Monthly Archives: آوریل 2018

22آوریل/18

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث اسفند ۱۳۶۲ و فروردین ۱۳۶۳

رویدادهای تلخ و شیرین
اسفند ۱۳۶۲ و فروردین ۱۳۶۳ رویدادهای زیادی در حوزه سیاسی و جنگ تحمیلی عراق علیه ملت مسلمان ایران روی داد که می‌توان به تک تک آنها اشاره و به تحلیل این رویدادها پرداخت، ولی در این مختصر به چند رویداد تلخ و شیرین می‌پردازیم.
شاید تلخ‌ترین رویداد این دو ماه شهادت سردار بزرگ و رشید اسلام «محمد ابراهیم همت» باشد، اسفندماه ۱۳۶۲ عملیات خیبر آغاز شد و از سوی دیگر فروردین ماه ۱۳۶۳ نیز انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی با تمامی فراز و نشیب‌های آن برگزار شد و ۲۵ اسفند ۱۳۶۲ نیز سکوی نفتی آسیب دیده نوروز مورد حمله هوایی عراق قرار گرفت که منجر به حریق لکه نفتی سطح آب دریا شد.
اعدام ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده نیز در از دیگر اخبار قابل بررسی این دو ماه است.
آغاز عملیات خیبر
۳ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه با هدف انهدام نیروهای سپاه سوم عراق و با رمز «یا رسول‌الله»«ص» آغاز شد.
عملیات خیبر یکی از مهم‌ترین عملیات‌های جنگ تحمیلی بود که چون در اسفندماه ۱۳۶۲ انجام شد و غالباً در این روزها، خانواده‌های ایرانی برای تحویل سال نو آماده می‌شوند، کمتر به آن پرداخته شده است.
پس از فتح خرمشهر و عقب‌نشینی سراسر ارتش عراق، دشمن برای دستیابی به پدافند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه‌ای که در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت و در مناطق پست، با به کارگیری موانع مصنوعی موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال دشمن از موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان بیشتر بهره می‌گرفت.
عملیات در ساعت ۲۱:۳۰ روز سوم اسفند ۱۳۶۲ با رمز یا رسول‌الله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی چون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره ـ العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در این میان قرارگاه کربلا که در محور زید وارد عمل شده بود، با به دست آوردن کمترین موفقیت موجب بازگشت یگان‌های ارتش به مواضع قبلی خود شد.
در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر مجنون و طلائیه به منظور الحاق و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد؛ بنا به عللی پیشروی انجام نشد. در مقابل، دشمن به‌تدریج خود را بازیافت و پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره ـ العماره گذارد و سپس روی طلائیه متمرکز شد.
در ادامه عملیات، پس از آن که محور زید شکست خورد، لشکر ۱۴ سپاه پاسداران که تحت امر قرارگاه کربلا (ارتش) بود، آزاد شد و به همراه لشکر ۲۷ مأموریت طلائیه را به عهده گرفت. در آن شب نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید.
در این میان، فشار دشمن همچنان ادامه داشت و با آن که محور جاده طلاییه ـ به طول ۶ کیلومتر ـ در اختیار نیروهای خودی بود، لیکن وسعت کم منطقه، مانور از یک سو و آتش انبوه و بسیار زیاد دشمن از سوی دیگر، امکان پیشروی و الحاق با محور جزایر مجنون را ناممکن ساخته بود. به همین خاطر از ادامه عملیات در طلائیه صرف‌نظر و اهداف عملیات خیبر به حفظ جزایر مجنون محدود شد.
بر همین اساس و با توجه به فشارهای دشمن، مرحله سوم عملیات به منظور تثبیت موقعیت خودی در جزایر انجام شد. دشمن که هرگونه حضور نیروهای ایرانی در هور را خطری برای جاده بصره ـ العماره می‌دانست با اجرای آتش شدید و توان پیاده و زرهی می‌کوشید جزایر مجنون را بازپس گیرد. این در حالی بود که نیروهای خودی خسته از چند روز جنگ، نداشتن عقبه نزدیک و نیز عدم حمایت آتش توپخانه، به مقاومت خود ادامه ‌دادند. متقابلاً، دشمن با تمرکز صدها قبضه توپ روی جزایر و بمباران مداوم آنها با هواپیما و نیز دراختیار داشتن عقبه خشکی با واحدهای زرهی خود فشارهای متعدد و طاقت‌فرسایی را وارد ‌ساخت.
به‌رغم وضعیت یاد شده، نیروهای خودی می‌کوشیدند به هر صورت ممکن جزایر را حفظ کنند. براین اساس، سپاه پاسداران با تمام استعداد خود برای دفع تهاجم دشمن و حفظ جزایر در آنجا استقرار یافت.
نهایتاً دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیر قابل تصور و پیش‌بینی مشاهده می‌کرد، به‌تدریج از بازپس‌گیری جزایر ناامید شد و به تحکیم مواضع پدافندی خود مبادرت ورزید.
عملیات خیبر که به آزادسازی منطقه‌ای به وسعت ۱۰۰۰ کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلائیه انجامید، موجب افزایش عزم بین‌المللی برای کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق شد؛ به گونه‌ای که از تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۲ (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۶۳ تعداد ۴۷۴ طرح صلح از سوی ۵۴ کشور مختلف جهان ارائه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ قطعنامه ۵۵۲ خود را در مورد پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب کرد. این در حالی بود که هیچ‌یک از قطعنامه‌ها و طرح‌های مذکور نظر ایران را تأمین نمی‌کرد.
همچنین در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تأثیر تجهیزات دریایی و آبی ـ خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت‌های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود یعنی لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان‌های دریایی برای انجام عملیات‌های آبی ـ خاکی آگاه شد.
این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه‌های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات‌های بدر، والفجر۸، کربلا۳، ۴ و ۵ و نیز زمینه‌ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.(۱)
«همت» به شهادت رسید
۱۷ اسفند ۱۳۶۲ محمدابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله«ص» در منطقه عملیاتی خیبر به شهادت رسید. وی که پیش از فرماندهی این لشکر در تأمین امنیت کردستان و نبرد با ضد انقلاب آن منطقه نقش اساسی داشت هنگام شهادت ۲۸ ساله بود.
با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب اسلامی، شهید محمدابراهیم همت فعالیت‌های سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیستند که به‌سادگی از یاد مردم شهر و اعضای خانواده و دوستانش محو شود.
وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پرونده سنگینی از ابراهیم به دست آمد.
در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تأیید نقش فعال او در صحنه تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم می‌خورد که در صورت شکست انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده می‌شد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله بزنند.
شهید همت پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیت‌ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسئولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و به فعالیت‌های خود بعد تازه‌ای بخشید.
همت به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسئولیت روابط عمومی سپاه آنجا را به عهده گرفت. او پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان به مکه مشرف شد.
وی با شهادت ناصر کاظمی به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.
با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله«ص» را به عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.
در عملیات مسلم‌بن‌عقیل«ع» و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول«ص»، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی‌مانگا هرگز از یادها محو نمی‌شود.
اوج حماسه‌آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهره مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.
سرانجام، محمدابراهیم همت ۱۷ اسفند سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به شهادت رسید.
برگزاری دومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی
۲۶ فروردین ۱۳۶۳ انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار شد.
در آستانه انتخابات مجلس دوم شورای اسلامی گروهک‌های ضدانقلاب و معاند به دلیل رد صلاحیت نامزدهای خود از سوی شورای نگهبان بازی جدیدی را آغاز کردند. در مجلس اول به دلیل عدم حضور شورای نگهبان در روند برگزاری انتخابات، اعضای گروهک‌های ضد انقلاب و معاند حضور چشمگیری داشتند، در این راستا اعتبارنامه برخی از منتخبین به دلیل افشای اسنادی در رابطه با ساواکی بودن و ارتباط آنان با آمریکا رد شد و از سوی دیگر گروهی نیز توانستند اعتبارنامه بگیرند و در طول فعالیت خود به همراهی با ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور بپردازند و برای نظام اسلامی چالش‌های بزرگی ایجاد کنند.
در اوایل آبان ۱۳۶۲ نهضت آزادی بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن از مردم خواسته شده بود که در سمیناری تحت عنوان آزادی انتخابات شرکت کنند.
در همان زمان میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر در مصاحبه با خبرنگاران به تشکیل کمیته «آزادی انتخابات» واکنش نشان داد و از آن به عنوان پررویی یاد کرد.
میرحسین موسوی در پاسخ به این سئوال که، «در اواخر سال جاری انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود. از هم‌اکنون دشمنان خارجی انقلاب اسلامی و همچنین جریانات انحرافی در داخل کشور سعی در مخدوش جلوه دادن این انتخابات دارند. تحلیل شما از این مسائل چیست و به‌طورکلی انتخابات آینده مجلس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟» اظهار داشت: «بنده به عنوان نخست‌وزیر یقین دارم مردم از انتخابات چون همیشه استقبال خواهند کرد و دولت موظف است که شرایط اجرایی لازم را برای برگزاری هر چه بهتر این انتخابات به عمل آورد.»
وی در ادامه افزود: «مسئله لیبرال‌ها روشن است. آنها چون یقین پیدا کرده‌اند که مردم بدان‌ها رأی نخواهند داد برای آمریکا غذا تهیه می‌کنند، ولی بنده به حضرات اطمینان می‌دهم که اگر آنها جرئت کنند رأی خود را خواهند داشت و ما آن را به مردم اعلام خواهیم کرد و اگر واقعاً مردم به آنها رأی دادند، ما به این رأی احترام خواهیم گذاشت.»
نخست‌وزیر وقت ادامه داد: «در عین حال بنده این اخطار را مجبور هستم بکنم که شعار تأمین آزادی برای انتخابات نمی‌تواند در هنگامه جنگ به عنوان وسیله‌ای جهت تضعیف جبهه‌ها به کار گرفته شود و واقعاً بنده از این همه پررویی متعجبم!»(۲)
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی نیز در اظهاراتی اقدام نهضت آزادی برای برگزاری میتینگ «آزادی انتخابات» را حیله‌های یک جریان شکست‌خورده نامید و گفت: «یک جریانی که یک جریان مختومی (شکست‌خورده و پایان‌یافته) است در نهضت آزادی به خاطر سوابق دولت موقت، به خاطر چیزهای دیگر می‌آید یک حیله‌هایی می‌زند که روح ما اصلاً با آن حیله‌ها سازگار نیست. آنها مثلاً در انتخابات فکر می‌کنند رأی کافی ندارند. حالا اگر وارد انتخابات بشوند به‌طور عادی شکست می‌خورند. می‌آیند یک حیله‌ای می‌زنند که با این حیله همه ‌چیز را خراب کنند.»
وی ادامه می‌دهد: «مدتی پیش آقای بازرگان یک‌جوری در حرف‌هایشان صحبت می‌کردند که آزادی نیست… بعد حالا همین انتخابات که مثلاً شش ماه یا چهار ماه دیگر که باید تبلیغات شروع شود، چیزی اعلام می‌کنند به نام «سمینار تأمین آزادی انتخابات»… اینها همه حساب شده است، یعنی آدم این‌جوری درمی‌افتد آن‌ هم با یک حکومت… تأمین آزادی یعنی در یک جا آزادی نیست و اینها می‌خواهند آزادی را تأمین کنند. خود این کار مفهوم مخالف دارد. خوب وزارت کشور اجازه نمی‌دهد. آنها آن‌طرف قضیه را می‌گیرند.»(۳)
به هر حال انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی در فروردین ماه ۱۳۶۳ برگزار ‌شد و در این مجلس نیز آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس و نائب رئیسان محمد یزدی، مهدی کروبی و محمدمهدی ربانی املشی بودند.
در انتخابات مجلس دوم شورای نگهبان بنا به وظیفه قانونی خود بر روند برگزاری انتخابات نظارت کرد. عدم احراز صلاحیت نامزدهای جریان معارض با انقلاب از جمله اعضای نهضت آزادی در این راستا صورت گرفت و این جریان به روند قانونی با این عنوان که انتخابات آزاد نیست اعتراض کرد. این اعتراض در حالی صورت می‌گرفت که در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی از میان ۱۵۹۲ نفر نامزد انتخابات تنها صلاحیت ۲۶۶ نفر از داوطلبین احراز نشد که درصد رد صلاحیت شده‌ها ۱۶٫۷۱ درصد ثبت‌نام‌کنندگان بود. از تعداد ۱۳۲۶ نفر نامزد تأیید صلاحیت شده نیز ۱۱۵ نفر اعلام انصراف کردند(۴) و این خود نشان می‌دهد که تعداد بسیار اندکی به دلایل قانونی رد صلاحیت شده و ادعای آزاد نبودن انتخابات ادعای غرض‌ورزانه‌ای بود.
در این انتخابات کاندیداهای جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی اکثریت آرا را از آن خود کردند و به پیروزی قاطع در انتخابات دست یافتند.
دوره‌ دوم مجلس شورای اسلامی زمانی تشکیل شد که تجربه یک دوره مجلس در جمهوری اسلامی را دراختیار داشت.
انزوای سیاسی لیبرال‌ها و یکدست بودن اکثریت نمایندگان مجلس به لحاظ اعتقاد به ولایت‌فقیه از جمله ویژگی‌های این دوره از مجلس است. همچنین در این دوره از مجلس، اختلاف سلیقه بین نیروهای مذهبی منجر به ایجاد شکاف و اختلاف در بین آنان و مقدمه‌ای شد تا بعدها جناح‌های مشهور به «چپ» و «راست» از دل این اختلافات ظهور کنند. از این جهت مطالعه‌ عملکرد و اقدامات مجلس دوم اهمیت می‌یابد.
در این دوره از مجلس، مسئله رأی اعتماد به نخست‌وزیری مهندس موسوی پیش آمد که به قضیه‌ مشهور «۹۹ نفر» منجر شد و باز در همین دوره بررسی نقش و عملکرد حزب جمهوری اسلامی و به‌ویژه تعطیلی فعالیت‌های حزب و نیز نقش جامعه‌ روحانیت مبارز و اختلاف درون آن که باعث پیدایی «مجمع روحانیون مبارز» شد، حائز اهمیت است.
از سوی دیگر مسئله‌ اصلی کشور در مجلس دوم جنگ و اداره‌ آن بود. حمایت‌های گفتاری و عملی نمایندگان در لزوم دفاع از کشور، حضور در مناطق جنگ‌زده و تشویق مردم به مقاومت بیشتر و وضع قوانین جنگی و نظامی، وقت زیادی از مجلس دوم را به خود اختصاص داد. همچنین تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که در اثر اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان به ‌وجود آمد، به اهمیت این دوره می‌افزاید.
حمله هوایی عراق به سکوی نفتی آسیب‌دیده نوروز
۲۵ اسفند ۱۳۶۲ سکوی نفتی آسیب‌دیده نوروز مورد حمله هوایی عراق قرار گرفت که منجر به حریق لکه نفتی سطح آب دریا شد.
در ۵ فروردین ۱۳۶۳ نیز حمله بالگردهای عراقی به یکی دیگر از سکوهای منطقه نوروز، باعث آتش‌سوزی و نشت روزانه ۵ هزار بشکه نفت به دریا شد. کارشناسان پس از کُند شدن میزان نشت در خرداد ۱۳۶۴ موفق به بستن چاه و خاموش کردن آتش شدند.
این عملیات ۹ شهید برجای گذاشت. این حادثه باعث نشت ۷۳۳ هزار بشکه نفت خام به دریا شد. در مجموع این حوادث ۸۰ میلیون بشکه نفت وارد آب‌های خلیج‌فارس شد.
اعدام ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده
۷ اسفند ۱۳۶۲ ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده به جرم شرکت در عملیات براندازی و جاسوسی برای بیگانگان به حکم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش اعدام شدند.
دادستانی انقلاب اسلامی ارتش با صدور اطلاعیه‌ای اسامی اعدام شدگان را این گونه اعلام کرد: بهرام افضلی، حسن آذرفر، شاهرخ جهانگیری، خسرو لطفی، محمد بهرامی‌نژاد، فرزاد جهاد، غلامرضا خاضعی، ابوالفضل بهرامی، هوشنگ عطاریان و بیژن کبیری.(۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ عملیات خیبر، دانشنامه رشد.
۲ـ کیهان، ۸ آبان ۱۳۶۲.
۳ـ هاشمی رفسنجانی: سخنرانی‌های سال ۱۳۶۲، دفتر نشر معارف انقلاب، صص ۴۹۱-۴۹۲٫
۴ـ مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، تاریخ انقلاب اسلامی(۸ ) مجلس شورای اسلامی(۱)؛ دوره‌های اول و دوم و سوم، ص ۱۵۹٫
۵ـ کیهان، ۷ اسفند ۱۳۶۲، صفحه ۳٫

سوتیترها:

۱٫
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی حاج همت در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی‌مانگا هرگز از یادها محو نمی‌شود. اوج حماسه‌آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، اوتمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهره مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.

۲٫
انزوای سیاسی لیبرال‌ها و یکدست بودن اکثریت نمایندگان مجلس دوم به لحاظ اعتقاد به ولایت‌فقیه از جمله ویژگی‌های این دوره از مجلس است. همچنین در این دوره از مجلس، اختلاف سلیقه بین نیروهای مذهبی منجر به ایجاد شکاف و اختلاف در بین آنان و مقدمه‌ای شد تا بعدها جناح‌های مشهور به «چپ» و «راست» از دل این اختلافات ظهور کنند. از این جهت مطالعه‌ عملکرد و اقدامات مجلس دوم اهمیت می‌یابد.

۳٫
در این دوره بررسی نقش و عملکرد حزب جمهوری اسلامی و به‌ویژه تعطیلی فعالیت‌های حزب و نیز نقش جامعه‌ روحانیت مبارز و اختلاف درون آن که باعث پیدایی «مجمع روحانیون مبارز» شد، حائز اهمیت است.

22آوریل/18

سینمای اجتمایی خانوادگی ایران

تاریخ سینمای ایران (قسمت۳۰)

پیشگفتار:

در بیست و نه قسمت گذشته، تحلیلی مختصر از فیلم‌های سینمایی ایران تا بخشی از فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۹ ارائه گردید. در قسمت‌های ۲۸ و ۲۹ جمعاً سی فیلم از فیلم‌های به نمایش درآمده در سال ۶۹ مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این قسمت هفده فیلم باقیمانده آن سال معرفی و نقد می‌گردند. جمع فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۹ معادل ۴۷ فیلم بود.

ج) فیلم‌های اجتماعی، خانوادگی

۳۱- رنوتهران ۲۹: تهیه کننده و کارگردان: سیامک شایقی. فیلمنامه: خسرو دهقان (هم اکنون یکی از منتقدین معروف سینمایی). بازیگران: پرویز پورحسینی، فرزانه کابلی، فرخ‌لقا هوشمند، مهدی فخیم‌زاده، خسرو امیرصادقی، حسین سرشار.

قصه زندگی زن و شوهر طبقه متوسط شهری و مشکلات آنها را به تصویر می‌کشد. از دهه ۵۰ و بویژه پس از انقلاب اسلامی قشر متوسط شهری توسعه زیادی در کشور یافت و فرمی از زندگی پردردسر اما نسبتاً قابل قبول به لحاظ مادی ولی زاویه‌دار با آرمان‌های اخلاقی و اسلامی مطلوب در شهرهای متوسط و بزرگ گسترش یافت. ویژگی این زندگی کار کردن زن و شوهر برای تأمین مخارج زندگی مصرفی، چشم هم چشمی، فرزند کم (معمولاً دوتا)، ارتباط کم با فامیل و همسایه‌ها می‌باشد.

۳۲- سفر جادویی: کارگردان و فیلمنامه نویس (به اتفاق ایرج کریمی): ابوالحسن داوودی. تدوین: حسن حسندوست (هم اکنون کارگردان). بازیگران: اکبر عبدی، آزیتا حاجیان، فرهنگ مهرپرور، مجید مسافرچی، حسین محب‌اهری، سعید شیخ‌زاده.

از زمان‌های گذشته آدمی دریافته که می‌توان بسیاری از مشکلات و معضلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در قالب داستان یا افسانه و یا به زبان حیوانات بیان نمود. هدف از این کار شیرین نمودن پیام و حذف تلخی‌های نصیحت و پند است که معمولاً انسان‌ها بویژه کودکان را به مقاومت می‌کشاند. در کنار روش‌های فوق، نوع دیگری از ارائه پیام‌های اخلاقی و آموزشی، سفرهای تخیلی به گذشته یا آینده می‌باشد که در همه فرهنگ‌ها مورد استفاده بوده است. داستان معروف (ده هزار فرسنگ زیر دریا) اثر «ژول ورن» یا قصه‌های کلیله و دمنه در ادبیات کهن فارسی نمونه مشهور این گونه اندرزگویی است.

در این فیلم کودکان با سفر تخیلی در نقش پدران و مادران ظاهر می‌شوند و عملاً با دشواری‌های زندگی روزمره و دغدغه‌های بزرگسالان برای تربیت و آینده کودکان و ملاحظات مصلحت‌اندیشانه برای آنان آشنا می‌شوند، هرچند درک این مطلب برای آنان دشوار و بعضاً ناممکن جلوه می‌کند.

۳۳- شب‌های زاینده‌رود: فیلمنامه‌نویس، تدوین‌گر و کارگردان: محسن مخملباف. بازیگران: منوچهر اسماعیلی، مژگان نادری، همایون مکملی، پروانه گوهرانی، محسن قاسمی، مهرداد فرید.

یک استاد دانشگاه در اثر تصادف فلج شده و روحیه خود را از دست داده و مأیوسانه دست از کار و زندگی و فعالیت کشیده و به انزوا پناه برده است. تلاش‌های اطرافیان برای بازگشت وی به زندگی معمولی بی‌فایده بود تا زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی می‌رسد و فضای پر نشاط اجتماعی ایران شور و هیجان تلاشگری و شادی را در وی زنده می‌کند. همان‌طور که در بخش‌های گذشته اشاره شده است، محسن مخملباف از سینماگران علاقه‌مند به انقلاب اسلامی و با استعداد بود که به علت ضعف ادراک درست از مناسبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع ظرفیت فهم تحولات جامعه و هضم آنها را نداشت و از ریل تعادل خارج شد و هم‌اکنون همکاری گسترده‌ای با محافل صهیونیستی، بهائیان و دشمنان اسلام دارد و حتی به ساخت فیلم‌های غیراخلاقی هم کشیده شده است.

۳۴- عروس: کارگردان: بهروز افخمی. فیلمنامه: علیرضا داوودنژاد و بهروز افخمی. تهیه کننده: سیدضیاء هاشمی. بازیگران: ابوالفضل پورعرب، نیکی کریمی، فرحناز منافی طاهر، عباس امیری، منصور والامقام، علی سجادی حسینی، رقیه چهره‌آزاد.

جوانی که به علت تنگدستی از طرف پدر و خانواده دختر مورد علاقه‌اش مورد بی‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفته است، سرانجام با اصرار و تلاش فراوان موفق به عقد و عروسی می‌شود. آنها که برای ماه عسل عازم شمال هستند در جاده با موتورسواری تصادف می‌کنند و به علت لجبازی مجروح را در جاده رها می‌کند و علیرغم مخالفت شدید دختر به راه خود ادامه می‌دهد و به شمال می‌رود. او که وضعیت روحی آشفته و نامناسبی دارد و همسر متعرض خود را هم کتک زده است به سراغ یکی از دوستان خود می‌رود و در منزل او ساکن می‌شود ولی صبح که بیدار می‌شود همسر خود را نمی‌بیند. با عصبانیت به تهران برمی‌گردد و به سراغ پدر دختر که بارها او را تحقیر کرده بود می‌رود تا از وی انتقام بگیرد. آنجا متوجه می‌شود که دختر به تهران برنگشته و به بیمارستان‌های شهر نزدیک محل تصادف رفته تا به مجروح رسیدگی کند.

۳۵- شب بیست‌و‌نهم: کارگردان: حمید رخشانی. تهیه کننده (با مشارکت منصور حیدری) و فیلمنامه‌نویس: حمید رخشانی. بازیگران: حسین گیل، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، مرجانه گلچین (هم اکنون بازیگر سریال‌های طنز)، رضا رخشانی، آنیک شفرازیان، حسین شهاب، امیر معاون‌زاده.

سیطره سنت‌های دیرین بر مناسبات خانوادگی مانند عقد دختر و پسر در کودکی برای ازدواج در آینده، هراس از شبح‌های خیالی خیال‌پردازانه، شایعات آسیب‌آفرین مانند زلزله احتمالی خمیرمایه داستان فیلم برای همراه کردن تماشاگر در یک داستان عامه‌پسند شده است. فیلم به زندگی مردم عادی و فراز و فرودهای آن می‌پردازد.

۳۶- فرماندار: کارگردان و تهیه کننده: سیدمرتضی مسائلی. فیلمنامه: محسن مخملباف. بازیگران: احمد شبکه‌ساز، اکبر تشکری نیا، شهره علیشاهی، محمدرضا نظری، نرجس بصیرت.

ارزیابی و بررسی عملکرد فرماندار یکی از شهرها توسط گروه تحقیق تلویزیون، استخوان‌بندی داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. صحبت با همکاران موافق و مخالف و مردم عادی کوچه و بازار و اظهارنظرات متفاوت درباره مدت کوتاه مسئولیت فرماندار بیانگر اوضاع و حکمرانی آن مسئول دولتی است. همان‌طور که دیده می‌شود فیلم برای کاهش هزینه تولید از بازیگران آماتور بهره گرفته است.

۳۷- شکار خاموش: کارگردان و فیلمنامه‌نویس تدوین‌گر: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه (همسر مهدی هاشمی)، علیرضا خمسه، سیروس گرجستانی، سام قریبیان، فرخ‌لقا هوشمند، فرهاد حمیدی.

داستان فیلم به زندگی سخت شکاربانان وظیفه‌شناس و درگیری پیوسته آنان با شکارچیان غیر قانونی و فاسد می‌پردازد. برخوردهای طنزآمیز خانم معلم تازه وارد به روستا با شکاربان که از خود بسیار راضی است لحظات شادی را فراهم می‌آورد. فیلم در مجموع ترکیبی از طنز و وظیفه‌شناسی و جدیت در مسئولیت است. کیومرث پوراحمد کارگردان خوبی است که عمده آثارش بجز سریال (قصه‌های مجید) عمدتاً ناظر به آثار مردم پسند است. در عین حال او تلاش نموده که فاصله خود با فیلمسازان معمولی را حفظ کند. او می‌توانست با نگاه مثبت‌تر نسبت به فرهنگ مردم آثار بهتری عرضه کند.

۳۸- گالان: کارگردان و فیلمنامه‌نویس (به اتفاق عبدالله جوانبخش) امیر قویدل. تدوین‌گر: حسن حسندوست (هم اکنون کارگردان). بازیگران: جمشید مشایخی، بهزاد جوانبخش، فاطمه نوری، ولی الله شیر اندامی، سعید شیخ‌زاده، جلال مقدم.

مردی که سوار کار برجسته‌ای است از اسب سقوط کرده و مصدوم می‌شود. با این واقعه او روحیه‌اش را از دست داده و متزلزل می‌شود. فرزند جوانش نگهداری از او و تقویت روحیه آسیب‌دیده پدر را بر عهده می‌گیرد و آرام آرام زندگی عادی را به وی برمی‌گرداند. مرحوم قویدل کارگردان خوبی بود و ضمن شناخت درست از مدیوم سینما آثار هدفدار و مثبتی عرضه نموده که هم مورد استقبال عمومی قرار گرفت و هم بی‌هدفی معمول بسیاری از آثار را نداشت.

۳۹- مجنون: تدوین‌گر، فیلمنامه‌نویس و کارگردان: رسول ملاقلی‌پور. بازیگران: مسعود کرامتی، پرستو گلستانی، بهزاد بهزادپور، رضا خندان، صدیقه کیانفر، پری امیرحمزه.

جوانی به علت علاقه‌ای که به دختر مورد نظرش دارد، اما با مخالفت پدر دختر مواجه شده است به هر دری می‌زند که نظر او را جلب کند. جوان مریض است و پول درمان خود را ندارد و این بهانه، حربه قدرتمندی در دستان پدر دختر است. جوان برای بدست آوردن هزینه معالجه می‌پذیرد که در کار یک بمب‌گذاری مشارکت کند، در حالی که می‌داند این کار جنایت است. مدتها با وجدان خود کلنجار می‌رود تا سرانجام از این کار پشیمان می‌شود. او گرچه تحت تعقیب قرار می‌گیرد اما می‌داند که از یک مهلکه نجات یافته است.

۴۰- گروهبان: کارگردان: مسعود کیمیایی، فیلمنامه‌نویس: مسعود کیمیایی و کامبوزیا پرتوی. تدوینگر: مسعود کیمیایی. بازیگران: احمد نجفی، شاهد احمدلو، گلچهره سجادیه، حسین ملکی، سعید پیردوست.

یک گروهبان که مدتی از زادگاهش دور بوده در کمال ناباوری اهالی برمی‌گردد. زادگاه او نزدیک مرز ایران و آذربایجان شوروی سابق است. همسر او اهل روسیه است. گروهبان قبل از اعزام به جنگ، زمینی را با قولنامه عادی خریداری کرده که هم اکنون پس از بازگشت قیمت آن بسیار بالاتر رفته است و فروشنده حاضر نیست زمین را با قیمت سابق به گروهبان تحویل دهد. گروهبان برای متقاعد کردن فروشنده به رئیس پاسگاه که هم اکنون استوار بازنشسته‌ای است، مراجعه می‌کند.

۴۱- ملک خاتون: کارگردان: حسن محمدزاده. بازیگران: جمشید مشایخی، هما روستا، مهرانه مهین‌ترابی، خسرو دستگیر، سعید عباسی.

زنی که همسرش را از دست داده، تصمیم می‌گیرد به روستای زادگاهش برگردد. او که دارای سه فرزن است برای ادامه زندگی خود و فرزندانش تلاش زیادی می‌کند و برای این منظور شغل پدرش را که رنگرزی بوده است دنبال می‌کنند. هرچند فعالیت این زن، رقابت سایر کارگاه‌های رنگرزی و قالی‌بافی را باعث می‌شود اما در نهایت رشد تولید فرش و مواد اولیه آن را رقم می‌زند.

۴۲- نوبت عاشقی: فیلمنامه‌نویس، تدوینگر و کارگردان: محسن مخملباف. بازیگران: عبدالرحمن یالمای، اکن تویج، شیوا گرده، جلال خسروشاهی.

داستان فیلم معمای کشته شدن مردی را روایت می‌کند که در پارک جنگلی به همراه زنی دیده می‌شود. شوهر زن که قاتل مرد است در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم می‌شود. پایان فیلم با سه روایت متفاوت ارائه می‌شود که پایان ویژه‌ای را جلو چشم تماشاچی به نمایش می‌گذارد.

۴۳- نقش عشق: محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: شهریار پارسی‌پور. بازیگران: جهانگیر الماسی، فریبا کوثری، حسین محجوب، هرمز سیرتی، الیزا جوهری، مرحوم منوچهر حامدی، مهری مهرنیا.

دو دانشجو که مشغول بازدید از موزه هستند، به تابلوی بدون امضایی برخورد می‌کنند که نظر آنها را جلب می‌کند، آنها کنجکاو می‌شوند که خالق تابلو را بیابند. در جریان کشف خالق تابلو آنها درگیر عشق و ناکامی می‌شوند.

۴۴- همه یک ملت: کارگردان: حسین مختاری. بازیگران: مجید جعفری، اکرم محمدی، گوهر خیراندیش، توران مهرزاد، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش) و محمود عزیزی.

مردی که در یک روز طوفانی برای آوردن دکتر جهت وضع حمل همسرش به شهر رفته زمانی به بیمارستان می‌رسد که مردم در حال تظاهرات دوران انقلاب اسلامی هستند. او در آن تظاهرات مجروح، دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم می‌شود. او در زمانی از زندان آزاد می‌شود که انقلاب به پیروزی رسیده و همه چیز دگرگون شده است.

د) فیلم‌های کودک و نوجوان

۴۵- علی و غول جنگل: کارگردان: مرحوم مسعود رسّام، بیژن بیرنگ. فیلمنامه‌نویس و تهیه کننده: مسعود رسّام، بیژن بیرنگ. بازیگران مهدی هاشمی، غلامحسین لطفی، مرحومه حمیده خیرآبادی، اصغر همّت

شایع شده که پدر و مادر علی نوجوان توسط یک مرد جنگلی کشته شده‌اند. یک روز علی که دنبال شکارچیان می‌رود، اسیر مرد جنگلی می‌گردد. او به‌تدریج در‌می‌یابد که مرد جنگلی قاتل پدرش نیست و پهلوان دوره‌گردی قاتل است.

۴۶- شهر خاکستری: کارگردان: حسن هدایت. بازیگران: مجید مظفری، علی شعاعی، مهناز انصاریان، اصغر زمانی، حسین ملکی، اکبر دودکار.

داستان زندگی کودکان بی‌سرپرست و حوادث بی‌پایان زندگی آنان و ارتباط آن با جمعیت زیاد، معضل اصلی از دیدگاه سازنده و کارگردان فیلم است. البته فیلم مناسب دورانی بود که تبلیغات فرزند کمتر زندگی بهتر همه‌جا دیده می‌شد. حسن هدایت با کارگردانی سریال (کارآگاه علوی) به شهرت رسید. این سریال در دوران خود مخاطبان زیادی را عصرهای جمعه پای تلویزیون نشاند. هدایت در اواسط دهه‌ هشتاد سری دوم کارآگاه علوی را برای تلویزیون ساخت که علیرغم یادآوری نوستالژیک، موفقیت سری اول را نداشت.

۴۷- سکوت: کارگردان: علی سجادی حسینی. بازیگران: ناصر هاشمی، جواد هاشمی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد، غلامرضا فرامرزیان.

در مسابقه پایانی فوتبال مدرسه فرزند مستخدم مدرسه مصدوم و از بازی محروم می‌شود. وی که در بازی‌های قبلی حضور داشته، بسیار غصه دارد و ناراحت عدم حضور در رقابت آخر است. پس از کش و قوس‌های فراوان سرانجام، ناظم مدرسه اعضای تیم‌ها را از مصدومیت فرزند مستخدم آگاه می‌کند و آنها می‌پذیرند که مسابقه را پس از بهبودی آن نوجوان عملی کنند. پیام فیلم توصیف جوانمردی وعزت‌نفس حتی در موقعیت‌های دشوار تصمیم‌گیری است.

(مآخذ: نشریات سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، جلد سوم جمال امید)

22آوریل/18

رضاخان قلدر از قلّه‌ی قدرت تا باتلاق ذلت

حکومت رضاخان و فرجام خودکامگی او

 

پادشاهی رضاشاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران نظام پهلوی بود. او با محوریت انگلستان، نیروهای قزاق را برای اشغال تهران گسیل داشت و در کودتای اسفند  ۱۲۹۹ نقش محوری داشت و از آن پس خود با فریب و تطمیع و تهدید زمینه سلطنت خویش را فراهم ساخت و در سال ۱۳۰۴ در قامت یک مزدور انگلستان، بر تخت پادشاهی نشست و تا سال ۱۳۲۰ برای ملت مسلمان ایران  به عنوان یک حاکم قلدر تمام عیار ظاهر و به رضاخان قلدر مشهور شد.

امام خمینی(س) در بیانات خود مدرس را بیش از هر عالم دیگر می‌ستود و او نقش عمده‌ای در تکوین شخصیت سیاسی امام داشت. امام خمینی درباره ایشان می‌فرماید: «مرحوم مدرس را هم دیده بودم. او هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم، در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهى، رضا خان قلدر ایستاد و در مجلس بود.»

انحراف در حرکتی عدالت‌خواهانه

در جهان اسلام، نخستین کشوری که نهضت مشروطه را به صورت پایدار تجربه کرد، ایران بود. این خیزش دینی و مردمی با انگیزه‌ عدالت‌خواهی، مبارزه با ستم و برنتابیدن منکرات صورت گرفت و از نقاط عطف تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران به شمار می‌رود که در نتیجه تجربه‌های مداوم جامعه اسلامی این سرزمین برای حفظ عزت، سربلندی و استقلال شکل گرفت. استعمارگران روسی و انگلیسی از آنجا که عمیق‌تر شدن این خروش را به زیان خود می‌دانستند، برای مهار و منحرف کردن آن تلاش‌های وسیعی را به کار بردند. آنان در هیئت حاکمه نفوذ کردند و موفق شدند دولت‌هایی وابسته به خود را از میان افراد مستبد تشکیل دهند. سعدالدوله، عین‌الدوله و وثوق‌الدوله، نخست‌وزیرهایی بودند که توسط بیگانگان تحمیل شدند.

بیگانگان از مجلس دوم تلاش کردند برای تأمین منافع خود در این نهاد قانونی نفوذ نمایند و شرایط را برای ورود نمایندگان وابسته به خود در مجلس شورای ملی هموار کردند، وجود این عناصر در پارلمان، مانع از استمرار انقلاب و انجام اصلاحات مناسب شد، بعد از پیروزی نهضت مشروطه و تأسیس مجلس، عناصر صادق و خوش‌فکر که در برابر استبداد و استکبار سازش‌ناپذیر بودند و عمده‌ترین آنان را علما و روحانیان مبارز و مقاوم تشکیل می‌دادند با مشاهده انحراف هیئت حاکمه و عقیم ماندن تلاش‌ها در مجلس، از ادامه نبرد دست نکشیدند و کوشیدند حرکت‌های اصیلی را برای بازگردانیدن انقلاب به سرچشمه‌های ناب، آغاز کنند.

با گسترش این قیام‌ها، قوای اجانب برای در هم پاشیدن و سرکوب کردن آنها، با حاکمان ایران تبانی کردند. در این میان عده‌ای روشنفکر غرب‌زده در صحنه‌های سیاسی حاضر شدند و برای ایجاد انحراف در جنبش مذکور نیرنگ‌هایی را اجرا و سعی کردند صبغه مذهبی این انقلاب را کم‌رنگ جلوه دهند و بین دین و سیاست تفکیک قایل شوند و رفته‌رفته روحانیت آگاه و بیدار را که در صف مقدم این خروش مقدس قرار داشتند، منزوی کردند.(۱)

امام خمینی فرموده‌اند: «در جنبش مشروطیت علما در رأس بودند؛ اما از آن طرف عمال قدرت‌های خارجی در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که به قول آنها می‌توانند، یعنی فرنگ رفته‌ها و غرب‌زده‌ها و شرق‌زده‌ها و کردند آنچه را کردند، یعنی اسمش مشروطه بود، واقعیتش استبداد. استبداد ظلمانی. مشروطه اسم بی‌مسمایی بود. گفته می‌شد ما مجلس داریم و مشروطه‌خواه هستیم؛ لکن استبداد به تمام معنای خودش حکومت می‌کرد. روحانیت به‌کلی از صحنه خارج و به انزوا کشیده شد و دست قلدران و غرب‌زدگان باز شد. به دنبال خروج روحانیان و یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشری، از دخالت [در امور] کناره گرفتند و یا برکنارشان کردند.»(۲)

آشفتگی‌های پس از مشروطه

انقلاب مشروطه به جای رسیدن به فضایی آرام و امن، مسیری آشفته و آمیخته به هرج و مرج را پیمود و رقبا رفتارهای بی‌قاعده و خودسرانه‌ای را از خود بروز دادند. عده‌ای روشنفکر خودباخته و شیفته غرب، آزادی واقعی را با لجام گسیختگی یکی گرفتند و گمان کردند در فضای جدید از قید هرگونه مقدرات و موازین رها شده‌اند، مطبوعات چنان رفتار می‌کردند که گویی هیچ‌گونه حد و مرزی برای بیان دیدگاه‌های آنان وجود ندارد.  آنها هیچ‌گونه احساس مسئولیت اجتماعی از خود نشان نمی‌دادند و در توسل به آزادی گاهی زننده‌ترین لحن‌ها را درباره‌ شخصیت‌ها به کار می‌بردند، ناآرامی، طغیان و راهزنی فزاینده در گوشه و کنار کشور جریان داشت. در مرکز حکومت تروریسم حاکم بود و حکومت مرکزی برای اداره کردن امور فاقد هرگونه قدرت و ابزارهای لازم بود.(۳)

در آشفتگی‌های بعد از حرکت مشروطه، ابرقدرت‌ها نقش اساسی داشتند. روس‌ها بخش وسیعی از مناطق شمالی و مرکزی ایران را در اختیار داشتند و نواحی جنوبی و جنوب شرقی نصیب انگلیسی‌ها شد. نیروهای نظامی روسیه و دولت عثمانی برای تصرف نواحی شمال غربی ایران با یکدیگر درگیر شدند، حاصل این جنگ قحطی و از بین رفتن هزاران ایرانی بود. در پی این اشغال و تجاوز و عوارض ناشی از آن، جریان‌های هرج و مرج‌طلب و فروپاشنده بار دیگر هم در مرکز و هم در دیگر نقاط پدید آمدند و در واقع ناآرامی‌های مورد اشاره را متفقین رقم زدند.(۴)

در این میان بیگانگان و اعوان و انصارشان چنین اشاعه دادند که پایان دادن به چنین آشوب‌هایی ضرورت دارد؛ اما سیاستمداران سنتی و مشروطه‌خواه از بهبود بخشیدن به وضع کشور ناتوانند. از سوی دیگر رضاخان سخت درگیر استوار کردن نیروهای تحت امر خود بود و از بودجه‌های رو به‌ رشد قانونی و غیرقانونی برای بهبود کمی و کیفی نفرات، تسلیحات سازمان و آموزش، بهره‌برداری می‌کرد. در عین حال با سیاستمداران هم روابط دوستانه‌ای برقرار می‌کرد و خود را به‌عنوان یک واسطه‌ سیاسی با اهداف خیرخواهانه نشان می‌داد و چنین وانمود می‌کرد که برای حفظ نظام و انضباط، بی جایگزین است. همچنین مناسبات بسیار خوبی را با سِر پرسی لورن، وزیر مختار انگلیس و  با وزرای مختار شوروی، روتشتاین و شومیاتسکی برقرار کرد.

هدف درازمدت بریتانیا در ایران تغییر سلطنت بود و بدون خلع قاجارها نمی‌توانست به هدف مورد نظر خود برسد. فساد دستگاه قاجاریه از یک سو و بدبینی مردم از سو دیگر و کمی تجربه شاه نوجوان و بعضی مقاومت‌های او در امضای قرارداد وثوق‌الدوله، دولت انگلستان را به این نتیجه رساند که بهترین راه آن است که زمینه را برای تغییر قدرت مرکزی فراهم کند. برای یافتن مهره دست‌نشانده مطلوب و موجه جلوه دادن آن نزد عموم مردم، لازم بود حرکتی تدریجی صورت بگیرد. یکی از آنها ایجاد کودتایی علیه حکومت مرکزی بدون تلاش برای سرنگونی احمدشاه قاجار بود. برای این منظور یک عنصر سیاسی و یک فرد نظامی انتخاب شدند: سید ضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد و مدافع قرارداد استعماری ۱۹۱۹م. و رضاخان میرپنج فرمانده نیروهای قزاق.(۵)

عوامل آشکار و پنهان کودتا

در بهمن سال ۱۲۹۹ ش. ژنرال سر ادموند آیرونساید انگلیسی با دو عامل کودتا ملاقاتی را در قزوین انجام داد. در این دیدار رضاخان پذیرفت که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق به فرماندهی او، مقام نخست‌وزیری به سید ضیاءالدین طباطبایی سپرده شود و برای اینکه رضاخان مطمئن شود که در راه تصرف تهران مانعی وجود نخواهد داشت، به او اعلام کرد که نورمن، سفیر بریتانیا دشواری‌های احتمالی را برطرف خواهد کرد. سپس قوای قزاق از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و در شاه‌آباد اردو زدند. همان روز مدیر روزنامه رعد، سید ضیاءالدین در حالی که عبا و عمامه را تبدیل به کلاه پوستی کرده بود، به نیروهای اعزامی پیوست و برای آنان سخنرانی کرد.

در روز سوم اسفند در اولین دقایق سپیده‌دم بخشی از قوای قزاق وارد شهر شدند و بلافاصله کلانتری‌ها، وزارتخانه‌ها و سایر دوایر دولتی و مراکز حساس شهر را تصرف کردند. با توجه به اینکه فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان پایتخت از سوی انگلیسی‌ها تطمیع شده بودند، برخی وابستگان دستگاه حکومت قاجار را که احتمال داده می‌شد مقاومت کنند، دستگیر و روانه زندان کرده بودند. بدین ترتیب، کودتا بدون خونریزی، پیروز شد.(۶) آیرون ساید می‌گوید:

«من آگاهی پیدا کردم که رضاخان نقشه کودتا را با موفقیت اجرا کرده است، تصور می‌کنم همه بر این عقیده باشند که این برنامه را من تنظیم کرده و بر اجرایش از پشت پرده نظارت کردم. صادقانه بگویم. حقیقت همین است.»(۷)رضاخان خودش در حضور مشیرالدوله، دولت‌آبادی و حاج مخبرالسلطنه اقرار کرده بود که او را انگلیسی‌ها آورده‌ بودند.(۸) فردوست می‌نویسد:

«شاپور جی برایم تعریف کرد که پدرش اردشیر، رضاخان را به‌عنوان فرد مناسب برای اداره ایران به انگلیسی‌ها معرفی کرد. خان اکبر (میرزا کریم خان رشتی) به‌کرات به محمدرضا پهلوی گفته بود که پدرت مرا خانه‌نشین کرد، در حالی که بعد از کودتا بین سفارت انگلیس و او واسطه بودم و همیشه نظرش را نزد انگلیسی‌ها تأمین می‌کردم.»

یکی دیگر از مهره‌های مهم رابط بین رضاخان و مأموران بریتانیایی، سلیمان بهبودی بود. از اشخاص مؤثر دیگر و شاید مهم‌ترین آنها محمدعلی فروغی بود که در صعود رضاخان به حکومت و سپس در روی کار آمدن فرزندش نقش مؤثری را ایفا کرد، زیرا رضاخان بسیار مراقب بود به‌طور علنی و آشکارا با مقامات انگلیسی تماس و ملاقاتی نداشته باشد.(۹)

البته آنچه آیرون ساید و فردوست بیان کرده‌اند تمام واقعیت نیست. این افراد عاملان اجرایی کودتا و طراحان و عاملان اصلی دست‌های آشکار و نهانی بودند که در حاکمیت دولت انگلستان قرار داشتند. آنان با توسل به این واسطه‌ها گرداننده‌ اصلی این غائله بودند و کودتا و چگونگی صعود رضاخان را بر اریکه قدرت مدیریت می‌کردند. در رأس آنان وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات خارجی انگلیس بود که در سیاست خارجی انگلستان نقش مؤثری داشت، از نقش دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان (اینتلیجنت سرویس) و امپراتوری نامرئی خاندان یهودی روچیلدها در این کودتای سیاه و شوم و روی کار آمدن سلسله پهلوی نباید غافل بود.(۱۰)

امام خمینی می‌فرماید: «از اول انگلیسی‌های جنایتکار و غیر صالح، رضاخان را اسلحه‌دار کردند و این آدم ناشایسته بی‌اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم و چه جنایاتی در این مدتی که آن مرد سیاه‌رو روی کار بود [اتفاق افتاد] نمی‌توانیم تلخی‌های آن روزها را برای شما تشریح کنیم. در رادیو دهلی که آن وقت تحت اختیار انگلیسی‌ها بود، من خودم شنیدم که [می‌گفتند] رضاخان را ما آوردیم در ایران.»(۱۱)

مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «اینها با زور و قدرت به حکومت رسیده بودند. البته رضاخان (همچون نادرشاه و آغامحمدخان قاجار) در سایه شمشیر خودش هم نبود، در سایه شمشیر دولت بریتانیا بود که حکومت را به دست آورده بود.»(۱۲)

چقدر کوچک و زبون و بی‌مقدارند کسانی که خود را دلبسته نظامی بدانند که در رأس آن افرادی فاسق، فاسد و خائن امثال رضاخان و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمریکا و انگلیس ارباب این همه و صاحب‌اختیار ملک و ملت باشند.(۱۳)

جرثومه خشونت و شرارت

رضاخان فرزند عباسعلی خان‌یاور بود. پدرش در فوج سوادکوه خدمت می‌کرد و رئیس تأمینات (نظمیه) بابل‌کنار بود. او به طایفه پاهلون از اقوام الشتری انتساب داشت. رضاخان در ۱۳۰۹ قمری که نوجوانی بیش نبود توسط عمویش به‌عنوان قزاق پیاده‌رو وارد فوج سوادکوه شد. این قوا بعد از قتل ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ق. توسط میرزارضا کرمانی (از حامیان سید جمال‌الدین اسدآبادی) به تهران فراخوانده شد و حفاظت از سفارتخانه‌ها و بانک‌های خارجی را بر عهده گرفت. سرانجام رضاخان در قزاقخانه وارد گردان شصت تیر و مأمور حراست از سفارتخانه‌های هلند، آلمان و بلژیک شد.

در بیست سالگی با درجه ستوانی افسر قزاق شد. او نه فردی تحصیلکرده و نه رجل سیاسی بود. تنها مشخصه او وجهه نظامی‌گری‌اش بود. بعدها  منصب‌های نظامی بالاتری را به دست آورد. در سال ۱۲۸۶ش. با مرگ عبدالله خان (ماژور سرهنگ) رضاخان فرمانده گردان شصت تیر شد. در سال ۱۲۹۷ش. درجه سرتیپی گرفت و فرمانده فوج تیراندازان آتریاد همدان و بعد فرمانده فوج آتریاد تهران شد. طی این مدت در مأموریت‌های نظامی متعددی شرکت کرد که عمده آنها در مسیر سرکوبی قیام‌ها و آشوب‌های داخلی بود.(۱۴)

رضاشاه را غالباً فردی بیسواد و یا کم‌سواد معرفی کرده‌اند. سِر پرسی لورین، وزیرمختار جدید بریتانیا در ایران به جای هرمن نورمن از شهریور ۱۳۰۰ش. می‌گوید: «با در نظر گرفتن اصل و نسب و پرورش نازل رضاخان طبیعی است که او مردی تحصیل نکرده و کم‌سواد باشد.»(۱۵)

رضاشاه طبعی تند داشت. سریع خشمگین می‌شد و به‌سرعت بر اثر عصبانیت تصمیم می‌گرفت؛ ولی بعد دچار تردید و پشیمانی می‌شد. در کارها عجول و شتابزده بود و نظامی‌گری اخلاق و روحیه‌اش را خشن کرده بود. استبداد رأی و تفرعن و تکبرش موجب رنجش بزرگان کشور از او می‌شد. فهم ناقص و سطحی رضاخان از توسعه فرهنگی که از القائات روشنفکران ملی‌گرا و غرب‌زده بود باعث شد اقداماتی را انجام دهد که مغایر با باورهای مردم، سنت‌های مذهبی و آداب و رسوم بومی بود.(۱۶)

دوگانگی در موضع‌گیری‌های مذهبی و حالات اخلاقی

از آنجا که رضاخان از خود استقلالی نداشت و مطمئن بود دولت انگلستان مراقب وی و تشکیلات اداری سیاسی اوست،  در حالات، رفتارها و موضع‌گیری‌هایش، چندگانگی دیده شود. رضاخان قبل از دستیابی به قدرت، همواره خود را پایبند و علاقه‌مند به موازین و شئونات مذهبی نشان می‌داد. در ایام عاشورا در دسته‌های سوگواری حضور می‌یافت و در روز عاشورا با پای برهنه در مراسم حاضر می‌شد. او حتی در سال‌های پس از کودتا حداقل به‌ظاهر رفتاری دینی از خود بروز می‌داد؛ اما از حدود سال ۱۳۰۶ش. نه تنها گرایش‌های مذهبی او تغییر یافتند، بلکه به سختگیری علیه مراسم شیعیان، اقدامات علمای شیعه و مراکز آموزش‌های حوزوی پرداخت. حسین مکی می‌نویسد:

«رضاخان در ایام وزارت جنگ، تکیه قزاقخانه را در ایام عاشورا آئین‌بندی و سیاه‌پوش می‌کرد و خود جلوی در ورودی تکیه می‌ایستاد و به دستجات سینه‌زن طاق شال اهدا می‌کرد. در روز عاشورا سردارسپه را همراه با عده‌ای از افسران پابرهنه در جلوی دسته می‌شد دید، در حالی که سر برهنه بود و کاه بر سر می‌ریخت. شب یازدهم محرم شام غریبان می‌گرفت و شمع به دست و بدون تشریفات به مجالس، مساجد و تکایای بازار می‌رفت.»(۱۷)

مکی در جای دیگر نوشته است:

«به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوی حرکت کاروان شادی مصادف بود با شب عاشورا و در کامیون‌ها و دستجات رقاصه با ساز و آواز در شهر به پایکوبی و رقص می‌پرداختند و در عوض اگر احیاناً افرادی از ذاکرین امام حسین(ع) با عبا و عمامه دیده می‌شدند، تحت تعقیب قرار می‌گرفتند.»(۱۸)

در واقع رضاخان زمانی که به حمایت علمای شیعه و مردمان مؤمن نیاز داشت به مذهب تظاهر می‌کرد؛ اما وقتی بر اریکه قدرت تکیه زد، دیگر خود را از تظاهر به دین بی‌نیاز ‌دانست و افکار و باورهای درونی خویش را آشکار ساخت. تأثیر روشنفکران لائیک بر اندیشه او و نقش عوامل بیگانه و واسطه‌های آنها نیز در تغییر موضع‌گیری مذهبی رضاخان مؤثر بود. به‌علاوه رضاخان در ادامه مسیر قدرت‌طلبی خویش احساس کرد اقتدار مذهبی که در وجود روحانیت تجسم یافته است، رقیب سرسخت اوست. قدرتی که چون سدی استوار در برابر تصمیم‌گیری‌های او مقاومت می‌کند و خلاف‌ها و منکرات و تفرعن‌هایش را برنمی‌تابد.(۱۹)به همین دلیل تهاجم علیه ارزش‌ها و سنت‌های اسلامی را آغاز کرد. سیروس غنی گفته است:

«رضاشاه متفکر سیاسی نبود. نه برای تجدید بنای کشور طرح جامعی داشت و نه برای حل مشکلات دنیوی و دینی.(۲۰) او دو هدف عمده داشت که برایش تفکیک‌ناپذیر بودند و یکسان. او می‌خوست مقداری از عظمت گذشته ایران را باز آورد و در کشوری نوساخته برای خود قدرت مطلقی را برقرار کند. بی امان می‌تاخت و حتی‌المقدور همه مخالفانش را از میان برمی‌داشت. بدین ترتیب استقلال عشایر و… مورد حمله قرار گرفت و اقتدار روحانیان را نیز ناگزیر کاهش ‌داد.»(۲۱)

منش، روش و خوی رضاشاه با موازین اخلاقی و ارزشی سازگاری نداشت. او به درجه‌ای از تکبر و غرور رسیده بود که حتی مجلس شورای ملی آلت فعل کامل او شده بود و احدی جرئت مخالفت با دیدگاه‌ها و نقشه‌هایش را نداشت.

فاقد طبع گرم و عواطف انسانی بود و از شهرت بدخلقی و مستبدی خویش، تشویشی به دل راه نمی‌داد.  اصولاً در فکر جذب محبت و علاقه‌ مردم نبود و اشخاص در هر درجه‌ای از قدرت سیاسی و اجتماعی که بودند بیشتر از او می‌ترسیدند تا دوستش داشته باشند. آنچه برایش اهمیت داشت اطاعت دربست و احترام افراد نسبت به او بود. وقتی عصبانی می‌شد فریاد می‌کشید و فحش‌های رکیک و موهن می‌داد. هراس نزدیک شدن به مرگ یا اجل ناگهانی، او را درباره اطرافیان صاحب اقتدار بدگمان ساخت و به تهمت زدن و از بین بردن افراد مقتدری پرداخت که تصور می‌کرد رقیب او هستند.(۲۲)

امین سایکل پژوهشگر دانشگاه کمبریج انگلستان می‌گوید:

«رضاشاه گرچه ظاهر مشروطه را حفظ کرد؛ ولی حکومتی خودکامه را بنیاد نهاد. او را ناسیونالیستی متجدد دانسته‌اند که نگرش مستبدانه‌ای درباره اداره امور ایران داشت.»(۲۳)

رضاخان در هر فرصت مناسبی خود را دموکرات و حامی قانون نشان می‌داد؛ اما تنها چیزی که منش بیمارگونه‌اش آن را نمی‌شناخت، رعایت قانون بود. او حتی ظواهر امر را هم مراعات نمی‌کرد و خودسرانه هر کاری را که مایل بود انجام می‌داد. فحاشی، ضرب و شتم حتی وزیران و نمایندگان مجلس و دست‌اندازی به قانون اساسی از نمونه‌های اخلاق و رفتار خودسرانه‌اش بود.(۲۴)

امام خمینی فرموده‌اند: «رضاخان با چاپلوسی و اظهار دیانت مردم را اغفال کرد. به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت [در ابتدا] درآمد؛ اما وقتی حکومتش مستقر شد، همه اقشار را اغفال کرد تا اینکه جای پایش محکم شد. او که آدم قلدری بود به اسم نجات ایران وارد شد و همه قدرت‌ها را در دست گرفت و در اختیار انگلیس قرار داد.»(۲۵)

تثبیت قدرت سیاسی از راه خدعه و ارعاب

بعد از کودتای ۱۲۹۹ش. جاه‌طلبی‌های رضاخان که پله‌های قدرت را می‌پیمود، ابری از خودکامگی و استبداد در آسمان ایران به وجود آورد. او با وجود تعویض کابینه‌های سید ضیاءالدین طباطبایی، قوام‌السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک همچنان بر مسند قدرت در وزارت جنگ باقی ماند و در این مدت، استیلایش را بر ارتش افزایش داد، ژاندارمری را از وزارت کشور به وزارت جنگ انتقال داد و بر نفوذ خود افزود.»(۲۶)

اقدام‌های خودسرانه رضاشاه در ایام تصدی وزارت جنگ منجر به طرح استیضاحش در مجلس به رهبری شهید آیت‌الله مدرس شد؛ اما او با طرح شایعه استعفای خود و صحنه‌سازی، حامیان خود را علیه مجلس شورای ملی تحریک کرد و مخالفان را مورد ضرب و شتم و ارعاب قرار داد. در این میان هوادارانش همچون تیمورتاش، داور، تقی‌زاده، سید احمد تدین و سلیمان میرزای دارای گرایش کمونیستی، به همراه بعضی از فراماسونرهای شناخته شده به شکلی سازمان‌یافته راه را برای دستیابی رضاخان به مقاصد شومی که در سر داشت، هموار ‌کردند. سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ش. پیرو تبلیغات گسترده و دسیسه‌چینی‌های رضاخان، احمدشاه قاجار ناگزیر فرمان نخست‌وزیری او را صادر کرد.(۲۷)

سردار سپه با همدستی حزب‌ها و طرفدارانش ابتدا در مجلس شورای ملی چهارم رخنه کرد. سپس با استفاده از ارتش، اعمال زور و دستکاری در انتخابات موفق شد اکثریت مؤثری از حامیان خود را در این نهاد قانونی و مردمی جای دهد. این جمع رضاخان را به نخست‌وزیری، فروغی را به سمت وزارت امور خارجه و سلیمان میرزا را به وزارت معارف برگزید. رضاخان که موفق شده بود چندین شورش داخلی را سرکوب کند، به‌عنوان عامل برقرار کننده امنیت کشور شناخته شد. افزایش حمایت بریتانیا، جانبداری جریان‌های سیاسی و احزاب، این باور را در میان اقشاری از مردم به وجود آورد که جز رضاخان کسی قادر نیست امنیت و آرامش را در این سرزمین حاکم کند.

بعد از زمینه‌چینی‌ها و تبلیغات گسترده، مجلس شورای ملی در نهم آبان ۱۳۰۴ش. ماده واحده‌ای مبنی بر خلع قاجاریه و واگذاری نیابت موقت سلطنت به رضاخان را به تصویب رساند. اقلیت مجلس که در رأس آنان شهید مدرس درخشندگی داشت، با این طرح شوم مخالفت کردند؛ اما اکثریت نمایندگان به آن رأی مثبت دادند.

سرانجام در آذر همین سال مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی، سلطنت دائمی ایران را به رضاخان و اعقاب ذکورش واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ش. رضاخان به‌عنوان پادشاه ایران رسماً تاجگذاری کرد. در این مراسم مقامات سفارت و دولت بریتانیا نهایت مساعدت و همکاری را کردند. رضاخان عبدالحسین تیمورتاش را به‌عنوان وزیر دربار برگزید. سلسله قاجار پایان یافت و دوره حکومت پهلوی آغاز شد.(۲۸)

ویژگی‌های حکومت پهلوی اول

  • خودکامگی، اختناق و استبداد:

با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت رضاشاه از آغاز پادشاهی وی، در تمام امور و ارکان مملکت افزایش یافت. در انتخابات مجلس ششم اگرچه عده‌ای از نمایندگان مخالف و منتقد به این نهاد راه یافتند؛ ولی اکثریت نمایندگان فرمایشی بودند و مردم در انتخاب آنان نقشی نداشتند. قوه قضاییه (عدلیه) و مجریه فاقد هرگونه استقلالی بودند. دستگاه‌های دولتی و اداری جرئت هیچ‌گونه تصمیم‌گیری را نداشتند و غالباً به دلیل هراس از رضاشاه حتی قادر به اظهار نظر هم نبودند.(۲۹)

دیکتاتوری شاه به سوی حکومت فردی چرخید و اندکی بعد به حکمرانی خودسرانه مبدل شد. مخبرالسلطنه هدایت می‌نویسد:

«در دوره رضاشاه پهلوی هیچ‌کس اختیار نداشت و تمام امور می‌بایست به عرض اعلیحضرت برسد و به آنچه فرمایش می‌رود، رفتار کنند. تا درجه اختیار نباشد مسئولیت معنا ندارد و رجال صاحب اراده پیدا نمی‌شوند.»(۳۰) و این موضوعی است که هدف دولت بریتانیا را تأمین می‌کند. آیرونساید می‌گوید:

«در واقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکل ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ‌گونه دردسری کشور ایران را ترک کنیم.»(۳۱)

با اعمال حکومت استعماری، اجرای برنامه‌های تجددگرایانه با سهولت افزون‌تری انجام پذیرفت. رضاشاه به‌عنوان مصلح اجتماعی مطرح شد. تمام تبلیغات در راستای ستایش و تمجید از او قرار گرفت و با نظارت و کنترل بر نشریات، اختناق و سانسور در همه جا سایه افکند. تمام مخالفان اعم از روحانیون، ادیبان، نویسندگان و برخی از رجال کشوری و لشگری با شدت عمل سرکوب شدند.(۳۲)

۲- گسترش فضای وحشت و هراس توسط نظامیان و قوای انتظامی

کودتای ۱۲۹۹ش. با کمک نظامیان صورت گرفت. اینها در دوران حکومت رضاخان مصدر واقعی امور بودند و شالوده اداره کشور را تشکیل می‌دادند. مأموران اداری استان‌ها در واقع تابع و مطیع این افسران نظامی به حساب می‌آمدند. نظامیان مذکور مکرراً ارتقاء مقام می‌یافتند و دست آنان در غارت اموال مردم باز بود. رضاخان به اتکای این افراد تمام مقاصد خود را عملی می‌ساخت. آنان ستون فقرات قدرت و حاکمیت پهلوی اول را تشکیل می‌دادند و محرم اسرار رضاخان بودند.

سردار سپه در اندیشه بسط قدرت خویش، گسترش سازمان‌های پلیسی را ضروری می‌دانست و در این راه از اجرای هیچ‌ نقشه‌ای خودداری نکرد. افرادی چون سرتیپ محمدخان درگاهی (رئیس کل تشکیلات نظمیه)، سرلشکر صادق کوپال، سپهبد فضل‌الله خان‌زاهدی، سرلشکر محمدحسین خان ایرم (رئیس شهربانی)، رکن الدین مختاری و امثال آنان سایه شوم وحشت و هراس را بر کشور افکندند. آنان چنان رعبی در دل مردم به وجود آوردند که افراد از بر زبان آوردن نام رضاشاه بر خود می‌لرزیدند. برخی از این افراد برای اینکه خود را به شخص پادشاه نزدیک کنند، نزدیک‌ترین افراد به رضاشاه را با صحنه‌سازی و جعل نامه‌های دروغین از میان برمی‌داشتند؛ چنان که آیرم که فردی خونخوار، اخاذ و آلوده بود تیمورتاش و سردار اسعد را از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کرد.

جو ترور و وحشتی که همراه با غارت اموال مردم توسط رضاشاه با دستیاری افراد نظامی و انتظامی صورت می‌گرفت، تمام توان و نیروی سازندگی و رشد علمی و فکری را از مردم ایران سلب کرد. خبری از نوسازی و تحول در این فضای مسموم و رعب‌آور نبود.(۳۳)

۳- تجددگرایی، تأکید بر ملی‌گرایی افراطی و جدایی دین از سیاست

غرب‌گرایی رضاشاه و اعوان و انصارش در واقع تقلید از پوسته ظاهری تمدن اروپایی بود و در این شیوه از محتوا و عمق فرهنگ و تمدن فرنگ خبری نبود.(۳۴) کنتس مادفون روزن، خبرنگار سوئدی می‌گوید:

«در گذر از سنت به تجددگرایی، آنچه که غالباً مورد توجه قرار می‌گرفت، تغییر سریع ظواهر بود. کارگزاران این رژیم تصور می‌کردند عقب‌ماندگی ایران به از طریق هماهنگ شدن حالات ظاهری با غریبان از بین می‌رود. از این رو از یک سو موضوع عوض کردن پوشاک مردان و زنان، کنار گذاشتن حجاب اسلامی را مطرح کردند و از سوی دیگر رواج مدهای جدید، امکانات زندگی نوین، ایجات کلوب‌ها، باشگاه‌ها و برگزاری جشن‌ها و مهمان‌های مختلط همراه با رقص و موسیقی را در برنامه‌های فرهنگی و تفریحی خود قرار دادند.

ترویج آداب مأخوذ از فرهنگ بیگانه که با رسوم بازمانده قبل از اسلام آمیخته شده بود، در هنگامی که جامعه ایران به‌شدت پایبند موازین دینی بود، حیات اجتماعی را آسیب‌پذیر ساخت.

از آنجا که فرهنگ و ارزش‌های اسلامی با غرب‌گرایی این رژیم در تضاد آشکار بود، رژیم رضاخان و کارگزارانش به همراه برخی از نویسندگان درصدد احیای فرهنگ ایران باستان برآمدند. این گرایش به باور غلط آنان با فرهنگ یونان و روم تجانس داشت، ضمن اینکه معیارهای دینی و هویت مذهبی را به حاشیه می‌راند.(۳۶)

با رسوخ افکار غرب‌گرایانه همچون لیبرالیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم، موضوع تفکیک بین دیانت و سیاست پیش آمد. رضاخان که تا زمان کودتای ۱۲۹۹ش. توانسته بود حمایت اقشار زیادی از روحانیون و افراد مذهبی را برای خود فراهم آورد، با رسیدن به سلطنت رنگ عوض کرد و تز جدایی دین از سیاست در دوران پادشاهی او بر همگان عیان شد. حکومت او پیروزی حامیان این تفکر را به دنبال داشت. بر اساس این نگرش در نظام قضایی اوقاف و امور آموزش و پرورش دگرگونی‌هایی پدید آمدند که به انزوای دیانت از صحنه‌های سیاسی اجتماعی منجر شدند.(۳۷)

۴- حمایت از دگراندیشان و برخی از فرقه‌های منحرف

در حالی که رضاخان و حامیانش ارزش‌های اسلامی و موازین و سنت‌های شیعه را که مذهب اکثر شیعیان ایران بود، در نظر و در عمل مورد یورش‌های شدید قرار می‌دادند و می‌کوشیدند نشانه‌های دینی و مراسم و آداب و رسومی را که در اعتقادات و باورهای مردم ریشه داشت، از جامعه حذف کنند و شعائر اسلامی مورد بی‌اعتنایی و حتی اهانت و مرزبانان دیانت و فضیلت، یعنی علمای شیعه در معرض تهدید، ترور، تبعید و حبس قرار گرفته بودند، از اقلیت‌های مذهبی به‌شدت حمایت می‌شد. نتیجه این سیاست بهبود وضع اکثر ارامنه، یهودیان و زرتشتی‌ها بود که باب مشاغل و حرفه‌های جدید و نیز ترقی اداری و رفاهی بر روی آنان گشوده شد.(۳۸)

با پشتیبانی رضاشاه از زردشتی‌ها، آنان موفق به گسترش مراکز آموزشی و مذهبی خود شدند و در اجرای سیاست فرهنگی ضددینی رژیم با رضاخان همکاری کردند.(۳۹)

رضاشاه با پیروان فرقه ضاله بهائیت روابط حسنه داشت به‌حدی که یک بهایی طراز اول را به آجودانی مخصوص ولیعهد منصوب کرد. محمدرضا پهلوی و نیز دختران رضاشاه آموزش‌های اولیه خود را در مدارس بهائیان دیدند.(۴۰)

بهائیت در دوران پهلوی از شاخه‌های مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به‌تبع آن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی کشور بود. مقابله رضاشاه با علمای شیعه و مراکز علوم حوزوی و ضرب و شتم روحانیون، مطابق میل و هدف بهائیان بود و آنان برای انجام اموری چون کشف حجاب با دولت همکاری می‌کردند.(۴۱)

لُژ بیدادی ایرانیان (فراماسونری) با کمک اردشیر جی، احمدشاه را برکنار و زمینه را برای روی کار آمدن پهلوی مهیا ساخت. لژ بیداری در دوره رضاشاه به فعالیت خود ادامه داد و اعضای آن در تحکیم مبانی ضددینی حکومت پهلوی و مسلک ملی‌گرایی افراطی و باستان‌گرایی نقشی اساسی بازی کردند.(۴۲)

رژیم پهلوی اول تلاش کرد با حمایت از جریان‌های انحرافی و یا سکوت در برابر فعالیت‌های آنان از آنها برای نیل به اهداف فرهنگی خود بهره‌برداری کند. تبلیغات ضددینی و ترویج افراطی تجددگرایی در این دوره باعث شد تا اشخاصی چون شریعت سنگلجی باورهای متداول مذهبی را منکر شوند.

این نگرش مدرن به موازین اعتقادی از سوی دستگاه حکومت رضاخان تشویق و حمایت می‌شد. برنامه‌های تبلیغی شریعت سنگلجی که برخلاف دیدگاه‌های قاطبه علمای شیعه بود، بدون مخالفت شهربانی در مجامع عمومی و بر فراز منابر تبیین می‌شدند و آثارش را نیز اداره مطبوعات رژیم منتشر می‌کرد.(۴۳)همچنین تکاپوهای فکری و علمی کسروی که با موازین اسلام تعارضاتی داشت در راستای سیاست رژیم پهلوی اول قرار گرفت. او به بهانه مبارزه با خرافات، اعتقادات مسلم شیعیان را مورد تهاجم قرار داد. افکارش در این باره با دیدگاه‌های وهابیان همخوانی داشت.(۴۴)

کارنامه سیاه

رضاخان بعد از رسیدن به سلطنت به اقداماتی دست زد که برخی از آنها عبارتند از:

۱- مخالفت با سنت‌های دینی و شعائر مذهبی

تحولات سیاسی و بنیادی در امور اجتماعی این دوره، رابطه دین و دولت را بر هم زد. سیاست‌های سلب نفوذ روحانیون در امور آموزشی، فرهنگی و قضایی اجرا و همزمان با آداب و رسوم شیعه همچون سوگواری‌های محرم مخالفت شد. قوانین شرعی از محاکم و امور روزمره مردم حذف و مقررات جدید ملهم از قوانین غربی جایگزین آنها شدند. هدف این بود که نقش سیاسی اجتماعی دین به‌کلی فراموش شود. با کاهش کارکردهای حقوقی، قضایی، تعلیمی و تربیتی علمای شیعه و استفاده از نظام‌های حقوقی و آموزشی اروپا و نظارت بر موقوفات، از منزلت این بزرگان کاسته شد. روحانیون از پوشیدن لباس ویژه خود و نیز سخنرانی بر منابر و روضه‌خوانی منع، عده‌ای از آنان شهید و برخی دستگیر و محبوس و یا تبعید شدند.(۴۵)

از جمله سیاست‌های فرهنگی رژیم پهلوی علیه مذهب تخریب و یا تبدیل مدارس و مراکز آموزش‌های علوم دینی بود. مدارس بزرگ و معروفی که در آنها معارف اسلامی را به طلاب آموزش می‌دادند مورد تهاجم قرار گرفتند و به تصرف ادارات دولتی و اوقاف درآمدند. بسیاری ازاین مدارس رو به ویرانی نهادند.(۴۶)

رضاشاه به نام تمدن و تجدد و مبارزه با کهنه‌پرستی به یک شکل کردن لباس‌ها و نیز منع حجاب بانوان اقدام کرد؛ اما در برخی شهرهای ایران مؤمنین و علما در برابر این وقاحت‌ها دست به مقاومت زدند، از جمله قیام اهالی مشهد به رهبری علما در مسجد گوهرشاد بود که طی آن عده‌ زیادی کشته و مجروح شدند.(۴۷)

در مقابل این اقدامات در ایام سلطنت رضاشاه منکرات و امور خلاف شرع رواج پیدا کردند. مشروبات الکلی علناً  فروخته و مطالب خلاف دیانت در جراید درج می‌شدند. دسته‌های رقاصه‌ها با ساز و آواز به پایکوبی و رقص می‌پرداختند و در شهر به گردش درمی‌آمدند. نوشته‌های ادبی و رمان‌ها نیز نقش مهمی در اشاعه فحشا و منکرات ایفا می‌کردند. فیلم‌های مبتذل نمایش داده می‌شدند و از عشرتکده‌ها و مراکز فسق و فجور به بهانه آزادی، حمایت می‌شد.(۴۸)

۲- سرکوب عشایر

رضاخان با تکیه بر سرنیزه، قدرت نظامی و به کارگیری فرماندهان ارشد خود در صدد سرکوبی ایلات و عشایر برآمد تا همگی را در برابر قدرت خویش به تسلیم کامل وادار سازد و امکان هرگونه مقاومتی را از سوی آنان سلب کند. بر اثر این تهاجم وحشیانه و خونین عده‌ زیادی کشته شدند و اموال عشایر سلحشور و سختکوش غارت شدند. این اقدامات موحش باعث شدند تا گروه‌های عشایری برپاخیزند و در صدد مقاومت برآیند؛ اما رضاشاه با کمک ارتشی که در اختیار داشت موفق شد این خیزش‌های ظلم‌ستیزانه عشایر را خاموش سازد.(۴۹)

مهدی سرخی از طایفه ویکی سرخی جوان دلاوری بود که در جنگ سال ۱۳۳۶ق. علیه استعمار جنگیده بود. او جنگاوری پرآوازه بود؛ ولی سرانجام طی توطئه‌ای خائنانه توسط قشون پهلوی اول دستگیر و در سال ۱۳۱۱ش. در میدان باغشاه شیراز به دار آویخته شد.(۵۰)

۳- غارت اموال ملی و تصاحب دارایی‌های مردم

رضاشاه ثروت‌های زیادی را برای خود فراهم آورد و موقعی که می‌خواست از ایران بیرون برود چندین چمدان را از جواهرات پر کرد؛ اما در بین راه دریایی، انگلیسی‌ها آنها را تصاحب کردند.(۵۱)

رضاخان حرص و ولع شدیدی برای تملک اراضی زراعی و باغی داشت و خود و کارگزارانش دیوانه‌وار در صدد تحقق این خواسته بودند. مدیران و سرپرستان املاکش از نفوذ، جاه و منصب خود استفاده می‌کردند و در مواقعی فشار و ارعاب به کار می‌بردند تا افراد را مجبور سازند دست از اموال غیرمنقول خود بشویند و آنها را به قیمت بسیار نازلی بفروشند. رضاشاه می‌کوشید به کمک نظام اداری که در وزارت دربار استقرار یافته بود، املاک با ارزش را شناسایی و آنها را تصاحب کند، این زمین‌ها غالباً در شمال ایران واقع بود.(۵۲)

۴- بی‌وفایی با وفاداران

رضاخان در تمام طول عمر به هیچ‌ کسی وفادار نماند. از روزی که دست به کودتا زد، عده‌ای از رجال سیاست‌پیشه، کارگزار و صاحب منصب عالی‌رتبه به حمایت از وی برخاستند. سران قشون هم بدون استثنا نه تنها یار و یاور او که اهرم قدرت او شدند؛ اما او که به دام غرور گرفتار آمده بود، وقتی بر دشواری‌ها فائق آمد و به مقصودی که داشت نایل شد، با این یاران وفادار، بی‌وفایی پیشه کرد و هر یک را به بهانه‌ای از میان برداشت. بعضی از کسانی را که در خدمتش بودند به قتل رساند. برخی اندک اندک از او کناره گرفتند. تنی چند هم مغضوب شدند و جلای وطن کردند و جز عده کمی بر جای نماندند. رجال خوشنام، وطن‌دوست، خادم و علاقه‌مند به مردم از نیمه راه به سوی خانه‌های خود بازگشتند و گوشه نشینی و انزوا اختیار کردند.(۵۳)

اخراج و تبعید

با اشغال ایران توسط قوای بیگانه در شهریور ۱۳۲۰ش. ارتش نوین ایران با ۱۲۰۰۰۰ نیرو و امکانات مدرن جنگی در برابر اولین شعله‌های جنگ جهانی دوم تسلیم شد، زیرا اعضای ارتش همچون مردم به حکومت دیکتاتوری وابسته به بیگانه اعتقادی نداشتند. ارتش ظرف شش روز از هم پاشید و رضاشاه توسط انگلیسی که روزی او را بر مسند قدرت نشانده بود، به جزیره موریس تبعید شد.

هنگامی که رضاخان سقوط کرد، اقشار گوناگون مردم به شادمانی پرداختند. اگر متفقین تلاش می‌کردند که با زور او را بر سر قدرت نگه دارند، هم به علت تهاجم به ایران و هم نگهداشتن رضاشاه به‌عنوان فرمانروا با نفرت دوگانه مردم روبه‌رو می‌شدند.(۵۴)

پی‌نوشت‌ها:

۱- تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۲۴، تاریخ ایران در دوران معاصر، گروهی از مؤلفان، ص ۷۶ – ۷۷٫

۲- تبیان، دفتر بیستم، ص ۶۷ – ۶۸٫

۳- هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، محمدعلی همایون کاتوزیان، ص ۲۰۱ – ۲۰۲٫

۴- در آخرین روزهای رضاشاه، ریچارد استوارت، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۱۱ – ۱۳٫

۵- تاریخ ایران در دوران معاصر، ص ۸۰، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، ص ۲۴۵ – ۲۴۶٫

۶-  تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا سقوط رضاشاه، محمود حکیمی، ص ۶۱، در آخرین روزهای رضاشاه، ص ۱۲٫

۷- خاطرات سری آیرون ساید، ص ۳۳۷٫

۸- خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص ۵۰۴، یاد آقابزرگ علوی، ص ۶۷٫

۹- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، ج اول، ص ۸۲ – ۸۳٫

۱۰- تاریخ معاصر ایران، ص ۵۶ – ۵۷، انگلیسی‌ها در میان ایرانیان، دنیس رایت، ص ۲۰۹٫

۱۱- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۷۸- ۷۹٫

۱۲- حدیث ولایت، ج ۶، ص ۱۱۴ – ۱۱۵٫

۱۳- همان مأخذ، ج ۴، ص ۲۶۶٫

۱۴- رضاشاه و قشون متحدالشکل، باقر عاقلی، ص ۱۸ و ۲۴، رضاشاه از الشتر تا آلاشت، کیوان پهلوان، ص ۲۷ – ۳۵٫

۱۵- ایران بر آمدن رضاخان بر افتان قاجارها و نقش انگلیسی‌ها، سیروس غنی، ص ۲۷۶٫

۱۶- رضاخان و توسعه ایران، سید حسین فلاح‌زاده، ص ۱۴۷٫

۱۷- تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۴، ص ۲۰٫

۱۸- همان مأخذ، ج ۴، ص ۲۴٫

۱۹- رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۴۹ – ۱۵۰٫

۲۰- ایران، برآمدن رضاخان…، ص ۳۱۸٫

۲۱- همان منبع، ص ۳۱۹٫

۲۲- مدرک سابق، ص ۴۲۱ – ۴۲۲٫

۲۳- تاریخ ایران دوره پهلوی، به کوشش پیتر آوری، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، ص ۱۱۸٫

۲۴- روان‌شناسی رضاشاه، مرتضی صادق کاوه، ص ۲۶۰ – ۲۶۱٫

۲۵- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۸۱ – ۸۲٫

۲۶- ایران بین دو انقلاب، پرواند آبراهامیان، ص ۱۰۷ – ۱۰۸٫

۲۷- تاریخ معاصر ایران، ص ۶۲ – ۶۳، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۲، ص ۲۵۲، مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص ۲۸۶٫

۲۸- شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده ص ۱۷۴، رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۰۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، امینی، ص ۲۶، تاریخ ایران و جهان، غلامعلی حداد عادل و دیگران، ص ۱۸۸، آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۵۶ – ۵۷٫

۲۹- خاطرات و خطرات، ص ۴۰۲، اقتصاد سیاسی ایران، محمدعلی کاتوزیان، ص ۱۶۹، علل سقوط رضاشاه، نعمت‌الله قاضی شکیب، ص ۲۲۳٫

۳۰- خاطرات، خطرات، ص ۳۹۷٫

۳۱- خاطرات سری آیرونساید، ص ۳۶۰٫

۳۲- علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت‌منش، ص ۴۰٫

۳۳- علل سقوط حکومت رضاشاه، ص ۱۲۳ – ۱۳۲، رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۳۱ – ۱۳۲٫

۳۴- سفرنامه بلوشر، ص ۲۳۰٫

۳۵- سفری به دور ایران، مادفون روزن، ص ۴۲٫

۳۶- علما و رژیم رضاخان، ص ۴۲ – ۴۴٫

۳۷- همان مأخذ، ص ۵۱، ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کاتم، ص ۱۷۷٫

۳۸- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت کمبریج، ص ۴۱ – ۴۲٫

۳۹- رضاشاه در آیینه خاطرات، ص ۳۱۹، یادداشت‌های کیخسرو شاهرخ، ص ۹۳٫

۴۰- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۳۷۴، رضاشاه کبیر، ایران نو، ساتن، ص ۴۳۵٫

۴۱- بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۷ – ۲۳۸٫

۴۲- نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، محمدحسین طباطبایی، ص ۳۴٫

۴۳- کشف اسرار، امام خمینی، ص ۳۳۳، دیباچه‌ای بر رهبری، صاحب الزمانی، ص ۱۳۴٫

۴۴- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۶۲ – ۱۶۳٫

۴۵- همان مأخذ، ص ۱۲۸ – ۱۲۹، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، ص ۲۸۲٫

۴۶- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۴۴ – ۱۴۵٫

۴۷- خیزش مشهد در دفاع از حجاب، مقاله نگارنده، مبلغان، خرداد و تیر ۱۳۹۴ش.

۴۸- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۴۸ – ۱۵۱٫

۴۹- رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۳۷ – ۱۳۸، علل سقوط حکومت رضاخان، ص ۱۵۶٫

۵۰- تاریخ نوین ایران، ایرانف، ص ۸۳، یاد بزرگ علوی، ص ۶۱۳ – ۶۳۸ و ۶۶۲٫

۵۱- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۹۲٫

۵۲- رضاخان و توسعه ایران، ص ۲۳۶، روان‌شناسی رضاشاه، ص ۲۵۲، علل سقوط رضاشاه، ص ۱۳۳٫

۵۳- علل سقوط رضاشاه، ص ۶۷ و ۷۵، روان‌شناسی رضاشاه.

۵۴- تاریخ معاصر ایران، ص ۷۷، حدیث ولایت، ج ۲، ص ۱۹۳ و هشت مقاله، کاتوزیان، ص ۲۳۴٫

 

 

 سوتیترها:

۱٫

بیگانگان از مجلس دوم تلاش کردند برای تأمین منافع خود در این نهاد قانونی نفوذ نمایند و شرایط را برای ورود نمایندگان وابسته به خود در مجلس شورای ملی هموار کردند، وجود این عناصر در پارلمان، مانع از استمرار انقلاب و انجام اصلاحات مناسب شد.

 

۲٫

بعد از پیروزی نهضت مشروطه و تأسیس مجلس، عناصر صادق و خوش‌فکر که در برابر استبداد و استکبار سازش‌ناپذیر بودند و عمده‌ترین آنان را علما و روحانیان مبارز و مقاوم تشکیل می‌دادند با مشاهده انحراف هیئت حاکمه و عقیم ماندن تلاش‌ها در مجلس، از ادامه نبرد دست نکشیدند و کوشیدند حرکت‌های اصیلی را برای بازگردانیدن انقلاب به سرچشمه‌های ناب، آغاز کنند.

 

 

۳٫

با رسوخ افکار غرب‌گرایانه همچون لیبرالیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم، موضوع تفکیک بین دیانت و سیاست پیش آمد. رضاخان که تا زمان کودتای ۱۲۹۹ش. توانسته بود حمایت اقشار زیادی از روحانیون و افراد مذهبی را برای خود فراهم آورد، با رسیدن به سلطنت رنگ عوض کرد و تز جدایی دین از سیاست در دوران پادشاهی او بر همگان عیان شد.

 

 

۴٫

با اشغال ایران توسط قوای بیگانه در شهریور ۱۳۲۰ش. ارتش نوین ایران با ۱۲۰۰۰۰ نیرو و امکانات مدرن جنگی در برابر اولین شعله‌های جنگ جهانی دوم تسلیم شد، زیرا اعضای ارتش همچون مردم به حکومت دیکتاتوری وابسته به بیگانه اعتقادی نداشتند. ارتش ظرف شش روز از هم پاشید و رضاشاه توسط انگلیسی که روزی او را بر مسند قدرت نشانده بود، به جزیره موریس تبعید شد.

 

۵٫

هنگامی که رضاخان سقوط کرد، اقشار گوناگون مردم به شادمانی پرداختند. اگر متفقین تلاش می‌کردند که با زور او را بر سر قدرت نگه دارند، هم به علت تهاجم به ایران و هم نگهداشتن رضاشاه به‌عنوان فرمانروا با نفرت دوگانه مردم روبه‌رو می‌شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

22آوریل/18

علمای عصر قاجار و مسئله استقلال

وقتی به سابقه و حافظه تاریخی نسل‌های پیشین، به‌ویژه در تاریخ معاصر رجوع می‌کنیم، استقلال را دُر و گوهری کمیاب می‌بینیم، چیزی که امروزه نسل جدید به خاطر فقدان حافظه تاریخی بلندمدت تا حدودی از آن غافل است. به تعبیر یکی از محققانی که تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ـ از ۱۵۰۰ تا به حال‌ـ سیاست خارجی ایران را بررسی کرده است، انقلاب اسلامی برای نخستین ‌بار از زمان سقوط مفتضحانه امپراتوری صفویه در ایران، قادر شده است کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست خارجی را در دست خود بگیرد.

محققان سیاست خارجی، استقلال را از اهداف عام و حیاتی کشورها در فضای بین‌الملل می‌دانند. اهداف حیاتی شامل اهدافی هستند که ضرورت و اولویت کشورها را در بر می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی کشورها حفظ استقلال در جهان پرتلاطم بین‌المللی است.

به لحاظ لغوی کلمه استقلال از باب استفعال و با واژه‌هایی چون قلیل، قلت و تقلیل مرتبط است و معنای آن کم کردن و به حداقل رساندن است. در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل می‌توان گفت ملت استقلال‌طلب می‌خواهد وابستگی‌هایش را تقلیل دهد و اتکای به دیگران را به حداقل برساند. می‌توان استقلال را «کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست داخلی و خارجی  دانست».

از این تعریف استقلال تنها آزادی عمل در فضای بین‌الملل را نمی‌توان استنباط کرد، بلکه استقلال عمل در داخل و اینکه کشوری فارغ از مداخلات خارجی، مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خویش را سامان دهد.

استقلال دو حد افراط و تفریط دارد. حد افراط نوعی انعزال و انزوا از دنیا و مبارزه‌طلبی دائمی و حد تفریط آن  مصلحت‌جوئی کامل است که به تسلیم‌طلبی و وابستگی منتهی می‌شود. امروزه شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که هیچ کشوری نمی‌تواند مرزهای جغرافیایی خویش را به‌مثابه حصار و دیواری فرض و از هرگونه مبادله و مراوده با همسایگان و سایر کشورها اجتناب کند، بلکه به تعبیر حضرت امام باید استقلال بدون انعزال و انزوا از دنیا و مبتنی بر رابطه برابر و فقدان ارتباط ظالمانه و عدم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری شکل بگیرد. ایشان در این زمینه از تعابیر روابط انسانی و معنوی بهره می‌بردند که نوعی ارتباط برابر و غیرظالمانه و غیروابسته را مورد توجه قرار می‌دهد.

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود. از سوی دیگر خروج کشورهایی چون انگلیس از این اتحادیه قضاوت را درباره آینده همگرایی و از بین بردن مرزها در این اتحادیه با تردید جدی رو به ‌رو ساخته است.

استقلال اگرچه در طول اعصار برای همه کشورها مهم بوده است، اما تحولات صورت گرفته در غرب منجر به ظهور قدرت‌های جدید با ابزارهای متفاوتی شده است. اگر تا اواخر قرن پانزدهم همه دولت‌ها از قدرت یکسان و نزدیک به هم برخوردار بودند، از قرن شانزدهم به بعد به تعبیر کالتونگ، محقق و نظریه‌پرداز نظام جهانی، شاهد اختلاف قدرت میان ملل زبردست و ملل زیردست هستیم.

فاصله‌گیری شدید جنبه‌های سخت‌افزاری قدرت و توانایی‌های مادی به‌ویژه صنایع نظامی و تسلیحاتی بین شرق و غرب. منطق شکل‌گیری این رابطه نابرابر در انقلاب‌های فکری، علمی و صنعتی در غرب و شکل‌گیری طبقه سرمایه‌دار با پشتوانه نظامی و سیاسی حکومت‌های اروپایی نهفته است. خروج سرمایه‌داری اروپایی از مرزهای خود در جستجوی بازارهای تازه چه به صورت تهاجم نظامی و چه به صورت گسترش اقتصادی و نفوذ فرهنگی، نظام فکری ـ سیاسی سرزمین‌های شرق را از میانه قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم دستخوش نوسان‌هایی کرده که تا این زمان بی‌سابقه بوده است.

ایران پس از پذیرایی کوتاه و گذرا از مستعمره‌جویان پرتغالی و هلندی و فرانسوی مورد تاخت و تازه دائمی دو امپریالیسم انگلیس و روسیه واقع شد. انگلیس پس از تسلط کامل بر هندوستان در ۱۷۹۹ همسایه ایران شد و روسیه در همان سال‌های اولیه قرن نوزدهم، هجوم به سرزمین‌های همسایه و الحاق آنها به خود را آغاز کرد. ایران در سال ۱۸۱۳ عهدنامه گلستان را امضا کرد و در سال ۱۸۲۸ مجبور به پذیرش عهدنامه ترکمانچای شد. براساس این عهدنامه روس‌ها حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون را از ایران گرفتند. در سال ۱۸۵۷ نیز عهدنامه پاریس بین ایران و انگلیس امضا و افغانستان از ایران جدا شد. همه این اتفاقات در قرن نوزدهم میلادی روی دادند.

برای دریافت اجمالی از مفهوم استقلال در ذهنیت علمای مشروطه می‌بایست آن را به عنوان یک مفهوم در چهارچوب جهان‌بینی دینی و اسلامی بررسی کرد و از این طریق تفاوت آن را با نظام‌ها و چهارچوب‌های فکری دیگر دریافت. برخلاف جهان‌بینی اسلامی به نظام بین‌الملل، نظمی که امروزه بعد از قرن هفدهم در اروپا شکل گرفته است، به عنوان نظم وستفالی شناخته می‌شود که ماحصل نزدیک به صد سال جنگ مذهبی در اروپاست. سی سال از این جنگ‌ها به شکل بین‌المللی بود و نظم وستفالی با اتمام این جنگ‌ها در ۱۶۴۸ ایجاد و منجر به حاکمیت ملی یا دولت ـ ملتها در عرصه جهانی شد.

نظم وستفالی بر اصل اقتدار دولت در برابر اقتدار دین استوار بود و ضمن شناسایی دولت‌ها به عنوان بازیگران اصلی نظام بین‌الملل، آنان را جانشینان واقعی اقتدار فراملی کلیسا معرفی کرد. این نظام جدید حیطه اقتدار هر دولت را محدود به مرزهای شناخته‌شده خود کرد. نظم وستفالی همچنین در عین حال به تفکر ما درباره اینکه روابط‌بین‌الملل می‌توانند به‌مثابه فرایندهایی که عاری از مفاهیم دینی هستند، عمل کنند، شکل داد. بر این اساس می‌توان گفت روابط بین‌الملل به عنوان حوزه‌ای از علوم اجتماعی که براساس تجربه تاریخی معینی در غرب و به عنوان نمونه‌ای از دانش جهانشمول شکل گرفته و بیانگر تجربه تاریخی خاصی است، نمی‌تواند به عنوان مجموعه‌ای از مقوله‌های جهانشمول یا حوزه‌های ذاتی به کارگرفته شود؛ در حالی که نظم مورد نظر پارادایم اسلامی یک نظم ژئوکالچر یا جغرافیای فرهنگی است. یک نظم امتی در قلمرو دارالاسلام که آن را از سایر دارها از جمله دارالکفر متمایز می‌سازد.

علامه طباطبایی در «المیزان» در ترسیم این‌ نظم معتقد است اسلام انشعابات ملی و اختلافات فرعی و مصنوعی از جمله نژاد و وطن و تمایزات زیان بخش را لغو کرده و  به جای آن مرزهای عقیدتی را گذاشته است. شهید صدر بر این باور است که در مرزهای عقیدتی آرمان و ارزش‌های بالا و برترند که ارزش دارند؛ جامعه بشری را به وحدت می‌رسانند؛ همگرایی ایجاد می‌کند؛ همه امتیازات و مرزها را با توجه به همگانی بودن و عمومیت داشتن از میان برمی‌دارند و در آن به خاطر نژاد، خون و مرزهای جغرافیایی هیچ تبعیضی وجود ندارد. اجمالا می‌توان چند نتیجه را از این نوع نگاه به نظام بین‌الملل دریافت.

نخست اینکه علت و مبنای تمایز برخلاف نظریه‌های رایج در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی تضاد منافع و یا رقابت‌های ژئوپولتیک نیست، بلکه عقیده است. در بیاناتی از حضرت امام‌ می‌توان این تقابل دوگانه را به‌وضوح مشاهده کرد؛ «جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج‌فارس نیست. جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرت‌هاى شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامى ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامى نابرابری‌هاى دنیاى سرمایه‌دارى و کمونیسم. جنگ ما جنگ پابرهنگى علیه خوشگذرانی‌هاى مرفهین و حاکمان بى‏درد کشورهاى اسلامى است. این جنگ سلاح نمى‏شناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخى کمبود و فقر و گرسنگى نمى‏داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌هاى اعتقادى ـ انقلابى علیه دنیاى کثیف زور و پول و…».

دوم اینکه مفاهیم به کار رفته نیز در این تقابل مفاهیم پاردایمی هستند و به زبان و مفاهیم خاص آن بیان می‌شوند. از جمله جهاد، شهادت، دارالسلام دارالکفر، دارالحرب و کفار. جهاد به جای کلمه جنگ به کار میرود و حاوی ویژگی‌هایی چون تقدس، پیکار در راه خدا و شکست‌ناپذیری است.  در این تعریف، مرزها مرزهای سرزمینی نیستند، بلکه بر عقیده و باور استوارند. به همین دلیل به جای مفهوم ملت با مفهوم امت مواجه هستیم.

سوم اینکه ترسیم تقابل دوگانه کفر در برابر باطل به معنای اصالت جنگ نیست، زیرا براساس اصالت خیر در هستی و مقتضای فطرت انسانی که بر خوبی و پاکی است، اصالت با صلح و همزیستی است.  به تعبیر رهبر انقلاب، این به معنای این نیست که ما دائم بایستی با هر کسی که در هویّت کفر است بجنگیم. این معنایش مقاتله نیست. این معنایش عدم ارتباط هم نیست. این معنایش [عدم] تبادل معلومات هم نیست. این معنایش استقلال هویّت ایمانی و مرزبندی هویّت ایمانی است تا [انسان] بتواند در مقابل هویّت طاغوت و هویّت کفر، خودش را حفظ کند، نگه دارد، تکمیل کند، رو به پیشرفت حرکت کند.

چهارم دارای ابزارهای قدرت متفاوت و متمایز است. در کنار قدرت سخت‌افزاری و تاکید بر اهمیت آن، قدرت ایمان و جنبه نرم‌افزاری قدرت نیز مورد توجه است. حضرت امام در گفتگو با ریچارد کاتم برخلاف رویکردهای واقع‌گرایانه که توانایی‌های نظامی و اقتصادی را عامل اصلی قدرت هر کشوری می‌دانند، ایمان را مؤثرترین و قوی‌ترین سلاح و ابزار قدرت کشورها می‌دانند:

«پیش ما قدرت اسلام فوق قدرت‌هاى مادى ابرقدرت‌هاست. مى‏بینید که این قدرت است که مشت را در مقابل تانک و مسلسل قرار داده است. اتکا ما به خداوند و به معنویت است.»

بنابراین قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

در چشم‌انداز علمای عصر قاجاری به خاطر جنگ‌های ایران و روس و ایران و انگلیس و حضور خارجی‌ها در کشور، استقلال اهمیت مضاعفی پیدا ‌کرد. می‌توان در مورد استقلال در  قالب  تقسیم دارالسلام و دارالحرب تأمل کرد. علاوه بر این در ذهنیت علمای عصر قاجار استقلال واجد عناصر و ویژگی‌های زیر است:

نخست اینکه استقلال را مفهوم موسعی در نظر می‌گرفتند و صرفاً استقلال سیاسی و نظامی مورد توجه نبوده است. نکته دوم این که نگاه گزینشی نسبت به وجوه مثبت یا منفی عوامل تهدیدکننده استقلال وجود نداشت، بلکه نوعی تردید و حساسیت بدبینی به همه وجوه تهدیدکننده استقلال و عامل تهدید دیده می‌شد. به عبارت دیگر کلیت تمدن غرب به عنوان عامل تهدیدکننده استقلال در معنای موسع آن مدنظر و توجه بود. سوم اینکه استقلال فرهنگی را مقدم می‌دانستند.

در میان انواع سلطه و سیطره، سلطه فرهنگی اهمیت زیادی دارد، زیرا عامل اصلی وابستگی سیاسی و اقتصادی است.  حضرت امام می‌فرمودند، «اگر مغزها وابسته شوند و فرهنگ یک ملّت استقلالی نباشد، نه تنها نمی‌توان به تضمین آینده آن امیدوار بود، بلکه باعث تثبیت سلطه جهانخواران خواهد شد. این غرب یا شرق که سلطه پیدا کرده است بر همه ممالک اسلامی، مهمش این سلطه فرهنگی بوده است.»

نکته چهارم این است که در چشم‌انداز علما توجه و تاکید بر عناصر داخلی در حفظ استقلال اهمیت زیادی دارد. به عبارتی توجه به توانایی داخلی و نه تکیه بر توان خارجی. بهره‌گیری از مقایسه‌های تاریخی دوره‌های اوج تمدن اسلامی برای اثبات امکان استقلال نیز بسیار مورد توجه علمای عصر قاجار بوده است.

ابعاد مختلف استقلال و اهم اقدامات علما در این زمینه عبارتند از:

استقلال سیاسی ایران که مقارن با جنگ‌های ایران و روس مورد خدشه قرار گرفت، موجب همراهی جدی علمای عصر قاجاری در حفظ استقلال کشور شد، به‌طوری که علمایی چون کاشف‌الغطا سعی کردند با صدور فتاوایی مردم و حکومت را به لزوم جهاد و مبارزه با کفار تشویق کنند. ظلم و جور روس‌ها در مناطق اشغال شده، به‌ویژه علیه مسلمانان، علمای عصر قاجاری را تشویق ‌کرد تا در این زمینه به اقداماتی از جمله تجمع در تهران برای مبارزه و تحت فشار قراردادن شاه برای ترک مصالحه و مدارا با دولت روسیه دست بزنند و در این راه البته هزینه‌هائی را هم متحمل شدند. برای مثال وقتی آخوند خراسانی از مفاد قرارداد ۱۹۰۷ مبنی بر تقسیم ایران بین دولتین روس و انگلیس اطلاع حاصل کرد، در راه بازگشت به ایران برای مقابله با قرارداد فوق، به طرز مشکوکی فوت کرد.

بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، علما در برابر استعمار انگلستان در عراق ایستادگی کردند و با نیروهای این کشور در عراق که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی تحت قیمومیت این کشور درآمده بود، درگیر شدند. علما در ارتباط با استقلال سیاسی از مفاهیمی چون جهاد، شهادت و تلاش دولت‌های کافر، کفار روس، استعمارگران مسیحی اروپایی، برای نابودی اسلام استفاده می‌کردند.

مسائلی را که باعث طرح مسئله استقلال اقتصادی شد، می‌توان در عواملی چون قرضه خارجی که به نفوذ اقتصادی و سیاسی استعماری افزود، واگذاری امتیازات متعدد، امتیازات تحمیلی که در همه حوزه‌ها از جمله باستان‌شناسی صورت گرفتند و باعث تسلط دو کشور روس و انگلیس بر تمام رشته‌های حیاتی ایران در پایان قرن نوزدهم و آستانه انقلاب مشروطیت شدند،  ایران را به صورت کشوری نیمه‌مستعمره و تحت قیمومیت روسیه و انگلستان در آورد.

به لحاظ اقتصادی، اقتصاد تجاری و صنعتی، صنایع سنتی ایران را در رقابت با کالاهای خارجی دچار رکود و تزلزل ساخت و به استقرار نظامات اقتصادی وابسته به غرب و روسیه کمک کرد. منسوجات از جمله مهم‌ترین قربانیان ورود کالاهای خارجی بودند. در این زمینه می‌توان به قیام تنباکو و فتوای مرحوم میرزای شیرازی در مبارزه با امتیاز توتون و تنباکو، حمایت از ایجاد کارخانه‌ها توسط شاه، حمایت از تولیدکنندگان داخلی به عنوان تکلیف شرعی و عقلی از طریق  عدم استعمال امتعه و اقمشه خارجی که باعث حفظ ثروت در داخل و عدم خروج آن به سمت فرنگ و  جلوگیری از بیکاری و بیعاری اهالی، جلوگیری از خروج نیروی کار به قفقاز، عربستان و روسیه و فرنگستان می‌شد، اشاره کرد.

یادداشت‌ها و بیانیه‌هایی از طرف علمای عصر مانند «ملامحمد کاظم خراسانی، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، شیخ عبدالله مازندرانی، محمد غروی شربیانی، محمدحسن مامقانی، میرزا فتح‌الله شیرازی، میرزا حسین نوری (محدث نوری)، سیداسماعیل بن صدرالدین موسوی اصفهانی، میرزا حسین خلیلی و سیدجلال‌الدین کاشانی» وجود دارند که در نامه‌های خود شاه را به دلیل راه‌اندازی کارخانه‌های تولیدی از جمله کارخانه نساجی اصفهان، ستایش و این اقدام را به عنوان عمل خیر و عبادتی برای وی تلقی و از مردم برای حمایت از این امر دعوت کردند.

سیداحمد بن فخرالدین موسوی کاشانی از علمای زمان مظفرالدین شاه از رواج منسوجات و تولیدات دولت‌های بیگانه در ایران به‌شدت ناراحت و نگران و درصدد هوشیار کردن مردم بود. او پس از ذکر دردمندانه اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی مسلمین در صدد ارائه دلایل و راهکارهای خود برای خروج از این شرایط برآمد و نوشت:

«دلیل اول: لبس مسلمین از منسوجات کفار تقویت کفر و تضعیف مسلمین است؛ به جهت آنکه منشأ قوت، غنا و ثروت می‌باشد و رواج تجارت و مکاسب، موجب غناست. اگر منسوجات کفار منسوخ شود و منحصر شود ملبوس مسلمین در منسوجات خودشان، لابد راه کسب صد هزار جمعیت اقلا مهیا خواهد گردید و راه تحصیل معاش جمع کثیر و جم غفیری از مسلمین آماده خواهد شد. ما گروه مسلمین ضعیف نمودیم خود را به فقدان تجارت و کسادی کسب. خلاصه قوت کفر و استیلای کفار بر ما نشد مگر به جهت غنا و ثروت ایشان و ضعف و ذلت ما نشد، مگر به سبب فقر و مسکنت و کفار به جهت تموّلشان ترویج می‌کنند مذاهب باطله و کتب ضاله خود را… دلیل دوم: دفاع در مقابل کفار، اگر استیلای بلاد اسلام را خواهند واجب است به اجماع و نصوص قطعیه و فرق نمی‌کند وجوب دفاع از آنکه کفار از راه حرب و استعمال ادوات جنگ از قبیل توپ و تفنگ، اراده استیلا بر مسلمین داشته باشند یا از راه علم و تدبیر مسلمین را غافل نمود، استیلا بر ایشان یابند و یا از راه تجارت و راه‌های دیگر… خلاصه، عزم کفار بر استیصال مسلمین گاهی از طریق حرب می‌شود و گاهی از طرق حیله و تزویر و علم و تدبیر… یا اینکه رواج می‌دهند امتعه خود را در بلاد اسلام و به این طریق اموال آنها را می‌برند و راه کسب و تجارت را به رویشان می‌بندند تا به این وسیله آنها فقیر و پریشان شوند… و اگر از راه کسب و تجارت، قصد اضمحلال مسلمین نمودند، دفاع به این نحو خواهد شد که ترک استعمال امتعه و مصنوعات آنها را نموده، مانع شد از رواج کسب و تجارت کفار در بلاد اسلام و این اجناس را از خاک پاک مسلمین اخراج کرد تا نه اجنبی را مغازه و کارخانه باشد و نه با او معاشرت و مخالطت شود و باید ترویج نمود امتعه و مصنوعات و منسوجات مسلمین را و منحصر کرد تجارت و کسب را در بلاد اسلام به مسلمین و عقد شرکت‌های بزرگ و فتح مدارس برای تحصیل انواع علوم و صنایع نمود تا اشاعه‌ علم و صنعت و کسب و تجارت شود.»

استقلال نظامی و اداری از دیگر ابعاد استقلال است که مورد توجه علمای عصر قاجار است. در این زمینه می‌توان به حضور افسران نظامی روسی و انگلیسی در ایران اشاره کرد که بعدها در دوره پهلوی جای خود را به افسران امریکایی دادند. مخالفت علما با حضور نیروهای نظامی را می‌توان در لغو قرارداد نافرجام ۱۹۱۹ مشاهده کرد. این قرارداد به دنبال ایجاد محملی قانونی برای استعمار ایران در قالب کمک‌های مالی و مستشاری انگلستان بود که با مخالفت‌های صورت گرفته از طرف مردم و علما لغو شد.

از دیگر موارد تأکید علما در مورد بحث استقلال، استقلال آموزشی بود. در عصر قاجاریه نخستین مدارس جدید غیردولتی در ایران در اوایل سده سیزدهم شمسی توسط هیئت‌های مذهبی(مسیحی) اروپایی و امریکایی تأسیس شدند. این هیئت‌ها که معمولاً از سوی مراکز مذهبی آن کشورها به مناطق مسیحی‌نشین ایران اعزام می‌شدند، در کنار تبلیغات مذهبی به ارائه خدمات بهداشتی و آموزشی نیز می‌پرداختند. در کنار آموزش دروس به سبک نوین، دعوت مسلمین از طرف کشیش‌های نصاری به دین عیسوی نیز اتفاق می‌افتاد.

علمای این دوره ضمن مخالفت با ترویج مسیحیت در پوشش آموزش، سعی کردند با تأسیس مدارس دینی از جمله مدرسه مبارکه اسلام و انجمن مقدس توسط طباطبایی از علمای اسلامی با هدف اقبال مسلمانان به ایجاد مدارس جدید و آموزش علوم نوین و همچنین آموزش‌های اسلامی و دینی اشاره کرد.

استقلال فرهنگی به دلیل تأثیر اینکه در ذهنیت‌ها و باورها و نظام دانایی و منش و اخلاق دینی جامعه و تغییر کنش و رفتار مردم و سبک زندگی حائز اهمیت بسیاری است. علمای عصر قاجار نگران سرایت و همه‌گیر شدن فرهنگ غربی در جامعه ایران بودند. شیخ حسن اصفهانی در رساله «تاریخ دخانیه» که یک سال بعد از صدور تحریم تنباکو منتشر شد،  می‌نویسد:

«کار فرنگی و فرنگی‌مآبی به‌طوری در ایران اوج گرفته است که بزرگان و کارفرمایان ایران جمیع حرکات و عادات شبانه‌روزی خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگیان برگرفتند و به‌تدریج این معنا از بزرگان به زیردستان سرایت کرد و به زمان قلیلی اوضاع و اطوار اسلامیه بزرگان و کارفرمایان مملکت تغییر کلی یافت.»

در فقره‌ای دیگر کاشف‌الغطا به این مسئله اشاره می‌کند که، «روحیه غربی در پیکره شرق و جسم جهان اسلام رسوخ کرده و همه عواطف ارزشمند، احساسات روحی، شرف معنوی، افتخار، سربلندی و استقلال خودی او را از او ربوده است. این روحیه غربی رها نکرد تا آنکه انسان مشرق زمین را به جایی کشاند که دینش و قرآنش را به استهزا گرفت و تعهدات خویش را پشت سر انداخت.»

علمای مشروطه‌خواه بسیاری از اصول ممتاز فرهنگی در غرب را برگرفته از اصول اسلامی و  چاره را در توجه مجدد به اصول دینی خود و عدم  تسلیم‌طلبی و بازگشت به خویشتن می‌دانند. آنچه که بعداً در دوره پهلوی شباهت با غرب یا از فرق سر تا نوک پا غربی شدن بود، در ذهنیت علمای مشروطه ناشی از دست رفتن استقلال فرهنگی بود. برخی از فقها در بحث تشبّه به این حدیث قدسی اشاره کرده‌اند:

«قل لعبادی لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشبهوا بأعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی: ای پیامبر! به بندگان من بگو که لباس‌های دشمنان مرا نپوشند، خوراکی‌های دشمنان مرا نخورند و خود را به دشمنان من شبیه نسازند که در این صورت دشمن من خواهند بود، چنانکه آنان دشمن من هستند.» در این راستا فقها حتی خرید و فروش اقلامی را هم که موجب تهاجم فرهنگی است حرام دانسته‌اند.

استقلال به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی بسیار ارزشمند است. فهم و درک امروزی ما از این مفهوم باید با توجه به سنت‌های تاریخی وفرهنگی ما و بازبینی و بازتفسیر تاریخ ۵۰۰ ساله اخیرمان باشد. بدون توجه به این سنت و حافظه تاریخی بلندمدت ما ایرانیان، امکان فهم اهمیت این مسئله و ارزش حیاتی برای ما مقدور نخواهد بود.

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود.

 

۲٫

 

قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

 

۳٫

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

22آوریل/18

با پدرم ؛ با مادرم

 

پاسخی به دغدغه ها و ابهامات شما در نوع برخورد با والدین

 

 

دوری از بی احترامی به مادر

ما چهار خواهر و پنج برادر هستیم. پدرم چند سال پیش از دنیا رفت. مادرم با سه تا از برادرانم با هم هستند. آنها هر میراثی که پدرم بر جای گذاشته بود، به نفع خودشان جمع کردند. حالا شما می‌گویید باید به پدر و مادر احترام گذاشت. وظیفه ما در مقابل این مادر چیست؟

 

از نظر اسلام هیچ بهانه‌ای برای بی‌احترامی به پدر و مادر وجود ندارد، نه کفر، نه شرک، نه عدم ولایت‌پذیری اهل بیت«علیهم‌السلام» و نه ظلم.

عدم منافات حق‌طلبی با احترام

احترام گذاشتن با حق‌طلبی منافات ندارد؛ امّا در همین حق‌طلبی هم باید حدود احترام را رعایت نمود.

در حدیثی آمده است: کسی به امام صادق«ع» گفت: پدر من خانه‌ای را به من صدقه داد؛ امّا پس از مدّتی از صدقه خود پشیمان شد و آن را پس گرفت. حال قاضیان به نفع من حکم کرده‌اند.

امام«ع» فرمود: «حکم قاضیان خوب است و کاری که پدر تو انجام داده بد کاری است؛ چرا که صدقه برای خداوند عزّوجلّ است و نمی‌توان از آن باز گشت. حال اگر تو به دادخواهی از او برخاسته‌ای، صدایت را بالای صدای او مبر و اگر او صدایش را بالا برد، تو صدایت را پایین بیاور».(۱)

توجّه داشته باشید که حقوق دیگری مثل محبّت، خدمت، دعا، دیدار و… هم که مادرتان بر عهده شما دارد، با این گونه ظلم‌ها از بین نمی‌رود.

 

 

 

 

به هنگام تضادّ نظر پدر و مادر

مادر و پدرم جدا از هم زندگی می‌کنند. اگر به مادر سر بزنیم، پدر ناراحت می‌شود و اگر به پدر سر بزنیم، مادرمان نفرین می‌کند. مادرمان همیشه نفرین می‌کند؛ حتّی اگر کار خوب انجام دهیم. حالا وظیفه ما در قبال این مادر چیست؟

 

سر زدن به پدر و مادر و فراموش نکردن آنها از حقوقی است که برعهده ماست. حال اگر پدری از ما درخواست کند که این کار را در حقّ مادرت انجام نده و یا مادری به ما بگوید که به پدرت سر نزن، گوش دادن به این حرف واجب نیست؛ حتّی اگر آنها از ما ناراحت شوند. البتّه لازمه این حرف آن نیست که ما وقتی می‌خواهیم به پدر سر بزنیم، به مادرمان اطّلاع دهیم و یا وقتی می‌خواهیم به دیدار مادرمان برویم، پدرمان را باخبر کنیم.

هر نفرینی گیرا نیست

درباره این که گفتید ما هر کاری می‌کنیم باز هم مادرمان نفرین می‌کند، باید گفت درست است که نفرین پدر و مادر گیراست؛ امّا نه هر نفرینی. اگر نفرین پدر و مادر به جهت ادا نکردن حقوق آنها باشد، باید از آن ترسید؛ ولی نفرین پدر یا مادری که فرزند نیکوکارشان را هم نفرین می‌کنند، اثری ندارد. آنچه در روایات نهی شده، عاق شدن است. اگر چه برخی گمان می‌کنند عاق شدن به معنای مورد نفرین پدر و مادر قرار گرفتن است؛ امّا معنای دقیق عاق، ترک نیکی به پدر و مادر است.(۲) کسی که حقوق این دو را ادا می‌کند، مطمئن باشد که عاق نیست؛ حتّی اگر پدر و مادر او را نفرین کنند.

 تحمّل ناسازگاری‌های مادر

خیلی هم از نوع برخورد مادرتان ناراحت نباشید. شما هم وقتی بچّه بودید، هر اندازه هم که مادر برای شما زحمت می‌کشید، باز ناراضی بودید. مادر کارهایی را برای شما انجام می‌داد که هیچ کسی جز او حاضر به انجام دادن این کارها نبود؛ امّا باز هم شما به این راحتی از او راضی نمی‌شدید. اگر بعد از این همه تلاش، یک بار شما را به‌ حق دعوا می‌کرد، با او قهر می‌کردید. حقّ مادر بیش از حد تصور ماست.

به ناسازگاری‌های مادرتان از این زاویه نگاه کنید. تحمّل ناسازگاری‌های او، بار حقّی را که ایشان بر دوش شما دارد، سبُک‌تر و تحمّل کارهایش را برایتان آسان‌تر خواهد کرد.(۳)

اختلاف همسر و مادر

پنج سال است که ازدواج کرده‌ام؛ امّا همسرم نسبت به مادرم خیلی حسّاس است، همیشه می‌گوید: «مادرت، فلان حرف را به من زد. چرا آن حرف را به من گفت؟». مادرم هم واقعاً خیلی ایراد می‌گیرد و انتظارات زیادی دارد. مادرم همیشه از همسرم انتقاد می‌کند. این اختلاف به قدری بالا گرفته که یک بار هم به دادگاه کشیده شد؛ امّا من دوست ندارم با وجود داشتن یک فرزند، کارم به طلاق کشیده شود. ناگفته نماند که ما خودمان با هم مشکلی نداریم؛ یعنی اگر مشکلات میان مادر و همسرم  نبود، با خوبی و خوشی با هم زندگی می‏کردیم. حالا من نمی‌دانم چگونه باید میان مادر و همسرم مدیریت کنم.

حفظ احترام هر دو

یکی از نکات مهمّی که در این‌گونه مشکلات باید در نظر گرفت، آن است که به جهت این درگیری‌ها، احترام مادر و همسر را به هیچ‌وجه نباید زیر پا گذاشت. اگر شما به حریم شخصیّت یکی از این دو خدشه وارد کنید، دیگر به این راحتی نمی‌توانید میانشان را اصلاح کنید.

استفاده از تفاهم موجود برای برقراری رابطه قوی محبّت‌آمیز

همان‌طور که از متن پرسش پیداست، میان شما و همسرتان مشکل خاصّی وجود ندارد؛ جز مسئله اختلاف میان مادر و همسر. شما با همسرتان در مسائل مختلف زندگی تفاهم دارید و باید از این تفاهم در حدّ اعلا استفاده کنید. این تفاهم، سرمایه خوبی برای ایجاد یک رابطه صمیمی و محبّت‌آمیز است.

هر اندازه رابطه محبّت‌آمیز میان شما و همسرتان تقویت شود، تأثیر رابطه بد مادر و همسرتان روی اصل زندگی شما کمتر خواهد شد. نباید اجازه داد مشکلات موجود، شما را از پاسخ گفتن به نیازهای همسرتان غافل کند. محبّت، یکی از اصلی‌ترین نیازهاست. محبّت شدید و واقعی، به راحتی می‌تواند فضای زندگی شما را برای همسرتان، قابل تحمّل و جذّاب کند.

با ایجاد یک رابطه محبّت‌آمیز قوی، می‌توانید همسرتان را در هنگام بروز تنش‌ها مدیریت کنید؛ یعنی او به جهت علاقه شدیدی که به شما دارد، کوتاه بیاید.

برقراری رابطه محبّت‌آمیز با مادر

همین رابطه محبّت‌آمیز را با مادرتان هم برقرار کنید. اجازه ندهید که اختلافات همسرتان با مادرتان رابطه صمیمی شما را با مادرتان کم‌رنگ کند. تیره شدن رابطه شما با مادرتان نه تنها کمکی به حلّ مشکلتان نخواهد کرد؛ بلکه بدبینی مادر نسبت به همسرتان را بیش از پیش خواهد کرد.

 

دوری از قضاوت و تقویت حُسن ظنّ

تلاش کنید تا جایی که ممکن است، از قرار گرفتن در مقام یک قاضی دوری کنید. قضاوت در این موارد، اثر چندان خوبی ندارد. معمولاً افرادی که آبشان با هم به یک جوی نمی‌رود، از قضاوت‌هایی که به ضررشان است، استقبال نمی‌کنند. در این‌گونه موارد، قاضی در نگاه کسی که حکم علیه او صادر شده، مورد اتّهام قرار می‌گیرد. اگر به نفع مادرتان حکم کنید، همسرتان می‌گوید: «کاش از اوّل می‌دانستم که این اندازه تحت‌تأثیر مادرت هستی و از خودت استقلال نداری!» وقتی هم که به نفع همسرتان حکم کنید، مادرتان می‌گوید: «این همه زحمت کشیدم و بزرگت کردم، حالا چشم به فرمان همسرت شده‌ای و از او حساب می‌بری!» پس بهتر است به جای قضاوت، منصب اصلاح را انتخاب کنید.

شما می‌توانید پس از برقراری رابطه محبّت‌آمیز قوی میان خود و همسر و مادرتان، تلاش کنید با صحبت‌های کاملاً منطقی با تقویت حُسن ظنّ مادر و همسرتان نسبت به یکدیگر، اصلاح روابط آنان را آسان‌تر کنید.

تقویت نگاه معنوی

تقویت نگاه معنوی همسر، در تحمّل حرف‌های مادر بسیار مؤثّر خواهد بود. به جای این که بخواهید درباره مسائل پیش آمده بحث کنید، تلاش کنید با در نظر گرفتن مطالبی که در گام «پُر نگه داشتن کانون خانواده از معنویت» گفته شده، بنیه معنوی خود و همسرتان را تقویت کنید تا به این راحتی با صحبت‌های دیگران آشفته‌خاطر نشوید. اگر همسرتان مقصد زندگی را خدا قرار داده باشد و اگر بداند که حِلم ورزیدن در برابر حرف دیگران تا چه اندازه او را به مقصد زندگی نزدیک می‌کند، دریای وجودش با این صحبت‌ها این‌گونه توفانی نخواهد شد.

درخواست از مقلّب القلوب

همه دل‌ها در دست قدرتِ خداست و اوست که می‌تواند دل مادر و همسرتان را نسبت به هم مهربان کند. از صمیم دل و با حالت تضرّع از او بخواهید که میان همسر و مادرتان را اصلاح کند.

 

نفرین پدر و مادر به جهت ازدواج

ازدواجی صورت گرفته که پدر و مادر مخالف بودند. حاصل ازدواج‌شان هم یک فرزند شش ساله است. با این که پسر پشیمان شده که چرا دل والدینش را شکسته؛ امّا آنها به هیچ عنوان فرزندشان را نمی‌بخشند. البته در حال حاضر زندگی خوبی دارد. چه کند که این ناله و نفرین مادرش گریبانش را نگیرد؟

جایگاه رضایت پدر و مادر در ازدواج

ما بارها تأکید کرده‌ایم که احترام به پدر و مادر به این معنا نیست که سخن آنان بدون هیچ قید و شرطی در هر زمینه‌ای لازم‌الإجرا باشد. یکی از زمینه‌هایی که در روایات به صراحت درباره آن سخن گفته شده، ازدواج است. در روایتی به نقل از ابن ابی یعفور آمده است: به امام صادق«ع» گفتم که می‌خواهم با دختری ازدواج کنم؛ امّا پدر و مادرم او را نمی‌پسندند و دیگری را به من پیشنهاد می‌کنند. فرمود: «با همان کسی که خودت دوست داری ازدواج کن، نه با آن که پدر و مادرت دوست دارند».(۴)

درباره دختران هم در رساله مراجع این مسئله آمده است که: «اگر پدر یا جدّ پدری از ازدواج دختر با کسی که هم‌کفو اوست، با وجود تمام مقدّمات و شرایط ممانعت کند و او نیز تمایل به ازدواج داشته باشد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، می‌تواند بدون اذن پدر، ازدواج کند».

این اجازه شرعی یعنی این که در این جا دیگر پدر حقّی ندارد تا بخواهد فرزندش را عاق کند.

پس در این نکته می‌خواهم بگویم که در ازدواج فرزندان اگر فرزند، پسر باشد، رضایت پدر و مادر شرط نیست و اگر هم دختر باشد، حتّی با توجّه به فتوای مراجعی هم که معتقدند اذن پدر در ازدواج دختر شرط است، باز هم این ولایت از پدر ساقط می‌شود. در اصل در نکته اوّل می‌خواستیم محدوده فقهی رضایت پدر و مادر را در ازدواج مشخّص کنیم. البته با تمام احترامی که برای مادران قائل هستیم، باید بگوییم که مادران در مسئله ازدواج ولایتی ندارند. این حکم خداست؛ همان خدایی که نیکی به مادر را سه برابر پدر لازم می‌داند،(۵) در امر ازدواج فرزندان ولایتی برای او قائل نشده است. البته خواهش می‌کنیم این نکته را در کنار نکته‌های بعدی بخوانید.

احترام در هر شرایط

نکته اوّل به هیچ‌وجه به معنای صدور مجوّز برای بی‌احترامی به والدین نیست. هیچ دختر و پسری حق ندارد به جهت اختلافی که با پدر و مادرش در امر ازدواج دارد، به او بی‌احترامی کند. در این جا فرقی ندارد که پدر و مادر چه برخوردی با فرزند داشته‌اند و به چه دلیلی با او مخالفت می‌کنند. چه محترمانه برخورد کنند و چه غیرمحترمانه، چه دلیل منطقی برای مخالفت داشته باشند و چه غیرمنطقی مخالفت کنند، باز هم باید احترام گذاشت. در امر به معروف و نهی از منکر هم که یک وظیفه است، در جایی که برای دیگران، برخورد تند جایز دانسته شده است، برخی از فقها احتیاط کرده و می‌گویند: نباید فرزند نسبت به پدر و مادر خویش این مرحله را اجرا کند. وقتی درباره یک واجب شرعی چنین حکمی هست، باقی مسائل جای خود دارد.

تأمّل در نظر پدر و مادر

درست است که از نظر شرعی پسرها نیاز به اذن پدر در امر ازدواج ندارند؛ امّا توصیه ما به همه فرزندان، این است که بدون تأمّل از کنار نظر پدر و مادر خود رد نشوند. اگر چه پدران و مادران شما متعلّق به نسل پیش از شما هستند؛ امّا این دلیل موجّهی برای بی‌توجّهی به نظر آنان در امر ازدواج نیست.

چند ویژگی در پدر و مادر،  حکم می‌کند که در نظر آنان تأمّل کنید:

اوّل آن که آنان تجربه بیشتری از زندگی مشترک دارند و عوامل و موانع موفّقیت در زندگی مشترک را بهتر از شما می‌شناسند.

دوم آن که آنان نسبت به شما با توجّه به این که زیرِ دستان آنان بزرگ شده‌اید، شناخت ویژه و قابل توجّهی دارند.

سوم آن که آنها شما را دوست دارند و خیر شما را در زندگی می‌خواهند.

این سه ویژگی به قدری اهمّیت دارد که نمی‌شود به این راحتی از کنارش گذشت.

نکته‌ای هم برای پدران و مادران

پدران عزیز و مادران بزرگوار! ما به جهت دستوری که خداوند نسبت به نیکی و احترام به شما صادر کرده است، وظیفه خود می‌دانیم از حقوق شما دفاع کنیم. مباحث بسیار مفصّلی را هم درباره حقوق پدر و مادر داشته‌ایم. پس در این تردید نکنید که بنای ما در این پاسخ، سست کردن جایگاه شما در خانواده نیست؛ امّا بدون تعارف باید گفت: اگر این اندازه درباره پدر و مادر سخن می‌گوییم، به این دلیل است که خداوند، نیکی به والدین را این اندازه توصیه کرده بود. پس در حدّ و حدود احترام و اطاعت، ما هم نباید احساسی عمل کنیم و تنها به جهت این که شما پدران و مادران بزرگوار از دست ما ناراحت نشوید، حرفی خلاف آنچه خدای عزیز فرموده بزنیم. همه ما باید بنده خدا باشیم و هر آنچه را که او گفته ببوسیم و بر چشم بگذاریم و در برابر فرامین او هم جز یک کلمه ـ که همان «چشم گفتن» است ـ، بر زبان نیاوریم.

توصیه ما به شما بزرگواران آن است که:

برای این که در مسائلی مانند ازدواج بتوانید با فرزندتان همراه شوید، سعی کنید به جای استفاده از جایگاه پدرانه یا مادرانه، از رابطه دوستی و رفاقت استفاده کنید. اگر شما با فرزندتان رفیق باشید، در مواردی که احساس می‌کنید باید به او نکته‌ای را گوشزد کنید و در مقابل تصمیم اشتباه او بایستید، کارتان بسیار آسان‌تر و نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود.

تلاش کنید در ازدواج، علاوه بر توجّه به رابطه رفاقتی، مانند مشاوری در کنار فرزندتان قرار بگیرید. مشاور به جای طرف مقابل، تصمیم نمی‌گیرد؛ بلکه راه و چاه را به او نشان می‌دهد.

بین انتخاب اشتباه و اختلاف سلیقه فرق بگذارید. گاهی فرزندتان به دلایل مختلف چشمش را به روی همه واقعیّت‌های ازدواج بسته و می‌خواهد انتخاب خطرناکی را انجام دهد؛ امّا گاهی صرفاً سلیقه او با شما متفاوت است. مثلاً او دختری را می‌خواهد که شما قیافه‌اش را نپسندیده‌اید یا این که دختری است که شغل پدرش با سلیقه شما جور نیست. اینها را دلیل بر مخالفت‌های جدّی نگیرید؛ مخالفت‌هایی که خدای ناکرده، زمینه بی‌احترامی به شما را فراهم می‌کند.

در مواردی هم که احساس می‌کنید فرزندتان انتخاب خطرناکی انجام داده، تلاش نکنید که تمام مسئله را خودتان حل کنید. با سیاست رفاقت و مشورت می‌توانید او را وارد مسیر ارتباط با یک مشاور باتجربه کنید که شاید بهتر از شما بتواند از عهده فرزندتان بر بیاید. شاید هم بشود با وارد کردن یکی از افراد فامیل یا اساتید فرزندتان و یا هر کسی که در نزد او مقبولیت دارد، بحران انتخاب خطرناک را بهتر مدیریت کرد.

ممکن است به هر دلیلی نتوانید از انتخاب خطرناک فرزندتان جلوگیری کنید. در این صورت اگر فرزندتان را دوست دارید، پس از ازدواج از او فاصله نگیرید. فرزندتان پس از ازدواج، نیاز بیشتری به شما دارد. باز هم سیاست رفاقت و مشورت را در پیش بگیرید؛ چرا که در این صورت، اگر مشکلی هم در زندگی فرزندتان رُخ دهد، شما در حلّ مشکلاتش روزنه امیدی برای او خواهید بود.

 

حق فرزند بر والدین

چرا همیشه درباره حقوق پدر و مادر برعهده فرزندان حرف می‌زنید؟ چرا همیشه می‌گویید عاقّ پدر و مادر نشوید؟ چرا هیچ وقت برعکسش را نمی‌گویید؟ مادر من در زندگی خیلی اذیّتم می‌کند و فشار روحی بر من وارد می‌کند. او حرف‌های زشتی به من می‌زند و مرا عصبانی می‌کند. به همین دلیل هم گاهی کنترل خود را از دست می‌دهم و با او تندی می‌کنم. کمی هم درباره حقوق فرزندان که برعهده پدر و مادر است، حرف بزنید.

 

به شما باید حق داد که توقّع داشته باشید وقتی از حقوق والدین برعهده فرزندان سخن گفته می‌شود، از حقوق فرزندان برعهده والدین نیز سخنی به میان آید؛ امّا اگر ما بخشی از این کتاب را به حقوق والدین اختصاص داده‌ایم، در کتاب منِ دیگرِ ما، به صورت مفصّل درباره حقوق فرزندان حرف زده‌ایم؛(۶) امّا برای این که درخواست شما را بی‌پاسخ نگذاشته باشیم، همین اندازه باید گفت که در فرهنگ غنی معارف اسلامی، همان‌گونه که درباره فرزندان بحث از عاقّ والدین وجود دارد، درباره والدین هم عاقّ فرزندان را داریم؛ یعنی اگر پدر و مادری حقوق فرزند خود را ادا نکنند، عاقّ فرزند می‌شوند.

حبیب خدا، پیامبر اکرم«ص» فرمود: آنچه از عاقّ والدین برعهده  فرزند می‌آید، برای پدر و مادر هم هست [و آنها هم اگر حقوق فرزندان را رعایت نکنند، عاقّ فرزندشان می‌‌شوند].(۷)

پدران و مادران نباید زمینه عاق شدن فرزندان را فراهم کنند و وظیفه دارند راه نیکی کردن فرزندان به خودشان را هموار کنند. پیامبر حق، رسول خدا«ص» فرمود: خداوند رحمت کند پدر و مادری را که به فرزندشان در راه نیکی کردن به خودشان، کمک می‌کنند.(۸) 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۷٫

۲ـ ر.ک: المصباح المنیر، ص۴۲۲٫

۳ـ نکته چهارم از پاسخ به پرسش اول در همین گام را دوباره مطالعه کنید.

۴ـ بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص ۲۳۵٫

۵ـ مردی خدمت رسول خدا«ص» رسید و گفت: ای رسول خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». آن مرد پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». برای بار سوم آن مرد پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». پس از آن باز هم پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «پدرت» (الکافی، ج۲، ص ۱۵۹).

۶ـ تا زمان نگارش این کتاب، پنج جلد از مجموعه منِ دیگرِ ما منتشر شده و به یاری خدا، جلد ششم آن هم در دستِ تألیف است.

۷ـ الکافی، ج۶، ص۴۸٫

۸ـ همان جا.

 

22آوریل/18

خانواده در تلاقی دو دریا

مقدمه

در هزاره نسیان، سرگردانی حاصل از مدرنیته و فردگرایی، سستی بنیان خانواده و… این سئوال را برای بشر معاصر رقم زده است که خوشبختی کجاست و فرمولش چیست!؟

هرچه تمدن وسعت می‌یابد، جاهلیت انسان تکرار می‌شود. تا بدان جا که امروز چشم دوخته است به شاهراهی که او را به سعادت و آرامش برساند.

ما نشانی سعادت را در خانه‌ای یافته‌ایم که در تاریخ، تنها یک بار اتفاق افتاده است.

برآنیم تا سبک زندگی این خانواده را در زاویه دید الگوی عملی خانواده و آیین همسرداری به شما تقدیم کنیم؛ هرچند از آن آستان بی‌نهایت این تنها نمی است از یمی:

 

تلاطم ۱:

پدر رو به روی دختر نشسته و از خواستگار امروز حرف می‌زند. تا امروز هر بار خلوتی پیش آمده، دختر روی برگردانده و به این شیوه، جواب منفی خود را اعلام کرده است.

امروز بزرگ‌ترین مرد عرب، پاسخ به خواستگار دخترش را مشروط به رضایت او کرده است. آن هم در شرایطی که تا پیش از این دختر سرنوشتی جز زنده به گور شدن نداشته است.

دختر برخلاف موارد قبل، این بار در برابر خواستگاری مردی که خوش‌سابقه‌ترین انسان در تقوی و کمال است، سکوت می‌کند و پدر با یگانگی و صمیمیتی که با پاره تن خود دارد، رضایت او را در میان سکوت بلندش درمی‌یابد.

تلاطم ۲:

اصحاب با سرمایه داماد، جهیزیه عروس را خریده‌اند. دو دست رختخواب از پارچه مصری، یکی از لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند. فرشی از پوست، بالشی از پشم، عبایی خیبری، مشک آب، دو کوزه آب، آفتابه، پرده‌ای از پشم نازک، پیراهنی به قیمت هفت درهم، روسری به ارزش چهارده درهم، حوله، تختی پوشیده به روتختی، چهار پشتی، حصیری بحرینی، دستاس، ظرفی مسی، ظرفی برای شیر، ظرفی بزرگ برای… .

نگاه حاکم جامعه مسلمین به جهیزیه دخترش می‌افتد. اشک در چشمانش حلقه می‌زند.

ممکن نیست حاکمی که اختیار اموال شهر در دست اوست، آرزوهایی را که برای خوشبختی دخترش در دل دارد، نادیده بگیرد و با این سادگی و بی‌تعلقی او را به خانه بخت بفرستد. آن هم به خانه مردی که از مال دنیا بهره‌ای ندارد.

به آسمان نگاه می‌کند و می‌فرماید: «پروردگارا! برکت ده به قومی که بیشترین ظروفشان سفالین است.»

تلاطم۳:

شب است و مهمان‌ها رفته‌اند. عروس و داماد در خانه ساده خود، نخستین لحظات زندگی مشترک را آغاز کرده‌اند.

صدای گریه آرام فاطمه«س»، داماد را به سوی او می‌کشاند. مضطرب می‌پرسد: «چه شده؟ چه چیزی شما را نگران کرده؟»

عروس وحی که بر سجاده و رو به قبله نشسته است با صدایی لرزان جواب می‌دهد: «امروز مرا از خانه پدرم به خانه تو آوردند. روزی دیگر مرا از خانه تو به خانه قبر می‌برند. به یاد تنهایی‌ آن شب گریه می‌کنم.»

علی«ع» نمی‌داند چگونه این اندوه عارفانه را پاسخ دهد که ناگاه فاطمه«س» او را از این ابهام نجات می‌دهد: «بیا در این آغازین لحظه‌های زندگی به نماز بایستیم و خدا را عبادت کنیم.»

لبخند علی«ع» در رضایت خدا و تبسم فرشتگان محو می‌شود.

تلاطم ۴:

داماد مشغول آراستن اتاق عروس است. مقداری شن در کف اتاق پهن است. چوبی در داخل اتاق نصب شده و بر آن مشک و کوزه آب آویزان است. چوبی بزرگ که دو انتهای دیوار را به هم ارتباط داده،  چوب لباسی این خانه خواهد بود. پوست گوسفندی روی شن‌های کف اتاق پهن شده و بالشی از لیف خرما روی آن قرار گرفته است. هرکس وارد اتاق شود، قبل از هرچیز سلیقه‌ای را که سادگی اتاق را زیبا جلوه داده، تحسین می‌کند. پیامبر«ص» رو به دامادش می‌فرماید: «لازم است ولیمه داده شود.»

داماد باید با دست خالی جماعت انصار و مهاجر را شام بدهد. اعتبار او در میان مردم آن ‌قدر زیاد هست که بخواهد از کسی قرض بگیرد و مجلس تکرار نشدنی زندگیش را هرچه باشکوه‌تر برگزار کند. هرچه باشد، او با دختر حاکم مسلمین ازدواج کرده است. به خدا توکل می‌کند. تصمیم می‌گیرد با همان سادگی و صفا در حد وسع خود مردم را به ولیمه عروسیش دعوت کند.

پیامبر«ص» آستین‌های خود را بالا می‌زند و خرما را با روغن مخلوط می‌کند.

مردی که قدرت جامعه و اختیار بیت‌المال در دست اوست، بی‌هیچ توجهی به پست و مقام خود، تهیه شیرینی را عهده‌دار می‌شود. صحنه‌ای که هیچ حاکمی در عالم تجربه نکرده است. تمام میهمانان پذیرایی می‌شوند، بی‌آنکه نقصانی در شام و شیرینی پیش آید. خدا برکت خود را بر اخلاص میزبانان نازل کرده است.

تلاطم ۵:

صبح پس از عروسی است و پیامبر«ص» به دیدار دخترش آمده است. ظرفی از شیر با خود آورده. به اهل خانه سلام می‌دهد و وارد می‌شود. با مهربانی حال داماد را می‌پرسد و سئوال می‌کند: «همسرت را چگونه زنی یافتی؟» در این خانواده نوآور هیچ جای شگفتی نیست که از میان تمام جواب‌های ممکن، تنها پاسخ داماد این باشد: «خوب یاوری است در طاعت از خداوند.»

پیامبر«ص» به دختر خود می‌نگرد. تبسم او معنایی جز این ندارد که او نیز همسرش را بهترین مرد در طاعت حق دیده است.

تلاطم ۶:

چند روز پس از زندگی مشترک، پدر به خانه دخترش سر می‌زند. داماد از او به گرمی استقبال می‌کند. در محیطی که حتی قبل از ازدواج هم پدری جویای حال دخترش نیست، این پدر رو به داماد می‌فرماید: «اگر ممکن است می‌خواهم با دخترم تنها باشم.» علی«ع» با لبخند اتاق را ترک می‌کند.

پدر احوال زندگی دختر را می‌پرسد. دختر رضایت خود را از همسرش بیان می‌کند. اما در عمق نگاهش غمی نهفته است که پدر را بر آن می‌دارد تا بپرسد: «چه مشکلی داری؟ چه چیزی تو را غمگین کرده دخترم!»

دختر که مدت‌هاست منتظر فرصتی برای درددل با پدر بوده است، پاسخ می‌دهد: «برخی از زنان قریش به من طعنه می‌زنند و می‌گویند که پدرت تو را به مرد فقیری شوهر داده است.»

دختر بغض می‌کند پدر با مهربانی جواب می‌دهد: «نه پدر تو فقیر است و نه شوهرت. خزینه‌های زمین را بر ما عرضه کردند و ما نعمت‌های آخرت را بر مال دنیا ترجیح دادیم. دخترم! مطمئن باش اگر مال دنیا در نظر خداوند ارزش داشت، هرگز خدا آن را بهره کافران قرار نمی‌داد!»

تلاطم ۷:

اولین میوه زندگی به ثمر نشسته است. خدا پسری سالم و نورانی به این خانواده هدیه داده است. پس از چند روز پیامبر«ص» از سفر برمی‌گردد. قبل از همه، به خانه دخترش سری می‌زند تا اولین نوه خود را ببیند. قنداقه کودک را در آغوش می‌گیرد. رو به والدین کودک می‌پرسد: «نامش را چه گذاشته‌اید؟» پدر و مادر جواب می‌دهند: «برای نام‌گذاری کودکمان از شما پیشی نمی‌گیریم.» پیامبر«ص» در برابر این احترام، با بدیع‌ترین تفکر پاسخ می‌دهد: «من نیز بر پروردگارم سبقت نمی‌گیرم.»

جبرئیل از سوی خداوند پیام می‌آورد: «پسر فاطمه«س» همنام پسر‌هارون یعنی شبر است.» که به زبان عربی حسن نامیده می‌شود.

تلاطم ۸:

پیامبر«ص» در مسجد از یاران خود سئوالی می‌پرسد و می‌خواهد کامل‌ترین جواب را برای آن پیدا کنند. سئوال این است: ‌«بهترین چیز برای زن چیست؟» هیچ‌یک از اصحاب نمی‌توانند جواب این سئوال را به پیامبر«ص» بدهند.

علی«ع» به خانه می‌آید و سئوال را با فاطمه«س» مطرح می‌کند. فاطمه«س» پاسخ می‌دهد: «بهترین چیز برای زن این است که خود را بدون ضرورت در معرض دید نامحرم قرار ندهد و نامحرمی را نبیند.» علی«ع» به بلندای حقیقتی که در جواب فاطمه«س» نهفته است، می‌اندیشد. خود را به مسجد می‌رساند و جواب را به پیامبر«ص» عرضه می‌دارد.

رسول خدا قبل از تحسین و تأیید پاسخ، می‌فرمایند: «این جواب را از چه کسی گرفته‌ای؟» علی«ع» جواب می‌دهند: «از دختر شما!»

و پیامبر«ص»  به نگاه متعالی فاطمه«س» شان می‌بالند و می‌فرمایند: «به‌راستی که او پاره تن من است.»

تلاطم ۹:

صبح است و علی«ع» به همسر خود می‌فرماید: «غذایی داریم که گرسنگی مرا بر طرف کند؟»

فاطمه«س» به کودکان خود که در گوشه اتاق خوابیده‌اند،‌ اشاره می‌کند و می‌فرماید: «دو روز است که در خانه غذای کافی نداریم. آنچه بود به بچه‌ها دادم و خود نیز گرسنه‌ام.»

تأسف وجود علی«ع» را در برمی‌گیرد. می‌فرماید: «چرا به من اطلاع ندادی تا به دنبال غذا بروم؟»

در فضایی که گرسنگی و فقر بر زندگی مسلمانان سایه افکنده و عموم زنان،‌ زبانشان به اعتراض بر همسران گشوده می‌شود،‌ فاطمه«س» نگاهی پر از شرم به زیر می‌اندازد و پاسخ می‌دهد: «من از پروردگار خود شرم می‌کنم که چیزی را که تو بر آن توان و قدرت نداری،‌ از تو درخواست کنم.»

تلاطم ۱۰:

پیامبر«ص» به خانه دخترش آمده است‌. فاطمه«س» مشغول رسیدگی به کودکان است و علی«ع» سرگرم انجام کارهای خانه.

پیامبر«ص» گوشه اتاق می‌نشیند. چشمی به علی«ع» دارد و چشمی به دخترش.

پس از مکثی بلند رو به اهل خانه می‌فرماید: «خدا رحمت خود را شامل حال مردی کند که در خانه به همسرش کمک می‌کند.»

آن گاه این جمله عمیق را بر زبان می‌آورد: «کسی زنان را اکرام نمی‌کند، جز آنکه خود فرد کریمی باشد و کسی به زنان اهانت نمی‌کند، جز آن که خودش شخص حقیری باشد.»

تلاطم ۱۱:

پیامبر«ص» از سفر آمده و طبق معمول قبل از هرکاری به خانه دخترش سر زده‌ است. فاطمه«س» دو دستبند نقره در دست دارد و یک جفت گوشواره در گوش.

پرده حریر اتاقش در نسیم ملایم هوا تاب می‌خورد. پیامبر«ص» وارد خانه می‌شود و فاطمه«س» به استقبال می‌آید. چشم حاکم اسلام به زیورآلات و پرده می‌افتد. مکثی کوتاه می‌کند و از خانه خارج می‌شود. اینک فاطمه در گوشه خانه به فکر فرو رفته است: «خدایا! تنها چیزی که ممکن است پدرم را رنجانده باشد، همین است!»

خوب می‌داند که هیچ غفلتی از او سر نزده و این اشیا  از حلال‌ترین مال فراهم شده‌اند. اما هنوز در جامعه کسانی هستند که شب‌ها از فرط گرسنگی، بی‌خوابی می‌کشند… و او دختر حاکم است!

بی‌درنگ گوشواره و دستبندها را می‌گشاید و پرده را از دیوار جدا می‌کند و قاصدی را به سوی مسجد می‌فرستد.

قاصد بسته را به پیامبر«ص» می‌دهد و می‌گوید: «دخترتان فرموده‌اند که اینها را در راه خدا انفاق کنید.»

تلاطم ۱۲:

بچه‌ها به پیشنهاد پدربزرگ، مسابقه خطاطی گذاشته‌اند. پدربزرگ فرموده کسی که زیباتر بنویسد، قدرتش بیشتر است. بچه‌ها خط‌های خود را نزد ایشان آورده‌اند. اما ایشان می‌فرماید: «باید مادرتان خط بهتر را تعیین کند.»

مادر با خود می‌اندیشد:‌ «من چگونه بین این دو کودک داوری کنم؟ اگر بگویم خط حسن«ع» زیباتر است حسین«ع» از او کوچک‌تر است و ممکن است احساس ضعف کند. اگر بگویم خط حسین«ع» بهتر است ممکن است به غرور حسن«ع» بربخورد.»

تصمیم خود را می‌گیرد و داوری را به تلاش خودشان واگذار می‌کند. رو به کودکان می‌فرماید: «من گردنبندم را پاره می‌کنم و دانه‌های آن را روی زمین می‌پاشم. هرکدام از شما دانه‌های بیشتری را جمع کند، خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.»

گردنبند را پاره می‌کند تا کودکان به میزان بها دادن مادر به داوری این مسابقه پی برده باشند.

تلاطم ۱۳:

مردی نابینا پس از کسب اجازه از محضر علی«ع» وارد منزل ایشان می‌شود. علی«ع» نگاهش به فاطمه«س» می‌افتد و می‌بیند که چقدر سریع و هوشیار از جا برمی‌خیزد و خود را می‌پوشاند.

پیامبر«ص» رو به دخترش می‌فرماید: این مرد نابیناست.

فاطمه که مترجم حیا و عفت زن به زبان آفرینش است، پاسخ می‌دهد: «اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بینم. غیر از این او بوی زن را استشمام می‌کند.»

پیامبر به تفکر والای دخترش می‌اندیشد و با تبسم می‌فرماید: «سوگند می‌خورم که تو پاره تن منی.»

تلاطم ۱۴:

مردی گرسنه به مسجد می‌آید و از پیامبر«ص» تقاضای کمک می‌کند. پیامبر«ص» رو به مردم می‌فرماید: «چه کسی امشب این مرد را مهمان می‌کند؟ »

فقر و گرسنگی چنان در خانه‌های مسلمانان نفوذ کرده که کسی توانایی مهمانداری ندارد.

ناگاه علی«ع» که آبروی اسلام برایش از هرچیز دیگری با ارزش‌تر است می‌فرماید: «من!»

و همراه مرد فقیر به خانه می‌آید و از فاطمه«س» تقاضای مهمانداری می‌کند. حضرت می‌فرماید: «در خانه غذایی نیست، مگر به اندازه خوراک یک دختربچه. اما امشب گرسنگی را تحمل می‌کنیم و همین مقدار کم را هم به مهمان می‌بخشیم.»

تلاطم ۱۵:

مادر روی سجاده مشغول دعاست. پسر گوشه اتاق نشسته و به مناجات و دعای مادر گوش می‌دهد. هرچه منتظر می‌ماند تا بشنود که مادر برای خود و اعضای خانواده چه دعایی می‌کند، چیزی نمی‌شنود. مادر تک‌تک همسایگان را نام می‌برد و برایشان دعا می‌کند، اما سخنی از خود به میان نمی‌آورد.

پسر مقابل مادر زانو می‌زند و می‌پرسد: «مادرجان! چرا برای خودمان دعا نمی‌کنید؟»

حضرت دستی بر سر کودک می‌کشد و می‌کوشد تا فرهنگ ایثار و تقدم بندگان خدا را بر خود با ساده‌ترین کلمات به او یاد دهد: «عزیزم! اول همسایه و سپس اهل خانه!»

تلاطم ۱۶:

بیماری کودکان، مادر را بی‌تاب کرده. با نگرانی به علی«ع» می‌گوید: «تا به حال این طور مریض نشده بودند. نمی‌دانم دوایشان چیست؟»

از طبیب هم کاری برنمی‌آید.

تمام دل مادر و پدر متوجه آسمان است. هر دو با هم نذر می‌کنند تا برای شفای کودکانشان سه روز روزه بگیرند.

پس از چند روز، بچه‌ها سلامتی خود را به دست می‌آورند.

زمان ادای دین است. پدر و مادر نذر خود را به بچه‌ها می‌گویند. بچه‌ها با خوشحالی می‌گویند: «ما هم می‌خواهیم با شما روزه بگیریم.»

پدر و مادر به هم نگاه می‌کنند. بچه‌ها تازه از بستر بیماری بیرون برخاسته‌اند. کودکند و ضعیف. اما با لبخند رو به بچه‌ها می‌فرمایند: «باشد. فردا با هم روزه می‌گیریم.»

تلاطم ۱۷:

شدت کار و فعالیت توان جسمی فاطمه«س» را از او گرفته است. آسیا کردن گندم، پخت نان، بچه‌داری، کارهای خانه و… حضرت را ضعیف کرده است. امروز به زخم‌های دست خود نگاه کرد و رو به پدر ‌فرمود: «یا رسول الله«ص»! دست‌هایم از شدت کار ورم کرده‌اند. دیشب تا صبح گندم آرد می‌کردم و علی«ع» از بچه‌ها نگهداری می‌کرد.»

پیامبر«ص» به طرح یک تقسیم کار اساسی می‌اندیشد و رو به دختر و داماد خود می‌فرماید: «فاطمه جان! از این پس کارهای داخل با تو و کارهای بیرون با علی«ع»!»

زهرا که این تقسیم مسئولیت را نشانه نگرش منطقی پدر به جایگاه زن و مرد می‌بیند، با خوشحالی می‌فرماید: «جز خدا کسی نمی‌داند که از این تقسیم کار چقدر خوشحالم. زیرا پیامبر«ص» مرا از کارهایی که مربوط به مردان است،‌ بازداشت.»

تلاطم ۱۸:

کودک هر روز زودتر از پدر از مسجد خود را به خانه می‌رساند و آنچه را در مسجد پیش آمده برای مادر تعریف می‌کند.

دیروز علی«ع» از فاطمه«س» این ماجرا را شنیده است. قرار است امروز پشت پرده پنهان شود و به نحوه تعریف کردن پسرش گوش بدهد.

پسر مثل روزهای پیش مقابل مادر ایستاده، اما این بار نمی‌تواند حرف بزند. مادر می‌پرسد: «چه شده عزیزم! چرا تعریف نمی‌کنی؟!»

پسر کوچک می‌گوید: «مادر! احساس می‌کنم فرد بزرگی حضور دارد که احترام حضور او مانع می‌شود تا من از آیاتی که تازه به پیامبر«ص» نازل شده و در مسجد شنیده‌ام، حرف بزنم.»

علی«ع» از پرده بیرون می‌آید و فرزند مؤدب و زیرک خود را در آغوش می‌فشارد.

تلاطم ۱۹:

فاطمه«س» در خانه نشسته است. سختی‌ها، مشکلات، غم‌ها و مسائل مردم لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذارد. جامعه نوپای اسلام با مسائل زیادی درگیر است. مشکلات مالی و فقر و تنگدستی بر زندگی همه سایه افکنده است.

پدر وارد خانه‌اش می‌شود. با پدر از رنج‌هایش حرفی نمی‌زند. ساعتی بعد پدر رو به او می‌فرماید: «دخترم! هم‌اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده تا هر چه تو بخواهی تحقق پذیرد.»

فاطمه«س» تمام تشویش‌ها و خواسته‌ها را در ذهن مرور می‌کند. پدر منتظر است تا خواسته‌های او را با فرشته وحی در میان بگذارد.

اکنون بانو که به نهایت تکامل راه برده، با چشم‌پوشی از تمام جاذبه‌های عالم پاسخ می‌دهد: «لذتی که از خدمت حضرت حق می‌برم مرا از هر خواهشی بازداشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای و والای خداوند باشم.»

تلاطم ۲۰:

کودکان دور مادر جمع شده‌اند و از او می‌خواهند با آنها بازی کند. بچه‌ها پیش از این شعرهای زیبای مادر را هنگام خواب شنیده‌اند. امروز هم به او اصرار می‌کنند که برایشان شعر بخواند.

حضرت«س» در حالی که حسن«ع» را به بالا و پایین می‌اندازد، زمزمه می‌کند:

اشبه اباک یا حسن

واخلع عن الحق الرسن

واعبد الها ذالنمن

و لا توال ذاالاحن

حسن جان! مانند پدرت علی«ع» باش! و ریسمان را از گردن حق بردار!

خدای احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه‌توز دوستی مکن.

حسین را  روی دست می‌گیرد و او را نوازش می‌دهد و می‌فرماید:

انت شبیه بابی

لست شبیها بعلی…

حسین من! تو به پدرم رسول خدا شبیه هستی…

بچه‌ها با شنیدن این اشعار زیبا لبخند می‌زنند و به فکر فرو می‌روند.

شاید به فکر احترامی که مادر برای پدر قائل است و حتی در غیاب او نیز،‌ مقام پدرشان را تجلیل می‌کند.

تلاطم ۲۱:

فاطمه«س» در بستر بیماری است و زنان همسایه به عیادتش آمده‌اند.

اسماء شرمگین رو به بانویش می‌کند: «آیا اجازه ملاقات می‌دهید؟»

حضرت با بزرگواری سری تکان می‌دهد و آنان را به داخل اتاق خود می‌خواند.

یکی از زنان به نمایندگی از همه با تأسف می‌پرسد: «ای دختر رسول خدا! با این شدت ضعف و بیماری شب را چگونه به صبح رسانده‌اید؟»

این یک احوالپرسی معمولی است؛ اما حضرت«س» پاسخی تاریخی را بیان می‌کند: «شب را در حالی صبح می‌کنم که از دنیایتان بیزارم و از مردانتان ناراحت!  مردهایتان را آزمودم و از آنها متنفر شدم. پایداریشان را محک زدم. بی‌دین و بی‌وفا از بوته آزمایش درآمدند. به خدا سوگند اگر مردانتان نمی‌گذاشتند زمام اموری که رسول خدا در دست علی«ع» نهاده بود، از دست برود؛ علی«ع» آن را به سهولت راه می‌برد و این شتر را سالم به مقصد می‌رساند. منتظر باشید تا این مرض فساد در پیکر اجتماع اسلام منتشر شود. بشارتتان می‌دهم به شمشیرهای آخته و ….

زنان با ناله و اندوه به خانه‌های خود بازمی‌گردند و سخنان حضرت را به مردان منتقل می‌کنند. مردان پریشان و سردرگم برای عذرخواهی می‌آیند، اما بهانه می‌آورند و حضرت آنها را طرد می‌کند، زیرا حجت را بر آنان تمام کرده است.

تلاطم ۲۲:

دختر حاکم اسلامی در عزای پدر به سر می‌برد. عده‌ای وصیت پیامبر«ص» را نادیده گرفته و حق جانشینی علی«ع» را غصب کرده‌اند؛ اما برای مشروعیت حکومتشان به رضایت فاطمه«س» نیاز دارند. از سویی خبر در شهر پیچیده که فاطمه«س» سوگند خورده با آنها تا قیام قیامت سخن نگوید.

امروز غاصبان حکومت به در خانه علی«ع» آمده‌اند تا از او بخواهند که فاطمه«س» با آنها حرف بزند. خشم، وجود حضرت را تسخیر کرده است. علی«ع» که بیش از هرکسی از سیاست زهرا«س» در مبارزه منفی‌ با غاصبان حکومت خبر دارد، وقتی اصرار خلیفه را می‌بیند، به سراغ همسرش می‌آید و می‌فرماید: «آنها پشت درخانه منتظر اجازه ورود شما هستند.»

در این لحظه هرکس به جای فاطمه«س» باشد، به همسر خود اعتراض می‌کند و او را در این پیشنهاد به عدم درک طرف مقابل متهم می‌سازد، اما بانو تمام خشم خود را فرو می‌برد و محترمانه در مقابل علی«ع» می‌فرماید: «خانه، خانه توست و من همسر تو هستم. هرچه می‌خواهی انجام ده!‌ اگر صلاح می‌دانی اجازه ورود به آنها بده!»

 

تلاطم ۲۳:

اندوه از دست دادن پدر، غم گمراهی جامعه پس از پدر، مصیبت فراموشی غدیر و ولایت علی«ع»، حضرت را در‌ هاله‌ای از اشک و ماتم فرو برده است. همین چند روز پیش زنان مدینه پیغام فرستادند که یا روز گریه کند یا شب تا آرامش آنها برهم نخورد.

امروز مقابل همسر درددل می‌کند: «ای علی«ع»!  چقدر اندک است ماندن من در میان این مردم و چقدر نزدیک است زمان پنهان شدن من از جمعشان. به خدا سوگند نه شب و نه روز سکوت نمی‌کنم و به گریه‌هایم پایان نمی‌دهم تا این که به پدرم ملحق شوم.»

علی«ع» با حضرت همدردی می‌کند و می‌فرماید: باشد. «هرچه دوست داری، انجام بده! هرکاری لازم باشد، می‌کنم!»

آنگاه در بقیع مکانی به نام بیت‌الاحزان برای فاطمه«س» تدارک می‌بیند و فاطمه«س» را به آنجا می‌برد تا اشک‌هایی را که سند حقانیت اهل بیت«ع» و قرآن است، بر زمین مسخ شده رو به فراموشی بباراند.

تلاطم ۲۴:

زهرا«س» به هوش می‌آید. فرزند شش ماهه‌اش سقط شده است!

با حال پریشان به سوی مسجد می‌دود و رو به غاصبان فریاد می‌زند: «آیا می‌خواهید شوهرم را از من بگیرید و کودکانم را یتیم کنید؟» و پس از تهدید آنها به نفرین، دست کودکانش را می‌گیرد و به قبر پیامبر«ص» پناه می‌برد. امام«ع» به سلمان می‌فرماید: «فاطمه«س» را دریاب! گویی دو طرف مدینه به لرزه درآمده. سوگند به خدا اگر فاطمه«س» نفرین کند، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نخواهد ماند و زمین همه آنها را در کام مرگ فرو خواهد کشید.»

سلمان درصدد رساندن این پیام به حضرت برمی‌آید، اما بانو نمی‌پذیرد. ناگاه سلمان می‌گوید: «همسرتان مرا فرستاده و فرموده که به خانه برگردید و مردم را نفرین نکنید.»

فاطمه«س» مکثی کوتاه می‌کند، آن‌گاه بلند و راسخ می‌فرماید: «حال که شوهرم فرموده به خانه برمی‌گردم و برای خدا صبر می‌کنم. اما به آنها بگو تا علی«ع» را آزاد شده نبینم، از حرم پدرم پای پس نخواهم کشید.» پافشاری حضرت«ع» منجر به رهایی امام«ع» می‌شود و هر دو با هم به خانه برمی‌گردند.

تلاطم ۲۵:

پس از آنکه با مبارزه حضرت«س»، امام«ع» آزاد می‌شود، راه خانه خود را در پیش می‌گیرند. حضرت«س» شانه به شانه مولا«ع» در حرکت است. خوب می‌داند چه طوفانی در دل همسرش بر پاست.

همین چند ساعت پیش در برابر چشمان او دست‌هایش را بستند؛ ریسمان به گردنش آویختند؛ او را کتک زدند و او نتوانست از فاطمه‌اش حمایت کند.

زهرا«س» از هرم نفس‌های همسر می‌داند که غرور مردانه‌ او خرد شده، ولی به خاطر حفظ وحدت اسلام مجبور است سکوت کند.

در آن شرایط دشوار جسمی و روحی که خود بیش از هرکسی به تسکین و دلداری نیاز دارد تصمیم می‌گیرد رسالت مودت و رحمت خود را در کلام پیاده کند. آرام می‌فرماید: «علی«ع» جان! جان و روح من سپر بلای تو. من همواره با تو خواهم بود. اگر در خیر و خوشی به سر بری با تو خواهم زیست و اگر در سختی و بلا گرفتار شوی، بازهم در کنارت خواهم بود.»

دست کودکان در دست پدر و مادر است. این جمله روحی تازه و توانی نو در جان علی«ع» می‌دمد. این را قدم‌های استوار امام«ع» به سمت خانه ثابت می‌کند.

تلاطم ۲۶:

اولین بار است که علی«ع» آرزو می‌کند هرچه زودتر از اتاق خارج شود و ادامه صحبت‌های همسرش را نشنود. فاطمه«س» در آخرین ساعت‌های عمر به همسرش وصیت می‌کند.

علی«ع» منتظر است تا فاطمه«ع» به عنوان دختر مبارز رهبر اسلام، وصیت‌های سیاسی خود را مطرح کند. اما قبل از آن فاطمه دغدغه مهم خانوادگیش را بیان می‌کند: « پس از من با امامه ازدواج کن. زیرا او برای فرزندانم مثل من خواهد بود و مردان را چاره‌ای جز زن گرفتن نیست.»

اشک محاسن علی«ع» را خیس می‌کند.

بانو می‌فرماید: «سزاوار است که من بر تو گریه کنم، زیرا به‌زودی راحتی من فرا می‌رسد، در حالی که رنج‌های تو ادامه دارند.»

تلاطم ۲۷:

لحظه‌های واپسین حیات فاطمه«س» است و علی«ع» بر بالین او نشسته. حضرت«س» ناگهان به‌شدت بی‌قراری می‌کند و بلند بلند می‌گرید.

علی«ع» می‌پرسد: «تو را چه می‌شود؟ چرا این چنین گریه می‌کنی؟»

بانو به جای اینکه از یتیمی کودکانش و احساس تعلقش به اطرافیان بگوید، چنین جواب می‌دهد: «بر مصیبت‌هایی که پس از من بر سر تو می‌آید، می‌گریم.»

علی«ع» به همسر می‌نگرد و پاسخ می‌دهد: «گریه مکن! به خدا سوگند سختی‌ها در راه خدا برای من ناچیز است.»

تلاطم ۲۸:

صفین است و گرماگرم نبرد میان یاران علی«ع» و معاویه. پسران فاطمه«س» در خطوط مقدم جبهه اسلام می‌جنگند. ناگاه یاران امام به سویشان می‌تازند و آنان را از خط مقدم دور می‌کنند. آنها حیرت زده می‌پرسند: «چه می‌کنید؟» جواب می‌دهند: «امام«ع» می‌فرمایند برگردید، زیرا با شهادت شما نسل پیامبر«ص» از بین می‌رود.»

این در حالی است که محمد حنفیه از خط مقدم دور شده و بی آنکه بتواند به فرمان پدرش علی«ع» عمل کند، نزد امام بازگشته است.

امام می‌فرماید: «می‌دانستم شهامت و جسارت حسنین«ع» را نداری، زیرا‌ آنها فرزند فاطمه«ع» اند و شیر او را خورده‌اند.»

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

پیامبر«ص» می‌فرماید: «خدا رحمت خود را شامل حال مردی کند که در خانه به همسرش کمک می‌کند کسی زنان را اکرام نمی‌کند، جز آنکه خود فرد کریمی باشد و کسی به زنان اهانت نمی‌کند، جز آن که خودش شخص حقیری باشد.»

 

۲٫

 

در آن شرایط دشوار جسمی و روحی که فاطمه خود بیش از هرکسی به تسکین و دلداری نیاز دارد،  می‌فرماید: «علی«ع» جان! جان و روح من سپر بلای تو. من همواره با تو خواهم بود. اگر در خیر و خوشی به سر بری با تو خواهم زیست و اگر در سختی و بلا گرفتار شوی، بازهم در کنارت خواهم بود.»

 

۳٫

 

صفین است و گرماگرم نبرد میان یاران علی«ع» و معاویه. پسران فاطمه«س» در خطوط مقدم جبهه اسلام می‌جنگند. ناگاه یاران امام به سویشان می‌تازند و آنان را از خط مقدم دور می‌کنند. آنها حیرت زده می‌پرسند: «چه می‌کنید؟» جواب می‌دهند: «امام«ع» می‌فرمایند برگردید، زیرا با شهادت شما نسل پیامبر«ص» از بین می‌رود.»

22آوریل/18

معارف و احکام در کلام حضرت زهرا(س)

 

مقدمه

قبل از پرداختن به فلسفه بعضی از احکام و معارف در کلام بانوی دو جهان توجه به چند نکته ضروری است:

۱- امام هشتم(ع) فرمود: «اِعلَم یَرحَمُکَ اللهُ اَنَّ الله تَبارَکَ و تَعالی لَم یُبِح اَکلاً وَ لا شُرباً الّا لَما فیهِ المَنفِعَه والصّلاحُ وَ لَم یُحَرَّم الّا کافیه الضَّرر و التلفُ و اَلفَسادُ فَکُلّ نافِع مقوٍّ لِلجِسمِ فیه قوّهٌ للبَدَنِ فَحَلالٌ و کلّ مُضرٍّ یَذهَبُ بِالقُوّه اَو قاتِلٍ فَحَرام مِثلُ السُمومٍ والمَیتَه والدَّم و لَحمٍ الخِنزیر؛(۱)بدان که خداوند تو را رحمت کند، خدای متعال خوردن و نوشیدنی چیزی را حلال نکرده است مگر به خاطر سود و مصلحتی که (برای انسان) در آن بوده است و خداوند چیزی را حرام نکرده است مگر اینکه ضرر و زیان و فساد در آن بوده است. پس هر چیزی که سودمند و تقویت کننده جسم و بدن بوده، حلال و هر چیزی که زیان‌آور است و توان را می‌برد و یا کشنده است حرام شده است، مثل سم‌ها و مردار و خون و گوشت خوک.»

بنابراین تمام دستورات دینی از علت و حکمت و یا حکمت‌هایی برخوردارند و هیچ دستور دینی‌ای خالی از فایده و یا فواید دینی و یا دنیوی نیست.

۲- توقع اینکه انسان‌های عادی به تمام حکمت‌ها و فلسفه احکام و معارف دست پیدا کنند و اسرار احکام را بفهمند، نابجاست، زیرا اولاَ علم انسان‌ها حتی در مواردی که قابل تجربه هستد، محدود است، «وَ مَا اُوتیتُم مِن العِلمِ الا قَلیلاً؛(۲) و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده‌اند.» ثانیاً ممکن است فلسفه بعضی از دستورات دینی مخصوصاً در حوزه عبادات، آثار معنوی و یا اطاعت‌سنجی و یا اطاعت‌پذیری باشد. اگر هم به مواردی دست یافته‌ایم بیشتر بر اثر بیان خود معصومان و امامان«ع» بوده است، نه علوم و تلاش بشری. لذا توقع دسترسی به همه حکمت‌ها، توقعی دور از دسترس انسان‌هاست.

۳- آنچه از فلسفه احکام و حکمت‌ برخی از اعتقادات و اخلاقیات درکلام زهرای مطهره(س) بیان شده است بیشتر هدف‌گرایی و غایت‌نگری است؛ یعنی بیش از آنکه نظر به اقناع اذهان و راحت‌پذیری آن باشد، دنبال غایت‌نگری و تحقق اهداف این احکام است که آیا به خواندن نماز و روزه و امثال آن به حکمت و فلسفه‌ اصلی نزدیک شده‌ایم؟ آیا عقایدمان، ما را به الزاماتی که باید داشته باشیم پایبند کرده‌اند؟ آیا احکام عملی، ما را به حکمت‌هایی که از آن متوقعیم رسانده‌اند؟ در یکی ازخطبه‌های آن حضرت خطاب به ابوبکر و مسجد مدینه، فلسفه بعضی از احکام و عقائد و اخلاق بیان شده، ولی حضرت بیشتر در مقام سرزنش آنهاست که چرا دستورات دینی، آثار خود را در شما نشان نداده‌اند. اینجا دیگر جای اقناع اذهان نیست.

آغاز خطبه

حضرت زهرا(س) چادر بر سر کرد و با جمعی از بانوان وارد مسجد مدینه شد که ابوبکر و جمعی از مهاجرین و انصار در آن حضور داشتند. آنان به احترام ‌بانوی بزرگ اسلام پرده‌ای سفید آویختند تا سخنرانی خود را پشت پرده آغاز کند. ایشان خطبه مفصلی را ایراد فرمودند و در بخشی از آن به فلسفه بعضی از اعتقادات، احکام و اخلاقیات اشاره کردند.

الف) فلسفه بعضی از اعتقادات

۱– فلسفه هدف خلقت

درباره اهداف خلقت سخن بسیار است. آیه‌ای از قرآن، هدف از خلقت را پرستیدن و یا شناختن خداوند (۳)و گاهی ابتلاء و آزمایش بندگان (۴)و زمانی هم رسیدن به کمال و رحمت الهی شمرده است.(۵)

«اِبتَدَعَ الاَشیاءَ لا مِن شَیء کانَ قَبلِها… کَوّنَها بِقُدرَتِهِ وَ ذَرَءَها بِمَشیّتِه مِن غَیرِ حاجَهٍ مِنهُ اَلی تَکوینِها وَ لا فائِدهٍ لَهُ فِی تَصویرِها اِلّا تَثبیتاً لِحِکمَتِه وَ تَنبیهاً عَلی طاعَتِه و اِظهاراً لقُدرتِه و تَعبّداً لِبریّتهِ وَ اِعزازاً لِدَعوَتِه؛(۶)اشیای عالم را بدون اینکه چیزی موجود باشد، آفرید. با قدرت خود پدید آورد و با اراده خود ایجاد کرد که نه به آفریدن آنها نیازمند بود و نه از خلقت آنها سود می‌برد. جز آنکه خواست حکمتش تحقق یابد و همه را به اطاعت و بندگی آگاه و قدرت خود را آشکار کند و به همه راه بندگی بیاموزد و دعوت خود را عزت بخشد.»

در اینجا به پنج فلسفه برای خلقت اشاره شده است:

  1. تحقق یافتن حکمت الهی.
  2. آشکار شدن قدرت الهی بر اثر خلقت‌های پیچیده و شگفت‌انگیز.
  3. وادار کردن بندگان به اطاعت خداوند، کسی که منبع تمامی قدرت‌هاست سزاوار پرستیدن است.
  4. آموختن بندگی.
  5. عزت بخشیدن دعوت و دین خویش و همین‌ طور عزت یافتن انبیاء که دعوتگران به دین بودند.

۲- فلسفه تحریم شرک

شرک انواع و اقسامی دارد: شرک در خالقیت، شرک در ربوبیت، شرک در اعمال و… انواع شرک خواه جلی باشند و یا خفی، از نظر اسلام حرام شمرده شده‌اند. منتهی در زمانه ما ذیل آموزه‌های غلط وهابی‌ها و سلفی‌ها، توسل، حاجت‌خواهی، شفاعت‌خواهی، زیارت اهل قبور و گریه بر مردگان و… نیز شرک شمرده می‌شوند که انحراف بزرگی است و زیان‌های بی‌شماری را به جامعه اسلامی وارد می‌کند. نمونه‌ کوچک آن وجود تکفیرهای جهادی و انتحاری همچون داعش و النصره و طالبان و القاعده است.

حضرت با توجه به معنای اصلی و واقعی شرک، فلسفه حرمت آن را اخلاص در توحید می‌دانند آنجا که می‌فرمایند: «وَ حَرّم الله الشّرکَ اِخلاصاً لَهُ بالرّبوبیّه؛(۷)خداوند شرک را حرام کرد برای اخلاص در (توحید) ربوبی و بندگی.»

۳- فلسفه ایمان

ایمان بر اساس اعتقادات است. اگر ایمان و باور قلبی نسبت به اعتقادات در قلب انسان نباشد، صرف علم و دانستن کارایی ندارد. حضرت زهرا(س) به اصلی‌ترین کاربرد ایمان یعنی پاکیزگی از شرک اشاره می‌کنند.  انسان مومن در مقابل غیر خدا کرنش نمی‌کند و دیگران را در سرنوشت خود دخیل نمی‌داند و اعمال خویش را برای رضای او و به دور از هرگونه ریاکاری انجام می‌دهد.

«فَجَعَل اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکُم مِنَ الشّرکِ؛(۸)سپس ایمان را برای پاک کردن از شرک قرار داد.»

۴- فلسفه بعثت

حضرت زهرا(س) فلسفه بعثت حضرت محمد(ص) را تمام کردن امر الهی، به پایان رساندن مقدرات الهی، هدایت مردم، رهایی از گمراهی و نجات از کوردلی می‌دانند.

«گواهی می‌دهم که پدرم محمد(ص) بنده و فرستاده اوست. خدا او را قبل از آنکه بیافریند، انتخاب کرد و پیش از آنکه بفرستد، نام نیکو نامگذاری فرمود و پیش از بعثت به پیامبری برگزید. آن هنگام که هنوز مخلوقات در حجاب غیب پنهان و در تاریکی نیستی پوشانده بودند و آثاری نداشتند. انتخاب پیامبر اکرم(ص) بر اساس علم خدا به آینده امور و احاطه و تسلط او به حوادث روزگاران و شناخت خدا به سرنوشت هر چیزی بود:

«وابتَعَثهُ اللهُ اِتماماً لِاَمرِهِ وَ عَزیمَه عَلی اِمضاءِ حُکمِهِ وَ انفاداً لِمَقادیر حَتمِهِ فَرأیَ الاُمَمَ فِرَقاً فی اَدیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَه لِاَوثانُها، مُنکِرَهً لله مَعَ عِرفانِها؛(۹)پیامبر را برانگیخت تا امر خود را تمام کند (و دین را کامل نماید) و حکم قطعی‌اش را امضاء و مقدّراتش را اجرا نماید و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیامبر(ص) دید که هر فرقه‌ای دینی دارد و به روشنایی شعله‌ای روی آورده‌اند و شب‌های خود را پرستش و خدا را با آنکه می‌شناختند، انکار می‌کنند.»

۵- فلسفه امامت

همچنان که بدن انسان نیاز به قلب دارد که خون را به تمام اعضا برساند و نیاز به مغز دارد که وظائف هر عضوی را مشخص کند و نیاز به روح دارد که کشور بدن را اداره کند، هر جامعه‌ای هم به امام و پیشوا نیاز دارد. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون امام و پیشوا درست و صحیح اداره شود. آیا امکان دارد پیامبر اکرم(ص) جامعه را بدون سرپرست و امام رها کرده باشد؟ حضرت زهرا(س) با نگاه عمیق و ژرفی که به امامت دارد، امامت را باعث در امان ماندن از اختلافات و نظم یافتن جامعه می‌داند. حضرت زهرا(س) به این امر تصریح فرمودند:

«لا اَما وَ اللهِ لَو تَرَکُوا الحَقَّ عَلی اَهلِهِ و اَتَّبَعُوا عِترَهً بِنَبِیهِ لَما اختَلَفَ فِی الله اِثنان؛(۱۰)آگاه باشید. قسم به خدا، اگر حق را به اهلش واگذار می‌کردند؛ امامت همان‌ گونه که رسول خدا معرفی فرمود از علی(ع) تا حضرت قائم فرزند نهم امام حسین(ع) از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می‌رسید.»

درباره فلسفه امامت فرمودند: «فَجَعَل اللهُ… طاعَتَنا نِظاماَ لَلمِلّه وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلفُرقَه؛(۱۱)پیش خداوند اطاعت ما (اهل بیت«ع») را برای نظم یافتن ملت اسلام و امامت ما را ایمن ماندن از تفرقه قرار داده است.»

اگر همین دوران خودمان را نگاه کنیم به اهمیت وجود رهبری عادل پی می‌بریم. مصری‌ها انقلاب بزرگی انجام دادند، اما به یک سال نکشید که به خاطر اینکه رهبری واحدی نداشتند انقلاب شکست خورد و رهبران نهضت از اخوان‌المسلمین به زندان افتادند، انقلاب تونس به انحراف کشیده شد و همین ‌طور لیبی و افغانستان… که همه به خاطر نبود رهبر عادل و واحد است. اما انقلاب اسلامی ایران در طی چهار دهه در مقابل تمام توطئه‌های استکبار جهانی استقامت کرده است و یکی از امن‌ترین کشورهای جهان به حساب می‌آید. این به خاطر وجود یک رهبر فقیه عادل است. اگر از صدر اسلام می‌گذاشتند رهبری امت را یک معصوم منصوب از طرف خداوند به عهده بگیرد، بشر به این همه بدبختی مبتلا نمی‌شد.

۶- فلسفه عدل

عدالت درباره خداوند معانی مختلفی دارد: عدل در هستی، «بِالعَدلِ قامَتِ السَموات وَ الاَرضُ؛(۱۲)زمین و آسمان‌ها بر اساس عدل بنا شده است.» عدل به معنای اعطای کمال به هر کسی که زمینه و ظرفیت داشته باشد و عدالت به معنای پاداش‌دهی و مجازات مردم در قیامت.

آنچه در کلام حضرت مطرح شده، ظاهراً عدالت اجتماعی است که باعث آرامش دل‌ها می‌شود. در جامعه‌ای که عدالت مراعات شود و به دست آوردن امتیازات بر اساس استحقاق افراد باشد، همه به آن تن می‌دهند و احساس امنیت می‌کنند. حضرت فرمود: «فَجَعَل الله… اَلعَدلَ تَنسِیقاً لِلقُلوبِ؛(۱۳)و عدل را برای استواری دل‌ها قرار داد.»

۷- فلسفه عذاب و ثواب

خود ثواب و عقاب و بهشت و جهنم دارای حکمت و فلسفه‌ای است. یکی از این حکمت‌ها این است که مردم با شنیدن ثواب تشویق شوند که به سمت خوبی‌ها و نیکی‌ها بروند و با شنیدن عذاب جهنم از بدی‌ها و زشتی‌ها دوری کنند.

حضرت فرمودند: «ثمَّ جَعلَ الثّوابَ عَلی طاعَتِهَ وَ وَضَعَ العِقابَ عَلی مَعصِیهِ زِیادَهً عَن نِقمَه وَ حِیاشَه لَهُم اِلَی جَنَّه؛(۱۴)آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگی و عذاب را در مخالفت و سرپیچی قرار داد تا بندگان را از عقوبت برهاند و به سوی بهشت سوق دهد.»

با این دید است که حتی جهنم و ترس از آن جنبه رحمتی پیدا می‌کند. مردم اگر یقین نه، لااقل گمان داشتند که جهنمی وجود دارد، از گناهان دوری می‌کردند. قرآن کریم می‌فرماید: « أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیم؛(۱۵)آیا آنها گمان هم ندارند که برای روز بزرگی برانگیخته می‌شوند.»

ب) فلسفه برخی از احکام

حضرت از بین تمام حکمت‌های یک فریضه، به مورد کاربردی‌تر و غایت‌نگری‌تر اشاره می‌کنند.

۱- فلسفه نماز

در قرآن به حکمت و فلسفه‌های مختلفی برای نماز اشاره شده است مانند کمک‌ گرفتن از نماز(۱۶)نماز باعث دوری از گناهان و فحشا می‌شود.(۱۷)نماز چون ذکر و یاد خداوند است، باعث آرامش می‌شود.(۱۸)حضرت زهرا(س) درباره فلسفه نماز فرمودند که نماز باعث دوری از غرور و تکبر یعنی  همان چیزی که عامل گمراهی شیطان و به دنبال آن راهزنی او نسبت به انسان شد، می‌شود: «فَجَعَل اللهُ الایمانَ تَطهِیراً… وَ الصَلوه تَنزیهاً لَکُم عَنِ الکِبرِ؛ پس خداوند ایمان را وسیله پاکیزگی و نماز را برای دوری شما از تکبر و بزرگ‌بینی قرار داد.»

ایمنی از تکبر

«عَن اَنَس قالَ انَّ نُوحاً لَمّا رَکِبَ السَفِینَه اَتاهُ اِبلیسُ فَقالَ لَهُ نوحٌ مَن اَنتَ قالَ اَنَا اِبلیسُ قالَ فَما جاءَ بِکَ قالَ جئتُ تَسأََلُ لِی رَبَّکَ هَل لِی مِن تُوبَه فَاَوحی اللهُ اِلَیهِ انّ توبَتَهُ اَن یَأتی قَبرَ آدَم فَیَسجُد لَهُ قالَ اما اَنا لَم اَسجُد لَهُ حَیّاً اَسجُدُ لَهُ مَیّتاً قالَ فاستَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرین؛(۱۹)از انس نقل شده که نوح  هنگامی که سوار کشتی شد شیطان نزد او آمد. حضرت نوح فرمود: که هستی؟ گفت: ابلیسم. فرمود: برای چه آمده‌ای؟ آمده‌ام تا از پروردگارت بپرسی آیا راه توبه دارم؟ خداوند به حضرت نوح وحی کرد که توبه ابلیس این است که بر قبر (حضرت) آدم سجده کند. ابلیس گفت: من بر خود آدم سجده نکردم بر قبرش سجده کنم؟! لذا استکبار ورزید و در زمره کافرین ماند.»

۲- فلسفه زکات

زکات هم فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدگی به فقرا، رشد مال، آرامش مردم و… دارد. حضرت زهرا(س) به دو امر اشاره فرمودند: تزکیه نفس و زیاد شدن روزی: «فَجَعَل… الزکاه تزکیه للنّفس و نماءً فی الرزق؛(۲۰)و زکات را برای پاک کردن جان و روان و فراوانی رزق قرار داد.»

۳- فلسفه روزه

روزه نیز فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدن به تقوا، درک درد فقرا و گرسنگان، بهداشت جسمانی و دفع بیماری‌ها، ایجاد نظم و نظام در زندگی، استفاده‌های معنوی فراوان، اخلاص‌ورزی دارد. حضرت زهرا(س) اخلاص را که نقش بسیار مهم و سازنده‌ای دارد، اساس همه چیز می‌دانند: «فَجَعَل اللهُ… الصّیامَ تَثبیتاً لِلاِخلاص؛(۲۱)روزه را برای تحقق اخلاص قرار داد.»

خداوند فرمود: «الصّوم لِی اَنَا اَجزی بِه؛(۲۲)روزه برای من است من پاداش آن را می‌دهم و یا من خود پاداش آن هستم.»

۴- فلسفه حج

حج نیز حکمت‌های متعددی همچون نمایش قدرت اسلام و وحدت جهانی مسلمین، شناخت مسلمانان از همدیگر، تزکیه نفس، قربانی کردن هوس، ابراهیمی شدن در توحید، آشنایی با تاریخ مسلم اسلام، تجارت و سودآوری، به نمایش گذاشتن عظمت و عزت مسلمین، محکم شدن پایه‌های دین و… دارد. حضرت زهرا(س) از بین همه به اصلی‌ترین فلسفه‌ای اشاره می‌کند. گویی حضرت از اوضاع امروز اطلاع داشتند که عده‌ای به بهانه کشتار حاجیان در منی یا به بهانه اهانت به دو جوان ایرانی در فرودگاه جده و یا به این بهانه که پول حج صرف خرید اسلحه برای  داعش و النصره و… می‌شود، می‌گویند که باید حج را تعطیل کرد. شاید هم وهابیت این وضعیت را عمداً به وجود آورده تا حج را تعطیل کند و یا حداقل مانع از حضور شیعیان در مراسم حج بشود، ولی  حضور در حج برای ما و جهان اسلام منافع حیاتی بی‌شماری دارد. حضرت در یک جمله به همه این شبهات جواب دادند: «فجعل الله… الحجَّ تشییداً للدّین؛(۲۳)و حج را برای تقویت (پایه‌های) دین قرار داد.»

۵- فلسفه جهاد

جهاد دری از درهای رحمت الهی است که هم باعث توسعه و حفظ نظام و هم زمینه‌ای برای رسیدن به ثواب‌های عظیم است. جهادهای صدر اسلام، دین خدا را زنده و پایدار و بعد از آن جهاد عظیم حسینی در کربلا اسلام را بیمه و ماندگار کرد. متأسفانه امروز استعمار و استکبار جهانی با همراهی وابستگان منطقه‌ای خود تلاش دارند چهره زیبای جهاد را مخدوش کنند. روزی در رسانه‌های جهانی خود جهاد را نشانه‌ خشونت در اسلام دانستند. عبدالکریم سروش در نشریه کیان نوشت: «فرهنگ شهادت خشونت‌آفرین است. اگر کشته شدن آسان شد، کشتن عادی می‌شود.» و عطاءالله مهاجرانی غیرت دینی را که در جهاد و امر به معروف تبلور می‌یابد چنین توصیف می‌کند: «نظر به غیرت دینی، ویران کننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است.»(۲۴) زمانی نیز با تشکیل القاعده، طالبان، داعش النصره و جنایات فجیعی که این گروه‌ها آفریدند، ترورها و انفجارهای کور، آتش زدن نظامیان، سر بریدن کودکان، دریدن شکم زنان و… تلاش کردند خشونت ادعایی خویش را ثابت کنند.

اما حضرت زهرا با چشم گریان فرمود: «… والجهاد عزاً للاسلام؛(۲۵) خداوند جهاد را برای عزت اسلام (و مسلمین) قرار داد.»

۶- فلسفه امر به معروف

امر به معروف نیز مانند دیگر دستورهای دینی فلسفه و حکمت‌های متعددی چون حفظ جامعه از آلودگی‌ها و گناهان، زنده شدن دستورات دینی، مسلط شدن خوبان، مستجاب شدن دعاها و طبعاً ترک آن آثار معکوس دارد؛ از جمله بدحجابی و بی‌حجابی‌ علنی خواهد شد، فحشا و منکرات فزونی خواهد یافت و بدان بر جامعه مسلط خواهند شد. آن‌ وقت است که دعاها مستجاب نخواهند شد و باید منتظر بلاها و گرفتاری‌ها باشیم.

حضرت زهرا(س)  می‌فرمایند: «فَجَعَل اللهُ… الاَمرَ بِالمَعروفِ مَصلِحَه لِلعامِّه؛(۲۶)پس خداوند امر به معروف را قرار داد برای مصالح اجتماعی عموم مردم.»

وقتی فضای جامعه سالم شد مردم عادی و مسئولین به انحراف کشیده نمی‌شوند.

۷- فلسفه قصاص

قصاص و دیات و حدود از ارزنده‌ترین دستورات دینی هستند که قرآن کریم اجرای آنها را باعث حیات و زنده ماندن جامعه می‌داند: «وَ لَکُم فِی القِصاصِ حَیاه یا اولیِ‌الاَلبابِ لَعلَّکُم تَتَّقون؛(۲۷)ای صاحبان خرد برای شما در اجرای قصاص حیات و زندگی است شاید باتقوا شوید.»

حضرت فرمودند: «والقِصاصَ حقناً للدّماء: و قصاص را برای حفظ خون انسان‌ها قرار داد.»

قصاص از دو جهت باعث حیات است: ۱- یکی از این جهت که جلوی انتقام دسته‌جمعی با قصاص گرفته می‌شود چنانکه قبل از اسلام رسم بود که به جای یک نفر چند نفر را به قتل می‌رساندند و امروزه هم گاهی در بعضی مناطق این حکم جاهلی حاکم است. اسلام قصاص را قرار داد که جلوی انتقام گروهی گرفته شود. ۲- جانیان و قاتلان وقتی بدانند دولت و قاضیان قاطع با مأموران ورزیده و امین به دنبال قصاص آنها هستند، حساب کار خود را می‌کنند و دست از قتل و جنایت می‌کشند.

۸- فلسفه وفای به نذر

حضرت فرمودند: «والوفاءَ بالنَّذر تعریضاً لِلمَغفِره؛(۲۸)و وفای به نذر را برای آمرزش الهی قرار داد.»

۹- فلسفه حرمت شراب

شراب اصلی‌ترین سرمایه انسان را که عقل است نشانه می‌گیرد و برای بدن زیان‌های متعددی دارد. حضرت زهرا(س) همه این آثار را در یک کلمه، یعنی پلیدی جمع کردند و فرمودند: «والنَّهی عَن شُرب الخَمر تَنزیها عَن الرّجس؛(۲۹)و نهی از شراب را برای پاکیزه ماندن از پلیدی‌ها قرار داد.»

در جلسه سالانه اساتید تفسیر،  آیت الله سبحانی این خاطره را تعریف کرد: «در زمان آیت الله بروجردی بنا بود اجلاسیه‌ای در غرب درباره ضرر و زیان شراب تشکیل شود. از کشور عربستان سعودی به عنوان نماینده مسلمانان خواسته بودند که در این جلسه حضور یابد و فلسفه تحریم شراب در اسلام را بیان کند. مفتی‌های عربستان در این مسئله درمانده ‌شدند و آخرش به اینجا ‌رسیدند که این سئوال را از محضر مرجع بزرگ شیعه، آیت الله العظمی بروجردی بپرسند. ایشان در پاسخ به این پرسش می‌فرماید: «اصلی‌ترین امتیاز انسان بر حیوانات عقل اوست و شراب عقل انسان را تضعیف می‌کند . این پاسخ مورد پسند مفتی عربستان و غربی‌ها قرار می‌گیرد.»

۱۰- فلسفه حرمت تهمت

قذف تهمت ناموسی است که باعث آبروبری افراد می‌شود. حضرت فرمود: «فجعل الله … اجنتاب القذف حجاباً عن العنه؛(۳۰)و قرار داد دوری از تهمت ناموسی را برای محفوظ ماندن از لعنت.» چون در قذف اگر نتواند ثابت کند باید ملاعنه کنند. در قرآن کریم می‌خوانیم: «و کسانی که همسران خود را متهم به زنا می‌کنند و بر آنان شاهدانی جز خودشان نباشد؛ پس هر کدام از آن شوهران [برای اثبات اتهامش] باید چهار بار شهادت دهد که سوگند به خدا او [درباره همسرش] در این باره قطعاً راست می‌گوید.» و بار پنجم بگوید: «والخامسه ان لَعنَه الله علیه ان کان من لکاذبین؛(۳۱)و (شهادت) پنجم این است که [بگوید] لعنت خدا بر او باد اگر [در این اتهام بستن] دروغگو باشد.»

و زن نیز همین‌گونه قسم و لعن را یاد کند.(۳۲)لذا اگر قذفی نباشد گرفتار لعن الهی هم نمی‌شود.

۱۱- ترک سرقت

سرقت آرامش را از جامعه می‌گیرد و مال و اموال و نوامیس و جان افراد را در معرض خطر قرار می‌دهد، حضرت زهرا(س) برای گرفتار نشدن جامعه به سرقت، فلسفه تحریم سرقت را عفت و پاکی دانست، آنجا که فرمود: «فجعل… ترک السّرقه ایجاباً للعِفّه؛(۳۳)و خداوند ترک سرقت را برای تحقق پاکدامنی و عفت قرار داد.» وقتی از طریق عدم سرقت جلو لقمه حرام گرفته شود، هم نفس‌ها با عفت می‌شوند و هم دامن‌ها آلوده نمی‌شوند، زیرا سرقت گاهی مستقیم در بی‌عفتی نقش دارد و گاهی از طریق خوردن لقمه حرام.»

ج) فلسفه بعضی از مسائل اخلاقی

در خطبه‌ معروف به فلسفه حضرت زهرا(س) از بعضی از دستورات اخلاقی نیز استفاده شده است. برای پرهیز از طولانی شدن بیش از حد مقاله فقط به سخنان ایشان اکتفا و از توضیح و مقدمه‌چینی پرهیز می‌کنیم.

۱- فلسفه صبر

«… الصَّبرَ مَعونَه عَلی استیجابِ الاَجر؛ خداوند صبر را برای به دست آوردن پاداش قرار داد.» همین آیه بس در توضیح این جمله «انَّما یُوَفّی الصابرونَ اَجرَهُم بِغَیر حِساب؛(۳۴)فقط صابران و شکیبان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.»

۲- فلسفه نیکی به والدین

نیکی به والدین نیز عامل ازدیاد عمر، رزق و روزی، استجابت دعا… می‌شود و از جمله حکمت‌هائی است که آن بانوی مکرمه به آن اشاره می‌کند. «فجعل الله… برّالوالدینِ وقایته مِنَ السّخط؛ و نیکی به پدر و مادر را برای دوری از عذاب الهی قرار داد.» آری ترک احسان به والدین غضب و عاق والدین را همراه دارد، غضب والدین خشم الهی را.

۳- حکمت صله ارحام

صله ارحام نیز باعث ازدیاد عمر، نشاط و شادی و رفع کینه و… می‌شود. حضرت زهرا(س) فرمود: «فجعل الله صِله الارحام منسأهً فی العمر و منماهً للعدد؛ و صله ارحام را برای ازدیاد عمر و فزونی نسل قرار داده است.  

جمع‌بندی

حضرت زهرا(س) در خطبه‌ای که برای اثبات ارث خود بیان فرمود، فلسفه بعضی اعتقادات، اخلاقیات و احکام را بیان کرده است.

ایشان در بخش اعتقادات به فلسفه هدف خلقت، تحریم شرک و دوگانه‌پرستی، فلسفه بعثت انبیاء و پیامبر خاتم(ص) فلسفه امامت، فلسفه عدالت اجتماعی اشاره می‌کند.

در قسمت فلسفه احکام به فلسفه نماز که تکبرزدایی است، فلسفه روزه که ماندگاری اخلاص، فلسفه حج که تقویت دین باشد، فلسفه جهاد که عزت‌یابی اسلام و فلسفه امر به معروف و نهی از منکر که مصالح عمومی جامعه است و فلسفه قصاص که عامل حفظ خون انسان‌ها و فلسفه حرمت شراب که باعث پاکی از پلیدی‌هاست، اشاره و در بخش اخلاق حکمت حرمت تهمت را که عامل دوری از لعنت است و صبر و بردباری، احسان به والدین و صله ارحام را مطرح می‌کند.

 

پاورقی‌ها

۱مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل‌البیت، اول، ۱۴۰۸ ه-ق؛ ج ۱۶، ص۳۳۲، بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۶۶ و فقه‌الرضا امام رضا، علی بن موسی، مشهد، کنگره امام رضا(ع)، اول، ۱۴۰۶ ه-ق، ص ۲۵۴٫

۲- اسراء، ۸۵٫

۳- «ما خَلقت الجِن و الاِنس اَلا لِیَعبُدون؛ و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم.» ذاریات / ۵۷٫

۴- «الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم احسن عملاً؛ آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.» الملک / ۲٫

۵- «الا مَن رَحِمَ رَبّکَ وَ لِذالِکَ خَلَقَهُم؛ مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده است و برای همین (رسیدن به رحمت) آنان را آفریده است.» هود / ۱۱۹٫

۶- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، دوم، ۱۴۰۴، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات‌النساء، احمد ابن طیفور، انتشارات شریف رضی، قم، اول، ص ۲۷؛ دلائل‌الامامه، صدوقپف محمد طبری، قم، دارالذخائر للمطبوعات، اول، بی‌تا، ص ۳۰؛ الاحتجاج، طبرسی، مشهد، نشر مرتضی، اول، ۱۴۰۳ ه-ق، ج ۱،ص ۹۸٫

۷- بحار، همان، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات النساء، ص ۲۷٫

۸- همان‌ها و احتجاج، ج ۱، ص ۹۸، دلائل الامامه، ص ۳۰٫

۹- بحارالانوار، همان، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات النساء، ص ۲۷؛ دلائل الامامه، ص ۳۰٫

۱۰- بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ و ص ۳۵۷، الصراط المستقیم، ص ۱۲۳٫

۱۱- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۰، بلاغات النساء، ص ۲۷؛ دلائل، ص ۳۰٫

۱۲- عوالی اللئالی، قم، انتشارات سیدالشهداء، اول، ۱۴۰۵ هجری قمری، ج ۴، ص ۱۰۲٫

۱۳- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۳؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷ و معانی الاخبار، ص ۳۵۵٫

۱۴- احتجاج، ج ۱، ص ۹۷؛ بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۳۹؛ بلاغات النساء، ص ۲۶؛ دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۱۵-  مطففین، ۴٫

۱۶- استعینوا بالصبر و الصلوه؛ از صبر و نماز کمک بگیرید. (بقره، ۴۵)

۱۷- ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز از فحشاء و منکرات باز می‌دارد. (عنکبوت، ۴۵)

۱۸- اقم الصلوه لذکری؛ نماز را برای یاد من اقامه کن. (طه، ۱۴) الا بذکرالله تطمئن القلوب؛ با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. (رعد، ۲۸)

۱۹- بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۸۱٫

۲۰- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، ص ۲۵۷؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷٫

۲۱- همان‌ها.

۲۲- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۶۵ش، ج۴، ص ۶۳ اگر اُجزی بِهِ خوانده شود یعنی من پاداش می‌دهم و اگر اُجزی بِهِ، مجهول خوانده شود یعنی من پاداشش هستم.

۲۳- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰، ص ۲۲۳؛ الاحتجاج، ج۱، ص ۹۷، دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۴- روزنامه آریا ۱۶/۱/۱۳۷۹٫

۲۵- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰ و ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷روزنامه آریا ۱۶/۱/۱۳۷۹٫

۲۵- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰ و ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷ دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۶- من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۱۳ق، ج ۳، ص ۵۶۷؛ بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷، دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۷- بقره، ۱۷۹٫

۲۸- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷، بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳٫

۲۹- همان دو.

۳۰- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷، بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳٫

۳۱- نور، آیه ۶ و ۷٫

۳۲- نور، آیه ۸ و ۹٫

۳۳- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷؛ بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷، بلاغات النساء، ص ۲۸٫

۳۴- زمر، آیه ۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

توقع اینکه انسان‌های عادی به تمام حکمت‌ها و فلسفه احکام و معارف دست پیدا کنند و اسرار احکام را بفهمند، نابجاست، زیرا اولاَ علم انسان‌ها حتی در مواردی که قابل تجربه هستد، محدود است و ثانیاً ممکن است فلسفه بعضی از دستورات دینی مخصوصاً در حوزه عبادات، آثار معنوی و یا اطاعت‌سنجی و یا اطاعت‌پذیری باشد.

 

۲٫

حج نیز حکمت‌های متعددی همچون نمایش قدرت اسلام و وحدت جهانی مسلمین، شناخت مسلمانان از همدیگر، تزکیه نفس، قربانی کردن هوس، ابراهیمی شدن در توحید، آشنایی با تاریخ مسلم اسلام، تجارت و سودآوری، به نمایش گذاشتن عظمت و عزت مسلمین، محکم شدن پایه‌های دین و… دارد.

 

 

۳٫

زکات هم فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدگی به فقرا، رشد مال، آرامش مردم و… دارد. حضرت زهرا(س) به دو امر اشاره فرمودند: تزکیه نفس و زیاد شدن روزی: «فَجَعَل… الزکاه تزکیه للنّفس و نماءً فی الرزق؛(۲۰)و زکات را برای پاک کردن جان و روان و فراوانی رزق قرار داد.»

 

۴٫

نیکی به والدین نیز عامل ازدیاد عمر، رزق و روزی، استجابت دعا… می‌شود و از جمله حکمت‌هائی است که آن بانوی مکرمه به آن اشاره می‌کند. «فجعل الله… برّالوالدینِ وقایته مِنَ السّخط؛ و نیکی به پدر و پدر را برای دوری از عذاب الهی قرار داد.» آری ترک احسان به والدین غضب و عاق والدین را همراه دارد، غضب والدین خشم الهی را.

 

 

 

 

 

 

22آوریل/18

بزرگ‌ترین رخدادتاریخ بشریت

بعثت پیامبر اعظم بزرگ‏ترین، مهم‌ترین، درس‌آموز‌ترین و اثربخش‌ترین رخداد تاریخ بشریت است؛ خدای سبحان، حضرت محمد(ص) را در سال چهلم بعد از «عام الفیل» در سن چهل سالگی به نبوت مبعوث کرد.(۱)
مهم‌ترین رخداد ماه رجب المرجّب مبعوث شدن خاتم پیامبران به رسالت جهانی و آغاز نزول قرآن بر آن حضرت است که به اجماع شیعه(۲) در بیست و هفتم این ماه واقع شده است.(۳) ولی اهل سنت نظریات دیگری نیز دارند.(۴)
از امام صادق(ع) روایت شده است: «روزه روز بیست و هفتم ماه رجب را ترک مکن؛ زیرا آن روز‌ همان روزی است که در آن نبوت بر حضرت محمد«ص» نازل شده است.(۵) و شیخ حر عاملی در ادامه نقل کرده است که ثواب روزه ۲۷ رجب به اندازه شصت ماه است.»(۶)
خداوند متعال در روز مبعث برترین آفریده جهان هستى و گل سرسبد آفرینش را براى تعالى و تکامل بندگانش برانگیخت تا آدمیان را از قعر نادانی به قله دانایی از حضیض ذلت به اوج عزت و از گرداب جهالت به ساحل نجات هدایت برساند. خداوند مهربان پیامبر رحمت را به میان مردم فرستاد تا راه رسیدن به عالى‏ترین درجه قرب به خداوند را به آنان بنمایاند؛ ژرف‏ترین ارتباط‌ها را بین آنها و پروردگارشان برقرار کند و والاترین درس‌ها را به بشریت بیاموزد.
آنچه درباره بعثت اهمیت فراوانی دارد، درس‌هایی است که ما از این رویداد بزرگ می‌آموزیم. فلسفه بعثت این نیست که در آن روز فقط جشن بگیریم، عروسی‌هایمان را در آن روز برگزار کنیم، بخندیم و بخندانیم. یکی از مهم‌ترین حکمت‌های بعثت، نشستن در کلاس نبوی و درس‌آموزی از این نعمت بزرگ الهی است.
از نگاه مقام معظم رهبری: «بعثت، عیدی برای همگان است و نه فقط برای مسلمانان. جشن بعثت و بزرگداشت روز مبعث در واقع عمدتاً برای این است که مضمون بعثت را بازخوانی کنیم و از آن درس بگیریم؛ هدف این است. ما به درس‌های بعثت برای همیشه نیازمندیم؛ بعثت فقط یک حادثه تاریخی برای یک برهه‌ معینی از زمان نبود؛ برای همه دوران تاریخ است.»(۷)
از دیگر سو در قرآن کریم و روایات اسلامی به برخی از حکمت‌ها و فلسفه‌های بعثت اشاره رفته است؛ از این رو در مقاله پیش رو بر آنیم بر سفره بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی یعنی قرآن و عترت نشسته و درس‌های بعثت را مرور کنیم.
۱ـ علم مداری
یکی از مهم‌ترین درس‌های کلاس بعثت توجه به علم و دانش و «علم مداری» است. مسلمان واقعی کسی است که هیچ گاه از علم‌آموزی خسته نشود و از گهواره تا گور دانش بجوید و اگر علم در ثریا باشد باز هم به دنبال آن برود.
در میان مفسران مشهور است که نخستین سوره نازل شده بر پیامبر اسلام(ص) سوره «علق» و محتوای آن نیز مؤید همین معنی است.(۸) روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده‌اند که مجموع سوره «علق» یا پنج آیه آغازین آن در آغاز نبوت پیامبر خاتم نازل شده‌اند. (۹)
از امام صادق(ع) روایت شده است: «اولین سوره یا آیه‌ای که بر رسول الله (ص) نازل شد بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ(۱۰) و آخرین آن سوره بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏* إِذا جاءَ نَصْرُاللهِ وَالْفَتْحُ(۱۱) بود.»(۱۲)
پس نزول وحی بر قرآن و آغاز بعثت با علم‌آموزی آغاز شد.
از امام باقر(ع) روایت شده است: «جبرئیل بر حضرت محمد(ص) نازل شد و عرض کرد: یا محمد! «إقْرَأ؛ بخوان» فرمود: چه بخوانم؟ عرض کرد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ … .(۱۳)
پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت وحی با کمال اطمینان و سرشار از یقین از آن کوه پایین آمد و به سوی خانه خود رفت، در حالی که از این کرامت بزرگ و مأموریت مهم الهی مسرور و خوشحال بود.(۱۴)
قرآن کریم در چند آیه از اهداف بعثت سخن گفته که در غالب آنها یکی از اهداف بعثت را آموزش مردم می‌داند. چنانکه می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛(۱۵) «او (خدا) کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان را برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنان را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»
آری پیامبر اکرم از بین کسانی که آموزش ندیده بودند مبعوث شد تا به آنها آموزش دهد.
از این آیه کریمه می‌توان استفاده کرد که بین علم‌مداری با جامعه اسلامی از سویی و نادانی با جامعه جاهلی از دیگر سو ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. جامعه اسلامی، جامعه دانش‌مدار و جامعه جاهلی مخالف دانایی است.
خداوند بزرگ در آیه فوق هدف این بعثت بزرگ را در سه امر خلاصه کرده است که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن «تلاوت آیات الهی»‌ است و دو امر دیگر؛‌ یعنی «تهذیب و تزکیه نفوس»‌ و «تعلیم کتاب و حکمت»‌ دو هدف بزرگ نهایی را تشکیل می‌دهند. پیامبر(ص) آمده است که انسان‌ها را هم در زمینه‌ علم و دانش و هم اخلاق و عمل پرورش دهد‌ تا به وسیله این دو بال‌ بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الی الله را پیش گیرند و به مقام قرب او نایل شوند.(۱۶)
درآیه ۱۶۴ از سوره آل‌عمران نیز به اهداف بعثت اشاره شده که باز هم آموزش از جمله آن اهداف است.
۲ـ روح‌پروری
یکی دیگر از مهم‌ترین علل بعثت انبیا که در قرآن کریم نیز بر آن تأکید شده است، پرورش روح، تهذیب نفوس و تربیت انسان‌های مستعد است. پیامبران الهی کوشش می‌کنند نیروهای درونی انسان‌ها را از قوه به فعلیت برسانند و برای رسیدن به قلّه سعادت و کمال، آنان را همراهی و یاری کنند. آنان برای ارتباط افراد با مبدأ هستی زمینه‌سازی می‌کنند و مقدمات تعالی آنان را فراهم می‌آورند. در سوره آل‌عمران در میان آیات مربوط به «جنگ اُحد» در یک آیه، به بعثت پیامبر اکرم«ص» به‌عنوان بزرگ‌ترین نعمت الهی و به اهداف مهم بعثت از جمله آموزش و پرورش اشاره شده است:
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛(۱۷) خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
این آیه شریفه پاسخی به پرسش برخی از مؤمنان است که می‌گویند: چرا ما که مسلمان هستیم دارای این همه مشکلاتیم؟ سئوال یاد شده در ذهن بعضی از تازه مسلمانان بعد از جنگ اُحد نیز خطور کرده بود آنان می‌گفتند: «چرا ما این همه گرفتار مشکلات و مصائب می‌شویم؟» قرآن به آنها می‌گوید: «خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگی بخشید که در میان آنها پیامبری برانگیخت.» یعنی اگر در این راه متحمل خسارت‌هایی شده‌اید،‌ فراموش نکنید که خدای حکیم بزرگ‌ترین نعمت را در اختیار شما گذاشته و پیامبری را مبعوث کرده است که شما را تربیت می‌کند و از گمراهی‌های آشکار باز می‌دارد. هر اندازه برای حفظ این نعمت بزرگ تلاش کنید و هر بهایی بپردازید، باز هم ناچیز است.(۱۸)
یکی از مهم‌ترین درس‌های این آیه و دیگر آیاتی که هدف بعثت را تعلیم و تزکیه معرفی می‌کند این است که ما مسلمانان هرقدر در راه تزکیه نفس بکوشیم، به همان مقدار به هدف بعثت نزدیک شده‌ایم و هر که نفس خود را از آلودگی‌ها پاک نکند به مقدار آلودگی نفس از اهداف بعثت دور شده است.
۳ـ عقل محوری
یکی دیگر از اهداف مهم بعثت شکوفایى عقل‌هاست. پس کسی که در راستای شکوفایی عقل خود بکوشد، در راستای اهداف بعثت گام نهاده و آن که از عقل خود بهره نگیرد از هدف رسالت دور شده است.
قرآن مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانى و به پیروى از فکر و دانش دعوت کرده است. هرچه فکر انسان صحیح‏تر و کامل‏تر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر و به اهداف رسالت نزدیک‌تر خواهد بود.
مى‏توان بیش از سیصد مورد از آیات قرآن را که در آن انسان‏ها به فکر و به کارگیرى عقل خود دعوت شده‏اند، ارائه کرد. علاوه بر آن، قرآن به پیامبر(ص) شیوه‏هاى مناسبى براى ارائه حقیقت ‏به مردم مى‏آموزد. همچنین خداوند در آیات دیگر قرآن، استدلال‏هایى را که پیامبران دیگر براى پیروان خود به‌منظور اثبات عقاید مذهبى به کار برده‏اند، ذکر مى‏کند(۱۹) که این مطالب نشان‌دهنده توجه ویژه قرآن به عقل است.
در قرآن حتى یک آیه یافت نمى‏شود که انسان‏ها را به قبول یا پیروى کورکورانه از عقاید اسلامى دعوت کند.(۲۰) علاوه بر آن اسلام معیارهایى براى شریعت ‏خود ارائه مى‏دهد تا بدین وسیله فواید دین خود را براى انسان‏ها آشکار سازد. قرآن با تشریح معیارهاى قوانین خود به اختصار به موضوعاتى اشاره مى‏کند که براى بشر قابل فهم است.
مولای متقیان در خطبه اول نهج‌البلاغه به این نکته اشاره کرده‌اند که یکی از اهداف بعثت پیامبران شکوفاسازی عقل بشریت است. در حقیقت پیامبران به بذرافشانى خردورزى در سرزمین جان انسان‌ها نپرداختند؛ بلکه مبعوث شدند تا بذرهاى عقل و معنویت را که خداوند در نهاد آدمیان افشانده بود پرورش دهند و شکوفا کنند.
حضرت على (ع) در این باره می‌فرمایند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ اِلَیهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیسْتأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ… وَیثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛(۲۱) پس [خداوند] پیامبران خود را مبعوث و آنان را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند… و گنج‌هاى پنهانى عقل‌ها را در آنان برانگیزند و آشکار سازند.‌»
بدون تردید عقل به‌تنهایى قادر به پاسخگویى به همه نیازهاى روحى انسان نیست و نمى‏تواند همه مشکلات پیچیده روانى آدمیان را حل کند و در این راه چاره‏اى جز مددگرفتن از وحى وجود ندارد.
استاد شهید مرتضى مطهرى درباره دلیل نیازمندى بشر به وحى مى‏گوید: «هر چیزى جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره ابزارى در دست آدمى و وسیله‏اى است براى ارضاى تمایلات و تأمین خواسته‏هاى پایان‏ناپذیر او. آدمى همه اینها را در راه مقاصد و هواهاى نفس خویش استخدام مى‏کند. تنها ایمان است، آن هم از نوع ایمانى که پیامبران عرضه مى‏کنند، [که‏] مى‏تواند با ارائه یک سلسله هدف‌هاى عالى، تمایلات و غرایز طبیعى را تعدیل و مهار کند. ریشه نیاز بشر به دین و معنویت و ایمان و پیامبر را باید در همین‏جا جستجو کرد.(۲۲)
۴ـ خُلق الهی
یکی دیگر از مهم‌ترین اهداف رسالت تکمیل مکارم اخلاق است. در حدیث معروفی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم: إنّما بعثت لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاق؛(۲۳) من برای تکمیل و توسعه زیبایی‌های اخلاقی مبعوث شده‌ام.
از این رو مؤمنانی که اخلاق بهتری دارند به اهداف رسالت نزدیک‌تر و کسانی که اخلاق ناشایستی دارند به اندازه اخلاق ناشایسته از اهداف رسالت دور هستند.
معیار دوری و نزدیکی مسلمانان به پیامبر اعظم نیز اخلاق آنان است. رسول اکرم(ص) فرمود:
اَقرَبُکُم غَدا مِنّى فِى المَوقِفِ اَصدَقُکُم لِلحَدیثِ و َاَدَّاکُم لِلاَمانَهِ و َاوفاکُم بِالعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلقا و َاَقرَبُکُم مِن النّاسِ؛(۲۴) نزدیک‌ترین شما به من در قیامت، راستگوترین، امانتدارترین، وفادارترین به عهد، خوش اخلاق‌ترین و نزدیک‌ترین شما به مردم است.
خداوند متعال در قرآن کریم خلق زیباى رسول اکرم‏(ص) را چنین مى‏ستاید: «اِنّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ؛(۲۵) اى پیامبر! تو داراى خُلق بزرگى هستى.‌
به فرموده حضرت علی(ع) در خطبه قاصعه از همان زمان که پیامبر(ص) از شیر باز گرفته شد، خداوند فرشته‌ای از فرشتگان خود را همراه او ساخت تا شب و روز او را به راه بزرگواری، درستی و اخلاق نیک رهنمون سازد.(۲۶)
اخلاق شایسته پیامبر اعظم در راستاى تبلیغ دین خدا، همواره او را یارى کرد. بداخلاقی نه تنها باعث دور شدن از بهشت و پیامبر می‌شود بلکه در دنیا نیز باعث مردم‌گریزی می‌شود قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ …؛(۲۷) به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب… .
۵ـ نفی دنیا طلبی و دنیاگریزی
یکی دیگر از اهداف درس‌آموز رسالت رعایت اعتدال در استفاده از مواهب دنیوی است. دین اسلام برخلاف برخی دیگر از ادیان رهبانیت و تفریط در استفاده از مواهب دنیوی را مردود می‌شمرد چنانکه استفاده افراطی از دنیا و دنیاپرستی را نیز مذموم می‌داند.
سامان دادن به دنیاى انسان‌ها نیز در دایره رسالت پیامبر اکرم‏(ص) قرار داشت و آن حضرت به شکوفاسازى دنیاى مسلمانان نیز توصیه مى‏کرد. رسول خدا در آغاز دعوت خویش چنین فرمود: اِنِّى وَاللّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِى الْعَرَبِ جَاءَ قَومَهُ بِاَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُکُمْ بِهِ، اِنِّى قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ؛(۲۸) به خدا سوگند من جوانى را در میان عرب نمى‏شناسم که براى قوم خود چیزى برتر از آنچه من براى شما آورده‏ام آورده باشد؛ من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام.‌»
همچنین آن حضرت کسانی که فقط برای دنیا تلاش می‌کنند را در کنار کسانی که دنیا را رها کرده‌اند نکوهش می‌کند و می‌فرماید: «لَیسَ خَیرُکُمْ مَنْ عَمِلَ لِدُنْیاهُ دُونَ آخِرَتِهِ وَلاَ مَنْ عَمِلَ لِآخِرَتِهِ وَتَرَکَ دُنْیاهُ وَاِنَّمَا خَیرُکُمْ مَنْ عَمِلَ لِهَذِهِ؛(۲۹) بهترین شما کسى نیست که فقط براى دنیاى خود و بدون در نظر گرفتن آخرت کار کند و نیز برترین شما کسى نیست که تنها براى آخرتش بکوشد و دنیا را رها کند؛ بلکه بهترین شما کسى است که هم براى دنیا کار کند و هم براى آخرت.‌»
به تعبیر مولوى:
«مال را که از بهر دین باشى حَمول‏
نعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول‏
چیست دنیا؟ از خدا غافل‏شدن‏
نى قماش و نقره و فرزند و زن‏
آب در کشتى هلاکِ کشتى است‏
آب اندر زیر کشتى پشتى است(۳۰)
۶ـ بصیرت دینی
یکی دیگر از مهم‌ترین درس‌های بعثت، داشتن بصیرت دینی و بصیرت‌افزایی است. بصیرت در دین به معنی روشن‌بینى عمیق در دین و با چشم باز راه دین را برگزیدن و پاى آن مقاومت کردن است.
خداوند متعال به پیامبرش این‌چنین دستور می‌دهد: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ بگو: این راه من است! من و پیروانم با بصیرت کامل به‌سوی خدا دعوت می‌کنیم. منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم.»(۳۱)
این آیه به‌خوبی بر این نکته دلالت می‌کند که اگر کسی بصیرت دینی نداشته باشد، از مسیر هدایت نبوی فاصله می‌گیرد و چه بسا ضربات جبران‌ناپذیری به دین وارد می‌کند. پیامبر در این آیه مردم را با یقین و اطمینان و از روى بصیرت کامل و معرفتى که حق و باطل را از هم جدا مى‏سازد، به خدا دعوت مى‏کند.(۳۲)
از نگاه قرآن کریم دلائل و نشانه‏هاى روشنی در زمینه توحید و خداشناسى و نفى هرگونه شرک که مایه بصیرت و بینایى است، آمده‌اند: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ؛ آنهایى که به وسیله این دلائل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشته‏اند و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کرده‏اند: فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیها.»(۳۳)
شخص بصیر در ایمان، اعتقاد و راهی که برگزیده تردیدی به خودش راه نمی‌دهد و ثابت‌قدم و استوار است. با توجه به این ویژگی است که خداوند درباره مومنان با بصیرت و ایمان‌آورندگان حقیقی می‌فرماید: «إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنْفُسِهِم فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛(۳۴) مؤمنان واقعى تنها کسانی‌اند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جان‌هاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینان راستگو هستند.
اهمیت بصیرت در دین به‌قدری است که ائمه(ع) در روایات متعددی به ما آموخته‌اند که از خداوند طلب بصیرت در دین کنیم. به‌عنوان نمونه در دعایی به نقل از امام صادق(ع) که تعقیب نماز مغرب و صبح است می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیکَ أَن تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَجعَلَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ البَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلبِی…»(۳۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ اگر چه در برخی اقوال غیر مشهور، سن پیامبر را به هنگام بعثت۴۲، ۴۳ و یا ۴۵ سال نقل کرده‌اند؛ ولی قول مشهور همان ۴۰ سال است و شاید صاحبان این اقوال، زمان دعوت علنی آن حضرت را آغاز نبوت او دانسته‌اند و دعوت مخفی وی را که در سال‌های آغازین نبوتش بوده،‌ به حساب نیاورده‌اند.(رک الصحیح من سیره‌ النبیّ الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی ، ج‏۲، ص‏۲۸۹)
۲ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج‏۱۸، ص‏۱۹۰٫
۳ـ مسار الشیعه، شیخ مفید، ص‏۳۶؛ تقویم شیعه، عبد الحسین نیشابوری، ص‏۲۲۱٫
۴ـ در مورد زمان بعثت خاتم الانبیا- از جهت روز و ماه،‌ در میان اهل سنت پنج قول وجود دارد:۱٫ هفدهم ماه رمضان؛ ۲٫ هجدهم ماه رمضان؛۳٫ بیست و چهارم ماه رمضان؛۴٫ دوازدهم ربیع الاول؛
بیست هفتم ماه رجب. علامه مجلسی پس از نقل اقوال مذکور می‌گوید: تمام امامیه بر قول آخر (۲۷ ماه رجب) اتفاق نظر دارند.» (بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۱۹۰)
۵ـ بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۱۸۹،‌ ح ۲۱، و قریب به همین مضمون در حدیث‌های ۲۲، ۲۳ و ۲۴ نیز آمده است.
۶ـ وسائل الشیعه، شیخ حرّ‌ عاملی، ج‏۱۰، ص‏۴۴۷، ابواب صوم مندوب، باب ۱۵، ح ۱، وبقیه احادیث آن باب نیز قریب به همین مضمون است.
۷ـ بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفراى کشورهاى اسلامى. ۲۶/۰۲/۱۳۹۴
۸ـ و اینکه بعضی گفته‌اند: نخستین سوره،‌ سوره «حمد» یا «مدّثر» بوده، خلاف مشهور است.ر.ک: مجمع البیان، طبرسی، ج‏۱۰، ص‏۷۸۰؛ المیزان، علامه طباطبایی، ج‏۲۰، ص‏۴۵۹؛ تفسیر نمونه، ج‏۲۷، ص‏۱۷۱٫
۹ـ ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج‏۱، ص‏۶۹٫
۱۰ـ علق، ۱٫
۱۱ـ فتح، ۱٫
۱۲ـ البرهان، بحرانی، ج‏۱، ص‏۶۹، ح ۱ و ۲؛ تفسیر نور الثقلین، عبد علی حویزی، ج‏۵، ص‏۶۰۹، ح ۵ و ۶٫
۱۳ـ البرهان همان، ج‏۵، ص‏۶۹۶٫
۱۴ـ الصحیح من سیره النبی الأعظم، جعفر مرتضی عاملی، ج‏۳، ص‏۳۲٫
۱۵ـ جمعه، ۲٫
۱۶ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، ج‏۲۴، صص ۱۱۸ و ۱۱۹٫
۱۷ـ آل‌عمران، ۱۶۴٫
۱۸ـ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص‏۱۸۲٫
۱۹ـ المیزان فى تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج ۵، ص ۲۵۴٫
۲۰ـ همان.
۲۱ـ نهج‌البلاغه، خ ۱٫
۲۲ـ رک: سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى ۱۳۷۸، ص ۱۲به بعد
۲۳ـ مستدرک الوسائل، محدث نوری،ج۱۱، ص۱۸۷٫
۲۴ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۹۴، ح۱۲
۲۵ـ قلم، ۴٫
۲۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه): «وَ لَقَد قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِن لَدُن کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِن مَلَائِکَتِهِ یَسلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخلَاقِ الْعَالَمِ…وَ لَقَد کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ.»
۲۷ـ آل عمران، ۱۵۹
۲۸ـ الحیاه، محمدرضا، محمد و على حکیمى، ج‏۶، ص ۷۳۴٫
۲۹ـ فلسفه الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنیه، ص ۱۹۴ و ۱۹۵٫
۳۰ـ مثنوى معنوى، دفتر اول
۳۱ـ یوسف، ۱۰۸.
۳۲ـ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۱
۳۳ـ انعام، ۱۰۴
۳۴ـ حجرات، ۱۵
۳۵ـ أمالی، شیخ مفید، ص: ۱۷۹

فهرست منابع
۱ـ قرآن کریم
۲ـ نهج البلاغه
۳ـ أمالی، شیخ مفید، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۴ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسه‌ الوفاء، بیروت، چاپ ۱۴۰۴ ق.
۵ـ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق.
۶ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سی و یکم، ۱۳۸۹ ش.
۷ـ تفسیر نورالثقلین، عبد علی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ ق.
۸ـ تقویم شیعه، عبد الحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، قم، چاپ نهم، ۱۳۸۸ ش.
۹ـ الحیاه، محمدرضا، محمد و على حکیمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، اول، ۱۳۸۰ش.
۱۰ـ سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى، تهران، صدرا، بیست و یکم، ۱۳۷۸ش.
۱۱ـ الصحیح من سیره‌ النبیّ الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی، دار الحدیث،‌قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
۱۲ـ فلسفه الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنیه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۷م.
۱۳ـ کشف الاسرار: میبدی، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
۱۴ـ مثنوى معنوى، مولوی، دفتر اول
۱۵ـ مجمع‌البیان، مرحوم طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۴۲۰ ق.
۱۶ـ مسار الشیعه، شیخ مفید، ضمن مجموعه نفیسه، مکتبه بصیرتی، قم، ۱۳۹۶ ق.
۱۷ـ مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق.
۱۸ـ المیزان، علامه طباطبایی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ ۱۳۹۲ ق.
۱۹ـ وسائل الشیعه، شیخ حرّ‌ عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، ‌چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.

سوتیترها:

۱٫
یکی از مهم‌ترین علل بعثت انبیا که در قرآن کریم نیز بر آن تأکید شده است، پرورش روح، تهذیب نفوس و تربیت انسان‌های مستعد است. پیامبران الهی کوشش می‌کنند نیروهای درونی انسان‌ها را از قوه به فعلیت برسانند و برای رسیدن به قلّه سعادت و کمال، آنان را همراهی و یاری کنند. آنان برای ارتباط افراد با مبدأ هستی زمینه‌سازی می‌کنند و مقدمات تعالی آنان را فراهم می‌آورند.

۲٫

یکی از اهداف مهم بعثت شکوفایى عقل‌هاست. پس کسی که در راستای شکوفایی عقل خود بکوشد، در راستای اهداف بعثت گام نهاده و آن که از عقل خود بهره نگیرد از هدف رسالت دور شده است. قرآن مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانى و به پیروى از فکر و دانش دعوت کرده است. هرچه فکر انسان صحیح‏تر و کامل‏تر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر و به اهداف رسالت نزدیک‌تر خواهد بود.

۳٫
دین اسلام برخلاف برخی دیگر از ادیان رهبانیت و تفریط در استفاده از مواهب دنیوی را مردود می‌شمرد چنانکه استفاده افراطی از دنیا و دنیاپرستی را نیز مذموم می‌داند. سامان دادن به دنیاى انسان‌ها نیز در دایره رسالت پیامبر اکرم‏(ص) قرار داشت و آن حضرت به شکوفاسازى دنیاى مسلمانان نیز توصیه مى‏کرد

22آوریل/18

بهار، یادآور روز رستاخیز

طلیعه سخن

فصل بهار در حقیقت محصول اجتماع زمین و زمان در یک وضعیت خاص است.

کره‌ زمین در گردش خود به دور خورشید، به زمان خاصی می‌رسد که اسم آن بهار و ربیع و جایی است که وضعیت اعتدال خاصی از نظر وضعیت آب و هوا برقرار می‌شود.

فصلی که پرندگان سرودخوانان و جنگل تکبیرگویان و باد تسبیح­گویان و آسمان با ریزش باران و فریاد رعد و رویش صحرا، جملگی خبر از بازگشت حیات مجدد به طبیعت خفته می­دهند.

روزی که با تابش نزدیک‌تر خورشید عالمتاب و نزول برکات آسمانی، درختان لباس سبز بهاری و نوروزی می­پوشند و در دامن کوه­ها و صحراها فرش زمردین سبزه­های فرح­بخش گسترده می­شوند. در حقیقت، بهار روز عید طبیعت‌ را جشن می­گیرند.

از بهار طبیعت و حیات دوباره یافتن گل‌ها و گیاهان، سبزه­ها و درختان، به جنب وجوش آمدن پرندگان و حیوانات، طراوت یافتن باغ‌ها و چمنزارهاست، باید درس توحید و قدرت الهی و رستاخیز و بازگشت به سوی پروردگار را آموخت و در راه سعادت و کمال و پیشی گرفتن در تقوای الهی گام برداشت.

بهار یکی از فصول بسیار زیبا و تأمل‌برانگیز الهی است که در آن آوای رستاخیز طبیعت از حنجره‌ نسیم بهاری در گوش زمان می‌پیچد.

گاه بیداری فرامی‌رسد؛ طبیعت جامه زمستانی از تن بیرون می‌آورد و بهارپوش و خوش‌پوش می‌شود.

آنگاه است که در هر کوی و برزن، آثار پرشکوه جلوه‌ حیات‌ورزی خالق هستی‌بخش از رخسار طبیعت پیدا و آشکار می­شود. چه شگفت­انگیز است خیزش و رویش طبیعت سرد و خاموش زمستان در بهاران.

بهار روح زندگی را با خود می­آورد. انگار نسیم بهاری، دمیدن روح الهی بر زمین­های مرده است.

زمین­هایی که در پاییز و زمستان سرسبزی خود را از دست داده­ و به گورستانی از برگ‌ها و چوب‌های خشکیده تبدیل شده­اند. با حیات دوباره طبیعت و ورق خوردن صفحه‌ای دیگر از کتاب آفرینش، یادآور روز رستاخیزند.

ازاین­رو با فرارسیدن بهار، معاد و قیامت در برابر دیدگان آدمی جلوه‌گر می‌شود و انسان‌ها آن را به چشم خویش می‌بینند و با عقل خود درک و به معاد و جهان پس از مرگ یقین پیدا می‌کنند.

به‌یقین اگر با دقت به این صحنه­های شگفت‌آور نگاه کنیم و از روی عادت از کنار آنها به‌راحتی عبور نکنیم، نکته­ بزرگی دستگیرمان خواهد شد.

قرآن کریم از این اتفاق بزرگ طبیعت، درسی بزرگ‌تر به ما می­آموزد.

بهار در آیات

در قرآن کریم از طریق زنده شدن گیاهان و احیای زمین­های مرده در فصل بهار، بر وجود رستاخیز و قیامت انسان استدلال شده است.

از جمله نمایش‌های خدا در جهان آفرینش که قرآن کریم از آن یاد می‌کند، حیات دوباره طبیعت است. طبیعتی که در فصل زمستان می‌میرد و سبزی و شادابی خود را از دست می‌دهد، اما در فصل بهار دوباره زنده می‌شود و جان دیگر می‌گیرد.

قرآن این رحمت الهی را با ریزش باران توصیف می‌کند: «وَ هُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَی رَحمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الماءَ فَأَخرَجنا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخرِجُ الْمَوتى لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ؛ او کسی است که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش می‌فرست، تا زمانی که ابرهای سنگین‌بار را (بر دوش خود) حمل کنند.

در این هنگام آنها را به سوی سرزمین‌های مرده می­فرستیم و به وسیله آن آب حیات‌بخش نازل می­کنیم و با آن از هرگونه میوه­ای (از خاک تیره) بیرون می­آوریم و این‌گونه (که زمین‌های مرده را زنده کردیم) مردگان را (نیز در قیامت) زنده می­کنیم تا متذکر شوید.»(۱)

خداوند با ذکر این مثال معاد را که در این دنیا در برابر چشم ما تکرار می‌شود به ما نشان دهد.

همچنین قرآن کریم در جایی دیگر قریب به همین مضمون می‌فرماید: «وَ اللّهُ الّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحابًا فَسُقناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ اْلأَرْضَ بَعدَ مَوتِها کَذلِکَ النّشُورُ؛ و خداوند همان کسی است که بادها را روانه می‌کند، پس [بادها] ابری را برمی‌انگیزند و [ما] آن را به‌سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را بدان [وسیله] پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز [نیز]  چنین است.»(۲)

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد: «خداوند در این آیه شریفه، بعثت در روز قیامت و زنده شدن مردگان را به احیای زمین تشبیه کرده است تا بفهماند همان‌گونه که زمین (طبیعت) هر سال، یک دوره زندگی را شروع می‌کند و دوباره می‌میرد، انسان‌ها هم این‌گونه‌اند.

وقتی دوران زندگیشان در زمین به سر می‌رسد، دوباره در روز رستاخیز، پس از آنکه زنده شدند و از قبرها درآمدند، روی زمین پراکنده می‌شوند. بنابراین، فرمود: «کَذلِکَ النّشُورُ»(۳)

آیا این اتفاق شگفت­انگیز در طبیعت، شکل کوچکی از قیامت نیست؟ طبیعتی که در پاییز به زردی گرایید و در زمستان مرگی سرد را تجربه کرد، اینک در بهار، جان تازه‌ای گرفته و زندگی دوباره­ای را تجربه می­کند. ازاین­رو خدایی که می­تواند هر سال طبیعتی با این پهنا و عظمت را از مرگ به زندگی بازگرداند، خواهد توانست از مردگان انسان‌ها نیز رستاخیزی پرعظمت بیافریند.

بنابراین بهار نمونه کوچک شده رستاخیز است.

نمونه­ای که نه تنها یک بار در طول زندگی خود آن را می‌بینیم،

بلکه هر سال آن را تجربه و این گردش طبیعی فصل‌ها را بارها و بارها نظاره می‌کنیم.

مولانا در مثنوی، بهار را نمادی از رستاخیز پس از مرگ می‌داند.

«در بهاران سرّها پیدا شود

هرچه خورده است این زمین، رسوا شود

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز

هست برهان بر وجود رستخیز

چون بخواهد رُست، تخم بد مکار

رازها را می‌کند حق آشکار

*****

آمد بهار خرم و رحمت نثار شد

سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد

گلنار پر گره شد و جوبار پر زره

صحرا پر از بنفشه و که لاله‌زار شد

زنده شدند بار دگر کشتگان دِی

آن آیه‌های روز قیامت، نثار شد(۴)

خداوند در قرآن کریم در مثالی محسوس، فصل بهار را که حیات دوباره طبیعت است، برهانی بر وجود رستاخیر می‌داند و می‌فرماید: «وَ تَرَی الأَرضَ هاَمِدَهً فَإِذَا أَنزَلنَا عَلَیهَا المَآءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُلِّ زَوجٍ بَهِیجٍ؛ و زمین را خشکیده می‌بینی و چون آب بر آن فرود آوریم، به جنبش درمی­آید و نمو می­کند و از هر نوع [رستنی­های] نیکو می‌رویاند.

این [قدرت‌نمایی­ها] بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده می‌کند و [هم] اوست که بر هر چیزی تواناست.» (۵)

واژه «بهیج» از ماده «بهج و بهجه» است که به معنای شادی، خوشحالی و سروری است که از نیکویی و زیبایی چیزی برخیزد. شیخ طوسی«ره» می‌فرماید:

«بهجت، چشم‌انداز زیبایی است که وقتی انسان بدان می‌نگرد، غرق در شادی و سرور می‌شود…(۶) و «بهیج» صورت زیبایی است که تماشای آن لذت‌آور و سرورآفرین است.»(۷)

این آیه شریفه بیانگر این است که در فصل بهار در پرتو فرود آمدن باران،

زمین جنبشی سرورآمیز را آغاز می‌کند و در پی آن، انواع گوناگون گیاهان در آن می‌روید و سبزی و خرمی آن چشم هر بیننده‌ای را می‌نوازد و قلبش را سرشار از شادی و بهجت می‌کند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه ۵۷ سوره اعراف می‌فرماید با نگاهی به رستاخیز گیاهان که همواره در برابر چشمان شما اتفاق می‌افتد،

شما نه تنها باید به اصل رستاخیز ایمان بیاورید، بلکه از این تذکرات پیاپی درس بگیرید و از غفلت درآیید.

ازاین­رو خداوند نزول باران و سرسبزی و زنده شدن زمین‌های خشک و مرده را تذکر و یادآوری رستاخیز جان آدمی و نشانه­ای برای قدرت خداوند در احیای مردگان معرفی می‌کند.

مضمون بسیاری از آیات قرآن کریم درباره تدبر و اندیشه در رستاخیز طبیعت یعنی پیامی است که بهار و نوروز همواره با خود دارند. در قرآن کریم می­خوانیم: «فَانظُر إِلَى آثَارِ رَحمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحیِی الْأَرْضَ بَعدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می­گرداند. در حقیقت، هم اوست که زنده‌کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست».(۸) بارش باران و حیات مجدد زمین نشانه‌اى از برپایى قیامت است. «یُحییِ الْأَرضَ‌… لَمُحیِ الْمَوْتى‌» صحنه‌ مرگ و حیات، هر لحظه جلو چشم ماست، «إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوتى‌«.

خداوند در این آیه شریفه، ما را به اندیشیدن و نگریستن در رخداد زنده شدن زمین، حادثه­ای که با آغاز فصل بهار رخ می­دهد، فرامی‌خواند.

استاد مطهری در این باره می­گوید: «در قرآن کریم بارها از تجدید حیاتی که برای زمین رخ می­دهد، یاد و از این منظر، به عنوان یک درس و تعلیم به فصل بهار نگاه شده است.»

در حقیقت، هریک از فرزندان زمین ـ از گیاهان و حیوانات و انسان ـ از این فصل حیات‌بخش سهم و حقی دارند. گل‌ها و سبزه­ها در این فصل خود را به کمال رشد و جمال خود را به اوج طراوت می‌رسانند.

حیوانات خود را به آب و علف می­رسانند و فربه می­شوند و جست و خیز می‌کنند.

انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلی دارد و فهمی، دلی دارد و احساساتی و عواطفی. او هم از این فیض عام سهمی دارد. سهم انسان چیست؟

برای بعضی از مردم،

فصل حیات‌بخش بهار الهام‌دهنده و آموزنده است،

نکته­ها و رمزها دارد،

اما متأسفانه استفاده بعضی دیگر از افراد، از حد استفاده یک حیوان تجاوز نمی­کند و بلکه از آن، استفاده ناروا می‌کنند.(۹)

به هر حال، بهار فصل تجدید حیات و زندگی و نشاط و خرمی زمین است.

فصلی که زمین در شرایط تازه و جدیدی قرار می­گیرد و آماده می‌شود که بزرگ‌ترین موهبت‌های الهی؛ یعنی حیات و زندگی به او افاضه شود.

در قرآن کریم بارها از این حالت زمین و تجدید حیاتی که در فصل بهار رخ می دهد، بیش از پانزده بار و به‌عنوان درس و تعلیم و یک حکمت آموزی یاد شده است.

بعضی از انسان‌ها متأسفانه از طبیعت و فصل بهار در حد گذران وقت استفاده می‌کنند و بهره دیگری نمی‌برند، اما بعضی درس «توحید و رستاخیز» می‌گیرند.

بهار در روایات

افزون بر آیات قرآنی، در روایات نیز سفارش شده است که با دیدن بهار،

از معاد و قیامت بسیار یاد کنیم. زنده شدن انسان پس از مرگ، همواره پرسش‌برانگیز بوده است.

روزی یکی از یاران رسول خدا«ص» نزد ایشان آمد و عرض کرد: ‌»ای رسول خدا! چگونه پروردگار، مردگان را زنده می‌کند و نشانه و نمونه آن در جهان آفرینش چیست؟»

پیامبر«ص» فرمودند: «أَما مَرَرتَ بِوادِى أَهلِکَ مُمحِلاً ثُمَّ مرَرْتَ بِهِ یَهتَزُّ خَضِراً؟ آیا از سرزمین قبیله‌ات گذر نکرده‌ای در حالی‌ که خشک و مرده بود و سپس از آنجا عبور نکرده‌ای،

در حالی ‌که از خرمی و سرسبزی، گویی به حرکت درآمده است؟»

آن مرد گفت: «آرى اى پیامبر خدا.»

سپس حضرت فرمود: «فَکَذلِکَ یُحیِی اللّهُ الْمَوتى وَ تِلکَ آیَتُهُ فِى خَلْقِهِ؛ این‌گونه خداوند مردگان را زنده می‌کند و این نمونه و نشانه او در آفرینش است.»(۱۰)

یاد مرگ با طبیعت و بهار گره خورده است؛ همان طور که طبیعت در زمستان می­میرد و در بهار زنده می‌شود،

انسان هم در دنیا می­میرد و در قیامت زنده می­شود.

برهمین اساس در سخنی حکمت‌آمیز از پیامبر«ص» آمده است: «اذا رَأیْتُمُ الرَّبیعَ فأکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ؛ هرگاه بهار را دیدید، بیشتر به یاد رستاخیز قیامت باشید که شبیه بهار است.»(۱۱)

همان طور که باران‌های بهاری می­بارند و آنچه را که زمین فرو خورده، سر برمی‌آورد و زنده می­شود، باران نشور هم بر عالم می­بارد و آنچه که در زمین اعمال افراد پنهان شده، همه سر برمی­آورند.

یعنی انسان وقتی در قیامت می­رُوید با اعمالش می­رُوید.

«یُعرَفُ الْمُجرِمُونَ بِسِیمَاهُم…»(۱۲) برخلاف دنیا که انسان‌ها اعمالشان در چهره‌شان خوانده نمی­شود.

به هر حال، آموزه­های اصیل اسلامی از ما می­خواهند که با نگاه به تحولات بهار و سال نو و زنده شدن طبیعت، معرفت خود را در سه محور کامل کنیم:‌

یک: توحید و قدرت بی‌نهایت الهی که پشت پرده تمامی این تحولات و زنده شدن‌ها دست قدرت الهی قرار دارد؛

دو: نمونه عینی امکان معاد و زنده شدن انسان، چنان که گیاهان و زمین بعد از مردن دوباره زنده و سرسبز می­شوند؛

سه: یاد مرگ و روز رستاخیز که ما نیز مثل خزان گیاهان و زمین، روزی می­میریم و دوباره زنده می­شویم. البته خود این یاد باعث بهاری شدن و حیات قلبها می­شود.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «إِنَّ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَلَاؤُهَا قَالَ قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ ذِکْرُ الْمَوْتِ؛ این دل‌ها زنگار می­گیرند، مانند آهن که وقتی آب به آن برسد زنگ می­زند. گفته شد: چه چیزی باعث جلای قلب (و رفع زنگار) می­شود؟ فرمود: زیادی یاد مرگ و خواندن قرآن».(۱۳)

باید از بهار طبیعت درس‌ها بگیریم:

۱ـ همان­ طور که طبیعت پس از زندگی پر حرارت خود در بهار و تابستان به‌تدریج از جنب و جوش می‌افتد، در پاییز رو به خزان می­رود و در زمستان به‌کلی از جنب و جوش می­افتد، انسان‌ها نیز پس از یک دوره زندگی پر جنب و جوش کم‌کم به خزان عمر خود نزدیک می­شوند و پس از چندی می­میرند و بار دیگر در روز رستاخیز برای حسابرسی زنده می‌شوند.

همان گونه که خداوند از سرزمین مرده، طبیعتی سرسبز و زنده می­آفریند،

از قبرستان­های بشر نیز قیامتی پرجنب و جوش خواهد ساخت.

بهار یادآور سر برآوردن گیاهان زنده از درون خاک است.

 خاک‌ها به کنار زده می‌شوند و آنچه ماه­ها پیش در زمین مدفون شده بود، اکنون به شکلی دیگر از زمین سر برمی‌آورد.

گویا که این صحنه در قیامت هم تکرار می‌شود.

 مردگانی که سال­ها پیش در زمین دفن شده و پوسیده­اند، در بهار قیامت زنده می­شوند و سر از قبر بیرون می­آورند.

۲ـ بهار فصل آشکار شدن زحمت­های گذشته است.

شکوفه­های زیبا که می‌رویند، تازه معلوم می­شود که هر کشاورزی چقدر زحمت کشیده است. بهار که می‌آید تازه ارزش کاشته­های کشاورزان نمایان می­شود.

شکوفه­ها و سبزه­های برآمده از خاک به همگان می­فهمانند که میوه مرغوب کاشته‌اند یا نامرغوب. از بذر اصلاح شده و خالص استفاده کرده­اند یا از بذر ناخالص و بیمار؟

حجم شکوفه­ها و گیاهان سر از خاک افراشته نیز نشان خواهد داد که چقدر کاشته­ایم و چقدر برداشت خواهیم کرد.

اگرچه بهار فصل برداشت نیست، اما به‌یقین فصل نمایان شدن حجم برداشت‌هاست. قیامت هم که برپا می­شود شکوفه­های عمل انسان سر برمی­آورند و حجم تلاش شایسته انسان در دنیا را نمایان می­کنند که در بهشت می­تواند برداشت کند.

آری؛ آن روز(قیامت) ارزش اعمالمان خود به خود روشن می­شود.

چه بسا اعمال بزرگی که تو خالی و پوچ‌اند و اعمال کوچکی که ارزشی والا یافته‌اند. به‌راستی که چه قیامتی است این قیامت.

۳ـ بهار بهانه‌ای است تا در کنار تحول و تغییر عظیم طبیعت، ما نیز همنوا با جمال و زیبایی آن به تغییر خود بپردازیم و در سمت جمال و زیبایی قدم برداریم و طرحی نو در افکنیم.

حافظ می‌فرماید:

«بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»

بنابراین، چرا این تحول و تغییر عظیم طبیعت (این تحول بهاری) نباید در انسان ـ که آفرینش طفیل اوست ـ رخ دهد؟ بی‌شک آدمی به این تحول سزاوارتر است. البته تحول روحی و معنوی و شکوفایی درونی آدمی کجا و تحول و شکوفایی طبیعت کجا؟

با چنین نگرشی به بهار به‌خوبی می­توان از آن درس دگرگونی گرفت و قدم نخست را در این راه برداشت و از صمیم جان از خداوند خواست: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ؛ ای تغییردهنده دل‌ها و دیده‏­ها! ای مدبر شب و روز! ای گرداننده سال و حالت‌ها! بگردان حال ما را به نیکوترین حال.»

تحویل حال به أَحْسَنِ الْحَال همان تغییر سوء حال انسان به حسن حال الهی است و این تغییر وقتی تحقق می­یابد که:

الف) از پلیدی گناه رهائی یابیم، زیرا بدترین حال آدمی و پست‌ترین مقام انسان هنگامی است که در باتلاق گناه فرو می­رود.

ب) انجام واجبات را چون چراغی فرا راه خود قرار دهیم تا ما را به سوی حُسن حال الهی رهنمون شود.

ج) زنگار رذایل اخلاقی را از آئینه دل بزداییم تا سوء حال ما به حُسن حال تبدیل شود.

امام خمینی«ره» دراین باره فرمودند: «امیدوارم آن دعایی که در اول سال در حال تحویل خوانده می­شود، «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ؛ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» و برای ملت ما تحقق پیدا کرده است، برای این سال بالاتر از آن تحقق پیدا بکند.

تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت­های ما در دست خدای تبارک و تعالی و به ید قدرت اوست. اوست که تدبیر می­کند جهان را، لیل و نهار را.

اوست که قلب را متحول می­کند و بصیرت‌ها را روشن می­کند و اوست که حالات انسان را متحول می­کند.»

رهبر معظم انقلاب نیز در این باره می­فرمایند: «تحویل هر سال جدید شمسی که با نوعی تحول در عالم طبیعت مصادف است، فرصتی است تا انسان به تحول درونی و اصلاح امور روحی و معنوی و فکری و مادی خود بپردازد.

این دعای شریفی که به ما تعلیم داده­اند تا در آغاز سال بخوانیم، همین درس تحول است. در این دعا از خدای متعال درخواست می‌کنیم که در حال و وضعیت روحی و نفسانی ما، تحول و دگرگونی مبارکی را ایجاد کند. ایجاد تحول کار خداست، اما ما موظفیم که برای این تحول در درون و در زندگی خود و در جهان اقدام و تلاش کنیم و همت بگماریم. هر جا انسان‌ها خوب شدند، زندگی هم خوب خواهد شد. هرجا انسان‌ها در خود تحولی عظیم به وجود آوردند، در زندگی آنها هم تحولی عمیق به وجود خواهد آمد.»

و نیز : «تحول اخلاقی یعنی اینکه انسان، هر رذیلت اخلاقی، هر اخلاق زشت، هر روحیه بد و ناپسندی را که موجب آزار دیگران یا عقب‌ماندگی اوست، کنار بگذارد و خود را به فضایل و زیبایی­های اخلاقی آراسته کند.

اگر ملتی بتواند تحول اخلاقی در خود به وجود آورد، اگر بتواند رذایل اخلاقی را از درون خود پاکسازی کند و خود را به فضایل اخلاقی آراسته سازد،

حقیقتاً برای آن ملت عید است. شاید اساساً قرار دادن اعیاد، چه اعیاد ملی و چه اعیاد دینی و مذهبی، برای ایجاد چنین تحول‌هایی در درون انسان‌هاست.»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعراف، ۵۵٫

۲ـ فاطر، ۹٫

۳ـ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج۱۷، ص۲۶٫

۴ـ مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت‌های ۳۹۷۱ ـ ۳۹۷۵٫

۵ـ حج، ۵٫

۶ـ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ج ۸، ص۱۰۸٫

۷ـ همان، ص۲۳۹٫

۸ـ روم، ۵۰٫

۹ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، ص۳۷۰٫

۱۰ـ ابی‌عبدالله محمدبن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱۴، ص۳۲۷٫

۱۱ـ تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج۱۷، ص۱۹۴٫

۱۲ـ الرحمن، ۴۱٫

۱۳ـ کنز العمال، متقی هندی، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، اول، ۱۳۹۷هـ.ق، ج‏۱، ص‏۴۴۵، شماره ۲۴۴۱.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

آیا این اتفاق شگفت‌انگیز در طبیعت، شکل کوچکی از قیامت نیست؟ طبیعتی که در پاییز به زردی گرایید و در زمستان مرگی سرد را تجربه کرد، اینک در بهار، جان تازه‌ای گرفته و زندگی دوباره‌ای را تجربه می‌کند. ازاین‌رو خدایی که می‌تواند هر سال طبیعتی با این پهنا و عظمت را از مرگ به زندگی بازگرداند، خواهد توانست از مردگان انسان‌ها نیز رستاخیزی پرعظمت بیافریند.

 

۲٫

 

یاد مرگ با طبیعت و بهار گره خورده است؛ همان طور که طبیعت در زمستان می‌میرد و در بهار زنده می‌شود، انسان هم در دنیا می‌میرد و در قیامت زنده می‌شود. برهمین اساس در سخنی حکمت‌آمیز از پیامبر«ص» آمده است: «اذا رَأیْتُمُ الرَّبیعَ فأکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ؛ هرگاه بهار را دیدید، بیشتر به یاد رستاخیز قیامت باشید که شبیه بهار است.»

 

۳٫

امام خمینی«ره» دراین باره فرمودند: «امیدوارم آن دعایی که در اول سال در حال تحویل خوانده می‌شود، «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ؛ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» و برای ملت ما تحقق پیدا کرده است، برای این سال بالاتر از آن تحقق پیدا بکند. تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت‌های ما در دست خدای تبارک و تعالی و به ید قدرت اوست.

22آوریل/18

سیاست تا دیانت

دروغ یعنی چه؟                                                            

خانم ابتکار (که در دولت‌های هفتم و هشتم و یازدهم حافظ  وحوش بود و به تشخیص جناب روحانی در دولت دوازدهم به معاونت امور زنان و حمایت نسوان منصوب شدند) دراوایل اسفند ماه ۹۶ مدعی شد که با آیت‌الله مکارم شیرازی دیدار کرده و طی آن موافقت ایشان برای حضورزنان  در ورزشگاه‌های مردانه را به دست آورده اند. چند روز بعد دفتر آیت‌الله مکارم با تکذیب این خبر و  تاکید بر این که اصولاً چنین دیداری صورت نگرفته، زشتی و قباحت دروغ را به نامبرده یادآوری نمود. در همین راستا:

۱- شایسته بود (و هنوز هم هست!) که دفترآیت‌الله مکارم برای تفهیم بیشتر قباحت دروغ به مشارالیها، یک جلد از کتاب وزین «دروغگو دشمن خداست» را به ایشان هدیه می‌دادند، چون در کتاب فوق با استفاده از تصاویر و نقاشی‌های رنگی و شعر و حکایت و داستان، زشتی و عواقب دروغ به مخاطب گوشزد می‌شود.

۲- غریبه که بین‌مان نیست، بعضی‌ها چه توقعاتی دارند!؟ مگر می‌شود کسی این‌همه سال در دولت اصلاحات و اعتدال و شورای شهر تهران و… در زمرۀ وزرا و صاحب منصبان قرار داشته و به قاعده یک وجب برایش روده راست باقی مانده باشد؟ ماهیت سیاست در دنیای امروز (و حتی مملکت ما) جوری است که بدون دروغ و کلک و خالی‌بندی آدم حتی در انتخابات شورای اسلامیِ یک «قصبه» هم برنده نخواهد شد چه‌رسد به این که ۱۲ سال در دوره اصلاحات و اعتدال معاون رئیس جمهور در امور وحوش و چرندگان و خزندگان باشد!

۳- همین نکته که پس از ۱۲ سال ریاست ایشان در محیط زیست، وضعیت هوای شهرها روز به روز آلوده‌تر، نسل وحوش به انقراض نزدیک‌تر، تبدیل جنگل‌ها و مراتع به زباله‌دانی و کویر سریع‌تر شده، بهترین دلیل است تا بدانیم چرا سرکارعلیّه را در دولت دوازدهم به ریاست امور خانواده و نسوان برگزیده‌اند! بعید نیست که خواسته باشند آلودگی در میان زنان و دختران مملکت افزون‌تر و انقراض نسل خانواده در مملکت ما سریع‌تر رخ بدهد! آن وقت انتظار داریم ایشان در روز روشن و در عصر رسانه و ارتباطات  برای جا انداختن منکری مثل ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه به ساحت یک مرجع دروغ نبندد؟

 

ارشاد، اعتدال و احیای میراث قوم لوط                                                

از هرکسی (حتی یک لبوفروش ضد برجام هم) معنا و مصداق اعتدال را بپرسید، خواهد گفت: برخورد یکسان با همه امور و عدم موضع‌گیری حذفی و تلاش برای جمع میان همه سلایق! و طبیعی است اعتدال به معنای فوق، به همه‌چیز از جمله  تاریخ و میراث‌های آن  کار و ربط داشته باشد. و کیست که نداند قوم لوط از جمله اقوام کهن و باستانی بوده و میراث و یادگاری آنها برای بشریت از عهد بوق تا الان هوادار و مشتری داشته و درست به همین دلیل است که وزارت ارشاد دولت اعتدال برای پاسداشت این قوم تاریخی و باستانی و میراث انحصاری آنها مجوز ساخت و نمایش فیلمی به نام “هجوم” را صادر نموده و خوشبختانه آوازۀ این فیلم تا آنجا رسیده که جشنواره فیلم همجنس بازان در آلمان، آن را نامزد دریافت جایزه اول خود نموده است و به هر حال ثمرۀ اعتدال همین اول شدن‌ها است و مهم این است که مملکت اول بشود ولو در جشنواره افعال شنیع ، آن‌هم میان فعال‌ترین اقوام در ارتکاب این افعال!

۱- کسب این پیروزی خیره کننده را به بانی مکتب اعتدال و حامیان و مروجان آن بویژه متوّلیان وزارت ارشاد تبریک و شادباش عرض نموده اما خجالت می‌کشیم تداوم توفیقات آنها در این عرصه را خواستار شویم.

۲- وقتی بنای مسئولان ارشد اجرایی کشور به پذیرش اصول و چهارچوب‌های مورد نظر اتحادیه اروپا و آمریکا در عرصه حقوق بشرباشد (که فعلاً هست!) دیگر نباید نسبت به ساده‌ترین نمادهای حقوق بشرحاکم بر اروپا و آمریکا که تسلط مطلق انسان بر “اسافل اعضایش” است تعصب داشت، بلکه لازم است برای ترویج این روایت از حقوق بشر(آن‌هم با رسانه موثری مانند سینما) فرهنگ‌سازی کرد!

۳- همیشه که نباید زحمت تلاش برای «بستن با کدخدا» و خلق برجام بردوش وزارت امور خارجه باشد! بالاخره نوبتی هم که باشد نوبت وزارت ارشاد دولت اعتدال است و پذیرش برجام در حوزه حقوق بشر!

 

عقل و برجام تا کود انسانی!

الف) رئیس جمهور مخالفان دولتش را کم عقل توصیف کرد(۱۳ اسفند ماه ۹۶)

ب) در سال ۹۶ و بر اساس اعلام نیاز وزارت کشاورزی و مجوز وزارت صنعت ۱۶۰ تُن کود انسانی از ترکیه وارد شده است (جراید، اسفند ۹۶)

این که جناب رئیس‌جمهور مخالفان دولت را کم عقل توصیف کرد حکمتی دارد که عوام ملتفت آن نیستند.  مثلاً این جماعت کم‌عقل مدت‌ها دولت روحانی را به دلیل قبول برجام سرزنش می‌کردند، حال آن‌که اگر  دولت روحانی برجام را نمی‌پذیرفت چگونه می‌توانستیم نفت بفروشیم تا ارز لازم جهت اموری ضروری مانند واردات صدها تُن «کود انسانی» از ترکیه را تهیه کنیم؟ واقعاً جا ندارد که مخالفان برجام را به همین علت «بی عقل» بنامیم؟ و یا همین‌ها که به دولت به دلیل واردات «کود انسانی» ایراد می‌گیرند آیا می‌توانند  بفهمند کود انسانی چه ماده با ارزش و استراتژیکی‌است و نبود آن چه خسارت‌های جبران‌ناپذیری  به اقتصاد و صنعت کشور وارد می‌کند؟ آیا عقل‌شان تا این اندازه قد می‌دهد که درک کنند بدون برجام و انجام مذاکرات‌های جدی و دیپلماتیک با آمریکا و غرب امکان واردات حتی یک «گرم» از این کالای با ارزش را هم نداشتیم.

 

سوئد و «سیب و گلابی» برجام                                                                                                                                                                                                                     وقتی جناب روحانی می‌فرمودند: باغ برجام سیب و گلابی خواهد داد و خلایق را به صبر برای رسیدن سیب و گلابی برجام دعوت می‌کردند در حقیقت در خشت خام، تصویر امروز را می‌دیدند و برای همین هم با قطعیت و اطمینان از میوه دادن برجام سخن می‌گفتند. این روزها هر گوشه مملکت و بلکه جهان را که بنگریم شاخ و برگ‌های پر از سیب و گلابی برجام را مشاهده می‌کنیم که با سخاوت در دسترس میوه چینان  بین‌المللی است. مثلاً این که سفیر سوئد در ایران با ذوق و شوق از افزایش ۹۳ درصدی واردات ایران از سوئد در سال گذشته خبر داده به این معنی است که کارگران و کارخانه‌داران و تجار سوئد موفق شده‌اند سیب و گلابی درخت برجام را با رشد ۹۳ درصدی چیده، شسته، پوست کنده، خورده و هسته‌هایش را هم بیرون بیاندازند! وقتی خیر و برکت و میوه‌های برجام تا آن طرف دنیا (مثلاً تا سوئد!) هم رفته، دیگر  پذیرفته نیست که در داخل مملکت کسی پیدا شود و سراغ سیب و گلابی برجام را بگیرد و این درخت تناور و مثمر را به بی‌حاصلی متهم کند (اگر هم پیدا شود موجود بی‌همت و بی‌دست و پایی است، چون حتی سوئدی‌ها هم از درخت برجام میوه چیده‌اند و او دست خالی مانده است.)

دیالوگ والی و رعیت در ایران                                                                                           

بلاد فارس و عراق عجم و پیشکوه و پشتکوه و طبرستان و ری و مکران و سیستان و خراسان و فرزند یگانه ملک سمنان، از سیاسیون عصر و متجددین دهر که قریب پنج سال با قدرت در بلاد محروسه به حکمرانی و کامرانی مشغول و رقبا و مدعیان و منتقدان را منکوب و مخالفان را به تیغ آخته زبان سرکوب فرموده و با خرید منّت، اجانب (از انگلیس و ژرمن و روم تا فرنگ و چین و ماچین) را به مساعدت در تمشیت امور و اداره ملک و ملت فراخوانده، در استماع ندبه و عجز و شکایت رعیت و دیالوگ با ایشان نادره دوران و فرید زمان است تا آنجا که خلق کلام او می‌شنوند و هیچ نمی‌فهمند و باز صدارت و امارت جنابش را بر خویش طلب می‌کنند!

و از جمله گفت و شنود حضرتش با رعایا،  در سنوات ماضیه تاکنون سیاهه ذیل است که جهت تنویر اذهان رعایا و طلاب علوم دیوان و سایرین و برای نخستین بار به زیور طبع آراسته می‌شود.

رعیت: جناب شیخ! در عصر حکمرانی‌تان کرور کرور رعایای بلاد به قحط و غلا و جوع و عطش گرفتار آمده و مقرری دیوانی (در برخی نسخ در عوض «مقرری دیوانی» عبارت «یارانه» آمده است) کفاف هیچ نمی‌دهد و اهل و عیالات ما گرسنه و گریانند و معیشت ما صعب! چاره‌ای فرما که جنابتان بر ما امیرید و خدای، عمر دولت شما پاینده بدارد!

شیخ حسن: اول آن که نباید چنین باشد و دویّم آن که خلق باید بتواند معصومین را نقد کند و دیگر آن که واجب‌تر از نان شب تلغرام است و فضای مجازی بی‌حد و حصر که هیچ‌کس را توان مسدود ساختن آن نباشد!!

رعیت: حضرت روحانی! جوانان‌مان بیکار و عزب مانده و عاطل و باطل روز به شب می‌رسانند. می‌فرمایی ایشان را چه کنیم؟

شیخ حسن: بعض علمای بلاد در پی علوم اسلامی‌اند و علم اسلامی به مانند خودروی اسلامی است که با نهادن مصحف شریف بر داشبورد آن راست نیایید. علم، علم است و اسلامی و فرنگی ندارد و البته علوم فرنگی بسیار مجرب است.

رعیت: کارخانجات‌مان یکان یکان تعطیل و امتعه و بضائع وطنی در تجارت‌خانه‌ها و دکاکین نامطبوع و مطرود و امتعه اجنبی و فرنگی در اقصی نقاط بلاد مرسوم و مطلوب است. این دردمان را چگونه علاج کنیم؟

شیخ حسن: نباید که عرصه بر دراویش و صوفیان تنگ گرفت و آنان مردمانی ملایم و معتدلند! و باید که تمامی رعایای ممالک محروسه ایران در گفتن و پوشیدن و نوشیدن در کمال اجازت و حریت باشد و کس ایشان را در این ابواب استنطاق نکند!

رعیت: زلزله مساکن‌مان را در هم کوفته و در برودت شتاء بی‌سرپناه مانده‌ایم و اطفال و اولادمان از فرط برودت به خود می‌پیچند و ما را جز شرمساری و تنگ دستی نمانده! مقرر فرمایید کاشانه و سقفی به رعیت عطا شود حتی اگر  به قاعده «مسکن مهر» باشد تا برف و باران شتا و حرارت صیف بر ما چون عذاب جلوه نکند.

شیخ حسن: همگان نیک می‌دانند که زلزله جز در مساکن مهر نیاید و حکما گفته‌اند که زلزله عقوبت زیست در مسکن مهر است. چرا  زلزله  عمارت ما و صاحب منصبان و عمله خلوت و پیشکاران ما را در بر نگرفت؟ ما امر فرموده‌ایم که زلزله در عمارت‌های فراخ و قصرهای وسیع و «پنت هاوس»های مجلل نیاید و دیدید که نیامد! و باید که نسوان در پوشش و ستر وعفت، امر و نهی نشوند!

رعیت: حضرت شیخ! طلاق در میان رعیت شایع شده و قباحت آن فرو ریخته و فساد و بی‌حیایی و تبرج به معروف بدل گشته و ما بر  نوامیس‌مان ترسانیم.

شیخ حسن: چاره آن باشد که ابواب استادیوم‌های فوتبال بر نسوان و دوشیزه‌گان گشوده گردد و زنان وزارت و امارت یابند و ما خود امر نمودیم تا امارت سرحدات سیستان با ولایات افغان را به خواتین بسپارند و حالیه حاکم این سرحدات خاتون مکرمه‌ای از اتباع ماست!

*بعدالتحریر: شگفت آن که پس از سنواتی که شیخ حسن چنین امارت فرمود و با رعایا این گونه کلام کرد و گاه تعویض والی بلاد در رسید رعایا ایشان را گفتند: ای‌شیخ در این سنوات چه فایدت داشته‌ای که تو را باز امارت دهیم؟ شیخ خلایق را ندا در داد که: زینهار جز من دیگری را امارت دهید  که اگر چنین کنید در طرق و شوارع دیوار راست کنند! و خلایق باز وی را امارت دادند و این‌گونه شد که قول حق تعالی در کتاب مبین محقق گشت که خدای سرنوشت مردمان جز به دست ایشان نسپارد والله‌اعلم.

 

حجاب اختیاری و حمایت آمریکایی                                                   

* وزارت خارجه آمریکا ضمن حمایت از مخالفان حجاب در ایران اعلام کرد: زنان باید در انتخاب پوشش  خود آزاد باشند.(بهمن  ۹۶)

* مصطفی تاجزاده (اصلاح‌طلب حرفه‌ای):حجاب زنان باید اختیاری باشد نه اجباری! (بهمن  ۹۶)

* عمادالدین باقی (اصلاح‌طلب اصیل و افراطی): پیامبر اسلام هم کسی را وادار به رعایت حجاب اجباری نکرد.( بهمن ۹۶)

تطبیق منطقی عبارت‌های فوق روشن می‌کند که:

الف) هیچ هماهنگی میان اصلاح‌طلبان حرفه‌ای و آمریکایی‌ها وجود ندارد.

ب) به صورت کاملاً اتفاقی سخنان دو اصلاح‌طلب مشهور درباره حجاب اختیاری، با مواضع آمریکایی‌ها درباره همان موضوع یکسان از آب درآمده و همزمانی این رویدادها هم نشانه هیچ چیزی نیست.

ج) دلیل اصلی شباهت در مواضع فوق صرفاً علاقۀ صاحبان این مواضع به آزادی و مخصوصاً آزادی زنان در بی‌حجابی است.

د) تحلیل‌گران مستقل… بودن صاحبان این مواضع را در اتخاذ مواضع آزادی خواهانه مذکور بی‌تاثیر نمی‌دانند.

و) البته آقایان فوق‌الذکر تاریخ پیامبر اسلام به روایت«ابوهریره» را به عنوان منبع  مطالعه کرده و «عبدالله بن سباء»را سرسلسله راویان خود می‌دانند.

ز) حالا خوب است که مشارالیهما دوران شباب را پشت سر گذاشته و از هوس‌های خاص دوران جوانی و جاهلی عبور کرده و مدت‌هاست که به عنوان پدربزرگ به ایفای نقش مشغول‌اند والّا بعید نبود که با صراحت به حرمت حجاب و پوشش شرعی در زمان پیامبر فتوا دهند!

ح) در خاتمه بد نیست بدانیم که جناب تاج‌زاده بعد از این که در جمهوری اسلامی به منصب و مقام و معاونت وزارت کشور و ارشاد و…رسیده و همه‌جوره حالش را برده، مدتی پیش در حالت بلوغ ، عقل و هوشیاری کامل، در برابر دوربین اقرار کرده که جمهوری اسلامی و حکومت دینی را قبول ندارد واز اول هم اشتباه کرده که جمهوری اسلامی را قبول داشته و…! (حالا مشخص شد مشکل این بیچاره فقط با حجاب زنان نیست بلکه …!)

 

22آوریل/18

چگونگیِ سلطه صهیونیست‌ها بر رسانه‌های گروهی امریکا

پاسخ به شبهات تاریخی

 

چرا گفته می‌شود صهیونیست‌ها بر رسانه‏هاى گروهى و تبلیغاتی آمریکا تسلط دارند؟

از دیدگاه رهبران گروه‌هاى صهیونیستى آمریکا، ادبیات و مطبوعات دو نیروى بزرگ و عمده‏ به‏شمار مى‏آیند که مى‏توانند در خدمت اسرائیل درآیند. بدین لحاظ یهودیان آمریکا معمولاً حیله‏گرانه وارد رسانه‏ها شده و به آنها ملحق مى‏شوند. خبرنگاران و نویسندگان آنها دائما در صفحه تلویزیون حضور مى‏یابند و در رأس هرم رسانه‏ها مى‏نشینند.

آنها علاوه بر نفوذ در ارکان حکومت آمریکا و لابى صهیونیستى، افکارعمومى این کشور درباره اسرائیل و خاورمیانه را نیز شکل مى‏دهند، لذا هیچ‌ گونه بحثی در مورد آزادى در اسرائیل در رسانه‏ها صورت نمى‏گیرد، چون ممکن است میزان حمایت آمریکا از اسرائیل مورد تردید واقع شود. درواقع سازمان‌هاى یهودى مى‏کوشند تا در رسانه‏ها، محافل فکرى (think tank) و مراکز دانشگاهى نفوذ کنند، چون این نهادها در شکل‏گیرى افکارعمومى نقش حیاتى دارند. نظر لابی‌هاى صهیونیست در جریان حاکم بر رسانه‏ها بسیار مثبت است؛ زیرا بسیارى از مفسران رسانه‏ها از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

«اریک آلترمن» (Eric Alterman) ـ روزنامه‏نگار ـ مى‏نویسد: «تصمیم‏گیرى در مورد خاورمیانه در اختیار کسانى است که حتى تصور انتقاد از اسرائیل را هم نمى‏کنند.»

او اسامى ۶۱ ستون‏نویس و مفسر رسانه‏ها را فراهم کرده است که بدون تردید مطالب خود را در طرفدارى از اسرائیل مى‏نویسند، در حالى که وى تنها چهار نفر را پیدا کرده که در طرفدارى از اعراب و در انتقاد از اسرائیل مطلب مى‏نویسند. تعصب طرفدارى از اسرائیل در سرمقاله‏هاى روزنامه‏هاى بزرگ نیز مشخص است. روزنامه‏هایى چون شیکاگو سان تایمز(Chicago Sun-Times) (، واشنگتن تایمز(The Washington Times)   عمدتاً به طرفدارى از اسرائیل سرمقاله‏هایى را مى‏نویسند و مجلاتى نظیر کامنتارى  (commentary) نیو ریپابلیک(The New Republic) و ویکلى استاندارد(The Weekly Standard) نیز مستمراً از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

این تعصبات حتى در روزنامه‏اى همچون نیویورک تایمز(The New York Times) هم که به انتقاد از اسرائیل مشهور است دیده مى‏شود. به‏ عنوان مثال، سردبیر سابق این روزنامه، ماکس فرانکل (Max Frankel) از نویسندگان روزنامه تشکر کرد که مطالبى را در حمایت از اسرائیل در روزنامه منتشر مى‏کنند. در رسانه‏هاى دیدارى و شنیدارى نیز همین وضعیت حاکم است. مدیر سى.ان.ان  (CNN)مدعى است که در برخى روزها بالغ بر شش هزار ایمیل اعتراض‏آمیز دریافت مى‏کند مبنى بر اینکه برخى برنامه‏هاى شما ضداسرائیلى‏اند. مشابه همین، اعضاى کمیته‏اى که در زمینه ارسال گزارش‌هاى دقیق از خاورمیانه فعالیت مى‏کند.

در سال ۲۰۰۳ در بیش از ۳۳ شهر آمریکا در مقابل ایستگاه‌هاى رادیویى تظاهرات به راه انداختند و اعلام کردند که شرکت‏کنندگان در این تظاهرات تا زمانى که گزارش‌هاى این رادیوها موافق اسرائیل نباشند، از حمایت مالى این رادیوها دست برخواهند داشت. علاوه بر این، فشار بر این رادیوها از طریق دوستان اسرائیل در کنگره تشدید مى‏شود. همه این عوامل باعث شده‌اند تا در رسانه‏هاى آمریکا مطالب انتقادآمیز از اسرائیل کمیاب باشند.(۱)

این در حالى است که دیگر پیروان ادیان، به‌ویژه اعراب آمریکایى علاقه‏اى به کار در عرصه رسانه‏ها نشان نمی‌دهند و کمتر یک عرب آمریکایى را مشاهده کنید که در مؤسسه مطبوعات درس بخواند تا پس از آن‏ در یکى از استودیوهاى خبرى به کار بپردازد. در مورد دیگر مسلمانان وضع از این هم بدتر است و بسیار به‌ندرت اتفاق می‌افتد که مسلمانى به فعالیت در عرصه رسانه‏ها بپردازد. چون حتى اگر هم بخواهد به شیوه‌های‏ گوناگون از سوى محافل فشار صهیونیستی از فعالیت در این عرصه بازداشته می‌شود.بدین‏ ترتیب عرصه رسانه‏ها از طریق افرادى که در اتاق‌هاى تحریر خبر کار می‌کنند تقدیم دوستداران و طرفداران اسرائیل شده است.

مطلب زیر شاهدى است بر این مدعا.

با مدیر ایستگاه تلویزیونى شمال غرب ایالات متحده که فکر مى کنم خانم «کین» نام داشت و مالک شبکه NBC  در سیاتل بود صحبت کردم. او اظهار داشت: «اگر از یک روزنامه‌نگار مسیحى بخواهى در یک مقاله به بررسى خاورمیانه بپردازد، گوئی یک یهودى در برابر او نشسته است و روزنامه‏نگار مسیحى در حین نوشتن مقاله، او را در ذهن مجسم مى‏کند. اما اگر در برابر این مسیحى واقعاً یک مسلمان و با یک عرب مسلمان نشسته باشد، آنها برایش در آنجا حضور ندارند. عواملى که باعث به وجود آمدن تفاوت‏هاى فاحش مى‏شوند اینها هستند.»(۲)

وقتى به جهت‏گیرى صهیونیستى رسانه‏ها و اعترافات آمریکائی‌ها توجه مى‏کنیم، خفایاى موضوع به شکل روشن‌تری مشاهده مى‏شود. اما جنبه خطرناک‌ترى که تعجب انسان را برمى‏انگیزد سیطره لابى یهودى یا گروه‌هاى فشار صهیونیستى بر این رسانه‏ها و جهت‏دهى آنها در جهت خدمت به منافع استراتژیک یهودیان است. این امر در مراحل متعددى از کشمکش و بحران در خاورمیانه به اثبات رسیده و زوایاى تحریف و تقلب و دروغ‌پردازى در رسانه‏هاى آزاد آمریکا از پرده بیرون افتاده است.

با وجود آنکه گاهى بعضى روزنامه‏ها و یا شبکه‏هاى تلویزیون آمریکا علیه یکدیگر موضع‏گیرى مى‏کنند، اما درباره منافع اسرائیل موضع یکسانى دارند.

روزنامه‏هاى معتبر آمریکایى همواره از کشورهاى عربى به عنوان کشورهاى متجاوز به اسرائیل یاد و فلسطینیان و لبنانیان را تروریست‌هایى معرفى مى‏کنند که از کشورهاى عربى آمده‌اند تا اسرائیلی‏ها را به قتل برسانند. لابى صهیونیستی حتى به تنظیم نوع نوشتن روزنامه‏ها و خط‌دهى نامه‏ها توجه دارد و ناشران و سردبیران روزنامه‏ها را تشویق مى‏کند تا از نامزدهاى طرفدار اسرائیل حمایت کنند.

شواهد زیادى وجود دارند که فرایند تقلب و فریبکارى رسانه‏هاى آمریکا را در مورد درگیرى اعراب و اسرائیل را نشان مى‏دهند؛ اما مسئله اساسى‌ای که خشم افکارعمومى جهان اسلام را برانگیخته، مکانیسم برخورد دوگانه رسانه‏هاست. مثلاً کشتار شیعیان جنوب لبنان در روستاى قانا توسط هواپیماى جنگنده بمب‌افکن اسرائیلى را تنها اشتباهى از سوى ماشین نظامى اسرائیل تلقى کردند و یا رسانه‏هاى آمریکا و غرب قضیه آتش زدن مسجدالاقصى در سال ۱۹۶۹ یا کشتار نمازگزاران حرم ابراهیمى الخلیل در سال ۱۹۹۶ را کار یک دیوانه به حساب آوردند؛ اما وقتى جنبش مقاومت اسلامى لبنان و فلسطین به مقاومت در برابر اشغال می‌پردازد و فعالیت مى‏کند، تروریست خوانده مى‏شود و… .

در اوایل دهه۱۹۸۰ میلادی آمارى در باره عملکرد دستگاه‌هاى ارتباط جمعى و تبلیغاتى آمریکا در مطبوعات جهان ارائه شد. در این آمار که نشانه سلطه پنهانى صهیونیسم بر آمریکاست به‌خوبى نشان داده شده است که این سلطه در ارتباط با وسایل و دستگاه‌هاى ارتباط جمعى و تبلیغاتى این کشور تقریباً قطعى است. طبق این آمار بیش از نیمى از ۱۷۳۰ نشریه روزانه که تیراژ آنها از شصت و یک میلیون متجاوز است توسط چند کمپانى کنترل مى‌شوند.

ـ بیست کمپانى (که اکثراً با کمپانی‌هاى فوق یکی هستند) بیش از نیمى از ۱۰۸۳۰ مجله هفتگى تخصصى و غیر تخصصى را اداره مى‏کنند.

ـ ده کمپانى اکثریت قریب به اتفاق ‌شنوندگان رادیویى را دراختیار دارند.

ـ سه شبکه سرتاسرى اکثریت ایستگاه‌هاى تلویزیونى را کنترل و تغذیه مى‏کنند.

ـ چهار کمپانى سینمایى عمده، بازار فیلم را در اختیار دارند.

ـ خبرگزاریها نیز منحصر به دو کمپانى هستند.

ـ بنگاه‌هاى نشرکتاب که تعدادشان به ۲۵۰۰مى‌رسد، عملاً تحت سیطره یازده بنگاه عظیم نشر کتاب هستند.

افزون بر آمار فوق، صهیونیست‌ها بر وسایل ارتباط جمعى دیگرى هم در آمریکا سلطه دارند. طبق آمار تهیه شده در سال ۱۹۸۲ تعداد آنها به بیش از ۲۵ هزار رسانه چاپى و الکترونیکى می‌رسد که از این میان تنها ۹۰۰۰ آن مربوط به ایستگاه‌هاى رادیویى و ۱۰۰۰ آن به ایستگاه‌هاى تلویزیونى اختصاص دارند. این رسانه‏ها در کنترل معدودى شرکت صهیونیستى هستند که تعداد آنها بیش از ۱۵۰۱ شرکت نیست.(۳)

بر اساس آخرین آمارهاى موجود ۲۲۴ روزنامه و نشریه توسط یهودیان منتشر مى‏شوند که باید بیش از ۴۰ نشریه دیگر را هم که به صورت محرمانه و تنها بین یهودیان توزیع مى‏شوند، به آن افزود.(۴) در تحقیق مفصلى هم که در اکتبر ۱۹۹۴ روزنامه «وانتیتى ویر» تحت عنوان غول‌هاى رسانه‏هاى آمریکا منتشر کرد، معلوم شد که نیمى از ۱۲ فرمانرواى این رسانه‏ها یهودى هستند و بر نیمى دیگر نیز سلطه دارند.

صهیونیست‌ها با اجراى گسترده عملیات اطلاع‏رسانى و مطبوعاتى نادرست، تا حد زیادى توانسته‌اند در اذهان عمومى مردم آمریکا علیه مسلمانان و کشورهاى اسلامى تغییرات اساسىو در مقابل خوش‌بینى زیادى در جامعه آمریکا نسبت به صهیونیسم و مظلوم جلوه دادن یهود در دنیا ایجاد کنند.

صهیونیست‌ها با دراختیار داشتن درصد قابل ملاحظه‏اى از عملیات اطلاع‏رسانى در رسانه‏هاى قوى و مطرح همچون روزنامه‏ها، مجلات، فیلم‌هاى سینمایى و ویدئویى، رادیو و تلویزیون توانسته‌اند با انتشار پیوسته اطلاعات دروغ و غلط در سراسر جهان، به‌ویژه آمریکا، مغزها را شستشو دهند و رویکردها و مواضع مخرب و هولناکى را علیه برخى از ملل ایجاد کنند.

بررسى‏ها و آمار نشان مى‏دهند که جامعه آمریکا یکى از قربانیان جدى و محسوس جنایت‌هاى رسانه‏اى صهیونیست‌ها در جهان امروز است. صهیونیست‌ها بدون حضور مستقیم و با به‌کارگیرى رسانه‏هاى تصویرى، نفوذى شگرف در افکار آمریکایی‌ها به‌ویژه دختران و پسران جوان دارند.

بدین‏شکل صهیونیسم جهانى تأثیر وافرى بر اخلاق و افکار ملت آمریکا دارد، بی‌آنکه حضورمحسوسى در این جنایت هولناک داشته باشد.(۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۲ـ العریضى، یحیى: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت، ۱۹۹۹، ص ۵۰٫

۳ـ روزنامه کیهان، شماره ۱۳۲۴۴، ۱۲/۱۱/۱۳۶۶٫

۴ـ نشریه نداء القدس، سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص ۳۲٫

۵ـ صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد سوم، رسانه (تهران: انتشارات آروَن، ۱۳۸۹) ص۷۷۱٫

 

 

 

سوتیترها

 

۱٫

سازمان‌هاى یهودى مى‏کوشند تا در رسانه‏ها، محافل فکرى (think tank) و مراکز دانشگاهى نفوذ کنند، چون این نهادها در شکل‏گیرى افکارعمومى نقش حیاتى دارند. نظر لابی‌هاى صهیونیست در جریان حاکم بر رسانه‏ها بسیار مثبت است؛ زیرا بسیارى از مفسران رسانه‏ها از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

 

۲٫

صهیونیست‌ها با دراختیار داشتن درصد قابل ملاحظه‏اى از عملیات اطلاع‏رسانى در رسانه‏هاى قوى و مطرح همچون روزنامه‏ها، مجلات، فیلم‌هاى سینمایى و ویدئویى، رادیو و تلویزیون توانسته‌اند با انتشار پیوسته اطلاعات دروغ و غلط در سراسر جهان، به‌ویژه آمریکا، مغزها را شستشو دهند و رویکردها و مواضع مخرب و هولناکى را علیه برخى از ملل ایجاد کنند.

 

 

22آوریل/18

نگاهی به انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۸ عراق

 

مقدمه:

پیروزی‌های سال ۲۰۱۷ محور مقاومت در عراق بر گروهک تکفیری صهیونیستی داعش که آزادسازی موصل مهم‌ترین نمود آن محسوب می‌شود، یکی از نشانه‌های مهم افول داعش در افق سیاسی عراق و آغاز دوران پساداعش در این کشور است. همزمانی این تحولات با انتخابات پارلمانی عراق، گروه‌های مختلف سیاسی عراقی را بر آن داشته است تا با بهره‌برداری از موفقیت‌های میدانی، راه را برای حضور در پارلمان عراق و کسب قدرت سیاسی و یا اعمال اهداف سیاسی اجتماعی فرهنگی خود فراهم سازند.

از سوی دیگر اختلافات در میان زیرمجموعه‌های گروه‌های قومی و دینی مختلف و حتی در درون احزاب همسو با محور مقاومت نمایان شده‌اند که جدایی سید عمار الحکیم از مجلس اعلای اسلامی عراق یکی از بارزترین نمونه‌های آنهاست و دورنمای انتخابات آینده عراق را غبارآلود کرده است.

 

وضع سیاسی عراق از انتخابات ۲۰۱۴ تا کنون:

وضع سیاسی عراق در آستانه انتخابات ۲۰۱۴ دچار چندپارگی و عدم اعتماد میان شیعیان، سنی‌های عرب و کرد و همچنین چند دستگی و عدم اجماع در درون این گروه‌های سه‌گانه  بوده است، به گونه‌ای که مثلاً شیعیان این کشور به عنوان ستون فقرات نفوذ ایران در سه گروه عمده ائتلاف دولت قانونمند، ائتلاف ملی و ائتلاف جنبش صدر و برخی از گروه‌های کوچک‌تر تقسیم شده‌ بودند.(۱)

در این حین افزایش تحرکات گروه‌های سکولار در خیابان‌های بغداد تحت عنوان مبارزه با فساد سیاسی و کمبود خدمات در فاصله سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ باعث شد که احزاب موجود در فضای سیاسی عراق در زمینه کسب رأی دچار چالشی جدی شوند. با وجود این، افزایش قدرت گروه‌های تروریستی در عراق پس از درگیری‌های استان الانبار در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ سبب شد که بسیاری از مردم این کشور با وجود نارضایتی‌ها از نخبگان سیاسی، به دلیل احساس خطر به این احزاب رأی بدهند، هر چند که در انتخابات ۲۰۱۴ برخی از چهره‌های جریان سکولار نیز توانستند وارد مجلس شوند.

چند دستگی‌های عمیق در میان نخبگان سیاسی سنتی عراق باعث شد که این نخبگان با وجود دستیابی به اکثریت آرای مردم عراق نتوانند بر سر تشکیل دولت به توافق برسند. در این میان مخالفت قاطع کردها، اهل سنت و بخش بزرگی از گروه‌های شیعه با نخست‌وزیری مالکی و اصرار او بر باقی ماندن در این پست باعث شد که گروه‌های شیعه عراق بیش از پیش دچار چند دستگی شوند، به گونه‌ای که با نخست‌وزیری حیدر العبادی این چند دستگی‌ها به درون حزب‌الدعوه که یکی از مهم‌ترین احزاب شیعه است سرایت کرد و این حزب عملاً دو دسته شد.

مبارزه با داعش در طول سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ منجر به نتایج سیاسی بسیاری در فضای سیاسی عراق شد که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. آوارگی و پناهندگی بسیاری از نخبگان و مردم عادی اهل سنت و همچنین کسب تجربه زندگی در زیر سلطه یک گروهک بنیادگرا و مشکلات آن که به واقع‌گرا شدن نخبگان و مردم عادی اهل سنت و نفرت بسیاری از آنها‌ از تروریسم منجر شد، به گونه‌ای که مناطق آزاد شده از چنگال داعش شاهد اخراج خانواده‌ها و بستگان اعضای داعش و یا همکاری کنندگان با آنها بود.

این رویداد اکثر اهل سنت عرب را به خطرات حمایت از تروریسم برای کسب منافع گروهی و قومی آگاه و رویای بازگشت به شرایط پیش از ۲۰۰۳ برای اهل سنت را به‌کلی از ذهن آنها بیرون کرد. همچنین هجوم داعش باعث شد که مردم عادی اهل سنت نسبت به سیاستمدارانی که ادعای نمایندگی آنان را داشتند، بدبین شوند. نمونه این امر اسامه و اثیل نجیفی، رئیس سابق پارلمان عراق و استاندار موصل‌ هستند که طی سال‌های قبل از سقوط موصل با کسب بیشترین آرا از استان موصل این استان را به پایگاه سیاسی خود تبدیل کرده بودند، ولی در اولین نظرسنجی پس از آزادسازی موصل، دو سوم مردم این شهر، یک استاندار شیعه منصوب عبادی را به استاندار فعلی ترجیح می‌دادند.(۲) این فضای جدید سیاسی در میان اهل سنت باعث شده است که سه گرایش در فضای سیاسی اهل سنت عرب به وجود آیند. گرایش اول خواهان همکاری با احزاب شیعه، به‌خصوص جناح حیدر العبادی، جناح دوم خواهان کسب خودمختاری بیشتر و جناح سوم، خواهان ملحق شدن به اقلیم کردستان و همکاری بیشتر با نیروهای کرد‌ هستند.

  1. افزایش نفوذ و قدرت نظامی کردهای عراق و سیطره آنها بر بخش‌های بزرگی از مناطق مورد مناقشه از جمله منطقه نفت‌خیز کرکوک باعث شد که این گروه‌ها درصدد بهره‌برداری از پیروزی‌های به و جود آمده و افزایش قدرت سیاسی خود از طریق حل مسئله مناطق مورد مناقشه به نفع خود و زمینه‌سازی برای جدایی از عراق باشند. این امر در بحران همه‌پرسی استقلال مناطق شمال عراق پدیدار شد. با وجود این عوامل مختلفی چون فساد مالی در دو حزب اتحادیه میهنی و دموکرات کردستان، تعطیلی پارلمان این اقلیم، اختلافات داخلی در صفوف اتحادیه میهنی و رقابت و اختلاف در میان ائتلاف حاکم بر کردستان هم که ریشه در اختلافات قدیمی دارد، باعث شده‌اند که این منطقه هم دچار چنددستگی و در اثر مرگ جلال طالبانی و بحران همه‌پرسی کردستان تشدید شود.
  2. تشکیل گروه‌های حشد‌الشعبی از گروه‌های عمدتاً شیعه با پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران یکی از عوامل مهمی بود که به اتحاد بیشتر عراق و بسط سیطره دولت بر اکثر نقاط کشور کمک کرد. با این همه این نهاد پوشش قانونی مناسبی را برای گروه‌های سیاسی مختلف و در بسیاری موارد ناهمسو با جمهوری اسلامی فراهم کرد تا گروه‌های شبه‌نظامی مربوط به خود، از جمله “فرقه العباس”، “سرایا السلام” گروه‌های موسوم به حشد، عشائری اهل سنت و حشد مسیحی را تشکیل دهند. تمایل استفاده انتخاباتی برخی گروه‌های حشدالشعبی، به‌خصوص گروه‌های نزدیک به ایران از پیروزی‌های میدانی و ائتلاف گروه‌های نزدیک به ایران با نوری مالکی نخست‌وزیر سابق و رقیب حیدر‌العبادی سبب شده است که اختلافات میان مالکی و حشد، از یک سو با عبادی تشدید شود و برخی از شخصیت‌ها و گروه‌های نزدیک به ایران از جمله عمارالحکیم که پیش از این نیز نقش بارزی در فضای سیاسی عراق داشتند، با ایران دست به مرزبندی بزنند.
  3. افزایش نارضایتی‌ها در جامعه عراق و اعتراض به فساد و طایفه‌گرایی و افزایش حس وطن‌دوستی و همبستگی ملی در میان بخش‌های بزرگی از جامعه عرب عراق در جریان مبارزه با داعش و همچنین اعتراض به عدم تغییرات نسلی و کنار گذاشتن جوانان در عرصه سیاسی و مدیریتی، برخی از احزاب سیاسی و شخصیت‌ها را بر آن داشت که با دور شدن از ائتلاف‌های قدیمی خود در سطح ملی و بین‌المللی تلاش کنند تا با ایجاد ائتلاف‌هایی فراقومی و فرادینی بر موج این طیف رو به افزایش در عراق سوار شوند.(۳) از جمله این شخصیت‌ها عمارالحکیم است که پس از ناکامی در تغییر بافت داخلی مجلس اعلای اسلامی عراق به نفع نیروهای طیف خود که عمدتاً جوان بودند، با تشکیل جریان حکمت ملی عملاً از مجلس اعلا جدا شد.

در عرصه بین‌المللی نیز برخی از گروه‌های شیعه و سنی تلاش کردند با فاصله گرفتن از حامیان قدیمی منطقه‌ای خود یعنی ایران، ترکیه و عربستان، ائتلافات جدیدی را برای ایجاد نوعی موازنه مثبت در عراق پایه‌گذاری کنند که از جمله آنها می‌توان به مقتدای صدر و سفر اخیر او به عربستان سعودی اشاره کرد.(۴)

این عوامل باعث شده‌اند که عراق در آستانه انتخابات عمومی سال ۲۰۱۸ شبکه‌ای از احزاب و ائتلاف‌های انتخاباتی گسترده و با دیدگاه‌های سیاسی داشته باشد که بسیاری از آنها حاضر‌ند در فردای انتخابات، حول محور دور شدن از محور مقاومت یا ادامه اتحاد با آن با یکدیگر ائتلاف کنند.

 

صف‌بندی‌های محتمل در دوران پسا انتخابات:

یکی از مهم‌ترین عناصر تشکیل دولت عراق صف‌بندی‌های به وجود آمده در دوران پس از انتخابات است که می‌تواند راه نخست‌وزیری شخصی را در کشور هموار و یا ناممکن سازد. در انتخابات سال ۲۰۱۰ با وجود کسب بیشترین میزان آرا توسط ائتلاف العراقیه، مالکی توانست با تأسیس ائتلاف ملی برای بار دوم به نخست‌وزیری برسد. در انتخابات سال ۲۰۱۴ با وجود نتایج خیره‌کننده ائتلاف نوری مالکی، به دلیل اختلاف نظرها بر سر اسم مالکی، عبادی از صفوف پشتی حزب‌الدعوه و ائتلاف دولت قانونمند به منصب نخست‌وزیری عراق رسید، از این رو احزاب تلاش می‌کنند در عین حال که در انتخابات آتی به‌طور مستقل، شرکت می‌کنند، گوشه چشمی هم به ائتلافات پس از انتخابات و گزینه نخست‌وزیری داشته باشند. از این رو پس از انتخابات احتمالاً شاهد این ائتلافات خواهیم بود:

ائتلاف حول محور مالکی: این ائتلاف که در صورت تشکیل به عنوان ائتلاف نزدیک به محور شناخته خواهد شد، هم‌اکنون با وجود مشکلات پیش روی مالکی ممکن است از ائتلاف دولت قانونمند، ائتلاف مجاهدین، ائتلاف مواطن، حزب حل به رهبری جمال الکربولی(سنی)، حزب مجمع مدنی اصلاح به رهبری سلیم‌الجبوری(سنی)، جریان اراده به رهبری حنان الفتلاوی(شیعیان) و شخصیت‌های سنی دیگری همچون رئیس دیوان وقف سنی، آقای عبداللطیف الهمیم، وزیر برق آقای قاسم الفهداوی و رئیس اسبق پارلمان آقای محمود المشهدانی تشکیل شود.(۵)

ائتلاف حول محور عبادی: ائتلاف محور عبادی که گفته می‌شود مورد تأیید ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و کشورهای عربی ‌است، احتمالاً از جناح عبادی در حزب‌الدعوه، جریان صدر، جریان حکمت ملی، جریان اصلاح وابسته به ابراهیم الجعفری، حزب اسلامی عراق، حزب متحدون، ائتلاف العربیه به رهبری صالح المطلک و شخصیت‌های سنی دیگری چون وزیر برنامه‌ریزی سلمان الجمیلی، وزیر دفاع سابق خالد‌العبیدی و رئیس حزب حق احمد المساری که همگی طرفدار بازگشت عبادی به قدرت برای دور دوم هستند، تشکیل خواهد شد.(۶)

احزاب اهل سنت، مچون پروژه عربی و اکثر احزاب کرد تا کنون موضع مشخصی را از انتخاب نخست وزیر آینده ابراز نکرده‌اند.

 

نتیجه‌گیری:

جمهوری اسلامی برای اولین بار در طول تاریخ نفوذ خود در عراق، با خطر دو شقه شدن متحدان خود در این کشور بر اثر انتخابات و از همه بدتر دور شدن برخی از متحدان از محور مقاومت در این کشور روبروست. این امر از حمایت اتاق‌های فکر آمریکا برخوردار است تا با تکیه بر تجربه عراق، این نوع مخالفان را در کشورهای دیگر از جمله لبنان هم عملیاتی سازند. از این رو انتخابات  آینده عراق می‌بایست صحنه مبارزه با طرح آمریکایی ایجاد دو دستگی در محور مقاومت باشد و جمهوری اسلامی نباید از هیچ تلاشی برای متحد کردن احزاب همسو با محور مقاومت فروگذار کند.

 

 

منابع:

  • انتخابات العراق ۲۰۱۴،المعرفه، الجزیره نت، ۲۹ ابریل ۲۰۱۴: https://goo.gl/bhGDAr
  • براء الشمری، العراق: حراک لتشکیل جبهه داعمه للعبادی لولایه ثانیه، العربی الجدید، ۱۰ نوفمبر ۲۰۱۷: https://goo.gl/Kb3EuG
  • حنین غدار، هل تنقلب الدینامیات الشیعیه فی العراق ولبنان ضد إیران؟، مرصد السیاسی ۲۸۶۵، معهد واشنطن لسیاسه الشرق الادنی، ۵ أکتوبر ۲۰۱۷٫
  • علی معموری، شیعه العراق یصارعون لحفظ استقلالهم عن المحور الإیرانیّ وإیران تستعدّ لمواجهه الواقع الجدید، المونیتور، ۱۸ اغسطس ۲۰۱۷: https://goo.gl/1UryFJ
  • منقذ داغر، الرأی العام العراقی یُظهر جسرًا جدیدًا من الأمل و وادٍ قدیم من المخاوف، منتدی فکره، معهد واشنطن لدراسات الشرق الادنی، ۷ ژوئن ۲۰۱۷: https://goo.gl/vwKEDo

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ انتخابات العراق ۲۰۱۴،المعرفه، الجزیره نت، ۲۹ ابریل ۲۰۱۴: https://goo.gl/bhGDAr
  2. منقذ داغر، الرأی العام العراقی یُظهر جسرًا جدیدًا من الأمل و وادٍ قدیم من المخاوف، منتدی فکره، معهد واشنطن لدراسات الشرق الادنی، ۷ ژوئن ۲۰۱۷: https://goo.gl/vwKEDo
  3. حنین غدار، هل تنقلب الدینامیات الشیعیه فی العراق ولبنان ضد إیران؟، مرصد السیاسی ۲۸۶۵، معهچ واشنطن لسیاسه الشرق الادنی، ۵ أکتوبر ۲۰۱۷٫
  4. علی معموری، شیعه العراق یصارعون لحفظ استقلالهم عن المحور الإیرانیّ وإیران تستعدّ لمواجهه الواقع الجدید، المونیتور، ۱۸ اغسطس ۲۰۱۷: https://goo.gl/1UryFJ
  5. براء الشمری، العراق: حراک لتشکیل جبهه داعمه للعبادی لولایه ثانیه، العربی الجدید، ۱۰ نوفمبر ۲۰۱۷: https://goo.gl/Kb3EuG
  6. همان

 

سوتیترها:

 

۱٫

جمهوری اسلامی برای اولین بار در طول تاریخ نفوذ خود در عراق، با خطر دو شقه شدن متحدان خود در این کشور بر اثر انتخابات و از همه بدتر دور شدن برخی از متحدان از محور مقاومت در این کشور روبروست. این امر از حمایت اتاق‌های فکر آمریکا برخوردار است تا با تکیه بر تجربه عراق، این نوع مخالفان را در کشورهای دیگر از جمله لبنان هم عملیاتی سازند.

 

 

 

۲٫

انتخابات آینده عراق می‌بایست صحنه مبارزه با طرح آمریکایی ایجاد دو دستگی در محور مقاومت باشد و جمهوری اسلامی نباید از هیچ تلاشی برای متحد کردن احزاب همسو با محور مقاومت فروگذار کند.

 

 

22آوریل/18

هیچ امری برای امریکا مهم‌تر از امنیت اسرائیل نیست.

«بررسی مهم‌ترین تحولات منطقه»

 

 

مقدمه:

پس از فروپاشی سازمان داعش در سوریه، وضعیت منطقه در دوران پسا داعش، بخصوص در آستانه انتخابات عراق، در شرایط بسیار حساسی قرار گرفته است و مداخله‌های مستقیم امریکا که به منظورحفظ موقعیت اسرائیل صورت می‌گیرند، تحلیل شرایط را دشوار می‌کند؛ از این رو از دکتر سعداله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی و استراتژیک خواسته‌ایم در این زمینه تحلیل‌های خود را بیان کنند و ایشان هم طبق معمول دعوت «پاسدار اسلام» را پذیرفتند و در یک گفتگوی مفصل، ابعاد مختلف این موضوع را بازگو کردند.

* تحولات منطقه در سال ۱۳۹۶ به‌ویژه برای محور مقاومت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سال ۱۳۹۶ برای محور مقاومت، به‌ویژه در سوریه و عراق سالی تعیین‌کننده و اساسی بود، ما می‌توانیم رخدادهای مربوط به سوریه را به دو قسمت تقسیم کنیم و درباره آنها به‌طور جداگانه سخن بگوییم. سال ۱۳۹۶ سال پایان گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق بود.

در سوریه ما شاهد عملیات البوکمال بودیم که در مجاورت مرزهای عراق واقع شد و به وجود گروه تروریستی داعش در سوریه پایان داد. در واقع می‌توان گفت که آذر ماه آخرین حضور گروه تروریستی داعش در سوریه بود. این مسئله را نیز در نظر بگیرید که داعش مهم‌ترین و قدرتمندترین و در عین‌حال جنایتکار‌ترین گروه تروریستی در سوریه بود. البته داعش به‌طور کامل در سوریه ریشه کن نشده، بلکه سرزمین از آنها گرفته شده و گروهی که زمانی سه استان دیرالزور، رقه و حلب در اختیارش بود، امروز حتی یک روستای سوریه را نیز در اختیار ندارد. اما با وجود این، آنها در بخش‌هایی از خاک سوریه حضور دارند و دست به اقداماتی می‌زنند، در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی غربی و منطقه‌ای هستند و طبق نقشه آنها عمل می‌کنند.

آمریکایی‌ها پس از فروپاشی سازمان داعش در سوریه تلاش کردند این‌ تروریست‌ها را در قالبی جدید و با فرماندهی مستقیم بازسازی کنند و با استفاده از آنها شرایط امنیت سوریه را تغییر دهند. در عین‌حال در حوزه امنیتی، در سال ۹۶ ضربات بسیار سنگینی به گروه النصره، دومین گروه مهم تروریستی سوریه وارد شد.

مناطق قلمون و عرسال در مجاورت مرزهای لبنان در مرز مشترک لبنان و سوریه پاکسازی شدند و عملاً مرزهای حساس مرتبط با لبنان که به تروریست‌ها این امکان را می‌داد که از طریق مناطق هرمل و طرابلس یک خط ترانزیت تسلیحاتی را دراختیارداشته باشند، از دسترس آنان خارج شدند.

با شکست تروریست‌ها در منطقه قلمون و عرسال امنیت قابل توجهی در مرزهای سوریه و لبنان به وجود آمد. در حوزه امنیتی، دولت سوریه در یک‌ سال گذشته عملیات‌های متعددی را در مناطق مهم دیگر از جمله حماه و حمص انجام داد و توانست موفقیت‌های خوبی را به دست آورد.

همچنین تروریست‌ها شکست‌های متعدد دیگری را در مناطق دیگر، به‌ویژه در شهر ادلب متحمل شدند. در واقع تروریست‌ها می‌خواستند با سیطره بر منطقه ادلب تا سخنه شکست‌های خود را در مناطقی نظیر حلب جبران کنند که البته در این‌راه موفق نبودند و اگر هم موفق می‌شدند، شکست آنها جبران نمی‌شد. حلب به دلیل موقعیت استراتژیک و اتصال به ترکیه، عملاً مهم‌ترین شهر سوریه به حساب می‌آید و حتی از جهاتی از پایتخت سوریه نیز مهم‌تر است.

اقدامات تروریست‌ها با شکست کامل مواجه شد.  آنان به قصد تصرف شهر حماه آمدند، ولی موفق نشدند و شکست خوردند و کشته‌های بسیار زیادی هم دادند. آنها توانستند برای یک دوره ۴۰ روزه منطقه سخنه و نیز منطقه پالمیرا را که یک منطقه باستانی است و از نقاط مهم تاریخی سوریه به شمار می‌آید، برای ۴۰ روزه به تصرف خود در آورند، اما در نهایت ارتش سوریه توانست این مناطق را آزاد کند و هم اکنون این مناطق در دست دولت سوریه قرار دارند.

اتفاق دیگر امنیتی که در سوریه رخ داد، حملات متعدد ارتش رژیم صهیونیستی به نقاطی از این کشور بود. اسرائیلی‌ها در سال ۹۶ متوجه شدند که روند تحولات به‌سرعت به نفع بشار اسد در حال تغییر است و این تغییرات می‌توانند بر اسرائیل تأثیر بگذارند. به این صورت که نیرویی که داعش را عقب می‌راند و در عین‌حال به رژیم صهیونیستی دیدگاه‌ بسیار منفی دارد، حداقل از لحاظ سیاسی معتقد است که مبارزه با اسرائیل بر مبارزه با تروریست‌ها اولویت دارد.  به همین دلیل اسرائیلی‌ها متناسب با چنین فضایی دو کار را انجام دادند:

یکی اینکه تلاش کردند مانع از ادامه این روند شوند و در همین راستا چندین بار دمشق را بمباران و از طریق این اقدامات سعی داشتند دولت سوریه را توجیه کنند که در جایگاه خطرناکی قرار گرفته است و احتمال جنگی جدید از سوی اسرائیل علیه آنها وجود دارد. اسرائیل با این ترفند می‌خواهد ارتش سوریه از مواجهه با تروریست‌ها عقب بماند و به این مسئله رضایت دهد که آنها در سوریه حضور داشته باشند و جای پای خود را محکم کنند تا بتوانند در آینده شرایط را به نفع خود تغییر دهند.

اسرائیلی‌ها با چنین نگاهی تلاش ‌کردند با عملیات‌های خود این راهبرد را محقق کنند. در همین راستا آنها حملات هوایی متعددی را انجام ‌دادند و دولت سوریه نیز پاسخی به این حملات ند‌اد، زیرا سوری‌ها معتقدند که جبهه، در جای دیگری است و اسرائیلی‌ها اساساً با هدف تغییر جبهه است که این حملات را انجام می‌دهند.

بنابراین دولت سوریه به همان اعتراضات کلی بسنده ‌کرد و تن به درگیری متقابل نداد. این وضعیت تقریباً تا پایان ۱۳۹۶ ادامه یافت؛ اما در نهایت  دولت سوریه که در سی سال اخیر در مواجهه با حملات رژیم صهیونیستی خویشتنداری می‌کرد، این ‌بار دست به تقابل مستقیم نظامی با جنگنده‌های اسرائیلی زد و که هشدار مهمی برای اسرائیل بود.

به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، پاسخ دولت سوریه شرایطی را که از سال ۱۹۷۶ وجود داشت تغییر داد و  در واقع سیاست چندین دهه‌ای ارتش سوریه که مبتنی بر عدم پاسخ و خویشتنداری و هضم استوار بود، تغییر کرد و در شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که صهیونیست‌ها سخت نگران شدند. این مسئله بازتاب بسیار گسترده‌ای داشت و باعث خوشحالی مردم سوریه شد.

اسرائیلی‌ها بسیار نگران شدند، زیرا آنان همواره ‌خواسته‌اند در میدانی که دست حریف بسته است به او ضربه بزنند و سپس از مهلکه فرار کنند، اما سیاست جدید نشان داد عمر این رویکرد به سر آمده و واقعیت‌های جدیدی رخ نموده‌اند. در واقع دیگر دوره بزن و در روی اسرائیل به پایان رسیده است.

 

*درباره احتمال تکرار حملات رژیم صهیونیستی به سوریه و پاسخ مجدد ارتش سوریه نظر شما چیست؟

در دنیای سیاست و روابط بین کشورها، همیشه یک رخداد عیناً تکرار نمی‌شود. ممکن است حوادث جدیدی پدید آیند و تجربه جدید نیز با حوادث قبلی تفاوت داشته باشد. اما آیا طرف مقابل چنین تهدیداتی را همیشه در یک مسیر انتخاب می‌کند؟ تجربه می‌گوید خیر.  بر این اساس نمی‌توان گفت که اسرائیل در سال آینده به سوریه حمله می‌کند یا خیر. اما شرایط تفاوت خواهد کرد و ممکن است شاهد تحولات جدیدی باشیم. از جمله اینکه اسرائیلی‌ها سیاستِ زدن به سیم آخر را انتخاب کنند و هیچ مانعی را در برابر خود باقی نگذارند.

البته اگر اسرائیلی‌ها مجدداً به سوریه حمله کنند، قطعاً با پاسخ ارتش سوریه مواجه خواهند شد. قبلاً این طور نبود و اسرائیلی‌ها حمله خود را انجام می‌دادند و از مهلکه فرار می‌کردند. در شرایط کنونی می‌توان گفت که در سال آینده اسرائیلی‌ها به سوریه حمله نخواهند کرد و اگر دوباره حمله کنند با پاسخ سوریه مواجه خواهند شد، چون دیگر برای سوریه این مسئله قابل پذیرش نیست که ارتش اسرائیل به این کشور حمله کند و پاسخی دریافت نکند.

با توجه به اینکه قادر به پیش‌بینی آینده نیستیم، نمی‌توانیم در مورد مسائل با قطعیت صحبت کنیم؛ اما منطق می‌گوید که اسرائیل باید در این نقطه متوقف شود. همچنین از لحاظ امنیتی، در سال گذشته در سوریه شاهد درگیری‌های شدیدی میان گروه‌های تروریستی با خودشان بودیم. گروه‌هائی که در مذاکرات آستانه شرکت ‌کردند به سازشکاری متهم بودند. گروه‌هایی که روند سیاسی را کاملاً مردود می‌دانستند، این مسئله را هرگز نمی‌پذیرفتند و تعارضات جدی با دیگر گروه‌های مخالف داشتند، به‌طوری که تنها در یک سال گذشته هزار نفر از نیروهای تروریستی در نبرد بینابین کشته شدند و هرچه به پایان سال نیز نزدیک‌تر شدیم این مسئله تشدید شد و آنها هم اکنون در غوطه شرقی در حال حمله به یکدیگر هستند. گروهی معتقدند که باید سلاح را زمین گذاشت و وارد مذاکره شد، اما گروه دیگر معتقدند که به‌رغم هر اتفاقی، باید جنگ را ادامه داد. این دو گروه هم اکنون درگیری سنگینی با یکدیگر دارند.

اتفاق امنیتی دیگری که در سال ۹۶ در سوریه شاهد آن بودیم تلاش ترکیه برای سیطره بر بخش‌هایی از سوریه بود. بر همین اساس عملیات تسلط عفرین که توسط کردها اداره می‌شود، از سوی ترکیه آغاز شد. هدف ارتش ترکیه تصرف بخش وسیعی از منطقه شمال شرقی سوریه شامل شهرهای اعزاز، عفرین، الباب، منبج و شهرهای دیگری در این منطقه بود. در واقع تصور ترکیه این بود که با توجه به اینکه در این عملیات، علیه کردها وارد شده است و می‌خواهد کرد‌ها را گوشمالی دهد، با سکوت سوریه و ایران همراه خواهد شد. ضمناً آنها فکر می‌کردند روابطشان با آمریکا باعث می‌شود که آنها در این قضیه دخالت کنند.

ترکیه کردهای سوریه را بسیار ضعیف ارزیابی و بر این اساس از اول بهمن‌ماه عملیات نظامی علیه شمال سوریه را آغاز کرد. در این عملیات تلفات بسیار زیادی به مردم کرد و عرب سوریه وارد آمد، اما در عین حال ترکیه نتوانست وارد شهر شود و تنها به تصرف برخی از روستاها در اطراف شهر عفرین بسنده و در اواسط اسفند نیز نیروهای خود را از اطراف استان جمع و عملاً عفرین را رها کرد. بنابراین، سال ۹۶ سال شکست نظامی ترکیه در سوریه نیز بود.

اتفاق دیگری که در سال گذشته در سوریه رخ داد این بود که آمریکایی‌ها تلاش کردند به موازات افزایش نگرانی‌های اسرائیل، جای پای محکمی را برای خود در سوریه ایجاد کنند. بر این اساس زمانی که عملیات علیه داعش مطرح شد، آمریکایی‌ها برای مقابله با آن آمادگی داشتند و از دوسال پیش برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند. آنها طرح یک کریدور امنیتی با ۸۰ کیلومتر عمق و ۵۰۰ کیلومتر طول در شرق سوریه را  که قرار بود در حد فاصل اردن ترکیه و سوریه ایجاد شود و ارتباط سوریه با عراق و ایران را قطع و جبهه مقاومت را متوقف کند، پیشنهاد کردند تا  گروه‌های مقاومت را از بین ببرند و به‌تدریج بر سوریه مسلط شوند.

این مسئله با واکنش ایران مواجه شد و ایرانی‌ها برای اولین ‌بار به دولت سوریه هشدار دادند و تاکید کردند که باید در این زمینه اقداماتی را انجام دهد. پیش از این آمریکایی‌ها توانسته بودند روس‌ها را تا حد زیادی متقاعد کنند و به همین دلیل در سال گذشته سرفرماندهی روسیه در چندین نوبت حامل پیغام فرمانده آمریکایی در سوریه بود. همچنین رئیس سازمان سیا نامه‌ای را برای سردار سلیمانی ارسال کرد که ایشان آن را باز نکرد.   آمریکایی‌ها پس از رسوائی در این زمینه، تصویر نامه را در رسانه‌ها و افکارعمومی منتشر کردند تا آبروی رفته را بازگردانند. آنها مدعی شدند در این نامه در باره سیاست‌های ایران ابراز نگرانی شده و نامه حاوی هشدارهایی درباره اتباع آمریکایی در سوریه بوده است؛ در صورتی که اگر این مسئله واقعیت داشت، ضرورتی نداشت که سازمان سیا چنین نامه‌ای را ارسال کند. این مسائل در واقع هشدارهایی بودند که  بارها توسط آمریکایی‌ها داده شده بودند و لازم نبود از این‌طریق عمل کنند. این مسئله دروغ آنان را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که موضوع نامه به سردار سلیمانی چیز دیگری بوده است. البته ما نمی‌دانیم محتوای نامه چیست، چون این نامه توسط سردار سلیمانی باز نشد.

نامه‌ای که اصلاً  گشوده نشده، قابل متن خوانی نیست و ما نمی‌توانیم حدس بزنیم این نامه شامل چه مسائلی بوده است، اما می‌دانیم که آمریکا برای سرنوشت اسرائیل بسیار نگران است و اسرائیلی‌ها از پیروزی‌های محور مقاومت در سوریه به ستوه آمده‌اند و این مسئله آنها را بسیار حساس کرده است. آمریکا هیچ امری را برای خود مهم‌تر از امنیت اسرائیل نمی‌داند و طبیعتاً این نامه حاوی نکات امنیتی در باره رژیم صهیونیستی بوده است. آنچه که در عمل شاهد بودیم این است که ایران به درخواست آمریکایی‌ها توجه نکرد و به اقدامات خود ادامه داد. در نتیجه، تلاش‌های آمریکایی‌ها برای فضاسازی در باره این نامه به شکست انجامید.

به‌طور خلاصه می‌توان گفت طرح آمریکا برای ایجاد کریدور امنیتی در سوریه با ورود نیروهای حشدالشعبی و ارتش عراق از یک سوی مرز و همچنین ورود نیروهای دفاع وطنی و ارتش سوریه از سوی دیگر مرزهای مشترک دو کشور به شکست کشیده شد و آنها نتوانستند طرح مزبور را اجرا کنند. این مسئله سر و صدای بسیاری از آمریکایی‌ها را در آورد  و آنان در اواخر سال گذشته تلاش کردند اقدامی انجام دهند و برگ برندۀ تحولات را خود به دست گیرند.

زمانی که طرح ایجاد کریدور در سوریه شکست خورد، امریکائی‌ها بقایای داعش را در سوریه فرا خواندند و آنها را وارد یک سازماندهی جدید و تلاش کردند آنان را به منطقه حد فاصل دیرالزور تا غوطه شرقی دمشق که منطقه حساسی است و تروریست‌های متعددی در آن هستند، منتقل کنند.

غوطه شرقی ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد که ۱۰۰ هزار نفر از آنها مردم عادی و صد هزار نفر دیگر خانواده تروریست‌های داعش هستند. آمریکایی‌ها ۵ هزار نفر از این نیروها را به این منطقه گسیل داشتند وتلاش کردند با گرفتن نیروهای بیشتر، به‌طور مرتب به این منطقه نیرو تزریق کنند. هدف آمریکایی‌ها این بود که با کمک این تروریست‌ها بتوانند در غوطه شرقی دمشق در منطقه‌ای به مساحت ۱۵۰ کیلومتر مربع، یک پایگاه کوچک هوایی بزنند و جنگنده‌های خود را مستقر کنند و عملاً یکی از مواضع مهم تصرف دمشق را در اختیار داشته باشند.

*امریکائی‌ها به چه دلایلی قصد داشتند در نزدیکی دمشق پایگاه هوائی بزنند؟

اول اینکه بگویند ما تروریست‌ها را رها نکرده‌ایم و از آنها حمایت میکنیم. این شیوه  بر خلاف گذشته است، از این رو آنها قصد داشتند طرف مقابل را متقاعد سازند که  ما در میدان عمل هم، همراه شما هستیم و فقط امکانات مالی، تسلیحاتی، مخابراتی و اطلاعاتی به شما نمی‌دهیم، بلکه به صورت عملی نیز در حمایت از شما حضور داریم و دوشادوش شما می‌جنگیم.

دوم هدف آمریکایی‌ها این بود که مانع از اقدامات جبهه مقاومت شوند. امریکائی‌ها قصد تقابل با روسیه را نداشتند، اما تلاش می‌کردند در عملیات محور مقاومت خلل ایجاد کنند. آنها تلاش کردند مانع از عملیات محور مقاومت شوند و تنها خود در این منطقه حضور داشته باشند تا ارتش سوریه و روسیه نتوانند به این مناطق ورود و یا به آنجا حمله کنند. در واقع آنها حضور خود را در این مناطق به معنای پایان حضور ارتش سوریه و روسیه تلقی کردند تا در نهایت بتوانند وضعیت پایتخت سوریه را تغییر دهند، پایتختی که در شرایط سخت به عنوان یک پرچم عمل کرده و هیچ وقت ساقط نشده است و در واقع مانع سقوط سوریه به دست آمریکایی‌ها شده است.

آنها تلاش کردند از این پایگاه هوایی به عنوان منطقه‌ای برای حمله به پایتخت سوریه و برهم زدن امنیت آن استفاده کنند. درواقع برای هرکشوری موقعیت رادیو و تلویزیون، فرودگاه و پرچم بسیار مهم است و اینها نباید ساقط شوند.

یکی دیگر از اهداف آمریکایی‌ها از تشکیل این پایگاه هوایی، حضور تروریست‌ها در منطقه غوطه شرقی برای برهم زدن امنیت حرم حضرت زینب(س) بود، زیرا آنها این حرم را مانع اصلی تحقق اهداف خود می‌دانستند،  به‌ویژه اینکه محور مقاومت و شیعیان با وجود تلفاتی که در جنگ داشته‌اند، همه این مسائل را فدای دفاع از حرم حضرت زینب(س) کرده‌اند و با وجود همه سختی‌ها احساس پیروزی می‌کنند.

آمریکایی‌ها برای تحقق اهداف خود به کمک انگلیس و سوئد تلاش کردند قطعنامه‌ای را به عنوان آتش‌بس۳۰ روزه در سوریه تصویب کنند. هدف آنها این بود که در این مدت اهداف خود را در منطقه تنف تا غوطه شرقی اجرا و تروریست‌ها را وارد این منطقه کنند و در نهایت نیروها را به سوی دمشق بفرستند. آنان در این راستا قطعنامه‌ای را به شورای امنیت بردند؛ اما روسیه با هوشیاری جلوی او را گرفت و قطعنامه تغییر مهمی کرد. در تغییری که رخ داد، گروه‌های تروریستی‌ای که هم‌پیمان آمریکا بودند و در منطقه غوطه شرقی حضور داشتند، از شمول آتش‌بس در قطعنامه خارج شدند و در نهایت این قطعنامه به تصویب رسید و آمریکا به هدف خود نرسید.

در شرایطی که آمریکا برای حمایت از تروریست‌ها این قطعنامه را مطرح کرده بود، ارتش سوریه بار دیگر با هوشمندی وارد عمل شد و منطقه‌ای را که آمریکایی‌ها در آن قصد ایجاد کریدور امنیتی داشتند، دور زدند و نیروهای خود را وارد آن کردند تا مانع از اجرای طرح آمریکا شوند. در مقابل، آمریکایی‌ها این منطقه را بمباران کردند و ۳۰ نفر از نیروهای ارتش سوریه را به شهادت رساندند. اما به هر حال ارتش مقاومت کرد و با وجود این که شهید داد، منطقه را ترک نکرد.

در نهایت هم جبهه سوریه و محور مقاومت که حساسیت مسئله را درک کرده بودند، منطقه غوطه شرقی را که در سه ‌سال گذشته آرامش پیدا کرده بود، آزاد کردند. دولت کاری با افراد مسلح نداشت و تروریست‌ها  نیز کاری به کار دولت نداشتند و این منطقه در واقع تبدیل به استراحتگاه تروریست‌ها شده بود. منطقه‌ در دست خانواده داعشی‌ها بود و دولت هم به دلیل برخی ملاحظات، کاری به این منطقه نداشت و عملاً توافق نانوشته‌ای در باره غوطه شرقی امضا شده بود.

اما در این اواخر تروریست‌ها از ناحیه غوطه، دمشق و سفارت روسیه را هدف خمپاره قرار دادند و باعث خشم مسکو شدند.  این مسئله باعث شد که ارتش سوریه و روسیه، عملیات آزادسازی غوطه را آغاز کنند. خبرها حاکی از آنند که بیش از ۷۰ درصد از غوطه شرقی در عملیات مذکور آزاد شده است و پیش‌بینی می‌شود تا اواخر سال جاری کل منطقه غوطه شرقی از تروریست‌ها باز پس گرفته شود.

محور دوم در سوریه بحث سیاسی بود که البته از قبل هم مطرح بود. آمریکایی‌ها یک جریان سیاسی را با حضور ۸۰ کشور در ژنو طراحی و در آن اهداف سیاسی مورد نظر خود را دنبال ‌کردند.  در سال ۹۵ بین ترکیه و ایران و روسیه مذاکراتی انجام و قرار شد که در مذاکراتی به عنوان آستانه بحث سوریه از لحاظ سیاسی مطرح شود و مذاکرات از حدود ۱۶ اسفند ۹۵ در۹ دور آغاز شدند.

مبنای آمریکایی‌ها در ژنو تشکیل دولت انتقالی یعنی تغییر دولت در سوریه بود. آنها روی فرمول ایجاد دولت جدید کار ‌کردند و  نام آن را نیز دولت انتقالی شش ماهه گذاشتند. آنان تاکید داشتند که با برگزاری انتخابات،   تکلیف سوریه تعیین می‌شود. اشتباه بودن این سیاست امری بدیهی بود، چون سوریه دولت داشت. سازمان ملل دولت سوریه را به رسمیت می‌شناسد و نماینده آن را در سازمان ملل می‌پذیرد و سفارتخانه‌های سوریه در اکثر کشورهای غربی فعالند، بنابراین تشکیل دولت انتقالی امری بی‌معنی و به معنای دخالت در امور سوریه است و منطق درستی ندارد. مهم‌ترین نقد بر این نظریه این است که در این صورت قرار است چه کسی انتخابات را برگزار کند و امور دولتی را بر عهده بگیرد. همه این اقدامات باید از سوی دولت صورت می‌گرفت، در حالی که در طرح دولت انتقالی، دولت محلی از اعراب ندارد.   در واقع این هم یکی از بلاهت‌های آمریکا و البته مسبوق به سابقه است.

قابل ذکر است که مذاکرات ژنو از سال ۲۰۱۲ و مذاکرات آستانه از سال ۲۰۱۷ شروع شد. مبنای مذاکرات آستانه آتش‌بس در سوریه بود. یعنی برخلاف مذاکرات ژنو که بر مبنای تشکیل دولت انتقالی صورت گرفت، در اینجا شاهد ایجاد مبدا درستی برای مذاکرات بودیم، یعنی آتش‌بس در سوریه و پایان جنگ.  در حالی که در مذاکرات ژنو گفته شد که جنگ ادامه خواهد داشت و با ایجاد دولت جدید تلاش خواهد شد که جنگ متوقف شود و لذا به‌طور ضمنی ‌پذیرفته شد که تا زمانی که دولت موقت امور کشور را به دست می‌گیرد، جنگ متوقف شود.  اما در مذاکرات آستانه،  ابتدا باید آتش‌بس برقرار شود تا بعد ببینیم دولت می‌خواهد چه ‌کار می‌کند و در مورد مسائل مختلف باید چه تصمیمی گرفت. این تفاوت اساسی مذاکرات ژنو و مذاکرات استانه است. درباره مذاکرات آستانه، رایزنی‌هایی هم با سازمان ملل و کشورهای مختلف انجام شدند. آنها اصل مذاکرات آستانه را تایید کردند و آمریکایی‌ها هم برای مشارکت در این مذاکرات نماینده‌ای را اعزام ‌کردند. اروپایی‌ها هم پس از برگزاری مذاکرات با صدور بیانیه‌ای محتوای آن را تایید ‌کردند و در واقع با حضور نماینده دبیرکل سازمان ملل و سفیر آمریکا نوعی مشروعیت بین‌المللی برای مذاکرات آستانه ایجاد شد.

در پی مذاکرات آستانه،  شدت درگیری در سوریه کاهش پیدا کرد و بسیاری از مناطق، حالت امن به خود گرفتند. دولت سوریه توانست از زیر فشارهای شدید خارج شود و دولت فعلی عملاً و در این چهارچوب تثبیت شد. این دور مذاکرات که با همکاری ایران و ترکیه و روسیه برگزار شد، مهم‌ترین رویداد سیاسی پرونده سوریه در سال ۹۶ بود و برای سوریه پیامدهای مثبتی را در پی داشت

دومین تحول سیاسی سال گذشته فروپاشی یک سری از ائتلاف‌ها و تشکیل ائتلاف‌های جدید بود. در سال گذشته آمریکایی‌ها بر مبنای سیطره بر رقه با کردها ائتلاف کردند تا از این طریق، منطقه شرق سوریه را در کنترل بگیرند، اما با حمله ترکیه به کردها عملاً ائتلاف آمریکا و کردها متلاشی شد.

در سال گذشته ائتلاف محرمانه آمریکا و روسیه نیز با شکست مواجه شد. ما می‌دانستیم که آمریکائی‌ها در مورد غوطه شرقی دیدگاه مشترکی را با روسیه ایجاد کرده‌اند، اما روس‌ها در جریان قطعنامه ۱۷۰۱ به آمریکایی‌ها بدگمان شدند و این بی‌اعتمادی بیشتر شد و ائتلاف روسی، آمریکائی از بین رفت.

یک ائتلاف دیگر، ائتلاف ترکیه و گروه‌هایی از تروریست‌ها به نام النصره بود که در شرق سوریه سکونت داشتند. در مذاکرات آستانه درگیری در این مناطق کاهش زیادی پیدا کرد و این با هدف گروه‌های تروریستی سازگار نبود. بنابراین میزان اثرگذاری ترکیه و گروه‌های تروریستی از جمله جبهه النصره و دیگر گروه‌ها کاهش پیدا کرد و می‌توان امسال را سال شکست ائتلاف ترکیه با تروریست‌ها دانست.

در نهایت ائتلاف میان محور مقاومت به‌ویژه ایران، سوریه، عراق، حزب‌الله و گروه‌هایی نظیر حیدری و فاطمیون، زینبیون و امثال اینها باقی ماند و هیچ ضربه‌ای به آن وارد نشد؛ اما تمام ائتلاف‌های دیگری که در سوریه به صورت دو به دو و یا سه به سه وجود داشتند، از بین رفتند.

نهایتاً در پرونده سیاسی، باید به تثبیت موقعیت بشار اسد در منطقه عربی اشاره کرد. در سال ۹۶ روابط میان سوریه و برخی از کشورهای عربی و در صدر آنها تونس، الجزایر مصر و عراق  و اردن مجدداً برقرار شد. این روابط عموماً به صورت عملی انجام شده‌ و همه به نوعی اذعان کرده‌اند که دولت سوریه ماندگار است و بشار اسد در سال‌های آینده نقش اول در سوریه خواهد داشت.

 *تحلیل شما از تحولات عراق، به‌ویژه انتخابات پیشِ‌رو در این کشور چیست؟  

ما در عراق پرونده سیاسی و امنیتی داریم. با توجه به موفقیت‌های که عراق در عرصه سیاسی داشت و توانست گروه‌های تروریستی را در این کشور به شکست بکشاند و شکست دیگری را  به آنها تحمیل کند، شاید بهتر باشد که بیشتر به بحث سیاسی بپردازیم. از موفقیت‌های عراق در سال‌های اخیر این‌بود که با وجود انواع فشارها، پس از اشغال این کشور توسط آمریکا و سر برآوردن داعش، در خلال جنگ و درگیری‌ها، انتخابات و فعالیت‌های حزبی و سیاسی متوقف نشدند و همچنان ادامه یافتند. در واقع،  نهال سیاسی در عراق با وجود همه این بحران‌ها  پیوشته بارورتر شد.

در اوایل سال ۲۰۰۵ اتفاق مهمی برای عراق افتاد و برای اولین بار قانون اساسی تصویب شد و نمایندگان پارلمان انتخاب شدند. ساختار سیاسی در این کشور ایجاد شد که در آن مشارکت همه طوایف وجود داشت و توام با مشارکت مردمی در همه تحولات بود و باعث شد که هم‌اکنون عراق به جایی برسد که چهارمین انتخابات پارلمانی را برگزار کند. در این انتخابات گرایشات مختلف حضور دارند و ۱۳۰ ائتلاف پارلمانی شکل گرفته است. این نشان‌دهنده تکثر انتخاباتی و فعالیت‌های انتخاباتی در عراق است.

در اینجا این سئوال مطرح می‌شود که انتخابات عراق چه نسبتی با دیدگاه‌ها و منافع کشورهای پیرامونی عراق و همچنین آمریکا دارد؟ ضرر دموکراسی در یک کشور برای آمریکا این است که نمی‌تواند بر آن کشور تسلط پیدا کند. دموکراسی باعث می‌شود که راه برای وقوع اقدام نظامی از سوی آمریکا سنگلاخ شود و آنها نتوانند اری را از پش ببرند.  آمریکایی‌ها با که نتواند اهداف آنها را محقق کند، میانه‌ای ندارند.

در ایران شاهد هستیم که با وجود مشارکت بالای ۸۰ درصدی مردم، آنها این مسائل را نادیده می‌گیرند و اصلاً نمی‌بینند که مردم با چه شور و شوقی در انتخابات شرکت می‌کنند و به نامزدهای خود رای می‌دهند. در واقع این دموکراسی برای آمریکا پذیرفته شده نیست. آنها دموکراسی‌ای را می‌خواهند که در خدمت اهداف و منافعشان باشد.  بنابراین دموکراسی در عراق مطلوب آمریکا نیست، چون اختیار آن را در دست ندارند،  لذا برای آمریکایی‌ها ضرر دارد. ازآنجا که  انتخابات در عراق به صورت آزاد برگزار می‌شود، در نتیجه نخبگانی مشروعیت پیدا می‌کنند که شناخته شده نیستند و یا با آمریکائی‌ها ارتباطی ندارند.

از سوی دیگر این انتخابات با تعارضاتی از سوی کشورهای دیگر عرب حاشیه خلیج فارس مواجه است. آنها اصولاٌ چیزی به عنوان صندوق رای را نمی‌شناسند، دموکراسی در یک کشور می‌تواند سبب آغاز موج دموکراسی‌خواهی در کشورهای دیگر شود، مخصوصاً اگر در یک کشور مستقل شکل بگیرد که با جمهوری اسلامی ایران هم رابطه دارد. این مسئله برای عرب‌ها وضعیت وحشتناکی را ایجاد کرده است. همین قضیه را درباره ترکیه نیز می‌توانیم بگوییم. آنها  مخالف انتخابات عراق هستند، چون به تحولات این کشور همچون یک مشکل می‌نگرند.

البته نتیجه انتخابات عراق تا حدود زیادی قابل پیش‌بینی است. در انتخابات عراق کردها، اهل سنت و شیعیان سهم مشخص دارند؛ بنابراین  انتخابات با هر کیفیتی برگزار شود، تغییری در شیوه چینش قومیتهای عراقی ایجاد نمی‌شود.

در عراق رقابت‌های انتخاباتی درون قومی هستند و میان احزاب و قومیت‌های مذهبی تفاوتی نیست، زیرا ضرورتی ندارد که شیعه با سنی و یا سنی با کرد رقابت کند، چون اختلافات درونی تشدید می‌شوند. زمانی احزاب سیاسی در برابر یک دشمن واحد متحد می‌شوند، اما گاهی هم اختلافاتی در داخل خانه رخ می‌دهند و باعث ایجاد اختلافات شدید می‌شوند. در دوره رقابت‌ها از ادبیات تند انتقادی و با شدت بالا هم استفاده می‌شود. این تنش‌ها، مسالمت‌آمیز و مبتنی بر اصول اخلاقی نیستند. مثل شرایط انتخابات کشور خودمان که در آن شاهد درگیری‌های شدید میان نامزدهای انتخاباتی به‌ویژه آقایان قالیباف و روحانی بودیم. طبیعتاً حرف‌ها در چنین تلخ و سخنانی  مطرح می‌شوند که نگرانی ایجاد می‌کنند و ضعفِ انگیزه می‌آورند.

در مورد انتخابات عراق باید به این نکات توجه کرد. اول اینکه می‌گویند شیعه در آستانه یک شکست است که گزاره درستی نیست، زیرا کرسی‌ها تغییری نکرده‌ند و در نهایت میان شیعیان توزیع می‌شوند. آنها  تبلیغ می‌کنند که غیر مذهبی‌ها در عراق از مذهبی‌ها جلوتر افتاده‌اند، یعنی جریان سکولار شیعه در عراق از جریان مذهبی محبوب‌تر شده‌است. اولاً باید منتظر برگزاری انتخابات عراق فرابرسد تا متوجه شویم که مردم از چه چیزی خوششان و از چه چیزی بدشان می‌آید. جمع‌بندی ما این است که در عراق طیف‌های انقلابی و اسلامی رأی می‌آورند و از لحاظ هویتی و مذهبی تغییری در پارلمان عراق ایجاد نخواهد شد و حضور گروه‌های شیعه تضمین شده است.

بنابراین، در اینکه همان طیف‌های شناخته شده رای می‌آورند شکی نیست، اما این سئوال مطرح است که برخی می‌گویند در عراق باید به افراد انقلابی رأی بدهیم یا به تکنوکرات‌ها؟ در بین  شیعیان، گروه‌هایی مثل الفتح و قانون، طیف انقلابی را نمایندگی می‌کنند. گروه‌هائی چون  النصر و حکمت ملی گروه‌های درون شیعه  و تکنوکرات هستند که کابینه‌ای متخصص از هر طیفی و تفکری را تشکیل می‌دهند.

این کار از نظر ما غلط است، چون اگر دولتی با حضور تکنوکرات‌ها تشکیل شود، بدترین تفاهمات و توافقات را علیه کشور اعمال می‌کنند.

اما نتیجه چه خواهد شد؟ نظرسنجی‌ها می‌گویند که جریان الفتح جلوست و در رده‌های بعدی النصر و دولت قانونی قرار دارند. شخصیت شاخص ائتلاف الفتح هادی العامری  از جریان بدر و فرمانده یگان‌های حشد الشعبی است.

بنابراین ترکیب دولت عراق در آینده به لحاظ مذهبی تغییر نخواهد کرد، اما به لحاظ سیاسی در بخش شیعیان این ابهام وجود دارد که آیا حیدر العبادی مجدداً نخست‌وزیر می‌شود یا خیر؟ نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که حیدرالعبادی برای نخست‌وزیری مجدد با دشواری‌های متعددی روبروست و احتمال دارد که در این مسیر به مشکل بخورد. به لحاظ اینکه ائتلاف او در جایگاه نخست قرار نخواهد گرفت و بیش از ۴۰ کرسی نخواهد داشت و رقبای او یعنی گروه اول و سوم که الفتح و دولت قانونی هستند، چنانچه که اگر جمع آرای آنها به چیزی حدود ۸۰ کرسی برسد برای آقای عبادی عبور از ۸۰ کرسی آسان نخواهد بود.  در هر حال مشخص نیست که آیا آقای عبادی از نتیجه انتخابات دهم و یازدهم اردیبهشت موفق بیرون می‌آید یا خیر.

 

سوتیترها:

 

۱٫

آمریکایی‌ها پس از فروپاشیِ سازمان داعش در سوریه تلاش کردند این‌ تروریست‌ها را در قالبی جدید و با فرماندهی مستقیم بازسازی کنند و با استفاده از آنها شرایط امنیت سوریه را تغییر دهند، در عین‌حال در حوزه امنیتی، در سال ۹۶ ضربات بسیار سنگینی به گروه النصره، دومین گروه مهم تروریستی سوریه وارد شد.

 

۲٫

در سال گذشته ائتلاف محرمانه آمریکا و روسیه نیز با شکست مواجه شد. ما می‌دانستیم که آمریکائی‌ها در مورد غوطه شرقی دیدگاه مشترکی را با روسیه ایجاد کرده‌اند، اما روس‌ها در جریان قطعنامه ۱۷۰۱ به آمریکایی‌ها بدگمان شدند و شاهد بودیم که این بی‌اعتمادی بیشتر شد و ائتلاف روسی، آمریکائی از بین رفت..

۳٫

ائتلاف دیگر، ائتلاف ترکیه و گروه‌هایی از تروریست‌ها به نام النصره بود که در شرق سوریه سکونت داشتند. در مذاکرات آستانه درگیری در این مناطق کاهش زیادی پیدا کرد و این با هدف گروه‌های تروریستی سازگار نبود. بنابراین میزان اثرگذاری ترکیه و گروه‌های تروریستی از جمله جبهه النصره و دیگر گروه‌ها کاهش پیدا کرد و می‌توان امسال را سال شکست ائتلاف ترکیه با تروریست‌ها دانست.

 

۴٫

ضرر دموکراسی در یک کشور برای آمریکا این است که نمی‌تواند بر آن کشور تسلط پیدا کند. دموکراسی باعث می‌شود که راه برای وقوع اقدام نظامی از سوی آمریکا سنگلاخ شود و آنها نتوانند اری را از پش ببرند.  آمریکایی‌ها با که نتواند اهداف آنها را محقق کند، میانه‌ای ندارند

 

22آوریل/18

روسری ام را بر نمی‌دارم

در اتاق رئیس «مؤسسه اسلامى نیویورک» را گشود و داخل شد. آن‌گاه بی‌مقدمه گفت، « آقا! من مى‏خواهم مسلمان شوم!»

مرد سرش را از روى کاغذ برداشت و چشمش به دختر جوانى افتاد که چیزى از وجاهت و جمال کم نداشت. گفت، «باید بروى تحقیق کنى. دین چیزى نیست که امروز آن را بپذیرى و فردا رهایش کنى.»

قبول کرد و رفت، مدتى بعد آمد. مرد راضى نشد… باز هم باید تحقیق و مطالعه کنى. آن قدر رفت و آمد که دیگر صبرش لبریز شد. فریاد کشید و گفت، «به خدا اگر مسلمانم نکنید، مى‏روم وسط سالن داد مى‏زنم و مى‏گویم من مسلمانم.»

مرد فهمید که این دختر جوان در عزم خود جدى است.

چیزى به میلاد پیامبر اکرم«ص» نمانده بود. آماده‏اش کردند که در آن روز مهم طى مراسمى به دین مبین اسلام مشرف شود.

جشنى به پا کردند و در ضمن مراسم اعلام شد که امروز یک میهمان تازه داریم: یک مسلمان جدید!… و او از جا برخاست.

کسى از بین مردم صدا زد لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده‌ صاف‌کن عشق اوست! چه اسلامى؟ همه حرف است!

(نخود این آش شد. نمى‏دانم چه سرّى است که بعضى‏ها دوست دارند نخود هر آشى بشوند.)

ـ نه، نه… اشتباه نکنید. این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده. او مدت‌هاست تحقیق کرده و با بصیرت دین ما را پذیرفته است. چیزهایى از اسلام مى‏داند که شاید هیچ کدام از شما ندانید! کدام یک از شما مفهوم «بداء» را مى‏دانید؟ همه نگاه کردند به هم، مسلمانان نیویورک و مستله اعتقادى بداء؟

اما او از این مفهوم و ده‌ها مورد نظیر آن کاملاً مطلع است.

بگذریم. او در آن مجلس مسلمان شد و براى اولین ‌بار حجاب را پذیرفت.

خانواده مسیحى دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سختگیرى و فشار خویش افزودند.

دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامى نیویورک را درپیش گرفت و مسئولان این مرکز را در جریان وضعیت خود قرار داد. آنان نیز با برخى از علماى ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند. در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانى او را تهدید مى‏کند، اجازه دارد روسرى خود را بردارد.

گوش کنید!  شاه بیت این غزل اینجاست؛

دختر پرسید: اگر من روسرى خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب مى‏شوم؟

پاسخ شنید، آرى.

و او با صلابت و استوارى گفت: «والله قسم روسرى خود را برنمی‌دارم، هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم.»

*****

این حکایت ماهى گداخته‏اى است که هُرم گرماى خشکى نفسش را بریده، حسرت آب بردلش مانده، اما راه دریا را از دل خویش مى‏جوید!

شست و شویى کن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده

 

22آوریل/18

آیا دفاع از دین در جمهوری اسلامی ممکن است؟

الف) در روزها و سال‌های اخیر، بسیاری از مؤمنان و عاشقان انقلاب و نظام اسلامی پس از مشاهده رویدادها و رفتارهای خلاف شرع و اخلاق در خیابان و کوی و برزن (اعم از بی‌حجابی و روزه‌خواری و بی‌حیایی‌های پرتعداد و مکرر) با کشیدن آه و حسرت از روزگار خوش اوایل انقلاب، یاد می‌کنند! روزها و ایامی که کمتر منکری در انظار مشاهده میشد و اهل منکر در حالت وحشت و خوف از برخورد نیروهای انقلاب جرئت پرده‌دری و اهانت به احکام الهی را نداشتند و بناگزیر  در ملاء عام حلال و حرام را رعایت می‌کردند.

این حسرت و تأسف در واقع گویای این حقیقت است که برخی از اهل دیانت و مؤمنان به نظام و انقلاب اسلامی، بازگشت به آن حال و هوا و احیای آن فضا را ناممکن می دانند و با ناامیدی نسبت به اصلاح وضعیت نامطلوب فعلی، تنها راه نجات را در دعای فرج خلاصه می‌کنند؛  در حالی که اگر بنا بود به عنوان راه‌حل صرفاً به دعا برای فرج اکتفا کنیم، دیگر نیازی به برپایی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام دینی (آن‌هم به گران‌ترین قیمت ممکن یعنی جان‌های ملکوتی صدها هزار شهید و…) نبود و می‌شد در همان حکومت پهلوی و بدون کمترین دردسر  برای تسریع در ظهور و اصلاح مفاسد دعا کرد!

ب) هر چند در معارف دینی ما آمده که در آخرالزمان فساد فراگیر می‌شود و فاسدان بسیار، اما این امر نباید دلیل سکوت اهل ایمان در برابر مفاسد و اهل فساد باشد، زیرا سکوت در برابر فساد خود نوعی فساد و منکر است و اگر اهل ایمان در آخرالزمان صرفاً تماشاچی کبائر و جولان اهالی منکر باشند، عملاً در زمره فاسقان و فاعلان منکر قرار خواهند گرفت و در نتیجه کسی باقی نخواهد ماند تا زمینه‌ساز فرج باشد و حجت آخر خداوند را در مقابله با باطل یاری دهد.

از سوی دیگر تلاش هوشمندانه مؤمنان و سربازان جبهه حق در مسیر مقابله با منکرات و معاصی (اجتماعی و فردی) به مثابه موتور محرک آنان در مسیر رشد و تعالی محسوب می‌شود و بر ایمان و یقین آنها خواهد افزود. البته این مواجهه می‌تواند دستاورد دیگری نیز به دنبال داشته باشد و آن اتمام حجت بر اهل باطل است و چه بسا در میان جبهه مفسدان، قلوب مستعدی (هرچند محدود و اندک) یافت شوند که به برکت اقدام مؤمنان برای اصلاح مفاسد، تنبه حاصل کنند و به راه راست هدایت شوند.

 

ج) برپایی مجلس رقص و آواز زنان و دختران در حضور مقامات شهرداری تهران (در اواخر سال ۹۶) حرکت زشت و منکری بزرگ به شمار می‌آمد که قباحت آن به دلیل برنامه‌ریزی و اجرای آن توسط مقامات بلندپایه شهرداری تهران (اعم از مدیرانی که این برنامه آلوده به گناه را طراحی کردند تا مدیرانی که با رضایت به تماشای آن نشستند و با لبخند خود مهر تأیید بر آن زدند) و با هزینه بیت‌المال مضاعف شد و مانند تیری سهمگین جان و دل وفاداران به اسلام و انقلاب را جریحه‌دار کرد.

اما حرکت هماهنگ و قاطعانه متدینان و مؤمنان به انقلاب اسلامی در مقابل این برنامه فاسد (از موضع‌گیری سریع و دقیق  وفاداران به اسلام و نظام در برابر این برنامه در فضای مجازی تا اقدام به موقع و موضع‌گیری انقلابی دادستانی و معاونت اطلاعات و اخبار صدا وسیما در محکومیت و پیگیری آن) عرصه را بر فاعلان منکر چنان تنگ کرد که تا مدت ها از تکرار چنین حرکاتی خودداری خواهند کرد و بعید نیست که ایستادگی همه‌جانبه مردم و مسئولین در برابر چنین مفاسدی موجب کاهش منکرات علنی در جامعه هم بشود، زیرا برخورد قاطع و همه‌جانبه با مقامات اهل فساد به نوبه خود می‌تواند در کاهش منکرات و مفاسد در میان مردم عادی مؤثر باشد و ترس از عواقب ارتکاب معاصی را در دل برخی از اهالی باطل و کسانی که هنوز به صورت کامل آلوده نشده‌اند، بیندازد.

د) بدیهی است در مثال فوق هماهنگی میان مؤمنان فعال در فضای مجازی با مقامات دادستانی و خبر صدا و سیما و سرعت عمل لازم موجب نتیجه مثبت شد و اگر هماهنگی و سرعت عمل لازمه و قاطعیت انقلابی وجود نداشت مانند بسیاری از موارد کار به نتیجه نمی‌رسید و در حد مشتی واکنش‌های پراکنده و یأس‌آلود در فضای مجازی باقی می‌ماند؛ از این رو تلاش برای حفظ این حساسیت و هماهنگی در مواجهه با چنین مفاسدی (مفاسد درون حاکمیت) رمز پیروزی جبهه ایمان در مواجهه با چنین پرده‌درانی‌ها و گستاخی‌هاست.

و) از سوی دیگر شکل‌گیری تشکل‌های مؤمنان در فضای مجازی و عرصه زیست واقعی، در جهت مقابله با گسترش فساد و تباهی در جامعه و پشیمان کردن اهالی فساد از اقدامات مفسدانه، حرکتی ضروری و از مصادیق تعاون در خیر و تقواست و از جمله شروط مهار موج‌های گسترده فساد و بی‌تقوایی به شمار می‌آید! حتی اگر فساد از جانب محدودی رخ دهد باید با آن به شکل جمعی برخورد کرد، زیرا همیشه اصلاح از فساد دشوارتر است.

ز) اگر به اذعان  حضرت امام و مسئولان متعهد، بسیج مؤمنان در مواجهه با تهاجم رژیم بعثی صدام، تنها راه دفع آن خطر بزرگ بود، برای دفع خطر فساد فراگیر در جامعه نیز راهی جز همکاری و بسیج همه‌جانبه مردم  و مسئولان مؤمن باقی نمانده است. راهی که می‌تواند هموارکننده مسیر ظهور باشد و یاوران امام عصر را نیز شناسایی و تربیت کند. ان شاءالله

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

هر چند در معارف دینی ما آمده که در آخرالزمان فساد فراگیر می‌شود و فاسدان بسیار، اما این امر نباید دلیل سکوت اهل ایمان در برابر مفاسد و اهل فساد باشد، زیرا سکوت در برابر فساد خود نوعی فساد و منکر است و اگر اهل ایمان در آخرالزمان صرفاً تماشاچی کبائر و جولان اهالی منکر باشند، عملاً در زمره فاسقان و فاعلان منکر قرار خواهند گرفت و در نتیجه کسی باقی نخواهد ماند تا زمینه‌ساز فرج باشد و حجت آخر خداوند را در مقابله با باطل یاری دهد.

22آوریل/18

حجاب به مثابه یک امر اجتماعی

 

حجاب و پوشش زنان به عنوان یکی از دستورات اسلام که در دیگر ادیان الهی نیز وجود داشته است، در آیاتی از قرآن مجید و بسیاری از روایات مطرح و محدوده آن بیان شده است. خداوند متعال در سوره نور در این باره می‏فرماید: «وَ قُل لِلمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ وَیَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنهَا وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَو آبَائِهِنَّ أَو آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو أَبنَائِهِنَّ أَو أَبنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَو نِسَائِهِنَّ أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإِربَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَرُوا عَلَى عَورَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى‌اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ؛(۲) به زنان مؤمن بگو که چشمان خود فرو گیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه‌های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت‌های خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود و یا… و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده‌اند دانسته شود.»

در این آیه به وجوب پوشانیدن تمام زینت‌ها و سر و گردن در برابر نامحرمان تصریح شده است. بسیاری معتقدند که صورت و دست‌ها از مچ به پائین (وجه و کفین) از حکم حجاب استثنا شده‌اند و در آیه هم قرائنى بر این استثنا وجود دارد؛ از جمله:

الف) استثنای زینت ظاهر در آیه فوق، خواه به معنى محل زینت باشد یا خود زینت، دلیل روشنى است بر اینکه پوشاندن صورت و کفّین لازم نیست.

ب) مفهوم دستور آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه [و روسری] به روى گریبان که منظور، پوشانیدن تمام سر و گردن و سینه است و سخنى از پوشانیدن صورت در آن نیست، قرینه دیگرى بر این مدعاست. توضیح اینکه در شأن نزول این آیه گفته‌اند که عرب‌ها در آن زمان روسرى و مقنعه‏اى مى‏پوشیدند که دنباله آن را روى شانه‏ها و پشت سر مى‏انداختند، به‌طورى که مقنعه پشت گوش آنها قرار مى‏گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى‏پوشاند؛ ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت نمایان بود. اسلام این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو آورند و روى گریبان و سینه بیندازند. نتیجه آن بود که تنها گردى صورت باقى مى‏ماند و بقیه بدن پوشانده مى‏شد.

شواهد تاریخى نیز نشان مى‏دهند که نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشته است.(۳) ائمه طاهرین «ع» نیز در روایات زیادی در توضیح و تفسیر این آیه شریفه، مقدار لازم حجاب و پوشش واجب را بیان کرده­اند. فضیل یسار، یکی از یاران امام صادق «ع» می‏گوید:

«از آن حضرت سئوال کردم: آیا ذراعین (از مچ تا آرنج دست) زن، از زینتی که خداوند فرموده است نباید آن را برای غیر شوهرانشان آشکار کنند، محسوب می­شود؟ حضرت فرمود: «بله و آنچه از بدن  از خمار (روسری یا مقنعه) پائین‌تر است از زینت حساب می‏شود.»(۴)

همچنین مسعده بن زراره از امام صادق«ع» نقل می‏کند که وقتی از حضرت درباره زینتی که زن می‏تواند آشکار کند سئوال شد فرمود: «صورت و دو کف دست.»(۵)

البته باید به دو نکته توجه داشت:

۱ـ از نظر اسلام پیدا بودن صورت زن در صورتی اشکال ندارد که بدون آرایش یا همراه با آرایش‌های خیلی جزئی که در عرف زینت به حساب نمی‌آید، باشد و مفسده‌ای را هم به همراه نداشته باشد.(۶)

۲ـ در مواردی که بیان می‏شود که پوشیدن وجه و کفین لزومی ندارد، به این معنا نیست که نگاه و نظر به آن از طرف مرد اشکالی ندارد، چون ملازمه‌ای بین آن دو نیست و آنچه در اینجا بدان پرداختیم مسئله اول است.(۷)

بنابراین تشریع و قانونمند شدن حجاب زنان و تعیین محدوده آن برعهده شارع مقدس اسلام (خداوند متعال و پیامبر اکرم«ص») بوده که به خوبی انجام شده است.

اما سئوال اساسی و مهم آن است که چرا حکومت‌ اسلامی در ایران مردم را به انجام و رعایت حجاب مجبور می‌کند؟ در این باره لازم است به نکاتی توجه شود:

۱ـ درست است که قرآن مى‏فرماید: « لا إِکْرَاهَ فِی الدِّین ؛(۸)‌ در دین اکراهى نیست» و یا خداوند به پیامبرش این‌گونه خطاب مى‏کند: « قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ ؛(۹) بگو دین حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مى‏خواهد ایمان بیاورد و هر کس مى‏خواهد کافر گردد» و یا این که آن وجود مبارک باید مردم را در انتخاب ایمان آزاد بگذارد: «و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام کسانى که روى زمین هستند همگى (به اجبار) ایمان مى‏آوردند؛ آیا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟»(۱۰) و از ایمان نیاوردن مردم بیش از حد غصه نخورد و بر خود سخت نگیرد. قرآن در این باره مى‏فرماید: «اى پیامبر! گویى مى‏خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اینکه آنها ایمان نمى‏آورند».(۱۱)

همه این آیات به صراحت بیان مى‏دارند که اعتقاد و دین و ایمان از امور قلبی هستند و در این وادى اکراه و اجبار کارایى ندارد و اگر خداوند به پیامبرش این‌گونه خطاب مى‏فرماید که: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر»،(۱۲) دقیقاً در همین راستاست و آن جناب تنها مأمور بود مردم را به سوى خداوند بخواند، آن هم با حکمت و منطق و برهان و با موعظه نیک؛(۱۳) زیرا ایمان از دو رکن ترکیب یافته است. از طرفى باید فکر و عقل آن را بپذیرد و از طرف دیگر، دل بدان گرایش پیدا کند و هیچ‌یک از این دو در قلمرو زور و اجبار نیستنند. نه مى‏شود با اجبار به چیزى دل بست و بدان محبت ورزید و نه مى‏شود با اجبار فکر و عقیده‏اى را پذیرفت.

۲ـ برخی از دستورات دین آنگاه که به حوزه رفتار می‌آیند، جنبه اجتماعی پیدا می‌کنند و از این جهت ممکن است در آنها اجبار و زور مطرح شود؛ به عنوان مثال اعتقاد به روزه اجباربردار نیست، اما از روزه‌خواری در ملأعام از آن جهت که به حوزه رفتار و عرصه عمومی مربوط است، برای رعایت حقوق دیگرانی که روزه‌ دارند، ممانعت به عمل می‌آید.

حجاب هم از جمله دستوراتی است که به حریم عمومی مرتبط است و اساساً به منظور ایجاد امنیت روانی و… کسانی که در جامعه حضور می‌یابند وضع شده است.(۱۴)

همان گونه که در برخی از شهرهای اروپایی با ساختمان‌ها و معماری با طراحی یکنواخت روبه‌رو هستیم. استدلال آنها این است که طراحی داخل خانه به خودتان مربوط است، اما ظاهر ساختمان از آن جهت که ممکن است آلودگی بصری را ایجاد کند، به شما مربوط نیست و باید بر اساس طرحی باشد که شهرداری به شما می‌دهد تا تأمین‌کننده جذابیت‌های بصری باشد.

حجاب نیز تا آنجا که در حریم زندگی خصوصی افراد است، یک امر فردی است و کسی نمی‌تواند دخالت و تجسس کند، ولی وقتی به یک امر اجتماعی تبدیل می‌شود و با حقوق دیگران ارتباط پیدا می‌کند، حکومت و حاکم می‏تواند از باب نهی از منکر و صیانت از اخلاق و معنویت جامعه، آن را الزامی و برای آن مجازات تعیین کند.

تعیین مجازات هم از این باب است که بی‌حجابی از محرمات الهی محسوب می‌شود و طبق قاعده، هر فعل حرامی قابل تعزیر است.(۱۵) می‌دانیم که تعزیر نیز با نظر حاکم است، یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می‏تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی، به‌ویژه بی‌حجابی، مجازات وضع کند.

متأسفانه بسیاری از دولت‌های اسلامی در این زمینه کوتاهی می‏کنند و نتیجه آن گسترش فساد اخلاقی، افزایش بی‌رویه طلاق و… در جوامع اسلامی است.

آیا اگر زنان و دخترکان زیباروی طناز به بازار جوانان پاک، اما پر از غریزه و هیجان و شهوت درآیند و متاع جمال و نمای خود را در چشم و خیال حساس آنان به حراج بگذارند و از آنان دلربایی کنند، جلوگیری از آنان دخالت در حریم شخصی افراد است؟ مسلماً دخالت حاکمیت اسلامی سالم به عنوان آمر به معروف و نگهبان سلامت اخلاق و معنویت دینی جامعه است؛ البته به دور از افراط و تفریط.

از این جهت از دیر باز تا کنون در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی بحمدالله زنان مسلمان خود مدافعان واقعی و دلبستگان حجاب ـ البته با مراتب مختلف آن ـ بوده‌اند، چنانچه در مقابل کشف حجاب رضاخانی و پسرش در ایران مقاومت‌ها کردند و هم ‌اینک ما هر روزه شاهد صحنه‌های زیبایی از مقاومت زنان مسلمان در دفاع از حجاب اسلامی حتی در کشور‌های غیر مسلمان مدعی آزادی هستیم که به بهانه‌های واهی از حضور زنان در مجامع علمی و دانشگاهی جلوگیری می‏کنند.

 

پی‌نوشت

۱ـ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲ـ نور، ۳۱٫

۳ـ تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۴۵۰ و ۴۵۱٫

۴ـ «عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَهِ أَ هُمَا مِنَ‏ الزِّینَهِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ: نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَهِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ »، اصول کافی، ج ۵ ، ص ۵۲۱، باب یحل النظر الیه من المرأه.

۵ـ «عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ‌هارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَراً وَ سُئِلَ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَهُ مِنْ زِینَتِهَا قَالَ: الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْن»، وسائل الشیعه، ج ۲۰، حدیث شماره­ ۲۵۴۲۹، ص ۲۰۳، باب یحل النظر الیه من المرأه بغیر التلذذ.

۶ـ نک: استفتائات امام خمینی«ره»، ج ۳، ص ۲۵۶، سؤال ۳۳و۳۴؛ توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص۹۲۹ (شرح بیشتر در زمینه ی بحث فقهى و روائى این مسئله، در مباحث نکاح در فقه آمده است).

۷ـ برای آگاهی بیشتر، نک: مسئله­ی حجاب، استاد شهید مطهری (ره) ، صص ۱۶۴- ۲۳۵٫

۸ـ بقره، ۲۵۶٫

۹ـ کهف، ۲۹٫

۱۰ـ یونس، ۹۹٫

۱۱ـ «فلعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین» (شعراء، ۳)؛ «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف، ۶).

۱۲ـ غاشیه، ۲۲: «سپس تذکر ده که تو فقط ذکر دهنده‏اى، تو سلطه بر آنها ندارى که آنها را بر ایمان مجبور سازى»؛ ر.ک: المیزان، ج ۶، ص ۱۶۲ – ۱۶۵٫

۱۳ـ «ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى احسن»، (نحل، ۱۲۵).

۱۴ـ در این باره ببینید: .http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa884

۱۵ـ العناوین الفقهیه، ج‏۲، ص: ۶۲۷، قاعده [۴] کل ما لم یرد فیه حد من الشرع فی المعاصی، ففیه التعزیر.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برخی از دستورات دین آنگاه که به حوزه رفتار می‌آیند، جنبه اجتماعی پیدا می‌کنند و از این جهت ممکن است در آنها اجبار و زور مطرح شود؛ به عنوان مثال اعتقاد به روزه اجباربردار نیست، اما از روزه‌خواری در ملأعام از آن جهت که به حوزه رفتار و عرصه عمومی مربوط است، برای رعایت حقوق دیگرانی که روزه‌ دارند، ممانعت به عمل می‌آید. حجاب هم از جمله دستوراتی است که به حریم عمومی مرتبط است و اساساً به منظور ایجاد امنیت روانی و… کسانی که در جامعه حضور می‌یابند وضع شده است

 

 

 

۲٫

آیا اگر زنان و دخترکان زیباروی طناز به بازار جوانان پاک، اما پر از غریزه و هیجان و شهوت درآیند و متاع جمال و نمای خود را در چشم و خیال حساس آنان به حراج بگذارند و از آنان دلربایی کنند، جلوگیری از آنان دخالت در حریم شخصی افراد است؟ مسلماً دخالت حاکمیت اسلامی سالم به عنوان آمر به معروف و نگهبان سلامت اخلاق و معنویت دینی جامعه است؛ البته به دور از افراط و تفریط.

 

22آوریل/18

تحکیم و تبلیغ حجاب، مطالبه عمومی از حاکمیت

از روزی که رضاخان از سفر ترکیه بازگشت و پس از چندی همراه با همسر و دخترانش با پالتو و کلاه در انظار ظاهر شد و با اعلان کشف حجاب با زور سرنیزه، حرکت ضد دینی فرهنگی را آغاز کرد تا روزی که فرزندش محمدرضا در زمستان ۱۳۵۷ از ایران گریخت، نیم قرن حجاب­ستیزی این پدر و پسر با توسل به زور و بهره­گیری از همه امکانات اقتصادی و فرهنگی و ایجاد محدودیت­های سخت، هرگز نتوانست پدیده بی‌حجابی را از یک پدیده اقلیت­خواه به یک فرهنگ فراگیر تبدیل کند و حجاب و پوشش اسلامی و ملی همواره به عنوان یک ارزش دینی و میهنی در بین اکثریت قاطع مردم پا برجا ماند.

با پیروزی انقلاب اسلامی که انقلابی برخاسته از مجموعه­ای از ارزش­های دینی و ملی بود، بخشی از اقلیت­ بی­حجاب جامعه که تحت‌تأثیر فضای حاکم رژیم سابق قرار گرفته بودند، بدون هیچ فشار و ارعابی به سمت پوشش دینی و ملی بازگشتند و مشتاقانه حجاب را برگزیدند و به صف اکثریت باحجاب جامعه درآمدند. در این میان بخشی از آن اقلیت بی­حجاب که زندگی غربی را برگزیده بودند و بیشتر آنان یا از طبقه مرفه و بی­درد جامعه یا از وابستگان به رژیم سابق و یا وابسته به جریان‌های الحادی و التقاطی بودند، برخلاف میل باطنی خود و برای رهایی از نگاه­های سنگین جامعه به افراد بی­حجاب، به حجاب حداقلی روی آوردند؛ اما حجاب به هر حال به عنوان یک ارزش اصیل و نماد دینداری و پایبندی به ارزش­های ملی در جامعه ایران تثبیت و تحکیم و تقویت و تبلیغ این ارزش به یک مطالبه مردم از «حاکمیت» و «رسانه­ها» تبدیل شد.

با پایان یافتن دفاع مقدس و ظهور تکنوکرات­ها در عرصه مدیریت کشور، آرام آرام جابه­جایی ارزش­ها نیز آغاز شد؛ جابه­جایی­ای که همان روزها رهبری معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم و شبیخون فرهنگی یاد کردند. این جابه‌جایی، مسئله پوشش و حجاب را نیز همچون سایر ارزش­ها در امان نگذاشت؛ به گونه­ای که نه تنها برخی از عوامل نفوذی در بدنه نظام، مطالبه مردم از حاکمیت و رسانه را رها کردند؛ بلکه خود با ایجاد فضای باز، هم میدان و فرصت را برای تئوری­پردازی بی­حجابی فراهم ساختند و هم آن اقلیت اندکی را که برخلاف میل باطنی، حجاب حداقلی را پذیرفته بودند، در جایگاه مدعی و مطالبه­گر از اکثریت جامعه ترغیب و تشویق کردند.

در کنار ایجاد چنین فضایی در داخل، ماهواره­ها جای پای خود را در خانه­ها باز کردند و شبکه­های فارسی­زبان یکی پس از دیگری از سوی نظام سلطه تأسیس شدند و جامعه هدف دشمن از آن اقلیت اندک فراتر رفت و به کل جامعه گسترش یافت.

اما با تمام این هزینه­های انسانی و مادی، باز پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی آن جمعیت اندک نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و حتی آن ریزش­های هزینه­آور هم نتوانست نظر اربابان آنان و در رأس آنها صهیونیسم بین­الملل را قانع کند.

این شکست­ها این جریان را بر آن داشت تا از چندی قبل به سمت به میدان آوردن آن اقلیت با شکل و شمایل و شعارهای جدید بروند و با محور قرار دادن و برند کردن برخی از فراریان لندن­نشین سازمان رسانه­ای اصلاح‌طلب، حرکت خود را قوت بخشند.

استفاده از یک رنگ خاص در روزهای معین برای مقابله با حجاب، طرح موضوعاتی همچون «آزادی یواشکی» و «بچه­های فلان خیابان» و تشویق زنان و دختران با گذاشتن عکس­های بدون پوشش در فضای مجازی و شبکه­های اجتماعی که گاهی عکس­های ربوده شده از خانواده­ها و کسانی هستند که وجود خارجی در ایران ندارند، در کنار مظلوم­نمایی و دعوت اکثریت باحجاب به پذیرش آنان به عنوان یک حق و نمادی از دموکراسی و تحقق آن در ایران، از همان آغاز راه، نوید شکست و استیصال این حرکت را می‌داد. گذر زمان هم ناکامی نظام سلطه و جریان نفوذ را آشکار ساخت.

با توجه به این نکته، تفاوت این حرکت با حرکت­های دیگر به تسلیم واداشتن جامعه در یک جنگ روانی و به عقب راندن حاکمیت و رسانه­ها در برابر این فتنه چندلایه نظام سلطه است.

بی­شک بی­توجهی حاکمیت و جریان رسانه­ای نظام و دوستداران آن، به جری­تر شدن و حرکت رو به جلوی آنان می­انجامد.  هر فردی که کمترین دانشی از جنگ نرم داشته باشد، به‌خوبی می­فهمد که به زانو درآوردن در حوزه باور، گام اصلی در تحمیل شکست در عرصه عمل است.

متولیان فرهنگی باید به این نکته توجه داشته باشند که پهلوی اول و دوم هم در دوران حاکمیت خود از آن جهت در کار خود موفق نبودند که نتوانستند جامعه مؤمن و معتقد و پایبند به ارزش­ها را در حوزه باور به زانو درآورند و بی­حجابی را به یک پدیده فراگیر تبدیل کنند.

باید پذیرفت که در این مقطع هرگونه عقب­نشینی حاکمیت و رسانه­های همسو با نظام و ارزش­ها و یا سکوت آنان و یا خدای نکرده، دادن حقی و یا تریبونی به این گروه، لطمات جبران­ناپذیری را در پی خواهد داشت. نباید فراموش کرد که در این فتنه چندلایه ـ و البته بی­ریشه در جامعه ـ نظام سلطه، یکی از هدف­گذاری­های دشمن وارد کردن برخی خواص مذبذب و منفعل در قوه مجریه و مقننه به میدان به نفع خود و بسترسازی خط نفوذ در بدنه مدیریتی کشور و موج­سواری این اقلیت است که با روی آوردن به ادبیات التماس و الحاح در پذیرش بی­حجابی آنان در جامعه، به دنبال جای پایی می‌گردند تا کاری را که رضاخان با زور سرنیزه نتوانست انجام دهد، آنان سعی کردند با جنگ روانی و رسانه­ای و توسط اقلیتی ناچیز به اتمام برسانند؛ کاری که به فرموده مرحوم آیت­الله شاه­آبادی، استاد امام راحل، «رضاخان با این کارش (کشف حجاب) کمر یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر خدا را شکست.»

 

 

 

سوتیتر

 

کاری را که رضاخان با زور سرنیزه نتوانست انجام دهد، آنان سعی کردند با جنگ روانی و رسانه‌ای و توسط اقلیتی ناچیز به اتمام برسانند؛ کاری که به فرموده مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد امام راحل، «رضاخان با این کارش (کشف حجاب) کمر یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر خدا را شکست.»

 

22آوریل/18

پوشش زن از نمادهای جامعه اسلامی است

«حجاب و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن»

 

 

به کوشش: محمدهادی کاظمی

 

درآمد:

یکی از مباحث داغ امروز جامعه ایران بحث حجاب است که البته طیف مخالفین و موافقین اصل یا کیفیت آن چنان متنوع هستند که واقعا گنجاندن آنها در یک دسته و گروه کاری بس مشکل و شاید بیهوده است، زیرا هر کدام از این دو دسته انگیزه‌ها و مبانی و افکار خاص خودشان را دارند و به دلیل همین تنوع و تکثر در رویکرد به حجاب، با هر کدام باید به زبان خودشان سخن گفت و یا سخنانشان را شنید! اما در گفت‌وگوی پیش رو که در خدمت استاد حوزه و دانشگاه و صاحب کرسی درس خارج حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیدسجاد ایزدهی بوده‌ایم، ایشان استدلال برای حجاب را چنان عقل‌پسند تبیین کردند که بعید است فرد بی‌غرضی قانع نشود.

 

*آیا حجاب مختص اسلام است یا در ادیان قبل از اسلام هم بوده است؟

بحث از حجاب و پوشش زن­ها از قدیم‌الایام وجود داشته است. آنچه مسلم و قابل قبول­تر است این است که حجاب زن­ها نه تنها در دین اسلام که در همه ادیان هست. یکی از شعارهای اصلی و محوری ادیان آسمانی حجاب و پوشش زنان بوده است. در منابع دینی یهود و مسیحیت و اسلام و تصاویری که از متدینین به دین یهود و مسیحیت رسیده و در مجسمه­های آنها تصویر زن بی­حجاب نداریم. اما بعد از اینکه غرب از قرون وسطی گذشت و به مدرنیته و رنسانس رسید، پیرو مسائل اقتصادی و بحث بازار و اقتصاد، زن­ها را به خدمت گرفتند و از زن­ها استفاده تجاری کردند و طبیعتاً بحث­هایی پیرامون این استفاده ابزاری، به عنوان مقدمه این استثمار مطرح شد. از جمله این که زن­ها نباید محدود باشند، نباید پوشش اجباری و حجاب داشته باشند و… بعد از اینکه دین را منسوخ اعلام و به قول خودشان از دین گذر و رویکرد مادی و بی­دینی را اختیار کردند، زن را به مثابه انسانی خودبنیاد و فارغ از خدا و موجودی وابسته به خود آزاد اعلام کردند و پوشش را برای او نه فقط الزامی ندانستند، بلکه آن را یوغی به گردن زن عنوان کردند که آزادی او را تهدید می­کند!

در طول این سالیان نیز با تبلیغات بسیار زیاد و کمک گرفتن از کتاب­ها، رمان­ها و مجموعه­ای از مؤلفه­های تبلیغی و صوتی و بصری عملاً به این موضوع دامن زده شد که حجاب برای زن مطلوب نیست و آزادی او را تهدید می­کند. با اینکه این مسائل در غرب مطرح شدند و خاستگاه این منطق بی‌دینی و بی‌قیدی غرب است، اما عملاً در دهکده جهانی و فرهنگ مشترک جهانی، این امر را به دین اسلام هم سرایت دادند. حجاب را از مقوله دین خارج و جزو حقوق بشر و حقوق اولیه زن فرض و در جوامع اسلامی هم آن را تأیید کردند. ما الان می‌بینیم با وجود اینکه حجاب از ضروریات دین اسلام است، برای اینکه منطق بی­حجابی و بی­حیایی ترویج بشود، حجاب آزاد، آزادی حجاب و حجاب اختیاری را مطرح کرده‌اند و هر روز هم بر آن دامن می­زنند.

 

*ابعاد دامن زدن به مقوله آزادی در حجاب را بفرمایید؟

این مسئله چند بُعد دارد. یک بُعد آن سیاسی است، در جمهوری اسلامی حجاب از نماد­های اولیه و اساسی و البته مستند به نظر و رأی و باور مردم و قانون مصوب خود آنهاست. اما با توجه به این که امر حجاب به نماد جمهوری اسلامی مستند شده است، از بین رفتن این نماد و هویت به معنای عدول از ارزش­های اسلامی است و می‌تواند زمینه­های تضعیف نظام را فراهم سازد و لذا دشمنان فعالیت­های بسیار زیادی را آغاز کرده‌اند تا این ارزش اصلی و ذاتی نظام تضعیف شود و به مثابه پلی برای از بین رفتن سایر ارزش­ها باشد؛ بنابراین حتی اگر حجاب جزو مبانی دینی ما هم نبود، استقلال سیاسی ما باعث می­شود که همچنان بر این اصل اصیل پایدار بمانیم و آن را از دست ندهیم، والا دشمنان ارزش­های دیگر ما را هم مطمح نظر قرار خواهند داد و با فتح این قلّه، به سایر مناطق مرتفع نیز چشم طمع خواهند دوخت و پس از نقد حجاب قانونی، به سراغ حجاب اختیاری هم خواهند رفت و ضرورت بی‌حجابی را مطرح خواهند کرد.

 

*رویکرد ما در حفظ و صیانت از حجاب مبتنی بر چیست؟

در نظام اسلامی، حجاب یک رویکرد دینی است و اکثر افراد جامعه دیندارند. همه جوامع بر این نکته تأکید دارند که نظر اکثریت جامعه شرط است و فرهنگ غالب باید بر جامعه حاکم شود. همچنان که امروزه مثلاً در کشور فرانسه، حاکمیت لائیک این را بر خود فرض می‌داند که در مدارس اجازه ندهد دختران و زن­ها با پوشش و رنگ و بوی دینی ظاهر شوند و معتقدند در این صورت ارزش­ها و هنجار­های ما از بین می­روند. در مهد به اصطلاح آزادی، آنها ارزش­ها و فرهنگ غالبشان را محور قرار می­دهند و فرهنگ­های خُرد را در این میان قربانی می­کنند.

اگر این منطق درست باشد پس در ایران همه باید به حجاب تمکین کنند و قوانین نظام و هنجار­های غالب جامعه را به رسمیت بشناسند و فرایند تبدیل آن به قانون را پذیرا باشند؛ برای اینکه منطق می‌گوید در هر جامعه‌ای، فرهنگ غالب باید تبدیل به قانون فراگیر و لازم‌الاجرا بشود. فرهنگ غالب هر جامعه وقتی می­تواند توسعه و تعمیق پیدا کند که تبدیل به قانون شود. اینکه فرهنگ غالب را از قانون دور کنیم و در اختیار افراد قرار دهیم، با توجه به فراگیری منطق دهکده جهانی و اثر تبلیغات هدفمند نظام مادّی و الحادی جهانی، این فرهنگ به‌تدریج کم‌رنگ می‌شود و تحت ‌تأثیر فرهنگ­های دیگر از بین می‌رود و هویت کشور و ملّت را نابود می‌کند. همچنان که در مثلاً کشور­های جنوب شرق آسیا می­بینیم که آرام‌آرام لباس­ها و پوشش اصیلشان از بین رفته و نماد­هایشان هم در حال اضمحلال‌اند. البته آنها مدتی است که به این قضیه آگاهی یافته‌اند و دارند در برابر این تهاجم بسیار قوی جهانی مقاومت می­کنند.

 

*شارع مقدس چرا برای زن حجاب قرار داده و بر آن تأکید کرده است و آن را به مثابه امری شخصی برعهده و اختیار زنان نگذاشته است؟

برخلاف آنان که به آزادی استناد و به عدم اکراه در دین تمسّک می کنند، « لا إِکْراهَ فِی الدِّین» شامل همه دین نیست. اگر این گونه بود که دین اختیار را به خود افراد می­داد و در جامعه دینی دو نفر می­توانستند با هم همراهی و خلاف امور ضروری دین رفتار کنند، حال اینکه حاکم جلویش را می­گیرد و در صورت لزوم حد جاری می­کند. این گونه نیست که من آزاد باشم و بتوانم در جامعه دینی مثلاً شرب خمر کنم. بدیهی است که حکومت و قانون جلوی اینها را می­گیرد. علتش هم این است که شارع مقدس چند مصلحت اعلی جعل کرده است و عمده فقها هم بر این مصالح تأکید دارند. این مصالح اعلی را که شامل مصلحت حفظ جان، عقل، مال، دین و نسل است، شارع نه تنها جعل کرده که برای آنها ضمانت اجرا هم قرار داده است و چون حفظ هر یک از اینها برای شارع اهمیت دارد، حکم و حدود و مجازاتی را جعل کرده است. مثلاً برای حفظ عقل، حدّ شرب خمر، برای حفظ جان، حدّ قصاص، برای حفظ دین، حدّ ارتداد، برای حفظ مال، حدّ سرقت و برای حفظ نسل و خانواده، حدّ زنا و لواط را جعل کرده است. از قضا این حدود خیلی هم سنگین هستند. برخلاف اسراف و دروغ و… که شارع اینها را حرام کرده، اما ضمانت اجرای به معنای عقوبت دنیوی برای آن قرار نداده و مجازات آن را به آخرت موکول کرده است.

 

*آیا شارع در این موارد فقط به خود حکم و اجرا و مجازات آن نظر داشته است؟

مگر می­شود که شارع مثل همه قانونگزاران دیگر قانون بگذارد و برای آن مجازات تعیین کند، ولی بستر آن را فراهم نکند؟! نمی‌شود قانونگزار بیاید بگوید رد شدن از چراغ قرمز خلاف است و جریمه دارد، اما قبل از آن توضیح ندهد و قبل از آن خط‌کشی نکند و چراغ نگذارد! حتماً باید از قبل مواردی را به عنوان بازدارندگی قرار دهد و بعد اگر راننده به این سمت رفت جریمه تعیین کند. مثلاً در شرب خمر صرفاً شارع نمی­گوید اگر کسی شراب نوشید حد دارد! بلکه می­گوید حمل، فروش و نگهداری آن هم اشکال دارد، یعنی شارع از مقدمات آن هم جلوگیری می­کند. یا در مورد مسائل جنسی سعی دارد که ارتکاب به مسائل جنسی اتفاق نیفتد. برای همین اگر صرفاً دو انسان برهنه زیر یک لحاف باشند بر او حد قرار داده شده است، چون مقدمه حرام است. بحث پوشش هم از همین مقوله هست یعنی نبود پوشش و حجاب، ولنگاری و جذابیت­های ناروا در جامعه ایجاد و افراد را از فضا و ارزش­های خانواده دور می­کند و آنها را به سمت رفتار­های غیراخلاقی سوق می­دهد. پس با تمام این مقدمات شارع مقدس حجاب را الزام می­کند، نه فقط واجب می­کند به معنایی که در آخرت عذاب کند یا ثواب بدهد، بلکه در همین دنیا برای آن ضمانت اجرا و بستر مهیا می­کند تا در جامعه محقق شود و فلسفه آن هم حفظ و تشکیل خانواده و ایجاد نسل و از بین نرفتن حریم زن و مرد است.

 

*غیر از بحث از مصالح دینی آیا می­توانید از زاویه دیگری بحث حجاب را تبیین کنید؟

ما در مسائل دینی مواردی داریم که به مثابه هویت دینی هستند و در جامعه­ای اگر این موارد وجود داشته باشند، جامعه دینی محسوب می­شود. مثلاً اگر در جامعه­ای وقتی به آن وارد شوید اذان گفته شود همه می­فهمند این جامعه­ مسلمانان است. هویت یک جامعه در گروی نمادهای آن است و شارع برای اینکه دینی بودن جامعه و هویت آن را تثبیت کند حکم کرده که اینها باید در جامعه وجود داشته باشند. برای همین است که ما در محرم برای عزاداری امام حسین (ع) سیاه می­پوشیم و جامعه را سیاه‌پوش می­کنیم. مساجد، حسینیه­ها، عزاداری‌ها و سخنرانی­ها و… نشان می­دهد که این جامعه، جامعه شیعه و عدالت‌طلب و آرمانی است. حجاب هم این گونه است، هر کسی وارد جامعه دینی می­شود، نماد دینداری در آن جامعه و چیزی که اول از همه به چشم می‌خورد، حجاب زنان است. اگر زن­ها حجاب داشته باشند کسی که وارد جامعه می­شود متوجه می­شود که این جامعه­ دیندار است و اقتضای این جامعه، رویکرد دینی است و هنجار­ غالب اجازه نمی­دهد کسی بی‌حجاب باشد. پوشش زن در جامعه به معنای هویت اصیل جامعه اسلامی ایرانی و شیعی است و همین موجب می­شود حاکم اسلامی نگذارد جامعه رنگ و بوی غیردینی بگیرد. پوشش زن­ها به مثابه یک نماد موجب می­شود کسانی که در آن فرهنگ زندگی می­کنند به این فرهنگ غالب سوق پیدا کنند و بسیاری از هنجار­ها خود ­به ‌خود رعایت خواهد شد.

در ادله فقهی داریم که حاکم اسلامی اگر به این باور رسید که مثلاً دور کعبه به مثابه نماد اول کشور اسلامی خلوت شده است، باید برخی از افراد را وادار کند که بروند و دور کعبه طواف کنند و اعمال حج انجام دهند. همچنین در روایات آمده است که اگر کسانی برای انجام حج بروند و برای زیارت پیامبر«ص» نروند، این نرفتن به زیارت قبر پیامبر«ص» چون موجب می­شود که این ارزش از بین برود، لذا حاکم موظف است که حتی بودجه تأمین کند که مردم بروند و این عمل (زیارت پیامبر «ص») را انجام دهند تا این ارزش و نماد و هویت حفظ شود و در کنار آن، بسیاری از هنجارها، زنده بمانند و رویکرد دینی در جامعه حکمفرما شود.

فرض کنیم اذان امر مستحبی است که در جامعه محقق می­شود، اما در تعابیر مختلف از فقها داریم که اگر در محله یا شهری اذان گفته نشود، حاکم باید حکم الزامی کند تا در آن محله اذان گفته شود. این همه ادله نشان می­دهند اگر این گونه نماد­های اسلامی برجسته شوند، خود ­به‌ خود ارزش­ها حاکم می­شوند و ناهنجاری‌ها از بین می‌روند. به تعبیر قرآن، حاکم اسلامی باید شعائر الهی را تقویت کند و آنها را در جامعه حکم‌فرما سازد تا فضای جامعه به سمت مطلوب گرایش پیدا کند.

*برخی معتقدند حجاب مقوله کاملاً شخصی است و حاکمیت نباید در آن دخالت کند. پاسخ شما به این افراد چیست؟

هر کسی در مسائل شخصی می­تواند بر اساس باورهای خود عمل کند و حاکم حق دخالت در امور شخصی دیگران را ندارد.  امور اصولاً سه مقوله هستند: عبادات، احوالات شخصیه یا امور شخصیه و امور اجتماعی. گاهی گفته شود حجاب مقوله‌ای عبادی است و هر کسی باید قصد قربت داشته باشد و اگر افراد را اجبار کنید، نمی­توانند قصد قربت کنند و از حجاب دور می­شوند و این موجب ریا می‌شود.

اولاً در هر جامعه‌ای اعم از سکولار و دینی، افرادی که در اقلیت قرار دارند، برای اینکه از منافع آن جامعه بهره‌مند شوند خود را شبیه اکثریت می­کنند و این در همه دنیا امری طبیعی است، لذا این‌گونه نیست که اگر مردم مجبور شوند و یا فرهنگی غالب شود، به سمت ریا می‌روند. اصلاً بحث ریا مطرح نیست، بلکه تبدیل یک حکم به قانون است تا آن حکم فراگیر بشود. اقلیت­ها هم باید به همان سمت بروند و نیازی هم به قصد قربت نیست.

در یک جامعه سکولار هم همین‌‌طور است. در اینجا حجاب مطرح است، در آنجا بی‌حجابی. اقلیت هم می‌توانند در این امور ریا کنند و می­توانند خسته شوند، اما همین که هنجار­های جامعه تبدیل به قانون شوند و قوانین جامعه براساس ارزش­های حاکم بر آن نگاشته شوند، برای قانونگزار کافی است. در ایران هم چون توده مردم دیندارند، برخلاف معدودی که به‌ندرت علیه حجاب موضع می‌گیرند، همچنان حجاب را برای خود امنیت فرض می­کنند و به آن پایبندند. پس حجاب امر عبادی نیست و ضرورتاً ربطی به باور­ها و قصد قربت‌ها ندارد. برای اینکه زن از هجوم چشمان و رفتار نااهلان و نامحرمان مصون بماند، پوشش امری طبیعی است، زیرا موجب امنیت او می­شود  و فرقی هم نمی‌کند که باور داشته باشد یا نداشته باشد!

حجاب چند مصونیت ایجاد می­کند: مصونیت فردی. مصونیت اخلاقی، چون در جامعه آرامش اخلاقی به وجود می­آورد. مصونیت خانوادگی و… شاید حجاب سخت باشد، اما مصونیتی در پی دارد. زن به خاطر جذابیت‌های بصری­اش طبیعتاً در معرض تهدید است و باید از او صیانت شود. مناسب­ترین و عقلانی­ترین و فطری­ترین راه این مصونیت پوشش و حجاب است. بسیاری از جوامع هم کم و بیش این نکته را مراعات می‌کنند.

ضمن اینکه حجاب، امر خصوصی نیست که به خود افراد مربوط باشد. امر خصوصی امری است که به من به ما هو خودم مربوط است و آثار اجتماعی ندارد. اما هم حجاب و هم بی­حجابی در جامعه آثار بسیار جدی بر جای می­گذارند. وقتی چیزی تأثیرات اجتماعی و فردی و خانوادگی و روانی و اخلاقی دارد، طبیعتاً امر شخصی و خصوصی نیست.

پس حجاب امری اجتماعی و مربوط به سرنوشت جامعه است، بنابراین تعیین تکلیف برای برعهده شارع و فقیه و در مرحله بعد اجرای آن برعهده قانونگزار است. طبیعی است که قانونگزار وقتی قانون جعل می­کند فرهنگ غالب مردم را در نظر می­گیرد. قانونگزار چون مصلحت عامه مردم را لحاظ می­کند، قانون را به گونه­ای وضع می­کند که امنیت جامعه در مجموع لحاظ شود. اگرچه ممکن است برخی از اقلیت­ها به حجاب باور نداشته باشند، اما چون قانونگزار قانون جعل می­کند، همه اقلیت­ها هم باید به این قانون که به نفع و مصلحت جامعه است، تمکین کنند.

ممکن است برخی اقلیت­ها چنین دیدی نداشته باشند، اما به هر حال به خاطر مصلحت جامعه و تبیین فرهنگ غالب جامعه و قانون، طبیعتاً آنها هم تمکین می­کنند و جامعه از مزایایی مثل امنیت فردی، اجتماعی و خانوادگی بهره­مند و از معایبی دور می­شود. کانون خانواده مستحکم و میزان مشکلات هنجاری جامعه کم می­شود. قانونگزار این کار را انجام می­دهد، برای آن ضمانت فرض می­کند و جلوی ناهنجاری‌ها را هم می­گیرد.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در جمهوری اسلامی حجاب از نمادهای اولیه و اساسی و البته مستند به نظر و رأی و باور مردم و قانون مصوب خود آنهاست. اما با توجه به این که امر حجاب به نهاد جمهوری اسلامی مستند شده است، از بین رفتن این نماد و هویت به معنای عدول از ارزش‌های اسلامی است و می‌تواند زمینه‌های تضعیف نظام را فراهم سازد و لذا دشمنان فعالیت‌های بسیار زیادی را آغاز کرده‌اند تا این ارزش اصلی و ذاتی نظام تضعیف شود و به مثابه پلی برای از بین رفتن سایر ارزش‌ها باشد.

 

 

۲٫

حتی اگر حجاب جزو مبانی دینی ما هم نبود، استقلال سیاسی ما باعث می‌شود که همچنان بر این اصل اصیل پایدار بمانیم و آن را از دست ندهیم، والا دشمنان ارزش‌های دیگر ما را هم مطمح نظر قرار خواهند داد و با فتح این قلّه، به سایر مناطق مرتفع نیز چشم طمع خواهند دوخت و پس از نقد حجاب قانونی، به سراغ حجاب اختیاری هم خواهند رفت و ضرورت بی‌حجابی را مطرح خواهند کرد.

 

۳٫

حجاب چند مصونیت ایجاد می‌کند: مصونیت فردی. مصونیت اخلاقی، چون در جامعه آرامش اخلاقی به وجود می‌آورد. مصونیت خانوادگی و… . شاید حجاب سخت باشد، اما مصونیتی در پی دارد. زن به خاطر جذابیت‌های بصری‌اش طبیعتاً در معرض تهدید است و باید از او صیانت شود. مناسب‌ترین و عقلانی‌ترین و فطری‌ترین راه این مصونیت پوشش و حجاب است. بسیاری از جوامع هم کم و بیش این نکته را مراعات می‌کنند.

 

 

22آوریل/18

اصل حجاب در آیینه فتوای مراجع معاصر

ضروریات دین، عقاید و احکامی هستند که دینی بودن آنها امری بدیهی و واضح است، به گونه‌ای که  هر مسلمانی آن را جزئی از دین می‏شمارد. مثلاً «واجب ‌بودن نماز» و «حرام بودن ربا»، ضروری دین به شمار می‏آیند. این سخن بدین معناست که ضروری دین باید بسیار واضح و همه فهم باشد و میان مسلمانان به حدّ وضوح رسیده باشد؛ به گونه‌ای که انکار آن به معنای  انکار رسالت پیامبر اکرم«ص» و خروج از قلمرو دین تلقی شود؛ به شرطی که شخص انکارکننده بداند که این امر، ضروری دین است و در پی سبک‌ شمردن دین و سستی در آن باشد. البته کسانی که توجه به وضوح آن ندارند یا شبهه‌ای در این زمینه دارند، انکارشان به معنای خروج از دین نیست و بی­اعتنایی ایشان گناه خواهد بود.

«حجاب برای زن» نیز در نگاه بیشتر عالمان دین از مصادیق ضروری دین است.

به دلیل اهمیت این موضوع و لزوم توجه همگان بدان، نظر برخی از مراجع تقلید معاصر در پاسخ به پرسش زیر ارائه می‏شود.

پرسش: آیا حجاب از ضروریات دین است؟ حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی می‏کنند، چیست؟

ـ آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: اصل حجاب ضروری دین محسوب است و بی‌اعتنایی به اصل حجاب و عدم رعایت آن معصیت و گناه است.

 

ـ آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی: اصل وجوب حجاب فی الجمله از ضروریات اسلام است و منکر آن مرتد است، ولی بی‌اعتنایی به آن با عدم انکار وجوب آن، فسق است.

 

ـ آیت‌الله العظمی تبریزی: اصل حجاب برای زنان از ضروریات دین است و حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی نمایند، حکم بی‌اعتنایی به سایر تکالیف دینی است.

 

ـ آیت‌الله العظمی سیستانی: اصل حجاب از مسلّمات شریعت است و در قرآن آمده است، ولی کسانی که توجه به وضوح آن ندارند، انکار آنها مستلزم انکار نبوت نیست و بی‌اعتنایی، عملی گناه است.

 

ـ آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی: آری حجاب از ضروریات دین است؛ ولی انکار آن برای کسانی که از ضروری بودن آن آگاهی ندارند، موجب ارتداد نمی‌شود.

 

ـ آیت‌الله العظمی بهجت«ره»: بی‌اعتنایی به حجاب گناه است و داشتن حجاب واجب است.

 

22آوریل/18

حکومت در برابر گناهان علنی مسئول است

  • برخی مقاله نوشته‌اند که در اسلام حجاب اجباری نداریم و کسی که حجاب ندارد گناه می‌کند، اما اجباری در کار نیست. حجاب اجباری دو معنا دارد. یک تعبیر باطل و یک معنای آن صحیح است. معنای باطل این است که اگر زنی بی‌حجاب دیده شد، فوراً پلیس حجاب و چادری را بر سر او بیندازد، حجاب اجباری به این معنا باطل است و احدی از مسلمانان نگفته که اگر بی‌حجابی در خارج دیده شد این گونه برخورد شود. معنای درست حجاب اجباری این است که حجاب واجب و ترک آن معصیت به شمار می‌رود. اگر معصیت در داخل منزل و به دور از چشم عموم انجام شود، کسی کاری ندارد؛ اما اگر این کار در جامعه انجام شود، وظیفه حکومت اسلامی جلوگیری از گناه است.
  • پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند اگر معصیت از سوی فردی و به صورت پنهانی انجام شود، جز عامل آن کسی ضرر نمی‌بیند؛ اما اگر به صورت آشکار باشد، جامعه را آلوده می‌کند. اگر گناه بی‌حجابی در جامعه وجود داشته باشد، به دیگران ضرر می‌زند.
  • عجیب این است که نویسنده مقاله می‌گوید اگر بی‌حجابی مفاسدی داشته باشد و اوباشی را حرکت دهد، خارج از بحث است؛ در حالی که اصل بحث همین است.
  • اثر بی‌حجابی تحریک شهوات و به دنبال آن  به وجود آمدن مفاسد است. بی‌حجابی کم‌کم به جاهای دیگر هم سرایت و مشکلاتی جدی برای جامعه ایجاد می‌کند. گناه علنی جامعه را آلوده می‌کند و حکومت باید جلوی آن را بگیرد.
  • می‌گویند ما ندیدیم که وقتی آیات حجاب نازل شد زنان را وادار به حجاب کنند. بله این درست است، اما ۷۰ گناه وجود دارند که در هیچ کدام نداریم که وقتی حرام شد، مردم را وادار به ترک آن کنند که از جمله آن قمار، زنا و کم‌فروشی است.
  • اگر کسانی بخواهند گناهان را علنی کنند، حکومت باید جلوگیری کند و نمی‌تواند در برابر گناه ساکت بنشیند. ضمن این‌ که وقتی در زمان پیامبر(ص) امری می‌آمد، مردم به‌جز چند نفر امتثال می‌کردند و لازم نبود حکومت دخالت کند.
  • گفته می‌شود این آیه، «الَّذینَ إِن مَکَّنَّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الأُمُورِ»۱ مربوط به امر به معروف لسانی و ارشاد است، اگر منظور ارشاد باشد چرا از عبارت قدرت و حکومت استفاده شده است؟ اگر امر به معروف لسانی باشد، نیاز به قدرت و حکومت نیست و انسان می‌تواند تذکر بدهد.
  • امر به معروف مراتبی دارد که یک بار آن برای همه است و باید انجام شود؛ اما مرتبه دیگر آن که جنبه عملی دارد مربوط به حکومت است.
  • نویسندگان باید با دقت و تحقیق کار کنند. نشر مقالات نادرست، آن هم در شرایط کنونی بسیار بد است، در شرایطی که برخی ناآگاه روسری خود را آویزان می‌کند یا زنان می‌رقصند و مسئولان عکس‌العملی نشان نمی‌دهند، نشر این گونه مقالات تداعی‌کننده هماهنگی با این جریانات است. قطعاً هماهنگ نیستید. در این شرایط اگر توجه لازم را نداشته باشیم، جفا به انقلاب است.۲

 

پی‌نوشت

۱٫همان کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مى‏دارند، و زکات مى‏دهند، و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، و پایان همه کارها از آن خداست. (حج، آیه ۴۱).

  1. منتخبی از سخنان آیت‌الله العظمی سبحانی در درس خارج ۲۳/۱۲/۹۶ ؛ خبرگزاری رسا
22آوریل/18

رعایت حجاب، پایه تحکیم عفاف خواهد بود

تدوین و تنظیم:حجه‌السلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور

یکی از فضائل مهم انسانی که ارزش او را بالا می‌برد و به او اعتلا می‌بخشد رعایت حجاب و عفاف است.

هر انسانی لازم است هم‌چون مرواریدی در صدفی، خود را، محفوظ نگه‌دارد. از این جهت لازم است در شرائط فعلی که برخی مسئله حجاب الهی را به سخره گرفته و آیات قرآن را در این رابطه نادیده گرفته‌اند و ضرورت آن را مورد تردید قرار داده‌اند به نکاتی در این رابطه توجه شود که عبارتند از:

یکم: عَفاف و حجاب، سیرت و صورت متعامل و متقابل انسان فضیلت‌محور است، زیرا هویّت اصیل بشر همانا عقل نظریِ حاکم بر وهم و خیال در بُعد اندیشه و عقل عملی والیِ بر شهوت و غضب در بُعد انگیزه است. مقدار رقیقی از عفاف، مایه احترام به حجاب شده و رعایت حجاب، پایه تحکیم عفاف خواهد بود. انسانِ عفیف، حیثیت ارجمند خود را امانت خدا می‌داند و با صیانت از آن، امین‌الله می‌شود و هرگز به خود اجاره نمی‌دهد که حق الهی را هزینه کند یا حراج نماید و با مبتذل شدن، آن را به بیگانگان مبذول دارد. این انسان‌شناسی ویژه، قلمرو حق و تکلیف را از هم جدا می‌کند و هیچ‌‌گاه به کسی فرصت نمی‌دهد که خود را مالک حیثیت بداند و در برابر حکم خداوند دعوای انّیّت کرده و هوای خویش را بر فتوای الهی مقدّم بدارد.

پرده‌داریِ عفیفانه، مانع پرده‌دریِ هتّاکانه است. عفیف که فرهنگبان عفّت است از بی‌حجابی یا بدحجابی رنج می‌برد. آن ملکهٴ مستور، عاملِ این مُلک محجوب است.

درونت‌ گر نبودی کیمیاگر                           

به هر دم خون و بلغم جان نگشتی

نهان‌دار این سخن را زانکه زرها                   

اگر پنهان نبودی کان نگشتی(۱)

آن که چشم درونی وی از رؤیتِ جمالِ اسمای الهی محروم است:«أَعیُنُهُم‌فِی‌غِطَاءٍ عَن ذِکرِی»(۲)، «چشمهای‌شان در پرده بود و به یاد من نیفتادند و قدرت شنوائى نداشتند- چشم بیرونی او از نگاه نامحرمانه مصون نیست. فقط کوران‌اند که نگاه آلوده دارند.»

دوم: حجاب که یک امر طبیعی است، مانع دیدن یا شنیدن و برخورد بدنی است؛ ولی عَفاف که یک امر فراطبیعی است، مانع خواسته برخاسته از هوا و حاجب گرایش قلبی است و چون ملکه نفسانی و منزّه از مادّه است می‌توان از آن به حجاب نوری یاد کرد که همانند. نماز، حاجبِ مُنکَر است. این فضیلتِ درونی همانند آن اَدَب بیرونی، ویژه انسانِ سالک است که «حَیِّ متألّه» لقب گرفته نه حیوان ناطق. بر اساس «تفسیر انسان به انسان» بی‌حجابی یا بدحجابی، هر چند آثار شومی به بار می‌آورد؛ لیکن بدترین اثر آن آسیبی است که به حریم هویّت انسان می‌رسد، زیرا غیرت، یکی از عناصر محوری کمال بشری است و معنای آن غیرزدایی است، به طوری که نه به قلمرو شخصی غیر، تجاوز شود و نه تعدّیِ غیر به حریم شخصی خویش را تحمل نماید. و اگر در سخنان نورانی امیرمؤمنان علی‌(ع) چنین آمده است که «ما زنی غیورٌ قطّ»(۳) هیچ انسان غیرتمندی تن به بی عفتی نمی‌دهند پاکدامنی انسان به میزان غیرت اوست.یا «عفّته علی قدر غیرته»(۴) ناظر به همین مطلب است.

سوم: عفاف که به معنای بسنده نمودن به مقدار حلال و پرهیز از زیاده‌خواهی است، جامع فضیلت مالی و غریزی است. انسانِ عفیف، به طور رایگان سرپرستی اموال یتیم را به عهده می‌گیرد و چیزی در قبال زحمتِ نگهداری او و نگهبانی مال وی نمی‌طلبد و به همان روزی خداداد خود اکتفا می‌کند:(وَ مَن کَانَ غَنِیّاً فَلیَستَعفِ) (۵)،«هرکه غنی و بی‌نیاز باشد عفت به خرج می‌دهد و از دریافت مزد خودداری می‌کند» چه اینکه شخص عفیف تعرّض غریزی نداشته و در صدد همسریابی معقول و مقبول است: «وَ لیَستَعفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّی یُغنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ﴾(۶).«و باید کسانی که هزینه ازدواج و مخارج زندگی را نمی‌یابند پاکدامنی پیشه کنند و از کار زشت پرهیز کنند تا خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز کنند»

عِفّت، ضامنِ سلامت دل یا کاشف از آن است، در قبال، طمع‌ورزی به حریمِ غریزیِ بیگانه، عامل مرض قلب یا نشان آن است: «…فَلا تَخضَعنَ بالقولِ فَیَطمَعَ الذی فی قَلْبِه مَرَضٌ و قُلنَ قولاً معروفاً»(۷) «مبادا در حضور مردان به ناز و نرمی سخن بگویید که آنکس که دلش بیمار است و ایمانش ضعیف است طمع می‌ورزد- وظیفه زنان در تأمین سلامت دل، در حجاب گفتاری آنان نیز نهفته است، چه اینکه حجاب مردان، گذشته از صیانت نگاه ناروا، در دستگاه شنوایی اینان نیز تعبیه شده است. قرآن که اهداف فراوانی را در نزول خود دارد، به عنوان شفای بیماریها معرّفی شده: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلمُؤمِنِین»(۸) «و ما قرآن را برای مومنان مایه شفاء رحمت است فرو فرستادیم»و طبیبانه بیماری دل‌ها را تشریح و داروی شفابخش آن را تبیین می‌کند، چه اینکه بهداشت و پیشگیری آن را طرّاحی نموده است. لزوم پرهیز از جاذبه رفتاری، گفتاری و کرداری، حجاب مناسبی برای پیدایش مَلکه عَفاف و نگهداری آن است.

چهارم: عَفاف،دژ محکم و  حصن رصینی است که از گزند گناه حفظ می‌نماید، به طوری که انسان عفیف از تیررس شیطان مصون است، چه اینکه از تیر تیز شدن نیز محفوظ خواهد بود، لذا هم از ارائه و نمایاندن شرربار مصون است و هم از رؤیت و دیدن شرّزا سالم خواهد بود.

امام صادق(ع) فرمود: «النظره سهمٌ من سهام ابلیس مسمومٌ و کم من نظرهٍ اَورثت حسره طویله»(۹) «تیری از تیرهای مسموم ابلیس است و چه بسا نگاه کوتاهی که پشیمانی طولانی را بدنبال نگاه داشته باشد.»

هرگونه تماس نامحرمانه و برخورد غیر عفیفانه و پیوند غریزی با نامحرم، گناه ویژه همان عضو محسوب می‌شود. امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرموده‌اند: «ما من احد الا و هو یصیب حظّاً من الزنا، فزنا العینین النّظر و زنا الفَم القُبْله و زنا الیدین اللمس».(۱۰)«هر انسان بهره‌ای از زنا  دارد زنای چشم نگاه است و زنای دهن بوسه و زنای دست لمس کردن است» ایمان به خدای سبحان طعم گوارا دارد، ذائقه کسی آن مزه را می‌چشد که از آسیب نگاه حرام مصون باشد. حضرت امام صادق(ع) فرمود: هر کس برای رضای خداوند نگاه حرام را رها کند، خداوند به او امن و آرامش عطا می‌کند و او را ایمانی می‌دهد که طعم آن را می‌یابد: «من ترکها لله عزّ و جلّ لا لغیره اَعقَبَهُ الله اَمناً و ایماناً یجد طعمه»(۱۱) انسانی که گناه را برای خدا ترک کند به او طعم امنیت و ایمان را می‌چشاید.

لازم است عنایت شود که عفاف و حجاب، نه ویژه زنان است و نه خصیصه مردان، بلکه هر دو گروه باید کمال خود را در عفاف و جمال خویش را در حجاب جستجو نمایند، چه اینکه آثار عفاف و لوازم حجاب، مخصوص حرفه معیّن نیست، بلکه باید برکات آن را در تمام شئون فردی و جمعی؛ مانند هنر، فیلم و تجسیم مشاهده کرد.

پنجم: عفاف، مایه تقویت نظام امامت است، لذا در نامه امیرمؤمنین(ع) چنین آمد: «اعینونی بورع و اجتهاد و عِفه و سدادٍ»(۱۲)«مرا با پرهیزگاری و تلاش و کوشش و عفت و ایستادگی یاری کنید، لذا جامعه باتقوا، نفوس عفیف دارد: «و انفسهم عفیفه»(۱۳) و زمینه فرشته‌خو شدن و با مَلَک محشور گشتن را فراهم می‌نماید، زیرا جهاد اکبر است: «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظمِ اجراً ممّن قَدَرَ فعفَّ لَکادَ العفیفُ ان یکونَ مَلَکاً مِن الملائکه».(۱۴) «مجاهد شهید در راه خدایی از جهت پاداش بالاتر از عفیفی نیست که خودش را حفظ کرد و فرشته‌ای از فرشتگان گردد.» و تأثیر مثبت عفاف در تأمین سعادت فرد و جامعه، موجب شد تا در دعای حضرت ولی‌عصر امام مهدی موعود(عج) چنین گفته شود: «…و علی النساء بالحیاء و العفه».(۱۵) «خدا به زنان ما حیاء و عفت عنایت گرداند»

از آنچه بازگو شد می‌توان سرّ سپاهی حیا و عَفاف برای عقل در برابر جنود جهل علمی و جهالت عملی را دریافت.(۱۶) عفاف جامعه، گارد مصمّم عقل و ارتش مجهّز رهبری و دژ نفوذناپذیر دینی است. امید است همگان به ویژه جوانان این مرز و بوم اسلامی از آن بهره کافی ببرند.

 

پی‌نوشت:

  1. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  2. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  3. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۲٫
  4. نهج‌البلاغه، نامهٴ ۴۵٫
  5. نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
  6. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴٫
  7. مفاتیح‌الجنان، دعای امام مهدی(عج).
  8. الکافی، ج ۱، ص ۲۱؛ «…فکان ممّا اعطی العقل من الخمسه و السبعین الجندوالعفه و ضدّها التهتک …».
  9. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  10. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  11. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۲٫
  12. نهج‌البلاغه، نامهٴ ۴۵٫
  13. نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
  14. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴٫
  15. مفاتیح‌الجنان، دعای امام مهدی(عج).
  16. الکافی، ج۱، ص۲۱ «…فکان ممّا اعطی العقل من الخمسه و السبعین الجند…والعفه و ضدّها التهتک …».

 

سوتیتر:

عفاف، مایه تقویت نظام امامت است، لذا در نامه امیرمؤمنین(ع) چنین آمد: مرا با پرهیزگاری و تلاش و کوشش و عفت و ایستادگی یاری کنید. جامعه باتقوا، نفوس عفیف دارد و زمینه فرشته‌خو شدن و با مَلَک محشور گشتن را فراهم می‌نماید

22آوریل/18

حکومت اسلامی موظّف است در برابر حرام بایستد

پول‌های زیادی خرج می‌کنند، فعالیت زیادی می‌کنند، صدها رسانه را – از انواع و اقسام رسانهها- به‌کار می‌گیرند برای اینکه بتوانند روی این نقطۀ حسّاس، [یعنی] نقطۀ هویّت مستقلّ فرهنگیِ زنِ مسلمان، اثرگذاری کنند. دشمنان ما واقعاً خودشان را در خارج از کشور [برای این کار] می‌کُشند؛ از طُرق مختلف، حالا چقدر پول خرج می‌شود برای اینکه بتوانند این تلویزیونها و این رادیوها و این فضای مجازی و این سایتهای اینترنتی را به کار بیندازند- مدام تبلیغ بکن، بگو، بگو، صدبار- که چه بشود؟ که نتیجهاش بالاخره این بشود که مثلاً فرض کنید چهار دختر فریب بخورند و در خیابان حجاب‌شان را بردارند. اینهمه خرج، اینهمه زحمت، اینهمه فکر، پشت سر این کار است. دارند تلاش می‌کنند،[امّا] تلاش‌شان عقیم‌است، نتیجهاش این است که چهار نفر -حالا چهار دختر در گوشه کناری- فریب بخورند یا انگیزههای گوناگونی پیدا کنند، بعضیشان هم ممکن است پول بگیرند – حالا من نمیدانم، نمیتوانم قطعاً بگویم- و این روسری را از سرشان بردارند یعنی مثلاً ما چه شدیم! نتیجۀ همۀ آن تلاش، خلاصه می‌شود در این نتیجۀ کوچکِ حقیر.

 خب، تا اینجا، مسئلهای نیست؛ [امّا] آنچه بنده را حسّاس می‌کند، این‌است که ناگهان شما میبینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب می‌شوند، مسئله «حجاب اجباری» مطرح می‌شود، معنایش این است که یک عدهای نادانسته- حالا من می‌گویم نادانسته؛ انشاءالله نادانسته است- همان خطّی را دنبال می‌کنند که دشمن با آنهمه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند، همان خط را دارند دنبال می‌کنند، در بین این‌ها روزنامهنگار هست، در بین این‌ها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [می‌گویند] «امام که فرمودند باید زن‌ها باحجاب باشند، همه زن‌ها را نگفتند!». حرف بیخود!. ما بودیم آنوقت، ما خبر داریم، چطور اینجور است؟ امام در مقابل یک منکر واضحی که بهوسیله پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد. در مقابل همه منکرات، امام همینجور محکم ایستاد. همان وقت بحث تجارت مشروبات الکلی بود ما در شورای انقلاب بودیم، جلسات مشترکی با دولت داشتیم، همان‌وقت کسانی بودند که معتقد بودند تجارت مشروبات الکلی برای کشور فایده دارد، ما از این فایده چطور صرفنظر کنیم، مایل بودند این تجارت ادامه پیدا بکند، از بیرون شراب بیاورند. امام قرصومحکم ایستاد، در مقابل حرام الهی، امام بزرگوار میایستاد و ایستاد، این حرام الهی بود. حالا آقا از آن طرف درآمده [می‌گوید] که «آقا! این گناه که مثلاً از غیبت بزرگتر نیست، چرا شما در مقابل غیبت کسی را تعقیب نمی‌کنید، در مقابل این [کار] که مثلاً روسری را برداردیا بیحجاب باشد، تعقیب می‌کنید». ببینید چه [خطایی]؟ عدم تشخیص؛ آنچه انسان [ازآن] رنج می‌برد، این است که تشخیص نیست. ما که نگفتیم اگر کسی در خانه خودش در مقابل نامحرم روسریاش را برداشت، ما او را تعقیب می‌کنیم [خیر] ما او را تعقیب نمی‌کنیم، در خانه خودش است، کار شخصی می‌کند.

 آن‌کاری که در ملأ انجام می‌گیرد، در خیابان انجام می‌گیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است، این [خطا]، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد می‌کند. حرام، کوچک و بزرگ ندارد، آنچه حرام شرعی است نبایستی بهصورت آشکار در کشور انجام بگیرد. حالا یک نفر یک غلطی برای خودش می‌کند، [به] کنار، آن، بین خودش و خدا است، امّا آنچه در مقابل چشم مردم است، در محیط جامعه است، حکومت اسلامی – مثل حکومت امیرالمؤمنین، مثل حکومت پیغمبر- وظیفه دارد در مقابل آن بایستد. این منطقی که می‌گوید «آقا شما اجازه بدهید مردم خودشان انتخاب بکنند»، خب در مورد شرابفروشی هم هست، شراب را هم آزاد کنیم در کشور، هر کسی خودش دلش می‌خواهد بخورد، هر کس نمی‌خواهد نخورد! این حرف شد؟ در مورد همه گناهان بزرگ اجتماعی، این حرف وجود دارد، این حرف شد؟ شارع مقدس بر حکومت اسلامی تکلیف کرده است که مانع از رواج حرام الهی در جامعه بشود، حکومت اسلامی موظّف است در مقابل حرام بایستد، در مقابل گناه بایستد. امروز ما در داخل کشور، مفتخریم به حجاب زنان‌مان؛ زنان ما با چادر -که یک حجاب ایرانی است- و با حجاب اسلامی، به بالاترین رتبههای علمی رسیدهاند، به بالاترین رتبههای هنری و فرهنگی رسیدهاند، جزو برجستهترینها شدند، در مسائل اجتماعی اثرگذاری کردند؛ درعینحال خانهداریشان را هم کردند، بچّهشان را هم تربیت کردند، شوهرداری هم کردند. اینکه ما بیاییم قوانین را همینطور دائم دُور بزنیم برای اینکه یک جوری میل غلط انحرافی فرهنگ غربی را در کشورمان ایجاد کنیم، خطای بزرگی است، یک عدّهای این خطا را می‌کنند.

22آوریل/18

درسنامه مدیران / نقش مشاوران در حکومت

منشور مدیریت علوی

«ولا تدخلن فی مشورتک بخیلا یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر، و لا جبانا یضعفک عن الامور، و لا حریصا یزین لک الشره بالجور فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله» (نامه ۵۳، نهج‌البلاغه) :«در مشورت‌های خود به بخیل مجال نده که تو را از بذل و بخشش باز دارد و از فقر بترساند و نه ترسو را که در کارها تو را به ضعف و سستی بکشاند و نه حریص را که حرص و ولع به ستمکاری را در نظرت جلوه دهد، چه، بخل، ترس و حرص خصلت‌هایی هستند که از سوءظن به خداوند نشأت می‌گیرند.» موضوع سخن اصول سیاست و مدیریت از منظر نهج‌البلاغه این میراث گرانسنگ اسلامی است با محوریت نامه مالک اشتر، کهن‌ترین سند سیاسی مدیریتی‌ای است که در مجامع جهانی حقوق بشر از آن نگهداری می‌شود.

مشورت در حکومت

رایزنی و مشورت از اصول متقن و سازنده اسلامی است که کتاب و سنت و سیره پیشوایان اسلام بر آن مهر تأیید زده و بدان توصیه می‌کند. قرآن کریم پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) را به مشورت توصیه می‌کند: «وَشاوِرهُم فِی الأَمرِ ۖ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللَّه ؛ با مؤمنان مشورت نما و چون تصمیم گرفتی به خدا توکل کن.» (آل عمران، ۱۵۹) هرچند پیامبر گرامی که عقل کل و هادی سبل است به رأی و نظر دیگران نیاز ندارد، اما به مشورت توصیه شده است. گویا قرآن کریم بر آن است که اصل مشورت را در نظام اسلامی تحکیم کند که دیگران بیاموزند و از خودمحوری در تصمیم‌گیری‌ها بپرهیزند، به عقل و خرد دیگران احترام بگذارند و نظام شورایی را در برابر نظام استبدادی در آنچه که به سرنوشت مردم مربوط است، رسمیت دهند.

بدیهی است که مشورت پیامبر(ص) و پیشوایان دین با صاحب‌نظران در احکام مسلم و محکمات دینی و شرعی نیست، بلکه در امور عرضی و اجتماعی و مسائل جاری جامعه اسلامی است.  در عین‌حال تصمیم نهایی در امور با ولی امر است. در هر حال اصل مشورت و نظام شورایی اصلی است پذیرفته شده و نظام اسلامی به خرد جمعی و رأی عمومی و انتخاب مردم احترام می‌گذارد و همان‌گونه که در روایات توصیه شده، استبداد به رأی جایگاهی ندارد و سرانجام استبداد هلاکت و تباهی است.

در سخنان گرانسنگ امیرمؤمنان علی(ع) است: « مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۶۱): کسی که به نظر و رأی خود مستبد باشد هلاک گردد و آن کس که با مردان مشورت کند در عقل و خرد آنان مشارکت جسته و از خرد جمعی بهره گرفته است.»

ویژگی‌های مشاوران

مسئله مهم در باب مشورت گزینش مشاوران و ویژگی‌های آنهاست. مشاور باید عاقل، خردورز، ناصح، مؤمن، دلسوز و وارسته و از تنگ‌نظری، جناح بازی، منفعت‌اندیشی و گرایش گروهی و رذائل اخلاقی مصون باشد.  امیرمؤمنان علی(ع) از برخی از صفات ناپسند مشاوران یعنی بخل، حرص و ترس نام برده‌اند.

این صفات نکوهیده به بیان امام غرائزی هستند که سوءظن و بدگمانی به خداوند نشأت می‌گیرند کسی که در بذل‌ مال به نیازمندان بخل می‌ورزد،  کسی که در جمع مال حریص است و آنکه بزدل و ترسوست،  به پاداش الهی به دیده تردید می‌نگرد، به یاری خداوند اعتماد ندارد، در برابر دشمن  منفعل است و خود را حقیر و کرامت ملت و عدم اعتماد و خودباوری را نهادینه می‌کند. ترس در نظام حکومتی موجب شکست و حقارت است و دشمن را جری می‌کند. حاکم اسلامی باید شجاع باشد، با مسائل مختلف به‌ویژه در برابر زیاده‌خواهی دشمن با قاطعیت روبه‌رو شود و از دشمن و تهدیدهای او نهراسد. مشاوران ترسو و بزدل روحیه، شهامت و شجاعت را در حاکم تضعیف می‌کنند.

کابوس شیطانی ترس

مسئله امروز جهان اسلام ضرورت بیداری و آگاهی و شجاعت در برابر قطب استکباری است. گرچه سیاست استفاده از ارعاب و زورمداری تنها مسئله امروز دولت‌ها نیست، بلکه تهدید و تحقیر ملت‌ها از دیرباز سیاست زورمداران بوده و تاریخ هزاران ساله دارد.

قرآن کریم در آیات بسیاری خوف و مشقات آن را به کار می‌برد و تأکید می‌کند که مؤمنان صادق جز خدا از هیچ قدرتی بیم و هراس ندارند و ترس از خدا نیز ترس از گناه است، وگرنه خدای رحمان و رحیم با بندگان سر ستیز ندارد.  آنان که از غیر خدا نمی‌ترسند همان مؤمنان صادق‌اند.

پیامبران خدا آمدند که در برابر زورمداران به مردم جرئت و جسارت بدهند و سلطه جباران را نقش بر آب کنند. خطاب الهی به موسای کلیم است که در برابر فرعون قویدل باشد، از تهدیدات او نهراسد و به نصرت الهی امیدوار باشد: «یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون(سوره نحل آیه ۱۰): ای موسی! نترس زیرا پیامبران ما به خود ترس راه نمی‌دهند. ترس از بندگان راه و رسم پیامبران نیست.

رهروان راه انیبا نیز نباید از غیر خدا به خود ترس راه دهند به یاد داریم که حضرت امام خمینی(ره) که اسوه شجاعت پیامبرانه عصر ما در برابر دشمن بود گفت: «من هرگز نترسیدم و حتی شبی که مرا دستگیر کردند و می‌بردند به مأموران که هراسان بودند گفتم: چرا می‌ترسید؟! و آنان را دلداری می‌دادم.» (قریب به مضمون)

با این نگاه می‌توان در برابر دشمن ایستاد و هراس به خود راه نداد. ترس از دشمن و نقطه ضعف نشان دادن، دشمن را جری و جسور می‌کند و با زیاده‌خواهی فشار می‌آورد. جریان برجام و زیاده‌خواهی شیطان بزرگ و متحدانش نمونه آن است. دشمن مسئله هسته‌ای را پیش می‌کشد و ما را به عقب می‌راند. غنی‌سازی بیست درصد را تعطیل، آب سنگین اراک را بتون‌ریزی و هزاران سانتریفیوژ را از رده خارج می‌کنیم، ولی باز هم دشمن زیاده‌خواهی می‌کند، به سراغ مسائل منطقه و اقتدار ایران می‌رود و از توان دفاعی ما و موشک بالستیک حرف می‌زند. وزیر خارجه فرانسه در همان حال که عازم سفر به ایران است، حرف زیادی می‌زند، ولی باز هم از او استقبال می‌شود! این سیاست بیگانه است و این هم عملکرد مسئولین ما. در حالی که قرآن کریم به مسلمانان فرمان می‌دهد: « وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ مِن رِباطِ الْخَیْلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم (انفال، آیه ۶۰):هر قدر می‌توانید ساز و برگ نظامی دفاعی فراهم کنید و دشمنان خدا و دشمنان خود را به هراس افکنید.» این سیاست قرآنی است که ملت ما بر اساس آن قیام کردند و از بذل مال و جان و خون جوانان در تحکیم اقتدار جمهوری اسلامی سخاوتمندانه گذشتند. اکنون هم جوانان رشید، مؤمن و انقلابی ما در خارج  از مرزها همچون کوه استوار در برابر استکبار جهانی و شیطان بزرگ و صهیونیسم و عوامل کثیف خودفروخته آنان چون آل سعود و اذناب‌شان ایستاده‌ و منطقه را از لوث وجود نیروهای بیگانه داعش و تکفیری و آمریکایی پاک کرده‌اند. جوانان ایرانی و ملت بزرگ ما در برابر هرگونه تهدید و توطئه ایستاده‌اند و سرمایه آنها ایمان، گذشت و ایثارگری است. مردم انتظار دارند مسئولین نیز در طراز این ملت و رهبری نظام در میدان باشند و کمترین ضعف و تردیدی را به خود راه ندهند. درسی که امیرمؤمنان علی(ع) می‌آموزد.

نگاه منفعلانه و مرعوب به بیگانه و استکبار جهانی و عوامل و اذناب آنها و ناتوان‌پنداری خود و بزرگ‌ برشمردن دشمن، با شکوه ایران اسلامی که امروزه به صخره بزرگی در برابر آمریکا و متحدانش تبدیل شده، سازگار نیست و برخی سیاسیون باید در شیوه خود تجدیدنظر و موضع خود را در برابر بیگانه اصلاح کنند، وگرنه به قول امام، دشمن همان سگی است که اگر از آن بگریزی تو را دنبال می‌کند و اگر در برابرش ایستادگی کنی، عقب‌نشینی می‌کند.

 

سوتیترها:

۱٫

مشاور باید عاقل، خردورز، ناصح، مؤمن، دلسوز و وارسته و از تنگ‌نظری، جناح بازی، منفعت‌اندیشی و گرایش گروهی و رذائل اخلاقی مصون باشد.  امیرمؤمنان علی(ع) از برخی از صفات ناپسند مشاوران یعنی بخل، حرص و ترس نام برده‌اند.

22آوریل/18

ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در عبور از موانع

ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ یعنی انقلاب اسلامی، ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان به این هدف نایل آمد، به شرطی که احساس حضور تاریخی را در خود زنده نگه داریم.
با نگاه به انقلاب اسلامی و حضور تاریخی آن و نحوه‌ بقای آن در آینده تاریخ جهان، بدیهی است که نه ‌تنها آینده ما، بلکه‌ آینده جهان با انقلاب اسلامی عجین است و موانع پیش رو سبب خواهند شد تا چهره‌های بنیادین این حقیقت تاریخی بیش از پیش به ظهور آیند و ما آماده شویم تا به سراغ آن‌ سعادتی که دارد اتفاق می‌افتد رهسپار گردیم.
در چنین رویکردی، نظام اسلامی ما بیش از آن ‌که یک حزب سیاسی حاکم باشد، یک فتح تاریخی و دارای این ظرفیت است که جایگاه هر جریان فکری و سیاسی را در این تاریخ معلوم کند.
برای اینکه متوجه باشیم که در کجای تاریخ‌ قرار داریم، نخست باید شخصیت امام را درست بشناسیم بتوانیم به ملکوت ایشان نظر بیندازیم،
وگرنه سرنوشتی جز سرنوشت سیاسیون سیاسی‌کار نخواهیم داشت.
مقام معظم رهبری، امام را پیدا کردند و از تعبیراتی که نسبت به امام دارند، عمق بینش ایشان نسبت به ایشان آشکار است.
رهبر انقلاب در سال ۱۳۶۸ یعنی چند روز بعد از رحلت حضرت امام می‌فرمایند:
«امام خمینی چنان شخصیت بزرگی بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به جز انبیاء و اولیاء معصومین به دشواری می‌توان کسی را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد… آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت و صراحت لهجه را با بیان صدق و متانت و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبری را با رقت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آنها در قرن‌ها و قرن‌ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود و همه و همه را با هم داشت.
الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتی دست نایافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیر گونه است.»(۱)
و در تاریخ ۲۱/۱۱/۹۰ یعنی پس از گذشت بیست سال می‌فرمایند:
«امام عزیز ما آن مرد عظیمی که بلاشک خداوند لمعه‌ای و لمحه‌ای از انوار طیبه نبوت‌ها را در وجود او قرار داده بود».
این سخنان کسی است که اولاً در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است و ثانیاً نشان داده به خوبی الفاظ را در جای خود به کار می‌برد؛ بنابراین به‌‌درستی می‌داند نور انبیاء یعنی چه.
بی‌شک مقام معظم رهبری در شخصیت امام چیزهائی را دیده‌اند که شهدا و سرداران، اندکی از آن را دیدند و در مقابل شخصیت امام شخصیت خود را نفی کردند؟
روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام کرده که به نور نبوت منورند، هنر ما آن است که بتوانیم آنها را درک کنیم.
از پیامبر خدا(ص) داریم که انسان اگر با قرآن مأنوس شود به جایی می‌رسد که:
«فَکَأَنَّمَا أُدرِجَتِ النُّبُوَّهُ بَیْنَ جَنبَیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیْه‏»(۲)
گویا نبوت در بین دو پهلوی او درج شده ولی به او وحی نمی‌شود.
راز ریزش‌های انقلاب، اعم از ریزش مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون را در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری نسبت به حضرت امام باید جستجو کرد.
بعضی‌ها مثل آقای منتظری فکر کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودنشان محدود است
و گفتند من هم مجتهدم و متوجه نشدند که ایشان شخصیتی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشری بر قلبش اشراق شده است و در این راستا اساتید اخلاق و مراجع تقلید چنانچه ذیل شخصیت ایشان قرار گیرند اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.
این بسیار شبیه آن است که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»(۳) هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
امام خمینی به همان معنا در حال حاضر هویت اسلامی ما به حساب می‌آیند و ذیل شخصیت ایشان است که امروز مقام معظم رهبری هویت اسلامی ما محسوب می‌شوند.
این نکته را وقتی درست درک می‌کنیم که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم.
آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحله عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند با غفلت از شخصیت علی(ع)، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند و هنر شیعه این بود که در شخصیت علی(ع) به اسلام ناب رجوع کرد.
اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به امام، ما را در ادامه‌ همان تاریخی قرار می‌دهد که با غدیر شروع شد.
رابطه‌ اشراقی مؤمنین با امام معصوم«ع»
از نظر مدرنیته انسان‌های بزرگ کسانی هستند که در فرهنگ مدرنیته پرورده شده باشند، مثل جان لاک و ژان‌ژاک روسو و نهایتاً امام را هم در همان حد می‌داند و این نوع نگاه به انسان‌ را بر ما هم حاکم کرده است.
در این نگاه انسان‌ قدسی معنا ندارد، چه رسد به این که تلاش کنیم خود را ذیل شخصیت آنها قرار دهیم.
در حالی که کسانی در این عالم هستند که ذیل فرهنگ ائمه(ع) شخصیت اشراقی پیدا کرده و توانسته‌اند تاریخ جدیدی را در مقابل جامعه بگشایند.
ابن عباس از امیرالمؤمنین(ع) در مورد آیه «اتَّقُوا فِرَاسَهَ المُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّه: از فراست و هوشیاری انسان مؤمن بترسید، زیرا او به نور خدا به همه‌چیز می‌نگرد.
سئوال کرد: «یَا أَمِیرَالمُؤمِنِینَ کَیْفَ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» ای امیرالمؤمنین! چگونه مؤمن به نور خدا به عالم می‌نگرد؟
«قَالَ(ع) لِأَنَّا خُلِقنَا مِن نُورِاللَّهِ وَ خُلِقَ شِیعَتُنَا مِن شُعَاعِ نُورِنَا فَهُم أَصفِیَاءُ أَبرَارٌ أَطْهَارٌ مُتَوَسِّمُونَ نُورُهُم یُضِی‏ءُ عَلَى مَن سِوَاهُم کَالْبَدرِ فِی اللَّیْلَهِ الظَّلْمَاء»(۴)
حضرت فرمودند: زیرا ما از نور خدا خلق‏شده‏ایم و شیعیان ما از پرتو نور ما آفریده شده‏اند.
آنها برگزیده و پاک و پاکیزه و مشخص هستند، نور آنها طوری بر نور دیگران درخشش دارد مانند ماه چهارده که در شبى تیره و ظلمانى درخشش دارد‏.
امام خمینی طوری خود را در فهم معارف اهل البیت(ع) و دل دادن به آن ذوات مقدس تربیت کردند که نه تنها به نور اهل البیت(ع) می‌بینند بلکه حقیقتاً مصداق سخن امامان معصوم‌اند که خصوصیات بعضی از شیعیان را ذکر می‌کنند و می‌فرمایند که اینها در قیامت که حقیقت هر چیز ظهور می‌کند با ما هستند.
امام کاظم(ع) می‌فرمایند: «طُوبَى لِشِیعَتِنَا المُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَهِ مِن أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنهُم قَد رَضُوا بِنَا أَئِمَّهً وَ رَضِینَا بِهِم شِیعَهً فَطُوبَى لَهُم هُم وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَه»(۵)
خوشا به حال آن دسته از شیعیان ما که در غیبت قائم ما چنگ به دوستى ما زده و بر محبت ما ثابت می‌مانند و از دشمنان ما بیزارى می‌جویند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. آنها به ما امامان دل بسته‏اند و ما نیز آنها را شیعیان خود می‌دانیم و از آنها خشنود می‌باشیم. خوشا به حال آنها به خدا قسم آنها در روز قیامت در درجه ما خواهند بود.
معیّت با امام معصوم«ع» در کنار حبّی که انسان به ایشان پیدا می‌کند، در عین حفظ مراتب، موجب یک نوع اتحاد با امام می‌شود و جان انسان در ذیل مقام نوری ایشان قرار می‌گیرد.
لذا نباید از تفاوت میان نسبت اشراقی با امام معصوم«ع» و نسبت علمی با ایشان غفلت شود.
در نسبت اشراقی، انسان با رجوع قلبی به امام معصوم«ع»، ذیل وجود نوری ایشان قرار می‌گیرد و عملاً صورت نازل‌ترِ انوار امام خواهد بود.
به همین معنا در روایت بسیار ارزشمندی از امام صادق(ع) داریم که: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِی أَقَالِیمِ الْأَرضِ فِی کُلِّ إِقْلِیمٍ رَجُلًا یَقُولُ عَهْدُکَ فِی کَفِّکَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیکَ أَمْرٌ لَا تَفهَمُهُ وَ لَا تَعرِفُ الْقَضَاءَ فِیهِ فَانْظُرْ إِلَى کَفِّکَ وَ اعْمَل بِمَا فِیهَا»(۶) وقتی قائم قیام کند به هر ناحیه از نواحی زمین کسی را می‌فرستد و می‌گوید تعهد و پیمان و دستورالعمل ‌تو در کف توست. چون امر مهمی به تو روی آورد که آن را ندانی و در انجام آن سرگردان شوی، به کف دستت بنگر و تصمیم بگیر و عمل کن.
این روایت حکایت از آن دارد که ذیل اشراق حضرت مهدی(عج)، هر یک از یاران ایشان دریچه‌ای می‌شوند که عالم غیب و معنا بر قلبشان گشوده می‌شود.
ذیل فرهنگ دینی قرارگرفتن یعنی جان و قلب را تحت‌الشعاع آن فرهنگ قرار دهیم و موانع تجلی نور حقایق قدسی را از جان خود بزدائیم.
کسی می‌تواند ذیل نور مهدی(عج) قرار گیرد و مأمور انجام دستورات آن حضرت ‌شود که وحی الهی را قبول داشته، شریعت محمدی را با جان و دل پذیرفته و ولایت امام معصوم«ع» را به صورت اشراقی و نه صرفاً عقلی فهمیده باشد. دریچه‌های عالم غیب بر جان چنین انسانی گشوده می‌شود.
در دفاع مقدس انوار معرفت به قلب جوانان بسیجی ما اشراق و موجب حیرت ما می‌شد.
این اشراقی بود که ذیل شخصیت امام به آنها می‌رسید. مانند نوری که به قلب حواریون حضرت عیسی(ع) رسید و قرآن در آیه ۱۱۱ سوره مائده متذکر آن است.
رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «إنَّ فی اُمّتی محدثین مُکلّمین»(۷) در امت من کسانی هستند که صدای فرشتگان را می‌شنوند و فرشتگان با آنها سخن می‌گویند.
و نیز: «إنَّ لِلّهِ عباداً لَیسُوا بِأنبیاء یغبِطُهُمُ النَبیون»(۸) برای خداوند بندگانی است که پیامبر نیستند، ولی انبیاء غبطه‌ آنها را می‌خورند. آیا حضرت امام مصداق چنین بندگانی نیستند تا ما خود را در ذیل شخصیت ایشان به عنوان عدول این قرن قرار دهیم؟

اشراق راه نجات بر قلب امام خمینی
بعضی از علمای دین به جهت معارف خاصی که دارند می‌توانند رابطه‌شان را با امام معصوم«ع» به صورت رابطه‌ای اشراقی شکل دهند و ملکوت خود را به ایشان وصل کنند، باید در راستای رابطه با این عالمان، بین اینها‌ با علمایی که رابطه علمی با روایات ائمه(ع) ‌برقرار می‌کنند، فرق بگذاریم و متوجه باشیم وقتی بعضی از عالمان دین توانستند رابطه ملکوتی با انوار مقدس امامان برقرار کنند، یک نحوه اتحاد با امامان برقرار کرده‌اند و به اندازه طلب و تقاضایی که در رجوع به امامان دارند، نور ائمه(ع) ‌بر قلب این نوع علما اشراق می‌شود.
حضرت امام دغدغه‌ خود را نجات جهان اسلام از هجومی قرار دادند که فرهنگ غرب می‌خواهد بر سر ما بیاورد.
ایشان در جریان شیخ فضل‌الله نوری و شهادت وی به وسیله روشنفکران غرب‌زده که انقلاب مشروطه را مصادره کردند، به جای اینکه تنها در حوزه بنشینند، پا به پای جریان مرحوم مدرس مسائل جامعه را دنبال کردند تا به دوره فعالیت‌های سیاسی مرحوم آیت‌الله کاشانی رسیدند.
در قضیه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نقشه‌ استحاله زنان در فرهنگ غرب، اعتراضات سال ۱۳۴۱ و جریان کاپیتولاسیون فریاد اعتراض امام بر سر رژیم ستمشاهی به گوش مردم می‌رسد.
طلب و تقاضای او آن است که خدایا اسلام دارد از نظام حیات بشر در مناسبات تربیتی اقتصادی سیاسی به حاشیه می‌رود تا نفی شود.(۹)
بدیهی است که خداوند براساس آمادگی امام، راه نجات اسلام را بر قلب ایشان‌ اشراق می‌کند و لذا انقلاب اسلامی یک اشراق الهی به قلب امام است با تمام جامعیتی که یک اشراق دارد.
پس از فهم جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی این نکته مهم مطرح می‌شود که نسبت ‌ما با انقلاب اسلامی باید چگونه باشد؟ البته تا نسبت خود ‌را با امام خمینی اشراقی نکنیم، هرگز آن گونه که باید و شاید امام را نمی‌فهمیم و نمی‌توانیم در تاریخ جدیدی که شروع شده وارد شویم و از برکات آن بهره بگیریم.

حرکتی پیشتازانه
وقتی روشن شد ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی می‌توانیم به ظهور برسانیم که امام گشوده است، باید بدانیم برای زمینه‌سازی افق‌هایی که انقلاب اسلامی می‌خواهد در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افق‌ها را داریم و نه حتی تصوری روشن و عینی از آنچه بناست رخ بدهد، مگر به اجمال.
البته اگر نسبت خود را با شخصیت اشراقی امام درست تعریف کنیم و نگاهمان نسبت به امام، نگاه مقام معظم رهبری از ایشان بشود، در سخت‌ترین شرایط، حتی در کوران جنگ نرم با فرهنگ غربی، بهترین تصمیمات را می‌گیریم، بدون آن که مرعوب برنامه‌های دشمنانی بشویم که تنها چهار صد سال تجربه تمدنی دارند و با همه ساز و کارهایشان به جنگ انقلاب اسلامی آمده‌اند.
در جنگی که بین ماده و معنا واقع می‌شود، حتماً ماده محکوم به شکست است، به شرط آنکه ما وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. جبهه‌ای که توسط از طریق امام خمینی در تاریخِ جدید گشوده شد، توانست در دفاع هشت‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد و در فتنه سال ۸۸ با نمایش ایمان و بصیرتی معنوی، آن فتنه را خنثی کند.
حال اگر کار را با همان رجوع ملکوتی به اشراق حضرت امام ادامه دهیم، در جبهه خطرناک جنگ نرم و در موضوعات فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود، بی‌آنکه در این جبهه که دوست از دشمن به‌راحتی شناخته نمی‌شود، توسط کسانی که اصرار دارند آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت، به خودمان شلیک کنیم و به اسم واقعیت‌گرایی از آرمان‌گرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم سبکی از زندگی بکنیم که غرب الگوی آن است. در این راستا نه دلقک‌بازی‌های کشف حجاب چند دختر بازی‌خورده جایی برای خود باز می‌کند و نه تأکید بر ایرانیت منهای حضور تاریخی تشیع در ایران، از آن جهت که وطن واقعی ملت ایران تشیع است. بدیهی است که تقابل این نوع حرکات با انقلاب اسلامی از نوع تقابل بین ماده و معنا یا کمیّت و کیفیت است و حتماً به غلبه کیفیت و معنا ختم می‌شود.
این‌که ملاحظه می‌کنید مقام معظم رهبری بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام داده‌اند به جهت آن است که نسبت‌شان را با امام خمینی غیر از آن نسبتی قرار دادند که عده‌ای در عین احترام به امام کار خودشان را می‌کردند.
مقام معظم رهبری می‌فهمند شخصیت حضرت امام جایگاهی در تاریخ ما دارند که آن جایگاه را خداوند اراده کرده است و تاریخ ما ذیل شخصیت حضرت امام به گشایش خاص خود می‌رسد و معنویت بر مادیت غلبه خواهد کرد و لذا اگر توانستیم جایگاه تاریخی امام را به همان شکل که خداوند او را پرورانده است بفهمیم. مثل آن است که با شهدا زندگی می‌کنیم به شرط آنکه مثل شهدا نگاهمان را به امام نگاهی اشراقی قرار دهیم و طوری ملکوت خود را بپرورانیم که بتواند ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد.
در این صورت است که ما در این دوران درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر می‌شویم که مطلوب همه انبیا بوده است.
در چنین شرایطی گروه‌ها با هر سلیقه‌ای،در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام به‌راحتی همدیگر را درک می‌کنند و تفاوت سلیقه‌ها هرگز کدورت به میان نمی‌آورد.
بلکه منجر به درک فکر همدیگر و وسعت هرکدام از افراد و افکار می‌شود.

خطر انقلاب اسلامی منهای سیره‌ امام خمینی
این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند، لذا صرفاً روی تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و سیره حضرت امام را نادیده می‌گیرند تا بعداً هر طور که خواستند امام را تفسیر کنند که نمونه‌ آن را در فتنه سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه می‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی تهدید کردند.
اگر شخص امام و سیره‌ او را از ما بگیرند از آن اتحاد قدسی که به دنبال آن هستیم محروم می‌شویم و نمی‌توانیم با افراد، هرچند از یاران انقلاب اسلامی بوده باشند، تفاهم کنیم.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نامه ۷۷ نهج‌البلاغه به ابن عباس می‌فرمایند: «لَا تُخَاصِمهُم بِالْقُرآنِ فَإِنَّ الْقُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ» با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل می‌کند و لذا تو یک چیز می‌گویی و آنها هم چیز دیگری می‌گویند، تو یک آیه می‌آوری، آنها هم یک آیه می‌آورند.
«وَ لَکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً» و لکن تو با سنت رسول خدا(ص) با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمی‌توانند از آن فرار کنند.»
انقلاب اسلامی بدون سیره و شخصیت امام عملاً انقلاب اسلامی منهای انقلاب اسلامی است و اگر سیره‌ حضرت امام که رهبری بر آن تأکید دارند به حاشیه برود، هرگز به «وحدت قدسی» مورد نظرمان که شدیداً به آن نیاز داریم نمی‌رسیم و تفاوت سلیقه‌ها منجر به تخاصم بین افراد می‌شود و این نقطه ضعف اصلی ماست. ولی وقتی متوجه بودیم که انسان‌های متعالی هستند که تاریخ متعالی را بنیاد می‌نهند و نفس‌های جان‌بخش آنهاست که می‌تواند از گوش‌ها بگذرد و بر جان‌ها بنشیند و منادی رستگاری باشد، می‌فهمیم که هرگز نمی‌توانیم از امام بگذریم.
زیرا خداوند او را در این تاریخ برای جهت‌گیری ما به سوی نور تربیت و اراده کرده است که این ملت را بر دشمنانش پیروز کند.(۱۰)
انقلاب اسلامی را عادت‌های کهنه‌ باقی‌مانده از نظام شاهنشاهی نمی‌تواند تهدید کند، بلکه مشیت الهی است در این تاریخ و تنها کسانی از پوچی دوران سیطره فرهنگ غربی رهایی می‌یابند که بتوانند این مشیت الهی را درک کنند و خود را با آن هماهنگ سازند.
تاریخی نگاه‌کردن به پدیده‌ها و حضور اسماء الهی را در هر دوره‌ای مد نظر داشتن، کمک بسیاری به ‌ما می‌کند تا بفهمیم چگونه می‌توان از طریق انقلاب اسلامی از تنگناهای تاریخی عبور کرد.
غفلت از این مسئله موجب می‌شود عجله کنیم و متوجه نباشیم که هر حادثه‌ای جای خاصی در تاریخ دارد و تا شرایط عبور از آن فراهم نشوند، قابل حذف از تاریخ نیست.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ ۱۸/۳/۶۸٫
۲ـ «الکافی»، ج ۲، ص ۶۰۴٫
۳ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۲٫
۴ـ بحارالأنوار، ج‏۲۵، ص: ۲۱٫
۵ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۳۳٫
۶ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵- محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص ۳۱۹٫
۷ـ ریاض السالکین، سیدعلی خان حسینی مدنی، ج ۶، ص ۳۹۳٫
۸ـ همان.
۹ـ در سخنرانی در مهرماه ۴۳ فریاد برآوردند: «آقایان! من اعلام خطر می کنم. …ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می کنم. ای فضلا! ای طلاب! ای حوزه‌های علمیه! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می کنم. و آن آقایانی که می گویند باید خفه شد و دم برنیاورد آیا در این مورد هم می‌گویند باید خفه شد؟ در اینجا هم ساکت باشیم و دم برنیاوریم؟! ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟ استقلال ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟! واللّه گناهکار است کسی که داد نزند، واللّه مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند. ای سران اسلام! بداد اسلام برسید. ای علمای نجف! بداد اسلام برسید. ای علمای قم! بداد اسلام برسید. رفت اسلام…». صحیفه امام ج۱٫ص۴۱۸٫
۱۰ـ مقام معظم رهبری در ۱۴/۳/۱۳۹۴ در سالگرد رحلت امام خمینی موضوعِ حساس تحریف شخصیت امام را پیش کشیدند و متذکر شدند اگر سیره امام خمینی را در این زمان به حاشیه برانیم و به تعبیر ایشان گُم کنیم، سیلی می‌خوریم و این نشان از اصالت شخصیت حضرت امام در این تاریخ دارد که تنها ذیل شخصیت او می‌توانیم به حیات معقول خود دست یابیم.

سوتیترها:

۱٫

بعضی‌ها فکر کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودنشان محدود است و گفتند من هم مجتهدم و متوجه نشدند که ایشان شخصیتی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشری بر قلبش اشراق شده است و در این راستا اساتید اخلاق و مراجع تقلید چنانچه ذیل شخصیت ایشان قرار گیرند اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.

۲٫
این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند، لذا صرفاً روی تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و سیره حضرت امام را نادیده می‌گیرند تا بعداً هر طور که خواستند امام را تفسیر کنند که نمونه‌ آن را در فتنه سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه می‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی تهدید کردند.

۳٫

جبهه‌ای که توسط از طریق امام خمینی در تاریخِ جدید گشوده شد، توانست در دفاع هشت‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد و در فتنه سال ۸۸ با نمایش ایمان و بصیرتی معنوی، آن فتنه را خنثی کند. حال اگر کار را با همان رجوع ملکوتی به اشراق حضرت امام ادامه دهیم، در جبهه خطرناک جنگ نرم و در موضوعات فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود.

22آوریل/18

بررسی «حکومت عقل» در مسائل تربیتی

مقدمه:

گفته شد که از دید الهی، روابط مؤمن نسبت به مؤمن و مسلم نسبت به مسلم، بلکه حتی بالاتر مؤمن نسبت به کافر، هر کدام آداب معاشرتی خاص خودشان را دارند. این روابط قبل از هر چیز باید برای دو طرف نقش سازندگی داشته باشند؛ لذا اگر کسی می‏خواهد ساخته شود و در قبال دیگران نیز نقش سازندگی داشته باشد، باید عقل، سیطره وجودی او را به‏ دست بگیرد و طبق دستورات الهی رفتار کند

ناتوانی انسان در سازندگی دیگران

اگر قوای حیوانی مانند شهوت و غضب بر انسان حکومت کنند، هیچ‎گاه نمی‎تواند برای دیگران نقش سازندگی داشته باشد؛ لذا در روایات هم می‎بینیم که از ادب کردن در هنگام خشم نهی شده است: ‌«نَهی رَسُولُ‎اللهِ‎ عَنِ‏ الْأَدَبِ‏ عِنْدَ‌الْغَضَب»؛(۱) پیغمبر‌اکرم از ادب کردن در هنگام خشم نهی فرمودند. یعنی زمانی که عصبانی شدی، هرچند حق با توست، اما از تأدیب دیگران صرف‏نظر کن؛(۱) چون در آن زمان دیگر زمام امر در دست عقل نیست و تو تحت حکومت حیوان نفس خویش هستی!

آثار سوء ادب کردن دیگران در هنگام غضب  

در روایتی از علی«ع» آمده: ‌«لَا أَدَبَ‏ مَعَ‏ غَضَب»؛(۲) علی«ع» فرمودند: «ادب با غضب همراه نمی‏شود.» لذا هنگام غضب نمی‏توان کسی را ادب کرد. اگر دیدید که در درونتان قوای حیوانی حکومت دارند، از ادب کردن دیگران بپرهیزید.

حکومت عقل به‌‏قدری مهم و مبنایی است که بدون آن اصلاً ممکن نیست کسی بتواند به آداب الهی عمل کند؛ چه ‏رسد به تأدیب دیگران؛ چون عفو و گذشت از کسی که به انسان بدی کرده، تنها با مهار خشم امکان‏پذیر است. اعراض از جاهل احمق نیز فقط با کنترل شهوت و غضب میسر است. با شعله‎ور شدن خشم که زبان حالش انتقام و رویارویی است، نمی‎توان در روابط اجتماعی، رابطه الهی برقرار کرد؛ چه ‏رسد به اینکه کسی بخواهد در روابط اجتماعی، ‎برای تأدیب و سازندگی دیگران از ابزار قوای حیوانی استفاده کند؛ لذا تأدیب دیگران با خشم و اعمال غضب امکان ندارد.

 تأدیب از طریق دوری

در روایتی آمده است که شخصی خدمت موسی‏بن‏جعفر«ع» آمد و از پسرش شکایت کرد، «شَکَوْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى«ع» ابْناً لِی»؛ مثل اینکه فرزند این مرد مقداری بازیگوش بوده و او می‎خواست فرزندش را ادب کند. «فَقَالَ لَا تَضْرِبْهُ»؛ حضرت به او فرمودند: او را نزن. «وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِلْ»؛(۳) او را از خود دور کن، ولی این دور کردن را نیز طولانی نکن. حضرت به بخش سوم آن آیه اشاره دارند که فرمود: «وَ‌أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین». چون رابطه فرزند با پدرش مثل عدوّ‌ مسیء یا محبّ مقبل نیست. پدر از فرزند شکایت دارد، ولی فرزند دشمن پدرش نمی‏شود. بنابراین فرزند این مرد جاهل است. آیا می‏توان برای تأدیب او نیروی خشم را به‌ کار گرفت و مثلاً او را کتک زد؟! قرآن فرمود: از جاهلان اعراض کن. لذا حضرت هم می‏فرمایند: ‌«لَا تَضْرِبْهُ»؛ اولاً او را نزن! «وَ‌اهْجُرْهُ»؛ ثانیاً او را از خود دور کن! «وَ لَا تُطِلْ»؛ ثالثاً دوری و اعراضت طولانی و زیاد نباشد؛ چون تو باید او را بسازی و این رفتار اگر طولانی شود، با اصل هدف الهی تو سازگاری ندارد.

اصلاح از طریق خوبی 

برای تأثیرگذاری و سازندگی در روابط اجتماعی و معاشرت‏های بیرونی باید اولاً خود را از نظر درونی مؤدب ساخت و ثانیاً از نظر بیرونی از ابزار متناسب با آن استفاده کرد. تأدیب درونی یعی حومت عقل بر جمیع قوای نفسانی مربی. ابزار بیرونی مناسب نیز این است که روش‏های انسانی و الهی به ‏کار گرفته شوند.

روایات زیادی در این‏باره وجود دارند. علی«ع» در روایتی فرمودند:‌ «أَصْلِحِ الْمُسِی‏ءَ بِحُسْنِ‏ فِعَالِکَ‏»؛ شخص بدرفتار را با عمل خوب خود اصلاح کن. «وَ دُلَّ عَلى الْخَیْرِ بِجَمِیلِ مَقَالِکَ»؛ سپس با گفتار زیبای خود، او را به خیر و خوبی راهنمایی کن. حضرت برای تأدیب مسیء، روش رفتاری و گفتاری مناسبی را ارائه می‏دهند و می‏فرمایند که ابتدا رفتاری الهی داشته باش و کار خوب انجام بده تا او زیباییِ کار نیک را ببیند؛ سپس او را با گفتار نیک و پسندیده به خیر و خوبی امر کن. هر دو روش، مناسب با حکومت عقل است و انسان را بهتر به مقصد و هدف سازندگی نزدیک می‏کند.

کنایه برای «عاقل» از انتقام سخت‌تر است

حال اگر انسان با یک انسان عاقل مواجه شود که خطایی از او سر زده، باید چگونه رفتار کند؟ اینجا دیگر نباید مستقیماً با او مقابله کرد و او را تحت فشار گذاشت؛ بلکه یک اشاره کافی است که او متنبّه شود و به اشتباه خود پی ببرد. «التَّعْرِیضُ‏ لِلْعَاقِلِ‏ أَشَدُّ عِتَابِه‏»؛(۴) تعریض برای عاقل، سخت‏ترین ملامت است؛ یعنی اگر با عاقل برخورد زیبا داشته باشی، برای او دردآورتر از این است که با او دعوا کنی.

علی«ع» فرمودند:‌«إِذَا لَوَّحْتَ‏ لِلْعَاقِلِ‏ فَقَدْ أَوْجَعْتَهُ عِتَاباً».(۵) اگر به عاقل اشاره کنی، عتابش را دردناک‏تر کرده‏ای؛ چون عاقل اگر از فرد مقابل که حقش پایمال شده عفو و گذشت ببیند، درد بیشتری را احساس می‏کند تا اینکه با انتقام او مواجه شود. درد انتقام برای مسیء بیشتر از درد عفو است و درد عفو برای عاقل بیشتر از درد انتقام است.  در عفو لذّتی است که در انتقام نیست.(۶)

تلاش شیاطین بیرونی برای بی‌ادبی انسان

به آیات قرآن برگردیم و ببینیم که خدای متعال چه سیری را در ادامه این آیات بیان می‏کند. خدای متعال ابتدا به پیغمبرش امر فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»؛ سپس نسبت به یک خطر بیرونی هشدار داد و راه نجات از آن را نیز بیان فرمود: «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ‏ مِنَ‏ الشَّیْطانِ‏ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛(۷) حتی راه نجات کسانی را هم که فراموش می‏کنند به او پناهنده شوند، بیان کرد و فرمود: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ‏ طائِفٌ‏ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ».(۸) حال اگر کسی با این‏ همه دستور و راهنمایی، باز هم به خدا پناه نبرد مشکل دشوارتری برایش ایجاد خواهد شد و آن هجمه شیاطین بیرونی است. آیه بعد می‏فرماید: «وَ إِخْوانُهُمْ‏ یَمُدُّونَهُمْ‏ فی‏ الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»؛(۹) در اینجا شیاطین بیرونی به کمک شیطان درونی می‎آیند و شخص را به ضلالت و گمراهی می‎کشانند(۱۰) و تا کار دست انسان ندهند، دست برنمی‎دارند و کوتاه نمی‎آیند: «ثُمَّ لا‌یُقْصِرُون».

اگر هنگام برخورد با یک عدو مسیء خشمگین شوید، ولی به خدا پناه نبرید و از او کمک نخواهید، شیطان‏های بیرونی به ‏کمک شیطان درونی می‏آیند و به شما القا می‌کنند که انتقام بگیرید و تا کاری دستتان ندهند، دست برنمی‏دارند.

 «گناهکاران» برادران شیاطین هستند

«إِخْوانُهُمْ» چه کسانی هستند که در رفتار شیطانی کم نمی‏گذارند تا انسان را از راه الهی خارج نکنند، دست بردار نیستند؟  قرآن بعضی از انسان‎ها را شیطان و برادران شیاطین می‌نامد: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ‏ الشَّیاطینَ»؛(۱۱) کسانی که اهل تبذیر هستند، برادران شیاطین هستند.» قرآن کریم کسانی را که به راه انحراف می‏روند، برادر شیطان می‏داند. پس منظور از «وَ إِخْوانُهُمْ‏ یَمُدُّونَهُمْ»؛ یعنی برادرانی که شیاطین را کمک می‏کنند، همان شیاطین بیرونی‌ای که راه انحراف را در پیش گرفته‏اند و در مسیر اضلال مردم تلاش می‏کنند.

انسان باید در روابط اجتماعی خود در هر‌ حال و در برخورد با هر ‌کسی، چه عاقل و چه جاهل، تنها از خدا استمداد بجوید تا از حملات چند جانبه شیطان و برادرانش در امان بماند. برای گریز از انحرافاتی که ممکن است در روابط اجتماعی به ‌وجود آیند، غیر از پناه بردن به خدا، راه چاره‎ای وجود ندارد.

 در پناه خدا ایمن از شیطان

اگر انسان در حوادث و مشکلاتی که برایش پیش می‎آیند، از خداوند کمک نخواهد و خود را در پناه خدا قرار ندهد، شیطان او را در پناه خود می‎گیرد و به‏ راهی که خود می‏خواهد می‏کشاند. این یک قاعده کلی است: یا رحمن یا شیطان. باید یکی از این دو را انتخاب کرد. اگر در پناه رحمان نروی، شیطان بدون اینکه از او درخواست کنی، تو را در پناه خود قرار می‏دهد. لازم نیست از شیطان تقاضای انحراف داشته باشی، بلکه او بدون اینکه تقاضا کنی، به ‏سراغت می‎آید و دست به ‏کار می‏شود. قرآن می‏فرماید که اگر کسی متذکّر نشود، شیاطین داوطلبانه به‏ سراغش می‌آیند و رهایش نمی‏کنند؛ پس باید از خدا کمک خواست تا نجات پیدا کرد.

تعامل با دیگران

کسانی که زیاد با مردم سر و کار دارند، مخصوصاً کسانی که شغل تربیتی دارند، بهتر است هر روز که می‏خواهند از خانه بیرون بروند، بگویند: ‌«السَّلامُ عَلَیکَ یا‌اباعَبدِ‌الله»!(۱۲) بعد هم باصفای باطن از خدا برای خدمت به خلق خدا استمداد بجوید. حال اگر شیاطین درونی و بیرونی گرداگرد وجودش را بگیرند، خداوند راه‌ چاره‏ای را برایش باز می‎کند تا در چاله نیفتد.

صلاحیت تربیتی افراد

«بی‌ادب» صلاحیت تربیت دیگران را ندارد. از مجموع روایاتی که در ذیل آیه، «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ‌الْجاهِلین» وارد شده‌اند، این نکته به‏دست می‏آید که از دید الهی، کسی شأن و صلاحیت مربی بودن را دارد که این سه‌ خصوصیت را داشته باشد. یعنی اهل‌عفو، امر به عرف و اعراض از جاهل باشد. البته اینها مراتبی دارند و هر ‌کسی باید به‌ اندازه مراتب و درجاتی که این روش‌ها را در خود پیاده کرده، متولی امور تأدیبی و تربیتی شود. چنین شخصی است که حق تأدیب دارد، چون تنها تأدیب او مؤثّر خواهد بود.

فضیل‏بن‏یسار نقل می‏کند:‌ «سَمِعْتُ أَبَا‌عَبْدِ‌اللَّهِ«ع» یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِر إِنَّ‌اللَّهَ عَزَّ وَ‌جَلَ‏ أَدَّبَ‏‌ نَبِیَّهُ‏ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‌عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّهِ لِیَسُوس‌عِبَادَهُ»؛(۱۳) شنیدم که امام‌صادق«ع» به بعضی از اصحاب قیس فرمودند: «همانا خداوند پیغمبر‌اکرم«ص» را تأدیب کرد و وقتی ادبش به ‌کمال رسید، به او فرمود تو دارای خلق عظیم هستی. بعد از این‏ بود که خداوند زمام امر دین و امت را به ‏دست او داد؛ پس هر‌کسی صلاحیت این کار را ندارد.

پیامبر مربی‌ای در اوج کمال ادب

در روایتی از علی«ع» آمده است :‌«إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَهُ فَقَالَ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ فَلَمَّا کَانَ‏ ذَلِکَ‏ أَنْزَلَ‏‌اللَّهُ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ وَ فَوَّضَ إِلَیْه أَمْرَ دِینِهِ فَقَالَ ما‌آتاکُمُ‌الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛(۱۴) وقتی پیغمبر به کمال ادب الهی دست یافت، خداوند نیز اخلاق عظیم او را ستایش کرد و امر دین را به ‏او سپرد. سپس این آیه را نازل فرمود: هرچه را پیامبر می‏آورد بپذیرید و از هرچه نهی می‏کند پرهیز کنید؛ چون اکنون او ساخته شده و می‎تواند دیگران را نیز ادب کند.

و نیز :‌ «لَا یَرْأَسُ مَنْ خَلَا عَنِ‏ الْأَدَبِ»؛(۱۵) فرد خالی از ادب، صلاحیت سرپرستی ندارد؛ لذا انسان به هر مقدار و در هر مرتبه‏ای که خود را در این روابط سه‌گانه ساخته باشد، صلاحیت تربیت دیگران را دارد.

دو نکته مهم تأدیبی و تربیتی

تأدیب الهی، در هر محیطی ممکن است. اگر کسی که صلاحیت ندارد، اقدام به تأدیب دیگران کند، مسلماً تأدیبش بی‏اثر است و گاهی هم اثر عکس دارد و منجر به سوء ادب می‌شود. این مطلب تنها مربوط به اجتماعات بزرگ نیست، بلکه در رفاقت و معاشرت‏های دونفره هم مطرح است؛ لذا در هیچ معاشرتی نباید از دستورات الهی تجاوز کنیم و این یعنی ادب الهی.

دشواری انسان‌سازی  

نکته دیگر این است که «آدم‏سازی»، «خون جگر خوردن» دارد! چاره‎ای هم جز این نیست. زود ناراحت و ناامید نشوید. باید ببینیم که خودمان چقدر خون‌ به جگر دیگران کردیم تا به اینجا رسیدیم؟ ما چقدر به خدا بد کردیم؟ چقدر پیغمبر را اذیت کردیم؟ چقدر امام‌زمان«عج» را شبانه‏روز رنج می‎دهیم؟ آنها تحمّل کردند و ما هم باید برای تأدیب دیگران تحمل کنیم تا زحماتمان ثمر دهند.

تأدیب ملازم با خون جگر خوردن است و انسان‎سازی رنج دارد. آیۀ «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»؛ منشوری از آداب معاشرت است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحث ما در اینجا بحث اخلاقی است، ما فقه نمی‌گوییم. یک ‌وقت مباحث را با یکدیگر خلط نکنید.

۲ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۳۰۳٫

۳ـ بحار‌الأنوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹٫

۴ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص۲۵۵٫

۵ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص۵۶٫

۶ـ رک: تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۴۶؛ «مَا أَحْسَنَ الْعَفْوَ مَعَ الِاقْتِدَارِ»، «أَحْسَنُ الْمَکَارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ» و… .

۷ـ اعراف، ۲۰۰.

۸ـ همان ۲۰۱.

۹ـ همان ۲۰۲.

۱۰ـ این همان راه انحرافی است که شیطان درونی پیش پایش گذاشته و شیطان بیرونی در این زمینه به او کمک می‌کند.

۱۱ـ اسرا، ۲۷٫

۱۲ـ منظور از توسّل این نیست که بنشینند و روضه بخوانند. نه! یک‏وقت اشتباه نکنید! مقّدس‌بازی را کنار بگذارید و کمی فهم و شعور پیدا کنید! یک سلام کوتاه کافی است.

۱۳ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴٫

۱۴ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص ۷۸٫

۱۵ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۴۷٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برای تأثیرگذاری و سازندگی در روابط اجتماعی و معاشرت‏های بیرونی باید اولاً خود را از نظر درونی مؤدب ساخت و ثانیاً از نظر بیرونی از ابزار متناسب با آن استفاده کرد. تأدیب درونی یعی حومت عقل بر جمیع قوای نفسانی مربی. ابزار بیرونی مناسب نیز این است که روش‏های انسانی و الهی به ‏کار گرفته شوند.

 

 

۲٫

که از دید الهی، کسی شأن و صلاحیت مربی بودن را دارد که این سه خصوصیت را داشته باشد. یعنی اهلعفو، امر به عرف و اعراض از جاهل باشد. البته اینها مراتبی دارند و هر کسی باید به اندازه مراتب و درجاتی که این روشها را در خود پیاده کرده، متولی امور تأدیبی و تربیتی شود. چنین شخصی است که حق تأدیب دارد، چون تنها تأدیب او مؤثّر خواهد بود.