Tag Archives: اسلام

29دسامبر/21

دولت انقلابی و گرانیگاه‌های تحول در سیاست فرهنگی

در طول دهه‌های گذشته، فعالیت‌ها و اقدامات فرهنگی، تناسبی با حجم نیازهای جامعه و مطالبات رهبر انقلاب نداشته‌اند. از این‌رو، ما در قلمرو فرهنگ دچار عقب‌ماندگی و تأخیر بسیار زیادی هستیم. چند سال قبل، رهبر انقلاب صراحتاً از «مظلومیت فرهنگ» سخن گفت و حاشیه‌نشینی و فرعی‌انگاری آن‌را امری چالش‌زا و خطرناک توصیف کرد. اما واقعیت این است که این مطالبه و بسیاری از مطالبات فرهنگی ایشان، همچنان تحقّق نیافته‌‌اند. گوئی ما در چرخه باطلی افتاده‌ایم که حرکت رو به‌ پیش و اتفاق سرنوشت‌ساز و شگفت‌انگیزی در آن قابل‌ تصور نیست. ایشان به مناسبت‌هایی اظهار داشته است که پیشرفت‌های فرهنگی انقلاب، همخوان و هم‌رتبه پیشرفت‌های اقتصادی و سیاسی نیستند و لذا جامعه ما دچار آفت‌ها و آسیب‌های فرهنگی متعددی است که چاره آن، اصلاح «سبک زندگی» بر اساسِ معارف و ارزش‌های اسلامی است. ناخرسندی‌ها و دل‌زدگی‌هایی که امروز در حوزه فرهنگ احساس می‌کنیم و در بحث‌های عمومی نیز بازتاب می‌یابند، ریشه در همین وضعیت دارند.

گام نخست و مقدماتی، آسیب‌شناسی و نقادی سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب است. باید با تأمل و مداقه دریافت که سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، مبتلا به چه کاستی‌ها و کژی‌هایی بوده‌اند و در طول دهه‌های گذشته، مرتکب چه لغزش‌ها و اشتباهاتی شده‌ایم. خودنگری انتقادی، همواره نافع است، اما امروز از همیشه ضروری‌تر و فوری‌تر است. نباید از گذشته عبور کنیم، چون در این صورت، آینده ما با نقص‌ها و ناکامی‌های گذشته رنگ‌آمیزی خواهند شد. باید به‌روشنی مشخص شود که تصمیم‌سازی‌ها و سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی در دهه‌های پیش، تا چه حد ما را به جامعه آرمانیِ اسلام و انقلاب اسلامی نزدیک‌ کرده‌اند و چرا شتاب حرکت تکاملی، ناچیز است و چرا دچار نوسانات و چرخش‌های دوره‌ای می‌شویم؟ این پرسش‌ها، پرسش‌های مهمی هستند که پاسخ‌دادن به آنها و غورکردن در نتایجشان‌، مسیر آینده را هموار می‌سازد. حاصل اینکه شناسایی نخواستن‌ها و نتوانستن‌ها در حوزه فرهنگ، مرحله آغازین و اجتناب‌ناپذیر است.

 

۱- دوگانۀ تبیینی «مهجوریت فرهنگ/ اصالت فرهنگ»

در جامعۀ اسلامی، اصالت از آن «امرِ فرهنگی» و به‌طور خاص، «فرهنگ دینی» است؛ زیرا مقوّم «انسانیت» انسان و ملاک «سعادت» و «شقاوت» او، نسبتش با ایمان دینی است. انسان اگر در عالی‌ترین مراتب «رفاه مادی» هم قرار داشته باشد، اما از وصول به «مقامات معنوی» بازمانده باشد، در حقیقت، دچار خسران شده و هیچ‌یک از بهره‌مندی‌های مادی به کارش نخواهند آمد و موجبات سعادت و رستگاری او را فراهم نخواهند کرد. از این‌رو  باید برای وضع معنوی و روحی فرد و جامعه نیز چاره‌ای اندیشید و توجه به خدای ‌متعال و ارزش‌های الهی را در جامعه، هرچه بیشتر شکوفا و مسلط کرد.

دین، امر «فرعی» و «در حاشیه» نیست که بتوان آن را از عرصۀ سیاست‌گذاری و تدبیر رسمی بیرون راند، بلکه اصل و اساس است و حیات ابدی انسان، به‌طور مطلق به آن وابسته است. این گفته بدان معنی است که در نظام اسلامی، فرهنگ، امری «خنثی» و «بی‌طرف» نیست و نظام اسلامی نیز نمی‌تواند به «حق» و «باطل»های فرهنگی بی‌اعتنا باشد و از همه جهت‌گیری‌های فرهنگی، پشتیبانی کند. جوهره اسلامی یک نظام اسلامی اقتضا می‌کند که در پی تحقق و بسط «فرهنگ اسلامی» باشد و این فرهنگ را در عرضِ فرهنگ‌های دیگر ننشاند و همه فرهنگ‌ها را به یک چشم ننگرد. پس مقصود از اصالت فرهنگ در تعبیر ارزشی، اصالت «فرهنگ اسلامی و انقلابی» است، نه مطلق فرهنگ که شاخه‌ها و جنبه‌های مختلف و متنوعی دارد و از ارزش‌های الهی و دینی تا قواعد و آداب محلی و قومی را در بر می‌گیرد.

در میان ارزش‌های فرهنگ متنوع و متعدد موجود، تنها ارزش‌های مندرج در فرهنگ اسلامی و انقلابی:

اوّلاً «مطلق» و «واقع‌نما» و «حقیقی» هستند و به‌راستی، «سعادت فرد و جامعه» را تضمین می‌کنند. ثانیاً «هستۀ سخت» و «کانون مرکزی» ارزش‌های هویت‌بخش مردمان جامعۀ معاصر ایران را تشکیل می‌دهند و از این ‌نظر، هیچ مجموعۀ دیگری از ارزش‌ها در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

ثالثاً جبهۀ متراکم دشمن که در طول دهه‎های گذشته همواره در پی «تهاجم فرهنگی» بوده، همین بخش از فرهنگ را به‌عنوان «هدف و غایت تهاجم» خویش انتخاب کرده، چون به‌درستی دریافته که سرّ «مقاومت» و «ایستادگی» انقلاب، وفاداری و تعهد به ارزش‌های اسلامی و انقلابی است.

 

 

۲- دوگانۀ تبیینی «تمرکزگرایی دولتی/ گروه‌های خودجوش فرهنگی»

سیر عمومی جهان به‌سوی «منطق حکمرانی» در حرکت است و حکمرانی یعنی که نظام سیاسی از «تمرکز» بپرهیزد و قدرت را «توزیع» کند و امکان‌های تازه‌ای را در اختیار «جامعه» و «عرصۀ عمومی» قرار بدهد. در این منطق، اهرمِ «سیاست‌گذاری» همچنان در اختیار نظام سیاسی است و جامعه از این لحاظ، دچار چندپارگی و پراکندگی نشده، امّا در زمینۀ «اجرا» و «تحقق»، شبکه‌ای از نهادهای غیررسمی و اجتماعی نیز به میدان آمده و به کنشگران اصلی تبدیل شده‌اند. در واقع، نوعی تقسیم‌ کار صورت گرفته و دو عرصۀ «سیاست» و «اجرا» از یکدیگر تفکیک شده‌اند و اجرا تا حدّ زیادی از قلمروی حاکمیت سیاسی خارج شده است.

این امر، یک انتخاب دلبخواه و هوس‌گونه نیست، بلکه حاصل تأمّل دربارۀ پیچیدگی‌های شگفت‌آور جامعۀ کنونی است که امکانِ «تمرکز» و «انحصار» را منتفی و قدرت را در متن جهان اجتماع پخش کرده است. پس، مسئله این است که دیگر همانند گذشته، دولت نمی‌تواند بازیگر انحصاری صحنۀ تدبیر باشد و نیروهای سیاسی و اجتماعی را در حاشیه نگاه دارد، بلکه فشردگی و تراکمِ وضع کنونی جامعه، او را بر آن داشته که پاره‌ای از مسئولیت‌های خود را واگذار کند و از حجم و گسترۀ خویش بکاهد.

دست‌کم حدود یک دهه است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در نظام جمهوری اسلامی بر همین مدار می‌اندیشد و حرکت می‌کند. او می‌خواهد نقش و منزلت «جامعه» را در «امر سیاسی»، پُررنگ کند و از «حوزۀ عمومی»، یک قلمروی قوی و فعّال بسازد. امر سیاست‌گذاری فرهنگی نیز فارغ از این تحول نیست و نیروها و جریان‌ها و نهادهای فعال در حوزۀ عمومی، باید هم در امر «سیاست‌گذاری» و هم در مقام «اجرا» و «عملیات» مشارکت و همراهی کنند.

بر این‌اساس، هرچه از رویکردهای «تمرکزگرایانه» و «انحصاری» فاصله بگیریم و «بدنۀ اجتماعی و نخبگانی و نهادی» را در قلمروی سیاست‌ها، به بازیگران نقش‌آفرین تبدیل کنیم، به منطق حکمرانی نزدیک‌تر شده‌ایم.

 

۳- دوگانۀ تبیینی «فرهنگ عرفی/ فرهنگ اسلامی»

اندیشیدن دربارۀ سیاست فرهنگی و چگونگی اجرای آن، نباید گرفتار «صورت‌اندیشی‌های بی‌حاصل و بی‌خاصیت» و از لایۀ «مضمونی/ ارزشی/ ایدئولوژیک» تهی شود. مسئلۀ انقلاب، «کمال و سعادت انسان» است و می‌خواهد جامعه‌ای متفاوت را برای وصول به این هدف بیافریند تا نوعی «ساختار مولّد انسان‌های متعهد و الهی» پدید آید. حتی غرض از اصل وقوع انقلاب و نیاز به آن نیز چیزی جز این نبود و هیچ هدفی در عرض این هدف ننشست و اصالت نداشت. عمده‌ترین تفاوت این انقلاب و نظام برآمده از آن با نظام‌های دیگر در همین امر نهفته است. در حالی‌که همه نظام‌های سکولار به‌دنبال رفاه مادی هستند و امر فرهنگی را  به ساحت‌ها و لایه‌های مادی زندگی فروکاهیده‌اند، نظام جمهوری ‌اسلامی می‌خواهد با تذکری رسولانه، «فطرت‌ها» را بیدار و فعال سازد و مسیر «تقرب الی الله» را هموار کند تا به‌ این ‌واسطه، «فلسفۀ خلقت»، محقق شود.

از این ‌رو، فرورفتن در «تجزیه‌های مفهومی متعدد و منطبق با احوال و اوضاعِ سیاست فرهنگی غربی»، نه ‌فقط گرهی را نمی‌گشاید و اتفاق تازه و متفاوتی را رقم نمی‌زند، بلکه به بیگانگی بیشتر ما با «خویشتن فرهنگی»، خواهد انجامید. ما باید در «مسئله‌ها» و «مشکل‌ها»ی حوزۀ سیاست فرهنگی، تجدیدنظر  و «پرسش‌ها» و «دغدغه‌ها»ی دیگری – از قبیلِ دوگانه‌های مفهومی «میل/ مصلحت»، «جذابیّت/ حقیقت»، «لذت/ کمال» و…را که از جنس «آدم و عالم تراز انقلاب» باشند، مطرح کنیم تا به‌تدریج، «فضای مفهومی خلاقانه و بی‌پیشینه»‌ای شکل بگیرد و داستان پُرکشمکش و دامنه‌دار سیاست فرهنگی در ایران به سرانجام مطلوبی برسد.

 

۴- دوگانۀ تبیینی «سیر فرهنگی ‌چرخه‌ای/ سیر فرهنگی تکاملی»

دولت‌های پس از انقلاب، مسیر فرهنگی واحد و مشترکی را نپیموده‌اند و لذا دولت بعدی، صورت تکامل‌یافتۀ دولت قبلی نیست، بلکه هر یک از این دولت‌ها، نظام معنایی متفاوتی را رقم زده‌اندکه گاه در نقطۀ مقابل نظام معنایی دولت یا دولت‌های قبلی قرار داشته است. وجود «گسست‌های معنایی» میان دولت‌های پس از انقلاب، سبب شده که در نهایت با مجموعه‌ای از راه‌های نپیموده و رهیافت‌های نیمه‌تمام روبرو باشیم که هیچ‌یک به فرجام نرسیده‌اند. برای این وضعیت باید چاره‌ای حکیمانه اندیشیده شود. به نظر می‌رسد که نگارش «سند چشم‌انداز بیست‌ساله» در کنار «برنامه‌های پنج‌ساله»، فقط تا حدّی می‌تواند به حرکت دولت‌ها وحدت و هماهنگی ببخشد و آنها را در یک مسیر قرار بدهد؛ زیرا در عمل مشاهده می‌کنیم که گرایش‌ها و علایق شخصی رئیس‌جمهور و نیروهای اجتماعی حامی وی، بخشی از مواد و محتوای این اسناد راهبردی را برجسته و غالب می‌گرداند و علاوه‌ بر ‌این، تفسیرها و تأویل‌های دل‌بخواهانه نیز در پدید آمدن تشتّت و تکثر مخرّب، علت مضاعف می‌شوند. انتظار منطقی و معقول این است که پس از چندین دهه تجربۀ حکومت دینی، به «انقطاع‌ها» و «گسست‌ها» و «چرخش‌ها»ی مکرّر گفتمانی پایان دهیم و صورتی از «تداوم» و «پیوستگی» گفتمانی را طراحی کنیم.

 

۵- دوگانۀ تبیینی «التقاطی‌اندیشی فرهنگی/ خلوص‌اندیشی فرهنگی»

در طول بیش از چهار دهه، دولت‌ها در بیشتر مقاطع با خطوط اصلی گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی، فاصله و زاویه داشته‌اند. برای اثبات این مدّعا کافی است مواضعِ فرهنگی رهبر انقلاب نسبت به رویکرد فرهنگیِ دولت‌ها در طول دهه‌های گذشته مطالعه شود. تحلیل ایشان از رویکردهای فرهنگی‌، اغلب جهت‌گیری انتقادی و اصلاحی داشته است. متأسفانه در بسیاری از موارد نیز انتقاد ایشان تنها به مظلومیت و حاشیه‌نشینی فرهنگ در سیاست دولت‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه به کج‌اندیشی‌ها و لغزش‌های فرهنگی آنها نیز معطوف بوده است.

هیچ‌یک از سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، انطباق کامل یا دست‌کم حداکثری با گفتمان فرهنگی اصیل انقلاب اسلامی نداشته‌اند؛ زیرا  هر یک از آنها با ضرایب مختلفی، مبتلابه گریز از ایدئولوژی اسلامی و فروغلتیدن به ورطۀ اندیشه التقاطی‌ بوده‌اند. وجود گرایش‌های شبه‌سوسیالیستی یا شبه‌لیبرالیستی در این دولت‌ها نشان می‌دهد که آنها نتوانستند گفتمان فرهنگی‌ای را ساخته‌ و پرداخته کنند که آبشخور آن ایدئولوژی اسلامی باشد و نسبت به مکاتب سکولار غربی، مرزبندی شفّاف و مشخصی داشته باشد. از کنار این نقص و کاستی نباید به‌سادگی گذشت؛ زیرا همین آسیب است که کلیّت گفتمان یک دولت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و موجب زاویه‌ پیدا کردن آن با گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی می‌شود.

اهمیت این آسیب، بدان سبب است که دولت وسیع‌ترین و فربه‌ترین بخش از نظام سیاسی است و  از آنجا که با علایق و تمایلات مستقل، اجرا و عملیّات را در اختیار خود دارد؛ طبیعتاً فضای فرهنگیِ جامعه را طرّاحی و رنگ‌آمیزی می‌کند. به ‌بیان ‌دیگر، دولت‌ها بیشترین نقش و اثر را در ساخته ‌و پرداخته‌کردن فضای فرهنگی ِجامعه داشته‌اند. از این ‌روست که پس از استقرارِ هر دولت، فضای فرهنگی جامعه تا حد زیادی تغییر می‌کند و دستخوش تحوّلات می‌شود.

بر این ‌اساس، یکی از دغدغه‌ها و مشغله‌های نیروهای فرهنگی انقلاب در دهه‌های گذشته، تلاش در راستای اصلاح سیاست و برنامه‌های فرهنگی دولت‌ها بوده که متأسفانه در بیشتر موارد، در حوزه فرهنگ، جهت‌گیری لیبرالیستی داشته‌اند و به‌ جای پیشروی و تحرّکات اثباتی و ایجابی، توان و بضاعت محدود خود را صرف عرصه رویارویی با کجروی‌های دولت کرده‌اند تا دولت‌ها با تکیه بر منابع و نهادهای خود، به بنیان‌ها و اصول فرهنگی انقلاب، گزند بیشتری نرسانند. اهتمام مستمر و چرخه‌ای برای به راه صلاح و صواب کشاندن دولت‌ها نشان می‌دهد که انقلاب از بی‌ثباتی و نوسان فرهنگی رنج می‌برد.

 

 

۶- دوگانۀ تبیینی «فقر نظریه فرهنگی/ غنای نظریه فرهنگی»

سیاست‌های فرهنگیِ هیچ‌یک از دولت‌ها، از عمقِ تئوریک و معرفتی برخوردار نبوده‌، بلکه معلول تلقیِ قشری از ایدئولوژی اسلامی یا گرته‌برداری ژورنالیستی از اندیشه‌های غربی بوده‌اند. نگارنده از این وضعیت به‌عنوان نظریه‌نامندیِ سیاست‌های فرهنگیِ دولت‌های پس از انقلاب یاد می‌کند و آن را ضعف معرفتی و علمی برخاسته از عمل‌زدگی و سطحی‌نگری این دولت‌ها می‌داند. تئوریزه‌کردن سیاست‌ فرهنگی، فعالیت معرفتی دشواری است که نیازمند حضور و کوشش جمعی از نیروهای فکری و علمی پُرتوان در عرصۀ نظریه‌پردازی است. دولت اصلاحات در این زمینه، در مرتبه‌ای فراتر از سایر دولت‌ها قرار می‌گیرد؛ هر چند داشته‌های نظری این دولت، محصول اقتباس آنها از لیبرالیسم فرهنگی بود و خود به‌جز تقلید و دنباله‌روی، منزلتی نداشت. به ‌این‌ترتیب، بسیاری از برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی به دلیل اینکه بر بنیان‌های فکری و فلسفی مستحکمی تکیه ندارند و فقط بر تجربیات و علایق شخصی استوارند، عمق و اتقان ندارند. بدیهی است که عمل از نظر بر می‌خیزد؛ از این ‌رو، فقر نظری بر عمل سایه می‌افکند و آن را سست و معیوب می‌سازد. این حالت به‌طور خاص در قلمروی فرهنگ و فعالیت‌های فرهنگی، مصداق دارد. متأسفانه حجم انبوهی از کارهایی که به‌عنوان اقدامات فرهنگی انجام می‌شوند، از قشری‌گری و سطحی‌اندیشی رنج می‌برند. این وضعیت، برخاسته از ضعف‌های نظری و معرفتی آنهاست. از آنجا که اقدام فرهنگی با جهان‌بینی و نگرش انسان ارتباط دارد، بیش از هر اقدام دیگری، محتاج برخورداری از یک نظام فکری و معرفتی است. عدّه‌ای به دلیلِ شتابزدگی و بی‌حوصلگی، از مطالعات و پژوهش‌های نظری گریزانند و در پی عرضه محصولات فرهنگی برمی‌آیند، حال ‌آنکه محصول فرهنگی، آن‌گاه ماندگار و متقن می‌شود که از آبشخور نظریه تغذیه کند و بر مبادی و مبانی معرفتی و فلسفی تکیه زده باشد. ما از لحاظ نظریه فرهنگی، دچار کاستی و فقر هستیم و در این زمینه، چندان هویّت مستقلی از غرب نداریم. به ‌بیان ‌دیگر، چون ما نظریه فرهنگی اسلامی تولید نکرده‌ایم، نظام و ساختار فرهنگی‌مان از غرب تأثیر پذیرفته و ارزش‌های آن را به رسمیّت شناخته است.

 

۷- دوگانۀ تبیینی «قشری‌نگری فرهنگی/ عمق‌نگری فرهنگی»

ذهنیت معرفتی سطحی و کم‌مایۀ برخی از مدیران فرهنگی در دولت‌ها سبب شد به فعالیت‌های فرهنگی قشری و تزئینی روی آورند و با تکیه بر تحلیل کمّی و آماری دربارۀ فرهنگ قضاوت کنند. از‌ سوی ‌دیگر، عدّه‌ای نیز فرهنگ را در معنای مطلق آن اراده کردند و به این بهانه، از زیر بار تکلیف نشر و اشاعۀ فرهنگ اسلامی، شانه خالی کردند و فعالیت فرهنگی را به‌معنی ترویج آداب و رسوم محلی و قومی معرفی کردند. بنابراین، برداشت از فرهنگ و فعالیت فرهنگی باید دگرگون و با مقتضیات و الزامات گفتمان انقلاب اسلامی، سازگار شود. آنچه در درجه نخست، اهمیت و اولویت دارد، تصحیحِ تلقی و برداشت مدیران و مسئولان از «فرهنگ» و «فعالیت فرهنگی» است؛ زیرا چنین پنداشته می‌شود که مصادیق این مفاهیم کلی، اموری سخیف و سطحی و غیرمؤثّر بر تکامل و اعتلای معنویِ انسانند، حال ‌آنکه چنین نیست. آنچه جامعۀ ما در برابر زورگویی قدرت‌های بیگانه، مقاوم کرد و به وقوع انقلاب اسلامی و پایداری ما در دوران هشت‌ سال جنگ تحمیلی منجر شد و آنچه بیش از چند دهه است که متعلق تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی و انقلابی هستند.

مقصود رهبر انقلاب نیز از فرهنگ و ضرورت فعالیت و برنامه‌ریزی فرهنگی، همین امر مهم است. همچنین برخی تصمیم‌گیران و مدیران فرهنگی بر این باورند که اقدامات فرهنگی در راستای تقویت و تثبیت ارزش‌های اسلامی و انقلابی، به ریزش بدنه اجتماعی‌ می‌‌انجامد. از طرف‌ دیگر، گاهی هوای نفس و تمایلات شیطانی در مدیرانِ فرهنگی موجب می‌شود که از اِعمال و اجرای سیاست فرهنگی اسلامی بگریزند. عامل دیگر به پیچیدگی و دشواری فعالیت فرهنگی بازمی‌گردد؛ به این معنی که اغلب افراد، چون خود را در مقابل امکان اصلاح فرهنگ، عاجز و ناتوان می‌یابند و از عظمت و تودرتویی آن می‌هراسند، از آن می‌گریزند.

 

۸- دوگانۀ تبیینی «جزءنگری فرهنگی/ کل‌نگری فرهنگی»

جهان فرهنگی، جهانی به‌ هم ‌پیوسته و درهم ‌تنیده است؛ یعنی اجزاء و عناصری که آن را تشکیل می‌دهند، مستقل از یکدیگر نیستند و حیات و تحولات مجزا ندارند، بلکه به‌صورت طبیعی و قهری بر یکدیگر اثر می‌گذارند. به‌ عبارت‌ دیگر، جهان فرهنگی، یک کلّ به ‌هم ‌مرتبط است و پاره‌های مختلف آن بر یکدیگر تأثیر متقابل می‌نهند. از متن توصیف یادشده، این نتیجه تجویزی برمی‌آید که واقعیت‌ها – خواه مطلوب و خواه نامطلوب – به ‌هیچ ‌رو، معلول یک علت نیستند و نمی‌توان انتظار داشت که با طراحی تحول برای یک بخش از جهان فرهنگی، می‌توان کل آن را مهندسی کرد. بنابراین، سیاست‌های جزئی‌نگرانه و تنگ‌دامنه که تنها ناظر به پاره‌های محدودی از جهان فرهنگی‌اند و به علل و عوامل متنوع و تأثیرگذار اعتنا نمی‌کنند، راه به جایی نخواهند برد و فرجام خوشایندی نخواهند داشت.

تودرتویی و درهم ‌تنیدگی اجزاء و عناصر این جهان، باید سیاست‌پردازانِ فرهنگی را به این ‌سو سوق دهد که در مقام برنامه‌ریزی و چاره‌اندیشی، تحلیل‌های خویش را بر برداشت‌های کل‌نگرانه و جامع‌نگرانه متکی سازند و همه بخش‌های جهان فرهنگی را با هم و در کنار یکدیگر  ببینند.

 

۹- دوگانۀ تبیینی «نفوذ فرهنگی/ استقلال فرهنگی»

دولت اسلامی علاوه بر اینکه می‌بایست جامعه اسلامی را در حوزه‌‌های سیاسی و اقتصادی، از وابستگی و ریزه‌خواری برهاند و عزّت و خودبنیادی را برای آن فراهم ‌سازد، در حوزه فرهنگی نیز باید وصول به «استقلال فرهنگی» را دنبال کند. البته «استقلال فرهنگی» در عرض «استقلال سیاسی» یا «استقلال اقتصادی» قرار ندارد، بلکه این نوع استقلال از اهمیت و تعیین‌کنندگی بیشتری برخوردار است؛ زیرا جامعه‌ای که در حوزه فرهنگی به جوامع دیگر وابسته باشد، خواه‌ناخواه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی نیز از آن تبعیت خواهد کرد. به‌ این ‌ترتیب، هویت و اساس آن جامعه فرو خواهد پاشید و شأنی به‌جز «دنباله‌روی» و «تقلید» نخواهد داشت. در بسیاری از دوره‌های دولتی در دهه‌های گذشته، از این توصیه و حساسیت قرآنی غفلت شد؛ مرزها و حریم‌ها فرهنگی، نادیده انگاشته شدند و به بهانۀ «ارتباطات با جهان» و «جهانی‌شدن» و «استفاده از فرصت‌ها و امکان‌های فرهنگی بیرونی»، مجال «نفوذ فرهنگی» شکل گرفت و «رخنه‌های فرهنگی» پدید آمدند. دست‌کم بیش از سه دهه است که تمدن غرب با تمام توان و بضاعتِ خود به میدان کارزار فرهنگی و معرفتی آمده و مصمم است تا در برنامۀ «تهاجم فرهنگی»، استقلال فرهنگی جامعه اسلامی را نابود سازد و به واسطه ایجاد وضعیت وابستگی و انحطاط فرهنگی، تحولات سیاسی را در جامعه ایران پدید آورد. البته نمی‌توان به‌عنوان «تعامل فرهنگی»، مناسبات و ارتباطات فرهنگی جامعه اسلامی با جوامع غیرمسلمان را به حال خود رها و نیت‌ها و انگیزه‌های قوی تصمیم‌سازان در جوامع غربی را برای زدودن و به‌ حاشیه ‌کشاندن فرهنگ اسلامی، ناشی از توطئه‌اندیشی و منفی‌بافی قلمداد کرد.

29دسامبر/21

دپیلماسی فرهنگی؛ عرصه توقف ممنوع

کلمه دیپلماسی فرهنگی هرچند ظاهراً مولود جهان مدرن و سیاست مدرن است، اما نشانه‌های آن در دوران‌های گذشته نیز وجود داشته و در کنش‌های برخی از سیاستمداران دوران کهن قابل بازسنجی است. در اندیشه و کنش و رفتار پیغمبر مکرم اسلام«ص» و ائمه معصومین (ع) به عنوان منادیان دین مبین اسلام نیز می‌توان به بازسنجی مولفه‌هایی از دیپلماسی فرهنگی دست یافت و آنها را برای استفاده در جهان امروز مورد بازخوانی قرار داد و اصولاً در شکل دادن به تمدن نوین اسلامی رجوع مسئله‌مند به کتاب و سنت، راهکار نخست است.

 

الف. مفهوم دیپلماسی فرهنگی

از دیپلماسی در صدر اسلام به دیپلماسی پیامبر«ص» تعبیر می‌شود و منظور از دیپلماسی پیامبر(ص) فعالیت‌هایی است که آن حضرت به عنوان رئیس حکومت و نمایندگان و سفرای منتخب ایشان در راه نیل به مقاصد و ادای وظایف سیاسی و فرهنگی دولت اسلامی و تحقق بخشیدن به خط‌مشی‌های کلی اسلام در زمینه سیاست خارجی و همچنین پاسداری از حقوق و منافع دولت اسلامی، در میان قبایل و گروه‌های دینی و دولت‌های غیر مسلمان در خارج از قلمرو حکومت اسلامی انجام می‌دادند.

از این رو اگر دیپلماسی را هنر مذاکره بدانیم و یا آن را وسیله‌ای برای نیل به اهداف توصیف کنیم، این تعریف در مورد دیپلماسی فعال پیامبر اسلام(ص) به صورت بارزی صادق است. امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع ‌ینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند و اساس آنها را اصول و ضوابطی تشکیل می‌دادند که از وحی و موازین شناخته شده عقلی نشأت می‌گرفتند.

در خصوص دیپلماسی فرهنگی که امروزه حوزه‌ای از دیپلماسی کشورها به شمار می‌رود، تعاریف مختلفی ارائه شده است، از جمله اینکه دیپلماسی عبارت است از مبادله اندیشه‌ها، انگاره‌ها، باورها، سنت‌ها و… که وسیله ارتباط کشورها محسوب می‌شوند. این عناصر کمک می‌کنند تا کشورها درک و فهم متقابلی از یکدیگر پیدا کنند و فرهنگ و ارزش‌های یکدیگر را بهتر بشناسند و بفهمند و بهتر بتوانند باهم ارتباط برقرار کنند. بنابراین دیپلماسی فرهنگی، تعامل فرهنگی در عرصه بین‌الملل و تولید و توزیع این پیام فرهنگی در گستره‌ای جهانی است.

 

ب. دپیلماسی نبوی نمونه یک دپیلماسی فعال

به دنبال هجرت رسول اکرم(ص) و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و بعد از آنکه بنیان‌های سیاسی و اداری و نهادهای قانونیِ اعمال قدرت در دولت اسلامی استقرار یافتند، رسول خدا(ص) با تکیه بر قدرت سیاسی و عقیدتی بزرگ، با هدف رهبری جهان به سوی هدایت و صلح و نیکوکاری که به دنیا و آخرت توجه داشت، قدم به صحنه سیاست خارجی گذاردند و کار خود را با مخاطب قرار دادن پادشاهان کشورهایی چون روم، ایران، حبشه، و رهبران مسیحی سرزمین‌های عربی و دعوت آنان به پذیرش آیین اسلام آغاز کردند. پذیرفتن سفرا و نمایندگان بسیاری از سران و پادشاهان و قبول هدایایی که بعضی از آنها تقدیم می‌کردند، مهر تأیید آن حضرت بر عرفِ دیپلماسی روزگار خود است؛ عرفی که همواره در میان دولت‌ها بر قرار و دلیلی بر متانت و استحکام اصول سیاست خارجی دولت اسلامی است. این رفتار سیاسی پیامبر اسلام(ص) دولت اسلامی را تبدیل به قدرت بزرگ سیاسی‌ای کرد که در ارتباطات جهانی بر اندیشه‌ها و اصول ثابت انسانی و خردورزی اتکا داشت.

توجه به قرآن کریم(۱) و سنت عملی پیامبر(ص) این واقعیت را اثبات می‌کند که دپیلماسی ایشان یک دییلماسی فعال بوده است. از این‌رو مشاهده می‌کنیم که «دعوت» به عنوان اصلی قرآنی، یکی از اصول حاکم بر روابط دیپلماتیک در دیپلماسی نبوی و دلیل بر آن است که روش دعوت در اسلام باید حکیمانه و مبتنی بر برهان و منطق باشد. چنانچه قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلی‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ : (ای رسول ما خلق را) به حکمت (و برهان) و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن (وظیفه تو بیش از این نیست) که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافته‌اند بهتر می‌داند.»(۲)

امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع‌بینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند. بر اساس این آیه می‌توان گفت که دعوت در اسلام بر اساس منطق و مسالمت‌آمیز و به‌ دور از خشونت است، از این رو علامه طباطبایی دعوت را امری تدریجی و مرحله به مرحله می‌دانستند و معتقد بودند که ماهیت دعوت در اسلام هدایت و رشد انسان‌هاست. ازاین رو ما می‌توانیم اصل دعوت را یک نوع از دیپلماسی فرهنگی به شمار آوریم.

 

ج. لزوم فعال کردن دپپلماسی فرهنگی در دولت سیزدهم

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیپلماسی فرهنگی را عرصه مهم و با اهمیتی می‌دانند(۳) و معتقدند که نباید از اهمیت کار فرهنگی غفلت کرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست، بیشتر و  پر حجم‌تر و موثرتر از تلاش‌های سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. … ما مطلقاً نباید توقف کنیم، باید پیش برویم. هیچ سطحی‌نگری‌ای جایز نیست. ظاهرگرایی و عوام‌زدگی در کار فرهنگی جایز نیست. کار فرهنگی بایستی مدبرانه، عمیق، با حوصله باشد و  توسط آدم‌های باصلاحیت و کارشناس‌های حقیقتاً وارد، در شاخه‌های گوناگون فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد.(۴)

ایشان دیپلماسی‌منفعل را بدترین نوع دیپلماسی دانسته و بیان می‌دارند که: «ما باید ابتکارعمل، برنامه‌ریزی جامع و تفصیلی و سرعت‌عمل و پیگیری را در مجموعه دستگاه‌ دیپلماسی کشور تقویت کنیم. ابتکار عمل در مسئله ارتباطات خارجی، بسیار مهم است. این‌که کشوری با دیپلماسی‌منفعل منتظر باشد دیگران چه می‌گویند و چه می‌کنند و براساس آن و به‌مقتضای ضرورت و موقعیت تصمیم بگیرد، بدترین شکل دیپلماسی است؛ باید از این به‌شدت پرهیز کنیم و مراقب باشیم این‌طور پیش نیاید»(۵)

بر اساس بند ۵ ماده ۳ کنوانسیون ۱۹۶۱روابط دیپلماتیک یکی از وظایف سفیران و نمایندگان سیاسی «بسط و توسعه روابط فرهنگی» است و این امر همواره در اسلام به اشکال مختلف مدّنظر بوده است. مقوله دعوت اسلامی در صدر اسلام را باید در این راستا قلمداد کرد. اعزام سفیران به دستور پیامبر اکرم(ص) به سرزمین‌های حبشه و روم و مصر و فارس و أیله و غساسنه(۶) در راستای همین هدف بوده است.

هنگامی که معاذبن جبل به نمایندگی از سوی پیامبر اکرم(ص) راهی یمن شد، ایشان به او توصیه‌هایی فرمودند، که نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین وظایف نماینده کشور اسلامی گسترش دعوت الهی است. در بخشی از این توصیه‌ها آمده است:

«ای معاذ! مردم یمن را با کتاب خدا آشنا گردان و آنان را به اخلاق شایسته تربیت کن. مردم را بر حسب اعمال خیر یا شرشان در مراتب قرار بده و حکم خدا را در میان آنان تنفیذ کن… آیین اسلام را با کلیت آن آشکار کن، چه تعالیم کوچک و چه بزرگ. اکثر تلاش تو برای نماز باشد؛ زیرا نماز بعد از اقرار به دین در رأس اسلام قرار دارد. مردم را با یاد خدا و آخرت آشنا کن و از شیوه موعظه پند بگیر. سپس معلمانی را به میان آنان بفرست.» (۷)

علاوه بر این، نامه‌های پیامبر اکرم(ص) به سران کشورها نشان می‌دهند که دعوت رکن اساسی این نامه‌هاست. از این رو سفیر و نماینده سیاسی کشور اسلامی باید تلاش کند تا از طرق مختلف به این وظیفه خود جامعه عمل بپوشاند. در غیر این صورت از وظیفه اصلی خود شانه خالی کرده است.

نکته‌ای که در این خصوص باید متذکر شد این است که هرچند مقوله دعوت، یکی از وظایف دیپلمات‌های اسلامی به شمار می‌رود، در عصر حاضر اجرای این وظیفه در چهارچوب روابط دیپلماتیک بسیار دشوار و محدود شده است؛ زیرا در عرف بین‌الملل زمینه‌ای برای نمایندگان دیپلماتیک در تبلیغ آیین و مذهب وجود ندارد و معمولاً این عمل را نمایندگان فرهنگی کشورها انجام می‌دهند. با وجود این نمایندگان و سفیران اسلامی می‌توانند با درایت کامل زمینه تبلیغ و دعوت اسلامی را از طریق دیپلماتیک باز کنند. مصداق این امر را در اعزام «سفیر ویژه» حضرت امام خمینی(ره) به مسکو شاهد بودیم. البته این امر نیز مستلزم قبول طرفین است. از سوی دیگر دیپلمات‌ها و سفیران اسلامی بیش از اینکه با کلام، پیام رسان اسلام باشند، می‌توانند با عمل و منش و رفتار اسلامی دعوت کننده به دین اسلام باشند،(۸)

چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: «کُونُوا دُعَایً إِلَی أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم.»(۹)

از آنجایی که دعوت، وظیفه دولت اسلامی است، برای تحقق آن لازم است که:

اولاً به هنگام برقراری روابط با دیگر دولت‌ها بر این امر تاکید ورزد و موضع خود را در این‌باره اعلام کند. ثانیاً در نشر دعوت اسلامی از امکانات جدید اطلاع‌رسانی بهره بگیرد و دسترسی به آن را برای دست‌اندرکاران امر تبلیغ فراهم کند.

ثالثاً کادر دیپلماتیک به‌ویژه رایزینی‌های فرهنگی خود را با فنون  تبلیغ اسلامی آشنا سازد، به گونه‌ای که این افراد با التزام اخلاقی و عملی سفیران واقعی اسلامی در دیگر کشورها باشند.

رابعاّ آشنایی با زبان بیگانه به‌ویژه زبان محل ماموریت را برای کادر دیپلماتیک و مبلغان مذهبی فراهم کند.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫برای نمونه ر.ک: شوری۴۲: ۱۵؛ نحل۶: ۱۲۵؛ فصلت۴۱: ۳۳؛ یوسف۱۲: ۱۰۸؛ فرقان۲۵: ۵۲؛ مائده۵: ۹۹؛ نمل۲۷: ۳۵؛ نور۲۴: ۵۴؛ عنکبوت، ۱۸؛ یس۳۶: ۱۷

۲٫نحل/۱۲۵

  1. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۹/۱۲/۱۳۸۸٫
  2. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۶/۶/۱۳۸۵٫
  3. راهبرد‌های سیاست خارجی(برگرفته از بیانات حضرت آیه الله العظمی خامنه‌ای)، ص۲۱

۶- محمود مصطفی نادیه و دیگران، سلسله العلاقات الدولیه فی الاسلام: الاصول العامه للعلاقات الدولیه فی دارالاسلام وقت السلم، ج۵، ص۱۳۶؛ ظافر قاسمی، الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام، ص۴۴۸؛ علی عبد القوی غفاری، الدبلوماسیه القدیمه و المعاصره، ص۴۶؛ جعفر عبدالرزاق، فی الدبلوماسیه الاسلامیه، مجله الفکر الجدید، سال سوم، شماره ۹، صفر۱۴۱۵ق، ص۲۸۰٫

۷- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۲۶؛ حسن بن علی حرانی (ابن شبعه)، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص۲۵؛ عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ص۳۰۱٫

۸- علی اکبر حصاری، دیپلماسی از دیدگاه اسلام (جزوه درسی)، ص۳۶٫

۹- «مردم را با اعمال خود دعوت کنید»، محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۲، ص۷۷٫

۱۰- سیدمصطفی میرمحمدی، اصل عدم مداخله در اسلام و حقوق بین‌الملل، ص۳۳۶٫

29دسامبر/21

پیوست عدالت؛ تعدیل ثروت و مهار‌ قدرت

درآمد

نیل به عدالت در دنیای جدید فرایند پیچیده‌ای پیدا کرده است. امروزه اگر در نظام سیاسی برای این دغدغه خجسته، برنامه‌ریزی سنجیده و صحیحی شکل نگیرد، هرگز بستر تحقق عدالت مهیا نخواهد شد. مدیریت نیروها و امکانات و هزینه‌ها فرایند دقیقی است که اگر  درست انجام شود، می‌تواند هر کشوری را به سوی دادگری رهنمون شود و سنجه آن را می‌توان در قالب پیوست عدالت رصد کرد. واقعیت این است که تا زمانی که عدالت به معنای واقعی کلمه در قوانین و برنامه‌ها و آیین‌نامه‌ها حضور محسوس، ملموس و تأثیرگذار نداشته باشد، نمی‌توان به این مهم دست یافت.

 

۱- عدالت، مبنای سنجش‌  

داده‌های قرآنی و روایی ‌صراحتاً بیان می‌کنند که در اندیشه اسلامی، عدالت معیار همه برنامه‌ها، قوانین، گفتارها و برنامه‌ریزی‌هاست و تمام امور فرد و جامعه باید در جهت آن تنظیم شود. از نظر قرآن کریم، یکی از ماموریت‌های بزرگ پیامبران الهی، تأمین عدالت است. خدای متعال می‌فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ و َالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ:(۱) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان را نازل کردیم تا مردم را دعوت به قیام برای عدل کنند.»

در ادبیات روایی ما نیز عدالت بحث برجسته‌ای است. در کلام اهل بیت(ع) آمده است:‌ «یک ساعت عدالت‌ورزی از هفتاد سال عبادت برتر است. عدالت، منطق قرآن، زندگی، پایداری قدرت، نظام حکومت، معیار سیاست‌ورزی، نورچشم حکومت‌ها، زیبایی سیاست و سیاستمداران، آسودگی، فزایندۀ برکت، عزت، بزرگی و موجب آبادانی و عمران شهرهاست».(۲)

عدالت به‌ویژه در عرصۀ سیاسی و اجتماعی، سنگ محک ارزش‌های دیگر و سنجۀ ساحت‌های مختلف زندگی سیاسی اجتماعی انسان است و مفاهیم دیگر، بر اساس عدالت به عنوان اصلی محکم، تفسیر و تفهیم می‌شوند: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه‌ چیزی بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه اینکه آنچه دین گفته عدل است، بلکه دین آنچه را که عدل است می‌گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین.»(۳)

عدالت در گام نخست با فکر و ذهنیت افراد سر و کار دارد و آن را سامان می‌دهد، اما بیش از آن، با عرصۀ عمل و روابط اجتماعی پیوند دارد. با توجه به همین امر است که عدالت در حوزۀ عقل عملی برجسته می‌شود؛ حوزه‌هائی که به باور اندیشمندان، دامنه آن با مفاهیمی چون تحسین عدالت، علم، شجاعت و تقبیح ظلم مرتبط است.(۴)

«پیامبر گرامی اسلام(ص) احساس ژرفی به عدالت داشتند. این در حالی بود که ایشان ظلم و ستم را در جامعه‌ای که در آن بالیده بودند، فراگیر یافتند. پس برای تاسیس نظامی منسجم که در آن معیار و روش عدل، نهاده شود، تلاش کردند. طبیعی بود که با توجه به نقش پیامبری‌ روی به ارزش‌های دینی تاکید کنند.» (۵) طبعاً انتظار می‌رود که نظام سیاسی برآمده از رسالت پیامبر اعظم(ص) هم بر پایه عدالت استوار باشد.

اما با این همه تأکید و سفارش، ارزش متعالی و نگرش ارزشمند عدالت در عمل و اندیشۀ مسلمین و نظام‌های اجتماعی سیاسی برخاستۀ از آن کمرنگ است. با آنکه فلسفه وجودی نظام جمهوری اسلامی، عدالت است(۶) و البته در این مسیر گام‌هایی بلند و بنیادینی هم برداشته شده‌اند، اما تا رسیدن به نقطه آرمانی فاصله زیادی داریم. با توجه به این مهم بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با اعضای دولت سیزدهم، برای جبران عقب‌ماندگی‌ها در عرصه عدالت به یکی از راهکارهای مهم آن یعنی بایستگی پیوست عدالت‌ اشاره کردند: «بخشنامه‌ها و مصوبات دولت پیوست عدالت داشته باشد. به نظر من هر مصوبه‌ای که شما تصویب می‌کنید، هر لایحه‌ای که در دولت تنظیم می‌کنید، هر بخشنامه‌ای که خود شما در دستگاه خودتان صادر می‌کنید، باید یک پیوست عدالت داشته باشد. باید مراقب باشید این روش، این کار، این دستور ضربه‌ِ به عدالت نزند و طبقات مظلوم را پایمال نکند.» (۷)

پیوست عدالت همچون سنگ محکی است که می‌تواند و باید همه جا همراه برنامه‌ها و قوانین باشد تا اگر زمینه‌های انحراف و ظلمی به وجود آمد، در فرصت مقتضی جلوی آن گرفته شود.

 

۲- ساختار عادلانه و پیوست عدالت

نکتۀ اساسی برای اثربخشی راهکار پیوست عدالت، وجود ساختار عادلانه و تلاش برای تقویت آن است. همۀ آموزه‌ها و راهبردهایی که از قرآن کریم در این راستا به دست می‌آیند، هنگامی می‌توانند عملیاتی شوند که ساختار و نظام عادلانه‌ای وجود داشته باشد. تنها در یک ساختار عادلانه است که حاکم عادل نقش پیدا می‌کند، در غیر این صورت، حاکم عادل هم نمی‌تواند کاری را جلو برد. این سامانه، یکی از بزرگ‌ترین ضمانت‌های اجرایی است تا حاکم بتواند قدرت، ثروت، امتیازها و فرصت‌ها را به شایستگی و دادگرانه میان شهروندان توزیع کند. در این وضعیت است که حقوق اقلیت‌ها رعایت می‌شود و حتی در حق دشمنان نیز ستم نمی‌شود.

کارکرد بنیادین راهبردهای عدالت سیاسی، تنظیم و طراحی راه و ساختاری است که می‌تواند در فرایندی عقلی ـ عقلایی، جامعه را به عدالت رساند. ساختاری که در آن قدرت، اختیارات و ثروت‌های کلان در دست دولت‌ها و افراد متراکم نمی‌شوند و گامی مهم در جهت رسانش شهروندان و نظام سیاسی به عدالت برداشته می‌شود. گام مهم پیوست عدالت آنگاه اجرائی می‌شود که ساختار عادلانه باشد. عدالت چون زنگ هشداری است که هر گاه ساز و کارهای خلاف عدالت شکل گیرند،‌ به کار می‌افتد و نظام سیاسی را از حرکت در آن جهت باز می‌دارد.

 

۳- بایستگی برنامه‌ریزی عاقلانه در جهت پیوست عدالت

با توجه به توانمندی برنامه‌ریزی و خردورزی در انسان، او برای حرکت در جهت کمال و رسیدن به جامعۀ عدل‌محور می‌تواند برنامه‌ریزی‌های دقیق و دوراندیشانه داشته باشد. شاهراه و بنیاد برنامه‌ها را وحی مشخص می‌کند و عقل استدلال‌گر، ادراک کننده، برنامه‌ریز و هدف‌ساز به تصمیم‌سازان کمک می‌کند تا برنامه‌های جامعه را  در جهت عدالت تنظیم کنند. در ادبیات دینی از این عقل، به عقل معاش تعبیر شده است تا برای رسیدن به عالی‌ترین و والاترین مقصود که سعادت دنیوی و اخروی است، طراحی کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن.»(۸)

در عرصۀ سیاسی، کارگزار عاقل برای رسیدن به پیوست عدالت،‌ به تعبیر امام ‏على(ع) رأی و دیدگاه خردورزان و دانش دانشوران را به نظر خود می‌افزاید و با گفتگو، زمینه رسیدن جامعه به این مهم را فراهم می‌سازد. ایشان می‌فرماید: «حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء:(۹) شایسته‏ است هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان را به علمش بیفزاید.»

پیوست عدالت می‌تواند تناسب و تعادل در برنامه‌ها و تصمیم‌های سیاسی را برای جامعه به ارمغان بیاورد. «تناسب» یعنی هر کس به میزانی که شایستگی دارد، به حقوق سیاسی خود دست می‌یابد و «تعادل»، با توجه به اصل لغت «عدالت»، یعنی جامعه‌ای دور از افراط و تفریط و احساسات بی‌پایه. چنین جامعه‌ای رفتاری عقلایی و سنجیده در پیش می‌گیرد و به «امه وسط»(۱۰) که قرآن کریم از آن یاد  و جامعۀ اسلامی را با آن توصیف می‌کند و می‌ستاید، نزدیک می‌شود.

 

۴- آثار پیوست عدالت در جامعه

با وجود پیوست عدالت، همه قانونگذاران و برنامه‌ریزان باید این تکاپوی نظری – عملی را در ذهن و اندیشه خویش بپرورانند که چگونه می‌توان قانون و برنامه‌ای را تصویب کرد که از شاهراه عدالت دور نشود. با این پیوست، نوعی آینده‌نگری و تیزبینی بر امور حاکم می‌شود و می‌توان برخی از ساحت‌های سیاسی – اجتماعی را به سوی عدالت راهبری کرد. باور حاکمان و سرآمدان دولت و مجلس شورای اسلامی به پیوست عدالت و تلاش برای توزیع عادلانۀ ثروت و قدرت می‌تواند حقوقی را که از جایگاه اصلی خود خارج شده‌اند، به جای حقیقی خود بازگرداند.

با اجرایی شدن پیوست عدالت در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، شهروندان امکان می‌یابند تا به شایستگی به حقوق خود دست یابند، افراد در جایگاه بایستۀ خود قرار گیرند و ظرفیت‌های آنان برای دستیابی به حقوق سیاسی ـ اجتماعی، عملیاتی و اجرایی شود. این امر هنگامی محقق می‌شود که در جامعه، عدالت، حضوری پررنگ یابد. قانونمندی رفتارها، سنجش‌ و محاسبه کردارها برحسب حقوق و برخورد قانونی و حق‌مدار، با اجرای عدالت ممکن می‌شود.  پیوست عدالت، اقدامی اثربخش در این مسیر است که می‌تواند بسترساز تضمین حقوق شهروندی باشد.

 

نتیجه‌گیری

یکی از دغدغه‌های جدی مقام معظم رهبری آن است که مردم نسبت به مسئله عدالت اجتماعى، مجدّانه و منطقى با مسئولانشان صحبت کنند و این را از دولت‌ها و از نمایندگان مجلس بخواهند. باید کسى را که شعار عدالت اجتماعى مى‏دهد، موظّف و مسئول و از او مطالبه کنند.(۱۱)  به این دلیل است که رهبری انقلاب همواره مطالبۀ عدالت را طرح کرده‌اند و اینکه بایستى عدالت‏ آن‏ چنان از طرف مردم، قشرها و به‌خصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولى، چه بنده و چه هرکس دیگرى که در جایى مسئول است، ناچار باشد، به مقولۀ عدالت‏، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد.(۱۲) به نظر می‌رسد که بحث پیوست عدالت باید به دور از شعارزدگی، به یکی از خواسته‌های جدی شهروندان، ‌احزاب و سمن‌ها  تبدیل شود.

 

پی‌نوشت:

۱- حدید، ۲۵

۲- برای مشاهده تعابیر گوناگون دربارۀ عدالت، ر.ک.: الحکیمی، محمدرضا و… «الحیاه»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول ۱۳۶۸، صص ۳۶۸-۳۲۴٫

۳- مطهری، مرتضی، «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» چ. اول، نشر حکمت، تهران ۱۴۰۳، ص۱۴٫

۴- محمدرضا مظفر؛ اصول فقه؛ ج ۲، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم۱۳۷۰، ص ۲۲۲٫

۶- خدوری، مجید: «مفهوم العدل فی الاسلام»، ترجمه: دارالحصاد، دارالحصاد للنشر و التوزیع، سوریا، الطبعه الاولی، ۱۹۹۸، ص۲۴۹٫

۶- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۹/۳/۸۵٫

۷- بیانات مقام معظم رهبری، ۶/۶/۱۴۰۰٫

۸- الکلینی، اصول کافی، اصول کافی، تهران: ‌کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۸ج ۱، ص۲۵٫

۹- التمیمی، محمد الآمدی؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۳۶۶ ه. ش، ص۵۵، ح ۴۸۹٫

۱۰- بقره، ۱۴۳٫

۱۱- مقام معظم رهبری، بیانات، سال‏۳۷۷؛ ص ۲۳۴ و ۲۳۳٫

۱۲- مقام معظم رهبری، بیانات، ۱۳۸۲؛ ص۴۰٫

29دسامبر/21

بدحجابی بازتاب اختلال اجتماعی

مقدمه

واجب الهی «حجاب» از ابعاد مختلف نیازمند بررسی است. با توجه به وضعیت کم و بیش نابسامان کنونی این فریضه دینی (و حتی ارزشیِ دیرین در فرهنگ ایرانی)، یکی از مهم‌ترین محورهای نیازمند واکاوی، علل و ریشه‌های بدحجابی است. این کاوش از آن جهت ضروری است که پیامدهای عدم اهتمام کافی به حجاب و دیگر امور مرتبط بدان؛ مانند عفاف، غیرت و…، افزون بر لطمه زدن جدی به سعادت و کمال اخروی جامعه، در دنیا نیز پیامدهای ویرانگر و حتی تمدن‌سوزی دارد که نمونه‌های تاریخی‌اش؛ مانند فروپاشی حکومت اسلامی اندلس، شاهد این مدعاست.

 

الف) علت انسان‌شناختی بدحجابی

نخستین پرسش کلیدی این است که علت هنجارها یا نابهنجاری‌های فرهنگی، از جمله رعایت حجاب یا بدحجابی چیست؟ توجه به نکته‌ای انسان‌شناختی در رسیدن به پاسخ بسیار راهگشاست.(۱) انسان، موجودی با هویت شعوری‌ ـ‌ ارادی است، یعنی همه رفتارها و کنش‌های ارادی او بر پایه علم و معرفت‌هایی پیشین شکل می‌گیرند. بنیان کارهای انسانی در سطوح مختلف فردی، جمعی و اجتماعی بر معرفت‌های پیشین استوار شده است. درواقع احساسات و رفتارهای انسان را باید شاخه‌ها و تجلیات آگاهی‌های پیشین یا نظام معرفتی او دانست. به تعبیر بسیار شیوای امیر مؤمنان«ع» : «هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن نیازمند به معرفت [و شناختی پیشین] هستی.»(۲)

در سطح اجتماعی هم فرهنگ، کنش‌ها و سبک زندگی یک جامعه نیز مبتنی است بر نظام بینشی و معرفتی نهادینه شده در آن جامعه. در نتیجه، ریشه رشد و تعالی‌ یا سقوط و اختلال‌های انگیزشی و رفتاری فردی و اجتماعی جامعه را باید در نظام معرفتی حاکم بر آن جستجو کرد. البته مراد آن مقدار از نظام معرفتی است که در فرد یا جامعه به‌طور بالفعل مستقر و فعال شده است؛ زیرا ممکن است یک نظام معرفتی به لحاظ ثبوتی و ذاتی هیچ‌ خللی نداشته باشد، ولی هنوز به‌طور کامل در فرد یا جامعه به فعلیت نرسیده باشد یا بخش‌هایی از آن با ضعف، آسیب یا انحراف‌هایی همراه و در نتیجه، کارایی اصلی آن دچار اختلال‌هایی شده باشد. برای مثال، اگر این اندیشه در فرد یا جامعه‌ای نهادینه شود که فلسفه و هدف زندگی، منحصر به حیات دنیایی و لذت حسّی هرچه بیشتر است، انگیزه‌ها، کنش‌ها و سبک زندگی مبتنی بر لذت‌گرایی در زندگی آنها اولویت پیدا می‌کنند و مفاهیمی چون خداگرایی، زهد، ایثار، جهاد، تهذیب نفس، شهادت و… بی‌معنا خواهند شد.

طبق قاعده یاد شده، «بدحجابی» به عنوان یک منکر دینی و آسیب مهم اجتماعی نیز از ضعف‌ها و اختلال‌های نظام معرفتی افراد و نیز فرهنگ و سبک زندگی مبتنی بر آن سرچشمه می‌گیرد. همچنین، این نابهنجاری همانند هر عمل ناصالح دیگری، در یک حرکت چرخه­ای، بر معرفت، ایمان، فرهنگ و سبک زندگی دینی جامعه تأثیرهای منفی بسیاری می‌گذارد و به فرموده آن حضرت: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است].» (۳)

اما پرسش اساسی این است که آیا همین مقدار برای درمان آسیب اجتماعی بدحجابی کافی است؟

 

ب) علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی بدحجابی

هرچند پی بردن به علت انسان‌شناسانه بدحجابی در رسیدن به راهبردهای درمان آن کمک و چهارچوب کلانی را در این زمینه ارائه می‌کند، اما نباید به این حد اکتفا کرد و باید در جستجوی اسباب میدانی‌تر یا علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی این پدیده نیز بود. برای مثال برخی از آنها عبارتند از:

– رواج اموری مانند حس‌گرایی، لذت‌محوری، شهوت‌پرستی و وَهم‌زدگی و در نتیجه، دور شدن از زندگی عاقلانه و حیات طیّب؛ به‌ویژه پس از گسترش ماهواره و فضای مجازی رها و فقدان برنامه‌ای جامع و راهبردی برای بهره­برداری هدفمند، صحیح، ضابطه‌مند و ایمن از آنها؛

– هجوم بی‌سابقه به حجاب و دیگر مسائل مرتبط (عفاف، حیا، محرم و نامحرم بودن، غیرت و…) توسط طیفی از عوامل معاند یا غافل درونی و بیرونی مانند دشمنان نشاندار نظام اسلامی، روشنفکرنماها، مدعیان اسلام‌شناسی، سیاست‌بازان فرصت‌طلب یا ورشکسته، برخی از سلبریتی‌ها، نفوذی‌های مختلف و…؛

– به تأخیر افکندن یا تعطیل کار فرهنگی (از جمله در زمینه حجاب و عفاف) به بهانه مشکلات اقتصادی؛

– ضعف یا فقدان تلاش‌های گسترده ترویجی و اقناعی در زمینه حجاب و عفاف؛

– برخی از اقدام‌های نادرست و غیرحکیمانه برای ترویج حجاب؛

– سوءاستفاده از فریضه الهی حجاب و شاذگویی، قبح‌شکنی، دوقطبی‌سازی و… در این زمینه برای رسیدن به اغراض شخصی یا جناحی خود توسط برخی افراد و جریان‌ها؛

– کم‌اعتنایی بخش‌هایی از جامعه به کسب و درآمد حلال؛ ازجمله واجبات مالی شرعی مانند خُمس و شیوع نسبی حرام‌خواری؛

– کمیابی یا گرانی نسبی لوازم حجاب از جمله چادر یا مانتوی مناسب؛

– عدم اعتقاد یا التزام عملی برخی مسئولان یا کارگزاران حکومتی؛

– عدم حمایت (نظری، فرهنگی، قضایی و…) از دغدغه‌مندان نسبت به احکام شرعی؛

– ارجاع دادن همه امور مرتبط به حجاب و عفاف به کار فرهنگی (و بی‌توجهی به ابعاد دیگر) توسط برخی از جهات مسئول و در عین حال، ضعف، کم‌کاری یا بیکاری در ارائه کار فرهنگی مناسب توسط آنان!

– ضعف در ارائه مدل‌های پوشش مناسب و دارای حد نصاب‌های شرعی مرتبط و گاه، حتی مقابله بیجا با آنها؛ مانند مانتوهای بلند، گشاد و پوشیده؛

– عدم آموزش و ترویج عمومی احکام شرعی و زیربناهای معرفتی و انگیزشی مرتبط با آنها با توجه به مقتضیات زمانه و در نظر گرفتن طیف‌های مختلف؛ به‌ویژه کودکان و نوجوانان؛

– برخی رویکردهای رسانه‌ای نادرست حتی در رسانه ملی؛

– عدم نظارت جدی بر دوایر رسمی حکومتی از حیث التزام به این واجب الهی؛

– پاس‌کاری وظایف مرتبط در این زمینه توسط دستگاه‌های مسئول و خود را در مقام منتقد (نه متهم) نشاندن؛

– برخی از مشکلات اقتصادی (البته، طیف گسترده‌ای از افراد مشکل‌دار در این زمینه از قشر مرفه بی‌درد یا خارج‌نشینان و… هستند!)؛

– کناره‌گیری نسبی اقشار متدین ملتزم به احکام شرعی از برخی ساحت‌های اجتماعی و جولان (گاه هدفمند و برنامه‌ریزی شده) بعضی عناصر مروج بدحجابی در آنها.

اما آیا بیان این علت‌ها هم کافی است؟ هرچند توجه به هرکدام از اسباب یاد شده و تلاش برای رفع آنها می‌تواند مقداری در کاهش آسیب بدحجابی تأثیر داشته باشد، اما هنوز باید به دنبال علت میدانی اصلی‌تر و ریشه‌ای‌تر بود.

 

ج) مهم‌ترین علت

با واکاوی و تحلیل علت‌هایی نظیر آنچه بیان شد، بدین نتیجه می‌رسیم که مهم‌ترین علت نابسامانی در زمینه حجاب و عفاف، «ضعف یا فقدان عزم حکومتی جدی» برای درمان این نابهنجاری اجتماعی است. توضیح آنکه تحقق و جامه عینیت پوشیدن کامل اسلام در گروی برپایی حکومت اسلامی و التزام کامل به لوازم و مقتضیات مرتبط است. به تعبیر دقیق امام خمینی(ره): «… صِرف احکام [بدون تحقق خارجی آنها توسط حکومت،] اسلام نیست، بلکه می‌توان گفت اسلام همان حکومت با شئون آن است و احکام، قانون‌های اسلام و شأنی از شئونش هستند… و قیام [و تحقق] اسلام همان اجرای جمیع احکامش است. و این ممکن نیست مگر با والی (و حکومت)».(۴)

در نتیجه، اقامه کامل هر حکم از احکام الهی تنها در پرتوی رویکرد حکومتی تفصیلی نسبت بدان ممکن است، اما با کمال تأسف، در زمینه حفظ، گسترش و تعمیق فرهنگ حجاب و عفاف و سبک زندگی متناسب آن، با ضعف و در بسیاری موارد، غیبت و فقدان رویکرد حکومتی جدی مواجه هستیم. از دلایل روشن این مدعا آنکه هنوز نیز قانونی شفاف با ضمانت اجرایی محکم با مسئول اجرا و نظارت مشخص در این عرصه در میان نیست. برای مثال می‌توان به مهم‌ترین مصوبات مرتبط با حجاب و عفاف اشاره کرد.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۴۱۳ (۱۴بهمن۱۳۷۶ه.ش)، مصوبه «اصول و مبانی و روش‌های اجرایی گسترش فرهنگ عفاف» و در جلسه ۵۶۶ (۴ تیر۱۳۸۴) مصوبه «راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف» را تصویب کرد و در سال ۱۳۸۴ نیز به تنفیذ مصوبه ۴۲۷ شورای فرهنگ عمومی پرداخت. با گذشت زمان، سرعت بالای تحولات فرهنگی و اجتماعی، ظهور فناوری‌های نوین، بروز مسائل نوپدید و…، کاستی‌های مصوبات قبلی در خصوص وظایف دستگاه‌ها احساس و مسئله مجدداً مطرح شد. در نتیجه، سندی جدید در جهت تکمیل مصوبات پیش‌گفته، با تلاش شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون اجتماعی دبیرخانه با همکاری وزارت کشور تدوین و کلیات آن در جلسه ۸۱۸ شورا تصویب شد. تعیین تکلیف ماده ۵ سند درباره وظایف دستگاه‌ها نیز به کمیته‌هائی تفویض شد. در نهایت، در جلسه ۸۲۰ شورا در ۱۲شهریور ۱۳۹۸، مصوبه ۲۱۴۲ با عنوان «مجموعه تکمیلی اقدامات اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» تصویب و بیستم مهر ۱۳۹۸ برای اجرا ابلاغ شد. طبق ماده ۴ این مصوبه نقش متمم اسناد قبلی را دارد و ناقض آنها نیست.(۵) اما آیا چنین مصوبه‌هایی کارگشا بوده‌اند؟  

طبق مصوبه یاد شده، ۲۷ دستگاه به‌طور مستقیم مسئول گسترش و تقویت فرهنگ عفاف و حجاب هستند که در دو حیطه وظایف عمومی و اختصاصی مشخص شده‌اند. مخاطب وظایف عمومی، همه دستگاه‌های اجرایی، نهادهای عمومی، نهادهای حکومتی و واحدهایی هستند که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند. این وظایف عبارتند از:

– نظارت بر رعایت عفاف و حجاب و ارزش‌ها و شئونات قانونی کشور در حوزه عملکردی؛

– اصلاح آئین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های جاری در دستگاه‌ها در جهت تحکیم فرهنگ عفاف و حجاب و پیشگیری از بروز بدحجابی؛

– آگاهی‌دهی نسبت به مزایا و پیامدهای فردی و اجتماعی عفاف و حجاب برای کارکنان؛

– مناسب‌سازی محیط کار بانوان برای تأمین امنیت اخلاقی و آسایش آنان؛

وظایف اختصاصی هر دستگاه نیز در مصوبه یاد شده در قالب چهار دسته ذکر شده است، یعنی دستگاه‌های:

۱) علمی ـ آموزشی؛ شامل: وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مراکز آموزش عالی و پژوهشی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛

۲) تبلیغی ـ فرهنگی؛ شامل: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیما، سازمان بسیج مستضعفین، سازمان حج و زیارت، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، سازمان اوقاف و امور خیریه؛

۳) اجرایی ـ پشتیبانی؛ شامل: وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت کشور، سازمان امور اداری و استخدامی، سازمان برنامه و بودجه، سازمان مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ویژه اقتصادی، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، وزارت ورزش و جوانان؛

۴) خدماتی؛ شامل: شهرداری‌های سراسر کشور، کمیته امداد امام، سازمان بهزیستی، بنیاد شهید و امور ایثارگران.

اما حتی نگاهی اجمالی به وضعیت کنونی نشان می‌دهد که اجرای این مصوبه نیز وضعیت مطلوبی ندارد و در عمل، بسیاری از دستگاه‌های یاد شده تا کنون از انجام وظایفشان‌ شانه خالی کرده‌اند و یا اقدام در خور توجهی حتی در حیطه وظایف عمومی انجام نداده‌اند. در میان دستگاه‌های یادشده تنها عملکرد نیروی انتظامی قابل توجه است، اما افزون بر آنکه «یک دست صدا ندارد»، بر دوش گرفتن بار کم‌کاری دیگر دستگاه‌ها توسط این نهاد وظیفه‌شناس موجب رواج برخی برداشت‌های نادرست نیز شده و چهره جزایی مقوله حجاب را در اذهان از وجهه فرهنگی و نرم آن پررنگ‌تر کرده است که خود موجب برخی آسیب‌ها می‌شود.

شاید ضعیف‌ترین عملکرد در زمینه حجاب و عفاف را باید از آن صدا و سیما به عنوان بزرگ‌ترین نهاد رسانه‌ای کشور دانست که اتفاقاً بیشترین وظایف (۳۱ وظیفه) در این مصوبه‌ها متوجه اوست، در حالی که تجربه‌های مکرر نشان می‌دهد اگر این سازمان عزم کند که امری را در جامعه نهادینه و ذائقه‌سازی فرهنگی کند تا حد زیادی موفق بوده است. متأسفانه، مقوله احکام شرعی به‌طور عام از جمله فریضه الهی حجاب، سال‌ها در این سازمان مغفول مانده است. تنها با پخش چند برنامه سخنرانی یا پرسش و پاسخ احکامی محدود در شبکه‌ها و زمان‌هایی خاص نمی‌توان این فریضه را ترویج کرد و سامان بخشید. عملکرد همه دستگاه‌های یاد شده در مصوبه، به‌ویژه وزارتخانه‌های کشور، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارتباطات، علوم، گردشگری، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت امور زنان و خانواده، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه باید مورد بازخوانی و بازخواست جدی قرار بگیرد.

امّا پرسش بسیار کلیدی­تر آنکه، چرا چنین مصوبه‌هایی این‌گونه بر زمین می‌مانند؟

مشکل نخست، محل تدوین و اجرای مصوبه است. در اینجا قصد پرداختن به مشکلات مختلفی را که مانع از کارایی جدی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی می‌شود، نداریم. (۶) یکی از مشکلات این است که بعد از گذشت چهار دهه از عمر شورا و به‌رغم تأکیدها و تصریح‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری هنوز هم ساز و کار مشخصی برای اجرای مصوبات آن تعیین نشده و فهرست عریضی از مصوبات، به‌رغم ابلاغ هیچ‌گاه‌ اجرا و یا اجرای‌ آنها ارزیابی نشده است. در سایه همین ضعف یا فقدان ساز و کارهای اجرایی و ضمانت‌های نظارتی جدی به سندهای مهمی چون «تحول بنیادین آموزش و پرورش» و «چشم‌انداز علمی کشور» بی‌اعتنایی جدی شد و در مقابل، سند ویرانگر۲۰۳۰ بدون سروصدا اجرا و خسارت‌های فراوانی به کشور وارد شد!

اسناد مرتبط با حجاب و عفاف نیز بدین بلیه مبتلا شده‌اند. برای نمونه، مطابق ماده ۶ مصوبه یاد شده، «سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کلان و راهبردی در حوزه حجاب و عفاف و نظارت راهبردی و ارزیابی حُسن انجام این مصوبه به عهده دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.» و «ایجاد هماهنگی، تدبیر و پیش‌بینی ساز و کار لازم برای اجرای این مصوبه و نظارت بر عملکرد دستگاه‌ها و نهادها بر عهده وزارت کشور است که با استفاده از همه ظرفیت‌ها و امکانات و منابع از طریق شورای اجتماعی و سازمان امور اجتماعی کشور و تشکیل ستاد هماهنگی و راهبری اجرای مصوبه عفاف و حجاب اقدام می­نماید و گزارش آن را به ‌صورت سالانه به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی ارائه خواهد کرد.»

به‌راستی، آیا این دو بند جامه عمل پوشیده‌اند؟ «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟» اگر در طول ربع قرنی که از تصویب نخستین مصوبه مرتبط با حجاب گذشته است، اجرا و نظارتی جدی بر این‌گونه مصوبه‌ها صورت گرفته بود، آیا اکنون با چنین وضعیت اسفباری مواجه بودیم؟

مشکل دیگر افزون بر عدم ساز و کار اجرایی و ضمانت نظارتی آن است که در مصوبه مذکور هیچ منبع مالی یا حتی توسعه ساختاری برای اجرای آن در نظر گرفته نشده است. طبق ماده ششم، «ستادهای اجرائی و کارگروه‌ها با مسئولیت بالاترین مقام، در تمام وزارتخانه‌ها، دستگاه‌های اجرائی، نهادهای عمومی، استانداری‌ها و تمامی سازمان‌ها و نهادهایی که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند، با استفاده از ساختار و منابع موجود و بدون توسعه تشکیلات به ‌منظور اجرای وظایف محوله اقدام نمایند.»

محتوای وظایف تعیین شده برای هر دستگاه در مصوبه یاد شده نیز گاه بسیار سطحی یا دور از هویت آنهاست که بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد. همچنین عدم ارایه تعریف عملیاتی از موضوع (حجاب و عفاف)، بی‌توجهی به طبقه‌بندی و اولویت‌بندی اقدامات اقناعی و کنترلی، جامع و مانع نبودن وظایف، الزام‌آور نبودن وظایف، ابهام در چگونگی نظارت بر دستگاه‌ها و… از دیگر مشکلات این مصوبه‌هاست. چنین مصوبه‌های بدون متولی جدی، بدون ضمانت اجرایی و نظارتی، بدون ساختار شفاف، بدون پشتوانه مالی و بودجه و…، ما را به یاد شیر داستان مولوی می‌اندازد: «شیر بی دُم و سَر و اشکم که دید/  این‌چنین شیری خدا خود نافرید»!

 

د) راهکار اصلی

با پی بردن به علت اصلی نابسامانی مقوله حجاب و عفاف، یعنی فقدان رویکرد حکومتی جدی بدین مسئله، باید در جستجوی راهکارهایی برای رفع این مشکل نیز بود. به اختصار، مهم‌ترین راهکار را می‌توان در دو حیطه پیشنهاد داد:

نخست) تجمیع مصوبات و اسناد مختلف و پراکنده مرتبط با حجاب و عفاف و تبدیل آنها به یک «قانون» جامع با چنین مشخصاتی:

– شفاف و تفصیلی بودن؛

– مشخص بودن هماهنگ کننده، مجری و ناظر؛

– برخورداری از سازوکارهای اجرایی روشن؛

– داشتن پشتوانه مالی و بودجه کافی برای هر دستگاه؛

– مشخص بودن روند اجرا و نظارت؛

– داشتن ضمانت اجرایی (از جمله تعیین مجازات‌های متوجه افراد حقیقی و حقوقی مسئول)؛

– نهادینه کردن نقش مردم و نهادهای مردمی؛

– رابطه روشن با قوانین و اسناد بالادستی و پایین‌دستی مرتبط؛ مانند سند نقشه مهندسی فرهنگی، سند دانشگاه اسلامی، و…

با تبدیل مصوبات به «قانون»، ضمانت‌های اجرایی و نظارتی بیشتر می‌شوند و نهادهایی مانند دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، و… بهتر می‌توانند افراد و نهادهای حقیقی و حقوقی مرتبط را مورد بازخواست قرار بدهند. چنین کاری متوجه دولت یا مجلس یا قوه قضاییه است که با تهیه لایحه یا طرح آن را پیگیری کنند. البته، دولت اولویت بیشتری در این زمینه دارد.

دوم) مطالبه مردمی؛ به‌ویژه توسط نخبگان، فرهیختگان و عموم مؤمنان دغدغه‌مند از مسئولان سه قوه برای تهیه، تصویب و اجرای هرچه سریع‌تر و کیفی‌تر قانون یاد شده. به بیان دیگر، هرچند یکی از راه‌های درمان هر آسیب اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است، ولی در زمینه حجاب و عفاف در شرایط کنونی، باید حجم بیشتر و لبه تیز این امر و نهی، متوجه کارگزاران حکومتی و دستگاه‌های مرتبط باشد که وظایف شرعی، عقلی و قانونی خود در این عرصه را به‌خوبی انجام بدهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. علت انسان‌شناختی یاد شده، از جهاتی سببی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روان‌شناختی نیز محسوب می‌شود.
  2. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۱۷۱٫
  3. همان، ص۱۱۳: «…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».
  4. امام خمینی، کتاب البیع، ج‏۲، ص۶۳۲-۶۳۳٫
  5. ر.ش: https://sccr.ir/news/6383/1/ و نیز: https://sccr.ir/pro/2142

۶٫ برای نمونه، ر.ش: http://fdn.ir/34918 و https://tn.ai/2409289 و https://snn.ir/002jp1

29دسامبر/21

مرحوم حکیمی، حکیمی الهی در مکتب تفکیک و فیلسوفی عدالت‌خواه در جهان اسلام

مقدمه

ویژگی شاخص مرحوم حکیمی ارتباط دوسویه با جریان روشنفکری و جریان سنتی بود. ایشان هم با روشنفکرانی چون دکتر علی شریعتی و دکتر حمید عنایت، اهل گفتگو و مباحثه بودند و هم با حوزویان سنتی ارتباط وثیق معرفتی داشتند. نامه حکیمی به فیدل کاسترو در تبیین توحید و عدل و سعادت دنیا و آخرت و تربیت و سیاست، نشانه دغدغه ایمانی ایشان است.

مکتب تفکیک نزد وی، تفکیک معرفت دینی از معرفت فلسفی و عرفانی معنا شد. دیدگاه‌های عدالت‌گرایانه و اقتصادی استاد حکیمی را باید در دایره‌المعارف «الحیاه» یافت. شاگردی وی نزد شخصیت‌های بزرگ، ایشان را در علوم مختلف از جمله علوم غریبه، صاحب فنون ساخت. استاد حکیمی شخصیت ویژه‌ای داشتند. ایشان نه تنها مؤلف ده‌ها جلد کتاب پژوهشی بودند؛ بلکه به آنچه می‌نوشتند عامل و دردمند بودند. نقد‌های او، حزبی و رقیب‌شکنانه نبود. کتاب‌هایشان را برای رونق زندگی مادی خود نمی‌نوشتند؛ لذا با وجود چاپ‌های متعدد، مطالبه حق‌التألیف نمی‌کردند و حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند. زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی، نمونه کم‌نظیر تاریخ معاصر ماست که از ایشان «الحیاه» مجسم را ساخت.

 

۱. زندگی‌نامه علامه حکیمی

مرحوم علامه محمدرضا حکیمی متولد ۱۳۱۴ در مشهد ، فقیه و مجتهد، متفکر و نویسنده پرتلاش ایرانی است و از ایشان با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «منادی عدالت» یاد می‌شود. ایشان در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ وارد حوزه علمیه خراسان شد و تا ۲۰ سال از عمر خود را در این حوزه به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم گذراند و از محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری دوم، میرزا احمد مدرس، مجتبی قزوینی (درس‌های فلسفی و الهیاتی)، هاشم قزوینی، سید محمدهادی میلانی (خارج فقه و اصول)، آقابزرگ تهرانی، غلامحسین محامی بادکوبه‌ای، علی‌اکبر الهیان و اسماعیل نجومیان استفاده کرد. در سال ۱۳۸۰ق. از آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد گرفت. استاد حکیمی نویسنده پرکاری بودند و طلبه‌های زیادی فن نویسندگی را از ایشان فرا گرفتند. وی در زمینه نثر معیارمند است. طلبه‌هایی که علاقه به کار پژوهشی دارند و می‌خواهند نثر آنها قوی شود، یکی از آثار ادبی و قلمی مناسب، آثار ایشان است که برای نگارش آنها زحمات فراوانی کشیدند. ایشان یک بار به من گفتند من بعضی وقت‌ها کتابی را بیست بار بازنویسی می‌کنم تا منتشر شود. بیش از ۵۰ کتاب از ایشان منتشر شده است. آثار محمدرضا حکیمی در پنج گروه قرار می‌گیرند:

  1. آثاری درباره مکتب تفکیک
  2. آثاری با هدف تبویب و تبیین روایات اهل‌بیت«ع»
  3. آثاری که شناساننده آموزه‌های فردی و اجتماعی اسلام هستند،
  4. آثاری با محوریت زندگی عالمان دین
  5. مجموعه مقالات متفرقه

برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از:

خورشید مغرب: امام در عینیت جامعه الهیات الهی و الهیات بشری (در دو جلد) . حماسه غدیر. مکتب تفکیک. بیدارگران اقالیم قبله و الحیاه در دوازده جلد.

استاد حکیمی هیچ‌گاه ازدواج نکردند. ایشان با آنکه در حوزه علمیه تحصیل کردند و مدتی طولانی نیز لباس رسمی روحانیت را می‌پوشیدند، ولی پس از چندی دیگر این لباس را بر تن نکردند.

 

۲٫ ارتباطات دوسویه با جریان سنتی و روشنفکر

مرحوم حکیمی روابط عمومی خیلی خوبی داشتند و با شخصیت‌های بزرگی چون سید جعفر سیدان و حمید عنایت ارتباط داشتند. مرحوم حکیمی در خرداد سال ۱۳۴۵ش. از خراسان به تهران رفتند. ایشان با شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری دوستی و با دکتر شریعتی ارتباط داشتند؛ به‌طوری که دکتر علی شریعتی از ایشان با عنوان «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی» یاد می‌کرد. من معتقدم بسیاری از اندیشه‌های اقتصادی شریعتی متأثر از کتاب الحیات حکیمی بود.

دکتر شریعتی بعد از ممنوعیت از سخنرانی به زندان رفت و مدت ۱۸ ماه در زندان بود. وی بعد از آزادی دیگر اجازه سخنرانی نداشت و مشغول نوشتن شد. شریعتی از سال  ۵۴ تا ۵۶  بخشی از فعالیت علمی خود را در قالب نوشتاری و عمدتاً در بحث اقتصادی انجام داد. او بسیار از الحیات تأثیر پذیرفت. مرحوم حکیمی نگارش این کتاب را با کمک برادرانشان قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۳ شروع کردند. بخش‌های اقتصادی کتاب الحیات را دکتر شریعتی انجام داد و از مباحث اقتصادی استاد حکیمی بهره بسیار ‌برد. آنها با یکدیگر مراوده داشتند و حتی دکتر شریعتی در نامه‌ای به استاد حکیمی اجازه تصحیح آثارش را داده بود. ظاهراً مرحوم حکیمی گفتگویی با شهید بهشتی داشتند و بنابر توصیه ایشان قرار شد که در آثار  دکتر شریعتی دست نبرند. من با کم و زیاد کردن آثار شریعتی موافق نیستم؛ ولی پاورقی نوشتن ایرادی نداشت. مثل کاری که استاد محمدتقی شریعتی در کتاب «اسلام‌شناسی مشهد» انجام دادند و با اضافه کردن ملاحظاتی در پاورقی کتاب، نظرشان را نوشتند. اگر آثار شریعتی با ملاحظات مرحوم حکیمی چاپ می‌شد، آشکار می‌شد که اشتباهات شریعتی چه مواردی است. به نظرم حاشیه نزدن بر آثار دکتر شریعتی کار درستی نبود.

به هر حال ارتباط مرحوم حکیمی با دو جریان سنتی و روشنفکری نشانه سعه وجودی ایشان است. البته ایشان نه از جریان روشنفکری و نه از جریان سنتی تأثیر نپذیرفت، بلکه صاحب شخصیتی بالفعل بود و به در مقام یک اندیشمند اظهار نظر می‌کرد.

 

۳٫ پروژه فکری استاد حکیمی

پروژه فکری استاد حکیمی، ترویج و تبلیغ اندیشه عدالت بود که در کل آثار ایشان سریان و جریان دارد. اما ایشان این پروژه را با متدولوژی برگرفته از مکتب تفکیک پیگیری می‌کردند که باید این دو را از هم تفکیک کرد. مکتب تفکیک یا مکتب مَعارفی خراسان، اندیشه‌ای مبتنی بر خالص‌سازی معارف دینی و تفکیک و جدایی آن از اندیشه‌های فلسفی و عرفانی است که آغازگر آن میرزا مهدی غروی اصفهانی (۱۳۰۳-۱۳۶۵ق)، عالم شیعه قرن چهاردهم قمری در مشهد، دانش‌آموخته نجف و از شاگردان میرزای نایینی بود. ایشان پس از مهاجرت به مشهد، فقه، اصول و دروس معارف را تدریس کرد و به ضدیت با فلسفه پرداختند و مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک را بنا نهادند. ابواب الهدی، اعجاز القرآن و تقریرات از آثار به جای مانده از ایشان است.

محمود حلبی، میرزا جواد تهرانی، میرزا هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی از شاگردان مکتب اصفهانی‌اند. میرزا مهدی فلسفه خوانده بود و در مکاشفه‌ای به ایشان گفته شد که مسیر فلاسفه را نرود و مسیر اهل‌بیت«ع» را دنبال کند. ایشان دست از فلسفه کشید و منتقد آن شد و معارف دینی را مستقیم از نصوص دینی بیان می‌کرد.

مکتب تفکیک سه دوره را پشت سر گذاشته است:

دوره‌ میرزا مهدی اصفهانی، دوره آقا مجتبی قزوینی و دوره آقای سیدان.

میرزا مهدی اصفهانی منطق و فلسفه را قبول نداشت و حتی برهان و قیاس شکل اول را قبول نمی‌کرد. برخی از ویژگی‌های بارز این دوره عبارتند از: تنافی گفتمان فلسفه و عرفان با اسلام اصیل. عدم حجیت قطع و یقین، مگر اینکه از طریق کتاب و سنت باشد.

دوره دوم، دوره کسانی چون مجتبی قزوینی و میرزا جواد تهرانی  است که با قلم محمدرضا حکیمی شناخته می‌شوند. دیدگاه‌های مهم این دوره عبارتند از: خالص ماندن شناخت‌های قرآنی و فهم معارف اسلامی از تاویل، عدم تباین و تناقض میان دین و فلسفه و عرفان. توجه به جریان‌های سه‌گانه وحی (دین و قرآن)، عقل (فلسفه و برهان) و کشف (ریاضت و عرفان). عدم انکار واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی. دوره سوم، دوره‌ای است که سید جعفر سیدان، آغازگر آن دانسته شده است.

 

۴٫روش‌شناسی استاد حکیمی:

نکته دیگر درباره روش‌شناسی مرحوم حکیمی است. ایشان با توجه به تسلطی که در ادبیات، اصول… داشتند، روش اجتهاد را می‌پذیرفتند، ولی تأویل آموزه‌های دینی و نصوص قرآنی و روایی را با آموزه‌های فلسفی و عرفانی قبول نداشتند و آن را جایز نمی‌دانستند. و این روش کاملاً مقابل روش دکتر سروش است که می‌گوید هر پیش‌فرضی در متون دینی تأثیر دارد ، ولی استاد حکیمی با قبول فهم خالص مخالف تحمیل و تاویل بود. به بیان دیگر ایشان معتقد بود که ما باید نصوص دینی را با قواعد فلسفی و… بفهمیم، ولی آراء فلاسفه و عرفا را بر مکتب دینی تحمیل نکنیم.

به هر حال دو دغدغه مهم ایشان عدم تأویل معرفت دینی به غیر دینی و تفکیک معرفت دینی از غیر دینی بود. با توجه به دو ویژگی مرحوم حکیمی می‌توان گفت که مکتب تفکیک مکتب اخباری نیست و اصول فقه را قبول  دارد. مکتب تفکیک مکتب ظاهرگرایی نیست که مثلاً از دلالت‌های التزامی استفاده نکند. مکتب تفکیک مکتب استنطاق نصوص دینی نیست و معتقد است که با عرضه پرسش‌های جدید بر نصوص دینی به پاسخ‌های جدیدی می‌رسیم؛ اما نصوص دینی را نباید تاویل کرد. مثلاً  نباید آراء سوسیالیست‌ها را بر متون دینی تحمیل کرد و نصوص را به تاویل برد. لذا روش ایشان مکتب میرزا نیست که روش منطقی را قبول ندارد.

بر اساس این متدولوژی مرحوم حکیمی دو کار را انجام دادند:

اول الهیات اسلامی را تدوین کردند و بر همین اساس کتابی در دو جلد با نام «الهیات الهی و الهیات بشری» (نظرها) مجلد دوم «الهیات الهی، الهیات بشری» (مدخل) دارد. بخش اول کتاب حاوی نظرات ۴۲ نفر از دانشمندان مقدم و متأخر از اهالی دین و فلسفه الهیات در طول ۱۲ قرن است. قالب‌بندی حول محور دانشمندان است که در هر عنوان، ابتدا نظر آنان مطرح و سپس صاحب‌نظر معرفی و در ادامه نتیجه حاصل از نظر آن دانشمند دسته‌بندی و اظهار می‌شود.

بخش دوم کتاب که بسیار خلاصه بیان شده، داوری بین شناسنامه مکتب تفکیک (قرآن و معصومین(ع) و برخی از بزرگان) و شناسنامه اهالی فلسفه و عرفان است. در شناسنامه «قرآن و معصومین(ع) و پیروان آنها» بارها و بارها تأکید شده است که حکمت واقعی برگرفته از قرآن و حدیث است و در شناسنامه «فلسفه و عرفان» نظرات دانشمندان در رد قاطعانه بر فلسفه و عرفان تأکید شده است. نتیجه حاصل از این کتاب این است که مجموعه نظر این بزرگان حاکی از آن  است که باید بین معارف قرآن و حدیث و معارف فلسفی و عرفانی تفکیک قائل شد؛ زیرا فلسفه و عرفان ما را به سرچشمه زلال اسلام محمدی(ص) راهنمایی نمی‌کند. نویسنده در مطلبی تحت عنوان «آفاق تأمل» می‌نویسد: «بنگرید و دریابید که آیا اصحاب «مکتب تفکیک» جز این را می‌گویند که این بزرگان گفته‌اند؟»

آقای حکیمی نمی‌گویند علوم دیگر را فرا نگیرید، بلکه می‌گویند فلسفه اسلامی، فلسفه غرب را فرا بگیرد که مرحوم حکیمی خودشان فرا گرفته بودند. ایشان ریاضت‌هایی هم داشتند، ولی می‌گفتند اگر در ریاضت‌ها به کشف و شهود رسیدید، آن را بر قرآن و بر نصوص دینی تحمیل نکنید. نصوص دینی صامت نیستند؛ بگذارید خودشان حرف بزنند. لذا با این روش حرف می‌زند. در همین راستا کتاب «معاد جسمانی» را  می‌نویسند که نقد معاد ملاصدراست. ایشان در کتاب مکتب تفکیک همین متدولوژی را دنبال و تلاش می‌کردند نشان بدهند که علمای دیگر هم همین روش را داشتند و این تفکر در بزرگان نیز بود.

 

۵. کتاب الحیات مرحوم حکیمی

الحیاه، کتابی ۱۲ جلدی به زبان عربی، نوشته محمدرضا حکیمی و دو برادر ایشان علی و محمد حکیمی است. آغاز نگارش این کتاب در سال ۱۳۵۳ش. بود و آخرین جلد آن در سال ۱۳۹۴ش. منتشر شد. هدف نویسندگان، ارائه سیمای اسلام و تشیع بر محور عدالت اجتماعی و آزادگی فردی بود و منبع اصلی خود را قرآن و حدیث می‌دانستند. احمد آرام شش جلد اول این کتاب را به فارسی ترجمه کرد. بنا به نوشته مؤلفان، الحیاه سعی دارد سیمای ویژه‌ای از اسلام و تشیع را ترسیم کند؛ اسلامی که محور آن عدالت در اجتماع و آزادگی فردی است. در مجلدات نخست، الگوهای عملی و در جلدهای پایانی، بیشتر مبانی نظری تبیین شده‌اند. به گفته نویسندگان، تعالیم اسلام در الحیاه، بر پایه قرآن و حدیث گردآوری و تدوین شده‌ و مبتنی بر چهار رکن عمده: مذهب، انسان، زمان و زندگی هستند. این کتاب که در ۱۲ جلد و۴۰ باب (هر باب چند فصل است)  تنظیم شده، از زاویه نگاه قرآن و سنت، به این چهار رکن پرداخته است.

ویژگی کتاب الحیات به روز بودن آن است. مرحوم حکیمی در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده توسط مارکسیست‌ها، لیبرال‌ها و موضوعاتی چون بانکداری مدرن را بر نصوص دینی عرضه و استنطاق کرده و توانسته‌اند به پاسخ برسند. البته مرحوم حکیمی  تک نگاره‌هایی هم دارند که برگرفته از الحیات است، مثل کتاب «منهای فقر»، «جامعه‌سازی قرآنی». این تک نگاره‌ها در تکمیل بحث الحیات بسیار کارآمدند. در واقع این چهل باب دربردارنده یک منظومه فکری و جهان‌بینی الهی و مباحث خانوادگی هستند. به نظر من ساختار این دوازده جلد می‌توانست بر اساس ساختار نظام‌وارگی قابلیت چینش بهتری داشته باشد و می‌بایست تغییر می‌کرد و بر این اساس جلد هفتم، هشتم و نهم بعد از جلد دوم می‌آمد. و بعد از آن جلد سوم و ششم قرار می‌گرفت و در نهایت جلد دهم، یازدهم و دوازدهم می‌آمد.

 

۶٫ پروژه عدالت‌خواهی مرحوم حکیمی

مرحوم حکیمی واقعاً نسبت به عدالت و معضل فقر دردمندی داشتند. برخی از افراد شعار عدالت می‌دهند، منبر می‌روند و کتاب می‌نویسند، ولی سوز و درد فقرا را ندارند. مرحوم حکیمی نسبت به فقرا و نیازمندان جامعه دردمند بودند و به‌ همین خاطر حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند؛ زیرا معتقد بودند ابتدا باید به فقرا و دردمندان جامعه پرداخت. ایشان در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در باره مبانی اسلام در نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشتند:

«اصولاً اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن‌ و اسلام را در دو کلمه خلاصه کنیم، می‌شود: توحید و عدل. توحید یعنی تصحیح رابطه انسان با خدا. «عدل» یعنی تصحیح رابطه انسان با انسان.

با توجه به همین دغدغه ایشان کتاب الحیات را نوشتند و تلاش کردند تا مسائل اجتماعی را رصد کنند.  مرحوم حکیمی نقدی به عدالت‌گرائی امام(ره) نداشتند و حتی جلد اول کتاب الحیات را تقدیم امام کردند و با امام همراه بودند. امام نیز به ایشان علاقمند بودند و در نامه‌ای که از نجف برای علامه حکیمی ارسال کردند، ایشان را با عنوان احترام‌آمیز «جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای حکیمی – دامت افاضاته» مورد خطاب قرار دادند.

استاد حکیمی بر ضرورت آگاه کردن مسلمانان و آحاد جامعه به زبان هنر اهتمام داشتند. ایشان هر چند تفکر فلسفی امام را نپذیرفته بودند؛ ولی تفکر عدالت‌گرایی امام و مقام معظم رهبری را قبول داشتند و    ارتباط و علقه میان ایشان و رهبری تا آخر عمر همچنان برقرار بود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت، از ایشان به عنوان یکی از رفقای دیرینه یاد می‌کنند: «اینجانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی… تسلیت عرض می‌کنم.»

مرحوم حکیمی منتقد رفتار غیر عدالت‌گرایانه و سرمایه‌دارانه برخی از  مسئولین بودند و بر عملکرد آنان نقدهای جدی داشتند. البته من شیوه ایشان را که گاهی رفتار قهرآمیزی نشان می‌دادند، نمی‌پسندیدم. انسان همیشه باید در صحنه باشد و نقدهای مدلل و مصحح و ایجابی را پیشنهاد بدهد .به هر حال انسان وقتی می‌گوید این بانک گرفتار کنز یا مانع تولید است، باید ساختار مالی مناسبی را که سبب تحقق اهداف اسلامی می‌شود، پیشنهاد بدهد، یعنی همان کاری که مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد امام انجام دادند و شرکت‌های مخنس را راه انداختند.

 

۷٫ ملاحظاتی درباره سیر علمی و عملی مرحوم حکیمی

  1. اینجانب روش اجتهادی ایشان را به عنوان روش میانی قبول دارم. وقتی می‌خواهیم به سراغ متون دینی برویم، باید ببینیم قرآن و سنت چه می‌گویند. قرآن صامت نیست، بلکه ناطق است. با توجه به نیازهای زمانه و پرسش‌های روز باید قرآن را استنطاق کرد و از آن بهره برد. باید مدلول التزامی و بیّن قرآن را به دست آورد و از دلالت‌های التزامی جدیدتری استفاده کرد. استاد حکیمی این روش را به کار بردند. ایشان هر چند روش استنطاق را تبیین نمی‌کنند، ولی آن را اعمال می‌کنند.

روش استظهاری فرایندی دارد  و روش واژه‌هاست. واحد فهم، واژه و کلمه است. بعد مرحله واحد است، مرحله فهم جمله است، بعد واحد فهم پاراگراف است، بعد واحد فهم یک بحث است. چند پاراگراف با هم یک واحد فهم را تشکیل می‌دهند. بعد واحد فهم یک شبکه معرفتی است. مثلاً واژه ولایت در آیات قرآنی یک شبکه معنایی را درست می‌کند و این فرایند فهم استظهاری است. لذا از فهم واژگانی تا فهم استظهاری فرایندی است که آقای حکیمی آن را توضیح نداده‌اند. البته استفاده کرده‌اند، ولی این روش را تبیین نکرده‌اند.  روش استنطاقی‌ای که شهید صدر در تفسیر موضوعی بیان می‌کنند، همان روش استنطاقی است. بعد از روش استنطاقی و استظهاری  باید به سراغ روش اجتهادی برویم که با سه گونه اجتهادی روبرو هستیم: اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی. اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است. اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب است.

یکی دیگر از روش‌ها، ساختارسازی است. بدون ساختارسازی نمی‌توان جامعه را اداره کرد. امروزه مدل اداره جامعه بر اساس ساختارهاست. استاد حکیمی عالم  به روزی بودند، ولی به نظرم از ساختارسازی مدرن شناخت دقیقی نداشتند. امروزه ساختار بخش بین‌المللی شکل گرفته، آنها ساختار FATF درست می‌کنند، سند ۲۰۳۰ درست می‌کنند و می‌گویند تو باید در این ساختار باشی. دیگر استعمارگری استعمارگری نسل اول نیست که انگلیس وارد یک کشوری بشود و حکومت را به دست بگیرد. از سنخ استعمارگری نسل دوم هم نیست که حاکمان مستبدی چون حکومت پهلوی گوش به فرمان را راه بیندازند، بلکه در حکمرانی قسم سوم ساختار بین‌المللی درست می‌کنند و به شما اجازه نمی‌دهند در کشورتان ساختار مالی و ساختار تربیتی درست کنید. بایدکتاب‌های درسی را آن‌گونه که سازمان بین‌المللی اجازه می‌دهند بنویسید.

پس ما می‌توانیم با روش استظهاری، استنطاقی و اجتهادی اقسام سه گانه ناظر به دنیای امروز قرآن و سنت را که صامت است به سخن‌های نو و ساختارسازی در بیاوریم.

  1. مرحوم حکیمی بخشی از راه را رفتند، ولی راه کامل نیست. من این سخن را قبول دارم که اگر مطلبی را از فلسفه و عرفان به دست آوردیم، نباید سریع نصوص دینی را به تأویل ببریم و خودمان را از مدلول التزام و مطابقی نصوص ناطق محروم کنیم. این حرف درستی است. ولی به نظرم برخی از نقدهایی که ایشان به برخی از مدعیات فلسفی ملاصدرا دارد، چندان تام و تمام نیستند. مرحوم میرزا جواد تهرانی که مردی عارف و انقلابی بود، براهین اصاله وجود را رد می کرد و در رد آن براهین اصالت وجود می‌آورد. این اولاً خودش یک فلسفه دیگری است. پس نقد فلسفه ندارند، بلکه یک فلسفه دیگری غیر از فلسفه ملاصدرا را دارند. اگر دوستان مکتب تفکیک تلاش کنند و نظام‌واره‌ای از مباحث فلسفی مورد قبول خود را ارایه بدهند، قابلیت تطبیق با برخی از مشارب فلسفه را دارد.
  2. ۳. مرحوم حکیمی در تربیت شاگرد موفق نبودند. هر چند شاگردان زیادی آثار ایشان را می‌خوانند، ولی نمی‌توانند تئوری ایشان را دنبال کنند. هر پروژه یک دوره تأسیس و یک دوره تکمیل و توضیح دارد .پروژه عدالت‌گرایی مبتنی بر نصوص دینی به‌شدت نیازمند تکمیل است و شاگردانی باید آن را تکمیل کنند. این روحیه در ایشان نبود.

۴٫ نکته آخر در بخش جدائی تفکر ایشان با انجمن حجتیه است. هرچند مرحوم حلبی در انجمن حجتیه بود، ولی تفکر استاد حکیمی اصلاً با انجمن حجتیه یکسان نبود. در حال حاضر انجمن حجتیه سکولار شده و نه تنها منتقد جمهوری اسلامی، بلکه منتقد حکومت اسلامی است؛ در حالی که مرحوم حکیمی به‌شدت در جلد دوم الحیات به بحث حاکم اسلامی و در جلد نهم  به صد ویژگی حاکم پرداخته‌اند. ایشان معتقد نبودند که ما حکومت اسلامی تشکیل ندهیم تا امام زمان«عج» ظهور کنند و یا به نگاه سکولاریستی انجمن حجتیه قائل نبودند. ایشان هرچند تفکیکی بودند، ولی با انجمن حجتیه خیلی فاصله داشتند.  استاد حکیمی هرچند با شریعتی و روشنفکری مرتبط بودند، ولی در چهارچوب تفکر آنها محصور نبودند و کاملاً شخصیتی مستقل، نواندیش داشتند و تکمیل کننده مباحث مرحوم میرزا جواد تهرانی بودند.

17ژوئن/21

«خانواده‌»؛ محور سبک زندگی اسلامی

در ارتباط با خانواده و سبک زندگی، الگوهای متفاوتی وجود دارند. یکی از آنها «خانواده‌گریزی» در رهبانیت مسیحی است. در بعضی از شاخه‌های مسیحیت، مجردزیستی ارزش به شمار می‌آید. بر اساس قانون منع ازدواج کشیش‌ها، مقامات روحانی مسیحی حق ازدواج ندارند.(۱) «خانواده‌ستیزی» سبک دیگری از زندگی است که فمینیست‌های افراطی آن را ترویج می‌کنند. به نظر آنان ساختار خانواده، مردسالارانه و برای زنان آسیب‌زاست. آنان همچنین مدعی هستند که همسرداری و فرزندآوری مانع فعالیت اجتماعی و ترقی زنان است؛ پس لازم است زنان از تأهل بپرهیزند و یا رابطه خود با همسرشان را حداقلی کنند.(۲)

برخلاف رویکردهای خانواده‌گریز و خانواده‌ستیز، سبک زندگی اسلامی «خانواده‌محور» و انسان مسلمان «خانواده‌گرا»ست. مکتب حیات‌بخش اسلام، پیروانش را به تزوّج و تأهل فراخوانده است؛ زیرا «خانواده کانون گرم و پُربرکتی است که قوی‌ترین پایه‌های تربیت انسان در آن گذاشته می‌شود. در کانون خانواده است که مهم‌ترین پایه‌های تربیت روحی و فکری بشر نهاده می‌شود. خانه بهترین محیط آسایش جسم و جان، رفع خستگی تن و روح و حقیقی‌ترین فضای صمیمیت است. هیچ صمیمیتی در هیچ محیطی به قدر خانواده و بین مادر، فرزند، پدر، همسران وجود ندارد».(۳)

بر این اساس، سبک زندگی اسلامی «خانواده‌محور» است. در این نوشتار، مبانی و بایسته‌های خانواده‌محوری در سبک زندگی اسلامی به اختصار تشریح می‌شوند. خانواده‌محوری در نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران نیز جای بحث و گفتگوی بسیار دارد.

 

  1. مبانی خانواده‌محوری

برای خانواده‌محوری دو مبنای تکوینی و تشریعی قابل ذکر است:

الف: مبنای تکوینی خانواده‌محوری

مبنای تکوینی خانواده‌محوری یعنی زندگی خانوادگی برای انسان فطری و طبیعی است. قرآن کریم درباره طبیعی بودن نهاد خانواده و آفرینش منزلی انسان صراحت دارد. در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم آمده است: «از نشانه‌هاى او این است که از خودتان براى شما جفت آفرید تا بدان‌ آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد. به‌درستی که در این ‏‏نعمت براى مردم اندیشمند، نشانه‌هایى است.» (۴)

دانشمندان مسلمان درباره طبیعی بودن گرایش انسان به خانواده اتفاق ‌نظر دارند. به عنوان نمونه، رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند: «خانواده یک نهاد طبیعی است و باید به‌طور طبیعی به وجود بیاید و رشد کند.»(۵) شهید مطهری می‌گویند: «زندگى خانوادگى بشر صد در صد طبیعى است؛ یعنى انسان‏ طبیعتاً منزلى آفریده شده است. فرضاً در طبیعى بودن زندگى مدنى انسان تردید کنیم، در طبیعى بودن زندگى منزلى یعنى زندگى خانوادگى او نمى‏توانیم تردید کنیم.»(۶)

 

ب. مبنای تشریعی خانواده‌محوری

نظام تشریع اسلامی با آفرینش هماهنگ است. بر این اساس، میان آفرینش منزلی انسان و احکام شرعی اسلام هماهنگی وجود دارد. در نظام تشریع اسلامی، تزوّج و تأهّل ارزش نفسی دارند. ازدواج بنائی مقدس است و هیچ بنایی نزد خداوند محبوب‌تر و عزیزتر از ازدواج نیست.(۷) استحباب نفسی نکاح، نظر مشهور فقها است،(۸) بلکه بعضی در مورد آن ادعای اجماع کرده‌اند.(۹) بعضی مانند شیخ انصاری(۱۰) و امام خمینی(۱۱) آن را از مستحبات اکیده شمرده‌اند. ارزش ازدواج به دلیل کارکردهای آن مانند پاک‌زیستی، آرامش‌، فرزندآوری و فرزندپروری مضاعف می‌شود. از سوی دیگر، ازدواج در بعضی از شرایط واجب است. مانند کسی که بیم دارد نتواند دامن خود را از گناه دور نگه دارد؛ در این صورت ازدواج بر او واجب می‌شود.(۱۲)

 

  1. بایسته‌های خانواده‌گرایی

خانواده‌محوری اقتضائاتی دارد. در این نوشتار بعضی از مهم‌ترین لوازم خانواده‌محوری را در دو بند «تشکیل خانواده» و «ترجیح خانواده» شرح می‌دهیم:

الف: خانواده‌محوری در تشکیل خانواده

یکم: ازدواج بهنگام

همان طور که رهبری معظم انقلاب اسلامی تأکید کرده‌اند، «ازدواج بهنگام و بدون تأخیر یکی از کارهای لازم و واجب است.»؛ (۱۳) زیرا ازدواج نیاز طبیعی انسان است و به همین دلیل تأخیر در ازدواج زیان‌بار است.(۱۴) جبرئیل بر پیامبر گرامی اسلام«ص» فرود آمد و عرض کرد: «اى محمّد! پروردگارت تو را سلام مى‌رساند و مى‌فرماید دوشیزگان همچون میوه روى درخت هستند. میوه چون برسد، براى آن چاره‌ای جز چیدن نباشد. در غیر این‌صورت بر اثر آفتاب و باد خراب مى‌شود. دوشیزگان هرگاه به مرحله زنان برسند، آنان را دارویى جز ازدواج نباشد. در غیر این‌صورت از گمراهى و فساد ایمن نخواهند بود.» پس رسول خدا(ص) بر منبر رفتند و مردم را جمع کردند و فرمان خداوند عزّ و جلّ را به آگاهى آنان رساندند.(۱۵)

نظیر این مطلب در پاسخ امام جواد(ع) به نامه علی بن اسباط نیز دیده می‌شود.(۱۶)

 

دوم: تزویج بی‌همسران

قرآن کریم وظیفه همه ما را در قبال بی‌همسران جامعه مشخص کرده و در یک فرمان کلی فرموده است: بى‏همسران خود را همسر دهید، اگر تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خویش بى‏نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیَامَى مِنْکُمْ…؛ (نور: ۳۲). تزویج بی‌همسران مستلزم ایجاد یک بسیج عمومی و مشارکت همگانی برای رفع موانع ازدواج جوانان و ایجاد شرایط و مقدمات آن است. بر این اساس، والدین، حکومت اسلامی و گروه‌های مختلف اجتماعی در قبال بی‌همسران جامعه مسئول و مخاطب آیه ۳۲ سوره مبارکه نور هستند.

 

ب. تحکیم خانواده

یکم: اولویت‌بخشی به خانواده در امور عبادی و اجتماعی

  1. ۱. ترجیح خانواده بر امور عبادی غیرواجب؛ همسرداری و حفظ پیوند زناشویی در اسلام امری مقدس و ارزشمند است و با بسیاری از ارزش‌های مهم اسلامی برابری می‌کند و از بعضی از آنها برتر است. در روایتی از امام علی(ع) آمده است: «رسول خدا(ص) بر من و فاطمه(س) وارد شدند؛ در حالی که من کنار دیگ نشسته بودم و عدس پاک می‌کردم. پیامبر(ص) خطاب به من فرمودند: یا علی! هیچ مردی همسر خود را در کار خانه یاری نمی‌کند، مگر آنکه برای او به هر موئى که در بدن اوست ثواب یک ‌سال عبادت نوشته خواهد شد؛ در حالی که روزهای آن را روزه‌ دارد و شب‌های آن را به قیام می‌گذراند و خداى تعالى مانند آنچه به صابران داد به وی می‌دهد.»(۱۷)
  2. ادبیات دینی درباره ارزش معنوی زن‌داری و شوهرداری یکسان است. به این روایات درباره جایگاه ارزشی زن‌داری توجه کنید: «رفتن تو به مسجد برای عبادت و بازگشتت نزد خانواده در پاداش برابر است.»؛(۱۸) «در پیشگاه خداوند، نشستن مرد کنار همسر و فرزندان، از اعتکاف در مسجد من (مسجدالنبی) محبوب‌تر است.»؛(۱۹) «وقتی یکی از شما از حجّ خود فراغت یافت، پس برای بازگشت نزد خانواده‌اش شتاب کند؛ زیرا این کار پاداش حجّ را زیاد می‌کند.» (۲۰)

مشابه روایات مزبور درباره شوهرداری نیز وارد شده است؛ مانند: «زنان نمازهای خود را طول ندهند تا شوهرانشان را از خود مانع شوند»؛(۲۱) «از موارد اطاعت زن از شوهر آن است که بدون اجازه او روزه نگیرد»؛(۲۲) «جهاد زن خوب شوهرداری کردن است»؛(۲۳) «شفیعی برای زن نزد خداوند، سودمندتر از رضایت شوهر نیست.» (۲۴)

  1. ترجیح خانواده بر امور اجتماعی غیرضروری: می‌دانیم که مسئولیت مردان در اداره خانواده، عمدتاً در بیرون منزل و در تلاش برای تأمین معیشت همسر و فرزندان تعریف می‌شود و کار آنان با جهاد در راه خدا برابری می‌کند.(۲۵) اما مسئولیت اصلی زنان، اداره داخلی خانواده است. اسلام حق زنان را در حوزه‌های مختلف اجتماعی مانند دانشجویی، اشتغال و کسب درآمد، مشارکت سیاسی و غیره به رسمیت می‌شناسد. کم نیستند زنانی که با مجاهدت بسیار، به وظایف همسری خود به‌نحو مطلوب عمل می‌کنند و از مسئولیت‌های اجتماعی خویش نیز غافل نیستند. «زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که می‌توان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و در عین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه داشت و در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدید کرد و فتوحات بزرگی را به ارمغان آورد.»(۲۶)

اولویت اصلی زن مسلمان گرم نگهداشتن کانون خانواده است؛ به همین دلیل وظایف همسری و مادری را بر دغدغه‌های شخصی ترجیح می‌دهد. زن مسلمان قدر مادر بودن را می‌داند و آن را با چیزی عوض نمی‌کند. زیرا «مادر، محور خانواده است؛ این را دستگاه‌های تبلیغاتی غربی و متأسّفانه بعضی غربزده‌های خود ما سعی می‌کنند کمرنگ کنند، یا نفهمند و یا نشان ندهند. زنان خانه‌دار، حتّی کسانی که اشتغالات بیرونی ندارند، بزرگ‌ترین خدمات را انجام داده‌اند. لازم است ارزش و ارج خدمات زنانی که خانه‌داری و کدبانویی را ترجیح داده‌اند، فهمیده شود. اگر چه خدمات خارج از خانه هم به عهده‌ بانوان بوده و هست و خواهد بود و اشکالی هم ندارد، امّا این مهم‌ترین بخش خدمت زنانه است.»

 

دوم: مسئولیت مؤمنان در حفاظت از بنیان خانواده

افزون بر عمومات اصلاح ذات‌البین در قرآن و روایات، خدای متعال به‌طور خاص، خویشان زن و شوهر را نسبت به اصلاح امور آنان مسئول شناخته است. در آیه ۳۵ سوره نساء با فرمان حکمیت برای رفع شقاق چنین آمده است: «و چنانچه از اختلاف میان آنان (زن و شوهر) بیم دارید، از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید؛ اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا میان ایشان موافقت و سازگاری برقرار می‌کند که خدا دانا و آگاه است.» نهادینه شدن فرهنگ حکمیت و مهارت اجرای آن در جامعه اسلامی تأثیری جدی در تقویت پیوندهای خانوادگی دارد.(۲۷)

 

نتیجه:

گرایش انسان به زندگی خانوادگی یک امر طبیعی است. انسان منزلی آفریده شده است و فطرتاً به زندگی خانوادگی گرایش دارد؛ بنابراین انسان «خانواده‌گرا»ست. شریعت اسلامی و احکام عبادی و اجتماعی آن نیز با محوریت خانواده نظام یافته است. در حقیقت، شریعت اسلامی به گونه‌ای تنظیم شده که زندگی انسان با محوریت خانواده شکل بگیرد. لذا سبک زندگی مطلوب اسلام «خانواده‌محوری» است و با خانواده‌گریزی در رهبانیت مسیحی و خانواده‌ستیزی در فمینیسم افراطی تفاوت بسیار دارد.

نگاهی به ماهیت بعضی از احکام اسلام، درستی این ادعا را ثابت می‌کند. از نظر اسلام، تشکیل خانواده مطلوب و در برخی از موارد واجب است. به همین دلیل، برنامه‌ریزی برای ازدواج بهنگام جوانان بر خود آنان و همچنین بر والدینشان و سایر مردم لازم است. حفظ بنیان خانواده نیز بر زوجین و دیگران لازم شمرده شده است. زن و شوهر باید مصالح خانواده را بر اعمال عبادی غیرواجب و همچنین امور اجتماعی غیرضروری خود ترجیح دهند.  خدای سبحان با فرمان حکمیت در قرآن کریم، تلاش برای رفع اختلاف در خانواده را بر خویشان واجب کرده است.

 

پی‌نوشت‌ها‌:

  1. نک: منصوره نجات‌نیا و بخش‌علی قنبری، آداب و مراتب روحانیت در کلیسای کاتولیک رم و انگلیس، نشریه علمی- پژوهشی معرفت ادیان، سال چهارم، شماره اول، زمستان، ۱۳۹۱، ص ۶۷ ـ ۸۴٫

۲- ویلیام گاردنر (Wiliam Gardner) در کتاب جنگ علیه خانواده ( the war against family) نشان داد که چگونه و با چه روش‌هایی، بعضی دولت‌ها تحت تأثیر امواج فمینیستی به تضعیف نهاد خانواده مبادرت ورزیده‌اند.

۳ – بیانات در دیدار تصویری با مداحان – روز میلاد حضرت زهرا(س)، ۱۵/۱۱/۱۳۹۹٫

۴- «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ» (روم: ۲۱).

۵- دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای؛ زن و خانواده؛ ص۲۷٫

۶- مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج۱۹، ص۱۶۳٫

۷- ابن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۸۳٫

۸- محقق حلّی، شرائع‌الإسلام، ج۲، ص۲۱۰؛ شهید ثانی، مسالک‌الأفهام، ج۷، ص۱۰٫

۹- سید یزدی، عروه الوثقی، ج۲، ص۷۹۵؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۲۴۵٫

۱۰- شیخ انصاری، کتاب النکاح، ص۳۱٫

۱۱- امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۲، ص۲۳۶٫

۱۲- علامه حلی، قواعد الأحکام، ج‌۳، ص۵؛ شیخ انصاری، کتاب النکاح، ص۳۱؛ سید یزدی، عروه الوثقی، ج۲، ص۷۹۷٫

۱۳- بیانات در دیدار تصویری با مداحان- روز میلاد حضرت زهرا(س)، ۱۵/۱۱/۱۳۹۹٫

۱۴- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۲۲٫

۱۵- ابن بابویه قمی، عیون أخبار الرضا(ع)، ج‏۱، ص۲۸۹٫

۱۶- کلینی، الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷٫

۱۷- نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص۴۸‌.

۱۸- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۸۶، ص۲۱۳٫

۱۹- ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج‏۲، ص۱۲۲٫

۲۰- متقی هندی، کنز العمال، ج۱۶، ص۲۷۲٫

۲۱- کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۰۸٫

۲۲- همان، ج۴، ص۱۵۱٫

۲۳- نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۶٫

۲۴- ابن بابویه قمی، الخصال، ص ۵۸۸٫

۲۵- کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۸٫

۲۶- پیام رهبری معظم انقلاب اسلامی به کنگره ملی هفت هزار شهید زن کشور (۱۵/۱۲/۱۳۹۱).

۲۷- نک: فرج‌الله هدایت‌نیا، داوری در حقوق خانواده، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷٫

17ژوئن/21

فضای مجازی امروز در«طرح کلی» دیروز

شاید در نگاه نخست عجیب به نظر آید که بتوان بر اساس کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» که حاصل درس‌ گفتارهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۵۳ است، سلسله‌ای از قواعد را برای تدبیر فضای مجازی طراحی کرد، درحالی ‌که غرض از این اقدام آن است که دلالت‌ها و نتایج «مبادی» و «مبانی»‌ای که در این اثر بیان شده‌اند، بازگو شوند و این امری بعید و ناممکن نیست.

آری در این اثر سخنی از «فضای مجازی» به میان نیامده است، اما در عین‌حال آن دسته از «گزاره‌های بنیادین» که می‌توان در چهارچوب‌شان اصول و قواعدی را «استخراج» و «استنباط» کرد، وجود دارند. از این‌رو باید به این اثر همچون تأمل و تفکری مبناپرداز نگریست که از امکان و استعداد «امتداد یافتن» و «تعمیم» برخوردار است. بدین جهت در این مقاله با تکیه بر این کتاب و بر اساس تحلیل و استنتاج، پاره‌ای از قواعد معطوف به تدبیر فضای مجازی ساخته ‌و پرداخته می‌شوند.

 

  1. هدف از تدبیر فضای مجازی کمک به «تکامل روح انسان» است

«هدف عالی/ نهایی» انبیای الهی، «توحید/ معرفت خدای‌ متعال» است که مایۀ «تکامل/ تعالی روح انسان» است.(۱) «مکتب‌های مادی» می‌گویند باید جامعه‌ای تشکیل دهیم که در آن «فقر/ جهل/ ظلم/ استثمار/ تبعیض» نباشد، اما برای این پرسش که پس‌ از این می‌خواهیم در جامعه چه کنیم، پاسخی ندارند؛ زیرا نهایت زندگی انسان را همین «بهره‌برداری‌های مادی» می‌دانند و به «انسانیت/ ارزش‌های عالی انسانی» فکر نمی‌کنند. این در حالی است که از نظر «مکتب‌های الهی» تازه در این مرحله است که «هدف عالی» آغاز می‌شود و آن عبارت است از «پیراسته‌شدن انسان/ انسان‌شدن بنی‌آدم/ به‌ جریان ‌افتادن فضایل در وجود انسان.»(۲)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه غرض از تدبیر فضای مجازی کمک به «تکامل روح انسان» است. دولت اسلامی در هر عرصه و زمینه‌ای که وارد می‌شود و به سیاست‌گذاری و تدبیر رو می‌آورد باید چنین انگیزه و غایتی داشته باشد. «دولت اسلامی» مانند «دولت‌های سکولار» نیست که به کمال و سعادت معنوی انسان بی‌اعتنا باشد و آن را تنها به انتخاب‌ و ارادۀ خود شخص واگذار کند، بلکه می‌کوشد تمام برنامه‌ها و تدبیرهایش در این راستا قرار داشته باشند.

فراتر از این هدف از «زندگی اجتماعی» نیز چیزی جز این نیست. انسان در زندگی اجتماعی به کمالات و فضایلی دست می‌یابد که در زندگی فردی میسر نیستند. پس «جامعه» نیز «وسیله» و «مقدمه»‌ای برای سیر تکاملی انسان است و دولت اسلامی تمام تلاش‌های خود را در همین امتداد تعریف می‌کند.

 

  1. حساسیت نسبت به تدبیر فضای مجازی از «آثار عملی توحید» است

ایمان یعنی «باور» و باور به «دل» مربوط است، اما قرآن کریم «ایمان مجرد/ قلبی محض» را که شعاعش در جوارح و اعضای مؤمن مشهود نیست، «ایمان ارزشمند» نمی‌شمارد.(۳) «ایمان زاینده/ ارزشمند» مانند سرچشمه‌ای فیاض با «تلاش/ مجاهدت/ عمل/ مسئولیت/ تکلیف/ تعهد» همراه است و باری را بر شانه مؤمن می‌گذارد.(۴)

باید دید که توحید چه طرح و نقشه‌ای را برای زندگی ارائه می‌دهد؟!(۵) توحید وقتی مؤثر و مفید است که «آثار» عملی و عینی بر آن مترتب شود؛ یعنی «شکل» و «نظم» خاصی را برای زندگی پیشنهاد کند.(۶) توحید علاوه ‌بر اینکه یک بینش و برداشت از واقعیت است، «عمل‌زا/ زندگی‌ساز/ متضمن تعهد و مسئولیت» است.(۷) تعهد و مسئولیتی که انسان معتقد به «نبوت» به عهده می‌گیرد عبارت است از «دنباله‌گیری راه نبی» و «قبول مسئولیت به ‌منزل‌رساندن بار نبی»(۸)

تعهد نبوت ساختن شکل/ نظام زندگی انسان‌ها به ‌صورتی است که خدای‌ متعال خواسته است. از این‌رو اگر انسان در دوره تاریخی خود مشاهده کرد که جامعه و نظامات آن بر اساس اراده الهی شکل نگرفته‌اند، باید اقدام کند.(۹)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید در تدبیر فرهنگی بر «اثرگذاری عملی و عینی» تأکید کرد و تناقض‌های میان «باورهای فرهنگی» و «رفتارهای فرهنگی» را به قصد ایجاد انگیزه برای تغییر آشکار و عیان کرد. این‌گونه نیست که دین و دینداری در عرصه «ذهن» و «اندیشه» محدود بماند و در «زندگی عینی و روزمره انسان» تأثیری نداشته باشد، بلکه هرچند دینداری از «اندیشه» و «تفکر» آغاز می‌شود، اما «سبک زندگی انسان» را نیز در بر می‌گیرد و آن را نیز متناسب با اقتضاهای خود تغییر می‌دهد. دینداری امری نیست که در گوشه «ذهن» محصور باقی بماند و «واقعیت‌های بیرونی و عینی» را به حال خود رها کند.

روشن است که «فضای مجازی» نیز پاره‌ای از همین «زندگی بیرونی و عینی» است و باید در تناسب با آموزه «توحید» تحول یابد. پس ما در فضای مجازی نیز باید «زندگی موحدانه و مؤمنانه» را رقم بزنیم و آن را بیگانه از دین تصور نکنیم.

 

  1. تدبیر فضای مجازی پاره‌ای از تکلیف‌مندی نسبت به «جامعه‌پردازی توحیدی» است

طرح اسلام به ‌صورت یک مسلک «دارای اصولی منسجم و هماهنگ» و «ناظر به اجتماع و زندگی جمعی انسان‌ها» یکی از فوری‌ترین ضرورت‌های تفکر دینی است؛ زیرا پیش ‌از این مباحثات و تحقیقات اسلامی غالباً فاقد این دو ویژگی بس‌ مهم بوده‌اند. از این‌رو در «مقایسه اسلام با مکاتب و مسالک اجتماعی این روزگار»، پژوهشگران و جویندگان به نتیجه ثمربخش و قضاوت قاطعی نرسیده‌اند؛ چون اغلب بحث‌ها «ذهنی» و «دور از حیطه تأثیر عملی و عینی و به‌خصوص اجتماعی» انجام شده و بیش از «معرفتی ذهنی» به بار نیاورده و نسبت به «زندگی جمعی انسان‌ها» مخصوصاً در مورد تعیین «شکل و قواره جامعه» نظریه روشن و مشخصی را ارائه نداده‌اند.(۱۰)

مسئله این است که پیشنهاد رسول اکرم «ص» در باره «کیفیت اجتماع» چه بود؟(۱۱) توحید وقتی مؤثر و مفید است که «شکل» و «نظامات» خاصی را برای زندگی، آن‌ هم نه ‌فقط برای «زندگی شخصی» بلکه برای «زندگی اجتماعی» پیشنهاد کند.(۱۲) از آنجا که رسولان الهی می‌خواستند «نظام جاهلی/ ظالمانه/ غیرانسانی/ غیرفطری» را به «نظام الهی/ قواره اجتماعی توحیدی/ قلمرو حکومت خدا» تبدیل کنند با «مبارزه با طواغیت» درگیرشدند.(۱۳) قرآن کریم ابعاد و رویه‌ها و اندام‌های مختلف بنای توحیدی جامعه را در ضمن صدها آیه و با بهترین بیان و رساترین شیوه‌ها بیان کرده است.(۱۴)

قاعده منتج از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه افزون بر ساحت عمل باید ساحت «نظام اجتماعی» را نیز به دینداری اضافه کرد و دین را در قالب یک نظام اجتماعی استقرار بخشید. دین شأن ساختاری دارد و می‌خواهد «رویه‌ها و سازوکارهای اجتماعی» را متناسب با خود را صورت‌بندی کند. از این‌رو باید «نظام فرهنگی اسلام» را طراحی کرد و در مقام تدبیر فرهنگی بر «نظامات فرهنگی جامعه اسلامی» اثر گذاشت.

از این منظر نیز نمی‌توان به فضای مجازی بی‌اعتنا بود و آن را به حال خود رها کرد؛ زیرا فضای مجازی جزو «ساحات و شئون ساختاری جامعه» است و در کنار فضای واقعی باید «بازسازی ساختاری» شود. در واقع به همان دلیلی که نباید از جامعه واقعی غفلت کرد، باید جامعه مجازی را نیز در یافت و به تدبیر و طراحی آن اهتمام ورزید. بر این ‌اساس باید تأمل کنیم که اسلام چگونه بر فضای مجازی سایه ساختاری می‌اندازد و آن را به یک «ساختار دینی و موحدانه» تبدیل می‌کند؟

 

  1. تهاجم فرهنگی در بستر فضای مجازی یک «مسئلۀ اجتماعی واقعی و نوپدید» است

در صد سال قبل این‌ همه «راهزن فکر/ ایمان/ عقیده» وجود نداشت و هنوز دست‌ دشمن در «داخل پیکر جامعه ما» به این شکل راه نیافته بود؛ چون هنوز به این نتیجه نرسیده بود که باید «ایمان دینی اصیل مردم» را از آنها گرفت تا بتوان بر آنها مسلط شد.(۱۵)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه از لحاظ فرهنگی وارد دوره تاریخی متفاوتی شده‌ایم که نیاز به «چاره‌اندیشی تازه» دارد. امروزه آنچه‌ که از نظر فرهنگی در جریان است «تهاجم فرهنگی» است، نه «تبادل فرهنگی». از آنجا که «موضوع» و «متعلق» تهاجم فرهنگی، «ایمان دینی مردم» است، باید «آرایش فرهنگی جنگی» داشته باشیم و این نقطه مورد تهاجم را حفظ کنیم.

در این ‌میان فضای مجازی به «گسترده‌ترین» و «وسیع‌ترین» میدان منازعه و ستیز فرهنگی تبدیل شده و گوی سبقت را از فضای واقعی ربوده و وضع نگران‌کننده‌ای را رقم زده است. اگر در فضای واقعی نباید تهاجم فرهنگی را ساده و کم ‌اهمیت انگاشت، در فضای مجازی نیز باید این دغدغه را داشت، زیرا فضای مجازی به دلیل «رها/ ول/ و به ‌خود وانهاده ‌بودن» و «نامحسوس/ نامشخص/ و پنهان‌ بودن»، بستر مساعدتری برای تقابل و توطئه است.

 

  1. تبعیت از تدبیر غرب در فضای مجازی همچون «اتخاذ اله» است

«اله» در اصطلاح قرآن کریم موجودی است که انسان در مقابل او با «تقدیس/ تعظیم/ تکریم» خضوع می‌کند و «سررشته تدبیر زندگی»‌اش را به او می‌سپارد. هرچه که بر زندگی انسان «حکومت» کند، اله است.(۱۶) پس «اطاعت» غیر خدا «عبادت» اوست. توحید عبارت است از آنکه انسان به ‌صورت «منحصر» فقط از «خدا/ برنامۀ خدایی/ نظام خدایی/ تشکیلات الهی» اطاعت کند.(۱۷) نفی عبودیت خدانماها، چه در لباس قدرت‌های مذهبی (اَحبار و رُهبان) و چه در لباس قدرت‌های دنیایی (طاغوت، ملأ و مُترف) لازمه قطعی توحید است.(۱۸) «طاغوت» یعنی قدرت طغیانگر در مقابل ارادۀ خدای ‌متعال.(۱۹)

بر اساس برهان مالکیت مطلق الهی، بینش توحیدی می‌گوید چون تمام ممکنات و موجودات از یک مبدأ «آفریده» و «ساخته» شده‌اند؛ همه باید فقط از او فرمان ببرند.(۲۰)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه در قلمروی فرهنگی نیز باید موحدانه زندگی کنیم و در پی «سبک زندگی توحیدی» باشیم. از آنجا که «تسلیم‌ شدن در برابر موج جهانی‌گری فرهنگی» و «تبعیت از فرهنگی غربی» به ‌معنی «عبادت غرب» است، باید بر ارزش‌های فرهنگی اسلامی خویش اصرار بورزیم. از جمله تسلیم ‌شدن در برابر تحمیل‌ها و اقتضاهای فضای مجازی غرب‌ساخته و تن ‌در دادن به قواعد آن، «نافی روح توحیدی جامعه اسلامی» است.

 

  1. فضای مجازی نباید موجب «هضم‌شدن» ما در فرهنگ غربی شود

«ولایت» یعنی «به ‌هم‌پیوستگی/ هم‌جبهگی/ اتصال شدید» یعنی کسانی‌که فکر واحدی دارند و جویای هدف واحدی هستند و در یک راه قدم برمی‌دارند و افراد این جبهه باید هرچه بیشتر به همدیگر متصل باشند و خود را از جبهه‌های دیگر جدا کنند تا «از بین نروند» و «هضم نشوند»(۲۱): وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ؛(۲۲) و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند، به‌حقیقت از آنها خواهد بود. غیرمسلمانان را به‌ عنوان «ولی» نگرفتن، به‌ معنی «هم‌جبهه قلمداد نکردن آنها/ قرار نگرفتن در صف آنها/ در مقابل خویش دانستن‌ آنها، نه در کنار خویش» است(۲۳): مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛(۲۴) محمّد(ص) پیامبر خداست و کسانى‌که با اویند، بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.

آنها از لحاظ فکری بر ضد مسلمانان هستند و دین مسلمانان به زیان آنهاست. ازاین‌رو دل آنها با مسلمانان نرم نخواهد شد و آنها همت بر نابودی اسلام گماشته‌اند: یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً؛(۲۵) جامعه مسلمان نباید «وابسته و پیوسته به عناصر خارج از وجود خود» باشد و «پیوستگی به غیرمُسلم» داشته باشد، اما این امر به ‌معنی آن نیست که «به‌کلی» رابطه نداشته باشد و در «انزوا» به ‌سر ببرد، بلکه مسئله «وابسته‌ نبودن/ دنباله‌رو نبودن/ در قدرت‌های دیگر هضم و حل نشدن/ استقلال» است.(۲۶)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید در پی تحقق «استقلال فرهنگی» باشیم و مجال ندهیم موج «یکسان‌سازی فرهنگی در ابعاد جهانی» ما را در خود فرو ببرد. همچنین باید اولویت ارتباطات و تعاملات فرهنگی ما با «جوامع اسلامی» باشد، نه «جوامع غربی». از این‌رو باید در عین اینکه از «فضای مجازی جهانی/ عمومی/ غربی» استفاده می‌کنیم، در پی راه‌اندازی «فضای مجازی اختصاصی/ بومی/ ایرانی» نیز باشیم تا «مرزها» و «حریم‌ها»ی فرهنگی‌مان نسبت به غرب مشخص و برجسته باشند.

اگر باید تمدن غربی را «غیر» و «دیگری» به ‌شمار آوریم، باید فضای مجازی برخاسته از آن را نیز امری بیگانه قلمداد کنیم و حریم‌ها و فاصله‌ها را نادیده نگیریم. اصرار بر استفاده از «شبکه ملی اطلاعات» و «شبکه‌های اجتماعی بومی» ریشه در همین اندیشه دارند.

 

  1. «مقاومت» در برابر تحمیل‌های فضای مجازی غربی ممکن است

نهضت‌های دینی با رعایت دو شرط «ایمان» و «صبر» پیروز خواهند شد. صبر یعنی «مقاومت/ از میدان در نرفتن/ کار را در لحظه حساس و خطرناک، رها نکردن». از این‌رو در طول تاریخ نبوت‌ها هرجا که پیامبری از طاغوت زمان شکست خورده، برای این بوده که پیروانش «ایمان کافی» یا «صبر کافی» نداشتند.(۲۷) برخی از مؤمنان در آنجا که دین و پایبندی به احکام دین به زیانشان است، دیگر به دین وفادار نیستند،(۲۸) در حالی ‌که انسان وقتی مؤمن است که ایمانش «گهگاهی/ فرصت‌طلبانه/ نفع‌طلبانه» نباشد.(۲۹) و این‌ همه بدان دلیل است که «ارادۀ انسان» در ساختن تاریخ دخالت دارد.(۳۰)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه چون دینداری حقیقی، نیازمند «تحمل مشقات و سختی‌ها»ست، باید «روحیه صبر و مقاومت» را در مخاطب فرهنگی، تقویت و راسخ کرد. حوالت تاریخی ما گرفتارشدن در سیر فرهنگی انحطاطی نیست، پس باید از این امکان تاریخی و ظرفیت طبیعی و تکوینی در جهت «گسترش خیر و صلاح فرهنگی» استفاده کرد. می‌توان در برابر ساختارهای فرهنگی مسلط غربی، از جمله فضای مجازی غرب‌ساخته «مقاومت» کرد، بلکه می‌توان آنها را در هم ‌شکست. مقاومت «دست‌ و پا زدن‌های بی‌حاصل» نیست و تقدیر محتوم ما با انفعال و دنباله‌روی و عقب‌نشینی گره نخورده است. انقلاب اسلامی نشان داد که در همین جهان تجددزده و آغشته به ارزش‌های غربی می‌توان برخلاف جهت رودخانه شنا کرد و موفق هم شد.

 

  1. باید در جامعه در برابر تهدیدهای فضای مجازی «مصونیت» به ‌وجود آورد

ایمان به‌ معنی باور(۳۱) دو گونه است: «ایمان مقلدانه/ متعصبانه/ غیرآگاهانه» و «ایمان منطقی/ دلیل‌مَدار/ آگاهانه». «ایمان مقلدانه» متکی به «تعصب» یعنی جانبداری بدون «دلیل» و «منطق» و از روی «احساس» و نه «دلیل»(۳۲). کسب ایمان مقلدانه آسان، ولی زائل‌شدنش هم آسان است. (۳۳) در حالی‌که ایمان انسان باید آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که حتی در «سخت‌ترین شرایط» نیز از بین نرود.(۳۴) «ایمان ارزشمند»، ایمان آگاهانه/ توأم با درک و شعور/ از روی بصیرت/ با چشم باز/ بدون ترس از اشکال است.(۳۵) از این‌رو سخن‌ گفتن ما در «محافل عمومی» نباید به‌ صورت «سخنرانی» در معنای مصطلحش باشد، بلکه بهتر است که به صورت «درس» باشد. چه مانعی دارد که در یک «محفل عمومی»، مردم برای شنیدن مطالبی آماده شوند که مانند درس، «مشکل» و «محتاج به تأمل و تفکر» است؟ تا کی باید از محافل عمومی امید «بهتر/ بالاتر/ عمیق‌تر اندیشیدن» نداشته باشیم؟!(۳۶)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید اثر فعالیت فرهنگی، «ماندگار/ پایدار»، و هویت آن «معرفتی/ محتوایی/ عقلانی/ عمیق» باشد. پس باید در فعالیت فرهنگی، «احساسات/ عواطف/ هیجان‌ها/ شورها» حاشیه‌ای و فرعی باشند. همچنین منع/ انسداد فرهنگی، مجاز است، اما «اصالت» و «امکان تحقق کامل» ندارد. از این‌رو راهبرد اصلی و بنیادی، «مصونیت فرهنگی» است، نه «منع فرهنگی».

در مقام تدبیر فضای مجازی باید بر «سواد رسانه‌ای» افزود و قدرت تجزیه ‌و تحلیل رسانه‌ای را در افراد جامعه ایجاد کرد. افراد جامعه هر چه «ساده‌تر/ سطحی‌تر / کم‌مایه‌تر» باشند، راحت‌تر در برابر موج‌های تخریبی جبهۀ دشمن در فضای مجازی برانگیخته می‌شوند و فریب می‌خورند، اما اگر از درون «قوی» و «مقتدر» باشند و «توان رویارویی» داشته باشند، گرفتار «انفعال» و «اغوا» نخواهند شد. «نظریۀ استحکام ساخت درونی نظام» که توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شده است، بر همین معنا دلالت دارد.

 

  1. باید از طریق «دگرگونی‌های ساختاری»، فضای مجازی را تدبیر کرد

انبیای الهی آمده‌اند تا انسان‌ها را از «بدی‌ها/ پستی‌ها/ جهالت‌ها/ رذیلت‌های اخلاقی/ پوشیده‌ ماندن استعدادهای درونی» نجات بدهند و انسانی کامل و متعالی بسازند.(۳۷) لکن نظر انبیای الهی در باره «کیفیت تربیت‌های انسانی» این بود که «تربیت فردی» کافی نیست و باید در پی «تربیت اجتماعی» بود.(۳۸) انبیای الهی معتقدند که برای ساختن انسان باید «محیط/ کارخانه/ نظام/ جامعه متناسب و سالمی» را ایجاد کرد، نه اینکه انسان‌ها را به ‌صورت «فردی/ تکی/ مجزا/ مستقل» تربیت کرد؛ چون در این ‌صورت زمان از دست خواهد رفت.(۳۹)

تربیت انسان‌ها به صورت فردی دور از شأن انبیای الهی است؛ زیرا آنها می‌خواستند با استقرار «جامعه توحیدی»، «محیط مساعد»ی ایجاد شود که انسان‌ها در آن به صورت «گروهی» و «فردی» ساخته شوند.(۴۰) در محیط جاهلی «مکه»، رسول اکرم«ص» از آنجا که در «آغاز راه» است، باید در مدار «تربیت فردی و موردی» حرکت کند تا برای استقرار نظام توحیدی، نیروهای لازم فراهم شوند، اما پس از آنکه چنین خواصی تربیت شدند و ایشان توانست در «مدینه» به قدرت سیاسی دست یابد، روش از «انسان‌سازی فردی» به «انسان‌سازی ساختاری» تغییر ‌کرد که بسیار گسترده بود و در آن انسان‌ها به ‌صورت «فوج ‌فوج» جذب می‌شوند(۴۱): «وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا؛(۴۲) و ببینى که مردم دسته ‏‌دسته در دین خدا درآیند.» همچنین

در جامعه غیرالهی انسان‌ها حتی اگر هم بخواهند صالح و مؤمن باشند، کار بر آنها «دشوار» است و جامعه از هر سو به آنها «فشار» می‌آورد و آنان را به ‌سوی ضلالت و تباهی سوق می‌دهد، اما در جامعه الهی همه مناسبات و قواعد و ساختارها، «محرک» و «مشوق» انسان به‌ سوی معنویت و توحید و خیرند.(۴۳) در جامعه اسلامی حسنات و خیرات در دسترس و اختیار همه است و هر آنچه ‌که برای انسان مضر و مخرب است، از طریق ممنوعیت‌های قانونی از دسترس خارج شده است. این بدان ‌معناست که نظامی توحیدی در جامعه مستقر شده است(۴۴): یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ؛(۴۵) [پیامبر] آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏‌دهد، و از کار ناپسند بازمى‌دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را حرام مى‏‌گرداند و قیدوبندهایى را که بر ایشان بوده است، از [دوش] آنان برمى‌دارد.»

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه هرگز نباید به «تدبیر‌های تنگ‌دامنه/ محدود/ اقلی» بسنده کرد، بلکه «تجدیدنظر در ساختارها» یک ضرورت قطعی و حتمی است. یعنی باید در مقابل فضای مجازی موجود که به تمدن غربی تعلق دارد، «فضای مجازی رقیب/ بدیل/ موازی» ایجاد کرد و از این طریق به «تقابل ساختاری» روی آورد. دست‌کم باید در همین بستر مجازی موجود، «جریان‌ها/ موج‌ها/ خیزش‌های پهن‌دامنه و گسترده»ای را به‌وجود آورد و بازی را به نفع خود تغییر داد.

به‌ بیان ‌دیگر باید حضور و فاعلیت ما در فضای مجازی، «محسوس/ مشهود/ چشمگیر» باشد، به‌طوری‌که «تهدید» به «فرصت» تبدیل شود و به‌جای ما دشمن عرصه را بر خود تنگ ببیند. پس باید «اتفاق‌های بزرگی» را رقم زد و «گام‌های بلندی» برداشت. دیگر اینکه برای بازسازی و تجدیدنظر ساختاری باید در قدم اول به تربیت نیروهای فرهنگی توانمند و مؤمنی که همچون چریک‌های قوی و زیرک به نقش‌آفرینی تحول‌زا در زمینه تدبیر فضای مجازی می‌پردازند و نقشه راه را طراحی می‌کنند، همت گمارد.

 

پی‌نوشت:

  1. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۳۹۹٫
  2. همان: ۳۸۱٫
  3. همان: ۹۹٫
  4. همان: ۱۰۰٫
  5.  همان: ۱۹۵٫
  6. همان: ۴۹۳٫
  7.  همان: ۲۲۵٫
  8. همان: ۲۰۸٫
  9. همان: ۴۹۶٫
  10. همان: مقدمه.
  11. همان: ۴۱۰٫
  12. همان: ۲۰۸٫
  13. همان: ۳۶۵٫
  14. همان: ۲۲۵٫
  15. همان: ۸۸٫
  16. همان: ۱۸۷٫
  17. همان: ۲۴۸٫
  18. همان: ۲۳۶٫
  19. همان: ۴۳۲٫
  20. همان: ۱۹۲٫
  21. همان: ۵۲۰٫
  22. مائده: ۵۱٫
  23.  طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ۵۲۵٫
  24. فتح: ۲۹٫
  25. ممتحنه: ۲٫
  26. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۵۵۵- ۵۵۶٫
  27. همان: ۴۵۴٫
  28. همان: ۱۲۰٫
  29. همان: ۴۵۳٫
  30. همان: ۱۳۹٫
  31. همان: ۸۸٫
  32. همان: ۸۷٫
  33. همان: ۸۷٫
  34. همان: ۸۸٫
  35. همان: ۸۶٫
  36. همان: ۸۹٫
  37. همان: ۳۸۲٫
  38. همان: ۴۱۰
  39. همان: ۳۸۴٫
  40. همان: ۳۸۶ و ۵۱۸٫
  41. همان: ۳۸۶٫
  42. نصر: ۲٫
  43. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۵۱۷٫
  44. همان: ۳۹۲٫
  45. اعراف: ۱۵۷٫

 

منبع:

[حضرت آیت‌الله] سید علی خامنه‌ای؛ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ تهران: مؤسسه ایمان جهادی، ۱۳۹۶٫

17ژوئن/21

بحران بوسنی و هرزگوین، نمایش توحش از سوی مدعیان تمدن

  1. بوسنی، در گذر تاریخ

فتوحات اسلامی اسپانیا، جزایر سیسیل، کرت و جنوب ایتالیا از قرن دوم هجری موجب ایجاد ارتباط مسلمانان با سواحل دریای آدریاتیک شد که بوسنی در کرانه آن قرار داشت.

همچنین حوزه فعالیت دریانوردان، بازرگانان و مبلغان مسلمان تا مرکز مجارستان امتداد داشت.

در آن روزگار فرمانروایان بوسنی تابع حاکمان مجاور بودند و بعید نیست که اسلام در این ایام تا بوسنی پیش رفته باشد.

اما گسترش اسلام در این منطقه در پی ورود سپاه امپراتوری مسلمان عثمانی به اروپای شرقی و جنگ با صرب‌ها در ۷۹۱ هجری آغاز شد.

مدتی بعد در دوران فرمانروایی سلطان محمد فاتح، این دولت مقتدر مسلمان بر سپاه متحد بوسنی و مجار غلبه کرد و در سال ۸۶۷ هجری سرانجام بوسنی در اختیار امپراتوری عثمانی قرار گرفت.

از این تاریخ، اسلامی شدن بوسنی روندی شتابان به خود گرفت. مورخان صرب و کروات این گونه اشاعه دادند که ترکان عثمانی با اجبار و تهدیدهای اجتماعی و اقتصادی اهالی بوسنی را وادار به پذیرش اسلام کردند، اما واقعیت‌های مسلم و مستند مؤید آن است که مردم این منطقه برای رهایی از ستم‌ حاکمان و متنفذین مسیحی از سلحشوران مسلمان استقبال کردند و داوطلبانه به اسلام گرویدند.

تأسیس مدارس اسلامی و نیز ورود عرفا و زهاد به بوسنی نیز سبب گسترش اسلام در این قلمرو شد.

بعد از استقرار آرامش، دولت عثمانی به توسعه و عمران این منطقه پرداخت و برخی دولتمردان بوسنی در ایجاد آبادانی و پیشرفت و ترقی آن نقش مهمی به عهده گرفتند.

عمران و گسترش شهر سارایوو به‌ویژه مرهون کوشش‌های غازی خسروبیک است. جامع این دیار که بزرگ‌ترین مسجد بوسنی هرزگوین است به دستور وی توسط معماری ایرانی ساخته شد. همچنین وی مرکزی برای فراگیری علوم و معارف اسلامی ساخت و کتابخانه‌ای با آثاری نفیس را وقف آن کرد. او اماکن رفاهی، خدماتی و تسهیلاتی متعددی را نیز تأسیس کرد.

از نیمه قرن یازدهم هجری شمار مسلمانان بر مسیحی‌ها در بوسنی پیشی گرفت. در اوایل قرن دوازدهم هجری با پیشروی نیروهای هابسبورک و ونتی به سوی مجارستان و کرواسی، مسلمانان اسلاو این مناطق به بوسنی پناه آوردند.

در اوایل قرن سیزدهم هجری در قلمرو بوسنی همچنان افراد مسلمان در اکثریت بودند. اشغال بوسنی توسط اتریش و مجارستان در ۱۲۹۶ هجری و منضم ساختن بوسنی به اتریش – مجارستان در ۱۳۲۶ هجری و سپس ملحق شدن آن به قلمرو سلطنتی صرب‌ها، کروات‌ها و اسلوونی (یوگسلاوی) به سال ۱۳۳۶ هجری مهاجرت عده‌ای از مسلمانان بوسنی را به دنبال داشت که باعث شد این کشور اکثریت نسبی مسلمانان خود را از دست بدهد.

طی جنگ جهانی دوم یکصد هزار نفر مسلمان بوسنیایی غالباً به دست شبه نظامیان صرب قتل عام شدند.(۱)

 

  1. بوسنی هنگام استیلای کمونیست‌ها

به هنگام جنگ جهانی دوم، بوسنی هرزگوین به دلیل موقعیت جغرافیایی، کینه‌ها و نزاع‌های طایفه‌ای و مذهبی به صحنه نبردهای بزرگ با نازی‌های مهاجم که تعرض همه جانبه‌ای را علیه یوگسلاوی آغاز کرده بودند، تبدیل شد. کشتارها و پاک‌سازی‌‌های قومی ادامه پیدا کرد، اما اغلب مسلمانان، خود را از جدال‌های نظامی و کشمکش‌های سیاسی دور کردند و برای حفظ موجودیت خود کوشیدند.

صرب‌های بوسنی که مورد تعرض کروات‌ها بودند، به‌ظاهر برای احیای حکومت یوگسلاوی بسیج شدند، اما هدف نهایی آنان تشکیل صربستان بزرگ شامل سراسر بوسنی هرزگوین و بخشی از کرواسی بود، ولی به دلیل حضور آلمانی‌ها، کروات‌ها و پلیس مردمی مسلمانان، آنان موفق نشدند کاری از پیش ببرند.

در ۱۳۲۲ شمسی رهبران حزب کمونیست بوسنی را یکی از جمهوری‌های دولت فدرال یوگسلاوی کمونیستی خواندند. دولت کمونیستی در سارایوو (مرکز بوسنی) اعلام موجودیت کرد و به‌سرعت رشته امور را به دست گرفت.

دولت خلق فدرال یوگسلاوی متشکل از شش جمهوری سوسیالیستی اسلوونی، صربستان، کروواسی، مونته نگرو و بوسنی هرزگوین در نهم آذر ۱۳۲۴ موجودیت خود را رسماً اعلام کرد. در قانون اساسی یوگسلاوی از بوسنی‌های مسلمان نامی به میان نیامده بود و حزب کمونیست به رهبری مارشال تیتو می‌کوشید تا آنان را در کروات‌ها و صرب‌ها مستحیل کند.

از دیگر سیاست‌های این حزب الحادی مقابله با جامعه اسلامی بود. تحولات اقتصادی سازگار با تفکر مارکسیستی از جمله مصادره املاک مسلمانان بوسنی، آنان را به مردمانی فقیر و بینوا تبدیل کرد.

محاکم شرعی اسلامی برچیده و مساجد که علاوه بر کانون عبادت و تقوا، به عنوان مرکز تعلیمات دینی و فعالیت‌های ترویجی عمل می‌کردند، تعطیل و تمام نهادهای فرهنگی، دینی و تبلیغی برچیده و اوقاف اسلامی مصادره شدند. بعد از آن فعالیت‌های محدود دینی و فرهنگی مسلمانان به شکل مخفی ادامه پیدا کرد و گروه مسلمانان جوان شناسایی و به‌شدت سرکوب شد.

در این دوره صرب‌ها با نفوذ گسترده‌ای که در حزب کمونیست و دولت مرکزی داشتند، حاکمان واقعی بوسنی هرزگوین محسوب می‌شدند. به دنبال اختلاف تیتو با شوروی سابق و تمایل او به غرب برای جذب کمک‌های مالی، سیاست خشن او درباره مسلمانان از ۱۳۴۰ شمسی کاهش یافت. در سنوات بعد به دلیل توسعه روابط یوگسلاوی با کشور‌های اسلامی، مردم بوسنی برای فراگیری علوم اسلامی به کشورهای مسلمان رفتند و در قانون اساسی نام مسلمانان در زمره ملت‌های بوسنی وارد شد.

با ظهور اولین نشان اضمحلال اتحادیه کمونیستی یوگسلاوی، صرب‌ها سیاست خشن خود را نسبت به دیگر اقوام یوگسلاوی برای تشکیل صربستان بزرگ آغاز کردند که کروات‌های قوم‌گرا در برابرشان قد علم کردند، اما وجه اشتراک صرب‌ها و کروات‌ها مخالفت با قدرت‌یابی و استقلال مسلمانان بوسنی هرزگوین بود.

این نقشه موجب تنزل اقتصاد، کاهش درآمد و رکود فرهنگی سرزمین بوسنی شد و آن را به یکی از عقب افتاده‌ترین جمهوری‌های یوگسلاوی تبدیل کرد. به‌ویژه مهاجرت‌های متعدد مسلمانان به ترکیه آنان را به اقلیتی قومی و دینی مبدل ساخت. با این همه از ۱۳۴۹ شمسی آنان به تجدید حیات فرهنگی، دینی، ادبی و ترویج آگاهی‌های تاریخی اهتمام ورزیدند و در کنار این تلاش‌ها خواهان حقوق برابر با دیگر اقوام اتحادیه یوگسلاوی شدند.

بدون تردید وقوع انقلاب اسلامی در ایران تأثیری قابل توجه در ایجاد بیداری اسلامی و بروز فعالیت‌های مبارزاتی مسلمانان بوسنی هرزگوین داشت. سرانجام در ۱۳۶۹ شمسی انتخابات آزاد در بوسنی برگزار شد و حزب اقدام دموکراتیک بوسنی به رهبری علی عزت بگوویچ حداکثر آرا را به دست آورد. این تشکل به‌سرعت به مرکز اصلی دفاع از حقوق و منافع بوسنی‌ها در برابر تهاجم‌های سیاسی و فرهنگی صرب‌ها و کروات‌ها که خواهان تجزیه بوسنی هرزگوین بودند تبدیل شد.

در عین حال کوشش‌های بزرگی برای جلوگیری از جدال قومی و برخوردهای نظامی طوایف به عمل آمد. با وجود این، ملیت‌گرایان افراطی صرب و کروات زیر بار حل مسالمت‌آمیز اختلافات نرفتند و تنش‌های خونین را رقم زدند.(۲)

 

 

  1. شهد استقلال و شرنگ شرارت

از آنجا که فدراسیون یوگسلاوی، تحت سلطه صرب‌ها خوشایند مسلمانان نبود، در همه‌پرسی روزهای دهم و یازدهم اسفند ۱۳۷۰ که در بوسنی به عمل آمد، اکثر رأی دهندگان که غالباً از میان بوسیناک‌ها و کروات‌های این قلمرو بودند به استقلال بوسنی هرزگوین از یوگسلاوی رأی مثبت دادند.

در پی اعلام نتایج همه‌پرسی، درگیری میان شبه‌نظامیان صرب و بوسیناک‌ها آغاز شد.

البته قبل از آغاز این منازعات، ارتش یوگسلاوی که اعضای اصلی آن را صرب‌ها تشکیل می‌دادند انبارهای اسلحه موجود در بوسنی هرزگوین را میان صرب‌های این منطقه تقسیم کرده بودند.

همچنین ارتش یوگسلاوی در نقاط حساس بوسنی مستقر شده بود و در واقع پیش از شروع، جدالی خونین، سارایوو و دیگر نقاط مهم بوسنی در محاصره صرب‌ها قرار داشت و آنان حتی فرستنده‌های رادیو و تلویزیون بوسنی را به تصرف درآورده بودند.

با به رسمیت شناخته شدن بوسنی و هرزگوین توسط جامعه اروپا و چند کشور دیگر، آتش جنگ میان صرب‌ها و دیگر گروه‌های قومی این سرزمین اوج گرفت، به‌طوری که نیروهای هوایی صربی حملات خود را در سراسر بوسنی آغاز کردند و اولین پاکسازی نژادی در شهر ویشه‌گراد بوسنی انجام شد.

دامنه درگیری‌های مسلحانه نیز روز به روز گسترش ‌یافت و توافق آتش‌بس که بین طرفین متخاصم منعقد می‌شد، مکرراً نقض می‌شد، به‌طوری که در دو ماه اول جنگ متجاوز از دو هزار بار توافق‌های آتش‌بس در این جمهوری از سوی مهاجمان نقض شد.(۳)

از مسایل دردناک بحران بوسنی پاکسازی قومی است که صرب‌ها به‌منظور تثبیت مواضع خود و بر هم زدن ترکیب نسبی جمعیت مسلمانان ساکن در این جمهوری و تضعیف حاکمیت قانونی دولت بوسنی بدان متوسل شدند. سلحشوران مسلمانان به لحاظ تجهیزات نظامی و دفاعی در موقعیت خوبی نبودند و تدارکات و ذخایر غذایی و دارویی و نیز تسهیلات پزشکی آنان برای مداوای مجروحان کافی نبود. در این وضعیت ناگوار، یورش‌های سنگین صرب‌ها علیه مسلمانان شدت گرفت و بوسنی‌های بی‌پناه ناگهان با جنگی تمام عیار، هراس‌آور و تشنج‌زا مواجه و توسط جنایتکارانی بی‌رحم محاصره شدند.

سیاست صرب‌ها در ایجاد ناامنی و هرج و مرج برای رسیدن به مطامع شوم خود نقش اصلی را ایفا می‌کرد. درنده‌خویی، سفاکی و ارعاب صرب‌ها موجب شد تا صدها هزار نفر از خانه‌های خویش به سوی مناطق دورتر و ناشناخته بگریزند. در مقابل صرب‌ها با برتری تسلیحاتی با هدف گسترش قلمرو خود و تثبیت نواحی به اصطلاح خودمختار صربی و بر هم زدن ترکیب جمعیتی، در صدد ایجاد مناطق صرب نژاد جدید برآمدند.

این وضع اسف‌بار و خونین باعث شد تا ۵۰ درصد شهروندان بوسنی از موطن اصلی خویش بگریزند و به نقاط دیگر پناه ببرند.

صرب‌ها سیستم‌های ارتباطی چون راه‌آهن، جاده‌ها، خطوط تلفنی و رله‌های رادیو و تلویزیون را قطع کردند و در مناطق شهری و دیگر آبادی‌ها، فرودگاه‌ها، بیمارستان‌ها، مساجد، کلیساها، مدارس و کودکستان‌ها را مورد هجوم وحشیانه قرار دادند. طی ده ماه (از فروردین لغایت دی ۱۳۷۱) متجاوزان صرب با حمایت قاطع ارتش فدرال یوگسلاوی سابق و دولت صربستان تلفات و خساراتی جدی به مسلمانان بوسنی هرزگوین وارد آوردند، به گونه‌ای که تعداد ۲۵۰۰۰۰ مسلمان که اکثراً سرهایشان را بریده بودند، کشته شدند؛ ۱۴۰۰۰۰ نفر به‌شدت مجروح و معلول شدند؛ به ۶۰۰۰۰ نفر زن مسلمان که نیمی از آنان دختران بین ۷ تا ۱۲ ساله بودند، تجاوز جنسی شد؛ دو میلیون نفر آواره شدند؛ صدها تن کودک مسلمان ربوده شدند تا در کشورهای غیر مسلمان مسیحی شوند؛ متجاوز از ۸۰۰ مسجد و ۳۵۰ بیمارستان تخریب شدند و ۱۵۰ اردوگاه مردان و ۷۰ اردوگاه ویژه بانوان ایجاد شدند.

ضمن اینکه میلیاردها دلار خسارت جدی به تأسیسات، مراکز فرهنگی و عمومی، رفاهی و خدماتی و اموال مسلمانان بوسنی هرزگوین وارد آمد.(۴)

 

۴٫گزارش قساوت و جنایت

اروپایی که از نظم نوین جهانی سخن می‌گوید،  خشم، خشونت، کشتار و تجاوز، تفرقه‌افکنی و پاک‌سازی نژادی را در بغل گوش خود لمس می‌کند، اما خم به ابرو نمی‌آورد.

بر نژادپرستی خونین و مرگبار مهر تأیید می‌زند و ساخت قومی و قبیله‌گرایی را برای کشورهای مختلف تجویز می‌کند. وابستگی به اسلام را برنمی‌تابد و برای مقابله با رشد اسلام‌گرایی، هم‌زیستی اقوام و پیروان ادیان را برنمی‌تابد و بر ناسیونالیسم که مغایر با مذهب است صحه می‌گذارد تا چنین جنایاتی رقم بخورند.

به علاوه رقابت‌های قدرت‌های بزرگ اروپا در منطقه بالکان، اختلاف سطح فرهنگی در جمهوری‌های مختلف، عدم دموکراسی و تمرکز قدرت سیاسی در دست حزبی واحد و شکاف اقتصادی اجتماعی بین مردمان این نواحی همواره بسترهای چنین تشنجی را در بوسنی هرزگوین، فراهم ساخت.(۵)

از سال ۱۲۲۰ شمسی / ۱۲۶۰ هجری این چهارمین بار بود که صرب‌های وحشی دست به چنین جنایات وحشتناکی می‌زدند. آنان مردمان مسلمان بوسنی را به‌طرز فجیعی به قتل می‌رساندند.

دست‌های مردان را می‌بستند و سرشان را از تن جدا می‌کردند و با قطعات شیشه، چشم‌ها را از حدقه بیرون می‌آوردند. کودکان را مقابل چشمان والدین قطعه قطعه می‌کردند و طعمه حیوانات درنده قرار می‌دادند و خون اسرا را تا سر حد مرگ از بدنشان می‌کشیدند. آنان در معادن سنگ آهن توماشیکا پنج هزار نفر مسلمان را در آتش سوزاندند. در ناحیه بانیولودکا گور دسته جمعی ۳۵۰۰ مسلمان بوسنیائی کشف شد. متجاوزان صرب دو انگشت مقتولان را به علامت صلیب قطع و بر سینه و بازوان زنان و دخترانی که به آنان تجاوز کرده بودند، نقش صلیب ترسیم می‌کردند.

تنها در طول دو شب دویست نفر انسان مظلوم و بی‌پناه بوسنیائی تحت محاصره کامل سربازان صرب در سرمایی شدید و از شدت گرسنگی جان سپردند.

در هنگام سقوط شهر چرسکا بعد از آنکه مساکن و اموال مسلمانان را طعمه حریق کردند و در مقابل چشم نیروهای سازمان ملل، پانصد زن و کودک را سر بریدند و با کمال وقاحت و بی‌شرمی ضمن کشتارهایی فجیع از عبور کاروان‌های کمک‌های غذایی و دارویی و رسیدن محموله‌های امدادی به مسلمانان بوسنی جلوگیری ‌کردند. شدت فشار بر مردم به‌حدی رسیده بود که اهالی گریخته به نواحی شرقی این قلمرو برای زنده ماندن به خوردن علف‌های وحشی و حتی گوشت بردگان روی آوردند!

این اعمال قبیح توسط مدّعیان حقوق بشر و آزادی انسان‌ها که در قالب تصفیه نژادی صورت می‌گرفت در واقع عناد غرب را با اسلام و مسلمانان به نمایش می‌گذاشت. دبیر کل وقت شورای اروپا اعلام داشت که عملکرد اروپائیان در قبال بوسنی شرم‌آور است.

ما باید اعتراف کنیم تمام ارزش‌هایی را که برای اروپای بعد از جنگ مدعی هستیم در منطقه بالکان زیر پا نهاده‌ایم!(۶)

ابعاد جنایات ضدبشری در بوسنی به‌قدری عمیق و فجیع است که در زمستان ۱۳۷۲ در چندین شهر اروپایی از جمله پاریس، لندن و ژنو هزاران نفر از مردمان اروپا در قالب تظاهراتی گسترده، اعتراض خود را به ادامه محاصره سارایوو و استمرار جنایات صرب‌ها علیه باقیمانده ملت بی‌دفاع بوسنی هرزگوین بروز دادند.

آنان همچنین دول اروپایی را به دلیل خودداری از موضع صریح و قاطع و بازدارنده در این باره و نیز امتناع از دفاع از تمامیت ارضی این سرزمین محکوم کردند.

تظاهرکنندگان سازمان ملل و مجامع مدعی حقوق بشر را به خاتمه دادن درباره رفتار انفعالی  در قبال ملت زخم‌خورده بوسنی دعوت کردند و خواستار اتخاذ تدابیر شدید و جدی علیه صرب‌های متجاوز و درنده‌خو شددند.

لازم به ذکر است که در شنبه یازدهم بهمن ۱۳۷۲ در شهر سارایوو یکی از بزرگ‌ترین فجایع انسانی در بوسنی به وقوع پیوست. در حالی که عده بسیاری از ساکنین این شهر به منظور تهیه مایحتاج روزانه در بازار مرکزی اجتماع کرده بودند، صرب‌ها این بازار را مورد هدف قرار دادند و انسان‌های بی‌گناه بسیاری را به خاک و خون کشیدند. مقامات حافظ صلح بی‌آنکه اقدام قاطعی از خود نشان دهند، گروهی را مأمور کردند که در این باره تحقیق کنند.

آنان بعد از بررسی نتایج این تحقیقات به سازمان ملل اعلام کردند که قادر به تعیین مسبب اصلی این جنایت نشده‌اند و بار دیگر بر فجایع هولناک صرب‌ها سرپوش نهادند.

حتی در سال ۱۳۷۴ شمسی بعد از خیانت نیروهای نظامی حافظ صلح هلندی، نظامیان صرب منطقه وسیع و شهر بزرگ «سربرنیتسا» را به تصرف خود درآوردند و اقدام به کشتار دسته جمعی مسلمانان کردند. ده سال بعد از این فاجعه که وزرای برخی از کشورهای اروپایی به بوسنی رفته بودند، در سربرنیتسا یک گور دسته جمعی از بقایای ۶۰۰ نفر از مقتولین بوسنیایی کشف شد.(۷)

نه تنها در این دوران سارایوو، سربرنیتسا، ژپا و بسیاری از شهرهای مظلوم و بی‌دفاع بوسنی صحنه فجیع‌ترین جنایات رعب‌آور توسط صرب‌های خون‌آشام بوده است، بلکه تیرباران‌های فردی و جمعی، مثله کردن‌ انسان‌ها، تجاوز به نوامیس، دریدن شکم زنان باردار و متلاشی کردن جنین‌های آنان، پرتاب کودکان از ساختمان‌های بلند و نمونه‌های هولناک دیگر در سایر نواحی بوسنی اتفاق ‌افتاده است.

ابعاد فجایع به‌قدری وسیع و عمیق است که ژنرال بریکمون فرمانده نیروهای سازمان ملل در بوسنی نسبت به انفعال و سکوت این قوای به‌اصطلاح پاسدار صلح و آرامش، اعتراض کرد و مسئولان سازمان ملل را به دلیل تحویل ندادن امکانات لازم و به منظور انجام مأموریت این نیروها مورد سرزنش قرار داد.(۸)

 

  1. واکنش دولت‌ها و مجامع بین‌المللی

در بین اعضای سازمان ملل کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی برای پایان بخشیدن به این خصومت‌های خونین تلاش کردند. البته جهان اسلام پیرو اصرار و تأکیدهای متوالی جمهوری اسلامی ایران، در این راستا به تکاپو افتادند، ولی به‌رغم این کوشش‌ها موفق به ترغیب شورای امنیت برای برخورد جدی با صرب‌ها و جلوگیری از کشتارهای وحشیانه در بوسنی نشدند. مقام معظم رهبری هشدار دادند که:

«قصد دشمنان این است که می‌خواهند این جامعه مسلمان در قلب اروپا به صورت کشوری مسلمان باقی نماند، زیرا آمریکا و کشورهای اروپایی در همین منطقه (بالکان) و نسبت به جمهوری‌های دیگر همان کشور سابق یوگسلاوی، آنجا که پای مسلمانان در میان نبود، به‌طور قاطع از وقوع چنین کشتارهایی جلوگیری کردند. سرکوب خونین و قساوت‌آمیز مسلمانان در سارایوو که در قلب اروپای به اصطلاح متمدن جریان دارد، به‌قدری خشن و وحشیانه است که آدمی را به یاد قتل‌های معروف اروپا و قرون وسطی و در جنگ‌های مذهبی و نژادی این قاره جنگ طلب می‌اندازد.«(۹)

رخدادهای خونینی که در بوسنی رقم خورد، در واقع صحنه را برای بازی قدرت‌ها مهیا کرد و ورود هر یک از دولت‌ها به این ماجرا با هدف انتفاع از شرایط موجود انجام شد. روسیه از آن برای نفوذ در اروپا بهره برد. آمریکا به منظور گسترش نفوذ خویش در اروپا و با هدف محک زدن توان کشورهای این قاره سیر تحولات را مدیریت کرد. اروپا هم به دلیل منافع مشترک و روابط سنتی و تاریخی با صرب‌ها، برای جلوگیری از این بحران خونین هیچ اقدام مؤثری را انجام نداد.

ناگفته نماند که کشورهای غربی کنفرانس صلح لیسبون و ژنو و نیز طرح ونس و اوئن و در نهایت طرح واشنگتن را در این راستا برگزار کردند، ولی هیچ‌ یک از این اقدامات نتوانستند از ملت مظلوم بوسنی هرزگوین رفع تجاوز کنند. حتی با ایفای نقش بسیار منفی توسط اوئن به عنوان نماینده جامعه اروپا در طرح ونس – اوئن (از محورهای مذاکرات صلح)، مسلمانان این خطه از هر سو تحت فشارهای فزاینده‌ای قرار گرفتند.

طرح مذکور نه تنها متجاوز را محکوم نکرد، بلکه او را به رسمیت شناخت و تمام مناطقی را که اشغال کرده بود، به او واگذار‌کرد.

این طرح حتی به صرب‌های متجاوز این حق را می‌داد تا نمایندگی ملتی را برعهده گیرند که علیه آنان دست به نسل‌کشی زده‌ بودند!

طرح صلح دیتون هم تأمین کننده حقوق مسلمانان مظلوم بوسنی نبود و خواسته‌های کشورهای غربی را تأمین می‌کرد و باعث می‌شد که آنان به اهداف خود در بوسنی و اشغال همه‌جانبه این کشور دست یابند و با حضور گسترده خود در این سرزمین از خطر اسلام‌گرایی مردم بوسنی اطمینان حاصل کنند.

اگر هدف آنان چیزی غیر از این بود چرا با اینکه صلح دیتون جنبه عملی به خودگرفت، صرب‌ها مکرر آتش‌بس را نقض می‌کردند و هیچ‌گونه اقدامی علیه ایشان صورت نمی‌گرفت.(۱۰)

شورای امنیت از آغاز این بحران، قطعنامه‌های متعددی را صادر کرد که هیچ‌کدام توانایی پایان بخشیدن به جنایات صرب‌ها را نداشت. این شورا به بهانه‌های مختلف از ایفای وظیفه قانونی خود  طفره رفت.

نتیجه موضع‌گیری‌های شورای امنیت و سازمان ملل متحد، دست یافتن صرب‌های جنایتکار به فرصت‌های افزون‌تر برای قتل‌عام وحشیانه مسلمانان بود.

عمق فاجعه به‌حدی بود که دبیرکل وقت سازمان ملل گفت شورای امنیت در این باره بر اساس منافع اعضای دائم خود عمل می‌کند نه بر اساس اجرای عدالت و نخست‌وزیر دولت بوسنی اظهار داشت:

«مأموریت نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل در بوسنی، تداوم جنگ و خونریزی در این کشور است.»

سلاح‌هایی که برای نگهداری، به نیروهای حافظ صلح سازمان  ملل سپرده شده بود در دسترس جنایتکاران جنگی یعنی صرب‌ها قرار می‌گرفت.

مسلمانانی که حاضر به تحویل سلاح به این نیروها نبودند، دستگیر و یا به عنوان تروریست و یاغی معرفی می‌شدند، زیرا بوسنی را منطقه‌ای غیرنظامی دانسته بودند و افرادی که اسلحه به دست می‌گرفتند به برهم زدن امنیت و آشوبگری متهم می‌شدند.

به همین دلیل علی عزت بگوویچ در اعتراض به شورای امنیت، تحریم تسلیحاتی را به نفع صرب‌ها دانست، چون فرصت دفاع را از بوسنی سلب می‌کرد.

از آنجا که سازمان ملل به این  اعتراض اعتنایی نکرد، دولت بوسنی از جهان اسلام کمک خواست.(۱۱)

 

پی‌نوشت:

۱- دانشنامه جهان اسلام، ج۳، ص۵۵۵، مکتب اسلام، سال۳۳، شماره ۲، ص۵۷٫

۲- تاریخ جوامع اسلامی، ایرام لاپیدوس، ترجمه محمود رمضان‌زاده، ج اول، ص۴۱۶ – ۴۱۷، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۳، ص ۶ و ۷٫

۳- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۱۰، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۵۴٫

۴- جنگ در بالکان، ترجمه و نگارش نقی طبرسا، ص۱۵، بحران بوسنی هرزگوین، محمدجواد آسایش زارچی، ص۱۰ – ۱۱٫

۵- اقلیت‌های قومی و ملی در اروپای شرقی و مرکزی، پژوهشنامه کلک، شماره ۳۹، ص۱۹۰ – ۱۹۱٫

۶- جغرافیای جهان اسلام، ص۴۲۷، نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص۳۱، مجله مکتب اسلام، اردیبهشت ۱۳۷۲، ص۶۴٫

۷- بحران بوسنی و مذاکرات صلح، ص۲۲۷ – ۲۲۸، روزنامه جمهوری اسلامی، اول دی ۱۳۷۲، روزنامه اطلاعات، ۲۲ تیر ۱۳۸۴٫

۸- بوسنی و بی‌غیرتی بین المللی، روزنامه جمهوری اسلامی، سال ۱۵، شماره ۴۲۲۰٫

۹- فرازهایی از پیام مقام معظم رهبری به مناسبت حج سال ۱۴۱۲ هجری / خرداد ۱۳۷۱٫

۱۰- دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۶۹، بحران بوسنی و مذاکرات صلح، ص۱۳۰ – ۱۳۱، فصلنامه سپهر، شماره ۲۵، ص۵۶٫

۱۱- شاهدی بر نسل‌کشی، روی گوتمان، ص۲۱۷، بحران بوسنی، ص۱۰۵، مجله مسجد، شماره ۱۸، ص ۹۰ – ۹۱٫

14ژوئن/21

مکتب امام از منظر نائب امام

شاید هیچ‌یک از توصیفاتی که از حضرت امام(ره) صورت گرفته است به اندازه توصیف مقام معظم رهبری جامع و عمیق نباشد. ایشان در مواضع مختلف، از جمله سالگرد رحلت امام، شخصیت و مکتب ایشان را از زوایای مختلف بازخوانی می‌کنند. یکی از غنی‌ترین اسناد جمهوری اسلامی، پیام حضرت آقا به مناسبت نخستین سالگرد رحلت امام است. در ادامه گزارش کوتاهی از این پیام را مرور خواهیم کرد.

 

الف.اهداف اصلی امام خمینی(ره)

مقام معظم رهبری در این پیام نخست به جایگاه امام در قلب امت ایران و اسلام اشاره کردند و راز این محبوبیت را ارتباط الهی امام دانستند. در ادامه مبانی فکری و نظری انقلاب و امام را شرح دادند. از نظر ایشان دو هدف اصلی امام خمینی حراست از اصل و جهت‌گیری جمهوری اسلامی است:

آن پیشواى صالحان نیز همیشه بیشترین همت خود را به همین دو مسئله معطوف می‌کردند. پاسدارى از جمهورى اسلامى و مراقبت از جهت‏گیرى راست و درست آن. آن فقیه عظیم‌القدر و اسلام‏شناس بى‏بدیل، حفظ جمهورى اسلامى را برتر و بااهمیت‏تر از هر واجبى مى‏دانستند.

 

ب.توحیدمحوری

مقام معظم رهبری در آثار مختلف خویش حقیقت توحید را با نگاهی کاربردی و انضمامی توضیح داده و نتایج آن را بررسی کرده‌اند. ایشان در این پیام نیز حقیقت توحید را فراتر از حفظ برخی گزاره‌ها  تعریف کردند. معنای توحید نفی شرک و هر نوع بت‌پرستی کهن و مدرن است. معنای توحید اطاعت انحصاری از خداوند است. اگر کسی حقیقت توحید را درک کند، از هیچ موجود دیگری نمی‌هراسد و به هیچ امری غیر از خداوند امید نخواهد داشت.

اسلام، دین توحید است و توحید یعنى رهایى انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکسی به‌جز خدا. توحید یعنى گسستن بندهاى سلطه‏ نظام‌هاى بشرى؛ شکستن طلسم ترس از قدرت‌هاى شیطانى و مادّى؛ تکیه بر اقتدارات بى‏نهایتی که خداوند در نهاد انسان قرار داده و از او به‌کارگیرى آنها را همچون فریضه‏ای تخلف‏ناپذیر طلب کرده است. توحید یعنى اعتماد به وعده‏ الهى در پیروزى مستضعفین بر ستمگران و مستکبرین به شرط قیام و مبارزه و استقامت؛ دل بستن به رحمت خدا و نهراسیدن از احتمال شکست؛ استقبال از زحمات و خطراتى که در راه تحقق وعده‏ الهى آدمى را تهدید مى‏کنند؛ مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پیروزى حتمى و نهایى امیدوار داشتن؛ در مبارزه، چشم به هدف عالى که نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعیض و جهل و شرک است دوختن و عوض ناکامی‌هاى شخصى و میان راهى را نزد خدا جستن. و خلاصه توحید یعنى خود را مرتبط و متصل به اقیانوس لایزال‏ قدرت و حکمت الهى دیدن و با امید و بى‏تشویش به سمت هدف اعلى شتافتن.

رهبر معظم انقلاب عامل عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی و تسلط استکبار را غفلت از توحید ناب اسلامی می‌دانند که نتیجه آن خالی شدن عرصه زندگی، به‌ویژه سیاست از اطاعت الهی است. ایشان معتقدند راه اصلی مقابله با استکبار و بازگشت عزت مسلمانان نیز توحید است. تجربه موفق انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی توحیدی، قدرت‌های استکباری را نگران کرده است و تمام تلاش خود را برای مقابله با قدرت معنوی و فرهنگی انقلاب اسلامی به کار می‌گیرند.

در انقلاب اسلامی بود که معنای درست توحید و نفی عبودیت غیر خدا آشکار شد. نتیجه توحید مبارزه با انواع شرک و طاغوت از جمله طاغوت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. حرکت مردم افغانستان، فلسطین و… الهام گرفته از انقلاب اسلامی ایران بود. تا پیش از پیدایش جمهوری اسلامی به مسلمانان القا شده بود که اسلام طرح و قدرتی در عرصه اجتماعی و دنیوی ندارد و مسلمانان برای خوشبختی‌ خود باید یا تابع الگوهای غربی باشند یا دنباله‌رو آرزوهای پوچ مارکسیسم. اما انقلاب اسلامی زمینه را فراهم کرد که روزی در پاسخ به سئوال «لِمَنِ المُلک»، در بسیط زمین از چهارگوشه عالم گفته شود: «ِللّه الواحِد القَهّار.» (۱)

 

ج. تفاوت امام خمینی(ره) و دیگر مصلحان اسلامی

مقام معظم رهبری در ادامه این پیام، حرکت امام خمینی را با دیگر مصلحان اسلامی مقایسه می‌کنند که در ۱۵۰ سال قبل به دنبال رفع مشکلات مسلمانان بودند. از نظر ایشان تفاوت اصلی حرکت امام با دیگران آن بود که ایشان حرکت خود را منطبق با حرکت انبیای اولوالعزم و رسول اسلام «ص» یک حرکت انقلابی جامع طراحی کردند، در حالی که دیگر مصلحان به دعوت و تلاش روشنفکرانه و ابزار قلم و زبان اکتفا کردند و به همین دلیل حتی نتوانستند اعتقادات و باورهای اسلامی را تقویت کنند. ایشان در توصیف تفاوت انقلاب امام و دیگران فرمودند:

«امام ما براى حیات دو باره اسلام،درست همان راهى را پیمود که رسول معظم «ص» پیموده بودند؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است. حرکتى هدف‏دار، سنجیده، پیوسته، خستگى‏ناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص. در انقلاب به گفتن و نوشتن و تبیین اکتفا نمى‏شود؛ بلکه پیمودن و سنگر به سنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مى‏گیرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت در مى‏آید و تا رسیدن به هدف، یعنى حاکمیت بخشیدن به دین خدا و متلاشى ساختن قدرت شیطانى طاغوت ادامه مى‏یابد: « هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون.»(۲)

 

د. ویژگی‌های انقلاب اسلامی

رهبر معظم انقلاب در ادامه، ویژگی‌های انقلاب اسلامی را منطبق با حرکت اسلامی صدر اسلام چنین فهرست می‌کنند:

نخست: هدف‌گیری سیاسی؛ یعنى اراده قاطع بر حاکمیت دین خدا و اینکه قدرت از دست شیطان‌هاى ظالم و فاسد گرفته شود و حاکمیت و قدرت سیاسى جامعه بر اساس ارزش‌هاى اسلامى شکل گیرد.

دوم: استفاده از نیروهای مردمی مؤمن و دردمند و فداکار، نه تکیه بر احزاب و گروه‌های سیاسی.

سوم: محوریت شریعت اسلام برای برقراری استقلال سیاسی و رشد علمی و اقتصادی در برابر الگوی شرق و غرب.

چهارم: ایمان سرشار و راسخ امام خمینی که به دل‌های مردم نیز سرایت کرد.

پنجم: صدق و صفا و هوشیاری رهبر که مانع کجروی و سازش با دشمنان شد.

این ویژگی‌ها سبب شد ند تا حرکت مردمی‌ای که توسط امام ایجاد شد، در طی ۱۵ سال مبارزه و ۱۱ سال تحقق جمهوری اسلامی دستخوش انحرافات نشود.

 

هـ. تقابل اسلام ناب و اسلام آمریکایی

از مهم‌ترین کلیدواژه‌های تفکر امام خمینی، به‌ویژه در سال‌های پایانی عمر ایشان تقابل اسلام ناب و اسلام آمریکایی بود. مقام معظم رهبری در این پیام، خط ممیز میان این دو تفکر را برجسته و مصادیق مختلف اسلام آمریکایی را معرفی کردند:

«در مدرسه انقلاب که امام ما بنیان گزارد، بساط اسلام سفیانى و مروانى، اسلام مراسم و مناسک میان‏تهى، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرت‌ها و آفت جان ملت‌ها برچیده شد و اسلام قرآنى و محمّدى«ص»، اسلام عقیده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستیزنده با فرعون‌ها و قارون‌ها و خلاصه، اسلام کوبنده جباران و برپاکننده حکومت مستضعفان سر برکشید‏.

در انقلاب اسلامى، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستى یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بى‏بندوبارى و بى‏تفاوتى؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بى‏حالى و افسردگى؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتى و بى‏خاصیت؛ اسلام نجات‏بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه دست قدرت‌ها و خلاصه اسلام ناب محمّدى«ص» جایگزین اسلام آمریکایى شد.

مطرح شدن اسلام بدین صورت و با این واقعیت و جدیت است که موجب خشم دیوانه‏وار کسانى شده است که در ایران و در همه کشورهاى اسلامى دل به زوال اسلام بسته بودند و یا از اسلام، فقط نامى بى‏محتوا و وسیله‏اى براى تحمیق و اغفال مردم را مى‏پسندیدند. لذا از روز اول پیروزى انقلاب تا امروز، هیچ فرصتى را براى تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهى نسبت به جمهورى اسلامى و کانون حرکت جهانى اسلام یعنى ایران از دست نداده‏اند.

 

و. توصیه‌ها:

بخش پایانی پیام رهبر معظم انقلاب، توصیه‌هایی است که می‌تواند نقشه راه آینده انقلاب اسلامی قلمداد شود:

 

۱٫زنده داشتن مکتب امام:

تفکر و شخصیت امام تجسم اسلام ناب و تبلور انقلاب اسلامی است که مردم و مسئولین نباید فراموش کنند.

 

۲٫محوریت اسلام:

امام خمینی سعادت را در پیروی از اسلام می‌دانستند و این همه سختی‌ها و شهادت‌ها به خاطر دفاع از اسلام بود. بر همین اساس تمام قوای سه‌گانه، مراکز آموزشی و فرهنگی و پژوهشی باید در تعمیق و گسترش معارف اسلامی بکوشند.

یکی از بخش‌های مهم معارف اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است که ضامن تحقق تمام فرایض اسلامی       است. امر به معروف و نهی از منکر که ضامن برپاداشتن همه فرایض اسلامى است، باید در جامعه ما احیا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نیکى و صلاح و برچیده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسئول    احساس کند. ایشان پیمودن فاصله میان وضعیت موجود با وضعیت آرمانی جامعه اسلامی را با همگانی شدن    امر به معروف و نهی از منکر آسان می‌دانند و مساجد را پایگاه معنویت و تزکیه و هدایت معرفی می‌کنند.

 

  1. عدالت اجتماعی:

از منظر مقام معظم رهبری فورى‏ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است که امتداد قیام پیامبران خدا«ع» و نزول کتاب و میزان الهى بود. دعوت به نظام اسلامى منهاى اعتقادى راسخ و عملى پیگیر در راه عدالت اجتماعى، دعوتى ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامى هرچند با آرایش اسلامى، اگر تأمین قسط و عدل و نجات ضعفا و محرومین سرلوحه برنامه‏هاى آن نباشد، غیر اسلامى و منافقانه است.

نتیجه تحقق عدالت اجتماعی آن است که:

همه‏ افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده از امکانات خداداد میهن اسلامى، یکسان و در بهره‏مندى از مواهب حیات متعادل باشند. هیچ صاحب قدرتى قادر به زورگویى نباشد و هیچ‏ کسی نتواند برخلاف قانون، میل و اراده خود را به دیگران تحمیل کند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه مورد عنایت خاص حکومت باشند و رفع محرومیت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظیفه بزرگ دولت و دستگاه قضائى محسوب شود. هیچ‏ کسی به خاطر تمکن مالى، قدرت آن را نیابد که در امور سیاسى کشور و در مدیریت جامعه دخالت و نفوذ کند و هیچ تدبیر و حرکتى در جامعه به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا نینجامد. پابرهنگان، حکومت اسلامى را پشتیبان و حامى خود حس کنند و برنامه‏هاى آن را در جهت رفاه و رفع محرومیت خود بیابند. امام خمینی این اصل را یکی از اساسی‌ترین مسائل و خصوصیت غیرقابل تفکیک جمهوری اسلامی می‌دانستند.

 

  1. وحدت کلمه:

رمز پیروی ملت ایران و نقطه کانونی این وحدت نیز  ارزش‌ها و مبانی اساسی انقلاب هستند.

 

  1. حفظ عزت و کرامت انقلابى جمهورى اسلامى و ملت ایران در مناسبات بین‏المللى:

از منظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با پیروزی انقلاب اسلامی مرزبندی‌های متعارف سیاسی برهم خورد و عصر جدیدی در مناسبات جهان به وجود آمد که می‌توان آن را «عصر امام خمینی» نامید. ویژگی اصلی این عصر عبارت است از بیدارى و جرئت و اعتماد به ‌نفس ملت‌ها در برابر زورگویى ابرقدرت‏ها و شکستن بت‌هاى قدرت ظالمانه و بالندگى نهال قدرت واقعى انسان‌ها و سر برآوردن ارزش‌هاى معنوى و الهى. بر همین اساس مسئله فلسطین یکی از مهم‌ترین مسائل جهان اسلام و ایران اسلامی است.

  1. همکارى دولت و ملت و پیوند عاطفى و عقیدتى مردم با مسئولان کشور.
  2. سازندگى کشور.
  3. گسترش دانش و تحقیق و رشد علمى و شکوفایى استعدادهاى انسانى و گسترش آگاهى و معرفت عمومى
  4. محوریت روحانیت در تحقق و بقای انقلاب اسلامی.
  5. بزرگداشت وفاداران فداکار انقلاب.

 

پی‌نوشت:

  1. یوسف/۴۰

۲٫ توبه/۳۳

14ژوئن/21

ماهیّت نظام ولائی

تبیین نظام ولائی علاوه بر بررسی ماهیّت، اهداف، ارکان و کارویژه­های آن، پاسخ به شبهاتی است که در صدد تخریب این نوع نظام در جامعه هستند. برخی شبهات درصدد ارائه گونه‌ای نامناسب از حکمرانی درنظام ولایی هستند که به زندگی خصوصی مردم ورود و آزادی­های مشروع آنان را محدود می‌کند و در تقابل با مصالح مردم، رویکردی استبدادی دارد. درحالی که نظام سیاسی مبتنی بر ولایت، در عین حال که از نظام­های دیگر متمایز است و به اهداف و کارویژه­های متفاوتی توجه می‌کند، اما نه تنها در برابر مصالح مردم قرار ندارد، بلکه فارغ از شائبه استبداد، در چهارچوب مردم‌سالاری دینی، مصالح مردم را در راستای هنجارهای غالب فرهنگ دینی مد نظر قرار می­دهد.

پاسخ به این شائبه در گرو فهم مولفه­های نظام ولایی و نوع رابطه حاکم و مردم در این نظام است که برخی از آنها به اختصار عبارتند از:

  1. حکومت­ها خنثی نیستند و قوانین، ساختار و شکل آنها تابع هنجارهای جاری در همان جامعه است. بر این اساس، در جوامع لیبرال، حکومت­های مبتنی بر سکولاریسم و در جوامع دینی، حکومت­های مبتین بر احکام دینی حاکمیت دارند. لذا فقط حکومت­های دینی حکومتی هنجاری نیستند، بلکه مبنای همه حکومت­ها هنجارهای حاکم بر آن جامعه است‌ و بر همان مبنا هم حکمرانی می‌کنند و فارغ از آن،‌ قادر به اداره جامعه خود نیستند.
  2. جامعه اسلامی که مبتنی بر مبانی کلامی است، خداوند را مالک و صاحب اختیار عالم و خاستگاه مشروعیّت حاکمان را نیز منوط به انتصاب آنان از سوی خداوند می­داند. طبعاً خداوند،‌ بهترین برگزیدگان خود مثل پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را برای انجام این وظیفه برگزیده است.

این حکومت که ذیل نظام ولائی تعریف می‌شود، در عصر غیبت، به عهده شبیه‌ترین افراد به معصومین(ع)، یعنی فقهای جامع‌الشرائط است.

  1. نظام ولائی، اهداف خویش را به نظام اداره امور عمومی جامعه محدود نمی‌کند و متناسب با اهداف کلان دین، سعادت دنیا و آخرت مردم را مدّ نظر قرار می‌دهد و قوانین جامعه را نیز بر همین اساس تدوین می‌کند. بر این اساس، حکومت دینی نیز مانند سایر حکومت­ها، به نظم عمومی جامعه و جلوگیری از تزاحم منافع افراد توجه دارد و در عین حال زندگی عمومی مردم را در راستای سعادت مادی و معنوی آنان هدایت می‌کند و لذا قوانین جامعه نیز متناسب با این اهداف تدوین می‌شوند.
  2. در زمینه گسترۀ اختیارات حکومت­ها، سه عرصه اساسی وجود دارند:

الف:‌ عرصه عمومی به همه مردم و شهروندان مرتبط است و چون در آنجا تزاحم منافع و تعارضات وجود دارد،‌ طبعاً حاکمان باید در فرآیند سیاست‌گذاری،‌ ‌اجرا و نظارت به این عرصه ورود ­کنند؛ زیرا در غیر این صورت، هرج و مرج بر جامعه حاکم و تحقّق غایات آن عملاً با مشکل مواجه می‌شود.

ب:‌ عرصه خصوصی زندگی مردم که ناظر به مسائل شخصی آنان است و حکومت­ها حق ورود به آن را ندارند.

ج: عرصه­هایی از زندگی خصوصی مردم که به عللی به عرصه عمومی ربط پیدا می‌کنند و حکومت­ها در راستای اداره مطلوب جامعه به آنها ورود می­کنند؛ از جمله الزام به ماسک زدن مردم برای مدیریّت بیماری‌های مسری و‌ بازرسی مسافران و ساک‌های مسافرتی در فرودگاه­ها. طبعاً در نظام اسلامی نیز گستره اختیارات حکومت­ها با توجه به این سه عرصه،‌ تعیین می‌شود و فارغ از قبض و بسط هر کدام از این عرصه‌ها‌ که تابع هنجارهای حاکم بر نظام سیاسی اسلامی هستند،‌ حکومت­ها در زندگی خصوصی مردم دخالت نمی‌کنند و کارگزاران حق ورود به این عرصه‌ها را ندارند. آنان تنها در عرصه عمومی زندگی مردم‌ که گاهی به بخش­هایی از زندگی خصوصی آنان ربط پیدا می‌کنند، وارد می‌شوند.

۵ـ. مراد از قید «مطلقه» در نظریه «ولایت مطلقه» که ناظر به گستره اختیارات ولی‌فقیه در راستای اداره کشور است،‌ اختیارات بی قید و شرط نیست، بلکه این واژه،‌ اصطلاحی فقهی است که در قبال نظریه «ولایت عامّه فقیهان»‌ مطرح می‌شود و مراد از آن،‌ محدود نبودن اختیارات ولی فقیه به فروعات فقهی و توسعه آن است به اختیاراتی که حاکم،‌ متناسب با کیفیت مطلوب اداره کشور،‌ بدانها نیازمند است. این اختیارات طبعاً مقیّد به مصلحت اسلام،‌ جامعه و کشورند و توسط فقیه عادل در جهت ارتقای کارآمدی نظام اسلامی و خروج از چالش‌ها و بحران­ها اعمال می‌شوند. حتّی ولایت خود پیامبر(ص) نیز در حوزه حکمرانی،‌ مقیّد به اسلام و مصالح کلان‌ جامعه بود.

۶٫‌ نظام­های سیاسی متناسب با نامی که برای آنها در نظر گرفته می­شود (سلطنت،‌ سلطنت مشروطه، جمهوری،‌ نظام ولائی،‌ نظام خلافت و…) با یکدیگر متفاوتند. بر این اساس،‌ از آنجا که ولایت به معنای ارتباط بین دو چیز بدون وجود واسطه است،‌ نظام ولایی نظامی است که در آنف حاکم با مردم ارتباط وثیق دارد و مانند پدر که بر فرزند ولایت دارد، بین آنها فاصله‌ای وجود ندارد.‌ ولایت پدر مقیّد به رعایت مصلحت فرزند و خانواده است و استبدادی تلقی نمی‌شود. ولایت فقیه نیز مقیّد به مصلحت شهروندان، جامعه و اسلام و از مصادیق اقتدار مبتنی بر حکمت،‌ علم و فرهیختگی و محدود به اختیارات قانونی و حکومتی است.

  1. ارتباط بین مردم و حاکمان بر سه قسم است:

الف:‌ در نظام­های استبدادی،‌ مصلحت حکومت­ها بر مصلحت مردم و جامعه مقدّم‌ است. در برخی از نظام‌های استبدادی،‌ مصلحت مردم بر خواست آنها مقدّم است و لذا اراده آنها در فرآیندهای تأسیس،‌ اعمال، توزیع و گردش قدرت نادیده انگاشته می­شود.

ب:‌ در نظام­های دموکراسی،‌ خواست مردم بر مصلحت آنها ترجیح داده می­شود و‌ از آنجا که در بسیاری از موارد، ارزش­ها اصالت ندارند، بلکه  تابعی از رأی و نظر مردم هستند، ممکن است بسیاری از آنها پس از تغییر رأی و نظر مردم، به ضدّ ارزش تبدیل شوند.

ج:‌ در نظام­های ولایی مبتنی بر مردم‌سالاری دینی،‌ در عین حال که ارزش­ها اصالت دارند و در فرآیند دموکراسی تغییر نمی‌کنند­، مردم از نقش موثر و بارزی برخوردارند و می­توانند در فرآیندهای حاکمیّت ورود کنند. در چنین نظامی، طبعاً مصلحت مردم در مقابل خواست آنها قرار ندارد و مردم در محدوده ارزش‌ها و مصالح، اراده­ خود را به کار می­گیرند.

  1. برخلاف بسیاری از نظام­های سیاسی که در آنها برای حاکم، اوصاف پیشینی وجود ندارند و لذا هر فردی، حتی اگر ظالم یا فاسق باشد، ممکن است ریاست جامعه را به عهده بگیرد،‌ در نظام اسلامی، مشروعیت حاکم منوط به اوصاف پیشینی‌ای چون علم،‌ عدالت و تدبیر است. فرد عالم عادل مدبّر نیاز چندانی به تحدید و نظارت ندارد،‌ اما افراد ظالم،‌ جاهل و فاسق،‌ نیازمند تحدید قدرت و نظارت هستند.

لذا در نظام­های غربی که میزان سوء‌ استفاده از قدرت توسّط حاکمان بسیار بالاست، اندیشمندان نظریه تفکیک قوا را برای ایجاد ممانعت در استبداد حاکمان که هر سه حوزه تقنین،‌ اجرا و قضاوت را در اختیار داشتند، ارائه کردند و با تفکیک قوای سه‌گانه و تفویض آن به افراد و نهادهای مختلف، قدرت سیاسی را تحدید و سعی کردند از استبداد،‌ جلوگیری کنند. درحالی که در نظام ولائی، به دلیل ضرورت برخورداری حاکم از اوصاف پیشینی‌ای چون دین‌شناسی «فقاهت»، عدالت، تدبیر و… فرد فاقد این اوصاف، اساساً مشروعیت دستیابی به حکومت را پیدا نمی‌کند و استمرار حاکمیت او نیز مقیّد به تداوم این اوصاف در اوست و هرگاه این ویژگی‌ها را از دست بدهد،‌ دیگر ولایت ندارد و لذا در نظام ولائی،‌ استبداد، محلی از اعراب ندارد. از همین روی،‌ مقوله تفکیک قوا که از آن در نظام اسلامی به استقلال قوا یاد می­شود، نه برای نظارت بر رهبر،‌ بلکه ابزاری برای تخصصی کردن اداره حکومت و تحدید قدرت کارگزاران است که در نهایت به کارآمدی نظام سیاسی می­انجامد.

۹٫‌ با اینکه در نظام اسلامی،‌ حاکم از حیث علم و عمل باید بهترین گزینه باشد، لکن از آنجا که در عصر غیبت،‌ حاکم، معصوم نیست و احتمال ارتکاب خطا  توسط او وجود دارد،‌ در نظام اسلامی ساز و کاری پیش‌بینی شده است که بر اساس آن،‌ ولی‌فقیه با مشورت با خبرگان هر تخصصی می‌تواند امور را به شکلی مطلوب تدبیر کند. ولی‌فقیه در تصمیم­های کلان با مشورت با نهادهائی چون مجمع تشخیص مصلحت نظام به رتق و فتق امور می‌پردازد و فرآیند تعیین کارگزاران را نیز از طریق مردم انجام می‌دهد. این شیوه ضمن اصالت دادن به خرد جمعی، اراده  و خواست و نظر مردم را نیز به رسمیّت می‌شناسد.

۱۰٫ برخلاف بسیاری از حکومت­ها که غرض از حکومت، تدبیر امور عمومی جامعه است و لذا حاکم نیز مدیر ارشد جامعه تلقّی می­شود،‌ در نظام اسلامی،‌ ولی‌فقیه با برخورداری از برخی ویژگی‌ها از قداست و محبوبیت مضاعفی برخوردار است و به عنوان رهبر و مرشد، جامعه را به سمت اهداف و غایات دینی‌ راهبری می­کند. بدیهی است که تقدس و محبوبیت رهبر منافاتی با به رسمیت شناختن آزادی­های مردم در فرآیند مردم‌سالاری دینی ندارد و کاریزماتیک بودن ولی‌فقیه نه تنها با استبداد جمع نمی‌شود، بلکه مردم به خاطر رویکرد مردمی ولی فقیه و رعایت مصالح شهروندان و جامعه به او علاقمندند.

30آوریل/21

گیوتین، ارمغان فرانسه برای جهان اسلام

  1. حضور افتخارآفرین مسلمانان در فرانسه

نبرد پوئیتیه (Poitiers) در سرزمین آتور که جلوی پیشروی مسلمانان را به سوی اروپا گرفت، بسیار حیاتی و تعیین‌کننده بود، زیرا در غیر این صورت تمام نواحی اروپا جزو قلمرو سپاه اسلام قرار می‌گرفت. به گفته گوستاو لوبون (Gustave Le Bon) هنگامی که نیروهای مسلمان به فرانسه یورش بردند، این سرزمین توسط سلاطین عیاش، بی ‌بند و بار و تن‌پرور اداره می‌شد. اختلافات داخلی و آشفتگی‌های اجتماعی و اقتصادی نیز موقعیت فرانسه را متزلزل ساخته بود. به همین جهت این بخش از اروپا برای فتح توسط مسلمانان آمادگی داشت و البته قوای مسلمان موفق شدند تدریجاً نیمی از فرانسه کنونی را که به عنوان سومین کشور وسیع در اروپای غربی و بر ساحل اقیانوس اطلس جای دارد، تحت استیلای خود درآورند؛ اما متأسفانه وقتی مسلمانان به غنایم دست یافتند، در خانه‌های مجهز به امکانات رفاهی آرمیدند، دچار فتور، پراکندگی و ضعف شدند. نظامیان فرانسوی و چون میدان را خالی دیدند به فاتحان حمله آوردند و موجبات شکست آنان را فراهم ساختند؛ اما مسلمانان دوباره با یکدیگر متحد شدند و بعد از آن رخوت و غفلت ودر یورش‌های مجدد نقاط از دست داده را در اختیار گرفتند و تا دو قرن بر فرانسه حکومت کردند. در آن ایام فرانسه غرق در توحش بود و اختلافات فرقه‌ای و مذهبی، جنایات و قتل‌عام‌های مکرر و ستمگری‌های محکمه تفتیش عقاید که تمام قاره اروپا را مبتلا ساخته بود، در این سرزمین نیز آرامش و امنیت اهالی را تهدید می‌کرد و مانع از شکوفایی فکری، فرهنگی و معنوی آنان بود. در چنین ظلمت موحشی مسلمانان جنبش توسعه و ترقی علمی را پایه‌گذاری کردند و در زبان، فرهنگ، فنون و امور هنری و ذوقی فرانسویان تحولات محسوسی را به وجود آوردند.(۱)

محققان اروپایی به این حقیقت معترفند که در هر نقطه‌ای از فرانسه که پرچم اسلام به اهتزاز درآمد، تحولات سریعی پدیدار شد و انواع علوم و فنون و آداب صنعت و کشاورزی همچون چراغ فروزانی درخشندگی داشت.(۲)

به‌علاوه برخورد مسلمانان با ساکنان این سرزمین شایسته و پسندیده‌ بود و در زمینه گرایشات‌ مذهبی و سنن و آداب‌ آنان وسعت نظر داشتند و مسیحیان در انجام مراسم عبادی و نیایش‌ها از آزادی کامل برخوردار بودند.(۳)

اگرچه این دوران طلایی و افتخارآفرین خاتمه یافت، ولی هنوز بارقه‌های آن قابل مشاهده است و طبق منابع آماری معتبر و مستند، اکنون دومین آئین بزرگ فرانسه اسلام است. همچنین متفکران و محققان فرانسوی در آثار خود جنبه‌های فرهنگی، معرفتی، عرفانی و تمدنی اسلام را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده‌اند.(۴)

به‌رغم آن که مسلمانان از جانب دولت مرکزی و برخی گروه‌ها و احزاب و رسانه‌ها تحت فشارها و خشونت‌های متعددی قرار دارند، علاوه بر افزایش کمی آنان، کیفیت گروندگان به آیین اسلام در این کشور قابل توجه و حتی اعجاب برانگیز است و عده‌ای از پژوهشگران، متفکران و روزنامه‌نگاران ترجیح داده‌اند اسلام را به عنوان دین خود برگزینند.(۵)

 

  1. نقشه‌های شوم

فرانسویان رفته‌رفته به راز بزرگی پی بردند. قدرت معنوی‌ای که مسلمانان را متحد می‌سازد و به آنان عزت و عظمت اعطا می‌کند، اسلام است. بنابراین نقشه شومی را طراحی کردند و حیله‌ها و مکایدی را به کار بردند تا میان مسلمانان و ارزش‌های الهی و موازین اعتقادی فاصله بیندازند؛ بر نژاد، قومیت و ملیت تکیه کنند و با زنده کردن تعصبات‌ افراطی، آنان را با موضوعات فرعی و حاشیه‌ای سرگرم کنند و برای پیشبرد چنین نیرنگی راه‌های ذیل را در پیش گرفتند:

تأسیس و گسترش مراکز تعلیم آموزه‌های کلیسا، اعزام هیئت‌های تبشیری به کشورهای اسلامی، انتشار کتب و نشریاتی که جوانان مسلمان را به سوی فساد و ضلالت سوق می‌دهند، دایر کردن مراکزی که در قالب هنر، هوسرانی، هرزگی و شهوترانی را ترویج می‌کردند، زنده کردن تمدن‌های قدیمی و رنگ دادن به آنها و تکیه بر افسانه‌ها و اسطوره‌های جعلی، تسلط بر بازار و مراکز مهم اقتصادی مسلمانان، الغای محاکم شرعی و مراکز قضائی که توسط علما و بزرگان مسلمان اداره می‌شدند. آنان با انتشار شایعات و تهمت‌ها و افتراهایی کوشیدند قوانین اسلامی را عقب افتاده، آمیخته به موهومات و خرافات معرفی کنند تا از این رهگذر مردم را از فراگیری معارف دینی مأیوس و منزجر سازند.(۶)

از دیگر برنامه‌های این دولت استعمارگر در سرزمین‌های اسلامی، القای حقارت در روح و روان مسلمانان بود تا آنان را عقب‌مانده و دورافتاده از قافله تمدن و نیمه وحشی معرفی کنند. همچنین نوعی خودباختگی را در مسلمانان تقویت ‌کردند و به بهانه عقب‌افتادگی قلمرو مسلمین، برای رسیدن به هدف‌های پلیدشان، سرزمین‌های مورد نظر را به نام عمران و آبادانی، استعمار نموده و منافع خود را تأمین می‌کردند. آنان زمانی که  در نواحی مسلمان‌نشین به ایجاد راه آهن، بهبود و تکمیل مخابرات، توسعه فرودگاه‌ها و اموری از این قبیل می‌پرداختند، در واقع می‌خواستند منابع مورد نظرشان را به سهولت غارت کنند و نواحی مذکور را به بازار مصرف کالا و مصنوعات خود تبدیل سازند.

آنان چون می‌دانستند که رشد افکار، زمینه‌های مبارزه با این متجاوزان را فراهم می‌سازد، از افرادی حمایت می‌کردند که مطابق امیال آنان کار کنند و حاضر باشند افکار عمومی را محدود سازند و انسان‌های آگاه و مسئولی را که موضع‌گیری‌های افشاگرانه دارند، زندانی کنند و یا حتی به قتل برسانند و به‌نوعی ایشان را از سر راه خود بردارند. همچنین برای جدائی دیانت از سیاست به تبلیغات وسیعی پرداختند.(۷)

 

  1. توسعه توحش از سوی مدعیان تمدن

در پایان قرن نوزدهم میلادی آفریقای مرکزی توسط قدرت‌های استعماری به چهار بخش تقسیم شد. فرانسه به همراه بلژیک نواحی پهناور شمالی را تصرف کردند. بر اثر این سلطه‌گری، مردمان آفریقایی حتی آزادی‌های فردی در انتخاب شیوه تأمین معیشت را از دست دادند و همه ناگزیر شدند خانه و کاشانه خویش را رها سازند و برای اربابان ستمگر، زورگو و استعمارگر خود کار ‌کنند. انسجام و به هم پیوستگی فرهنگی و هویت بومی آفریقایی از دست رفت و شکوه، عزت و انسانیت آنان نابود شد. اما از آن سوی، در اوج دوران استعمار، به‌طرز شگفت‌انگیزی یک نوع همسانی در این قاره مسلمان‌نشین و مظلوم و رنجدیده مشاهده می‌شد. از جمله واداشتن بومیان به کار اجباری ـ حتی زنان هم از این تهدید مستثنی نبودند ـ استخراج معادن و ذخایر نفیس با کمترین هزینه، تحمیل کشت محصولاتی که مواد خام کارخانجات اروپاییان را تأمین می‌کرد و سرمایه‌گذاری اندک در کارهای مخاطره‌آمیز.

مسیحیت تقریباً در هر منطقه‌ای برای خود جای پایی باز کرد و در چندین کشور، رهبران مسیحی مسئولیت‌های مهمی را به عهده گرفتند و نخبگان جدید پس از آموزش دیدن در مدارس کاتولیک به قدرت اجرایی دست یافتند، چندین مستعمره‌نشین با رشد ملی‌گرایی و نژادپرستی تقویت شدند و در اثر برخوردهای شدید و خشن در مقابل تمامیت ارضی و ساختار اجتماعی آنان، از اهمیت استقلال این سرزمین‌ها کاسته شد.

ارتباطات اقتصادی بین‌المللی قبل از آنکه در پی اصلاحات جدید باشند، غالباً در مشارکت‌های اقتصادی استعمار نو به چشم می‌خورند. در هیچ قاره‌ای به اندازه آفریقا، رقابت‌های استعماری و عملکرد دولت فرانسه و شرکایش خشونت‌آمیز، وحشیانه و غیرانسانی نبوده است. آنان این سرزمین را دچار استحاله نموده و جابه‌جایی فرهنگی و نوعی به‌هم‌ریختگی آیینی و بلاتکلیفی اخلاقی را به این قاره تحمیل کردند. موضوعی که در عقب‌افتادگی همه‌جانبه این قاره نقش‌آفرین بود و هنوز میراث شوم آن باقی است.(۸)

فرانسه در صدد بود متصرفات خود را از کرانه‌های اقیانوس اطلس در غرب آفریقا تا ساحل دریای سرخ در شرق این قاره گسترش دهد. سنگال که کشوری مسلمان‌نشین در باختر آفریقا بود، خیلی زود به دست فرانسه افتاد. این کشور پایگاه اصلی توسعه‌طلبی این دولت مستکبر در جنوب صحرا به شمار می‌رفت. قوای فرانسه در امتداد نیجریه به حرکت درآمدند و پایگاه‌های مستحکمی را در سراسر طول راه ساختند و با روشی وحشیانه سودان غربی را فتح کردند. آنان حتی به سالخوردگان، زنان و کودکان هم رحم نکردند. شاهدی عینی این هجوم ددمنشانه را چنین وصف کرده است:

«بعد از محاصره به شهر حمله بردند و با فرمانی نظامی، تمام اهالی کشته و اسیر شدند. نظامیان در حالی که اسیران را به دنبال خود می‌کشیدند، روزانه کیلومترها راه می‌پیمودند و کودکان و افراد ناتوان را که از شدت خستگی به زمین می‌افتادند، به قتل می‌رساندند. زنی که آبستن بود با ضربه قنداق تفنگ وضع حمل کرد؛ اما از شدت درماندگی نوزاد را به کناری انداخت. آفریقایی‌هایی که برای حمل گونی‌های ارزن بسیج شده بودند، پنج روز بدون غذا راه ‌رفتند. آنهایی که مقداری ناچیز، حتی به اندازه یک مشت ارزن از کیسه برمی‌داشتند، پنجاه ضربه شلاق می‌خوردند.(۹)

قوای فرانسوی تمام مناطق اطراف دریاچه چاد را با جنگی وحشیانه و خونین گرفتند و دهکده‌ها را ویران

کردند. زمین از بقایای اجساد انسان‌ها پر بود زیرا سگ‌های قوی هیکل آنها را دریده و خورده بودند. بدین‌گونه

مقاومت اهالی سودان غربی و مرکزی در هم شکسته شد. فرانسه تمام مستعمرات خود را در کشوری واحد

متحد کرد و نام آن را آفریقای غربی فرانسه گذاشت و با تهدید و زور و خشونت به اداره آن پرداخت.

کوچک‌ترین واکنش اهالی با بی‌رحمی و سبعیت فوق‌العاده‌ای در هم شکسته می‌شد.(۱۰)

 

  1. جنایت در الجزایر

الجزایر بزرگ‌ترین کشور شمال آفریقا و دومین کشور این قاره بعد از سودان است. به سال ۱۲۰۹ شمسی دولت فرانسه به بهانه دفع حملات مسلمانان شمال آفریقا به کشتی‌های فرانسوی، به این منطقه لشکرکشی کرد و این کشور اسلامی را به تصرف خود در آورد. اهالی این سرزمین از همان روزهای اول علیه اشغالگران مذکور به نبرد پرداختند؛ ولی هر بار قیام آنان توسط نیروهای فرانسوی سرکوب ‌شد. در طول ۱۳۲ سالی که فرانسه این قلمرو را تحت سلطه قرار داد، جنایات و فجایع زیادی توسط قوای آن صورت گرفت؛ از جمله فرانسویان متجاوز تمام مردم شهری را به سوی بیابانی که باتلاق‌هایی داشت و قبلاً در آنها نفت ریخته بودند سوق دادند و چون آنان اعم از زن و مرد کوچک و بزرگ به این صحرا رسیدند، همه را به مسلسل بستند. افراد بی سلاح و بی پناه خود را به باتلاق‌ها افکندند؛ اما فرانسویان بیرحم، سنگدل و قسی القلب این باتلاق‌ها را آتش زدند و هفتاد هزار نفر را سوزاندند.

علاوه بر کشتارهای دسته‌جمعی، بمباران روستاها، اعدام افراد ارتش آزادی‌بخش، شکنجه‌هایی که فرانسویان علیه مسلمانان مبارز اعمال می‌کردند؛ خاطره مجازات‌های مخوف دادگاه انگیزیسیون قرون وسطایی اروپا را در اذهان تداعی می‌کرد. به عنوان نمونه فرانسویان پوست سر یکی از رهبران نهضت الجزایر را کندند و چون وی اسرار مبارزین و مجاهدان را فاش نکرد، میله‌ای آهنی را در آتش گداختند و به حلق او فرو بردند تا به شهادت رسید. مجاهد دیگری را از ناحیه پا به سقف آویزان کردند و چون مکان اختفای سلاح مجاهدین را نشان نداد سرش را در آتش گداخته‌ای فرو بردند. دیگری را چون اقرار نکرد با دینامیت منفجرکردند و جوان مقاومی را به درختی بستند و یک بازویش را به ماشینی متصل کردند و چون حاضر نشد اطلاعاتی را در اختیار این متجاوزان درنده‌خو قرار دهد، آن خودرو را به حرکت درآوردند و بازویش را از بدنش جدا کردند و او بعد از تحمل درد شدید، بر اثر خونریزی درگذشت.

رسوایی عملکرد دولت فرانسه به حدی رسید که حتی مؤلفان فرانسوی بر ضد این قساوت‌ها مطالبی منتشر کردند. برخی از این آثار به زبان عربی ترجمه شده‌اند. همچنین جراید فرانسوی طی مقالات و گزارش‌هایی پرده از روی جنایات فرانسویان در الجزایر برداشتند. روش‌های مذموم غیرانسانی فرانسویان علیه مردم الجزایر به‌قدری فضاحت‌بار بود که متجاوزان کوشیدند عملیاتی چون تجاوز به بانوان این خطه و کشت و کشتارهای فجیع را به جبهه آزادی‌بخش الجزایر نسبت دهند؛ اما فرانسویان متوجه نبودند که بین سلحشوران و اهالی الجزایر فاصله‌ای وجود ندارد و همسران همان زنانی که به آنان تجاوز شده بود، در جبهه مبارزه با استعمار فرانسه مشغول نبرد بودند. خانه‌هایی را که توسط فرانسویان با خاک یکسان می‌شدند، همین مجاهدان ساخته و در ارتفاعات مجاور آنها سنگربندی کرده بودند.

هنگامی که انتشار این اکاذیب موثر واقع نشد، فرانسوی‌ها اعلام کردند که نهضت رهایی‌بخش الجزایر از خارج الهام می‌گیرد. همچنین کوشیدند جریان‌هایی ضد انقلابی به وجود بیاورند و از این طریق به اختلافات محلی، قومی، نژادی و طبقاتی دامن بزنند. اما سرانجام طراحان این حیله‌های گوناگون در برابر ملت مسلمان الجزایر وا ماندند. دیگر از کارهایشان سر در نمی‌آوردند و قواعد کلاسیک و طرح‌های آنان دیگر کارایی نداشت. مقامات فرانسوی هردم از واقعیت صلابت و استقامت و پایداری یک ملت مسلمان فاصله می‌گرفتند و جنبه‌های توهمی و خیالبافی آنان رو به فزونی می‌رفت.(۱۱)

 

  1. نهضتی فراگیر علیه فرانسویان اشغالگر

امت مسلمان الجزایر یکدل و یکپارچه، با تکیه بر ارزش‌های اسلامی برای تحصیل استقلال راستین به نبردی مستمر با اشغالگران فرانسوی روی آورد و از همان آغاز هسته‌های مقاومت تشکیل شدند. شهر تلمسان از کانون‌های مهم شکل‌گیری این نهضت بود وتلمسان یادآور دوران فرمانروایی عده‌ای از سادات حسنی با عنوان ادارسه منسوب به ادریس‌بن عبدالله، نواده امام حسن مجتبی(ع) بود. امیر عبدالقادر الجزایری که از نوادگان این سادات و اهل تلمسان بود، رهبری قیام علیه فرانسویان را به عهده گرفت و می‌توان گفت استقلال الجزایر را با جهاد آشتی‌ناپذیر خود پایه‌گذاری کرد. او که آراسته به علم و فضیلت بود و با افکار و عقاید اصلاح‌طلبانه زمانه خود آشنایی داشت. طوایف و اقشار گوناگون مردم الجزایر را بر اساس اعتقادات اسلامی متحد و منسجم و ضربات شدیدی را به نیروهای فرانسوی وارد کرد.

بعد از مبارزات امیر عبدالقادر، قیام‌های مردمی با انگیزه‌ اسلامی تداوم یافتند. علمای مسلمان در این نهضت نقش بارزی را ایفا کردند. جمعیت علمای مسلمین در نیمه بهار ۱۳۱۰ در الجزیره، مرکز حکومت الجزایر، بنیان نهاده شد و هفتاد و دو عالم الجزایری با گرایش‌های گوناگون در آن عضویت داشتند. این جمعیت هدف خود را احیای اسلام، قرآن و سنت اعلام کرد. تشکل مزبور به جبهه آزادی‌بخش ملی الجزایر که با قوای فرانسوی در حال نبرد بود، پیوست و به تقویت معنوی آن اهتمام ورزید.(۱۲)

به‌موازات برنامه‌های رزمی و بسیج نیروها برای ستیز با اشغالگران، برنامه‌هایی فرهنگی و اجتماعی نیز پی گرفته شدند. مبارزه علیه منکراتی چون مصرف مشروبات الکلی چنان جدی و هشداردهنده بود که مردم را از شرابخوارگی بازداشت. چون جوانان مفاسد شراب را درک کردند، از بی ‌بند و باری دست برداشتند و به سوی مساجد و مراکز دینی روی آوردند و برای حماسه‌آفرینی و ستیز با بیگانه آماده شدند. بساط صوفی‌گری برچیده شد و انجمن‌های علمی و فکری شکل گرفتند و برای ارتقای افکار عمومی به فعالیت‌های مطبوعاتی و انتشاراتی روی آوردند.(۱۳)

سرانجام پس از آنکه شعله‌های انقلاب در هفتاد نقطه کشور شعله‌ور شد، مردم الجزایر حدود هشت سال با ارتش فرانسه جنگیدند و در نهایت با تقدیم یک میلیون شهید در سال ۱۳۴۱ شمسی از زیر یوغ اسارت فکری و فرهنگی و سیاسی فرانسه رهایی یافتند و استقلالشان را به دست آوردند.(۱۴)

 

  1. آتش‌افروزی در لبنان

لبنان کوچک‌ترین کشور خاورمیانه بعد از بحرین است و در آسیای غربی و در ساحل شرقی دریای مدیترانه قرار دارد. یازده فرقه مسیحی، پنج فرقه اسلامی و یک فرقه یهودی در لبنان به رسمیت شناخته شده‌اند، اما شیعیان بزرگ‌ترین جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند.(۱۵)

در اواسط قرن نوزدهم میلادی میان دو اقلیت مارونی و دروزی که اولی از حمایت فرانسه و دومی از حمایت انگلستان برخوردار بود، جنگ‌های داخلی خونینی درگرفت. فرانسویان به این بهانه مستقیماً مداخله و در لبنان و سوریه که توسط امپراتوری مسلمان عثمانی اداره می‌شد، نیرو پیاده کردند. آنگاه این دو دولت زورگوی اروپایی در حدود ۱۲۴۰ شمسی قوانینی را بر لبنان تحمیل کردند که به موجب آن این کشور توسط یک حاکم مسیحی اداره می‌شد.

در ۱۲۹۹ شمسی لبنان بزرگ به اضافه بیروت و بقاع و نواحی دیگر به وجود آمد، اما سه سال بعد جامعه ملل، سوریه و لبنان را رسماً تحت قیمومیت فرانسه قرار داد. در این دوره آرامش و امنیت از لبنان رخت بربست، حکومت در دست یک فرماندار عالی فرانسوی بود که کارگزارانش با مسیحیان، به‌خصوص مارونی‌ها بهترین رفتارها را داشتند؛ ولی در برخورد با شیعیان وحشیانه عمل می‌کردند.

فرانسویان در لبنان فساد و تباهی را رواج دادند و حرمت موازین شرعی، احکام اسلامی و سنت‌های مسلمانان و شیعیان را مخدوش کردند. در این میان علامه سید عبدالحسین شرف‌الدین به اقتضای وظیفه شرعی، پا به عرصه پیکار با این متجاوزان نهاد و خون غیرت اسلامی را در شریان‌های مسلمانان به جریان درآورد و احساسات پاک مذهبی مردمان مسلمان را علیه بیگانگان تحریک و تهییج کرد. هنگامی که فتوای جهاد از سوی این عالم بزرگ شیعی صادر شد و علمای مسلمان از فتوای وی پشتیبانی کردند؛ او سوگند یاد کرد همان‌گونه که از جان، ناموس و آبروی مسلمانان حفاظت می‌کند، از مسیحیانی هم که در کنار مسلمانان زندگی می‌کنند و با بیگانگان همکاری ندارند حمایت خواهد کرد و بدین‌گونه حربه فرانسوی‌های مهاجم را از دستشان گرفت و برای نفوذ سیاسی آنان در لبنان عذری را بر جای نگذارد.

حاکمان فرانسوی که می‌دانستند شرف‌الدین با صدور فتوای جهاد، مردم مسلمان لبنان را علیه اشغالگران بسیج کرده و شعله‌های مبارزه را برافروخته است و اکنون بیت او کانون اجتماع نیروهای مجاهد و انقلابی شده است و هر روز طوماری در حمایت از او می‌رسد؛ مزدوری را مأمور تفتیش و کنترل خانه شرف‌الدین و دستگیری وی کردند. اما شرف‌الدین که از فراستی ایمانی برخوردار بود و پیش‌بینی می‌کرد که امکان دارد دشمنان به محل اقامتش بریزند و اسناد و مدارک ضد حاکمان فرانسوی را به دست آورند و آنها را دستاویز جسارت به او قرار دهند و علمای امضا کننده نامه‌ها و طومارها را شناسایی و دستگیر کنند. تمام اعلامیه‌ها، نامه‌های سیاسی و مدارک دیگر را به امینی دلسوز، یعنی مادر مهربان و هوشیار خود تحویل داد تا آنها را مخفی نگه دارد. مزدوری که ابن حجاج نام داشت وقتی از یافتن اسناد و اوراق سیاسی در منزل شرف الدین مأیوس شد، دست او را گرفت تا سید را با خود ببرد، اما شرف الدین نگاهی رعب‌انگیز به وی افکند و چنان او را به عقب پرتاب کرد که به پشت زمین خورد و لرزه بر اندامش مستولی شد. پس وی با صدای لرزانی به التماس افتاد و با خفت و خواری خود را از خانه این دانشمند مجاهد و شجاع بیرون کشید.

هنگامی که شیعیان متوجه این گستاخی شدند، از شرف الدین اذن قیام علیه فرانسویان را خواستند، اما آن بزرگوار از فداکاری مردم تشکر کرد و گفت فعلاً به دیار خود برگردید و منتظر فرمان باشید. سپس شرف‌الدین شبانه همراه خانواده‌اش شهر صور را ترک کرد و به وطنش، آبادی شحور رفت. وقتی مزدوران مسلح به خانه‌اش رفتند و او را نیافتند، با نهایت قساوت این بیت را که مأمن محرومان و بی‌پناهان و مرکز علم و دانش بود به آتش کشیدند. در این حریق تعدادی از آثار خطی وی به کام آتش فرو رفت، حادثه‌ای که او را تا آخر عمر آزار می‌داد.(۱۶)

 

  1. استمرار شرارت

فرانسه نفوذ سیاسی خود را بر سوریه و لبنان گسترش داد و در سال ۱۳۱۸ شمسی اقدام به لغو تمام مظاهر آزادی در این دو سرزمین کرد. مجلس نمایندگان را منحل و توسط حکومتی دست نشانده فضای تیره و تاری را بر تمام نقاط مزبور مستولی کرد. این حضور زورگویانه و توأم با دیکتاتوری و اختناق هرگز با اقبال اهالی روبه‌رو نشد و همواره مقاومت‌های مردمی علیه آنان صورت گرفت.

ناگفته نماند که حزب کمونیست به‌طور علنی و عملی از حضور استعماری فرانسه حمایت می‌کرد. در جبل دروز لبنان کارگزاران فرانسوی به حیله بسیار مزورانه و توأم با دئانتی علیه سران قبیله دروز متوسل شدند. بدین معنا که آنان را به ضیافت شامی دعوت و تمام آنان را دستگیر و زندانی کردند. پس از این حادثه، بلافاصله خیزشی در سراسر این ناحیه شکل گرفت و به صورت قیامی گسترده برای آزادی از چنگال استعمار فرانسه درآمد. به دنبال آن حکومتی در دروز تشکیل شد و در اعلامیه‌ای از مردم خواست برای نبرد در راه استقلال بسیج شوند.

در همین اثنا برای اینکه مقاومت مردمی وسیع‌تر و سازمان‌یافته‌تر نشود، فرانسه با تبانی آمریکا به اختلافات فرقه‌ای و طایفه‌ای دامن زد تا آنها به جان یکدیگر بیفتند و تضعیف شوند. البته در پشت صحنه مارونی‌ها تقویت می‌شدند تا اگر فرانسویان منطقه را ترک کردند، این طایفه منافع متجاوزان را دنبال کنند. در ادامه مبارزه برای بیرون راندن فرانسه و ایجاد نظام سیاسی مستقل از سال ۱۳۲۰ شمسی مجدداً اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها در بسیاری از شهرهای لبنان به راه افتاد و فشارها روزافزون شدند تا آنکه در فضایی آکنده از رقابت‌های انگلیس و فرانسه و با مقاومت گروه‌های میهنی کشور، کمیته فرانسه آزاد، در پاییز همین سال ناگزیر شد بیانیه‌ای رسمی را منتشر کند و اعطای استقلال به لبنان را اعلام دارد.

یکی از خیانت‌های فرانسه طرحی است که با تکیه بر آن رئیس‌جمهور از میان مسیحیان مارونی مذهب برگزیده می‌شود. نخست‌وزیر سنی مذهب، رئیس مجلس شیعه است و عده‌ای از وزرای کابینه از میان نمایندگان سایر فرقه‌های مهم برگزیده می‌شوند، اما امور سیاسی، نظامی و اقتصادی عملاً در دست رئیس‌جمهور است. آشفتگی‌ها، بحران‌ها، درگیری‌های خونین فرقه‌ای و قبیله‌ای که در سنوات بعد امنیت، آرامش و ثبات سیاسی اجتماعی لبنان را تهدید و خدشه‌دار کرد و همچنان ساکنان این سرزمین را آزار می‌دهد و لبنان را از مسیر توسعه و ترقی باز می‌دارد، میراث شوم فرانسه است.(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- تاریخ تمدن اسلام و عرب، پروفسور گوستاولوبون، ص ۳۸۳-۳۹۳٫

۲- نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، عبدالرضا نکته‌سنج، ص۱۷۰٫

۳- تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا، شکیب ارسلان، ص ۶۰، ۲۸۸، ۲۹۱٫

۴- نک: نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۱۸۸-۲۰۲٫

۵- مسلمانان اروپایی غربی، ص ۲۶-۲۷، اسلام در اروپا، ص۳۸٫

۶- نقشه‌های استعمار در راه مبارزه با اسلام، محمد محمود صراف، ص ۱۶-۲۱٫

۷- حاضر العالم الاسلامی، ص ۸، ۱۶، ۴۷، الصراع بین الفکر الاسلامیه و الفکر العربیه، ص۶۳، ۸۸ و ۹۰، راه و بیراهه، ص ۳۸، ۵۶ و ۱۱۰٫

۸- اسلام در آفریقا علی بیگدلی، ص ۲۱-۲۲، نبرد اسلام در آفریقا، ح ۲، ص۱۸۶٫

۹- آفریقای سیاه غربی و مرکزی، ژان سوره کانل، ص ۲۴۱٫

۱۰- تاریخ آفریقا، تألیف و ترجمه ع. دخانیاتی ، ص۱۸۵-۱۸۶، گزیده‌ای از تاریخ غرب آفریقا، تالابی لوکان، ص۱۱۰-۱۱۸٫

۱۱- حرکت اسلامی معاصر الجزایر، سیدهادی خسروشاهی، ص ۲۲، انقلاب آفریقا، فرانتس فانون، ص ۸۵ و ۹۳٫

۱۲- الثوره الجزایریه، ص ۲۰، مظاهر المقاومه الجزایریه، ص ۱۱، اسلام‌گرایی در الجزایر، ص ۱۶، حرکت اسلامی معاصر الجزایر، ص ۷۹-۸۰٫

۱۳- شروط النهضه، ص۴۲، الطراع الفکری، ص۱۱۴ و ۱۲۴٫

۱۴- سرزمین اسلام، ص۴۱۱، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص۱۳۷٫

۱۵- فرهنگ سیاسی لبنان، ص ۱۳، سرزمین اسلام، ص ۱۶۳، دانشنامه دانش‌گستر، ج ۱۴، ص ۳۹۸، گیتاشناسی نوین کشورها، ص۳۸۵٫

۱۶- بنگرید مقدمه کتاب النص و الاجتهاد، علامه شرف الدین.

۱۷- جنگ برای لبنان، رابنیوویچ، ص۲۷، فرهنگ سیاسی لبنان، ص۲۳، مباحث کشورها و سازمان‌های بین‌المللی، ج ۱۷، ص ۸ و ۳۲، نگاهی به لبنان، ص۲۵-۲۹، لبنان به روایت امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران، ص۹۴، شناختی از سرزمین لبنان، شهید چمران، ص ۳۵-۳۶، سرزمین اسلام، ص ۱۶۵٫

29آوریل/21

حکمرانی مطلوب در عصــر ظهــــور

درآمد:

تشکیل حکومت واحد جهانی عدل‌گستر، در طول تاریخ، همواره آرزوی همه حق‌باوران و عدالت‌خواهان بوده است. از نگاه شیعی آینده دولت، بسیار روشن و تاریخ برای رسیدن به آن جامعه آرمانی در حرکت است. این مدینه فاضله در زمین به دست حق‌پرستان و رهبری حضرت مهدی موعود(عج) و با یاری امدادهای الهی به وجود می‌آید و او اداره آن را به عهده خواهد گرفت و این اتفاق، آغازی برای حیاتی متکامل و بدون نقص خواهد بود.

در این نوشتار به اختصار به  توصیف کوتاهی از این حکومت می‌پردازیم:

 

الف. ساختار و سازمان حکومت مهدوی

حکومت حضرت مهدی(عج) کامل‌ترین و گسترده‌ترین حکومت‌هاست؛ از این ‌رو، ساختار و سازمان این حکومت نیز متناسب با موقعیت زمانی و مکانی‌اش، ساختار ویژه‌ و نهادهای قدرتِ متمایزی خواهد داشت و نمی‌توان با الگوهای موجود آن‌ را تبیین کرد. اما با توجه به اینکه آرمانشهر مهدوی مبتنی‌ بر ساختار «‌امامت» است، می‌توان با نظر به این انگاره، ساخت جهانی آن‌ را مشخص کرد.

 

۱. الگوی امامت: الگوی حکومت جهانی مهدوی

بر اساس الگوی حکومت اسلامی، امام و رهبر مسلمانان در رأس جامعه قرار می‌گیرد و زمامداران‌ را به ‌عنوان والی و حاکم، به کشورهای تحت‌ نفوذ گسیل می‌دارد. این برداشت با در‌ نظر ‌گرفتن شیوه و ساختار حکومتی امام‌علی(ع) با حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) قابل انطباق است، اما با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی، با آن تفاوت‌هائی هم دارد.(۱)

در زمانه حضرت مهدی(عج)، حکومت وسیع و یکپارچه جهانی با عظمت و شکوه چشمگیری شکل می‌گیرد؛ حکومت اسلامی بر جهان تسلط خواهد یافت(۲) و حضرت مهدی(عج) حاکم و فرمانروای آن خواهند بود.(۳)

سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که چه دلایلی بر ضرورت وجود یک حکومت واحد جهانی وجود دارد؟

 

 

  1. دلایل حکومت واحد جهانی

مهم‌ترین دلایل برای استقرار یک حکومت واحد جهانی تحت حاکمیت قانون الهی از این قرارند:

۲-۱ جاودانگی دین اسلام

یکی از ویژگی‌های دین اسلام که آن‌ را از سایر شرایع ممتاز می‌کند، «جاودانگی» آن است که ظهورش توأم با پایان‌ یافتن و مختومه ‌شدن دفتر نبوّت بوده است و احکام و تعالیم آن، برنامه حیات‌بخشی را برای تمام انسان‌ها در تمام اعصار ارائه می‌دهد: «ما کاَنَ محمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکمْ وَ لَکن رسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِینَ؛ محمّد پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.»(۴) و «تَبَارَک الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبدهِ لِیکونَ لِلْعَالمِینَ نَذِیرًا؛ بزرگ [و خجسته‏] است کسى‌ که بر بنده خود فرقان [کتاب جدا سازنده حق از باطل‏] را نازل فرمود، تا براى جهانیان هشداردهنده‏اى باشد.»(۵)

اسلام از آغاز ظهور، خود را دینی جهانی برای همه مردم روی زمین معرفی کرد. آیات فراوانی بر این امر دلالت دارند: «قُلْ یا أیها النَّاسُ إنی رَسولُ اللَّه إلَیکمْ جَمِیعاً؛ بگو اى مردم! من پیامبر خدا به ‌سوى همه شما هستم‏.»(۶) و «وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا کافَّه لِّلنَّاسِ بَشِیرًا و نَذِیرا؛ و ما تو را جز [به سِمَتِ‏] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم‏.»(۷)

افزون ‌بر ‌این آیات، شواهد تاریخی نیز شاهدی بر این مدعا هستند: پیامبر اسلام(ص) به سران کشورهایی چون ایران،(۸) روم،(۹) حبشه،(۱۰) و… نامه‌هایی ارسال کردند تا آنها را به پذیرش اسلام فرا‌خوانند. این امر نشانه جهانی‌بودن و جاودانگی دین اسلام است.

رمز جهانی ‌بودن اسلام هماهنگی آن با طبیعت و فطرت بشر است: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده است. دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است آیین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى‏دانند!»(۱۱)

بنابراین، چون فطرت امری است که دگرگونی در آن وجود ندارد، اسلام نیز جاودانگی و گستردگی خود را از این طریق اثبات کرده است.(۱۲)

 

۲-۲ جامع‌نگری اسلام

اسلام به همه جوانب مادی و معنوی و فردی و اجتماعی انسان توجه دارد و این امر نشانه جامعیت و همه‌‌جانبه ‌بودن آموزه‌های آن است. از نظر شهید مطهری، «اسلام طرحی است کلی و جامع و همه‌جانبه و معتدل و متعادل و حاوی همه طرح‌های جزئی و کار‌آمد در همه موارد.‌»(۱۳)

سید ‌قطب نیز معتقد است که، «اسلام، راهی است نمایان و روشن؛ راهی به زندگی و کمال. آیینی است که جهان هستی را می‌شناساند و موقعیت انسان ‌را در این پهنه وسیع مشخص می‌سازد؛ هدف اصلی آفرینش او را بیان می‌کند و برنامه‌ای را شرح می‌دهد که همه سازمان‌ها و تشکیلات زندگی‌ساز از آن عقیده سرچشمه می‌گیرند و بدان متکی هستند و طرز فکر اسلامی را به ‌صورت واقعیتی مجسم، در زندگی بشر جلوه‌گر می‌سازند؛ مانند:

۱سازمان اخلاقی؛ یعنی ریشه‌های اخلاق و پایه‌های اساسی و نیروهای نگاه‌ دارنده آن در اجتماع؛

۲. تشکیلات سیاسی و شکل حکومت و خصوصیات آن؛

۳. نظام اجتماعی و هر آنچه در نگاهداری و بقاء آن مؤثر است؛

۴. سیستم اقتصادی و فلسفه و تشکیلات آن؛

۵. حقوق بین‌الملل و هم‌بستگی جهانی.

ما طبق تعلیمات اسلامی معتقدیم که سرانجام، بشریت فرمانبر اسلام خواهد شد و جهان در آینده بر مدار اسلام خواهد گشت و گواه ما آنکه این آیین، راه زندگی و کمال است. می‌گوییم راه زندگی، زیرا تمام لوازم یک زندگی اجتماعی سعادتمندانه به ‌صورت مقرراتی متین و محکم و پیوسته و انفکاک‌ناپذیر در برنامه آن گنجانده شده است و همین مقررات هستند که زوایای مختلف زندگی بشر را اداره می‌کنند، به نیازمندی‌های گوناگون وی پاسخ می‌دهند و نیروهای انسانیِ او را در راه‌های صحیح و ضروری مصروف می‌سازند.»(۱۴)

اگر انسان‌ها در کل جوامع بشری به مرجعی مراجعه کنند که از آدمی و سرشت او شناخت درستی داشته باشد، برای اداره زندگی خود با مشکل مواجه نخواهند بود؛ اما خوی خودخواهی و خودبرتربینیِ انسان مانع از آن می‌شود تا به‌ کسی مراجعه کند که از همه جهات آدمی را می‌شناسد. اسلام معتقد است خالق انسان از مخلوق خود آگاهی کامل دارد و از همه خواسته‌ها و امیال او آگاه است و اوست که می‌تواند بهترین نسخه را برای اداره بهتر زندگی بشر صادر کند:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ وَ نَعْلَم ما تُوَسْوِسُ بِهَ نَفْسهْ وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ و ما انسان ‌را خلق کردیم و از وسوسه‌های نفس او کاملاً آگاهیم و ما از رگ گردنش به او نزدیک‌تریم.»(۱۵) منظور آن است که ما از همه‌ کس و همه ‌چیز به او نزدیک‌تریم، او را بهتر از هرکس دیگری می‌شناسیم، آرزو و نیازهای او را می‌دانیم و می‌توانیم بهترین قانون را برای تنظیم زندگی‌ او ارائه عرضه کنیم.

 

ب. قلمرو حکومت

حکومت حضرت صاحب‌الامر(عج) حکومتی جهانی است و در سایه حکومت او سراسر زمین را خوبی و زیبائی فرا خواهد گرفت. در روایات زیادی به این موضوع اشاره شده است:

در دسته اول روایات آن آمده است که حضرت مهدی(عج) زمین را که پر از ظلم و جور شده است، پر از عدل‌ و داد می‌کنند.(۱۶) کلمه زمین (ارض) شامل سراسر کره خاکی است و هیچ دلیلی وجود ندارد که معنی آن ‌را به بخشی از زمین محدود کنیم.

دسته دوم روایات از تسلط امام مهدی(عج) بر مناطق مختلف جهان خبر داده‌اند. گستردگی و پراکندگی و اهمیت آن مناطق، حکایت از سلطه آن حضرت بر تمامی جهان دارد و معلوم است که نام ‌بردن از شهرها و کشورها در روایات از باب نمونه بوده و میزان درک مخاطبان روایات در آن زمان نیز در نظر گرفته شده است.

روایات مختلف، از روم، چین، کوه‌های دیلم، ترک، سند، هند، قسطنطنیه، کابل‌شاه و خزر به‌ عنوان مناطقی نام برده‌اند که امام‌مهدی(عج) بر آنها مسلط خواهند شد و آنها را فتح خواهند کرد. (۱۷) خلاصه اینکه تسلط ایشان بر مناطق حساس و مهم جهان، حکایت از گستردگی جهانی فرمانرواییِ آن حضرت دارد.(۱۸)

دسته سوم روایاتی هستند که به‌روشنی از جهانی‌ بودن حکومت مهدوی خبر می‌دهند. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است که خداوند متعال فرموده است: «… من دین خود را به‌ دست آنها [پیشوایان دوازده‌گانه] بر همه آیین‌ها پیروز می‌گردانم و به ‌دست ایشان فرمان خود را [بر همه چیره] خواهم ساخت و به [قیام] آخرینِ آنها، سراسر زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشرق و مغرب زمین فرمانروا خواهم گرداند.»(۱۹)

امام ‌باقر(ع) نیز در‌ این‌خصوص می‌فرمایند: «قائم از ما خاندان پیامبر«ص» است‌؛… او کسی است که فرمانروایی‌اش مشرق و مغرب عالم را فرا‌خواهد گرفت و خداوند به ‌دست او دین خود را بر همه ادیان غلبه می‌دهد، اگر‌چه مشرکان ‌را خوش نیاید.»(۲۰)

 

ج. مرکز حکومت

مرکز حکومت مهدوی، شهر تاریخی کوفه است و کوفه در آن زمان اهمیت جهانی و بین‌المللی پیدا می‌کند. شواهد روایی در ‌این ‌خصوص بسیارند که ما در این مقام به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

امام ‌صادق(ع) در ضمن روایتی طولانی در باب مهدویت فرمودند: «‌مرکز حکومت او شهر کوفه و محل قضاوت ایشان مسجد بزرگ کوفه است.»(۲۱) حضرت علی(ع) نیز می‌فرمایند: «گویا شیعیانم را در مسجد کوفه می‌بینم که خیمه زده‌اند و قرآن ‌را همان‌گونه به مردم یاد می‌دهند که نازل شده است.»(۲۲)

 

 

د. مدت حکومت

پس از تشکیل آرمانشهر مهدوی، وعده الهی تحقق می‌یابد و حکومت خوبان‌ که با فرمانروایی حضرت مهدی(عج) آغاز می‌شود تا پایان عمر دنیا ادامه خواهد یافت و دیگر روزگار ظلم و ظالمین تکرار نخواهد شد.

پیامبر اسلام(ص) این دوران ‌را چنین توصیف می‌کنند که خداوند متعال فرموده است: «پس از آنکه مهدی(عج) به حکومت رسید، دولت او را دوام خواهم بخشید و پیوسته تا قیامت، روزگار و حاکمیت زمین را در دست اولیاء و دوستان خود دست‌ به ‌دست خواهم کرد.»(۲۳)

بنابراین آرمانشهر مهدوی دولتی است که پس از آن دولتی دیگر نخواهد بود و در‌ حقیقت، تاریخ جدیدی از حیات بشر شروع خواهد شد که سراسر در زیر حاکمیت الهی استمرار خواهد یافت. امام‌باقر(ع) می‌فرمایند: «دولت ما آخرین دولت‌هاست و هیچ خاندان صاحب‌ دولتی نمی‌ماند، مگر اینکه پیش از حکومت ما حاکم می‌شود؛ تا وقتی حکومت اهل‌بیت«ع» بر‌پا شد و شیوه حکمرانی ما را دیدند، نگویند اگر ما هم حاکم می‌شدیم، همین‌گونه عمل می‌کردیم.»(۲۴)

تردیدی نیست که مدت حکومت آن حضرت باید به‌قدری باشد که امکان تحول جهانی و استقرار عدالت در همه مناطق عالم وجود داشته باشد، ولی اینکه این هدف طی چند سال به‌ دست می‌آید، تخمین‌زدنی نیست و در این ‌زمینه باید به روایات امامان معصوم«ع» رجوع کرد.

روایاتی که مدت حکومت حضرت مهدی(عج) را بیان می‌کنند گوناگونند. بعضی از روایات مدت حکومت آن حضرت را پنج سال و تعدادی از آنها هفت سال و برخی دیگر هشت، نه و ده سال بیان کرده‌اند. چند روایت هم مدت این حکومت را نوزده سال‌ و ‌چند ‌ماه و بالاخره چهل سال و ۳۰۹ روز برشمرده است.(۲۵)

گذشته از اینکه علت این ‌همه اختلاف در روایات روشن نیست، پیدا‌ کردن مدت واقعی حکومت از میان این روایات کار دشواری است؛ بعضی از علمای شیعه با توجه به فراوانی و شهرت روایاتِ هفت سال، این نظر را انتخاب کرده‌اند؛(۲۶) اما هفت سالی که به‌ تعبیر امام ‌صادق‌(ع) روزها و شب‌های آن ‌چنان طولانی می‌شود که یک سال آن برابر با ده سال معمولی است.(۲۷)

 

هـ .کارگزاران

در حکومتی که در رأس آن حضرت مهدی(عج) قرار داشته باشد، طبیعی است که کارگزاران و مسئولان آن نیز باید از بزرگان و نیکان امت باشند. از این‌رو در روایات متعدد مشاهده می‌کنیم که ترکیب دولت ایشان ‌را پیامبران، تقواپیشگان، صالحان روزگار و امت‌های پیشین و سران و بزرگان اصحاب پیامبر(ص) تشکیل داده‌اند که نام برخی از آنان بدین‌گونه است: حضرت عیسی(ع)،(۲۸) هفت نفر از اصحاف کهف، یوشع (وصی موسی(ع))، سلمان فارسی، مالک اشتر و… .(۲۹)

مجموع روایاتی که در این ‌خصوص وجود دارند، بیانگر آنند که بارِ سنگین حکومت و اداره سرزمین پهناور اسلامی را نمی‌توان بر دوش هر‌کسی نهاد؛ بلکه این مسئولیت را باید افرادی بپذیرند که بارها آزمایش شده و شایستگی خود را به اثبات رسانده باشند.(۳۰)

 

و. مهدی‌یاوران

ظهور حضرت مهدی(عج) با اجتماع یاران او همراه است؛ یارانی که به ‌تعبیر پیامبر اسلام(ص): «پیشینیان بر آنان سبقت نگرفته‌اند و آیندگان به آنان نخواهند رسید.»(۳۱)

مهدی‌یاوران‌ که ۳۱۳ نفر هستند،(۳۲) با حضور خود فرمان موعود را لبیک می‌گویند و گِرد آفتاب وجودش حلقه می‌زنند تا در رکاب او وعده الهی را تحقق بخشند و حاکمیت دولت اهل‌بیت«ع» را بر جهان بگسترانند.

امام‌جواد(ع) به صحیفه مختومه‌ای اشاره می‌کنند که در آن مشخصات یاران مهدی(عج) ثبت است: «همراه قائم(عج) صحیفه مُهر‌شده‌ای هست که اسامی یارانش همراه با ویژگی‌ها، شهر، آراستگی‌ها و کنیه‌هایشان در آن نوشته شده است.»(۳۳)

 

  1. نژادهای گوناگون

مهدی‌یاوران از نژادی خاص، قبیله‌ای با‌سابقه یا کشوری معروف گزینش نمی‌شوند، زیرا این نهضت قیامی عدالت‌گسترانه است و در راستای تحقق اسلام ناب، نژاد‌پرستی در آن جایی ندارد. یاران امام‌زمان(عج) از سراسر جهان و از دورترین شهرها و به‌ تعبیر روایات، از «اقالیم الارض» (کشورهاى روى زمین)(۳۴)‏ و «اقصی البلاد»   (از دورترین نقاط عالم)(۳۵) گِرد هم می‌آیند.

امام‌صادق(ع) از حضور تعدادی از اهل «نوبه»(۳۶) که به‌ ظاهر سیاه پوست‌اند، در میان یاران مهدی خبر می‌دهند.(۳۷) اشاره به عجم ‌(غیر‌عرب) ‌بودن یاران موعود در روایات،(۳۸) جدای از تأکید بر شایسته‌گزینی، دلیلی بر مبارزه با قومیت‌گرایی است؛ یعنی همان امتیازبخشی پوچی که اعراب و بسیاری از نژادها بر آن پای می‌فشردند. البته غیر از ۳۱۳ یار اصلی، انسان‌های مؤمن و لایق دیگری نیز در زمره اصحاب عمومی مهدی(عج) خواهند بود.(۳۹)

 

۲. یاران جوان

جوانان بیشترین یاران امام‌زمان(عج) هستند. حضرت علی(ع) بشارت داده‌اند: «یاران قائم جوان هستند. در میان آنها پیرمرد یافت نمی‌شود، به‌جز مانند سرمه در چشم و نمک در طعام، که کمتر از هر ماده در طعام، نمک آن است.»(۴۰)

حضرت مهدی«عج» خود نیز جوان است و هر‌چند که صدها سال از حیات او می‌گذرد، به اعجاز الهی سیمایش ‌مانند جوانی خوش‌چهره است. امام‌حسن(ع) در بیان این نکته می‌فرمایند: «خداوند مهدی«عج» را، به‌ قدرت خویش، در سیمای کمتر از چهل سال آشکار و ظاهر می‌کند.»(۴۱)

اصحاب کهف از جمله جوانانی هستند که توفیق یاری حضرت حجت(عج) را به ‌دست خواهند آورد. اینان هنگام ظهور مهدی(عج) زنده و برانگیخته می‌شوند و در رکاب آن حضرت قرار می‌گیرند.(۴۲) اصحاب کهف اگر‌چه افرادی سالخورده به‌ شمار می‌آیند، به ‌سبب ایمان، صداقت، جانبازی و فداکاری در راه خدا و مبارزه با ظلم و دفاع از حق، هنگام ظهور حضرت به ‌صورت جوان سر از خاک بیرون می‌آورند و در خدمت امام عصر(عج) قرار می‌گیرند. برخی از روایات دیگر نیز به اصحاب کهف، واژه جوان (فَتی) اطلاق کرده‌اند.(۴۳)

جوانان جایگاهی بنیادین در زمینه ظهور و پاسداشت ارزش‌های اسلامی و همچنین مبارزه با تهاجم فرهنگی و عوامل تخریب‌زا دارند. رسالت نسل جوان در توسعه فرهنگ دینی، بسط و تکوین حکومت مهدوی و تلاش در جهت پایدار‌سازی و ثمر‌بخشیِ هر‌چه ‌بیشتر و بهتر آن رسالت بی‌بدیل است.

نکته شایان ذکر این است که جوان‌ بودن یاران مهدی(عج) لطمه‌ای به جایگاه پیرانِ با ‌ایمان نمی‌زند و بر عدم‌ همراهی ایشان گواهی نمی‌دهد؛ زیرا به‌جز ۳۱۳ یار اصلی، مؤمنان بسیاری نیز گرد مهدی(عج) و فرماندهان جوانش جمع می‌شوند و ایشان ‌را یاری خواهند کرد.

 

  1. حضور زنان

زنان متعهد در تاریخ، نقش چشمگیری در حماسه‌ها و قیام‌ها داشته‌ و پیام‌آور حضور توأم با عزّت و عفّت بوده‌اند. وجود پنجاه زن جوان در میان ۳۱۳ یار امام‌زمان(عج) حکایتگر جایگاه ویژه آنان در عصر ظهور است. امام‌باقر(ع) می‌فرمایند: «سوگند به‌خدا که سیصد و سیزده نفر، بی‌وعده پیشین، گِرد می‌آیند و در میان آنان پنجاه زن هست.»(۴۴)

بی‌شک، کارآمدی زنان در عرصه‌هایی جلوه می‌کند که با سرشت و طبیعت ایشان سازگار باشد. از این‌رو، سرپرستی و انجام امور بهداشتی و درمان ‌را می‌توان یکی از کارکردهای آنان نام برد. این نکته را از سخن امام‌صادق(ع) درباره آن‌ دسته از زنانی می‌توان فهمید که رجعت می‌‌کنند و در زمره یاران عمومی مهدی(عج) قرار می‌گیرند. ایشان می‌فرمایند: «همراه مهدی(عج) سیزده زن هستند، آنان مجروحان ‌را مداوا و از بیماران جنگی پرستاری می‌کنند؛ بر همان سیاق که زنان در زمان پیامبر اسلام(ص) همراه ایشان بودند.»(۴۵)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. محسن مهاجر‌نیا، ساختار حکومت امام‌علی(ع)، در دانشنامه امام‌علی(ع)، ج۶، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،۱۳۸۰، ص۱۲۵و۱۲۶.
  2. کامل سلیمان، یوم‌الخلاص، ج۱ (انصار الحسین)، طهران: الثقافه، ۱۹۹۱م، ص۴۹۶.
  3. محمدبن ‌جریر طبری، دلائل الامامه، قم: دارالذخائر للمطبوعات، بی‌تا، ص۲۵۵.
  4. احزاب/۴۰.
  5. فرقان/۱.
  6. اعراف/۱۵۸.
  7. سبا/۲۸.
  8. محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد(ص)، ترجمه سید‌محمد حسینی، تهران: سروش، ۱۳۷۴، ص۱۸۹.
  9. همان، ص۱۵۴.
  10. همان، ص۱۴۷.
  11. روم/۳۰.
  12. خلیلیان، سید ‌خلیل، حقوق بین‌الملل اسلامی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ۳، ۱۳۶۸، ص۲۲۳و۲۲۴.
  13. مرتضی مطهری، مجموعه ‌آثار، ج۳، تهران: صدرا، ص۱۶۴.
  14. سید قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه سیدعلی خامنه‌ای، قم: هجرت، ۱۳۴۷، ص۱۹تا۲۲.
  15. ق/۱۵.

۱۶ شیخ ‌صدوق، امالی، بیروت: اعلمى، چ۵، ۱۴۰۰ق، ص۲۵.

  1. نعمانی، الغیبه، تهران: صدوق، ۱۳۹۷ق، باب‌۱۳، ص۲۴۹.
  2. محمد‌مهدی حائری‌پور و دیگران، نگین آفرینش، تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، ج۱۳، ۱۳۸۷، ص۱۸۰.
  3. کمال‌الدین، ج۱، تهران: اسلامیه، چ۲، ۱۳۹۵ق، ص۳۳۱.
  4. همان، ج۱، ص۳۳۱.
  5. بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۱.
  6. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۶۲، ح۱۳۹.
  7. کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۶.
  8. قتال نیشابوری، روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج۲، قم: رضى، ص۲۶۴.
  9. برای آگاهی از روایات ر.ک: نجم‌الدین طبسی، چشم‌اندازی به حکومت حضرت مهدی(عج)، قم: بوستان ‌کتاب،۱۳۸۰، ص۱۷۳تا۱۷۵.
  10. صدر‌الدین صدر، المهدی، بیروت: دار‌الزهرا، ۱۳۹۸ق، ص۲۳۹.
  11. الارشاد، ص۳۸۱.
  12. ابن‌طاووس، ملاحم، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص۸۳.
  13. ابوجعفر محمد‌بن ‌جریر طبری، دلائل الامامه، ص۲۷۴. و بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۴۶.
  14. نجم‌الدین طبسی، پیشین، ص۱۷۳.
  15. «لم یسبِقُهُم الاَولُون و لایدرکهم الاخَروُن.» در: ‌سید ‌حیدر کاظمی، بشاره الاسلام، قم: اسلامی، ص۵۴.
  16. سیدبن‌ طاوس، الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر(عج)، قم: شریف رضى، ۱۳۷۰ش، ‏ص۱۴۸.
  17. سید ‌حیدر کاظمی، پیشین، ص۹.
  18. محمد‌بن ‌ابراهیم نعمانى، الغیبه للنعمانی، تهران: صدوق، ۱۳۹۷ق، ص۳۱۹.
  19. قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج‏۳، قم: مدرسه امام‌مهدى(عج)، ۱۴۰۹ق، ص۱۱۶۶.
  20. ولایتی از زنگبار، به ‌نقل از برهان قاطع؛ ولایتی از بلاد سودان از اقلیم اول به جنوبی مصر بر کنار رود نیل و آن واسطه است میان صعید مصر و حبشه. به‌نقل از فرهنگ دهخدا.
  21. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، چ‌۴، ۱۴۰۷، ص۴۰۵.
  22. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۷۰.
  23. محمد‌باقر پورامینی، مهدی‌یاوران، تهران: بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج)، ۱۳۸۵، ص۲۳.

۴۰ . نعمانی، الغیبه، ص۳۱۵؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۳.

  1. شیخ‌طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، چ‌۳،‏ تهران: اسلامیه‏، ۱۳۹۰ق، ص۴۶۵.
  2. صدر‌الدین صدر، پیشین، ص۱۰۵.
  3. بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۵.
  4. العیاشی، ج۱، ص۶۴.

۴۵٫ اثبات الهداه، ج۳، دارالکتاب الاسلامیه، بی‌تا، ص۵۷۵.

29آوریل/21

حوزه‌های علمیه و نیازهای جامعه امروز

حوزه‌های علمیه از ابتدای تأسیس، وظیفه پاسخگویی به برخی از نیازهای جوامع مسلمان را بر عهده داشته‌اند. نیازهایی که رفع آنها در یک جامعه اسلامی صرفاً از سوی حوزه علمیه و روحانیون تربیت شده در آن، ممکن بود. مواردی مانند تعلیم معارف دینی و تربیت و تزکیه مردم و قضاوت و انجام فرائضی مانند برپایی نمازهای جماعت و اقامه مناسبت‌های دینی و مذهبی از جمله، مجالس حسینی و…

علاوه بر این موارد، روحانیون در جامعه ما در عرصه‌هایی مانند اصلاح کدورت‌ها و ایجاد صلح و صفا در میان افراد وخانواده‌ها و قبایل، حل و فصل اختلافات با ریش سفیدی، وساطت برای انجام امور خیر، دفاع از مظلومین و افراد بی‌پناه در برابر ظلم و زیاده‌خواهی حاکمان و اربابان و…، تلاش برای سواد‌آموزی و ارائه آموزش‌های مقدماتی به مردم، انجام خدمات شرعی مانند جاری ساختن صیغه ازدواج و طلاق و تقسیم ارث میان وراث و کفن و دفن اموات و…، هم ایفای نقش می‌کردند، به‌گونه‌ای که طی چهار قرن اخیر و تا قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی، انجام این امور از وظایف اختصاصی روحانیت به شمار می‌رفت و روحانیون با طیب خاطر و به عنوان وظیفه شرعی به ارائه این خدمات به جامعه مشغول بودند و جامعه نیز روحانیت را به عنوان یک نهاد کارآمد، ضروری و بی‌رقیب برای رفع این نیازها به رسمیت می‌شناخت و مورد تکریم قرار می‌داد. پس از به قدرت رسیدن رضاخان بخشی از این امور به نهادهای دیگر مانند دادگستری، ثبت احوال، آموزش و پرورش و… محول شد؛ اما انجام وظایف و امور دینی کماکان بر عهده نهاد روحانیت باقی ماند و تلاش سلسله پهلوی برای کمرنگ کردن جایگاه روحانیت و حوزه‌های علمیه در میان مردم به نتیجه نرسید.

برپایی نهضت اسلامی حضرت امام و در پی آن پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی باعث شد تا وظایف و امور متفاوت و متنوعی  بر عهده روحانیت و حوزه‌های علمیه گذاشته شود و سطح توقعات و مطالبات جامعه از روحانیت و به تبع آن حوزه‌های علمیه به‌شکلی صعودی افزایش یابد.

این وظایف را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول وظایف اساسی و ذاتی روحانیت و دسته دوم وظایفی است که ارتباط مستقیم با روحانیت ندارد و بابت بر عهده گرفتن امور اجرایی و حکومتی، بر عهده روحانیون گذاشته شد. (مواردی مانند نمایندگی مجلس یا وزارت و مناصب اداری و اجرایی در دستگاه‌ها و نهادهای مختلف). در این میان رویکرد شرعی نظام جمهوری اسلامی ایجاب می‌کرد برخی از مسئولیت‌ها به صورت اختصاصی به روحانیت و تربیت‌شدگان حوزه‌های علمیه سپرده شود. مواردی مانند قضاوت، نمایندگی ولی‌فقیه در برخی از دستگاه‌ها و نهادها و مدیریت بخش‌هایی از سازمان عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح. در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه علاوه بر وظایف تبلیغی و شرعی در برابر جامعه، متکفل برخی از مسئولیت‌های مرتبط با ساختار اسلامی نظام جمهوری اسلامی شدند.

در این میان، به موازات تثبیت جمهوری اسلامی و با توجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه و بروز دگرگونی‌های عمیق در فناوری‌ها و رسانه‌ها و تأثیرپذیری جامعه ایران از سایر جوامع، به‌‌ویژه جوامع غربی، به‌تدریج بخش‌های مختلف جامعه اعم از مؤمنان و حتی افراد عادی و با دغدغه‌های دینی کمتر، با مشکلات و نیازهای جدیدی مواجه شدند و برای حل این مشکلات و پاسخگویی به نیازهای تازه، به جستجوی مرجعی معتبر و مطمئن پرداختند و در این جستجو مرجعی امین‌تر و معتبرتر از روحانیت نیافتند. نیازهایی مانند «مشاوره» برای زندگی قبل از ازدواج، نحوه انتخاب همسر، نحوه اداره مطلوب زندگی مشترک، تربیت دینی فرزند، نحوه برخورد با ناملایمات زندگی و چگونگی اجتناب از رسیدن به یاس و پوچی. یا نیاز به تبیین نسبت دینداری با جهان کنونی و اقتضائات زیست دینی در دنیای مدرن و تعیین «رابطه دیانت» با مقولاتی مانند محیط زیست، رسانه و فضای مجازی، اختلاط رایج و اجتناب‌ناپذیر با نامحرم در محیط‌های کاری و عمومی و…!

اما متأسفانه در برابر این تقاضای روزافزون و درست، نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه قدرت پاسخگویی به این حجم از مطالبات بر حق را نداشته و در بسیاری از موارد خود را برای رفع این احتیاجات آماده نکرده‌اند. به‌عنوان نمونه بسیاری از خانواده‌ها با این معضل روبرو هستند که فرزندان آنها در هنگام بلوغ از انجام وظایف شرعی مانند نماز، روزه، رعایت حجاب و مساعل شرعی در برخورد با نامحرم، سر باز می‌زنند و به دلایل مختلف انجام وظایف شرعی را جدی نمی‌گیرند. در این میان پرسش عموم چنین خانواده‌هایی این است که برای مقابله با این فرزندان چه باید کرد؟ آیا باید با تشویق و ایجاد انگیزه‌های مالی و مادی و یا عاطفی چنین فرزندانی را به انجام فرایض دعوت کرد؟ در چنین حالتی فرزندان دچار اختلال در نیت نخواهند شد؟ (چون عمل واجب را برای کسب رضایت والدین و جلب منافع مادی و تشویقات مادی و… انجام داده‌اند و نه به قصد قربت!) آیا تنبیه و تهدید راهکار چنین فرزندانی است؟

برخی از این خانواده‌ها برای حل مسئله به مشاوران و روان‌شناسان دانشگاهی مراجعه کرده و عموماً از این مراجعات پشیمان شده‌اند، چون اکثر مشاوران و روان‌شناسان بر اساس آنچه از روان‌شناسی و علوم تربیتی غربی رایج در دانشگاه‌ها آموخته‌اند، در برخورد با این موارد به والدین توصیه می‌کنند که کاری به کار این فرزندان نداشته باشند و به انجام یا عدم انجام وظایف شرعی از سوی فرزندان، حساسیت نشان ندهند. بسیاری از این خانواده‌ها مدت‌ها به دنبال مشاوران و کارشناسانی بوده‌اند که بر مبنای نگرش و منابع دینی والدین را برای برخورد با این موارد راهنمایی کنند، اما کارشناسانی از این دست به‌قدری معدود و انگشت‌شمارند ا که دسترسی مردم به آنان با دشواری و صرف زمان طولانی و هزینه برای رفت و آمد از شهرستان‌ها به مراکزی در قم و… ممکن می‌شود.

این در حالی است که در یک نظام دینی خانواده‌ها «حق» دارند در هنگام بروز چنین نیازهایی به مشاوران تحصیلکرده در حوزه‌های علمیه و مسلط به روان‌شناسی و علوم تربیتی دینی دسترسی داشته باشند. بر همین مبنا نیاز به مشاوران دینی در حوزه مسائل خانوادگی و انتخاب همسر و تربیت کودک و… به‌شدت در جامعه وجود دارد، اما چنین مشاورانی اندکند و دسترسی به آنان برای اکثریت افراد جامعه ممکن نیست.

از سوی دیگر اداره جامعه توسط نظام دینی ایجاب می‌کند مراکزی مانند مهدکودک‌ها و کودکستان‌ها، مدارس و رسانه ملی و… برای تربیت دینی کودکان از دانش کارشناسان و دانش‌آموختگان حوزه‌های علمیه بهره ببرند و برنامه‌ها و روش‌های خود را بر اساس الگوهای دینی تنظیم کنند، اما در عمل چنین اتفاقی رخ نداده و مثلاً برنامه‌سازان رسانه ملی هنوز بر اساس سلیقه و فهم و نگرش خود به ساخت و تولید برنامه‌های مخصوص کودکان و خردسالان می‌پردازند و بعید است در صورت نیاز، بتوانند به مشاورینی که با نگرش دینی در حوزه برنامه‌سازی کودک ارائه طریق می‌کنند، دسترسی داشته باشند؛ چون اساساً چنین کارشناسانی به صورت نظام‌مند تربیت نشده‌اند.

بر همین اساس در عرصه‌های متفاوتی از حیات اجتماعی و اداره جامعه به کارشناسانی نیاز هست که با تسلط بر منابع دینی و بر مبنای این منابع، روش‌ها و نگرش‌های دینی درباره مسائلی مانند تعلیم و تربیت، فرهنگ و شیوه زیست انسانی، سیاست و اقتصاد و سایر  موارد مربوط به اداره جامعه را تبیین کنند و به صورت کاربردی در اختیار مردم و مسئولان قرار دهند.

این ویژگی و توانایی صرفاً در نهادی مانند حوزه علمیه یافت می‌شود و این حوزه‌های علمیه‌اند که باید پاسخگوی مطالبات به‌حق مردم و مسئولان در این زمینه‌ها باشند. برخی از زمینه‌هایی که حوزه‌های علمیه باید خود را برای تربیت تخصصی طلاب بر مدار آنها مهیا کنند، عبارتند از:

الف) حوزه علوم تربیتی و مشاوره دینی: زندگی در جهان امروز، نیاز به مشاوره و کارشناسان تربیتی را بیش از پیش افزایش داده است و دیری نخواهد پایید که تشکیل خانواده و تداوم آن و تربیت فرزند و راهنمایی نسل آینده جز با مدد و هدایت چنین کارشناسانی امکان‌پذیر نباشد، زیرا نفوذ رسانه‌ها و تأثیرات محیطی بر انسان‌ها به‌گونه‌ای افزایش یافته که دیگر نمی‌توان با تکیه به تربیت خانوادگی، شخصیت افراد را شکل داد. به همین دلیل رجوع به کارشناسان تربیتی و مشاوران (ازدواج، خانواده و تربیت کودک) اجتناب‌ناپذیر است.

از سوی دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی، از مهدهای کودک تا آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها برای تطبیق برنامه‌های خود با چهارچوب‌های تربیت دینی به مشاورانی نیاز دارند که بر اساس «کتاب و سنت» محتوای برنامه‌ها و آموزش‌ها را تدوین و طراحی کنند و این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه حوزه‌های علمیه به صورتی مدون و نظام‌مند به تربیت روحانیون متخصص در تربیت و مشاوره اسلامی بپردازند و تأمین کننده نیازهای مردم و نظام در این زمینه باشند.

ب) عرصه هنر و رسانه: در دنیای امروز رسانه‌ها و هنر از جایگاه سرگرمی و تفنن خارج شده و درست یا غلط در جایگاه مربی و تعیین‌کننده سبک و شیوه زندگی قرار گرفته‌اند. به همین دلیل حضور کارشناسان اسلامی رسانه و هنر در مدیریت و ساختار رسانه‌ها و مراکز هنری، برای تعیین قالب‌ها و تأمین محتوای رسانه‌ها و آثار هنری بر اساس الگوهای اسلامی و فرهنگ دینی از الزامات نظام اسلامی است؛ زیرا در غیر این صورت هدایت مردم به سوی سبک زندگی دینی و الهی ممکن نخواهد بود.

سینما، صدا و سیما، موسیقی، مطبوعات و فضای مجازی و… از جمله مصادیق این عرصه محسوب می‌شوند و حوزه‌های علمیه برای تأمین نیروی مورد نیاز این عرصه، ملزم به تربیت متخصصان اسلامی هنر و رسانه هستند. متخصصانی که علاوه بر تخصص در جنبه‌های فقهی هنر و رسانه، در تأمین محتوای رسانه و آثار هنری بر مبنای الگوهای دینی هم نقش اساسی داشته باشند.

ج) عرصه تبلیغ متناسب با جهان امروز: اقتضائات جهان امروز ایجاب می‌کنند که حوزه‌های علمیه برای انجام وظایف سنتی روحانیت مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه و معرفی و ترویج دیانت، نیروهای مستعد و با انگیزه را گزینش کنند و تحت آموزش‌های مناسب قرار دهند تا در دنیای امروز قادر به انجام وظایف تبلیغی و سیاسی اجتماعی خود باشند. وقتی در سراسر ایران صدها نماز جمعه برپا می‌شود و امامان جمعه علاوه بر اقامه نماز جمعه در مدیریت سیاسی و فرهنگی محدوده خود نیز  دخالت می‌کنند و مورد مشورت و حتی در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌گیرند، نیاز به امامان جمعه مسلط و آشنا به مباحث سیاسی، فرهنگی و قانونی برای انجام مطلوب این رسالت احساس می‌شود.

در همین راستا وظیفه حوزه‌های علمیه است که برای تربیت افراد به منظور تصدی این جایگاه، اقدام به گزینش افراد مستعد و معتقد و آموزش آنها کند. در همین راستا تربیت افراد برای به عهده گرفتن امامت مساجد و انجام وعظ و تبلیغ برای مخاطبان امروزین از دیگر وظایف جدی حوزه‌های علمیه است. وعاظ و امامان جماعت در دنیای امروز برای انجام مسئولیت‌های خطیر خود علاوه بر صفای باطنی، شرایط فقهی و تسلط بر معارف فقهی و اخلاقی ناگزیرند مخاطب‌شناسی کنند و روان‌شناسی مخاطب را بدانند و این علوم را باید با نگرش دینی بیاموزند. در غیر این صورت دانستن این علوم به روایت تمدن غرب نه تنها کمکی به آنها نخواهد کرد، بلکه آنها را به بیراهه خواهد کشاند.

بدیهی است آموزش وعاظ و امامان جماعت از جمله وظایف اساسی حوزه‌های علمیه است و دیگر نمی‌توان طلاب را بدون آموزش‌های تخصصی و به صرف گذراندن سطوح حوزوی برای امامت مساجد و یا تبلیغ فرستاد، چون نتیجه همانی می‌شود که متأسفانه این روزها در بسیاری از مساجد شاهدیم و آن هم کاهش قابل توجه تعداد نمازگزاران مساجد و مخاطبان جلسات وعظ و خطابه است.

د) تربیت نیرو برای نهادهای روحانی‌محور: به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی و شکل‌گیری نهادهایی چون عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه و… برای ترویج و تعمیق نگرش و رفتار دینی در میان مخاطبان این دستگاه‌ها، از جمله دانشجویان و اساتید، نیروهای مسلح و…، سالانه صدها نفر از طلاب جذب این دستگاه‌ها و به انجام وظایف تبلیغی، نظارتی و مدیریتی خاص این مجموعه‌ها مشغول می‌شوند؛ آن هم در حالی که برای انجام این مسئولیت‌ها آموزش خاصی ندیده و تربیت نشده‌اند و بر اساس فهم خود و احیاناً تجارب شخصی و آزمون و خطا به انجام وظایف محوله مشغول می‌شوند و بدیهی است که در چنین حالاتی نمی‌توان به ثمره چنین فعالیت‌هایی امید بست.

تلخ‌تر آنکه هریک از این طلاب، صدها مخاطب را برای ساعت‌ها در اختیار دارند و در صورت برخورداری از آموزش‌های متناسب می‌توانند از فرصت‌های موجود حداکثر بهره را  برای تبلیغ و ترویج رفتارها و نگرش‌های دینی ببرند، اما این فرصت‌های ارزشمند را از دست می‌دهند. اگر این نیروها در حوزه‌های علمیه آموزش‌ها و تخصص‌های مرتبط با مسئولیت‌های آینده خود در دانشگاه‌ها و نیروهای مسلح و… را نبینند، چگونه می‌توان به تأثیر اقدامات آنها امیدوار بود؟ آن هم در حالی که جبهه باطل برای انحراف مردم و جامعه ما از همه ابزارهای علمی و تخصصی بهره‌برداری می‌کند.

بی‌تردید نظام اسلامی وقتی متناسب با نام خود به حقیقت دین دست خواهد یافت که در همه امور دنیایی خود تابع دین و نگرش‌های آن باشد و رفتارهای خود را بر اساس دیانت و شیوه زیست دینی ساماندهی کند و این ممکن نخواهد بود مگر آنکه حوزه‌های علمیه تولید‌کننده علوم انسانی بر پایه اسلام باشند و نیازهای جامعه و حاکمیت را به وسیله علوم انسانی اسلامی پاسخ گویند. در این میان اگر حوزه‌های علمیه پاسخگوی چنین مطالباتی نباشند، جامعه و حتی حاکمیت نظام دینی برای رفع نیازهای خود به‌ناچار به سراغ علوم تولید شده در تمدن غرب خواهد رفت و عملاً اسلامیت نظام در معرض حذف و یا تشریفاتی شدن قرار خواهد گرفت.

16آوریل/21

سیــد المسلمیـن، جانشین سید المرسلین

سیمای امیرالمؤمنین در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی که حضرت امام هادی(ع) انشا فرمود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت می‌پردازیم.

 

  1. مولی علی(ع) آقا و سرور

السلام علیک یا سید المسلمین؛ سلام بر تو ای آقای مسلمانان!

«سید» به معنای رئیس و آقاست و به کسی گفته می‌شود که متولی امر نوع مردم باشد و در زندگی و معاش از آنان سرپرستی کند. به جماعت زیاد السواد الاعظم می‌گویند و سید عهده‌دار مدیریت این جماعت زیاد است. بزرگ قوم «سید» است، زیرا بزرگی مستلزم شرافت است و به کسی هم که شرافت داشته باشد، هر چند زیرمجموعه نداشته باشد، «سید» اطلاق می‌شود در قرآن، جناب یحیی(ع) سید نامیده شده است: «وَ سَیّداً و حَصُوراً»(۱) و از آنجا که مدیریت امر خانه به عهده زوج است، در قرآن به او هم سید گفته شده است. «و الفینا سیدها لدی الباب»؛(۲) شوهرش را دم در دیدند.» جمع سید «ساده» است.(۳)

سلام بر تو ای علی جان که آقای مسلمانان هستی. هم خدا این ولایت و آقایی را به حضرتت داده و زیربنای آن فضائل والا و ارزشمند توست که تو را شایسته این منصب شایسته ساخته است.

 

  1. فضائل زیربنای آقایی

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «اربع خصال یسود بها المرء: العفه و الادب و الجود و العقل:(۴) چهار خصلت است که آدمی با آنها سرور می‌شود: عفت، ادب، بخشندگی و خردمندی.»

نیز فرمود: «الشرف کل الشریف من شرفه علمه و السؤدد حق السؤدد لمن اتقی الله ربه:(۵) بزرگوار تمام عیار کسی است که علم و دانایی‌اش به او بزرگی بخشیده باشد و سروری حقیقی از آن کسی است که اهل تقوای از خدا باشد.»

نیز فرمود: «السید من لا یصانع و لا یخادع و لا تعزّه المطامع: (۶) سرور کسی است که سازشکار (در اصول) و اهل مکر و فریب نباشد و فریفته طمع‌ها نشود.»

و نیز فرمود: «من حَلم ساد…؛ هر کس که بردبار باشد سروری کند…»

اینها گوشه‌ای از زمینه‌سازی‌های آقایی و سروری است. در تمام این فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) در اوج بود؛ پس او باید «سیدالمرسلین» باشد.

 

  1. امام علی(ع) پیشوای مؤمنان

و یعسوب الدین؛ سلام بر تو که پیشوای مؤمنانی

«یعسوب» به ملکه زنبوران عسل گفته می‌شود که هرگاه به پرواز درآید تمام زنبورانی که در آن کندو با او زندگی می‌کنند به دنبال او به پرواز در می‌آیند. پس به رئیس هر قومی یعسوب اطلاق شده است.

کندوی زنبور عسل نماد نظم است و یعسوب امیر آن است و تمام زنبورها مطیع او هستند. قانونمندی و نظم زنبورها و رعایت مقررات زندگی اجتماعی در کندوها حیرت‌انگیز است.

این واژه را پیامبر اکرم(ص) مکرراً در مورد حضرت مولی علی(ع) به کار برده‌اند. ابن عباس می‌گوید: «من از رسول خدا(ص) شنیدم در حالی که دست علی را گرفته بودند می‌فرمودند: «هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامه و هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمه:(۸) علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می‌کند و او فاروق این امت است؛ یعنی حق را از باطل جدا می‌کند و او یعسوب (پیشوای) مؤمنان است. در حالی که مال یعسوب ظالمان است. «چون مرزهای خدایی را رعایت نمی‌کنند.»

این مضمون در روایات دیگری نیز در برخی با پسوند دین «یعسوب الدین(۹) در برخی با پسوند مؤمنین یعسوب المؤمنین(۱۰) در برخی با پسوند متقین یعسوب المتقین آمده است.(۱۱)

این واژه هم می‌تواند اخبار باشد، یعنی مؤمنان مولی علی(ع) را به رهبری برمی‌گزینند و گوش به فرمان اویند و هم می‌تواند انشا باشد، یعنی مؤمنان باید امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان رهبر خود برگزینید و مطیع محض او باشند. (دقت کنید)

 

  1. امام علی(ع) رهبر اهل تقوی

و امام المتقین؛ سلام بر امام اهل تقوی

«متقین» از ریشه «تقوی» و آن از اصل «وقایه» است که به معنای حفظ است. برای تقوا معانی گوناگونی گفته شده است. به نظر می‌رسد گویاترین معنا «حریم نگهداشتن برای خداوند است.» این واژه جامع‌ترین کلمه در مضامین اخلاقی اسلام است که می‌توان تمام آنها را در آن جا داد. شاید به همین دلیل است که خطیب جمعه مأمور به دعوت به تقوا شده است، زیرا با الهام از این کلمه می‌تواند در هر عرصه‌ای نصیحت شایسته داشته باشد.

امیرالمؤمنین(ع) امام اهل تقوی است. اصلاً او تفسیر تقوی است. تقوای همه جانبه فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و… و….

در دو مورد از نهج‌البلاغه حضرت مولی علی(ع) پیامبر(ص) را امام اهل تقوی معرفی می‌کند.

«… فهو امام من اتقی…:(۱۲) پس پیامبر(ص) پیشوای اهل تقوی است.»

بنابراین تأسی به حضرت نبی اکرم(ص) آراسته شدن به فضیلت برجسته تقوی است، زیرا رهبر امام المتقین هم پیامبراکرم(ص) و او پرورش یافته آن مکتب است. اما جلوه‌های تقوای مولا علی(ع) حقیقتاً مصداق «مثنوی هفتاد من کاغذ است». شاید بتوان گفت هیچ کسی همانند حضرت مولی(ع) به تفصیل، ویژگی‌های اهل تقوا را بیان نکرده است. «خطبه متقین» اوج جلوه فضائل متقین است، زبان عمل آن را انشا کرده است؛ لذا  تا ابد بر دل‌ها می‌نشیند.

 

  1. مولی علی(ع) پیشوای نیکان جهان

و قائد الغر المحجلین؛ و پیشوای نیکان و روسفیدان عالم

این وصف که از القاب حضرت مولی علی(ع) است وصفی است که در شب معراج خداوند به امیرمؤمنان(ع) داده شده است. در آن شب خداوند به پیامبر(ص) فرمود: یا محمد قال لبیک ربّی قال من لامتک من بعدک؟ قال الله اعلم قال علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع) و سیدالمسلمین و قائد الغرالمحجلین…:(۱۳) ای محمد! عرض کرد لبیک پروردگار من! خداوند فرمود: بعد از تو چه کسی رهبر امتت خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: خدا داناتر است. فرمود: علی‌بن ابی‌طالب(ع) امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پیشوای دست و رو سپیدان است.

واژه «قائد» که جمع آن قوّاد و قاده است به معنای جلودار و در اصطلاح به معنای فرمانده جنگ است و به فرماندهان دیگر هم گفته می‌‌شود: «المجتهدون قواد اهل الجنه: آنان که تلاش در قرآن دارند فرماندهان بهشت هستند.»(۱۴)

واژه «غُرّ» جمع اغراست از ریشه غره به معنای سفیدی که در صورت است: «بیاض فی الوجه»(۱۵)

واژه «المحجلین» به معنای جاهای وضو در دست‌ها و قدم‌هاست. اثر وضو در صورت و دو دست و دو پا در انسان تشبیه شده به صورت و دو دست و دو پای او.(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله قائد الغر المحجلین «پیشوای دست و رو سپیدان» دست و رو سپیدی است که برخاسته از جان علی(ع) است. پرونده‌ای به‌حدی سفید است که ذره‌ای ظلمت در آن نیست. بی‌دلیل نیست که خداوند این لقب را توسط پیامبر(ص) به مولی علی(ع) می‌دهد.

مدال خداوند در شب معراج را خواندید و اینک مدال پیامبر اکرم(ص): «اول المؤمنین اسلاماً و اخلصهم ایماناً و اسمح الناس کفاً سیدالناس بعدی قائد الغر المحجلین امام اهل الارض علی‌بن ابی‌طالب؛(۱۷) اولین مؤمنان در اسلام آوردن خالص‌ترین آنان در ایمان آوردن و دست و دلبا‌زترین آنان در بخشش، سرور مردم پس از من، رهبر دست و رو سپیدان امام زمینیان علی‌بن ابی‌طالب(ع) است.»(۱۸)

 

  1. مولی علی(ع) برادر رسول خدا(ص)

اشهد انک اخو رسول‌الله؛ شهادت می‌دهم که تو برادر رسول‌اللهی

برادری در قرآن بر دو نوع است: برادری سببی و برادری ایمانی: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه»(حجرات/۱۱). این برادری که افتخار امیرمؤمنان علی(ع) است، فوق این دوست و آن «سنت مؤاخاه» و برادری است.

سنت مؤاخاه یعنی عقد برادری بین مسلمانان که هم قبل از هجرت اتفاق افتاد و هم بعد از آن و در هر دو مقطع پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) را برادر خود قرار داد. در مقطع قبل از هجرت فرمودند: «أَمَا تَرْضَى أَنْ أَکُونَ أَخَاکَ؟! »(۱۹) آیا راضی نیستی که برادر تو باشم؟ قال بلی یارسول‌الله. حضرت مولی علی(ع) فرمود: «آری راضی‌ام ای پیامبر خدا». در مقطع بعد از هجرت آمده است: «ثم اخذ بید علی‌بن ابی‌طالب فقال هذا اخی» سپس دست علی‌بن ابی‌طالب را گرفتند و فرمودند او برادر من است.(۲۰) و در هر دو مقطع قبل و بعد از هجرت فرمودند: «انت اخی فی الدنیا و الاخره»(۲۱) تو در دنیا و آخرت برادر منی.

سنت «مؤاخاه» یا برادری دینی نقش ارزنده‌ای در شکل‌گیری جامعه دینی داشت و بشیری بود برای کمتر شدن مشکلات مسلمانان.(۲۲) و نیز مدال افتخار دیگر برای حضرت مولی علی(ع) زیرا در برادری‌ها پیامبر(ص) سنخیت‌ها را لحاظ می‌کردند.(۲۳) تنها بزرگی که سنخیت برادری با پیامبر اکرم(ص) را داشت، امیر مؤمنان علی(ع) بود.

 

  1. امام علی(ع) جانشین پیامبر(ص)

و وصیه و وارث علمه و امینه علی شرعه و خلیفته فی امته و اول من امن بالله و صدق بما انزل علی نبیه؛ سلام بر تو که وصی پیامبری و وارث علم اوئی و امین او بر شریعت او و جانشین او در امتش هستی. اول کسی هستی که به خدا ایمان آورد و آنچه را بر پیامبر(ص) خدا نازل شد تصدیق کرد.

در فرازهای گذشته به شرح این مضامین پرداختیم سئوالی که در اینجا مطرح است این است که راز و رمز این تکرارها چیست؟ پاسخ این است که این زیارت‌ها تنها متونی برای خواندن و ثواب بردن نیستند، بلکه متون والا و ارزشمند امام شناسی هستند. هدف آن است که این فضائل در عمق جان‌ها بنشینند و این نیاز به تکرار دارد. اصولاً تربیت منهای تکرار حاصل نمی‌شود و این راز تکرارها در مضامین بلند قرآنی است. تکرار داستان آموزنده انبیا حتی تکرار برخی از جملات مثل « فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» در سوره الرحمن و امثالهم.

 

پاورقی‌ها:

۱- آل‌عمران/۳۹٫

۲- یوسف/۲۵٫

۳- احزاب/۶۷٫

۴- بحارالانوار، ج۹۴، ح۲۳٫

۵- بحارالانوار، ج۷۸، ح۸۲

۶- غررالحکم واژه سید.

۷- بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۰۸٫

۸- میزان الاعتدال ذهبی، ج۲، ص۳؛ الغدیر، ج۳، ص۴۴۱ (چاپ قبل، ج۲، ص۳۱۳)

۹- الامالی شیخ صدوق، ص۱۸۸، ح۱۹۷؛ مصباح الزائر، ص۴۷۷٫

۱۰- تفسیر عیاشی ۲، ص ۱۸؛ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۶؛ خصال ص۶۳۳٫

۱۱- الامالی، ص۴۵۰، ح۶۰۹٫

۱۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶ و ۹۴٫

۱۳- اصول کافی، ج۱، ص۴۴۳ (باب مولد النبی، حدیث ۱۳)

۱۴- مجمع البحرین، ج۳، ص۱۵۲۰، ماده قود (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۵- مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۳، ماده غرّ (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص۳۶۷، ماده حجل (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۷- الامالی شیخ صدوق، ص۲۵۰، ح۲۷۵٫

۱۸- نیز ر.ک به معانی الاخبار، ص۳۷۲، ح۱؛ تفسیر فررات، ص۲۰۶، ح۲۷۲٫

۱۹- السیره الحلبیه، ج۲، ص۲۰٫

۲۰- الامالی شیخ طوسی، ص۵۸۷، ح۱۲۱۵٫

۲۱- الاستیعاب، ج۳، ص۲۰۲٫

۲۲- ر.ک دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲، ص۱۲۹٫

۲۳- ر.ک به نام ۱۲۲ نفری که دو به دو خواهر و برادر شدند، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲ از ص۱۵۲ تا ص۱۷۲٫

17فوریه/21

جامعه‌ای بر مدار امامت

ماجرای سقیفه تلخ‌ترین حادثه در صدر اسلام است، زیرا پس از قدرت‌گیری حاکمان در مسند حکومت اسلامی، آسیب‌های بزرگی برای اسلام پدید آمدند و جامعه از ارزش اصیل دینی و آموزه‌های کتاب الهی و میراث محمدی دور شد. از این‌رو فاطمه زهرا«س» به مردم هشدار می‌دهند که خود را برای رویارویی با شرایط فتنه آماده کنند و آنان را از شمشیرهای کشیده و برنده، حملات پیاپی تجاوزگران، فراگیر شدن هرج و مرج و گرفتار شدن جامعه در استبداد و خودکامگی ستمکاران بیم دادند.

ایشان کارگردانان سقیفه را مخاطب ندای گمراه‌کننده شیطان نامیدند که برای خاموش کردن نور دین مبین و سست کردن سنت‌های پیامبر برگزیده«ص» آماده شده بودند.

از نگاه حضرت زهرا«س» حکومتی می‌تواند عدالت را در جامعه اجرا و انتظارات دین را دراین باره تأمین کند که حاکمان آن، خود عادل باشند و دستیابی آنها به قدرت بر اساس موازین عادلانه صورت گرفته باشد. با قدرت فراهم آمده از جور و تصاحب ناحق، نه تنها نمی‌توان عدالت را برقرار کرد، بلکه دستاوردهای پیامبر اکرم«ص» و مردم در طول ۲۳ سال رهبری آن حضرت، از دست خواهد رفت که همین هم شد و با حاکمیت افراد ستمگر، افراد صالح و شایسته برای زمامداری خانه نشین شدند.

حضرت زهرا«س» به این نکته اشاره می‌فرمایند که پس از رحلت رسول گرامی اسلام«ص»، جامه دین کهنه شد؛ فرومایگان منزلت یافتند؛ مردم کسی را که به زمامداری سزاوارتر بود، از خود دور کردند و به راحتی و آسایش خو گرفتند.

حضرت فاطمه«س» روی گرداندن از وظایف را موجب شرک و خروج از ایمان می‌دانستند و می‌فرمودند که خدای متعال اشیاء را آفرید و به قدرت خویش، بدون پیروی و تقلید از کسی و یا نیاز به دیگران، پدیده‌ها را به وجود آورد. یکی از اهداف این آفرینش، بی‌گمان بزرگداشت دعوت الهی و ایجاد انگیزه لازم و حجت برای اطاعت از فرمان الهی و پرستش همه جانبه اوست. آن حضرت تصریح می‌کنند که انسان در همه‌ حال باید در چهارچوب اطاعت و عبودیت الهی حرکت کند. از این‌رو به شدت به مقابله با جریان انحرافی سقیفه که مسیر تعیین شده مشروعیت الهی سیاست و حاکمیت اسلامی را تغییر داد، برخاستند. حضرت فاطمه«س» خلافت را یک امر الهی و منوط به حکم خداوند و خلافت زمامداران سقیفه را نامشروع می‌دانستند، زیرا هیچ بهانه‌ای جز بیم از بروز فتنه نتوانستند ارائه کنند؛ در حالی که این کار آنان فتنه انگیزی و خروج از مسیر عدالت بود.

حضرت فاطمه زهرا «ع» برای گذار از این آسیب‌ها، تنها راه چاره را حرکت در قالب نظام امامت می‌دانستند که رهبر آن از سوی خداوند متعال منصوب می‌شود. در این راستا آن حضرت انتقادهای جدی خود را نسبت به کوتاهی پیمان شکنان و سستی مردم در انجام این وظیفه الهی و دوری از امامت و خلافت امیرمومنان«ع» اعلام می‌داشتند و در مواضع مختلف، از جمله خطبه فدکیه، به سرزنش آنان می‌پرداختند که هم در رفتار و هم در گفتار به باطل گراییده‌اند.

ایشان می‌فرمایند: «مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَهِ عَلَى الْفِعلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَم‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها،(۱) ای گروه مسلمانانی که به سوی سخن باطل شتافته و چشم بر عمل زشت و زیان بار بسته‌اید! آیا در قرآن تدبر نمی‌کنید یا بر دل‌های شما قفل زده شده است؟»

امامت جانشینی پیامبر اکرم«ص» و رهبری جامعه اسلامی در امور دینی و دنیوی و معیار برای هدایت جامعه عادل بودن رهبر است. در نگاه حضرت فاطمه زهرا«س»، خداوند، پیروی از اهل بیت«ع» را زمینه سامان یافتن امور و نظام ارزشی و امامت آنان را پناهگاهی برای جلوگیری از دوگانگی قرار داده است؛ همسان تعبیری که امیرالمؤمنین«ع» ارائه فرمودند و آن را به نخ تسبیح تشبیه کردند که موجب جمع شدن و اتصال دانه‌های تسبیح به یکدیگر است و با پاره شدن آن، همه دانه‌ها پراکنده و از هم گسیخته خواهند شد.

در منظر حضرت فاطمه زهرا «ع» آیا کسی که به سوی حق رهبری می‌کند سزاوارتر برای رهبری است یا آنکه راه نمی‌یابد، مگر آنکه خود هدایت شود؟ طبعاً قدرتی که از این منبع و خاستگاه به وجود می‌آید، باید مردم را به فرمان خدا و سعادت جامعه هدایت کند. در غیر این صورت چنین قدرتی مشروعیت ندارد.

حضرت با توجه به ویژگی امام در جامعه اسلامی، به تبیین جایگاه امامت و رهبری و کارکرد اساسی آن که همان هدایت همه جانبه است، می‌پردازند‌ و تأکید می‌کنند که اهل بیت«ع» وسیله‌ای میان خداوند و خلق، جایگاه پاکی‌ها، برگزیدگان خدا، دلیل روشن و آشکار پروردگار و وارثان پیامبران الهی‌اند.

ایشان اطاعت از اهل‌بیت«ع» را موجب نظام یافتن دین و استمرار شریعت می‌دانند؛ زیرا غیبت امام موجب نابودی دین و تغییر سنت‌ها و احکام و افزایش بدعت‌ها می‌شود.

جابربن عبدالله انصاری از لوحی به رنگ زمرد یاد می‌کند که در دست‌های حضرت فاطمه«ع» دیده بود و اسامی رسول خدا«ص» و دوازده امام معصوم«ع» با خطی سفید و نورانی بر آن نگاشته شده بود. این لوح هدیه خدا به پیامبر«ص» و هدیه ایشان به دخترشان فاطمه«س» بوده تا بشارتی فرح‌بخش برای ایشان باشد.

حضرت زهرا«س» ضمن اشاره به ویژگی‌ها و کار ویژۀ حاکمیت هدایت‌گستر اهل بیت«ع» به صراحت بیان می‌فرمایند که چنانکه علی«ع» مصدر کاری قرار می‌گرفتند که پیامبر«ص» به عهده ایشان نهادند، آنگاه که مردم از راه روشن روی می‌گرداندند، آنان را به راه راست هدایت می‌کردند. البته این هدایت با آرامش و ملاطفت و رفاه همراه بود؛ که کسی آسیبی نمی‌دید؛ رهسپاری خسته نمی‌شد و امیر مؤمنان«ع» آنان را به سرچشمه‌ای  گوارا می‌رساند و سیراب‌ می کرد. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که جامعه باید بر محور رضایت فاطمه«س» سمت و سو می‌یافت، زیرا پیامبر«ص» در باره جایگاه و منزلت دخت خویش فرموده بودند: «إِنَّمَا فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی(۲)؛ فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.

بدیهی است رویگردانی غاصبان خلافت از خواست فاطمه«س»، آزار و ناراحتی پیامبر اکرم«ص» را در پی داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مبارک محمد/۲۴
  2. امالی شیخ مفید، ص ۲۶۰٫

 

03ژانویه/21

سیره پیامبر(ص) و مفهوم شهر در تمدن اسلامی

اشاره:

تمدن اسلامی از زوایا و ابعاد گوناگون مورد توجه اندیشمندان واقع شده و کتاب‌ها و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته شده‌اند. حضور پیامبر اکرم(ص) در مدینه و تشکیل حکومت را باید اقدام عملی ایشان پس از بعثت و دعوت، در جهت تمدن‌سازی اسلامی برشمرد. پیامبر اکرم(ص) با اقبال مناسب مردم یثرب، نخستین اصول و پایه‌های شهر اسلامی را بر پایه سعه صدر، حسن تفاهم، نفی استبداد، مهربانی و همزیستی انسان بنیان نهادند. در هر تمدنی بخش گسترده‌ای از مظاهر جغرافیایی و کالبدی در ارتباط با انسان تحول و تکامل یافته است. تنوع و چگونگی مناظر کالبدی شهری، در رابطه با عوامل گوناگونی چون سطح فرهنگ، بنیه اقتصادی، روش سیاسی حاکم بر جامعه و اصول قابل قبول جامعه و محیط زیست پدیدار می‌شود. از میان عوامل مذکور، اصول اعتقادی و جهان‌بینی از توان و نفوذ بیشتری برخوردار است و به عنوان زیرساخت دیگر نیروها در بسیاری از جاها اثر و مُهرِ خود را بر مناظر کالبدی شهرها می‌نهد که نه تنها چهره بخش پدیده‌هایی چون مساجد، بازارها، زیارتگاه‌ها، مکان‌های عمومی و… را نشان می‌دهند، بلکه در چگونگی روابط و آداب اجتماعی، فرهنگ، شعر، نثر و موسیقی و… نیز مؤثر واقع می‌شود. بی‌تردید جهان‌بینی اسلامی و سیره پیامبر(ص) در ساختن و پرداختن مناظر و ساختار کالبدی تمدن اثر به‌سزایی داشته است که در این مقاله به تحلیل آن پرداخته است.

 

۱٫تمدن شهری در اسلام

تمدن از ریشه‌ «مدن» به معنای اقامت کردن و پیدا کردن اخلاق شهرنشینی(۱) معادل(۲)Civilization  است.(۳) در فرهنگ‌های فارسی نیز تمدن به معنای شهرنشین شدن، به اخلاق و آداب شهریان خوگرفتن، همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و مانند آن آمده است.(۴)

«ویل دورانت» بر این باور است که تنها تمدن است که انسان را به فکر ایجاد مدینه و شهر می‌اندازد. از یک لحاظ، تمدن با مؤدب بودن و حسن معاشرت یکی می‌شود و این حس معاشرت، خود صفای اخلاقی است که در شهر دست می‌دهد.»(۵) او تمدن را این گونه تعریف می‌کند: «تمدن نظامی است اجتماعی که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی می‌شود و به منظور بهره‌گیری از اندیشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقیت می‌زند. نظامی است سیاسی که اخلاق و قانون، آن را سر پا نگه می‌دارند و نظامی است اقتصادی که با تداوم تولید، پایدار می‌ماند.(۶)

در اندیشه اندیشمندان مسلمان نیز تعریف تمدن، تشکل هماهنگ انسان‌ها در حیات معقول با روابط عادلانه بین همه افراد و اشتراک گروه‌های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان‌ها در همه ابعاد مثبت است.(۷) می‌توان گفت تمدن، حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی و خروج از بادیه‌نشینی و گام نهادن در شاهراه نهادینه شده امور اجتماعی و عمران است.(۸)

 

۲٫تمدن و تشکیل دولت اسلامی

ویژگی‌های ساختار سنتی قبیله‌ای در جامعه پیش از اسلام، خشونت‌گرایی در اشکال مختلف از قیبل چپاول، حمله به افراد دیگر، جنگ و کشتار، اسطوره‌گرایی و رواج خرافات، انحطاط اخلاقی و فرهنگی و محدودیت زیستگاه‌های مناسب زندگی و مهاجرت (۹) مانعی برای توسعه و تمدن به شمار می‌رفتند. پیامبر(ص) با تشکیل دولتی دینی در مدینه، مدنیت و تمدن اسلام را با اصول و بینش‌های جدیدی پایه‌گذاری کردند. اسلام اعراب بادیه‌نشین را به دلیل دوری از احکام و حدود الهی مذمت کرد. در قرآن آمده است: «الأَعْرَابُ أَشَد کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ : کفر و نفاق بادیه‌نشینان عرب شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است.»(۱۰) و شرایط و زمینه‌های ظهور فرهنگ و تمدن اسلامی را فراهم ساخت.

اسلام که در جامعه‌ای شهری ظهور کرد و در مدینه استقرار یافت، کاملاً با زندگی شهری تناسب داشت و پیامبر(ص) با متحد ساختن قبایل کوچک و بزرگی که دائماً با یکدیگر در حال نبرد بودند، ملت واحدی را پدید آوردند و نظام قبائلی را در راستای اهداف توسعه مدنیت به کار گرفتند و به دنبال آن، حکومتی متمرکز در عربستان پدید آمد که اساس آن به جای پیوندها و روابط قبیله‌ای بر ایدئولوژی دینی بود.

پیامبر اکرم(ص) با اعلام اولین پیمان‌نامه عمومی یا قانون اساسی مدینه، نظام شهروندی جدید را با معیارهایی نوین مطرح ساختند و بدین وسیله، ضمن سامان بخشیدن به اوضاع اجتماعی، جامعه را به سوی وحدت تازه‌ای رهبری فرمودند.(۱۱) با پیمان اخوت، مرزهای دینی، جایگزین مرزهای قبیله‌ای و خانوادگی(۱۲) و روابط و پیوندهای جدید با تعالیم دینی و اجتماعی، مانند عبادات جمعی نماز، حج، جهاد، تحکیم شد.

عامل دیگری که در مدنیت جدید در تاریخ اسلام تأثیر بسیار داشت، هجرت پیامبر اسلام«ص» بود. پیامبر«ص» با هجرت خود، گذار از مرحله تبلیغ اسلام به مرحله تثبیت و استقرار دولت اسلامی را آغاز کردند و سبب ایجاد تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه اعراب شدند که به پیدایش تمدن اسلامی منجر شد. (۱۳)

 

۳٫پیامبر(ص) و فضای شهری

بین اصول اعتقادی ـ مذهبی و پدیده‌های جغرافیایی پیوند آشکاری وجود دارد. بین مفهوم شهر و جهان‌بینی اسلامی از ابتدا روابط نزدیکی وجود داشت. در شهر بود که پیامبر بزرگ اسلام«ص» اولین دولت خود را بر مبنای جهان‌بینی اسلامی تشکیل دادند. شهر دوران اسلامی قبل از هر چیز یک قلعه ایمان و از نظر سیاسی و قانون تابع مقررات ناشی از شریعت است، از این رو نقش مذهبی شهر بر اهداف نظامی ـ اقتصادی حکومت‌های مستقر در آن شهر اولویت دارد.(۱۴)

در آغاز تمدن اسلامی، مسلمانان تحت تأثیر اندیشه والای پیامبر(ص)، به هنگام احداث شهرهای جدید و یا توسعه شهرهای موجود عامل محیط را در نظر می‌گرفتند و موقعیت جغرافیایی شهر از نظر سیاسی، حائز اهمیت خاصی بود. بسیاری از مظاهر کالبدی تمدن اسلامی از فرهنگ و تمدن سرزمین‌های فتح شده گرفته شده‌اند. شهرنشینی و شهرگرایی از قرن یک تا چهارم هجری در شهرها و روستاهای پیرامون آنها در پیوند نظام‌های منطقه‌ای با یکدیگر به وجود آمدند و مجموعه‌ای را به وجود آوردند که تقسیم کار میان شهر و روستا به صورتی که در شهرهای قرون وسطایی اروپا دیده می‌شود، در منطقه‌های شهری ایران شکل نگرفت.

یکی از مظاهر عدم وجود مالکیت خصوصی‌، نظام وقف در اسلام است. وقف عبارت است از خبس عین ملک یا مال از طرف مالک به طریقی که هرگز فروخته و یا گرو گذارده نشود و سود و بهرۀ آن موافق نظر واقف در راه خدا به مصارف خیریه برسد.(۱۵)

شهرنشینی در تمدن اسلام که به وسیله پیامبر«ص» بنیاد نهاده شد از قرن سوم گسترش یافت و تا سه قرن پس از آن به کمال رسید مهم‌ترین عاملی که موجب رشد شهرنشینی در این دوره شد، گسترش سریع بازارهای داخلی و داد و ستد خارجی بود. در قرن چهارم هجری بزرگ‌ترین شهرهای ایران در مسیر راه‌های کاروان رو و طرق بازرگانی دریایی قرار داشتند.

شیوه تولیدی بر اساس کشاورزی و بازرگانی استوار بود. هرچند اعراب مسلمان آشنایی چندانی با کشاورزی نداشتند، اما با پیشرفت فتوحات در عراق و شام و پس از آن در ایران و مصر زمین‌های کشاورزی بسیاری در اختیار آنها قرار گرفتند. بسیاری از محصولات از سرزمینی به سرزمین دیگر می‌رفتند و به دنبال آن فنون کشت نیز منتقل می‌شدند. در این زمینه کتاب‌هایی نیز تألیف شده‌اند، از جمله کتاب «النبات» که توسط ابوحنیفه دینوری ریاضیدان، منجم و طبیعت‌شناس و مورخ قرن سوم نوشته شده است. بنا به نوشته برخی از محققان در قرن چهارم هجری تقریباً تمام ممالک اسلامی از نان تغذیه می‌کردند و کشت گندم در عراق بیشتر بوده است.

سازمان اجتماعی عربستان پیش از اسلام بر روابط ابتدایی خویشاوندی، طایفه‌ها و قبیله‌ها استوار بود. عرب بدوی، زندگی شهرنشینی را تحقیر می‌کرد، زیرا نتیجۀ آن اطاعت از مقررات، قانون و مقتضیات تجارت بود. اما نکته مهم آن است که در دوران اسلامی بر اساس اندیشه و سیره پیامبر«ص» این دیدگاه از میان رفت. بر اساس جهان‌بینی برابری، اسلام میانه‌ای با قومیت نداشت و تأثیر اسلام در ایران باعث از میان رفتن طبقات اجتماعی موجود در دورۀ ساسانی شد.

سازمان‌های اجتماعی این دوره عبارت بودند از: «اُمت اسلامی» که سه جامعه ایلی، شهری و روستایی را ممزوج کردند که در نتیجه آن، ساز و کار دو جانبه‌ای بین شهر و روستا برقرار می‌شود و به همین دلیل است که از «مناطق شهری» بعد از اسلام می‌توان از «اصناف» که صاحبان حرفه‌ها را در خود متشکل می‌کردند و وظایف اجتماعی وسیعی داشتند و «محلات» که مقام و موقعیت حاکم شهر و توابع آن را حکومت مرکزی تعیین می‌کردند، سخن گفت.

 

۴٫ارکان مهم شهر در تمدن سازی پیامبر«ص»

مسجد: مسجد در شهرسازی اسلامی علاوه بر نقش مذهبی، نقش‌های اجتماعی و سیاسی بسیاری داشت. در مسجد مسئولیت‌های دولت و بحران‌های آن با امت در میان گذاشته می‌شد و گاه جدایی شهر از روستا با وجود مسجد جامع تحقق می‌یافت. اولین مسجدهایی که برای مجتمع ساختن مؤمنان برای انجام مراسم نماز جماعت و نماز جمعه به وجود آمدند عبارت بودند از محوطه‌های چهارگوشی که به سوی مکه معطوف بودند و از اطراف نیز به وسیلۀ ساقه‌های نی و یا گودالی محدود می‌شدند.

بازار: دومین رکن در شکل‌گیری شهرهای دوره اسلامی بازار است که در گرداگرد مسجد ساخته می‌شدند. نخستین بازار در کنار مسجد جامع، بازار فروشندگان اشیای مذهبی بود و در کنار آن بازار کتابفروشان و صحافان و سپس بازار چرم‌سازان قرار داشت. پس از آن نوبت به بازار پارچه‌فروشان می‌رسید که «قیصریه» نامیده می‌شد و پراهمیت‌ترین مرکز بازرگانی بازار بود.

محله: محله‌های مسکونی گرداگرد بازارها جای داشتند و در هریک از محله‌های شهرهای نوبنیاد مردمی می‌زیستند که از گروه قومی خاصی بودند. در واقع شهرهای اسلامی مجموعه‌ای از اجتماعات کوچک محله‌ای با تمام خصوصیات جامعه‌شناختی یک جامعه بودند که واحدی اجتماعی و جغرافیایی است.

مراکز علمی: مراکزی مانند مراکز آموزش پزشکی و بیمارستان‌ها، حمام‌ها، رصدخانه‌ها، کتابخانه‌ها، مدارس علمیه، و… از مهم‌ترین مراکز شهر اسلامی بودند و هستند.

 

۵٫تأثیر تمدن‌سازی پیامبر«ص» در شهرسازی اسلامی

بناهای به جا مانده از نخستین قرون اسلام در بلاد اندک‌ا؛ اما نشانه تأثیر ژرف تمدن اسلامی هستد. نخستین بقایای قابل ذکر از ابنیه اسلامی در ایران متعلق به اوایل سده پنجم هجری است. حدود بیست بنا که تاریخ آنها پیش از۳۹۰ ه.ق است در سرزمین ایران شناسایی شده‌اند. گرچه بافت اصلی آنها در زیر تعمیرات مکرر بعدی مدفون شده، ولی تقریباً عموم آنها بنای مساجدی بوده‌اند که نمایانگر اولویت نوع معماری در آن دوران است. در سدۀ چهارم هجری بنای مسجد کاملاً متداول بوده و بقایای بناها حاکی از رواج گونه‌های مختلف مسجد است. از آن جمله می‌توان به مساجد نیشابور، هرات، نایین، دامغان، مسجد جمعه اردستان، جامع سیراف، جامع عتیق اصفهان، تاری‌خانه دامغان، مسجد حاجی پیاده در بلخ و… می‌توان اشاره کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- لوئیس معلوف، المنجد، ترجمه محمّد بندر ریگی، تهران، ایران، ۱۳۷۴، ج۲، ص ۱۷۶۶٫

۲- محمّدرضا باطنی و دستیاران، فرهنگ معاصر، ویراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۶، ص۱۳۶٫

۳- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ترجمه احمد آرام، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۵٫

۴- محمّد معین، فرهنگ فارسی، چ هشتم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۱۱۳۹٫

۵- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ج ۱، ص ۵٫

۶- همو، درآمدی بر تاریخ تمدّن، ص ۲۵۶٫

۷- محمّدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹، ج ۵، ص ۱۶۱٫

۸- علی‌اکبر ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، چ دوم، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۳۰٫

۹- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل‌بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۱۹ ه‍. ق ، ج ۷، ۴۲٫

۱۰- توبه، آیه ۹۷٫

۱۱- ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۵ ه‍ ش، ج۲، ۱۳۷ـ۱۵۰٫

۱۲- ابن کلبی، هشام، الاصنام، تحقیق احمد زکی باشا، قاهره: افست تهران، نشر نو، ۱۳۶۴ ه‍ ش ، ج ۲، ۹۲٫

۱۳- عجاج کرمی، احمد، الإداره فی عصر الرسول، قاهره: دار السلام، ۱۴۲۷ ه‍. ق، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۱۴- حبیبی، محسن، سیر تحول مجتمع‌های زیستی در ایران، دانشکده هنرهای زیبا، گروه شهرسازی. تهران، ۱۳۶۴ش، ص ۴۱.

۱۵- سعیدی، عباس، بینش اسلامی و پدیده‌های جغرافیایی، چاپ دوم، تهران، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ص۱۳۷.

03ژانویه/21

مصاف عدالت توحید محور با عدالت کور

درآمد:

عدالت از جمله گمشده‌های بشریت است که فارغ از تفاوت‌های دینی و مذهبی، سیاسی و جناحی، مورد اشتیاق افراد است. شدت یافتن مشکلات اقتصادی و تبعیضات سیاسی در جهان، بر مطالبه عمومی عدالت به‌شدت افزایش داده است. در سال‌های اخیر شاهد برخی سطحی‌نگری‌ها و بدفهمی‌ها در باره عدالت در جامعه بوده‌ایم. غفلت از برخی مبانی معرفتی عدالت و نیز اشتباه در روش‌های اجرائی عدالت‌خواهی می‌تواند این داروی نجات‌بخش جامعه را کم اثر و حتی زیانبار سازد. با توجه به همین نگرانی، واکاوی برخی مبانی نظریه عدالت اسلامی ضروری به نظر می‌رسد.

۱) مزیت عدالت‌پژوهی در تفکر اسلامی آن است که اولاً عدالت، نیاز اصلی انسان در حیات طیبه اوست و در نتیجه عدالت‌خواهی امری حزبی یا سازمانی نیست که محدود به گروهی از افراد یا مسئولین باشد. همه افراد  در سطوح مختلف موظف به پیگیری و اجرای عدالت هستند. اسلام این نگاه فطری را همواره تقویت کرده و مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت را یک وظیفه دینی شمرده است. هیچ فردی نمی‌تواند از پیگیری و اجرای عدالت شانه خالی کند و از سوی دیگر هیچ گروهی نمی‌تواند این فضیلت را برای خود مصادره و خویش را متولی انحصاری آن معرفی کند.

۲) تفکر اسلامی تفکری منظومه‌وار و منسجم است که تمام اجزای آن با یکدیگر مرتبط هستند و جدا ساختن یک جزء از دیگر اجزاء مانند خارج ساختن چشم زیباترین انسان‌هاست که دیگر زیبایی چندانی ندارد. انسان هویتی چند بعدی و نیازهای مادی و معنوی فراوانی دارد. تمایز اصلی انسان و حیوان در حیثیت غیرمادی اوست. عدالت نیز گسسته از دیگر ابعاد معرفتی و مبانی توحیدی نیست. به‌طور خاص، عدالت را نمی‌توان و نباید مستقل از معنویت و عقلانیت لحاظ کرد. عدالت مستقل از عقلانیت و معنویت، عدالت نیست.

۳) طبق تعریف اسلام از انسان، تحقق عدالت بدون معنویت سبب ظلمی مضاعف به بشر مظلوم می‌شود. این امر به منزله فروکاستن انسان و نیازهای او در حد حیوان است. به فرموده امام خمینی(ره) غایت عدالت در تفکر مادی بهره‌مندی متوازن انسان‌ها از منافع مادی است. به این معنا که انسان در حد حیوان تنزل داده می‌شود.  عدالت میان حیوانات نیز حداکثر به این معناست که در چراگاه به شکل مساوی علوفه بخورند. در حالی که اسلام «انسانی می‌سازد عدالت‌خواه، عدالت‌پرور، صاحب اخلاق کریمه، صاحب معارف الهیه که وقتی از این جهان رخت بربست و به عالم دیگر وارد شد، به صورت انسان باشد.»(۱)

۴) تفکر غربی انسان را به بدن او فرو می‌کاهد و عدالت را در حد نیازهای بدنی او دنبال می‌کند. اما تفکر اصیل اسلامی توحید محور است، یعنی عدالت را تحقق عینی اسماء و صفات الهی در دار هستی می‌بینند. از مهم‌ترین اسماء پروردگار «حَکَم عدل» است و مسلمین عدالت‌خواهی را در چهارچوب این نگرش توحیدی معنا می‌کنند. عدالت‌خواهان مسلمان می‌کوشند نیازهای مادی و معنوی محرومین را به‌طور متوازن برآورده سازند.

۵) با توجه به نکته قبل، هر تفسیری از عدالت که در بستری غیر از تفکر اسلام ناب شکل گیرد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تفسیری ناقص و کاریکاتوری از عدالت است که به بروز ظلمی مضاعف به بشر ستمدیده منتهی می‌شود. متأسفانه در سال‌های اخیر به دلایل مختلف از جمله کم‌کاری جبهه انقلاب در تبیین مبانی معرفتی عدالت، تفکرات غیراسلامی تلاش می‌کنند میداندار جبهه عدالت باشند. طرفداران مارکسیسم و نئومارکسیسم، تکنوکرات‌های مسلمان، طرفداران سکولاریسم، مروجان افکار کوهن و ویتگنشتاین، ظاهرگرایان ضد حکمت و فلسفه اسلامی و… در فضای دانشگاهی و نخبگانی تابلوی عدالت‌خواهی بلند کرده‌اند. تفکر مارکسیستی و نئومارکسیستی با مبانی تفکر اسلامی تضاد آشکاری دارند. در اسلام، اقتصاد اصالت ندارد. زیربنا دانستن اقتصاد به منزله فروکاستن انسان به حیوان است.(۲)

از این ‌روی، معنای عدالت نیز محدود به عدالت اقتصادی نیست. بر همین مبنا عدالتی که بر اساس مبانی مارکسیستی و هگلی شکل گرفته باشد، نمی‌تواند نسخه‌ای نجات‌بخش برای مسلمانان به شمار آید. همچنین تفکر کوهن و ویتگنشتاین به نسبیت معرفتی منتهی می‌شود و این امر در تقابل آشکار با مبانی معرفتی اسلام است؛ در نتیجه عدالت‌خواهی برخاسته از این نگرش نیز برای مسلمانان سودمند نخواهد بود.

چگونه می‌توان انتظار داشت نتیجه حرکت عدالت‌خواهانی که با فلسفه و عرفان اسلامی مخالفند، با عدالتی که خمینی کبیر، علمدار حکمت اسلامی، فریاد می‌زد، منطبق باشد؟ همچنین نمی‌توان بر اساس مبانی مارکسیسم، هایدگر یا کوهن و ویتگنشتاین حرکت کرد و عدالت برخاسته از آن را با نام عدالت حسینی یا علوی آراست. پیامد روی آوردن به تفسیرهای این‌چنینی از عدالت، کور کردن چشم به قصد اصلاح ابروست. صرف‌نظر از مبانی اسلامی، تجربه دهه‌های گذشته بشر نیز نشان می‌دهد که عدالت بدون معنویت و اخلاق، به ریاکاری، دروغ، انحراف، ظاهرسازی و تصنع تبدیل می‌شود. نظام‌های کمونیستی خود را با شعار عدالت معرفی می‌کردند، اما واقعیت رفتاری آنان درست ضد عدالت بود. عده‏ای که همان طبقه اشرافیِ رژیم‏های طاغوتی بودند و هیچ تفاوتی با آنها نداشتند، به اسم دفاع از کارگر سر کار آمدند. در زندگی سران کشورهای مارکسیستی، طبقه اشرافی جدیدی وجود داشت که با معیارهای حزبی و سیاسی خاص خودشان روی کار آمده و از همه امکانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و تهید‏ستی و بدبختی زندگی می‏کردند. این‏گونه عدالت‏طلبی بی‏دوام و از طریق درست، منحرف و ریاکارانه و دروغین است.

۶) عدالت چه در تحلیل نظری و مبانی و چه در مقام اجرای عدالت علاوه بر معنویت باید با عقلانیت همراه باشد. عدالت بدون عقلانیت سبب می‌شود در تشخیص مصادیق، نیازها، اولویت‌ها و اینکه چه چیزی عدالت هست و چه چیزی نیست، دچار خطا شویم. عقلانیت سبب می‌شود تعریف و تحقق عدالت دستخوش جزئی‌نگری یا برخورد هیجانی نشود. در برابر، جداسازی عقلانیت از عدالت موجب می‌شود که فهم یا تحقق مصادیق عدالت با جزئی‌نگری یا تقلیل مباحث توأم شود.

۷) عدالت اجتماعی زمانی تحقق می‌یابد که افراد در درون خویش ملکه عدالت را محقق کرده باشند. عدالت در مقابل ظلم است. گناه، شهوترانی، توجه افراطی به مادیات و… ظلم‌هایی هستند که انسان و حیات او را از حالت اعتدال فطری خارج می‌کنند. عدالت ابتدا در درون انسان تحقق می‌یابد و سپس به جریان جامعه سریان پیدا می‌کند. کسانی می‌توانند داعیه‌دار تحقق عدالت در جامعه باشند که حقیقت عدالت را در درونشان محقق کرده باشند. تصور اینکه به نام عدالت‌خواهی ارزش‌های اخلاقی یا حدود شرعی نادیده گرفته شوند و یا در حد شعار باقی بمانند، تصور «مثلث مربع» است. آنانکه به بهانه پیگیری عدالت، ارزش‌های اخلاقی را نادیده می‌گیرند، «عدالت» را به بهانه عدالت ذبح می‌کنند.

روش تربیتی امیرمؤمنان ـ شهید عدالت‌ـ گویای آن است که ایشان هیچگاه حاضر به کمترین بی‌اخلاقی و بی‌تقوایی در جامعه اسلامی نبودند. قرآن از ما می‌خواهد که حتی در مورد قتال دشمنان نیز از حدود شرعی و اخلاقی تعدی نکنیم: «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا»(۳)

۸) عدالت درونی نیز منحصر به رفتار اخلاقی نیست، بلکه در سه ساحت باورها، صفات و رفتارها دیده می‌شود. در تفکر اسلامی عدالت‌خواهان ابتدا عدالت فطری میان باورها، ملکات و رفتارها را درون خویش محقق می‌سازند و سپس برای تحقق آن در جامعه می‌کوشند. رفتار صحیح و منطبق بر عدالت از شاکله مهذب بر می‌خیزد که نیازمند باورهای اصیل و منطبق با واقع است.

۹) کوشش برای تحقق عدالت مخصوص گروه خاصی نیست، هر مسلمانی به میزان ایمان خود باید مصادیق ظلم را با جامع‌نگری شناسایی و پس از اولویت‌بندی حکیمانه برای مطالبه عدالت اقدام کند. این امر نه تنها اختصاص به مدیران ندارد، بلکه معمولاً از آحاد مردم آغاز می‌شود. شهید مطهری درباره آغاز صلاح و فساد معتقدند: «معمولاً فساد از «خواص» شروع مى‏شود و به «عوام» سرایت مى‏کند و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیدارى آنها آغاز مى‏شود و اجباراً «خواص» را به صلاح مى‏آورد. یعنى عادتاً فساد از بالا به پایین مى‏ریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت مى‏کند.»(۴) بنابراین گفتمان‌سازی حکیمانه و جامع در مطالبه عدالت از ضروری‌ترین وظایف عموم متدینان به شمار می‌رود.

مؤمن عدالت‌خواه منتظر فراهم آمدن شرایط و تأمین زیرساخت‌ها نمی‌ماند، بلکه می‌کوشد با نگاهی جامع به مفهوم عدالت، از هر نقطه ممکن مطالبه عدالت را آغاز کند. سکوت در برابر ظلم اگر به معنای رضایت به ظلم باشد، انسان ساکت را در زمره ظالمان قرار خواهد داد: « الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ…»

۱۰) پیگیری برای اجرای عدالت محدود به برجسته‌سازی مظاهر فساد نیست، بلکه ترویج و تبلیغ حرکات سازنده و مبتنی بر عدالت نیز بخشی از عدالت‌خواهی است که از چشم بسیاری از فعالان مخفی مانده است. چهره‌سازی از اقدامات شایسته مسئولین، نهادها، گروه‌های مردمی و… گام مهمی در احیای امید محرومان و ترویج فرهنگ عدالت است.

۱۱) در تفکر اسلامی مهم‌ترین بستر اقامه عدل، تشکیل حاکمیت اسلامی است. حاکمیت بیشترین تأثیر را در نفی ظلم عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و… دارد. بدون تشکیل حکومت الهی، سخن گفتن از اجرای عدالت، ناقص می‌ماند؛ از این ‌رو تمام انبیا دغدغه تشکیل حاکمیت الهی را داشتند. دفاع از عدالت در حاکمیت طاغوت، امکان‌پذیر نیست؛ به‌ویژه با توجه به جامعیت اسلام و نیازهای انسان تا زمانی که تمام نهادها و ساختارها (نه فقط ساختارهای اقتصادی) به سمت اسلامی شدن حرکت نکنند، تحقق عدالت، حداقل و در حد رفع برخی نیازهای مادی از برخی انسان‌ها خواهد بود. بنابراین مهم‌ترین ابزار دفاع از عدالت تشکیل حاکمیت اسلامی است.

بعد از حکومت امیرالمؤمنین(ع)، انقلاب اسلامی ایران نخستین تحقق حاکمیت اسلام در ساحت فرهنگ، اقتصاد و سیاست بود. از این ‌رو می‌توان گفت انقلاب اسلامی مهم‌ترین مصداق عدالت‌خواهی جامع پس از ائمه(ع) است. بر همین اساس، تقویت انقلاب اسلامی تقویت عدالت و مبارزه با ظلم به شمار می‌رود. در برابر، هر نوع تضعیف انقلاب، تیشه زدن به ریشه عدالت است خواه به نام عدالت‌خواهی و به دلیل استفاده غلط از روش‌ها باشد و خواه با انگیزه‌های باطل. انگیزه صحیح، روش نادرست را تصحیح نمی‌کند. اگر کسی به نام عدالت، خواسته یا ناخواسته سبب از بین بردن سرمایه اجتماعی نظام اسلامی شود، به محرومین ظلم مضاعف کرده است؛ زیرا اولاً امید را که بالاترین سرمایه انسان است از بین می‌برد و ثانیاً سبب نادیده گرفته شدن فعالیت‌های بعدی می‌شود.

 

الزامات مطالبه‌گری

اهمیت مطالبه‌گری عدالت در نظام اسلامی از یک سو و زیانبار بودن اشتباهات این عرصه از سوی دیگر سبب شده است که شماری از مؤمنین عطای این گوهر را به لقایش ببخشایند. نباید به بهانه ترس از تضعیف نظام، حرکت عظیم عدالت‌خواهی کمرنگ شود؛ بلکه باید نگرش جامع‌نگر را تقویت کرد و با اتخاذ دقیق‌ترین روش‌ها احتمال خطا را کاهش داد. معقول نیست که اگر پزشکی در فعالیت خود دچار خطا و سبب مرگ انسانی شود، پزشکان دیگر از ترس تکرار این حادثه طبابت را تعطیل کنند. با توجه به همین دغدغه برخی از اصولی که باید در مطالبه عدالت لحاظ شود، در ادامه خواهد آمد:

۱.انقلاب اسلامی به منزله بارزترین نماد مبارزه با ظلم، نباید گرفتار ظلم درونی و ساختاری باشد. از این ‌رو سر زدن هر گونه ظلم اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی از سوی مدیران جامعه اسلامی، ناپسندتر از دیگران است. بر همین اساس دلسوزان انقلاب باید بیش و پیش از عیب‌جویان، نگران تحقق ظلم در ساحت‌های نظام باشند. همان‌گونه که نزدیکان بیش از دیگران نگران بیماری یک فرد هستند؛ هر کسی که خود را به انقلاب نزدیک‌تر می‌داند باید بیشتر نگران رخنه کردن ظلم در این ساختار باشد.

بر همین اساس مقام معظم رهبری مطالبه‌گری را از اولویت‌های دانشجویان متعهد برشمردند: «اگر دانشجویان متعهد پرچم مطالبه‌گری را زمین بگذارند، افرادی مدعی این عرصه می‌شوند که هدفشان رفع مشکلات مردم نیست.»(۵) بنابراین دلسوزان انقلاب باید این امر را در صدر وظایف خویش بدانند و به بهانه‌های آشکار و پنهان از پیگیری عدالت سر باز نزنند.

  1. ۲. الگوی جامع مطالبه‌گری عدالت باید تدوین و ترویج شود. از سویی نباید مطالبه‌گری نابخردانه، افراد را به اپوزیسیون نظام تبدیل سازد و از سوی دیگر دلسوزان انقلاب نباید از ترس آسیب نخست، به توجیهات نامعقول روی آورند.
  2. ۳. مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت نباید بستری برای تضعیف مهم‌ترین مصداق عدالت در دوران غیبت یعنی انقلاب اسلامی شود. فهم جامع از اسلام و حاکمیت مانع می‌شود تا عدالت‌خواهی با چاشنی جزئی‌نگری یا احساسات و هیجانات غیرمتعارف همراه شود. اعتماد محرومان به انقلاب اسلامی همچون اعتماد بیماران به پزشک است. سلب اعتماد از حاکمیت اسلامی به همان اندازه برای عدالت مضر است که بیمار به دلیل بی‌اعتمادی به پزشک از مراجعه به او خودداری کند و این یعنی توقف درمان و گسترش بیماری.
  3. ۴. قانون رسمی‌ترین شاخص مبارزه با ظلم است؛ بنابراین تا زمانی که قانونی به عنوان قانون رسمی جمهوری اسلامی تثبیت شده است، نمی‌توان به نام مطالبه عدالت، قانون‌شکنی کرد. تصحیح اشتباهات تدوین قانون بشری باید از طریق فرآیندی قانونی خود دنبال شود. وظیفه نخست دانشجویان پیگیری مطالبه‌گری در سطح گفتمان‌سازی است. مطالبه‌گری نسبت به عدالت یعنی غلبه گفتمان عدالت در فضای دانشجوئی.(۶) لازمه گفتمان‌سازی، پشتکار، استمرار و ضرب‌آهنگ داشتن است. باید صبر و حوصله داشت و از شتابزدگی پرهیز کرد. خشم انقلابی و صبر انقلابی دو روی یک سکه هستند که هیچ‌یک بدون دیگری مؤثر نیستند.(۷)
  4. ۵. تمیز ندادن اشتباهات افراد از اصل حاکمیت، نفی یا تضعیف بنیان‌ها و یا ساختار نظام اسلامی به نام عدالت‌خواهی، مانعی جدی برای تحقق عدالت است، زیرا اصلی‌ترین ابزار دفاع از عدالت یعنی حاکمیت اسلامی تضعیف شده است.
  5. ۶. مطالبه عدالت نباید به تزریق روحیه ناامیدی و سیاه‌نمایی منجر شود. نباید به نام اعتراض و نقد، انگیزه دیگران را از تحقق عدالت کاهش دهیم. خمودگی و یأس جریان دانشجویی مانع خیزش مدبرانه دانشگاه و خواسته اصلی طاغوت‌های سیاسی و اقتصادی است. بنابراین باید مراقب بود که به نام مطالبه عدالت، ظرفیت عظیم عدالت‌خواهی یعنی جوانان دانشجو را با تزریق ناامیدی از دست ندهیم.
  6. ۷. مطالبه‌گری نسبت به عدالت غیر از طلبکاری است. مطالبه‌گری حرکتی درون خانوادگی و به منظور اصلاح و طلبکاری، نوعی نق زدن و عیب‌جویی کردن است. یکی معطوف به حرکت و تحول حکیمانه برای رفع مشکل است و دیگری به رکود و توقف منجر می‌شود.
  7. ۸. مطالبه عدالت باید از پرخاشگری و پرهیز پیراسته شود. ساده‌ترین روش برای از بین بردن فرهنگ عدالت‌خواهی آلوده کردن آن به پرخاشگری، تخریب و تندی است. پرخاشگری و تخریب، فضای گفتگوی عاقلانه و منطقی را از بین می‌برد و راه را برای دیگر دلسوزان مسدود می‌کند.
  8. ۹. مطالبه عدالت اقدامی فطری، دینی و مشفقانه برای کمک به رفع مشکلات انقلاب است، نه فرصتی برای تسویه حساب‌های شخصی و جناحی.
  9. مطالبه‌گری عدالت یک ارزش دینی و ترجمانی از امر به معروف و نهی از منکر است. لذا همان ‌طور که نهی از منکر همراه امر به معروف است، مطالبه‌گری و نقد نیز باید همراه با پیشنهادی سازنده برای اصلاح باشد.(۸)

 

نتیجه:

عدالت از مفاهیم بسیار مهم است و نیاز به تحلیل معرفتی جدی دارد؛ چون در غیر این ‌صورت به تصویری کاریکاتوری از آن مبتلا خواهیم شد و یا حتی ممکن است به نام عدالت، در مراتبی از ظلم گرفتار شویم. از یک سو باید جبهه انقلاب، مبانی نظری عدالت‌پژوهی را تقویت کند تا در هنگام تطبیق بر مصادیق و غبار آلود شدن اولویت‌ها دچار خطا نشویم و از سوی دیگر به بهانه ترس از تضعیف نظام، این فریضه حیاتی ترک نشود و دشمنان دوست‌نما، دایه مهربان‌تر از مادر برای محرومان نشوند. عدالت را باید در منظومه فکری اسلام و مرتبط با دو اصل عقلانیت و معنویت جستجو کرد. هر یک از این اصول در شیوه عدالت‌خواهی اقتضائاتی را پدید می‌آورند که ممکن است تا کنون مغفول بوده باشند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۷٫
  2. صحیفه امام،ج۹، ص۴۵۰٫
  3. بقره/۱۹۰٫
  4. مقدمه داستان راستان.
  5. ۲۸/۲/۱۳۹۹٫
  6. رهبرمعظم انقلاب ۲۲/۲/۱۳۸۲،
  7. رهبرمعظم انقلاب ۸/۳/۱۳۹۷،
  8. رهبرمعظم انقلاب ۲۸/۲/۱۳۹۹،

 

10اکتبر/20

بررسی رابطه‌ دینداری با بیماری کرونا

مقدمه:

بیماری کرونا در عصر حاضر در سلوک رفتاری دینی انسان‌ها و در روابط چهارگاه ارتباط انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عوالم تأثیرگذار بوده و کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. با نگاه هستی‌شناسی، بیماری کرونا بخشی از شرور شمرده می‌شود و شرور و بلایا، لازمه‌ جهان مادی است، زیرا جهان مادی آمیخته با نواقص، تضادها و حرکت است. البته نباید فراموش کرد که سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی  می‌کنند و در پرورش روح انسان  نقش‌آفرین‌اند.  کووید۱۹ دست‌پروده‌ انسان و در واقع  محصول امتداد عقلانیت خودبنیاد بشری است که در آن جایگاهی برای خداوند وجود ندارد. راه‌حل رهایی از چنین چالش‌هائی بازگشت به سمت خداوند و پذیرش عقلانیت حکیمانه است.

 

بیماری کرونا و چالش در ارتباطات چهارگانه

سازمان بهداشت جهانی، بیماری کرونا را با نام کووید (۱۹(COVID  نام‌گذاری کرده است. در این نام‌گذاری CO مخفف Corona، VI مخففVirus وD مخفف Disease به معنای بیماری است. در این چند ماهی که کرونا جهان را مبتلا کرده است، شاهد تغییرات اجتماعی زیادی هستیم. در حالی که ادیان بر ارتباطات اجتماعی تأکید می‌کنند، انسان‌ها در این وضعیت به‌شدت فردگرا شده‌اند. کرونا در رابطه انسان با خود، بحران بندگی در رابطه با خدا، بحران محیط زیست در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر معنا کرده است.

با پیدایش بیماری کرونا تغییرات اجتماعی زیادی ایجاد شده‌اند. انسانی که مدنی بالطبع و وابسته به اجتماع بود، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است که نتیجه‌ آن چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله‌ رحم و مسائل اجتماعی است. به بیانی دیگر دین اسلام و همه‌ ادیان الهی برای انسان چهار نوع رابطه را تعریف می‌کنند: رابطه‌ انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عالم. کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. ولی از نگاهی دیگر یکی از فواید شرور و از جمله بیماری کرونا، محکم شدن اعتقادات مردم است. قرآن کریم حالت روانی انسان‌ها را در هنگام بروز سختی‌ها، رجوع به سمت خداوند می‌داند: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیهِ: هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می‌خواند و به سوی او باز می‌گردد.(۳) و در مورد برخی از افراد می‌فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند.(۴) [و غیر او را فراموش می‌کنند.]

 

کارکردهای شرور در زندگی بشر

سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی و پرورش روح انسان می‌کنند. این شرور باعث تکامل انسان می‌شوند و به سبب شرور است که انسان کامل می‌گردد. جان هیک در نظریه‌ «تئودیسه پرورش روح» به مسئله‌ شرور اخلاقی پاسخ می‌دهد و به توجیه شرور طبیعی می‌پردازد. به نظر هیک، شرور اخلاقی لازمه مختار بودن انسان و شرور طبیعی لازمه‌ رشد و تعالی روح انسان هستند.(۵) این شرور به انسان کمک می‌کنند تا فضایلی از قبیل شجاعت، گذشت، صبر و همدردی را کسب کند.

این مطلب بیانگر نیاز بشر به دین است و شاهدی بر این واقعیت است که دین ریشه در عمق جان انسان دارد و خداپرستی حسی جاودانه و دائمی است که در هنگام بروز مشکلات و بیماری‌ها آشکار می‌شود. این باور در میان فیلسوفان غرب نیز پذیرفته شده است. «ارنست رنان» فیلسوف بزرگ فرانسوی در این باره می‌گوید: «ممکن است روزی هر چه دارم نابود و از هم پاشیده شود. ولی محال است که علاقه من به دین متلاشی یا محو شود؛ بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند.»(۶)

«کارل یوستاویونگ» در اهمیت این مسئله مى‌نویسد: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده‌ام، یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین مرحله، چیزى جز مشکل یافتن نگرشی نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى‌توان گفت که همه آنان به این دلیل احساس بیمارى مى‌کردند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه مى‌دارند، از دست داده‌ بودند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافت.»(۷)

بنابراین یکی از نکات مثبت کرونا تعمیق اعتقاد و باورپذیری مردم نسبت به خداوند متعال و نشانه تأثیر مثبت بلایا و بیماری کرونا تعمیق اعتقادات دینی است. فارغ از تأثیرگذاری مثبت یا منفی بیماری کرونا در دینداری مردم، بیماری کرونا اقتدار علم را در غرب شکست. با گسترش و شیوع ویروس کرونا در جوامع مختلف، تفکر اومانیسم و مدرنیته ناکام ماند و نشان داد که علم و عقل بشر نمی‌تواند با هر چیزی مبارزه و مشکل را حل کند، بلکه بشر بسیار کوچک‌تر و ضعیف‌تر از این حرف‌هاست. بشر به نقص خود و عظمت خدا بیشتر پی برد و متوجه شد که یک ویروس کوچک می‌تواند جهانی را به هم بریزد.

 

اقسام چهارگانه‌ شرور

بیماری کرونا با نگاه هستی‌شناسی بخشی از شرور به حساب می‌آید و شرور در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار بخش طبقه‌بندی می‌شود: شرّ طبیعی، شرّ اخلاقی، شرّ عاطفی و شرّ مابعد الطبیعی.

شرّ طبیعی: شرّی غیر ارادی و ناشی از ناملایماتی است که از طبیعت نشأت می‌گیرد و اراده انسان در آن نقشی ندارد؛ مانند زلزله، آتشفشان، سیل، خشکسالی، گردباد، طاعون، ‌قحطی و بیماری کرونا که انسان در ایجاد آن نقشی ندارد، مگر اینکه ادعا شود که دست‌پرورده‌ انسان است.

شرّ اخلاقی: شری ارادی و اخلاقی و منشأ آن سوء اختیار انسان و اراده‌ انسان منشأ این شرور است. مانند دروغ، دزدی، ظلم به نفس، قتل، سرقت. این شرور از سوء اختیار انسان و رفتار غیر اخلاقی انسان در مقابل طبیعت، حیوان، خدا و انسان‌های دیگر ناشی می‌شوند.‌ بیماری کرونا را از جهتی می‌توان ناشی از شر اخلاقی و برآمده از تصرف بشر در طبیعت دانست. خداوند اراده کرده است که انسان‌ها با اراده‌ خود کارهایشان را انجام دهند. از جهتی دیگر این شرور در بخش شرور طبیعی قرار می‌گیرند که خارج از اراده بشرند و ظاهراً اراده‌ انسان در پیدایش آنها نقشی ندارد. با فرض اینکه بیماری کرونا شر اخلاقی و برآمده از اراده‌ انسان‌هاست به توضیح بیشتر می‌پردازیم.

یکی از شرور و خیرات، فناوری‌ است. انسان صنعت را به وجود آورد که هم نفع دارد و هم ضرر. خداوند همه‌ انسان‌ها را مختار و برای آزمون آفریده است. اصلاً حکمت خدا امتحان و ابتلاست تا معلوم شود که انسان به کجا می‌رود؛ زیرا دنیا مزرعه‌ آخرت است. بنابراین اختیار جزء لاینفک زندگی بشر است.

 

پنج موج تکنولوژی(فناوری)

انسان به اختیار خود به آفرینش تکنولوژی می‌پردازد که برای او شروری را ایجاد می‌کند. بشر از قرن هجدهم تا کنون در عرصه‌ تولید و فناوری، پنج موج را سپری کرده است.

موج نخست: انقلاب صنعتی (از حدود ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰) با مظاهر فناوری زغال سنگ، ماشین‌های بافندگی و موتورهای بخار و با جنبش فرهنگی و اجتماعی رمانتی‌سیسم در هنر و ادبیات.

موج دوم: عصر سرمایه‌داری (۱۸۳۰ تا ۱۸۸۰) با مظاهری چون راه آهن، تلگراف، فولاد و جنبش‌های پوپولیسم، کمونیسم و سوسیال دموکراسی.

موج سوم: عصر امپریالیسم (۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰) با مظاهر برق، اتومبیل، صنایع شیمیایی و هواپیما با جنبش‌های ضد استعماری، فاشیسم، و مدرنیسم در هنر.

موج چهارم: (۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰) با ظهور فن و دانش در عرصه انرژی اتمی، ژنتیک و کامپیوتر و با جنبش‌های حقوق مدنی، جنبش‌های مبارزه با فعالیت‌های هسته‌ای، جنبش‌های طرفدار محیط زیست، فمینیسم و پست‌مدرنیسم.

موج پنجم: عصر اطلاعات (۱۹۸۰ به این سو) با فناوری‌های همگرا (نانو، بایو، اینفو و کاگنو) و با جنبش‌های سیاسی هویت‌گرا، دسترسی آزاد به اطلاعات، طراحی بر مبنای الهام‌گیری از اکولوژی، عدالت در مقیاس جهانی. یکپارچگی فناوری‌های چهارگانه بدین معناست که ابعاد کاربرد همه آنها در حال کوچک شدن و نزدیک شدن به تراز نانومتر است؛ به گونه‌ای که در قالب یک «اَبَر فناوری» ظاهر خواهد شد و توانایی منحصر، استثنایی و بی‌نظیری را تحقق می‌بخشد. تکمیل اَبَر فناوری به بشر اجازه می‌دهد به بازسازی طبیعت، ساختارها و ارگانیسم‌های زیستی اقدام کند. با توجه به صنعت نوین، بشر توان ایجاد و دستکاری در شرور را دارد. بر همین اساس شاید بتوان گفت ویروس کرونا ساخته بشر است.

 

عقلانیت حکیمانه، راه‌حل رهایی از کووید ۱۹

راه‌حل رهایی از شرور اخلاقی برآمده از اراده انسان برگشت به سمت عقلانیت حکیمانه است. باید عقلانیت حکیمانه جایگزین عقلانیت خودبنیاد شود. سوبژکتیویسم و اصالت فاعل شناسای انسانی یا به تعبیر کانت اصالت خودبنیاد که گوهر مدرنیته است، دیگر جایی برای خدا باقی نمی‌گذارد. مدرنیته برپایه‌هایی مانند عقل‌گرایی، تجربه‌گرائی اومانیسم، فردگرایـی و مـادی‌گرایــی پایه‌گذاری شده است. انسان در مدرنیسم، هم مبدأ و هم مقصد است و تعیین همه‌ ارزش‌ها و بایدها و نبایدهای اخلاقی و حقوقی از او سرچشمه می‌گیرد. عقلانیت حکیمانه، عقلانیت الهی است که در زیر سایه وحی حرکت می‌کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قال قلت: «فالذی کان فی معاویه؟» فقال: «تلک النکراء تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل» عقل، چیزی است که به وسیله آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید. راوی می‏گوید، گفتم: «آنچه معاویه داشت، چه بود؟» فرمود: «نیرنگ و شیطنت بود که مانند عقل است، ولی عقل نیست.»(۸)

جوامعی که از عقلانیت حکیمانه در برخورد با کرونا برخوردار بودند، خدمات و مسئولیت اجتماعی بیشتری داشتند. در ایران شاهد بودیم که حتی برخی از طلاب برای اعمال غسل و کفن اموات، جان خود را به خطر انداختند و تلاشی جهادی کردند. در مقابل در برخی کشورها، غارت کردند و با اسلحه در برابر هم قرار گرفتند. این نشانی از عقلانیت سکولار است که انسان را به توحش سوق می‌دهد. انسان محتاج عقلانیت حکیمانه یعنی تفکری است که انسان را به بندگی و عشق و محبت به خدا سوق می‌دهد. عقلانیت حکیمانه به علم و دانش بها می‌دهد و علم را در کنار دین، عامل سازنده‌ جهان بیرونی و جهان درونی می‌داند. به فرمایش استاد مطهری: «علم در مقابل هجوم بیمارى‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، ایمنى می‌دهد و ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایى‌ها، احساس بى پناهى‌ها، پوچ انگارى‌ها. علم جهان را با انسان سازگار مى‌کند و ایمان انسان را با خودش.»(۹)

و کلام آخر اینکه ما با اتحاد و مشارکت حداکثری در رعایت پروتکل‌های بهداشتی و با تقویت ایمان به خداوند متعال می‌توانیم از این بحران نجات پیدا کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- دانشجوی دکترای فلسفه حقوق.

۳- سوره زمر، آیه ۸٫

۴- سوره عنکبوت، آیه ۶۵٫

۵- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیر عباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه‌ فلسفه‌ دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره‌ی ۲٫

۶- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰٫

۷- رک: پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص۱۶۳٫

۸ – الکلینی، الکافی، ج ۱، ص۱۱.

۹- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

 

منابع:

۱- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیرعباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه فلسفه‌ی دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره ۲٫

۲- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰، تهران انتشارات صدرا.

۳- پیتر آلستون، ملتون یینگر،  محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص ۱۶۳، قم مؤسسه بوستان کتاب ۱۳۷۶٫

۴- الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج ۱، ص۱۱، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳٫

۵- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

29آگوست/19

قائدۀ حکومت و اقتـدار در قدیـر

دراسلام چهار عیدداریم: عید فطر، عید قربان، عیدجمعه و عید غدیر، ولی عید غدیر بر همه آنها برتری دارد. حضرت صادق «ع» فرمودند: «روزجمعه، روز نظافت و پاکیزگی و عید مسلمین است. و این جمعه برتر از(عید) فطر و قربان است و غدیر خم در روز هجدهم ذی‌حجه برترین اعیاد است.»(۱)

از حضرت صادق«ع» سئوال شد: «آیا برای مؤمنین عیدی غیر از فطر و قربان و جمعه وجود دارد؟» فرمودند: «بلی، برای مؤمنان عیدی بزرگ‌تر است که امیر مؤمنان علی«ع» درحال قیام نگه داشته شد (دستش توسط پیامبر«ص» بالا رفت) و ولایت (و امامت) او را برگردن مردان و زنان در غدیر خم گره زد. سپس فرمودند: «(این حادثه) روز هجدهم ذی‌حجه بود. عمل خیر در این روز برابر با هشتاد ماه است…و مردان بر خانواده خویش (از نظر رزق وروزی) توسعه دهند.»(۲)

تمامی اعمال در آن روز فضیلت ویژه‌ای دارد از جمله زیارت امیر مؤمنان علی«ع».

حضرت رضا«ع» به ابی نصر فرمودند: «ای پسر ابی نصر! هرجا بودی در روز غدیر خود را به(قبر) امیرمؤمنان علی«ع» برسان. به‌راستی که خداوند برای تمام مردان و زنان مؤمن (به ازای زیارت علی«ع») گناهان شصت ساله ایشان را می‌بخشد و (در این روز) چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب‌های قدر و روز عید فطر از آتش جهنم آزاد می‌شوند. یک درهم به برادران آگاه (و امامت‌شناس) دادن برابر با هزار درهم است. پس در این روز به برادران (دینی) خود تفضل و هر زن و مرد مؤمن را خوشحال کن.»(۳)

پیامبر«ص» فرمودند: «فَلیُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ باید حاضران داستان غدیر را به غایبان برسانند.»(۴)

از امام علی«ع» نقل شده است که فرمودند: «باید حاضر به غائب و نزدیک به دور (جریان غدیر را) برساند و باید غنی به فقیر و قوی به ضعیف (از نظر مالی) کمک کند. رسول خدا«ص» مرا به این مسئله دستور داده است.»(۵)

طبق نقل ابونصر جمعیت زیادی نزد حضرت رضا«ع» حضور داشتند که سخن از روز غدیر به میان آمد. حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مردم فضیلت این روز(غدیر) را واقعاً می‌شناختند، هر روز ملائکه با آنها ده نوبت مصافحه می‌کردند و اگر من از طولانی شدن (سخن) اکراه نداشتم، فضایل این روز را و آنچه که در این روز به کسانی که آن را شناختند عطا می‌شود و به حساب نمی‌آید، بیان می‌کردم.»(۶)


۱٫امامت اساسی‌ترین رکن اسلام

عباس‌بن عامر از امام باقر«ع» نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و به هیچ چیز به اندازه ولایت تاکید نشده است؛ ولی مردم چهارتا را گرفتند و ولایت را رها کردند.(۷)

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که هیچ چیزی در بین ارکان اسلام مثل ولایت اهمیت ندارد و در غدیر مسئله امامت و ولایت مطرح شد لذا طرح و توسعه آن اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسئله ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به یک ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است…(۸)

آن کسی که ولی و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بعد این که او هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست! بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و اینکه ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجّه قرار می‌گیرد. قضیه حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجّه است

  1. کامل شدن دین

هر چیزی نقطه اوج و کمالی دارد. میوه وقتی می‌رسد، به اوج کمال خود می‌رسد. انسان هم رشد و کمالی دارد. اوج رشد جسمانی و کمال عقلانی انسان تا چهل سالگی است. اسلام نیز به عنوان یک پدیده، اوج و کمالی دارد. روز کامل شدن دین اسلام روز غدیر است که تکلیف امامت مشخص می‌شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الْیَومَ أَکمَلتُ‏ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً: امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(۹)

از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» روایت است که این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر«ص» در روز غدیر خم، و در حین بازگشت از حجه‌الوداع، على«ع» را براى مردم پیشوا قرار داد. مى‏فرمایند: «آخرین امر واجبى که خداوند نازل فرمود، همین است. بعد از آن دیگر فریضه‏اى نازل نشد.» و فرمودند: «هر کسی را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار. یارانش را یارى و دشمنانش را خوار کن.»(۱۰)

حضرت رضا«ع» فرمودند: «امامت و تعیین امام از (لوازم) کمال دین است و پیامبر«ص» از دنیا نرفتند، مگر اینکه مسائل اصلی دین را برای امت خویش بیان کردند و راه‌ها را به روشنی به آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی«ع» را به عنوان شاخص و امام برای امت تعیین کردند و تمامی مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، برای آنان بیان فرمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدای عزیز و جلیل (قرآن) را رد کرده و هرکسی که کتاب خدا را رد کند کافر است.»(۱۱)

  1. ابلاغ نکردن امامت مساوی با عدم رسالت است

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهدِی الْقَومَ الکافِرین‏: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کامل (به مردم) برسان! و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.»(۱۲)

عیاشى در تفسیر خود با واسطه‏هایى از ابن عباس و جابربن عبد‌اللّه روایت کرده است که، «خداوند پیامبر«ص» را مأمور کرده بود که على «ع» را به خلافت نصب کند؛ لکن بیم داشت که بگویند پسر عموى خود را برگزیده است و از او انتقاد کنند. از این رو این آیه را بر پیامبر«ص» نازل فرمود. او در روز غدیر خم، على«ع» را به رهبرى مسلمین منصوب کرد.»

در روایات مشهورى از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» نقل شده که: «خداوند به پیامبر وحى کرده بود که على را جانشین خود گرداند. مى‏ترسید این کار بر گروهى گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر«ص» را بر این کار تشجیع کند.» مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و کتمان کنى، گویى هیچ‌یک از ماموریت‌هاى خود را انجام نداده‏اى و از لحاظ استحقاق کیفر تفاوتى ندارند.

  1. مدح علی«ع» و اهل‌بیت«ع» توسط ملائک

حضرت رضا«ع» فرمودند: «و آن روزی است که خداوند به جبرئیل دستور می‌دهد که کرسی کرامت الهی را در مقابل بیت‌المعمور نصب کند و جبرئیل بر آن بالا رود و تمام ملائک از تمام آسمان‌ها پیرامون او گرد می‌آیند، مدح و ثنای آل محمد«ص» را می‌گویند و برای شیعیان علی و امامان «ع» و محبین آنها از فرزندان آدم استغفار می‌کنند و روزی است که خداوند به کاتبان اعمال دستور می‌دهد که از روز عید غدیر تا سه روز از محبان اهل‌بیت«ع» و شیعیان آنها رفع قلم ‌شود و خطاهای آنان را به عنوان احترام به محمد«ص» و امامان«ع» ثبت نکنند و آن روزی است که خداوند برای محمد«ص» وآلش«ع» و بستگانش قرار داده است.»(۱۳)

۶٫بزرگ‌ترین عید

نامگذاری‌ها در دستگاه الهی بی‌تناسب و بی‌حکمت نیستند. اگر روزی به عنوان اکبر و برتر نامیده می‌شود قطعاً جریانی در آن روز رخ داده که باعث برتری آن شده است. در حدیثی از حضرت رضا«ع» آمده است: «و روز برطرف شدن سختی و پاک شدن وبال (گناهان) و روز بخشش و عطا و روز نشر علم و روز بشارت و روز عید اکبر است و روزی است که در آن دعا مستجاب می‌شود و روز جایگاه بزرگ است.»(۱۴)

مقام معظم رهبری می‌فرماید: «غدیر در آثار اسلامى ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا – در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید – ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سال‌هاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم – اما چنانچه حکام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان – یا حداکثر ارتباطات محله‌اى – چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود(۱۵)

  1. ۷٫ روز بعثت انبیا وانتصاب اوصیاست

تجمیع بعثت انبیا و انتخاب اوصیا در یک روز رمزی دارد که نشان می‌دهد این روز در نزد خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد و در واقع تاکیدی است از خداوند برای انسان‌ها که به اهمیت چنین روزهایی واقف باشند و ارزش لازم را برای چنین روزهای قائل شوند.

حضرت رضا«ع» فرمودند: «مثال مؤمنانی که ولایت امیر مؤمنان«ع» را در روز غدیر قبول کردند، مانند ملائکه‌ای است که بر آدم سجده کردند و مثل کسانی که ولایت را در غدیر نپذیرفتند، همانند ابلیس است.»(۱۶)

از حضرت صادق«ع» نقل شده است که فرمودند، «…و روز غدیر روزی است که موسی«ع»، هارون را به عنوان علم (و پیشوا) نصب کرد؛ لذا برای شکرگذاری خدای بلند مرتبه در این روز روزه گرفت. و روز غدیر روزی است که عیسی«ع» وصی‌اش شمعون صفا را (معرفی و وصی بودن او را) علنی کرد. پس برای تشکر از خدای عزیز و جلیل روزه گرفت و روز غدیر روزی است که پیامبر خدا«ص» علی«ع» را برای مردم علم و پیشوا قرار دادند و فضیلت و وصی بودن او را آشکار ساختند.»(۱۷)

در نتیجه عید غدیر در واقع عید انبیاء واوصیا واولیاست.

  1. غدیر و ناله شیطان

شیطان کسی نیست که در هرجائی صدایش بلند شود و ناله سر بدهد، مگر جایی که سخت احساس خطر کند. یکی از این روزها، روز انتخاب علی«ع» به امامت بود؛ چون شیطان احساس کرد وجود حجت خدا در هر زمان مانع نقشه‌های اوست و عامل هدایت انسان‌ها می‌شود.

جابر از حضرت باقر«ع» نقل کرده است که فرمودند: «هنگامی که پیامبر«ص» در روز غدیر دست علی«ع» را (به عنوان ولایت و امامت) گرفتند، ابلیس آنچنان در بین سربازانش ناله زد که همه از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند، «ای سید و مولای ما! چه چیز شما را به درد آورده است؟ تا کنون ناله‌ای وحشتناک‌تر از این ناله از شما نشنیده بودیم.» شیطان گفت، «این پیامبر کاری کرده که اگر تمام شود (و مردم مخالفت نکنند) هرگز خدا معصیت نخواهد شد.»(۱۸)

این همان است که فاطمه زهرا«س» فرمودند: «قسم به خدا! اگر حق را به اهلش واگذار و از عترت رسول خدا«ص» اطاعت می‌کردند، دو نفر هم در باره خدا با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و خلافت را نسل گذشته به نسل بعدی به ارث می‌گذاشت تا قائم ما که نهمین فرزند از نسل حسین«ع» است قیام کند.»(۱۹)

جمع‌بندی:

راز برتری غدیر این است که با امامت امام علی«ع» دین کامل می‌شود و نعمت‌ها به حد اعلای خود می‌رسند. امامت از ارکان مهم دین است که اگر ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر«ص» انجام نشده است. در این روز، ولایت برتمام هستی عرضه شده است و تمام انبیا در چنین روزی مبعوث شدند و اوصیای خود را در چنین روزی انتخاب کردند و آن را روز عید نامیدند و در آسمان‌ها از آن به نام عید اکبر یاد می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در باب نتیجه‌گیری از حادثه غدیر می‌فرمایند: «قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمن‌ها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید،(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چهارم،۱۳۹۱ ق.، ج. ۵، ص.۶۶

۲٫همان، ج.۷، ص.۳۲۵، ح.۶

۳٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج.۶ ، ص.۲۴

۴٫کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، نشر الهادی، قم، اول۱۴۰۵ ق. ، ج.۲، ص.۸۵۷

۵٫وسائل الشیعه، حر عاملی، موسسه آل‌البیت «ع»، قم،۱۴۰۹ ق.، ج.۱۰، ص.۴۴۵، ح۱۳۸۰۴

۶٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.، ج.۶ ، ص ۲۵

۷٫المحاسن، احمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم. اول، ج.۱ ، ص. ۲۸۶٫

۸٫حدیث ولایت، ج۷، ص۱۸۰

۹٫مائده/۳

۱۰٫ترجمه تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، انتشارات فراهانی، تهران، اول۱۳۶۰، ج.۶، ص. ۲۰۵٫

۱۱٫کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۸۸ق. ج.۱، ص۱۹۹٫ عیون‌الاخبارالرضا، شیخ صدوق، نشردارالعلم، قم، ۱۳۷۹ق. ، ج.۱، ص.۱۷۹تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، ص.۵۱۴ بحار الانوار، ج.۲۵ ، ص.۱۲۱

۱۲مائده/۶

۱۳٫قبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴٫

۱۴٫همان

۱۵ .۱۶/۱/۷۸

۱۶٫اقبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴

۱۷٫وسائل الشیعه، حر عاملی، احیاءالتراث، بیروت چهارم، ۱۳۹، ق.، ج.۵٫ ص۳۲۸٫، ذیل حدیث ۱۲

۱۸٫بحارالانوار، ج.۲۷، ص۲۵۶، ج.۴۰

۱۹٫همان ج.۳۶، ص ۳۵۳

  1. ۳۰/۶/۹۵

 

13مارس/19

قصه حجاب؛ از ممنوعیت تا ارزش

هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۴ بود که رضاشاه قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن استفاده از چادر و روسری و روبنده برای زنان و دختران ایرانی ممنوع بود. خیلی‌ها معتقدند این قانون سوغات سفر درباریان شاه به اروپا و مشاهده وضعیت پوشش زنان سرزمین‌های پیشرفته بوده است. در اندیشه رضاخان این‌طور جا افتاده بود که حجاب مانع پیشرفت زنان ایرانی است، برای همین دربار، محافل روشنفکرانه خود را برای تجددخواهی و مبارزه با حجاب آغاز کرد.

این در حالی بود که گروه‌های فعال جنبش زنان ایران از آغاز سال ۱۳۰۰ انتقادهای خود را نسبت به مسئله حجاب شروع کرده بودند.

همچنین نشریه «عالم نسوان» فراخوانی برای افکارسنجی مسئله پوشش زنان داده بود که در مجموع پاسخ‌ها بر این امر استوار شده بود که زنان ایران مدافع بی‌حجابی هستند و انحطاط جامعه ریشه در سرکوب زنان توسط مردان دارد. مشخص است که دلیل رسیدن به این جواب،‌عدم مشارکت زنان محجبه در پاسخ به نظرسنجی بوده است.

همزمان با تصویب رسمی قانون منع حجاب توسط رضاشاه، کم‌کم لباس‌های اروپایی زنان با کنسرت‌های بی‌حجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیانگذاری وزیر نوگرای شاه، به میان مردم آمد.

چیزی که مشخص است این است که رضاشاه ناگهانی تصمیم به این قانون نگرفت، بلکه عواملی او را به این سمت سوق داد.

وقتی شاه و ملکه افغانستان در سال ۱۳۰۸ به ایران آمدند، شاه تحت تأثیر پوشش برهنه ملکه قرار گرفت. هرچند بی‌حجابی ملکه جنجالی را میان روحانیون ایران برانگیخت و از رضاشاه خواستند که ملکه را مجبور به رعایت حجاب کند. اما شاه نپذیرفت. همان ‌جا بود که شایعاتی درباره تصویب قانون منع حجاب شنیده شد.

سال‌ها بعد تنها سفر خارجی شاه به ترکیه و تأثیرپذیری از اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک،‌شایعه‌ها را جدی‌تر کرد. گرچه قانونی در این راستا تصویب نشد، اما یک سال بعد از این سفر، رضاشاه ناگفته‌های خود را برای نزدیکان به زبان آورد و اعتراف کرد که با دیدن زن‌های ترکیه که بدون حجاب، دوشادوش مردان در جامعه کار می‌کردند، از هرچه زن چادری بدش آمده است. او صریحاً گفت: که‌ اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است و درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.

۲۷ آذرماه بود که بخشنامه کشف حجاب از طرف رئیس الوزراء به دربار فرستاده شد تا از ابتدای زمستان اجرای غیررسمی آن در کشور شروع شود. رضاشاه در روز هفده دی‌ماه در جشن فارغ‌التحصیلی دختران بی‌حجاب در دانشسرای مقدماتی به صورت رسمی بر کشف حجاب تأکید کرد. با وجود آنکه کشف حجاب در ترکیه اختیاری بود، اما رضاشاه این قانون را با اجبار الزامی کرد و حق انتخاب را از زنان گرفت. این الزام باعث شد تا زنان سنتی و مؤمن خود را در خانه حبس کنند.

از همان ساعات اول تصویب قانون، آژانها و امنیه‌ها در شهرها و دهات به جان مردم افتادند، در حالی که شرط قانونی این بود که ابتدا حکومت مردم را از مصوبات آگاه کنند و سپس اسباب اجرای آن را فراهم سازند.

به این ترتیب دامن‌ها قیچی و شال و روسری از سر زنان کشیده می‌شدند. شهرها و روستاها پر از توهین و فحاشی به زنانی بود که پیرو سنت رسول‌الله«ص» بودند و می‌خواستند شعائر دینی را به پا دارند.

اعتراض‌ها در گوشه گوشه کشور سرکوب شدند. تجمع مخالفان کشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد که در یک روز بیش از هفتصد قربانی از مردم گرفت، محصول این قانون بود. قانونی که مدعی بود بیشتر از دین و خداوند، خیر زنان و مردان ایران را می‌خواهد.

مراسم ۱۷ دی هرچند در نگاه عده‌ای نقطه عطف تاریخ زنان در ایران به شمار آمد و شاهکار رضاشاه محسوب شد، اما از همان ساعات اولیه یک جامعه دوقطبی را رقم زد. زن‌های معلوم‌الحال به کافه‌ها و رقاص‌خانه‌ها هجوم آوردند و در مقابل جوانان بوالهوس رقصیدند. از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس‌ها در تهران و فرمانداری‌ها و بخشداری‌ها در شهرها و قصبات مزاحم زنان بی‌خبر شدند و به اجبار از آنها کشف حجاب و حتی چادر و نقاب آنان را پاره ‌کردند.

این دسته از زنان از قانون بی‌خبر بودند. اما در طول سخنرانی شاه، برخی از زنان حاضر در مجلس، رو به دیوار ایستاده بودند و چنان از بی‌حجابی خود ناراحت بودند که اشک می‌ریختند.

در برخی از شهرها قانون منع حجاب، زنان را وادار کرده بود که با بلندتر کردن یقه پالتو یا روپوش، خود را بیشتر بپوشانند. اما حتی همین اندازه تلاش هم توسط شهربانی سرکوب می‌شد. زنان باحجاب را در اتوبوس راه نمی‌‌دادند و در معابر، پاسبان‌ها آنها را کتک می‌زدند و چادر از سرشان می‌کشیدند.

اگر زنی از زیر کتک آنها فرار می‌کرد تا خانه تعقیبش می‌کردند. حتی وارد خانه می‌شدند و اتاق و صندوق لباس‌ها را تفتیش می‌کردند و اگر وسیله حجابی می‌دیدند، آن را پاره پاره می‌کردند یا به غنیمت می‌بردند.

یکی از اعضای فدائیان اسلام خاطره کودکی خود را این‌ طور بیان کرده که وقتی مادرش از حمام عمومی به خانه برمی‌گشته، در بین راه پاسبان اداره ثبت وقتی او را با چادر دید، به او حمله‌ور ‌شد و چادر را از سر مادرش ‌کشید. مادر فرار ‌کرد و خود را به آستانه خانه همسایه رساند و در همان‌جا سقط جنین ‌کرد و در اثر خونریزی شدید بعد از شانزده روز در سن بیست و یکسالگی از دنیا رفت.

مرگ این مادر و رنج‌های حبس شدن بسیاری از مادران و دختران در خانه‌ها، ارمغان توهمی بود که حکومت در سر می‌پروراند. روزی که کشف حجاب آغاز شد، به گمان آنها روز آزادی زنان ایران از بند اسارت بود.

طرفداران کشف حجاب کسانی بودند که چشم به غرب دوخته بودند و پیشرفت و سعادت خود را در نسخه بی‌دینی جستجو می‌کردند. میسیون‌های مذهبی که مدارس خارجی را در ایران تأسیس می‌کردند، اشراف‌زاده‌هایی که از فرنگ برمی‌گشتند و نشریه‌هایی که از تفکر مدرن خط می‌گرفتند، دست به دست هم دادند تا افراد سطحی‌اندیش و غربزده از این قانون استقبال کنند.

منع حجاب در حالی در ایران به عنوان یک قانون اجرا ‌شد که تاریخ ایران باستان را نمی‌شد نفی کرد. اصالت ایران از زمان هخامنشیان به ملکه‌هایی می‌رسید که به وسیله پرده از مردم پنهان داشته می‌شدند. در متون کلاسیک فارسی نیز از حجاب سخن به میان آمده بود. حتی زنان محترم در ادیان مختلف، به‌ویژه در دین زرتشت از پوشش برخوردار بودند. حجاب آنقدر باارزش بود که حتی شاهان پارسی نظیر خسرو انوشیروان نیز به صورت پوشیده به ملاقات برخی از افراد مهم می‌آمد.

اما رضاخان با سطحی‌اندیشی در پی تقلید کورکورانه‌ای از غرب برآمد که نتیجه آن، اجرای سیاست‌های نوین استعمار در ایران بود. انگلیس سال‌ها بود که اندیشه جهانی‌سازی را در کنار دوستان خود در رژیم صهیونیسم در سر می‌پروراند.

همان‌طور که در پروتکل‌های یهود بر آن تأکید شده بود، اصل مبارزه با مذهب و دین‌زدگی جهان، چنان پوشیده و زیرپوستی در دستورکار استعمارگران قرار گرفته بود که رضاخان نمی‌توانست تصورش را هم بکند که پشت نقاب مار خوش‌خط و خال کشف حجاب، چگونه جاده را برای سیاست‌های دهکده جهانی هموار کرده است.

سخن مستر همفر، جاسوس انگلیسی دلیل بزرگی بر اثبات این مطلب است که حکومت ایران در زمین استعمار بازی می‌کرد. همفر نوشته بود: «در مسئله بی‌حجابی زنان باید کوشش فوق‌العاده‌ای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی‌حجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند. پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات و سعی [ما] از میان رفت، وظیفه مأموران ماست که جوانان را به عشق بازی و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند. لازم است زنان غیرمسلمان کاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقلید کنند.»

سیاست مذهب‌زدائی و استحاله فرهنگی با کشف حجاب کلید خورده بود و ایران می‌رفت تا در کوتاه‌ترین مدت به جامعه‌ای بی‌هویت و تهی از ارزش‌های اسلامی و ملی تبدیل شود. سکولاریسم و لاقیدی با تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز شده بود و این در حالی بود که روشنفکران ایران از خوشحالی، آزادی زن ایرانی را جشن می‌گرفتند.

آنان که حجاب را خلاف تمدن، خلاف قانون طبیعت و سبب عدم حضور زن در اجتماع می‌دانستند، روز ۱۷ دی را آغاز تاریخ تمدن ایران می‌شمردند و صراحتاً در سخنرانی‌های خود می‌گفتند: «مسروریم که می‌بینیم خانم‌ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‌اند. نصف قوای مملکت که بیکار بودند و به حساب نمی‌آمدند، اینک داخل جماعت شده‌اند.»

استدلال آنها این بود که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند؛ غافل از آنکه انسان اشرف مخلوقات است و طبق صریح آیه قرآن اصل پوشش برای ارزش‌گذاری به زنان وضع شده است.

هرچند به قول شهید مطهری مخالفان حجاب سعی کرده‌اند چنین وانمود کنند که حجاب اسلامی از برخی جریانات ظالمانه نظیر میل به ریاضت، عدم امنیت و عدالت اجتماعی، پدرشاهی و تسلط مرد بر زن، حس خودخواهی مرد، احساس حقارت زن و… سرچشمه می‌گیرد؛ اما علل نامبرده یا به هیچ‌وجه تأثیری در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته و بی‌جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده‌اند و یا به‌فرض که در پدید آمدن بعضی از سیستم‌های غیراسلامی تأثیر داشته‌اند، فلسفه‌ای که اسلام برای حجاب و پوشش اسلامی بیان می‌کند، مربوط به عفاف و همان روح پوشش است. در دیدگاه اسلام، عفاف بزرگ‌ترین فلسفه حجاب برای تضمین سعادت و امنیت جامعه برای زن و مرد به شمار می‌آید.

از سوی دیگر رضاخان توجه نکرده بود که حجابی که اسلام برای زنان تعیین کرده به معنای در خانه ماندن و نداشتن فعالیت اجتماعی نیست، بلکه زنان با رعایت کامل حجاب می‌توانند در اجتماع و هرجا که ضرورت داشته باشد حضور یابند، همان‌ طور که حضرت زهرا«س» برای دفاع از ولایت در پوشش کامل به مسجد آمدند و برای مردم سخنرانی کردند.

حکومت پهلوی با قرآن و مفاهیم آن بیگانه بود، وگرنه چطور می‌شد آیه ۳۱ سوره نور را نادیده گرفت که: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی‌] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان… آشکار نکنند؛ و پاهای خود را [به گونه‌ای به زمین‌] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن‌] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.»

حکومت پهلوی از آیه ۵۳ سوره احزاب روی گردانده بود که فرموده است: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعام غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیث إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللّهُ لایَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیماً»: « اى کسانى که ایمان آورده اید! در خانه هاى پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما براى صرف غذا اجازه داده شود (در حالى که قبل از موعد نیائید و) در انتظار وقت غذا ننشینید; اما هنگامى که دعوت شدید داخل شوید; و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید; این عمل پیامبر را ناراحت مى نماید ولى از شما شرم مى کند (و چیزى نمى گوید); اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد، و هنگامى که چیزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاریت) از آنان =] همسران پیامبر[ مى خواهید از پشت پرده بخواهید; این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است; و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آورید که این کار نزد خدا بزرگ است!»

پهلوی این آیه ۵۹ سوره احزاب را نشینده بود که: « یاأَیهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِک وَ بَنَاتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً »: « اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحیم است.»

رضاخان چیزی را که خداوند سعادت را در آن نهفته بود، مانع پیشرفت و تمدن دانست و بدین ترتیب با فریبی که از جاذبه‌های دنیای مدرن خورد، راه را برای پروژه جهانی‌سازی استعمارگران باز کرد.

اما از آنجا که خداوند، خود نگهبان و پاسدار قرآن و دین خود است، نفس مظلوم‌ترین و پاک‌دامن‌ترین زنان و مادران ایران، عمر این قانون ننگین را به سرآورد و چیزی نگذشت که با درخشش جمهوری اسلامی، حجاب و عفاف در سرزمین ایران حاکم شد. هرچند هنوز هم در اثر تبلیغات غرب و گرایش‌های انسان مدرن حجاب در ایران مخالفانی دارد، اما حقیقت این است که:

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

کان شاهد بازاری وین پرده‌نشین باشد

جای خرسندی است که در جامعه امروز ایران، زنان باحجاب در بسیاری از عرصه‌های دانش و هنر و تکنولوژی توانسته‌اند گوی سبقت را از مردان بربایند و ثابت کنند که نه تنها حجاب هیچ منعی برای پیشرفت زن مسلمان نیست، بلکه بهترین ابزار برای حفظ امنیت و کرامت وی به شمار می‌آید.