را در وارد ساختن ضربه دوم به بالاترین حدی که امکانات و شرایط اجازه میدهد برساند ، آنهم از طریق نگهداری نیروهایی بدون حجم و بزرگی که در صورت در گرفتن یک جنگ هسته ای گسترده میان دو بلوک شرق و غرب بتواند همه توان نظامی و مراکز اجتماعی و شهرهای شوروی و چین را نابود سازد و در عین حال قادر باشد از شدت ویرانی و حِدَّت تلفاتی که به آمریکا و متحدانش وارد می آید به مقدار متنابهی بکاهد. اما می افزود که آمریکا به لحاظ قدرت انتقامگیری استراتژیک هر قدر هم تفوق پیدا کند باز در یک جنگ هسته ای طرفین جنگ هر دو سهمگین ترین خسارتها و تلفات را خواهند دید ، و هیچ چیز یکی از طرفین جنگ را از تحمل چنین صدمات هولناکی بر کنار و محفوظ نگاه نخواهد داشت.

نظریه ای که مکناما را ادامه داد و در واقع پایه ای شد برای آنچه بعد ها ” استراتژی توانایی انهدام قطعی و توانایی محدود کردن انهدام” نام گرفت. دو جزء این استراتژی در بحثهایی که در آمریکا و محافل پیمان آتلانتیک شمالی بر سر مسائل استراتژیک در گرفت ازتوجه خاصی بر خوردار گشت و همچنان مورد توجه بود تا نیمه اول دهه ۱۹۷۰ ، گفتگو و بحث بیشتر روی این مسئله متمرکز میشد که چگونه میتوان دو جزء این استراتژی را هماهنگ و منسجم ساخت و در عمل تواما پیاده کرد.

دفاع از آن جزء استراتژی که توانایی انهدام گسترده و قطعی باشد بدین ملاحظات حیاتی صورت می گرفت:

  • توانایی آمریکا بر انهدام گسترده دشمن یک عامل قاطع و موثر است برای اینکه دشمن را از هر گونه حمله تاره ای به ایالات متحده آمریکا و متحدانش باز دارد ، زیرا وجود چنین توانایی باعث میشود دشمن حساب کند که شهرهایش بیش از آن منهدم خواهد شد که موشکهایی که به خاک آمریکا و متحدانش می فرستد میتوانند منهدم و خراب کنند.
  • استراتژی انهدام گسترده یک استراتژی قابل اجرا است . زیرا نابود کردن شهر های دشمن خیلی آسان تر از نابود کردن موشکهای آن است. موشکهای دشمن به علت این که سرعت زیاد دارند ، در ارتفاع بسیار بالا پرواز میکنند ، بسهولت پنهان و مستور می شوند و ….از آسیب دور میمانند و به سختی میتوان آنها را زد ، در حالیکه شهرها هدفهائی ثابت و غیر قابل اختفا و استتارند . مکناما را خود در بیان این حقیقت گفت : شورویها چون پایگاههای موشکی خود را پراکنده میکنند و برای پرتاب آنها بیشتر از زیر دریایی به عنوان سکوی پرتاب استفاده میکنند این دو تدبیر باعث میشود که کار انهدام بخش بزرگی از نیروهای استراتژیک شوروی هر چه مشکل تر شود. این دشواری در صورتی بیشتر خواهد گشت که دشمن پیشدستی کرده و ضربه نخستین را وارد آورد.در این حالت آن دسته از موشکهای آمریکا که قبلا برای زدن ضربه دوم به سوی پایگاهها و زیر دریایی های مجهز به موشک های هسته ای دشمن نشانه گیری شده است بلا هدف میمانند و تعداد موشکهای هسته ای شوروی که ممکن است منهدم و نابود شود محدود و معدود خواهد شد.
  • در صورتیکه استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیش گرفته شود هدفها خیلی ثابت تر و مشخص تر خواهند بود.وانگهی تمایل به تشدید مسابقه تسلیحاتی تخفیف پیدا خواهد کرد و حتی ممکن اشت همین استراتژی باعث شود که دشمن حاضر به قبول خلع سلاح هسته ای گردد یا حداقل تن به قرار دادهایی به منظور نظارت بر تسلیحات بدهد و این گرایش و علاقه به محدود کردن تسلیحات ، خیلی بیشتر از زمانی خواهد بود که آمریکا از استراتژی محدودیت دائره انهدام پیروی کند . برای انهدام هدفهائی که در استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیش بینی شده است فقط به تعداد معینی از موشکهایی که زیاد هم پیچیده نیستند نیاز است. حال آنکه استراتژِ دیگر مستلزم تهیه هر چه بیشتر انواع موشکها آنهم موشکهایی با ساختمان پیچیده است ، وبدین سبب یک استراتژی بسیار پر خرج است. به علاوه مسابقه تسلیحاتی را در دو جهت کیفی و کمی تشدید میکند ، زیرا بر اساس مبارزه با موشکهای گوناگون نهاده شده است و جنگ ضد موشک مستلزم اختراع و تولید موشکهایی است پیچیده تر از هر نوع موشک دیگر . چنانکه کمیته ویژه ای که در آمریکا جهت پیدا کردن” سیاستهای هسته ای حکیمانه ” SANE  تشکیل شده است در یکی از گزارشهای خود همین حقیقت اساسی و حیاتی را تاکید میکند. ” استراتژی محدودیت دائره انهدام ، طرفین را مجبور میسازد تا نیروی موشکی ضد موشک خود را هر چه بیشتر افزایش دهند و تکمیل کنند زیرا مجبورند برای هر موشک نوع عادی دشمن چندین موشک پیچیده و پر خرج اختصاص دهند . با هر تغییری که دشمن در مواضع موشکی خود بدهد چه جابجایی و چه مستحکم ساختن یا پراکنده و متفرق ساختن آنها در مساحتی بسیار وسیع ، ناگزیر باید بر تعداد موشکهای ضد موشک افزود”.
  • استراتژی انهدام گسترده و قطعی ، دشمن را خیلی کمتر از استراتژی محدودیت دائره انهدام ، تحریک به حمله میکند . زیرا اجرای استراتژی اخیر منوط به این است که پیشدستی شود و ضربه نخستین به دشمن وارد آید ، حال آنکه استراتژی اولی بر این اساس نهاده شده است که با ضربه دوم که ضربه انتقامگیری و انهدام کننده ای است مراکز نظامی و پایگاه های موشکی دشمن از جمله موشکهایی که قبلا پرتاب شده منهدم شود. پیروی از استراتژی محدودیت دائره انهدام – که اساسش زدن پایگاههای موشکی و هدفهای نظامی و پرهیز از زدن شهرها و هدفهائی غیر نظامی است باعث ترس و نگرانی دشمن دائمی از این میشود که هدف ضربه نخستین قرار گیرد، و همین نگرانیها و هراس دائمی در صورت تشدید ممکن است او را به اقدام به یک جنگ غافلگیر کننده پیشگیرنده بر انگیزد .

درباره استراتژی دیگر که مبتنی است بر محدود کردن دائره انهدام و حصر آن به هدفها و مراکز نظامی ، گفته میشود که دو جنبه دارد: یکی این که چون تاکیدش بر روی منهدم کردن موشکهای دشمن است خطر موشکهای شوروی را که روی قلب قاره آمریکا نشانه گیری شده است دفع می کند . اما جنبه دیگرش که انهدام را در دائره موشکهای دشمن محدود میکند خاصیت دیگری دارد و آن این است که شهرهای دشمن را تبدیل به گروگانی میکند که در صورت اقدام دشمن به انهدام شهر های آمریکا در معرض انتقام قرار خواهد داد. و چون چنین اقدامی جنون آمیز خواهد بود که از هیچ آدم مسئول و عاقلی سر نمی زند این استراتژی فرصت راه حلهای سیاسی را افزایش میدهد ، به طوریکه حتی پس از یک جنگ هسته ای که طرفین علیه هدفهای نظامی و موشکهای یکدیگر میکنند می توانند با هم به مذاکره سیاسی بنشینند و از گسترش جنگ هسته ای به مناطق و هدف های غیر نظامی و شهرها بپرهیزند.

عیب استراتژی اول این است که دشمن را مجبور میسازد تدابیر مشابهی اتخاذ و از همین استراتژی پیروی کند.

عیب دیگر این است که کمتر از استراتژی محدودیت دائره انهدام برای دشمن باور شدنی است ، و ثابت است که باور شدنی بودن تهدید و به کار بستن استراتژی یک شرط اصلی در اثر بخشیدن آن است و استراتژی هر قدر برای دشمن بیشتر باور شدنی و قابل تصدیق باشد همانقدر موثر تر است در بازدارندگی و منع او از دست زدن به حمله . استراتژی محدودیت دائره انهدام برای دشمن باور شدنی است اما استراتژی انهدام گسترده و قطعی که بر پایه زدن هدفهای نظامی و شهرها و روستاها است  به معنای انتحار متقابل و نابود شدن مهاجم و مدافع ، برای دشمن به سهولت باور شدنی نیست. همچنین استراتژی محدودیت دائره انهدام این خاصیت را دارد که میتواند برای دفاع از متحدان اروپایی آمریکا در صورتی که مورد تجاوز قرار گیرند به کار رود .اگر آمریکا از این استراتژی پیروی کند آنان اطمینان پیدا می کنند که آمریکا برای دفاع از تجاوز به آنان به کمکشان خواهد شتافت و با نابود کردن موشکها و هدفهای نظامی دشمن او را سر جایش خواهد نساند اما در صورتیکه آمریکا از استراتژی انهدام گسترده و قطعی پیروی کند در صورت حمله شوروی به اروپای غربی یا وقوع یک جنگ محدود  دیگر بعید است که آمریکا به خاطر متحدانش دست به جنگی بزند که به معنای اتحار متقابل است و تازه هیچ نتیجه مطلوبی هم برای متحدان آمریکا نخواهد داشت.مکنامارا وقتی استراتژی دو جزئی خود را مطرح میکرد نکاتی را روشن ساخت که نشان میداد میان این استراتژی و برنامه دفاع با موشکهای ضد موشک – که وزارت دفاع آمریکا با اصرار میخواست موافقت کنگره را با آن جلب کند-  رابطه ای استوار هست . وی گفت چون هدف استراتژیک هر دو دولت آمریکا و شوروی یکی است و در باز دارندگی دشمن خلاصه میشود قدرت انهدام برای آمریکا درست همان مسئله محدود کردن دائره انهدام برای شوروی را تشکیل میدهد. از این جهت به محض اینکه نیروهای آمریکا به این مرحله از توانایی رسیدند که دشمنان آمریکا را به طرز گسترده و قطعی منهدم کنند آنوقت میتوان اندیشید که چگونه میشود دائره انهدام را محدود ساخت. این که بتوانیم خسارات و تلفاتی را که دشمن بر ما وارد می آورد محدود و کم کنیم امری است مورد شک و تردید. مردم آمریکا را نمیتوان در برابر اثر انهدامی و مهلک موشکهای هسته ای دشمن به طور کامل حفاظت کرد و در امان نگاه داشت. قدرت هسته ای آمریکا گرچه هولناک است اما تنها نیروهای تهاجمی استراتژیک شوروی هستند که قادرند هدفهای خود را در آمریکا تعیین کنند و دائره انهدامی را که میخواهند اختیار نمایند. از آمریکا که هدف حمله است کار چندانی در این خصوص ساخته نیست . حتی در صورتی که آمریکا سیستم کاملی برای دفاع از موشک های خود داشته باشد باز شوروی قادر خواهد بود صدمات مهلکی بر پیکر ما وارد آورد.

 

19دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت سیزدهم

آیت الله مشکینی

حرص

یکی از صفتها و ملکات رذیله انسانی صفت حرص است. این صفت از صفات پلیده ای است که غالبا در انسان موجود است.

بحث درباره این صفت چند قسمت دارد:

  1. آیا این صفت ذاتی انسان است یا از اوصاف حادث است؟
  2. متعلق حرص وطمع چیست و در چه حالی میتوانیم حریص باشیم؟
  3. حرص چه آثار سوئی می تواند در انسان باقی گذارد؟
  4. چگونه انسان می تواند این رذیله را از خود دور کند و از این مرض روحی بهبودی یابد؟

۱٫حرص ذاتی است

خداوند صفت طمع را در خمیره انسان به ودیعه گذاشته و این صفت در طبیعت ودرون انسان خواه ناخواه موجود است.یعنی این صفت ، همانند دیگر صفت های انسانی- چه رذائل و چه فضائل- و در کمون ذات انسان به ودیعت نهاده شده و خداوند در مزرعه وجود بشر ، بذرهای غالب اوصاف را کاشته است. ولی در اختیار انسان است که این صفت را کنترل کند و نگذارد که آثار سوء بار بیاورد ، و همچنین میتواند این صفت را تعقیب کند و زیاد نماید ، چنانچه سایر صفات روحی هم همینطور است.

ناگفته نماند که ایجاد چنین صفت هائی در انسان روی مصالحی است ، مثل موجوداتی که در عالم هست و انسان خیال میکند این موجودات خطرناک و بد است ، ولی با این حال چون مصالحی در عالم وجود دارد ،  خداوند آنها را آفریده است.

خداوند در آیه۲۰  سوره معراج می فرماید :

“¨bÎ) z`»|¡SM}$# t,Î=äz %·æqè=yd #sŒÎ) çm¡¡tB •Ž¤³۹$# $Yãrâ“y_ #sŒÎ)ur çm¡¡tB ”

“çŽösƒø:$# $¸ãqãZtB  žwÎ) tû,Íj#|ÁßJø۹$#  tûïÏ%©!$# öNèd 4’n?tã öNÍkÍEŸx|¹ tbqßJͬ!#yŠ ”

-خداوند انسان را حرص آفریده .هر گاه زیانی به او رسد جزع و بی قراری می کند و اگر خیری به او رسد از احسان کردن امتناع می ورزد مگر نمازگذاران که عمر خود را همواره در نماز و اطاعت پروردگار میگذرانند.

“الانسان” در اصطلاح عربی و نحوی طبیعت است ، فرد نیست آیه نمی فرماید که خدا فلان فرد را حریص آفریده است بلکه می فرماید : خداوند این “طبیعت” را حریص آفریده و حرص و طمع را روی مصالحی در ذات این طبیعت قرار داده است.

البته پیدا است که در مقام آزمایش ، همین صفت کششی است به سوی گناهان و هواهای نفسانی ، و آن وقت است که انسان با نیروی عقل و خرد و با قدرت ایمان و تقوی ، اگر توانست سدی در برابر این کشش ، ایجاد کند در او تکامل پیدا میشود .و اصولا تکامل انسانی و به مراحل عالیه رسیدن ، طبق همین مجاهدات است. باید در انسان کششهائی باشد که او را به سوی کارهای بد و هواها بکشد ، و از سوی دیگر در او عقل وایمان و تقوی باشد که جلوگیری کند ، و این نبرد پیوسته میان کششهای هوا و هوس ، و ایمان و خرد تحقق یابد تا در این بین آزمایشها حاصل شود ، و موجب ترقی و تکامل انسانی گردد.روی این معنی است که انسان همواره رو به تکامل است ، و روی همین جهت است که فرشته موجودی است متوقف و راکد و به همین معنی قابل تکامل وترقی نیست زیرا از نخستین روزی که آفریده شده در یک حد معینی از تکامل بوده است اما انسان چون کششهای درونی در او هست و پیوسته او را به طرف اموری میکشاند ، طبیعتش اقتضای حرکت های گوناگون دارد و از یک طرف ایمان و خرد او با آن کششها مبارزه میکند. نتیجه این مبارزه این است که با آن کششها بر عقل و ایمان غالب میشود و انسان سقوط میکند ، و یا اینکه ایمان و خرد بر آنها پیروز میشود و انسان در حالت تکامل و ترقی قرار میگیرد . لذا انسان در حال اعتدال باقی نمی ماند و حد معینی ندارد … یا در حال ترقی و تکامل است و یا تنزل و انحطاط.

گاهی انسان در سیر صعودی آنقدر اوج می گیرد و بالا میرود که از همه فرشتگان بالاتر و والاتر میشود و گاهی هم در سیر انحطاطی آنقدر تنزل می کند که از تمام درندگان و وحشیها پائین تر میرود.

۲٫متعلق حرص چیست؟

متعلق حرص ، مال و جاه و لذائذ دنیوی است . و آن حرصی که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است ، همین امور دنیوی و مادی است و هر چه حرص انسان به این گونه امور مادی بیشتر شود درجه انحطاط او زیادتر میشود.

اما اگر انسانی باشد که نسبت به کمالات و معارف انسانی طمع داشته باشد ، هر چه حرص او به فراگیری دانش و علم و تقوی و معارف الهی و توحیدی بیشتر شود ، تکامل او افزونتر میگردد ، و این گونه حرص در اسلام نکوهش نشده بلکه مورد ستایش نیز قرار گرفته است.

۳٫آثار طمع در انسان

ذات یک صفتی در انسان بدون اینکه آثاری در خارج داشته باشد ، مهم نیست و ایجاد انحطاط و گناه نمیکند . لذا در روایت دارد که بعضی از صفتها در تمام مردم وجود دارد. درباره “حسد” در روایت آمده است که در تمام مردم حتی در انبیاء و بندگان شایسته خدا نیز موجود است. ولی بر انسان است که صفتهای بد را  کنترل کند ، و هنگامی آن صفتهای بر مورد نکوهش است که ظهور خارجی پیدا کند.

انبیاء و بندگان شایسته خدا آنچنان صفتهای رذیله را محاصره کرده اند و در تحت اختیار عقل وایمان قرار داده اند و آنچنان مراقبت و کنترل نموده اند که هیچ اثر سوئی بر آنها مترتب نمیشود ، بلکه همین مراقبتها سبب میشود که ثوابهائی هم برای آنها به این مناسبت نوشته شود. صفت طمع هم همینطور است ، اگر به خارج بیاید و در انسان ایجاد یک جنبشی کند ، آنجا است که آثار سوئی ایجاد مینماید:

یکی از آثار سوء این طمع این است که انسان را بتدریج میخورد و نابود میکند. یکی از راویان از امام صادق (ع) میپرسد:

چه عملی است که ایمان را در دل ثابت میکند و چه عملی است که ایمان را از انسان میگیرد؟ حضرت فرمود :

“الذی یثبت الایمان فی القلب ، الورع و الذی یخرجه منه ، الطمع”

-آن چیزی که ایمان را بتدریج میخورد و دل را از ایمان تهی میکند طمع است و آن چیزی که ایمان را در دل ثابت و محکم نگه میدارد تقوی و ورع است.[۱]

ایمان همانند نوری است که بوسیله علمها و کارهای نیک زیاد میشود . یعنی کارهای خوب و شایسته ، آن نور را اضافه میکند مثل کارخانه وترانسفورماتوری که سبب زیادی نور میگردد. و همچنین گناهان ، ایمان را زائل میکند و از بین میبرد.

مراد از طمع-در روایت- عملی کردن طمع است. انسان هر گاه طماع و حریص شد ، دست به مال مردم دراز میکند  و گاهی مال مردم را درازی میکند . بوسیله گرد آوردن مال دروغ میگوید و دروغ یکی از گناهان کبیره است ، از این رو ایمانش نیز کم میشود . گاهی برای همین انگیزه طمع ، انسانی را میکشد. بنابراین ، صفت طمع سبب قتل نفس و خیانت در مال و عرض و ناموس مردم میشود و گناهان بسیار دیگری نیز در بر دارد. وقتی این صفت در خارج چنین آثاری پیدا کند ، در نتیجه ایمان قلبی انسان بتدریج کم میشود و در آخر نابود می گردد ، و انسان به کلی از ایمان بیرون می رود.همچنانکه از لباس بیرون میرود.

از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود:

“ایاکم و استشعا الطمع فانه یختم علی القلب بطابع حب الدنیا”

-زنهار از اینکه طمع بر شما چیره شود زیرا اگر طمع  در انسان رشد کند ، بر قلب او مهر حب دنیا میزند. هر چه دنبال این صفت طمع برود حریص تر میشود. هر چه بیشتر مال و جاه دنیا را تحصیل کند، حبش بیشتر میشود و در آخر مهری از حب دنیا بر قلب انسانی زده میشود.

در ادامه حدیث می فرماید :

“فانه مفتاح کل معصه و سبب احباط کل حسنه”

-این صفت ، کلیدی است برای هر گناه زیرا عملی کردن طمع ، دادن کلید گناهان  است به دست آدم طماع که اگر کسی کلید انباری داشته باشد ، همواره انبار را باز می کند و کالاها را از آنجا بیرون میبرد. آدم طماع هم گویا دریچه گناهان بر او باز میشود و همواره در گناه غرق می گردد.

“و سبب احباط کل حسنه”

در نتیجه اگر گناهان زیاد شد ، ثوابهای انسان بتدریج حبط میشود.زیرا برخی از گناهان هست که اعمال خیر انسان را هم نابود میکند.مثلا اگر طمع ، کسی را وادار کند که شخصی را – چنانچه اتفاق افتاده – به طمع پولش بکشد ، این طمع سبب قتل نفس شده و قتل نفس کار آسانی نیست. روز قیامت گناهان آن شخص مقتول ر ابه گردن قاتل میگذارند و بسا هست که تمام ثوابهای قاتل را می گیرند و تحویل مقتول می دهند. بنا بر این یک بار عملی کردن صفت طمع سبب شد که این انسان هر چه کار خیر هم داشته است حبط شود و از بین برود.

ادامه دارد…

 

۱- ورع یعنی ترک محرمات . برخی میگویند ورع بالاتر است از ترک محرمات. آدمی که ورع دارد کسی است که هم حرام ها را  ترک میکند و آن چیزهائی که مشتبه است یعنی چیز هائی که شک می کند حرا م است یا حلال و تنها احتمال حرمتش را میدهد آنها را هم ترک میکند.

19دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اساسی

قسمت ششم

حجت الاسلام یحیی سلطانی

مجلس شورای اسلامی

شوری ، رای اکثریت

انتخاب نمایندگان مجلس :

قانون اساسی در اصل شصت و دوم میگوید : (( مجلس شورای ملی ( اسلامی ) از نمایندگان ملت که به مستقیم و با رای مخفی انتخاب میشوند تشکیل میگردد. شرائط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و کیفیت انتخابات را قانون معین خواهد کرد))

در ماده ۹ قانونی که در تاریخ ۱۷/۱۱/۵۸ در رابطه با اجراء اصل یاد شده به تصویب شورای انقلاب اسلامی ایران رسیده و دارای ۶۱ ماده و ۱۵ تبصره میباشد چنین آمده است:

(( انتخاب شوندگان باید دارای شرائط زیر باشند : ۱- تابعیت ایرانی ۲- حداقل سن ۲۵ سال و حداکثر ۷۵ سال ۳-عدم اشتهار به فساد و نادرستی ۴- اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی ۵- ابراز وفا داری به قانون اساسی ۶- سواد خواندن و نوشتن به حد کافی . ))

همانطوری که در بحث های گذشته اشاره کردیم شرائطی را که قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد فقیه رهبر ( ولی فقیه ) با رئیس جمهوری یا نماینده مجلس بیان میکند حداقل شرائط است که اگر آن شرائط نمیتواند برای قبول مسئولیت اقدام نماید ولی ملت برای تحقق دادن حاکمیت صالحان نمیتواند به حداقل شرائط اکتفا کند .  بلکه وظیفه سنگین او این است که حتی المقدور بکوشد تا شایسته ترین فرد را که واجد حد اعلای شرائط باشد انتخاب نماید . زیرا یک اصل کلی از منابع مذهبی استفاده میشود و آن اینست که :

(( در اسلام حق  حاکمیت همواره نزد شایسته ترین افراد است و به طوری که از احادیث استفاده می شود اگر در جامعه ای پیشوائی و زمامداری  ملت در دست افرادی باشد که داناتر و فاضلتر و شایسته تر از آنها در جامعه موجود ( ولی بر کنار ) باشند این جامعه همیشه رو به سقوط خواهد رفت . ))

” عن النبی (ص) من ام قوما و فیهم ”

” من هو اعلم منه لم یزل امرهم الی ”

” السفال الی یوم القیامه .” [۱]

از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود :

هر کسی پیشوائی قومی را عهده دار شود و در بین آن قوم داناتر از او وجود داشته باشد کار آن قوم همیشه رو به پستی خواهد بود .

این حدیث شریف را علماء اسلام در بحث مربوط به نماز جماعت مورد استناد قرار داده و فرموده اند : اگر فرد عالمتری وجود دارد بهتر است مردم او را امام جماعت قرار دهند .

واضح است که این حدیث شریف مخصوص امام جماعت نیست و علاوه بر اینکه اطلاق مضمون حدیث ، هر نوع امامت و پیشوائی را شامل می شود ، اگر قرار باشد در تعیین امام جماعت رعایت افضل بودن لازم باشد در تعیین مسئولین امر حکومت که وظیفه آنها از امامت جماعت سنگین تر است ، به طریق اولی رعایت افضلیت لازم میباشد.

با توجه به این اصل کلی ( که مسئولیت ها باید در دست صالحترین افراد باشد ) ملت نمیتواند بی توجه از کنار این مسئله بگذرد بلکه وظیفه دارد حتی المقدور بکوشد تا شایسته ترین فرد را انتخاب نماید.

مرحوم علامه امینی – قدس سره – در کتاب الغدیر این حدیث شریف را از رسول خدا (ص) نقل میکند :

” من استعمل عاملا من المسلمین و ”

” هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه ”

” و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد ”

“خان الله و رسوله و جمیع المسلمین ”

  • هر کس از بین مسلمانان عاملی را بر سر کار بیاورد ( و به او مسئولیت بدهد ) و بداند که در بین مسلمانان فردی وجود دارد که او برای این کار سزاوارتر و به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) آشناتر است آن کس به خدا و رسول خدا و جمیع امت اسلامی خیانت کرده است . [۲]

در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است : نکته اول اینکه حدیث نمیگوید (( اگر فردی را بر سر کار بیاورند که لایق نباشد و به کتاب خدا آشنا نباشد خیانت است )) بلکه در مفاد حدیث خیانت اینست که (( عالم تر و لایق تر موجود باشد و او را بر سر کار نیاورند اگر چه عاملیکه بر سر کار آمده لایق باشد.)) زیرا در اصطلاح اهل ادب افعل التفضیل در موردی به کار میرود که ماده آن در مفضل علیه موجود باشد.

نکته دوم اینکه حدیث شریف روی آشناتر بودن به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) انگشت میگذارد و این همان اعلمیت در مسائل فقهی است . و طبعا در مواردی که شخص عامل عهده دار تنظیم قوانین اسلامی است رعایت این امر لازم تر و ضروری تر است.

نکته سوم اینکه در حدیث نمیگوید اگر دربین ( داوطلبان ) اعلم و افضل وجود دارد روی کار آوردن غیر افضل خیانت است بلکه میگوید اگر ( در ین مسلمانان ) افضل وجود دارد و به سراغ غیر افضل بروند خیانت است. بنا براین اگر افراد پر فضیلت داوطلب قبول مسئولیت نمیشوند وظیفه ملت است که به سوی آنها بروند و از آنها بخواهند تا در آنها انگیزه قبول مسئولیت ایجاد گردد.

نکته چهارم اینست که در حدیث نمیگوید اگر در بین ( مسلمانان یک منطقه ) افضل وجود دارد نوبت به غیر افضل نمیرسد . بلکه میگوید : اگر در بین ( جامعه اسلامی ) افضل وجود دارد غیر افضل نباید روی کار بیاید.

بنابراین وظیفه اسلامی اینست که مسلمانان بدون به کار بردن تعصبات و برتری های محلی و قومی و قبیله ای بکوشند از هر کجا و برای هر کار داناترین و شایسته ترین و متخصص ترین فرد را انتخاب کنند . نکته پنجم اینکه حدیث شریف عدم رعایت موضوع افضلیت را کار ساده ای نمیداند ، بلکه آنرا خیانت به خدا و رسول خدا (ص) و جمیع امت اسلامی دانسته و این تعبیر حاکی از اهمیت فوق العاده موضوع است.

شرائط نماینده مجلس :

دربحث مربوط به ریاست جمهوری شرائطی را برای والی و زمامدار اسلام از منابع مذهبی نقل کردیم که همه آن شرائط در نماینده مجلس نیز لازم است موجود باشد ، زیرا او نیز جزء والیان اسلام به حساب می آید . مخصوصا نماینده مجلس باید از نظر بینش سیاسی و جهات علمی کامل و قوی در امور جاری مجلس صاحب نظر و به طور کلی دارای قدرت استنباط باشد . برای روشن شدن این مطلب لازم است نظام شوری در اسلام را با دقت مورد بحث قرار دهیم تا حق مطلب ادا شده باشد.

شوری و رأی اکثریت :

شوری با آن نظامی که فعلا در حکومت های دموکراسی معمول شده که بازگشت آن فقط به تبعیت از رای اکثریت است ، در منابع مذهبی مطرح نشده بلکه نظام شوری در اسلام به گونه ای میباشد که بازگشت آن حتما به تبعیت از حق و قانون خدا است و شوری باید با کیفیت مخصوصی برگزار گردد که نتیجه آن تشخیص بیشتر و بهتر برای رسیدن به حق باشد ، زیرا در نظام اسلام فقط تبعیت از حق مطلوب است و از رای اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) مادامی که با حقیقت و معیارهای شرعی مظابق نباشد ، تبعیت نمیشود.

نظام شوری در اسلام :

برای روشن شدن نقش شوری در اسلام لازم است در مورد مسائل زیر به توضیح بپردازیم :

  • در اسلام ، میزان ، تبعیت از حق و عدالت است.
  • تبعیت از اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) پذیرفته نیست.
  • اگر خواسته های مردم توام با هوا های نفسانی و میل های شخصی بدون توجه به حقانیت امر باشد ، در اسلام مطرود است و تبعیت از آن در قرآن مجید با شدت مورد نهی قرار گرفته است.

توضیح مسئله اول :

احکام و قوانین اسلام مطابق با فطرت و سرشت انسان تشریع شده و هدف کلی از قوانین هدایت انسانها به سوی کمال و گسترش قسط و عدالت در اجتماع است.

عدل در مفهوم کلی به معنای قرار گرفتن هر چیز در جای مناسب خود و عدل اجتماعی به معنای رسیدن هر انسان به حقوق حقه خویش است و (حق) نیز در استعمال خود در اینگونه موارد همان معنی را میدهد.

قرآن مجید روی کلمه حق بسیار تکیه میکند و در مواردی که خواسته های مردم بر خلاف حق باشد بندگان خود را به استقامت و ایستادگی و حمایت از حق  دعوت مینماید .

در سوره شوری از آیه ۱۲ به بعد میفرماید :

(( همان دین را برای شما قرار دادیم که مورد سفارش نوح پیغمبر بود ( و همان آئین را برای شما مقرر نمودیم ) که آنرا به ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام سفارش نمودیم ای پیامبر به همان دین ( یا همان گونه ) مردم را دعوت کن و همانطوری که مامور هستی پایداری نما و از هواهای نفسانی مردم پیروی کن و بگو من به کتابی که خداوند نازل فرموده ایمان دارم و مامور هستم در میان شما با عدالت رفتار نمایم )) سپس در آیه ۱۷ میفرماید :

(( خدا آن کسی است که کتاب را به حق همراه با میزان فرو فرستاده است .))

از مجموع آیات یاد شده چنین به دست می آید که میزان ، تبعیت از حق وعدالت است و باید در راه حق استقامت و پایداری کرد اگر چه خلاف خواسته های نفسانی مردم باشد .

توضیح مسئله دوم :

قوانین اسلام تنها جنبه مادی ندارد بلکه در همه قوانین بعد معنوی آن نیز در نظر گرفته شده و در هر حکمی از احکام اسلام رابطه آن با مبدا و معاد ملحوظ گشته است . زیرا در جهان بینی اسلام ، انسان موجودی است پویا و در حال حرکت که آغاز او از خدا بودن و انجام او به سوی خدا رفتن است و این جهان برای انسان بستر حرکت به سوی مقصد عالی و الهی او میباشد.

در قوانین فردی و اجتماعی اسلام که برای بقاء حیات بشر تنظیم شده ، حرکت و مقصد انسان فراموش نشده و قوانین به گونه ای مقرر گشته که حرکتش را سریعتر کرده و او را به مقصد نزدیکتر سازد . و به تعبیر دیگر چون تمام افعال و کردار انسان روی معاد و زندگی پس از مرگ  او تاثیر میگذارد ، قوانین و مقررات اسلام طوری تدوین یافته که علاوه بر تامین زندگی این جهان ، به زندگی پس از مرگ بشر نیز توجه کامل دارد. بنا بر این اگر اکثریت مردم با فلسفه احکام آشنا نباشند نمیتوانند از چگونگی قوانین اسلام با خبر شوند و در تشریع قوانین رای اکثریت نا آگاه بدون توجه به شرع ( صرفا به لحاظ اکثریت )  نه تنها هیچ دلیلی بر لزوم تبعیت ندارد بلکه بر عکس حرمت تبعیت از آن واضح و ثابت است.

قرآن مجید با تعبیراتی مانند (( اکثر الناس لا یعلمون )) [۳] از این حقیقت که اکثریت مردم ( بدون راهنمائی انبیاء) از دین فطری الهی ناآگاه هستند پرده برداشته و مطلبی را به طور روشن بیان نموده است .و در بعضی موارد خداوند صریحا پیغمبر خود را از اطاعت اکثریت نهی فرموده و تبعیت از آنها را موجب گمراهی دانسته است[۴]

در شوره حجرات آیه ۷ خطاب به مومنین میفرماید : (( بدانید که رسول خدا در بین شما است و اگر در بسیاری از موارد از شما پیروی کند ( وبه خواسته های شما عمل نماید ) گرفتار گناه میشوید. ))

توضیح مسئله سوم :

در قرآن مجید این مطلب مکرر آمده است که یهود و نصاری و احیانا مشرکین عرب خدمت پیغمبر میرسیدند و پیشنهاد صلح میدادند و از آن حضرت میخواستند که به خواسته آنها توجه شود و اظهار میکردند که اگر رسول خدا بعضی از خواسته های آنها را در مورد قبله یا مسائل دیگر اجابت نماید آنها به او ایمان می آورند.

در این گونه موارد خداوند با صراحت و قاطعیت به پیغمبر خود دستور میدهد که هرگز به خواسته های آنها عمل نکند و در همه مسائل فقط با حق به دستور خداوند طبق احکامی که نازل فرموده عمل نماید. [۵]

از مجموع این آیات نتیجه گیری میشود که در اسلام به خواسته های مردم اگر بر خلاف حق باشد توجه نشده بلکه با شدت از تبعیت از هواها و خواسته های نامشروع نهی و نکوهش شده است . بار دیگر تکرار می کنیم : با توجه به توضیحات یاد شده اگر رای اکثریت بر خلاف حق باشد ، تبعیت از آن در شریعت اسلام ممنوع است و اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) هرگز ملاک و میزان عمل نخواهد بود . بلکه اجماع و اتفاق امت هم اگر کاشف از حکم خدا و رای معصوم نباشد نمیتواند ملاک و معیار عمل باشد . بنابراین اگر نتیجه شوری فقط حاکمیت دادن به اکثریت باشد بدون اینکه حقانیت موضوع ملاحظه شود نا مشروع است.

شوری در اسلام :

همانگونه که بیان شد ، نظام شوری به معنای حاکمیت دادن به رای اکثریت به گونه ای که فعلا در دنیا معمول شده در منابع مذهبی مطرح و تایید نشده ، از این جهت جای این سوال باقی مانده که شور از نظر اسلام چیست و شوری در نظام اسلامی چه نقشی خواهد داشت ؟

برای توضیح این مطلب لازم است روی کلمه شور و شوری که در قرآن مجید و روایات اسلامی ذکر شده ، دقت کنیم تا ببینیم مشورت به چه معنی است و اسلام به چه منظور دستور شوری داده است ؟ در قرآن مجید در دو مورد سخن از شوری به میان آمده است . مورد اول در سوره شوری است .در این سوره مبارکه از قسمت آخر آیه ۳۵ تا آخر آیه ۳۹ اوصافی را برای مومنین ذکر فرموده که از جمله آن اوصاف اینست که آنها در امور خود با یکدیگر مشورت بنمایند . (( و امرهم شوری بینهم ))  از این آیه شریفه چگونگی نظام شوری به دست نمی آید آنچه از این آیه استفاده میشود اینست که شوری یک امر پسندیده ای است و خداوند مومنین را به جهت اینکه امور خود را در بین خود به مشورت میگذارند ، مدح و ستایش فرموده است.

مورد دوم در سوره آل عمران است در آیه ۱۵۹ از این سوره مبارکه خداوند به پیغمبر خود دستور میدهد که با مومنین در امور مشورت نماید و سپس میفرماید :

(( پس از مشورت هر گاه تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.))

از این آیه شریفه نیز مانند آیه سابق حقیقت مشورت و چگونگی آن بدست نمی آید ولی میتوان گفت مفاد ظاهر آیه اینست که پس از مشورت تصمیم گیرنده شخص پیغمبر  (ص) است. و آیه شریفه تصمیم گیری را به اکثریت شور کنندگان مربوط نمیکند .بنابراین برای یافتن حقیقت معنای شور لازم است ابتدا به معنای لغوی آن توجه کنیم و سپس به اخبار و احدیث مراجعه نمائیم تا حقیقت معنای شور و نظام شوری از نظر اسلام ، به دست بیاید .

راغب اصفهانی در مفردات میگوید :

(( التشاور و المشاوره و المشوره استخراج الرای بمراجعه البعض الی البعض )) خلاصه مفاد کلام راغب اینست : مشورت عبارت است از استخراج و به دست آوردن رای و نظر با مراجعه بعضی از صاحب نظران به بعضی دیگر.

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان میفرماید : (( شوری هو فعلی من المشاوره و هی المفاوضه فی الکلام لیظهر الحق)) یعنی شوری عبارت است از رد و بدل کردن کلام ( و روی هم ریختن آرا ) برای اینکه حق آشکار گردد.

از معنای لغوی مشورت چنین به دست می آید که مراد از شور و مشورت اینست که صاحبان رای ، آرا خود را عرضه کنند تا از میان آرا و نظریه های مختلف راه صحیح و حق آشکار گردد و یا بهترین رای و نزدیک ترین آن به حقیقت به  دست بیاید .

مشورت از نظر اخبار و احادیث :

از مجموع اخبار واحادیثی که در مورد مشورت آمده است استفاده میشود که ائمه معصومین (ع) مشورت را به همان معنای لغوی که آنرا شرح دادیم به کار میبردند . از علی (ع) نقل شده که فرمود : هر کسی در رای خود مستبد باشد هلاک شده و هر کسی با مردان مشورت کند در عقل آنان شریک شده است.

من استبد برایه هلک و من شاور

الرجال شارکها فی عقولها[۶]

و از آن حضرت نقل شده که به فرزند برومند خود محمد حنفیه فرمود : رای مردان را بعضی بر بعض دیگر ضمیمه کن سپس از میان آرا نزدیک ترین آنها را به صواب و دورترین آنها را از خطا و شک انتخاب کن.

اضمم آراء الرجال بعضها الی بعض ثم اختر اقربها من الصواب و ابعدها من الارتیاب[۷]

از موارد استعمال مشورت در احادیث به خوبی روشن میشود که منظور از  مشورت تبادل آراء و استفاده از نظریه های صائب صاحب نظران است تا بهترین رأی برای تصمیم گیری به دست بیاید و چون در اسلام میزان ، تبعیت از حق است دستور مشورت آمده ، تا در ضمن تبادل افکار و ملاحظه آرأ مختلف و ضمیمه کردن عقل ها و اندیشه ها ، حقیقت آشکار گردد و راه صواب بهتر به دست بیاید و خطا کمتر واقع شود . و مسئول امر در اسلام موظف است پس از مشورت بهترین نظریه را انتخاب کند و شخصا تصمیم بگیرد و بدیهی است که رای اکثریت اگر صالح و صاحب نظر نباشد ملازمه ای با حق بودن و صواب بودن ندارد بلکه ممکن است حق به جانب اقلیت باشد مثلا اقلیت مومن و مکتبی و آگاه و متخصص و صاحب نظر قطعا نظر آنها به صواب نزدیکتر است تا نظریه اکثریت نا آگاه با این توضیح مجلس شورای اسلامی اگر بخواهد با حفظ حاکمیت اکثریت آرأ با نظام شوری در اسلام منطبق باشد باید طوری ترکیب شود که همه نمایندگان یا اکثر قریب به اتفاق آنها قدرت استنباط داشته باشند و در امور جاری در مجلس صاحب نظر باشند تا رأی اکثریت کاشف قطعی یا کاشف غالبی از حقانیت موضوع باشد و الا اگر بخواهد رأی اکثریت ( صرفا به لحاظ اکثریت ) حاکم باشد مشروع نخواهد بود.

بنابراین یکی از مهمترین شرائط نماینده اینست که دارای معلومات کافی ، استعداد سرشار ، قدرت استنباط و صلاحیت کافی و لازم باشد تا بتواند از بین نظریه ها و گفتگوهای موافق و مخالف بهترین رای را تشخیص دهد و با بینش و درک صحیح رای مثبت یا منفی بدهد.

اگر بدون اینکه مطلب برای او حل شده باشد صرفا به لحاظ اینکه فلان عده مورد اعتماد او هستند موافق با آنها رأی بدهد این رأی نتیجه اش اینست که اکثریت به بار میآورد و به اکثریت حاکمیت میدهد بدون اینکه رأی دادن ها ضمن اینکه بر خلاف معیار شوری در اسلام است ، علیه مصلحت مردم بوده و بسیار خطرناک میباشد.

 

۱-جامع احادیث الشیعه ، جلد ۶ ، صفحه ۴۵۶ .

۲-الغدیر ج۸ ص۲۹۱

۱-سوره روم – آیه ۳۰

۲-سوره انعام – آیه ۱۱۶

۳-آیه ۶۵ ، مائده آیه ۴۸ ، شوری آیه ۱۵ و آیات دیگر نظیر این آیات.  سوره بقره آیه ۱۲۰ ، سوره رعد آیه ۳۷ ، بقره آیه ۱۴۵ ، انعام

۱-وسائل الشیعه ج۸ ص۴۲۵

۲-وسائل الشیعه ج۸ ص۴۲۹

19دسامبر/16

نوجوانان پس از انقلاب (۲)

قسمت ششم

درسهای منتشر نشده از شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

روانشناسی و جامعه شناسی

دوران علم زدگی

اصولا باید توجه داشت که در گذشته ، ما دو مرحله برای تفکرات اسلامی در ایران داشتیم : یک مرحله ، مرحله “علم زدگی ” بود  یعنی  درحدود ۱۰ یا ۱۲ سالگی روزنامه ها و کتابهائی که منتشر میشد اینها را مطالعه می کردیم و از حدود سال ۲۰ و ۲۲ و ۲۳ که یادمان هست از آن موقع نوعی علم زدگی حاکم بود یعنی آنچه خیلی چشمگیر بود این بود که میگفتند : مثلا فلان کس میکروب را کشف کرده ، فلان کس اتم را شکافته یا فلان دانشمند خارجی اختراع بزرگی کرده ، یا یک وسیله ای ساخته اند که در فاصله دو ساعت مثلا به فلان جا میرسد ! آنطور مسائل خیلی چشمگیر و جالب بود . خودمان هم که روی منبرها میخواستیم برویم ، اگر چند تا از این اصطلاحات را به کار میبردیم و چند تا از این اکتشافات علمی را روی منبر میگفتیم ، منبرمان بسیار میگرفت برای اینکه نکته صنعتی و یک اختراع تازه و یک دستگاه تازه و اینطور چیزها را از پرفسور فلان از دکتر فلان ، میگفتیم و این روش ، معلول یک حالت فریفتگی در برابر علوم تجربی و صنعت بود.

در آن دوران کسانی که معتقد به اسلام بودند و میخواستند خدمت به اسلام بکنند و اسلام را در بین نسل جوان پیش ببرند ، می آمدند یک مقدار پیاز داغ میزدند به بحثهای اسلامی از مسائل علمی و تلاش میکردند در گوشه و کنار آیات و روایات بگرد و نکته های علمی  گیر بیاورند ، و مثلا بگویند حرکت زمین در قرآن پیش بینی شده ، اتم پیش بینی شده ، اینجا موضوع میکروب است ، آنجا موضوع فلان است و…

خلاصه آنکه سعی میکردند از آیات و روایات تکه هائی پیدا بکنند و آنها را چاشنی منبر قرار بدهند ، البته مقصود این نیست که در میان آیات و روایات مطالب علمی و پیش بینیهای علمی نیست. هست اما یک حالت علم زدگی وجود داشت که حتی در تبلیغات اسلامی هم سایه افکنده بود.

دوران مکتب زدگی

در این ده بیست ساله اخیر ، آن نبوغی که برای دانشمندان فیزیک و شیمی و اتم قائل بودند ، آن نبوغ و شخصیت و عظمت و آن چیرگی کم کم فروکش کرد ، اما این بار مکتبها در محیط ما مطرح شد یعنی این مسئله مطرح شد که فلان فیلسوف اجتماعی فلان مکتب را آورده و فلان اصطلاحات را آورده و فلان طرح را برای درمان دردهای اجتماعی آورده و چنین و چنان کرده است و بدین ترتیب مکتب زدگی پیش آمد ، و چون بین مکتبها خیره کننده ترین آنها به نحوی در دنیا مطرح بود ، مکتب مارکسیستی بود که خیلی هم اینطرف و آنطرف شایع بود و کتابها وبحثها وحتی فیلم و نمایشنامه و داستان از قصه کودک گرفته تا بحثهای فکری وفلسفی مربوط به این مکتب در دنیا خیره کننده بود. یک عده از مسلمانها که می خواستند اسلام را مطرح کنند ، فکر میکردند اگر اصطلاحات و مطالب این مکتبها را وارد اسلام بکنند ، خدمتی به اسلام کرده اند و توانسته اند اسلام را بیشتر عرضه کنند.

این هم یکی از زمینه های گرایش این گروه به مکتب مارکسیستی بود.

آشنائی نه تاثیر پذیری !

اینجا از جاهای بسیار حساس است ، و باید در آن دقت کرد. مقصود این نیست که وقتی تحقیق اسلامی یا بحث اسلامی میکنیم ، هیچ یک از اصطلاحاتی را که مکتبهای دیگر به کار برده اند ، ما به کار نبریم نه ، بسیاری از اصطلاحاتی را که فلاسفه یونان به کار برده اند بعد فلاسفه اسلامی ما هم به کار برده اند ، منتها بعضی به اشتباه افتاده و همان تفکر فلسفه یونانی را حفظ کردند ولی بعضی آمدند فلسفه اصیل اسلامی را کشف کدند ولو در پوشش همان اصطلاحاتی که از فلسفه یونان گرفته بودند .

هیچ اشکالی ندارد که اگر فرضا یک بحث افتصادی را مطرح کردیم ، درباره “ارزش اضافی” بحث کنیم که آیا اسلام روی ارزش اضافی چه حسابی باز کرده است ؟ آنچه مهم است این است که ما بینشها و اندیشه های مکتب های دیگر را بر اسلام تحمیل نکنیم و اندیشه های دیگران را به حساب اسلام نیاوریم ، و اصالت اسلامی همان اسلامی که پیامبر اکرم (ص) فرموده و علی (ع) فرموده و در متون و منابع غنی اسلامی ما وجود دارد ، ما همان اصالت اسلامی را حفظ کنیم ، حال اگر یک چیزهائی از این مطالب اسلامی با بعضی از حرفها و مکتبهای دیگران موافق بود ، یا مخالف ، از نظر ما مهم نیست.

فرض میکنیم بحث “تکامل” مطرح است اگر ما در برنامه های اسلام یک بحثهائی را کشف کردیم که بعضی از اصول تکامل را قبول داشت ، هیچ اشکالی ندارد ، اما اگر به دلیل اینکه تکامل را بعضی دیگر گفته اند تمام حرفهایش را رد کنیم ، و اصلا در اسلام اسمش را هم نبریم ، یا بگوئیم چون تکامل یک بحث علمی بسیار جالبی است ، ما دربست تمام اصلهایش را قبول کرده این هر دو برخورد افراطی ، نادرست است. خلاصه آنکه در تحقیقات اسلامی مقایسه اسلام با مکتبهای دیگر ، و مشخص ساختن موضعی که اسلام در برابر آنها دارد ، بسیار دقیق است و ما بایستی مواظب باشیم و ضمن آنکه با مکتبها و حرفهای دیگران آشنا میشویم و روی آنها بحث و تحقیق میکنیم وقتی میخواهیم موضع اسلامی اتخاذ کنیم و نظر اسلام را کشف بکنیم ، سعی کنیم که آن خلوص و صداقت و اصالت را حفظ کنیم ، حالا اگر یک چیزی از اسلام با برخی از مکاتب موافق بود یا مخالف ، برای ما مهم نیست ، ما اسلام خودمان را تعقیب میکنیم.

بنا بر این حالت مکتب زدگی در این سازمان وجود داشت ، سران اینها  شروع کردند به مطالعه کردن درباره ایدئولوژی و تدوین آن ، و چنانکه گفتیم با آن اطلاعاتی که قبلا از مارکسیست داشتند و با نوعی سلطه که مکتب مارکسیسم در بین جوانها داشت واصطلاحات و حرفهای آن بر سر زبانشان بود ، میگفتند اگر ما این حرفها و این اصول را قبول کنیم مثلا بهتر میتوانیم نسل جوان را متوجه راه خودمان بکنیم ، با این کیفیت ایدئولوژی را تدوین کردند و آن حالت مکتب زدگی باعث شد که این حرفها  آمیخته شد با حرفهای اسلامی و شد مجموعه بنیادی فکر و ایدئولوژی این سازمان.

موضع سیاسی سازمان

از نظر سیاسی مسئله به این صورت بود که در همان اوایلی که این سازمان متولد و متکون شد ، آنها گفتند ما الان با استبداد و با امپریالیسم درگیر هستیم و بنا بر این اگر گروه دیگری هم همین موضع را قبول داشته باشد ، ما با آنها همکاری میکنیم برای اینکه هدف مشترک هست ، هدف مشترک را میگیریم و موارد اختلاف را به بعد موکول می کنیم.

به عبارت روشن تر می گفتند : درست است که فلان گروه خدا را قبول ندارد ، درست است که پایبند مقررات و برنامه های اسلامی نیست ، ولی در اینکه هر دو میگوئیم رژیم استبدادی سلطنتی غلط است یا نفوذ آمریکا نباید باشد ، مشترک هستیم ، و بر اساس این نوع تصور سیاسی و موضع اجتماعی ، می گفتند با آنها همکاری می توانیم بکنیم!

نتیجه این شد که عده ای که مسلمان بودند ودلشان میخواست ( آنطوری که ظاهر امر نشان می داد ) یک خدمت اسلامی انقلابی بکنند ، با آن ایدئولوژی که به آن شکل مدون شده بود و با این تحلیلی که از نظر موضع گیری سیاسی کردند ، عملا هم مکتبشان آمیخته با مارکسیسم شد و هم موضع گیری سیاسیشان آمیخته و هماهنگ با این مکتب شد…

این مطلب گذشت تا آنکه در سال ۵۰ در اثر بعضی از مسائلی که پیش آمد ، عده بسیاری از رده های بالا و حتی ردیف دوم آنها دستگیر شدند و بعد ، توسط رژیم پهلوی عده ای از آنها محاکمه و محکوم به اعدام ، و عده ای هم محکوم به زندانهای طویل المدت شدند . در نتیجه کار افتاد به دست گروه تقریبا دست سوم ، یعنی گروه های جوانی که بعضیشان فقط شش ماه و بعضی ۱۲ ماه و بعضی ۴ ماه در شرایط مخفی با آنها آشنا شده بودند و هنوز نه فکر اسلامی آنان نضج گرفته و نه تفکر ایدئولوژیکی از همان جزوه ها و کتابهای تدوین شده آنها استفاده میکردند وپیداست که نتیجه آن چه بود ؟ این گروه بر خلاف رهبرانشان ( که شناخته شده بودند ودر بسیاری از جلسات تفسیر خود ما سالها شرکت میکردند و نیز در درسهای شهید “آیت الله مطهری” و هم چنین درمجامع مذهبی اسلامی متداولی که وجود داشت ، شرکت میکردند) جوانهای نو پائی بودند که نه آن بحثهای تفسیری و تحلیلی را دیده بودند ونه آن مساجد و مجالس و بحثها و مطالعات عمومی اسلامی را ، و دقیقا با همان جزوه ها و با همان دستور العملهای ایدئولوژیکی سازمانی در شرایط مخفی آشنا شده بودند و لذا از همان موقعی که فکر اسلامیشان می خواست مجهز و مدون بشود ، با نوعی تفکر چپ گرایانه آمیخته شد ، بعد هم میدانیم که رسما بعضی از گروههای چپی در آنها نفوذ میکرد که بایستی مآلا بسوی حکوت اسلامی و ایدئولوژی اسلامی چون مدون نیست و نمیتواند  جامعه را اداره کند  و فقط مارکسیستی میتواند اداره بکند ، بنابراین ما رسما اعلام میکنیم که موضع و مکتب ما همان مکتب مارکسیستی است . این عده از آن روز رسما گروه الحادی را تشکیل دادند ، ولی گروه باقیمانده اینها را قبول نداشتند و اینها به صورت چپ گراهای بسیار قوی در آمدند که الان هم همان گروه معروف به “پیکار ” هستند که تندتر و خشن تر هستند.

در هر حال بعد از پیروزی انقلاب ، نوجوانان ما با چنین وضعی مواجه شدند یعنی آنها دلشان میخواست آن حالت انقلابی و پرخاش و اعتراض وجود داشته باشد و به صورتی همان مشتهای گره کرده قبلی را ادامه بدهند ، و این سازمان فاسد توانست برخی از آنها را شکار کند ، و از این نظر مساله نوجوانان بسیار دقیق و در خور توجه اشت.

اسلام خالص پیروز است

در هر حال اگر روزی گروهی مصلحت را در این می پنداشتند که مطالبی خارج از اسلام را وارد اسلام بکنند ، آن روزگار گذشت ، زیرا ما الان در روزگاری هستیم که اسلام عزیز ما با سر بلندی و غرور و افتخار و با محتوای غنی خود میتواند وارد عرصه کارزار بشود ، یعنی ما الان عقده حقارت نداریم ، ما نمیخواهیم ببینیم دیگران چه چیزهای چشمگیری دارند ، تا یک مقدار از اینطرف و یک مقدار از آن طرف قرض کنیم تا بتوانیم در سایه آن حرفها اسلاممان را قدری مطرح کنیم ، بلکه اکنون اسلام ، در سایه این انقلاب آنچنان مطرح شده که در عرصه مسائل داخلی و بین المللی با سربلندی و افتخار مطرح است ، یعنی الان حتی شعارها و اصطلاحات اسلامی ما خیلی سر بلند تر از اصطلاحات دیگران است . مثلا کلمه “مستضعف” ، “مستکبر” ، “طاغوت” و امثال این کلمات که از متن اسلام در آمده معنا پیدا کرده است ، که ما دیگر احتیاج نداریم کلمه “خلق” ،”کارگر” و این گونه کلمات را به کار بریم . اینها اصطلاحاتی است که تا بیست سال پیش ممکن بود یک مقدار چشمگیر باشد اما اکنون دیگر پشم و یال آن اصطلاحات ریخته و فروکش کرده و سبیلها آویزان شده است. واقعا الان حضور اسلام یک نوع سربلندی ایجاد میکند ، امروز اگر ما شعادها و حرفها و ایدئولوژی و محتوای مطالب و انقلابمان را اسلام خالص و تمام عیار بکنیم موفقتر ، سربلند تر و غرور آفرین تر خواهد بود.

ادامه دارد.

 

19دسامبر/16

مروری بر جنایات ابر قدرت ها در منطقه

حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

فاجعه لبنان ، کنفرانس فاس ، جنگ تحمیلی

اهداف اسرائیل از حمله به لبنان :

وضعی که در منطقه با تسلیم عربها و فلسطینیها پیش آمده است و آثار سیاسی و نظامی و اقتصادی که در پی خواهد داشت از جهاتی قابل بررسی است و شاید هنوز در محیط ما بحث مستوفایی در این مورد نشده است.

اصل فاجعه لبنان و هجوم بسیار وقیحانه اسرائیل به آنجا و سکوت زشت کشورهای عربی و اسلامی و همکاری ابر قدرتها – غرب و به نحوی شرق – و همکاری رندانه مزورانه سازمانهای جهانی همه قابل توجه است و روی هم رفته از حوادثی حساب میشود که باعث سرشکستگی بشریت است .

مساله در رابطه با : ۱- اسرائیل ۲-مردم لبنان ۳-جهان بشریت ۴-جهان شرق ۵- انقلاب اسلامی ایران قابل بررسی است و سخن درباره همه اینها نیاز به یک بحث طولانی دارد که ما فقط یه گوشه ای از هر یک از آنها اشاره میکنیم :

اینکه هدف آمریکائیها و اسرائیل و حامیانشان چه بود ، این خود مسئله ایست .درست در لحظه ای که ایران در جبهه ها پیروزی چشمگیری به دست آورد و وحشتی بر ارتجاع و امپریالیسم و صهیونیسم و ضد انقلاب در منطقه حاکم شد ، میبینیم که جبهه اسرائیل و لبنان فعال میشود ، این مساله خود به خود نباید از پیروزی ایران و جبهه های ایران مجزا باشد . شاید اگر این پیروزی نبود آنها هم با این عجله دست به کار نمیشدند ، البته این برنامه را داشتند که شاید به شیوه دیگری عمل می شد.

احتمالا یکی از اهدافشان این بود که ایران را متوجه آنجا کنند و اینجا به نحوی جنگ را تمام کنند که صدام باقی بماند و با بی اثر کردن پیروزیهای ایران و مشغول کردن ایران در جای دوری که طبعا نمیتوانست زیاد نقش اساسی داشته باشد ، و با توجه به این که این جبهه هم به کلی خاموش نمیشد ، موجب کاهش آبروی ایران شوند و آمریکا در خلیج فارس به دست ارتجاع امتیاز کسب نموده و صدام هم از بن بست در آید . آنها دراین هدف به کلی شکست خوردند و هیچ گونه موفقیتی به دست نیاوردند. اما در آنجا به صورت ظاهر مفق شدند چرا که در لبنان یک کانون مبارزه جدی علیه امپریالیسم و صهیونیسم شکل گرفته بود ، فلسطینیها نیروی نسبتا عظیمی داشتند واسلحه زیادی جمع کرده بودند ، حماسه انقلاب ایران به آنها جان می داد و بدین ترتیب در شمال اسرائیل یک خطر جدی علیه اسرائیل شکل میگرفت . و رویای غربی ها که همواره خواسته اند لبنان را به صورت یک کشور غربی در خاور میانه حفظ کنند به کلی از دست میرفت.

با این هجوم توانستند موقتا این وضع را به هم بزنند . فلسطینیها را متفرق کنند و در سازمان امل تفرقه ایجاد کنند زیرا گروهی از آنها ضعف نشان دادند و طبعا گروه جند الله و حزب الله نمیتوانست با آنها همسنگر باشد ، سایر حرکتهای اسلامی و غیر اسلامی دیگر هم انسجامشان از هم گسیخته شد و مهمتر این که سوریه را از قسمتی از لبنان بیرون کردند و جایش را اسرائیل گرفت . و وضع را به صورتی درآوردند که یا سوریه و اسرائیل ( اگر کوتاه بیاید ) هر دو بیرون بروند یا هر دو بمانند و احتمالا با ایجاد فشار سوری ها را بیرون کنند و اسرائیل برای مدتی بماند . و آنها همه به صورت ظاهر پیروزیهائی است که به دست آوردند .

پیروزی دیگری که به دست آوردند و دارد به هم میخورد این بود که “جمیل” را سر کار آوردند . میدانیم که حزب “کتائب” پایگاه آمریکا در لبنان بود و در درگیری های لبنان همیشه اینها و همچنین “سعد حداد” در کنار اسرائیل عمل میکردند و نمیگذاشتند لبنان جان بگیرد. ما در گذشته هم وقتی که میدیدیم فلسطینیها با آن که نیرومند بودند به کتائب فشار نمی آوردند ، فکر میکردیم در حقیقت کتائب پایگاه آمریکا هستند وآن روزی که اسرائیل ، سعد حداد یا کتائب را در خطر جدی ببیند ، هجوم می آورد و آنچه که نیروهای خلقی را از حمله و فشار به آنها باز میداشت همین نکته بود . و سر انجام موفق شدند شخصی را که هیچکس فکر نمیکرد یک روزی در لبنان رئیس جمهور شود به صورت ظاهر روی کار بیاورند.

پیروزی دیگر آنها در منطقه این بود که انهزام روحی بسیار بدی در کشورهای عربی پیدا شد به این معنی که حدود هفتاد روز جنگ بسیار زشت لبنان و سکوت همه کشورهای عربی بدون آن که سخنی جدی بگویند و اقدام موثری بکنند ، قابل هیچگونه توجیهی نبود، یا اینکه باید بگوئیم آنقدر ضعیف هستند که میترسیدند حتی یک اقدام سیاسی یا اقتصادی جدی بکنند و به طور مثال با فرانسه یا آمریکا قطع رابطه کنند یا به سازمان ملل فشاری وارد کنند ، که هیچ کاری نکردند ! و این قابل قبول نیست ، چون به هر حال اگر از لحاظ نظامی هم ضعیف بودند – که به نظر میرسد از همین جهت هم اگر متحد بودند ضعیف نبودند – از لحاظ اقتصادی با حربه نفت میتوانستند قضیه را به نحو آبرومندی فیصله دهند که نکردند . بنابراین تفسیر بعدی آن این است که بگوئیم :

خیانت سران مرتجع عرب :

اینها با آمریکا سازش کردند و خائن بودند . یا اینکه منافع خودشان نه ملتها ، نه اسلام ، نه عرب در این بود که نتیجه آن حالت بسیار بدی بود که در ملتها به وجود آورد چه بگوئیم ؟ بگوئیم خائن اند ؟ نوکر آمریکا هستند ؟ واقعا ضعیفند و چیزی ندارند ؟ البته میدانیم که ضعیف نیستند و امکاناتی در کشورهای عرب هست اگر بخشی از آن به کار گرفته میشد اسرائیل به کلی نابود میشد و در این مرحله میتوانستند اسرائیل را به طور جدی شکست دهند . مرحله ای که خود اسرائیل هجوم کرده بود آن هم هجومی بسیار زشت که نمیتوانست علم مظلومیت بلند کند ، اگر نیروهای عرب به میدان می آمدند و یک پوشش هوائی جدی برای سوریه درست میکردند ، با توجه به اینکه امروز کشورهای عربی هواپیماهای اف ۱۴ و اف ۱۶و…در اختیار دارند ( ما با داشتن تعدادی اف ۱۴ فضای کشورمان را به خوبی پوشانده ایم  ) و مصر ،لیبی ، الجزایر ، سوریه و … دفاع شرقی قوی دارند و با استفاده از سامهائی که در اختیار دارند ، میتوانستند سوریه را به خوبی پوشش دفاع هوائی دهند . و آواکسهائی که در عربستان هست میتوانند در شمال غربی عربستان حرکات داخل اسرائیل را کنترل کنند. و از سوی دیگر لشگر های زیاد و تانکهای فراوان و نیروی پیاده بسیاری در اختیار دارند ، در شرایطی که اسرائیل نیروی عمده اش را در لبنان پیاده کرده بود – به طور کلی بیش از ده ، دوازده لشگر نمیتواند داشته باشد – و نیروهای داخلی لبنان ، فلسطینیها ، امل و سایر گروهها همراه با همان نیروهای سوری که در لبنان بودند ، میتوانستند اسرائیلیها را مشغول کنند که نتوانند بیش از این جلو بیایند و در سایر جبهه ها هم جنگ به طور جدی علیه آنها آغاز میشد ، اسرائیلیها به طور جدی برخورد میکرد میتوانست به حساب اسرائیل برسد یک پیروزی برای غرب و صهیونیسم همین بود که حالتی در دنیای اسلام به وجود آوردند که ملتها از این دولتها مایوس شوند . دولتهایی که یا باید ضعیف یا خائن یا مزدور یا …. باشند یا آنکه واقعا از گذشته خود پشیمانند و سیاست نفی اسرائیل را صحیح نمیدانند ! و شاید در یک محاسبه دراز مدت به خاطر اینکه آمریکا یک پایگاه قوی در مقابل روسیه در منطقه داسته باشد ، ترجیح میدهند اسرائیل در منطقه قوی بماند ! از بس که انسان نمی خواهد خیانت اینها را آشکارا ببیند ، تا این حد دنبال دلیل میگردد و اینگونه توجیهی برای آنها دست و پا میکند.

همان روزهای اول در ذهن ما این بود ، که به هر حال ممکن است مردم به فکر بیفتند ما مردم خودمان را مقیاس می گرفتیم و با این مقیاس ، زیاد امیدوار بودیم ، هنوز هم امیدوار هستیم که اگر مردم عرب با همین رویه ای که ما داریم یا مقداری ضعیف تر وارد میدان شوند در این صورت باید گفت : به جای اینکه اسرائیل پیروز شود ، در دام افتاده است .یعنی اکنون با کشته شدن جمیل و ضربه بزرگی که به حزب فالانژ خورد ، دیگر به نظر نمیرسد که در لبنان به این زودی یک حکومت دلخواه آمریکائیها روی کار آید . و حالا بر فرض اینکه باز هم روی کار بیاید به خوبی معلوم شد آسیب پذیرند .کشته شدن جمیل به مردم روحیه داد و ملتها یاد گرفتند و یاد داشتند که جلوی یک چنین چیزی را باید بگیرند . چه حالتی ممکن است آنجا پیش آید که مطلوب آمریکا باشد؟

شکست اسرائیل در دراز مدت :

اگر فکر کنید که ارتش اسرائیل برای همیشه میتواند آنجا بماند و لبنان هم لبنان باشد این قابل قبول نیست ، چرا که اسرائیل باید نیروی زیادی در لبنان نگه دارد که برایش در دراز مدت قابل تحمل نیست و نقطه ضعف و آسیب پذیری اسرائیل از همین جا آغاز میشود . یک کشور نمیتواند مستقل بماند و برای همیشه  با قدرت کشور دیگری امنیت آن حفظ شود ، آنهم با شرائط کشوری مانند لبنان ، کشوری که مردم آن یک پارچه نیستند تا خواستار چنین امنیتی باشند . اکثریت مردم لبنان شیعه و مسلمان هستند که چنین شرائطی را نمیخواهند. البته یک زمینه روانی در لبنان بود که موجب شد آنها کمی موفق شوند و آن این بود که لبنانیها از این جنگهای داخلی که حدود ده سال جریا ن داشته خیلی  خسته شده بودند و به همین جهت فکر میکردند که اگر –مثلا- فلسطینیها بیرون بروند ، ممکن است یک امنیت نسبی برایشان حاصل شود و یک پارچگی ملی به وجود آید و حکومت قوی شود . دیگر فکر نمیکردند که این حکومت را با ارتش اسرائیل نگه دارند! اگر جمعیت لبنان را الان در نظر بگیریم ، نزدیک ۸۰% ملت مسیحی نیستند (بیش از یک میلیون شیعه ، ۷۰۰-۸۰۰ هزار مسلمان غیر شیعی و شاید ۵۰۰-۶۰۰ هزار مسیحی ) ، طبیعی است اگر ما بخواهیم به این گروه اقلیت مسیحی حاکمیت بدهیم به – به ویژه به یک گروه بد نام مثل کتائب – این از نظر مردم لبنان قبل قبول نیست . آنها خیال میکردند که با روی کار آمدن جمیل ، مساله حل میشود ولی این هم نشد . اکنون چه خواهند کرد ؟ یا باید در لبنان کسی را مثل جمیل به ریاست برسانند که باز همین درگیریها خواهد بود و هیچ وقت تعادل آنجا حفظ  نخواهد شد ، یا اینکه باید ارتش اسرائیل در لبنان بماند و این هم نه برای اسرائیل قابل تحمل است و نه برای مردم . یک روز هم – که خیلی دیر نخواهد بود – درگیریهای مسلحانه شدیدی از داخل ، و در آن صورت همسایه ها هم نمیتوانند ساکت بنشینند . بنابراین باید گفت که غربی ها و آمریکا در بن بست افتاده اند.

سکوت زشت روسیه :

بعضی ها میخواهند قدری خوشبین باشند ، میگویند گه – مثلا – روسیه این نقشه را کشیده است ! سکوت روسیه سکوت زشتی بود و اعتبار آن – دراین جریان _ از بین رفت . زیرا روسیه از چند حالت خارج نیست : یا اینکه طرفدار فلسطینیها باید باشد ، پس چرا اجازه میدهد این چنین فلسطینیها را سرکوب کنند . اگر طرفدار آنان نیست و دروغ میگوید ، این برای یک ابر قدرتی زشت است که ادعای دروغ کند. آمریکائیها با پرروئی ، از اسرائیل حمایت میکنند و تا آخر پای حرف خودشان ایستاده اند ولی روسها یک تشر جدی هم نزدند چه برسد به اینکه یک اقدام عملی بکنند . اگر راست میگویند که طرفدار فلسطینیها هستند ولی میترسند ! این هم به حیثیتشان در دنیا لطمه میزند و آنهائی که تحت الحمایه روسها هستند پس از این هر وقت با خطر جدی روبرو شدند ، میترسند و پایشان می لرزد ، و در این صورت منافع روسیه ضربه زیادی میبیند ، نظر دیگری که نسبت به روسیه موجود است این است که روسها از این جریان راضی بودند و با آمریکائیها معامله کردند ( نظیر همان معامله هائی که بر سر لهستان ، افغانستان ، اتیوپی ، سومالی و کشورهای دیگری انجام دادند . یا معامله در زوابط اقتصادی بر سر لوله گاز سیبری به اروپای غربی ، یا از سر گرفتن تکنیکهای پیشرفته غربی که برای روسیه خیلی لازم است و….)

آنهائی که بیشتر هوادار شوروی هستند ادعا می کنند که شوروی چاهی برای آمریکائیها کند و آنان را در بن بست انداخت این روسیه پرستها از این راه میخواهند آبروئی برای آنان کسب کنند . گرچه ممکن است – در نهایت – نتیجه این بشود ، اما این چیزی نیست که آنها میخواستند ، و اصلا در این مورد هیچ کدام محاسبه هم نکردند  . و تنها وحشت از پیروزی ما در ایران و در منطقه خلیج فارس بود که آنان را در این وادی خطرناک انداخت . اکنون اگر ما فرض کنیم که آنها توی چاه افتادند – گرچه من هوز مطمئن نیستم – اما مسئولیت سنگینی را به عهده گرفته است که از عهده اش بر نمی آید.

چشم انداز آینده لبنان:

و اگر فرض کنیم که در دنیای عرب یک بیداری پیدا شود ، ملتها فشار بیاورند یا مسئولین مقداری به خود آیند و آدم شوند ، در آن صورت به خوبی میتوان این بن بست را تعقیب کرد و گلوی اسرائیل را فشرد . اگر اعراب سوریه را تقویت کنند و قول بدهند که هر خسارتی پیش بیاید جبران کنند و هر مقداری نیروهای سوریه تلف شود نیروی جدید جایگزینش کنند و اسلحه و مهمات زیادی برای سوریه تهیه کنند و سوریه را آماده کنند که – واقعا – با اسرائیل درگیر شود و اگر درگیری طولانی شد همگی کمک کنند ، نیرو بفرستند و امکانات ارتش را تامین کنند و سوریه وارد جنگ شود – با توجه به اینکه چند لشگر اسرائیل در لبنان مستقر میباشد – به خوبی میتوانند شیره اسرائیل را بکشند . اگر وارد جنگ شوند فلسطینیها هم برمیگردند ، گرچه تا در بیروت بودند بهتر بود ولی نفوذ در لبنان کار مشکلی نیست . هم اکنون مردم بیروت ، صور ، صیدا و مردم روستاها میتوانند از نقاط مختلف ( از بقاع ، بعلبک ، طرابلس ، یا از راه دریا ) فشار بر اسرائیل بیاورند و اسرائیل را مشغول کنند . البته اگر برنامه ای باشد ما هم شرکت خواهیم کرد ، ولی باید برنامه ریزی کنند . اسرائیلیها هم نمیتوانند از لبنان خاطر جمع شوند ، گر چه ممکن است به جنایت دیگری دست بزنند ولی ملت دوباره جواب آنها را خواهد داد اصلا این سرعت عمل لبنانیها – در قتل جمیل – حال غربیها و سران کشورهای عربی را گرفت.

حرکت مرموز :

ولی من امروز یک حرکت مرموزی در گزارشها می بینم که خیلی شیطنت آمیز است . و آن اینکه روسها – مثلا – میگویند : این کار خود اسرائیل است ! یک احتمالی پیش کشیده اند و در روزنامه هائی هم – در قطر و در جاهای دیگر – منتشر شده است ، و این مطلب قطعا درست نیست بلکه با این شیطنت میخواهند روحیه مردم را سست کنند که در سایر کشورهای عربی چنین حالتی پیدا نشود. این حالتی که به وجود آمده بسیار سازنده است و باید ملتها یاد بگیرند . این حالت – به قول عربها ” بناء و خلاق ” است این حالت برای ابر قدرتها و اعمال آنها خیلی ترسناک بود لذا شروع به فعالیت کردند که قضیه را لوث کنند و ما باید جلوی این را بگیریم . قطعا این کار ارزنده از خود مردم بوده است زیرا ممکن نیست اسرائیل ، جمیل را از بین ببرد . آن موقعی که اسرائیل هم در لبنان نبود ، بشیر جمیل نوکر چشم بسته اسرائیل بود و هنگامی که اسرائیل لشگر کشی کرد ، او و سعد حداد کاملا در  اختیار اسرائیل بودند و همکاری میکردند . بنا براین دلیلی ندارد که اسرائیل او را بکشد ! اگر این کار را بکند ، دیگر اعمال غربی که در لبنان هستند وحشت میکنند و دیگر کسی جرات رئیس جمهور شدن ندارد !!

بنابراین ، واضح است که این مطلب به کلی دروغ است یعنی هیچکس نمیتواند جای جمیل بیاید که بیشتر از او تسلیم اسرائیل باشد . در اینجا لازم است بگویم که این کار ارزنده – بدون شک – از مردم بوده است ، البته من نمیدانم چه گروهی این کار را کرده اند ولی هرکس بوده کار خوبی کرده است . اگر یک در میلیون هم فرض کنیم اسرائیل این کار را انجام داده است ، این از اشتباهات بزرگ او است.

از این رو من مسئله لبنان را در دراز مدت به نفع غربیها و اسرائیل نمی بینم ، مشروط بر اینکه ملتها – لااقل – این را بخواهند ، و الا اگر دولتهای مجاور هیچ حرکتی نکنند و ملتها هم فعالیتی نکنند ، اسرائیل با دلگرمی ، همانجا میماند و یک لشگر هم در تمام لبنان پخش میکند که آنجا را محافظت کنند!

کنفرانس سران عرب:

در کنفرانس سران عرب – اگر به طور فرمول حساب کنیم – ما ضرر کردیم ، زیرا اینها یک قدم جلو گذاشتند و خودشان را در مقابل یک واقعیتی تسلیم کردند. یعنی آنچه که برای خودشان واقعیت فرض کرده اند ، پذیرفتند و برای اسرائیل درخواست صلح کردند .و دوباره باید یک نیروی سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و فرهنگی عظیمی را به کار گیریم با به حال اول برگردیم.

تا به حال ما نپذیرفته بودیم که از سازمان ملل بخواهیم امنیت اسرائیل را حفظ کند لذا اکنون اگر یکی از این دولتهای عربی هم بخواهد برگردد ، باید کلی در مقابل آمریکا جوابگو باشد و برای برگشتن از این راه مبارزه ای جدی بکند و این کار زحمت فراوان به همراه دارد.

در اینجا ممکن است سوریه بگوید که : ما با شرکت در کنفرانس فاس خدمت کردیم ، آنها میخواستند طرح ریگان را تصویب کنند ، میخواستند فلسطینیها را زیر تیول اردن بگذارند ، و … ما پیشنهاد دولت فلسطین دادیم ، و چون دیدیم سازمان ملل یا یکی از کشورهای عضو سازمان ملل که شامل آمریکا میشد ، در طرح است ، آن را به هم زدیم و گفتیم شورای امنیت ، در شورای امنیت هم حق “وتو ” هست و دوستان ما –مثلا – شورویها حق وتو دارند و ممکن است حق به جانب ما بدهند !! اینها همه حرف است. شما میبایست نمیگذاشتید این کنفرانس به پا شود و می بایست جلوی تصویب این چنین قطعنامه ای را میگرفتید. نه اینکه خطرات آینده را پیش میکشید و میگوئید ما رفتیم و چه کردیم ، اینها جواب نیست.

به هر حال یک خیانتی شد ، یک ظلمی به دنیای اسلام و عرب شد ، فاجعه ای رخ داد که از اشغال لبنان بد تر بود ( زیرا اشغال لبنان میتواند در نهایت خیلی هم مفید باشد ، اگر ملتها حرکت کنند ) آنها یک قدمی به طرف جهنم گذاشتند که برگرداندنش نیروی زیادی میخواهد و این سقوط بود برای دنیای عرب.

اگر کسی – از روی ناچاری – بخواهد نقطه مثبتی برایش ذکر کند ، این است که : ملتهای عرب بفهمند که دولتهایشان دردی را دوا نمیکنند و خودشان به فکر چاره بیافتند. هنگامی که یک چیزی دارد ویران میشود ، بگوئیم بهتر است خرابش کنید تا مثل یک ساختمانی که متزلزل است ، آن را به هم بریزیم و از نو بسازیم.

این نقطه مثبتی است ولی ما دلمان نمیخواهد که این چنین بشود . ما میخواهیم آنها – بالاخره – سر عقل بیایند و خودشان جلو بیافتند و جلوی بدیها را بگیرند . البته اگر همه راه ها بسته شد ، ما باید دلمان را به این خوش کنیم که : ملتها مایوس از دولتهایشان شوند.

این کاخ شکسته پی که ما داریم

بی پایه و سقف و بی ستون گردد

ای کاش غم و بلا فزون گردد

تا کاخ فساد واژگون گردد

“اذا اضیف البلاء الی البلاء کان ”

“من الباء عافیه”

من فاجعه کنفرانس سران عرب را از سه جهت بد میدانم:

۱-در این کنفرانس ۲۰ پادشاه و رئیس جمهور نشستند و با هم این خیانت را مرتکب شدند. اگر تک تک جدا عمل میکردند تحملش آسانتر بود . یعنی این حرکت از سکوتشان در دوران جنگ لبنان هم بد تر است. آمدند و نشستند و آگاهانه فاجعه لبنان را در آنجا تکمیل کردند.

۲-در اینجا یک قدمی برداشتند که برگشتنش بسیار مشکل است ، مگر با یک انقلاب دسته جمعی یا یک حرکت فوق العاده نیرومند که این را برگرداند.

۳- از اینکه دنیای عرب این چنین بی آبرو شوند ، ما این را خسارت می دانیم  زیرا ما دنیای عرب را جزئی از دنیای اسلام میدانیم و ما با عربها بیشتر از سایر نژادها نزدیکیم و من فکر میکنم زبان دوم ما زبان عربی است زبان عربی است ، لذا در این جریان ، ضرر حیثیتی بزرگی بر ما وارد شد.

اشتباه سران در رابطه با ایران :

یکی از بهره برداریهای آمریکا از کنفرانس فاس و از فاجعه لبنان این بود که با تبلیغات گسترده خطر ایران را برای اعراب جلوه دادند و به آنها چنان وانمود کردند که اگر ایران در جنگ پیروز شود همه جا را تصرف میکند و شما را به سرنوشت شاه مبتلا میکند. و اینها از روی نادانی خطر ایران را پذیرفتند.

البته ما نمیتوانیم نفی کنیم که آنها به سرنوشت شاه مبتلا نشوند و نمیتوانیم قبول کنیم که ملتها برای همیشه خواب بمانند. همواره احتمال بیداری ملتها تو بیچارگی آنان هست ولی آنها خود میتوانند جلوی این سرنوشت را بگیرند : بیایند با ملتهای خود دوست شوند و خواسته های آنان را بر آورده کنند . و خواسته های ملتهای عرب هم چیز زیادی نیست : اگر سران آنها نسبت به مسئله فلسطین جدی بودند ، برای مدتهای زیادی میتوانستند آنان را راضی نگه دارند ، اگر در برخورد با آمریکا و نسبت به مسئله نفت جدی میشدند . بسیاری از مسائلشان حل میشد . اینها به جای اینکه از این طریق مسائلشان را حل کنند ، از راه دیگر وارد شدند و آن اینکه کوشیدند مردم را از انقلاب ایران نا امید کنند و این یکی از اشتباهات بزرگشان است. گرچه ممکن است آمریکا تا حدودی موفق شده باشد و شاید ارتجاع هم موفق شده باشد که موفقیت ایران را خطر جلوه دهد و به روسای مرتجع عرب بفهماند که خطر انقلاب ایران از خطر اسرائیل بیشتر است! زیرا اسرائیل به عنوان یک دشمن معرفی شده است ولی در ایران اسلام حکومت میکند و اسلام نمونه و الگو است برای همه ملتها . این روسا و طبقه حاکم هم به چیزی غیر از خودشان فکر نمیکنند و تنها در کنفرانس فاس آن ضعف را نشان دادند برای این بود که میخواستند یکپارچگی خود را در مقابل انقلاب اسلامی ایران برای خود درست کنند و حمایت آمریکا را ه پشت سر خودشان داشته باشند. و این هم از اشتباهاتشان است ، چون اگر فرض کنیم که انقلاب ایران واقعا در ملتهای عرب اثر میگذارد ، سرکوب این انقلاب به نفع آنها نخواهد بود و به فرض هم سرکوب شود ، خشم مردم عرب باقی خواهد بود زیرا آنها انقلاب را شناخته اند.

البته باید بدانند که این انقلاب میماند و سرکوب کردن آن آسان نیست . به فرض اینکه ما در جنگ هم پیروز نمیشدیم ، در داخل کشور خودمان میتوانیم وضعی به وجود بیاوریم که این کشور الگو و نمونه برای دیگران باشد . آنها اشتباه میکنند که با ما مخالفت مینمایند ، اگر با ما دوست میشدند و مقداری از تجربه ما را در داخل کشور هایشان عمل میکردند ، شاید راه نجاتشان از این منفذ بود.

ولی به هر حال آنچه به چشم میخورد همبستگی ارتجاع منطقه است که صدام هم از همین موج دارد استفاده میکند و لذا امروز وظیفه ما این است که تلاش بیشتری کنیم. زرمندگان ما در جبهه همانطور که جدی برخورد کنند و بدانند که اگر در خاک عراق میجنگیم ، جنگ سرنوشت است. مساله ای نیست که ما در خاکمان باشیم یا نباشیم . ما هر جا انقلابمان آسیب می بیند ، باید همانجا از انقلاب دفاع کنیم .چه در خاکمان باشد و چه در خارج خاکمان . مسئله خاک مطرح نیست ، مسئله حیثیت و اعتبار انقلاب مطرح است است. باید این توطئه را بشکنیم و هیمنه انقلاب را اثبات کنیم و نگذاریم آنها (دشمنان انقلاب ) موفق شوند . و امروز اگر ما پیروزی دوباره در مطقه لبنان منعکس میشود همچنانکه قبلا شده بود و حل مسئله لبنان هم با اینجا است . یعنی اگر طبق آن طرحی که من قبلا فکر کردم اسرائیل را در آنجا توی بند بیاندازیم ما با وجهه پیروزی و تجربه جنگی و فرهنگی و انقلابی خودمان ، میتوانیم ملل عرب را در لبنان متحد کنیم و مسئله لبنان را حل کنیم.

امیدوارم که در آنجا هم آینده خوبی داشته باشیم و این هم از افتخارات رزمندگان ما خواهد بود و تا به حال هم تمام افتخارات برای آنها بوده است.

والسلام

 

19دسامبر/16

نامه ها

*دوستداران و همکاران مجله پاسدار اسلام :

خواهر زینب غفلتی-گرگان ، برادر سید عیسی نور محمدی-رشت ، برادر شاهین وحید دربندی-ارومیه ، خواهر زهرا ظاهری-تهران ، خواهر فاطمه کربلائی سشهر بابک ، خواهر ستاره سراسبی –تهران ، برادر غلامحسین آذری-تهران ، برادر ابوالفضل طاهری نژاد ، برادر عبالحسین رفیعی-املش ، برادر زین العابدین ابراهیم واعظی-خوی ، برادر محسن ماهریان-تهران ، محمد علی صحرایی-جهاد-سازندگی دهلران ، برادر غلامرضا اسفراینی، برادر پاسدار کیومرث سلیمانی-آمل ، برادر مهدی رضا طوق کش–کاشان ، برادر مهدی حاج کریم-تهران :

تقدیرات ، پیشنهادات ، انتقادات ، مقالات و اشعار شما را دریافت کردیم ضمن تشکر از تمامب شما و حسن استقبالتان از مجله امیدواریم که بتوانیم در بالا بردن کیفیت و کمیت مجله با استفاده از نظرات امت حزب الله و علمای بزرگ موفق باشیم.

*برادر اصغر فلکی – گوگان :

تمام پیامبران و امامان معصومند و اینکه میگوئیم ۱۴ معصوم یعنی در اسلام چهارده معصوم هست که پیامبر (ص) و حضرت زهرا و دوازده امام میباشند. فریب خوردن آدم از شیطان ، در رابطه با گناه نبود بلکه به ضرر خودش بود که از آن بهشت محروم شد .

زلزله و طوفانها جزء نظام است . کتاب عدل الهی استاد شهید مطهری را با دقت بخوانید.

*برادر رضا محمدی – گیلان :

شما دیر شروع کرده اید و میخواهید به سرعت همه مطالبی که سالها اندیشمندان و فیلسوفان را به خود مشغول کرده ، در یابید . این غیر ممکن است . پیشنهاد ما این است که با حوصله و خونسردی کتاب های پر ارج استاد شهید مطهری را مطالعه کنید که تمام پرسشهای شما در آنجا پاسخ داده شده است .ضمنا در رابطه با زن و فرزند و زندگی خود ، دلسرد نشوید و همچنان کانون خانواده خود را گرم نگه دارید که این از افضل اعمال و موجب خشنودی خدا است.

*برادر غلامرضا قهدریجانی – اصفهان :

۱- راجع به آیه( واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه) این جمله پس از امر به پذیرفتن دعوت انبیاء آمده است و سخن پیرامون آن بسیار است ولی آنچه در اینجا مختصرا میتوان گفت که در روایات اهل بیت مکرر بدینگوه تفسیر شده است این است که خداوند مانع میشود که انسان به یقین ، حق را باطل یا باطل را حق ببیند و شاید اشاره به این باشد که گمانها و تقلید های از نیاکان را رها کنید و در صدد تحصیل یقین باشید و بدانید که اگر چنین کنید خداوند مانع میشود که یقین شما به سوی باطل کشیده شود البته به شرط آنکه دست از اوهام و هواها و تقلیدها بردارید . معانی دیگری نیز در این جمله نهفته است که مجال شرح آنها نیست .

۲-روح از نظر اسلام هرگز نمیمیرد و آن جسم است که میمیرد .بنابراین این روح پس از آزاد شدن از قفس جسم احاطه بیشتری بر جهان پیدا میکند و بموجب روایات از آنچه در اطراف او هست مطلع میگردد.

*برادر علی احمدی نژاد :

نماز را با حضور قلب و توجه و ملاحظه شرایط و آداب و مستحبات به جا آورید و در فراگیری معلومات و معارف اسلامی از راه صحیح ، کوشش کنید . دوری از گناه یک نوع ورزش روحی است شما باید نخست با فشار آوردن بر نفس خود گناه را ترک کنید ، رفته رفته دارای روح تقوی و ملکه عدالت میشوید درست مانند یک ورزشکار که پس از تمرینهای زیاد قدرت بازوی فوق العاده ای را کسب مینماید.

*برادر مهرداد خدیر – تهران :

۱-مرحوم مجلسی این سخنان را بدون واسطه به معصومین نسبت نمیدهد بلکه از روایت نقل میکند . البته معلوم نیست که مرحوم مجلسی این کتاب را در چه زمانی نوشته است و واضح است که از روز اول ایشان آن علامه مجلسی مورد نظر نبوده است بلکه پس از سالها به آن مقام شامخ علمی رسیده است.

۲-در آیه شریفه آمده است : (الی المرافق) و از نظر قواعد لغت عربی ، در جائی که قبل از (الی) ، (من) ذکر شده باشد که مبدأ و منتهای غیت آمده باشد (الی) به معنی (تای) فارسی است ولی اگر بدون ذکر مبدأ باشد به معنی (مع) است به این معنی که آیه فقط تحدید حدود شستن میکند نه موضع شروع و پایان البته باید توجه داشت که در فارسی نیز (تا) به دو معنی می آید انتهای غایت و تحدید حدود.

۳-آنچه در سجده نماز از نظر روایات اهل بیت واجب است سجده کردن بر خاک و آنچه از خاک می روید و پوشیدنی و خوردنی نیست ، می باشد. ولی مستحب است بر تربت پاک سرور شهیدان امام حسین (ع) سجده کنند تا همیشه به یاد او باشند زیرا خون او نگهدارنده این دین و آئین است . و این نکته بسیار جالبی است که مذهب شیعه در مقدس ترین حالات ، انسان را به یاد شهید و شهادت و مبارزه با باطل می اندازد.

۴-در هر کتابی احادیثی است که میتوان به آنها استناد کرد و احادیثی است که نمیتوان به آنها استناد کرد و این اختصاص به بحار الانوار ندارد ولی تشخیص این مطلب به عهده متخصصین و فقهاء است.

*برادر سرباز محمد رمضانی – زاهدان :

نماز شما شکسته است مگر اینکه در جائی قصد ماندن ده روز داشته باشید.

*برادر سرباز خلیل سینائی اسکوئی – قزوین :

مال به دو طریق ارث برده میشود یکی از راه (فرض) و دیگر از راه (رد) به اصطلاح فقهاء . و آنچه در آیه شریفه آمده است (فرض) است و در رساله امام مجموع سهم و ارث ذکر شده است. تفصیل این مطلب احتیاج به یک بحث فقهی دامنه دار دارد.

*برادر سرباز احمد اکرمی ابر قوئی – قصر شیرین :

۱-معامله با کفار حرام نیست.

۲-سئوال خود را به ستاد ارتش یا سپاه بفرستید.

*برادر صفر قاسمی – روستای آباد :

۱-سئوال اول خود را از دفتر استفتائات امام در قم بپرسید.

۲-گفتن بسم الله در آغاز هر کاری خوب است و گفتن ( صدق الله العلی العظیم) واجب نیست . سئوال دیگر شما را در بخش پرسشها و پاسخ ها جواب خواهیم داد.

*برادر هادی علی پور – بابل :

به موجب حدیث معروف ( ان قبلت قبل ما سواها…) کسی که عملا نماز نخواند هیچ عملی از او پذیرفته نیست . قتل نفس اشتباهی گناه نیست گر چه کفاره دارد و باید دیه پرداخت شود.

*برادر شکرالله شعبانی – نوشهر :

۱-در زمان غیبت کبری یعنی پس از وفات نواب اربعه که آخرین آنها در سال ۳۲۹ هجری قمری وفات کرده است ، هیج کس نمیتواند ادعای ملاقات رسمی و خط گرفتن از امام زمان بنماید . مراجع تقلید ( با ملاحظه همه شرائط ) دارای نیابت  عامه هستند و ممکن است کسانی از آنها گاهی به ملاقات آن حضرت مشرف شوند . آنچه درباره امام بزرگوار و رهبر انقلاب می توان گفت این است که ایشان مورد عنایت و تاییدات امام زمان ( عج) است انشا الله.

۲-اینکه بیشتر پیامبران از نژاد عرب بوده اند صحیح نیست.

۳-ما چه میدانیم که پس از ظهور امام زمان (عج) چه خواهد شد . و این مساله چندان ارتباطی به وظایف عملی ما در این زمان ندارد.

*خواهر مهری سید باقری – املش :

خوشحالیم از آنکه مجله پاسدار اسلام توانسته مورد توجه شما دانش آموزان قرار بگیرد . چون از جواب سئوالات شما به علت تفصیل زیاد معذوریم ، چند کتابی معرفی می کنیم تا مراجعه فرمایید . کتاب های جهان بینی استاد شهید مطهری به خصوص جلد ۵ و کتاب خدا از دیدگاه قرآن از شهید مظلوم آیت الله بهشتی و کتاب علل گرایش به مادیگری از استاد شهید مطهری.

*برادر حسین جعفری – بوشهر :

برادر اگر شما تمام وقت خود را هم صرف کنید نخواهید توانست در مورد شایعه های پخش شده ، تحقیق کنید . شایعه حربه دشمن داناست ! گوشتان بدهکار نباشد .     موفق باشید

*خواهر گ-خ- جویبار :

خواب حجت شرعی ندارد و هیچ اثری بر آن خوابی که پدر شما دیده مترتب نیست و ناراحت نباشید.

*برادر علی بهجتی – اردکان :

ما نیز به نوبه خود از قدردانی شما متشکریم و از همه ارگانها و برادران انتظار داریم که این مجله پر محتوی را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنند تا بُرد لازم را بیابد و جامعه از آن استفاده لازم را بنماید.

*برادر اردشیر نیکنام-ممسنی :

آنچه که ما در شماره یک نوشتیم منظور با بخشی که نماینده نداشته باشیم بوده و هنوز هم در این جهت همکاری میپذیریم با مجله بخش (توزیع) تماس گرفته شود.

*برادر غلامحسین عباسپور-لشت نشاء :

ضمن تشکر از شما یاد آوری می کنیم که شعر داشته و از این پس نیز شعر خواهیم داشت و در مورد پیشهناد دومتان متاسفیم.

*برادر حسن کهکشان-اصفهان :

آنچه درباره نماز جمعه نوشته اید از نظر اهمیت آن صحیح است گر چه در زمان غیبت به فتوای امام واجب تعیینی نیست جوش و خروش مذهبی و انقلابی شما را ارج می نهیم و امید واریم که ارگانهای  مربوطه که به آنها نیز رونوشت فرستاده اید در امر تبلیغ این موضوع مهم وظیفه خود را انجام دهند.

*برادر پاسدار عباس احمدی-سنندج :

قلم ما قاصر است تا از زحمات شما برادرانی که با تحمل هزاران رنج و مشقت برای دفاع از مرزهای مسلمین فعالیت میکنید ، تقدیر کند و تنها می گوئیم اجر شما با خدا ، برادر متاسفانه تمام جلدهای ترجمه تفسیر المیزان در بازار یافت نمیشود انشاء الله که در دیدار بعدی خود موفق به تهیه آنها بشوید.

*برادر فرج الله شمس-اصفهان :

ما هیچگونه امکان خرید و تهیه ارسال کتاب ، نوار و … نداریم و تنها در صورت نیاز به مجله پاسدار اسلام در خدمت شما هستیم.

*برادر عبدی مکوندی :

با تقدیر از احساسات پاک تان یاد آور میشویم که بهترین همکاری شما با ما همانا تبلیغ و معرفی مجله در محیط خودتان می باشد.   موفق باشید.

*ستاد تبلیغات و ارشاد اسلامی تاکستان و حومه :

برای چاپ عکس شهدا در مجله باید آنها را به تایید بنیاد شهید و یا سپاه پاسداران محل برسانید و به علت محدود بودن صفحات به نوبه اقدام به چاپ آنها خواهیم کرد.       موفق باشید.

*برادر محمد علی یوسفی-جهاد سازندگی رامهرمز :

علت نرسیدن مجله به تمام نقاط عدم وجود نماینده فعال می باشد و ما از برادران حزب الهی نهاد ها و انجمن های اسلامی انتظار داریم متعهداً نه این وظیفه را به عهده گیرند چون اگر بخواهیم از کانالهای مطبوعاتی عمل کنیم باز هم همان مشکل در مورد محیط های کوچک وجود خواهد داشت بعلاوه ضررهایی هم به بیت المال وارد خواهد شد که در این شرائط جنگی امکان پرداخت آن نیست . بقیه سوالات شما را قبلا درهمین بخش پاسخ گفته ایم.

*خواهر ریاست فرد-کرمان :

اسلام فقاهتی یعنی اسلامی که احکام و قوانینش را فقیه استنباط کند و عرضه بدارد در مقابل اسلام التقاطی ، که روشنفکران غرب زده غیر فقیه تبلیغ می کنند و نشر می دهند .

خواهر ث.ز (یزد)

نگرانی شما بی جا است برای اینکه اولا دختر در کم تر از سن شما باید ازدواج کند و این سنت رسول خدا است . و ثانیا در رابطه با شخص مورد نظر ملاک سواد کم یا زیاد نمیباشد بلکه ملاک ایمان و تناسب اخلاقی زن وشوهر است و اما کارگر ساده بودن به هیچ وجه نقص نیست و به نظر ما نه فقط نگرانی شما جا ندارد بلکه بر آینده خود که در کناز مردی مومن و مجاهد فی سبیل الله زندگی کنید ، امید وار باشید.

توجه- توجه:

با کمال معذرت پاورقی ها مربوط به قسمت پنجم مقاله شهید باهنر (مجله ۹) می باشد که اشتباهاً حذف شده بود.

[۱]

[۲]

[۳]

 

[۱] – و هرگز به مال یتیم نزدیک نشوید تا آنکه به حد رشد و کمال برسد… (سوره انعام آیه ۱۵۲)

[۲] – و چون یوسف به حد رشد و کمال رسید، به او حکمفرمائی و مقام دانش عطا کردیم. (سوره یوسف آیه ۲۲)

[۳] – صحت این تحلیل و پیش بینی عملا به ثبوت رسید زیرا از یکسو گروهی از جوانان از این رهگذر در دامن برخی از گروه های فاسد سقوط کردند و از  سوی دیگر، پس از شروع جنگ تحمیلی، فوج فوج از نوجوانان با خشم و خروش انقلابی به سوی جبهه ها شتافتند تا همانگونه که با ر‍ژیم بعثی جنایتکار مبارزه کنند و آن حرارت جوانی همراه با قدرت ایمان و روح شهادت طلبی و تحول ارزش ها، اثر خود را بخشید.

19دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • ۱۰۰۰ صندوق مهمات تانک در خاک عراق کشف شد . ۲۳/۵/۶۱
  • در یک عملیات برون مرزی ، خلبانان ایران تاسیسات صنعتی دوکان در غرب عراق و حادثه در شمال بصره را بمباران کردند . ۳۰/۵/۶۱
  • با شلیک شبانه گلوله های منور ، نیروهای اسلام قدرت آتش خود را بر روی بصره به نمایش گذاشتند. ۳۱/۵/۶۱
  • جنگنده های ایران ، اسکله الامیه را به آتش کشیدند . ۱۴/۶/۶۱
  • رزمندگان اسلام کماندوهای صدام را در مهران ، تار و مار کردند . ۱۷/۶/۶۱
  • دومین مرحله عملیات حسن بن علی (ع) در جبهه ایلام با موفقیت به پایان رسید . ۱۸/۶/۶۱

انقلاب و جهان

  • ببرک کارمل : عملیات مجاهدین افغانی ، کشور را فلج کرده است. ۲۳/۵/۶۱
  • ۲۰ دانشجوی مسلمان ایرانی در زندان آمریکا اعتصاب غذا کردند . ۲۴/۵/۶۱
  • پلیس قاهره تظاهرات نمازگزاران مصری را به خون کشید . ۲۴/۵/۶۱
  • سازمان امنیت ترکیه چاپ و توزیع ۲۱۰ کتاب اسلامی را در این کشور ممنوع اعلام کرد. ۳۱/۵/۶۱
  • ۵ دانشجوی مسلمان ایرانی از آلمان فدرال اخراج شدند. ۶/۶/۶۱
  • در نزدیکی شهر سلیمانیه ، پایگاه نظامی نیروهای بعثی به تصرف مجاهدین عراقی در آمد. ۱۰/۶/۶۱
  • تلفن های خارجی ستاد حج ایران در مدینه بوسیله رژیم سعودی قطع شد همچنین ماموران امنیتی عربستان یک نماینده مجلس شورای اسلامی را به جرم داشتن عکس امام بازداشت کردند. ۱۷/۶/۶۱
  • بعنوان اعتراض به سیاست آمریکا در خاورمیانه ، پرچم آمریکا در سودان به آتش کشیده شد. ۱۷/۶/۶۱
  • رژیم سعودی برای تمام خانه های زائران ایرانی مامور کنترل گماشت. ۱۸/۶/۶۱
  • یکی از زندانیان سیاهپوست آمریکا ، تصویر بزرگی از امام خمینی به دیوار سلول خود نصب کرد. ۲۰/۶/۶۱
  • ماموران امنیتی ، گارد شاهنشاهی و پلیس عربستان ، به صفوف منظم و راه پیمایان حمله برده و جانبازان و زائران را مورد ضرب وشتم قرار دادند . ۲۶/۶/۶۱

اخبار داخلی

  • وزیر نفت : ایران نفت کشورهائی را که با اسرائیل و آمریکا بجنگند . مجانا تامین خواهد کرد. ۲۲/۵/۶۱
  • رئیس مجلس : چراغی که امام و امت در ایران بر افروخته اند ، مشعلی است که می تواند دنیا را روشن کند.   ۲۶/۵/۶۱
  • نخست وزیر : باید کمبود و گرانی بعضی اجناس را پذیرفت ، تا بتوانیم در مقابل امپریالیسم و دشمنانمان بایستیم. ۳۱/۵/۶۱
  • حوزه علمیه قم برای سال تحصیلی ۶۱-۶۲ فقط از جوانان متدین و متعهدی که محل اقامت آنان در قم و یا اطراف آن باشد ثبت نام می نماید. ۱/۶/۶۱
  • دادگاه انتظامی قضات ، هر قاضی را که طبق قوانین غیر اسلامی حکم کند ، مطابق موازین شرع محاکمه و مجازات می کند. ۲/۶/۶۱
  • برای کمک به جبهه های نبرد ، مردم اصفهان ۱۰ کیلو طلا هدیه کردند. ۳/۶/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : تا نقطه ای که بغداد در تیررس آتش ما قرار گیرد ، پیش میرویم. ۴/۶/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی : اگر روزی ایران از نفت خلیج فارس محروم شود ، تمام اروپا نیز از آن محروم خواهد شد.    ۱۳/۶/۶۱

جهان

  • صهیونیست ها چند تن مواد منفجره و ۳۰ هزار گلوله توپ بر سر فلسطینی ها فرو ریختند . ۲۳/۵/۶۱
  • به دلیل امتناع از صدور فتوا علیه ایران ، رژیم صدام ۲۸ تن از علما نجف را شهید کرد. ۲۷/۵/۶۱
  • قذافی مسلمانان را به آزاد سازی خانه خدا از زیر سلطه سعودی ها و آمریکائیها دعوت کرد. ۲۴/۵/۶۱
  • به دنبال انتصاب تحمیلی بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان ، آمریکا و اسرائیل و مصر از وی حمایت کردند. ۲/۶/۶۱
  • آمریکا یک هواپیمای مسافری را با ۲۰۰ هزار دلار اسلحه تحویل عراق داد. ۱۰/۶/۶۱
  • ایران طرح ریگان درباره فلسطین را به شدت محکوم کرد . لیبی ، الجزایر و سوریه نیز مخالفت خود را با این طرح اعلام کردند. ۱۳/۶/۶۱
  • رژیم مصر از ورود دانشجویان فلسطینی به قاهره جلوگیری کرد. ۱۳/۶/۶۱
  • ارتش صهیونیستی با تجاوز ، به داخل بیروت ، سفارتخانه های مجارستان و یمن جنوبی را اشغال کرد. ۱۶/۶/۶۱
  • طی تصویب طرح مشترک ریگان ، فهد و بورقیبه ، سران عرب موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند. ۱۸/۶/۶۱
  • انگلیس و رژیم سعودی قرار داد نظامی ۲۰۰ میلیون پوندی را امضاء کردند. ۱۸/۶/۶۱
  • بشیر جمیل و ده ها رهبر فالانژ لبنان در انفجار مقر حزب فالانژ های لبنان کشته شدند. ۲۴/۶/۶۱

ضد انقلاب

  • ۲۰ کیلو هروئین در زاهدان و کرمان کشف شد. ۲۲/۵/۶۱
  • سه پاسدار پس از تحمل فجیع ترین شکنجه ها توسط دژخیمان منافقین به شهادت رسیدند . منافقین در این جنایت هولناک پوست دست و سر پاسداران شهید را با اطوی داغ کندند و چشمهایشان را از حدقه بیرون آوردند. ۲۵/۵/۶۱
  • عاملین تشکیلات جنایت آمل دستگیر شدند. ۲۷/۵/۶۱
  • توسط عناصر ضد انقلاب مسلح در سنندج ، یک پیشمرگ مسلمان کرد در برابر چشمان همسر و فرزندانش به شهادت رسید. ۳۱/۵/۶۱
  • ۵۸ تن از اعضاء و کادر های اصلی منافقین در کرج به دام افتادند. ۳/۶/۶۱
  • طی درگیری مسلحانه ، مسئول و اعضای اصلی منافقین در خوزستان به هلاکت رسیدند. ۴/۶/۶۱
  • در عملیات ضربت ذوالفقار ، بیش از ۴ هزار کیلو تریاک و بیش از ۸۰ قبضه سلاح در لرستان کشف شد. ۶/۶/۶۱
  • با هجوم وحشیانه دو منافق مسلح به خانه یک پاسدار ، همسر و دائی و زن دائی برادر پاسدار شهید و دختر ۷ ساله او را به ضرب گلوله مجروح کردند و گریختند. ۶/۶/۶۱
  • ۱۸ روستای کردستان در عملیات سید الشهداء ، از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی شد. ۱۴/۶/۶۱
  • عوامل پلید امریکا ، با انفجار بمب در خیابان خیام تهران ، عده ای را شهید و حدود ۱۵۰ نفر را مجروح کردند در بین شهداء ، اجساد تکه تکه شده زنان و کودکان معصوم دیده میشد. ۱۶/۶/۶۱
  • دژخیمان منافق ، یک میوه فروش ۵۳ ساله را ترور کردند. ۱۶/۶/۶۱
  • در جریان کشف ۵ لانه تیمی ، ۵۱ عامل فعال گروهکها در مشهد و سبزوار دستگیر شدند. ۱۶/۶/۶۱

عمران

  • بانک مسکن طی سه ماه ، ۲۱۳۵۰ میلیون ریال وام پرداخت کرده است. ۲۳/۵/۶۱
  • در سال جاری ، ۱۶ ملیون قطعه کلید و پریز و وسائل برقی در کارخانه ایران و رشت تولید شد. ۱۷/۶/۶۱

 

19دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه های انسان را میلرزاند و بیدار میکند .   امام خمینی

قسمتی از وصیت نامه شهید محمد نیکان

….ای کسانی که در خوزه های علمیه مشغول تعلیم و تعلم هستید خوشا به حالتان که چه سعادتی نصیب تان گشته و در عوض چه مسئلیت خطیر و سنگینی برعهده تان نهاده شده است . مسئولیت رهبری جامعه…

شما ای دولتمردان چه در زمان حال و چه در نسلهای آینده بر این جامعه حکومت خواهید کرد مسئولیت شما نیز سنگین است آیا میدانید این پرچمی است که از دست حسین (ع) و فرزندانش در طول تاریخ و از دست رجائی و با هنر و بهشتی و هزاران شهید دیگر به دست شما رسیده است ؟ آیا می دانید فرمان کشتی ( جامعه ) به دست شما است که بر اقیانوسی از خون شهدا در حال حرکت است. این امانت را حفظ کنید مبادا که تداوم و استمرار مشکلات در طی زمان شما را از اصل جریان دور کند…

قسمتی از نامه های شهید نجاتعلی اسدی به یکی از دوستانش

امید است که در راه پیشبرد اهداف اسلامی انقلاب اسلامی ایران کوشا بوده و در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی آن تلاش و فداکاری نمائید.

این انقلاب ، انقلاب مستضعفان جهان است و باری سنگین است بر دوش ما که باید آنرا به مقصد برسانیم در غیر این صورت خدا و امام و ملت محروم جهان و آیندگان ما ار نخواهند بخشید . تاریخ بر ما نفرین خواهد کرد . اسلام از ما ضربه  خواهد خورد و ما نباید بگذاریم که چنین شود ، باید با عزمی راسخ به استقبال مشکلات و موانع راه این انقلاب برویم و آنها را از میان برداریم تا این امانت تاریخ را به خوبی حفظ و نجهداری کنیم . که اگر این انقلاب شکست بخورد ، اسلام شکست خورده است و اگر خدای نا کرده اسلام شکست بخورد ، دیگر دائم العمر باید سیلی استعمار گران و استثمارگران را بخوریم ….برادرم ، ما خیلی مدیون امام خمینی هستیم .هر چه داریم از اوست او با زنده کردن اسلام به ما وملت ما حیات دوباره بخشید و ما را از خواب غفلت بیدار کرد . خوابی که ممکن بود تا لحظه مرگ ما را رها نکند ، ما در منجلاب فساد بودیم و تا خرخره به آن آغشته ، او ما را از این ذلالت نجات بخشید و با استفاده از رهنمودهای اسلام که در قرآن و سنت آمده است به ما روش زیستن آموخت.

او به ما گفت که می خواهد ما نوکر اجنبی نباشیم ، و به ما گفت که می خواهد انسان باشیم با شرف و سر بلندی زندگی کنیم . زیر بار زور جنایتکاران نرویم و راه رستن از این گرداب را هم به ما یاد داد . او خود در جلوی صف ایستاد و ما را رهبری کرد و تا بدینجا رسانید که تمام ابر قدرتها در مقابل اسلام که ما نیز پیرو آنیم به تنگ آمده اند و هیچ چاره ای جز تسلیم ندارند.اینها همه از دور اندیشی و لیاقت رهبر انقلاب ماست.

خدایا او با تمام وجود صلاح ما را می خواهد ، خدایا تو خود توفیق اطاعت از اوامر او را به ما عنایت فرما و خدایا تو خود او را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) نگهدار و خدایا این انقلاب اسلامی را به انقلاب اسلامی حضرت مهدی (عج) متصل گردان…

….اینها حرفهائی است که به من در این بیابان و در زیر این آتشهای خمپاره ها ، توپها و تفنگها عشق و امید می دهد و ما را به اینجا کشانده است . برادر در اینجا غیر ترکش و گلوله و موشک چیزی وجود ندارد تا کسی را از خانه به سوی خود بکشاند ، غیر از این باور ها که اسلام به ما داده است ، ما تنها به خاطر خدا و اسلام و در اطاعت از امر امام به اینجا آمده ایم .

اگر بدانی در اینجا چه خبر است ، خواهی فهمید که چقدر این حرف من راست است . شبها وقتی از جلوی سنگرها رد میشوی ، از هر سنگری زمزمه دعائی می شنوی و هنگام نماز به هر سنگری می روی صدای نماز می شنوی .

….برادر نمی دانم تا حالا دوستی را تمام بدنش زخمی و پر خون است در گرفته ای یا نه ؟….

خدا می داند که چه احساسی به انسان دست می دهد . به یاری خدا هر چه زودتر انتقام این عزیزان را خواهیم گرفت…

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاکنون

عاشورا و عزاداری

” حضرات مبلغین و عظام و هیئت های محترم و سران دسته های عزادار متذکر شوند که لازم است فریضه ی دینی خود را در این ایام در اجتماعات مسلمین ادا کنند و از سید مظلومان فداکاری در راه احیا شریعت را فرا گیرند ”    (ماه محرم.۱۳۴۲)

 

“محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیا خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکست ستمکار را به فدائی دادن و فدا شدن دانست، و این خود سر لوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر”    (۱۹/۱۱/۵۶)

 

“سیدالشهدا (ع) که آن قیام را کردند برای اینکه معاویه و پسرش اسلام را وارونه کرده بودند… سیدالشهدا به داد اسلام رسید، سیدالشهدا اسلام را نجات داد، روضه سیدالشهدا برای حفظ مکتب سیدالشهدا است. آن کسانی که می گویند روضه سیدالشهدا را نخوانید اصلاً نمی فهمند مکتب سیدالشهدا چه بوده و نمی دانند یعنی چه؟ نمی دانند این گریه ها و این روضه ها حفظ کرده این مکتب را…

امام حسین نجات داد اسلام را،  ما برای آدمیکه نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟!ما هرروز باید گریه کنیم. ما هرروز باید منبر رویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها، این نهضتها این نهضتها مرهون امام حسین سلام الله علیه است”. (۱۷/۴/۵۸)

“اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی، امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام “لا خبر جا لا وحی نزل” بنیاد حکومت الهی را برکند، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد؟ لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهائی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی آن عصاره نبوت و یادگارولایت را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیده خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید، تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آورد های آن پاسداری نماید”              (۱۶/۳/۶۰)

 

“این خون سیدالشهدا است که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشورا است که مردم را به هیجان می آورد. و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند، در این امر سستی نباید کرد…همان طوری که در سابق عمل می شد، روضه خوانی بشود، مرثیه گفته شود، شعر و نثر در فضایل اهل بیت و در مصائب آنها گفته شود تا این مردم مهیا باشند، در صحنه باشند…و از مردم تقاضا می شود که راهپیمایی ها به عنوان راهپیمایی نباشد، به عنوان دستجات باشد همان دستجات سنتی با حفظ جهات شرعی اسلامی و عاشورا را زنده نگه دارید که با نگهداشتن عاشورا، کشور شما آسیب نخواهد دید.”

 

18دسامبر/16

انتصابات ائمه ی جمعه

از تاریخ ۳۰/۵/۶۱ تا تاریخ ۱۹/۷/۶۱ از سوی امام خمینی مدظله العالی توسط دفتر معظم له انتصابات ذیل جهت اقامه ی نماز جمعه انجام گردیده است و ظرف این مدت شهرها و بخش های دیگری از کشور جمهوری اسلامی ایران از برکت عظیم نماز عبادی سیاسی جمعه و مراسم وحدت بخش آن بهره مند گردیدند.

ثقه الاسلام و المسلمین سید احمد حسینی (سیرجان)

حجه الاسلام و شیخ حسینعلی مردانه (کهک قم)

حجه الاسلام شیخ علی میرزائی (نائین)

ثقه الاسلام و المسلمین سید محمد حسینی رضوی (قائمیه ی کازرون)

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ فتح الله عسگری (گیلان غرب)

ثقه الاسلام و المسلمین شیخ علی طرفی ( سوسنگرد)

حجه الاسلام شیخ علی امینیان (آستانه ی اشرفیه)

حجه الاسلام شیخ علی اصغر یوسفیان (آمل)

حجه الاسلام شیخ یوسف انواری ( بیجار)

حجه الاسلام شیخ عبدالقائم شوشتری (زرند کرمان)

حجه الاسلام و المسلمین سید کاظم حسینی (خرم آباد)

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

“ما در این مدت در ایران متوجه شدیم که تا چه اندازه انقلاب اسلامی به مسائل اسلامی اهمیت می دهد، و چگونه سعی در یاری مستضعفان و یتیمان دارد، و به همین دلیل آینده ای روشن برای این انقلاب و مسلمانان ایران پیش بینی می کنیم…  هنگامی که انقلاب اسلامی زنجیرهای اسارت چند ساله را در ایران گسست، و به عنوان یک نیروی بزرگ نمایان شد، تمامی کشورهای منطقه را مرعوب و نگران ساخت، و مطبوعات اروپا و آمریکا سعی در نابودی اسلام و انقلاب اسلامی ایران کردند… پیروزی انقلاب اسلامی ایران امیدها را در دلهای مردم عرب و مسلمان زنده کرد و سبب شد که آنها ایران را وطن اول خود بدانند”.

(ابو محمد عضو کمیته ی مرکزی جبهه ی خلق برای آزادی فلسطین)

“ایران دارد به انقلاب خود رنگ جهانی می دهد چون اسلام جهانی است. پیروزی این انقلاب، دشمنان جدیدی خلق کرده و مخالفین اسلام به این نیروی جدید آگاه شده تصمیم گرفته اند با آن مقابله کنند.”رئیس جمهور گینه در دیدار با وزیر نفت ایران)     اطلاعات،۳۱/۵/۶۱

“پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی باعث خرسندی و خوشحالی مسلمانان جهان به ویژه ملت الجزایر شد. ما پیروزی انقلاب اسلامی ایران را پیروزی مسلمانان و جهان اسلام می بینیم… ما امیدواریم که دو انقلاب ایران و الجزائر برای اتحاد مسلمانان جهان درجهت مبازره با نیروهای استعمارگر همراهی کنند و از خداوند خواستار پیروزی مسلمانان بر دشمنان هستیم”.(عباس شیبانی وزیر امور دینی الجزایر،خبرگزاری جمهوری اسلامی ۲مرداد۶۱)

“انقلاب باید درجهت مبارزه با استعمار و استثمار قدرت‌های شیطانی باشد و انقلاب اسلامی ایران نیز در مبارزه با این گونه نیروهای مخفی و شیطانی می کوشد تا اسلام حقیقی را پیاده کند”(احمد سکوتوره رئیس جمهور گینه) کیهان، ۴/۳/۶۱

“انقلاب اسلامی ایران نمونه ی فوق العاده ای برای پایداری و ایستادگی و مبارزه با طاغوت ارائه می دهد… انقلاب اسلامی ایران نقشه استراتژیک بین المللی در منطقه را به هم زد و امپریالیستها را مجبور کرد که برای غارتگری و چپاول نیروهای واکنش سریع را تشکیل دهند”. (ابراهیم یونس سفیر سوریه در ایران) اطلاعات ۷/۲/۶۱

“انقلاب اسلامی ایران به نیروی مستقل غرب درسهای تازه ای آموخته است. طرح مسأله نوین بی اعتباری ارزشهای مصرفی که غرب با آن ها دست به گریبان است، از جمله این درس های ارزشمند است و اکنون روی آوری جمهوری اسلامی ایران به ارزشهای معنوی و انسانی به عنوان یکی از تاثیرات انقلاب اسلامی در غرب مطرح است”. (سناتور جولیو اورلاندو، سناتور ایتالیایی) کیهان ۹/۵/۶۱

 

18دسامبر/16

انگیزه ی قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)

هر قیامی در راستای تاریخ داران انگیزه و هدفی مشخص و معین بوده است، خواه آن انگیزه برای مردم شناخته شده باشد یا نباشد و خواه انگیزه، خدائی باشد یا شیطانی و خواه مادی باشد یا معنوی ولی آنچه در تاریخ جاودان مانده و برای همیشه نورافشانی می کند قیام ها و حرکتهائی است که تنها برای خدا و در راه خدا (خالصا لوجه الله و فی سیبل الله) بوده است و جز رضا و خشنودی خدا و انجام وظیفه، غرض دیگر در آن نبوده است، از این رو است که می بینیم قیامی ونهضتی همانند قیام و نهضت امام حسین (ع) در درخشندگی و جوشش و زایندگی وجود ندارد. حال باید انگیزه ی این نهضت را از صاحب نهضت پرسید، و در این مورد هیچ سخنی رساتر و روشن تر از سخن آن حضرت نیست. برای دریافت بهتر، به بررسی سخنان امام در سه مرحله ی تاریخی قیام می پردازیم:

امام در مدینه:

یزید از استاندار مدینه می خواهد که امام حسین (ع) را وادار به بیعت کند. استاندار در جلسه ای که به همین مناسبت ترتیب یافت این مطلب را از امام درخواست می کند. امام در جواب او چنین می فرماید:” ایها الامیر : انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الرحمه بنا فتح الله و بنا یختم، و یزید رجل شارب  الخمر و قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله و لکن نصبح و تصحون و تنظر و تنظرون”.

– ای استاندار، : ما تبار نبوت و سرچشمه ی رسالت هستیم، منزل و ماوای ما محل رفت آمد فرشتگان و فرودگاه رحمت خداوندی است، خدا از ما آغاز کرد و به ما پایان می بخشد، و یزید مردی است میخوار و خونخوار و فاسقی است بی پرده و آشکارا و همانند من با مانند او هرگز بیعت نمی کند ولی به هر حال بامدادان بر ما و شما خواهد آمد و ما و شما در این امر نظر خواهیم کرد (که خلافت و بیعت سزاوار کیست؟).شاید این آغاز نهضت علنی حسین بود  که استاندار یزید، حقایق را بفهماند و دلیل مخالفت و بلکه نبرد با خود را با آن زمامدار غاصب روشن ساخت. سخنان امام به دو بخش تقسیم می شود:

۱- اختصاص خلافت و حکومت اسلامی و رهبری امت به خویش: در اینجا می بینیم که حضرت نمی فرماید ما خاندان پیامبریم بلکه می فرماید ما خاندان نبوتیم، ما سرچشمه ی رسالتیم یعنی نبوت و رسالت و امامت مخصوص ما است و بر این اساس ما باید ولایت بر مردم داشته باشیم نه دیگران. در جمله ی بعدی می فرماید خدا از ما آغاز کرد و به ما خاتمه می دهد، بنابراین درهر زمان و دورانی باید ما باشیم و هیچگاه زمین از حجت خالی نمی شود و ما خاندان نبوت، حجتهای الهی بر مردم هستیم.

۲- نفی خلافت از یزید: گرچه از همان قسمت اول (اثبات) شایستگی امام- و نه دیگران- برای خلافت روشن می شود ولی همواره برای تاکید غرض، پس از ذکر دلیل اثباتی، دلیل نفی را نیز ذکر می کنند تا هیچ گونه حقی برای طرف مقابل باقی نگذارند. همچنان که در جمله ی شریفه ی “لا اله الا الله” وحدانیت را به خدا اختصاص می دهیم، الوهیت را نیز از هرچه جز خدا است (ما سوی الله) نفی می کنیم، در اینجا نیز حضرت پس از اثبات شایستگی خلافت برای خود، علل سلب خلافت از دشمن (یزید) را بیان می نماید و می فرماید: اواست مردی قاتل و شرابخوار و متجاهر به فسق و فجور بنابراین همانند من با او بیعت نخواهد کرد. سپس امام تهدید می کند که خواهید دید کدام یک از ما سزاوار و شایسته ی خلافت است. در این جمله امام اعلان جنگ و مبارزه با یزید می دهد و چگونه خواهند دید که کدام یک شایسته ی خلافت است، مگر اینکه مبارزه ای در بین باشد؟ یعنی من با او خواهم جنگید تا اینکه حق از باطل شناخته شود و لایق خلافت از غاصب خلافت برای همگان معلوم گردد. در همین سخن اول، امام وظیفه را مشخص کرده اند که باید با هرکس که لباس دین در بر دارد و بر خلاف دین عمل می کند جنگید و مبارزه کرد و همچنین با کسی که بی پرده گناه بزرگ مرتکب می شود، به مردم ظلم و ستم روا می دارد، سفاک و خون آشام است و خود را خلیفه ی! پیامبر نیز معرفی می کند. در پاسخی که امام به نامه ی اهل مکه داده اند، شرایط امامت را مشخص نموده اند آنجا که می فرمایند:

“…فلعمری ما الاءمام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط…”

به جان خودم قسم، امام نیست مگر آن کس که به کتاب خدا عمل کند و با عدالت رفتار نماید…

همچنین می بینیم امام حسین(ع) در پاسخ مروان بن حکم، با تندی و خشونت می فرماید:” انا لله و انا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل یزید. و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان، فاذا رأیتم معاویه علی منبری فأبقروا بطنه و قدرآه اهل المدینه فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق”. پس از ذکر آیه ی استرجاع می فرماید: وای بر اسلام اگر امت گرفتار حکمرانی همچون یزید شود. من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابی سفیان حرام است، پس اگر معاویه را بر منبرم دیدید، شکم او را پاره کنید، و مردم مدینه او را (بر منبر پیامبر) دیدند ولی شکمش را پاره نکردند، لذا خداوند آنها را به یزید تبهکار گرفتار کرد. امام با نگرانی و عصبانیت از گذشته یاد می کند و از سهل انگاری و بی تفاوتی مردم در برابر معاویه افسوس می خورد و با خشمی افزون تر از وضع آن روز مردم که مواجه با یزید فاسق اند اظهار ناراحتی می کند. شگفتا که پیامبر دستور داد معاویه را از منبر به زیر بیاورید و او را بکشید ولی شما انجام وظیفه نکردید، و اینک افسوس که یزید بر شما حکومت می راند. یعنی اگر آن روز از شر معاویه خلاص شده بودید، پس از وی یزید بر شما حکومت نمی کرد. و در چنان وضعی که امت گرفتار یزید شده است، وای به حال اسلام، یعنی او قصد دارد اسلام را از بین ببرد، بنابراین باید در برابر او ایستاد و او را سرنگون کرد. و آیا اگر آن روز اهل مدینه معاویه را نابود کرده بودند آیا پس از آن، امام حسین(ع) به دست ناپاکان جلاد، شهید می شد؟ قطعا نه، زیرا دیگر یزیدی وجود نداشت و خیانت یا سهل انگاری آن روز مردم آن پلید را نیز بر آنها چیره ساخت، و چه جنایتها که نکرد!

وصیت امام حسین (ع):

امام در وصیتش دربه محمد بن حنفیه پس از شهادت به وحدانیت و یگانگی خدا و رسالت پیامبر (محمد بن عبدالله (ص) ) و اقرار به اینکه پیامبر هرچه آورده از نزد خدا است و بهشت و جهنم و قیامت،  حق است و شکی در آن نیست و خدا مردگان را در روز رستاخیز برمی انگیزاند می فرماید:

“…و انی لم اخر اشرا و لابطرا لامفسدا و لاظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاًح فی امه جدی (ص)، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب، فمن قبلنی بقول الحق فالله اولی بالحق و من ردّ علی هذا، اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیر الحاکمین”.

– خروج من نه از روی جاه طلبی و خودبینی و تبهکاری و ستمگری است بلکه برای خیرخواهی و اصلاًح در امت جدم (ص) خروج کردم. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم، علی بن ابی طالب (ع) گام بردارم،هر که از روی حق مرا قبول کرد و دعوتم را پذیرفت (حق را پذیرفته چرا که ) خدا سزاوارتر است به حق، و هر که مرا رد کرد و دعوتم را اجابت ننمود من صبر می کنم تا این که خداوند بین من و بین این قوم داوری کند و او بهترین داور است.

اینجا انگیزه ی قیام روشن و واضح است و هیچ پیچیدگی و ابهامی در آن نیست. امام می بیند با این همه منکرات و مفاسد، جای سکوت و سازش نیست، لذا برای احقاق حق و سرنگونی باطل قیام می کند  و روش خود را روش پیامبر و امیرالمؤمنین اعلام می کند، دیگر برای او مهم نیست که زنده می ماند و حکومت را به دست می گیرد یا در این راه مقدس کشته می شود. وظیفه را در قیام تشخیص داده است نه در سکوت و سازش و این قیام را برای خدا و برای حق و برای اصلاًح امور مسلمانان می داند، دیگر چه باک که دشمنان دعوت او را نپذیرند و با او جنگ کنند، او نیز با همان پیروان کم جنگ خواهد کرد و دشواری ها و مشکلات را در راه خدا و برای خدا تحمل خواهد نمود و کیفر آنان را به خدا واگذار خواهد کرد. در نامه ای که امام به اهل بصره می نویسد آنان را دعوت به قرآن و سنت می کند، سپس می فرماید:”فان السنه قدا میتت و البدعه قد احییت، فان تسمعوا قولی اهدکم الی سبیل الرشاد”

– سنت و شریعت پیامبر، مرده و بدعت زنده شده است، پس اگر سخن مرا بشنوید، من شما را به سوی راه راست راهنمائی می کنم.

قیس بن اشعث یکی از دشمنان امام است، از امام می خواهد که با یزید بیعت کند، حضرت در جواب او می فرماید :”لا ولله لا اعطیهم بیدی اعطا الذلیل و لاافر فرار العبید”.

– به خدا قسم من به آنها دست ذلت نخواهم داد و از آنها همچون بندگان نخواهم گریخت.

امام در مکه :

امام در مکه در جمع مردم خطبه ای بسیار جالب ایراد فرمود که قسمت آخر آن را در اینجا می آوریم:

“الا و من کان فینا باذلا مهجته، موطّنا علی لقا الله نفسه، فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شا الله”.

امام پس از اینکه مردم مکه را نیز به نبرد با یزید دعوت می کند و در آن شهر مقدس حجت را بر مردم تمام می کند و خود را به آنان معرفی می نماید و حج را به عمره مبدل می سازد و به جای حج فریضه ای لازم تر اختیار می نماید، در آخرین سخنرانی حرف آخر را با مردم می زند: هر کس حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد، و برای دیدار با خدا خود را آماده کرده است، با ما حرکت کند، زیرا فردا صبح من به (طرف کربلا) حرکت خواهم کرد.

در راه کربلا:

در بین راه، امام (ع) بر شخصی به نام شقوق “وارد” می شود و شبی را در آنجا به سر می برد.یک نفر از عراق آمده است، امام از وی اوضاع عراق را می پرسند و او نیز پاسخ می گوید، سپس امام خطبه ای ایراد می فرماید و یادآور می شود که: هر چه خدا بخواهد، ما راضی و خشنود از قضای الهی راضی و سپاسگذاریم سپس اشعاری می خواند(این اشعار یا از خود آن حضرت است یا به آنها تمثل جسته است) در یکی از این ابیات آمده است:

و ان تکن الابدان للموت أنشأت

فقل امرء بالسیف فی الله أفضل

– اگر این بدنها برای مردن آفریده شده اند، چه بهتر که انسان در راه خدا با شمشیر کشته شود. امام در دیدار با حربن یزید ریاحی، پس از اینکه نماز ظهر و عصر را به جای آوردند، در خطبه ای فرمودند:

“… و نحن- اهل بیت محمد (ص) – اولی بولایه هذا الامر من هوء الاء المدعین ما لیس لهم و السائرین بالجور و العدوان…”

ما خاندان پیامبر (ص) سزاوارتریم به ولایت و حکومت از این مدعیان ولایتی که از آن آنها نیست، و با ظلم و ستم حکومت می کنند. امام حسین (ع) در بین راه سخنرانی دیگری دارد که انگیزه ی نهضت را با دلیل و برهان و نیز لزوم مبارزه با یزید و یارانش را بیان می کند.:

” ایها الناس، ان رسول الله (ص) قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثاً عهده، مخالفاً لسنه رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیرعلیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله. الا و ان هوءلاء قد لزموا طاعه الشیطان، و ترکوا طاعه الرحمان، و اظهروا الفساد و عطلو الحدود و استأثروا بالفیء و احلّوا حرام الله و حرموا حلاله…”

در آن زمان شاید هنوز بودند کسانی که امام حسین (ع) را نشناسند یا اینکه سخنان امام را قبول نداشته باشند. چنین کسانی که ادعای اسلام می کنند، اینک امام، سخن پیامبر را نقل می کند که دیگر هیچ بهانه ای نداشته باشند: ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هرکس سلطان ستمگری ببیند که حرام خدا را حلال کرده پیمان او را شکسته، مخالف سنت رسول خدا است، و با بندگان خدا از راه ظلم و ستم و گناه رفتار می کند، اگر کسی چنین حکم رانی را ببیند و بر او با عمل و بیان (جهاد با سلاح یا زبان) نشورد، سزاوار است که خدا او را، با ستمگر محشور نماید. آگاه باشید که اینان (یزید و اتباعش) طاعت شیطان را برگزیدند و از طاعت خدا دوری جستند، فساد را آشکار نموده و حدود الهی ار کنار گذاردند، بیت المال را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردند (بنابراین طبق دستور رسول اکرم باید با آنان جهاد کرد و گرنه ما شریک جرم آنها خواهیم بود).

در کربلا:

امام (ع) پس از ورود به کربلا، نامه ای از ابن زیاد دریافت کرد، سپس یاران خود را جمع کرد و خطبه ای ایراد نمود که پس از حمد و ثنای پروردگار و شکایت از وضع روزگار، انگیزه ی قیام را در جمله ای بسیار جالب و شورانگیز بیان نمود:

“… الا ترون الی الحق لایعمل به و الی لاباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقا ربه فانی لاأری الموت إلا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما”.

– آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟، (در چنین وضعی) به جاست که مؤمن برای دیدار خدا بشتابد، و همانا من مرگ را (در راه امر به حق و نهی از باطل) جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال و انزجار نمی بینم. و سرانجام در آخرین سخنرانی و آخرین اتمام حجت، روز عاشورا در خطبه ای جامع و کامل، دشمنان را مورد خطاب قرار داد و آنان را پند و اندرز داد و به آنان گوشزد کرد که: دنیا شما را فریب ندهد زیرا هر کس آمال و آرزوهای خود را در این دنیا قرار داد، آمال او بریده می شود و آرزوهایش از بین می رود، شما را می بینم بر امری گرد آمده اید که در آن غضب و خشم خدا را برای خود خریده اید و خدا از شما روی برگردانده است و مورد نفرین او قرار گرفته اید. چه خوب و مهربان پروردگاری است، و چه بد بندگانی هستید شماها، چگونه است که اقرار به اطاعت خدا و پیامبری رسول خدا می کنید و این چنین به سوی فرزندان و خاندانش هجوم آورده قصد کشتن آنها را دارید؟! چنان شیطان بر شما چیره شده که خدا را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و بر آنچه می خواهید انجام دهید!…

سپس فرمود:”الا ان الدعی ابن الدعی، قد رکزبین اثنتین. بین السله و الذله! و هیهات منا الذله، یأبی الله لنا ذلک و رسوله المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه من ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام. الا انی قد اعذرت و انذرت، انی زاحف بهذه الاسره علی قله العدد و خذ لان الناصر”.

– بدانید این زنازاده، فرزند زنازاده (یزید بن معاویه) ما را بین دو امر قرار داد: بین شمشیر و ذلت (کشتن یا ذلت را پذیرفتن) ذلت از ما سخت، دور است و هرگز ما ذلت را نمی پذیریم نه خدا و پیامبرش می خواهند نه مؤمنین این را  برما می پذیرند و نه این دامنهای پاک و طاهر و این حمیت الهی و این همتهای بلند و ارجمند می گذارد که فرمانبرداری از لئیمان و پست فطرتان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم. آگاه باشید که من آنچه لازم بود گفتم و شما را (از عذاب خدا) ترساندم و حجت را بر شما تمام کردم. بدانید که من با همین خانواده، آماده ی نبردم گرچه افراد من کم و یارانم اندکند. و بالاخره پس از نماز ظهر، و لحظاتی قبل از شهادت رو به یاران با وفایش کرد و گفت: ای جوان مردان! این بهشت است که درهایش را (برای استقبال از شما) گشوده است و رودهایش به هم پیوند خورده است و میوه هایش رسیده است، و اینک پیامبر (ص) (منتظر شماست) و شهیدان راه خدا برای دیدار شما لحظه شماری می کنند و همدیگر را بشارت می دهند، هان ای یاران! از دین خدا و دین رسولش پشتیبانی کنید و خاندان پیامبر را دریابید…”

ای سرور شهیدان!

ای سالار جانبازان و عاشقان الله!

ای رهبر انقلاب جاوید!

ای سرمشق مجاهدان!

ای پدر تمام آزادگان!

ای الگوی مؤمنان!

ای برتر از تمام دلاوران تاریخ! اگر ظهر عاشورا در برابر یاران غرقه به خونت ایستادی و آنان را به یاری خواندی، و اگر آنان نتوانستند دوباره به یاری تو برخیزند، هم اینک یاران با وفای تو در کربلای ایران ندای تو را لبیک گفته و با دل و جان از دین تو و آئین تو و راه تو دفاع می کنند و ندای “هل من ناصر” تو را با کمال خلوص و راستی “لبیک یا ابا عبدالله” می گویند و در مقابل دشمنان، یک آن سر تسلیم فرود نمی آوردند و با تو پیمان می بندند که هرگز دست از مبارزه برندارند و با غرب و شرق، آمریکا و شوروی و دیگر جهانخواران ستیز خواهند نمود. ای نور چشم زهرا! اگر آن روز “سعید بن عبدالله حنفی” با سینه ی خود تیرهای دشمنان را استقبال کرد و هم چون سپری در برابر تو ایستاد که نمازت را و پیامت را با آسودگی و آرامش به پایان برسانی و هنگامی که بدن پاکش پر از تیر شده و بر زمین افتاد، چشم خود را گشود و نگاهی به  سیمای دلربایت افکنده و گفت: آیا وفا کردم به پیمانم ای رسول خدا؟ فرمودی: آری، و تو قبل از من به بهشت خواهی رفت… اینک نیز هزاران سعید بن عبدالله در جبهه های حق علیه باطل، برای زنده نگه داشتن پیامت و نمازت، با گشاده روئی، به سوی تانک و توپ و مسلسل یزیدیان می روند و هنگامی که در خون خود غوطه ور می شوند آرزوی این دارند که نگاهی به سوی آنان افکنی که این نگاه آنها را بس است.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

خدایا شهیدان را هم نشین یاران ابا عبدالله در بهشت برین قرار ده و ما را به راهشان رهنمون باش.

 

18دسامبر/16

به یاد چهارمین شهید محراب

 

هنگامی که مجله ی آخرین لحظات چاپ خود را می گذراند، خبر شهادت جانگذاز حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی نماینده ی امام و امام جمعه باختران را به دست یکی از منافقین پلید، دریافت نمودیم، لذا با پوزش از مقام والای روحانیت و خوانندگان گرامی که نتوانستیم حق چهارمین شهید محراب را همانند دیگر شهیدان محراب ادا کنیم، این صفحه را به آن فقیه وارسته پارسا اختصاص می دهیم. به امید آنکه مسئولین امور، این بار از تجارب تلخ گذشته عبرت گرفته و به مسأله ی محافظت جان شخصیت های ارجمند اسلام اهمیت بیشتری بدهند تا این که پس از این، ملت بزرگ ایران با چنین فاجعه های دردناکی مواجه نشوند. و گرچه خون این بزرگ مردان، قلب تپنده ی انقلاب را پرتپش تر و روند انقلاب را متکامل تر و حرکت سازنده ی پیروان ولایت فقیه را سریعتر می گرداند ولی قطعا وجود اینان مایه ی برکت و خیر افزون تری برای انقلاب و ایران خواهد بود. آیت الله اشرفی اصفهانی که ۸۳ سال از عمر پربرکتش می گذشت، در اصفهان دیده به جهان گشود. وی در حوزه های علمیه ی قم و نجف از محضر اساتید معظم کسب فیض کرده بود. در زمان حیات آیت الله بروجردی، از سوی ایشان، به امامت مسجد بروجردی باختران منصوب شد و به مدت ۳۰ سال در باختران به تدریس علوم دینی و ارشاد مردم به طور مستمر ادامه داد. نقش آن شهید در انسجام و وحدت مردم مسلمان باختران برای همگان روشن است و به همین دلیل هدف کینه انتقام جویانه عوامل مزدور آمریکا قرار گرفت. وی مؤسس حوزه ی علمیه ی امام خمینی باختران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. این راد مرد متقی و پرهیزکار که مورد احترام امام امت، علما و مردم سراسر کشورمان بود، در سال گذشته نیز مورد سوء قصد  منافقین آمریکائی قرار گرفت لکن به خواست خداوند متعال هیچ گونه آسیبی به ایشان وارد نیامد. آن مرحوم همواره در جبهه های جنگ حضور داشت و رزمندگان اسلام از وجود پربرکتش کسب فیض می کردند. به مناسبت شهادت این بزرگوار به دست منافقین کوردل، از سوی امام امت پیامی انتشار یافت. در قسمتی از این پیام آمده است :

“شهید عزیز محراب این جمعه ی ما از آن شخصیت هائی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب ۶۰ سال است می شناختم. مرحوم شهید بزرگوار و حضرت آیت الله حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطا الله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی تازک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود. او در جبهه دفاع از جمله اشخاصی بود که مایه ی دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز “رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه” بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه ی روحانیت را سوگوار نمود خداوند او را در زمره ی شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. آیت الله العظمی منتظری نیزضمن پیامی به همین مناسبت فرمودند:”بار دیگر منحرفین شیطان صفت ضد خدا و ضد خلق، یکی دیگر از استوانه های تقوی و فضیلت حضرت آیت الله اشرفی نماینده ی امام و امام جمعه ی باختران طاب ثراه را از ما گرفتند. گرچه قبول شهادت تأسی به سرور شهیدان حسین بن علی (ع) برای این عالم جلیل و بزرگوار که سالها عمر خود را صرف تعلیم و تربیت و تعظیم شعائر و تقویت حوزه های علمیه کرد، بسی مایه ی افتخار و مباهات است ولی فقدان این چنین شخصیتها و چهره های مؤثر در انقلاب در شرایط کنونی که ابر قدرتها برای تضعیف اسلام و مسلمین توطئه می کنند، برای ملت ما جای تأسف شدید خواهد بود”.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام

شهید اول

شهید اول- محمد بن جمال الدین مکی- شخصیتی است بزرگوار که بین علم وعمل، خون و قلم، شهادت و فقاهت، تقوی ونبرد، ایمان و استقامت و زهد و ورع را جمع کرده است. در روایتی از حضرت رسول اکرم(ص) آمده است:

“مداد العلما افضل من دما الشهدا”

-قلم عالمان، برتر از خون شهیدان است. ولی اینجا در برابر بزرگمردی هستیم که با دست توانایش، دانش را در جهان گسترد و با سر مطهرش -حسین وار- شهادت را استقبال کرد گرچه امام خمینی می فرمایند :”شهدا را قلمها می سازند و قلمها هستند که شهید پرورند.” ولی این فقیه عالی مقام با همان قلمی که در امتداد تاریخ شهید می سازد از خود نیز شهید ساخت. او کسی است که لقب “شهید اول” یا “شهید” در اصطلاح علما بر او اطلاق می شود. این افتخار عالم تشیع در روستای “جزین[۱] چشم به دنیا گشود. سال ولادت آن بزرگوار را ۷۲۰ و برخی ۷۲۹ هجری قمری نقل کرده اند. پدر وجد او از علما و فضلای زمان خود بودند. شیخ حرعاملی در “امل الامال” پدر شهید را به عنوان یکی از برجستگان دانش و جدش ار عالمی پارسا و با تقوی ستوده است. بنابراین شهید اول در خاندان علم و تقوی متولد شد و از این چشمه ی زلال مقداری بهره گرفته، گرچه تاریخ در این جا چیزی نمی گوید، زیرا به آن اندازه نبوده است که در خور ثبت شدن باشد وانگهی شهید اول آن قدر مقام شامخ و بلندی دارد که او را با پدرش نتوان مقایسه کرد.

در نخستین سالهای جوانی برای کسب فقه آل محمد(ص) رهسپار حله شد. حله در آن دوران مرکز فراگیری و نشرعلوم اهل بیت و اقامتگاه رهبران دینی و مراجع معظم علمی بود. بنابراین او نخستین کسی است که هجرت علمی را از جبل عامل [۲] آغاز کرد که پس از آن یک برنامه ی اساسی برای دانش پژوهان علوم دینی در امتداد زمان شد و همین هجرتهای پر ثمر، شالوده ی حوزه ی علمیه جبل عامل را پایه ریزی کرد و چه بسا فقها و بزرگانی که برای این مکان افتخار آفریدند و با کتابها و آثار ارزنده ی خود بزرگترین خدمتها را به عالم تشیع نمودند.

شخصیت علمی:

شهید، بیشترین تحصیلات خود را در فقه، نزد فخرالمحققین فرزند علامه حلی فراگرفت سپس در محضر بسیاری از فقها و علمای شهید آن دیار نیز فقه و اصول و دیگر علوم را آموخت و از بسیاری از بزرگان دینی، اجازه ی روایت و اجتهاد گرفت، که شاید بتوان گفت بیش از تمام علمای دین در طول تاریخ، اجازه نامه داشته است. اینک برخی از اساتید بزرگ او را نام می بریم:

۱- دو برادر که فقیهان فرزانه و دانشمندان سرشناس زمان خود بوده اند: سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیاالدین عبدالله حلی حسینی. این دو برادر، خواهرزادگان علامه حلی اند که کتاب تهذیب علامه را شرح و تفسیر نموده اند.

۲- سید تاج الدین حسینی معروف به “ابن معیه”

۳- سید علا الدین حسینی معروف به “ابن زهره”

۴- شیخ زین الدین علی بن احمد مطار آبادی

۵- شیخ قطب الدین ابوجعفر محمد بن محمد رازی بویهی، فیلسوف و حکیم متاله. شهید درباره ی او می گوید :”در سال ۸۶۷ در دمشق (شام) خدمتش رسیدم و از انفاس او بهره مند شدم. او به من اجازه داد که تمام تالیفات و تصنیفاتش ار در معقول و منقول روایت نمایم”.

۶- شیخ رضی الدین علی بن احمد مزیدی.

۷- شیخ جلال الدین محمد بن محد حارثی.

۸- شیخ محمد بن جعفر مشهدی.

۹- شیخ احمد بن حسین کوفی.

همچنین شهید بزرگوار، بعضی از علوم را نزد علمای بزرگ سنی آموخته است که مجموع آنان در حدود ۴۰ نفر می باشند. برخی از مشهورترین آنها را نام می بریم:

۱- شمس الدین محمد بن عبدالله بغدادی حنبلی.

شمس الائمه محمد بن یوسف قریشی شافعی. در اجازه ای که وی به شهید داده چنین آمده است:” اجازه دادم به مولای اعظم، امام امامان، دارای فضائل بسیار و جامع صفات نیک و کمالات ارجمند، فراگیرنده ی دانش های دنیوی و اخروی، آفتاب درخشان دین و آئین، محمد بن جمال الدین بن مکی دمشقی، خداوند به او آن چه درخور شان اش است عنایت کند، به او اجازه دادم که آنچه حق روایت کردن در آن دارم، او نیز روایت کند به ویژه از سه کتابی که استاد کل عبدالرحمن بن احمد لائجی تألیف کرده اند”.

۳- شیخ شهاب الدین احمد بن حسن حنفی، فقیه بیت المقدس.

۴- شیخ برهان الدین ابراهیم بن عمر جعبری، فقیه مکه.

سخنان بزرگان در ستایش شهید:

شهید اول از علمای بنامی است که کمتر نظیر او را می توان یافت و آن چه در ستایش و مدح و معرفی او آمده است، تنها می تواند مقداری از جلالت شان و عظمت او را بیان کند، زیرا ستایش او همچون ستایش خورشید است به روشنائی و نور. شهید محمد بن جمال الدین مکی مشعل هدایت، رهبر دین و دنیا فقیهی زبردست و ادیبی کارکشته و شاعری توانا و دانشمندی دریاآسا بود. استاد عالیقدرش فخرالمحققین در اجازه ای که به او داده چنین می گوید:”مولای ما امام، علامه ی بزرگوار، برترین علمای جهان، سرور اندیشمندان فرزندان آدم، شمس الحق و الدین محمد بن مکی بن محمد، مشکلات این کتاب را (کتاب قواعد) نزد من خواند، و من به او اجازه دادم که تمام کتابهای پدرم  (ره) و هم چنین آنچه علمای قبل از ما نوشته اند را روایت کند”. کجا دیده شده است که استادی این چنین شاگردش را بستاید جز این که یک طرف آن چنان متواضع و حقیقت بین و با تقوا همچون فخرالمحققین باشد و این طرف هم شاگردی مثل شهید اول که جهان علم و فضیلت در برابر عظمتش خاضع است. نوسینده ی کتاب “اللولو” چنین می گویند:” علم و فضلش مشهورتر از آن که نشناخته بماند. دانشمندی توانا و فقیهی متبحر و کوشا و صاحب نظر در علوم عقلیه و نقلیه بود. او زاهدی پارسا بود که نظیر و کمتر در روزگار دیده می شود. پدرش شیخ مکی بن محمد بن حامد نیز مردی فاضل بود. نویسنده ی کتاب “المستدرک” می نویسد:”تاج شریعت و مایه ی افتخار شیعه، خورشید دین و آئین، ابوعبدالله محمد بن الشیخ جمال الدین مکی، به عقیده ی جمعی از اساتید فن، دانشمندترین فقیه است. جامع رشته های گوناگون علم و ادب، و دارای انواع فضائل و مکارم وصاحب روحی پاک و نیرومند و ملکوتی که آنچه سید بزرگوار قزوینی در مقدمه ی شرحش بر کتاب “شرایع” درباره ی وی گفته است از آن حکایت می کند. وی می گوید: من به خط سید عالیقدر مؤلف “حدائق الابرار” از نواده های دانشمند، شهید ثانی “دیدم که نوشته است”… من در سال ۹۵۵ به خواب دیدم در قریه “جزین” هستم – همان ده شیخ شمس الدین محمد بن مکی مشهور به “شهید اول”- به در خانه ی شیخ رفتم و در را کوفتم، شیخ به دم درب آمد، از او خواستم کتابی را که شیخ جمال الدین  بن مطهر تالیف کرده برایم بیاورد.به درون رفته آن کتاب را با کتاب دیگری – که به گمانم در زمینه ی روایت بود- آورد و به من داد، چون از خواب برخاستم دیدم آن دو کتاب در کنار من است. [۳]

مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب “امل الامل” در ستایش او می گوید : شیخ شمس الدین، ابو عبدالله، شهید محمد بن مکی عاملی جزینی، دانشمندی حاذق، فقیه، محدث و مورد اعتماد همگان بود در علم،دریاآسا،جامع تمام فنون عقلی و روائی، مردی پارسا و پرستنده ای پرهیزگار و شاعری توانا، یگانه روزگار و خلاصه کسی بود که در زمان خود همتایی نداشت. از شیخ فخرالدین محمد، فرزانه علامه حلی روایت می کند و هم چنین از عده ای دانشمندان شیعی و سنی. سید مصطفی تفرشی در رجال خود او را به عنوان “شیخ الطایفه” رهبر و بزرگ شیعیان می ستاید.

تالیفات شهید:

آثار گرانبها و ارزشمند شهید اول که برای همیشه بر جبین تاریخ می درخشد و علما و دانشمندان تاکنون مستغنی از این کتاب نبوده اند، خود دلیلی است روشن بر عظمت مقام و منزلت این رادمرد عالم انسانیت. و جالب این است که بیشتر کتابهای آن دانشمند والامقام فقهی و پژوهشی است که بدون حضور در محضر استاد، از آنها استفاده نتوان کرد. در ذیل برخی از آنها برا نام می بریم:

۱- اللمعه الدمشقیه:کتابی است در فقه، که درعین اختصار و اجمال، تمام ابواب فقه را در آن گنجانده است. این کتاب از زمان تألیف تا هم اکنون در حوزه های علمیه مورد استفاده طلاب بوده و هست. شهید ثانی شرح بسیار جالبی در دو جلد به نام “الروضه البهیه” بر این کتاب نوشته است. شهید ثانی در شرح لمعه می نویسد: این کتاب را شهید اول بنا به درخواست شمس الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید، حکمران خراسان در آن زمان، نگاشته است. او در نامه ای بسیار شیرین و لطیف از شهید خواست که به خراسان سفر کند زیرا شیعیان خراسان تشنه ی دیدار اویند، ولی شهید نتوانست حاجت او را برآورده سازد لذا از او پوزش خواست و در برابر آن همه اظهار لطف و محبت ین کتاب را در هفت روز- همان گونه که فرزندش ابوطلب محمد نقل می کند- مرقوم فرمود. و همین داستان کافی است که بدانیم چقدر آن عالم والا مقام احاطه بر فقه آل محمد داشته است که در یک هفته یک دوره ی کامل از فقه را می نگارد از کرامات شیخ نیز در تالیف این کتاب، همین است که خود فرمود :”هنگامی که شروع به تصنیف “لمعه” نمودم، می ترسیدم که نکند یکی از دشمنان دین بیاید و مرا در حال نوشتن ببیند ولی از الطاف خفیه ی الهی در طول این مدت حتی یک نفر هم به دیدار من نیامد”.

۲- “الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه” : این کتاب نیزدر فقه است که آن را تا کتاب رهن نوشت و قبل از تمام شدن کتاب، به سعادت شهادت نائل آمد و کتاب به پایان نرسید. این کتاب در سال ۱۲۶۹ در ایران به چاپ رسیده است و شرح های بسیار دارد.

۳- “الفیه” : رساله ای است در فقه که مشتمل بر هزار واجب از واجبات نماز است و دارای یک مقدمه و سه فصل و یک خاتمه می باشد. این رساله تاکنون چندین بار چاپ شده است.

۴- “نفلیه” : این کتاب را پس از الفیه تالیف کرد. که مشتمل بر ۳۰۰۰ نماز مستحبی است.

۵- “غایه المراد فی شرح نکت الارشاد”: متن این کتاب فقهی از علامه حلی است که ایشان بر آن شرح نوشته است.این کتاب نیز در سال ۱۳۰۲ در ایران  چاپ شده است.

۶- “شرح التهذیب الجمالی فی اصول الفقه” : تهذیب نیز از کتاب های علامه حلی است ایشان بر آن شرح نوشته است.

۷- “خلاصه الاعتبار فی لاحج و الاعتمار” : رساله ای است در مناسک حج وعمره.

۸- “البیان” :از کتابهای فقهی آن بزرگوار است که متاسفانه شهادت مانع از تمام شدن آن شد.

۹- “ذکری الشیعه فی احکام الشریعه” : معروف به “الذکری” در فقه است که هفت بحث اصولی نیز در آن آمده است. تالیف این کتاب به پایان نرسید. کتاب مزبور درسال ۱۲۷۱ در ایران به چاپ رسیده است.

۱۰- “القواعد و الفوائد” : در قواعد فقهی و اصولی و ادبیات عرب است این کتاب چند بار به چاپ رسیده است.

۱۱- “الاربعون حدیثا” : چهل حدیث که بیشتر آنها در عبادات است.

۱۲- رساله فی التکلیف و مزرعه و فروعه.

۱۳- المقاله التکلیفیه : در عقائد.

۱۴- مزار شهید : آن را “منتخب الزیارات” نیز می نامند این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.

۱۵-“شرح قصیده ی الشهفینی” : این قصیده در ستایش امیرالمؤمنین علی(ع) است که شهید آن را شرح نموده است.

 

شهادت:

پسر شهید بر اجازه نامه ای که “شهید” بر ابن خازن نوشته به خط خود چنین نوشته است: “پدرم، امام، علامه که این خط مبارک وی است، شمس الدین، ابوعبدالله، محمد بن مکی، روز پنج شنبه نهم  جمادی الاول سال ۷۸۶ در داخل قلعه ی دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد”. [۴] آنچه از تاریخ برمی آید، برخی از حاسدان دربار “برقوق”[۵] که بر شهید اول چشم زد داشتند و توان دیدن یک نفر انسان را که جامع آن همه فضائل و کمالات است نداشتند- زیرا که شهد بر فقه تمام مذاهب تسلط کامل داشت، و پیروان همه ی مذاهب مسلمان او را مرجع خود دانسته و از او – هرکس مطابق مذهب خودش – پاسخ سؤالات را می گرفتند- این رشکبران حاسد با ساختن دروغها و تهمتهای ناروا، شاه خون آشام ستمگر را بر ضد شهید اول شورانده و سرانجام آن رهبر فقیه پاک سرشت را به زندان و پس از یکسال اعدام نمودند و سپس بدن مطهرش را سوزاندند. نفرین خدا و پیامبران و تمام مردم بر تمامی دشمنان دین و انسانیت. و رحمت خدا بر شهدای راست قامت اسلام.

 

[۱] – این روستا به برکت وجود شهید اول، قرنها شیعه نشین بود، در جبل عامل، در لبنان واقع است. مسیحیان -حدود ۸۰ سال پیش- این قریه را اشغال کرده و آثار اسلامی آن را از بین بردند، و امروز جز چند خانه ی مسلمان نشین، در آن نیست.

[۲] – جبل عامل منطقه ای است کوهستانی در جنوب لبنان که “نبطیه” و “جزین” و “جباع” در آن واقع است. و از دیر زمانی مسکن شیعیان لبنان بوده است… جبل عامل زادگاه بسیاری از علمای شیعه است.

[۳] – به نقل از کتاب شهیدان راه فضیلت، علامه امینی ص۱۵۷

[۴] – روضات الجنات، جلد هفتم، ص ۱۱

[۵] – سیف الدینی برقوق، سر سلسله پادشاهانی جز کسی است که بر مصر و شام حکومت می کردند.

18دسامبر/16

جاذبه و دافعه ی انقلاب

هیچ کس منکر نیست که در طول چهارده قرن بعد از صدر اسلام، و در پهنه ی کشورهای اسلامی، انقلابی عظیم و ژرف تر از انقلاب اسلامی به وقوع نپیوسته و جمهوری اسلامی ایران به عنوان دستاوردی از انقلاب اسلامی، تنها نظام مبتنی بر اسلام است که بعد از آغاز اسلام تاکنون نظیر آن وجود نداشته و ندارد.

امت مسلمان ایران در راه ادامه و تثبیت این انقلاب و جمهوری اسلامی با تمسک یک پارچه به “حبل الله المتین” بر ظلمات ظلم و باطل در شرق و غرب می تازد و با تاسی به پیغمبر خدا در راه هدایت و نجات انسآنها، رنج شکنجه و شهادت را به جان می خرد که “لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه” و همچون علی مرتضی و حسین سیدالشهدا در راه خدا و رسول خدا می میرد و با کفر و باطل سازش نمی پذیرد، چرا که مرگ در راه خدا را سعادت جاویدان و زندگی و سازش با ستمکاران را جز تباهی و ننگ نمی بیند، و شهادت در راه خدا را فوز و رستگاری می داند و آن را از عسل مصفی شیرین تر.

امروز ملت مسلمان تمام تلاش و کوشش خود را در راه رضای خداوند (و رضوان من الله اکبر)به کار بسته است، گرچه شرق و غرب و شیطآنهای کوچک و بزرگ را خوش نیاید که آنها هرگز از مسلمانان راضی نخواهند شد مگر آنگاه که مسلمانان پیرو آنها شده و تحت سلطه ی جبارانه ی آنها همه ی ذخائر و منافع خود را با کمال ذلت به کام جهنمی آنها که همواره گویای “هل من مزید”است فرو ریزد ولی “هَیهات مِنّا الذِّله” “و لَنْ یَجْعَل اللهِ للِکافِرینَ عَلیَ المُؤمنینَ سَبیلا”

و چنین آرزوئی را جهانخواران شرق و غرب و مزدوران پلیدشان و لیبرالهای غرب زده‌ای که پایشان لب گور است، به گور خواهند برد.

امروز امت اسلام با جهاد در راه خدا، راه هدایت را یافته و با یاری دین خدا پیروزمند و ثابت قدم گردیده است و در پرتو ایمان به خدا و قدرت لایزال او بدون آنکه در برابر مشکلات و مصائب، سستی و حزن به خود راه دهد، خود را برتر و بالاتر از همه ی قدرتها یافته و با اعتقاد به نویدهای آسمانی قرآن به سوی حکومت جهانی اسلام و نجات همه ی انسآنهای در بند پیش می تازد. طبیعی است که چنین انقلاب و نظامی که از اسلام برخاسته و هرگز جز در برابر حق، سر تسلیم فرود نمی آورد، از نیروی جاذبه و دافعه ی نیرومندی برخوردار است.جاذبه برای تمام حق گویان و مظلومان و مستضعفان و دافعه برای همه ی مستکبران و ستمگران و اهل باطل. از یک سو تمام امید مستضعفان جهان به جمهوری اسلامی ایران بسته شده و حتی برادران مسلمان ما در مصر و اردن و…با اعتقاد به روایت مشهوری که اخیراً به طور وسیعی مورد توجه آنان قرار گرفته در انتظار آزادی فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به دست مسلمانانی هستند که از اقصی نقاط ایران(خراسان) قیام می کنند.

امروز مسلمانان آگاه در کشورهای اسلامی و عربی منتظرند، انقلاب اسلام با همان انگیزه ای که با قدرت، رژیم مقتدر شاه را سرنگون ساخت، رژیمهای سرسپرده و جنایت پیشه ی دیگر را نیز در سرزمینهای اسلام نابود و به جای آن حکومت اسلامی را مستقر نماید و حتی عده ای از مسلمانان اردنی در مراسم حج، در ملاقات با یکی از شخصیتهای اسلامی ایران، شیوه برخورد ایران در جنگ با عراق، مبنی بر دفاع از جمهوری اسلامی ایران را بر خلاف انتظار دانسته و خواستار آن بودند که جمهوری اسلامی باید تمام مرزهای اقلیمی و قومی و روانی که ساخته و پرداخته دست جنایتکاران و سلطه جویان تاریخ است در هم شکسته و با کمال قاطعیت و صراحت و قدرت در جهت آزاد سازی عراق به عنوان جزئی از سرزمین اسلامی از سلطه کافران پیش تازد و در گامهای بعدی اردن و حجاز و فلسطین و…را و سرانجام در پرتو ایمان و وحدت همه مسلمانان بساط تمام ابر قدرتها قدرت های شیطانی را از صفحه ی روزگار برچیده و حکومت جهانی اسلامی را برقرار سازد.

و از سوی دیگر تمام ابر قدرتهای غارتگر و مستکبران ستمگر و طاغوتهای کوچک و بزرگ که در پیشبرد انقلاب اسلامی زوال قطعی خود را می بینند، همه و همه بر نابودی جمهوری اسلامی کمر بسته اند با این هدف که ایران را با همه مزایائی که برای آنان داشت به کام خود برگردانند و مهمتر آن که دیگر ملتهای مستضعف را که به انقلاب اسلامی دستاوردهای آن به عنوان یک الگوی موفق دل بسته اند را نسبت به انقلاب بد بین و مأیوس کنند و بر همین اساس به جز ضربه های گوناگونی که از چپ و راست بر جمهوری اسلامی وارد کرده و می کنند با پرده پوشی دستاوردها و پیروزی های شگفت انگیز انقلاب و با توسل به انواع نیرنگها و دروغ پردازیهای ننگین و با استفاده از شبکه وسیع تبلیغاتی صهیونیستی امپریالیستی شان بیشترین کوشش را در جهت بی اعتبار کردن انقلاب و ایجاد نفرت و انزجار نسبت به انقلاب اسلامی در افکار عمومی جهان به کار بسته اند، که نموداری از آن را در جنایات فجیع جبهه متحد ضد انقلاب به ویژه منافقین در جنایاتی مانند انفجار خیام و ناصر خسرو و ترور شخصیتهای برجسته ای مانند آیت الله اشرفی اصفهانی و حرکت توسط وسائل ارتباط جمعی صهیونیستی و امپریالیستی و هماهنگ با آنان، مرثیه سرائی لیبرالهای مدعی مذهب را در داخل شاهد بودیم ولی شکست آنان در این جبهه وسیع و نابرابر نیز یکی دیگر معجزات انقلاب است و گوشه ای از عشق و امید مستضعفان را در مراسم حج نسبت به انقلاب – با توجه به محدودیتها و ارعابی که اکثر حجاج از مأِمورین امنیتی کشورهای متبوعشان داشتند- از زائران ایرانی شنیدید والسلام علیکم و رحمه الله.

رحیمیان

 

18دسامبر/16

جدیدترین استفتائات از امام

س-برخورد و رفتار با اسرای جنگی باید چگونه باشد و آیا کسی می تواند به خاطر آنکه اسرا قبلاً درحال جنگ با اسلام بوده اند به آنها توهین کنند؟

ج-اهانت به اسرا جایز نیست بلکه باید نسبت به آنان اخلاق اسلامی مراعات شود.

س-در شرایط حاضر اجازه ی والدین برای رفتن به جبهه لازم است یا خیر؟

ج-با موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه ی والدین شرط نیست.

س-زمینهای شخصی مردم عراق که در مسیر پیروزی اسلام و نابودی رژیم کافر و متجاوز عراق و کوتاه کردن دست آن جنایت کاران از سرزمین های اسلامی به طور موقت در تصرف رزمندگان اسلام قرار می گیرد از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

ج-هر مقدار که دفاع از اسلام و مسلمین توقف بر آن دارد نه تنها جایز است بلکه واجب و موجب قرب و رضای خداوند است.

س-کسی که از منزل تا محل کارش کمتر از چهار فرسخ شرعی است ولی هنگام خارج شدن از منزل قصد دارد به جای دیگری هم برود که از منزل تا آنجا به حد مسافت شرعی که حدود ۵/۲۲کیلومتر است می رسد آیا در چنین صورتی از اول مسافر محسوب می شود؟

ج-در فرض مذکور از اول مسافر است.

س-کسی که از اول تهران وطن او بوده است بعد از آن که تهران در اثر توسعه خارق العاده از بلاد کبیره محسوب شده آیا محدوده ای که وطن او به شمار می رود کدام است؟

ج-انچه قبل توسعه خارق العاده بوده است وطن او است.

س-کسانی که قدرت و توان شرکت مستقیم در جنگ و دفاع از اسلام و مسلمین ندارند چه وظیفه ای در قبال این امر واجب دارند؟

ج-باید در پشت جبهه خدماتی را که توان آن را دارند را انجام دهند.

س-آیا برای دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی اجازه امام یا مرجع تقلید لازم است یا خیر؟

ج-دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی بر هر نحو ممکن بر تمام مکلفین واجب است و مشروط به اجازه نیست.

س-در صورتی که زن درآمد مکفی داشته باشد آیا شوهر می تواند از پرداختن نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

ج-نفقه زن بر شوهر واجب است گرچه زن درآمد کافی داشته باشد.

س-برای کسانی که به تحصیل علوم اسلامی یا علوم جدید اشتغال دارند یا به انجام وظایف دیگری برای خدمت به جمهوری اسلامی مشغولند آیا رفتن به جبهه ی جنگ مقدم است یا آن که به کار خود ادامه دهند لطفا وظیفه ی شرعی را بیان بفرمایید.

ج-در حال حاضر تمام افرادی که قدرت دارند به جبهه بروند باید به مقامات مسئول مراجعه کنند و چنانچه تشخیص دادند که جبهه به آنها نیاز دارد واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگری مقدم است.

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول آبان-شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی در نجف اشراف (۱۳۵۶)

چهارم آبان-احیای قانون کاپیتولاسیون توسط رژیم خائن پهلوی و اعتراض افشاگرانه امام خمینی (۱۳۴۳)

نهم محرم-تاسوعای حسینی (۶۱هـ. ق)

دهم محرم-عاشورای خونین ابی عبدالله الحسین (ع)(۶۱هـ. ق)

دهم آبان-شهادت آیت الله قاضی طباطبائی در تبریز(۱۳۵۸)

یازدهم آبان-سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر (۱۳۴۰)

دوازدهم محرم- شهادت امام زین العابدین (ع) به قولی.(۹۴هـ. ق)

سیزدهم آبان- تبعید امام خمینی به ترکیه (۱۳۴۳)

سیزدهم آبان- تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

سیزه آبان- روز دانش آموز (۱۳۵۸)

چهاردهم محرم- انتقال قبله از بیت المقدس به مکه المعظمه (۵۲ هـ. ق)

هیجدهم آبان- رفراندم تثبیت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.(۱۳۵۸)

نوزدهم محرم- حرکت کاروان کربلا به طرف شام.

بیستم آبان- پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)

بیست و چهارم آبان- در گذشت مفسر کبیر قرآن آیت الله علامه طباطبائی (ره) (۱۳۶۰)

بیست و پنجم محرم- شهادت امام زین العابدین(ع) به قولی دیگر (۹۴هـ. ق)

اول صفر- جنگ صفین (۳۷هـ. ق)

سوم صفر- ولادت امام محمد باقر (ع) (۵۹هـ. ق)

 

18دسامبر/16

روان شناسی و جامعه شناسی

 

درسهای منتشر شده از شهید حجهالاسلام و المسلمین دکتر باهنر

ارتش

نیاز به نیروی انتظامی:

اصل” نیروی نظامی و دفاعی” از نیازهای اولیه زندگی بشر است و به همین جهت از نخستین روزها وسائل و ابزار جنگی و دفاعی، مورد توجه انسان بوده است، در حفاریهائی که با اسکلت های انسان های چند هزار سال پیش برخورد کرده اند، ابزار اولیه ی جنگی را نیز در کنار آنها یافته اند. بشر ابتدا از سنگ، و سپس از فلزات وسائل نظام و دفاعی می ساخته است.

پس معلوم است که انسان نمی توانسته بدون نیروی اتنظامی و قوای جنگی زندگی کند و شاید به همین جهت بوده که در زندگی قبیله ای و در میان عرب جاهلی، به داشتن پسر اهمیت بیشتری می داده اند و تعداد پسران را تعداد سربازان یک قوم میدانستند. حکومت ها هم با قدرت و نیروی سربازان به وجود می آمدند. در ایران خودمان اگر به تاریخ بنگرید می بینید گاهی یک ایل و قبیله حرکت می کرد و حکومت را در دست می گرفت، امروز هم تفاوت زیادی نکرده، ابر قدرتها حکومت هائی هستند که بیشترین بودجه کشورشان صرف نیروهای نظامی و جنگی می شود، آمریکا و شوروی از همه وزارتخانه ها بیشتر به وزارت جنگ و وسائل جنگی توجه دارند. در رژیم گذشته هم- برای حفظ منافع آمریکا- همیشه سنگین ترین بودجه مربوط به ارتش بود ولی پس از انقلاب( تا قبل از جنگ تحمیلی) برای اولین بار در ایران، آموزش و پرورش، در صدر قرار گرفته و بودجه ی سنگین، مربوط به تربیت جامعه گشت.

در هر حال امروز هم مانند دورآنهای باستان انسان احتیاج دارد تا چنگال و دندان تیز کند! چون هنگامی که افکار انسان، مادی باشد، و روح ماتریالیسم و تکاثر و تهاجم و قدرت طلبی و سلطه گری بر انسان حاکم باشد، ماده گرائی و حیوانیت حاکم خواهد بود و حیوان هم معمولاً با زور و چنگال و دندان،طعمه و غذا  به دست می آورد. و هر حیوانی درنده تر و پر زورتر باشد، غذا و طعمه ی بیشتر و بهتری می تواند به دست آورد.

نیروی نظامی در اسلام:

شکی نیست که امروز مسلمانان در دنیائی زندگی می کنند که با انسان های مادی و کسانی که زندگی حیوانی را عملا رواج می دهند، روبه رو هستند مقابل بودن با چنین جامعه ای ایجاب می کند که مسلمانان نیز برای دفاع مجهز باشند و روی همین اصل، قرآن مجید می فرماید:

” و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله وعدوکم”

بنابراین نیروهای نظامی و سلاح، برای در هم کوبیدن عدوالله و عدوکم است و تا هنگامی که عدوالله و عدوکم وجود داشته باشد، ناچار نظام مکتبی هم باید خود را تجهیز کرده و مسلح شود. در روایات مربوط به قیام حضرت مهدی (عج) نیز می بینیم آغاز قیام “بالسیف”(شمشیر)  است (که سیف و شمشیر، مظهر سلاح می باشد). ولی پس از آن حکومت عدل آن حضرت مستقر شد، هیچ گونه نشانی از چگونگی و کم و کیف سلاح، در روایات و – احادیث به چشم نمی خورد.

ارتش ایران:

ارتش ایران، در گذشته داران چند خصوصیت بود:

۱-تخدیر فرهنگی و تحمیل عقیده:

در گذشته، فرهنگ اصیل اسلامی و مردمی ارتش را از دستش گرفته بودند و به او یک عقیده ی پوچ، تحمیل کرده بودند. وجود نظام شاهنشاهی را برای ارتش یک عقیده و اصل معرفی کرده بودند، در هیچ اداره و ارگانی به اندازه ی اتش تبلیغات تخدیری نمی شد، یک ارتشی اجازه نداشت آزادانه مطالعه کند، معاشرت کند، حتی ازدواج کند!، قرآن مترجم در محیط ارتش ممنوع بود! نهج البلاغه ممنوع بود! و بالاخره ارتش را طوری بار می آوردند که برای خود شخصیت مستقلی احساس نکند به طوری که خدا، شاه، میهن، شعار معمولی آنان شده بود، تازه واژه ی خدا یک واژه ی تشریفاتی بود، ومنظور از آن خدائی بود که در جامعه عنوان نداشته باشد و تنها به عنوان نام آن را ببرند، میهن هم خلاصه می شد در وجود شاه، همه چیز شاه بود، اگر هم در برنامه ها و کتاب های کلاسیک، نامی از اسلام و دین برده میشد بعد از اعتقاد به شاهنشاهی مطرح می گشت، آن هم نه مکتب اسلام بلکه چیزهائی از اسلام که با افکار آنان منافات نداشته باشد. گاهی در طرح ریزیهای درسی بحث بود که آیا اول اسلام و بعد ایران یا بالعکس؟ آنان می گفتند: اول از “نظام شاهنشاهی و ایران” و سپس از اسلام صحبت شود. یکی از مشکلات ارتش همین تلقین بود که می گفتند “ایران و شاهنشاهی”، ولی ما می گوئیم در مرحله ی اول، اصالت مربوط به آئین اسلام است وبعد ایران…

۲-وابستگی:

دومین خصوصیت ارتش وابستگی به خارج مخصوصا به آمریکا بود.چه از جهت تکنیک و چه از جهت تاکتیک از جهت فنی و تکنیک، از هواپیماها و موشک ها تا تانکها و فشنگها از آمریکا بود، در نتیجه لازم بود از جهت ابزار یدکی، تعلیمات و مستشاری وابسته به آمریکا باشد، افسر ما در آنجا تعلیم ببیند و مستشار از آنجا به ایران بیاید، و هم چنین از جهت رزمی و تاکتیک و روش نیز وابسته بود. یک چنین وابستگی برای ما حالا هم ایجاد زحمت کرده است. البته این حقیقت قابل انکار نیست که سعی می شد، ارتش قوی و دارای تجهیزات کافی و مدرن باشد و کار هم زیاد می کردند و کار اساسی فقط روی ارتش و ساواک میشد چرا که حیات و موجودیت رژیم با آن در تماس بود و بقیه را اهمیت نمی دادند: فرهنگ بی محتوا بود معلم خوب تربیت نمی شد متخصص تربیت نمی شد و همه‌ی ارکان کشور متلزل بود،اما- هیچ کدام از اینها برای آمریکا و شاه مسئله ای نبود ولی ارتش می بایست قوی باشد تا بتواند ژاندارم منطقه گردد. در تمام مسائل کشور به صورت شوخی کار می شد ولی روی ساواک و ارتش بسیار جدی بودند تا آنجا که در تمام منطقه، این ایران بود که مورد اعتماد آمریکا بود. و از همین رو مرکز فرماندهی خاورمیانه سازمان مخوف “سیا” در ایران قرار داشت و ایران منطقه ی ثباتی برای ابر قدرتها شده بود.

فساد اخلاقی:

اصولا استعمارگران هرگاه گروه یا ملتی را بخواهند برده ی خویش سازند فساد را در میانشان رواج می دهند و به مسائل جنسی و اعتیاد می کشانند. درست مانند جریان اسپانیا و اندلس که از این راه ارتش مسلمانان را فاسد کردند و سپس شکست دادند. رژیم فاسد گذشته درهمه جا بذر فساد می پاشید ولی مخصوصا در ارتش کوشش فراوانی در این جهت داشت، به ویژه در سطح بالای ارتش، همه ی امکانات فساد و عیاشی برایشان محیا بود و بالاخره از اصل “فاسد کن و اسیر کن” استفاده می کردند و با کوبیدن آنان و برده ساختن می توانستند به امیال خود برسند و برای اینکه فکر ارتشی نیز از خودش نباشد و به هیچ چیز نیندیشد، علاوه بر فساد و عیاشی از حقوق و امکانات مکفی هم برخوردار بود، و از تمام وسائل و امکانات رفاهی استفاده می کرد و در واقع همان شکم سیری یک برده که موجب رضایت و گرمی او می شد در ارتش تحقیر شده به وجود آمده بود و با فساد و عیاشی و شکم سیر، فقط مطیع بودند و چیز دیگری مطرح نبود. در بر انداختن رژیم، به این دو بازوی حساس شاه حمله شد و ساواک و کادر بالای ارتش متلاشی شد به گونه ای که همه ی افراد موثر یا اعدام شدند یا فرار کردند. اینکه می گوییم: بازوی حساس از این جهت است که این دو، چشمگیر و در رودر روی مردم بودند و گرنه نمایندگان مجلسین از ساواک و ارتش خطرناک تر بودند زیرا ما الان می بینیم که چگونه در قانون گذاری ها و طرح تصویب ها، مجلی مظثر است و این همه ی بودجه و تصمیم گیری ها مربوط به نمایندگان بود، همچنان که الان ما در شورای انقلاب، در یک جلسه تصمیمی می گیریم که با میلیونها مردم ایران سروکار دارد، و با میلیاردها تومان پول ارتباط پیدا می کند.[۱] و بالاخره مدیریت سابق ارتش از هم پاشید و مردم پادگآنها را یکی پس از دیگری گرفتند و بسیاری از ارتشیان از قبل به امر امام به مردم پیوسته بودند و برخی دیگر بعدا پیوستند.

شعارهای گمراه کننده:

با چنین وضعی که ارتش پیدا کرد، شعارهائی مطرح شد، گروههای چپ و افراطی شعارهائی رایج کردند که ظاهرش بسیار جالب و گمراه کننده بود، مثلاً می گفتند: ارتش طاغوتی، شاهنشاهی، فاسد و… باید منحل گردد! توجه دارید که ظاهر این شعار بسیار جالب است، احساس برانگیز و گمراه کننده، ولی عملاً توطئه ای است برای شکست جمهوری اسلامی و این نظام نوپا را خلع سلاح کردن. در این جا تذکر این نکته لازم است که معمولاً شعارها، برای کسانی که به مراحل عملی امور، وارد نیستند اثر می گذارد ولی چنان چه به مرحله ی عمل توجه داشته باشدند می بینند که مشکلات زیاد است، برای نمونه آقایانی که انقلابی بودند و به شورای انقلاب ایراد می گرفتند که چرا انقلابی عمل نمی کند. اکنون که وارد مجلس شده اند می بینند برای تهیه ی یک آئین نامه آنقدر بحث و گفت و گو هست که اگر بخواهیم با روش آنان رفتار کنیم باید یک سال طول بکشد. درهر صورت می خواستند با این روش ظاهر فریب، آنچنان دولت را ضعیف کنند که اگر کوچکترین حمله ای بشود نتواند دفاع کند. چون به طور کلی نمی توانستیم حتی از سلاحهای خود استفاده کنیم چون جوآنهای ما تازه با تفنگ آشنا شده بودند. به هر حال ما که می بایست از این ارتش، با این شرائط و مشکلات ارتش مدافع و اسلامی بسازیم، مواجه بودیم با فرهنگ شاهنشاهی آن و هنوز بسیاری از اینها نتوانسته بودند جمهوری اسلامی را درک کنند و تفاوت این رژیم را نفهمیده بودند. موضوع دیگر، حل مسئله ی وابستگی است که بسیار مشکل و ظریف است، زیرا مثلاً اگر بخواهیم “فانتوم” نخریم یا کناربگذاریم واز شوروی “میگ” بخریم، باز همان وابستگی است، از انگلیس تانک بخریم همان وابستگی است و احتیاج به مستشار خواهد بود و دیدن تعلیم در آنجا تنها راه علاج این است که صنایع، مخصوصا صنایع نظامی تازه خودکفائی و استقلال یابد. البته مقصود از خودکفائی این نیست که ما دور خویش خطی بکشیم و از دنیا قطع کنیم نه بلکه ما روابط ظالم و مظلوم را قطع می کنیم ولی روابط تعلیم و تعلم و انسانی را خواهیم داشت و فنون و علوم را نیز کشف خواهیم نمود. پس نه تنها شعار انحلال ارتش غلط بود، بلکه باید ساخته شود، مکتبی شود، قوی گردد زیرا هرگز از یک ارتش قوی بی نیاز نیستیم.[۲]

سلاحهای اتمی:

سؤالی که این جا پیش می آید،این است که آیا در موضوع گسترش سلاحهای اتمی چه باید کرد ؟ الان ابر قدرتها شعار فریبنده می دهند که باید جلوی سلاح های اتمی را گرفت، یعنی کشورهائی که سلاح اتمی دارند خوب، داشته باشند ولی مثلاً ایران اگر خواست اتمی شود جلویش را بگیریم ! این شعار موذیانه قابل توجه و دقت است و تا موقعی که با دنیای وحشی و سلاحهای اتمی آنها روبه رو هستیم باید در این باره فکری بکنیم که این یکی از بلاهای دامن گیر جهان ماست.

تصفیه:

موضوع دیگر، تصفیه در ارتش بود، برای جلوگیری از خیانت و وابستگی و جاسوسی، حدود ۷-۸ هزار نفر از سران ارتش تصفیه شدند، در نتیجه مدیریت، تخصص و فرماندهی هم کاسته شد. چون افسران و درجه داران خوب ما چندان مدیریت و فرماندهی نکرده بودند ودر این زمینه کم تجربه بودند، و از این نظر با مشکل دیگری روبه رو شدیم و از آن طرف تصفیه ی کامل هم انجام نگرفت، چون بسیاری از افسران که مثلاً مردم را سرکوب می کردند، شناسائی نشده اند و به همین علت هم می بینید که گاهی خیانت بعضی از آنها کشف می شود. اتفاقاً در حمله ی نظامی آمریکا هم چیزهائی کشف شده است که تعقیب می شود، اکنون باید چه کرد؟ آیا همه را قلع وقمع کنیم؟ وچگونه ارتشی جایگزین آن کنیم؟ در صورتی که بسیاری از ارتشیان، خوب و با جمهوری اسلامی موافقند و خدمت می کنند؟ و دلسوزانه کار می کنند، افرادی هم بی تفاوت هستند و افرادی هم خائن هستند و خائن ها هم شناخته نیستند، بنابراین باید معیارهای تصفیه ارتش چگونه باشد؟[۳]

شعار بی طبقه ی توحیدی:

این شعار نیز رواج یافت و گفتند همان گونه که در اسلام با فریاد الله اکبر مردم اجتماع می کردند وهر کس سلاح خود را برمی داشت و آنگاه رسول اکرم(ص) یک فرمانده تعیین می کردند و حتی گاهی جوانترین را، حالا هم باید این گونه باشد. این شعار نیز ظاهرا جالب است ولی آیا شرائط کنونی را اصلاً می شود با آن موقع مقایسه کرد؟ و اصولا مراد از بی طبقه چیست؟ آیا آن چنان که در چین بود و بعدا پشیمان شدند و اکنون در حدود ۴۰۰ مرتبه در ارتش دارند ؟ یا نه بگوییم تبعیضهای گوناگون باید مرتفع شود؟ آری باید تبعیضها از اقتصادی و غیره برداشته شود ولی مدیریت، فرماندهی و تصمیم گیری باید تحت مقرراتی باشد، ارتش شوخی بردار نیست، قاطعیت، مؤمن بودن، تخصصها، تجربه ها، مهارتها، و سابقه ها خود مورد توجه است.

سربازی برای طلاب:

موضوع دیگر، سربازی طلاب است، قبلاً ما زیر بار طاغوت نمی رفتیم و به سربازی تن در نمیدادیم چون خدمت به طاغوت بود، و علاوه بر این پادگآنها محیطهائی غیر اسلامی بودند، ولی الان چگونه؟ آیا برای حضرات طلاب یک دوره ی نظامی لازم است یا نه؟ من پیشنهاد میدهم که دوره ی لازم تعلیم نظامی را طلاب ببینند و به جای تجدید یک کارت معافی، یک کارت دیدن ایام تعلیمات نظامی را داشته باشند منتهی فقط دوره ی تعلیم را ببینند و از نظام معاف و برای دفاع و جهاد آماده باشند. [۴]

ارتش مردمی:

بسیج و آمادگی عموم مسلمانان و فراگیری فنون جنگی و نظام، از مباحث ایدئولوژیکی اسلام است و از نظر اسلام اجر و ثواب هم دارد. ارتش منظم و قوی به جای خود که باید باشد، ولی آمادگی  تمام مردم نیز طبق عقائی اسلامی لازم است تا در هنگام دفاع و جهاد همگی آماده باشیم.

سپاه پاسداران:

این نهاد انقلابی بین ارتش و بسیج است، ما احساس کردیم که به یک نیروی منظم و مکتبی نیازمندیم که افراد آن را باید از میان افراد شناخته شده و مسلمان و مؤمن به انقلاب و به جمهوری اسلامی انتخاب نمائیم. البته پادگان ها باید تحکیم و اصلاًح شوند و ساخته گردند برای دفاع از مرزها. ولی این سپاه نیز باید باشد که این چنین از شهادت استقبال می کنند، سپاه پاسداران سپاهی است قانونی که مجلس هم نمی تواند آن را منحل کند زیرا در قانون اساسی ذکر شده است و رسمیت دارد و فرمانده ی سپاه عضو شورای عالی دفاع است، یعنی در بالاترین ارگان تصمیم گیری دفاعی کشور دخالت دارد. بنابراین،سپاه پاسداران باید تقویت شود و این سپاه رزمی مکتبی، هر نوع مشکلی دارد باید از میان برداشته شود و آمادگی بیشتر یافته و با فنون نظامی هر چه بیشتر آشنا شود گردد که در گذشته بزرگترین فداکاری ها را نشان داده و شهید داده است تا آنجا که به تدریج ارتش ما هم روحیه تازه پیدا کرد و وارد عمل شد و شهید داد و با دادن شهید جان گرفت و آثار حیاتی در پادگآنها به وجود آمد.                                                    پایان

 

[۱]-هنگام طرح این بحث، مجلس شورای اسلامی تشکیل نشده بود وهنوز کشور به وسیله ی -یک شورای انقلاب اسلامی- زیر نظر امام اداره می شد (پاسدار اسلام)

[۲] -و دیدیم که چگونه در جریان جنگ تحمیلی ساخته شد و به هسوی مکتبی شدن حرکت و در پرتو سلاح ایمان و شهادت طلبی، قوی گردید. (پاسدار اسلام)

[۳] – امروز بحث درباره ی ارتش به این صورت مطرح نیست زیرا ارتش در جریان جنگ تحمیلی امتحان خود ر به شایستگی داد و عملا یک انقلاب درونی در آن رخ داد که رو به تکامل است، و اگر تنی چند خائن یافت شود، هرگز نمی توان عمل آنها را به حساب ارتش گذاشت.(پاسدار اسلام)

[۴] – این بحث از نظر کلی و در سطح حوزه ی علمیه است وگرنه می دانیم که از آغاز جنگ تاکنون عده ی قابل توجه ای از طلاب داوطلبانه آموزش نظامی دیده و در جبهه ها شرکت کردند و به شهادت رسیدند و اکنون نیز گروهی در جبهه ها حضور دارند.

18دسامبر/16

رهنمودها

 

امام:

*اگر ملتی بخواهد به طرف سعادت پرواز کند باید با دو بال تهذیب نفس و علم باشد.  ۲۹/۶/۶۱

*دولت های دنیا از شما هراس دارند که مبادا ملتهایشان مثل شما بشود.  ۲۹/۶/۶۱

*اگر دیدید کسانی می خواهند بین شما و فیضیه جدائی بیاندازند، بدانید که یک دست اجنبی درکار است.  ۲۹/۶/۶۱

*الان هم در حجاز اجازه نیست که بگویند: “مرگ بر اسرائیل”  ۲۹/۶/۶۱

*آقایان در فاس اسرائیل را بیمه کردنند و نتیجه اش جنایت لبنان شد.  ۲۹/۶/۶۱

*دولتهای منطقه اگر بر ضد اسلام اقدام کنند، ایران که بزرگترین قدرت منطقه است بر آنان نخواهد بخشود.  ۳۰/۶/۶۱

*مسلمانان باید بدانند که نقشه ی آمریکا که به دست خبیث اسرائیل در جریان است به بیروت و لبنان خلاصه نمی شود.  ۳۰/۶/۶۱

*باید دست شیاطین را از کعبه و حرم کشورهای اسلامی که حریم آن است، قطع کرد.  ۳۰/۶/۶۱

*هر چه از این جنگ تحمیلی می گذرد، قدرت و استحکام جمهوری اسلامی ایران افزون تر می گردد.  ۱/۷/۶۱

*اگر ما گرسنه و منزوی باشیم و به طرف خودکفائی حرکت کنیم، بهتر از این است که وابسته و مرفه باشیم.  ۱/۷/۶۱

*مواظبت کنید که گروههایی چپی و روسی و آمریکائی و منافقین آمریکائی، دانش آموزان را نفریبند.  ۳/۷/۶۱

*سهل انگاری در تعلیم و تربیت خیانت به اسلام و استقلال فرهنگی کشور است.

*امروز دانش آمزان باید سعی کنند تاریخ انقلاب اسلامی مان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان با روحانیون را بیاموزند.  ۳/۷/۶۱

*امیدواریم همه به اندازه ی مسئولیت تبلیغ نموده و تلاشهای دشمنان را خنثی سازیم.  ۸/۷/۶۱

*اگر ما میگوییم اسلام باید صادر شود یعنی اسلام همه جا رشد پیدا کند و ما بنا نداریم در جائی دخالت نظامی کنیم.  ۸/۷/۶۱

*شمابید برای خدا سلسله مراتب را حفظ کنید.  ۱۰/۷/۶۱

*آن چه پیش خدا دوام دارد آن است که قلب مردم را همراه خود کنید.  ۱۰/۷/۶۱

*انفجار جنایت بار عظیمی که در جنوب شهر در بین طبقه ی مستضعف اتفاق افتاد و کودکان نورس را در آغوش مادران به هلاکت رساند، شرافت و انسانیت را به سوگ نشاند.  ۱۱/۷/۶۱

*اینان انتقام شکست مفتضحانه ی خود را از مظلومان متعهد به اسلام جنوب شهری می گیرند.  ۱۱/۷/۶۱

*ملت انقلابی ایران دفاع از اسلام و قطع دست شیطان بزرگ از منطقه را در راس برنامه های خود می داند.  ۱۱/۷/۶۱

آیت الله العظمی منتظری:

*بی تفاوت بودن نسبت به حوادثی که برای مسلمآنها اتفاق می افتد، گناهی بسیار بزرگ است.  ۲۹/۶/۶۱

*به وسیله ی نفت کشورهای اسلامی است که آمریکا و اسرائیل این جنایات وحشیانه و ضد انسانی را انجام می دهند.  ۲۹/۶/۶۱

*دولتهائی که با سکوت و تأیید ضمنی کشتار لبنان را تایید کردند به اسلام خیانت نمودند.  ۳۱/۶/۶۱

*ملت های مسلمان صفوف خود را علیه آمریکا و شوروی جهانخوار فشرده تر کنند.  ۳۱/۶/۶۱

*اگر تفرقه هائی که از طرف آمریکا به وجود آمده به وحدت اسلامی ملتها تبدیل شود، دشمنان اسلام برای همیشه مأیوس خواهند گشت.  ۳۱/۶/۶۱

*استکبار جهانی با توطئه های گوناگون نظامی و تبلیغاتی که می کوشند از گسترش این حرکت عظیم الهی که در سرزمین ایران اسلامی به رهبری سلاله ابراهیم حضرت امام خمینی مد ظله شروع شد جلوگیری نماید.  ۳۱/۶/۶۱

*نباید موجبات دلسردی افراد از انقلاب و گرایش آنان به جناح ضد انقلاب را فراهم آورد.  ۷/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

سیستم قضائی اسلام

دادگاه های انقلاب در محکمه ی تاریخ – حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

پس ازقرنها امید و آرزو!

پس از قرنها تلاش و کوشش !

پس از قرنها تبعید و زندان و شکنجه و اعدام !

پس از قرنها قضاوت حکام جور !

و پس از قرنها نیایش ودعا برای تحقق حاکمیت اسلام.

سرانجام خون ها، ایثارها، فداکاری ها، و تلاش های بی دریغ امت حزب الله ایران به رهبری پیامبر گونه ی امام و با امداد های غیبی الهی جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت وبه مسئولین قضائی کشور امکان داد که احکام نورانی قرآن کریم را –بدون کم و کاست – در جامعه ی خود پیاده کنند.و اکنون پس از قرنها انتظار ملت ما منتظر است که ویژگی های قضا و قاضی اسلامی را که در کتب فقهی می خوانید و برفراز منبرها می شنوید،در دادگاه های انقلاب ببیند. اکنون مردم ما منتظرند که عدالت علی علیه السلام را در دادگاه های جمهوری اسلامی مشاهده کنند. اکنون مردم انتظار دارند که در رابطه با محتوا یافتن جمهوری اسلامی برای نخستین گام،اسلام در دادسراها و در دادگاه های انقلاب عینیت یابد. اکنون نه تنها ملت مسلمان ایران و جهان به مسئولین قضائی کشور می نگرند-که با دستاوردهای خونین شهیدان،و تلاش پیکارگران،اشک یتیمان،وآه بیوه زنان چه می کنند – که تاریخ تماشاگر این صحنه است.درست تر بگویم، به زبان قرآن کریم،اکنون خدای تعالی به ما می نگرد که پس از رسیدن به قدرت،چگونه شکر نعمت می گذاریم و چه می کنیم؟!:

  • NèO öNä۳»oYù=yèy_ y#Í´¯»n=yz ’Îû ÇÚö‘F{$# .`ÏB öNÏdω÷èt/ tÝàZoYÏ۹ y#ø‹x. tbqè=yJ÷ès?.[1]

“…سپس بعد از هلاکت ستمگران ما شما را جانشین آنها در زمین نمودیم تا ببینیم چه می کنید؟!.”

آنها هر چه بودند، و هرچه کردند، رفتند، اکنون باید دید که ما چه می کنیم؟.

امام علی (ع) در نوشتار خود برای مالک اشتر – هنگامی که او را به حکومت مصر منصوب کرد – در رابطه با مسئله ی قضاوت،پس از تبیین ویژگی هایی که برای قاضی از نظر اسلام ضروری است،جمله ای دارد که برای مسئولین جمهوری اسلامی ایران به ویژه متصدیان امر قضا سخت قابل تامل و توجه است،می فرماید:

“فانظر فی ذلک نظرا بلیغا فان هذا الدین قد کان اسیرا فی الیدی الاشرار،یعمل فیه بالهوی،و تطلب به الدنیا”[۲]

“…در این رابطه، دقیق بنگر که این دین در گذشته تاریخ در دست اشرار اسیر بوده،و بازیچه ی هوس های فرمان روایانی بوده که به نام آن بر مردم حکومت می کرده اند”!

از این سخنان امام معلوم می شود که در گذشته تاریخ تا زمانی که علی (ع) زمام حکومت را به دست می گیرد،مردم دادگاه اسلامی کمتر دیده اند و طعم عدالت اسلام را کمتر چشیده اند، و فرمان روایان و قضاتی که به نام دین و مذهب و اسلام بر جوامع مختلف جهان حکومت می کرده اند، زورمدارانی بوده‌اند که دین را برای پیاده کردن امیال نفسانی خود استخدام نموده بودند، و این واقعیت تلخ تاریخی سخت امام را رنج  می داد و لذا سعی می کرد که در حکومت خود یک سیستم قضائی به واقع اسلامی به وجود بیاورد که با شهادتش این آرزو در دل تاریخ ماند. و اکنون پس از قریب چهارده قرن، زمینه تحقق آرزوهای امیرالمؤمنین به رهبری فرزند راستین او در کشور ما فراهم شده، با این تفاوت که جامعه ی آن روز آمادگی حکومت امام را نداشت، و جامعه ی امروز امادگی دارد. آن روز دل علی خون می شد تا تعداد محدود از مسلمانان را برای مدتی کوتاه به میدان جهاد بکشد، ولی امروز فرزند او با اشاره،امت حزب الله ایران را با دست خالی در مقابل توپ  تانک و مسلسل به خیابآنها می کشد!و شگفت انگیز تر اینکه شعار میدهند: توپ،تانک،مسلسل دیگر اثر ندارد!!.

آن روز گاه می شد اظهار نظر امام در رابطه با مسائل فرعی اسلام جنجال می آفرید و امت را از امام جدا می کرد! ولی امروز امت ما به حدی از رشد رسیده است که در جو مسمومی که بوق های تبلیغاتی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی و اسلام به وجود آورده، به اسلام رای می دهد و با تحمل رنجها و و محرومیت ها دادن مال و جان، با چنگ و دندان از اسلام و امام دفاع می کند!.و بالاخره آمادگی ملت برای اجرای احکام نورانی قرآن به هر قیمت،حجت را بر مسئولین قضائی کشور تمام کرده و برای آنها هیچ عذری نزد خداوند تعالی باقی نگذاشته است. و من شهادت میدهم که در عصر ما قاضی می تواند با آنچه اسلام واقعی است حکم کند، بلکه می توانم ادعا کنم که در تاریخ اسلام قضات به اندازه ی امروز ایران، دستشان برای اجرای احکام اولیه اسلام باز نبوده است. و لذا در این مقطع حساس تاریخ اسلام که شکوفه ی انقلاب اسلامی در ایران جوانه زده، و میرود که با شکفه شدن ان سراسر منطقه را فراگیرد، و زمینه را برای جهانی شدن اسلام، و ظهور امام عصر- اروحنا له الفدا فراهم کند، مسئولین قضائی کشور سنگین ترین بارهای انقلاب را بر دوش دارند، و دادگاه های انقلاب، امروز در محکمه ی تاریخ، و فردا در محکمه ی عدل الهی، باید پاسخ بدهند که با دست آورد خون شهدای انقلاب و رنج و تلاش همۀ پیکارگرانی که پس از شهادت علی (ع) تا امروز برای تحقق حکومت او فداکاری کرده‌اند،چه کرده‌اند و می کنند؟!در این رابطه توجه به سیستم قضائی اسلام برای متصدیان امر قضا، و تبیین این سیستم برای ملت آگاه و انقلابی ایران، فوق العاده لازم و ضروری است،و آن چه فعلا در این سلسله مقاله هائی که به قلم نگارنده در این مجله منتشر می‌شود، و از حساسیت و ضرورت و فوریت بیشتری برخوردار است،عبارت است از حساسترین فرازهای سیستم قضائی اسلام،که متاسفانه این سیستم کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، و شاید فرصت دیگری پیش اید که به خواست خدای تعالی سایر ابعاد این سیستم قضائی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.

حساس ترین فرازها:

به نظر میرسد که حساس ترین سیستم قضائی اسلام،ویژگی هائی است که این مکتب برای قضا و قاضی ضروری میداند پیش از تبیین این ویژگی ها،لازم است دو موضوع مورد بررسی قرار گیرد:

۱-تاریخ قضا در اسلام.

۲-بررسی ان چه تاکنون به نام قضا اسلام در جوامع اسلامی مطرح بوده و هست.

تاریخ قضا در اسلام:

در صدر اسلام،محکمه و دادگاه به شکلی که اکنون مشاهده می‌شود وجود نداشته. به سخن دیگر قوه ی قضائیه به صورت یک قوه ی مستقل از قوه ی مقننه و قوه ی مجریه با تشکیلات گسترده ای که هم اکنون دارد، سابقه ی تاریخی اسلامی ندارد. اصولاً تفکیک قوای سه گانه در تاریخ اسلام بی سابقه است با این معنا که تقسیم قوای کشور، به قوه ی مقننه، و قوه ی قضائیه، و قوه ی مجریه، یک تقسیم بندی اسلامی نیست. آن چه در اسلام مطرح است این است که قوه ی مقننه، وحی است، و قوه ی قضائیه نمایندگان وحی، و قوه ی مجریه، دولت که جز با تنفیذ نماینده ی الهی از نظر اسلام رسمیت ندارد. هرچند تفکیک قوا به شکلی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده،برای تقسیم کارها و منسجم نمودن امور در عصر غیبت، مخالف اسلام هم نیست.در عصر پیامبر اسلام (ص) چیزی به نام دادسرا و دادگاه وجود نداشت. در اغاز بعثت که تعداد مسلمانان از چند نفر و به تدریج از چند صد نفر تجاوز نمی کرد طبعا مراجعات قضائی،بسیار کم بود و نیازی به تشکیلات قضائی نبود، و در موارد ضروری، شخص پیامبر اکرم احکام لازم را صادر می فرمود. ولی پس از هجرت به مدینه و گسترش نفوذ اسلام در قبائل عرب، به تدریج نیازهای قضائی جامعه ی اسلامی فزاینده میشد به گونه‌ای که کم‌کم پیامبر اسلام (ص) فرصت قضاوت نمی یافت. ظاهرا نخستین کسی که از طرف پیامبر اسلام ماموریت قضائی یافت و به این سمت منصوب شد، امام علی علیه السلام بود.امام جریان ماموریت قضائی خود را برای یمن این چنین تعریف می کند :”پیامبر اسلام به من ماموریت داد که به عنوان قاضی به کشور یمن سفر کنم، گفتم : یا رسول الله من جوانم و شما مرا به عنوان قاضی در میان جمعیت هائی می فرستی بزرگسال و با تجربه؟![۳] پیامبر فرمود: خداوند دلت را در رابطه با شناخت حق راهنمائی می کند، و زبانت را برای ادای آن چه حق تشخیص داده ای استوار می دارد، وقتی دو طرف دعوا رو به روی تو نشستند، قضاوت نکن مگر پس از این که دیگری بشنوی همان طور که از اولی شنیده ای که این گونه برخورد با مسائل قضائی برای تشخیص حکم مناسب تر است. بدین ترتیب من به سمت قضاوت منصوب شد م و تاکنون این سمت تداوم یافت”.[۴] از کیفیت سؤال وجواب کاملا پیداست که این نخستین مامؤریت قضائی است که به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذارشده بود. تا گسترده شدن حوزه ی  حکومتی اسلام،نیازهای قضائی جامعه اسلامی فزاینده می شد، و امکاناتی برای تشکیل یک دستگاه قضائی منظم وجود نداشت، و در این رابطه پیامبر اسلام با کمبود شدید کادر قضائی مورد نیاز مواجه بود، و لذا در مواردی ضرورت ایجاب می کرد که افراد غیر متخصصی را که اندکی معلومات قضائی اسلامی داشتند با راهنمایی های لازم به سمت قضاوت منصوب نماید. یکی از این موارد، ماموریت قضائی معقل بن یسار بود. معقل می گوید: پیامبر اسلام (ص) به من ماموریت داد که میان قوم خود قضاوت کنم، گفتم: یا رسول الله من خوب از عهده ی این کار بر نمی آیم ؟. پیامبر فرمود: مانعی ندارد، خداوند به قاضی کمک می کند تا آنجا که عمدا به حقوق مردم تجاوز نکند[۵]سه بار[۶] بدیهی است که اگر پیامبر اسلام قضات واجد شرایط به اندازۀ کافی داشت، هیچ وقت افرادی مانند معقل را که به اعتراف خودش در امر قضاوت تخصص ندارد، به این سمت منصوب نمی نمود.

تکرار تاریخ قضائی اسلام : با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تاریخ قضائی اسلام تکرار می‌شود، زیرا امکانات قضائی کشور ما، از امکانات قضائی جامعه اسلامی در صدر اسلام، اگر به طور  نسبی کمتر نباشد قطعاً بیشتر نیست، و لذا رهبری انقلاب به حکم ضرورت از افرادی که واجد شرائط نسبی هستند برای تکمیل کادر قضائی کشور استفاده می‌نماید. و به همین جهت گاه از افرادی که دارای حداقل معلومات قضائی و ویژگی های قاضی هستند استفاده می شود که به طور طبیعی این عمل احیانا موجب اشتباهات و زیآنها و خساراتی گردیده است که بعضا غیرقابل جبران است در این جا من نمی خواهم کمبودها و نواقص دستگاه های قضائی کشور، یا خلافهای بعضی از قضاتی که عدم صلاحیت آنها بعدا محرز گردیده، توجیه کنم، و یا اینکه این اشتباهات را به گردن اسلام بگذارم، بلکه می‌خواهم بگویم در صدر اسلام هم در این بعد به جز در مواردی که قاضی، شخص پیامبر یا امیرالمؤمنین بود،جریان به طور نسبی به همین شکل بود که به دلیل کمبود شدید قاضی واجد شرائط، احیانا افرادی که در این رابطه تخصص کافی نداشتند به این سمت منصوب می شدند. بنابراین اگر کسی بخواهد در رابطه با دستگاه های قضائی جمهوری اسلامی ایران اظهار نظر کند-در صورتیکه بخواهد منصفانه قضاوت کند- یکی از مسائلی که باید به آن توجه کند،شرائط فعلی دستگاه های قضائی کشور است که به طور نسبی با شرائط صدر اسلام تقریبا یکسان است.

قضاوت در حضور پیامبر:

به تدریج کارها و مراجعات پیامبر اسلام به قدری زیاد شد که در مرکز هم مشکل می توانست به کارهای قضائی برسد،و لذا به این دلیل، و برای تربیت کادر متخصص لازم بود که در مرکز و حتی در حضورخود،افرادی را مإمور کند که در حضوراو قضاوت کنند. یکی از این موارد جریانی است که عقبه بن عامر نقل می کند: او می گوید :

روزی من نزد پیامبر اسلام (ص) بودم که دو نفری که طرفین دعوا بودند برای قضاوت به پیامبر مراجعه کردند، پیامبر (ص) به من فرمود: میان آنها قضاوت کن. گفتم یا رسول الله ! شما سزاوارتر هستنید که قضاوت نمائید. فرمود قضاوت کن میان آنها” یعنی دستور است که قضاوت کنی “گفتم بر چه اساسی یا رسول الله!. فرمود :”تلاش کن که با آن چه حق است و حکم الهی است، حکم کنی” پس از این تلاش اگر اشتباه نکرده باشی و حکم تو مطابق با واقع باشد، دو حسنه و ثواب نزد خدا داری،و اگر اشتباه کنی یک حسنه و ثواب [۷] و بالاخره تا پیامبر اسلام زنده بود،زمینه برای تشکیل یک کادر قضائی منسجم فراهم نشد، و جهان اسلام فاقد تشکیلات قضائی منظم بود. و در این جریان پس از پیامبر درزمان حکومت ابوبکر و تا اواسط حکومت عمر، به همین شکل ادامه داشت…

ادامه دارد.

[۱] -سوره ی یونس- ایه ی ۱۴٫

[۲] -نهج البلاغه نامه ی ۵۳٫

[۳] – ما بین دو علامت مطابق نقل کنزالعمال است. در نقل سنن ابی داوود آمده :”فقلت یا رسول الله ترسلینی و انا حدیث السن و لا علم لی بالقضا.

[۴] -سنن ابی داود جلد۳ صفحه ی ۳۰۱جمله ی اخیر حدیث با تردید نقل شده و متن آن این است.”… فمازلت قاضیا،او ما شککت فی قضا بعد”.

[۵] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “ان الله مع القاضی”

[۶] -با توجه به احادیث دیگری که در این رابطه وارد شده است، این جمله کلام معقل است، یعنی پیامبر جمله ی اخیر را سه بار تکرار کرد

 

[۷] -میزان الحکمه واژه ی قضا باب “للمخطیء اجر و للمصیب اجران”.

18دسامبر/16

فقه

حجه الاسلام والمسلمین قدیری

بحثی درباره ی نماز مسافر

خلاصه ی بحث قبل:

بر مسافر،نماز شکسته (قصر) واجب می شود و اگر تمام بخواند نمازش صحیح نیست. همۀ علمای مذهب شیعه و معظم علمای اهل سنت بر این امر فتوا داده‌اند و روایت صحیحه هم دلالت برآن دارد موضوع این حکم، مسافر است که با توجه به شرائطی که ذکر می شود، باید نمازهای چهار رکعتی خود را شکسته بخواند. البته اصل اولی در نماز چهار رکعتی بودن آن است و تا هنگامی که با دلیل، شکسته بودن نماز، اثبات نشود مقتضای آن اصل این است که باید نماز را تمام بخواند و با شک در اعتبار عنوان سفر در موضوع و یا شک در اعتبار غیبت از محل سکونت در مفهوم سفر، به همین اصل رجوع می‌شود، این اصل از مفهوم قصر و روایات استفاده می شود.

شرائط قصر:

۱-مسافت. مقدار آن هشت فرسخ امتدادی و یا هشت فرسخ ملفق (مرکب) از رفتن و برگشتن است. در اینجا چند مطلب باید اثبات شود یکی اصل اعتبار مسافت، دوم: مقدار مسافت، سوم: کفایت تلفیق، چهارم: کیفیت تلفیق و پنجم: زمان تلفیق و اینک تفصیل آن:

اول-اصل اعتبار مسافت :

اما دلیل اصل اعتبار مسافت، اجمالاً همین موضوع قصر یعنی “ضرب فی الارض” یا سفر است چون اگر مسافتی نباشد ضرب فی الارض و یا سفر صادق نیست. علاوه بر این، روایاتی که برای تقدیر مسافت وارد شده فی الجمله دلالت بر اعتبار اصل مسافت نیز میکند.

دوم-مقدار مسافت :

مقدار مسافت، هشت فرسخ است و دلیل آن گذشته از اجماعات منقوله ای که در مسأله ادعا شده نصوص مستفیضه و فراوان است. چنان که در روایت است موثقه سماعه وارد شده که :”فی کم تقصیر الصلاه؟ فقال (ع) فی مسیره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ ” یعنی ساعه از حضرت سؤال کرد که در چه مقدار نماز شکسته می شود؟ حضرت فرمود در مسیر یک روز و آن دو پیک است و دو پیک هشت فرسخ است. و در روایت فضل است که : “انما جعل التقصیر فی ثمانیه فراسخ لااقل من ذلک ولا اکثر” و در روایت صحیحه ی کاهلی است که :”برید فی برید اربعه و عشرون میلا” و در روایت ابن حجاج است که “اربعه و عشرون میلا یکون ثمانیه فراسخ ” و در صحیحه ی ابو ایوب است که “فی بریدین اوبیاض یوم “و روایت در این مسئله زیاد است. چنانچه ملاحظه می شود عنوان موضوع در روایات به تعبیرهای گوناگون وارد شده که عبارت است از:”بریدین” “بیاض یوم” “مسیره یوم”” ثمانیه فراسخ” “اربعه وعشرون میلا”. ولی چون معلوم است که همه ی این عناوین برای بیان یک حد است و واقع آن حد -بین مبدا و منتها- یکی بیشتر نیست و همه ی این عناوین اشاره به همان واقع می کند بنابراین نمی توانیم موضوع قصر را به اختلاف به این عناوین مختلف بدانیم به خصوص که در روایت سؤال از حد آن شده که “فی کم التقصیر؟”و حضرت جواب همان را داده اند. و این حد واحد طبعا بر حسب میل و فرسخ مشخص می شود و “مسیر یوم” یا “بریدین” دو عنوان طریقی هستند برای بیان میل و فرسخ و مقدار آن در روایات ۲۴ میل یا ۸ فرسخ ذکر شده که مساوی یکدیگرند[۱] بنابراین جمع بین این روایات که عناوین موضوعات آن مختلف است به این نحوه است که روایاتی را دلیل بگیریم که حد مسافت را با واحد مسافت یعنی میل یا فرسخ بیان می‌کند و روایات دیگر را حمل بر آن کنیم و بگوئیم “مسیر یوم “یا “بریدین ” طریق برای شناختی همان حد معین یعنی هشت فرسخ یا بیست و چهار میل می باشد و اضافه براین جمع – که عقلائی و صحیح است- روایت موثقه ی سماعه که جمع بین همه ی این عناوین کرده حکومت تفسیری بر تمام روایات باب دارد زیرا پس از سؤال مساعه از مقدار مسافت حضرت می‌فرماید :”مسره یوم و ذلک بریدان و هما ثمانیه فراسخ” یعنی کمیت مسافت مسیر یک روز است و آن دو پیک است و آن دو پیک هشت فرسخ است. پس معلوم می شود مقدار همه ی عناوین هشت فرسخ است و از این جهت است که فقها اسلام با توجه به این عناوین مختلفه هشت فرسخ را موضوع گرفته اند و بقیه را حمل بر آن کرده اند. و آنچه در این روزها توهم شده که اصل مسیر یوم است و بقیه عناوین برای بیان آن است و سابقاً که با شتر مسافرت می شده در یک روز هشت فرسخ یا دو پیک می رفتند ولی امروز با وسائل جدید مسیر روز خیلی بیشتر از اینهاست غفلت از “جمع دلالی” بین روایات است که می توان عمده ی فقه را در جمع بین روایات دانست و کیفیت جمع چنان که ذکر شد به دو نحو است: یکی اینکه واقع حد – که مورد سؤال و جواب در روایات است – یکی است و یک مبدأ و یک منتها دارد و این حد معین را با واحد آن که میل و فرسخ است بیان می کنند بنابراین بقیه ی عناوین طریقی است که و نحوه ی دوم حکومت تفسیری روایت موثقه سماعه است بر بقیه ی روایات که تمام عناوین را به هشت فرسخ بر می گرداند و حمل این مقدار بر زمان سابق که با شتر مسافرت میشده حمل بدون دلیل و جمع بین روایات بدون شاهد است.

سوم-کفایت تلفیق:

مسافت تلفیقی در صورتی است که مجموع رفت و برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد. گرچه ظاهر روایاتی که قبلاً ذکر شده دلالت بر اعتبار مسافت امتدادی دارد لکن روایات متعددی دلالت بر کفایت تلفیق می کند مثل روایت صحیحه ی معاویه بن وهب:

“قلت لابی عبدالله (ع) ادنی ما یقتصر فیه المسافر؟فقال (ع) برید ذاهبا  و برید جائیا ” یعنی معاویه گفت خدمت حضرت صادق (ع) کمترین مقداری که یک مسافر باید در آن مقدار شکسته بخواند چه مقدار است ؟ فرمود: به مقدار یک پیک (چهار فرسخ)رفتن و به مقدار یک پیک (چهار پیک) برگشتن و روایت صحیحه ی زراره :”سالت ابا جعفر علیه السلام عن التقصیر فقال برید ذاهبا و برید جائی”… که همان دلالت صحیحه ی اول را دارد بنابراین به قرینه این روایات از ظهور روایات قبل در اعتبار مسافت امتدادی صرف نظر میکنیم و نتیجه می گیریم که اگر هشت فرسخ در مجموع رفت و برگشت باشد کافی است و نماز شکسته می شود.

چهارم-کیفیت تلفیق :

آیا باید در مسافرت تلفیقی رفتن به مقدار چهار فرسخ و برگشتن نیز به مقدار آن باشد؟ یا اگر رفتن به مقدار چهار فرسخ باشد و برگشتن بیشتر یا بالعکس ولی مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد کافی است ؟ جمعی از فقها عظام فرموده‌اند که شرط است که هیچ یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد این عده تمسک کرده اند به ظهور دو صحیحه ی قبل :”برید ذاهبا و برید جائیا.” و جمعی از ایشان من جمله حضرت  امام فرمودند: که رفتن نباید کمتر از چهار فرسخ باشد هرچند که برگشتن کمتر باشد. و ظاهراً این صحیحه ی زراره از حضرت باقر (ع) موید این قول است که “التقصیر فی البرید و البرید اربعه فراسخ”.

جمعی دیگر از علما از جمله مرحوم سید طباطبایی صاحب عروه الوثقی فرموده اند: که مطلق تلفیق کافی است و چنانچه مجموع رفت و برگشت به مقدار مسافت باشد نماز شکسته است هرچند رفتن و برگشتن به مقدار چهار فرسخ نباشد. دلیلی که برآن ذکر شده جمع بین روایات است که از آن استفاده می شود مطلق هشت فرسخ کافی است. این دلیل به ظاهرش اشکال دارد چون روایات دستۀ دوم هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ ذکر نموده است بنابراین از جمع استفاده می شود که هشت فرسخ یا باید امتدادی باشد یا تلفیقی به طوری که هر یک از رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد. لکن مقتضای صناعت، قول مرحوم سید است زیرا معلوم است که دسته ی دوم (روایات تلفیقی) حکومت بر دسته ی اول (روایات مسافت) دارد و حکومت دو قسم است :حکومت الحاقی و حکومت تفسیری. مقصود از حکومت الحاقی این است که یک روایت، موضوعی را به موضوع روایت دیگر الحاق کنند با اینکه داخل آن موضوع نیست. مثل حکومت “الفقاع خمر” بر “الخمر حرام” که فقاع و خمر دو واقعیت هستند لکن دلیل حاکم، فقاع را به خمر الحاق می کند و منظور از حکومت تفسیری این است که دلیل حاکم دلیل محکوم را شرح می دهد و تفسیر می کند مثل آن که دلیل اکرام فاسق را حرام کند و دلیل دیگر بگوید کسی که مرتکب گناه صغیره ی  تنها باشد فاسق نیست و مرتکب گناه کبیره فاسق است. بعد از معلوم شدن این مقدمه عرض میکنیم اگر حکومت روایت تلفیق بر روایات مسافت الحاقی باشد نتیجه این می شود که شکسته شدن نماز دو موضوع  دارد مسافت امتدادی و مسافت تلفیقی و چون روایات تلفیق هر یک از رفتن و برگشتن را چهار فرسخ بیان کرده است نتیجه می گیریم که حتما باید مقدار رفتن و برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد ولی چناچه حکومت روایات تلفیق بر روایات مسافت، تفسیری باشد نتیجه آن می شود که موضوع شکسته شدن نماز فقط یک موضوع است و آن هشت فرسخ است اعم از اینکه امتدادی باشد یا تلفیقی. بنابراین فرقی میان اینکه رفتن یا برگشتن چهار فرسخ باشد یا بیشتر یا کمتر نیست. چون هشت فرسخ است که موضوع است در همه ی اقسام موجود است و ظاهر این است که حکومت روایات تلفیق را برروایت مسافت، تفسیری است و یک موضوع برای شکسته شدن نماز بیشتر نیست پس فتوای مرحوم صاحب عروه موافق تر با صناعت است و موید مطلب، روایاتی است که تلفیق را موضوع قرار داده و علت حکم را ذکر نموده است مثل روایت موثقه ابن مسلم :”عن التقصیر قال (ع) فی برید. قلت برید ؟ قال اذا ذهب بریدا و رجع بریدا فقد شغل یومه “. یعنی ابن مسلم از حضرت راجع به موضوع شکسته شدن نماز سؤال کرد حضرت فرمود: یک پیک(چهار فرسخ). سؤال کرد یک پیک؟ فرمود : وقتی یک پیک برود و یک پیک برگردد یک روز راه رفته است. پس از این موثقه و نظائر آن معلوم می شود به هر نحو که هشت فرسخ سیر شود نماز شکسته می شود چون در همه ی انحاء مسیر یوم صادق است.

پنجم-زمان تلفیق :

از مسأله قبل و روایات آن معلوم شد که فرقی نیست بین این که هشت فرسخ تلفیقی در یک روز یا در یک شبانه روز یا رفتن در یک روز و برگشتن در روزهای دیگر باشد و اطلاق روایات، تمام اقسام را شامل است ولی جماعتی از جمله مرحوم سید بحرالعلوم فرموده اند: که شرط است در تلفیق که مجموع رفت و برگشت دریک روز باشد و به بعض روایات استدلال نموده اند که خالی از ضعف سند یا دلالت نیست و ما از ذکر آنها صرف نظر می کنیم و اطلاقات روایات، متبع است.       والحمد للله رب العالمین.

 

[۱]-هر فرسخ مساوی سه میل است و هر میل چهار هزار ذراع است و ذراع حد بین ارنج دست تا سر انگشت وسطی است و آنچه با محاسبه به دست می آید هست فرسخ تقریباً معادل ۴۵کیلومتر است.

18دسامبر/16

سرگذشت های ویژه از زندگی امام

قسمت پنجم

امام و حوزه های علمیه(۲۰)

حجه الاسلام و المسلمین کریمی(عضو جامعه ی مدرسین)

در تداوم حرکت یک مکتب، عواملی باید دست به دست هم بدهند تا ضامن بقا آن مکتب باشند، و این مکتب در جامعه گسترش پیدا کند و مردم از رهنمودهای آن بهره مند شوند. این یک قانون کلی است که رسالت انبیا نیز ازاین  قانون مستثنی نیست

عامل اول: مقتضای مکتب است  که بتواند پاسخ گوی نیاز جامعه باشد و جامعه را در تمام ابعاد هدایت کند.

عالم دوم: اتقاد و اخلاص پیام آور چنین مکتب به مقتضای آن است.

عامل سوم: پرورش افرادی است که مکتب را در درست فرا بگیرند و متعهد به ابلاغ آن مکتب در جامعه شوند و این افراد باید احساس مسئولیت کنند در برابر این مکتب و در برابر جامعه ای که این مکتب می خواهد رهنمون آن شود. و هم چنین باید دارای صفات پسندیده ای باشند که مورد پذیرش جامعه است. و یکی دیگر از مهم ترین مشخصات پیام آوران هر مکتب این است که به آن چه که خود می گویند عقیده داشته باشند وعمل کنند زیرا سخن اگر از دل برخیزد به دل نشنید ولی اگر از زبان برآید از گوشها تجاوز نکند. در قرآن کریم هم به همین معنی اشاره شده است :”لم تقولون مالا تفعلون؟”چرا آن چه عمل نمی کنید به زبان می آورید؟ و این عامل مهم در حرکت انبیا از زمان آدم ابوالبشر تا خاتم الانبیا و در زمان ائمه ی معصومین با نهایت کوشش رعایت شده است. امام صادق (ع) در روایتی می فرماید:”کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم” مردم را دعوت (به سوی خدا و احکام الهی) کنید نه با زبان هایتان (بلکه در عمل باید مردم را دعوت کرد).با اقتباس از چنین رهنمودهایی که در کلمات پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی معصومین(ع) بود، امام خمینی روحی فداه از دیر زمانی می کوشیدند که تمام این جهات را در جامعه روحانیت- که به حق پاسداران اسلام در طول تاریخ بوده اند – پیاده کنند. ایشان نظر خاصی در تربیت طلاب علوم دینی و روحانیت پر افتخار شیعه داشته اند و دارند و چه ایامی که در نجف اشرف مشرف بودند و در این باره کوشش های زیادی مبذول داشتند و چه اکنون که به حمد الله انقلاب اسلامی پیروز شده است و می بینیم حضرت امام کوشش دارند که روحانیت بدان گونه حرکت کند که جامعه ی انقلابی ما را با تمام خواسته هایش در سایه ی رهنمودهای اسلام به درستی هدایت کند. در نجف که خدمت ایشان بودیم، در سه بعد نهایت کوشش را به خرج دادند این که حوزه را به عنوان بزرگترین پایگاه علمی شیعه و با سابقه ترین دانشگاه علوم اسلامی که یک حوزه هزار ساله است در دنیا معرفی کنند. و لذا همواره تاکید می کردند: آقایان محترمی که برای فراگرفتن علوم اسلامی به حوزه می آیند باید بدانند که برای چه آمده‌اند و چه مسئولیتی در آینده دارند و چه نیازی جامعه به آنها دارد؟ و نظر امام این بود که درست نیست طلبه در طول مدت تحصیل فقط یک موضوع را یاد بگیرد زیرا امروز که رشته ی علوم گسترش پیدا کرده و نیاز جامعه نامحدود شده است، باید هر شخصی کوشش کند در اسرع وقت به تمام ابعاد نیازهای جامعه احاطه پیدا کند و در علوم مختلف اسلامی پیشرفت داشته باشد. ضمنا امام تأکید داشتند که پیشرفت طلاب علوم دینی در مواد درسی لحاظ شود، اگرپیشرفت داشت تشویق شود، و اگر نداشت حتما تذکر داده شود تا به نحوی کوشا گردد.

بعد دیگر عبارت بود از تهذیب اخلاق، که به این مسأله هم عنایت زیادی داشتند خواست امام همواره این بود که محصلین علوم دینی آن قدر باید مهذب باشند که به عنوان الگو و نمونه در جامعه زبانزد خاص و عام شوند. بعد سوم جهات مادی بود: در عین این که ایشان نظر داشتند که یک فرد روحانی هیچ گونه گرایش مادی نداشته باشد و مسئولیت سنگین به دوش کشیدن بار رسالت را مهم تر از هر چیز بدانند، با این حال کوشش داشتند تا آن جا که شرائط زمان و مکان اجازه می دهد نیازمندی های حوزه ی علمیه و طلاب را تأمین کنند تا این که دانشجویان علوم دینی -از این ناحیه- مطمئن باشند و با فراغت و آسودگی خاطر به فراگیری معارف اسلامی بپردازند. به همین مناسبت امام طرح مهمی را برای تضمین تداوم اسلام در جامعه روحانیت داشتند که امید بود در حوزه ی نجف اشرف پیاده شود. و در برهه‌ای از زمان چند نفر را مامور فرمودند- که من هم در آن وقت افتخار عضویت این جمع را داشتم- که با هم اجتماع کرده و طرحی تنظیم نمایند که بتواند خواست ایشان را نسبت به چنین حوزه ای برآورده کند. و ما هم پس از مدتی طرحی را تهیه کردیم و با آقایان دیگری که مربوط به دیگر مراجع بودند در میان گذاشتیم ولی متأسفانه آنها حاضر به همکاری نشدند و نگذاشتند این طرح در نجف پیاده شود. بعد از مدتی که حضرت امام احساس کردند حزب بعث عفلقی بنا دارد دست به انحلال حوزه ی نجف بزند، خود امام شخصا به زعمای آن روز تماس گرفته و خطر را گوشزد کردند و آنان را دعوت کردند که برای بقا حوزه ی نجف فکری کنند تا این که این افتخار بزرگ تشیع که در طول هزار سال محفوظ مانده، در زمان زعمای فعلی حوزه هم محفوظ بماند، لاکن مع الاسف در این مرحله دوم هم پاسخ مثبتی شنیده نشد و شاید آقایان توجه به آن خطری که امام می دیدند، نداشتند و همین بی توجهی سبب این شد که – همان گونه که مشاهده کردیم- حزب بعث عفلقی حوزه را به  گونه ای درآورد که یا تائیدش کنند یا سکوت اختیار نمایند. و همین گونه هم شد که می بینیم: چه خون های پاک و مقدسی بر زمین ریخته می شود و ندایی از حوزه ی نجف بلند نمی شود.

آری ! اگر آن روز نظر امام پیاده شده بود، امروز مسلمین در عذاب نبودند. اگر آن روز حضرت امام شب و روز به خانه ی مهاجر و انصار می رفت و از آقایان دعوت می کرد که برای آینده ی حوزه فکری بکنیم! اگر به ندای حضرت امام در آن روز پاسخ می دادند، تحقیقا این حوزه سد بسیار محکمی برای حمایت از اسلام و مسلمین می‌شد. در همان زمان که حضرت امام  در نجف مشرف بودند، قضیه ای اتفاق افتاد و پس از آن حکومت بعثی خواست نوشته هائی از زعمای حوزه ی نجف بر علیه حکومت جبار ایران در آن روز بگیرد به منزل یکی از آقایان نجف که مراجعه کرده بودند، ایشان به بهانه ی مرض شانه خالی کرده بودند و راه نداده بودند آنها پیش خود فکر کرده بودند که امام چون تبعیدی هستند، لذا دل پر خونی از حکومت آمریکائی دارند و حتما برای انتقام از شاه، اعلامیه ی بلند بالائی به نفع حزب بعث خواهد نوشت! اینها نمی دانستند که مخالفت امام یک مخالفت شخصی نبود بلکه مخالفت براساس مسئولیت دینی و اسلامی بود و این مخالفت تا آنجا که اسلام اقتضا می کرد ابزار می‌فرمودند و آنجا که صلاح نبود، دم از مخالفت نمی‌زدند. روی این اصل وقتی در نزاع شط العرب آمدند از امام نوشته ای بگیرند، امام با صراحت لهجه در جلسه ای که استاندار کربلا و رئیس امن (ساواک) و رئیس شهربانی و فرماندار نجف بودند، فرمود: ” دولت ایران غلط کرد، شما هم غلط کردید. این مطلب مربوط به مراجع شیعه و مربوط به حوزه ی نجف نمی شود که بیایند برای شما نوشته ای بدهند! خودتان بروید حلش کنید”.

پس از چنین پرخاشی، مزدوران بعثی برآشفتند و از آن به بعد شروع به دهن کجی کردند، یکی از همان حاضرین در جلسه گفته بود: فردا ایشان را از نجف بیرون می کنیم ! این سخن که به گوش امام رسید فرمودند: این ها خیال می کنند من در اینجا دل خوشی دارم! در جائی که اسلام علنا سرکوب می شود، نوامیس اسلام نادیده گرفته می شود، حرمت اسلام نگه داشته نمی شود، جای زندگی است؟ ! این گذرنامه ی من، هرجا خواستید مرا بفرستید. هرجا بروم بهتر از این جا است. من در جائی راحتم که در آنجا مسلمین در رفاه باشند. من در این جا چه دل خوشی دارم؟! لازم به تذکر است که این برخورد قاطع امام با بعثیان، بعضی از آقایان را به قدری ناراحت ومتاثر کرده بود که آن شب تا به صبح خواب نداشتند و نگران بودنند از اینکه چرا امام با بعثیها چنین برخورد تندی داشته اند؟! نکند فردا هیئت حاکمه با زرهپوش و لشکر مجهز به نجف یورش برند و ما را نابود کنند؟! آری امام با این که کسی را در آنجا نداشتند، نه حکومت آن روز ایران حامی ایشان بود و نه حکومت بعث از ایشان دل خوشی داشت و نه قوم و عشیره ای در نجف داشتند، در عین حال حرف خودشان را بر اساس وظیفه ی شرعی که تشخیص داده بودند با کمال شهامت زدند و هیچ گونه بیم و هراسی به خود راه ندادند. و ما نظیر این برنامه را در تاریخ زیاد داریم. آن روز که اباذر در حجاز و در شامات با هیئت حاکمه مبارزه می کرد و از هیچ قدرتی هراس نداشت، حضرت امام هم همواره می کوشیدند حوزه های علمیه این چنین تربیت شوند که قدرت مقاومت داشته باشند. اگر بنا است علما ورثه ی انبیا باشند، باید وارث پیغمبر همانند خود پیغمبر سد محکمی در حفظ و حراست رسالت سماوی باشد.یادم می آید، بعد از این که طرحی برای تنظیم حوزه تهیه کرده بودیم و به شکست منتهی شد، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم: آقایان نگذاشتند طرحمان را پیاده کنیم. امام فرمودند:”من هم ز اول این را پیش بینی می کردم که آقایان نمی گذارند چنین چیزی بشود” سپس فرمودند:

” من هم در این باره تجربه ای دارم. ما سابقا در ایران طرحی تنظیم کردیم که شاید بتوانیم در پرورش ابوذرها و هشام ها… در حوزه  خدمتی کرده باشیم لکن در آن سطح باز مخالفت کردند و طرح ما پیاده نشد. این جا هم مخالفت کردند و لکن ما نباید مایوس شویم… ما باید کوشش کنیم که به هر طور شده وظیفه مان را انجام دهیم. اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر نشدیم لااقل به وظیفه ی خودمان عمل کرده ایم “.

 

18دسامبر/16

سیره ی ائمه(ع)

قسمت پنجم

رئیس جمهوردانشمند و محبوب حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

برخورد شدید امام سجاد با علمای درباری

در ادامه ی بحث از مسائل مربوط به شرح حال امام سجاد (ع) و شیوه های آن حضرت- در اینجا زمینه مساعد برای یک حرکت عظیم اسلامی که می تواند منتهی به حکومت علوی و حکومت اسلامی بشود- هستیم و آن را بیان می کنیم.

به طور خلاصه، این شیوه ها در “تبیین و توضیح” برای عده ای و در “سازماندهی” برای جمعی دیگر و در “راهنمایی و راهگشایی” برای گروهی دیگر خلاصه میشد. یعنی امام سجاد را در تصویری که کردیم، به صورت انسان بردبار و صبوری می یابیم که در طول ۳۰ تا ۳۵ سال سعی می کند تا زمینه ی شدیداً نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهد که در آن میان، خود آن حضرت و یا جانشینانش بتوانند فعالیت ها و تلاشهای اصلی و نهایی را برای ایجاد جامعه ی اسلامی و حکومت اسلامی به وجود آورند.اگر۳۵ سال تلاش امام سجاد را از زندگی ائمه (ع) قطع کنیم، قطعاً به آن جایی نخواهیم رسید که امام صادق (ع) رفتاری آن چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی داشت.

برای ایجاد یک جامعه ی اسلامی، زمینه ی فکری و ذهنی از همه چیز لازم تر و مهم تراست و این زمینه ی فکری و ذهنی در آن شرایطی که آن روز در عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همه ی زحمت و توان فرسائی به عهده گرفت.

در کنار این تلاشهای دیگری را در زندگی امام سجاد می یابیم که در حقیقت نشان دهنده ی پیشرفت آن حضرت در زمینه ی قبلی است. قسمت عمده ی این تلاش ها سیاسی و گاهی بسیار حاد است که یک نمونه ی آن را در برخورد امام سجاد- با علمای وابسته و محدثین بزرگی که برای دستگاه حکومت فعالیت می کردند- می توانیم بیابیم. این بحث در زمینه ی این برخورد است.

یکی از شور انگیز ترین مباحث زندگی ائمه (ع) بحث از برخورد این بزرگواران با سر رشته داران فکر و فرهنگ در جامعه ی اسلامی یعنی علما[۱] و شعرا است. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می کردند، و آنان را با وضعی که خلفای بنی امیه و بنی عباس می خواستند در جامعه حاکم باشد عادت می داند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می ساختند این طرز برخورد در زندگی امام سجاد -همانند دیگر امامان- یک بخش جالب و مهم بود.

نیاز ستمگران به جعل حدیث:

همان گونه که می دانیم، خلفای ستمگر و جائل برای این که بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چاره ای نداشتند جزاین که ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه که می خواستند انجام دهند، جلب کنند. زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام هنوز به قوت خود باقی بود و اگر مردم می فهمیدند بیعتی که با این ظالم کردند بیعت درستی نیست، و این ظالم شایسته ی خلافت رسول الله (ص)  نیست بدون شک تسلیم او نمی شدند. اگر این مطلب را نسبت به همه ی مردم نپذیریم، مطمئناً در جامعه ی اسلامی افراد زیادی بودند که از روی ایمان قلبی، وضع غیر اسلام دستگاه خلفا را تحمل می کردند یعنی تصور می کردند که این وضع اسلامی است. به همین جهت بود که خلفای جور، حداکثر استفاده را از محدثین و علمای دینی آن زمان می کردند، و آنها را به آنچه که خود مایل بودند وادار می ساختند، و از آنها می خواستند، که احادیثی را از زبان پیامبر و صحابه ی بزرگ آن حضرت طبق میل و خواسته ی آنها – جعل کنند.

 

نمونه هایی از جعل حدیث:

در این زمینه مواردی داریم که خیلی تکان دهنده است. به عنوان نمونه این حدیث را نقل می کنیم:

در زمان معاویه، یک نفر با کعب الاحبار[۲]برخورد کرد. کعب الاحبار برای این که با معاویه و زمامداران شام رابطه ای صمیمانه داشت، از این شخص پرسید اهل کجا هستی؟

-اهل شام هستم.

-شاید تو از آن لشکریانی هستی که هفتاد هزار نفر آنها بدون حساب وارد بهشت می شوند.(!!)

– آنها چه کسانی هستند؟

– آنها اهل دمشق اند.

– نه من اهل دمشق نیستم.

– پس شاید تواز آن لشکریانی هستی که خدا هرروز دو بار به آنها نگاه می کند.(!!)

– آنها چه کسانی می باشند؟

– اهل فلسطین.

– شاید اگر آن مرد، می گفت : اهل فلسطین نیستم، کعب الاحبار برای هر یک از اهالی بعلبک، طرابس و بقیه ی شهر های شام احادیثی نقل می کرد که حاکی از این بود که اینها مردم برجسته و شایسته ای هستند! و اینها اهل بهشتند.! کعب الاحبار این احادیث را یا برای تملق به امرای شام جعل می کرد که از این طریق کمک بیشتری از آنها دریافت کرده و محبت آنها را جلب کند، یا اینکه باید ریشه ی این عمل را در دشمنی و عناد او نسبت به اسلام بدانیم که می خواست احادیث اسلامی را تخلیط کند یا اینکه اقوال پیامبر به آسانی شناخته نشود.

در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل داستآنها زیاد است. از آن جمله است داستان آن امیری که پسرش به مکتب خانه رفته بود و مکتب دار، پسر او را زده بود. وقتی پسر گریان به خانه برگشت و به پدرش گفت که امروز مکتب دار مرا زده است پدر عصبانی شده گفت:الان می روم می گویم یک حدیثی علیه این مکتب دار بسازند که دیگر این مکتب دار از این غلط ها نکند.از این داستان معلوم می شود که آنقدر جعل احادیث برای آنها آسان بود که حتی به خاطر ترحم به اشک چشم کودکشان، یک حدیث درباره ی مکتب دار یا شهری که مکتب دار از آنجا است، درست می کردند. در هر صورت، این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از اسلام، در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدثین و علمائی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحب منصبان آن زمان بودند. بنابراین، در چنین وضعیتی، برخورد با این دسته، یک عمل بسیار مهم و تعیین کننده است.

چند حدیث جعلی از محمد زهری:

اینک نمونه ای از این برخورد، در زندگی امام سجاد ذکر می کنیم: این برخورد مربوط است به برخورد امام با محمد بن- شهاب زهری.[۳]

محمد بن شهاب زهری نخست یکی از نزدیکان و شاگردان امام سجاد (ع) بوده است، یعنی از کسانی است که علومی را از امام فرا گرفته و احادیثی را از امام سجاد نقل کرده است ولی تدریجا – به خاطر جراتی که داشته- به دستگاه خلافت نزدیک می شود و در خدمت این دستگاه قرار می گیرد، و از زمره ی علما و محدثینی در می آید که ائمه (ع) در مقابل آنها قرار می گرفتند. برای اینکه بیشتر به وضع محمد بن شهاب زهری آشنا شویم، چند حدیث درباره ی او نقل می کنیم.

یکی از احادیث، این است که وی می گوید: “کنا نکره کتاب العلم حتی اکرهنا علیه هولا الامرا فراینا ان لا یمنعه احد من المسلمین”[۴]در آغاز ما از نگارش دانش خشنود نبودیم تا این که امیران و حکمرانان ما را وادار به نوشتن آنچه از دانش می دانستیم نمودند تا به صورت کتاب درآید. سپس ما چنین اندیشیدیم که هیچ مسلمانی را از این کار منع نکنند و همواره علم و دانش نوشته شود. از این سخن چنین بر می آید که تا آن وقت، بین این دسته از محدثین معمول نبوده که آنچه را از احادیث می دانند بنویسند، و هم چنین به روشنی مشخص می شود که محمد بن شهاب زهری در خدمت امرا بوده و آنها او را وادار به نگارش احادیث به میل خودشان می کردند. یک نفر به نام “معمر” می گوید: ما خیال می کردیم که از زهری حدیث بسیار نقل کردیم تا اینکه ولید [۵] کشته شد. پس از کشته شدن ولید، دفتر های زیادی را می دیدیم که بر چهار پایان حمل واز خزائن ولید خارج می شد، و می گفتند که : اینها دانش زهری است! [۶]یعنی زهری آنقدر کتاب و دفتر – برای ولید و به خواسته ی او- از حدیث پر کرده بود که وقتی می خواستند آنها را از خزائن ولید خارج کنند، ناچار بر چهارپایان حمل می شد. این دفاتر و کتاب هایی که به امر ولید پر از حدیث شده و متعلق به او است چگونه احادیثی خواهند بود؟ بدون شک یک حدیث هم در محکومیت ولید ندارد بلکه آنها عبارت از احادیثی است که بر اعمال ولید و امثال او صحه گذاشته شده است.

حدیث دیگری درباره ی زهری است که بدون شک مربوط می شود به دوره ی وابستگی زهری به دستگاه خلافت : یعقوبی در تاریخش چنین می گوید:”ان الزهری نسب الی رسول الله (ص) انه قال: لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجد المدینه و المسجد الاقصی، و ان الصخره التی وضع رسول الله قدمه علیها تقوم مقام الکعبه.”[۷]

یعنی زهری به پیامبر خدا نسبت داده که پیامبر فرموده است: با ایمان و قداست نباید کوچ و عزیمت کرد مگر به سوی سه مسجد :مسجد الحرام، مسجد مدینه مسجدالاقصی و آن سنگی که – در مسجد الاقصی- رسول خدا پای خود را بر روی آن سنگ گذاشته، جای کعبه قرار می گیرد.!! همین قسمت آخر حدیث مورد توجه من است که این سنگ را به جای کعبه حساب می کنند و برای آن، همان شرف و ارزش کعبه را قرار داده است.!

این حدیث مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود، و هر وقت مردم می خواستند به حج بروند، مجبور بودند در مکه – منطقه ای که زیر نفوذ عبدالله بن زبیر است- چند روزی بمانند واین فرصت بسیار خوبی به عبدالله بن زبیر می داد که علیه دشمنان خودش – از همه مهم تر عبدالملک مروان- تبلیغات کند. و چون عبدالملک مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه  را در این دید که حدیثی جعل کند  که آن حدیث شرف و منزلت مسجد الاقصی را به اندازه ی مکه و مدینه بداند، و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد.! در حالی که میدانیم – درعرف و فرهنگ اسلامی- هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ی کعبه شرافت ندارد و هیچ سنگی در دنیا جایگزین سنگ خانه ی کعبه و حجرالاسود نمی شود. از این رو، انگیزه ی جعل این حدیث، همین است که مردم را از رخت بستن و کمر همت بستن به سوی خانه ی خدا و مدینه – که آنجا هم احتمالاً مرکز تبلیغات علیه دستگاه عبدالملک بوده- منصرف کرده و رهسپار فلسطین سازند، زیرا فلسطین جزئی ازشام و تحت نفوذ عبدالملک بوده است، حال چقدر مردم به این حدیث مجعول ترتیب اثر دادند، باید در لا به لای تاریخ جست وجو کرد که آیا اتفاق افتاده که در برهه ای از زمان مردم به جای رفتن به مکه، به بیت المقدس برای زیارت صخره می رفتند یا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟! اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، باید مجرم اصلی یا یکی از مجرمان را محمد بن شهاب زهری دانست که با جعل این چنین احادیثی، مردم را این طور دچار اشتباه می کرد و این فقط به خاطر مقاصد سیاسی عبدالملک مروان بوده است.

پس از اینکه محمد بن شهاب وابسته به دستگاه خلافت می شود، هیچ مانعی نداشته است که علیه امام سجاد (ع) و تشکیلات خاندان علوی هم احادیثی جعل کند، که در این مورد دو حدیث را در کتاب – “اجوبه مسائل جارالله “- تألیف مرحوم سید شرف عبدالحسین شرف الدین – یافتم که در یکی از این دو روایت، محمد بن شهاب ادعا میکند که امیرالمؤمنین جبری بوده! و به پیغمبر استناد می دهد که مراد از انسان در آیه ی “و کان الانسان اکثر شی جدلا ” امیرالمؤمنین است!. العیاذ بالله.

در روایت دیگری نقل می کند که حمزه سید الشهدا، شراب خورده بود جعل این دو روایت فقط برای این است که از جبهه ی قدرتمندان سیاسی – که همان عبدالملک و خاندان بنی امیه می باشند – حمایت شود، و خاندان پیامبر و سلسله ی اولاد آن بزرگوار را – که در مقابل امیون قرار داشتند – از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و آنان را این چنین معرفی کنند که از جهت دل بستگی و عمل به احکام دین یا در حد متوسط اند و یا قاصر و در سطح مردم معمولی و یا پایین تر از آنان اند.!

این روایت هم نشان دهنده ی وضعیت محمد بن شهاب زهری در دوران وابستگی او به دربار حکومت است که البته اگر در زندگی زهری مطالعه شود، وضعیت اجتماعی و فکری او کاملاً مشخص می شود و من این را موکول می کنم به کتابهای رجال که شرح حال او را به تفصیل نقل کرده اند.

خوب، چنین شخصیتی که در دستگاه حکومت قرب و منزلت زیادی دارد از جاه و جلال و نفوذ فکری در میان مردم برخوردار است [۸] به طور حتم برای جمهوری اسلامی، موجود خطرناکی است و بایستی در برابر او موضع گیری کرد.

موضعگیری کوبنده امام سجاد (ع):

امام سجاد موضع گیری بسیار سخت و تندی در برابر این شخص کرده که این موضع گیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است که کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد می تواند نشان دهنده ی این موضع گیری تند باشد، اما با توجه به این که مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمی شود بلکه به دست دیگران می افتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان می گردد و در تاریخ برای همیشه می ماند – هم چنان که در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از هزار و سیصد سال، ما درباره ی این نامه بحث می کنیم – با توجه به این امور، می توان فهمید که این نامه چه ضربه ی کاری می تواند بر قداست شیطانی و مصنوعی این علما وارد  آورد. البته این نامه خطاب به محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر می گیرد. البته معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان به خصوص شیعیان آن زمان برسد، و دست به دست بگردد، چه بی اعتباری شدیدی برای این گونه افراد درباری به وجود می آورد.اینک بخشهایی از این نامه را نقل می کنیم :

در اول نامه آمده است :” کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار “- خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و “تو را از آتش رحم کند “. در بخش دوم این جمله تنها او را مورد خطاب قرار می دهد، زیرا دچار فتنه شدن برای همه است و امام سجاد هم ممکن است به نوعی دچار مشکل شود ولی در فتنه غرق نمی شود، و محمد بن شهاب دچار فتنه می شود و در فتنه غرق می شود اما آتش جهنم به امام سجاد نزدیک نمی شود، لذا این نسبت را به محمد بن شهاب می دهند. شروع نامه با چنین لحنی دلیل نوع برخورد امام با اوست که هم تحقیر آمیز و هم خصمانه است. سپس می فرماید :”فقد اصحبت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک”- تو در حالتی قرار گرفته ای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است که به حال تو رحم کند. دقت کنید که این خطاب به چه کسی است ؟ این خطاب به کسی است که همه به حال او غبطه می خورند، او یکی از علمای بزرگ محبوب دستگاه حکومت است ولی امام آنقدر او را خوار و ضعیف می کند که می فرماید: هرکس تو را به این حال بشناسد باید به حال تو رحم کند.

پس از ان، امام به نعمتهایی که خدا به او داده و حجت هایی که برای او اقامه شده اشاره می کند و بعد می فرماید : با وجود این همه نعمت هایی که خدا به تو داده، آیا در مقابل پروردگار می توانی بگویی چگونه از این نعمت ها شکر گزاری کردی یا نه؟ بعد از آن آیاتی از قرآن ذکر می کند و می گوید : خدا هرگز از تو راضی به قصور و تقصیر نخواهد شد زیرا خداوند از علما خواسته است که حقایق را برای مردم بیان کنند :”لتبیننه للناس و با تکتمونه”.پس از این مقدمه، به ادعانامه ی بسیار سخت و گزنده ای نسبت به محمد بن شهاب می پردازد:

“و اعلم ان ادنی ما کتمت و اخف ما احتملت ان انست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغی بد نوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت “.

– بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبک ترین چیزی که تحمل کردی، این است که وحشت ستمگران را تبدیل به راحتی و انس کردی و راه گمراهی را برای آنان هموار ساختی و  این را بدین گونه انجام دادی که به او نزدیک شدی و هربار تورا دعوت کرد، او را اجابت نمودی “. در این جا نزدیکی او به دستگاه خلافت و سلطنت را اینطور به رخ او می کشد و هم چون تازیانه ای بر سر او فرود می آورد.

“…انک اخذت ما لیس لک ممن عطاک “-چیزهایی را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنها گرفتی.

“و دنوت ممن لم یرد اعلی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادناک ” – و نزدیک شدی به کسی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده (یعنی خلیفه ی ستمگر) و هنگامی که تو را به خودش نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی یعنی این بهانه را نمی توانی بیاوری که من به او نزدیک شدم برای اینکه احقاق حق و ابطال باطل کنم.! تو درمدتی که با او بودی، هیچ باطلی را از بین نبردی در حالیکه دستگاه او پر از باطل بود. ” و احببت من حاد الله “- یعنی کسی که دشمن خدا است، تو او را به دوستی خود برگزیدی.

جمله ی بسیار تکان دهنده ی حضرت، در این ادعانامه، این است که می فرماید:

“او لیس بدعائه ایاک – حین دعاک – جعلوک قطبا اداروا بک رحی مظالمهم و جسر یعبرون علیه ایا بلایا هم و سلما الی ضلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک الی علما و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ”

-آیا چنین نبود و تو ندانستی که وقتی آنها تو را به خودشان نزدیک کردند، از تو محوری و قطبی به وجود اوردند که آسیای مظلمه های آنها برآن قطب می گردد و پلی را ایجاد کردند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور می کنند و نردبانی ساختند که به سوی ضلالت خودشان از آن بالا می روند. تو دعوت کننده ای بودی به سوی گمراهی آنان و رونده ای بودی در راه آنان. آنان به وسیله ی تو در علما ایجاد شک کردند و به وسیله ی تو دل های جاهلان را به سوی خودشان جذب نمودند. یعنی تو موجب شدی که هم علما دچار تردید شدند که آیا اشکالی ندارد ما به دستگاه دولت نزدیک شویم ؟ و احیاناً برخی در این دام افتادند، و تو نیز موجب شدی که جاهلان خیلی راحت به سوی خلفا میل کرده و مجذوب آنها شدند. بعد می فرماید: “فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم…”- نزدیکترین وزرای آنها و نیرومندترین یارانشان به قدری که تو فساد آنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی نتوانسته اند به آنها کمک کنند…

در این نامه که بسیار تند و پر مضمون و پر محتوا است، امام سجاد این جریان اقتدار فکری و زمامداری علمی را که به کمک اقتدار سیاسی و زمامداری اجتماعی رفته بود رسوا کرد، و کسانی را که حاضر به سازش با این دستگاه بودند، دچار سؤال کرد و این سؤال همواره در جامعه ی اسلامی آن زمان مطرح بوده و در طول تاریخ هم مطرح خواهد بود. من این را یکی از بخشهای مهم زندگی امام سجاد(ع)  می دانم و احساس می کنم که آن حضرت، به یک حرکت علمی و تربیتی در میان جمع محدودی اکتفا نکرده بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این مورد دست زدند. البته بخش دیگری هم در این زمینه وجود دارد که مربوط به شعر و شاعری است که در آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

 

[۱] – وقتی می گوییم علما منظورمان علمای دین در آن زمان است که عبارت بودند از : محدثین مفسرین قرا قضات و زهاد

 

[۲]-کعب الاحبار یک نفر یهودی بود که در زمان خلیفه ی دوم مسلمان شد و شدیدا نسبت به احادیث او سو ظن وجود دارد نه فقط در بین شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنت نسبت به احادیث او همین گمان را دارند که او از روی دشمنی و عناد با اسلام احدیثی را جعل کرده است. البته برخی از اهل سنت او را قبول دارند.

 

[۳] -گاهی محمد بن مسلم زهری نیز به او می گویند یعنی اسم پدر او گاهی شهاب و گاهی مسلم ذکر می شود و احتمالا یکی اسم پدرش و دیگری لقب او می باشد

 

[۴] طبقات. ابن سعد، ج ۲،‌ صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶٫

[۵] -ولید پسر بزرگ عبدالملک مروان است که پس از او به خلافت رسید.

[۶] -…”فاذا الدفاتر قد حملت علی الدواب من خزائنه و یقال هذا من علم الزهری ”

[۷]– تاریخ یعقوبی ج۲ ص۸ به نقل از کتاب “درسات من الصحیح و الکافی.

 

[۸] -در جائی دیدم که یکی با محمد بن شهاب وارد مسجد الحرام شد و هیئت حاکمه آنقدر برای او تشریفات چیده بود که وقتی آن عده از علما و محدثیثن دیگری که آنجا بودند این دستگاه را دیدند همه دچار شگفتی شدند.

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

حرص

در بحث گذشته اولین اثر از آثار حرص بیان شد و گفتیم که حرص، ایمان انسان را به تدریج می خورد و نابود می کند. اینک به دیگر آثار بد حرص می پردازیم:

ذلت انسان

۲-اثر دوم حرص و طمع این است که این صفت در انسان ایجاد ذلت می کند زیرا انسان وقتی برای خاطر مال و جاه و دیگر لذائذ دنیوی حریص باشد، قهراً در برابر انسآنهای مادی به سئوال بر میخیزد و خودش را کوچک و پست می کند و این نتایج قطعی صفت طمع است که انسان را میکشد و انسانیت انسان را ساقط می کند و او را ذلیل می نماید.لذا امام باقر(ع) می فرماید:”بئس العبد عبد یکون له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذله”[۱]

-چه بد بنده ای است آن بنده ای که طمع داشته باشد که این طمع افساری بر گردن او انداخته و او را می کشد و حرصی داشته باشد که او را به ذلت بکشاند.زیرا انسان حریص در مقابل هر فردی کرنش و خضوع می کند، گاهی تملق می گوید و گاهی دست می بوسد تا اینکه به آن مقصد مالی و جاهی و امور دنیوی که دارد برسد پس نتیجه ی  طمع، ذلت و خواری است و مؤمن، عزیز است مؤمن نباید به خاطر مال و جاه تن به ذلت و اسارت بدهد مؤمن باید به آنچه خدا به او داده است قانع باشد.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:

“من لم ینزه نفسه عن دنائه المطامع فقد اذل نفسه و هو فی الاخره اذل و اخزی”[۲]

– هرکس نفس خود را از پستی طمع ها دور نکند، خود را ذلیل و پست نموده است، و او در آخرت پست تر و زبون تر است.

امام باقر به جابر جعفی[۳]می فرماید:”و اطلب بقا العز باماته الطمع و ادفع ذل الطمع بعز الیاس و استجلب عز الیاس، ببعد الهمه”[۴]

-اگر بخواهی در دنیا عزیز باشی و عزتت باقی بماند، صفت طمع را در خود بمیران. و دوام عزتت را با اینکه صفت حیوانی طمع را در خودت نابود سازی جویا شو. معنای نابودکردن این صفت، این است که آنقدر انسان در مرحله ایمان و تقوی و خرد، قدرت پیدا کند که این صفت را به کلی محاصره کند و بی اثر نماید.انسان کامل می تواند این صفت را آنقدر تخت کنترل دهد که هیچ اثری از این صفت در او پیدا نشود.و این یکی از مراحل کمال انسان است.

حضرت، در ادامه ی سخن خود می فرماید: می توانی از ذلت طمع (هنگامی که طمع را زیر چتر ایمان آوردی) به عزت یأس و نومیدی برسی، یعنی انسان از طمع به مال و مادیات و امور دنیوی و آنچه از طرف مردم به وسیله ی درخواست و سئوال به او می رسد، به کلی یأس پیدا کند و به هیچ وجه ممکن طمع در مال مردم نداشته باشد بلکه هرچه می خواهد تنها از خدا بخواهد.

ممکن است کسی بپرسد: من چه کار کنم که این عزت یأس را پیدا کنم و از مردم به کلی قطع طمع کنم و تنها با خدا باشم؟

حضرت می فرماید: اگر می خواهید عزت را به دست آورید، باید همت و تصمیم عالی داشته باشید. انسان یکی از موجوداتی است که قدرت تصمیم گیری دارد و میتواند با این قدرت به تمام مقامات عالیه برسد.

زوال یقین:

۳- اثر سوم طمع این است که یقین انسان را زائل می کند یعنی انسانی حریص و طمعکار است، به خدا اطمینان ندارد بلکه اطمینان و تکیه گاهش تنها مردم و مال دنیا می شود. لذا درروایت است که امام صادق (ع) می فرمایند:”حرم الحریص خصلتین و لزمته خصلتان: حرم القناعه فافتقد الراحه…”[۵]

-انسان حریص از دو صفت محروم و دو صفت دیگر بر او عارض می شود: یکی از دو صفتی که از آنها محروم می شود، قناعت است. حریص کسی است که قانع نیست به آنچه خدا به او داده است بلکه آن را کم می شمارد و لذا همواره دنبال چیزهایی دیگر می گردد. و قهراً اگر قناعت نداشت، آسایش و راحتی خود را از دست می دهد. برای اینکه حریص همیشه به فکر رسیدن به جاه و مال است و به هر چه برسد باز در فکر اضافه کردن و افزودن آن است. بنابراین، چنین شخصی هیچ استراحت ندارد و همواره روانش ناآرام است. در ادامه حدیث می فرماید:”و حرم الرضا فافتقد الیقین” انسان حریص رضا را از دست می دهد و آنچه خدا از راه حلال به او داده است کم می شمارد، و قهراً یقین به وعده های خدا را هم از دست می دهد.یعنی چون رضایت از او سلب می شود، حالت یقین را نمی یابد. بنابراین یکی از آثار سوء صفت حرص، زوال یقین است.

در روایت دیگری هست که انسان حریص، سوء ظن به خدا دارد زیرا آنچه را که خدا به او داده است کم می شمارد، لذا به نظرش می آید که خدا میان بندگانش امتیازی قائل است و در نتیجه به پروردگار مهربان، سوءظن پیدا می کند و یقین او زائل می شود، در صورتی که – در روایت – است که خداوند برای هرکس به اندازه ی مصالح فکری و بدنی و اجتماعی او، روزی و مال و جاه می‌دهد و اگر به کسی چیزی نداده، صلاح او در همین است. و چه بسا افردی که مال یا جاه زیاد، برای آنان وزرو وبال شده و آنها را به جهنم روانه می سازد. در روایت است که دنیا به منزله ی سایه ی تو است. اگر کسی سایه ی خودش را تعقیب کند هرچه می‌خواهد سایه ی خودش را بگیرد، دستش به او نمی‌رسد زیرا سایه قبل از خودش می رود. ولی اگر از سایه ی خودش اعراض کند  و به جای دیگر برود، هرجا رفت سایه‌اش دنبالش می‌آید.

حضرت می فرماید:دنبال دنیا نروید زیرا هرچه دنبال دنیا بروید کمتر استراحت پیدا می کنید و در نتیجه هم معلوم نیست آنچه خواسته بودید به دست آورید. بگذارید دنیا دنبال شما بیاید.یعنی اگر هدف الهی دارید، آن هدف را دنبال کنید، خداوند دنیا را به شما خواهد داد.

چگونه حرص از انسان زائل می شود؟

علاج حرص با تفکر و اندیشیدن است. یعنی انسان باید عاقل شود و درست بیاندیشد و با اندیشه درست است که انسان درک میکند: اگر آنچه خدا به من داده است، آنها را کم شمردم و کفران نعمت نمودم و دنبال مال مردم افتادم، معلوم نیست به نتیجه برسم. وانگهی در این راه باید چندین بار مخالفت الله کنم و دست به گناه بزنم تا اینکه به آرزوی دنیائی خود برسم و این مال و مقامی که پس از چندین بار مخالفت خدا و ارتکاب گناه به انسان برسد، چقدر می تواند از آن استفاده کند؟ و به فرض استفاده کردن، انسان حتماً باید از این جهان برود و هیچ مقام و جاهی، ابدی و جاودان نیست. خلاصه انسان اگر حساب کند، می فهمد که از دنیا خواهد رفت و در عالم دیگر جواب آن گناهانی که برای رسیدن به هواها و امیال نفسانی مرتکب شده است را چگونه خواهد داد؟! لذتهای دنیا هرچقدر باشد تمام شدنی است ولی گناه حاصل از آن تمام شدنی نیست زیرا انسان وقتی از این دنیا برود مسئول آن گناهان است لذا در بعضی از دعاها امام زین العابدین (ع) عرض می کنند:”پروردگارا پناه می برم به تو از گناهانی که لذتهایشان از بین رفت اما عواقب و مسئولیت ها و جوابش باقی است اگر در دنیا هم نتوانم جبران کنم سرانجام پس از مرگ به سراغم خواهد آمد”.[۶]

از این رو باید گفت که بهترین راه علاج این مرض تفکر و اندیشیدن است و تفکر است که خیلی اثر دارد. در روایت است که:”کان اکثر عباده ابی ذر- رحمه الله – التفکرو الاعتبار”[۷]

بیشترین عبادت ابوذر- رضوان الله علیه – تفکر و عبرت گیری بود. تفکر یعنی انسان درباره ی خودش و آثار و عواقب کارهایی که انجام می دهد فکر کند و نتایج دنیوی و اخرویش را بسنجد و مسئولیت کارها را بسنجد و ببیند که آیا میتواند جوابگوی این مسئولیت ها باشد یا نه؟ اگر این فکرها را انسان بکند و همت نیز داشته باشد، به تدریج می تواند کاری کند که این صفت دیگر اثری در او نگذارد.از خدای توانا می خواهیم که ما را توفیق توجه و آگاهی به مرض های روحی خودمان عنایت فرماید و همچنین حسن و قبح عملهای خارجیمان را بر ما آشکار سازد تا درک کنیم که چه صفات فاضله و چه صفات رذیله ای داریم. و خداوند توان زدودن صفات بد را به ما بدهد تا به آن مرحله ی کمال انسانی که هدف اصلی خلقت است برسیم و پس از دنیا در عالم آخرت در ردیف بندگان شایسته ی خدا که آنها زیر پرچم انبیا قرار می گیرند، قرار بگیریم. انشا الله.

 

[۱]– وسائل الشیعه–جلد ۱۱-صفحه ی ۳۲۱٫

[۲] -مستدرک الوسائل-کتاب الجهاد-باب۶۷٫

[۳] -جابر جعفی از خواص اصحاب امام باقر و امام صادق(ع)است و انسان برجسته ای است که در نتیجه ی ایمان و تقوی به مراحل والائی رسید. جابر نسبت به امام صادق (ع) همانند سلمان فارسی است نسبت به رسول اکرم(ص).

[۴] -مستدرک الوسائل-کتاب جهاد-باب۶۷٫

[۵] – وسائل جلد ۱۱-صفحه ی ۳۱۸٫

[۶] – از دعای ۳۱ صحیفۀ سجادیه…”استغاث بک من عظیم ما وقع به فین علمک و قبیح ما فضحه فی حکمک من ذنوب ادبرت لذاتها فذهب و اقامت تبعاتها فلزمت”.

[۷] – وسائل ج ۱۱- صفحۀ ۱۵۴٫

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت شانزدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در بخش های پیشین این سلسله مباحث ضمن بررسی سیستم سرمایه داری مذموم و ناهنجار – خارج از چهار چوب های مورد قبول اسلام- به یک تصویر و نمای کلی از “سرمایه داری” دست یافتیم.بر اساس آنچه طی بحث های گذشته به دست آمد یک جامعه هنگامی، “جامعه ی سرمایه داری” نامیده می شود که در آن تولید محصولات و کالاها و خدمات توسط طبقات محروم و مستضعف جامعه – اعم از کشاورز، کارگر و کارکنان بخش‌های اقتصادی و تجاری و خدماتی صورت پذیرد ولی حاصل کار و تلاش و رنج دائم این طبقات در اختیار و تصرف سرمایه داران و صاحبان پول و قدرت قرار بگیرد و این طبقه ی محروم و زحمت کش از حاصل رنج بی امان خویش، بهره و نصیبی جز یک زندگی بسیار ساده توام با محرومیت و ملال نداشته باشند. در یک نگاه ساده و گذرا، درمی یابیم که این رابطه ظالمانه و غیر انسانی، امروزه دربسیاری از جوامع بشری، حاکم و برقرار است. زیرا تنها سیستم اجتماعی‌ای، که این نظام ظالمانه در آن راهی ندارد، سیستم اجتماعی منبعث از قوانین الهی و حیات بخش اسلامی است که فقط با استقرار حکومت اسلامی تحقق پذیر می شود، و چون جهان امروز به دور از انوار خدایی حکومت اسلام به سر می برد، طبیعی است که باید گرفتار چنان نظام ظالمانه ای و چنان سیستم انسانیت کشی باشد. نکته ی در خور توجه این که: اگر امروزه، جهان به دو بلوک شرق و غرب، و اقمارو دست نشاندگان آنها تقسیم شده، و ابر قدرت غرب و اذناب و اقمارش، نظام سرمایه داری را به طور رسمی، سیستم حاکم بر سرنوشت ملت های خویش  قرار داده اند این بدان معنا نیست که ابر قدرت شرق و اقمارش، از این نظام برکنارند زیرا حقیقت امر این است که در این گونه کشورها تنها نام و عنوان ظاهری تغییر کرده، و گرنه درآنها نیز همان نظام و سیستم، با همان ابعاد برقرار است با این تفاوت که این جا دیگر اشخاص نیستند که در نقش صاحبان پول و سرمایه ظاهر میشوند و محرومان و زحمتکشان را استثمار میکند، بلکه این بار، طبقه ی حاکمه ئی با عناوین دولت و حزب، و سران و ارگان آنها هستند که جای سرمایه داران خصوصی را می گیرند و همان نقش را نسبت به اینها ایفا میکنند. اما به هر حال، در این بخش، بحث ما پیرامون همان کشورهای سرمایه داری غربی دور میزند، که هم اسما و هم رسما در چنگال سیطرۀ سیستم سرمایه داری به سر می برند و می کوشند تا سلطه ی این سیستم را، در سراسر جهان نیز گسترش دهند و مباحث مخصوص به سیستم هایی که ظاهراً “سرمایه داری” به آنها اطلاق نمی شود را در فرصت دیگری به توفیق خداوند مورد توجه قرار خواهیم داد.خلاصه این که”سرمایه داری “به اصطلاح “غربی” سرچشمه مفاسد و تباهی ها و پلیدی های فراوان می گردد که آنها به طور فهرست عبارتند از :

۱-اختلاف فاحش طبقاتی

۲-رواج ظلم و بیدادگری

۳-شیوع فساد و فحشا

۴-سلطه ی استعمار

۵-بروز جنگها و تشنجات

۶-محرومیت روز افزون ضعفا از مزایای زندگی

۷- اشباع حاجات غیرضروری و تولید کالاهای تجملی و غیر لازم

۸-بحرآنهای اقتصادی

باید دانست که این فهرست از یک دیدگاه کلی و به طور اجماع تنظیم گردید و گرنه هر یک از این مفاسد دهها مفسده ی دیگر را نیز در کنار دارد و آن را به دنبال خود ایجاد می کنند که در یک بررسی دقیق و همه جانبه می توان فهرستی بسیار مفصل و طولانی ازآنها تهیه کرد. همچنین باید دانست که دامنه ی اکثر این مفاسد به همان اختلاف طبقاتی کشیده میشود یعنی دقت درابعاد مسأله نشان میدهد که این مفاسد گوناگون غالبا زائیده ی اختلاف فاحش طبقاتی در جامعه است و اختلاف طبقاتی نیز، چنانچه گفته شد، تنها از سیستم سرمایه داری حاصل می شود. اکنون به بررسی کوتاه و اجمالی مفاسدی می پردازیم که فهرست کلی و عمومی آن را ذکر کردیم.

۱-اختلاف طبقاتی :

یکی از شوم ترین مفاسد سرمایه داری امپریالیستی، که تبعات زشت و نفرت انگیز آن در ارکان جامعه، پلیدی و تباهی می آفریند و انسان را از فطرت خویش دور و جدا می سازد، پیدایش اختلاف شدید و فاحش طبقاتی است. در چنین جوامعی، یک اقلیت معدود، طبقه ی مرفه جامعه را می سازند که از فرط فزونی پول و ثروت و نوعا افراط در عیاشی و تنوع طلبی و تجمل خواهی به فساد کشیده می شوند و اکثریتی فقیر و محروم که در آتش رنجها و گرفتاری ها و نابه سامانی های زندگی می سوزند و این رنجهای طاقت فرسا را یا با شکیبایی فوق توصیف و تصور متحمل می گردند و یا به فساد کشیده میشوند و حتی برخی از آنها تبدیل به عامل و آلتی میشوند که وسائل عیش و عشرت آن ثروتمندان فاسق از طریق آنها تامین می شود.

این افسانه پردازی و خیالبافی نیست که در این گونه جوامع در حالیکه گروه فراوانی به نان شب محتاج اند و از بیماری و عدم دسترسی به دارو پزشک در گوشه ی فقر و بینوائی جان می سپارند، گروه دیگری در همان جامعه از نفیس ترین و مرغوب ترین خوراکیها و پوشاکها و وسائل دیگر زندگی بهره مندند و در بیشتر شوون زندگی آنها جلوه های روشنی از اسراف و زیاده روی افراط منعکس است و حتی به طور مرتب هفته ای یک بار سگ و گربه ی خود را به مطب پزشک مخصوص میبرند تا وضع مزاجی آنها را تحت کنترل دقیق بهداشتی و پزشکی داشته باشند، و در حالیکه آن گروه محروم هر قدر به خویشتن در راه قناعت و صرفه جوئی فشار می آورند باز هم نمی توانند پاسخ احتیاجات ضروری زندگی خود را بدهند، گروه مرفه از فرط زیادی پول، در پیدا کردن راههای خرج کردن آن گیج می مانند و به هر اندازه زیاد جوئی و تنوع طلبی میکنند باز هم اشباع هوس و ارضا خاطر به دست نمی آورند.

لازم نیست راه دوری برویم، برای نمونه  درهمین ایران پیش از انقلاب که از آغوش اسلام دور افتاده بود کار این گونه عیاشی ها و تنوع طلبی ها به جائی رسیده بود که در همین تهران با آن همه حصیر آبادها حلبی آبادهایش، با آن همه زاغه نشینان مفلوکش و با آن نمونه های غم انگیز و وحشتناکی که فقر و فاقه در محله های فقیر نشین آن به نمایش گذاشته بود،عده ای از طبقات مردم مرفه آنقدر غرق در عیاشی واسراف کاری بودند و آن چنان در تجمل طلبی فرو رفته بودند که وصف ندارد. از تهران که بگذریم نه تنها در نقاط دور افتاده و گوشه کنار کشور بلکه در شهرهای دیگر نیز افراد محرومی که قامتشان در زیر بار تلخیها و نابسامانیهای زندگی خمیده بود فروان وجود داشت، که البته اختلاف طبقاتی به این شکل هرگز با اقتصاد اسلامی منطبق نیست واسلام چنانکه گفتیم:مبانی اقتصادی و قوانین زندگی انسآنها را به گونه ای تنظیم کرده است که در صورت پیاده شدن، فقر و محرومیت از جامعه ی بشری ریشه کن میشود، و همه ی افراد جامعه از یک زندگی نسبتا هم آهنگ و رفاه بخش برخوردار می گردند. در این زمینه نظر اسلام آنقدر صریح و روشن است که می توان صدها شاهد زنده و دلیل و متقن از مدارک اسلامی را ارائه داد و ما برای نمونه با ذکر یک کلام که قسمتی از احادیث فراوان اسلامی است این مقاله را پایان میدهیم و توضیح بیشتر را برای فرصت دیگری که با توفیق خداوند تعالی پیش خواهد آمد می گذاریم

حضرت صادق (ع) فرمودند:” ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا ولا عروا الا بدنوب الاغنیا”

یعنی:”فقر و احتیاج و محرومیت ها دیگر که با چهره های کریه و زشت خود سلامت و حیات انسآنها را به مخاطره می اندازند همه و همه معلول ستم ها و بی رحمیهای سرمایه داران است.” امیدواریم که حکومت جمهوری اسلامی که به فضل خدای مستضعفین در این کشور پدید آمده است در همه ی جهان سایه گستر شود و به پیاده کردن قوانین اقتصادی اسلام نیز هرچه سریعتر موفق گردد.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت نهم

حجه الاسلام سید محمد هاشمی اصفهانی، دکتر حسن عارفی

شیر و شیرخوارگی

خلاصه ای از خواص شیر مادر و اهمیت آن که در بحث های قبل به طور مبسوط ذکر شده است:

شیر دادن، با دو سال(۲۴ ماه کامل تمام می شود، و جایز است مادر تا سه ماه کمتر از آن شیر دهد یعنی پس از ۲۱ ماه، بچه را از شیر باز دارد، و جایز نیست از این مدت کمتر شود- در صورت امکان و اگر ضرورتی نداشته باشد. (نقل و تحریر الوسیله امام خمینی ج۲ ص۳۱۲)

۱- نقل از آیه ی شریفه ی ۲۳۳ سوره ی بقره:

مادرانی که می خواهند شیر دادن فرزندان خود را تمام کنند، لازم است دو سال تمام آنها را شیر دهند، و در این مدت بر پدران است که خوراک و پوشاک مادران شیرده را به اندازه ی متعارف فراهم نمایند. و بیشتر از توان بر آنها تکلیف نشود، و هیچ یک از پدر و مادر نبایند به واسطه ی فرزند خود ضرری ببیند: (و اگر پدر مرد) بر وارث است که به همین منوال خوراک و پوشاک زن شیرده را فراهم آورد. اگر پدر و مادر خواستند بعد قبل از دوسال او را از شیر جدا کنند، با رضایت و مشورت همدیگر مانعی ندارد. و هرگاه خواستند برای شیر دادن دایه بگیرند، در صورتی که خوراک و پوشاک او را در- حد متعارف – بدهند مانعی نیست. (در این مسأله فوق العاده مهم و سرنوشت ساز) تقوی را پیشه کنید و از خداوند پروا داشته باشید و بدانید که هر آنچه انجام دهید خدا بینا است.

۲- مطابق حدیثی از کتاب “کافی” و “من لا یحضره الفقیه” که از قول پیامبر اکرم(ص) نقل می کند:برای تغذیه ی کودک هیچ شیری مانند شیر مادر نیست. همین طور که ملاحظه می کنید، پیامبر، شیر مادر را از هر شیری بهتر و سودمندتر می داند.

۳- و حدیث دیگری که از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده:” با برکت ترین شیری که فرزند با آن تغذیه می شود، شیر مادر است”.

۴- مطابق آخرین مطالعات دانشمندان تغذیه نوزاد از پستان مادر بر تغذیه غیر از پستان رجحان دارد، زیرا شیر مادر ماده ای است که با طبیعت و سرشت انسان و با رشد ونمو طبیعی اعضا و اندام های انسان کاملا سازگار است.

۵- شیر مادر که به دنبال بارداری- که یک پدیده ی طبیعی است- شروع می شود، ادامه و تغذیه ی نوزاد با آن نیز باید یک پدیده ی غیر قابل انکار و ضروری باشد.

۶- تغذیه ی نوزاد از شیر مادر موجب تماس حسی بیشتری بین مادر و فرزند می شود.

۷- شیر مادر غذائی طبیعی و مطابق احتیاجات نوزاد و دقیقا بر طبق معیارها و نیازهای رشد نوع انسان می باشد.

۸- شیر مادر از جنبه ی علمی و ترکیبات شیمیائی بر شیر غیر مادر ترجیح دارد.

۹- اکثر شیرهای غیر مادر دارای پروتئینی(مواد گوشتی) به نام کازئین می باشند که سبب ایجاد حساسیت در نوزاد می شود. بدین دلیل نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند بیماری های ناشی از حساسیت در آنها کمتر است.

۱۰- چون اکثر نقاط جهان از بهداشت خوب برخوردار نیست، نسبت آلودگی شیر غیر مادر به میکروبها بیشتر از شیر مادر است.

۱۱- شیر گاو- که یکی از شیرهای شایع برای تغذیه ی نوزادان است- به علت ازدیاد کلسیم و پروتئین های مخصوص آن، سبب یبوست در نوزاد می شود، در صورتی که نوزدانی که از شیر مادر تغذیه می کنند از این جهت، مسئله ای ندارند. ترکهای کوچک در مقعد که “شقاق” نامیده می شود و سبب خون ریزی از مقعد می شود، ناشی از یبوست و نوع تغذیه است.

۱۲- در سطح جهان به – طور کلی – مرگ و میر نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۱۳- اسهال های عفونی، دردهای شکمی (متناوب) و خونریزی گوارشی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۴- در دو سال اول زندگی در حدود ۵/۴ مغز و سلسله اعصاب مرکزی رشد یافته است و در این دو ساله ی  اول عمر که حساس ترین دوران زندگی از نقطه نظر رشد اعصاب است، غذایی مناسب وضع جسمی و روانی و عقلانی و سیر خلقتی باید در اختیار نوزاد قرار گیرد و شیر مادر مناسب ترین نوع تغذیه می باشد که دست پر قدرت خداوندی در سینه ی پرمهر مادر تهیه کرده است.

۱۵- به عقیده ی “هایز” و دیگران، بیماری هموزیدروز که در نوزاد ظاهر می شود ناشی از حساسیت به شیر غیر مادر است، زیرا با قطع شیر غیر مادر بهبودی نسبی حاصل می شود.

۱۶- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می شوند در مقابل فلج اطفال مقاوم بوده و در برابر بیماری های رودیون، آنفلوانزا، واکسینا،انسفالیت (ورم مغز) مصونیت دارند.

۱۷- به عقیده دانشمندان، مرگ ومیر ناشی از اسهال های عفونی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند کمتر است.

۱۸- راجع به طول تغذیه نوزاد با شیر مادر:”گایرونر” به این نتیجه رسید که در میان ۲۱۶ طفلی که اسهال داشته اند، نوزادانی که قبل از یک ماهگی از شیر گرفته شده اند، مرگ و میر در حدود ۶۱% داشته اند در حالی که نوزدانی که بیش از یک ماه از شیر مادر استفاده نموده اند، مرگ ومیر در حدود ۲۸% داشته اند.

۱۹- به عقیده ی “هاآگنسن” شیر مادر دارای خصوصیات بیولژیکی و زیست شناسی است که از بدو خلقت پستانداران- که در حدود ۱۶۰ میلیون سال می گذرد- مطابق احتیاجات رشد و نمو هر نوع، در سینه ی پستاندار مربوطه تولید می شود.

۲۰- بیماری های وخیم در سال اول عمر در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه نموده اند شایع نیست، و بیماری های جلدی و درد شکم در نوزادانی که از شیرغیر مادر تغذیه می کنند شایع تر است.

۲۱- عفونت گوارشی و ریوی و عفونت خونی و مننژیت در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند بیشتر است.

۲۲- مطابق گزارشی از وزارت بهداری آمریکا، گوش درد میانی در نوزادان اسکیموئی در سال اول عمر که از شیر غیر مادر تغذیه کرده اند، شایع تر بوده است.

۲۳- آن چه ارجحیت شیر مادر بر شیر غیر مادر را بیان می کند، تنها ترکیبات شیمیائی نیست، بلکه مهم جنبه ی روحی و روانی شیر دادن از پستان پر مهر مادری می باشد، احساس صمیمیت بین مادر و فرزند هنگام تغذیه، فقط با تغذیه ی شیر مادر از سینه ی مادر به حد اعلا در طرفین تجلی می کنند.

۲۴- “آلدریک” نتیجه ی بحث ای کمیته ای را که راجع به مسائل مادر و فرزند تحت عنوان انجمن تحقیقاتی ملی، بحث کرده بود، چنین بیان کرد که امروز نیز مورد قبول است: “به عنوان غذا، شیر مادر هنوز بهترین نوع شیر برای نوزاد است، گرچه همیشه یک غذای کامل بعد از چند هفته- از ولادت نوزاد- نخواهد بود.”

۲۵- جمع مطالعات دانشمندان راجع به شیر مادر در جمله ی ذیل خلاصه می شود : شیر مادر روی هم رفته در سطح جهانی در نوزاد و مادر، احساس رضایت در طرفین نموده و ایجاد امنیت برای نوزاد و احساس حمایت در طرفین می کند.

۲۶- شیر مادر خود به خود در پستان مادر ترشح شده،مادر بدون صرف وقت زیاد( در مقایسه با شیر غیر مادر) می تواند نوزاد خود را از این نعمت خدائی بهره مند سازد.

۲۷- تغذیه نوزاد با شیر مادر، نقطه ای از رشد در سیر تکاملی مادر است که از نظر فیزیولژیکی و سایکولژیکی برای مادر بسیار مهم است.

۲۸-  “بروا “در نیوزیلند اطفال مدرسه ای رامعاینه کرد و نتیجه ی مطالعاتش چنین بود  که : اطفالی که از شیرمادر تغذیه شده اند، دارای کیفیت صحبت کردن و قدرت خواندن بهتر و روان تری از اطفالی هستند که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند.

۲۹- شیر مادر حاوی مواد ایمنی بخشی به نام IGA می باشد که سبب افزایش مقاومت روده ها در مقابل بیماری ها و بعضی ویروس ها می شود. مواد ایمنی بخش IGA میکروبهای استانیلوکوک، پلی یو ویروس را در روده از بین می برد.

۳۰- شیر مادر حاوی نمک به مقدار کمتر از شیر غیر مادر است. و ازدیاد نمک موجود در شیرهای غیر مادر را مسئول فشار خون های بالای دوران بعدی زندگی می دانند.

۳۱- گرچه شیر گاو و اکثر شیرهای غیر مادر حاوی کلسیم به مقدار بیشتر از شیر مادر است ولی کلسیم موجود در شیر مادر بهتر جذب می شود. و این ناشی از نوع چربی شیر مادر است، به همین دلیل تشنج “تتانی” در نوزا دانی که از شیر مادر تغذیه می کنند بسیار نادر است.

۳۲- بررسی های دقیق نشان داده است که مرگ ناگهانی در گهواره در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می  کنند نادرتر است.

۳۳- نوزادانیکه از شیر مادر تغذیه می شوند، در صورتی که مبتلا به یک بیماری شوند زودتر بهبود پیدا کرده است و بهبودی آنها کامل تر از نوزادانی است که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند.

۳۴- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، بعد از سن ۴ ماهگی رشد و نمو کندتری از نوزادانی دارند که از شیر غیر مادر تغذیه می کنند، این رشد سریع و چاق بودن کودکانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، نه تنها مفید نیست بلکه در آینده کودکان از نظر ایجاد برخی بیماری ها نقش مهمی دارد. بنابراین تغذیه با شیر مادر که همراه با رشد آهسته نوزاد در دوران کودکی خواد بود، برای ایجاد سلامتی و سالم بودن انسان مناسبتر است.

۳۵- نوزادانی که از شیر مادر تغذیه شده اند در دوران سنین ۱۴-۱۰ سالگی، عروق قلب آنها ضایعه ای دال بر انسداد نشان نداده است ولی در نوزادانی که از شیر غیر مادر تغذیه شده اند، در عروق کرونر قلب آنها ضایعات اولیه که دال بر غیر طبیعی بودن عروق است، موجود بوده است.

با در نظر گرفتن خواص فوق در شیر مادر، ابتدا در سوئد و بعد در انگلیس و آمریکا، اشخاص تحصیل کرده، نوزادان خود را با شیر مادر تغذیه کردند، و امروزه نوزادان اشخاص ثروتمند و دانشگاهی و کالج رو بیشتر از شیر مادر تغذیه می شوند ولی از آنجا که استثمار و تحمیل همیشه متوجه مستضعفین جهان و افراد کم درآمد است، کارخانه های شیر خشک ساز با تبلیغات مسموم خود تا می توانند شیر مادر را با عکس های مبتذل تحقیر کرده و کوچک می شمارند و با عکسهای گول زننده بر روی قوطی، شیر مصنوعی را تبلیغ می کنند. تاسف آور است که تبلیغات شوم و انتفاعی شرکت های نفع طلب و سود جوی شیرهای مصنوعی سبب کنار زدن شیر مادر و جایگزین کردن آن با ترکیبی که معلوم نیست آینده ی بشریت را به کجا می کشاند، شده اند. با تبلیغ، نوزادانی چاق و تپول را سمبل سلامتی معرفی می کنند در حالی که نوزادی ضعیف در دامن مادری ژنده پوش را در کنار خرابه دیواری در حال نوشیدن شیر از پستان مادر معرفی می کنند. کالج روی سوئدی، انگلیسی و آمریکائی نوزادش را با شیر مادر تغذیه می کند ولی فقرا و مستضعفین جامعه ی بشریت را تشویق به نوشیدن شیر مصنوعی می کنند، تا با فروش شیرهای مصنوعی، شرکت های بزرگ شیر ساز جهان را متمول تر و جیب تهی مستضعفین را خالی تر کنند. ترا به خدا بیاییم – به حکم وظیفه ی انسانی و اسلامی- مادران را تشویق به تغذیه با شیر مادر کنیم و از دادن شیرهای مصنوعی که معلوم نیست چه ضایعه ای در آینده ی نوزاد ما به وجود می آورد پرهیز کنیم. شیر مادر شیره ی جان مادر و آب حیاتی است که با چاشنی تبسم و لبخند مادری در حالی که در آغوش پر مهر و محبت مادری لم داده است، بهترین، مفیدترین، و ساده ترین، بی عیب ترین، کامل ترین، و سالم ترین شیر محسوب می شود و با آنچه در تجارت ساخته می شود و با شیشه بلوری و پستانک لاستیکی به نوزاد دلبند انسانی تغذیه می شود قابل قیاس نبوده و نخواهد بود.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت هشتم

محارب

حجه الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب اسلامی)

هفتم

در مقاله ی گذشته، مسأله ی اجرای حد شرعی برای زنان حامله ی شیرده را بحث کردیم و گفتیم که اجرای حد شرعی بر زن حامله و یا شیرده در صورتیکه شیر بچه کم یا قطع شود و به بچه لطمه وارد شود حرام است. در این مقاله، مسئله ی دیگری را در این زمینه به بحث میگذاریم و آن بحث از چگونگی اجرای حد است بر شخص مریض و یا مجروح و زنهائی که در حال استحاضه اند. طبق معمول ابتدا فتاوای بزرگان فقها از اهل تشیع و تسنن را نقل می کنیم سپس به ذکر ادله و روایات مطلب می پردازیم مرحوم- شیخ طوسی- رضوان الله علیه- در کتاب “نهایه “[۱] ص ۷۰۱چاپ بیروت می‌فرمایند:”و من وجب علیه الرجم اقیم علیه علی کل حال علیا کان او صحیحا لان الفرض اتلافه و قتله و من وجب علیه الجلد و کان علیا ترک حتی یبراء ثم یقام علیه الحد فان اقتضت المصلحه تقدیم الحد علیه الحد اخذ عرجون فیه مائه شمراخ ادما ینوب منابه و یضرب به ضربه واحده و قد اجزاه و لا یضرت احد فی الاوقات الحاره الشدید الحرولا فی الاوقات الشدیده البرد بل یضرب فی الاوقات المعتدله ”

کسی که باید سنگسار شود، درباره ی او حد الهی اجرا می شود و سنگسار میگردد، خواه مریض باشد و یا سالم، چرا که منظور این است که او در جامعه نباشد و کشته شود و هیچ لزومی ندارد که او صبر کنیم که از نظر مزاجی بهبود یابد. و کسی که باید شلاق بخورد، اگر مریض و علیل باشد دراجرای حد، تعجیل نباید کرد بلکه باید صبر کرد تا بهبودی کامل بیابد، سپس حد درباره ی  او اجرا شود. البته اگر مصلحت مریض یا جامعه در این باشد که در حالت مرض حد بخورد- مانند این که در جامعه، تأخیر حد تأثیر بدی می گذارد و یا از نظر روحی نگرانی اجرای حد درآینده به تشدید کسالت مریض کمک می کند در حالیکه اگر سریعتر اجرا شود خیالش آسوده تر میشود و آثار نگران کننده ی روحی از بین میرود و یا مرض طوری است که امیر بهبودی نیست و بالاخره به هر نحوی اگر صلاح اجتماع در این باشد که زودتر حد اجرا شود-باید یک قبضه از خوشه ها ی خرما یا مانند آن را به دست بگیرند که صد شاخه داشته باشد (در صورتیکه محکوم به صد ضربه باشد و اگرمحکومیت کمتر بود باید به مقدار محکومیت کفایت کرد) و فقط یک بار با آن مریض را بزنند و همین یک بار با صد شاخه از محکومیت صد شاخه کفایت می کند. در اوقات بسیار گرم روزهای تابستان و همچنین در ساعات بسیار سرد زمستان شلاق نمی زنند بلکه در موقع معتدل بودن هوا از نظر گرما و سرما-خواه در تابستان و یا در زمستان- باید حد را اجرا کرد.و در صفحه ی ۷۰۲ می فرماید:”والمستحاضه لا یقام علیها حد حتی ینقطع عنها الدم”

زن مستحاضه را شلاق نمی زنند تا موقعی که خون ریزی اش قطع و از حالت استحاضه پاک شود. مرحوم فاضل هندی در کتاب “کشف اللثام” می فرماید: لا یجلد المریض و لا لمستحاضه اذا لم یجب قتلها بل ینتظر بهما البرخوفا من التلف او استمرار الاستحاضه او زیادتها و نحوها من الامراض فان اقتضت المصلحه التعجیل و منها ان لا یرجی بروءه کالسل و الزمانه و ضعف الخلقه ضرت بضغث یشتمل علی العدد من سیاط او اعواد او شماریخ او نحوها.” یعنی شخص مریض و زن هایی که در حال استحاضه هستند، در صورتی که حکم آنها اعدام نباشد، بلکه تنها شلاق زدن باشد، نباید آن حکم را درباره ی آنها به اجرا گذاشت، بلکه باید به انتظار بهبودی نشست و سپس حکم را اجرا کرد، چرا که در اجرای حد در حالت مرض و استحاضه، ترس تلف شدن شخص یا تشدید و ازدیاد مرض و استحاضه هست. ولی اگر مصلحت بیمار و مستحاضه یا جامعه تعجیل در اجرای حد را اقتضا کند و یا اینکه بیماری به گونه ای است که امید به بهبودی نیست، مانند مرض سل و فلج یا شخصی که از نظر خلقت، ضعیف است، یک قبضه ای که تعداد آن به مقدار محکومیت مجرم باشد انتخاب می کنند و فرقی نمی کند که شلاق باشد یاچوب های ترو باریک و یا خوشه های خرما و امثال آن و فقط یک بار یا دو بار به مقدار محکومیت، او را میزنند سپس روایاتی در زمینه ی فوق نقل می کند که بعداً ذکر خواهد شد در کتاب جواهر، مرحوم صاحب جواهر و در مسالک مرحوم شهید ثانی، و محقق در شرائع و دیگر بزرگان از فقهای شیعه، مسئله فوق را به همان منوال ذکر نموده اند. من به قول مخالفی از فقهای بزرگ در این زمینه برخورد نکردم لذا لزومی نمی بینم که عین اقوال را نقل کنم، فقط به نقل فتوای رهبر کبیرانقلاب فقیه بزگوار و امام امت در تحریر الوسیله و به یک نقل از فتاوای علمای اهل تسنن اکتفا می کنم :”یجب الحد علی المریض و نحوه کصاحب القروح و المستحاضه اذا کان رجما او قتلا و لا یجلد احدهم اذا لم یجب القتل او الرجم خوفا من السرایه و ینتظر البرء و لو لم یتوقع البرء او رای الحاکم المصلحه فی التعجیل ضربهم بلضغث المشتمل عل العدد من سیاط او شماریخ و نحوهما و لا یعتبر وصول کل سوط او شمراخ الی جسده فیکفی التاثیر بالاجتماع و صدق مسمی الضرب بالشماریخ مجتمعا و لو براء قبل الضرب بالضغث حد کالصحیح و امالو برا بعده لم یحد ولایوء خر حد الحایض و الاحوط التاخیر فی النفسا.”

یعنی کیفر افراد مریض و زنهای مستحاضه و کسانی که در بدنشان زخم و یا ناراحتی های جسمی دیگری است، اگر اعدام و یا سنگسار شدن باشد، واجب است که حد را اجرا کرد و تأخیر حد حرام است ولی اگر کیفر غیر از رجم و اعدام باشد مانند شلاق، نباید آن را زد بلکه باید در انتظار بهبودی بود و پس از بهبودی کامل، حد را اجرا کرد و اگر حاکم صلاح ببیند که باید سریعتر حد را اجرا کرد، باید با یک دسته از شلاق و یا شاخه های خرما که به مقدار محکومیت مجرم باشد او را بزنند و هیچ لزومی ندارد که همه ی شاخه ها ویا بندهای شلاق به بدن مریض و یا مستحاضه اصابت کند، بلکه اگر روی هم رفته بر جسم مجرم اثر بگذارد و عرفاً گفته شود که مثلاً با صد شاخه و یا صد شلاق زدند کافی است. و اگر قبل از اجرای حد به طرز فوق، بهبودی یافت باید مانند شخص سالم به کیفر برسد و اگر پس از اجرای حکم بهبودی یافت دیگر حد او ساقط شده و تکرارش حرام است. عبدالرحمان جزیری در کتاب “الفقه علی المذاهب الاربعه” جلد ص۶۲ می نویسد:

“اذا کان المطلوب جلده نحیفا او هزیلا شدیدا الهزال و مریضا مرضا خبیثا لا یرجی برءه کالمسلول و المجذوم والمصاب بالسرطان و غیره ذلک من الامراض الفتاکه الخطیره یجلد بمکتال النخل ای “عرجون علیه غصن” و به مائه غصن او خمسون ففی المائه یضرب به مره واحده و فی الخمسین یضرب به مرتین مع ملاحظه مس الاغصان بجمیع جسمه او یضرب بطرف ثوب مفتول او یضرب بالنعال کما حدث ایام الرسول صلی الله علیه و سلم –فقد روی البخاری –رخمه الله تعالی – و ابوداود ان ابا هریره- رضی الله عنه – قال : اتی النبی – صلی الله علیه و سلم – برجل قد شرب فقال: اضربوه فمنا الضارب بیده و الضارب بنعله و الضارب بثوبه فلما انصرف قال بعض القوم اخزاک الله فال علیه الصلوه و السلام:”لا تقولوا هکذا لا تعینوا علیه الشیطان” فیفهم من الحدیث جوازا لضرب فی حاله الحد بکل شی یو لم فیستعمل ها فی حاله المرض الشدید تیسیرا من الله علی المرضی اما فی حاله الصحه فلا یجوز استعمال هذه الآلات حیث انه لا یودی الغرض المطلوب من اقامه الحد و هو التالم و الانزجار عن الوقوع فی الزنب فیتعین الضرب بسوط الجلد حتی یحصل المقصود… و اتفق الائمه علی ان الزانی غیر المحصن اذا کان مریضا بمرض یرجی بروءه لایقام علیه الحد بل یوخر و یسجن حتی یبر منه کی لا یهلک باجتماع الضرب مع المرض”.

یعنی کسی که لازم است شرعاً شلاق بخورد اگر بیش از حد متعارف، ضعیف یا لاغر باشد یا مرض شدیدی داشته باشد که امیدی برای بهبودی وی نباشد-مانند اشخاص مسلول و جذامی و یا مبتلایان به سرطان- در این صورت برای بهبود یافتن مریض صبر نمی کنند بلکه یک خوشه از خرما را می گیرند که مثلاً صد شاخه داشته باشد یا پنجاه شاخه که در صورتی که به صد ضربه محکوم بود یک بار با قبضه صد تائی و یا دو بار با قبضه ی پنجاه تائی می زنند. البته باید ملاحظه کرد که همه ی شاخه ها به بدن مجرم اصابت کند و یا اینکه با یک لباس بافته شده و یا به وسیله ی کفش حد را اجرا می کنند و در حدیث بخاری و ابوداوود نقل میکنند از ابوهریره که وی میگوید روزی پیش رسول الله (ص) بودم، شخصی را آوردند که شراب خورده بود حضرت دستور دادند که او را بزنید بعضی از ما با کفش و بعضی با دست و بعضی با لباس می زدیم و بعضی به او می گفتند که خداوند تو راذلیل کند که رسول خدا (ص) فرمودند این چنین نگویید که کمک به شیطان است.سپس صاحب کتاب، آقای عبدالرحمن جزیری می گوید: از این حدیث استفاده میشود که در حال اجرای حد با هر وسیله که درد آور باشد جایز است حدود را اجرا کرد پس از این نوع وسائل (چوب پارچه کفش و…) وقتی برای اجرای حد از آنها استفاده میشود که شخص مجرم، مریض باشد تا دردش کمتر باشد و این احسان و تخفیفی است که از طرف پروردگار درباره ی  افراد مریض وی سپس می گوید همه ی بزرگان (اهل سنت) در این جهت متفق القول هستند که زانی غیر محصن که کیفرش فقط شلاق است اگر مرض و کسالت او طوری است که امید به بهبودی آن هست نباید حد را اجرا کرد بلکه باید صبر کرد و او را زندان نمود تا خوب شود و پس از بهبودی حد را اجرا کرد. از نقل اقوال فقها فوق الذکر کاملا روشن می شودکه در نظر عموم فقها اعم از شیعه یا اهل سنت و جماعت اجماعی و مورد اتفاق است که در حال مرض در صورتی که امید به بهبودی هست، نباید حد شلاق را اجرا کرد. و اینک روایات مطلب :

روایت اول :

یحیی ابن عباد المکی قال: قال لی سفیان الثوری انی اری لک من ابی عبدالله-علیه السلام- منزله فسله عن رجل زنی و هو مریض ان اقیم علیه الخدمات(خافوا ان یموت) ما بقول فیه ؟ فسالته فقال هذه المسأله من تلقا نفسک او قال لک انسان ان تسالنی عنها ؟فقالت :سفیان الثوری سالنی ان اسالک عنها فقال ابو عبدالله-علیه السلام- :ان رسول الله-صلی الله علیه و اله- انی برجل احتبن “احبن) مستقی البطن قد بدت عروق فخذیه و قد زنی بامراه مریضه فامر رسول الله(ص) بعذق فیه شمراخ فضرب به الرجل ضربه و ضربت به المراه ضربته ثم خلی سبیلهما ثم قرا هذه الایه : “و خذ بیدک ضغثا فاضرب به ولا تحنث”. [۲]

یحیی بن عباد مکی می گوید که روزی سفیان ثوری به من گفت که تو دارای قرب و منزلتی نزد امام صادق(ع) هستی، از ایشان بپرس درباره ی مردی که زنا کرده، اگر حد الهی درباره ی او جاری بشود میمیرد، چه باید کرد؟ یحیی می گوید من از امام سؤال کردم فرمود: این سؤال از خودت است یا دیگری گفته؟ گفتم سفیان ثوری سؤال کرده است فرمودند : در زمان رسول الله (ص) مردی را آوردند که از نظر مرض استقا شکم او بیش از حد گنده شده و باد کرده بود و گوشت رآنهای او ریخته و رگ های او پیدا بود. وی با یک زن مریض مرتکب عمل زنا شده بود حضرت دستور دادند که یک قبضه از شاخه های خرما را آوردند و به وسیله ی آنها یک ضربه به زن و یک ضربه به مرد زد و سپس آنها را رها کرد و سپس این آیه ی شریفه را خواند که می فرماید :”یک قبضه از شاخه های خرما را به دست بگیر و با آن بزن و قسم خود نشکن (یعنی خلاف قسم عمل نکن.)

روایت دوم :

“عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال لا یقام الحد علی المستحاضه حتی ینقطع الدم عنها”.[۳]

امام صادق می فرمایند : حد بر زنهائی که در حال استحاضه هستند اجرا نمی شود تا اینکه خون استحاضه قطع گردد.

روایت سوم

“سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: روزی مردی را خدمت (ع) آوردند که در بدنش جراحات زیادی داشت و حد بر او واجب بود فرمودند: “اقروه حتی یبراء لا تنکوءها علیه فتقتلوه” یعنی نگه دارید تا زخم او بهبود یابد و زخم او را شدیدتر نکنید (با اجرای حد) که او را میکشید. و چند روایت دیگر.

 

[۱] – لازم به تذکر است که مسائل ذکر شده در این کتاب طبق نظریه ی برادران اهل سنت است و گرنه فقهای شیعه در اجرای حد و وسیله ی اجرا شرایطی دارند که در آینده ذکر خواهد شد، و اینکه هر کس با چیزی بزند و از وسائل مختلف استفاده شود جایز نمی دانند.

[۲] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۰٫

 

[۳] -وسائل شیعه ج۱۸ ص ۳۲۱٫

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت یازدهم

حجه السلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در ادامه بر شماری از عوامل معنوی پیروزی در شماره ی قبل به بیان نقش صبر پرداختیم و با طرح آیه های ۶۵ و ۶۶ از سوره ی انفال، دو نکته از چهار نکته ای را که این دو آیه اشاره دارد توضیح  دادیم. در مقاله ی زیر، نخست، بحث از نکته ی دوم را به پایان می بریم و سپس نکته های سوم و چهارم را بیان می کنیم :

رابطه ی ایمان و صبر:

اینک باید بررسی شود که رابطۀ بین درک عرفانی و آگاهی های معنوی و خداشناسی و صبر و شجاعت چیست؟ و چگونه این آگاهی ها و ایمان و آثار عملی آن سبب غلبه بر دشمن می گردد؟ برای روشن شدن این مطلب به چند نکته باید توجه داشت:

الف- همیشه دو نوع بینش نسبت به جهان و سیرو حرکتی که دارد وجود داشته است یکی بینش مادی و دیگری الهی. در بینش مادی،پاره ای از مکتب ها یا دانشمندان مادی، اصل را در جهان بر فساد و باطل گرائی و ظلم و ستم قرار داده اند و انسان را موجودی فاسد و جانی بالفطره می دانند و عدالت، احسان، خوبی اخلاق و فضیلت را از موارد استثنائی رویه بشری می شمرند و بر این اساس حرکت و سیر جهان و انسان را به سوی کمال و بهتر شدن و حق و عدالت نمی دانند و بدبینی عجیبی به آفرینش و انسان دارند. ولی در بینش الهی “جهان” بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال مطلق در حرکت است و “انسان” موجودی صالح و خوب، آفریده شده است و استعداد صلاح و خوبی و فضیلت در او به ودیعت گذارده شده است و به سوی خوبی و پیروزی حق بر باطل، عدل بر ظلم و صلاح بر فساد، می رود و هر گونه بی عدالتی و فسادی که در عالم، وجود دارد حرکتی است بر خلاف فطرت و خلقت، حرکتی است “قسری” و استثنائی که دوام ندارد و بالاخره عاقبت و سرانجام از آن متقین و مردم صالح و نیکوکار در کل جهان خواهد بود. قرآن این مسئله را در موارد زیادی به گونه های مختلفی مطرح نموده است از جمله در آیه های زیر:

$tBur $uZø)n=yz uä!$yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ WxÏÜ»t/ 4 y7Ï۹ºsŒ `sß tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. 4 ×@÷ƒuqsù tûïÏ%©#Ïj9 (#rãxÿx. z`ÏB ͑$¨Z9$# [1]

– ما آسمان و زمین و آن چه بین این دو قرار دارد را باطل نیافریدیم. این گمان و بینش کسانی است که کافرند پس وای بر آنها که کافر شده اند از آتش.

ôQr& ã@yèøgwU tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# tûïωšøÿßJø۹$%x. ’Îû ÇÚö‘F{$# ôQr& ã@yèøgwU tûüÉ)­GßJø۹$# ͑$¤fàÿø۹$%x. [2]

– آیا ما کسانی را که ایمان آوردند و عمل مانند مفسدین در زمین قرار می دهیم ؟ آیا پرهیزکاران را مانند گناهکارن قرار می دهیم ؟!

$tBur $oYø)n=yz ÏNºuq»yJ¡¡۹$# uÚö‘F{$#ur $tBur $yJåks]÷t/ šúüÎ۶Ïè»s9[3]

– ما آسمان ها و زمین و آن چه بین این دو قرار گرفته است را بیهوده و بی هدف و به بازی نیافریدیم.

 

ö@t/ ß$ɋø)tR Èd,ptø:$$Î/ ’n?tã È@ÏÜ»t7ø۹$# ¼çmäótBô‰uŠsù #sŒÎ*sù uqèd ×,Ïd#y— ۴[۴]

– ما از حق می گیریم و بر باطل می زنیم، پس باطل را از بین می برد.

$tB !$yJßg»oYø)n=yz žwÎ) Èd,ysø۹$$Î/ £`Å۳»s9ur öNèduŽsYò۲r& Ÿw tbqßJn=ôètƒ [۵]

– آسمان ها و زمین را جز بر حق نیافریدیم. این آیات به خوبی نشانگر این حقیقت است که عالم و جهان هدف دار آفریده شده است و بر پایه ی حق و عدالت استوار است و به سوی کمال و حق مطلق در حرکت است. درباره ی جامعه ی انسان هم در آیات زیادی وعده ی پیروزی مطلق حق بر باطل و گسترده شدن عدل در جهان داده شده است. از جمله در آیه های زیر :

y‰tãur ª!$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä óOä۳ZÏB (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á۹$# óOßg¨ZxÿÎ=øÜtGó¡uŠs9 ’Îû ÇÚö‘F{$# $yJŸ۲ y#n=÷‚tGó™$# šúïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۶s% £`uZÅj3uKã‹s9ur öNçlm; ãNåks]ƒÏŠ ”Ï%©!$# ۴Ó|Ós?ö‘$# öNçlm; Nåk¨]s9Ïd‰t7ãŠs9ur .`ÏiB ω÷èt/ öNÎgÏùöqyz $YZøBr& 4 ÓÍ_tRr߉ç۶÷ètƒ Ÿw šcqä.Ύô³ç„ ’Î۱ $\«ø‹x© ۴ `tBur txÿŸ۲ y‰÷èt/ y7Ï۹ºsŒ y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd tbqà)Å¡»xÿø۹$# [۶]

– در این آیه حکومت و خلافت در زمین و قدرت دین خدا در جهان و تبدیل خوف به امنیت و توحید جایگزین شرک شدن و عبادت خاص خداوند را به مؤمنین وعده داده شده است.

uqèd ü”Ï%©!$# Ÿ@y™ö‘r& ¼ã&s!qߙu‘ ۳“y‰ßgø۹$$Î/ Èûïϊur Èd,ysø۹$# ¼çntÎgôàã‹Ï۹ ’n?tã Ç`ƒÏe$!$# ¾Ï&Íj#à۲[۷]

ô‰s)s9ur $oYö;tFŸ۲ ’Îû ͑qç/¨“۹$# .`ÏB ω÷èt/ ̍ø.Ïe%!$# žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á۹$# [۸]

در این دو آیه غلبه دین خدا و رسالت پیامبر بر تمام ادیان و حکومت مردم صالح بر زمین به طور حتم پیش بینی گردیده است. و بالاخره عاقبت و سرانجام، با مردم با تقوی خواهد شد : “و العاقبه للمتقین”

و این وعده ی الهی بنا بر احادیث زیاد و متواتری که از طریق شیعه و سنی رسیده است به دست حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد و حکومت عدل الهی در پهنه ی گیتی مستقر می شود. و از طرفی می دانیم که تمام مبارزاتی که حق علیه باطل در طول حیات بشر داشته و دارد هر کدام در هر شرائطی که بوده و خواهد بود در تحقق پیروزی حق بر با باطل در کل جهان به نوبه ی خود تاثیر دارد و زنجیر وار حلقات این سلسله از آدم (ع) تا خاتم اوصیا حضرت مهدی (عج) به هم اتصال خواهد داشت. بنابراین هر فرد مسلمانی که قدم در راه حق و مبارزه با باطل می گذارد با توجه به این بینش، خود را پیروز می بیند و کار خود را بی نتیجه نمی پندارد و با هر قطره خون خود که توسط دشمن بر زمین می ریزد درخت حق را آبیاری می کند و سرانجام میوه ی این درخت،کام ها را شیرین خواهد ساخت. یعنی چنین کسی که ایمان دارد که مبارزه اش به نتیجه نهائی صددرصد ولو در دراز مدت خود رسید. به عبارت دیگر از نظر روانی فرق است بین کسی که در کاری با علم و امید به نتیجه و پیروزی و آینده ای روشن قدم بگذارد با کسی که با تردید و دودلی و یاس و ناامیدی وارد کاری شود. قهرا فرد اول با شوق و شور بیشتری آن را انجام می دهد و استقامت خواهد داشت و از شهامت و شجاعت بیشتری برخوردار خواهد بود. و به عکس، فرد دوم همیشه در صدد فرار و عقب نشینی و گرفتار شکنجه ی روحی، تردید و یأس است همان گونه که می بینیم رزمندگان اسلام با چه شور شوقی در رفتن به جبهه های جنگ از هم سبقت می‌گیرند و اشک شوق می ریزند چنان چه در تاریخ گذشته ی اسلام هم شواهد و نمونه های زیادی داریم که این جا مجال ذکر نیست. پس بینشی که اسلام به مسلمین در رابطه با جهان و اسلام می دهد خود عامل مهمی است برای پیدایش صبر و استقامت و شهامت و غلبه بر دشمن در صحنه ی نبرد.

ب- با توجه به وعده ای که خداوند در زمینه ی یاری مؤمنین می دهد که شاید حدود بیش از ۳۰ مورد از نصرت و یاری خداوند در قرآن یاد شده است( و بحث مفصلی در این زمینه خواهیم داشت) مسلمان با پشتوانه ی قوی و نیرومند در میدان جنگ قدم مینهد، نیرویی که فوق همه ی نیروها است او خود را متکی به کانون هستی و خداوند جهان می‌داند و از امدادهای غیبی خویشتن را برخوردار می‌بیند و قهراً با اعتماد و اطمینان خاطر بیشتر می جنگد. او ایمان دارد که:” ان تنصروا الله ینصرکم ” اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد نمود. او فریاد میزند:”الله مولانا و لا مولی لکم” خداوند یار و ولی ما است و شما یاور و پشتیبانی ندارید انسان مؤمن می داند که برای خدا قدم برمی دارد و در راه او جان می دهد و با کل جهان هماهنگ است و متقابلاً خداوند هم او را یاری خواهد نمودت

ج- انسان مسلمان و مؤمن با اعتقادی که به معاد و عالم پس از مرگ دارد مرگ را برای خود نابودی و نیستی نمی پندارد، بلکه مرگ درنظر او انتقال از منزلی است به منزل دیگر. گذشت از مرحله ای است و وارد شدن در مرحله ی دیگر. چنین انسانی در نظرش سیر و حرکتی دارد و در این سیر و حرکت تکاملی از هر نقطه‌ای که می گذرد و به نقطه ی جدید منتقل می گردد مردنی است. نسبت به گذشته و زندگی نوینی است نسبت به آینده و به قول مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم

واز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

جمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملایک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم

آن چه اندر وهم نیاید آن شوم

 

پس مرگ، نیستی نیست، آفرینش است، ” خلق الموت و الحیوه” عدم نیست، وجود است، هستی کامل تر است، پلی است که انسان از آن به سوی جهان ابدی و جاوید می گذرد تا چه رسد به شهادت که حیات شهید حیات برتر و با ویژگی های بیشتری همراه است:

” و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون”

حیات وزندگی شهید، زندگی در مقام قرب و نزدیکی به خداوند است. شهید از مواهب الهی بهره مند است و…

بنابراین آن خوف و وحشتی که غیر از مؤمن به خدا از مسئله ی مرگ و کشته شدن دارد هرگز در مؤمن نیست بلکه به جای خوف، عشق است و شوق به لقا خداوند و زندگی بهتر. و لذا قرآن اولیا خداوند را با نداشتن خوف و ترس توصیف می فرماید:

“الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون”

و کفار را  با رعب و وحشت – به همین دلیل- توصیف فرموده است:

óOçFRV{ ‘‰x©r& Zpt6÷du‘ ’Îû NÏd͑r߉߹ z`ÏiB «!$# ۴ y7Ï۹ºsŒ öNåk¨Xr’Î/ ×Pöqs% žw šcqßgs)øÿtƒ [۹]

خلاصه ی مضمون آیه این است که کفار بیشتر از آن چه که از خدا می ترسند از شما خوف و وحشت دارند زیرا اینها قومی هستند که درک و فهم ندارند یعنی همان درک و بینشی که فقط خوف از خدا می آورد و نه از چیز دیگر که در مسلمآنها وجود دارد، نه در کفار. اینها مجموعه عواملی است که رابطه بین این نوع بینش و صفاتی چون صبر استقامت شجاعت و شهامت را مشخص می سازد و هر قدر ایمان و معرفت قوی تر باشد آثار آن که این سجایای اخلاقی است هم بیشتر و قوی تر خواهد بود و این است رمز موفقیت و پیروزی و غلبه یک نفر بر ده نفر “بانهم قوم لا یفقهون”

۳-منظور از ضعفی که دچار مسلمین شده بود و به خاطر آن خداوند به آنان تخفیف می دهد چیست؟ آیا این ضعف در قوای مادی است یا در قوای معنوی؟ بعضی از مفسرین اهل سنت آن را اعم از مادی و معنوی دانسته‌اند و آن را بر مسلمین در غزوه ی بدر تطبیق داده‌اند و آیه را چنین تفسیر نموده اند که مسلمین در دو زمان مختلف، دو حالت داشته اند یکی حالت ضعف در مثل غزوه ی بدر که بیش از یک اسب نداشته اند. هم چنین کمبود مواد غذایی داشتند و عدد آنها کمتر از یک سوم مشرکین بود و آماده ی جنگ نبودند. در این حالت خداوند به آنها رخصت داده است که یک نفر در مقابل دو نفر استقامت نماید و حالت دوم حالت قوت و نیرومندی بوده است که از جهت نیروی انسانی و رزمی کامل شده بودند. در این حال باید هر یک نفر در برابر ده نفر ایستادگی نماید همان گونه که در فتح روم و فارس و بعضی از فتوحات زمان پیغمبر مانند جنگ موته چنین بودند.معنی آیه بنا بر این تفسیر چنان می شود که حکم اولی برای شما آن است که یک نفر در برابر ده نفر قرار بگیرد ولی اکنون (یعنی غزوه ی بدر) که خدا می داند شما در جهت نیرو ضعیف هستید خداوند تخفیفی به شما داده است وهر نفر در برابر دو نفر باید استقامت داشته باشد. ولی دقت در آیه و تاریخ مسلمین غیر از این را ثابت می کند زیرا اولا مسلمآنها در هر زمانی از جهت نیروی مادی و انسانی در مقایسه با دشمن ضعیف بوده اند چنان چه همین مفسر مثالی می زند برای زمان قوت مسلمین و می گوید در جنگ موته، دشمنان صد و پنجاه هزار نفر بودند و مسلمآنها سه هزار نفر و در جنگ یرموک لشگری که هر قل جمع آوری کرده بود دویست هزار نفر بودند و عدد مسلمین بیست و چهار هزار نفر. اگر دقت کنیم می بینیم مواردی را که مثال برای حالت قوت مسلمین زده در مقایسه با دشمن درجهت نیرو باز ضعیف بودند اگر چه در مقایسه با پاره ای دیگر از غزوات و جنگ ها قوی بوده اند. البته در آن غزوات، دشمن هم به این اندازه قوی نبوده است. و ثانیا با دقت در آیه ی مورد بحث روشن می شود که تکیه بر مسائل مادی و نیروی انسانی نیست بلکه صبر و فهم و یقین به ماورا طبیعت است که معیار ضعف و قوت است یعنی ضعف و قوت در ایمان مردم است که دو حالت را پدید آورده است وصبر و استقامت را کم و زیاد می کند. وثالثا ما هر قدر به صدر اول  اسلام نزدیک تر می شویم می بینیم از که قوت ایمان و اراده ی مردم بیشتر بوده اگر چه از جهات مادی ضعیف تر بوده اند و هر مقدار که بر عده ی مسلمانان افزوده می شد و نیروی مادی بیشتری می یافتند از جهات معنوی و قوت ایمان آنها کاسته می شد هر جمعیتی که دارای هدفی است در هنگامی که عده آنها کمتر و نیروی آنان ضعیف تر است با هدایت رهبری صحیح از جهت اراده و تصمیم و فداکاری و جهاد در راه هدف قوی ترهستند و آن گاه که به قدرتی رسیدند و در رفاه و تنعم قرار گرفتند و هدایت صحیحی نداشتند خواه ناخواه آن عزم و اراده آهنین را از دست می دهند و ضعف و خمودی جای آن را می گیرد گذشته از این هیچ جامعه ای از یک نوع اختلاف و تفاوت در ایمان و سجایای اخلاقی خالی نیست یعنی گروهی دارای ایمان قوی هستند و گروهی درجات ضعیفی از ایمان را دارا می باشند و گروه سومی هم منافق و دورو خواهند بود. در این بین،هر در گروه اول قوی تر و بیشتر باشند در افکار متوسط ها اثر مطلوب می گذارند و هر قدر گروه دوم و منافقین بیشتر و قویتر باشند متوسطین را به خود جذب می نمایند و هر قدر جمعیت زیادتر می شود به طور معمول بر عدد آنها که درجات ضعیفی از ایمان را دارا هستند افزوده می شود و گروه اول در اقلیت قرار می گیرد و قوای روحی و معنوی فرد متوسط هم به ضعف می‌رود در صورتی که آن جمعیتی که هدفی عالی را تعقیب می‌نماید اگر از افراد کم و برگزیده ای تشکیل شود هر قدر هم که دشمن و مشکلات زیادتر باشد قدرت روحی و معنوی و امکان پیروزی آنها بیشتر خواهد شد و تاریخ هم شاهد و گواه خوبی براین مطلب است. در غزوه ی بدر، مسلمین غالب شدند در حالی که سیصد و سیزده نفر بیشتر نبودند و امکانات اولیه جنگ را هم فاقد بودند و کفار، سه برابر مسلمین و دارای افرادی کارآزموده و جنگ دیده و تجهیزات نظامی روز. ولی در جنگ احد، مسلمین با عده ی بیشتر و تجهیزات زیادتر با شکست مواجه شدند. یا در جنگ حنین به فرموده ی قرآن کثرت و زیادی رزمندگان آنان را به عجب درآورده و به خود و قدرت مادی خویش مغرور شدند ولی در مقام عمل جز عده ی کمی پیامبر را تنها گذاشتند و به کوه و صحرا فرار نمودند و با امداد غیبی غالب گردید:

tPöqtƒur Aû÷üuZãm   øŒÎ) öNà۶÷Gt6yfôãr& öNà۶è?uŽøYx. öNn=sù Ç`øóè? öNà۶Ztã $\«ø‹x© ôMs%$|Êur ãNà۶ø‹n=tæ Ùßö‘F{$# $yJÎ/ ôMt6ãmu‘ §NèO NçGøŠ©۹ur šúï̍Î/ô‰•B[10]

بنابراین منظور از ضعفی که مسلمین دچار آن گردیده بودند ضعف در قوای روحی و معنوی است نه قوای مادی و ظاهری.

۴-آیه گرچه به صورت اخبار و حمایت از یک واقعه و جریان مطرح شده است و فرمان و تکلیف در آن تصریح نشده است ولی با توجه به جمله ی “الان خفف الله عنکم” منظور تکلیف و بیان قانون است نه خبر و نقل یک داستان. زیرا تخفیف و رخصت دادن در مقام تکلیف و قانون گذاری مطرح است نه در مقام خبر دادن و در این جا گرچه کلمه ی “یغلبوا” (غلبه پیدا می کند) که از آینده خبر می دهد به کار رفته است و لفظ ان خبر است نه انشا و تکلیف ولی خبری است که منظور و مقصود از آن انشا وتکلیف است یعنی خبر از غلبه یافتن آنها داده است به منظور اینکه آن را تکلیف و قانون برای آنها قرار دهد. و خلاصه معنی آیه این است که باید یک نفر از شما در برابر ده نفر از کفار ثابت قدم باشد که خداوند بر شما تخفیف دده است به علت ضعفی که در شما احساس می شود پس یک نفر از شما باید در برابر دو نفر از آنها استقامت نماید.

 

[۱] – سوره ی ص، آیه ی ۲۷

[۲] – سوره ی ص، آیه ی ۲۸

[۳] -سوره ی دخان آیه ی ۳۸

[۴] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۸

[۵] -سوره ی دخان آیه ی ۳۹

[۶] -سوره ی نور آیه ی ۵۵

[۷] – سوره های توبه فتح و صف آیه های ۹،۲۸،۳۳

[۸] -سوره ی انبیا آیه ی ۱۰۵

 

 

[۹] – سوره ی حشر آیه ی ۱۳

 

[۱۰] – سوره ی توبه آیه ی ۲۵

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی- حجه الاسلام و المسلمین رسولی

قسمت یازدهم

هجرت مسلمانان به حبشه :

خلاصه :

در شماره قبل به دنبال بیان این حقیقت بودیم که همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم بیان فرموده همیشه پیروزی ها به دنبال استقامت و پایداری مسلمانان و هم چنین پیروان دیگر انبیا الهی نصیب انان می شده و بلکه در اثر استقامت و پایداری آنها دشمن به زانو در آمده و تسلیم حق می شدند، و برای اثبات این مطلب نمونه هائی آوردیم که یکی از آنها داستان جالب هجرت مسلمانان به حبشه بود،که به دنباله ی آن به این گفتار کشیده شد، و اینک دنباله ی داستان :

در پیشگاه نجاشی :

عمروعاص عماره به حبشه وارد شده و به گفته برخی قبل از آن که به نزد نجاشی بروند پیش درباریان سرکردگان لشکر و بزرگان حبشه که سخنانش نفوذ و تاثیری در نجاشی داشت. رفته و هدایائی نزد ایشان بردند، و ماجرای خود و هدف و منظور مسافرتشان را به حبشه به آنها اطلاع داده و آنها را با خود هم عقیده و همراه کردند که چون در پیشگاه نجاشی سخن از مهاجرین مکه به میان آمد شما هم ما را کمک کنید تا نجاشی را راضی کرده اجازه دهد که ما این افراد را به مکه بازگردانیم، و آنها را تسلیم ما کند. آنها نیز قول همه گونه مساعدت و همراهی را به عمروعاص و عماره دادند، و برای ملاقات آنها وقت گرفته آنان را به نزد نجاشی بردند، و چون هدایای قریش را نزد نجاشی گذارده و نجاشی از وضع قریش و بزرگان مکه جویا شد آن دو در پاسخ اظهار داشتند : ای پادشاه! گروهی از جونان نادان و بی خرد ما به تازگی از دین خود دست کشیده و آئین تازه ای آورده اند که نه دین شماست و نه دین ما،و اینان اکنون به کشور شما گریخته و بدین سرزمین آمده اند، بزرگان ایشان یعنی پدران و عموها و رؤسای عشیره و قبیله هایشان ما را پیش شما فرستاده اند تا دستور بدهید که آنها را به نزد قریش که به وضع و حالشان اگاه ترند باز گردانند. سکوتی مجلس را فرا گرفت، عماره و عمروعاص نگرانند تا مبادا نجاشی دستور دهد که مهاجرین را احضار کرده و با اینها در این باره گفت و گو کند، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه شان بدتر از این نبود که نجاشی آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود. در این وقت درباریان و سرکردگانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا دنبال گفتار فرستادگان قریش را بگیرند به سخن آمده و گفتند : پادشاها! این دو نفر سخن به راستی و صدق گفتند، و بزرگان این افراد به وضع و حال ایشان داناتر از ایشان هستند، و اختیارشان نیز به دست آنهاست، بهتر همان است که این افراد را به دست این دو بسپارید تا به شهر و دیارشان باز گردانند و به دست بزرگانشان بسپاردند! نجاشی با ناراحتی و خشم گفت : به خدا سوگند تا من این افراد را دیدار نکنم و سخنانشان را نشنوم اجازه ی بازگشتنشان را به دست این دو نفر نخواهم داد، اینان در کنف حمایت من اند و به من پناه آوده اند، نخست باید آنها را بدین جا دعوت کنم و جست و جو و پرسش کنم ببینم که آیا سخنان این دو نفر درباره ی آنها راست است یا نه، اگر دیدم این دو نفر راست می گویند آنها را به ایشان خواهم سپرد و گرنه از ایشان دفاع خواهم کرد و تا هر زمانی که خواسته باشند در این سرزمین بماننند و درکمال آرامش به سر برند.

مهاجرین در حضور نجاشی :

نجاشی به دنبال مهاجرین فرستاد و آنان را به مجلس خویش احضار کرد، مهاجرین که از ماجرا و علت احضارشان از طرف پادشاه حبشه مطلع شدند انجمنی کرده و درباره ی این که چگونه با نجاشی سخن بگویند به مشورت پرداختند، و پس از مذاکراتی که انجام شد تصمیم گرفتند در برابر نجاشی و سرکردگان او از روی راستی و صراحت سخن بگویند و تمام پرسش‌هائی را که ممکن است از ایشان بکنند به درستی و از روی صدق صفا پاسخ گویند اگرچه به آواره شدن مجدد آنها بیانجامد، و از میان خود جعفر بی ابی طالب را برای سخن گفتن و پاسخ گویی انتخاب کردند، و در پاره‌ای از روایات نیز آمده که خود جعفر به آنها سخن گفت: پاسخ سؤالات را به من واگذار کنید و کسی با آنها سخن نگوید. و بدین ترتیب مهاجرین وارد مجلس نجاشی شده و بی آنکه در برابر نجاشی به خاک افتاده و مانند دیگران او را سجده کنند هرکدام در جایی جلوس کردند. یکی از رهبانان به مهاجرین پرخاش کرده و گفت: برای پادشاه سجده کنید! جعفر ابن ابی طالب به او روی کرد و گفت: ما جز- برای خداوند- برای دیگری سجده نمی کنیم. عمروعاص که از احضار آنها ناراحت و خشمگین بود و به دنبال بهانه ای می گشت که آنها را پیش نجاشی افرادی نامنظم و ماجراجو معرفی کندو مانع سؤال و پاسخ آنها گردد در اینجا فرصتی به دست آورده و گفت: قربان! مشاهده کردید که چگونه ایشان حرمت پادشاه را نگه نداشته و سجده نکردند؟!

چگونگی مجلس نجاشی:

مجلسی بود آراسته و کشیشهای مسیحی در اطراف نجاشی نشسته و کتاب های انجیل را باز کرده و پیش خود گذارده بودند ومنتظر گفتار پادشاه حبشه بودند تا چگونه با اینها رفتار کرده وبا این ماجرای تازه چه خواهد گفت، در این وقت نجاشی لب گشوده و گفت:این چه آئینی است که شما برای خود برگزیده و انتخاب کرده اید که نه قوم و عشیره ی شماست و نه آئین مسیح و دین من است و نه آئین هیچ یک از ملت های دیگر؟ جعفربی ابی طالب که خود را آماده برای پاسخ گوئی کرده بود با کمال شجاعت لب به سخن باز کرده در پاسخ چنین گفت: پادشاها! ما مردمی بودیم که به وضع زمان جاهلیت زندگی را سپری می نمودیم! بتهای سنگی و چوبی را پرستش می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، کارهای زشت انجام می دادیم، برای فامیل و ارحام خود حشمتی نگه نمی داشتیم، نسبت به همسایگان بدرفتاری می کردیم، نیرومندان ما به ناتوانان زورگوئی می کردند…   و این وضع ما بود تا آنکه خدای تعالی پیغمبری را در میان ما مبعوث فرمود که ما نسب او را می شناختیم، راستی و امانت و پاکدامنی او برای ما مسلم بود، این مرد بزرگوار ما را به سوی خدای یکتا دعوت کرد و به پرستش و یگانگی او آشنا ساخت، به ما فرمود: دست از پرستش بتان سنگی و آن چه پدرانتان می پرستیدند بردارید، و به راستگویی و امانت و صله ی رحم، نیکی به همسایه سفارش کرد، از کارهای زشت، و خوردن مال یتیمان، و تهمت زدن به زنان پاکدامن… و امثال این کارهای ناپسند جلوگیری فرمود به ما دستور داد خدای یگانه را بپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم، ما را به نماز و زکات و عدالت و احسان و کمک به خویشان امر فرمود و از فحشا منکرات وظلم وتعدی و زور نهی فرمود… و خلاصه یک یک دستورات اسلام را برای نجاشی بر شمرد. آنگاه نفسی تازه کرد دنباله ی گفتار خود را چنین ادامه داد :…پس ما او را تصدیق کرده و به او ایمان آوردیم، و از وی آنچه از جانب خدای تعالی آورده بود پیروی کردیم خدای یکتا را پرستش کردیم، آن چه را برما حرام کرده و از ارتکاب آنها نهی فرموده انجام ندادیم، حلال او را حلال و حرامش را حرام دانستیم… و خلاصه هر چه را دستور فرموده بود به مرحله ی اجرا درآوردیم… قریش که چنان دیدند دست به آزار و شکنجه ی ما گشودند و با هر وسیله ای که در اختیار داشتند کوشیدند تا ما را از آئین مقدس بازدارند و به  پرستش بتان بازگردانند، و به انجام کارهای زشتی که پیش از آن حلال و مباح میدانستیم وادارند، هنگامی که ما خود را در مقبل ظلم و ستم و آزار و شکنجه و سخت گیری های آنها مشاهده کردیم و دیدیم که آنها مانع انجام دستورات دینی ما می شود به کشور شما پناه آوردیم، و از میان سلاطین و پادشان دنیا شخص شما را انتخاب کردیم و به عدالت شما پناهنده شدیم بدان امید که در جوار عدالت شما کسی به ما ستم نکند. در اینجا جعفر لب فرو بست و دیگر سخنی نگفته سکوت کرد. نجاشی- که سخت تحت تأثیر سخنان جعفر قرار گرفته بود- گفت: آن چه گفتی همان است که عیسی بن مریم برای تبلیغ آنها مبعوث گشته و بدآنها دستور داده است… سپس به جعفر گفت:

آیا از آنچه پیغمبر شما آورده و خداوند بر او نازل کرده چیزی به خاطر داری؟

جعفر- آری

نجاشی- پس بخوان

جعفر شروع کرد به خواندن[۱] سوره ی مبارکه ی مریم و آیات آن را خواند تا رسید به این آیه مبارکه :”وهزی الیک یجذع النخله تساقط”

” علیک رطبا جنیا…”

نجاشی و حاضران که سر تا پا گوش شده بودند از شنیدن این آیات چنان سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودند که سیلاب اشکشان از چهره سرازیر گشت و قطرات اشک از محاسن انبوه نجاشی سرازیر شد و کشیشان به قدری گریستند که اشک دیدگانشان روی صفحات انجیل هائی که در برابرشان باز بود بریخت… آنگاه لب گشوده و گفت: به خدا سوگند سخن حق همین است که پیغمبر شما آورده و با آنچه عیسی آورده هر دو از یک جا سرچشمه گرفته است، آسوده خاطر باشید که به خدا هرگز شما را به این دو نفر تسلیم نخواهم کرد. عمروعاص گفت: پادشاها! این پیغمبر با مخالف ما است آنها را به سوی ما بازگردان! نجاشی از این حرف چنان خشمناک شد که مشت خود را بلند کرده به سختی به صورت عمروعاص کوفت چنان که خون از روی او جاری گردید، سپس به او گفت: به خدا اگر نام او را به بدی ببری جانت را خواهم گرفت. آن گاه رو به جعفر کرده و گفت: شما در همین سرزمین بمانید که درامان و پناه من خواهید بودو عمروعاص که دیگر درنگ درآن مجلس را صلاح نمی دید برخاسته و با چهره ای درهم و افسرده به خانه آمد و هر چه فکر کرد نتوانست خودش را راضی کند که به مکه باز گردد، و در صدد برآمد تا بهانه ی تازه ای برای استرداد مهاجرین نزد نجاشی پیدا کرده درخواست خود را مجددا نزد او عنوان کند، و به همین منظور روز دیگر دوباره به دیدن نجاشی رفته اظهار کرد: پادشاها! اینان درباره ی مسیح سخن عجیبی دارند عقیده ی آنها درباره ی آن حضرت برخلاف عقیده ی شماست آنها را حاضر کنید و عقیده ی شان را درباره ی آن حضرت جویا شوید!

فرستاده ی نجاشی به نزد مهاجرین آمد و پیغام شاه را به اطلاع آنها رسانید، آنان که تازه خیالشان آسوده شده بود دوباره به فکر فرو رفته و برای پاسخ نجاشی انجمن کرده و با هم گفتند: درباره ی عیسی چه پاسخی به نجاشی بدهیم؟ همگی گفتند: ما در پاسخ این پرسش همانی را که خداوند در قرآن بیان فرموده می گوئیم اگرچه به آوارگی و بازگشت ما بیانجامد ! و پس از آن تصمیم برخاسته و به نزد نجاشی آمدند، و چون از آنها درباره ی عیسی پرسید باز جعفر بن ابی طالب به سخن آمده و گفت: ما همان را میگوییم که پیامبر ما از جانب خدای تعالی آورده است، یعنی ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده ی خدا و پیامبر او و روح خدا و کلمه ی الهی است که به مریم بتول القا فرموده است. نجاشی در این وقت دست خود را به طرف چوبی که روی زمین افتاده بود دراز کرد و آن را برداشت و گفت: به خدا سخنی که تو درباره ی عیسی گفتی با آن چه حقیقت مطلب است از درازای این چوب تجاوز نمی کندو سخن حق همین است که تو می گوئی. این گفتار نجاشی بر صاحب منصبان مسیحی که درکنار او ایستاده بودند قدری گران آمد و نگاهی به عنوان اعتراض به هم کردند، نجاشی که متوجه نگاه های اعتراض آمیز آنها شده بود رو بدآنها کرده و به دنبال گفتار خود ادامه داد: اگر چه بر شما گران آید!

سپس رو به مهاجرین کرده و گفت: شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که می خواهید بروید، و مطمئن باشید که درامان ما هستید، و کسی نمی تواند به شما گزندی برساند و این جمله را سه بار تکرار کرده که  گفت :”بروید که اگر کوهی از طلا به من بدهند هرگز یک تن از شما را آزار نخواهم کرد “! آن گاه به اطرافیان خود گفت: هدایای این دو نفر را که برای ما آورده اند  به آنها مسترد دارید و پس بدهید چون ما را به آنها نیازی نیست.

دنباله ی این داستان و انتقام عمروعاص از عماره:

فرستادگان قریش با کمال یاس و افسردگی آماده ی بازگشت به مکه شده بودند و دانستند که نمی توانند عقیده ی نجاشی را درباره ی دفاع از مهاجرین تغییر دهند، در اینجا عمروعاص در صدد انتقام عملی که عماره درباره ی او انجام داده بود افتاد و در خلال روزهائی که در حبشه به سر می بردند رفت و آمدی که به مجلس نجاشی پیدا کرده بودند متوجه شده بود که عماره نسبت به کنیزک زیبائی که هرروزه در مجلس عمومی نجاشی حاضر می شد و بالای سر او می ایستاد متمایل گشته و از نگاه های کنیزک دریافت که وی نیز مایل به عماره شده است. به فکر افتاد که از همین راه انتقام خود را از عماره بگیرد و از این رو وقتی به خانه برگشتند به عماره گفت : گویا کنیز نجاشی به تو علاقه ای پیدا کرده و توهم به او دل بسته ای ؟ گفت: آری! عمرو او را تحریک کرد تا وسیله ی مراوده بیشتری را با او فراهم سازد و برای انجام این کار نیز او را راهنمائی کرد تا تدریجا وسیله ی دیدار آن دو فراهم گردید و عماره پیوسته ماجرا را برای او تعریف می کرد، و عمروعاص نیز با قیافه ای تعجب آمیز که حکایت از باور نکردن سخنان او می کرد بدو گفت : گمان نمی کنم به این حد در این کار توفیق پیدا کرده باشی تا روزی بدو گفت: اگر راست می گویی به کنیزک بگو مقداری از عطر مخصوص نجاشی – که نزد شخص دیگری یافت نمی شود- برای تو بیاورد، آن وقت است که من سخنان تو را باور می کنم عماره نیز از کنیزک درخواست کرد تا قدری از همان عطر مخصوص را برای او بیاورد و کنیزک نیز این کار را کرد و چون عطر مخصوص به دست عمروعاص رسید به عماره گفت: اکنون دانستم که راست می گویی و پس از آن مخفیانه به نزد نجاشی آمد و اظهار کرد: ما در این مدتی که در حبشه بودیم به خوبی از خوان نعمت سلطان بهره مند و برخوردار گشته و پذیرائی شدیم و شما حق بزرگی بر گردن ما پیدا کرده اید اکنون که قصد بازگشت داریم خواستم به عنوان قدردانی و نمک شناسی مطلبی را که با زندگی خصوصی پادشاه ارتباط دارد به عرض برسانم و طبق وظیفه ای که دارم آن را به سمع مبارک برسانم،و آن مطلب این است که رفیق من که برای رساندن پیغام بزرگان قریش به دربار شما آمده شخص خیانت کاری است و نسبت به پادشاه خیانت بزرگی مرتکب شده و با کنیزک مخصوص شما روابط نامشروعی برقرار کرده است و نشانه اش هم این عطر مخصوص پادشاه است که کنیزک برای او آورده است! نجاشی عطر را برداشته و چون استشمام کرد به سختی خشمگین شد و در صدد قتل عماره برآمد اما دید این کار خلاف آئین پادشاهان بزرگ است که فرستاده و پیغام آور را نمی کشند از این رو طبیبان را خواست و به آنها گفت: کاری با این جوان بکنید که به قتل نرسد ولی از کشتن برای او سخت تر باشد آنها نیز داروئی ساختند و آن را در آلت مردی عماره تزریق کرده داخل نمودند و همان موجب دیوانگی و وحشت او از مردم شد و مانند حیوانات وحشی سر به بیابان نهاد و در میان آن حیوانات با بدن برهنه به سر می برد و هرگاه انسانی را میدید به سرعت می گریخت و فرار می کرد، عمروعاص نیز به مکه باز گشت و ماجرا را به اطلاع بزرگان قریش رسانید و پس از مدتی نزدیکان عماره به فکر افتادند که او را در هر جا که هست پیدا کنند و به مکه باز گردانند و بدین منظور چند نفر به حبشه آمدند و در بیابآنها به دنبال عماره به جست و جو پرداختند و بالاخره اورا در حالی که ناخنها و موهای بدنش بلند شده بود و به وضع رقت باری درمیان حیوانات وحشی به سر می برد در سرابی مشاهده کردند و هر چه خواستند او را بگیرند و با او سخن بگویند نتوانستند و به هر سو که میرفتند او می گریخت تا به ناچار به وسیله ی ریسمان و  طناب او را به دام انداختند ولی همینکه به دست ایشان افتاد شروع به فریاد کرد و مانند حیوانات وحشی دیگر که گرفتار می شوند هم چنان فریاد زد و بدنش می لرزید تا در دست آنها تلف شد. و بدین ترتیب ماجرا پایان یافت و ضمنا این ماجرا درس عبرتی شد برای شرابخواران و شهوت پرستان و در صفحات تاریخ ثبت شد. نگارنده می گوید : بر طبق روایاتی که دردست هست نجاشی پس از این ماجرا به رسول خدا (ص) ایمان آورد و به دست جعفر بن ابی طالب مسلمان شد، و هدایای بسیاری برای رسول اکرم فرستاد که از آن جمله بود “ماریه قبطیه” که رسول خدا(ص) از آن کنیز دارای پسری شد و نامش را ابراهیم گذارد و در کودکی از دنیا رفت به شرحی که انشإالله در حالات فرزندان آن حضرت خواهد آمد، و هنگامی که نجاشی از دنیا رفت رسول خدا(ص)  در مدینه بود و مرگ او را به اصحاب خبر داد و از همان جا بر او نماز خواندند، و مهاجرین حبشه پس از مدتی شنیدند که مردم مکه دست از آزارشان برداشته و مسلمان شده‌اند از این رو برخی مانند عبدالله بن مسعود و مصعب بن عمیر به مکه باز گشتند اما وقتی فهمیدند این خبر دروغ  بوده گروهی از ایشان دوباره به حبشه رفتند، و چند تن نیز از بعضی بزرگان قریش پناه خواستند ودر پناه ایشان به شهر مکه درآمدند، و جمع بسیاری هم مانند جعفر بن ابی طالب سالها در حبشه ماندند تا پس از هجرت پیغمبر اسلام در اواخر عمر آن حضرت به مدینه آمدند که انشاالله شرح حال آنها در جای خود مذکور خواهد شد.

ادامه دارد.

 

[۱] – و در پاره ای از تفاسیر در تفسیر آیه ی “و لتجدن اشد الناس عداوه..” –سوره ی مائده آیه ی ۸۲ که داستان را نقل کرده اند چنین است که نجاشی به جعفر بن ابی طالب گفت اینان چه می گویند؟ جعفر پرسید چه می خواهند؟ نجاشی گفت می‌خواهند که شما را به نزد ایشان بازگردانیم جعفر گفت : از ایشان بپرسید مگر ما برده و بنده ی آنانیم عمرو گفت نه شما آزادید گفت بپرسید آیا طلبی از ما دارند که آن را می خواهند؟ گفت عمر و گفت نه ما چیزی از شما طلبکار نیستیم گفت آیا ما کسی از آنها را کشته ایم که مطالبه  خون او را از ما می کنند؟ عمرو عاص گفت نه پرسید پس از ما چه می خواهید؟ عمروعاص گفت: اینها از دین ما بیرون رفته… تا به آخر آن چه در بالا نقل شده.

18دسامبر/16

نامه ها

برادر صمد محذومی:

تفسیر قرآن خود یک رشته ی درسی است و بدون نشستن در محضر استاد و گوش دادن به درسهای تفسیر، درک معرف قرآنی نتوان کرد گرچه تا حدودی می توانید از تفسیرهای فارسی استفاده نمائید. موفق باشید.

برادران: رضا – قم، بحرالعلومی – اصفهان، علی لشکری زاهدان، نبی الله نجفیان – سر پل ذهاب، محمد باقر عمادی – بروجرد، محمد گرگیان – تهران، مظفر عابدی – اصفهان، محمد علی رهنورد – بیجار:

مسئول استفتائات، دفتر امام است نه دفتر مجله، و هم چنان که قبلاً نیز تذکر دادیم استفتائات خود را می توانید به دفتر امام خمینی – قم ارسال دارید.

برادر عبدالله مغیسه ای – سبزوار :

به غیر از مجله پاسدار اسلام نشریه ی دیگری در  اختیار ما نیست، راجع به امام جمعه می توانید از دفتر امام درخواست نمائید. موفق باشید.

برادر جعفر غلامرضا پور – بابل :

نامه ی شما رسید امیدواریم در آینده بتوانیم به خواسته های شما و دیگر دوستان جامه ی عمل بپوشانیم.

برادر سید ابوالحسن سجادی – تهران :

شعر ارسالی شما رسید امیدواریم با امر به معروف و برخورد صحیح بتوانید دیگر بستگان را با انجام فرائض دینی تشویق نمائید.

محترم مقدم – مشهد :

“امی” یعنی درس نخوانده، نه این که نمی توانسته است بخواند حتی با تایید الهی همچنین امی منسوب به “ام القری” یعنی مکه می باشد.

ف.الف – گنبد :

سئوال دو جنبه داشت : آیا رای اکثریت، شرط فقاهت است؟ که پاسخ منفی است. آیا از شرائط ولایت امر است، جواب دادیم که از نظر قانون اساسی شرط است (یعنی نه از نظر مدارک شرعی) و نکته ی مطلب هم به طور اجمال در پاسخ آمده است و آن چه از نظر مدارک شرعی ثابت است و شما هم به آن تکیه کرده اید، تعیین صفات رهبر است ولی جامعه نیاز به تعیین شخص دارد و بهترین راه برای تعیین شخص رهبر رجوع به اکثریت آرائ مردم است در صورتی که اشخاص متعدد دارای صفات لازم در جامعه باشند.

برادرغلامرضا فتحی – نطنز :

۱- «ره» مخفف جمله ی “رحمهالله” و «قده» مخفف “قدس سره” می باشد. وسر در اینجا به معنای نفس است.

۲- اگر مقصود از تجویز بهتر اداکردن الفاظ قرآن است، بهترین و آسانترین راه، آموختن قرآن نزد معلمین قرآن می باشد. و اگر مقصود قواعد خاص تجوید است، این قواعد معلوم نیست چندان اعتبار یا ارزش علمی داشته باشند.

۳- تمام جلدهای قبلی “پاسدار اسلام” موجود است، می توانید ار بخش امور مشترکین بخواهید.

خواهر حوا فرمانبر – املش :

۱- هر روز  بزرگ را می توان مبدا تاریخ قرار داد از قبیل تولد پیامبر اکرم (ص) یا بعثت و یا هجرت آن حضرت، ولی چون هجرت سرآغاز یک حرکت عظیم به سوی نشر قدرت اسلام و روبه رو شدن با کفر جهانی بوده است، آن را مبدا تاریخ قرار داده اند و گویا با رای امیرالمؤمنین (ع) بوده است.

۲- “اشهد ان علی ولی الله” جز اذان نیست و در زمان پیامبر و ائمه “ع” گفته نمی شده است و لذا اکنون به عنوان تبرک و تمین گفته می شود نه به عنوان اذان.

۳- چه بسا جسمی که از سلامتی جسمی کمتری برخوردار است ولی فکری توانا و ارزشمند دارد و چه بسیارند آنان که از جسمی نیرومند برخوردارند ولی از غایت کوته فکری و بر اثر انتخاب غلط، خود کشی می کنند و یا به بیراهه می روند. سلامت عقل و مغز در صورتی مفید خواهد بود که انسان راه شایسته ای را بپیماید.

برادر الف- مرتضوی – بافت کرمان :

حل این مشکل به دست خود شما است و تشخیص این که باید طلاق بدهید یا نه، نیز با شما است. اگر واقعا می بینید که به هیچ وجه این زن قابل اصلاًح نیست و وضعی که او دارد قابل تحمل نیست، می توانید طلاق دهید ولی دقت کنید که بدی های واقعی را با آن چه که مخالف میل شماست اشتباه نکنید، به بزرگترها و روحانیون مراجعه کنید و تصمیم خود را بگیرید.

خواهر ب – رهنما :

هر کس بیشتر در زندگی درگیر مشکلات باشد و با وجود همه ی آنها صبر و تحمل کند و به مبارزه برخیزد موفق تر خواهد بود، شما اولا باید به گونه ای رفتار کنید که شک را از دل پدر بزدائید و او را از حقیقت امر مطلع سازید و از این راه به خودتان خوش بینشان نمائید و در صورت بروز بد رفتاری از ایشان کوشش کنید که مهر پدری او را تحریک نمائید و اگر مرد بزرگتری – که سخنش در ایشان اثر دارد- در فامیل خود می شناسید او را واسطه قرار دهید.

برادر محمد صداقت – چالوس:

اگر مرغ یا هر حیوانی به وسیله ی دام کشته شود و ذبح شرعی نشود، گوشتش حرام است نه این که خود صید کردن به وسیله ی دام حرام باشد.

برادر علی محمدی – تهران:

جملات ذکر شده، از آیات قرآن است که در دعای “صباح نیز آمده است و هیچ ربطی به اختیار و آزادی انسان ندارد بلکه دلالت بر قدرت غیر متناهی و سلطه ی نامحدود باری تعالی دارد.

برادر حمزه ی زرگریان – رامسر :

۱- پاسخ این سئوال را در شماره های قبلی مجله مطالعه بفرمائید.

۲- عارف یعنی خداشناس  وعرفان یعنی خداشناسی ولی با یک معنای بسیار دقیق.

۳- با این گنجینه های علمی بسیار ارزشمندی که از استاد شهید آیت الله مطهری به جای مانده است، شما می توانید پاسخ تمام پرسش های مذهبی خود را در لا به لای این آثار ارجمند بیابید. موفق باشید.

برادر جعفر تقی پور – شهرک احمدیه :

اگر در آینده نشریات دیگری- غیر از مجله ی پاسدار اسلام- داشتیم به اطلاع شما و دیگر خوانندگان عزیز خواهیم رساند.

برادر حسین شجاعی – کرمان :

پاسخ به سئوال شما احتیاج به نگارش چند کتاب مفصل دارد. البته اگر شماره های قبلی مجله را با دقت مطالعه بفرمائید، جواب بسیاری از سؤالات خود را دریافت خواهید کرد.

خواهر زهرا مصلی نژاد – جهرم :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما یادآور می شویم که مدرسه بالاترین مرکز تربیتی است که اگر نونهالان و نورچشمان ما در این پایگاه تربیتی، با اخلاق اسلامی آشنا شوند و با روش ترببیتی الهی رشد یابند و مهذب شوند، بهترین خدمت را به جامعه کرده اید و مطمئن باشید که اگر انسان برای خدا کار کند، خدا راه خدمت را به او می نمایاند. ” و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”.

برادر غلام ذاکر حسینی – میناب :

تحصیلات علمی را می توانید در صورت امکان در شهر خودتان به وسیله ی روحانیون آگاه و متعهد فراگیرید زیرا در حوزه ی علمیه ی قم، اعلام شده است که فقط از قم و حومه طلاب پذیرفته می شوند. خداوند شما را موفق کند.

خواهر زهرا-ج – آباده ی فارس :

اگر بیوگرافی و شرح حال پاسداران بزرگ اسلام را با دقت  بخوانید، متوجه می شوید که این علمای بزرگ بودند که مکتب امام صادق (ع) را تا امروز نگه داشتند، و باید از زندگی سراسر افتخار اینان درهر زمان و مکان درس گرفت و با شناخت این فرزانگان عارف است که پی به حقیقت این مکتب متعالی خواهیم برد.

برادر علیرضا صالحی – قم :

تقلید باید روی شناخت شخصی یا شهادت خبرگان عادل باشد و در این صورت است که باید از مرجعی که دارای صفات و شرایط ویژه مرجعیت است تقلید نمود، و دیگر معنی ندارد که از مرجع قبلی اجازه بگیرید.

برادر سیاوش دوانی – تهران :

ضمن آرزوی موفقیت برای شما، خواهش می کنیم به یکی از کتابفروشی ها مراجعه فرمائید و سئوالات خود را راجع به کتابهای مختلف از آنجا بنمائید.

برادر احمد رضا احدی – ملایر :

با تشکر از پیشنهادات شما، همان گونه که چندین بار تذکر داده ایم عکس و وصیت نامه شهدا را به نوبت، از هر جا که باشد چاپ می کنیم مشروط بر این که مورد تایید یکی از نهادهای انقلابی همان شهر باشد.

خواهر مرضیه قلعه قافی – گلند گرگان:

با سپاس از الطاف صادقانه ی شما و به امید تحقق یافتن پیشنهادات ارزنده ی شما، امیدواریم مجله هم چنان بازگو کننده ی حقایق اسلام و مورد تایید و استفاده ی خواهران و برادران متعهد و مؤمن باشد.

برادر نیاز علی کاکائی – اسلام آباد غرب:

از این که نمی‌توانیم خواسته های شما را برآورده کنیم پوزش می خواهیم زیرا ما تنها همین مجله ی پاسدار اسلام را منتشر می کنیم و تاکنون هیچ نشریه و کتابی از دفتر این مجله منتشر نشده است. ضمنا مجله گنجایش چاپ برنامه های دوستان را ندارد. والسلام.

دوستداران عزیز و ارجمند مجله ی پاسدار اسلام :

برادر اکبر حاج محمدی – رفسنجان،برادر سعید نعمائی – تهران، برادرغلام علی گل محمد – بیجار، برادر روحانی حسین خجسته – قم، برادر روحانی عباس جعفری – قم، برادر صادق هوشمند – بهبهان، برادر شهاب خلقتی، برادر مجید نیکفر-لاهیجان، خواهر ز- ش- فیروز کوه، برادر مهدی سلطانی زاده:

با تقدیر فراوان از نامه های محبت آمیز شما عزیزان، مطمئن باشید که هیئت تحریریه از هر گونه انتقاد و پیشنهاد شما استقبال نموده و آن را با دقت بررسی می نماید و در صورت منطبق بودن با روش مجله مورد استفاده و بهره برداری قرار خواهد داد. ما همواره به این گونه انتقادات و پیشهادات سازنده نیاز داریم، خداوند شما و تمام خواهران و براداران حزب الله را موفق و پیروز گرداند.                                                                     والسلام.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

*در یک نبرد هوائی بی سابقه، خلبانان غرور آفرین ایران، میگ ۲۵ عراق را سرنگون کردند.  ۲۷/۶/۶۱

*۲۲۱ هزار مین در منطقه ی عملیاتی فتح المبین کشف شد.  ۲۷/۶/۶۱

*رئیس جمهور آمریکا در دیداری از جبهه های جنگ گفت: قدم آخر را بر خواهیم داشت و دشمن را از تجاوز خود پشیمان خواهیم کرد.  ۵/۷/۶۱

*فرماندۀ ژاندارمری: تمام پاسگاههای ژاندارمری از اشغال بعثیها آزاد شده است. ۵/۷/۶۱

*با علمیات پیروزمندانه ی “مسلم بن عقیل” و کلمه ی رمز “یا ابوالفضل العباس” در حوزه ی عملیاتی قرارگاه نجف اشرف، سپاه اسلام در ۱۰۰ کیلومتری بغداد مستقر شد. در این حمله ۷ پاسگاه مرزی غرب پس از ۲۴ ماه از اشغال بعثیون آزاد شد.  ۱۰/۷/۶۱

*آخرین ضد حمله ی عراق با ۱۰۰ اسیر و ۳۰۰ کشته دفع شد.  ۱۳/۷/۶۱

*۲ قرارگاه فرماندهی و ۲ تیپ دشمن توسط خلبانان ایران منهدم شد بخش تازه ای از ارتفاعات مندلی عراق فتح شد.  ۱۵/۷/۶۱

انقلاب و جهان :

*۵ تروریست عراقی در دانشگاه کراچی به دانشجویان ایران حمله کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*روزنامه ی لیبراسیون فرانسه: انقلاب اسلامی ۱۰ میلیارد فرانک به فرانسه ضرر رسانده است.  ۴/۷/۶۱

*یک مسلمان انقلابی به جرم سعی در سرنگونی دولت و جایگزین کردن آن به دولت اسلامی، توسط دادگاه اندونزی محکوم به اعدام شد.  ۵/۷/۶۱

*پانصد هزار مسلمان مالزیائی کالاهای آمریکائی را تحریم کردند.  ۵/۷/۶۱

*مجاهدین مسلمان افغانی ۸۵ تانک روسی را منهدم و ۲۳ قبضه توپ به غنیمنت گرفتند.  ۱۲/۷/۶۱

*کویت انقلابیون مسلمان عراقی را تسلیم رژیم عراق کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*لیبی یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را سرنگون کرد.  ۱۵/۷/۶۱

*اخبار داخلی:

آیت الله العظمی منتظری از پزشکان مؤمن به انقلاب، برای بازگشت به کشور دعوت کرد.  ۳/۷/۶۱

*هاشمی رفسنجانی: گلوله‌های توپ را باز می کنیم و به مردم عراق می گوییم خانه‌هایتان را ترک کنید.  ۳/۷/۶۱

*راه آهن ویران شده ی اهواز- خرمشهر در طی یکصد روز بازسازی و افتتاح شد.  ۴/۷/۶۱

*فرمانده هوانیروز اصفهان: با آموزش خلبانان هوانیروز اصفهان، برای آموزش هر خلبان ۵۰۰ هزار دلار صرفه جوئی شده است.  ۵/۷/۶۱

*به مناسبت عید سعید قربان ۵۳۵ زندانی عفو شدند.  ۷/۷/۶۱

*محدودیت اقامت پزشکان ایرانی مقیم ایرانی در خارج در ایران، لغو شد.  ۷/۷/۶۱

*۶۲۲ نوع اختراع و ابتکار متخصصین ایرانی در نمایشگاه بین المللی به نمایش گذارده شد.

جهان:

*مزدوران آمریکا، صهیونیستها و فالانژها در یکی از کم سابقه ترین جنایات تاریخ، ۱۴۰۰ زن و مرد و کودک فلسطینی را در بیروت قتل عام کردند.  ۲۸/۶/۶۱

*هم زمان با دیدار مارکوس از آمریکا، مسلمانان فیلیپین ۱۱ نفر از عناصر رژیم این کشور را به هلاکت رساندند.  ۳۰/۶/۶۱

*سفارت عراق و دفتر هواپیمائی این رژیم در اطریش منفجر شد.   ۳۰/۶/۶۱

*اتحادیه ی عرب از آمریکا و فرانسه عاجزانه خواست تا به لبنان لشکر کشی کنند.   ۳۱/۶/۶۱

*پاپ و برژنف برای جمیل آرزوی موفقیت کردند.!!  ۱/۷/۶۱

*آمریکا ۲۵۰۰ باتون مجهز به شوک الکتریکی در اختیار آفریقای جنوبی قرار داد.

*ضمن ارسال پیام تبریکی به امین جمیل، صدام قول داد از فالانژها حمایت کند.  ۴/۷/۶۱

*ناوگان ششم آمریکا در بیروت نیرو پیاده کرد.   ۸/۷/۶۱

*به تلافی قتل ۷ تن از سربازان اسرائیلی صهیونیستها ۶۰۰ تن از ساکنان شهر “عالیه” را بازداشت کردند.  ۱۳/۷/۶۱

نیروهای سوریه و رژیم صهیونیستی در جبهه ی بقاع به حال آماده باش در آمدند.  ۱۵/۷/۶۱

ضد انقلاب:

انفجار بمب در ترمینال خزانه، یک شهید و ۳۰ مجروح بر جای گذاشت.  ۳۰/۶/۶۱

*منافقین تروریست به اتومبیل حامل نماز گزاران مراسم نماز جمعه‌ی تهران حمله کردند و ۶ تن از آنها را مجروح ساختند.  ۴/۷/۶۱

در یک عمیلیات پاکسازی ۱۵۰ روستای محور پیرانشهر- سر دشت از لوث وجود عناصر ضد انقلاب پاکسازی شد.  ۵/۷/۶۱

*۱۰ لانه ی تیمی منافقین در گیلان کشف و ۴۰ نفر از اعضای تشکیلات گیلان کشته یا زخمی شدند.  ۸/۷/۶۱

*۱۲ کیلو و ۳۵۰ گرم هروئین در ارومیه کشف شد.  ۸/۷/۶۱

*هم زمان با پیروزی بزرگ قوای اسلام، منافقین و دیگر عمال آمریکائی با جاسازی بمبی بسیار قوی در یک کامیون، خیابان ناصر خسرو را منفجر کردند. در این فاجعه بیش از ۸۰ تن شهید ۶۵۰ تن مجروح شدند.   ۱۰/۷//۶۱

*۶۳۳ قبضه سلاح و ۱۵۱۴۰ تیر فشنگ در گنبد کشف شد.  ۱۰/۷/۶۱

*چندین خانه ی تیمی منافقین در تهران و کرج کشف و بیش از ۳۰ تن دستگیر یا معدوم شدند.  ۱۰/۷/۶۱

*با تلاش ایثار گرانه ی پاسداران کمیته های انقلاب در شوشتر و مسجد سلیمان بیش از ۳۰ تن از منافقین و فدائیان اقلیت دستگیر یا هلاک شدند.    ۱۵/۷/۶۱

*روحانی مبارز اهل سنت “ملا محمد رئوف حسن زاده” و فرزندش به دست مزدوران آمریکا در غرب کشور به شهادت رسیدند.    ۱۵/۷/۶۱

*با کشف ۱۳ لانه ی تیمی و در بیش از ۲۰ درگیری خیابانی ۲۸۳ منافق دستگیر شدند و ۲۸ تن به هلاکت رسیدند.  ۱۹/۷/۶۱

عمران:

*اولین قطار مسافربری پس از ۲۵ ماه از آغاز جنگ تحمیلی با تلاش ایثارگران راه آهن در روز عید غدیر وارد خرمشهر شد.   ۱۵/۷/۶۱

*با استفاده از ۸۹ مرکز درمانی و بهداشتی، کلیه ی اهالی استان کهکیلویه و بویر احمد زیر پوشش کامل بهداشت و درمان قرار گرفتند.  ۲۹/۶/۶۱

*یک میلیارد و ۱۴۰ میلیون ریال صرف امور آب رسانی در سیستان و بلوچستان شد.   ۲۹/۶/۶۱

*در طول دو سال جنگ تحمیلی، ۲۰ نوع قطعات مورد نیاز ارتش، در تبریز ساخته شد.   ۲۹/۶/۶۱

*۱۲۹ هزار هکتار زمین به کشاوزران خوزستان واگذار شد.  ۲۹/۶/۶۱

*با ایمان و ابتکار متخصصین ایرانی، بیش از ۲۰۰ نوع از قطعات ابزار جنگی در واحد قطعه سازی نظامی جهاد سازندگی فارس ساخته شد.   ۴/۷/۶۱

*توسط جهاد سازندگی همدان، بیمارستان زیرزمینی بتونی و ۴ باند فرودگاه در جبهه های غرب، احداث شد.  ۵/۷/۶۱

*تولید کارخانه ی بلبرینک سازی تبریز ۸۵% افرایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*با حضور نخست وزیر کارخانه ی بازیابی سرب غنی آباد گشایش یافت.  ۵/۷/۶۱

*طی دو سال گذشته،۴۴۱ روستا در خوزستان صاحب برق شدند.   ۸/۷/۶۱

*بهره بردای کامل از خط راه آهن برقی تبریز- جلفا آغاز شد.  ۸/۷/۶۱

 

18دسامبر/16

نماز جمعه

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء، آثارش خوب است           امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

 

بحث” نماز جمعه” را مرحوم استاد شهید، آیت الله -مطهری قبل از انقلاب اسلامی- در سال ۱۳۸۰ هجری قمری در انجمن اسلامی مهندسین، ایراد فرموده اند:

استاد مطهری از معدود کسانی بودند که همواره بر ضرورت اقامه ی این فریضه ی عبادی سیاسی مهم تاکید می کردند و از متروک بودن نماز جمعه رنج می بردند، تا آن جا که می فرمایند : ” من خودم شخصا از کسانی هستم که نتوانسته ام باور کنم که این نماز پر برکت و با اهمیت، آن قدر شرائط سنگین و محدودی داشته باشد که نتیجه اش این باشد که عملا منسوخ و متروک شود”.البته امروز جای بسی خرسندی است که به برکت رهنمودهای سازنده ی رهبر کبیر انقلاب امام خمینی دام ظله، و با همت مردم مؤمن و متعهد ایران، این فریضه ی مهم در سراسر کشور به بهترین وجه، اقامه می شود.” اینک برای اهمیت مطلب این بحث بسیار جالب را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم :

اسلام یک نماز هفتگی دارد که نام آن نماز هفتگی نماز جمعه است، در خود قرآن مجید از این نماز به خصوص یاد شده است و آن در سوره ی جمعه است: ” یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلک خیر لکم ان کنتم تعلمون”.به اتفاق تمام مفسرین شیعه وسنی مقصود نماز جمعه است. نماز جمعه چیست ؟ نماز جمعه همان نماز ظهر روز جمعه است ولی با سایرنماز ها اختلاف دارد.

اولاً- همه ی نماز ظهرها چهار رکعت است اما نماز ظهر روز جمعه که اسمش نماز جمعه است،  دو رکعت است. ثانیاً- واجب است با جماعت خوانده شود ولی سایر نمازها نماز عصرها و نماز ظهرها و نماز صبحها و مغرب و عشاها خواندشان با جماعت واجب نیست.

ثالثاً- نماز جمعه در هر نقطه ای که اقامه شود تا دو فرسخ از همه جوانب بر مردم واجب است که در آن شرکت کنند مگر آن که عذر داشته باشند. [۱]

رابعا- در هر نقطه ای که نماز جمعه اقامه شد، تا شعاع یک فرسخ حرام است نماز جمعه ی دیگری اقامه شود فقط همان یک نماز جمعه باید باشد. این نماز باید دو رکعت خوانده شود نه چهار رکعت، چرا؟ در احادیث و اخبار بسیار وارد شده و از مسلمات است که “و انما جعلت الجمعه رکعتین لمکان الخطبتین”  یعنی این نماز عمومی، این نمازی که همه بزرگ باید در یک جا جمع شوند و مثل این نماز جماعت ها متفرق نباشد، فرض است که قبل از این نماز دو خطابه انشا بشود. و همین دو خطابه به جای دو رکعت است. ما ماده ای داریم در خود دین مقدس اسلام که سخنرانی جز متن دین است، جز نماز است، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: خطبه نماز است، مادامی که امام خطابه می خواند و مردم گوش می دهند، همه مردم باید سکوت بکنند و حرف او را گوش کنند و مادامی که اواز کرسی پائین نیامده است همه مثل این است که در حال نماز است، البته با یک فرق هائی از قبیل این که رو به قبله نشستن لااقل رو به قبله بودن خود امام که خطبه می خواند در این حال واجب نیست،این دو خطابه ای که در آن جا فرض است به جای دو رکعت از نماز ظهر است.

منظوراصلی از اجتماع جمعه:

از این دستورهای اسلامی تعجب خواهید کرد و خواهید پرسید چه منظوری از این همه اجتماع و آداب و تشریفات هست؟ بیشتر تعجب خواهید کرد اگر بشنوید که منظور عمده از این همه اجتماع شنیدن خطابه ها است، پس خطابه ها چقدر باید دارای اهمیت باشد و جنبه ی حیاتی داشته باشد؟ آن قدر اهمیت دارد که آن  گاه که که آواز مؤذن به الله اکبر بلند می شود هر کس در هر جا هست و هر کاری در دستش هست باید بگذارد و بشتابد به سوی نماز جمعه و آن دو خطابه را بشنود و سپس دو رکعت نماز را به جماعت بخواند و آن وقت آزاد است. در سوره ی مبارکه ی جمعه همین مطلب بیان شده آن جا که می فرماید: $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) š”ÏŠqçR Ío4qn=¢Á=Ï۹ `ÏB ÏQöqtƒ ÏpyèßJàfø۹$# (#öqyèó™$$sù ۴’n<Î) ̍ø.ό «!$# (#râ‘sŒur yìø‹t7ø۹$# ۴ öNä۳Ï۹ºsŒ ׎öyz öNä۳©۹ bÎ) óOçGYä. tbqßJn=÷ès? #sŒÎ*sù ÏMuŠÅÒè% äo4qn=¢Á۹$# (#rãÏ±tFR$$sù ’Îû ÇÚö‘F{$# [2]

این را هم بگویم که ظهرها اول اذان گفته می شود و بعد از اذان نماز خوانده می شود و در روز جمعه استثنائا اگر بنا باشد نماز جمعه خوانده بشود اذان را قبل ار ظهر می شود گفت، می شود اذان را همچو بگویند که اول زوال دو خطابه تمام شده باشد.

صدای مؤذن که بلند شد برای نماز جمعه، معامله کردن حرام است “وذرواالبیع” این جهت نص قرآن است و از مسلمات اسلام است، شیعه و سنی در این زمینه اختلافی ندارند که اگر نمازجمعه صحیحی تشکیل شود و اذانش گفته شود، در آن حال مثلاً مغازه داری پشت ترازوی خودش نشسته یا ایستاده است و مشتری آمده و از او مثلاً پنیر می خواهد و او کارد را برده روی پنیر می خواهد ببرد و در آن حال بانگ مؤذن بلند می شود “الله اکبر” واجب است بر مشتری و بر فروشنده دست نگه دارند و بشتابند “فاسمعوا الی ذکر الله و ذروا البیع” یعنی بشتابید به سوی نماز و معامله را رها کنید، معامله در آن وقت حرام است،باید بشتابند و این خطابه ها، این سخن رانی ها را گوش کنند.[۳] در نماز جمعه دو خطابه خوانده می شود نه یکی به این ترتیب که امام یک خطابه انشا می کند بعد می نشیند و مختصری سکوت میکند دو مرتبه بلند می شود برای خطابه ی دوم.

محتوای خطابه های جمعه:

حالا که خطابه ی نماز جمعه اینقدر اهمیت دارد که منظور عمده از این اجتماع شنیدن همان خطابه هاست آیا در آن خطابه ها و سخن رانی ها چه حرفهائی باید زده بشود؟ اول: حمد و ثنای الهی. دوم: درود بر خاتم الانبیا و ائمه ی دین. سوم: موعظه و یک سلسله مطالب لازم. چهارم: قرائت سوره ای از قرآن، این ماده ای است که آن جا هست، ماده ایست که ما در اسلام داریم. باز برای اینکه بفهمید چقدر حضور در این اجتماع اهمیت دارد، در روایت دارد که حتی واجب است  زندانی ها را پلیس ها و مأمورین زندان را خودشان بیاورند و به این نماز عمومی هفتگی شرکت بدهند،آنها را تحت الحفظ و با مراقبت از این که فرار نکنند با خود بیاوردند،یعنی باید زندانی را از زندان بیرون کشید و آورد تا نماز جمعه اش را بخواند و خطابه ی لازم را گوش کند و سپس برگردد به محل خودش.

آداب نماز جمعه:

امامی که جمعه می خواند آدابی دارد: از آن جمله این که عمامه ای به سر می بندد، مقصود این است که یک شال کوچک که دو سه شال داشته باشد به سر ببندد، مانند عمامه ی پیغمبر (ص) دیگر این که امام می آید و هنگام خطابه می ایستد و ایستاده خطابه می خواند، در آیه ی کریمه آن جا که می فرماید:” و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللهو و من تجاره و الله خیر الرازقین” یعنی این مردم تربیت نیافته که هنوز خوی و عادت جاهلیت را دارند، همین که چشمشان به مال التجاره یا طبل و شیپوری می افتد تو را همان طور که ایستاده ای می گذارند و به دنبال آنها می روند، اشاره به داستانی است که در حالی که پیغمبر ایستاده بود خطابه ی جمعه می خواند و صحبت می کرد با آواز طبلی که علامت ورود یک مقدار کالای تجارتی بود، مردم از ترس این که تمام بشود نتوانند تهیه کنند رفتند و دور پیغمبر را رها کردند. غرض اشاره به این نکته بود که فرمود: ” ترکوک قائما ” همان طور که ایستاده ای،یعنی در حال ایستاده خطابه می خوانی،تو را تنها می گذارند. می گویند نشستن هنگام خطابه بدعتی است که معاویه ایجاد کرده است. این که آیا امام جمعه و خطیب باید یک نفر باشد یا می شود یکی خطیب باشد ودیگری امام جماعت؟ این خود مسئله ای است، اکثر یا همه قائلند که یک نفر باید هم خطیب باشد و هم امام جماعت و به عقیده ی عده‌ای شرط اصلی امام نماز جمعه این است که بتواند و قادر باشد که خطبه ایراد کند. در روایت های زیادی عنوان مطلب “امام یخطب” است.

دیگر این که امام در حالی که برای خطابه ایستاده است به شمشیر یا نیزه یا عصائی تکیه می کند و در این حال به انشا خطبه می‌پردازد.

روایت امام هفتم درباره ی خطبه جمعه:

درخطبه‌ی جمعه علاوه بر حمد و ثنای الهی و ذکر رسول اکرم و ائمه ی دین و یک سوره قرآن، لازم است خطیب موعظه کند و عنداللزوم مطالب لازمی را برای مسلمین بگوید. راجع به این که آن مطلب لازم چه نوع مطلبی خوب است باشد از یک روایت استفاده می‌کنم. در رسائل الشیعه جلد اول صفحه ی۴۵۷ در ضمن احادیث مربوط به خطبه ی جمعه حدیثی از کتاب علل الشرایع وعیون اخبار الرضا نقل کرده، این حدیث را فضل بن شاذان نیشابوری- که از اکابر و ثقات رواه ما است-

از حضرت رضا (ع) نقل می کند:در آن جا دارد:

“انما جعلت الخطبه یوم الجمعه لان الجمعه مشهد عام”

یعنی علت این که در روز جمعه قرار داده شد این است که روز جمعه از نظر اسلام روز اجتماع عمومی است و همه باید در اجتماع روز جمعه جمع شوند.

“فاراد ان یکون للامیر سبب الی”

“موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعه و ترهیبهم من المعصیه”

خداوند با تشریع این دستور خواسته است که این وسیله ای باشد برای رئیس و پیشوای جمعیت که آن ها را موعظه کند، به طاعت ترغیب کند و از معصیت و گناه آن ها را بترساند. “و توفیقهم علی ما اراد من مصلحه دینهم ودنیاهم”

دیگر این که مردم را آگاه کند به مصلحت های دینی و مصلحت های دنیایی شان، مصالح واقعی مردم را با آن ها بگوید :

“و یخبر بما یرد علیهم من الافاق من الا حوال التی فیها المضره و المنفعه”

دیگر این که آن چه در آفاق دور دست از قضایای خوب وبد به حال مسلمین واقع می شود به آنها بگوید و به اطلاع آنها برساند و آنها را در جریان بگذارد. حوادثی برای عالم اسلام پیش می آید، یک وقت از نوع نوید و بشارت است،پیشرفتی حاصل شده برای اسلام و افتخاری به دست آمده است و خوب است که مردم مطلع شوند، و یک وقت است حادثه‌ی سوئی برای عالم اسلام پیش آمده باز باید مسلمین از حال یکدیگر آگاه شوند.مثلاً بدانند که دراین هفته برسر برادرانشان در الجزائر یا در نقطه ی دیگر دنیا چه آمده است.

 

[۱] -این مطلب در زمان حضور امام معصوم مسلم است، ولی در زمان غیبت، فقها در اصل وجوب تعیینی نماز جمعه اختلاف دارند. و به فتوای حضرت امام و جوب تخییری دارد یعنی انسان مخیر است که نماز جمعه را بخواند یا نماز ظهر را. (پاسدار اسلام)

 

[۲] -(سوره ی جمعه- آیه ی ۹) معنای آیه این است:”ای کسانی که ایمان آوردید، هنگامی که برای نماز جمعه ندا داده می شود، به سوی ذکر خدا(نماز جمعه) بشتابید ودست از خرید و فروش بردارید، این برای شما بهتر است اگر می دانستید. و هنگامی که نماز خوانده شد، در زمین متفرق شوید(یعنی در آن وقت آزادید که به کارهای خود بپردازید).

[۳] – به فتوای حضرت امام،حرمت معامله و تجارت نیز اختصاص به زمان حضور امام معصوم “عج” دارد و در زمان ما حرام نیست زیرا نماز جمعه واجب تعیینی نیست.(پاسدار اسلام).

18دسامبر/16

هدف،برنامه و روش انبیاء

آیت الله جوادی املی(عضو شورای عالی قضائی)

یادآوری می شود که بحث های هدف، برنامه و روش انبیاء تهیه شده از درس هائی است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کلاس هائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود، بیان فرموده اند.

هدف و راه و روش پیامبران

بحث درباره ی ضرورت رسالت انبیا را به پایان رساندیم، اکنون درباره ی برنامه و هدف و روش انبیا بحث می کنیم. آنچه دربارۀ روش همه ی پیامبران مطرح است درباره ی پیامبر اسلام به طور کامل تر مطرح است.بنابراین راه و روش پیامبر اسلام را در قرآن بررسی می کنیم که در نتیجه هدف و برنامه ی سایر پیامبران نیز روشن می گردد.

منت و علت اختصاص آن به مؤمنان:

در قرآن سوره ی آل عمران آیه ی ۱۶۴ می خوانیم : ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$# øŒÎ) y]yèt/ öNÍkŽÏù Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ ¾ÏmÏG»tƒ#uä öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

در آیه ی فوق نخست سخن از منت خدا به میان آمده است. منت یعنی چه؟المنه هی النعمه العظمی “-منت عبارت است از نعمت بزرگ. با این حساب،منظور از منت ممنون بودن زبانی نیست بلکه منظور نعمت بزرگ است.اینک این سؤال می شود:با اینکه پیامبر اسلام”رَحمَهً لِلعالَََََََمین” است،پس چرا خداوند فقط بر مؤمنان منت گذاشته که پیامبری به سوی آنها فرستاد؟

پاسخ اینکه :تنها مؤمنین از برنامه ی پیامبر بهره می‌گیرند، چنانچه در مورد قرآن نیز می خوانیم “هدی للمتقین”(بقره-۳)

قرآن با اینکه هادی جهانیان و رحمت برای همه است ولی تنها کسانی که از آن بهره می‌گیرند پرهیزکارنند در سوره ی یس آیه ی ۷۰ هم آمده است:

u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym ¨,Ïts†ur ãAöqs)ø۹$# ’n?t㠚úï͍Ïÿ»s3ø۹$# ÇÐÉÈ

قرآن برای آن  آمده است که بترساند کسانی را که زنده اند و کافران را محکوم سازد.از نظر قرآن کسی که روح اعتقاد و ایمان را دارا نیست، زنده نیست و کسانی که در برنامه ی پیامبران شرکت ندارند زنده نیستند. و در سوره ی انفال آیه ی ۲۴ می خوانیم $pkš‰r’¯»tƒ z`ƒÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qç۷ŠÉftGó™$# ¬! ÉAqߙ§=Ï۹ur #sŒÎ) öNä.$tãyŠ $yJÏ۹ öNà۶‹ÍŠøtä† (.  ای مؤمنان وقتی که خدا و پیامبر شما را برای چیزی که زنده کننده است دعوت می کنند دعوتشان را اجابت کنید.

از آنجا که تعلیم حکم (اجابت) بر وصف (احیاء)مشعر به علیت است لذا از این آیه استفاده می شود که هدف و علت دعوت و رسالت پیامبر،زنده کردن مؤمنان است، و کسی که مؤمن نیست و عمل نمی کند حیات ندارد و سخن پیامبر(ص) در آدم زنده اثر می کند چنانچه در سوره ی “یس” خواندیم :” u‘É‹ZãŠÏj9 `tB tb%x. $wŠym” آن گیاهی که باران به او رسید حیات تازه گرفت ولی آن گیاهی که درپشت یک سنگ بود و باران به او نرسید و زیر یک حجاب بود، زنده نمی شود. در مورد انسان نیز آنان که در حجاب غرور و خودخواهی و گناه امثال آنند، باران دین به آنها نمی رسد و آنها از این باران بهره‌مند نمی شوند و همچون کافر از آیات قرآنی بهره نمی گیرند و در نتیجه حیات معنوی نمی یابند. انسان هر مقدار و هر درجه از دین را بپذیرد به همان مقدار حیات در او پیدا می شود. وقتی که بیشتر پذیرفت درجه ی حیاتش رو به تکامل می رود.” ô‰s)s9 £`tB ª!$# ’n?tã tûüÏZÏB÷sßJø۹$#” – منت بر مؤمنان فقط بر همین اساس است که تنها مؤمنان از نبوت بهره مند می شوند پس این آیه با آیه ی “رَحمَهً لِلعالَمینَ” منافات ندارد.

” Zwqߙu‘ ô`ÏiB ôMÎgÅ¡àÿRr& …” رسولی که از میان خودشان است تا بیان کند آیات خدا را یعنی آیات الهی را پشت سر هم به سمع مردم برساند که این مقام، آگاهی سطحی است.

معنی تزکیه و تدسیه:

سپس در آیه ی فوق می خوانیم: ” öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# ” “یزیکیهم” یعنی پیامبر مردم را رشد و نمو میدهد و بارور می کند. زکات به معنی نمو دادن در برابر دسیسه کردن، تزکیه داریم و تدسیه:

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

مثلاً یک وقت است انسان گیاهی را که جوانه زده و می خواهد نمو کند،زمینه ی رشدش را این چنین فراهم می کند که سنگهائی را که مانع رشد ریشه است را بر میدارد و حجابهای رو را که مانع تابش آفتاب است را برطرف می کند و قهرا این گیاه از نظر ریشه رشد می کند و جوانه مبدل به ساقه می شود و شکوفا می گردد و به میوه می رسد. این را می گویند زکات (نمو) زراعت.

در مقابل تزکیه، تدسیه است، یعنی خفه کردن و پنهان نمودن: مثلاً با حجاب نگذارد آن گیاه از نور استفاده کند و جلو رشد آن را بگیرد و دفنش کند، در زمان جاهلیت وقتی که به کسی بشارت داده میشد که دارای دختر شده است: ۳“u‘ºuqtGtƒ z`ÏB ÏQöqs)ø۹$# `ÏB Ïäþqߙ $tB uŽÅe³ç۰ ÿ¾ÏmÎ/ ۴ ¼çmä۳Å¡ôJãƒr& 4’n?tã Acqèd ôQr& ¼çm”™ß‰tƒ ’Îû É>#uŽ—I9$# 3 Ÿwr& uä!$y™ $tB tbqßJä۳øts† ÇÎÒÈ  از قوم پنهان می شد به خاطر بدی این بشارت، بعد تردید داشت که آیا دختر را با کمال خواری نگه دارد یا در خاک دفن نماید.(نحل-آیه ی ۵۹)

دس فی تراب یعنی خاکها را کنار بگذارد و دختر را در میان خاک خفه کند و بپوشاند اگر چنین عملی در مورد گیاه انجام شود، گیاه دیگر رشد نمی کند.انسان نیز رشد جانش به دست پیامبران است که موانع همه جانبه را کنار زنند و حجابها و شیطان ها را برطرف کنند تا جان انسان رشد کند. شهوت و غضب و حسد و گناهان دیگر انسان را خفه می کنند و مانع رشد می شوند.

“قَد اَفلََحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیهِا”

دسیسه عبارت است از خیانت مرموزی که در لابه لای کارها نهفته است. اگر کسی یک مطلبی را در لابه لای اباطیل دفن کند می گویند دسیسه کرد،انسان نیز اگر جانش را در قبر شهوت ها و غضب ها دفن کند گرفتار دسیسه شده است. هر گناهی دسیسه است و به عکس،هر عمل خیری که باعث رشد و شکوفائی جان می شود،تزکیه است. یک عمل خیر مثل چند قطره بارانی است که به گیاه می رسد و به او رشد می دهد ولی یک عمل شر مثل یک مشت خاک است که روی گیاه ریخته شده است و او را خفه می کند. دسیسه کردن در برابر تزکیه است. پس تزکیه یعنی هر کس خودش را به رشد وادار کند و جلوی تدسیه را بگیرد چناچه قبلاً گفتیم:هر خیری که انسان انجام می دهد مال جان خودش است و هر شری که انجام میدهد آن هم اثر جان خودش است،نه این که کار دیگری باشد. در آیه ی:” ÷bÎ) óOçFY|¡ômr& óOçFY|¡ômr& ö/ä۳Å¡àÿRL{ ( ÷bÎ)ur öNè?ù’y™r& $ygn=sù”(اسرإ-آیه ی ۷) گفتیم که:منظور این است:ان احسنتم یختص الاحسان بکم و ان اسإتم تختص الاسئه بکم”هر خلافی که ا نسان می کند،مستقیما جان خودش را دفن می کند چنانچه اگر کسی درخت خودش را دفن کند،ضرر متوجه خودش می شود،و اگر دفن نمی کرد،درخت رشد می کرد،درخت رشد می کرد و منطقه اطرافش را خنک می کرد و رهگذر هم از سایه اش بهره مند می شد.ولی اگر دفن شد اول خود صاحب درخت منقضر می گردد سپس دیگران،مؤمن اگر گناه کند اول جان خودش را دفن کرده و بعد به غیر،آسیب مختصری می رسد. این است معنی قول خدا:”یزکیهم”که به معنی رشد و شکوفائی دادن است.

معنی تعلیم کتاب و حکمت:

سپس در آیه ی فوق می گوید: ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur

کار دیگر پیامبر این است که “کتاب” را یعنی مجموعه ی احکام الهی را به مردم می آموزد. پیامبران هر کدام یک سلسله مواعظی داشتند اما در میان آنها پیامبران اولوالعزم-که پنج نفر بودند- دارای کتاب بودند. کتاب همان مجموعه ی دین است که مشتمل بر معارف و اخلاق و قوانین عملی می شود، اما اگر تنها مشتمل بر مواعظ و اخلاقیات باشد قرآن به آن “کتاب” نمی گوید. کتاب همراه شریعت و دین است که پیامبران الوالعزم دارای آن بودند و نیز “حکمت” به مردم می آموزند. ذکر این کلمه، ظاهرا ذکر خاص بعد از عام است -چرا که حکمت، یکی از محتواهای کتاب است – به خاطر نکته ای که در آن است، حکمت آن عقاید محکم و اعمال محکم را می گویند زیرا این کلمه با همه ی مشتقاتش از معنای استحکام و استواری برخورداراست، مثلاً وقتی که کار دو نفر متخاصم نزد قاضی برطرف شد،می گویند به نفع یک نفر حکم شد، یعنی این موضوع محکم شد که حق با این طرف است قبل از حکم تردید و شک بود وقتی که با دلیل و برهان ثابت شد که حق با یک طرف است،حکم به نفع او می شود و جریان از تردید بیرون می آید. قضیه، قبل از حکم، تصور خالی است و با اضطراب و نوسان همراه است که مثلاً ایا زید، عادل است یا فاسق ولی وقتی که قضاوت و حکم به عدالت او شد، قضیه محکم می شود و از نوسان بیرون می آید.مثال دیگر:نظامی که در آن هرج و مرج باشد،در آن حکومت نیست. وقتی که مستقر شد و دارای حکومت گردید،محکم می شود واز نوسان بیرون می آید. اگر کسی سخنش با دلیل و برهان قطعی همراه باشد می گویند”حکمت” و اگر با چند انتقاد از بین برود،حکمت نیست. هر کلامی که به دلیل قطعی تکیه کرد حکمت است از اینجا است که رسول اکرم فرمود: “و ان من الشعر لحکمه”شعری حکمت است که به دلیل قطعی تکیه کند وگرنه حکمت نیست. انسانی که هرروز تابع یک خطی است،حکیم نیست. حکیم کسی است که: لسانه من ورأ قلبه و عقله” یعنی زبان مؤمن در پشت سنگر عقل و قلب است…

درباره ی قاضی در روایت آمده است که :

“لسان القاضی بین جمرتین من النار”

زبان قاضی بین دو اخگر از آتش است اگر بخواهد بر له زید حکم کند به این لبه اتش رسیده است و اگر بخواهد بر له “عمرو” حکم کند به آن لبه ی اتش رسیده است.بلکه باید بررسی کند و حق را بگیرد و این می شود حکیم.خدا حکیم است یعنی هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد.نظامش محکم است.

ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö۶s% ’Å”s9 9@»n=|Ê AûüÎ۷•B ÇÊÏÍÈ

پیامبر به مردم قوانین دین و امور محکم می آموزد، اگرچه آنها در گمراهی آشکار بودند پیامبر آنها را با کتاب و حکمت آشنا کرد، راه محکم را به آنها اموخت که اگر به آن برسند به هدف انبیإ رسیده اند این هدف را قرآن استجاتب دعای ابراهیم و هم فضل بزرگ می شمارد چناچه که در سوره ی بقره آیه ی ۱۲۹ می خوانیم ابراهیم (ع) دعا کرد : $uZ­/u‘ ô]yèö/$#ur öNÎg‹Ïù Zwqߙu‘ öNåk÷]ÏiB (#qè=÷Gtƒ öNÍköŽn=tæ y7ÏG»tƒ#uä ÞOßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJõ۳Ïtø:$#ur öNÍkŽÏj.t“ãƒur 4 y7¨RÎ) |MRr& Ⓝ͕yèø۹$# ÞOŠÅ۳ysø۹$# ÇÊËÒÈ

خدایا در بین آیندگان رسولی را مبعوث کن تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و آنها را رشد دهد که تو عزیز و حکیم هستی در آیۀ بعد می فرماید: هر کس از دین ابراهیم اعراض کند سفیه است،یعنی کسی که به فکر فراگرفتن قوانین الهی نیست و به فکر تحصیل حکمت دینی نیست،سفیه است:

`tBur Ü=xîötƒ `tã Ï’©#ÏiB zO¿Ïdºtö/Î) žwÎ) `tB tmÏÿy™ ¼çm|¡øÿtR 4 (بقره-۱۳۰)

خطوط کلی روش پیامبر:

خداوند بر مؤمنین منت گذاشت، رسولی میانشان فرستاد، و خطوط روش او را مشخص نمود:öNÍkŽÅe2t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ۳ø۹$# spyJò۶Ïtø:$#ur  سپس فرمود به او اقتدا کنید، در سوره ی اسرا می خوانیم خدا دستور می دهد که پیامبر بگوید:

Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

این نشان میدهد که کارهای رسول خدا بر اساس صدق و استحکام است و مؤمنین باید تا کاری برایشان ثابت نشده انجام ندهند. بعد از اینکه خدا به پیامبر این هشدارها را داد که مخالفین،اول می خواهند تو را هم فکر خود در جامعه معرفی کنند، اگر موفق به این امر نشدند، با تو دشمنی می کنند تا خواسته هایشان را انجام دهی و می فرمایند: تو در برابرشان مقاومت کن و سپس نمازهای پنج گانه و نماز شب را مطرح می کند،بعد می فرماید:”قل رب ادخلنی مدخل صدق”در مورد نمازهای پنج گانه در آیه ی ۷۸ تا ۸۰ سوره ی اسرأ می گوید:

ÉOÏ%r& no4qn=¢Á۹$# Ï۸qä۹à$Î! ħôJ¤±۹$# ۴’n<Î) È,|¡xî È@ø‹©۹$#

نماز را برپا دار از زوال خورشید (ظهر) تا تاریکی شب (تا اینجا منظور نماز ظهر وعصر و مغرب و عشا است) و قرآن الفجر (نماز صبح) سپس می فرماید :

¨bÎ)” tb#uäöè% ̍ôfxÿø۹$# šc%x. #YŠqåkô¶tB”

نماز صبح را با این جمله ی پر اهمیت معرفی می کند برای آن که هم  فرشته های شب شاهد آنند و هم فرشته های روز،اگر کسی آن را به موقع اول وقت بخواند نه هنگام غروب ستارگان.(این تا این جا نماز های پنج گانه).[۱]

سپس در آیه ی بعد در مورد نماز شب سخن می گوید و می فرماید: z`ÏBur È@ø‹©۹$# ô‰¤fygtFsù ¾ÏmÎ/ \’s#Ïù$tR y7©۹ #Ó|¤tã br& y7sWyèö۷tƒ y7•/u‘ $YB$s)tB #YŠqßJøt¤C

پاره ای از شب را بیدار شو و به نماز به ایست تا به مقام محمود نائل شوی مقامی که ستایشگران آن را مقام محمود می دانند.پس از این نمازها خط مشی ات در زندگی این باشد @è%ur Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹

در کاری که وارد میشوی،صادقانه باش، در مقدمه و خاتمه، در ورود و خروج بر اساس صدق کار کن این آیه یک اصل کلی است مبنی بر این که انسان باید در هر کاری خالص باشد،این است سنت رسول اکرم(ص) و خط مشی او،و ما باید طبق قرآن “و لکم فی رسول الله اسوه حسنه “به او اقتدا کنیم وهمین خط مشی در نماز های پنج گانه و نماز شب و صدق کارها را داشته باشیم. این آیه تنها مربوط به ورود به حرم و قبرستان وخروج از آنها نیست – که تنها در همان جا بخوانیم بلکه مربوط به هر کاری است که انسان باید صادقانه در آن وارد شود و صادقانه بیرون آید و در نزد خدا حجتی کمک کار بیابد : @yèô_$#ur ’Ík< `ÏB y7Rà$©! $YZ»sÜù=ߙ #ZŽÅÁ¯R

ادامه دارد.

 

[۱] -محصلی که رعایت این آداب را نمی کند و اول وقت و غیره فرق نمی گذارد عالم ربانی نخواهدشد…

18دسامبر/16

استراتژی دولتها

استاد جلال الدین فارسی

عضو ستاد  انقلاب فر هنگی

استراتژی چین

رهبران چین و طراحان استراتژی آن در کار خویش تحت تأثیر عوامل ثابتی هستند که عبارت است از محیط طبیعی خارجی، حوادث تاریخی یکی دو قرن اخیر، احساسات و آرمآنهای توده مردم کشورشان. عوامل نامبرده در ایشان و در حکام گذشته به یکسان اثرنهاده است و در این اثرگذاری، ایدئولوژی و نوع حکومت و امثال آن نتوانسته است مانعی ایجاد کند، چنانکه سران حکومت کمونیستی چین با این که دوران امپراطوری چین سپری  شده است، باز در تعیین قلمرو ارضی چین به افتخارات گذشته و تاریخ قدیم آن استشهاد می­کنند.  حکومت «کومین تانگ » نیز چنین می­کرد.

چیا نکایشک  با استفاده از  اصطلاح « قضای حیاتی » که هیتلر بکار می­برد و با استناد به فشار جمعیت و حقوق تاریخی ادعا میکرد که مرزهای چین باید به جایی بازگردد که در زمآنهای قدیم بوده است. می­گفت: هرملتی یک فضای حیاتی دارد که برای ادامه‌ی بقایش لازم است. قلمرو دولت چین را مقتضیات بقای ملی و مرزهای فرهنگی چین تعیین می کنند. چین در یک صد سال پیش قلمرو داشته است به مساحت ده میلیون کیلومتر مربع. و بخشی از آن برای بقای ملت چین ضروری بوده و نقش  فرهنگ آنرا برخود داشته است .  تقسیم آن سرزمین سبب شد که سلامت ملت به خطرافتد و فرهنگش به انحطاط کشد .  ملت باید آنچه را اتفاق افتاده است یک اهانت ملی بشمارد. تا محو این اهانت، و باز پس گرفتن سرزمین های ازدست رفته، ونجات خویش از نابودی، باید از پا ننشینیم. (۱)

همان وقت با انتشار یک کتاب، فهرست سرزمین های از دست رفته منتشر شد به دین صورت:

آنچه از این فهرست، تغییر کرده است بغضی از اشغالگران آن هستند (مثل انگلیس و ژاپن و فرانسه)اما آنچه تحت اشغال روسیه شوروی بوده برجا ماند، و مناطق دیگری بر آن افزوده شده است .

کمونیستهای چین براین فهرست صحه گذاشته‌اند و دعاوی ارضی آنان هیچ فرقی با دعاوی ارضی حکومت کومین تانگ ندارد آنچه در سیاست خارجی ایشان مهم است مطالبه‌ی تدریجی و مرحله‌ای آن است که در دوره‌ی استالین کمتر اشاره ای به مناطق اشغالی خود توسط شوروی داشتند و اشارات آنها رسمی نبود، اما سپس با تأکید و قوت هرچه بیشتر، مطالبات ارضی خود را در برابر شوروی بیان نمودند. در ۱۹۳۶و پیش از پیروزی انقلاب چین، «مائو» طی یک گفتار رسمی اعلام کرد که: وظیفه فوری ما این است که سرزمین های ازدست رفته را باز پس بگیریم . . .  این سرزمین ها شامل کره که سابقا مستعمره ی چین بوده است نمی­شود. اما ما پس از آنکه سرزمین های خود را باز پس گرفتیم، آماده ایم در صورتی که مردم کره از ما کمک بخواهندبرای آزادشدن از یوغ استعمار ژاپن و کسب استقلال به یاری آنان بشتابیم. همین مطلب در مورد جزیره «فورمز» صدق می­کند . . . در مورد جمهوری مغولستان خارجی، بزودی با تقاضای مردم آن، بصورت جزئی از دولت فدرال چین درخواهد آمد. و بزودی هریک از دوملت اسلام و ملت تبت، جمهوری مستقلی را تشکیل خواهند داد که از استقلال داخلی برخوردار، بوده و با دولت فدرال چین در رابطه است.(۲)

 

تاریخ ازدست رفتن   مساحت به کیلومترمربع       موقعیت جغرافیایی   دولت اشغالگر

۱۶۸۹میلادی            ۰۰۰/  ۲۴۰               بخش شمالی کوهستان  کینگان    روسیه شوروی

۱۷۲۷                     ۰۰۰/۱۰۰                                جلگه سیلنگا       روسیه شوروی

۱۸۴۲                     ۸۳                                      هنگ کنگ   انگلیس

۱۸۵۸                     ۰۰۰/۴۸۰                       شمال‌ها ینگ کیانگ     روسیه شوروی

۱۸۵۸                     ۸                                    کاولون            انگلیس

۱۸۶۰                     ۰۰۰/۳۴۴                  منطقه شرقی رود اسودی   روسیه شوروی

۱۸۶۴                     ۰۰۰/۹۰۰                  شمال دریای بالخاش روسیه شوروی

۱۸۷۹                     ۲۳۸۶                          جزایر لیوشیو        ژاپن

۱۸۸۳-۱۸۸۲             ۲۱۰۰۰                           جلگه ایلی         روسیه شوروی

۱۸۸۳                     ۲۰۰۰۰ دره ارتیش د رمشرق دریاچه زایسان روسیه شوروی

۱۸۸۴                     ۹۰۰۰        مرتفعات کوکسول                             روسیه شوروی

۱۸۸۹-۱۸۸۵             ۷۳۸۰۰۰                           آنام و سراسر هند و چین      فرانسه

۱۸۸۶                     ۵۴۷۰۰۰                           برمه                        انگلیس

۱۸۹۰                     ۷۵۵۰               سیکیم                           انگلیس

۱۸۹۴                     ۱۲۲۴۰۰  غرب مرتفعات سلوین                  انگلیس

۱۸۹۴                     ۹۱۳۰۰  غرب مرتفعات یانگ تسه                انگلیس

۱۸۹۵                     ۱۰۰۰۰۰                           برمه علیا و کوهستان سافیگ         انگلیس

۱۸۹۵                     ۲۲۰۳۳۴                           کره                         ژاپن

۱۸۹۵                     ۳۵۸۴۵              تایوان                            ژاپن

۱۸۹۵                     ۱۲۷               پاسکادور                          ژاپن

۱۸۹۷                     ۷۶۰               کناره برمه                         انگلیس

۱۸۹۷                     ۳۰۰/۲            کناره برمه                         انگلیس

مجموع مساحت                 ۰۹۳/۰۰۹/۴

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

مسئولیت قلم

«مطبوعات آزادند– قلم آزاد است، بگذارید مطالب را بنویسند». (دوم ذی‌حجه ۱۳۸۳هجری پس از آزادی. )

«قلم هم یک اسلحه است، این قلم باید به دست اشخاص باشد، وقتی قلم بدست اراذل افتاد مفسده‌ها زیاد خواهد شد» نجف ۱۹/۱۱/۵۶

*      *      *

«من بار دیگر ازمطبوعات سراسر ایران می­خواهم که بیایید دست به دست یکدیگر نهید و آزادانه مطالب را بنویسید ولی توطئه نکنید، من بارها گفته ام که مطبوعات باید مستقل و آزاد باشد ولی متاسفانه و با کمال تعجب تعدادی از آنها را درمسیری دیدم که با کمال بی انصافی مقاصد شوم راست و یا چپ را در ایران پیاده می­کردند و هنوز می­کنند.» (۱/۱/۵۹)

*      *      *

«این قلمهای مسموم، این مجله‌ها و بعضی روزنامه‌ها که در خدمت دیگران هستند و مع‌الوصف به آنها اجازه نشر می‌دهند،  اینها شما را اغفال نکنند.» ۳/۳/۵۹

*      *      *

«برملت هشیار و عزیز است که به شایعات و قلمهای مسموم که مع‌الاسف گاهی به دست دوستان جاهل می­باشد، اعتنا نکنند و اسلام عزیز را که از دسترنجهای طاقت فرسای پیامبر اسلام(ص) و اصحاب کبارش به ما رسیده است، با بیهوده‌گویی مشتی توطئه‌گر و جاهل از دست ندهند. »۱/۱/۶۰

*      *      *

کسی که قلم بدست می­گیرد بداند که مورد سؤال قرار می‌گیرد که این که نوشتی چه بود؟. . . خود آنها که مدعی هستند که ما در راه اسلام قدم برمی­داریم، باید بدانند که این قلمها بسیارشان با اسم اسلام است و نه برای اسلام. این عهد بزرگی است به دوش شما و مسئولیتی بزرگ است و بدانید که یک روز از باب این مسئولیت سؤال خواهدشد.»۱۰/۳/۶۰

*      *      *

«اگر خدای نخواسته قلم‌های شما بلغزد و از تعهدی که برای خدای تبارک وتعالی باید داشته باشید غفلت بکنید این جورنیست که تنها به شما و دوستان و هم مذهب و هم دین شما ضرر زند، به همه ضرر می­زند، پس یک ضرر کوچک نیست. . .  قلم اگر ارشادی باشد ملت را به راه راست هدایت می­کند و می­تواند مردم را از انحرافات نجات دهد.»۱۲/۳/۶۰

*      *      *

«شهدا را قلمها می­سازند و قلمها هستند که شهید پرورند. . . دماء شهدا اگر چه بسیار ارزشمند وسازنده است، لکن قلمها  بیشتر می‌توانند سازنده باشند. . . اهمیت انتشارات مثل اهمیت خونهایی است که در جبهه ها ریخته می­شود.»۹/۲/۶۱

 

18دسامبر/16

انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران

 

مردم موریتانی انقلاب اسلامی را انقلابی علیه استعمار و صهیونیسم و حامی فقرا و مستضعفین میدانند، و موریتانی از انقلاب ایران حمایت میکند. درباره رهبر انقلاب باید بگویم که همه مردم موریتانی پیام رهبر انقلاب امام خمینی را پیامی برای همه مسلمین می­دانند و آن را مختص ایران نمی­شمارند. رهبر انقلاب اسلامی درموریتانی و در سراسر آفریقا رهبر اسلام و رهبر مردم به حساب می­ آید.

برخی از بازرگانان از این عواطف مردم بهره جسته و پارچه ای را به بازار عرضه کردند که نام آن را خمینی گذاشتند و علیرغم این که گران قیمت است، اما به خاطر نامش، تقاضای زیادی دارد و این نشانگر دوستی و علاقه ی مردم موریتانی به رهبر انقلاب است. »

(سفیر موریتانی درایران،  باروعلی تیرنو محمد)  اطلاعات ۲۴/۱/۶۱

*      *      *

ایران از جهت سیاسی، نظامی و ایدئولوژی می­تواند یک قدرت در منطقه باشد.  پیش ازانقلاب ایران هیچ کس از اسلام صحبت نمی­کرد ولی بعد ازانقلاب ایران، اسلام با ردیگر مطرح است ، اسلام تنها یک مذهب نیست،  یک طریق زندگی است،  ترکیب ایدئولوژی و قوانین فقهی است که نتیجه اش نیروی بسیار قوی است، آیت الله خمینی اولین کسی بود که این ترکیب را انجام داد.

(دکتر حمید مولانا استاد دانشگاه آمریکایی آمریکن یونیورستی).  اطلاعات، ۱۱/۵/۶۱٫

*      *      *

انقلاب ایران بزرگتر ین بلوک استعمارگر و قدرت امپریالیستی را به زانو در آورده است. . .  برخی از ما، درنابینایی سیاسی خود، حقایقی مانند سرنگونی شاه و اخراج آمریکا را دراین انقلاب نمی بینند.  بیش ازصد سال است که این مارکسیسم کاذب ما در راه های ضعیف انقلاب حرکت می­کند.

(یاکوب بلا زویج عضو کمیته مرکزی اتحادیه کمونیست های یوگسلاوی ). اطلاعات ۱۱/۵/۶۱

*      *      *

انقلاب ایران همچنان به پیش میرودوبرای آیت الله خمینی بشر دوستی بالاترین دستور اسلام است وحضرت آیت الله هنوز آن را یاد آوری میکند،  او مردم را از کینه توزی در مقابل دشمن برحذر داشته و دستورات قرآن مبنی بررفتار انسانی و دوستانه با اسرا را یاد آورمیشود. . .  این انقلاب را باید جدی بگیریم، جدی تر از آنچه تا به حال چپی ها ی غربی آن ر اگرفته اند.

(ماهنامه کانکریت چاپ آلمان)

*      *      *

جمهوری اسلامی ایران در نتیجه ی حرکت گسترده ای به وجود آمد که در تاریخ نظیر آن را به سختی میتوان یافت، و مردم مسلمان ایراه به رهبری امام خمینی پس از مبارزه سرسختی، شاه را محو کرده و جمهوری اسلامی را بوجود آوردند. . . .  ایران درطی نمودن مراحل سریع پیشرفت علیرغم وجود مخالفان مسلح- جنگ- محاصره اقتصادی –کاهش درآمد نفت-مشکلات داخلی و دشمنی شدید کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا به علت وجو د اتحاد میان مردم رهبری سیاسی مذهبی وتوده­های مردم و دگرگونی که انقلاب اسلامی ایران در ملتهای مسلمان منطقه به وجود آورد تمام ادعاهای کسانی که می­گفتند چنانچه شاه سقوط کند ایران بسوی فاجعه پیش خواهد رفت را مردود شمرد.

(روزنامه  الجزایری النصر-آوریل ۱۹۸۲)

 

18دسامبر/16

بررسی اوضاع ایران و عراق بعد از عملیات محرم. . .

حجهالاسلام والمسلمین

هاشمی رفسنجانی

 

امروز ما در جنگ بهترین وضع را داریم، و در آینده با لطف خداوند و در صورتی که صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم، بهتر خواهدشد.

«اینک که نوبت به گفتاری جدید میرسد تحولات جنگی مرحله تازه‌ای را آغاز میکند این وضع جدیدی که عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم بوجود آوردند، یک مرحله تازه‌ای است که ایجاب می­ کند تحولهای نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی جنگ را بررسی کنیم. »

تحول نظامی

عراق،  پس از شکست در عملیات «فتح المبین» دست به یک فریب کاری زد و آن این که قرار خود را عقب نشینی نامید،  و از آن پس، اسم عقب نشینی را، عقب نشینی از خاک ایران و رفتن به مرز گذاشت! درحالی که هر دوسخن دروغ بود و این دروغها هم جنبه نظامی داشت و هم جنبه تبلیغاتی .

با این سخن خواست خودش را دردنیا صلح طلب معرفی کند و آن چهره‌ی زشتی که به خاطر تجاوز به ایران پیدا کرده بود، آن را جبران کند. از لحاظ نظامی هم چون دید، نمی تواند در خاک ایران دفاع کند و نیروهایش یا کشته و یا اسیر میشوند و امکاناتش به غنیمت خواهد رفت،  لذا پناه آورد به نقاطی که برایش قابل دفاع بود.

نظامیان عراقی دقیقا حساب کردندو طرح ریزی نمودند و آن‌گاه نقاط حساس استراژکی‌یی را که در غرب و مرزهای غربی ما بود، نگهداشتند و سنگربندی کردند و مقداری از نیروهایشان که در دشت پراکنده بود را منتقل کردند به جاهائی که لازم داشتند و مقداری  را هم دراین نقاط قابل دفاع، متمرکزکردند. و این یکی از آرزوهای دیرینه بعثی هابوده که ارتفاعات غرب ایران را در کنترل خود داشته باشند،  و تلاششان در گذشته هم – دررابطه با رژیم شاه- همین بود که این ارتفاعات رابدست بیاورند،  و درقرار داد سال۷۵ الجزایر هم باید اصل تلاششان این بوده باشد، آنها در شط العرب یک امتیاز داده بودند ولی درغرب امتیازات زیاید گرفته بودند که اکنون در اشغال آنها است و از آن امتیازات سابق هم جلوتری رفتند و مقدارزیادی از ارتفاعات ما را گرفتند. مثلاً، حتی شهر «نفت شهر» راهم، که جنبه ی اقتصادی داشت و برای آنها قابل حفظ بود، آنرا هم گرفته بودند یعنی کاملا نشان می‌دهد که فرار بوده است به جائی قابل دفاع. آنها جائی را انتخاب کردند که اگر مذاکرات صلح هم پیش بیاید،  با نیرنگهایی بتوانند آنجا را نگهدارند.

بنابراین، دراین نقاط، نیروهای نسبتاً کمی نگهداشته و بقیه را به جنوب – جائی که ارتفاعات نبود- برده بود که بتواند جلوی نیروهای ما دفاع کند.

کاری که رزمندگان ما کردند بسیار جالب بود. [۱] نخست، قسمت عمده این ارتفاعات را در دو عملیات مسلم بن عقیل و محرم باز پس گرفتند، که عراقی‌ها روی آنها خیلی حساب می­کردند، حتی جزو آرزوهای آنها بود که به هر قیمت شده مارا درمذاکرات صلح خسته کنند و اینجاها را نگهدارند.  قبلا هم جاهای حساس دیگری را از قبیل میمک گرفته بودند که عراق روی آنها خیلی حساب می­کرد.

این منطقه هائی را که ما باز پس گرفتیم، غیر از جنبه ی ارزشهای نظامی،  ارزشهای اقتصادی هم دارد. زیرا بسیاری ازاین مناطق، نفت خیز است. حوضچه های نسبتا غنی نفتی است که هم ما وهم عراقیها سرمایه گذاری کردیم.  ویکی از کارهای عراقی ها این بوده که در آن جائی که حوضچه مشترک بوده،  چاه بیشتر زده بودند، و این هم یکی از خیانت های شاه بود که در این مورد،  کوتاهی کرد و آنها داشتند نفت حوضچه مشترک را می­بردند.  پس از انقلاب ما شروع کرده بودیم به سرمایه گذاری زیادتری، دکلهای بیشتری برده بودیم و چاه می­زدیم که حق خودمان را بتوانیم برداشت کنیم.

عراقی ها حمله کردند و دکلهای ما ر ا بردند و در این ۲۷ ماه هرچه توان داشتند از این حوضچه نفت کشیدند البته دراین منطقه های مشترک، عراقی ها خیلی بیشتر از ما چاه دارند زیرا:

۱-درزمان شاه، ازما جلوتر بودندو نگذاشتند که پس از انقلاب، ما خودمان را برسانیم.

۲- در فاصله جنگ،  چون این منطقه دراختیار آنها بود،  هرچه توانستند بر امکانات خود افزودند تا بیشترین استفاده را از حوضچه ها بکنند.

و درهرصورت، گرفتن این نقطه ها برای عراق، بسیار مشکل و دردناک است.

اهمیت عملیات مسلم بن عقیل

با عملیات مسلم بن عقیل، که مشرف بر شهر « مندلی » عراق شدیم، فاصله ما تا بغداد از صد کیلومتر هم کمتر شد. البته اگر از راه جاده بخواهیم برویم ممکن است ۱۰۵ کیلومتر باشد، زیرا اول باید به طرف بعقوبه برویم و از آنجا به بغداد، ولی  ارتش که این طور نمیرود! اگر روزی بناشد که با قدرت نظامی برویم، ارتش، دریک خط مستقیم حرکت کرده و تا بغداد نود و چند کیلومتر بیشتر فاصله نخواهد داشت. و هرگاه نیروهای ما به ۴۰ کیلومتری بغداد برسند، دیگر بغداد نمی­تواند مقاومت کند یعنی پایتختی که زیر آتش مستقیم توپها باشد به هیچ وجه قابل مقاومت نیست،  زیرا نه نیروهای اصلی کشور می‌توانند در آنجا بمانند- چون دائما در معرض خطرند-و نه مردم می­توانند بمانند،  و به طور کلی تعادل پایتخت اگر بهم خورد،  امکان زندگی در کشور نخواهد بود.

بنابراین ما ازمندلی،  موقعیت بسیار عظیمی بدستمان آمده که فقط اگر ۵۰ کیلومتر پیشروی کنیم،  بغداد توان مقاومت را از دست خواهد داذ. در عمل هم نشان داده ایم که اگر بنا داشته باشیم به هرسو جلوروی کنیم، با مقداری فداکاری و پشتکار می­توانیم .  عراقی ها هم دراین گونه موارد زود تسلیم می شوند به هر حال، اینجا یک نقطه خطری برای عراق است.

اهمیت عملیات محرم

نقطه دوم همین جایی است که در عملیات محرم گرفتیم که از ۱۰تا۳۰ کیلومتر است.  البته در بعضی از قسمتها فرق میکند .  و اگر ما عراقی ها  را از شرق دجله محروم کنیم – که خیلی آسان است – غرب دجله هم برای عراق قابل ماندن نیست،  چون ازهمین نقطه تا پایین، اکثرا باتلاق و بیابان وکویراست که حتی جاده هم نمی توانند بکشند. مقدار زیادی از آن طرف برای آنها خطر دارد. زیرا این بخش عراق،  یعنی از مرکز تا پایین – جنوب و شرق- از دستشان میرود. چون اینجا نفت، امکانات و جاده‌های مهم استراتژیک و اقتصادی ندارند و تحملش برای آنها بسیار مشکل است.

در بصره، نقطه انتهایی شط العرب به طرف خلیج فارس( شمال غربی خلیج فارس) از نقاط حساس و حیاتی آنها است که الآن و ضعش  خیلی بداست زیرا توپهای ما منابع حیاتی آنها را در آنجا می­تواند بزند، و ناچارند که درمقابل ما نیروی عظیمی با امکانات بسیار بگذارند.

از جبهه مرکزی در جنوب –  از استان نیسان و شهرهای العماره و علی غربی و. . .  –برای آنها یک نقطه حساس دیگری است که قسمتی از جاده استراتژیک – از شمال به جنوب- درآنجا می­گذرد. (البته قسمت دیگری هم از ان طرف دارند به اضافه راه آهن.) درهرحال، این نقطه هم وضع بدی پیدا کرده زیرا دشتی است وسیع که ما در مرتفعات آن مستقر هستیم، و اگر بخواهند ازاین دشت جلوی ما را بگیرند،  می­بایست نیروی زیادی در سرتاسراین منطقه پخش کنند و چندین لشگر مجهز در دشت مندلی و دشت العماره و علی غربی مستقر کنند که برای آنها مقدور نخواهد بود.

شمال جبهه وضع بدتری دارد، زیرا آنجا هم تحت فشار است و نمی­توانند ازاین نقطه هم غافل باشند.

بنابراین، چهار جبهه بسیار سنگین برعراق تحمیل شده است:

  • دراطراف خانقین ۲- اطراف صندلی ۳- اطراف علی غربی و العماره  ۴- دراطراف  بصره، و اگر بخواهیم دقیق تر بگوئیم، پنج جبهه است زیرا در شمال بصره و جنوب شرقی بصره دو جبهه بزرگ وجود دارد. از این رو سرتاسر مرز عراق باید پر از نیرو باشد که نه جمعیت آن کشور چنین استعدادی را دارد و نه امکانات اقتصادی آن.  و اکنون عراق به شدت در برابر ما آسیب پذیر است، زیرا امروز،  دفاع برای ما بسیار آسان تر است.  برای اینکه ما اکثرا در مرتفعات هستیم و با به کاربردن مقدار کمی از فداکاری بزرگی که نیروهای ما دارند،  درهرجا که مناسب تشخیص دادیم،  می ­توانیم پیروزی بدست آوریم.

اهمیّت عملیات شمالی

جبهه دیگری که برای عراق دشواری بار آورده، در شمال است( کردستان و آذربایجان غربی) این جاده سردشت –پیرانشهر را که نیروهای ما باز پس گرفتند بسیار مهم است. این جاده برای عراق از یک جهت، بسیار مهم بود، زیرا در دست ضد انقلاب و منافقین و دموکراتها بود، که امکانات را از عراق می­آوردند و مزاحم ما میشدند، اکنون آن راه را گرفتیم و سدّی در برابر آنها شدیم.  ازطرفی مرزهای آن قسمت عراق سخت آسیب پذیراست.  مخصوصاً منطقه کردنشین عراق- که دولت عراق در آنجا هیچ سیطره ای ندارد- و نیروهای ما می­توانند از آنجا صدمه بزنند و اگر بخواهند جلو بروند هم خیلی آسان است. مخصوصاً هنگامی که شر ضد انقلاب را در کردستان کم کنیم،  که از داخل مزاحمت کم شود.

پس درحقیقت، عراق در ۶ منطقه آسیب پذیر است و ما از هر ۶ نقطه می­توانیم تهاجمی داشته باشیم،  البته حرکت بعدی ما کجا خواهد بود،  این چیزی است که الآن نمی توانیم بگوییم و لی در موقعش خواهیم گفت.

این را هم اضافه کنم که مرزهای ایران و عراق  به طور طبیعی چنین است،  یعنی مرزهای عراق آسیب –پذیراست. و کشور عراق بخاطر همین وضعی که در مقابل ما دارد، این تجاوز را به ما کرد که این وضع را به هم بزند.  خوزستان ر ا که می­خواستند جداکنند مسأله‌ی جداگانه ای است ولی مهمترین انگیزه این بود که می­خواستند قسمت هایی از این مرزها را از ما بگیرند که در آِینده خیالشان راحت باشد، و خوشبختانه به هیچ یک از اهدافشان نرسیدند بلکه برای آنها گرفتاری  پیش آمد. این تحول نظامی را عملیات مسلم بن عقیل و محرم بوجود آورد.

عملیات رمضان هم از این جهت مهم بود که نیروهای ما، سد را شکستند و وارد خاک  عراق شدند .  درآنجا یک دشتی  وجود دارد که اگر عراق بخواهد بصره و اطراف بصره را حفظ کند،  باید همیشه چند لشگر آماده داشته باشد، و این از ارزشهای عملیات رمضان بود که عراق را ناچار کرد بیش از این سرمایه گذاری کند،  عراق باید د ر طول مرزهایش – ازکردستان گرفته تا خلیج فارس – نیروهای عظیمی بچیند، چو ن از هرنقطه آسیب پذیر است.

جنبه تبلیغاتی

عراقی‌ها به دلیل این که به ما بدهکارند لذا از مدتی بیش از یکسال است که شعار آتش بس می­دهند، چون آتش بس وقتی که شد،  مذاکره می­شود و مذاکره هم ۱۰ سال می‌تواند ادامه داشته باشد، عراق تمام آرزوهایش این بود که چنین وضعی را به وجود بیاورد و هنوز هم تلاششان همین است، آمریکا هم همین تلاش رامیکند. شوروی هم شاید مایل باشد که چنین وضعی پیش بیاید و آن این که حالت مذاکره مسلح راشروع کنند و ادعای صلح طلبی کنند ، زیرا آنها که از ما چیزی طلب ندارند ، آنها بودند که به ما تجاوز کردند و این  همه خسارت را  به بار آوردند و باید تنبیه شوند . آنها با کمال میل حاضرند از هم اکنون به مرز خود برگردند ولی پس ازاین برما لازم می­شود که مذاکرات را ادامه بدهیم و آنها هم همیشه می­توانند جلسه را  تأخیر بیندازند،  بهانه بگیرند و مطالب جدید ر ا مطرح کنند. درآن صورت یک حالتی پیدا می­شود که عراق به عنوان سد کشورهای خلیج فارس و به عنوان حامی آنها و جلوگیری کننده  از پیشرفت و صدور انقلاب میشود. و همچنین مرکز ی می­شود برا ی جلب حمایتهائی از دشمنان انقلاب و امپریالیست ها و ابرقدرتها و ارتجاع،  و از آنها باج میگیرد و در مقابل ما می ایستند.  و ازآن طرف ما به حقمان نمی رسیم و انقلاب هم به خطر می­افتد، عراق هم از دو سال پیش،  که به ما حمله کرد و مقدار زیادی از خاک ما را اشغال کرد، فکر می­کرد که ما به هیچ وجه توان مقاومت و باز پس گرفتن زمینهای خود را نداریم و ناچاریم با صلح و مذاکرات طولانی و ذلت از شر آنها راحت شده و آنها را از خاکمان بیرون کنیم!

و­لی – بحمد الله – ما قدرت پیدا کردیم وملت ما وارد صحنه شد و برای دنیا ثابت شد که ما قدرت دفاع از خودمان و گرفتن حقوقمان را داریم. دراین جا از نظر تبلیغاتی، یک جو دشواری برای ما به وجود آمده، به این معنی که ما چاره ای جز ادامه جنگ نداریم تا حقوق ازدست رفته خود را  برگردانیم و به هیچ قیمتی نمی توانیم صلح وآتش بس را – تا وقتی که  حقوقمان را نداده‌اند- بپذیریم.  و اگر برنامه مذاکرات پیش آمد، معنایش این است که –پس از آن همه ضررها و زیآنها- دریک حالت بدی برای همیشه بمانیم، زیرا درآن حالت، ناچاریم همواره خودمان را قوی نگهداریم،  اسلحه بخریم،  نیروهائی را پشت جبهه مستقر کنیم و خلاصه آن امکاناتی که باید توی راه سازی، کشاورزی وسد سازی بکار گیریم،  باید ببریم پشت جبهه، و از طرفی چون حالت جنگی وجود دارد ناچاریم با تملق و باج دادن به کشورهای دیگر، تا اندازه ای حمایت سیاسی و آرای آنها ر ادر صحنه جهانی داشته باشیم، و همچنین برای خرید اسلحه، خرید آرای بین المللی و تبلیغات به دیگران باج بدهیم، و از طرفی دیگر، حقوقمان ضایع شده، کشورمان را هم باید بازسازی کنیم، که نمی­توانیم. شور وشوق مردم هم ازبین میرود، چون مردم دیگر آن حالت خطری که الان می­بینید، درصورت متارکه نمی­بینند و دنبال زندگی خودشان می­روند. بنابراین برای ما به هیچ وجه مصلحت نیست،  تا حقوقمان را مطمئنا بدست نیاروده ایم زیر بار متارکه برویم.

ازاین رو می­بینیم، زمینه تبلیغات برای عراق فراهم شده است ازاین جهت که او می‌تواندشعار صلح بدهد و ما نمی­توانیم، چون به محض این که ما شعار صلح بدهیم، در مخمصه می­افتیم و عراق هم شروع می­کند به باجگیری ازکویت، قطر، امارات، عمان، عربستان صعودی، بحرین و اردن و از بنادر آنها هم به خاطر فرصتی که برایشان پیش آمده،  که برگردند به دنیای عرب،  کمک می­کنند. شوروی و آمریکا و غربیها هم ازخدا می­خواهند چنین زمینه ای پیش بیاید تا هرچه بخواهند،  بتوانند تحمیل کنند! پس ما آن را نمی­توانیم بپذیریم.

شعار صلح معلق

ما همیشه باید شعار صلح معلق بدهیم،  یعنی بگوییم:  ما صلح می­خواهیم، به شرط این که حقوق مارا بدهند و این یک واقعیتی است.  ولی درهرصورت بوقهای دنیا،  کم در اختیار مااست واز طرفی چون ما رسما حاضر نیستیم، بدون گرفتن حقوق،  صلح کنیم،  زمینه ای است که سمپاشی کنند و بگویند:  اینها آتش افروز و جنگ افروزند !و واقعیت را به مردم نرسانند و مظلومیت مارا اعلام نکنند، بنا براین الان حربه ی تبلیغاتی دست دشمن است، جو تبلیغات هم دست آنها است و برای ما یک مرحله دشواری از نظر  تبلیغاتی و جود دارد که بتوانیم ، لااقل به مستضعفین دنیا مطلب را برسانیم که گول نخورند و کشور مظلومی را که ۲۷ ماه است گرفتار جنگ می­باشد، متهم نکنند،  و بدانند که ما خسارت می­دهیم،  شهید می­دهیم و ازخاک خودمان دفاع می­کنیم . . .  و هنوز هم در خاک ما هستند، نفت شهر ما و بعض مناطق دیگر دردست دشمن است. .  ما همین قدر می­خواهیم به دنیا بگوئیم:

ما جنگ طلب نیستیم . . . حقو ق پایمال شده خو د را می خواهیم بگیریم.

ازطرفی، اگر ما بخواهیم شعار صلح بدهیم، مقداری از حماسه و شور رزمندگانمان کم می­شود . حتی صلح معلق هم که می خواهیم بگوئیم، همین اشکال را داریم. بنابراین ما در حال حاضر نیاز به یک هجوم تبلیغاتی و سرمایه گذاری روی تبلیغات داریم که از این راه ، محقق بودن و مظلوم بودن خودمان رابه دنیا ثابت کنیم، فقط نقطه مثبتی که وجود دارد این است که پس از هرپیروزی که به دست می­آوریم، این دولتها ی ارتجاعی -که معمولاً ترسو هستند- از ان جو تبلیغات،  مقداری فروکش می­کنند و در سایه آتش گلوله‌هایمان و فداکاری رزمندگان عزیزمان،  تا حدودی حق ما در دنیا جامی­افتد. پس ما در سایه‌ی رکود و آرامش جبهه ها نمی­توانیم حرفمان را بزنیم، بلکه فقط درسایه ی عملیات می­توانیم با دنیا سخن بگوییم، متاسفانه دنیا، دنیای زشت و پلیدی است، اگر دنیا پاک بود و زبآنها،  زبآنهای حقگویی بودند، خیلی آسان می­توانستند حرف ما را بفهمند و اعلام کنند، بنابراین ما الان باید با زبان قدرت خودمان را مطرح کنیم و در سایه آن، حرفمان را بزنیم که همین گونه هم داریم عمل می­کنیم.

جنبه اقتصادی

از لحاظ اقتصادی وضع ما خیلی بهتر از عراق است. همانطور که در بُعد نظامی گفتم، ما روز به روز به طرف بهتر شدن و تقویت مواضعمان پیشرفت می­کنیم. امروز در بهترین وضع-پس از جنگ تا الان-هستیم و قطعا فردا بهتر از امروز خواهد بود،  البته با لطف خداوند و در صورتی که ما صلاحیت جذب امداد غیبی الهی داشته باشیم،   این وضع ادامه دارد.

ازلحاظ اقتصادی نسبتا وضع ما بهتر از گذشته است:

  • ازلحاظ منابع ارزی وضع ما بهتر شده، آن هم در سایه ی پیروزی ها و در سایه جنگ است نه در سایه کل مسائل، یعنی همین موفقیتهای نظامی و دفع حملات هوائی عراق و حفظ منابع نفتی و امکانات صدور نفت، همه اینها در سایه پیروزی های نظامی بدست آمده است.
  • اعتماد دنیا جذب شده است، که امروز ایران را یک منبع مورد اعتمادی می­دانند، بندرهایمان و راه هایمان مورد استفاده قرا ر میگیرد و مجموعه  اینها مربوط به جنگ می­شود.
  • از لحاظ اسلحه هم وضع ما بهتر است زیرا امروز، ابتکار عمل در دست ماست، گلوله هایمان را در جائی که مجبور نیستیم، خرج نمی­کنیم. وانگهی مقدار زیادی از اسلحه را خودمان تأمین می‌کنیم، عراقیها هم منبع خوبی برای ما هستند! چون عراقی ها درسرتاسرمرزشان آسیب پذیرند، هرجا احساس کردیم که احتیاج به اسلحه داریم، با یک هجوم مقداری را بدست می‌آوریم! همانطورکه در عملیات محرم، وسائل جنگی، مهمات و وسائل مهندسی زیادی بدست آوردیم.
  • منابع فروش اسلحه دردنیا بیشتر به روی ما باز شده است و امکانات مهمات سازی ماهم قوی شده، و خلاصه اسلحه خیلی ارزان تر ازسابق بدست ما میرسد و دفاع از مرزمان، مثل گذشته خرج نمی­برد.
  • عده زیادی از آوارگان به اماکن خودشان برگشته اند، بازسازی مناطق آسیب دیده آغاز شده و مردم در این زمینه شور وشوق بی سابقه‌ای نشان می­دهند، هرگاه انسان گزارشات مربوط به نقاط مخروبه جنگی را می­خواند. خیلی خوشحال می­شود خصوصا وقتی که می­بیند مردم بازسازی را تقبل کرده‌اند، مقدمات کار فراهم شده و مشغول شده اند و از طرفی، برای نیروهای آواره نیز کار پیدا شده و از حالت بطالتی که ممکن بود در اردوگاه ها داشته باشند نجات پیدا کرده اند. جهاد سازندگی هم در اطراف مناطق امکانات زندگی را به نحو احسن فراهم می­کند، راه های جدید و امکاناتی که الان در هرشهری برای بازسازی درست می­شود، برای ادامه سازندگی آن منطقه هم سرمایه خوبی خواهدبود.

و به طور کلی این بازسازی و شور و شوقی که درپشت جبهه دیده می­­شود، برای ما بسیار خوب است زیرا خرابی ها یمان ترمیم میشود و کشور ساخته می شود .  این بازسازی هم اشتغال را و هم شورانگیز است وهم امید دهند. و ضمنا نیروهای انسانی بسیاری-که معطل بودند- به کار گرفته می­شوند.

وضع اقتصادی عراق

درهرصورت، فکر می­کنیم وضع اقتصادی ما-از لحاظ جنگی – به مراتب بهتر ازعراق باشد،  زیرا همه چیز در عراق متکی به خارج است، آن هم به بنادر دیگران! یعنی تمام امکاناتش را باید از کویت، بحرین، قطر، دبی، سعودی،  اردن و کشورهای دیگر تامین کند. منابع ارزی دشمن هم به آخر رسیده،  می خواهد با فشار از کشورهای دیگر وام بگیرد، آنها هم به آن خاطرجمعی که اول بار وام داده بودند معلوم نیست الان وام بدهند برای اینکه امروز فهمیدند اینجا حساب درکار است و ما هم خصومت های آنها را بی جواب نخواهیم گذاشت، درعین حال، ممکن است فشار آمریکا و ارتجاع آنقدر زیاد شود که باز هم عراق را تغذیه کنند.

فشاری که سوریها دارند روی عراق میآورند-ازطریق مرزهای غرب عراق- بسیار خوب است. دراین نقطه دشواریهایی در راه و بنادر و لوله نفتی که  از آنجا عبور می دادند، برای عرا ق ایجاد شده است.

چاه‌های نفتی‌ئی که ما اخیر گرفته ایم، عراق را به مقدار زیادی تغذیه می­کردند و الان این منبع اقتصادی آنها هم بسته شده است.

وقتی که منطقه ای به مساحت۷۰۰-۸۰۰ کیلومتر وبه عرض۲۰-۳۰ کیلومتر ناامن باشد-با اینکه قسمت زیادی ازاین منطقه مسکونی است- دشواری اقتصادی زیادی برا ی عراق ایجاد می­شود،  نظیر همان دشواریهایی که ما در اوائل جنگ داشتیم و اینک به عراق منتقل شد ه است.

تأکید مجدد برلزوم تبلیغات

درکوتاه سخن،  می­توانیم بگوییم،  جنگ به جائی رسیده که ما باید از دست بالا و با قدرت حرف بزنیم و شور جهاد را باید حفظ کنیم. گوینده ها، نویسنده ها، وزارت خارجه و وزارت ارشاد ما باید مسئله تبلیغات را حل کنند زیر ا ما در موضعی هستیم که نمی توانیم شعارصلح بدهیم بلکه باید شعار صلح معلق بدهیم، بعلاوه اینکه اصولا ما نمی­توانیم هیچ وقت صلح با صدام را بپذیریم یعنی حداکثر در صورتی که حقوقمان را بپردازند،  می­توانیم متارکه را قبول کنیم، و متارکه بادادن حقوق به معنای سقوط صدام است و اوهم که به این آسانی زیر باز نخواهد رفت و ما هم به کمتر از آن نمی توانیم قانع باشیم.  کار مهم و مشکل ما اداره تبلیغات جنگ است که دردنیا، ذی حق شناخته شویم وهمین طورکه مظلوم هستیم ، معرفی شویم، که البته روی این جهت هم مقداری تلاش شده و به خواست خدا حق جای خودرا در جامعه باز خواهد کرد.

 

[۱] . البته این مسائل در شورای عالی دفاع بحث شد و در آنجا تصمیماتش گرفته شد.

18دسامبر/16

پاسدار بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم.

امام خمینی

محقق ثانی

جبل عامل،  سرزمین دانشمند پرور،  گوهران گرانبهایی را به عالم اسلام تقدیم کرده است و این بزرگان، آن چنان درخشندگی و تابش به این منطقه کوهستانی لبنان بخشیده‌اند که همواره جبل عامل را شیعیان، با احترام و تقدیس یاد می­کنند، و اینجا را خیز گاه فقهایی بنام و عالمانی فرزانه می­دانند که در یک فترت تاریخی – وشاید از دوران شهیداول – تا اواخر قرن دوازدهم،  درخشش و فروغی بیشتر از خود نشان داده است. این دانشمندان بلند پایه، بقدری برای اسلام، عظمت و برای تشیع، شکوه و برای فقه آل‌محمد، جلوه و برای ما افتخار آفریدند که دربرخورد با هریک از این رادمردان، دریایی بیکران از علم و عمل و پرهیزکاری و. . .  می بینیم بگونه ای که آنان را به حق  می­توان وارث پیامبران دانست.

نورالدین، ابوالحسن، علی بن حسین بن عبدالعالی، از شهرک »کَرَک» درجبل عامل، یکی از بزرگان با فضیلت است که علاوه بر بهره‌مندی از دانش بسیار، به وظیفه ولایت فقیه برمسلمین پرداخت و به پیشوایی شیعیان رسیدو درهمان حال که به سبب کثرت علم و دانش،  محقق ثانی نام گرفت، رهبری امت مسلمان رانیز به عهده داشت. [۱]

شخصیت علمی

محقق ثانی،  ازبرترین صاحبان فضل و بزرگترین فقها ی شیعی است که از عنفوان جوانی به کسب علم و دانش پرداخت و آن چنان پژوهشگرانه به بررسی و تحقیق درلابلای متون فقهی پرداخت که او را محقق ثانی می­نامند. یعنی، پس ازمحقق حلی(ره)، ایشان یکی ازبرجسته ترین پژوهشگران فقه آل محمد به شمار می­آید که بیشتر عمر خود را صرف فراگرفتن و یاددادن فقه و اصول نمود، و همچنان که استادان بزرگی داشت، شاگردان بافضیلتی نیز تحویل جامعه اسلامی داد.

وی از شیخ شمس الدین محمدبن داود، شیخ علی بن هلال جزائری و شیخ شمس‌الدین محمد عاملی روایت می کند و جمع بسیاری از وی همانند شیخ زین الدین فقعانی، ابن‌ابی جامع، شیخ نعمت الله بابی العباس، شیخ برهان الدین ابراهیم بن علی اصفهانی و شیخ عبدالنبی جزائری،  نویسنده رجال.

برخی از شاگردانش عبارتند از: شیخ علی منشار عاملی داماد شیخ بهایی، شیخ کمال الدین درویش، سید امیر محمد بن ابو طالب استرابادی که کتاب«جعفریه» استادش را شرح و تفسیر نموده است و سید شرف الدین علی استرآبادی نجفی.  وی نیز کتاب «الفوائد العربه» ر ادرشرح «جعفریه» استادش نگاشته است.

مولی نظام الدین قرشی در «نظام الاقوال»، محقق کَرَکی را چنین می­ستاید: شیخ بزرگوار،  علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی که کنیه او «ابوالحسن» است و خدای او را با ائمه طاهرین محشورگرداند، از بزرگان ما است. یگانه ی دوران خود و دارای تصنیفات سودمند است.

شیخ حر عاملی در «امل الامل» چنین می­گوید: موثوق بودن وی در حدیث و روایت، و دانش و فضیلت و علو مقام و فزونی پژوهشهای علمی او چندان مشهوراست که نیازی به تعریف ندارد تالیفاتش هم بسیار و شناخته شده است.

حسن بیک روملو،  تاریخ‌دان معاصر وی چنین می گوید: هیچ عالمی، پس از خواجه نصیر الدین طوسی، نتوانست آن موفقیتی را که این استاد بزرگ در خدمات اسلام کسب کرده،   به دست آورد-خدماتی همچون حاکمیت بخشیدن به تعالیم و احکام دین، اسلام را برهمه عقاید و مذاهب فائق آوردن و راه و رسم تشیع را برقرار ساختن، و کوششهای بسیاری در راه مانع شدن از زشتکاریها و تباهی ها و از بین بردن بدعتها و انحرافها و سرکوب کردن فاسدها و فاسقها و زدودن منکرها و تبهکاری‌ها. وی همچنین از هرکوشش و جدیتی درراه برقراری فرائض و واجبات و اجرای حدود شرعیه و بپاداشتن نمازجمعه و جماعات و رسیدگی به وضع ائمه جماعات و موذنان و بیان مسائل عبادتها و نمازها و گسترش احکام و فرو کوفتن دشمنان و فاسدان و بازداشتن مردم از گناه،  دریغ نداشت و همواره مردم احکام دین، ترغیب و تشویق می­نموده و آنان را به راه راست رهنمون بود.

در لؤلؤ البحرین چنین آمده است:  محقق کَرَکی در فضل و تحقیق و حسن تعبیر ودقت نظر معروفیت تمام دارد. همین قدرکافی است بدانیم به « محقق ثانی » مشهور است .  مجتهدی اصولی بود، پایبند مطلق اصول و اجتهاد، شهید ثانی در اجازه نامه ی بزرگش از او به عنوان: «امام محقق و نادره روزگارو نوردیده زمان یاد میکند.»

سخن در ستایش و مدح او بسیار است و ما به همین مقدار که ذکر شد، اکتفا می‌کنیم.  گرچه هرچه درباره این دانشمندا ن سترگ بگویند کم است ولی این ستایشها تا اندازه ای میتواند آنان ر ا معرفی میکند.

محقق کرکی به مهمان نوازی مردم اصفهان دلگرم شده، بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی ، به اداره امور مردم پرداخته ولایت فقیه را تحقق عینی بخشید.

آثار علمی و عملی

اسلام برای آن دسته از علما احترام قائل است که در کنار علم، عمل داشته باشند و آنچه آموخته‌اند درراه خود سازی  و خدمت به اسلام و مسلمین صرف کنند، نه این که همچون«قارون گنج اندوز» دانشها را اندوخته و باهم به گور ببردند. نه خود از آنها استفاد ه کرده و نه دیگران بهره ای برده اند. (یَحمِلُ اَسفاراً) .  محقق کرکی از آن شخصیتهایی است که علم رابرای خدا آموخت و درراه خدا و ترویج احکام خدا بکار برد.

این فقیه والامقام، به قصد خدمت به اسلام، به سوی اصفهان مهاجرت کرد و مورد استقبال گرم اهالی قدرشناس آن دیار قرار گرفت. شیخ به مهمان نوازی و ایمان مردم دلگرم شده،  بدون توجه به خشنودی یا خشم شاه طهماسب صفوی، به اداره ی امور مردم-برطبق موازین شرع مقدس- پرداخت. شاه که در برابر یک امر واقع شده، قرار گرفته بود و عرش خود را درخطرجدی میدید، ناچار دستور! اطاعت از شیخ را صادر کرد. شیخ هنگامی که دید امکانات بیشتر برایش فراهم شده است، از فرصت استفاده کرده ولایت امررا به طور کاملتری بدست گرفت:  فرمآنهای کتبی درمورد مالیات بر اراضی و چگونگی اداره ی امور مردم، صادر کرده به  ولایات می­فرستاد،  ونمایندگانی از طرف خود نصب نموده،  برا ی تعلیم احکام شریعت و اجرای آنها به شهرها و روستاهای مختلف گسیل میداشت.

وخلاصه در نشر و ترویج تعالیم مقدسه اسلام، تا اندازه ای که توان داشت کوشا و جدی بود.

بیشترین تالیفات و تحقیقات محقق کرکی در زمینه «فقه » و «اصول»  است و دراین دو موضوع ابتکارات و نظرات جالب و ارزنده ای داردکه همواره مورد استفاده و تقدیر دانشمندان و علما بوده و هست برخی از تالیفات  ایشان را نام می­بریم:

۱- «جامِعُ المَقاصِد فی شَرحِ القَواعِد »  در۶جلد.  صاحب جواهر رحمه الله – می­گوید:  اگر کسی جامع المقاصد و وسائل و جواهر  ر ا داشته باشد،  دربرزسی تک تک مسائل فقهی نیازی نخواهدداشت.

۲- رِسا لَهُ الجَعفَرِیه .

۳- رِسالَهُ الرِضاع.

۴-شَرحُ الاِرشاد.

۵- شَر حُ الشَّرائِع .

۶-رِسالهُ صَیغِ العُقودِ و الاِیقاعات.

۷-رِسالهُ الجُمعَه.

۸-رِسالهُ السُّجود عَلیَ التَّربَهِ.

۹-رِسالهُ اَحکامِ السَّلام.

۱۰- رِسالهُ فِی العدالَه.

۱۱-رِسالهٌ فِی تَعریفِ الطَّهارَه.

۱۲-رِسالهٌ فی الحَجِّ.

۱۳-جاشِیهٌ عَلی تَحریرِ العَلامه.

۱۴- حاشیهٌ عَلیَ الذّکری.

۱۵-حاشیهٌ عُلی الدُّرُوس.

۱۶- حاشیهُ المُختَلف.

۱۷-رساله فِی  التَّعقیبات.

۱۸- رِساله فِی الغَیبَه.

۱۹-رِساله الجَنائز.

۲۰- الرِّسالهُ الکُریَّه.

شهادت

آنچه از تاریخ برمی­آید، و در کتابهایی  همچون «ریاض العلما» و «روضات الجنات» و « نفس الرحمن» و «مستدرک» اشاره شده است، این بزرگوار را در ۱۲ ذی‌حجه ۹۴۵ هجری قمری مسموم کرده و به شهادت رساندند. [۲]ولی معلوم نیست مسبب اصلی در به شهادت رساندن ایشان کیست؟ برخی از مورخین گفته اند که بعضی از رجال دولت با این استاد ارجمند دشمنی داشته و برای کشتن وی توطئه می نمودند ولی آیا این قضیه با اطلاع طهماسب صفوی بوده است یا خیر،  در اینجا تاریخ ساکت است، گرچه گفته شده است که چندین بار دشمنان دین، با بستن افترائات و تهمتها به شیخ، قصد شوراندن دربار علیه او را  داشتند،  ولی آیا همین افترائات وی را به قتل رساند یا اینکه وضعیت ایشان شباهت داردبا وضعیت امام هشتم(ع) دربرابر مأمون، اینجا است که باید گفت: متأسفانه تاریخ گاهی منافقانه و غالباً  سازشکارانه با حوادث و قضایا برخورد کرده است که امیدواریم ازاین بعد تاریخ نویسان، تاریخ را از این ننگ پاک کرده و صادقانه آن را ثبت نمایند.

 

[۱] . آنان که بی اطلاعند و چنین می پندارند که ولایت فقیه را تنها امام امت،  خمینی بت شکن- روحی فداه- به اجرا درآورده و از آغاز غیبت کبری تاکنون نمونه ای نداشته است، خوب است نظری به زندگی پاسداران بزرگ اسلام بیافکنند، تا ببینند و بیابند که در دورآنهای گذشته، اندیشمندان و علمای بزرگ ما تاآنجا که توان داشته اند، این وظیفه الهی را عهده دار بوده اند، ولی بسیاری از  آنان نتوانستند بطور کامل انجام وظیفه  کنند، واین تنها بسبب فشار وخفقان و ستمهایی بوده است که شاهان جنایتکار برآنان وبرمردم روا داشته اند، ولی بهرحال به این وظیفه سنگین (ولایت فقیه ) تحقق عینی بخشیده و آنرا بصورت ناقص و گاهی هم کامل اجرا نموده اند. خدای را سپاس بی پایان که پس ا ز سالها انتظار وغیبت،  سرانجام ولایت فقیه دربهترین وزیباترین چهر ه خود بدست توانای روح الله ،  درایران عزیز ،  نمودار شد. واینک که روح خدا درآن دمیده است و ملت،  آنرا در گوشت و پوست و خون خود احساس وتمام وجود از آن پشتیبانی می نمایند،  دیگر رو به افول نخواهد رفت و هموار ه زیباتر و درخشنده تر،  دردنیا حکمفرما خواهد شد تا بسوزد آنکه نورخدا را نتوان دیدن.

[۲]  .  شیخ بهایی (ره) آن بزرگوار را شهید ثالث می نامند.

18دسامبر/16

پای سخن

وزیر محترم سپاه

برادر رفیق دوست

پیرامون

تشکیل وزارت سپاه وبرنامه های آن

س- چه انگیزه ها و دلایلی موجب تشکیل وزارت سپاه شد؟

ج- با سلام به امام امت وامت شهید پرور و با درود به رزمندگان جبهه حق علیه باطل با توجه به گسترش روز افزون سپاه-  پاسداران انقلاب اسلامی، مخصوصاً پس از ادغام بسیج مستضعفین در سپاه وبا توجه حیات خود در حراست و نگهبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی داشت ودارد و با شرکت گسترده ای که سپاه در جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران داشت وبه منظور ایجاد ارتباط هرچه بیشترین مجلس و سپاه و همچنین دولت و سپاه،  وبه جهت پشتیبانی هرچه بیشتر از این نهاد جوشیده از متن مردم و تسهیل درحل مشکلات سپاه ایجاد وزارت سپاه ازطرف مجلس شورای اسلامی- لازم وضروری تشخیص داده شد واکنون مراحل خودر ا گذرانده و ان شا الله بزودی تشکیل میشود.

س- چهارچوب کلی و وظائف اساسی این وزارتخانه، چه خواهد بود؟

چ- پشتیبانی و تدارک کلی سپاه در کلیه ابعاد تدارکاتی و لجستیکی و ابنیه و ساختمآنها و آنچه سپاه باید برای وظائف خودش مجهز کند، به عهده وزارت سپاه و مهمترین وظیفه آن است .

در بعد دیگر، کلیه مسائل قانونی که سپاه دارد، دررابطه بامجلس، لوایحی که باید برای تصویب به مجلس برده شود و هم چنین کلیه ارتباطات دولت با سپاه از طریق وزارت سپاه اقدام میشود.  وزارت سپاه موظف است لوایح مصوبه مجلس و سیاستهای دولت را به سپاه ابلاغ کند و ناظر بر اجرای قوانین درسپاه باشد. دفاع ازحقوق سپاه در مراجع هم از وظایف این وزارت است.

س-برنامه و طرحهای جنابعالی به عنوان اولین وزیر سپاه چیست؟

ج- با توجه به جنگی که امروز همه ی قدرتهای شیطانی بر علیه انقلاب اسلامی ما دارند، و با توجه به این که ما معتقدیم هرگز با آمریکا به هیچ آتش بس نسبی نخواهم رسیدو جنگ ما با آمریکا  ان شا الله باید با شکست آمریکا خاتمه پیدا کند. وزارت سپاه نقش عمده ای درتدارک و تجهیز امت حزب الله دارد.  ومن مصمم هستم که – باخواست خداوند ومشورت با مقام محترم ریاست جمهوری و برادر عزیزمان رئیس حزب اللهی مجلس شورای اسلامی و جناب نخست وزیر – خطوط کلی را از این برادران بزرگوار دریافت کنم ویک وزارتخانه انقلابی با کمک نمایندگان محترم مجلس تأسیس کنیم که در آینده این وزارت الگویی برای سایر وزارتخانه ها باشد.

س- آینده جنگ بویژه دررابطه با تامین نیازهای تسلیحاتی را چگونه می بینید؟

ج- یادم می­آید وقتی از شهید بزرگوار مرحوم رجائی سئوال شده بود که ما از نظر تجهیزات جنگی چه کنیم؟ ایشان در پاسخ گفته بودند:  جنگ ما آن روزی است که این سلاحهایی را که از زمان شاه داشتیم ، تمام شود و با آنچه که خود میسازیم،  جنگ با قدرتهای بزرگ ر اشروع کنیم.

درآینده هدف کلی وزارت سپاه این است که ما در آنچه لازم داریم خودکفا شویم یعنی که برای جنگ با قدرتهای بزرگ و اذناب آنها در منطقه لازم داریم، خودمان بسازیم و مقدمات این کار هم فراهم شده و هیچ مشکلی برسرراه نداریم . اما تا رسیدن به آن هدف بزرگ  می‌توانیم قاطعانه اعلام کنیم که برای تجهیزحزب الله در ادامه این جنگ و تا سرحد پیروزی، هیچ گونه کمبود تسلیحاتی و تجهیزاتی نداریم و برنامه های ریخته شد ه قادراست که جبهه را به نحو کامل اداره کند.

س- نقش حزب الله در تامین تدارکات جنگ چگونه بوده است و در آینده چه طرحی جهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم خواهید داشت؟

ج-در چندین مصاحبه اعلام کرده ام: حزب الله اصولا با کاری که دراین جبهه ها کرده،  فرهنگ تدارکاتی را عوض کرد.  به این معنی که ما برا ی تدارک جبهه ها معمولا حد وسط را انتخاب می کردیم . نه، جنس بد می‌خریدیم و نه جنس بسیارخوب را جایز می­دانستیم برای جبهه ها تدارک کنیم ولی ابعاد گسترده کمک حزب الله به جبهه این فرهنگ را به این صورت عوض کرد که آنها بهترین را دربیشترین کمیت به جبهه می­فرستادند، مثلا ما پتوئی که در سیاه مصرف می کردیم یک نوع پتوی سریازی نعروف بود، اما دیدم بهترین پتو را مردم از توی خانه هایشان در آوردند و درتعداد بسیار زیاد به جبهه فرستادند که ما را مجبور کردند امروز برای آن مقدار یکه به عنوان کمبود تهیه می کنیم، از همان سیستم استفاده بکنیم.

من در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی مکآنها اعلام کردم که در بعضی از اقلام نمی­شود تخمین زد ولی هفتاد درصد جنگ را مردم اداره کردند. الان اگر که مردم ما امکان برایشان داشت حتی در مورد اسلحه و مهمات هم به ما کمک می کردند اما منهای مسائل صرفا نظامی بقیه احتیاجات ما را درحد بسیار زیاد و غیرقابل تصوری تجهیز کردند تا آنجائیکه امروز می‌بینیم بعضی مواقع مجبور می­­شویم بعضی از اقلام را برویم ازجبهه برگردانیم و به جاهای دیگر بفرستیم و برای اینکه اولا به هیچ وجه حاضر نیستیم حضور مردم را در جبهه یک سر سوزن کم بکنیم و برای اینکه در این حرکت، انسجام و بهره‌برداری بیشتری شود، ستاد هدایت کمکهای مردمی را ایجاد کردیم که هموطنان حزب الله وقتی میخواهند به جبهه کمک بکنند ما به آن برادران می گوئیم که چه چیز تهیه بکنند و به کدامیک از جبهه ها ببرند.

ما امروز خیلی از اقلام را که حزب الله مراجعه می کند و می خواهد تهیه بکند،  بعضی موقع ها مجبور می­شویم بگوئیم که ما به اندازه کافی تهیه کرده ایم.

دراینجا میخواهم عرض کنم که:  نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سرمردم حزب الله جنگ را اداره کردیم.

س- درجهت هماهنگی و جذب این نیروی عظیم هم طرحی خواهید داشت؟

ج-بله ما باتشکیل ستادهایی درجبهه ها و همچنین در تهران درپی آن هستیم که همین کمکها سامان پیدا کند وبه طرز عادلانه‌ای بین همه جبهه ها توزیع شود و اکنون دراین مصاحبه از ملت شهید پرورمان هم میخواهم یک مقدار زیادی به کردستان توجه بکنند، در کردستان هم فرزندانشان در کمال شهامت و بردباری، جنگی ر اکه به مراتب مقدس تر و پربهاتر از جنگ با متجاوزین بعثی هست در آن خطه اداره می کنند که اخیرا هم به پیروزیهای بسیار بزرگی نائل شده ایم. از امت حزب الله می خواهیم که به آن خطه هم توجه بکنند و بروند فرزندان خودشان ر ادر آن جبهه و همچنین ملت مسلمان کرد را – که از زیریوغ گروهکهای ملحد منطقه، اخیرا رها شده اندبه آنها توجه بیشتری بکنند و به آنها هم برسند.

س- کارایی و قدرت نظامی جمهوری اسلامی بویژه سپاه پاسداران مخصوصا با توجه به جنگ بین حق و باطل چگونه است؟

ج-وقتی که عراق به ایران حمله کرد،  کشور ما گرفتار مشکلات داخلی بود، یکی از مهره‌های پیچیده قدرتهای شیطانی بر مقدرات نظامی ما حاکم شده بود، سپاه پاسداران گرفتار مسائل داخلی بود.  و کارآیی نظامی در حدی که بخواهد در این جنگ درگیر شود نداشت اما می­توانیم این طور برای این که ۲۰۰ نفر را به جبهه بفرستیم اسلحه انفرادی نداشتیم امروز به یاری خدا و به پاس خونهایی که دراین راه ریخته شد، سپاه پاسداران انقلاب  اسلامی تا قبل از عملیات مسلم بن عقیل، دارای دو لشگرکامل زرهی ویک لشگر کامل توپ خانه بود که در ابتدای جنگ حتی ما یک قبضه یا یک دستگاه از این سلاحها و ادوات جنگی را نداشتیم، و از طرف دیگر امروزدارای چندین لشگر سازمان یافته مجهزی هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم هستیم که به غیر از تجهیزات و اسلحه لازم این لشگرها از ایمانی برخوردارند که در تاریخ جنگهای دنیا جز در صدر اسلام و جز دراصحاب امام حسین (ع) چنین روحیه ای برای جنگیدن در هیچ لشگر ی و هیچ سپاهی ندیدیم.  می توانیم اعلام بکنیم اکنون دهها و صدها با ر آماده تر از روز ازل آماده ایم که بجنگیم و ما اصولا هیچ قدرتی را در مقابل خودمان یعنی در مقابل فرزندان این امت نمی‌توانیم مقایسه بکنیم و جنگ را هرچه قدر هم که وسیع بشود تا پیروزی کامل ادامه خواهیم داذ.

توضیح بیشتری که می توانم در این بار ه بدهم اینکه اولا تمام این تانکها و نفربرها و توپخانه‌هایی که ما در لشگر زرهی و توپخانه مان از آنها استفاده می­کنیم، کلاً از دستگاه اول تا آخرین دستگاه  آن از تانکها و نفربرها و توپهایی است که از دشمن بعثی به غنیمت گرفتیم. ومسئله دومی که باید امت ما مورد نظرداشته باشد اینکه در طول ۲سال و۲ماهی که از جنگ میگذرد ، عراق بیش از ۵۰ میلیارد دلار  ذخائر ارزی خودش را ازدست داده و ازاین مبلغ حدود ۴۰ میلیارد دلار کمکهایی است که از کشورهای مرتجع منطقه گرفته،  وغیر از این مقادیر بسیاری به دنیا بدهکار شده – به کشورهایی که این جنگ را به کمک صدام برافروختند و حمایت می­کردند- اما به خواست خدا و به یاری امت حزب الله و رهبریهای امام بزرگوار، ما با آنچه که داشتیم و آن مقدار ارزی که دولت در اختیارمان گذاشته بود جنگیدیم و این را می توانیم باکمال افتخار بگوئیم که ما از این نظر با توجه به اینکه مملکت ما در محاصره نظامی و اقتصادی بود و با توجه به این که ما نمی توانستیم آن طوریکه می خواهیم صادرات داشته باشیم، با ریاضت جنگیدم و از این نظرهم شاید ارزانترین جنگ را درطول تاریخ جنگها برای ملتمان اداره کردیم.

شناسنامه وزیر سپاه

آقای رفیق دوست در سال ۱۳۱۹ دریک خانواده مذهبی، درتهران بدنیا امد، تا کلاس هفتم دردبیرستان درس خواند،  در سال ۱۳۳۳ – براثر فعالیتهای سیاسی که داشت- ازدبیرستان اخراج شد و ناچار در بیرون از مدرسه به ادامه تحصیل پرداخت.

شهید بزرگوار مرحوم حاج مهدی عراقی او را با مسائل سیاسی روز آشنا کرده و بدین وسیله باهم درهیئتهای مذهبی شرکت می کردند.  ایشان جز افرادی هستند که پس ازرحلت آیه الله العظمی بروجردی (ره) با شناخت- وبه تحقیق ازاهل خبره- بلافاصله ازامام امت تقلید کردند.  درسالهای۴۱-۴۲ همواره دربیت امام و مدرسه فیضیه ومسجد اعظم حضور مداوم داشت.

پس از تشکیل هیئت های موتلفه به آنان پیوست و از اعضای اصلی آنها به شمار می آمد بعد از اعدام انقلابی منصور، نخست وزیرشاه مدفون به مدت ۱۳ سال با شهید اندرزگو همکاری می­کرد. در سالهای ۴۳-۵۰ فعالیتهای مخفی را در چاپ و نشر اعلامیه های امام ادامه میداد، که در این رابطه چند نفر ازدوستانشان از جمله حجه الاسلام ناطق نوری دستگیر شدند ولی او با فرار، خودر ا ازدست جلادان رژیم منفور پهلوی نجات داد.

درسال ۵۵ دررابطه با تهیه اسلحه و همکاری با شهید اندرزگو دستگیر شده و تا سال ۵۷ درزندان به سرمی برد.

دراین مدت یکسال از عمر خود را در زندان، در محضر آیت الله العظمی منتطری گذراند.  دراین باره می گوید:

یکسال ازمدت زندان را در محضر حضرت آیه الله العظمی منتظری بودم(آقای هاشمی رفسنجانی هم با ما در زندان بودند) من از محضر این بزرگوار استفاده‌های زیادی کردم.  وپس از آزادی از زندان نیز ، دربروز حوادث وگرفتاریها به محضر ایشان می‌رسیدیم و از ایشان کسب تکلیف میکردیم و اصولا شرکت من در سپاه پاسداران بنا به مصلحت و صواب دید ایشان بود وهمواره تاکید می فرمودند که در سپاه باشم.  وقتی که بنی صدر تصمیم گرفته بود که بعضی ازافراد را ازسپاه استعفا بدهم،  تماس گرفتم، ایشان فرمودند: خیر، به هیچ وجه استعفا نده،  اگربنی صدر رساندیم و اوهم کوچکتر از این بود که بتواند در مقابل ایشان مقاومت کند.

درسالهای ۵۲-۵۵ چندین بار از ایران خارج شده و با مرحوم شهید محمد منتظری در خارج از کشور، تماس داشته و فعالیتهای انقلابی را دنبال میکردند.

آقای رفیق دوست، وزیرمحترم سپاه، پس ازآزادی از زندان، نقش تدارکات را در راهپیمایی  تاسوعاوعاشورا به عهده داشت.  هنگامی که کمیته استقبال ازامام تشکیل شد،  مسئولیت تدارکات و مسئولیت امنیت به وی سپرده شدو همین دو مسئولیت درمدرسه علوی – محل اقامت امام- نیز به او واگذار شد.

قبل از تشکیل سپاه، همگام باشهید محمد منتظری به فکر تأسیس سپاه افتادند و همواره می کوشیدند که سپاه رازیر نظر مستقیم امام نگهدارند.

پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جزو اولین اعضا و مسئولین سپاه بود و به سمت مسئول تدارکات انتخاب شد وطی سه سال و چندماه این مسئولیت را به خوبی انجام دادو تا توانست خطوط انحرافی را از سپاه طرد کرده و از خط مقدس ولایت فقیه دفاع نمود تا این که مجلس شورای اسلامی وزارت سپاه را تصویب کرده و با تعیین آقای نخست وزیر ورای نمایندگان به این سمت منصوب شد.

نقش امت حزب الله دراین جنگ نقش درجه اول بوده و ما و ارتش پشت سر حزب الله جنگ را اداره کردیم.

 

18دسامبر/16

حزب الله، حماسه آفرینان تاریخ

بسم الله الرحمن الرحیم

درسایه الطاف الهی و ایثار بی نظیر رزمندگان عزیز و حضور و پشتیبانی پرخروش امت سلحشور اسلام، جنگ سرنوشت ساز حق علیه باطل به حساس‌ترین فراز خود رسیده است و در حالی که امت قهرمان و مجاهد ایران تمام سختی ها و فشارهای فوق‌العاده و توطئه‌های کفر جهانی را باکمال صلابت و قدرت پشت سر گذاشته است، اکنون براوج قله‌های سربلند ایمان و ایثار و بر بلندیهای لاله گون جبهه‌های نبرد درکردستان عزیز و دیگر مناطق مرزی غرب و جنوب دست یافته، کوتاهترین راه را دردشتی هموار به سوی بغداد،  کربلا و جا افتاده رژیم صهیونیستی بعث را زیر گامهای استوار خود درهم کوبیده و با نابودکردن رژیم صدام که به عنوان سپر پولادینی به منظور مقابله با نفوذ و صدور انقلاب اسلامی با دست ارتجاع منطقه و استکبار جهانی به شدت حمایت و نگهداری می­شود،  تمام رژیم‌های وابسته و قدرتهای شیطانی را در برابر امواج خروشان انقلاب اسلامی متزلزل و آسیب‌پذیر نماید.

امت بزرگ و بی مانند ایران همان گونه که در گذشته تمام تلاشها و حیله ها و سرکوبهای آمریکا را برای نجات رژیم شاه بی اثر کرد و با مقاومت و ایثار و شهادت، سرانجام سخن امام امت را که فرموده بود شاه باید برود تحقق بخشید،  امروز نیز (که باز به فرموده امام بعد از شاه نوبت امریکا است و صدام به نمایندگی امریکا و نوکران دیگرش به جنگ علیه جمهوری اسلامی برخاسته است) با آگاهی کامل  ازماهیت درنده خو و نیرنگهای شیطانی دشمن زخم خورده و باتوجه به رسالت اسلامی و تاریخ‌ساز خود و برای نجات و آزادی تمام مسلمانان و مستضعفانی که به پیروزی جمهوری اسلامی امید بسته اند،  استوار و سرسخت « اشداء علی الکفار» بر لشگر کفر می­تازد و نه چون اصحاب صفین از نیرنگ دشمن فریب می­خورد و نه چون مردم کوفه سست پیمان، که همچون یاران فداکار حضرت سیدالشهداء (ع) درکربلای ایران، مشتاقانه و عاشقانه برای شهادت در راه خدا سبقت می­جوید و در میدآنهای نبرد و در پشت جبهه ها بزرگترین حماسه های تاریخ انسانی را تجسم می­بخشند و با اعتقاد به سخن امام که فرمود:  «صدام رفتنی است،  تا رفتن صدام و سقوط رژیمش به جنگ ادامه میدهد» امت شهادت طلب و ایثارگر ایران به خوبی دریافته است که پیرروزی قطعی دراین جنگ و نابودی صدام،  دستاوردهای فراوانی برای انقلاب و جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت که کمترین آنها این است که برای خود«امریکا» هم ثابت خواهدشد که «هیچ غلطی نمی­تواند بکند» و هیچ یک از رژیمهای وابسته و مزدور حتی فکر کوچکترین تجاوز به ایران را به خود را ه نخواهند داد.   وبدین ترتیب است که جمهوری اسلامی ایران به صورت نیرومند ترین کشور جهان خواهد توانست به راه مستقیم نه شرقی،  نه غربی، راه خود را ادامه داده و با تجلی کامل خورشید اسلام  دراین سرزمین مقدس جهان را روشن سازد.

والسلام                     رحیمیان

 

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

چهارم آذر- شکست طرح آمریکایی فهد به وسیله امام است. (۱۳۵۹)

هفتم صفر – ولادت امام موسی کاظم (ع).  (۱۰۸هـ. ق)

هفتم آذر- فتح بستان بوسیله عملیات طریق القدس، پس از ۴۲۷ روز از اشغال بعثیون عراقی. (۱۳۶۰)

دهم آذر – شهادت آیت الله سید حسن مدرس هنگام نماز در تبعید گاه کاشمر(۱۳۱۶)

یازدهم آذر- همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. (۱۳۵۸)

دوازدهم آذر- تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی بدنبال ۱۵ میلیون رای ملت مسلمان ایران (۱۳۵۸)

بیستم صفر – اربعین حسینی

بیست ودوم صفر – شهادت عمار یاسر(۱۳۶۰)

بیستم آذر – شهادت معلم اخلاق آیت الله دستغیب نماینده امام و امام جمعه شیراز و ۱۲ پاسدار همراهش براثر انفجار بمب توسط منافقین . (۱۳۶۰)

بیست وهفتم آذر – روزوحدت روحانی و دانشجو – شهادت حجه الاسلام دکتر مفتح و دو پاسدارش(۱۳۵۸)

بیست و هشتم صفر – رحلت حضرت رسول اکرم(ص) (۱۰هـ. ق) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) (۵۰هـ. ق)

۳۰صفر – شهادت امام رضا (ع) (۲۰۳ هـ. ق)

 

18دسامبر/16

خبری از فرانسه

  • روزنامه «فرانس سوار» درشماره ۱۱۸۳۰ مورخه ۳۰ اوت ۱۹۸۲ دو مقاله توهین آمیز نسبت به اسلام و حضرت امیر المؤمنین (ع) و انقلاب اسلامی و امام امت و آیت الله العظمی منتظری نوشته است. در اعتراض و پاسخ به این مقاله، نامه ای از طرف انجمنهای اسلامی تهیه گردید و حدود ۳۰ نفر از مسلمانان متعهد انقلابی درروز ۱۰ سپتامبر به دفتر آن روزنامه رفته و خواستار ملاقات با رئیس حضور ندارد. پس از اصرار زیاد برادران و خواهران و شعار علیه روزنامه «فرانس سوار» سردبیر روزنامه آمد و با کمال وقاحت گفت:  « ما هرچه دلمان می خواهد می نویسیم و به کسی هم مربوط نیست » !! ووقتی به اوگفته شدکه آنچه نوشته اید دروغ و تهمت است در پاسخ گفت:  « ما آزادیم و آنچه می خواهیم می نویسیم »!! اینجا فرانسه است، ایران نیست!!

دربخشی از نامه ی اعتراضیه مسلمانان مقیم فرانسه به این روزنامه آمده است:

مطالب این مقالات به قدری سست و بی پایه است که هر خواننده با انصافی را متنفر از نویسندگان روزنامه میکند. منابع خبری «فرانس سوار» منافقین هستند که خود رسما اعلام کرده­اند که یک سازمان تروریستی جهانی هستند. از اینجا باید نتیجه گرفت که روزنامه فرانس سوار هم جز تروریستها ی خبری جهانی است. . .

 

18دسامبر/16

دانستنی هایی از قرآن

کافران

۱-هرگز کفار خیر خواه شما نیستند:

$¨B –Šuqtƒ šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. ô`ÏB È@÷dr& É=»tGÅ۳ø۹$# Ÿwur tûüÏ.Ύô³çRùQ$# br& tA¨”t\ムNà۶ø‹n=tæ ô`ÏiB 9Žöyz `ÏiB öNà۶În/§‘ ۳  ( بقره -۱۰۵)

هرگزکافران از اهل کتاب و مشرکان، مایل نیستند خیری از جانب خداوند برشما نازل گردد.

۲-نفرین خدا بر کافران:

¨bÎ) tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. (#qè?$tBur öNèdur î‘$¤ÿä. y7Í´¯»s9’ré& öNÍköŽn=tæ èpuZ÷ès9 «!$# Ïps3Í´¯»n=yJø۹$#ur Ĩ$¨Z9$#ur tûüÏèyJô_r& . (بقره-۱۶۰)

آن کسانیکه کافر شده و به عقیده کفر مردند،  لعنت خدا و فرشتگان وهمه مردم بر آنان باد.

۳-عذابی سخت در دنیا و آخرت:

$¨Br’sù tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. öNßgç/Éj‹tãé’sù $\/#x‹tã #Y‰ƒÏ‰x© ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur $tBur Oßgs9 `ÏiB tûïΎÅÇ»¯R

(آل عمران – ۵۶)

آن گروهی که کافر شدند، به عذاب سختی در دنیا وآخرت معذب خواهم کرد و هیچ یارو یاوری نخواهند داشت.

۴- دوستی کافران باهم :

tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. öNåkÝÕ÷èt/ âä!$uŠÏ۹÷rr& CÙ÷èt/ 4( انفال -۷۳)

آنان که کافرشدند،  برخی دوستدار برخی دیگرند.

۵-دشمنی با مؤمنین در چهره آنها پیدا است:

#sŒÎ)ur 4’n?÷Gè? öNÎgøŠn=tæ $uZçF»tƒ#uä ;M»oYÉit/ ڒ͍÷ès? ’Îû Ínqã_ãr šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. tx6ZßJø۹$# ( šcrߊ%s3tƒ šcqäÜó¡o„ šúïÏ%©!$$Î/ šcqè=÷Gtƒ öNÎgøŠn=tæ $uZÏG»tƒ#uä ۳ ö@è% Nä۳ã¥Îm;tRé’sùr& 9ht±Î۰ `ÏiB â/ä۳Ï۹ºsŒ ۳ â‘$¨Y9$# $ydy‰tãur ª!$# šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. ( }§ø©Î/ur 玍ÅÁyJø۹$#(حج- ۷۲)

و هرگاه آیات روشن ما براین کافران تلاوت شود، در چهره‌ی آنها به حدی آثار انکار و مخالفت می­بینی که گویا می­خواهند بر مؤمنانی که آیات خدا را برآنان قرائت می­کنند، حمله ور شوند ای پیامبر به آنها بگو من شما را بعذابی بدتر از این خبر دهم، آن اتش دوزخ است که خدا به کفار و عده داده و جایگاه بسیار بدی است.

۶-کفار عاجز تر از آنند که با نیروی الهی مقابله کنند:

Ÿw ¨ûtù|¡øtrB tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. šúï̓Éf÷èãB ’Îû ÇÚö‘F{$# 4 ãNßg1urù’tBur â‘$¨Y9$# ( }§ø¤Î۶s9ur 玍ÅÁyJø۹$#

(نور-۵۷)

مپندار که کافران بتوانند با نیروی الهی مقابله کنند !و جایگاه آنان (در آخرت) آتش است و چه بدجایگاهی !

۷-کافران مانند بهائم ازدنیا لذت می­برند:

( tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. tbqãè­FyJtFtƒ tbqè=ä.ù’tƒur $yJx. ã@ä.ù’s? ãN»yè÷RF{$# (محمد-۱۲)

و انان که کافر شدند،  همانند حیوانات به تمتع و شهوت رانی وشکم پرستی می­پردازند.

۸-روسیاهان آخرت:

$£Jn=sù çn÷rr&u‘ Zpxÿø۹㗠ôMt«ÿ‹Å™ çnqã_ãr šúïÏ%©!$# (#rãxÿx. Ÿ@ŠÏ%ur #x‹»yd “Ï%©!$# LäêYä. ¾ÏmÎ/ šcqã㣉s?

(ملک -۲۷)

چون کافران،  قیامت و وعده الهی را نزدیک ببینند، رخسار آنان زشت وسیاه شود و به آنها گویند:  این همان عذابی است که درخواست می­کردید.

۹- پیشوایان کفرباید نابود شوند:

(#þqè=ÏG»s)sù sp£Jͬr& ̍øÿà۶ø۹$#   öNßg¯RÎ) Iw z`»yJ÷ƒr& óOßgs9 öNßg¯=yès9 šcqßgtG^tƒ(توبه -۱۲)

با پیشوایان کفر قتال نمائید زیرا آنان را عهد و پیمانی نیست،  تا بلکه (ازمخالفت) دست بردارند.

۱۰- هرکس حکم خدا را تغییر دهد کافراست:

(۴ `tBur óO©۹ Oä۳øts† !$yJÎ/ tAt“Rr& ª!$# y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd tbrãÏÿ»s3ø۹$# (مائده -۴۴)

هرکس به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند، همانا آنان کافرند.

۱۱- تنها کافران ازرحمت خدا نومیدند:

( ¼çm¯RÎ) Ÿw ߧt«÷ƒ($tƒ `ÏB Çy÷r§‘ «!$# žwÎ) ãPöqs)ø۹$# tbrãÏÿ»s3ø۹$#(یوسف -۸۷)

هرگزکسی از رحمت خدا نومید نمی­شود مگرگروه کافران.

۱۲- نباید مؤمنین اطاعت ازکفار کنند:

Ÿxsù ÆìÏÜè? šúï͍Ïÿ»x6ø۹$# Nèdô‰Îg»y_ur ¾ÏmÎ/ #YŠ$ygÅ_ #ZŽÎ۷Ÿ۲(فرقان – ۵۲)

هرگز از کافران اطاعت و پیروی مکن و با آنان (چنانچه مخالفت کنند) سخت جهاد و کارزار کن.

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام

  • اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. ۱۷/۶/۶۱
  • دولت و مجلس کاری کنند که این مستمندانی را که در طول تاریخ محروم بوده‌اند نجات دهند. ۱۷/۶/۶۱
  • قضایایی که در ایام الله رخ داده است برای تاریخ و انسآنها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است . ۱۷/۶/۶۱
  • شورای امنیت وهمه عالم هم اگر بگویند، ما صلح صدامی‌ را نمی پذیریم. ۱۲/۷/۶۱
  • ما از صلح شرافتمندانه اسلامی که دنیا بفهمد متجاوز چه کرده و خسارات ما جبران شود استقبال میکنیم . ۱۲/۷/۶۱
  • وقتی رزمندگان ما میخواهند به خط مقدم جبهه بروند، انگار به حجله عروسی میرود. ۲۲/۷/۶۱
  • آنان که درسوگ این جنایتگران ، اشک تمساح می­ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند، چه انگیزه ای دارند؟!
  • ما رهین منت این توده‌های بزرگوار هستیم که همه چیزشان را میدهند و چیزی را هم نمی­خواهند . ۲۶/۷/۶۱
  • تاریخ، این نهضت ایران و این انقلاب را فراموش نخواهد کرد. ۲۶/۷/۶۱
  • سیدالشهدا و اصحاب و اهل‌بیت او آموختند تکلیف را: فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان. ۲۶/۷/۶۱
  • ماهرچه داریم از محرم است ۲۶/۷/۶۱
  • همین شهادتها پیروزی را بیمه و دشمن ر ا ناامید می کند. ۲۶/۷/۶۱
  • جوآنهای ما حاضر باشند که هروقت آنها را خواستند، بروند و ازاسلام دفاع کنند. ۲۶/۷/۶۱
  • درمیدان جنگ از قلت عدد نترسید از شهادت نترسید. ۲۶/۷/۶۱
  • کسانی که یک دوره تحصیلاتی را گذرانده اند و در حد دیپلم و یا بالاتر هستند، پس از شناسایی دقیق از جهت ایمان و اخلاق در حوزه علمیه قم مورد قبول واقع شوند  و وجود هرکدام از آنها برای ما خیلی ارزش دارد و باید از آنها استقبال کنیم. ۲/۸/۶۱
  • سلام مر ا به همه رزمندگان اسلام برسانید و بگویید قویدل باشید که خدا پشتیبان شما است. نفسهای آخر این متجاوز را بگیرید. ۱۳/۸/۶۱
  • دنیا باید آمریکا را ازبین ببرند والا تا اینها هستند، این مصیبت ها باقی است. ۱۵/۸/۶۱
  • این زمزمه ها و حرفها که می خواهیم جلو سلاحهای اتمی و موشکهای عظیم را بگیریم همه­اش شعر است. ۱۵/۸/۶۱
  • باید توجه کنند که در شوراها افراد نفوذی و منحرف بصورت اسلام و مقدس مابی وارد نشوند. ۱۵/۸/۶۱
  • توده های محروم راباید از خطر دو ابرقدرت و سلاحهای اتمی شان آگاه کرد. ۱۵/۸/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • در ایران مشتی تروریست از ابتدای پیروزی به جان چهره های سرشناس و مردم بی‌دفاع و حتی کودکان افتادند و با به شهادت رساندن آنان بهترین خدمت را به ابرقدرتها بخصوص آمریکای جنایتکار کردند. ۲۶/۵/۶۱
  • ائمه جمعه باید ضمن نظارت برامور و ارشاد مسئولین شهرها از دخالت مستقیم درکارهای اجرائی خود داری کنند. ۲۷/۵/۶۱
  • مسئولین از پراکنده کاری و کارهای تکراری پرهیز کنند. ۲۸/۵/۶۱
  • بجا است از همگان افراد متعهدی که به انقلاب اسلامی ایمان داشته و قصد تخریب و کارشکنی ندارد ، استفاده شود۷/۷/۶۱
  • سازمان بازرسی کل کشور باید از تند رویهایی که احیانا به آبرو و حیثیت افراد لطمه می­ زند، پرهیزکند. ۷/۷/۶۱
  • بهتر است از اشتباهات جزیی افراد شاغل و داوطلب که احتمالا در گذشته از اینگونه اشخاص سرزده است، صرف نظرشود. ۷/۷/۶۱
  • هر زمان رزمندگان ما در جبهه ها پیروزی می آفرینند، آدمکشان دیوسیرت به چنین فجایعی دست می زنند. ۱۱/۷/۶۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

18دسامبر/16

فرازهایی از : زندگی رسول اکرم (ص)

من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی‌استثنا آثارش خوب است.

 امام خمینی

آیت الله شهید مطهری

 

«پیغمبر اکرم» حضرت محمد بن عبدالله (ص) که نبوت به او پایان یافت در سال ۵۷۰بعد از میلاد متولدشد، درچهل سالگی به نبوت مبعوث گشت. سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختی‌ها و مشکلات فراوان متحمل شد،  و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آن جا را مرکز قرار داد. ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت، پس از ده سال همه‌ی جزیره العرب مسلمان شدند. آیات کریمه ی قرآن تدریجاً در مدت بیست وسه سال برآن حضرت نازل شد، مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به  قرآن وهم نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان می‌دادند. رسول اکرم در سال یازدهم هجری یعنی،  یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه، که بیست و سومین سال پیامبر ی او وشصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت، درحالی که جامعه ای نوبنیاد و مملو از نشاط روحی و مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسئولیت جهانی می­کرد تاسیس کرده و باقی گذاشته بود.

آنچه به این جامعه ی نوبنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود،  دو چیز بود :  قرآن کریم که همواره تلاو ت می­شد و الهام می­بخشید و دیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه می­داشت. اکنون درباره‌ی شخصیت رسول اکرم اندکی بحث می­کنیم.

دوران کودکی

هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام  در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب  کفالت او را  بر عهده گرفت. ازکودکی آثار عظمت و فوق العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدابود.  عبدالمطلب به فراست دریافته بود نوه اش آینده ای درخشان دارد.

هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت. وطبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده دار کفالت اوشد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که باسایر کودکان شباهت نداشت در شگفت می­ماند.

هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا می­کرد و از زیاده روی امتناع می­ورزید برخلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب می­کرد و سر وصورت را تمیز نگه می­داشت.

ابوطالب روزی ازاو خواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به بستر رود، اواین دستور را  با کراهت تلقی کر دو چون نمی خواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت روی خویش را برگردان تابتوانم جامه ام را بکنم، ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد،  زیرا درعرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه ی قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند، ابوطالب می­گوید:  « هرگز از او دروغ نشنیدم،  کارناشایسته و خنده بیجا ندیدم،  به بازی های بچه ها رغبت نمی کرد،  تنهایی و خلوت را دوست می­داشت و درهمه حال متواضع بود».

امانت

پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسریش در آمد،  یک سفر تجارتی به شام انجام داد،  در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاریش روشن شد.  او در میان مردم آن چنان به درستی شهره شده بود که لقب «محمد امین» یافته بود.  امانتها ر ابه او می­سپردند.  پس از بعثت نیز قریش با همه‌ی دشمنی­ئی که با او پیدا کردند باز هم امانتهای خود را به او می­سپردند. از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی(ع)  را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند.

مبارزه با ظلم

دردوران جاهلیت، با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد، این پیمان در خانه‌ی عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام «حلف الفضول» نامیده شد، او بعدها در دوره ی رسالت از آن پیمان یاد می­کرد و می­گفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم درچنین پیمانی شرکت کنم.

اخلاق خانوادگی

در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی‌کرد، و این برخلاف خلق و خوی مکیان بود. بد زبانی برخی از همسران خود را تحمل می­کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می‌بردند. او به حسن معاشرت بازنان توصیه و تأکید می‌کرد و می‌گفت. همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‌های ناپسند همسر خویش را درنظر بگیرد وهمسر خود را ترک کند،  چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه ی خشنودی او است و این دو را  باید باهم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود،  به آنها محبت می­کرد روی دامن خویش می نشاند،  بردوش خویش سوار می­کرد،  آنها را می­بوسیدو این ها بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف یکی از فرزند زادگان خویش (حضرت مجتبی-علیه السلام) را می­بوسید، آن مرد گفت من دو پسر دارم و هنوزحتی یکبار هیچکدام از آنها را نبوسیده‌ام فرمود «من لایَرحَم لا یُرحَم »کسی که مهربانی نکند، رحمت خدا شامل حالش نمی­شود.

نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می­کرد، آنها را روی زانوی خویش نشانده دست محبت به سر آنها می­کشید. گاه مادران کودکان خردسال خویش را به او می­دادند که برای آنها دعا کند، اتفاق می افتاد که احیاناً آن کودکان روی جامه‌اش ادرار میکردند، مادران ناراحت شده و شرمنده و­ می­خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند او آنها را از این کار به شدت منع می­کرد و می­گفت مانع ادامه ادرار کودک کودک نشوید، اینکه جامه ی من نجس بشود اهمیت ندارد تطهیر می­کنم.

برخورد و معاشرت

در معاشرت با مردم مهربان و گشاده‌رو بود، درسلام به همه حتی کودکان و بردگان،  پیشی می گرفت، پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‌کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالباً دو زانو می­نشست در مجالس دائره‌وار می‌نشست تا مجلس بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقد می­کرد، اگر  سه روز یکی از اصحاب را نمی‌دید سراغش را می­گرفت، اگر مریض بود عیادت می­کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می­نمود، در مجالس تنها به یک مرد نگاه نمی­کرد و یک مرد را طرف خطاب قرار نمی­داد بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می­کرد، از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت. از جا برمی‌خاست و در کارها شرکت می­کرد.  می­گفت خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.

نرمی درعین صلابت

درمسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود،  گذشتهای بزرگ و  تاریخی‌اش یکی از علل پیشرفتش بود. اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود سختی و صلابت نشان می­داد و دیگر جای گذشت نمی‌دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش تمام بدیهائی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت و همه را یک‌جا بخشید. توبه‌ی قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می­کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرفنظر کند. بعضی از محتزمین صحابه را به شفاعت برانگیختند،  ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد. هنگام عصر آن روز درمیان جمع سخنرانی کرد و گفت:  اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می­کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می­شد معاف می­شد و اگر ضعیف و زیر دستی مرتکب می‌شد مجازات می­گشت، سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، در اجرای(عدل) درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.

 

 

عبادت

پاره‌ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می­پرداخت،  با این که تمام روزش، خصوصاً در اوقات توقف درمدینه، در تلاش بود از وقت عبادتش نمی‌کاست، او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می­یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزی یکی از همسرانش گفت، تو دیگر چرا آن همه عبادت می­کنی؟ تو که آمرزیده‌ای، جواب داد: آیا یک بنده‌ی سپاسگزار نباشم .

بسیار روزه می­گرفت، دهه‌ی آخرماه رمضان بسترش به کلی جمع می­شد و در مسجد معتکف می­گشت و یکسره به عبادت می­پرداخت ولی به دیگر ان می­گفت کافی است درهر ماه سه روز روزه بگیرید،  می­گفت به اندازه ی طاقت عبادت کنید،  بیش از ظرفیت خود برخود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. بارهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود،  بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکارو ملامت قرار می­گرفتند. می­فرمودبدن شما،  زن و فرزند شما، و یاران شما همه حقوقی برشما دارند و می­باید آن را رعایت کنید.

درحال انفراد عبادت را  طول میداد، گاهی در حال تجهد ساعتها سرگرم بود،  اما در جماعت به اختصار می­کوشید، رعایت حال اضعف ما مأمونین را لازم می­شمرد و به آن توصیه می­کرد.

زهد وساده زیستی

زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود. ساده غذا می­خورد، ساده لباس می­پوشید و ساده حرکت میکرد. زیر اندازش غالباً حصیر بود،  برروی زمین می‌نشست، بادست خود ازبز شیر می­دوشید و بر مرکب بی زین و پالان سوار می­شد، و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند­ به شدت جلوگیری می­کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می­کرد. درعین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود، مال و ثروت ر ا به سود جامعه و برای صرف در راه های مشروع لازم می­شمرد، می­گفت:  نعم المال الصالح للرجل الصالح،  چه نیکو است ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته ی داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند، وهم می­فرمود:  نعم العون علی تقوی الله الغنی،  مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.

اراده و استقامت

اراده و استقامتش بی‌نظیر بود، از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره‌ی بیست و سه ساله ی بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است.  او در تاریخ زندگیش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها  از همه جا قطع می­شد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.

 

18دسامبر/16

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام والمسلمین توسلی

 

من هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، که با قیافه ملکوتی و سخنان در ربار امام که در دل هر شنونده اثر خاصی داشت آشنا شدم.

حضرت  امام – دربعضی از سالها – ایام تابستان که حوزه علمیه قم تعطیل بود، به شهرستان محلات تشریف می­آوردند که ظاهرا در چندین تابستان، اهالی محلات از این فیض عظمی بهره مند بودند.  دریکی از سالها، ماه مبارک رمضان، در مسجد جامع شهر،  نزدیک غروب آفتاب درس اخلاق می­گفتند. بنده هم از آنجایی که علاقمند به چنین محافلی بودم شرکت میکردم. روزی حضرت امام برای درس گفتن وارد شدند، متوجه شدند که امروز تشکی برای ایشان انداخته‌اند، فورا آن را کنار زدند و مثل سایر مردم تقاضای زیادی داشتند که امام در مسجد جامع اقامه جماعت بفرمایند ولی امام فرمودند: آنجا نمازجماعت بر قرار است. ایشان در مسجد کوچکی که ظرفیت کمی داشت و نزدیک منزل معظم له بود، اقامه جماعت میفرمودند.

*      *      *

سفر دیگری که امام به محلات تشر یف آوردند، ظاهرا سال ۱۳۳۰بود (چند سالی بود که بنده برای تحصیل به قم رفته بودم)درمحله ای که منزل ماهم در آن محله بود، منزلی برای حضرت امام اجاره شد. در این منزل، محل خارج شدن آب قناتی بود که اهالی محل آب آشامیدن خود را از آنجا تهیه می­نمودند. عده ای خواستند مانع از پرداختن آب شوند که مبادا مزاحمتی برای حضرت امام باشد، زیرا رفت و آمد و سر و صدا بسیار بود. حضرت امام وقتی فهمیدند فرمودند مانعی ندارد، مردم مثل همیشه بیایند و از آب استفاده کنند. جالب این جا است که درچنین جای ازدحامی محل جلوس و مطالعات امام بود، و امام بعد از ظهر ها در کنار همین قنات به مطالعه و تحقیق می­پرداختند و درهمین جا­، حاشیه برکتاب«وسیله النجاه» را به رشته تحریر درآوردند.

*      *      *

درهمان ایام، روزی دو نفر از بزرگان و مشاهیر برای زیارت امام به محلات آمدند من آن روز در خدمتشان بودم. در آن ایام گروه خاصی مطرح بودند که در رأس  آنها مصدق بود و توجه مردم را به خود جلب کرده بودند، و آنها چنین می­پنداشتند که ضد امپریالیسم و ضد رژیم، کسی است که وابسته به آنان است.

آن روز، امام سخنانی در رد آن گروه بیان فرمودند. آن آقایان گفتند: از شما خیلی بعید است که برعلیه این جمعیتی که چنین و چنان هستند صحبت کنید،  و اینها مردمی وطن دوست و انقلابی  هستند! ولی امام که این چهره های دروغین را از آن دوران می­شناختند و انحراف آنها برای امام نمایان بود، علیرغم دفاع آن آقایان وبسیاری از مردم که ندانسته آنها را مورد ستایش قرار میدادند، امام آنان را رد میکرد و در هر صورت گذشت زمان،  بصیر ت و بینش امام را برای آن آقایان روشن ساخت.

*      *      *

در زمانی که این جانب به قم وارد شدم، امام عصرهای پنج‌شنبه هر هفته در مدرس مدرسه فیضیه، درس اخلاق می­گفتند و عده ای از بازاریها و طلاب دراین مجلس شرکت می­کردند. گاهی از اوقات سخنان حضرت امام در حاضرین آن چنان اثر می­گذاشت که اشکها جاری وصداها به گریه بلند میشد.

یکی از روزها، هنگام ورود امام، زیلوئی به عرض یک متر سرراهشان انداخته بودند امام کفشهای خود را در آوردند که از روی زیلو عبور نکنند. در همان هنگام یکی از طلاب که از علاقمندان درس امام بود، وارد شد و ازروی زیلو عبورکرد. امام فرمودند: باکفش وارد نشوید، این مخصوص نمازاست.

*      *      *

امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت بخوانند و لذا ظهرها و شبها درجماعت فیضیه شرکت میکردند . یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده بودند، چون وقت نماز نرسیده بود بیکی از حجرات جلوس فرمودند یکی از طلاب در حالیکه چراغ اطاق را روشن گذاشته بود، از اطاق بیرون آمد تا در خدمت امام باشد. امام فرمودند: چرابرق را روشن گذاشتید؟!

یکی از آقایان گفت: میگویند در روشنی اسراف نیست! امام پاسخ دادند: بیخود می­گویند.

شبیه این قضیه را در سال ۵۸ بعد از تشریف آوردن معظم له به ایران برخورد کردم امام براثر کثرت جمعیت زیارت کننده بالای بام تشریف می­بردند که جواب احساسات مردم دهند، یک بار هنگامی که خواستند پایین بیایند، چشمشان  افتاد به حیاط دفتر که یکی از لامپ ها درروز روشن بود.  فوراً بوسیله یک نفر پیغام فرستادند که یک چراغ در حیاط روشن است، خاموشش کنید. مانند این قضیه را بنده چندین بار ازامام دیده ام. الان هم در اطاقی که زندگی میکنند، چنانچه فراموش کنند که چراغ را خاموش نمایند، از حیاط برمی گردند و چراغ را خاموش میکنند.

*      *      *

روزی در اثنای درس امام، کسی اشکال نکرد.  ایشان فرمودند: مجلس درس و بحث است.  مجلس وعظ و خطابه نیست! چرا ساکت هستید و حرف نمی زنید؟ ومی فرمود مجلس درس میرزا محمد تقی شیرازی (ره) دوساعت ونیم طول می کشید، یا اینکه درس حضرت امام در حدود یکساعت بود.

یکی از روزها، حضرت امام زیر کرسی مشغول مطالعه بودند.  آن روز غیر از من کسی آنجا نبود.  متوجه شدم دونفر وارد منزل شدند و می خواستند در رابطه با  قضایای روز خدمت امام پرسند. از امام کسب اجازه کردم، فرمودند: بیایند داخل این دونفر که یکی از آنها خلع لباس شده و ظاهرا این روزها فراری باشند، وارد شدند ونشستند بنده در اطاق مجاور نشسته بودم. شنیدم امام از آنها پرسید: از کجا می آیید؟ گفتند: ازتهران. امام فرمودند: تهران چه خبر بود؟گفتند:  تهران هیچ خبری نبود و اوضاع آرام بود. یک مرتبه امام با صدای بلند فرمودند:  شما روحانی هستید؟! قیامت سرتان نمی شود؟ مگردیروز آقای خوانساری را در بازار کتک نزدند، شما می گویید هیچ خبری نبود؟ خجالت بکشید! (این شخص روحانیکه سخن می گفت از جیره خواران رژیم فاسد بود، و بعد از انقلاب اور ا خلع لباس کردند. )

قضیه آقای خوانساری از این قرار بود که یک روز قبل در مسجد سید عزیز الله اجتماعی بود که ماموران رژیم برای برهم زدن و متفرق کردن  مردم واردشده و کسانی را مورد اهانت قرار داده بودند، ازجمله آقای خوانساری بود که به ایشان توهین شده و با باطوم مضروبشان کرده بودند. بیاد دارم، همان شب، حضرت امام دربیرونی با ناراحتی فراوان خطاب به طلاب فرمودند:  امروز آقای خوانساری را دربازارکتک زدند! محکم باشید.

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت پانزدهم

آیت الله مشکینی

راحت طلبی

«اللّهمًّ لا  تَدَع خِصلَهً  تُعابُ مِنّی اِلّا اَصلَحتَها»

پروردگارا،  هیچ صفت نا پسندی که سبب عیب و نقص من باشد در روانم مگذار جز آن که توفیق اصلاح آن را به من عنایت کنی.

یکی از صفتهای زشت انسانی که غالبا بدان توجه نمی شود ولی بسیار خطرناک و خسران زا و زیان‌آوراست، صفتی است بنام «حب الراحه » یعنی استراحت طلبی و تن بکار ندادن و به تعبیر دیگر، تنبلی و کسالت.  این صفت وسیله محروم شدن انسان از خیرات دنیا و همه سعادتهای آخرت است. دانش آموز تنبل و دانشجویی که پیوسته در فکر استراحت بدن خویش باشند به مرحله ی کمال تحصیلی خود نمی‌رسند و در نتیجه، عمری بی نفع خواهند داشت،  و طلبه ای که تن بزحمات درس و مطالعه و بیداری شب،  برای فکر و تعلم و عبادت ندهد سرانجام نه خود بکمالی می رسد و نه می­تواند جامعه ای را به سوی کمال سوق دهد.

دراحادیت آمده است:  محمد بن مسلم که یکی از شاگردان مبرز مکتب اهل بیت بود،  می­گوید، امام سجاد (ع) فرمود: «حب دنیا و عشق و علاقه باین جهان شعبه های متعددی دارد که از آن جمله «حب‌الراحه » است. »

درکتاب الهی چنین آمده است:  ô‰s)s9 $uZø)n=yz z`»|¡SM}$# ’Îû >‰t6x.  [۱]

_ ما انسان را ذاتا در رنج و ناراحتی آفریده ایم.

این آیه شریفه گرچه مربوط بعالم طبیعت و محکوم بودن انسان بقوانین جبری خلقت است بدین معنی که انسان پیوسته گرفتار حوادث و اسیر سنن جاریه عالم تکوین است و خواه نا خواه همیشه در غل و ز نجیر جریانات است، گرچه در ایام جوانی درست متوجه نیست ولی پس ازگذشت مدتی بدین نکته متوجه میشود. مثلاً، انسان اگر چند ساعتی غذا نخورد از گرسنگی ناراحت می­شود،  و چون غذا خورد تشنگی بر او عارض می­شود، و چون سیراب شد نیاز به خواب پیدا می­کند، و پس از آن محتاج تخلی و دست به آب است، و باز گرسنه می­شود،  تشنه می­شود بی خواب می­گرددو بالاخره مرتب باید همراه سیل حوادث در حرکت باشد، و چون بسن پیری رسید انگار خواهد فهمید چه رنجهائی  متوجه اواست.  نقل است که از ارسطو پرسیدند پیری را تعریف کند، گفت «سحابه تمطر الامراض» -پیری ابر تیره ای است که پیوسته باران مرض‌ها و بیماریها از آن میبارد و بالجمله هم چنانکه انسان در روند تکوین در استراحت نیست،  و اصولا این جهان برای استراحت افریده نشده است،  باید انسان در مرحله عملهای اختیاری خویش نیز پیوسته درتلاش  و سعی و کوشش باشد تا مراحلی از کمال را پیداکند.

در دعاهای ماه مبارک رمضان وارد است که امام سجاد (ع) درمناجات خود عرضه می­دارد:

« اللهُمّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَل ِ وَا لفَشَلِ»

-خداوندا، از اینکه صفت تنبلی و زبونی، که همان حب راحت و تن بکار  ندادن است، بر من چیره شود برتو پناه می­برم.

انسان باید متوجه شود که جهان آفرینش کلاس تربیتی بشراست وباید ازروز اول تا روز آخر در رشته ‌های مختلف این کلاس،  تلاش کند تا آنگاه که فارغ التحصیل این کلاس شد و به جهان دیگر رهسپارگردید نتایج حاصله خویش را همانا سعادت وکمال یابد و نه بدبختی و وبال.

خداوند بزرگ، در کلام مجید خویش،  در اولین مرحله ای که بشر را دراین آب و خاک اسکان داد، یعنی دستور هبوط آدم و حوا و شیطان را از محیط اصلی خلقتشان صادر فرمود،  برای توجه آنها به برنامه زندگی خودشان و نسلهای اینده شان چنین خطاب نمود:  $oYù=è% (#qäÜÎ۷÷d$# $pk÷]ÏB $YèŠÏHsd ( $¨BÎ*sù Nä۳¨YtÏ?ù’tƒ ÓÍh_ÏiB “W‰èd `yJsù yìÎ۷s? y“#y‰èd Ÿxsù ì$öqyz öNÍköŽn=tæ Ÿwur öNèd tbqçRt“øts† ÇÌÑÈ   tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. (#qç/¤‹x.ur !$oYÏF»tƒ$t«Î/ y7Í´¯»s9’ré& Ü=»ptõ¾r& ͑$¨Z9$# ( öNèd $pkŽÏù tbrà$Î#»yz ÇÌÒÈ   [۲]

 

_ به آدم و حوا و شیطان فرمان دادیم که همگی از محیط بهشت بیرون شوید و بزمین فرود آیید و متوجه باشید که در آنجا برای شما رهنمودهائی خواهم داد و پیامبرانی خواهم فرستاد، البته برای کسانی که پیروی از فرامین ماکنند هراسی و اندوهی نخواهدبود و کفار و تکذیب گران نشانه های توحید ما،  در عذابی جاوید خواهند ماند.

در این آیات، خداوند ازروز اول به بشر گوشزد فرموده است که باید مهیای بکاربستن دستورات الهی شود و اگر انسان بخواهد چنین باشدآن گاه می­فهمد که باید شبانه روز درتلاش و کوشش و سعی باشد چه برای تکامل  و تعالی  خویش و چه برای هدایت و تکمیل جامعه خویش،  و انسان استراحت طلب نه حال انجام و ظائف دینی را دارد و نه حوصله وظائف اجتماعی و دنیوی را .

علی (ع) می­فرماید:  « بحسن بلائک عند خلقک خلقت دارا و جعلت فیها مادبه:  مشربا و مطعما و ازواجا و خدما و قصورا و آنها را و زروعا و ثمارا ثم ارسلت داعیا یدعو الیها فلا الداعی اجابوا و لافیما رغبت رغبوا» [۳]

پروردگارا، درمقام آزمایش زیبایی که برای آفریده هایت مقرر داشتی، خآنهای بنام دنیا آفریدی و در آن سفره‌ای که وسیله امرار معاش زندگی در حین اشتغال بانجام وظائف است،  گستردی و سپس برای آنان گروه انبیا را به منظور دعوت به آزمون دانشگاه خلقت گسیل داشتی،  خداوندا،  این بشر های طاغی، دعوت اعزامیهای ترا نپذیرفتند و درباره آنچه بدان دعوت نمودی رغبتی نشان ندادند. آری همه این زیآنها نشانش حب استراحت است .

ابن سنان که یکی از شاگردان برجسته امام ششم هست  از آن حضرت نقل میکند که فرمود:

«ایاک و خصلتین: الضجر والکسل فانک ان ضجرت لم تصبر علی حق وان کسلت لم توءد حقا»

_ ای ابن سنان ! مواظب باش که دو صفت در تو راه نیابد: اول، ملامت و بی حوصلگی دوم، تنبلی و کسالت، چه آنکه اولی سبب می­شود که صبر و حوصله ی قبول کردن هیچ حرف حق و امر حق را پیدا نکنی و از این طریق جرمی بزرگ مرتکب می‌گردی. و دومی باعث آن می­گردد که از آنچه تو باید برای جامعه خویش انجام دهی کوتاهی کنی و از این راه حقوق الهی و خلقی راترک کنی و گرفتار عذاب شوی.

و در این رابطه است که کلامی پرمحتوا ازحضرت امیر(ع) نقل شده که فرمود: «العجز مهانه» _ زبونی و کسالت برای هر انسانی خواری و مذلت را در پی دارد و آن روزی که انسآنهای کوشا و پرکار و فعال نتیجه زحمات خویش را در این  جهان و یا در آن جهان حیازت و گرد آوری خواهند کرد،  عرق خجلت و شرمندگی برپیشانی تنبلها و کسالت پیشگان جاری خواهدشد.

در یکی از توصیه‌های سعادت آفرین امام ششم(ع) وارد شده که فرمود درهیچ حالی ازسعی وتلاش در انجام کارخیر برای رسیدن به کمال، کسل نشوید و پیوسته در تحرک و جوش وخروش باشید و بدانید که خدای بزرگ و پیامبر او از همه عبادتها و خیرات و کوششهای شما بی‌نیاز است و قدرت بالغه الهی نیازی بسعی جهانیان در رابطه با خضوع در مقابل او و در رابطه با رساندن خیرات و خدمات بجامعه ندارد لکن خداوند، جهان را جهان آزمایش و ترقی وتکامل قرار داده است که باید هر انسانی طبق حرکت خود و برحسب سعی خویش بجائی برسد و تکامل خویش را دریابد و این دنیا دنیای اسباب و وسائل است و درجات دنیوی و اخروی هرکس باسعی و تلاشش  اعطا خواهد شد.

امام باقر (ع) درکلامی از  نصایح خویش چنین می فرماید:

«اِتَّقوا اللهَ وَ استَعینُوا فی ما اَنتُم  عَلَیه ِ بِالوَرَعِ و الاِجتِهاد ِ فی طاعهِ  اللهِ»

_تقوی پیشه کنید و از خدای توانا یاری و استمداد کنید در  پیاده کردن هدف اصیل و بزرگی که شما پیروان اهل بیت دارید و پیشبرد آن را با تورع و دوری از هرکار ناشایسته،  بوسیله کوشش و سعی و خستگی ناپذیری در انجام فرامین خداوند تضمین کنید.

و بالجمله این جهان میدان مسابقه است و گوی سبقت را کسی خواهد ربود که: اولا آشنا به هدف خلقت و سپس در مسیر آن، کمال جدیت و تلاش را بکار گیرد، و در هیچ حال و هیچ زمان و هیچ مکان و در هیچ شغل و رشته‌ای کسالت و تنبلی را  بخویش  راه ندهد و در چنین جامعه ای در ابعاد مختلف بکمال  مطلوب خواهد رسید« وَ قوموا لِلهِ قانِتینَ » _ ای انسآنها حرکت کنید و بسوی خدا حرکت کنید و در مقابل فرامین الهی خاضع و بردبار باشید.

این ناچیز همه برادران و خواهران خود را توصیه می­کنم که متوجه تکالیف و مسئولیت خطیر خویش دراین جهان هستی باشند و غفلت و تنبلی و کسالت را افتی بزرگ و ذنبی نابخشودنی بدانند و باکمال جدیت با عزمی راسخ و تصمیمی قوی و اراده‌ای آهنین در پیمودن راه تکامل انسانی و اسلامی خویش قیام کنند و ساعت و دقایقی  از عمر خویش را به بطالت و تنبلی نگذرانند چه آنکه هر انسانی به هر کمال و سعادتی ولو در امور دنیای خویش رسیده و هر دانشمندی که به مرحله کمال آمده و هر نابغه ای که به مقام نبوغ رسیده، درسایه سعی و تلاش و کوشش بوده است و امروز نتیجه‌ی بارز این دستور متین اسلام را در این کشوری که از هرسو و در هر بعدش در محاصره دشمنان قوی وسرسخت است، بچشم خویش مشاهده می‌کنیم. امید آنکه همه‌ی دوستان موفق و مؤید گردند و اگر در خویشتن، مرض مهلک «حب الراحه» را حس می­کنند قبل از گذشتن فرصت بمعالجه آن پردازند.

ادامه دارد

 

[۱] . سوره بلد،  آیه ۴٫

[۲] . سوره بقره،  آیه ۳۸٫

[۳] . نهج البلاغه ،  خطبه ۱۰۹٫

18دسامبر/16

حقوق تطبیقی

قسمت چهارم

دکتر افتخار جهرمی

عضو حقوقدانان شورای نگهبان

 

شورای نگهبان درقانون اساسی ایران و فرانسه

درشماره دهم مجله تحت عنوان مقدمه، مسأله تعارض عادی با قانون اساسی مطرح وبررسی شد. هم چنین این موضوع در تاریخ حقوق ایران و فرانسه مورد مطالعه قرار گرفت. دراین شماره وارد مطلب اصلی میشویم، یعنی شورای نگهبان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و شورای قانون اساسی فرانسه مورد بحث ومقایسه قرار میگیرد.

 

 

مبحث اول:

شرائط اعضا و نحوه تشکیل شورا:

الف- شرایط اعضاء

به موجب اصل نود ویکم قانون  اساسی جمهوری اسلامی ایران « به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظرعدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی بنام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل میشود:

۱-شش نفر از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز، انتخاب این عده با رهبر یا شورای رهبری است.

۲-شش نفر حقوقدان، در رشته‌های مختلف حقوقی، از میان حقوقدانان مسلمانی که بوسیله شورای اسلامی معرفی میشوند و با رأی مجلس انتخاب میگردند. بنابراین شورای نگهبان از ۶ فقیه و ۶نفر حقوق­دان تشکیل میشود.  انتخاب فقها بعهده رهبر یا شورای رهبری است و انتخاب حقوقدانان بعهده  مجلس شورای اسلامی است که ازمیان کسانی که از طرف شورای عالی قضایی معرفی شده اند،  صورت میگیرد.

در فرانسه برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی۱۹۵۸، شورای قانون اساسی از ۹نفر تشکیل میشود. هریک از رئیس جمهور، رییس مجلس ملی و رئیس مجلس سنا سه نفر را به این سمت منصوب می­نمایندبعلاوه کلیه ی روسای جمهور قبلی فرانسه نیز مادام العمر عضو این شورا هستند (درحال حاضر فقط ژسکار دستن از رؤسای جمهور قبلی در قید حیات است).  همانطوریکه ملاحظه شد در قانون اساسی ایران ۶نفر دیگر از اعضای شورای نگهبان باید فقیه و ۶نفر دیگر حقوقدان در رشته های مختلف حقوقی باشند ولی در قانون اساسی فرانسه هیچ گونه شرطی برای اعضای شورای قانون اساسی در نظر گرفته نشده است، برطبق نظریه حقوقدانان فرانسوی، اعضای این شورا باید لااقل حق استفاده از حقوق مدنی و سیاسی راداشته باشند.

ب- مدت عضویت

براساس اصل ۹۲ قانون اساسی ایران، اعضای شورای نگهبان برای مدت شش سال انتخاب میشوندولی در نخستین دوره پس از گذشتن سه سال،  نیمی از اعضای هرگروه به قید قرعه تغییر می­­یابند واعضای تازه ای به جای آنها انتخاب میشوند. ظاهرا فلسفه تغییر نیمی از اعضای شورای نگهبان در دوره‌ی اول بعد از سه سال، این است که همیشه رد هر دوره نصف اعضای این شورا تغییر یابند تا موجب نشود که کلیه اعضای قدیم بتوانند اعضای جدید را درجریان کار شورا و استدلال آنها درمسائل قرار دهند. درحقوق فرانسه نیز چنین ترتیبی اتخاذ شده  است تا اعضای شورا همگی باهم تغییر نیابند:

اولا- بموجب ماده ۵۸ قانون اساسی فرانسه اعضای شورای قانون اساسی برای مدت ۹ سال انتخاب  می‌شوند.

ثانیا- برطبق ماده ۲ قانون مورخ ۷نوامبر ۱۹۵۸ اولین شورای قانون  اساسی از۹ نفر به ترتیب ذیل: سه عضو که برای مدت سه سال انتخاب شده‌اند و سه عضو برای مدت ۶ سال انتخاب گردیده‌اند و سه عضو که برای مدت ۹سال برگزیده شده‌اند تشکیل میشود در هرگروه یک نفر بوسیله رئیس جمهور یکنفر بوسیله رئیس مجلس می و یک نفر بوسیله رئیس مجلس سنا تعیین میشود. یکبار ثلث اعضای جدید برای مدت ۹سال انتخاب میشوند. در فرانسه اعضای شورا قبل از شروع بکار برطبق ماده ۳قانون ۱۹۵۸ باید در برابر رئیس جمهور قسم یاد کنند. درقانون اساسی ایران چنین امری پیش بینی نشده است و در آیین نامه داخلی شورا نیز در این مورد مطلبی ذکر نگردیده است.

برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی فرانسه، انتخاب مجدد اعضای شورای قانون اساسی جایز نمی باشد و هرکس فقط یکبار می‌تواند بعضویت این شورا در آید ولی در قانون اساسی ایران چنین ممنوعیتی درنظر گرفته نشده است(فقط در نیمه دوره اول که شش عضوبقید قرعه خارج میشوند باید اعضا تازه­ای به جای آنها انتخاب شوند. به نظر میرسد که در همین دوره هم موضوع قابل بحث باشد وبیان عقیده مخالف دور از اصول حقوقی نیست). دراین جا لازم به تذکر است که تاریخ رسمیت یافتن شورای نگهبان در نخستین دوره ۲۶ تیر ماه ۱۳۵۹ می باشد و در این خصوص ماده اول آیین نامه داخلی شورای نگهبان مقرر میدارد که:

«تاریخ رسمیت یافتن شورای نگهبان، تاریخ تکمیل اعضا آن است که در نخستین دوره روز ۲۶/۴/۱۳۵۹میباشد و تاریخ آغاز کار اعضا دوره‌های بعد بفاصله های سه سال ا ز این تاریخ خواهد بود».

ج- مدیریت شورا

برطبق ماده ۲ آیین نامه داخلی شورای نگهبان،  این شورا دارای یک دبیر و یک قائم مقام خواهدبود. تبصره ذیل ماده مذکور مقرر میدارد:  انتخاب دبیر و قائم مقام با اکثریت مطلق و رای مخفی است و اگر با ر اول اکثریت مطلق حاصل نگردید میان دونفر که حائز اهمیت بوده اند انتخاب تجدید میشود و در این دوره اکثریت نسبی کافی است. اداره ی جلسات و مسئولیت مکاتبات و امور اداری و امضا نامه ها با دبیر و در غیاب او با قائم مقام است(ماده ۶ آیین نامه داخلی)

شورای قانون اساسی فرانسه برطبق ماده ۵۶ قانون اساسی این کشور دارای یک رئیس است که از طرف رئیس جمهور تعیین میشود ماده مزبور به رأی رئیس نسبت به رای سایر اعضا ارزش بیشتری داده است بدین توضیح که در مواردیکه آرا مساوی مخالف و موافق در مسأله‌ای داده شود رأی رئیس در هر طرف که باشد. رأی آن طرف رأی اکثریت محسوب و معتبر است.

د- محدودیت شغلی

برطبق ماده چهارم آیین نامه داخلی شورای نگهبان داشتن مشاغلی که منافات با مسئولیتهای عضویت در شورای نگهبان داشته باشد دردوران عضویت برای اعضا شورای نگهبان ممنوع است، تبصره اول این ماده مقرر میدارد که ملاک تشخیص منافات رأی اکثریت اعضا شورای نگهبان میباشد (شورای نگهبان دریک مورد داشتن شغل وزارت را منافی با عضویت در شورای نگهبان دانسته است.) در فرانسه عضویت در شورای قانون اساسی با داشتن شغل وزات و نمایندگی مجلس و عضویت در شورای اقتصادی و اجتماعی منافات دارد (ماده ۵۷ قانون اساسی وماده ۴ قانون مورخ ۷ نوامبر ۱۹۵۸) همچنین به موجب ماده ۹قانون ۱۹۵۸ عضو شورای قانون اساسی در صورت قبو ل شغلی که منافات با عضویت در شورا دارد استعفا محسوب خواهد گردید.

ه- استفتا ءاعضا

بموجب ماده هفتم آیین نامه داخلی شورای نگهبان در صورتی که یکی از اعضا شورای نگهبان بخواهد استعفا نماید باید استعفا نامه خود را کتبا بدبیر شورا اعلام نماید و دبیر آنرا در اولین جلسه قرائت میکند.  اگر ظرف یکهفته از تاریخ قرائت، شخص مستعفی استعفا خودرا مسترد نداشت چنانچه از فقهای شورا باشد استعفا نامه او به رهبر و یا شورای رهبری تقدیم می گردد وچنانچه از حقوقدانان باشد استعفا نامه به مجلس شورای اسلامی تسلیم میشود. هم چنین براساس ماده ۲۵ آیین نامه مذکور غیبت هریک ازاعضا شورای نگهبان شش جلسه در یک ماه بدون عذر موجه استعفا از عضویت تلقی میشود و دبیر شورا پس از طرح موضوع در جلسه مراتب را به مراجع مقرر درماده ۷ اعلام خواهد نمود.  تبصره ذیل این ماده مقرر می دارد که غیبت با اجازه یا عذر شرعی موجه است و تشخیص موجه بودن پس از استماع اظهارات غیبت کننده یاشورا است.

درحقوق فرانسه بموجب ماده ۹ قانون ۱۹۵۸ عضو شورای قانون اساسی میتواند کتباً استعفای خود را به شورای مزبور اعلام نماید و نیز عضوی که بعلت کسالت دائمی نمیتواند انجام وظیفه نماید مستعفی تلقی می شود.

و- رسمیت جلسات

جلسات شورای نگهبان با حضور ۹نفر از اعضا و در صورت ضرورت با حضور ۷ نفر تشکیل میشود. جلسات فقهای شورای نگهبان با حضو ر پنج نفر و در موارد ضرورت با حضور چهار نفر رسمیت دارد (ماده ۱۲ آیین نامه داخلی و اصلاحیه بعدی )جلسات شورای قانون اساسی فرانسه با دعوت رییس تشکیل میشود(ودر صورت غیبت و معذوریت او مسن ترین عضو با قیمانده اقدام به دعوت خواهد کرد. ) شورای مزبور با حضور هفت نفر رسمیت می یابد مگر در موارد فرس ماژر و این امر باید در صورت جلسه قید شود، درفرانسه جلسه شورا غیر علنی است ولی تصمیمات شورا باید مستدل باشد و در روزنامه رسمی درج شود.

جلسات شورای نگهبان نیز غیر علنی میباشد و این موضوع از مفهوم ماده۱۴ آیین نامه داخلی نیز استنباط میشود. ماده مزبور مقرر میدارد که: خلاصه مذاکرات و نتیجه رای گیری با ذکر موافق و مخالف در صورت جلسه ای قید می گردد و به امضا حاضرین در جلسه میرسد. . . فقط اعضای شورا حق مراجعه به صورت جلسات را دارند ولی پس از سه سال صورتجلسات دوره ای با تصویب اکثریت اعضا شورا قابل انتشار است.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

رهنمودهایی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

اهمیت هجرت ازنظر اسلام

اکنون که داستان هجرت مسلمانان به حبشه را خواندید بد نیست بعنوان رهنمودی ازاین واقعه ی مهم تاریخی، فوائدی راکه این هجرت و هجرتهای دیگر تاریخی در اسلام داشته بازگو کنیم و این بحث، مقدمه ای باشد برکاوش و تحقیق درباره ی هجرت دیگری که در اسلام اتفاق افتاد و ازاهمیت بالاتر و بیشتری برخوردار بود و آن هجرت پیامبر گرامی اسلام و مسلمانان صدر اسلام به شهر یثرب (مدینه طیبه) است که بخاطراهمیت ویژه ای داشت مبدا تاریخ اسلام و سرفصل بسیاری ازوقایع مهم تاریخی دیگر گردید.

درآغاز بد نیست هجرت را ازدیدگاه قرآن و حدیث بنگریم و اهمیت فوق‌العادۀ آنرا درتکامل انسآنها و پیشرفتهای مادی و معنوی اقوام و ملل آزروی کلام خدا و رهبران دینی بشنویم و سپس به تجزیه و تحلیل ور هنمود آن بپردازیم.

در قرآن کریم در بیش از بیست آیه، مسئله ی هجرت و فوائد و ثواب و پاداش آن مطرح شده و در هرجا به نوعی بدان ترغیب گردیده است .

دریکجا فرموده است:  ¨bÎ) šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä z`ƒÉ‹©۹$#ur (#rãy_$yd (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# y7Í´¯»s9’ré& tbqã_ötƒ |MyJômu‘ «!$# [۱]

-براستی کسانی که ایمان آورده و آنانکه هجرت کرده در راه خدا جهاد نمودند اینانند که امید به رحمت پروردگار خود دارند.

ودر جای دیگر فرموده:  tûïÏ%©!$$sù (#rãy_$yd (#qã_̍÷zé&ur `ÏB öNÏd̍»tƒÏŠ (#rèŒré&ur ’Îû ’Í?‹Î۶y™ (#qè=tG»s%ur (#qè=ÏFè%ur ¨btÏeÿx._{ öNåk÷]tã öNÍkÌE$t«Íh‹y™ öNßg¨Yn=Ï{÷Š_{ur ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $pkÉJøtrB ㍻yg÷RF{$# $\/#uqrO ô`ÏiB ωYÏã «!$# ۳ ª!$#ur ¼çny‰YÏã ß`ó¡ãm É>#uq¨W9$#[2]

  • آنانکه هجرت کرده و از شهر و دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیده و مبارزه کرده و کشته شدند بدیهای آنانرا بپوشانیم و در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرها جاری است در آوریم و این پاداشی است ازخدای تعالی و پاداش نیکو درنزد خدا است.

ودر سوره ی انفال با تاکید و صراحت بیشتری میفرماید:  šúïÏ%©!$#ur (#qãZtB#uä (#rãy_$ydur (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# tûïɋ©۹$#ur (#rur#uä (#ÿrçŽ|ÇtR¨r šÍ´¯»s9’ré& ãNèd tbqãZÏB÷sßJø۹$# $y)ym 4 Nçl°; ×otÏÿøó¨B ×-ø—Í‘ur ×Lq̍x. [3]

  • آنانکه ایمان آورده و هجرت کردند و درراه خدا جهاد نمودند و آنانکه به مهاجران منزل داده و آنها را یاری کردند اینها به حقیقت اهل ایمانند و آمرزش و روزی نیکوی الهی مخصوص آنها است.

ودر سوره ی توبه بصورت جامعتر و کامل تر ی میفرماید:

tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#rãy_$ydur (#r߉yg»y_ur ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ôMÏlÎ;ºuqøBr’Î/ öNÍkŦàÿRr&ur ãNsàôãr& ºpy_u‘yŠ y‰YÏã «!$# ۴ y7Í´¯»s9’ré&ur ç/èf tbrâ“ͬ!$xÿø۹$# ÇËÉÈ   öNèdçŽÅe³t6ムOßgš/u‘ ۷pyJômtÎ/ çm÷YÏiB 5bºuqôÊ͑ur ;M»¨Zy_ur öNçl°; $pkŽÏù ÒOŠÏètR íOŠÉ)•B ÇËÊÈ   šúïÏ$Î#»yz !$pkŽÏù #´‰t/r& 4 ¨bÎ) ©!$# ÿ¼çny‰YÏã íô_r& ÒOŠÏàtã[۴]

که در این سه آیه بطور خلاصه درجه والایی راکه در پیشگاه خدای تعالی و رستگاری واقعی،  و مژده رحمت جاودانی، و خلود ابدی دراین نعمتهای بهشتی را از آن مهاجران و مجاهدان در را ه خدا میداند.

*              *      *

و نکته‌ی جالب و مهم درهمه‌ی این آیات کریمه آن است که در همه جا هجرت را حتی بر جهاد درراه خدا مقدم داشته و پس ازایمان به خدا هجرت را نشانه ی امید به رحمت پروردگار، ووسیله ی جبران گناهان، ورود  در بهشت، ووصول به پاداش بزرگ و رسیدن به حقیقت ایمان، و آمرزش و روزی نیکو، و رستگار ی ورضوان حق تعالی و نعمت های جاویدان بهشتی و خلود درآن، و بطور اجمال منشا همه ی سعادتها میداند، و بگفتۀ یکی از دانشمندان این تقدم و تأخر ها بسیار پرمعنی و قابل تامل است و بصورت تصادف و بیهوده نیست.

چند آیه ی جالب دیگر دراین باره :

آیات کریمه ی قرآنی همگی جالب و پرمعنی و زنده و آموزنده و معجزه آسا است و بخصوص آنها که به قوم قبیله ی خاصی اختصاص نداشته و بجای معینی محدود نمی­باشد و به صورت عام و خطاب به همه ی انسآنها است، اگرچه بصورت نتیجه گیری ازداستانی باشد و یا درذیل یکی از احکام الهی بیان شده باشد.

همه میدانیم که برطبق متون اسلامی و حکم فطرت و عقل و سعادت و شقاوت هرانسانی بدست خود اواست و چنان نیست که برخی از فلسفه بافان گفته اند که انسان در این باره بی اختیار وبی اراده است وخدای تعالی نیز برای نشان دادن راههای خوشبختی و بدبختی،  گذشته از پیغمبران الهی، چراغ باطنی و عقل را هم برای هر انسانی قرار داده است تا بکمک آنها راه را از چاه تمیز داده و بگمراهی و ضلالت نیفتد و درپیشگاه وی نیز عذر و بهانه ای نداشته باشد،  و این حقیقت زیبا در قرآن کریم با بیآنهای مختلف  و گویایی ذکر شده وگاهی نیز در قالب مثال وداستان و گفت وشنود ها درآمده که برای بیان این حقیقت، گویاتر و برای رساندن مطلب، رساتر از یک بیان ساده است.

باتوجه به این مقدمه ی کوتاه اکنون به آیات زیر، توجه نموده و ببینید که خدای تعالی درضمن یک گفتگوی کوتاه میان فرشتگان و کسانی که بخاطر دلبستگی به خانه وزندگی، تن به خواری ظلم و ستم داده و نتوانسته اند ایمان آورده و یا اظهار ایمان خود کنند و در حال نگون بختی و سیه روزی از دنیا میروند،  چگونه علت این سیه روزی را بیان فرموده وبا چه بیان دل نشینی به هجرت راهنمایی نموده و دستور میدهد، و بدنبال آن فوائد بزرگی را که هجرت در بردارد بازگو کرده و تشویق میکند:  ¨bÎ) tûïÏ%©!$# ãNßg9©ùuqs? èps3Í´¯»n=yJø۹$# þ‘ÏJÏ۹$sß öNÍkŦàÿRr& (#qä۹$s% zNŠÏù ÷LäêZä. ( (#qä۹$s% $¨Zä. tûüÏÿyèôÒtGó¡ãB ’Îû ÇÚö‘F{$# 4 (#þqä۹$s% öNs9r& ô`ä۳s? ÞÚö‘r& «!$# Zpyèřºur (#rãÅ_$pkçJsù $pkŽÏù ۴ y7Í´¯»s9’ré’sù öNßg1urù’tB æL©èygy_ ( ôNuä!$y™ur #·ŽÅÁtB ÇÒÐÈ   žwÎ) tûüÏÿyèôÒtFó¡ßJø۹$# šÆÏB ÉA%y`Ìh۹$# Ïä!$|¡ÏiY9$#ur Èbºt$ø!Èqø۹$#ur Ÿw tbqãè‹ÏÜtGó¡o„ \’s#‹Ïm Ÿwur tbr߉tGöku‰ Wx‹Î۷y™ ÇÒÑÈ   y7Í´¯»s9’ré’sù Ó|¤tã ª!$# br& uqàÿ÷ètƒ öNåk÷]tã ۴ šc%x.ur ª!$# #‚qàÿtã #Y‘qàÿxî ÇÒÒÈ   * `tBur öÅ_$pkç‰ ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ô‰Ågs† ’Îû ÇÚö‘F{$# $VJxîºtãB #ZŽÏWx. Zpyèy™ur 4 `tBur ólãøƒs† .`ÏB ¾ÏmÏF÷t/ #·Å_$ygãB ’n<Î) «!$# ¾Ï&Î!qߙu‘ur §NèO çmø.͑ô‰ãƒ ßNöqpRùQ$# ô‰s)sù yìs%ur ¼çnãô_r& ’n?tã «!$# ۳ tb%x.ur ª!$# #Y‘qàÿxî $VJŠÏm§‘[۵]

به کسانی که فرشتگان جانشان را می­ستانند -در حالی که برخویش ستمکارند- فرشتگان گویند: شما درچه حالتی بودید؟ گویند:  ما در ان سرزمین بیچاره وزبون بودیم، فرشتگان گویند: مگر زمین خدا فراخ نبود که در آن مهاجرت کنید؟ اینانند که جایگاهشان دوزخ است و چه سرانجام شومی است دوزخ، بجز مردان و زنان و فرزندان ناتوانی که نه چاره ای می­توانستند اندیشید و نه راه گریزی می­توانستند پیش گرفت که امید است خداوند از آنان درگذرد وخداوند پرگذشت و آمرزنده است،  و آن کس که در راه خدا مهاجرت کند درروی زمین فراخنای بسیا ر و پناهگاه و را ه چاره ی زیادی خواهد یافت،  و ان کس که از خانه ی خود برای هجرت بسوی خدا بیرون رود و آنگاه مرگش فرارسد براستی که پاداش او بر خدا است و خدا آمرزنده و مهربان است.

براستی که این آیه ی کریمه راه عذر رابر انسان می­بندد و هر بهانه‌ای را ازاو میگیرد، تا جائیکه اگر در آن عالم (عالم بازپرسی و سئوال و جوابی که در این آیه ذکر شده)بگوید:  هجرت از شهر و دیار و سفر برای من خطر فرارسیدن مرگ ر ا داشت پاسخ آنرا نیز داده و میگوید :  واگر در اینراه مرگش فرا رسد پاداش او برخدا است و خدای بزرگ پاداش اور امیدهد. . .

ودر جای دیگرصورت دوم مرگ را نیز که کشته شدن و شهادت باشدضمیمه کرده و چنین فرماید:  šúïÏ%©!$#ur (#rãy_$yd ’Îû È@‹Î۶y™ «!$# ¢OèO (#þqè=ÏFè% ÷rr& (#qè?$tB ãNßg¨Ys%ã—öuŠs9 ª!$# $»%ø—Í‘ $YZ|¡ym 4 žcÎ)ur ©!$# uqßgs9 çŽöyz šúüÏ%Ηº§۹$# ÇÎÑÈ   Nßg¨Yn=Åzô‰ãŠs9 Wxyzô‰•B ¼çmtRöq|Êötƒ ۳ ¨bÎ)ur ©!$# íOŠÎ=yès9 ÒOŠÎ=ym  [۶]

وآنانکه در راه خدا هجرت کرده و کشته شوند یا مرگشان فرارسد،  حتما خداوند روزی نیکویی بدآنها خواهد داد وبراستی که خداوند بهترین روزی دهندگان است، و حتما خداوند آنها را درمنزلی در آورد که بدان خوشنود باشند و براستی که خداوند دانا و بردبار است .

که دراینجا میخواهد این حقیقت را بیان فرماید که اینان اگرچه جان برسر این راه گذارند و بمیرند و یا کشته شوند نه تنها چیزی ا زدست نداده‌اند، بلکه چیزی یافته اند، و بیش ازآنچه ازدست داده­اند درهجرت،  بدست خواهند آورد.

*              *              *

درروایات وتواریخ نیز که می­نگریم مشاهده میکنیم که مردان آسمانی و پیروان الهی هم این شیوه را معمول داشته و هجرت یکی ازبرنامه های زندگی آنها بوده است تا جائیکه یکی از بزرگان میگوید:

ما من نبیّ وَلا وصّی الاواختار العُزله فی زمانه اِما فی ابتدائه و اِما فی انتهائه [۷]

  • هیچ پیامبر و وصی پیامبری نبوده جز آنکه عزلت و هجرت از مردم را برگزیده یا در آغاز کارخود ویا در انجام آن.

واز «آرنولدتوین بی» Arnoldtoynbeeبرجسته ترین مورخ معاصر جهان درشاهکار عظیم خود بنام «بررسی تاریخ» نقل شده که می­گوید:

-شخصیتهای بزرگ تاریخ بشر که سازنده تمدن،  مذهب،  ویا جامعه ای بوده اند در دوره ی حیاتشان نخست ترک دیار خویش گفته اند، ویا از جامعه و سرزمین خویش بیرون رفته اند و پس از روزگاری غیبت که در آن برای انجام رسالت خطیرشان آماده گشته اند بمیان قوم خود بازگشته ­اند و کار شان را آغاز کرده اند. . . [۸]

که البته باید گفت:  سخن نخست درباره پیمبران الهی جامعتر و بحقیقت نزدیکتر است،  و ما وقتی تاریخ زندگی پیمبران بزرگ و اوصیای آنانرا ازنظر بگذرانیم صدق این گفتا ر روشن میشود، و در زندگی پیمبران بزرگی چون ابراهیم،  موسی و عیسی (ع) ورسول خدا حضرت محمدبن عبدالله (ص) واوصیای بزرگوارشان گاهی بجای یک هجرت ، هجرتهائی را مشاهده میکنیم.

درزندگی حضرت ابراهیم خلیل(ع) میخوانیم که چون آزر و قوم او را ارشاد نموده و بخدای یکتا و ایمان بحق فرا میخواند ولی سرسختی و سماجت آنهارا در پایداری برباطل مشاهده می­کند واز ایمانشان مایوس می­گردد آنها را درگمراهی عمیقی که در آن فرو رفته بودند و بهیچ قیمتب هم حاضر نبودند از آن بیرون آیند رها کرده و از نزد آنها بیرون میرود و چنانچه خدای تعالی حکایت فرموده هنگام جدائی از آنها آن مردم بت پرست را مخاطب ساخته بدآنها میگوید:

öNä۳ä۹͔tIôãr&ur $tBur šcqããô‰s? `ÏB Èbrߊ «!$# (#qãã÷Šr&ur ’În1u‘ #Ó|¤tã Hwr& tbqä.r& Ïä!%tæ߉Î/ ’În1u‘ $|‹É)x©[۹]

-من از شما و آنچه را جز خدا میخوانید کناره میگیرم و پروردگار خویش را میخوانم و امید آن دارم که چون او را بخوانم محروم نگردم.

وبدین ترتیب شهر و دیار و خانه و خانواده ی خود را ترک میکند و به شهر «حران» یا «حاران» هجرت میکند، و همین هجرت سرفصل نعمتهای بسیار و سرآغاز مبارزه ی آشکار علیه طاغوتهای زمان و بدنبال آن شکستن بتها و بنای خانه ی خدا و خیرات و برکات زیاد دیگری شد که خداوند نیز بصورت پی آمدهای پربرکت این هجرت و بدنبال همان آیه ی فوق قسمتی از آنرا بیان کرده و میفرماید:  $£Jn=sù öNçlm;u”tIôã$# $tBur tbr߉ç۷÷ètƒ `ÏB Èbrߊ «!$# $oYö۷ydur ÿ¼ã&s! t,»ysó™Î) z>qà)÷ètƒur ( yxä.ur $uZù=yèy_ $wŠÎ;tR ÇÍÒÈ   $oYö۷ydurur Mçlm; `ÏiB $uZÏFuH÷q§‘ $uZù=yèy_ur öNçlm; tb$|¡Ï۹ A-ô‰Ï¹ $wŠÎ=tã[۱۰]

  • و چون ابراهیم از آن قوم و آنچه را جز خدا پرستش میکردند دوری گزیدما اسحاق و یعقوب را بدو عطاکردیم و همه را پیامبر قرار دادیم، و از رحمت خویش بهره‌مندشان ساختیم و آْوازه ی نکونامی ایشانرا در جهان بلند گردانیدیم.

و در داستان حضرت موسی (ع) درسوره مبارکه ی دخان که بصورت اجمال نقل شده میخوانیم که خدای تعالی از قول آنحضرت نقل کرده که پس از گفتگوبا فرعون و پیروان او هنگامی که از ایمان آنها مایوس شد بدآنها فرمود bÎ)ur óO©۹ (#qãZÏB÷sè? ’Í< Èbqä۹͔tIôã$$sù [۱۱]

و اگر به من ایمان نمی آورید ازمن کنار گیرید.

وبدنبال آن از خدای تعالی راهنمایی میخواهد و شکایت حال خود و  آن مردم را نموده و خدای تعالی دعای اور ا اینگونه بیان میکند:

فَدَعا رَبَّهُ اِن ُّ هوءُلاءِ قَومٌ مُجرِمُونَ

  • پروردگار خویش را خوانده وگفت : پروردگارا اینان مردمی مجرم و گناهکارند. وخدای تعالی بدو دستور هجرت از مصر را به همراه بنی اسرائیل داده ومیفرماید:

فُاَسرِ بِعبادی لَیلاً اِ نَّکُم مُتّبعُونَ

  • بندگان مرا شبانه بیرون بر که شما را تعقیب خواهند کرد.

قرآن کریم هجرت رانشانه امید به رحمت پروردگار و وسیله جبران گناهان و ورود دربهشت و وصول به پاداش بزرگ و رسیدن به حقیقت  ایمان و رستگار ی میداند.

برای هر کس که با قرآن و حدیث و تاریخ آشنایی دارد بخوبی روشن است که همین هجرت – یعنی هجرت از مصر به فلسطین – برای بنی اسرائیل ، منشا چه تمدن بزرگ وتحول عظیمی گردید و چه نعمتها وبرکاتی برای آنان بدنبال داشت.

زندگانی حضر ت عیسی (ع) رانیز که مشاهده می­کنیم مجموعه ای از هجرتها است که زندگانی آن حضرت ر اتشکیل میدهد تا بدانجا که بگفته‌ی بسیار، آنحضرت را از آن جهت«مسیح» گفتند که بسیار در روی زمین سیاحت و گردش میکرد تا از مستمندان و بیماران روحی و جسمی دستگیری کند و آنها را مداوا نماید، تا بدانجا که در حدیث آمده:

وَکانَ مِن شَرایِعِ عیسی(ع) السِیحُ فی البِلاد»[۱۲]

-از جمله ی آداب شریعت حضرت عیسی (ع) سیاحت دربلاد بوده است، بهر صورت،  هجرت در همه ی ادوار وهمه شرایع بعنوان یک عامل حرکت وبیداری و پیشرفت مرام توحید و تبلیغ ادیان الهی بوده و به هرصورتی که انجا م شده است اگر چه به عنوان جنگهای نامقدس بوده،  درانتقال تمدنهاو تاسیس جوامع بزرگ بشری نقش بسزایی داشته و دارد که جای شرح و توضیح بیشتر دراین بار ه نیست.

و در تاریخ میخوانیم که اروپائیان تاقبل از جنگهای صلیبی و حرکتشان بسوی شرق و آشنایی با اسلام و مسلیمن دریک رکود و جمود خفت باری بسر میبردند و حصاری از اوهام و خرافات بردور خود کشیده و بیرون از ان حصار، جائی را نمیدیدند تا آنکه جنگهای صلیبی – با وجود ماهیت تجاوزگری آن – این حصار را شکست و آنان را بسوی شرق و تمدن بزرگ اسلام راهبر شد و بگفته ی مورخان و جامعه شناسان: جنگهای صلیبی و اکتشافات جغرافیایی، نخستین علت برای بیداری اروپا و عامل اساسی تمدن غرب و پیدایش رنسانس بوده است.

و اساسا چیزی که اسلام را به اقصی نقاط جهان-به خاور و چین و روسیه و قلب آفریقا و غرب اروپا-رسانید و صادر نمود همین هجرت ها و سفرهای مسلمانان و تجار و مبلغینی بود که به کشورها میرفتند و اسلام را با خود بخارج صادر میکردند.

درهمین زمآنهای اخیر هجرتهای مردان بزرگی چون سید جمال اسد آبادی  در بیداری مردم مشرق زمین و گسترش مبارزات ضد استعماری درمصر و عراق . . .  و تحریم تنباکو درایران نقش بسیار موثری داشت و بخصوص،  هجرت او به فرانسه و اقدام به نشر معارف اسلامی بوسیله ی مجلات و انتشاراتی چون مجله ی«عروه الوثقی» در بهترشناساندن اسلام برای غریبان حائز اهمیت زیادی بوده است.

و درزمان ما نیز مشاهده کردیم که چگونه هجرت تاریخی رهبر کبیر انقلاب اسلامی،  حضرت امام خمینی (ره) منشا تحولی عظیم در تاریخ کشور ما گردید و به ثمر رسیدن این درخت پربار و پرثمر گردید.

فوائد هجرت مسلمانان به حبشه

اینک بازگردیم بذکر فوائد هجرت تاریخی مسلمانان به حبشه و آثاری که این هجرت داشت:

۱-نخستین فایده ای که این هجرت برای مسلمانانی که بحبشه رفتند داشت آزادی خود آنان از دست مشرکان ورهائی یافتن اززیر بار ظلم و ستم فراوانی بود که خود و خاندانشان بدان گرفتار بودند، چه همانگونه که میدانیم اینان به انواع شکنجه و ظلم  از سوی مشرکان دچار بودند که شمه­ای از آنها را درشماره های پیشین مجله خوانده اید،  و از سوی دیگر بدستور پیامبر گرامی اسلام ناچار بصبر و بردباری و تحمل شکنجه بوده و نمی توانستند با آنها به مقابله برخاسته و مبارزه و جنگ کرده و از خود د فاع کنند و این وضع برای آنان بسیار ناگوار و تحمل آن بسیار دشوار بود،   و به یقین دستور هجرت به حبشه از طرف رسول خدا (ص) برای آنان پیروزی و فتح و گشایش و فرج بزرگی محسوب گردید و با خروج ازمکه، نفس راحتی کشیدند و خواب آسوده ای کردند. و همان گونه که خدای تعالی فرموده [۱۳] خود را در فراخنایی و سیع و دنیایی دور از تنگنا و ظلم مشاهده کردند. . .

وگذشته ازآنکه خود را آزاد ساختند فرشته زیبای ایمان به خدا و گوهر پرقدر اسلام عزیزی را نیز که بدست آورده بودند از شردیوان و ددانی چون ابوجهل و ابولهب نجات بخشیدند و با خیالی آسوده،  به انجام مراسم دینی خود،  درخارج از آن زندان مخوفی که مشرکان مکه برای آنان پدید آورده بودند پرداختند و محیط مساعد و آماده ای برای بارور ساختن و تربیت این نهال تازه،  بدست آوردند.

۲-بااین هجرت تاریخی، برای نخستین بار،  آئین انسان ساز اسلام را با خود بخارج ازمکه بردند و ازشبه جزیره عربستان و وادی حجاز نیز گذشتند و این ودیعه بزرگ آسمانی را از دریا نیز عبور داده به حبشه آوردند و این ندای جان بخش آسمانی و آیات روح بخش قرآنی ر ابگوش پادشاهان بی خبر مسیحی و کشیشان حبشی رساندند و دگرگونی عمیقی دراعماق جانشان پدید آوردند که در شماره ی پیش خواندید، تا آنجا که همان گونه که ملاحظه کردید برطبق  روایات بسیاری، این هجرت و آن برخورد، چنان اثر و تأثیری داشت که نجاشی را مسلمان کرده و یک چنین غنیمت و بهره‌ی بزرگی را نصیب مسلمانان گردانید و چنانچه گویند: مسلمانانی هم که اکنون درحبشه و اریتره هستند ازبرکات همان هجرت و از ثمرات همان برخوردها بوده که اکنون نیز ثمرات آن مشهورر میباشد.

  • افشای سران بی شخصیت مکه و جنایتکارانی همچون ابو جهل و ابو سفیان و دیگران که از هرگونه جنایتی باک نداشتند و همچون زالوی خونخواری بجان مردم مکه افتاده بودند و از راه ربا خواری و ترویج بت پرستی و فحشا و فساد و خرافات، ثروتهای زیادی اندوخته و همه را به نوعی برده ی خود ساخته بودند ولی در ظاهر خود ر ا«آل الله »! خواند و اهل حرم خدا مید انستند و چنین وانمود کرده بودند که آیین و عقاید ما نیز مقدس و محتر م و غیر قابل تغییر است و حرمت ما برهمگان لازم و فرض میباشند، و کسی را حق تعرض و ستیز  با ما نیست!و امثال این گونه موهوماتی که به کمک تبلیغات وسیع و پولهایی که دراین راه خرج می‌کردند توانسته بودندحتی در خارج از مکه و عربستان نیز آنها را در اذهان مردم وارد سازند.

این هجرت و بدنبال آن،  برخورد صادقانه ی مسلمانان مهاجر در مجلس نجاشی تمام این تبلیغات دروغین و موهومات را بر باد داد و بخصوص ماجرای رابطه ی نامشروع عماره با همسر عمرو عاص و کنیزک نجاشی و رسوائی های بعدی،  ماهیت آلوده و کثیف آنها را برای نجاشی و دیگران آشکار ساخت و از آن سو، صداقت و پاکی جعفرابن ابی طالب و مسلمانان همر اه او برای آنها واضح گردید، این بود اجمالی از فوائد و آثار این هجرت و اکنون یک رهنمود:

رهنمودی ازاین هجرت ویک درد نامه:

مجموعه ی آنچه تا بدینجا بشرح رفت تدریجاً یک وظیفه و مسئولیت برای ما ببار می آورد و بخصوص برای افراد ی که به زبآنهای مختلف آشنایی دارند و می­توانند با مسافرت به کشورهای مختلف در حفظ اسلام و یاصدور انقلاب اصیل اسلامی و محتوای آن نقش موثری داشته باشند،  زیرا اکنون با امکاناتی که از نظر دولت و ملت دراختیار دارند نمی­توانند در برابر هجوم تبلیغات بیگانگان و دشمنان اسلام،  بی تفاوت باشند و درپیشگاه خدای تعالی عذر و بهانه ای بیاورند.

براستی برای هرمسلمانی دردآور است که بشنود در آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر،  خانواه‌های مسلمانان مهاجر و فرزندانشان که ازایران و سایر کشورهای اسلامی بدانجاها رفته اند، بخاطر دسترسی نداشتن به اماکن مذهبی و مبلغ دینی، به آیین مسیح درآمده و تدریجا مذهب اسلام در خانواده ی آنان بکلی فراموش شده. . .

و دردآورتر از این، آن است که می­شنویم اینکار را واتیکان درسطح بسیار وسیعی با بودجه ی بسیار زیادی انجام میدهد، و اگر بشنوند یک نفر مسیحی مثلا در روستایی از دور افتاده‌ترین کشورهای آفریقایی سکونت اختیار کرده بلا درنگ کشیشی را بدانجا گسیل داشته تا رفع نیاز مذهبی او را بنماید و حتی برای بیمارانی که در بیمارستآنها بستری هستند کشیشهای سیار میفرستند که هر روزه به آنها سرکشی نموده تا در مورد رفع نیازمندیهای آنان اقدام نماید.

جالب این جا است که نگارنده به یکی از آقایانی که بدعوت گروهی از دانشجویان به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده بود ودر مراجعت ازشدت احتیاج و استقبال آنان سخن می گفت و مصرانه می خواست تا مبلغی بدانجا گسیل شود پیشنهاد کردم شما خودت با سابقه ای که پیدا کرده‌ای و تسلطی که بر زبان آنجا داری این کار را انجام بده؟ و او پس از تاملی که کرد گفت:

من نمی­توانم این ماموریت را انجام دهم وچون علت را پرسیدم گفت: من آدمی وسواسی هستم و در نجاست و طهارت خیلی دیر یقین می­کنم . . . . و امثال این سخنان. . . که برای من وشاید برای بسیاری ازمردم قانع کننده نبود!

آیا درروز قیامت و در پیشگاه خدای تعالی می توان اینگونه پاسخ داد؟

و آیا مسلمانان صدر اسلام نیز برای ترویج دین و مبارزه با شرک و کفر این گونه عمل میکردند؟ و این قدر بی حال و بی تفاوت بودند؟ و آیا مسئولیت بی توجهی نسبت به این همه مسلمانی که در اثر دسترسی نداشتن به یک عالم دینی و یک مبلغ مذهبی جذب مذهب دیگر میشوند و تحت تاثیر تبلیغات دیگران قرار می گیرند بعهده ی ما نیست؟و آیا مخاطب این آیات کریمه ی قرآنی و این تهدیدها ما نیستیم؟

ادامه دارد

 

[۱] .  سوره بقره ،  آیه ۲۱۸٫

[۲] . سوره آل عمران ، ایه ۱۹۵٫

[۳]  . سوره انفال ،  آیه ۷۴٫

[۴] . سوره توبه ،  آیه ۲۰-۲۲٫

[۵] . سوره نسا،  آیه های ۹۷-۱۰۰

[۶] . سوره حج ،  آِیه های ۵۸-۵۹٫

[۷] . المحجه البیضا ، ج۴،  ص۴٫

[۸] . پاورقی کتاب «محمد خاتم  پیامبران » جلد یک صفحه ۲۴۹٫

[۹] . سوزه مریم ،  ایه ۴۸٫

[۱۰] . سوره مریم، ایه ۴۹-۵۰٫

[۱۱] . سوره دخان،  آیه ۲۱٫

[۱۲] . مجمع البحرین، ماده سیح

[۱۳] . در آیه ۹۹ از سوره نسا که پیش ازاین گذشت.

18دسامبر/16

جهاد در قرآن

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی

نماینده امام درسپاه پاسداران

عوامل معنوی پیروزی

صبر

در دوشماره قبل، با طرح آیه های ۶۵-۶۶ از سوره ی انفال،  نقش صبر را ترسیم کردیم واینک به ادامه بحث دراین زمینه می­پردازیم:

۲-« . . .  ( !$oY­/u‘ ùø̍øùr& $uZøŠn=tã #ZŽö۹|¹ ôMÎm7rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø۹$# šúï͍Ïÿ»x6ø۹$#

دیگر آیه ای که نقش صبر را درجهاد و علیه بردشمن مجسم می­سازد آیه ۲۵۰ از سوره ی بقره است که در ضمن بیان سرگذشتی ازبنی اسرائیل آمده است،  و ناگزیر باید بطور اجمال به آن آیات و جریان بنی اسرائیل اشاره شود:

بنی اسرائیل پس از حضرت موسی(ع) و وصی او هارون(ع) براثر عصیان و نافرمانی خداوند و توجه شدید به علائق حیات و زندگی مادی، گرفتار استثمار و استعمار ستمگران زمان خود گردیدند و دچار انواع ستمها و ظلم ها شدند. آنان کم کم از فشار ظلم و ستم بستوه آمدند و همین، نقطه عطفی در حیات اجتماعی آنان شد و گوئی شدتها و سختیها – که همیشه نقش سازنده و بیدارکننده‌ای دارد- آنان را به علل اصلی این بدبختی توجه بخشید،  وزیر بنای فکری یک حرکت و مبارزه اساسی علیه ظالمین را در افکار آنان ترسیم نمود.  کم کم این فکر نزدیک به پیاده شدن  و اجرا میشد که نیاز بوجود یک زعیم و رهبر و فرمانروا (ملک) که از ضرورتهای اولیه هر مبارزه وتشکیل یک نظام و حکومت است- توجه آنها را به خود جلب ساخت. و از طرفی بینش مکتبی که از انبیای الهی یافته بودند چنین اقتضا می­کردکه این رهبر و فرمانده، انتخابی نمی­تواند باشد بلکه باید از طرف خداوند نصب و تعیین شود و در غیر این صورت دلیل‌ی برای اطاعت و پیروی ازاونیست.

لذا به پیامبر زمان خود مراجعه نمودند و از او درخواست کردند که یک فرمانده و نظام دهنده ای از طرف خداوند برای آنها تعیین گردد تا درپرتو گردهمایی که او می­نماید و جمع پراکنده آنان را سامان می­بخشد،  درراه خدا بجنگد.

اَلم تَرَاِلَی المَلَاِ مِن بَنی اِسرائیلُ مِن بَعدِ مُوسی اِ ذ قالُوا لِبَنیٍ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فی سَبیل ِ الله

-آیا نظر نکردی (درنیافتی ) گروهی از بنی اسرائیل – پس از موسی_ را آن گاه که به پیامبر خودشان گفتند برای ما یک زمامدار بفرست که به فرماندهی او در راه خدا بجنگیم؟ آن پیغمبر، چون سابقه بنی اسرائیل را داشت و آنها ر ا در علایق مادی وزندگی آزمایش کرده بود و میدانست که جهت این همه ذلت و زبونی، ضعف روحی ونداشتن استقامت و صبر و برد باری دربرابر دشمنان بوده است لذا به  آنها فرمود:

هَل عَسَیتُم ان کُتِب َ عَلَیکُمُ القِتال ُ اَلا تُقا تِلوا

-بیم آن نیست که اگر برشما قتال واجب گردد  از آن سرباز زنید و در مقام عمل،  بآنچه که اکنون می­گویید عمل نکنید؟ آنها درجواب گفتند:

وَما لَنا اَلّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللهِ وَقَد اُخرِجنا مِن دیارِنا وَاَبنائِنا فَلَمّاکُتِب َ عَلَیهِمُ القِتالُ تَوَلّو ا اِلّا قَلیلاَ مِنهُم وَاللهُ عَلیمٌ بِالظّا لِمینَ

-چه چیز مارا از جنگ درراه خدا باز میدارد، چرا و چگونه جنگ نکنیم و حال آنکه ما را از شهر و دیار وفرزندانمان آواره و جدا ساختند؟ مگر میشود جمعیتی کارد به استخوانش برسد وا ز همه چیز، او را ساقط سازند و بازهم ساکت بنشیند و دم فرو بندد؟

ولی مقام سخن با مقام عمل،  تفاوتش از زمین تا آسمان است.  بسیاری از مسائل است که سخن گفتن در اطراف آن آسان و ساده است ولی عمل به آن که با محرومیت و شکنجه و درد و جان‌بازی توام است و صبر و استقامت می­خواهد کار بسیار مشکلی است که جز عده کمی که دارای خصیصه صبر و استقامت باشند،  دیگران تاب وتوان مقاومت آنرا ندارند.  لذا قرآن،  آینده آنها را چنین توصیف فرموده که پس از آن که جنگ برآنان واجب گردید جز عده ی کمی همگی به فرمان خدا پشت نمودند و صحنه نبرد را ترک گفتند و خداوند به مردم ظالم، آگاه است.  یعنی بنی اسرائیل را می­شناسدکه از فرمان خدا تجاوز می­کنند و ظالم هستند و همین هم سبب زبونی ونابودی آنان گردیده است .

سرانجام،  پیامبر الهی با فرمان خداوند،  شخصی را به نام «طالوت» برای آنان تعیین فرمود و به آنان گفت:

اِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتُ مَلِکاً

-خداوند برای شما طالوت را بعنوان ملک و فرمانفرما برانگیخت.

بنی اسرائیل که غوطه ور در مسائل مادی بودندو قهرا کسانیکه سرگرم با مسائل مادی هستند محور افکار آنها معیارها و مقیاسهای مادی است و همه چیز را با این معیار می­سنجند و مقیاس قرار می­دهند لذا در مقام اعتراض برآمدند و گفتند:

اَنَّی یَکُونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا وَنَحنُ اَحَقُ بِالمُلکِ مِنهُ وَلَم یُوءتَ سَعَهً مِنَ المالِ

  • چگونه برای او سلطنت و فرمانروایی برما هست حال آنکه ما ازاو سزاوارتریم به سلطنت و او از نظر مالی در وسعت نیست. (نادار و از طبقه محروم وفقیراست. ) اینها تصور می­کردند که زمامدار حتما باید از طبقه مرفه و ثروتمند باشد و از طبقه محروم اجتماع- درصورتی هم که معیارهای واقعی ولازم دریک زمامدار را دارا باشد نمی تواند انتخاب شود! گویا در نظر آنها شرائط دیگری برای رهبری و فرماندهی جز دارا بودن مال وثروت وجود ندارد و تنها حلال مشکلات، پول است و بس! غافل از آنکه چیزی که دریک رهبر مکتبی جامعه شرط است علم است و ایمان و نه مال و منال و با انتساب به طبقه خاصی،  چنانکه اینها فکر می­کردند شخص مزبور حتما باید از خاندان سلاطین و از فرزندان آن گروهی باشد که نسبت آنها به یوسف پیامبر، منتهی میگردد. پیامبر الهی بنی اسرائیل برای کوبیدن این فکر و منطق غلط ، فرمود:
  • اِنَّ اللهَ اصطَفیهُ عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَهُ فِی العِلمِ و الجِسمِ وَ اللهُ یُوتی مُلکَهُ مَن یَشاءُ والله واسِعُ عَلیم

یعنی این ایراد شما دو اشکال منطقی دارد،  یکی اینکه خدا او را برگزیده و قرار داده است و چون خدا برگزیده است دیگرجائی برای اعتراض و ایراد باقی نمی ماند و اشکال دوم اینکه دوشرط اساسی، که یکی نیرومندی جسمی است و دیگری نیرومندی در علم و آگاهی برای زمامدار، خدا دراین شخص قرار داده است و اساسا خداوند ملک و فرمانروایی خود را به هرکس که بخواهد می­دهد و کسی حق چون و چرا ندارد واو میداند که به چه شخصی و با چه ویژگی لازم،  میدهد.

وسرانجام،  برای پذیرفتن بنی اسرائیل معجزه ای برای حکومت او قرار داده میشود وآن،  بازیافتن «تابوت» بنی اسرائیل است پس از سالها که ناپدید شدو دردست دشمنان قرار گرفته بود. تابوت، صندوقی بوده است که  در آن الواح تورات را قرار می دادند و در پیشاپیش جنگها قرار میگرفت و موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان بود و از آنروزی که آنر ا گم کرده و ازدست دادند این همه بلا و گرفتار ی پیداکردند .

وَقالَ لَهُم نَبیُِهُم اِنَّ ایَهَ مُلکِهِ اَن یَاتیَکُم التّابُوتُ فیه سَکینهُ مِن رَبّکُم وَبَقیَّهٌ مِمّاتَرَکَه آلُ مُوسی وَ آل هرونَ تَحمِلهُ المَلائِکَهُ اِنَّ فی ذلِکَ لَایَهٌ لَکُم اِن کُنتُم مؤمنینَ

-پیامبر آنان بآنان گفت:  نشانه فرمانروایی او آن است که صندوقی  را برای شما می­آورد که در آن، آرامشی است از طرف خدای شما و باقیمانده ای است ازآنچه که آل موسی و هارون گذاردند.  درحالیکه آنرا ملائکه حمل می­کنند و دراین،  نشانه و معجزه است برای شما اگر ایمان داشته باشید.

دراین آیه شاید اشاره ای باشد باینکه سبب همه بدبختی ها کنار گذاردن کتاب خدا و گم گشتن آن از بین جامعه است و روزی که جامعه به خود آید و گم شده خود را پیدا کند آنروز،  روز آرامش و پیروزی اواست. این حقیقت را ما در جامعه خود لمس نمودیم،  تا روزی که ملت از خواب خفته خود بیدار نشد و اسلام و قرآن گم شده و فراموش شده خود را بازنیافت دست استعمار و استثمار و ظلم و ستم از سراو کوتاه نشد وامروز که به علل بدبختی، زبونی و ذلت خود در گذشته،  پی برده است اگر کتاب خدار ا درپیشاپیش و سرلوحه زندگی قرار ندهد و باز هم آنرا به فراموشی سپاردبه بدتر از سرنوشت گذشته مبتلا می­گردد و تمام ملتهای مسلمان که امروز، چون بنی اسرائیل، «تابوت» خود را گم کرده و در دامن شرق یا غرب افتاده اند، تا به کتاب خدا اعتصام نجویند و بحبل و ریسمان الله چنگ نزنند اززیر چکمه استعمار جهان خواران و ستم ستمگران جهان نجات نخواهند یافت.

طالوت پس از آنکه لشگرش را جمع آوری نمود و آنها رابسوی دشمن حرکت داد از آنجا که میدانست شرط اساسی دریک مبارزه، استقامت و صبر رزم آوران است و باید درجه استقامت و اعتقاد و ایمان لشگرش آزمایش شود آنان را آزمود. زیرا با گروهی که ایمان ندارندو در فرمان اطاعت فرمانده خود نیستند نمی توان جنگید و پیروز شد و تنها جمعیتی می­تواند پیروز و غالب شود که با ایمان و با اخلاص و معتقد به لزوم اطاعت ازفرمان خداوند یا کسی که از طرف او تعیین گردیده است باشد.

فَلَمّا فَصَلَ طالُو تُ بِالجُنود ِ قالَ اِنَّ اللهَ مُبتَلیکُم بِنَهرِ فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنِّیِ اِلّا مَن اغتَرَفَ غُرفهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنهُ اِلّاقَلیلاً مِنهُم

-طالوت پس از آنکه مقداری از راه را رفت به ارتش خود گفت خداوند شما را آزمایش میکند به یک نهر آب، کسانیکه از آن آب بنوشند ازمن نیستند و کسانیکه از آن نچشند ازمن هستند مگر کسی که باندازه پرمشتی از آب با دست خود بردارد.  پس نوشیدند از آن آب مگر عده کمی از آنان.

دراین آزمایش،  روشن شد چه کسانی ایمان و استقامت دارند و می­توانند با دشمن نبرد کنند و چه کسانی قدرت مقاومت ندارند. زیرا کسی که نتواند ازنوشیدن آب برای فرما ن خدا صرفنظر نماید و در برابر خواسته کوچک نفس، این چنین زبون و ذلیل باشد که فرمان خدا را نادیده گرفته و بخواست دل عمل کند چگونه می توان در میدان نبرد از همه چیز خود بگذرد و برای خدا و در راه خدا جان بازی نماید؟

این نوع فرمآنها اگر چه دراصل عمل، مصلحتی ندارند ولی از بعد آزمایشی و شناخت مطیع و فرمانبردار از غیر مطیع، بسیار پرارزش است وممکن است پاره ای از فرمآنهای الهی به بندگانش از این قبیل باشد که اثر و فلسفه اش در عمل بآن فرمان تنها از جهت اطاعت از خداوند است نه در نفس عمل.  یعنی عمل –مانند آب خوردن و نخوردن- دارای منفعت و ضرری نیست اما اطاعت بنده از فرمان خدا که سبب قرب و نزدیکی او بخدا میشود و حاکی از روح عبودیت و بندگی و حب وعلاقه به خدا است و در پرتو عمل باین فرمان تحقق مییابد،  بزرگترین ارزش معنوی را دارا است. وبعکس ، کسی که نافرمانی میکند، بزرگترین ضربه معنوی در اثر عصیان و نافرمانی براو وار دمی­گردد.

پس از گذشتن ازاین نهر و روبروشدن با دشمن که تحت فرماندهی شخصی، «جالوت» نام قرار داشتند ارتش طالوت گفتند:  «لا طاقَهُ لَناَالیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنودِهِ»

-ما امروز توان وطاقت جنگ با جالوت و لشگرش را نداریم و اکثریت آنان از جنگ با جالوت کناره­گیری نمودند و صحنه نبرد راترک گفتند:

قالَ الَّذیَن یَظُنُّونَ اَنَّهُم ملاقُوا الله:  کَم مِن فَئِهً قَلیلهٍ غَلَبت فئهً کَثیرَهً بِاِذنِ اللهِ  وَاللهِ مَعَ الصّا برین

-آنهایی که میدانستند که با خدا ملاقات می­کنند – یعنی آنها که جهاد و کشته شدن در راه خدا را وسیله برای لقای پروردگار میدانستند- آنها گفتند:  چه بسیار جمعیت کم که بر جمعیت زیاد غالب و پیروز میشود_با اذن و اراده خداوند و خدا با صبر کنندگان است.

این جمله آخر، شاید نشانگر این جهت باشد که مورد اذن خدا آنجا است که جمعیتی دربرابر مشکلات جنگ،  صابر و با استقامت باشند.

بنابراین،  شرط پیروزی و غلبه بردشمن صبر است و استقامت.  اگر صبر و پایداری درقومی بود خدا با آنها است و اگر خدا با قومی باشد آن قوم هرقدم کم باشند پیروزند.  زیرا نمیشود خدابا جمعیتی باشد و اذن خدا ویاری او شامل حال آنان گردد درعین حال شکست بخورند و از این آیه چنین منطق و فکری داردوقهراً صبر واستقامت هم خواهد داشت. وَلَمّا لِجالُوتَ وَ جُنودُهُ قالُوا

( !$oY­/u‘ ùø̍øùr& $uZøŠn=tã #ZŽö۹|¹ ôMÎm7rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø۹$# šúï͍Ïÿ»x6ø۹$#

و هنگامیکه دربرابر جالوت و لشگرش قرار گرفتند ودرجبهه جنگ واقع شدند از خداوند درخواست نمودند که پروردگارا بر ما صبر و پایداری نازل و مار ا ثابت قدم فرما و براین قوم کافر یاریمان بخش.

دراین دعا بازاین نکته توجه پیدا می­کنیم که صبر،  شرط پیروزی و ثبات قدم ویاری خدا است، یعنی تحمل شدائد جنگ و خویشتن داری دربرابر مشکلات آن، ثبات قدم می­آورد و مؤمنان، مشمول یاری و نصرت الهی میشوند.

«فَهَزَمُوهُم بِاِذنِ اللهِ – پس با اذن خداوند بر آنها غالب شدند و آنها را دفع کردندو به هزیمت و فرار کشاندند« قَـتَلَ داوُودُ جالُوتَ» – داوود که جوانی نو رس بود – جالوت غول پیکر را از پای درآوردو اورا کشت.

دراین حادثه تاریخی قومی از بنی اسراییل دیدیم که چگونه صبر وشکیبایی  عده ای سبب پیروزی آنها گردید و عده ای دیگرکه اکثریت بودند با نداشتن صبر در یک فرمان آزمایشی،  چگونه با اولین برخورد بادشمن، فرار را برقرار ترجیح دادندو باز باین نکته می رسیم که کسانی می­توانند با مشکلات طاقت فرسای جنگ بسازند که خود را ساخته اند و در برابر فرمان خدا، بنده و مطیع هستند. زیرا همآنها که از نوشیدن آب نگذشتند همآنها بودند که ازدیدن ارتش دشمن، وحشت کردند و اظهار عجز نمودند و آنها که درآن فرمان آزمایشی از خود نشان دادند و تا مرز پیروزی رفتند. و باز این مسئله توجه پیدا می­کنیم که آدم های مؤمن و معتقد، همیشه امیدوارند و ترس ودلهره ای ازدشمن، هرقدر قوی باشد ندارند و از کمی عده و نداشتن نیروی مادی وحشت نمی‌کنند همان گونه که امام امت، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی درتمام دوران انقلاب هیچ هراس وترسی از قدرت مادی دشمن نداشت و بزرگترین ابر قدرت جهان یعنی آمریکا را هم بحساب نیاورد ونمی آورد و می­فرمود:

« آمریکا هیج غلطی نمی تواند بکند  » و در برابر ابر قدرت اهریمنی شاه هم همیشه باا مید به پیروزی صد درصد، قدم برمیداشت و رمز موفقیت مردان بزرگ الهی هم همین است وبعکس،  آنهاییکه ایمانی قوی و اعتقادی راسخ ندارند ازدشمن و حشت دارند و تنها به موازنه و مقایسه نیروی مادی و انسانی خود می­پردازند و لذا میگویند:  لا طاقَهُ لَناَالیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنودِهِ

وبالاخره نقش صبر و استقامت در پیروزی و غلبه بر دشمن در این آیات بخوبی روشن است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

سیستم قضایی اسلام

قسمت دوم

حجهالاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

فرازهایی از :

تاریخ قضا ءدر اسلام

ابن خلدون دراین رابطه می­نویسد:

« منصب قضا یکی از پایگاههایی است که داخل (جزو) وظائف خلیفه است، زیرا پایگاه قضا و داوری برای برطرف کردن خصومتهای مردم است،  بدانسان که دعاوی آنان بریکدیگر حل و فصل شود و مشاجرات و کشمکشهای ایشان قطع گردد،  منتها این داوری باید بروفق احکام شرعی باشد که از کتاب (قرآن) و سنت (احادیث) گرفته می­شود و بهمین سبب از وظائف خلافت بشمار میرفته است، و در جز و (جزئی از) کارهای عمومی آنان بوده است.  و خلفا در صدر  اسلام بتن خویش (شخصا) آنرا عهده دار می­شدند،  و هیچ قسمت از امور قضا را بدیگری واگذار نمی­کردند. »[۱]

در اواسط حکومت عمر،  که فتوحات عظیمی نصیب مسلمین شد و بتدریج مسلمآنها به صورت ابر قدرتی بی همتا درجهان مطرح می شدند،  هرقدر که حوزه حکومت و قدرت آنها گسترش می­یافت، وزندگی ساده ی صدر اسلام به اصول اشرافیت نزدیکتر میشد،  تجاوز بحقوق یکدیگر و در نتیجه دعاوی حقوقی و جزائی افزایش می­یافت.

ولذا عمر در اواسط حکومت خود باین فکر افتاد که یک سیستم قضایی رسمی در کشور ایجاد کند.

سعید بن مسیب نقل می­کند که:

نه پیامبر بصورت رسمی قاضی انتخاب کرد، نه ابوبکر و عمر،  باین معنی که آنها – جز درموارد استثنایی- شخصا امر قضاوت را عهده داربودند،  تا اواسط خلافت عمر،  که او یزید بن اخت النمر را بصورت رسمی برای قضاوت انتخاب کرد و از یزید خواست که به نیابت از اوقسمتی از امورقضایی را که از اهمیت کمتری برخوردار است،  عهده دار شود. [۲]

باید توجه داشت که یزید بن اخت النمرتنها قاضی حکومت عمر نبود، ابن خلدون دراین رابطه میگوید:

نخستین خلیفه ای که این وظیفه رابه دیگران تفویض کرد عمر بود که ابوالدردا رادر مدینه بکمک خویش درامر قضا شرکت داد،  و شریح را در بصره، و ابوموسی اشعری را در کوفه بمنصب قضا برگماشت و آنانرا در این پایگاه شریک خویش ساخت. . . [۳]

و بتدریج برای هرشهری قاضی مخصوصی معین نمود:

در دوره‌ی ا و (عمر)به علت وسعت قلمر و مسلمین، برای هر شهر قاضی مخصوصی معین کردند و سازمان شهربانی برا ی نخستین بار بوجود آمد. [۴]

دادگاههای صدر اسلام

اینکه میگوییم در اواسط حکومت عمر، سیستم قضایی اسلامی رسمیت یافت بدان معنی نیست که جامعه اسلامی آنروز دارای یک تشکیلات کامل قضایی گردید بلکه تشکیلات محکمه های آن روز به صورتی بسیار ساده و ابتدایی بود:

خانه قاضی محکمه اش نیز بود،  ولی پس از چندی قضات، مساجد را برای دادرسی اختیارکردندو عصرها به دعاوی مردم و اهل ذمه و غیر مسلمان رسیدگی میکردند درزمان حضرت رسول (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان، مسجد نه تنها دادگاه بود بلکه محبس هم بود.  ولی علی(ع) در دوران خلافت خود، محبس جداگانه ای ترتیب داد. [۵]

باز جوئی و تحقیق و تشکیل پرونده نیز مطرح نبود بلکه طرفین دعوا،  درخانه قاضی و یا مسجد حاضر می­شدند و دلائل خود را معمولا شهود و سوگند بود اقامه میکردند و قاضی درهما ن جلسه رسیدگی نموده و حکم ورای خود را اعلام می­کرد.

مشکل دستگاهها ی قضائی عمر

مشکل سیستم قضائی که عمر بوجود آورد این بود که قضات آن فاقد شرایط قضای اسلامی بودند،  مکرر اتفاق می­افتاد که قاضی نمی دانست حکم اسلام چیست و چگونه باید رای بدهد!حتی دربسیاری از موارد به شخص عمر هم که مراجعه می­شد او هم نمی توانست نظر قاظعی بدهد و دستور می­داد که به امام علی(علیه السلام ) رجوع کنند، و در این رابطه مکرر بخدا پناه می­برد از معضله و مشکل قضائی­یی که علی در آنجا نباشد[۶] و در این رابطه مکررمی­گفت:  قاضی ترین ما علی است. [۷]

سیستم قضایی اسلام درعصر امیرالمؤمنین (ع)

دادگاههایی را که عمر تاسیس کرده بود با همان شکل ودرپاره ای موارد با همان قضاتی که او منسوب نموده بود تا زمانیکه امیرالمؤمنین(ع) زمام حکومت جامعه اسلامی رابدست گرفت ادامه یافت.

پس از اینکه امام به قدرت رسید،  دررابطه بامسائل قضایی کشور با دو مشکل اساسی روبرو بود، زیرا نه می شود سیستم قضایی موجود را بهم بریزد،  و نه می­تواند با این سیستم کارکند. اگر دادگاهها ی موجود را منحل نماید با نیاز روز افزون قضایی کشور چه کند،  و اگر منحل نکند قضات موجود صلاحیت قضاوت ندارند.

چاره ای بنظر امام رسید این بود که ضمن ابقای قضاتی که چاره ای جز ابقای آنها ندارد،  ازاجرای احکا م صادره قبل از تنفیذ امام جلوگیری نماید،  بلحاظ نظیر آنچه امروز دادگاههای عالی دررابطه با احکام اعدام و مصادره اموال انجام می­دهند .

یکی از مواردی را که کتب حدیث و تاریخ ضبط کرده اند، ابقای شریح قاضی بود، شریح اززمان عمر که به قضاوت منصوب شد تا موقعی که امام علی(ع) به حکومت رسید قاضی مطلق بود و هر رأیی با که صادر می­کرد بلافاصله  اجرا می­شد. ولی پس از بقدرت رسید ن امام، آنحضرت اختیارات اور ا محدود کر دو اور ا باین شرط ابقا کرد که بدون مشورت با امام دستور اجرای حکمی راندهد، امام صادق(ع) دراین رابطه می­فرماید:

لما ولی امیرالمؤمنین (ع) شریحا القضا اشترط علیه ان ینفذ القضا حتی یعرضه علیه

-هنگامیکه امیرالمؤمنین (ع) شریح را به قضاوت منصوب کرد با او شرط کر دکه حکمی را قبل ازعرضه داشتن برامام تنفیذ نکند. [۸]

سلمه بن کهیل میگوید از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که به شریح می­فرمود:

«. . .  ایاک ان تنفذ قضیه فی قصاص اوحد من حدود الله او حق من حقوق المسلمین حتی تعرض ذلک علی…»

-. . . مبادا حکمی در رابطه با قصاص، یا حدی از حدود الهی، یا حقی از حقوق مسلمین را تنفیذ و اجرا کنی جز اینکه آنرا برمن عرضه بداری. . . [۹]

براین اساس، قضاتی که واجد شرائط قضا نبودند درعصر حکومت امام علی –علیه السلام – اختیارات آنها محدود بود و پس از رسیدگی امام،  و تایید نظریه آنان،  در موارد مشروحه می توانستند حکم قطعی صادر نمایند.

با این وصف،  امام تلاش می­کرد و به استانداران خود توصیه می نمود که تلاش کنند تا کسانی را که واجد شرائط قضا از نظر اسلام هستند،  شناسائی شوند.  و کارهای قضائی کشوربه آنها واگذار شود،  که منافقین نگذاشتند و درمحراب عبادت آن حضر ت را ترور کردند و با شهادت وی ، سرنوشت جامعه اسلامی بطور عموم و سیستم قضائی اسلام به طور خاص بدست کسانی افتادکه بنام اسلام و قضای اسلامی، جنایاتی انجام دادند که روی تاریخ اسلام را سیاه نمودند.

*      *      *

با اینکه در مقالۀ قبلی قول داده بودیم که آنچه را بعنوان محاکم اسلامی و قضای اسلامی در جوامع مسلمین مطرح بود، پیش از تبیین و یژگیهای قضا و قاضی در اسلام، مورد بررسی می­دانیم که نخست این ویژگیها ر ابیان کنیم. سپس آنچه ر اکه بعنوان قضای اسلامی در تاریخ اسلام تحقق یافته ، با آنچه که باید باشد،  مقایسه نمائیم،  ولی پیش از بیان این ویژگیها:  ضروری است که با معنای قضا آشنا شویم:

معنای قضاء

واژه قضا درلغت عرب در معانی مختلفی بکار می­رود، فقیه بزرگ شیعه، مولف جواهرالکلام درآغاز کتاب قضا، ده معنا برای این واژه ذکر می­کند،[۱۰]ولی آنچه مورد بحث و بررسی ما است،  قضا بمعنی حکم است.

وقتی جادوگران فرعون دیدند که عصای موسی به صورت اژدها شد و تمام ریسمآنهایی راکه در اثر جادوی آنها بصورت مار بنظر میآمد بلعید، یقین کردند که موسی(ع) پیامبر خداست و به خدا و رسالت او ایمان آوردند.  فرعون عصبانی شد و حکم قطع یک دست و یک پای آنها[۱۱] و آویختن آنها رابه چوبه­ی دار صادر کرد. پس از صدور این حکم، جادوگران گفتند:  `s9 x8tÏO÷sœR 4’n?tã $tB $tRuä!%y` šÆÏB ÏM»uZÉit7ø۹$# “Ï%©!$#ur $tRtsÜsù ( ÇÙø%$$sù !$tB |MRr& CÚ$s% ( [12]

-پس ازملاحظه‌ی ادلۀ روشن و قاطعی که موسی ارائه داد، ما هرگز تو را انتخاب نخواهیم کرد و فرمان تو را اطاعت نخواهیم نمود،  بنابراین تو به هرنوع قضاوتی که مایل هستی قضاوت کن، و هر حکمی را که می­خواهی صادر نما.

همانطورکه ملاحظه می­کنید دراینجا قضا بمعنی حکم آمده، بنابراین قضا، از نظرلغوی بمعنی حکم است ولی دراصطلاح فقها قضا عبارت است از:  ولایت بر حکم، که از سوی حکومت اسلامی به کسانی که شایستگی این منصب را دارند تفویض می شود ، و گاه درمعنای لغوی آن بکار می­رود و به خود حکم نیزقضا اطلاق میگردد.

فرق میان فتوا وقضاء

دراینجا ضروری است توضیح دهیم که فرق میان فتوا و قضا ومفتی وقاضی چیست؟

چون فتوا حکم است،   قضا هم حکم است ، مفتی ولایت برحکم دارد،  قاضی هم ولایت برحکم دارد، مفتی حکم صادر میکند ، قاضی هم حکم صادر می­نماید . بنابراین باید دید که فرق میان مفتی و قاضی، وفتوا وقضا چیست؟

۱- قاضی پیاده کننده فتوا است.

فرق میان فتوا وقضا، با اینکه هر دو بمعنای حکم هستند این است که حکم در رابطه با فتوا، کلی است و در رابطه با قضا جزئی،  حکم در رابطه با فتوا،  قانون است و در رابطه با قضا، پیاده کردن قانون،  مفتی بیان کنندۀ قانون الهی است و قاضی پیاده کننده ی قانون الهی است، مفتی میگوید تجاوز به حقوق دیگران جایز نیست و قاضی حقوقی راکه مورد تجاوز واقع شده، از متجاوز می­گیرد و بصاحب حق برمیگرداند.

  • حکم قاضی برای مفتی لازم الاجرا است

فرق دیگر قضا وفتوا این است که فتوا و حکم فقیه ومفتی،  برای فقیه و مفتی دیگر،  یا مقلدین مفتی دیگر، قابل عمل نیست ولی قضا و حکم قاضی نه تنها برای فقیه دیگر، قابل عمل است بلکه لازم الاجرا است،  هرچند که رأی و فتوای اوبا رای قاضی موافق نباشد.

قضا دراسلام :

منصب قضا، ظریفترین و حساسترین و مهمترین و درعین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی ازدیدگاه اسلام است .

ازدیدگاه اسلام دریک صورت، قاضی نماینده خدا و با فضیلت ترین انسآنها است و در صورتی دیگر بدترین جنبده ها است،  و بتعبیر زیبای امیر المؤمنین (ع) خطاب به شریح،  مجلس قضاوت جایگاهی است که یا انبیا و اوصیا در آن قرار میگیرند و یا اشقیا بر آن تکیه می­زنند. [۱۳]

بنابراین فاصله ی میان قضای اسلامی و قضای غیر اسلامی، و فاصلۀ میان قاضی شایسته و قاضی ناشایسته، فاصلۀ میان اعلی علییین، و اسفل السافلین است.

ببینیم قضای اسلامی چه ویژگیهائی دارد،و قاضی شایسته ازدیدگاه اسلام چه خصوصیاتی باید داشته باشد که با فقدا ن آن ویژگیها، مجلسی که جایگاه پیامبران و اوصیای آنها است و بر عرش، فخر می­فروشد ناگاه آنقدر پست و بی ارزش و منفور میگردد که در دیدۀ اهل بصیرت، کثیفتر و متعفنتر از کثیفترین مکآنها می­گردد؟!

درمقاله های آینده با این ویژگیها آشنا خواهیدشد.

ادامه دارد

 

[۱]. مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول صفحه ۴۲۳ ،  ترجمه محد پروین گنابادی.

[۲] . کنز العمال، نوشته حسام الدین هندی،  متوفای ۹۷۵هجری،  جلد ۵ ،  ص۸۱۴٫

[۳]  . مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول ص۴۲۳

[۴] . تاریخ اجتماعی ایران،  جلد چهارم، ص۱۰۸۸٫

[۵] . تا ریخ اجتماعی  ایران،  جلد چهارم ،  صحفه ۱۰۸۸٫

[۶] . عن سعید بن مسیب ،  قال :  کان عمر یتعوذ بالله من معضله لیس فیها ابو الحسن .

[۷] . اقضانا علی / الطبقات جلد ۲ ص ۳۳۹٫

[۸] . وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۶٫

[۹] .  وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۱۵۴٫

[۱۰] . این معانی عبارتند از:  حکم ، علم،  اعلام،  قول؛ حتم،  امر، خلق،  فعل،  اتمام، فراغ/ نگاه کنید به جواهر الکلام، جلد ۴۰، صفحه ۷٫

[۱۱] .  دست راست با پای چپ ، یا دست چپ با پای راست .

[۱۲] . سوره طه ، آیه ۷۲٫

[۱۳] . یا شریح، قد جلست مجلسا لایجلسه الا نبی او وصی نبی اوشقی،  وسائل جلد ۱۸، باب ۳من ابواب صفات القاضی ،  ص۷٫

18دسامبر/16

چگونگی تولید شیر مادر

قسمت دهم

دکتر سید حسن عارفی

شیردادن، با دوسال (۲۴ماه) کامل تمام میشود، و جایز است مادر تا سه ماه کمتر از آن شیردهد یعنی پس از ۲۱ماه، بچه را از شیرباز دارد،  وجایز نیست ازاین مدت کمتر شود درصورت امکان و اگر ضرورتی نداشته باشد.

(نقل از تحریر الوسیله امام خمینی ج۲ص۳۱۲)

برای آنکه مکانیسم تولید شیر در سینه مادر را بهتر درک کنیم،  لازم است با ختصار ساختمان بازشناسی وچگونگی کار قسمتهای مختلف بافت سینه ی مادر و ارتباط پستان با مغز مادر را بررسی کنیم.

اولین آثار و نشانه پستان آینده جنین در ششمین هفته زندگی داخل رحم در جنین ظاهر میشود.

سلولهای ابی تلیال که مشتق از ابی درمیس می باشد در زیر لایه فرانشیم جنین تکثیر پیدا کرده و به تعداد ۲۰ عدد که بعدها مجاری خروجی شیر را میسازد از محیط پستآنها تا نوک پستان که آن ر ا Nippleمی­نامند ادامه خواهد یافت. درصورتی که جوانه‌ی ابتدایی تولید کننده پستان آینده بیش از یک زوج قرینه ظاهر شود بعد از تولد، نوزاد انسان پستان اضافی خواهد داشت که آن ر ا Super  Numerary Nippleمی­نامند غدد پستان بجای آنکه در محل طبیعی قرار گیرد ممکن است زیر بغل و یا در جای دیگر رشد کند که در این صورت در موقع حاملگی خود رابه صورت توده‌ای نشان خواهد داد. مجاری غدد پستان که از سلولهای اولیه ی تولید میشوند دریک طرف به نوک پستان و در طرف دیگر که در عمق پستان قرار داردبه سلولهایی ختم میشوند که بعدها غدد تولید کننده شیر خواهند بود.  بنابراین هر پستان حاوی تعدادی مجاری هدایت کننده شیر خواهد بود که از غد د ترشح کننده شروع و بصورت سوراخ هایی ریزکه با چشم دیده نمی شوند یا مشکل دیده میشوند به سر پستان باز میشوند .  در اطراف مجاری هدایت کننده شیر و در اطراف غدد پستان که ان راAlveiliنامند،  شبکه ای از سلولهای میواپی تلیال احاطه کرده اند که بعدها با انقباض  این شبکه سلولی شیراز غدد پستان وارد مجاری هدایت کننده شده از مجاری بخارج فوران میکند.

مطالب فوق را در شمای ذیل نمایش میدهیم:

شکل فوق غدد تولید کننده شیر، مجاری هدایت کننده و محل ذخیره شیر و مجرای خروجی شبر تا نوک پستان می­دهد.

در اواخر دوران جنین انتهایی ترین نقطه مجاری شیر بصورت جوانه‌ای تولید ساختمآنهای  غدد شکل میکند که دارای فعالیت ترشحی مختصر می­باشد وممکن است موقع تولد ماده ای که آنراWitchs  Milkنامند از پستان نوزاد ترشح شود ولی بعد از تولد این ترشح به فاصله کوتاهی قطع میشود.

 

سیر تکاملی رشد پستا ن ها

در دوران کودکی تا بلوغ،  سینه ها مسطح و فقط ازتعداد محدودی مجاری شیر که مختصر رشد کرده­اند تشکیل شده است، درموقع بلوغ پستآنها که یکی از صفات ثانویه جنسی است بزرگ میشوند که ناشی از تجمع چربی و رشد کردن مجاری شیر میباشد.

قبل ازحاملگی پستآنهای جنس مونث راکه فاقد فعالیت و تولید شیر است بنام پستان درحال استراحت نامند، مجاری مجزا که از غدد پستان شروع میشوند و به نوک پستان ختم می شودبنام  Lactiferous Ductsنامیده شده‌اند مجاری شیر در نوک پستان Nippleبه خارج باز میشوند ولی قبل از آنکه بسوراخ نوک پستان ختم شوند گشاد شده و ذخیره خوبی برای تجمع شیر خواهند بود. این مجاری گشاد شده راLacti   ferou  sinuse می‌نامند.

تغییرا ت پستان در موقع حاملگی

پستان زن قبل از حاملگی احتمالا فقط دارای تعداد زیادی مجاری شیر که آنرا سیستم مجاری شیر نامند می­باشد. در دوران حاملگی مجاری شیر بتدریج رشد میکند و در اواخر،  غدد تولید کننده ی شیر نیز رشد می­کند. در اطراف غدد ترشح کننده شیر تعداد زیادی مویرگهای خونی قرار دارند.

غدد ترشح کننده شیر در اواخر دوره حاملگی مواردی ترشح میکند که شیر نبوده و احتمالا سبب متسع شدن حفرات داخل غدد،  مترشحه شیر میشوند .  این همان کلستروم است که حاوی لاکتوز و پروتئین است ولی به عقیده بعضی فاقد چربی است. ترشح کلستروم تا ۳-۲ بعد از وضع حمل از پستان مادر ترشح میکند ولی بتدریج شیر مادر جای آنرا میگیرد.

پستان مادران اول زا معمولا تا بعد از تولد ترشحی ندارد ولی بعد از وضع حمل در ابتدا کلستروم و بعد ا شیر معمولی از نوک پستان خارج میشود. زنانیکه سابقه چند بار وضع حمل دارند ممکن است در اواسط و حتی  اوائل حاملگی از پستان آنها مایعی دفع شود که همان کلستروم است.  امروزه معتقدند که شیر در پستان مادر قبل از آنکه نوزاد مکیدن را شروع کند ترشح شده و در پستان ذخیره شده است. بنابراین با مکیدن نوزاد فقط عمل تخلیه شیر از پستان بداخل دهان نوزاد انجام میگیرد.

سلولهای غدد ترشح کننده شیر در پستان مادر دارای خصوصیات و تجهیزاتی است که قادر بساختن مواد موجود در شیر مثل پروتیین ها و چربی ها و املاح میباشند. در داخل سلولهای غدد ترشح شیر شبکه جالب و پیچیده ای بنامEnoplasmic  retiulumوجود دارد که سطح خارجی این شبکه که خشن است قادر به تولید پروتئین های موجود در شیر مادر است شیر تولید شده درغدد پستان بداخل مجاری هدایت میشوند که موقع مکیدن از نوک پستان مادر فوران می­کنند.

تاثیر هورمونها

برای روشن شدن مطلب مقدمه ی ذیل لازم است:

غدد تر شح کننده دربدن بطور کلی دو نوع می­باشند:  ۱- غددی که مواد ترشح شده آنها وارد مجاری شده و خارج می شوند. ۲-غددی که مواد مترشحه ی آنها وارد مجاری شده وخارج می شوند.

  • غددی که مواد مترشحه آنها بدون مجاری بوده و از طریق خون به اعضا بافتهای بدن میرسد. این غدد را غدد مترشحه داخلی و مواد ترشح شده توسط این غدد را داخلی و مواد ترشح شده توسط این غدد را هورمونHormoneنامند. مجاری ترشحی شیر در پستان با تاثیر هورمونی که از تخمدان مادر و جفت ترشح میشود رشد کرده و بزرگ می­شود و توسعه پیدا می­کند این هورمون را استروژن نامند. غدد ترشح کننده شیر در پستان تحت تاثیر هورمونی بنام Progesteroneکه تخمدان ترشح میشود، رشد میکند.

دو هورون فوق سبب رشد و آماده کردن پستان برای ترشح شیر می­شوند. ولی با عث ترشح شیر از پستان نمی‌شوند در غده‌ای که در کف جمجمه قر ار دارد و بنام هیپوفیز Hypophyseنامیده میشود که پرولاکتین Prolactinنام دارد. این هورمون مسئول و با عث ترشح شیر از غدد مترشحه شیر پستان میشود درحالت طبیعی در داخل مغز در مرکزی بنام هیپوتالاموس Hypothalamusماده ای ترشح میشود که مانع ترشح پرولاکتین از غده هیپوفیز میشود.  این هورمون را که از هیپوتالاموس ترشح میشود بنامP. I. H. می نامند جفت نیز دراواخر دوران حاملگی هورمونی میسازد که اثر تولید کننده شیر داردو آنرا Lactogenic-Like Hormoneنامند.

شروع ترشح شیر از پستان مادر

همانگونه که در فوق ذکر شددو هورمون استروژن و پروژسترون در رشد وتکامل مجاری و غدد ترشح کننده شیر در پستان موثرند ولی در رشد سیستم مجاری شیر در پستان، هورمونهای ذیل دخالت دارند. Grouth hormon

  • هورمون رشد که از غده هیپوفیز ترشح میشود. ۲- هورمون پرولاکتین Prolactinکه از غده هیپوفیز ترشح میشود.    ۳- گلیکورکور تیکوئیدAdrenal  Glucocorticoideکه از غده فوق کلیه ترشح میشود.

Insulin-4که از غده پانکراس ترشح میشود. دو هورمون استروژن و پروژسترون برای رشد ساختمانی مجاری وغدد شیر موثرند ولی این دو هورمون اثرات مخصوص در متوقف کردن ترشح شیر از پستان دارند. هورمون پرولاکتین دارای اثری مخالف اثر استروژن و پروژسترون در ترشح شیر است.  بعبارت دیگر پرولاکتین سبب تسریع وتشدید ترشح شیر از پستان ها میشود.

هورمون پرولاکتین که توسط هیپوفیز ما در ترشح میشود از هفته پنجم حاملگی برترشح آن افزوده شده و افزایش آن تا تولد نوزاد ادامه می­یابد بطوریکه درموقع تولد نوزاد سطح پرولاکتین خون ما در در حدود ۱۰برابر سطح خون زن غیر حامله است.  نوسانات ترشح پرولاکتین بعد از وضع حمل در خون مادر بستگی به عمل مکیدن پستان مادر توسط نوزاد دارد. تولید شیر  بعد از تولد نوزاد در پستان مادر ناشی از قطع و کاهش دو هورمون استروژن و پروژسترون است که به مقدار فراوان در جفت ساخته میشود.  با کاهش استروژن و پروژسترون در خون مادر اثر متوقف کننده این دو هورمون برروی پرولاکتین از بین می­رود بنابراین غدد مترشحه شیر در پستان فقط تحت تاثیر پرولاکتین خواهد بود و شروع به ترشح شیر میکند.  ترشح شیر از غدد مترشحه پستان نیز احتیاج به دخالت هورمونهای ذیل دارد: ۱-هورمون رشد  ۲- گلیلو کوتیکوئید ادرنال ۳- هورمون پارا تیروئید.

هورمون‌های فوق برای تهیه اسیدهای آمینه، اسیدهای چرب، گلوکز(قند)و کلسیم که برای ساختن شیرلازم اند مورد احتیاج می­باشد. بعد از تولد نوزاد سطح پرولاکتین درمدت چند هفته پایین میایدولی هربار که مادر،  نوزاد خود را شیر میدهد تحریکات عصبی از نوک پستان که ناشی از مکیدن نوزاد است به هیپوتالاموس منتقل شده و با این تحریکات هیپوتالاموس تحریک شد، هیپوتا لاموس سبب تحریک هیپوفیز میشود- هیپوفیز سبب ترشح پرولاکتین به مقدار ۱۰ برابر بیش از حالت معمولی میشود.

ترشح پرولاکتین از هیپوفیز در حدود یکساعت ادامه خواهد یافت، پرولاکتین که با مکیدن نوک پستان توسط نوزاد از هیپوفیز ترشح شده غدد مترشحه شیر در پستان را وادار به ساختن شیر میکند تا شیر برای تغذیه بعدی نوزاد در پستان آماده شود.

بنابراین اگر نوزاد بفواصل و با نظم خاصی پستان رامک نزند، پرولاکتین از هیپوفیز ترشح نمی­شود و در نتیجه شیر برای تغذیه بعدی نوزاد ساخته نخواهدشد.

دربیماریهای هیپوفیز و هیپوتالاموس نیز تولید پرولاکتین مختل و یا متوقف میشود. پس اگر شیردادن به نوزاد از پستان مادر ادامه نماید در عوض چند روز پستان‌ها توانایی و قدرت شیرسازی خود را ازدست خواهند داد . به عکس اگر نوزاد، پستان مادر را مک بزند ترشح شیر از پستان مادر قطع نشده و سالها ادامه خواهد یافت ولی به طور طبیعی بمقدار قابل ملاحظه ای درماه های ۷-۹ کاهش می­­یابد.

درشمای فوق استروژن و پروژسترون قبل از وضع حمل درسطح بالا درخون مادر موجود است و بعد از وضع حمل ناگهان مقدار آنها سقوط می­کنند. پرولاکتین از غده هیپوفیز بطورمتناوب ترشح میشود که این ترشح پرولاکتین ناشی از مکیدن پستان مادر توسط نوزاد است. هیپوتالاموس دونوع هورمون برای ترشح دارد که: ۱- P.I.H 2- P.R.H

که تحرکا ت ناشی از مکیدن نوک پستان مادرتوسط نوزاد به هیپوتالاموس رفته و سبب آزاد شدن هورمون P.R.H میشود، برروی هیپوفیز اثر کرده، باعث ترشح پرولاکتین میشود.  پرولاکتین برروی غدد تولید کننده شیر در پستان مادر اثر میکند و بدین طریق سبب ساختن شیر درمواقعی میشودکه نوزاد، پستان مادررا نمی­مکد و ترشح پرولاکتین تا یک ساعت بعد ازمکیدن قبلی طفل ادامه خواهد یافت.

فوران شیر از پستان مادر به خارج

بعد ازتاثیر پرولاکتین –که از هیپوفیز ترشح میشود-برروی غدد مترشحه شیر در پستان، شیربه طور دائمی توسط غدد پستان مادر ساخته میشود. ولی بسادگی از مجاری و از مجاری گشاد شده نزدیک نوک پستان خارج نمی شود خارج شدن شیر و فوران شیر از نوک پستان بوسیله مخلوطی از رفلکس نروژنیک ور فلکس ناشی از تاثیر هورمونی بنام  Oxyocin  انجام میگیرد. مکیدن نوک پستان توسط نوزاد سبب تحریک حسی نوک پستان میشوداین تحریک حسی از طریق اعصاب سوماتیک به نخاع شوکی منتقل میشود.  سپس تحریکات به هیپوتالاموس میرسد تحریکات به هیپوفیز رسیده سبب ترشح اکسی توسین ازهیپوفیز خلفی میشود. اکسی توسین از طریق جاری شدن در خون به پستآنها ی مادر میرسد و در پستان مادر باعث انقباض سلولهای Myoepithelial Cells که بصور ت شبکه ای غدد مترشحه شیر و مجاری خروج شیر را احاطه کرده اند، میشوند.  بدین طریق شیر از غدد مترشحه پستان کهAlveoli  نامیده میشود. بنابراین در حدود ۳۰ ثانیه  تا یک دقیقه بعد از مکیدن نوک پستان توسط نوزاد شیر از نوک پستان بخارج جاری وفوران میکند.  این مرحله را بنام  Milk ejection یافوران شیر Milk Let- down یا جاری شدن شیر و خروج خود بخودی شیر از نوک پستان نامند چون مکیدن نوک پستان به صورت رفلکس عمل میکند بنابراین شیر از هر دو پستان جاری میشود.

جالب است که دربعضی موارد فوران و جاری شدن شیر از نوک پستان احتیاج به مکیدن و تحریک نوک پستان ندارد و مادر باشنیدن صدای تولید شده در دهان بچه وبا صدای ناشی از حرکات زبان و صدای تولید شده از حلق نوزاد و حتی گریه  نوزاد شیر از نوک پستانش جاری میشود. و نیز مادر یکه انتظار میکشد تا نوزاد خود را شیر دهد، این حالت انتظار، تحریک برای ترشح اکسی توسین وفوران شیر از پستان محسوب میشود. برعکس تاثیر فاکتورهای روحی روانی و تحریکات عصبی بخصوص تحریکات شدید اعصاب خود کار سمپاتیک سبب متوقف شدن ترشح اکسی توسین از هیپوفیز و در نهایت کاهش فوران شیر از پستان مادر میشود.  بدین دلیل مادر شیرده از موقع وضع حمل باید دورانی آرام و دور از هیجان ونگرانی و تشویش و کاملاً دوراز اضطراب و ناراحتی ها و ترسهای ناشی از محیط اطراف باشد تا بتواند درانجام این مهم که هدیه شیره جان خود به میوه زندگیش و نوزاد دلبندش میباشد موفق باشد.

برای ترشح شیر از غدد مترشحه شیردر پستان پرولاکتین بمقدار فراوان و با سطح بالای خونی لازم است ولی بعد از چند هفته پرولاکتین خون پایین میاید و ترشح شیر توسط غدد پستان با مقدار کمی پرولاکتین انجام پذیر است. بهر جهت برای ادامه ترشح شیر از پستان مادر یک سطح حداقل گو اینکه مقدار کمی است لازم است داروهای وجود دارند که بخصوص مخلوطبا داروهای دیگر برای سردرد، بخصوص برای سردرد نوع میگرن بکار میرود و این مواد که Ergot  می‌باشد سبب قطع شیر مادر میشوند که بر روی پرولاکتین اثر می­کند. از طرفی عدم تخلیه پستان مادر از شیر موجود سبب متوقف شدن تولید شیر درپستان میشود.

باقی ماندن شیر درمجاری و درغدد تولید کننده شیر سبب بالا رفتن فشار داخل مجاری و غدد مترشحه شیر شده و درنهایت ممکن است سبب پارگی سلولهای آنها گردد واین مهمترین فاکتور در قطع تولید شیر در پستآنهای زن شیرده می­نامند.

نکات علمی مهم

۱- همان گونه که ترشح  هورمونها از سلسله مراتب و نظم تواتری دقیقی برخوردارند بنظر میرسد مادران شیرده نیز باید در شیردادن به نوزاد و تخلیه پستآنها از شیر تولید شده نظم قابل قبولی که مطابق سن نوزاد خواهد بود داشته باشند. (بعدا خواهیم گفت).

۲- مادران برای آنکه پستآنهای آنها سالم باشد و قادر به ساختن شیر به مقدار کافی باشد باید نظارت را رعایت و مواد غذایی لازم بمقدار کافی میل کنند.

۳-در ۲-۳ روز بعدازتولد،  شیرمادر در حقیقت شیر نیست و کلستروم است کلستروم مایعی غلیظ است و بعد از ۲-۳ روز شیر حقیقی شروع به ترشح میکند که به صورت ظاهر رقیق تر از مایع ترشح شده روزهای اول است.

بنابراین نباید مادران را این تغییر ظاهری شیر فریب داده و به قول بعضی افراد بی اطلاع فکرکنند که شیر آنها آبکی و خاصیتی برای نوزاد ندارد و نگران بدنبال شیری غیر از شیر مادر بروند.

۴- مادران شیرده باید از تحریکات  عصبی و نگران کننده و از غم و غصه و هیجان و اندوه بدور باشند.

۵- از مصرف داروهایی که سبب کاهش سطح خونی پرولاکتین میشوند مثل Ergot drugs                        مطلقا پرهیز کنند.

۶- توجه به تجویز ها راجع به شیر مادر توسط افراد بی اطلاع و جاهل نکنند، و همیشه راجع به این مهم بزرگ با مجتهد این رشته پزشکی مشورت کنند نه با جاهلانیکه بصورت ظاهر ممکن است خودرا عالم این فن معرفی کنند(مثل کارخانه های سازنده شیرهای خشک وتر ).

ادامه دارد

18دسامبر/16

هدف برنامه و روش انبیاء

قسمت دهم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضایی

عکس العمل مردم دربرابر دعوت پیامبران

عکس العمل مردم دربرابر دعوت پیامبران مختلف بوده است. قرآن در سوره نحل، از آیه ۲۴ به بعد،  عکس العمل کفار و مشرکان را چنین بیان میکند :

وَ اِ ذا قیل َ لَهَم ماذا اَنزَلَ رَبّکُم ؟ قالُوا اَساطیرُالاَوَلینَ لِیَحمُلُوا اَ وزادَهُم کامِلَهُ یَومَ القیامَهِ وَمِن اَ وزار الذُّینَ یَصلِّونَهُم بِغَیرِ عُلمِِ اَلا سا ءَ ما یَزِرُونَ

وقتی ازاین کفار می­پرسندکه پروردگارتان چه نازل کرد؟ درجواب گویند:  افسانه های پیشینیان، تابارهای گناه خودرا تماما بردارند و هم چنین بارهای گناه دور افتادگان از علم را که گمراهشان کردند. آگاه باش! زشت است آنچه از بار برمی دارند.

قرائت «اساطیر الاولین» به ضم «راء » دونکته را می­فهماند:

اول – اینکه کفار میخواهند بگویند خدا چیزی  نفرستاده است .

ثانیا- آنچه پیامبر ادعا می­کند، افسانه بشری است.

ولی اگر درجواب، کلمه «اساطیر» را به فتح «را» میخواندند،  معنایش این است که خدا چیزی فرستاد ولی آن چیز افسانه است.  آنها به رفع جواب دادند تا اینکه اولا- منکر وحی شوند و ثانیا – سخنان پیامبر را افسانه پیشینیان بدانند، به عبارت دیگر، سئوال از«مفعول به » انزل است ( واذا قیل لهم ما ذا انزل) آنها می­بایست به نصب جواب دهند ولی به رفع کلمه «اساطیر» مبتنی براین است که جمله درتقدیر چنین باشد:  ( هذه اساطیر الاولین ) یعنی اینها افسانه های پیشینیان است و دراین صورت آنها جواب این سئوال که خداوند چه فرستاده است، نداده اند بلکه بصورت یک جمله جداگانه، آورده پیامبر را افسانه شمرده اند.

خداوند دراین آیه، به مجازات این افراد و رهبران انحرافی اشاره می­کند و می­فرماید:  یکی اینکه درروزقیامت، همه بارهای سنگین گناه خود را حمل می­کنند و دیگر این که بارگناه جاهلان فریب خورده ای که از دست اینها گمراه شده اند را نیز باید به دوش بکشند،  زیرا اگر فریب خورده گان از روی جهل و قصور انحراف یابند (جاهل قاصر، باشند) معذورند وگرنه معذور نیستند درهر دو حال، رهبران انحرافی و ائمه کفر در روز قیامت باید دوبار سنگین بدوش بکشند چنانکه در سوره اعراف در آیه ۳۸ می خوانیم: وقتی که ائمه کفر و مستکبرین و پیروانشان به جهنم می افتند، در جهنم گروه پیروان میگویند:

« رَبَنّا هوُلاءِ اَضَلّونا فاتِهِم عَذاباًضِعفاً مِنَ النّارِ»

-پروردگارا اینها ما را گمراه کردند،  کیفر رهبران منحرف را از آتش دو برابر کن! به آنها خطاب می رسد: لِکُلِّ ضِعفٌ  برای هرکدام ازشما دو گروه، عذاب دوبرابر است عذاب دوبرابر مستکبربن یکی برای گناه خودشان و دیگری بخاطر گمراه کردن مستضعفان.  اما دو برابر بودن گناه مستضعفان یکی برای گناه و عمل خلافی است که کرده اند. دوم: به خاطراینکه رهبران راستین را رها کردند و زیر بار رهبران کفر رفتند (البته  در صورتی که جاهل قاصر باشند بخشش جدا است.

«اَلا سا ءَ ما یَزِرُونَ » – اینها بار سخت و بدی حمل می­کنند . کلمه «وزر» یعنی بار سنگین.

سپس در آیه ۲۶ سوره نحل به ذکر کیفر توطئه گران میپردازد. نخست می­گوید:  این  توطئه گران درهر زمانی بوده اند- هم در زمان پیامبر، هم قبل از پیامبر _ ( قَد مَکَرَالَّذینَ مِن قَبلِهِم ) سپس کیفر آنها را چنین بیان می­کند: خداوند کاخ را ازریشه ویران می­کند یعنی از دیوار و سقف ویران نمیکند تا توطئه­گر بفهمد و فرار کند، ازآن پایه میگیرد، و لازمه فرو ریختن پایه، فرو ریختن سقف برساکنان آن است.

فَاتَی اللهُ بُنیانَهُم منَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم ُالسَّقفُ مِن فَوقِهِم

چرا؟چون آنها مکر کردند و خداوند در برابر نقشه کشان «خَیر ُالماکِرینَ» وبهترین نقشه کش است،  اگر خدا خواست بگیرد این چنین میگیرد که کاخشان را قبرشان میسازد. « وَاَتهُم ُ العَذابُ مِن حَیثُ لا یَشعُرُونَ- و از آن راههایی که فکر نمیکردند، عذاب آنها را میگیرد.

نقل می­کنند که پس ازفتح مکه،  ابو سفیان متحیرانه قدم میزد و می­گفت:  « لیت شعری بماذا غلبنی» ای کاش می فهمیدم که محمد(ص) چگونه برمن پیروزشد؟! با اینکه ما توان رزمی و اقتصادی بیشتر داشتیم ولی او از هرنظر ضعیف بود.  رسول اکرم (ص) پشت سررسید، دست مبارکشان را روی دوش ابوسفیان گذاشت و فرمود: «بالله عَلَبتُکَ» – ما از راه نظامی و سایر وسائل مادی برتو پیروز نشدیم، بلکه به کمک خدا برتو پیروز شدیم.

عکس العمل گروه مؤمن و پاداش آنها

در آیه ۳۰ سوره نحل، عکس العمل مؤمنان و پرهیزکاران را در مقابل دعوت پیامبران بیان میکند:

«وَ قیلَ لِلَّذینَ  اتَّقَوا ما ذا اَنزَلَ رَبَّکُم؟ قالوا خَیراً، لِلذینَ اَحسَنُوا فی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَهَ وَ لَدارُ الاخِرَهِ خَیرٌ وَ لنِعمُ دارُ المُتَقینَ

وقتی از گروه متدین سئوال میشود ، پروردگار شما چه فرستاد؟ گویند:  خیر و برکت.  کلمه خیر در اینجا به نصب آمده که حاکی از دونکته در جواب مؤمنین است یکی اینکه  اصل وحی راقبول دارند،  دوم اینکه آنرا خیر و برکت میدانند.

سپس پاداش آنها را بیان میکندو میفرماید :  آنها دراین دنیا دارای حسنه و خیرند ودر خانه آخرت هم در خیر و سعادتند،  و خانه آخرت بهتر است چرا که در آنجا نه لغو ونه گناه است و نه خیال و نه تجاوز.

نقشه های کافران بی اثر است

وسرانجام به توطئه گران هشدار میدهد که آنها هر نقشه ای بکشند،  اثرندارد و کاری از پیش نمی­برند،  چنانکه درسوره سبا ، آیه ۴۵،  این مطلب آمده است:  šU¤‹x.ur tûïÏ%©!$# `ÏB öNÎgÎ=ö۷s% $tBur (#qäón=t/ u‘$t±÷èÏB !$tB öNßg»oY÷s?#uä (#qç/¤‹s3sù ’Í?ߙ①( y#ø‹s3sù tb%x. ΎÅ۳tR

ای رسولم: به این افرادی که دربرابر خدا ایستاده اند بگو: ما کسانی را ازبین بردیم که شما یک دهم قدرت آنها را ندارید آنها که ده برابر قدرت شما مقتدر بودند هلاکشان کر دیم. شما که چیزی نیستید، آخر به چه مینازید ؟ اگر تاریخ است که باید وسیله عبرت باشد، خودتان را بسنجید، گذشته ها را بسنجید، قدرت خود و قدرت گذشتگان را بسنجید، شما یک دهم قدرت گذشتگان را ندارید،  آنها رسولان مرا تکذیب کردند اما هیچ غلطی نتوانستند بکنند،  همگی مشمول عذاب خدا شدند و کسی که مشمول غضب خدا گردد،  حتماً سقوط میکند.

د ر قرآن، درسوره طه، آیه های ۸۱و۸۲ میخوانیم :

(#qè=ä. `ÏB ÏM»t6ÍhŠsÛ $tB öNä۳»oYø%y—u‘ Ÿwur (#öqtóôÜs? ÏmŠÏù ¨@Åsu‹sù ö/ä۳ø‹n=tæ ÓÉ<ŸÒxî (  ô‰s)sù ۳“uqyd

یعنی طاغوت نباشید، کسی که طغیان کند غضب خدا براو فرود آید.

این آیه به صورت صغری و کبری بیان شده، صغری این است: طغیان نکنید تا غضبم برشما فرود آید. کبری این است: «کسی که مشمول غضبم شود، سقوط میکند » پس هر طاغوتی سقوط میکند و سقوطش حتمی است، خواه کفار حجاز باشند یا غیر آنها.  این یک اصل کلی قرآنی است.، حال اگر اقیانوسها لبریز از ناوهای هواپیما برباشند یا غیر آنها. ولی در مقابل آنها ایمان باشد هرگز هراسی نیست چون قرآن در سوره فتح آیه های ۴و۷ میفرماید(#ÿrߊ۳ ¬!ur ߊqãZã_ ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur  هرچه هست و هر که هست سرباز خدا است .  آن خدایی که جهان و آفرینش سپاه او است .  آری،  این یک اصل کلی و اساسی است که هر طاغوتی ساقط میگرددو ریشه اش کنده میشود.

« فَاتَی اللهُ بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم ُ السَّقفُ و اَتاهُم العَذابُ مِن حَیث ُ لا یَشعُرونَ

البته اگر کسی راهش را عوض کرد و در خط خدا قرار گرفت،  خداوند توبه پذیر مهربان و آمرزنده است .  ’ÎoTÎ)ur ֑$¤ÿtós9 `yJÏj9 z>$s? z`tB#uäur Ÿ@ÏHxåur $[sÎ=»|¹ §NèO 3“y‰tF÷d$# ÇÑËÈ

(سوره طه، آیه ۸۲)

*      *      *

براستی آیات قرآن عجیب است، با قرآن تماس داشته باشید، حداقل در شبانه روز چند آیه بخوانید و درآن فکر کنید،  قرآن یک کتاب عادی نیست.  کلام خدااست خواندنش عبادت است، حتی اگر حفظ دارید، قرآن را باز کنید که چشمتان به خود آیات الهی بیفتد،  آّیات را خوب به خاطر بسپارید و مهمترین علوم،  همان علوم قرآن است.  خدا قرآن را به عنوان کتاب و قول سنگین معرفی کرده است.  $¯RÎ) ’Å+ù=ãZy™ šø‹n=tã Zwöqs% ¸x‹É)rO(سوره مزمل،  آیه ۵)

امام سجاد (ع) فرمود:  هرآیه خزانه ای است ازخزائن علم الهی باید توجه داشت قرآن از کتابهای درسی سطح حوزه نیست، سنگین ترین علوم حوزه است تحملش بسیار دشوار است.  تحمل آن برای هرکس میسور نیست.

ادامه دارد.

 

18دسامبر/16

سیره ائمه

قسمت ششم

رئیس جمهور دانشمند و محبوب حجه‌الاسلام و المسلمین خامنه‌ای

پژوهشی درزندگی امام سجاد (ع)

یکی از بخشهای زندگی امام سجاد (ع) این است که ما ببینیم آِیا این بزرگوار برخورد تعرض آمیز با دستگاه خلافت داشته اند یا نه؟ دربحثهای گذشته به این موضوع اشاره مختصری کرده ام و حالا یک مقداری آن را  بیشتر توضیح خواهم داد:

تاکتیک آغاز دوره سوم حرکت ائمه (ع)

تا آنجایی که من در زندگی امام سجاد نگاه کرده‌ام و یادم هست نشانی از یک تعرض صریح و قاطع از قبیل آنچه که در زندگی بعضی از ائمه دیگر، مثل  امام صادق (ع) دردوران بنی امیه یا امام موسی بن جعفر (ع) هست، در زندگی امام سجاد(ع) مشاهده نمی کنیم، علتش هم آشکار است، زیرا اگر در آغاز حرکت ائمه در دوره سوم از دورآنهای چهارگانه امامت، که از آغاز زندگی امام سجاد شروع می­شود، دست به چنین حرکت تعرض آمیزی می­زدند مطمئنا  کاروان پرمسئولیت و خطیر اهل بیت به آنجائی که می ­خواستند نمی­رسید. هنوز باغستان اهل بیت، که با باغبانی ماهرانه امام سجاد(ع) آبیاری و تربیت می­شد، آن استحکام کافی را به دست نیاورده بود نهال های نورسی در این باغستان بودند که تاب تحمل طوفآنهای سخت را نداشتند. همانطور که در اوائل این بحث اشاره کردم، در پیرامون امام سجاد(ع) عده بسیار کمی از علاقه مندان و شیعیان و مؤمنان به اهل بیت بودند، و  در آن دوران،  ممکن نبود که این عده قلیل را که مهمترین بار مسئولیت اداره تشکیلات تشیع را بردوش داشتند _ دم چک دشمن داد و اینها را به نابودی تهدید کرد.

اگر بخواهیم تشبیه کنیم، بایستی این دوران امام سجاد را تشبیه کنیم به دوران آغازین دعوت پیامبر­(ص) در مکه، یعنی آن چند سال اول که حتی دعوت، علنی هم نبود. شاید بشود دوران امام باقر (ع) رابه دوران دوم مکه _ دوران علنی شدن دعوت_ تشبیه کرد و دورآنهای  پس از آن را به دورآنهای بعدی دعوت. از این رو تعرض، صحیح انجام نمی‌گرفت.

مطمئنا اگر آن برخوردهای تندی که ما در بعضی از کلمات امام صادق (ع)  و امام کاظم (ع) و امام هشتم (ع) ملاحظه می‌کنیم، از امام سجاد (ع) سر می‌زد، عبدالملک مروان که در اوج قدرت خود بود به آسانی می­توانست بساط تعلیمات اهل بیت را برچیند و مجددا کار از سر شروع شود و این عمل عاقلانه و توام با جزمی نبود. لکن با این حال، در لابلای کلمات امام سجاد(ع) که احتمالاً مربوط به اواخر زندگی و دوران طولانی امامت این بزرگوار هم می­باشد،  اشاره ها یا جلوه‌هائی از تعرض با دستگاه خلافت مشاهده می­شود. [۱]

جلوه هایی از تعرض ائمه (ع)

این جلوه‌های تعرض آمیز درچند شکل بود. یک شکل از آنها همان بود که در نامه‌ی امام سجاد به محمد بن شهاب زهری ملاحظه کردید،  یک شکل در بیان موضع و پایگاه خلفای اموی است در پوشش تعلیمات معمولی و عاری دینی. حدیثی است از امام صادق(ع) که می­فرماید: «ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکی اذا حملو هم علیه لم یعرفوه» _بنی امیه برای مردم راه فراگرفتن ایمان را باز گذاشتند اما ر اه فرا گرفتن شرک را بستند، بدین خاطراگر مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را  نشناسند. یعنی بنی امیه اجازه می­دادند علما و اهل دین و از جمله ائمه اطهار(ع) راجع به نماز و حج وزکات و روزه و عبادت و . .  .  و هم چنین راجع به توحید و نبوت، سخن بگویند و احکام الهی را دراین گونه موارد بیان کنند.  ولی راه را بازنمی­گذاشتند که راجع به مفهوم شرک و مصادیق و جلوه های آن درجامعه بحثی کنند و مردم را بیاموزند، زیرا اگر این معارف مربوط به شرک را به مردم می­آموختند، آنان فورا می­فهمیدند که مشرکند،  می فهمیدند آن چیزی که بنی امیه آنها را دارند به سوی آن سوق می­دهند شرک است،  فورا می شناختند که عبدالملک و دیگر خلفای بنی امیه طواغیتی هستند که در برابر  خدا قد علم کرده اند و کسی که از آنها اطاعت کند،  در حقیقت به شرک رو آورده است.

به این جهت بود که اجازه نمی دادند مردم معارف مربوط به شرک را فراگیرند.

ما در اسلام وقتی درباره توحید بحث می­کنیم،  بخش مهمی از مباحثمان مربوط به شناسائی شرک و مشرک است.  بت چیست و چه کسی بت پرست است؟

مرحوم علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، جلد ۴۸، صفحه ۹۶-۹۷ بیان جالبی دارد. می­فرماید: «ان آیات الشرک ظاهرها فی الاصنام الظاهره و باطنها فی خلفاء الجور الذین اشرکوا مع ائمه الحق و نصبوا مکانهم. » یعنی آیات شرک در قرآن، ظاهرش درباره‌ی بتهای ظاهری و نمایان است، اما باطن و تاویل آنها در باره خلفای جور است، آنان که به ناحق خود را خلیفه می­نامیدند و بر جامعه ی اسلامی حکومت می­کردند، و با امامان حق شریک شدند در ادعای حکومت اسلامی و حاکمیت بر جامعه‌ی مسلمانان، خود این شرک با ائمه حق، شرک با خدااست زیرا ائمه حق،  نمایندگان خدا هستند و از زبان خدا حرف می­زنند، و چون خلفای جور، خود را در جای آنها گذاشتند  و خود را با آنها در ادعای امامت شریک کردند، بنابراین اینها بت هستند و طاغوتند و هرکس که از آنها اطاعت کند، او در حقیقت مشرک شده است.

البته علامه مجلسی تو ضیح جالبی هم دنبال آن بیان دارد .  پس ازا ین که بیان می­کنند که آیات قرآنی مخصوص دوران حضرت رسول صلی الله علیه وآله نیست، بلکه ساری و جاری است در تمام اعصار و ادوار، می­فرماید: «فهو یجری فی أقوامٍ ترکوا طاعه ائمه الحق و اتبعوا ائمه الجور»

-این تعبیر «شرک» درباره مردمی هم صدق می­کند که اطاعت امامان حق را ترک گفتند و ازائمه جور پیروی کردند.

«لعدو لهم عن الأدله العقلیه  و النقلیه و اتباعهم الاَهواء و عدولهم عن النصّوص الجلیّه»

-زیرا اینها از ادله عقلی و نقلی که دلالت می­کرد بر این که مثلاً عبدالملک نمی تواند حاکم مسلمانان و خلیفه آنها باشد عدول کردند. ازنصوص و دلائل روایات آشکار عدول کردند و به هوسها و هواهای خودشان رو آوردند. مردم می­دیدند که زندگی بی درد سر از نظرتعرض حاکم برای آنها راحت تر است، لذا با همان راحت طلبی خود گذراندند و تبعیت از ائمه جور کردند بنابراین، آنها هم مشرک بوده اند.

ازاین رو، می­بینیم هنگامی که ائمه بخواهند شرک را بیان کنند یک تعرض نیمه آشکاری با دستگاه خلافت خواهدبود.  این کار در زندگی امام سجاد و در کلمات ایشان هست.

نمونه دیگری هم ازاین جلوه‌های تعرض را ما در برخی از مکاتبات میان امام سجاد (ع) و عبدالملک – خلیفه مقتدر اموی – مشاهده می­کنیم، که من دو نمونه آن را در این جا اشاره می کنم:

۱-یک وقت عبدالملک نامه ای نوشت به امام سجاد(ع) و حضرت را بر ازدواج با کنیز آزاد شده ی خودش ملامت کرد. حضرت کنیزی داشتند و آن کنیز را آزاد کردند سپس با او ازدواج کردند . عبدالملک نامه ای نوشت و امام را مورد شماتت قرار داد.  البته کار امام یک کار بسیار انسانی و اسلامی بود، برای اینکه یک کنیز را از قید عبودیت و رقیت آزاد کرده بود و سپس به همان کنیز برده، شرافت بخشیده و او را همسر خود قرار داده بود، و این کاربسیار انسانی و جالبی است. ولی انگیزه عبدالملک از نامه نوشتن این بوده که درضمن اینکه تعرضی به امام سجاد کرده باشد،  می خواست به آن بزرگوار بفهماند که از مسائل داخلی ایشان هم مطلع است و بدین وسیله یک تهدید ضمنی بود برای حضرت امام سجاد(ع) در پاسخ،  نامه ای نوشتند و در مقدمه فرمودند:  این کار هیچ اشکالی ندارد و بزرگان هم چنین کاری کرده اند،  پیغمبر خدا هم چنین عملی انجام داده است،  از این رو هیچ ملامتی بر من نیست: «فلا لؤم علی امریءٍ؛ مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیه» یعنی هیچ پستی و خواری برای مردم مسلمان وجود ندارد بلکه پستی و خواری همان پستی و خواری جاهلیت است. به صورت طنز وخیلی لطیف او را به سوابق جاهلیت پدرانش توجه دادند،  یعنی شما هستید که از خانواده مردم جاهل و مشرک و دشمن خدا هستید و آن رویه در شما وجود دارد، اگر بنا است سرافکندگی در کسی وجود داشته باشد، از آن باید سرافکندگی داشته باشد نه اینکه با یک زن مسلمانی از دواج کرده است.

هنگامی که نامه به عبدالملک رسید،  سلیمان،  پسر دوم عبدالملک نزد پدرش بود، و هنگامی که نامه خوانده شد،  اوهم شنید طنز و سرزنش امام را، و اوهم همانند پدرش درنامه احساس کرد، رو به پدرش کرد و گفت:  ای امیرالمؤمنین ! ببین، علی بن الحسین  چه تفاخری بر تو کرده است ؟ یعنی دراین نامه فهمانده است که پدران من همه مؤمنین بالله بوده‌اند و پدران تو همه کفار ومشرکین بوده اند. می­خواست پدرش را تحریک کند که یک عمل حادی در مقابل این نامه انجام دهد. ولی عبدالملک از پسرش عاقل تربود و می‌دانست که نسبت به چنین قضایائی نباید با حضرت سجاد(ع) درگیر شود لذا به پسرش خطاب کرده گفت:  چیز ی نگو پسرم! این زبان بنی هاشم است که صخره ها را می­شکافد .  یعنی زبان استدلال اینها بسیار قوی است و درشت گو هستند.

۲- نمونه دیگر، نامه‌ دیگری است که بین امام سجاد(ع) عبدالملک رد و بدل شده و داستانش چنین است:

عبدالملک اطلاع پیدا کرد ه بود که شمشیر پیغمبر (ص) در اختیار حضرت سجاد(ع) است و این چیز جالبی بود،  زیرا یادگار پیغمبر بود و مایه ی تفاخر، وانگهی بودن آن شمشیر نزد امام سجاد، خطری برای عبدالملک بود،  زیرا مردم را به سوی خود جلب می­کرد، لذا در نامه ای که به امام سجاد نوشت درخواست کرد که حضرت شمشیر را برای او بفرستد، درذیل نامه هم نوشته بود که اگر کاری داشته باشید من حاضرم کار شما را انجا م دهم !یعنی پاداش آن هبه را هم در ضمن نامه وعده کرده بود.

امام جواب رد داد. مجدداً به حضرت، نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، من سهمیه تو را از بیت المال قطع خواهم کرد. [۲]

امام درپاسخ نوشت:  «اما بعد، خداوند عهده دار شده است که بندگان متقی را از آنچه نا خوشایندی است نجات ببخشد، و از آنجا که گمان ندارند روزی دهد . و در قرآن فرموده است:  همانا خدا دوست نمی دارد هیچ خیانتگر ناسپاس را (ان الله لایحب کل خوان کفور) اکنون بنگر که کدام از ما دو نفر با این آیه منطبق تریم » این لحن بسیار تندی در مقابل خلیفه بود،  زیرا این نامه بدست هرکس می­افتاد، می ­فهمید که امام سجاد اولاً: خودش ر ا خیانتگر و نا سپاس نمی­داند. ثانیاً: هیچ کس درباره‌ی آن بزرگوار چنین تصوری را ندارد، زیرا او انسان بزرگوار و مرد شایسته و برگزیده ای از خاندان پیغمبر بود و هرگز منطبق با این آیه نبود.  بنابراین نظر امام سجاد این بودکه تو خیانتگر و ناسپاس هستی! تا این حد،  امام در مقابل تهدید او تندی می­کرد .

اینها نمونه هایی بود از تعرضهای امام سجاد نسبت به دستگاه خلافت اموی.

۳- اگر نمونه دیگری را هم بخواهیم اضافه کنیم،  بایستی اشعار نقل شده ازحضرت سجاد (ع) یا اشعار نقل شده از یاران آن حضرت را به حساب بیاوریم .  این هم نوعی تعرض بود،  زیرا بفرض اینکه خود حضرت هم تعرضی نمی­کرد،  اما نزدیکان آن حضرت تعرض می­کردند، این به نوعی تعرض امام سجاد به حساب می­آمد.

تعرض فرزدق و یحیی

حضرت،  شعرهائی دارند که فعلا من نتوانستم پیداکنم ولی قطعا هست.  چند شعری از حضرت هست که خیلی تند و انقلابی است. شعرمعروف فرزدق هم نمونه‌ی دیگری است. داستان فرزدق، را هم مورخین و محدثین نقل کرده اندکه خلاصه اش این است:

هشام، پسر عبدالملک، در دوران قبل از خلافت، به مکه رفت، مشغول طواف بود.  خواست حجرالاسود را استلام کند، زیرا مستحب است درطواف، حجر الاسود را  استلام کنند. چون جمعیت، نزدیک حجر الاسود خیلی زیاد بود، هرچه کرد نتوانست خود را  به  حجر الاسود برساند و این در صورتی بود که او شاهزاده و پسر خلیفه و دارای مرافقین و محافظین و اطرافیانی هم بود ولی مردم،  با بی اعتنایی به مقام آن شاهزاده، او را پس زدند و این آدمی که با ناز و نعمت پرورش یافته بود آدمی نبود که بتواندبین مردم رفته همانند آنها حجر را ببوسد. خلاصه از استلام حجر مایوس شد، به طرف یک بلندی مشرف برمسجد الحرام  آمد و همانجا نشست وبنا کرد مردم را تماشا کردن. اطراف اوهم عده ای نشسته بودند، دراین بین، یک مرد بسیار موقر و متین و دارای سیمای زاهدانه و ملکوتی، درمیان طواف کنندگان آشکار شد و به طرف حجرالاسود رفت. مردم به طور طبیعی راه را  برای امام باز کردند و بدون این که هیچ‌گونه زحمتی برای او بوجود بیاید، با خیال راحت حجر را استلام کرد و بوسید و سپس برگشت و مجددا مشغول طواف شد.

خیلی برهشام گران آمد که ببیند او پسرخلیفه است و کسی برای او ارجی قائل نیست،  بلکه بامشت ولگد او را طرد می­کنند و راهش نمیدهند که حجر را استلام کند! از آن طرف یک مرد دیگری پیدا می­شود که با کمال راحتی حجر الاسود را استلام می­کند. با عصبانیت پرسید:  این مرد کیست؟ اطرافیها شناختند که او علی ابن الحسین (ع) است، لکن برای اینکه مبادا هشام از آنها نگران شود، نگفتند زیرا معلوم بود میان خانواده هشام  و خانواده امام سجاد(ع) اختلاف هست، و همیشه بنی امیه و بنی هاشم اختلاف داشته‌اند.  نخواستند بگویند او بزرگ خانواده دشمن تو است که این طور مردم به او علاقه مندند،  چون این را نوعی اهانت به هشام به حساب می­آوردند.

فرزدق شاعر- که از مخلصین و دوستان اهل بیت بود- در انجا حاضر بود تا دید اینها تجاهل کردند و وانمود کردند که علی بن الحسین را نمی شناسند، جلو رفت و گفت:  ای امیر! اگر اجازه میدهی من اور ا معرفی کنم.  گفت:  معرفی کن، فرزدق یک قصیده ای در آنجا گفت که از معروفترین قصاید شعرای اهل بیت است و سرتا پا مدح غرّای علی ابن الحسین (ع) است.  با این بیت شروع می­شود:

هذا الذی تعرف البطحا ء و طأته و البیت یعرفه و الحِلّ والحرم

اگر تو نمی شناسی که او کیست این آن کسی است که سرزمین بطحاء، جای پای اور ا می­شناسد، این آن کسی است که حل و حرم او را می­شناسد، این آن کسی است که زمزم و صفا اورا می­شناسد،  این فرزند پیغمبر است . . .  این فرزند بهترین مردم است. . .

بنا کرد به تعریف کردن در یک قصیده ی غرائی و همچنین خصوصیاتی از امام سجاد(ع) را ذکر کردن که هرکلمه ای مثل خنجری برقلب هشام فرو می­رفت و از آن پس مغضوب هشام واقع شد و هشام اورا طرد کرد و حضرت علی بن الحسین، صله ای (پولی) برای او فرستادند او پول را نپذیرفت و گفت:  من این شعر را برای خدا گفته ام و از شما پول نمیگیرم.

چنین تعرضهائی دربین یاران امام مشاهده میشد، که یک نمونه دیگرآن برخورد یحیی بن ام الطویل است،  واین البته جزء شعر نیست.

یحیی بن ام الطویل ازجوآنهای بسیار شجاع و مخلص نسبت به اهل بیت بود،  همواره به کوفه میرفت و مردم ر ا جمع میکرد و فریاد میکشید: «ای مردم! ( مردمی که دنباله رو حکومت بنی امیه بودند) مابه شما کافر هستیم ! ما شما را قبول نداریم، تا وقتی که شما به خدا ایمان بیاورید». از این سخن چنین برمی آید که او، مردم را مشرک میدانست و آنان را به مشرک و کافر خطاب می­کرد.

این چنین جلوه‌ها ی تعرضی در زندگی حضرت سجاد(ع) ویارانش مشاهده میشود.

تعرض دستگاه بنی امیه به امام سجاد (ع)

این خلاصه ای اززندگی امام سجاد است.  البته این نکته را هم اشاره کنم:  علیرغم اینکه امام سجاد(ع) دردوران امامت پر بارخود، که ۳۴سال طول کشیده است، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند،  ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گستردن دعوت اهل بیت، کارخود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد به طوری که به آن بزرگوار تعرضهایی هم نمودند و لااقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر ازمدینه به شام بردند.

این غل و زنجیر که نسبت به امام سجاد(ع) معروف است در حادثه کربلا، به طور یقین معلوم نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند اما در آن ماجرا یقینی است، یعنی جضرت را ازمدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگری هم مورد شکنجه وآزار مخالفان قرا ر گرفتند و سرانجام هم در سال ۹۵ هجری- درزمان خلافت ولید بن عبدالملک – بوسیله عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.

 

[۱] . همین جا اشاره کنیم که آنچه ما دراینجا بحث می کنیم، غیر از آن برخورد تعرض آمیز نخستین امام سجاد (ع) با یزید و دستگاه خلافت آل ابوسفیان است که آن بحث دیگری دارد و قبلا راجع به آن بحث کرده ام.

[۲] . در آن زمان تمام مردم از بیت المال سهمیه می گرفتند و امام هم همانند سایرین ازبیت المال سهیمه معینی می گرفت.

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت نهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

دادستان کل انقلاب اسلامی

محارب

هشتم :  کیفیت کیفر اهل کتاب و اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی:

قبلاً لازم است بدانیم که تحت لوای حکومت اسلامی، اقلیتهای مذهبی برسمیت شناخته شده ازطرف اسلام مانند یهود و نصاری و مجوس (زرتشتیها) که با اهل کتاب معروفند با شرائطی می­توانند در کمال راحتی و آسایش زندگی کنند و اجتماعات مذهبی خود را تشکیل بدهند و معبد و کنیسه و کلیسای خود را در کشور اسلامی حفظ کنند و درمیان خودشان و برای فرزندان خودشان به تعلیم و تربیت و آموزش مذهبشان بپردازند و از کلیه مزایا و حقوقی که یک مسلمان در اجتماع برخوردار است آنها نیز برخوردار باشند- بجز مسائلی که در شرایط ذمه گفته شده است – و جان ومال و عرض و حقوق انسانی آنان در پناه اسلام و قوانین اجتماعی آن محفوظ و محترم است و مجریان احکام و قوانین اسلام و دولت و مامورین انتظامی و مسئولین قضایی موظفند که از حقوق و منافع بحق آنان دفاع نمایند و جلوی متحاوزین به حقوق آنان را بگیرندو از تمام مزایای مملکتی و منابع طبیعی مانند مسلمین، آنها را برخوردار نمایند البته شرایطی هست که به شرائط ذمه معروف است و اهل کتاب با تعیین دولت اسلامی باید شرایط و مقررات حکومتی و اسلامی را عمل نمایند و اگر تحت مقررات و شرائط حکومت اسلامی در نیایند «کفار حربی» محسوب شده و آن احترام وامنیت وبرخوردار ی از منافع اجتماعی را نمی­توانند داشته باشند.

قانون اساسی در اصل سیزدهم میگوید:

ایرانیان زرتشتی،  کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته می شوند که درحدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی برطبق آیین خود عمل می­کنند .

برای روشن شدن اذهان، شرائط ذمه را با اختصار توضیح می­دهیم:

اگر افراد اهل کتاب زرتشتیها و مسیحی ها و یهودی‌ها در جامعه اسلامی و زیرلوای حکومت اسلامی بخواهند زندگی کنندو شرایطی را بپذیرند اهل ذمه نامیده می‌شوند شرائط ذمه بطوریکه محقق در کتاب شرائع فرموده است شش چیز است:

۱-قبول جزیه:  یعنی مقدار مالیاتی که ولی و حاکم مسلمین و با دولت اسلامی برعهده ی آنها قرار میدهد که سالیانه باید بپردازند البته تعیین مقدار مالیات و این که به تعداد نفوس مالیات بپردازند و یا حساب زمین هایی که دارند، بعهده ی امام و حاکم مسلمین است که طبق مصالح جامعه اسلامی مشخص نماید.

۲- این که هرگز آنچه را منافات با امان از طرف ولی مسلمین دارد انجام ندهند مانند مبارزه با حکومت اسلامی، ایجاد در گیری و آشوب در جامعه،  کمک رسانی به مشرکین و دشمنان حکومت اسلامی،  جاسوسی بنفع اجانب و هرگونه توطئه علیه دولت و رژیم اسلامی که اگر برخلاف این دوشرط رفتار نمایند یعنی جزیه و مالیات ندهند و یا در توطئه های گوناگون – بهر نحوی- شرکت نمایند محارب محسوب شد و از ذمه و امان اسلام خارج می شوند.

۳- مسلمانان را به هیچ وجه مورد آزار و اذیت خود قرار ندهند و بر خلاف احکام اسلام با آنها رفتار ننماید .  مانند ارتکاب عمل زنا و لواط و سرقت و پناه دادن اجانب و امثال آنها.

۴- اینکه به انجام گناهان، تظاهر نکنند، مانند مشروب خواری علنی، خوردن گوشت خوک در ملاء عام و ازدواج با محرمها که اگر به یکی از گناهان مذکور تظاهر کنند از ذمه خارج شده و احکام اهل ذمه دربار ه‌ی آنان جاری نیست.

۵-معبد و کنیسه و کلیسای تازه ای غیر از آنچه دارند درست نکنند ولی در همان هایی که دارند می­توانند عبادت و همدیگر را ارشاد کنند.

۶-بپذیرند که احکام اجتماعی و حقوقی و جزائی و اقتصادی اسلام درباره ی آنان اجرا شود البته دررابطه با شرائط سوم تا ششم (چهار شرط اخیر)میان فقهای اسلام، اختلاف است و بیشتر فقها مانند خود محقق و دیگران فرموده‌اند که دو شرط اولی را اگر عمل نکنند از ذمه اسلام خارج میشوند ولی در رابطه با چهار شرط اخیر، ولی مسلمین و دولت اسلامی می­تواند از ابتدا درضمن قرارداد ذکر کند و از شروط ذمه بشمارد که در این صورت اگر عمل نکنند از ذمه خارج میشوند و در این صورت اگر مرتکب خلافهای مذکور در چهار شرط شدند مانند همه ی مسلمین، مجازات میشوند و احکام جزائی اسلام دربار ه ی آنان اجرا می­گردد لکن از ذمه اسلام خارج نمی­شوند و هم چنان، جان و مال و عرض آنان محترم و در پناه دولت اسلامی محفوظ است و متجاوزین به حقوق شان مجازات میشوند.

مرحوم شیخ بزرگوار، طوسی(ره) در کتاب مبسوط،  جلد۲،  صفحه۴۳ می فرماید:

« فصل فیما یشترط علی اهل الذمه: المشروط فی عقد الذمه ضربان: احدهما یجب علیهم فعله و الاخر یجب علیهم الکف عنه، فما یجب علیهم فعله علی ضربین: احدهما بذل الجزیه و الاخر التزام احکام المسلمین و لابد من ذکر هذین الشرطین فی عقد الجزیه لفظا و نطقا، فان اغفل ذکرهما او ذکر احدهما لم ینعقد، لقوله تعالی:  | ۴Ó®Lym (#qäÜ÷èムsptƒ÷“Éfø۹$# `tã ۷‰tƒ öNèdur šcrãÉó»|¹(توبه ۲۹) و الصغار التزام احکام المسلمین و اجراؤها علیهم و اما ما یجب الکف عنه فعلی ثلاثه اضرب: ضرب فیه منافاه الامان، و ضرب فیه ضرر علی المسلمین، وضرب فیه اظهار منکر فی دارالاسلام و ذکر هذه الاشیا کلها تاکید و لیس بشرط فی صحه العقد. . . »

-آنچه در قرار داد با اهل ذمه لازم است شرط بشود دو قسم است:  ۱-چیزهاییکه فعل آنها بر آنان واجب است ۲- اعمالی که ترک آنها و اجتناب از آنها بر اهل ذمه لازم است.

اما قسم اول دو چیز است:  اول پرداختن جزیه (مالیات) به دولت اسلامی. دوم- بعهده گرفتن عمل به احکام اجتماعی مسلمین اعم از قوانین سیاسی و اقتصادی و نظامی و انتظامی که جنبه عمومیت  واجتماعی بودن دارند.[۱] و این دوشرط را باید در ضمن قرا رداد.  کتبا و یا شفاها ذکر کردو اگر درقرار داد فراموش بشوند باطل است و قرار دا د منعقد نمی­­شود برای اینکه پروردگار متعال می­فرماید :

« حَتّی یُعطُو ا الجِزیَهَ عَن  یَدو هُم غِرُونَ صاغِروُنَ»[۲]

مراد از« صغار» گردن نهادن به احکام مسلمین و اجرای آن است و اما قسم دوم نیز خود سه قسم دارد اول – اعمالی که انجام آنها منافات با امان نامه دارد و با ارتکاب آنها از امان اسلام خارج میشود. دوم- اعمالی که به مسلمین ضرر میرساند. سوم- متظاهر بودن با اعمالی که در اسلام از منکرات محسوب میشود و اگر این سه چیز را در قرار داد ذکر کردند بهتر است ولی اگر ذکر نکردند قرارداد باطل نمی شود. سپس میفرماید: اما قسم اول که  منافات با امان دارد، مانند اینکه اجتماع کنند  و تشکیلات منسجم و منظمی درست کنند و یا به تشکیلات دشمن مسلمین بپیوندند و علیه اسلام و مسلمین بجنگند و اگر اینچنین کنند عهد و پیمان با حکومت اسلامی را شکسته اند، خواه در قرار داد این مطلب یاد آوری بشود یا نه برای این که شرائط ذمه بجهت این است که اهل کتاب، درامان مسلمین و اسلام باشند و مسلمانان نیز از خیانت و ظلم وتجاوزآنها در امان باشند.

و اما قسم دوم-که انجام آنها موجب متضرر شدن مسلمین است – شش چیز است: اول و دوم با زنهای مسلمین زنا و یا به اعتقاد خودشان ازدواج کردن. سوم- مسلمآنها را با حیله وتبلیغ وتوطئه از اسلام منحرف کردن. چهارم- راهزنی در جاده‌های مسلمین و بستن راهها بروی مسلمین، پنجم- نقاط ضعف و عیبهای مسلمین را در اختیار اجانب و کفار محارب گذاشتن. ششم – علیه مسلمین جاسوسی کردن و اطلاعات سری و ویژگی‌های نظامی و اقتصادی و اخلاقی مسلمین و دولت و نظام اسلامی را به وسیله نامه یا هروسیله دیگر (تلفن، تلکس، تلگراف،  بی سیم و. . . )دراختیار گروهها و احزاب و دولتهای مخالف حکومت اسلامی و محارب با آن گذاشتن.

و هرکدام از این شش قسمت اگر حین قرار داد ذکر شده در صورتی که اهل کتاب مرتکب شوند از امان اسلام خارج میشوند برای این که نقض عهد و پیمان خودشان انجام داده اند و حریم قرار داد و امان نامه را شکسته اند و حاکم و ولی مسلمین و دولت اسلامی مخیر است که آنها را اخراج کند ویا در صورت مقاومت، با آنها مانند کفار حربی رفتار نماید و حکم محارب درباره ی آنان اجرا کند. و اگر درقرار داد ذکر نشده باشد با ارتکاب آن اعمال، از امان مسلمین و اسلام خارج نمی شوند لکن مانند مسلمین – اگر این گونه اعمال را انجام دهند- مجازات میشوند اگر حد مشخص در اسلام درباره­­ی جرائم ارتکابی باشد همان ر ا درباره مرتکبین اعمال می کنند. واگر نباشد حاکم شرع با نظر و تشخیص و صلاحدید خود،  حکم تعزیر میدهد. و اگر اهل کتاب، خداوند متعال و یا رسول الله ( ص)

را سبب نمایند وفحاشی کنند باز مانند مسلمین، قتل آنها واجب است و عهد و پیمان بسته شده شکسته میشود،  و از امان اسلام خارج میشوند.

واما قسم سوم- که تظاهر به منکر در دارالمسلمین باشد و ضرری بر مسلمین نداشته باشد مانند ساختن معبد و کنیسه و کلیسای بیشتر از مقدار موجود در زمان قرارداد- بدون اجازه حکومت اسلامی – و ساختن ساختمان های بسیار بلند که به خانه مردم مسلمان اشراف داشته باشد و بلندتر از ساختمآنهای مسلمین باشد و ناقوس زدن و خوک وارد کردن و مشروب خواری و فروش آن در ملا عام و درانظار مردم مسلمان انجام گیر واجب است که اهل کتاب از همه آنها اجتناب کنند، خواه در امان نامه ذکر بشود یانه و اگر یکی از اعمال فوق را مرتکب شدند ازذمه و امان اسلام خارج نمی شوندلکن طبق حکم اسلام، حد ویا تعزیر درباره ی آنها اجرا میشود.  تا اینجا تقریبا بیانات شیخ طوسی را بخاطر اهمیت مطلب نقل کردیم و در کتابهای فقهی شیعه دررابطه با مسائل و شرائط اهل ذمه بحث، زیاد شده است. ما برای آشنایی خوانندگان گرامی، فهرست وار به چند مسئله اشاره می­کنیم:

  • اهل کتاب از نظر فقهای اسلام و طبق روایات واصله، فقط یهود و نصاری هستند وبا مجوس (زرتشتیها) نیز باید معامله اهل کتاب کرد و همانند آنها با آنان رفتار نمود وبعضی از روایات دلالت دارند که آنها نیز اهل کتابند .

مرحوم صاحب جواهر درکتاب جواهر میفرماید: «و کذا من له شبهه کتاب و هم المجوس بلا خلاف اجده فیه الا من ظاهر المحکی عن العمانی فالحقهم بعباد الاوثان و غیر هم ممن لایقبل منهم الا الاسلام ولکن قد سبقه الاجتماع بقسیمه ولحقه و تظافرت النصوص بخلافه»

-از کسانیکه اهل ذمه اند و از آنها جز یه ومالیات باید گرفت یهود ونصاری و کسانی که شبهه کتاب درآنها هست که مجوس هستند دراین زمینه روایات زیادی وارد شده است،  ما به چند نمونه کفایت می کنیم:

۱-مرحوم طوسی در کتاب مجالس، حدیثی از امام رضا(ع) نقل میکند که به وسیله پدربزرگوار و اجداد طاهرین خود از امام سجاد،  علی بن الحسین(ع) نقل میکنند که فرمود:  ان رسول الله (ص) قال: سَنُّوا بِهِم سُنَهَ اَهل ِ الکِتابِ- یعنی المجوس – رسول الله (ص) فرمودند:  رفتارتان با مجوس مانند روش شما با اهل کتاب باشد.

۲- شیخ مفید- رضوان الله تعالی علیه – درکتاب مقنعه از امیرالمؤمنین (ع) نقل می کند که فرمودند:

المجوس انما الحفوا با لیهود والنصاری فی الجزیه و الدیات لأنه قد کان لهم فیما مضی کتاب.

دراظهار نظر و تصمیم وی تا اجرای آن فاصله ای چندان نشد. از تأسیس جمهوری خلق چین در ۱۹۴۹ فقط یکسال میگذشت که نیروهای مسلح خود را به مرتفعات تبت فرستاد تا ازتصرف هند خارج کند. در ۱۹۵۰ نیروهای خود را به کره فرستاد تا نیروی آمریکایی را که به نام سازمان ملل متحد آمده بودند ازرود زرد عقب براند و به پشت مدار ۳۸درجه بنشاند.  سین کیانگ را که اکثریت مردمش مسلمانند،  یک کشور اسلامی خواند و با دادن استقلال داخلی به صورت یکی از ایالات جمهوری فدرال چین درآورد. فورمز که از اشغال ژاپن بیرون آمده بود محل استقرار ارتش چیانکایشک شده بود.  استقلال مغولستان خارجی را به موجب معاهده دوستی و دفاع که با شوروی در ۱۹۴۵ بسته شد، برسمیت شناخت.  مرزهایی که حکومت کمونیستی چین دردریای جنوب چین و سواحل بورئنو برسمیت میشناسد همان است که حکومت چیانکایشک رسم کرده است. مائو هم چنین با آنچه در کتاب رسمی حکومت چیانکایشک آمده بود موافقت کامل داشت، با این مطلب « از دورترین نقطه ی مرزهای جنوبی گرفته تا دورترین نقطه ی مرزهای غربی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.

پامیر منطقه ای است در غرب کشور که شوروی و افغانستان و چین بر سر آن اختلاف دارند چنانکه چین و جمهوری فیلی پین و هند و چین برسرحاکمیت جزایر توانشا-یا جزایرکورال – که درجنوب واقع است اختلاف دارند. مرزهای چین و برمه احتیاج به تعیین حدود دارد.[۳]

نیروهای چین درسالهای ۵۶-۱۹۵۵به طرف مناطقی که با برمه مورد اختلاف  بود براه افتاد. درمذاکراتی که میان دولتین صورت گرفت،  چین حاضر نشد درمورد زمین هایی که جزئی از خاک خود میدانست کوچکترین گذشتی نشان دهد هرچند از لحاظ اقتصادی یا استراتژیک کمترین ارزشی هم نداشتند.

شیوه ی رفتار خارجی دولتهای مختلف چین درطول دوره های تاریخ آن کشور در مورد زمین هایی که جز قلمر و چین میدانسته اند، ناشی از طرز تلقی آنان از حکومت است. آنان همیشه – وبا هر ایدلوژی و عقیده ای که داشته‌اند- حکومت ودیعه‌ای آسمانی و متعلق به کسی میدانسته اند که بتواند از مرزهای کشور در برابر حملات وحشیان –یا بیگانگان- دفاع کند وامنیت داخلی را از دستبرد شورشیان مصون بدارد. با این که مغولستان منطقه ای دوردست است اما در ۱۹۱۲ که حکومت مرکزی چین، تن داد به اینکه یک حکومت خود مختار ولی تحت الحمایه روسیه داشته باشد، جوانان میهن پرست چین علیه حکومت مرکزی دست به تظاهرات مخالفت آمیز خشنی زدند. حتی در ۱۹۵۰حکومت کمونیستی چین را که برای بیرون آوردن مغولستان از تحت الحمایگی شوروی اقدام جدی نمیکرد متهم ساختند که با رضایت دادن به جدائی مغولستان، سرزمین چین را به شوروی فروخته است. رهبران چین تحت فشار افکار عمومی مردم چین ناچارند باز پس گرفتن سرزمین های ازدست رفته را بعنوان هدف استراتژیک در سیاحت خارجی خود بشناسند و با همت و جدیت دنبال کنند هرچند آنان را به کشمکشهای بین‌المللی خطرناکی از مفهوم روشن و ثابتی است که مردم چین از حاکمیت ملی واز نقش ورسالت حکومت کنندگان دارند.

ادامه دارد.

 

[۱] – Chiang Kai – shek, Chaina s Desting, New York 1947, P. 34

[۲] – مصاحبه ای اوگاراستو با مائوسته تونگ در ۱۹۳۶، تحت عنوان: ستاره سرخ بر فراز چین، چاپ ۱۹۴۴، ص ۹۶٫

[۳] – Chaina Handbook, 1955- 56 (Taipei, Taiwan, 1955) P. 15

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت هفدهم

آیت الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

فلسفه پیدایش اقتصاد سرمایه داری بر اساس «سود جویی بی حد و حصر » بنیان گذاری شده است و این فلسفه که نه با فطرت انسانی متناسب است و نه با هدف ادیان الهی تطبیق می­کند باعث بسیاری از مفاسد و تبعات شوم و آثار درد انگیز می ­گردد. در مقاله قبل، به شرح یکی از آنها که «پیدایش اختلاف طبقاتی است پرداختیم. اکنون به توضیح یکی دیگر از این مفاسد که رواج ظلم است مبادرت می ورزیم:

بازهم تاکید می‌کنم که این مفاسد باهم ارتباط دارند و ازیک ریشه، شاخه می­گسترانند و هریک ابعاد تازه‌ای پیدا می­کنند و ریشه همه مفاسد سرمایه داری امپریالیستی همان «سود جویی» و افزون طلبی » محض است.

ظلم نظام سرمایه داری

یک سرمایه دار امپریالیست برای نیل به اهداف خود طبعا باید عده‌ی هرچه بیشتری را به کار و زحمت وادارد و حاصل تلاش آنها را با پرداختن مزد هرچه کمتری متصرف شود تا سود هرچه افزونتری کسب کند. این همان استثمار شوم سرمایه داری است و از همین جا پایه ی یک ظلم گسترده در جامعه پی ریزی میشود. در این رابطه هرچه ثروت سرمایه دار بیشتر و قدرت و نفوذ او افزون تر شود زیاده طلبی اش نیز دامنه بیشتری می­گیرد و آنگاه درپی سود بیشتر، به اعمال ظلم گسترده تری دست میزند. این اعمال ظلم جنبه ها و جلوه های گوناگون دارد، سرمایه دار می­کوشد تا کارگران محروم و زحمتکش را هرچه بیشتر استثمار کند و در حالیکه هرروز ساعات کار ا و را بالا میبرد و وادارش می­سازد تا تولید افزونتری از زحمت خود بدست بدهد مزد کمتری نیز به او می­پردازد. کارگر درچنین سیستمی فقط آن قدر عائدی و در آمد دارد که با آن بتواند حداقل معیشت خود وخانواده اش را در حد بسیار پایین و جلوگیری از مرگ ناشی از گرسنگی، تامین کند.  وی نه تنها از هیچ گونه وسائل ولوازم رفاهی برخوردار نیست بلکه برای فردای زندگی خود نیز هیچ گونه تامین و تضمینی ندارد،  زیرا به محض اینکه پیر و فرسوده و از کار افتاده شد سرمایه دار و صاحب کارخانه او را کنار می­گذارد ونیروی تازه نفس و جوانی را جانشین وی میسازد.

درست است که در بسیاری ازجوامع، با فشار و رنجهای بسیار زیادی، قوانین استفاده از بازنشستگی و ازکارافتادگی برای کارگران  و محرومان تدوین شده ولی اغلب، چنان ناقص و نارسا و ظالمانه است که گاهی حتی کمتر ازنصف همان دست مزد بخور ونمیر هنگام اشتغال و فعالیت کارگرنیز بدست او نمی رسد.

همچنین در این گونه نظامها کارگر- و اصولا تمام طبقات محروم اجتماع- از بهداشت و درمان و پزشک و خدمات بیمارستانی و درمانی کامل نیز بی بهره‌اند.

باتمام این مظالم، هرگاه کارگران برای دستیابی به اندکی رفاه و تامین زندگی بهتر،  اقدام به کوچکترین اعتراض بکنند با اعمال زور و فشار بشدت سرکوب میشوند و در این موارد،  سرمایه دار حتی قادراست که از نیروی نظامی نیز کمک بگیرد و با تفنگ و مسلسل به مقابله با گروهی کارگر و محروم و بی دفاع و غیر مسلح برود که تنها جرم آنان تقاضای دستمزد بیشتر و برخورداری از زندگی بهتر است .

علت اصلی این قبیل جریآنها در این گونه سیستم ها این است که دولت و سرمایه داران با یکدیگر وابستگی و پیوند نزدیک دارند،  زیرا ارکان دولت، با جماعت مالی سرمایه داران، برسرکار می آیندو مصدر مقامات می­شوند. لذا خود را نسبت به سرمایه مدیون میدانند و برای حفظ منافع او احساس مسئولیت! می­کنند ونیزچنین دولتی برای بقای خود و حفظ قدرت غیر قانونی و غاصبانه اش چون میداند که درمیان توده ی مردم هیچگونه پایگاهی ندارد و نمی تواند به طبقه محروم و مستضعف  متکی باشد ناچار به پول و عنوان و شهرت سرمایه داران اتکاء می­کند.

این است که سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری همواره به حمایت و دفاع از یکدیگر می پردازند و می­کوشند تا با قدرت و پول و قوه ی قهریه ای که در اختیار دارند دوام و بقای یکدیگر را تضمین کنند.!

یکی ازنمونه های آشکار این موارد،  درایران پیش از انقلاب اسلامی – که می توان گفت یکی از بی­شرمانه ترین نمونه های آن بود- جریانی بود که درمورد کارگران «کارخانه ی چیت سازی » رخ داد. در آن هنگام، کارگران کارخانه چیت سازی به عنوان اعتراض به کمبود وحشتناک دستمزدها – که به طور مسلم زندگی بخور و نمیر را نیز برا ی آنهاو خانواده شان تامین نمی کرد – دست به اعتصاب زدند.  آنها برای احقاق حق خود اقدام به یک راهپیمایی  آرام کردند تا توجه مسئولان امور را نسبت به وضع خود و خانواده شان- که دربدترین شکل فقرو فاقه بسر میبردند- جلب کنند اما مسئولان امور نه تنها به وضع و درد آنها توجه نکردند، بلکه باتمام نیرو کوشیدند تا اعتصاب و تظاهرات آنها را درهم بشکنند و بجای توجه بوضع آنها، منافع صاحب کارخانه ی چیت سازی را تامین کنند.  آنها دراین رابطه، قوه قهریه و نیروی ژاندارمری را وارد میدان عمل کردند و همان نیروی انتظامی – که در ظاهر مسئول و مأمور حفظ جان و مال و زندگی مردم کشور است، درمقابل گروهی از محروم ترین طبقات مردم کشور،  دست به اسلحه بردو صفوف آرام کارگران و زن وفرزند و خانواده های آنان را – که همراه شوهران و پدران خود در تظاهرات شرکت کرده بودند – به خون و آتش کشید.

درآ ن مقابله ی خونین که در جاده ی شهر ری، مقابل کاروانسرا سنگی رخ داد،  دهها زن و مرد و پیر وکودک در خون خود غلتیدند و جراحت های سخت برداشتند و ۱۸ تن از انان نیز کشته شدند!

این نمونه ی شرم آور – که موارد مشابه آن فراوان رخ داده و طبقه محروم و مستضعف  ایران هرگز  آن را فراموش نخواهدکرد تنها نشان دهنده ی یکی از ظلمهای فراوانی است که در سیستم های سرمایه داران و دولت های سرمایه داری چگونه برا ی حفظ منافع یکدیگر حاضرند با هم همکاری کنند و دست به هر کاری حتی جنایت و خونریزی بزنند.

البته اقتصاد اسلامی که براساس عدل و قسط خداوندی پی ریزی شده است ازچنین جریآنهای ظالمآنهای منزه و مبرا است. اسلام حقوق کارگر را – چنانکه خواهیم گفت – بسیار مهم و محترم شمرده و برای کارگران احترام و تکریم فوق العاده ای قائل گردیده است و علاوه بر اینکه این گونه جریآنها را هرگز اجازه نداده است،  آنرا سخت محکوم و تقبیح نیز نموده است.

نمونه دیگر از ظلم و اجحاف دنیای سرمایه داری این است که آنها در زمینه گسترش ظلم برای اینکه کار بیشتر و تولید افزون‌تر را دربرابر مزد هر چه کمتری خریداری کنند دست به استخدام «زنها و کودکان خردسال» میزنند، زیرا زنی که برای رفع احتیاجات خانواده اش مجبور به کارکردن است و کودک خردسالی که از فرط استیصال بجای رفتن به مدرسه، عمرخود را در کارگاههای تاریک و مرطوب می­گذراند طبعا ناچارند به تمام شرایط و تحمیلاتی که ازطرف سرمایه داران بوجود میآید گردن نهند و در برابر هرمقدار دستمزدی که برای آنها در نظر گرفته شود تسلیم گردند.  از این رو استخدام زن و کودک، به نفع سرمایه داری است که از به کار گرفتن محرومان هدفی جز تحصیل سود ندارد.

روشن است که این گونه کارگران بیش از دیگران مورد ظلم و ستم قرار می­گیرند،  در رژیم گذشته بسیار دیده میشد که کودک کارگر به شرکت در کلاسهای شبانه و انجام تحصیلات، علاقه وافری داشت و نسبت به آن ابراز تمایل می­کرد ولی صاحب کارخانه  در مقابل آن که عصرها یک ساعت زودتر از دیگران او را مرخص می­کرد درعوض، یا در دستمزد او کاهش بسیاری پدید می‌آوردو یا وادارش می­کرد که صبحها ۲الی۳ساعت زودتر از دیگران سرکار خود حاضر شود و یا مجبورش میکرد که تمام جمعه و تعطیلات رسمی و کارگری را بدون دستمزد در کار خانه مشغول کارباشد.

درمورد کارگران زن نیز ظلمهای  فراوان- و گاه توأم با فساد و فحشاء – اعمال میشد .

دین اسلام در قوانین مخصوص به کودکان که دررابطه با اقتصاد تنظیم می­کند باین نکته مهم تأکید مینماید که لازم است توجه به مسأله تربیت و تعلم کودکان -که دارای استعدادهای سرشار و شایستگی‌های فراوان میباشند- در درجه اول اهمیت قرار بگیرد تا از این استعدادها و صلاحیت‌ها در راه ساختن انسآنهای مفید و مثبت و صالح بهره  برداری بعمل بیاید و برنامه کارکردن آنها باید طوری باشد که باین هدف مهم لطمه‌ای وارد نکند.

در رابطه با بانوان نیز اسلام، وظایف حساس تربیت فرزندان شایسته که یکی از وظایف مهم مادران است وهم چنین فراگرفتن علم و دانش و مسائل اعتقادی و اخلاقی را در صدر برنامه ی زندگی آنها قرار میدهد و با کارکردن آنها هرچند ذاتا مخالف نیست ولی از نظر اسلام هرگز نباید این موضوع آنها را از مسائل مهمتر زندگی انسانی باز بدارد و به حیثیت انسانی و اسلامی آنان کوچکترین لطمه ای وارد بسازد .

ظلم قارون

ما در ابتدای بحث مربوط به سرمایه داری این نکته را متذکر شدیم که قرآن کریم درراه مبارزه با سرمایه داری ناهنجار یعنی آن سرمایه داری که مورد تنفر اسلام است و ما به شرح مفاسد آن پرداخته ایم- ازیک فرد به نام «قارون» که سمبل سرمایه داری مذموم است نام می­برد و مفاسد کار وی را با عنوان «بغی»که همان عنوان ظلم است آغاز می­کند و می­گوید:  * ¨bÎ) tbr㍻s% šc%Ÿ۲ `ÏB ÏQöqs% 4Óy›qãB 4Óxöt7sù öNÎgøŠn=tæ ( ç[۱]

یعنی :  قارون (سرمایه دار معروف اسرائیلی) از طایفه بنی اسرائیل بود و بر افراد آن طایفه ظلم کرد – دیگر توضیح نداده است که ظلم قارون به چه شکل بوده است؟

آیا از قدرت خود سوء استفاده کرده و دست به غصب و غارت اموال و املاک آنها زده است؟

آیا ظلم وی به این صورت بوده است که آنها را به زنجیر استثمار کشید و از اداء حقوقی که آنها دربرابر انجام کارو تلاش و تحمل زحمات خود استحقاق آنرا پیدا می­کردند سرباز میزد و آنرا ادا نمی کرد؟

آیا از پرداخت مالیاتی که به اموال صاحبان اموال تعلق می­گیرد و لازم است که اداء شود تا در راه تأمین مصالح اجتماعی و رفاه طبقه محروم صرف شود امتناع میورزید؟

قرآن هیچ یک از اینها را بخصوص نام نبرده است ولی کلمات قرآنی با مفهوم وسیع و گسترده ای که دارد همه‌ی اینها را در بر می گیرد و ظلم واجحاف دنیای سرمایه داری را که مورد بحث ما است شامل می­گردد.

نظر اسلام درمورد ظلم به کارگر

دراینجا برای اینکه به طور اختصار هم بوده نظر اسلام رانیز دراین مورد بازگو کنیم و شرح وتفضیل آن را برای فرصت دیگر که با توفیق خداوند بدست خواهد آمد بگذاریم .  تذکر این مطلب را لازم میدانیم که احادیث بسیار ی از پیشوایان بزرگ اسلام(ع) دراین رابطه که یکی از گناهان بزرگ و ستم های نابخشودنی، کسر گذاشتن ازارزش کار کارگر است صادر گردیده است و همین مطلب نظر اسلام را در رابطه با دنیای سرمایه داری و مبارزه‌ی قاطع اسلام را با آن روشن میسازد و ما برای نمونه توجه خوانندگان محترم را به تعدادی از آنها جلب می کنیم :

حضرت پیغمبر اکر م(ص) فرمودند:  کسی که حق کارگر را غصب کند و از ارزش کار او کسر بگذارد و حق و اجرت او را به طور کامل نپردازد خداوند از ثواب و پاداش کارهای نیک او کسر می گذارد و بوی بهشت را بر او حرام می­گرداند.

و نیز فرمود:  لعنت خداوند برکسی که کارگر را از اجرت و بدست آوردن عوض کار خود محروم و ممنوع نماید.

سه طبقه :

۱-کسی که بدروغ ، دینی را اختراع کند.

۲- کسی که دیگران را مورد سلطه و استعمار قرار دهد.

۳- کسی که اجرت و پاداش کار کارگر را غصب و او را استثمار نماید.

حضرت صادق (ع) فرمودند:  پست ترین گناه، این سه گناه است:

  • کشتن چهارپایان بدون علت و دلیل
  • امتناع از پرداخت مهریه ی زنان.
  • کارگران را از حقوق و بدست آوردن ارزش  و عوض کارشان منع کردن[۲]

ادامه دارد

 

[۱] . سوره قصص،  آیه ۷۶٫

[۲] . رجوع شود به وسائل الشیعه ، جلد ۱۳،  صفحه ی ۳۴۷٫

18دسامبر/16

نامه ها

  • برادر رزمنده غلامرضا ریاضی- گرگان

نظر ولی فقیه گاهی به صورت فتوی است و گاهی به صورت حکم ولایتی. در صورت اول اظهار نظر و مطرح کردن آن و استدلال بر آن هیچ مانعی ندارد. و هم اکنون فقهایی که اظهار نظر برخلاف نظر ولی فقیه در مسائل دینی می کنند بسیارند که برخی از آنها شاگردان و ارادتمندان امامند ولی اگر ولی فقیه حکم ولایتی صادر کند، بر همه واجب است متابعت ازآن حتی برفقیه دیگر، و نقص آن یا تخلف از آن حرام است

  • برادر فرج الله شمس- اصفهان

۱- اتفاقا غیبت در آنجایی گفته میشود که آن شخص دارای آن صفت باشد و گرنه تهمت است و بهتان

۲- این سؤال را از دفتر استفتائات امام بپرسید.

۳- افراد را نباید به زور وادار به نماز جماعت کرد ولی مقررات مدرسه برای تربیت دانش آموزان است باید رعایت نمود

  • برادر عبدالله محمدی – نجف آباد:

امام زمان (عج) در آخرین توفیقی که بوسیله آخرین نماینده خاص حضرتش صادر فرمودند، اعلام نمودند که از این پس هرکس ادعای ملاقات مرا نماید تکذیبش کنید.  درتفسیر این عبارت وجوهی ذکر شده است، از جمله این که کسی به عنوان نمایندگی خاص نمی تواند با آن حضرت ملاقات کند، یعنی مرحله ی غیبت صغری که نواب خاص امام زمان(عج) واسطه میان او و شیعیان بودند به پایان رسیده است و این منافات ندارد که اشخاصی متفرقه به زیارت حضرتش مشرف شوند، البته نباید ادعای هرکسی را پذیرفت زیرا بسیاری با همین ادعا خواسته اند به مقاصد شخصی برسند.

  • برادر اصغر استاد حمزه –تهران

برای عمل مستحبی از قبیل رفتن به دعای کمیل، نباید مادرتان را آزرده خاطر کنید اگر می توانید بدون اطلاع او بروید و گرنه کوشش کنید او را راضی نمایید. درغیر این صورت اگر مادرتان ناراحت میشود لازم نیست این عمل مستحب را انجام دهید.

  • برادرماشا الله حاتمی – اسلام آباد غرب:

پاسخ سؤالهای خود را در کتابهای «انسان و سرنوشت» و« عدل الهی » نوشته استاد شهید مطهری می توانید بیایید. و اما نرسیدن مجله به تمام نقاط کشور، امیدواریم بزودی و باهمکاری برادران و خواهران متعهد،  این مشکل حل شود و تمام هموطنان از آن بهره مند شوند.

  • خواهر زهرا دباغی – مازندران:

تقلید باید روی شناخت باشد یا این که دونفر عالم عادل که می‌توانند اعلم را تشخیص دهند، معرفی کنند. ضمنا دین از سیاست جدا نیست و رهبردینی و سیاسی یکی است.

  • برادر حبیب حیدری – کوهپایه اصفهان:

پاسخ خودرا ضمن مقالاتیکه در تشریح قانون اساسی درمجله آمده است، میتواند بیابید.

  • برادر سید ابوالقاسم هاشمی-رفسنجان

سؤال خود را از مسئولین امور بپرسید.

  • خواهر مریم محمدی-مشهد:

۱- هرگاه مکلف مطمئن شد که مجتهدی از مرجع تقلید خود اعلم است، باید به او رجوع کند و ربطی به تقلید والدین ندارد.

۲- درروایت است که خواب خود را ابتدا برای کسی نقل ننمایید و شاید دلیلش این باشد که تعبیرغلط آنها یک اثر روانی نامطلوب دارد، دراین مورد می توانید به سفینه البحار مراجعه کنید.

  • برادررسول-پ- زنجان:

تنها دعاهایی که از ائمه (ع) وارد شده است مورد اعتماد است نه هرچیزی که دعا نویسان می­نویسند. ضمنا مریض را واجب است به دکتر ببرند، گرچه شفا را خدا می‌دهد.

  • برادردهقانی- آبادان:

۱- جهان درمسیر پیشرفت و تکامل است و این از نظر آیات قرآن و تعالیم اسلامی واضح وضروری است.

۲-ازنظر مذهب اهل بیت، نه خبر صحیح است و نه واگذاری بلکه حالتی است میان این دو.  به کتابهای «انسان و سرنوشت» و « عدل الهی» استاد شهید مطهری مراجعه فرمایید.

  • برادر محمود- اهواز:

شما به وظیفه خود که همان نصیحت و موعظه و تبلیغ است به وجه احسن و با گفتار و رفتار ملایم ادامه بدهید و ضمنا احترام پدرو مادرخود را نگاه دارید و از بسیاری از بدیها چشم پوشی کنیدو برای آنها از خدا استغفار نمایید و چیزی را تا به چشم خود ندیده‌اید به آنها نسبت ندهید. بیش از این برشما تکلیفی نیست. راجع به مصارفی که در خانه میشود و شما از آن استفاده می کنید، وظیفه ندارید که از آنها تحقیق کنید، بلکه حمل برصحت کنید و برخود سخت نگیرید.

  • برادر رزمنده علی شنوادی-ایلام :

۱-بیشتر کتابهای امام علمی و عرفانی است که نمی توان به آسانی فهمید، بلکه باید تدریس میشود.

۲- تحریر الوسیله ، رساله مفصل امام است که تا کنون ترجمه نشده است.

۳- زبان خارجی دربعضی ازمدارس حوزه تدریس میشود.

  • برادراع-اه- شیراز:

هرجا احتیاط گفته میشود، اگر بعد از فتوائی در آن رابطه بیان شده باشد، احتیاط مستحب است و گرنه احتیاط واجب است. احتیاط مستحب را می توان ترک کرد ولی دراحتیاط واجب یاباید به آن عمل نمود یا به فتوای مجتهدی مساوی و اگر نبود به مجتهدی که از سایر مجتهدین اعلم باشد ولو از مراجع تقلید علمش کمتر باشد، عمل کرد .  حرام است وجایز نیست به یک معنی است.

  • خواهر اعظم حاج صالحی – اصفهان:

موضوع خواب وتعبیر آن و ارزش آن از نظر روانی و مذهبی مطلبی است پیچیده که مجال بحث آن نیست،  امیدواریم در آینده بحثی دراین مورد داشته باشیم، کتاب تعبیر خواب ابن سیرین هیچ اعتباری ندارد، و او همان کسی است که برحجاج بن یوسف ترحم میکرده است.

  • خواهر حمیده اکبری –قم

سئوال خودر ا مستقیما از مکتب توحید بپرسید.

  • برادر اصغر شهبازیان – تبریز:

درسوره طلاق آیه ۱۲آمده است:  «ª!$# “Ï%©!$# t,n=y{ yìö۶y™ ;Nºuq»oÿxœ z`ÏBur ÇÚö‘F{$# £`ßgn=÷WÏB »که درظاهر دلالت دارد بر اینکه زمینها بعدد آسمآنها میباشد.  اما اینکه مرا ازهفت زمین چیست، بحث، زیاد و احتمالات متعددی است ولی آنچه بحث را کوتاه میکنداین است که هنوز معنی هفت آسمان هم معلوم نشده است، بنابراین معلوم نشدن مراد از هفت آسمان یا هفت زمین نباید موجب تکذیب شود.

  • برادرم . م. -کاشان:

۱- اگر ناراحتی شما برای اسلام و انقلاب است خوب است ولی نه به این حد که موجب دلسردی شود، باید اولا به لطف خداوند و تأییدش مطمئن بود وثانیا همانگونه که امام فرمودند ما باید وظیفه خودرا انجام دهیم، دراین صورت ما پیروزیم گرچه همه ی ما کشته شویم.

۲- اگربه مقدار چهار رکعت از نماز شب را خوانده باشد، میتواند بقیه را ادامه دهد بعد از فجر ولی به سرعت تمام کند.

  • برادر حسن فرجی – تهران:

تمام شماره های قبلی محله موجود است، می توانید از قسمت امور مشترکین بخواهید.

  • برادر زین العابدین اوغلی –خوی:

شماره حساب و نشانی مجله در صفحه اول موجوداست .  با ارسال پنج تومان برای هرشماره ای که ندارید، مجله فرستاده خواهدشد،  ضمنا بجای بحث درباره دیگران، از کتابهای شخصی استفاده کنید که امام در باره او می فرماید:  من کس دیگری جز شهید مطهری سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است.

  • برادر سید حسین حسینی –بابل:

هیچ نعمتی بهتر از هدایت نیست، همواره خدای را سپاس گویید که شما را به راه امام که همان راه اسلام است هدایت کرد. ضمنا از این که در آنجا شما را نپذیرفته اند نگران نباشید،  شاید شرایط مخصوصی برای پذیرش داشته باشند ولی درهرجا که بودید می توانید خدمات خودر ا به اسلام و انقلاب عرضه دارید.

  • برادر حسن مسکین – اهواز:

۱- مراد از حضور قلب در نماز،  توجه ظاهری به الفاظ نیست که این خود منافی حضور قلب است بلکه مراد توجه به معبود است از ناحیه توجه به مضامین اذکار و دعاهای نماز، تا انسان غفلت نکند از این که مشغول مناجات با پروردگار عالم است.  البته حضور قلب ازآداب عبادت است نه از واجبات نماز.

۲- این مطلب دربعضی ازروایات وارد شده است ولی باید اهل فن تشخیص بدهند که درست است یا خیر .  درآینده بحثی خواهیم داشت ان شا الله

  • خواهران محبوبه، ش، ع،  صمدی – تهران:

برای دریافت جواب کامل،  لطفا آدرس دقیق خود را بنویسید.

  • برادر مراد علی محمد علی –شازندارک:

زنده بودن حضرت عیسی(ع) منافاتی با خاتمیت پیغمبر اکرم (ص) ندارد زیرا به موجب نص قرا ن کریم درآن هنگام که دشمنان قصد قتل اور ا داشتند، خداوند اور ا به سوی خودبرد، حال بهر معنی که باشد،  از اجتماع مردم خارج شده است و در این جهت با مرگ فرقی ندارد.

  • برادر روحانی حسین خجسته-قم:

چکامه حماسی زیبای شما تحت عنوان « بپا خیزید» رسید. ضمن تقدیر از لطافت ذوق ادبی شما،  امیدواریم درآینده بیش از این ما را بهره مند فرمایید.

  • برادرروح الله پاک سرشت- آمل:

سئوالات شما زیادتر از این است که در این قسمت، پاسخ داده شود، لذا شما را به کتاب «مقدمه­ای برجهان بینی اسلامی» از استاد شهید ارجاع میدهیم. موفق باشید.

  • برادران محمود متین نجاتی – جبهه جنوب، جابر آزا د مقدم-گرگان، بختیار رحمانی – اصفهان،  جعفر غلامرضا پور – ساری، احمد سلطانی قزوینی – قزوین،  عبدالحسین فاتحی – اسلام آباد غرب،  ج. م. ن-جبهه خرمشهر،  بهروز مقصودی – سواد کوه،  محسن صدوق – قائم شهر، حمید پرورش –اصفهان،  محمد کاسب زاده – دزفول،  سید علی اصغر داد گستر – تهران،  مهدی حدیثی قمی – تهران،  وخواهر ملکه جمشیدی – اندیمشک :

باتشکر فراوان ازشما برادران وخواهران عزیز، که با نامه های تشویق آمیز خود مار ا مورد لطف و محبت قرار دارید، امیدواریم پیشنهادات و انتقادات ارزنده شما مورد استفاده قرا ر گیرد.

موفق باشید.

  • برادران وخواهران کبری قهرمانی- اسد آباد همدان، الف- الف- تهران، علی . م- رشت، ایرج رمضانی نژاد – گیلان محمدصادق شانه چی-تهران، اسفندیار شریفی –بوشهر.

لطفا استفتائات خودر ا به دفتر استفتاء امام –قم بفرستید.

 

18دسامبر/16

نگاهی به رویداد ها

جنگ

  • توسط خلبانان قدرتمند اسلام، یک هواپیمای جنگی و ۳ تانک عراق شکارشد.۱۹/ ۷/۶۱
  • حمله گسترده عراق درغرب با انهدام دو گردان و ده ها اسیر درهم شکست.

۲۰/۷/۶۱

  • در عملیات تفوذی رزمندگان اسلام به خاک دشمن،‌۲۷۰ مزدور عراقی کشته و زخمی شدند. ۲۸/۷/۶۱
  • صلیب سزخ جهانی شهادت ۲تن از اسرای ایرانی و مجروح شدن ۱۲ نفر دیگر را اعلام کرد. ۱/۸/۶۱
  • تأسیسات برق سیبه و دو پادگان مهم عراق زیر آتش رزمندگان اسلام قرار گرفت. ۴/۸/۶۱
  • ۱۳کیلومتر دیگر از جاده حساس پیرانشهر – سردشت پاکسازی شد. ۸/۸/۶۱
  • عراق دزفول قهرمان را بمباران کرد. دراین حمله هوایی ۲۸ تن شهید و بیش از ۱۰۰ تن مجروح شدند.   ۸/۸/۶۱
  • رزمندگان اسلام تاسیسات پتروشیمی بصره رابه آتش کشیدند. ۱۰/۸/۶۱
  • درعملیات بزرگ محرم که با رمز «یازینب » و در زیر باران شدید آغازشد ۲۵۰ کیلومتر از خاک میهن اسلامی آزاد شده صدها مزدور بعثی کشته، مجروح و یا اسیر شدند و رزمندگان اسلام برجاده بصره بغداد مشرف شدند. ۱۲/۸/۶۱
  • دردومین مرحله عملیات محرم ۳۰۰ تن از مزدوران عراقی کشته و زخمی و بیش از ۶۰۰ تن اسیر شدند . دهها چاه نفتی ایران آزاد و نیروهای اسلام بر۵ جاده مهم درخاک عراق مسلط شدند. ۱۲/۸/۶۱
  • وسعت اراضی آزاد شده درعملیات محرم به ۵۵۰ کیلومتر مربع رسید و قوای اسلام در سراسر مرزهای جنوب غربی مستقر شدند. ۱۳/۸/۶۱
  • درمرحله سوم عملیات محرم ، تیپ ۲۴ مکانیزه عراق کاملا منهدم شد، ۱۵۰۰ مزدور اسیر شدند، صدها تانک وخودرو دشمن منهدم شد و ۵۰ تانک به غنیمت گرفته شد .  ۱۶/۸/۶۱
  • نتایج ۳مرحله عملیات محرم ۳۴۰۰ اسیر، ۵۵۰۰کشته ومجروح، انهدام کامل ۵ تیپ پیاده و مکانیزه، انهدام ۲۶۷ تانک ونفربر، انهدام ۳۲۰ خودرو، سقوط۱۲فروند هواپیمای دشمن، ۲۴۰ تانک وخودروی که از دشمن به غنیمت گرفته شد۱۷/۸/۶۱
  • رئیس جمهور: فتوای اخیر امام حکم کلی است و اکنون نیازی به بسیج عظیم نیروهانیست. ۱۸/۸/۶۱
  • حوضچه های مهم نفتی عراق با بیش از ۵۰ حلقه چاه نفت، به تصرف قوای اسلام درآمد. ۱۹/۸/۶۱

انقلاب وجهان

  • دانشجویان ایرانی درزندآنهای هندوستان اعتصاب غذا کردند. ۲۰/۷/۶۱
  • دانشجویان مسلمان ایرانی در نیویورک درمقابل سازمان ملل دست به تظاهرات زدند. ۲۲/۷/۶۱
  • فعالیت سیاستمداران ترکیه برای ۱۰سال ممنوع شد. ۴/۸/۶۱
  • زد و خورد خیابانی مسلمانان با مأموران سودان و نیجریه صدها کشته به جای گذاشت. ۸/۸/۶۱
  • پلیس کویت باگلوله و گاز اشک آور به عزاداران حسینی و تکیه ها حمله کرد. ۸/۸/۶۱
  • زدو خورد خونین داخلی نیجریه به سومین شهراین کشور سرایت کرد. از ۱۱۰ پلیس ضد شورش که برای سرکوب تظاهرات به یکی از مناطق درگیری اعزام شده بودندفقط۱۰ نفرشان بازگشتند. ۹/۸/۶۱
  • انتشار، خرید وفروش ومطالعه کتب اسلامی درکویت ممنوع شد. ۱۰/۸/۶۱
  • مسلمانان تانزانیائی ۱۰۰ هزار واحد خون به رزمندگان اسلام تقدیم کرد. ۱۲/۸/۶۱
  • بدنبال اعتصاب دانش آموزان، رژیم سودان مدارس خارطوم را تعطیل کرد. ۱۹/۸/۶۱

اخبار داخلی

  • آقایان مشکینی، خامنه ای، طاهری، خاتمی وملکوتی بعنوان اعضای شورای مرکزی ائمه جمعه سراسرکشوربرای مدت یکسال انتخاب شدند. ۲۲/۷/۶۱
  • رئیس مجلس: میتران شریک جرم تروریست ها است و ما حق خودرا از دولت فرانسه می­­گیریم .  ۲۵/۷/۶۱
  • دیوان عالی کشور سابق منحل اعلام شد. ۲۶/۷/۶۱
  • حجت الاسلام کروبی: بنیاد شهید ماهیانه ۲/۱ میلیارد ریال مستمری به خانواده شهدا و جانبازان انقلاب می پردازد. ۲۶/۷/۶۱
  • نخست وزیر: ایران به تنهایی قادر به جبران کارشکنی‌های آمریکا در امر اخراج اسرائیل از اتحادیه بین المللی انرژی اتمی است. ۲۹/۷/۶۱
  • رئیس جمهور : سیاست گزاران آمریکایی دست اندر کار تحمیل صلحی هستند که نتیجه آن با تهاجم نظامی یکی است. ۱۰/۸/۶۱

جهان

  • بدنبال دیدارننگین عرفات و شاه اردن طرح پادشاهی متحد برای حل مسئله فلسطین اعلام شد . ۲۰/۷/۶۱
  • مسلمانان دروزی با نظامیان فالانژیست به درگیری مسلحانه پرداختند. ۲۲/۷/۶۱
  • ارتش لبنان مسلمانان معترض را به گلوله بست. تاکنون ۲۰۰ خانه شیعیان با خاک یکسان شده است . ۲۵/۷/۶۱
  • صدام وزیر بهدار ی عراق و گروهی از نظامیان ر ااعدام کرد. ۲۵/۷/۶۱
  • ۴۵۰هزار ژاپنی علیه گسترش سلاح های اتمی تظاهرات کردند. ۳/۸/۶۱
  • ایران خواستار تعلیق اعتبار نامه نمایندگی اسرائیل درسازمان ملل شد. ۳۰/۸/۶۱
  • انفجار بمب درمحل استقرار تفنگ داران آمریکایی دربیروت چندین نفر را به سختی مجروح کرد. ۱۱/۸/۶۱
  • پلیس انگستان نه خانه سیاهپوستان درحومه لندن رابا خاک یکسان کرد. ۱۱/۸/۶۱
  • بدلیل حمایت بی شائبه دولت فرانسه از تروریستها و ضد انقلابیون فراری، دولت جمهوری اسلامی از پذیرفتن سفیر جدید فرانسه درتهران خودداری کرد۱۲/۸/۶۱
  • شاه حسین خواستار به رسمیت شناختن اسرائیل توسط سازمان آزادی‌بخش فلسطین شد. ۱۵/۸/۶۱
  • یک مشاور نظامی شوروی و یک عضو عالی رتبه سازمان اطلاعاتی افغانستان بدست مجاهدین بهلاکت رسید. ۱۶/۸/۶۱
  • دینار عراق شدیداً سقوط کرد. ۱۸/۸/۶۱
  • سازمان آزادی بخش فلسطین آمادگی خود را برای به رسمیت شناختن دشمن صهیونیستی اعلام کرد. ۱۹/۸/۶۱

اختراع و اکتشاف

  • یک جوان مخترع رفسنجانی، برای معلولین اتومبیل نفت سوز ساخت ۳/۸/۶۱
  • توسط یک مبتکر اصفهانی، ماشین فرش بافی در اصفهان ساخته شد. ۱۶/۸/۶۱

عمران

  • با آغاز کار کوره سوم، ۲۳ هزار متر شیشه بر تولیدات روزانه کارخانه شیشه قزوین اضافه شد. ۲۰/۷/۶۱
  • ۳۳۹واحد مسکونی روستائی تخریب شده بوسیله متجاوزین عراقی در باختران احداث و نوسازی شد. ۲۲/۷۶۱
  • طی ۸ماهه اخیر بیش از ۳۸۰۰ خانوار خوزستانی از لوله کشی گاز بهره‌مند شدند. ۲۲/۷/۶۱
  • ۱۵۵ دستگاه ماشین آلات کشاورزی به کشاورزان بویر احمد واگذارشد. ۲۲/۷/۶۱
  • طی ۶ ماهه اول سال جاری ۶۰۲ دستگاه تراکتور، گاو آهن و موتور آب دراختیار کشاورزان ایلام قرار گرفته است. ۲۲/۷/۶۱
  • ۳۰ دبستان روستائی دراستان باختران مورد بهره برداری قرار گرفت. ۲۸/۷/۶۱
  • بیش از ۱۶۰۰ تراکتور، به کشاورزان و باغداران کرمان واگذارشد. ۲۸/۷/۶۱
  • ۱۴۴۰ دستگاه ادوات کشاورزی و تراکتور بین کشاورزان همدان تقسیم شد. ۴/۸/۶۱
  • تولید کارخانه لوله سازی شمال ۸۰% افزایش یافت. ۴/۸/۶۱
  • همزمان با سالگرد تسخیر لانه جاسوسی متخصصان ایرانی راکتور ۲۷۵ تنی مجتمع پتروشیمی شیراز ر انصب کردند. ۱۵/۸/۶۱

ضدانقلاب

  • با کشف ۱۳ لانه تیمی، ۲۸۳ منافق دستگیر شدند. ۱۹/۷/۶۱
  • آیت الله اشرفی اصفهانی، نماینده امام و امام جمعه باختران به دست منافقین در محراب به شهادت رسید. ۲۴/۷/۶۱
  • دریک عملیات متهورانه، شهرک« ربط »مرکز فرماندهی و تدارکات ضد انقلاب درغرب آزاد شد. ۲۶/۷/۶۱
  • درادامه ضربات کوبنده قوای اسلام برضد انقلاب، نیروهای انقلاب در ۱۹ روستای دیگر غرب کشورمستقر شدند.
  • ۳۵ تن از اعضا گروهک اشرف دهقان در یک لانه تیمی در مشهد دستگیر شدند۲۷/۷/۶۱
  • مرکز سازماندهی ضد انقلاب در کردستان به تصرف نیروهای انقلاب درآمد۳/۸/۶۱
  • توسط کمیته های انقلاب اسلامی، یک شبکه نظامی منافقین درتهران کشف شد۱۶/۸/۶۱
  • ۱۹ کیلو هروئین در جاده یزد – کرمان کشف شد. ۱۹/۸/۶۱

به علاقمندان علوم اسلامی بویژه روحانیون و فقها عظام مژده میدهیم که اثر فقهی استدلالی ارزشمند «کتاب الخمس» تالیف محقق مجاهد،  فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت.

این کتاب نشانگر ژرف بینی و نبوغ و توانایی علمی معظم له است.

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار میکند.  امام خمینی (ره)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری من المؤمنین اموالهم وانفسهم بان لهم الجنه

ای خوشا بافرق خونی               درلقای یار رفتن

سرجدا پیکر جدا                       درمحضر دادار رفتن

درود بر امام خمینی ابراهیم زمان و حسین دوران و درود بر حزب الله که از ۱۵ خرداد تا کنون یار و یاور امام بوده وهستند سلام بر عاشورا وشهیدان روزهای عاشورا از ۱۵ خرداد تا ۲۲ بهمن تا کربلای سرچشمه تهران درکربلای معنوی و پروسعت ایران، . . .  قاموس شهادت چه دریای بی کرانی از معنویات، که دل عاشقان الله رابه هیجان آورده و آنان را در صراطی مستقیم که میروند، امیدوارتر و پابر جای‌تر میکند. دشمنان انقلاب ما بی توجه به وجود شهادت درمکتب حیات بخش اسلام از هرطرف به ما هجوم آورده وبرجنایات خویش می­افزایند و دراین موقعیت طبقه ای حامی انقلابند که انقلاب را پاسداری می دهند. . . .

بنابراین من می روم تا بار دیگر پاسداری از انقلاب را در بعدی دیگر آغاز کنم و در عاشورایی از عاشوراهای تاریخ و درکربلایی از کربلاهای ایران درهنگام جهاد به آرزوی نهایی خویش برسم.

راستی من درس شهادت را از آموزگار شهادت حسین (ع) آموخته‌ام و نمونه‌ی عینی این گونه شهادتها را در دانشگاه جنگ با چشمان خویش دیده ام .

پس به شما خانواده ی گرامیم و همشهریان و دوستان میگویم که با آگاهی و شناخت کامل می­روم و باز هم می‌گویم که الهی به رضا بِقَضا ئِک و تَسلیِما لِامرِک.

پیام من به مادر وپدرگرامیم این است که درهرحال صبور بوده و خدارا شکر کنند که چنین افتخاری نصیب شماشده است. وخواهران و برادران عزیز شما ادامه دهندگان راستین راه شهیدان باشید و فقط به این بیاندیشید که این دنیا فانی است و آخرتی بدون پایان درپیش است. همشهریان و دوستان مهربان مطمئن هستم که شماراه شهیدان را دنبال خواهید کرد و فقط یک چیز را به شما می‌گویم که نفس اماره را نابود کنید تا بردرون خویش راه یابند و میتوانم بگویم که آمریکا نوع تکامل یافته نفس اماره است که امام اورا شیطان بزرگ خوانده است پس بکوشیم که نفس اماره را نابود کنیم و درجهت تکامل به سوی الله پیش رویم و دراین راه امام و روحانیت مبارز و متعهد را راهنمای خویش قرار دهیم.

خداوندا:  مرا با شهدای کربلا محشور بفرما.

ودرخاتمه دعا می کنیم :

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

والسلام ۵/۱۱ صبح ۳/۱۰/۶۰

محمد امیر معزی

گوشه ای از وصیت نامه ی شهید عزیز پور دلاور

خداوندا مرا ببخش که نتوانسته ام کاری نیک انجام بدهم و نتوانسته ام خدمت بزرگی به تو بکنم، بنده ی بی زبان و بی دست و پا جلو تو چه کاری ازدست من ساخته است.

خداوندا مرا ببخش که تمام عمرم را با گناه سرکرده ام، مراببخش و مرا یاری ده تا بتوانم پس از این دشمنانت را بکوبم و از بین ببرم خداوندا دست به سوی تو دراز میکنم که مرا ببخشی، ما دوستان هم اکنون در اتاقی خراب و ویرانه که به دست خود و باخون شهیدان بدست آمده زندگی میکنیم و امشب آخرین شبی است که باید اینجا بگذرانیم و من وصیت خود را میکنم:  من که ازمال دنیا چیزی ندارم و تنها جان من که ، بخشیدم به صاحبش.

سلام تمام مردم ایران و بوشهر را می رسانم این شخص که این نامه را می نویسد شاید آخر عمرش باشد، و دیگر روز آخرش رسیده باشد. . .  خداحافظ، عزیز پور دلاور

قسمتی از وصیت نامه روحانی شهید سید زین العابدین علوی:

. . .  ای خدای مهربان تو خود میدانی که برای چه این راه را انتخاب کردم و دراین را ه از هیچ کوشش دست نخواهم برداشت  تو آگاهی که من باشناخت و آگاهی و رهنمودهای امام امت (ولایت فقیه) و نایب الامام به میدان نبرد وجنگ حق علیه باطل شتافتم و بخاطر تحکیم اسلام محمدی و تداوم انقلاب اسلامی و خط اسلام اصیل و خط امام که همانا خط صراط المستقیم است به جهاد فی سبیل الله روانه شدم تا پرچم اسلام بزرگترین قله این جهان برافراشته شود گرچه خونم به زمین ریخته شود. چون این خون در مقابل اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد ای خدای عزیز تو شاهدباش این حقیر بخاطر حفظ اسلام وقرآنت به میدان جهاد و نبرد شتافتم.

جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم

این متاعی است که هر بی سروپایی دارد. . .

 

18دسامبر/16

استراتژی قدرتها

آخرین قسمت

استاد جلال الدین فارسی (عضو ستاد انقلاب فرهنگی)

استراتژی هسته ای فرانسه

پس از حمله سه جانبه انگلیس و فرانسه و اسرائیل به خاک مصر در ۱۹۵۶ “بولگانین” دو دولت بزرگ متجاوز را تهدید هسته ای کرد. آمریکا که سایه حمایت هسته ای خود را در برابر شوروی بر روی این دو متحد خویش گسترده بود، تکانی به خود نداد بلکه تجاوز آنها را محکوم نیز کرد. در این هنگام، فرانسویها احساس کردند حمایت اتمی آمریکا از آنها شرایطی دارد و بدون قید و شرط نیست، و نمی توان به تعهدی که آمریکا در پیمان آتلانتیک در این زمینه سپرده، همیشه اطمینان کرد. حکومت گی موله که مسئولیت جنگ سوئز و حمله را پذیرفته بود دست به تهیه برنامه ای زد تا فرانسه را صاحب سلاح هسته ای مستقلی کند. در ۱۹۵۸ که “دو گل” به حکومت رسید، برنامه اتمی کردن فرانسه را با جدیت پی گرفت و نام آن را تهیه یک نیروی ضربتی نهاد. استدلال دوگل این بود که در عصر سلاحهای هسته ای هیچ دولتی برای دفاع از موجودیت و امنیت ملی خویش نمی تواند تکیه به تضمین دولت دیگری کند. به علاوه از آمریکا بعید است که در اجرای تعهدات نظامی خود در قبال دولتهای اروپای باختری یا فرانسه آماده دست زدن به یک جنگ هسته ای باشد که به معنای انتحار ملی است. استدلال و تفکر دوگل را تصادفا تعدادی ملاحظات مربوط به سیاست بین المللی در آن زمان و پاره ای از مسائل و حقایق تکنولوژیک تاکید می نمودند. از جمله ملاحظات سیاسی در روابط بین المللی که مؤید نظر دوگل گشت ـ و شاید مهمترین آنها ـ مذاکراتی بود که سران آمریکا و شوروی بر سر مساله برلن انجام می دادند و در ذهن سران دولتهای اروپای باختری شکهایی را بر انگیخت که نکند دو ابرقدرت به زیان این دولتها توافقهایی بکنند. از طرفی در انگلستان این شعار منتشر می شد و هوادارانی پیدا کرده بود که دولتهای صاحب سلاح هسته ای یکایک خود را خلع سلاح کنند. این حرکت، حکومت فرانسه را به این اندیشه درآورد که سلاح هسته ای دولتی مثل انگلیس یا فرانسه می تواند در برابر خطر حمله شوروی به اروپای غربی یا به کشورهائی در آفریقا عامل باز دارنده ای باشد. بر همه این عوامل، عامل دیگری مزید گشت و آن ورود آمریکا به مذاکره با شوروی و دیگران به منظور جلوگیری از انتشار سلاحهای هسته ای بود که بدین معنا بود که دو ابرقدرت قدرت آمریکا و شوروی به زیان متحدان خویش ـ چین و انگلیس و فرانسه و … ـ تفوق مطلق خویش را در زمینه سلاحهای هسته ای برای همیشه حفظ کنند، و بدین معنا نیز که متحدان این دو ابرقدرت برای همیشه زیر چتر اتمی آنها بمانند و به لحاظ روابط بین المللی و امنیت ملی همچنان تابع آنها بسر برند، آن هم چتر هسته ای و حمایتی که هیچ دولت عاقلی نمی تواند به آن اطمینان یابد و اعتماد کند.

وقتی آمریکا دست از استراتژی انتقام گیری گسترده برداشت، از آن استراتژی که می گفت در صورت به خطر افتادن منافع و موجودیت دولتهای غربی در برابرتجاوز یا تحریکات شوروی، آمریکا از نیروی هسته ای ضربتی پیمان آتلانتیک استفاده خواهد کرد، دیگر برای سران دولت فرانسه مسلم شد که در برابر شوروی نمی توانند به سلاح هسته ای آمریکا تکیه کنند. فرانسویها قبلا معتقد بودند که استراتژی انتقام گیری گسترده آمریکا بهترین تضمینی است برای فرانسه و دیگر دولتهای اروپای غربی در برابر خطر تحریکات یا تجاوز شوروی. آنها پس از تغییر استراتژی آمریکا و تحول از استراتژی انتقام گیری گسترده به استراتژی واکنش قابل انعطاف، چنین می اندیشیدند که علت اصلی این کار، انقلاب ژرف در تکنولوژی تولید سلاحهای هسته ای و وسائل حمل و نقل و پرتاب و سیستمهای کنترل آنها است که سبب شده تفوق آمریکا بر شوروی پایان یابد و معادله تسلیحات استراتژیک میان آمریکا و شوروی چنان دگرگون شود که به سطح تعاون در نیروهای هسته ای ضربتی استراتژیک نزدیک گردند.

همه این عوامل دست به دست هم دادند تا دوگل برای تهیه سلاح هسته ای برای فرانسه به تلاش برخیزد به نحوی که فرانسه صاحب سلاح هسته ای مستقلی بشود که بدور از نظارت و تصمیم گیری پیمان آتلانتیک، تا بتواند در برابر خطرها و ستیزه جوئی هائی که علیه فرانسه پیش می آید با آزادی کامل به وسیله سلاح هسته ای مقابله کند.

در برابر تلاش فرانسه جهت دستیابی به سلاح هسته ای مستقل، عکس العملهایی در دیگر کشورها به ویژه ایالات متحده آمریکا علیه این اقدام صورت گرفت. آمریکا این کار را به شدت تخطئه کرد و با آن مخالفت نمود، زیرا تسلط مطلق آمریکا بر مقدرات پیمان آتلانتیک و بر روابط اروپای غربی با شوروی و بلوک کمونیست را متزلزل می کرد، دولتهای دیگر اروپای غربی را تشویق می کرد از فرانسه تقلید کنند، و باعث می شد فرصت رسیدن به سیاست هسته ای واحد جهت پیمان آتلانتیک در برابر استراتژی هسته ای شوروی از دست برود حال آنکه شوروی و  دولتهای کمونیست اروپای شرقی هیچ گونه اختلافی در برخورد با استراتژی هسته ای غرب نداشتند و از سیاست و استراتژی واحدی پیروی می‌ کردند.

مایه بیشتر انتقاداتی که در آمریکا از سیاست جدید هسته ای فرانسه می شد، تشکیک در ارزش و اثر استراتژیک آن بود. مثلا می گفتند: سلاح هسته ای مستقل تنها یک سلاح سیاسی است که دوگل برای اعاده حیثیت و اعتبار بین المللی فرانسه ـ که پس از شکست در الجزایر و در حمله به مصر و امثال آنها به کلی بی آبرو شده و روحیه اش را باخته است ـ از آن استفاده می کند. مردم فرانسه باید این حقیقت اساسی را بدانند و مد نظر داشته باشند که قدرت و خاصیت باز دارندگی منوط به این است که دشمن باورش بیاید که طرفش توانائی مقاومت و انهدام او را دارد و بر اثر چنین باوری دست از تعرض و تجاور باز دارد. اما توانایی مقاومت در برابر شوروی و انهدام شوروی در فرانسه ای که چند بمب هسته ای بیشتر نمی تواند تهیه کند و قادر نیست آنها را در یک تعرض گسترده هسته ای شوروی از نابودی مصون نگهدارد تا در ضربه دوم بکار برد، نمی تواند به جود بیاید. چنین قدرتی تنها از جمع نیروهای هسته ای دولتهای عضو پیمان آتلانتیک ـ یعنی از مجموعه آمریکا و انگلیس و فرانسه ـ به وجود می آید. وانگهی خطای دیگر در تفکری که به تشکیل سلاح هسته ای مستقل فرانسه منتهی گشته این است که ندانسته اند که جنگ هسته ای اگر در گیرد حتما پای آمریکا در میان خواهد بود و احتمال این که یک جنگ دو جانبه هسته ای رخ دهد مثلا میان فرانسه و شوروی به تنهائی و بدون تمایل و تصمیم آمریکا و دیگر متحدان فرانسه به صفر نزدیک است. گرچه چنین احتمالی بسیار ضعیف است یا اساسا نامعقول است ولی در صورتی هم که  یک جنگ هسته ای میان شوروی با فرانسه یا انگلیس یا با مجموع فرانسه و انگلیس درگیرد، این جنگ قطعا به شکست قطعی این دو دولت خواهد انجامید.

بنابراین، و از آنجا که نابودی هر یک از دو دولت یا مجموع آن دو در یک جنگ هسته ای با شوروی محرز است این دو دولت هرگز تصمیم به جنگ یا مقاومت در برابر شوروی نمی توانند گرفت زیرا می دانند که به محض شروع جنگ، همه سلاحهای هسته ای و پایگاههای موشکی و وسائل دفاعی آنها نابود می شود و فرصت به کار بردن سلاح هسته ای علیه شوروی را پیدا نخواهند کرد چنین جنگی، جنگ دو طرف به کلی نابرابر است. باز گرچه به موجب قرار داد “ناسو” دولت انگلیس در صورتی که بحران خطرناکی مصالح عالیه ملی او را به خطر اندازد، حق دارد نیروهای هسته ای استراتژیک خود را از پیمان آتلانتیک بیرون بکشد، باز این دولت هیچ گاه قادر نیست بدون کمک پیمان آتلانتیک شمالی و شرکت مستقیم آمریکا، خود را در برابر حمله یا تهدید هسته ای شوروی که همه موجودیت انگلیس را نابود می کند، حفظ و حراست نماید. آنچه بر دولت انگلیس صادق است بر فرانسه صاحب سلاح هسته ای مستقل هم صدق می کند.

طراحان استراتژی فرانسه در برابر انتقادات یاد شده چنین پاسخ داده اند که هدف از ایجاد نیروی هسته ای مستقل، جنگیدن نیست بلکه باز دارندگی است، وقتی صاحب چنین اسلحه ای شدیم کرملین خواهد فهمید که اگر علیه امنیت فرانسه دست به اقدام تجاوزکارانه یا سیاست توسعه طلبانه ای بزند یا منافع حیاتی فرانسه را به خطر اندازد، حداقل چند شهر شوروی منهدم خواهد گشت گرچه در برابرش همه فرانسه هم نابود شود. همین اندیشه و محاسبه سبب خواهد گشت که شوروی منافع حیاتی و امنیت ملی فرانسه را تهدید نکند و این یعنی باز دارندگی.

آمریکا برای اینکه فرانسه را از تهیه نیروی هسته ای مستقل باز دارد، طرحی پیشنهاد کرد برای تشکیل یک نیروی هسته ای چند جانبه با شرکت چندین دولت اروپای غربی از جمله فرانسه. اما با مخالفت شدید دوگل روبرو گشت و مسکوت ماند.

 

استراتژی دریایی و هوایی

دریا سالار “پیتر گریتون” که از بزرگترین کارشناسان مسائل استراتژی دریائی در عصر ما است می گوید: هدف اصلی این نوع استراتژی عبارت است از تضمین آزادی کشتی رانی و استفاده از دریاها در جهت تحقق هدفهای دور یا نهائی، همراه با محروم کردن دشمن از چنین استفاده ای. وقتی ابعاد اصلی این هدف را تشریح کنیم چنین می یابیم:

۱ـ نیروی دریائی یکی از وسایل باز دارندگی است. زیر دریاییهای هسته ای که مجهز به موشکهای دور برد “پولاریس” با بردی بیش از ـ ۲۵۰۰ میل ـ باشند به عنوان پایگاه پرتاب متحرک برای زدن شوروی و چین به کار می آیند. چنین نیروئی، یکی از عوامل عمده عقیم کردن فکر یک حمله هستی ای از طرف پیمان ورشو به شمار می آید. همین منطق در مورد نیروی دریائی باز دارنده شوروی در مقابله با تهدیدهای پیمان آتلانتیک صدق می کند.

۲ـ نیروی دریائی یکی از وسایل پشتیبانی از نیروهای زرهی در صحنه های مختلف عملیات است. این کار که اساسا با پیاده کردن نیرو از راه دریا انجام می گیرد می تواند به یکسان برای پشتیبانی نیروی زمینی یا نیروی هوائی که عهده دار نیروهای اصلی هستند، بکار رود. حضور نیروی هوا نیروز در قلب منطقه عملیات رزمی یکی از نیرومندترین عوامل ترساننده دشمن را تشکیل میدهد، به طوری که او را از هر اقدام ماجراجویانه به ورود در صحنه عملیات باز می دارد.

۳ـ نیروی دریایی وسیله ای برای محروم کردن دشمن از استفاده آزادانه از دریاها.این نیرو با حمله به پایگاه های دشمن از طریق بمباران هوایی یا آتش توپخانه یا مین گذاری یا تخریبی که واحدهای چریکی جانباز می کنند ، مانع استفاده ی دشمن از دریاها می شود . این شکل رزمی ، ممکن است از طریق زدن یکانهای شناور دشمن و ناو ــ گان تجارتی او و انهدام زیر دریائی های او بوسیله ی سلاحهای ضد زیر دریائی انجام گیرد که معمولا با هماهنگی عملیات مشترک  نیروی هوایی و زیر دریائی ها صورت می پذیرد

۴- نیروی دریائی وسیله حراست از منافع تجارتی هر دولت است. البته این کار در شرایط جنگ محدودی که با سلاحهای معمولی انجام می شود ، امکان پذیر است و از طریق همراهی کردن کاروان کشتی های تجارتی با مجموعه ای از کشتی های جنگی که کاروان را در برابر حملات زیر دریائی ها یا بمبارانهای هوائی و مین گذاری و امثال آن حمایت و حراست می کنند در شرایط جنگ هسته ای ، چنین حراست کاروان می تواند به درجات کمتری مفید باشد ،که در آن صورت کاروان جنگی بایستی مجهز به همه ی وسایل و تجهیزات جنگ دریائی تدافعی باشد و و مهارت لازم را در بکار بستن شیوه های این جنگ

به حد اعلائی که شرایط اجازه می دهند داشته باشد .

وسایل و ابزارهای استراتژی دریائی بر حسب شکل جنگ دریائی که پیش بینی و طراحی شده است ، متفاوت و متنوع می گردد به طور کلی ، می توان چهار نوع جنگ دریائی را از هم متمایز نمود : ۱- جنگ آب خاکی ۲- جنگ اعماق ۳- جنگ سطح دریا ۴- جنگ هوائی روی دریا . وسایلی که در هر یک از انواع چهار گانه بکار میرود بدین شرح است :

  • جنگ آب خاکی: از بارزترین فعالیتهای چنین جنگی، عملیات پیاده کردن تفنگداران هوائی است که فنون جنگ آب خاکی را آموخته باشند. آموزش این نیرو شامل این امور هم می شود: حمله از دریا توسط پیاده کردن نیرو، حمله از هوا بوسیله ی هلیکوپتر، فرود با چتر و عملیات چریکی دریائی، تامین پوشش هوائی برای نیروئی که در ساحل پیاده می شود. ناوهای هواپیما بر به پروازهای اکتشافی و گرد آوری اطلاعاتی همت میگمارند که فرماندهی و مسئولان نقشه کشی و اداره ی عملیات جنگ آب خاکی لازم دارند. به علاوه همیشه احتیاج پیدا می شود به اینکه یگانهای شناور برای در هم شکستن مقاومتی که در برابر نیروی پیاده شده ــ یا در حال پیاده شدن ــ نشان داده می شود، آتش پشتیبانی بگشاید در این مورد، نظر کارشناسان بر این است که زدن با آتش توپخانه در بسیاری از شرایط خیلی بیش از بمباران هوائی برای پشتیبانی از حمله دریائی موثر و کارساز است مخصوصا اگر هلیکوپترها برای توپخانه دیده بانی و آتش آن را هدایت و تصحیح کنند تا حتی الامکان بهره کامل بدهد. بمباران هوائی در جائی مفید می افتد که از برد آتش توپخانه دورتر باشد. از این جهت می توان گفت که آتش توپخانه و بمباران هوائی، دو عنصر متلازم از عناصر جنگ آب خاکی اند.
  • جنگ اعماق: این جنگ شامل جنگ زیر دریائی هم میشود که عملیات گوناگون دارد از قبیل: پخش مین، مشخص کردن گذرگاهها و نقاط پیاده شدن نیرو، کشف تحرکات کشتی های دشمن بوسیله ی دستگاههای اطلاع یابی الکترونیک، گرد‌ آوری اطلاعات، فرستادن قایقهای اژدر افکن، انتقال واحدهای چریکی و جانباز دریائی. زیر دریائی همچنین در عملیات تدارکات حیاتی استراتژیک به هنگام محاصره شدن بکار می رود، و به اینگونه زیر دریائی ها، زیر دریائی حمل ونقل می گویند. در سالهای اخیر بعلت پیشرفتهای درخشانی که در تکنولوژی ساخت سلاحهای زیر دریائی رخ داده و مجهز به وسایل و دستگاههای پیچیده ی جنگ الکترونیک گشته است، اهمیت زیردریائی چند برابر شده است. به عنوان مثال، اینکه زیر دریائی هائی به آب انداخته شده است که سرعت فوق العاده دارند و قادرند موشکهای هسته ای خود را به فاصله ی چند هزار میلی برسانند و قدرت آنها در فریب و استتار و گریز و انتشار بسیار افزوده شده است.
  • جنگ سطح دریا: این جنگ که جنگی آشکار است، قدیمی ترین شکل جنگ دریائی بشمار می آید. اکثر نیروهای دریائی جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام که معمولا به صورت نبرد ناوهای هواپیما بر دولتهای تجارت پیشه انجام گرفت،بدین شکل بود. امروز در این شکل از جنگ دریائی، موشکهای هدایت شونده ای بکار می رود که از یگانهای شناور پرتاب می شود. نظر کارشناسان بر این است که خطر این موشکهای هدایت شونده، دفاع پذیر است آن هم از طریق عملیات اکتشافی هوائی مستمر و با دیده بانی مسیر آنها و تعقیب و انهدام آنها در مرحله ی پرتاب و قبل از رسیدن به هدف در کنار موشکهای هدایت شونده، توپخانه ساحلی هم هست که یک نیروی پشتیبانی عمده برای موشکها به شمار می آید.
  • جنگ هوائی روی دریا: این، شکل پیشرفته و اساسی از اشکال جنگ دریائی است،زیرا در آن نیروی هوائی به پشتیبانی از عملیات تهاجمی و تدافعی نیروی دریائی برمی خیزد. نیروی هوائی چنانکه گفته شد: پوشش هوائی لازم برای نیروی دریائی را بوجود می آورد و آنرا را با امکانات آتش اضافی و نیروی موشکی تغذیه می کند و در همان حال به پخش مین در بنادر و دریاهای دشمن و در کانالها و رودها و همه ی نقاط حیاتی محل کشتیرانی آن می پردازد نیروی هوائی اهمیت استراتژیک دیگری هم دارد که ناشی از توانائی و امکان آن است بر درگیری با آن دسته از هواپیماهای دشمن که مجهز به موشکهای هدایت شونده ی هوا به دریایند، و سرنگون کردن و انهدام آنها پیش از انجام ماموریت. امکانات نیروی هوائی در پشتیبانی از نیروی دریائی به قدری تقویت شده و تنوع پیدا کرده است که دیگر به راستی در طراحی هر استراتژی دریائی پیروز مندی، یک عنصر و عامل فوق العاده مهم را تشکیل می دهد .

می توان گفت: جنگ هوائی از دیکر اشکال جنگ بدین خصوصیت، متمایز می گردد که در آن امکان تهاجم، خیلی بیش از امکان دفاع است. چنانکه سیستم دفاع در برابر حملات هوائی به ویژه به وسیله موشک هایی که با سیستم الکترونیک هدایت می شود به لحاظ فنی و نیز تکنولوژی به سوی پیچیدگی هر چه بیشتر سیر می کند تا بتواند در شرایط مختلفی که چنین جنگ های هوائی در آن صورت می گیرد، کارساز و مؤثر باشد، و همین سبب می شود که زحمات و خرج های موشک های زمین به هوا و هوا به هوا و سیستمهای مراقبت و هدایت و امثال آن، هر چه سنگین تر شود.

خصوصیات ژئو استراتژیک هر کشور از عوامل فوق العاده مهم در اداره ی  جنگ هوائی است. این خصوصیات هم امکان اداره ی موفقیت آمیز یک جنگ هوائی را چند برابر می کند و هم روی آن اثر منفی می گذارد این حقیقت را با تشریح وضعیت ایالات متحده ی امریکا، شوروی، و اروپای غربی، و خصوصیت های آن را در رابطه با دفاع هوائی به روشنی می توان تصور و درک کرد.

در مورد قاره ی امریکا، می بینیم آن را در شمال کمربندی به طول دو هزار میل از منطقه ای یخبندان و جنگلهائی احاطه کرده است که از آلاسکا تا پرادور و گرینلند احاطه کرده امتداد دارد، و سرزمینی است پهناور و بی سکنه که در پهنه اش هیچ هدفی که از هوا زده شود، نیست. در مشرق اقیانوس اطلس آن را به نحو موثری در حمایت طبیعی خویش گرفته است و در مساحتی به طول بیش از سه هزار و پانصد کیلومتر، که می توان فضای هوائی آن را از چندین نقطه مثل جنوب گرینلند و ایسلند و جزایر ازورس و برمودا و … مراقبت و دیده بانی کرد. در مغرب، هواپیماهای مهاجم برای رسیدن به ساحل غربی ایالات متحده آمریکا مجبورند فضای پهناور اقیانوس آرام را بشکافند و عبور کنند، و از همین منطقه می توان فضای هوائی آن را مراقبت و حمایت کرد. مراکز صنعتی عمده ی ایالات متحده در عمق قاره ی آمریکا مخصوصا در ساحل شرقی آن واقع است و تا منطقه ی دریاچه های بزرگ امتداد می یابد. اینها نشان می دهد که جنگ هوائی علیه ایالات متحده ی آمریکا تا چه اندازه دشوار است.

کشور شوروی چندین امتیاز از آنچه را که گذشت دارد. زیرا از مناطق نفتی قفقاز و استان لیننگراد که بگذریم، بیشتر هدفهای استراتژیک شوروی در عمق سرزمینهای آن قرار دارد به ویژه در حوزه ی دون، و در پشت کوهستان اورال، شمال شوروی هم منطقه ای است غیر مسکونی و پوشیده از جنگلهای صنوبر. مشرق آن امکان بسیار می دهد برای دیده بانی و مراقبت پرواز هواپیمای مهاجم به ویژه از ناحیه ی جزایر کوریل و جزایر ساخالین. شوروی را از جنوب سلسله کوهها و صحراهای آسیای میانه محدود می کند. غرب آن را کمربندی از دولتهای کمونیست اروپای شرقی و میانه که هم پیمان او هستند، فرا گرفته است. بدین جهات، وقتی هواپیماهای مهاجم ــ مثلا ــ از پایگاه های خود در جزایر بریتانیا به پرواز درآیند، رادار شوروی به محض رسیدن آنها به رود “راین” جهت حرکت آنها را تشخیص می دهد و ممکن است جنگنده های شوروی بر فراز خط “اودرنایسه” راه آنها را بربندند. علاوه بر این حسن وضعیت طبیعی، فاصله “اودر” تا مسکو فاصله ای نسبتا طولانی است. هر گونه حمله هوایی غربی هم که از خاورمیانه و سمت ترکیه و یونان به منظور انهدام پایگاهها و تاسیسات صنعتی شوروی در منطقه اورال صورت گیرد، همان وضعی را خواهد داشت که حمله از اروپای غربی به مسکو و غرب شوروی.

این وضعیت ژئو استراتژیک که هم شوروی دارد و هم ایالات متحده ی آمریکا، به کلی با وضعیت اروپای غربی فرق می کند آنجا که دفاع در برابر حملات هوائی دشمن بسیار دشوار و پیچیده است. مثلا شوروی قادر است نیروی هوائی خویش را از پایگاههایش در لهستان یا آلمان شرقی، ظرف چند دقیقه به لندن و پاریس و هامبورگ برساند این وضعیت، کار دفاع از اروپای غربی در برابر حمله ی هوائی شوروی را سخت دشوار کرده است، زیرا مقابله با چنین هجومی فقط در ظرف چند دقیقه اول جنگ امکان پذیر است، و این واقعیت را دستگاههای الکترونیک دفاع هوائی به هر دقتی که برسند نمی توانند تغییر دهند. دشواریهای یاد شده را این مشکل هولناک سنگین می کند که بیشتر هدفهای استراتژیک اروپای غربی، متمرکز و حتی به هم چسبیده اند، به عکس حالت این هدفها در ایالات متحده ی آمریکا و شوروی که در مساحتهای پهناور پراکنده اند یا مثل هدفهای صنعتی شوروی زیر جنگلهای انبوه پوشیده اند و کار استتار آنها خیلی ساده تر و آسان تر از نظایر آنها در اروپای غربی است. حتی همه هدفهای حیاتی اروپای غربی در مساحت کوچکی به عمق چهارصد تا ششصد میل متمرکز شده است. به همین جهت، اولین و مهمترین وظیفه ی استراتژیک سیستم دفاع هوائی از اروپای غربی در حمایت و تامین همین کمربند باریک صنعتی در برابر عملیات هوائی شوروی خلاصه می شود، کمربندی که مراکز عمده و مهم صنعتی را در آلمان غربی و ایالت “ساز” و حوضه “لورن” و در بلژیک و هلند و انگلستان و فرانسه با بندرهای مهم اروپای غربی و دو پایتخت پاریس و لندن را به هم پیوند می دهد، و انهدام یک سوم این منطقه کافی است تا اروپای غربی را مختل و فلج و متوقف سازد.

بنابر آنچه گذشت، به نظر کارشناسان، دفاع هوائی از اروپای غربی در برابر چنین دشواریهای ناشی از وضعیت جغرافیائی این سرزمین، بایستی بر اصول زیر بنیان شود:

۱ـ ایجاد مجموعه بزرگی از سیستمهای دیده بانی و مراقبت متحرک در کنار پایگاههای دیده بانی ثابت، در طول این منطقه وسیع به طوری که جزایر اسکاندیناوی و منطقه ی مرکزی اروپا و منطقه ی غرب اروپا و ایتالیا را زیر پوشش بگیرد. نمونه ی سیستم دیده بانی و مراقبت متحرک، کشتیهای مجهز به رادار و دیگر وسائل الکترونیک اطلاع یابی و دیده بانی است که در آبهای بالتیک در گردش باشند، به اضافه هواپیماهای “آواکس” که مجهز به دستگاههای مراقبت و دیده بانی هستند ماموریتهای اکتشافی انجام می دهند. چنین دستگاهها و وسایلی کمک خواهد کرد به این که حدود چهل درصد نیروی هوائی دشمن پیش از رسیدن به هدفهای استراتژیک غرب اروپا منهدم شوند. طبیعی است از این سیستم دفاع هوائی، کاری در برابر موشکهای هسته ای تهاجمی ساخته نیست. زیرا این موشکها احتیاج به یک سیستم دفاع با موشکهای ضد موشک هسته ای دارد. کارشناسان اینطور نظر میدهند که هر گاه دشمن در یک حمله ی هوائی به اروپای غربی متوسل به روشهای پارازیت اندازی علیه سیستم مراقبت و هشدار دهی شود یا با انجام حمله از چندین جهت باعث دستپاچگی و سردرگمی گردد یا به نحوی دستگاههای رادار را از کار بیندازد، هواپیماهائی به تعدادی بسیار کمتر از آنچه تخمین زده شد، از دست خواهد داد.

۲ــ تقویت سیستم دفاع هوائی در نقاط مختلف این کشورها چه با سلاحهای معمولی نظیر توپها و مسلسلهای ضد هوائی در برابر حملاتی که از ارتفاع پائین به تاسیسات صنعتی و مراکز مسکونی صورت می گیرد و چه به وسیله ی موشکهائی که تجربه ی چندین جنگ محلی و محدود، کارآئی آنها را ثابت کرده است. بدیهی است وسایل مختلف و سلاحهای گوناگون دفاع هوائی بایستی با نظارت تحت فرماندهی واحدی به کار رود که مسئولیت دفاع از سرتاسر منطقه اروپای غربی را به عهده داشته باشد.

 

استراتژی بین المللی در اقیانوس هند:

می توان گفت که اقیانوس هند تا چند سال پیش برخلاف دو اقیانوس اطلس و آرام اقیانوسی نسبتا آرام و با ثبات بود. اما اکنون وضع آن به کلی تغییر کرده و کانون کشمکش استراتژی بین المللی دولتهای بزرگ در دو محور سیاسی و نظامی گشته است.

در گذشته، اقیانوس هند تقریبا در انحصار امپریالیسم انگلیس بود. به طوری که اکنون عده ای می گویند که سابقا اقیانوس اطلس یک دریاچه ی انگلیسی بوده، زیرا همه ی دروازه‌ های آن را در قبضه داشته است! بر راه ورودی آن از اقیانوس اطلس پایگاه دریائی انگلیس “در سیمونز تاون” واقع در جنوب آفریقا مسلط بود. بر راه ورودی آن از اقیانوس آرام، پایگاه دریائی انگلیس در سنگاپور تسلط داشت. دروازه آن به روی دریای احمر به دست پایگاه دریائی انگلیس در عدن بود. در مشرق آن اقیانوس، انگلیس به وسیله پایگاه های دریائی خود در طول ساحل استرالیا، فرمانروائی میکرد. این سیطره ی دریایی انگلیس، اقیانوس هند را تقریبا از رقابت دیگر قدرتها و از منافع آنان دور نگه می داشت و منافع انگلیس را تثبیت می کرد و به او اجازه می داد سیاست استعماری خود را در این منطقه‌ی استراتژیک پیش ببرد.

با ضعفی که پس از جنگ جهانی دوم بر ارکان امپراطوری انگلیس عارض گشت، امپریالیسم آمریکا اجازه یافت با قدرت و تحرک نظامی روز افزونی وارد اقیانوس هند شود. در ۱۹۴۸، آمریکا نیروی نظامی محدودی را در یکی از پایگاه های بحرین متمرکز کرد تا منافع نفتی خود را در خاورمیانه که به تازگی به دست آورده بود، حراست کند.توجه این امپریالیسم به حضور در اقیانوس هند در آن زمان، نسبتا محدود بود. “رونالد اسپایرز”، رئیس دایره سیاسی ــ نظامی وزارت خارجه ی آمریکا در شهادتی در برابر کنگره از این حقیقت چنین یاد کرد: “اقیانوس هند از آن جهت که آمریکا به اهمیت آن به عنوان یک عامل تعیین کننده در کشمش نیروهای بلوک غرب و بلوک شوروی پی نبرده بود، برخلاف اروپا و آسیا در حاشیه توجهات آمریکا قرار گرفته بود.

اما با آغاز دهه ی ۱۹۶۰ توجه سران آمریکا به اقیانوس هند جلب شد و روز به روز هم بیشتر گشت. در ۱۹۶۶ دو دولت آمریکا و انگلیس قراردادی در مورد پایگاههای انگلیس در اقیانوس هند امضا کردند که به موجب آن آمریکا از انگلیس اجازه می یافت که در جزیره “دیه گوگارسیا” که دارای اهمیت استراتژیک نسبتا زیادی است، تاسیسات نظامی برپا کند. گرچه مساحت این جزیره از ۴۰ کیلومتر مربع تجاوز نمی کند اما از روی آن با یک نیروی نظامی محدود می توان بر اقیانوس هند مسلط شد. توجه آمریکا به این اقیانوس وقتی شدت گرفت که در ۱۹۶۸ انگلیس اعلام کرد تصمیم دارد نیروهای نظامی خود را از منطقه ی شرق کانال سوئز عقب بکشد، در این هنگام آمریکا با استدلالهای گوناگون از ضرورت ورود خویش به اقیانوس هند و حضور نظامی فعال در آن، دم زد و گفت که باید پایگاههای دریائی بسازد و تجهیزات نظامی خود را افزایش دهد. از جمله استدلالهای آمریکا این بود که اقیانوس هند حلقه اتصالی است میان ساحل شرقی آفریقا و ساحل جنوبی آسیا که آمریکا در هر دو منافع حیاتی دارد. بدین سان تقویت حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند با هدفهائی که طرح بلند مدت سیاست امنیتی آمریکا را تعقیب می کند، توافق و انطباق می یافت.

گفته می شود: آثار مستقیم حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند در دو حادثه ی بین المللی بروشنی به ظهور رسیده است: نخست در اثنای جنگ هند علیه پاکستان در اواخر سال ۱۹۷۱ که کشتیهای ناوگان هفتم آمریکا از اقیانوس آرام وارد خلیج بنگال شدند و برای فشار آوردن بر هند متجاوز، در نزدیکی “شیتا گونک” متمرکز شدند. بار دوم در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ در خاورمیانه که بعضی از کشتیهای ناوگان هفتم به “باب المندب” در دهانه ی  دریای احمر نزدیک شدند تا با این قدرت نمائی، دولتهای عرب را بترسانند و فشاری را که روی اسرائیل وارد می شد و از طریق بسته شدن این تنگه بر روی اسرائیل و متحدانش در مضیقه افتاده بود، تخفیف بخشند.

بهانه ی آمریکا برای تحرک نظامی خود در منطقه ی اقیانوس هند، این است که شورویها نیروی دریائی خود را وارد این اقیانوس کرده اند و می روند تا بر منطقه خلیج فارس با ذخائر نفتی سرشارش که رگ حیاتی صنایع غرب است، فشار آورند و برای محدود کردن این فشار، لازم است آمریکا چنین حضور فعالی در این منطقه داشته باشد. شورویها با رد ادعاهای آمریکا، تاکید می کنند که نیروی دریائی شوروی در محدوده ی آبهای بین المللی این اقیانوس حرکت می کند و این تنها راه دریایی است که آبهایش منجمد نمی شود و بنادر شوروی در دریای سیاه و دریای “آرف” را به بنادر شوروی در خاور دور متصل می سازد. وانگهی ناوگانهای شوروی هیچ پایگاه ثابتی در اقیانوس هند ندارد و برای بعضی خدمات ضروری آن هم در چهار چوب مقررات بین المللی، از بنادر بعضی دولتهای کناره ی این اقیانوس استفاده می کند. بعضی دولتها هم که توسط محافل غربی متهم به دادن پایگاه دریائی به شوروی شده بودند، این اتهام را رد کردند، مثلا دولت صومالی منکر این شد که پایگاه “بربره” را که مشرف بر اقیانوس هند است به شوروی داده باشد حال آنکه هیاتی که از طرف کنگره آمریکا در ۱۹۴۷ برای بررسی این مساله از صومالی بازدید کرد، اعلام داشت که “بربره” یکی از عظیمترین و مجهزترین پایگاههای نظامی شوروی در جهان است.

شورویها همچنین می گویند که: حضورشان در اقیانوس هند ماهیت دفاعی محض دارد، زیرا کشتیهای جنگی آمریکا که در این منطقه در گردشند و مجهز به موشکهائی با کلاهکهای هسته ای هستند که قادر است خاک شوروی را بکوبد، و همین باعث شده است که شورویها در هر مناسبتی، روی ضرورت دور کردن اقیانوس هند از میدان کشمکش نیروهای بین المللی و تبدیل آن به منطقه امن و ثبات، تاکید و پافشاری می نمایند. و در این اثبات تصمیم و حسن نیت خویش به طرح صلحی استشهاد می کنند که کنگره ی بیست و چهارم حزب کمونیست شوروی در ۱۹۷۱ تصویب کرد و در آن پیامی به دولتهای کناره ی اقیانوس هند داد تا همه ی تلاش خود را برای تحقق این هدف بکار برند.

در کنار کشمکشی که آمریکا و شوروی در اقیانوس هند و بر سر آن دارند، می بینیم که دو دولت انگلیس و فرانسه نیز حظور نظامی مؤثری در آن دارند. جزایر “شاگوس” که جزیره “دیه گو کارسیا” یکی از آنها است، در قبضه انگلیس است، و این را در ازای موافقت با استقلال جزیره موریس، کسب کرده است. به علاوه، به حکم روابط محکمی که انگلیس با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی دارد، حق استفاده از پایگاه دریائی خود را در بندر سیمونز همچنان برای خود حفظ کرده است. همچنین به موجب قرار دادی که در ۱۹۷۱ میان انگلیس از یک طرف و استرالیا و زلاندنو و مالزی و سنگاپور از طرف دیگر به امضا رسید، دولتهای نامبرده به انگلیس اجازه دادند، تا در بنادری که در کناره ی اقیانوس هند دارند، گذرگاههایی داشته باشد و چندین اسکادران هلیکوپتر و واحدهائی از نیروی نظامی نگهداری کند. فرانسه نیز می کوشد تا نیروی دریائی خویش را در اقیانوس هند تقویت کند. بدین منظور موقعیت خود را در جیبوتی تقویت می کند تا پس از تخلیه پایگاه دریائی “دییگوسوارز” در ماداگاسکار بدون پایگاه نماند. در همین حال بر حضور نظامی خویش در جزایر “یونیون” که در قلب اقیانوس هند واقع است، می افزاید.

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

حکومت اسلامی

 

«اگر گذاشته بودند حاکمی که خدای تعالی و رسول او (ص) تعیین فرموده بودند به حکومت برسد و تشکیلات حکومت اسلامی مستقر بماند، نه فقط مسلمین از آزادی و عدالت و همه حقوق مادی و معنوی خود بهره مند می شدند ، بلکه همه ى مردم دنیا می فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی و آثار و نتایج آن چیست.»

(۲۸ربیع الاخر ۱۳۹۰)

 

«اگر قشرهای جوان از هر طبقه که هستند جهت حکومت اسلام را که با کمال تأسف جز چند سالی در زمان پیغمبر اسلام و در حکومت بسیار کوتاه امیرالمومنین (ع) جریان نداشت بفهمند، اساس حکومتهای ظالمانه استعماری و مکتبهای منحرف کمونیستی و غیره خود بخود برچیده می شود.»

(۲۳ ربیع الاول، ۱۳۹۱)

 

«اعظم مصیبت ها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه، اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می کند، الان هم مردم نمی دانند که معنی اسلام چیست؟ حکومت اسلامی چیست؟ اسلام چه می خواسته بکند؟ چه برنامه ای اسلام داشته است؟»

(۲۸ ربیع الثانی ۱۳۹۱)

 

«حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما، از رویه ی پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آراء عمومی ملت می باشد.»

(۱۵/ ۸/ ۵۱)

 

«اسلام و حکومتهای الهی اینطور نیستند که فقط من باب سیاست (با مردم) کاری داشته باشند، به تمام شئون انسان از مرتبه و درجه ای پائین تا هر درجه ای که بالا برود سر و کار دارند برای هر کس در هر جا و هر حال که هست احکام دارند.»

(۶/ ۷/ ۵۶)

 

«چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار شده و متکی به مردم می گردد.»

(۲۳/۶/۵۷)

 

«شما را از حکومت اسلامی نترسانند، حکومت عدالت است، حکومتی است که زندگی شما را زندگی مرفه ـ انشاءالله ـ قرار می دهد. برای مردم نفع دارد. برای مردم همه اش منفعت است و امید است انشاءالله به زودی این عمل انجام بگیرد.»

(۶/۸/۵۷)

 

«ما هم که حکومت اسلامی می گوئیم، می خواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهایی که با تو بیعت کرده اند با خدا بیعت کرده اند (انما یبایعون الله) یک چنین دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد.»

(۲۱/۸/۵۷)

«در حکومت اسلام، شخص اول که خلیفه مسلمین است، زندگی عادیش در عرض فقیرترین افراد و یا پائین تر از آن است و عدالت اجتماعی و برنامه هائی را که اسلام اجرا می کند، به مصلحت تمام طبقات است این نوع حکومت، سابقه ندارد.»

(۱۸/۸/۵۷)

 

18دسامبر/16

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عظیمترین، پرهیجان ترین و استثنائی ترین انقلاب جهان در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسید و بعد از آن، طی چهار سال، بزرگترین مشکلات و توطئه های بی شماری را که برای کمتر انقلابی در تاریخ جهان پیش آمده بود، پیروزمندانه پشت سر گذاشت. انقلاب اسلامی، اولین انقلابی است که با کنار گذاردن راه انحرافی و و ابستگی به هر دو ابر قدرت پوشالی شرق و غرب، در صراط مستقیم الهی گام نهاد و مردانه با قامتی رسا، استوار و سرافراز و پیروزمند، جوشان و خروشان به پیش تاخت و در حالی که بسیاری از معادلات جهان را در هم ریخت، تحولی عظیم در منطقه و جهان پدید آورد، و اکنون در آغاز پنجمین سال عمر پرماجرای خود، بیش از هر زمان دیگر در سیمای آن، نور امید و ثبات و صلابت و قدرت می درخشد. گوئی این انقلاب با همه مظلومیت بی نظیرش، مصداق همان سخنی است که درباره پیشوا و امامش، یعنی مظلومترین چهره برجسته تاریخ بشریت، حضرت امیرالمومنین (ع) گفته شده است که: گرچه دشمنانش (مستکبران جهانخوار) از شدت خشم و کین، سعی در خاموش کردن نور او نمودند و دوستانش (مستضعفان دربند و تحت ستم) در اثر اختناق و ترس نتوانستند سخنی از او بگویند ولی با این همه، نور فضلیت و شعاع عظمتش تمام جهان را فرا گرفته است!!

آری! باید زیبائی و شکوه و حلاوت استقلال و آزادی و نعمتهای دیگر در جمهوری اسلامی را از آن کس پرسید که از میان آتش و خون و از زیر چکمه های خونین صهیونیست ها و آمریکا از لبنان به جمهوری اسلامی آمده و از جنایتها، خیانتها، ویرانیها، ناامنیها، قحطیها، و گرانیها و از باب مثال، گوشت کیلویی ۵۰۰ لیره یعنی معادل ۵۰۰۰ تومان به قیمت آزاد و …  و از کودکان یتیم و بی خانمان فلسطینی و لبنانی سخن می گفت!! با آنکه در لبنان، انقلابی رخ نداده و تحریم اقتصادی نشده و … .

بر ما است که برای درک عمق عظمت این انقلاب و پیروزیهای شگرف و شگفت آن در تمام جبهه های معنوی و مادی به ویژه در جبهه عقیده و ایثار و شهادت و جهاد فی سبیل الله، سه نکته مهم را همواره مورد بررسی و تامل قرار دهیم: یکی، بررسی همه جانبه و توجه به دستاوردهای بی شمار انقلاب اسلامی، و دیگر مقایسه شرایط کنونی جمهوری اسلامی با انواع نکبتها و انحطاطها و پلیدیهای رژیم ستمشاهی، و سرانجام بررسی و اطلاع از سایر انقلابهای جهان و مقایسه آنها با انقلاب اسلامی تا به مصداق (و اذکروا نعمت الله علیکم) خویشتن را بهتر دریابیم و با قدرشناسی از نعمتهای الهی، خود را به کاروان امت حزب الله، پویندگان راه خدا و عاشقان لقاءالله برسانیم. انشاءالله.

رحیمیان

 

18دسامبر/16

پاسخ به نامه ها

  • باختران ـ برادر اردشیر تیرانداز:

نامه شکایت آمیز تاثر انگیز شما رسید. امیدواریم نشریات و مجله هائی که در ایران انقلابی و اسلامی چاپ می شوند به خواسته میلیونها مردم شهید پرور ایران که حمایت از انقلاب و اسلام است توجه نموده، خودشان را با انقلاب وفق دهند. مردم نیز باید توجه کنند که گول نشریات مسموم را نخورند و همان گونه که امام عزیز می فرمایند این گونه مجلات آنان را اغفال نکند.

  • زنجان ـ برادر ابوالفضل قربانیان

رسول اکرم (ص) همیشه پیرو دین خدا بوده است و دین خدا از ازل یکی بوده و آن اسلام است و تمام پیامبران همین دین را تبلیغ کرده اند، اختلاف در نظم اجتماعی و وظائف شخصی است که به حسب دورانها و مراحل تکامل شریعت مختلف بوده است و از این نظر قطعا پیامبر اکرم (ص) قبل از رسالت به وظیفه الهی خود عمل می نموده است.

  • گنبد ـ برادر ف ـ ا:

۱ـ کار مجلس خبرگان، تعیین رهبر است یا شورای رهبری در صورتی که مردم بر یک فقیه دارای شرائط اجماع نکنند. و واضح است که در زمان حیات حضرت امام ـ که خدای عمر مبارکش را طولانی کند ـ برای مجلس خبرگان کاری نیست.

۲ـ این امدادهای غیبی که در جبهه دیده می شود، خود دلیل روشن و قاطع بر حسن نیت رزمندگان و راستی و درستی راهشان می باشد، دیگران باید از اینها سرمشق بگیرند تا از این امدادها برخوردار باشند.

  • لاهیجان ـ خواهر رضیه ـ پ:

اینقدر عجله نفرمائید. امروز بر شما لازم است به مدرسه روید و مقدمات را در آنجا بخوانید تا اینکه در آینده نیز بخواست خداوند بتوانید به ادامه تحصیل بپردازید.

  • تهران ـ برادر محمد علی شاکری:

۱ـ در تاریخ برای رسول اکرم، به جز حضرت زهرا سلام الله علیها، سه پسر به نامهای ابراهیم، طاهر و قاسم و سه دختر به نامهای ام کلثوم، رقیه و زینب ذکر کرده اند.

۲ـ حضرت حمزه سید الشهداء نامیده شدند تا قبل از شهادت امام حسین (ع) و از آن وقت،این لقب به ایشان منتقل شد، و دلیلش هم روشن است.

  • قم ـ برادر علی مستمری:

۱ـ واجب تخییری یعنی انسان بین یکی از دو چیز یا چند چیز مخیر است، نمی تواند همه را ترک کند و لازم نیست همه را انجام دهد. نماز ظهر و جمعه ـ در روز جمعه ـ به فتوای امام چنین است، پس مقلد ایشان مخیر است و هر کدام را انجام دهد کافی است.

۲ـ باید به مسئولین مراجعه کنید.

۳ـ نص قرآن است که حضرت عیسی (ع) کشته نشده است بلکه خداوند او را به سوی خود برده است امیدواریم در این باره بحثی داشته باشیم.

  • احمد آباد یزد ـ برادر محمد علی خوش آبادی:

۱ـ جواب سوال اول در همین صفحه آمده است.

۲ـ مخفی بودن قبر حضرت زهرا (س) در اثر ظلمی است که اجتماع آن دوران بر آن حضرت روا داشتند که امیرالمؤمنین (ع) جنازه مقدسش را شبانه دفن کردند و کسی ندانست مدفن تنها یادگار حضرت رسول ـ(ص)ـ کجا است؟ روایات و تاریخ نیز در این مورد مختلف است.

  • مشهد ـ برادر س ـ ع ـ صالحی:

۱ـ عالم برزخ، عالمی است بعد از زندگی دنیا و قبل از عالم آخرت و در آن عالم، بدکاران گرفتار نتایج اعمال زشت خود هستند و نیکوکاران نیز از لطف و مرحمت خداوند برخوردارند، و بر این مطلب آیات بسیاری از قرآن دلالت کرده است.

۲ـ به نظر ما بهتر است تحصیلات خود را ادامه بدهید و در ضمن ایام فراغت و تعطیل مقدمات بحثهای حوزه را بخوانید و بعدا خودتان می توانید تصمیم بگیرید.

۳ـ سعی کنید اختلافات خانوادگی را با رعایت موازین و اخلاق اسلامی برطرف سازید.

  • شیراز آذربایجان ـ برادر منصور آشتاب:

القابی که برای روحانیون شیعه از قبیل آیه الله، حجه الاسلام، ثقه الاسلام و مانند اینها گفته می شود، اصطلاحاتی است که در حوزه ها رایج شده است و غالبا در به کار بردن آنها شخصیت اجتماعی و پایه معلومات حوزه ای و فقهی افراد در نظر گرفته می شود ولی حد و مرز کاملا مشخصی ندارد.

  • ساری ـ برادر عطاء جعفری:

احکامی که از جانب شارع مقدس به ما رسیده است، تعبدی است و باید بدون چون و چرا از آنها اطاعت کرد، گرچه ما معتقدیم که آنها تابع مصالح و مفاسد واقعیه هستند ولی بر فرض که برای آنها حکمت و فلسفه ای بتوان یافت، حکم از نظر عملی تابع آن فلسفه نخواهد بود.

  • مشهد ـ برادر مهدی شریفی:

۱ـ اطلاق لقب “مجاهد” بر هر کسی روا نیست گرچه علامه دهر هم باشد زیرا “فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما”.

۲ـ زیارت هر کدام از ائمه (ع) در هر وقت خوب است و در تعقیبات نماز، زیارت مخصوصی برای حضرت رسول (ص) وارد شده است. اما راجع به سئوالات جدیدی که در آخر توضیح المسائل اضافه شده است باید از دفتر امام بپرسند.

۳ـ نامه های خود را به صندوق پستی  ـ۳۲۰ ـ قم ارسال فرمائید.

۴ـ سال ولادت برخی از بزرگان اسلام در تاریخ ضبط نشده است.

  • تهران ـ خواهر آزاده ـ ا:

برای ما معلوم نشد که مراد از ضعف اعتقادات اسلامی آن جوان چیست؟ اگر او در عقیده به خدا و پیامبر و امام و معاد و لزوم اطاعت از دستورات الهی، تردید دارد، پس او مسلمان نیست و جایز نیست با وی ازدواج کنید. و اگر اعتقاداتش در این امور کامل است ولی عملا از همه دستورات اسلام پیروی نمی کند، این نشانه ضعف ایمان است، با وی ازدواج نمائید و گرنه بیم این می رود که ایمان خود را نیز از دست بدهید.

  • آب شکر هفتگل ـ برادر، م ـ صداقت:

در صورتی این شهر وطن شما می شود که تصمیم داشته باشید تا آخر در آنجا بمانید و به جای دیگر مهاجرت نکنید، آن هم پس از گذشتن مقداری از زمان که عرفا شما را ساکن آنجا بدانند.

  • شهر بابک ـ برادر یدالله ـ خ:

۱ـ ما نیز با شما و امثال شما همدردی می کنیم و این را اشتباه بزرگی می دانیم که استعدادها را به خاطر اشتباهات گذشته سرکوب کنند. امید است مسئولین پس از فرمان هشت ماده ای امام با سعه صدر بیشتری با جوانان متعهد و پرشور این مملکت برخورد کنند. شما نیز مایوس نشوید و تلاش کنید حسن نیت خود را ابراز کنید و سعی کنید در یک ارگان مفید، به دین و میهن خود خدمت نمائید. موفق باشید.

۲ـ وتر (با فتحه و کسره) هر دو صحیح است.

۳ـ دفتر استفتائات امام خمینی ـ قم .

۴ـ شیطان از جن است، همان گونه که در قرآن آمده است.

  • خمین ـ برادر عباس ابراهیمی:

۱ـ چندین بار تذکر داده ایم که ما وظیفه نداریم از فلسفه احکام الهی پیروی کنیم بلکه باید به دستورات شرع، متعبد بود یعنی با فرض ندانستن فلسفه آن، اطاعت کرد. به هر حال حکمت در شکسته شدن نماز مسافر، ممکن است تسهیل در تکلیف و به لحاظ مشکلات سفر باشد ولی حکم، نفیا و اثباتا دائر مدار این حکمت نیست.

۲ـ غسل جنابت کفایت از وضو می کند، در هر حال.

۳ـ امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن دین اسلام و مقابله با کفر، باید قیام می کرد ولو قطع داشته باشد که در این راه کشته خواهد شد، این مطلب روشن است که بر هر فرد مسلمان واجب است از دین حمایت کند ولو با گذشتن از جان خویش باشد هم چنان که اکنون، پیروان آن حضرت در جبهه های جنگ خود را عاشقانه به کشتن می دهند در راه نگهداری از دین خدا.

  • نهاوند ـ برادر سید کمال سید باقری:

۱ـ در صورتی می توان از تقلید کسی عدول کرد که علم یا اطمینان داشته باشید که آن مرجع سابق شرایط تقلید را دارا نیست مانند عدالت یا اینکه مرجع دیگر از او اعلم است.

۲ـ غیبت مؤمن جایز نیست، نه هر فرد انسان! و در میان مؤمنین، غیبت کسی که علنا فسقی را مرتکب می شود و همه آن را می دانند، در خصوص همان جهت جایز است نه در امور دیگر، و هم چنین غیبت در مورد تظلم جایز است.

۳ـ زمان درس حوزه، بستگی به استعداد و کوشش طلبه دارد.

ضمنا از پیشنهادات جالب و ارزنده ی شما تشکر می کنیم. موفق باشید.

  • مشهد ـ برادر حسن بلغان آبادی:

عکس شهید باید توسط یکی از نهادهای انقلابی تائید شود. حساب شما ره ۶۰۰ تنها مربوط به بانک ملت، شعبه شهدا در قم می باشد ولی شما هر کجا باشید، با مراجعه به هر یک از شعب بانکهای ایران، می توانید با ما مشترک شوید.

  • قم ـ برادر شمس الدین اسدی

علت منحرف شدن برخی از باسوادها، بی ایمانی، حسد، تکبر و سایر خصلتهای زشت است. بشر از تبعیض و بی عدالتی رنج می برد، زیرا این امری است فطری که خدا در نهاد هر انسان قرار داده است.

  • تهران ـ برادر حمید رضا ـ ف:

مادرتان را راضی کنید، خدا از شما راضی خواهد بود. در هر جا هستید می توانید خدمت کنید، البته اگر رفتن به جبهه واجب شد، رضایت مادر شرط نیست، مگر اینکه مسئولین عذر شما را بپذیرند.

  • اصفهان ـ برادر طلبه رضاــ ا:

تنظیم برنامه درسی باید به وسیله اساتید حوزه صورت گیرد، نه از راه مجله. ضمنا طلبه باید همتش این باشد که درس را خوب بخواند و مطالب را عمیقا درک کند و قصدش رضای خدا و خدمت به دین خدا باشد، نه اینکه نامش بر سر زبانها افتد، اگر نیت را خالص برای خدا نکنید این راه بسی خطرناک است انسان جاهل به مراتب بهتر از عالم دنیاپرست است. امیدواریم خدا شما را موفق کند که با نفس اماره مبارزه کرده و در پی تحصیل علم و کمال باشید.

  • بروجرد ــ برادر علیرضا ــ ح:

۱ـ سوال اول خود را از دفتر استفتائات امام بپرسید.

۲ـ وجود امام زمان (عج) ضروری مذهب است نه ضروری دین، بنابراین منکر آن شیعه نیست ولی مسلمان است. ولی اگر کسی منکر وجوب نماز یا حج شود و بداند که اینها ضروری دین است، منکر رسالت پیغمبر شده و کافر است و باید از او اجتناب نمود، اما به هر حال تا آنجا که با حکم خدا مخالفت نشود، با پدر و مادر ــ ولو کافر و منکر خدا باشند ــ باید رفتار نیکو داشت گرچه باید از آنها جدا شد،و آنجا که حکم خدا است، دل شکستن آنها مهم نیست و باید با رفتار خوب در موارد دیگر، دل آنها را به دست آورد.

۳ـ فامیلی که به ائمه دین (ع) توهین کند، رجمی نیست که باید وصل شود، همان به که قطع گردد.

  • تهران ــ برادر م ــ رــ ف ــ ز:

۱ـ اولا به همین دلیل که جهان، جهان علت و معلول است، وجود خدا ثابت است زیرا باید این سلسله علت و معلولها به جائی برسد که علت ندارد و گرنه تسلسل لازم می آید و محال است.

و ثانیا در همین جهان علت و معلول، نشانه های واضحی برای هر بیننده هست که نشانگر تدبیر حکیمانه است و این از علتهای مادی ساخته نیست. این خود دلیل بر وجود مدبر حکیم است که این جهان علت و معلول را می چرخاند و اداره می کند، بلکه هیچ علتی نه در وجود و نه در علت خود مستغنی از مدبر حکیم نیست. این مطلب بسیار عمیق و گسترده است باید به کتابهای مربوطه مراجعه کنید.

۲ـ شما حق ندارید در طهارت و نجاست امور مربوط به هر مسلمان دیگر تحقیق کنید بلکه باید بنابر طهارت او و آن چیزها بگذارید.

  • مشهد ـ برادر بهرام افشاریان:

آن چه در توضیح اجل مسمی آمده است که نهایت عمر انسان است و هر موجود طبیعی دچار فنا و زوال خواهد بود، به این معنی نیست که انسان معدوم می شود بلکه جسم او فانی می شود و روح او باقی است تا زمانی که خداوند دوباره او را زنده کند.

  • میناب ــ برادر محمد پارسا:

هر کس در هر مقام و هر سنگر باید وظیفه شرعی خود را انجام دهد و اگر این کار را کرد هیچ غصه ای ندارد. شما اگر می توانید، در عین حالی که کار می کنید و نان خانواده را می دهید، به مقدار ممکن درس بخوانید و از معارف اسلامی بهره مند شوید، ولی هیچ وقت غصه نخورید زیرا وظیفه شرعی شما اکنون، خدمت به پدر و مادر و خانواده است و تامین زندگی آنها، و اگر شما این وظیفه را انجام دهید، امید است خداوند توفیق عطا فرماید که در راه او کارهای بزرگ انجام دهید و به سعادت ابدی نائل شوید.

  • کاشمر ــ برادر هادی صدرائی:

کسی که در میدان جنگ کشته شود، شهید است و غسل و کفن ندارد.

  • لارستان فارس ــ برادر مشترک شماره ــ ۵۳۱۸:

۱ـ جواب این اشکال را حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه به طور مبسوط بیان کردند، مراجعه کنید.

۲ـ امام زمان (عج) از ما غائب است و ما هیچ گونه اطلاعی از احوال شخصی ایشان ندرایم.

۳ـ نماز جمعه به فتوای امام واجب تخییری است و کسی که نماز ظهر می خواند می تواند اول وقت نماز بخواند گرچه نماز جمعه شهر تمام نشده باشد.

۴ـ فرمان ۸ ماده ای امام در رابطه با شئون شخصی مردم است و در همان فرمان، صریحا افراد مفسد و ضد انقلاب استثنا شده اند، بنابراین امت حزب الله هم چنان وظیفه دارند که همه حرکات مشکوک را زیر نظر گرفته و به مقامات اطلاع دهند.

۵ـ تعیین امام جمعه از شئون رهبر است به دفتر امام ـ دام ظله ـ مراجعه یا تلفن نمائید.

  • کوهپایه اصفهان ــ برادر حسین نظام زاده:

جواب شما در نامه قبل آمده است.

 

18دسامبر/16

پاسداران بزرگ اسلام ۱۵

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم. امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

شیخ بهائی

همان گونه که در گذشته یادآور شدیم “جبل عامل” ــ که اکنون در چنگال صهیونیستها گرفتار است ــ از دیر زمانی مرکز علم و دانش بوده است و از آنجا فقهائی بنام برخاسته اند و اسلام را رونق و بها بخشیده اند و فقه اهل بیت و یاد خاندان عترت و عصمت را زنده کرده و تشیع را بارور ساخته و مسلمانان را رهبری نموده اند. و از اینکه ایران، مرکز و مجمع بزرگ شیعیان و پیروان اهل بیت بود، از این رو بیشتر آن بزرگان برای برهه ای از زمان یا برای همیشه به ایران هجرت کرده، رحل اقامت را در کشور یاران امیرالمؤمنین (ع) می افکندند، که از آن جمله می توان “محقق کرکی” را نام برد که در دوران حکومت غاصبانه طهماسب صفوی، اصفهان را برگزید و چون اهالی اصفهان از او استقبال شکوهمندی کردند، بلافاصله ولایت فقیه را به مرحله اجرا گذاشت. یکی دیگر از پاسداران بزرگ اسلام که از جبل عامل به اصفهان آمد، شیخ بهاءالدین، محمد بن حسین عاملی ــ معروف به “شیخ بهائی” ــ بود که در روز هفدهم محرم الحرام سال ۹۵۳ هجری قمری در “بعلبک” چشم به دنیا گشود،و در اوان کودکی، پدر وی، او را باخود به اصفهان آورد. گویا پدر، قصد هجرت به اصفهان داشته و از وطن خود ــ به علت فشارهای زیادی که از سوی دشمنان آل محمد بر آنها وارد می شد ــ برای همیشه چشم پوشیده بود.

شیخ بهائی مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر آموخت، سپس از محضر بزرگان و علمای دوران خود، در علوم گوناگون استفاده های شایان و بهره های زیادی برد، و در مدتی کوتاه، با استعداد و هوش سرشار خود، توانست به مقام “شیخ الاسلامی”، یعنی رهبری ملت مسلمان در آید و در زمینه علوم و عمل سرآمد دیگران گردد.

 

شیخ بهائی و شاه صفوی

برخی از ساده اندیشان و یا آنان که در بیوگرافی و شرح حال بزرگان دین کمتر دقت و بررسی کرده اند، بی توجه به اوضاع زمان، بر آنان خرده می گیرند که چرا آنان با شاهان ستمگر سازش کرده و خود ولایت مردم را به عهده نمی گرفتند؟!

با کمی دقت در تاریخ آن زمان، در می یابیم که سه انگیزه و علت، علمای دور اندیش ما را ــ در آن دوران ــ وا داشت که در برخورد با سلاطین جور، روشی محتاطانه و شاید سازشکارانه اتخاذ کنند:

۱ـ اوضاع آن زمان با زمان ما بسیار متفاوت و مختلف بود. در هر کشوری ــ به جز ایران ــ نام اهل بیت (ع) به سختی برده می شد منافقان و اختلاف اندازان، به قدری در کشورهای اسلامی نفوذ کرده بودند که علمای ما ــ خصوصا در شهرهای شام که لبنان و سوریه و فلسطین را در برداشت ــ جرأت اظهار تشیع را نداشتند، و برای اینکه موجب اختلاف بیشتر در بین مسلمانان نگردند، ناچار تقیه کرده و در مجالس عمومی یا ظاهر نمی شدند و یا اگر ظاهر می شدند سخنی از فقه آل محمد به میان نمی آمد. کم کم این اختلافات قوت گرفت تا جائی که فرزانگانی بلند پایه چون شهید اول و شهید ثانی را به تهمت رافضی بودن! به شهادت رساندند. (لازم به یادآوری است که علمای بیدار و هشیاری از دو طرف بودند که از این اختلافات جاهلانه متنفر بوده و مردم را دعوت به وحدت می کردند ولی آنان هم کمتر توان سخن گفتن با جاهلان ــ که عامه مردم را تشکیل می دادند ــ و مغرضان را داشتند.

بنابراین، همین انگیزه سبب شد که برخی از علمای ما به ایران هجرت کرده و دور از این هیاهوها، زندگی خود را با شیعیان اهل بیت بگذرانند. و این عامل روانی آنان را وا می داشت که در ایران ــ با سلاطین ــ کمتر درگیری رو در رو داشته باشند.

۲ـ انگیزه مهم دیگری که سبب سکوت عالمان در برابر سلاطین ظلم و جور بود ــ و به نظر می آید، که این مهمترین عامل و انگیزه باشد ــ قصد جمع آوری میراث امامان و آشناسازی مردم به فقه تشیع بود.

در آن زمانی که نام تشیع با مشقت برده می شد، و بسیاری از کتابهای شیعیان را در دجله و فرات می انداختند و عالم شیعی کتاب خود را در پنهانی می نگاشت و به فردی مطمئن و مورد اعتماد می سپرد ــ که بیشتر این کتابها در اثر وفات آن شخص یا به غارت رفتن منزلش از بین می رفت ــ در چنین موقعیت حساسی لازم بود که این کتابها و آثار نفیس جمع آوری و از تلف شدن نگهداری شود و چون این آثار گرانبها در گوشه و کنار کشورهای مختلف، با مشقت بسیار حفظ می شد، و نیاز بود به امکانات بسیاری از مسائل مادی گرفته تا داشتن مرکزی قوی و محکم و از هر نظر مورد امنیت و اطمینان، و ماموریت دادن به افراد بی شمار برای مسافرت به نقاط دور دست و گردآوری احادیث و اخبار، و گماشتن متخصصینی برای تصنیف و تالیف و تصحیح، و تشکیل مدارسی برای سپردن امانت الهی به اشخاص لایق و با استعداد و در خور فهم، و تصفیه ی احادیث و روایات از بدعتها و دروغها و اضافاتی که معرضان و فرصت طلبان و از خدا بی خبران ــ برای بد جلوه دادن اسلام یا برای رسیدن به آمال و آرزوهای پست دنیوی یا برای چاپلوسی و تملق در برابر ستمگران و گردنکشان تاریخ ــ در آنها ایجاد کرده بودند، و هم چنین برای اینکه مردم را به فقه آل محمد ــ که ادعای پیروی از آنان را داشته و در عمل بسیار دور بودند ــ آشنا سازند، نیاز فوق العاده ای به مرکزی داشتند که این امکانات را برای آنان فراهم سازد. از این رو ناچار ــ در ظاهر ــ با شاهان صفوی محتاطانه عمل کرده و گاهی سازش نمودند، تا اینکه از این راه، احادیث اهل بیت را حفظ و منتشر کرده و مذهب را رونق و بها بخشند.

۳ـ سومین انگیزه ای که مانع از اعلان و اعلام ولایت فقیه و مبارزه با شاه ستمگر می شد، کمبود رشد فکری و عدم آگاهی مردم بود که گاهی به درجه صفر می رسید، و دلیل آن ــ همان گونه که گفته شد ــ دور بودن مردم از سرچشمه اصیل نبوت و ولایت به اضافه تبلیغات دروغینی که از سالیان دراز در فکر آنان پرورانده بودند که دیانت از سیاست جدا است! و همچنین ظاهر سازیها و فریبکاریهای شاهان صفوی ـ که در بعد سالوس بازی و خدعه گری همتائی در سالهای قبل و بعد نداشتند ــ همانند از اصفهان به مشهد پیاده رفتن!! و یا اشعار و مرثیه هائی که در مصیبت اباعبدالله (ع) سرودن!! و … مردم را فریفته و به آنها چنین وا نمود می کردند که به راستی سایه خدا بر زمین اند!! لذا می بایست علمای ما ــ قبل از هر چیز ــ مردم را به مذهب خود آشنا سازند و سطح آگاهی و معلومات مذهبی آنان را بالا ببرند، و اگر هم توانستند تا حدی ولایت فقیه را عملا به مرحله اجرا گذارند همان گونه که محقق کرکی (ره) نمود، گرچه همین سب خشم شاه! شد و عوامل پلید او، آن بزرگوار را با دادن زهر به شهادت رساندند.

وانگهی مگر ممکن است کسی هم چون شیخ بهائی که آن همه دانش و بینش داشت و چندین بار کتابهای حدیث ــ مانند کافی و تهذیب‌ــ را برای شاگردانش تدریس کرده بود، نداند که سازش کردن با شاه ستمگر، خیانت است؟! و مگر ممکن است کسی که زندگی خود را با حالت زهد و پارسائی بیش از حد می گذراند و به کمترین نعمتهای مادی الهی اکتفا می نمود و به تمام منصبهائی که به او واگذار شد ــ به جز منصب الهی شیخ الاسلام بودن ــ پشت پا زده بود، با شاهی که در حقیقت غاصب بود، بسازد و او را تائید کند؟! ولی چه کند که برای حفظ اصل اسلام ــ در آن زمان چاره ای جز این نداشت و بدون تردید اگر جائی او را ستایش کرده، از روی تقیه بوده است، و گرنه چه معنی دارد که شیخ بهائی ــ مخفیانه و تنها با دوستان با اخلاصش ــ از دست شاهان و زندگی با آنان بنالد و درد دل کند؟

در کتاب اعیان الشیعه، جلد ۴۴، صفحه ۲۳۱ می نویسد که شیخ بهائی فرمود: “اگر پدرم مرا از بلاد عرب (وطن اصلی وی) بیرون نیاورده و خود با شاهان و ملوک اختلاط نکرده بود، پس من باتقواترین مردم و پارساترین و عابدترین آنان بودم، ولی خدایش رحمت کند، مرا از آن بلاد آورد و در اینجا اقامت گزید و من ــ ناچار ــ با اهل دنیا (یعنی شاه و دار و دسته اش) معاشرت کرده، خوی پست آنان را کسب کردم و از این معاشرت با اهل دنیا، چیزی جز سروصدا و نزاع و کشمکش نصیبم نشد”.[۱]

آیا جمله ای از این روانتر و روشنتر می توان یافت که این چنین از زندگی با شاهان ناله کند و متاثر و نگران باشد؟ ولی چون وظیفه شرعی خود می دانست، با قلبی پر از درد و آکنده از تالم و تاثر، زندگی تلخ را در راه خدمت به خدا و دین خدا گذارند. و همان گونه که در روایت آمده است که: “الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر”. این دنیای بی ارزش برای او جز زندان چیز دیگری نبود.

“ابوالمعالی طالوی” که یکی از مورخین است می نویسد: “شیخ بهائی هنگامی که به اصفهان آمد، شاه عباس از او خواست که ریاست علما را به عهده گیرد، و او پذیرفت و منزلتش بالا رفت و قدرش عظیم شد، ولی او بر مذهب شاه نبود”.

آیا مردم با چنان روحیه، و شاهان با آن سالوس بازی و فریب و اهلبیت با آن همه غربت، و تشیع آن چنان گمنام، و مذهب در آن حالت ابهام، امکان اجرای ولایت فقیه ــ آن گونه که الان بحمدالله مشاهده می کنیم ــ در آن زمان بود؟! اینجا است که می بینیم امام ما، خمینی بزرگ ــ روحی فداه ــ سالها قبل می فرمایند:

“اعظم مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه؟ اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می کند، الان هم مردم نمی دانند که معنی اسلام چیست؟ حکومت اسلامی چیست؟ اسلام چه می خواسته است؟ چه برنامه ای اسلام داشته است”.[۲]

آری! امام ما نیز زحمتها کشید و رنج ها تحمل کرد و خون دلها خورد تا اینکه توانست ولایت فقیه را ــ که درون قرون گذشته نیازی به استدلال نداشت ــ با دلیل و برهان اثبات کند و مشکلاتش را بگشاید و مردم را به حکومت اسلامی آشنا سازد تا اینکه ولایت فقیه در گوشت و پوست و خون مردم جریان پیدا کند و سپس با نفخه ای روح اللهی در مردم بدمد و حکومت طاغوت را سرنگون و حکومت الله را جایگزین آن سازد. همت و زحمت و مشقتی که امام خمینی ــ با آن همه مشکلات و مصیبتهای طاقت فرسا ــ در این راه کشید و استقامتی که این امام عزیز برای به ثمر رساندن انقلاب الهی از خود نشان داد، به راستی در تاریخ کمتر دیده شده است و همین هم دلیل پیروزی او و یاران باوفایش بود،

“اِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اللهِ و الْفَتْحُ وَ رَأیْتَ النّٰاسَ یَدْخُلُوْنَ فی دینِ اللهِ اَفواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ و اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کٰانَ توّٰاباً”

 

ستایش دانشمندان از شیخ بهائی

شیخ بهائی، بزرگمردی که پرچم هدایت را به دست گرفت و هم چنان نوری، ظلمت شبهای تیره گمراهی را درهم شکافت، و چون آفتابی تابان، فروغ دانشش از خاوران تا باختران گیتی را روشن ساخت که هم نسل دیروز و هم نسل امروز و هم نسلهای آینده از فیض وجود پر برکتش بهره های شایان برده و می برند. او در همان حال که رهبری و پیشوائی مسلمانان را به عهده داشت، پر بهاترین و پربارترین کتابهای علمی و مذهبی را در رشته های گوناگون تالیف و تصنیف کرد که می توان او را به حق یکی از ستون های محکم و نیرومند فرهنگ اسلامی دانست.

مرحوم حر عاملی ــ صاحب وسائل الشیعه ــ در “امل الآمل” گوید: “بلند پایگی و عظمت مقام و احاطه او به فقه و دانش و فضلیت و تحقیق و موشکافی، و تالیفهای ارزنده و زیبائی عبارت و جامع تمام خوبیها بودن ایشان، روشن تر از این است که یاد شود و فضائلش افزون تر از آنکه شمارش گردد. او مردی کاردان، زبردست، دریاآسا، جامع و کامل بود، در شعر و ادبیات، یگانه زمان خود و همچنین در فقه، حدیث، معانی، بیان و ریاضی همتائی نداشت”.

سید مصطفی تفرشی در نقد الرجال گوید: “بلند پایه، والا مرتبه، عظیم الشان و دارای حافظه سرشار. کسی را همانند او در فراوانی دانش و فزونی فضلیت و شکوه و جلال ندیدم. او احاطه داشت بر تمام فنون اسلام مثل کسی که تخصصش در یک فن باشد (یعنی او در تمام علوم اسلامی تخصص فوق العاده داشت) ایشان دارای کتابهای بسیار ارزشمندی است”.

سید علی خان در “سلافه العصر” گوید: ” … او است علامه بشر و مجدد دین و مذهب بر راس قرن یازدهم. پیشوائی و ریاست مذهب و ملت به او رسید و به وسیله وی قاطعترین استدلالها و برهانها اقامه شد. تمام فنون دانش را فرا گرفت و اجماع و اتحاد علما بر او منعقد شد و خود به تنهائی فضیلتهای گوناگون را دارا بود”.

ادامه دارد

 

۱ـ جالب اینجا است که پدر شیخ بهائی نیز پس از مدتی از معاشرت با شاهان، به تنگ آمده، از این دیار به سوی بحرین هجرت نمود و در آنجا بود تا وفات کرد.

۲ـ از سخنان امام خمینی در نجف اشرف، ۲۸ ربیع الثانی، ۱۳۹۱ هــ

18دسامبر/16

حوادث و مناسبتهای مهم

اول اسفندـ تعیین اعضای شورای نگهبان قانون اساسی توسط امام.          (۱۳۵۸)

سوم اسفندـ کودتای انگلیسی رضا خان.          (۱۲۹۹)

دهم اسفندـ ورود امام خمینی به قم.          (۱۳۵۷)

دهم جمادی الاول ـ سقوط شاهنشاهی ساسانی به دست مسلمین.          (۳۱ هـ . ق)

دوازدهم جمادی الاول ـ وفات حضرت عبدالمطلب.

دوازدهم جمادی الاول ـ جنگ موته.          (۸ هـ .ق)

سیزدهم جمادی الاول ـ شهادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (به قولی).          (۱۱هـ . ق)

هفدهم اسفندـ آغاز مبارزه مردم مسلمان فیلیپین به رهبری جبهه مورو.          (۱۳۴۷)

هیجدهم اسفندـ شهادت سید جمال الدین اسد آبادی.          (۱۲۷۵)

بیست و یکم اسفندـ لغو پیمان استعماری “سنتو”.          (۱۳۵۷)

بیست و سوم اسفندـ در گذشت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی.          (۱۳۴۰)

بیست و چهارم اسفندـ برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی.          (۱۳۵۸)

بیست و هفتم اسفندـ پایان تجاوز آشکار فرانسه به الجزایر.          (۱۳۴۱)

 

18دسامبر/16

دانستنیهائی از قرآن

بهشتیان

۱ـ مؤمنان:

” وَ الَّذینَ آمَنُوْا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ اُولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنّهِ”.     (بقره ـ ۸۲)

آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، آنان اهل بهشت اند.

۲ـ نیکو کاران:

“لِلَّذینَ اَحْسَنُوا الْحُسنٰى وَ زِیٰادَه وَ لٰا یَرهَقُ وُجُوْهَهُمْ قَتَرٌ و لٰا ذِلٌّهٌ اَولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ”.           (یونس ـ  آیه ۲۶)

برای نیکوکاران، نیکوترین پاداش و افزونی هست و هرگز بر گرد رخسارشان گرد خجلت و ذلت ننشیند، و آنان اهل بهشت اند و در آنجا برای همیشه (متنعم ) خواهند بود.

۳ـ خاضعان درگاه الهی:

“اِنَّ الّذینَ آمَنُوْا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ اَخْبِتُوا اِلٰى رَبِّهِمْ، اَولٰئکَ اَصْحٰابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ”.     (سوره هود ـ آیه ۲۳)

آنان که به خدا ایمان آورده و به اعمال شایسته پرداختند و به درگاه خدای خود خاضع و خاشع شدند، همانا آنان اهل بهشت جاویدند و تا ابد در آنجا از نعمتهای الهی برخوردارند.

۴ـ تقوا پیشگان:

” مَثَلُ الْجَنَّهِ الّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرى مِنْ تَحْتِها الاَْنْهٰارُ اُکُلُهٰا دٰائِمٌ وَ ظِلُّهٰا، تِلْکَ عُقْبَى الّذینَ اتّقَواْ”.             (سوره رعد ـ آیه ۳۵)

بهشتی که به تقوا پیشگان وعده داده شد، چنان است که رودها زیر درختانش جاری است، نعمتها و خوردنیهایش همیشگی و سایه آن برقرار است، این است سرانجام آنان که با تقوی بودند.

۵ـ توبه کنندگان با ایمان:

” … اِلّٰآ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فاُولٰئِکَ یَدْخُلُوْنَ الْجَنّهَ وَ لٰا یُظْلَمُونَ شَیْئاً، جَنّٰاتِ عَدْنِ الّتی وَعَدَ الرّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالغِیْبِ اِنّهُ کٰانَ وَعْدَهُ مَأتِیّاً، لٰا یَسْمَعُونَ فیهٰا لَغْواً اِلّٰا سَلٰاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَهً وَ عَشِیّاً”.                      (سوره مریم ـ آیه ۶۰ـ ۶۱ـ ۶۲)

… مگر آن کس که توبه کند و به خدا ایمان آورد و اعمال نیکو انجام دهد، همانا اینان به بهشت وارد می شوند و در آنجا هیچ ظلمی به آنان نخواهد شد، آن بهشت پایداری که خدای مهربان، بندگان خود را در غیب وعده داده است، و البته وعده خدا به انجام می رسد. اینان در آن بهشت هرگز سخن لغوی نشوند بلکه گفتارشان درود و سلام است و رزق آنان (بدون رنج) هر صبح و شام به آنها خواهد رسید.

۶ـ پایداران در ایمان:

” اِنّ الَّذینَ قٰالُوْا رَبُّناَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلٰائِکَهُ اَنْ لٰا تَخٰافِوا وَ لٰا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنّهِ الّتی کُنْتُمْ تُوْعَدوْنَ”.                   (فصلت ـ ۳۰)

آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر ایمان خود پایدار ماندند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که نهراسید و اندوهی به خود راه ندهید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

۷ـ مؤمنانی که تسلیم در برابر خدا هستند:

” الٌّذینَ آمَنُوْا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا مُسْلِمینَ، ادْخُلُوا الْجَنّهَ اَنْتُمْ وَ اَزْوٰاجُکُمْ تُحْبَرُوْنَ، یُطٰافُ عَلَیْهِمْ بِصِحٰافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ اَکْوٰابٍ وَ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِیْهِ الأَنْفُسُ ٱلْأعْیُنْ وَ اَنْتُمْ فیهٰا خٰالِدُونَ، وَ تِلْکَ الْجَنّّهُ الّتی اُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، لَکُمْ فیهٰا فٰاکِهَهٌ کَثیرَهٌ مِنْهٰا تأکُلُونَ”         (سوره زخرف ـ آیات ۶۹ – ۷۳)

آنان که به آیات ما ایمان آورده و تسلیم امر ما شدند، به آنها خطاب شود: وارد بهشت شوید، با همسرانتان خوشحال و شادمان. بر آن مؤمنان کاسه های زرین و کوزه ها بگردانند، و در آن بهشت آنچه نفوس میل کند و چشمها لذت برد موجود است و شما (مؤمنان) در آنجا جاودان خواهید بود، این همان بهشتی است که با اعمال خود ارث بردید،در آنجا برای شما میوه های فراوان است که از آنها (هر چه خواهید) تناول نمائید.

 

18دسامبر/16

درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۷)

ـ منتشر نشده ـ

قسمت دوم

خطبه جهاد

آیت الله العظمی منتظری

(… اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه)

ـ پس از حمد و ثنای پروردگار، همانا جهاد (در راه خدا) دری است از درهای بهشت. یکی از درهای بهشت را (باب المجاهدین) می نامند یعنی باب آنهائی که جهاد در راه خدا کردند.

(فتحه الله لخاصه اولیائه) ـ خداوند این در را باز کرده ولی هر کس توان رفتن به بهشت از این در را ندارد، زیرا این در، مخصوص خواص است، مخصوص دوستان خاص خدا است که هدفی جز او ندارند و برای دفاع از حق و حقیقت جهاد می کنند.

(و هو لباس التقوی)

ـ جهاد، لباس تقوی است. در قرآن آمده است:

(وَ لِباسُ التٌَقوی ذلک خیر)

ـ پوشش تقوی بهتر است، و در اینجا حضرت امیر (ع) می فرماید: جهاد، و پوشش تقوی است. تقوی یعنی انسان حالت نگهداری داشته باشد. اصل کلمه (وقی) از ماده (وقایه) است، به معنای نگاهداشتن. اگر انسان حریم خدا را نگاه دارد، خودش را از گناه و معصیت مصون و محفوظ دارد، به او می گویند انسان باتقوی و اما اینکه حضرت می فرماید جهاد، لباس تقوی است یعنی همان طور که لباس، انسان را از سرما و گرما حفظ می کند، جهاد هم تقوی را در وجود انسان نگه می دارد. با جهادِ مجاهدین، حکومت تقوی پابرجا و برقرار است. این یک احتمال. و اما احتمال دوم این است که کلمه (اهل) مفروض و مقدرباشد یعنی جهاد لباس اهل تقوی است. بنابراین جهاد، اهل تقوی را حفظ می کند پس اگر جهاد نباشد، اهل تقوی متفرق و متشتت می شوند و از بین می روند. باتقوی است که اهل حق می توانند روی پای خود بایستند. و اما احتمال سوم این است که لباس التقوی اضافه بیانیه باشد. جهاد لباسی است که آن لباس عبارت است از تقوی بنابراین لباس التقوی بهترین پوششی است که انسان را از گناه نگه می دارد و بالاترین مرتبه تقوی جهاد است برای اینکه اگر کسی از جان و مالش بگذرد، این انسان در برابر باطل بالاترین ایستادگی را خواهد کرد.

(و درع الله الحصینه): این جهاد زره محکم خدا است. (درع به معنای زره و حصین به معنای محکم است)

( و جنته الوثیقه): جنه یعنی سپر. سپر را در جنگها بلند می کردند که در مقابل اسلحه دشمن محفوظ باشند. وثیق یعنی محکم و استوار.

ـ جهاد آن سپر محکمی است که بوسیله آن می توانید اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کنید.

 

پی آمدهای ترک جهاد

(فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل)

ـ هر کس جهاد را ترک کند در حالی که از آن اعراض کرده است، خداوند جامه مذلت را به او می پوشاند. (رغبه) اگر به (فی) متعدی شود معنایش تمایل به چیزی داشتن است ولی اگر به (عن) متعدی شود معنایش اعراض از چیزی می شود.

(و شمله البلاء)، (شمله) معنایش لباس روپوش است که مشتمل بر انسان می شود یعنی انسان را دربر می گیرد مانند عبا، اگر (شمله البلاء) را عطف بر (ثوب الذل) بنمائیم معنایش این است که خداوند لباس مذلت و عبای بلا را به او می پوشاند. ولی در بعضی از نسخ (شمله) به صورت فعل آمده است که در آن صورت معنای جمله چنین می شود: خداوند لباس ذلت را به او می پوشاند و او را شامل بلا می کند.

(و دیث بالصغار و القماءه)

ـ ذلیل و خوار می شود. صغار و قماءه هر دو به معنای کوچکی و حقارت است.

(و ضرب علی قلبه بالاسهاب)

ـ این چنین افرادی که جهاد را ترک می کنند بر قلبشان پرده ها و سدهائی زده می شود که درک آنها هم از بین می رود.

هنگامی که غربیها می خواهند کشوری را اشغال کرده، اقتصاد آنها را قبضه کنند، نخست فرهنگ مردم را از آنها می گیرند و روحیه آنان را تضعیف می کنند، به نحوی که دیگر مردم قدرت ادراک خود را از دست می دهند و نمی توانند بفهمند که استعمار بر آنها چیره شده است و آنها را استثمار می کنند، خیال می کنند که خلق شده اند برای توسری خوردن و نوکر بیگانگان بودن! و همچنین نمی توانند تشخیص بدهند که سرنوشت کشورشان را باید خود به دست بگیرند و به دیگران واگذار نکنند! و بالاتر اینکه ادراک انسانیت را هم از دست می دهند!

(و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد)

ـ و برای اینکه این شخص جهاد را ضایع کرده حق از او گرفته می شود. شیخ محمد عبده و برخی دیگر این جمله را چنین معنی کرده اند: (صارت الدوله للحق بدله) یعنی دولت و حکومت، به جای اینکه به او داده شود، از آن حق می شود، در این صورت معنایش این می شود که حضرت امیر (ع)به اصحابش می فرماید: شما اگر جهاد را ترک کنید، ذلیل می شوید و آن وقت دولت از شما گرفته شده و از آن حق می شود!! و بنابراین سخن، حضرت علی (ع) دولت معاویه را حق میداند!!

به نظر من این معنی درست نیست.

ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه چنین می فرماید:

(ادیل الحق من فلان ای غلبه علیه عدوه) در اینجا ادیل از باب افعال به معنی ازاله است، پس اگر ادیل الحق منه گفته شود معنایش (ازیل دوله الحق منه) می باشد. چون او جهاد را ضایع کرد، اگر هم حقی داشته باشد، حقش پایمال می شود. به نظر می آید که این معنی درست است.

(و سیم الخسف)

ـ چنین آدمی را وادارش می کنند که ذلیل شود (سیم) فعل مجهول از (سام) است. در قرآن هم از این ماده آمده است: (یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب)،‌ ای یکلفونکم سوء العذاب شما را وادار می کنند که بدی عذاب را بپذیرید.

(و منع النصف) نِصْف و نَصَف و نُصف خوانده شده ولی مشهورش نصف به معنای انصاف است و تمام این کلمات به معنای عدالت آمده است. منع النصف یعنی این آدم ممنوع و محروم از عدالت می شود، زیرا در صورتی که جهاد را ضایع کند، دشمن بر او چیره شده و به او ظلم روا می دارد.

 

شکوه دردآلود امام

تا اینجا حضرت تعریف جهاد و عواقب ترک آنرا بیان کرد. اکنون وارد اصل موضوع می شود و می فرماید: من بارها شما را دعوت کردم که در برابر ارتش معاویه قیام کنید و شما کوتاهی کردید:

(الاوانی قد دعوتکم الی قتال هوءلاء القوم لیلا و نهارا و سرا و اعلانا)

ـ هان! آگاه باشید! من شما را روز و شب، آشکار و پنهان دعوت کردم به جنگ کردن با این قوم، (و قلت لکم اغزوهم قبل ان یغزوکم) ـ و به شما گفتم: با آنها جنگ کنید، پیش از آنکه آنان با شما جنگ کنند. پس از اینکه امت اسلام و اهل حل و عقد با حضرت علی (ع) بیعت کردند، دیگر برای احدی عذر و بهانه ای نبوده است که از اطاعت حضرت سرپیچی کند و چون معاویه تمرد و سرپیچی کرد، وظیفه تمام مسلمانان این بوده که با او به ستیز برخیزند، زیرا کسانی که در برابر حکومت حق قیامت می کنند در اصطلاح فقها آنان را بُغاه (جمع باغی) می نامند و در این صورت وظیفه مسلمین است که با او مبارزه کنند و او را بر سر جای خود بنشانند.

(فو الله ما غزی قوم فی عقر دار هم الا ذلوا)

این جمله، یکی از قسمتهای بسیار جالب خطبه است که به صورت حکمتی آموزنده از زبان حضرت امیر (ع) بیرون آمده است. می فرماید: به خدا قسم هیچ ملتی در میان خانه خودش مورد حمله واقع نشد مگر آنکه ذلیل و خوار گردید پس باید در مرز، جلو دشمن را بگیرید و نگذارید دشمن وارد خانه های شما شود. و این از نظر روانی هم یک واقعیتی است، زیرا اگر جنگ در کشور شما آمد، شما قهرا شکست می خورید و لشکر دشمن روحیه و اعتماد به نفس پیدا می کند، زیرا در طرف مقابل چندان قدرتی نمی بینند و شما که مورد هجوم قرار گرفته اید روحیه خود را از دست می دهید. این در اثر یک علت طبیعی و روانی است، حال هر چه خواهی نامش بگذار. می توان گفت که این علت روانی همان واهمه است که در اثر تلقین پروش یافته و یک حالت سستی و ترس در انسان به وجود می آورد.

بیماری را اگر تلقین کنند که چقدر رنگت پریده! گویا حالت خیلی بد است! اگر مرضش اندک هم باشد در اثر تلقینات، زیاد می شود و همچنین به عکس اگر مریض را تلقین کنند که: الحمدلله حالت خوب شده رنگ و رویت باز شده ، گویا بهبود یافته ای ! همین تلقینات ، چنان او را قوت و نیرو می بخشد که اثرش از دارو هم بیشتر است و بسا کسالتش هم برطرف گردد .

در مورد جنگ هم چنین است: هنگامی که عراقیها به کشور ما یورش آوردند ، و در اثر اهمال و یا خیانتهائی که شده بود ، ارتش و مرزداران مقاومتی نشان ندادند بلکه خود را هم باختند ! تا اینکه دشمن به داخل هجوم آورد و بعضی از شهر های ما را تصرف کرد ، این یورش چه تأثیر بدی در روحیه ها گذاشت ؟ ! یک افسر عراقی گفته بود : اصلاً کسی جلوی ما را نگرفت . ما همین طور به پیش می رفتیم و هر آن ، جرات ارتش ما بیشتر می شد .

تا اینکه بحمدالله در اثر انسجام ملت و تجدید قوا و فرار خائنین و هماهنگی سپاه و بسیج و نیروهای مردمی با ارتش و ژاندارمری و دیگر نیروهای مسلح ، سرانجام توانستند دشمن را با ذلت به عقب برانند و آنان را از بین ببرند .

ولی در آن هجوم نخستین چقدر تلفات دادیم و چقدر مرزداران ما خودشان را باخته بودند و در مقابل ، چقدر عراقیها با روحیه قوی پیش می آمدند ! این یک واقعیتی است انکار ناپذیر که هیچ ملتی در وطن خود مورد هجوم دشمن واقع نمی شود مگر اینکه ذلیل می گردد.

 

سستی مردم و نفوذ و وحشیگری دشمن

حضرت امیر (ع) اعتراضش این است که: شما چه نشسته اید؟! سفیان بن عوف غامدی از طرف معاویه آمده و به شهرهای شما یورش برده است ولی شما به جای اینکه با او به مقابله بپردازید (فتوا کلتم و تخاذلتم) کار را به یکدیگر واگذار کرده و همدیگر را زبون و خوار کردید.

(تواکل) از ماده وکالت و از باب تفاعل است. وقتی می گوئیم کسی را وکیل کردیم یعنی کار خود را به او واگذار نمودیم. در اینجا معنایش این است که هر یک کار را به دیگری واگذار می کند و در نتیجه هیچ کدام کار را انجام نمی دهند.

در اسلام دو نوع جهاد داریم:

۱ـ جهاد دفاعی    ۲ـ جهاد ابتدائی

در جنگ ابتدائی تا امام و رهبر دستور ندهد، نباید مردم هجوم بیاورند، بلکه برخی از فقها گفته اند مراد از امام در اینجا امام معصوم است و این خود ـ در فقه ـ محل خلاف است.

ولی در جهاد دفاعی ـ یعنی هنگامی که کفار هجوم آورده اند به کشور اسلامی- اینجا دیگر نباید منتظر دستور امام باشند بلکه بر هر مرد و زن (حتی زنها هم وظیفه شان دفاع است) واجب است که برای حفظ اسلام و کشور اسلامی دفاع کنند و نبایستی هر کدام کار را به دیگری محول نمایند.

سفیان بن عوف غامدی به شهرهائی که زیر نفوذ امیر المؤمنین(ع) بوده، هجوم آورده است، در اینجا وظیفه همه مردم این بوده است که از مرزهای اسلام دفاع کنند ولی آنها کار را به یکدیگر واگذار می کردند و از این راه خود را خوار و ذیلی می نمودند. (حتی شنت علیکم الغارات) در خانه نشستید و به قیام نپرداختید تا اینکه جنگها و غارتها یکی پس از دیگری بر شما وارد شد (شن) و (سن) هر دو به یک معنی است با این فرق که اگر فرموده بود سنت علیکم الغارات یعنی به صورت پی در پی غارتها بر شما انجام شد ولی در کلمه (شنت)، (با حرف شین) معنایش این است که هر چند وقت یکبار بر شما غارت و جنگ انجام می شود. و همانطور که در خطبه بیست و پنجم دیدیم که بسر بن ابی ارطاه به دستور معاویه هجوم آورده بود، و پس از آن ـ به یک فاصله زمانی ـ سفیان غامدی یورش آورده است. پس در حقیقت غارتها متفرق و فاصله دار بوده است.

(و ملکت علیکم الاوطان) ـ و شهرهای شما را از دست شما گرفتند.

(و هذا اخوغامد) اینجا حضرت اشاره به داستان یورش سفیان غامدی می کند، می فرماید: این برادر غامد است یعنی این برادر طائفه غامد است، از آن قبیله است حضرت در اینجا اسم دشمن را با فحش و ناسزا نمی آورد زیرا دشمن کارش دشمنی است، گله را باید از دوست سست کرد و چون حضرت گله از دوستان دارد، اسم دشمن را با ناسزا نمی آورد.

(و قد وردت خیله الانبار) ـ ارتش سواره او، وارد شهر انبار (شهری در شرق فرات) شد دشمن اینقدر جرات پیدا کرده که از شرق فرات هم گذشته است. در آن وقت حسان بن حسان بکری از طرف حضرت امیر (ع) فرماندار شهر انبار بود. او مردم را به جنگ و دفاع دعوت کرد ولی در اثر سستی و بی ایمانی فرار کردند، ناچار با سی نفر از مؤمنین به دفاع برخاست و خودش هم شهید شد.

“و قد قتل حسان بن حسان البکری و ازال خیلکم عن مسالحها”

ـ آن غامدی، حسان بکری را کشت و سواره نظامهای شما را شکست داده و آنان را از سر مرز بیرون راند‌ “مسالح” جمع “مسلحه” است یعنی محل جمع سلاح.

همه جای مرز نمی شود مکان عبور باشد زیرا بعضی از جاهایش بیشه زار و یا کوه است ولی بالاخره یک جائی برای عبور نیرو دارد مثل تنگه چذابه یا فکه که مرکز عبور نیرو است و در آنجا همیشه مرزداران با سلاح عبور می کنند. در اینجا حضرت می فرماید که دشمن، مرزداران شما را از مراکز سلاح خود برطرف کرده و آنها هم شکست خوردند.

“و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان، یدخل علی المراه المسلمه و الاخری، المعاهده فینتزع حجلها و قلبها و، قلائدها و رعشها”

ـ به من خبر رسیده است که بعضی از افراد ارتش مهاجم وارد خانه ها شده اند و گوشواره ها و دستبند های زنها و خلخلهایشان را به زور از گوش و دست و پای آنها بیرون آورده اند، چه زنهای مسلمان و چه زنهای معاهده یعنی اهل کتابی که با ما هم پیمان اند. اقلیتهای اهل کتاب که در پناه حکومت اسلامی بودند، حکومت اسلامی موظف است که حقوق آنها را حفظ کند، لذا از این جهت، حضرت خیلی با ناراحتی و تاثر این مطالب نگران کننده را بازگو می کند برای اینکه احساسات مردم را تحریک نماید. فینتزع: می کشیده است. حجل: خلخال. قلب: دستبند. قلائد: جمع قلاده، گردنبند. رعث: جمع رعثه، گوشواره.

“ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام”

ـ این زن بیچاره ای که هیچ مدافعی نداشته، هیچ مردی نبوده است که از او دفاع کند و تنها وسیله دفاع او گریه و زاری و قسم دادن به دشمن بوده است. مراد حضرت این است که یک مرد با غیرتی نبوده است که از این زن بدبخت دفاع کند، و این زن به تنهائی، خودش، با گریه و زاری و قسم دادن به طرف، می خواسته او را از خودش دور کند. استرجاع را دو معنی کرده اند: یکی اینکه آن زن همواره می گفته: “انا لله و انا الیه راجعون” که انسان در حالت بیچارگی استرجاع را به زبان می آورد. احتمال دیگر اینکه استرجاع معنایش این است که صدا در گلو برگردد یعنی این زن بیچاره چون صدایش مخلوط به گریه بود، گویا صدایش در گلو برگشت داشته است.

استرحام هم دو معنی دارد: یکی اینکه طلب رحم می کند یعنی این زن می گفت تو را به خدا قسم به من رحم کن. احتمال دوم هم این است که طرف را به “رَحِم” او قسم دهند که در عرب نیز مرسوم بوده است که در حال بیچارگی می گفته اند: “انشدک بالرحم” ـ تو را به قوم و خویشی که با هم داریم قسم می دهم، یعنی حال که من عربم و تو هم عرب هستی، چرا به من حمله می کنی، دست از سر من بردار.

“ثم انصرفوا وافرین” ـ سپس پیروزمندانه برگشتند، در حالی که نه خودشان آسیبی دیده بودند و نه اموالی از دست داده بودند بلکه جیبهایشان پر از طلا و نقره و دیگر وسائل زندگی بود. وافر بودند یعنی کامل بودند.

“ما نال رجل منهم کلم” ـ به هیچ یک از آنها، جراحتی نرسیده بود، آنها برادران ما را شهید کردند و کوچکترین زخمی هم برنداشته بودند.

کلم به معنی جرح است. برخی گفته اند که اصل و ریشه “کلمه” و “کلام” هم همین ماده “کلم” به معنای جرح است، زیرا جراحتی که سخن بر انسان وارد می کند، هیچ شمشیری وارد نمی نماید. گاهی بعضی از حرفها چنان به مغز انسان فرو می رود که تا آخر عمر فراموش نمی شود. شاعر عرب هم به این مناسبت می گوید:

جراحات السنان لها التیام              و لا یلتام ما جرح اللسان

جراحتهایی که سر نیزه ها بر انسان وارد می کنند، قابل التیام و خوب شدن می باشد ولی زخم زبان هیچ گاه قابل خوب شدن نیست.

مواظب باشید هیچگاه حرف زشتی به یک مسلمان نزنید زیرا اگر دل مسلمانی را بشکنید، خداوند لطف و محبتش را از شما برطرف می کند.

“و لا اریق لهم دم” ـ هیچ خونی از آنها ریخته نشد.

 

مرگ شایسته

“فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا”

ـ اگر پس از این مسلمانی از شدت ناراحتی بمیرد، نباید کسی او را ملامت کند، بلکه سزاوار است که انسان از شنیدن چنین قضایائی بمیرد. آری! سزاوار است که مسلمان بمیرد هنگامی که می شنود در اردوگاه صبرا و شتیلا حدود سه هزار مرد و زن و بچه و پیرمرد و مریض را قتل عام کردند و مسلمانان به جای دفاع، نظاره نموده و دم نزدند. عراقیها در هجوم نخستین به کشور ایران، چه بر سر مردم بی پناه خوزستان و روستاها و شهرهای جنوب و غرب آوردند. آیا تأسف ندارد که مسلمانان این قضایا را بشنوند و ساکت باشند؟!

ای کاش این جوانهای بسیج و سپاه و ارتش ما که این چنین در جبهه ها فداکاری می کنند در زمان حضرت امیر (ع) بودند و پاسخ ندای حضرت را می دادند. در تاریخ دارد که وقتی حضرت این خطبه را با آن همه تأثر و تألم ایراد فرمودند تنها یک مرد که دست بچه اش را گرفته بود بلند شد و گفت: من و این بچه حاضریم تا هر جائی که شما بفرمائید بیائیم!! ولی دیگران پاسخ امام را ندادند.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

رهنمودها

امام:

  • غیر از گروهکهایی که می خواهند به اسلام و مسلمین ضرر بزنند، نباید دنبال عیب دیگران رفت. ۱۹/۱۰/۶۱
  • با این تحولی که امروز در جوانها پیدا شده و مردم در جبهه و پشت جبهه مشغول خدمتند، دیگر هیچ عذری برای خدمت و جذب آنها نداریم. ۱۹/۱۰/۶۱
  • قضات و دادستانها برای خدا در فکر مستمندانی باشند که در طول تاریخ تحت فشار سلاطین و خانها و سرمایه دارها بوده اند. ۲۰/۱۰/۶۱
  • جنگهای اسلام برای تشکیل امپراتوری نبوده، بلکه برای شکستن امپراتورهای ظلم و روی کار آمدن عدل اسلامی بوده است. ۲۰/۱۰/۶۱
  • امر قضاوت مسئولیتش بسیار زیاد است و انسان با جان و مال و ناموس و حیثیت مردم سروکار دارد.                               ۲۰/۱۰/۶۱
  • امروز ایران میدان کار است، میدان سازندگی جوانان است، میدان خدمت به اسلام و مسلمین و مستضعفان جهان است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • ما می خواهیم خودکفا باشیم، هر کس هر جا که هست باید کار کند، خودکفائی با تبلیغات نمی شود، با کار می شود. ۲۷/۱۰/۶۱
  • آن قدری که اخلاق کریمه در ارتش و سپاه و سایر قوای مسلح دیگر لازم است، شاید در جاهای دیگر به آن اندازه لازم نباشد.
  • من از حوزه های علمیه و علمای اعلامی که در بلاد هستند و از فضلایی که در حوزه ها هستند می خواهم که در امور قضائی و دادگستری به این کشور کمک کنند. ۲۷/۱۰
  • قضاوت یک واجب کفائی است که اگر چنان چه کسی بتواند انجام دهد و این امر به زمین بماند معاقب است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • همان طور که آمریکا برای توطئه آماده است ما هم باید برای مبارزه و مقابله آماده باشیم .  ۴/۱۱/۶۱
  • رفت و آمدهای سیاسی در منطقه به خاطر آن است که از وقوع انقلابی دیگر مانند انقلاب ما می ترسند. ۴/۱۱/۶۱
  • این مجلس بهترین مجالس دنیا است و تبلور ملت است و در راس همه ی ارگانها است. ۵/۱۱/۶۱
  • اگر کسی ادعا کند که من هیچ نقصی ندارم، بزرگترین نقصش همین ادعا است. ۵/۱۱/۶۱
  • همه ی کسانی که در جمهوری اسلامی دست به کارند، باید توجه کنند که وقتی به پیشنهادی رای می دهند تحت تأثیر هیچ مکتبی ــ چه سرمایه داری و چه کمونیسم ــ واقع نشوند. ۵/۱۱/۶۱
  • گاهی مسائلی در جامعه ها پیش می آید که باید یک احکام ثانوی ای در کار باشد، آن هم احکام الهی است منتهی احکام ثانویه الهی. ۵/۱۱/۶۱
  • اگر کسی در خیابان از دستورات شهربانی و رانندگی تخلف کرد، باید تعقیب شود. ۹/۱۱/۶۱

آیت الله العظمی منتظری

  • جای بسی تأسف است که در بعضی از ارگانهای مقدس، بعضی از مسئولین حالت رفیق بازی و گروه بازی را به وجود آورده اند و چه بسا افراد لایق و متدین را به بهانه های واهی در گزینش کنار زده اند. ۲۰/۱۰
  • سعی کنید با عمل و رفتار خود معرف اسلام باشید.                 ۲۵/۱۰/۶۱
  • اگر انقلاب اسلامی به فریاد محرومین جهان نرسد، ابرقدرتها سلطه ی سیاه خود را بر آنها تحکیم خواهند کرد. ۲۵/۱۰/۶۱
  • ائمه جمعه باید با مطالعه، خود را رشد دهند تا بتوانند نسبت به مردم هدایتگر و خط دهنده باشند. ۵/۱۱/۶۱
  • باید برای روحانوین و علمای اهل سنت برنامه های مناسب درسی و تبلیغی تنظیم شود.               ۹/۱۱/۶۱
  • هیاتهای اعزامی به خارج از کشور باید معرف ابعاد مادی و معنوی انقلاب اسلامی باشند. ۱۰/۱۱/۶۱
  • هیاتهای اعزامی باید نیروهای لایق و متعهد به انقلاب اسلامی را جهت اعزام به قم و اشتغال به علوم اسلامی شناسائی کنند. ۱۰/۱۱/۶۱
  • امروز جمهوری اسلامی ایران برای مستضعفین به صورت الگوئی حرکت آفرین در آمده است. ۱۳/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

سخنان معصومین (ع)

 

پیامبر اکرم(ص):

” قٰالَ رَجُلٌ لِلّنبیّ (ص) عَلِّمْنی عِلْماً لٰا یُحٰالُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْجَنَّهِ. قٰالَ: لٰا تَغْضَبْ وَ لٰا تَسألِ الْنّاسَ شَیئاً وَ اَرْضَ للنّٰاسِ مٰا تَرْضٰی لِنَفْسِکَ”.

شخصی از رسول اکرم پرسید: دانشی به من بیاموز که بی دریغ مرا به بهشت ببرد. فرمود: خشم مکن و از مردم چیزی را درخواست نکن و برای مردم همان بخواه که برای خود خواهی.

 

امیرالمؤمنین (ع):

“ـ برادران و خواهران این روایت را با دقت بخوانید و به جای عیب جوئی به فکر چاره باشید”‌:

” وَ اِنّمٰا یَنْبَغى لِأهْلِ الْعِصْمَهِ وَ الْمَصْنُوعِ اِلَیْهِمْ فِی السَّلٰامَهِ اَنْ یَرْحَمُوا اَهْلَ الذُّنُوْبِ وَ الْمَعْصِیَهِ وَ یَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغٰالِبُ عَلَیْهِمْ وَ الحٰاجزُ لَهُم عَنْهُمْ فَکَیْفَ بِالْعٰائِبِ الذّى عٰابَ اَخٰاهُ وَ عَیَّرَهُ بِبَلْوٰاه”

سزاوار است برای آنان که از گناه مصون مانده اند و توفیق رهائی از گناه یافته اند که بر گنهکاران رحم کنند و بیشتر به شکر خدا بپردازند که (این شکر) مانع آنها از تعرض به آنان باشد، نه چون عیب جوئی که زبان به عیبهای برادر خود گشوده و او را به بلائی که گرفتارش شده است، سرزنش می کند.

 

امام حسین(ع):

“اِیّٰاکَ وَ مٰآ تَعْتَذِرُ مِنهُ فَاِنَّ الْمُؤمِنَ لٰایُسِىءُ وَ لٰا یَعْتَذِرُ وَ الْمُنٰافِقَ کُلُّ یَوْمٍ یُسىءُ وَ یَعْتَذِرُ”

مبادا کاری کنی که مجبور به عذرخواهی شوی زیرا مؤمن نه بدی می کند و نه عذر می طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذرخواهی می نماید (قابل توجه تمام مردم، مخصوصا مسئولین امور).                                                     (تحف العقول ص ۲۵۳)

 

امام باقر (ع):

“ثَلٰاثٌ هُنَّ قٰاصِماتُ الظَّهْر: رَجُلٌ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِیَ ذُنُوْبَهُ وَ اُعْجِبَ بِرأیِهِ”

سه خصلت است که کمر انسان را می شکند: ۱ـ کسی که کردار نیک خود را بسیار بداند. ۲ـ کسی که گناهان خود را فراموش کند. ۳ـ کسی که به اندیشه و نظر خود بسیار خوش بین باشد.                                                               (بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۳۱۴)

 

امام صادق(ع):

“اَبْعَدُ مٰا یَکُوْنُ الْعَبْدُ مِنَ اللهِ اَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوٰاخی الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زُلٰامهً لِیُعَیِّرَهُ بِهٰا یَوماً مٰا”

دورترین بنده خدا از رحمت الهی، کسی است که با دیگری طرح برادری ریخته و همچنان لغزشهای او را یادداشت می کند که روزی او را به آنها سرزنش نماید.               (کافی، ج ۲،ص ۳۵۵)

 

امام موسی بن جعفر (ع):

” مَنْ قَصَدَ اِلَیْهَ رجُلٌ مِنْ اِخوٰانِه مُسْتَجیراً بِهِ فی بَعْضِ اَحْوٰالِهِ فَلَمْ یُجِرْهُ بَعْدَ اَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ، فَقَدْ قَطَعَ وِلٰایَهَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ”

هر که مردی از برادران مؤمنش به او پناه برد و در پاره ای از گرفتاریهایش، از او درخواست یاری کند، و او پناهش ندهد با اینکه قدرت بر آن دارد، همانا پیوند خود را با خدای عزوجل  بریده است.                                                                     (کافی، ج ۴، ص ۷۲)

 

امام جواد (ع):

“الْمُؤمِنُ یَحْتٰاجُ اِلٰی خِصٰالٍ: تَوْفیقِ مِنَ اللهِ وَ وٰاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُوْلٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ”

مؤمن به چند چیز نیازمند است: توفیقی که خداوند به او عطا فرماید و وعظ و اندرزی از درون و وجدان خویش و پذیرش نصیحت از دیگران.                     (بحار، ج ۷۵، ص ۶۵)

 

امام هادی (ع):

“مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ الّٰساخِطُوْنَ عَلَیْهِ”

کسی که از خود راضی باشد، ناراضیان او بسیار خواهند بود.                  (بحار، ج ۷۲، ص ۳۱۶)

 

18دسامبر/16

شعر

 

عشق به سامان آمد

مژده ای دل! که دگر باره به تن جان آمد

همره باد صبا بوی بهاران آمد

صبح آزادی عشاق، در آئینه فتح

رخ نمود و شب اغیار به پایان آمد

خون رخشان سحر موج زد اندر رگ شب

اختر فجر به سیمای درخشان آمد

خرم آن روز که هنگامه هجران بگذشت

بوی پیراهن یوسف سوی کنعان آمد

کشتی نوح، ز گرداب حوادث بگذشت

فارغ از موج بلا، وز دل طوفان آمد

بر بلندای جهان بیرق توحید افراشت

دستی از نور، که از مشرق ایمان آمد

خوش بود غلغله شادی مرغان سحر

که به طرف چمن اینک گل و ریحان آمد

ساقی میکده عشق، مبارک بادت!

کز خمسٰتان خزان، بوی بهاران آمد

خاطر نازکت ای روح حق آزرده مباد

کز صفای قدمت عشق به سامان آمد

 

فواره سحر

شقایق از شرر خون تو شکوفان شد

سحر ز پرتو خشمت ستاره ریزان شد

عبور ژرف نگاهت “گلوله خورشید”

به تشنه دشت شکفتن شکوه باران شد

تو بر صحیفه تاریخ خون چه بنوشتی

که برگ برگ تن عشق، شعر طوفان شد

تو از سلاله موجی و از تبار عروج

توئی که نام بلندت کلام قرآن شد

چو از تفنگ تو طرح بلیغ آتش ریخت

شکفته در دل ظلمت چراغ تابان شد

شهید! آیه ایمان، تبلور تاریخ

عبور یاد تو در سینه، عطر ریحان شد

ز خاک گور تو فواره سحر روئید

ز سوگ سرخ تو قلب شفق در افغان شد

شهید ای جگر لاله از فراق تو خون

شقایق از شرر خون تو شکوفان شد

 

سرود سرخ انا الحق

فرود تشنگی از دشنه بهار خوش است

عبور عاطفه در متن انتظار خوش است

دلم ز زمزمه جویبار می گیرد

خروش حادثه در متن آبشار خوش است

نسیم جنگل یاد من از کرانه شعر

چو بوی حادثه می آرد این دیار خوش است

چو از نفیر زمان بوی مرگ می بارد

سرود سرخ انالحق به روی دار خوش است

کنون که همسفر از پشت می زند خنجر

فرود تشنگی از دشنه بهار خوش است

غلامرضا رحمدل

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت بیستم

مفاسد سیستم سرمایه داری

آیت الله حسین نوری

در قسمت های پیشین این سلسله گفتارها به بحث در پیرامون مفاسدی که اقتصاد سرمایه داری در کشورهای تحت سلطه خود به بار می آورد پرداختیم و در این زمینه، تعدادی از مفاسد گوناگون ناشی از این سیستم را فهرست وار نام بردیم و آنچه از مفاسد سرمایه داری را که در خور توضیح در این مجلهٔ وزین برشمردیم عبارت است از:

۱ـ ایجاد اختلاف فاحش طبقاتی.

۲ـ رواج ظلم و بیدادگری.

۳ـ شیوع فساد و فحشا.

۴ـ ایجاد سلطه استعمار.

و اکنون بحث خود را درباره موضوع دیگری از مفسده های ناشی از سیستم سرمایه داری که گریبان گیر تمامی جوامع تحت سلطه قدرتهای سرمایه داری است به توفیق خداوند متعال ادامه می دهیم:

سیستم سرمایه داری ـ چنانکه پیش از این گفته شد ـ از آنجا که براساس مادیت و سود جوئی و سلطه طلبی استوار گردیده است برای دوام بقا و حیات خود و در جهت به دست آوردن منافع هر چه افزون تر پیش از هر چیز در صدد بر می آید تا با کمک دولتهای بزرگ و قدرتمند، کشورهای کوچک و عقب مانده ای را پیدا کند که یوغ استعمار سرمایه داری را بر گردن آن بنهد تا اینکه آن کشور میدان تاخت و تاز قدرتهای استکباری و استعماری و بازار مصرفی برای مصنوعات و محصولات آنها باشد.

در این میان عموما مشکلات و مصائبی نیز رخ می دهد که می توان آنها را نیز تحت تقسیم بندیهای متمایزی بیان کرد. یکی از نخستین مصائبی که در این مورد رخ می دهد بروز جنگ بین قدرتهای بزرگ به خاطر به دست آوردن میدان سلطه گری و تصاحب منابع طبیعی و بازار مصرف است. تاریخ نشان می دهد که در قرنهای اخیر، یعنی در دوران پیدایش قدرتهای بزرگ استعمارگر و گسترش نفوذ و سلطه ی آنها در جهان، همواره برای استقرار تسلط بر دیگران و حفظ و دوام و توسعه ی آن بین قدرتهای بزرگ، رقابتها و درگیریهای خونینی ایجاد شده است.

تاریخ قرن ما هرگز جنگ جهانی اول و دوم  را که از فکر سلطه طلبی و سرمایه داری سرچشمه گرفت فراموش نمی کند.

جنگ جهانی اول که از قلب اروپا زبانه کشید به هستی ۱۰ میلیون نفر سرباز خاتمه داد و ۲۲ میلیون نفر ناقص الاعضا و فلج باقی گذارد و ضمنا در طی آن نیز ۱۰ میلیون نفر مفقودالاثر گردیدند و ۳۰ میلیون زخمی به جا گذاشت. شهرها و روستاهائی ویران گردید و بالاخره هزینه آن به ۴۰۰ میلیارد دلار بالغ گردید!

مخارج و خسارات جنگ دوم جهانی به اندازه ای سنگین است که با هیچ رقمی نمی توان، همه خسارات سهمگین جانی و مالی این جنگ هولناک را ترسیم نمود:

تلفات جانی آمریکا در این جنگ ۱۹۴/۰۶۸/۱ نفر.

تلفات جانی آلمان،۰۰۰/۷۵۰/۳ نفر.

تلفات جانی شوروی، ۰۰۰/۰۰۰/۳ نفر.

تلفات جانی ژاپن، ۰۰۰/۵۰۰/۱ نفر.

و بالاخره از همه کمتر در این جنگ تلفات انگلیسیها بود که به ۰۰۰/۴۰۰ نفر رسید، و نیز در حدود ۱۲ میلیون نفر تلفات مردم کشورهای درگیر و جنگجویان غیر نظامی و سازمانهای دفاع پنهانی بود که به وسیله بمبارانهای هوائی یا کشتارهای دسته جمعی از میان رفته اند، بنابراین مجموع تلفات جانی جبهه های جنگ به ۲۲ میلیون نفر بالغ گردید.

علاوه بر کشته شدگان جبهه ها نزدیک به ۳۵ میلیون نفر در این جنگ آسیب جانی دیدند و چندین میلیون نفر در اروپا و خاور دور آواره شدند بنابراین اگر کلیه تلفات و آسیب دیدگان جنگ جهانی دوم یعنی کشته شدگان و زخمی ها و مفقود شدگان و آواره گان را حساب کنیم مجموع آن تقریبا به رقم ۰۰۰/۰۰۰/۶۵ نفر بالغ خواهد شد!!

مخارج این جنگ نیز مانند تعداد تلفات آن سرسام آور بوده و ارقام مربوط به آن به حساب میلیارد سنجیده می شود:

آمریکا،۰۰۰/۰۰۰/۴۹۱/۳۴۱ دلار.

بریتانیای کبیر ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۲۰ دلار.

روسیه شوروی ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۹۲ دلار.

آلمان، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۲۷۲ دلار.

ایتالیا، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۹۴ دلار.

ژاپن، ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۵۶ دلار.

وقتی این ارقام را با ارقام کوچکتری که از طرف سایر دول دنیا به مصرف جنگ رسیده است جمع می کنیم می بینیم معادل ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۵۴/۱ دلار خرج جنگ جهانی دوم شده است.

این ارقام فقط مربوط به مخارج پولی است که در آتیه می توان به وسیله کار و صرفه جوئی جای آن را پر کرد، ولیکن آنچه جبران ناپذیر است مقادیر بسیار هنگفتی مواد اولیه مانند آهن و نفت و زغال سنگ و همچنین تلفات سهمگین نفوس انسانی است که در این جنگ ضایع گردیده است.

از اینها گذشته خسارات جبران ناپذیر دیگری به عالم بشریت وارد آمده که احصا و شمارش آنها از حوزه امکان، خارج می باشد و آن لطمات روحی و ضربه های اخلاقی ای است که به “انسان” خورده و حیثیت و شخصیت بشری او را جریحه دار ساخته است.[۱]

در اینجا برای اینکه بدانیم با این هزینه های سنگین که در راه جنگهائی که از سلطه طلبی و سودجوئی و فکر استکباری و استثماری سرچشمه می گیرد مصرف می گردد چه کارهای مثبت و ثمربخش و مفیدی را می توان انجام داد و چگونه با آن می توان فقر و بدبختی و بی سوادی و گرسنگی و انواع محرومیتهای انسانی را ریشه کن ساخت به این گزارش هم توجه کنید:

“وحشتناکترین چیزهائی که تا کنون خوانده اید”:

مرکز علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) در پاریس در بولتن شماره ۴۴۷ مورخ ۳۰ـ اکتبر ۱۹۶۴ (۸ آبان ماه ۱۳۴۳) خود اعلام کرده است:

هزینه ساختمان یک طیاره بمب افکن از نوع پروتوتیب مطابق با حقوق ۰۰۰/۲۵۰ نفر آموزگار در یک سال تمام است، هم چنین هزینه این بمب افکن مساوی است با ساختمان ۳۰ دانشکده علوم که در هر کدام از آنها یک هزار دانشجو به تحصیل مشغول باشند، همچنین هزینه ساختمان یک بمب افکن معادل است با ساختمان ۷۵ بیمارستان که هر کدام یک صد تختخواب داشته و کاملا مجهز و آماده باشند.

برای ساختمان یک طیاره شکاری مافوق صوت هزینه ای لازم است که با آن می توان ۰۰۰/۶۰۰ خانه آپارتمان بنا نمود.

امروز در هر ساعت از هر شبانه روز ۰۰۰/۰۰۰/۱۴ دلار که معادل یک میلیارد و یکصد میلیون ریال است در دنیا خرج تسلیحات می گردد در حالی که بسیاری از ملتها در دنیا فاقد مسکن، بیمارستان، مدرسه، آزمایشگاه و وسائل کشاورزی و خلاصه وسیله رفاه و ادامه زندگی هستند.

این ارقام مربوط به ۱۸ سال قبل است از آن تاریخ تا کنون هزینه تسلیحات بطور تصاعدی بالا رفته است. نمونه ای از هزینه های سنگین تسلیحات در سال گذشته را یادآور می شویم:

براساس گزارش مؤسسه بین المللی تحقیقات صلح استکلهم، در سال گذشته آمریکا ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۳۴ دلار و شوروی ۰۰۰/۰۰۰/۸۰۰/۱۱۸ دلار صرف تسلیحات کرده اند.

فرانسه در سال گذشته مبلغ ۲۲۴۵۰ میلیون دلار صرف خرید تسلیحاتی کرده که نسبت به سال قبل ۱۸۴۷۰ میلیون دلار افزایش داشت.

سال گذشته در خاورمیانه جمعا ۴۴ میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات شده است که نسبت به سال ۱۹۷۵، ۲۱٪ افزایش داشته است.

در صورتی که با هزینه ساختمان یک دستگاه طیاره این همه خدمت به بشر می توان کرد فکر کنید با هزاران هزار هواپیماهای جنگی که ساخته و در انبارهای خود برای روز جنگ نگاه داشته اند چه خدمتی به بشریت می توان انجام داد!

فکر کنید یک بمب کوچک اتمی چقدر هزینه بر می دارد که ساختمان یک طیاره در مقابل آن همانند یک بازیچه مقوائی است این دولتها برای ساختمان هواپیماهای نظامی و بمبهای اتمی و غیر اتمی و سایر تسلیحات خود چه هزینه هائی متحمل می شوند جائی که هزینه تسلیحات در هر ساعت بالغ بر یک هزار و یک صد میلیون ریال شود فکر کنید در یک روز و یک هفته و یک ماه و یک سال چقدر خواهد شد.

به همین مناسبت به این آمار توجه کنید:

“با پول ۱۳۰ هواپیما بیسوادی از جهان ریشه کن می شود”:

مدیر کل سازمان فرهنگی یونسکو در حضور عده ای از شخصیتهای مهم بین المللی که به منظور مطالعه درباره راههای از بین بردن بیسوادی در دنیا تشکیل جلسه داده اند اظهار داشت. در حال حاضر نیمی از سالمندان دنیا که تعداد آنها بیش از ۰۰۰/۰۰۰/۷۰۰ نفر می باشد گرفتار بیسوادی بوده و از خواندن و نوشتن اطلاعی ندارند.

به عقیده کارشناسان یونسکو با خرج ۰۰۰/۰۰۰/۸۰۰/۱ دلار می توان حداقل ۵۰٪ از بیسوادان دنیا را با سواد آشنا ساخت و این مبلغ در حدود پنج دهم در صد از بودجه کل کشورهای توسعه نیافته می باشد.

قیمت یک هواپیمای اف ۱۴ جنگنده ساخت آمریکا ۰۰۰/۴۰۰/۱ دلار است و به این ترتیب با بهای ۱۳۰ هواپیما از نوع اف ۱۴ می توان دنیا را باسواد کرد.

این ارقام را نیز با این عنوان بخوانید:

“جنگ ویتنام یکی از وحشیانه ترین جنگهای تاریخ بشریت است”:

اوتانت دبیر کل سابق ملل متحد “جنگ ویتنام” را یکی از وحشیانه ترین جنگهای تاریخ بشریت نامید.

۲۰ سال است که یک کشور آباد و زرخیر که جمعیت آن متجاوز از ۳۰ میلیون نفر است در آتش یک جنگ دائم و بی سابقه می سوزد، نسل جوان این کشور هرگز روی صلح و آرامش به خود ندیده و در آغوش جنگ چشم به دنیا گشوده و همواره ناظر مناظر غم انگیز و رقت بار جنگ بوده است.

این جنگ تا کنون میلیونها نفر کشته و مجروح داشته است.

تنها کشور آمریکا ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۸۰ (هشتاد میلیارد) دلار برای این جنگ خرج کرده است. در حالیکه با این هزینهٔ سرسام آور همه ساله می توان بیش از صد هزار بیمارستان مجهز، یک میلیون مدرسه و شش هزار سد بزرگ احداث کرد و این مبلغ معادل بیش از ۵۰ سال بودجه کشور ما و برابربا مخارج متوسط سالانه یک ششم تمام مردم دنیا است.

نکته قابل توجه اینکه هزینه های هنگفت و باور نکردنی در جهانی به هدر می رود که طبق آمارهای موجود یک سوم جمعیت آن در حال گرسنگی به سر می برند. و با انواع مشکلات و گرفتاریها دست به گریبان هستند.[۲]هنگامی که برای به دست آوردن کشورهای مستعمره و تصاحب بازار مصرف و تسخیر اقتصاد و در اختیار گرفتن مواد خام و منابع و ذخائر طبیعی آنها بین دول بزرگ و قدرتمند رقابت و نزاع در می گیرد سرانجام مراحله ای فرا می رسد که برای تعیین تکلیف نهائی، اینگونه دولتهای سودجو و زیاده طلب جنگ و کشتار را به عنوان آخرین راه حل، انتخاب می کنند. بنابراین یکی از مشخص ترین عواقب و تبعات استعمار که خود از سیستم سرمایه داری ناشی می شود، بروز اختلاف بین غارتگران و درگیری جنگ و کشتار بر سر تقسیم غنائمی است که هیچ کدام از آن قدرتهای درگیر سهم و حقی در آن ندارند و تنها با اتکا به زور خود، روی آن چنگ انداخته اند.

اما نکته جالب این است که اغلب گرچه ظاهرا جنگ در بین قدرتهای بزرگ در گیر شده و کشورهای کوچک در آن نقش و دخالت ندارند ولی تمامی خسارات و زیانهای ناشی از آن، دامنگیر همین کشورهای کوچک و ملل تحت ستم آنها می شود زیرا همیشه در چنین مواردی آنچه در پایان کار پیش می آید، جز این نیست که: یا یکی از قدرتهای بزرگ درگیر جنگ بر دیگری پیروز می شود و کشور مستعمره را تحت سلطه خود قرار می دهد و یا پس از مدتی جنگ و خونریزی بی منطق، قدرتهای درگیر جنگ تحت تأثیر جریانهای سیاسی روز و اوضاع حاکم بر جهان به مصلحت می بینند که دست از ادامه جنگ بردارند و در عوض، کشور مستعمره و منابع و ذخائر و بازار مصرف آن را بین خود تقسیم کنند و هر کدام بر قسمتی از آن نفوذ و تسلط داشته باشند.

در هر حال پایان کار برای کشور ضعیف تنها این است که تحت سلطه قرار گیرد، و قدرت یا قدرتهائی که در پایان یک سلسله جنگ و خونریزی بر آن کشور کوچک مسلط می شوند تمامی خسارات و زیانهای ناشی از جنگ را نیز به حساب مردم تحت ستم آن کشور می گذارند، بدین سان پس از استقرار سلطه خود برای جبران خسارتشان غارت و چپاول خود را چندین برابر می کنند و محصولات و تولیداتشان را به چندین برابر قیمت به مردم آن کشور می فروشند، و در یک کلام، در مدتی کوتاه، چند برابر خسارتی که در جنگ متحمل شده اند از حلقوم ضعیف همان کشور مستعمره به دست می آورند، یعنی ملتهای تحت ستم حتی مجبورند خسارت جنگی را هم که در آن هیچ گونه نقشی و دخالتی نداشته اند به عهده بگیرند.

این بود شرح مختصری از برخی از جنگهائی که دولتهای سلطه جو و ایادی سرمایه داری برای تصاحب منابع و ذخائر و تصرف بازارهای مصرف به وجود می آورند و اما شرح بیشتر ایجاد جنگهای تحمیلی و ناخواسته در بین کشورهای کوچک که یکی از حیوانی ترین و خونخوارانه ترین فجایع دنیای سرمایه داری و وسیله بسیار مهمی برای فروش سلاحهای مخرب و قتالی است که آنها می سازند به توفیق خداوند بزرگ به مقاله بعد موکول می گردد.                                                                                            ادامه دارد

 

۱ـ انسان در تکاپوی تمدن، ص ۵۶۴٫

۱ـ این ارقام چنانکه که گفته شد مربوط به چندین سال قبل است ولی اگر امروز به هزینه های شگفت انگیز تسلیحاتی بنگریم می بینیم، تنها آمریکا در سال ۱۹۸۲، ۲۲۶ میلیارد دلار از بودجه کشور را به هزینه های نظامی اختصاص داده است. این هزینه های سرسام آور که اکثرا صرف تسلیحات اتمی می شود، در حالی به مردم جهان تحمیل می شود که هر سال ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر از گرسنگی جان می سپارند و تنها ۱۰٪ هزینه های نظامی جهان کافی خواهد بود که تمام کودکان گرسنه جهان را تغذیه کند. براساس آمار سازمان ملل، هزینه های نظامی جهان ۱۵۰ درصد بیشتر از هزینه هائی است که صرف بهداشت و درمان مردم می شود.

18دسامبر/16

فرازهائی از سیستم قضائی اسلام

قسمت پنجم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

قضاوت و سیاست

یکی از ویژگیهای قضا در اسلام این است که در سیستم حکومتی اسلام، سیاست حاکم بر قضاوت نیست بلکه مسأله دقیقا به عکس است، به این معنی که در سیستم حکومتی اسلام سرنوشت قضائی و دادرسی کشور را جریانهای سیاسی حاکم تعیین نمی کنند بلکه سیستم قضائی کشور است که سرنوشت جریانهای سیاسی موجود در جامعه را تعیین می نماید.

قبل از هر گونه تفسیر و توضیح در رابطه با عدم حاکمیت سیاست بر قضاوت در حکومت اسلامی، تذکر این نکته ضروری است که واژه سیاست دو معنا دارد، یکی معنای حقیقی متروک، و دیگری معنای رسمی متداول.

معنای حقیقی واژه سیاست که متروک است عبارت است از تدبیر و مدیریت صحیح برای اداره کردن جامعه.

سیاست به این معنا نه تنها از دیدگاه اسلام با عدالت منافاتی ندارد بلکه به گفته امام علی (ع) معیار و ملاک عدالت است[۱] و بهترین روش سیاسی برای اداره یک جامعه سیاستی است که بر اساس عدالت باشد.[۲]

سیاست به این معنی از نظر اسلام شرط رهبری و امامت است، یعنی امام علاوه بر شرائط دیگر امامت، باید یک سیاستمدار به تمام معنا باشد.

و اما معنای متداول و رسمی سیاست عبارت است از دوز و کلک، و حیله و حقه و نیرنگ برای تثبیت حکومت.

سیاست به این معنا است که با عدالت منافات پیدا می کند چرا که گاه مصالح سیاسی حکومت، اقتضا می کند حقوقی نادیده گرفته شود، و عدالت قربانی سیاست گردد.

آنچه در این قسمت از ویژگیهای قضا در اسلام مورد بررسی است سیاست به معنای دوم است، یعنی سیاست به معنای رسمی و متداول آن.

 

قضاوت، محکوم سیاست

در سیستم حکومتهای غیر الهی سرنوشت قضاوت به دست سیاست است، و به هر شکلی که مصلحت سیاسی حکومت اقتضا کند، محکمه ها حکم صادر می کنند، مجازات مجرم، یا تبرئه بی گناه وابسته به مصالح سیاسی حکومت است، انتخاب نوع کیفر، شدت و ضعف آن نیز با معیارهای سیاسی است.

کسانی که در دادگاههای نظامی رژیم سابق محکامه شده اند این واقعیت را خوب لمس کرده اند که این محکمه ها تا چه اندازه از محتوا تهی بوده و تا چه اندازه سیاست بر قضاوت حاکمیت داشته است. یادم نمی رود که برادر شهید، حجت الاسلام حقانی که در حادثه جانگذاز انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به لقاءالله پیوست، نقل می کرد که در دادگاه بدوی به جرم ارتباط با فردی که در رابطه با مخالفت با رژیم سابق به سه سال زندان محکوم شده بود، من به دوازده سال محکوم شدم! و وقتی ـ گویا در دادگاه تجدید نظر ـ اعتراض کردم که چگونه می شود که مجرم اصلی سه سال محکوم شده و من به جرم ارتباط با او داوزده سال؟! بدون اینکه به این اعترض پاسخی داده شود، رای دادگاه بدوی تائید شد!، بعد یکی از اعضای دادگاه ـ یا منشی دادگاه ـ به من گفت آقا اینها می دانند که مساله شما مهم نبوده است و خودشان هم می خواستند به شما کمک کنند، ولی نشد.

قضات این بیدادگاهها که هم اکنون در چنگال عدالت قرار دارند و به جرم صادر کردن احکام ظالمانه در دادگاه انقلاب ارتش محاکمه می شوند، معترفند که قضاوت آنها تابع سیاست بوده است و آنها مجبور بوده اند به هر شکلی که اربابان آنها مایل بوده اند حکم صادر کنند، راست هم می گویند!

آنها اجازه نداشتند که فکر کنند مخالفت کردن با شاه حق است یا باطل؟، به سود ملت است، یا به زیان ملت؟، مخالفت با رژیمی که همه چیز یک ملت را دو دستی تقدیم اجانب کرده، جرم است یا یک وظیفه الهی و ملی و انسانی؟.

آنها جبرا می بایست طبق سلسله مراتب نظامی آنچه دستور می رسد اجرا کنند، و آرای قضائی خود را با آن چه سیاست رژیم آمریکائی شاه می خواهند منطبق نمایند.

نه تنها در رژیم سابق ایران قوه قضائیه به این شکل اداره می شد، بلکه هم اکنون در همه دنیا مساله همین است، و در گذشته جهان هم همین بوده، شما در کجای دنیا سراغ دارید که یک قاضی جرات داشته باشد که بر خلاف آنچه سیاست حکومت اقتضا دارد، رای بدهد، و یا اگر رای داد، رای او قابل اجرا باشد؟.

و لذا استقلال قوه قضائیه در سیستم حکومتهای موجود مانند سازمانهای حقوق بشر، نه تنها فاقد محتوا است، بلکه محتوای آن ضد مدلول آن است!

 

عدالت به قیمت نابودی حکومت!

ولی در اسلام سیاست، حاکم بر قضاوت نیست، و سرنوشت قضاوت و اجرای حق و عدالت را سیاست تعیین نمی کند. در سیستم حکومتی اسلام معیار قضاوت، احکام و مقررات الهی و حق و عدالت است، نه سیاست و مصلحت حکومت، و لذا آنجا که اجرای احکام الهی و پیاده کردن حق و عدالت با سیاست و مصلحت حکومت، جور نیاید، یعنی حکم الهی و عدالت چیزی را اقتضا کند، و سیاست و مصلحت چیز دیگری را، بی تردید در نظام حکومتی اسلام، حکم الهی و عدالت قابل اجرا است هر چند اجرای عدالت به قیمت نابودی حکومت باشد!

پس از اینکه امام علی (ع)زمام قدرت را به دست گرفت تاکید و اصرار فوق العاده و بی نظیر او بر اجرای حق و عدل و احکام اسلام، مصالح سیاسی حکومت وی را تهدید می کرد، عده ای سیاستمدار مصلحت اندیش که فکر می کردند امام مصالح سیاسی حکومت خود را نمی داند و یا رعایت نمی کند، خدمتش رسیدند و از وی خواستند که ولو به طور موقت عدالت را فدای مصلحت و سیاست کند، و حقوق اشراف و افراد پر نفوذ و سرشناس را از بیت المال بیشتر از دیگران نماید، و با امتیازاتی که به این گروه میدهد پایه های حکومت نوپای خود را تثبیت کند، که پس از تثبیت حکومت و استقرار بر اریکه قدرت، همه کار می توان کرد؟!.

امام که خود از همه دوز و کلک های سیاسی بیش از هر کس دیگر با اطلاع بود و به گفته خودش اگر مساله تقوا و آخرت مطرح نبود به مردم نشان می داد که هیچ سیاستمداری به گرد او هم نمی رسد [۳] در پاسخ این مصلحت اندیشان سیاسی که برای نصیحت او آمده بودند پاسخ متقن و زیبائی داد که مشخص کننده منطق حکومتی اسلام در برخورد سیاست و عدالت است. فرمود:

“اتامرونی ان اطلب النصر بالجور؟! والله لا افعل، ما طلعت شمس، و لاح فی السماء نجم …”

ـ آیا به من دستور می دهید که عدالت را فدای سیاست کنم، و تثبیت پایه های حکومت و پیروزی را به قیمت ستمگری طلب نمایم؟! به خدا سوگند که چنین نخواهم کرد، و عدالت را قربانی سیاست نخواهم نمود، تا وقتی که خورشید طلوع می کند، و ستاره ای در آسمان ظهور …!![۴]

 

سه توصیه قضائی

در زمان حکومت عمر در رابطه با قربانی نکردن عدالت در پای سیاست امام علی (ع)توصیه کوتاه و در عین حال پر محتوا و ارزنده ای به عمر دارد، می فرماید:

“سه مساله است که اگر بر آنها مواظبت کنی و در حکومت خود پیاده نمائی برای اداره کشور براساس موازین اسلامی و تثبیت حکومت حق و عدل از دست  یازیدن به هر چیز دیگر تو را بی نیاز می کند، و اگر این مسائل را رعایت نکنی هیچ چیز دیگری نمی تواند برای تو مفید باشد و جایگزین این اصول گردد، این سه اصل عبارتند از:

“اقامه الحدود علی القریب و البعید، و الحکم بکتاب الله فی الرضا و السخط، و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود.”

ـ اجرای حدود الهی چه در مورد آنها که با تو نزدیکند و چه در مورد آنها که از تو دورند، و حکم کردن براساس کتاب خدا چه در مورد کسی که از او راضی هستی و در حال رضا، و چه در مورد کسی که از او خشمگین هستی و در حال غضب، و تقسیم عادلانه امکانات میان سرخ پوست و سفید پوست.

عمر که از این توصیه امام خرسند به نظر می رسید با این جمله از امام تشکر کرد که:

“لقد اوجزت و ابلغت”

ـ سخنان شما کوتاه و در عین حال بسیار پر محتوا و رسا و ارزنده بود.[۵]

از دیدگاه اسلام قربانی کردن عدالت در پای سیاست هر چند برای مدتی محدود و به طور موقت برای تثبیت حکومت مفید باشد ولی در دراز مدت پایه های حکومت را سست می کند و فرو می ریزد. در حدیث است که روزی زنی را نزد پیامبر اسلام آوردند که دزدی کرده بود ولی مصالح سیاسی حکومت اقتضا می کرد که حسد سرقت بر او جاری نشود زیرا او زنی سرشناس و با نفوذ و از اشراف و بزرگان عرب بود، پیامبر بدون در نظر گرفتن مصالح سیاسی دستور داد دست او را قطع کنند.

عده ای از قریش برای شفاعت و جلوگیری از اجرای حد سرقت در مورد آن زن نزد پیامبر آمدند و گفتند که :یا رسول الله “شما ملاحظه مسائل سیاسی را نمی کنید” و دستور می دهید که به خاطر مالی اندک و بی ارزش، دست زن بزرگ و با شخصیتی مانند فلانی را قطع کنند؟!.

پیامبر فرمود: آری!، همان بنی اسرائیل برای آن هلاک و نابود شدند که حدود الهی را بر ضعفا و افراد بی نام و نشان و ناتوان جاری می کردند، ولی در مورد افراد توانا و اشراف و آنها که در جامعه نفوذ داشتند” و اجرای حدود در مورد آنها از نظر سیاسی مصلحت نبود” حدود الهی جاری نمی شد، و به سخن دیگر در سیستم قضائی آنها سیاست بر عدالت حاکم بود، و محاکم آنها ضعیف کش[۶].

 

حاکمیت عدالت بر سیاست در جمهوری اسلامی ایران

خدای را سپاس که اگر در عصر حکومت پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) نبودیم که به دور از همه بازیگریهای سیاسی فرشته عدالت را مشاهده کنیم، در زمانی هستیم که پس از قریب چهارده قرن، منطق و سیره آن بزرگترین آیات الهی را در حکومت فرزند به حق او و سیره رهبر انقلاب اسلامی ایران ملاحظه می نمائیم.

و اگر خوانندگان گرامی از دور این معنی را دیده اند، نگارنده به تناسب مسئولیتی که در این حکومت دارد از نزدیک، و نه یک بار بلکه بارها مشاهده کرده است.

در اینجا برای نمونه یکی از موارد برخورد سیاست و عدالت و حکم الهی و مصلحت سیاسی را که خود از نزدیک در جریان آن بوده ام و موضعگیری امام امت را در آن رابطه دیده ام، برای شما تعریف می کنم.

کدام سیاستمدار است که نداند اعدام قطب زاده از نظر سیاسی ـ به مفهوم رسمی سیاست ـ و حداقل از نظر سیاست خارجی به سود جمهوری اسلامی نبود؟! فردی که پس از پیروزی انقلاب همراه امام به ایران آمد و عضو شورای انقلاب شد، و آخرین سمتش قبل از برکناری، وزارت امور خارجه یعنی حساس ترین مسئولیتهای سیاسی در کابینه بود؟!.

پس از اینکه کشف شد که قطب زاده در برابر انقلاب اسلامی و امام موضع گرفته و به صف محاربین و منافقین پیوسته، و نقشه توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام، و تشکیل جمهوری اسلامی! به رهبری خود و کمک آمریکا را در سر می پرورد، و برای اجرای این خیال خام و احمقانه و پیاده کردن این نقشه شوم اقدام نموده است و میلیونها تومان پول خرج کرده، و نماینده به خارج فرستاده، و در داخل، مشغول جلب نظر شخصیتهای ناراضی است، سیستم قضائی کشور و یا نظام جمهوری اسلامی بر سر دو راهی بود، دو راهی سیاست و عدالت، و دو راهی حکم الهی و مصلحت سیاسی!.

سیاست می گفت: اعدام چنین فردی با چنان سابقه، از نظر سیاسی به سود جمهوری اسلامی نیست، ولی عدالت می گفت چه فرقی هست میان قطب زاده و دیگران، وقتی در رابطه با کودتای نافرجام نوژه افرادی با جرائمی کمتر از قطب زاده اعدام شده‌اند چرا قطب زاده اعدام نشود؟!.

حکم الهی طبق نص صریح قرآن کریم اقتضا می کرد که به دلیل موضع گیری در برابر نظام الهی و محاربه با خدا و رسول و تلاش برای فاسد کردن و تباه نمودن جامعه، قطب زاده اعدام شود، ولی مصلحت سیاسی اقتضا می کرد که فرد با سابقه ای مانند او اعدام نشود.

تعدادی از مسئولین بدون توجه به مسائل قضائی، براساس مصالح سیاسی با اعدام او موافق نبودند.

اینجانب که مسئولیت محاکمه او را به عهده داشتم مساله را با امام در میان گذاشتم و عرض کردم که از شما نقل شد که مایل به صدور حکم اعدام برای او نیستند؟.

امام فرمودند که اگر از نظر شرعی امکان داشته باشد مایلم که به وی تخفیف داده شود.

(به نظر اینجانب این تمایل بدان جهت بود که تا آنجا که مصالح سیاسی اجتماعی با حکم شرعی منافات نداشته باشد رعایت آن بلامانع و در شرائطی لازم است، و آنچه اینجانب در برخوردهای مختلف از نظریه امام در رابطه با کیفر مجرمین به دست آورده ام این است که ایشان در تمام مواردی که از نظر شرعی امکان داشته باشد به مجرم تخفیف داد، مایل هستند که قضات شرع در کیفر مجرمین تخفیف بدهند،).

ولی پس از اینکه قسمتی از جرائم قطب زاده و اعترافاتش را برای امام توضیح دادم و گفتم که او در زندان هم معتقد است که باید از راه نظامی به حیات جمهوری اسلامی خاتمه داد[۷] ایشان فرمودند اگر چنین است “حکمش قتل است”.

حال رادیوهای مزدور، و قلم به مزدهای بیگانه، و جیره خواران آمریکا هر چه می خواهند بگویند و بنویسند و تحلیل بدهند، تاریخ به یک چنین انسان نمونه و رهبری نستوه افتخار می کند که تنها به عدالت می اندیشد و از هر گونه بازیگری سیاسی به دور است، و ملت مسلمان ایران به چنین ابرمردی افتخار می کنند که تنها به اسلام می اندیشد و بس، و خواستار اجرای حدود الهی به طور مساوی بر قوی و ضعیف و با نام و بی نام است.

و آری خدای را شکر که ما را در زمانی قرار داد که عدالت و قضاوت محمد و علی ـ صلوات الله علیهما ـ را در خلف به حق آنها متجلی می بینیم، و حاکمیت قضاوت بر سیاست در اسلام را، احساس می نمائیم.

ادامه دارد

 

۱ـ ملاک السیاسیه العدل/ خیر السیاسات العدل (میزان الحکمه، واژه “العدل”، باب “العدل افضل السیاستین”.)

۲ـ همان.

۱ـ لو لا التقی لکنت ادهی العرب/ بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۲۸۸/ لولا ان المکرو الخدیعه فی النار لکنت امکر العرب/ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۸۵٫

۱ـ امالی مفید، ص ۱۰۴٫

۲ـ بحار الانوار، جلد۷۵، ص ۳۴۹٫

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۱۶٫

۱ـ در دادگاه از این عقیده بازگشت، و اظهار ندامت و توبه نمود.

18دسامبر/16

قوانین کیفری در اسلام

قسمت دوازدهم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی تبریزی

مشخصات قوانین اسلامی و نحوه اجرای آن

یکی از امتیازات بزرگ اسلام، مساوی بودن همه افراد در برابر قانون است، و احدی بر دیگری در برابر قانون و اجرای حدود الهی هیچ گونه امتیاز و ترجیحی ندارد، و قاضی نمی تواند در اجرای عدالت اسلامی و حدود الهی بین مردم فرقی قائل شود و یا شفاعت و توصیه ای را بپذیرد و یا به خاطر کسی، دیگری را مورد عفو قرار دهد و امت مسلمان و دیگران باید به این مطلب ایمان داشته باشند که حقوق همه یکسان است و هیچ کسی مافوق قانون و خارج از محدوده آن نیست که بتواند به حقوق دیگران تجاوز کند و از مجازات مصون بماند چنان چه اگر حاکم مسلمین و ولی مؤمنین نیز ـ خدای نکرده ـ تخلفی کند و شخصی از او شاکی باشد، باید محاکمه شود و هم در حال محاکمه و هم در اثبات جرم و در اجرای کیفر ـ پس از ثبوت جرم ـ امتیازی برایش وجود ندارد. ما این مسئله را از جهات مختلف مورد بحث قرار می دهیم و ادله مورد نظر را نقل می کنیم:

۱ـ از نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.

۲ـ از نظر آیات و روایاتی که بر مساوی بودن افراد از نظر قانون دلالت می کند.

۳ـ وظائف قاضی در اسلام در رابطه با اجرای عدالت و مساوات میان مردم.

۴ـ ممنوع بودن شفاعت و توصیه و پارتی بازی در اجرای حدود الهی.

۱ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که براساس روایات و آیات الهی نوشته شده و از مبانی اسلام ریشه گرفته است در اصول مختلفی به این مسئله تصریح یا اشاره می کند:

الف ـ اصل نوزدهم: مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.

ب ـ اصل بیستم: همه افراد ملت، اعم از زن و مرد، یکسان، در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را رعایت موازین اسلام برخوردارند.

ج ـ اصل چهاردهم: به حکم آیه شریفه: ” لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین”[۱]، دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان، با اخلاق حسنه، و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.

د ـ اصل سی و چهارم: دادخواهی، حق مسلم هر فرد است و هر کس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید، همه افراد ملت حق دارند این گونه دادگاهها را در دسترس داشته باشند، و هیچ کس را نمی توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد.

هـ ـ اصل چهلم: هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار  به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.

۲ـ از نظر روایات و آیات:

الف‌ ـ “یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم” [۲]

ـ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و قبیله ها و طائفه های مختلف قرار دادیم که همدیگر را بشناسید و وسیله شناسائی همدیگر باشد (لکن) بهترین و عزیزترین شما در پیشگاه پروردگار پرهیزگارترین شما است. یعنی هیچ کدام از شما در هر پست و مقامی که باشید و در هر شرایط  محیطی و جغرافیائی و یا دارای هر رنگ و زبان خاصی باشید بر همدیگر در برابر قانون و در برابر پروردگار امتیازی ندارید فقط عمل و ایمان است که می تواند انسانها را از نظر خداوند ممتاز سازد.

ب ـ “یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین، ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا” [۳]

ـ ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای اجرای عدالت و قسط قیام کنید و شهادت برای خدا بدهید و در اجرای عدالت و ادای شهادت خدا را در نظر بگیرید اگر چه آن شهادت به ضرر خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان شما تمام شود و فقیر و غنی بودن آنان در حکم و شهادت شما هیچ گونه اثری نگذارد که خداوند در این امر از شما سزاوارتر است و از هوای نفس خودتان پیروی نکنید که از جاده مستقیم حق منحرف می شوید و اگر منحرف شدید و یا از اجرای عدالت و ادای شهادت به حق سرباز زدید خداوند به اعمال شما آگاه و ناظر است.

خوانندگان محترم توجه می کنند که خداوند متعال چقدر تاکید دارد که قوم و خویشی و مقام و ثروت در قضاوتها و شهادتها و محاکمه های ما هرگز نباید دخالت داشته باشد و اگر دخالت دهیم از صراط مستقیم و عدالت خارج می شویم. آیات زیادی در این زمینه است که ما به دو نمونه فوق کفایت می کنیم.

در روایات نیز در این زمینه مطلب زیاد است ولی به چند نمونه از نهج البلاغه و روایات وارده بسنده می کنیم:

الف ـ امیرالمؤمنین (ع) در عهدنامه معروف خود خطاب به مالک اشتر می فرماید:

“و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق”

ای مالک دلت را با محبت و احسان و رحمت به رعیت پیوند بزن و بر آنان مانند حیوان درنده ای نباش که از فرصت استفاده کند و خوردن آنها را غنیمت شمارد چرا که آنان یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت و انسانیت ترا همانندند.

ب ـ و در خطبه ۳۷ می فرماید:

“الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه”

ـ فرد ستمدیده و مظلوم و ذلیل شده پیش من عزیز است تا اینکه حق وی را از ستمگر و تجاوزگران بگیرم و فرد به ظاهر قوی و متجاوز و پر زور پیش من ضعیف است تا موقعی که حقوق دیگران را از وی بستانم.

ج ـ در حدیث نبوی از رسول الله (ص) نقل شده است که فرموده اند:

“الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد الا لافضل لعربی علی اعجمی و لا لاعجمی علی عربی و الا اسود علی احمر و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی”[۴]

ـ آگاه باشید که خدای شما یکی است و از یک پدر و مادر به دنیا آمده اید و هیچ فضیلت و برتری عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه سیاه بر سرخ و نه سرخ بر سیاهپوست ندارد مگر به وسیله پاکی و تقوی.

د ـ و نیز در روایت دیگر می فرماید:

“الناس سواسیه کاسان المشط”.

ـ مردم در برابر قانون مانند دندانهای شانه مساوی هستند و هیچ کس امتیازی بر دیگری ندارد و مصونیت از کیفر قانون پیدا نمی کند.

 

۳ـ وظیفه قاضی از نظر اسلام در اعمال مساوات میان مردم:

باید بگویم که یکی از ویژگیهای بسیار ارزنده مکتب اسلام از سائر مذاهب و مکاتب همین مسئله است که به قدری تاکید در اعمال مساوات در مقام قضاوت شده است که در جاهای دیگر نظیرش دیده نمی شود: در نگاه قاضی، سلام کردن قاضی، رد جواب سلام، نشستن دو طرف دعوی در برابر قاضی، شروع صحبت از طرف قاضی، خطاب قاضی و احترامی که برای طرفین دعوا انجام می دهد، در تمامی این مسائل بسیار ریز و  دقیق ـ و به ظاهر کوچک ولی در واقع بسیار موثرـ اکیدا به اعمال تساوی سفارش شده است.

سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمودند:

“قال امیرالمؤمنین (ع):” من ابتلی بالقضا فلیواس بینهم فی الاشاره و فی النظر و فی المجلس”.

ـ کسی که قضاوت می کند باید میان مردم (اطراف دعوی و شکایت) در اشاره کردن و نگاه و جای نشستن به تساوی رفتار نماید. امام امت در کتاب تحریر الوسیله در کتاب القضا می فرماید:

“القول فی وظائف القاضی، و هی امور: الاول، یجب التسویه بین الخصوم و ان تفاوتا فی الشرف و الضعه فی السلام و الرد و الاجلاس و النظر و الکلام و الانصات و طلاقه الوجه و سائر الاداب و انواع الاکرام و العدل فی الحکم”.

ـ (درباره وظائف قاضی می فرماید:) اول این است که بر قاضی لازم است که میان طرفین یا اطراف دعوا با مساوات رفتار نماید اگر چه طرفین از نظر شغلی یا علمی یا مادی با همدیگر تفاوت داشته باشند، مساوات در نگاه کردن، در نشاندن آنها، در سلام، در پاسخ سلام، در سخن گفتن و شروع صحبت، در گوش دادن، در خوشروئی به آنان و بالاخره در تمامی آداب و رسوم و احتراماتی که انجام می گیرد و در اجرای عدالت در میان آنان.

اکثر فقهای ما مانند مرحوم محقق در شرایع و دیگران قائل به وجوب مساوات در اعمال مذکور هستند و آن را از وظائف لازم قاضی شمرده اند، و بعضی از فقها گفته اند به جز تسویه در اجرای عدالت در باقی اعمال مستحب است که قاضی مساوات را رعایت کند، البته بحث مفصل است لکن از ظاهر روایات و روح احکام اسلام به نظر می رسد که رعایت امور فوق الذکر لازم است، چرا که عدم رعایت آنها و امتیاز قائل بودن برای یکی از اطراف دعوی در محکمه و در مجلس قضا و مورد عنایت و محبت خاص قاضی واقع شدن یکی از آنها باعث ضعف روحی طرف دیگر در دادگاه می شود و از عدالت قاضی مایوس می شود و نمی تواند کما هو حقه از خود و حق خود دفاع کند به همین خاطر است که نقل شده است هنگامی که امیر المؤمنین (ع)با شخصی در مورد موضوعی دعوی و اختلاف داشته وقتی وارد محکمه شدند قاضی بلند شد و امیر المومنین  را با لفظ “یا اباالحسن” (کنیه حضرت) و با احترام خاص خطاب کرد، حضرت ناراحت شد و فرمود در محکمه قضاوت باید خطابها و اکرامها و احترامها درباره طرفین دعوی مساوی باشد و گرنه طرف دیگر احساس امنیت کافی نمی کند.

 

۴ـ ممنوع بودن شفاعت در حدود:

از مطالب گذشته کاملا روشن و مبرهن شد که اسلام در اجرای قانون و عدالت در هیچ مرحله به کسی امتیاز خاصی نمی دهد و در اجرای حدود و کیفرهای اسلامی نیز پس از ثبوت حکم نیز همان وضع هست و لذا یکی از محرمات بزرگ الهی شفاعت کردن در توقیف حدود است و این مسئله یکی از مشکلاتی است که امروز جامعه ما در اثر فرهنگ طاغوتی و استکباری نظام پهلوی مقداری به آن مبتلا است و هنوز به طور کامل حل نشده است. امروز خیلی از برادران و خواهران که مسلمان و متدین و انقلابی و ایثارگر هستند حاضرند که در جبهه ها به شهادت برسند و مبارزه با کفر جهانی را در مطلع کارهای خود قرار می دهند لکن جای تأسف بسیار است که در موقع اجرای حدود و احکام کیفری اسلام تا آنجا که فرهنگ اسلامی بالا نرفته است که با کمال میل بپذیرد که حدود الهی درباره خود و فرزندانش و یا نزدیکانش اجرا شود و گاهی این مطلب حتی از بزرگان و علما و متعهدین هم دیده می شود که تا مقداری در رابطه با توصیه های غیر شرعی و اینکه بتوانند افرادی را از تحت کیفر قرار دادن برهانند تلاش می کنند در حالی که اسلام شدیدا با این مسئله مبارزه می کند و اجرای حدود را از هر کس باشد لازم می داند و توصیه را از هر کس که باشد ممنوع می داند و حرام، و یکی از بهترین امتیازهای اسلام همین است.

محمد بن قیس از امام باقر (ع) نقل می کند که فرمود:

“کان لام سلمه ـ زوج النبی (ص) ـ امه فسرقت من قوم فاتی بها النبی صلی الله علیه و آله ـ فکلمته ام ـ السلمه فیها فقال النبی (ص) یا ام سلمه هذا حد من حدود الله لا یضیع فقطعها رسول الله (ص).

ـ امام باقر (ع) می فرماید ام سلمه ـ همسر حضرت رسول (ص) ـ کنیزی داشت که دزدی کرد، او را پیش رسول الله آوردند ام سلمه می خواست شفاعت کند حضرت فرمود: ام سلمه! این حدی از حدود الهی است که هرگز نباید ضایع و ترک شود، پس دستور دادند دست کنیزک را قطع کردند. در جای دیگر هست که وقتی یکی از زنان اشراف مدینه دزدی کرده بود و برای رسول الله (ص) محرز گشته بود و می خواست حد را اجرا کند بعضی ها پیش اسامه بن زید که مورد عنایت رسول الله بود رفته که ایشان وساطت و شفاعت نمایند، وقتی وی خدمت حضرت رسول آمد و اظهار شفاعت نمود حضرت با تندی فرمود:

“ا شفاعه فی حدود الله و الله لو کانت فاطمه بنت محمد لقطعتها”[۵]

در این زمینه از طریق مختلف شیعه و اهل تسنن روایات زیادی وارد شده است و از اصول مسلم میان فقهای شیعه و سنی است و اجماع مسلمین است بر حرمت شفاعت و توصیه در حدود و قضایای بسیاری از رسول الله (ص) و امیر المؤمنین (ع) در این زمینه نقل شده است که ما به همین مقدار کفایت می کنیم.

ادامه دارد

 

۱ـ سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۸ـ خداوند شما را از دوستی و محبت و اجرای عدالت و رعایت آن درباره کسانی که با شما نمی جنگند و شما را از دیار خود خارج نمی کنند و در شرایط صلح و سازش با شما رفتار می کنند اگر چه غیر مسلمان باشند نهی نمی کند.

۲ـ سوره حجرات (۴۹)، آیه ۱۳٫

۳ـ سوره نساء (۴)، آیه ۱۳۵٫

۱ـ به نقل از تفسیر قرطبی.

۱ـ در کتاب سنن ابی داود در خبر ۴۳۷۲ همین حدیث را نقل می کند با تفاوتی که به خاطر اهمیت آن، تتمه را نقل می کنیم: وقتی اسامه خدمت رسول الله آمد حضرت فرمود:

“ا تشفع فی حد من حدود الله  ـ ثم قام فاختطب فقال: انما هلک الذین من قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد، و ایم ـ الله لو ان فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها”.

ـ آیا در حدود الهی شفاعت و توصیه می کنی ـ و سپس بلند شدند و به حال خطابه به مردم فرمودند: آنان که قبل از شما از ملتهای گذشته به هلاکت رسیدند به جهت این بود که اگر شخص معروف و شریفی در میانشان دزدی می کرد رها می کردند و اگر بیچاره و ضعیفی دزدی می کرد کیفر می کردند و حدش را اجرا می نمودند، والله اگر فاطمه دختر محمد دزدی بکند دستش را قطع می کنم و همین روایت در کتاب الجامع الصحیح ترمذی در جلد ۴ باب ۶ نیز نقل شده است.

18دسامبر/16

دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت دوم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۲ـ حضور مردم در صحنه

۳ـ نبرد بی وقفه با آمریکا

۴ـ ارائه شیوه جدید مبارزاتی

انقلاب اسلامی شکوهمند و پیروز که از ایران آغاز شد با عبور از دروازه خونین بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت، طرحی نو در جهان معاصر در انداخت و دستاوردهائی نیز به همراه داشت که ما در پی برشمردن برخی از آنها بودیم و از وحدت شروع کردیم و اکنون دنبالهٔ آن:

دوم: ” حضور مردم در صحنه”

برای پی بردن به عمق این دستاورد عظیم که ضامن تداوم انقلاب است، ابتدا مفهوم هر یک از عناصر تشکیل دهنده آن یعنی “حضور” و “مردم” و “صحنه” را بررسی می کنیم.

“حضور”: در مقابل “غیاب” شاهد حادثه یا امری بودن و سیر و جریان حوادث را زیر نظر گرفتن و کسب آگاهی عینی از ابعاد مختلف رویدادها در مراحل تکوین و پس از آن، و با چنین حضوری مانع شدن از پیدایش هر عنصری که در شرائط “غیبت” می تواند اظهار وجود نماید و نیز با چنین حضوری به هنگام اعلام نظر، آگاهانه رای دادن.

“مردم”: توده های عظیم انسانها که هستند و در عین بودن هیچ فردی از آنان با اختصاص دادن بخشی از حقوق دیگران، خود را ممتاز نساخته است که بتوانی هنگام مواجه شدن با آنان “فرد” را ببینی، خیل انسانهائی که همه جا هستند و لیکن با تعینات زندگی و اجتماعی، جا را بر دیگران تنگ نکرده اند، انسانهائی که در سیر تکاملی بنی آدم بیشترین رنجها را کشیده اند و از غنائم مادی جنگ انسان با طبیعت کمترین سهم را برده اند و … .

“صحنه”: معرکهٔ نبرد انسان با شیطان، حق با باطل، موسی با فرعون و قارون و بلعم، میدان درگیری با نفاق، با شرک، با اجنبی، با غارتگری، میدان حمایت از مظلوم، از ارزشهای انسانی ـ الهی، از نیروهای درگیر با عوامل شیطان، صحنه سیاست، صحنه رای، صحنه جنگ، صحنه اقتصاد و هر صحنه ای که با سرنوشت جامعه سروکار دارد.

در رژیم گذشته، در ایران و امروز در اکثر نقاط جهان، طاغوتهای حاکم، صحنه را در غیبت کامل مردم نگهداشته اند.

در صحنه سیاسی جهان در دل کاخهای سفید و سرخ و در سازمان ملل و … میدان ترکتازی همه نیروهای ضد مردمی است که علیه مردم و در غیبت مطلق آنان تصمیم می گیرند و با هم به توافق می رسند. در صحنه اقتصادی قارونهای زمان، تراستها، کارتلها شرکتهای چند ملیتی و ثروتمندان افسانه ئی زمان تصمیم گیرندگان تولید و توزیعند و طبیعت و مواهب الهی این جهان را براساس هوسهای شیطانی به بازی گرفته اند و خیل عظیم توده های انسانی در سراسر زمین، در دل دریاها، در اعماق زمین و کوهها، در پوشیده جنگلها، در کارخانه ها و در صدها نقطه دیگر در سخت ترین شرائط جانکاه کار می کنند و جان می کنند و اما نمی دانند چرا در صحنه های نظامی، اینجا و آنجا جنگ است، کشتار است ـ ، آتش و دود است، ویرانگری و غارت است، تهیه و ذخیره پرقدرت ترین سلاحهای مخرب و کشنده است و اما تصمیم گیرندگان، صاحبان عظیمترین کارخانجات صنایع نظامی هستند تصمیم گیرندگان، سلطه جویانی هستند که به قیمت نابودی مردم اقتدار خویش را می جویند، آدمکشان حرفه ئی و بین المللی.

در صحنه های علمی و هنری و فرهنگی و صحنه اجتماعی و خلاصه در نقاط مختلف میدان زندگی، تصمیم گیرندگان نهائی غیر مردمند و مردم در غیبت کامل از این میدانها و صحنه ها به سر می برند و غم انگیز تر از این همه، تراژدی مبارزات به اصطلاح ضد امپریالیستی در اینجا و آنجای جهان است که مردم قربانی بازی قدرت می شوند.

و اما انقلاب اسلامی در تمامی این زمینه ها مردم را به صحنه آورده است آنجا که رژیم دست نشانده شاهنشاهی با تمامی قدرت خویش به جنگ مردم آمده بود، آنجا که پس از سقوط چنین رژیمی پایه گذاری حکومت جدید مطرح بود، آنجا که دژ مستحکم دشمن یعنی لانه جاسوسی آمریکا سقوط کرده بود، و یا آنجا که دشمن به محاصره اقتصادی دست می زند، و یا تحریک به حمله نظامی می کند و ارتش مهاجم وارد میهن اسلامی می شود، آنجا که گروهکهای الحادی و یا اسلام نما اعلام جنگ مسلحانه می کنند، آنجا که اشغال کننده عالیترین مقام بعد از مقام رهبری، آهنگ خیانت به امت و آرمانهای انقلاب می کند، آنجا که ضد انقلاب با تحریک و اغتشاش، تعصیل کارخانجات را تصمیم می گیرد، آنجا که رفتن به پای صندوقهای رای ضرورت پیدا می کند، آنجا که دشمن در یک لحظه هفتاد و دو قربانی از ملت می گیرد ـ که در میان آنان جمعی از زبدگان و بعضی از برجسته ترین چهره های کشور هستند و همگی یک جا به جوار قرب خدا می روند ـ آنجا که رئیس جمهوری و نخست وزیر یک جا طعمه آتش خشم ضد انقلاب می شود آنجا که دانشگاهها ناهماهنگ با انقلاب می شود و آنجا که سازندگی روستاها و ترمیم خرابیها لازم می شود و در همه جا انقلاب مردم را به صحنه می کشاند. اگر حضور مردم، یعنی توده های عظیم ملیونی در صحنه نباشد مسئولین رسمی کشور در برابر تهدیدهای شکننده دشمنان متحد شکست می خورند.

حضور مردم در صحنه یعنی تراکم ملیونها اراده انسانها، تمرکز آگاهیها و شناخت ملیونها انسان از شرائط بیشماری که عوامل و علل تشکیل دهنده پدیده های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … هستند، در صحنه ئی که مرم در همه جا حاضرند دشمن از هیچ نقطه ئی قدرت حمله شکننده ندارد چنین حضوری تداوم یک حرکت انقلابی را تضمین میکند، چنین حضوری هم به مسئولین نیرو می دهد و هم جهت، و هم در هر یک از آنان اگر انحرافی پدید آمد مردم قاطعانه و سریع تصمیم می گیرند، همه چیز را زیر نظر دارند با چنین حضوری مسئولین نمی توانند چیزی را از مردم پنهان کنند (آن داستان معروف الجزیره و برژینسکی را که شنیده اید)، با چنین حضوری هر جریان انحرافی ـ هر چند پیچیده ـ به سرعت افشا و منزوی و نابود می شود (پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمتر از چهار سال بسیاری از جریانها که سالیان دراز در زمان غیبت مردم از صحنه توانسته بودند در پرده تزویر و ریا ادامه حیات بدهند افشا و منزوی و یا نابود شدند)، با حضور مردم در صحنه، انسانهای صالح وظیفه مند می شوند که مسئولیت بر عهده بگیرند که علی (ع)فرمود:

“لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها”

حضور مردم در صحنه آن چنان نیروی عظیم و غیر قابل پیش بینی ایجاد می کند که هر گونه محاسبه و معادله محافل رسمی و حرفه ئی سیاسی، نظامی و اقتصادی را به هم می ریزد و دشمن را غافلگیر می کند، و در یک سخن حضور مردم در صحنه یعنی “نمایش قدرت لا یزال الهی”.

سوم: “خشم” و کینه ملت نسبت به خطرناکترین دشن انسان معاصر یعنی “آمریکا”

صحیح تر آن است که بگوئیم شناختن خطرناکترین دشمن انسان معاصر یعنی آمریکا و خشم و کینه نسبت به او، زیرا مهر و کین براساس معرفت ارزشمند است، و اما چرا این شناخت، و خشم منبعث از آن را یکی از دستاوردهای انقلاب می دانیم و چرا این دستاورد مهم است؟

در تاریخ ملتها همواره یکی از عوامل شکست در مبارزات آنان عدم شناخت کافی از دشمن و یا دشمن اصلی است که در نتیجه این عدم شناخت، دشمن اصلی خود را از زیر ضربات انقلاب بیرون می کشد و غیر ـ دشمن و یا دشمن غیر اصلی را به جای خود می نشاند و ناگهان با اغتنام فرصت در لحظه مناسب ضربه را به اصل انقلاب وارد می کند.

قرآن خطاب به انسانها و یا ملتهای شکست خورده می گوید:

“اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یٰا بَنى آدَمَ اَلّٰا تَعْبُدُوا الشّیْطٰانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوًّ مُبینً

یعنی علت شکست و سقوط شما عدم معرفت و اعتقاد نداشتن به دشمنی شیطان و دشمنی آشکار وی می باشد که به جای مبارزه و درگیری با این دشمن، او را دوست گرفتید و از وی اطاعت کردید.

ملت ایران به یاد دارد مدعیانی را پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن که تلاش می کردند ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه ـ هر چیزی را جز آمریکا و عامل اصلیش شاده دشمن جلوه دهند، جمعی دست به گریبان دولتهای دست نشانده شاه بودند، جمعی گروهک منحرف سیاسی پنهان شده در پوستین، مذهب قلابی را مورد حمله قرار می دادند و جمعی، برادران سنی را دشمن می دانستند و آنان را بدتر از اسرائیل می خواندند و جمعیتهای دیگری که هر کدام به چیزی حمله می کردند جز به شاه و اربابش آمریکا!

آشفته بازاری بود و هر کس مشتریان بیشتری دست و پا می کرد که امام، این مشعل دار انقلاب، بر سر همه این مدعیان فریاد زد که: بر سران قوم است که مردم را از راهی که یافته اند منحرف نکنند و آنان را در آن راه همراهی نمایند و بدانند که نقطه اصلی همه جنایات امروز، شخص شاه است. و امروز یعنی پس از پیروزی انقلاب نیز جمعی هستند که بر خلاف فریادهای مکرر رهبر پیروز و آگاه ملت که می گوید امروز “دشمن اصلی آمریکا است”، “آمریکا شیطان بزرگ است” ، “همه قلمها و تفنگها به طرف آمریکا”، و “هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید”، سعی می کنند غیر آمریکا را دشمن اصلی جلوه دهند که یا توان ضربه زدن ندارد و یا ضعیف است.

این جمع ـ یا آگاهانه و یا مغرضانه نمی خواهند فرق بگذارند بین دشمنی که می تواند دشمنی کند و برای ضربه زدن ـ پایگاههای فراوان در داخل کشور دارد و او است دشمن اصلی و خطرناک، و بین دشمنی که رسوائیش در کشورهای اسلامی کمتر از آن بز نیست که همه جایش پیداست مقصودم روسیه است، دشمنی که هر گاه به گروهکی در داخل دلخوش می کند، ناگهان همان گروهک، آمریکائی از آب در می آید، که این هم از معجزات این باصطلاح دشمن امپریالیستهاست!!!! … .

در ناتوانی شوروی در دشمنی با انقلاب همین بس که به مشتی جاسوس ـ که گویا برای شوخی و تفریح در قالب یک گروهک سیاسی در آمده اند ـ دل بسته است که اخیرا هم بازی خوبی با رقیب آغاز کرده اند که آن خود داستان دیگری است، داستان دوست تراشیدن برای انقلاب! آیا آمریکا دشمن اصلی است یا شوروی مارکسیست، اصولا مارکسیسم در نظام شاهنشاهی برای ملت ایران خطرناک بود یا در نظام اسلامی؟ آیا نظامهای متعفن وابسته به غرب آمریکا سبب رشد مارکسیسم می شوند؟ یا نظام جمهوری اسلامی که با ارزشهای الهی و با موضع گیریهای قاطع در برابر آمریکا مارکسیسم را حتی در داخل کشورهای مارکسیستی بی اعتبار کرده است؟ آیا دیروز شوروی برای ایران خطر بود که اسلام دربند نظام شاهی بود و همه قلمها و زبانهای در خدمت اسلام، شکسته و بریده بود و دسته دسته فرزندان اسلام به دامن مارکسیسم می غلطیدند یا امروز که اسلام، دشمن را در چنان تنگنائی قرار داده که به ناچار بدیهی ترین و مهمترین حادثه تاریخ معاصر را انکار می نماید برای اینکه در تحلیل خود شک نکند؟! دیروز شوروی خطرناک بود که این قدرت به اصطلاح ضد امپریالیست حتی یکبار از حلقوم مردم ایران در کشور وابسته به امپریالیست، شعار مرگ بر شوروی به گوشش نرسید و … و … ، شاید در این زمینه این مقدار توضیح لازم نبود ولیکن خواستم که روشن شود دشمن شناسی آن هم دشمن اصلی کار چندان آسانی نیست ـ مرد حق می خواهد و شمع طریق ـ ولی این مشکل را انقلاب برای امت حزب الله و پیروان خط امام حل کرد نه تنها برای ملت ایران که امروز ملتهای مستعضف جهان و بالاخص مسلمین به خوبی دریافته اند که خطرناکترین دشمن بشریت معاصر، شیطان بزرگ آمریکاست که شوروی را هم فریب داده است. انقلاب این دشمن را به ملت ایران معرفی کرد و خشم این دشمن را در دل فرد فرد نزدیک به چهل ملیون انسان جا داد و تا آمریکا این شیطان بزرگ هست هیچ کس در ایران جرات دم زدن از دوستی با آمریکا را ندارد و آنان که این اشتباه را مرتکب شدند افتادند و دیدند سزای خویش. در پایان این فراز، این نصیحت امام را به اولین رئیس جمهوری ایران در حالی که در بستر بیماری و در بیمارستان وی را به حضور پذیرفته بودم می آورم که:

مواظب باش که این ملت شدیدا دشمن آمریکا هستند چرا که از او بسیار صدمه دیده اند و اگر احساس کنند کمترین تمایلی به آمریکا پیدا کرده ای تو را ساقط خواهند کرد.  و آمریکا و دلباختگانش دیدند که چنین بود.

چهارم: ارائه شیوه ای نو از مبارزات مردمی و تاکتیهای آن به نیروی انقلابی معاصر:

یکی از حیرت انگیزترین حوادث سیاسی ـ انقلابی تاریخ معاصر،        پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر حکومت نیرومند شاهنشاهی و وابسته به آمریکاست چرا حیرت انگیز؟ زیرا که آمریکا با مطالعه و تجربه فراوان، بر تمامی شیوه های رائج مبارزات خلقها فائق آمده بود، هم چنانکه در ایران قبل از اوج انقلاب اسلامی ـ مردمی همه گروهکهای مخالف رژیم شاه حتی چپ ترین آنها را با همه علوم و مبارزاتیشان مهار کرده بود و در بسیاری از نقاط جهان هنگامی از صحنه درگیری با نیروهای مخالف کنار می رفت که آنها را صد در صد وابسته به ابر قدرت دیگر نموده بود که پس از پایان درگیری آغاز مصالحه با رقیب اصلی بر سر همان کشور به ظاهر پیروز فرا می رسید.

در میان همه ملتهای جهان یکی از این دو راه رفتنی بود: یا قبول سلطه آمریکا و یا مبارزه با آن ولی در پناه قدرت مقابل، و پایان هر دو راه قبول و تحمل وابستگی به یکی از دو قدرت بزرگ جهانی بود، و این بود داستان غم انگیز ملتها و انقلابیون آنان، و اما انقلاب اسلامی ایران تجربه ئی نو آفرید، نشان داد که چگونه می توان در برابر آمریکا ایستاد در حالی که کمترین گرایشی به شرق نداشت، نشان داد که با ایدئولوژی تزویر نمی توان به جنگ با ایدئولوژی زور و زر رفت، نشان داد که گرفتاری انسان تنها اسارت در چنگال سرمایه داری غرب و آمریکا نیست بلکه گرفتاری اصلی قطع پیوند با غیب مطلق و مبدأ وجود است نشان داد که امروز تنها انقلاب پیروز علیه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا انقلاب متکی بر ایدئولوژی اسلام و بر وحی است، نشان داد تنها راه مبارزه با آمریکا بدون وابستگی به شرق تکیه بر ارزشهائی است که ریشه در عمق وجود انسان از آغاز تاریخش تا به امروز دارد که می تواند توده ها را به میدان مبارزه بکشاند و تنها، شیوه هائی که توده های ملیونی در میدان مبارزه به کار می گیرند شیوه های کارآمد و موفق است، انقلاب ایران ثابت کرد که شهادت در مظلومیت و مقاومت در شهادت از جنگهای پارتیزانی شهری و روستائی ( ـ که معلوم نیست و یا هست که سلاحش از کجا باید تامین شود) موفق تر است (اگر آن شیوه ها در بعضی از موارد توفیقی داشته باشد)، انقلاب ایران نشان داد که تبلیغ پیامبرانه برای انقلاب و مردم به مراتب مؤثرتر است از تبلیغ مسلحانه یعنی ترور و تخریب و انفجار که دولتهای مرتجع و ضد مردمی هم می توانند از این شیوه ها علیه یکدیگر برای وارد آوردن فشار بر رقیب استفاده کنند. شیوه رهبری در این انقلاب و چگونه بودن شخصیت رهبر خود تجربه جدیدی به ملتها می آموزد که از این پس چه کسی و با تکیه بر چه ارزشهائی می تواند توده ها را به میدان جهاد بکشاند و ارکان بزرگترین قدرت جهانی را به لرزه در آورد، انقلاب ایران نشان داد که در مسیر مبارزه چگونه می توان اصالت را برای انسان حفظ نمود و انسان را فدای هیچ آرمان دیگری حتی قربانی پیروزی در مبارزه اش نکرد، در انقلاب ایران هدف نفس مبارزه و جهاد بود نه پیروزی بر دشمن که پیروزی نفس جهاد و انجام این وظیفه الهی ـ انسانی بود، و این هدفگیری یعنی بیشترین اصالت را به خود انسان دادن و ثابت شد که این شیوه در هدفگیری یک حرکت انقلابی کارآمدتر و پرقدرت تر است تجربه انقلاب ایران نشان داد که پیام انقلاب باید همه اقشار جامعه را در بر گیرد و طرف خطابش یک طبقه خاص نباشد که تفکر طبقاتی، ناشی از اعتقاد به تقسیم بندی انسان است با فصل ممیزی خارج از وجود وی و این یعنی اصالت را به غیر انسان دادن. اینها و دهها تجربه دیگر است که انقلاب ایران به بشر معاصر در راه مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا ارائه می دهد.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

بررسی و ترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت سوم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

آیت الله محمدی گیلانی

مصادیق انفال

۱ـ بهر حال لازم است تعداد انفال و دلیل بر هر یک از آنها عرضه شود:

۱ـ زمینی که بدون کار زار در ملکیت دولت اسلام در آید و فرقی نیست که صاحبان زمین مفروض خود بخود از آنجا کوچ کرده باشند، و یا با طوع و اختیار، آن را به مسلمانان تسلیم نموده باشند در این مسئله اختلافی از رؤسای مذهب نیافته ام و ظاهرا مورد اجماع آنان است چنان که در جواهر است، و اخبار بسیاری نیز بر این مدعا دلالت دارد که از آن جمله روایت صحیحه یا حسنه حفص بن بختری از امام صادق (ع)است که فرمودند: “الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم و کل ارض خربه و بطون الاودیه فهو لرسول الله (ص) و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء”

ـ انفال اموالی است که بدون لشکر کشی حاصل شود یا اموال قوم کفاری است که با مصالحه و یا با انقیاد و اختیار تقدیم به مسلمین نموده اند، و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما متعلق به رسول الله (ص) است، و بعد از آنجناب متعلق به امام و جانشین او می باشد که برای هر امری که مصلحت می داند مصرف می فرماید.

و دیگر روایت مرسله طولانی حماد بن عیسی است که در مبحث تقسیم خمس گذشت، در آن روایت می فرماید:

“و له (ای للامام) بعد الخمس الانفال و الانفال کل ارض حربه باد اهلها وکل ارض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب و لکن صالحوا صلحا و اعطوا بایدیهم علی غیر قتال”

ـ و از برای او یعنی امام علاوه بر خمس، انفال است، و انفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن هلاک شده اند، و هر زمینی است که بدون لشکر کشی بلکه با یک نوع مصالحه و یا انقیاد و اختیار و بدون کار زار به مسلمین رسیده است (ولو از طریق دیپلماسی)

و دیگر روایت صحیحه یا حسنه محمد بن مسلم از امام صادق (ع) است، می گوید شنیدم که می فرمودند:

“ان الانفال ما کان من ارض لم یکن فیها هراقه دم او قوم صولحوا و اعطوا بایدیهم و ما کان من ارض خربه اوبطون او دیه فهذا کله من الفیء، والانفال لله و للرسول،فما کان لله فهو للرسول یضعه حیث یجب”

ـ انفال هر زمینی است که بدون خونریزی به چنگ آمده و یا اموال قومی است که به صلح تن در داده اند و با اختیار و انقیاد تسلیم مسلمین نموده اند و هر زمین مخروبه و معبرهای سیل است که تماما از فیء (یعنی غنیمت و مال عمومی برگشته و بدون دردسر و مشقت) است، و همه آنها متعلق به خداوند متعال است به رسول الله (ص) تعلق دارد. در آن مصرفی قرار می دهد که مصلحت می بیند. و مثل همین است صحیحه دیگر محمد بن مسلم و روایت دیگر، موثقه زراره از امام صادق (ع) است که می گوید به آن حضرت عرض کردم:

“ما یقول الله: یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و للرسول و هی کل ارض جلا اهلها من غیر ان یحمل علیها بخیل و لارجال و لارکاب فهی نفل لله و لرسول”

ـ چه می فرماید خداوند متعال: راجع به انفال از تو سؤال می کنند، بگو انفال متعلق به خداوند متعال و رسول او است (ظاهرا کلمه “امام فرمودند” از حدیث ساقط گردیده است). و آن انفال هر زمینی است که اهلش از آن کوچ کرده اند بدون آنکه با سواره نظام و پیاده نظام به آن حمله شده باشد، چنان زمینی نفل است که به خداوند عزوجل و رسول الله تعلق دارد.

و روایت دیگر، موثقه سماعه است می گوید از آن حضرت از انفال پرسیدم “فقال … قال منها البحرین لم یوجف علیها بخیل و لارکاب”.

ـ (بعد از ذکر بعضی از چیزها فرمودند) از جمله انفال، زمین بحرین است که بدون لشکر کشی به مسلمانان رسیده است.

و دیگر خبر حلبی از امام صادق(ع) است، گفت:

“سألته عن الانفال فقال: ما کان من الارضین باد اهلها … قال: الفیء ما کان من اموال لم یکن فیها هراقه دم او قتل، و الانفال مثل ذلک هو بمنزله”

ـ از آن بزرگوار راجع به انفال پرسیدم، فرمودند: از زمینها آن زمینی که اهلش هلاک شده اند … فرمودند: فیء (مال عمومی برگشته به مسلمین بدون درگیری و مشقت) آن اموالی است که بدون خونریزی و کشتار عاید مسلمانان گردیده است و انفال آنچه به این نمونه است آن به منزله فیء است.

ظاهرا مراد امام (ع) از این تعبیر این است که چون انفال به غنائم نیز اطلاق می شود و غنائم نیز از نظر مفهوم اوسع از غنائم جنگی است ـ چنانکه استاد مؤلف، مدظله، تصریح فرموده اندـ علیهذا از مصادیق انفال آنچه بدین نمونه است یعنی بدون لشکرکشی تحصیل شده است داخل در محدوده فیء است و الله ـ تعالی ـ اعلم.

و از آن جمله اخبار، روایت مرفوعه احمد بن محمد از بعضی از اصحاب ما است که در آن آمده:

“و ما کان من فتح لم یقاتل علیه و لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب … و لیس لاحد فیه شیء الا ما اعطاه هو منه …”

ـ فتح و پیروزی که بدون کار زار و لشکرکشی تحصیل شده … هیچ کس در غنائم آن حقی ندارد. مگر آنچه را که او (ولی امر) از آن به وی اعطاء فرماید …

و دیگر خبر عیاشی از زراره از امام باقر (ع)است که فرمودند:

“الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لارکاب”

انفال هر مالی است که بدون لشکرکشی عاید مسلمین شود. و نظیر اخبار مذکوره اخبار دیگری است که می توان به آنها نیز مراجعه نمود.

و مخفی نماند که در اکثر اخبار مربوط به بحث زمین ذکر شده است، و بعضی از اخبار مربوطه نیز اطلاق دارد، مانند صحیحه حفص بن بختری، و خبر حلبی، و مرفوعه احمد بن محمد، و خبر عیاشی از زراره که مطلق اموالی است که بدون لشکرکشی عائد می شود ـ اعم از زمین و غیر آن ـ را در نطاق انفال می گنجانند.

در این صورت آیا باید مطلق بر مقید حمل شود و بگوئیم: مدلول اخبار مذکوره بعد از حمل، همان زمین فقط است که کیفیت مذکور عاید مسلمانان می شود؟ ـ و حمل مطلق بر مقید چنانکه از تقریرات شیخ اعظم انصاری قدس سره نقل شده، نظر مشهور است بلکه دعوای اجماع بر آن گردیده است ـ یا گفته شود: چون هر دو دسته اخبارـ یعنی دسته مقید و دسته مطلق ـ مثبت و ایجابی است. منافاتی بین آنها نیست و به اطلاق اخذ می کنیم و می گوئیم: هر اموالی که با کیفیت مذکوره در استیلای دولت اسلامی واقع شود ـ اعم از زمین و غیره ـ از انفال و اموال عمومی است؟

با توضیح بیشتر: اگر صاحب شریعت فرمود: چنانچه ظهار نمودی یک بنده جهت کفاره آزاد کن، و در جای دیگر بفرمایند: چنانچه ظهار نمودی، یک بنده مؤمن جهت کفاره آزاد کن، در این صورت آیا دستور اولی که وجوب آزادی مطلق بنده و کفایت آن است چه کافر باشد و چه مؤمن، باید بر دستور دومی حمل شود که مقید به مؤمن است؟ یا نه می توانیم بگوئیم چون هر دو اثباتی و ایجابی هستند منافاتی با هم ندارند و آزادی مطلق بنده اگر چه کافر هم باشد کفایت می کند و خبر مقید به بنده مؤمن در مقام بیان مصداق یا افضل مصداق است؟

سید محقق آیه الله العظمی آقای حکیم ـ قدس سره‌ ـ در مستمسک العروه در مسئله ما نحن فیه چنین می فرماید: “اطلاق بعضی از اخبار مذکوره مانند مصحح حفص بن بختری اگر چه شامل زمین و غیر آن می شود ولی اطلاق مذکور با روایاتی که مقید به زمین کرده اند، تقیید می شود، زیرا این دسته روایات در مقام حصر و تحدید وارد شده اند و طبعا ورود در مقام حصر و تحدید مستلزم ثبوت مفهوم است و آن عبارت است از نفی از غیر زمین، علیهذا مطلق اثباتی را باید بر این مقید حمل کنیم”

ولی ظاهر اقوی اخذ به اطلاق است و در کتاب خمس شیخ انصاری ـ علیه الرحمه ـ چنین آمده است: “اخذ به اطلاق را بعضی از متاخرین به اصحاب ما نسبت داده اند.

و بر این دعوی ـ یعنی اخذ به اطلاق ـ صحیحه معاویه بن وهب با لفظی که صریح در عموم است دلالت می نماید، راوی می گوید:

“قلت لأبی عبدالله (ع): السریه یبعثها الامام فیصیبون غنائم کیف یقسم؟ قال: ان قاتلوا علیها مع امیر امره الامام علیهم اخرج منها الخمس لله و للرسول و قسّم بینهم اربعه اخماس، و ان لم یکونوا قاتلوا علیها المشرکین، کان کل ما غنموا للامام یجعله حیث احب”

ـ به امام صادق (ع)عرض کردم: گروهی از سپاه را امام جهت کار زار می فرستند و آنان غنائمى به چنگ می آورند چگونه باید تقسیم شود؟ فرمودند: چنانچه با امیر منصوب از ناحیه امام کار زار کردند و غنائم تحصیل نمودند یک پنجم آن را برای خدا و رسول الله اخراج می کنند و چهار پنجم بین آنان تقسیم می شود و چنانچه بدون قتال و کار زار با مشرکان به چنگ آورده اند همه آنچه که به غنیمت گرفته اند متعلق به امام است هر نحو که دوست دارد مصرف می کند.

و اعتبار عرفی نیز مؤید این نظر است، زیرا تخمیس و تقسیم غنائم به مقتضای آیه کریمه: “و اعلموا انما غنمتم …” همانا مربوط و متوجه به کسانی است که احراز غنیمت مفروض شده به سعی و عمل و تصدی آنان در کار زار باشد.

و به عبارت دیگر غنیمت از آنِ آن کس است که غرامت عملی در قتال کشیده باشد و چون غَرم کشیده است غُنم می برد.

و اما اموالی که بدون لشکرکشی ـ و تحمل غرامت عملی ـ عاید دولت اسلامی می شود همه مسلمانان در آن علی السوا می باشند و طبعا به ولی امور آنان که امام است تعلق دارد، و در این جهت فرقی بین زمین و غیر آن نیست، چنان که مدلول صریح لفظ “کل ما غنموا” در صحیحه معاویه بن وهب است.

مترجم: ملا حظه فرمودید که حضرت آیه الله العظمی آقای حکیم ـ رضوان الله علیه ـ مدعی شدند که روایات مقیده چون در مقام حصر و تحدیدند دارای مفهوم سلبی می باشند و در نتیجه این طائفه از روایات، لون و رنگ سلبی دارند و مثبت نیستند، و اگر توفیق زیارت محضر درسشان را می داشتم از آن انسان متخلق باخلاق الله تعالی سوال می کردم که دلیل آن بزرگوار بر اینکه روایات مذکوره در مقام حصرند چیست؟ تا چنین مفهومی را موجب شود و در نتیجه رنگ سلبی پیدا کنند؟ در هر حال دست آن ریاضت کشیده عظیم را می بوسیدم و هم اکنون مزارشان را از دور زیارت می کنم.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

ریشه های علوم تجربی در اسلام

قسمت سیزدهم

دکتر سید حسن عارفی

حجه الاسلام هاشمی

 

روش شیر دادن به نوزاد

اهمیت وضع روحی و روانی مادر و نوزاد در امکان موفقیت تغذیه نوزاد:

موفقیت در تغذیه ی نوزاد به خصوص تغذیه با شیر مادر احتیاج به همکاری صمیانه ی مادر با نوزاد دارد. داشتن تجربه در تغذیه ی نوزاد و اطلاع قبلی از چگونگی هضم و جذب مواد غذائی و آموختن مطالبی راجع به جذب و هضم انواع غذاها در سنین مختلف و به خصوص در دوران اول تولد در موفقیت این مهم رل اساسی را بازی می کند.

رشد و سیر تکاملی دستگاه گوارش نوزاد از نقطه نظر خلقتی به نحوی است که شیر مادر را به نحو احسن هضم و جذب می کند اما به مقدار مشخص و به فواصل معین. از طرف دیگر برقراری ارتباط حسنه بین مادر و فرزند موقعی برقرار و پا برجا خواهد ماند که اصول علمی و نکات عملی که در فوق بیان شد رعایت شود.

مثلا نوزادی که پاهای او را میان چند پارچه و مشمائی در حالتی غیر طبیعی بسته اند و پاهای طفل و پوست میان دو پای او با تحریکات ناشی از ادار و مدفوع او قرمز و حتی مجروح شده است، نباید انتظار داشت چنین طفلی سینه ی مادر را به خوبی به دهان گذاشته و شیر بنوشد.

عدم توجه به نکات عملی و علمی فوق باعث گسستن ارتباط بین مادر و کودک می شود بنابراین نوزاد هم باید از نظر هیجانی و وضع روحی و جسمی مشابه مادر در وضع خوبی باشد ــ همان طور که می دانیم و ذکر شد زمان شیر دادن و تغذیه ی نوزاد باید برای مادر و نوزاد مطبوع و لذت بخش و مورد قبول باشد مثلا مادری بی تجربه که بدون دلیل و بدون مدرک علمی نگران آن است که چند دقیقه تاخیر در ساعت مقرر، شیر دادن به نوزاد سبب ناراحتی و عدم رشد نوزاد می شود، ممکن است همیشه با حالت نگران، هیجان زده و مضطرب به ساعت بنگرد و چنین مادری استراحت و خواب را بر خود حرام دانسته و حتی گاهی نوزاد معصوم را از خواب عمیق بیدار می کند که تا سر ساعت مقرر او را شیر دهد.

در این صورت خواهیم دید که شیر دادن نوزاد نه تنها برای مادر و فرزند مطبوع نیست، بلکه باعث سلب استراحت از نوزاد و مادر می شود.

همان گونه که قبلا گفته شد احساسات مادر در موقع شیر دادن به سادگی به نوزاد منتقل می شود.

مادری که سختگیر، نگران، حساس، تحریک پذیر و زود رنج است و به سادگی کنترل عصبی خود را از دست می دهد و از نظر روحی و روانی غیر ثابت است، بیشتر در تغذیه ی نوزاد دچار اشکال می شود و در شیر دادن نوزاد با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد. مهم آنکه چنین مادران را می توان با راهنمائیها و ارشاد و اطمینان دادن و ایجاد اعتماد به نفس به راه راست هدایت نمود و با پند و اندرز و نصیحتهای دوستانه و مادرانه و پدرانه راه صحیح را به آنها نشان داد.

 

 

اشتهای نوزاد:

چون اشتهای نوزاد مثل افراد بزرگسال دستخوش تغییر است و با نوع غذا و موقع غذا تفاوت می کند، نکات ذیل را در ارتباط با اشتهای نوزادان (حتی بزرگترها) باید در نظر گرفت.

۱ـ اشتهای موجودات بستگی به سلامت بدن آن موجود دارد.

با حمله ی بیماری در بدن حتی در یک نقطه ی دور ممکن است اشتها از بین برود مثلا ناراحتی قلبی یا مغزی، بیماری عفونی، بیماری کلیوی و غیره، همه و همه می تواند اشتها را کم و یا کاملا از بین ببرند.

۲ـ یکی از عواملی که در اشتها دخالت دارد، سرعت تخلیه ی معده است.

غذائی که ما می خوریم از دهان به داخل مری و سپس به داخل معده رفته و مدت زمانی کم و بیش طولانی که بستگی به نوع غذا و حجم غذا و حالت سلامتی و بیمار بودن شخص دارد در معده می ماند معده با عمل مکانیکی (له کردن، مخلوط کردن، خرد کردن) و عمل شیمیائی (تأثیر موادی به نام آنزیمها و اسید معده) سبب هضم غذای خورده شده به طور نسبی می شوند.

این غذای خورده شده توسط نوزاد بین ۴ــ۱ ساعت و گاهی بیشتر معده را ترک کرده و وارد روده می شود که بقیه عمل هضم توسط مواد شیمیائی که در روده موجود است انجام می گیرد.

بنابراین موجودات و از آن جمله نوزاد انسان بنا بر سرعت تخلیه معدی و مطابق وضع سلامتی روحی و روانی و جسمی در فواصل متفاوت خواهان خوردن و پذیرفتن غذا خواهد بود.

نکته ی بسیار مهم آنکه به هیچ وجه نباید نوزاد را (به همین ترتیب بزرگسالان را) به زور تغذیه کرد. باید صبر کرد نوزاد (مشابه بزرگان) گرسنه بوده و در حالت گرسنگی و با اشتهای خوب تغذیه شود.

در روایتی گفته شده است که پیامبر اکرم ـ(ص)ـ انگشت سبابه را به دهان امام حسین (ع) می گذاشت و از این رهگذر او را سیر می کرد. بعد یکی از دانشمندان معاصر می نویسد مگر پستان مادری پاک همچون فاطمه ی زهرا (س) چه نقصی داشت که فرزند را از طریق معمولی پستان تغذیه نماید، تا اینکه به این نتیجه می رسد، فرزندی که باید سرآمد فرزندان زمان خویش شود باید (تغذیه) او طبق موازین اصولی و صحیح باشد. به همین منظور پیامبر انگشت را در دهان فرزند خود می گذاشت تا از نحوه‌ ی مکیدن انگشت متوجه شود که آیا فرزند گرسنه شده و موقع شیر خوردنش فرا رسیده یا نه که مبادا بی موقع شیر بخورد و از این طریق زیانی بر آن فرزند وارد آید.

با زور شیر دادن به نوزاد و یا تغذیه موجود سبب انباشته شدن این غذا و شیر بر غذا و شیر هضم نشده قبلی شده و ممکن است سبب استفراغ، دل دردها و ناراحتی های گوارشی شود.

بارها مشاهده شده است که افرادی را در حالتی که اشتها نداشته یا بدون دلیل (به علت اینکه مادر نگران آن است که طفل او از بی غذائی تلف شود) با شیر یا غذا به زور تغذیه کرده اند ایجاد استفراغ و ناراحتی گوارشی نموده است و گاهی مواد استفراغ شده و مواد خارج شده از معده وارد مجاری تنفسی و ریه می شود و سبب ناراحتی تنفسی عفونت ریه و حتی مرگ خواهد شد.

بنابراین بهتر است برای سلامتی موجودات و پیشگیری از مهمترین بیماری قرن که یکی دیگر از تحفه های بد تمدن غربی است از پرخوری و به زور خوراندن نسلها بپرهیزیم و سلامتی را با اجرای کلمات گهربار آخرین فرستاده خدا خاتم پیامبران به مرحله عملی برسانیم: تا گرسنه نشویم غذا نخوریم و قبل از سیر شدن از خوردن بپرهیزیم.

۳ـ فواصل شیر خوردن و تغذیه ی توسط موجودات، من جمله نوزاد انسان توسط خود او تنظیم می شود و آن بستگی به سرعت فعالیت سوخت و ساز بدن او و به سرعت تخلیه معدی روده ی او و میزان سلامتی او دارد.

نوزاد انسان در ۹۰ درصد موارد در حدود ماه اول زندگی در فواصل منظم و مناسبی خواستار غذای خود خواهد بود و مطابق برنامه ای که خود نوزاد در آخر ماه تولد ارائه میدهد، باید او را تغذیه کرد. و در ده درصد (۱۰٪) موارد دیگر احتمالات عوامل دیگری مثل حالت سلامتی و بیماری نوزاد و یا مادر و وضع روحی روانی مادر و حتی نوزاد و نکات ذکر شده در صفحات قبل در این موضوع دخالت دارند که باید با دقت بررسی شوند.

۴ـ اغلب نوزادان سالم در اواخر هفته ی اول زندگی در ۲۴ ساعت ۸ــ۶ بار خواهان شیر می باشند و در هر مرحله به مقدار کافی شیر می نوشند و در حدود ۴ ساعت احساس گرسنگی نمی کنند ولی استثناء بر گفته های فوق وجود دارد.

الف ــ نوزادانی که جثه ی کوچکتری دارند چون قدرت مکیدن کمتری دارند و مقدار کمتری شیر می نوشند و از نقطه نظر تناسب رشد و جثه محتاج شیر بیشتری می باشند ممکن است زود به زود احساس گرسنگی کنند که این فواصل نیز توسط خود نوزاد معین خواهد شد.

ب ــ سرعت تخلیه ی معدی روده ای نیز در افراد فرق می کند. بنابراین در صورتی که معده زودتر از معمول از غذا تخلیه شود، نوزاد احساس گرسنگی زودتر از معمول خواهد داشت.

۵ــ اغلب نوزادان سالم بعد از سن ۶ــ۳ هفتگی عمر در نیمه شب از خواب بلند نمی شوند و خوردن شیر در اواخر شب برای تمام طول شب آنها کافی خواهد بود.

۶ــ اغلب نوزادان بعد از سن ۸ــ ۴ ماهگی در آخر شب بدون طلب غذا و شیر استراحت می کنند و بدون گرسنگی شب را به صبح می رسانند.

۷ـ مادر باید به یک نکته علمی توجه کند و آن این است که با ظاهر شدن گرسنگی در نوزاد تقاضای او را هر چه زودتر جوابگو باشد. در غیر این صورت نوزاد ممکن است عادت به گریه کردن و به دنبال گریه، خوردن غذا شود. و این تجربه ی بد به صورت رفلکسی در مغز او جایگزین شود. و برای نوزاد از نقطه نظر روانی چنین رفلکسی برقرار شود که دنبال هر تقاضا باید گریه و فریاد یا ناله و مظلوم نمائی وجود داشته باشد تا تقاضای او برآورده شود.

شاید این نظم در تغذیه ی نوزاد در اوائل تولد درس خوبی برای زندگی آینده او باشد و نحوه ی سلسله مراحل بر آوردن احتیاجات اولیه ی نوزاد، پایه گذار طرز فکر و آینده ی نوازد گردد.

۸ـ نوزاد مشابه هر موجود زنده ی دیگر مطابق اشتهای خود شیر یا غذا میل می کند و دخالت والدین مادر نوزاد و والدین پدر نوزاد و یا اطرافیان نوزاد و اصرار در خوراندن به زور به نوزاد کاملا اشتباه است.

گاهی شنیده و دیده می شود که اطرافیان نوزاد دو نوزاد را با هم مقایسه می کنند و انتظار دارند که نوزاد این خانواده نیز مثل نوزاد خانواده ی دیگر زیاد بخورد و درشت و بزرگتر نیز باشد. باید گفت همان گونه که دو نفر در خلقت صددرصد شبیه یکدیگر نیستند، اشتهای آنها و سرعت رشد آنها و چاق بودن و لاغر بودن آنها نیز مشابه یکدیگر نخواهد بود و از این مقایسه های بی مورد باید پرهیز کنند، زیرا این مقایسه ها در مادری که نوزاد خود را با جان و دل پرورش می دهد و چون پروانه‌ای از خود بی خود پروانه وار بدور شمع وجود نوزاد دلبندش گردش می کند، اثر سوء می گذارد و ممکن است ایجاد نگرانی، یاس و گاهی احساس عدم موفقیت در انجام وظائف مادری گردد.

برای بار چندم تقاضای عاجزانه می شود که مادران شیرده را که از جسم و جان خود لذاب پرورش نوزاد خود کوشا هستند و از شیره ی جان خود که همان شیر، از پستان مادر است تغذیه می کنند توسط یک یک افراد خانواده و دوست و آشنا، همسایه و قوم و خویش از نظر روحی و روانی و از نقطه نظر عاطفی و علمی و عملی حمایت و تقویت شوند.

نکند ــ خدای ناکرده ــ با گفتن یک جمله به مادری علاقمند و خوش بین به شیر دادن از پستان خود به نوزاد سبب محروم کردن نوزاد از خواص شیر مادر شویم.

پزشکان متخصصین زنان و مامائی، پرستاران، همه و همه باید راجع به خواص شیر مادر و کلیه ی نکاتی که در فوق بیان شد آگاه بوده و بکوشند تا نوزاد معصوم را از این نعمت بزرگ خدادادی محروم نکنند.

 

شروع تغذیه ی نوزاد بعد از تولد:

هر چه زودتر باید شیر دادن از پستان مادر را شروع کرد ولی اکثر محققین معتقدند که ۱۲ــ۶ ساعت بعد از تولد، گذاشتن نوزاد برای شیر نوشیدن روی پستان مادر موقع خوبی است و به فواصل هر ۳ـ دو و یک دوم ساعت، نوزاد را روی پستان باید گذاشت.

احتیاجی نیست که قبل از نوشیدن اولین شیر به نوزاد آب و یا آب قند تجویر نمود.

 

نکات لازم برای حفظ سلامت پستان و نوک پستان مادر شیرده:

۱ــ به مادران توصیه می شود که، چند ماه قبل از وضع حمل چند بار در روز نوک پستان را به آرامی به خارج بکشند و رها کنند تا بدین طریق نوک پستان آمادگی کافی برای مکیدن توسظ نوزاد را پیدا کند.

۲ــ در صورتی که نوک پستان مادر برجستگی طبیعی به خارج را ندارد و نوک پستان به داخل چربی و بداخل نسج پستان فرو رفتگی دارد، بهتر است از اوائل حاملگی (۳ ماهگی) از شیر دوشهای مخصوصی به نام

Wool Wich Breast Shiel””

استفاده کند.

۳ــ به مادران شیرده توصیه می شود که برای جلوگیری از تغییر شکل پستان و اصابت نوک پستان با لباس مادر و آلودگی نوک پستان و آبسه پستان از سینه بندهای مناسب استفاده کنند. عده ای از متجددین و غرب زده ها از تغییر شکل پستان به علت شیردادن هراس دارند، در حالی که اگر مادر از سینه بند مناسب استفاده کند، این عمل مانع تغییر فاحش سینه ها خواهد شد.

۴ــ قبلا ذکر شد که شیر موجود در پستان مادر در عرض چند دقیقه ی اول و حداکثر ده (۱۰) دقیقه تخلیه می شود. بنابراین اجازه دادن به نوزاد که مدت طولانی و به عنوان گول زدن (پستانک) سینه ی مادر را بمکد، توصیه نمی شود، زیرا مکیدن طولانی نوک پستان مادر سبب دردناک شدن و حتی ناسور شدن و زخمی شدن نوک پستان می شود و عوارض آبسه یا ترک های خونریزی دهنه از نوک پستان شود.

۵ــ گاهی نوک پستان کمی دردناک یا حساس می شود که مادران باید آن را تحمل کنند و دلیل بیماری نیست.

۶ــ نوک پستان را باید روزانه چند بار (هر بار چند دقیقه) در معرض هوای آزاد قرار داد.

۷ــ از شستن نوک پستان با صابون، الکل، تنتور و غیره باید پرهیز کرد زیرا سبب حساس شدن و ترکهای خونریزی دهنه و حتی زخم نوک پستان می شود.

۸ــ توصیه می شود بین نوک پستان و سینه بند دستمال یا پنبه نرمی گذاشت تا نوک پستان از اصابت مستقیم با سینه بند که اکثرا از جنس خشن ساخته شده جلوگیری شود. و ضمنا گذاشتن این دستمال یا پنبه مانع از مرطوب شدن سینه بند (به علت خارج شدن شیر از نوک پستان) خواهد شد. و در صورت مرطوب شدن و آغشته شدن به شیر عوض کردن دستمال و پنبه بسیار کار ساده ای خواهد بود.

 

دستورات لازم بهداشتی به مادران شیرده

۱ـ مادران شیرده باید از خسته کردن خود پرهیز کنند.

۲ـ روزی یک بار (حداقل) پستانها را بشویند و از مصرف صابونهایی که سبب خشک شدن نوک پستان می شوند پرهیز کنند (ارجح، شستن پستان با آب نیمه گرم است)

۳ـ روزانه مدتی ورزش (نرمش) نموده تا از سلامتی عمومی نیز برخوردار باشند.

۴ـ کوشش شود محیطی نشاط انگیز و خوشحال کننده برای مادر شیرده (بهتر بگوئیم، برای همه) به وجود آید. زیرا مهمترین عاملی که سبب قطع یا کاهش شیر مادر می شود، غم و غصه و زندگی در محیطی که غم انگیز و توام با نگرانی است.

۵ـ در روز چند بار (هر بار چند دقیقه) نوک پستانها را در معرض هوای آزاد قرار دهند.

۶ـ برای جلوگیری از زخم شدن و حساس شدن و ناسور شدن نوک پستان، آنها را با پنبه یا دستمالی نرم پوشانده و در حالی که از سینه بند استفاده می کنند، مانع از آویزان بودن و متحرک بودن نوک پستان و اصابت با اطراف و آلودگی نوک پستان شوند.

۷ـ بستن سینه بند مناسب ضروری است.

ادامه دارد

 

18دسامبر/16

انتخابات از نظر اسلام و قانون اسلامی

قسمت هشتم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

انتخاب افراد مسئول

ریاست، معمولا کار پر زحمت و پرمشقتی است ولی در عین حال در بین انسانها، خواهان ریاست فراوان است، زیرا در افراد انسان انگیزه های مختلفی وجود دارد و هر فردی با انگیزه ی مخصوصی داوطلب ریاست می شود. انگیزه ها را می توانیم در چهار چیز خلاصه کنیم:

انگیزه اول: شهرت دوستی و جاه طلبی و ریاست به خاطر ریاست خواستن.

انگیزه دوم:رفاه طلبی برای خوش گذرانی و هوسرانی بیشتر.

انگیزه سوم: انتخاب ریاست به عنوان شغل و راه درآمد زندگی.

چهارم: خدمت به اجتماع و اداء وظیفه و انجام مسئولیت اجتماعی.

در نظام اسلام تنها افرادی که با انگیزه ی خدمت به اجتماع و اداء وظیفه داوطلب قبول ریاست می شوند و شایستگی آن را نیز دارند مورد تائید قرار گرفته اند و ملت فاقد از آنها حمایت کنند. انگیزه های دیگر از نظر اسلام محکوم است و باید امت اسلامی بر سینه ی کسانی که به انگیزه های مادی و جاه طلبی به طلب ریاست برخاسته اند دست رد بزنند.

برای اینکه دیدگاه اسلام در این مسئله کاملا روشن گردد مطلب را دنبال می کنیم.

 

شهرت دوستی و جاه طلبی:

دانشمندان علم اخلاق، جاه طلبی را یکی از صفات زشت می شمارند و آن را ناشی از رذیلت اخلاقی دانسته اند. مرحوم نراقی در جامع السعادات می گوید:

(جاه طلبی و شهرت دوستی از صفاتی است که موجب هلاکت و تباهی انسان می گردد و کسی که طالب جاه و شهرت باشد در حقیقت طالب آفت دنیا و آخرت خویش است).

و در بیان معنای جاه و شهرت می گوید:

(شهرت، به معنای انتشار نام در بین مردم و جاه طلبی به معنای این است که انسان دوست داشته باشد دلهای مردم در تسخیر او باشد و مردم او را به عظمت یاد کنند و مطیع و فرمان بردار او باشند).

و در همان فصل می گوید:

(یکی از راههای رسیدن به این مقصد ریاست است و (غالبا) ریاست خواهی از جاه طلبی سرچشمه می گیرد).

از پیشوایان بزرگ اسلام، روایات فراوانی رسیده که در آن از ریاست طلبی مذمت شده است و حب ریاست را بسیار خطرناک دانسته اند از رسول خدا (ص) نقل شده که آن حضرت فرمود:

“ان اول ما عصی الله به سته: حب الدنیا و حب الریاسه …” [۱] اولین چیزهایی که به وسیله ی آن معصیت خداوند انجام شده شش چیز است که یکی از آنها حب دنیا و دیگری حب ریاست است و … . از امام چهارم (ع) نقل شده که فرمود:

“ایاک ان تتراءس فیضعک الله”.[۲]

ــ بپرهیز از این که بخواهی (بر دیگران) ریاست کنی که خداوند تو را در جامعه پست و بی مقدار می کند.

و از امام ششم (ع) نقل شده که فرمود: ملعون است کسی که (بر دیگران) ریاست می کند و ملعون است کسی که به طلب ریاست بر می خیزد و ملعون است کسی که با حدیث نفس اندیشه ریاست دارد. و در حدیث دیگر نقل شده که فرمود: کسی که به طلب ریاست برخیزد خود را به تباهی می کشاند.[۳] از امام هشتم (ع) نقل شده که آن حضرت سخن از مردی به میان آوردند و فرمودند: او ریاست خواه است. سپس فرمودند: زیان دو گرگ درنده که وارد گله گوسفندی شوند در حالی که چوپان گله از گوسفندان دور شده باشد بیش از زیان ریاست خواهی برای دین مسلمان نمی باشد.[۴]

با توجه به اینکه تصدی ریاست برای اداره ی امور لازم و از نظر فقهی واجب کفائی است، روایاتی که از ریاست مذمت نموده در مورد افرادی خواهد بود که شایسته ریاست نمی باشند و ریاست را به منظور جاه طلبی می خواهند نه به منظور خدمت و اداء وظیفه.

و تصدی ریاست برای افرادی که لایق آن نباشند، به منظور حکمرانی و سلطه ی بر دیگران در جهت اشباع غریزه ی جاه طلبی چنان که از روایات یاد شده استفاده می شود از رذائل اخلاقی و موجب معصیت خدا است و ریاست طلب از رحمت خداوند دور و به هلاکت و تباهی نزدیک است. بنابراین کسی که به انگیزه ی حب جاه داوطلب ریاست می گردد برای اسلام خطرناک است و حمایت از او نامشروع و برای دین مسلمان ضرر دارد.

ابوحمزه ی ثمالی در ضمن حدیثی از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود:

به دور باش از اینکه ریاست نمائی و به دور باش از اینکه پشت سر مردان ریاست طلب قدم برداری … و به دور باش از اینکه مردی را به ریاست نصب کنی و او را در هر گفتار تصدیق نمائی بدون اینکه او (از طرف خدا) حجت (و برای ریاست شایسته) باشد.[۵]

 

نشانه های جاه طلبی

ممکن است بعضی از افراد به انگیزه ی جاه طلبی داوطلب ریاست شوند ولی چنین وانمود کنند که از باب اداء وظیفه اقدام کرده اند، حتی ممکن است امر بر خود آنها نیز مشتبه گردد و از باب اینکه شیطان عمل آنها را نیک جلوه داده باورشان آمده باشد که انگیزه اقدام آنها صرفا به منظور اداء تکلیف است. برای جاه طلبی و ریاست خواهی نشانه هائی ذکر شده که برای روشن شدن افکار و آگاهی بیشتر، به بعضی از آنها اشاره می شود.

۱ـ استفاده از اسباب نامشروع

در تاریخ ائمه معصومین (ع) دیده نشده که برای رسیدن به مقام امامت و رهبری که حق مشروع و مسلم آنها بوده کوچکترین خلاف شرعی انجام داده باشند بلکه، بر عکس، حتی در مواردی هم که یاران آنها بقاء حاکمیت آنها را در انجام یک خلاف کوچک می دانستند مرتکب آن خلاف نمی شدند از باب نمونه در تاریخ می بینیم بر اثر تقسیم عادلانه بیت المال در زمان حکومت علی (ع) بعضی از افرادی که طمع زیادتی داشتند، از اطراف آن حضرت پراکنده می شدند و به مخالفین می پیوستند، این امر در نظر اصحاب علی (ع) برای بقاء حکومت او یک خطر جدی محسوب می شد، از این جهت به آن حضرت پیشنهاد کردند که برای جذب افراد و جلوگیری از خطر احتمالی، به بعضی از آنها سهم بیشتری داده شود. حضرت فرمود: “اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن و لیت علیه؟” به من دستور می دهید که با جور طلب یاری نمایم؟ از این سخن به خوبی استفاده می شود که برای رسیدن به مقام ریاست و یا حفظ آن نباید از طریق نامشروع استفاده شود و اگر انسانی برای رسیدن به مقام ریاست فعل حرامی مرتکب شد دلیل آن است که جاه طلب بوده و حس جاه طلبی حصار تقوای او را شکسته است.

۲ـ حب مدح، و کراهت ذم

یکی از چیزهایی را که علامت و نشانه جاه طلبی دانسته اند این است که انسان، دوست داشته باشد از او مدح و ستایش شود و از اینکه او را مذمت نمایند ناراحت گردد. مرحوم نراقی در جامع السعادات ج ۲ ص ۳۶۲ می فرماید: حب مدح و کراهت ذم از آثار جاه طلبی و از صفات زشتی است که انسان را به هلاکت و تباهی تهدید می کند .

عبارت مرحوم نراقی به طور مطلق می گوید حب مدح و کراهت ذم از حس جاه طلبی ناشی می شود ولی باید دانست آنچه شدیدا مذموم و نشانه ی جاه طلبی در حد افراط می باشد این است که انسان از مدح بی جا خوشنود و مداح را تشویق نماید و از مذمت به جا و به مورد ناراحت گردد و مذمت کننده را مورد مؤاخذه قرار دهد. علی (ع) به مالک اشتر می فرماید:

“و الصق باهل الورع و الصدق و رضهم علی ان لا یطروک”.

ــ با پارسایان و راستگویان در تماس باش (و خود را به آنها نزدیکتر کن) و آنها را عادت بده (و به آنها سفارش نما) که در حد افراط تو را ستایش نکنند.

بنا بر نقل مرحوم سید رضی در نهج البلاغه، علی (ع) در صفین خطابه ای ایراد فرمودند که در آن خطابه حق والیان را بر مردم و حق مردم را بر والیان شرح می داد (و مردم را برای رعایت آن حقوق آماده می نمود)، مردی از اصحاب در پاسخ آن حضرت، ضمن یک سخن طولانی که مراتب ارادتمندی و اطاعت خود را به عرض می رساند از آن حضرت بسیار ستایش نمود، امام (ع) فرمود: “دوست ندارم که شما درباره ی من گمان ببرید که من کثرت ستایش و ثناگوئی را دوست دارم و من بحمدالله چنین نیستم … و گمان مبرید که شنیدن سخن حق بر من گران بیاید لذا از گفتن حق در حضور من خودداری نکنید ــ و به جای ثناگوئی ها و ستایش ها حقیقت را بی پرده بگوئید ــ”.[۶]

۳ـ تظاهر و ریا

بعضی از افراد برای رسیدن به ریاست از هیچ گونه تظاهر و ریا خودداری نمی کنند و چه بسا کارهای دیگران را به خود نسبت می دهند و حتی حاضر می شوند از نعمتهای خوب دنیا استفاده نکنند و خود را وارسته و زاهد جلوه می دهند و با سادگی زندگی می کنند و لباس ساده می پوشند تا مردم را به خود جلب نموده و بر آنها ریاست نمایند اینها همان افرادی هستند که دنیا را به خاطر دنیا ترک می کنند،  بنابراین نباید فریب سادگی افراد را خورد و به زاهد نمائی افراد نباید مطمئن بود، چه بسا زاهد نمائیها که از جاه طلبی ناشی می گردد.

۴ـ نفاق و دوروئی

نفاق و دوروئی شعبه ای از ریاکاری است، بعضی از افراد برای رسیدن به مقام ریاست و شهرت از راه نفاق و دوروئی هر گروهی را از طریقی به طرف خود جلب می نمایند، گاهی خود را طرفدار توده ی ستمدیده معرفی می کنند و در زمینه ای دیگر با سرمایه داران مترف هم پیاله می شوند، گاهی در جمع غرب زدگان باصطلاح روشنفکر مراسم سنتی مذهب را به باد مسخره می گیرند و گاهی با صورت آلوده به گل، به جمع سینه زنان می پیوندند و از هر فرصتی به نفع خود استفاده می کنند و باصطلاح معروف، نان را به نرخ روز می خورند.

۵ـ اظهار برتری نمودن و ریاست به خرج دادن

یکی از چیزهایی که در سخنان معصومین ـ علیهم السلام ـ بسیار مورد مذمت قرار گرفته ریاست به خرج دادن و بر دیگران اظهار برتری نمودن است، اظهار برتری نمودن بر دیگران حد اعلای ریاست طلبی است که غالبا ریاست خواهان ریاست را برای همان می خواهند.

در زمان جاهلیت، رؤسا و صاحبان مقام معمولا در اعمال و رفتار خود استعلا داشتند و بر مردم اظهار برتری می نمودند، یکی از رسمهای آنها این بود که جلو راه می رفتند و دیگران مجبور بودند پشت سر آنها حرکت کنند، و بعضی از اوقات در حالی که سوار بر مرکب بودند دیگران پیاده دنبال سر آنها در حرکت بودند، و در بعضی از بلاد مرسوم بود که رؤسا سواره بودند و عده ای جلوی مرکب آنها در حال پایکوبی حرکت می نمودند، همه اینها حرکات و اعمال در اسلام نهی شده و آن را نشانه خود نمائی و جاه طلبی دانسته اند.

از مردی به نام جویریه نقل شده که او گفت: پشت سر امیرالمؤمنین علی (ع) راه می رفتم آن حضرت فرمود: “یا جویریه انه لم یهلک هؤلاء الحمقی الا بخفق النعال خلفهم”.[۷] جویریه! این نابخردان به هلاکت نرسیدند مگر به واسطه ی صدای کفشها و پاهای مردم از دنبال آنها.

این تعبیر کنایه از این است که افرادی که دوست دارند جلوی روی مردم در حرکت باشند و دیگران پشت سر آنها باشند همان رؤسائی هستند که ریاست، آنها را به تباهی می کشاند و این نوع ریاست به خرج دادن و اظهار برتری نمودن بر دیگران برای رئیس خطرناک است.

از عبدالله ابن مسکان نقل شده که او گفت: شنیدم که امام صادق (ع) می فرمود: به دور باشید از این ریاست دارانی که ریاست می کنند (یا ریاست به خرج میدهند) به خدا قسم کفشها و پاها پشت سر مرد (ریاست طلب) به صدا در نیامد مگر اینکه آن مرد تباه شد و دیگران را به تباهی کشید.[۸]

مرحوم سید رضی در نهج البلاغه می فرماید: علی (ع) در مسیر خود به سوی شام به محلی به نام انبار رسید، در این محل عده ای از بزرگان قوم جمع شدند و به منظور ادای احترام از مرکبهای خود پیاده شده و جلوی روی آن حضرت با سرعت و طرز مخصوصی به حرکت در آمدند، علی (ع) فرمود: این چه کرداری است که از خود نشان دادید گفتند این کردار در نزد ما تعظیم به زمامداران است و ما با این عمل امرای خود را عظمت می دهیم. علی (ع) فرمود:

به خدا سوگند امرای شما از این عمل سودی نمی برند و شما با این عمل برای خودتان در دنیا ایجاد زحمت و مشقت می کنید و به واسطه ی همین اعمال در آخرت به شقاوت نزدیک می شوید، و چه قدر زیانبار است مشقتی که به دنبال آن عقاب آخرت باشد.[۹]

۶ـ ناراحت بودن از شکست و نرسیدن به ریاست

بعضی از اوقات دیده می شود که شکست بعضی از افراد در انتخابات باعث شده که از فرط ناراحتی نسبت به رقیب خود به خصومت برخاسته و بین هواداران آنها اختلاف دامنه داری به جود آمده است. زمامداران و مسئولان اسلام باید بیش از هر کس نسبت به دنیا بی اعتنا و زاهد باشند و معنای زهد این است که برای نرسیدن به مقام و ریاست و متاع دنیا و یا از دست دادن آن تأسف نخورند. اگر مسلمانی به عنوان انجام وظیفه و ادای تکلیف، خود را برای احراز یک مقام کاندیدا کرد شکست و نرسیدن به آن مقام نباید او را ناراحت کند، زیرا فرض این است که او هدفی جز ادای وظیفه نداشته و اگر انتخاب نشد تکلیف ساقط می گردد و مسئولیت از او سلب می شود، ناراحتی از شکست نشانه ی وجود حس جاه طلبی (ولو در مرتبه ی نازله ی آن) است زیرا این ناراحتی غالبا حاکی از این است که احساس می کند در نظر مردم کوچک شده و این احساس نشان می دهد که برای بزرگ بودن خود در نظر مخلوق اهمیت خاصی قائل بوده و این همان جاه طلبی است که آن را تفسیر کردیم.

 

نگاهی به سخنان علی (ع)

ممکن است گفته شود که از خطبه ی شقشقیه استفاده می گردد که علی (ع) از اینکه زعامت مسلمین به دست او نرسیده اظهار ناراحتی فرموده، زیرا در آن خطبه می فرماید:

“اما والله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی”.

ـ به خدا سوگند فلان شخص پیراهن خلافت را بر تن پوشید در حالیکه او می دانست من برای آن مقام مانند میله گرداننده آسیا هستم.

ولی با توجه به قسمت ذیل خطبه شریفه روشن می گردد که اظهار ناراحتی حضرت به خاطر دنیا و ریاست دنیا نبوده و شاید آن حضرت از این جهت اظهار تأسف فرموده که ملت در انتخاب امام، راه صحیح را نرفته و با وجود فرد افضل که توسط رسول خدا برای امامت تعیین و معرفی شده دیگری را انتخاب کرده اند، زیرا در آخر خطبه می فرماید:

“لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء … لأالقیت حبلها علی غاربها …”.

ــ اگر مردم (پس از قتل عثمان) برای بیعت با من نیامده بودند و حجت بر من تمام نبود (و راه عذر در پیشگاه خداوند برایم باز بود) و اگر نبود که خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکم پروری و سیری ستمگران و گرسنگی مظلومان آرام نگیرند حکومت را رها می کردم … شما به خوبی یافته اید که دنیای شما در نزد من بی ارزش تر از آب بینی بز  هنگام عطسه است. در اینجا امام (ع) با صراحت می فرماید اگر به خاطر ادای تکلیف و انجام وظیفه نبود پس از عثمان نیز حکومت را قبول نمی کردم و راه عذر برایم باز بود نه تنها برای به چنگ آوردن حکومت نمی کوشیدم بلکه آن را با رضایت خاطر و خیال آسوده رها می کردم. از این فراز از سخنان علی (ع) استفاده می شود که اگر مردم اجتماع نمی کردند و علی (ع) را وادار به قبول حکومت نمی نمودند آن حضرت برای ریاست تلاش نمی کرد، بنابراین می توان گفت تبلیغات و تلاش برای به دست آوردن آرای بیشتر و پیروزی بر رقیب در حد وظیفه ی شخص کاندیدا نیست اگر چه شایستگی او محرز باشد بلکه این وظیفه برای دیگران است که باید بکوشند و افراد صالح را بشناسند و به دیگران معرفی نمایند تا برای قبول مسئولیت انتخاب گردد، کاندیدا اگر خود را شایسته بداند کافی است که خود را به مردم معرفی نماید و اگر بخواهد صددرصد اسلامی عمل کرده باشد باید نقاط مثبت و منفی خود، همه را بگوید.

 

انتخاب ریاست برای شغل

کسی که ریاست را به عنوان شغل و راه درآمد برای زندگی انتخاب می کند اگر باتقوی باشد و از جهات دیگر شایستگی داشته باشد شاید برای اسلام زیانی نداشته باشد ولی غالبا افرادی که ریاست را شغل خود قرار داده اند و آن را به عنوان راه درآمد نگاه می کنند فقط تا حدی که به درآمد آنها ارتباط داشته باشد آن را دنبال می نمایند تنها در ساعتهای اداری بر سر کار می روند و پس از تمام شدن ساعت کار هم فورا اداره را تعطیل می نمایند و به سراغ زندگی می روند و دیگر در فکر این نیستند که چه مقدار کارها انجام شده و چه مقدار از کارها مانده و مملکت در چه شرایطی قرار گرفته است، اگر کارها متراکم و روی هم مانده باشد و مردم به انتظار نوبت روزها و ماهها معطل باشند برای آنها مسئله نیست ولی کسی که ریاست را برای ادای وظیفه می خواهد بیشتر در فکر انجام کار است و اگر دید کارها مانده است با تلاش شبانه روزی کارها را ردیف می کند و ارباب رجوع را معطل نمی کند.

بنا بر نقل نهج البلاغه علی (ع) به اشعث ابن قیس حاکم آذربایجان می نویسند:

“و ان عملک لیس بطعمه و لکنه فی عنقک امانه”.[۱۰]

ــ حکمرانی برای تو طعمه و خوراک نیست بلکه آن عمل بر گردن تو امانت است.

 

ریاست برای رفاه طلبی و خوشگذرانی

اگر چه ریاست به طور طبیعی درآمد زیادی ندارد تا افراد به منظور رفاه طلبی طالب آن باشند مخصوصا در حکومت اسلامی که اسلام زمامداران را به ساده زیستن فرمان داده است، ولی ممکن است بعضی از افراد به امید اینکه بتوانند در ضمن ریاست از راه اختلاس یا رشوه خواریها زندگی خود را مرفه تر نمایند به طلب ریاست برخیزند. برای اینکه وظیفه‌ ی مسلمانان نسبت به این گونه افراد روشن گردد و امت اسلامی بداند در رابطه با این افراد چه موضعی باید داشته باشد نظریه اسلام را درباره ی افراد رفاه طلب و خوشگذران و هوسران بیان می کنیم:

هوسرانی و رفاه طلبی در حد افراط در اسلام به عنوان یک عمل حیوانی و بهیمی تلقی شده و مورد نکوهش قرار گرفته است، و به طور کلی کسانی که دنبال شکم هستند و همیشه می کوشند سفره های رنگین داشته باشند و یا دنبال هوسرانیها و اشباع غریزه جنسی می روند و یا می کوشند خانه های زیبا و مرکبهای آخرین سیستم داشته باشند و آن را در زندگی هدف خود می دانند در نظر رهبران اسلام ارزش انسانی نداشته و آنها را مذمت نموده اند.

در اینجا از میان روایتهای زیادی که از رسول خدا و ائمه معصومین در مذمت دنیا طلبان رسیده یک روایت را که در جامع السعادات، جلد ۲، صفحه ۲۶ از رسول خدا (ص) نقل شده برای خوانندگان عزیز ترجمه می کنیم.

رسول خدا (ص) فرمود: پس از من جماعتی می آیند که بهترین غذاهای رنگارنگ را می خورند و زیباترین زنان را به نکاح خود در می آورند و ظریفترین لباسها را می پوشند و نیرومندترین مرکبها را سوار می شوند، شکمهائی دارند که با اندک سیر نمی شود و نفسهائی (حریص) دارند که با زیادی (ثروت) هم قانع نمی گردد (محور زندگی آنها دنیا است)، صبح و شام رو به دنیا دارند و بر محور آن می گردند، دنیا را به جای خداوند معبود خود قرار می دهند و سرگرم دنیای خود هستند و دنیا را بازیچه هواهای نفسانی خود می دانند، هر کدام از مسلمانان اگر چه در نسلهای آینده آن زمان را درک کردند (و با این افراد برخورد نمودند) از طرف محمد بن عبدالله بر آنها حتم و لازم است (که این افراد را کنار بزنند و به آنها بی اعتنائی کنند) بر آنها سلام نکنند و از بیماران آنها عیادت ننمایند و اگر بمیرند به تشییع جنازه آنها حاضر نشوند، و هر کس به آنها سلام کند و از بیماران آنها عیادت کند (و بالاخره آنها را مورد احترام و اعتنا قرار بدهد) به نابود کردن اسلام کمک کرده است.

متن حدیث به شرح زیر است:

“سیآتی قوم بعدی یأکلون اطایب الطعام و انواعها و ینکحون اجمل النساء و الوانها و یلبسون الین الثیاب و الوانها و یرکبون اقوی الخیل و الوانها، لهم بطون من القلیل لا تشبع و انفس بالکثیر لا تقنع، عاکفین علی الدنیا یغدون و یروحون الیها اتخذ وها آلهه دون الههم و ربّاً دون ربهم الی امرهم ینتهون و هواهم یلعبون، فعزیمه من محمد بن عبدالله لمن ادرک ذلک الزمان من عقب عقبکم و خلف خلفکم ابدا لا یسلم علیهم و لا یعود مرضاهم و لا یتبع جنائزهم و لا یوقر کبیرهم، و من فعل ذلک فقد اعان علی هدم الاسلام”.

از مضمون این حدیث استفاده می شود:

افرادی که با خدا سروکار ندارند و دنیا را به خاطر دنیا می خواهند و غیر از بهره گیری و کامرانی در دنیا برای خود هدفی نمی بینند نه تنها نباید آنها را در رأس کاری قرار داد بلکه باید آنها را از جامعه اسلامی طرد نمود.

ادامه دارد

 

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۶۹٫

۲ـ وسایل الشیعه، ج ۱۱،‌ص ۲۸۱٫

۳ـ ملعون من ترأس، ملعون من هم بها ملعون من حدث نفسه بها، و قال: من طلب الریاسه هلک”. وسائل ، ج ۱۱، ص ۲۷۹ و ۲۸۰٫

۴ـ “ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرق رعائها بأضرّ فی دین المسلم من الریاسه”. وسائل ، ج ۱۱، ص ۲۷۹٫

۱ـ “ایاک و الریاسه، و ایاک ان تطاء اعقاب الرجال … ایاک ان تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال”. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۰٫

۱ـ “و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الإطراء و استماع الثناء و لست بحمدالله کذلک … فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناء … و لا تظنوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل” . نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶٫

۲ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۸۰٫

۱ـ “ایاکم و هؤلاء الرؤساء الذین یترأسون فو الله ما خفقت النعال خلف الرجل الا هلک و اهلک”. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۷۹٫

۲ـ “… و الله ما ینتفع بهذا امراؤکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرکم و ما اخسر المشقه و رائها العقاب”. نهج البلاغه، حکمت ۳۷٫

 

 

۱ـ نهج البلاغه، از نامه ی ۵٫

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

قسمت هیجدهم

آیه الله مشکینی

حب و دوستی

“و هل الایمان الا الحب و البغض”

آیا ایمان چیزی غیر از دوستی و دشمنی است؟ امام صادق (ع)

یکی از حالات قلبی انسان صفت حب است، یعنی علاقه و محبت و دوست داشتن. این صفت گرچه غالبا از حالات انسانی محسوب می شود، بدین معنی که به سرعت و بدون مقدمه بر نفس انسان عارض می شود و به سرعت نیز زائل می گردد، لکن گاهی هم از ملکات راسخه و صفتهای ثابت و پایدار می باشد. این صفت در غالب و بلکه در همه حیوانات نیز موجود و در برخی بسیار شدید است و در انسانها گاهی به مرتبه ای می رسد که همه قوای فکری و بدنی او را مشغول خود می کند و تمام اختیارات او را در قبضه خویش می گیرد و بالاخره این صفت دارای اقسام و انواع گوناگون و دارای مراتب مختلف است. ما فعلا به برخی از اقسام و مراتب آن اشاره می کنیم و می کوشیم سخنان و تحلیلهای ما از محدوده بحث اخلاقی و از حیطه غرض خیلی خارج نشود.

 

اقسام حب

تقسیمات و انواع مختلف حب در رابطه با متعلق آن  است . بدین معنی که بعضی از اقسام حب ، نیکو و زیبا و از صفات کمال و پر ارج انسانی است و برخی نازیبا و زشت و بی ارزش و از صفات رذیله است . این تفاوت برای این است که متعلق آن چه باشد و انسان به چه چیز علاقه مند و دلباخته شود : به موجودی شریف و مقدس و زیبا و دوست داشتنی، و یا به موجودی پلید و بی ارزش . از این راه اقسام دوستی و مراتب و درجات آن روشن می شود.

از بهترین اقسام و زیباترین انواع آن حب الله و دوستی با خداوند تعالی است که افضل افراد و پر ارج ترین آنهااست ، و اصولا میزان کمال و فضیلت و شرافت روحی انسان این قسم است، و هدف اصلی و اصیل تمام انبیاء الهی و پیروان راستین آنان تحصیل این کمال و تعلیم این کمال بوده است. دوستان حق را دراین صفت، مقاماتی متعدد و درجاتی مختلف است. در راس قافله بشری انبیاء عظام قرار گرفته و آنان همگی دوستان و علاقه مندان و محبان الله و دلباختگان ذات اقدس او بوده اند و گویا همه عقائد دینی و اصول اعتقادات در محتوای این کلمه خلاصه می شود و جمله‌ای که در اول سخن منقول آمد ،اشاره به همین است “هل الایمان الا الحب و البغض ” آیا ایمان در حب و بغض خلاصه می شود ؟ یعنی حب الله و دوستان او و بغض شیطان و پیروان او .

در سخنان معصومین آمده است :

“من احب الله و ابغض عدوه لم یبغضه لوتر وتره فی الدنیا ثم جاء یوم القیامه بمثل زبد البحر ذنوبها کفرها الله “[۱]

– کسی که خدا را دوست دارد و دشمن او را نه بخاطر امور مربوط به دنیا – دشمن دارد ، امید آنکه در روز واپسین گناهانش هر چه زیادتر هم باشد ، مورد غفران قرار می گیرد.

 

نکته قابل توجه

مثالی در السنه و زبان بزرگان  جاری است که می گویند : ” من احب شیئا احب اثاره ” یعنی طبیعی است محبت و علاقه بشخصی یا شیئی ، سبب محبت بوابستگان و لوازم الوجود و آثار و اعمال او نیز خواهد بود، و روی این قانون است که دوستان خداوند ، علاقه خاصی به انبیاء و پیروان حق دارند و نیز علاقه به آنچه که از اوست و به نام او و از آثار او و از شعائر و خواص او است دارند و لذا امام زین العابدین (ع) در یکی از نیایش های خویش چنین می گوید :”اللهم ارزقنی حبک و حب من یحبک و حب کل عمل یوصلنی الی قربک ”

خداوندا درخواستم آنکه عشق و محبت خود و محبت به دوستان خود و محبت به کارهای شایسته ای که مرا بسوی تو نزدیک می کند و به لقایت می رساند در دلم بیفکن . در این سه جمله ، سه امر مهم را امام ، از خداوند میطلبد : محبت به ذات اقدس حق که بزرگترین نعم الهی و پر ارزش ترین فضیلت انسانی است ، و محبت دوستان حق که از آثار و شئون محبت حق و تابشی از اشعه و پرتوی از انوار آن است ، و در آخر ، محبت   کارهائی که راه وصول به حق و جاده ای مستقیم برای نزول در ساحت قدس محبوب است .

و طبق این میزان است که در حدیثی از پیامبر عظیم اسلام (ص) وارد شده است که آن حضرت فرمود :

” والذی نفسی بیده لا یؤمننّ عبد حتی اکون احب الیه من نفسه و ابویه و اهله و ولده و الناس اجمعین ”

سوگند به آن که روحم در قبضه قدرت او است ، ایمان هیچ بنده ای اکمال نخواهد یافت مگر آن که مرا از خویش و پدران و اهل و فرزندان خویش و از همه مردم بیشتر دوست داشته باشد . و البته به هر مقدار که در دل انسان محبت غیر پیامبر باشد ، به همان اندازه نقص و کاستی در ایمان و علاقه وی موجود است ، و این عشق در سایه عشق الله و از شاخه های آن شجره طیبه است که :

“اَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ تُؤتْی أُکُلَهٰا کُلَّ حینٍ بِاذنِ رَبِّهٰا ” [۲]

آری !علاقه به مبعود و محبت آن ذات اقدس ، درختی است تنومند در صحنه قلب دوستان حق ، از روز ازل غرس شده و رفته رفته محکم و استوار گشته و شاخه هایش سر به فلک انسانیت و ایمان کشیده و در هر آن و ساعتی ثمر نوبری و میوه تازه تری تحویل می دهد ، آن درخت پربرکت حب الله است و شاخه اش حب دوستانش و میوه های گوناگون و تازه اش عملها و کارهای ارزنده و صالح که جهان ظلمانی را نور می بخشد و فرد و جامعه را غذائی گوارا می دهد و حیات آفرین می گردد و از این شاخه است آنچه کلمات نورانی امام صادق درباره شیعیانش بدان اشاره دارد :

“یحزنون بحزننا و یفرحون بفرحنا ”

دوستان و پیروان ما آنچنان با ما در هم آمیخته و متحدند که گویا همه از یک منبع و یک معدنیم و گویا خمیر وجود آنان از باقی مانده آب وگل وجود ما تهیه شده است و آنچنان به ما علاقه مندند که روزهای غم و غصه ما در آنان تولید غصه و روزهای سرور ما در آنان ایجاد سرور می کند .

” من اوثق عری الایمان ان تحب فی الله و تبغض فی الله ”

از محکمترین حلقه های ایمان ، آنکه دوستیت با هر شخصی برای خدا و دشمنیت نیز برای خدا باشد . بدین معنی که وی از دوستان خدا و کردارش طبق فرمان خدااست پس دوستی با وی از انگیزه محبت حق تعالی است .

امام باقر (ع) فرمود :

” اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا فانظر الی قلبک فان کان یحب اهل طاعه الله و یبغض اهل معصیته فعلیک خیر و الله یحبک ”
تو ای انسانِ مراقب حال خود اگر بخواهی بدین معنی پی ببری که در وجودت خیر و در باطنت آثار نیکی است بر صفحه دل خویش نظر افکن، اگر خود را چنین یافتی که شایستگان و طاعت گزاران حق را دوست داری و گنهکاران را دشمن داری ، پس چنین دان که در وجود تو خیر است و خدایت نیز با تو دوست ، و البته محبت مطیعان حق نشات یافته از محبت حق است بدان جهت که :

” من احبّ شیئاً اَحبَّ آثاره ”

علائم محبت به خداوند تعالی

طبق بیان فوق ، محبت حق و یاران او و محبت عملهای نیک از فاضلترین صفات است . اینک باید گفت علائم وجود چنین فضیلتی در انسان در آثار خارجی چنین گنج نهانی در ساختمان خلقت بشر چیست ؟ در حدیثی از پیامبر بزرگ (ص) وارد است که فرمود:

” علاقه حبّ الله حبّ ذکر الله ”

نشانه محبت حق ، علاقه به ذکر نام او و پیوسته در یاد او بودن است . طبیعی است انسان به هر شخصی یا مکانی و یا عملی محبت داشته باشد ، دوست دارد سخن از آن گفته شود و فکرش در آن راه و قلبش به سوی او باشد ،پس دوست خداوند را این علاقه طبیعی است که سخن او و کلام آسمانی او را گوش فرا دهد و لذت ببرد و روح تازه کند و قلب از شنیدن آن در طپش آید و یاد حبیبش  سراسر وجود او را فرا گیرد و قفس تن بر مرغ روانش تنگ گردد و این است که علی (ع) می فرماید :

” و لو لا الآجال التی کتب الله علیهم ، لم تستقتر ارواحهم فی ابدائهم خوفا من النار و شوقا الی الجنه” [۳]

متقیان که محبان الله اند پیوسته در این حالند که اگر مشیت خداوند نبود، آنی روح عظیمشان در قالب جسم قرار نمی گرفت و از این قفس تنگ بیرون می شدند چه آنکه ترس آنها را از آتش و عشق آنها به بهشت، به آنان اجازه سکوت و توقف نمی داد.

آری ! از علائم محبت انسان به خدای خویش آنکه از شنیدن کلام او لذت ببرد و از خواندن نماز او تمتع جوید و از دیدن خانهٔ او و توقف در مشعر و منای او و سعی در میان مروه و صفای او و دخول در حریم لقای او، دل به وجد آرد و دست از پا نشناسد و عشق از عقل تقدم جوید و باران اشک از ابر دیدگان بی اختیار ببارد.

بله، دوستان حق را درباره مشاهده آثار جمال و جلال او مراتبی است متفاوت و گاهی کار حبیب خداوند به جائی می کشد که طاقت دیدن آثار او را ندارد و خوف آنکه جان خویش از دست دهد در بین است.

 

باید این فضلیت را تحصیل کرد

به دست آوردن این صفت و تحصیل این فضیلت، امری است پر مشقت. انسان طالب کمال و عاشق جمال باید مدتها مراقب حال خویش باشد و تمام اعمال و حرکات خود را زیر زره بین مراقبت قرار دهد و پیوسته خویشتن را به محاسبه کشد و در وقوع هر لغزش و خطا خود را توبیخ و ملامت و گاهی تهدید به شکنجه نماید که اگر بار دیگر این خطا از تو سر زند محکومت می کنم و مدتی زندانی می سازم و اجازه ملاقات به کسی نمی دهم و اعمال پرمشقت از قبیل روزه های چند روز و بذل مال و غیر ذلک بر تو تحمیل می کنم، و بالجمله باید کاملا نفس سرکش را تحت حکومت عقل و سیطرهٔ عشق رام نمود که امام صادق (ع) می فرماید:

” حاسب نفسک اشدّ من محاسبه الشریک لشریکه”

خویشتن را از نظر مواظبت به اعمال و وظائف، آن چنان به محاسبه بکش که شریک مال، شریک دیگر را. و باید برای طی همین مراحل نیز متوسل به ذات مقدس حق شد و از مقام کرمش استمداد نمود چه آنکه “لا حول و لا قوه الا بالله” یعنی هیچ حرکت و انقلاب و هیچ نیرو در ادامهٔ آن، جز از طرف خداوند نیست و اینجا است که زین العابدین(ع) به خدای خود عرضه می دارد:

“اِلهی اجعَلنی مِمَّنْ أَهّلْتَهُ لِعبادَتِکَ وَ هَیّمْتَ قَلبَهُ لِارادَتِکَ وَ اجْتَبَیْتَهُ لِمُشاهَدَتِکَ وَ اَخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَکَ وَ فَرّغْتَ فُؤادَهُ لِحبِّکَ وَ رَغّبْتَهُ فِیهٰا عِندَکَ”

خدای من: مرا اهلیت آن بخش که ترا خاضع باشم و قلب خویش را طبق خواسته های تو مطیع و در این طاعت، عاشق و واله سازم. خدای من ! مرا برای مشاهدهٔ جلوه های جلال و جمالت برگزین و افتخار این مقام و کمال را به من ده و مرا جزء آنان کن که خانه دل را برای تابش انوار محبت تو خالی ساخته و از همه چیز فارغ و به عشق ذاتت پرداخته، او به چیزی جز رضای تو و آنچه در لقای تو است میلی ندارد.

 

توصیه ای به دوستان

دوستان محترم و کسانی را که طالب سیر به سوی الله اند توصیه می کنم که در یافتن مراحل عالیه محبت سعی فرمایند لکن مستعجل نباشند چه آنکه این امر همانند پیمودن مسافت طولانی است که باید آن را با قدمهای استوار به تدریج پیمود و از مرحله اول شروع نموده و آن تعلم و فرا گرفتن واجبات و محرمات الهی و سپس به کار بستن آنها است. و باید دانست که انجام هر کار واجب و مستحب فردی و اجتماعی گامی است در راه قرب خداوند و رسیدن به درجهٔ صالحان و محبان، و هم چنین اجتناب و دوری از هر خطا و گناهی حرکتی است در برداشتن موانع از سر راه و دور کردن شیطان و رام نمودن عفریت نفس. و ضمنا اگر کسی مواظب حال خویش است و وظایف خود را انجام می دهد و آثار و علائمی در خارج نمی بیند مبادا شیطان بر وی وسوسه کند که تو به جائی نرسیدی ! و بدین وسیله روح یاس در وی تولید نماید، چه آنکه وظیفه ماها مواظبت به دستور است، و ممکن است در نزد خداوند به مطلوب خویش رسیده باشیم و خداوند ما را دوست می دارد و ما هم در مکنون قلب به او محبت داریم ولی خودمان درک نمی کنیم و باید هم چنین باشد، چه آنکه اگر ما خودمان را از اولیاءالله بدانیم این خود نقصی بزرگ است و علامت آنکه از آنها نیستیم. و ضمنا این طرز تفکر سبب می شود که حالت بیم و خوف از خدا که یکی از بهترین حالات انسان است از بین برود. و بالجمله دوست خداوند همیشه باید ضمن کوشش و سعی در انجام فرامین وی، پیوسته در حالتی بین خوف و رجا و بیم و امید باشد، و دوستان حق ـ حتی انبیاءـ نیز چنین بوده اند. قرآن مجید می فرماید:

“یَدعُوننا رَغَباً وَ رَهَباً”

بندگان صالح و شایسته حق کسانی هستند که پیوسته متوجه خداوند و در حال درخواست و خضوع اند لکن دعای آنان در انگیزه رغبت و رهبت و امید و بیم و عقربک قلبشان دائما در نوسان است. خدای بزرگ از تابش نور خویش بر دلهای ظلمانی ما دریغ ندارد و ما را آن کند که خود می خواهد و آن باشیم که برای آن آفرید و آن کنیم که خود می پسندد و آن پسندیم که خود می کند، و آن راه را بپیمائیم که صالحان پیمودند، و بدانجا رسیم که محبانش رسیدند.

آمین رب العالمین

ادامه دارد

 

۱ـ سفینه البحار ـ کلمه حب “جلد ۱ ص ۱۹۹٫

۱ـ سوره ابراهیم ـ آیه ۲۵٫

۱ـ نهج البلاغهـ خطبه ۱۹۳٫

18دسامبر/16

رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت یازدهم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی

هجرت رسول اکرم (ص)

پیش از آنکه وارد دنباله ماجرا شویم و ببینیم آیا رسول گرامی اسلام در غار چه کرد و چند روز توقف نمود و جریانات بعدی چه بود؟ قسمتهائی را که در شماره قبل خواندیم از زیر نظر گذرانده و ببینیم چه رهنمودی می تواند برای ما داشته باشد و چه بهره ای برای تدوام انقلاب از آن می توانیم برگیریم.

در داستان “ام سلمه” خواندیم که یک سال تمام این بانوی محترمه را به جرم ایمان آوردن به رسول خدا و پذیرفتن اسلام عزیز از شوهر و فرزندش جدا کردند و به فراق آن دو  مبتلا ساختند و سرانجام هم، این زن باایمان، تک و تنها از مکه حرکت کرد و تصمیم گرفت با شتر خود نود فرسنگ راه پر مخاطرهٔ بین مکه و مدینه را به تنهائی با یک کودک ناتوان طی کند و … .

و در داستان “عیاش بن ابی ربیعه “خواندیم که به همین جرم پس از هجرت به مدینه نیز او را آسوده نگذاردند و با توطئه او را به مکه بازگردانده و مورد شکنجه قرار دادند.

و در مورد “صهیب” خواندیم که برای حفظ دین و آئین خود، دست از مال و دارائی خود کشید و به مدینه رفت و در مقالات قبلی نیز امثلا اینها را خواندیم… .

و تذکر این فداکاریها و استقامتها اگر چه در این زمان چندان مهم و چشمگیر نیست ولی خود درسی آموزنده و جالب و در خور ستایش و تقدیر است.

آری در زمانی که زنان فداکار ما برای تحقق بخشیدن قوانین اسلام از چند و گاه چهار فرزند جوان و برومند خود گذشته و همه را در راه خدا داده اند و با زهم آرزو می کنند که ای کاش باز هم جوان داشتیم، عمل ایثارگرانه ام سلمه چندان جلب توجه نمی کند.

و در زمانی که بچه های ده، دوازده ساله از خانه پدر و مادر فرار کرده و خود را به جبهه جنگ می رسانند و برای ثبت نام خود در دفاتر بسیج و سپاه و اعزام به جبهه های جنگ، همچون ابر بهار می گریند و تلاش می کنند، نقل داستان امثال عیاش بن ابی ربیعه همانند زیره به کرمان بردن است.

و در زمانی که مردم ایثارگر در طول نزدیک به سه سال جنگ تحمیلی صدام عفلقى، و از اوج گیری مبارزات برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و از اواخر سال ۵۷ تا کنون نزدیک به پنج سال این همه مال و ثروت خود را بی دریغ و سخاوتمندانه ایثار کرده و پیش از به ثمر رسیدن انقلاب با اعتصابها و تعطیل کسب و کار و پس از آن ـ به خصوص در طول جنگ تحمیلی ـ با اهداء و ارسال هزاران کامیون پر از مواد خوراکی و پوشاکی و ملیونها تومان پول و دهها کیلو طلا و جواهرات، بهترین خدمتها را به جمهوری اسلامی و دفع دشمن متجاوز کردند ایثار و گذشت امثال صهیب ها قابل ذکر به نظر نمی رسد … .

ولی با این حال اگر وسعت انقلاب و ابعاد آن را با محدود بودن نهضت صدر اسلام و معدود بود مسلمانان در نظر بگیریم و رشد فکری این زمان را پس از گذشت پانزده قرن با شعاع فکری و کوتاهی درک و نقصان رشد مردم آن زمان مورد توجه قرار دهیم، می بینیم که آنها نیز به سهم خود کمال فداکاری را داشته، و در خور هر گونه مدح و ستایش می باشند.

آن زمانی که همه مسلمانانی که به پیامبر گرامی اسلام ایمان آورده بودند، عددشان از پانصد نفر تجاوز نمی کرد، و آن زمان که با القاءات شیطانی و یا از ترس فقر و نداری، دخترها را زنده به گور می کردند، و برای تامین زندگی روزمره دشوارترین کارها و سخت ترین مسافرتها را بر خود هموار می ساختند، و به جز عده ای سود جو و سرمایه دار مردم دیگر با کار روزانه زندگی خود را اداره می کردند، و آن زمانی که توطئه های دشمنان یکی پس از دیگری به مرحله اجرا گذارده می شد و تا جائی کاربرد داشت که رهبر بزرگوار اسلام ناچار می شود شبانه علی (ع)را به جای خود بخواباند و از شهر و دیار و وطن عزیز و محبوب خود هجرت نموده و از ترس دشمن سه شبانه روز در “غار ثور” بماند، و پس از آن نیز مخفیانه خود را به یثرب برساند و در آنجا شروع به تبلیغ دین مقدس اسلام بنماید و تا پایان عمر نیز هر روز با توطئه جدیدی از طرف مشکران و منافقان روبه رو و مواجه گردد… .

آری با نسبت و مقایسه با آن زمان باز هم می توان آن مردان و زنان بزرگ را به عنوان الگوئی از استقامت و ایثار ذکر کرد، و به قول معروف باید گفت “الفضل لمن سبق” برتری با پیشتاز است.

و در داستان خوابیدن امیرالمؤمنین  (ع)در بستر رسول خدا در آن شب روایت جالبی را مرحوم ابن شهر آشوب و دیگران از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که برای تقویت روحی ایثارگران و رزمندگان و به طور کلی برای تمام آنها که در راه تحقق بخشیدن حکومت “الله” در روی زمین مبارزه می کنند جالب و شنیدنی است.

مرحوم ابن شهر آشوب در ضمن نقل ماجرای هجرت، روایت می کند که رسول خدا (ص) به علی (ع)، فرمود: من امشب مامورم که در دل شب شهر و دیار خود را به سوی غار ثور ترک گویم و تو را به جای خویش بخوابانم. علی (ع)در پاسخ فرمود:

“او تسلم بمبیتی هناک؟ فقال: نعم، فتبسم ضاحکا و اهوی الی الارض ساجدا، فکان اول من سجد لله شکرا و اول من وضع وجهه علی الارض بعد سجدته، فلما رفع راسه قال له: امض لما امرت، فداک سمعی و بصری و سویداء قلبی، قال: فارقد علی فراشی و اشتمل بردی الحضرمی، ثم انی اخبرک یا علی ان الله تعالی یمتحن اولیاءه علی قدر ایمانهم و منازلهم من دینه فاشد الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل فالامثل و قد امتحنک یا ابن ام و امتحننی فیک بمثل ما امتحن به خلیله ابراهیم و الذبیح اسماعیل فصبرا صبرا فان رحمه الله قریب من المحسنین ثم ضمه الی صدره”.[۱]

ـ آیا با خوابیدن من در بستر جان شما به سلامت خواهد ماند؟ فرمود: آری، علی از خوشحالی خنده ای کرد و به منظور انجام شکرانه الهی به سجده افتاد و نخستین کسی بود که سجده شکر برای خدا انجام داد و صورت بر خاک نهاد، و چون سر برداشت به رسول خدا عرض کرد: به دنبال ماموریتی که داری برو که گوش و دیده و سویدای دلم فدای تو باد …  رسول خدا به او فرمود: در بستر من بخواب و پس از برد حضرمی مرا بر خود بپیچ و این را هم به تو خبر دهم که خدای تعالی اولیای خود را به مقدار ایمان و منزلتی که از دین الهی دارند امتحان و آزمایش می کند، پس سخت ترین مردم در بلا و آزمایش پیمبرانند و بلای آنها از همه بیشتر است و پس از آنها هر کس به هر اندازه که به پیمبران شبیه تر و نزدیک تر باشد به همان نسبت به بلا و آزمایش بیشتر مبتلا می شود، و به راستی که ای فرزند مادر، [۲] خداوند تو را آزمایش کرد و مرا نیز درباره تو آزمایش فرمود به همان گونه که خلیل خود ابراهیم و اسماعیل ذبیح را آزمایش و امتحان کرد، پس صبر و بردباری را پیشه ساز، که همانا رحمت خدا به نیکوکاران است … و به دنبال این گفتار علی را به سینه خود چسبانید …

و اینک باز گردیم به دنباله داستان و جریانات بعدی آن:

 

در غار ثور

از آن سو رسول خدا (ص) و ابوبکر در غار آرمیده و از شکافی که وارد شده بودند بیابان و صحرا را می نگرند، خدای تعالی برای گم شدن رد پای رسول خدا (ص) عنکبوتی را مامور کرده بود تا بر در غار تار بتند، و کبکهائی را فرستاد تا آنجا تخم بگذارند و به هر ترتیبی بود وقتی مشرکین به در غار رسیدند ابوکرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همانجا ایستاد و گفت:

ـ محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره می شد و این تخم کبکها می شکست، دیگر نمی دانم در اینجا یا به زمین فرو رفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند!

مشرکین دوباره در بیابان پراکنده شدند و هر کدام برای پیدا کردن رسول خدا (ص) به سوئی رفتند و برخی در حوالی غار به جستجو رفتند، اینجا بود که ابوبکر ترسید و مضطرب شد و چنانچه خدای تعالی در سوره توبه، آیه ۳۹ فرموده است: رسول خدا (ص) برای اطمینان خاطرش به او فرمود: ” لا تحزن ـ ان الله معنا …” ـ محزون باش که خدا با ما است، و در پاره ای از روایات است که با این حال مطمئن نشد، در این وقت یکی از مشرکین رو به روی غار نشست تا بول کند، پیغمبر به ابوبکر فرمود: اگر اینها ما را می دیدند این مرد این گونه برابر غار برای بول کردن نمی نشست، و در روایت دیگری است که چون دید ابوبکر آرام نمی شود به او فرمود: بنگر! ـ او از طریق اعجاز دریائی و کشتی یی را به او نشان داد که در یک سوی غار بود ـ و به او فرمود: اگر اینها داخل غار شدند ما سوار بر این کشی شده و خواهیم رفت.

باری رسول خدا (ص) سه روز همچنان در غار بود و در این مدت چند نفر بودند که از محل اختفای رسول خدا (ص) مطلع بودند و برای آن حضرت و ابوبکر غذا می آوردند و اخبار مکه را به اطلاع آن حضرت می رساندند یکی علی (ع)بود که مطابق چند حدیث، هر روز به آنجا می آمد و به منظور هجرت به مدینه برای آن حضرت سه شتر و راهنمائی تهیه کرد. و دیگری غلام ابوبکر عامر بن فهیره بود، چنانچه در پاره ای از تواریخ آمده است.

 

راه، امن شد

رسول خدا (ص) سه روز در غار ماند و در این سه روز مشرکین قریش جاهائی را که احتمال می دادند پیغمبر خدا بدانجا رفته باشد زیر پا گذاردند و چون اثری از آن حضرت نیافتند تدریجا مایوس و موقتا از جستجو و تفحص منصرف شدند  اما جایزه بسیار بزرگی برای کسی که محمد را بیابد تعیین کردند و آن جایزه “صد شتر” بود، و راستی هم برای اعراب آن زمان که همه ثروت و سرمایه اش در شتر خلاصه می شد جایزه بسیار بزرگی بود.

یاس مشرکین از یافتن محمد (ص) سبب شد که راهها امن شود و پیغمبر خدا طبق نقشه قبلی بتواند از غار بیرون آمده و به سوی مدینه حرکت کند.

چنان چه قبلا اشاره شد برای این کار به دو چیز احتیاج داشتند یکی مرکب و دیگری راهنما و دلیل راه که آنها را حتی المقدور از بیراهه ببرد، مطابق آن چه “سیوطی” در کتاب “الدر المنثور” از ـ ابن مردویه و دیگران نقل کرده است علی (ع)این کارها را انجام داد و سه شتر برای آنها خریداری کرده و دلیل راهی نیز برای ایشان اجیر کرد و روز سوم آنها را بر در غار آورد و رسول خدا (ص) بدین ترتیب به سوی مدینه حرکت کرد، و مطابق نقل ابن هشام و دیگران ابوبکر قبلا سه شتر برای انجام این منظور آماده کرده بود و شخصی را هم به نام عبدالله بن ارقط (یا اریقط) که خود از مشرکین بود ولی به خاطر اینکه مورد سوءظن قرار نگیرد او را اجیر کردند و دختر ابوبکر (اسماء) نیز برای ایشان آذوقه آورد اما همگی اینان با مختصر اختلافی نوشته اند: هنگامی که رسول خدا (ص) خواست حرکت کند ابوبکر یا عبدالله بن ارقط شتر را پیش آوردند که آن حضرت سوار شود ولی رسول خدا (ص) از سوار شدن خودداری کرد و فرمود: شتری را که از آن من نیست سوار نمی شوم و بالاخره پس از مذاکره رسول خدا (ص) آن شتر را از ابوبکر خریداری و آن گاه سوار آن شد و به راه افتادند.

 

سراقه در تعقیب رسول خدا

سراقه بن مالک ـ یکی از افراد سرشناس و سوارکاران عرب در زمان خود گوید: من با افراد قبیله خود دور هم نشسته بودیم که مردی از همان قبیله از راه رسید و در برابر ما ایستاده گفت:

ـ به خدا سوگند من سه نفر را دیدم که به سوی یثرب می رفتند و گمان من این است که محمد و همراهانش بودند!

من دانستم راست می گوید اما برای اینکه آنها که این حرف را شنیدند به طمع جایزه بزرگ قریش به سوی یثرب راه نیفتند به او گفتم: نه، آنها محمد و همراهانش نبوده اند بلکه آنان افراد فلان قبیله اند که در تعقیب گمشده خود می گشته اند!

آن مرد که این حرف را از من شنید باور کرد و گفت: شاید چنین باشد که می گوئی و به دنبال کار خود رفت و دیگران هم سرگرم گفتگوی خود شدند، اما من پس از اندکی تامل برخاستم و به خانه آمدم و اسب خود را زین کردم و شمشیر و نیزه ام را برداشته و به سرعت راه مدینه را در پیش گرفتم و بالاخره خود را به رسول خدا (ص) و همراهانش رساندم اما همین که خواستم به آنها نزدیک شوم دستهای اسب به زمین فرو رفت و من از بالای سر اسب به سختی به زمین افتادم و این جریان دو یا سه بار تکرار شد و دانستم که نیروی دیگری نگهبان و محافظ آن حضرت است و مرا به او دسترسی نیست از این رو توبه کردم و بازگشتم و بنا بر حدیثی که احمد و بخاری و مسلم و دیگران نقل کرده اند همین که سراقه به آنها نزدیک شد ابوبکر ترسید و با وحشت به رسول خدا (ص) عرض کرد: یا رسول الله دشمن به ما رسید! حضرت فرمود: نترس خدا با ما است! و برای دومین بار از ترس گریست و گفت: تعقیب کنندگان به ما رسیدند! حضرت او را دلداری داده و درباره سراقه نفرین کرد و همان سبب شد که اسب سراقه به زمین خورده و سراقه بیفتد … .

 

معجزه ای از رسول خدا (ص)

در علم کلام در جای خود ثابت شده که پیغمبر الهی کسی است که دارای معجزه باشد و بتواند به اذن خدا کارهائی را که دیگران نمی توانند انجام دهند و از نظر عقل نیز محال نباشد بدون اسباب و علل مادی و ظاهری از طریق اعجاز و خرق عادت انجام دهد.

پیغمبر اسلام (ص) نیز دارای معجزات زیادی بوده است که برخی از آنها در گذشته ذکر شده و در آینده نیز خواهید خواند و از جمله معجزاتی که در طول راه مدینه از آن حضرت دیده شد داستان گوسفند “ام معبد” است که مورخین و اهل حدیث ذکر کرده اند.

گفته اند: هم چنان که رسول خدا (ص) و همراهان به سوی مدینه می رفتند چشمشان از دور به خیمه ای افتاد و آنان برای تهیه آذوقه راه خود را به جانب آن خیمه کج کردند و چون به آنجا رسیدند زنی را در آن خیمه دیدند که با اثاثیه اندکی که داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغری هم در پشت آن خیمه بسته است.

از آن زن که نامش “ام معبد” بود گوشت و خرمائی خواستند تا به آنها بفروشد و پولش را بگیرد ولی پاسخ شنیدند که گفت: به خدا سوگند خوراکی در خیمه ندارم و گرنه هیچ گونه مضایقه ای از پذیرائی شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم، رسول خدا (ص) بدان گوسفند نگاه کرد و فرمود: ای ام معبد این گوسفند چیست؟

جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانی و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.

رسول خدا (ص) آیا شیر دارد؟

ام معبد ـ این گوسفند ضعیف تر از آن است که شیری داشته باشد‍!

رسول خدا ـ (ص) آیا اجازه می دهی من او را بدوشم؟

ام معبد ـ آری: قربانت اگر شیری در پستان او پیدا کردی بدوش.

رسول خدا ـ (ص) پیش آمد و دست بر پستانهای گوسفند گذارد و نام خدای تعالی را بر زبان جاری کرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا کرد و سپس دستی بر پستان گوسفند کشید و ظرفی طلبید و شروع به دوشیدن شیر کرد تا آنقدر که آن ظرف پر شد و نوشید، آن گاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگی سیر شدند و در پایان نیز ظرف را پر کردند و پیش آن زن گذاردند و پول آن شیر را به “ام معبد” دادند و رفتند.

چیزی نگذشت که شوهر او آمد و چون شیر نزد همسرش دید با تعجب پرسید: این شیر از کجاست؟ زن در جواب گفت: مردی این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت،و چون اوصاف رسول خدا (ص) را برای شوهرش تعریف کرد آن مرد گفت: به خدا این همان کسی است که قریش و صفش را می گفتند و ای کاش من او را می دیدم و همراهش می رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد.

 

در محله قبا

“قبا” نام جائی است در نزدیکی مدینه که فاصله اش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمی بیشتر می باشد و اکنون نیز مسجد بسیار زیبائی که اساس آن را رسول خدا (ص) پی ریزی کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغاتی سرسبز فرا گرفته است.

کاروانهائی که سابقا از راه مکه به مدینه می آمدند از آنجا می گذشتند و سر راه آنها بود، رسول خدا (ص) فاصله راه مکه تا یثرب را پیمود و بیشتر، شبها راه می رفتند تا هم از دشمن محفوظ مانده و هم از گرمای طاقت فرسای صحرای حجاز آسوده باشند و بدین ترتیب تا نزدیکی مدینه رسید.

از آن سو مردم مدینه که بیشتر به اسلام گرویده بودند ولی پیغمبر بزرگوار خود را ندیده بودند، وقتی شنیدند آن حضرت به سوی یثرب حرکت کرده است به اشتیاق دیدار پیغمبر خود هر روز صبح از خانه ها بیرون می آمدند و تا نزدیکیهای ظهر به انتظار می نشستند و چون مایوس می شدند به خانه خود باز می گشتند.

روزی که حضرت رسول (ص) وارد “قبا” شد نزدیکیهای ظهر بود و مردم “قبا” که مایوس شده بودند به خانه ها رفتند اما یکی از یهودیان که هنوز در جای بلندی نشسته بود و سمت مکه را می نگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختی آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از اینرو فریاد زد : ای فرزندان “قیله “[۳] آن کسی که روزها به انتظارش بودید وارد شد! حدس او به خطا نرفته بود و مسافران تازه وارد همان رسول خدا (ص) و همراهان بودند مردم که این صدا را شنیدند دسته دسته بیرون ریختند و به طرف همان جائی که پیغمبر خدا وارد شده بود هجوم آوردند و رسول خدا (ص) را به خانه بردند .

مشهور آن است که پیغمبر اسلام به خانه مردی بنام کلثوم بن هدم ــ که از قبلیه بنی عمرو بن عوف بود ـ وارد شد و در آنجا منزل کرد، و ابوبکر نیز در خانه مرد دیگری منزل کرد.

روزی که حضرت از غار ثور حرکت کرد بر طبق گفتار بسیاری از مورخین روز اول ماه ربیع الاول و روز ورود به “قبا ” روز دوازدهم همان ماه بود ــ که فاصله مکه تا قبا را دوازده روز طی کرده بودند ــ و در اینکه چند روز در قبا توقف کرد اختلافی در روایات هست و بسیاری گفته اند سه روز در قبا بود تا علی (ع) و زنهائی که همراهش آمده بودند به آن حضرت ملحق شدند و روز چهارم به سوی خود شهر مدینه حرکت کرد و در پاره ای از روایات دوازده روز و پانزده روز نوشته اند و آنچه از نظر مورخین مسلم است این مطلب است که توقف آن حضرت بیشتر به خاطر آمدن علی (ع) بود و انتظار ورود او را می کشید ، و حتی در چند حدیث است که ابوبکر در فاصله آن چند روز به مدینه آمد و چون به قبا بازگشت به رسول خدا (ص) عرض کرد: مردم شهر منتظر مقدم شما هستند زودتر حرکت کنید اما رسول خدا (ص) فرمود: منتظر علی هستم و تا او نیاید به شهر نخواهم رفت و چون ابوبکر گفت: آمدن علی طول می کشد! فرمود: نه به همین زودی خواهد آمد.

ادامه دارد

 

[۱]

[۲]

[۳]

18دسامبر/16

معاد

آیت الله جوادی آملی

نقش معاد در پرورش روح

بحث های گذشته دربارهٔ ضرورت رسالت انبیاء بود و طبق آن ابتدا ثابت شد که تربیت انسان بدون وحی و رسالت انبیاء میسر نیست (لَقَد اَرْسَلنا بِالبَیِِّناتِ وَ انْزَلنٰا مَعَهُمْ الْکِتٰابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّٰاسُ بِالقِسْطِ) هدف مشترک همهٔ پیامبران قیام به قسط و عدل است یعنی نه تنها مردم عامل به قسط باشند بلکه قیام به قسط کنند کسی که در برابر باطل ساکت است قیامی ندارد کسی که در برابر دشمن چه درونی و چه برونی آرام است قیامی ندارد.

اما آنچه در این فصل مطرح است تأثیر اعتقاد به معاد در تهذیب جان و پرورش روح است اگر فرامین الهی اجرا شود، مردم از تاریکیها نجات می یابند، اما با چه عاملی؟ آیا مهمترین عامل مساله آهن و شمشیر است؟ (و انزلنا الحدید …) یا اینکه عامل مهمتری هم وجود دارد؟ ما می خواهیم در اینجا ثابت کنیم که مؤثرترین عامل، یاد معاد و روز حساب است، زیرا اجرای حدود فقط می تواند یک نظم صوری برقرار کند، اما رشد روح و تهذیب جان که با آهن میسر نیست، زیرا ممکن است انسان در جلوت عمل خلاف نکند ولی در خلوت هر عملی انجام دهد.

بر همین اساس کمتر سوره ای است که چند بار جریان قیامت و اعتقاد به روز حساب و همچنین پاداش و کیفر و بهشت و جهنم در آن مطرح نشده باشد و وقتی هم که پیامبران را به عظمت یاد می کند، می گوید یاد قیامت بود که آنها را به این مقام رسانید، و الان هم آنچه مطرح است و جبهه های ما را گرم و پرشور می کند یاد معاد است، علاقه به شهادت یعنی علاقه به حیات ابدی.

اما انبیاء، در سوره مبارکه ص ، آیه ۴۵ به بعد، جریان عده ای از انبیاء را ذکر می کند:

“وَ اذْکُر عِبادَنا اِبراهیمَ و اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصٰارِ”

می فرماید: اینها دارای چشم و دست هستند، یعنی بصیر هستند زیرا حق را می بینند، آنهائی که حق را نمی بینند نابینا و “صم، بکم، عمی” هستند زیرا زبان، برای گفتن حق است، کسی که حق نمی گوید “بکم” است. گوش برای شنیدن حق است، کسی که حق نمی شنود “صم” است، کر است. و نیز دستی که برای حق فعالیت نکند دست نیست. لذا درباره یهودیها می فرماید: (غُلَّتْ اَیْدیهِمْ) یعنی آنها (دستان خدا را نمی بینند) دستان خودشان بسته است ولی درباره پیامبران در آیه ۴۶ از سوره ص می فرماید:

(اِنّا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ) ما آنها را به عنوان بندگان خالص پذیرفتیم. مخلَصین بالاتر از مخلِصین هستند مخلصین کسانیند که با خلوص رفتار می کنند و در بین آنها افراد ممتازی هستند که خدا از بین آنها افرادی را به عنوان مخلَص انتخاب می کند (استخلصهم الله لنفسه) و شیطان هم در وجود مخلَصین راه نفوذی ندارد: (اِلاّٰ عِبادَکَ مِنْهُم الْمُخْلصین) حالا چرا “انا اخلصناهم بخالصه” به خاطر یک صفت ممتاز و آن ” ذکری الدار” است، یعنی چون به یاد خانه اند، معلوم می شود قرآن دنیا را خانه نمی داند بلکه راه می داند، این همان بیان امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: ” الدُّنیٰا دٰارُ مَجٰازٍ وَ الْآخِرَهُ دٰارُ قَرارٍ”. مجاز یعنی جای تجاوز و عبور و اگر در قرآن گفته شده است که روش ابراهیم خلیل را داشته باشید به این علت است که او می گفت اگر مرا در آتش بسوزانید زودتر به منزل می رسم.

در اواسط نهج البلاغه حضرت علی (ع) می فرماید:

” ذَهَبَ الْمُتَذَکّرُونَ وَ بَقِیَ الٌنّٰاسُوْنَ اَوِ الْمتَناسُوْنَ”

ـ آنهایی که به یاد قیامت بودند رفتند و اینهائی که مانده اند یا به یاد قیامت نیستند یا خود را به فراموشی می زنند. یعنی یا نسیان است یا تناسی.

در آیه بعد می فرماید:

“وَ اِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفیْنَ الأخْیٰارِ”

ـ پیامبران از بندگان خاص و از اخیارند و در آیات بعد پایان کار اینها را هم در قرآن مشخص کرده است:

” وَ اذْکُر اِسمٰعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَالکِفلِ وَ کُلُّ مِنَ الأخْیارِ هذا ذِکْرٌ و اِنٌَّ لِلمُتَّقینَ لَحَسُنَ مَئابِ ُ، جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتٌَحَهَ لَهُمُ الأبْوابِ”

از امام باقر نقل شده است که فرمود: “ذالکفل” کسی بود که کفیل شد و تعهد کرد که روزها را روزه بگیرد و شبها را نماز گزارد و فرائض الهی را انجام دهد، آیه می فرماید افراد با تقوی بازگشت خوبی دارند (جنات عدن) و درهای بهشت  به روی آنها باز است با اینکه اهل بهشت رغبت نمی کنند که از آن بیرون بروند ولی نفس باز بودن در خود آزادی است.

بر این اساس دو راه وجود دارد: راه انبیاء و پیروانشان که (انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار) و راه افرادی که در مقابل انبیاء صف بستند: ( انَّ الََّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذاب شَدید چرا؟ “بِماٰ نَسُوا یَوْمَ الحِسابِ”[۱] پس امر در اجرای هدف انبیاء و عدم اجراء، دایر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” است.

اما اینکه قیامت چند درجه دارد؟ در این مورد در سوره حدید، آیه ۲۰ می فرماید:

” و فی الاخرهِ عَذٰابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللهِ وَ رِِضْوٰانٌ”

بعضی به یاد جهنم دست از خلاف می کشند، و بعضی به خاطر بهشت به کارهای خیر علاقه مندند و بعضی به ما فوق بهشت و جهنم می اندیشند مثل علی (ع) و امثال او، یعنی افرادی که دارای نفس مطمئنه باشند:

“یٰا اَیَّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنَهُ ارْجِعى‌ اِلىٰ رَبّکِ راضیَه مَرضِیّهَ فَادْخُلى فى عِبادی وَ ادْخُلی جَنٌّتی”.

در سوره انعام هم، آیه های ۱۴ و ۱۵ این سه مورد را بیان کرده است و می فرماید: انسانها برای سه جهت و به سه علت به یاد معادند:

۱ـ به علت اینکه خدا یُطِعم و لا یُطَعم است یعنی “شوقا الی الجنه”

۲ـ به علت ترس: “اِنّی اَٰخافُ اِنَّ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَومِ عَظیم ” یعنی “خَوْفاً مِنَ النٌارِ”

۳ـ به علت اینکه خدا فاطر السموات و الارض است یعنی “حبا لله، به امید لقاءالله”.

در همان آیه (سوره حدید) قرآن در درجه بندی دنیا می فرماید دنیا در پنج دوره خلاصه می شود:

” اِعْلَمُواْ اَنّماَ الحَیٰاهُ لَعِب وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکْاثُرٌ فِى الأمْوٰالِ وَ الْأوْلٰادِ”

دنیا نه یعنی آسمان و زمین و دریا و صحرا و گیاهان یا معادن چرا که اینها موجودات تکوینی و آیات خدایند پس بد نمی توانند باشند بلکه منظور از دنیا، قراردادهای خاص است، مثلا چه چیز مال چه کسی است؟ چه کسی به مقامی می رسد، امیالهای انسان، ارتباطات جوامع بشری و مانند آن. اینهایند که بازیچه اند نه دریا و آسمان.

اولین دوره از این ۵ دوره، دوران شیرخوارگی یعنی همان لعب و لهو و بازی است. دوره دوم، دوران نوجوانی یعنی لهو و سرگرمی، دوره سوم، زینت در دوران جوانی یعنی خوب بپوشد و چیزهای خوب تهیه کند و آرایش داشته باشد، دوره چهارم، دورانی که از جوانی می گذرد یعنی تفاخر،دوره پنجم، دورانی است که کار از او گذشته و حرص و تکاثر دارد. مثل این دوره را در همان آیه چنین تشبیه می کند و می گوید:

” کَمَثَلِ غَیْثٍ اَعْجَبَ الْکُفّٰارَ نَبٰتُهُ ثُمٌَ یَهِیْجُ فَتَرٰیهُ مُصْفَرّاً ثٌُمَ یَکُوْنُ حُطٰاماً”

یعنی مثل باران فراوانی که سرزمینها را سیراب کرده، زارعین را هم به شگفت آورده است آنگاه زرد و به صورت کاه می شود. پایان دنیا هم همین است. خلاصه این شد که:

۱ـ سعادت و شقاوت، دائر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” می چرخد.

۲ـ در قیامت سه درجه است: جهنم، بهشت و فوقهما یعنی لقاءالله.

۳ـ مردم که به یاد معادند سه دسته اند: عده ای “خوفا من النار”، عده ای “شوقا الی الجنه” و عده ای فوق آن، یعنی آنهائی که خواهان “لقاءالله” هستند.

۴ـ قرآن کریم قسمت مهم گناهان و انحرافات را نتیجه فراموشی آخرت می داند چه اینکه رسیدن به مقام والای انسانی را در گرو یاد قیامت می داند. از نظر قرآن، دنیا گذرگاه است و آخرت و معاد را خانه نمی داند و می گوید به یاد منزل بودن هم انسان را از تباهی حفظ می کند هم انسان را به اوج اخلاقی می رساند. این مطلب چهارم دو قسمت دارد: یکی جنبه سلبی که یاد قیامت انسان را از تباهی و تبهکاری حفظ می کند و دیگری جنبه ایجابی که انسان را به اوج اخلاق می رساند.

در آیه ۲۶ از سوره (ص) هر دو مطلب بیان شده است:

“یٰا داٰوُد اِنّا جَعَلْنٰاکَ خَلیفَهً فُی الأرْضِ فَٰاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالحَقٌِّ وَ لا تَتٌَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ، اِنٌّ الّذینَ یَضِلُّوْنَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدیدٌ بِمٰا نَسُوا یَوْمَ الحِسٰابِ”

یعنی ما به داوود پیامبر گفتیم که ترا خلیفه قرار دادیم که به حق حکم کنی. این نشان می دهد که خلیفه حق، باید حکم به حق بکند و آنچه باعث انحراف از حق می شود، پیروی از هوی است و لذا می فرماید: از هوی پیروی نکن زیرا باعث گمراهی از صراط است و گمراهی از صراط باعث عذاب خداست و منشاء عذاب، فراموشی قیامت است که همه اینها به طور زنجیره ای به هم بسته است.

در آیه های ۴۵ و ۴۶ همین سوره ـ که در قسمت قبل مطرح شدـ می فرماید:

” وَ اذْکُر عِبادَنا اِبْرٰاهیمَ و اِسْحٰقََ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصارِ اِنّٰا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ”

گفتیم که خداوند اینها را صاحب دست و چشم می نامد و دیگران این خصوصیت را ندارند. خداوند آنها را مخلَص می نامد که از مخلِصین بالاتر است، اینها را به عنوان بنده ویژه برای خود انتخاب می کند و همین مخلَصها هستند که شیطان در آنها راه ندارد. چرا اینها اینطور شدند؟ آیا بی جهت بود؟ نه، جواب می دهد که این مخلَص بودن آنها، علت انتخاب آنها و برگزیدنشان (ذکری الدار) است،یعنی یاد قیامت و همین ذکری الدار توانست هدف انبیاء را اجرا کند. در سختیها همین که عده ای بهانه می گرفتند و یا در نبردها و جهادها می خواستند بهانه جوئی کنند، مسئله یاد قیامت و قیامت مطرح می شد و جلوی بهانه جوئیها را می گرفت.

در سوره توبه، آیه ۸۱ می فرماید:

“فَرِحَ الْمُخَلٌّفُونْ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُوْلِ اللهِ” آنهائی که اهل قعود بودند ـ نه قیام ـ از اینکه رسول الله به جبهه رفت و آنها نرفتند خوشحال شدند. باید همراه رسول خدا باشند ولی نبودند “وَ کَرِهُوا اَنْ یُجٰاهِدُوا بِاَموالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ” نه با تن رفتند و نه با جان، نه جبهه را تقویت کردند نه پشت جبهه را. راجع به پشت جبهه بهانه ای نداشتند اما در مورد جبهه می گفتند: هوا گرم است! “وَ قالُوا لٰا تَنْفِرُوا فِی الْحَرٌِّ” در هوای گرم برای جنگ حرکت نکنید. بگذارید هوا خنک شود!

همین معنی به صورت دیگری در نهج البلاغه آمده است، حضرت امیر (ع)می فرماید: (من در زمستان شما را دعوت به نبرد می کنم، می گوئید هوا سرد است و در تابستان دعوت می کنم می گوئید هوا گرم است. شما که از سرد و گرم زمستان و تابستان هراسناکید جواب قیامت را چه می دهید؟) در جواب اینها که به رسول الله گفته اند هوا گرم است خدا به پیغمبر فرمود بگو:

“نٰارُ جَهَنٌّمَ اَشَدٌُ حَرٌا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ” اینها اگر اهل فقاهت بودند و فهم ظریفی داشتند، هرگز این حرف را نمی زدند، انسان هرگز خود را گرفتار آن حرارت عظیم نمی کند برای اینکه از یک حرارت قابل تحمل شانه خالی کند. این مسئلهٔ (ذکری الدار) است که می تواند مسئله قتال و جهاد را تامین کند.

بعد از اینکه رسول اکرم از جبهه برگشت اینها رفتند عذرخواهی کنند، خداوند فرمود به اینها بگو شما اهل قیام نیستید دنبال بهانه می گردید!

اما عللی که قرآن کریم برای یاد آخرت مطرح می کند چند تا است و چرا انسان باید به یاد قیامت باشد و انگیزه آن چیست؟ اثر و انگیزهٔ آن طبق آیات سوره (ص) مشخص شد. اما چه کار کنیم که به یاد قیامت باشیم و چه عواملی در تذکر معاد نقش دارد؟ قرآن کریم گاهی می فرماید: قیامت نزدیک است، قیامت فردا است. در جای دیگر بیان می کند که قیامت روز شدید است، یا قیامت روزی است طولانی (البته آمدن آن طولانی نیست بلکه نزدیک است، ماندنش طولانی است) و یا آنچه به عنوان احوال و صحنه های هولناک در قیامت است مطرح و یادآوری می کند که انسان قیامت را فراموش نکند.

در سوره اسراء ، آیه های ۴۹ تا ۵۱ جریان نزدیک بودن قیامت را مطرح می کند:

“وَ قٰالُوْا اَئِذٰا کُنّٰا عِظاماً وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”

که اینجا در حد انکار قیامت نیست بلکه به عنوان تعجب و استبعاد است.

این را حتما توجه داشته باشید و ملاحظه بفرمائید که حداقل هر ماهی یک مرتبه قرآن را ختم کنید چون هم خیلی وقت نمی گیرد و هم انسان را به ذکر مبدأ و معاد وادار می کند و او را به مقاماتی می رساند و نورانیتی در او به وجود می آید که باعث می شود شوق به علوم پیدا می کند، خوب می خواند و خوب می فهمد و عمرش هم پر برکت می شود. در تلاوت قرآن، الله، متکلم است و بنده، مخاطب. در هر صورت در این بحث قرآنی توجه داشته باشید که هیچ جا دلیلی بر نفی معاد نیامده است بلکه فقط در حد تعجب و استبعاد است:

“ذٰلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ”[۲]

این امر بعید است یا جای دیگر:

“ٰائِذاٰ کُنّٰا عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً”

بعد از اینکه گوشت از بین رفت و استخوان پوسید و نرم شد ” اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”[۳] دوباره زنده می شویم؟!

خداوند در جواب می فرماید:

“قُلْ کُوْنُوا حِجٰارَهً اَوْ حَدیداً اَوْ خَلْقاً مِمّٰا یَکْبُرُ فى صُدُورکُمْ”

هر چه می خواهید باشید آنکه شما را آفرید دوباره می تواند احیاء کند. و یا می گوید:

“فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنٰا”

چه کسی ما را دوباره بر می گرداند؟

“قُلْ الَّذی فَطَرَکُمْ اَوَلَّ مَرَهٍ”

آن کسی که اول بار شما را خلقت کرد، این بدن از بین رفته شما را جمع می کند. اینها می گویند: ما در ذرات پراکنده زمین بعد از مردن، گم می شویم. قرآن می فرماید: روح و جان شما گم نمی شود، بدن شما است که در بین ذرات عالم پراکنده می شود، دوباره جمع می شود. جان شما است که وفات کرده که از ماده “توفی” است (در اینجا (ت) جزء کلمه نیست) و معنی آن گرفتن همه چیز است. و لذا قرآن به فوت تعبیر نمی کند چون فوت به معنی زوال و نابودی است. اگر انسان حق یک مطلب را خوب ادا کند می گویند استیفای مقال کرد یعنی همه جوانب را رعایت کرد. مشرکین می گفتند:

“اَئِذٰا کُُنّّٰا عِظاما وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ” ؟

آیا وقتی ما مردیم و خاک شدیم باز برانگیخته می شویم؟! خداوند به رسول اکرم فرمود، بگو:

“قُلْ یَتَوَفیّٰکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ”

آن فرشته ای که از طرف خداوند وکیل قبض ارواح است، او توفی می کند شما را (وفات می کند نه فوت) و وقتی این استدلال را از تو شنیدند آن وقت است که در مقابل تو سرها را پائین می آورند ـ یعنی مجاب می شوند. بنابراین هیچ مشرکی دلیلی ارائه نداد که قیامت نیست فقط تعجب و استبعاد می کردند.

 

وقت قیامت

می پرسیدند کی قیامت می شود؟ خداوند می فرماید:

“قُلْ عَسىٰ اَنْ یَکُونَ قَریباً”

شاید نزدیک باشد. این قرب عامل ذکری است چون موقع امتحان اگر نزدیک باشد، انسان به فکر آن می افتد و فکر امتحان انسان را کوشا می کند. چه انگیزه ای در انسان فکر امتحان را زنده می کند؟ نزدیک بودن به او. در سوره (ص) فرمود: اینها چون به یاد قیامت بودند به مقام اخلاص رسیدند. در سوره احزاب هم مسئله نزدیکی قیامت مطرح است آیه ۶۳:

“یَسْئَلُکَ النّٰاسُ عَنِ السٌّاعَهِ قُلْ اِنّمٰا عِلمُهٰا عِنْدَاللهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلٌَّ السّٰاعَهَ تَکُوْنُ قَریباً”

مردم از تو می پرسند که قیامت کی باشد؟ بگو علم آن نزد خدا است، و چه میدانی شاید نزدیک باشد. انسان که نمی داند قیامت کی قیام می کند، لااقل قیامت صغری هر فردی نزدیک است. “من مات فقد قامت قیامته” برزخ یک قیامت کوچک است برای هر کس.

در آیات دیگر دارد که: “اِنٌَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهَ قَریباً” آنها (قیامت) را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم. بنابراین، هدف بلند انبیاء را آهن (حدید) و علل و عوامل دیگر اجراء نمی کند، بلکه یاد معاد است و مشکلاتی که دامن گیر تبهکاران می شود. علتش فراموشی قیامت است و مقام بلند که نصیب مؤمنین خالص می شود، علتش “ذکری الدار” است که این یاد، انسان را بسیج می کند.

ادامه دارد

 

۱ـ سوره ص، آیه ۲۶٫

۱ـ سوره ق، آیه ۳٫

۲ـ سوره اسراء، آیه ۴۹٫

18دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

جنگ

  • سه جنگنده شکاری دشمن توسط تیزپروازان ارتش جمهوری اسلامی و پدافند زمینی در جبهه های جنوب سرنگون شدند. ۲۷/۱۰/۶۱
  • هواپیماهای متجاوز عراقی با بمبهای خوشه ای مناطق مسکونی دهلران را بمباران کردند.                                                                  ۲۷/۱۰/۶۱
  • دو هواپیمای جنگی دیگر عراق در غرب دزفول سرنگون شدند. ۲/۱۱/۶۱
  • شکاریهای جمهوری اسلامی ایران دو جنگنده عراقی را بر فراز سکوی البکر سرنگون کردند.                                               ۱۱/۱۱/۶۱
  • در آغاز عملیات “والفجر” که با رمز یاالله یاالله یاالله شروع شد، یک تیپ کامل از لشکر ۱۴ عراق، ۳ گردان مکانیزه و پیاده دشمن به کلی منهدم شدند. ۱۸/۱۱
  • پاسگاههای سوبله، صفریه، و رشیدیه و کاووسیه پس از ۸۶۸ روز اشغال آزاد شدند.
  • پاسگاههای عراقی رشیدیه، وهب، و کرامه از لوث مزدوران صدامی پاک شدند. ۱۸/۱۱
  • فرمانده تیپ ۹۵ پیاده عراق به اسارت در آمد. ۱۹/۱۱/۶۱
  • با آزاد شدن ۵۰ کیلومتر مربع دیگر وسعت اراضی آزاد شده در منطقه عملیاتی “والفجر” به ۳۰۰ کیلومتر مربع رسید. ۲۰/۱۱
  • پنج فروند جنگنده ی دشمن صدامی در منطقه عملیاتی “والفجر” سرنگون شدند. ۲۱/۱۱/۶۱

 

انقلاب و جهان

  • رژیم حاکم بر تونس دهها مسلمان انقلابی را دستگیر کرد.   ۲۵/۱۰/۶۱
  • یک نشریه آمریکائی فاش کرد برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران آمریکا در حال توسعه پایگاههای نظامی خود در ترکیه است. ۲۵/۱۰/۶۱
  • دولت سوسیالیست فرانسه برای رویارویی با حرکت انقلاب اسلامی خواستار حمایت همه جانبه ی رژیم های خاورمیانه از عراق در جنگ علیه ایران شد. ۲۷/۱۰/۶۱
  • انفجار یک موشک توسط رزمندان مسلمان فلسطینی در نزدیکی محل مذاکرات رژیم صهیونیستی و مقامهای لبنانی خسارات و تلفات سنگینی به بار آورد. ۵/۱۱/۶۱
  • رژیم حاکم بر سعودی ۱۵۰ تن دیگر از مسلمانان مبارز این کشور را بازداشت کرد. ۹/۱۱/۶۱
  • دفاتر هواپیمائی رژیمهای عراق و فرانسه در دهلی نو منفجر و خسارات زیادی وارد آمد. ۱۶/۱۱/۶۹
  • برای رویارویی با انقلاب اسلامی رژیم حاکم بر سعودی ۶ میلیارد دلار دیگر در اختیار صدام قرار می دهد. ۲۱/۱۱/۶۱
  • مارکوس دیکتاتور فیلیپین خواستار سرکوب شدید انقلابیون مسلمان فیلیپینی شد.۲۱/۱۱/۶۱

اخبار داخلی

  • با بهره برداری از بزرگترین معدن کرومیت خاورمیانه، میزان استخراج و صدور کرومیت ایران به ۱۵ میلیارد تومان رسید. ۲۰/۱۰/۶۱
  • هاشمی رفسنجانی: امنیت را از کسانی که در خلیج فارس ایجاد ناامنی می کنند سلب می کنیم.                     ۲۸/۱۰/۶۱
  • رئیس جمهور: در تمام صحنه های بین المللی و در تمامی میدانهای مبارزه اقتصادی با ابرقدرتها مبارزه خواهیم کرد. ۴/۱۱/۶۱
  • رئیس جمهور: ما منت پذیر مردم هستیم و از مسئولی که به مردم اهانت کند به سادگی نمی گذریم. ۱۰/۱۱/۶۱
  • دومین نمایشگاه دستاوردهای انقلاب با حضور چند تن از شخصیت های مملکتی افتتاح یافت. ۱۳/۱۱/۶۱
  • ۱۲بهمن ماه روز ورود امام به کشورمان از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی روز رحمت نامیده شد. ۱۳/۱۱/۶۱

ضد انقلاب

  • ۶۰ تن از افراد تشکیلاتی گروهکهای ضد انقلاب در رجائی شهر دستگیر شدند. ۲۰/۱۰
  • با کشف ۲۳ خانه ی تیمی ۱۵۰ تن از منافقین کشته و یا دستگیر شدند. ۲۲/۱۰/۶۱
  • ۴۷ تن از اعضای کادر مرکزی چریکهای اقلیت در شهرهای بندرعباس، کرمان، زاهدان و ارومیه معدوم و یا دستگیر شدند. ۲۲/۱۰/۶۱
  • طی یک عملیات هماهنگ در ۵ محور رزمندگان اسلام ۲۳ روستای کردستان با همکاری اهالی آنها پاکسازی شد. ۲۵/۱۰/۶۱
  • با کشف یک خانه ی تیمی گروهک ضد انقلاب طوفان در بابل ۶ نفر دستگیر شدند. ۲۶/۱۰/۶۱
  • به دنبال متلاشی شدن تشکیلات گروهک کومله در سنندج، ده عضو دیگر از رده های بالای این سازمان دستگیر شدند. ۳۰/۱۰/۶۱
  • ملا عزیز جنگلی حافظ قرآن و یکی از روحانیون مبارز اهل سنت در سلماس توسط عوامل آمریکا به شهادت رسید. ۳/۱۱/۶۱
  • ۷۲۰ کیلو تریاک طی عملیاتی توسط پاسداران کمیته ی انقلاب اسلامی باختران کشف و قاچاقچیان دستگیر شدند. ۱۰/۱۱/ ۶۱
  • معاون استانداری آذربایجان غربی توسط ضد انقلابیون به شهادت رسید. ۱۴/۱۱/۶۱
  • چند جاسوس کا ـ گ ـ ب با گذرنامه و شناسنامه جعلی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شدند.                                              ۱۸/۱۱/۶۱
  • ۷۰ عضو اصلی گروهک کومله دستگیر شدند.               ۱۹/۱۱/۶۱

عمران

  • طی ماه گذشته ۱۵۴ دستگاه تراکتور بین کشاورزان استان فارس توزیع شد. ۲۰/۱۰
  • بیش از ۸۳۷ میلیون ریال طی نه ماهه اول سال جاری به کشاورزان آمل وام پرداخت شده است.   ۲۶/۱۰/۶۱
  • ۱۸۳۸۹ هکتار زمین تا کنون بین کشاورزان بلوچستان توزیع شده است. ۲۷/۱۰/۶۱
  • ۱۱۰روستای استان گیلان طی سال جاری دارای برق شدند. ۳۰/۱۰/۶۱
  • ۴۸ روستای استان فارس طی شش ماهه ی اول سال جاری از آب آشامیدنی بهره مند شدند.                                                            ۳۰/۱۰/۶۱
  • یک میلیون نفر از هموطنان در ۶ ماهه‌ اخیر باسواد شده اند. ۶/۱۱/۶۱
  • ۹۰ واحد آموزشی با هزینه ی ۹۰۰ میلیون ریال از ابتدای سال جاری تا کنون در استان سیستان و بلوچستان احداث شده است. ۷/۱۱
  • ۲ میلیارد ریال وام از آغاز سال جاری تا کنون به کشاورزان آذربایجان غربی پرداخت شده است. ۷/۱۱/۶۱

اختراع و اکتشاف

  • پلیت افست و ماده ی شیمیائی عکاسی توسط جهاد دانشگاهی کشورمان ساخته شد. ۲۳/۱۰/۶۱
  • آخرین پدیده ی صنایع حرارتی خانگی در اصفهان ساخته شد. ۲۷/۱۰/۶۱
  • با تلاش اساتید متعهد دانشگاه صنعتی اصفهان برای اولین بار کوره ی احیای روی با سیستم حرارتی در ایران ساخته شد. ۷/۱۱
  • ۱۵ قطعه از لوازم ماشین آلات راهسازی توسط متخصصین اداره راه و ترابری استان مرکزی ساخته شد.            ۱۲/۱۱/۶۱
  • کوره‌ی دواز ذوب چدن در اصفهان ساخته شد. ۱۷/۱۱/۶۱
  • دستگاه تنباکو خردکنی برای اولین بار در ایران توسط کارکنان متعهد شرکت دخانیات اصفهان ساخته شد.     ۱۰/۱۱/۶۱

 

18دسامبر/16

یادی از شهدا

قسمتی از وصیتنامه شهید علیرضا ابراهیمی سنجانی:

… من به جبهه می روم تا به دستور رهبرم حق مستضعفین را از ظالمان تاریخ بگیرم … تو ای مادر به عنوان کسی که جوان دارد و من هم به عنوان اینکه جوانم و توانائی دارم باید به جبهه بروم تا دین خود را در برابر خون شهدا و معلولین جامعه ادا کنم … من پیامی پرمحتواتر از نصائح و مواضع امام که همان اسلام اصیل است ندارم و به آنهایی که می خواهند انسان بمانند توصیه می کنم که به دنبال امام بروند.

قسمتی از وصیتنامه برادر شهیدحسن آبادیجو:

“… جاهدوا تورثوا ابنائکم مجدا”

جهاد کنید تا به ارث ببرید برای فرزندانتان عظمت را.

اینجانب حسن آبادیجو افتخار آن را دارم که سرباز کوچکی از لشکر باعظمت اسلام می باشم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم در پادگان دوکوهه مستقر هستیم و همه ی ما زیارت عاشورا را می خوانیم و خطاب به سیدالشهداء می گوئیم: “یا لیتنا کنا معکم فتفوذ معکم” و اکنون این ندا نیز از فرزند برومند حسین ابن علی (ع) نایب بر حق امام زمان آیه الله العظمی الامام روح الله الموسوی الخمینی شنیده می شود ما باید به این ندا لبیک گفته و جبهه های جنگ را یاری نمائیم ما باید در جبهه ها جای کسانی را پر کنیم که زاهدان شب و شیران دلاور روز بوده و هستند و این دلاوری و زهد را از مولایشان علی (ع) آموخته‌اند، ما شیعه علی هستیم باید همچون او دلاور، رزمنده، شجاع، متقی و … باشیم باید از هیچ واقعه ای ترس و واهمه نداشته باشیم اگر مرگ به سراغ ما آمد و یکی از نزدیکان ما را از ما گرفت ما نباید روحیه خود را ببازیم…

… خداوندا خوش دارم گمنام باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم، خدایا دردمندم، روحم از شدت درد می سوزد، و قلبم می خروشد، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند زیرا در بستر مرگ آسایش بخش خسته شده ام، دلشکسته ام ناامیدم، دیگر آرزوئی ندارم، احساس می کنم که این دنیا جای من نیست با همه وداع می کنم و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم خدایا به سوی تو می آیم …

… و حال ای خواهران و برادرانم از شما نیز امید عفو دارم و امیدوارم که از خط امام که همان خط اسلام است جدا نشوید و این انقلاب را زمینه ساز انقلاب مهدی (عج) بدانید و در انجام فرائض و احکام اسلام سستی و کاهلی به خرج ندهید، کوچکترین ضد شرعها را انجام ندهید و مواظب باشید که در زندگی دوستان و یاورانی یار و غمخوار برای خود چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی انتخاب کنید و چون افرادی بوده اند که چه بسا صد در صد مکتبی بوده اند و با دوستان بد و ناجنس و ناکس و نااهل همراه شده اند و … و اگر دوستی از شما نماز نمی خواند و یا روزه نمی گیرد او را وادار به انجام روزه و نماز کنید و خود نیز کوتاهی و سهل انگاری نکنید و در پایان همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و از شما تقاضا می کنم که از روحانیت جدا نشوید چون به قول امام شکست روحانیت شکست اسلام است و این دعا را ترک نکنید.

قسمتی از وصیتنامه شهید حسین همتی:

… ای برادران و خواهران، ای پدران و ای مادران و ای کودکان: قدر این نعمت بزرگ قدر این گوهر نایاب که خدا به شما عزیزان داده بدانید قدر این امام عزیزمان این مجاهد نستوه این نائب امام زمان این رهبر عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که امید تمامی مستضعفین جهان است بدانید و عملا دنبال راه او باشید که راه او راه خداست راه انبیاء است …

ای دوستان به خود آئید و اگر یک نفر شهید شد نگذارید اسلحه اش بر زمین بماند و نگذارید که منافقها به اسلام عزیز که خون بهای شهیدان است ضربه ای برسانند آنها را نابود کنید.

یادآوری می شود که این شهید با لب تشنه به شهادت می رسد و جنازه اش را نتوانستند به پشت جبهه حمل کنند. پدرش اشعاری دلسوز در رثاءش گفته است که چند بیت آن را نقل می کنیم:

اگر حسین علی تشنه لب ز دنیا رفت

حسین من به خدا تشنه کام و عطشان بود

اگر که جسم حسین زیر آفتاب بماند

تن حسین من از آفتاب بریان بود

اگر حسین علی شد غریب کرب و بلا

حسین غریب بکرب و بلای ایران بود

بخواب نور دو چشمم بخاک کردستان

شدی شهید و شهادت مقام جانان بود

مقام و قرب شهادت کسی نمی داند

که خونبهای شهیدان خدای رحمان بود

به وقت رفتن جبهه وداع بنمودی

وداع تو چه وداع حسین و یاران بود

شدی شهید حسین جان خوشا باحوالت

به جایگاه تو باب تو کاش مهمان بود

ز یاد من نروی ای عزیز من هرگز

که داغ تو به خدا کوه آتش افشان بود

 

18دسامبر/16

اخلاق در اسلام

تفکر

قسمت شانزدهم

قال تعالی :

” و یَتَفَکَّرُوْنََ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ ”

” رَبَنّا مَا خَلَقْتَ هذا باطلاً ” آل عمران ،‌ آیه ۱۹۱

یکی از کمالات برجسته انسانی‌ تفکر است ،‌یعنی اندیشیدن و فکر کردن . و مناسب آنکه قبل از بیان هدف ، معنی این واژه را تذکر دهیم :

((فکر )) در لغت به معنی‌ قوه ای‌ است در انسان که به وسیله آن می تواند به مطالب مجهول راه یابد ،‌ (( تفکر )) عبارت است از آنکه انسان آن قوه را به حرکت و جولان در آورد تا از معلومات و دانستنیهای خود پی‌ به مجهولات خویش ببرد . پس تفکر ، نردبان ترقی‌ و تکامل و مسئله̾ انتقال به مدارج کمال است ،‌ چه آنکه انسان موجودی خودکار و خود جوش و دارای‌ منابع و معادن سرشار علمی در کمون ذات خود می باشد ‌،و هر چه در این طریق کوشاتر و پویاتر شود به همان مثابه به مراتب کمال انسانی نزدیکتر خواهد بود .

تفکر ،‌ بیدار کننده رکود اندیشه ، و هشدار دهنده از غفلت قوه عاقله ، و حرکت آفرین مغز ، و تکان دهنده روان و جان است

” التَّفََکُرُ سَیْرَ الْباطِنِ مَن الْمَبادی اِلَی المَقاصِد ”

و بسا اتفاق افتاده که انسانی پس از گذشت قسمت بیشتر عمرش با یک لحظه تفکر آنچنان به خود بازگشته و بیدار شده که همه̾ گذشته ها را نیز به خوبی‌ جبران نموده است.

دعوت به تفکر در قرآن کریم ،‌ به کسانی‌ که سرسختانه در مقابل پیامبر عظیم ایستاده بودند می‌ فرماید که یک موعظه به شما دارم ، و آن اینکه اندکی‌ درباره فرستاده من به تفکر بنشینید و آنگاه قضاوت کنید .

قرآن مجید ،‌ جامعه بشری‌ را در مرحله̾ نخست به تفکر در خویشتن دعوت می‌ کند :

” اَوَلَمْ یَتَفکّرُوا فی اَنْفُسِهِمْ ”

و به پیامبر عظیم الشان دستور می دهد که از نشانه های‌ توحید ،‌ و سرگذشت انبیاء ، و از خلقت آسمانها و زمین بر مردم بیان کند باشد که قوه تفکر آنها به حرکت آید و راهشان به سوی‌ حقیقت و درک آن باز گردد.

سه جمله̾ کوتاه و پرمحتوی‌ از مولا علی (ع) در این باره وارد شده که جمله اول مربوط به مطلب ما است :

” نَبِّهْ بِالْفِکْرِ قَلْبَک ،‌وَ جافِ عَنِ اللّیْلِ جَنْبُکَ وَ اتّقِ الله رَبّک ”

ای‌ انسان ! روان بخواب رفته ات را با حرکت̗ فکر̗ خویش بیدار کن ، و پهلوی آرمیده در بستر استراحت را در اوقات سحر از خواب گران بدور دار ، و از مربی و ولی نعمت خویش در خلوت و جلوت پروا کن .

آری این فکر است که به روان بشر تنبه ، و به جان انسان حیات ، و به حیات انسان رشد ،‌و به رشد انسان جهت ، و به جهت انسان سرعت می بخشد .

بی جهت نیست ــ و حتی مبالغه و اغراق گوئی نیست ــ که پیامبر بزرگ می فرماید :

” تَفَکُّر ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَه ”

بسا می شود که فکر و اندیشه یک ساعت ،‌ از عبادت یک سال نافع تر و سودمند تر می‌شود.

علی (ع) می فرماید:

” التَّفَکّرُ یَدْعُو اِلَی الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ ”

این تفکر است که انسان را به سوی هر نیکی می خواند و به هر عمل خیری هدایت می نماید.

ای‌ دوستان عزیز ! آنگاه که محیط را از همه انسانها خالی‌ ببینید دمی‌ از همه جا قطع نظر کنید ،‌ و همه محسوسات خود را کنار گذارید ،‌و از همه جا ببرید ،‌ و به سوی‌ خویشتن برگردید ، و در غلاف وجود خود فرو روید ،‌و به دقت بنگرید که گذشته ها رفته و آینده ام مجهول الحال است ، با خود زمزمه کیند که چه خواهیم شد و تا کی‌ حیات خواهیم داشت ؟و عاقبت چه مرض و حوادثی به سراغم خواهد آمد ؟ و بالاخره چه روزی و با چه کیفیتی‌ این قفس تن خواهد شکست و مرغ محبوس روح پرواز خواهد کرد ؟ چه آنکه این مطلب ، دیگر مورد شک نیست و بالاخره شدنی‌ است . آیا به کجا خواهیم رفت ؟

شاعری‌ عرب زبان در این باره میگوید :

” ما فاتَ مَضی وَ ما سَیَأْتیکَ فَأیْن ”

” قُمْ فَاغْتَنِمِ الْفُرْصَهَ بَیْنَ الْعَدَمَیْن ”

آنچه گذشته هیچ است و آنچه خواهد آمد کو و چه می دانیم که چه خواهد آمد؟ پس من هستم و الان ،‌پس برخیزیم و به فکر خویش باشم .

بیتشرین عبادت اباذر :

امام ششم (ع) درباره حضرت ابی ذر ــ‌که بت پرستی را قبل از آنکه پیامبر اسلام را دریابد به تفکر خویش ترک گفته بود و راه باطل را به قدرت اندیشه رها کرده بود ولی راه حق را هنوز به طور شایسته در نیافته بود ــ چنین می‌فرماید :

” کانَ اَکْثَرُ عِبادَهِ اَبی ذَر التّفَکُّر ”

ــ بیشترین عبادت ابی ذر فرورفتن در اندیشه بود .

آری او در قبیله ای به دنیا آمد و تربیت یافت که مرکز یکی از بتهای بزرگ قریش بود ،‌ او هنگامی که با اقوام خویش در اوقات عبادت به حضور بت بزرگ می‌رفت و خضوع و کرنش و گریه و ناله های اقوام خویش را در مقابل سنگی که به دست خود آنها تراشیده شده ، مشاهده می کرد ، و دعا و ثنا و قربانیهای گونه گون قبیله خود را در پیشگاه یک جماد رویت می نمود وجدان پاکش او را پیوسته رنج می داد و صفای دل ، گاهی او را به تعجب و گاهی به تفکر و گاهی به انکار درونی وامی‌داشت ،‌و  به همین منوال مدتی در شک و تردید بود که آیا این همه اظهار محبت مردم را این موجود جمادی درک می کند ؟ و اگر چنین است چه قدر سنگ دل است که احدی را جواب نمی دهد و به کسی‌اعتنا ندارد ؟ و همان است که در حال اول بود و اگر در حقیقت عاری از شعور و قداست است ،‌ چگونه این همه انسانهای ذی‌ شعور و ادراک به دورش می چرخند ؟ و بالاخره شبی در فضای مهتاب سنگی به دست گرفت و محکم بر سینه وی کوفت ، و بس جسارت های دیگر کرد ،‌و با تزلزلی به خانه خویش برگشت که مورد غضب معبود مقتدر قبیله اش قرار نگیرد ! خبری نشد و عکس العملی‌ ندید تا آنجا که یک تفکر صحیح ،‌او را از ملتش جدا کرد و از همان جا رخت سفر بر بست و به مکه روانه شد که صنم را اثری نیست و باید بسوی صمد رفت .

او را تفکر به راه انداخت و به مکه آورد و بالاخره مطلوب اصلی خویش دریافت و روزی خود را در مقابل قیافه ای دید که عالم در مقابلش کوچک بود ،‌ آنچنان مجذوب گشت و دل داد که شاید در قلبش چنین گذشت که اگر بنا است در مقابل موجودی سجده کنیم ، این موجود از همه آنها والاتر است .

آری او پیامبر بود ، اما اباذر دید او خود بر می خیزد و رو به معبود می کند و چنان خاضعانه سر به سجده می نهد که گوئی روح از قالب تن بیرون می رود .

ابوذر در تفکر خویش دریافت که مسأله بالاتر از این ها است ، جهان را معبودی است که باید از آدم و نوح تا محمد عظیم (ص) در پیشگاهش جبین بر زمین سایند و اوامرش را آویزه گوش کنند و بالاخره متفکر شد تا ابوذر گردید .

علی (ع) در جمله ای چنین می فرماید :

” ما اَکثَرُ الْعُمْر وَ اَقَلّ الْاِعْتِبار ”

ــ وسیله عبرت و تفکر بسی زیاد است و همه در و دیوار آفرینش تابلوهائی است از مواعظ و زواجر و پند و اندرزها ولی شگفت آنکه چشمی در کار نیست که این خطوط برجسته را بر روی صفحه آفرینش بخواند ، و دلی بیدار نیست که محتوای آنها را معنی کند و معنایش را هضم کند و نتایجش را در خویش پیاده نماید !

من به همه دوستانم و گلهای نورس بوستانم توصیه می کنم که گاهی‌ در خلوتگاهی دل با قوه عاقله خویش به گفتگو نشینند و رازی از سفر زندگی و مدت مکث خویش در اطاق انتظار جهان به میان آرند ، و درباره هدف از آمدن و رفتن ، و تهیه لوازم سفر خود تبادل نظر کنند تا سخن مولا علی (ع) را متوجه شوند :

” اَلْیَوْمَ عَمَلٌ بِلا حِساب وَ غَداً حِسابٌ بِلا عَمَل ”

ــ امروز میدان کار و فردا بازار مزد است . امروز عمل است و بدون حساب و فردا حساب است بدون عمل .

توفیق همگان را در بیداری و عمل به وظیفه خواستارم .

 

18دسامبر/16

استراژی دولت بزرگ چین

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

عوامل از دست رفتن سرزم‍‍‍ین های چین

در از دست رفتن این سرزمین ها ، عواملی چند دست بدست هم داده اند : مرزهای چین با حدود طبیعی مشخصی نشده است ، تنها سواحل دریاها که در جنوب چین است و دو رود کوتاه که در شمال شرقی است مرز چین حدود طبیعی داشته است در بقیه̾ مناطق هیچ مانع طبیعی بر سر راه های مهاجران بیگانه ی مهاجمان نبوده است . راه های ارتباطی میان مناطق مرزی دور دست با مراکز ایالتی وجود نداشته . ایالاتی که به مراکز قدرت رقیب نزدیک هم بوده است . علاوه بر اینها چین از هر سو زیر فشار دولت های طمعکار و استعمارگر قرار گرفته است انگلیس از سوی هند بر ” تبت فشار وارد آورده ،‌روسیه̾ تزاری از قزاقستان به ایالت مجاورش سین کیانگ و از سیبری به مغولستان و از خاور روسیه به ” منچوری ” ژاپن از کره به منچوری و جزایر ” ریوکو ” و فرمز . چین از دوره̾ باستن همواره هدف هجوم قبائلی قرار داشته است که از داخل به جستجوی خوراک و ثروت می آمده اند ، دیوار عظیم چین برای جلوگیری از همین تهاجمات ساخته شده است . استعمارگران در عصر جدید هم پای آنها از هر سو به چین تاخته اند . سیاست خارجی چین همیشه با مسأله دفاع از خاک کشور در برابر فشار چندین دولت خارجی رو به رو بوده است ، به طوری که هیچ دولتی چندین مشکلات عظیمی را نداشته است . در سیصد سال گذشته ، هیچ یک از نقاط مرزی چین که ۱۲۶۰۰ میل طول دارد از دستبرد و فشار خارجی در امان نمانده است .

نگرانی و هراسی که مردم چین در طول قرن ها نسبت به مرزهای خویش داشته اند در آنان یک احساس کینه̾ ملی نسبت به بیگانگان به وجود آورده و تا اعماق وجودشان ریشه دوانده است . آنان ” شیطان بیگانه ” را منشاء همه̾ بدبختی ها و مصیبت های خویش می دانند ، با انگلیس و آمریکا و شوروی بیکسان دشمنند و از امپریالیسم غرب و سوسیال امپریالیسم شوروی بیکسان  برحذرند ، دشمنی و نفرت و حذری که صدها سال در دلشان پرورده شده و به مایه ای از فرهنگ ملی آنان بدل گشته است .

چینی ها در روابط دیپلماتیک خود رنج بسیار کشیده و از خارجیان ظلم بسیار دیده اند ، و بر اثرش کینه̾ شدیدی به بیگانگان می ورزند و حق هم دارند . در قرن نوزدهم با آنها طوری رفتار شد که گویی خربزه ای هستند که هر دولت زورمندی می تواند قاچی از آن را بریده ببلعد .

دولت های اروپائی و روسیه بدترین وسائل قهرآمیز را علیه آنان به کار بردند . کشتی های جنگی ، شهرها و بندرهای آنان را به آتش و گلوله گرفتند تا از حق حاکمیت خود بر بنادر و مرزها و واردات کشورشان چشم بپوشند و مرزها یشان را بروی ورود  و خروج هرگونه کالا و بهر شرایطی باز بگذارند . قرارداد هایی بر آنها تحمیل شد که به موجبش از آنان امتیازاتی گرفتند و نیروهای خارجی در خاکشان مستقر شدند. هر بار که ملت چین در برابر مطامع روزافزون دولتهای استعمارگر مقاومت نشان می داد قشون یک دولت اجنبی با نهایت اهانت برای باصطلاح تنبیه آن ملت بزرگ و صاحب تمدن و فرهنگ قدیمی میتاخت و به طرف پکن_ پایتخت چین _ پیش می رفت ، چنانکه د رسال های ۱۸۶۰ و ۱۹۰۰ اتفاق افتاد .

وضع در قرن بیستم هم بهتر نشد. ژاپن با ارتش روسیه در خاک چین و بر سر تسلط بر ایالت ثروت خیز منچوری به جنگ برخاست . متفقین در کنگره̾ ورسای همه̾ امتیازاتی را که آلمان شکست خورده در خاک چین بدست آورده بود به دولت ژاپن بخشیدند ، و بدین روش او را به ذلت کشاندند و به ناله̾ اعتراض چین گوش ندادند . در جنگ جهانی دوم ، باز هم متفقین در کنگره̾ یالتا بدون این که کوچکترین سؤالی از حکومت چین بکنند یا نظر چیانکایشک را بپرسند ، امتیازات نظامی و اقتصادی و سیاسی هنگفتی به دولت شوروی دادند . روزولت به استالین خاطرنشان کرد که نخست باید دولت چین با این مزدی که اتحاد شوروی در ازای جنگیدن علیه ژاپن دریافت می کند ، موافقت نماید. اما منتظر موافقت و رضایت دولت چین نماندند و آن قدر آن را تحت فشار گذاشتند که چاره ای جز تسلیم نداشت در روابط بین المللی آن ایام و پس از جنگ جهانی دوم ، چین یک شخصیت سیاسی و حقوقی نبود بلکه ” شیئ ” مورد معامله بود دیگران هرچه را می خواستند بر او بار می کردند بی آنکه بتواند مخالفتی بکند . با این که در قرون گذشته بزرگترین قدرت آسیا بود ، در قرن نوزدهم دچار عقده̾ خود کم بینی گشت . وقتی به علت تفوق مادی ژاپن ، از آن دولت شکست خورد همیشه ترس از ژاپن او را در رنج داشت . و چون چندین بار در برابر دولت های غربی به علت تفوق نظامی و علمی آنان تسلیم شده بود به غرب کینه میورزید .

ملت چین در جریان انقلاب و پس از پیروزی آن ، اراده ای قطعی و راسخ یافت بر این که مقام و منزلت والایی در صحنه̾ سیاست بین المللی احراز کند. اگر این ملت و رهبرانش حرکتی مستمر داشته باشند در جهت مطالبه̾ سرزمین های از دست رفته ، و محکوم کردن قراردادهای تحمیلی ، و به جان هم انداختن دولتهای بیگانه ، امری کاملا طبیعی است .

پیشرفت چین پس از انقلاب

چین پس از انقلاب ، به همت مردم و رهبرانش توانسته است از هرجهت پیشرفت کند و به سومین قدرت جهانی بدل شود ، به طوریکه اینک یک از پنج قدرت بزرگ جهانی است : آمریکا ، شوروی ، چین ، ژاپن ، اروپای غربی ، چینی ها استراتژی خویش را بر این تصور پایه ریزی کرده اند که جهان در دو یا سه دهه̾ آینده محکوم توازن نیرو های این پنج دولت بزرگ است . جنگ بین المللی میان این پنج قدرت در نخواهد گرفت . اما روابط این قدرت ها در حال تغییر است به طوریکه آینده شاهد انشعاب ها و دسته بندیهای جدیدی خواهد بود . کشورهای در حال رشد و قاره̾ آسیا ، آفریقا ، و آمریکای لاتین میدان فعل و انفعال های سرنوشت سازی خواهد بود و دولت های بزرگ برسر نفوذ سیاسی و کسب منافع و منابع اقتصادی این سه منطقه کشمکش ساکت و به دور از جنگ خواهند داشت و از برخورد مستقیم نیروهای خود پرهیز خواهند کرد.

چین که یکی از قدرت های پنجگانه است برای بنای قدرت اقتصادی و صنعتی و نظامی خویش احتیاج به زمان دارد ،‌و می خواهد با استفاده از فرصت دو سه دهه̾ آرامش جنگی ، از عهده̾ این مهم برآید. زیرا اگر چه سلاح هسته ای دارد ولی مقدارش و وسائل پرتابش باندازه̾ دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نیست ، و گرچه رشد اقتصادیش سریع است ولی نه بسرعت رشد ژاپن است و نه به عمق رشد اروپای غربی . چین برای مقابله با چهار ابرقدرت رقیب یا خصم ، مجبور است قدرت اقتصادی خود را به پای آنها برساند . این یکی از هدف های استراتژیک چین در روابطش با همه̾ کشورها به خصوص اروپای غربی است . این هدف و برخی هدفهای استراتژیک دیگر تابعی است از بزرگ ترین هدف استراتژیک چین و آن دستیابی به سرزمین های از دست رفته است ، سرزمین هایی که بخش اعظم آن در قبضه̾ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است.

چینی ها بحق میگویند سرزمین های چینی که اکنون در تصرف شوروی است در نتیجه معاهداتی تحمیلی و ظالمانه به تصرف رژیم تزاری روسیه درآمده و با انقلاب اکتبر بچنگ حکومت کمونیستی شوروی افتاده است این معاهدات در قرن نوزدهم و هنگامی بسته شده است که چین در حال ضعف و زیر فشار و اشغال امپریالیستها بوده است و عبارت است از : ۱- معاهده̾ ایگون که در ۲۸ مه ۱۸۵۸ میان رژیم تزاری و حکومت چین بسته شد و به موجب آن سرزمینی به مساحت ششصد هزار کیلومتر مربع در شمال رودهیلیو بنمیانگ از چین بریده و به روسیه ضمیمه گشته است ، ضمنا مناطق شرق رود اوسوری بمساحت چهارصدهزار کیلومتر مربع تحت نظارت یک هیات مشترک چینی_ روسی گذاشته شده است. ۲- معاهده پکن که در ۱۴ نوامبر ۱۸۶۰ میان چین و روسیه بسته شد و به موجب آن همه̾ مناطق واقعه در شرق رود اوسوری از چین جدا و به روسیه تزاری تعلق گرفت.

یادداشت مورخ ۷ مارس ۱۹۲۹ وزارت خارجه چین به شوروی درباره این مسأله چنین متذکر می شود :” معاهده̾ ایگون که میان چین و روسیه بسته شد ،‌همچنین معاهده پکن که میان این دو دولت منعقد گشته است و دیگر معاهداتی که مربوط میشود به مرزهای کنونی چین و شوروی ، همه معاهداتی نابرابر و تحمیلی است زیرا امپریالیسم روسیه در دوره ای که حکومت در چین و روسیه در دست مردم نبود بر چین تحمیل کرده است …” آنگاه می افزاید که طرف شوروی حاضر نیست اعتراف نماید که معاهدات مربوط به مرزهای چین و شوروی معاهداتی نابرابر است ، و اصرار دارد که همین معاهدات پایه̾ حل فصل مسأله مرزهای کنونی دو دولت باشد. بدین وسیله بیهوده تلاش دارد تا چین را مجبور به قبول معاهده̾ نابرابر و تحمیلی جدیدی بسازد که به اشغال سرزمین های چین توسط شوروی _ که به موجب این معاهده نابرابر بعمل آمده _ رنگ قانونی و مشروعیت بدهد اعتراض چین به اوج وشدت و خشونت میرسد

بدین عبارت :” حادثه̾ اخیر که از طرف نیروهای منحرف شوروی بوقوع پیوست که تا عمق جزیره ” چمپائو ” این سرزمین چینی پیش رفتند بدین منظور که به تحریکات مسلحانه̾ خویش ادامه بدهند ، پرده از روی زشت ترین مطامع دار و دسته̾ منحرف و مرتد شوروی برداشت ،‌دارو دسته̾ حاکمی که دست به اجرای سیاست سوسیال امپریالیستی مبتنی بر تجاوزش زده است .

این دارو دسته ، جاهایی را که امپریالیسم روسیه̾ تزاری اشغال کرده ملک خود می دانند و بالاتر از این جاهایی را هم که امپریالیسم روسیه̾ تزاری موفق به غصبش نشده است مطالبه می کند . این ها تزارهای جدید عصر ما هستند . چین به هیچ کس اجازه نخواهد داد حاکمیت و تمامیت ارضی او را نقض نماید . ما تا شوروی به ما حمله نکرده است به او حمله نخواهیم کرد “.

از آنطرف ، شوروی محکم به معاهداتی چسبیده است که خط مرزی کنونی را مشخص کرده است و همان معاهداتی است که چین آنها را معتبر نمیداند و بر سمیت نمیشناسد نظر شوروی درباره̾ مرزهایش با چین چنین است :

  • معاهداتی که مرز میهن شوروی را مشخص کرده هرگز نمی تواند جزء معاهدات نابرابری بشمار آیدکه دولت اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۲۰ ملغی شمرد. چنین معاهداتی امروز دیگر در دائره روابط شوروی وچین وجود ندارد .
  • دولت شوروی در سال ۱۹۵۰ نقشه های جغرافی را تسلیم مقامات چینی کرد که خط مرزی دو کشور را مشخص می سازند ، و طرف چین در آن زمان هیچ اعتراضی به آن ننمود .
  • وجود ساکنان چینی در این جزایر بر خلاف ادعای چین دلالت بر اینکه این جزایر چینی باشند ، ندارد ،‌بلکه نتیجه موافقتنامه ای است که دو دولت چین و شوری در سال ۱۹۵۱ به منظور سرو سامان دادن به امر کشتی رانی در رودهای آمور و اوسوری و آرگون و سوبختشا و نیز در دریاچه خاتکا امضاء کرده اند.
  • با وجود حقایق مذکور ، طرف شوروی در تاریخ ۱۷ مه ۱۹۶۳ پیشنهاد کرد مذاکراتی به منظور تسویه همه̾ مسائل مورد اختلاف مربوط به مرزها صورت گیرد . این مذاکرات عملا در فوریه ۱۹۶۴ شروع شد ولی به علت پافشاری طرف چین بر این که صحت مرزهای موجود میان دو دولت پذیرفتنی نیست ،‌به نتیجه نرسید. بدین ترتیب ، دولت شوروی حس نیت خود را نسبت به این مسأله نشان داد ،‌به عکس چین که همه̾  راهها را بروی تفاهم دوستانه و تسویه مسالمت آمیز بست .

شوروی علاوه بر مناطق وسیعی از خاک چین که در تصرف دارد ،‌رسما مدعی است که خاک اصلی چین در پشت دیوار عظیم چین قرار دارد و می خواهد مرز چین و شوروی را تا آن دیوار عقب بنشاند . این ادعای هولناک در اعلامیه̾  دولت شوروی مورخ ۱۳ ژوئن ۱۹۶۹ آمده است . چینی ها به تمسخر و متقابلا می گویند : مرز چین و شوروی دیوار کاخ کرملین است !

در پرتو این واقعیات ، بدیهی است که جهت سیاست خارجی ،‌و هدفهای استراتژیک چین چه می تواند باشد.

وحشت چینی ها از بیگانگان

خشمی که مردم چین نسبت به خارجی ها دارند و هراسی که از هرچه بیگانه و خارجی است در دل احساس می کنند وقتی شدت گرفت که دیدند تنها چیزی که از خارج چین دارند _ یعنی فلسفه̾ مارکسیسم _ نادرست درآمد. شوروی های سوسیالیست که مطابق آن فلسفه باید برادر چینی های کمونیست و دشمن استعمارگران غربی می بودند با ابرقدرت آمریکا و دیگر استعمارگران دوست و همدست شده اند و ملل ضعیف جهان را میان خود تقسیم نموده اند و نسبت به چین روش خصمانه ای در پیش گرفته اند . شوروی به جای کمک اقتصادی به چین در صدد استثمار و وابسته کردن آن است . به جای این که به برادر کمونیست خویش در ساختن سلاح هسته ای و موشک قاره پیما کمک کند با قراردادی سلاح هسته ای را در انحصار خود و امپریالیسم آمریکا قرار می دهد ! و از این قبیل …

شوروی پس از قرار دادهای همکاری و تفاهم با آمریکا و دیگر دولت های غربی ، یک زنجیره از دولت های هم دست به گرداگرد چین می سازد : کره̾ شمالی که چین مدعی است در منطقه فرهنگی او قرار دارد . ویتنام در پشت سر چین که به کامبوج _ متحد چین _ حمله ور می شود . هند که چین اختلاف مرزی عمده ای با او دارد و با انگلیس و آمریکا همکار است . بنگلادش که به کمک شوروی و هند از تجربه̾ پاکستان به وجود آمده است . بالاخره افغانستان که با اشغال نظامی تبدیل به مستعمره̾ رسمی شوروی می شود ! بدینسان شوروی آشکار در پی خفه کردن چین است تا چین دست از حق مالکیت خود بر سرزمینهای زرخیز و وسیعی که در تصرف شوروی است بردارد .

جهت سیاست خارجی چین ، و هدفهای استراتژیک آن توسط استراتژی شوروی هم مشخص و تثبیت می شود.

زمانی شوروی بی مشورت با برادر بزرگ تر سوسیالیست خویش ! ، همه̾ مسائل بین المللی از جمله سرنوشت جنبش کارگری و احزاب کمونیستی و نهضت های آزاد یبخش ملل آسیا و آفریقا را با امپریالیسم آمریکا روی میز مذاکره گذاشته بر سر همه̾ آن ها توافق کتبی و شفاهی کرد. روابط شوروی با آمریکا و دولت های سرمایه داری اروپای غربی روز بروز توسعه یافت و به همکاری در زمینه های مختلف رسید . چین را این نگرانی فراگرفت که آمریکا و شوروی به بهانه̾ جلوگیری از انتشار سلاح های هسته ای و نابود کردن خطر زرد و اژدهای چین پیش از اینکه دنیا را ببلعد ! با یک ضربه هسته ای بر نیروی نوبنیاد هسته ای چین ، آن دولت را بزانو در آورند . از اینرو ، در روابط بین المللی به چاره جویی و تدابیر حیاتی جدی دست زد تا اطمینان پیدا کند ، امپریالیسم آمریکا و ابر قدرت شوروی علیه چین در یک جنگ هسته ای متحد نخواهند گشت . آنگاه دستخوش این هراس شد که نکند شوروی برای خلاصی از تمرکز پرخرج و خسته کننده̾ چهل لشکر زرهی و چندین لشکر موشکی در طول مرزهای چین ، و به منظور حل یکباره̾ اختلافات خود با چین اقدام به یک ضربه̾ هسته ای پیشگیرنده کند . این ترس وقتی افزایش یافت که مسأله امنیت اروپا میان شوروی از یکسو و آمریکا و اروپای غربی از سوی دیگر حل شد ، و ممکن بود شوروی با حصول اطمینان از سوی غرب به تصفیه حساب خود با چین مبادرت ورزد . این نگرانی ها به جا و معقول ، سبب گشت چین بعضی از مسائل خود را با امریکا حل و فصل کند . بدینسان ، از تغییر روابط چین و آمریکا هر دو دولت سود بردند : چین ، خود را از خطر اتحاد آمریکا و شوروی رهانید .

امپریالیسم آمریکا ، شوروی و چین را در آسیا به جان هم انداخت تا در اثنای آن کشمکش بتواند قضایای آسیا را به نفع خود حل کند.

چین که میدید شوروی می خواهد دوستی ژاپن را به خود جلب کند و در این راه از خصومت های تاریخی و جنگ های خونین ژاپن و چین بهره ببرد ، به سرعت روابط خود را با ژاپن بهبود بخشید و غرامت هنگفتی که ژاپن به آن عرضه نمود با تشکر رد کرد تا صفحه̾ جدیدی در روابط دو ملت بگشاید.

چین در مقابله با سوسیال امپریالیسم شوروی از همان استراتژی شوروی پیروی میکند : تشکیل متحدانی به ویژه گرداگرد خصم . آلمان غربی و اروپای غربی به طور کلی متحدان طبیعی و دراز مدت چین هستند . دوگل که این حقیقت را درک کرده بود پیش از دیگران ضرورت در آمدن چین به عضویت سازمان ملل متحد را مطرح ساخت . چین ، با نزدیکی به اروپای غربی میتواند در دور کردن امپریالیسم آمریکا از سوسیال امپریالیسم شوروی اثر بگذارد ، و در همان حال کاری کند که اروپای شرقی با افزایش همکاری های اقتصادی و علمی به اروپای غربی جذب و از شوروی دور شود ،‌و بالاخره از تکنولوژی پیشرفته اروپای غربی برای صنعتی کردن و تقویت بنیه̾ اقتصادی و دفاعی خود هرچه بیشتر استفاده کند . و این جمله را در فترت دوسه دهه ای صورت دهد که فرصت آرامش جنگی پیش آورده است …

 

18دسامبر/16

اقتصاد اسلامی

قسمت هیجدهم

 آیه الله حسین نوری

مفاسد سیستم سرمایه داری

در قمست های‌پیشین این سلسله بحث ها گفتیم که سیستم سرمایه داری ‌امپریالیستی،‌ در هر نقطه̾ جهان که سایه̾ شوم و سیاه خود را بگستراند ، مفاسد و مظالم بیشماری را نیز به همراه خواهد آورد ،‌زیرا که اساسا ، ماهیت اینگونه سرمایه داری‌، در ذات خود با مفاسد و سیئات گوناگون عجین و توام است ، و طبعا بدون این مفاسد ، نمی‌تواند به حیات سراسر ظلم و بیداد و استعمار و استثمار خود ادامه دهد.

در گفتار های قبلی‌،‌پیرامون دو مورد از این مفاسد ــ یعنی اختلاف طبقاتی ( که در ذات خود آبستن فساد های‌دیگری‌ نیز هست ) و رواج ظلم و بیدادگری‌ در سیستم سرمایه داری‌ امپریالیستی ــ سخن گفتیم .

اینکه به بازگویی‌و بازنگری‌موارد دیگری‌از انواع این مفاسد ،‌می پردازیم .

شیوع فساد و فحشا

سومین مفسده از انواع مفاسد سیستم سرمایه داری‌ امپریالیستی‌ و غربی ،‌شیوع فساد       و فحشا درجوامعی‌است که تحت سلطه̾ این نوع از سرمایه داری‌به سر می برند . [۱]

وقتی از این دیدگاه به جست و جوی‌مفاسد موجود در اقتصاد سرمایه داری‌ می‌ پردازیم، نخستین نکته̾ توجه انگیز ،‌عبارت از این است که : اقتصاد سرمایه داری‌،‌از آنجا که اصولا بر اساس تفکر مادی و نفع پرستی‌پی ریزی‌شده است ،‌هرگز به ارزش های‌انسانی‌و معنوی‌ فکر نمی کند . و حتی‌از آن بالاتر ، همواره می‌کوشد تا این گونه ارزش ها را در جوامع انسانی نابود و پایمال کند . زیرا مناسب ترین محیط برای‌ رشد و دوام و بقای‌ اقتصاد سرمایه داری ‌و سلطه̾ بی‌رحمانه آن ،‌محیطی‌است که در آن ،‌هر گونه ارزش انسانی‌ و معنوی‌از بین رفته و به جا‌ی‌ آن جامعه ای ‌ایجاد شده باشد که به عنوان یک ” جامعه مصرفی‌” ، افراد آن تنها کالاهای‌مخصوصی‌را مصرف می‌کنند ،‌اوقات خود را به عیش و نوش و عشرت طلبی‌ می‌گذرانند ،‌به آتش شهوترانی‌و فساد و فحشا دامن می‌ زنند و هر روز بیش از پیش ، در برابر سلطه̾ سرمایه داری‌،‌سر تسلیم خم می‌کنند .

یکی‌از بارز ترین و قابل درک ترین نمونه این مسأله ، اوضاعی‌است که پیش از انقلاب اسلامی‌،‌بر جامعه̾ خودمان حکمفرما بود . امت اسلامی‌ ما هنوز بیاد دارد ــ و هرگز فراموش نمی کند ــ که در آن دوران سیاه ، چگونه امپریالیسم جهان خوار ،‌با مسلط ساختن سیستم سرمایه داری‌ خود در کشور ها ،‌همین توطئه شوم را تدارک دیده بود و می‌رفت تا با دستیاری‌ایادی‌داخلی و جیره خواران دست نشانده̾  خود ،‌تمام ابعاد توطئه را پیاده کند . در آن دوران ،‌تلاش می‌شد تا جامعه ، ایرانی‌ ،‌یکسره از معنویات و ارزش های‌انسانی‌،‌تهی‌ شود و در عوض از یک طرف ، ماده̾  حیاتی‌و پر ارزش نفت خود را بدهد و به جای آن وسایل لوکس و تجملی و غیر ضروری‌و محصولات مصرفی‌ بی ثمر ساخته شده توسط امپریالیسم را وارد کند . از طرف دیگر ، به مصرف دیوانه وار و بی حساب تولیدات و مصنوعات وارداتی‌ بپردازد و در کنار آن ،‌خود را با عیش و نوش و غرقه شدن در شهوات و فسادها چنان سرگرم کند که تمام عمر را در غفلت و بی خبری بگذراند و هر لحظه چنگال شوم استعمار و استثمار بیشتر از پیش حلقوم هستی‌اش را بفشارد.

 

میکروب های‌سلطه سرمایه داری

بدینگونه ،‌اقتصاد سرمایه داری ،‌با پایمال کردن ارزش های‌انسانی‌ و معنوی‌،‌زمینه را برای‌شیوع فساد و فحشا آماده می‌سازد ،‌تا محیط برای‌دوام و بقای‌سلطه̾  بیرحمانه اش ، هرچه مساعد تر گردد.

” فرانتس فانون ” نویسنده و متفکر جامعه شناس آفریقایی ــ که از چهره های‌ مشخص انقلاب الجزایر و مبارزات انقلابی‌ علیه استعمار فرانسه بود ــ در کتاب ” انقلاب آفریقا ” ، چنین تعبیری‌آورده است :” همانگونه که میکروب های‌گوناگون ، برای‌رشد و بقای‌خود محتاج محیطی‌ آلوده به کثافت و تعفن اند تا انواع بیماریهای‌کشنده را اشاعه دهند ،‌استعمار نیز محیطی‌آلوده و مناسب می‌خواهد تا میکروب های‌مخصوص خود را در آن تکثیر و ابقا کند و آنگاه خود ،‌همچون بیماری‌کشنده یی در آن محیط راه نفوذ بیابد . میکروب های او چیزی‌جز سلطه̾ اقتصادی اش ،‌و محیط دلخواه او ،‌جز محیطی‌که از معنویت تهی‌باشد نیست

از این رو ،‌بررسی‌ ابعاد سیستم های‌اقتصاد سرمایه دار‌ی نشان می‌دهد که نفوذ آن به جوامع گوناگون ،‌عقاید افراد جامعه را متزلزل کند اعتقادات مذهبی‌اش را چیزی در ردیف خرافه و عقب افتادگی و ارتجاعی‌بودن جلوه گر سازد، و سپس با استفاده از تسلط اقتصادی‌و حتی‌در دست داشتن سکان معاش طبقات محروم ،‌آنها را وادار به قبول القائات و اهداف استعماری‌سازد. در این مرحله است که آخرین ضربه را وارد می سازد و به صراحت، ‌افراد جوامع تحت سلطه را به آماده شدن برای‌ پذیرش فساد و فحشا ،‌فرا می‌ خواند .

به عنوان یک نمونه زنده و مستند ،‌که در پهنه̾  مبارزات ملل مسلمان علیه استعمار ،‌جنبه̾  تاریخی پیدا کرده است ،‌به مسأله الجزایر هنگامی که زیر سلطه̾  استعمار فرانسه بسر می برد ،‌اشاره می‌ کنیم .

در کتاب ” سال پنجم الجزایر ” آمده است :

” اداره کنندگان دستگاه استعمار ، این نظریه را ابراز می‌کنند : اگر بخواهیم به تار و پود جامعه مسلمان الجزایری‌ هجوم ببریم و استعداد مقاومت او را مغلوب کنیم،‌ باید بدواً زنها را تحت تسلط قرار دهیم . باید برویم و زن را در پشت چادری‌که خود را درون آن می‌پوشاند جست و جو کنیم …

… در برنامه استعمارگر ، این نقش تاریخی‌به عهده̾  زن است که مرد الجزایری‌را به کارهایی وادار می‌کند . مسخ کردن زنها ، ” تصرف ” وی به وسیله̾ ارزش های‌بیگانه و بریدن او از موقعیت خاصی‌که دارد ، متضمن تحصیل تسلط واقعی‌بر مردان نیز می‌باشد و در عین حال ، متضمن تحصیل وسایل علمی‌ و مؤثری‌است برای‌خراب و نابود کردن فرهنگ الجزایری … هنوز امروز ( در سال ۱۹۵۹ ) رؤیای‌رام کردن جامعه الجزایری به کمک ” زنان بی حجاب که شریک جرم اشغالگرانند ” ، از مغز رجال سیاسی‌ استعمار بیرون نرفته است…

… یک رویایی نیست که در منطقه̾  کار ، یا کارگاه ، یا اداره ، در روابط فردی‌ خود از رفیق الجزایری‌اش بارها نپرسیده باشد : آیا زن تو چادری‌است ؟ چرا تصمیم نمی گیری‌ مثل اروپائی ها زندگی‌کنی ؟ ! چرا زنت را به سینما ،‌مسابقات و کافه نمی‌بری‌؟” [۲]

نخستین قدم ها به سوی فحشاء

آنچه ذکر شد ،‌تنها جنبه̾  مقدماتی داشت : مقدمه ای برای آن که همه چیز در یک جامعه مسلمان آماده شود تا یکباره ،‌با نیروی سلطه̾  اقتصادی ،‌آخرین ضربه بر مغز و روح مرد مسلمان زده شود و با تحت فشار قرار دادن او ، مجبورش سازند که به دست خود ،‌همسرش را به سوی‌فحشاء سوق و خود نیز نخستین قدمها را همراه او بردارد .

باز در همان کتاب می خوانیم :

” کار فرماهای اروپایی ،‌صرفا به پرسش و یا دعوت هایی به مناسبت خاص راضی‌نمی‌شوند . بلکه مانورهای خاصی را به کار می برند تا مرد الجزایری‌ را در گوشه بن بستی‌گیر بیندازند و از او اتخاذ تصمیم دردناکی‌ را متوقع شوند . به مناسبت یک عید، مثلا عید نوئل ، یا ژانویه و یا صرفا به مناسبت یک جشن اختصاصی‌ مربوط به مؤسسه کارفرما ، کارمند الجزایری‌ را به اتفاق همسرش دعوت می کنند . البته دعوت عمومی‌نیست . بلکه هر الجزایری‌،‌با نام و مشخصات ،‌به دفتر هیأت مدیره خوانده می‌شود و در آنجا از او دعوت ( یا در حقیقت به او تکلیف ) می شود که همراه خانواده̾ خویش به جشن حاضر شود . به او گفته می‌شود که مؤسسه مانند یک خانواده̾  بزرگ است و بنابراین خوش نما نخواهد بود که وی‌تنها و بدون همسرش در آن جشن حضور یابد (!) آیا اینطور نیست ؟… در برابر چنین اخطاری‌، مرد الجزایری‌گاهی‌با لحظه های‌سختی‌مواجه می‌شود . زیرا به اتفاق ” زن ” حضور یافتن در یک جشن عمومی‌ اروپائی‌ ( که سراسر عیش و نوش و رقص و پایکوبی‌ است ) یعنی اقرار به مغلوب شدن . یعنی رها کردن یک روش مقاومت ( که همانا استفاده از پوشش و حجاب برای‌زن است ) . از طرف دیگر تنها رفتن به جشن ، یعنی امتناع از دستور کارفرما و بی‌اعتنائی به جلب رضایت او ( که سکان معاش وی را در دست دارد ) و در نتیجه بیکار شدن و گرسنه ماندن …

…بررسی کمینگاه های متعددی‌که اروپایی برای اقناع و مغلوب کردن مرد الجزایری گسترده است ( نشان می‌دهد که سلطه اقتصادی‌ ) او را دچار تناقض و انجام کار‌ی عجیب و غریب می کند می کند و وادار می‌سازد که یا بگوید ” زن من چادر دارد و به چنین جشن هایی نمی‌آید ” و در نتیجه بیکار شود ،‌یا اینکه تسلیم سلطه̾  کارفرمای سرمایه دار و استعمار گر شود و بگوید : چون شما میل داشتید موافقت کردم ! ” [۳]

بیان چنین نمونه هایی از آن جهت است که بحث درباره̾  مفاسد سرمایه داری ،‌تنها به صورت مشتی تئوری و بیانات ذهنی‌ درنیاید ،‌بلکه نمونه های عینی و واقعی‌آن نیز که در نقاط گوناگون دنیا رخ می‌دهد ،‌ذکر گردد. و به خصوص نمونه آوردن از الجزایر از آن رواست که هم از یک جامعه اسلامی‌دیگر که سالها تحت سلطه̾  بیگانه بود و این سلطه با قدرت سرمایه و نیروی سیستم خاص سرمایه داری‌ تحکیم و تثبیت می‌گردید ، شاهد زنده ای‌ نقل شده باشد ،‌و هم به این نکته اشاره شود که فرقی بین تسلط استعمار اروپا و آمریکا وجود ندارد . و گرنه نمونه های‌ زنده تر و عینی‌تر این مسائل در ایران پیش از انقلاب ، چندان زیاد بود که نیازی‌ به ذکر شواهد دیگر نیست . فقط کافی است به یاد بیاوریم که در دوران تسلط سیاسی و اقتصادی‌ آمریکا بر کشور خودمان ، چگونه سعی‌می‌شد و همین بی‌عفتی ها و فساد ها ،‌با شدت هرچه افزون تر ، گسترش و رواج یابد و ملت ها را از معنویت خود جدا سازد .

باید توجه داشت که یک اصل مسلم در اقتصاد سرمایه داری‌امپریالیستی ، این است که برای‌هر فردی‌، حق اشباع ساختن حوائج حیوانی را روا می‌دارد ،‌و حتی‌ آن را به عنوان یکی‌از حقوق اولیه و بسیار لازم بشری‌می‌شمارد و در این راه ، تبلیغات وسیعی نیز به راه می‌اندازد . اعم از این که این اشباع حوائج از طریق قمار باشد یا شراب یا بی‌عفتی‌ و یا لهو و لعب و سایر عشرت طلبی‌های غیر انسانی‌.

در پی‌همین منظور است که در جامعه̾  تحت تسلط سرمایه دار‌ی، همه چیز با سکس و شهوت آمیخته است . چنان که حتی‌دیده می‌شود برای‌فروش کالاهای‌تولید شده در سیستم سرمایه داری‌ نیز ، همه جا از چاشنی سکس و شهوت و فساد استفاده می شود . به عنون مثال برای فروش صابون ، اندام زنی‌ برهنه را در تلویزیون وسینما یا در صفحات مطبوعات به نمایش می‌گذارند که با صابون مورد نظر ، خود را شست و شو می‌کند ، یا برای‌تبلیغ فروش لیوان یک صحنه̾  زشت مشروبخواری‌را نشان می‌ دهند ، یا برای‌ فروش مبل و صندلی‌ ، عده ای‌ زن و مرد را در زشت ترین قیافه ها نشان می‌ دهند که بر رو‌ی‌ مبل و صندلی‌ نشسته اند و مشغول قمارند و نمونه های‌بسیار دیگر از این صحنه ها ، همواره در چنان جامعه ای در حال اشاعه̾  محرمات و دامن زدن به آتش شهوت و هوسرانی‌است . و البته سیستم سرمایه داری‌، ‌در این راه ، از همه گونه وسایل و امکانات موجود، ‌همچون سینما ،‌تلویزیون ،‌مطبوعات مستهجن ، کاباره ها و کافه ها ،‌صحنه های ‌رقص و بی عفتی و نظایر آن نیز استفاده می‌کند. در نتیجه جامعه را به سوی استخدام غرایز جنسی‌ در خدمت همه چیز  و همه کار ، و بالمآل سقوط کامل اخلاقی‌سوق می‌دهد.

در چنان جامعه ای ،‌مفاسدی چون احتکار رباخواری ، کم فروشی‌و رقابت های‌ نامعقول به خصوص د رمیان زنهایی که با تبلیغات وسیع ، خصوصیت افزون طلبی در آنها تقویت شد و حتی حاضرند برای‌دست یافتن به امیال خود به شوهر و خانواده شان نیز خیانت کنند ، از عادی‌ ترین و رایج ترین مفاسد ممکن است .

همچنین ، یکی از پدیده های‌سیستم سرمایه داری‌ وجود و شیوع رشوه خواری‌است اساس و مبنای‌ این پدیده نیز ، در روحیه̾  زیاده طلبی‌و نفع پرستی‌سرمایه داران نهفته است . زیرا سرمایه داران صاحب کارخانه یا بازرگان ، برای انحصاری کردن واردات و صادرات یا محصولات خود و برای در چنگ گرفتن بازار فروش ومصرف ، احتیاج به نیروهای‌دولتی‌و مقامات ذینفوذ دارند و از این رو ،‌برای‌جلب رضایت و موافقت آنها با خواست های‌خود ،‌اقدام  به پرداخت رشوه های‌هنگفت می‌ کنند.

از سوی دیگر ،‌هرگاه ماموران دولت ،‌برای اخذ مالیات ها یا رسیدگی‌به آمار و ارقام ،‌و یا احتمالا رسیدگی‌به وضع کارگران و میزان حقوق و دستمزد و چگونگی‌ بیمه های‌اجتماعی‌و مرخصی‌ها و تعطیلات شان ،‌به کارخانه مراجعه می کنند ، سرمایه داری‌برای‌آن که قوانین را به نفع خود پایمال کند و حقوق کارگران کارخانه و افراد جامعه اش را ضایع سازد ، اقدام به پرداخت رشوه میکند و به این تربیت ماموران دولت را با خود موافق و همراه می‌ سازد. بدین گونه نه تنها رشوه خواری در جامعه شیوع پیدا می کند ، بلکه حق کشی و پایمال کردن حقوق زحمتکشان و محرومان جامعه نیز امری‌ رایج و عادی‌می‌شود .

بدینگونه آنچه در اقتصاد سرمایه داری‌شایع است فساد و فحشا و سقوط اخلاق است و آنچه سعی می شود بکلی‌ از بین برود ،‌ارزش ها‍‍‌ی انسانی‌ و معنوی‌ جامعه است . زیرا سرمایه داری‌ ،‌جر منافع صاحبان سرمایه ، هدف و منظور دیگری ندارد . حتی‌اگر گاهی دیده می‌شود که عوامل اقتصاد سرمایه داری و طرفداران آنها و به خصوص دولت های استعمارگر گامهایی برای ‌کمک به مجروحین ،‌سیل زدگان و زلزله زدگان ،‌ضعفا بیماران و دولت های‌باصطلاح عقب افتاده انجام می‌دهند ،‌از نظر عواطف انسانی‌ و اخلاقی‌نیست. بلکه این نیز به خاطر حفظ منافع است . زیرا از آن بیم دارند که بر اثر فقر و محرومیت ، افراد جامعه تحت تأثیر تبلیغات کمونیستی و غیره قرار گیرند و از این راه خطرگر برای اقتصاد سرمایه داری به وجود بباید.

ناگفته پیدا است دین مقدس اسلام که ارزشهای‌معنوی و انسانی‌را در صدر برنامه̾ زندگی انسان ها قرار می‌دهد و اساسا برای اینکه بشر را در سایه̾ پیمودن راه پیامبران بزرگ خدا و رهبران راستین و تربیت و تهذیب به اوج کمالات انسنی برساند و آنها را به انسانهای واقعی‌تبدیل کند رسالات عظیمی را به عهده گرفته است هرگز اجازه نمی‌ دهد که مسائل اقتصادی مانند مسائل دیگر زندگی‌ با فساد و فحشا ارتباط پیدا کند و با آن سیستم اقتصادی‌که فساد و فحشا یکی از مظاهر آثار آن است مخالفت و مبارزه آشتی ناپذیری دارد .

ادامه دارد

 

[۱]– لازم به توضیح است که اگر در این بحث ها ، مفاسد سرمایه داری‌غربی را بر می شماریم ، دلیل بر چشم پوشی از سیئات اقتصادی مارکسیستی شرق نیست . چنان که در ادامه این گفتار ها ، و نیز در اثناء همین بحث ها ، هرجا لازم باشد ،‌از مفاسد اقتصاد مارکسیستی نیز سخن خواهیم گفت .

 

[۲]– سال پنجم انقلاب الجزایر ، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی‌ ص ۳۹-۳۷

 

[۳]– سال پنجم انقلاب الجزایر، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص ۴۰ــ۴۱

 

18دسامبر/16

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

وحدت

“هدف اسلام است ، استقلال مملکت است ،‌طرد عمال اسرائیل است . اتحاد با کشورهاى اسلامی است ”                                                          ۲۱/۱/۴۳ ـ قم

اگر صد میلیون آدم ،‌صد میلیون رای داشته باشند ،‌نمی توانند کاری بکنند.

“یَدُاللهَ مَعَ الْجَمٰاعَهِ ” قدرت خدا با جماعت یعنی با مسلمانان متحد و یک رأی و یگانه است. اتفاق و اجتماع لازم است ،‌افراد متفرق و متشتت کاری ا زپیش نمی برند ”

(۲۸ ربیع ــ الثانی/ ۱۳۹۰ نجف اشرف )

” امید است شما عزیزان من جشن مرگ استعمار و عمال آن را بزودی بگیرید. اگر ما پیران نبینیم ‌،شما جوانها ببینید. از نیروی لایزال ،‌وحدت نیروی عظیم مسلمانان را خواستارم . ”

۱۹ صفر ۱۳۹۳ ــ‌نجف اشرف

” از جمیع طبقات ایّدهم الله تعالی تقاضا دارم که با حفظ وحدت کلمه ،‌راه را بر دشمنان اسلام که دشمنان بشریت هستند ‌،ببندند ” .                 شعبان ۱۳۹۷ ــ نجف اشرف

” از همه صمیمانه ، با عرض تشکر خواستارم که پیوستگی و وحدت کلمه خود را حفظ و از مناقشات تفرقه انداز احتراز نمایند” .                                 ۱۹/۱۱/۵۶ ــ نجف اشرف

در شکوفایی نهضت هیچ چیز مؤثرتر از وحدت کلمه و ابقاء صفوف مبارزه نخواهد بود” .

۲۵/۷/۵۷ ــ پاریس

 

” برملت شریف ایران است که در هر مسلکی و با هرگروهی هستند ، از اختلاف و نفاق و کارشکنی برای یکدیگر دست بردارند و دشمنان را با وحدت کلمه و اعتصام به حبل الله ، در هم کوبند و نزاع  های شخصی و گروهی را … کنار بگذارند ”    ۱۲/۱/۵۹ ــ تهران

 

” ما در سایه̾ آرامش و وحدت ، می توانیم این کشور را به مقاصد عالیه اسلامی برسانیم و این کشور را از آن ظلمهائی‌ که در طول تاریخ به آنها شده است ، نجات دهیم .”

۲۴/۱/۶۰ ــ تهران

 

 

” برهمه ملت است که وحدت  کلمه را همانطور که تا به حالا بحمدالله حفظ کرده اند ‌،از این به بعد هم حفظ کنند و به حرف مفسدها که برانگیخته از همان ابرقدرتها هستند ، هیچ گوش ندهند ”                                                                ۱۱/۲/۶۰ ــ‌ تهران

 

” شما ببینید به دنبال هفته وحدتی  که “آقای منتظری ” اعلام کردند ، با تمام ارزشها و محاسنی که به دنبال دارد، از حجاز صدائی بلند می شود که جشن گرفتن برای پیغمبر شرک است. ”                                                               ۹/۱۰/۶۰ ــ تهران

 

 

” در خطابه ها و مراسم دینی ، مسلمین را به وحدت کلمه و اتحاد مسیر دعوت نمائید”.

۱۶/۵/۶۱ ــ تهران