تمام نوشته های qom_pasdar eslam

08آوریل/25

«مقاومت» مانع اجرای طرح‌های شوم صهیونیست‌ها و آمریکا در منطقه – حجت‌الاسلام سید محمد حسین راجی

ولایت‌مداری سیدحسن نصرالله الگویی برای انسان‌های آزاده

سید حسن نصرالله ابتدا عضو شاخه نظامی امل بود. زمانی که بحث ولایت فقیه را در ساختار امل مطرح کرد، به اختلاف برخورد و به‌مرور زمان وارد حزب‌الله لبنان شد. به‌واسطه وی، اصل ولایت‌فقیه در اصول و اساسنامه حزب‌الله قرار گرفت. سیدحسن نصرالله به معنای واقعی کلمه ولایت‌مدار و الگویی برای اقشار مختلف جامعه و برای تمام مردان و زنان آزادۀ دنیاست.

امروز حزب‌الله لبنان مملو از انسان‌های ولایت‌مدار است. در ساختار حزب‌الله به رهبری سید حسن نصرالله، نیروهایی تربیت شده‌اند. که به گفتۀ وی صدها نفر در حزب‌الله هستند که اگر ولی‌فقیه به‌ آنها بگویند داخل تنور برو، می‌روند.

سید حسن نصرالله یک مدیر کامل بود. خودش می‌گفت اگر من از بین بروم و شورای رهبری حزب‌الله هم از بین برود، هیچ نگرانی‌ای وجود ندارد، چون تا چند نسل برای حزب‌الله نیرو تربیت کرده‌ام و نیروهای حزب‌الله و فرماندهان آن دائماً در حال شکل‌گیری هستند. گروه «کشافه‌المهدی» مدارسی هستند که حزب‌الله لبنان تأسیس کرده که در آن نیروهایی تربیت می‌شوند و هر یک از آنان در آینده‌ای نزدیک توان دبیر کل حزب‌الله شدن را دارند. لذا این خیال خامی است که چون سید حسن نصرالله به شهادت رسیده، حزب‌الله از هم فرو می‌پاشد. حزب‌الله به‌شدت قدرتمند است و هسته‌های مقاومت دیگری نیز شکل گرفته‌اند. امروز نیروهای مقاومت در اوج قدرت هستند و تحولات جنگ نیز صد در صد به نفع جبهه مقاومت است، چرا که اگر به نفع رژیم صهیونیستی بود، این‌طور جنون‌آمیز بیمارستان‌ها و مدارس و مردم عادی را هدف قرار نمی‌داد. رژیم صهیونیستی طبیعتاً نمی‌خواهد فضای افکار عمومی جهان را بیش از این علیه خود بشوراند؛ اما راه دیگری برای بقای برای او باقی نمانده است. بنحوی که نتانیاهو در سازمان ملل اعتراف کرد که: «ما داریم برای بقایمان می‌جنگیم.»

در مورد ولایت‌مداری سید حسن نصرالله و نیروهای حزب‌الله همین بس که ایشان گفته بود: «ما اگر بدانیم ولی‌فقیه کاری را دوست دارند، انجام می‌دهیم و اگر بدانیم دوست ندارند، ترک می‌کنیم. این شیوه بین ما و برادران ایرانی مشترک است. اما ما اعتقادی هم داریم که به تصور ما حتی بسیاری از برادران ما در ایران ندارند. ما همین که احتمال بدهیم حضرت آقا امری را دوست دارند، آن را انجام می‌دهیم و اگر احتمال بدهیم که ایشان دوست ندارند، قطعاً انجام نمی‌دهیم.»

حزب‌الله بسیار قوی‌تر از چیزی است که ما تصور می‌کنیم. سلسله مراتب حزب‌الله لبنان برخلاف سایر ارتش‌های جهان از بالا به پایین نیست. حزب‌الله روز به روز قدرتمندتر شده است و ده‌ها و صدها هزار نیروی مقاوم دارد که با شهادت رهبرشان مسیر حزب‌الله را بدون کوچک‌ترین اعوجاجی ادامه خواهند داد.

 

نه به وعدۀ آمریکایی‌ها:

 سیدحسن نصرالله می‌گفت: «آمریکایی‌ها به من پیام دادند؛ اگر دست از دشمنی با اسرائیل برداری، تو را حاکم مطلق لبنان خواهیم کرد؛ ولی من بی‌درنگ گفتم: امکان ندارد. حتی لحظه‌ای هم مکث نکردم تا شیطان فریبم ندهد.

“هاآرتص” که به‌زعم خود می‌خواست اشکال حزب‌الله و سید حسن نصرالله را برملا کند، طی گزارشی نوشت: «تقصیر خود سید حسن نصرالله بود. از قبل به او اطلاع داده شده بود که اگر کاری به غزه نداشته باشد، ما هم کاری با او نداریم؛ اما قبول نکرد.»

چند نفر را در سایر فرق و ادیان دیگر پیدا می‌کنید که این‌طور پای برادران اهل سنت ایستاده باشد و حاضر نشود معامله کند؟ سید حسن نصرالله این ‌گونه بود.

 

ایران در رأس نقشه‌های شوم آمریکا و صهیونیسم

امروزه یکی از پرتکرارترین سئوالات این است که چرا جمهوری اسلامی به محور مقاومت کمک می‌کند؟ برای پاسخ به این پرسش باید به یک قرن قبل برگردیم. زمانی که یهودیان آرام‌آرام به فلسطین مهاجرت کردند.  نظریه‌پرداز بزرگ یهود «تئودور هرتصل» نظریه “نیل تا فرات” را مطرح کرد و گفت ما طبق آموزه‌های کتب مقدسمان باید کشور مستقلی به نام «اسرائیل» داشته باشیم که محدوده‌اش از نیل تا فرات باشد. بر اساس همین نظریه است که پرچم رژیم صهیونیستی دو رنگ آبی نقش بسته است. منظور از نوار آبی بالا «رود نیل» و نوار آبی پایین، «رودفرات» است. برنامه‌شان از نیل تا فرات است.

در سال ۱۹۴۸ که رژیم غاصب صهیونیستی تشکیل شد، کشورهای عرب منطقه در مقابلش ایستادند و جنگ‌های مختلفی، از جمله جنگ شش روزه شکل گرفت و اعراب شکست سختی خوردند و رژیم غاصب صهیونیستی پیروز شد و تقریباً تا اوایل دهه ۱۹۸۰ بخش عمده‌ای از فلسطین به دست آنان افتاد؛ اما امروز تقریباً تمام فلسطین در دست رژیم غاصب صهیونیستی است و آنها طبق آموزه‌های افراطی خود به این بسنده نخواهند کرد. خواسته آنها از نیل تا فرات یعنی کشورهای لبنان، سوریه و عراق است.

در راستای همین تفکر و نقشه، حوالی سال ۱۹۸۰ مشاور «آریل شارون» به‌نام « اودِد یِینون»،  طرحی به‌نام «طرح مدون نیل تا فرات» را ارائه کرد. تا پیش از این، طرح “نیل تا فرات” (یا همان طرح اسرائیل بزرگ) مدون نبود، بلکه صرفاً در حد یک شعار بود؛ ولی بر اساس این طرح قرار بود تا سال ۲۰۲۰ خاورمیانه جدید را رقم بزنند و اسرائیل بزرگ شکل بگیرد. طبق این طرح کشورهای منطقه باید قطعه قطعه و به کشورهای کوچک‌تری تقسیم می‌شدند تا فقط اسرائیل به‌عنوان یک قدرت بزرگ باقی بماند. بر این اساس هر یک از کشورهای هدف، از جمله ایران، لبنان، سوریه و… قرار بود تجزیه شوند. ایران نیز بایستی به پنج قسمت تقسیم ‌شود. البته این موضوع ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. حتی اگر حکومت پهلوی هم ادامه داشت، این کار می‌بایست انجام و کشور ایران تجزیه می‌شد.

مشاور آریل شارون “اودِد یینون” در خصوص نحوه تجزیه کشورها می‌گفت باید به صورتی باشد که این کشورها همواره بر سر مباحث نژادی، قومیتی، دینی و مذهبی‌ با هم در جنگ باشند. اساساً از همان ابتدا و در جنگ جهانی که نقشه خاورمیانه را مطرح کردند، فرانسوی‌ها آن سوی میز و انگلیسی‌ها این سوی میز نشستند، خط‌کش گذاشتند و در طرح سایکس ـ پیکو منطقه خاورمیانه را تقسیم کردند و بر پایه دعوای قومی شکل دادند، به‌نحوی که کشورهای منطقه همواره مشغول جنگ و درگیری با یکدیگر باشند.

آنزمان دلیل عدم اجرای طرح “اودد یینون”، وجود شوروی سابق بود که از قدرت بسیار زیادی در منطقه برخوردار بود و لذا آمریکا و اسرائیل جرئت نمی‌‌کردند این کار را انجام بدهند؛ اما پس از فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۹۰ «ریچارد پِرل»، دستیار وزیر دفاع آمریکا در امور استراتژیک جهانی به همراه «پُل وُلفویس»، از دیگر دولتمر‌دان آمریکایی که به‌عنوان معمار حمله آمریکا به عراق یاد می‌شود، طرح دیگری را به‌عنوان «خاورمیانه جدید» نوشتند. در این طرح و در قلب خاورمیانه جدید، سرزمین اسرائیل بزرگ قرار دارد و کشورهای منطقه تجزیه و  تقسیم خواهند شد. این دو طرح اسرائیل بزرگ و  new Middle East (خاورمیانه جدید) در هم ادغام شدند و زمانی که جرج بوش بر سر کار آمد، به‌منظور تحقق این نقشه، به ریچارد پِرل و امثال او در وزارت خارجه آمریکا مسئولیت داد و قرار شد طرح را جلو ببرند و تا سال ۲۰۲۰ خاورمیانه جدید شکل بگیرد.

در ادامه ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. جدای از اینکه این حادثه کار چه کسانی بود و اسناد فراوانی در این زمینه وجود دارد، «وسلی کلارک»، ژنرال چهارستاره ارتش آمریکا، در سال ۲۰۰۴ در یک سخنرانی رسمی، ماجرای عجیبی را در خصوص این حادثه مطرح ‌کرد و گفت:  «ده  روز از ۱۱ سپتامبر گذشته بود که به پنتاگون رفتم. در آنجا یکی از رفقایم را که معاون وزیر بود، دیدم. از او پرسیدم: چه خبر؟ گفت: قرار است به عراق حمله کنیم. با تعجب گفتم: عراق؟! بر چه اساسی؟ مگر نمی‌گویید ۱۱ سپتامبر به دست القاعده انجام شده؟ القاعده که مال افغانستان است، مال عراق نیست! ژنرال گفت: نمی‌دانم، ولی برنامه همین است که گفتم. او در ادامه می‌گوید: چند هفته بعد آمریکا به افغانستان حمله کرد. دفعه بعد که به پنتاگون رفتم، مجدداً او را دیدم و پرسیدم: آیا نقشه‌ای که برای حمله به عراق داشتید، هنوز هم پابرجاست؟ گفت: طرح بزرگ‌تر شده. پرسیدم: یعنی چه؟! دست مرا گرفت و داخل اتاق برد و روی میز کاغذی را به من نشان داد و گفت: این برگه همین الان از بالا آمده – منظورش از طرف وزیر -رامسفلد_ بود – و گفت: دیگر تنها عراق نیست. به ما گفته‌اند باید در عرض پنج سال به هفت کشور حمله کنیم. پرسیدم: کدام کشورها؟ گفت: عراق، سوریه، لبنان، سودان، سومالی، لیبی و در نهایت ایران. از عراق شروع می‌کنیم و در عرض پنج سال به ایران می‌رسیم. پرسیدم: چرا؟ جواب داد: نمی‌دانم.»

ژنرال “وسلی کلارک” در جای دیگری در سال ۲۰۰۷ ـ یعنی زمانی که پنج سال مهلت درنظرگرفته شده برای حمله به هفت کشور مذکور سپری شده بود ـ گفت: «ما قرار بود در عرض پنج سال به هفت کشور حمله کنیم، اما در همان کشور اول شکست خوردیم. دلیلش این بود که ایران متوجه نقشه ما شد و اجازه نداد این اتفاق بیفتد.»

جمهوری اسلامی برای مقابله با طرح شوم آمریکا چه کرد؟

کاری که ایران در آن دوران انجام داد این بود که در کشورهای مختلف، هسته‌های “مقاومت” را شکل داد. ما فقط اسم حزب‌الله و لبنان را شنیده‌ایم، ولی ایران کارهای پیچیدۀ بسیاری انجام داد. آمریکا به‌محض فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ به عراق، سودان و سومالی حمله کرد و هیچ کسی هم نتوانست در مقابلش بایستد. آمریکایی‌ها در افغانستان، اسلام‌خواهان تندرو را مسلح کردند. همین طرح را در سودان و سومالی هم اجرا کردند و موفق شدند با به‌‌جان هم انداختن مسیحیان جنوب سودان و مسلمانان شمال آن، این کشور را تجزیه کنند.

جمهوری اسلامی از گروه‌هایی که در مقابل آمریکا و به دنبال استقلال‌طلبی بودند، حمایت و هسته‌های مقاومت را در این کشورها – در سودان به یک شکل و در سومالی به شکلی دیگر – تشکیل داد. رابطه ایران با کشور سودان رابطه بسیار خوبی بود. درست است که حاکمش «عمر البشیر» دیکتاتور بود، اما از جهت مخالفت با رژیم صهیونیستی با ایران هم‌پیمان بود و دو کشور با هم ارتباطاتی داشتند. اما آمریکا، اختلاف شیعه و سنی را به‌شدت پررنگ کرد و کار را به جایی رساند که کشور سودان در سال ۲۰۱۴ رابطه‌اش را با کشور ما کم‌ و در سال ۲۰۱۶ به‌کلی ارتباط خود را با ایران قطع کرد.

با حمایت ایران از این کشورها، نقشه خاورمیانه بزرگ در آن مقطع شکست خورد. در پی این شکست، آمریکا در تمام کشورهای مورد نظر شروع به فتنه‌انگیزی کرد و تا توانست خباثت به خرج داد. بعد از افغانستان به عراق حمله کرد و سودان، سومالی و لیبی را درگیر اختلاف و فتنه‌های داخلی کرد؛ داعش را پرورش داد و هر کار خباثت‌آمیزی را انجام داد تا بتواند در سال ۲۰۲۰ نقشۀ شوم خود را عملی کند و خاورمیانه جدید را شکل بدهد. و برای تحقق این هدف، به گفتۀ ترامپ، آمریکا در طول بیست سال حضور خود در منطقه ۷ تریلیون دلار، برابر ۷ هزار میلیارد دلار هزینه کرد؛ در حالی که کل خسارات جنگ جهانی دوم ۴ هزار میلیارد دلار برآورد شده بود.

سال ۲۰۲۰ هم به پایان رسید، اما خاورمیانه جدید مورد نظر آمریکا شکل نگرفت. جمهوری اسلامی توانست با بودجه‌ای اندک در مقابل تمام ابرقدرت‌های عالم بایستد. ما جزو کشورهایی هستیم که پایین‌ترین بودجه نظامی را داریم. بودجه نظامی ما تقریباً ۱۲ میلیارد دلار است، در حالی که بودجه نظامی آمریکا بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار است! و بودجه نظامی ژاپن و آلمانی که می‌گفتند ارتش ندارند، طی یکی دو سال اخیر بیش از ۴۸ میلیارد دلار بوده است. عربستان نیز قبل از جریان یمن ۵۰ میلیارد دلار بودجه نظامی داشت؛ اما بودجه نظامی ما فقط ۱۲ میلیارد دلار است و تمام این اقدامات را با همین بودجه اندک انجام دادیم و توانستیم موفق شویم.(۱)  جالب اینکه کل درآمد نفتی ایران از زمان اکتشاف نفت تا به امروز ۱۵۰۰ میلیارد دلار بوده است.

 

حمایت از «مقاومت» در راستای منافع ملی‌

غیرت دینی بسیار ارزشمند است، اما وقتی انسان جامع‌نگر نباشد و نداند که چه اتفاقی در حال وقوع است، تبعات سنگینی برای یک جامعه و یک کشور ایجاد و محور مقاومت را با آسیب جدی مواجه می‌کند.

متاسفانه با وجود موارد یاد شده و اعترافات صریح و مستند مقامات آمریکایی در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و تجزیه ایران، هنوز برخی‌ها می‌پرسند تنازعات منطقه چه ارتباطی به ما دارد؟ و منطق عجیبشان این است که ما باید صبر کنیم اگر جنگ به داخل کشورمان کشیده ‌شد، آن موقع بجنگیم. سئوال اینجاست، با این منطق چرا به کودکان قطره فلج اطفال می‌دهید و واکسن می‌زنید؟ اجازه بدهید فلج اطفال اتفاق بیفتد، بعداً درمان کنید. یا در کشاورزی، صبر کنید آفت بگیرد، بعد یک فکری به حالش بکنید. دوربین‌های مدار بسته را بردارید و اجازه بدهید سرقت بشود و بعد بروید بررسی کنید.

کدام آدم عاقلی می‌پذیرد اجازه بدهیم دشمن به داخل کشور بیاید، آن موقع دفاع کنیم؟ اگر جنگ به داخل کشور کشیده شود، فارغ از اینکه چند صد هزار نفر کشته می‌شوند، به لحاظ مالی هم خسارات فراوانی خواهیم دید. کما اینکه در جنگ تحمیلی و در هشت سال دفاع مقدس که تقریباً هیچ زیرساختی نداشتیم و نیروهای بعثی صدام هم تجهیزات پیچیده کنونی را که با آنها یک ساختمان سی‌ طبقه را با یک موشک فرو می‌ریزند، در اختیار نداشت، آن همه خسارت به کشور ما وارد کرد.

خانم «سوزان مالونی»  نایب‌رئیس «مؤسسه‌ بروکینگز» و رئیس بخش «سیاست خارجی» این مؤسسه، در کتاب خود تحت عنوان «اقتصاد سیاسی ایران بعد از انقلاب» می‌نویسد: «حداقل خسارتی که ایران در جنگ [تحمیلی] دید، ۵۹۲ میلیارد دلار بود.» چیزی حدود ۶۰۰ میلیارد دلار، ۶۰۰ میلیارد دلار کجا و بر فرض صحت ادعای کذب ترامپ مبنی بر هزینه‌کرد ۱۶ میلیارد دلاری جمهوری اسلامی برای تقویت جبهه مقاومت کجا؟ و این جدای از تبعات کشتار آن‌چنانی و… احتمالی است.

اگر با مبنای انسانی نگاه کنیم، منطق ما دقیق و هدف ما دفاع از مظلومان عالم است. اگر با منطق اسلامی به قضیه نگاه کنیم، باز هم منطقمان دقیق است. «مَن أَصبَحَ لا یَهتَمُّ بِأُمورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ؛ هر کسی که دغدغه مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست.»(۲) ما دغدغه داشتیم. اگر با منطق اقتصادی هم نگاه کنیم، باز هم ما پیروزیم. هر حکومتی وظیفه دارد حاکمیت و تمامیت ارضی‌اش را حفظ کند. حتی در حکومت قاجار که بخش‌های زیادی از ایران به دلیل ضعف حاکمان کشور به بیگانگان واگذار شد، بسیاری‌ که باغیرت بودند، جنگیدند؛ هر چند شکست خوردند و مجبور شدند عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای را با روسیه  امضا کنند. جمهوری اسلامی، عمق استراتژیک خود را در هسته‌های مقاومت شکل داده است.  با شکست نقشه “خاورمیانه جدید” یا “اسرائیل بزرگ” در مرحله اول، رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا به نقشه دومش، یعنی «معامله قرن» و ارتباط سیاسی و اقتصادی با کشورهای منطقه و تلاش برای عبور کریدور اروپا به آسیا از سرزمین‌های اشغالی و ضربه زدن به ایران از این طریق روی آورد. آنها تلاش کردند با انجام کارهای مختلف با کشورهای عربی معامله کنند تا بتوانند هدفشان را محقق کنند که بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، حماس با عملیات «طوفان‌الاقصی» این نقشه را نیز باطل کرد.(۳)

در واقع با عملیات “طوفان‌الاقصی”، دومین نقشه یعنی “معامله قرن” هم از بین رفت.

رژیم غاصب صهیونیستی برای بقای خود تلاش بسیار کرده که پای آمریکا و قدرت‌های فرامنطقه‌ای را به منطقه باز کند، اما جمهوری اسلامی به ‌جای اینکه خودش مستقیماً وارد جنگ شود، در طول بیست سال گذشته هسته‌های مقاومت را در کشورهای مختلف منطقه شکل داده است. این هسته‌ها به رژیم غاصب صهیونیستی فرصت نفس کشیدن  نمی‌دهند و  پی‌ در‌ پی به دشمن صهیونیستی ضربه می‌زنند. تنها چهار ساعت پس از انتشار خبر شهادت سید حسن نصرالله و در شرایطی که قاعدتاً حزب‌الله باید در بهت به سر می‌برد، بزرگ‌ترین عملیات موشکی خود از زمان “طوفان‌الاقصی” را علیه رژیم صهیونیستی انجام داد. از آن عجیب‌تر حملات موشکی یمن به سرزمین‌های اشغالی با موشک‌های هایپرسونیک بود. این عملکرد هسته‌های مقاومت است که در منطقه شکل گرفته‌اند‌.

حاج قاسم سلیمانی می‌گفت در سال ۲۰۰۶ که جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد، آمریکا تمام منطقه را گرفته بود. عراق، افغانستان و برخی از کشورهای منطقه کاملاً در اختیار آمریکا بودند. هیچ کشور عربی و اسلامی‌ای نه‌تنها از حزب‌الله حمایت نکرد، بلکه به خاطر ترس از آمریکا به حمایت از رژیم صهیونیستی پرداختند.

نیروهای حزب‌الله لبنان آن ‌روز که قدرت فعلی را هم نداشت و همه منطقه و دنیا از رژیم صهیونیستی حمایت می‌کردند، این رژیم غاصب را در عرض ۳۳ روز شکست داد. امروز حزب‌الله به‌جز کاتیوشا، موشک‌های مافوق صوت دارد.

رژیم صهیونیستی نهایت تلاشش را کرد که ایران مستقیماً وارد جنگ شود تا زمینه برای ورود آمریکا به خاورمیانه فراهم شود، اما ایران نیازی به جنگ مستقیم ندارد، چون هسته‌های مقاومت بسیار قدرتمندند. یمنی‌ها موشک هایپرسونیک و مافوق صوتی را شلیک می‌کنند که پیچیده‌ترین پدافندهای دنیا هم قادر به رهگیری آنها نیستند. رژیم غاصب صهیونیستی اولین کشور جهان بود که “گنبد آهنین” داشت. آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی به‌طور همه‌جانبه حمایت کردند که به‌زعم خودشان سرزمین‌های اشغالی را تبدیل به امن‌ترین نقطه کره زمین کنند، اما یمن و حزب‌الله به این فضای امن نفوذ کردند و حیفا و تل‌آویو و چندین شهر دیگر را مورد حمله موشکی قرار دادند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بر اساس اعلام مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک در سال ۲۰۲۴، هزینه‌های نظامی، آمریکا با ۹۰۵ میلیارد دلار، رتبه اول را دارد. آلمان با ۷/۶۳ میلیارد دلار در مقام هفتم جهان و ژاپن با ۴۹ میلیارد دلار در رتبۀ نهم قرار دارد.

The Top 15 Military Spenders, 2008

۲٫پیامبر اکرم / اصول کافی، ج. ۳  ص۲۳۹

۳٫بیانات ۱۴/۳/۱۴۰۳

08آوریل/25

آتش‌بس در غزه، چه کسی پیروز شد؟ – دکتر حسین رویوران

با اعلام آتش‌بس میان مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی در باریکه غزه، عملیات جنگی که از یک سال و چهار ماه قبل آغاز شده بود متوقف شد و طبق توافقی که در آن، قطر و مصر و آمریکا نقش میانجی را ایفا کرده بودند، مقرر شد اسرای دو‌ طرف در چندین مرحله مبادله شوند. این آتش‌بس در سه مرحله تعریف شده و هر مرحله شش هفته خواهد بود و در نهایت باید به آتش‌بس دائمی و عقب‌نشینی کامل ارتش رژیم صهیونیستی از نوار غزه منتهی شود. این آتش‌بس قرار است به این جنگ ۴۷۱ روزه پایان دهد و ورود کمک‌های انسانی را به مردم جنگ‌زده غزه تسهیل کند و عملیات بازسازی در غزه را نیز فراهم سازد. در تحلیل این توافق چند نکته قابل توجه است.

هر دو طرف با ادعاهایی که مطرح کردند به‌گونه‌ای تصور پیروزی دارند، ولی واقعیت چیست؟ مقاومت معتقد است استمرار مقاومت فلسطین در طول ۱۶ ماه گذشته در برابر یک رژیم تا بن‌دندان مسلح و با مشارکت همۀ غرب، به‌ویژه آمریکا، پیروزی مهمی برای آنها محسوب می‌شود. رژیم صهیونیستی نیز که با نسل‌کشی و راهبرد سرزمین سوخته و ویرانی، نزدیک به ۵۰ هزار فلسطینی را به قتل رساند و ۱۲۰ هزار نفر دیگر را مجروح یا قطع عضو کرد و نزدیک به ۸۰% خانه‌های مردم غزه را ویران ساخت، بر این باور است که به پیروزی دست یافته است. این تصور زمانی ارزش دارد که این پیروزی محسوس باشد و افکار عمومی آن‌ را تصدیق کند.

با اعلام آتش‌بس، مردم غزه با تظاهرات گسترده، جشن گرفتند؛ اظهار شادمانی کردند؛ با شعارهای سیاسی پیروزی مقاومت را تبریک گفتند و اعلام همبستگی کامل خود را با نیروهای القسام و دیگر نیروهای مقاومت اظهار داشتند.

در مقابل در رژیم صهیونیستی صحنه، صحنه اعتراض بود و «بن‌گفیر» وزیر امنیت داخلی، همچنین «هالیووی»، رئیس ستاد و فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی و نیز فرمانده جبهه جنوبی که اداره عملیات غزه زیر نظر او جریان داشت، به‌عنوان اعتراض به این توافق از سمت خود استعفا کردند. همچنین «اسموتریچ» وزیر دارایی با تهدید اعلام کرد که اگر نتانیاهو نخست‌وزیر پس از مرحله اول آتش‌بس، به جنگ بر نگردد استعفای خود را اعلام خواهد کرد.

یک مثل عربی می‌گوید: «پیروزی صد تا صاحب دارد، ولی شکست یتیم است.» در غزه و همه سرزمین فلسطین و همه محور مقاومت، مردم پیروزی مقاومت را تصدیق کردند و با اظهار شادمانی آن را جشن گرفتند؛ در حالی که در رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ‌گونه اظهار شادمانی دیده نشد که مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی رژیم با استعفا تلاش کردند مسئولیت این شکست را به گردن یکدیگر بیندازند.

البته طبق تعریف علمی، پیروزی در این جنگ نامتقارن نیز بر پایه تحقق اهداف جنگی که هر کدام از دو طرف اعلام کردند قابل بررسی است. فلسطینی‌ها از همان آغاز اعلام کردند که این جنگ را با هدف اسیر گرفتن انجام داده‌اند تا اسرای فلسطینی را از طریق مبادله از قید و بند زندان رژیم رها و طرح‌ خائنانه به اصطلاح «صلح ابراهیمی» را متوقف کنند. در این طرح قرار بود بدون شرط حل بحران فلسطین، دشمن صهیونیستی را به رسمیت بشناسد و روابط را عادی‌سازی کنند.

در مقابل، رژیم صهیونیستی اهداف متعددی چون آزاد‌سازی بدون قید و شرط اسرای رژیم، ریشه‌کنی کامل حماس و مقاومت در غزه، قطع هرگونه آتشباری از سوی غزه به سوی سرزمین‌های اشغالی، اعلام شمال غزه (شمال راه نتساریم) به‌عنوان منطقه غنیمت جنگی و اعلام برنامه اسکان یهودیان در آن، استقرار کامل و همیشگی در محور فلادلفیا و قطع کامل ارتباط زمینی میان غزه و مصر و تلاش برای آواره‌سازی مردم غزه به خارج تحت‌عنوان مهاجرت داوطلبانه را تحت عنوان اهداف جنگ اعلام کرده بود. قرار بود در روز بعد از جنگ حماس در غزه باقی بماند و در حاکمیت مشارکت نداشته باشد. چندین هدف دیگر هم از سوی مسئولان صهیونیستی، به‌ویژه نتانیاهو که بر پیروزی قطعی و مطلق تاکید زیادی داشت، اعلام شدند.

نگاهی اجمالی به پیامدهای جنگ ۱۶ ماهه غزه نشان می‌دهد که عمده اهداف مقاومت فلسطین محقق شده‌اند، در حالی‌که همه اهداف رژیم صهیونیستی زمین مانده مانده‌اند. مقاومت از روز اول بر دو اصل اصرار داشت: آتش‌بس دائمی و عقب‌نشینی کامل متجاوزین از غزه. هیچ‌گاه هم از این دو اصل عقب‌نشینی نکرد. هدف اصلی آن یعنی مبادله اسرای صهیونیستی با فلسطینیان دربند، هرچند قطره‌چکانی ادامه دارد.

مقاومت ابتدا اعلام کرد همه اسرای فلسطینی در مقابل اسرای صهیونیستی باید آزاد شوند، ولی در نهایت با ۴۰ نفر فلسطینی دربند در برابر هر اسیر صهیونیستی به توافق رسید. این صحنه نشان می‌دهد که اهداف مقاومت تا حد زیادی تحقق یافته‌اند.

در مقابل تقریباً هیچ‌ یک از اهداف اعلامی رژیم صهیونیستی جز کشتار و ویرانی و جنایت که در آن همه مقررات بین‌المللی را زیر پا گذاشت تحقق نیافت و به منفورترین رژیم در جهان تبدیل شد.

اینک نخست‌وزیر، وزیر سابق جنگ، فرماندهان و نظامیان آن به‌عنوان جنایتکاران جنگی در بیش از صد کشور جهان تحت تعقیب‌اند و دادگاه عفو بین‌الملل و دادگاه جنایات جنگی مهم‌ترین دادگاه‌های بین‌المللی این رژیم را تحت تعقیب قرار داده‌اند.

این رژیم با همه ادعاهای برخورداری از علوم پیشرفته‌ مثل هوش مصنوعی و… تا روز آخر نتوانست اسرای خود را با زور آزاد کند و در نهایت ناچار شد با حماس و مقاومت توافق کند تا اسرا مبادله شوند.

موضوع ریشه‌کنی حماس گنده‌گویی‌ای بود که تحقق نیافت و اساساً قابل تحقق نیست. نتانیاهو با همه تکبرش ناچار شد آتش‌بس را با حماس و نه کس دیگری بپذیرد.

موضوع ضرورت قطع آتشباری از غزه نیز تا روز آخر ادامه داشت هرچند مقاومت به علت محدودیت ذخیره یا مدیریت آتشباری، تعداد موشک‌های شلیک شده و زمان‌های شلیک را در چند ماه اخیر کاهش داد، اما هرگز قطع نشد.

ایجاد «جاده نتساریم» از سوی رژیم صهیونیستی و تقسیم غزه به شمال و جنوب و اعلام مناطق شمالی نتساریم به‌عنوان غنیمت جنگی هدفی است که با عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از جاده نتساریم فرو ریخته و نیم میلیون نفر به این مناطق برگشتند و مجلس شهرک‌سازی صهیونیستی که از این منطقه دیدن کرد و برنامه‌های آینده خود را ده روز قبل از آتش‌بس اعلام کرده بود فعلاً خفقان گرفته و کاملاً ساکت شده است.

استقرار ارتش صهیونیستی در محور فیلادلفیا و مرز غزه با مصر به‌رغم تخریب این منطقه و بستن کامل آن در چند روز گذشته پس از عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی از این محور بازگشایی و رفت و آمد از این نقطه از سر گرفته شده است. اما در مورد موضوع حذف حماس از صحنه فلسطین و آینده آن کافی است که بدانیم که توافق با حماس انجام شده و توزیع کمک‌ها از سوی حماس خواهد بود و ایجاد هر ساختاری در غزه در آینده، بدون هماهنگی با حماس امکان پذیر نیست.

البته علاوه بر این اتفاقات، مراسم مبادله اسرا خود به‌تنهایی شرایط صحنه و واقعیت‌ها را نشان می‌دهد. رژیم صهیونیستی از خانواده‌های اسرای فلسطینی که فرزندانشان آزاد می‌شوند تعهد می‌گیرد که هیچ‌گونه مراسم جشنی برگزار نکنند و همچنین اسرای آزاد شده خود را نیز از هرگونه اظهار نظر ممنوع کرده است.

البته این رفتار بی‌تردید مشخص می‌کند که اسرای فلسطینی در چه شرایط غیر انسانی‌ای قرار داشتند در حالی که زندانیان این رژیم قبل از منع مصاحبه از رفتار انسانی مقاومت تشکر می‌کنند.

در مجموع تا اینجا صحنه‌ها و تصدیق‌ها می‌گوید که این رژیم در برابر محور مقاومت شکست بزرگی خورده است و همه کمک‌های غربی در ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی نتوانست این شرایط را بنفع آنان تغییر دهد. البته این شکست بزرگ در آیندۀ نزدیک پیامدهای ویرانگری بر ساختار پوشالی این رژیم خواهد داشت و رژیم صهیونیستی از درون به علت فعال‌سازی شکاف‌های اجتماعی دچار مشکلات جدی خواهد شد و توصیف قرآن در بارۀ عملیات ویران‌سازی خانه‌های خود از طریق خود آنها و مؤمنان آغاز خواهد شد.

08آوریل/25

مروری گذرا بر زندگی و مجاهدت‌های شهید یحیی سنوار – یحیی سنوار ایثار و شهادت عاشورائی را تنها راه نجات فلسطین می‌دانست – دکتر یعقوب توکلی

۱-سرزمین فلسطین از زمانی که به دست صهیونیست‌های کشورهای مختلف اشغال شد، در طی نزدیک به صد سال اخیر شاهد مظالم و جنایات فراوانی بوده است. دولت انگلستان در جریان جنگ جهانی اول و قبل و پس از آن، با هدف‌گذاری گسیل صهیونیست‌ها از مناطق مختلف جهان، روند اشغال تدریجی این سرزمین را فراهم آورد و با قتل و غارت و آدمکشی، ساکنان اصلی آن دیار را از خانه و کاشانه خود تاراند و آنان را برای سال‌های طولانی به زندگی در اردوگاه‌های موقت و چادرنشینی مجبور کرد؛ بماند که در همین اردوگاه‌های موقت هم علی‌الدوام آنان را مورد آزار و اذیت و شکنجه‌های مختلف قرار داد و ارتش تازه تأسیس انگلیسی، آمریکائی، اسرائیلی لحظه‌ای از نسل‌کشی و بمباران این آوارگان بی‌پناه دست برنداشت و گردنکشی، جباریت، بی‌رحمی و خشونت تمدن غربی خود را به‌تمامی در قالب جامعه تازه شکل گرفته رژیم صهیونیستی در منظر جهانیان به تماشا گذاشت.

“یحیی ابراهیم حسن السنوار” معروف به “یحیی‌سنوار” در سال ۱۹۶۲ در چنین شرایطی در اردوگاه پناهندگان خان‌یونس در غزه تحت حاکمیت مصر در خانواده‌ای که اهل عسقلان بودند و در جریان جنگ سال ۱۹۴۸ فلسطین، از اشکلون اخراج شده بودند دیده به جهان گشود. او از کودکی در دامان فقر و نداری و احتیاج بالید و زیر سایه سرنیزه‌ها، نظارت و جاسوسی و بمباران هوائی دشمن، طعم تلخ دوری از خانه پدری و مادری را به جان خرید. در دوران دبیرستان بود که دریافت که باید سرسختانه مبارزه کند و کار ناکرده‌ی اجداد و پدرانش را با جان‌سختی به سرانجام برساند و چه‌بسا جبران کند.

وی پس از پایان دبیرستان، به همراه اسماعیل هنیه تحصیلاتش را در رشته ادبیات عرب در دانشگاه اسلامی غزه به پایان رساند و در همان مقطع با شیخ احمد یاسین نزدیک شد و قبل از ۲۱ سالگی در دو مقطع بدلیل فعالیت ضد صهیونیستی دستگیر و زندانی و آزاد شد تا اینکه در سال ۱۹۸۸ و در ۲۵ سالگی پس از انجام عملیات به هلاکت رساندن دو سرباز صهیونیست و چهار مزدور فلسطینی که با دشمن صهیونیستی همکاری می‌کردند، دستگیر و به چهار بار حبس ابد محکوم شد.

ارزیابی کارشناسان اسرائیلی از سنوار به‌عنوان یک زندانی این مشخصات بوده است: بسیار منظم؛ دارای روحیه‌ای عجیب و غریب در تحمل سختی‌ها و از توان بالایی برای رهبری برخوردار است و دیگر اینکه سنوار در زندان زبان عبری را فرا گرفته و با تمام بازجوها با همین زبان حرف می‌زد و به‌شدت به فرهنگ صهیونیست‌ها مسلط ‌شده بود.

سنوار در این سال‌ها بارها گفته بود، برای مبارزه با اسرائیل لازم است که آنها را با دقت بشناسیم. او معتقد بود که رژیم صهیونیستی باید نابود شود و تأکید می‌کرد که در فلسطین جایی برای صهیونیست‌ها نیست.

۲-یحیی پس از آزادی به جنبش اسلامی حماس پیوست و به دلیل ارتباط نزدیک با شیخ احمد یاسین به‌تدریج متوجه شد که باید اصول و فنون سخت‌تری را در مبارزه در پیش بگیرد. او به این نتیجه رسید که با پرتاب سنگ و عملیات مقطعی فدائیان و احیاناً عملیات استشهادی علیه نیروهای رژیم صهیونیستی نمی‌توان فلسطین را آزاد کرد، بلکه علاوه بر تشکیل سازمانی منسجم، باید حلقه اطلاعاتی و امنیت جدی‌ای را سازماندهی کرد تا جامعه‌ی لطمه خورده‌ی فلسطین که به‌دلیل روح آزرده‌اش امکان سوءاستفاده امنیتی از اعضای آن وجود داشت و می‌شد با برخی از خدمات خرد و ریز و پیش پا افتاده، او را فریفت، در برابر اقدامات امنیتی موساد و شاباک مصونیت پیدا کند و حفظ شود. لذا در چهارچوب حماس دست به تأسیس سازمان اطلاعاتی «المجد» زد که وظیفه‌اش مقابله با جاسوس‌های رژیم صهیونیستی در غزه بود تا از حماس و نیروهای فلسطینی در برابر توطئه‌های رژیم صهیونیستی محافظت کند. همکاری سنوار با هنیه و محمد‌الضیف، قدرت حماس را به‌شدت افزایش داد تا جائی که آمریکا در سال ۲۰۱۵ سنوار و محمد‌الضیف را جزو لیست تروریستی خود قرار داد.

۳-رژیم صهیونیستی دارای زندان‌های متعدد است و یکی از مخوف‌ترین و خشن‌ترین زندان‌های این رژیم زندان “نفحه‌الصحراوی” در صحرای نقب است که خطرناک‌ترین رزمندگان مقاومت از منظر صهیونیست‌ها را که دارای سوابق انقلابی جدی‌تری هستند و باید بیشترین آزار و شکنجه را ببینند به این زندان فرستاده می‌شوند. یحیی سنوار هم مثل سمیر قنطار، مروان برغوثی، روحی مشتهی و… در این زندان نگهداری می‌شدند و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌گرفتند.

در مقطعی، گروهی از رزمندگان اسیر فلسطینی زندان عسقلان توانسته بودند با فریب مدیریت زندان یکدستگاه تلفن همراه وارد زندان کنند، دسته‌جمعی به زندان “نفحه‌الصحراوی” تبعید شدند. در اینجا تعاملاتی بین بچه‌های حزب‌الله و طیفی از فرماندهان حماس و جهاد اسلامی اتفاق افتاد که در نوع خودش جالب و جزو مسائلی است که خیلی‌ها نمی‌دانند و منشاء خیر و اتفاقات بسیار بزرگ بعدی بنفع نیروهای مقاومت گردید.

یحیی سنوار در دوران زندان، زبان عبری را به‌خوبی فراگرفت بنحوی که با زندانبانان خود با زبان عبری صحبت می‌کرد. دورۀ ۲۵ سالۀ زندان برای او، حکم دورۀ تمرینات بسیار دقیق برای شناسایی نقاط قدرت و ضعف رژیم صهیونیستی، برای به‌عهده گرفتن مسئولیتی دشوار در آینده شد. او در پی همین مطالعات بود که توانست نیروهای مبارز قدرتمندی را آماده کند و طرح عملیات بی‌نظیر “طوفان‌الاقصی” را پی‌ریزی و مرگبارترین حمله را در تاریخ بیش از ۷۵ سالۀ غاصبان سرزمین‌های اشغالی رقم بزند.

در سال ۲۰۱۱ و در پی عملیات دستگیری یک سرباز رژیم صهیونیستی به نام “گیلعاد شلیط”، توسط مجاهدین حماس، رژیم صهیونیستی پس از مذاکرات و جنگ و خونریزی‌های بسیار سرانجام ناچار شد ۱۳۰۰ زندانی فلسطینی را که یحیی سنوار نیز جزو آنها بود با این سرباز مبادله کند. سنوار که با موی سیاه و بشاشیت جوانی به زندان رفته بود، اینک با موی سپید میانسالی از زندان آزاد شد. دستگاه‌های امنیتی رژیم‌صهیونیستی اعتراف کردند که آزاد کردن سنوار در جریان تبادل زندانیان اشتباه مرگباری بوده است.

۴-ایستادگی تا آخرین لحظه، هوشمندی همه‌جانبه و فراگیر، درک عمیق از ذهنیت دشمن و تحلیل روابط و اتخاذ استراتژی مؤثر در برخورد با دشمن و مهم‌تر از همه، به منصه ظهور رساندن جسارت و جرئت و مبرّا بودن از هرگونه ترس و تردیدی برای مقابله با دشمن، از ویژگی‌های برجستۀ شهید یحیی سنوار بود.

وی در اظهاراتش به امام علی(ع) استناد می‌کرد که نشانه دسترسی او به متون بسیار دور از دسترس روائی شیعه و عمق مطالعات او در منابع دینی و احیاناً شیعی بود. ارجاعات متعدد و مکرر یحیی سنوار به واقعه عاشورا نشان می‌دهد که او ایدئولوژی عاشورائی را در کنار هستی‌شناسی و عقلانیت علوی به‌درستی درک کرده و ایثار و شهادت عاشورائی را به‌عنوان تنها راه نجات فلسطین برگزیده بود، چه اینکه شجاعت او قابل قیاس با شجاعت بسیاری از بزرگان عرصه تاریخ اسلام نیست. سنوار همواره می‌گفت اگر در غزه پیروزی برای ما حاصل نشود، کربلا اتفاق خواهد افتاد. دیدگاهش نسبت به مرگ، شهادت و عالم هستی براساس دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین(ع) تعریف و مکرراً تکرار می‌کرد.

این شجاعت کم‌نظیر و هستی‌شناسی و استراتژی و روش‌ هوشمندانه در مبارزه با دشمن و خنثی‌سازی اقدامات اطلاعاتی او، از یحیی سنوار اسطوره‌ای را پدید آورد که نماینده رژیم صهیونیستی در سازمان ملل عکس او را به‌عنوان رئیس‌جمهور آینده فلسطین سر دست گرفت.

یحیی پس از مدتی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد. او در تمام ملاقات‌های رسمی و بین‌المللی و در هر جمعی که حضور پیدا می‌کرد، فرزندش را قلمدوش می‌کرد و به‌رغم تمام حساسیت‌های امنیتی و خطری که متوجه او و پسرش بود، ابراهیم را به مسلخ‌های مختلف می‌برد تا همگان بدانند که ابراهیم و ابوابراهیم هر دو در مسلخ مبارزه با رژیم صهیونیستی حیّ و حاضرند و نسل‌های پس از ایشان هم باید چنین باشند.

یحیی سنوار در سال ۲۰۱۷ به‌عنوان رهبر حماس در غزه انتخاب شد. وی در سال ۲۰۲۱ از توطئه سوءقصد رژیم صهیونیستی جان سالم به در برد. تمام دشمنان قسم خورده یحیی سنوار به‌طرز گسترده‌ای او را مغز متفکر حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ می‌شناسند. سازوکار عظیم حفر تونل در غزه و زمینه‌سازی گسترده در سرزمین کوچکی که از زمین و آسمان و چپ و راست به‌شدت تحت نظر بود، جز به مدد ذهنی خلاق و بی‌نظیر میسر نبود. سنوار دو سال تمام برنامه حفر تونل‌ها را برای حمله برنامه‌ریزی کرده بود. او توانست به همراه سایر فرماندهان مقاومت سازوکار نبرد طولانی مدت با دشمن تا بن دندان مسلح با امکانات بی‌حد و حصر را در سرزمینی بسیار کوچک و محصور فراهم سازد و نشان دهد که ناممکن فقط در ذهن انسان‌ها وجود دارد و می‌توان به مدد ایمان و اراده هر ناشدنی‌ای را شدنی کرد.

او توانست در ۷ اکتبر با عملیاتی گسترده، شاهرگ اصلی رژیم صهیونیستی را با تیغ آخته مقاومت از هم بدَرَد و با ضربه‌ای جانانه، جهانیان را به تماشای مرگ تدریجی این رژیم کودک‌کش بنشاند. در پی ضربه ۷ اکتبر، جهان برای همراهی با یحیی سنوار قامت برافراشت و به‌رغم تمام ابزارهای رسانه‌ای نظام سلطه، وجدان‌های بیدار، در دفاع از فلسطین در کنار او و یارانش به قامت ایستادند.

بدون ضربه ۷ اکتبر و بدون برملا شدن پای شکسته و لنگان رژیم صهیونیستی و بدون تیغ آخته مقاومت در دست‌های سنوار و محمد ضیف، جهان این چنین برای حمایت از مقاومت فلسطین به احترام از جا برنمی‌خاست.

واقعیت این است که با این ضربه، شاهرگ حیاتی رژیم صهیونیستی از هم دریده شد و خون از کالبد این رژیم منحوس آشکارا و به‌تدریج بیرون می‌رود و به‌زودی زوال و مرگش را رقم خواهد زد.

رژیم صهیونیستی، آمریکا و غرب در عصر وقاحت و دریدگی معاصر، خشونت‌بارترین و وقیحانه‌ترین رفتارهای ممکن و غیرقابل تصور را با مظلومان فلسطینی و لبنانی انجام داده‌اند، اما لحظه‌ای نتوانسته‌اند بر این واقعیت سرپوش بگذارند و بیداری جهانی چنان فراگیر شده که جهانیان در برابر رژیم سفاک و خونخوار صهیونیستی و حامیان آن بسیج شده‌اند و دانشگاه‌ها، رسانه‌ها، افکارعمومی، مجالس ملی، همه و همه در برابر عظمت کار یحیی سنوار و شهادت حماسی او سر تعظیم و تکریم فرود آورده‌اند.

اینک دیگر مقامات و حتی ورزشکاران و گردشگران صهیونیست در هیچ‌جای دنیا احساس آرامش نمی‌کنند و سنگ‌های یحیی سنوار، به دست‌ آزادی‌خواهان سراسر جهان بر سر آنها باریدن گرفته و سربازان رو به تزاید مقاومت، در پی پیکر به خون تپیده یحیی سنوار، علم مقاومت را برافراشته‌تر از قبل به احتزاز درآورده‌اند.

۵-شهید یحیی سنوار با جنگیدن در وسط میدان آن هم با سلاحی که بهتر از سلاح دیگر رزمندگان نبود، آستانه شهادت را بالا برد. یحیی سنوار کسی نبود که رژیم صهیونیستی او را بعد از دستگیری بکشد یا اعدام کند. حتی وقتی که زخمی شد، دست شکسته قلم‌شده‌اش را با سیم بست. پهپاد دشمن که آمد، نارنجک و چوب پرتاب کرد. هم دست‌هایش قطع شدند، هم فرق سرش با گلوله شکافته شد. صهیونیست‌ها چنان در برابر عظمت یحیی سنوار عاجز و درمانده شده بودند که صحنۀ شهادت وی را به‌عنوان فتح‌الفتوح و سمبل پیروزی خود منتشر کردند، ولی متعاقباً متوجه شدند که مرتکب اشتباهی بزرگ و موجب رسوایی بیشتر خود شده‌اند.

شهادت شکوهمند یحیی سنوار به همه ثابت کرد او هرگز از غزه فرار نکرده و در تونل‌ها پنهان نشده بود. خود ارتش صهیونیستی اعتراف کرد که نتوانسته بود محل حضور یحیی سنوار را در یک سال گذشته پیدا کند و نظامیان اسرائیلی به‌طور اتفاقی در یکی از خرابه‌های‌ غزه با او روبه‌رو شدند.

یحیی در آن شرایط به‌رغم شهادتش بر دشمن غلبه کرد و با شهادتش، هم امپراتوری دروغ جبهه استکبار را رسوا کرد و هم موجب شناخت بیشتر واقعیت و حقانیت مقاومت به جهانیان و رسوایی بیشتر رژیم صهیونیستی شد و دروغ‌هایی را که در بارۀ او  برملا ساخت.

شهید یحیی سنوار به تعبیر قرآن نمُرده است و زنده است. امیرالمؤمنین(ع) در باره مردان مردی چون او فرمود: «فَالْمَوتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ اَلْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِین: اگر مقهور شوید، زندگی‌تان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگى است.» مرگ در این است که انسان زنده باشد و شکست خورده و حیات در این است که انسان حتی اگر مرده باشد، قاهر بر دشمن باشد.

یحیی سنوار شکوهمندترین، عارفانه‌ترین و حماسی‌ترین شهادت را با لبانی تشنه و تنهای تنها در میدان مبارزه با دشمن صهیونیستی به نمایش گذاشت. او اثبات کرد که چه سُنی باشد، چه شیعه، پیرو حسین بن علی(ع) است. او همچون صحنه عاشورا، همانند عباس بن علی(ع) با وجود بریده شدن دست‌هایش، علم اسلام را بر زمین ننهاد و در دفاع از اسلام و مظلومین فریاد ایستادگی و مقاومتش را به گوش جهانیان رساند.

از این پس جهان سنوارهای بی‌شماری را تجربه خواهد کرد. پویندگان راه یحیی سنوار، جهانی بدون صهیونیسم و ظلم و ستم غرب را برای بشریت به ارمغان خواهند آورد. جهانی امن، آرام و انسانی که آدمی در آن امکان زیستی شرافتمندانه، انسانی و شایسته را بیابد و در سایه برادری، مهر و همدلی، مدینه پیامبر(ص) را بار دیگر به نظاره بنشیند.

08آوریل/25

ایران به‌مثابه گرانیگاه جابجاییِ ساختارشکنانه – تولّد تاریخِ قدسی از متن مقاومت تمدّنی – دکتر مهدی جمشیدی

طرح مسأله: مقاومت ایران و نظم تجدّد

[یکم]. ماجراجویی‌های غرب در منطقۀ غربِ آسیا، «بی‌جهت» و «اتّفاقی» نیست، بلکه یکی از ریشه‌های تمرکز غرب بر این منطقه، به «اقتصاد سیاسی» بازمی‌گردد و غرب به‌درستی دریافته است که نباید از این منطقه، غفلت کند. این امر نیز برخاسته از «استعمار» است و غرب به دلیل منطق استعماری‌اش نسبت به جوامع دیگر، نسبت به غربِ آسیا نیز حسّاس و برانگیخته شده است و نمی‌خواهد استیلای بر آن را از دست بدهد. در پشت‌صحنۀ تحرّک‌ها و تکاپوهای دولت‌های غربی، چنین «محاسبۀ ناگفته»‌ای نهفته است و باید کنشگری آنها را در این چهارچوب، فهم و تفسیر کرد. این در حالی است که برخی می‌کوشند با نادیده‌گرفتن این زمینۀ تاریخی و بیرونی، همه‌چیز را به سیاست‌های درون‌خیزِ این منطقه نسبت بدهند و ریشه‌ها و انگیزهای بیرونی و فرامنطقه‌ای را نبینند. هر تحلیلی که در آن، طماعیِ غرب و جنبۀ استعماری آن نسبت به منطقۀ غربِ آسیا، کم‌رنگ باشد، گویای حقیقت نخواهد بود و نمی‌تواند به شناخت واقعیّت‌های چندلایه بینجامد.

[دوم]. روشن است که در چهارچوب منطق استعماری، هر کشوری که غنی‌تر باشد، ارزش‌مندتر است و باید برای در اختیار گرفتن آن، بیشتر تلاش کرد. ایران چنین وضعیّتی دارد. ایران از هر جهت برای غرب، یک لقمۀ چرب بوده که منافع فراوانی برایش فراهم می‌کرده. بر این ‌اساس، انگلیس که در آن دورۀ تاریخی، قدرت بیشتری داشت، توانست زمام و عنان ایران را به دست بگیرد و در طول سال‌ها، در بافت بومی و ساخت درونیِ جامعۀ ایران و حکومت آن نفوذ کند. این نفوذ، بسیار ریشه‌دار و قوی بود. دولت انگلیس، از تحرّک و تصرّف آشکار، پرهیز داشت و بیشتر می‌کوشید در پشت‌صحنه، مناسبات و معادلات را در چهارچوب منافع خویش، طرّاحی کند و در قالب «استعمار نو»، جهت‌گیریِ جامعه و حکومت را در ایران صورت‌بندی نماید. در این راستا، کامیابی‌های فراوانی را نیز تجربه کرد و خاطرات بسیار تلخی را از خویش در میان ایرانیان بر جا نهاد. پس از انگلیس، آمریکا در جریان کودتای بیست‌وهشت مرداد، ناگهان وارد عرصۀ سیاسی ایران شد و دولت انگلیس را کنار زد و تا دهه‌ها، به قدرت یکه‌تاز و منحصربه‌فرد در ایران تبدیل شد.

[سوم]. انقلاب اسلامی از این جهت یک «نقطۀ عطف تاریخی» است که زنجیرۀ انحطاط تاریخی را از هم گسست و جامعۀ ایران را از زیستن در ذیلِ تاریخ غربی نجات داد. سیر حرکت عمومی و حاکمیّتی در ایران، مطابق با منطق و غایت استعمار غربی، صورت‌بندی شده بود و از خود، هیچ‌گونه هویّت مستقل و متفاوتی نداشت. این سیر هرچه که پیش می‌رفت، بیشتر و بیشتر به انحطاط و اضمحلال جامعۀ ایران می‌انجامید و آن‌را به یک «دنبالۀ بی‌خاصیّت» و «زائدۀ حقیر» نسبت به تمدّن غربی تبدیل می‌کرد. امّا وقوع انقلاب اسلامی، ورق را برگرداند و جامعه و حاکمیّت را از استیلای تجدّد غربی رها کرد. انقلاب اسلامی، یک «رهایی‌بخشیِ تاریخی» بود؛ آن هم در شرایطی که امیدی به پیروزی نبود و تمدّن غربی، توانسته بود در ارکان قدرت در ایران نفوذ کند و از ایران، یک «مطیعِ محض» بسازد. این کمالِ هنرمندی و کفایت امام خمینی(ره) را می‌رساند که توانست در این شرایطی که آغشته به انقباض و انحطاط و ضعف بود، پرچم انقلاب را به دست بگیرد و از عمق جامعۀ ایران، یک خیزش جمعی به راه اندازد و استعمار غربی را با همۀ شوکت و هیبت ظاهری‌اش به عقب براند. دیگران هرچه که به جامعۀ ایران می‌نگریستند و در امکان‌های آن تأمّل می‌کردند، چنین برداشت و امیدی نداشتند و گمان نمی‌کردند که قیام امام به سرمنزل مقصود برسد، درحالی‌که امام با قاطعیّت مثال‌زدنی، راه تاریخ را گشود و از متن امتناع‌های خیالی و موهوم، فرصت و فصل تازه‌ای را رقم زد.

[چهارم]. انقلاب اسلامی ایران، منحصر به وجوه و لایه‌های سیاسی نبود و به جابجایی حاکمان محدود نمی‌شد. انقلاب اسلامی ایران، آشکارا در برابر تجدّد غربی قرار گرفت و بر آن شد که انسان معاصر را از چنگ آن رهایی ببخشد. چنین هدفی جز با هویّت‌پردازیِ بدیل، فراهم نمی‌شود. روشن است که حاصل تاریخ جدید، یک هویّت جدید است. در این هویّت نوپدید، قدم‌های ابتدایی برای صورت‌بندی یک تمدّن جدید، پی‌ریزی می‌شود و این به معنی طلوع هویّتی است. نخستین مسأله در این راستا، عبور از وابستگی است. در دورۀ پیشاانقلاب، هیچ امکان مستقلی از عالم تجدّد، فرض نمی‌شد و همۀ راه‌ها از غرب می‌گذشت. این وضع تاریخی، برآمده از تحمیل و تصویرسازیِ تمدّن غربی بود که بیش از هر چیز، بر سلطه‌گری تکیه داشت و هیچ دیگری‌ای را برنمی‌تابید. غرب، همگان را از خودشان تهی کرده بود و خویش را بر همه تحمیل و مسلّط.

این خویش، فقط خویشتن سیاسی نبود، بلکه بالاتر و بدتر، خویشتن هویّتی بود. من‌های هویّتیِ دیگر، طرد شدند و سبک و حقیر معرفی گردید، درحالی‌که منِ هویّتیِ غرب، نه‌فقط هیچ ترجیحی بر بسیاری از آنها نداشت، بلکه فروتر بود. سربرآوردن انقلاب اسلامی ایران، حس هویّتیِ تازه‌ای را در میان مردم ایران ایجاد کرد و آنها را نسبت به خویشتنِ هویّتی‌شان، متنبّه ساخت. این امر، زمینۀ چرخش از منِ تجدّدزده و غرب‌زده را به منِ اسلامی و انقلابی فراهم نمود.

[پنجم]. غرب، که هیچ تصوّر روشنی از انقلاب اسلامی نداشت، می‌پنداشت که می‌تواند در همان لحظه‌های تاریخیِ نخست، آن را از پا دربیاورد و وضع پیشین را دوباره برقرار سازد؛ چنان‌که قدرت پیش‌بینی انقلاب را نیز نداشت و ناگهان از متن یک خیال آسوده، با غرش و خروش انقلاب مواجه شد و خویش را باخت.

پس از این بود که هرچه در توان داشت را برای درهم‌شکستن انقلاب اسلامی به کار بست، امّا همواره طعم ناکامی را چشید و به عقب نشست. طرح‌های تقابل، یکی پس از دیگری به میدان عمل وارد می‌شدند تا انقلاب اسلامی، ساقط شود، امّا چیزی که زوال می‌یافت، امید جبهۀ دشمن بود و نه انقلاب ایران. ازاین‌رو، انقلاب ایران در دیدۀ آنها به‌شدّت «ماهیّت معمایی» یافت؛ آنها نمی‌توانستند در چهارچوبِ فکری و منطق تحلیلیِ خویش، آن را فهم کنند. این «فقدان فهم»، به صورت‌بندی راهکارهایی می‌انجامید که نسبتی با واقعیّت‌های درونی انقلاب نداشتند. به‌این‌ترتیب، شکست از پسِ شکست را تجربه کردند و در مقابل نیز، انقلاب به مسیر تاریخی خویش ادامه داد و نیرومند‌تر و تنومندتر شد.

[ششم]. هدف جبهۀ دشمن از فشارهای آنچنانی در دهۀ اخیر، تهی‌ساختن انقلاب از عناصری بود که به او «قدرت» می‌بخشیدند. اگر انقلاب از درون، ضعیف شود و توانمندی‌شان را معامله کند، درهم‌شکستن آن دشوار نخواهد بود. براین‌اساس، برجام‌های سه‌گانه در دستورکار قرار گرفتند و کوشش شدند تا با «وعده‌های خیالی»، وسوسۀ مذاکره در ایران ایجاد شود و دریچۀ اعتماد و چانه‌زنی گشوده گردد. این دام‌چاله، مسیری بود که در امتداد آن، لایه‌های مختلف «قدرت درونی»، فرسوده می‌شدند و در نهایت نیز کار انقلاب، ساخته می‌شد. در واقع، مسیر برجام به‌طور طبیعی و مطابق ارادۀ جبهۀ دشمن، بر مبنای دادوستد تعریف نشده بود، بلکه غرض ناگفته عبارت بود از متزلزل‌کردن انقلاب از طریق زدودن مؤلّفه‌های اقتدار و استحکام درونی، و آن‌گاه، فشردن زانوی خویش بر گلوی انقلاب تا برای همیشه از سر راه برداشته شود.

شخصیتی که توانست به واسطۀ حیات و عمل و مواجهه‌اش، به تجلّی ایدئولوژی مقاومت تبدیل بشود و نشان بدهد که مقاومت، ممکن و مقدور است و می‌توان در برابر غرب ایستاد و صهیونیست‌ها را وادار به انفعال کرد، شهید سیدحسن نصرالله بود. او در میدان و عمل و عین، حقیقت و کارآمدی مقاومت را با هم و در کنار هم نشان داد و این وجه عملی و عینی، یک جبهۀ وسیع انسانی و معنوی پدید آورد که در دیدۀ آنها، او به تجسّم همۀ ارزش‌های مقاومت تبدیل گشت. حیاتی که این‌گونه با مقاومت و مبارزه و خیزش پیوند بخورد، به‌حتم در ذهن و نظر توده‌های مردم، دلنشین و گیرا خواهد شد و همگان را مجذوب و شیفته خواهد کرد. زندگی او، بی‌کم‌وکاست، آمیختۀ با مقاومت بود و این هم‌نشینی و ادغام، یک امکان تاریخی پدید آورد. گاهی باید ابرمردانی با حیات عینیِ خویش، امکان تاریخی را اثبات کنند، چنان‌که امام خمینی(ره)، همین مسیر را طی کرد و به این واسطه، توانست بزرگ‌ترین انقلاب اجتماعی را رقم بزند. سیدحسن نصرالله، حتی سخنانش و لحنش نیز مطابق با حال‌وهوای مقاومت شده بود و هر مخاطبی که به او می‌نگریست، گویا با خودِ مقاومت یا صورت عینی و محسوس آن نگاه می‌کرد. وقتی نظر با عمل، توأمان بشوند و انسان نشان بدهد که به غایت و آرمانش، اعتقاد راسخ و کامل دارد، در تاریخ و در دل آدمیان خواهد بود و خطی که او گشوده است را دیگران تداوم خواهند داد.

 

فرهنگ مقاومت: اوصاف هویّت ضدصهیونی

[یکم]. روشن است که ایران، اصلی‌ترین و مرکزی‌ترین نظام سیاسی‌ در جبهۀ مقاومت است و آشکارا و سال‌هاست که حمایت‌های جدّی و حضور تعیین‌کننده‌اش در این جبهه، چشم‌های جهانیان را به خود خیره کرده و نام ایران را بر سر زبان‌ها انداخته است. حتی شهید حاج‌قاسم سلیمانی نیز که در درون جامعۀ ایران و نیز در تمام دنیا، وجاهت و منزلت آنچنانی دارد و هیبت و شوکتش مثال‌زدنی است، اعتبار عمومی و توده‌ای خود را به سبب گره‌خوردن بخش عمدۀ حیاتش با جبهۀ مقاومت دارد. مسألۀ مقاومت، از چنان ضرورتی برخوردار است که رهبر معظم انقلاب، دولت جمهوری اسلامی را دولت مقاومت خواند و تلاش در راستای تولید نظریۀ مقاومت را طلبید. این‌همه نشان می‌دهد که نسبت به مقاومت و ساخته‌وپرداخته‌کردن روایت‌های اصیل و هویتی از آن، اهتمام خاص بورزیم تا بتوانیم در قالب این روایت‌ها، نه‌فقط بدنۀ اجتماعی خویش را، بلکه ذهنیّت‌های مردمی در جوامع دیگر را متقاعد و همسو گردانیم و عرصۀ جنگ شناختی و نبرد روایت‌ها را به دشمن واگذار نکنیم. در دورۀ اندک پس از شکل‌گیری حماسۀ طوفان الاقصی نیز همچون گذشته، برخی نیروها و رسانه‌های تجدّدی در داخل و خارج ایران، هم دربارۀ ماهیّت ایدئولوژی مقاومت و عاملان آن و هم دربارۀ نسبت ایران با آن، مجموعه‌های از اشکال‌ها و ایرادها را مطرح کرده و کوشیده‌اند به این واسطه، باور جمعی در ایران به ایدئولوژی مقاومت را دچار تزلزل کنند. در مقابل، ما باید به ذخیرۀ دانشی و مفهومی خود مراجعه کنیم و از طریق تولید روایت‌های معارض و روشنگر، کج‌روایت‌های جبهۀ دشمن را رسوا گردانیم. از جمله اندوخته‌های روایتی ما که در طول دهه‌های گذشته، به آن بی‌توجهی و بی‌اهتمامی داشته‌ایم، نوشته‌های شهیدسیّد مرتضی آوینی هستند که اغلب در قالب گفتارهای متن فیلم‌های مستند ایشان نگاشته شده‌اند. این نوشته‌های پُرمایه و غنی، ‌نه‌تنها همچنان می‌توانند نقش پیشران در عرصۀ تفکر و رسانه ایفا کنند، بلکه باید اعتراف کرد که با وجود گذشت سه دهه، همچنان سرآمد و مثال‌زدنی هستند و کسی نتوانسته گامی از ایشان فراتر بنهد. آوینی دربارۀ مقاومت و جریان‌ها و تحولات آن، سه مستند به نام «انقلاب سنگ»، «نسیم حیات» و «سه نسل آواره» ساخته است که در کتاب «نسیم حیات: گفتار متن فیلم‌های مستند» منتشر شده‌اند. در این مجال، می‌کوشیم سویه‌های هویّتیِ مقاومت در برابر اسرائیل را از درون این گفتارها استخراج کنیم؛ به این معنی که چون لازمۀ روایت‌پردازی فرهنگی از مقاومت، نظرکردن به لایه‌ها و اضلاع هویتی آن است، ما نیز از این زاویه به متن‌های آوینی می‌نگریم.

[دوم]. سویۀ هویّتیِ سرزمین قدسی؛ نشانۀ عالم قدسی. به باور آوینی، فلسطین، اگرچه پاره‌ای از جهان اسلام است و از این جهت باید نسبت به آن حساسیت داشت و مجال نداد که به عنوان یکی از ممالک اسلامی، از آن بریده شود و هویت غیراسلامی بیابد، اما درد و دغدغه دربارۀ فلسطین، حتی فراتر از این است؛ چراکه هم “مسجد قبه‌الصخره” در آن واقع است که با معراج رسول اکرم(ص) گره خورده است و هم مسجد الاقصی که قبلۀ نخستین مسلمانان است. این دو نشانه از عالم قدس و ملکوت، به فلسطین اعتباری صدچندان می‌بخشد و غیرت ایمانی و اسلامی را نسبت به آن برمی‌انگیزاند. باید به فلسطین از این منظر نگریست و فراتر از هویت تاریخی و این‌که در جغرافیایی سیاسی و اعتقادی اسلام قرار دارد، باید آن را واجد لایۀ آن‌جهانی و الهی دانست. عالم در نگاه دینی به تاریخ، باطنی دارد که از حقیقت آن حکایت می‌کند؛ این باطن، همان تاریخ رسولانه است که برخلاف تاریخ‌های رایج غربی، معیار و مبنا در آن تطورات و تحولات مادی زندگی انسان نیست، بلکه مسأله این است که در هر دورۀ تاریخی، انسان چه نسبتی با عالم قدس برقرار کرده و صیرورت‌های کمالی و الهی‌اش، چگونه بوده است. در این روایت از تاریخ، چنین حالات و اوضاعی، مهم و نقطۀ عطف هستند و باید ادوار تاریخی و تمدنی انسان را بر اساس این چشم‌انداز، فهم و تحلیل کرد. اگر باید تاریخ را از این زوایه دید و فلسفۀ تاریخ را این‌چنین خواند، روشن است که باید مکان‌ها و هویت‌های آنها را نیز در این چهارچوب، تفسیر کرد و به معنابخشی‌ها و معنایابی‌های قراردادی بسنده ننمود.

[سوم]. سویۀ هویّتیِ خودآگاهی تاریخی؛ تولّد جمعی دوباره. آوینی همانند بسیاری از تحلیل‌گران تاریخی و تمدّنی معتقد است که مسلمانان در حال بازیابی خویشتن اسلامی‌شان هستند و در صورت جمعی و کلی، تنبّه و توجّهی به دست آورده‌ و دریافته‌اند که سیطرۀ استعماریِ تجدّد، چگونه سرمایه‌ها و اندوخته‌های آنها را به باد داده است. چند سده، سلطۀ مطلق استعمار بر جوامع اسلامی، آنها را تهی و ضعیف کرد و مسلمانان در وضع غافلانه و خواب‌آلود، در سراشیبی تاریخ قرار گرفتند و داشته‌های‌شان را باختند. روند افول تمدّن اسلامی، چندی پیش از استعمار غربی آغاز و انحطاط تاریخی مسلمانان، صورت‌بندی شده بود، اما بدون شک، این استعمار غربی بود که این پیکر نحیف و تضعیف‌شده را به مرگ نزدیک کرد و آخرین ضربۀ کاری را بر امت اسلامی وارد کرد. اما اینک پس از دورۀ حقارت تاریخی و زبونی فرهنگی، موجی از خودآگاهی تاریخی در میان مسلمانان شکل گرفته و بیداری اسلامی، چه در وجه فرهنگی و هویتی‌اش و چه در وجه سیاسی و تمدنی‌اش، یک واقعیت واضح و پیشرونده است.

[چهارم]. سویۀ هویّتیِ امکان‌مندی انقلاب؛ تجربۀ  امام خمینی(ره). در اینجا نیز آوینی همانند بسیاری از نوشته‌های دیگرش، انقلاب اسلامی ایران را بر صدر می‌نشاند و آن را همچون امری سایه‌گستر و تاریخ‌ساز تفسیر می‌کند که نقطۀ عطف شده و تحولات بزرگی را رقم زده است. هیچ واقعیتی در دورۀ تاریخی معاصر به اندازۀ انقلاب اسلامی، منزلت و اثر در دیدۀ آوینی ندارد؛ چنان‌که باید گفت دامنه و دایرۀ اثر انقلاب ایران را عالم قلمداد می‌کند و به‌واقع معتقد به دورۀ تاریخی پساانقلاب است. انقلاب، سرآغاز یک عهد تاریخی بوده و دیگر نمی‌توان به تاریخ تجدّد، ارجاع داد و آن را محتوم و نهایی انگاشت. اینک در دورۀ درخشش عهد قدسی به سر می‌بریم که انقلاب امام خمینی، طلوع آن بود و این انقلاب می‌رود که تجلّیّات دیگری از خود را در بیرون از خود به نمایش بگذارد. در انقلاب ایران، چند حقیقت وجود داشت که جبهۀ مقاومت از آنها جان تازه گرفت و به خروش درآمد: این‌که ترکیب ارادۀ انقلابی و صبر ایمانی می‌تواند بر تجهیزات مادّی، غالب شود و جنگ کنونی، جنگ اراده‌های تاریخی است؛ این‌که از اصلاح، گرهی گشوده نمی‌شود و به‌جای ترمیم و مصالحه باید در پی انقلاب بود و بنیان‌ها را تغییر داد و عالم و آدم را از نو ساخت؛ این‌که اسلام به‌مثابه یک دین، قدرت ایجاد تحوّل سیاسی دارد و می‌تواند ساختارسازی اجتماعی کند و دوباره به زندگی جمعی و رسمی بازگردد؛ این‌که باید به‌دنبال بسیج اجتماعی بود و از نیروی مردم بهره گرفت و در متن جامعه، جریان‌سازی کرد تا تغییر، از پایین مطالبه شود؛ این‌که شریعت، ظاهری دارد و باطنی و دولت‌های اسلامی تاکنون، سرگرم ظاهر شریعت بوده‌اند و از حقایق باطنی و معنوی آن غفلت کرده‌اند. به‌این‌ترتیب، انقلاب ایران توانست در قامت یک تجربۀ تاریخیِ عینی و محقّق به عرصه وارد شود و چشم‌ها را به خود خیره کند و خودبه‌خود به الگوی برتر و کامیاب تبدیل شود.

[پنجم]. سویۀ هویّتیِ تفوّق نامعادله‌وار؛ نابهنجاری‌های تکوینی. در پاره‌ای از نوشته‌های آوینی، به نبرد داوود با جالوت اشاره شده و از طریق این تمثیل تاریخی، کوشش شده که گفته شود در جریان نبرد فلسطینیان با اسرائیل نیز، هرچند یک طرف دارای امکان‌ها و توانمندی‌های ظاهریِ فراوان است و از این جهت، قوی‌ترین ارتش‌ها را در اختیار دارد، اما فرجام نبرد، چنان خواهد شد که این معادلۀ ظاهری را تأیید نخواهد کرد. همواره این‌گونه نیست که مواجهه‌های تاریخی، بر اساس ضرورت‌های مادّی و ظاهری پیش بروند و نتیجۀ عادی و بهنجار در پی داشته باشند، بلکه در تاریخ، نامعمول‌ها و نابهنجاری‌هایی نیز دیده می‌شوند که از محاسبه‌های اینجایی و رایج تبعیّت نمی‌کنند. حرکت تاریخ و نیروی‌هایی که در متن آن قرار دارند، از قواعد دیگری نیز پیروی می‌کند که تحلیل‌‌گران ظاهربین و این‌جهانی، آنها را از ذهن خود دور نگاه داشته‌اند و مزاحم و مخل می‌انگارند، حال‌آن‌که این قواعد در لحظه‌هایی پیش‌بینی‌نشده، پا به موقعیت تاریخی می‌نهند و نامعادله‌های معمّاگونه پدید می‌آورند. به‌این‌ترتیب، ما در متن یک جنگ نامتقارن قرار گرفته‌ایم؛ چنان‌که از پاره‌ای جهات مهم، داشته‌های‌مان یکسان نیست و ما امکان‌هایی در اختیار داریم که در محاسبۀ دشمن نیامده‌اند. هرگز نباید واقعیت‌های این‌چنینی را که معادله‌های رایج و مادّی را ناکام می‌نهند و تاریخ را دچار پیچ‌های بزرگ می‌کنند، تصادف و اتّفاق انگاشت و به این واسطه، دستگاه محاسباتی خویش را تغییر نداد.

{ششم} سویۀ هویّتیِ لقای الهی؛ طلب مرگ. این جمله در نوشته‌های آوینی، فراوان به چشم می‌خورد که دشمن نیز همانند شیطان، بر ضعف‌ها و هراس‌های ما تمرکز می‌کند و از همین ناحیه به ما ضربه می‌زند. ازاین‌رو، ما باید نگران لغزش‌های درونی خویش باشیم و بدانیم بیم و خوف ما، دشمن ما خواهد شد. آوینی در اینجا نیز اصرار دارد بگوید که صهیونیست‌ها می‌خواهند ما زندگی را بر مرگ ترجیح بدهیم و ایدئولوژی مقاومت را ناسازگار با زندگی بدانیم و خسته و فرسوده، جانب تعامل و محافظه‌کاری را بگیریم و سازش را بر چالش ترجیح بدهیم. این در حالی است که هراس از مرگ، توطئۀ شیطان است برای کنار کشیدن از مقاومت و مبارزه و جهاد، و نهایت آن نیز تسلیم و عقب‌نشینیِ هرچه بیشتر است نه آسودگی و امنیت. هیچ راهی جز جهاد و شهادت، وضع بهتری را رقم نخواهد زد و تا هنگامی‌که ما دچار ضعفِ هراس از مرگ و اسارت در مرداب تعلّقات و عادات خویش هستیم، دشمن نیز پیشروی خواهد کرد و ما باید سنگرهای خویش را به او واگذار کنیم.

آوینی از عهد الهی سخن می‌گوید و ما را به طلب لقای الهی فرامی‌خواند و این حال قدسی را برآمده از نفی تعلّقات و رهاکردن عادات می‌شمارد؛ چنان‌که شهدای ما در طول هشت سال دفاع مقدس، چنین وضع و حال باطنی‌ای داشتند و شخصیت‌شان به ترکیبی از عارف و مصلح یا مجاهد و سالک تبدیل شده بود. این تجربه، تکرار همان تجربۀ نبردهای صدر اسلام است که در سایل تاریخ محمّدی، شهادت و لقای الهی، تجلّی تازه یافته بود و انسان موّحد و مؤمن، خوف از مرگ را در خود کشته بود.

 

منطق درنده‌خویی: دیوانه‌گی‌ در برابر گذار تاریخی

[یکم]. شواهد نشان می‌دهد که تاریخ، در حال نزدیک‌شدن به قطعه‌های پایانی‌اش است و وضع متفاوت، رقم خورده است. ما در آستانۀ چرخش تاریخی هستیم و می‌رود که عهد و فصل جدیدی آغاز شود. از جمله تکه‌های مهم از این اتفاق تاریخی، برچیده‌شدن رژیم صهیونیستی است؛ جهان فردا، جهان بدون صهیونیسم است و رژیم جعلی نیز چنین درک و فهمی از موقعیت کنونی یافته است. رژیم صهیونیستی می‌داند که در میان مرگ و زندگی، دست‌وپا می‌زند و نفس‌هایش به شماره افتاده است. فروپاشی، بسیار به او نزدیک شده و جبهۀ مقاومت، بیش از همیشه، سطح نزاع با اسرائیل را افزایش داده است. درگیری و کشمکش، در عالی‌ترین لایه قرار گرفته و گویا هیچ چشم‌اندازی جز یک جنگ تمام‌عیار وجود ندارد. انقلاب، در انتظار همین لحظه بوده و نه‌فقط بیمی از نبرد مستقیم و تاریخی ندارد، بلکه می‌داند اسرائیل را باید تنها از طریق جنگ و مقاومت برچید. ما ناگزیریم از منازعۀ سخت. این ما، فقط انقلاب ایران نیست ‌و همۀ جبهۀ مقاومت را شامل می‌شود. زبان صهیونیسم، زبان مذاکره و سیاست و وعده و توافق نیست.

[دوم].رژیم صهیونیستی، در چالش دشواری گرفتار شده که راه پیش و پس بر او بسته شده است و دریافته که گذشته، دیگر باز نخواهد گشت. بیش‌فعال و پرتحرک شده است؛ چون حس مرگ، سراسر وجودش را تسخیر کرده و می‌داند اگر امروز، دستی برنیاورد و تهاجم و تعدی نکند، فردا را نخواهد دید. از طرف دیگر، این واقعیت را نیز فهمیده که رفتارهای وحشیانه و واکنش‌های خشنش، پیامدهای نامطلوبی را نیز به دنبال دارد، اما شاید احساس نکرده که دیوانه‌‌گی‌هایش، فقط زمینه‌ساز تسریع زوالش است. رژیم صهیونیستی، هرچه آتش را شعله‌ورتر کند، مسیر را برای جنگ نهایی، هموارتر کرده است.

[سوم]. تردیدی وجود ندارد که در یک سوی این منازعۀ تاریخی، ایران ایستاده است، بلکه باید گفت ایران، هستۀ مرکزی جبهۀ مقاومت است. اسرائیل، برای بار دوم به خاک ایران تعرض کرده و پای ایران را به وسط معرکه کشیده است. مواجهات، در حال جدی‌تر و چالشی‌تر شدن هستند و در این میان، ایران دیگر در پشت‌صحنه نیست، بلکه به نیروی پیشران و آشکار تبدیل شده است. انقلاب ایران، خواه‌ناخواه، راه تاریخ جدید را خواهد گشود و این گشودگی، از معبر فروپاشی اسرائیل در قالب یک مواجهۀ سخت و خونین رقم خواهد خورد. در دفتر شهادت، واژۀ هراس نیست و ما می‌دانیم که زوال اسرائیل، مقدمۀ نظم جدید است. صفحه‌های تاریخ ملکوتی، با چه شتاب عجیبی در حال ورق‌خوردن هستند. این برهه، فشرده و متراکم است؛ به‌راستی، زنجیرۀ حادثه‌های تاریخی، از راه رسیده‌اند.

[چهارم]. نه‌فقط اتاق فرماندۀ جبهۀ مقاومت، بلکه اندرونی زندگی همۀ ما در محاصره و احاطۀ شبکه‌های اجتماعی صهیونیستی است. ما سال‌هاست که تصرف و رصد شده‌ایم و ضربه‌های نامحسوس خورده‌ایم، اما فریاد برنیاوردیم. فضای مجازی غربی، همۀ تاریخ و جغرافیا و هویت و انگیزۀ ما را اشغال کرده و قادر به نقطه‌زنی است. در جبهۀ مقاومت فرهنگی، رخنه ایجاد شده و ما دشمن را به خانۀ خویش راه داده‌ایم و از او زخم خورده‌ایم اما چون احساس نکرده‌ایم، انتقام نگرفته‌ایم. این‌بار نیز گویا عملیات هوشمندانه و موذیانه، ریشه در استفادۀ پیشینی از فضای مجازی غربی دارد. فضای مجازی کنونی، از تجلیات تکنیکی نظام سرمایه‌داری-صهیونیستی است که به‌ظاهر، بی‌طرف و بی‌جهت و خنثی است، اما در باطن، جهان را بلعیده و امنیت را حتی در عمق خانه‌امان – حریم جمهوری اسلامی – مخدوش کرده است. باید ریشه‌ها را بخشکانیم؛ یک‌بار برای همیشه. شب‌های پیش رو برای صهیونیست‌ها، شب‌های سرشار از کابوس وحشتناک حملۀ ایران خواهد بود. در هر لحظه، بر خویش بلرزند و از دلهرۀ شبیخون، طعم جرعه‌های تشویش و اضطراب را بچشند.

08آوریل/25

عوامل مؤثر بر «آتش‌بس غزه» و پیامدهای آن – دکتر سعدالله زارعی

رژیم صهیونیستی بلافاصله پس از عملیات فلسطینی «طوفان‌الاقصی» در ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲/ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ، حمله سنگینی را به باریکه کوچک غزه آغاز کرد. مقامات ارشد سیاسی و نظامی رژیم اعلام کردند جنگ را تا تحقق نابودی حماس، نابودی سلاح مقاومت و رفع دائمی تهدید اسرائیل از سمت غزه ادامه می‌دهند. جنگ در دو هفته اول با بمباران شدید هوایی همراه بود و پس از آن حمله زرهی ارتش به باریکه غزه شروع شد. جنگ سنگین در حالی شروع شد که هواداران غربی اسرائیل د رباره به نتیجه رسیدن اهداف اسرائیل از طریق جنگ تردید داشتند و در عین‌حال به‌طور کامل در ابعاد نظامی، اطلاعاتی، مالی، سیاسی و تبلیغاتی برای موفقیت رژیم پای کار آمدند. نتیجه این همکاری غربی ـ اسرائیلی ارسال حدود ۱۲۰ هزار تُن انواع سلاح بود که بدون محاسبات مالی در اختیار تل‌آویو قرار گرفت.

ده ماه پس از آغاز این جنگ برای مهم‌ترین حامی رژیم مسجل شد که امکان پیروزی نظامی در جنگ غزه وجود ندارد؛ از این‌ رو «جو بایدن»، رئیس‌جمهور وقت آمریکا طرح قبلی آتش‌بس را که در پاریس تنظیم و در قاهره و دوحه تکمیل شده بود، بازنویسی کرد؛ اما کاملاً واضح بود که اسرائیل قادر به پذیرش آن نیست، چون هیچ‌ یک از اهداف جنگ محقق نشده بودند.

در این بین «بنیامین نتانیاهو» در سفر به واشنگتن، مقامات کنگره آمریکا را متقاعد کرد که با ایجاد تغییراتی در روش جنگ می‌تواند به اهداف نزدیک شودد و حتی فراتر از آن، روش حل و فصل جنگ غزه را به مدلی برای حل و فصل منازعه با سایر میادین جبهه مقاومت در منطقه تبدیل کند. او وعده داد خاورمیانه را بر مبنای «امنیت دائمی اسرائیل و آمریکا» بازتعریف می‌کند و جمهوری اسلامی را در منطقه به انزوا می‌کشاند. این‌ فرصت به دولت اسرائیل داده شد و در این فاصله، اسرائیل دست به اقداماتی زد تا بتواند معادله جنگ را به نفع خود تغییر دهد. بر این اساس ارتش اسرائیل، فتیله جنگ را در غزه تا حدی پایین کشید تا از فشار خارجی روی خود بکاهد و از طرف دیگر شعله جنگ را به سمت لبنان برد و با تمهیداتی که از حدود دو سال پیش اندیشیده بود، ضربات سنگینی را به مقاومت لبنان وارد کرد. سپس با حدود ۷۰ هزار نفر و در قالب پنج لشکر زرهی و پیاده حمله زمینی به لبنان را آغاز کرد، اما نتوانست طرح خود را در باره لبنان به نتیجه برساند. از این ‌رو یک بار دیگر مطالبه پایان جنگ غزه به‌طور گسترده مطرح شد و در نهایت از سی‌ام دی ماه آتش‌بس در جنگ شروع شد، در حالی که مفاد طرح آتش‌بس همان مفاد پنج ماه پیش بود.

 

طوفان‌الاقصی کار خود را کرد

عملیات هجومی طوفان‌الاقصی در ۱۵ مهر ۱۴۰۲ / ۷ اکتبر ۲۰۲۳ فصل جدیدی در جنگ رژیم غاصب و فلسطینی‌ها بود. عملیات طوفان‌‌الاقصی که سهمگین‌ترین طرح نظامی فلسطینی‌ها از ۱۳۲۷ / ۱۹۴۸ به بعد محسوب می‌شود با یک غافلگیری بزرگ شروع شد. این عملیات محصول دست‌کم دو سال کار نظامی، اطلاعاتی، شناسایی، طراحی، آموزشی و تجهیز بود که همه آنها‌ در باریکه غزه آماده شده بودند. مشهور بود که نه فلسطینی‌ها آن قدر انسجام و اقتدار داخلی دارند که بتوانند تصمیمات و اقدامات بزرگ خود را مخفی نگه دارند و نه اسرائیلی‌ها  ناتوان هستند که نتوانند تحرکات اساسی مقاومت در غزه و کرانه را کشف کنند. اما “طوفان‌الاقصی” هر دو این انگاره را باطل و ثابت کرد که هم فلسطینی‌ها به آن درجه از اقتدار رسیده‌اند که بتوانند کاری به این عظمت را مدیریت و حفاظت کنند و هم اسرائیلی‌ها به‌رغم برخورداری از انواع امکانات جاسوسی، در وضعیت اقتدار کامل قرار ندارند.

عملیات طوفان‌الاقصی توانست مقاومت غزه را تا عمق ۱۲۰ کیلومتری و در ۵۰۰ کیلومتر مربع از اطراف غزه پیش ببرد و ضربات سنگینی را به پایگاه‌های نظامی و مهم‌ترین لشکر اسرائیل وارد کند و به نزدیک به ده هزار نفر از نظامیان اسرائیلی آسیب بزند. در ۷  اکتبر، اسرائیل در یک شوک بزرگ فرو رفت تا جایی که وزیر خارجه وقت آمریکا، «آنتونی بلینکن» می‌گوید من در ۸  اکتبر ـ در جریان سفر به تل‌آویو ـ اسرائیل را فروپاشیده دیدم.

طوفان‌الاقصی اگرچه با عملیات بسیار سنگین و وحشیانه ارتش اسرائیل مواجه شد، اما هرگز به پشیمانی مقاومت و ساکنان غزه و فلسطینی‌ها منجر نشد. «خلیل الحیّه» عضو ارشد حماس و مقام مذاکره‌کننده این جنبش در ۲۷ دی ماه، روزی که برقراری آتش‌بس قطعی شد، اعلام کرد «طوفان‌الاقصی برای آزادی قدس و تشکیل حکومت فلسطین بود و این هدف دنبال خواهد شد.» فلسطینی‌ها به‌رغم جنگ ۱۲ ماهه غزه، به عملیات طوفان‌الاقصی افتخار می‌کنند و خللی در دفاع آنان از این عملیات پدید نیامده است. اسرائیل در حالی توقف جنگ را پذیرفته که نتوانسته انگیزه برپایی طوفان‌الاقصی دیگری را از فلسطینی‌ها سلب کند.

 

وحدت و استحکام غزه 

جنگی در ابعاد جنگ ۱۶ ماهه غزه می‌توانست کشورهای قدرتمند را از پای درآورد، اما نتوانست مردم غزه، فلسطینی‌ها و مقاومت را متزلزل کند. مردم غزه در حالی که از اواسط سال ۱۳۸۸ / ۲۰۰۹ در محاصره شدید قرار داشتند و جنگ ۲۰۲۳ غزه فشار بر آنان را چندین برابر کرده بود، پای آرمان و مایملک خود در برابر تجاوزات اسرائیل که «مقاومت» بود، ایستادند و هرگز از آن فاصله نگرفتند. جنگی با این شدت می‌توانست آنان را دچار تفرقه و تبدیل به مخالف و موافق کند، اما مقاومت غزه حتی توانست تشکیلات‌ سازشکار خودگردان به رهبری «محمود عباس» را در خود هضم کند و جبهه سازشکار عربی با محوریت عربستان، مصر و اردن را به حاشیه براند و طرح‌های سازشکارانه آنان را از سکه بیندازد. در طول ۱۶ ماه جنگ، هیچ صدای مخالفی در بین فلسطینی‌ها بلند نشد. این در حالی بود که کمی پس از شروع جنگ، اسرائیل به دو دسته موافق و مخالف تقسیم و راهی خیابان‌های تل‌آویو و… شدند.

مقاومت مردم غزه در دو نوبت آتش‌بس را به رژیم تحمیل کرد. این در حالی بود که رژیم اسرائیل با دست باز و با هزاران تن سلاح اهدایی آمریکا و آلمان مردم غزه را بی‌رحمانه می‌زد. در واقع وحدت و انسجام فلسطینی‌ها، مقاومت آنان را به تعبیر «محمد عبدالسلام»، سخنگوی جنبش انقلابی انصارالله یمن به «اسطوره‌ای تاریخی» تبدیل کرد. مقاومت شگفت مردم مؤمن غزه ده‌ها سال در خاطره مردم منطقه می‌ماند و به «منبع انرژی» حرکت‌های ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی و ضد سازشکاری تبدیل می‌شود.

 

باز شدن زبانه‌های آتش‌ در منطقه

شهید عظیم‌الشأن و فخر المجاهدین «سید حسن نصرالله» در آغاز جنگ غزه خطاب به سران رژیم اسرائیل اعلام کرد: «اسرائیل با شروع جنگ در غزه، زبانه‌های آتش‌ جهنم را به روی خود باز کرده است.» تا پیش از جنگ ۱۴۰۲ غزه، اسرائیل بارها به این منطقه حمله و در طول ۲۰ سال گذشته ده جنگ را به مردم این باریکه تحمیل و هزاران خانه را تخریب و ده‌ها هزار نفر از ساکنان غزه را به شهادت رسانده یا مجروح کرده بود، اما هیچ‌گاه با یک جنگ در ابعاد منطقه‌ای مواجه نشده بود. جنگ اخیر غزه با توجه به شدتی که پیدا کرد سبب شد واحدهای مختلف مقاومت به صحنه بیایند و به‌قول «بنیامین نتانیاهو»، اسرائیل ناگزیر شود در هفت جبهه بجنگد. در روز نهم اکتبر/ ۱۷ مهر یک روز پس از آغاز جنگ غزه، لبنان به میدان آمد و جبهه شمالی اسرائیل را به‌شدت درگیر کرد. کمی پس از آن یمن وارد میدان شد و جبهه جنوبی اسرائیل را درگیر کرد. سپس عراق وارد عرصه شد و جبهه شرقی اسرائیل را درگیر کرد. حضور همز‌مان واحدهای مقاومت منطقه‌ای، اسرائیل، آمریکا و رژیم‌های وابسته به آن را در منطقه در وحشت عظیم فرو برد. وعده سید حسن نصرالله عملی شد؛ اسرائیل در حلقه‌ای از آتش گرفتار شد و همزمان به پایگاه‌های آمریکا در سوریه و عراق حملات زیادی صورت گرفت. پنتاگون در گزارش به کنگره عدد این حملات را ۲۰۰ فقره اعلام کرده است.

«وحدت ساحات» یک نظریه بود که در منطقه مزمزه می‌شد و کسی باور نمی‌کرد به این سادگی قابل اجرا باشد، اما واقعیت آن است که وحدت ساحات در جریان جنگ‌های ضد تروریستی در سوریه و عراق تمرین شده بود. شهید حاج قاسم سلیمانی در خلال جنگ‌های سوریه و عراق پایه‌های یک «ارتش مشترک اسلامی» را گذاشت. واحدهای رزمی پاکستانی، افغانستانی، ایرانی، عراقی، سوری، لبنانی و حتی آذربایجانی در جریان جنگ ضد تروریستی سوریه و عراق به هم پیوستند و ظرفیت بزرگی را به وجود آوردند. ارتش مشترک اسلامی که حاج قاسم پایه‌گذاری کرد از جوانان معتقدی تشکیل شد که با انگیزه‌های پاک دینی و با هدف مقابله با طراح‌های آمریکایی ـ صهیونیستی به میدان آمدند، تجهیز شدند، در میدان جنگ تمرین کردند و فوت و فن مقابله با ارتش‌های کلاسیک و گروه‌های شبه‌نظامی نامتقارن را آموختند.

در جریان جنگ غزه، یک جبهه منطقه‌ای با پذیرش هزینه و ریسک پای کار فلسطین آمد و نشان داد دوره بی‌عملی جهان اسلام به پایان رسیده و منطقه می‌تواند به‌رغم وجود دولت‌های بی‌اراده، نیروی مناسب دفاع از خود را در برابر طرح‌ها و اقدامات غربی ـ اسرائیلی پیدا کند. وقتی نیروهای عراقی با فاصله سرزمینی به نقاط مرکزی، جنوبی، شرقی و غربی رژیم صهیونیستی حمله کردند؛ همه می‌دانستند این همه ظرفیت مقاومت در عراق نیست و تصویری از شعله‌ور شدن یک جنگ بزرگ منطقه‌ای بدون آنکه لزوماً دولت‌ها در آن درگیر باشند، نشان داده شد و غربی‌ها را در وحشت زیادی فرو برد.

 

تأثیر لبنان بر جنگ غزه

مقاومت لبنان نزدیک‌ترین واحد جبهه مقاومت به غزه به حساب می‌آمد و از حیث عملیاتی هم آماده‌ترین آنها بود. البته حزب‌الله لبنان به دلیل آنکه در جنگ ضد تروریستی شش ـ هفت ساله سوریه حضور پررنگ داشت و در این جنگ آسیب‌های زیادی هم دیده بود، با شرایطی مواجه بود و ورود آن به جنگ غزه خوشایند دولت و طیف‌های مختلف لبنانی و حتی بعضی از شیعیان لبنان نبود؛ لذا شهید سید حسن نصرالله در شرایط پیچیده‌ای قرار داشت، ولی به‌رغم آن، ورود به جنگ غزه را ابتدا با شیب ملایم شروع کرد و به‌مرور بر شدت آن افزود و در این میان جامعه لبنان هم با او همراه شدند.

رژیم صهیونیستی برای غلبه بر شرایط نامناسبی که با آن مواجه شده بود ناچار شد داشته‌های اطلاعاتی خود علیه حزب‌الله را که برای شرایط خاص مهیا کرده بود، خرج کند. این خرج نابهنگام سبب شد حزب‌الله با ‌آسیب کمتر و اسرائیل با دستاورد محدودتر از این مرحله عبور کنند. اسرائیل در شرایطی دست به انفجار پیجرها و ترور فرماندهان حزب‌الله زد که جنگ، جنگ غزه بود نه جنگ لبنان. اسرائیلی‌ها همیشه پیش‌بینی می‌کردند که جنگ بزرگی با حزب‌الله خواهند داشت و هنوز هم این اعتقاد را دارند.

هم‌اینک اسرائیل، در یک جنگ حاشیه‌ای، ظرفیت خود علیه حزب‌الله را هزینه کرده است. این در حالی است که به گواهی روندی که در جنگ زمینی دو ماهه علیه لبنان پدید آمد، حزب‌الله توانست آسیب‌های خود را تا حد زیادی جبران کند و جنگ را به‌گونه‌ای پیش ببرد که ارتش اسرائیل را وادار به قبول آتش‌بس و خروج از سرزمین‌های محدود اشغال شدۀ لبنان کند. این به معنای آن است که اسرائیل توان خود را صرف کرده و حزب‌الله توانسته به نقطه پیشین برگردد.

حزب‌الله در آخرین روزهای نبرد اخیر با رژیم صهیونیستی، شمال تا مرکز اسرائیل را زیر آتش سنگین قرار داد و به تعبیری که فرمانده ارتش اسرائیل بیان کرد «درهای جهنم را به روی اسرائیل گشود». بنابراین اسرائیل از جنگ غزه خارج می‌شود در حالی که مسئله حزب‌الله را حل نکرده و ماده ناامن‌سازی را در مرزهای شمالی خود برجای گذاشته است.

حزب‌الله لبنان می‌توانست در جنگ غزه وارد نشود و یا می‌توانست با شدت بسیار کمتری با اسرائیل درگیر شود. در این ‌صورت حداقل در این مقطع اسرائیل وارد جنگ با لبنان نمی‌شد. اگر حزب‌الله وارد جنگ نمی‌شد، البته به اعتبار خود در منطقه و به‌خصوص در میان ملت‌های عربی خدشه وارد می‌کرد. حزب‌الله بر اساس انگیزه‌های انقلابی و با توجه به تعهد ویژه‌ای که در دفاع از فلسطین دارد، وارد عمل شد و حقیقتاً هزینه‌های سنگینی را هم پرداخت کرد که در رأس آن شهادت رهبر اسطوره‌ای و الهام‌بخش آن شهید سید حسن نصرالله بود.

حزب‌الله با ورود به جنگ علیه اسرائیل، بسیاری از انگاره‌های غلطی را که به واسطه ورود آن به جنگ علیه گروه‌های تکفیری ـ تروریستی سنی در سوریه پدید آمده بود از میان برداشت و اعتبار آن به زمان جنگ ۳۳ روزه بازگشت. حزب‌الله با ورود به جنگ علیه اسرائیل و دادن هزینه، انگاره طایفه‌ای دیدنِ مقاومت لبنان را که دولت‌های عربی مخالف حزب‌الله دنبال می‌کردند، باطل کرد. بنابراین حزب‌الله می‌تواند در صحنه‌های آینده  منطقه کماکان ابتکار عمل و قدرت تأثیر را در دست خود داشته باشد.

 

جمهوری اسلامی و جنگ غزه

جمهوری اسلامی به‌عنوان «مرکز جبهه مقاومت»، مأموریت ساماندهی، مدیریت، پشتیبانی و راهبری مقاومت را برعهده دارد و از این مهم‌تر به عنوان مظهر بلوک مقاومت شناخته می‌شود، از این ‌رو با سایر اضلاع جبهه مقاومت شرایط متفاوتی دارد. مرکزیت جبهه باید فارغ از درگیری‌های مرسوم سایر اضلاع باشد، چون در غیر این صورت قادر به مدیریت صحنه نیست. این موضوع توسط همه اضلاع جبهه مقاومت درک شده و لفاظی‌های مخالفان غربی ـ عربی جمهوری اسلامی در مورد چرایی عدم ورود ایران به جنگ به‌ جایی نرسیده است.  شهید سید حسن نصرالله معتقد بود ایران تحت هیچ شرایطی نباید خود درگیر جنگ باشد، زیرا ورود آن به جنگ، جنگ اصلی را به داخل ایران می‌کشاند و با آسیب دیدن احتمالی ایران، اعتماد به نفس اضلاع مقاومت از میان می‌رود. رهبران جنبش حماس هم پس از شهادت رهبر برجسته فلسطین، اسماعیل هنیه تأکید داشتند ایران نباید وارد جنگ شود، زیرا آرامش مرکزیت جبهه مقاومت به اضلاع آرامش می‌دهد و متشتت شدن ستاد فرماندهی مقاومت، آشوب را به اجزا منتقل می‌کند.

ایران از آغاز طوفان‌الاقصی به تمجید آن پرداخت و همواره این ابتکار فلسطین را تحسین و تبیین کرد و در عین‌حال ظرفیت‌های حمایتی خود را که قادر به آشکارسازی آنها نبود به میدان آورد. این حمایت‌ها شامل حمایت تسلیحاتی از غزه هم می‌شد که با دشواری‌هایی صورت گرفت.

در عین ‌حال رژیم صهیونیستی با توجه به این ملاحظه، تحلیل می‌کرد که حمله نظامی به ایران، آن را در وضعیت ناخواسته‌ای قرار می‌دهد، بر این اساس، اسرائیل در سه نوبت به‌صورت محدود به ایران حمله کرد. جمع‌بندی رژیم این بود که اگر ایران بر مبنای استراتژی «آرامش ستاد»، پاسخ ندهد، اعتبار نظامی و سیاسی آن از بین می‌رود و زبان‌ها به انتقاد و شماتت از آن بلند می‌شود. اگر هم پاسخ بدهد، مستقیماً وارد معرکه شده و می‌توان علیه آن جبهه‌ای تشکیل داد و روند جنگ اسرائیلی ـ فلسطینی را به اسرائیلی ـ ایرانی تبدیل کرد و از فشار دولت‌ها و افکار عمومی خارج شد.

ایران در این میان راهی را برگزید که نه کشاندن جنگ به داخل ایران و نه انفعال در برابر حملات نظامی اسرائیل به خاک خود باشد. از این ‌رو پاسخ «قاطع» و در عین حال «محدود» در دستور کار قوای نظامی ایران قرار گرفت و بر اساس آن عملیات‌های وعده صادق یک در فروردین و وعده صادق ۲ در مرداد ماه ۱۴۰۳ طراحی و اجرا شدند. نتیجه آن شد که توطئه اسرائیل به شکست انجامید. لذا از آن پس اسرائیل با خفض جناح برخورد کرد.

 

توافق آتش‌بس

بعد از شروع جنگ غزه، مهم‌ترین راهبرد جبهه مقاومت و از جمله مقاومت غزه، متوقف کردن جنگ بود، زیرا مقاومت با عملیات طوفان‌الاقصی به آنچه می‌خواست رسیده و پیروزی بزرگ تاریخی خود را ثبت کرده بود. توقف جنگ غزه به معنای تحمیل شکست تازه‌ای به ارتش اسرائیل بود؛ از این رو جبهه مقاومت روی توقف جنگ تأکید داشت. توافق آتش‌بس به معنای تمکین اسرائیل به بقا و ادامه مقاومت بود و در نهایت آتش‌بس غزه به امضای اسرائیل رسید. این در حالی بود که هیچ‌ یک از سه هدف اصلی اعلامی اسرائیل محقق نشده بود. طرف اسرائیلی حتی نتوانست از زیر بار مذاکره با حماس شانه خالی و این نمایندگی را به تشکیلات خودگردان فلسطین که با آن پیمان امنیتی داشت، منتقل کند.

بر اساس مفاد توافق آتش‌بس، اسرائیل طی سه مرحله در مجموع چهار و نیم ماهه خاک و آسمان غزه را ترک می‌کند و تمام موانعی را که برای رفت و آمد آزاد فلسطینی‌ها در غزه پدید آورده بود، برمی‌‌دارد. اسرائیل پذیرفت که در مقابل آزادی ده‌ها اسیر خود، هزاران اسیر فلسطینی را آزاد کند. اسرائیل پذیرفت که ساکنان غزه بتوانند به مناطق خود بازگردند. در توافق آتش‌بس ‌هیچ اشاره‌ای به سلاح مقاومت و وضعیت اداره سیاسی و اجتماعی غزه پس از پایان جنگ نشد. اسرائیل پذیرفت که بازسازی غزه آغاز و ورود روزانه ۶۰۰ کامیون حامل کمک‌های غذایی، دارویی و… از سرگرفته شود. اسرائیل پذیرفت که آزادی اسرای خود را نه از طریق جنگ بلکه از طریق توافق با حماس به دست آورد.

پیامدهای توافق آتش‌بس غزه برای کابینه و ارتش اسرائیل بسیار زیاد خواهد بود، زیرا اسرائیل در این ۱۶ ماه هزینه‌های زیادی برای تحقق استراتژی‌های نظامی خود پرداخته و دست آخر به توافقی تن داده است که می‌توانست در همان روزهای اول و بدون پرداخت هزینه‌های هنگفت صورت گیرد. رژیم صهیونیستی در واقع جنگ در غزه را تمام می‌کند در حالی که جنگ در داخل آن شروع می‌شود. اسرائیل در داخل رژیم به بی‌کفایتی در اداره جنگ و عدم تأمین داخلی امنیت متهم می‌شود و مخالفان داخلی دولت اسرائیل، آن را تحت فشار شدید قرار می‌دهند.

مسلماً یکی از پیامدهای توافق غزه، حذف نتانیاهو از قدرت و تضعیف شدید حزب لیکود خواهد بود. از سوی دیگر توافق غزه روی روابط خارجی اسرائیل اثر جدی بر جای می‌گذارد. دولت‌های حامی اسرائیل، به‌خصوص دولت‌های اروپایی اعتماد کمتری به آن خواهند کرد. توافق آتش‌بس و ابقای مقاومت در غزه، روند پیگیری سیاست دودولتی را که مدنظر کشورهای عربی با محوریت عربستان است به شدت تضعیف می‌کند.

جنایات اسرائیل در غزه و حجم عظیمی از شهادت و زخمی ‌شدن اعراب ساکن غزه و ویرانی شدید این منطقه عربی، بازسازی روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی را که پیش از جنگ به راه افتاده بود با دشواری و تأخیر زیاد مواجه می‌کند. بازسازی روابط خارجی اسرائیل پس از پایان جنگ غزه بسیار دشوار خواهد بود و این در حالی است که آتش‌بس در جنگ غزه، موقعیت طرف فلسطینی و مقاومت را تحکیم می‌بخشد.

اینک غزه و حماس برای همه فلسطینی‌ها یک نقطه مقدس و سلاحی کارآمد به حساب می‌آیند و این روند حرکت تشکیلات سازشکار خودگردان فلسطین را در بازیابی نقش در اداره غزه تضعیف و طرح‌های سازشکاران فلسطین را خنثی می‌کند.

محوریت قطر در مذاکرات منتهی به آتش‌بس هم یک بعد دیگر ماجراست که به ضرر اسرائیل و به ضرر مثلث سازش (عربستان، اردن و مصر) تمام می‌شود. قطر در میان کشورهای عربی، رابطه‌ای منحصر به فرد با حماس و غزه دارد. این کشور در روند اداره غزه شریک می‌شود و این به معنای تقویت حماس خواهد بود. کما اینکه حضور پررنگ دوحه، مصر، اردن، عربستان و امارات را در اداره پرونده فلسطین تضعیف می‌کند.

بنابراین توافق آتش‌بس می‌تواند به فصل جدیدی در موضوع فلسطین و حتی مسایل منطقه‌ای منجر شود، زیرا قطر در میان کشورهای عربی فعال در پرونده سابق فلسطین، بهترین رابطه را با جمهوری اسلامی دارد. روابط قطر با حزب‌الله لبنان هم قابل توجه است. بنابراین جانمایی قطر در موضوع فلسطین اهمیت دارد.  قطر بازسازی غزه را پذیرفته و در این موضوع تجربه هم دارد. در عین حال در این راه به کمک ایران و محور مقاومت هم محتاج است. البته واضح است که قطر نقش خود را با رعایت سیاست‌های آمریکا دنبال می‌کند و این می‌تواند محاسن و معایبی داشته باشد.

08آوریل/25

مراحل و زمینه‌های پیدایش و تکامل حزب‌الله «در گفتگو با دکتر محمدصادق کوشکی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران – با نگاه و رویکرد مردمی سید حسن ستاره حزب‌الله اوج ‌گرفت!

اشاره:

کشور لبنان پس از فروپاشی عثمانی، ۲۳ سال تحت قیمومیت فرانسه بود و حدود هشتاد سال قبل در سال ۱۹۴۳ استقلال یافت. این در حالی بود که فرانسه در راستای اهداف استعماری خود با اجرای سیاست« تفرقه بینداز و حکومت کن» به‌گونه‌ای به اختلاف‌نظرها و درگیری‌های قومی و مذهبی در این کشور دامن زد که پس از گذشت حدود هشتاد سال از استقلال، این کشور هنوز هزینه آنها را می‌پردازد.

پس از تولد شوم رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، این رژیم جعلی در راستای عملیاتی کردن رویای تشکیل «اسرائیل بزرگ» با تصرف چند کشور اسلامی از جمله لبنان، هشت ‌بار، در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، ۱۹۷۸، ۱۹۸۲، ۱۹۹۳، ۱۹۹۶و ۲۰۰۶ این کشور را هدف هجوم گسترده خود قرار داد و صدمات و خسارات فراوانی را بر ملت لبنان تحمیل کرد، اما با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران و تاثیرات شگرف آن بر منطقه و ایجاد امید در ملت‌های اسلامی به‌ویژه جوانان لبنانی، در نهایت گروه‌های مقاومت از جمله «حزب‌الله» متولد شدند و نه تنها رویای رژیم صهیونیستی مبنی بر تشکیل «اسرائیل بزرگ» ناکام ماند، بلکه با احداث دیوارهای بتنی در اطراف سرزمین‌های اشغالی، خود را در همان محدوده محصور و زندانی کرد.

برای بررسی دقیق‌تر ابعاد مختلف جریانات فوق، با جناب آقای «دکتر محمدصادق کوشکی» استاد و عضو هیئت‌ علمی دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم. ضمن تشکر از ایشان به خاطر فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادند، ماحصل این‌ مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

 

*حدود هشت دهه از استقلال لبنان از قیمومیت فرانسه می‌گذرد، اما همچنان فرانسه تأثیر فراوانی در معادلات داخلی این کشور، به‌ویژه در خصوص تقسیم‌بندی طائفه‌ای قدرت دارد. با توجه به این نفوذ فرانسه و همچنین دخالت‌های عربستان سعودی بر لبنان، نحوۀ تقسیم قدرت بین طوایف و شرایط شیعیان قبل از پیدایش حزب‌الله در لبنان را بیان بفرمائید.

قبل از شکل‌گیری حزب‌الله، موقعیت شیعیان در لبنان ضعیف و شکننده بود. شیعیان لبنان در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم به‌واسطه تسلط و سیطره فرانسه و استعمار فرانسوی‌ها بر لبنان از بسیاری از حقوق عادی شهروندی برخوردار نبودند تا آنجا که بسیاری از شیعیان از داشتن شناسنامه هم محروم بودند.

بر اساس تقسیم‌بندی طائفه‌ای قدرت در لبنان که توسط فرانسوی‌ها اتفاق افتاد، حداقل سهم ممکن به شیعیان داده شد. از جنگ جهانی دوم تا دهه هفتاد میلادی، شرایط و مناسبات تقسیم قدرت در لبنان به‌گونه‌ای بود که شیعیان به‌عنوان شهروندان عادی هم به رسمیت ‌شناخته نمی‌شدند؛ در حالی که درصد جمعیت شیعیان لبنان به‌طور کلی بیشتر از جمعیت سایر طوایف بود. اگرچه بافت جامعه لبنان همواره به صورتی بوده است که هیچ طایفه‌ای اکثریت پنجاه درصدی جمعیت را ندارد؛ اما طبق تقسیم قدرتی که متأثر از دوران استعمار و دخالت فرانسوی‌هاست، رئیس‌جمهور و فرمانده ارتش باید مسیحی مارونی و نخست‌وزیر باید اهل ‌سنت باشد و فقط ریاست مجلس از آن شیعیان است. علت هم این است که در دوران استعمار فرانسوی‌ها، شیعیان لبنان با آنها تعامل نداشتند‌ و ارتباط فرانسوی‌ها بیشتر با مسیحیان مارونی‌، سایر فرق مسیحی، دروزی‌ها و سپس تا حدودی با اهل ‌سنت لبنان بود. مسیحیان لبنان با فرانسوی‌ها کار و تعامل داشتند و فرانسوی‌ها هم از این امر استقبال می‌کردند. اغلب مسیحیان لبنانی فرهنگ فرانسوی را با آغوش باز می‌پذیرفتند. به همین خاطر فرانسوی‌ها هم بیشتر روی مسیحیان مارونی سرمایه‌گذاری کردند.

 

*رهبر معظم انقلاب از آقای صدر به‌عنوان عامل هویت‌بخشی به شیعیان لبنان یاد کرده‌اند. در مورد چگونگی رفتن آقای صدر به لبنان و مختصری از فعالیت‌های ایشان را بیان بفرمائید.

در چنان فضا و شرایطی، در اواخر دهه شصت میلادی، مرجع عالی شیعیان، مرحوم آیت‌الله بروجردی، آقای صدر را برای ساماندهی وضعیت شیعیان لبنان به این کشور اعزام ‌کردند. البته پیش از رفتن آقای صدر هم علما و روحانیون عالی‌مقامی چون سید عبدالحسین شرف‌الدین یا علامه سید محسن امین در میان جامعه شیعیان لبنان بودند که برای بهبود وضعیت شیعیان تلاش‌های زیادی کردند.

آقای صدر به‌عنوان روحانی منسوب به خاندان اصیل و اهل علم عرب و مادری ایرانی بود که در بستر فرهنگی ایران رشد کرد. وقتی ایشان به لبنان رفت، با قدرت مدیریت و با تمام توانی که داشت به شیعه، روح و هویتی تازه دمید و هویت شیعیان لبنان را در مبارزه با ظلم ساختاری موجود در لبنان انسجام ‌‌داد.

با ورود آقای صدر به لبنان و شروع فعالیت‌های مختلف ایشان در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، هویت‌یابی و انسجام جامعه شیعیان لبنان نیز به‌تدریج اتفاق ‌افتاد. در این مسیر نهادها و مجموعه‌هایی مانند «حرکت المحرومین» و سپس «جنبش امل» تاسیس و در ادامه «مجلس اعلای شیعیان لبنان» توسط آقای صدر تشکیل ‌شد.

به‌واسطه فعالیت‌های این تشک‍‌ل‌ها‌، هویت و جایگاه شیعیان لبنان تا حدود زیادی تثبیت و به‌مرور حقوق تضییع ‌شده‌ آنها احقاق و مطالبه شد. از آن پس شیعیان لبنان توانستند در برابر تعرضاتی که از سوی رژیم صهیونیستی و برخی گروه‌های چپ‌گرای لبنانی علیه آنها انجام می‌شد، ‌وارد مرحله دفاع از خود شوند و به تهاجمات مذکور به صورت نظامی پاسخ ‌دهند.

 

**فقدان آقای صدر و خلاء جانشینی

*ربایش آقای صدر توسط لیبی و فقدان ایشان چه تاثیری بر شیعیان لبنان گذاشت؟ و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که چند ماه پس از آن واقعه محققق شد، چه تأثیری بر شیعیان لبنان داشت و شهید چمران در این زمینه چه نقشی داشت؟

در شهریور ۱۳۵۷ ماجرای ربایش آقای صدر توسط معمر قذافی، حاکم وقت لیبی پیش ‌آمد و خلاء بزرگی متوجه جامعه تشیع در لبنان شد. فقدان ایشان باعث شد تا شیعیان لبنان دوباره تنهایی و بی‌سرپرستی را احساس ‌کنند و در آن مقطع کسی برای جانشینی و پر کردن خلاء ناشی از فقدان آقای صدر وجود نداشت. زیرا آقای صدر در لبنان مورد احترام همگان بود. و محبوبیت و نفوذ ایشان در حاکمیت و میان مسیحیان لبنان هم فراگیرشده بود.

مقارن با ربودن آقای صدر، جریان انقلاب اسلامی در ایران نیز شدت پیدا کرد و در نتیجه آن توجه برخی از جوانان انقلابی و شیعه لبنان به امام و نهضت ایشان جلب و به‌تدریج در دی و بهمن ۱۳۵۷ این توجه به امام و انقلاب اسلامی پررنگ‌تر و جدی‌تر ‌شد. البته وجود افرادی مانند شهید چمران هم که از ارادتمندان حضرت امام بود و سال‌ها در کنار آقای صدر به مبارزه و فعالیت در لبنان مشغول بود، در این زمینه تاثیر بسیاری داشت.

به این‌ترتیب بسیاری از جوانان شیعه لبنانی عاشق شخصیت امام ‌شدند و حس ‌کردند که حضرت امام و انقلاب اسلامی گمشده‌ آنهاست. به‌همین خاطر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ وقتی که خبر پیروزی انقلاب اسلامی به بیروت رسید، جوانان شیعه در جنوب بیروت به خیابان‌ها ریختند و شادی خود از پیروزی انقلاب اسلامی را با تیراندازی هوایی و پخش شیرینی نشان دادند.

*و تعداد زیادی از جوانان لبنانی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شرکت کردند.

بله. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی از این جوانان لبنانی همراه با شهید چمران به ایران ‌آمدند و در ساماندهی امور انقلاب به ایشان کمک کردند و بعد از آن در دوران دفاع مقدس به همراه آن شهید بزرگوار وارد نبرد با رژیم بعث شدند و تعدادی از آنها هم به شهادت رسیدند که در بهشت زهرای تهران و قم مدفونند. لازم به ذکر است بخشی از نیروهای مؤمن و انقلابی لبنانی همچون ابوهشام موسوی، بعد از ربوده شدن آقای صدر، از جنبش امل که دچار خلاء رهبری و سکون شده بود، انشعاب کردند و «جنبش امل اسلامی» را تشکیل دادند. آنها حضرت امام را رهبرشان می‌‌دانستند، اما این جنبش به علل مختلف نتوانست فراگیر شود.

 

*تهاجم رژیم صهیونیستی و اشغال بخش‌های زیادی از لبنان چه تاثیری بر شکل‌گیری نیروهای مقاومت در لبنان داشت؟

همزمان با آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱، رژیم صهیونیستی حمله گسترده‌ای را علیه لبنان آغاز و نزدیک به ۷۰درصد از خاک لبنان از جمله مناطق شیعه‌نشین جنوب و بیروت را اشغال کرد. این تهاجم در حالی رخ داد که لبنان عملاً فاقد ارتش بود و گروه‌های مسلح وابسته به احزاب و جناح‌های مختلف پس از اشغال ‌این کشور ناپدید شده و یا مانند برخی شبه نظامیان مارونی به همکاری با ارتش اسرائیل علیه مسلمانان لبنان پرداخته یا تسلیم شده بودند. در چنین فضایی در برخی از مساجد جنوب لبنان و ضاحیه بیروت هسته‌هایی مرکب از جوانانی که از انقلاب اسلامی الهام گرفته بودند، شکل گرفتند و به‌عنوان تنها نفراتی که در برابر اشغالگران ایستادگی کردند، مقاومت علیه اسرائیل را در قالب گروه‌هایی چند نفره سامان دادند. این جوانان همان نیروهایی بودند که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، تحت تاثیر فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس به امام و انقلاب اسلامی علاقه‌مند شده بودند. این هسته‌ها و گروه‌های مقاومت چند نفره به صورت خودجوش شکل‌گرفتند و به صورت چریکی و جنگ و گریز وارد مبارزه با اشغالگران صهیونیست‌ شدند.

در آن مقطع وجود اسلحه در دست مردم در لبنان امری عادی بود و این هسته‌ها و گروه‌های چند نفره مقاومت با هزینه خودشان اسلحه و مهمات تهیه و علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی مبارزه می‌کردند، اما ایده مقاومت و ثمربخش بودن مبارزه با دشمنی مانند اسرائیل را از امام و انقلاب اسلامی فرا گرفتند. آنان بعد از فقدان آقای صدر، حضرت امام را به‌عنوان رهبر پذیرفته بودند. البته در همان مقطع هم علما و روحانیون مطرحی در میان شیعیان لبنان فعال بودند، اما فردی که چهره شاخصی برای رهبری و ایجاد حرکت اجتماعی و سیاسی باشد، وجود نداشت.

*چه شد که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران برای کمک به ملت لبنان علیه رژیم صهیونیستی به لبنان اعزام شدند؟ علت فراخوانی نیروهای نظامی توسط حضرت امام چه بود و حمایت‌ از گروه‌های مقاومت به چه شکل ادامه پیدا کرد؟

جمهوری اسلامی نیروهایی را به دعوت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه به سوریه اعزام ‌کرد تا از طریق آن کشور به لبنان بروند و با ارتش اسرائیل بجنگند. نیروهای تیپ ۲۷ حضرت رسول(ص) و نیروهای تیپ ذوالفقار از ارتش جمهوری اسلامی به دستور شورای‌عالی دفاع به سوریه اعزام شدند؛ اما به‌سرعت مشخص شد که سوریه قصد درگیری با رژیم صهیونیستی را ندارد و بیشتر به فکر استفاده تبلیغاتی از نیروهای اعزامی و نه جنگ حقیقی با اسرائیل است.

حضرت امام پس از گزارش شورای‌عالی دفاع و با دقت در این نکته که دولت سوریه عزم جدی برای مبارزه با اسرائیل ندارد، دستور بازگشت نیروهای اعزامی را صادر کردند. ایشان با مطرح کردن راهبرد «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و دقت در این نکته که تکلیف جنگ با رژیم صدام روشن نشده، اولویت را نهایی کردن سرنوشت جنگ عنوان و به این نکته اشاره کردند که نمی‌توان بدون ساماندهی جنگ در جبهه‌ها، وارد عرصه دیگری شد و نیروها را پراکنده کرد.

به این ترتیب بخشی از این نیروها به ایران بازگشتند، اما با اشاره حضرت امام بخش دیگری از نیروهای سپاه و بسیج در لبنان باقی ماندند تا به شکل‌گیری یک مقاومت مردمی در لبنان علیه اسرائیل یاری برسانند. نیروهای باقیمانده در منطقه بعلبک لبنان، پادگانی را تاسیس و از طریق ارتباط‌ با مردم و اقشار مختلف و روحانیت آن‌ منطقه فعالیت خود را آغاز کردند. در آن مقطع زمانی روحانیون شاخصی در منطقه بقاع و بعلبک لبنان فعال بودند؛ از جمله شیخ محمد یزبک که ‌شخصیتی فقهی و تبلیغی بود و روحانی جوانی به نام سید عباس موسوی از طلاب نجف و از شاگردان شهید محمدباقر صدر و علاقه‌مند به انقلاب اسلامی.

ارتباط نیروهای بسیج و سپاه مستقر در بعلبک با سید عباس موسوی برقرار ‌شد و به دنبال آن هسته اولیه یک گروه مقاومت مبتنی بر اندیشه انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام شکل گرفت. در عمل به‌موازات شکل‌گیری این مجموعه، هسته‌های مقاومت بیروت نیز شکل گرفتند. هر چند ماموریت نیروهای بسیج و سپاه مستقر در بعلبک ارائه آموزش‌های نظامی به جوانان انقلابی لبنان بود، اما بیش از مباحث نظامی، تفکر و سبک زندگی انقلابی و اسلامی از طریق رفتار و گفتار مربیان به شاگردان منتقل شد و نگرش حضرت ‌امام در اذهان جوانان مستعد لبنانی جای گرفت و به این نحو جوانان شیعه لبنانی از طریق ارتباط مداوم و برادرانه با نیروهای سپاه و بسیج، با فرهنگ و سبک زندگی انقلابی مانوس شدند و این ارتباط‌ و انتقال فرهنگی به گسترش فرهنگ شهادت‌طلبی و نهراسیدن از آمریکا و اسرائیل در میان شیعیان لبنان انجامید.

 

 **از «جهاد اسلامی» تا «حزب‌الله»

*هسته‌های مقاومت از قبیل جهاد اسلامی و… چگونه شکل گرفتند و نوع فعالیت‌های آنها و تاثیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیدایش و تاسیس و تثبیت «حزب‌الله» چگونه بود؟

از سال‌۱۹۸۲، هسته‌های مقاومتی که در بیروت تشکیل شده بودند به‌تدریج گرد هم آمدند و یک شورای یازده نفره را تشکیل دادند. در این شورای یازده نفره، افرادی مانند شهید عماد مغنیه و شهید فواد شُکر که آن زمان جوانانی بیست و چند ساله بودند و بعدها از فرماندهان عالی حزب‌الله شدند، حضور داشتند. این شورا محور تشکیل گروهی به نام «جهاد اسلامی» شد که هیچ فعالیت رسانه‌ای یا رهبری مشخص و یا نماد بیرونی نداشت. این گروه زمانی شناخته شد که دو عملیات شهادت‌طلبانه علیه مقر تفنگداران دریایی آمریکا و چتربازان فرانسوی – که برای کمک به اسرائیل در لبنان مستقر بودند- صورت گرفت که به هلاکت بیش از دویست نفر از نیروهای آمریکایی و پنجاه نفر ازنظامیان فرانسوی انجامید. در آن‌زمان رسانه‌های آمریکایی ادعا کردند که‌ این دو عملیات کار گروه‌های فلسطینی‌‌ یا چپ‌گرایان لبنان نیست و انگشت اتهام را به سوی گروه «جهاد اسلامی» گرفتند.

از سال۱۹۸۳ مجموعه‌های مقاومت بقاع و بعلبک که حاصل ارتباط مستقیم نیروهای انقلابی لبنان با بسیجیان و پاسداران انقلاب اسلامی بود، ارتباطات خود با گروه‌های زیر مجموعه جهاد اسلامی را بیشتر و مستحکم‌تر کردند و به‌تدریج مجموعه‌ای به نام «حزب‌الله» را بنیان نهادند که در سال ۱۹۸۴ به نام «حزب‌الله لبنان» بیانیه تاسیس خود را به صورت رسمی و علنی منتشر ‌کرد.

اگرچه بیانیه تاسیس حزب‌الله لبنان درسال ۱۹۸۴منتشر شد؛ اما به احتمال بسیار زیاد، این تشکّل و ساختار از پیشتر، مثلاً از یک سال قبل فعالیت‌های خود را شروع کرده بود. اولین دبیرکل حزب‌الله، شیخ صبحی طفیلی از علمای بعلبک بود. شهید سید عباس موسوی از روحانیون مبارز و فعال بعلبک بود که از ابتدای تاسیس حزب‌الله مسئولیت شاخه بقاع و بعلبک را به عهده داشت و در انجام مسئولیت خود از کمک و یاری شاگرد و دوست صمیمی خود سید حسن نصرالله که در آن زمان یک روحانی جوان حدودا بیست ساله بود، بهره می‌گرفت.

**حزب‌الله از تاسیس تا تثبیت‌

*اولین پایگاه حزب‌الله پس از اعلام موجودیت در کجا بود؟

از آنجا که جنوب لبنان در اشغال اسرائیل بود و حزب‌الله نمی‌توانست پایگاهی در جنوب داشته باشد، در هنگام اعلام موجودیت، پایگاه‌ عمده خود را در بعلبک و بیروت قرار داد. در چنین فضایی، حزب‌الله به‌عنوان یک گروه مسلح ناشناخته شروع به فعالیت و با تجهیزات و نفرات اندک ومحدود، عملیات‌های پیوسته و مستمری را علیه اشغالگران صهیونیست طراحی و اجرا کرد. در این مقطع سید حسن نصرالله که عضو حزب‌الله در بعلبک بود، به‌عنوان همکار و همراه سید عباس موسوی نقش مهمی در رشد تشکیلاتی حزب‌الله بر عهده گرفت. سید حسن در بیروت بزرگ شد؛ اما خانواده‌اش اصالتاً اهل روستای بازوریه در جنوب لبنان بودند. نکته قابل توجه درباره سید حسن این است که امام در زمانی که سید روحانی جوانی بود، ایشان را به‌عنوان یکی از وکلای خود در امور شرعی معرفی و از او با عنوان «حجت‌الاسلام» یاد کردند. این در حالی است که حضرت امام تعبیر «حجت الاسلام» را اغلب برای روحانیون برجسته به کار می‌بردند.

 

*فعالیت‌های اولیه حزب‌الله پس از تاسیس و دلیل اختلافات اولیه با برخی شیعیان چه بود؟

حزب‌الله بعد از اعلام موجودیت، همگام با انجام عملیات‌های نظامی علیه اشغالگران صهیونیست، به انجام فعالیت‌های تبلیغی و رسانه‌ای پرداخت و ساختار و نماد وپرچم اختصاصی خود را به نمایش گذاشت، مراسم و مناسبت‌های انقلابی مانند روز قدس را برگزار و به‌صورت رسمی و علنی حضرت امام خمینی را رهبر خود معرفی ‌کرد. همین اقدامات موجب شد که درگیری‌هایی بین جناح‌های مختلف شیعیان لبنان روی دهد؛ زیرا در آن زمان در باره انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام اختلافاتی میان بخشی از شیعیان لبنان با اکثریت این جامعه که در کنار حزب‌الله قرار گرفته بودند وجود داشت. بعد از پشت سر گذاشتن این درگیری‌ها، حزب‌الله کم‌کم به دوران تثبیت خود نزدیک شد و این مهم با دبیرکلی سید عباس موسوی صورت گرفت. بعد از حدود چهار سال از دبیرکلی شیخ صبحی طفیلی، شورای مرکزی حزب‌الله، سید عباس موسوی را به‌عنوان دبیرکل جدید انتخاب کرد. در پی دبیرکلی سید عباس موسوی، جایگاه سید حسن ارتقا پیدا کرد.

 

*سید حسن نصرالله از چه زمانی مطرح شد و چه تاثیری دراوج‌گیری فعالیت‌های حزب‌الله و عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان داشت؟

از آنجائی که سید حسن از دستیاران سید عباس بود، محافل سیاسی و رسانه‌ای لبنان به‌تدریج سید عباس موسوی را به‌عنوان رهبر روحانی و معنوی حزب‌الله و سید حسن را به مثابه چهره محوری حزب‌الله در عرصه سیاسی توصیف ‌کردند. در پی عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی و شهادت سید عباس موسوی و انتخاب سید حسن نصرالله به دبیرکلی حزب‌الله، مبارزه حزب‌الله با اشغالگری رژیم صهیونیستی در خاک لبنان اوج گرفت و رژیم صهیونیستی ناگزیر به عقب‌نشینی تدریجی از خاک لبنان تن داد.

افزایش حملات و پیشروی‌های نظامی حزب‌الله، رژیم صهیونیستی را متوجه این حقیقت کرد که حزب‌الله دشمنی سرسخت و متفاوت از سایر گروه‌ها و تشکیلات رایج است. تا آن زمان تنها گروهی که توانسته بود به صورت مداوم علیه رژیم دست به عملیات نظامی بزند و رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند حزب‌الله بود. با انتخاب سید حسن نصرالله به دبیرکلی حزب‌الله مجموعه‌ای از تغییر و تحولات جدی در حزب‌الله به وجود ‌آمد و فضایی متفاوت بر نحوه فعالیت‌های این مجموعه حاکم شد.

حضور دبیرکلی جدید و جوان در رآس حزب‌الله باعث شد تا سرعت و شتاب حزب‌ افزون‌تر شود، زیرا سید حسن هم معادلات سیاسی داخلی لبنان و تحولات منطقه‌ای را خوب می‌شناخت و هم در رایزنی‌ها و مجادلات سیاسی قدرت و توانایی بی‌بدیلی داشت. سید حسن از نظر تشکیلاتی فردی قوی و دارای شناخت و درک نظامی و در عین حال سیاستمداری موثر و چهره‌ای رسانه‌ای بود. به ‌همین علت در زمان دبیر کلی ایشان، نوآوری‌های مختلفی در حزب‌الله اتفاق ‌افتاد. سید حسن اهتمامی جدی به رسانه و قدرت آن داشت و بخش رسانه‌ای حزب‌الله اهمیتی معادل بخش جهادی پیدا کرد. هر چند شهید سید عباس موسوی هم رسانه را مهم می‌دانست و در زمان دبیرکلی ایشان حزب‌الله سه شبکه رادیویی محلی در نقاط مختلف لبنان تاسیس کرد، اما در دوره دبیرکلی سید حسن این بخش چندین برابر اهمیت پیدا کرد.

 

*سید حسن نصرالله برای گذار از قدرت محلی و ورود به مرحله ملی لبنان چه تدابیر و رویکردهایی را به کار برد؟

رویکردی که از زمان دبیرکلی سید حسن در حزب‌الله برجسته شد، توجه به مردم لبنان فارغ از دین و مذهب و گرایش سیاسی و جناحی و ارتباط با عامه مردم این کشور بود. نگاه سید حسن این بود که حزب‌الله غیر از کادر و حامیانش و شیعیان لبنان، باید با بقیه طوایف و شهروندان لبنانی ارتباط پیدا کند. این ارتباط با این پیام محوری شکل گرفت که حزب‌الله تنها نماینده و مدافع شیعیان لبنان نیست بلکه مدافع تمام مردم لبنان و نماینده آنها در دفاع از کشور است. البته این نگاه و رویکرد _که با دبیرکلی سید حسن در حزب‌الله شکل گرفت_ در زمان شهید سید عباس موسوی قابل اجرا نبود، چون در آن مقطع برخی از گروه‌های مسلح لبنانی دشمن حزب‌الله بودند و با انگیزه‌های مختلف و در هر فرصتی با آن درگیر می‌شدند. در زمان سید عباس موسوی حتی گروهی با هویت شیعی هم علیه حزب‌الله فعالیت می‌کرد. در اجرای این راهبرد، سید حسن در اغلب سخنرانی‌ها و گفتگوهایش مطرح می‌کرد که حزب الله مدافع و حامی ملت و کشور لبنان در برابر تهدیدات رژیم اسرائیل است و این موضع در ارتباط و پیوند اقشار مختلف مردم لبنان با حزب‌الله موثر واقع شده بود. همان ‌گونه که شهید سید عباس موسوی با شیعیان و با بدنه و کادرها و حامیان حزب‌الله ارتباط خوبی برقرار کرد، سید حسن هم ارتباط خوبی با طیف‌های مختلف جامعه لبنان داشت و همین رویکرد باعث شد تا حزب‌الله و رهبری آن در میان سایر طوایف و مذاهب لبنان هم محبوب و مورد توجه باشد.

این راهبرد به شیوه‌های مختلفی جلوه می‌کرد. به‌عنوان نمونه اسرائیلی‌ها مرتباً مناطق مسکونی لبنان را هدف قرار می‌دادند و تا آن زمان هیچ نیرویی وجود نداشت که پاسخ این حملات را بدهد. حزب‌الله با حمایت جمهوری اسلامی، امکانات موشکی اولیه را به دست آورد و امکان حمله به شهرک‌ها و مناطق مسکونی صهیونیستی در عمق ده تا پانزده کیلومتری فلسطین اشغالی را پیدا کرد و برای اولین ‌بار تصمیم گرفت به‌وسیله عملیات موشکی پاسخ حملات مکرر رژیم به مناطق مسکونی لبنان را بدهد. در سال‌های میانی دهه ۱۹۹۰ میلادی سید حسن مطرح کرد که تا الان هیچ گروه و دولت عربی توان و اراده مقابله به‌مثل با اسرائیل را نداشته و هیچ ‌کسی شهرها و مناطق زیستی صهیونیست‌ها را هدف قرار نداده و با این رژیم به «توازن وحشت» نرسیده است و ما می‌خواهیم برای اولین ‌بار این ضربه را بزنیم؛ اما تمام مردم لبنان باید خود را در افتخار این ضربه و حمله موشکی سهیم و شریک ببینند و این حرکت در انحصار حزب‌الله نباشد. در همین راستا حزب‌الله دست به ابتکار جالبی ‌زد. صندوق‌هایی را با شعار «ساهم فی‌الصواریخ» (در موشک‌ها شریک شوید) در شهرهای مختلف لبنان مستقر کرد و از مردم لبنان خواست در صورت تمایل به انجام این عملیات کمک مالی کنند.

حزب‌الله با این حرکت عملاً اعلام کرد که می‌خواهیم در پاسخ به حملات اسرائیل از موشک استفاده کنیم، اما نمی‌خواهیم افتخار این عملیات فقط برای ما ثبت شود! به دنبال این حرکت در روستاها و شهرهای مختلف و حتی مناطق مسیحی‌نشین کمک‌هایی به این صندوق‌ها واریز شدند. طبیعی بود که این حرکت نمادین بود، اما وقتی اولین مقابله موشکی در راستای «توازن وحشت» اتفاق افتاد، حزب‌الله اعلام کرد اینها همان موشک‌هایی هستند که با کمک مردم لبنان فراهم شده‌اند. شور و شوق تمام لبنان را فرا گرفت، اما این افتخار تنها برای شیعه و حزب‌الله ثبت نشد و اقشار مختلف مردم لبنان در آن سهیم شدند می‌گفتند پول این موشک‌ها را ما داده‌ایم. حتی در رسانه‌های لبنان منتشر ‌شد که کودکی در روستایی مسیحی گفته من صد لیر به این عملیات کمک کردم و این موشک من است. سید حسن دقیقاً می‌خواست این اتفاق بیفتد. این حرکت «غرور ملی» را به لبنانی‌هایی که بیست سال از حملات مداوم و اشغالگری اسرائیل آسیب دیده بودند باز‌گرداند.

مثالی دیگر در این زمینه ایجاد مجموعه‌ای به نام«سرایا المقاومه لبنانیه» (گروهان‌های مقاومت لبنانی) توسط حزب‎‌الله است. سید حسن در قالب این طرح این ایده را مطرح کرد که ممکن است در بین مردم لبنان کسانی باشند که از نظر سیاسی و دینی با ما موافق نباشند، اما مایل باشند با اسرائیل بجنگند. به همین خاطر حزب‌الله علاوه بر «مقاومت اسلامی» (شاخه نظامی حزب‌الله) گروه جدیدی برای مبارزه نظامی با رژیم به نام «سرایا مقاومه لبنانیه» ایجاد کرده و از افرادی که به دلایل مذهبی یا سیاسی همراه حزب‌الله نیستند اما مایل به حضور در نبرد علیه رژیم هستند در این قالب ثبت‌نام می‌کند. نگرش سید حسن، مخاطبین مردمی وی را از بدنه حزب‌الله تا کل مردم لبنان افزایش داد. این حرکت و ثبت‌نام‌ افراد و جریانات و گروه‌ها در «سرایا» هم نمادین بود. تعدادی ثبت‌نام کردند. حزب‌الله مانند گذشته عملیات‌های خود را توسط مقاومت اسلامی انجام می‌داد، اما برخی اوقات اعلام می‌کرد عملیات امروز را «سرایا المقاومه لبنانیه» انجام داده است. بعد از ماجرای «سرایا»، بسیاری از لبنانی‌های مسیحی‌، اهل سنت، سکولار یا حتی چپ‌گرا در شمار هواداران حزب الله قرار گرفتند.

 

*رویکردهای مردمی و توسعه رسانه‌ای سید حسن نصرالله در آغاز کنش‌های منطقه‌ای حزب‌الله چه تأثیری بر فعالیت‌های حزب‌الله داشتند؟

با نگاه و رویکرد مردمی سید حسن، ستاره حزب‌الله اوج ‌گرفت. سید حسن در ادامه برنامه‌های خود برای گسترش نفوذ حزب‌الله در جامعه لبنان و حتی جهان عرب، تاکید بر اهمیت رسانه‌ و استفاده از آن برای انتشار دیدگاه‌ها و اندیشه مقاومت را در فهرست اولویت‌های حزب‌الله قرار داد. در این راستا شبکه تلویزیونی «المنار» در لبنان و جهان عرب به‌عنوان زبان گویای حزب‌الله فعال شد. المنار نه تنها برای مردم لبنان بلکه برای جهان عرب و در دو قالب شبکه محلی (برای مردم لبنان) و شبکه بین‌المللی (برای جهان عرب) به فعالیت خود ادامه داد و در شرایطی که رقبای قدرتمندی مانند شبکه الجزیره – که با پول و سرمایه‌ قطر و کمک‌ فنی و محتوایی انگلستان تاسیس شده بود – در مقابلش قرار داشتند، جزو اولین شبکه‌هایی بود که در جهان عرب مخاطب قابل توجهی پیدا کرد.

در این فضا و شرایط، سید حسن می‌گفت ما باید خودمان شبکه ماهواره‌ای داشته باشیم و با جهان عرب و نه فقط مردم لبنان ارتباط برقرار کنیم. این نگرش، ورود حزب‌الله به مرحله سوم از حیات و تکامل خود و شروع نگاه و عملکرد منطقه‌ای در این جنبش بود. مرحله نخست از حیات حزب‌الله را مرحله «حزب‌الله: پیدایش و تثبیت به‌عنوان قدرت محلی»، مرحله دوم را که از زمان دبیرکلی سید حسن آغاز شد، مرحله تثبیت حزب به‌عنوان «قدرت ملی» و مرحله سوم از حیات آن را بلوغ حزب و تثبیت آن به‌عنوان «قدرت منطقه‌ای» می‌دانیم.

اولین‌ گام در مرحله سوم از حیات حزب‌الله و دستیابی به نگاه منطقه‌ای و مخاطب قرار دادن جهان عرب در تاسیس و توسعه شبکه «المنار» تجلی پیدا کرد. شبکه‌ای که مخاطب آن نه تنها مردم لبنان بلکه فراتر از آن دیده شده بود. توسعه مخاطبان المنار مقارن با آزادسازی جنوب لبنان از اشغال صهیونیست‌ها در سال ۲۰۰۰ اتفاق افتاد. این پیروزی جایگاه حزب‌الله و رسانه آن را در جهان عرب به‌شدت ارتقا ‌داد.

اما سید حسن افتخارات و پیروزی‌ها را محدود و متعلق به حزب‌الله نمی‌کرد و تمام مردم لبنان و جهان عرب را در آنها سهیم می‌دانست و ارتباط با مردم لبنان و جهان عرب را در قالب ایراد سخنرانی در اجتماعات مردمی در لبنان و حضور در نشست‌ها و همایش‌ها با نخبگان و چهره‌های سیاسی و فرهنگی و..‌ پی می‌گرفت. او به‌رغم انواع تهدیدات، بدون واهمه در اماکن و اجتماعات عمومی حاضر می‌شد و از این‌ طریق رابطه میان حزب‌الله و مردم لبنان و منطقه را گسترش می‌داد. راهبرد سید حسن برای آزادسازی جنوب لبنان از اشغال رژیم صهیونیستی، کاربرد توامان ابزارهای نظامی و رسانه‌ای بود. بعدها گزارش‌های منتشره از درون رژیم ثابت کرد تاثیر عملیات‌های رسانه‌ای حزب‌الله برای اخراج اسرائیل از خاک لبنان بیش از اقدامات نظامی آن بوده است. به همین دلیل سید حسن بارها تاکید کرده بود: «لَو لا المنار لَکانَتِ الانتصار: اگر المنار نبود پیروزی به دست نمی‌آمد.» سید معتقد بود ما اگر بخواهیم فقط با ابزار نظامی با اسرائیل بجنگیم به همه اهدافمان نمی‌رسیم و در کنار جنگ نظامی، جنگ رسانه‌ای را هم لازم و ضروری می‌دانیم.

از مهم‌ترین نمونه‌های اقدامات رسانه‌ای سید حسن می‌توان به پاسخ رسانه‌ای ایشان به جنگ روانی آمریکا و متحدان منطقه‌ای آنها علیه حزب‌الله و سید حسن به بهانه ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر اسبق لبنان، اشاره کرد. بعد از ترور رفیق حریری، تبلیغات رسانه‌های دولت‌های عربی وابسته به آمریکا‌ به‌گونه‌ای شکل گرفت که حزب‌الله را عامل این ترور معرفی کردند. سید حسن در اولین فرصت مطلوب در یک برنامه مفصل در شبکه المنار حاضر شد و اعلام کرد که ما پهپادهای اسرائیلی عامل این ترور را هک کردیم و با پخش تصاویر ضبط شده توسط پهپادهای اسرائیلی ثابت کرد که این پهپادها روزانه محل تردد رفیق حریری را شناسایی ‌کرده و طرح ترور او را انجام داده‌اند. این برنامه مانند بمب خبری در جهان صدا کرد، زیرا علاوه بر افشاگری نقش رژیم صهیونیستی در ترور حریری، توان و قدرت حزب‌الله در نفوذ به سامانه‌های پهپادی و اطلاعاتی دشمن را نیز به نمایش گذاشت.

در ادامه همین روند، سید حسن علاوه بر توجه به استحکام و توسعه تشکیلات حزب‌الله در بخش‌های نظامی، امنیتی و فناوری، به‌دلیل تاثیر جدی و بی‌بدیل سرود و موسیقی در جهان عرب، به لزوم پرداختن به آنها در حزب‌الله هم توجه داشت. گروه‌های مختلفی چون فرقه الولایه، فرقه‌الاسرا، فرقه الفجر و… که بعضاً از زمان سید عباس موسوی در چهارچوب حزب‌الله تشکل پیدا کرده بودند، در زمان سید حسن توسعه کمی و کیفی پیدا کردند و با رعایت ضوابط شرعی و در قالب‌های عمدتاً حماسی به تولید سرود و نماهنگ‌های تصویری برای مخاطبین لبنانی و جهان عرب پرداختند. برخی از این سرودها و نماهنگ‌ها چنان در جهان عرب و جهان اسلام مشهور شدند که حتی صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی، شنیدن آنها را به اصابت ضربات پتک بر روح و روان خود تشبیه می کردند!

لازم به ذکر است موفقیت‌های المنار در زمانی محقق شدند که در لبنان علاوه بر ده‌ها شبکه تلویزیونی داخلی با محتوای رقص، آواز و موضوعات جنسی و… ده‌ها شبکه ماهواره‌ای عربی دیگر هم قابل مشاهده بودند، اما المنار بدون استفاده از جذابیت‌های جنسی و غیر شرعی و صرفاً با تکیه به هنر و محتوای سالم و فاخر و به‌واسطه قدرت رسانه‌ای، آن هم با کمترین بودجه در عرصه رسانه‌ای لبنان، در عداد شبکه‌های پر مخاطب بود و بیشترین بیننده را در لبنان داشت.

*با وجود دخالت‌های دخالت‌های خارجی اعم از عربستان و اتحادیه عرب و… در لبنان، حفظ انسجام درونی در جامعه لبنان کار بسیار دشواری بود. به‌ویژه اینکه در بدنه دولت لبنان هم مخالفت‌ها با حزب‌الله کم نبودند و حتی در مقطعی تمامی گروه‌های لبنانی به‌ویژه حزب‌الله ملزم به خلع‌سلاح شدند. در آن مقطع تدبیر سید حسن نصرالله چه بود و چه رویکردی را در پیش گرفت؟

در سال۱۹۸۹ میلادی گروه‌های لبنانی با دخالت عربستان و اتحادیه عرب معاهده‌ای را برای پایان دادن به جنگ داخلی در طائف منعقد کردند. حزب‌الله به ‌علت عدم اعتماد و ارتباط با عربستان در انعقاد این معاهده حاضر نشد، اما به احترام مردم لبنان و برای خاتمه جنگ داخلی این معاهده را پذیرفت و خود را به اجرا و رعایت مفاد آن ملزم کرد. بر اساس این معاهده، تمام گروه‌های لبنانی ملزم به خلع سلاح شدند. حزب‌الله به احترام انسجام درونی جامعه لبنان‌ پذیرفت که دیگر در صحنه داخلی لبنان حضور نظامی نداشته باشد و صرفاً در مناطق مرزی و علیه رژیم صهیونیستی از سلاح استفاده کند.

از دهه ۱۹۷۰ تا زمان اجرای پیمان طائف در سال ۱۹۹۰ در لبنان رایج بود که اغلب گروه‌های سیاسی، شاخه نظامی و اسلحه داشتند و حتی به مناسبت‌هایی در خیابان‌ها رژه نظامی برگزار می‌کردند. حزب‌الله که در سال‌های ابتدای تاسیس به مناسبت روز قدس مراسم رژه مسلحانه ترتیب می‌داد؛ ولی بعد از انعقاد پیمان طائف به احترام مردم لبنان و به نشانه پایان جنگ‌ داخلی در این کشور و با هدف حفظ انسجام درونی جامعه لبنان، اعلام کرد متعهد می‌شود که دیگر در داخل لبنان رژه نظامی نداشته باشد و سلاح حزب‌الله در شهرها و مناطق مسکونی آشکار و علنی نشود و این تعهد تا کنون نقض نشده است، زیرا منطق و باور سید حسن و حزب‌الله این بود که جنگ داخلی در لبنان تنها به نفع اسرائیل تمام خواهد شد. سید حسن براین نکته تاکید داشت که مبارزه حزب‌الله با رژیم صهیونیستی جز با حفظ آرامش و انسجام جامعه لبنان ممکن نخواهد بود و بر این اساس حداکثر تلاش خود را به کار می‌گرفت تا اختلافات و چالش‌های داخلی میان حزب‌الله و برخی گروه‌های سیاسی لبنانی را با گفتگو و بدون کاربرد خشونت حل و فصل کند.

سید حسن به‌قدری به این امر مهم باور داشت که حتی در مواردی که برخی گروه‌ها علیه حزب‌الله دست به اسلحه بردند، مقابله به‌مثل انجام نداد و حفظ نظم و امنیت را به ارتش لبنان سپرد. مثلاً در مقطع بعد از پیمان اسلو که منجر به سازش یاسر عرفات به‌عنوان نماینده بخشی از گروه‌های فلسطینی با رژیم صهیونیستی شد، هزاران نفر از مخالفان روند سازش در حومه جنوبی بیروت دست به تظاهرات زدند و صلح با رژیم را محکوم کردند. این راه‌پیمایی به صورت آرام و بدون مشکل درحال برگزاری بود که واحدهایی از ارتش لبنان به دستور نخست‌وزیر وقت لبنان، رفیق حریری که از عوامل اصلی سعودی‌ها در لبنان به شمار می‌رفت، به تظاهرکنندگان شلیک ‌کردند. براثر این تهاجم ده‌ها تن مجروح شدند و حداقل سیزده نفر از تظاهرکنندگان که اغلب آنها زنان و کودکان بودند، به شهادت ‌رسیدند. تحمل این جنایت برای جوانان و نیروهای حزب‌الله بسیار سخت بود، زیرا علاوه بر شهادت و جراحت بستگان و خانواده‌های اعضای حزب، توانایی و قدرت نظامی حزب به چالش کشیده و غرور و حیثیت آنها جریحه‌دار شد.

در لحظاتی که بسیاری از این نیروها با اسلحه‌ آماده ورود به خیابان و درگیری با عوامل تیراندازی به تظاهرات بودند، سید حسن شخصاً به ماجرا ورود کرد و مانع از بروز درگیری و جنگ داخلی شد و برای مهار خشم و هیجان نیروهای حزب از آبرو و اعتبار خود مایه گذاشت. اگر صبر و شجاعت و دوراندیشی سید نبود این مسئله می‌توانست آتش جنگ داخلی لبنان را دوباره روشن و نیروهای حزب را به جای نبرد با رژیم صهیونیستی وادار به جنگ در داخل لبنان کند.

 

 *حزب‌الله از چه سالی توانست با پشتوانه مردمی جای خود را در لبنان به‌عنوان قدرت نظامی تثبیت و در عرصه سیاسی لبنان جایگاه پیدا کند؟

از سال‌ ۲۰۰۶ به بعد که جایگاه حزب‌الله به‌عنوان قدرت اول نظامی در لبنان تثبیت شد، سید حسن، حزب‌الله را برای ورود قدرتمند به عرصه سیاست داخلی این کشور رهبری کرد. اگرچه ورود حزب‌الله به سیاست داخلی لبنان از سال‌های ۱۹۹۵ به بعد در قالب ورود نامزدهای حزب‌الله به رقابت‌های نمایندگی مجلس لبنان و موفقیت آنها در کسب آرای مردمی و عضویت در پارلمان این کشور شروع شده بود، اما با توجه به بافت طائفی قدرت و تقسیم آن بر اساس الگوهای استعماری فرانسه، سهمیه حزب‌الله حداکثر ۷ تا ۱۳نماینده از مجموع پارلمان ۱۲۸ نفری لبنان بود و عملاً حضور حزب‌الله در عرصه سیاست داخلی حالتی نمادین داشت. الگوی سهمیه‌بندی طائفی لبنان، مانع از شکل‌گیری قدرت بر اساس تعداد حامیان است و بر همین اساس سهم حزب‌الله ازقدرت رسمی لبنان درحدود ۱۲تا ۱۳ کرسی پارلمانی و یک یا دو کرسی وزارتی متوقف می‌ماند. گام اول سید حسن برای تغییر این وضعیت آن بود که حزب‌الله به شکل رسمی و در عمل نشان داد که به سهمیه خود از قدرت اکتفا می‌کند و بر خلاف بسیاری از گروه‌های سیاسی لبنان برای کسب کرسی‌های بیشتر وارد مجادلات و جنگ سیاسی آکنده از کینه و نفرت نمی‌شود. در واقع حزب‌الله برای کسب مناصب بیشتر، ورود نمی‌کرد و همین نکته باعث تمایز حزب‌الله با سایر گروه‌ها و احزاب سیاسی لبنانی شد تا آنجا که بسیاری از شهروندانی که به گرایش‌های سیاسی مختلف از مارکسیسم تا ناسیونالیسم و… وابستگی داشتند و از آنها و جنگ قدرت دائمی موجود سرخوردگی پیدا کرده بودند، به روش و منش سیاسی حزب‌الله علاقه‌مند شدند.

سید حسن این روند را تا قبل از جنگ ۳۳ روزه ادامه داد، اما از سال ۲۰۰۶ به بعد که پایگاه مردمی و اقتدار حزب‌الله تثبیت شد، راهبرد سید تغییر کرد و حزب‌الله نه برای افزایش سهم حداقلی حزب در پارلمان، بلکه برای تاثیرگذار حداکثری در فضای سیاسی لبنان با حداکثر قدرت‌ در انتخابات‌ها شرکت کرد.

در این راستا شخص سید حسن وارد تعامل با گروه‌های مختلف سیاسی شد و با اغلب جریانات و جناح‌های مختلف مذاکره و الگوی متفاوتی از رقابت سیاسی در لبنان را پایه‌گذاری کرد. در این مسیر حزب‌الله در حوزه‌های انتخاباتی سایر طوایف از جمله اهل سنت، مسیحیان مارونی، دروزی و نامزدهایی که گرایشات ملی‌گرایانه و ضد اسرائیلی داشتند وارد مذاکره می‌شد و در صورت موفقیت به حامیانش توصیه می‌کرد به نامزدهای هم‌پیمان با حزب‌الله رای بدهند. در نتیجه از میان نامزدهای مسیحی یا دروزی و… کسانی وارد پارلمان می‌شدند که رای حامیان حزب‌الله را کسب کرده بودند.

با این روش نمایندگانی از گرایشات مختلف زیر چتر حزب‌الله قرار می‌گرفتند و این عده‌ که از بافت اصلی حزب‌الله نبودند، اما با رای حامیان حزب‌الله به پارلمان می‌رفتند به همراه نمایندگان اصلی حزب‌الله، فراکسیونی به نام «کتله الوفاء لِلمقاومه» تشکیل می‌دادند که فراکسیون پارلمانی حزب‌الله بود و غیر از شیعیان، شامل نمایندگان اهل ‌سنت، مسیحی، دروزی و… هم می‌شد.

این ساز و کار ابتکاری سید حسن و حزب‌الله، مظهر همگرایی ملی در مجلس لبنان شد و عملا و بدون تغییر سهمیه‌بندی تعداد نمایندگان همراه با حزب‌الله را به ۴۵ تا ۶۰ نفر که حدوداً نیمی از پارلمان لبنان را شامل می‌شود، رساند. با این حال در هنگام کسب کرسی‌های وزارتی، حزب‌الله، همیشه بی‌اهمیت‌ترین وزارتخانه‌ها را برای حفظ انسجام سیاسی جامعه لبنان بر می‌داشت و خود را وارد جنگ‌های حزبی و سیاسی برای کسب قدرت سیاسی نمی‌کرد. در ادامه همین رویکرد بود که حزب‌الله در اغلب موارد به یک کرسی وزارتی (یک وزیر از کابینه) بسنده می‌کرد و سهم دیگرش از کرسی‌های وزارتی را به گروه‌های دیگر هم‌پیمان با حزب‌الله (مثلاً جنبش امل) تقدیم می‌کرد. این حرکت محبوبیت حزب‌الله در جامعه لبنانی را افزایش ‌داد، زیرا بقیه احزاب به دنبال سهم‌خواهی بیشتر از قدرت سیاسی بودند و برای کسب یک کرسی وزارتی بیشتر از هیچ عملی ابا نداشتند و منافع مردم لبنان را فدای منافع خود می‌کردند.

برای وصول به این جایگاه برتر در صحنه سیاسی لبنان سید حسن و دستیاران او در دفتر سیاسی حزب‌الله، رایزنی‌های سیاسی را به احسن وجه انجام می‌دادند، به‌نحوی که اگر از لبنانی‌ها پرسیده شود در بیست سال اخیر چهره اصلی دیپلماسی داخلی لبنان کیست؟ بدون تردید سید حسن را برترین مذاکره کننده در سیاست داخلی این کشور می‌دانند. سید حسن طی دو دهه اخیر سه نفر از روسای ‌جمهور لبنان را متقاعد کرد که حزب‌الله و مقاومت مسلحانه ضدصهیونیستی آن را، مقاومت ملی لبنان و مدافع کشور در برابر تجاوزات اسرائیل اعلام کنند. همین رویکرد تلاش‌های آمریکا و اروپا برای تروریستی خواندن حزب‌الله را تا حدود زیادی خنثی کرد.

جالب اینکه هر سه رئیس جمهور مذکور لبنان، مسیحی و فرمانده ارتش لبنان بودند و با حمایت حزب‌الله موفق به کسب این مقام شدند و برای بقای خود در این جایگاه نیز به حمایت حزب‌الله نیاز داشتند. با رایزنی‌های سید حسن روسای‌جمهور لبنان از حزب‌الله حمایت می‌کردند و حزب‌الله را نه گروه تروریستی، بلکه مقاومت ملی لبنان می‌دانستند.

از جمله بحران‌های سیاسی که سید حسن موفق به مهار آن شد، اتحاد احزاب و جریانات لبنانی وابسته به آمریکا، فرانسه، سعودی و… حول محور مخالفت با مقاومت اسلامی لبنان و حزب‌الله بود. این مجموعه که جریان «۱۴مارس» نامیده شد مرکب از چند حزب و شخصیت سیاسی اهل ‌سنت، تعدادی از احزاب تندرو مسیحی مارونی و…بود. حمایت مالی این جریان را عربستان برعهده داشت و خطوط سیاسی آن توسط آمریکا و فرانسه طراحی می‌شدند. جریان ۱۴ مارس طی سال‌های ۲۰۰۶ به بعد مهم‌ترین دشمن داخلی حزب‌الله در عرصه سیاسی به شمار می‌رفت و طی دو دهه اخیر با استفاده از کمک‌های مالی گسترده عربستان و حمایت رسانه‌ای و سیاسی آمریکا و اروپا تلاش‌های فراوانی برای تسلط بر فضای سیاسی لبنان و حذف حزب‌الله از صحنه سیاست لبنان انجام داده است، اما رویکرد مردمی سید حسن در ساحت سیاست لبنان و ارتباط و هماهنگی وی با جریانات و احزاب لبنانی مانع از به ثمر نشستن اقدامات جریان ۱۴ مارس شد. این اقدامات باعث ‌شدند شخصیت‌های آزاداندیش و وطن‌دوست از گروه‌های مختلف، به سید حسن و رویکرد وی علاقه‌مند شوند و در زمره حامیان حزب‌الله قرار بگیرند.

 *روش‌های سید حسن برای کادرسازی و تربیت نیرو چه بودند؟

از جمله ویژگی‌های سید حسن به‌عنوان دبیرکل حزب‌الله تلاش شدید ایشان در مسیر کادرسازی برای حزب‌الله بود، به‌نحوی که طی سه دهه رهبری او، حزب‌الله صاحب تشکیلات آهنینی شد که به‌شدت به انضباط و دقت معروف شده است. از جمله روش‌های حزب‌الله برای تربیت کادرهای آینده حزب و مقاومت، استفاده از ساز و کار پیشاهنگی بود. پیشاهنگی به‌عنوان سازمانی برای تربیت اجتماعی و فرهنگی دانش‌آموزان در اروپا و آمریکا شکل گرفت، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین سازمان پیشاهنگی دنیا متعلق به آمریکاست. اما حزب‌الله این روش را برای تربیت کودکان و نوجوانان خود به کار گرفت و به‌قدری در این مسیر رشد کرد که مقام اول پیشاهنگی در منطقه جنوب غرب آسیا، گروه پیشاهنگی امام مهدی یا «کَشّافه الامام المهدی» است. این گروه دانش‌آموزان داوطلب را به عضویت می‌پذیرد و با همان سلسله مراتب پیشاهنگی، در کارهای خیریه و اقدامات اجتماعی به کار می‌گیرد. گروه پیشاهنگی امام مهدی(عج) کودکان و نوجوانان داوطلب لبنانی را سازماندهی می‌کند و پس از آموزش‌ در عرصه‌هایی مانند گروه سرود، خیریه، امداد و نجات و… به کار می‌گیرد و در واقع تمرین مسئولیت‌پذیری، شخصیت‌یابی و هویت‌یابی برای کودکان و نوجوانان لبنانی است. بسیاری از این نیروها بعدها به‌عنوان کادرهای متخصص در خدمت حزب‌الله قرار می‌گیرند و یا به‌عنوان مدیر در عرصه‌های مختلف به خدمت مشغول می‌شوند.

از دیگر اقدامات حزب‌الله برای تربیت نیرو در دوره سید حسن، تاسیس مجموعه مدارس خصوصی امام مهدی(عج) است. این مدارس در چهارچوب تعالیم دینی و قواعد شرعی و به‌عنوان یکی از زیر مجموعه‌های حزب‌الله از کیفیت آموزشی و تربیتی بالائی برخوردارند و در تمام مقاطع مختلف تحصیلات عمومی، دانش‌آموزان را می‌پذیرند و خانواده‌ها با اشتیاق فرزندانشان را به این مدارس می‌فرستند.

 

 *تدابیر سید حسن نصرالله برای مقابله با تحریم‌های همه‌جانبه حزب‌الله و خدمات‌رسانی اقتصادی به مردم‌ و نیروهای محور مقاومت و حزب‌الله چه بودند؟

از جمله اقدامات حزب‌الله در دوران دبیرکلی سید حسن، تاسیس موسسه سازندگی «جهاد البناء» است. این مجموعه با کمک جوانان داوطلب و اعضای حزب‌الله به روستاها و مناطقی که نیازمند خدمات عمرانی هستند کمک‌های عمرانی مانند لوله‌کشی و آب‌رسانی، تعمیر جاده‌ها و خانه‌های محرومین ارائه می‌کند و به‌ویژه نقش اصلی در بازسازی مناطق آسیب‌دیده از حملات رژیم صهیونیستی را بر عهده دارد. خدمات جهادالبناء در بازسازی مناطق تخریب شده در جنگ ۳۳ روزه که شامل آواربرداری و احداث هزاران واحد مسکونی در جنوب، بقاع و بعلبک و حومه جنوبی بیروت می‌شد، نقشی مهم در افزایش محبوبیت و جایگاه مردمی حزب‌الله ایفا کرد و نشان داد که حزب‌الله در هیچ شرایطی مردم و حامیانش را رها نخواهد کرد.

از سوی دیگر عدم ارائه هرگونه خدمات شهری به حومه جنوبی بیروت موسوم به ضاحیه از جانب دولت لبنان طی سال‌های تاسیس حزب‌الله تا کنون، باعث شده است تا حزب‌الله ارائه خدمات شهری به بیش از یک میلیون مردم این منطقه را هم بر عهده بگیرد.

بخشی دیگر از خدمات اقتصادی و اجتماعی با پشتیبانی حزب‌الله در قالب موسساتی مانند «مؤسسه ‌الشهید» و «مؤسسه الجرحی» انجام شده است. مؤسسه شهید با هدف سرپرستی و کمک به بازماندگان و خانواده‌های شهدای وابسته به حزب و خانواده‌های شهدای بمباران‌ها و حملات اسرائیل تشکیل شد و فارغ از مذهب و قومیت و… خدمات متنوع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به خانواده‌های شهدا ارائه کرده است. مؤسسه‌ الجرحی برای انجام خدمات امدادی و رفاهی به جانبازان و مجروحان وابسته به حزب و مجروحان تجاوزات و حملات رژیم صهیونیستی تاسیس شده و رسیدگی به این گروه از جامعه لبنانی را برعهده گرفته و بدون توجه به تعلقات قومی و طائفی برای حل مشکلات مجروحان و جانبازان لبنانی تلاش کرده است.

تاسیس مراکز درمانی مجهز و متنوع (بیمارستان، درمانگاه‌های تخصصی و عمومی و…) برای ارائه خدمات درمانی به اعضا و حامیان حزب و عموم مردم لبنان در ضاحیه، جنوب و بعلبک از جمله خدماتی است که حزب‌الله در حوزه درمان به جامعه لبنان ارائه کرده است.

حزب‌الله در دوران دبیرکلی سید حسن، ابتکارات و اقدامات مهمی برای حل مشکلات اقتصادی حزب و حامیان آن انجام داد که برگرفته از دیدگاه‌های انقلابی سید شهید بود. دیدگاهی که هیچ بن‌بستی را به رسمیت نمی‌شناخت و هر مانعی را به ابزار ارتقا و صعود تبدیل می‌کرد. از جمله این موانع تحریم ارائه هر‌گونه خدمات بانکی به حزب‌الله و مؤسسات وابسته به آن از جانب آمریکا بود که به‌سرعت شامل اعضا و حامیان حزب و حتی مردم عادی لبنان شد که به‌‌نوعی با اعضا و حامیان حزب‌الله ارتباط داشتند و از جانب اروپا و کشورهای عرب وابسته به آمریکا امتداد پیدا کرد و بر اساس آن این افراد و مؤسسات حق دریافت هیچ نوع خدمتی از بانک‌های مستقر در لبنان را نداشتند.

در واقع بیش از دو دهه است که حزب‌الله و اعضایش، مشمول دریافت هیچ یک از خدمات بانکی از بانک‌های لبنان نبوده‌اند و در صورت تخطی بانک‌ها از این تحریم، دولت آمریکا آنها را تحت تحریم قرار می‌دهد و روابط آنها را با نظام بانکی بین‌المللی قطع می‌کند. حزب‌الله با هدایت سید حسن، برای مقابله با این تحریم بانک داخلی (مؤسسه قرض ‌الحسنه) برای حزب‌الله را تاسیس کرد که خدمات مالی پولی و بانکی را به اعضا و حامیان حزب و سایر شهروندان لبنان ارائه می‌داد.

عجیب اینکه‌ اسرائیل در بمباران‌های اخیر بعد از ترور سید حسن، یکی از اماکنی را که هدف قرار داد «موسسه قرض‌الحسنه» حزب‌الله بود. این بانک با همت مردم لبنان به مؤسسه اقتصادی قدرتمندی متکی به کمک‌های مردمی تبدیل شد و خلاء ناشی از تحریم بانکی حزب و اعضای آن را به‌نحو احسن پر کرد.

یکی از مشکلاتی که گروه‌هایی مانند حزب الله لبنان با آن دست به گریبانند تامین نیازهای مالی و اقتصادی آن مجموعه است، زیرا کمک‌های جمهوری اسلامی نمی‌تواند پاسخگوی همه نیازهای آنان باشد. از این‌‌رو در زمان مدیریت حزب توسط سید حسن راهکاری برای تامین بخشی از نیازهای مالی حزب اندیشیده شد. این راهکار مبتنی بر تجارت‌پیشگی مردم لبنان است. لبنانی‌ها مردمی‌ تجارت پیشه‌اند و تقریباً در هر خانواده لبنانی یک یا چند نفر به تجارت در کشورهای مختلف مشغولند. سال‌هاست که بخش قابل توجهی از‌ تجارت در غرب آفریقا، شرق و شمال شرق آمریکای لاتین و…در دست لبنانی‌هاست و تعدادی از این تجار از طرفداران حزب‌الله ‌هستند. حزب‌الله از کمک‌های مردمی مختلفی که دریافت می‌کند، سرمایه‌ای را فراهم آورده و در اختیار تاجران حامی حزب قرار داده و از درآمد حاصله، بخشی از نیازهای مالی‌اش را مرتفع می‌کند.

08آوریل/25

بازتاب منش و رهبری سید حسن نصرالله در رسانه‌های غربی و صهیونیستی – مردی که دشمنانش را وادار به اعتراف کرد – سمیرا کریم‌شاهی

در عملیات هفتم اکتبر مقاومت فلسطین یک پیوست حمایتی از جانب گروه‌ها و ملت‌های آزاده و مقاوم برنامه‌ریزی شده بود که با پیام محمد ضیف، فرمانده میدانی شاخه نظامی حماس در همان روز اعلام شد. او از کشورهای مقاومت دعوت کرد تا برای زنده نگهداشتن «مسئله فلسطین» به حرکت آنها بیپوندند‌. اولین لبیکی که در واکنش به پیام او داده شد، درست در فردای هفتم اکتبر از جبهه شمالی سرزمین‌های اشغالی و از سوی مقاومت لبنان بود. حزب‌الله لبنان با تمام محدودیت‌ها و فشارهای داخل و خارج لبنان، جبهه‌گشایی حمایتی خود را از آنچه که در غزه با جنایت‌های بی‌حد و مرز صهیونیست‌ها جریان دارد، ترک نکرده است.

رهبر فقید حزب، شهید سید حسن نصرالله نوع و گستره حضور در تنش جبهه شمالی را با تاکتیک ابهام و معادله گام ‌به‌ گام آغاز کرد و در پایان تابستانی که گذشت با تعریف معادله امنیت در شهرک‌های شمالی در مقابل آتش‌بس در غزه، عزم این حزب را برای حفظ پیوند تحولات جنوب لبنان با جبهه غزه نشان داد.  صهیونیست‌ها در یک خطای محاسباتی به ظن خود با حذف مرد شماره یک و رهبر حزب‌الله لبنان خواهند توانست این معادله را به هم بزنند و ساکنان آواره شهرک‌های شمال فلسطین اشغالی به خانه‌های غصبی خود بازگردند و حزب‌الله در وضعیت شبه نابودی عقب‌نشینی کند. اما معادله امنیتی تحمیلی آنها تا کنون اشتباه از آب در آمده است و نشان می‌دهد هرچند آنها شناخت خوب و نسبتا جامعی از شخص رهبر مقاومت اسلامی داشتند، اما در نوع رهبری او و به معنای دیگر نحوه ساز و کار حزب‌الله و دوری از وابستگی به اشخاص خطای محاسباتی رخ داده است.

در واقع رسانه‌های اسرائیلی و غربی چنانکه در مورد شخصیت‌هایی همچون حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیه سابقه داشته است، در مورد سید حسن نصرالله نیز وی را شخصیتی تروریست و خطرناک جلوه می‌دهند و عملیات اهریمن‌سازی را پیش می‌برند تا با این گزاره غلط باور کنند که با حذف فرد مذکور، سازمان هدف دچار فروپاشی خواهد شد. اما فارغ از روند تصویرسازی از چهره‌های مقاومت و اشتباهات رایج،  نگاه رسانه‌های جریان مسلط به رهبر شهید مقاومت لبنان در دوران قبل و بعد از شهادت او قابل توجه است. شجاعت بی‌نظیر در جهان عرب، تهدید‌های معتبر، وعده‌های صادق و استاد جنگ روانی، از سید شخصیت غیرقابل انکاری را در رشد و وزن‌دهی به مقاومت اسلامی لبنان و کل محور مقاومت در نگاه این رسانه‌ها بر جا گذاشت.

 

سید حسن نصرالله و پرچم سفید؛ هرگز!

ویژگی‌های متعدد فردی و رهبری در شخصیت سید حسن نصرلله چنان قوام یافته بودند که او را به چهره‌ بی‌نظیر جهان عرب در قامت رهبری و همچنین شاخص در جهان اسلام تبدیل کرد. اما شاید بتوان گفت هیچ‌ یک از این ویژگی‌ها به اندازه «شجاعت» در بیان و عمل او را به چنین جایگاهی نرساند. به‌ویژه با در نظر گرفتن جغرافیای عربی در برابر رژیم صهیونیستی، حلقه‌ مفقوده شجاعت در تقابل و دشمنی و شکستن هیمنه شکست‌ناپذیری صهیونیسم بارزتر می‌شود. در چنین وضعیتی شهید نصرالله رهبری گروهی را به عهده داشت که حداقل دو بار افسانه‌ نامیرایی اشغالگران را ابطال کرد. این جرئت طوفانی از لبنان به جریان‌های مقاومت فلسطینی هم منتقل شد تا در تقابل‌های متعدد بین جبهه غزه و اشغالگران طی دو دهه گذشته امکان عقب نشستن دشمن میسر شود.

یوسی ملمن، خبرنگار امنیتی صهیونیستی در کتاب «جاسوسان در آخرالزمان» در مورد دوران پسا ترور سید عباس موسوی می‌نویسد این اقدام پیامدهای وحشتناکی برای اسرائیل در پی‌ داشت. معلوم شد حسن نصرالله جانشین موسوی بسیار پرجاذبه‌تر، پرشورتر، زیرک‌تر و خطرناک‌تر از اوست. [سید] نصرالله به یکی از دشمنان سرسخت اسرائیل تبدیل شد و برای دولت یهودی دردسرهای فراوانی ایجاد کرد. (۱)
گاردین در مقاله‌ای که روز بعد از شهادت سید حسن نصرالله منتشر کرد، با اعتراف به روحیه الهام‌بخش او در رویایی با اسرائیل، یادآور می‌شود که تحت رهبری حسن نصرالله عقب‌نشینی «تحقیرآمیز» اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی رقم خورد که باعث شد به‌رغم خصومت‌ بین اهل تسنن و شیعیان رهبر حزب‌الله لبنان مورد تحسین جهان اسلام قرار بگیرد.(۲)

فارن‌پالیسی در بررسی شخصیت رهبر مقاومت می‌نویسد که بعد از جنگ ۳۳ روزه نصرلله توانست به «نماد شجاعت و مقاومت» در سرتاسر خاورمیانه تبدیل شود.(۳) همچنین در میزگردی که کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی با موضوع تحولات جبهه شمالی ترتیب داد، عاموس ملکا، رئیس سابق دایره اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل انتظار تسلیم شدن رهبر حزب‌الله را دور از واقعیت دانست و تاکید کرد حسن نصرالله در شرایط سختی قرار دارد؛ اما این بدان معنا نیست که او پرچم سفید را به اهتزاز در خواهد آورد. معاو واردی، تحلیلگر مسائل سیاسی و تامیر هیمن، رئیس مرکز تحقیقات امنیت ملی در دانشگاه تل‌آویو، دیگر مهمانان شبکه بودند که با ناکافی دانستن اقدامات ارتش رژیم معتقد بودند ترور رهبران و ادعای از بین بردن توان نظامی آن به معنای پذیرش عقب‌نشینی حزب‌الله از مرز نیست.(۴) همین واقف بودن صهیونیست‌ها به روحیه تسلیم‌ناپذیری شهید نصرالله و غلبه شجاعت او بر فشار حداکثری به یکی از متغیرهای تصمیم ترور او تبدیل شد تا مقامات صهیونیستی به گمان خود بتوانند با شکستن این سد آهنی، معادله شمال در برابر غزه را تغییر دهند.

 

صداقت در تهدید و وعده؛ اعتبار جمعی و رسانه‌ای سید مقاومت

رسانه‌فهمی، مخاطب‌‌دانی، زمان‌‌شناسی و مهارت سخنوری سید حسن نصرالله مجموعه‌ای از سخنرانی‌های تاریخی از او به یادگار گذاشته که هرکدام در دوره زمانی خود معادله‌ساز و یا تعیین‌کننده و شرح دهنده تحولات جاری وقت بوده‌اند. صداقت در وعده و تهدید، اعتباربخش کلام سید بود. امیدواری یاران و حامیان حزب‌الله از وعده‌ها و نگرانی دشمنان از تهدیدها به‌وضوح در واکنش‌های بعد از هر سخنرانی او آشکار بود. به‌عنوان مثال، اعتبار تهدید رهبر شهید حزب‌الله در سطحی بود که سید نصرالله توانست در پاییز ۱۴۰۱گره مذاکرات میدان گازی کاریش میان دولت لبنان و رژیم اسرائیل را با میانجی‌گری آمریکا باز کند. دبیرکل شهید حزب‌الله با مشاهده نزدیک بودن نادیده انگاشتن حق مسلم مردم لبنان، طی سخنانی رژیم را تهدید کرد که اگر از زیاده‌خواهی‌های خود عقب‌نشینی نکند حزب‌الله را مجبور به اقدام خواهد کرد. با پرواز پهپادهای شناسایی حزب و مانور آنها در بالای میدان گازی کاریش، اسرائیل پی برد که طبق تجربه گذشته اراده مقاومت جدی است و ناچار به قبول توافق شد. تن دادن رژیم به این توافق انتقادهای گسترده‌ای را در داخل اسرائیل متوجه دولت وقت یائیر لاپید وارد کرد و منتقدان آن را «تسلیم شرم‌آور در برابر حسن نصرلله» نامیدند.

رون بن‌شای، کارشناس امنیتی یدیعوت آحارونوت، در یادداشتی با عنوان “حزب‌الله اصلی‌ترین تهدید اسرائیل” به کنایه، اشاره‌ای به میزان اعتبار قول و وعده‌های سران صهیونیست‌ها برای بازگشت آوارگان شهرک‌های اراضی اشغالی شمال در مقابل جدی بودن تهدید‌های سید مقاومت دارد. او در متن خود اذعان می‌کند تا زمانی که [سید] نصرالله و [آیت‌الله] خامنه‌ای اجازه ندهند آنها به خانه‌های خود باز نخواهند گشت.(۵)

شارون هاسکل، عضو کنست اسرائیل هم در ماه‌های گذشته، زمانی که تهدید‌های اسرائیل برای جبهه‌گشایی در شمال افزایش یافته بود در مطلبی با این مضمون که جنگ نمی‌تواند اثری در ادعاهای دبیرکل حزب‌الله داشته باشد، به‌درستی پیش‌بینی کرد که ما عقب‌نشینی حسن نصرالله را نخواهیم دید.(۶)

این اعتبار کلام سید مقاومت، نه تنها برای دولت اسرائیل که به شهرک‌نشین‌های اشغالگر هم منتقل شده است.       نیویورک‌تایمز در گزارش تحلیلی در مورد سید حسن نصرالله شرح قابل تاملی را از وضعیت شهرک‌های اشغالی شمال فلسطین ارائه داده است. بخشی از این گزارش به کریات شمونه، شهر مرزی اشاره دارد که در حملات بی‌امان حزب‌الله لبنان تخلیه شده است. شهرک‌نشینان تا مدت‌ها سخنرانی‌های سید حسن نصرلله را تماشا می‌کردند تا بدانند در آینده چه چیزی در انتظار آنهاست. معاون شهردار کریات شمونه به نیویورک تایمز گفت: «از کودکی همیشه حرف‌ها و صحبت‌های او را دنبال می‌کردیم تا بدانیم آیا حملات موشکی انجام می‌شودیا خیر».(۷)

رژیم صهیونیستی، بدون هیچ شانسی در مقابل یاران نصرالله

شجاعت و عمل منحصر به‌فرد سید مقاومت در مبارزه دائمی با رژیم صهیونیستی بسیاری از تحلیلگران و حتی مخالفان مقاومت را به خطای راهبردی بنیامین نتانیاهو در تصعید جبهه شمالی واقف کرده است. اعتقادی که قبل از شهادت دبیرکل حزب‌الله مکرراً مطرح شد و با ترور او و ضربه‌های سنگینی که به حزب‌الله وارد شد باز همچنان پا برجاست. چنین نظری نشان می‌دهد که دوران سی‌ساله رهبری سید حسن نصرالله چنان ساختار مستحکم و پایداری را به وجود آورده است که مخالفان او را به عدم امکان فروپاشی مقاومت اسلامی لبنان مطمئن کرده و بیش از یک سال است که این نکته را به دولت صهیونیستی تذکر می‌دهند.

استفان والت، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل در تحلیلی در نشریه فارن‌پالیسی در مورد دردسر جدی برای اسرائیل در صورت جنگ گسترده با حزب‌الله و ایران هشدار می‌دهد (۸) که نشانه نگرانی در باره توانایی اسرائیل در مدیریت جبهه شمالی و کیفیت خروج از جنگ لبنان است که شاید مانند دو تجاوز گذشته به صورت عقب‌نشینی و ناکامی صهیونیست‌ها در دستیابی به اهداف تعیین شده باشد.

توماس فریدمن آمریکایی هم از جمله افرادی است که بیش از یک سال است جبهه‌گشایی‌های جدید را به‌مثابه دام و باتلاق برای اسرائیل می‌داند.(۹)

اعتقاد اکثر تحلیل‌گرانی که در مورد آینده اسرائیل احساس خطر می‌کنند این است که کارنامه رهبری سید حسن نصرالله نشان می‌دهد حذف او معادله جبهه شمال را تغییر نخواهد داد؛ زیرا حذف نفرات اصلی حزب‌الله بیش از آنکه آن را به مرز فروپاشی برساند، ظرفیت تاب‌آوری آن را ارتقا می‌بخشد و در یک جنگ فرسایشی بلند آمادگی خود را در دل بحران بازسازی می‌کنند، در حالی که اسرائیل تمام کارت‌های تقابل با حزب‌الله را بازی کرده و پیشاپیش از همه گزینه‌های خود برای نبرد طولانی مدت استفاده  کرده است.

اسحاق بریک، ژنرال بازنشسته ارتش اسرائیل با اشاره به همین معضل برای اسرائیل در دوران پس از نصرالله معتقد است اگر صرفا با حذف [سید] نصرالله بخواهیم دچار سرخوشی شویم، فاجعه به بار خواهد آمد.(۱۰) چنین انعطافی در مقاومت اسلامی لبنان و آمادگی برای بدترین شرایط و سناریوها زیر سایه رهبری سید مقاومت امکان‌پذیر شده که حتی با  فقدان او، کارشناسان حامی رژیم اسرائیل چندان امیدوار به خروج پیروزمندانه اسرائیل از نبرد جاری نیستند.

رونن برگمن، تحلیلگر نظامی – امنیتی صهیونیستی در کتاب خود با نام «برخیز و اول تو بکش» می‌نویسد اگر اسرائیلی‌ها این توهم را داشتند که با ترور [سید عباس]موسوی، حزب‌الله معتدل خواهد شد، انتخاب [سید حسن] نصرالله سریعاً آنها را از اشتباه در آورد.(۱۱) ترور سید مقاومت هم روزی رژیم را از توهم امکان انزوای مقاومت اسلامی لبنان بیرون خواهد آورد.

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱. ملمن، یوسی و راویو، دان(ترجمه مرتضی میرمطهری،۱۴۰۰)، جاسوسان علیه آخرالزمان. تهران: اطلاعات
  2. ۲. Hassan Nasrallah: Hezbollah’s leader inspired adulation and bitter enmity – they will find him very hard to replace. (28 Sep 2024).

https://www.theguardian.com/world/2024/sep/28/hassan-nasrallah-hezbollahs-leader-inspired-adulation-and-bitter-enmity-they-will-find-him-very-hard-to-replace

  1. ۳. Charisma and Militancy Powered Nasrallah’s Rise, but He Became One More Corrupt Warlord. (Sep,2024).

Foreignpolicy.com/2024/09/28/ ezbollah-leader-hassan-nasrallah-lebanon-israel/

  1. ۴. إعلام إسرائیلی: نصر الله لن یرفع الرایه البیضاء وسیقدم أفضل ما لدیه. (۲۵/۹/۲۰۲۴)

www.aljazeera.net/news/2024/9/25/إعلام-إسرائیلی-نصر-الله-لن-یرفع-الرایه

  1. ۵. כך הפך חיזבאללה לאיום המרכזי והדחוף ביותר על ישראל . (۱۸٫۰۶٫۲۰۲۴)

www.ynet.co.il/news/article/yokra13965783

  1. ۶. בצל המגעים המדשדשים: בישראל מודים לראשונה – “תהיה מלחמה בצפון. (۰۸٫۰۳٫۲۰۲۴)

www.maariv.co.il/news/politics/Article-1082188

  1. ۷. Killing of Nasrallah Pushes Mideast Conflict Into New Territory. (28 Sep 2024).

https://www.nytimes.com/2024/09/28/world/middleeast/nasrallah-israel-hezbollah-iran.html

  1. ۸. The Dangerous Decline in Israeli Strategy. (August 16, 2024).

 https://foreignpolicy.com/2024/08/16/the-dangerous-decline-in-israeli-strategy/

  1. ۹. Why Everything Is Suddenly Spiraling for Israel.( 25 Sep. 2024).

https://www.nytimes.com/2024/09/25/opinion/israel-hezbollah-hamas.html

  1. ۱۰. כמו ב-۷ באוקטובר: האופוריה אחרי חיסול נסראללה עוד תמיט עלינו אסון.( ۰۳/۱۰/۲۰۲۴)

https://www.maariv.co.il/journalists/opinions/article-1137491

۱۱٫ برگمن، رونن(ترجمه هادی عبادی،۱۳۹۹). برخیز و اول تو بکش. تهران: صمدیه.

08آوریل/25

نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل در ترور شهید سید حسن نصرالله – حجت‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

 

مقدمه:

ترور شخصیت‌های سیاسی، به‌ویژه در مناطق درگیری، همواره یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در حقوق بین‌الملل بوده است. ترور شهید سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، به‌عنوان یک اقدام خشونت‌آمیز و هدفمند، نقض آشکار اصول بنیادین حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر محسوب می‌شود. این رویداد نه تنها تأثیرات عمیقی بر منطقه داشت، بلکه پرسش‌های مهمی را در مورد حاکمیت قانون و پاسخگویی بین‌المللی مطرح کرد.

در این مقاله با تمرکز بر ترور و شهادت  سید حسن نصرالله به بررسی برخی از ابعاد مختلف حقوقی این اقدام، از جمله نقض حق حیات، اصل تفکیک و تناسب در حملات نظامی و ناکامی نهادهای بین‌المللی در پاسخ به این جنایت خواهیم پرداخت:

 

  1. ترور شهید سید حسن نصرالله: نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل

: ترور شهید سید حسن نصرالله به‌عنوان یک عمل غیرقانونی، نقض صریح اصول بنیادین حقوق بین‌الملل به شمار می‌آید. حقوق بین‌الملل به عنوان چهارچوبی برای تضمین صلح، امنیت و کرامت انسانی، بر اصول اساسی مانند حق حیات، منع قتل‌های فراقضایی و حمایت از غیرنظامیان در مخاصمات مسلحانه استوار است. اسناد بین‌المللی معتبر نظیر منشور سازمان ملل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون‌های ژنو این اصول را تأکید کرده‌اند، اما رژیم صهیونیستی بارها این اصول را زیر پا گذاشته است.

ترور رهبران سیاسی و نظامی در شرایطی که آنان در مناطق غیرنظامی حضور دارند، به‌وضوح نقض حق حیات و قوانین بشردوستانه بین‌المللی محسوب می‌شود. حق حیات که در ماده ۶ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به آن اشاره شده، به‌شدت تحت تأثیر چنین اقداماتی قرار می‌گیرد. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی مکرراً از سلاح‌های مهلک، از جمله بمب‌های سنگرشکن، استفاده کرده که به‌طور خاص طراحی شده‌اند تا زیرساخت‌های غیرنظامی و زندگی مردم غیرنظامی را هدف قرار دهند.

استفاده از بمب‌های سنگرشکن در مناطق غیرنظامی به‌ویژه نقض اصول تفکیک و تناسب در حملات نظامی است. این تسلیحات می‌توانند خسارات گسترده‌ای به زیرساخت‌ها و جان مردم غیرنظامی وارد کنند و باعث نقض آشکار قوانین بین‌المللی بشردوستانه شوند. حملات عمدی به غیرنظامیان و تخریب زیرساخت‌های حیاتی، موجب رعب و وحشت در میان مردم و مصداقی از جنایت علیه بشریت تلقی می‌شود.

از سوی دیگر باید گفت نقض‌ مکرر حقوق بین‌الملل توسط رژیم صهیونیستی نه تنها به ایجاد خسارت‌های انسانی و مادی می‌انجامد، بلکه تهدیدی جدی برای مشروعیت نظام حقوقی جهانی است و به اعتماد بین‌المللی به حاکمیت قانون آسیب می‌زند.

بنابراین، ترور شهید سید حسن نصرالله و بهره‌برداری غیرقانونی از سلاح‌های مهلک نه تنها به‌عنوان اقدامات غیراخلاقی، بلکه به لحاظ قانونی نیز غیرمجاز و جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت است.

 

  1. ترور شهید سید حسن نصرالله و نقض اصول حقوق بشردوستانه:

حزب‌الله به‌عنوان یکی از قدرتمندترین سازمان‌های سیاسی لبنان، نقشی برجسته در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشور ایفا می‌کند. این جنبش، همراه با جنبش امل، نماینده اصلی جامعه شیعه در پارلمان لبنان است و اعضای آن در کابینه دولت نیز حضور دارند. سید حسن نصرالله، به‌عنوان دبیرکل این حزب، مسئولیت‌های سیاسی متعددی را بر عهده و بر ساختاری متشکل از پنج شورا نظارت داشت.

چهار شورا بر وظایف غیرنظامی حزب تمرکز دارند، درحالی‌که شورای پنجم، معروف به شورای جهاد، فعالیت‌های نظامی این سازمان را هدایت می‌کند.

در بررسی قانونی یا غیرقانونی بودن حمله به یک فرد در مخاصمات مسلحانه، ابتدا باید مشخص شود که آیا وضعیت یا اقدامات او وی را به هدفی قانونی تبدیل می‌کند یا خیر.

حقوق بین‌الملل بشردوستانه سه دسته از افراد را مجاز به هدف قرار گرفتن می‌داند: رزمندگان، اعضای گروه‌های مسلح سازمان‌یافته و غیرنظامیانی که به‌صورت مستقیم در خصومت‌ها مشارکت دارند.

با بررسی جایگاه شهید سید حسن نصرالله درمی‌یابیم که ایشان در دسته اول (رزمندگان) قرار نمی‌گیرد، زیرا این مفهوم به مخاصمات مسلحانه بین‌المللی محدود می‌شود و درگیری حزب‌الله و اسرائیل یک مخاصمه مسلحانه غیر بین‌المللی است. از منظر دسته دوم، یعنی اعضای گروه‌های مسلح سازمان‌یافته، وضعیت پیچیده است. حزب‌الله یک سازمان مختلط است که هم وظایف نظامی و هم غیرنظامی دارد. بنابراین، تنها اعضای شاخه نظامی این گروه می‌توانند به‌دلیل وضعیت خود هدف قرار گیرند.

رهبران سیاسی یا کسانی که در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک مشارکت دارند، بدون نقش مستقیم در فرماندهی یا کنترل نظامی، به‌طور خودکار واجد شرایط هدف قرار گرفتن نیستند. مطابق دستورالعمل‌های حقوق بین‌الملل و منابعی مانند دفترچه قانون جنگ وزارت دفاع آمریکا، رهبران سیاسی یا غیرنظامی تنها در صورتی هدف قانونی به‌حساب می‌آیند که نقش مستقیم در فرماندهی یا کنترل عملیات نظامی داشته باشند. بنابراین، صرف تأیید یا مشارکت  شهید نصرالله در برنامه‌ریزی نظامی برای مشروعیت‌بخشی به حمله علیه او کافی نیست.

ترور شهید سید حسن نصرالله به‌عنوان دبیرکل حزب‌الله لبنان، نقض آشکار اصول بنیادین حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر است. حقوق بین‌الملل، هدف قرار دادن افراد در مخاصمات مسلحانه را تنها در شرایط خاص مجاز می‌داند، از جمله زمانی که فرد مستقیماً در خصومت‌ها مشارکت دارد یا عضوی از نیروهای مسلح سازمان‌یافته است. در مورد شهید سید حسن نصرالله، صرف نقش رهبری او در حزب‌الله نمی‌تواند توجیهی قانونی برای هدف قرار دادن وی به‌عنوان یک هدف نظامی باشد، زیرا مشارکت او عمدتاً سیاسی و استراتژیک است، نه مستقیم در میدان جنگ.

حملات گسترده رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی و غیرنظامی لبنان همراه با این ترور، نقض اصول تفکیک و تناسب است که در حقوق بین‌الملل بشردوستانه تصریح شده‌اند. اصل تفکیک تأکید دارد که غیرنظامیان نباید هدف قرار گیرند و اصل تناسب تصریح می‌کند که خسارات غیرنظامی نباید فراتر از حد ضرورت باشد.

حملات مذکور که تلفات گسترده غیرنظامیان و تخریب زیرساخت‌های لبنان را در پی داشت، نشان‌دهنده بی‌توجهی رژیم صهیونیستی به این تعهدات است.

 

  1. ناکامی نهادهای بین‌المللی در پاسخ به ترور شهید سید حسن نصرالله و جنایات رژیم صهیونیستی:

شورای امنیت سازمان ملل متحد هر چند علی‌الظاهر بنا بر متن ماده ۲۴ منشور ملل متحد شورای امنیت  مسئول اصلی حفظ صلح و امنیت بین‌المللی به شمار می‌رود؛ اما در مواجهه با جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین و لبنان  ناتوان است.

حمایت بی‌قید و شرط آمریکا و استفاده مکرر از حق وتو برای جلوگیری از صدور قطعنامه‌های الزام‌آور علیه این رژیم، شورای امنیت را به ابزاری ناکارآمد در مواجهه با اقدامات غیرقانونی وجنایتکارانه رژیم  صهیونیستی تبدیل کرده است. در موضوع شهادت سید حسن نصرالله و حملات گسترده به لبنان، این شورا اقدامی عملی و موثری انجام نداد.

علاوه بر شورای امنیت، ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی دیگر نیز مشهود است. دیوان بین‌المللی کیفری (ICC) که به‌عنوان مرجع اصلی پیگرد جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت تأسیس شده، تحت فشارهای مختلفی قرار دارد که عملکرد آن را محدود کرده و مانع از اقدام قاطع این نهاد در پیگرد مقامات رژیم صهیونیستی به خاطر جنایات آنان در غزه و لبنان شده است.

با این حال، صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت توسط دیوان بین‌المللی کیفری یک گام مهم و تحسین‌برانگیز به شمار می‌آید. این اقدام نشان‌دهنده تلاش برای پاسخ‌گویی به جنایات و تجاوزات صورت‌گرفته است و می‌تواند نشانه‌ای از عزم دیوان در راستای تحقق عدالت و حمایت از حقوق بشر باشد.

هرچند چالش‌ها و موانع همچنان وجود دارند، اما این اقدام می‌تواند امیدی برای قربانیان این جنایات باشد و به دیگر نهادهای بین‌المللی یادآوری کند که در قبال حفظ صلح و امنیت جهانی مسئولیت دارند.

نظم حقوقی جهانی، تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ و ابزارهایی مانند حق وتو در شورای امنیت، در برابر نقض گسترده حقوق بین‌الملل ناتوان است. برای مقابله با این ضعف ساختاری و تضعیف نظام عدالت بین‌المللی، بازنگری در ساختار سازمان ملل، اصلاح یا لغو حق وتو و تقویت استقلال نهادهایی مانند دیوان بین‌المللی کیفری ضروری است.

این اصلاحات می‌تواند تضمینی برای مقابله با جنایات جنگی آینده و بازگرداندن اعتماد به نظام حقوق بین‌الملل باشد.

 

جمع‌بندی

ترور شهید سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، نقض آشکار حقوق بین‌الملل بشردوستانه و حقوق بشر است. این اقدام با هدف قرار دادن یک شخصیت سیاسی در مناطق غیرنظامی، حق حیات و قوانین بشردوستانه را زیر پا گذاشته و نشان‌دهنده بی‌توجهی رژیم صهیونیستی به تعهدات بین‌المللی است.

ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی، به‌ویژه شورای امنیت، در پاسخ به این جنایات، چالش‌های جدی‌ای را برای حاکمیت قانون به وجود آورده است.

08آوریل/25

همگرایی و تعامل عالمان لبنان و ایران در سرنوشت جبهه مقاومت – -حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

مقدمه

شیعیان و عالمان شیعه در طول سالیان متمادی عصر غیبت که جهان اسلام و کشورهای اسلامی تحت سلطه حاکمان جائر غیرشیعی قرار داشت، به‌عنوان اقلیتی مذهبی، ‌همواره در معرض آزار، تهدید و فشار از جانب حاکمان جائر قرار داشتند و لذا بر اساس منطق شیعه، تقیّه در پیش گرفتند و سعی می‌کردند در این بستر، ضمن مقاومت در برابر استبداد و ظلم حاکمان جائر، هویت فرهنگی و مذهبی خویش را حفظ و با اتخاذ راهبردها، راهکارها و شیوه­های عقلانی برآمده از نصوص دینی، غایات و اهداف کلان دین و مذهب را در جامعه محقق کنند.

با وجود اینکه از زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس، (جز در زمان­هایی محدود) جهان اسلام، ذیل حاکمیت و سلطه حاکمان سنّی مذهب قرار داشت و بخش اعظم جهان اسلام را مسلمانان سنّی مذهب تشکیل می­دادند، اما جهان اسلام، همواره مشتمل بر جوامعی بود که در بسیاری از نقاط جامعه اسلامی یا (دارالاسلام) بر اساس مذهب، فرهنگ و سبک زندگی شیعی زندگی می­کردند و عملاً ذیل عنوان «دارالإیمان» هویّت و سرنوشت مشترکی داشتند. این جوامع متشکل از عده زیادی از شیعیان، عالمان شیعی و حوزه­های علمیه بودند و در بخش­های وسیعی از کشور ایران،‌ عراق و جبل عامل (لبنان)‌ و یمن و… زندگی می­کردند.

با وجود اینکه جوامع شیعی در نقاط مختلفی از جهان اسلام قرار داشتند و لذا ارتباط وثیق زبانی،‌ فرهنگی و ارتباطی بین آنها وجود نداشت، اما تعلّق خاطر مذهبی و دغدغه مشترک این جوامع  در مورد مذهب شیعه، ضرورت انسجام شیعیان در حفظ هویّت شیعی و هم‌افزایی قدرت آنان برای توسعه تشیّع، موجب ارتباطات و تعاملات بسیاری در بین این جوامع، به‌خصوص در سطح نخبگانی و عالمان دینی می­شد. از آن جمله می‌توان به حضور عالمان این مناطق در برخی از حوزه­های علمیه مناطق دیگر برای استفاده و افاده یاد کرد.

 

نقش و جایگاه عالمان جبل عامل (لبنان) در جهان اسلام

منطقه جبل عامل لبنان از سده­های اولیه اسلام، از مناطق شیعی جهان اسلام بود و با آنکه در محدوده مناطق غربی جهان اسلام و دورتر از مناطقی چون عراق و ایران (به‌عنوان مراکز اصلی تجمع شیعیان) قرار داشت، اما همواره مردمانی مومن، مقیّد و مبارز داشت و خاستگاه رشد و نموّ عالمان دینی و حوزه­های علمیه غنی و قویم بود. از جمله عالمان این منطقه که موجب تحول و توسعه تشیّع در مناطق خود و بلکه در سایر مناطق شیعی مذهب شدند می­توان به شهید اول، شهید ثانی، شیخ بهایی، محقق کرکی، شیخ حرّ عاملی و عبدالحسین شرف‌الدین اشاره کرد که بقا و توسعه تشیّع در آن منطقه، بلکه تحول شیعه در بسیاری از نقاط جهان اسلام، مدیون تلاش‌های علمی و عملی ایشان است.

عالمان منطقه جبل عامل از چند جهت، ذیل عالمان مقاومت قرار می­گیرند. از یک جهت، منطقه مصر و شام در زمان حاکمیّت ممالیک (قرن  هفتم تا دهم قمری) که گرایش مذهبی سنی داشتند و تلاش فراوانی برای قدرت‌گیری مذاهب اهل سنت انجام دادند. این تلاش بیشتر برای کسب مشروعیت سیاسی و مذهبی از علما بود و تبعات فراوانی مانند مهاجرت بخشی از مردم و عالمان را در پی داشت و صدماتی را به حوزه جبل عامل وارد کرد. طبعاً سلطه فراگیر حاکمان اهل سنّت شیعه‌ستیز (ممالیک)، مستلزم تلاش وافر عالمان شیعی در حفظ هویّت شیعی و بقای آن در بین شیعیان منطقه جبل عامل بود. عالمان مجاهد این دیار با تلاش و جانفشانی، هویّت شیعی، مذهبی این منطقه و شیعیان آن را حفظ و استمرار آن را تضمین کردند. بسیاری از این عالمان در این مسیر، شهد شهادت نوشیدند و الگوی بسیاری از شیعیان شدند.

از جهت دیگر، تحول جامعه شیعی در گرو تحولات اندیشگی و ارائه نقشه راه زندگی شیعیان متناسب با زمانه بود و بسیاری از فقیهان این منطقه را می­توان نماینده تحول فقه در دوره فقهی خودشان و راهبر توسعه مذهب در آن دوره دانست.

از جمله اموری که نشانه راهبری این فقیهان در عرصه مقاومت است، ارائه نقشه راه مقاومت و سبک زندگی مومنانه در جوامع شیعی است؛ چنانکه شهید اول، کتاب «اللمعه الدمشقیه» را  به درخواست شمس‌الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید واپسین فرمانروای سربداران خراسان برای شیعیان آن سرزمین نگاشت.(۱) طبعاً‌ آنچه فاصله مکانی زیاد میان سربداران خراسان و عالمان جبل عامل را از میان برداشت،‌ دغدغه هویت شیعی و کمک به شیعیان در سایر نقاط جهان اسلام بود. چنانکه سلطان علی بن مؤید به‌عنوان آخرین امیر سربداران خراسان (در سال ۷۶۶ ق) به‌طور رسمی از شهید اول درخواست کرد که به خراسان برود و منصب مرجعیت ایشان را برعهده بگیرد. در بخشی از نامه وی به شهید اول این گونه آمده است: «ما در میان خویش کسی را که به فتوایش از لحاظ علمی بتوان اعتماد کرد یا مردم بتوانند عقاید درست را از وی فراگیرند نمی‌یابیم. از خدای متعال مسئلت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد تا از علمش پیروی کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم. هرگاه لطف فرمایید و با توکل به خدا و پرهیز از عذر آوردن به اینجا تشریف بیاورید، مزید احسان خواهد بود.»(۲) شهید اول گرچه این درخواست را نپذیرفت، اما کتاب «اللمعه الدمشقیه» را برای هدایت و راهنمایی شیعیان خراسان در قلمرو حکومت سربداران نوشت.

در سال‌های بعد، حضور عالمانی از حوزه حلّه مانند علامه حلّی و برخی دیگر از عالمان منطقه حلّه در دربار حاکمان مغول و تأثیر به­سزای ایشان در علاقه سلطان محمد خدابنده به مذهب شیعه و ترویج آن در ایران اشاره کرد.  علامه حلّی در این راستا کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف و به همراه فخرالمحققین از شهر حلّه به سوی سلطانیه حرکت کرد و به دربار سلطان محمد رفت. وی دو کتاب «منهاج الکرامه» و «نهج الحق» را که کتاب شناخت ائمّه معصومین (ع) و یک دوره امام‌شناسی است برای سلطان هدیه برد.

حضور عالمان لبنان در دربار صفویان

از جمله فقیهان سرزمین جبل عامل که تأثیر به‌سزایی در توسعه شیعه به‌خصوص در کشور ایران داشت، محقق کرکی است که در پی تأسیس صفویه در ایران و رسمیّت یافتن مذهب شیعه در ایران، به دعوت حاکمان شیعه مذهب صفوی و برای اداره کشور بر محور قوانین و مقررات شیعه، به ایران آمد و تلاش بسیاری برای ترویج مذهب شیعه در ایران، تعمیق تفکر شیعی و تغییر شیعه اعتقادی و صوفی به شیعه اعتقادی و شرعی انجام داد.

محقق کرکی که در فضای درگیری حکومت عثمانی با صفویه و فشار و سخت‌گیری بر شیعیان در مناطق تحت سلطه عثمانی، با دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد،(۳) در زمان شاه طهماسب به مقام شیخ الاسلامی که بالاترین مقام دینی به شمار می­رفت دست یافت. وی از این فرصت برای اصلاح برخی از امور و قوانین دربار استفاده مطلوب کرد و از این فضا برای ترویج مکتب تشیع و تثبیت مبانی آن در قلمرو حکومت صفوی نهایت بهره را برد.(۴)

وی برای تثبیت حاکمیّت شیعه مذهب صفوی در ایران، (به‌عنوان رقیب حاکمیت سنی مذهب عثمانی)، به نیابت از فقیهان، برای سلاطین صفوی، مشروعیّت ثانوی را در نظر گرفت و به‌عنوان نهادی سیاسی اجتماعی و به‌مثابه رسانه‌ای قوی در ارتباط حاکمیّت و توده مردم، حکم به جواز اقامه نماز جمعه داد و با نگارش کتاب «قاطعه اللجاج» به بیت‌المال عمومی صفویه در قالب خراج، رسمیّت بخشید.

بعدها دو فرزند محقق کرکی و نوه­های وی نیز که غالبا عالم بودند، حائز مناصب حکومتی چون شیخ‌الاسلام و حتی صدراعظم حکومت صفوی شدند. میرداماد از نوادگان دختری محقق کرکی به شمار می‌رفت و بخشی از شهرتش را مدیون انتساب به محقق کرکی بود.

از جمله عالمان جبل عامل که در ایران حضور و خدمات موثر داشتند می­توان به شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی اشاره کرد که سال‌ها در هرات، مشهد و قزوین حائز مناصبی بود. فرزند او شیخ بهایی، عالمی فرهیخته و صاحب‌نام و از نزدیکان شاه عباس بود و خدمات بسیاری به ایران کرد، از جمله ساخت مساجد و ابنیه­های مشهوری که هنوز هم از آنها به نیکی یاد می­شود.

حضور عالمان ایران در لبنان

اهمیّت لبنان و شیعیان آن به‌عنوان خط مقدّم مقاومت علیه نظام سلطه به‌گونه­ای است که با رحلت مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین، بنا به دعوت بسیاری از شیعیان لبنان و پیشنهاد آیت‌الله بروجردی، امام موسی صدر برای مدیریت امور شیعیان لبنان به این کشور مهاجرت کرد و از حیث فرهنگی، علمی، سیاسی و نظامی برای توسعه و ترقی جامعه شیعیان لبنان خدمات فراوانی را انجام داد. در این دوره، علاوه بر تلاش برای تقویت هویّت شیعی، شیعیان جنوب لبنان با کمک و همراهی شهید چمران، جنبش «أمل» را به‌عنوان نهادی شبه نظامی در برابر سلطه رژیم صهیونیستی بنا نهادند.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تعامل بیشتری بین شیعیان لبنان و کشور ایران برقرار شد به‌گونه‌ای که شهید چمران برای مقابله با تهاجم رژیم بعثی عراق به ایران عزیمت کرد و در سمت­های مختلف، به دفاع از کشور پرداخت و در نهایت در این مسیر مقدس به شهادت رسید. ضرورت تعامل شیعیان ایران و لبنان به عزیمت نیروهای مستشاری سپاه ایران به لبنان و خروج رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان و تشکیل سازمان مقاومت «حزب الله» انجامید.

در عصر حاضر که مقاومت، رویکردی منطقه‌ای یافته و بسیاری از شیعیان کشورهای عراق، لبنان، یمن، افغانستان، پاکستان و … با همراهی جمهوری اسلامی ایران، در مقابل نظام سلطه به سردمداری آمریکا و ناتو، قیام کرده‌اند و با نماینده این نظام سلطه (رژیم صهیونیستی) مقابله می­کنند، سید حسن نصرالله به‌عنوان روحانی تربیت شده حوزه علمیه قم و نجف، راهبری خط مقدم مقابله با رژیم منحوس صهیونیستی را عهده‌دار شد و عملا جنوب لبنان را به عمق راهبردی مقاومت اسلامی تبدیل کرد. در زمان هجوم تروریست­های داعشی به مناطق و عتبات مقدس شیعه در سوریه و عراق، اعضای حزب‌الله به کمک نیروهای مقاومت آمدند و در نهایت در اثر تعامل و همراهی نیروهای مقاومت شیعی، داعش شکست خورد و امنیّت حرم­های مقدس تضمین شد و منطقه مقاومت از شرّ سلطه دشمنان نجات یافت.

جمع‌بندی

با توجه به نکات فوق باید گفت شیعیان جهان اسلام که دغدغه مذهبی، فرهنگی و سیاسی مشترکی در تحقّق غایات شیعه دارند، در مبارزه با دشمنان و رهائی از معضلات، همواره پشتیبان یکدیگر بوده و در تعامل با هم، مشکلات همدیگر را مرتفع کرده­اند. بر این اساس، جوامع شیعی در جهان اسلام را باید یک کل یکپارچه و منسجم دانست که در زمان­ها و شرایط لازم به کمک یکدیگر آمده و شجره طیبه شیعه را تقویت کرده و به نیازمندی­های یکدیگر بی­اعتنا نبوده­اند.

بر اساس این منطق، کمک و مساعدت مردم مومن و مقاوم ایران به شیعیان سلحشور لبنان و خانواده­های آسیب‌دیده در حملات وحشیانه و جنایتکارانه رژیم غاصب صهیونیستی، نه تنها کمک به مردم لبنان، بلکه کمک به خط مقدم جبهه مقاومت شیعی در برابر دشمن مشترک و مستند به ادله مختلفی چون ضرورت انسانی، دینی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی است. تقویت منطقه استراتژیک و موثر شیعی، عالم‌خیز و مقاوم جنوب لبنان، در حقیقت، تقویت عمق راهبردی انقلاب اسلامی و تلاش برای توسعه منطق انقلاب و سدی محکم در سنگر مقدم مقاومت در برابر نظام سلطه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. شهید اول، لمعه، جلد ۱ (مقدمه)، ص ۲۳ و ۲۴
  2. علامه امینی، شهیدان راه فضیلت، ص۱۶۸
  3. جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص۹۸
  4. تنکابنی، قصص العلماء، ص۳۴۷
08آوریل/25

قدرت ادامه مسیر در پرتو الهیات مقاومت – حجت‌الاسلام والمسلمین محمدباقر پورامینی

مفهوم مقاومت به‌عنوان یک پدیده موفق در اندیشه اسلامی و الهیات عملی مورد توجه قرار دارد و در همه لایه‌های اجتماعی بر توحید، ایمان به خدا و باور به نصرت الهی استوار است. آیات ۱۲۰ تا ۱۸۰ سوره آل‌عمران بازتابی از چالش‌ها، شکست‌ها و آموزه‌های عمیق دینی و اخلاقی را در پی جنگ احد به تصویر می‌کشند. این آیات نه تنها تلاش‌های تاریخی مسلمانان را تجزیه و تحلیل می‌کنند، بلکه نمودار مسیر راستین زندگی مؤمنان از جمله صبر، اتحاد و توجه به زندگی پس از مرگ را نیز شرح می‌دهند. در نهایت، این آیات که به مؤمنان درسی از مقاومت را ارائه می‌دهند، دستورالعمل جامعی برای استقامت در برابر مشکلات و تقویت پایه‌های ایمان در زندگی روزمره مسلمانان به شمار می‌آیند. این مفهوم مهم را برای مواجهه هوشمندانه و مؤمنانه با حوادث جاری پی می‌گیریم.

 

  1. جنگ اُحد که در سال سوم هجری در شمال مدینه روی داد، یکی از مهم‌ترین حوادث مهم در تاریخ اسلام و حاوی نکاتی حیاتی در زمینه ایمان، اتحاد، و نحوه برخورد با چالش‌ها در جامعه مسلمانان است.

در این نبرد به دلیل تدبیر شایسته نظامی پیامبر(ص)، مسلمانان در ابتدا موفق بودند و قریش را به عقب راندند؛ اما در ادامه، برخی از تیراندازان مسلمان که وظیفه داشتند از مواضع خود حفاظت کنند، با وسوسه به دست آوردن غنیمت در میدان نبرد تغییر موضع دادند. این امر باعث ایجاد خلل در صفوف مسلمانان شد و به مشرکان قریش فرصت داد تا بر مسلمانان غلبه کنند. سازماندهی دوباره مسلمانان شکست‌خورده برای تعقیب دشمن و بازسازی عزم و اراده نیروهای شرکت کننده، حتی مجروحان برای حضور در غزوه حمراء‌الاسد نیز بعد دیگری از ماجرای فردای شکست احد و متضمن نکات نغز و آموزنده‌ای است.

این آیات به تأکید بر نصرت الهی برای مؤمنان و پیروزی‌های گذشته اشاره دارند، اما یادآوری می‌کنند که مؤمنان حتی در صورت شکست ظاهری نباید ناامید شوند. از طرفی، این آیات تأکید دارند که شکست‌ها می‌توانند ناشی از خطاها یا عدم تبعیت از اوامر الهی و رهبری پیامبر(ص) باشند. این جنگ به‌عنوان نقطه عطفی در تقویت هویت اسلامی و آزمون صبر و استقامت مسلمانان در تاریخ اسلام ثبت شده است. مسلمانان از این تجربه برای تقویت همبستگی، افزایش آمادگی نظامی و استمرار فعالیت‌های تبلیغی و جهادی بهره‌برداری کردند.

 

  1. باور به نصرت الهی یک ضلع الهیات مقاومت است.‌ خداوند هم هدایت و هم یاری می‌کند و جریان مقاومت را به اهداف عالی می‌رساند و خیر و حق را برای او آن نمایان می‌سازد. این نصرت ویژه مومنان است. خداوند هرگز کفار را از نصرت خود بهره‌مند نمی‌سازد، چون نصرت نشانه محبت است و خداوند کافران را دوست ندارد.

پیامبر اکرم(ص) با تکیه بر وعده‌های الهی و امید به نصرت خداوند، مسلمانان را به ادامه راه حق و مدارای با مشکلات تشویق می‌کردند و وعده الهی را بیان می‌داشتند و می‌فرمودند که طرفد‌اران حق، پیروز نهایی‌اند. پایداری و بازسازی قوا نشان‌دهنده‌ روحیه مقاومت و ایمان به خداوند در سخت‌ترین موقعیت‌هاست.

حضرت این وعده الهی را به مسلمانان آسیب‌دیده از نبرد دادند که: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنْتُم مُؤمِنِینَ؛ سستی نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختی‌هایی که به شما می‌رسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید. (۱)

خداوند در قرآن مکرراً این وعده را داده است که پیروزی از آن اهل حق است. ممکن است جمعی به شهادت برسند و جمعی مجروح شوند، اما در نهایت شکست نمی‌خورند: «وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه»(۲)؛ «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلَنا». آن کسی که دلش متکی به خدای متعال است، غالب و برخوردار از نصرت خدائی است و هیچ کسی بر او غلبه نخواهد کرد: «أَنْتُمُ الأَعلَونَ» به معنای تحقق برتری حق بر باطل است و این برتری به ایمان مؤمنان وابسته است.

علامه طباطبایی این آیه را نشانه‌ای از وعده الهی به مؤمنان می‌داند. البته شرط برتری مؤمنان این است که ایمان آنها حقیقی و عمیق باشد. به تعبیر ایشان، این آیه به معنای آن است که اگر مؤمنان در عمل و رفتار خود به اصول اسلامی متعهد بمانند، خداوند آنان را در برابر دشمنان پیروز می‌کند و برتری می‌بخشد.

 

  1. بی‌شک امید به نصرت الهی، قدرت ادامه مسیر را در دل مسلمانان ایجاد می‌کند و این امیدواری حتی در زمان‌های دشوار، می‌تواند پایه‌گذار موفقیت‌های آینده باشد.

پیامبر(ص) پس از شکست نبرد احد، با وجود تلفات سنگین و ازهم‌پاشیدگی صف مسلمانان آسیب‌دیده از این جنگ، آنان را به ادامه فعالیت جهادی و تعقیب دشمن تشویق کردند و از آنها خواستند که بر مقصود خود پایبند باشند و زمینه شکل‌گیری غزوه حمراءالاسد فراهم آمد. یک روز پس از شکست مسلمانان در غزوه احد، پیامبر(ص) احتمال بازگشت مشرکان را به مدینه با همدستی منافقان می‌دادند.

زمانی که تصمیم قریش برای حمله به اطلاع پیامبر(ص) رسید؛ حضرت سپاه خسته و مجروح از نبرد را فراخواندند و تصمیم به تعقیب سپاه دشمن گرفتند. آنگاه مسلمانان در حمراءالاسد، در جوار ذوالحلیفه اردو زدند و آنان به فرمان الهی بر محور یک جنگ ترکیبی، در دل مشرکان رعب و وحشت انداختند و آنان را از درگیری منصرف کردند. پیامبر(ص) تنها کسانی را مجاز به حضور دانستند که در غزوه احد حضور داشتند. البته در نقل تفسیر قمی کسانی حق شرکت در این جنگ را داشتند که در جنگ احد جراحت برداشته بودند.

پیامبر اکرم(ص) بر آن بودند تا به مشرکان قریش نشان دهند مسلمانان هنوز قدرت دارند.

روشن شدن بیش از صدها کومه آتش در شب‌، قدرت بالای مسلمانان را به رخ کشید و در اردوگاه مشرکان ترس ایجاد کرد.

همچنین فردی به نام معبد در ترس مشرکان بسیار موثر بود. وی در حضور ابوسفیان با گفتن اشعاری که حاکی از عظمت سپاه اسلام بود، در دل او ترس انداخت و او را از حمله مجدد به مدینه منصرف کرد.

خداوند در این زمان در دل قریشیان رعب و هراس افکند تا از جنگ بپرهیزند و عزم مکه کنند. این آیه بر همین حقیقت اشاره دارد: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما اَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَاْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ»؛ به‌زودی در دل‌ها‌ی کافران، به خاطر اینکه بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند، رعب و ترس می‌افکنیم و جایگاه آنها، آتش است و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران.(۳).

آیات ۱۷۲ تا ۱۷۴ سوره آل عمران درباره روند شکل‌گیری و پیروزی غزوه حمراءالاسد نازل شد.

 

  1. این آیات خون تازه‌ای را در رگ‌های مسلمانان جاری کرد و سکون و سستی آنان را به حرکت و حماسه تبدیل کرد. مفسران اذعان دارند که خداوند اراده فرمود کفار را مرعوب سازد؛ لذا به مسلمین فرمان داد تا مشرکین را دنبال کنند و ضمن تشویق و تحریص، آنها را از سستى ورزیدن و حزن و اندوه نهى فرمود و به آنها وعده داد در صورتى که به ایمان به خدا تمسک بجویند، سرانجام پیروزى با آنان خواهد بود.

بدیهی است این وعده الهی منشور الهیات مقاومت خواهد بود تا برای تداوم مسیر در شرایط سخت را محقق سازد و با تکیه بر امید و به پشتیبانی خداوند، انگیزه و توان حرکت به سمت پیروزی در مومنان ایجاد و موفقیت‌های آینده تضمین شوند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آل عمران:۱۳۹
  2. حج:۴۰

۳٫ آل عمران:۱۵۵

08آوریل/25

بررسی ویژگی‌های منحصر بفرد مجاهد نستوه، شهید سیدحسن نصرالله «در گفتگو با رفیق دیرین سید مقاومت، حجه‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان»

سیدحسن نصرالله شاگرد اول مکتب ولایت بود

 

درآمد:

از قدیمی‌ترین دوستان «سید» در ایران است. دوستی‌ای که از اویل دهه ۶۰ حول محور حضرت امام خمینی پا گرفت.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان که آن روزها از مسئولین دفتر حضرت امام بود، به سبب انس و همدلی که با اعضای حزب‌الله داشت، عملاً واسطه پیگیری امور مرتبط با آنها و رهبر کبیر انقلاب نیز بود. بعد از رحلت امام این ارتباط و موانست ادامه یافت و روز به روز عمیق‌تر شد. ایشان در گفت و شنود پیش‌رو، از بیش از چهار دهه رفاقت و صمیمیت با شهید سید حسن نصرالله می‌گوید. با این‌همه کلامش بیشتر تحلیلی است تا صرفاً روایی. او پیش و بیش از هرچیز تاکید می‌ورزد، که سید از دریچه اصل اساسی «ولایت فقیه» به همه‌ امور می‌نگریست و الباقی قضایا، فرع بر این مهم است.

 

سید حسن نصرالله اشبه‌الناس به حضرت امام و حضرت آقا بود

*من ترجیح می‌دهم مصاحبه را با یک سئوال عاطفی شروع کنم. با این مقدمه که چندماه از شهادت «سیدِ مقاومت» گذشته و شما به واسطه چهار دهه رفاقت با ایشان، یکی از چهره‌های داغدار شهادت ایشان هستید. در این چند ماه وقتی به این بزرگوار فکر می‌کنید، قبل از هر نکته، چه موضوعی به خاطرتان می‌آید؟ بالاخره یک دوستی ۴۰ و چند ساله، با این رویدادِ تلخ به پایان رسید! چه احساسی پیدا می‌کنید و چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بنده تا این لحظه، هنوز از اعماق قلبم، نتوانسته‌ام شهادت و فقدان «سید» را باور کنم! اصلاً به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که سید در اوج شکوفائی برود. من هنوز باور نکرده‌ام که چنین حادثه‌ای اتفاق افتاده و ما آن بزرگوار را در این دنیا از دست داده‌ایم. سید جامع ویژگی‌ها و صفات نیکو بود. سرشتی پاک و مطهر و بهشتی داشت. در تدبیر امور مقاومت هنرمندی بی‌نظیر بود و همتی بلند داشت و دل‌های پاک را می‌ربود. چهره‌های درخشانی چون صفی‌الدین و شیخ نبیل و… که در جای خود اسطوره‌هایی از مجاهدت و مقاومت و فضیلت بودند و معرفی و توصیف هر یک از آنها فرصت جداگانه‌ای را می‌طلبد را همچون آهنربا بسوی جان و روح خود جذب کرده بود.

بعد از مصیبت رحلت امام، حقیقتاً تلخ‌ترین مصیبت برای من شهادت سید است. بعد از رحلت حضرت امام و اشکی که در ماتمِ ایشان ریختم، در ظرف این سی و چند سال، شهادت سید تنها موردی است که شبیه رحلت حضرت امام قلب مرا شکست. یعنی من حتی برای والدین عزیزم و برای خیلی از بزرگانی که ظرف این مدت از دست دادیم، می‌توانستم خودم را نگاه دارم و گریه نکنم،‌ اما فقدان سید، شبیه رحلت حضرت امام، خیلی برای همه ما سخت بود.

چون فارغ از رفاقت و انس دیرینه با ایشان، سید اشبه‌الناس به حضرت امام و حضرت آقا بود و ویژگی‌های این دو بزرگوار را داشت. هر چه فکر می‌کنم، شبیه‌تر از سید به امام و رهبر معظم انقلاب را در ذهنم نمی‌یابم؛ از جهات مختلف. آن معنویت، اخلاص، شجاعت، شهامت، درایت، صلابت و تیزهوشی و روح حماسی و در عین‌حال عطوفت و مهربانی و تواضع در برابر دوستان و مومنان. مصداق بارزی بود از «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم».

صفات امام و آقا را که بر می‌شمارم و برشناختی که از سید در ظرف این ۴۰ سال بدست آورده‌ام، تطبیق می‌دهم، بیشترین هماهنگی و سنخیت را می‌بینم.به تعبیری، سید شاگرد اول مکتب ولایت بود. لذا فقدان ایشان را مصیبتی بسیار سنگین برای جهان اسلام می‌دانم.

 

تاثیر شگفت‌انگیز پیروزی انقلاب اسلامی بر تغییر فضای لبنان و پیدایش «حزب‌الله»

*اگر بخواهیم درباره سید سخن بگوئیم، به دو سه مقدمه نیاز است. طبعاً یکی از آنها، علل اهمیت جایگاه لبنان و چهره‌های غیور لبنانی، بین یاران امام خمینی و انقلاب اسلامی است. کشورهای اسلامی، متعدد و متنوع هستند. خودِ عراق که حضرت امام، ۱۳ سال در آن به سر بُرد و مراقد ائمه بزرگ ما در آنجا هستند. از میان این‌همه کشورهای اسلامی چه شد که لبنان اینچنین پیام انقلاب اسلامی را گرفت؟

سئوال مهمی است. در اواخر دهه ۴۰ به اتفاق جناب آقای ناصری -که الان امام جمعه یزد هستند- از نجف اشرف برای اولین‌بار به لبنان رفتیم. در آن مقطع لبنانی را مشاهده کردیم، که اثر چندانی از مظاهر اسلام و مسلمانی، چه رسد به تشیع، در آن به چشم نمی‌خورد! چه در بعلبک چه در مناطق دیگر لبنان. یک تصویر از لبنان را در آن‌زمان مشاهده کردیم. در ادامه و در مقطعی دیگر، لبنانی را شاهد بودیم که پس از رحلت آیت‌الله حکیم، در تقلید از حضرت امام از سایر کشورهای شیعه عقب ماند! در آن مقطع زمانی، با توجه به جایگاه و درخشش امام خمینی در نجف، علاوه بر ایران، عمده کشورهای شیعه‌نشین، یعنی بخش عمده‌ای از شیعیان در افغانستان، پاکستان، هند، کشمیر و بعضی از مناطق دیگر، مقلد حضرت امام شدند. شاید تنها جائی که در این عرصه عقب ماند، لبنان بود که شیعیان آن با راهنمائی جناب آقای سیدموسی‌ صدر، عمدتاً مقلد آیت‌الله خوئی شدند و در آن مقطع با امام پیوندی پیدا نکردند. اگر پیوندی هم بود، بسیار محدود بود. پس تا این مرحله، لبنان در نسبت با امام و انقلاب اسلامی، از بسیاری از مناطق دیگر شیعه‌نشین، متأخر و عقب‌تر بود. جناب آقای سیدعیسی طباطبائی، که در دورانی با هم در نجف بودیم و بعد به لبنان مهاجرت کرد، از وضعیت لبنان و عدم همراهی و احیاناً کارشکنی‌هائی که در برابر فعالیت طرفداران امام خمینی در آنجا می‌شد داستان‌های مفصلی داشت. اینگونه روایات را، باید از زبانِ خودِ آقای طباطبائی شنید، گرچه ایشان هم چه بسا برای بیان عمومی آنچه می‌دانند، ملاحظاتی داشته باشند!

اما نکته‌ای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باعث شگفتی فوق‌العاده شد، این بود که همین لبنانی که شیعیان آن دیرتر از همه مقلد حضرت امام شدند، همین لبنانی که فضای عمومی حاکم بر آن، یک فضای عمدتاً غربی و دور از مظاهر اسلام و تشیع بود، شاهد پیدایش شیعیان ناب انقلابی و پدیده‌ای به نام «حزب‌الله» شد. لبنان با آن خصوصیات و پیشینه، حالا شاهد سربرآوردن چنین گروهی بود. جریانی که ظرف مدتی کوتاه، پرچمدار مقاومت شد و معجزه‌آسا، شگفتی‌ها آفرید. این پدیده، برای همه عجیب بود و نگاه‌ها و دل‌ها را به‌شدت جذب لبنان و حزب‌الله کرد. مثلاً بعلبکی که چند سال قبل در آن اثری از اسلام و تشیع ندیدیم، به نقطه‌ای رسید که فلان نشریه غربی روی جلدش تیتر زد: “بعلبک الجمهوریه الاسلامیه الایرانیه”، یعنی کانه بعلبک به پایگاهی برای مقاومت و خط امام تبدیل شده است.

عشق آتشین و باور عمیق رهبران و اعضای حزب‌الله لبنان به شخصیت و اندیشه حضرت امام خمینی و در ادامه به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و پیوند مستحکم آنها با ایشان، ابعاد وسیعی داشت. و البته به واسطه سال‌ها حضورم در خدمت حضرت امام، از نزدیک شاهد رابطه و علقه امام با حزب‌الله و تک‌تک رهبران آن و عنایت‌هائی که به آنها داشتند، بودم که خود داستان مفصل و جداگانه‌ای دارد.

و همینجا باید از شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمدباقر صدر یاد کنیم. همان عالم برجسته و مجتهد کم‌نظیری که در حوزه نجف اشرف، بیش و پیش از سایر همسلکان خود، عظمت شخصیت واندیشه امام خمینی را شناخت و به انحای مختلف در پیام‌ها و بیانات روشنگر، عمیق‌ترین توصیف‌ها را از امام خمینی بیان کرد. ایشان صراحتاً شاگردان خود را به حرکت در مسیر امام خمینی و ذوب شدن در شخصیت الهی حضرت امام دعوت کرد و چه بسا بدینگونه بود که بسیاری از طلاب جوان آن‌ دوران نجف اشرف مانند شهید سیدعباس موسوی و شهید سیدحسن نصرالله و….به شایستگی، ملجا و مرجع اصلی خود را در امام خمینی یافتند، تا سرآغازی باشد برای شکل‌گیری و تولد حزب‌الله.

 

*خود شما با آیت الله شهید محمدباقر صدر هم از نزدیک آشنایی داشتید؟

بله. در دوران تبعید امام به نجف اشرف که به عشق ایشان و بهره‌گیری از فیوضات علوی به نجف مهاجرت کرده بودم، افتخار شاگردی مرحوم آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر در اصول فقه را هم داشتم. در عین‌حال سال‌ها رابطه صمیمانه‌ای نیز با ایشان داشتیم. تا آنجا که این عالم وارسته بزرگورانه دعوت حقیر را که آن‌زمان طلبه‌ای نوجوان بودم و درحجره مدرسه سیدثانی سکونت داشتم، برای ناهار پذیرفت و هیچگاه بزرگواری ایشان را در ستایش غذای ساده‌ای که درحجره پخته بودم فراموش نمی‌کنم.

 

 

اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و مقاومت، اصلی‌ترین ویژگی حزب‌الله

* با توجه به تکثر و تنوع گروها و جریانات گوناگون در فضای لبنان، ویژگی اصلی‌÷ای  که حزب‌الله را از سایرین متمایز می‌کرد، چه بود؟

ویژگی اصلی حزب‌الله که آن را از دیگر گروه‌ها متمایز می‌کرد، اعتقاد راسخ نسبت به مسئله ولایت فقیه و مقاومت تمام قد در برابر صیهونیست‌ها و آمریکا و غرب بود. حزب‌الله صددرصد به‌عنوان مولود تفکر حضرت امام خمینی شکل گرفت. از سوی دیگر حضرت امام هم نسبت به حزب‌الله و رهبران آن عنایت ویژه‌ای داشتند.

در توصیف حزب‌الله، در ارتباط با ولایت فقیه و حضرت امام باید عرض کنم، که ما یک اطاعت داریم و یک تبعیت. اطاعت در برابر امر است، اما تبعیت چیزی فراتر از اطاعت است. گاهی در مواردی اصلاً مولا فرمانی صادر نمی‌کند، اما کسی که تابع است، سعی می‌کند آن‌گونه باشد که مطلوب مولای اوست. در آیات قرآن کریم نیز، اطاعت در جائی است که امر هست. در آیاتی در قرآن هم تبعیت به‌کار رفته است: «إِنَّ أَولَى ٱلنَّاسِ بِإِبراهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ». گویا تبعیت فراتر از اطاعت از فرمان، پیروی برخاسته از محبت و عشق است: «اِن‌کُنتُم تُحِبُّونَ‌اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ‌الله». تبعیت برخاسته ازمحبت است. انجام هرکاری است که محبوب دوست دارد آنچه را که خدا و در امتداد خدا، رسول خدا و اولیاء خدا و نایب امام زمان(عج) دوست دارد. گاهی پیوند با مستحبات، انسان را قوی‌تر از واجبات به خدا نزدیک‌تر می‌کند. بدون عمل به واجبات، امکان پیروی از مولا از انسان سلب می‌شود، اما آن‌چیزی که انسان را به اوج می‌رساند، مستحبات است. انسان نماز نخواند به جهنم می‌رود، اما نماز شب است که: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا».

منظورم این است که حزب‌الله این ویژگی را داشت، که حتی منتظر امر امام به‌عنوان یک رهبر الهی نبود. آنها تفکر، ایده و هر آنچه را که احساس می‌کردند قلب و روح امام به آن تمایل دارد، با همه وجود پذیرا بودند. نه فقط اطاعت که تبعیت می‌کردند و تابع محض راه ولی فقیه بودند. چون اراده و خواست ولایت را منبعث از قرآن و تعالیم رسول اکرم«ص» و اهلبیت طاهرینش (علیهم‌السلام) می‌دانستند. متقابلاً برخوردی که حضرت امام با حزب‌الله داشت، از جهات مختلف، یک برخورد کاملاً متمایز با دیگر جریان‌ها و گروه‌ها بود.

 

تقدیم وجوهات شرعی چشمگیر شیعیان لبنان برای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب

*لطفا ازجزئیات برخورد امام هم بفرمائید، چون برای ثبت در تاریخ مهم است…

یک نمونه بارز که الان در ذهن دارم، درباره اجازات حضرت امام در امور حسبیه بود. ایشان تقریباً برای تمام چهره‌های اصلی حزب‌الله، مثل شهید سید عباس موسوی، شهید سید حسن نصرالله، جناب شیخ یزبک، سید ابراهیم امین و… اجازه امور حسبیه صادر کردند، و مفتخرم که واسطه صدور این اجازات هم بنده بودم. در این اجازات قید شده بود، که نصف سهمین دریافتی از شیعیان لبنان در خودِ لبنان و در موارد مقرره شرعیه، توسط آقایان مصرف بشود و نصفِ دیگر را خدمت امام بفرستند. در اینجا چند اتفاق جالب افتاد. امام بعد از مدتی، تمام اجازات مصرف نصف‌ سهمین را به ثلث سهمین تبدیل کردند. ما خدمت امام عرض کردیم: برای لبنان با توجه به شرایط خاصی که دارد، اجازه می‌فرمائید همان نصف ادامه پیدا کند؟ فرمودند: «اشکالی ندارد». و لبنان را در ارتباط با این موضوع استثنا کردند. نکته دوم این‌که آن نصف دومی را هم که آقایان خدمت امام می‌فرستادند، هر بار بنده خدمت ایشان عرض می‌کردم: اگر اجازه ‌فرمائید، این نصفی را که آقایان از لبنان فرستاده‌اند، با توجه به شرایط خاص لبنان به آنها برگردانیم، که در آنجا مصرف شود. می‌فرمودند: «مانعی ندارد». بنابراین اولاً: امام اجازه مصرف نصف را برای آنها به ثلث تبدیل نکردند، ثانیاً نصف دیگر را که آنها می‌فرستادند، در طول سال‌ها مورد به مورد اجازه دادند که ما به آنها برگرداندیم. برادران حزب‌الله هم صندوق قرض الحسنه‌ای را با عنوان «صندوق بیت‌المال» تشکیل دادند و این پول در آنجا متمرکز شد و به صورت یک حسنه جاریه درآمد و به‌جای اینکه یک‌بار مصرف شود، در طول این مدت و تا الان با تدبیری که حزب‌الله اندیشید و البته عنایت خاصی که امام به این گروه داشتند، هزاران مشکل را حل و گره‌های بسیاری را باز کرده است.

لبنانی‌ها شیعیان مخلص و پا به‌رکابی بودند، که نه فقط در عرصه مقاومت، بلکه در سایر عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و امور خیریه نیز پیشگام و فعال شده بودند. تصور کنید که در زمانی احیاناً از ایران برای امور دینی به لبنان پول می‌رفت، ولی حالا خود مردم لبنان وجوهات شرعی خود را برای امام می‌فرستادند و امام هم کل خمس را به لبنان برمی‌گرداندند که آن‌همه برکات بر آن مترتب می‌شد.

باز هم نکته قابل‌توجه این است که برخی تصور می‌کنند ما در لبنان بسیار هزینه کرده‌ایم و القا می‌کنند بخشی از لبنانی‌ها با پولی که از ایران می‌رود زندگی می‌کنند! در حالی که اصلاً این‌طور نیست. لبنانی‌ها و مخصوصاً شیعیان آن، از فعال‌ترین مردم منطقه در عرصه‌های مختلف، چه در داخل و چه در خارج از لبنان هستند. لبنانِ پنج میلیونی، حدودا ده میلیون مهاجر در خارج از لبنان دارد و بخش مهمی از لبنانی‌ها در کشورهای مختلف دنیا، تجار برجسته و افراد معتبری در عرصه مسائل اقتصادی هستند. وجوهاتی که لبنانی‌ها برای حضرت امام می‌فرستادند و اکنون برای مقام معظم رهبری می‌فرستند، بسیار چشمگیر است. این لبنانی‌هایی که برای مرجع تقلیدشان وجوه شرعی می‌فرستند، فراتر از خمس و وجوه واجب، انفاقات مستحب هم زیاد دارند. مثلاً در همان روزهای اولی که مسئله کرونا در ایران فراگیر شد، یک تاجر لبنانی بیش از ۱۱ میلیارد تومان برای مقام معظم رهبری فرستاد تا برای مبارزه با کرونا در ایران هزینه شود.

 

عنایت ویژه و استثنائی حضرت امام خمینی به اعضای حزب‌الله

*جنابعالی خاطراتی هم از حساسیت امام‌خمینی درباره افرادی که در لبنان با حزب‌الله زاویه داشتند، دارید. هم اینک شنیدن آن برای ما مغتنم است.

حضرت امام در جهات مختلف از حزب‌الله حمایت می‌کردند. مثلاً به یاد دارم شخصیت بزرگی در لبنان، از امام درخواست اجازه برای امور حسبیه کرده بود. مراحل کار طی شد و اجازه مکتوب خدمت امام ارائه شد، تا امضا کنند. امام قلم را از جعبه چوبی کنار دستشان برداشتند که امضا کنند، بنده خدمتشان عرض کردم: «آقا! این آقا با حزب‌الله، همراه نیست!» یا تعبیری شبیه به این. با گفتن این جمله امام قلم را سر جای خودش گذاشتند و قضیه منتفی شد! یعنی برای امام، مسئله حزب‌الله و تقویت و حمایت از آن، حتی در تأییدها و عدم تأییدها یک اصل بود.

خاطرم هست یک زمانی در جلسه‌ای که با شهید سیدحسن نصرالله داشتیم، صحبت از دیدگاه‌های حضرت امام درباره حزب‌الله شد. عرض کردم: تعبیر دقیق امام درباره حزب‌الله را می‌توان در پیام به حجاج بیت‌الله‌الحرام در مرداد ۱۳۶۶ مشاهده کرد که از رزمندگان حزب‌الله به عنوان حجت الهی بر علمای جهان اسلام یاد می‌کنند. این تعبیر بسیار بلندی بود که امام برای آنها بکار برده‌اند. من خدمت سید عرض کردم که امام در طول فرآیند نهضت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هرگز از هیچیک از جریانات گوناگونی که وجود داشتند، به شکل مطلق حمایت نکردند و هیچ گروهی را به‌عنوان یک شاخصِ حق، و حجت معرفی نفرمودند. از این مساله نکته دیگری هم قابل برداشت است، ‌که حضرت امام با آن نگاه ملکوتی‌اش، اطمینان دارد که حزب‌الله ان‌شاءالله تا پایان، در خط مستقیم اسلام ناب محمدی باقی خواهد ماند. اگر امام نسبت به آینده حزب‌الله اطمینان نداشتند، مطمئناً تعبیر «حجت» را درباره آنها به کار نمی‌بردند.

اشاره به این تعبیر امام و برداشت ضمنی ثبات حزب‌الله در صراط مستقیم از کلام امام، برای سید خیلی جالب و شوق‌آفرین بود. امروز هم با گذشت حدود ۴۰ سال از آن ایام و تداوم حضور حزب‌الله در صراط مستقیم اسلام ناب محمدی«ص» و خط ولایت، نشان داد که این تعبیر امام درباره حزب‌الله چقدر دقیق بوده است. به هرحال و با توجه به آنچه که عرض کردم، به جرأت می‌توان گفت: حمایت حضرت امام از حزب‌الله کاملاً همه جانبه بود.

یک نمونه دیگر از مصادیق الطاف امام به حزب‌الله را که خودم هم از یاد برده بودم و مرحوم شهید شیخ نبیل قاووق چند سال پیش، آن ‌را یادآوری کرد عرض کنم. شیخ نبیل گفت: ما در مقطعی با تعدادی از اعضای حزب‌الله، برای برنامه‌ای به ایران آمده بودیم. روزی که قرار بود فردای آن برگردیم لبنان، برنامه ملاقات با حضرت امام در حسینیه جماران برقرار بود و ما هم کارت ملاقات‌ گرفتیم. اما آن ‌روز در ترافیک گیر کردیم و موقعی رسیدیم، که ملاقات تمام شده بود و امام به داخل منزل رفته بودند. دلشکسته و ناراحت، پیش شما آمدیم. چون فردا هم قرار بود به لبنان برگردیم و چه بسا بعضی از بچه‌ها هم ممکن بود،  دیگر توفیق آمدن به ایران و زیارت امام را پیدا نکنند و احیاناً به شهادت برسند، بسیار متأثر و مغموم بودند. همیشه برنامه ملاقات در حسینیه، آخرین برنامه روزانه امام بود و بعد که ایشان به اندرونی برمی‌گشتند، دیگر کسی به ایشان دسترسی نداشت و ملاقات‌ها، معمولاً قبل از حسینیه برگزار می‌شد. شیخ نبیل گفت: شما به داخل رفتید و برگشتید و اتفاق عجیبی افتاد! خبر دادید که امام مجدداً به ایوان منزل برگشتند و نشسته‌اند! بعد ما تک‌تک از نزدیک امام را زیارت کردیم و دست ایشان را بوسیدیم.

آن دلشکستگی و اشکی که این عناصر پاکباخته ریختند، که چرا به ملاقات در حسینیه جماران نرسیدند و نتوانستند امام را در بالکن حسینیه زیارت کنند، و از آن‌طرف علاقه‌ای که امام به این جوانان داشتند، موجب شد که برخلاف روال معمول برگردند و با آنان به‌طور اختصاصی دیدار کنند. من غیر از این مورد، مورد دیگری را به خاطر نمی‌آورم که امام به اندرونی رفته و مجدداً برگشته باشند و در ایوانِ بیرونی، افراد به دیدار ایشان بروند. این‌هم یکی از استثناهای ویژه امام، برای اعضای حزب‌الله بود.

 

پذیرایی درخشانی که از رهبران حزب‌الله در منزل صورت گرفت!

*سئوالات پیشین، همه مقدماتی لازم، خصوصاً برای اطلاع جوانان و علاقه‌مندان به حزب‌الله بود. از اینجا به بعد، وارد موضوع اصلی گفت‌وگو می‌شویم. از نخستین خاطراتی که با شهید داشتید، به مواردی اشاره می‌فرمایید؟

حضور بنده به‌عنوان کمترین خدمتگزار در دفتر حضرت امام  زمینه‌ای شد که از همان ماه‌های نخست شکل گیری حزب‌الله و رفت و آمد رهبران آن به محضر حضرت امام، طبعاً پیوند و دوستی نزدیکی هم بین ما و مجموعه این عزیزان برقرار شود. به گونه‌ای که بنده پیگیر عمده کارها و مسائلی بودم، که مربوط به حضرت امام و این دوستان بود. اعضای محوری حزب‌الله به خصوص شهیدان سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله، عماد مغنیه، سیدهاشم صفی‌الدین، شیخ نبیل قاووق و… در هر سفری که به تهران می‌آمدند، دیدار با حضرت امام چه بصورت ملاقات عمومی چه بصورت دیدار از نزدیک و دست بوسی، در رأس خواسته‌هایشان بود که غالباً هم از طریق حقیر انجام می‌گرفت. معمولاً بعد از این دیدارها که ما بین ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ برحسب مورد انجام می‌شد، دوستان به اتاق ما در دفتر می‌آمدند و ساعت‌ها در خدمتشان بودیم و مصاحبت  داشتیم و بعضاً برای ادامه گفتگوها به اتفاق، به منزلمان در مجاورت بیت امام می‌رفتیم و تا دیروقت درباره مسائل مختلف گفتگو می‌کردیم. مکرر پیش آمد، که سید هم می‌آمد و به اتفاق به منزل می‌رفتیم.

یک موردی که اکنون مشخصاً به خاطر دارم و شیرین هم هست، این است که در اوایل دهه ۶۰ چند نفر از افراد فوق‌الذکر، یک‌شب به منزل ما آمدند و ماندند. اتفاقاً آن‌شب باران شدیدی هم می‌بارید. از سقف منزل هم آب چکه می‌کرد و تا صبح سطل و کاسه در دست ما و مهمان‌ها بود، تا آب‌ باران را جمع کنیم و بیرون بریزیم که آب باران اتاق را برندارد. چنین پذیرائی درخشانی هم از آنها کردیم!

خاطره دیگر اینکه روزی سید بعد از دیدار امام به دفتر ما آمد در اثناء صحبت از ایشان خواستم تا با مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای داشته باشد. سید گفت: سئوالات را بدهید من پاسخ ها را می‌نویسم. از آنجا که ما تجربه داشتیم که معمولاً وقتی آقایان نیم‌ساعت صحبت می‌کنند، پنج شش صفحه مطلب از آن درمی‌آید، ولی وقتی می‌نویسند، نیم صفحه مجله هم نمی‌شود، بر شفاهی بودن مصاحبه تاکید کردم. ایشان گفت: من هر چه را که بخواهم بگویم، عیناً می‌نویسم. برای من خیلی عجیب بود. ایشان همانجا نشست و یازده صفحه A4 مطلب نوشت، بدون اینکه حتی یک خط خوردگی داشته باشد! موضوع مصاحبه هم وضعیت لبنان و حزب‌الله بود، که آن را ترجمه و در «پاسدار اسلام» چاپ کردیم.

 

پیام رمزی حاج‌قاسم سلیمانی برای دیدار!

*رابطه جنابعالی با شهید سید حسن نصرالله، بسیار صمیمی و عاطفی بود. تا جایی که ایشان که در ایران هر سخنی را به هرکس نمی‌گفت، با آسودگی خیال حرف دلش را با شما در میان می‌گذاشت و درباره بسیاری از موارد نیز، با شما مشورت می‌کرد. به‌نظر شما، علت این صمیمیت همواره رو به ازدیاد چه بود؟

می‌توان گفت حلقه وصل و عامل ارتباط ما، حضرت امام بود. در طول مدتی که ایشان به ملاقات امام می‌آمدند و در ارتباط با مسائلی که با امام داشتند، طبعاً با بنده هم در تماس بودند یا اساساً این امور از طریق حقیر انجام می‌گرفت. اما ادامه ارتباط‌مان پس از رحلت امام و در دوران خدمتگزاری بنده در بنیاد شهید بود. در بنیاد شهید آشنائی و رفاقتی که در زمان امام شکل گرفته بود، با سفرهای مکرری که به لبنان داشتم، قوام و عمق بیشتری پیدا کرد. ایشان هم در هر سفری که به ایران می‌آمد، حتماً یکی دو جلسه در بنیاد شهید یا در منزل در خدمتشان بودیم و در جلسات طولانی و چندین ساعته درباره مسائل مختلف با هم گفت‌و‌گو داشتیم. حتی در سفرهایی که بنا بر ملاحظاتی، ایشان بصورت غیررسمی و اعلام نشده به ایران می‌آمدند، بعضا شهید حاج قاسم سلیمانی تماس می‌گرفت و برای اینکه در تلفن خیلی موضوع آشکار نباشد، بصورت سربسته می‌گفت: «رفیقتان آمده و می‌خواهد شما را ببیند».

در یکی از سفرهای غیر رسمی سید به ایران، فرصت‌شان بسیار کم بود و می‌‎خواستند قبل از بازگشت به لبنان به مشهد هم بروند. با حقیر تماس گرفتند و بعد از ظهر با هم به مشهد رفتیم و آخرشب برگشتیم. هم باهم حرم امام رضا(ع) را زیارت کردیم و هم توانستیم از فرصت طی مسیر برای صحبت‌هایمان استفاده کنیم.

 

تقبل تکفل فرزندان شهدای لبنان توسط خیرین لبنانی

*همانطور که اشاره کردید، بخش مهمی از سفرهای شما به لبنان و دیدارهایتان با شهید سید حسن نصرالله در بیروت، در دوره ریاست شما در بنیاد شهید روی داد. از برنامه‌ها و دستاوردهای این سفرها بفرمائید؟

همانطور که عرض کردم هرگاه به لبنان می‌رفتم، بدون استثناء یکی از برنامه‌های اصلی و ثابتم ملاقات با سید بود، آن‌هم بدون سقف زمانی! مثلاً مغرب که می‌رفتم، تا شام و تا دیر وقت، جلسات‌مان طول می‌کشید. طبعاً مسائل مربوط به حزب‌الله و  مقاومت و لبنان از آن‌سو و مسائل ایران از این‌ سو و گفتگو درباره خاطرات امام و رهبر معظم انقلاب، این ارتباط را نزدیک‌تر کرد. در آن مقاطع در ارتباط با بنیاد شهید هم، ایشان با ما نهایت همکاری و پشتیبانی بسیار صمیمانه‌ و مخلصانه‌ای داشتند. هیچ‌وقت این جمله جناب سیدحسن نصرالله از یادم نمی‌رود. می‌فرمود: «اگر بنیاد شهید به دستور حضرت امام در لبنان تشکیل نمی‌شد، حزب‌الله به این موفقیت‌ها دست نمی‌یافت، چون وقتی که جوان لبنانی برای عملیات استشهادی یا جنگ علیه صهیونیست‌ها می‌رود، مطمئن است که اگر شهید شود، خانواده‌اش دچار مشکل نمی‌شود و عزتمندانه به زندگی ادامه خواهد داد…». لذا سید همواره نسبت به جمهوری اسلامی، بنیاد شهید و کاری که بنیاد برای شهدای لبنان انجام می‌داد، قدردان بود. شهدائی که هر یک مجاهدان و مومنانی ناب و سرآمد بودند و به دست سرسخت‌ترین دشمنان بشریت به شهادت می‌رسیدند.

اما همین‌جا باید تاکید کنم که گمان نکنید کل هزینه بنیاد شهید لبنان را، بنیاد شهیدِ ایران تامین می‌کرد. بیش از آنچه که بنیاد شهید برای خانواده‌ها در آنجا هزینه می‌کرد، خود لبنانی‌ها تشکلی را تحت عنوان «طرح تکفل فرزندان شهدا»، ایجاد کرده بودند و سالانه رقمی بسیار فراتر از آنچه جمهوری اسلامی هدیه می‌کرد، خودشان برای کفالت و صیانت از فرزندان شهدا هزینه می‌کردند و مخارج دوران تحصیل تا دانشگاه و فارغ‌التحصیلی و ازدواج و مسکن و اشتغالشان را می‌پرداختند و آنها را تحت پوشش قرار می‌دادند.

یکی دیگر از برکات این ارتباط نزدیک و صمیمانه دوطرفه، تاسیس و شکل‌گیری شبکه تلویزیونی «المنار» در لبنان بود.

 

نحوه شکل‌گیری و تاسیس شبکۀ تلویزیونی «المنار»

 *همین شبکه المنار معروف که امروز از اصلی‌ترین رسانه‌های جبهه مقاومت است را می‌فرمائید؟

بله، در همان نیمه دوم دهه ۶۰ در زمان حیات حضرت امام، روزی چند نفر از دوستان شورای حزب‌الله بعد از ملاقات امام نزد ما آمدند. در آن جلسه صحبت شبکه‌های تلویزیونی در لبنان شد. گفتند: بیش از ۴۰ شبکه تلویزیونی در لبنان فعالیت می‌کنند. پرسیدم چه تعداد از این شبکه‌ها متعلق به شیعیان است؟ گفتند: هیـچ! آن‌روز از این موضوع خیلی متعجب و البته نگران شدم و جرقه‌ای در ذهنم زده شد. البته آن‌زمان در ایران هم فقط ۲ شبکه تلویزیونی داشتیم که آنها هم بصورت شبانه روزی برنامه نداشتند. بعد از ارتحال امام که بنده توفیق خدمتگزاری در بنیادشهید را پیدا کردم و برای سرکشی به بنیاد شهید لبنان مکرراً به آن کشور سفر داشتم، آن مساله بیشتر ذهنم را مشغول کرد تا سرانجام بودجه اولیه‌ای برای تاسیس یک شبکه تلویزیونی فراهم کردم و به اندازه همان مبلغ هم از ریاست جمهور ی وقت کمک گرفتم و با همت جناب آقای سیدعیسی طباطبایی مسئول وقت بنیادشهید لبنان، شبکه المنار تاسیس و راه اندازی شد. مرکز اولیه آن هم در طبقه زیر زمین یک برج مسکونی بود و آنتن فرستنده آن، روی منار مسجد رسول اعظم بیروت که در مجاورت بیمارستان رسول اعظم«ص» که وابسته به بنیادشهید بود، بنا شده بود، نصب شد. و به همین مناسبت که آنتن آن روی منار مسجد رسول اعظم بود، به نام «المنار» نام‌گذاری شد. آن‌زمان هنوز جنگ‌های داخلی لبنان ادامه داشت و خاطرم هست یک‌بار منار مسجد هم مورد حمله توپخانه‌ای دشمن قرار گرفت. اما بالاخره برای اولین‌بار یک شبکه تلویزیونی شیعی در حد پوشش بیروت راه اندازی شد. در همان دورۀ دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی با آورده حزب‌الله، بنیاد شهید و حزب‌الله در مالکیت شبکه المنار بصورت ۵۰-۵۰ شریک شدند. چندی بعد در سفری که به لبنان داشتم، به این جمعبندی رسیدیم که بهتر است کل سهم بنیاد شهید هم، به حزب‌الله واگذار شود و کلاً مدیریت این رسانه را به حزب‌الله منتقل کردیم. آقای شیخ حسن حمادی که الآن هم جزو شخصیت‌های فعال و برجسته حزب‌الله است، آن‌زمان، از ناحیه ما مدیریت «المنار» را برعهده داشت. به تدریج کار شبکه تلوزیونی المنار در دوره دبیرکلی شهید سیدحسن نصرالله، گسترش یافت و نهایتاً ماهواره‌ای شد. نقشی که بعدها «المنار» تا به امروز و به‌‌طور ویژه در جنگ ۳۳ روزه و در جنگ اخیر ایفا کرد، بسیار مهم و تعیین کننده بود و به حمدالله این شبکه توانسته تا حد زیادی نیاز رسانه‌ای جبهه مقاومت و حزب‌الله را پر کند.

 

ولایت فقیه و انقلاب اسلامی؛ خط قرمز حزب‌الله

*به گفت‌و‌گوهای خصوصی خود با شهید نصرالله، درباره مسائل گوناگون از جمله شرایط داخلی ایران اشاره کردید. ایشان در مورد اخیر، بر چه موضوعاتی حساسیت بیشتری نشان می‌دادند؟

در این ‌باره، از بیان جزئیات معذورم، اما فی‌الجمله عرض می‌کنم که شهید سیدحسن نصرالله و بقیه عزیزان حزب‌الله، تمام عشق و اعتقادشان معطوف به اصل ولایت فقیه بود، چه در زمان حیات حضرت امام و چه در دوره زعامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مهم‌ترین مسئله‌ای بود که روی آن حساسیت داشتند و حب و بغض و گرایشات‌شان در قبال افراد و گروه‌ها و جریانات از آن نشات می‌گرفت. آنها فکر و عمل خود را، بر این مدار تنظیم می‌کردند. یعنی ملاک و معیار نوع مواجهه ایشان  با افراد و جریانات گوناگون، نوع نگرش و مناسبات و مواضع آنها در قبال ولایت بود.

سید بر اساس اعتقاد راسخ به اسلام ناب، به همانقدر که نسبت به مستکبران و جنایتکاران علیه بشریت تبری و تقابل داشت، خود را یاور و مدافع مظلومان و همه جریانهای مقاومت و در راس همه آنها، جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه انقلاب اسلامی و خاستگاه مقاومت می‌دانست. به همین دلیل عندالاقتضا و به هرنحوی که می‌توانست در این عرصه از هیچ موضع‌گیری و اقدامی دریغ نداشت. سید همانطور که دیدیم جان گرانقدر خود را بر سر دفاع از مردم غزه گذاشت، از بذل جان برای دفاع از  انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران در برابر دشمنان هیچ ابایی نداشت. او همواره در تمام فراز و فرودها، نسبت به مسایل مرتبط با جمهوری اسلامی ایران حساس بود چرا که اینجا را ستون خیمه انقلاب اسلامی و پرچمدار اسلام ناب محمدی(ص) می‌دانست.

 

 

تاثیر شهادت سیدعباس موسوی و شهادت فرزند سیدحسن در جهش محبوبیت حزب‌الله

*جنابعالی با شهید سید عباس موسوی هم دوست بودید و روابطی صمیمی داشتید. از ایشان هم برایمان بگویید. آن شهید گرانقدر چه ویژگیها و شخصیتی داشتند؟

ایشان بسیار شخصیت زلال و متینی داشت، با معنویت و با اخلاص، شجاع و بسیار وارسته و متواضع بود.

شهید سیدعباس نقش اساسی در شکل‌گیری و تثبیت حزب‌الله و تقویت پیوند شیعیان لبنان با ولایت فقیه و مقاومت اسلامی و جان گرفتن مبارزه علیه اسرائیل و آمریکا در لبنان داشت. هرچند دوران آشنایی ما و دبیرکلی شهید بزرگوار سیدعباس موسوی در حزب‌الله طولانی نبود، اما در همین مدت کوتاه، معنویت و محبت و لطافت روح او، به اندازه یک عمر، جان و دل ما را مجذوب خود کرد.

همانطور که عرض کردم آغاز ارتباط ما با ایشان و سید حسن و سایر دوستان شورای مرکزی حزب‌الله از اویل دهه ۶۰ و حول محور عشق به حضرت امام شکل گرفت و با هم انس داشتیم. اما بعدها در دوره مسئولیت بنده در بنیاد شهید، علاوه بر این انس و مصاحبت، همکاری‌ها هم به روابط ما افزوده شد و شهید سید عباس موسوی و بعدها شهید سیدحسن واقعاً حداکثر همراهی و مساعدت را در جهات مختلف داشتند. مثلاً بیمارستان رسول اعظم«ص» بیروت که بنیاد در آنجا ساخت، در ابتدا بسیار محدود و با امکاناتی کم بود، ولی در دوره دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی با همکاری برادران لبنانی فاز به فاز توسعه پیدا کرد و بخش‌های جدید به ‌تدریج به آن اضافه شد که به اتفاق شهید سید عباس آن را افتتاح کردیم و بیمارستان گسترش بیشتری پیدا کرد.

شهید سیدحسن نصرالله خود را شاگرد شهید سیدعباس موسوی می‌دانست و خیلی هم به ایشان ارادت و علاقه داشت. به نظر من بُعد معنوی سیدعباس در شکل‌گیری حزب‌الله و جایگاه حزب‌الله در قلوب مردم نقش مهمی داشت. ولی نکته مهم تأثیر شهادت‌ها بود؛ یعنی حزب‌الله قبل از شهادت سیدعباس با بعد از شهادت ایشان تفاوت بسیار داشت. ایشان همراه با همسر و فرزند خردسالش هنگام بازگشت از مراسم سالگرد شهید شیخ راغب در حمله هلیکوپترهای ارتش رژیم سفاک صهیونیستی به خودرویشان به شهادت رسیدند. بخش عقب خودرو کاملاً منهدم شد و ایشان و همسر و فرزندش به شکل بسیار فجیعی به شهادت رسیدند و این شهادت مظلومانه در رشد پایگاه حزب‌الله تأثیر عجیبی در بین عموم مردم داشت.

همانطور که بعد از دبیر کل شدن سیدحسن نصرالله نیز در مرحله‌ای دیگر، فرزند نوجوان ایشان در جنگ مستقیم با نظامیان صهیونیست، به شهادت رسید و با این شهادت یک‌بار دیگر محبوبیت و جایگاه حزب‌الله و شخص سیدحسن نصرالله در قلوب مردم لبنان حتی در بین مسیحی‌‌ها و برادران اهل سنت به صورت جهشی افزایش یافت.

می‌دانید که تا قبل از نهضت حضرت امام، عمدتاً گروه‌های ملی‌گرا یا چپ و مارکسیست و کمونیست پرچمدار جریان‌های مبارز علیه رژیم صهیونیستی بودند. البته این جریان‌ها چندان نقش‌آفرین و پایدار هم نبودند و بعضاً هم کارشان به سازش یا افول منتهی شد. فرزندان بسیاری از رهبران این گروه‌ها هم، در کشورهای اروپائی به دنبال عیاشی و خوشگذرانی بودند. حتی یکبار شنیدیم که در جشن عروسی فرزند رهبر یکی از این گروه‌ها، مبلغ هنگفتی بابت مشروبات الکلی هزینه شده بود!

اما در نقطه مقابل، با پیروزی انقلاب اسلامی و فراگیر شدن خط و راه امام خمینی، جریانات مذهبی در خاورمیانه حول محور فلسطین رشد پیدا کردند و افق جدیدی در عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی و مقاومت گشوده شد. و این اتفاق بی‌سابقه بود که در یک گروه مبارز علیه اسرائیل، خود دبیرکل‌ آن، همراه با همسر و فرزندش شهید بشوند و در مرحله دیگری فرزند دبیرکل بعدی، نه در یک ترور یا حادثه، بلکه در خط مقدم جنگ با دشمن به شهادت برسد.

در آن فضائی که برخی رهبران گروه‌های فلسطینی یا لبنانی آن‌‌گونه بودند، شهادت سیدعباس موسوی همراه با خانواده‌اش و سپس شهادت سیدهادی، فرزند ارشد سیدحسن نصرالله در متن مبارزه با اسرائیل علاوه بر اینکه نقش فوق‌العاده‌ای در ارتقای محبوبیت حزب‌الله و شخص سید حسن نصرالله داشت، نقطه عطفی در جریان مبارزه علیه رژیم صهیونیستی و در جریان نهضت‌های اسلامی پدید آورد و با شکل‌گیری و شکوفایی جنبش‌های اسلامی در متن فلسطین نیز معادلات را بالکل دگرگون کرد.

 

تاثیر شخصیت ذوابعاد سید حسن نصرالله در انتخاب او به عنوان دبیرکل حزب‌الله

*بعد از شهادت سید عباس و دبیرکلی شهید سید حسن نصرالله، ایشان برای ایرانی‌ها خیلی شناخته شده نبودند و طبعاً در لبنان شناخته شده‌تر بودند. از طرفی می‌دانیم که در حزب‌الله یک سازوکار شور و مشورت قوی وجود دارد؛ یعنی یک گفت‌وگوی درون سازمانی وجود دارد و نهایتاً روی دبیرکلی شهید سید حسن اجماع شد. به نظر شما دلیل این امر چه بود و چه خصوصیاتی در سید وجود داشت که به‌رغم اینکه خودش تمایلی برای دبیرکلی نداشت و برای ادامه دروس حوزوی به ایران آمده بود، او را وادار به پذیرش این مسئولیت کرد؟

بله، ایشان در مقطعی به ایران آمد و مشغول تکمیل دروس حوزوی شد. اما ایشان از همان ابتدا در جایگاه‌های متعدد در متن حزب‌الله حضور داشت. در دورانی مسئول جنوب و در دوره‌ای مسئول اجرائی حزب‌الله بود؛ یعنی به‌رغم سن کم و جوان بودنش، در هر جایگاهی که قرار گرفت درخشید. سید با ویژگی‌های فوق العاده‌اش از جمله هوشمندی و زکاوت، ایمان، معنویت، وارستگی و اخلاق بسیار خوب و قدرت بیان، یک سیر تکاملی را طی کرد. سید واقعاً از جهات مختلف نابغه بود. بخشی از این ویژگی‌ها ظاهر و آشکار بودند، مثلاً در سخنرانی‌ها، فصاحت و بلاغت و قدرت در استدلال و بیان مطالب آن‌چنان تأثیرگذار بود که حتی صهیونیست‌ها را تحت‌تأثیر قرار می‌داد و معروف بود که اسرائیلی‌ها و یهودی‌ها به سخنان سیدحسن از جهت صداقت، صراحت و اتقان، بیشتر از سخنان رهبرانشان اعتماد داشتند و روی آنها حساب می‌کردند و این کاملاً آشکار بود، اما جنبه‌های غیرآشکار شخصیت سید بسیار فوق‌العاده بودند.

یعنی در ابعاد گوناگون، توانمندی‌ها و جذابیت و ویژگی‌هائی در سید بود که همه افرادی که در اطرافش بودند را مجذوب می‌کرد. گرچه سید از نظر سنی از برخی اعضای اصلی حزب‌الله جوان‌تر بود، اما ویژگی‌های مختلف و شخصیت ذوابعادش، ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد. گرچه خود ایشان هم به لحاظ وارستگی، خودش را در ارتباط با این قضیه نامزد و مطرح نمی‌کرد، ولی مجموعاً به این نتیجه قطعی رسیدند که بهترین فرد برای این جایگاه، سید حسن است.

 

سید حسن نصرالله در صحنه عبادی یک عابد به تمام معنا و در مقابل دشمنان شیری غران بود

*از ویژگی‌های رهبری و مدیریتی جناب سیدحسن هم لطفاً برایمان بفرمایید.

حزب‌الله در محدوده و فضای خاصی کار را شروع کرد و در دهه اول عمرش جای خود را در لبنان و منطقه تثبیت کرد و متناسب با شرایط زمان و اوضاع منطقه و جهان با سیر صعودی به پیش رفت. در دوره دبیر کلی سیدحسن، با توجه به ویژگی‌ها‌ و نبوغ فوق‌العاده‌ای که در سید بود، طبعاً این مسئله شکل تکاملی بیشتری پیدا کرد؛ چه در زمینه مسائل نظامی و چه در زمینه مسایل اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی. هوشمندی و درایت او از جهات مختلف، در همه این حوزه‌ها بی‌نظیر بود. سید نگاه بلند و جامع‌نگری داشت و با مدیریت و رفتاری هوشمندانه توانست فضای عمومی لبنان و جهان عرب را تحت تاثیر قرار دهد و افکار عمومی را با مقاومت اسلامی علیه رژیم صهیونیستی همراه کند. تا آنجایی که علیرغم دشمنی‌ها و تبلیغات منفی رژیم صهیونیستی و آمریکا و غرب و اذناب آنها در لبنان و منطقه، رسانه‌های گوناگون جهان اعم از غربی و عربی و.. ، سید حسن را محبوبترین مرد جهان عرب، اسطوره جهان عرب و قوی‌ترین مرد خاورمیانه توصیف می‌کردند.

سید در صحنه عبادی هم یک عابد به تمام معنا بود. در عین‌حال چنان شجاعت و شهامتی داشت که وقتی علیه آمریکا و اسرائیل صحبت می‌کرد، مثل شیر می‌غرید اما هنگامی که پای عزاداری امام حسین(ع) می‌نشست یا خودش روضه‌ می‌خواند، اهل بکاء بود و به‌شدت می‌گریست. یک انسان فوق‌العاده حساس نسبت به مسائل معنوی و عبادی بود. و مثلاً در سفرهایش به ایران همواره به زیارت امام رضا(ع) حتی بعضاً با لباس مبدل، مقید بود که برود.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ایشان اخلاص و ایمان عمیق به خداوند متعال، عبودیت حق و در امتداد این عبودیت، عشق به امام زمان «ارواحنا فداه» بود. یعنی همین ویژگی‌هائی که با شیوه تربیتی او در تک‌تک اعضای حزب‌الله ریشه دوانده است.

بنده علاوه بر انس با ایشان، شب‌هائی را با برادران رزمنده حزب‌الله در خطوط مقدم در جنوب لبنان صبح کرده‌ام. جلساتی که آمیخته با یاد و نام حضرت ولیعصر(عج) بود و از ما می‌خواستند تا از امام راحل و مقام معظم رهبری برایشان بگوئیم. و چه اشک‌هائی که از چشم‌های پاک این انسان‌های مخلص و از جان‌گذشته جاری میشد. و واقعاً این ویژگی‌ها را دقیقاً در شخص سیدحسن هم شاهد بودیم. عشق و اخلاصش نسبت به امام زمان(عج) و ارادت و اعتقاد راسخش نسبت به ولایت فقیه و شخص امام و حضرت آقا حقیقتاً بی‌نظیر بود.

 

جلوه‌هایی از کرامت رهبر معظم انقلاب از نگاه شهید سیدحسن نصرالله

 * همین‌جا فرصت را مغتنم می‌شمارم تا قدری از پیوند اعتقادی و روحی جناب سیدحسن با رهبر معظم انقلاب برایمان بفرمائید.  

سید اعتقاد فوق‌العاده‌ای به رهبر معظم انقلاب داشت و از اعماق وجودش به ایشان عشق می‌ورزید. ایشان با استناد به مواردی که برایش اتفاق افتاده بود، بارها از نمادها و جلوه‌هائی از کرامت مقام معظم رهبری که دیده بود، مطالبی برایم نقل ‌کرده است.

به یاد دارم که سید برایم تعریف کرد که در همان اوایل دهه هفتاد، چندی بعد از امضای قرارداد به اصطلاح صلح اسلو، موضوع دیدار قریب‌الوقوع اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه و امضای قرارداد صلح بین دوطرف جدی شده بود، سید برای رایزنی در این خصوص به ایران می‌آید. در جلسات متعدد و مفصل در نهادهای ذیربط همه به این جمع‌بندی می‌رسند که با توجه به پیگیری‌های چندین ساله آمریکا که برای سازش انجام داده و میلیاردها دلار هم هزینه کرده، قطعاً قرارداد صلح بین حافظ اسد و اسحاق رابین بزودی امضا می‌شود و با امضای این قرارداد، پایان حزب‌الله هم رقم خواهد خورد. چون در آن زمان توانمندی و قدرت حزب‌الله به اندازه امروز نبود و از طرف دیگر گلوگاه و کانال ارتباطی ما و حزب‌الله از طریق سوریه بود و یکی از نتایج قرارداد صلح هم خاتمه دادن به همکاری سوریه با حزب‌الله بود و لذا به صورت قهری ماجرای حزب‌الله برچیده می‌شد. لذا تحلیل آقایان این بود که در آینده نزدیک کار حزب‌الله تمام می‌شود و نشسته بودند سناریوی چگونگی پایان کار حزب‌الله را از این نظر که مثلاً سلاح‌ها، پایگاه‌ها و نیروها را چه کنند، تدوین کرده بودند!

در آخر کار خدمت رهبر معظم انقلاب می‌رسند. گزارشی از ماوقع و جمعبندی تحلیل‌شان را ارائه می‌دهند. سید می‌گفت: حضرت آقا نگذاشتند صحبت‌ها کامل شود و به پایان برسد، قبل از اینکه حرف‌ها به پایان برسد، آقا با قاطعیت خطاب به من فرمودند: بلند شوید و به لبنان برگردید و با قدرت مبارزه علیه اسرائیل را ادامه بدهید؛ هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! (قریب به همین مضمون)

یعنی آن چیزی که آنها تصور می‌کردند که قرارداد صلح بزودی امضا می‌شود و بساط حزب‌الله جمع خواهد شد، آقا با قاطعیت فرمودند این‌طور نخواهد شد. سید می‌گفت وقتی از خدمت آقا بیرون آمدیم، به عقلمان که مراجعه می‌کردیم، دو دوتا چهارتای عقل می‌گفت که تحلیل دوستان مبنی بر پایان کار حزب‌الله رقم می‌خورد. اما به قلب و باور قلبی‌ام که مراجعه می‌کردم می‌دیدم که باور اصلی قلب من حرف حضرت آقاست. لذا با اعتقاد قلبی به سخن آقا حرکت کردیم و برگشتیم و کار را ادامه دادیم، ولی همچنان منتظر بودیم تا ببینیم با توجه به این که آقا فرموده‌اند اتفاقی نمی‌افتد، دقیقاً چه خواهد ‌شد. تا اینکه چندی بعد اسحاق رابین با گلوله یک یهودی افراطی از پا درآمد. حرف قاتل هم این بود که من از طرف خدا مأمور بودم! با کشته شدن اسحاق رابین و سقوط حزب کارگر و آمدن حزب لیکود، کلاً معادلات و مسیر تاریخ در فلسطین اشغالی و جریان مبارزه با اسرائیل تغییر کرد که بعدها هم منتهی به شکل‌گیری آن وضعیت در غزه شد و مسیر اساساً، مسیر دیگری شد. یعنی آنچه که برحسب معادلات عادی و مادی ما نمی‌توانستیم تصور کنیم، به وقوع پیوست و همان‌گونه شد که حضرت آقا با قاطعیت به ما فرموده بودند.

 

حادثه دیگری که سید برایم نقل کرد این بود که چند سال قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی که بخش‌هایی از جنوب لبنان در اشغال صهیونیست‌ها بود، روزی با جمعی از برادران حزب‌الله خدمت حضرت آقا رسیده بودیم. آقا در آن جلسه نوید دادند که در آینده نزدیک اسرائیل از جنوب لبنان فرار خواهد کرد و خطاب به حاضران گفتند: همه شما این پیروزی را به چشم خود خواهید دید. در سال ۲۰۰۰ با فرار صهیونیست‌ها از جنوب لبنان، اولین شکست بزرگ نظامی رژیم صهیونیستی در تاریخ این رژیم رقم خورد برای اولین‌بار اسطوره‌ شکست‌ناپذیری ارتش رژیم صهیونیستی در جهان فروریخت. سید گفت: قبل از فرار اسرائیل از جنوب لبنان، ما هر روز تقریباً چندین شهید می‌دادیم، ولی من بررسی کردم و دیدم همه آن افرادی که در جلسه آن‌روز در خدمت آقا بودند، همگی زنده مانده بودند و این پیروزی را به چشم خویش دیدند. ایشان این را هم جزو کرامات حضرت آقا می‌دانست.

اتفاقاً خود بنده هم چند ماه بعد از آن پیروزی، سفری به لبنان داشتم و دیدم که انواع تجهیزات و تسلیحات پیشرفته دراختیار حزب‌الله است و آنها می‌گفتند این همان تسلیحاتی است که صهیونیست‌ها جا گذاشته‌اند و فرار کردند.

سید در جریان جنگ ۳۳ روزه هم داستان‌های زیادی را از کرامات ائمه«ع» و حضرت زهرا«س» و از معجزاتی که اتفاق افتاده بود نقل می‌کرد که شاید خیلی قابل بیان در محافل عمومی نباشد. معجزات خارق‌العاده‌ای در جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد. من به‌همین مورد بسنده می‌کنم که سید برایم نقل کرد که در جنگ ۳۳ روزه رهبر معظم انقلاب برای ما دو نامه فرستادند. ارسال نامه اول اعلام شد، اما نامه دوم رسانه‌ای نشد. نامه دوم زمانی به‌دست ما رسید که حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه زیر سخت‌ترین فشارهای سبعانه رژیم صهیونیستی و بمباران‌ها بود و عرصه برای رزمندگان بسیار تنگ شده بود و احساس می‌کردیم که عنقریب مقاومت به روزهای آخر برسد. در آن سخت‌ترین شرایط، نامه دوم آقا رسید. آقا قریب به این مضمون  فرموده بودند که من برای شما به مسجد مقدس جمکران رفتم و با خواندن نماز امام زمان(عج) برای شما توسل جستم و دعا کردم. مطمئن باشید که شما پیروز هستید.

سید گفت ما نامه را تکثیر کردیم و به هر نحوی که بود در محورهای مختلف برای فرماندهان و رزمندگان فرستادیم. با رسیدن این نامه به دست بچه‌ها، گویی خونی تازه در رگ‌های آنها جاری شد و امید و روحیه‌شان مثل روزهای اول شد و بالاخره بعد از چند روز مقاومت جانانه حزب‌الله در مقابل اسرائیل، آن معجزه بزرگ عصر پدید آمد. یعنی معجزه پیروزی فئه قلیله حزب‌الله در مقابل کل دنیای استکبار در جنگی که پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و هواپیماهای جاسوسی آمریکا و پیشرفته‌ترین تانک‌ها و ناوهای جنگی در اختیار اسرائیل قرار گرفته بود و حتی بعضی از کشورهای منطقه هم پشت و روی پرده، حامی رژیم صهیونیستی بودند. جنگ، جنگ جهانی علیه یک حزب بود. رژیمی که چهل سال قبل در سال ۱۹۶۷ در ظرف شش روز ارتش مصر ابرقدرت جهان عرب و ارتش اردن و سوریه را در جنگ شکست داده بود و تا جائی که می‌خواست جلو رفته و بلندی‌های جولان و غرب رود اردن و صحرای سینا را تصرف و بیت‌المقدس را اشغال کرد. همین اسرائیل بعد از ۴۰-۳۰ سال از یک گروه به ظاهر کوچک بنام حزب‌الله طعم تلخ شکست باور نکردنی را چشید.

اما معجزه بالاتر اینکه: سید برایم نقل کرد:  بعد از جنگ ۳۳ روزه یکی از ژنرال‌ها و فرماندهان مصر در دوره جنگ شش روزه اکتبر، پیش من آمد و گفت: این که می‌گویند «جنگ شش روزه» دروغ است! جنگ شش روز نبود، چرا که طی دو ساعت اول، نیروی هوائی اسرائیل، ماشین جنگی مصر و اردن و سوریه را از کار انداخت و تا شش روز بعد تا هر کجا که خواست پیشروی ‌کرد. بدون اینکه جنگی به معنی واقعی رخ دهد. اصلاً جنگ دروغ است. جنگ واقعی اتفاق نیفتاد!

در واقع اولین جنگ حقیقی علیه رژیم صهیونیستی، جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله بود. جنگ یک حزب با چندهزار نیرو در مقابل ارتش افسانه‌ای شکست‌ناپذیر اسرائیل! این هم یکی از معجزات الهی و از کرامات امام زمان(عج) است که نایب ایشان به مسجد جمکران می‌رود و متوسل می‌شود و با یک پیام، همه معادلات را در آن جنگ تغییر می‌دهد که به پیروزی حزب‌الله بر رژیم صهیونیستی منتهی می‌شود و برای اولین‌‌بار شکست تلخ و سنگینی را به رژیم غاصب تحمیل می‌کند. این کرامت الهی در جنگ ۳۳ روزه بود.

 

بندگی خالص خدا و باور قلبی به ولایت فقیه، رمز درخشش سید حسن نصرالله

*یکی از ویژگی‌های شگفت‌انگیز سید که شما هم تلویحاً به آن اشاره کردید، نبوغ سیاسی و اطلاعات گسترده و احاطه بسیار وسیع نسبت به مسائل سیاسی بود که از طلبه‌ای که در نجف درس خوانده و مدتی در حزبی فعال بوده، بسیار فراتر بود. به نظر می‌رسد سید یکی از هوشمندترین رهبران جهان اسلام و خاورمیانه بود. قطعاً بخشی از این توانائی‌ها ذاتی و بخشی اکتسابی بوده است. در مورد جنبه ذاتی و اکتسابی و مخصوصاً جنبه اکتسابی که شما از نزدیک شاهد بودید و این که تحلیل‌های سیاسی خود را چگونه کسب می‌کرد، مقداری برای ما تبیین کنید، چون این جنبه از شخصیت سید با اینکه مشخص هست، درست بازشکافی نشده و ابعادش معلوم نیست.

اعتقاد من این است که رمز اصلی موفقیت و عظمت ایشان بندگی خالصانه به درگاه خداوند بود «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» و البته توسل و تمسک به اهل‌بیت «علیهم‌السلام» و مخصوصاً امام زمان (عج). اما با وجود همه ویژگی‌هائی که سید داشت، آنچه که شخصیت ایشان را متمایز می‌کرد، مسئله اعتقاد و باور قلبی به ولایت فقیه و شخص امام و آقا به عنوان رهبران الهی و پرچمداران اسلام ناب در عصر حاضر بود. این اعتقاد و این قاطعیت و ایستادگی بر سر این اعتقاد که برخاسته از اخلاص و طهارت نفس این انسان والا بود، نقش بسیار مهمی در شکوفایی و درخشش شخصیت و عملکرد ایشان در همه عرصه‌ها داشت. چرا چیزی را که دشمن به آن اعتراف می‌کند ما نگوئیم؟!

نمی‌‌خواهم نبوغ و زکاوت و استعداد ذاتی و فوق‌العاده سید را نادیده بگیرم، ولی می‌خواهم روی این نکته تأکید کنم که یادمان باشد، سید حسن منهای امام و آقا و اعتقاد راسخ به ولایت و همچنین پشتیبانی قاطع ولایت از ایشان، این سید حسنی که همه دیدیم، نبود.

غربی‌ها همواره سعی می‌کنند ولی فقیه و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را صرفاً رهبر «جمهوری اسلامی» القا کنند، اما سید به حق و از روی اعتقاد همواره ولایت فقیه را به‌عنوان یک اصل فرامرزی و فراتر از جغرافیای ایران می‌دانست و بی‌پرده ایشان را به ‌عنوان رهبر «انقلاب اسلامی» فراتر از مرزها و لازم الاتباع توصیف می‌کرد. این اعتقادش بود و همین پیوند اعتقادی بود که سید را به اوج رساند. من اطلاع دارم که سید حتی در جلسات با اصحاب و رهبران سایر جبهه‌های مقاومت‌، تأکیدش این بود که بدون واهمه و تحفظ، مسئله رهبری انقلاب اسلامی را که در ولی فقیه زمان تجسم دارد، با قاطعیت و آشکارا مطرح کنند. منهای اصل ولایت فقیه، سیدحسن می‌توانست حداکثر فردی مثل جناب آقای سید موسی صدر در لبنان شود. سید حسن نصرالله تربیت شده این مکتب و شاگرد واقعی امام خمینی بود و از اعماق وجودش به خط و اندیشه امام و رهبر انقلاب اعتقاد داشت.

 

 

شهادت رهبران حزب‌الله موجب قوام بیشتر و جهانی شدن مقاومت است

*آینده حزب‌الله و مقاومت را چگونه می‌بینید؟

ما یقین داریم با شهادت سید حسن و یارانش ان‌شاءالله جریان مقاومت و حزب‌الله قوی‌تر و باانگیزه‌تر به پیش می‌رود و این روند منجر به نابودی رژیم جعلی اسرائیل خواهد شد. به استناد  تاریخ و آیات قرآن و سنن الهی می‌توان چنین نتیجه‌ای را به صورت قطعی انتظار داشت.

هم در لبنان، هم در طول انقلاب اسلامی بارها دیده‌ایم که با شهادت‌ها چیزی را از دست نداده‌ایم. گرچه شهادت‌ها ما را جریحه‌دار کرد، ولی با گذشت زمان برایمان ثابت شده است، از شهادت امام حسین(ع) بگیرید تا شهادت شهدای اول انقلاب و دفاع مقدس و شهادت‌های اخیر، هیچ‌کدام خسارت نبوده‌اند. مجروح شده‌ایم؛ داغ دیده‎ایم، ولی همه این شهادت‌ها نقطه آغاز و جهش و تثبیت جریان حق بوده است. تاریخ معاصر نهضت امام خمینی و این ۶۰ و چند سال هم نشان می‌دهد که شهادت‌ها همواره منشاء ثبات و پایداری و شکوفائی قوام و دوام انقلاب ما و بیداری ملت‌ها بوده است.

سیدحسن سرمایه گرانبهائی بود که حسب ظاهر از دست رفت، اما ما یقین داریم که سید حسن همچنان زنده است. صفی‌الدین زنده است. شیخ نبیل زنده است و بقیه شهدا زنده‌اند. «احیاء عندربهم یرزقون» هستند. ولی همان‌گونه که شهادت سیدعباس و همسر و فرزندش، شهادت سیدهادی و شهادت سایر مجاهدان والامقام حزب‌الله، ‌قدرت و قوام  مقاومت را افزایش داد، شهادت این عزیزان هم  مقاومت را قویتر و ریشه‌دارتر و جهانی‌تر می‌کند وبه اوج می‌رساند. امام فرمود: بکشید ما را ملت ما بیدارتر می‌شوند. امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی بعد از شهادت شهدای لبنان و  بعد از شهادت ۵۰ هزار نفر از مردم غزه، دیگر اسرائیل و آمریکای قبلی نیستند و در چشم ملتهای جهان بیش از پیش منفورند. این شهادت‌ها راه را ان‌شاءالله برای ظهور تمهید کرد و قطعاً این مسیر با قدرت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد و روزبه‌روز گسترده‌تر خواهد شد. همان‌طور که ما ده سال پیش تصور نمی‌کردیم یک حلقه جدید به نام انصارالله یمن وارد صحنه بشود. همه اینها کمّاً و کیفاً ان‌شاءالله در پرتو همین شهادت‌ها شکوفاتر و قدرتمندتر پیش خواهند رفت.

و هم بر اساس تجربیات تاریخی و هم براساس آیات قرآن به صورت قطعی می‌توان گفت: جنایت جنایتکاران دامنگیر خودشان می‌شود. «وَلا یَحِیقُ الْمَکرُ السَّیِّئُ إِلا بِأَهلِهِ فَهَل یَنظُرُونَ إِلا سُنَّهَ الأوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبدِیلا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَحوِیلا». بر اساس سنت تغییرناپذیر و قطعی الهی، نیرنگ و جنایت دامنگیر کسی می‌شود که آن را به کار برده است.

 

*به عنوان سئوال پایانی بفرمایید آخرین دیدار یا تماسی که با سید داشتید کی بود؟

آخرین دیدار را الان مشخصاً به خاطر ندارم. ولی در سال‌های اخیر که به خاطر ملاحظات امنیتی ارتباطات محدودتر شده بود، از طریق دوستان حزب‌الله بصورت پیغام شفاهی و یا بعضاً مکتوب ارتباط داشتیم. مثلاً همین سال گذشته که مرحوم شهید شیخ نبیل قاووق نزد ما آمده بود، برای سید پیغام دادم و درخواست کردم تا برای همایش «غزه؛ نماد مقاومت» پیامی بفرستند. با توجه به شرایط خاصی که سید داشت، واقعاً توقع نداشتم مطلبی بیشتر از چند سطر را بنویسد، ولی  ایشان از سر لطف و محبتی که داشت پیام مفصل و جامع و متقنی را با نوشت و ارسال کرد که در همایش سال گذشته قرائت شد.

*با تشکر از قرصتی که برای این مصاحبه در اختیار ما قرار دادید.

08آوریل/25

«سلوک بی بدیل سید حسن نصرالله» در گفت‌وگوی «پاسدار اسلام» با حجه‌الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشم‌الحیدری

دغدغه سید قبل از مقاومت ولایت بود

و مبنای مقاومت را ولایت فقیه می‌دانست

 

اشاره:

جناب حجه‌الاسلام والمسلمین سید هاشم‌الحیدری بعد از سرنگونی رژیم بعث عراق با هدف تبیین مبانی انقلاب با محوریت حاکمیت اسلام و ولایت‌فقیه به فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی در دانشگاه‌ها، مساجد، مراکز و حوزه‌های علمیه در کشور عراق پرداخت.

ایشان علاوه بر سوابق و مسئولیت‌های مختلفی که در جبهه مقاومت اسلامی عراق داشته، دبیرکل جنبش عهدالله بوده و بعنوان یک شخصیت دینی و انقلابی شناخته می‌شود.

ارتباط ایشان با جناب سید حسن نصر‌الله از سال ۱۳۸۸ آغاز شد و به صورت پیوسته تا شهادت، دیدارهای فراوانی بین آنان انجام گرفته است. سید هاشم الحیدری همواره مورد رصد دشمنان بوده و به‌طور مکرر توسط صهیونیست‌ها به ترور تهدید شده است.

و اینک مصاحبه  پاسدار اسلام با ایشان تقدیم امت “پاسدار اسلام” می‌شود:

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجلۀ «پاسداراسلام» قرار دادید. لطفاً از اولین برخورد و آشنایی‌تان با سید حسن نصرالله برایمان بفرمائید.

بسم‌اللَّه‌‌الرحمن‌الرحیم. اولین‌ بار تقریباً در ۱۶ سال قبل به‌عنوان یک جلسه شخصی خدمت ایشان رسیدم.

 

*در لبنان خدمت ایشان رسیدید؟

بله. کل دیدارهای من با ایشان در لبنان و عمدتاً در ضاحیه بود. من غالباً هر دو سه ماه یک ‌بار خدمت ایشان می‌رسیدم. گاهی هم به حسب کار و مشغله‌ این فاصله بیشتر می‌شد.

 

*در دیدار اول چه سئوالاتی از شما پرسیدند؟

مختلف بود. مثلاً وضع اجتماعی عراق. مشکلات چه هستند؟ نظر تو چیست؟ نقاط قوت؟ ضعف؟ گروه‌ها؟ وضع سیاسی؟ فکر می‌کنم بعضی از سئوالات به خاطر آشنائی بیشتر با بنده بود و بعضی از پاسخ‌ها برای شخص خود ایشان موضوعیت داشت.

 

*حرف‌ها و خاطراتی که می‌توانند مردم را با ابعاد معنوی سید آشنا کند از زبان شما شنیدنی است.

سید فوق‌العاده انسان متواضعی بود. در پشت آن چهره انقلابی و حماسی‌ای که از ایشان در تلویزیون می‌بینیم، یک چهره فوق‌العاده فروتن وجود داشت. در جلسات در باره اوضاع و احوال منطقه، عراق، کارهایمان و مسائل و مشکلات صحبت می‌شد من توضیح و گزارش می‌دادم و سید با دقت تمام گوش می‌داد. یادم نیست کسی تا این حد و با تمام وجود به حرف‌های من گوش کرده باشد. لهجه لبنانی با لهجه عراقی فرق می‌کند. ماهم خیـلی به زبان فصیح عربی صحبت نمی‌کنیم. اگر هم یک جمله یا یک کلمه می‌گفتم که برای ایشان روشن نبود سریع سئوال می‌کردند.

بسیار آرام، دقیق و مرتب صحبت می‌کردند. بسیار موقر، در عین‌حال اهل مزاح هم بودند. من هر بار که با ایشان ملاقات می‌کردم، بعد از صحبت‌هائی که در باره منطقه یا مسائل سیاسی و… می‌شد، یک سری سئوال در باره امام زمان(عج) ، مسائل قرآنی، بعضی از احادیث و روایات از ایشان می‌پرسیدم. یادم نیست از ایشان سئوالی را پرسیده باشم که بلد نباشند، جز یک بار که گفتند بلد نیستم و بعد از یک هفته جوابش را به من دادند. همیشه به قدری دقیق جواب می‌دادند که انگار خبر داشتند سئوالات چیست. راجع به شخصیت‌ها، مسائل کشورها یا سئوالات تاریخی همیشه پاسخ‌های دقیق می‌دادند. من راجع به مهدویت از ایشان زیاد سئوال می‌پرسیدم. ایشان فوق‌العاده اهل مطالعه بودند. من واقعاً این را لمس کردم که ایشان در باره مهدویت نظر ویژه داشتند. ایشان دنبال موضوع مهدویت و نشانه‌های آن در منطقه بودند. نه اینکه با قطع و یقین حرفی بزنند، چون نمی‌شود و فقط رصد می‌کردند.

انسان در مقابل ایشان اصلاً احساس خستگی نمی‌کرد. یادم هست ایشان تماس می‌گرفت و می‌گفت: سید هاشم خسته شده. قهوه‌ای چیزی برایشان بیاورید. البته همه اینها را با خنده می‌گفت. اگر در خلال دیدارها موضوع مهمی یا سئوالی پیش می‌آمد تماس می‌گرفتند، ایشان جواب می‌دادند.

 

*ارتباط ایشان با خانواده و فرزندانشان چگونه بود؟

وضع خانواده ایشان خیلی سخت بود. سیده زینب یک سال و دوماه بود که ایشان را ندیده بود، در حالی که منزل ایشان فاصله چندانی با محل شهادت نداشت، ولی خبر نداشتند که پدر در نزدیکی آنهاست.

قبل از طوفان‌الاقصی و مدتی بعد از شهادت حاج قاسم با آقا سید جواد ملاقات داشتم و پرسیدم: آخرین بار پدرتان را کی دیدید؟ ایشان گفتند نه ماه قبل؛ یعنی در ظرف حدود یک سال، نشده بود که کل خانواده دور هم جمع بشوند. آن‌هم نه فقط به خاطر وضعیت امنیتی، بلکه مشغله ایشان خیلی زیاد بود. تصورش را بکنید که دبیرکل حزب‌الله در مقابل چنین دشمنی و مسائل فراوانی که در جهان اسلام به عهده ایشان بود. فلسطین، مقاومت، جهان اسلام، جهان تشیع. بعدها مشخص خواهد شد که مشغله‌های ایشان چقدر زیاد بوده است.

سید مهدی می‌گفت آخرین بار پدرش را در ماه رمضان دیده است که تا موقع شهادت ۶، ۷ ماه فاصله داشت. برایشان طبیعی بود. عادت کرده بودند.

*رابطه سید با حضرت آقا چگونه بود؟ ایشان چه نگاهی به حضرت آقا داشتند و برای شما چه گفتند؟

من در تمام جلساتی که با سید حسن نصرالله داشتم، هم ایمان، هم اطاعت، آن هم اطاعت به دو نحو و دو جور، هم دستورات، هم منویات. ایشان می‌گفتند اگر احتمال بدهیم حضرت آقا چیزی می‌خواهند، انجام می‌دهیم. دستور وقتی صادر می‌شود مشخص است، ولی منویات را فهمیدن فقط کار امثال سید حسن نصرالله است. نگاه ایشان به حضرت امام خامنه‌ای نگاه ولایت بود.

من به‌خصوص در سنوات آخر عرض می‌کردم که وقتی خدمت ایشان می‌روم، انگار ایشان را نمی‌بینم و حضرت آقا را می‌بینم. ایشان این‌قدر در آقا ذوب و فانی شده است.

بعد از مرحله اطاعت، مسئله عشق مطرح است. عشق و عاشقی فضا و میدان دیگری است. ایشان چندین بار به من فرمودند که من هر روز چندین بار برای آقا دعا می‌کنم که خدایا! بقیه عمر مرا بگیرد و به حضرت آقا بدهد.

 

*برخی حضرت آقا را رهبر جمهوری اسلامی می‌نامند، در حالی که ما معتقدیم و در قانون اساسی ما هم هست که ایشان رهبر انقلاب اسلامی هستند.

سید و ما ربطی به قانون اساسی جمهوری اسلامی نداریم. ما چه عراقی باشیم، چه بحرینی چه لبنانی و… نگاهمان به ایشان به‌عنوان نایب امام زمان(عج) است؛ یعنی ولی امر کل مسلمانان. حالا رسانه‌های غربی چه بگویند. نگاه ما ربطی به سیاست و قانون اساسی ندارد، بلکه بحث ما فراتر و بحث اعتقاد است. اعتقاد یعنی چیزی فراتر از مرز و سیاست و قانون.

بعد از رحلت حضرت امام، _و انتخاب رهبر معظم انقلاب_ غیر از خبرگان، آن‌چیزی که مکمل این انتخابات بود، نظر چهار مرجع بزرگ قم آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی، آیت‌الله مرعشی نجفی صاحب الکرامات و آیت‌الله هاشمی آملی پیام شرعی صادر کردند و تبریک گفتند و این انتخاب را تأئید کردند. بعضی‌ها گفتند این انتخاب الهی بود. غیر از خبرگان و چهار مرجع، ده‌ها مجتهد ایرانی، عراقی، لبنانی، بحرینی، پاکستانی و… پیام‌های زیادی صادر کردند. به نظرم پس از غیبت کبری چنین اجماعی از علمای جهان تشیع و علمای اهل سنت برای تأئید ولی امر مسلمین جمع نشده بودند، ‌ نگاه مرجعیت و ولایت خیلی فراتر از این چیزهاست.

من مسلمانان زیادی را سراغ دارم که مقلد حضرت آقا هم نبودند و نیستند، ولی رهبری ایشان را قبول دارند. ۳۵ سال رهبری ایشان تجربه‌های بسیاری را به ارمغان آورده است. واقعاً فردی تا این حد مجتهد در مسائل سیاسی و مسائل جهانی در برابر دشمنان خدا، از قرآن و نهج‌البلاغه و روایات در این حد استنباط می‌کنند. اینها هوای نفس نیست. ۱۱۰۰ سال بعد از غیبت کبری تجربه حکومت اسلامی نداشته‌ایم. حضرت امام این کار را کردند و برای آقا میدان باز شد. در جنگ تمام عیاری جبهه مقاومت تشکیل شد.

شهید سید محمدباقر صدر با اینکه متولد کاظمین و عراقی بود و در حوزه نجف تدریس می‌کرد، در باب امام خمینی فرمود: «ذوبوا فی‌الأمام‌الخمینی کما ذاب هو فی‌الاسلام؛ در امام خمینی ذوب شوید آنسان که او در اسلام فانی شده است» اینجا بحث مرز نیست. یک عراقی نجفی راجع به رهبر قیام ایران این حرف را زده. ربطی ندارد که قیام در ایران اتفاق افتاده، بلکه این یک قیام الهی و حاکمیت اسلام و حاکمیت علوی است. به همین خاطر ایشان کل امت اسلامی را نه به تقلید از یک مرجع، بلکه به ذوب شدن در رهبر جهان اسلام دعوت کردند. مبنای سید هم مبنای شهید صدر بود.

 

*از این بُعد، از سفارش‌های سید به خودتان و دیگران در بحث ولایت فقیه چه نکاتی برای شما مهم بوده است؟

ایشان سال‌ها مسئله ولایت فقیه را به بنده تأکید می‌کردند. شاید بعضی‌ها به من اشکال هم می‌گیرند که زیاد در باره ولایت فقیه حرف می‌زنی، ولی این توصیه سید به بنده در طول ۱۵ ، ۱۶ سال است و این را تا دیدار آخر چندین بار تکرار کردند و گفتند حتی اگر به خاطر ولایت کشته و شهید هم بشوی، دست از آن برندار و عقب‌نشینی نکن و استقامت بورز، چون نیاز جامعه اسلامی و امت اسلامی تبیین مقام ولایت است.

ولایت فقیه یعنی ولایت دین، ولایت فقه، ولایت حاکمیت الهی. شخصی نیست. مثل مرجعیت که شخصی نیست و در آنجا مسئله تقلید مطرح است. اما متأسفانه بسیاری از مسلمانان، حتی شیعیان در کل جهان و حتی در خود ایران چندان با اصل ولایت آشنائی ندارند. شاید شخص ولی را کمی بشناسند، اما ولایت فقیه را نمی‌شناسند. هر روز نسل جدید پدید می‌آید و هزاران نفر در کل جهان اسلام مکلف می‌شوند. دغدغه سید حسن نشر ولایت در بین نسل جدید بود.

توصیه ایشان به بنده نشر و تبیین ولایت در کل جهان بود. البته نه با مبانی و ادبیات حوزوی که برای جوانان چندان قابل فهم نیست، بلکه در عین حفظ عمق استدلال در مبانی، به زبان سادۀ همه‌فهم برای آنها بیان شود.

به‌عنوان مثال، عده‌ای در عراق لائیک، لیبرال یا هر گرایش دیگری هستند، و خیلی راحت و عادی می‌گویند ما به دنبال حکومت لیبرال یا لائیک یا دموکراتیک در عراق هستیم. آنها به یک تفکر معتقدند و آن را بیان هم می‌کنند و هیچ کسی هم اعتراض نمی‌کند، ولی ما که می‌گوئیم حکومت اسلامی، می‌گویند یعنی چه؟ سئوال ما این است که چطور آنها حق دارند عقایدشان را بیان کنند ولی ما حق نداریم؟ با سلاح و زور هم که حرف نمی‌زنیم. تبلیغ و تبیین می‌کنیم. اگر مردم استقبال کردند یا علی، اگر هم قبول نکردند مشکلی نیست.

دغدغه سید قبل از مقاومت، ولایت بود، چون مبنای مقاومت ولایت فقیه است؛ یعنی مشروعیت مقاومت در مقابل دشمنان از ولی امر گرفته می‌شود، به خاطر همین توصیه سید به همه از جمله به بنده این بود که آشکارا از ولایت فقیه دفاع کنید. الحمدلله و ان‌شاءالله که سرباز مطیعی بوده‌ام.

در باره مسائل اخلاقی هم خاطرات زیادی دارم،‌ مثل ذکر موت و مرگ. یک ‌بار ایشان به بنده فرمودند که من در اکثر اوقات به یاد مرگ هستم. سید حسن جوان بودند که یک استاد اخلاق به ایشان توصیه کرد که زیاد به یاد مرگ باش. از هر روز پنج دقیقه راجع به مرگ فکر کردن را شروع کنید، ولی پنج دقیقه مؤثر. گاهی انسان برای چند ثانیه به یاد مرگ می‌افتد و بلافاصله به این دنیا برمی‌گردد، ولی ایشان به‌عنوان یک روش تزکیه نفس از پنج دقیقه شروع کرده و بعد به آن افزوده بودند تا اینکه به اینجا رسیدند که در اکثر اوقات به یاد مرگ بودند.

ایشان یک ‌بار به من فرمودند: به حدی رسیده‌ام که اگر یک میلیون نفر به من بگویند: لبیک یا نصرالله یا بگویند مرگ بر نصرالله برای من فرقی ندارد.

 

*امام خمینی هم چنین تعبیری دارند.

بله، به‌خاطر به یاد مرگ بودن است. روی مسئله اخلاص زیاد تکیه می‌کردند. لااقل به خود بنده زیاد توصیه می‌کردند. به دیگران هم قطعاً چنین توصیه‌ای داشتند. همواره می‌گفتند کار باید با اخلاص انجام شود، نه به خاطر رأی و دل مردم. کار فقط باید برای خدا باشد. مخصوصاً در جبهه مقاومت و کارهای سیاسی پیچیده و سنگین. گاهی انسان فقط می‌خواهد نماز بخواند، شاید بتواند اخلاص را رعایت کند، ولی در یک سخنرانی طوفانی انقلابی که همه خواهند گفت به‌به و ماشاءالله، فقط برای خدا کار کردن خیلی سخت است.

در مورد گریه، به بنده چندین بار توصیه کردند. می‌گفتند زیاد اشک بریزید. یادم هست در آخرین دیداری که با ایشان داشتم…

 

*آخرین دیدارتان کی بود؟

قبل از طوفان‌الاقصی. بعد از طوفان الاقصی دیدار من با ایشان از لحاظ امنیتی سخت شد. یادم هست در چند دقیقه آخر ملاقات، از ایشان درخواست کردم چندین توصیه به من بکنند و ایشان گفتند اول اخلاص و کمی هم در این ‌باره برایم صحبت کردند و دوم اشک و توسل. گفتند به جوانان توصیه کنید که با اخلاص، گریه و توسل راه باز می‌شود. مشکلات به شرط اخلاص و تقوا با توسل برطرف می‌شوند، ولی بدون توسل، راه چندان باز نمی‌شود. علی(ع) فرمودند: «…و سلاحه البکاء.»

یک بار قرار بود سید حسن در روز جمعه و در سالگرد پیروزی جنگ ۳۳ روزه سخنرانی کند. شبکه المنار از قول “جهاد” که از نزدیکان سید بودند این خبر را اعلام کرد. روز پنجشنبه آقای سید هاشم صفی‌الدین با ایشان تماس می‌گیرد و می‌گوید: سید! فردا قرار است در باره چه موضوعی صحبت کنید؟ _من چهارشنبه بعد از آن جمعه خدمت ایشان بودم_ سید به من گفتند که من به سید هاشم گفتم: حرف زیادی ندارم بزنم. فقط چون سالگرد است از رزمندگان مقاومت تشکر می‌کنم، و خیلی حرف ندارم بزنم. سید هاشم می‌گوید: یعنی چه که حرفی ندارم‌؟ وقتی اعلام شده که سید حسن نصرالله قرار است سخنرانی کند، هم دشمنان و هم دوستان منتظرند و نمی‌شود بدون موضوع باشد و فقط تشکر کنید. این صحبت سید هاشم صفی‌الدین، ایشان را به فکر فرو می‌برد. سید می‌گفتند آمدم و نشستم و فکر کردم و فکر کردم، اما به نتیجه‌ای نرسیدم که در باره چه موضوعی حرف بزنم تا اینکه ذهناً به بن‌بست رسیدم و نشستم و یکی دو ساعت گریه و توسل کردم که باید در باره چه موضوعی حرف بزنم…؟ انگار مطالب از جای دیگری به من الهام شد. قلم و کاغذ را برداشتم و نوشتم و روز بعد، سخنرانی طوری از آب درآمد که برخی از بزرگان سیاسی ـ که اسم هم بردند و خیلی هم معروف هستند ـ از جمله یک بزرگ مسیحی گفت بود که سید حسن نصرالله یک درس بزرگ به امت اسلامی داد.

این حاصل گریه و توسل ایشان بود. به بنده هم گفتند زیاد توسل کن. درست است که انسان به تحلیل‌ها و اخبار و… توجه می‌کند، اما توجه به گریه و توسل خیلی مهم است.

 

*نگاه ایشان به آینده چگونه بود؟

خیلی خوب. مثل نگاه حضرت آقا سرشار از امید. بسیار امیدوار به پیروزی مقاومت بود او اهل خدا بود. درست است که ایشان با عِدّه و عُدّه و سلاح سر و کار داشت و دبیرکل یک حزب بود، اما نگاهش به خدا بود. مثل حضرت آقا معتقد به «إِن تَنصُرُوا ٱللَّهَ یَنصُرکُم» اگر با اخلاص باشد: «کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثیرَهً»(بقره/۲۴۹) کلاً نگاه ایشان مثبت و با امید به خدا و غیب الهی بود. مسئله جنگ ۳۳ روزه را همه می‌دانند. یک ‌بار هم حاج قاسم در مصاحبه فرمودند. من تعجب کردم که حاج قاسم به‌عنوان یک فرمانده نظامی از نقش حضرت زهرا(س) سخن گفتند؛ یعنی تا این حد به غیب اعتقاد داشتند.

افرادی مثل حاج قاسم، حاج عماد، مدافعان حرم، جنگ تحمیلی، ابومهدی‌ها و سید حسن‌ها نگاهشان به غیب و فرشتگان و نصرت و یاری الهی البته همراه با کار و تلاش و حضور در میدان بوده است. حاج قاسم همیشه خط اول بود، ولی اهل توسل و گریه بود. این همه فشار در مقابل آمریکا و غرب و صهیونیست‌ها طی سال‌ها شوخی نیست. واقعاً اعتقاد و اعتماد این شهدا به خدا و توسل به اهل بیت(ع) بود. رزمندگانی هم که در مدرسه مقاومت و مکتب امام حسین(ع) تربیت شدند اهل سلاح و در عین‌حال اهل گریه و توسل بودند. افرادی چون همت‌ها و باکری‌ها و ابراهیم هادی‌ها و… آنها به خاطر عشق و اخلاص شهرت جهانی پیدا کردند، نه به خاطر چند عملیات. جبهه مقاومت هم همین‌ طور است. به همین دلیل من با استفاده از این فرصت عرض می‌کنم که جبهه مقاومت مرز جغرافیائی ندارد، بلکه مرز آن اعتقادی است. در سوریه حوادثی رخ داده است که ربطی به جبهه مقاومت ندارد و مقاومت ضعیف نمی‌شود. اگر اراده ضعیف شود، جبهه مقاومت ضعیف می‌شود، نه فلان سرزمین یا فلان‌جا. بعضی‌ها فقط به سلاح و سرزمین و اینکه ما چند کیلومتر مربع را دراختیار داریم نظر دارند. جبهه مقاومت که حضرت آقا امام آن است، به سرزمین و… بستگی ندارد. خرمشهر چگونه آزاد شد؟ نمی‌گویم اولِ جنگ است، ولی هنوز خیلی کار داریم. شهادت امثال سید حسن و حاج قاسم و ابومهدی و شهید عماد در این راه، طبیعی است. مهم سرانجام راه است. نگاه سید حسن به خودش نبود که جایگاه من در این جبهه یا این پیروزی‌ها کجاست، بلکه نگاهش به اصل پیروزی اسلام بود که قطعاً با وجود حضرت آقا و ولایت و  جمهوری اسلامی که ام‌القرای جبهه مقاومت و خمیه حسین(ع) زمان ماست ادامه و گسترش پیدا می‌کند. البته بعضی چالش‌ها در این مبارزات طبیعی است. اگر این‌راه بدون چالش و شهید و تهاجم دشمن باشد که راه حق نیست. این رنج‌ها و ناملایمات در راه حق طبیعی است.

 

*آیا ایشان برای بعد از شهادتشان تدابیر و برنامه‌ریزی‌هائی داشتند؟

حتماً همینطور بوده. شخصیت و مدیریت سید حسن نصرالله واقعاً بی‌نظیر بود، حزب‌الله یک تشکیلات منسجم دارد.

البته فقدان و خلاء ایشان بسیار سنگین است و جای خالی ایشان به این راحتی پر نمی‌شود،‌ ولی حزب‌الله به‌عنوان یک ساختار و یک جنبش همچنان پابرجاست. شهادت سید صفی‌الدین هم سخت بود، چون ایشان به‌عنوان جانشین سید حسن نصرالله مطرح بود، ولی در حزب‌الله بخش‌های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی و… مستقل هستند و مسئولین مختلفی دارند و هرکدام راه خودشان را می‌روند و کلاً به دبیرکل وصل می‌شوند، ولی تمام این مسئولین در بخش‌های خودشان صاحب تجربه‌های فراوانی هستند.

درست است که حوادثی که در این دو سه ماه آخر رخ دادند خیلی سخت و سنگین بودند، ولی الحمدلله ساختار معنوی، نظامی، سیاسی و تشکیلاتی حزب‌الله پابرجا و قوی است و ان‌شاءالله قوی‌تر هم خواهد بود.

الان شیخ نعیم قاسم جانشین سید حسن نصرالله است. خود ایشان ۴ ، ۵ سال پیش به بنده فرمودند که راه حزب‌الله از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۶ و جنگ ۳۳ روزه تقریباً آرام طی شد. از ۲۰۰۶ تا طوفان‌الاقصی تقریباً جنگی نبود. درست است که گردآوری تسلیحات و آمادگی برای نبرد وجود داشت و در بخش سیاسی هم چالش‌هائی در انتخابات‌ها یا موضوعات دیگر پیش می‌آمد، ولی اوضاع تقریباً طبیعی پیش می‌رفت، ولی کاری که بدون وقفه در طول این سال‌ها ادامه پیدا کرد و هرگز متوقف نشد و ایشان بسیار روی آن حساسیت داشتند، موضوعات فرهنگی بود. ایشان می‌گفتند از روز اول تأسیس حزب‌الله تا آن‌روز که با من صحبت کردند، تأکید داشتند که این مسئله برای حتی یک روز هم متوقف نشد. کار فرهنگی چه در بخش نظامی و رزمندگان و چه در بدنه مردمی حزب‌الله و زنان و دانشگاه‌ها و… ادامه پیدا کرده. سید حسن روی موضوعات فرهنگی خیلی حساس بود. یک ‌بار به من گفتند امور فرهنگی زیربنای همه این کارهاست. ایشان روی این مسئله عشق، ولایت، ایمان به خدا و آخرت و… بسیار دغدغه داشت. حزب‌الله هزاران شهید تقدیم اسلام و راه مقاومت کرد. بنابراین باید بحث بهشت و آخرت و قیامت برایش به درستی تبیین می‌شد. این مفهوم درحزب‌الله بسیار قوی است، همچنان که در سپاه و بسیج ایران.

 

*با توجه به اتفاقات سوریه و منطقه، نگاه شما به مقاومت چیست و به جوانان ایرانی چه توصیه‌ای دارید؟

چند نکته را عرض می‌کنم. در راه خدا خسارت و زیان وجود ندارد. این حرف که حیف شد که این همه شهید در سوریه دادیم، درست نیست. اولاً حزب‌الله بیشتر از ایرانی‌ها، افغانستانی‌ها، خود سوری‌ها، عراقی‌ها شهید دادند. حیف نیست. تکلیف شرعی بود و باید انجام می‌شد. حرم شریف حضرت زینب(س) حفظ شد. کسانی که رفتند، برای فلان شخص و فلان رئیس‌جمهور و سرزمین و… که نرفتند، بلکه برای دفاع از مکتب رفتند که زیان ندارد. آنها برای دیوارهای حرم حضرت زینب(س) نرفتند، بلکه برای اسلام حضرت زینب(س) رفتند، با اینکه حرم هم مقدس است. برای حفظ جبهه مقاومت، نظام جمهوری اسلامی هیچ خسارتی وجود ندارد.

طبق نظر حضرت آقا، به نظرم سوریه در آینده، بهتر از سوریه قبل خواهد شد؛ یعنی فقط حضور نیروهای نظامی و سپاهیان و فاطمیون و حیدریون و… نخواهد بود، بلکه اراده خود مردم سوریه محکم‌تر می‌شود؛ یعنی یک مقاومت فوق‌العاده صورت خواهد گرفت.

وقتی حضرت آقا فرمودند جوانان غیور سوری به پا خواهند خواست بسیار امیدوار شدم. البته که باید کار فرهنگی و جهاد تبیین بکنیم. البته با این حوادث و حضور آمریکا و اسرائیل در سوریه و اشغال آن سرزمین عده‌ای از جوانان به پا خواهند خواست. در آینده نزدیک حضور ارتش رژیم صهیونیستی را در سرزمین سوریه قبول نخواهند کرد. به نظرم اسرائیل با حضور در سوریه حماقت کرد و این کار مقدمه‌ای برای ایجاد یک مقاومت خودجوش و مردمی و دینی خواهد بود. البته شرایط آن زمان ایجاب می‌کرد که جمهوری اسلامی و سوریه آن‌گونه عمل کنند. شرایط جدید هم رویکرد خاص خودش را ایجاب می‌کند: «لکل حادث حدیث» ان‌شاءالله.

ما در یک جنگ بزرگ هستیم. به تعبیر آنها خاورمیانه بزرگ یا اسرائیل بزرگ. بحث غزه و لبنان و سوریه. نقشه دشمن مصر و اردن و عراق و یمن را هم شامل می‌شود، ولی به نظرم فرصت‌ها خیلی زیادند. من بسیار به تدبیر آقا معتقدم. بعضی‌ها می‌گویند در تحقق وعده صادق ۳ تأخیر ایجاد شده است، ولی من آن را تدبیر می‌دانم.

جبهه مقاومت قطعاً توسعه پیدا خواهد کرد. وقتی ظلم بیشتر می‌شود، مقاومت هم بیشتر می‌شود. با ظلم دشمنان، مقاومت کوچک‌تر نمی‌شود، بلکه وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌شود ان‌شاءالله. این سنت الهی است. ما نگاه مثبتی داریم. البته قیمت خون سید حسن خیلی بالاست. به نظرم قیمت خون سید حسن نابودی اسرائیل نیست، قیمت خون حاج قاسم و حاج عماد و این شهدا نابودی اسرائیل است. ان‌شاءالله خون سید حسن مقدمه ظهور خواهد بود. اسرائیل کوچک‌تر و حقیرتر از خون سید حسن است. ان‌شاءالله قیمت این خون فتح و نصر بزرگ‌تر خواهد بود: « اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ»(نصر/۱)

 

*با تشکر از وقتی که دراختیار ما قرار دادید.

08آوریل/25

گفتگو با آیت‌الله نجم‌الدین طبسی در خصوص شهید سید حسن نصرالله – سیـد، صهیونیست‌ها را بیچاره کرد!

اشاره:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. مکتب اهل بیت«علیهم‌السلام» و منظومه‌ای از سلسلۀ سادات و علمای برجسته شیعه، حوزه‌های همیشه سربلند تشیع و انقلاب اسلامی به رهبری دو سید، دو مرجع و دو شخصیت برخاسته از حوزه‌های تشیّع از چنان غنای معنوی، علمی و اخلاقی‌ای برخوردار هستند که شخصیتی چون شهید سید حسن نصرالله را تقدیم جهانیان می‌کنند؛ که وقتی بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و سخن می‌گفت جلوه‌ای از اسلام و انسانیت را در عرصه سیاست و اجتماع و در میدان مبارزه به نمایش می‌گذاشت. جلوه‌ای که می‌تواند نمایانگر گوشه‌ای از مکتب عاشورا و بارقه‌ای از تجلی حکمرانی در عصر ظهور باشد.

در محضر حضرت آیت‌الله حاج شیخ نجم‌الدین طبسی«حفظه‌الله» چهره نام‌آشنای حوزه‌های علمیه و از مروّجان مکتب تشیع و از مدافعان خط مقدم مکتب اهل ‌بیت«ع» هستیم؛ عالمی که اگرچه از بردن نام خود در فهرست اساتید شهید سید حسن نصرالله پرهیز می‌کند، اما خود این شهید نه‌تنها تمام دروس خارج این عالم بزرگوار را از طریق نوارها دنبال می‌کرد، بلکه در طول چند دهه از هر فرصتی، چه در ایران و چه در لبنان برای دیدار با این استاد برجسته استفاده و پرسش‌های خود را در مباحث اعتقادی، به‌ویژه در خصوص مسئله مهدویت با ایشان مطرح می‌کرد. ارتباط علمی و معنوی این دو شخصیت برجسته موجب شد که مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای را با این استاد بزرگ ترتیب دهد و اکنون در خدمت ایشان باشیم.

 

**سید حسن نصرالله با وجود موانع امنیتی در مراسم احیا حضور فعال داشت

*حضرت استاد! از اینکه به ما وقت دادید ممنون هستیم. خداوند شما را حفظ کند. به‌عنوان اولین سئوال از محضر شریفتان اولین آشنایی حضرتعالی با شهید سید حسن نصرالله به چه زمانی برمی‌گردد؟ از نحوه آشنایی‌تان بفرمایید و اینکه چه شد که این آشنایی استمرار یافت و به رابطه شاگرد و استادی انجامید و یک علقه معنوی و اخلاقی بین حضرتعالی و ایشان شکل گرفت.

بسم الله الرحمن الرحیم. امیدوارم بتوانم حق این سید بزرگوار را در صحبت‌ها ادا کنم، هر چند می‌دانم که نمی‌توانم از عهده این کار بربیایم. آشنایی ما با این سید بزرگوار به چهل سال پیش برمی‌گردد و شاید مصلحت نبوده که تاکنون در این‌باره حرفی بزنم.

ارتباط من با ایشان درست بعد از شهادت شهید «سید عباس» شکل گرفت و رفت و آمدها، تماس‌ها و ملاقات‌هایمان با ایشان بیشتر شد. یادم نمی‌رود که ایشان از همان ابتدای آشنایی از قریب به چهل سال قبل در جلسات منبری که در شب‌های دهه اول محرم در ضاحیه داشتیم، شرکت می‌کرد. این مجالس ابتدا ده شب بود و بعد به‌تدریج که جمعیت بیشتر و دو طرف خیابان بسته می‌شد، شد بیست شب. ایشان می‌آمد و از اول تا آخر منبر را می‌نشست و استماع می‌کرد و مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. این رویه در ماه مبارک رمضان هم که در خود ضاحیه، مرکز امام خمینی«رحمت‌الله علیه» برنامه داشتیم، ادامه داشت. البته مسائل امنیتی هم وجود داشت و از همان زمان‌ها مورد رصد سگ‌های صهیونی بود، ولی ایشان به کمک مراقبین و محافظینی که داشت تا جایی که می‌توانست از خودش مراقبت و در این مجالس هم شرکت می‌کرد، مخصوصاً شب‌های احیا. الآن که نگاه می‌کنم، در ویدئوهای ضبط‌شده لحظه ورود ایشان ثبت شده. می‌آمد و چندین ساعت می‌نشست و همانند دیگران مراسم احیاء را برپا می‌کرد. در یکی از ماه‌های رمضان سید شب سوم را نیامد. همان‌طور که می‌دانید شب احیای سوم از دو شب دیگر مهم‌تر است. این شب مخصوصاً بین عرب‌ها بسیار مورد توجه و اهمیت است، ولی سید آن شب نیامد. خود ایشان یک شب که جایی با هم افطاری دعوت بودیم به من گفت: ««فلانی، من نیامدم. محافظین نگذاشتند من بیایم.» گفتند: «جایت را پیدا کرد‌ه‌اند و می‌دانند کجا می‌نشینی. ممکن است با یک خمپار‌ه‌ای، چیزی شما را بزنند.» از این جهت معذرت می‌خواهم.»

مراسم دهه محرم که بعد از ظهرها برپا می‌شد، ابتدا چند سالی در «مرکز قرآن کریم» برگزار می‌شد و بعداً به «مرکز امام خمینی» منتقل شد. خدا رحمت کند «صفی‌الدین» را. تشکیلات زیر نظر ایشان بود و برنامه‌ها با مدیریت او انجام می‌شد. آقای سید حسن نصرالله هم می‌آمد و شرکت می‌کرد. مراسم به‌شدت شلوغ می‌شد و یکهو می‌دیدم که ایشان ـ نمی‌دانم از کجا، چون آن‌موقع هم مسائل امنیتی خیلی شدید بود ـ وارد مجلس شده و تا آخر جلسه هم می‌نشست و استماع می‌کرد. جوّ معنوی بسیار عجیبی حاکم بود.

 

 

**دختر اهل سنت لبنانی به برکت مراسم اهل‌بیت شیعه شد

*از شهید صفی‌الدین یاد کردید و از جلسات معنوی که این شهید مدیریت می‌کرد، از تاثیرات و حال و هوای آن‌روزهای ضاحیه هم اگر خاطره‌ای دارید بیان بفرمائید

نکته‌ای در این زمینه بیان می‌کنم. یک روز بعد از ظهر وارد جلسه شدم، ولی هنوز منبر نرفته بودم، چون چند دقیقه‌ای فرصت بود. دیدم دختر دانشجویی هاج و واج وارد شد و گفت: «یک سئوال.» گفتم: «بفرمایید.» گفت: «أنا سُنّیَّه.» یعنی «من سنی هستم. این چه جوّی هست اینجا راه افتاده که تا اسم اهل بیت«ع» برده می‌شود، این جور گریه می‌کنند؟ چرا ما چنین چیزی نداریم؟ چرا ما این‌طور نیستیم؟ مگر شما روی منبر چه می‌گویید؟ مگر چه خبر است؟ من از وقتی که وارد شده‌ام انگار مرا برق گرفته است. این حس تعلق به اهل بیت«ع» از کجا نشئت گرفته؟» گفتم: «مربوط به طینت است.» بگذریم. این دختر دانشجو از آن به بعد هر روز به مراسم می‌آمد تا زمانی که شیعه و عروس یکی از بزرگان حزب‌الله و از کسانی شد که در خط مقدم خدمت به حزب‌الله قرار گرفت. این جلسات زیر نظر سید حسن نصرالله و سید صفی‌الدین برگزار می‌شد. بسیاری از افرادی که در این جلسات شرکت می‌کردند شهید شدند. غرض حال و هوای معنوی و علمی جلسات حزب‌الله و اینکه آشنایی ما با ایشان به آن روزها برمی‌گردد.

 

**بیشتر سئوالات سید در حوزه مهدویت بود

*ارتباط حضرتعالی با شهید نصرالله، هنگام حضور حضرت‌عالی در لبنان بیشتر به چه صورت بود، تلفنی بود یا حضوری؟

کمتر اتفاق می‌افتاد که ما به بیروت برویم و از ما برای ناهار یا شام دعوت نکند، حتی در سفرهای آخر که ملاقات چهار ساعته با ایشان داشتیم شرط می‌گذاشت و می‌گفت: «ولی باید شام بیایید.» می‌گفتم: «باشد، می‌آیم.» دو به دو می‌نشستیم و شاید گفتگویمان چهار ساعت و نیم، پنج ساعت به درازا می‌کشید. می‌گفتم: «سید! خسته نیستی؟ تو این همه برنامه داری و بعد از این گفتگو هم برنامه‌های دیگری داری.» می‌گفت: «من منتظر این شب‌ها بودم که با هم بنشینیم و صحبت کنیم.» موضوع صحبتمان مباحث علمی و سیاسی بود حوزه‌های علمیه و مباحث، خط و خطوط و جریانات نظام و دفاع از رهبر معظم انقلاب و نظام برایش بسیار مهم بود، ولی بیشتر سئوالاتش مذهبی و در حوزه مهدویت بود.

در سفر آخری که خدمتشان رسیدم ـ خدا رحمتش کند ـ با تعجب دیدم دالانی به طول تقریباً بیست متر را طی کرده و تا جلوی ورودی آمده! به ایشان گفتم: «سید! تو مال خودت نیستی. خب من خودم می‌آیم. چرا آمدی؟!» گفت: «حرمت شما بر من واجب است.»، «انا تلمیذک.» یعنی من شاگرد تو هستم.  در صورتی که در واقع او معلم من بود. و تا جایی که ممکن بود و شرایط امنیتی اجازه می‌داد، جلسات افطار را با هم بودیم.

 

**سید حسن نصرالله در اوج درگیری‌ها به جزئیات هم توجه داشت

*به‌غیر این جلسات ایشان کتاب‌ها و مباحث حضرت‌عالی را در ایران هم دنبال می‌کردند؟

یادم نمی‌رود؛ کتاب «الایام المکیه» جلد دوم «مع الرکب الحسینی» هنوز چاپ نشده بود. صرفاً حروفچینی شده بود و قرار بود آن را مطالعه کنم و بفرستم برای چاپ. سید کسی را فرستاد و پیغام داد که کتاب را می‌خواهد. کتاب را دادم و بعد از دوازدهم [ماه محرم] رفتم به ملاقاتش. گفت: «دوازده شب منبر من از مطالب این کتاب بود.» بعد نشستیم و دوباره در باره امام حسین«ع» با هم بحث و صحبت کردیم. این ارتباطات نزدیک وجود داشت و ایشان در جلسات «حوزه رسول اکرم(ص)» و «جامعه المصطفی» که هر دو زیر نظر رهبر معظم انقلاب بود، شرکت می‌کردند. در هر جلسه‌ای، چه خصوصی و چه عمومی که مخصوص طلبه‌ها بود، شرکت و بحث می‌کرد و ما هم در خدمتشان بودیم. حتی به حوزه خواهران سر میزد. علاوه بر اینها ارتباط تلفنی هم بینمان برقرار بود.

در یک سفر در ماه محرم در اصفهان بودم که تلفنم زنگ خورد. برداشتم و گفتم: «بفرمایید.» گفت: «ابوهادی! فهمیدم [که سید است.] با توجه به اینکه ارتباط موبایلی بود و ممکن بود لو برود، گفتم: «الان نمی‌شود. با موبایل صحبت کرد. اجازه بده بروم به منزلی و از طریق أرضی (تلفن ثابت) تماس بگیرم.» حدود یک ساعتی با هم صحبت کردیم و بعد ایشان گفت: «نگران نباش ما خودمان حساب کار خودمان را کرده‌ایم.» گفتم: «من به خاطر حفظ جان شما صحبت نکردم و گفتم اگر أرضی (ثابت) باشد، بهتر است.» راجع به سفیانی سئوالاتی داشت که مطرح کرد و گفت: «امشب می‌خواهم راجع به این موضوع صحبت و با شما بررسی کنم که آیا قضیه سفیانی و این کشتارهایی که می‌گویند حتمیت دارد یا خیر؟» پاسخ دادم که: «خیر. آنچه که حتمیت دارد اصل قضیه سفیانی است. کشتارها حتمیت ندارد. این‌طور نیست و باید بین اصل موضوع سفیانی و بقیه موضوعات تفکیک قائل شویم.»

شما فرمودید من استاد ایشان بودم، اما این‌طور نیست. او بود که استاد من بود، او معلم من بود. من شاگرد ایشان بودم. این ارتباط تا آخر قطع نشد. من از بیمارستان که برگشتم دو بار هیئتی به نمایندگی از طرف خودش فرستاد. خدا رفتگان شما را بیامرزد. وقتی اخوی بنده آقا شمس‌الدین رحلت کرد، باز هم عده‌ای را فرستاد. حالا اخوی من کی فوت کرد؟ در کوران قضایای غزه و اوج درگیری‌ها. فردی را به‌عنوان نماینده خودشان فرستادند که گفت من از طرف سید آمده‌ام. به ایشان گفتم: «یعنی توی این وضعیت هم ایشان جزئیات را فراموش نمی‌کند؟!» گفت: «نه آقا، ما خودمان هم وقتی از بیروت تماس گرفت و گفت برای عرض تسلیت بروید، تعجب کردیم.» این ارتباطات وجود داشت.

 

**سید میگفت قبل از آمدن شهید اول و شهید ثانی به لبنان، شیـعه خوار و ذلیل بود!

*حوزه علمیه جبل عامل و جنوب لبنان یک دوران طلایی داشته که مدیون شهید اول و شهید ثانی است و در ادامه، شخصیت‌هایی همچون محقق کَرَکی شیخ حر عاملی، پدر شیخ بهائی که با مسافرت‌هایی که به ایران داشته‌اند، تأثیرگذار بوده‌اند. اما از آن مقطع به بعد می‌بینیم که این حوزه کم‌رنگ می‌شود و تأثیر چندان چشمگیری در جهان اسلام ندارد. آیا می‌توانیم بگوییم که سید حسن نصرالله، سید صفی‌الدین و هسته حزب‌الله که از سلسله سادات هم بودند در بازتأسیس این حوزه نقش دارند؟

قطعاً همین‌طور است. اجازه بدهید در همین راستا خاطره‌ای از ایشان نقل کنم. در سفر اخیر که به دمشق دعوت شده بودم، ایشان مطلع شد و از بنده دعوت کرد که بنده نیز بعد از دهه، یازدهم یا دوازدهم [ماه محرم] به دیدار ایشان رفتم. ایشان در آن جلسه دو نفره درخواست کرد که نمونه‌هایی از عنایات و الطاف امام عصر«عج» به افراد را بیان کنم. من مواردی را که در طول تاریخ اتفاق افتاده بود و نیز دوران معاصر برایش نقل کردم. اما موردی را هم ایشان خودش برایم تعریف کرد که بنده تا آن موقع نشنیده بودم. ایشان گفت: «یکی از الطاف و نمونه‌های محسوس امام عصر«عج» آمدن شهید اول و در ادامه شهید ثانی بود.» گفت: «شهید اول جایگاه خاصی داشت و به ایشان هم خیلی اصرار می‌کردند که به ایران بیاید، ولی او در آمدن به لبنان مصرّ بود.»

شهید دوم هم همین‌طور. به ایشان اصرار کردند که به ایران بیاید، ولی او گفت من باید بروم لبنان. سید حسن گفت: «اینها آمدند، چون تشیّع در اینجا (لبنان) خوار و ذلیل بود. کسی جرئت نمی‌کرد بگوید من شیعه‌ هستم. می‌کُشتندش. ولی ایشان در چنین موقعیتی به اینجا آمد و اتفاقاً شهید هم شد، اما با این هجرت خود تشیّع را تثبیت کرد.»

از همه سخنانش مهم‌تر این بود که گفت: «اصرار این دو بزرگوار برای مهاجرت به لبنان به اشاره امام بود و به عنایت او حوزه‌های ما احیا شد.» این را من از هیچ جا نشنیده بودم که اصرارشان برای رفتن به لبنان نتیجه دستور آقا امام زمان«عج» بوده است. البته همان‌گونه که اشاره کردید [بر حوزه] دوره‌ای گذشت که هفتاد مجتهد در تشییع جنازه دختر شهید شرکت کردند، ولی با فراز و نشیب‌هایی که دچار آن شد کمی افت کرد و مجدداً در دوران اخیر شکوفا شد. و در طول مدتی که بنده در لبنان حضور داشتم شاهد بودم که از اندک جمعیت شیعه لبنان که شاید در مجموع دو میلیون نفر هم نمی‌شدند، حوزه‌های متعددی در ضاحیه، صیدا، نبطیه، صور و منطقه صفر مرزی بوجود آمد. یکی از بهترین حوزه‌ها در نقطه صفر مرزی، حوزه سید حسن نصرالله بود. بنده از این حوزه بازدید کرده‌ام. هم از نظر تشکیلات ظاهری بسیار منظم و مرتب بود و هم طلبه‌های بسیار فاضل و جدی‌ای داشت. هر طلبه‌ای را نمی‌پذیرفتند. انصافاً همان‌طور که اشاره کردید یک شکوفایی دوباره‌ای در حوزه‌ها، هم به لحاظ کمّی و هم به لحاظ کیفی اتفاق افتاد.

**به برکت تلاش سید حسن نصرالله حوزه‌ها و مجالس اهل‌بیت و اباعبدلله(ع) شکوفا شد

در کنار این تغییر و تحولات، تعداد زیادی حوزات نَسَویه (حوزه بانوان) و هیئات نسائیه که همگی اقدامات جدیدی بود، زیر نظر ایشان بود. تربیت و اعزام مبلّغ، هم برای لبنان و هم برای آفریقا از جمله اقدامات دیگری است که انجام شده. از جمعیت شیعیان فقط دو میلیونش در لبنان و ۲۵ میلیونش در خارج از این کشور است. ایشان برنامه تربیت و اعزام مبلّغ داشتند. کلاس‌های ثقافیه [فرهنگی] متعددی برگزار و نتیجه این شد که عزاداری اباعبدالله«ع» در آنجا گل کرد. تا پیش از سیدحسن نصرالله، عزاداری اباعبدالله«ع» در بیروت کلاً دو جلسه بیشتر نبود. یکی در قُبِیری بود که فقط تا شب دهم بود. اگر شب یازدهم منبر می‌رفت، دستگیرش می‌کردند و می‌گفتند ممنوع است. اما در دوران سید حسن نصرالله که مصادف بود با دوران شکوفایی حزب‌الله و عزاداری و جلسات امام حسین«ع» و ائمه معصومین«علیهم‌السلام». فقط خود حزب‌الله صدها مجلس داشت. تأکید می‌کنم فقط حزب‌الله. علاوه بر این، بخاطر اقدامات و تشویق‌هایی که می‌کرد باعث شد تعداد جلسات امام حسین«ع» در بیروت به حدی باشد که نگویم بیروت صد تا، دویست تا جلسه داشت، بلکه بگویم بیروت حسینیه شد. نمی‌گویم در جنوب لبنان عزاداری اباعبدالله«ع» گل کرده بود، بلکه می‌گویم جنوب لبنان حسینیه شده بود. همه اینها به برکت تلاش سید حسن نصرالله، این انسان غیرتمند و حساس نسبت به مسائل اباعبدالله«ع» بود. ایشان در عین داشتن رقّت قلب و غیرت نسبت به اهل بیت«ع» یک انسان بی‌نهایت قوی، شجاع و نترس بود. از اینکه می‌بینید روی سر ایشان ۸۰ تن بمب ریختند باید فهمید که او پدر اینها را درآورده بود. بینی و بین‌الله خواب را از چشمشان ربوده بود. از ترس او خواب راحت نداشتند. عمق این جنایت حاکی از عمق ناراحتی اینها از سید حسن دارد، وگرنه باید یک بمب، دو بمب بزنند، نه ۸۰ تن بمب!

 

**سید، روح شجاعت را در مردم لبنان دمیـد

*حضرت آقا هم در مصیبت هیچ کس به اندازه شهادت آسید حسن متاثر نشدند

سید حسن نصرالله صهیونیست‌ها را بیچاره کرده بود. باید گفت: «الیوم نامَت أَعیُن بِکَ لَم تَنَم». روز شهادت سید، روز شادی صهیونیست‌ها بود. باور نمی‌کردند که بتوانند روزی او را به شهادت برسانند. اینها قبلاً برنامه‌ریزی‌های زیادی کرده بودند و حتی چندبار تا نزدیکی‌های محل سید حسن نصرالله هم رفته بودند، ولی موفق نشده بودند و نقشه‌هایشان برملا شده بود. این بزرگوار بی‌نهایت شجاع بود و این شجاعت را در مردم نیز دمیده بود. در قضیه اخیر هم دیدید که رسماً از حزب‌الله شکست خوردند و بعد به واسطه ترکیه جبهه دیگری در سوریه باز کردند. این یعنی چه؟ یعنی می‌خواهند با این کار آبرویی به این بی‌آبروهایش بدهند.

 

** سیدحسن نصرالله در عین اقتدار به‌شدت مقیّد و پایبند موازین شرعی بود.

*حضرت استاد! آیا می‌شود گفت که سید حسن نصرالله واقعاً می‌دید که امام زمان«عج» او را می‌بیند؟

ایشان چنین حرفی نمی‌زد، ولی من نیز اعتقاد دارم که کارهایش زیر نظر آقایمان و تحت عنایت او بود. آقا به افرادی کمتر از این سطح عنایت دارد، سید حسن که دیگر در خط مقدم جبهه بود. اجازه بدهید خاطره‌ای از ایشان نقل کنم.

ایشان در عین شجاعت و شهامت فوق‌العاده در جنگ ۳۳ روزه که دنبالش می‌گشتند که ترورش کنند در بالای یکی از پشت بام‌ها در ضاحیه در حالی که هواپیماها بالای سرش دور می‌زدند، مصاحبه می‌کرد! یا مثلاً یک سال سلفی‌ها تهدیدش کردند که روز عاشورای امسال نباید بیرون بیایی. ایشان گفت: «ما بنای درگیری با کسی نداریم و نمی‌خواهیم مانور بدهیم، ولی حالا که گفتید نیایید، واجب شد که بیاییم. اگر تا به حال شک داشتیم که بیاییم بیرون، الان دیگر شکی نداریم؛ خواهیم آمد. همه باید بیایند بیرون. هر کاری هم که می‌خواهید بکنید، بکنید.» ۳۰۰، ۴۰۰ هزار نفر در روز عاشورا آمدند بیرون و آنها هم هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. خودم در بعضی از مراسم‌هایشان حضور داشتم.

سید حسن نصرالله در عین اقتدار به‌شدت مقیّد و پایبند موازین شرعی بود. مثل این وحشی‌ها که زورشان به حماس نمی‌رسد در عوض به‌جایش ۵۰ هزار بیگناه را می‌کشند. به بچه‌ها حمله می‌کنند، در چادر جزغاله‌شان می‌کنند. هر روز با موشک‌های جدید، شهرهایشان را زیر آتش گرفته‌اند. زورشان به اینها نمی‌رسد و به‌جایش به زن و بچه‌ مردم فشار می‌آورند و مردم را می‌کشند. اما علی‌رغم همه این وحشی‌گری‌ها، آسید حسن نصرالله و حزب‌الله خطوط قرمز خود را دارند و رعایت می‌کنند. «وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَى أَلا تَعدِلُوا»؛(۱). چه‌کار کنید؟ «اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی.(۲)

خود من خدمت ایشان نشسته بودم و داشتیم با هم صحبت می‌کردیم. ناگهان یک یادداشت آوردند که نیاز به پاسخ و تصمیم‌گیری فوری داشت. ایشان نامه را خواند و فرمود: «پیام داده‌اند که یکی از سرکردگان جنایتکار داعش آمده و الآن در یکی از ساختمان‌های حمص در تیررس ماست. پرسیده‌اند او را بزنیم یا نزنیم؟ اگر بزنیم، احتمالاً چند بیگناه هم کشته می‌شوند، چه‌کار کنیم؟». من خودم نشسته بودم و شاهد بودم که ایشان اجازه نداد! در اینجا، هم عمق اطاعت و فرمانبری سربازان حزب‌الله از شهید نصرالله قابل توجه است و هم میزان دقت سید در رعایت موازین شرعی

 

**امنیت زینبیه بقدری بود که داعشی‌ها زن و بچۀ خود را در آنجا پناه میدادند!

 *دربارۀ حاج قاسم هم نقل شده، وقتی متوجه رئیس داعشی‌ها شد که با ماشین زن باردارش را به بیمارستان میبرد از دستگیری او صرفنظر کرده بود.

بله. چون ما موازین داریم. من خودم در زینبیه بودم. زینبیه تا قبل از این حوادث، ده هزار نفر جمعیت بیشتر نداشت، ولی در جریان حوادث اخیر شدند صد هزار نفر. میدانید پناهنده‌ها، همان‌هایی که می‌آمدند و زن و بچه‌شان را در زینبیه می‌گذاشتند، چه کسانی بودند؟ داعشی‌ها بودند! داعشی‌ها می‌گفتند جایی امن‌تر از منطقه شیعه‌نشین و زینبیه نیست. زن‌ و بچه‌هایشان می‌آوردند آنجا پناه می‌دادند و بعد خودشان می‌رفتند جنایت می‌کردند! این امنیت را چه کسی فراهم کرده بود؟ همان بچه‌های حزب‌الله. بارها من در دل شب، ساعت ۱۲، ۱ نیمه شب بود که می‌رفتم زیارت حرم حضرت رقیه«س». می‌دیدم بچه‌های حزب‌الله را که سینه سپر کرده‌اند و اسلحه به دست از کوچه و خیابان و حرم حضرت رقیه«س» و حرم شریف مشغول نگهبانی هستند. این امنیت را اینها پدید آوردند.

 

**سید حسن نصرالله شیعه را در بُعد سیاسی جهانی کرد

*احیای شعائر دینی، فاطمیه و عزاداری و برگرداندن شیعه از کارگری در هتل‌ها به اوج عزت، همگی از اقدمات سید حسن نصرالله بود. اما مهم‌ترین و قابل توجه‌ترین مسئله، نقش ایشان در اقتدار سیاسی شیعه است. حسنین هیکل می‌گوید: «ایرانی‌ها دو بار به مدیترانه رسیدند. یک بار با لشکر خشایار و یک بار با ولایت فقیه.» البته این را باید اضافه می‌کرد که خشایار با شمشیر رفت، اما ولایت فقیه با عشق و عاطفه و دین و محبت. ضمن اینکه تشیّع از مدیترانه هم گذشت و به قلب آفریقا و نیجریه‌ای رسید که اکنون ۱۵ میلیون شیعه دارد که اسلام را فریاد می‌زنند. نقش سید حسن نصرالله را این عزت‌بخشی و در این سیر در سیر تمدنی چطور می‌بینید؟

همین ضاحیه که به این‌شکل بمبارانش کردند ـ من بار اول در جنگ ۳۳ روزه رفتم و از آنجا بازدید کردم. ضاحیه را تبدیل به تلی از خاک کرده بود. ولی دوباره و حتی بهتر از اول ساختندش. الان هم که بمبارانش کرده‌اند، ان‌شاءالله به یاری خدا باز هم از نو و بهتر از قبل ساخته می‌شود ـ باغات مسیحی‌ها بود و شیعه‌ها در آن کارگری می‌کردند و حتی حق نداشتند نماز بخوانند. بهشان می‌گفتند شما شیعه هستید، بروید ایران نماز بخوانید. البته خدا رحمت کند شهید سید موسی صدر رضوان‌الله تعالی‌علیه را، حیّاً و میّتا. بینی و بین‌الله به شیعه هویت داد. خودش هم زیر نظر مرجعیت مرحوم امام و مرحوم آقای خوئی بود و در شکل‌گیری مجلس اعلای شیعیان و اقداماتی نظیر این نقش بسیار مهمی داشت؛ اما کسی که شیعه را در بُعد سیاسی واقعاً جهانی کرد، شهید سید حسن نصرالله بود. شوخی نیست که یک معمم سخنرانی کند و به گفته خود غربی‌ها، چندصد میلیون مستمع داشته باشد. هیچ رئیس جمهوری، این میزان مستمع نداشته. سید حسن نصرالله، البته به برکت انقلاب اسلامی، امام و رهبر معظم انقلاب کاری کرد که تشیـّع و شیعه در رأس خبرهای جهان قرار گرفت. گاهی که ایشان در برخی از جلسات رسمی شرکت می‌کرد، رؤسا برای دیدار با سید و اینکه با او دست بدهند و عکس بگیرند، صف می‌بستند! حال همین سید زمانی که برای برگزاری کنفرانس اسلامی به ایران آمد، دوید و رفت تا دست رهبر معظم انقلاب را که از پشت تریبون برمی‌گشت، ببوسد که به همه دنیا اعلام کند که اگر من اقتدار و عزتی دارم، از جانب ایشان است و شما باید دست این سید بزرگوار را ببوسید.

 

**سید حسن نصرالله شدیداً مترقب ظهور بود

*به‌عنوان آخرین سئوال اشاره‌ای داشتید به پرسش‌های شهید نصرالله از حضرت‌عالی در خصوص علائم ظهور، چه حتمی و چه غیر حتمی و موضوعاتی چون خروج سفیانی. در خصوص توجه خاص ایشان در دنبال کردن مباحث مهدویت اگر مطلب خاصی دارید بفرمائید.

بنده تاکنون ۱۴۰۰ درس مهدوی گفته‌ام. ایشان می‌فرمود من همه را گوش داده‌ام. با این همه مشکلاتی که ایشان داشتند در همین سفر اخیر فایل کتاب «اصحاب امام زمان«عجل‌الله» در عصر ظهور» که هنوز به چاپ نرسیده بود، همراهم بود. این فایل را دادم به بچه‌ها که یک نسخه از آن را پرینت بگیرند و به سید بدهند. دفعه بعد رفتم نزد ایشان و گفتم: «کتاب را خواندی؟» گفت: «نه.» گفتم: «لابد وقت نکرده‌ای.» فرمود: «چرا، وقت داشتم، اما نخواندم.» پرسیدم: «چرا نخواندی؟» گفت: «همه درس‌هایش را چهار سال قبل شنیده‌ام من پیگیر درس‌های شما هستم.»!

چون حوادث به نحوی پیش می‌رفت که احتمال می‌داد مرتبط با حوادث ظهور باشد. لذا شدیداً پیگیر علائم و حوادث بود و این قضایا را با دقت بسیار زیادی دنبال می‌کرد.

هروقت هم بنده می‌رفتم، بحث‌ها، بحث‌های معنوی و…را شدیداً پیگیر بود. از کتاب‌های ما هرچه که در ارتباط با موضوع مهدویت بود، همه را خوانده بود. همین کتاب «تا ظهور» را تا آخر مطالعه کرده بود. چرا؟ به خاطر اینکه مترقب ظهور بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بخشی از آیه ۸ سورۀ مائده «دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند!»

۲٫همان. «عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است!»

08آوریل/25

کربلای ضاحیه – حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

خط جهاد،

خط شهادت،

خط ماندگاری!

گاهی «نبودن»

روشن‌ترین دلیل «حضور» است…

نصرالله» هم رفت، تابماند و خط مقاومت را ماندگار سازد، و خونی شود در رگ‌های امت اسلام.

شهیدان ما که نماز سرخشان را با وضوی خون، در محراب شهادت رو به قبلۀ تکلیف و تعهد

خواندند و با کوله‌بار «سلاح» و«صلاح» در جبهۀ خلوص ایستادند،

باخونشان کارنامۀ شهادت را امضا کردند. و… چه امضایی معتبرتر از خون؟!

آنان فاصلۀ حرف تا عمل و شعار تا جهاد را با بال عشق پیمودند، پیشانی‌بند اخلاص بر سر داشتند، پرچم تقوا بر دوش، تن‌پوش ایثار و اخلاص برتن.

ما شاگردان این مکتبیم،

باپشتوانه‌ای از «سنت محمدی»،«سیرۀ علوی»،

«شورحسینی»، «فقه جعفری» و «انتظارمهدوی»

نه مرعوب واشنگتن هستیم، نه مفتون لندن و پاریس.

نه پای سامری فتنه‌انگیز رسانه‌های صهیونیستی سجدۀ خودباختگی می‌آریم،

نه در فضای مجازی، حقیقت را گم می‌کنیم.

فضای حقیقت، روشن‌تر ازفضای مجازی است.

آنان که سمعک آمریکائی به گوششان است، و عینک انگلیسی به چشمشان دارند،

و فکر غربی در سرشان است، و قلب مادی درسینه‌شان،

خریداران شایعه و دروغ‌اند، و تاجران تهمت،

و بافندگان افسانه و تحریف،

ولی حقیقت، روشن است، به روشنی آفتاب.

بگذار شرق‌گرایان و غرب باوران و سلطنت طلبان

و نفاق پیشگان وهُرهُری مذهبان و داعش‌زدگان و ملی‌گرایان و بیگانه‌پرستان، هرچه می‌خواهند بگویند و بنویسند و آهنگ‌های بدآهنگ بنوازند…

مگر از بوق دشمن، انتظاری جز این است؟

تابع ولایتیم،

که مرکز دایرۀ تکلیف است.

هرکه جلو افتاد، بیراهه رفت،

و هرکه عقب ماند، باخت!

الهی! رضیً برضاءک …

 

08آوریل/25

شهید نصرالله در قامت یک مکتب – حجت‌الاسلام والمسلمین غلام نبی گلستانی

انسان‌ها به‌طور کلی یک زندگی عادی و طبیعی دارند. به دنیا می‌آیند و سالیانی را زندگی می‌کنند و بعد می‌میرند. اما در کنار این اکثریت، افراد معدود و نادری هستند که تبدیل به پدیده و مکتب می‌شوند. اینها کسانی هستند که نه تنها زندگی آنها که افکار و اندیشه‌ها و اعمال و رفتارشان نیز قابل مطالعه است.

گروه اول دین و دینداری را در حد عاملی برای تأمین زندگی خود پذیرایند و همین که دین و دینداری به زندگی مادی و مقام آنها ضرر وارد کند، آن را به‌راحتی کنار می‌گذارند. به تعبیر امام حسین(ع): « إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ. یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُون»(۱) اکثریت افراد محدود به زندگی مادی‌اند و پایبندی آنان به دین در حد لقلقه زبانی است. دینداری آنان تا وقتی است که به دنیای آنان صدمه‌ای وارد نشود؛ اما همین که به خاطر دینداری در معرض دشواری‌ها و سختی‌ها قرار گرفتند از دین رویگردان می‌شوند.

در مقابل اینها انسان‌هایی هستند که مصداق کریمه « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُون»؛(۲) آنان که در پرتو رفتار نیک و پسندیده‌شان حیات طیبه را به دست می‌آورند و اجری شایسته را از آن خود می‌کنند.» و در آیه دیگری می‌فرماید: «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ؛(۳) چونان درختی پاک‌اند که ریشه آن در اعماق زمین و شاخ و برگ آن رو به آسمان است.» از ثبات و بقایی دائمی برخوردار می‌شوند و ماندگاری همیشگی را از آن خود می‌کنند.

نمونه‌های این‌گونه افراد چون امام خمینی، رهبر معظم انقلاب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید سلیمانی و شهید سیدحسن نصرالله‌اند.

 

بندگی کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

چون علی در عالم مردانگی

فرد شو تا شاه مردانت کنند

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

ای مسلمان تا که سلمانت کنند

این گروه نه تنها با مرگ و شهادت فانی و فراموش نمی‌شوند، بلکه زندگی تازه‌ای را ‌آغاز می‌کنند. اینان دین را با تمام وجود میفهمند و آن را باور دارند و مردم نیز با انگیزه مضاعفی به اینها رو می‌آورند. پیروزی قطعی در انتظار روندگان این راه مبارک است.

به فرموده‌ رهبرمعظم انقلاب؛ گرچه از دست دادن چهره‌های فداکار و عزیز برای ما تلخ است؛ ولی ادامه این راه و دست یافتن بر پیروزی نهایی کام قاتلان جنایتکار را تلخ‌تر خواهد کرد.(۴)

همان‌گونه که شهید سلیمانی تبدیل به الگو شد چنان که امروز شاهدیم بسیاری از جوانان ما در دنیای اسلام به‌ویژه در این منطقه تشنه‌ حضور قهرمانی‌های اویند.  اینک با شهادت شهید نصرالله قهرمانی‌های او در کل کشورهای اسلامی و جهان تمرین خواهد شد. چنان که می‌بینیم مردم در سر تا سر جهان شعار حمایت از مقاومت و اظهار نفرت و بیزاری از دولت جلاد و کودک‌کش رژیم صهیونیستی سر می‌دهند. تردیدی نیست که شهادت شهید نصرالله روح تازه‌ای در کالبد کشورهای اسلامی و مردم مسلمان، به‌ویژه مردم لبنان و ایران خواهد دمید که امکان نداشت با هیچ دستوری چنین حرکتی را به وجود آورد.

پیام ایشان به مناسبت شهادت سید حسن نصرالله گویای اوصاف شناخته شده و ناشناختۀ او بود. ایشان به نکته‌ مهمی اشاره کردند که او یک شخص نبود، یک راه و مکتب بود. محوریت بحث من در این مقاله همین مکتبی بودن ایشان است.

 

مفهوم مکتب و مکتبی

شهید مطهری می‌گویند: «انسان مکتبی یعنی کسی که برای زندگی بشریت طرح دارد و معتقد است که بشریت اگر بخواهد به سعادت برسد باید شناختش در باره جهان، نظام فکری، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی و سایر نظاماتش چنین باشد. شخصیتی رها شده از وابستگی‌های مادی و وابسته به یک آرمان و مکتب و ایدئولوژی که به آینده و به انسانیت می‌اندیشد و نه فقط به خودش.»(۵)

رهبرمعظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند: «اگر بخواهم آن چیزی را که اسمش را می‌گذاریم مکتب در یکی دو جمله کوتاه تبیین کنم باید بگویم مکتب عبارت است از صدق و اخلاص. این دو کلمه در واقع عنوان و نمایه‌ مکتب هستند.»(۶)

به تعبیر شیخ مجتبی تهرانی: «مکتبی یعنی کسی که در رابطه با مکتبش چه در اعمال شخصی و چه در اعمال اجتماعی به تعهداتش عمل کند. اعمال واجب را انجام دهد و حرام را ترک کند و برخوردش با افراد جامعه برخورد مکتبی باشد؛ یعنی در بعد دینی‌اش غیرتمند باشد، نه بی‌تفاوت که چشم‌پوشی کند.»(۷)

گاهی مکتبی به کسی می‌گویند که دغدغه وطن خود را دارد و نمی‌تواند در مقابل هجمه‌های دشمن ساکت بماند.

رهبرمعظم انقلاب می‌فرمایند: «”جبهه‌ی مقاومت” یک سخت‌افزار نیست که بشکند یا از هم فرو بریزد یا نابود بشود. «مقاومت» یک ایمان است، یک تفکّر است، یک تصمیم قلبی و قطعی است؛ مقاومت یک مکتب است، یک مکتب اعتقادی است. چیزی که ایمان یک عدّه مردم است، چیز قراردادی‌ای نیست ــ که من حالا میگویم چرا ایمان مردم است ــ این، با فشار آوردن نه‌فقط ضعیف نمی‌شود بلکه قوی‌تر می‌شود… انگیزه‌ی افراد جبهه‌ی مقاومت و عناصر جبهه‌ی مقاومت با دیدن خباثتها قوی‌تر میشود و دامنه‌ی جبهه‌ی مقاومت گسترده‌تر میشود. مقاومت این‌جوری است… حزب‌الله با کمال قدرت ایستاد؛ کاری کرد که خود آنها آمدند گفتند: آتش‌بس! مقاومت این است.»(۸)

«غزّه را ببینید! الان یک سال و چند ماه است که غزّه را دارند بمباران میکنند، افراد برجسته‌ی غزّه، آدمی مثل یحیی سنوار را کشتند، شهید کردند، این ضربه‌ها را وارد کردند؛ در عین حال مردم ایستاده‌اند. آنها به این خیال بودند که مردم را زیر فشار قرار بدهند تا آنها خودشان علیه حماس بِایستند و قیام کنند؛ عکس شد؛ مردم بیشتر طرفدار حماس شدند… جبهه‌ی مقاومت این است: هر چه فشار بیاورید، محکم‌تر می‌شود؛ هر چه جنایت کنید، پُرانگیزه‌تر می‌شود.»(۹)

البته تردیدی نیست که نرم‌افزار مقاومت در نخستین رویش، محصول فکر رهبر معظم انقلاب و بزرگانی چون شهید نصرالله و سلیمانی‌هاست؛ اما مهم این است که غربی‌ها و اسرائیل توان فهم و درک این موضوع را ندارند و تصور می‌کنند با شهادت تعدادی از سران مقاومت این جنبش به خاموشی می‌گراید؛ حال آنکه‌ این نرم‌افزار همانند یک جوهره‌ ماندگار در کالبد مقاومت حضوری جدی دارد. وقتی جریانی صورت مکتبی به خود  می‌گیرد، شکست‌ناپذیر است.

 

شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله

شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله متعدد و گوناگونند که به برخی از آنها اشاره و تبیین و توضیح دیگر شاخصه‌ها را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.

 

  1. خدامداری و توحیدمحوری:

از مهم‌ترین شاخصه‌های مکتبی شهید نصرالله توجه به خدا بود. او محو در خدا بود و خدا در لحظه لحظه گفتار و رفتارش مشهود بود. او به معنای واقعی موحد بود. باور به توحید زیربنای همه‌ اصول و فروع پایه‌های اساسی آیین اسلام است. روح توحید نفی عبودیت غیر خداست. اگر در اسلام به اصول دیگری چون نبوت و معاد قائلیم، هرگز به معنای این نیست که توحید در ردیف اینها و برابر با اینهاست، بلکه توحید اصل و شالوده و قاعده‌ اینهاست. توحید در انسجام ساختاری مفاهیم تشکیل‌دهنده بافت کلی دین نقش تعیین کننده دارد و از همه اجزا و عناصر و تمام اصول و فروعی که تشکیل دهنده شاکله اسلام است اهمیت بیشتری دارد. خدا و باور به او استخوان‌بندی دین را تشکیل می‌دهد.

توحید نه به‌عنوان یک تفکر مجرد فلسفی که فقط در گوشه‌ ذهن انسان معتبر باشد، بلکه به‌عنوان عاملی عینی و واقعی انسان را می‌سازد و زیربنا و محرک انسان در مسائل گوناگون است. شهید نصرالله محو در توحید و به تمام معنا خداباور بود. با این ویژگی هیچ چیز مانع اقدامات خداپسندانه او نمی‌شد و به همین جهت است که بنیانگذار اسلام پیامبر اعظم«ص» دعوتش را با توحید آغاز کرد: « قُولُوا لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا »(۱۰) در پرتو پذیرش وحدانیت حضرت حق است که رستگاری دنیا و آخرت را به دست می‌آورید.

و در جای دیگری می‌فرمایند: «أدعوکُم إلى کَلِمَتَینِ خَفیفَتَینِ علَى اللِّسانِ ، ثَقیلَتَینِ فی المِیزانِ ، تَملِکونَ بهما العَرَبَ و العَجَمَ ، و تَنقادُ لَکُم بهما الاُمَمُ ، و تَدخُلونَ بهِما الجَنّهَ ، و تَنجُونَ بهما مِن النّار»(۱۱) شما را به دو کلمه که از نظر بر زبان راندن آسان و از نظر عمل و کردار بسیار سنگین است فرا می‌خوانم که با داشتن آن زمام و حکومت بر عرب و عجم را به دست می‌آورید و ملت‌های جهان را به کمند انقیاد می‌کشید و دروازه‌های بهشت دنیا و حکومت الهی و اسلامی و آخرت به روی‌تان باز می‌شوند و از آتش جانکاه دنیا و حکومت‌های طاغوتی و آخرت رهایی می‌یابید و آن گواهی گفتاری و رفتاری به یکتایی خدا و پذیرش رسالت من است.

 

۲- ولایت‌مداری و ولایت‌پذیری

دومین شاخصه از شاخصه‌های مکتب شهید نصرالله ولایت‌مداری است. او ارتباط وثیقی با مرجع مقاومت ایران و ولی فقیه داشت و خود را شاگرد مکتب امامین انقلاب می‌دانست. ایشان به فرموده استادش شهید صدر: «ذوبوا فی‌الخمینی کما ذاب فی الاسلام»، ذوب در ولایت بود.

اصل امامت نقش اساسی و مهمی در پیشبرد مقاومت داشت. به‌طور کلی پذیرش رهبری برگزیدگان و صالحان و تداوم آن در تبیین پیام وحی و پاسداری از طرح کامل مکتب، اجرای مسئولیت‌ها و تحقق بخشیدن به هدف‌های مکتب است. گرچه اصل امامت و ولایت و رهبری از نتایج توحید است، اما بدون آن هیچ کدام از پایه‌ها و ارزش‌های مکتب تحقق نخواهند یافت. به همین دلیل است که عینیت مکتب از اجرای همین اصل امامت و ولایت آغاز می‌شود.

امامت تبیین خط‌مشی مکتب و جهت‌گیری‌ها و مرکزیت و قطبیت تمام حرکت‌های جامعه‌ توحیدی است و رهبر الهی است که انسان مستعد را به رشد و شکوفایی و استعدادهایش را رهبری می‌کند. اصولاً از نظر اجرایی کلید اصول و ارزش‌های مکتب در طرح امامت و ولایت خلاصه می‌شود و با تحقق عینی آن، کل مکتب عینیت پیدا می‌کند و نظام می‌پذیرد. به فرموده امام رضا(ع): « إنّ الإمامهَ زِمامُ الدِّینِ، و نِظامُ المُسلِمینَ، و صَلاحُ الدُّنیا، و عِزُّ المُؤمِنینَ »(۱۲) و به تعبیر حضرت زهرا(ع): «و الإمامه نظاما للأم»(۱۳)

طبق این نظر دیگر پذیرش حکومت‌های غاصب و جائر و طاغوتی ممکن نخواهد بود و فلسفه مصیبت‌های وارده بر شیعه نیز چنین چیزی بوده است و تلاش حکومت‌های جور نیز در طول تاریخ همین بوده تا مردم را جوری تربیت کنند و بار بیاورند که اسلام ناب محمدی(ص) را نفهمند. چنان که امام صادق(ع) می‌فرماید: « إنَّ بَنی اُمَیَّهَ أطلَقُوا لِلنّاسِ تَعلیمَ الإیمانِ و لَم یُطلِقُوا تَعلیمَ الشِّرکِ ؛ لِکَی إذا حَمَلُوهُم علَیهِ لَم یَعرِفُوه» (۱۴) بنی امیه شناخت ایمان را به مردم اجازه می‌دادند، اما آشنایی با شرک را اجازه نمی‌دادند تا آن‌گاه که مردم را به درّه شرک کشاندند کسی متوجه نشود.

در بیروت از سید هاشم صفی الدین، معاونت حزب‌الله سئوال شد: «نسبت شما به فرامین و یا رهنمودهای ولی‌فقیه در ایران چیست؟» پاسخ داد: «وقتی با سید حسن نصرالله خدمت امام خمینی رسیدیم، وارد قلعه ولایت شدیم، لذا تصمیم گرفتیم از قلعه ولایت خارج نشویم و خلاف رهنمودهای ولی فقیه در ایران حرکتی نکنیم.»

سئوال شد: «چگونه می‌فهمید کاری که انجام می‌دهید موافق رهبری است یا نه؟» جواب داد: «ما اگر در موردی صراحت رهبری را داشته باشیم که نظر ولی‌فقیه چیست حتماً به آن عمل می‌کنیم. اگر در مواردی اختلاف‌نظر داشته باشیم که نظر ولایت فقیه چیست با اولین پرواز به تهران می‌رویم و نظر ولی‌فقیه را مستقیماً جویا می‌شویم.»(۱۵)

این سخنان نشان می‌دهند که حزب‌الله، به‌ویژه دبیرکل آن سر خود عمل نمی‌کنند، بلکه ضمن درک شرایط لبنان و منطقه تابع تصمیمات ولی‌فقیه ایران هستند.

آری باور به توحید و به دنبال آن پذیرش ولایت رسول‌الله و امامان معصوم و طاهر«ع» و در نهایت اعتقاد به ولایت‌فقیه سازنده مکتب شهید نصرالله است.

 

  1. عدالت‌گرایی و ظلم‌ستیزی

سومین شاخصه مکتب شهید نصرالله عدالت‌گرایی و رویارویی با ظلم و ستم است. استقرار عدالت یکی از هدف‌های برجسته رسالت و ولایت است. قرآن می‌فرماید: «لَقَد أَرسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»(۱۶) هدف از بعثت در این سه قوه مقننه و قضاییه و اجراییه وادار کردن مردم برای قیام به قسط و عدالت به‌عنوان اصلی ضروری برای جامعه است که حتی نسبت به دشمن باید مراعات شود. با دشمن نیز باید عدالت پیشه کرد که به تقوا نزدیک‌تر است.

 

  1. اهتمام به امور مسلمین و مستضعفان

یکی از شاخصه‌های مکتبی نصرالله حمایت از مستضعفان و توجه به جوامع اسلامی بود. او وقتی اسرائیل به غزه حمله کرد و فلسطینیان ناجوانمردانه توسط اسرائیل قتل‌عام ‌شدند، به دفاع از آنها برخاست و حتی حاکمیت یمن و جندالله را قانع کرد به حمایت از فلسطینی‌ها برخیزند. یمن تا کنون جانانه در برابر قدرت‌های زورگوئی چون آمریکا و انگلیس و سگ هار اسرائیل جانانه مقاومت کرده است. قرآن نیز به این حقیقت با زبانی پر معنا اشاره کرده است: « وَما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالوِلدانِ الَّذین» (۱۷) چرا در راه خدا و کمک به مستضعفان از مردان و زنان و کودکان به پا نمی‌خیزید؟ شهید نصرالله بر اساس این آموزه قرآنی با تمام وجود در برابر اسرائیل کودک‌کش ایستاد.

 

  1. شجاعت و شهامت

پنجمین خصیصه مکتبی شهید نصرالله شجاعت کم‌نظیر اوست که برآمده از باور به توحید و پذیرش ولایت و عدالت‌گرایی او بود. شجاعت وی نمادی از شجاعت اهل‌بیت، به‌ویژه امام حسین«ع» و امام خمینی و مقام معظم رهبری بود. او از جنگیدن و شهادت هراسی نداشت و تمام هستی خود را در راه آزادی فلسطین و حراست از مکتب لبنان و دفاع از مظلومان و گسترش اسلام گرو گذاشت.

 

  1. تحلیل‌گر و اندیشه‌ورز و مرد میدان

سید حسن نصرالله فردی تحلیل‌گر و اندیشه‌ورز و درعین حال یک شخصیت عمل‌گرای میدانی بود. این ترکیب کمتر در فردی جمع می‌شود. بسیاری از افراد در صحنه‌ اندیشه پیشتازند، اما در صحنه عمل پیشتازی لازم را ندارند؛ اما نصرالله چه در تحلیل و چه در عمل در قله بود و این ترکیب نادری است.

 

  1. هماوایی بین تسامح و صلابت

وی اهل تسامح و مدارا و احسان و رحمتش فراگیر بود. در این زمینه ازسید قصه‌ها و داستان‌های فراوانی را نقل می‌کنند. او در عین حال اهل صلابت و نفوذناپذیری در مقابل دشمنان بود.

 

  1. شخصیتی ملی و فراملی

او از یک سو یک شخصیت ملی لبنانی بود و نمی‌خواست حتی یک وجب از خاک لبنان از دست برود و به سرزمین و جغرافیای آن وابسته بود و از سوی دیگر یک شخصیت فراملی و اسلامی بود. این که یک فرد بتواند هم در افق جغرافیا هم در افق منطقه و جهان تعریف شود، ترکیب نادری است که در ایشان جمع شده بود.

 

  1. آرمان‌گرا و واقع‌بین

آرمان‌گرایی و توجه به واقعیت‌ها در شخصیت مکتبی او جمع شده بود. او قلّه آرمان‌ها را درمی‌نوردید، اما به واقعیت میدان هم توجه خاص داشت. جمع آرمان‌گرایی و واقع‌بینی هم ترکیب کم سابقه‌ای است.

 

  1. هم مدیر راهبردی و هم مرد میدان

بسیار اندکند کسانی که در قله فضای مدیریت راهبردی و در عین حال مدیر میدانی باشند و یا بالعکس. او هم مدیر راهبری بود و هم مرد میدان.

 

  1. متخلق به اخلاق حسنه

او صاحب اخلاق ممتاز فردی بود. حسن خلق، معاشرت نیکو، جاذبه‌ فردی، برخورد احترام‌آمیز با دیگران، زبان خوش، سعه صدر و تخلق به اخلاق حسنه و اسلامی از ویژگی‌های برجسته او بود.

 

  1. اهل سلوک و نیایش

عبادات فراوان از واجب و مستحب و دائماً در حال ذکر و دعا بودن او کم‌نظیر بود. شهید سلیمانی نقل می‌کرد وقتی جنگ ۳۳ روزه شروع شد رهبری به من فرمودند به شهید نصرالله بگویید دعای جوشن صغیر را فراوان بخوانید. ان‌شاءالله پیروزی از آن شماست و اسرائیل با خفت و خواری شکست را خواهد پذیرفت که چنین هم شد.

 

  1. خلاق و مبتکر

از اوصاف مکتب برجسته نصرالله خلاقیت، ابتکار و نوآوری بود. او با بالاترین اطلاعات ابرقدرت دنیای امروز آمریکا و اسرائیل را کلافه و تمام نقشه‌های آنان را نقش بر آب می‌کرد.  این موضوع در جنگ ۳۳ روزه و گروگان‌گیری مرزی اسرائیل مشهود است. او آینده و عالم سیاست را می‌دید.

 

  1. سیاستمداری برجسته و جدی

در عرصه ملی – منطقه‌ای و جهانی فردی کم‌نظیر و در عین حال یک فرمانده بزرگ و الهام‌بخش بود. وی به‌رغم زندگی با محدودیت، از معادلات پیچیده بین‌المللی و از اوضاع منطقه و جهان درک عمیقی داشت.

 

  1. جهان‌شناسی

او کشورهای جهان را  خوب می‌شناخت و اوضاع آنها را تحلیل می‌کرد. کاملاً به روز بود و در مورد یمن می‌گفت کانون راهبردی و موج‌آفرینی خواهد شد. این نگاه ناشی از دید نافذ جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و نگاه بلند ایمانی و آرمانی و به تعبیر روایت: «المُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللّه» بود.

 

  1. رویکرد تمدنی و امت واحده

هرگونه تفرقه و تشتت را در جهان اسلام آفتی بزرگ می‌دانست که به ضرر جوامع اسلامی و به نفع دشمن تمام می‌شود و هرگونه اختلاف و تفرقه‌افکنی را در مسیر نفاق می‌دانست و بر وحدت امت اسلامی تأکیدی ویژه داشت.

 

  1. مدیریت بحران‌ها

بسیاری از افراد در شرایط عادی خوش می‌درخشند، اما وقتی با بحران یا موضوع غیر منتظره‌ای رو به رو می‌شوند، دست و پایشان را گم می‌کنند و نمی‌دانند چه کنند. شهید نصرالله مدیر بحران‌ها بود و خودش را در معرکه آنها نشان می‌داد و دشمن را کلافه و سر در گم می‌کرد. اسرائیل با آن همه ادعای اطلاعاتی و گنبد آهنین نفوذناپذیر چنان در برابر رفتار شهید نصرالله در تنگنا قرار می‌گرفت که دست به اقدامات دیوانه‌وار می‌زد. سرانجام هم با ۹ بمب دو تنی سنگرشکن که تا ۲۱ متری زمین فرو می‌رود و بعد منفجر می‌شود به همراه گازهای سمی برای حذف فیزیکی شهید استفاده کرد.

  1. توانائی نهادسازی اجتماعی
  2. جهانی اندیشیدن با رویکرد عقلانی
  3. تلاش و خستگی‌ناپذیری
  4. برخورداری از عقل نظامی در اوج
  5. برخورداری از علم و دانش
  6. برخورداری از سعه صدر و روح انقلابی
  7. برخورداری از عقل راهبردی

و …

آری او سرانجام مقاومت رژیم صهیونیستی را در اعماق خود ناامن کرد آن هم رژیمی که هفتاد سال در درون خود امن بود و برای دیگران ناامنی ایجاد می‌کرد. شهادت نصرالله آغازی است بر ادامه مکتب مقاومت. آغازی پرشورتر از دوران حیات فیزیکی او. سید حسن نصرالله مکتب مقاومت را که هرچه زمان می‌گذرد اوج بیشتری خواهد گرفت، برای ما به ارث گذاشت.

وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۲۴۵٫

۲- سوره نحل، آیه ۹۷٫

۳- سوره ابراهیم، آیه ۲۴٫

۴- ۱۳/۱۰/۱۳۹۸ پیام به مناسبت شهید سردار سلیمانی

۵-شهید مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ص ۱۲۵٫

۶- بیانات ۱۱/۱۰/۱۴۰۰ در دیدار خانواده شهید سلیمانی.

۷- شیخ مجتبی تهرانی(ره)، اخلاق، ج. ۴، ص.۶۴٫

۸- بیانات ۲۱/۹/۱۴۰۳، در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره تحولات منطقه

۹-همان

۱۰-سیره ابن هشام، ج. ۱٫

۱۱- ارشاد شیخ مفید، ص.۲۱٫

۱۲-کافی ۱/۲۰۰/۱

۱۳- خطبه فدکیه حضرت زهرا، زنجانی.

۱۴- وافی، فیض کاشانی، ج.۲، ص.۲۸٫

۱۵-مصاحبه عبدالوهاب فراتی با پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۱۶-سوره حدید، آیه ۲۵٫

۱۷- سوره مائده، آیه ۸٫

۱۸-سوره مریم آیۀ ۱۵

08آوریل/25

«آینده سوریه، حزب‌الله و مقاومت» در گفت وشنود «پاسدار اسلام» با سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران – مقاومت نه از بین می‌رود، نه متزلزل می‌شود

درآمد:

امیدوار است و پرنشاط. به دشواری بتوان باور کرد، که چندی پیش برادری نامدار و رهبری شجاع و دوستانی صمیمی را از دست داده است. با این‌همه در گفت و گو با چهره‌هایی چون اوست که در می‌یابیم، حزب‌الله با چنین تربیت یافتگانی، نه هرگز شکست می‌خورد و نه حتی ضعیف می‌شود. بدون تطویل کلام، شما را به مطالعه گفت و شنود با جناب سیدعبدالله صفی‌الدین نماینده حزب‌الله در ایران دعوت می‌کنیم. این مصاحبه برای دوست و دشمن، پیام‌هایی روشن دارد.

***

*قاعدتاً مستحضرید که مجله «پاسدار اسلام»، به دنبال یافتن و انتشار ناگفته‌های مؤثر برای انتقال به جامعه، در موضوعات مهم و به‌روزِ جهان اسلام و محور مقاومت است. به‌ویژه که در ماه‌های گذشته، از شهیدان والامقام، یعنی حضرات سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین، فراوان سخن رفته است. با این همه شنیدن خاطرات جنابعالی، حلاوت و اهمیتی دوچندان دارد. به‌همین دلیل و در آغاز گفت و‌گو، لطفا بفرمائید که چگونه با شهید سیدحسن نصرالله آشنا شدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.آشنائی بنده با سید از زمان بچگی شروع شد، چون ارتباط فامیلی داشتیم. مادرشان «رحمه‌الله علیها»، دخترعموی پدرم بود. در قدیم همه فامیل با هم زندگی می‌کردند، یعنی جد من، پدرم و پدربزرگِ مادر سید و…در یک‌جا زندگی می‌کردند. همین ارتباط، با همه اقوام پدرم هم وجود داشت. در کودکی، در مناسبت‌های اعیاد و امثال اینها، آنها به خانه ما می‌آمدند و ما هم به منزلشان می‌رفتیم. حتی یادم هست از منزلی در بیروت، که سید در آن متولد شد، یعنی از اتاق نشیمن آنها، درب کوچکی به مغازه پدرش باز می‌‌شد. یک مغازه بقالی معمولی بود و ما در نزدیکی آن، بازی می‌کردیم. ایشان، چند ماه از من بزرگ‌تر بود.

حوادث داخلی لبنان که پیش آمد، سید به دِه منتقل شد. او در زمان نوجوانی، پیش عموی من، یعنی جدش می‌آمد. از بیروت به جنوب، برای ملاقات با ایشان می‌آمد و گاهی من، ایشان را در آنجا می‌دیدم. تا اینکه سید به نجف رفت و مشغول به تحصیل شد. آقای سید محمد غروی که شاگرد ویژه شهید سید محمدباقر صدر و در حوزه فعال بود، نامه‌ای را به دست سیدحسن داد و ایشان را پیش آن شهید بزرگوار فرستاد. شهید صدر، از سید بسیار استقبال و ایشان را ملبس کرد و او به شهید سیدعباس موسوی سپرد. درآن روزها شهید سید عباس، شاگرد ویژه شهید صدر بود. عده‌ای از فضلای مدرسه علمی و فکری شهید صدر، شاگردان ویژه سید عباس بودند و او انصافاً آنها را از نظر شخصیتی، فکری و حوزوی، بسیار خوب تربیت کرد. بعد از جریانات عراق و قضایائی که برای شهید صدر پیش آمد، این عده عراق را ترک کردند و به لبنان آمدند. در لبنان، ارتباط ما زیاد شد. زمانی که ایشان در حوزه امام منتظر(عج) بعلبک بود، با یکدیگر ارتباط داشتیم و روز به روز صمیمی تر می‌شدیم.

 

*شهید نصرالله به چه دلیل، از نجف به لبنان برگشتند؟

به‌دلیل اینکه رژیم بعث، هر کس را که به هر نحوی با شهید صدر ارتباط داشت، دستگیر می‌کرد. عده‌ای از آنها، ۲۰، ۲۵ سال در زندان ماندند و عده‌ای هم شهید شدند. خدا به ایشان توفیق داد، که با عده‌ای از دوستانشان به لبنان برگردند.

 

*اندیشه‌ها و نیز عملکرد شهید سیدحسن نصرالله، موضوع دیگری است که مایلیم در گفتگو با شما در باره آن سخن بگوئیم. لطفاً در این‌باره، ارزیابی کلی خود را بیان کنید؟

در یک کلام باید گفت که شهید نصرالله، دارای آگاهی و بصیرت فراوان بود. او، دو کار انحصاری انجام داد. کار اول که مهم و مؤثر است (و بیان آن برای این ایام لازم و ضروری است و به ما کمک می‌کند تا راهی را که او ترسیم کرد) ادامه بدهیم، این است که سید به ولایت فقیه و مصادیق آن یعنی حضرت امام و حضرت آقا، نه فقط اعتقاد داشت، بلکه پیگیر منویات این دو بزرگوار بود، که نکند روزی و حتی لحظه‌ای، از عمل به فرامین ولی امرش غافل شود. او با خلوص کامل، این کار را انجام می‌داد. سید در عباداتش خالص بود، اما بالاتر از این مسئله، در کار و مدیریتش خلوص داشت. کار دوم او، تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. سید چه در ظرف این ۳۰ سال که دبیرکل بود، چه قبل از آن، لحظه‌ای از این کار غافل نبود. یادم هست در روزهای اول تأسیس حزب‌الله، گاهی به بعلبک می‌رفتیم که در خدمت ایشان باشیم. سید در قدیم، ساکن بعلبک بود و در آنجا، هم درس می‌خواند و هم درس می‌داد. گاهی همراه با ایشان، برای تبلیغ به مناطق مختلف می‌رفتیم. سید با بصیرتی که داشت، سعی می‌کرد فکر مردم را ارتقاء دهد و اطلاعات و آگاهی‌های آنها را بیشتر کند. خاطرم هست که او در این روند، مدام روی ارتباط با ولایت و حتی ذوب در ولایت تأکید می‌کرد. تفکر سید این بود، که اگر کسی بخواهد مطیع ولی‌امر باشد، برای خودش جایگاهی قائل نمی‌شود. به قول بعضی از آقایان، در برابر صدِ ولایت، خودش را صفر حساب می‌کرد! اگر در صحبت‌های ایشان دقت می‌کردید، چه در مقطع آغاز دبیرکلی و چه در زمان پیروزی‌های بعدی و چه وقتی که چهره بزرگی شد، اصرار داشت که من صددرصد مطیع امر ولی مسلمین هستم. خیلی روی این نکته تأکید می‌کرد. چیزی که باعث شد حزب‌الله بتواند بایستد و کار خود را ادامه دهد، تأکید سید روی تقویت اندیشه و روحیه مردم بود. او حقیقتاً، فکر و قدرت تشخیص مردم را تقویت کرد. مردمی که بصیرتشان، فوق‌العاده بالاتر از بینش بسیاری از‌ مردم در جهان اسلام است. بعضی از سران جوامع کشورهای اسلامی، بصیرت مردم عادیِ روستاییِ لبنان را ندارند! سید برای این موضوع، خیلی زحمت کشید و این باعث شد که وقتی می‌گوئیم مقاومت پیروز شد، واقعاً این مردم باشند که به پیروزی رسیده‌اند. بعد از جریانات اخیر، که نه تنها رژیم صهیونیستی، بلکه نظام‌های بین‌المللی علیه ما در زمینه‌های نظامی، تبلیغاتی و… بسیج شدند، واقعاً در لبنان کربلای جدیدی ایجاد شده است! اکثر رهبرانِ مقاومت لبنان شهید شده‌اند، اما فرق لبنان با کربلا، مردم هستند که بسیار باهوشند. با این کشتارها و انهدام‌های وسیع علیه مردم، روحیه آنها بیش از پیش تقویت شده است و می‌گویند اگر باز هم جنگ بشود، حاضریم چه از لحاظ جانی، چه مالی و چه هر زمینه‌ دیگری، وارد میدان بشویم! بعضی از خانواده‌ها، پنج تن از اعضای خود را از دست داده‌اند! تمام اموال و املاکشان از بین رفته، ولی خودشان مثل کوه ایستاده‌اند! این نتیجه زحمات سید در ظرف سی سال گذشته است، که باعث می‌شود این فجایع هیچ تأثیری نگذارد. یکی از نکاتی که شهید نصرالله بدان اعتقاد راسخ داشت، این بود که اگر مردم مثل کوه بایستند، هیچ‌کسی نمی‌تواند مقاومت را از بین ببرد، یا متزلزل کند. این رفتارهای امنیتی و نظامیِ دشمن، از قبیل منهدم کردن املاک و زندگی مردم، اگر برای یک ارتش یا یک دولت به وجود می‌آمد، حتماً آن ارتش و دولت ساقط می‌شد و از بین می‌رفت، اما چرا حزب‌الله ماند و تا لحظه آخر مقاومت کرد و تا به‌حال هم آماده مقاومت است؟ چون مردم به‌طور کامل، حامی آن هستند. درست است که منازل مردم منهدم شده و مردم ما در ضاحیه و مناطق مختلف، سیاه پوشیده‌اند و همه‌جا عزاداری و شبیه کربلاست. هر کسی که به لبنان می‌آید و به وضعیت می‌نگرد، تعجب می‌کند که از مردم کوچک‌ترین گلایه‌ای شنیده نمی‌شود! ۹۹ درصد آنها که مذهبی هستند، می‌گویند الحمدلله رب‌العالمین! وقتی شخصیتی مثل سید را از دست داده‌ایم، ملک و فرزند و… به چه کارمان می‌آیند؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً احساس قدرت می‌کند. این باعث شده که سران و بدنه حزب‌الله، دلشان قوی‌تر شود و ان‌شاءالله آینده‌شان روشن‌تر خواهد بود. کاری که سید در تربیت و استواری نیروهای مقاومت انجام داد، چه از لحاظ ایجاد تشکیلات و نظم داخلی، چه از لحاظ تربیت بچه‌های مقاومت، واقعاً عجیب است. جریانات بسیار شگفت‌انگیزی بر مقاومت گذشته است، که در باره هریک از آنها می‌توان داستان‌های بلندی نوشت. در این باره می‌توانم با جدیت بگویم، که کوچک‌ترین تزلزلی در نیروهای حزب‌الله وجود نیامده و همگی برای دفاع، همچنان آمادگی کامل دارند. البته دوستان ما از این بیم دارند، که نکند در از دست رفتن این همه شهید تقصیری داشته‌ باشند، اما این احساس کوچک‌ترین خللی در اراده آنها ایجاد نکرده است. این افراد با سید زندگی کرده‌اند و رفتارهای او را، در چنین شرایط و مواضعی دیده‌اند. منطقه ما و خود ما، کاملاً کربلائی شده‌ایم! اگر کسی به ما پیوست، خدا به ما توفیق بیشتری می‌دهد. اگر کسی را از دست دادیم یا مواضعش عوض شد، برای ما تأثیر زیادی نخواهد داشت و فقط افسوس می‌خوریم، که بنده خدا از مسیر خارج شد، ولی ما هستیم و خواهیم بود.

در مسیری که سید ترسیم کرد، ان‌شاءالله خطائی وجود ندارد. فرمود: زمان شکست‌ ما، از سال ۲۰۰۰ سپری می‌شود و زمان پیروزی‌ها می‌رسد. قاعدتاً بعضی‌ها می‌گویند، با توجه به مسائلی که رخ داده‌، چگونه از پیروزی‌ها حرف می‌زنید؟ ما می‌گوئیم: پیروزیم، چون هستیم و مانده‌ایم. هدف اصلی دشمن حذف مقاومت بود، اما تا این لحظه مقاومت، نه فقط از لحاظ نظامی و ملّی حضور جدی‌تر و قوی‌تری دارد، بلکه از لحاظ روحیه مردم هم بسیار بهتر شده، با وجود این همه شهید که داده‌ایم، روحیه مردم ده برابر شده ‌است! ما همچنان خلوص سید را، در تدبیر، کار و مدیریت لمس می‌کنیم. به‌همین دلیل می‌گوئیم، که او زنده است و ان‌شاءالله خودش این جنگ را مدیریت می‌کند. به قول یکی از علماء، درست است که جسم سید حسن و سید هاشم در میان ما نیست، اما خودشان دارند از آسمان این جنگ را مدیریت می‌کنند! الحمدلله مسیری که سید ترسیم کرد، ادامه دارد و اثبات می‌کند که ما بر مسیر حق هستیم. همان فداکاری‌هائی که در کربلا بود، در اینجا هم مشاهده می‌شود، منتها با یک فرق که در آن دوره، این حمایت مردمی برای حضرت امام حسین(ع) وجود نداشت، ولی بحمدالله الان به همت آن بزرگان و فرصت‌ها و امکاناتی که پدید آمده‌اند، مردم همه سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین شده‌اند.

*برحسب شواهد بسیار، روحیه ایثار، صبر و استغناء، در مردم لبنان و به ویژه شیعیان ضاحیه جنوب بیروت بسیار بالاست. این امر به بقای حزب‌الله و در نگاه کلان‌تر مقاومت، بسیار مدد رسانده است. از دیدگاه شما، علت پیدایش چنین روحیه‌ای در شیعیان لبنان چیست؟

من عمداً به واقعه کربلا اشاره کردم. شما حتماً قصه‌ حضرت ام‌البنین (ع) را شنیده‌اید. وقتی که اُسرای کربلا از دمشق به مدینه برگشتند، از فرزندانش سئوال نکرد، تنها پرسید: از مولای ما حسین بن علی (ع) چه خبر؟ گفتند: پسر اولت شهید شد. مجدداً می‌پرسد: از آقای ما چه خبر؟ و به او می‌گویند: پسر دومت، اباالفضل و فرزند چهارمت نیز شهید شدند. با این‌همه او همچنان از امام حسین (ع) می‌پرسید. الان ما در لبنان، ام‌البنین‌های بی‌شماری داریم. آنها وقتی دیدند که سید شهید شد، دیگر حساب و کتاب نمی‌کنند که دو سه فرزندم شهید شده‌اند و املاک و زندگی‌ام از بین رفته‌اند! اینها دیگر برای آنها، هیچ ارزشی ندارند. اکثر مردم پس از شهادت سید می‌گفتند: دیگر چه چیزی در این دنیا ارزش دارد؟ چرا از شهادت فرزندمان سئوال کنیم؟ مردم واقعاً افتخار می‌کنند، که فرزندانشان در این مقطع زمانی، همراه با سید شهید شده‌اند. من از یکی از دوستان اهلِ دل در لبنان شنیدم، که در این کربلای جدیدی که اخیراً در لبنان ایجاد شد، هر کس حتی اگر سنگی به سوی دشمن پرتاب، یا یک ریال پول در راه مقاومت خرج کرد، حتماً باید به ریشه و اجدادش نگاه کنید که چقدر به یاران امام حسین(ع) شباهت داشته‌اند. چون این یک جنگ تمام عیار، بین حق و باطل است. کسانی که از لبنان می‌آیند، حتماً به شما خواهند گفت، که مادران و پدران و همسران و فرزندان شهدا، همگی معتقدند و می‌گویند: خوشا به سعادت هر کسی که در رکاب سید حسن شهید شد! چه سعادتی بالاتر از اینکه کسی، در جنگ علیه باطل مطلق ـ و نه منافقین و نه مخالفین فکری و مذهبی ـ جنگیده و شهید شده باشد؟ برای مردم لبنان، افتخاری بالاتر از این وجود ندارد. این امر، در عمق وجودشان ریشه دوانده است.

قضایای فلسطین، مردم دنیا را خیلی تحریک کرد. حتی کسانی که اصلاً دین خاصی نداشتند، یا مثلاً ۱۰ درصد به مسائل انسانی توجه داشتند، در دنیا قیام کردند. بی‌تردید مردم اروپا که قیام و اعتراض کردند، در این پیروزی شریک‌اند. به اعتقاد من اروپائی‌هائی که در دورترین نقاط دنیا قیام و نسبت به جنایات صهیونیست‌ها اعلام انزجار کردند، وقتی حضرت عیسی(ع) با حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورند، در رکاب ایشان خواهند بود، چون خلوص دارند. خداوند به هر کسی، توفیق این کارها را نمی‌دهد.

به هرحال ما اکنون در لبنان، نمونه‌هائی از حضرت زینب(س) و حضرت ام‌البنین(س) و شهدای کربلا را داریم. حبیب بن مظاهر و دیگر چهره‌های نمادین کربلا را داریم. این توفیق است. شهید سید حسن نصرالله غیر از گرایش به ولایت -که اصل این قضیه است- اشکی که از دوره جوانی برای امام حسین(ع) بر چشم داشت، عجیب بود. سخنرانی‌های سید، حقیقتاً حسینی بود. علاوه بر این من می‌دانستم، که رابطه روحی سید با حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س)، عجیب و غریب بود. به‌همین دلیل دختران و زنانی را، با صفات زینبی تربیت کرد. اصل قضیه این است، که در کارش خلوص داشت، که او را به این مقام بالا رساند، که ملتی را نجات دهد. برخی به ریشه‌ها و ماهیت این ماجرا بی‌توجه هستند و می‌گویند: حزب‌الله با از دست دادن سید و سران خود، خسارت غیرقابل جبرانی دید! آخر این چه سخن ناسنجیده‌ای است؟ کربلا یک پیروزی عظیم است، که تاریخ را تغییر داد. در واقع امام حسین(ع) و شیعیان، سرمایه بزرگی را به دست آوردند، یعنی چه که از دست دادند یا رفته‌اند؟

 

*پیروزی حزب‌الله در جنگ اخیر، حالتی اعجازگونه داشت. همانگونه که اشاره کردید، این امر ریشه در روحیه ایثار و مقاومت لبنانی‌ها دارد. با این‌همه به نظر می‌رسد که این مساله، دارای ریشه‌های تاریخی هم هست. در این‌باره چه دیدگاهی دارید؟

شیخ مهدی فتلاوی یکی از علمای عراقی -که به رحمت خدا رفت- در زمینه ظهور خیلی کار کرده بود. ایشان این روایت را از امام صادق(ع) نقل می‌کرد، که عده‌ای از یاران حضرت در خدمت ایشان بودند و خواهش کردند که ایشان درباره آخرالزمان صحبت کنند. حضرت امام صادق(ع) فرمودند: قومی در منطقه‌ای به نام عامله از یاران و مریدان ما هستند، که شأنشان در ظهور بسیار بزرگ است و در آینده و تحقق ظهور، تأثیرات زیادی دارند. پرسیدند: چرا این‌گونه‌اند؟ بخاطر اینکه اهل نماز و روزه زیاد هستند؟ امام فرمودند: خیر، به خاطر سلامت در قلب و خلوص در عمل و سخاوت در نفس و مالشان. مطلبی که حضرت آقا در نمازجمعه نصر به آن اشاره فرمودند و یکی از علمای جبل‌عامل هم در باره آن تحقیقات زیادی انجام داده است، این است که در زمان صفویه که حدود ۲۰۰ سال طول کشید، تقریباً ۹۴ عالم و مجتهد توسط محقق کرکی به ایران آمدند و کار کردند. حضرت آقا فرمودند: شیعیان ایران، همواره مدیون علمای جبل‌عامل خواهند بود. آنها در زمان شاه عباس به ایران آمدند و برای شاه ایران شرط گذاشتند، که قوه مشرعه (به قول امروزی‌ها قوه قضائیه) باید در دست ما باشد، تا با روش اهل‌بیت(ع) قضاوت کنیم. همین حالا در شهر اصفهان که مرکزیت دولت صفویه بود، ۹۴ مجتهد مطلق از علمای جبل عامل دفن شده‌اند. الان در اصفهان، خانواده‌های عاملی و جبل‌عاملی دارید. چند سال پیش عده‌ای از فرزندان شهدای سپاه پیش من آمدند و چند تن از آنان گفتند: می‌دانید اصلیت ما از لبنان است؟ گفتم: چطور؟ گفتند: ما شجره‌نامه داریم که از منطقه جباع لبنان به اینجا آمده‌ایم… علمای زیادی از لبنان به ایران آمدند.

به هرحال همانطور که عرض کردم، کار بزرگ شهید نصرالله، تربیت مردم بود. بنابراین اصلاً تعجبی ندارد، که جنوب لبنان تا امروز مقاومت کرده و از این پس نیز خواهد کرد. برایتان خاطره‌ای نقل کنم. ما دو نفر از خیّرین لبنان را، خدمت حضرت آقا آوردیم. یکی احمد درویش بود و یکی هم عموی من سید محمد، که هر دو به رحمت خدا رفته‌اند. این دو خیّر، واقعاً از حبیب‌بن مظاهرهای زمان بودند. هر چه ملک و دارائی داشتند، به حزب‌الله تقدیم کردند. تا جایی که به هنگام پیری، برای خودشان پولی نداشتند! حتی از فرزندان و اقوامشان پول می‌گرفتند و به حزب‌الله می‌دادند! ما از این افراد، زیاد داریم. اساساً ما در لبنان، پاکیِ عجیب و غریبی داریم! به‌همین دلیل هم از همان روز اول، از امام موسی صدر استقبال و از ایشان اطاعت می‌کردند. از همین روی هم بود که وقتی حضرت امام خمینی در نوفل لوشاتو بودند، شعار شیعیان لبنان لبیک یا امام بود. در ایران انقلاب جریان داشت و ما ۱۷، ۱۸ سال بیشتر نداشتیم و اصلاً امام را نمی‌شناختیم، اما در بیروت و بقاع و جنوب لبنان تظاهرات به راه انداختیم. الحمدلله برکتی که در این منطقه هست، برکت عجیبی است. مثلاً در خود روستای ما، ۱۳ مجتهد مطلق دفن شده‌اند! یعنی علما، تا این حد در منطقه نفوذ دارند.

*بررسی تاریخچه حزب‌الله، نکته‌ای را برای ما روشن می‌کند و آن نیز عبارت است از اینکه: مسیر ملت‌ها و تحولات مربوط به آنها، از یک رهگذر معنوی عبور می‌کند، نه از یک طریق لجستیک و مادی. دشمن نگاهش به تجهیزات، ابزار و عدّه و عُدّه است و بر این اساس، وضعیت خودش را تنظیم و شرایط طرف مقابلش را ارزیابی می‌کند. از آن‌طرف حزب‌الله لبنان به امری متکی است، که شما در باره آن توضیح دادید، یعنی اراده و ایمان انسان و اتصال او به عالم ملکوت. به نظر می‌رسد که پس از تجربه اخیر در بیروت و غزه، نیازمندیم که این مهم را بیشتر بسط و توضیح دهیم. به نظر شما این قدرت چگونه به دست می‌آید؟

جوابش خیلی آسان است، کافی است به رشد حزب‌الله نگاه کنیم. ما در آغازِ کار چه داشتیم؟ مقاومت با امکانات و نیروی بسیار محدودی شروع شد. وقتی اعتقاد انسان به خدا باشد، با امکانات محدود هم نیروی زیادی ایجاد می‌شود. مثلاً به عملیات شهید احمد قصیر نگاه کنید. او عملیاتش را، با یک ماشین پژوی قراضه انجام داد! دوستان اصلاً پول نداشتند، که ماشین خوب بخرند. از مواد منفجره خیلی ساده استفاده کردند، منتها آن را خوب درست کردند و این اثر بزرگ را در تاریخ مقاومت به‌جا گذاردند. عملیات مقاومت در روزهای نخست، واقعاً سنگین بود و البته همان‌ها هم، کار را بر رژیم صهیونیستی سخت کرد. ما به یک اصل اعتقاد داریم. همان که در حدیثی قدسی نیز آمده است: «ای بنده من سعی کن و من هم با تو سعی می‌کنم!…»، یعنی شما کار را شروع کنید و تکلیفتان را انجام بدهید، خداوند هم مددکارتان خواهد بود. در روزهای اول که موسسین از لبنان خدمت امام خمینی آمدند، از محضرشان کسب تکلیف می‌کردند. امام فرمودند: «به لبنان برگردید و از صفر شروع کنید، مقاومت کنید، پیروزی از آن شما خواهد بود…». صحبت امام، دقیقاً این بود. آن‌زمان برخی در برابر این صحبت امام گفتند: پیرمرد چه می‌گوید؟ بعضی از آقایان و بزرگان از شیعیان در لبنان گفتند: این چه حرفی است؟ ما در مقابل دنیا و رژیم صهیونیستی، با این امکانات کم و آن‌همه امکانات آنها، چه کاری می‌توانیم بکنیم؟ با این همه دوستان در حزب‌الله، تنها به ادای تکلیف اندیشیدند و با همین امکانات اولیه، روز به روز رشد کردند. به این‌دلیل من اعتقاد دارم، که حزب‌الله به دلیل به کاربستن همین فرمول پیروز شد. ما یک قدم جلو می‌رویم، خدا ده قدم برای ما راه باز می‌کند! نه اینکه ما قابل شکست داده شدن نیستیم، خیر، ما هم شکست می‌خوریم، انسان در مسیر رشد گاهی زمین می‌خورد، اما از جا بلند می‌شود.

حزب‌الله، واقعاً به دنبال اجرای تکلیف بود. نه فقط در لبنان، بلکه در نقاط دیگر هم اینگونه بود. امام یک تکلیف کوچک داد و عده‌ای آن را «مالایُطاق» تفسیر کردند. در آن دوره، یک تکلیف سیاسی بود و نه الزاماً نظامی. اما الحمدلله در لبنان، هیچیک از دوستان ما و اعضای مقاومت، نه در ادای تکلیف کوتاهی و نه حتی تردید کردند، بلکه با همان امکانات اندکی که بود، به دنبال اجرا رفتند. من اعتقاد دارم، که این مسئله خیلی مهم است. همین روحیه همچنان هست و ان‌شاءالله می‌ماند. من اعتقاد دارم که این کربلای جدیدی که در لبنان ایجاد شد، باعث می‌شود که علاقه به مقاومت صددرصد افزایش پیدا کند و ان‌شاءالله در منطقه و در دنیا، اوج خواهد گرفت.

 

*در افکار عمومی تصور غلطی وجود دارد و آن نیز، متکی بودن حزب‌الله به سوریه است! در حالی که وقتی تاریخ چهل سال اخیر را می‌بینیم، سوریه به حزب‌الله متکی بوده است! درست است که سوریه یک مسیر ترانزیتی به سمت لبنان و حزب‌الله بوده، ولی واقعیت این است که در جنگ ده سال اخیر سوریه، حزب‌الله کمک کرد که این کشور دچار تجزیه و هرج و مرج نشود. در عرصه‌های دیگر نیز حزب‌الله با مهار اسرائیل اجازه داد، که سوریه به رغم ماجراهای پس از «اسلو» نفس بکشد، وگرنه در فضای اسلو فضای خفقانی بود، که سوریه امکان تنفس نداشت! حال که دولت بشار اسد در سوریه سقوط کرده، برخی تصور می‌برند که حزب‌الله هم روند نزولی پیدا خواهد کرد! در این‌باره چه نظری دارید؟

اتکای حزب‌الله، قبل از هر چیز به خداست و با هیچ مکتبی غیر از اسلام، ارتباط ندارد. دومین محل اتکایش، به ولایت فقیه است. شاید برخی بگویند ولایت هست، ولی این ولایت در جمهوری اسلامی ایران است. ما در پاسخ می‌گوئیم: خیر، این‌گونه نیست. در قانون اساسی حزب‌الله، اطاعت از ولی امر مسلمین در جمهوری اسلامی ایران آمده است. به‌همین دلیل، مشکلی نیز نخواهیم داشت.

اما موضوع سوریه و غیر سوریه. بی تردید سوریه، در موضع دشمنی با اسرائیل بود. تکلیف ما تقویت چنین مواضعی بود و تا همین روزهای آخر هم، به تکلیف خودمان عمل کردیم، اما نشد! این بدان معنا نیست، که حزب‌الله ضعیف می‌شود. روش‌های کاری ما، تغییر خواهند یافت. کسانی که این سخنان را می‌گویند، نه حزب‌الله را می‌شناسند و نه لبنان را. کسی که اراده دارد، می‌تواند از سنگ به موشک برسد! کسی که اراده دارد، از زیر دریا تونل باز می‌کند و دچار مشکل نخواهد شد. شاید سختی‌ها بیشتر شود. در دوره حافظ اسد، سوریه مثل دوره بشار اسد برای ما باز نبود، ولی در زمان حافظ اسد هم مقاومت کردیم و در جنگ‌های ۷ روزه و ۱۶ روزه، پیروز شدیم و اسرائیل نتوانست کاری از پیش ببرد. این اظهارات، به خاطر عدم شناخت از حزب‌الله و ویژگی‌های لبنان مطرح می‌شوند. اتفاقاً اگر این‌طور فکر ‌کنند، به نفع ماست! ما در طی ۴۲ سال گذشته، مقهور تبلیغات نشده‌ایم و همچنان نخواهیم شد. ما هرگز به این فضاسازی‌ها، توجه نکرده‌ایم. از یاد نبرده‌ایم که ما حضرت امام را از دست دادیم و خدا برای ما یک رهبر جوان و مدیر و مدّبر مقرر فرمود، که اولین کاری که کرد، جبران ضعف نظامی ایران بود که الان همه دنیا روی این قضیه حساب می‌کنند. خدا خودش، ما را به راه‌های خود هدایت خواهد فرمود. تا با خدا هستیم، ترسی نداریم.

 

*به نظر می‌رسد که ما در منطقه، به سمت تکثیر حزب‌الله حرکت می‌کنیم. بدون شک شرایط کنونی سوریه، کاملاً استعداد پیدایش یک حزب‌الله دیگر را دارد. این امر، هم بر معادلات سیاسی این کشور و هم بر رویکرد کشورهایی چون ترکیه، تاثیر خواهد نهاد. الگوگیری از مدل حزب‌الله پس از رویدادهای اخیر را، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پیرو بیانات حضرت آقا درباره اوضاع منطقه عرض می‌کنم، که بقای مقاومت در لبنان باعث خواهد شد، که برای همه دنیا تبدیل به الگو شود. همه دنیا علیه مقاومت متحد شدند، اما موفق نشدند و امکان ظهور مقاومت در مناطق تحت سلطه آنها، بسیار زیادتر شده است. وقتی به کربلا اشاره کردم، به این‌دلیل بود که کربلا ماندنی است. ما مقایسه نمی‌کنیم، چون شخصیت امام حسین(ع) شخصیت غیرقابل توصیفی است، منتها کربلایی جدید و متناسب با شرایط دوران حاضر ایجاد شده است. ما شیعیان لمس کرده‌ایم، که کربلا هرگز متوقف و فراموش نمی‌شود. انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد، امام خمینی فرمود: ما هر چه داریم از کربلا داریم. به این‌دلیل ماندن روحیه مقاومت در لبنان، مدیون الگوگیری آن از کربلای حسینی(ع) است. شاید خیلی‌ها در منطقه، به دلایل طائفه‌ای و فرقه‌ای، کربلای اصلی را به فراموشی سپرده باشند، اما از این کربلای جدید برای رهائی و آزادی‌شان الگو خواهند گرفت.

به هرحال، برای ما نگران نباشید! حتی اگر اوضاع بحرانی شود، الگوگیری از کربلا همچنان هست و تأثیر آن‌هم، هر روز بیشتر خواهد شد. به اعتقاد من در مناطق مختلف، نفس ماندن مقاومت در لبنان و روحیه پایمردی در اعضای آن و همچنین شعارها و رموز جدیدش ـ که عبارت است از سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین و فرماندهانی که شهید شدند ـ انرژی قوی‌ای خواهد شد برای ایجاد مقاومت‌ها و به‌طور مشخص‌تر، آزادی سوریه را نیز نزدیک خواهد کرد. حضرت آقا هم در فرمایشات اخیر خود، بر همین مضامین تاکید فرموده‌اند. آینده بسیار خوب است.

 

*شما با اطمینان ویژه‌ای، از تغییر شرایط در سوریه سخن می‌گوئید. غیر از تجربه تاریخی، چه علائمی برای تحقق این پیش‌بینی وجود دارد؟

گروهی چند تکه‌ای که اینک حکومت سوریه را در اختیار گرفته‌اند، چند ماه دیگر جنگ بین خودشان را شروع می‌کنند و شما هم آن‌را به نظاره خواهید نشست! به نظرم غیر از اینکه باید توان خود را تقویت و بازسازی لبنان را شروع کنیم، ‌کار دیگری نباید انجام دهیم و فقط به وضعیت آنان نگاه کنیم! آنها خودشان، جرقه نابودی‌شان را زده‌اند! خواهیم دید، که در آینده نزدیک چه خواهد شد. من خودم معتقدم که در ظرف ماه‌های آینده، این غائله تمام می‌شود. بین خودشان درگیر می‌شوند و نیروی یکدیگر را خنثی خواهند کرد!

*رهبر معظم انقلاب فرمودند: کاری که صهیونیست‌ها از سمت جولان و دمشق دارند انجام می‌دهند، به خاطر ترس از حزب‌الله است…

قصد دارند، که راه مرزی سوریه با لبنان را ببندند. البته در کلانِ ماجرا، آنها به دنبال اشغال کلیّت سوریه هستند…

 

*از دیدگاه شما، پیامد منطقه‌ای این حرکت رژیم صهیونیستی در سوریه چه خواهد بود؟

به نظر من این فتنه‌ای که الان در سوریه راه‌اندازی کرده‌اند، برخوردها بین ترک‌ها و اسرائیل و همچنین اصطکاک منافع با عراق را به دنبال خواهد داشت. در روزهای آینده خواهیم دید، که ترک‌ها چه خواهند کرد و چه سهمی از این وقایع خواهند گرفت، یا رژیم صهیونیستی چه سهمی می‌گیرد. البته در این بین، بین خودشان تعارضات بزرگی پیش خواهد آمد. فتنه‌ای که به نفع خودی‌ها تمام خواهد شد. در یک سال آینده، فقط باید صبر کنیم. البته باید خودمان را هم، برای دفاعِ احتمالی آماده کنیم. وقایع پیش‌رو، می‌تواند خیلی جالب باشد. در رأس این مسائل، بحث تعارض منافع کشورهای منطقه است. من قبلاً می‌گفتم، که جنگ روسیه و ترکیه روی خواهد داد، الان دارد اتفاق می‌افتد. چون ترک‌ها و اروپایی‌ها دارند تلاش می‌کنند، که روس‌ها را از سوریه اخراج کنند. تنها بندری که روس‌ها در خاورمیانه دارند، بندر لاذقیه است. می‌خواهند این را از روسیه بگیرند. منافع روس‌ها، در خاورمیانه به خطر خواهد افتاد. ناتو می‌خواهد به منافع روسیه تجاوز کند و روسیه پاسخ خواهد داد. اول از همه در کجا این کار را می‌کند؟ در ترکیه. خواب اردوغان این است، که حلب و مناطق صنعتی مال آنها شود. روسیه در بندر لاذقیه منافع دارد. اگر تعطیل شود، منطقه به سمت درگیری خواهد رفت. وقتی که می‌خواهند قانون اساسی را بنویسند و مناطق را بین خودشان تقسیم کنند، قطعاً درگیری ایجاد خواهد شد. در سال آینده، به صحنه نگاه می‌کنیم و فقط می‌خندیم! انتقام خدا برای خون سید حسن زیاد خواهد بود، چون خونش خیلی عزیز است. خدا آنها را، بدون درگیری بین خودشان رها نمی‌کند!

 

*برخی ادعا می‌کنند که ایران به دلیل شرایط جدید، مانند سابق امکان حمایت عملی و تسلیحاتی از مقاومت را نخواهد داشت. پاسخ شما به این انگاره چیست؟

از این حرف‌ها زیاد می‌زنند، نگران ما نباشید! هر چیزی که برای ادامه مقاومت لازم است، وجود دارد. اگر هم وجود نداشته باشد، از تمام نقاط دنیا خواهد رسید! من به‌همین دلیل گفتم، که حزب‌الله و لبنان را نمی‌شناسند. لبنان مشکلی ندارد. ما در روز اولی که فعالیت شروع کردیم، دوهزار دلار نداشتیم که یک ماشین پژو بخریم و الان در شرایطی هستیم، که اصلاً تصور آن را نمی‌کردیم! به جای افرادی که رفته‌اند، افرادی آمده‌اند که تمام این تجربه‌ها را از سر گذرانده و با آن زندگی کرده‌اند. هر کسی هر حرفی که می‌خواهد، بزند! ما هیچ روزی به این تبلیغات گوش ندادیم و وقتمان را صرف پاسخ دادن به آنها نکردیم و کار خودمان را انجام دادیم.

 

*سوالی که قاعدتاً برای مخاطب ما هم مهم خواهد بود،‌ شرایط حزب‌الله در داخل لبنان است. بعد از تجاوزات رژیم صهیونیستی به سوریه و لبنان و این که مشخص شد که از سازوکارهای بین‌المللی هیچ خیری بیرون نمی‌آید، گویا این احساس در لبنانی‌ها تقویت شده، که حزب‌الله باید وجود داشته و مقتدر باشد. آنان به این نتیجه رسیده‌اند، که به این گروه قوی نیاز دارند و با ارتش و اتحادیه عرب، نمی‌توان کاری را از پیش ببرد. به این ارزیابی، چقدر اعتقاد دارید؟

تاریخ اثبات کرده که در لبنان، هیچ طایفه‌ای، حتی طایفه کوچکی مثل علوی‌ها -که کوچک‌ترین طایفه مذهبی لبنان هستند- حذف شدنی نیستند. تجربه‌های فراوان چه از قدیم و چه اکنون، شاهدی بر این مدعاست. بعضی‌ها فکر می‌کنند، که حزب‌الله نباید سلاح داشته باشد. منتها آنها به زودی درخواهند یافت، که حزب‌الله سلاح دارد، ولی برای داخل لبنان از آن استفاده نمی‌کند. اینها خواهند دید، که چند ماه دیگر در سوریه چه اتفاقی خواهد افتاد. نیاز به حزب‌الله در لبنان، نیاز مبرمی است. آنها هم دیدند، که ما برای خودمان چیزی نخواستیم. بله، آنها که با رژیم صهیونیستی و آمریکا ارتباطاتی دارند، مخالف سلاحِ حزب‌الله هستند. آنها خیلی زود پشیمان خواهند شد و اصرار خواهند کرد، که سلاح دراختیار حزب‌الله بماند. مگر سلاح حزب‌الله، از مسیحیانِ لبنان دفاع نکرد؟ خود مسیحی‌ها این را می‌فهمند، اما عده‌ای هم این مساله را درک نمی‌کنند، آنها دستگاه اطلاعاتی و امنیتی هم دارند. با این همه مخالفت‌های آنان، برای ما مهم نیست. به هرحال لبنان فضای بازی دارد و ماهم متوقع نیستیم، که همه یک فکر داشته باشند. مهم این است، که آنها نمی‌توانند برای ما مشکلی ایجاد کنند.

 

*در حال حاضر، روابط داخلی حزب‌الله چگونه است؟

با همه خوب است. در جنگ ۳۳ روزه، دولت دشمن ما بود. در جنگ اخیر، دولت صددرصد با ما همراه بود. بخش زیادی از مسیحی‌ها و طوایف لبنان، با ما همدلی داشتند. همین حالا هم با ما هستند. در آن‌زمان دروزی‌ها با ما نبودند، اما در این جنگ کل دروزی‌ها با ما بودند. ولید جنبلاط در آن‌ مقطع با ما نبود، اما الان با ماست. اهل تسنن به خاطر همراهی حزب‌الله با مردم غزه، از ما حمایت می‌کردند. چون ما هر چه داشتیم، به اهل سنت فلسطین دادیم! الحمدلله وضعیت ما، از قبل خیلی بهتر است و نسبت به آینده هیچ نگرانی‌ای نداریم، جز دفاع از لبنان که البته دفاع هم خواهیم کرد. رژیم صهیونیستی دیگر دست به تکرار این جنگ نخواهد زد.

 

*به عنوان واپسین فرازِ این گفت و شنود، قدری در باره برادر ارجمندتان حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم صفی‌الدین صحبت کنید؟

خیلی سخت است، که انسان در باره امری مربوط به خود صحبت کند. اگر اجازه بدهید، در این موضوع صحبت نکنم!

 

*ایشان به یکی از چهره‌های نامدار جریان مقاومت تبدیل شده‌اند و صحبت از ایشان، شخصی نیست…

اخوی از کودکی، رفیقِ بنده و دو سال از من کوچک‌تر بود. ما ۹ خواهر و برادر هستیم. از بچگی، با هم در مدرسه درس می‌خواندیم و به مسجد می‌رفتیم. بعد که بزرگ‌تر شدیم، به اتحادیه دانشجویان مسلمان لبنان پیوستیم. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از چندی تشکیل حزب‌الله نیز، با هم بودیم. می‌‌توان گفت، که کل زندگی ما با هم گذشت. حتی فرزندان من و فرزندان سید هاشم، با هم در یک منزل زندگی می‌کردند. از نظر تشکیلاتی و اجرائی من زیر نظر ایشان بودم، ولی او در اعمال مدیریت بر من، خیلی خجالت می‌کشید! اساساً سید هاشم، خیلی خجالتی بود. طبعاً در باره او خیلی چیزها می‌توانم بگویم، که در این مجال اندک مقدور نیست.

 

*آخرین ارتباط شما با سیدهاشم، در چه زمانی برقرار شد؟

روزی که خبر انفجار پیجرها منتشر شد. بعد از غروب با سیدهاشم تماس گرفتم و گفتم: تعداد مجروحین فلان مقدار است، اگر موافق هستید به مسئولان امر در ایران بگویم و درخواست کنیم که برای انتقال مجروحین هواپیما بفرستند. گفت: خوب است، ولی باید از سید اجازه بگیریم. با سید صحبت کرد و سید گفته بود: نه، نظرشان این بود که زحمت می‌شود، برای ایران مزاحمت درست نکنید. سیدحسن، خیلی رعایت این مساله را می‌کرد. سپس من با سید صحبت کردم، گفت به‌شرط اینکه خود شما در جریانِ کار باشید. نگران بود. من همان شب به آقای کولیوند زنگ زدم و او گفت هماهنگ می‌کنیم و فردا در بیروت هستیم. ساعت ۴ صبح به بیروت رفتیم، من ساعت ۱۰ رفتم و یک ساعت با سید هاشم حرف زدم. صحبت‌های زیادی کردیم. من گفتم: می‌روم و شاید دیگر تو یا سید حسن را نبینم، سلام مرا برسان و بگو دعا کنید، که فلانی قبل از شما شهید شود. سید هاشم اهل شوخی بود و گفت: دعا می‌کنم قبل از من از دنیا بروی! سپس گفت: من نگران شما هستم، اگر از شما زودتر بروم، خودت باید خانواده ما را اداره کنی و مشکلات زیادی برایت پیش خواهد آمد! گفتم: واقعاً نگران من هستی، چون دلت بزرگ است!

در سفر قبل از آن، دو ساعت با شهید سید حسن نصرالله حرف زدم. همیشه می‌گفت: «اگر پیش آقا رفتید، بگوئید برای ما دعا کنند و نگران ما نباشند…». سید خیلی خوش‌بین بود، منتهی بعد از قضیه پیجرها قدری اندوهگین شد! چهار هزار مجروح در ظرف یک لحظه، برای همه سخت بود. اما همیشه به لطف خدا امیدوار بوده و هستیم.

08آوریل/25

مروری بر «ابعاد شخصیتی شهید سید حسن نصرالله» در گفت‌وگو با سردار محمد جعفر اسدی – سیدحسن استخوان در گلو و خار در چشم همه شیاطین بود

اشاره:

سید حسن نصرالله در زمره شخصیت‌های بی‌بدیل تاریخ تشیـّع و اسلام است که توصیفش از هر زبانی شنیدنی است. شخصیتی که حتی دشمنانش به عظمت او اذعان دارند و در یکی از دشوارترین و خطیرترین مقاطع تاریخ تشیـع و در تقابل با مجهزترین و وحشی‌ترین دشمن اسلام و بلکه بشریت، تحت دقیق‌ترین تدابیر امنیتی برای مدتی طولانی به تربیت نسلی پرداخت که پیروزی‌های آینده را تضمین کرده‌اند.

در پرتو حکمت، تیزهوشی، اخلاص و ایمان سید حسن نصرالله، اینک حزب‌الله و مقاومت به یک جریان مستمر و غیرقابل شکست تبدیل شده است که بی‌تردید از فراز و فرودهای دشوار عبور خواهد کرد و پرچم اسلام را به دست صاحب اصلی آن خواهد رساند، ان‌شاءالله.

در مورد ابعاد شخصیتی شهید سیدحسن نصرالله با سردار محمدجعفر اسدی از فرماندهان و رزمندگان پیشگام چهل‌سالۀ جبهۀ مقاومت که فرماندهی نیروهای مستشاری ایران در سوربه را نیز در کارنامه پربار خود دارد و از دوستان و همرزمان سید مقاومت محسوب می‌شود، به گفتگو نشستیم. ماحصل این گفتگو تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

 

*بسم‌اللَّه الرحمن‌الرحیم. با تشکر و سپاس فراوان از فرصتی که در اختیار مجلۀ «پاسداراسلام» قرار دادید، برای شروع گفتگو در مورد آشنایی خود با شهید سیدحسن نصرالله بفرمایید با توجه به اینکه حوالی سال ۶۵ زمانی که حزب‌الله تأسیس شد شما در کوران جنگ تحمیلی بودید. از همان زمان ایشان را شناختید یا از وقتی که دبیرکل حزب‌الله شدند؟

بسم‌اللَّه الرحمن‌الرحیم. ایشان از طلبه‌هائی بودند که ابتدا در نجف و بعد در قم در محضر علما تلمذ کردند و بعد از شهادت سید عباس موسوی«رحمه‌الله‌علیه» این مسئولیت را به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۰ که اسرائیلی‌ها از لبنان عقب‌نشینی کردند، ما هم با خانواده به زیارت حضرت زینب(س) رفته بودیم. اخوی ما در اطلاعات سپاه لبنان مشغول بود و به منزل ایشان هم سری زدیم. در آن مقطع،‌ خدا رحمت کند آقای زاهدی فرمانده لبنان بود. ایشان هماهنگ کردند و با خانواده در قالب یک دیدار دوستانه به دیدار سید حسن رفتیم. این گذشت تا سال ۲۰۰۳

*شما با سید حسن نصرالله دیدار داشتید و احیاناً درباره ایشان چیزهای مختلفی را هم شنیده بودید. وقتی برای اولین ‌بار با چنین شخصیتی دیدار کردید، چه تصویری به ذهن شما آمد؟ برداشت اولیه‌تان از سید چه بود؟

حتماً برای شما هم پیش آمده. آدم بعضی‌ها را همان‌بار اول که می‌بیند سیمش به آنها وصل می‌شود. ما در همان اولین دیدار مجذوب ایشان شدیم، منتها نه مسئولیتی در آنجا داشتیم، نه موضوعیتی داشت که بحثی صورت بگیرد.

 

**دشمنان سیدحسن نصرالله را به عنوان «عدوّ صادق» می‌شناختند!   

*با اینکه سن ایشان از شما کمتر بود، ولی حس کردید که جاذبه دارد؟

جاذبه ایشان انصافاً خیلی قوی بود. لطافت روحی آقای سید حسن و صداقت و پاکی‌ای که در وجود ایشان بود، موجب شده بود تا این جاذبه را داشته باشند. این خاطره را خود سید حسن برای ما گفتند: «بعد از ترور رفیق حریری _ نخست‌وزیر لبنان در سال‌های ۱۹۹۰ میلادی به بعد _ اغلب مسئولین احزاب و چهره‌های سیاسی این کشور برای تسلیت به ملاقات خانواده او رفتند، اما من چندین روز بعد از ترور رفتم. همسر ایشان گله کرد که آقای سید حسن! همه آمدند. ما زودتر از اینها منتظر شما بودیم. شما آخرین نفری هستید که آمدید. من به ایشان گفتم: من نمی‌دانم دیگران برای چه آمده‌اند، ولی من واقعاً برای تسلیت گفتن آمده‌ام. هر کسی هر قصدی داشته نمی‌دانم، ولی من عجله نداشتم که بخواهم از دیگران سبقت بگیرم. بر اساس معمول آمدم. وقتی که این را گفتم، دختر آقای حریری رو کرد به مادرش و گفت: پدر شب‌ها که به منزل می‌آمد عموماً خسته و گرفته بود. به ندرت و بعضی از شب‌ها شاداب بود. یک شب که شاداب بود به او گفتم: امشب خیلی شاداب هستید. گفت:‌ بله با آقای سید حسن نصرالله جلسه داشتم. ما با سید هم‌خط نیستیم. من در اکثر جلساتی که با افرادی که با من هم‌خط هستند هم شرکت می‌کنم در آنها صداقت نمی‌بینم، ولی جلسه با سید به‌قدری صادقانه است که حتی علیه من هم که حرف می‌زند می‌فهمم که دارد راست می‌گوید و مثل دیگران منافقانه برخورد نمی‌کند.»

 

*این را خود سید گفتند؟

بله و در ادامه اضافه کردند: «کسانی که برای عرض تسلیت می‌رفتند شخصیت‌های مهمی بودند و خانواده آقای حریری به احترام آنها تا در اتاق بدرقه‌شان می‌کردند. سید می‌گفت آن جلسه به‌قدری برای همه جذاب شد که برای بدرقه‌ام تا درب حیاط و حتی تا کوچه آمدند. کسی که آنجا بود گفته بود اولین‌بار است که خانواده حریری تا بیرون منزل برای بدرقه شخصیتی آمده‌اند.»

می‌خواستم این ‌را بگویم که حتی کسانی که هم مسیر و همفکر سید هم نبودند، این شخصیت را این‌گونه می‌شناختند و در رسانه‌های دشمن خبیثی مثل صهیونیست‌ها راجع به سید می‌نوشتند: «عدوّ صادق» یعنی دشمن راستگو. طبیعی است که انسان در همان اولین دیدار جذب چنین شخصیتی می‌شود. اینکه سئوال کردید خواستم بگویم این یک امر طبیعی بود که ما هم جذب ایشان شدیم، نه فقط برای سیادتش بلکه به خاطر شخصیتش. خدمت ایشان که می‌رسیدیم، با اینکه ایشان اجازه نمی‌داد، اما ما اصرار می‌کردیم و دستشان را می‌بوسیدیم. من از سال ۲۰۰۳ که فرمانده سپاه لبنان و فلسطین و سوریه شدم، توفیق زیارت ایشان را پیدا کردم و چون عضو شورای مرکزی حزب‌الله بودم، و من شرکت می‌کردم.

سفیر وقت ما در سوریه، مرحوم آقای شیخ‌الاسلام بود. خدا رحمت‌شان کند. واقعاً با همه گرفتاری‌هائی که داشت مقید بود که حتماً در این جلسات شرکت کند. خود آقا سید و چند نفر دیگر از اعضای شورا بودند. بعضاً از اعضای حزب‌الله هم شرکت می‌کردند و تعداد اعضا بعضاً به ۱۰، ۱۵ نفر هم می‌رسید. از واحد عملیات و اطلاعات هم می‌آمدند و مطالبشان را می‌گفتند یا بعضی از فقها را دعوت می‌کردند و راجع به مسائل فقهی هم بحث و صحبت می‌شد.

 

**پیش‌بینی رهبر معظم انقلاب برای پس از حافظ اسد

*شما خدمت ایشان می‌رفتید یا جلسات در مکان دیگری بود؟

مکانی بود که سید هم می‌آمد آنجا. عموماً در جلسات شام هم می‌دادند. خدا ام‌مصطفی _ همسر شهید عماد مغنیه_ را عمر بدهد. ایشان خودش می‌رفت و مواد غذائی را از بازار تهیه می‌کرد. برای اینکه رعایت اصول امنیتی و حفاظتی بشود هیچ چیزی را از هیچ کسی قبول نمی‌کرد. خودش می‌خرید و می‌پخت و در اتاق مجاور سفره را پهن می‌کرد. خودش غذا را می‌کشید و بچه‌ها کمکش می‌کردند و سفره را می‌چید و از کنار در اشاره می‌کرد که غذا آماده است.

به هر حال بعضاً هم جلسات عمومی داشتیم. و هم گعده‌های دونفره پیش می‌آمد که خیلی دلی بود. در مورد رهبر معظم انقلاب و مسائل داخلی و…

ایشان یکبار در خاطره‌ای فرمودند: در اواخر عمر حافظ اسد، ۴۱ نفر از مسئولین حزب‌الله برای ملاقات با حضرت‌آقا آمدیم به ایران. درخواست ملاقات ‌دادیم و فردای آن روز به ما وقت دادند. رفتیم محضر حضرت آقا. موضوع در مورد آقای حافظ اسد بود که بشدت بیمار بود و اطباء گفته بودند نهایتاً یک هفته دیگر از دنیا می‌رود. ما آمده بودیم که تکلیفمان را روشن کنیم. سید می‌گفت ما شرایط را کامل برای آقا توضیح دادیم و اینکه ما در چه جایگاهی هستیم، آسمان ما در سیطره اسرائیل است. در یک‌ طرف دریاست که آن هم در سیطره اسرائیل است. یک طرف هم فلسطین است که در سیطره اسرائیل است و…، ما آمده‌ایم محضر شما که ببینیم تکلیف ما چیست؟. سید می‌گفت بعد از اینکه ما شرایط را توضیح دادیم و آقا هم گوش ‌دادند. حالا ما در ذهنمان این‌ بود که بعد از توضیحات ما، آقا می‌فرمایند که مدتی اینجا بمانید تا تکلیف روشن شود و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. آقا خوب که گوش دادند، فرمودند: «آقای سید حسن نصرالله! از کجا می‌دانید که خدا کسی بهتر از حافظ اسد را به شما نخواهد داد؟» همه به همدیگر نگاه کردیم و پرسیدیم: آن شخص چه کسی می‌تواند باشد؟ آقای رفعت اسد برادر آقای حافظ اسد، که صددرصد آمریکائی است. ما همه شخصیت‌های سوری را می‌شناختیم. هرچه مرور کردیم، دیدیم اصلاً کسی که بتواند با ما کار کند در بین آنها نیست. آقا چگونه می‌فرمایند «خدا می‌خواهد بهتر از حافظ اسد به شما بدهد؟!» بعد فرمودند که همین امروز برگردید لبنان. از بیت بیرون آمدیم وفردا برگشتیم، ولی این جواب آقا همچنان برایمان گنگ بود.

به لبنان برگشتیم و آقای حافظ اسد سه روز بعد از دنیا رفت. خود او از قبل پسرش آقای باسل اسد را به‌عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود که با تصادف (یاترور) از دنیا رفته بود. تنها کسی که اصلاً به ذهن ما خطور نمی‌کرد جایگزین حافظ اسد شود آقای بشار اسد بود. در انگلستان درس می‌خواند و برای ریاست بشار موانعی وجود داشت جوان بود و طبق قانون آن زمان سوریه، رئیس‌جمهور باید رئیس حزب بعث هم می‌بود و در قانون حزب بعث، افراد زیر ۴۰ سال نمی‌توانستند رئیس حزب شوند، ولی همه موانع رفع شدند و بشار اسد رئیس‌جمهور شد. سید حسن نصرالله می‌گفت از خودمان می‌پرسیدیم آیا ایشان درک دقیقی از وضعیت ما و منطقه دارد؟ با این شک برای تبریک نزد او رفتیم؛ اما در همان اولین جلسه بشار به من گفت: آقای سید حسن! اولویت ۱ و ۲ و ۳ من شما هستید. هر چیزی می‌خواهید از ارتش سوریه بگیرید. برایمان خیلی عجیب بود. سید می‌گفت در زمان حافظ اسد ارتش سوریه یک فشنگ به ما نمی‌داد. ولی همین‌که راه می‌داد کمک برای ما بیاید از او ممنون بودیم.

بعد از مدتی پیغام داد که سرهنگ محمد _از افسران سوری_ نماینده ما برای ارتباط با حزب‌الله است و همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرموده بودند در زمان بشار روابط ما با سوریه بسیار بهتر شد.

 

*نمونه‌ای از این روابط بهتر را در ذهن دارید؟

بله. روزی سید حسن به من گفتند شما با آقای رضوان(عماد) بروید و به سرهنگ محمد سری بزنید. چند روز بعد حاج رضوان زنگ زد و گفت: امشب برویم سراغ سرهنگ. زمانی راه افتادیم که تا از بیروت به سوریه برسیم نیمه شب شد. خانه سرهنگ در یکی از مناطق اطراف دمشق بود. ساعت از ۱۲ شب گذشته بود که رسیدیم و مستقیم به  خانه ایشان رفتیم. حاج رضوان خانه‌اش را بلد بود. زنگ زدیم. محافظ آمد و عماد گفت: بگوئید از حزب‌الله آمده‌اند و با شما کار دارند. محافظ رفت و پس از چند دقیقه سرهنگ با لباس منزل آمد دم در. ما را خیلی تحویل گرفت و به داخل خانه برد. بعد هم سریع دستور داد با قهوه و چای از ما پذیرائی کردند. حاج رضوان گفت: سید حسن ما را خدمت شما فرستاده که ببینیم چه کمکی می‌توانید به ما بکنید. ایشان هم گفت: رئیس جمهور _بشار اسد_  به ما دستور داده در مورد هرآنچه می‌خواهید در خدمت شما باشیم.

یادم می‌آید که حاج رضوان برای آزمایش به سرهنگ گفت: ما دوست داریم یک بازدیدی از پادگان‌های ارتش داشته باشیم. سرهنگ پرسید: کِی؟ حاج‌رضوان گفت: همین الان! پرسید کدام پادگان؟ حاج رضوان گفت برویم پادگان حماه را ببینیم. ساعت دو بعد از نصف شب بود. بنده خدا رفت لباس پوشید و آمد. موقعی که به حماه رسیدیم وقت نماز شده بود، نماز صبح را خواندیم. همه اینها آزمایشی بود که ببینیم بشار و سرهنگ محمد چه اندازه به حزب‌الله توجه دارند؟ حاج رضوان گفت: شنیده‌ام که اینجا پهپادهای روسی وجود دارند. سرهنگ گفت: بله. رضوان گفت: دوست داریم اگر بشود پرواز کند آن را ببینیم. که درخواست ما اجابت شد.

آزمایش بعدی حاج رضوان این بود که گفت: سرهنگ! ما شنیده‌ایم که شما موشک‌های خوبی می‌سازید. گفت: بله. گفت: می‌شود تعدادی از آنها را به ما بدهید؟ سرهنگ فکری کرد و گفت: بگذارید من یک میدان تیر بگذارم؛ شما بیائید کاربردش را ببینید و بعد راجع به واگذاری موشک‌ها صحبت ‌کنیم. پیدا بود که می‌‌خواهد برود استمزاج کند و ببیند با این درخواست چه کند؟. یک هفته طول کشید،‌ خبر داد که میدان تیر آماده است بیائید.

عماد (حاج رضوان) از روز اولی که با او آشنا شدیم محاسن داشت. اما شبی که پیش سرهنگ رفتیم، با کلاه و عینک و اصلاح صورت، قیافه‌اش را کاملاً تغییر داده بود و به سرهنگ محمد هم اسم مستعارش را گفت. در میدان تیر موشک شلیک شد. ۹۵ کیلومتر برد داشت. با هلیکوپتر رفتیم و محل اصابت موشک را دیدیم. عماد از من پرسید: چند تا درخواست کنیم؟ گفتم: نمی‌دانم چند تا می‌توانند بدهند؟ پرسید: دوهزار تا خوب است؟ گفتم: موشک آر.پی.جی نیست که دوهزار تا درخواست کنیم. دویست تا هم بدهند خوب است. اگر بگوئیم دوهزار تا، خواهند گفت اینها اصلاً نظامی نیستند که دوهزار تا موشک درخواست می‌کنند. رضوان گفت: بله ما نظامی نیستیم ولی ما چریک هستیم و یک کاغذ برداشت و دوهزار موشک درخواست کرد. سرهنگ نگاهی کرد و گفت: می‌برم خدمت جناب بشار .

حدود یک هفته بعد سرهنگ پیغام فرستاد و گفت: رئیس جمهور دستور داده‌اند که هر چه دارید بدهید و آنچه می‌سازید بدهید تا دوهزار موشک تأمین شود.

من آمدم ایران و رفتم خدمت آقا رحیم، فرمانده وقت سپاه برای ارائه گزارش و گفتم: الحمدلله اوضاع خوب شده است و در مورد موشک‌ها توضیح دادم…، آقا رحیم پرسید: قرار است به شما دویست تا موشک بدهند؟ گفتم: خیر، قرار است دوهزار تا بدهند. تا الان پانصد تا گرفته‌ایم. پرسید: خودت دیده‌ای؟ گفتم: در انبارهای خودم است! و گفتم که آقا سید حسن می‌گفتند ما وقتی رفتیم خدمت آقا، برای کسب تکلیف در مورد بعد از حافظ اسد، فرمودند: از کجا می‌دانید که خدا یک کسی بهتر از حافظ اسد را به شما ندهد؟ ما در صحنه دیدیم که بشار خیلی بهتر از قبل به ما کمک کرد.

سید حسن می‌گفتند در یکی از دیدارها، بشار به من گفت: از عربستان و قطر پیش من آمدند و گفتند که ما پیش آمریکائی‌ها وساطت می‌کنیم که شما لبنان را اداره کنید. شما دو تا لشکرتان را بردارید و ببرید و سر مرز فلسطین و حزب‌الله را جمع کنید و لبنان مال شما بشود. من به آنها گفتم شما وقتی آمدید و این حرف را زدید دو فرضیه داشتید که یکی درست بود و یکی غلط. فرضیه اول شما این بود که بشار جوان است. فرضیه دوم شما این بود که چون جوان است احمق هم هست که این غلط است. من احمق نیستم. در جنوب لبنان زیر هر درختی، پشت هر تخته سنگی و روی پشت‌بام هر خانه‌ای، یک نفر عضو حزب‌الله دارد که از لبنان و دمشق حفاظت می‌کنند. من اینها را جمع کنم و دوتا لشکر بیاورم که اسرائیلی‌ها ظرف یک ساعت جمعشان کنند؟ این عین حماقت است. این‌را که گفته بود، آنها از در سلبی وارد شدند. گفتند اگر این‌طور باشد، ما اجازه نمی‌دهیم شما در لبنان باشید. گفت اجازه ندهید، می‌آیم بیرون. گفتند: شما باید در سوریه بمانید. گفت: خب می‌مانیم.

آقا سید در مورد فرمایش حضرت آقا و بهتر شدن رابطه سوریه با حزب‌الله پس از حافظ اسد، نکته جالب دیگری را اشاره داشتند و می‌گفتند: رسم است وقتی یک طلبه خدمت یک مرجع می‌رود، باید دو زانو بنشیند، مؤدب باشد. و فقط گوش بدهد. می‌گفت در زمان حافظ اسد، ما مثل طلبه‌ها بودیم و حافظ اسد مثل مرجع بود. اما در دوران بشار اسد دقیقاً برعکس شد، ما مرجع شدیم و بشاراسد طلبه. اینقدر احترام ما را داشت.

 

**سید حسن به فرقان رسیده بود

*شناخت سید حسن از تحولات چگونه بود؟

فهم و درک سید حسن نصرالله از امور داخلی لبنان و سوریه و حتی از ایران کامل بود و اشراف کاملی در این زمینه‌ها داشت.

*ایشان این اشراف را از کجا به دست می‌آورد؟ از رسانه‌ها یا گزارش‌ها یا فکر می‌کنید از منبع دیگری بود؟

یک وقتی حضرت آیت‌الله مدنی فرمودند:‌ اگر کسی در مسیر خدا قرار بگیرد و دستورات الهی را رعایت کند، به فرقان می‌رسد. فرقان غیر از این علمی است که ما با تحقیقات به آن می‌رسیم. منظور من از این جمله این است که آقای سید حسن به فرقان رسیده بود. از راه فرقان مسائل را ارزیابی می‌کرد، نه با مطالعه این جزوه و آن جزوه و دیدار با این شخصیت و فلان مقام و…! البته آنها را هم دنبال می‌کرد. مطالعاتش بسیار بالا بود، تمام نوارهای درس خارج حضرت آقا را گوش می‌داد. امکان نداشت که آقا برای طلبه‌های اینجا درس خارج گذاشته باشند و ایشان صوتش را دریافت نکرده و گوش نداده باشد. دنبال معلومات بود، اما نکاتی که از ایشان صادر می‌شد به نظر من از روی فرقان بود.

 

**درک بسیار بالای سید از مسائل نظامی و امنیتی

*شما به‌عنوان یک شخصیت نظامی در لبنان بودید و احتمالاً کارهائی هم که با سید داشتید مباحث نظامی بودند. درک و اطلاعات نظامی ایشان چقدر بود و چه میزان علاقه داشتند که در این عرصه ورود کنند؟ آیا امور نظامی را به نیروهای جهادی واگذار یا خودشان ورود می‌کردند؟

من واقعاً اشراف و درک ایشان را از جهت نظامی خیلی عالی می‌دیدم. خیلی مواقع پیش می‌آمد که درباره طرح‌های نظامی و امنیتی نظر می‌دادند. اصول حفاظتی را هم خوب رعایت می‌کردند. من یک وقتی به ذهنم رسید گزارش کاملی از توانمندی‌هایی را که حاج قاسم«رحمه‌الله علیه» ایجاد کرده بود، برای ایشان بگویم. لیستی را نوشتم و رفتم پیش ایشان. فقط ما دو نفر بودیم. بند اول را شروع کردم به توضیح دادن در مورد تعداد موشک و…! کنار هم نشسته بودیم. دست مرا گرفتند و گفتند: این مطالبی را که می‌خواهید بگوئید حاج رضوان می‌داند؟ گفتم: بله؟ گفت: نیاز نیست به من بگوئید. گفتم: شما مسئولیت دارید و دبیرکل حزب‌الله هستید و… فرمودند: آقای اسدی! فرض کن دارم می‌روم ایران. از دمشق پرواز کرده‌ایم و دوتا هواپیمای جنگی آمدند و هواپیمای ما را نشاندند. من هم در این هواپیما هستم. به نظر شما من این اطلاعات را بدانم بهتر است یا ندانم؟ گفتم: ندانید بهتر است. گفتند: به همین دلیل نیازی نیست به من بگوئید. آمار و ارقام را به من نگوئید.

 

**سید حسن نصرالله استاد جنگ روانی بود.

*سید حسن در چه مواردی در مسائل نظامی ورود می‌کردند ؟ آیا نمونه‌ای دارید؟

فکر می‌کنم در سال ۲۰۰۴ بود که توسط آلمان، بین حزب‌الله و رژیم صهیونیستی توافقی شد که اسرا مبادله شوند. آنها غشّ در معامله کردند و از تعدادی که توافق شده بود و امضا کرده بودند، یک نفر _ سمیر قنطار_ را تحویل ندادند. دو سه روز بعد در جشن پیروزی و آزادی اسرا، سید حسن سخنرانی کرد و فرمود در همه ادیان الهی غشّ در معامله حرام است و رژیم صهیونیستی غشّ در معامله کرده و ما مجبوریم دو اسیر بگیریم تا آقای سمیر قنطار را آزاد کنند. دو ساعت نگذشته بود که بچه‌های اطلاعات حزب‌الله خبر دادند که ارتش رژیم به‌خاطر صحبت‌های آقا سید آماده‌باش داده است. هدف این بود که ارتش رژیم در آماده‌باش فرسوده بشود.

بچه‌های اطلاعات حزب‌الله شنود می‌کردند. کار به‌جائی رسید که شش ماه آماده‌باش صددرصد بودند به شکلی که بالگرد و جنگنده‌های رژیم، شش‌ماه روی باند آماده پرواز مانده بودند. خلبان این یکی را خاموش می‌کرد و برای استراحت می‌رفت و خلبان بعدی جنگنده بعدی را آماده پرواز می‌کرد.

خدا رحمت کند شهید شیخ نبیل قاووق مسئول حزب‌الله در جنوب لبنان بود. یک ماه بعد از شروع آماده‌باش رژیم، شیخ قاووق سر نماز مغرب و عشا از مردم خواست برای پیروزی حزب‌الله در عملیات نظامی پیش‌رو دعا کنند. سید حسن ایشان را احضار و توبیخ کرد که چرا عملیات را لو دادی؟ در حالی که اصلاً عملیاتی در کار نبود! جاسوسان رژیم این سناریو را باور کرده بودند و آماده‌باش را افزایش دادند در حالی که قرار نبود عملیاتی انجام شود و هدف ادامه وضع آماده‌باش در ارتش اسرائیل بود. طرح سید به‌قدری کامل بود که فرماندهان رژیم شک نکردند و نیروهایشان را ماه‌ها در آماده باش نگه داشتند. یک‌سال و نیم بعد وقتی رژیم آماده‌باش را لغو کرد حزب‌الله طی عملیاتی دو اسیر گرفت و در قبال آن دو اسیر، سمیر قنطار را آزاد کرد.

 

*صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها می‌گویند طراح و مغز متفکر جنگ روانی در حزب‌الله، سید حسن بود. شما این را تأئید می‌کنید؟ آیا نمونه دیگری از این موارد در ذهنتان هست؟

اگر سخنرانی‌های سید را با دقت پیاده کنید می‌بینید ایشان با چه ظرافتی با دشمن جنگ روانی می‌کرد. یک چشمه‌ای در دامنه یکی از کوه‌های مرزی لبنان و فلسطین اشغالی بود که آب آن مقداری در لبنان جاری بود و بعد وارد فلسطین اشغالی می‌شد. اسم این چشمه وزّانی بود. سید پیشنهادی داد و آقای نبیه‌‌بری هم پذیرفت که این آب که از لبنان سرچشمه می‌گیرد، چرا باید به سرزمین‌های اشغالی برود؟ این آب را از دره وارد لبنان می‌کنیم چون کشاورزان و باغداران به این آب نیاز دارند. اسرائیلی‌ها واقعاً تصمیم گرفتند که نگذارند این اتفاق بیفتد، چون به این آب نیاز داشتند و اگر آب به آنجا نمی‌رفت، صهیونیست‌ها خیلی ضرر می‌کردند.

اگر سخنرانی‌های سید را در طول دوماهی که لوله‌گذاری و جدول‌بندی  و راه عبور آب به فلسطین اشغالی مسدود شد و به سمت لبنان آمد گوش بدهید متوجه مدیریت صحنه توسط سید می‌شوید. جالب این است که اسرائیلی‌ها گفته بودند به‌محض اینکه این اتفاق بیفتد، ما طرح آب‌رسانی و بیروت را می‌زنیم و چنین و چنان می‌کنیم. سید اصلاً اعتنائی نکرد و آن‌‌روز خود آقای نبیه‌بری هم برای افتتاح آمد.

در آنجا جشنی گرفتند و گوسفند ذبح کردند و برنامه مفصلی را به راه انداختند. من شک نداشتم که اسرائیل آنجا را می‌زند، ولی سید طوری برنامه‌ریزی و صحبت کرد که جرئت نکردند بزنند و آب چشمه وزّانی مسیرش عوض شد و وارد لبنان شد.

 

**تحقیر صهیونیست‌ها توسط سیدحسن نصرالله

*ایشان در بحث جنگ‌های روانی استاد بودند. آیا در بحث‌های نظامی هم هرجا لازم می‌دیدند ورود می‌کردند؟

موضوعات نظامی در حضور ایشان مطرح می‌شد. ایشان خوب گوش می‌داد. همه که بحث می‌کردند، نهایتاً سید جمع‌بندی می‌کرد. و بهترین جمع‌بندی طرح از نظر نظامی ارائه میشد.

مثلاً در اوایل سال ۲۰۰۵ یا اواخر ۲۰۰۴ بود ما می‌خواستیم برای اولین ‌‌بار یک پهپاد را داخل فلسطین اشغالی بفرستیم. تاریخ دقیقش یادم نیست، ولی می‌دانم که در ماه مبارک رمضان بود. سید از قبل، رژیم را به انجام عملیات پهپادی تهدید کرده بود. ما بحثمان‌ درباره عملیات با فرماندهان حزب‌الله با اختلاف‌نظر مواجه شد. من می‌گفتم پهپاد را تا حیفا بفرستیم و برمی‌گردانیم. مسئول عملیات حزب‌الله که از قُدمای حزب‌الله و فردی عملیاتی و آدم بسیار مسلطی بود و همین اخیراً ایشان را شهید کردند مخالف بود و نظر دیگری داشت. در آخرین لحظات حاج رضوان گفت: نه حرف شما، نه حرف ایشان، این پرواز تا روی نهاریا در دوازده کیلومتری مرز برود و برگردد. فاصله تا حیفا ۴۰ کیلومتر بود.

 

*این مال قبل از جنگ ۳۳ روزه است؟

بله. هنوز یک سال و خرده‌ای به جنگ ۳۳ روزه مانده بود. مشخص کردیم که پهپاد از کجا بلند شود و برود و برگردد. همه کارهایش انجام شد. و بچه‌های حزب‌الله پیشنهادی دادند و سید هم تایید کرد که پهپاد را  با آرم حزب‌الله تزئین کنیم که اگر کسی از پائین دید یا عکس گرفت، آرم حزب‌الله را هم ببیند.

شب بیست و سوم ماه رمضان تصمیم گرفتیم کار را انجام بدهیم. مدتی هم بود که سید اسرائیلی‌ها را تهدید کرده بود.

به یکی از همکاران مأموریت داده بودیم برود پای پرواز. به‌محض این که پرنده پرید، با من تماس بگیرد و بدون اینکه حرفی بزند قطع کند. به بچه‌های اطلاعات هم گفتیم به‌محض اینکه اولین سیگنال را دریافت کردید که آنها این پرنده را شناسایی کردند، زمانش را به ما بدهد که ببینیم چه مدت از پرواز طول می‌کشد تا رژیم پرواز را کشف و شناسایی کند.

بالاخره ساعت کمی از هشت گذشته بود که همکارمان تماس گرفت و قطع کرد. با بچه‌های اطلاعات تماس گرفتیم و پرسیدیم چه خبر؟ گفتند: زمانی که ما گرفتیم ۳۱ دقیقه طول کشید تا اولین تماس در رژیم برقرار شد که یک پرنده ناشناس در منطقه شناسایی شده است. بعد از آن هواپیمای F16  را بلند کردند. پهپاد رفت روی نهاریا و عکس و فیلم گرفت و دور زد. قرار بود پهپاد از روی دریا بیاید. اگر بچه‌ها توانستند آن را بنشانند و اگر مشکلی بود، آن را داخل آب بیندازند و بگیرند و دیگر خیلی معطل نشوند. خبری هم نبود، ولی بچه‌ها عجله کردند و آن را داخل آب انداختند و هواپیما را سالم گرفتند و آوردند.

ارتش لبنان در بالای مرز پاسگاهی داشت و اولین خبر را به رسانه‌های لبنان داد که یک پهپاد اسرائیلی در آب‌های لبنان سقوط کرده است. چون پهپاد از طرف فلسطین اشغالی ‌آمده بود، نیروهای ارتش لبنان فکر کرده بودند پهپاد اسرائیلی است.

خبر خیلی سریع روی آنتن رفت. ممکن بود این خبر اشتباه جا بیفتد؛ به همین دلیل به المنار خبر دادند که خیلی فوری بگوید که این پرنده متعلق به حزب‌الله است که مأموریتش را داخل فلسطین اشغالی انجام داده و برگشته و سقوط هم نکرده و روی آب نشسته و آن را آورده‌اند و سالم است و هیچ مشکلی هم ندارد.

بعد از ظهر آن روز سید سخنرانی کرد و اسرائیلی‌ها را به‌شدت تحقیر کرد. شاید چند سخنرانی بعدی سید پیرامون همین عملیاتی بود که انجام شد. کار به‌جائی رسید که خانواده‌های لبنانی در کنار دریا پهپاد اسباب‌بازی به هوا فرستاده بودند و رژیم برایش F16 بلند کرده بود طوری شد که گارد ساحلی لبنان اعلام کرد که کسی حق ندارد حتی پهپاد اسباب‌بازی را هم به پرواز دربیاورد. این کار در تکمیل کار روانی‌ای که سید انجام می‌داد خیلی قیمت پیدا کرد و تأثیر گذاشت. کارهای جنگ روانی سید واقعاً بی‌بدیل بود.

 

*سیـد یک شخصیت روحانی هم داشت. شما روحانیون مختلفی چون شهید مدنی را هم دیده بودید. به‌عنوان یک روحانی چه ویژگی‌هائی در ایشان بارز بود؟  

مطالعات ایشان در مباحث اسلامی و فقهی کامل بود. مثالی می‌زنم. ما متوجه شدیم که بچه‌های حزب‌الله از مقطعی بسیار به آقای بهجت علاقه‌مند شده‌اند. مشهور بود که سید این بچه‌ها را سوق داده بود که از آقای بهجت استفاده معنوی کنید.

 

 *آیا شنیده بودید که ایشان در این زمینه توصیه‌ای داشته باشند که بچه‌های حزب‌الله در زمینه‌های عرفانی و اذکار و امثالهم به آقای بهجت رجوع کنند؟ مشهور است که سید در دوران جنگ ۳۳ روزه   با رهبرمعظم انقلاب و با آقای بهجت تماس داشتند که دعا کنند. آیا ایشان به‌عنوان یک فرد روحانی در تشویق به سمت موضوعات معنوی به جوانان حزب‌الله نظیر همین موردی که ذکر کردم توصیه‌هائی داشتند؟

این نکته‌ای که در بارۀ آقای بهجت گفتید، اقتضای جبهه و جنگ، معنویت خاصی را می‌طلبید که در آن آتش و سختی‌ها انسان به طرف معنویت برود. سید مانع گرایش نیروهای حزب به آقایان علما نبودند، اما تاکیدشان حضرت آقا بود و اینکه همه‌چیز را از ایشان بگیرند. ولی مبنا شخص حضرت آقا بود. آنچه من می‌دیدم این بود که خود آیت‌الله بهجت نیز همه را به سمت آقا سوق می‌دادند. حتی در مسائل عبادی هم می‌گفتند کمال در تبعیت از حضرت آقا بوده و هست.

 

*با توجه به فرماندهی شما در سوریه در قضایای آنجا آیا خاطراتی از سید دارید؟

اولین‌‌بار که به ماموریت سوریه رفتم، با شناخت قبلی‌ای که از سید داشتم، همه سفارشاتی را که حاج قاسم در باره سوریه کرده بود یقین داشتم که حکیمانه است، منتهی احساس کردم کمبودی دارم و آن هم ملاقات با سید است. لذا به‌محض اینکه رسیدم، به محضر سید رفتم و ماموریتم را خدمت ایشان عرض کردم. سید گفت:‌ حاج قاسم به من گفته که شما می‌آئید. گفتم: راهنمائی بفرمائید. ایشان واقعاً راهنمائی‌های بسیار حکیمانه‌ای کردند.

 

 

**سید حسن نصرالله هر کاری را به کاردان خودش می‌سپرد

*شما مدت زیادی درکنار ایشان بودید. ایشان اهل رفاقت و صمیمیت شخصی هم بودند؟ مثلاً فرضاً به مناسبتی هدیه‌ای به شما بدهند یا به خانواده‌تان احترام بگذارند؟ آیا به این نکات هم توجه داشتند؟ چیزی حضور ذهن دارید؟

سید حسن _ رحمت به روح بلندش _ شخصیت جامعی بود. بعضی از عزیزان ما در بعدی در زندگی‌شان قوی هستند و به بقیه ابعاد توجه چندانی ندارند. ایشان به دوستانشان خیلی لطف داشتند. همین که متوجه می‌شدند کسی صادقانه مقلد حضرت آقاست، او را با همه وجود می‌پذیرفتند. پاسدارها خودشان را سرباز امام و حضرت آقا می‌دانستند و لذا ایشان علاقه خاصی به آنها داشت. ما به مناسبت عید غدیر جشنی را ترتیب دادیم و گفتیم  خانواده پاسداران ‌ در بیروت غریب هستند و جائی را ندارند. زیرزمینی را مرتب و تجهیز کردیم و گفتیم همه بیایند.

 

*خانواده‌های نیروهای خودتان؟

بله، پاسدارها. به سید گفتیم داریم چنین کاری می‌کنیم، اگر شما صلاح می‌دانید به جلسه ما تشریف بیاورید. فرمودند: می‌آیم. ایشان یک ساعت و ربع به زبان فارسی در آن جلسه سخنرانی کرد. هر کسی که در آن جمع علاقه داشت با سید عکس داشته باشد، زن، مرد،‌ کوچک و بزرگ آمدند و عکس گرفتند. ایشان نزدیک به سه چهار ساعت وقت گذاشت. واقعاً عجیب است کسی که این همه مشغله و گرفتاری دارد، در یک حصر کامل و رعایت اصول حفاظتی این‌‌طور بیاید و برای این خانواده‌ها وقت بگذارد.

سید واقعاً در لبنان در حصر کامل بود. یک وقت‌هائی پیش می‌آمد که به ایران می‌آمدیم. در فضائی که امنیت کامل بود، فیلمش را داریم که سید و حاج قاسم و آقای پورجعفری و جمعی از محافظ‌ها والیبال‌بازی می‌کردند. یک روحانی و مجاهد با آن جایگاه، مثل یک ورزشکار حرفه‌ای بازی می‌کرد و پیدا بود که توان انجام این برنامه‌ها را هم دارد.

نکته جالب در باره سید این بود که با همه فهم و درک بالائی که داشت، مثلاً در مسئله حفاظت مطیع محافظ‌ها بود. اگر محافظ‌ها می‌گفتند: حاج آقا! امشب اینجا نمانیم، می‌گفت:‌ باشد. هرجا می‌گوئید آنجا برویم و خودش نظر نمی‌داد. شبی حاج قاسم گفت: اسدی! یک ماشین بردار برویم. من خودم راننده بودم. حاج قاسم بغل دستم بود و سید و دوتا از محافظ‌ها عقب نشسته بودند.

 

 

*در لبنان؟

نه، در تهران. از محلی که بودیم رفتیم منطقه‌ای در حوالی تهران. قرار شد شب در آنجا بمانیم. محافظ سید از من سئوال کرد آیا در این اطراف درمانگاه یا بیمارستانی هست؟ گفتم: در کرج هست، چون در حومه کرج بودیم. وقتی مشخص شد تا اولین مرکز درمانی فاصله زیادی هست محافظ گفت: ما باید مطمئن باشیم که اگر خدای ناکرده مشکلی پیش آمد به یک مرکز پزشکی دسترسی سریع داشته باشیم. بعد از قدری صحبت، سید گفت هرچه نظر محافظ‌هاست. یعنی هر کاری را به کاردان خودش می‌سپرد. و بالاخره آمدیم به جایی نزدیک‌تر به کرج.

سید افراد را می‌شناخت و از هر کسی در حد توان و بضاعت خودش کار می‌خواست. مثلاً بعضی از موضوعات را که می‌گفتیم بسپاریم به آقای زید،‌ می‌گفت حد آقای زید این نیست. این را بدهید به فلانی،  چون حد اوست. حدود را بلد بود و می‌شناخت و بسیاری از مسائل کوچکی را که ما به آنها توجه نمی‌کردیم، ایشان حواسش بود. به نظر من ایشان حکیم و صحبت‌هایش از روی حکمت بود.

 

 

*موردی یادتان می‌آید که ایشان از یک بحران سیاسی یا موضوعی ترسیده باشد؟

در صحنه‌های مقابله با دشمنان، من فکر نمی‌کنم کسی از ایشان شجاع‌تر بود، تنها دغدغه‌اش این بود که بچه‌های حزب‌الله انحراف پیدا نکنند. در صحنه مقابله با دشمنان سر سوزنی ‌ترس نداشت.

 

**سید حسن نصرالله بسیار شجاع و پایبند اصول بود و به قولش وفا می‌کرد.

*پایگاه مردمی حزب‌الله و ارتباط سید حسن نصرالله با مردم چگونه بود؟ در این زمینه نکته‌ای را به یاد دارید؟

رفتار و سلوکش با مردم این را می‌رساند که از علاقه‌مندی مردم به حزب‌الله خشنود و امیدوار بود. برخورد ایشان عموماً ایجابی بود و سلبی نبود. من خودم این‌‌طور استنباط کردم که ایشان محبتی را که یک مؤمن باید به خدا داشته باشد، داشت و لذا خدا هم محبت ایشان را در دل انسان‌ها انداخته بود. موردی را یادم هست که برنامه‌ای بود که قرار بود اکثر اعضای شورای حزب‌الله با حضور سید در آنجا شرکت کنند و سید هم مستقیم سخنرانی کند برخی مخالف بودند و می‌گفتند از نظر امنیتی مشکل دارد. ایشان گفت: من به مردم قول داده‌ام و باید بروم و با آنها صحبت ‌کنم. حاج عماد به من گفت: فلانی! سید وقتی می‌گوید کاری را می‌کند، حتماً انجام می‌دهد. بلندشوید برویم تدارکان لازم را ببینیم. خدا رحمت کند عماد را، دستور داد از طرابلس تا جنوب لبنان ۴۰ تا ماشین کرایه کنند و بچه‌ها شبانه شیشه همه را فوم زدند و سیاه کردند. قرار شد فردا سید در آن میدان سخنرانی کند. عماد دستورات جامع و کاملی داده بود. در آن ساعتی که قرار بود سید برود برای دیدار با مردم، هر دوتا ماشین از یک زیرزمین بیرون می‌آمدند و به مسیری ادامه می‌دادند. از آن ۲۰ جفت ماشینی که آمدند و رفتند، یک جفت حامل سید بود که معلوم نبود کدام ماشین است در یک جفت از ماشین‌ها هم من و حاج قاسم بودیم. انواع و اقسام ماشین‌ها از بنز گرفته تا بی‌ام‌و و… در نهایت به زیرزمینی وارد شدیم و از آنجا به جائی که قرار بود برویم رفتیم و در طبقه دوم مستقر شدیم. حالا مردم در میدان جمع شده‌اند و مجری دارد مقدمات را می‌چیند.

 

*اسم میدان یادتان هست؟

نه، ولی در بیروت بود. خیلی برای من جالب بود. من و حاج قاسم آنجا بودیم. موقعی که داشتیم می‌رفتیم، مردم هر ماشینی را که نمی‌شد داخلش را دید، فکر می‌کردند ماشین سید است و به رسم لبنان برای خوشامد‌گویی روی آن شکلات می‌ریختند. غوغائی بود و شور و نشاط عجیبی برپا شد.

ما رفتیم طبقه دوم، مجری در طبقه پائین پشت تریبون قرار داشت و تلاوت قرآن شروع شد. تصور من این بود که سید می‌رود پائین و پشت تریبون قرار می‌گیرد، ولی دیدم که سید رفت توی بالکن. یک تریبون بود و یک سایبان ازطبقه بالا، محل استقرار سید را پوشش می‌داد و سید از هیچ‌یک از ساختمان‌های روبه‌رو دیده نمی‌شد، ولی همه کسانی که پائین بودند می‌توانستند سید را ببینند. همه چشمشان به تریبون پائین بود که یکمرتبه صدای سید را از بالا شنیدند. این تدبیر آقای عماد بود. به‌نحوی که اگر کسی هم برنامه‌ریزی کرده بود که در جائی کمین کند و با تفنگ دوربرد سید را بزند نتواند. سید اصول را کاملاً رعایت می‌کرد و شجاعت این را هم داشت که وقتی قول داده به قولش وفا کند.

 

*یادتان می‌آید که چه در مقام یک روحانی، چه در مقام دبیرکلی حزب‌الله یا بعنوان یک دوست توصیه خاصی به شما کرده باشند که مثلاً حواستان به این مسئله باشد. نکته‌ خاصی از ایشان به یادگار دارید؟

ایشان بسیار مؤدب به آداب اسلامی بودند. در جلسات عمومی تذکرات بسیار به‌جایی مثل صداقت در امور، رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی و امثالهم را می‌دادند. به‌عنوان نمونه ما داشتیم در جنوب لبنان کارهای مهندسی انجام می‌دادیم. پیشنهاد دادیم که اعضای شورا را ببریم تا مرحله اول کارها را ببینند. ما داشتیم مرحله چهارم را انجام می‌دادیم. فکر کردیم دیدن این برنامه‌ها روحیه آنها را تقویت می‌کند. با عماد برنامه‌ای ریختیم که چگونه آنها را ببریم که عملیات را از نزدیک ببینند. تمهیداتی را اندیشیدیم که در میانه راه کجا ماشین‌ها را عوض کنیم و کجا برویم. در مرحله آخر همگی که جدا جدا آمده بودیم، سوار یک ون شدیم. خدا رحمت کند حاج محسن _ شهید فوادشکر_ به سید گفت: آقا سید! اگراین کارسرّی است و نیاز نیست که ما ببینیم، بهتر است نیائیم. سید گفت: اگر شماها نبینید، چه کسی ببیند؟ این مربوط به شماهاست و باید در همه در جریان باشید. برای همه شما ضرورت دارد.

رفتیم و دیدیم و در برگشت، من بودم و حاج عماد و ایشان. سید حسن گفتند: ما در کار فرهنگی الحمدلله موفق شدیم. درگذشته همین افرادی که امروز با ما آمدند توقع داشتند همه مسائل را بدانند و اگر مطلبی به آنها گفته نمی‌شد، ناراحت می‌شدند و می‌گفتند مگر ما نامحرم هستیم؟ اما الان دیدید حاج محسن چه برخورد خوبی کرد؟ یکی از کسانی که قبلاً به‌شدت معترض بود که اعضای شورا باید همه‌ چیز را بدانند همین آقای حاج محسن بود. الحمدلله کار فرهنگی و تذکرات ما در باره مسائل حفاظتی تأثیر گذاشته و افراد توجیه شده‌اند که اصلاً نیازی نیست در جریان همه امور قرار بگیرند و حالا قانع شده‌اند. یعنی ایشان معتقد بود که تدابیر فرهنگی انجام شده در مسائل حفاظتی و… نتیجه داده است.

سید حسن می‌گفت یکی از موارد خطرناک در گذشته این بود که اگر یک نفر از موضوعی باخبر می‌شد، بلافاصله بقیه را هم در جریان قرار می‌داد، در حالی که الان اعضای حزب‌الله اولاً سعی می‌کنند از موضوعاتی که به ماموریتشان ربطی ندارد مطلع نشوند و اگر هم مطلع شدند به دیگران منتقل نمی‌کنند.

سید حسن می‌گفتند ما تلاش می‌کنیم که مجموعه‌های جهادی فلسطینی را هم قانع کنیم که در مسائل حفاظتی به این شیوه عمل کنند. من فکر می‌کنم رعایت بی‌نظیر مسائل حفاظتی در عملیات “طوفان الاقصی” ریشه در این فرهنگ و تذکرات سید حسن نصرالله داشت.

 

*نکته‌ای هست که بخواهید به‌عنوان سخن پایانی مطرح کنید؟

سید حسن بحـر بسیار وسیع و بزرگی بود که خدا به ما داده بود. یکی از برادرها از روی علاقه می‌گفت حیف شد که سید به شهادت رسید. به این برادر گفتم: من در زمان جنگ به مقر لشکر ۴۱ ثارالله رفتم. روی کانکسی با خطی زیبا حدیثی از قول معصوم(ع) نوشته بود: شهادت یک لحظه از عمر کسی را کم یا زیاد نمی‌کند. سید حسن سی سال استخوان در گلوی همه شیاطین و استکبار و خار در چشم همه آنها بود. بعد از سی سال مجاهدت خوب بود سکته کند؟ و یا با کرونا از دنیا برود؟ لحظه شهادت سید،‌ لحظه رفتنش بود و با شهادت رفت. نباید این‌‌قدر بگوئیم حیف شد. قرار بوده درختی بهترین و شیرین‌ترین و گواراترین میوه را بدهد که داده. ما باید نسبت به نعمتی که خدا داده شاکر و قانع باشیم. تأثیر شهادت سید هم کم از حیاتش نیست. سید بحر بسیار وسیعی بود و خدماتش بسیار ارزنده بوده و ادامه خواهد داشت.

خدا ان‌شاءالله ما را هم قدرشناس نعمت‌هایش قرار بدهد.

08آوریل/25

ولایت‌پذیری سیدالشهدای مقاومت در آیینه تاریخ – ارادت و اطاعت – حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر عالمیان

سید حسن نصرالله، رهبر شجاع و متعهد جنبش مقاومت حزب‌الله لبنان را باید در شمار معدود قهرمانان و نامداران تاریخ معاصر جهان اسلام به شمار آورد. جهاد دائمی «سید مقاومت» و «اسطوره جهان عرب» او را مجاهد و مبارزی صاحب‌نام و نستوه نشان داد که از هر فرصتی برای اعتلای کلمه‌الله بهره می‌برد. «برادر عزیز» و «مایه‌ فخر» ولی فقیه زمان، در بیان و قلم آیت‌الله العظمی خامنه‌ای مفتخر به اوصافی نظیر: مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، رهبر مدبر سیاسی، چهره محبوب دنیای اسلام، زبان گویای ملت‌های منطقه، عصاره فضائل تاریخی و هویتی و گوهر درخشان لبنان شد.

راز این همه محبوبیت سیدالشهدای مظلوم مقاومت چه بود؟ پاسخ به این پرسش را باید در دو مؤلفه جستجو کرد: ارادت و اطاعت از نایب امام زمان(عج).

 

الف. ارادت

ارادت سید مظلوم مقاومت نسبت به ولی امر مسلمین جهان، کم‌نظیر بود. او در فرازهای گوناگون از حیات خود این علاقه و ارادت را علنی ساخته و به‌صراحت گفته بود که: «من علاقه اعتقادی خاصی به رهبر انقلاب دارم.»(۱) او این علاقه را در سه مرحله می‌دانست. در درجه نخست علاقه اعتقادی، روحی و معنوی و به‌طور طبیعی، عاطفی و در نهایت علاقه سیاسی بود.(۲) بر همین اساس او ایمان داشت که «ایشان در جهان اسلام عالم‌تر، فقیه‌تر، نیرومندتر و شایسته‌ترین برای عهده‌داری این مقام یعنی مقام رهبری و پیشوایی هستند.»(۳)

به اعتقاد شهید سید حسن نصرالله: «ایشان رهبری است که از طرف خدا تائید و کمک می‌شود، ما به چنین چیزی یقین داریم و شکی در این ‌باره نداریم که ایشان رهبری است که خداوند ایشان را تائید و کمک می‌کند و بر همین اساس ما ایشان را بسیار دوست داریم و در لبنان بسیاری در دعاهایشان نمی‌گویند از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزا، بلکه می‌گویند مابقی عمر ما را بگیر و به عمر رهبر بیفزا و من یکی از آنان هستم. ما معتقدیم که بقای عمر شریف ایشان به‌عنوان رهبری بزرگ، فواید و منافع بزرگی برای امت و اسلام دارد و از بقای هر یک از ما مهم‌تر است.»(۴)

از نگاه سیدالشهدای مظلوم مقاومت، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای ویژگی‌های شخصیتی و روحی عجیبی دارند و همین ویژگی‌ها بر میزان ارادت او نسبت به ولی امر مسلمین جهان می‌افزود:

  1. اعتماد بالا به خداوند

او یکی از ویژگی‌های آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را اعتماد بالای ایشان به خداوند می‌داند: «از جمله مواردی که اعتقاد دارم جزو ویژگی‌های متمایز ایشان محسوب می‌شود، اعتماد بالای ایشان به خداوند متعال است. ما در اینجا از شخصی که برای عبادت در مکانی گوشه گرفته یا شخصی که در زمینه‌های آموزشی و علمی فعالیت می‌کند و می‌گوید اعتمادم به خداوند زیاد است، سخن نمی‌گوییم. امتحان حقیقی آن است که مسئولیتی را به ‌اندازه‌ حجم مسئولیت حضرت السید القائد (۵) در اداره‌ جمهوری اسلامی، رهبری امت، مقابله با آمریکا و طاغوت‌های کره‌ زمین و مستکبران جهان برعهده بگیری و از مستضعفان و مظلومان حمایت کنی، به سخت‌ترین کارزارهای نبرد بروی و بگویی من به خداوند اعتماد دارم و حقیقتاً هم اعتماد داشته باشی. فرق اینجاست. این، اعتماد واقعی به خداوند و برخورداری از قدرت ایجاد آن در دیگران است. مقصود من، تنها سخن گفتن از این اعتماد نیست، بلکه ایجاد آن در قلوب و عقول دیگرانی مانند حزب‌الله لبنان است. در سایه این اعتماد است که پیشرفت، آگاهی، مجاهدت و پیروزی حاصل می‌شود. با این اعتماد است که ملت ایران و جوانان ایرانی در مقابل آمریکا و تمام چالش‌ها ایستاده‌اند. اگر خود السید‌القائد به این درجه‌ عظیم از اعتماد به خداوند نرسیده بودند، نمی‌توانستند آن را به دیگران منتقل کنند.»(۶)

  1. شجاعت

از دیگر ویژگی‌های رهبر معظم انقلاب از نگاه شهید نصرالله، شجاعت کم‌نظیر ایشان است: «در آن‌روز (پس از حوادث ۱۱سپتامبر)، جرج بوش گفت که جهان یا با ماست یا علیه ما. او نیروهای آمریکا را به کشورهای اطراف ایران اعزام کرد. هر کسی در مقابل امریکا قرار می‌گرفت، او برای نابودی‌اش تلاش می‌کرد. بسیاری در منطقه دچار ترس و وحشت شدید شدند، چون گمان می‌کردند آمریکا به منطقه می‌آید و بر آنجا مسلط می‌شود….چه کسی مقابل آمریکا ایستاد؟ السید القائد. این اقدام تنها نیاز به شناخت تاریخی و آگاهی سیاسی و تدین و اخلاص ندارد، بلکه مستلزم برخورداری از سطح بالایی از شجاعت است. ایشان در مقابل تنها ابرقدرت متکبر استکباری در جهان ایستادند؛ ابرقدرت خشمگینی که به هیچ قید و بندی پایبند نیست. ایشان در مقابل آن ایستادند،؛ اما نه به‌حالت تسلیم که به‌صورت تهاجمی. کسی که نبرد مواجهه با پروژه‌ آمریکایی در منطقه را طی سال‌های گذشته رهبری کرد، السید القائد بود.» (۷)

  1. مقاومت

یکی دیگر از این ویژگی‌ها، مقاومت معظم‌له در برابر مشکلات است: «…به‌دلیل سختی‌ها، چالش‌ها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری می‌کردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود. یک بار که به ایران سفر کردم، در نزد السید القائد خطاب به ایشان گفتم «ای سید ما! چه کنم؟» السید القائد در آن زمان به من گفتند: «تو هنوز جوان هستی و تمام محاسنت سیاه است. من از خستگی چه بگویم که تمامی محاسنم سفید شده است؟» ایشان گفتند: «طبیعی است که انسان در مسیرش با چالش‌ها، سختی‌ها و مخاطراتی، گاهی از سوی دشمنان و گاهی از سوی دوستان خود مواجه شود. غالباً هم اذیت‌های دوستان، آزاردهنده‌تر از اذیت‌های دشمنان است و درد بیشتری را به انسان تحمیل می‌کند. در نهایت هم محدودیت‌هایی در بسیاری از امور وجود دارند. انسان گاهی از لحاظ روحی خسته می‌شود و به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را راهنمایی کند و مسیر را به او نشان بدهد. گاهی انسان به کسی احتیاج پیدا می‌کند که دستش را بگیرد؛ گاهی به کسی احتیاج پیدا می‌کند که او را آرام کند و از لحاظ روحی و معنوی به او آرامش و اطمینان ببخشد. گاهی هم به کسی نیاز پیدا می‌کند که قدرتش را افزایش بدهد و عزمش را راسخ کند. در همه‌ این اموری که بدان احتیاج داریم، ما خداوند متعال را داریم و به دیگران نیازی نداریم.»(۸)

  1. قدرت عالی تدبیر امور

از نگاه شهید سید حسن نصرالله، امام خامنه‌ای از قدرت عالی تدبیر امور برخوردارند و این ویژگی با مسئولیت خطیری که برعهده دارند، بسیار اهمیت دارد. ایشان از زمان ارتحال حضرت امام خمینی(ره) رهبری امت اسلامی و مسلمانان را به بهترین وجه ممکن و در مراحل بسیار سخت انجام داده‌اند.(۹)

  1. متفکر و اندیشمندی بزرگ

از نگاه شهید نصرالله: «امام خامنه‌ای فرماندهی شجاع برای امت اسلامی و متفکر و اندیشمندی بزرگ هستند که با علوم غیرحوزوی مانند شعر و ادب و فرهنگ هم آشنایی بسیاری دارند.»(۱۰) وی همچنین، امام خامنه‌ای را فقیهی دانشمند می‌داند که با زبان عصر که همه آن را درک می‌کنند و می‌فهمند، سخن می‌گویند و با متون دینی آشنایی کامل دارند.(۱۱)

  1. عامل اقتدار ایران

از نگاه سیدالشهدای مظلوم مقاومت، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نه تنها عامل اقتدار جهان اسلام هستند، بلکه جمهوری اسلامی ایران نیز با رهبری حکیمانه ایشان به یک قدرت بزرگ منطقه‌ای تبدیل شده است.(۱۲)

شهید نصرالله با ذکر این خصوصیات، بر لزوم شناخت بیش از پیش ولی امر مسلمین تاکید می‌کند و معتقد است: «باید شخصیت بزرگ امام خامنه‌ای را بیشتر و بیشتر بشناسیم و معرفی کنیم نه اینکه ایشان نیاز دارند بلکه ما و مردم در هر زمانی نیازداریم مرجع تقلید و رهبری که امت را در رویارویی با محورهای بین‌المللی، تهدیدها و توطئه‌ها هدایت می‌کند، بشناسیم.»(۱۳)

 

ب. اطاعت

بازخورد این ارادت قلبی و روحی، اطاعت محض این شهید والامقام از رهبر و مرادش بود. در این زمینه شواهد تاریخی گوناگونی وجود داربد که به برخی اشاره می‌کنیم.

  1. برای انجام وظیفه، منتظر دستور نیستیم

آیت‌الله مصباح یزدی در این مورد به نکته بسیار مهمی اشاره می‌کند. ایشان می‌گوید: «من کسی را در بین دوستانی که می‌شناسم، ندیده‌ام که مانند جناب سید حسن نصرالله نسبت به رهبر معظم انقلاب باشد. او می‌فرمود: «شما خیال نکنید ما منتظریم آقا امر کنند تا ما کاری را انجام دهیم. اگر احتمال بدهیم که کاری را دوست دارند، انجام می‌دهیم، چون به ما ثابت شده که خدا به ایشان فهم و بصیرتی داده که به ما نداده است. ایشان چیزهایی را می‌فهمد که ما نمی‌فهمیم. ایشان جز رضای خدا چیزی نمی‌خواهد. یعنی اگر احتمال بدهیم ایشان چیزی را دوست دارند، دنبال آن احتمال می‌رویم، چه برسد به اینکه دستور بدهند.»(۱۴)

  1. ۲. دلیل محبت آیت‌الله مصباح یزدی به سیدحسن نصرالله

آیت‌الله مصباح یزدی دلیل محبت به سید حسن نصرالله را تبعیت کامل ایشان از ولایت فقیه می‌دانست و می‌گفت: «کسی که این صفت را داشته باشد در ولایت ائمه فانی می‌شود. ولایت نائب امام در این عصر (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) و ولایت ولی‌اش سید حسن نصرالله بر همه ما واجب است.»(۱۵)

  1. ۳. اعتقاد قاطع به اصل ولایت‌فقیه

ایشان همچنین تاکید می‌کند: «هیچ اصل فکری و اعتقادی‌ای مانند اصل ولایت نمی‌تواند سبب وحدت باشد. به همین خاطر همگی باید حول این محور حرکت و آن ‌را تقویت کنیم. اگر رهبر حزب‌الله لبنان متواضعانه خود را سرباز کوچک امام خامنه‌ای می‌داند به دلیل اعتقاد او به اصل ولایت‌فقیه است.»(۱۶)

  1. ۴. گریه به خاطر تفاوت موضع با رهبری

یکی از روحانیون نقل می‌کند که: «وقتی شهید سید حسن دریافت که نظرش در باره برکناری محمد مرسی رئیس جمهور مصر با نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی متفاوت است، از این اتفاق و این اختلاف نظر از شدت ناراحتی گریه کرد. او بلافاصله به ایران آمد و محضر رهبر معظم انقلاب رفت و گفت: «ما اشتباه کردیم، توبه و استغفار می‌کنیم. از ما راضی باشید.» (۱۷)

  1. تبعیت کامل از ولایت فقیه

یکی دیگر از این روحانیون در پاسخ به این سئوال که شهید نصرالله به‌عنوان رهبر شیعیان لبنان چه نسبتی با رهبر انقلاب برقرار می‌کرد گفت: «رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه‌ای مکتوب به شهید نصرالله او را رهبر عربی خطاب می‌کنند، زیرا معتقدند ایشان امت عرب را رهبری می‌کند. در مقابل نیز شهید نصرالله معتقد بود که او بیش از ایرانی‌ها به ولایت فقیه ایمان دارد. او تاکید داشت که برخی‌ها در ایران بر اساس قانون اساسی ولایت‌فقیه را قبول دارند. این در حالی است که من با تمام وجود ولایت‌فقیه را پذیرفته‌ام و قبول دارم.(۱۸)

  1. ۶. سربازی گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب

در مورد اطاعت محض شهید نصرالله از رهبر معظم انقلاب نقل شده است که: «این شهید با توجه به اینکه خود یک فرمانده توانمند، با هوش، عاقل و دارای قدرت تحلیل سیاسی و نظامی و… بود؛ اما در برابر رهبر معظم انقلاب سرباز بود و نه فقط تعبد داشت که ایشان را نایب امام زمان(عج) و ولی‌فقیه می‌دانست؛ راهنمائی‌ها، راهبردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب را باور داشت و بی چون و چرا تسلیم امر ایشان بود. اگر نظری داشت نظرش را بیان می‌کرد، اگر حضرت آقا می‌پذیرفتند که هیچ، اما جایی که آقا نظر دیگری داشتند باور داشت که نظر آقا دقیق‌تر است و این را تجربه کرده بود چون همواره تشخیص آقا درست بود.»(۱۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. www.mizanonline.ir/fa/news/290500

۲٫همان

۳٫همان

  1. همان
  2. سیدحسن نصرالله در جریان آن گفت‌وگو، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی را به عنوان «السید القائد» یاد می‌کند.
  3. سیدحسن نصرالله در دومین همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای

www.asriran.com/fa/news/400203

  1. گفتگوی سیدحسن نصرالله با دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

si.khamenei.ir/newsontent?id=43569

  1. سید حسن نصرالله در دومین همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای

www.asriran.com/fa/news/400203

۹٫همان

۱۰٫همان

۱۱٫همان

۱۲٫همان

۱۳٫همان

۱۴٫www.hawzahnews.com/news/1189158

۱۵٫hawzah.net/fa/News/View/90357

۱۶٫mesbahyazdi.ir/node/3042

  1. حجت‌الاسلام عبدالله حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه در برنامه سوره

www.tabnak.ir/fa/news/1270350

  1. به نقل از حجت‌الاسلام علی شیرازی

defapress.ir/fa/news/703868

  1. مصاحبه حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمد مروی با رسانه KHAMENEI.IR

www.mashreghnews.ir/news/1650225

08آوریل/25

شهادت سید حسن نصرالله و حضور گسترده او در آینده تاریخ توحیدی – استاد اصغر طاهر زاده

شهید سید حسن نصرالله  نماد حیات متعالی انسانِ مقابل با استکبار بود و شهادت او شهادتی است که امیدها را برای عطایی بس بزرگ‌تر زنده و زنده‌تر می‌کند. به امید آنکه متوجه عطایایی بشویم که در راستای چنین شهادت‌هایی پیش می‌آیند، عطایایی که تنها در مسیر توحید تاریخی ظهور می‌یابند و ما به کمک آنها می‌توانیم بیش از پیش فردای خود را با احساسی متعالی‌تر درک کنیم و این است معنای حضور در آینده تاریخِ توحیدی با گستردگی آخرالزمانی.

 

۱- با نظر به آیاتی که متذکر شکست اولیه ما در جنگ اُحد هستند، قرآن قصه خودِ ما را در امروزمان با ما در میان می‌گذارد.  با تدبر در آیه ۱۳۷ سوره آل‌عمران متوجه خواهیم شد که در این تاریخ چه نوع حضوری می‌توانیم داشته باشیم و باید سعی کنیم به کمک آیات قرآن عملکرد خود را ارزیابی کنیم.

 

۲- بعد از آنکه­ مسلمانان ظاهراً در جنگ احد شکست خوردند و بعضی از مؤمنین که همراه با پیامبر خدا«ص» وارد جنگ با کفار شده بودند تعجب کردند که چگونه جبهه حق شکست ­خورد؛ حضرت حق این آیه را نازل کرد: «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»(۱) شما را چه شده است؟ چرا به حضور تاریخی جبهه­های حق در مقابل باطل در گذشته نگاه نمی­کنید؟ «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ» قبل از شما هم سنت­هایی بوده‌اند و خداوند در تاریخ، سنت‌های خاصی دارد: «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» بروید با نگاه تاریخی- جغرافیای زمین را بنگرید: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ» پس ملاحظه کنید عاقبت کار انکارکنندگانِ حقیقت به کجا کشیده شد، در حالی­که در گذشته هم به ظاهر لشکر ابوسفیان­ها و یزیدها پیروز شدند، ولی اگر به عاقبت کار آنها بنگرید با صحنه­های نابودی آنها در تاریخ مواجه می‌شوید، زیرا در مقابل حقیقت ایستادند. آری: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ؛».

 

۳- خداوند در ادامه آیه فوق با ما گفت‌وگوهایی دارد و بصیرت تاریخیِ خوبی را با ما در میان می­گذارد، زیرا هنگامی که به پدیده­های تاریخی با نظر به جایگاه تاریخی آنها بنگریم، نسبت به حرکات توحیدی، متوجه آینده­ای متعالی و پایدار می­شویم که در مقابل جبهه توحیدی در افق آینده گشوده می­شود. در همین  زمینه در ادامه می­فرماید: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ»(۲) بالاخره این نور قرآن است که مشخص می­کند ما در کجای تاریخ ایستاده­ایم: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ» این قرآن برای مردم روشن­کننده حق از باطل است: «وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» و برای اهل تقوا هدایت و موعظه است.

برای مردم عادی اگر در ندای فطرت خود حاضر باشند و خود را فریب ندهند؛ قرآن به‌خوبی روشن می­کند که جبهه حق کدام است و جبهه باطل کدام. همان قرآن برای متقین هدایت است و حقایق را در افق پیش روی‌شان نمایان می­سازد و مدّ نظر می­آورد. یعنی آن افق­های دور را نسبت به حضوری که با شهادت پیش آمده، نشان می­دهد و علاوه بر هدایت، «وَمَوعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» موعظه­ای است برای اهل تقوا که آن ایمانی است بعد از ایمانی.

 

 

۴در ادامه در آیه ۱۳۹ می­فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» با توجه به آینده­ای که در دل همین تنگناها در پیش است به گفته علامه طباطبایی در اقامه دین و مقابله با دشمنان اسلام، نه ضعف و سستی به خود راه بدهید و نه حزن و اندوه. کافی است ما در این مورد در پرتو نور قرآن و تذکراتی که بعد از شکست جنگ اُحد پیش آمدند که فرمود همیشه قبل از شما سنت‌هایی در صحنه عالم جاری بوده‌اند: «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»، بنگرید عاقبت و نهایت کار منکران حقیقت به کجا کشید. با توجه به این امر می­فرماید: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اصلاً جای سستی و کوتاهی نیست.

رهبر معظم انقلاب با نظر به شهادت سید مقاومت متذکر می­شوند که ما بیش از دیروز در مقابل با استکبار و صهیونیسم به صحنه می­آییم. جنس حرکت توحیدیِ انقلاب اسلامی چنین است.

 

۵-بعد از طرح آیات فوق در ادامه در آیه ۱۴۰ سوره آل­عمران جمع­بندیِ دقیقی برای فهم جایگاه تاریخی همه صحنه­های حق در مقابل با باطل با ما در میان می­گذارد و می­فرماید: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ، وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» در هر جنگی هر دو طرف ضربه می­زنند و ضربه می‌خورند. بنا نیست وقتی جنگی در مقابل کفر شروع می­شود فقط شما غالب باشید. به گفته علامه طباطبایی در این صورت دیگر امتحانی برای مؤمنین پیش نمی­آید. امتحان یعنی در مسیر توحید، هم ضربه بخوریم و هم ضربه بزنیم، زیرا قاعده آن است که: «وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» یعنی راز این نوع ضربه­ها آن است که روزگار دنیا در بین طبقات و مردمان در گردش باشد.

این یکی از نکات بسیار مهم در فلسفه تاریخ است که امروزه بدان پرداخته می­شود و می­توان با بشر جدید آن را در میان گذاشت که چرا خداوند می­فرماید سنت ما این است که روزگار و بهره­مندی از دنیا در بین مردم در گردش باشد. به گفته علامه طباطبایی پیروزی جبهه توحید به این معنا نیست که دشمن بعضاً سلطه نداشته باشد، ولی پیروزی ندارد. باید بین پیروزی و سلطه تفکیک قائل شد. با اسلحه­ها و رسانه­ها می­توان به‌ظاهر سلطه پیدا کرد ولی پیروزی نه، زیرا در سلطه بر انسان­ها روان آنها با سلطه­گر همراه نیست و همین امر موجب بی­آیندگی­اش می­شود، هرچند با سختی تمام بتواند مدتی سلطه خود را حفظ کند.

 

سئوال؟ مگر خدا از ایمان مؤمنین خبر ندارد؟

آری! خبر دارد ولی آیه: «وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» به این معناست تا ایمان مؤمنین آشکار شود و الگوها و نمادهای دینداری معلوم شوند. مانند حضرت امیرالمؤمنین«ع» در جنگ احد که مانند کوه در مقابل دشمن و در کنار پیامبر خدا(ص) و دفاع از آن حضرت ایستادند، در حالی­که عده­ای فرار کردند. قرآن می‌فرماید ما این­طور برنامه­ریزی کردیم تا اولاً ایمان مؤمنین آشکار شود و ثانیاً: «وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ،» شهدا در اینجا به معنای نماد و الگو هستند. یعنی امیرالمؤمنین­های دفاع مقدس را خداوند معلوم کند. آنهایی که در شکست­ها و پیروزی­ها و ضربه خوردن­ها و ضربه زدن­ها شخصیتشان­ معلوم می‌شود.

شایسته است روی این آیات کمی تأمل و تدبر شود که بالاخره چه کسانی روحیه خود را در مشکلات نمی­بازند؟ ملاحظه کرده­اید چگونه بعضی از روشنفکران غرب‌زده ما تا آنجا ترسیده­اند که پیشنهاد صلح با اسرائیل را به میان می­آورند، در حالی­که برای سرداران و مردان انقلاب اسلامی هر اندازه میدان مقابل با دشمنان انقلاب و حقیقت سخت­تر و تنگ­تر شود، امیدوارتر می­شوند که چگونه عظمت اسلام در همین میدان­ها بروز پیدا می‌کند.

قرآن کریم در ادامه آیه فوق می­فرماید: «وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» خداوند چنین افرادی را که به حقیقت پشت کرده­اند و در مقابل جبهه توحید ایستاده­اند، دوست ندارد و هیچ کمکی به آنها نمی­کند، هرچند ممکن است در بعضی از مراحل، موقتاً سلطه‌ای پیدا کنند و این به جهت آن است که ما بیشتر به خود آییم. ولی بدانید مدیریت الهی در همه ابعاد در صحنه است و در این راستا: «وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» خداوند نظری و محبّتی به ظالمین که مقابل جبهه توحیدی ایستاده­اند، ندارد.

 

۶-در ادامه، راز این شهادت­ها و سختی­ها را این­ طور بیان می­فرماید: «وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ»(۳) به گفته علامه طباطبایی: تا به‌تدریج آلودگی­ها و کفر از قلب مؤمنین پاک و قلب آنها بیش از پیش نورانی و ایمانی شود.

مردان جنگ و مبارزه در جبهه توحید باید تا مرز خلوص حاج قاسم سلیمانی جلو بروند.(۴) زیرا خداوند اراده کرده است تمام حق در مقابل تمام باطل به صحنه آید. تمام حق با حاضر شدن مؤمنین در ایمان و معارف ناب توحیدی به صحنه می­آید و در این راستا باطل محو می­شود. لذا فرمود: «وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ». «محق» به معنی آرام­آرام از بین رفتن است، به همان معنایی که گفته می­شود هلال ماه در مُحاق می­رود، یعنی آرام­آرام از حالتِ بدر و روشنی کامل به سوی هلال و باریک­ شدن و محو شدن جلو می­رود. قرآن می­فرماید: «وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ» یعنی کفر را آرام­آرام از بین می­برد.

رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ فرمودند: «رژیم صهیونیستی دارد در مقابل چشم مردم دنیا ذوب می‌شود.» و این صادق­ترین سخنی است که از سر بصیرتِ تاریخی به میان آمد.

 

۷-سپس در آیه ۱۴۲ می­فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»، مگر قرار بوده شما بدون امتحان به بهشت بروید؟ آیا تصور کرده­اید وارد بهشت می­شوید بدون آنکه ایمان مجاهدان شما آشکار شوند و معلوم نشود اهل صبر و مقاومت چه کسانی­اند؟ مدعیان دینداری که اهل مقاومت و صبر و پایداری در مقابل دشمنان اسلام و حقیقت نیستند، گمان نکنند مسیرشان مسیر ورود به بهشت است، زیرا میدان، میدان مقابله با دشمن حقیقت است که با امتحان‌های سخت و با جداشدن مرزهای حق از باطل معلوم می­شود چه کسی اهل ایمان است و چه کسی تنها ادعا می­کند. فرمود: «وَیَعلَمَ الصَّابِرِینَ»، صابر یعنی اهل مقاومت و استقامت و به همین جهت اگر با شهادت سید حسن نصرالله عزیز عزاداریم، ولی غمزده نیستیم. راه صابران، راه عجیبی است. در این راه شهید می­دهیم، ولی پایدار می­مانیم و می­دانیم شهید شدن برای ما به معنای فعال­ترشدن در صحنه مقابله با ظلم است. مقاومت و صبر برای ما مانند طنابی است که وارد چاه شد و حضرت یوسف«ع» را از آن چاه نجات داد.(۵) تا در ادامه حضور خود راهی را در مقابل انسان‌ها بگشاید و این یعنی شهادت سید حسن نصرالله و شهادت یحیی سنوار.

 

۸-ما در دل انقلاب اسلامی عظمت شهادت­ها را تجربه کردیم. در ادامه همین آیات در سوره آل‌عمران می­رسیم به آیات ۱۶۹ و ۱۷۰ که آیات مشهوری هستند. آنجا­ که می­فرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا، بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ «وَلَا تَحْسَبَنَّ» یعنی در فهم جایگاه­­هایی که در راه خدا شهید می­شوند با قواعد دنیایی محاسبه نکنید تا گمان کنید آنها مرده­اند «بَلْ أَحْیَاءٌ» بلکه آنها زنده­اند و از نعمت‌هائی که نزد پروردگارشان است، بهره­ می­برند.

وقتی فردی تصادف و رحلت می‌کند، روح او به برزخ می­رود. آیا شهدا نیز وقتی شهید شدند مانند آن فرد به برزخ می­روند؟ این­ معنای اَحیایی نیست که آیه فوق متذکر می‌شود. شهدا در همین صحنه­هایی که شما در تاریخ خودتان حاضرید، در صحنه حاضرند. هرکسی که از دنیا می‌رود به همان معنای «اَمْوَاتًا» به برزخ می­رود. در حالی­که قرآن می­فرماید شهدا زنده­اند و در نسبت خاصی که با پروردگارشان پیدا می‌کنند، از بهره­های خاصی برخوردار می­شوند. یعنی سید حسن نصرالله، به گفته رهبر معظم انقلاب که ذیل همین آیه نکاتی دارند، از این به بعد دستش بازتر و نطقش رساتر است. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «نطق شهدا بعد از شهید شدن باز می­شود و با مردم حرف­ها دارند، صدای­شان تازه بعد از رفتن بلندتر می­شود.»(۶).

با این نگاه باید به آینده جهان نگاه کرد. با توجه به این امر، شهادت برای بیشتر حاضر شدن شهید در صحنه است. قرآن در ادامه می­فرماید: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»(۷) یعنی با رسم شهادت جهانی گسترده­تر در مقابل شهید گشوده می­شود و می­یابد که چه آینده­ای در همان مسیری که شهید شد، در پیشِ‌روست.

با تأمل در این آیات امروز و فردای خودمان را درمی­یابیم و آن­ را بهتر احساس می­کنیم. واژه « یَسْتَبْشِرُونَ » حکایت بشارتی است که پیش می­آید. یعنی وقتی شهادت برای انسان پیش می­آید جهانی در مقابلش گشوده می­شود که احساس حضور بیشتر در همین جهان برایش آشکار می­شود و این ربطی به حضور برزخی او ندارد. نوعی بهره­مند شدن است در همین تاریخ. و لذا شروع می­کند به سخن­گفتن و بشارت­ دادن، به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب فرمودند نطقشان باز می­شود: «وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» بشارت می­دهند به آنهایی که هنوز به شهدا ملحق نشده­اند. یعنی به کسانی که اظهار می­دارند راه سید حسن نصرالله راهِ آنها نیز هست.

حال، سید حسن نصرالله­ها که شهید شده­اند دارند می­گویند: «أَلَّا خَوفٌ عَلَیْهِم وَلَا هُم یَحْزَنُونَ» نه جای نگرانی نسبت به آینده است و نه جای غم و حزن نسبت به گذشته. «خوف» یعنی نگرانی نسبت به آینده و اینکه گمان کنیم حال که رژیم صهیونیستی فرمانده­ها را شهید کرده و رسانه­های جهان استکباری هم به نفع او تبلیغ می­کنند، پس نکند کار به نفع آنها تمام شود در حالی­ که خداوند سخن شهدا را به رفقای­شان متذکر می­شود که: «أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» نگران آینده نباشند «وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» و به گمان آنکه کوتاهی­های آنها منجر به این شهادت­ها شده است، غم کوتاهی‌های گذشته را نیز را نخورند. مثلاً در جریان­های اخیر بگوییم چرا ما زودتر متوجه برنامه­هایی که اتفاق افتاد، نشدیم! آیات فوق به ما متذکر می­شوند که اساساً قضیه و تقدیر چیز دیگری است و نباید ملامتی به خود راه دهیم و از آینده ناامید شویم.

 

۹-در جنگ اُحد به یک معنا ما شکست خوردیم و دشمن از ما حدود ۷۰ شهید گرفت و به طرف مکه برگشت. ابوسفیان و لشکرش در میانه راه به این فکر افتادند که برگردند و کارِ مسلمانان را یکسره کنند. عده­ای از منافقین خبر تصمیم لشکر ابوسفیان را به مسلمانان رساندند به امید آنکه مسلمانان مضطرب شوند و دست و پای خود را گُم کنند و از اطراف پیامبر«ص» خدا پراکنده شوند و آن حضرت را تنها بگذارند. پیامبر خدا«ص» برای مقابله با آن جریان دستور دادند فقط آنهایی که به‌نحوی از جنگ زخم برداشته­ و زخمی شده­اند برای مقابله با دشمن حرکت کنند و آنها به دستور پیامبر«ص» برای تعقیب ابوسفیان و لشکرش راه افتادند.

همین­که ابوسفیان متوجه شد برعکسِ تصور او لشکر اسلام تا این اندازه اهل مقاومت است، از حمله دوباره منصرف شد و به مکه برگشت و خداوند این آیه را نازل فرمود: «الَّذِینَ استَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ»(۸) آنهایی که امر خدا و رسول خدا را اجابت کردند بعد از آنکه زخمی شده بودند: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ» برای آنهایی که نیکی و تقوا پیشه کردند، اجر عظیمی مقرر است، اجری که به جهت عظمت آن قابل توصیف نیست و این یعنی در مسیر توحید در دل شکست، پیروزی عظیمی وجود دارد.

آیه بعد در تبیین آن موضوع می­فرماید: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(۹) این اجر عظیم شامل آنهایی است که چون منافقین خبر دادند لشکر ابوسفیان آماده شده که مجدداً حمله کند، پس بترسید و خود را از میدان مهلکه خارج کنید:  «فَزَادَهُمْ إِیمَانًا» در مواجهه با چنین خبرِ به ظاهر خطرناک، نه­تنها خود را نباختند، بلکه به صورت معجزه­آسایی تازه ایمانشان زیادتر شد، به جهت اینکه ‌خوب فهمیده بودند باید در شرایط سخت، عظمت اسلام را به نمایش گذاشت و لذا: «وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ».

این جمله را در اوج خطر و در عین آنکه بدنشان در آن جنگ زخم­ها برداشته بود، بر زبان راندند که ما را مدد الهی کافی است و او برای ما بهترین وکیل و سرپرست خواهد بود. نتیجه آن شد که خداوند در قرآن می­­فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ»(۱۰) علامه طباطبایی در این باره می­فرمایند در نتیجه امتیاز خاصی نصیب آنها شد که آن نعمت الهی و فضلی بود آسیب­ناپذیر، زیرا در مسیر الهی و با انگیزه طلب رضایت خداوند قدم برداشتند، خدایی که فضل عظیمی دارد و هرکسی که در مسیر او قدم بردارد، مفتخر به آن امتیاز خاص و آن فضل عظیم خواهد شد.

این یعنی پایمردی در جبهه مقاومت. یعنی پیام فوق­العادۀ رهبر معظم انقلاب که می­فرمایند: «لبنان به حول و قوه الهی دشمن متجاوز و خبیث را پشیمان خواهد کرد».(۱۱) برای اینکه روح فرزندان مقاومت، روح امیدواری به رحمت الهی است و در نتیجه بنا به وعده الهی و: «وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» از اموری بهره­مند می­شوند که آسیب­ناپذیر و شکست­ناپذیر است. جمهوری اسلامی نیز با همین روحیه­ای که تا آخر ایستاده است شکست­ناپذیر خواهد بود و ان‌شاءالله این روحیه برای کل جهان اسلام در مقابل استکبار پیش خواهد آمد.

علت اینکه چنین روحیه­ای به فضل الهی برای جبهه مقاومت پیش آمده و نمونه آن را در سید مقاومت یافتید: «وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ» بود و اینکه به دنبال رضایت خداوند بود، حتی تا آن حد که پیروزی بر دشمن برای­ او مسئله اصلی نبود زیرا :«وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» خداوندی که شهدا برای رضایت او به صحنه آمده بودند دارای فضل عظیمی است و انسان را در جهانی حاضر می­کند که تصور آن را هم نمی­توان کرد.

امری که بحمدلله  در این مرحله از تاریخ انقلاب اسلامی ملاحظه می‌شود که خداوند زمینه برخورد مستقیم ایران با رژیم صهیونی را فراهم کرده است.

 

۱۰-با توجه به آیات فوق حیف است که ما در این تاریخ باشیم و همه عزم ما در راستای دنبال­کردن رضوان الهی در مقابله با رژیم صهیونیستی و آمریکا نباشد. حزب‌الله به این دلیل احساس شکست نمی­کند که جوانان آن می­دانند این راه، راه دنبال­کردن نتیجه رضوان و نتیجه آن حتماً فضل عظیم الهی است. بی­حساب نیست که رهبر معظم انقلاب در «جمعه نصر» در تاریخ ۱۳/۷/۱۴۰۳ فرمودند:

«مقاومت در غزه، چشم دنیا را خیره کرد؛ به اسلام عزت بخشید. در غزه، اسلام در برابر همه‌ شرارت و پلیدی سینه سپر کرده است. هیچ انسان آزاده‌ای نیست که بر این ایستادگی درود و بر دشمن سفاک و خون‌آشامش لعنت نفرستد.»

و در ملاقات با شهید اسماعیل هنیه نیز فرمودند: «امروز بلندترین پرچم اسلام در دستان مردم غزه است.»

قرآن در ادامه متذکر می­شود: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۱۲) آن منافقین و جاسوسان و مشرکین، لشکر شیطانند و شیطان یاران و دوستداران خود را می­ترساند و شما اگر به‌واقع مؤمن هستید از من ترس و ابا داشته باشید. می­گویند رژیم صهیونیستی گفته کار حزب‌الله تمام شده است. آیه می­فرماید ای فرزندان اسلام شما سادگی نکنید و ذره­ای خوف به خود راه ندهید. این آدم­های خودفروخته هستند که می­گویند شکست خوردیم و تمام شد.

خداوند با توجه به این نکته می­فرماید: «وَلَا یَحزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی‌الْکُفْرِ، إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا، یُرِیدُ اللَّهُ أَلا یَجْعَلَ لَهُم حَظًّا فِی الْآخِرَهِ، وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(۱۳) از اینکه عده­ای تحت تأثیر آن سخنان قرار می­گیرند «وَلَا یَحزُنْکَ» شما را محزون نکند، آ­ها با عبور و جدا شدن از مسیری که شما گشوده­اید، هیچ آسیبی نمی­توانند به شما بزنند: «یُرِیدُ‌اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی‌الْآخِرَهِ، وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(۱۴) خداوند بنا دارد آن آدم­های سطحی و بُزدل و حتی شیخ­مسلک را که بویی از شجاعت و مبارزه نبرده­اند، از بهره­های­ آخرت محروم کند و برای آنها که نسبت به چنین جبهه­ای که جبهه مقابله با ظلم و کفر است، بی‌اعتنا هستند، عذاب عظیمی است.

آیه فوق مربوط به کسانی است که انتقاد می­کنند مبارزه با آمریکا و صهیونیست چه فایده­ای برای ما دارد و از ترس شکست، خود را باخته­اند. حرف و سخن روشنفکران غرب­زده این است که اسلام توان مقابله با کفر را در این زمانه ندارد. لذا پیشنهاد می­کنند با اسرائیل صلح کنید. در حالی­که قرآن می­فرماید خداوند اراده کرده این افراد که در واقع باطن خود را با این سخنان ظاهر می­کنند، از بهره­­های ابدی محروم کند و گرفتار عذاب عظیمی خواهند شد؛ زیرا نسبت به جبهه حق در مقابل باطل یا بی‌اعتنا­ بودند و یا به سوی آنها متمایل شدند. قضیه از این قرار است که: «إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(۱۵) آنانی که به جای ایمان، کفر را انتخاب کرده‌اند هیچ آسیبی به مسیری که خداوند گشوده، نمی­رسانند و برای آنان عذاب دردناکی است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫آل عمران/ ۱۳۷

۲٫آل عمران/ ۱۳۸

۳٫آل عمران/ ۱۴۱

۴٫رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی می‌فرمایند: «می‌دانید که مردم قدر پدر شما را دانستند و این ناشی از «اخلاص» است؛ این «اخلاص» است. اگر «اخلاص» نباشد، این جور دل‌های مردم متوجه نمی‌شود؛ دل‌ها دست خداست؛ اینکه دل‌ها این جور همه متوجه می‌شوند، نشان‌دهنده این است که یک «اخلاص» بزرگی در آن مرد وجود داشت.»

۵٫جناب مولوی در مورد صبر و مقاومت و پایداری و نتیجه آن می­فرماید:

یوسف حسنی و این عالم چو چاه

و این رسن صبر است بر امر اله‏

یوسفا آمد رسن در زن دو دست

از رسن غافل مشو بی‏گه شده است‏

حمد لله که این رسن آویختند

فضل و رحمت را به هم آمیختند

تا ببینی عالم جان جدید

عالم بس آشکارِ ناپدید

  1. به بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸ رجوع شود.

۷٫آل‌عمران / ۱۷۰

۸٫همان / ۱۷۲

۹٫همان / ۱۷۳

۱۰٫همان / ۱۷۴

۱۱٫بخشی از پیام مورخ ۷/۷/۱۴۰۳ در مورد وقایع لبنان

  1. آل‌عمران / ۱۷۵

۱۳٫همان / ۱۷۶

۱۴٫همان

۱۵٫همان / ۱۷۷

08آوریل/25

شرایط نزول نصرت الهی – شهید نصرالله مصداق عالم ربانی – آیت‌الله سید مهدی میرباقری

شهید سید حسن نصرالله جزو کسانی است که «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ»، بودند. البته ایشان ویژگی‌های فراوانی داشتند که از مهم‌ترین آنها عالم ربّانی بودن است. عالم ربانی چراغ راه یک امت و مدار هدایت و استقامت یک امت است. آنها سابقونی هستند که راه را باز می‌کنند و سختی‌های راه را تحمل می‌کنند که دیگران بتوانند راه را هموار طی کنند. محور اصلی هم معصومین علیهم السلام هستند، آنها محور استقامت جبهۀ حق در تاریخ‌اند. بارها هم روی دوش آنهاست، سیدالشهداء علیه السلام است که «السَّلَامُ عَلَى سَاکِنِ کَرْبَلَاء»، هنوز هم با بلای خودشان عالم را به سوی خدای متعال سلوک می‌دهند. شیعیان، محبین و مقربان حضرت هم همین‌طورند؛ با استقامت آنها راه باز می‌شود.

در روایت داریم، گاهی صبر یک انسان عامل نجات یک امت می‌شود؛ مثل حضرت یوسف صدیق «سلام‌الله‌علیه» او صبر کرد، ولی مردم مصر موحد شدند و از مرگ و قحطی نجات پیدا کردند.

بزرگوارانی مثل سید حسن نصر‌الله سال‌ها مرگ را به بازی گرفته بودند. آن‌موقع که اوضاع عراق بحرانی بود، یکی از بزرگان در عراق فرموده بود تمام نمازهایم است. امام می‌فرماید به‌گونه‌ای نماز بخوانید، گویی این آخرین نمازتان است و می‌فرمود من همۀ نمازهایم صلات مُوَدِّع است، یعنی احساس می‌کنم، نماز بعدی واقعاً نباشم. امثال شهید نصرالله این عالم بزرگوار، واقعاً نمازشان صلاه مودع بوده، در همۀ نمازهایشان در طول سی سال احساس می‌کردند، این آخرین نمازشان است. این‌گونه با مرگ مأنوس بودند، دلدادۀ مرگ بودند، مشتاق مرگ بودند؛ «یَسْتَأنِسُونَ بِالمَنیّه دُونى‌ إِستیناسَ الطِّفْلِ إِلى‌ مَحالبِ أُمِّهِ». انسان تا این‌گونه نشود، یعنی مسئلۀ مرگ و عوالم بالاتر را برای خودش حل نکند، نمی‌تواند در راه خدا در کنار ولیّ خدا بایستد. در یکی از بیانات سیدالشهداء(ع)، وقتی اصحاب عاشوراء را توصیف می‌کنند، می‌فرمایند اینها با مرگِ پیش‌روی من مأنوس‌اند، مثل انس طفل با مادر خودش.

شخصیت‌هایی این‌چنین وقتی شهید می‌شوند، موجب رسوخ آن بنایی که گذاشتند می‌شوند. آنها یک بنای استواری را گذاشتند که این بنا به راحتی متزلزل نمی‌شود، به خصوص وقتی خون پاکشان پای این شجرۀ طیبه می‌رسد، این شجرۀ طیبه مستقر می‌شود. قطعاً گشایش‌ها و فتوحاتی به دنبال این شهادت‌ها برای جبهۀ حق اتفاق می‌افتد. از این بحث بگذرم.

علت درگیری ما با مستکبرین عالم

در مورد درگیری و شرایطی که در آن قرار داریم نکته‌ای وجود دارد درگیری‌ای که تازه هم نیست، از اول انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن هم بوده است. آن نکته این است که برخی جنگ‌ها بین قدرت‌های مادی در طول تاریخ اتفاق افتاده و تلفات زیادی هم بر بشریت وارد کرده، مثل جنگ اول و دوم جهانی که آمار کشته‌های رسمی آن پنجاه میلیون است؛ تازه این آمار غیر از کشته‌های خاموش آن مثل قحطی‌ها و بیماری‌های فراگیر است. مثلاً در باب مردم ایران می‌گویند، بین جنگ اول و دوم هفت یا هشت میلیون تلفات داشتیم، با اینکه وارد جنگ هم نشدیم.

از این دسته از جنگ‌ها بگذرید که برای تصاحب دنیا و برای مسابقه بر قدرت است. یک جنگی و درگیری در عالم هست که یک بُعد آن قتال است و آن درگیری بین حق و باطل است، بین انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی از یک سو و جبهۀ شیاطین و فرعون‌ها و طواغیت از سوی دیگر است. مدار این جنگ هم یک کلمه بیشتر نیست، به تعبیر قرآن، «هذانِ خَصمانِ اخْتَصَمُوا فی‏‌رَبِّهِمْ»،(۱) این دو گروه با هم مخاصمه دارند و این مخاصمه بر سر منابع طبیعی دنیا نیست، «اختَصَمُوا فی‏‌رَبِّهِم»، منازعه بر سر پروردگار است. ربوبیت او محل بحث است.

امام صادق(ع) ذیل این آیه می‌فرمایند، ما هستیم و جبهه دشمنان ما مثلاً بنی‌امیه. فرمودند دعوا بر سر این است که ما می‌گوییم خدا راست گفته، آنها می‌گویند خدا دروغ گفته است. خدا راست گفته، یعنی چه؟ یعنی ما می‌گوییم ربوبیت خدا را قبول داریم، می‌گوییم او رب‌العالمین است، او طرح و برنامه‌ای برای سعادت بشر و برای رسیدن بشر به آرامش و سعادت و کرامت و قرب دارد و این طرح هم یک طرح بزرگ و فراگیر نسبت به دنیا و آخرت و همۀ عوالم است.

در مقابل، آنها می‌گویند این طرح دروغ است، ما هستیم و عالمِ دنیا، «إِن هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحیا»،(۲) طرح هم برای همین شصت سال و هفتاد سال است، مثل طرح‌های توسعۀ امروز؛ طرح توسعۀ پایدار برای زندگی پنجاه شصت هفتادساله انسان از تولد تا مرگش است؛ آن هم فقط قوای مادی، طبیعی و شهوانی انسان! آنها انسان را یک توده انبوه پیچیده شده، یک تودۀ انبوهی از ماده می‌بینند که پیچیده‌تر شده، یا فقط یک دهان و دامن و دستی می‌بینند. بنابراین معتقدند طرح خدای متعال دروغ است و او ربوبیتی ندارد و خود ما باید طرحی بگذاریم. الان هم درگیری بر سر همین است. این تمدن مادی سخنش همین است. با صدای بلند هم گفته که دورۀ انبیاء گذشته، دورۀ صباوت انسان گذشته، ما انسان بالغیم و خودمان زندگی خودمان را تنظیم می‌کنیم. به فیلسوفان دورۀ روشنگری می‌گویند انبیاء؛ یعنی کأنه اینها خودشان را جای انبیاء می‌دانند! کأنه صاحب نبأ (اخبار) حقیقی اینها هستند! الان هم نزاع بر سر همین است، مستکبرین عالم می‌خواهند برای عالم یک طرح واحدی بدهند و عالم را مستقل از طرح خدای متعال اداره کنند. اصلاً اساس منازعه انبیاء هم همین بوده، الان هم منازعه جبهه حق و باطل بر سر همین است.

نظمی که آنها  برای جهان و منطقه تعریف می‌کنند، بر محور ولایت و مدیریت خودشان و طرح‌هایی است که به قول خودشان برای سعادت و کرامت و آزادی بشر دارند. یعنی ربوبیت خدا را منکرند و برای خود طرح قائل‌اند! یکی از منازعات یهود با خدای متعال بر سر طرح آخرالزمانی است. آنها مدعی بودند که باید هم نبی خاتم، هم خاتم‌الاوصیاء _کسی که جهان را وارد عصر ظهور می‌کند_ از آنها باشد، اما خدای متعال مشیت دیگری داشت. اینها با خدای متعال درگیرند، معتقدند که «یَدُ اللَّهِ مَغلُولَهٌ» و می‌گویند طرح آخرالزمانی را ما روی زمین می‌گذاریم! اگر صبغۀ دینی هم به آن می‌دهند، برای همین است، نه اینکه واقعاً ربوبیت خدای متعال را قبول دارند.

پیروزی مطلق جبهه حق

بنابراین محور نزاع معلوم است. در این نزاع و درگیری پیروزی با کدام طرف است؟ خیلی روشن است؛ یک طرف طرف خدای متعال است، «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏‌أَمْرِهِ»؛ لذا خدای متعال در اشکال مختلف با صراحت بیان می‌کند، «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏»،  این مسیر غالب است. این غلبه هم فقط در عالم آخرت نیست، بلکه در دنیا هم همین است، «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشهاد.»(۳)

سئوال می‌شود که پس شکست‌ها چه می‌شود؟ باید تعریف کنیم که این ضرباتی که جبهه حق می‌خورد چیست؛ «إِن یَمسَسکُم قَرْحٌ فَقَد مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ».(۴) یکی از کارهایی که آدم لازم است مرتب انجام بدهد، این است که ببیند همراهان نبی اکرم(ص) در قرآن چه خصوصیاتی دارند. «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَهٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ»،  خدا می‌داند که شما و یک عده‌ای که همراه شما هستند، دو ثلث شب بیدار هستید و تلاوت قرآن می‌کنید. دستوری که خدای متعال در آغاز سورۀ مزمل داده است؛ بیدار باش «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»،(۵) این دستور برای این است که انسان با طرح بزرگ خدای متعال آشنا شود.

اگر انسان با طرح بزرگ خدا آشنا نشود و نتواند از آن منظر عالم را ببیند، قضاوت‌های او محدود می‌شود و پیروزی‌ها را شکست می‌بیند. در گودی قتلگاه سیدالشهداء(ع) پیروز است یا ابن زیاد؟ در مجلس یزید، اهل بیت سیدالشهداء پیروزند یا یزید؟

در ظاهر هم اگر خوب نگاه بکنید، وسعت طرح را ببینید، سیدالشهداء(ع) پیروز طرح‌اند.

شخصی در شام به امام سجاد(ع) عرض کرد دیدید شکست خوردید. حضرت فرمود بگذار مؤذن اذان بگوید، معلوم می‌شود چه کسی پیروز شده است. اهل بیت یک کاری در عالم می‌کنند و به مقصد هم می‌رسند، منتها آن طرح، کوچک نیست، طرح بزرگی است. سیدالشهداء(ع) به هیچ‌وجه شکست نخورده است؛ طرح ایشان طرح بزرگی است و با بلای خود، عالم را راه می‌برد. یک منزلت از طرح بزرگ ایشان بلاست. ولی این بلاء، بلایی است که پیروزی در دل آن است. حضرت در روز عاشورا هم پیروز است.

پس یک مسئله، مسئلۀ پیروزی است. مسئلۀ دیگر مسئلۀ عُلُوّ است؛ «أَنْتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنْتُم مُؤمِنین،…شما فیروزمندترین و بلندترین ملل دنیایید اگر در ایمان ثابت قدم باشید.».(۶) شرط دارد، مؤمنی که در وادی ایمان و در طرح خدای متعال حرکت می‌کند، همیشه دست برتر است. هیچ‌وقت زیردست کافر نیست.

سیدالشهداء(ع) در گودی قتلگاه هم دست برتر دارد. حضرت در حال رسیدن به هدف خود است و آنها هم دارند جهنمی می‌شوند. حضرت در سحر عاشوراء این آیۀ شریفه را می‌خواندند: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤمِنینَ عَلى‏ ما أَنْتُم عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ…؛ چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان‌گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد…»(۷). راوی نقل می‌کند، سرباز دشمنی که مراقب خیمه‌ها بود، وقتی این آیات را شنید، منظور حضرت را فهمید، گفت فردا خدا می‌خواهد ما پاک‌ها را جدا کند! جدا کردن صف خوب و بدها عاشورا می‌خواهد و حضرت دارد این کار را انجام می‌دهد و در این کار موفق و پیروز است.

ابتلاء، مسیر فتح است، باطن آن هم ضیافت است. زینب کبری(س) جمله‌ای به ابن زیاد گفتند که جملۀ بسیار عجیبی است در مجلس ابن زیاد حضرت به عنوان اسیر وارد شدند، اهل بیت وارد شدند، سر مطهر سیدالشهداء(ع) در تشت مقابل ابن زیاد قرار داشت، وقتی صحبت‌های ابن زیاد به اینجا رسید که کار خدا با برادرت را دیدی، وقتی به «صُنْعَ‌اللَّه‏» رسید، حضرت فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»، من در کار خدا جز زیبایی ندیدم. بعد توضیح دادند کجای عاشورا زیباست. «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِم»، اول اینکه اینها مجبور نبودند که بیایند، عاشقانه با خدا قرار بسته بودند و خدای متعال قرار عاشقی اینها را قبول کرده بود.

بله ما از شهادت نصرالله غصه داریم، مگر ما بر سیدالشهداء(ع) گریه نمی‌کنیم؟! اما متأسف نیستیم. این بیان امام سجاد(ع) است؛ ما چیزی از دست ندادیم که تأسف بر فوت چیزی بخوریم، ولی غصه داریم. ما نبودیم مدافع عزیزانمان در لبنان بشویم، غصه داریم نبودیم سپر بشویم و نگذاریم دشمن این‌گونه تعدی بکند و عزیزان ما در لبنان مظلوم واقع بشوند، چرا غصه‌دار نباشیم؟ کسی که بر بلای مؤمنین غصه‌دار نباشد که مؤمن نیست. بلا غُصه می‌آورد، کسی وارد بلا نشود، به ضیافت نمی‌رسد. زینب کبری(س) می‌گویند، اینها مجبور نبودند بیایند، یک‌یک با خدا قرار بسته بودند و خود را به‌زحمت سر قرار عاشقی‌ رسانده بودند و خدا هم قرار آنها را قبول کرده است. این اتفاق فوق‌العاده زیباست، از یک طرف ضیافت خدای متعال است، از طرف دیگر فداکاری اصحاب و اهل بیت است.

چرا صنع خدا با سیدالشهداء زیباست؟ دو نکته دارد: اول اینکه خدای متعال با یک عده‌ای قراری بسته و آنها سر قرارشان آمدند، در حالی که می‌توانستند نیایند. می‌دانید هرکدام چگونه خود را به کربلا رساندند و چگونه شب عاشورا برای ماندن التماس کردند؟! کجای این زشت است؟! خدا هم سفره ضیافتی برای سیدالشهداء(ع) و اصحاب ایشان پهن کرده است، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه». از طرفی هم نصرت بعدی در رجعت است.

پس اگر ما وسعت دید پیدا کنیم و به وسعت طرح نگاه بکنیم، می‌توانیم فتوحات را درست بفهمیم. البته یک‌جا مؤمن شکست می‌خورد، آنجایی که پایش را از طرح خدا بیرون بگذارد، آنجا شکست می‌خورد. کسی که با خدا راه می‌رود، شکستی ندارد. برای همین است که قرآن می‌فرماید مؤمن به یکی از «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» می‌رسد، چون مسیری که انتخاب کرده، مسیر مسدود و بن‌بستِ دنیا نیست که وقتی تمام شد، طرح او هم شکست خورده باشد. شب عاشورا وقتی اصحاب سیدالشهداء(ع) ماندند و پای قرارشان ایستادند، یکی از چیزهایی که نقل شده حضرت به آنها فرمودند این است که بدانید طرح ما بزرگ است و ما در رجعت برمی‌گردیم؛ یک قسمت کارمان را الان انجام می‌دهیم و عالم را به سمت ظهور می‌بریم و در رجعت دوباره برمی‌گردیم. به نظر شما این طرح شکست دارد؟ سختی و بلاء دارد، اما شکست ندارد.

حضرت، چراغ را روشن کردند، بنا نیست به‌زور کسی را ببرند. روشن‌تر از چراغ عاشورا هم ما چراغی در عالم نداریم. «إِنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ‌الهُدَى»،  نه فقط مصباح بلکه سفینه است، کسی بخواهد از راه خدا در دل این دنیا برود، باید سوار بر این کشتی بشود.

اگر نگاه‌مان را واسع نکنیم، نمی‌توانیم بفهمیم که چه اتفاقی در عالم در حال رخ دادن است. همگی این نقل را شنیده‌اید؛ دختر امیرالمؤمنین(ع) به امام سجاد(ع) عرض کردند: پسر برادرم شما بهتر از من می‌دانید اوضاع این‌گونه نمی‌ماند، این بدن‌ها دفن می‌شوند، اینجا زیارتگاه می‌شود، محل رفت و آمد ملائکه و انبیاء می‌شود. ما نباید این‌گونه نگاه کنیم که اینها کشته‌های‌شان را دفن کردند، اما بدن سیدالشهداء(ع) عریان مقابل آفتاب افتاده است. کسی که این نگاه را دارد، چه کسی را پیروز می‌بیند؟ سیدالشهداء(ع) پیروز است یا دشمن؟ شما طرح را چگونه می‌بینید؟ لذا به نظر می‌آید، اگر ما قرآن را زیاد بخوانیم، با این طرح آشنا شویم و روحمان بزرگ بشود، آن‌وقت می‌توانیم بفهمیم، نقشۀ الهی چیست و پیروزی را دائماً احساس می‌کنیم. سختی دارد، ضربه خوردن دارد، اما «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»، شما ضربه خوردید، دشمن هم ضربه خورده، بنا نیست در عالم ابتلاء دست دشمن را ببندیم و دست جبهۀ ایمان را باز بگذاریم. البته اگر شما درست راه بروید، ما شما را کمک کرده و پیروز می‌کنیم.

با توجه، آیات سورۀ مبارکۀ آل‌عمران را که راجع به جنگ اُحد است و به حسب ظاهر مسلمان‌ها آنجا ضربۀ سختی خوردند مطالعه کنید. خدای متعال در آنجا توضیح می‌دهد که مدار اتفاقات نقشۀ الهی است؛ چه اتفاقاتی در احد افتاده؟ جبهه حق خالص شده، نقاط ضعفشان را فهمیدند و صف منافق و مؤمن جدا شده است. انسان نباید این‌گونه نگاه کند که چون خدای متعال طرف ماست، «نصرت» قواعد ندارد!. نصرت الهی قواعدی دارد، قطعاً جبهه حق پیروز است، ولی قواعد و شرایطی دارد. شرط آن چیست؟

در جنگ احد یک عده‌ای مجروح شده بودند که محورشان هم امیرالمومنین (سلام‌الله‌علیه) است، هفتاد زخم یا بیشتر به بدن ایشان وارد شده بود، آن‌قدر زخم‌ها عمیق بود که وقتی برای دوختن زخم از یک طرف نخ وارد می‌کردند، از طرف دیگر، باز می‌شد. حضرت این‌گونه زخمی شده بودند. حضرت حمزه سیدالشهداء(ع)  شهید شدند، بعد از  آن، خبر رسید که دشمن دارد برمی‌گردد. حضرت فرمودند به سمت دشمن بروید، آنهایی هم که فرار کردند، این بار نباید بیایند. آنهایی که ایستاده بودند که عمدتاً هم مجروح بودند، دوباره به سمت دشمن حرکت کردند. قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ استَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»،(۸) کسانی که بعد از آن صدمۀ سنگین وقتی دوباره حضرت دعوت کردند، اجابت کردند ـ البته این اجابت هم اجابت سختی بود، در بین اینها هم همه کامیاب نیستند ـ «لِلَّذینَ أَحسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیم‏»، آنهایی که خوب طرح را انجام دادند و پا پس نکشیدند و درست در صحنه وارد شدند و تقوای الهی را پیشه کردند، به اجر عظیم می‌رسند.

نقش و وظیفۀ ما در جنگ فعلی

بعد می‌فرماید این دسته چه کسانی‌اند: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ»،(۹) مردم به آنها گفتند الان به شما ضربه زدند، کم بود؟! همان‌ها که به شما ضربه زدند، قوایشان را جمع کرده‌اند و تازه نفس برمی‌گردند سراغ شما، بترسید. اما آنها از اینکه دشمن مستحکم‌تر ایستاده، مؤمن‌تر شدند، «فَزادَهُمْ إیماناً». وقتی آن طرف دشمن استوار می‌ایستد، علامت حقانیت و اقتدار این طرف است.

اگر ما قدرتمند نبودیم، چرا دشمن ۴۵ سال است، همۀ قوایش را روی ما متمرکز کرده است؟ چرا چندبار گفته می‌روم که نظم منطقه را تغییر بدهم؟ یک بار بوش پسر گفت، یک‌بار داعش راه انداختند، یک‌بار هم از دهان این سگ هارشان می‌گویند نظم جدید. هیچ بار هم موفق نبودند. نقشۀ خاورمیانه جدید یا به تعبیر صحیح، نقشه غرب آسیا را منتشر کردند؛ ایران باید پنج کشور میشد، عراق سه کشور؛ یعنی پیچ و مهره‌های منطقه‌ای را برای حاکمیت نظم اروپایی، نظم غربی، نظم آمریکایی باز کردند؛ در مقابل حضرت آقا می‌فرمایند برای اینکه بتوانیم با این نظم جدید مقابله کنیم، باید به‌هم وصل شویم.

در جنگ احزاب مدینه را محاصره کردند، حضرت دستور دادند خندق بکنید؛ در روایت دارد وقتی خندق می‌کندند،  به یک سنگی رسیدند که نتوانستند از سر راه بردارند، حضرت وارد خندق شدند و با سه ضربه این سنگ را از سر راه برداشتند. در هر ضربه‌ای برقی جهید و حضرت تکبیر گفتند. پرسیدند آقا چرا تکبیر گفتید؟ فرمودند دیدم که ایران فتح شد، روم فتح شد، تا یمن رفتیم. منافقین گفتند: «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً»،  جز دروغ و فریب نمی‌گویند؛ مدینه را محاصره کردند، می‌گوید ما یمن را گرفتیم، ایران را گرفتیم، روم را فتح کردیم. قرآن می‌فرماید، مؤمنین می‌گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ‌اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»،  خدا به ما این‌را فرموده بود، پیامبرش فرموده بود، شما پا به جفت بایستید، دشمن می‌آید، ولی اگر ایستادید پیروز خواهید بود، «أَنْتُمُ الأَعلَون‏». نصرت این‌گونه می‌آید. جنگ احد با آن سختی‌ها تمام شده، حضرت همین‌ها را دوباره راه می‌اندازند و گسیل می‌شوند. وقتی هم می‌روند همه به آنها می‌گویند نروید، دشمن پا به جفت است. «فَزادَهُم إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل»، اما آنها می‌گویند ما وظیفۀ خود را انجام می‌دهیم، کارمان را هم به خدا واگذار کردیم و او کافی برای ما کافیست. واقعاً هم کافی است، قواعد نصرت خدا این قواعدی که ما خیال می‌کنیم نیست، به عِدّه و عُدّه نیست. البته به یک معنا عِده و عُده می‌خواهد، یعنی ما باید عِده و عُده تهیه کنیم، قطعاً نصرت از طرف خدای متعال می‌آید.

اینکه میفرماید: «أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه» وظیفۀ ماست که باید یک کاری بکنیم، اما خدای متعال یک کار دیگری می‌کند. ما باید هم قدرت نرممان را تدارک کنیم، هم قدرت سختمان را؛ قدرت نرم مثل نماز جمعۀ قبل، جمعه نصر، است، این قدرت نرم ماست. ایمان یک ملت، توکل یک ملت به خدا، حرف جدیدی که برای جهان دارند، استقامتی که پای حرفشان می‌کنند، رهبر فرزانه و حکیمشان با شجاعت می‌آید آن‌گونه خطبه می‌خواند و آنها هم پشت سر او می‌ایستند، این قدرت نرم است. قدرت سخت هم می‌خواهیم؛ ساختارهای اقتصاد کشورمان باید مقاومتی ساخته بشود. باید هم‌بستگی ایجاد بشود، اما نه هم‌بستگی سیاسی، هم‌بستگی بر محور یک گفتمان، هم‌بستگی گفتمانی، هم‌بستگی ملی. قدرت نظامی ما هم باید گسترش پیدا کند، اینها لازم است. هر دوی این قدرت‌ها را نیاز داریم، ولی نصرت الهی چیز دیگری است.

نصرت خدای متعال شرط دارد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرکُم»؛ اگر اتفاق افتاد، پیروزی قطعی است؛ تردیدی نیست که پیروزی هست؛ منتها یک قواعدی دارد. مثال اینکه جنگ حنین به فاصله کوتاهی بعد از فتح مکه اتفاق افتاده، مسلمان‌ها بدون خونریزی در سال هشتم هجری مکه را که مرکز قریش و قبلۀ مسلمان‌هاست، فتح کردند. مردم مکه یا به ظاهر یا به باطن، بعضی منافقانه و بعضی مؤمنانه مسلمان شدند. چند هزار نفر از آنها هم به لشکر حضرت پیوستند و با یک لشکر عظیمی به سمت طائف و حنین راه افتادند.

خدای متعال می‌فرماید ما شما را مکرر نصرت کردیم، «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ»،  این آیه در سوره مبارکۀ برائت است. خدای متعال در سال نهم هجری به پیامبر دستور می‌دهد، صف‌بندی و برائت را با مشرکین محکم کن و آنها را از سرزمین اسلام بیرون کن. اگر امت مبرای از شرک می‌خواهی بسازی، مشرکین نباید اینجا باشند، چون نمی‌گذارند. با آنها بجنگ و جنگ را به ائمۀ آنها برسان، «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُم لا أَیْمانَ لَهُم»،  نمی‌فرماید ایمان ندارند، بلکه می‌فرماید عهد ندارند؛ هم ایمان ندارند، هم عهد ندارند؛ اینها فقط قدرت و قتال را می‌فهمند. مسلمان‌ها با این دستورات نگران می‌شوند، در اینجا خدای متعال می‌فرماید: «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ» ما مکرر شما را نصرت کردیم، یک نگاه به پشت‌سر خود بیندازید، بدر را ببینید، احد را ببینید، خیبر را ببینید…

 

قاعدۀ نصرت الهی

چرا خداوند مدام یادآور کردند؟ برای اینکه مسلمان‌ها غفلت می‌کردند. وقتی صحنۀ سختی پیش می‌آمد، پیروزی‌های گذشته را نمی‌دیدند که در دل سختی‌ها پیروزی‌ها حاصل شده است. قاعدۀ نصرت الهی این است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً». نکاتی هم دارد که چرا انسان در سختی به گشایش می‌رسد؛ چون بدون سختی شدنی نیست؛ چون گشایش، ظاهری نیست؛ فتوحات، باطنیه است. در دل استقامت، بستر فتوحات باطنی آماده می‌شود و خدای متعال گشایش ایجاد می‌کند.

قرآن می‌فرماید: «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏‌مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَ یَومَ حُنَیْنٍ»(۱۰)، در جنگ حنین ما شما را نصرت کردیم، قاعدۀ نصرت چه چیزی است؟ «إِذْ أَعْجَبَتْکُم کَثرَتُکُم»، اول معجب به قوا و کثرت خودتان شدید، یک لشکر فاتحی که مرکز کفار را بدون خونریزی فتح کرده، آنها هم همراه شدند، «إِذ أَعجَبَتْکُم کَثْرَتُکُمْ فَلَم تُغنِ عَنْکُم شَیْئاً»، ذره‌ای به کارتان نیامد و شما را بی‌نیاز نکرد. «وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» زمین با همه وسعت بر شما تنگ شد، «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین»، به جنگ پشت کرده و فرار کردید، این مرحلۀ اول است. نصرت با آدم‌های معجب، مغرور و منافق واقع نمی‌شود. پیروزی اسلام برای اهلش واقع می‌شود. وقتی معلوم شد، پیروز میدان نیستند و با آنها کار اسلام جلو نمی‌رود، «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»،(۱۱) خدای متعال در دل این صحنۀ سخت که همه فرار کرده بودند و دشمن به ظاهر پیروز شده بود،  آرامش را در مرحلۀ اول بر وجود مقدس نبی اکرم(ص) و بعد بر مؤمنین نازل کرد، «وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها»، با یک لشکری شما را کمک کردیم که شما نمی‌دیدید. «ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین»، همان که درجنگ حنین بر سرشان آمد مجازاتشان بود.

پس نصرت یک قواعدی دارد. با قواعد آن پیروزی حتماً می‌آید.

چگونه می‌شود نصرت خدا را نازل کرد؟ استقامت می‌خواهد، پای حرف خدا ایستادن می‌خواهد، پا پس نکشیدن می‌خواهد. راه خدا چنین راهی است. خدای متعال می‌فرماید اگر می‌خواستم خودم پیروز می‌شدم، اما آن وقت شما لایق شهادت نمی‌شدید. این نکات در قرآن به صورت مفصل، در سورۀ رسول و جاهای دیگر بیان شده است.

نصرت خدا قواعدی دارد که خیلی هم متوقف بر امکانات نیست. داستان طالوت و جالوت را در سورۀ مبارکۀ بقره دیده‌اید. جناب طالوت آنهایی را که آماده شدند، با خود به بیرون شهر برد، وقتی آنها را از خانه و زندگی جدا کرد، یک امتحان پیش آمد؛ فرمود نباید از نهری که برخورد می‌کنید بنوشید، مگر کسی که یک غرفه سوا کند و بخورد. این سفرۀ دنیاست که خدا برای شیاطین پهن کرده، کسی از آن سفره بخورد، دیگر همراه انبیاء نیست، دیگر نمی‌تواند با شیاطین مقابله کند. اگر کسی یک مشت جدا کند، پالایش کند و بعد بخورد، او حسابش جداست.

عده‌ای آب خوردند و نیامدند؛ جناب طالوت آنهایی را که از این نهر نخوردند یا یک مشت خوردند، عبور داد، « فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»،  لشکر دشمن را که دیدند، گفتند: «لا طاقَهَ لَنَا الْیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ»، ما توان مقابله با آنان را نداریم! کسانی که این حرف را گفتند، همان‌هایی بودند که یک غرفه خورده بودند. قرآن می‌فرماید: «قالَ اَلَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ»، آنهایی که به لقاء الهی مطمئن بودند، گفتند: «کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ»، چه لشکرهای اندکی که بر جمعیت‌های کثیر به اذن خدا پیروز شدند. بعد هم از خدای متعال اینطور خواستند: «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین؛ پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما.»

اگر یک نگاه به پشت سرمان بیندازیم، همین‌طور بوده است، «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی‏ مَواطِنَ کَثیرَهٍ».

۴۵ سال گذشته را مرور کنید، شوروی که واقعاً یک قدرت شیطانی استکباری بود، متلاشی شد. امام سال آخر حیاتشان نامۀ پایان تاریخ مارکسیسم را نوشتند. این نصرت خداست. بوش پسر در سال ۲۰۰۱ ـ نه الان که جهان خیلی با آمریکا همراهی نمی‌کند ـ می‌گفت یا با ما یا علیه ما، حدود پنجاه درصد قدرت ناتو را به منطقه آورد، مقصودش این بود که ریشه جبهه مقاومت را بکند؛ افغانستان، عراق و… بعد ایران. الان چند سال از آن سال‌ها گذشته؟ نقشۀ خاورمیانۀ جدید هم روی میزشان بود. خوب است حتی کسانی که به ملیت معتقدند به این مسئله دقت کنند؛ در طرح جدیدی که الان نتانیاهو دوباره رونمایی کرده، مطمئن باشید به ایران واحد قائل نیستند و می‌خواهند پیچ و مهره‌های منطقه را باز کنند و طبق نظم جدید خودشان ببندند. آیا نقشۀ خاورمیانۀ جدیدشان محقق شد؟ بعد از ۲۳ سال، باهفت هزار میلیارد دلار هزینه‌ای که کردند، با کشته‌هایی که دادند، با صدمهه‌ای که به منطقه زدند، بین یک تا سه میلیون کشته در عراق ایجاد کردند، آیا پیروز شدند؟ داعش واقعاً پیروز شد؟

 

نابودی دین و دنیا، نتیجۀ کوتاهی در میدان مبارزه

ما باید مقاومت کنیم که جبهۀ مقاومت بر محور ادیان الهی و اسلام دوباره متحد شوند و حق غالب شود. اینجا منطقۀ محوری جهان بوده و هست، منطقۀ ظهور انبیاست، منطقه حادثۀ مهم آخرالزمانی است، آنها دنبال نظم مادی هستند، اما ما نظم دیگری بر جهان می‌خواهیم، البته ما نمی‌خواهیم استیلاء بر منطقه پیدا کنیم، منطق ما که استیلاء نیست؛ منطق ما منطق ایثار و فداکاری برای رشد امت است. منطق آنها سلطه و جنگ نیابتی درست کردن است. الان از قبل قوی‌تر نیستند، خودشان هم می‌دانند. می‌دانند جبهه مقاومت هم خیلی قوی‌تر شده است. حضرت آقا دو سال قبل فرمودند نظم جدید در حال شکل گرفتن است و نظم کنونی در حال زوال و فروپاشی است. سه مشخصه هم برای آن فرمودند که هر سه مشخصه در این دو سال فوق‌العاده محقق شده؛ تضعیف آمریکا، انتقال قدرت به آسیا، گسترش جبهۀ مقاومت و ادبیات مقاومت.

دشمن با همۀ توان آمده ما را برگرداند. مرگ یعنی چه؟ یعنی اگر پای پیروزی تاریخی نایستید، این پیروزی به عقب می‌افتد؛ خدای متعال شما را می‌برد، یک قوم دیگری می‌آورد و پیروزی به دست آنها واقع خواهد شد. شرط نصرت الهی این است: «إِن تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم‏»، «لِلَّذینَ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظیمٌ». رهبر معظم انقلاب قبلاً هم فرموده‌اند، ما نزدیک قله‌ایم و اینجا جای پا پس کشیدن نیست.

ما یک مسیری را آمده‌ایم، دشمن هم با همۀ قوا آمده؛ وقتی با همۀ قوا آمده که نگذارد شما به قله برسید، به میزان همراهی با سنت‌های الهی پیروزی به دست شما واقع می‌شود. پیروزی هست، اما از مسیر نصرت دین خدا، از مسیر فتوحات و از مسیر راهگشایی برای بشر به سمت سعادت، والا محروم می‌شویم، «یَأْتِی‌اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُم». دنیایمان را هم از دست می‌دهیم.

کسی خیال نکند ما الان در مقابل آمریکا و اسرائیل کوتاه بیاییم، آنها منافع ما را به رسمیت می‌شناسند. بی‌تردید آنهایی که دنبال گره خوردن به نظم جهانی هستند، اشتباه می‌کنند. اولاً این نظم در حال زوال و فروپاشی است، ثانیاً در نظمی که مدیران این نظم برای آینده ترسیم کرده‌اند، ما به عنوان یک ملت واحد و یک ملتی که از حقوق خودش برخوردار باشد، جایی نداریم. این نظمی که آمریکا این بار می‌خواهد از طریق رژیم صهیونیستی در جهان حاکم کند، ناتو را پشت سر اسرائیل آورده و از اسرائیل می‌خواهد وارد بشود و جبهه مقاومت را بزند و جلو بیاید، در آن نقشه کشور ایران، عراق سوریه، مسیر سیاه هست است و نقشۀ سبزشان از دریا می‌آید و از کشورهایی که همکاری با اسرائیل را قبول کردند، می‌گذرد و به سمت دریای مدیترانه می‌رود. اگر کسی خیال کند، اینها دنبال این هستند که منافع مردم ایران را به رسمیت بشناسند و به دنبال همزیستی مسالمت‌آمیز هستند، بداند که آنها دروغ می‌گویند. آن مردک سیاست‌مدار آمریکایی که آقا به او فرمودند احمق، می‌گوید: «ما این نسل را باید ریشه کن کنیم، اینها ژن ناسالم‌اند.»

لحظه پا پس کشیدن نیست. دشمن با همۀ وجود آمده و احساس می‌کند که ما داریم، همه چیز را از دست او در می‌آوریم. چون فهمیده که ما نزدیک قله هستیم و اگر یک قدم دیگر برداریم، او باید کل منطقه را رها کند و برود. به همین دلیل با همۀ وجود آمده؛ لذا مسئله جدی است. وقتی کار سخت می‌شود، باید نگاهمان به نصرت الهی باشد.

سختی‌ها برای چیست؟ آدم باید بهشتی بشود تا وارد عالم بهشت بشود. می‌خواهند زمین را برای ما بهشت کنند، «أَم حَسِبتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصرُ‌اللَّهِ»،(۱۲) آنقدر کار بر امت‌های گذشته سخت می‌شده که همه متزلزل می‌شدند، جز پیامبر و همراهانی که اندک بودند؛ آنها هم می‌گفتند خدایا پس پیروزی چه زمانی می‌رسد؟ همه دارند می‌روند. در این هنگام خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ نَصرَ‌اللَّهِ قَریب»(۱۳)، قرب نصرت همینجاست. لذا وقتی شرایط به این نقطه‌ها می‌رسد، همیشه باید منتظر یک نصرت و فتحی بود.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫بخشی از آیه ۱۹ سوره حج

  1. بخشی از آیه ۲۴ سوره جاثیه

۳٫غافر / ۵۱

۴٫بخشی از آیه ۴۰ آل‌عمران، اگر (در میدان احد،) به شما جراحتی رسید (و ضربه‌ای وارد شد)، به آن جمعیّت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید.

۵٫مزمل / ۴ ؛ پیامبر خدا(ص) درباره آیه: «و رتّل القرآن ترتیلاً» فرمود : قرآن را روشن و شمرده بخوان و آن را مانند تخم علف پراکنده‌اش مساز و همچون شعر به شتاب و بریده و بریده مخوان. در شگفتی‌هایش درنگ کنید، دلها را با آن به تپش و حرکت در آورید و همه کوشش شما این نباشد که سوره را به آخر برسانید. (النوادر‌للراوندی : ۲۴۷/۱۶۴)

۶٫بخشی از آیه ۱۳۹ آل‌عمران

۷٫بخشی از آیه ۱۷۹ آل‌عمران

۸٫بخشی از آیه ۱۷۲ آل‌عمران

۹٫همان ۱۷۳

۱۰٫بخشی از آیه ۲۵ توبه

  1. همان آیه ۲۶
  2. بقره/۲۱۴

۱۳همان

17نوامبر/24

نقشـه راه، شریک جرم

حضرت امام خمینی(رحمه‌الله علیه)

*تمام گرفتاری مسلمین از آمریکاست. از این آمریکایی است که صهیونیسم را آنطور تقویت کرده است و آنطور دارد تقویت می‌کند، و برادرهای ما را فوج فوج می‌کُشند. (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۳۹۲ سخرانی هفتم آبان ۱۳۵۸)

*تمام گرفتاری ما از این آمریکاست! تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از آمریکاست. (صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۲۲ – سخنرانی تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۳ در جمع مردم (مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون)

 

*اسرائیل این جرثومه فساد همیشه پایگاه آمریکا بوده است.(صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۳۹۲ بخشی از پیام بمناسبت ۲۲ بهمن ۱۳۵۸)

*نقشه آمریکا که به دست خبیث اسرائیل در جریان است، به بیروت و لبنان خلاصه نمی‌شود؛ که اسلام در همه جا، در کشورهای اسلامی، خصوصاً منطقه خلیج فارس و حجاز مرکز وحی الهی، هدف است. هدف اول آن است که حکام منطقه گوش و چشم بسته در فرمان آمریکا و از آن دردناکتر اسرائیل باشند، و ننگ هر تحقیر و نوکری را بپذیرند.(صحیفه امام، ج ۱۶، ص۵۱۴ – بخشی از پیام بمناسبت عید قربان در ۲۹ شهریور ۱۳۶۱)

*آمریکا و اسرائیل با اساس اسلام دشمنند، چرا که اسلام و کتاب و سنّت را خار راه خود و مانع از چپاولگرى‏شان مى‏دانند، چراکه ایران با پیروى از همین کتاب و سنت بود که در مقابل آنان به‏پاخاست و انقلاب نمود و پیروز شد(صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۲۸- بخشی از پیام در آستانه عید سعید قربان در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶۳)

*ملت‌های اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خدای بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند، درندگانی هستند که از هیچ جنایت و خیانتی برای مقاصد شوم جنایتکارانه خود دست نمی‌کشند… و در رأس آنان آمریکا این تروریست با لذات دولتی است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانی است. (صحیفه امام، ج ۲۱ ص۳۹۸-بخشی از وصیتنامه سیاسی – الهی)

 

آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای«مد‌ظله‌العالی»

*در این قضیّه، آمریکا شریک جرم قطعی جنایت‌کاران است؛ یعنی در این جنایت، دست آمریکا تا مِرفق در خون مظلومان و کودکان و بیماران و زنها و مانند اینها داخل شده و آلوده است؛ در واقع، او دارد به یک نحوی مدیریّت می‌کند این جنایتی را که در غزّه دارد انجام می‌گیرد؛ آمریکا است که دارد مدیریّت می‌کند(۳/۸/۱۴۰۲)

*آمریکایی‌ها…خودشان، هم تروریستند، هم تروریست‌پرورند، هم حامی یک کشوری مثل رژیم صهیونیستی هستند که مغز ‌تروریسم و مادر تروریسم است و از اوّل، اصلاً با تروریسم به وجود آمده، با کشتار و با ظلم به وجود آمده؛ اینها حامی او ‌هستند.(۲۲/۳/۱۳۹۶)   

*عامل اصلی ناامنی‌ها در منطقه؛ حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی‌ ‌و گروه‌های تروریستی است. (۱۰/۸/۱۳۹۴)

*امروز قدرت‌هاى سلطه‌‌گر غربى -یعنى چند دولت بزرگ و ثروتمند که در رأس آنها آمریکا است، پشت سرش هم انگلیس خبیث- محکم ایستاده‌‌اند براى اینکه از این رژیم غاصب و ظالم و سنگدل [صهیونیستی] دفاع کنند…صریح دارند حمایت می‌کنند. از چه حمایت می‌کنند؟ از این فاجعه‌‌آفرینى که هیچ انسان با انصافى، هیچ انسان متعارف و معمولى‌‌اى نمیتواند بى‌‌تفاوتى در مقابل این جنایات را قبول بکند…با چه منطقى؟ با منطق مسخره‌‌ى آقاى رئیس جمهور آمریکا که می‌گوید اسرائیل حق دارد از امنیت خودش دفاع کند! خب فلسطینى‌‌ها حق ندارند از امنیت خودشان دفاع کنند؟!(۱/۵/۱۳۹۳)

*دولت آمریکا بزرگ‌ترین نقض‌کننده‌ی حقوق بشر در دنیا است…اینها کسانی هستند که رژیم غاصب صهیونیستی به پشتوانه‌ی اینها و پشت‌گرمی اینها است که دارد این همه شرارت در این منطقه می‌کند. فلسطینی‌ها در چه وضعند؟ غزّه در چه حالی است؟(۱۹/۱۰/۱۳۹۲)

17نوامبر/24

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع تابستان ۱۳۶۹ – تسلیم صدام در برابر شروط ایران و بازگشت اولین گروه آزادگان به میهن

تابستان ۱۳۶۹ روند رخدادها در حوزه بین‌الملل شتاب گسترده‌ای به خود گرفت، صدام در نامه‌های متوالی به همتای ایرانی خود به تمامی شروط ایران تن داده، معاهده الجزایر را پذیرفت و بازگشت به مرزهای پذیرفته شده بین‌المللی که در جنگ هشت‌ساله نقض کرده بود را آغاز کرد، متعاقب ارسال این نامه‌ها و دریافت جواب از سوی ایران، طارق عزیز وزیر خارجه عراق به ایران آمده و روابط دیپلماتیک دو کشور از سر گرفته شد.

بازگشت اولین گروه از آزادگان به میهن اسلامی یکی از آثار تبادل این نامه‌ها می‌تواند محسوب شود.

یازده مرداد ۱۳۶۹ که مصادف با دوم اوت ۱۹۹۰ عراق با حمله ای برق‌آسا، کویت را اشغال و پس از چند روز به خاک خود ملحق کرد، این حمله پای قدرت‌های بین‌المللی را به منطقه باز کرده و سرآغاز مصیبت‌های بزرگی برای مردم عراق و دیگر کشورهای منطقه شد.

درگذشت آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی از مراجع بزرگ تقلید نیز از دیگر رخدادهای تابستان ۱۳۶۹ است که به آن در این مختصر پرداخته‌ایم.

صدام تسلیم ایران شد و کویت را اشغال کرد!

۸ مرداد ۱۳۶۹ صدام در نامه‌ای برای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور اسلامی ایران اعلام کرد ظرف مدت دو ماه نیـروهایش را به پشت مـرزهای ایران عقب خواهد نشاند و طی همین مدت اقـدام به آزادسازی اسیران خواهد کرد. وی در این نامه اروندرود را «شط‌العرب» خـواند و مدعی حاکمیت کامل عراق بر آن شـد.

۱۷ مرداد همین سال حجه‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور در پاسخ به نامه ۸ مرداد صدام حسین تأکید کرد در مورد مالکیت اروندرود، معاهده ۱۹۷۵ الجزایر باید مبنا قرار گیرد. وی سقف دو ماه برای عقب‌نشینی نیروها و آزادی اسیران را غیرقابل توجیه خواند و افزود این‌کار ظرف یکی دو روز قابل انجام است.

۲۳ مرداد ماه این سال نیز صدام در نامه دیگری به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به نامه ۱۷ مرداد ایشان اعلام کرد با پیشنهاد مبنا قراردادن معاهده ۱۹۷۵ الجزایر موافق است و عقب‌نشینی نیروها و آزادی اسیران را از روز ۲۶ مرداد آغاز خواهد کرد.(۱) یک روز بعد صدام، با ارسال نامه‌ای دیگر برای رئیس جمهور ایران‌، پیمان الجزیره را بار دیگر پذیرفت‌.

۲۵ مرداد ماه این سال نیز هاشمی رفسنجانی در پاسخ به نامه صدام که خواستار ملاقات با وی شده بود نوشت: «ملاقات دو رئیس جمهور فقط در شرایطی امکان پذیر است که مسائل مهم و کلیدی دو طرف حل شده باشد.»

۲۷ مرداد نیز هاشمی رفسنجانی در نامه‌ای به صدام اعلام کرد پذیرش معاهده الجزایر از جانب شما و شروع عقب‌نشینی نیروهای عراق به پشت مرزها و آزادی اسیران ایرانی راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.

۳۰ مرداد ماه این سال نیز ستاد فرماندهی کل قوا اعلام کرد کلیه اراضی اشغالی کشورمان از وجود نیروهای عراقی تخلیه شده و نیروهای بعثی در طول ۱۲۵۰ کیلومتر مرز مشترک عقب نشینی کرده‌اند.

۱۸ شهریور ماه این سال نیز در حالی که مذاکرات صلح میان ایران و عراق هنوز به نتیجه مورد انتظار نرسیده است طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق امروز در رأس هیأتی از مقامات بلندپایه کشورش وارد تهران شد.(۲)

۲۰ شهریور ماه ۱۳۶۹ ایران و عراق، روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. روزنامه «کیهان» در این روز نوشت: طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق که در رآس هیئتی به تهران سفر کرده بود پریروز پس از یک دیدار ۲۴ ساعته، تهران را به مقصد بغداد ترک کرد.(۳)

متعاقب تبادل این نامه‌ها و پذیرش شرایط ایران از سوی صدام، جورج بوش رئیس جمهور آمریکا با تأکید بر اینکه عراق آغازگر جنگ با ایران بود، از موافقت عراق با تمامی شرایط ایران برای خاتمه جنگ اظهار تعجب کرد.

 

آغاز بازگشت آزادگان به وطن

درپی پذیرش مجدد پیمان الجزیره توسط صدام، موج بازگشت اسیران ایرانی در عراق آغاز شد. در همین‌حال وزیر امور خارجه ایران در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل خواستار نظارت نیروهای ناظر بر آتش بس این سازمان (یونیماگ) بر عقب‌نشینی نیروهای عراقی از خاک ایران بر مبنای عهدنامه ۱۹۷۵ الجزایر شد.

روزنامه «اطلاعات» در شماره ۲۷ مرداد ۱۳۶۹ نوشت: یک هزار نفر از آزادگان صابر و نستوه که اولین گروه از اسرای آزاد شده ایرانی را تشکیل می‌دهند بعد از ظهر دیروز (جمعه ۲۶ مرداد) پس از سال ها تحمل اسارت، در میان بی‌شائبه‌ترین و شورانگیز‌ترین ابراز احساسات عمومی وارد قصر شیرین شدند. تحویل اولین گروه از آزادگان از ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه بامداد دیروز با استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد (یونیماک) در خط حائل میان نیروهای ایرانی و عراقی در منطقه «ناصر خان» واقع در منطقه عمومی خسروی شروع شد.(۴)

 

حمله برق آسای عراق و اشغال کویت!

سه روز پس از ارسال نامه صدام به رئیس جمهور ایران، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹/ عاشورای ۱۴۱۱ و دوم اوت ۱۹۹۰ عراق در حمله‌ای برق آسا کویت را به اشغال خود در آورد.

برادر امیر کویت و تعداد زیادی از نیروهای این کشور در جریان مقاومت در برابر نیروهای عراقی، کشته شدند. عراق اعلام کرده است به تقاضای انقلابیون کویت که با یک کودتا حکومت «شیخ‌جابر الاحمد‌الصباح» را سرنگون کردند وارد کویت شده است. حمله عراق به کویت در پی دو هفته جنگ تبلیغاتی بغداد علیه همسایه کوچکش صورت گرفت.

خبرگزاری عراق به نقل از یک بیانیه که از رادیوی این کشور پخش شد گفت: «دولت موقت آزاد کویت» نیز با خروج نیروهای عراقی موافقت کرده است. در این بیانیه آمده است: با برقراری ثبات و امنیت در کویت پس از هماهنگی با رهبری کشور برادر عراق، ما موافقت کردیم نیروهای عراق که به کمک برادران خود آمده بودند از تاریخ یکشنبه ۵ اوت خروج خود را از کویت آغاز کنند. اعلام خروج نیروهای عراقی از کویت در پی فشار شدید بین‌المللی که با محکومیت گسترده تهاجم عراق همراه بود صورت می‌گرفت.

علیرغم این ادعا که عراق به دنبال خروج نیروهای خود از کویت است، دولت بعثی این کشور هشت اوت علیرغم استقرار نیروها و هواپیماهای جنگنده آمریکایی در خاک عربستان سعودی و فشار فزاینده نظامی و اقتصادی بین‌المللی، کویت را به خاک خود ضمیمه کرد.

متعاقب الحاق کویت به عراق، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای این اقدام را غیرقانونی و محکوم دانست. و تأکید کرد جمهوری اسلامی ایران هرگونه تغییری در جغرافیای سیاسی منطقه را مردود می‌شمارد.

فرانسه با قطع صدور تسلیحات به عراق، به ۱۶ سال روابط نزدیک خود با این کشور پایان داد.

ایران نیز طی نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل در محکومیت تجاوز عراق به کویت خواستار عقب‌نشینی سریع و کامل نیروهای عراقی به مرزهای شناخته شده بین‌المللی و حل اختلافات با کویت از طریق صلح‌آمیز شد.(۵)

 

افشای رسوایی آمریکا در تحویل سلاح میکروبی به صدام!

۴ تیر ۱۳۶۹ منابع خبری اعلام کردند که رژیم عراق طی سال ۱۳۶۴ سه محموله سلاح‌های میکروبی به نام‌های «ویروس تب‌آور غرب نیل» از آمریکا دریافت کرده است. این سلاح‌ها مستقیماً از آمریکا به عراق بارگیری شد.

روزنامه «کیهان» در شماره ۴ تیر ۱۳۶۹ نوشت: رژیم عراق از آمریکا سلاح‌های میکروبی وارد کرده است. هفته‌نامه المجله چاپ لندن فاش ساخت که رژیم عراق در سال ۱۹۸۵ سه محموله شامل سلاح‌های میکروبی به نام «ویروس تب‌آور غرب نیل» را از آمریکا دریافت کرده این سلاح‌ها مستقیماً از آمریکابه عراق بارگیری شد.

این هفته نامه همچنین فاش ساخت که آمریکا و کشورهای غربی در زمینه ساخت سلاح و اعطای کمک‌های فنی و صنعتی به رژیم عراق، کمال همکاری را داشتند و ارسال اسلحه آمریکایی به عراق زیر چتر ارسال کالاهای کشاورزی صورت می‌گرفت.(۶)

 

بی‌کفایتی آل‌سعود بیش از هزار حاجی را به کشتن داد!

۱۱ تیر ۱۳۶۹ تعداد ۱۴۲۶ نفر از زائران خانه خدا از جمله چند ایرانی بر اثر آتش‌سوزی در تونل منی جان خود را از دست دادند.

روزنامه «اطلاعات» در شماره ۱۳ تیر این‌سال نوشت: به گفته شاهدان عینی، هجوم هزاران زائر بیت‌الله‌الحرام برای دست‌رسی به هوا در داخل تونلی نزدیک اماکن مقدس مکه، در روز دوشنبه ۱۱ تیر موجب کشته شدن صدها تن از حجاج شد.

یک زائر مصری در تماس تلفنی به خبرگزاری رویتر در نیکوزیا گفت: قطع برق موجب از کار افتادن سیستم تهویه شد و مردم به واسطه نبود اکسیژن وحشت زده به اطراف هجوم بردند.

یکی از مقامات وزارت کشور سعودی قبلاً گفته بود که تنها تعدادی کشته شده و برخی نیز بیهوش گشتند!

در همین‌حال، شاهزاده نایف بن‌عبدالعزیز وزیر کشور عربستان دیروز اعتراف کرد: در فاجعه تونل منا ۱۴۲۶ تن از زائران کشته شده‌اند. مقامات سعودی قبلاً کشته شدن ۱۴۰۰ تن در تونل منا که از سوی خبرگزاری‌ها مخابره شده بود را اغراق‌آمیز خوانده بودند.(۷)

 

تعیین مجازات اعدام برای اخلالگران نظام اقتصادی

مجلس شورای اسلامی در جلسه ۲۷ تیر ۱۳۶۹ طرح مجازات اخلالگران نظام اقتصادی کشور را مورد بررسی قرار داده و به تصویب رساند.

بر اساس بندهای دیگر ماده واحده این طرح وصول وجوه کلان به صورت قبول سپرده اشخاص حقیقی یا حقوقی تحت عنوان مضاربه و نظایر آن که موجب حیف و میل اموال مردم یا اخلال در نظام اقتصادی شود و نیز اقدام باندی و تشکیلاتی به منظور اخلال در نظام صادراتی کشور به هر صورتی از قبیل تقلب در سپردن پیمان ارزی و تعبیه آن و تقلب در قیمت‌گذاری کالاهای صادراتی و آثار فساد دیگر مترتب بر آن می‌تواند حسب مورد نظر مراجع ذیربط را نیز جلب کند و در هر یک از موارد یاد شده چنانچه اخلال به صورت مقابله با نظام جمهوری اسلامی یا ضربه زدن به آن انجام شده باشد مرتکب به اعدام محکوم و در غیر این‌صورت به حبس از ۵ تا ۲۰ سال محکوم خواهد شد و در هر دو صورت دادگاه به عنوان جزای مالی به ضبط کلیه اموالی که از طریق خلاف قانون به دست آمده باشد حکم خواهد داد. (۸)

 

شکایت ایران علیه جنایت آمریکا به دیوان لاهه!

جمهوری اسلامی ایران دوم مرداد ماه ۱۳۶۹ شکایت نامه‌ای علیه جنایت آمریکا در ساقط کردن هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی ایران در خلیج فارس، تسلیم دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه کرد.

روزنامه «کیهان» در شماره این‌روز خود نوشت: جمهوری اسلامی ایران شکایت نامه‌ای علیه آمریکا در ارتباط  با جنایت غیر انسانی ناو وینسنس آمریکایی به هواپیمای غیر نظامی ایران در آب‌های خلیج‌فارس تسلیم دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه می‌کند.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در این شکایت‌نامه که در بیش از ۲۵۰ صفحه همراه با دو جلد ضمائم تنظیم گردیده، موارد متعدد اقدامات غیر قانونی مغایر با اصول و مقررات حقوق بین‌المللی، آمریکا و همچنین عمل عامدانه ارتکابی ناو آمریکایی در حمله به هواپیمای ایرباس ایرانی به روشنی و صراحت بیان شده است.(۹)

وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران صبح امروز در بیانیه‌ای که به مناسبت دوم مردادماه روز ثبت شکایت ایران علیه آمریکا در دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه منتشر کرد آورده است: ارتکاب جنایت غیر‌انسانی غیرقابل تصور حمله به هواپیمای مسافربری ایرباس پرواز شماره ۶۵۵ که در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ توسط ناو آمریکایی «وینسنس» صورت پذیرفت و انهدام کامل هواپیما و شهادت ۲۹۰ نفر سرنشین و خدمه آن را به‌بار آورد، هرگز از ضمیر پاک و وجدان آگاه انسان‌های آزاده فراموش نخواهد شد.

از آن‌جا که جامعه بین‌المللی قبلاً و در موارد مشابه بیزاری خود را از حمله به هواپیماهای غیر نظامی ابراز داشته و این‌گونه اقدامات غیر قانونی مغایر با ملاحظات اولیه انسانی و اصول حقوق بین‌المللی را محکوم ساخته بود، دولت جمهوری اسلامی ایران نیز این فاجعه باورنکردنی را در شورای امنیت سازمان ملل متحد و همچنین در شورای «ایکائو» شورای سازمان هواپیمایی بین‌المللی کشوری مطرح ساخت با این انتظار به حق که عمل جنایتکارانه انهدام هواپیما بر فراز قلمرو هوایی ایران و در آب‌های سرزمینی جمهوری اسلامی ایران را شدیداً محکوم سازند. متاسفانه شورای ایکائو بعد از قریب یک‌سال تحقیق و بررسی، برخوردی ملاحظه‌کارانه با این فاجعه نمود و در تاریخ ۱۷ مارس ۱۹۸۹ ضمن ابراز تقبیح حمله به هواپیمای مسافربری جنایت مذکور را ناشی از خطا و به‌طور تصادفی اعلام داشت بدون آن که صریحاً آمریکا را محکوم سازد و مسئولیت آن دولت را در جهت پرداخت غرامات و تعهد به جلوگیری از بروز حوادث مشابه شناسایی کند!

دولت جمهوری اسلامی ایران ضمن اعتراض به تصمیم نادرست شورای ایکائو در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۸ برابر با هفدهم ماه مه ۱۹۸۹ بر اساس مقررات کنوانسیون هواپیمایی بین‌المللی کشور (شیکاگو ١٩۴۴) و کنوانسیون راجع به جلوگیری از اعمال غیر قانونی علیه امنیت هواپیمایی کشوری (مونترال ۱۹۷۱) درخواست شکایتی را نزد دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه علیه دولت آمریکا ثبت نمود و چون به موجب دستور دیوان مذکور تاریخ دوم مرداد ماه ۱۳۶۹ جهت ثبت لایحه تفصیلی جمهوری اسلامی ایران علیه آمریکا به خاطر فاجعه انهدام ایرباس تعیین گردیده است بنابراین به منظور آگاهی عموم به اطلاع می‌رسد که بامداد امروز شکایت نامه‌ای در بیش از دویست و پنجاه صفحه همراه با دو جلد ضمائم به دفتر دیوان بین‌المللی دادگستری تسلیم گردید.

 

درگذشت شاعر پرآوازه

۴ شهریور ۱۳۶۹ مهدی اخوان ثالث شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی در سن ۶۲ سالگی در تهران درگذشت. پیکر وی در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شهر طوس به خاک سپرده شد.

روزنامه «اطلاعات» در شماره ۵ شهریور در این زمینه نوشت: مهدی اخوان ثالث شاعر معاصر یکشنبه شب در سن ۶۳ سالگی در بیمارستان مهر درگذشت.

از اخوان ثالت در شعر فارسی آثاری به جای مانده و کتاب‌های «ارغنون»، «زمستان»، «از این اوستا»، و «آخر شاهنامه» وی بارها تجدید چاپ شده است.

آخرین دفتر شعر او «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» نام دارد. (۱۰)

 

درگذشت آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی

هفتم شهریور ماه ۱۳۶۹ آیت‌الله‌العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، از مراجع بزرگ تقلید در ۹۶ سالگی درگذشت‌.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب به دنبال درگذشت این مرجع تقلید طی پیامی تصریح کردند: ارتحال‌ عالم‌ جلیل‌القدر و فقیه‌ اهل‌بیت ‌علیهم‌السلام ‌آیت‌‌الله ‌العظمی‌ سید شهاب‌الدین‌ مرعشی‌ نجفی رضوان‌الله‌ علیه‌ را به‌ حضرت ‌ولی‌ عصر ارواحنا‌فداه‌ و جهان‌ تشیع‌، مخصوصاً مراجع‌ عظام‌ و علمای‌ اعلام‌ و حوزه‌های‌ علمیه‌ و بالاخص‌ خانواده‌ی‌ محترم‌ ایشان‌ تسلیت‌ می‌گویم‌. آن ‌بزرگوار یکی‌ از اساطین‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ و از ارکان‌ علمی‌ و عملی‌ آن‌ محسوب ‌می‌شدند و عمر بابرکت‌ خود را به‌ تعلیم‌ و تدریس‌ و تربیت‌ و تزکیه‌ مصروف‌ نمودند.

گفتنی است ۱۶ شهریور ماه این سال نیز آیت الله محمدتقی قمی از مراجع فعال در پیشبرد طرح تقریب مذاهب در یک سانحه اتومبیل در پاریس به رحمت ایزدی پیوست. او از شاگردان مراجعی چون آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله محمدحسین کاشف الغطاء و آیت‌الله سیدعبدالحسین شرف‌الدین بود.

 

پی نوشت‌ها

  • اطلاعات، ۲۴ مرداد ۱۳۶۹، صص ۱ و ۲
  • جمهوری اسلامی، ۱۹ شهریور ۱۳۶۹، ص ۳
  • کیهان، ۲۰ شهریور ۱۳۶۹، صص ۱ و ۳
  • اطلاعات، ۲۷ مرداد ۱۳۶۹، صص ۱ و ۲ و ۳
  • روزنامه های کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی، ۱۳ و ۱۸ مرداد ۱۳۶۹
  • کیهان، ۴ تیر ۱۳۶۹، ص ۲۰
  • اطلاعات، ۱۳ تیر ۱۳۶۹، ص ۱۳
  • جمهوری اسلامی، ۲۸ تیر ۱۳۶۹، ص ۱۲
  • کیهان، ۲ مرداد ۱۳۶۹، ص ۱۸

اطلاعات، ۵ شهریور ۱۳۶۹، ص ۲

17نوامبر/24

گام بیست و ششم: قیچی عاطفه – اختلاف‌مان را با قهر، حل نکنیم! – حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی‌ولدی

قهر که می‌کنی، رشته‌ی عاطفه‌ی میان خود و همسرت را پاره می‌کنی. قهر، کار بچّه‌گانه‌‌ای است. کی می‌خواهی باور کنی که بزرگ شده‌ای؟

من نمی‌دانم چرا برخی از ما به محض پیدا شدن یک اختلاف، اوّلین کاری که به ذهن‌مان می‌رسد، قهر کردن است. مطمئن باشید با قهر کردن، سودی نصیب شما نخواهد شد.(۱)

قهر کردن، موجب خوش‌حالی شیطان است و از آن‌سو، وقتی دو طرف، قهر را کنار گذاشته، با هم سخن می‌گویند، به قدری برای شیطان، گران تمام می‌شود که ناله‌ی هلاکت سر می‌دهد.(۲) آیا آن خوش‌حالی و این ناراحتی شیطان، نمی‌تواند دلیلی باشد بر این‌که قهر، بنیان ارتباط دو مسلمان را نشانه گرفته است؟ خشم خداوند بر قهر هم نشانه‌ی روشنی بر مخرّب بودن آن است تا اندازه‌ای که به کسی که مقصّر هم نیست، دستور داده شده اگر قهر، بیش از سه روز شد، با به عهده گرفتن تقصیر هم شده، به این قهر پایان دهد، وگرنه به خشم الهی مبتلا می‌شود.(۳)

کسی که زودتر قهر را به پایان می‌برَد در مسیر آفرینش خود، زودتر گام برداشته، به هدف، نزدیک‌تر خواهد شد.(۴)

گاهی به زندگی بزرگ‌ترها که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که تفاوت چندانی با زندگی کودکان ندارد. بچّه‌ها وقتی با هم خاله‌بازی می‌کنند و دعوای‌شان می‌شود، زود با هم قهر می‌کنند. زندگی ما بزرگ‌ترها هم شده مثل خاله‌بازی بچّه‌ها. تا تقّی به توقّی می‌خورد، زود با هم قهر می‌‌کنیم و پشت‌مان را به هم می‌کنیم. فرق ما و آنها در این است که خانه‌ی آنها با پشتی و چادر ساخته شده، خانه‌ی ما با آهن و آجر. ظرف‌های آنها پلاستیکی است، ظرف‌های ما بلور و چینی و… اجاق گاز آنها روشن نمی‌شود و اجاق ما روشن می‌شود و… همین فرق‌ها. البتّه خاله‌بازی بچّه‌ها بهتر از زندگی ماست. یک بار بنشین و به خاله‌بازی‌شان نگاه کن. وقتی با هم دعوای‌شان می‌شود، دادشان، سقف خانه را می‌خواهد بکشد روی زمین؛ امّا چند دقیقه بعد، وقتی آنها را با گل‌های لبخند کنار هم می‌بینی، باور نمی‌کنی اینها همان‌هایی هستند که همین چند دقیقه‌ی پیش، تیر اخم و نیزه‌ی فریادشان را به سوی هم پرتاب می‌کردند.

در هنگام بروز اختلاف، گفتگو، بهترین کار است؛ البتّه با رعایت قوانین گفتگو. در حالت قهر، دو طرف به جای این‌که در عالم واقعی با هم سخن بگویند، در ذهن خویش با همسرشان حرف می‌زنند. این کار، نوعی محاکمه‌ی غیابی است که در آن، شاکی، همیشه پیروز و متّهم، محکوم به شکست است. اگر گفتگو هم اختلاف را حل نکرد، بهترین کار، گذشت است.

برخی معتقدند قهر، موجب می‌شود آتش اختلاف، خاموش شود. اگر قهر نکنیم، بحث می‌کنیم. وقتی بحث کردیم، عصبانی می‌شویم. وقتی هم که عصبانی شدیم، دعوا، شدیدتر می‌شود. این‌که بحث کردن در اوج اختلاف و عصبانیّت، تنور دعوا را داغ‌تر می‌کند، درست است؛ امّا راه حلّ آن، بحث نکردن است، نه قهر. سعی کنیم تا چند دقیقه پس از عصبانیّت، حرف نزنیم و سکوت اختیار کنیم.(۵) به هیچ وجه، تلاش نکنید در هنگام عصبانیّت با طرف مقابل‌تان بحث کنید؛ زیرا در هنگام خشم، نوع فهم و منطق شما و دلایلی که شما را قانع می‌کند، متفاوت از حالت عادی است. پس بحث در هنگام خشم، فایده‌ای ندارد.(۶) پس از فروکش کردن آتش خشم هم باید با در نظر گرفتن قوانین گفتگو صحبت کرد؛ زیرا در غیر این صورت، دوباره آتش دعوا، شعله خواهد کشید.

از آنجا که در حالت قهر، دو طرف، یکدیگر را به صورت غیابی محاکمه می‌کنند، کینه‌ی یکدیگر را هم به دل می‌گیرند. در این‌جاست که آتش خشم، دست به دست آتش کینه داده، زمینه‌ی اختلافات بیش‌تری را در میان زن و شوهر، فراهم می‌کند. پس قهر، نه تنها آتش را خاموش نمی‌کند؛ بلکه آتش را زیر خاکستر برده، آن را دوچندان می‌کند.

می‌دانی چرا با این‌که این همه با هم قهر کرده و آشتی کرده‌ایم، باز هم اختلافات‌مان سرِ جای خودش مانده که هیچ، بیش‌تر هم شده؟ من هر بار که با تو قهر می‌کنم، دادگاهی در ذهنم بر پا می‌کنم. در این دادگاه، شاکی منم و قاضی هم خودم. متّهم هم تویی، وکیل هم نداری، اجازه‌ی دفاع هم به تو نمی‌دهم. هر طور دلم بخواهد، در جایگاه شاکی از جرم تو حرف می‌زنم. به قدری جرمت را بزرگ می‌کنم که شایسته‌ی اشدّ مجازات شوی. کمی هم آه و ناله می‌کنم تا قاضی دلش به حالم بسوزد. چهره‌ی تو را طوری ترسیم می‌کنم که قاضی، وقتی شکلت را دید، حُکمت را امضا کند. وقتی دادخواستم را خواندم، از جایگاه شاکی بلند می‌شوم و می‌روم در جایگاه قاضی می‌نشینم. قاضی دیگر سؤالی از شاکی نمی‌پرسد. فقط دست به قلم می‌شود و حکم را می‌نویسد. بعد از این همه قهر کردن و دادگاه غیابی بر پا کردن، پرونده‌ات پیش قاضی درونم خیلی سنگین شده. آخر من بعد از آشتی، حرفی از دادگاهی که بر پا کردم و حکمی که صادر شده، نمی‌زنم. من که این‌طورم، تو چه‌طوری؟ تو هم در قهر کردن‌های‌مان، دادگاه برپا می‌کنی؟ شاکی و قاضی دادگاه تو هم یکی است؟ متّهم دادگاه تو، آیا اجازه‌ی دفاع دارد؟

اگر قهر هم کارآیی داشته باشد، حدّاکثر مدّتی که می‌توان آن را تجویز کرد، سه روز است.(۷) بعد از سه روز هم اگر فایده‌ای ندیدیم، حتّی اگر مقصّر هم نیستیم، باید برای عذرخواهی پا پیش بگذاریم. اگر هم همسرمان متوجّه اشتباه خود شد و پوزش طلبید، باید بدون هیچ تحقیر و سرزنشی، عذر او را بپذیریم.

 

پرسش شما

همسرم خیلی قهر می‌کند

ده سال است که با همسرم ازدواج کرده‌ام و تا به حال، هیچ مشکلی با او نداشته‌ام. تنها مشکل من آن است که شوهرم خیلی قهر می‌کند. به محض این‌که صحبتی پیش می‌آید که باب میلش نیست، زود قهر می‌کند. بارها در شرایط آشتی از او خواسته‌ام که این رفتارش را کنار بگذارد و او هم قول داده که دیگر این‌گونه رفتار نکند؛ امّا باز هم تکرار می‌کند. همیشه بعد از قهر، من باید بروم منّت‌کشی کنم. گویا او حربه‌ای به دست آورده که خواسته‌اش را با قهر به دست می‌آورد. او خودش را عقل محض می‌داند. خیلی کم اتّفاق می‌افتد که خودش را مقصّر بداند.

 

شکر نعمت

باید خدا را شکر کرد که این خانم محترم می‌گویند ما در خانه هیچ مشکلی نداریم، جز همین مشکل قهر کردن. همه‌ی ما باید به زندگی کامل نگاه کنیم و خوبی‌ها و بدی‌ها را در کنار هم ببینیم تا اوّلاً از شکر خوبی‌ها غفلت نکنیم و ثانیاً تحمّل بدی‌ها برای‌مان آسان شود.

 

گذشت و عذرخواهی، مطمئن‌ترین کار

ای کاش این خواهر بزرگوار، چند مورد از مواردی را که موجب قهر کردن همسرشان می‌شود، بیان می‌کردند تا قضاوت، کمی راحت‌تر می‌شد؛ امّا حالا که نمی‌دانیم، بدترین  فرضیه‌ را در نظر می‌گیریم؛ یعنی فرض می‌کنیم که این آقا مقصّر است؛ امّا باز هم قهر کرده و برای عذرخواهی پا پیش نمی‌گذارد. به طور یقین، بدانید این‌جا هم مطمئن‌ترین کار، گذشت است. تردید نکنید که با گذشت، چیزی از شما کم نمی‌شود و فقط زندگی آرام‌تری را تجربه خواهید کرد. اگر هم شما مقصّرید، بهترین کار، عذرخواهی است.

فراهم نکردن زمینه‌ی عصبانیّت

شما پس از ده سال زندگی با همسرتان، باید از روحیّات او باخبر شده باشید و بدانید که چه چیزهایی او را عصبانی می‌کند. پس با صرف دقّت بیش‌تر روی کارهای‌تان، زمینه‌ی عصبانیّت را فراهم نکنید تا بخواهد قهری پیش آید.

ریشه‌یابی

اگر چه قهر کردن پیاپی همسرتان یک عیب است؛ امّا با مقابله به مثل، نه تنها این عیب برطرف نمی‌شود؛ بلکه ممکن است بیش‌تر هم بشود و همسر شما روی دنده‌ی لجاجت بیفتد. پس برای اصلاح او بهتر است ریشه‌ی این اخلاق را بیابید. شاید او از ناحیه‌ی شما احساس کمبود محبّت می‌کند، شاید دچار سوء برداشت از رفتار شماست، شاید شما را زن سرکشی می‌داند، شاید برخی از ویژگی‌های همسر مطلوب را در شما نمی‌بیند، شاید از نظر روحی، آدم زودرنجی است، شاید رفتار شما این باور را در او ایجاد کرده که وقتی با شما قهر می‌کند، زودتر و راحت‌تر به خواسته‌های خودش می‌رسد، شاید رفقایی داشته باشد که به او خط می‌‌دهند، شاید در تربیت خانوادگی او چنین روشی وجود داشته باشد، شاید… . بارها گفته‌‌‌‌ایم که با دانستن ریشه‌ی مشکلات است که می‌توان راه‌کار مناسب ارائه داد.

به هر حال، هر کدام از این ریشه‌ها که باشد، راه حلّ آن، مقابله به مثل نیست.

رفتارهای مطلوب شما در برابر او

ما پیشنهاد می‌کنیم:

الف) رابطه‌ی محبّت‌آمیز خودتان را با او بیش‌تر کنید.

ب) در نهایت احترام با او برخورد کنید.

ج) خواسته‌های او را به دقّت، شناسایی و برآورده کنید.

د) در صورتی که از دست شما عصبانی شد، شما با او حلیمانه برخورد کنید.

هـ) اگر هم با شما قهر کرد، اجازه ندهید قهر او ادامه پیدا کند.

 

پاورقی:

۱- امام صادق(ع) فرمود: «خیری در قهر کردن نیست» (وسائل ‏الشیعه، ج۱۲، ص۲۶۱).

۲- امام صادق(ع) فرمود: «تا وقتی که دو مسلمان با هم قهر هستند، شیطان خوش‌حال است؛ امّا وقتی این دو به ملاقات هم می‌روند، زانوان شیطان سست شده، مفاصلش از هم جدا می‌شوند و ناله سر می‌دهد که ای وای از هلاکت!» (الکافی، ج۲، ص۳۴۶).

۳- امام صادق(ع) فرمود: «دو نفر بر اثر قهر از هم جدا نمی‌شوند؛ مگر این‌که یکی از آن دو، شایسته‌ی دوری از خدا و لعنت او خواهد شد و گاهی هر دو مستوجب این می‌شوند». در این هنگام مُعَتَّب، یکی از یاران صدیق امام صادق(ع) گفت: این، نتیجه‌ی کار ظالم است. مظلوم، چه گناهی کرده است؟ امام فرمود: «مظلوم هم شایسته‌ی همین عقوبت است؛ زیرا برادر خود را به آشتی دعوت نکرده و در سخن گفتن با او تعجیل ننموده است. من از پدرم شنیدم که فرمود: «وقتی دو نفر با هم دعوا می‌کنند و یکی بر دیگری چیره می‌شود، پس مظلوم به سراغ ظالم برود تا جایی که به او بگوید: ای برادر من! من ظالمم [یعنی تقصیر را بر عهده بگیرد] تا قهر میان آن دو تمام شود. البته خداوند، حاکم عدل است و حقّ مظلوم را از ظالم، باز خواهد ستاند» (همان، ص۳۴۴).

۴ . رسول خدا(ص) فرمود: «دو مسلمانی که با هم قهر کنند و سه روز هم بر همین حال باقی مانده، آشتی نکنند – البته کسی این کار را نمی‌کند، مگر کسانی که از اسلام خارج‌اند و بین‌شان محبّتی نیست – ، پس هر کدام که زودتر با دیگری سخن گفت، در روز حساب (قیامت)، زودتر وارد بهشت می‌شود» (همان، ص۳۴۵).

۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی کسی از شما عصبانی شد، باید سکوت اختیار کند» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۰۴). امیر مؤمنان علی(ع) نیز فرمود: «خشم را با سکوت، درمان کنید» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۵۰).

۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «شدّت خشم، نحوه‌ی سخن گفتن را تغییر داده، ریشه‌ی برهان و دلیل را قطع می‌کند و فهم را از هم می‌گسلد» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۸)

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) از قهر کردن نهی کرد. پس اگر کسی مجبور به قهر کردن است، بیش از سه روز با برادرش قهر نکند. اگر کسی بیش از این با برادرش قهر کند، به آتش [دوزخ] شایسته‌تر است» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۰).

17نوامبر/24

سلبریتی فراری! – حجه‌الاسلام ‌والسلمین محمدباقر پورامینی

افرادی را که معمولاً در زمینه‌های هنر، سیاست و نظایر آن، در جامعه به معروفیت خاصی می‌رسند و با کمک گروه‌های نامورساز، سرشناس می‌شوند، در نقش جریان‌ساز، در پی هوادار و به‌شدت محرک جنجالند، در اصطلاح، «سلبریتی» می‏نامند.

هر چهره و ستاره‌ای، لزوماً سلبریتی نیست؛ اما زمینه تبدیل شدن به سلبریتی را دارد تا در خدمت زر و زور و تزویر، سوژه‌ای برای به چالش کشیدن شرایط اجتماعی و حتی سیاسی شود.

با این نگاه، می‏توان از چهره سرشناسی یاد کرد که یکی از سرآمدان هنر نظم و شعر حماسی جبهه حق به شمار می‏رفت؛ اما در لغزشی که قابل جبران بود، راهی دیار دشمن شد و در قامت یک سلبریتی فراری، به هجوگویی مردان الهی پرداخت.

*****

مقیس بن عمرو بن مالک، مشهور به «نجاشى»، از شعرای توانای صدر اسلام و یکی از اصحاب امیرمومنان«ع» بود که اشعار حماسی‏اش در میدان جنگ بسیار کارساز بود. او به فرمان امام در سروده‏هایش مردم را به جنگ ترغیب می‏کرد و به‌ویژه با حضور در پیکار صفین، اشعاری در رسوایی معاویه و یارانش سرود.

یکی از اشعار جالب وی، قصیده‌ای بود که هنگام حکمیت سرود و این شعر، گواه باور او به امامت و ولایت امیرالمؤمنین «ع» بود:

«این اندوه و مصیبت عظیم بر ما بس است که ما از فرمان امام خود (علی «ع») سرپیچی می‌کنیم و آن گروه [دشمنان ما] همگی از معاویه فرمان می‌برند. شامیان از این بابت بر ما برتری دارند و چون [ویژگی] آن را به رخ ما می‌کشند، جا دارد که چشم بگرید.»

نجاشى در روز اول ماه رمضان، بر ابوسمّال اسدى گذر کرد که در آستانه خانه‌اش نشسته بود. ابوسمال رو به نجاشی کرد و گفت: «آیا میل دارى کله‌ها و دنبه‌هایى بخورى که از اول شب در تنور بوده، حالا خوب پخته و بار آمده است؟» نجاشی با شگفتی پرسید: «روزه‌خواری در نخستین روز رمضان؟» ابوسمّال این پرسش را به سخره گرفت و گفت: «از آنچه که یقین نداریم، رهایمان کن!» نجاشی پرسید: «بعد از آن ‏چه؟» ابوسمّال برای به دام انداختن نجاشی گفت: «شرابى سرخ‌فام به تو می‌نوشانم که جان را خوش می‌سازد و در رگ‌ها جارى می‌شود؛ شهوت را می‌افزاید؛ غذا را هضم می‌کند و لکنت زبان را می‌برد.»

نجاشی در تور معصیت ابوسمال افتاد و آن‌گاه همراه او، ضمن روزه‌خواری آشکار، به میگساری پرداخت؛ به‌گونه‌ای که صدای نعره‌های آن دو، مسلمانان را به شگفتی انداخت.

خبر این حرمت‌شکنی و گناه اجتماعی، به امیرمومنان «ع» رسید و حضرت بی‌درنگ، دستور بازداشت حرمت‌شکنان را صادر کرد. ابوسمّال گریخت؛ اما نجاشی دستگیر و نزد امام آورده شد.

حکم الهی بدون ملاحظه  شهرت و پیشکسوتی او صادر شد: هشتاد ضربه تازیانه بابت میخواری، همراه با بیست تازیانه افزون‌تر.

نجاشی پرسید: «اى امیرمؤمنان! حد شراب را دانستم. این تازیانه‌های اضافی براى چیست؟» امام فرمود: «براى گستاخی‌ات بر خدا و روزه‌خواری‌ات در ماه رمضان.»

حکم الهی اجرا شد؛ اما این حکم، برای نجاشی، سخت گران آمد و جمعی از دوستان او، نزد امیرمومنان «ع» آمدند و زبان به شکوه گشودند: «ما می‏بینیم اهل معصیت و طاعت و اهل جدایی و وحدت، در دولت عدل، یکسان مجازات می‏شوند؛ آن‌گونه که با دوستمان رفتار شد. شما سینه‏مان را به خشم آوردی و تصمیم و کارمان را سست کردی!»

امیرمؤمنان ‏«ع» در پاسخ آنان فرمود: «به‌راستی این کار جز بر فروتنان گران است. آیا جز این است که مردی از مسلمانان، حرمت حرام الهی را شکسته است؟ ما بر او حدی را اجرا کرده‏ایم که کفاره گناهش شمرده می‏شود.                  همانا خداوند می‏فرماید: نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک‏تر است.»

بعد از این حکم و فرمایش حضرت، نجاشی، شبانه کوفه را ترک کرد و به معاویه پیوست. امویان نیز امکانات رسانه‌ای خویش را برای چهره فراری، فراهم ساختند تا در قامت یک شاعر مزدور، به مدیحه‌سرایی معاویه بپردازد و على «ع» را هجو گوید.

این حکایت، فرجام ستاره خوشنامی‌ است که به یک سلبریتی فراری تبدیل شد. نمونه‌های امروزی از این قبیل فراوانند.

17نوامبر/24

یک گزارش متفاوت! – حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

به نام آن‌که آب آفرید، تا هدر ندهیم.

و نعمت هوا بخشید، تا آلوده‌اش نسازیم.

و زمین داد، تا در آن فساد نکنیم و به آبادانی آن بکوشیم.

اوضاع و احوال جوّی و ارضی، به اختصار از این قرار است:

سامانه‌ی پرفشار فساد، که از «غرب» وارد میهن‌مان شده است، بارش‌های پراکنده‌ی «اختلاس» و «رانت» در پی داشته و «نزولات بانکی»، موجب آب گرفتگی در معابر دولتی و دخل و خرج مردم شده است.

گرچه طبق تصاویری که ماهواره‌های ملکوت نشان می‌دهد، این جو در فضای کشورمان «پایدار» و «ماندگار» نخواهد بود؛ اما سالمندان، پیش‌کسوتان و کسانی که مشکلات تنفسی و معیشتی و درآمدی دارند و گرفتار قرض و قسط و اجاره‌اند، فعلاً آفتابی نشوند، تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و ریزگردهای شایعات فرو بنشیند و هوا صاف‌تر شود.

دیم‌کاران هم سراغ وام و قسط و تسهیلات بانکی و تخصیص بودجه و اعتبار نروند، که هوا پس است و پیش‌بینی دشوار. دریای ارز و دلار هم موّاج است و غیر قابل اطمینان!

بیش‌ترین بارش گناه و فساد، در مناطق مرکزی، شمالی، جنگلی، ساحلی و ارتفاعات و حاشیه‌ی رودخانه‌ها و کناره‌ی جنگل‌ها گزارش شده است. ذخیره‌ی آب و آبرو و اعتبار و اعتماد، در پشت سدّ بعضی مسئولان و رؤسا به پایین‌ترین میزان خود در چهل و چند سال اخیر رسیده است و کاهش همدلی مردم نگران کننده است.

بارش‌های پراکنده‌ی شایعات و اخبار بی‌اساس و شیب ملایم مالیات و افزایش و التهاب قیمت‌ها و ثبات نسبی تورم و گرانی، در روزها و ماه‌های آینده دور از انتظار نیست و شاخص‌های گاهی متناقض، چشم‌انداز نگران کننده‌ای را نشان می‌دهد.

در سال‌های گذشته، وضع هوای پاک فکری نامطلوب بوده و تنفس را بر اقشاری از مردم سخت کرده است.

به تدریج بر میزان آلاینده‌های اداری و سیستم‌های نظارت و بازرسی افزوده خواهد شد. ولی این وضع با به کارگیری مه‌شکن بصیرت، چندان دوام نخواهد یافت.

جاده‌های اصلی ایمان، یخبندان است. تردد در بزرگراه «تقوا» به کندی صورت می‌گیرد و گذرگاه‌های مرتفع، لغزنده است. اگر قصد عبور از این مسیرها را دارید، حتماً به زنجیر چرخ تعهد و تقوا مجهز باشید و با احتیاط حرکت کنید و الا خطر سقوط حتمی است.

آمار و گزارش‌های واصله نشان می‌دهد که معبر پست‌ها و منصب‌ها مین‌گذاری شده است و پیوسته تلفات می‌گیرد.

با ریزش بهمن‌های تزویر، راه صداقت و صراحت تا اطلاع ثانوی مسدود شده و افراد عجول، از مسیرهای قابل دسترسی همچون پارتی، رانت، توصیه، نفوذ و نفاق و چاپلوسی استفاده می‌کنند و به مقصد می‌رسند. اما نگهبانان جاده درباره‌ی آنان اعمال قانون خواهند کرد تا به مرحله‌ی «بازدارندگی» برسند.

دوربین‌های مداربسته و کنترل نامحسوس را دست کم نگیرید.

جاده‌های ترانزیتی «واردات غیرضروری» مرتب آسفالت می‌شود، در حالی که دست‌اندازهای بوروکراسی، خودروهای «تولید ملی» و «محصولات داخلی» را پنچر کرده است و کشف اختلاس‌های صدها میلیاردی، از سستی مرزهای نظارت خبر می‌دهد و برخی از تابلوها و علائم حذف شده یا عوضی نصب گشته و مخدوش است.

هوای ادارات، کمی تا قسمتی ابری است.

در مناطقی از کشور، ریزگردهای تهمت و افترا، سبب کاهش دید گشته و به «آمارهای غیر واقعی» جلوی دید جاده‌ها را گرفته و «واقعیات» پشت ابرهای «ادعا» پنهان مانده است.

«غبار سیاسی‌کاری»، در کلان‌شهرها به خصوص در مرکز، مردم را به استفاده از ماسک‌های «ضد فتنه» مجبور ساخته و چاره‌ای هم نیست، ولی تأثیر آن اندک بوده است.

سواحل دریای اخلاق و کرانه‌های صداقت، ناآرام پیش‌بینی می‌شود.

گرم‌ترین نقطه در بیست و چهار ساعت گذشته، «بازار داغ شایعات» در جزایر سه‌گانه‌ی «طمع»، «تکاثر» و «تزویر» بوده است. سردترین مناطق، سواحل امید و ایمان و بلندی‌های «قانون» گزارش شده است.

البته «زمستان تخریب» می‌گذرد.

ولی روسیاهی سیاسی برای ذغال‌های حزبی و جناحی باقی می‌ماند.

گرچه زباله‌های «فساد اداری»، مشام همه را آزار می‌دهد، ولی عطر «خدمت خالصانه»، هوا را تلطیف می‌کند و ریه‌های جانبازان شیمیایی حال می‌آید.

ساخت و سازهای غیرمجاز در حاشیه‌ی بزرگراه‌های «ثروت‌اندوزی» و جاده‌های فرعیِ «احتکار» جلوی وزش نسیم قناعت را گرفته است.

ساخت و پاخت‌های سیاسی و اداری هم، کار نیروهای انتظامی و قضایی را با دشواری مواجه ساخته است. «پدیده» هایی که روز «گسل سهام» ساخته می‌شود، نشست خواهد کرد.

به هر حال، هوای انقلاب در «وضعیت هشدار» قرار دارد و دهک‌های انقلابی و ایثار را تهدید می‌کند. اما انتظار می‌رود «اصلاح بدنه‌ی اداری» و رساندن هوای پاک و دور از ریب و ریا از کریدور قانون به ریه‌ی ریاستمندان، اوضاع جوی را تغییر دهد و «این کار شدنی است!»

از تک تک هموطنان درخواست می‌شود در حفظ محیط زیست انقلاب و توسعه‌ی مساحت قانون بکوشند، تا آب و هوای کشور بدتر از این نشود. بالأخره آدمی به امید زنده است!

البته امروز هم با حضور به موقع نیروهای مردمی مثل چهار دهه‌ی گذشته، راه‌هی بسته شده گشوده می‌شود.

جاده‌ی انقلاب، بن‌بست نیست.

بارش‌های متناوب آگاهی (چه در فضای حقیقی چه مجازی) کف‌های روی آب و غبارهای نشسته بر سیمای نظام را از بین می‌برد و نیازی به «باران مصنوعی» نیست.

راستی… «طرح امر به معروف و نهی از منکر» به کجا رسید؟

و «لایحه‌ی حجاب و عفاف» چه شد؟

در بخش بعدی اخبار، به اطلاع شما خواهد رسید…روز خوش!

17نوامبر/24

شهادت آقازاده‌ای که دنیا را متحیر کرد! – دکتر یعقوب توکلی

۲۲ شهریور ماه سال ۱۳۷۶ مطابق با دوازدهم سپتامبر ۱۹۹۷، تلویزیون‌های رژیم صهیونیستی پیکر جوانی بلندبالا با ابروانی پرپشت را در لباس نظامی حزب‌الله مکرر نشان داد و این کشته را پیروزی بزرگی اعلام کرد. تا اینکه بعد از مدتی، همگان متوجه شدند که این جوان سیدهادی، پسر سیدحسن نصرالله است که به همراه ۴ نفر از نیرو‌های حزب‌الله لبنان در نبرد با ارتش رژیم صهیونیستی در ارتفاعات موسوم به «جبل الرفیع» در  «اقلیم‌التفاح» در جنوب لبنان ضمن وارد کردن ضرباتی به نیرو‌های دشمن صهیونیستی به شهادت رسیده‌اند. منابع خبری در آن زمان اعلام کردند که ۴ نظامی صهیونیست در آن عملیات به هلاکت رسیده‌اند.

ابتدا اسرائیل این حادثه را به فال نیک گرفت و هیاهوی بسیاری به راه انداخت. هنگامی که تصاویر سیدهادی از شبکه‌های تلویزیونی پخش شد، حزب‌الله و سیدحسن تأیید کردند که این پیکر سیدهادی است. اسرائیل هم از اینکه غنیمت گران‌بهایی را به دست آورده بود، بسیار خوشحال بود.

وقتی همه لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها و جهانیان فهمیدند که دبیرکل حزب‌الله پسر ارشد و جوان خود را، که به تازگی ازدواج کرده بود، در خط مقدم جبهه از دست داده است، موجی از تأثر و همدردی به همراه احساس سربلندی و عظمت سیدحسن نصرالله را فراگرفت. بسیاری از شعرای عرب در وصف فداکاری سیدحسن شعر سرودند. سران دولت‌های عربی برای او نامه تسلیت فرستادند. همه گروه‌های فلسطین و اسلامی با سیدحسن همدردی کردند و یکپارچه به صداقت ایمان وصف‌ناپذیر او ایمان آوردند. اما شهادت سیدهادی نصرالله لایه‌های تأثیرگذار دیگری داشت. تا آن‌ موقع هیچ یک از رهبران عرب و فلسطینی فرزندانشان را به اعماق خطر نفرستاده بودند و تجربه حضور فرزندانشان را در میدان نبرد با اسرائیل نداشتند، اما فرزند برومند سیدحسن در مبارزه‌ای بسیار مستقیم، پیشتازانه به شهادت رسید و پیکرش در اسارت و گروگان دشمن افتاد.

 

 

 

 

 

این مسئله که این‌بار نیز سیدحسن _که آن همه بر ادامه راه امام حسین «علیه‌السلام» تأکید می‌کند_ در به شهادت رسیدن فرزندش پیشتاز شده است، همه رهبران عرب و فلسطینی را شرمنده کرد. این پیشتازی بسیار معنادار بود؛ چه اینکه خود سیدحسن ۳۸ ساله بود و پسر هجده‌ساله‌اش اولین فرزند او، و تازه به سن مبارزه رسیده بود. او اولین میوه نوبرانه شیرین زندگی خود را در راه آرمان‌هایش هدیه کرده بود.

جالب اینکه شخصیت‌های غیرمذهبی عرب نیز در برابر این فداکاری سیدحسن به زبان آمدند. اشخاصی چون محمدحسنین هیکل و رهبران سیاسی عرب چاره‌ای جز خضوع و کرنش در برابر سیدحسن نداشتند. از طرف دیگر، برخورد بسیار کریمانه و بزرگ‌منشانه سیدحسن و خانواده‌اش در برابر شهادت هادی همه را به تعجب واداشت. آن‌ها به‌هیچ‌وجه اجازه ندادند بیشتر از سایر شهدا به هادی توجه شود.

بعد از شهادت سیدهادی، سیدحسن گفته بود: «من همیشه از اینکه با خانواده‌های شهدا روبه‌رو می‌شدم، شرمنده بودم؛ از اینکه فرزندان یا برادرانشان به شهادت رسیده‌اند. اما امروز خدا را شاکرم که ما را در ردیف خانواده‌های شهدا قرار داده است.» این بیانات را پدری می‌گفت که جنازه فرزند شهیدش در دست دشمن بود، و در واقع می‌بایست در برابر این ضربه احساس غم و اندوهی شدید داشته باشد. اما او جمله‌ای را از قول امام سجاد «علیه‌السلام» نقل کرد که بسیار تکان‌دهنده بود:

«الحمدلله الذی جعل کرامتنا الشهاده،» شکر خدایی را که کرامت و بزرگی ما را در شهادت ما قرار داد. همان امامی که تنها مرد باقیمانده از شهدای کربلا بود. و این چیزی نبود که از چشمان من دور مانده باشد و به آنها بی‌توجه باشم.

نگارنده رهبران زیادی از فلسطینی‌ها و اعراب را می‌شناختم که در وضعیت فعلی، فرزندانشان را برای تحصیل و شروع زندگی متفاوت به اروپا و کشورهای عربی فرستاده بودند؛ اما سیدحسن فرزندش را به جبل‌الصافی در

 

 

 

جنوب لبنان فرستاده بود. روزها به این فداکاری بزرگ سیدحسن و خانواده‌اش فکر کردم و تنها پاسخی که یافتم، ایمان متفاوت او بود؛ ایمانی که در بین اعراب و مسلمانان کمتر پیدا می‌شود و می‌بایست با تأمل بیشتری به این فداکاری و صبر و گذشت فکر کرد.

سیدهادی نصرالله در نبرد جبل‌الرفیع، میان نیروهای حزب‌الله لبنان با ارتش غاصب صهیونیستی، که قصد نزدیک شدن به روستای عربصالیم” را داشتند، به همراه دو دوست خود، “علی کوثرانی” و “هیثم مغنیه” و ۲ نفر دیگر از اعضای حزب‌الله لبنان به شهادت رسیده بودند. پیکر مطهر شهید سیدهادی نصرالله و “علی کوثرانی” ابتدا به بیمارستانی در مرجعیون و سپس به فلسطین اشغالی انتقال داده شد. سرانجام در تبادل ۲۵ ژوئن ۱۹۹۸ پیکر مطهر این شهید و “علی کوثرانی” در میان چهل پیکر شهید دیگر به لبنان بازگشت، و در «روضه‌الشهیدین» مقاومت اسلامی لبنان در ضاحیه جنوبی دفن شد.

17نوامبر/24

تحلیل پیامدهای جنگ غزه در عرصه داخلی رژیم صهیونیستی – دکتر سلمان رضوی (دانش¬آموخته دکترای دانشگاه تهران رشته مطالعات آمریکا)

عناصر تشکیل دهنده قدرت در جوامع و دولت‌های گوناگون تا حدی مشترکند. بخشی از این عوامل به مردم و شهروندان برمی‌گردد و بخشی دیگر با حکومت و نهادهای سیاسی نظامی مرتبط است. از جمله عوامل قابل اشاره عبارتند از: ایدئولوژی که می‌تواند باعث تقویت روحیه ملی شود و در صورت وجود اختلاف‌های فرهنگی، نژادی و قومی، عامل وحدت دهنده به‌شمار می‌رود. عوامل اجتماعی- انسانی همانند کم و کیف جمعیت، ویژگی‌های ملی فرهنگی و اجتماعی، روحیه ملی، یکپارچگی اجتماعی. در قالب عوامل سیاسی می‌توان به ثبات سیاسی، رهبری، نوع حکومت و اعتبار ملی اشاره کرد. شکل جغرافیایی کشور، میزان قدرت نظامی و کم و کیف افراد و تسلیحات نظامی و همچنین عوامل اقتصادی همچون درآمد سرانه، وابستگی یا عدم وابستگی به خارج و کم و کیف تولیدات صنعتی- کشاورزی در همین راستا قابل اشاره‌اند.(۱) مجموع این عوامل، تشکیل دهنده عناصر قدرت به شمار می‌رود.

رژیم صهیونیستی طی ۷۶ سال گذشته به‌عنوان یک رژیم بحران‌ساز و بحران‌زا همواره در معرض بحران‌های متعدد بوده است. در این سال­ها، این رژیم سعی کرد تا با ایجاد بحران‌های تصنعی در میان کشورهای منطقه جایگاه ممتازی برای خود تعریف کند و از عباراتی چون «تنها دموکراسی خاورمیانه» و «اخلاقی‌ترین ارتش دنیا» بهره گرفته است. اما آیا رژیم اسرائیل  در شرایط بحرانی، عناصر لازم قدرت برای حفظ موجودیت و هویت خود را دارد؟ آیا این رژیم از یک روند طبیعیِ دولت­سازی و ملت­سازی گذر کرده و در یک شرایط  عادی قرار دارد؟ آیا اثرپذیری این رژیم از جنگ‌ها و بحران‌ها همانند دیگر واحدهای سیاسی منطقه است یا به دلیل ساختار تصنعی آن، از در معرض شکنندگی ویژه­ای است؟ چرا موضوع زوال و فروپاشی این رژیم در آستانه ۸۰ سالگی به صورت جدی مطرح است؟

به نظر می‌رسد برخلاف آنچه رسانه‌های صهیونیستی تاکنون به‌شدت تبلیغات می‌کردند، هم‌اکنون پایه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی- امنیتی این رژیم در مقابل تکانه‌ها و پیامدهای جنگ غزه به لرزه درآمده‌اند. با اینکه یکی از اصول همیشگی نظامی اسرائیلی‌ها، جنگ برق‌آسا و انتقال آن به اراضی دشمن بوده است، اما در حال حاضر جنگ غزه برخلاف اصول نظامی همیشگی این رژیم به پیش می‌رود.

پیامدهای یک سال جنگ غزه بر حوزه‌های متعدد داخلی این رژیم چه بوده است؟

 

پیامدهای سیاسی

*بی‌ثباتی سیاسی: رژیم صهیونیستی طی سال‌های اخیر به‌شدت با مسئله ناتوانی در تشکیل دولت یا کابینه مواجه بوده است. این مسئله که در سال‌های گذشته و در قالب ۵ انتخابات خود را نشان داد، سرانجام با انتخاب نتانیاهو از این بحران خارج شد. او در کمتر از دو سال گذشته که نخست وزیری را بر عهده داشته، با بی‌سابقه‌ترین بحران‌ها مواجه بوده است. در حال حاضر نتانیاهو از یک سو با خانواده‌های معترض به تداوم جنگ روبه‌روست و از سوی دیگر اپوزیسیون حاضر در کنست به دنبال انتخابات زودرس هستند و سرانجام اینکه نتانیاهو با خواسته‌های افراط‌گرایان داخل کابینه، به‌ویژه بن‌گویر و اسموتریچ مواجه است.

 

*کاهش جایگاه ائتلاف نتانیاهو: شکست رژیم جعلی اسرائیل در ۷ اکتبر موجب شده است که با وجود کشتار گسترده فلسطینی‌ها به‌ویژه در نوار غزه (شهادت بیش از ۴۱ هزار نفر، مفقودی ۱۰ هزار نفر و تخریب تقریباً ۷۰ تا ۸۰ درصد این باریکه)، همچنان مهر ناتوانی و شکست بر پیشانی کابینه نتانیاهو بر جای بماند. چنین نتیجه‌ای موجب شد تا ائتلاف حاکم نتانیاهو که ۶۴ کرسی در کنست در اختیار دارد، طبق نظرسنجی‌های کنونی به زیر ۵۰ کرسی برسد. در بسیاری از نظرسنجی‌ها در مقایسه بین بنی‌گانتس و نتانیاهو معمولاً بنی‌گانتس از پایگاه و آرای بیشتری برخوردار است. چنین وضعیتی به معنای شکست ائتلاف کنونی در هرگونه انتخابات زودرس است.

طبق آخرین نظرسنجی در ۱۹ شهریور که از سوی شبکه ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی انجام شد، آرای کسب شده عبارتند از : لیکود ۲۲ کرسی، اردوگاه ملی(بنی گانتس) ۲۱ کرسی، یش آتید ۱۵ کرسی، اسرائیل خانه ما(لیبرمن) ۱۴ کرسی، دموکرات‌ها (ائتلاف احزاب کارگر و میرتص) ۱۱ کرسی، شاس ۱۰ کرسی، عوتصما یهودیت (بنگویر) ۹ کرسی، یهودیت توراتی ۸ کرسی، ائتلاف العوده و الطیبی ۵ کرسی و لیست یکپارچه عربی (منصور عباس) ۵ کرسی. بر پایه این نظرسنجی ائتلاف هم‌پیمانان نتانیاهو ۴۹ کرسی و اپوزیسیون ۶۶ کرسی را کسب خواهند کرد.

 

*روابط خارجی ناکام: یکی از مسائل اساسی فراروی نتانیاهو و کابینه‌اش، ناتوانی در مسئله عادی‌سازی روابط با عربستان است، ضمن اینکه وعده مقابله با ایران نیز عملاً به فراموشی سپرده شده است. در اروپا نیز در دو کشور انگلستان و فرانسه نتایج تلخی برای رژیم صهیونیستی به بار آمده است. پیروزی حزب کارگر در انگلستان و کسب رأی اول چپ‌گرایان در فرانسه موجب شد تا روزنامه صهیونیستی «جروزالم پست» بنویسد: «انگلستان و فرانسه فتح شدند.»

کناره‌گیری بایدن و معرفی «کاملا هریس» به‌عنوان کاندیدای نهایی حزب دموکرات که از چپ میانه در حزب دموکرات برخاسته است و مواضع تا حدی متفاوت هریس در مقایسه با بایدن، مسئله دیگری است که اسرائیلی‌ها را دوچندان نگران کرده است. افزایش انتقادات کشورهایی چون ترکیه، مصر، برزیل، کلمبیا، اسپانیا، ایرلند و همچنین سازمان ملل از رژیم صهیونیستی از دیگر معضلات فراروی این رژیم محسوب می‌شود. گوترش دبیرکل سازمان ملل نیز با اعلام اینکه در مدت عهده‌دار بودن این سمت، این حجم مرگ و ویرانی را تنها در «غزه» شاهد بوده‌ام، افزود: «غیر واقع‌بینانه است اگر فکر کنیم که سازمان ملل می‌تواند در آینده غزه، نقشی داشته باشد، زیرا بعید است که اسرائیل نقش سازمان ملل را بپذیرد.»

 

پیامدهای اجتماعی

*کاهش اعتماد اجتماعی: از مهم‌ترین نتایج جنگ غزه در عرصه اجتماعی، کاهش اعتماد شهروندان صهیونیستی به سران این رژیم است. در حالی که نتانیاهو در ابتدای جنگ غزه اعلام کرد با حملات هوایی و زمینی، ضمن نابودی حماس، اسرای اسرائیلی را باز خواهد گرداند، اما هم‌اکنون پس از یک سال کشتار و تخریب، همچنان نزدیک به ۲۰۰ هزار صهیونیست اطراف نوار غزه و شمال فلسطین اشغالی از منازل خود تخلیه شده و در هتل‌ها و دیگر اماکن اسکان داده شده‌اند. چنین نتیجه‌ای موجب شد تا آنان به وعده‌های نتانیاهو و سران نظامی بی‌اعتماد شوند. در حال حاضر  در نتیجه این بی‌اعتمادی بخش قابل‌توجهی از ساکنان شمالی فلسطین اشغالی اعلام می‌کنند که هرگز به منازل خود باز نمی‌گردند، زیرا امکان تکرار سناریوی حماس توسط حزب‌الله در شمال فلسطین اشغالی وجود دارد.

 

*تشدید مهاجرت معکوس: بر اساس برخی آمارها تاکنون بیش از ۵۰۰ هزار نفر از صهیونیست‌ها، فلسطین اشغالی را ترک کرده‌اند؛ ضمن اینکه متقابلاً ورود مهاجران صهیونیست به فلسطین اشغالی حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است. چنین نتیجه‌ای برای رژیم صهیونیستی که به‌شدت به مسئله جمعیت به‌عنوان یک موضوع امنیتی نگاه می‌کند خطرناک و حساس به شمار می‌رود. بر اساس یک پژوهش جدید از هر چهار یهودی اسرائیلی یک نفر به دلیل جنگ و عدم اعتماد به رهبری سیاسی و نظامی، آماده مهاجرت است.

 

* افزایش شکاف مذهبی- سکولار: تطویل جنگ غزه و فرسایش ارتش این رژیم سبب نیازمندی این نهاد نظامی به سربازان قشر مذهبی یا حریدی‌ها شده است. اما در سوی مقابل حریدی‌ها معتقدند آنچه که باعث حفظ اسرائیل شده است نه ارتش، بلکه حضور و دعای حریدی‌هاست. در چنین شرایطی خاخام‌های یهودی نیز اعلام کردند در صورت تشدید فشار بر آنها برای سربازگیری، آماده خروج از فلسطین اشغالی هستند. درگیری‌هایی که بین ارتش و حریدی‌ها با هدف سربازگیری صورت گرفته و اتفاقات مشابه، موجب شده است تا نگاه جامعه صهیونیستی به قشر مذهبیِ یهودی، به‌عنوان افرادی صرفاً مصرف کننده تغییر یابد و موجب افزایش شکاف میان آنها شود.

 

*تعمیق شکاف عرب- یهود: مهم‌ترین پیامد اجتماعی اختلافات داخلی و یا شکاف اساسی میان ساکنان فلسطین اشغالی شکاف عرب- یهود است. این شکاف از یک ‌سو بر محور عرب یهودی می‌چرخد و موجب شده است تا مشکلات یهودیان با جامعه ۲ میلیون نفری فلسطینی اصلی ساکن اراضی اشغالی ۱۹۴۸ افزایش یابد. عدم همراهی این فلسطینی‌ها با ارتش رژیم اسرائیل و حمایت قلبی آنها از فلسطینی‌های مبارز به موازات افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی در میان فلسطینی‌های ۱۹۴۸ موجب شکست راهبردهای «دیگ مذاب» و «همزیستی مسالمت‌آمیز یهودیان و عرب‌ها» شده است.

 

پیامدهای نظامی امنیتی

*بزرگ‌ترین چالش نظامی: سران نظامی رژیم صهیونیستی با وجود آنکه جنگ‌هایی چون جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ و یا جنگ اکتبر ۱۹۷۳ را پشت سر گذاشته‌اند، اما جنگ کنونی غزه را بزرگ‌ترین چالش در تاریخ خود محاسبه می‌کنند. اینکه ارتش کاملاً مسلح و با برخورداری از تسلیحات سنگین آمریکایی و اروپایی از توان نابودی جنبش حماس در باریکه غزه به مساحت ۳۶۰ کیلومتر مربع عاجز است و هیچ چشم‌اندازی نیز برای پیروزی و یا موفقیت مذاکرات آتش بس وجود ندارد، برای اسرائیلی‌ها کاملاً نامفهوم و دردآور است.

طبق گزارش روزنامه صهیونیستی جروزالم پست، تا کنون(۱۸ شهریور) حدود ۱۶۷۰ اسرائیلی کشته شده‌اند که بیش از ۷۰۰ نفر آنها نظامی هستند. هرچند که تقریباً همه جامعه صهیونیستی نظامی محسوب می‌شوند، با وجود این، کشته شدن بیش از ۷۰۰ سرباز و افسر در جنگ با جنبش‌های حماس و جهاد اسلامی رقم بسیار بزرگی محسوب می‌شود. بر همین اساس، حدود ۱۸ هزار نفر از اسرائیلی‌ها زخمی و بیش از ۱۴۰ هزار نفر، از خانه‌های خود تخلیه شده‌اند. ضمن اینکه ۱۵ هزار بار در اثر حملات مقاومت فلسطین و حزب الله لبنان، بخش‌های مختلف جامعه رژیم اسرائیل مجبور به فرار به مناطق امن شده‌اند.(۲) مطمئناً این آمار و ارقام کمتر از آمار واقعی است، زیرا اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه تعداد کشته‌ها و زخمی‌های واقعی خود را اعلام نمی‌کنند.

‏یوآوگالانت وزیر جنگ رژیم اسرائیل با اذعان به تلفات سنگین در این جنگ اعلام کرد: «جنگ سختی که وارد آن شدیم، به‌طور ناگهانی آغاز شد و بهای سنگینی را پرداختیم که تا به‌حال سابقه نداشته است.» وی افزود: «نیروهای ارتش، موساد و سرویس‌های امنیتی اسرائیل در ۷ جبهه (نوار غزه، کرانه باختری، جنوب لبنان، یمن، عراق، سوریه و ایران) می‌جنگند. چنین جنگی هیچ وقت سابقه نداشته است.»

 

*از دست رفتن بازدارندگی اسرائیل: یکی از مهم‌ترین پیامدهای این جنگ از دست رفتن بازدارندگی اسرائیل در مقابل دشمنان خود، به‌ویژه مبارزین فلسطینی است. در حقیقت این رژیم که در جنگ‌های عربی- اسرائیلی و در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ موفق شده بود کشورهای عربی را یکی پس از دیگری شکست بدهد و بخش‌هایی از خاک آنها را به اشغال خود درآورد، در جنگ غزه پس از نزدیک به ۱۰ ماه هنوز نتوانسته است اهداف خود را تامین کند. با شکست در عرصه نظامی باید گفت که این رژیم بازدارندگی خود را در مقابل جنبش‌های فلسطینی در نوار غزه و جنبش حزب‌الله در شمال فلسطین اشغالی از دست داده است.

 

*وحدت ساحات: مسئله دیگر مواجهه این رژیم با جبهه مقاومت منسجم یا وحدت ساحات است. در حالی که این رژیم همواره تلاش می‌کرد تا از جنگ همزمان در چند جبهه خودداری کند، اما به‌زعم سران این رژیم هم اکنون، با ۷ عضو جبهه مقاومت در جدال و جنگ است که عبارتند از: نوار غزه، کرانه باختری، جنوب لبنان، سوریه، عراق، ایران و یمن. وحدت ساحات یا اتحاد جبهه‌های مقاومت در نقطه مقابل این راهبرد رژیم صهیونیستی، موفق شد طی نزدیک به ۱۰ ماه گذشته عرصه را بر این رژیم تنگ کند، تا جایی که بین رژیم اسرائیل و آمریکا تقسیم کار به وجود آمد.

بر این اساس، این رژیم با سه محور از غزه، کرانه باختری و حزب‌الله لبنان درگیر می‌شود و جبهه‌های دیگر بر عهده آمریکا و انگلیس هستند. البته حمله اخیر رژیم صهیونیستی به بندر الحدیده یمن در حقیقت تا حدی جنگ را به سمت منطقه‌ای شدن پیش ‌برد و این رژیم را در شرایط بغرنج ناشی از باز شدن یک جبهه جدید مستقیم قرار داد.

کرانه باختری نیز اخیراً به معضلی جدی برای اسراییلی‌ها تبدیل شده است. «رونین‌بار»، رییس شاباک در این زمینه گفت: «در صورت ادامه اقدامات تحریک‌آمیز در مسجدالاقصی، باید منتظر انتفاضه سوم باشیم. با چنین تغییری تمام جبهه‌ها علیه اسرائیل متحد خواهند شد و این مسئله می‌تواند باعث اعتراضات مردمی شود و کاری را انجام خواهد داد که ۱۰ ماه جنگ علیه غزه انجام نداد.»

پیامدهای اقتصادی

رژیم صهیونیستی به دلیل متکی بودن به سرمایه‌گذاری‌های خارجی و درآمدهای ناشی از استارت‌آپ‌ها و توریسم، نسبت به بحران‌ها و جنگ‌ها واکنشی جدی دارد. به بیان دیگر اقتصاد این رژیم در برابر هرگونه بحرانی به‌شدت آسیب‌پذیر است.

 

* تعطیلی جهانگردی: در ۱۲ ماه گذشته جهانگردی، هتلداری و فعالیت‌های وابسته به آن تقریباً تعطیل بوده‌اند. اقدامات حزب‌الله در شمال فلسطین اشغالی موجب فرار دسته جمعی ساکنین مناطق خوش آب و هوای جولان و اطراف آن شده و کشاورزی را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. به دلیل جنگ غزه، رژیم صهیونیستی برای اولین ‌بار در چند دهه اخیر از ۱۰ مقصد برتر میلیونرها خارج شد. بر اساس گزارش شرکت بین‌المللی مهاجرتی هنلی و شرکا، جنگ جاری نه تنها وجهه رژیم اسرائیل به‌عنوان پناهگاه امن را از بین برده، بلکه تهدیدی برای تحت‌الشعاع قرار دادن دستاوردهای اقتصادی آن نیز شده است.

 

*کسری مالی: کسری مالی رژیم صهیونیستی یا تداوم روند کسر بودجه یکی دیگر از مشکلات اقتصادی این رژیم محسوب می‌شود. طبق گزارش وزارت دارایی رژیم جعلی اسرائیل، مخارج دولت از ابتدای سال ۲۰۲۴ به حدود ۲۵۰ میلیارد شیکل افزایش یافته که ۳۵ درصد بالاتر از مدت مشابه سال قبل است. دلیل عمده کسری بودجه به‌خاطر هزینه‌های بالای نظامی و وزارتخانه‌های نظامی است و به نظر می‌رسد این روند در ماه‌های آینده ادامه‌ داشته باشد. ضمن اینکه بودجه دفاعی از ۸۷ میلیارد شیکل به نزدیک به ۹۹ میلیارد شیکل افزایش یافته است. بر اساس اعلام امیر یارون رئیس بانک اسرائیل، جنگ کنونی موجب هزینه‌ای بالغ بر ۲۵۳ میلیارد شیکل یا ۶۷ میلیارد دلار بین سال‌های ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵ خواهد بود.

*تعطیلی بندر ایلات: بر اساس گزارش سرویس تحقیقات کنگره آمریکا، یمنی‌ها از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا پایان می ۲۰۲۴ حداقل ۵۳ بار به اراضی اشغالی حمله کرده‌اند و با وجود برخورداری ایلات از پدافند هوایی مناسب،  عملیات بندری آن به صفر رسیده است. نکته مهم اینکه اگر درگیری در شمال بین اسرائیل و حزب‌الله تشدید شود و بنادر دریای مدیترانه را تحت تاثیر قرار دهد، این امر به یک تهدید ملی تبدیل خواهد شد، زیرا بندر ایلات به ادعای «الی بار یوسف» مدیرعامل بندر اشدود، حدود ۵ درصد از حجم مبادلات این رژیم را به خود اختصاص می‌دهد. این شرایط موجب شد تا مدیر بندر ایلات اعلام کند نیمی از کارکنان این بندر به‌علت کاهش فعالیت‌های آن اخراج می‌شوند.

 

*تحریم­ها: تداوم جنگ موجب تحریم‌هایی از سوی برخی کشورها همانند ترکیه و کلمبیا شده است. تحریم‌های ونزوئلا در صورت اجرا آسیب‌های زیادی به زنجیره تامین کالا و خدمات رژیم اسرائیل وارد می‌کند. پس از آنکه اردوغان تحت فشارهای مردمی در ۲ می ۲۰۲۴ اعلام کرد که تجارت با رژیم صهیونیستی را تا زمان آتش‌بس دائمی متوقف می‌کند، رسانه‌های این رژیم اعتیاد به مصرف محصولات ترک را مورد اشاره قرار دادند و نشریه «کالکالیست» تاثیر این تحریم اعلامی را بر روی بخش‌های مختلف اقتصاد این رژیم از جمله مسکن، انرژی و زیرساخت‌ها تحلیل کرد.

در صورت اجرا شدن تحریم‌های ترکیه، مواد اولیه برای بخش صنعتی مانند نفت، سیمان، کابل‌های برق، فولاد و آهن با مشکلات جدی مواجه خواهد شد و قیمت‌ها را بسیار بالاتر از قیمت‌های کنونی افزایش خواهد داد. وابستگی بخش ساخت و ساز و صنعت به محصولات ترکیه موجب می‌شود تا در آن‌صورت قیمت آپارتمان افزایش یابد. همچنین با توجه به تامین بخش عمده نفت رژیم اسرائیل از جمهوری آذربایجان و انتقال این ماده از طریق لوله از خاک ترکیه، در صورتی که دولت ترکیه بر این مسئله نیز دست بگذارد، رژیم صهیونیستی با بحرانی جدی مواجه خواهد شد.

کشور دومی که رژیم صهیونیستی را به تحریم تهدید کرد، کلمبیاست. رئیس جمهور کلمبیا که چندی پیش از قطع روابط دیپلماتیک با رژیم اسرائیل خبر داده بود اعلام کرد تصمیم دارد تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد عرضه زغال‌سنگ به این رژیم را متوقف کند. از آنجایی که حدود ۵۰ درصد از واردات زغال سنگ از کلمبیا انجام می‌شود، قطع کامل روابط تجاری کلمبیا با رژیم اسرائیل موجب افزایش قیمت برق در این رژیم می‌شود، زیرا  ۲۳ درصد از تولید برق در این رژیم همچنان با استفاده از زغال‌سنگ انجام می‌شود.

روزنامه صهیونیستی جروزالم پست می‌نویسد: «روزانه اخبار جدید و نگران‌کننده‌ای منتشر می‌شوند که نشان دهنده آسیب به فعالیت‌های اقتصادی هستند: رشد در حال کاهش و تورم در حال افزایش است؛ قیمت مسکن دوباره سر به فلک زده و کسری بودجه به بالاترین حد خود رسیده است. سرمایه‌گذاران خارجی از اسرائیل دوری می‌کنند. رتبه اعتباری در آستانه سقوط بیشتر است و رکود و کاهش سطح زندگی قریب الوقوع است.(۳)

 

*خروج سرمایه‌ها: فرار سرمایه­ها از فلسطین اشغالی پس از آغاز عملیات «طوفان الاقصی» جهش هفت برابری داشته است. شرکت اقتصاد تجارت «Trading Economics»متخصص در زمینه مشاوره‌های مالی اعلام کرد در سال ۲۰۲۳ حدود ۵.۶ میلیارد دلار از سرزمین‌های اشغالی خارج شده و این یعنی هفت برابر مبلغی که در شش ماهه قبل از آغاز جنگ به خارج منتقل شده بود. روزنامه صهیونیستی «معاریو» نوشت: «این وضعیت، انسان را به یاد سال ۲۰۲۱ و نگرانی ناشی از پیامدهای همه‌گیری کرونا می‌اندازد. در سه ماهه سوم آن سال حدود ۱.۹ میلیارد دلار و در طول سال ۲۰۲۱حدود ۶.۴ میلیارد دلار از اسرائیل به خارج منتقل شد.»

مدیر اجرایی شرکت «GMT fintech» فعال در زمینه حواله و انتقال اموال به خارج نیز گفت: «فرار سرمایه و خروج اموال ابتدا مربوط به شرکت‌های «های‌تک» بود که با‌ناآرامی‌های داخلی ناشی از اعتراض به لایحه تغییرات قضایی آغاز شد. ولی با افزایش نگرانی­ها پس از جنگ، این موضوع به خانواده‌ها نیز کشیده شد و بسیاری از آنها اقدام به انتقال سرمایه­ها و سپرده­های خود به خارج کردند.»

 

نتیجه‌گیری

حضور نتانیاهو در رأس هرم قدرت رژیم صهیونیستی، از یک‌‌سو با تطویل جنگ و تخریب گسترده نوار غزه موجب هزینه‌های فراوانی برای فلسطینی‌ها شده است، اما از سوی دیگر وی را باید به‌عنوان یک فرصت در نظر گرفت، تنها شخصیتی است که موفق شد با وجود مخالفت‌های داخلی و خارجی، جنگ را به مدت یک سال در چندین عرصه ادامه دهد و خسارات جبران ناپذیری به این رژیم در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی در داخل و خارج وارد کند.

به نظر می‌رسد نتانیاهو بیش از هر شخصیت دیگری در تاریخ این رژیم در شکست، فروپاشی و زوال آن سهم داشته و نقش قهرمان را بازی می‌کند. کاهش جایگاه و پایگاه رژیم اسرائیل در آمریکا و اروپا خود به‌تنهایی خسارتی جبران‌ناپذیر به حساب می‌آید. به تعبیر برخیاز  نویسندگان صهیونیست، یهودستیزی در آمریکا یا به تعبیر درست‌تر مخالفت با رژیم صهیونیستی در آمریکا، به امری عادی تبدیل شده است.

این انتقادات در سطح رسمی نیز نه تنها در قوه مجریه، بلکه در کنگره و با غیبت حدود نیمی از نمایندگان دموکرات در سخنرانی اخیر نتانیاهو در کنگره، کاملاً قابل مشاهده است. در اروپا نیز در هیچ دوره‌ای از تاریخ ۷۶ ساله این رژیم، شاهد این همه انتقادات از آن در دو سطح رسمی و غیررسمی اروپایی نبوده‌ایم. در سطح منطقه‌ای نیز علاوه بر تظاهرات‌ها و راه‌پیمایی‌های گسترده و متعدد، می‌توان به عملیات استشهادی یک شهروند ترکیه در کرانه باختری و یک راننده اردنی در گذرگاه آلنبی یا ملک حسین در روزهای اخیر اشاره کرد.

منوشه امیر مدیر رادیو اسرائیل ضمن شکایت از محور مقاومت و قطع امید برای زندگی آرام در سرزمین‌های اشغالی می­گوید: «اسرائیل با بزرگ‌ترین مشکل امنیتی روبه‌روست. شهرهای اسرائیل ویران شد‌ه‌اند و اوضاع، بسیار وخیم و نگران‌کننده است. شکاف سیاسی و اجتماعی در اسرائیل آن‌چنان عمیق شده که در طول زندگ‌ِ ۶۴ ساله­ام چنین شکافی را ندیده بودم. راهی برای خلاصی از وضعیت خطرناک فعلی نمی‌بینم.»

 

پی­نوشت­ها

۱- عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین‌الملل، تهران: سمت، ۱۳۸۶، صص. ۷۵ تا ۹۴.

۲- Gaza war breakdown: 17,000 terrorist killed as Israel weathers terror attacks, rockets – INSS, WALLA, SEPTEMBER 8, 2024, https://www.jpost.com/israel-hamas-war/article-819136

۳- GALI INGBER, SEPTEMBER 8, 2024, Smotrich’s religious-economic concept: It could lead to a lost decade, https://www.jpost.com/opinion/article-819097

17نوامبر/24

حماسه “طوفان الاقصی” و رسوایی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن‌ – حسین کربلایی

نزدیک به یک سال است که “طوفان‌الاقصی” آغاز شده و جنگ با رژیم صهیونیستی در نوار غزه و جبهه‌های پشتیبانی در لبنان، عراق و یمن همچنان ادامه دارد. در این یک سال رژیم صهیونیستی به‌رغم حمایت قاطع تسلیحاتی، سیاسی، و مالی غرب به ویژه از سوی آمریکا و نیز مشارکت مستقیم در جنگ از طریق حضور مستشاران نظامی و یا دفاع مستقیم از این رژیم در دریای سرخ، نتوانست این جنگ را به نفع خود یکسره کند. این رویارویی پس یک سال شرایطی را پدید آورد که در این مجال به تصویرسازی از آن می‌پردازیم.

  1. یکی از مهم‌ترین نتایج “طوفان‌الاقصی” این است که رژِیم صهیونیستی توان یکسره‌سازی جنگ را از دست داده است. غرب زمانی که رژیم صهیونیستی را تاسیس کرد به آن همه امکانات بقا را داد که بالاترین آن برتری نظامی بود که غرب همواره بر آن تاکید داشته و برای حفظ این شرایط، پیشرفته‌ترین تسلیحات خود را به این رژیم تقدیم کرده تا بازدارندگی لازم در مقابل جبهه مقاومت برای این رژیم ایجاد شود.

رژیم صهیونیستی همه جنگ‌های پیشین خود را در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷با ابزار برتری نظامی یکسره می‌کرد و حتی زمانی که  در سال ۱۹۷۳ مصر و سوریه با استفاده از  اصل غافلگیری در عید کیپور  به او حمله کردند، این رژیم به علت برتری نظامی در روز پنجم جنگ، شرایط نظامی را به نفع خود برگرداند و نه تنها ارتش مصر را پس زد و به کانال سوئز بازگشت که با نصب پل بر کانال سوئز، دو سوم مسیر از این منطقه تا قاهره (دویست کیلومتر از سیصد کیلومتر) را اشغال و دولت مصر را وادار به پذیرش آتش‌بس کرد. این بازدارندگی با اتکای به برتری نظامی این رژیم بوده که تاکنون از مهم‌ترین ابزارهای استمرار این رژیم بوده است.

البته محور مقاومت از دو دهه پیش تا کنون با طراحی نوع جدیدی از جنگ به نام جنگ نامتقارن، موفق شد این برتری را بشکند و بر این رژیم پیروز شود. جنگ ۳۳ روزه‌ این رژیم با حزب‌الله در سال ۲۰۰۶، نخستین جنگی بود که این رژیم در آن شکست خورد و با تشکیل کمیته تحقیق “وینوگراد” در صدد بود تا علل این شکست را بیابد و از تکرار آن جلوگیری کند.

“طوفان الاقصی” شکست نظامی دیگری بود که رژیم صهیونیستی در مقابل نیروهای مقاومت در غزه خورد و نتوانست مدلی از جنگ در برابر جنگ نامتقارن محور مقاومت طراحی و قدرت بازدارندگی خود را بازسازی و از شکست مجدد نظامی جلوگیری کند. این شرایط موجودیت رژیم‌صهیونیستی را به خطر انداخته و اظهارات مختلف رهبران این رژیم در اینکه اکنون در مقابل خطر وجودی قرار گرفته مؤید این نظر است.

  1. راهبرد محور مقاومت در وحدت جبهه‌ها شرایط این محور را به‌عنوان یک تشکل منسجم و متحد بالا برد و به‌عنوان یک جبهه جدید مقتدر در سطح منطقه پدیدار شد. این اتحاد که پس از آغاز “طوفان‌الاقصی” شکل گرفت، نشان داد که اتحاد فکری و سیاسی، اکنون به اتحاد نظامی نیز تبدیل شده و جایگاه محور مقاومت را ارتقا داده است. نتانیاهو، اخیراً اعلام کرد که این رژیم اکنون در هفت جبهه در غزه، کرانه باختری، لبنان، سوریه، عراق، یمن و ایران در حال جنگ است و علت ناکامی نظامی این رژیم تعدد جبهه‌هاست. امروزه قدرت‌های جدید جهانی مانند چین و روسیه بیش از هر زمان در پی آن هستند تا ایران در تشکل‌های قاره‌ای مانند شانگهای و تشکل‌های جهانی مانند بریکس نقش بیشتری را ایفا کند. تحول نظام بین‌الملل و بالا رفتن جایگاه ایران در آن بسیاری از معادلات را به نفع مقاومت تغییر می‌دهد.
  2. امروزه منطقه جنوب غرب آسیا در سطوح رسمی بیش از هر زمان دیگری دچار قطب‌بندی حاد شده است و خیانت به آرمان‌های عربی به ‌صورت آشکار صورت می‌گیرد. در دهه ۶۰ میلادی قرن گذشته ناسیونالیسم عربی به رهبری ناصر در تقابل کامل با رژیم‌های سنتی وابسته به رهبری عربستان بود، اما در عین‌حال این تضاد حاد نبود و با شکست مصر، سوریه و اردن در جنگ ۱۹۶۷، عربستان فوراً مبلغ چند میلیارد دلار برای بازسازی ارتش این کشورها کمک کرد. همچنین در جنگ ۱۹۷۳ مصر و سوریه بر ضد رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی به‌رغم اختلافاتی که با مصر داشت با تحریم نفتی علیه غرب به کمک مصر و سوریه آمد.

اما امروز شرایط سیاسی در جهان عرب به‌گونه‌ای سقوط کرده که زمانی که یمن از فلسطین حمایت و از ورود کشتی‌ها به مقصد رژِم صهیونیستی از تنگه باب‌المندب ممانعت می‌کند، فوراً امارات، عربستان و اردن راه زمینی تدارک می‌بینند و به اسرائیل کمک می‌کنند. این تقابل و قطب‌بندی حاد در سطوح رسمی در منطقه بر پایه تقابل یا تعامل با رژیم صهیونیستی صورت می‌گیرد و نشان می‌دهد که همبستگی قومی و دینی برای برخی از دولت‌های منطقه هیچ ارزشی ندارد و این آشکارسازی ماهیت نظام‌ها در آینده پیامدهای اجتماعی زیادی به دنبال خواهد داشت، به‌ویژه که مردم منطقه مسلمان‌اند و بر خلاف دولت‌ها از آرمان فلسطین حمایت می‌کنند.

 

  1. نظم بین‌المللی که در نتیجه جنگ جهانی دوم به وجود آمد و از موجودیت اسرائیل حمایت کرد اکنون پس از هشت دهه در حال تضعیف است و نظام بین‌المللی کنونی در حال گذار به نظام متفاوتی است. گرچه این نظام جدید بین‌المللی تا کنون به شکل کامل پدیدار نشده، اما انتقال بخشی از قدرت جهانی از غرب (آمریکا و اروپای غربی) به شرق (به آسیا و مربع قدرت جدید روسیه، چین، هند و ایران) آغاز شده است. این تحولات اهمیت زیادی دارد، به‌ویژه که “طوفان‌الاقصی” نشان داد که رژیم صهیونیستی بدون آمریکا قادر به جنگ نیست و اعتماد این رژیم به غرب در ابعاد سیاسی، نظامی و اقتصادی بیش از اندازه شده است.

 

جمعبندی:

شکی نیست که “طوفان‌الاقصی” چهره واقعی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن‌ را عریان کرد. این رژیم که از کسب پیروزی و بازسازی بازدارندگی خود ناتوان شده تلاش دارد با نسل‌کشی مردم مظلوم غزه، از جامعه مقاوم فلسطین انتقام بگیرد و همه مقررات بین‌المللی را با حمایت غرب زیر پا بگذارد. تفاوت رفتاری در باره تلفات نظامی در دو محور نشان می‌دهد که رژیم صهیونیستی در تنگنای کامل است.

همه اعضای مقاومت هر روز با صدور بیانیه، تعداد شهدای خود را اعلام و آنان را طی مراسم با شکوهی تشییع می‌کنند، ولی رژیم صهیونیستی با اعمال سانسور بی‌سابقه آمار تلفات خود را پنهان می‌سازد. از سوی دیگر به‌رغم پنهانکاری این رژیم، اختلاف داخلی در زمینه تامین نیروی انسانی برای جنگ، دچار بحران شدید شده است و اصرار برخی از ساکنین سرزمین‌های اشغالی بر ضرورت پایان دادن به معافیت حریدیم‌ها از خدمت نظام وظیفه و امتناع حریدیم‌ها از انجام خدمت، عمق بحران سیاسی در داخل این رژیم را بیشتر نمایان کرده است.

همچنین اعتراضات داخلی گسترده در سرزمین‌های اشغالی در اعتراض به رفتار دولت در عدم توافق برای آزادی اسرا و تضاد با شخص نتانیاهو که آمار آن از نیم میلیون معترض نیز فراتر رفته و تلاش‌ها برای سرنگونی دولت حاکم، نشان می‌دهد که همبستگی‌ای که معمولاً در شرایط جنگ در هر نظام سیاسی پدید می‌آید، در این رژیم به علت شکست فرایند ملت‌سازی، پدیدار نشده و به گسترش اختلافات انجامیده است.

17نوامبر/24

«طوفان الاقصی»، «وحدت ساحات» و «محور مقاومت» – سید محمدجعفر رضوی

مقدمه:

عملیاتی که مقاومت اسلامی فلسطین در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ میلادی، با عنوان عملیات «طوفان الاقصی» اجرا کرد، تحولاتی شگرف را در عرصه‌ فلسطین، منطقه و بین‌الملل به وجود آورد. این تحولات موجب شدند نظم منطقه متحول شود، قواعد بازی تغییر کنند و به تبع آن، بازیگران منطقه‌ای و جهانی دچار تغییر شوند. این عملیات که طراحی آن توسط یکی از اعضای محور مقاومت، یعنی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین، حماس صورت گرفته بود، بهترین زمینه و فرصت را برای مقاومت به‌منظور عملیاتی کردن راهبرد بنیادین خود، به نام «وحدت ساحات» یا «اتحاد میدان‌ها» به‌وجود آورد. راهبردی که اجرا شدن آن بازدارندگی عمیقی را برای محور مقاومت پدید خواهد آورد.

 

اتحاد میدان‌ها(۱)

اصطلاح «اتحاد میدان‌ها»، نخستین بار در عملیات «شمشیر قدس»(۲) در سال ۲۰۲۱ میلادی توسط جنبش حماس مطرح شد.(۳) مقصود از این عبارت در آن عملیات این بود که تمام بخش‌های فلسطین همچون اعضای یک پیکر، به دیگر اعضا حساس هستند و در صورت وارد شدن هرگونه ضربه‌ای به آنها، از سوی دیگر اعضا مورد حمایت قرار خواهند گرفت.(۴)

یک‌ سال بعد از نبرد «شمشیر قدس»، گردان‌های قدس، شاخه‌ نظامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین، نبردی را که رژیم صهیونیستی علیه این جنبش در ۵ اوت ۲۰۲۲ میلادی انجام داد، نبرد «اتحاد میدان‌ها» نام گذاشت.

«اتحاد میدان‌ها»، براساس یک ضعف بنیادین در رژیم صهیونیستی، یعنی عدم ورود به چند جبهه در آنِ واحد و از بین بردن یکی از نقاط ضعف مقاومت اسلامی- که همواره رژیم صهیونیستی روی آن سرمایه‌گذاری کرده است- یعنی تفکیک، جدایی و تفرقه بین اعضای مقاومت، شکل گرفت.

رژیم صهیونیستی، همواره از ورود به چند جبهه در یک زمان احراز کرده است. این مسئله به‌عنوان بخشی از «راهبرد نظامی ارتش صهیونیستی» در سال ۲۰۱۵ رسماً منتشر شد. رژیم صهیونیستی در این سند اعلام کرد که ارتش نباید در یک زمان در چند جبهه وارد جنگ همه‌جانبه شود. «اتحاد میدان» با در نظر گرفتن این ضعف بنیادین رژیم صهیونیستی طراحی شد.

از سوی دیگر، این رژیم به همراه هم‌پیمانان خود همواره به دنبال این بوده است تا با ایجاد اختلاف و تفرقه و جدایی انداختن بین بخش‌های مختلف جهان اسلام و ملت فلسطین، با هر یک از این بخش‌ها به‌عنوان سلول‌های جدا روبه‌رو شود. «وحدت میدان‌ها» با از بین بردن این خلأ، تلاش رژیم صهیونیستی برای ایجاد تفرقه را هدف قرار داد و یک پیکر واحد به وجود آورد، به طوری که رژیم صهیونیستی در هر اقدام و تجاوزی با مجموعه‌ اعضای محور مقاومت روبه‌رو خواهد شد.(۵)

در حقیقت، «اتحاد میدان‌ها»، متحد و حساس کردن اعضای محور مقاومت به هرگونه تجاوز رژیم صهیونیستی است، به‌گونه‌ای که پس از هر گونه اقدام خصمانه یا تجاوز، با واکنش کل اعضا مواجه خواهد شد.

اتحاد میدان‌ها، گام دوم محور مقاومت پس از متحد کردن اعضای محور در داخل بود. محور مقاومت از یک دهه قبل، با ایجاد اتاق‌های عملیات مشترک در داخل هر یک از جبهه‌های موجود و میان اعضا، اتحادی داخلی را در هر منطقه ایجاد کرده بود. اتاق عملیات مشترک غزه، اتحاد عملیات مشترک لبنان و اتاق عملیات مشترک عراق، بخشی از این اقدام بود که پیش از اتحاد میدان‌ها شکل گرفته بود. جنگ ۵۱ روزه در سال ۲۰۱۴ میلادی با مدیریت اتاق عملیات مشترک مقاومت فلسطین اداره شده بود و حالا نوبت متحد کردن کل جبهه بود که در «اتحاد میدان‌ها» تجلی یافت.

 

«اتحاد میدان‌ها» در «طوفان الاقصی»

با آغاز حملات رژیم صهیونیستی علیه مقاومت فلسطین در نوار غزه- که پس از اجرای عملیات «طوفان الاقصی» صورت گرفت – «اتحاد میدان‌ها» به‌عنوان راهبرد اصلی محور مقاومت در دستور کار اعضای محور مقاومت قرار گرفت. در همین راستا همه اعضای محور مقاومت، در حمایت از مقاومت فلسطین، وارد کارزار با رژیم صهیونیستی شدند. نخستین عضو محور مقاومت که در این میدان وارد شد، حزب‌الله لبنان بود. پس از آن مقاومت یمن و سپس مقاومت اسلامی عراق نیز وارد میدان شدند.

 

مقاومت اسلامی لبنان

با شروع جنگ در نوار غزه، مقاومت اسلامی لبنان، نخستین عضو از محور مقاومت بود که در راستای راهبرد «اتحاد میدان‌ها» یک روز پس از آغاز جنگ، در ۸ اکتبر ۲۰۲۳، وارد کارزار شد. این موضع از سوی «سید حسن نصرالله»، دبیرکل حزب‌الله در اولین سخنرانی ایشان بیان شد.(۶) حزب‌الله لبنان پس از ورود به جنگ، یک شیب حرکتی ملایم را طی کرد و به‌مرور بر کمیت و کیفیت حملات خود افزود.

مرحله‌ نخست: ورود حزب‌الله لبنان با ضربه زدن به تأسیسات جاسوسی رژیم صهیونیستی در مناطق مرزی و پایگاه‌های نظامی و محل تجمع نیروهای نظامی در نزدیکی مرز همراه بود. حزب‌الله در این مرحله تمام استحکامات مرزی رژیم صهیونیستی در شعاع ۱۰ کیلومتری مرز لبنان و فلسطین را هدف قرار داد.

مرحله‌ دوم: ورود حزب‌الله در ماه‌های چهارم و پنجم جنگ در نوار غزه، جایی که صهیونیست‌ها با تهدید حزب‌الله تلاش کردند با حملاتی که به لبنان انجام می‌دهند و تهدیداتی که علیه بیروت، پایتخت رژیم صهیونیستی انجام دادند، نوعی رعب و وحشت ایجاد کنند، صورت گرفت. در این مرحله با تشدید حملات رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، حملات حزب‌الله نیز توسعه یافت. حزب‌الله علاوه بر افزایش تعداد حملات خود، به مناطقی تا عمق ۳۵ کیلومتری مرز لبنان نیز حمله کرد. در این مرحله، برخی شهرک‌های صهیونیست‌نشین از سکنه خالی شدند.

مرحله‌ سوم: حملات حزب‌الله با توسعه‌ کمی و کیفی از نوع دیگری همراه بود. جایی که حزب‌الله در نهمین ماه جنگ، با انتشار تصاویر «هدهد»، پهپاد اطلاعاتی خود، اشراف خود را بر عمق تأسیسات نظامی و زیرساخت‌های رژیم صهیونیستی در مرکز فلسطین اشغالی نشان داد. حزب‌الله در سه مرحله از اوایل تیرماه تا اوایل مرداد ماه ۱۴۰۳، با انتشار سه فیلم از تصاویر ثبت شده با کیفیت توسط پهپاد اطلاعاتی «هدهد»، زیرساخت‌ها و تأسیسات نظامی رژیم صهیونیستی را به همگان معرفی کرد. این اقدام حزب‌الله در کنار استمرار حملات حزب‌الله تا عمق ۳۵ کیلومتری که در مرحله‌ دوم آغاز شده بود، رعب و وحشت عمیقی را در دل صهیونیست‌های مهاجر ساکن فلسطین اشغالی، به‌ویژه ساکنان مناطق شمالی به وجود آورد.(۷)

مرحله‌ چهارم: حملات حزب‌الله همزمان با اجرای عملیات انتقامی مرحله‌ اول حزب‌الله از ترور شهید «فؤاد شکر» صورت گرفت. جایی که حزب‌الله در یک عملیات کاملاً موفق، با هدف قرار دادن یازده پایگاه نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در مناطق مرزی لبنان و سوریه به‌عنوان مرحله‌ فریب و هدف قرار دادن یک پایگاه مزاحم به نام «عین شیمر» که می‌توانست مانع حمله به هدف اصلی باشد، پایگاه اطلاعاتی «گلیلوت» را در عمق ۱۱۰ کیلومتری مرز لبنان و فلسطین در نزدیکی تل آویو هدف قرار داد.(۸)

انصارالله یمن

دومین عضو محور مقاومت که وارد عرصه‌ حمایت از فلسطین و اجرای راهبرد «وحدت ساحات» شد، انصارالله یمن بود. انصارالله، به دلیل هماهنگی با دولت موقت و ساختار سیاسی یمن، در قالب نیروهای مسلح یمن وارد این میدان شد.

همزمان با شروع عملیات، دولت یمن و جنبش انصارالله، ضمن تبریک این عملیات، حمایت خود را از مقاومت فلسطین و مردم نوار غزه اعلام کردند. در ۱۰ اکتبر ۲۰۲۳ یعنی سه روز پس از عملیات «طوفان الاقصی»، «عبدالملک بدرالدین»، در خصوص ورود مستقیم به جنگ به نفع رژیم صهیونیستی به ایالات متحده هشدار داد. از این تاریخ بود که یمن در عملیاتی که نام آن را «میدان فتح موعود و جهاد مقدس» گذاشت، در پنج مرحله، با دو نوع عملیات، یعنی حمله به منافع و کشتی‌های رژیم صهیونیستی در دریای سرخ و حمله‌ مستقیم موشکی و پهپادی علیه این رژیم، وارد عملیات علیه صهیونیست‌ها شدند.

نخستین مرحله‌ ورود یمن به عرصه‌ اتحاد میدان‌ها، ۹ دسامبر۲۰۲۳، با صدور هشدار نیروهای مسلح یمن به کشتی‌های رژیم صهیونیستی- که از دریای سرخ به سمت فلسطین اشغالی در حرکت بودند- آغاز شد. نخستین عملیات یمن در این بخش، در روز ۱۹ دسامبر ۲۰۲۳، علیه کشتی صهیونیستی «گالاکسی لیدر» انجام شد و نیروهای ویژه ارتش یمن در یک عملیات هوایی، با ورود به این کشتی- که بدون توجه به هشدارهای صادر شده در حال حرکت به سمت فلسطین اشغالی بود- آن را به خاک یمن منتقل کردند. این مرحله در دریای سرخ، تنگه‌ باب المندب، خلیج عدن و دریای عرب اجرا شد. نیروهای مسلح یمن، زمان پایان این اقدام را پایان جنگ در نوار غزه و محاصره آن اعلام کردند.

مرحله‌ دوم عملیات نیروهای مسلح یمن، تنها ۲۰ روز پس از مرحله‌ نخست آغاز شد و در ژانویه ۲۰۲۴، نیروهای مسلح یمن اعلام کردند که علاوه بر کشتی‌های رژیم صهیونیستی، هر کشتی‌ای را که به سمت بنادر فلسطین اشغالی در حرکت باشد، هدف قرار خواهند داد. عملیات انصارالله در این مرحله، موجب محدودیت کشتیرانی رژیم صهیونیستی در دریای سرخ شد. به تبع آن اقتصاد دریایی دچار بحران شد و با افزایش قیمت حمل و نقل دریایی، اقتصاد غرب تحت تأثیر قرار گرفت.

از آن تاریخ تا کنون ۱۰۲ مورد حمله به کشتی‌هایی که قصد عزیمت به بنادر فلسطین اشغالی را داشتند ثبت شده است.(۹)

مرحله‌ سوم عملیات نیروهای مسلح یمن، با حمله‌ ایالات متحده به یمن در حمایت از رژیم صهیونیستی آغاز شد. در ۱۲ ژانویه ۲۰۲۴، ایالات متحده که تلاش می‌کرد با ایجاد یک ائتلاف در دریای سرخ، علیه یمن عمل کند، حمله به یمن را آغاز کرد. از همین تاریخ، نیروهای مسلح یمن با اعلام آغاز سومین مرحله‌ عملیات نظامی خود، کشتی‌های آمریکایی و انگلیسی را هدف قرار دادند. از آن تاریخ تا کنون ۱۰۹ کشتی جنگی و نظامی آمریکا و انگلستان و چند کشور اروپایی در منطقه، هدف قرار گرفته‌اند.(۱۰) در حال حاضر هیچ ناو جنگی غربی‌ای در دریای سرخ حضور ندارد.

علاوه بر این، نیروهای مسلح یمن در مرحله‌ سوم، شعاع عملیاتی خود علیه کشتی‌های عازم فلسطین اشغالی را تا اقیانوس هند افزایش دادند.(۱۱)

مرحله‌ چهارم عملیات نیروهای مسلح یمن، در سوم می ۲۰۲۴ هنگامی که رژیم صهیونیستی در آستانه‌ حمله نظامی به منطقه‌ پر جمعیت رفح بود، آغاز شد. جنبش انصارالله در این روز اعلام کرد، از این به بعد تمام کشتی‌هایی را که از طریق مدیترانه قصد حرکت به سمت فلسطین اشغالی را داشته باشند هدف قرار خواهد گرفت. در این مرحله، محاصره‌ دریایی رژیم صهیونیستی تکمیل شد و علاوه بر تمام آب‌های منطقه‌ای، کشتیرانی رژیم صهیونیستی در مدیترانه نیز با حملات انصارالله روبه‌رو شد.

یکی از نقاط مثبت این مرحله، همکاری مقاومت یمن با مقاومت اسلامی عراق بود که در قالب عملیات‌های مشترک پهپادی تجسم یافت و دو عضو مقاومت، عملیات‌های مشترک را در این مرحله کلید زدند.

مرحله‌ پنجم عملیات نیروهای مسلح یمن، در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴ با شلیک موشک فراصوت به قلب فلسطین اشغالی در نزدیکی تل‌آویو آغاز شد. این مرحله در آستانه‌ یکمین سالروز آغاز عملیات «طوفان الاقصی» انجام شد و در مراحل آغازین قرار دارد. موشک نامبرده پس از طی ۲ هزار و ۴۰ کیلومتر مسافت، با عبور از تمام سامانه‌های دفاع هوایی رژیم صهیونیستی به هدف اصابت کرد.

هاشم شرف‌الدین، وزیر اطلاع‌رسانی انصارالله یمن، پس از شلیک این موشک با تأکید بر راهبرد «اتحاد میدان‌ها» گفت: «زمان شلیک این موشک، پس از تهدیدات «نتانیاهو» علیه حزب‌الله بود تا به وی اعلام کنیم، نمی‌تواند میدان‌های جنگ را از هم جدا کند.» او علاوه بر این به یک سلاح جدید کیفی اشاره و اعلام کرد که نیروهای مسلح یمن این سلاح را در زمان مناسب به کار خواهند گرفت.(۱۲)

مقاومت اسلامی عراق

عملیات «طوفان‌الاقصی» موجب شد، گروه‌های مقاومتی عراق که پیش از این تحت عنوان «حشدالشعبی» شناخته شده بودند، تحت یک عنوان، یعنی «مقاومت اسلامی عراق» وارد میدان مقابله با رژیم صهیونیستی شوند. مقاومت اسلامی عراق نیز تا اولین سالر‌وز عملیات «طوفان الاقصی» سه مرحله مقابله را از سر گذرانده است.

مرحله‌ نخست: عملیات مقاومت اسلامی عراق، شامل حملاتی بود که این مجموعه از اعضای محور مقاومت، در حمایت از مردم فلسطین، علیه ساختارهای نظامی ایالات متحده در منطقه صورت دادند. نخستین حمله‌ «مقاومت اسلامی عراق» تنها ده روز پس از عملیات «طوفان الاقصی» در ۱۷ اکتبر علیه دو پایگاه آمریکایی «عین‌الأسد» و «حریر» در عراق انجام شد. در این زمینه، مقاومت اسلامی عراق، حملات متعددی را علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه و یک مورد هم در اردن انجام داد.(۱۳)

مهم‌ترین عملیات این مرحله، حمله‌ای بود که مقاومت اسلامی عراق علیه پایگاه آمریکایی موسوم به «برج۲۲» در مرز اردن و عراق در خاک اردن انجام داد که منجر به کشته شدن سه نظامی آمریکایی شد.

مرحله‌ دوم: عملیات مقاومت اسلامی عراق در ۲ نوامبر ۲۰۲۳ آغاز شد. زمانی که این عضو محور مقاومت، نخستین پهپاد هجومی خود را به سمت «بحر المیت» گسیل داشت، در آنجا یک هدف حیاتی رژیم صهیونیستی را مورد اصابت قرار داد. حرکت مقاومت اسلامی عراق در این مسیر با یک شیب ملایم همراه بود و به‌مرور با گذشت زمان حملات پهپادی آن به مواضع رژیم صهیونیستی افزایش یافت، به‌گونه‌ای که تمرکز عمده‌ مقاومت عراق تا پیش از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵ (۲۰۲۴ میلادی) بر اهداف رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی قرار گرفت.

مرحله‌ سوم: عملیات مقاومت اسلامی عراق در روز پنج شنبه ۶ ژوئن ۲۰۲۴ آغاز شد. در این مرحله، مقاومت اسلامی عراق، عملیات مشترک خود با مقاومت یمن را علیه رژیم صهیونیستی آغاز کرد. در این تاریخ، دو عضو مقاومت، طی دو عملیات مشترک، دو هدف را در بندر حیفا هدف قرار دادند.(۱۴) این مرحله، در حالی آغاز شد که مقاومت اسلامی عراق، همچنان مرحله‌ دوم حملات خود را در حمله به اهداف حیاتی رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی دنبال می‌کرد.

مقاومت در کرانه‌ باختری

در کنار سه‌جبهه‌ای که در بالا به آنها اشاره شد، مقاومت در کرانه‌ باختری نیز در راستای راهبرد «اتحاد میدان‌ها»، از همان آغاز عملیات «طوفان الاقصی»، جبهه‌ای را علیه رژیم صهیونیستی در آن منطقه آغاز کرد. روند عملیات گروه‌های مقاومت در کرانه‌ باختری روند یکنواختی نداشت، بلکه به دلیل محاصره‌ای که صهیونیست‌ها در این منطقه ایجاد کردند، شاهد دوره‌ شعله‌ور شدن مقاومت بود.

دوره‌ نخست: افزایش عملیات‌های مقاومت در کرانه‌ باختری مربوط به ماه آوریل ۲۰۲۴، (اردیبهشت ۱۴۰۳) است. در این ‌دوره پس از عملیاتی که در قدس انجام شد، بیکباره‌، تعداد عملیات‌های مقاومتی در کرانه‌ باختری افزایش یافت و صهیونیست‌ها با یک موج عملیات‌های مقاومتی در کرانه‌ باختری روبه‌رو شدند. برخی تحلیل‌گران بر این عقیده‌اند که این موج از حملات مقاومت به‌منظور کاهش فشار از نوار غزه، اجرا شده است(۱۵) و این همان «وحدت میدان‌ها»ست که در کرانه‌ی باختری نیز ظهور یافت.

دوره‌ دوم: شعله‌ور شدن عملیات‌های مقاومت در کرانه‌ باختری مربوط به یازدهمین ماه جنگ، یعنی اواخر ماه اوت ۲۰۲۴ است. صهیونیست‌ها در عملیاتی به نام «پایگاه‌های تابستانی» با حمله به نقاط مرکزی مقاومت در شمال کرانه‌ باختری، قصد از بین بردن مقاومت در کرانه‌ باختری را داشتند. در این دوره گروه‌های مقاومت کرانه‌ باختری به‌ویژه در جنین، طولکرم و طوباس، مورد هجمه‌ رژیم صهیونیستی قرار گرفتند. مقاومت کرانه‌ باختری، با طراحی‌هایی که در منطقه الخلیل انجام داد، رژیم صهیونیستی را به نقاط جنوبی کرانه‌ باختری کشاند. ضمن اینکه در این دوره، عملیات مقاومتی به شرق کرانه‌ باختری و مرزهای اردن نیز تسری یافت.(۱۶)

رژیم صهیونیستی، ضمن آنکه از ابتدای عملیات «طوفان الاقصی» اقدام به بازداشت‌های وسیع در سطح کرانه‌ باختری کرد، در دو دوره نامبرده فوق، با توسعه حملات علیه مقاومت از طریق، ترور، حمله پهپادی، حمله هوایی و تخریب وسیع در مناطق مقاومت‌خیز کرانه‌ باختری تلاش کرد مقاومت را در کرانه‌ باختری سرکوب کند. اتساع این عملیات به شرق کرانه و مرزهای اردن بسیار برای صهیونیست‌ها هراس‌انگیز بود.

 

تحرکات سایر اعضای محور مقاومت

در سوریه با وجود مجموعه‌ای به نام «دفاع الوطنی» -که کار مقاومت را در دوره حمله تکفیری‌ها آغاز کرد- حمایت از مقاومت از سوی دولت سوریه شکل گرفت. با وجود آنکه دولت سوریه در شرایط بسیار بحرانی به سر می‌برد؛ اما با باز کردن جبهه‌ جولان، وارد عرصه‌ اتحاد میدان‌ها شد. حملاتی که از سوی گروه‌های مقاومتی از جولان سوریه انجام شد، این بخش از اتحاد میدان‌ها در سوریه بود. حمایت ایران نیز به شکل پشتیبانی لجستیک و دیپلماتیک صورت گرفت. البته پس از حمله‌ای که رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در سوریه انجام داد، جمهوری اسلامی نیز در حمله انتقامی خود وارد فاز نظامی شد.

بخش کوچکی از مقاومت نیز در بحرین در این میان اعلام موجودیت و چند عملیات محدود را اجرا کرد.(۱۷) این اقدام اگرچه ادامه نیافت؛ اما اعلام رسمی حضور میدانی یک عضو جدید محور مقاومت در دل هم‌پیمانان آمریکا در خلیج‌فارس بود که در تحولات آینده می‌تواند نقش‌آفرینی کند. در این میان، اخباری نیز از فعال شدن هسته‌های مقاومت در اردن به‌گوش رسید که چندان استمرار نیافت و میدانی نشد. خبری که صهیونیست‌ها را به هراس وجودی سوق داد و می‌تواند در آینده منطقه بسیار تعیین کننده باشد.(۱۸)

 

جمع‌بندی:

آنچه در «طوفان الاقصی» در خصوص «وحدت ساحات» یا «اتحاد میدان‌ها» به منصه‌ ظهور رسید، آغاز این راهبرد توسط گروه‌های مقاومت بود. «طوفان الاقصی» به‌مثابه یک آغاز، موجب شروع این راهبرد وحدت‌بخش و بازدارنده‌ مقاومت شد. این راهبرد، در روزهای نخست خود قرار دارد و «طوفان الاقصی» در آستانه‌ یک‌سالگی‌ خود شاهد رشد و بالندگی این راهبرد در مقایسه با آغاز آن در یک ‌سال قبل است. به نظر می‌رسد این راهبرد، یکی از مظاهر روشنگر‌ آینده‌ منطقه است و استمرار توسعه و رشد آن می‌تواند در بسیاری از تحولات آینده، تعیین کننده باشد.

 

پی‌نوشت:

  1. وحده الساحات.
  2.  معرکه سیف القدس.
  3. ورقه علمیه: معرکه سیف القدس فی المیزان (رمضان ۱۴۴۲هـ – أیار/ مایو ۲۰۲۱)

https://www.alzaytouna.net/2022/04/29/ ورقه- علمیه- معرکه- سیف- القدس- فی- المیزان).

  1.  وحده الساحات أو وحده الجبهات أو محور المقاومه: بین الشعارات والوقائع

https://www.palestine-studies.org/ar/node/1654679#_ftnref1

  1. عن «سیف القدس» و«وحده الساحات».. کیف تُستنزف «إسرائیل»؟

https://www.almayadeen.net/news/politics/ عن- سیف- القدس- ووحده- الساحات- کیف-تستنزف- إسرائیل.

  1.  السید نصرالله: طوفان الأقصى أسس لمرحله تاریخیه جدیده.. وکل الاحتمالات فی جبهتنا مفتوحه

https://www.almanar.com.lb/11179951

  1.  هراسی که «هدهد» حزب‌الله بر تن صهیونیست‌ها نشاند.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1403/04/03/3109318

  1.  مروری بر مرحله نخست انتقام فواد شکر توسط حزب الله/ قسمت اول.

https://www.tasnimnews.com/fa/media/1403/06/17/3154404

Tracking Maritime Attacks in the Middle East Since 20199 . 9

https://www.washingtoninstitute.org/fa/policy-analysis/rdgyry-hmlat-dryayy-dr-khawrmyanh-az-sal-2019

  1. منبع قبلی.
  2. گام بلند ارتش یمن در محاصره‌ دریایی رژیم صهیونیستی.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1403/03/09/3094036

  1. صنعاء تکشف امتلاکها أسلحه نوعیه جدیده.

https://yemnews.net/index.php/news/sn-a-tkshf-amtlakha-aslht-nw-yt-jdydt

  1. لمحه عامه: «المقاومه الإسلامیه فی العراق».

https://www.washingtoninstitute.org/ar/policy-analysis/lmht-amt-almqawmt-alaslamyt-fy-alraq

  1. المقاومه الإسلامیه فی العراق تنفذ عملیتین مشترکتین مع القوات المسلحه الیمنیه فی أسدود و فی حیفا

https://www.almanar.com.lb/12098286

  1. فاجأت قوات الاحتلال.. تطور نوعی للمقاومه الفلسطینیه داخل الضفه الغربیه.

https://www.alghad.tv/ فاجأت- قوات- الاحتلال- تطور- نوعی- للمقاوم.

  1. عملیه «المخیمات الصیفیه» فی الضفه الغربیه. نافذه على ممارسات الاحتلال الیومیه.

https://www.noonpost.com/241974/

  1. تنظیم تصنفه البحرین إرهابیا یعلن قصف إیلات الإسرائیلیه.

https://www.aljazeera.net/news/2024/5/3/ سرایا- الأشتر- تعلن- قصف- إیلات- والبحرین

  1. المقاومه العراقیه توسّع الإسناد: الجبهه الأردنیه لیست میته.

https://al-akhbar.com/Palestine/379357

17نوامبر/24

خونخواران یهود در آئینه قرآن و تاریخ – حجه‌الاسلام سیدجواد حسینی

درآمد:

منحرفان قوم یهود و بنی‌اسرائیل به‌دلیل خصیصه‌های ناشایست لجاجت، قدرت‌طلبی، نژادپرستی، پیمان‌شکنی، قساوت و سنگدلی، ثروت‌پرستی و….، همچنین آزار و اذیت و قتل پیامبران الهی، به‌کرات در قرآن کریم مورد سرزنش قرار گرفته‌اند. یهود چون انبیای الهی را مانع رسیدن به اهداف خود می‌دید، با آنها به جنگ بر‌می‌خاست و تا ترور و کشتن ایشان پیش می‌رفت.(۱) این قوم در طول تاریخ، آزارهای فراوانی را در حق مسلمانان روا داشته‌اند و برای نابودی و ممانعت از پیشرفت آخرین دین الهی دست به توطئه‌های فراوان زده‌اند. قرآن کریم هم بیش از هر قومی در باره این قوم سخن گفته و کارشکنی‌های آنها را ذکر و محکوم کرده است.

در ادامه به گوشه‌هایی از خصایص اهریمنی قوم منحرف یهود اشاره می‌شود:

 

 سرزنش و لعن یهودیان در قرآن

پیامبران بسیارى از جانب خداوند براى هدایت و راهنمایى قوم بنی‌اسرائیل مبعوث شدند که همگى در دوران زندگى و رسالت خویش متحمل رنج‏هاى فراوانى شده‏اند تا بتوانند مردم زمان خویش را از خواب غفلت بیدار و متوجه مبدأ هستى و روز جزا و در پرتو عمل به احکام الهى به سعادت و خوشبختى همیشگى نایل کنند. اولین پیامبر بنی‌اسرائیل موسی(ع) وآخرین آنها عیسی(ع) بود و۶۰۰ نبی در فاصله زمانی بین این دو نفر، ابلاغ رسالت کردند. در منابع موجود نام تعداد بسیار اندکی از پیامبران به چشم می‏خورد.(۲)

بنی‌اسرائیل در زمان هر پیامبرى به گونه‏اى نافرمانى و مخالفت خود را ابراز داشته‏اند. صفحات تاریخ گواه گویا و شاهدى بى‏طرف بر این مدعاست. بازماندگان قوم بنى‏اسرائیل در آغاز بعثت نبى مکرم اسلام(ص) چنان سماجتی در دشمنى و عداوت به خرج دادند که قرآن مجید «از آنان با عنوان سرسخت‏ترین دشمن مسلمانان یاد مى‏کند»(۳).

بر اساس مستندات و قرائن فراوان تاریخی، یهود در طول تاریخ با وجود بهره‌مندی از معجزات و الطاف الهی از قبیل رهایى از شرّ فرعون، شکافته شدن دریا، قبول توبه آنان از گوساله‌پرستى، نزول بهترین غذاها، سایه‌بان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم و…، از یاغی‌ترین و سنگدل‏ترین ملت‏ها بودند. قرآن کریم آنان را نکوهش می‌کند و می‌فرماید: «ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسوَهً…؛(۴) خداوند در این آیه مى‌فرماید که به ‌دلیل بى‌توجهى شما به این همه نشانه و آیه از روى لجاجت و کینه، دل‌هاى شما را قساوت فراگرفت و سنگدل شدید و اى ‌بسا که دل‌هایتان از سنگ هم سخت‌تر شد.»

همچنین قرآن کریم آنان را به دلیل خیانت و پیمان‌شکنی‌های مکرر، نفرین کرده است: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُم قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ…، پس چون پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم…»(۵) همواره اهل خیانت بودند: «لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‌ خائِنَهٍ مِنهُم»(۶)

«قساوت قلب» یکی دیگر از رذایل اخلاقی یهود است که در قرآن به آن اشاره شده، است: «ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِّن بَعدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَو أَشَدُّ قَسوَهً …؛ سپس دل‌های شما بعد از این واقعه همچون سنگ یا سخت‌تر شد.»(۷)

 

نافرمان‌ترین و یاغی‌ترین قوم

از منظر قرآن، یهود سرکش‌ترین و یاغی‌ترین قوم است. در هیچ قومی به اندازه یهود، پیغمبر مبعوث نشده و معجزات به وقوع نپیوسته و در عین حال هیچ قومی همانند یهود در برابر پیامبرانشان نافرمانی نکرده است. آنان به لحاظ روحیات اهریمنی خویش همواره به دنبال رسیدن به حکومت و زورگویی به دیگر مردمان زمانه خود بوده‌ و برای رسیدن به این هدف شوم از هیچ عمل ناروایی فروگذار نکرده‌اند. چنانکه هر زمانى بر منطقه‏اى حاکم شده‌اند، با بى‏رحمانه‏ترین شیوه دست به قتل و کشتار زده‌اند.

از نظر یهود هدف وسیله را توجیه می‌کند. آنها وحشی‌گری و خونریزى را از توراتِ تحریف شده گرفته‌اند که در اسفار مختلف از آن سخن به میان آورده است، از جمله اینکه: «…هیچ کسى را زنده نگذارید و به کسى رحم نکنید. همه پیر و جوان دختر و زن و بچه _غیر یهود_ را از بین ببرید.»(۸)

یهودیان که خود را قومی ویژه با جوهره خاص می‌دانند، به دلیل این تعصب افراطی و خودبرتربینی، هیچ‌گاه قادر به سازش و همزیستی با جوامعی که در آن می‌زیستند نبوده‌اند. یهودیان بر این باورند ‌که آنان برترین مردمان و دارای عالی‌ترین و پاک‌ترین نژادند و خداوند آنان را سرآمد همه ملت‌ها قرار داده است. این تخیلات ابلهانه‌ افراطی، موجب غرور و نخوت آنان شده و همین امر، روابط آنان را با دیگران مبتنی بر دشمنی، بهره‌کشی و تحقیر قرار داده است.(۹)

 

نژادپرستی عامل کفر به قرآن

تنها کتاب آسمانی موثق نزد یهودیان افراطی، تورات است و بس؛ آن هم تورات تحریف شده توسط سران منحرف یهود که ادعا داشتند که چون تمام پیامبران از میان بنی‌اسرائیل انتخاب شده‌اند، حاضر به اطاعت از پیامبری غیر از یهود و بنی‌اسرائیل نیستند: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَینَا وَ یکفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ»(۱۰) و چون به آنان گفته شود: «به آنچه خداوند نازل کرده ایمان آورید» می‌گویند: ما به آنچه بر [پیامبر] خودمان نازل شده، ایمان می‌آوریم و غیر آن را- با آنکه [کاملاً] حق و مؤید همان چیزی است که با آنان است – انکار می‌کنند.

این در حالی‌است که همان‌گونه که اشاره شد، نسبت به پیامبران خود از بنی‌اسرائیل نیز بیشترین ستم‌ها را روا داشتند.

هرگاه پیامبری از جانب خدا به سوی یهود بنی‌اسرائیل مبعوث می‌شد و معارف و احکام الهی را به آنان عرضه می‌کرد، چون آن احکام و معارف بر خلاف میل و هوای نفس آنان بود، از پذیرش حق سرباز می‌زدند و پیامبر الهی را تکذیب می‌کردند. آنان، عده‌ای از انبیای الهی همچون یحیی و زکریا را به قتل رساندند.(۱۱)

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَد ءَاتَینَا مُوسی‌الْکتَابَ وَ قَفَّینَا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وَ ءَاتَینَا عِیسی ابْنَ مَرْیمَ الْبَینَاتِ وَ أَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکلُّمَا جَاءَکمْ رَسُولُ بِمَا لَا تهَوَی أَنفُسُکمُ اسْتَکبرَتُمْ فَفَرِیقًا کذَّبْتُم وَ فَرِیقًا تَقْتُلُون(۱۲): و همانا به موسی کتاب [تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانی را از پی یکدیگر فرستادیم و عیسی پسر مریم را معجزه‌های آشکار بخشیدیم و او را با روح‌القدس تأیید کردیم، پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر ورزیدید؟ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید.»

همچنین خداوند می‌فرماید: «لَقَد أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیهِم رُسُلًا ۖ کُلَّمَا جَاءَهُم رَسُولٌ بِمَا لَا تَهوَى أَنْفُسُهُم فَرِیقًا کَذَّبُوا وَ فَرِیقًا یَقْتُلُونَ»؛(۱۳) ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم. هر بار پیامبری چیزی برخلاف دلخواهشان برایشان آورد، گروهی را تکذیب کردند و گروهی را می‌کشتند.

 

 قوم برگزیده‌ که بقیه مردم را حیوان می‌دانند

صهیونیست‌ها از عمق وجودشان معتقدند که قوم برگزیده هستند. پس حق دارند در قبال دیگران هرکاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند. آنان مدعی هستند ما قوم برگزیده‌اند و غیریهودیان را در ردیف حیوانات قرار می‌دهند. یهودیان معتقدند، یهود دو نوع حیوان را در خدمت دارد؛ حیوان چهارپا و حیوان دوپا (انسان‌های غیریهود) سرچشمه این نوع تفکر در مورد انسان‌های غیر یهود در تفکر جبرگرایانه معطوف به آپارتاید یهود است که برگزیدگی و پستی طبع افراد را معطوف به تولد افراد می‌داند. در این نگاه، یهودیان ذاتاً برگزیده آفریده شده‌اند و دیگران هیچ گونه ظرفیتی برای برگزیدگی ندارند. بر همین اساس فلسطینی‌ها بشر محسوب نمی‌شوند که شامل حقوق بشر ‌شوند.(۱۴)

 

 صهیونیست‌ها: خونخواران تاریخ بشریت

از جنایات وحشیانه‌ای که امروز رژیم اشغالگر صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی رقم می‌زند، می‌توان خوی درندگی و وحشی‌گری این قوم را دریافت. صهیونیست‌ها در خونریزی و خونخواری ید طولایی دارند.!

طبق آنچه که در “تلمود” آمده است، نزد یهودیان دو مراسم خونین وجود دارد که خدای یهود “یهوه” را راضی می‌کند. یکی از آنها عید نان‌های آغشته به خون بشری در عید «فصح» یکی از سه عید بزرگ یهودیان است و دیگری مراسم ختنه‌کردن کودکان یهودی که خون آن را خاخام یهودی می‌خورد.(۱۵)

همچنین براساس این آیین، کسانی که به آموزه‌های دین یهود ایمان ندارند، باید آنها را به‌عنوان قربانی به الهه بزرگ یهود تقدیم کرد.(۱۶)

تلمود به یهود چنین دستور می‌دهد: «افراد غیراسرائیلی را بکشید.» همچنین می‌گوید: «‌همان طور که شکافتن شکم ماهی جایز است؛ پاره کردن شکم انسان نیز مانعی ندارد هرچند که این‌کار با “روزه بزرگ” روزهای شنبه مصادف شود.» سپس برای این جنایت ثواب در نظر می‌گیرد و می‌گوید: «هر کسی فرد غیریهودی را بکشد،‌ پاداش او بهشت جاویدان است و در طبقه چهارم سکنی گزیند…»(۱۷)

تا کنون به بیش از ۴۰۰۰ نمونه از قتل و جنایات وحشتناک این قوم در کشورهای مختلف از قبیل مصر، سوریه، لبنان، فرانسه، روسیه، آلمان، اسپانیا، اتریش، سوئیس و…، پی برده شده که در آن نوزادان و کودکانی ربوده شده و پس از قتل به وحشیانه‌ترین روش ممکن (از قبیل ذبح و آویزان کردن و سوراخ کردن ماهرانه‌ نقاط حساس بدن) خون آنان را تا آخرین قطره کشیده و در نهایت اجساد را در تالاب‌ها و رودخانه رها ‌کرده‌اند که قتل را غرق ‌شدن جلوه‌ دهند! مرتکبین و قاتلین این نوزادان و کودکان که به صورت انفرادی و حتی توسط گروه‌های ۱۵ و ۲۰ نفره صورت گرفته، تماماً یهودی بودند که پس از دستگیری و اعتراف به اینکه این جنایت را در راستای اهداف دینی _عید فصیح یهودی_ و آزمایشات پزشکی مرتکب شده‌اند، مجازات و اعدام شده‌اند.

در بسیاری موارد نیز در حالی که تمام شواهد حاکی از دست داشتن یهودیان در جنایات مشابه بوده، به واسطه سرمایه و پول یهودی، بر این جنایات سرپوش گذاشته شده و‌ یا متهمین تبرئه شده‌اند. تمای متهمین در اعترافات خود اذعان کرده‌اند که این جنایات را در راستای اهداف دینی _عید فصح یهودی_ و آزمایشات پزشکی مرتکب شده‌اند.(۱۸)

به‌عنوان نمونه: در سال ۱۹۳۹ در مجله آلمانی شتومر تصویری عجیب منتشر شد. این شماره به موضوع “قربانیان بشری در دین یهود” اختصاص داشت. روی جلد مجله تصویری از یک جنایت وحشتناک به کسی جز یهودیان مربوط نمی‌شد، چاپ شده بود. آنها اطفالی را کشته و خونشان را تا آخرین قطره از بدنشان خارج کرده بودند!(۱۹)

موضوع کشتن انسان‌های غیریهودی باعث شد که دکتر «رفعت مصطفی» از اندیشمندان جهان عرب به گردآوری اطلاعاتی پیرامون این موضوع و تالیف مقاله‌ای مهم در این ‌باره بپردازد. وی می‌گوید: «در ابتدای نگارش این موضوع منصرف شدم و این به سبب ابهام در وقایع و حوادثی بود که موضوع نگارشم را در بر می‌گرفت؛ تا اینکه پس از اندک مدتی به درستی آن پی بردم. با دستیابی به چند کتاب و اسناد و پایگاه‌های اینترنتی توانستم از “قربانیان بشریت” آگاهی یابم. با اتمام نگارش این مقاله افراد زیادی مرا به اینکه در این موضوع مبالغه کرده‌ام متهم کردند؛ اما منابعی را که به آنها استناد کرده بودم برای آنها فرستادم و این باعث شد که قانع شوند.»

«رفعت مصطفی» یهودیان را “خونخواران بشریت” می‌داند و می‌گوید: «شاید شما آن را بیشتر خیالی بدانید تا امری واقعی، اما با ما همراه باشید تا مردمانی را به شما معرفی کنیم که به شایستگی، مستحق این لقب هستند.»(۲۰)

تحقیقات نشان می‌دهند تبعیت یهودیان از تعالیم تحریف ‌شده‌ی دینشان، عامل اساسی در بروز حوادث و جنایت‌هایی است که به آن دچار شده‌اند. در تورات متن صریحی وجود دارد که به این عمل جنایتکارانه اشاره می‌کند. در سفر اشعیاء چنین آمده است: «شما فرزندان معصیت، گناه و قوم دروغ و کذب هستید… در شکاف پناهگاه‌ها و در دره و رودخانه‌ها، دیگران را می‌کشید.» یهودیان بر اساس تعالیمشان و جنایت‌های به یادگار مانده از گذشتگان به کشتن کودکان و گرفتن خونشان و ترکیب این خون با خون روز عید عادت کرده‌اند. مورخ یهودی برنارد لازار (Bernard Lazare) در کتاب خود به نام “یهودستیزی” ضمن تایید و اعتراف به این عمل شنیع و جنایتکارانه، در مقام دفاع، آن را به ساحران یهود در زمان‌های گذشته نسبت داده است!(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بقره۹۱/ و آل­عمران/۱۱۲
  2. https://article.tebyan.net/401194
  3. مائده / ۸۲
  4. بقره / ۷۴
  5. مائده / ۱۳

۶٫همان.

  1. بقره / ۷۴
  2. https://www.aparat.com/v/u35w64i – ر.ک. کتاب مقدس، پیشین، سفر حزقبال، ۹: ۵ – ۶٫
  3. https://rasekhoon.net/article/show/750796
  4. بقره / ۹۱
  5. قویدل، مصطفی، مقاله یهود در قرآن، اینترنت: farsnews.net
  6. بقره/ ۸۷
  7. مائده / ۷۰
  8. https://www.aparat.com/v/049Bx
  9. https://www.aparat.com/v/m32e39b
  10. https://goums.ac.ir/content/20270
  11. https://www.mashreghnews.ir/news/357083
  12. https://www.mashreghnews.ir/news/357083

۱۹٫همان.

  1. https://quran-nategh.blog.ir/1394/01/25 https://goums.ac.ir/printme-41.2097.20270.fa.html

۲۱٫ https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/01/22/706656

17نوامبر/24

ضرورت توجه بیشتر به حوزه اندیشه‌ای پدیده اربعین – دکتر حسین رویوران (معاون سیاسی جمعیت دفاع از ملت فلسطین)

آنچه مسلم است مراسم اربعین حسینی امروز به یکی از بزرگ‌ترین پدیده‌های اجتماعی در سطح منطقه و جهان و وسیع‌ترین تجمع بشری در کره خاکی تبدیل شده که بیش از بیست میلیون نفر در آن شرکت می‌کنند.

این پدیده مذهبی در طول تاریخِ دور و نزدیک، از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کرد و در زمان سلطه صدام حسین و حزب بعث که مشارکت در این مراسم  ممنوع شده بود و شرکت‌کنندگان را اعدام می‌کردند به چند صد نفر تنزل یافت و تقریباً از بین رفت. به عبارت دقیق‌تر زیارت میلیونی اربعین که ۲۱ سال پیش پس از سقوط رژیم جبار بعثی شکل گرفت، پدیده‌ای جدید و در تاریخ عراق و شیعه بی‌سابقه است. تعریف این پدیده در چهارچوب واکنش اجتماعی به ممنوعیت قبلی با واقعیت‌های صحنه هماهنگ نیست، زیرا اگر واکنشی بود، در طول ۲۱ سال گذشته انگیزه‌های آن تحلیل می‌رفت و ریزش پیدا می‌کرد، درحالی که پس از دو دهه همچنان با قدرت، استمرار و همچنان در حال گسترش است و این نشان می‌دهد که رویدادی انفعالی و زود گذر نیست.

امروزه اربعین حسینی به مراسم آئینی محدود نمی‌شود، بلکه بسیاری از شاخص‌های مقاومتی شیعی و اسلامی را دارد و به‌عنوان بخشی از هویت جدید شیعی- امتی پس از انقلاب اسلامی ایران نمایان شده و بیانگر یک خط فکری و رفتار انقلابی فرا مذهبی، فرا قومی و فراملی است.

اربعین امروز یکی از ارکان هویت جدید پیش از ظهور و تجلی وحدت امت انقلابی و مؤمن و نماد جامعه همبسته امام زمانی است که ایثار و جهاد مالی درآن کم‌نظیر است. این ویژگی‌ها تنها در باره دوران ظهور   که در آن فقیر یا نیازمند وجود ندارد، گفته شده است. در اربعین هیچ کسی گرسنه و یا بی‌جا نمی‌ماند وگرما و سرما نمی‌تواند مانع استمرار این مراسم شود. اربعین امروز نه تنها جامعه پس از ظهور را به بهترین شکل برای چند روز جلوی دیدگان بشر قرار داده که باور تحقق این وعده عظیم را تقویت کرده و زمینه تحول برای تحقق آن را نیز فراهم ساخته است.

اربعین امروز بخشی از این هویت دینی و امتی و در منطقه و جهان اسلام در حال گسترش است. هر نگاهی که در رسانه، مطبوعات یا منبر، دور از این واقعیت باشد، نشانه جهل و یا عدم فهم ابعاد این پدیده جدید و یا خدای ناکرده تلاش برای مقابله با آن است.

 

نگاه به اربعین در ایران

با باز شدن مسیر کربلا و با توجه به تاکیداتی که در روایات معصوم«ع» در باره زیارت امام حسین«ع»،  این امام بزرگوار و شهید که محور واقعه کربلا و عاشوراست، شده است، موضوع زیارت اربعین نزد ایرانیان جایگاه خاصی پیدا کرده و هرسال میزان استقبال ایرانیان از اربعین گسترش کمّی یافته است. اما با توجه به نوع انعکاس این پدیده در رسانه‌های ایرانی اعم از صدا و سیما و خبرگزاری‌ها و حتی شبکه‌های اجتماعی، به نظر می‌رسد نگاه عمیقی به فرهنگ زیارت اربعین در این رسانه‌ها شکل نگرفته است.

متاسفانه نگاه رسانه‌های ایران، به‌ویژه رسانه ملی و مطبوعات به مراسم اربعین، نگاهی مبتنی بر فهم عمیق اربعین و نسبت آن با انقلاب اسلامی و ظهور نیست. بخش‌های خبری صدا و سیما در این ایام عمدتاً نگاهی آماری به این رویداد عظیم دارند و اقدامات تدارکاتی را که برای زوار فراهم می‌شود، منعکس و برنامه‌های آئینی مرسوم را پخش می‌کنند. وزارت کشور مرجع اعلام آمار و شلوغی یا خلوتی نقاط مرزی شده و سازمان حج و زیارت نیز بحث ثبت‌نام در سامانه سماح (گرفتن صد هزار تومان از هر زائر) را دنبال و این مناسبت را به یک نان‌دانی تبدیل کرده و بانک مرکزی چگونگی پرداخت ارز توسط بانک‌ها را مکرراً اعلام می‌کند.

هدف از تشکیل ده‌ها ستاد اربعین در نهادهای مختلف تولید محتوای فاخر و تحلیل‌های عمیق از تاثیر این پدیده در آینده سیاسی منطقه و جهان نیست، بلکه رسیدگی به مسائل تدارکاتی و خدماتی است که در عین اهمیت، همه اولویت‌ها را شامل نمی‌شود.

این رفتارهای تکراری هر ساله نشان می‌دهند که کُنه پدیده جدید در زیارت اربعین همچنان برای نهادهای رسمی ملی مجهول است و جهل در باره فرآیند هویت‌سازی کنونی و اهمیت سیاسی و تمدنی آن نشان می‌دهد که شرایط کنونی جامعه ما و ناهنجاری‌های موجود، محصول چه شرایط و کدام عوامل است.

بی‌توجهی به حوزه فکری و نهادینه‌سازی فرهنگ اربعین در سطوح اندیشه‌ای و غفلت از حوزه مغز افزاری و نرم‌افزاری اربعین و برعکس بازتاب حداکثری حوزه سخت‌افزاری آن موجب شده است تا شاهد برخی تلاش‌ها از سوی دشمنان امت اسلامی و ضد نظام اسلامی در تخطئه فرهنگ اربعین از یک ‌سو و دور کردن  زوار اربعین از حوزه اندیشه‌ای باشیم که هر ساله در آستانه اربعین آغاز می‌شود و تا مدتی پس از اربعین ادامه می‌یابد.

شاخص‌های این قصور را می‌توان در برخی از شعارهایی نوشته شده بر پشت کوله‌پشتی‌ها (که خود به نمادی از راه‌پیمایی اربعین تبدیل شده‌اند) مشاهده کرد. شعارهایی مانند؛ «ما فقط برای امام حسین«ع»  آمده‌ایم» و یا «امام حسین«ع» را سیاسی نکنید» و یا «امام حسین«ع» را از ما نگیرید».

این جوانان پر احساس که عاشق شهید کربلا‌ هستند، تنها به یک وجه امام معصوم«ع» توجه داده شده‌اند و آن‌هم وجه اشک و آه و دعاست، اما از وجه دیگر امام که تماماً سیاسی است و شاید بتوان گفت کمال ایمان است، غافل مانده‌اند. قیام امام حسین «ع» قیام علیه ظلم است و ایشان و یارانشان شهید امر معروف و جهاد با منکرند.

نکته دیگری که باید در حوزه اندیشه‌ای جامعه به آن پرداخت، این است که اگر انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و خون‌هایی که پای این نظام و ایران ریخته شد، نبود، شاید این مسیر و این پدیده هرگز متولد نمی‌شد. اربعین هرگز از پدیده انقلاب اسلامی و ایران جدا نیست و بیداری اندیشه‌ای یک ضرورت و تکلیف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حج و زیارت، ستاد‌های مرتبط با اربعین و نیز رسانه‌هاست. غفلت از این مهم و تمرکز صرف و بیش از حد بر حوزه سخت‌افزاری اربعین فرصت‌هایی را برای دشمنان اربعین ایحاد می‌کند تا آن را به یک حرکت بی‌محتوا تبدیل کنند.

قریب یک سال است که جنگی ظالمانه در فلسطین و در باریکه تحت محاصره غزه در جریان است. تردیدی نیست که غزه امروز مصداقی از کربلای مکرر و عاشورای هر روز است. لذا توجه به این ظلم آشکار نیز باید مکرر و روزانه باشد. یادآوری این فاجعه در اربعین حسینی که بزرگ‌ترین تجمع جهانی طی دست‌کم پانزده روز است، می‌بایست بسیار پررنگ باشد. البته در اربعین امسال نسبت به سال‌های گذشته موضوع فلسطین با توجه به عملیات «طوفان الاقصی» پررنگ‌تر بود، اما در حوزه رسانه‌ای توجه به فلسطین در اربعین بسیار کمرنگ بود.

این درحالی است که امروزه یکی از شاخصه‌های بیداری اندیشه و یا روشنفکری در بسیاری از کشورهای جهان وخصوصاً غرب، حمایت از قضیه فلسطین و مخالفت با اسرائیل است. لذا انتظاری طبیعی است که سازمان‌ها و اشخاصی که در حوزه مدیریت فکری و تنویر افکار عمومی جامعه فعالند، به این امر مهم توجه ویژه داشته باشند.

 

جمع‌بندی

  اربعین امسال نیز گذشت و یک فرصت طلایی دیگر هم بدون بهره‌برداری صحیح و مبتنی بر فهم عمیق از دست رفت؛ اما فرصت برای سال‌های آینده همچنان باقی است. به نظر می‌رسد ضرورت دارد که همه نهادها خود را در قبال اربعین بازتعریف و بر اساس تخصصشان، از حالا نقش مناسبی را برای خود تعریف کنند.

معقول نیست که همه نهادها به‌عنوان تدارکاتچی عمل کنند. کاری که شهرداری‌ها در حفظ بهداشت و نظافت انجام می‌دهند و تامین بخشی از آب و خوراک زائران توسط موکب‌داران ایرانی لازم و حضور پزشکان ایرانی برای سلامتی زوار یک وظیفه است و همه باید در تامین این تدارکات کمک کنند تا نیازهای مادی زائران حتما تامین شود، اما نهادهای فکری مانند حج و زیارت، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه‌های علمیه به جای کارهای موازی تدارکاتی باید به تأمین محتوای فاخر فکری بپردازند و این پدیده هویتی را برای بازسازی هویت اجتماعی مغتنم بدانند و فرایند ایمان و فرهنگ ظهور را در کشور تقویت کنند.

شرایط امروز اجتماعی نسل جدید نشانه  انجام قصوری بزرگ از سوی نهادهای فعال فکری، چه در فهم بسیاری از تحولات و چه در به کار بستن آنها در جهت تقویت ایمان و التزام دینی در جامعه است. امروز جامعه ایران الگویی برای بسیاری از کشورهای منطقه است و هر قصوری در حفظ جامعه متاسفانه جامعه همراه بیرونی را نیز مآیوس می‌کند و در چنین شرایطی نظام باید هزینه مضاعفی را بابت این قصور بپردازد.

17نوامبر/24

رازگشایی از اربعین حسینی – حجه‌الاسلام والمسلمین غلام‌نبی گلستانی

درآمد:

قال رسول‌الله(ص): «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَهٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا؛ همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم‌هایى مى‌وزد، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید.»(۱).

گفت پیغمبر که نَفحَت‌های حق

اندر این ایام می‌آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را

در ربایید این چنین نفحات را(۲)

سیر و سفر به‌ویژه سفرهای زیارتی ریشه در اعمال فطرت آدمیان و رهنمود تاریخ پیامبران دارد. سفرها و هجرت‌ها و گرایش‌های فردی و گروهی با انگیزه‌های علمی، تجاری، جهادی و زیارتی و عبادتی پیشینه‌ای دراز و ابعاد گسترده‌ای دارد.

از آن روزی که بشر پا به کره خاکی نهاد، موجودی مهاجر و سیّاح و جهانگرد بود. سفرهای زیارتی و دسته‌جمعی دستاوردهای بسیار فزون‌تر و گرانبهاتر از گردش‌های علمی و تورهای تفریحی و سفرهای تجاری و سیاسی دارد.

سفرهای زیارتی اقدامی عبادی، معنوی و به انگیزه تقرّب به آستان قدس ربوبی و حضور در محضر و مزار انسان‌های نمونه تاریخ است. سفرهای زیارتی آمیزه‌ای از عشق ملکوتی و تکریم و احترام به پاسداران ارزش‌ها و شستشوی غبار غفلت و گناه و پناهندگی انسان به پایگاه‌های امن الهی و مشاهد و مراقد برکت‌آفرین اولیای الهی است.

زیارت یکی از سازنده‌ترین برنامه‌های تربیتی مکتب ما و تقدیر و احترام به پاکی‌ها، فضیلت‌ها، مجاهدت‌ها، الهام گرفتن از اولیای دین، پاک ساختن روح و جان از هرگونه آلودگی‌هاست. نجف، کوثر فیاض ولایت، کربلا، کعبه دل‌ها و جان‌ها، کاظمین، کوی الهام‌بخش صبر و مقاومت، سامّرا مایه سرور و روشنی‌بخش دیده همه چشم‌انتظاران ظهور آخرین ذخیره الهی است.

اکنون که پس از سال‌ها محرومیت و حدود نیم قرن مسدود بودن، راه زیارت شش تن از انوار پاک الهی و پیشوایان معصوم در سرزمین عراق و نیز امکان زیارت و تجدید عهد بارگاه علوی و پایگاه حسینی و سرزمین‌های مقدس کاظمین و سامرا و ده‌ها مرقد و آستان مقدس امامزادگان و عارفان و عالمان بزرگ و مجاهدان تاریخ اسلام فراهم شده و خداوند زمینه زیارت از نزدیک را فراهم ساخته است، شایسته است از این سفرها بهتر و بیشتر بهره ببریم و زیارت را با معرفت و محبت بیشتر قرین سازیم و از راز و رمز جایگاه قدس آنان آگاه شویم.

 

جایگاه اربعین

اربعین وعده‌گاه عاشقان اباعبدالله الحسین(ع)، امام انسانیت و عشق است که افراد مختلفی را از سراسر جهان در کنار مزار ایشان گرد می‌آورد تا به‌رغم اختلافات نژادی، مذهبی و جغرافیایی، جمعیتی کثیر، با صفا و صمیمیت و دوستی، در جوار آن یک زندگی مسالمت‌آمیز را تجربه ‌کنند.

پس از سقوط حکومت بعثی در عراق، اربعین تبدیل به یک انقلاب بزرگ و حماسه‌ای به یادماندنی و در سال‌های اخیر تبدیل به یک حرکت تکاملی و نهضت بزرگ جهانی و حماسه‌ای بین‌المللی شده است، چنانکه حدود ۹۰ کشور با ترکیبی از شیعیان، اهل‌سنت، مسیحیان، یهودیان، هندوها و حتی لائیک‌ها در حرکتی شگفت‌آور با جمعیتی چند میلیونی مرکب از ملیت‌ها و مذاهب‌ مختلف، حول محور یک امام، یک انسان کامل و با حالتی آمیخته با تحسین و تقدیس به زیارت اباعبدالله(ع) می‌آیند و هیچ عامل و قدرتی نمی‌تواند مانع تجمع این سیل مردمی شود.

 

 

 

 

از این‌‌رو امروز اربعین حسینی از جهات مختلف مورد بحث و گفتگو است. به تعبیر آیت‌الله معرفت، اربعین یکی از پربحث‌ترین واقعه «طف» است که از جوانب مختلف مورد تحقیق و بررسی پژوهشگران قرار گرفته است. تا کنون آثار و دستاوردهای گرانبهایی در این زمینه ارائه شده‌اند و در طول زمان پژوهش‌های ارزنده‌تر و جامع‌تر و کامل‌تری توسط پژوهشگران سختکوش عرضه خواهند شد.(۳)

هر سال به هنگام فرارسیدن ماه صفر و تجدید خاطره و یاد سیدالشهدا(ع) در روز اربعین، افراد مختلفی از بزرگان در باره روز اربعین به رشته تحریر در می آورند و من هم به خاطر اهمیت این واقعه بر آن شدم تا بحث کوتاهی را در این باره مطرح کنم.

تردیدی نیست که پس از شهادت امام حسین(ع) تأثیرگذاری امام سجاد«ع» و حضرت زینب کبری«س» در تداوم نهضت اربعین، فکر و ذهن پژوهشگران و کاوشگران را به خود مشغول داشته است. باید گفت آغازگر حرکت حماسی اربعین، زینب کبری«س» عقیله بنی‌هاشم است. هنگامی که امام حسین«ع» و همراهان باوفای ایشان در کربلا به شهادت رسیدند و بازماندگان به اسارت گرفته و به دربار سلطان ستم‌پیشۀ بی‌ریشه، یزید آورده شدند، زینب کبری«س» با قدرت و صلابت وی را تحقیر و مژده تاریخی خود را چنین مطرح کرد: «فوالله لا تمحو ذِکرَنا، ولا تُمیت وحیَنا»(۴) یزید! من به تو به چشم حقارت می‌نگرم. به خدا سوگند وحی و نیز یاد ما محو شدنی نیست.» و خطاب به لشکریان یزید می‌فرماید: «شما توانی بیش از نابودی جسم من ندارید. مرا به شهادت هم که برسانید، یاد و نام مرا نمی‌توانید به فراموشی بسپارید.»

اربعین عامل قدرتمندی است که افراد مختلف را برمی‌انگیزد تا ده‌ها و صدها کیلومتر راه‌ را با میل و اصرار خود بپیمایند و حول یک شخصیت مقدس و رهبر الهی و آسمانی گرد هم آیند. حرکت از وطن تا مرقد حسین(ع) و از نجف تا کربلا در اربعین واجد این هنر شگفت‌انگیز است تا میلیون‌ها تن را در یک تجمع بزرگ، سیل‌آسا به هم بپیوندد و شرکت‌کنندگان در آن با روحی واحد و مشترک و انسانی به سوی یک هدف روان گردند. قرآن از این روح مشترک انسانی با واژه فطرت و گاه با نفخه رحمانی و نفخت فیه من روحی(۵)

 

 

 

فطرتی که مادر همه معارف اسلامی است، یاد می‌کند: «‌فَأَقِم وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ‌اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکثَرَالنَّاسِ لَا یَعلَمُون(۶): توجه خود را پایدار و استوار گردان و به سوی دین در حالی که گرایش به اعتدال و میانه‌روی و حق و حقیقت داری بر تو باد به فطرت الهی، مراقب و ملازم فطرت باش و بکوش که از فطرت خودت جدا نشوی و دور نیفتی.»

به فرموده شهید مطهری: «فطرت صرفاً یک موضوع نظری صرف و به قول امروزی‌ها ذهنی محض نیست، بلکه جهان‌بینی اسلامی و آنچه مربوط به شناخت انسان است بر آن متکی و بلکه بالاتر، اساس مکتب و ایدئولوژی اسلامی است که بدون شناخت فطرت امکان‌پذیر نیست، زیرا فطرت در جزء جزء ایدئولوژی اسلامی نهفته است. از نظر من مادر همه معارف، فطرت است. تا مسئله فطرت روشن نشود معارف اسلامی و فرهنگ خاص دینی درست شناخته نمی‌شود.»(۷)

در عبارات امام حسن عسکری(ع) زیارت امام در اربعین یکی از علامات پنجگانه مؤمن و بلکه یک عهدنامه و پیمان است بین ما و امام حسین(ع) و بین ما و امام زمان(عج) و هر چه اربعین باشکوه‌تر برگزار شود، آمادگی برای ظهور امام زمان(عج) بهتر صورت می‌گیرد.

راه‌پیمایی اربعین یکی از عالی‌ترین جلوه‌های بصیرت در باره دین خدا و اهل‌بیت(ع) است. اربعین مظهر آزادی،‌ اراده و آزادی‌خواهی همه مردم جهان و حماسه‌ای کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیر است که ده‌ها و صدها مانع از موانع ظهور امام زمان(عج) را برطرف می‌کند. مردم در زیارت اربعین به مرحله‌ای از کمال می‌رسند که دیگران را بر خود ترجیح می‌دهند و مصداق بارز آیه؛ «وَیُؤثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِم وَلَو کَانَ بِهِم خَصَاصَهٌ»(۸) می‌شوند.

زیارت و راه‌پیمایی اربعین این قدرت را دارد که عطر وفاداری و همدلی را نه تنها در بین شیعیان که در بین مسلمانان و همه مردم جهان بپراکند. راه‌پیمایی اربعین نمایشی کم‌نظیر و واجد همه کمالات است. فضای این راه‌پیمایی آکنده از عشق و فداکاری است و اشک و لبخند، غم و شادی، وحدت و همدلی، صفا و صمیمیت، حماسه و معنویت، امید و طراوت در آن توأمان دیده می‌شود.

 

 

 

فداکاری و عشق و ایثاری که در هنگام اربعین در بین مردم در عراق به چشم می‌خورد، نمادی از اخلاق در دوران حکومت امام زمانی است. در زیارت اربعین خطاب به امام حسین(ع) عرض می‌کنیم: «وَ نُصرَتِی لَکُم مُعَدَّهٌ»(۹) یاری من برای شما اهل‌بیت(ع) آماده است؛ یعنی من برای خدمت در این حرکت حزب‌اللهی هرگونه آمادگی‌ای را دارم و پیمان می‌بندم که در حزب‌الله که همان حزب اهل‌بیت(ع) است ثبت‌نام کنم.

اربعین یک حرکت بزرگ فرهنگی و جهانی علیه فرهنگ غرب و همه مستکبران عالم است.

اربعین حرکتی بزرگ، سترگ و عظیم و کم‌نظیر است که دشمنان بشریت و صلح جهانی را به وحشت انداخته است.

 

حسین(ع) نماد اربعین

پیامبر(ص) در باره امام حسین(ع) می‌فرماید: «براى شهادت حسین(ع) حرارت و گرمایى در دل‌هاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.»

برای زیارت حسین(ع) در گذشته تاریخ – به‌ویژه در زمان متوکل عباسی – دست و پا و چشم می‌دادند. با آنکه خوف ضرر و احتمال آن، رافع بسیاری از احکام است، ولی در زیارت سیدالشهدا(ع) خصوصیتی است که احتمال ضرر، رافع استحباب زیارت نیست و حتی در برخی از روایات می‌بینیم که در این‌گونه موارد حتی با احتمال ضرر و غلبه ترس بر دل‌ها، مردم را به این کار ترغیب شده‌اند.(۱۰)

امام صادق(ع) فرمود: «من‌خاف لخوفنا اظله‌الله فی‌ظل عرشه، وکان محدثه‌الحسین علیه‌السلام تحت‌عرشه…»؛ هر‌کس به خاطر ما به ترس افتد، خداوند او را در زیر سایه عرش پناه دهد و هم‌سخن با او در زیر عرش حسین(ع) خواهد بود.(۱۱)

 

 

 

و امام باقر(ع) در این‌زمینه ‌فرمود: «میزان ثواب قبر حسین(ع) به اندازه ترس است و هر کس با ترس به زیارت قبر او برود، خداوند ترس او را در روز قیامت خواهد ریخت و در پناه الهی قرار می‌گیرد و آمرزیده خواهد شد.(۱۲)

شواهد تاریخی نشان می‌دهند که شیعیان و دوستداران اهل‌بیت(ع) در راه زیارت سیدالشهدا از خود رشادت و جانبازی بسیار نشان دادند و حتی برای توفیق زیارت، اعضا و جوارح خود را تقدیم کردند.

امام حسین(ع) تجلی و تبلور کامل همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها و معشوق اصلی و حقیقی انسان‌هاست. او والاترین و کامل‌ترین مرتبه عشق انسان به خدا را به نمایش‌گذاشت و در فرازهایی از دعای عرفه ‌فرمود: «إِلَهِی وَ رَبِّی مَن‌لِی غَیرُک»: خدایا من غیر از تو کسی را ندارم، وَاِلی غَیرِکَ فَلا تَکِلنی؛ هرگز مباد مرا به غیر خودت واگذاری. «وَ أقِمنِی بِصِدقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیک»: مرا در پیشگاه خودت به راستی در نیایش وادار .

و در فرازی بلند فرمود: «خدایا آن که تو را از دست داد و گم کرد چه یافته است و آن که تو را یافت چه‌چیزی را از دست داده است.»(۱۳)

او همه چیز خود را فدای معشوق مشترک انسان‌ها کرد تا راه و رسم عاشقی به‌خدا را به همگان بیاموزد. او الگو و راهبر انسان‌های عالم است: «لکم فِیَّ اسوه».او با شهادت خویش بزرگ‌ترین درس انسانیت یعنی عشق به خالق انسان‌ها را به همگان آموخت.

این همه تأکیدی که امام معصوم(ع) بر مانایی اربعین داشتند، برای حفظ وحدت و قدرت و جاودانی اسلام بود. آنان اربعین را میعادگاه عاشقان صلح و دوستی قرار دادند تا مردم از سراسر جهان در جوار بارگاه  امام انسانیت با شور و عشق گرد هم آیند و همراه با حسین(ع) فریاد بلند اربعین یعنی عدالت‌خواهی و صلح‌طلبی را سر دهند.

امام رضا(ع) در سخنی به بلندای ابدیت فرمود: «مَن زارَ قَبْرَالْحُسَیْنِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ کانَ کَمَـن زارَاللّه َ»: هر کس زیارت اباعبدالله الحسین(ع) را در کنار فرات دریابد، همانند کسی است که توفیق زیارت خدا را در عرش یافته است.(۱۴)

 

 

و امام صادق(ع) فرمود: «من اتی قبر‌الحسین علیه‌السلام عارفا بحقه‌کتبه‌الله عز و جل فی‌اعلی علییّن؛ (۱۵) کسی که زیارت حسین(ع) را دریابد در حالی که عارف به حق او باشد، در بالاترین و والاترین جایگاه‌ها قرار دارد.»

اینک شاهدیم که شمارش معکوس نابودی ظلم و ستم و فساد جهانی و اتحاد و دوران صلح و آشتی جهانی مردم در پرتو اربعین حسینی و مژده تحقق آیه شریفه آغاز شده است: «هُوَالَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى‌الدّینِ کُلِّهِ وَلَوکَرِهَ المُشرِکونَ؛ اوست خدایی که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد، هر چند مشرکان ناراضی و مخالف باشند.(۱۶)

اربعین حسینی نماد کوچکی است از حکومت موعود آخرالزمانی و نمایش قدرت الهی و تبلور بهترین خلق و خوی دوران مهدوی و نشانه ظهور موعود همه ادیان و همه انسان‌های روی زمین.

ان‌شاءالله

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. محجه البیضا، ملامحسن فیض کاشانی

۲٫مولانا

۳٫اربعین حسینی محمدامین پورامینی، مقدمه آیت‌الله معرفت

  1. بهارالانوار علامه مجلسی ۴۵ / ۳۴

۵٫حجر ۲۹

۶٫سوره مبارکه روم / ۳۰

۷٫فطرت و تربیت شهید مطهری ص. ۱۲ انتشارات صدرا

۸٫حشر/ بخشی از آیه ۸

۹٫زیارت اربعین – مفاتیح‌الجنان شیخ‌عباس قمی

۱۰٫اربعین حسینی، محمد امین پورامینی ص. ۱۶

۱۱٫کامل الزیارات، ابن قولویه، ص. ۱۲۶

۱۲٫همان ص. ۱۲۷

  1. مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی زیارت عرفه امام حسین

۱۴٫مستدرک الوسائل، ج.۱۰، ص.۲۵۰؛ به نقل از کامل

  1. من لا یحضره الفقیه، ج. ۲، ص .۵۸۱

۱۶٫ توبه / ۳۳

17نوامبر/24

اذا غاب سید، قام سید آخر – دکتر مجید صفاتاج

شهادت اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین(حماس)، قهرمان مقاومت ضد اشغالگری و نماد مقاومت فلسطین علیه رژیم منحوس و غاصب و کودک‌کش صهیونیستی، با توسل به عملیات تروریستی در سحرگاه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ در پایتخت محور مقاومت (تهران)، بار دیگر صدای آزادی‌خواهان را به گوش جهانیان رساند و عمق جنایات رژیم تروریستی و اشغالگر قدس را برملا کرد و سند دیگری شد بر زبونی باند جنایتکار تل‌آویو، از کشتار زنان، کودکان و سالخوردگان فلسطینی و زیر پا گذاشتن حقوق بشر تا نقض حریم حقوقی و قوانین بین‌المللی کشورها در ترور رهبران محبوب ملت‌ها.

 

الف. شخصیت فرهنگی و علمی و مبارزاتی شهید اسماعیل هنیه

اسماعیل عبدالسلام احمد هنیه، ملقب به ابوالعبد، در تاریخ در ۲۹ ژانویه ۱۹۶۳ در اردوگاه الشاطی در غزه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدارس سازمان آنروا (وابسته به سازمان ملل متحد) در اردوگاه الشاطی در غزه و تحصیلات دبیرستان در دانشسرای دینی الازهر در غزه گذراند. تحصیل آکادمیک او لیسانس زبان عربی از دانشکده تربیت دانشگاه اسلامی غزه بود.

در تاریخ ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ شمسی) همراه با تعدادی از مبارزان و رهبران مقاومت فلسطین به منطقه مرج الزهور در جنوب لبنان تبعید شد. وی پس از پایان تحصیلات تا پیش از ریاست دفتر سیاسی حماس، فعالیت‌ها و سمت‌های ذیل الذکر را به عهده داشت:

*دبیر پیشین هیئت امنای دانشگاه اسلامی غزه؛

*مسئول پیشین امور اداری دانشگاه اسلامی غزه؛

*مدیر سابق علمی سابق دانشگاه اسلامی غزه؛

*عضو سابق هیئت امنای دانشگاه اسلامی غزه؛

*عضو کمیته عالی گفتگوی حماس با سایر گروه‌های فلسطینی و تشکیلات خودگردان؛

*عضو کمیته عالی پیگیری انتفاضه به نمایندگی از حماس؛

*رئیس دفتر شیخ احمد یاسین رهبر شهید جنبش حماس؛

* عضو رهبری سیاسی جنبش حماس؛

*عضو سابق هیئت مدیره جمعیت اسلامی غزه؛

*رئیس باشگاه جمعیت اسلامی غزه به مدت ۱۰ سال؛

*منتخب مجلس ملی فلسطین؛

*منتحب به‌عنوان نایب رئیس دفتر سیاسی حماس و رئیس آن در غزه؛

*منتخب  به‌عنوان نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین پس از سال ۲۰۰۶ میلادی که حماس کنترل نوار غزه را به عهده گرفت.

* منتخب به‌عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس پس از خالد مشعل تا زمان شهادت.

 

ب. زمان و مکان اجرای ترور

ترور شهید اسماعیل هنیه در زمان و مکان و  شرایطی انجام شد که بحران غزه به یک جنگ منطقه‌ای تمام عیار تبدیل شده بود؛ زیرا رژیم صهیونیستی با اجرای این عملیات، چند ساعت پس از عملیات تروریستی در بیروت علیه فرمانده مقامت اسلامی لبنان، همه خطوط قرمز را زیر پا گذاشت و عملا ً اوضاع را به سمت جنگی فراگیر با کل محور مقاومت سوق داد.

در این راستا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در پیامی ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تأکید کردند:

«رهبر شجاع و مجاهد برجسته‌ فلسطینی، جناب آقای اسماعیل هنیه در سحرگاه دیشب به لقاء‌الله پیوست و جبهه‌ عظیم مقاومت عزادار شد. رژیم صهیونیستی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانه‌ ما به شهادت رساند و ما را داغدار کرد، ولی زمینه‌ مجازاتی سخت را نیز برای خود فراهم ساخت .»

تقریباً بیشتر کشورهای جهان و تمام جریان‌های مقاومت، این ترور را محکوم کردند و نسبت به عواقب احتمالی آن هشدار دادند. حتی کاخ سفید در اولین واکنش خود نسبت به ترور شهید اسماعیل هنیه – هرچند  این عملیات بدون پوشش و حمایت آمریکا ممکن نبود – اعلام کرد: «ترور در ایران و لبنان، خاورمیانه را به یک جنگ منطقه‌ای نزدیک می‌کند.»

شهید هنیه سال‌ها جان گرامی‌اش را در میدان مبارزه‌ای شرافتمندانه بر سردست گرفته و آماده‌ شهادت بود و فرزندان و کسان خود را در این راه تقدیم کرده بود. او از شهید شدن در راه خدا و نجات بندگان خدا باک نداشت، ولی ما در این حادثه‌ تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفه‌ خود می‌دانیم.

 

ج. شروع عملیات روانی در کنار عملیات تروریستی

با توجه به اینکه شهادت اسماعیل هنیه موجب همبستگی اضلاع محور مقاومت برای تسریع نابودی رژیم خونخوار صهیونیستی خواهد شد؛ لذا این رژیم با کمک عوامل مزدور داخلی و رسانه‌ای خود، عملیات روانی را شروع کرده است. ادامه این مبحث در باره این رویکرد است.

۱. با توجه به آغاز به کار رسمی ریاست جمهوری اسلامی جدید، بازوهای رسانه‌ای خائن صهیونیست‌ها در منطقه به دنبال القای روایت همدستی ایران با رژیم صهیونیستی در خصوص مقاومت فلسطین هستند تا ملت‌های منطقه را به ایران بی‌اعتماد کنند.

  1. رسانه‌های صهیونیستی و عوامل نفوذی آنان در فضای مجازی در راستای ممانعت از اوج‌گیری حس انتقام از رژیم جلاد و کودک‌کش صهیونیستی در ملت ایران، اقدام به اختلاف‌افکنی داخلی و گرفتن انگشت اتهام به سوی رئیس جمهور منتخب و جریان متبوع او کرد، در حالی که در زمان ترور شهید اسماعیل هنیه، همچنان مسئولین و وزرای دولت سابق حاکم بودند و دولت جدید اساساً هنوز مستقر نشده بود.
  2. همچون برهه‌های مختلف عملیات صهیونیست‌ها علیه مقاومت، این بار هم منافقین به‌عنوان بازوی عملیات روانی صهیونیست‌ها دست به کار شدند تا با انتشار شایعات و دروغ‌ها، به جای تمرکز محکومیت‌ها علیه صهیونیست‌ها، کشور را دچار نزاع‌های لفظی داخلی کنند.

این ادعاها برای باورپذیری و نزاع بیشتر در پوشش اکانت‌های ظاهراً انقلابی، اما در واقع با عقبه نفاق مطرح شدهاند.

۴. خود تحقیری و خط تخریب نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، خواست رژیم منحوس صهیونیستی و آمریکای جنایتکار است. بر این مبنا تعدادی از اکانت‌های جعلی با ظاهر و پوشش انقلابی پس از ترور شهید اسماعیل هنیه، با اعلام خبر ترور شهید هنیه در تهران، دولت آقای پزشکیان را در این زمینه سرزنش کردند و بیش از هرچیزی تمرکز را به تشدید شایعات در داخل و انتقام‌جویی علیه نهادهای انقلابی اختصاص دادند.

 

هـ. جزئیات جدیدی از نحوه ترور اسماعیل هنیه

خالد قدومی، نماینده جنبش حماس در تهران در گفتگویی به بیان جزئیاتی از ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس توسط رژیم صهیونیستی اسرائیل پرداخت. وی در این‌باره گفت:

«جزئیات شامل مشاهدات شخصی بنده و گزارش رسمی از طرف سپاه است. این ترور ناجوانمردانه با موشک کوتاه برد و سر انفجاری ۷ کیلوگرمی اتفاق افتاده است. آن شب داخل اتاق رفتم و پیکر شهید هنیه را دیدم. در آنجا بر اساس مشاهدات عینی مشخص بود که دیوارهای این اتاق به سمت داخل منهدم شده است.

بر اساس مشاهدات بنده، بین گزارش‌هایی که دیدم، شنیدم و خواندم، گزارش‌های سپاه منطقی‌تر بود. وسیم ابوشعبان محافظ شهید هنیه در اتاق دیگری بود. به‌محض اینکه پنجره‌ها شکست و دیوارها آوار شد، پیکرش روی آوار قرار گرفت. البته قرار است بعد از تحقیقات توسط کمیته‌های مشترک جمهوری اسلامی ایران و مقاومت جزئیات این رخداد به مردم توضیح داده شود.»

وی همچنین اظهار داشت:

«در مورد این جزئیات و تفصیل اینکه پیکر آقای هنیه چه‌طور بوده مناسب نیست خیلی صحبت کنم. بدن حاج آقا هدف قرار داده شده بود. چیزی که پرتاب شده بود اثرش از بالا به پایین بود. من در طبقه دوم بودم. سرویس بهداشتی واحدی هم که من داخلش بودم خراب شد. اگر انفجار می‌بود از پایین به سمت بالا می‌رفت؛ اما از بالا به پایین آمد. اتاق‌هایی هم که در کنار اتاق شهید هنیه بودند، تخریب شدند. محافظ ایشان وسیم ابوشعبان همراهشان بود. وسیم در ساختمان منتظر بود. من هم منتظر بودم تا شهید هنیه از مراسم ضیافت شام ریاست جمهوری بیایند. دیر شده بود و بچه‌های حراست خسته شده بودند. به وسیم گفتند: چند ساعت به صبح مانده است. شما می‌توانی بمانی؟، وسیم هم گفت: لبیک. می‌مانم. در واقع قسمتش چنین بود که بیاید، بماند و شهید بشود.»

هنیه در آخرین دیدارش با رهبر معظم انقلاب درباره شهدا صحبت کرد. آخرین جمله‌ای که هنیه به حضرت آقا گفت شعر عربی اذا غاب سید قام سید آخر بود. بعد هم از آقا خداحافظی کرد.

حاج اسماعیل هنیه در آن شب بعد از نماز مغرب و عشاء که خبر حمله به ضاحیه بیروت و فواد شکر آمد با دوستانش در باره شهادت صحبت کرد و گفت: «آرزوی مجاهد چه باید باشد؟ یا پیروز یا شهید می‌شود. خدا کند من هم شهید بشوم.»

و بعد از یک ساعت به آرزویش رسید.(۱)

 

و. تحلیل وضعیت:

‏رژیم صهیونیستی با ترور اسماعیل هنیه، برای چندمین‌‌بار ثابت کرد زمانی که در تنگنا و موقعیت پذیرش آتش‌بس بدون دستاورد‌ ویژه‌ای قرار می‌گیرد، از هیچ ابزاری برای فرار از این تنگنا چشم‌پوشی نمی‌کند. نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، بعد از عملیات ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳ مهرماه ۱۴۰۲ که دچار مشکل ادراکی شده بود با طولانی شدن و فرسایشی شدن جنگ، از حالت بازیگر عقلائی خارج شد و سعی کرد از طریق ترور فرماندهان ارشد محور مقاومت، ناکامی‌های موجود خود را جبران و خود را تا حدودی از فشارهای وارده خارج کند. افزون بر آن سعی کرد با گسترده‌ کردن جنگ و وارد کردن سایر اعضای محور مقاومت، آمریکا و اروپا را نیز به صحنه جنگ بکشاند؛ چون می‌داند که حیات سیاسی و مادی او به نتیجه ‌نهایی این جنگ بستگی دارد.

البته بعد از انجام عملیات وعده صادق توسط جمهوری اسلامی ایران، این‌گونه گمان ‌می‌رفت که بازدارندگی مناسب در قبال اسرائیل ایجاد شده است؛ اما چند روزی پس از عملیات وعده‌ صادق، یک‌ نشانه خطرناک ظاهر شد که شاید  توسط عامه مردم جدی گرفته نشد. به پرواز درآمدن چند کوادکوپتر در اصفهان که با توجه به سخیف بودن آن، بیشتر مورد تمسخر قرار گرفت؛ اما پیام این چند کوادکوپتر، حجم بالای نفوذ موساد و اسرائیل در ایران بود.

نکته تلخ اینکه ایران مجدداً از همین جریان نفوذ ضربه خورد و بدین ترتیب رژیم صهیونیستی مجدداً ایران را بر سر دو راهی زیر قرار داد:

۱. حمله به اسرائیل و احتمال گسترده شدن جنگ؛

۲.عدم حمله و پذیرش ترورهای بعدی

با توجه به مطالب ذکر شده در مورد پاسخ نظامی ایران به رژیم صهیونیستی می‌توان تصریح کرد که ایران بعد از ترور شهید هنیه، جز پاسخگویی چاره‌ای ندارد؛ چون اگر واکنشی نشان ندهد؛ سطح بازدارندگی ایران به‌شدت تحلیل خواهد رفت؛ به‌گونه‌ای که حتی ممکن است ترور مقامات رده بالای کشور را در داخل خود کشور، توسط عوامی رژیم صهیونیستی شاهد باشیم.

از سوی دیگر، بحث اعتبار ایران در محیط بین‌الملل نیز مطرح است. مهم‌تر آنکه، بر خلاف حمله به کنسولگری ایران در خاک سوریه، این بار حمله در داخل خاک ایران رخ داده و یک مهمان خارجی بلندپایه نیز که مسئولیت حفاظتش بر عهده ایران بوده ترور شده است. اگر بعد از حمله به کنسولگری ایران در سوریه، امکان این بود که از طریق متحدان منطقه‌ای عضو محور مقاومت پاسخ داد، این‌ بار ایران نمی‌تواند به گزینه اقدام از طریق این متحدان فکر کند. با توجه به موضع‌گیری رهبر معظم انقلاب و مقامات سیاسی ایران نیز به نظر می‌رسد پاسخ ایران قطعاً اتفاق خواهد افتاد.

در واقع ترور شهید هنیه نشان داد که ایران نیازمند ارائه پاسخی سنگین‌تر از وعده صادق است. البته ایران ضمن اعلام‌ پاسخ قاطع به رژیم صهیونیستی و در کنار حملات هماهنگ شده مقطعی حزب‌الله، جنگ روانی با اسرائیل را تشدید و سپس اقدام به حمله علیه اسرائیل ‌می‌کند (این نظر بر این پایه استوار است که ایران بخواهد پاسخ نظامی بدهد). اما عملیات احتمالی باید به لحاظ کیفیت بالاتر و بزرگ‌تر و بیشتر از وعده صادق باشد و مراکز نظامی و تاسیساتی اسرائیل مورد هدف قرار گیرند‌. از سوی دیگر، با توجه به حجم اعتراضات علیه نتانیاهو و اختلاف ساکنین سرزمین‌های اشغالی با وی و تعمیق اختلافات و چند دستگی در حزب لیکود و افزایش اختلافات وی با گالانت، ایران باید از ظرفیت موجود استفاده کند تا در عملیات احتمالی بتواند افکار عمومی در سرزمین‌های اشغالی را بیشتر از گذشته علیه نتانیاهو تحریک و بسیج کند و چالش‌های اجتماعی و سیاسی داخلی را برای نتانیاهو افزایش دهد. مسئله‌ای هم که ایران باید مدنظر قرار دهد که علاوه بر افزایش کیفیت عملیات نظامی‌‌اش و وارد کردن خسارات به اسرائیل، حمله‌اش به گونه‌ای باشد که بازدارندگی ایجاد کند و مانع از گسترش درگیری و ادامه‌دار شدن درگیری‌ها شود.

بدین لحاظ حمله ایران نیز می‌تواند چند جانبه و با همکاری دیگر اضلاع محور مقاومت در عراق، سوریه، لبنان و یمن باشد تا از پنج جهت رژیم صهیونیستی مورد حمله قرار گیرد. حتی به منطور حفظ موازنه قدرت با آمریکا، اقداماتی نیز علیه برخی از پایگاه‌های نظامی این کشور در عراق و سوریه صورت بگیرد که این هم توسط برخی گروه‌ها نظیر حشدالشعبی تا کنون انجام شده است.

البته ایران برای گرفتن بهانه از سایر کشورها، طبیعتا منازل مسکونی و غیر نظامی را مورد هدف قرار نخواهد داد و هدف قرار دادن اماکن نظامی تاسیساتی و یا مقامات اسرائیل محتمل به نظر می‌رسد.

از سوی دیگر با توجه به افزایش عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رهبران مقاومت در منطقه، ایران باید به لحاظ امنیتی در داخل و خارج (حفاظت از مستشاران خود) رویه‌های محکم‌تری را اتخاذ کند؛ لذا به بازبینی در بحث امنیتی در داخل و خارج کشور بعد از انجام عملیات احتمالی نیاز است. زیرا احتمال ترور فرماندهان محور مقاومت و مستشاران ایران همچنان وجود خواهد داشت و از سمت دیگر ممکن است اسرائیل به تلافی ضربه کاری‌ای که خورده، مراکز تاسیساتی و هسته‌ای ایران را مورد هدف قرار دهد.(۲)

 

ز- پیامدهای شهادت اسماعیل هنیه در جهان اسلام

اتحاد میان اهل تسنن و اهل تشیع، بعد از عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن اسماعیل هنیه و ابعاد پاسخ محور مقاومت به تجاوزات تل‌آویو از محورهای مورد توجه روزنامه‌های مطرح جهان عرب است که در واقع منعکس‌کننده افکار عمومی جهان عرب هستند. در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

روزنامه رأی الیوم در خصوص ترور اسماعیل هنیه نوشت: «صحنه نماز خواندن رهبر ایران بر پیکر اسماعیل هنیه بهترین صحنه برای توصیف اتحاد امت اسلامی و اتحاد میان شیعه و سنی و آغازی بر پایان فصل اختلافات تاریخی این امت به شمار می‌رود. همان طور که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «برترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست»، باید صرف نظر از مذاهب مختلف به میزان تقوای اشخاص توجه داشته باشیم. پیامبر اکرم «ص» نیز در خصوص سلمان فارسی فرمودند: «سلمان از ما اهل‌بیت«ع» است.»

موضوعاتی که میان شیعه و سنی پیوند برقرار می‌کنند بسیار بیشتر از موضوعات مورد اختلاف هستند. چه بسا جو مثبت حاکم بر کشورهای منطقه، از ایران گرفته تا عربستان، ترکیه، امارات، قطر و مصر بتواند آغازی تاریخی را برای جهان عرب و اسلام رقم بزند.

روزنامه القدس العربی در خصوص فلسطین نوشت: «اوضاع برای فلسطینی‌ها و نبرد آنها با اشغالگران صهیونیست به مرحله حساسی رسیده است. صهیونیست‌ها نتوانسته‌اند به آرزوهای خود برای تأمین امنیت به اصطلاح سرزمین موعود دست پیدا کنند. فلسطینی‌ها نیز در برابر فشارهای تل‌آویو و سیاست‌های کشتار سر خم نکرده‌اند. ترورهای اخیر تل‌آویو با وجود حمایت‌های غرب و توان نظامی بالا نمی‌تواند کفه ترازو را به نفع این رژیم تغییر دهد، زیرا که حق با فلسطینی‌هاست و زمانی که حق با انسان باشد اراده و قدرتش دو چندان می‌شود.»

روزنامه سوری الثوره در خصوص ترورهای سیاسی نوشت:

«ترورهای سیاسی در هیچ برهه‌ای از تاریخ اقدام شجاعانه‌ به شمار نیامده‌اند. کسی که دست به ترور می‌زند در توهم پیروزی به سر می‌برد، اما این واقعیت ندارد. ماهیت ترور، یک اقدام بزدلانه و نشانه شکست است. این بدان معناست که دشمن به مرحله شکست نهایی رسیده که دست به ترور می‌زند. درست است که شهادت یک فرمانده در محور مقاومت دردناک، اما زودگذر است و خیلی زود جایگزین می‌شود. آنچه که رژیم صهیونیستی دستاورد و پیروزی می‌داند آخرین میخی است که بر تابوت شکست خود می‌کوبد.»

روزنامه سوری الوطن در گزارشی نوشت:

«آمریکا باید مانع واکنش رژیم صهیونیستی به حملات قریب‌الوقوع محور مقاومت شود، زیرا در غیر این صورت شاهد آغاز جنگی فراگیر در منطقه خواهیم بود؛ جنگی که شدیدترین درگیری در منطقه از زمان تأسیس رژیم جعلی صهیونیستی خواهد بود. به نظر می‌رسد کابینه رژیم صهیونیستی بعد از سفر اخیر نتانیاهو به آمریکا و دریافت حمایت از سوی کنگره این کشور تصمیم گرفته دامنه آتش را به سمت لبنان بکشاند.»

روزنامه یمنی المسیره در خصوص تحولات منطقه نوشت:

« از لحاظ گزینه‌ها و اهداف در میان رؤسای جمهور آمریکا هیچ تفاوتی وجود ندارد. رژیم صهیونیستی نیز مانند آمریکا برای جنگ‌افروزی در منطقه به دنبال بهانه بود که حادثه ساختگی جولان اشغالی این بهانه را به دستش داد. آمریکا که به بهانه سلاح‌های کشتار جمعی در عراق اقدام به لشکرکشی به این کشور می‌کند چطور انتظار دارد کشوری در اندازه ایران برای حق مشروع دفاع از خود وارد عمل نشود و یا واشنگتن برای این حق مشروع شرط و شروط تعیین کند؟ دلیلی ندارد ایران و محور مقاومت از جنگ منطقه‌ای هراسی داشته باشند، بلکه این آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند که باید بترسند.»

روزنامه المراقب العراقی نیز در این خصوص نوشت:

«توجه جهانیان همچنان به مسئله واکنش ایران به ترور اسماعیل هنیه معطوف است. طی روزهای گذشته هیئت‌های عربی و غربی بسیاری به سمت ایران روانه شده‌اند تا برای کاهش سطح واکنش این کشور چانه‌زنی کنند. این در حالی است که تهران تمام این درخواست‌ها را رد و پیام خود را به کشورهای عربی مخابره کرده است. رسانه‌های عربی و غربی از موج فراری سخن می‌گویند که اراضی اشغالی شاهد آن است. همین انتظار و وحشت بخشی از واکنش ایران به شمار می‌رود. صهیونیست‌ها از وعده صادق ۲ هراس دارند.»

روزنامه عراقی الصباح در خصوص نظامیان آمریکایی در این کشور به نقل از یاسر پالحسینی عضو پارلمان عراق نوشت:

«ما خواهان عملیاتی شدن مصوبه پارلمان عراق مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از این کشور در سریع‌ترین زمان ممکن هستیم. تشدید اقدامات دولت برای اجرای این مصوبه در آینده نزدیک ضروری و مهم است. نیروهای آمریکایی در عراق عناصر اشغالگری به شمار می‌روند که حاکمیت این کشور را نقض کرده‌اند.»(۳)

ح- نکته آخر

جنایت اشغالگران صهیونیستی، ملت فلسطین را از تداوم مسیر پیروزی باز نمی‌دارد. با ترور رهبران، مقاومت متوقف نخواهد شد؛ زیرا همان‌طور که شهید اسماعیل هنیه در دیدار با رهبر معظم انقلاب بیان کرد: «اذا غاب سید قام سید آخر»، قطعاً راه او با قوت و شدت بیشتری ادامه خواهد یافت.

شهید اسماعیل هنیه به آرزویش رسید. یاد و خاطره‌اش همواره در دل‌های ما و آزادگان جهان زنده خواهد ماند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. خبر آنلاین ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، جزئیات جدیدی از نحوه ترور اسماعیل هنیه؛ به نقل از خبرگزاری مهر
  2. سید محمد شفیعی، دیپلماسی ایرانی، «انتقام از اسرائیل، چرا و چگونه؟!» ۶ شهریور ۱۴۰۳، کد خبر: ۲۰۲۷۹۱۵، تلخیص و با اصلاحات و اضافات

۳٫ خبرگزاری مهر، «اتحاد تاریخی شیعه و سنی بعد از شهادت هنیه»، ۱۵ مرداد ۱۴۰۳، کد خبر: ۶۱۸۶۷۲۸

17نوامبر/24

جایگاه زن ایرانی در راهبرد رژیم صهیونیستی – سمیرا کریمشاهی

با آنکه این روزها تقابل ایران و رژیم صهیونیستی به سطحی رسیده است که احتمال رویارویی سخت و مستقیم و وقوع جنگ تمام‌عیار را قوت می‌بخشد، اما همچنان دو بازیگر معادله تقابلی خود را در یک منطقه خاکستری(The Gray Zone)  حفظ کرده‌اند. تخاصم در این منطقه بیشتر در لایه‌های پنهان قابل تعریف است و در میانه‌ای از دو سر طیف رقابت و جنگ تمام عیار رخ می‌دهد. بنابراین کنشگری در این منطقه بر پایه اقداماتی همچون خرابکاری، عملیات رسانه‌ای، حملات سایبری، شبکه‌سازی نیابتی، اهرم اقتصادی، ترور و جاسوسی شکل می‌گیرد. عملیات قلمروسازی ادراکی در زمین حریف توسط هر کدام از این عوامل ممکن است به شکلی بازدهی داشته باشد که شرایط یک پروژه حمله همه‌جانبه با تجمیع تمامی ابزارها در قالب یک جنگ هیبریدی(Hybrid warfare) رقم بخورد. نمونه‌ای از این پروژه توسط رژیم صهیونیستی علیه ایران در غائله ۱۴۰۱ رقم خورد. یک عملیات پنهان بدون نیاز به رویارویی مستقیم که می‌تواند نتایج و آورده‌هائی در سطح جنگ تمام عیار با هزنیه‌ای کمتر برای یک طرف به ارمغان آورد.

اما برای شناخت ملزومات تهاجمی و پدافندی درگیری در منطقه خاکستری و مجهز شدن به سلاح تقابل با دشمن نیاز است که نقاط هدف‌گذاری شده توسط او در زمین بازی خود را درک کنیم. متاسفانه سطح سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی جمهوری اسلامی ایران در پاسداری و پرورش فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی  در دهه‌های اخیر دچار ضعف شده است. در مقابل، دشمن با استفاده از مزیت نسبی خود یعنی عملیات رسانه‌ای و برخورداری از پشتیبانی جریان مسلط رسانه‌ای جهان، به دنبال ضربه زدن به پاشنه آشیل ایران است.

از جمله مصداق‌هایی که می‌توان برای این مسئله مشخص کرد مقوله زنان و به‌طور خاص‌تر پوشش بانوان در جمهوری اسلامی ایران است. پرونده حجاب و پوشش متعارف در دولت‌ها و مجلس‌ها در دوره‌های متعدد بحث و بررسی شده، اما همچنان شاهد ناتوانی رسیدن به یک راه حل نهایی و حل و فصل کننده در قانون حجاب و عفاف هستیم. چنین وضعیتی موضوع حجاب را به مقوله‌ی بحران‌زا در مقاطع زمانی متعدد تبدیل می‌کند که با جریان هدایت شده بیرونی به تنش درونی ختم می‌شود.

شاید در نگاه ابتدایی، بی‌حجابی و مسئله پوشش بانوان پدیده داخلی ناشی از تغییرات نسلی و عدم پویایی قانون‌گذاری متناسب با آن تعریف شود؛ اما با درک جایگاه هویت زن مسلمان ایرانی و اهمیت نهاد خانواده در ساخت و استحکام‌بخشی هویت جمعی ایرانی- اسلامی پی می‌بریم که در پروژه فروپاشی از درون برای نظام جمهوری اسلامی ایران توسط جبهه دشمنان آن، زن ایرانی هدف کانونی است. در واقع هرچه ادراک جمعی ما   از ارزش‌های مشترک عاری‌تر باشد، مفهوم وطن و پاسداری از آن بیشتر معنای خود را از دست می‌دهد و این خالی‌الذهن شدن که در واقع خلع سلاح شدن در برابر ترورویسم رسانه‌ای جریان غربی-عبری- عربی است، «ما»ی ایرانی را با یکدیگر بیگانه می‌سازد.

مسئله‌ زنان، شکاف‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی و طبقه‌بندی‌های متعدد دیگر ‌می‌توانند به اهرم‌های فشار برای غیریت‌سازی و پاک‌سازی حافظه، تاریخ و احساس مشترک ایرانیان تبدیل شود. اکنون اگر هر یک از این مصدا‌‌ق‌ها را با ابزارهای جنگ در منطقه خاکستری تطبیق دهیم، رد پای رژیم صهیونیستی در بحران و هزینه‌سازی در هر یک از آنها آشکار می‌شود.

در مورد پرونده حجاب می‌توان تحرکات رژیم صهیونیستی را به‌ویژه در فتنه ۱۴۰۱ که حساب ویژه‌ای بر روی بازدهی آن و ضربه نهایی باز کرده بود، در سه سطح حمایتی- تشویقی، ترویج و تخریب بررسی کرد:

۱٫تشویق: سطح تشویقی بیشتر به جنبه اعلامی از سوی رسانه‌ها و یا افراد وابسته به رژیم صهیونیستی تعلق دارد. در واقع هر رخدادی مربوط به کشف حجاب و قانون‌شکنی در ایران رقم بخورد، پشتیبانی و پوشش رسانه‌ای رژیم و اعلام موضع حمایتی از سوی مقامات وابسته به آن را به همراه دارد. بخش مهمی از عملیات رسانه‌ای هدف قرار دادن مخاطب فارسی‌‌زبان است. به‌طور مثال رسانه‌ای به نام «اسرائیل به فارسی» در تمام شبکه‌های اجتماعی پر مخاطب از جمله اینستاگرام، توئیتر و تلگرام به صورت شبانه‌روزی فعال است و وضعیت زنان در ایران از نقاط متمرکز کار آنهاست.

با اطمینان می‌توان گفت پروژه‌ای نبوده که از سوی براندازان خارجی به‌منظور هدف قرار دادن حجاب ساخته شود و رسانه‌های فارسی‌زبان اسرائیلی به پوشش گسترده آن نپردازند. «آزادی‌های یواشکی»، «چهارشنبه‌های سفید» و «دختران خیابان انقلاب» نام تعدادی از این پروژه‌هاست که تا پیش از ۱۴۰۱ کلید خوردند و موجی از محتوا را در صفحات اسرائیل به فارسی مربوط به ‌آنها می‌توان یافت. مجریان این پروژه‌ها که بازوهای عملیاتی رژیم هم محسوب می‌شوند بارها به‌عنوان مهمان با شبکه‌های صهیونیستی به گفتگو و حمایت از هنجارشکنی در ایران پرداختند. به‌عنوان مثال در جریان غائله «زن، زندگی،آزادی» کانال ۱۲ شبکه تلویزیونی رژیم صهیونیستی از «مسیح علی‌نژاد» با عنوان رهبر معترضان حجاب برای گفتگو دعوت کرد و کانال ۱۱ این رژیم تلاش کرد با ارتباط‌گیری با عوامل داخل ایران، اغتشاشاتِ با بهانه حجاب را مستقیماً پوشش بدهد.

شبکه‌های تلویزیونی، خبرگزاری‌ها و رسانه‌های اجتماعی رژیم صهیونیستی در جریان فتنه ۱۴۰۱ دائما در حال پیوند زدن کلیدواژه «اعتراض به حجاب» با «حقوق قومیت‌ها» بودند تا پروژه خود را به مرحله نهایی عملیات وارد کنند. به‌عنوان مثال «مرد‌خای کیدار» ، از مقامات سابق موساد از سال‌های گذشته تا کنون با حضور فعال در رسانه‌های صهیونیستی و غربی، حمایت از کشف حجاب در ایران را به‌منظور کمک به هدف نهایی یعنی تجزیه قلمرو ایران و تبدیل شدن ایران واحد به چند کشور در نظر داشته است.(۱) او معتقد است به جای تمرکز بر نابودی برنامه هسته‌ای ایران، با پرونده‌هایی مانند حجاب می‌توان به صورت درونی تهدید ایران را دفع کرد.

برپایی اجتماعات حمایتی و اعلام همبستگی با آنچه که آزادی زنان ایرانی عنوان می‌شد همزمان با روزهای فتنه ۱۴۰۱ در سراسر سرزمین‌های اشغالی توسط صهیونیست‌ها، نه تنها آزاد بود، بلکه توسط مقامات شهری و سیاسی پشتیبانی می‌شد. «حسن ناهوم»، معاون شهردار بیت‌المقدس اشغالی با حضور در یکی از تجمعات اعلام کرد: «همبستگی با زنان ایرانی بیش از هرکسی به نفع اسرائیل است».(۲) سوژه «زن ایرانی» و پیوست آن با واژه‌های آزادی، زندگی و صلح در کلام مقامات دولتی رژیم تحت عنوان حمایت و پشتیبانی پرتکرار است  و در واقع باید تشویق زنان و دختران به تبدیل شدن به عامل بدون مزد پروژه‌های صهیونیستی تلقی شود.

سران این رژیم هم بارها ذیل ادعای دروغین حمایت از حقوق زنان ایرانی به مسئله پوشش اختیاری و تشویق به کشف حجاب پرداخته‌اند. وزارت خارجه رژیم صهیونیستی در طول پروژه ۱۴۰۱ بیانیه‌های حمایتی‌ای را از توطئه‌ای که علیه زنان ایرانی به راه افتاده بود صادر می‌کرد. آنها‌ همچنین پیام «اسرائیل در کنار زنان ایران ایستاده است» را به سه زبان عبری، انگلیسی و فارسی روی نمای ساختمان وزارت خارجه پخش می‌کردند.(۳) بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم جعلی، در سخنرانی‌های ضد ایرانی خود به این موضوع گریز داشت، اما زمانی اهداف سیاسی آنها با پوشش حقوق زنان برملا شد که او با شبکه ضد ایرانی «ایران اینترنشنال» که تریبون تجزیه‌طلبان ایران است، مصاحبه کرد. ستودن شجاعت زن ایرانی در سخنان او نتوانست مانع از بیان نیت اصلی‌اش شود و او از موضوع زنان ایرانی، سخن خود را به براندازی، حمله نظامی، نابودی برنامه هسته‌ای و فشار تحریمی بیشتر منتقل کرد.(۴) البته گمانه‌زنی‌هایی وجود دارند که کارفرمایی جدید این شبکه به خود رژیم صهیونیستی واگذار شده است.

  1. ترویج: در بخش ترویجی و نشر بی‌حجابی، اقدامات رژیم صهیونیستی در سطح بالاتری قابل بررسی است. در این حوزه علاوه بر حمایت و موضع اعلامی، ماهیت اعمالی در موضوع حجاب ذیل بخش عملیاتی تعریف می‌شود. از جمله رسانه‌ها وارد بخش جدی‌تری چون تولید آثار فرهنگی به‌ویژه فیلم و سریال شدند. در همین راستا رژیم صهیونیستی برای پیشبرد ترویج بی‌حجابی، روی عناصر ایرانی خارج از کشور که به‌عنوان نماد آزادی پوشش و مروج بی‌حجابی معروفند سرمایه‌گذاری می‌کند.

در سال گذشته فیلم سینمایی‌ای با نام «لولیتاخوانی در تهران» به جشنواره کن عرضه شد که سه نفر از این افراد: گلشیفته فراهانی، زر امیرابراهیمی و مینا کاوانی در این فیلم به ایفای نقش ‌پرداختند. نکته قابل تامل این است فیلم به‌عنوان محصول مشترک ایتالیا و اسرائیل و زیر نظر کارگردان صهیونیستی ساخته شده و به موضوع زنان ایرانی در دوران انقلاب فرهنگی می‌پردازد.

پیش از این فیلم ضد ایرانی دیگری با نام «پناهگاه» با بازیگری گلشیفته فراهانی توسط رژیم صهیونیستی تولید و عرضه شد. با بررسی فعالیت‌های فردی مانند گلیشفته فراهانی در سالیان اخیر چهار مقوله را می‌توان پررنگ دید: پوشش زنان، قومیت، تجزیه‌طلبی و هویت‌زدایی ملی. سه مورد انتهایی به‌طور آشکار در مصاحبه‌های متعدد او قابل رصد است. حجم ایران‌ستیزی نهفته در کنشگری او و دیگر نمادهای کاذب آزادی زن ایرانی نشان می‌دهد تا چه حد ‌می‌توان جایگاه ارزشمند هنر را آمیخته با اهداف سیاسی ساخت و  بدین گونه یکی از لوازم نفوذ جبهه غرب و اسرائیل را فراهم کرد.

صهیونیست‌ها چهارسال پیش یک مجموعه تلویزیونی به نام «تهران» را منتشر کردند که علاوه بر کانال۱۱ تلویزیون این رژیم در نتفلیکس و شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان هم پخش شد. موضوع اصلی این سریال جاسوسی و امنیتی و با خط روایی نفوذ یک مامور زن موساد در تهران است. اما می‌توان دست گذاشتن روی موضوع زنان ایران و پوششان و بازنمایی آن در قالب یک «معضل» را در لابلای محتوای مجموعه دید. به‌عنوان مثال در یکی قسمت‌ها، نفوذی موساد علت حضور دختران در یک تظاهرات را جویا می‌شود و اعتراض به حجاب اجباری را به‌عنوان پاسخ دریافت می‌کند.

این رژیم روی فیلم‌نامه‌هایی با محتوای ضد عفاف و پوشش زن که توسط نویسندگان فارسی‌زبان نوشته شده سرمایه‌گذاری می‌کند. به‌عنوان مثال، سال گذشته فیلم سینمایی «تاتامی» با محتوایی سراسر سیاه‌نمایی از ایران و ضد زن، توسط رژیم اسرائیل، بریتانیا و آمریکا تولید و منتشر شد که کارگردانی اثر را «گای ناتیو» صهیونیستی با همکاری زر امیرابراهیمی به عهده داشت. الهام عرفانی، نویسنده این فیلم در مراسم اکران در سرزمین‌های اشغالی، فیلم را به قدرت زن ایرانی تقدیم ‌کرد.(۵) نکته قابل تامل اینجاست که عرفانی دقیقا در روزها و مکانی این سخن را بر زبان آورد که در فاصله‌ای نه چندان دور، رژیم صهیونیستی مشغول جنایت در غزه و کشتار زنان، دختران و کودکان فلسطینی بود و هست.

علاوه بر فیلم‌های بلند و مجموعه‌ها، طراحی رژیم در تولیدات کوتاه، به‌ویژه برای مخاطب زن ایرانی در دستور کار قرار دارد. موجی از این اقدام را می‌توان در خلال اغتشاشات۱۴۰۱ در ایران مشاهده کرد. رسانه‌های دولتی رژیم ویدئویی‌هایی را با عنوان «زنان اسرائیلی در کنار زنان ایرانی ایستاده‌اند» منتشر کردند(۶) که در آن تعدادی از زنان ساکن در سرزمین‌های اشغالی با تاکید بر عناوینی چون آزادی، شجاعت، زندگی و مبارزه قصد داشتند برداشتن حجاب را مبارزه سیاسی بنامند و به حضور در کف خیابان دامن بزنند.

سربازان رسانه‌ای رژیم ضهیونیستی تلاش می‌کردند این ویدئو‌های کوتاه را تحت عنوان «پیام زن اسرائیلی برای زن ایرانی» که به زبان فارسی و یا ترجمه فارسی تولید می‌شدند، در بین مخاطبان ایرانی فراگیر کنند تا علاوه بر اینکه تبلیغ کشف حجاب به ابزار مبارزه تبدیل میشود، موضوع در ذهنیت ایرانیها هم عادی‌سازی شود.

از جمله فعالیت‌های دیگری که شبکه یهودی- صهیونیستی در راستای حجاب سازماندهی می‌کند، شناسایی و گزینش زنان ایرانی خارج‌نشینی است که به واسطه مواضعشان و حضور در محافل فمینیستی می‌توانند به فعالین حوزه زنان تبدیل شوند. صهیونیست‌ها وظیفه برندسازی این افراد را تحت عنوان فعال حقوق زن و فعال حقوق بشر برعهده دارند تا با چنین عناوینی که بار مثبت معنایی دارند، بتوانند برای فعالیت‌های ضد ایرانی مشروعیت کسب کنند.

از جمله نهادهایی که وظیفه عملیات وجهه‌سازی را دارند می‌توان به شبکه راهبری اروپا (ELNET) با وظیفه تقویت روابط رژیم صهیونیستی و اروپا اشاره کرد. از جمله فعالیت‌های این شبکه، شناسایی زنان ایرانی ساکن اروپا و پیوند آنها با رژیم صهیونیستی است. به‌عنوان نمونه رژیم در جهت مظلوم‌نمایی اسیران زن در عملیات هفت اکتبر، ۹ نفر از این زنان را برای سخنرانی، ابراز همبستگی و نطق‌های ضد ایرانی به تل‌آویو دعوت کرد  که درکنفرانسی به نام «خشونت مبتنی بر جنسیت» به میزبانی شبکه مذکور شرکت کردند(۷)

باید در نظر داشت بخش قابل توجهی از پول‌پاشی، تربیت نیرو و سرمایه‌گذاری‌های رژیم صهیونیستی برای فعالیت‌های متمرکز، بر مسئله پوشش زنان ایران و ترویج بی‌حجابی به صورت پنهان و در قالب اقدامات خاموش صورت می‌پذیرد. ممکن است به‌مرور زمان اسناد، مدارک و شواهدی از این قبیل تحرکات منتشر شود اما اکنون در دسته پروژه‌هایی با کارفرمای غائب طبقه‌بندی می‌شوند.

  1. تخریب: اقدامات در این سطح بیشتر متمرکز بر دوگانه‌سازی، تعریف دیگری در مقابل و تقابل با بی‌حجاب، سرکوب و تخریب حامیان حجاب و قرار دادن مسئله حجاب در رویارویی با طبقه حاکمیت قرار دارد. به‌عنوان مثال شاهد هستیم هرگاه قرار است در کشور پروژه‌ای حیاتی آغاز و یا اقدام مهمی در راستای تامین منافع ملی انجام شود، یک فیلم از نحوه برخورد با هنجارشکنان حجاب به‌سرعت فراگیر می‌شود؛ ابتدا فضای رسانه‌ای و سپس افکار عمومی را تا مدت‌ها درگیر می‌کند.

فرضیه نقش اسرائیل در این زمینه زمانی قوت می‌گیرد که تبحر این رژیم در زمینه جذب عناصر مزدور به‌منظور درز اطلاعات و هک سیستم و دوربین‌های مداربسته، سپس طبقه‌بندی اطلاعات و افشای آن در بازه زمانی مورد نیاز مسبوق به سابقه است. مهم‌تر اینکه در تحولات اخیر و دوره زمانی اقدام پاسخ ایران به جنایات رژیم صهیونیستی در حمله به سفارت ایران در دمشق و همچنین ترور اسماعیل هنیه نمونه‌ای از این فیلم‌ها منتشر شدند و به‌سرعت در رسانه‌های متعدد در دسترس همگان قرار گرفتند.

فارغ از اصل موضوع و درستی و نادرستی برخوردهای انجام گرفته در این فیلم‌ها، موضوع زمان و فاصله وقوع حادثه تا انتشار عمومی آن کاملا معنا‌دار است و جریان داشتن یک پروژه عملیات روانی را می‌رساند تا جای سئوالی در مورد هویت کارفرما باقی ‌نگذارد.

مثال دیگری که در این دسته می‌گنجد، مربوط به حادثه سقوط هلیکوپتر رئیس‌جمهور شهید است. در واکنش به آن فردی به نام هومن خلیلی یک سری طرح‌های گرافیکی موهن به منظور پیوند این حادثه و دختران حجاب از سر برداشته منتشر کرد. این طرح‌ها به‌سرعت در سرزمین‌های اشغالی با استقبال رو به رو شدند تا جایی که با الهام از این طرح‌های ضد ایرانی دیوارنگاره‌هایی بر دیوارهای تل‌آویو نقش بستند.

نمونه دیگر اینکه بارها صفحه اسرائیل به فارسی تصویر زنان کشف حجاب کرده را در خیابان‌های تهران در زاویه بیلبوردهای شهری از رهبران و شهدای محور مقاومت با متن‌های توهین‌‌‌آمیز و تفرقه‌افکن همچون «زنان آزاده و قاتلان» منتشر کرد. این تصویرسازی‌ها با ارائه رشته تصاویر خوش‌رنگ و لعاب از زنان اسرائیلی به‌ویژه نظامیان ارتش اشغالگر پیوست می‌شود که با چهره‌ای خندان، نوید صلح و آزادی را به زنان ایران می‌دهند و در مقابل با ارائه تصاویر سیاه، مخرب و خشونت‌طلب از زنان محجبه ایرانی و معرفی آنان به‌عنوان نیروی سرکوبگر به دنبال جداسازی آنها‌ و در اقلیت قرار دادن آنان در مقابل طبقه غالب زن ایرانی هستند.

بررسی محتوای این رسانه‌های فارسی زبان نشان می‌دهد با استفاده از تکنیک‌های زیبایی‌شناسی و بازنمایی تصویر در ادراک ذهنی مخاطب، تلاش می‌شود روایتی ساختگی چون تقابل «خیر و شر» به افکار ایرانی تزریق شود. تقابلی که در یک طرف آن سیاهی و طبقه حاکمیت قرار دارد که زنان باحجاب، مزدور و پیاده‌نظام آنها معرفی می‌شوند و در طرف دیگر با تعریف کشف حجاب به‌عنوان ارزش، با همراهی خیرخواهانه زنان صهیونیستی، یک مبارزه کاذب شکل می‌گیرد.

نتیجه دلخواه و خروجی مورد نظر رژیم صهیونیستی از این تصویرسازی‌ها تبدیل هنجار‌ها و ارزش‌هائی چون عفت، پاکدامنی و پوشیدگی زن ایرانی به ضد ارزش و ستیزآفرین است؛ آن هم با تاریخ غنی‌ای که سابقه آن حتی به پیش از اسلام هم می‌رسد. در بررسی چنین محتواهایی محوریت روایت از زن ایرانی قهرمان و شجاع به‌عنوان الگوی زیستی دختران ایرانی با حیازدایی و نمایش بدن و جسمیت او پیوند می‌خورد و خبری از الگوی زن موفق در نقش‌های شکوهمندی چون همسر، مادر، بانوی سرپرست خانواده، بانوی صاحب علم و دانشمند، هنرمند، ورزشکار، کارآفرین و… نیست.

اهمیت مسئله حجاب زنان ایرانی برای صهیونیست‌ها و تبدیل آن به ابزار تقابل را می‌توان در سطح راهبرد کلان به‌عنوان بخشی از نبرد تمدنی اسلام و غرب و در سطح راهبرد خرد یعنی تقابل کارگزاران در ساختار منطقه‌ای تحلیل کرد. در سطح نزاع تمدنی کارشناسان مذهبی اسلامی به پدیده رشد تمدن اسلامی و هراس جریان غربی از افول دوباره در برابر ظرفیت‌های اسلامی می‌پردازند. به‌عنوان مثال می‌توان در تبیین اندیشه دانشوران صهیون به بخش‌هایی از کتاب «میشل هولباک» اسلام‌ستیز اشاره کرد. او می‌گوید: «غربیان باید به جای خشونت علیه مسلمانان، فروپاشی خانواده‌های مسلمان را در پیش گیرند و به جای اینکه بمب بر سر مسلمانان بریزند، دامن‌های کوتاه را بر سر دختران و زنانشان آوار کنند.»

در این مرحله نیاز است به توصیه و تجویز ضد اسلامی متفکران یهودی- صهیونیستی اشراف داشته باشیم. به استناد چنین نقشه‌هایی، علمای دینی معتقدند باید بی‌حجابی سال‌های اخیر در ایران را پروژه‌ای صهیونیستی با میدانداری بهائیان دانست.(۸)

به هر صورت چه این پروژه‌ را در سطح کلان نزاع و چه سطح خرد در نظر بگیریم، از ماهیت سیاسی‌کاری آن کاسته نمی‌شود. جنایات یک ساله جاری در غزه به خوبی شاهد این مدعاست که با وجود کشتار ده‌ها هزار زن و کودک توسط رژیمی که خود را حامی زنان ایرانی معرفی می‌کند، بانیان و حامیان فتنه‌انگیزی علیه زن ایرانی از اقدامات صهیونیست‌ها حمایت و در بهترین حالت سکوت می‌کنند.

 

 

پی‌نوشت:

 

  1. Mordechai Kedar.(March 13. 2024).

https://www.jpost.com/opinion/article-791633

  1. Israelis show support for Iranian women amid protests.( October 06, 2022 ).

https://www.i24news.tv/en/news/middle-east/iran-eastern-states/1665074730-israelis-show-support-for-iranian-women-amid-protests

۳٫Israel MFA stands with Iranian women. ( 08.03.2023).

https://www.gov.il/en/departments/news/israel-mfa-stands-for-iranian-women-8-mar-2023

  1. پروژه صهیونیستی زن، زندگی، آزادی. (۲۰ اسفند ۱۴۰۱).
    .yjc.ir/fa/news/8385910/پروژه صهیونیستی زن، زندگی، آزادی

 

  1. Review of “Tatami” by Guy Nattiv and Zar Amir Ebrahimi – Culture Israel.(July 28, 2024).

https://cargreen.es/2024/07/28/bl-wlv/rtsd445109ltcu33uihtml/review-of-tatami-by-guy-nattiv-and-zar-amir-ebrahimi-culture-israel

  1. For Iranian Women Who Break the Laws About Their Dress.(January 19, 2024).

https://jwa.org/blog/risingvoices/iranian-women-who-break-laws-about-their-dress

  1. JNS:Activist for Iranian women also champions Israel’s human-rights cause.

(May 30, 2024).

https://elnetwork.eu/press/jns-activist-for-iranian-women-also-champions-israels-human-rights-cause

  1. حجت‌الاسلام‌ و المسلمین عالی. (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳).

news.amfm.ir    ۱۰/۰۵/۲۰۲۴ ترویج بی‌حجابی، مهم‌ترین راهبرد صهیونی

26اکتبر/24

پاسخ ایران به رژیم صهیونیستی: حق ذاتی ناشی از دفاع مشروع – حجت‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه
در عصر حاضر، احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها یکی از اصول بنیادین حقوق بین‌الملل است. شهادت اسماعیل هنیه در خاک جمهوری اسلامی ایران توسط رژیم صهیونیستی نه ‌تنها نقض حاکمیت کشور، بلکه تهدیدی جدی برای صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی محسوب می‌شود. این اقدام به‌عنوان یک عمل غیرقانونی و مغایر با حقوق بشر، ضرورت بررسی و واکنش قانونی جمهوری اسلامی ایران را بر اساس ماده‌ ۵۱ منشور سازمان ملل ایجاب می‌کند. در این متن، برخی از ابعاد حقوقی و پیامدهای این تجاوز تحلیل خواهد شد.

۱٫ نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران:
ترور اسماعیل هنیه در خاک جمهوری اسلامی ایران به‌وضوح نقض حاکمیت کشور محسوب می‌شود. بر اساس بند ۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل متحد (۱۹۴۵)، تمام اعضا موظفند از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشور دیگری خودداری کنند. این اصل تأکید می‌کند که هیچ دولتی حق مداخله در امور داخلی یا حاکمیت کشور دیگر را ندارد و اقداماتی مانند قتل در سرزمین یک دولت دیگر مستقیماً با این اصول در تضاد است.
نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در این زمینه به‌ روشنی از اصول حقوق بین‌الملل ناشی می‌شود. هیچ دولتی حق ندارد در سرزمین دولت دیگر به اقدامات اجرایی مانند قتل دست بزند و این اقدام می‌تواند منجر به مسئولیت بین‌المللی برای دولت مرتکب شود. در این مورد خاص، اسماعیل هنیه در زمان حمله در مأموریت سیاسی و دیپلماتیک از طرف حماس حضور داشت که به ‌عنوان نمایندگی مشروع بخشی از مردم فلسطین شناخته می‌شود. همچنین، طبق کنوانسیون جلوگیری و مجازات جرائم علیه اشخاص مورد حمایت بین‌المللی (۱۹۷۳)، هنیه به ‌عنوان شخصیتی مورد حمایت بین‌المللی در ایران محسوب می‌شود.
علاوه بر این، هر اقدام نظامی علیه شخصیت‌هایی در داخل خاک ایران نه‌ تنها مصداق توسل به زور و تجاوز است، بلکه اگر این حمله علیه یک غیرنظامی باشد، یک اقدام تروریستی نیز قلمداد می‌شود. بر اساس اصل پذیرفته ‌شده در نظام حقوق بین‌الملل، دولت‌ها دارای حاکمیت انحصاری برای اقدامات اجرایی در سرزمین خود هستند، مگر در مواردی که نظام حقوق بین‌الملل به‌طور خاص تعیین کرده باشد. هیچ دولتی حق ندارد در سرزمین دولت دیگر، به اقدامات اجرایی نظیر قتل یا بازداشت افراد دست بزند، حتی اگر آن افراد از اتباع دولت مرتکب باشند.

۲٫ ترور هدفمند، نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه:
ترور هدفمند به معنای اقدام نظامی یا امنیتی برای قتل یک فرد مشخص به‌طور عمدی و برنامه‌ریزی ‌شده است. این عمل معمولاً در زمینه‌های نظامی یا امنیتی صورت می‌گیرد و به‌طور خاص به افرادی اطلاق می‌شود که به‌عنوان تهدیدی برای امنیت ملی یا عمومی شناخته می‌شوند. طبق کنوانسیون‌های بین‌المللی، ترور هدفمند معمولاً نقض حقوق بشر و حقوق بین‌الملل بشردوستانه تلقی می‌شود (کنوانسیون چهارم ژنو، ۱۹۴۹).
قتل‌های هدفمند عموماً حق بر حیات و الزامات شایسته قانون را نقض می‌کنند، زیرا این اعمال شامل کشتن فرد بدون دادرسی عادلانه و محاکمه قضایی است و این امر در اسناد حقوق بشری ممنوع اعلام شده است. همچنین، حق حیات از جمله حقوق غیرقابل تعلیق است که در تمام شرایط، از جمله در اوضاع اضطراری، باید رعایت شود. دیوان بین‌المللی دادگستری در قضایای مشورتی «دیوار حائل» (Advisory Case, 2004:106) و «مشروعیت تهدید و استفاده از سلاح هسته‌ای» (Advisory Case, 1996:239) اعلام کرد که حمایت‌های میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، از جمله حق حیات، در زمان مخاصمات مسلحانه متوقف نمی‌شود.
در این راستا، ترور اسماعیل هنیه یک عمل غیرقانونی و نقض حقوق بشر محسوب می‌شود. چنین اقداماتی نه تنها به سلب حق حیات افراد منجر می‌شوند، بلکه با اصول تفکیک و تناسب منطبق نیستند. در گزارش‌های سازمان ملل، ترور هدفمند، کشتن عمدی افراد غیرنظامی یا نظامی که در حال حاضر درگیر در مخاصمات نیستند، تعریف شده است. این گزارش‌ها تأکید دارند که چنین اقداماتی باید تحت شرایط خاص و با رعایت حقوق بشر انجام شوند.
حقوق‌دانان و محققان در حوزه‌ حقوق بین‌الملل، ترور هدفمند را یک عمل غیرقانونی می‌دانند، مگر در شرایطی که فرد هدف یک تهدید فوری و واقعی شناخته شود و هیچ گزینه‌ای برای دستگیری یا خنثی‌سازی او وجود نداشته باشد (پروتکل‌های الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو، ۱۹۷۷). بنابراین، ترور هدفمند یک مفهوم پیچیده و نیازمند توجه به اصول حقوق بشردوستانه، حقوق بشر و قواعد بین‌المللی است و در بسیاری از موارد نقض این اصول تلقی می‌شود. به همین دلیل، ترور اسماعیل هنیه به‌شدت محکوم است و باید به‌عنوان نقض آشکار حقوق بشر و قوانین بین‌المللی مورد توجه قرار گیرد.

۳٫ مجازات‌های فراقضایی:
اقدام رژیم صهیونیستی اسرائیل در شهادت اسماعیل هنیه، به‌وضوح نقض حق حیات به‌عنوان یکی از اصول بنیادین حقوق بشر محسوب می‌شود. این اقدام نه تنها یک «اعدام فراقضایی» است، بلکه به‌نوعی نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیز تلقی می‌شود. در این راستا، دولت ایران قربانی این عمل متخلفانه شناخته می‌شود.
دولت‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل با استناد به مبارزه با تروریسم، مفهوم «هدف قرار دادن تروریست» را به وجود آورده‌اند. آنها افرادی را که به نظرشان تروریست و مخالف آنها هستند، ترور می‌کنند. این دولت‌ها بر این باورند که اگر نتوانند افرادی را که تهدیدی برای سربازان و شهروندان خود تلقی می‌کنند، دستگیر کنند، حق دارند آنها را به قتل برسانند. این نوع اقدامات معمولاً تحت عنوان «قتل هدفمند» شناخته می‌شوند.
در مقابل، مخالفان این رویکرد، شامل کارشناسان حقوق بشر و سازمان‌های بین‌المللی، این اقدامات را مغایر با قوانین بین‌المللی و «ترور» یا «اعدام فراقضایی» می‌دانند. قتل هدفمند به عملیاتی اطلاق می‌شود که در آن افراد عمداً توسط نیروهای دولتی به قتل می‌رسند و هیچ‌ کسی را نمی‌توان به خاطر این عمل محاکمه کرد.
باید تأکید کنم که مجازات فراقضایی، به‌ویژه در مورد شهید هنیه، به‌شدت برخلاف اصول حقوق بین‌الملل است. این نوع اقدامات نه تنها حق حیات را نقض می‌کنند، بلکه به تضعیف نظام‌های حقوقی و اصول بنیادین حقوق بشر در سطح جهانی منجر می‌شوند. چنین اقداماتی امنیت و ثبات را به خطر می‌اندازند و بر اساس معیارهای بین‌المللی غیرقابل توجیه هستند.

۴٫ نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین:
شهادت اسماعیل هنیه به‌عنوان اقدامی از سوی رژیم اشغالگر صهیونیستی، نه تنها نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین است، بلکه مصداق بارزی از ترور دولتی و نقض اصول اساسی حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود. حق بر مقاومت، حق مشروع ملت‌های تحت سلطه استعمار و اشغال است و به آنها اجازه می‌دهد تا علیه ظلم و اشغالگری به مبارزه بپردازند. در این راستا، رژیم صهیونیستی با به شهادت رساندن هنیه، به‌وضوح حقوق بنیادین این ملت را نقض کرده و به تداوم سیاست‌های اشغالگری خود دامن زده است.
مردم فلسطین با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگی خود، از حق مسلم مبارزه برای کسب خودمختاری و استقلال برخوردارند. این حق به‌ویژه زمانی مشروعیت می‌یابد که امکان کسب حقوق یک ملت به شیوه‌های مسالمت‌آمیز وجود نداشته باشد. در این زمینه، اقدامات حماس و دیگر گروه‌های مقاومت، در راستای پایان بخشیدن به اشغالگری و تحقق حقوق انسانی و ملی ملت فلسطین، تلاش‌ برای احقاق حق بر مقاومت تلقی می‌شود.
بنابراین، اقدام رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن اسماعیل هنیه، نه تنها نقض حق بر مقاومت است، بلکه یک جرم بین‌المللی و تجاوز به حقوق بشری نیز شناخته می‌شود. این اقدام به تضعیف اصول حاکمیت قانون و عدالت در سطح بین‌المللی منجر می‌شود و باید به‌عنوان یک عمل غیرقانونی و غیرانسانی محکوم شود.

۵٫ حق ذاتی دفاع مشروع جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به تجاوز رژیم صهیونیستی
براساس ماده‌ ۵۱ منشور سازمان ملل، هر دولتی در صورت وقوع حمله مسلحانه حق دارد اقدام تلافی‌جویانه کند. این ماده به ‌وضوح حق دفاع مشروع را برای کشورها در برابر تهدیدات و حملات مسلحانه تصریح می‌کند. در این راستا، جمهوری اسلامی ایران به ‌دلیل تجاوز رژیم صهیونیستی به حاکمیت خود و ترور اسماعیل هنیه، به‌‌عنوان یک اقدام مشروع و قانونی، حق دارد از این ماده بهره‌برداری کند.
تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران و اقدام به ترور یک شخصیت سیاسی در قلمرو سرزمینی کشور، نه ‌تنها نقض حقوق بین‌الملل بلکه تهدیدی جدی علیه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ایران محسوب می‌شود. بر اساس اصول حقوق بین‌الملل، این عمل تجاوزکارانه مستلزم واکنش فوری و متناسب از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
علاوه بر این، تاریخچه‌ حقوق بین‌الملل نشان می‌دهد که شورای امنیت سازمان ملل نیز در موارد مشابه، همچون ترور ابوجهاد در تونس، اقدام رژیم صهیونیستی را به‌‌عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بین‌المللی شناسایی و محکوم کرد. این سابقه و رویه حقوقی به جمهوری اسلامی ایران امکان می‌دهد که در چهارچوب حقوق بین‌الملل، از خود دفاع کند.
در نتیجه، جمهوری اسلامی ایران با استناد به حق ذاتی دفاع مشروع، می‌تواند قانوناً و اخلاقاً به تجاوزات رژیم صهیونیستی واکنش نشان دهد و از حاکمیت و امنیت ملی خود دفاع کند. این اقدام نه ‌تنها پاسخ به حملات نظامی رژیم صهیونیستی، بلکه گامی ضروری در راستای حفظ صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی است.

نتیجه‌گیری:
با توجه به موارد مطرح‌ شده، شهادت اسماعیل هنیه توسط رژیم صهیونیستی نه ‌تنها نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، بلکه عملی غیرقانونی و غیرانسانی و آشکارا نشان‌دهنده‌ تجاوز به حق حیات و حقوق بشر است.
علاوه بر این، نقض حق بر مقاومت ملت فلسطین و تداوم سیاست‌های اشغالگری رژیم صهیونیستی، به ‌ویژه در زمینه‌های حقوق بشری و حقوق بین‌الملل بشردوستانه، باید جداً مورد توجه قرار گیرد. حق دفاع مشروع جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به این تجاوز، در حقوق بین‌الملل یک حق شناخته شده است و به ایران اجازه می‌دهد تا قانوناً و اخلاقاً از حاکمیت و امنیت خود دفاع کند.
در نهایت، این وقایع نه‌ تنها نیازمند واکنش‌های قانونی و دیپلماتیک از سوی جمهوری اسلامی ایران هستند، بلکه جامعه‌ جهانی نیز باید با توجه به اصول حقوق بین‌الملل و حقوق بشر، به این نقض‌ قوانین واکنش نشان دهد و از تداوم چنین اقداماتی جلوگیری کند. در جهت حفظ ثبات و امنیت جهانی، باید بر احترام به حاکمیت دولت‌ها و حقوق بشر در سطح بین‌المللی تأکید شود.

26اکتبر/24

جوانگرایی رهبر معظم انقلاب از نظریه تا اجرا – حسن ابراهیم‌زاده

سوگمندانه باید گفت: شناخت ابعاد وجودی امام خامنه‌ای حتی برای بسیاری از خواص مجهول است، تا چه رسد به نسل کنونی و به‌ویژه قشر جوان که تاریخ زندگی و مبارزات یک شخص را در یک توئیت کوتاه دنبال می‌کند.
ناشناخته ماندن شخصیت رهبر معظم انقلاب و ابعاد گوناگون آن، مواضع و عملکردها و حتی آرمان‌های معظم‌له که گاهی به صراحت بیان می‌کنند و مظلومانه در گذر زمان از یاد می‌روند، علل و عوامل بسیاری دارد که یکی از آنها را می‌توان غفلت متولیان این امر از نگاه منظومه‌ای به فرمایشات و مواضع رهبر فرزانه انقلاب و تحلیل و تفسیر آنها در رفت و برگشت‌های تاریخی و عدم ارائه‌ منظومه‌ای آنها با حوادث پیرامونی و رخدادهای تاریخی به نسل کنونی و بسنده کردن به دسته‌بندی فرمایشات رهبری و اکتفا کردن به گردآوری موضوعی آنها دانست؛ تا آنجا که برخی از آنها حتی در موضوعات مهم و محوری هم زحمت انطباق و استناد مواضع و تصمیم‌گیری‌های معظم‌له با گذشته و آرمان‌ها و چشم‌اندازهای آینده‌ی رهبری را به خود نمی‌دهند.
نگاه ویژه رهبر معظم انقلاب به جوانان حتی غیرمسلمان در اروپا و آمریکا بر کسی پوشیده نیست. این نوشتار درصدد بیان جایگاه جوان از منظر رهبر معظم انقلاب و تفاوت جوان‌گرایی امامین انقلاب با جوان‌زدگی برخی جریان‌ها و دولت‌ها و یا نگاه راهبردی انقلاب به جوانان با نگاه ابزاری برخی سیاست‌بازان و چرتکه به دستان منفعت‌طلب نیست و تنها بر آن است تا در دو برش تاریخی دو برگ از تاریخ یکی در گذشته و دیگری در زمان کنونی آن هم در حد یک تابلو نوشته، نگاه راهبردی رهبر معظم انقلاب را به جوانان، هم در اتاق فکر و حوزه‌ تصمیم‌گیری و هم در عرصه‌ و میدان عمل تصویر کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، لانه‌گزینی گروهک‌ها در دانشگاه‌ها و تبدیل شدن محیط علمی کشور به پایگاه احزاب و گروه‌های ضد انقلاب، در یک بازه زمانی موجب تعطیلی دانشگاه شد. بازگشایی مجدد دانشگاه‌ها

 

همراه و همزاد شکل‌گیری نهاد ستاد انقلاب فرهنگی بود. نیاز به ترمیم این ستاد در سال ۱۳۶۲، آیت‌الله خامنه‌ای در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی را بر آن داشت تا اسامی اعضای حقیقی و حقوقی این ستاد را برای تأیید آنان به محضر امام خمینی ارسال کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در تابستان ۱۳۶۲ از سوی کنگره سراسری حزب جمهوری اسلامی به دبیر کلی این حزب انتخاب شدند، بدون هیچ نگاه حزبی و گروهی، افرادی را که در آن مقطع صلاحیت این امر مهم را داشتند انتخاب کردند. ایشان در این فهرست دو دانشجو را در جایگاهی هم‌تراز با جایگاه نخست‌وزیر، وزیر علوم، وزیر ارشاد و شخصیت‌های علمی دانشگاه‌ها قرار دادند که بیانگر دغدغه این رئیس جمهور واقع‌بین، آینده‌نگر و حضور جوانان دانشجو در اتاق فکرها و مراکز تصمیم‌گیری بود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ ۷/۶/۱۳۶۲ در نامه‌ای به محضر امام خمینی نوشتند:
«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. محضر مبارک رهبر عظیم انقلاب حضرت مستطاب آیت‌الله العظمی امام خمینی «مدظله‌العالی» با نزدیک شدن زمان بازگشایی دانشگاه‌ها و با توجه به اهتمامی که آن حضرت همواره نسبت به دانشگاه و دانشگاهیان ابراز فرموده‌اید، لزوم تحرک مضاعف برای آمادگی هرچه بیشتر دانشگاه جهت پذیرش دانشجویان احساس می‌شود. با تقدیر و احترام نسبت به کلیه تلاش‌هایی که از سوی اعضای محترم ستاد انقلاب فرهنگی و همه استادان و محققان و دانشجویان دست ‌اندر کار امور دانشگاهی مخلصانه مبذول گردیده است، ترمیم و تکمیل ستاد انقلاب فرهنگی استدعا و ترکیب جدید آن به ترتیب زیر پیشنهاد می‌گردد.
۱- نخست‌وزیر محترم ۲- وزیر فرهنگ و آموزش عالی ۳- وزیر ارشاد اسلامی ۴- آقای دکتر شریعتمداری ۵- آقای دکتر احمدی ۶- آقای دکتر سروش ۷- آقای دکتر معین ۸ و ۹- دو نفر دانشجو به انتخاب جهاد دانشگاهی.
امیدوار است با توجه ویژه امام بزرگوار بازگشایی دانشگاه با حرکتی اسلامی و با توفیق الهی قرین باشد. سیدعلی خامنه‌ای – رئیس جمهور اسلامی ایران»(۱)
موافقت امام جوان‌گرا با پیشنهاد رئیس جمهور جوان‌گرا بدیهی بود. امام خمینی(ره) با شاگردان و فضلای جوان نهضت را آغاز کرده بودند و با جوانان نهضت را به انقلاب رساندند. ایشان از چنان بینش واقع‌بینانه و آینده‌نگری‌ای برخوردار بودند که جنگ را با جوانان پیش بردند و در میدان علم هم این جوانان بودند که نقش اصلی را ایفا می‌کردند.

 

امام خمینی(ره) در پاسخ به نامه‌ رئیس جمهور جوان‌گرا به مطلبی اشاره کردند که امروز مطالبه‌ رهبری انقلاب از رئیس جمهور و دولتمردان و مسئولان است.
امام در این نامه از جوانان دانشجو خواستار برخورد قاطعانه با عوامل نفوذی و عناصر منحرف وابسته به بلوک شرق و غرب و وابستگان به اجانب در دانشگاه‌ها شدند. امام خمینی در هفتم شهریور ۱۳۶۲ خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای نوشتند:
«باسمه تعالی‏
‏‏ با تشکر از زحمات اعضای محترم ستاد انقلاب فرهنگی و تمام کسانی که برای‏‎ ‎اسلامی و انسانی کردن دروس و محیط دانشگاه‌ها زحمت کشیده‌اند، امید است با‏‎ ‎‏ترمیم ستاد محترم و کوشش دانشجویان عزیز و متعهد و هماهنگی اساتید محترم و تلاش‏ تمامی دست ‌اندرکاران مؤمن و پشتیبانی ملت معظّم، این پایگاه اسلامی ـ ملی، که‏‎ ‎‏سرنوشت کشور در آتیه‌ دور و نزدیک به آن پیوستگی دارد، با استقلال و شایستگی به‏‎ ‎‏خدمت خود ادامه دهد. و امروز که کشور از استقلال شایسته برخوردار است و قید و بند‏‎ ‎‏غرب و شرق و غربزدگان و شرق‌زدگان از کشور و دانشگاه گسسته شده است، جوانان‏‎ ‎‏عزیز دانشگاهی هرچه بیشتر در کسب علوم و فنون در اعتلای کشور معظم خود کوشش‏‎ ‎‏نمایند و از نفوذ عناصر منحرف و وابسته به چپ و راست قاطعانه جلوگیری کنند، و‏‎ ‎‏نگذارند محیط مقدس دانشگاه آلوده به اغراض منحرفان و وابستگان به اجانب گردد. و‏‎ ‎‏اگر انحراف و گرایشی به شرق و غرب خدای نخواسته از اساتید یا دانشجویان مشاهده‏‎ ‎‏کردند، به ستاد فرهنگی اطلاع دهند، و در رفع آن با ستاد همراهی لازم را بنمایند.‏
‏‏از خداوند تعالی توفیق همگان را برای ادامه‌ استقلال و اعتلای میهن اسلامی‏‎ ‎‏خواستار است.
روح‌الله الموسوی الخمینی»(۲)
جایگاه جوان در اندیشه‌ امام خمینی(ره) بر کسی پوشیده نیست. تأکید رهبری انقلاب در سال‌های گذشته مبنی بر تزریق خون تازه در کالبد جامعه و جلوگیری از پیر شدن برخی نهادهای انقلابی به‌ویژه استقلال از جوان‌گرایی دولت شهید رئیسی بیانگر اهتمام این امام جوان‌گرا و جوان‌محور در میدان دادن و میدانداری جوانان است.

 

 

همین باور موجب شد که رهبری انقلاب در دیدار با رئیس جمهور کنونی و وزرا، تحویل دادن مدیران جوان در دوره‌ آخر کار این دولت را همسنگ همه‌ کارهای دیگر بدانند، ترس از غفلت این دولت و یا حاشیه‌سازی‌های خط نفوذ و… امام خامنه‌ای را بر آن داشت تا برای جلوگیری از مهاجرت جوانان نخبه، بسترسازی برای تکیه زدن جوانان بر جایگاه مدیریتی و اشتغالِ نیروی جوان در راستای جوان نگهداشتن ایران عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی یک مدیر جوان‌گرا و جوان‌محور را برای شناسایی و سازمان‌دهی آنان منصوب کنند و چنین بنویسند:
«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. جناب آقای دکتر محمد مخبر دام توفیقه. با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جناب‌عالی در عرصه‌های مدیریتی و اقتصادی به‌ویژه در دولت شهید رئیسی و سیاست درست و مدبرانه به‌کارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرح‌های گوناگون، شما را به‌عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب می‌کنم.
انتظار می‌رود در امتداد سیاست مزبور، شناسایی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامه‌ریزی منطقی پی گرفته و در کمک به دستگاه‌های دولتی و غیره از آن بهره‌برداری نمایید. توفیقات شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم. سیدعلی خامنه‌ای، ۲ مهر ۱۴۰۳

پاورقی:
۱٫ صحیفه‌ امام، ج. ۱۸، ص. ۸۳٫
۲- صحیفه‌ امام، ج. ۱۸، صص. ۸۳ و ۸۴٫

26اکتبر/24

تجربه‌هایی مهم برای دولت چهاردهم در سیاست خارجی – حجت‌الاسلام دکتر محمد ملک‌زاده

اشاره:
آقای پزشکیان در دوره‌ تبلیغات ریاست جمهوری و مراسم تنفیذ و مناسبت‌های مختلف دیگر، مبنای فعالیت‌های دولت خود در سیاست خارجی را به‌درستی در چهارچوب سیاست‌های اعلامی مقام معظم رهبری مبتنی بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت اعلام کرد. این سیاست اعلامی که کاملاً در چهارچوب قانون اساسی و سیاست‌های راهبردی نظام جمهوری اسلامی ایران نیز هست، در گذشته توسط برخی دولت‌ها به‌درستی رعایت نشد و به دلیل اعتماد نابه‌جا به غرب و قدرت‌های غربی که دشمنی آنان با جمهوری اسلامی ایران در دوران پس از انقلاب بارها به اثبات رسیده است، هزینه‌هایی را برای کشور به دنبال داشت.
از این رو انتظار به‌حق نظام اسلامی و ملت ایران از دولت چهاردهم، عمل به این وعده مهم انتخاباتی در عرصه‌ سیاست خارجی و سیاست‌گذاری در چهارچوب اهداف انقلاب و ارزش‌های نظام اسلامی است. این امر نیازمند توجه به تجارب گذشته و رعایت اولویت‌های سیاست خارجی در مقطع کنونی است.

تجربه‌ شکست سیاست مذاکره و اعتماد به آمریکا
همزمان با انتخاب آقای پزشکیان در انتخابات ریاست جمهوری امیدهایی در میان برخی غرب‌گرایان ایجاد شد و آنان بدون توجه به تجربه‌ تلخ دولت آقای روحانی، به تجدید رابطه با آمریکا امیدوار شدند. این در حالی است که مروری بر تجارب گذشته نشان می‌دهد دخیل بستن به اروپا و آمریکا نه فقط مشکلی را از پیش پای ملت ایران بر نمی‌دارد که مشکلات متعددی را نیز به وجود می‌آورد.
مقام معظم رهبری در ابتدای کار دولت روحانی و در نخستین دیداری که هیئت دولت یازدهم در ششم شهریورماه سال ۱۳۹۲ با ایشان داشت به آنان توصیه کردند: «نمی‌شود از دشمن و روش‌های خصمانه‌ای که کرده، انتظار دوستی و محبت و صمیمیت داشت. نمی‌گوییم از اینها استفاده نکنید، امّا می‌گوییم اطمینان و اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید.»
دولت آقای روحانی متأسفانه به این توصیه خیرخواهانه رهبر انقلاب توجه نکرد و رسماً پیشرفت کشور و حل مشکلات و رفع نیازهای اساسی و حتی آب خوردن ملت ایران را هم به توافق با غرب گره زد و با این رویکرد برای به اصطلاح رفع مشکلات به سراغ مذاکره با آمریکا رفت. در حین مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ۱+۵ هم وقتی رهبر انقلاب از بدبینی خود به مذاکرات گفتند و منتقدان دلسوز‌ نظام به شخص آقای ظریف هشدار دادند که به آمریکا اعتمادی نیست و روی توافق با آمریکا حساب نکنید، او با اطمینان خاطر امضای وزیر امورخارجه آمریکا را تضمین خواند! در حالی که آمریکایی‌ها در مقابل چشم جهانیان به‌راحتی و بدون هیچ‌گونه هزینه سیاسی، حقوقی، اقتصادی و امنیتی از برجام خارج شدند و ایران حتی بر اساس ساز و کار همان برجامی که دولت روحانی آن را آفتاب تابان ‌خواند، نتوانست در برابر بدعهدی آمریکا علیه آن دولت دعوی حقوقی اقامه کند!
از این‌رو هشت سال بعد رهبر معظم انقلاب در آخرین دیدار رئیس‌جمهور و هیئت دولت دوازدهم در ۶ مرداد ۱۴۰۰ با اشاره به تجربه دولت‌های یازدهم و دوازدهم در اعتماد بیهوده به غرب، این تجربه‌ بسیار مهم را چراغ راه سیاستمداران و مسئولان و آیندگان دانستند و فرمودند: «این تجربه عبارت است از بی‌اعتمادی به غرب. آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمی‌دهد؛ به ما کمک نمی‌کنند و هرجا بتوانند ضربه می‌زنند؛ آنجایی که ضربه نمی‌زنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هرجا امکان داشته‌اند ضربه زده‌اند؛ این تجربه‌ بسیار مهمی است.»
تجربه‌ بی‌اعتمادی به غرب امروز همچون چراغ راهی در پیش پای دولت چهاردهم قرار دارد و می‌تواند تمام ابعاد و زوایای سیاست خارجه دولت جدید را روشن کند. تجربه‌ ۴۵ سال گذشته به‌ویژه با نگاهی به سیاست خارجی دولت آقای روحانی نشان می‌دهد دولت آمریکا خواه جمهوری‌خواه، خواه دموکرات، دشمن اصلی انقلاب اسلامی است و هیچ گاه دست از دشمنی علیه ملت و انقلاب ایران که سلطه آمریکا بر این کشور را برچید، بر نخواهد داشت.
این تجربه همچنین ثابت کرد که کشورهای اروپایی از خود اختیاری ندارند و همواره دنباله‌روی سیاست‌های آمریکا در منطقه بوده‌اند. بدیهی است تا وقتی این سیاست خصمانه از سوی آمریکا و سیاست منفعلانه اروپا در مقابل آمریکا ادامه پیدا کند، به‌طور طبیعی نباید در روابط ایران و آمریکا و کشورهای غربی منتظر تحولی بود.

ماهیت دشمنی آمریکا با ایران
سیاست مدارا و سازش و ابراز علاقه‌مندی به مذاکره با دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی از سوی برخی دولت‌های گذشته گرچه با هدف تامین منافع نظام جمهوری اسلامی و ارتقای توانمندی‌های نظام در عرصه‌ سیاست خارجی و روابط بین‌الملل صورت گرفت، اما به دلیل عدم توجه کافی به ماهیت تغییرناپذیر دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی، به‌ویژه دولتمردان آمریکا، هیچ‌گاه نتوانست منافع نظام را تامین کند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار کارگزاران دولت روحانی با ایشان با اشاره به یک تصور غلط در خصوص آمریکا می‌فرماید: «برخی تصور می‌کنند ما می‌توانیم با آمریکا کنار بیاییم و مشکلات خود را حل کنیم، در حالی که این تصور، نادرست و یک توهم است.»
ایشان با اشاره به تصور اشتباه دولت آقای روحانی و تأکید بر اینکه از لحاظ منطقی، هیچ‌گاه جمهوری اسلامی ایران مورد محبت دولت آمریکا قرار نخواهد گرفت، می‌فرماید: «رفتار آمریکایی‌ها همواره خباثت‌آمیز و همراه با عناد بوده است. بنابراین تصور اینکه مسائل ایران و آمریکا سوءتفاهم است و از طریق مذاکره و به شیوه پنجاه پنجاه قابل حل است، تصوری غیر واقعی و غلط است.» به تعبیر ایشان: «مسئله‌ اصلی آمریکایی‌ها، موجودیت جمهوری اسلامی ایران است که با مذاکره و رابطه حل نمی‌شود، زیرا قدرت و استقلال ناشی از اسلام برای استکبار غیرقابل قبول است.»
مذاکره و مصالحه با دشمنی که به چیزی جز دست کشیدن از مواضع و اصول انقلاب اسلامی نمی‌اندیشد، به معنای تنزل تدریجی و گام به گام از آرمان‌ها و اصول اساسی نظام اسلامی است. لذا ایشان می‌فرماید: «این تنزل پایانی ندارد، همان گونه که اکنون بعد از موضوع هسته‌ای، موضوع موشکی را پیش کشیده‌اند. بعد از موشک، نوبت به حقوق بشر می‌رسد. بعد از حقوق بشر، موضوع شورای نگهبان، سپس موضوع ولایت فقیه و در نهایت قانون اساسی و حاکمیت اسلام مطرح خواهد شد. بنابراین تصور اینکه جمهوری اسلامی می‌تواند با آمریکایی‌ها به مصالحه برسد، تصور نادرستی است.»(۱)

دو خطای راهبردی حامیان مذاکره با آمریکا و احیای برجام
بر اساس آنچه گذشت؛ کسانی که امروز و در دولت چهاردهم با وجود تجارب تلخ گذشته همچنان از ضرورت مذاکره با آمریکا و احیای برجام برای رفع مشکلات ایران دم می‌زنند، دچار یکی از این دو خطای تحلیلی هستند:
نخست آنکه با ماهیت دشمنی آمریکا با نظام اسلامی ایران آشنایی ندارند و آن را به برخی مسائل خرد تقلیل می‌دهند. حال آنکه جوهره و ماهیت دشمنی آمریکا با ایران، اصل انقلاب و اساس جمهوری اسلامی ایران است است. هدف اوباما از امضای توافق برجام رفع اختلافات ایران و آمریکا نبود، بلکه امید داشت از طریق برجام مسیری را برای استحاله انقلاب اسلامی بگشاید و سلطه مجدد آمریکا بر ایران را احیا کند.
دوم آنکه دچار خود تحقیری شده و دشمن را بیش از اندازه قوی و ایران را بسیار ضعیف تصور می‌کنند؛ از این‌رو تصور می‌کنند چاره‌ای جز سازش و تسلیم در برابر آمریکا نیست! وزیر امور خارجه دولت روحانی در جمع دانشجویان بر اساس همین خطای تحلیلی گفت «آمریکا با یک دکمه می‌تواند تمام تأسیسات نظامی ما را از کار بیندازد!» اما وقتی در مقابل بخشی از توان نظامی ایران قرار گرفت به اشتباه خویش اذعان کرد.

اهمیت نقش میدان در حمایت از دیپلماسی
یکی از اشکالات دولت آقای روحانی در سیاست خارجی، عدم توجه به اهمیت نقش میدان در حمایت از دیپلماسی بود. به دنبال انتشار فایل صوتی وزیر امورخارجه این دولت که در آن آقای ظریف به انتقاد از نقش مخرب نمایش قدرت نظامی برای دیپلماسی و مذاکرات با غرب پرداخته بود، رهبر معظم انقلاب اسلامی با ابراز تأسف و تعجب از این گونه اظهارات نادرست، نیروی نظامی برون‌مرزی جمهوری اسلامی ایران را بزرگ‌ترین عامل مؤثر جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در غرب آسیا توصیف کردند. ایشان پیش از این نیز با اشاره به جایگاه قدرت نظامی در وضعیت کنونی نظامی بین‌الملل و تأثیر آن بر تقویت قدرت دیپلماسی می‌فرماید:
«کار دیپلماسى و کار سیاسى به خودى خود هیچ تضمینى ندارد…اگر کسى که در پشت میز مذاکره مى‏نشیند یا در میدان دیپلماسى وارد مى‏شود متکى به یک قدرت حقیقى و ملموس یعنى قدرت نظامى نباشد همه‌ آن حرف‌ها حرف مفت خواهد بود و قدرت حرف زدن از او سلب خواهد شد. آن روزی که جوان‌هاى ما سینه‌‏شان را سپر کردند، توى میدان ایستادند… ما مى‏توانیم قوى بگوییم ما این شرط و پیش‌شرط را قبول نمى‏کنیم و این خط را خط شاخص مى‏شناسیم و بس! قدرت دیپلماسى تابعى است از قدرت نظامى و رزمى و توان دفاعی.»(۲)
بدیهی است نمایش اقتدار نظامی و افزایش قدرت تسلیحاتی از سوی ایران هرگز به معنای جنگ‌طلبی نیست، بلکه راهکاری برای بازدارندگی از تجاوز دشمن و تضمین صلح پایدار و موفقیت در دیپلماسی است. از این رو رهبر انقلاب در پاسخ به ادعای «روزگار موشک گذشته است» می‌فرماید:
«در این اوضاع جنگل‌وار جهانی، اگر جمهوری اسلامی صرفاً به دنبال مذاکره و مبادله اقتصادی برود و در عین حال توان دفاعی نداشته باشد، آیا حتی دولت‌های کوچک نیز به خود اجازه تهدید ملت ایران را نخواهند داد؟ دشمنان مدام در حال تقویت توان نظامی و موشکی خود هستند. در این شرایط چطور می‌گوییم روزگار موشک گذشته است؟»(۳)

انتخاب دیپلمات‌های انقلابی و توانمند
دیپلمات‌های نظام اسلامی، سفرا و نمایندگان این نظام در خارج از کشورند، از این ‌رو آنان باید افرادی مهذب با ویژگی‌های مناسب یک سفیر کشور اسلامی باشند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول، برخورداری از علم و آگاهی کافی نسبت به لوازم مسئولیتی است که به او واگذار می‌شود. خداوند یکی از دلایل واگذاری مسئولیت به یک فرد را علم و آگاهی او به مسئولیت می‌داند: «قَالَ إِنَّ‌اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی‌الْعِلْمِ» (۴)؛ در روایتی رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «مَن عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصلِح(۵): «کسی که کاری را بدون علم و آگاهی انجام دهد فساد عملش بیشتر از منفعت آن خواهد بود.» در روایت دیگر امام صادق(ع) می‌فرمایند: «العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَهٍ کالسّائرِ عَلى غَیرِ طَریق، فَلا یَزیدُهُ سُرعَهُ السَّیرِ إلاّ بُعدا(۶): کسى که بدون بصیرت عمل کند، چون کسى است که در بیراهه رود. او هرچه بیشتر بشتابد از راه اصلى دورتر مى‌شود.»
لازمه‌ بصیرت کارگزاران انقلاب اسلامی، علاوه بر تخصص نسبت به مسئولیت، اعتقاد قلبی آنان به ارکان نظام و ارزش‌های انقلاب اسلامی است. کارگزاران سیاست خارجی می‌بایست به قوانین، واقعیت‌ها، اهداف و به‌طور کلی ماهیت واقعی نظام اسلامی و دشمنان نظام آگاهی کافی داشته و پیگیر اجرای کامل اصول و قوانین کشور باشند. کارگزاران غرب‌گرا نمی‌توانند از منافع نظام اسلامی در عرصه بین‌الملل دفاع کنند. تجارب متعدد نشان داده است روحیه‌ سازشکارانه دیپلمات‌ها، آنها را حامی منافع قدرت‌های غربی می‌کند و نمی‌گذارد در برابر سلطه قدرت‌های استکباری بایستند. بنابراین مهم‌ترین ویژگی‌های یک کارگزار سیاست خارجی در نظام اسلامی، دشمن‌شناسی، بصیرت و هوشیاری در برابر دسیسه‌های دشمنان است.

تجربه‌ موفق چرخش رویکرد ایران به شرق
امضای سندهای همکاری ایران با چین و روسیه در دولت شهید رئیسی بخشی از تجربه موفق این دولت در سیاست خارجی است که باید تداوم یابد. این تجربه نشان داد همکاری ایران، روسیه و چین با یکدیگر و سیاست دوستی با همسایگان منجر به خنثی‌سازی تحریم‌های غرب می‌شود و زمینه گشایش اقتصادی را فراهم می‌سازد. این در حالی است که رویکرد غربگرای برخی از دولت‌های گذشته به‌رغم ابراز حسن‌نیت‌های یک‌طرفه آنها نسبت به آمریکا و اروپا، چیزی جز خسارت و بدعهدی و تحریم‌های شدیدتر غرب علیه ایران به همراه نداشت. کشورهای روسیه و چین نشان داده‌اند که در مواجهه ایران با تحریم‌های ظالمانه غرب، شریک تجاری مطمئنی برای تجارت خارجی کشورمان هستند. سازمان‌های منطقه‌ای مثل شانگهای که ایران به عضویت آن درآمده است، در حال قدرتمندتر شدن و توسعه یافتن و جذابیت‌های بیشتر برای کشورهای جهان هستند. بنابراین هرگز نباید روابط خارجی کشور و تعاملات جهانی جمهوری اسلامی را معطل چند کشور اروپایی و غربی کرد.

حمایت قاطع از محور مقاومت
در نخستین روزهای بعد از انتخاب آقای پزشکیان به‌عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران شاهد مواضع صحیح ایشان در ارتباط با حمایت از محور مقاومت بودیم. این سیاست که مبتنی بر اصول راهبردی جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌ سیاست خارجی است، در واقع ادامه همان سیاست‌هایی است که دولت سیزدهم به ریاست شهید رئیسی پیگیری می‌کرد. حمایت از محور مقاومت علاوه بر اینکه در چهارچوب سیاست‌های کلی نظام اسلامی و ارزش‌های انقلاب اسلامی قرار دارد، در حقیقت تأمین‌کننده امنیت و منافع ملی ایران نیز هست و باید با قدرت ادامه یابد.

نتیجه‌گیری
در طول چند دهه‌ گذشته بارها اشتباه بودن تفکر کسانی که برای بهبود وضع اداره کشور و حل مشکلات داخلی پیشنهاد داده‌اند که جمهوری اسلامی از تمرکز بر حل معضلات بین‌المللی و معارضه آشکار و پرهزینه با قدرت‌های ظالم دست بردارد و با مماشات با نظام ظالمانه‌ بین‌الملل بر حل مشکلات داخلی متمرکز شود به اثبات رسیده است. مواجهه با قدرت‌های مستکبر جهان بدون برخورداری از روحیه استقامت و شجاعت انقلابی باعث گستاخ‌تر شدن آنان و امیدواری به فشار بیشتر برای تسلیم ایران و رسیدن به منافع نامشروع آنان خواهد شد.
بارها تجربه کرده‌ایم که اگر ما کاری هم به روابط ظالمانه قدرت در روابط بین‌الملل نداشته باشیم و در سیاست خارجی خود شیوه مماشات و سازش با حکومت‌های ظالم را در پیش بگیریم، قدرت‌های استکباری ما را به حال خود رها نخواهند کرد، زیرا آنان با اساس و ماهیت مستقل نظام اسلامی مشکل دارند و تا نابودی کامل آن دست از توطئه‌چینی و فتنه‌انگیزی برنخواهند داشت. بنابراین برای دفاع از موجودیت و حیثیت و شرافت خویش چاره‌ای جز در پیش گرفتن سیاست انقلابی مقاومت در برابر دشمنی‌ها نداریم و اگر غیر از این عمل کنیم دشمنان را گستاخ‌تر می‌کنیم و چاره‌ای جز عقب‌نشینی‌های بیشتر در برابر آنان نخواهیم داشت.
بنابراین برای حفظ منافع ملی و تقویت عزت بین‌المللی مردم ایران باید هم به تجربه ناموفق دولت آقای روحانی توجه و هم از تجربه موفق دولت شهید رئیسی در روابط خارجی استفاده کنیم.

پاورقی:
۱٫ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار سران سه ‌قوه، مسئولان و کارگزاران نظام، ۲۵/۳/۹۵٫
۲٫ بیانات آیت الله خامنه‌ای در جمع لشگر نجف اشرف، ۲۴/۵/۱۳۶۷٫
۳٫ بیانات آیت الله خامنه‌ای، ۱۴/۱/۱۳۹۵٫
۴٫ بقره، ۲۴۷٫
۵٫ الکافی، ج.۱، ص.۴۴٫
۶٫ الکافی، ج.۱، ص.۴۳٫

26اکتبر/24

مسئولان اجرایی تراز جمهوری اسلامی از دیدگاه قرآن‌بنیان امام خمینی – حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
جمهوری اسلامی ایران، محصول تلاش‌های افراد زیادی است که در طول قرن‌ها برای برپایی آن کوشش و در این راه خون‌ها نثار کردند. بر این اساس حفظ جمهوری اسلامی از مهم‌ترین وظایف مسئولان و آحاد جامعه است. برای حفظ نظام نیز باید مسئولانی انتخاب شوند که ویژگی‌های مدیر تراز انقلاب را داشته باشند. اینان باید اوصاف و ویژگی‌های ممتازی داشته باشند که بتوان آنها را به‌عنوان مسئول کشور اسلامی انتخاب یا انتصاب کرد.
با توجه به این مهم در مقاله فرارو در پی آن هستیم با مراجعه به دیدگاه‌های قرآن‌بنیان امام خمینی، صفات و ویژگی‌های مسئول مطلوب و خوب را در کشور امام زمان معرفی کنیم. مهم‌ترین ویژگی‌های برجسته‌ یک مسئول تراز انقلاب عبارتند از:

۱٫تعهد
جمهوری اسلامی بر دو پایه‌ اصلی اسلامیت و جمهوریت استوار است. از این رو اگر کسی به اسلام و انقلاب تعهد نداشته باشد، به هیچ وجه نمی‌تواند مسئول این نظام باشد. امام امت نیز همواره بر تعهد مسئولان تأکید داشت. ایشان نمونه‌ کامل فرد متعهد را امیر المؤمنین(ع) می‌دانست که آحاد مردم به‌ویژه مسئولان باید از ایشان پیروی کنند و فرمود:
«ما باید پیرو یک چنین انسان کاملى(حضرت علی) باشیم… هر چند کسى نمى‏تواند حتى یک هزارم هم شبیه ایشان باشد، لکن به آن اندازه‏اى که مى‏توانیم باید از ایشان تبعیت کنیم. از تعهدى که به اسلام داشت و از اینکه همه چیزش را براى اسلام داد. شما اگر تخصصى پیدا مى‏کنید باید آن بُعد زهد و تعهد را در نظر داشته باشید، زیرا متخصص بدون تعهد اگر براى رژیمى ضرر نداشته باشد، نفعى هم ندارد.»(۱)
نکته‌ مهمی که در باره‌ تعهد باید به آن توجه شود این است که مسئول تراز حکومت اسلامی نه تنها لازم است به اسلام و ایران اسلامی تعهد داشته باشد، بلکه به هیچ وجه نباید به دیگر حکومت‌ها به‌ویژه حکومت‌های استکباری متعهد باشد. آیا پذیرش تابعیت کشورهای استکباری، پذیرش تعهد آن ممالک نیست؟ مسئولی که خود یا خانواده‌ نزدیکش تابعیت دوگانه دارد، در مواردی که بین منافع نظام اسلامی و دیگران تعارضی به وجود می‌آید، چگونه می‌تواند از تعهد کامل به ایران اسلامی دم بزند؟ سخن این نیست که نباید از توان این افراد برای جامعه سود برد، بلکه نباید به این افراد مسئولیت و مدیریت کلان واگذار کرد.
امروزه، سایه‌ سنگین مدیران دو تابعیتی، دوگانه «تعهد و تخصص» را در عمل به چالش کشیده و چه بسا ما را به سوی سیاهچاله سه گانه «تعهد، تخصص و تلون» میب‌رد. مدیرانی که با دو کارت تابعیت، آماده‌ تغییر رنگ هستند، هر چند به ظاهر خود را متعهد می‌نمایانند، ولی در حقیقت، تابعیت دوم آنها، مانع تعهد کاملشان است.

۲٫تخصص
تعهد یکی از شرایط لازم برای مدیر تراز انقلاب است، ولی به‌تنهایی کافی نیست. توجه به تخصص پیشینه‌ای طولانی دارد و در تاریخ پیامبران الهی(ع) نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود. یوسف پیامبر(ع) به فرمانروای مصر پیشنهاد داد چون از دانش و تخصص کافی و تعهد لازم برخوردار بود، سرپرست و مدیر خزائن زمین (امور مالی و اقتصادی حکومت مصر) شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ(۲)؛ (یوسف) گفت: «مرا مدیر خزانه‌داری سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم.»
این‌که حضرت یوسف از بین همه ویژگی‌هایی که یک مدیر کارآمد نیاز دارد به دو صفت امانتداری و تخصص اشاره می‌کند، نشان‌دهنده‌ اهمیت این دو ویژگی است. ایشان مى‏دانست یکی از علل مهم نابسامانی‌هاى مصر، مشکلات اقتصادی است از این رو سعی کرد نبض اقتصاد کشور را در دست گیرد و به یارى مستضعفان بشتابد، از تبعیض‌ها تا آنجا که قدرت دارد بکاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگیر، و به وضع بى‏سر و سامان آن کشور پهناور نظم ببخشد.(۳)
امروزه در سایه‌ پیشرفت‌های فراوان در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و… اهمیت تخصص بیش از پیش مشخص شده است. مسئول تراز حکومت اسلامی نمی‌تواند در همه‌ رشته‌های یاد شده تخصص کامل داشته باشد، ولی باید ضمن آگاهی کلی و عمومی، توان استفاده از متخصصان توانمند و متعهد را داشته باشد. به‌علاوه باید از سیاست‌های استکباری و توطئه‌های متعدد و متفاوت قدرت‌های جهانی آگاه باشد تا بتواند کشتی حکومت و جامعه اسلامی را به سر منزل مقصود برساند.
بین تعهد و تخصص ارتباط مستحکمی وجود دارد و پیوند تعهد و تخصص امری اجتناب‌ناپذیر است.(۴) مدیر متعهد خود را ملتزم به افزایش مهارت و تخصص می‌داند و همواره می‌کوشد بر معلومات و تجربه‌های خود بیفزاید و هرگاه متعهد متخصصی را یافت که از وی برای پذیرش آن مسئولیت لایق‌تر است، جای خویش را به او می‌دهد از این رو برابر دستورات اسلامی، همگان وظیفه دارند در صورتی که ببینند فرد لایق‌تری وجود دارد، جای خود را به افراد لایق‌تر بسپارند. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم: «مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ وَ أَفْقَهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سقال [سَفَالٍ] إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ(۵): کسى که امام و پیشوای جماعتى شود و در میان آن جماعت شخصى اعلم از وى باشد، کار آن جماعت تا روز قیامت به زوال و انحطاط‍‌ مى‌گراید.»
در سیره‌ مدیریتی پیامبر اکرم(ص) ملاک انتخاب مدیران و واگذاری مسئولیت‌ها به افراد، داشتن تعهد و تخصص (هر دو با هم) بوده است.(۶) امام‌خمینی نیز بر اهمیت تعهد و تخصص تأکید داشت و خاطرنشان می‌کرد که هیچ‌یک از این دو ضابطه، جایگزین دیگری نمی‌شود و تعهد و تخصص هر دو باید باشند تا جامعه مکتبی و آرمانیِ اسلام تحقق پیدا کند.(۷) ایشان این دو ویژگی را برای تصدی مسئولیت‌ها مانند دو بال پرنده برای پرواز می‌دانست که یکی بدون دیگری از کارایی چندانی برخوردار نیست و برای پرواز هر دو بال لازم است.(۸)

۳٫امانت‌داری
در بینش قرآنی ولایت و امامت بر مردم نوعی امانتداری محسوب می¬شود.(۹) خداوند متعال به ما دستور داده است که امانت‌ها را به اهل آن بسپاریم.(۱۰) چنانکه گذشت حضرت یوسف(ع) نیز یکی از دلایل پیشنهاد خزانه‌داری و قبول آن را امانتداری بیان کرد. همچنین امام علی(ع) در حدیثی می¬فرماید: «بر امام حق است که به آنچه که خداوند نازل کرده، حکم و امانت را ادا کند.»(۱۱) در نتیجه هدف پذیرش مسئولیت در حکومت اسلامی به دست گرفتن قدرت نیست، بلکه استفاده از آن در ادای امانت و اجرای حق و عدالت است.
امام خمینی نیز بارها بر این مطلب تأکید داشت که مسئولان و مردم باید امانتدار‌ باشند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی را امانت الهی بدانند که باید از آن به‌خوبی حفاظت شود. برای نمونه فرمود: «الان جمهورى اسلامى یعنى اسلام و این امانتى است بزرگ که باید از آن حفاظت کنید. مطمئن باشید که پیروزید و مورد توجه حق تعالى. پیروزى آن است که مورد توجه حق تعالى باشید، نه این‌که کشورى را بگیرید. اسلام در دست ما امانت است و ما موظفیم این امانت را حفظ کنیم.»(۱۲)

۴٫شجاعت
یکی دیگر از ویژگی‌های مهم مسئول تراز انقلاب، شجاعت است. مدیریت یک نظام انقلابی و ایستادگی در برابر گرگ‌ها و کفتارهای مستکبر و صهیونیستی لوازمی دارد که رشادت و شجاعت یکی از ارکان و لوازم اصلی آن است.
شجاعت به معنای شدت و استحکام قلب در مواقع خطر و نبردهاست.(۱۳) نقطه‌ مقابل شجاعت و جانب افراط و تفریط آن «تهور» و «جبن» است. «تهور» به معنای رو آوردن به اموری است که عقل حکم می‌کند که باید از آنها پرهیز کرد. پس تهور و بی‌باکی، جانب افراط در صفت شجاعت است. «جبن» و ترس، روگردانیدن از چیزهایی است که نباید از آنها روگردانید و آن در جانب تفریط است.
یکی از مهم‌ترین وظایف مدیر تراز انقلاب، ابلاغ پیام‌های اسلام و انقلاب به دنیاست که باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴)
یکی از بهترین الگوهای مدیریت و مسئول تراز، طالوت بود که در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی او باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد.(۱۵)
امام امت نه تنها خود مصداق کامل و عینی شجاعت بود، بلکه بارها بر لزوم شجاعت مردم و مسئولان تأکید داشت. چنان‌که در پیام به فرماندهان جنگ از جمله رئیس ستاد مشترک ارتش جمهورى اسلامى ایران و فرمانده‌ نیروى زمینى ارتش جمهورى اسلامى ایران و فرمانده‌ کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ایران، آنگاه که می‌خواهد از رزمندگان یاد کند، آنان را با اوصافی همانند: «جوانان سرشار از معرفت اللَّه و سراپا عاشق لقاءاللَّه و با تمام وجود داوطلب براى شهادت و جان‌نثار براى اسلام» معرفی می‌کرد که به تعبیر امام پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند.(۱۶) در مواردی نیز امام تأکید می‌کرد که جوانان مؤمن انقلابی و فرماندهان محترم نباید توقع داشته باشند که ایشان بتواند از عهده ثنا و شکر عمل آنها برآید و می‌گفت: «شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما.»(۱۷)
امام امت در سخنرانى در جمع اعضاى هیئت دولت همه‌ آنان را به شجاعت و نترسیدن از دشمن فرا خواند و گفت: «حتی اگر فرض هم بکنیم که نابود می‌شویم، در راه یک حقیقتى نابود شده‌ایم و این نابودى نیست. این «بود» است… بنابراین ما هیچ خوفى از این مسائل نداریم و هیچ وقت هم نباید از جنگ و از این ارعاب‌هایى که مى‏کنند، بترسیم. چرا بترسیم؟ براى اینکه ما تکلیف داریم عمل مى‏کنیم و ما بر حقّیم. وقتى که بر حق هستیم، چرا باید بترسیم؟»(۱۸)
یکی از مهم‌ترین روش‌های استکبار برای به زانو در آوردن ملت‌ها و دولت‌های مستقل، ترساندن آنها از نیروی نظامی آمریکا و دیگر مستکبران است. اگر مدیری در جمهوری اسلامی از دشمن بترسد یا تصور کند آمریکا می‌تواند با یک بمب ایران را نابود کند، هیچ گاه نمی‌تواند در برابر ددمنشی استکبار مقامت کند و حاضر می‌شود همه‌ خواسته‌های دشمن را بپذیرد.

۵٫وفای به عهد
قرآن مجید یکی از ویژگی‌ها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد می¬داند: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ(۱۹): مؤمنان آنهایی هستند که امانت‌ها و عهد خود را مراعات می¬کنند.» در جای دیگری، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه‌ افراد نیکوکار می‌داند و می¬فرماید: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا(۲۰)… نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود (هنگامی که عهد بستند) وفا می¬کنند…»
مسئول تراز حکومت اسلامی به مردم وعده‌های پوچ نمی‌دهد و به همه وعده‌های خود عمل می‌کند. اگر در شعارهای انتخاباتی از نگاه فراجناحی، تخصص، تعهد، کمک به محرومان، استکبارستیزی، حل مشکلات اقتصادی ، تقویت پول ملی و… سخن می‌گوید باید به همه‌ وعده‌هایی که داده عمل کند.

۶٫مدارا و سعه‌ صدر
مدارا، شرح صدر، تحمل مخالف و داشتن روحیه‌ نقدپذیری و پاسخگویی، فضیلتی است که می‌تواند ضریب تخلف و اشتباه متصدیان قدرت را کاهش دهد. در حکومت اسلامی مردم وظیفه دارند اشکال‌های حکومت را به مسئولان تذکر دهند و مسئولان نیز وظیفه دارند با سعه‌ صدر به سخنان مردم، حتی مخالفان گوش فرا دهند و مشکلات را برطرف کنند. خدای متعال از «شرح صدر» در قرآن به‌عنوان موهبت عظیم به پیامبر خود، یاد می‌کند: «ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدرَک(۲۱): آیا سینه‌ تو را وسیع و گشاده نساختیم؟»
با توجه به اهمیت شرح صدر، آنگاه که حضرت موسی(ع) به نبوت برگزیده شد، وسائل پیروزى در این مأموریت را از خدا خواست که نخستین و مهم‌ترین آنها شرح صدر بود؛ از این رو گفت: «پروردگار من! سینه‌ مرا گشاده بدار: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی.»(۲۲)
آرى نخستین سرمایه براى یک رهبر انقلابى، سینه‌ گشاده، حوصله‌ فراوان، استقامت و شهامت و تحمل بار مشکلات است. به همین دلیل در حدیثى از امیر مؤمنان على(ع) مى‏خوانیم: «آله الریاسه سعه الصدر(۲۳): وسیله‌ رهبرى و ریاست سینه‌ گشاده است.»
امام امت نیز بر شرح صدر مسئولان تأکید می‌کرد و یکی از ویژگی‌های مکتب توحیدی را شرح صدر و مدارا می‌دانست و می‌فرمود:
«تا آنجا که امکان دارد در مکتب‌هاى غیرمادى مدارا و خوش‌رفتارى و دعوت هست. تا آنجایى که ممکن است با دعوت مردم را برمى‏گردانند به عالم نور و هیچ وقت در صدد جنگ و جدال نیستند، مگر اینکه احساس کنند توطئه است.»(۲۴)
کسی که می‌خواهد مجری این حکومت و مکتب توحیدی باشد، با بی‌حوصلگی، خشونت بی‌جا و تنگ‌نظری نمی‌تواند مجری این دستور الهی باشد.

۷٫حق محوری
یکی از ویژگی‌های مهم مسئول تراز انقلاب اسلامی حق‌محوری به جای گروه‌گرایی و حزب محوری است. مسئول تراز انقلاب هیچ‌گاه برای خوشامد هم‌حزبی‌ها و همفکران خود پا روی حق نمی‌گذارد، بلکه بر محور حق می‌چرخد و از همگان می‌خواهد این‌گونه رفتار کنند. نمونه‌ بارز حق‌محوری، حضرت علی(ع) بود. هنگامی که علی(ع) زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیاری از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی برادرش عقیل نزدش آمد و از او خواست از بیت‌المال به او بدهد تا قرضش را ادا کند. امام(ع) آهنی گداخته را به دست وی که نابینا بود، نزدیک کرد. وقتی عقیل اعتراض کرد، امام علی(ع) به وی فرمود: «تو طاقت این آتش را نداری. من چگونه با زیر پا نهادن حق مردم آتش جهنم را تحمل کنم؟»(۲۵)
در این میان هر چه مسئولیت مهم‌تر باشد، خطر حزب‌گرایی در آن بیشتر است. از این رو امام امت به مسئولانی که در پست‌های حساس مشغول خدمت بودند، دستور می‌داد از ورود به احزاب پرهیز کنند. ایشان در جمع مسئولان وزارت اطلاعات فرمود:
«وابستگى به گروه‌ها، وابستگى فکرى و عملى مى‏آورد و این با کار شما منافات دارد. باید همه‌ شما کاملاً بی‌طرف باشید. دشمنى، دوستى، آشنایى و غریبگى در کار نباشد. این کار خطرش بسیار است… مبادا کسى پیدا شود و از روى اغراض و گرایش‌ها عمل کند که این کار هم براى خودش خطرناک است و هم براى مردم.(۲۶)

۸٫ قانون‌مداری
احترام به قوانین کشور یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول در نظام اسلامی است. در قرآن کریم نیز بر ضرورت قانون‌گرایی تأکید شده است. از جمله خداوند می‌فرماید:
«َلقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیِقُومَ النَاسَ بِالقِسطِ؛(۲۷) : به‌درستی ما پیامبران خود را با دلایل روشن و آگاهی بخش فرستادیم و همراه ایشان کتاب (مجموعه اوامر و نواهی خود) و میزان (معیارهای داوری و قضاوت) فرستادیم تا در میان مردم عدالت اجتماعی برقرار شود.»
قوانین مصوب کشور، میثاق عمومی و مصداق صریح « َوْفُوا بِالْعُقُودِ» است و همگان به‌ویژه مدیران باید به آن ملتزم باشند. رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) به همه‌ عهدنامه¬ها، حتی آنهایی که با کفار بسته بودند، احترام می¬گذاشتند.
امام امت در این باره می‌گویند:
«در کشورى که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونى که قانون اسلام است، این کشور را نمى‏توانیم اسلامى حساب کنیم. کسانى که با قانون مخالفت مى‏کنند، با اسلام مخالفت مى‏کنند. کسانى که با مصوبات مجلس بعد از اینکه شوراى نگهبان نظر خودش را داد، مخالفت مى‏کنند، دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت مى‏کنند. اگر همه‌ اشخاص و گروه‌ها و نهادهایى که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافى پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون‏شکنی‌ها پیش مى‏آیند. از صدر عالم تا کنون تمام انبیا براى برقرار کردن قانون آمده‏اند. اسلام براى برقرارى قانون آمده است. پیغمبر اسلام و ائمه و خلفاى اسلام همگی به قانون خاضع و تسلیم قانون بودند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام و ائمه‌ هدى بکنیم و به قانون، هم عمل کنیم و هم در مقابل قانون خاضع باشیم. قانون براى همه است.»(۲۸)

۹٫عدالت‌محوری
از منظر اسلام و قرآن کریم، هدف از ارسال پیامبران و تشکیل حکومت اسلامی، تحقق عدالت است.(۲۹) حکومت اسلامی موظف است عدالت را در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اجرا کند.
عدالت محوری ابعاد گوناگونی دارد و شامل رفع فقر و محرومیت، تلاش برای رفاه عمومی، مقابله با فساد و رفع تبعیض و نظایر آن می¬شود.
از منظر امام خمینی، عدالت، شرط اصلى زمامداری اسلامی است. ایشان می‌گویند:
«اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضى‏اش هم معتبر است که عادل باشد، فقیه‌اش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعه‏اش هم باید عادل باشد- از ذات مقدس کبریا گرفته تا آن آخر. زمامدار باید عادل باشد؛ وُلات‌شان هم باید عادل باشند. این وُلاتى که در اسلام مى‏فرستادند، والی‌هایى که مى‏فرستادند به این‌طرف و آن‌طرف، امام جماعتشان هم بود، باید عادل باشد.»(۳۰)

پی‌نوشت:
۱٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.۱۷، ص. ۴۱۹٫
۲٫ سوره‌ یوسف، آیه‌ ۵۵٫
۳٫ مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۱۰، ص. ۶٫
۴٫ جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ۱۴۷.
۵٫ شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج.۱، ص.۲۰۶.
۶٫ احمدی، درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر(ص)، ص. ۱۰۷.
۷ . رک: امام‌خمینی، صحیفه نور، ج. ۱۹، صص. ۱۵۸-۱۵۷٫
۸٫ رک: امام‌خمینی، صحیفه نور، ج. ۱۳، ص.۴۱۳.
۹٫ رک: سوره احزاب، آیه‌ ۷۲٫
۱۰- سوره‌ نساء، آیه‌ ۵۸٫
۱۱٫ مجلسی، بحار الانوار، ج. ۳۷، ص. ۲۰۴٫
۱۲٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۷۳٫
۱۳٫ طریحی، مجمع البحرین، ج.‏۴، ص. ۳۵۱٫ ابن منظور، لسان العرب، ج. ‏۸، ص. ۱۷۳٫
۱۴٫ سوره احزاب، آیه‌ ۳۹٫
۱۵٫ سوره بقره، آیات ۲۴۹ تا ۲۵۱٫
۱۶٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۶، ص. ۱۵۱٫
۱۷٫ همان.
۱۸٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۳، ص. ۵۰۲٫
۱۹٫ سوره معارج، آیه‌ ۳٫
۲۰٫ سوره بقره، آیه‌ ۱۷۷٫
۲۱٫سوره انشراح، آیه‌ ۱٫
۲۲٫ سوره طه، آیه‌ ۲۵٫
۲۳٫ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶٫
۲۴٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۹، ص. ۲۸۹٫
۲۵٫ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص.۲۴۵؛ دیلمی، إرشاد القلوب، ج.۲، ص.۲۱۶.
۲۶٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۸۰٫
۲۷٫ سوره حدید، آیه‌ ۲۵٫
۲۸٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۱۴، ص. ۴۱۴٫
۲۹٫ رک: سوره حدید، آیه‌ ۲۵٫
۳۰٫ صحیفه امام، ج.‏۳، ص. ۳۰۵٫

26اکتبر/24

نقش حوزه‌ی علمیۀ شیعه در ترویج عقلانیت ناب – حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
چندی قبل، فردی ادعا کرد: «صفویه… دین را عوض کرد. برای این دین، [به] نهاد روحانیت نیاز دارد. نهاد روحانیتش را می‌سازد… یکی از وظایف و کارکردهای اصلی این نهاد روحانیت، تزریق منظم خرافه به جامعه است… در این دوره، به‌طور سیستماتیک محصولاتی را تزریق می‌کنیم [که] پایه‌های عقلانیت ایرانی را تخریب می‌کند. هنوز هم ادامه دارد. دستگاه روحانیت امروز ما ادامه‌ی دستگاه روحانیت ساخته ‌شده در دوره‌ی صفویه و کارش همچنان همین [است]».(۱) در همین چند جمله، سخنان نادرست بسیاری مطرح شده است که با خوش‌گمانی بسیار، نشانگر ناآگاهی شدید گوینده از حقایق روشن تاریخی و مصطلحات تخصصی مرتبط یا تجاهل آنها است؛ مانند: فرق «دین» و «مذهب»؛ چراکه صفویه، دین را عوض نکرد، بلکه از تشیع به‌عنوان مذهب رسمی کشور حمایت کرد.
دیگر سخن نادرست، ساختن نهاد روحانیت توسط صفویه است که حتی آشنایی اجمالی با تاریخ نیز سستی آن را روشن می‌سازد. قرن‌ها پیش از صفویه، حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه شکل گرفته بود و حوزه‌های شیعی بسیاری در برهه‌های مختلف، در جای‌ جایِ جهان اسلام به‌عنوان تشکیلات زنده‌ی علمی، فرهنگی‌ـ اجتماعی و حتی سیاسی فعال بودند؛ مانند حوزه‌های قم، ری، بغداد، نجف‌اشرف، حلّه، حلب و شام، کربلا، کاظمین، سامرّاء، یمن، احساء، بصره، جبل‌عامل (شامل مدارس طرابلس، جزین، جبع، کَرَک)، مشهد، اصفهان، وکاشان. از همان قرن نخست، روحانیت شیعه با توجه به ظرفیّت‌ها و شرایط درونی و بیرونی جوامع، در قالب‌هایی مانند: حلقه‌های شاگردان، گماشتن اصحاب به مناصبی مانند اِفتاء یا تعلیم یا مناظره یا قضاوت و حتی مشاغل حکومتی، نهاد وکالت (شبکه‌ی ارتباطی وکلاء در ناحیه‌های مختلف)، نهاد نقابت (خاصّ و عام)، نهاد نیابت (عام و خاص)، نهاد تقلید و مرجعیت، نهاد ولایت فقیه و…، به‌تدریج شکل‌گرفته و بسط یافت.
البته، همه‌ی این‌گونه موارد، تجلّی‌های عصری نظام ولایت و امامت اهل‌بیت(ع) هستند.(۲) در اوایل غیبت کبری(۳۲۹ق)، سازمان روحانیت شیعه، تعیّن اجتماعی‌ ـ ‌فرهنگی خاصّ پیدا کرده بود که در قرون بعدی بسط و تعمیق بسیار یافت. آثار متعددی درباره‌ی معرفی حوزه‌های علمیه، ضرورت تشکیل، کارکردها و پیشینه‌ی آنها نگاشته شده است.(۳) به ‌هرحال، دو انگاره‌ی نادرست یاد شده، محل بحث کنونی نیستند.
موضع بحث، این مدعاست ‌که «کارکرد روحانیت شیعه، تزریق نظام‌مند خرافات به جامعه و تخریب پایه‌های عقلانیت است». ضدّ عقلانیت بودن حوزه‌ی شیعه، انگاره‌ای غلط با لوازم بسیار خطیر است ‌که روشن نیست آیا گوینده بدان‌ها توجه دارد یا نه؟(۴) از ابعاد مختلفی می‌توان به نقد این گفته پرداخت؛ از جمله اشاره به نقش حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه در بسط عقلانیت ناب.

عقلانیت و عقلانیت ناب
«عقلانیت»، واژه‌ای با معانی اصطلاحی متعدّد است؛ مانند: عقلانیت نظری، عقلانیت عملی، عقلانیت مفهومی، عقلانیت حضوری/ شهودی، عقلانیت قدسی، عقلانیت عُرفی، عقلانیت ابزاری، عقلانیت سکولار، و…، امّا در عمل، در غرب و فضاهای غرب‌زده یا روشنفکرنما، مراد از عقلانیت، «عقلانیت ابزاری» به‌عنوان جلوه‌ی مهم «عقلانیت سکولار» است که در مقابل «عقلانیت ناب» قرار می‌گیرد. مراد از «عقلانیت ناب»، عقلانیتی است که اسلام دنبال می‌کند. توضیح آنکه، هدف اسلام، رساندن انسان به بالاترین درجات کمال و سعادت است. جهت تحقق چنین هدفی باید مخاطب دین خاتَم، «انسان با همه‌ی مراتب و لایه‌های وجودی» او باشد. این قاعده، بر عقل و کنش‌های عقلی نیز صدق می‌کند. عقل یک حقیقت واحد دارای مراتب، با کنش‌های مختلفِ متناسب با هر مرتبه است. هر کنش عقل، عقلانیت متناسب با خود را پدید می‌آورد. چنان‌که در موضع خود ثابت شده است، خداوند حکیم هیچ‌کدام از قوای انسانی؛ از جمله مراتب عقل و کنش‌های عقلی مختلف را مهمل و بیهوده در آدمی به‌ ودیعه نگذاشته و هر کدام، نقشی متناسب با خود در تکامل انسان و جامعه دارند. بنابراین، آیین و برنامه‌ای می‌تواند انسان را به کمال و سعادت نهایی برساند که همه‌ی کنش‌های عقلی و انواع عقلانیت متناسب با آنها را به ‌میزان اعتبار معرفت‌شناختی هرکدام به ‌رسمیت بشناسد. از این عقلانیت جامع و شاملِ همه‌ی کنش‌های عقل، می‌توان به «عقلانیت ناب» تعبیر کرد. عقلانیت ناب ویژگی‌های دیگری هم دارد، امّا جامعیت و شمول یاد شده، مهم‌ترین ویژگی چنین عقلانیتی است و دیگر ویژگی‌ها بدان بازمی‌گردند.

حوزه و عقلانیت ناب
با توجه بدانچه گفته شد، به نقش حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه در بسط عقلانیت ناب در جامعه پرداخته می‌شود. یک مسیر، پیگیری این مسأله است‌که حوزه‌ی علمیه کدام عقلانیت را در طول تاریخش پیگیری کرده است؟
نخستین مطلب نیازمند توجه، تناسب ذاتی تفکر شیعی با عقل‌گرایی است‌که در نهاد رسمی شناخت و ترویج دین، یعنی حوزه‌ی علمیه شیعه نیز انعکاس یافته است. برای مثال، در نزاع‌های کلامی، همواره کلام شیعه رویکرد عقلی برجسته و پررنگ‌تری داشته است؛ مانند نزدیکی بیشتر متکلّمان شیعه با عقل‌گرایانی همچون معتزله و در عین حال، استقلال از آنها به اقتضاء حکم عقل.(۵) به ‌تعبیر شهید مطهری(ره): «مورّخان اهل‌تسنّن اعتراف دارندکه… طرز تفکّر شیعى از قدیم استدلالى و تعقّلى بوده است… به ‌همین‌جهت است ‌که اکثریّت قریب به اتّفاق فلاسفه اسلامى شیعه بوده‏اند. حیات فلسفى اسلامى را فقط شیعه حفظ کرده است و شیعه این روح را از پیشوایان خود دارد؛ خصوصاً پیشواى اول، امیرالمؤمنین على(ع).
فلاسفه‌ی شیعه بدون آن‌که فلسفه را به ‌شکل کلام درآورند و از صورت حکمت برهانى به‌ صورت حکمت جدلى خارج سازند، با الهام از وحى قرآنى و افاضات پیشوایان دینى، عقاید اصیل اسلامى را تحکیم ‌کردند. از این‌رو…، حدیث شیعه و فلسفه‌ی شیعه، هر دو وظیفه‌ی علم کلام را بهتر از خود علم کلام انجام داده‏اند.(۶) احمد امین مصرى در جلد اول ظهرالإسلام… مى‏گوید: اساساً فلسفه به تشیّع بیش از تسنّن مى‏چسبد. در همه زمان‌ها و مکان‌هایى‌که تشیع رواج داشته، فلسفه رونق گرفته؛ مانند دوره‌ی فاطمیان مصر و آل‌بویه، و حتى در عصر اخیر هم عنایت جهان تشیع به مباحث عقلى بیش از جهان تسنن است».(۷)
به ‌همین جهت بود که عالم بزرگ شیعی، خواجه نصیرالدین طوسی(م۶۷۲ ق)، تحوّل شگرفی در علم کلام ایجاد کرد و رویکرد عقلی بیشتر و عقلانیت مستحکم‌تری بدان بخشید تا آنجا که به کلام فلسفی مشهور و مورد پذیرش نخبگان واقع شد، به‌گونه‌ای‌ که کتاب تجریدالإعتقاد، قرن‌ها محور درس و تحقیق قرار گرفت.
حتی آن دسته از محدّثان نخست شیعه که گرایش نقلی بیشتری داشتند نیز جایگاه والایی برای عقل قایل بودند؛ مثلاً اوّلین بخش از مجموعه‌ی گرانقدر روایی کافی، درباره‌ی عقل و جهل است. مؤلّف کتاب؛ کلینی(م۳۲۹ق) در بیان چنین وجه شروعی می‌نگارد: «…إذ العقل هو القطب الّذی علیه المدار و به یحتجّ و له الثواب و علیه العقاب‏: چراکه عقل همان قطبی است‌ که مدار [امور] بر آن است و با آن احتجاج می‌شود و برای آن، ثواب و بر آن، عقاب است».(۸)
به ‌دلیل همین عقل‌گرایی، فقه شیعه نیز مانند کلام و فلسفه، راه مستقلّى پیمود. در فقه شیعه، اصل «پیروی احکام از مصالح و مفاسد واقعی نفس‌الأمرى» و قاعده‌ی «ملازمه بین حکم عقل و شرع» تأیید شد و سهم عقل در اجتهاد محفوظ ماند. در عین‌حال، تفسیر به رأى و قیاس، بیش از همه توسط فقه شیعه تخطئه شد.(۹)
حتی در عصر صفوی که از دوره‌های بروز نسبی فرهنگ اسلامی‌ ـ ‌ایرانی است و بدین‌جهت، برخی کمر به هدم آن بسته‌اند نیز این‌گونه نیست که حوزه‌ی آن عصر به تولید و تزریق منظم خرافه در جامعه و تخریب پایه‌های عقلانیت پرداخته باشد، بلکه برعکس، عالمان آن حوزه، کارنامه‌ی درخشانی در تولید و ترویج عقلانیت ناب دارند؛ مانند تولید آثار فاخر فقهی، فلسفی، تفسیری، ادبی، هنری، و… توسط اندیشمندانی همچون: محقق کرکی (م۹۴۰ق)، مقدس اردبیلی (م۹۹۳ق)، شیخ بهایی (م۱۰۳۱ق)، میرداماد (م۱۰۴۱ق)، ملّاصدرا (م۱۰۴۵ق)، میرفندرسکی (م۱۰۵۰ق)، علّامه محمدتقی مجلسی (م۱۰۷۰ق)، علّامه محمدباقر مجلسی (م۱۱۱۰ق)، عبدالرزاق لاهیجی (م۱۰۷۲ق)، فیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، قاضی سعید قمی (م۱۱۰۳ق)، و ده‌ها شخصیت برجسته‌ی دیگرکه فقط ذکر آثار گرانسنگ وگسترده‌ی آنها نیازمند مجلّدی جداگانه است. همچنین، بسیاری از عالمان همین عصر، مبارزه‌ی ویژه با انحراف‌ها، بدعت‌ها و خرافه‌ها را وظیفه‌ی خود می‌دانستند. برای نمونه، می‌توان به کتاب الإعتقادات علّامه محمدتقی مجلسی، و کَسرُ الأصنام الجاهلیه [شکستن بت‌های جاهلیت] ملّاصدرا در مبارزه با برخی عارف‌نمایان مروّج تفکرات فرقه‌ای انحرافی یا مناسک خرافی اشاره نمود.(۱۰)
هرچند تفکر آسیب‌زای اخباری‌گری در برهه‌ای گریبان‌گیر بخش‌هایی از حوزه شد، امّا عقلانیت مستحکم اجتهادی شیعه بر آن چیره شد. رشد تدریجی اخباری‏گری؛ به‌ویژه در قرون۱۰ تا ۱۲، برخی علوم؛ مانند اصول، معقول و تفسیر را قدری به حاشیه راند. امّا از یک‌سو، حکیمانی مانند ملّاصدرا، شاگردان و پیروانش، بنای علوم عقلی، عرفانی، حدیثی، تفسیری را به‌شیوه‌ی اجتهادی تحکیم کردند و از دیگر سو، تفکر اصولی توسط مجتهدان برجسته‌ای همانند وحید بهبهانی (م۱۲۰۵ق)، میرزای قمی (م۱۲۳۱ق) و… بر اخباری‌گری غلبه یافت.
در این میان، مکتب فکری حکیم ربّانی؛ ملاصدرا نقطه وصل تفکّرات کلامی، فلسفی، عرفانی و تفسیری اجتهادی شد. وی با استفاده از همه تراث سنّت فکری اسلامی و بنا نهادن مکتب «حکمت متعالیه»، تحوّل‌های روشی و محتوایی جهش‌واری در علوم اسلامی پدید آورد.(۱۱)
صدرا با به‌کارگیری نتایج وحیانی و کشف و شهود، بهره‌گیری از «عقل عادی» را به استفاده از «عقل منوّر به نور وحی و کشف» ارتقاء بخشید بی‌آنکه از ضوابط روش برهانی بحثی بکاهد.(۱۲)
بدین‌ترتیب، آفت‌ها و مغالطه‌های ناشی از دخالت «عقل آمیخته به وهم» کاسته شده و عقلانیت ناب‌تری شکل می‌گیرد. همچنین، صدرا از حداکثر کنش‌های عقلی و یا بیشترین ابزارهای عقلانی استفاده نمود که خود، عقلانیت ناب‌تری را رقم می‌زند.
ضلع دیگر کار صدرا، تکمیل سه‌گانه‌ی «قرآن، عرفان، و برهان» یا تکمیل روش استفاده از متون ‌دینی در تعامل با عقل و شهود بود که در سیر تقارب و نزدیک‌تر شدن «وحی، شهود و عقل» به همدیگر در بستر سنّت فکری ‌ـ فرهنگی اسلامی، در مکتب صدرایی تکامل چشمگیری یافت.
از جمله نتایج طبیعی چنین پیشرفتی، ارتقاء کمّی و کیفی عقلانیت برآمده از منابع دینی بود که در سطوح نخبگانی، فرهیختگانی و عمومیِ جامعه نیز سرازیر شده و موجب تبلور ابعاد بیشتری از عقلانیت ناب می‌شد.
ویژگی‌های خاصّ حکمت متعالیه، موجب پیدایش نسل پیوسته و پرشماری از عالمان «فقیهِ حکیمِ عارفِ مبارزه‌جو» در سپهر فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی شد که تاکنون امتداد یافته است.(۱۳) بسیاری از کسانی‌ که به معارف عقلانی و توحیدی عمیق‌تر نیاز داشتند، از سنّت علمی و عملیِ نسل صدرایی بهره بردند.
این مسأله، در تغییر فضای اخلاقی و معنوی حوزه و ایستادگی مؤثّر دست‌کم بخشی از جامعه در برابر موج عظیم دنیاگرایی که از غرب به ملّت‌های اسلامی هجمه آورد، نقش مهمّی داشت. نسل عارفان حکیم و فقیه؛ به‌ویژه در چند دهه اخیر، در حدّ امکان در متن اجتماع حاضر بوده و از احوال خلق، وظایف اجتماعی و مبارزه با ستم غافل نبودند.
ویژگی‌های حکیمان و عارفان سده‌های اخیر؛ به‌ویژه نسل فرهیخته صدرایی، بستر مناسبی برای حرکت ویژه‌ی امام خمینی فراهم‌ کرد. با حرکت‌های ملّاصدرا سه مقوله‌ی «عقلانیّت»، «معنویّت» و «شریعت» با یکدیگر جمع شدند. این ویژگی به‌ تدریج در ذهن و عین جامعه ریشه دواند و سبب پیدایش بنیادهای معرفتی، فرهنگی و اجتماعی متناسب با خود شد که در ساحت علم، صحنه اجتماع و فرهنگ و پهنه تمدّن، ظهور یافتند. عقلانیت شیعی در سیر تکامل تاریخی، الگویی ویژه به ‌نام عقلانیت صدرایی پدیدآورد و همین عقلانیت معنوی، از پایه‌های اساسی انقلاب‌ اسلامی شد. از سوی دیگر، هرچند با نفوذ عوامل بیگانه در حکومت و فرهنگ در عصر قاجار و پهلوی؛ به‌ویژه با اقدام‌های دین‌زدایانه‌ی پهلوی برپایه‌ی طرح و نقشه‌های استعمار و با پشتیبانی روشنفکر نمایان، اوضاع حوزه به ضعف مفرط گرایید، امّا با تدبیر حکیمانه‌ی عالمان؛ به‌ویژه علمای قم در به‌زعامت رساندن مجتهدان برجسته‌ای همچون: شیخ عبدالکریم حائری(م۱۳۱۵ق) و آیت‌الله بروجردی(م۱۳۸۰ق)، حوزه به‌تدریج خود را بازسازی کرد.
امام ‌خمینی با بهره‌گیری حکیمانه از ظرفیّت‌های تاریخی یاد شده، بنیادهای انقلاب ‌اسلامی را بر پایه‌های استوار تُراث حکمی، عرفانی و فقهیِ رشد یافته در سنّت اسلامی بنا نهاد تا اسلام را با همه‌ی ابعاد معرفتی، اخلاقی و رفتاری آن اقامه‌ کند. در نتیجه، حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه با بُنیه‌های عقلانی و معنوی مستحکم برشمرده توانست در حدود نیم قرن، از وضعیتی رو به مرگ خارج شود، ابعاد ملّی و منطقه‌ای و بین‌المللی بیابد، انقلاب‌ اسلامی را به ‌ثمر برساند و چهار دهه‌ی بعد، آن را در جامه‌ی جمهوری ‌اسلامی به گام دومش در موقف و ترازی تمدنی برساند.
آن‌چه نهضت امام‌ خمینی را ممتاز می‌نماید توفیقِ بسط حکمت ناب و معنویت توحیدی در سطوحی فراگیرتر از مباحث نظری و گسترش آنها در عرصه‌ی اجتماع، فرهنگ، سیاست و تمدّن می‌باشد. مطالعه‌ی تحلیلی زندگی امام نشانگر این است ‌که ایشان در همه‌ی ادوار حیات الهی، به بسط «معنویّت عقلانی متعبّدانه» در جان‌ها و جوامع اهتمام داشتند که دربردارنده‌ی عناصری انقلاب‌آفرین و تمدن‌ساز است. توضیح آن‌که،(۱۴)
سه عنصر کلان «معنویت»، «عقلانیت»، و «تعبدّ به شریعت»، از مهم‌ترین عناصر لازم برای تحقق فرهنگ و تمدن اسلامی هستند؛ همان‌طور که خود اسلام نیز این عناصر را به ‌کمال واجد است. اسلام تمامی حوزه‌های عقلانی؛ اعم از تلاش‌های عقلی (نظری و عملی)، حسّی و تجربی را (البته، در تلائم با وحی، شهود و لوازم آنها) به ‌رسمیت می‌شناسد.
این‌گونه توصیه‌های روشیِ دین، همراه با آموزه‌های دینی فراوان مشحون از معنویت و عقلانیت، به تعبّد عقلانیِ معنوی به احکام شریعت منتهی می‌شود. حقایق یاد شده و تعبّد به احکام شرع، در عین معنویت نهفته در آنها، همگی به ‌صورت عقلانی تثبیت می‌شوند که خود، سازگاری و تلائمی واقعی بین عقلانیت،‌ معنویت و تعبّد را به ارمغان می‌آورد که می‌توان از آن به «عقلانیتِ معنویِ شریعت‌محور» تعبیرکرد.
در فرایند فرهنگ‌سازی و تمدن‌سازیِ سعادت‌ساز؛ باید به هر سه عنصر یاد شده و روح توحیدی حاکم بر آنها توجّه کامل شود. هرگونه خلل در آنها با آفت‌های متناسب همراه است. برای مثال، وهابی‌های معاصر به‌ جهت تأکید افراطی بر برخی جنبه‌های ظاهری دین؛ حتّی پافشاری بر توحید بدون پشتوانه‌ی عقلانیت، دچار انحراف‌های مشهود؛ مانند قساوت‌های رفتاری سنگدلانه و فاقد معنویت شدند که جریان داعش از نمودهای بارزش بود. به‌ همین منوال، تأکید بر عقلانیت به‌ گونه‌ای‌ که منجر به تضعیف معنویت یا تعبّد به شریعت شود از خطراتی است که برخی روشنفکر نمایان در آن غلطیدند.
اگر در حکمت‌ متعالیه،‌ مشرب‌های کلامی، فلسفی، عرفانی، فقهی و تفسیری، جمع صحیحی با همدیگر پیدا کردند،‌ در مکتب امام، عرصه‌های مختلف دینی؛ از دانش‌های مختلف تا فرهنگ، سیاست و حکومت و دیگر مؤلّفه‌های تمدنی، به ‌طور صحیح در عرصه‌ی عینیت گسترده‌ی زندگی بشر معاصر با همدیگر جمع شدند. به ‌تعبیر دقیق‌تر، زمینه‌ی اقامه‌ی ابعاد بیشتر و کیفی‌تری از دین خاتم فراهم شد. همین امر، موجب بسط فرهنگی، اجتماعی و تمدنی بیشتر دین؛ از جمله در بُعد عقلانیت شد.

خاتمه
حوزه‌ی علمیه؛ به‌ ویژه حوزه قم در سیر تکاملی خود؛ به ‌خصوص پس از انقلاب ‌اسلامی، موجب وقوع تحول‌های گسترده ‌دامنی در عرصه‌ی همه دانش‌ها؛ از جمله علوم عقلی شد که مستقیم یا باواسطه بر عقلانیت عمومی، فرهیختگانی و نخبگانی تأثیرگذار بوده‌اند. عقلانیت ناب، در سازگاری کامل با دو عنصر معنویّت و تعبّد است و این هر سه،‌ از ویژگی‌های مهم مکتب امام هستند که برآمده از اسلام ناب است. بستر اصلی پیدایش و استمرار مکتب امام نیز حوزه علمیه شیعه بوده و است. بنابراین، حوزه‌ی علمیه، نهاد اصلی تأمین عقلانیت تمدن‌ساز بوده و است.
حتی اگر نقص‌هایی در این زمینه باشد، امّا مسیر صحیح همین است و از رهگذر تعالی حوزه رقم می‌خورد. از دستاوردهای مهم حوزه‌ی جدید قم، شکوفایی و تبلور ابعاد بیشتری از دین خاتم و دانش‌های مرتبط بود که به ‌طور طبیعی موجب بروز و شکوفایی بیشتری از عقلانیت نهفته در آنها می‌شد. به‌ تعبیر دیگر، عقلانیت ناب اسلامی، در بستر حکومت اسلامی، زمینه‌های بسیار بیشتری برای بسط اجتماعی، فرهنگی، حکومتی و تمدنی در ابعاد گوناگون کمّی وکیفی یافت. بخش عمده‌ی چنین رخدادی از حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه ریشه گرفته است.
همان‌طور که معنویت فرهنگ اسلامی، نقطه‌ی قوّت تمدنی آن است، «عقلانیت ناب» نیز از عناصر قوّت‌ساز است‌ که وجوه برتری بسیاری بر «عقلانیت ابزاری محض» دارد. سرشت انسان با عنصر تمدن‌ساز برشمرده؛ از جمله عقلانیت ناب، آرامش پایدار می‌یابد، نه با خودمحوری نهادینه شده در «عقلانیت ابزاری» و سکولار که در نهایت، موجب آشفتگی، تضاد و فروپاشی درونی می‌شود. به‌ یقین، یکی از علل هجمه‌ی غربزدگان و روشنفکرنمایان به نهادهای تولید کننده و ترویج‌گر عقلانیت ناب دینی؛ به‌ویژه حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه، تقابل این نهادها با اساس عقلانیت ابزاری است؛ چراکه حوزه‌ی علمیه اگر بر مدار مکتب امام و اسلام ناب حرکت کند، بهترین جایگاه تولید و بسط عقلانیت ناب است‌که نتایج تمدن‌سازی به‌ همراه دارد؛ مانند: جمع سالم میان فقاهت، حکمت، عرفان و مبارزه‌جویی، جمع سالم بین عقل و دین، جمع سالم میان دنیا و آخرت (ملک و ملکوت)، و جمع سالم میان عقلانیت، معنویت، عدالت و پیشرفت.

26اکتبر/24

تأملات معرفتی و سیاستی در بارۀ چالش تحمیلی حجاب کشف حجاب – دکتر مهدی جمشیدی

۱٫ تمنای تبرّج در شهر؛ تجاهر به معصیت
در عیان و علن، روزانه‌ صحنه‌های شرم‌آوری از «کشف حجاب» و «کشف بدن» و مناسبات دیگر را می‌بینیم که گزندگی و تلخی‌شان، وصف‌شدنی نیست. در حیرت هستیم از این همه «بی‌حیایی زنان» که از مردم مسلمان پروا ندارند و «بی‌غیرتی مردان‌»شان که ناموس‌شان را به نمایش چشم‌های بیگانه نهاده‌اند. خیابان، بازار حراج عفت شده است و تساهل، سکۀ رایج. حرام و‌ حریم و حرمت و حیا را یکجا بلعیده‌ و مستانه، ابلیس را در آغوش خویش فشرده‌اند. به چشم‌ها، بدن می‌فروشند و لذت می‌خرند. عربده نفسانیت در خیابان، فرشتگان را رانده و شیاطین را فراخوانده. جنود جهل، جسارت خودنمایی یافته‌ و شریعت را به بازی گرفته‌اند. اقلیت نفسانی و اکثریت نظاره‌گر، ابر سیاه ظلمت را بر آسمان شهر گسترده‌، دمل‌های چرکین ترکیده‌ و به جان جامعه، عفونت پاشیده‌اند.
مکشفه‌ها، اسیر طغیان میل هستند و گرفتار سیلاب هوس. تمنای تبرج دارند. تنشان، همان منشان شده است و نگاه، گدایی می‌کنند. با تنشان، ترانه شهوت در خیابان می‌خوانند و عربده عصیان سر می‌دهند. سبک زندگی‌شان، برآمده از انفجار عقده‌های فروخورده است. عفیف، بدنش را به بازارچه چشم‌های گرسنه نمی‌برد و با تن‌نمایی، حیا نمی‌فروشد و هوس نمی‌خرد.
ایدئولوژی بدن‌محور، حتی لباس را به‌صورتی طراحی می‌کند که مهیج و مولد شهوت باشد. این‌ چنین پوششی، بازی با پوشش است. در حال تخریب و تهی‌سازی نظام مفاهیم ارزشی هستند: عفت یعنی قضاوت و تصمیم دیگران درباره بدن من، بدن من یعنی حق من، غیرت یعنی تعصب و حسادت مردانه، ناموس یعنی مردسالاری

 

و مالکیت مرد، حیا یعنی خجالت، حجاب یعنی تحمیل سلیقه جمهوری اسلامی و…! اما هرچه گذشته و باز هم بگذرد، هرگز «تجاهر به معصیت» – و نه ‌فقط معصیت – در کام ما، عادی نخواهد شد.
ما با فسق اجتماعی خو نمی‌گیریم، بلکه رنج می‌بریم و می‌‌گدازیم. «فریاد»، جرم است و «تذکر»، محکوم. فقط آهی سرد از عمق سینه‌مان برمی‌آوریم و درد را نجوا می‌کنیم.‌ جرعه‌ جرعه، جام زهر می‌نوشیم و دم بر نمی‌آوریم. حتی از «سخن»، فاجعه می‌سازند و آتش فتنه می‌افروزند.

۲٫ نسبت ذاتی عفت با حجاب؛ فروکاهیدن عشق به غریزه
برهنگی به معنی در اختیار «همه چشم‌ها» نهادن بدن است. فراهم ‌کردن امکان «لذت چشمی» نسبت به بدن در عرصه عمومی، «هرزگی» است؛ چون هرزگی به «لذت لمسی» منحصر نمی‌شود. «دیدن دیگران»، خود نوعی کنش است (به تعبیر قدما، نظربازی) و «بدن دیده‌ شده»، مفعول است. برهنگی زن در عرصه عمومی، یعنی «من» او همان «بدن»ش و به دلیل عقده، «محتاج» نگاه‌های حریص مردانه به بدنش است. یعنی «عفیف» نیست. بدن این زنان، تمنای هماغوشی با چشم‌های گرسنه را دارد. با «دیده‌شدن»، اشباع می‌شوند. چون عقده دارند، همه وجودشان «معطوف به دیگری» است. «کشف بدن» در عرصه عمومی یعنی فروکاهیدن «عشق» به «غریزه». غریزه، «تمنای بدن» است و بس.
از این‌‌رو، همین که «تماس بدنی» – یا به قول شیخ‌الرئیس، ملاقات سطوح – تمام شد، همه‌چیز تمام می‌شود. پس بدن‌نمایی زن، هرگز از هیچ مردی «عاشق» نمی‌سازد. عشق یعنی برای کسی بودن و نه برای همه بودن، و لازمه این امر، اختصاص بدن به طرف مقابل ماجرای عشق است، اما برهنگی یعنی دیگران به قصه لذت وارد کردن و برای همه شدن. عشق، انحصار است و برهنگی، تکثر تمام‌نشدنی. لیبرال‌های مذهبی به دنبال «جداسازی حجاب از عفاف» هستند تا حجاب را بی‌پشتوانه و تاریخی تفسیر کنند؛ در حالی‌که استاد مطهری، «حجاب» را به مجموعه مفاهیم «حیا» و «عفت» و «ناموس‌داری» و «غیرت» ربط می‌دهد. کسانی از طرح پشتوانه‌زدایی از حجاب غافلند.
لیبرال‌های مذهبی در پی تهی‌کردن حکم الهی از معنا و حکمتش هستند تا در مرحله بعدی، آن را به یک هنجار اجتماعی و شناور تقلیل بدهند. وقتی بدن‌نمایی، خلاف عفت نباشد، دیگر چه دلیل و حجت قانع‌کننده‌ای

 

برای پایبندی به حجاب در دست خواهیم داشت؟ حجاب، حکم خداست و هنجار، حکم جامعه است. خدا، حقیقت محض است و‌ جامعه، سیال و‌ اعتباری. در واقع، عفت یک هسته اخلاقی است که توسط حجاب به‌عنوان یک پوسته رفتاری، حفظ می‌شود. کنار رفتن پوسته، مساوی است با از دست رفتن هسته. حجاب منهای عفاف یعنی سکولارسازی حجاب و زدودن پشتوانه اخلاقی حجاب؛ یعنی حکم خدا، اعتباری است و فلسفه ندارد؛ یعنی بی‌حکمت و تاریخی است؛ یعنی مهم‌ترین دلیل حجاب را از حجاب ستاندن؛ یعنی حجاب، رسم است نه حقیقت؛ یعنی بدن‌نمایی و برهنگی، خلاف اخلاق نیست.
لیبرال‌های مذهبی می‌خواهند «عفاف» را از «حجاب» جدا کنند تا عبور از حجاب، تسهیل شود. ما نباید اجازه بدهیم عفاف به عنوان «تکیه‌گاه» و «فلسفه‌» حجاب، کنار زده شود و حجاب، به هنجار تقلیل یابد. وقتی کشف حجاب، خلاف عفت نباشد، کم‌ارزش خواهد شد. باید به جامعه تفهیم کنیم که کشف حجاب، نقص در عفت است. «حجاب»، «عفت»، «دینداری» و «انقلابی‌بودن»، مفاهیمی هستند که «درجات» و «مراتب» دارند. بعضی از افراد بالاترند و بعضی پایین‌تر. هر که «دیندارتر» است، بیشتر به احکام شرع، از جمله حجاب، «تقید» دارد. ممکن است کسی «محجبه غیرانقلابی» باشد و کسی «شل‌حجاب انقلابی». ولی عفت، رابطه قطعی با حجاب دارد.
یکی از علل تشریع حکم حجاب، همین است: عفت، محفوظ بماند. «معنی رفتار» و «اثر رفتار» نیز، تابع قصد ما نیست. کم‌حجابی یعنی بدن‌نمایی، و بدن‌نمایی یعنی التذاذ جنسی دیگران. چه بخواهیم چه نخواهیم. به همین دلیل، خداوند نگفته اگر نیت تحریک جنسی ندارید، مجاز به کشف حجاب و‌ بدن‌نمایی هستید. در اینجا قصد و انگیزه، دخالت ندارد. وقتی می‌نویسم «نقص در عفت» یا «کم‌عفتی»، یعنی معتقد به درجات و مراتب هستم. مسئله ما، فهم کشف حجاب به‌عنوان عمل مخالف با عفت است. زن عفیف، بدن خودش را برای غیر از همسرش آشکار نمی‌کند؛ جز در حدی که خدا اجازه داده است. هرچه از این حد، فروتر باشد، از عفت نیز فاصله گرفته است.
مکشفه‌ها، مبتلا به حرام شرعی شده‌اند، اما این حرام شرعی، با چه فضایل اخلاقی‌ای منافات دارد جز عفت و حیا؟ جز غیرت؟ حرام شرعی است، اما با هیچ فضیلتی تعارض ندارد؟ و این به معنی متهم‌کردن شخص به بی‌دینی و ضدانقلابی‌بودن است؟ مگر رهبر معظم انقلاب که گفتند کار اینها حرام شرعی است، آنها را بی‌دین

 

دانسته‌اند؟ و یا گفتند حرام سیاسی است، آنها را ضدانقلاب شمرده‌اند؟ فردی که مرتکب محرمات شرعی و سیاسی می‌شود، لزوماً از دین یا انقلاب خارج نمی‌شود.
«حجاب»، مظهر «عفت» و پوسته حافظ آن است و مکشفه‌ها و برهنگان با «نمایش زنانگی‌ها»ی‌شان در عرصه عمومی، چوب حراج بر عفت خویش زده‌اند و حرمت و حریم زنانه‌شان را هتک کرده‌اند. باید تأسف خورد برای زنی که «تعهد دینی» و حتی «وجدان اخلاقی‌»اش در خواب است و «قانون» باید نگهبان عفتش باشد.

۳٫ نسبت ذاتی غیرت با حجاب؛ لذت بصری جنسی
اینکه بیش از «چهل درصد» از مکشفه‌ها، «متأهل» هستند، یعنی مسئله «غیرت مرد» در جامعه ما دچار اختلال و تزلزل شده است. ازاین‌رو، اگر این مسئله برطرف شود، نزدیک به «نیمی از مشکل کشف حجاب»، حل خواهد شد. به ‌عبارت ‌دیگر، «نقص عفت در زن مکشفه»، با «نقص غیرت در شوهر او» نیز ارتباط جدی دارد. گمان کرده‌اند که «خلاف عفت»، فقط «زنا»ست و‌ اگر مرد در این زمینه، بی‌واکنش باشد، بی‌غیرت است؛ درحالی‌که نحوه حرف ‌زدن و راه‌ رفتن و پوشش زن هم به عفاف مربوط است. در نتیجه، همه موارد مقابل و مخالف اینها، خلاف غیرت مرد نیز هست و یک‌ به ‌یک متناظرند: هر بی‌عفتی در زن، نشانه بی‌غیرتی در مرد است. مردی که در کنار زن سر برهنه‌اش در خیابان راه می‌رود، غیرتمند است؟ نمایش‌دادن مو و بدن زنش، از شرف و مردانگی و ناموس‌داری او حکایت می‌کند؟ زیبایی‌های زنش را به همه مردان در خیابان «عرضه» می‌کند و امکان «لذت بصری جنسی» ‌را فراهم می‌کند، حقیقتاً غیرت دارد؟
این نوع «اباحه‌گری عملی» یا در انحراف اعتقادی ریشه دارد یا در فساد عملی. ملاک و حد غیرت را خدا تعیین می‌کند نه ذهنیت فرد. ما باید با «معیار دینی» قضاوت کنیم. هرچه که خدا در زن، به‌عنوان «عفت» تعریف کرده، مرد باید نسبت به آن «غیرت» بورزد. اگر فلان حد از پوشش، مبنای عفت زن است، متناظر با آن باید مرد، غیرت بورزد. بیشترش «تعصب» است و‌ کمترش «کم‌غیرتی».
اصرار استاد مطهری در کتاب مسئله حجاب این است که در زمینه حجاب، خود «صورت مسئله»، غلط مطرح شده است. از نظر او، مسئله واقعی این است که آیا باید «لذت جنسی مرد از زن»، آزاد و بی‌چهارچوب و خیابانی باشد؟ (نه این که زن، پوشیده باشد. استاد مطهری، لذت جنسی مرد از زن را دو لایه می‌داند: «لذت

 

لمسی» و «لذت نظری». معطوف به لذت جنسی نظری (یا بصری)، دو معصیت جنسی وجود دارد: «تبرّج در زن» و «چشم‌چرانی در مرد»، میل تبرّج در زن یعنی کشش زن به عرضه و دادن زیبایی بدنش به نگاه‌های مردان. و چون «عفت»، معطوف به «امر جنسی» و یکی از دو رکن آن است، پس «حجاب»، بنیان جنسی (هم) دارد از این ‌رو، «دهندگی لذت جنسی نظری به چشم مردان» – در قالب بدن‌نمایی و برهنگی و کشف حجاب – نقص در عفت زن (و نه بی‌عفتی یا عدم‌عفت) خواهد بود.
در نقطه مقابل نیز، «غیرت» در کنار عفت به‌عنوان رکن دوم اخلاق جنسی در اسلام مطرح شده که معطوف به مرد برای پاسداری از «ناموس» خویش است. پس عفت زن فقط به معنی «پاکدامنی» نیست، بلکه عفت و عدم‌عفت به «پوشش» و «سخن‌گفتن» و «راه‌رفتن» و… نیز نسبت داده می‌شود. نقص در «حجاب» به معنی نقص در «عفت» است، و «عفت زن» و‌ «غیرت مرد»، دو روی یک سکه هستند. پس «زنان کم‌عفت»، «مردان کم‌غیرت» دارند.
مرد کم‌غیرت، اجازه مشاهده زیبایی مو و بدن ناموسش را به چشم‌های لذت‌طلب خیابانی می‌دهد، اما حس شرمساری ندارد. به‌راستی، «کم‌غیرتی مرد» از «کم‌عفتی زن»، سخیف‌تر است.

۴٫ ریشه‌ها و راه‌حل‌ها؛ الزام قانونی و تنبّه اخلاقی
چند اتفاق همزمان در حال رخ‌ دادن هستند: تثبیت ‌شدن و هنجار شدن نسبی کشف حجاب، گسترش کمی کشف حجاب و فراتر رفتن از کشف حجاب و عریانی سایر قسمت‌های بدن. همچنین سلسله‌ای از برنامه‌های ضد فرهنگی طراحی شده‌اند: صلح ‌کل بودن و دافعه ‌نداشتن، تساهل و تسامح نسبت به اباحی‌گری، بی‌غیرتی نسبت به ولنگاری، تعطیلی فریضه نهی ‌از منکر، فراموشی حجاب به‌عنوان نماد هویتی، بازگشت انگاره اسلام رحمانی، تن‌دادن به کثرت‌گرایی اجتماعی، اندولسی‌شدن جامعه، جرئت‌ یافتن هرچه بیشتر بی‌حجاب‌ها، سست و رقیق شدن خطوط ارزشی و هنجاری جامعه و …
اما این اندازه اصرار بر بدن‌نمایی و عریانی به چه سبب است؟ چه لذتی از ابتلای چشم‌ها و وسوسه دل‌ها می‌برند؟ علاج کدام عقده نهفته را در برهنگی یافته‌اند؟ رسم در برابر خدا ایستادن و چنگ به صورت شریعت افکندن را از که آموخته‌اند؟ چرا در خیابان، نیم‌جامه شهرت می‌پوشند و بذر شهوت می‌پاشند؟ اسیر کدام جهل

 

هستند که با تجلی هیچ حقیقتی، برطرف نمی‌شود؟ کدام موعظه می‌تواند اینان را از زنجیر میلشان رها سازد؟ چرا «زندگی‌»شان در بدن خلاصه شده و‌ «آزادی‌»شان در بدن‌نمایی؟ چرا از «زن»، عروسک خیابانی ساخته‌اند؟ زنانی که در خیابان کشف حجاب می‌کنند، هم از «قانون» بی‌خبرند و هم از «شرع»؟ یعنی نمی‌دانند و باید به آنها گفت؟ ممکن است که با وجود سال‌ها کشاکش اجتماعی، هنوز ندانند؟ یا این‌که «می‌دانند»، اما لجوجانه یا هوس‌بازانه «نمی‌خواهند»؟
پاسخ لجاجت و هوس عامدانه، «مواجهه قانونی» نیست؟ هرگز نباید تصور کرد که گذار از کشف حجاب به کشف بدن، به معنی آن است که باید کشف حجاب را «کف» و «حداقل» فرض کرد و با فقط کشف بدن تقابل داشت. مصالحه‌‌، «زنجیره زیاده‌خواهی» را در پی خواهد داشت. ضعف حجاب نیز مشروع نیست، اما کشف حجاب، مخالفت آشکار و نمادین است. میل به برهنگی و بدن‌نمایی و تبرّج در غریزه زن وجود دارد، اما تحریک ساختاری و رسمی آن و تبدیل شدنش به یک مسئله اجتماعی، امری خارج از نظام فرهنگ بومی ماست. پس با یک مسئله وارداتی و تلقین‌ شده از بیرون مواجه هستیم که منشأ آن نیز غرب است.
درباره الزام به حجاب، می‌توان دو استدلال بیان کرد: نظریه «قرارداد اجتماعی» که مبتنی بر «رضایت جمعی» و تقید به «مدنیت» و تقدم «جامعه» بر «فرد» می‌گوید نباید «هنجارهای جامعه» را شکست. نظریه «سعادت» که مبتنی بر «فطرت» و تقید به «دیانت» و تقدم «حق» بر «میل» می‌گوید «کمال جامعه»، مشروط به عفت است. ریشۀ مسئله کشف حجاب، «نفوذ سبک زندگی غربی» است که در بند هفتم بیانیه گام دوم به آن اشاره شده است. مفاهیم غیرت و حیا و عفت و‌ حجاب و ناموس، در نظر مکشفه‌ها کم‌رنگ شده‌اند؛ سبک زندگی مبتنی بر «ولنگاری» و «بی‌بند و باری» شکل گرفته است؛ دچار «نفسانیت» شده‌ و به تبرّج در خیابان خو کرده‌اند. «فلسفه زندگی» در این لایه، تغییر کرده و این تغییر، خود را در «سبک زندگی» نشان داده است؛ به این معنی که در میان اینها، «لذت‌اندیشی» و «شهر‌ت‌طلبی» و «خودخواهی»، سکه رایج شده است.
مسئله، رقیق‌شدن هویت دینی در بخش‌هایی از مردم است که در سبک زندگی عملی‌شان تجسم پیدا کرده است و ریشه این آفت نیز، جنگ شناختی دشمن در دهه‌های گذشته است. محال است کسی سال‌ها با شبکه‌های ماهواره‌ای و اینستاگرام، مأنوس باشد و به کشف حجاب نرسد. مصاحبت با اشرار و اهل معصیت، اثر خودش را خواهد گذاشت.

 

این‌که رهبر معظم انقلاب تصریح کردند که دولت اسلامی باید از کشف حجاب به‌عنوان «حرام اجتماعی» جلوگیری کند، بر اساس استدلالی معطوف به سه زمینه فلسفۀ اخلاق و فلسفه حقوق و فلسفه سیاست است که عرصه اجتماعی(حوزه عمومی)، حریم خصوصی نیست که فرد در آن رها (به‌ خود وانهاده) باشد. حقوق معنوی (ارزش‌های الهی) هم مانند حقوق مادی، معتبر و واقع‌نما هستند، بلکه اصالت دارند. حقوق جامعه بر حقوق فرد، تقدم دارند، چون مصالح اکثریت، مهم‌ترند.
دولت اسلامی – به سبب ماهیت و غایت دینی خود که آن را از دولت سکولار، متمایز می‌سازد – باید حافظ و حامی حقوق معنوی جامعه نیز باشد. فاعلیت و مدخلیت دولت اسلامی در عرصه استقرار دین در جامعه، هم به ‌صورت هدایت و تبیین است و هم به ‌صورت تقنین و الزام. هم جنبه فردی و عاملیتی دارد و هم جنبه ساختاری و نهادین. مواجهه با کشف حجاب، در عمق خویش یک مواجهه تمدنی است که هم «لایه فرهنگی» دارد و هم «لایه امنیتی»؛ هم «الزام وجدانی» می‌طلبد و هم «الزام قانونی»؛ هم محتاج «موعظه» است و هم محتاج «مجازات»؛ هم «عمل حکومت» می‌خواهد و هم «اقدام جامعه».
ابتدا باید «فهم حقیقی» نسبت به «حرام اجتماعی» شکل بگیرد که در اینجا، ترکیبی از «حرام شرعی» و «حرام سیاسی» است. اکنون حتی بخشی از نیروهای انقلابی می‌کوشند مسئله را به‌عنوان «تکثر قهری»، فهم و تعبیر کنند؛ حال‌ آن‌ که معصیت، قابل فروکاهش به سلیقه و‌ تنوع فرهنگی نیست؛ به‌خصوص اگر «جنبه اجتماعی» و «جنبه سیاسی» بیابد و ذیل حرام اجتماعی و حرام سیاسی قرار بگیرد. در اینجا باید واقعیت زشت و زمخت عمل را نشان داد و جامعه را نسبت به آن، «حساس» و «برانگیخته» کرد. مسئله، یک معصیت شخصی نیست، بلکه آشکارسازی معصیت و شکستن خطوط قرمز الهی در عیان و سوق‌ دادن جامعه به سوی عادی‌سازی محرمات شرعی است.
از این رو باید صریح و قاطع ایستاد و حرف و‌ حکم خدا را بی‌پروا بیان کرد. حجاب باید قانونی هم باشد؛ آن هم برای کسانی که لجاجت دارند، وگرنه اکثریت مردم با تربیت و مدارا و اخلاق و فرهنگ‌سازی، همراه می‌شوند. روش‌ها، اغلب مشکلاتی دارند و در عمل، اصلاح می‌شوند. در اینجا نیز همین‌‌طور است. اصلاح، لازم است، اما اصلاح به معنی قانون‌زدایی از حجاب و رواج حجاب اختیاری و ولنگاری نیست. آنان که فرهنگ عمومی ایرانیان را می‌شناسند، می‌دانند که اتفاقات خیابانی اخیر، هیچ نسبتی با متانت و نجابت و

 

صبوری و خویشتنداری ایرانیان ندارند. اقلیت قانون‌شکن، نماینده مردم ایران نیستند. می‌خواهند با فشار روایت دروغ و زور خشونت عریان، خودشان را به جامعه ایران تحمیل کنند.
حاکمیت، همچنان از اقتدار برخوردار است و چنانچه «سخن مقتدرانه» بگوید – و اندکی نیز «قدرت» خویش را به رخ بکشد – گره گشوده خواهد شد و نه ‌تنها روند پیش‌رونده، متوقف خواهد شد، بلکه بساط کشف حجاب و برهنگی نیز جمع خواهد شد. در واقع، چشم مکشفه‌ها به «رفتار حاکمیت» است و بر اساس آن، رفتار خود را تعریف و بازتعریف می‌کنند. از این ‌رو، روندها و سیرهای اجتماعی در این لایه، به سستی یا قوت «گفتارهای حاکمیتی» وابسته است.
متأسفانه «ضعف گفتاری» در ادبیات رسمی مسئولان، «اقتدار حاکمیت» را تا اندازه‌ای مخدوش کرده است و باید از طریق جدیت و غلظت ‌بخشیدن به گفتارهای رسمی، گذشته را جبران کرد. در ادبیات علوم اجتماعی، میان «قدرت» و «اقتدار» تفاوت وجود دارد. قدرت، زور عریان و بیرونی است، ولی اقتدار، هیبت و شوکت و جلالت است. در فضای مقتدرانه، کاربست قدرت (زور آشکار و سخت) لازم نیست. تذکر جدی و رسمی از سوی نیروی انتظامی به مکشفه‌ها، «اثرگذاری اجتماعی فراوان» داشته است. «اکثریت مخاطبان» به این تذکرها عمل می‌کنند؛ بدون جریمه و دادگاه. این یعنی کاربست اقتدار به جای قدرت.
پس نه حضور نیروی انتظامی، «بحران‌آفرین» است و نه باید این حضور را با تعبیر ناروای «بگیر و ببند» نامگذاری کرد. ظرفیت و بضاعت بخش تجددی جامعه در زمینه اغتشاش معطوف به حجاب، تخلیه شده و چیزی از آن باقی نمانده است. از این ‌رو، خطری در میان نیست. اکنون مخاطره از سبک زندگی به اقتصاد منتقل شده است. در زمینه کشف حجاب، شاهد یک هوا و هوس القائی بودیم که تجربه شد و امروز، امکان عبور قطعی از آن وجود دارد. این لایه اجتماعی، دیگر «کشش اغتشاش‌سازی» ندارد. با ترکیب «اقتدار» و «تبیین»، می‌توان موج را فرونشاند.
جوهره کار فرهنگی نیز، ایجاد یک فکر و هویت و معنای تازه در ذهن کسانی است که دچار ضعف در حجاب هستند. باید تعریفی همدلانه از حجاب در ذهن آنها ایجاد کرد. ضعف حجاب، یک مشکل دیرینه در جامعه ماست که پس از چهل سال، همچنان حل نشده است، پس برآمده از گشت ارشاد نیست. در همان آغاز انقلاب هم بخشی از زنان، حاضر به رعایت حجاب نبودند و در نهایت، فشار حاکمیت، موجب التزام عملی این بخش

 

از زنان شد. البته این التزام هم در دهه‌های بعد به‌تدریج رنگ باخت و ضعف حجاب، برجسته‌تر و بیشتر شد. این مشکل نه‌ فقط حل نشده، بلکه تشدید هم شده و به کشف حجاب رسیده است.
ما در درون یک سیر فزاینده قرار گرفته‌ایم. این‌که «چهل درصد» از مکشفه‌ها در «پیش از تیرماه سال گذشته» کشف حجاب کرده‌اند (مطابق آمار پژوهشکده باقرالعلوم که وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است) ، بیانگر این حقیقت است که «موج» و «شیب» کشف حجاب به ‌صورت جدی و گسترده آغاز شده و «روند خطی» و «سیر فزاینده» شکل گرفته است.
باید سال‌های آغازین دهه نود را «نقطه عطف» حجاب دانست و «موج جدید» را به آن نسبت داد و اتفاق‌های امروز را در اتصال و همبستگی با این گذشته تبیین‌گر، فهم کرد، نه این‌ که چند تخلف موردی و اندک گشت ارشاد را در سال‌های اخیر، اصل و اساس انگاشت و یا حادثه مرگ مهسا امینی را گرانیگاه قلمداد کرد. رگه‌ها و ریشه‌ها به «خرده‌رویدادها»یی باز می‌گردد که از آغاز دهه نود توسط رسانه‌های فارسی‌زبان و دنباله داخلی آنها در جریان اصلاحات، به‌تدریج صورت‌بندی شدند و یک «سیر نامحسوس» را پدید آورند. این سیر، به یک «کلان‌رویداد» نیاز داشت؛ یک حادثه تلخ و بسیج‌گر و احساسی که در اثر انفجار آن، هم نقص شصت درصدی خود را جبران کند و هم با شرمنده‌سازی حاکمیت، به خود رسمیت بدهد.
این در حالی است که «قدرت‌نشینان منفعل» و‌ «منبرنشینان توجیه‌گر»، به عنوان دو لبه یکی قیچی، با انقلاب و ارزش‌ها، معامله تزویر می‌کنند. «کارگزاران لیبرال- تکنوکرات» و «عالمان اسلام رحمانی»، دو روی یک سکه هستند: یکی از انقلاب، «اقتدارزادیی» کرده و دیگری از دین، «قطعیت‌زدایی»، یکی نظام را بر جایگاه «متهم» نشان داده و دیگری دین را «سکولار»، یکی سودای «قدرت» دارد و دیگری در طلب «بدعت» است، یکی دچار «تعارض منافع» است و دیگری گرفتار «کتمان حقایق»، یکی بر «اسلام محافظه‌کار» تکیه کرده و دیگری بر «اسلام رحمانی»، یکی «مصانعه» می‌کند و دیگری «مداهنه» می‌ورزد، یکی اهل «هراس» است و دیگری در مرداب «هوا» فرو رفته است، یکی «تعلل» می‌‌ورزد و دیگری «توجیه» می‌سازد، یکی «عمل‌گرا» است و دیگری «مصلحت‌اندیش».

26اکتبر/24

مهار بی‌حجابی در جمهوری اسلامی، نخواستن یا نتوانستن – دکتر محمد صادق کوشکی

از جمله مهم‌ترین پیامدهای آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ در ایران، شیوع کشف حجاب و عادی شدن بی‌حجابی در صحنه اجتماع بود. هر چند سابقه عدم رعایت حجاب شرعی در جمهوری اسلامی به سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ شمسی و آغاز به کار دولت موسوم به سازندگی باز می‌گردد. این معضل به‌تدریج در سال‌های بعد از دولت سازندگی گسترش پیدا کرد تا آنجا که عدم رعایت حدود شرعی در پوشش زنان به امری عادی و پذیرفته شده در سطح جامعه تبدیل شد (که آن را با عبارت غلط «بدحجابی» توصیف می‌کردند.) اما هیچ‌گاه کشف حجاب و برهنگی زنان امری شایع و پذیرفته شده به شمار نمی‌رفت.
از اواخر دهه ۹۰ شمسی و با گسترش فضای ولنگار و بی‌قانون مجازی، تظاهر به بی‌حجابی و ارتکاب کشف حجاب در فضای مجازی، به پدیده رایجی بدل شد، اما هنوز در سطح جامعه، کشف حجاب، شایع نبود. (هر چند که پدیده موسوم به بدحجابی به حالت حداکثری خود رسیده و فاصله چندانی با کشف حجاب نداشت.) اما بروز آشوب‌های ضد حجاب از مهرماه ۱۴۰۱و شدت گرفتن آن در ماه‌های بعد، موجب عبور برخی از زنان و دختران از حریم حداقلی حجاب و ظهور پدیده کشف حجاب و برهنگی زنان به شکل آشکار و گستاخانه شد و به دنبال آن در سال‌های ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ جامعه ایرانی شاهد انواع برهنگی‌ها و بی‌حجابی‌هایی شبیه به کشورهایی چون ترکیه و ارمنستان و….. بود.
این روند خطرناک در حالی رخ داد که در شرایط کنونی اغلب زنان جامعه ایران (بیش از ۹۰ درصد) عملاً حجاب شرعی یا عرفی را رعایت می‌کنند و تعداد زنان برهنه و مرتکبین کشف حجاب به ۱۰ درصد زنان جامعه هم نمی‌رسد. در این میان موضع‌گیری مسئولان نظام و چهره‌ها و جریانات سیاسی در برابر این پدیده متفاوت و در برخی اوقات متناقض و متضاد بوده است. برخی(مانند اغلب فعالان جناح موسوم به اصلاح‌طلب) رسماً و یا تلویحاً از آشوبگران۱۴۰۱ حمایت می‌کنند و الزام به رعایت حجاب در جامعه را مغایر با آزادی‌ها و حقوق شهروندی می‌دانند و خواستار آزادی پوشش و پذیرش رسمی بی‌حجابی از جانب نظام هستند.
برخی دیگر به‌رغم اعتراف به ضرورت رعایت حجاب در جامعه، با الزام قانونی زنان به رعایت حجاب مخالفت می‌کنند و از راهکار فرهنگی برای ترویج حجاب سخن به میان می‌آورند. در نظر این گروه الزام قانونی به حجاب و جرم‌انگاری بی حجابی در قوانین جمهوری اسلامی ایران حرکتی شکست خورده و غلط است و نباید ادامه پیدا کند. تعبیر رایج و راهکار پیشنهادی این گروه برای مقابله با بی‌حجابی رایج در جامعه، «مواجهه فرهنگی با یک معضل فرهنگی» (یعنی بی‌حجابی) است.
از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب و بسیاری از مومنان و متشرعان جامعه با تکیه بر دیدگاه حضرت امام که فلسفه تشکیل حکومت اسلامی را اجرای احکام شریعت می‌دانستند، بر این باورند که با توجه به ماهیت و اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران، بی‌حجابی حرام شرعی و حرام سیاسی است و نظام وظیفه دارد با ابزارهای فرهنگی و انتظامی از این حکم الهی پاسداری کند.
در این میان پرسش‌هایی جدی در باره علل بروز بحران بی‌حجابی در جمهوری اسلامی مطرح است. پرسش‌هایی که نحوه مهار این بحران را در دل خود دارد: *آیا امکان ممانعت از بروز بی‌حجابی در نظام وجود داشت؟ * آیا مسئولان نظام نتوانستند با بی‌حجابی مقابله کنند؟ * آیا متولیان نظام اراده‌ای برای ممانعت از کشف حجاب داشتند؟ نوشتار حاضر در پی اثبات این فرضیه است که: «طی چهار دهه اخیر اراده جدی برای ممانعت از بروز بی‌حجابی و در مقابل آن گسترش حجاب در اغلب مسئولان نظام وجود نداشته و اگرمدیران نظام تمایلی به ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی داشتند می‌توانستند با ابزارها و سیاست‌های فرهنگی، اداری و انتظامی مانع از بروز بی‌حجابی در جامعه ایرانی شوند.»
دلائل اثبات این فرضیه به شرح زیر است:
الف) بی‌توجهی و غفلت مسئولان نظام نسبت به حجاب
با وجود تاکیدات حضرت امام و پس از ایشان رهبر معظم انقلاب به مقوله حجاب و اهمیت آن در نظام اسلامی، طی چهار دهه گذشته اغلب مسئولان ارشد (به‌ویژه سران قوای سه‌گانه‌) و به تبع آنها مدیران میانی و حتی نهادهای انقلابی، موضوع حجاب و عفاف را در فهرست اولویت‌های خود قرار ندادند و برای گسترش و ترویج آن، برنامه و اقدام موثری نداشتند. متاسفانه این بی‌توجهی و غفلت به نهادهای دینی مانند نمازهای جمعه و جماعات، حوزه‌های علمیه، موسسات پژوهشی، فرهنگی و آموزشی متنوع وابسته به حوزه و روحانیت هم سرایت کرد.
مرور سخنان و موضع‌گیری‌های متولیان نظام در چهار دهه اخیر این حقیقت تلخ را آشکار می‌کند. این در حالی است که موضوعاتی مانند ورزش، اوقات فراغت، تفریحات و… مستمراً در فهرست اولویت‌های نظام و مسئولان آن قرار داشته‌اند.
از سوی دیگر در حالی که مقابله با مواد مخدر (به‌عنوان یک آسیب اجتماعی) از جمله اولویت‌های اصلی نظام بوده و در مسیر مقابله با آن بیش از سه هزار شهید و هزاران جانباز و مجروح تقدیم شده و نهادی مانند «ستاد مبارزه با مواد مخدر» با بودجه و امکانات مفصل برای پیگیری مبارزه با این پدیده شوم تاسیس شده، برای مقابله با منکراتی مانند بی‌حجابی (و شرب خمر، فحشا، قمار، روزه‌خواری در ملاء عام و..) توجه، تمرکز و متولی خاصی وجود نداشته و پس از حذف کمیته انقلاب اسلامی (به‌عنوان تنها نهاد مسئول مقابله با منکرات) در سال ۱۳۶۹، هیچ دستگاهی پرچم مبارزه با بی‌حجابی و منکرات را بر دوش نگرفته و این مهم به‌عنوان یکی از ۵۲ وظیفه نیروی انتظامی به عهده این دستگاه قرار گرفت که بر مبنای برنامه‌های ابلاغی، معاونت مبارزه با مفاسد اجتماعی را منحل کرد و مقابله با بی‌حجابی و منکرات را به عهده یک اداره کوچک در زیر مجموعه معاونت امنیت گذاشت؛ در نتیجه عرصه مقابله انتظامی با بی‌حجابی و منکرات در سراسر کشور عملاً به مدیریتی محدود با کمترین نیرو و امکانات محول شد.
به موازات همین مسیر، دستگاه قضا نیز مواجهه قانونی و قضائی با بی‌حجابی را از دایره توجهات خود خارج کرد تا آنجا که از دهه ۸۰ شمسی به بعد دادسراها در اغلب موارد از پذیرش پرونده‌های افرادی که توسط ضابطین قضایی به اتهام بی‌حجابی دستگیر و برای محاکمه و مجازات به دستگاه قضا ارسال می‌شد خودداری می‌کردند و این استنکاف از انجام وظیفه قانونی به‌تدریج به عرف حاکم بر دستگاه قضا تبدیل شد تا آنجا که انتشار تعداد پرونده‌های مختوم به مجازات در خصوص بی حجابی در سال‌های ۱۳۸۰ تا امروز (‌به واسطه تعداد اندک) شگفتی همگان را برخواهد انگیخت و این موضوع مهم را اثبات خواهد کرد که دستگاه قضا هیچ تمایلی به برخورد قضائی با جرم مشهود بی‌حجابی ندارد.
از دیگر نمادهای بی‌توجهی مسئولان ارشد نظام به مقوله حجاب، عدم وضع قانون مستقل و جامع برای مقابله با بی‌حجابی و ترویج حجاب است. متاسفانه در طول سال‌های پس از انقلاب اسلامی هیچ قانونی در این عرصه وضع نشده و تنها مصداق وضع قانون برای مقابله با بی‌حجابی، تبصره‌ای ذیل ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی است که مجازاتی معادل ۲ ماه زندان را برای مرتکبین بی‌حجابی در ملاعام در نظر گرفته است.
این در حالی است که ماده ۶۸۰ همین قانون به صورت مستقل برای مقابله با صید و شکار غیرمجاز وضع شده و برای مرتکبین این جرم تا ۳ سال زندان در نظر گرفته است. همین مورد برای درک بی‌توجهی قانون‌گذاران به مقوله حجاب و عفت عمومی کفایت می‌کند. طبیعی است مردم با مشاهده این قانون به این نتیجه می‌رسند که اهمیت و حرمت حجاب در جمهوری اسلامی بسیار کمتر از مسئله شکار است.
از دیگر نمونه‌های غفلت و بی‌توجهی به مسئله حجاب و عفاف در جمهوری اسلامی، جای خالی این مقوله در برنامه‌های رسانه ملی و تولیدات فرهنگی و هنری اعم از فیلم، مجموعه‌های نمایشی، پویا نمایی، تئاتر، داستان، شعر، هنرهای تجسمی و سود و نماهنگ و… است، به‌گونه‌ای که حتی با جستجوی فراوان بعید است بتوان یک فیلم سینمایی، مجموعه نمایشی، پویانمایی ونماهنگ یافت که موضوع اصلی آن حجاب و فوائد آن یا بی‌حجابی و زیان‌های آن باشد. بدیهی است که در دنیای امروز موثرترین شیوه در ترویج حجاب و پوشش دینی و ایجاد نفرت و دلزدگی نسبت به بی‌حجابی، تولید آثار نمایشی با محتوای مرتبط با حجاب و ثمرات آن و زیان‌های بی‌حجابی است.
این در حالی است که سیمای جمهوری اسلامی سالانه هزاران ساعت محصول نمایشی با محتواهایی سخیف و نازل – دعوای عروس و مادر شوهر، ازدواج مجدد مردان، مهاجرت به اروپا و آمریکا و نظائر آن – تولید می‌کند. دقیقاً همین مشکل در خصوص تولیدات سینمایی و عملکرد وزارت ارشاد و حوزه هنری سازمان تبلیغات در عرصه تولید آثار سینمایی وجود دارد؛ در حالی که سالانه بین ۸۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی و در مجموع در ۳۰ سال اخیر حداقل ۲۰۰۰ فیلم سینمایی در کشور تولید شده‌اند و حتی یک فیلم هم با محوریت حجاب و عفاف ساخته نشده است.
تنها یک علت برای عدم تولید آثار هنری با محتوای حجاب و عفاف وجود دارد و آن غفلت و بی‌اعتنایی متولیان رسانه ملی و دستگاه‌هایی مانند وزارت ارشاد، حوزه هنری و دفتر تبلیغات حوزه علمیه و… به حکم الهی حجاب و لزوم ترویج آن است.
جستجو و بررسی محتوای سخنان، پیام‌ها و موضع گیری‌های منتشر شده سران سه قوه و مسئولان نهادهای انقلابی طی سال‌های ۱۳۶۹ تا به امروز نشان می‌دهد که سهم واژه‌ها و مفاهیمی چون حجاب، عفاف، پوشش شرعی و مترادفات آن در بیانات و مکتوبات این اشخاص نزدیک به صفر و این خود بهترین نشانه غفلت آشکار آنان نسبت به این مقولات مهم است تا آنجا که حتی در سخن نیز از پرداختن به این مقولات دریغ کرده‌اند، چه‌رسد به داشتن برنامه برای ترویج حجاب و پوشش شرعی و مقابله با بی‌حجابی.
تنها اقدامی که در همه این سال‌ها در باره موضوع حجاب و عفاف و در سطح حاکمیت کلان کشور رخ داد، مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۸۶با هدف مشخص کردن وظایف دستگاه‌های مختلف حکومتی در مسئله ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی بود که البته هیچ‌گاه حتی توسط تصویب‌کنندگان این مصوبه، تلاشی برای عملی شدن آن صورت نگرفت و روی کاغذ ماند و به تاریخ پیوست.
ب) نداشتن باور و اعتقاد به وظیفه حاکمیت در زمینه حجاب و پوشش شرعی
مرور سخنان و عملکرد برخی از مسئولین نظام در سه دهه اخیر نشان می دهد که این عده نه تنها اهتمام و توجهی به مقوله حجاب و عفاف نداشته‌اند، بلکه مخالف ورود و دخالت حکومت در موضوع حجاب و پوشش بوده‌اند. این افراد یا دین و احکام آن را امری شخصی فرض می‌کردند و حکومت را متولی امور شرعی نمی‌دانستند. آنان در واقع به سکولاریسم معتقد بودند و با هرگونه اقدام حاکمیت برای اجرای شریعت مخالفت می‌کردند و الزام به رعایت احکام شریعت در جامعه ایرانی را مغایر با آزادی و حقوق افراد می‌دانستند یا تصور می‌کردند دخالت حاکمیت در اجرای شریعت مفید نیست و منجر به تحقق احکام الهی نخواهد شد.
از نظر این عده وظیفه نظام جمهوری اسلامی صرفا دعوت جامعه به پذیرش دین و اجرای تعالیم آن است و نظام تکلیفی در الزام مردم به رعایت احکام شریعت در ساحت عمومی جامعه ندارد. در این میان دسته سومی هم هستند که اصل و ضرورت تدین را هم قبول ندارند و به واسطه نفاق یا بی‌توجهی متولیان امور وارد ساختار حاکمیت شده‌اند و در عمل با هرگونه رفتار دینی و پایبندی به احکام الهی مخالفند و در حد وسع در مسیر تحقق احکام شرعی در کشور سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند. این گروه تا آنجا آزادی عمل دارند که حتی در بسیاری از مواقع با امکانات نظام اسلامی به ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی می‌پردازند.
بررسی تولیدات سینمایی، تئاترهای به نمایش درآمده، کنسرت‌ها، بازار نشر کتب و مجلات، جلسات و همایش‌های ظاهراً علمی و حتی برخی از برنامه‌ها و تولیدات رسانه ملی به‌وضوح نشان می‌دهد که دسته سوم با مشارکت مسئولان سکولار یا بی‌اعتنا به امور دینی و شرعی در ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی نهایت تلاش را کرده‌اند. زمینه‌سازی و طراحی و اقدام برای تبدیل برخی بازیگران، ورزشکاران و خوانندگان متجاهر به فسق و بی‌عفتی به الگوهای نوجوانان و جوانان (موسوم به سلبریتی‌سازی) و عادی‌سازی بی‌حجابی و اختلاط مفسده‌انگیز نامحرمان در آثار و تولیدات نمایشی، اعم از سینما و تئاتر و حتی سیمای جمهوری اسلامی و تبدیل بی‌حجابی و بی‌حیایی به‌عنوان هنجار مطلوب و ارزش حاکم، بها دادن به زنان و دختران بی‌حجاب در ادارات و سازمان‌های حکومتی و در بسیاری از مواقع اولویت دادن به این افراد در استخدام‌ها و همکاری‌ها نمونه‌هایی از اقدامات دسته سوم در ترویج بی‌حجابی با استفاده از امکانات و اقتدار حاکمیت است.
اعطای جوایز جشنواره‌های سینمایی و هنری به چهره‌ها و هنرمندان بی‌حجاب و بزرگداشت و تکریم این افراد به مناسبت‌های مختلف در شبکه‌های مختلف سیما و اصرار وزارت ارشاد به اعطای مجوز به کنسرت‌ها و حمایت همه‌جانبه از آنها با علم به مفاسد متعدد موجود در این تجمعات، گوشه‌هایی از اقدامات مستمر دسته سوم طی سه دهه اخیر در جهت ترویج منکرات، خصوصاً بی‌حجابی و بی‌حیایی، آن هم با امکانات حکومتی و به هزینه بیت‌المال بوده است.
بدیهی است این دسته از مسئولین به واسطه سکوت یا همراهی و حمایت پنهان و آشکار گروه اول و دوم از مسئولان نظام و با سو استفاده از غفلت و یا سادگی مسئولان متدین نظام موفق به ارتکاب چنین خیانت‌هایی شده‌اند و هوشیاری و آگاهی مدیران متدین نظام قطعاً می‌توانست و می‌تواند مانع از فعالیت مدیران دین‌ستیز نظام – که در حقیقت غاصبان مناصب و کرسی‌های حکومت اسلامی‌اند – در دین‌زدایی از جامعه و ترویج منکرات و در رآس آنها بی‌حجابی شود.
بی‌تردید همان‌گونه که مهار و مقابله موفق با بحران‌هایی مانند کرونا به واسطه دقت، تمرکز و توجه نظام و مسئولان امر و بسیج امکانات دولتی و مردمی، ممکن شد، مواجهه انتظامی و قضایی مستمر و قاطع با بی‌حجابان متجاهر و به موازات آن برنامه‌ریزی برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب و بسیج امکانات و توجه حاکمیت در مسیر تحقق این فرهنگ در جامعه و توکل بر خدای متعال، منجر به پاک‌سازی جامعه اسلامی ایران از آلودگی بی‌حجابی و بی‌عفتی خواهد شد.
ان‌شالله

26اکتبر/24

مسئولیت حکومت اسلامی در هدایت جامعه – حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

مقدمه
شناخت حکومت اسلامی و تمایز آن با سایر نظام‌های سیاسی از دغدغه‌هایی است که از دیرباز در مجامع علمی مدنظر اندیشمندان بوده است و با وجود برخورداری همه حکومت‌ها از کارکردهای مشابه، می‌توان به تمایزات و اختلافات بسیاری میان حکومت اسلامی و نظام‌های غیردینی اشاره کرد.
از یک‌سو، حکومت‌های سکولار در عصر حاضر، به‌ویژه نظام‌های لیبرال – دموکراسی، کارکردهای دولت را به رفع نیازهای مادی شهروندان و تأمین رفاه آنان محدود کرده و اصولاً وظیفه حکومت‌ها را در محدوده نظم عمومی، رفع نزاع‌های احتمالی، تضمین آزادی‌های سیاسی، تأمین رفاه مطلوب مادی و ایجاد بستری برای برخورداری مساوی همگان از امکانات جامعه معنا می‌کنند. در این نظام‌های سیاسی، چون حاکمان، منتخب و برگزیده مردم برشمرده می‌شوند و مشروعیت حکومت در گرو رأی و نظر مردم است، لذا حاکمان تنها وکیل مردم محسوب می‌شوند و وظیفه کارگزاران، تنها محدود به خواست و اراده‌ مردم است. از این‌روی، نه ‌تنها ورود در امور مرتبط با عقاید و سعادت معنوی و اخروی مردم از وظایف و کارکردهای حاکمان به‌ حساب نمی‌آید، بلکه رسیدگی به آنها از سوی دولت‌ها دخالت در اموری فرض می‌شود که در محدوده وظایفشان نیست؛ لذا حکومت‌های سکولار و غیردینی به ‌خاطر محدود بودن اهداف و کارکردهای دولت به امور مادی، نظریه «دولت حداقلی» ارائه و از ورود به گستره توسعه‌ فرهنگ، دین و عقاید مردم پرهیز می‌کنند و هدایت مردم به ‌سوی سعادت را وظیفه خود نمی‌دانند.
از سوی دیگر، حکومت‌های دینی ارزش حکومت را نه در ذات آن، بلکه در گرو کارکردها و تحقق اهداف دین و ارزش‌های فرامادی در جامعه از سوی حکومت می‌دانند؛ از این ‌روی، با ردّ نظریه‌ «دولت حداقلی»، علاوه بر کارکردهای نظام‌های سکولار در رفع نیازمندی‌های مادی شهروندان، حجم وسیعی از کارکردهای مرتبط با اموری چون خیر، سعادت، اخلاق و معنویت شهروندان جامعه را که در نظام‌های غیردینی، از قلمرو اهداف و وظایف دولت خارج و به حریم خصوصی افراد مرتبط دانسته می‌شود، بر عهده می‌گیرند.
نظریه دولت «حداکثری» و برعهده داشتن وظایف مرتبط با تقویت عقاید مذهبی، ترویج دینداری و هدایت جامعه به‌ سوی سعادت و ارزش‌های اسلامی، در گرو پیش‌فرض‌ها و مبانی و ادله‌ مبتنی بر مبانی و ادله دینی است.
مبانی مسئولیت حاکمیت اسلامی در هدایت جامعه
در آموزه‌های دینی مبانی و پیش‌فرض‌های بسیاری وجود دارند که مقتضی عدم اهمال حکومت در مباحث فرهنگی هستند. این مبانی، نه فقط بر کارکرد حکومت در ضرورت هدایت مردم به ‌سوی سعادت، تأکید می‌کنند، بلکه این وظیفه را قدر متیقّن از اموری می‌دانند که از سوی خداوند بر حاکمان فرض شده است؛ چه آنکه برخلاف دولت حداقلی که مشروعیت خود را وامدار رأی و نظر مردم است و لذا در راستای خواست و اراده آنان گام برمی¬دارد و هدایت آنها به‌ سوی سعادت را از جمله کارکردهایش نمی¬داند، مشروعیت حکومت در دولت حداکثری، در گرو انتصاب الهی است و اوست که فردی با اختصاص ویژگی‌های ممتاز برای حاکم جامعه‌ اسلامی، هدایت و راهبری مردم به ‌سوی سعادت مادی و معنوی آنان را مدنظر قرار داده است؛ زیرا سنخ اوصافی که شارع برای حاکم اسلامی در نظر گرفته است می‌تواند در تبیین کارکردهای حکومت، مؤثر و مفید باشد. بر این ‌اساس، شارع اوصافی چون فقاهت، عدالت و تقوا را برای حاکم اسلامی در نظر گرفته است تا وی بتواند با کاربست این اوصاف، افراد جامعه را به‌ سوی سعادت عام دنیوی و اخروی راهبری کند.
«ما به‌ عنوان دولت اسلامی… وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بکنیم؛ ریاست در جامعه‌ اسلامی، ریاست مادی محض و صرف نیست؛ بلکه اداره‌ امور زندگی مردم است همراه با هدایت.»(۲)
برخلاف بسیاری از ادیان که به بخش خاصی از امور عبادی و معنوی مردم می‌پردازند و اظهارنظر در خصوص سایر موارد را در محدوده اختیارات خود نمی‌دانند، احکام اسلام، به‌عنوان دین خاتم، از جامعیت و فراگیری نسبت به نیازهای گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… برخوردار است و در حوزه‌ فردی برای سامان دادن به زندگی فردی و در حوزه‌ فرهنگی – اجتماعی، به‌ صورت قوانینی برای اداره‌ نظام اجتماعی سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و در راستای تأمین سعادت جامعه کارکرد دارد.
بر این ‌اساس، تمام این دستورات اسلام برای پاسخ‌گویی به نیازهای مردم در قالب یک نظام متمرکز و حکومت تعبیه شده‌اند است که مطابق آن، علاوه بر جایگاه آخرتی و تعبّدی برخی از اعمال، امور عبادی و فرهنگی شریعت، برای ایجاد آرامش در جامعه، امور اقتصادی آن، برای اداره‌ صحیح اقتصاد در سطح خُرد و کلان و حاکمیت سیاسی، امور نظامی و انتظامی برای ایجاد امنیت در فضای جغرافیایی نظام سیاسی، امور حقوقی، جزائی و قضائی فقه برای تنظیم و حسن اداره‌ امور جامعه و… تعبیه و تشریع شده‌اند:
«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمی‌یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است. بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.»(۳)
بدیهی است احکام اسلامی نمی‌توانند بخشی از مهم‌ترین نیازهای افراد در عرصه فرهنگ و معنویت را نادیده بگیرند و حکومت اسلامی نمی‌تواند از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند؛ زیرا قدر متیقّن از اموری که شارع بر عهده‌ حاکم اسلامی نهاده است، تحقق شریعت، اجرای حدود شرعی و احکام اسلام است که عمدتاً رویکرد فرهنگی دارند و در راستای بهداشت فرهنگی و معنوی جامعه قابل ‌ارزیابی هستند.
نکته‌ مهم اینکه در حکومت اسلامی، علاوه بر تضمین نظم عمومی و تأمین رفاه اجتماعی، عمدتاً بر اجرای حدود شرعی توصیه و تأکید شده است.
صاحب جواهر از فقیهان صاحب¬نام و سبک در حوزه‌ فقه، در راستای اجرای احکام اسلامی، بر ضرورت جایگاه نظام سیاسی بر اجرای این احکام تأکید کرده و معتقد است که اگر حکومتی دینی و با اختیارات کامل وجود نداشته باشد، بسیاری از امور شیعه مانند اجرای حدود و تعزیرات اجرا نمی‌شوند که نزد شارع مطلوب نیست: «تعطیل حدود منجر به ارتکاب محرمات و انتشار مفاسد در جامعه می‌شود و ترک این مسائل نزد شارع مطلوب است.»(۴)
بر این ‌اساس نمی‌توان از یک ‌سو حکم به ضرورت برقراری حکومتی اسلامی برای تحقق احکام شرع در جامعه داد و از سوی دیگر وظیفه‌ راهبری مردم و جامعه به ‌سوی سعادت و تحقق احکامی را که این حدود برای انجام آنها‌ صورت پذیرفته است، انکار کرد.
امام خمینی بر همین اساس، ضمن اینکه بر جامعیت فقه شیعه نسبت به همه مسائل و تمام عرصه‌های زندگی تأکید می‌کند، همه امور فرهنگی را ذیل حکومت دینی و از کارکردهای آن قرار می‌دهد و حکومت را فلسفه عملی تحقق این احکام معرفی می‌کند‌:
«حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه علمی همه فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهنده‌ جنبه‌ عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.» (۵)

هدایت جامعه اسلامی به مثابه غایت حکومت اسلامی
اهتمام به امر غایات حکومت اسلامی، در فهم کارکردهای حداکثری دولت اسلامی از آن روست که در مکتب اسلام، ارزش حکومت به ادای امانت الهی و ادای این امانت در گرو پیاده‌کردن اهداف و وظایفی است که حاکمان و کارگزاران می‌بایست انجام دهند. لذا جدا از اینکه مشروعیت حاکم در گرو انتصاب الهی است، می‌توان این مشروعیت را در گرو حرکت در امتداد غایات نظام اسلامی و تحقق این غایات در جامعه هم بر شمرد.
مراجعه به مجموعه‌ای از ادلّه دینی (مشتمل بر آیات و روایات) هر اندیشمند منصفی را مجاب می‌کند که اهداف و غایات برشمرده شده برای حکومت دینی، مجموعه‌ای وسیع از امور مادی و معنوی را دربر می‌گیرد؛ لذا کارویژه‌های متمایزی نیز متناسب با این اهداف و غایات، برای حکومت دینی برشمرده شده‌اند.
بر این ‌اساس، حکومت اسلامی می‌بایست در پیروی از غایات حکومت نبوی احیای ارزش‌های اخلاقی و تزکیهی نفوس را سرلوحه‌ کارهای خود بداند؛ چه آنکه پیامبر(ص) نیز هدف بعثت خویش را کامل کردن فضائل اخلاقی در جامعه اعلام داشتند و عملاً در این مسیر گام برداشتند.
از این ‌روی، نظام سیاسی اسلام، با الگوگیری از رسالت نبوی(ص) و تأمین غایات آن، موظف است به ارتقای جهت‌گیری اخلاقی و ارزشی جامعه توجه کند و هماهنگی و انطباق مقررات فردی و اجتماعی با احکام الهی و رشد عقلانیت بشر را مدنظر قرار دهد.
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاق»؛(۶) همانا به رسالت برانگیخته شدم تا فضایل اخلاقی را به کمال برسانم.
بر اساس موازین دینی و روایات اهل‌بیت(ع)، در اصل ضرورت حکومت برای تحصیل اموری چون تأمین نظم فراگیر، امنیت اجتماعی، رفاه عمومی، احقاق حق، مقابله با دشمنان و… تردیدی نیست و در کلام حضرت علی(ع) اصل حکومت برای تضمین این کارویژه‌ها، فارغ از هر گرایش دینی، ضرورتی انکارناپذیر است:
«إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یسْتَمْتِعُ فیها الْکافِرُ وَ یبَلِّغُ اللَّهُ فیها الْأَجَلَ وَ یجْمَعُ بِهِ الْفَیءُ وَ یقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی حَتَّی یسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛(۷) چاره‌ای برای مردم از وجود فرمانروا و امیر نیست، خواه (این امیر) نیکوکار و خواه بدکار باشد. (فرمانروایی) که در حکومت آن فرمانروا، شخص با ایمان، اعمال (صالح) خود را انجام می‌دهد و شخص کافر از دنیا بهره‌مند می‌شود. خداوند (به‌وسیله برقراری امنیت اجتماعی)، عمرها را طولانی می‌کند، غنائم جمع و با دشمنان جهاد و راه‌ها امن و حق ضعیف از قوی گرفته می‌شود تا اینکه حاکم نیکوکار از ناخوشی‌های دنیا آسوده و اهل دنیا از فاجر آسوده شوند.»
لکن بر اهل اندیشه مخفی نیست که دین اسلام به این مقدار از کارویژه‌ها به‌‌عنوان حدّاقل‌هایی است که حکومت‌ها می‌بایست در جامعه اجرا کنند، اکتفا نمی‌کند، بلکه نصوص دینی، کارویژه‌های مختلفی را برای حکومت برمی‌شمارند که با شناخت آنها، حکومت دینی از حکومت‌های سکولار تمیز داده می‌شود.
امیرالمؤمنین(ع) در شروع‌ حکومت، حاکمیت سیاسی خویش را در گرو اموری متناسب با اهداف معنوی حکومت نهاد و در تمایز حکومت خویش با سایر حکومت‌ها، برخی از کارویژه‌های حکومت دینی را برشمرد که از آن میان می‌توان به بازگرداندن نشانه‌های از بین رفته دین در جامعه و اجرای حدود برای تحقق شریعت در جامعه اشاره کرد.
قالَ امیرالمؤمنین(ع) «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَی‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکنْ لِنَرُدَّ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِک…»(۸) خدایا! تو آگاهی آنچه از ما صادر شده نه برای میل و رغبت در سلطنت و خلافت بود و نه برای به‌ دست‌آوردن چیزی از متاع دنیا، بلکه برای این بود که آثار دین تو را باز گردانیم و در شهرهای تو اصلاح و آسایش را برقرار کنیم تا بندگان ستم‌کشیده‌ات در امن و آسودگی باشند و احکام تو که ضایع مانده بودند، جاری شوند.»
در روایتی دیگر از حضرت امام رضا(ع) که غالباً در خصوص ضرورت حکومت دینی، مورد استناد قرار می‌گیرد، حضرت، ضرورت حکومت مطلوب را در گرو اموری قرار داده و فقدان حاکمی مطلوب در جامعه را موجب از بین ‌رفتن تدریجی دین و سنّت پیامبر(ص) و شیوع بدعت‌ها و ترکتازی ملحدین دانسته‌اند.
«لَوْ لَمْ یجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّهُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْکامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِک عَلَی الْمُسْلِمِینَ…»(۹) اگر خداوند رهبری امین را برای سرپرستی و حفظ امانت امامت امت قرار ندهد، مذهب و دین به‌تدریج از بین می‌رود و سنّت پیامبر(ص) و احکام الهی دستخوش تغییر و تبدیل می‌شوند. بدین ترتیب که بدعت‌گذاران اموری را بر دین می‌افزایند و ملحدین مسائلی را از دین می‌کاهند و در نتیجه حقیقت را بر مسلمین مشتبه می‌سازند.
بدیهی است هرگاه حاکم اسلامی، متصدی این امور نشود، نه فقط وظایف خود را انجام نداده و از کارکردهای خود عدول کرده است، بلکه به‌ خاطر اینکه جامعه را به ورطه سکولاریسم کشانده و اهداف غایی شارع را در جامعه پیاده نکرده است، به معضل فقدان مشروعیت نیز دچار خواهد شد.
«دستگاه سیاسی در کشور به اهل دین اجازه می‌دهد؛ بلکه از آنها می‌خواهد که در راه ترویج شریعت حرکت کنند. مسئولین نظام اگر با معیارهای دینی تطبیق نکنند، طبق قانون، مشروعیت خودشان را از دست می‌دهند.»(۱۰)

نتیجه
تأکید بر کارکرد حکومت در عرصه‌ فرهنگ و هدایت جامعه به معنای اجبار مردم به رفتاری خاص برای وصول به سعادت و فوز راه ‌یافتن به بهشت نیست؛ زیرا حاکم در صورتی قادر است شهروندانش را به ‌سوی سعادت سوق دهد که آنان بدین امر مشتاق باشند و از حاکم اسلامی پیروی کنند. با توجه به اینکه وصول به بهشت در گرو اموری چون ایمان و عمل صالح مبتنی بر باورهای ایمانی است، لذا حاکم هیچ-گاه قادر نخواهد بود با اجبار کسی را به بهشت سوق دهد و سعادت را به وی تحمیل کند. بلکه انسان تنها در صورتی که این باورها را در خود ایجاد کند و در مسیر ایمان و معنویت گام بردارد، می‌تواند مسافر کوی سعادت شود. حاکم اسلامی در این میان می‌تواند در فرایند تصمیم‌سازی‌ها، بسترسازی‌ها و هدایت‌‌ها، فضای عمومی جامعه را به‌گونه‌ای هدایت کند که مردم بدین سمت گرایش یابند و آفاتی چون دین‌گریزی و مادی‌گرایی از جامعه رخت بربندد.
امیرالمؤمنین فرمود: «اگر از من اطاعت کنید، من شما را به بهشت می‌رسانم.» هدف امیرالمؤمنین رساندن انسان‌ها به بهشت است. ایشان در زمینه فکری و روحی و قلبی و حیات اجتماعی مردم، نقش‌آفرین است. فرق حاکم اسلامی با حکام دیگر در همین است. حاکم اسلامی می‌خواهد کاری کند که مردم به بهشت و به سعادت حقیقی و اخروی و عقبائی برسند؛ لذا باید راه‌ها را هموار کند. اینجا بحث زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحث کمک‌ کردن است. فطرت انسان‌ها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز و کار را تسهیل کنیم تا مردم بتوانند خود را به بهشت برسانند. این وظیفه ما و کاری است که امیرالمؤمنین(ع) بار آن را بر دوش گرفته است و احساس وظیفه می‌کند مردم را به بهشت برساند.»(۱۱)

پاورقی:
۱٫ مدرس خارج فقه و اصول حوزه‌ علمیه و استاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
۲٫بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اعضای هیئت دولت، ۱۳۸۸/۰۶/۱۶٫
۳٫ امام خمینی، ولایت فقیه، ص. ۳۰٫
۴٫ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج. ۲۱، ص. ۳۹۶٫
۵٫ امام خمینی، صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۲۸۹٫
۶٫ نهج الفصاحه،‌ ص. ۳۴۵٫
۷٫ نهج البلاغه، خطبه‌ ۳۹٫
۸٫ نهج البلاغه، خطبه‌ ۱۳۱٫
۹٫ شیخ صدوق، علل الشرائع؛ ج. ۱، ص. ۲۵۳٫
۱۰٫ بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان، ‌ ۱۳۸۸/۲/۲۳٫
۱۱٫ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۹۳/۰۲/۲۳٫

26اکتبر/24

جایگاه غریزۀ خودخواهی در وجود انسان – مجموعه گفتارهای منتشر نشده از مرحوم آیت‌الله مرتضی تهرانی(ره)

ریشه تعبد و اطاعت در نفس انسان چند اصل است که آن اصول با طینت انسان عجین شده‌اند و در نهاد انسان وجود دارند. اصل اول این است که انسان از عجز و جهل متنفر است و به‌طور فطری می‌خواهد نادانی و ناتوانی را از وجود خود دور کند و به این دو کمال یعنی علم و آگاهی و دانش و قدرت و توانایی مزین و متصف باشد. اگر فرد دریابد که مبتلا به نادانی و ناتوانی است، این احساس، با آن قانون کلی که در فطرتش وجود دارد، او را وادار می‌کند که برای رسیدن به کمال تلاش و نادانی و ناتوانی را از وجود خود بیرون کند.

مفهوم حقیقی خودخواهی
انسان حب به ذات دارد که با خمیرۀ وجودی او عجین شده است. در فارسی برای حب به ذات واژه خودخواهی را به کار می‌برند که دارای دو مفهوم عرفی و حقیقی است. مفهوم عرفی خودخواهی این است که انسان در تماس‌ها و معاشرت¬ها و زندگی‌و در تمام احوال و کیفیات مختلف، تمرکزش در یک جهت باشد و آن اینکه اگر نفعی و خیری را در جایی دید، آن را به سوی خود متوجه کند، اگرچه دیگران از آن خیر محروم بمانند. افراد خودخواه حکم داس را دارند که همه چیز را به سوی خود درو می‌کند. از مفهوم عرفی فقط در مواردی استفاده می‌شود که انسان بدون رعایت ضوابط و قوانین و حقیقت مسائل، بر حسب تشخیص حیوانی خود، خیر‌های مادی و دنیوی را به سوی خود جلب کند، هرچند دیگران دچار ضرر، خسارت و یا محرومیت شوند.
مفهوم حقیقی خودخواهی بسیار وسیع‌تر از مفهوم عرفی آن است. در واژه خودخواهی دو بخش وجود دارند: خود و خواستن. تحقق وجود و شخصیت انسان بستگی به پوست و گوشت و استخوان و سن و لباس و مکان و زمان و خصوصیات مادی ندارد. اگر شخصیت انسانی انسان به این امور بستگی داشته باشد، در مواردی که ثروتمندی ثروتش را از دست می‌دهد، انسانیتش ضعیف‌تر و کمتر و در مواردی که یک بی‌بضاعت ثروتمند می‌شود و امکانات مالی پیدا می‌کند، انسانیتش بیشتر می‌شود. قوام انسان به حقیقت انسانیت بستگی دارد و حقیقت انسانیت ارتباطی با امور ظاهری مادی و جسمانی ندارد.
در مورد کلمه «خود» که جزئی از واژه خودخواهی است، وقتی انسانیت انسان به ابعاد ملموس مادی بستگی ندارد، پس باید به امور و واقعیت‌هایی بستگی داشته باشد که مادی نیستند، بلکه امور معنوی و روحی و صفات مربوط به روح انسان هستند. فضایل و اوصاف و خوی‌های پسندیده‌ شایسته مقام انسانی انسان هستند. مقام واقعی انسان و شخصیت انسانی او به این است که دارای آن فضایل و آن صفات و خوی‌ها باشد.
غیر از آن صفات پسندیده¬ای که در علم اخلاق از آنها به اخلاق حمیده و فضایل اخلاقی تعبیر می‌شود، چیزهای دیگری هم برای انسان تصور می‌شود که او را به علم و قدرت می¬رسانند. اگر انسان در بُعد معنوی تلاش کند و به فضایل انسانی برسد، خودش را به مبدأ و مرکز علم و آگاهی واقعی یعنی حق تعالی نزدیک کرده است. اگر انسان بتواند با تهذیب نفس و ریاضت‌های مشروع دادن به این بدن، خود را به فضایل و اوصافی برساند که شایسته مقام انسانی است، خود را به مبدأ قدرت نزدیک کرده است و به هر مقداری که خود را به مبدأ علم و قدرت، یعنی حق تعالی نزدیک کند، از آن علم و قدرت برخوردار خواهد شد. این همان علم و قدرتی است که فطرت انسان، عاشق آن دو ارزش و به همین دلیل از کمبود آنها متنفر است. انسان از جهل و از عجز متنفر است.
بنابراین «خود» انسان که انسانیت او از آن تشکیل شده، بُعد روحانی انسان است، نه بُعد مادی و جسمانی. در این بُعد، سن، زمان و مکان، جوانی و پیری، سلامت و بیماری جسمی دخالت ندارد. تحقق شخصیت انسانی به صفاتی است که هر مقداری که آن صفات در انسان تقویت شود، شخصیت انسانی او تقویت می‌شود و به هر مقداری که این صفات در انسانی تضعیف و رقیق شود، شخصیت انسانی او تضعیف و رقیق می‌شود. این یک محاسبه¬ علمی اثبات شده است. با توجه به این محاسبه و این توضیحات علمی انسان می‌فهمد که شخصیت او چیست.

شخصیت واقعی انسان از دیدگاه قرآن
قرآن کریم در مقام نکوهش و مذمت می‌فرماید: «گروهی هستند که خودشان را فراموش کرده¬اند.» این خود چه خودی است؟ این نفس چه نفسی است؟ اگر نفس، نفس حیوانی باشد که هیچ انسانی هیچ‌ وقت خود را فراموش نمی‌کند. او راه می‌رود، سوار ماشین می‌شود، پیاده می‌شود، ظهر که می‌شود ناهار می‌خورد. شب شام می‌خورد. اگر فرد خود را فراموش کند، ناهار و شام نمی‌خورد! یعنی بُعد حیوانی فرد که تحقق آن بستگی به خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بقیه مسائل طبیعی دارد، فراموش نمی‌شود. آنچه فراموش می‌شود، حقیقت انسانیت او یعنی بُعد روحانی و معنوی¬اش است. فراموش کردن بُعد معنوی نه¬تنها ممکن است، بلکه زیاد پیش می‌آید.
بسیاری از انسان‌ها در عین اینکه کاملاً مراقب تقویت بُعد جسمانی و حیوانی خود هستند، بُعد معنوی خود را به‌کلی فراموش می‌کنند و از آن غافلند. در نتیجه آن بعد رو به ضعف و ناتوانی می‌گذارد. نتیجه این می‌شود که نسبت بین بُعد حقیقی انسانی و بُعد ظاهری و مادی انسانی عوض می‌شود. خدا می‌فرماید: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُم أَنْفُسَهُم»: خودشان را فراموش کردند. این یعنی شکم، دستگاه گوارش، قوه غضب و شهوت خودخواهی را فراموش کرده‌اند؟ اگر این‌طور بود باید ناهار نمی‌خوردند، حال آنکه چنین اتفاقی نیفتاده است. این افراد خود حیوانی‌شان را فراموش نکرده‌اند، ولی خود انسانی‌شان را فراموش کرده‌اند. ما غیر از در خانه خدا و ائمه طاهرین و چهارده معصوم(ع) به کجا برویم که توان القای معارف به ما را داشته باشند؟ فقط همین درگاه خدا و اولیای خداست. با عنایت حق‌تعالی راحت این مسائل را از قرآن کریم درک می‌کنیم و قدرت شکر این یک نعمت از بین این همه نعمت را هم که عطا کرده نداریم.

جایگاه غریزه خودخواهی در وجود انسان
خدای متعال در انسان غریزه خودخواهی قرار داده است. معنی خودخواهی این نیست که قوه غضب یا قوه شهوت را از خودت راضی و آن را اشباع کنی؛ بلکه معنی‌اش این است که خودت را پیدا کنی و بدانی شخصیت تو که انسان هستی به چه حیثیتی است. آن را بخواهی و طلب و تقویت و تکمیل کنی. اول خودت را پیدا کن که آن «من» که گفته می‌شود آیا گوشت و پوست و استخوان است؟ انسان اول باید دنبال پیدا کردن حقیقت خود باشد. اگر از اول انسان مصداق حقیقی ذاتش را اشتباه گرفت و به دنبال پیدا کردن خود نرفت، در این صورت از راه منحرف می‌شود و در عوض این که به بیت‌الله برود، به ترکستان می¬رود.
غریزه خودخواهی بسیار غریزه خوبی است، به شرط آنکه انسان خود واقعی‌اش را پیدا کند و در مقام طلب و خواستن و علاقه به آن شخصیت واقعی و تکمیل و تقویت آن کوشا باشد. شکی نیست که یک چنین خودخواهی‌ای انسان را به خداخواهی می‌رساند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه». اگر آدم بداند که کیست؟ و چیست؟، به خدا و به معرفت‌الله می‌رسد؛ اما اگر وقتی خواست نفسش را پیدا کند به معده رسید، این ذات و شخصیت انسانی‌اش نیست‌! در این صورت به دنبالش «عَرَفَ رَبَّه» نیست. اگر این غریزه خودخواهی در انسان انحرافِ مسیر پیدا نکرد و هرز نرفت، اگر به دنبال یافتن ذات واقعی بود، این غریزه انسان را به «عَرَفَ رَبَّه» می‌رساند.
تعبد و اطاعت مایه سعادت انسان است. برای اینکه اگر انسان خود را شناخت و دانست که کیست، حتماً برای تکمیل و تداوم بخشیدن به این واقعیت، برای دور کردن این حقیقت از فنا، هلاکت، نابودی و ضعف، چیزی را پیدا می‌کند که قوام‌بخش این واقعیت باشد. آیا جز خدا و اولیای خدا و مبدأ قدرت، چیزی می‌تواند به انسان نیرو بدهد؟ آیا غیر از مبدأ علم چیزی می‌تواند به انسان علم و دانش بدهد تا از ضد ارزش‌های جهل و نادانی و عجز و ناتوانی دور شود؟ ببینید چقدر مسئله ظریف است و کمال و نقص و توحید و شرک از چه نقطه‌ای شروع می‌شود؛ اگر اولیا و صلحا به درجه کمال و معرفت‌الله رسیدند و عارف به رب شدند، از کجا شروع کردند و اگر اشقیایی مثل عمر سعد منحرف شدند، انحرافشان از کجا بوده است؟
سعادت و شقاوت دو جریان مثبت و منفی و ارزش و ضد ارزش هستند. دقت کنید که مبداء و سرچشمه این دو جریان کجا هستند؟ آنجا را پیدا و از آنجا شروع کنید. اگر انسان بخواهد به نتیجه برسد، جز راهی که خدا و انبیا و اولیا گفته‌اند، راهی ندارد. این نکات مستفاد از فرمایشات آنهاست. ما از خودمان چیزی نداریم. هر چه که از آنها نباشد، به درد بخور نیست. به دردبخور از مبدأ علم و قدرت است. غیر آن قابل فراگیری نیست.

26اکتبر/24

جزا، نفس عمل است – گفتاری منتشر نشده از مرحوم علامه حسن زاده آملی

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن سرگذشت ما را بیان می‌کند و می‌گوید که چه عوالمی را در پیش داریم و پاداشمان چگونه است.

در قرآن، خداوند به خود، ملائکه و جناب رسول الله(ص) درود و رحمت می‌فرستد و می‌فرماید ملائکه دم به دم به ما درود و رحمت می‌فرستند؟ چگونه؟

در عالم و همین جایی که هستیم به فارسی، به ترکی، به عربی و زبان‌های دیگر غوغایی است از حرف، منتهی من و شما نمی‌شنویم. پیچ رادیو را که باز کنی؛ می‌بینی چه غوغائی است و چقدر حرف و صوت و صدا در عالم هست و ما بی‌خبریم. در فلان جا چه صحبت‌هایی هست و ما نمی‌شنویم. این حرف‌ها در فضا هست، منتها باید پیچ رادیو را باز کنی تا بشنوی.

دار هستی هم دار غوغا و پر از رحمت و درود و سلام و صلوات و غفران است، منتها باید آن کلید را زد.

ملا هادی سبزواری چه خوش فرمود:

موسی‌ای نیست که دعوی انا الحق شنود

ور نه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست

از تمام شاخه‌های درخت‌ها و گیاه‌ها و رستنی‌ها، بانگ توحید بلند است.؛ منتهی باید کلیدش را زد و روشن بود. ما هنوز آن ‌طور نشده‌ایم که بشنویم. باید گوشمان را باز کنیم. متاسفانه پنبه‌ غفلت در گوشمان است. کر هستیم و نمی‌شنویم. قلب را آمادگی ندادیم و زنگارگونه است وگرنه دار هستی یکپارچه انی اناالله است.

منتها تا به آنجا برسیم که زمزمه‌ نظام هستی را بشنویم و دل را به او بدهیم؛ قدری راه است. باید عروج کنی. رسول الله(ص) عروج کردند و معراج داشتند. ایشان به راه افتادند. از زمین به سوی آسمان، از حضیض به سوی اوج، از بدن به سوی روح، از دنیا به سوی خدا، از خود به سوی خدا. همین که به راه افتادند، جناب جبرئیل به ایشان فرمان ایست داد. رسول الله(ص) فرمودند چرا بایستم؟ جبرئیل عرض کرد: خداوند دارد خودش را تسبیح می‌کند.

رسول الله(ص) ایستادند و دیدند که تمام ذرات هستی، بدون سرسوزنی استثنا، یکپارچه می‌گویند: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. همه، زبان‌اند و از بطن و متن دار هستی برخاسته‌اند. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح. باید راه افتاد. باید عروج کرد تا شنید.

سفر نکرده و راه نیفتاده که نمی‌شود شنید. درست است که حرفش را می‌زنیم، اما این حرف را باید، بنده و جنابعالی در خودمان پیاده کنیم. دانستن و دانا بودن حرفی است، دارا بودن حرف دیگری است. ممکن است که بنده بدانم در کجا گنجی، دفینه‌ای، نهفته است. دانستن کجا و دارایی کجا؟ دانایی، غیر از دارایی است. دانستن و گفتن و منبر آمدن و برای شما حکایت کردن؛ یک حرف است مثل دانستن مکان گنج. اما آنکه گنج را بیرون می‌آورد و تصرف می‌کند؛ حرف دیگری است. این، دارایی که اهمیت دارد. این حرف‌ها باید در من و شما پیاده شود.

راه که بیفتیم و یک مقدار عروج که داشته باشیم و بالا برویم، می‌بینیم که جهان پر از “سبوحٌ قدوس” است.

قرآن، سرگذشت انسان و شرح حال و سفرنامه‌ ماست. قرآن، تبیان کل شیئی است و مهم‌ترین شیئی، انسان است. قرآن، انسان کامل است. انسان کامل، قرآن ناطق است. خداوند به ما و شما مسلمانان توفیق بدهد. باید بکوشیم قرآن بشویم. باید قرآن در ما پیاده بشود. باید درجات قرآن بشویم. به آن اندازه‌ای که قرآن شدیم، به همان اندازه انسانیم. زیرا قرآن، انسان است. انسان، قرآن است. حقیقت انسان، قرآن است. حقیقت قرآن، انسان است. کشتی‌ها را ساختن و اقیانوس‌ها را پیمودن غیر از انسان بودن است. طیاره‌ها و هلیکوپترها و آپولوها را ساختن و در هوا پرواز کردن، غیر از انسان بودن است. به قول خواجه عبدالله انصاری، مرغابی هم روی دریا راه می‌رود. پشه هم در هوا پرواز می‌کند. مگس هم پرواز می‌کند. کلاغ و شب پره هم پرواز می‌کنند. اینها که انسان شدن نیست.

اگر بر آب روی خسی باشی؛ اگر در هوا پری مگسی باشی؛ دلی به دست آر تا کسی باشی.

کتاب وجود خود را بخوان. به سرّ خودت برس. اهل دل شو. صاحبدل باش. صاحبدل که شدی، کسی هستی.

مهم‌ترین صنعت، صنعت آدم‌سازی است. کشتی‌سازی و آپولوسازی مهم نیست. انسان‌سازی مهم است و انسان‌ساز فقط، سلسله‌ انبیاء و پیروانشان‌ هستند. انبیاء و اوتاد آنان و علما، برای انسان‌سازی‌ آمده‌اند. اگر عالمی را دیدید که گفتار و رفتارش در جهت انسان‌سازی نیست؛ آن عالم، خودش انسان و در مسیر انبیاء نیست.

ممکن است بپرسید که چرا این‌‌قدر این را می‌گویی و تأکید می‌کنی؟ آن‌قدر درد زیاد است که هر دم هم که بگوییم باز کم است. وقت، کم است. انسان‌های واقعی، شکارها می‌کنند؛ اما ما هنوز اسیر مطبخ و اصطبل هستیم.

حال ممکن است یکی بگوید این نیاز و میل به غذا را خدا داده، آن وقت شما می‌گویی نباشد؟ نخیر. ما نمی‌گوییم که اینها نباشند. شکم داشتن و دستگاه گوارش داشتن حرفی است؛ شکمباره بودن حرف دیگری است. شکمباره بودن نمی‌گذارد مزه‌ عشق و نهر عسل را بچشیم. برای اهل دل، نهرهای عسل مصفا مهیاست. شیرینی شوق لله و خواستن او و به سوی او پر گشودن و همه چیز را فدای او کردن است.

برای بنده پیش آمده که هر وقت خواسته‌ام در یک امر اخروی و سیر و سلوکی و دستوری و راجع به یک آیه قرآنی اقدام کنم؛ هزاران وسوسه و خیال پیش آمد تا بالاخره از ما گرفته شد. این‌وقت و ساعت، مشکل حاصل می‌شود. چه‌بسا پیش آمده که در امور دنیوی، وقت مضیّق‌ و کار مشکل بوده، اما کار را خیلی خوب پیش بردیم و گذراندیم؛ ولی نمی‌دانم چرا وقتی به سیر انسانی خودمان رسیدیم، وقت خیلی کوتاه بود؟

چه‌ موانع بی‌شماری در ما هست و به چه چیزهائی خو گرفته‌ایم که ملکه ما شده، در ما رسوخ کرده و اخلاق ما شده‌اند. اینها در ما عادت ثانویه شده و در ما ریشه دوانده، پایبندمان کرده و دست و پای ما را بسته‌اند. با دست بسته چه‌کار می‌شود کرد؟ با چشم بسته کجا را می‌توان دید؟ با گوش ‌بسته چه چیزی را می‌توان شنید؟ شکم پر که برای چیزی جا نمی‌گذارد.

ما شوق عشق نداریم. انسان باید آن مزه، محبت، عشق و شور قرب الی‌الله را ادراک کند و بچشد. باید کام را پیدا کرد. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود.

در سوره ملک داریم که مردم کافر، بی‌خبرها، غافل‌ها، تکان نخورده‌ها، مادی‌ها، سر تا به پا آتش می‌شوند.

تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیظ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ(۱) وقتی اینها وارد آتش می‌شوند؛ ملائکه موکل آتش می‌پرسند: «أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ؟» شما آخوندی، ملایی، مبلّغی، بیم دهنده‌ای، رهبری، مرشدی نداشتید؟ چرا این‌طوری محشور شدید؟ چرا خودرو وکج و معوج بار آمدید؟ چرا جهنمی شدید؟ چرا ریخت انسانی ندارید؟ شما را که خداوند به احسن تقویم آفرید. چرا این‌طوری شدید؟ شما هیچ کسی را نداشتید که توسط او در مسیر و صراط مستقیم الهی و قرآن و انبیاء قرار بگیرید؟

قالوا: بلی. می‌گویند: داشتیم، اما تا به آنها می‌رسیدیم متلک می‌گفتیم. داشتیم، اما برای کشتنشان بمب کار می‌گذاشتیم. ترورشان می‌کردیم. با آنها دشمنی می‌کردیم. آن بیچاره‌های غافل نمی‌دانند و نمی‌فهمند که آن بمب‌ها را برای نابودی خودشان کار گذاشتند نه برای نابودی اهل‌الله.

در قرآن داریم که خزنه‌(۲) دوزخ نوزده تا هستند به عدد حروف بِسمِ‌‌اَللّهِ‌ اَلرَّحمنِ‌‌اَلرَّحِیم، ۱۹ حرف است. خزنه‌ آتش هم ۱۹ ملک‌اند. آتش به اینها آسیب نمی‌رساند؟ خیر.

انسان که ملک می‌شود، آتش و آب را مهار می‌کند، چون خلیفه‌الله و جانشین خدا شده است. اگر ما این معنا را در خود بپرورانیم که انسان باید خلیفه‌الله بشود، دیگر چیزی را فروگذار نمی‌کند. آتش، حضرت ابراهیم را نسوزاند، چون خلیفه‌الله بود. الله، سمیع، بصیر، قاهر و رحیم است. انسان هم صاحب همه این خصلت‌ها و خلیفه‌الله و صاحب تمام اسماءالله بی‌پایان الهی است.

بعد از صدر اسلام حضرت رسول الله(ص) و جناب سیدالشهدا(ع) و کربلا، این قیام و از خودگذشتگی شما نمونه است. ما خیلی چیزها راجع به غزوات رسول الله(ص) و امیرالمومنین(ع) در کتاب‌ها می‌خواندیم، اما الان به چشم می‌بینیم. مواظب باشیم. دشمن در کمین است. مشکلات بسیار در پیش داریم. باید همدرد و شریک باشیم. جنگ است و دشمن. این از خود گذشتگی‌ها باید باشند. نباید بخل ورزید.

مبادا بر سر سفره‌ خدا بخل بورزید. همان اندازه‌ای که او فرموده خرج کنید، نه بیشتر‌ نه کمتر.

دستتان شل نباشد که به سختی بیفتید. جناب رسول الله(ص) فرمود: اول عائله. اول واجب النفقه‌ خودت.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی بهره نباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش(۳)

 

تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی

یک بار در خانه‌‌مان را محکم ‌زدند. رفتم دم در. دیدم بنده خدایی آمده و در دستش پارچ آب و لیوان است. گفتیم اینها چیست؟ گفت: «یکی از بستگان دارد می‌میرد. این، آّب توبه است. به این بدمید که این شخص بخورد و با توبه بمیرد.» گفتم: «به این آب توبه نمی‌گویند. توبه آبی است که انسان را می‌شوید. نه اینکه برویم به خانه‌ آخوند که بدمد که آب، آب توبه شود و یکی دو قطره در دهانش بچکانند و بگویند پاک شد و داخل پاکان شد!»

به این آسانی‌ها که نیست. باید از حالا بیدار و متنبه و شستشو بشویم. این آب مادی، آبی است که بدن را شستشو می دهد. توبه، آبی است که روح و جان را شستشو می‌دهد.

أَلَم یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؟ شما کسی را نداشتید که از سرگذشت‌ و از ابدتان شما را بیم بدهد؟

جزا، عین عمل است. با عملی که دارید می‌کنید، برای خودتان جزا می‌آفرینید.

امام(ع) فرمود که ریشه دوزخ، دنیاست. جهنمی، مار و افعی، آتش، فشار قبر، ظلمات، حسرت و انتظار را از اینجا با خود می‌برد.

هرگاه بنده خدایی به تو روی آورد؛ کارش را راه بینداز و اگر برایت مقدور نیست؛ بگو معذورم بدارید و این کار از من ساخته نیست. نه این‌که مدام امروز و فردا کنی و بنده خدا را در انتظار بگذاری. این انتظار، تو را در آنجا به انتظار نگه می‌دارد. انتظار شکنجه روحیه بدی است که خودت به خودت می‌دهی. بندگان خدا را چرا در انتظار می‌گذاری؟

امام صادق(ع) فرمود: «اگر در خانه قولی به خردسالانتان دادید، به عهدتان وفا کنید. به بچه‌ها یاد ندهید که انسان می‌تواند حرفی بزند و عمل نکند. از ابتدا ببینید اگر نمی‌شود عمل کرد؛ قول ندهید. اگر قول دادید؛ بچه‌ها را در انتظار نگذارید. نسبت به زیر دستانتان از عهده‌ قولتان‌ برآیید.»

فرمود که ریشه‌ دوزخ، دنیاست. دنیا، از خدا غافل شدن است. ریشه‌ بهشت هم دنیاست.

خیلی از کارها را فکر می‌کنیم دنیوی است. مثلاً تمیز و نظیف بودن دنیوی است. نخیر. اینها دنیا نیست، آخرت است. حرام‌ها دنیاست. حرام‌ها ریشه دوزخ‌اند.

خداوند جمال و زیبایی محض و حسن مطلق و نیکویی صرف است و جمال را دوست دارد.

باید دهانت، دندانت، خانه‌ات، حیاط منزل‌ات، خیابان‌هایت، خوراکت تمیز باشند. آشغال‌خور و مانده‌خوار و کثیف‌خوار نباشید. انسان چرا لجن‌خوار و حرام‌خور باشد؟ حرام‌ بدترین و مردار است.

خدا ترشرویی و گرفتگی و کثیف بودن و چیزهایی را که باعث اشمئزاز و تنفر است دوست ندارد. چرا چهره و جبین‌ات باز و تمیز نباشد؟

اینها امور فطری و طبیعی هستند. خانه و زندگی و کسب و کار باید تمیز و پاک باشند. تمیزی شکُفتگی می‌آورد. فرمایش معصوم ‌است: «خداوند زیبایى و خود آرایى را دوست دارد و از بینوایى و بینوا نمایى نفرت دارد؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ هرگاه به بنده اى نعمتى عطا کند دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد : از چه طریق؟ فرمود: جامه تمیز بپوشد، بوى خوش به کار برد، جلو در منزلش را بروبد و حتى روشن کردن چراغ پیش از غروب آفتاب فقر را مى برد و روزى را زیاد مى‌کند.(۴)

حرام‌ها و بدگویی‌ها و هرز‌گی‌ها، دنیاست. دنیا، ریشه‌ جهنم است.

حضرت موسی کلیم‌الله عرض کرد: بارالها! من می‌خواهم خزانه‌ جزای اعمال و پاداش مردم را ببینم.

پرده برداشته شد و دید که لباس‌های مندرس، کفش‌های پاره، غذاهای ترش شده و مانده و زباله و آشغال‌ها را آنجا ریخته‌اند. به خدا عرض کرد: اینها چیست؟ خداوند فرمود: مردم همین‌ها را فرستادند برای خودشان. اینها جزای‌شان است.

آنجا دیگر نپرس که خدایا! این غذای ترش شده و متعفن و بدبو چیست؟ اینها را خودت فرستادی. تو مهمان سفره‌ و عمل خودت هستی.

إِنَّمَا‌هِیَ‌أَعمَالُکُمْ تُرَدُّ إِلَیکُم: این جزای عمل شماست که به سوی شما بازگشت داده می‌شود. عملی که در اینجا از آدم صادر شده، در آنجا او را می‌شناسد. یک ارتباط عجیبی است. شما در اینجا یک گاو شیرده داری و همسایه‌ات هم یک گاو شیرده دارد. غروب که این دو گاو از صحرا بر می‌گردند، هر گاوی وارد خانه‌ خودش می‌شود. اعمال ما این‌‌طوری هستند و ما را می‌شناسند. بالاخره تو را پیدا می‌کنند و با تو هستند. اینها الان هم از تو جدا نیستند. تو نفس عمل جزای خودی.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ملک، آیه‌ ۸٫

۲٫خزنه «جمع خازن» «به معنای «محافظ و نگاهبان» و از مادّه‌ «خزن» (بر وزن جزم) به معنای حفظ کردن چیزی است.

۳٫ابوسعید ابوالخیر رباعی ۳۶۷٫

  1. الأمالی‌للطوسیّ : ۲۷۵ / ۵۲۶
02آگوست/24

نگاهی به وقایع بهار ۱۳۶۹ | سید روح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع بهار ۱۳۶۹
از نامه‌های متوالی صدام به سران ایران
تا زلزله دهشتناک رودبار

شاید بشود گفت تلخ‌ترین رخداد بهار ۱۳۶۹ زلزله شدید استان‌های گیلان و زنجان بود که طی این زلزله ۴/۷ ریشتری، شهرهای رودبار، منجیل و قسمت‌های شمالی و غربی کشور لرزید و ۳ شهر و ۱۰۰ روستا ویران و به ۱۲ شهر خسارت وارد آمد. طبق بعضی آمارها بیش از ۳۵ هزار نفر کشته و حدود ۵۰ هزار نفر مجروح و ۵۰۰ هزار نفر نیز بی‌خانمان شدند. در این فصل از تاریخ انقلاب، صدام رئیس جمهور عراق که در صدد حمله به کویت و اشغال این کشور بود طی نامه‌هایی خواستار حل و فصل مسائل باقی مانده بین ایران و عراق طی مذاکرات سران دو کشور در عربستان شد که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت کشورمان در پاسخ به صدام لحن او را مغرضانه و محل پیشنهادی مذاکرات را به دلیل روابط خصمانه سعودی با ایران ناممکن دانست.
«امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است»
۱۰ خرداد ۱۳۶۹ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در اولین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در پیامی تاکید فرمودند: «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است، راه او راه ما، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست»
در بخشی از این پیام آمده بود: «افسوس که برای ما خاکیان، از آن آیینه‌بندان جشن ملکوتی، بارقه‌ی تسلایی نمی‌درخشید و جز اشک دیدگان، نَمی بر آتش هجران آن قبله‌ی دل‌ها افشانده نمی‌شد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلم دلسوز و مرشد حکیم و دیدبان همیشه بیدار و طبیب درد و درمان‌شناس و سروش رحمت خدا بر امت و یادگار انبیاء و اولیا در زمین، اهل زمین را می‌گداخت و غمی بی‌تسلا بر آنان فرو می‌ریخت. زمان، یگانه‌ی خود را از دست داد و زمین، گوهری یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمری مبارک که در راه اعتلای اسلام سپری شده بود، دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولىّ‌الله‌الاعظم (ارواحنافداه) در مصیبت خلیفه‌ی خود سوگوار شد.»
در ادامه این پیام تصریح شده بود: «ختام سخن آن است که دوران ده ساله‌ی حیات مبارک امام خمینی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)، الگو و نمونه‌ی حیات جامعه‌ی انقلابی ماست و خطوط اصلی انقلاب، همان است که امام ترسیم فرموده است. دشمنان خام‌طمع و کوردل که گمان کردند با فقدان امام خمینی، دوران جدید با مشخصاتی متمایز از دوران امام خمینی(قدّس‌سرّه) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خمینی، یک حقیقت همیشه زنده است. نام او پرچم این انقلاب، و راه او راه این انقلاب، و اهداف او اهداف این انقلاب است.»(۱)
زلزله رودبار و منجیل
۳۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه از شروع آخرین روز خرداد سال ۶۹ گذشته بود که زمین با قدرتی که شاخص‌های علمی شدت‌اش را ۴/۷ ریشتر برآورد کرده‌اند، بخش وسیعی از مناطق شمالی، غربی و مرکزی کشور را لرزاند. زمین‌لرزه‌ای که کانونش «دیلمان» بود اما نامش به رودبار گره خورد و شد زلزله رودبار.
بر اساس گزارشی که موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران از این زلزله منتشر کرده بود، آن شب، اکثر مناطق روستایی و شهری حد فاصل لنگرود و لاهیجان به مدت بیش از یک دقیقه لرزید و حتی تا ساعات سه و ۵۰ دقیقه بامداد روز بعد، بیش از ۵۰ زمین لرزه دیگر در شهر رشت و نواحی اطراف آن، شهرهای آستانه اشرفیه، هشتپر، تالش و … ثبت شده بود. این زلزله بین ۳۵ تا ۳۷ هزار کشته، ۵۰ تا ۶۰ هزار مجروح و حدود نیم میلیون بی‌خانمان بر جای گذاشت تا عنوان یکی از هولناک‌ترین زلزله‌های رخ داده در حافظه جهان را از آن خود کند.(۲)
نامه هایی که صدام فرستاد و پاسخ هایی که شنید!
اولین روز اردیبهشت ۱۳۶۹ صدام در نامه‌ای مشترک خطاب به رهبر معظم انقلاب و حجه‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت کشورمان، از آنان خواست ملاقات مستقیم میان نمایندگان دو کشور برای پایه‌ریزی صلح بین دو طرف صورت گیرد. صدام پیشنهاد کرد این ملاقات در مکه مکرمه انجام و عزت ابراهیم فرد دوم عراق را به عنوان نماینده این کشور در این گفت و گوها تعیین کرد.
۱۲ اردیبهشت همین سال در پاسخ به نامه اول اردیبهشت صدام به رهبران جمهوری اسلامی ایران، هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت، متذکر شد پیش از هر تلاشی برای رسیدن به صلح ابتدا اشغال بخشی از سرزمین ایران باید خاتمه یابد. وی همچنین تأکید کرد این رویکرد نباید به اعتبار قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل لطمه ای وارد آورد.
۲۹ اردیبهشت صدام در دومین نامه خود برای رهبران جمهوری اسلامی ایران ضمن دفاع از عملکرد سیاسی و نظامی خود و حکومت عراق در سال های جنگ بار دیگر بر لزوم حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در گفت وگوهای مستقیم با رهبران عراق و این که مکه مکرمه، محل گفت وگوها قرار گیرد، تأکید کرد.
سوم خرداد در پاسخ به نامه یاسر عرفات رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین که اظهار امیدواری کرده بود نامه صدام به رئیس جمهور اسلامی ایران ضامن منافع دولت ایران و عراق و امت اسلامی باشد، هاشمی رفسنجانی نوشت: «اگر طرف با حسن نیت اقدام نماید به نتیجه می‌رسیم.»

اعتراف!
در طول جنگ تحمیلیِ عراق علیه ایران، صدام بارها از سلاح‌های کشتار جمعی و از جمله تسلیحات شیمیایی استفاده کرده بود، کشورهای غربی از جمله آلمان در تجهیز صدام به این سلاح‌ها نقش عمده‌ای داشتند، در حالی که طی جنگ نهادهای بین‌المللی، اغلب نسبت به این موضوع سکوت اختیار کردند!
۱۴ فروردین ۱۳۶۹ صدام رئیس جمهور عراق با اعتراف به اینکه کشورش به سلاح‌های مرگبار شیمیایی مجهز شده است، اظهار داشت عوامل اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل بارها پیشنهاد فروش اورانیوم غنی شده را به ما داده‌اند.
۳۰ فروردین ماه همین سال نیز روزنامه «ایندیپندنت» چاپ لندن از نقش گسترده دولت انگلستان در تسلیح شیمیایی عراق در خلال ۸ سال جنگ با ایران پرده برداشت.

ترور برادرِ سرکرده منافقین در سوئیس!
۴ اردیبهشت ۱۳۶۹ کاظم رجوی برادر مسعود رجوی سرکرده گروهک مجاهدین خلق (منافقین) توسط افرادی ناشناس در سوئیس ترور و کشته شد. ۶ اردیبهشت همین سال روزنامه «لوکوتیدین دوپاری» چاپ پاریس نوشت: کاظم رجوی برادر مسعود رجوی که دو روز پیش در سوئیس ترور شد به سرویس‌های اطلاعاتی رژیم بعث عراق بسیار نزدیک بود و در برقراری ارتباط اتحاد میان حکومت صدام با سازمان مجاهدین خلق نقش مهمی داشت.
کاظم رجوی علیرغم اینکه خود را در ظاهر، مخالف سلطنت محمدرضا پهلوی نشان می‌داد، همکاری وسیعی با ساواک داشته است. پرویز ثابتی ــ مسئول امنیت داخلی ساواک بین سال‌های ۵۲ تا ۵۷ــ در کتاب خاطرات خود، درباره کاظم رجوی می‌نویسد: «من در مسافرتم به سوئیس، براساس معرف‌هایی قبلی با دکتر کاظم رجوی ملاقات و بعد از ارزیابی، وی را به استخدام ساواک با مقرری یک‌هزار فرانک سوئیس در ماه درآوردم! زمانی که برادر وی، مسعود رجوی، به همراه دوستانش محکوم به اعدام شده بود، با تماس تلفنی کاظم رجوی و اصرار وی، موضوع را به عرض شاه رساندم و بالاخره ایشان با یک درجه تخفیف رضایت دادند».(۳)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کاظم رجوی با حکم کریم سنجابی، وزیر امورخارجه دولت موقت، عهده‌دار نمایندگی دائمی ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو و پس از آن در دولت بنی‌صدر، سفیر ایران در کشور سنگال شد، اما در آخرین روزهای اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۰ش، خبری در رسانه نشر یافت مبنی بر اینکه یکی از کارمندان قسمت کنسولی وزارت‌ خارجه، که در امور اسناد افراد پاکسازی‌شده وزارت‌خارجه مسئولیت داشته، همراه با فردی به نام مرتضی فضلی‌نژاد به اتهام سرقت و خروج غیرقانونی برخی اسناد دستگیر شد‌ه‌اند. کمی بعد هم مشخص شد که یکی از آن اسناد، مربوط به کاظم رجوی بوده که در آن تاریخ در سنگال به عنوان کاردار خدمت می‌کرده است. روزنامه‌ها در همان زمان نوشتند: کاظم رجوی عضو افتخاری ساواک بوده، و با اسم رمز «صفا» و دو شماره کد فعالیت می‌کرده است.(۴)
به این ترتیب و با افشای ماهیت کاظم رجوی، وی مجبور شد از عرصه قدرت کنار برود و با فرار به فرانسه و تا زمان کشته شدن به دست عناصر نامعلوم، رسماً به عنوان عامل سیا و جزئی از براندازان نظام جمهوری اسلامی باشد.

پاسخ صریح و قاطع رهبر معظم انقلاب به یک پیشنهاد!
ششم اردیبهشت ۱۳۶۹، عطاء‌الله مهاجرانی مقاله‌ای تحت عنوان «مذاکره مستقیم» در ستون دیدگاه روزنامه «اطلاعات» منتشر کرد!
در بخشی از این مقاله آمده بود: مذاکره مستقیم انبیاء الهی با دشمنان خدا و خلق، سنت و سیره پیامبر اسلام و امیر مومنان و سایر ائمه معصومین، عرف انقلابیون و سیاستمداران مستقل دنیا و بالاخره این برهان و بینه که مذاکره به معنی پذیرش سلطه و انقیاد نیست امری در خور توجه است به ویژه آن که در دنیای امروز ما نخواسته ایم دیواری بلند به دور کشور و مردم بکشیم و در دنیای نفی رابطه زندگی کنیم.»
مهاجرانی در پایان مقاله خود تصریح کرده بود: «به گمانم اگر در شرایط ویژه‌ای که هستیم مصلحت‌های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره‌اش از دست رفتن فرصت‌ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می‌خواهند فرصت‌های او را بگیرند و سال‌ها پس از سال‌ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.»(۵)
رهبر معظّم انقلاب اسلامی با اشاره به این مقاله، طی سخنانی در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹ و در دیدار جمعی از معلمان و کارگران تصریح کردند: «من معتقدم کسانی که فکر می‌کنند باید با رأس استکبار – یعنی آمریکا – مذاکره کنیم، یا دچار ساده‌لوحی هستند یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کرده‌ام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خویش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می‌خورد. اصلاً استکبار، با تشر و اُبُهَّت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن زنده است.» (۶)
به دنبال سخنان رهبر معظم انقلاب، هجمه‌ها به مهاجرانی شدت یافت و این امر باعث شد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی نامه‌ای خطاب به مهاجرانی تصریح کنند: «شنیدم بعضی‌ها از حرف‌های امروز من، قصد طعن و توهینی نسبت به جناب‌عالی استنباط کرده‌اند و شاید بعضی خواسته‌اند یا بخواهند آن را مستمسکی برای اهانت به شما بسازند. اعلام می‌کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده‌ام و نیّت توهین به کسی نداشته‌ام و اگر بدون اراده‌ی من به شما توهین شده است، از شما عذر می‌خواهم. من شما را ده سال است به صدق و صفا و طهارت می‌‌شناسم و مطمئنم جز دلسوزی و خیرخواهی، نظری نداشته‌اید… حداکثر آن است که به توصیه‌ی شما در مقاله‌ی «مذاکره‌ی مستقیم» عمل نخواهیم کرد..(۷)

پی نوشت ها
۱-پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، پیام ها و نامه ها، ۱۰ خرداد ۱۳۶۹
۲-فاجعه رودبار و منجیل؛ بازخوانی پس از ۳۲ سال، ایسنا، ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
۳-عرفان قانعی فرد، دامگه حادثه (گفتگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک)، نشر کتاب، ۱۳۹۰ش، ص ۲۸۲٫
۴-روزنامه «جمهوری اسلامی»، ش ۵۶۶ (۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ش)، صص ۱ و ۹٫
۵-روزنامه اطلاعات، ۶ اردیبهشت ۱۳۶۹، ص ۲
۶-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار معلمان و کارگران، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹
۷-نامه به آقای عطاءالله مهاجرانی درباره‌ی مقاله‌ی «مذاکره‌‌ی مستقیم»، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹

02آگوست/24

یک تحقیق و صد افسوس | حجهالاسلام والمسلمین اصغر هادوی

حدود هشتاد سال در مورد تعدادی از دانشجویان دانشگاه هاروارد تحقیق و تمام جوانب زندگی آنها دنبال شد تا ببینند راز شاد زیستن آنها چیست؟ در طول این مدت تقریباً تمام آزمایشات جسمی و روانی روی این دانشجویان انجام شد.
شاید از آن تعداد دانشجو در حال حاضر کمتر از تعداد انگشتان دست زنده باشند. هفت نفر از اینها رئیس جمهور آمریکا شدند. اما نکته مهم اینکه تحقیقات نشان می‌دهند که سه عامل برای داشتن یک زندگی خوب لازم است و هر سه عامل به «صله‌ رحم» و ارتباط با دوستان و خانواده برمی‌گردد.
در آموزه‌های دینی ما به‌ویژه در سخنان اهل‌بیت«ع» موارد متعددی ناظر به همین سه عامل هستند. اگر این آموزه‌ها و توصیه‌ها راهنمای عمل قرار گیرند نیاز به تحقیقات هشتاد ساله نیست. از این رو عمل نکردن به توصیه‌های دین اسباب تأسف است. پروفسور والدینگر در سخنرانی خود در باره این تحقیق می‌گوید:
«مردانی که گفته‌اند با خانواده، دوستان و هم‌گروهی‌های خود صمیمی‌ترند، معمولاً خوشبخت‌تر و سالم‌تر از همتایان خود بودند. علاوه بر این طول عمر آنها نیز بیشتر بود. کیفیت زندگی بسیار مهم است، لذا در ازدواج‌ها باید این صمیمیت و همراهی وجود داشته باش. کارهای ساده‌ای مثل وقت گذراندن با دیگران و حفظ روابط ماندگار می‌تواند سلامت فرد را تقویت کند و به زندگانی شاد و طولانی منجر شود.»
گفتنی است این سخنرانی حدود ۴۸ میلیون بازدید داشته است.(۱)
همان طور که اشاره شد در آیات و روایات ما مکرر به این عوامل اشاره شده است.
قبل از اینکه متون دینی را مرور کنیم، لازم به ذکر است که نگارنده به دنبال اثبات این گزاره‌ها نیست که ذوق‌زده شود و نتیجه بگیرد آنچه امروز با تحقیق به دست آمده است قبلاً در ادبیات دینی ما وجود داشته است، بلکه هدف کوتاه کردن راه است، زیرا اگر آموزه‌های دینی مورد توجه و چراغ راه باشند، خیلی سریع‌تر می‌توان به زندگی خوب و با نشاط دست پیدا کرد.

۱٫ ارزش ارتباط با خویشاوندان
پیامبر(ص) فرمودند: «برای به جا آوردن «صله رحم» حتی اگر شده یک سال راه‌پیمایی کن.»(۲)
رفت و آمد با خویشاوندان می‌تواند گره‌گشای بسیاری از مشکلات باشد و وقتی مشکلات نباشند یا کم باشند زندگی، شیرین‌تر و شادتر می‌شود. فتوای فقیهان هم بر این است که در زمینه کمک به دیگران، خویشاوندان بر دیگران اولویت دارند. اکثر مشکلاتی که امید به زندگی را کاهش می‌دهند و عمر را کوتاه می‌کند با ارتباط خویشاوندی کم می‌شود و حتی طبق روایات عمر فردی که عادت به رفت و آمد با اقوام را دارد، زیاد می‌شود.
امام باقر(ع) فرمودند: «صله‌ رحم اعمال را پاک می‌کند، دارایی‌ها را فزونی می‌بخشد و مرگ را به تأخیر می‌اندازد.»(۳) و امام هادی(ع) فرمودند: «آنگاه که خداوند با موسی بن عمران«ع» سخن گفت، ایشان عرض کرد: «پاداش کسی که صله‌ رحم کند چیست؟» خداوند فرمود: «ای موسی! مرگ او را به تأخیر می‌اندازم و سختی‌های جان دادن را بر او آسان می‌سازم.»(۴)
همان‌قدر که در جهت ایجابی، بر رفت و آمد با خویشاوندان تأکید و آثار مثبت آن معرفی شده‌اند، از جهت سلبی، ترک این خصلت پسندیده، مورد نکوهش واقع شده است. در قرآن (سوره محمد:۲۳) آمده است: «کسانی که قطع رحم کرده‌اند، مورد لعنت خداوند قرار گرفته‌اند و خداوند گوش‌هایشان را کر و چشم‌هایشان را کور ساخته است.»
کسانی هستند که قبلاً صله‌ رحم داشته‌ و بعداً قطع ارتباط کرده‌اند. در این صورت وظیفه‌ دیگران این است که ارتباط قطع شده را برقرار کنند. اسلام هم‌افزایی در خصلت‌های بد را نمی‌پسندد و مصداق «تَعاوَنُ عَلَى‌الْإِثْمِ» می‌داند. باید «تَعاوَنُ عَلَى‌الْبِرِّ» داشت و ارتباط برقرار کرد. رسول خدا «ص» می‌فرمایند: «با خویشاوندان خود قطع ارتباط نکن، حتی اگر او چنین کند.»(۵)
قطع ارتباط با خویشاوندان، جامعه را به عزلت‌گزینی و تنهایی می‌کشاند و این تنهایی منشأ بیماری‌های روحی روانی می‌شود و سرمایه اجتماعی انسان را هدر می‌دهد و معتقدند کاهش سرمایه اجتماعی موجب عدم اعتماد اجتماعی و عدم رضایت از زندگی می‌شود که نتیجه‌اش بیماری‌های روحی روانی است.(۶)

۲٫ میزان ارتباط با خویشاوندان
طبیعی است که با توجه به مشغله‌های فراوان و زندگی ماشینی امروز ممکن است موانعی برای ارتباط با خویشاوندان به وجود آید، اما این نمی‌تواند بهانه‌ای برای قطع ارتباط باشد. شبکه‌های اجتماعی شمشیر دولبه هستند و آثار مثبت و منفی زیادی دارند، ولی می‌توانند دورها را نزدیک کنند. با حفظ اصول شرعی می‌توان در گروه‌های خانوادگی عضو و از احوال یکدیگر باخبر شد و به مشکلات یکدیگر رسیدگی کرد. خبرهای خوب و انرژی‌بخش را به اشتراک گذاشت و از خبرهای منفی پرهیز کرد. در زمانی که رسانه‌ها نبودند و مشکلات دیگری برای رفت و آمد عده‌ای از مردم وجود داشت، رسول خدا «ص» می‌فرمودند: «صله‌ رحم کنید هر چند با سلامی.»(۷) امام صادق(ع) فرمودند: «حتی اگر شده با نوشاندن جرعه‌ای آب به خویشاوندان، صله‌ رحم به جای آر و بهترین صله‌ رحم آزار نرساندن به دیگران است.»

۳٫ ارزش دوستی با دیگران
در متون دینی ما افزون بر آن درباره روابط با دوستان غیر خویشاوند هم سفارش شده است. علاوه بر آن مشابه تحقیق دانشگاه هاروارد تحقیقات متعددی صورت گرفته‌اند که رابطه بین داشتن دوستان و شادی در زندگی را نشان می‌دهند. محققین جامعه‌شناسی بر این باورند دوستی و ارتباط با دیگران علاوه بر مزایای روحی و روانی راه دسترسی افراد به منابع و امکانات جامعه را فزونی می‌بخشد.(۸) علاوه بر آن مودت و دوستی و با هم بودن که منجر به همفکری و همدلی و اعتماد متقابل می‌شود، می‌تواند احساس لذت متقابل اجتماعی ایجاد کند.(۹)
آثار داشتن روابط خوب با دوستان در کلمات پیشوایان دینی ما آمده و لذا توصیه اکید شده است که دست دوستی به سوی یکدیگر دراز و دوستان خوب را حفظ کنید.
امام علی«ع» فرمودند: «ناتوان‌ترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوستان ناتوان باشد و ناتوان‌تر از او کسی است که دوستی را که به دست آمده است از دست بدهد.»(۱۰)
بنابراین پیدا کردن دوست شرط لازم است و شرط کافی آن استحکام این پیوند دوستی است. علاوه بر انصاف و نرمش و مدارا و رعایت اعتدال در دوستی که در روایات ما به آنها اشاره شده است، به نظر می‌رسد رفع نیازمندی‌های دوستان هم می‌تواند موجب قوام این پیوندها باشد. نیازمندی‌ها در امور مادی خلاصه نمی‌شوند. احساس همدردی، رفع نیازهای فکری و علمی، هدایت‌گری و مشاوره، در اختیار گذاشتن تجربه‌های خوب، امانتداری و بسیاری از عادات خوب می‌تواند شادی‌بخش زندگی دوستان و همراهان باشد.

جمع‌بندی
تبعیت از دستورات اسلام به یک صفت نیکو، یعنی صله رحم، نویدبخش یک زندگی شاد و خوب است. هم روایات از سوئی ارتباط با خویشاوندان را توصیه و قطع ارتباط را نهی و نیز افراد را تشویق می‌کنند که با کسانی که قطع ارتباط کرده‌اید، ارتباط بگیرید. افزون بر خویشاوندان، دوستی با غیر خویشان هم سفارش که می‌تواند به یک زندگی شاد و خوب منجر شود، سفارش شده است. با پیروی از آموزه‌های اهل‌بیت«ع»، راهی را که محققان و دانش‌پژوهان در طول صد سال طی کرده اند، می‌توان یک‌شبه پیمود. و برای تحقیق دانشگاه پیش گفته هم افسوس نخورد.توصیه ما به محققان دانشگاه هاروارد این است که به مدرسه قرآن و اهل بیت بیایند و از آموزه های حیات بخش آن جرعه ای بنوشندوعلاوه بر عوامل نشاط آفرین ،مولفه های سبک زندگی اسلامی را استخراج کنند.

پی‌نوشت:
۱٫WWW.ted.com / talks / Robert – waldinger.
۲٫ بحارالانوار، ج. ۷۴، ص. ۱۰۳، ح ۶۱٫
۳٫ کافی، ج. ۲، ص. ۱۵، ح ۴٫
۴٫ امالی صدوق، ص. ۱۷۳، ح ۸٫
۵٫ محمد / ۲۳؛ کافی، ج. ۴، ص.۳۴۷، ح۶٫
۶٫ مجله مطالعات راهبردی ورزش و جوانان، شماره ۲۰، ص ۲۹۳- ۳۱۰٫
۷٫ تحف‌العقول، ص. ۵۷٫
۸٫ موحد، مجید، (۱۳۸۷) بررسی رابطه میان سرمایه اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان، پژوهشنامه علوم انسانی و اجتماعی، برگرفته از سامانه نشریات علمی دانشگاه آزاد.
۹٫ سامانه نشریات علمی دانشگاه آزاد.
۱۰٫ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲٫

02آگوست/24

پرورش گل/ سخنی با پدران و مادران | حجهالاسلام والمسلمین جواد محدثی

تجربه، چراغ زندگی است و فرزندان، میو‌ه‌های بوستان عمر شمایند.
اگر تجربه‌های زندگی‌تان را در اختیار فرزندانتان قرار دهید،
اگر به این «نوآمدگان» راه درست زندگی کردن بیاموزید،
اگر در کوره راه‌های زندگی، مشعل راهشان باشید،
اگر به تغذیه‌ی روحی و فکری آنان هم مثل غذا و لباس و وسایل درس و مدرسه توجه داشته باشید،
اگر آینده‌ی آنان را گره خورده با «تربیت امروز» بدانید، بی‌شک از ندامت و حسرت، مصون خواهند بود.
پس چه بهتر که «بذر خوبی» در دل فرزندانتان بکارید،
مرداب بدی‌ها را در وجودشان بخشکانید،
محیط سالم برای رشد انسانی و ایمانی آنان فراهم سازید،
نسبت به دوستان و هم‌نشینانشان حساسیت و نظارت داشته باشید،
محبت «اهل بیت» را در دلشان نهادینه کنید،
برای بیماری‌های اخلاقی هم نگران باشید و از جرقّه‌های کوچک که ممکن است به یک آتش‌سوزی بزرگ تبدیل شود و خرمن هستی‌شان را بسوزاند بیمناک شوید.
به فرزندانتان بیاموزید که قیمت وجودشان بسیار بالاست، خود را ارزان نفروشند.
به اندازه‌ی کافی به آنان محبت کنید تا فریب محبت‌های دروغین و «دام‌های عشق» را نخورند.
تربیت جان را هم در اولویت قرار دهید و به سلامت روحشان هم به اندازه‌ی سلامت جسم‌شان بها دهید،
بدانید که حرکات و سکنات و حرف‌ها و رفتارهای شما سرمشق آنهاست. چه بخواهید، چه نخواهید، آنان از شما «الگوبرداری» می‌کنند و خوبی‌ها و بدی‌ها را از شما می‌آموزند، چون که خانه، مدرسه‌ی اول است و مدرسه‌، خانه‌ی دوم!
فرزندان خود را طوری بار آورید که دین و اخلاق و فرهنگ خود را ارزشمند بدانند و به راحتی آن را عوض نکنند و بدانند که چنین نیست که هر «نو»، خوب باشد و هر «کهن» و قدیمی، از ارزش افتاده باشد.
اگر به حیثیت و آبروی خود علاقه‌مندید، «تربیت شایسته‌ی فرزند» را دست کم نگیرید، چون خوبی‌ها و بدی‌ها آنان را به پای شما می‌نویسند. آنان پاره‌ای از وجود شمایند، اگر وصله‌ی ناجوری باشند، مایه‌ی سرافکندگی است. «فرزند خوب»، بهترین و قیمتی‌ترین یادگار و میراثی است که از خود باقی می‌گذارید.

چند نکته‌ی تربیتی
شیوه‌ی برخورد درست با فرزندان یک هنر است،
با برخورداری از این هنر، هم می‌توان آنان را جذب کرد، هم جلوی آسیب‌ها را گرفت و هم نقش الگویی خویش را ایفا کرد.
نکاتی که یاد می‌شود، هم حاصل تجربه‌هاست هم رهنمود کارشناسان، هم عقل هم پشتوانه‌ی آن محسوب می‌شود. این نکات ۲۳ گانه تقدیم به همه‌ی پدر و مادرها، مربیان و معلمان و کسانی می‌شود که گفتار و رفتارشان سرمشق فرزندان است:
۱- فرزند، هم نعمت است، هم امانت. قدر این نعمت را بدانید و از این امانت، خوب نگهداری کنید.
۲- نام نیک و با مفهوم بر فرزندان خود بگذارید، آنان را با محبت و احترام صدا کنید و در عمل نشان دهید که دوستشان دارید و سعادت و خوش‌نامی آنان را مایه‌ی نام نیک و ماندگار خودتان می‌دانید.
۳- فرزندان خود را متعادل بار آورید، تا با محبت‌های زیاد لوس شوند و با کم‌توجهی و بی‌مهری، عقده‌ای بار آیند.
۴- با فرزندان خود، صمیمی و رفیق باشید، انس بگیرید و خودمانی باشید. اما نه به نحوی که جایگاه والدین و حرمت پدر و مادر و معلم آسیب ببیند.
۵- هماهنگی در روش تربیتی بسیار مهم است. نوع رفتار پدر و مادر با فرزند، یا مدرسه یا خانه، نباید با هم تناقض و تعارض داشته باشد و فرزند را سردرگم سازد و الگوگیری برایش مشکل شود. مثل سربازی که در جبهه‌ی جنگ از دو فرمانده «دستور متناقض» دریافت کند. والدین باید هر کدام نقشی مکمل نسبت به دیگری داشته باشند.
۶- متهم کردن فرزندان به انجام کار بد، یا داشتن خصلت زشت و برچسب زدن به خصوص وقتی چنین نباشند، بسیار خطرناک و مسئله‌آفرین است و آنان را هتاک و پرده‌در می‌کند. اگر هم عمل یا صفت ناپسندی دارند، وانمود کنید که آنان را بالاتر از آن می‌دانید که چنین باشند. این روش، حرمت‌ها را هم باقی می‌گذارد.
۷- به فرزند خود نه سوءظن داشته باشید، نه خوش‌بینی افراطی، که او را بی‌عیب و مسئله و معصوم بدانید. واقع‌بینی بهترین حالت است و تا می‌توانید از شیوه‌ی «حمل به صحت» استفاده کنید.
۸- فاصله‌ی سنی زیاد میان خود و فرزندانتان را با تفاهم و دوستی و انس پر کنید.
۹- به آنان اختیار و مسئولیت بدهید و در مقابل از آنان توقع کار و خلاقیت داشته باشید.
۱۰- آموزش حلال و حرام و تکالیف دینی و تشویق بر انجام وظایف شرعی و رشد دادن به خصلت حیا و شرم را از وظایف خود در قبال فرزندان بدانید.
۱۱- نسبت به خلاف‌های فرزندان، خود را به «تجاهل» بزنید تا نسبت به آنها گستاخ‌تر و جری‌تر نشوند. از فرزندانتان بر انجام کار خلاف اقرار و اعتراف نگیرید تا هم حرمت شما محفوظ بماند هم قبح گناه و خلاف از بین نرود و در هر حال، مراقبت هوشمندانه داشته باشید.
۱۲- بکوشید میان شیوه‌های رفتاری شما در خانه و معلمان و مربیان در مدرسه، تعارض نباشد. همکاری و هماهنگی اولیا و مربیان را جدی بگیرید.
۱۳- مراعات احترام متقابل میان زن و شوهر، حس احترام را به فرزندان هم منتقل می‌کند. برعکس مشاجره و اختلاف بین پدر و مادر، فرزندان را نسبت به آنان بی‌اعتماد، بدبین و بی‌علاقه می‌سازد.
۱۴- به جای امر و نهی زیاد به فرزندان و لحن دستوری و آمرانه، خواسته‌های خود را در قالب دیگر مطرح کنید. مثلاً: آیا مایلی چنین کنی؟ ممکن است این کار را انجام دهی؟ آیا بهتر نیست از این کار پرهیز کنی؟
۱۵- سعی کنید اختلاف سلیقه‌ی میان شما، از نظر فرزندانتان به عنوان اختلاف و ناسازگاری تلقی نشود. مشکلات را بین خودتان و در غیاب فرزندان به نحوی حل و فصل کنید که به میان آنان کشیده نشود.
۱۶- برای رشد شخصیت فرزندان، بر کار آنان نظارت داشته باشید ولی کمتر دخالت کنید. بگذارید خودشان مسئولیت کارهایشان را بر عهده گیرند.
۱۷- ملامت بیش از حدّ، کینه و بددلی می‌آورد. از انتقاد و عیب‌جویی از فرزندانتان در حضور دیگران (مهمانان، همکلاسی‌ها، هم‌سن و سال‌ها، اقوام و بستگان) بپرهیزید. برعکس از خوبی‌های آنان نزد دیگران بگویید.
۱۸- کاری کنید که محیط خانه و آغوش پدر و مادر، بهترین پناهگاه و تکیه‌گاه فرزندانتان باشد، نه آنکه از خانه به بیرون و از شما به دیگران پناه ببرند.
۱۹- ترتیبی بدهید که بچه‌ها کمتر تنها و بیکار بمانند تنهایی و انزوا و بیکاری و فراغت، از جمله عوامل انحراف جنسی و اخلاقی است.
۲۰- دوستان و همنشینان فرزندانتان را بشناسید و از دوستی و رفت و آمد با افراد ناباب جلوگیری کنید.
۲۱- ترتیبی بدهید که وقتی بچه‌ها به رختخواب بروند که کاملاً خسته‌اند و خوابشان می‌آید. بیدار ماندن درازمدت در رختخواب، هم اوهام و خیالات آنان را آشفته می‌سازد، هم به بعضی انحرافات اخلاقی می‌کشاند.
۲۲- گاهی نوجوانان بیش از پدر و مادر به دوستان خود اعتماد دارند و والدین را محرم اسرار خود نمی‌دانند. این یک هشدار است و گاهی منشأ بعضی از مفاسد می‌شود و کودکان، تجارب منفی خود را دور از نظارت والدین در مدتی که با هم هستند به یکدیگر منتقل می‌کنند.
۲۳- سئوالات فکری و اعتقادی فرزندان را با حوصله و دقت بشنوید و پاسخ دهید. اگر خودتان هم جواب قانع‌کننده ندارید از کارشناسان و افراد مطلع کمک بگیرید یا نزد آنان ببرید.

02آگوست/24

سیاست تا دیانت | محمد صالح

خلاصه من رساله «منهاج الوقایه عن آلافات‌الریاسه»
یکی از اوتاد و صلحای سلف که ایام عمر را به زهد و ورع سپری نموده و جز طلب علوم الهیه و کسب معارف حقه قدمی برنداشته را ندایی رسید که ای بنده خدا! پس از تو روزگاری بیاید که امت رسول مصطفی (ص) را به سیاست و ریاست بیازمایند و تو برای حفظ دیانت ایشان چه کرده‌ای؟ پس تا بانگ الرحیل برنخواسته و جناب عزرائیل روی به‌جانب تو ننموده، قدمی بردار و قلمی! و شرحی مکتوب کن! باشد که خلق آخرالزمان را حصنی باشد از فتن سیاست و طمع ریاست و ایشان را چون حرزی از بلیات و مکافات سودای وکالت و وزارت مصون بدارد. بدینسان آن عبد صالح و بنده قانع در ایام باقی از عمر رساله‌ای در شرح ابتلائات ساحت سیاست و مضرات طلب قدرت نگاشت و آن را«منهاج الوقایه عن الافات الریاسه» نامید. بلکه چراغ راه اهل قدرت و بدر منیر در ظلمات ریاست باشد و رهنمون امت از غرقابه طلب ریاست به ساحل امن قناعت و طاعت! آنچه در پی می‌آید نبذات و شذراتی از آن کنز مخفی و اکسیر نقی است. باشد که در این عصر مفید فایده افتد و ناجی عباد سرگردان در پی سراب حکومت باشد.
باب اول : در تجنب از طمع ریاست
ای بندگان غافل خدا!
آدم عاقل دنبال قدرت و حکومت نمی‌رود! بلکه صبر می‌کند تا حکومت دنبال او بیاید! آدم معمولی پاسخ‌گوی خوب و بد رفتار و اعمال و خیالات خودش است اما وقتی به ریاست رسید باید جواب‌گوی دین و دنیای کرور کرور رعیت تحت امرش باشد! (واقعاً کدام آدم عاقلی این بار فوق‌سنگین را گردن می‌گیرد؟)
ای آدم قدرت‌طلب‌!
اگر بیل‌زنی باغچه خودت را بیل بزن! چرا بیل زدن باغ و مرتع میلیون‌ها آدم مثل خودت را به عهده می‌گیری؟ بماند که آخر کار تو می‌مانی و حق‌الناس خلایق و هزار هزار ناسزا و بد و بیراهی که هر روز نثار تو و وابستگان درجه اول اناث و ذکورت می‌شود!
آی جماعت سیاست‌باز لابی‌گر!
فرض کنیم به قدرت رسیدید و مثل ناصرالدین شاه مقبور ۵۰ سال سلطنت کردید! (عمراً اگر بتوانید! شاه مقبور حرمسرایی داشت از اینجا تا آخر شمس‌العماره و چوب و فلکی داشت به قاعده این سر تا آن سر مملکت که برای چوب زدن تمامی رعیت کفایت می‌کرد و در برابر خلایق هیچ مسئولیتی نداشت و بابت نبود آب و برق و مسکن و گاز و باد و هوای رعیت مواخذه نمی‌شد و سفر استانی نمی‌رفت الا برای شکار و تفرج و کباب خوری!) آخرش دست خالی راهی گور می‌شوید و تازه آنجاست که «جعل مقعدکم من النار هم فیها خالدون»! واقعاً ارزش دارد برای چند صباح ریاست آغشته با فشارهای رسانه‌ای و سرکوفت‌های فضای مجازی و فحش و ناسزا بابت کارهای کرده و نکرده و جوابگویی به صغیر و کبیر، به گدایی رآی افتادن و منت هر بلاگر و سلبریتی چند تومانی را کشیدن و تهمت زدن و تهمت خوردن و زیر بار کمک‌های مالی سراسر منت و طلبکاری رفتن؟

باب ثانی: در مذمت کرکسان گرد شیرینی
اهالی قدرت را بلایی است بنام اطرافیان! و اینان جماعتی‌اند با چشم عقاب، شامه سگ، درندگی کفتار، ولع لاشخور و سماجت مگس! همین که بیچاره‌ای در آستانه دروازه قدرت قرار گیرد (ولو بخشداری هیچستان!) به سرعت دورش را شلوغ و محاصره‌اش می‌کنند و تا به خود بجنبد فتیله‌پیچش کرده و کنده‌اش را در دست می‌گیرند و همان هفته اول مثل پهپاد افسارش (بخوانید کنترلش) را بدست گرفته و به هر سویی که منافعشان ایجاب کند روانه می‌کنند و اگر ضرورتی پیش آمد مثل شاهد ۱۳۶ بشکل انتحاری، آخرین کام را از او خواهند گرفت! بدون تعارف اغلب صاحبان قدرت مثل اسکانیا، وظیفه کشیدن بار اطرافیان را بر عهده دارند و اصولاً به قدرت می‌رسند تا نقش اسب را برای گاری دور و بری‌ها ایفا کنند و این بلا بر سر تمام ارباب قدرت آمده و خواهد آمد مگر آنان که به‌فرموده رسول اعظم(ص) به روی متملقان خاک بپاشند و آنچنان در نظافت اطرافشان بکوشند که هیچ مگس یا کرکسی به آنها طمع نکند و سراغشان را نگیرد.

باب ثالث: در نهی از تبلیغات انتخاباتی
در خبر است که بین آسمان چهارم و پنجم، بنری نصب شده صد برابر بنر میدان انقلاب و با خطی از نور بر آن چنین نوشته‌اند: ای نامزدهای انتخابات، بترسید از تبلیغات انتخاباتی که در صحیح آن کراهت است و در سقیم آن، نار و زقوم و حمیم! تبلیغات یعنی من خوبم و از بقیه بهترم و اگر کسی این را بگوید که دیگر از بقیه بهتر نیست!
عارفی در مکاشفه دید در انتهای جهنم سیاهچالی است که وقتی اهالی جهنم از عذاب گلایه کنند به آن سیاهچال اعزام می‌شوند (تا قدرجایگاه خود بدانند و دیگر زبان به شکوه و شکایت نگشایند) و بر مدخل سیاهچال نوشته بود اینجا مکان کسانی است که با پول حرام و ادعاهای کذب، تبلیغات کرده و به قدرت رسیده‌اند! و خدا می‌داند سرنوشت قدرت‌طلبانی که علاوه بر پول حرام و ادعاهای کذب، زنان و دختران مکشفه را نمک تبلیغاتشان می‌کنند چه خواهد بود.
باب آخر: در اسباب صحیح سیاست
و بدان ای فرزند! که خدای عزوجل سیاست مُدُن و ریاست بر عوام را تکلیف انبیاء و ائمه و صلحا قرار داده و خیر و صلاح خلق را به آنها تعلیم فرموده تا رعیت را پرورده و تربیت کنند تا آنان در پرتو هدایت حیات خود وقف طاعت کنند و دنیا را جز به چشم مزرعه آخرت نبینند. اما افسوس که جاه‌طلبان و طمع‌داران در قدرت این امانت را از اهلش ربوده و مانند لاشه‌ای در میان سباع در بین خود به گردش درآورده و برای کسب آن با هم به نزاع برخاسته و تا دریدن هم پیش رفتند.
در آیین رسول مصطفی(ص) و اسلاف صالحش چنین آمده که حاکمان و اهل قدرت باید که تارک دنیا و طالب عقبی بوده و اهل طاعت و ریاضات شرعیه باشند و حریص در علم و اخلاق تا فریفته جاه و مقام و بازیچه متملقان و اطرافیان نگردند و حطام دنیا را بر خلد عقبی ترجیح ندهند و از صراط حق فارغ نشده و رعیت را با خود به ظلمات نبرند!

ای نور دیده!
هرگاه میل ریاست در تو فزونی گرفت و در ایام انتخابات احساس تکلیف بر تو مستولی گشت، ۷۰ مرتبه شیطان را لعنت کن و تا آخر ایام ثبت نام نامزدها از شعاع ۷ فرسخی وزارت کشور هم گذر نکن که گفته‌اند شیطان را حبلی است به درازای ۷ فرسخ و در ایام ثبت نام انتخابات آن را چون دامی در اطراف وزارت کشور می‌گستراند تا پیروان خویش را در دام اندازد! و پیوسته وظایف قانونی رییس جمهور و نماینده مجلس را پیش چشم دار و دانش و تجربه و تقوای خود را اندازه بگیر تا بدانی که این‌کاره نیستی و در صورت ورود به عرصه انتخابات فقط «عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری». و اگر حس تکلیف تو را رها نکد و میل خدمت به خلق حلقومت را فشرد در اسرع وقت لباس کار بپوش و در معیت یک گروه جهادی حقیقی به اطراف و اکناف بلاد محروسه رهسپار شو و به نیت خدمت بیلی بزن و کلنگی بدست‌گیر، باشد تا باد از سرت بیفتد و بالانس شوی تا از طریق حق و عدل منحرف به چپ و راست نشده و حادثه و سانحه را تجربه نکنی والله اعلم!

02آگوست/24

سبک تأسیس آمریکا و رژیم صهیونیستی یکی است! | دکترفؤاد ایزدی

انگارۀ تفاوت آمریکا و رژیم صهیونیستی
برای بسیاری این سئوال مطرح است که آیا صهیونیست‌ها به آمریکائی‌ها جهت می‌دهند و یا بالعکس این آمریکائی‌ها هستند که به اسرائیلی‌ها خط می‌دهند؟ و آنها را مدیریت و حمایت مالی می‌کنند؟ پاسخ این است که هیچ‌کدام!. آمریکا و رژیم صهیونیستی اصولاً در تاریخ ۷۵ ساله قابل تفکیک نیستند. آمریکا و رژیم صهیونیستی اصولاً دو کشور نیستند که بشود گفت اسرائیل روی آمریکا تأثیر می‌گذارد یا آمریکا روی اسرائیل. اینها اصولاً یک نهاد و یک کشور و یک مجموعه هستند.
زمانی که اوباما به قدرت رسید، پرونده ایران را به فردی مشهور ضد ایرانی بنام “دنیس راس” سپرد. او قبل از اینکه به واشنگتن بیاید در تل‌آویو زندگی می‌کرد و مسئول اندیشکده‌ای بود به‌اسم “مؤسسه سیاست‌گذاری برای یهودیان”
“دنیس راس” مثل بسیاری از یهودی‌هائی که در آمریکا متولد شده و در اسرائیل زندگی کرده‌اند، در ارتش اسرائیل خدمت کرده بود. کسانی که در اسرائیل زندگی می‌کنند مجبورند در ارتش خدمت کنند، ولی او نه به خاطر اجبار بلکه به خاطر تعصب و علاقه به اسرائیل، در ارتش اسرائیل خدمت کرد.
لذا در پاسخ به این سئوال که آیا اسرائیل روی آمریکا تأثیر می‌گذارد یا آمریکا روی اسرائیل؟ باید گفت که اینها یکی هستند. اسرائیل را از درون جسم و ذهن “دنیس راس” نمی‌شود جدا کرد، آمریکا را هم نمی‌شود جدا کرد، چون متولد کالیفرنیاست و تابعیت آمریکائی هم دارد. این به این معنی نیست که اختلاف نظر ندارند. شما ممکن است در بحثی با برادرتان هم اختلاف‌نظر داشته باشید. اختلاف‌نظر در درون حکومت‌ها و در بین مردم هست، ولی اصولاً قابل تفکیک نیستند. این وضعیت آمریکا و اسرائیل از ابتدای تأسیس اسرائیل بوده است و ادامه دارد.

تغییر دموگرافیک آمریکا
البته ما در آمریکا شاهد تغییر دموگرافیک هستیم. این آمار اداره آمار آمریکاست که تا سال ۲۰۴۵ یعنی ۲۲ سال دیگر اکثریت مردم آمریکا رنگین‌پوست خواهند بود. آمار سال پیش، ۶۱ درصد بود. طبق این آمار ۶۱ درصد مردم آمریکا تا دو سال قبل سفیدپوست بودند. درصد سفید پوست‌ها، سال به سال دارد کمتر می‌شود و تا ۲۲ سال دیگر به زیر ۵۰ درصد می‌روند و اکثریت مردم رنگین‌پوست می‌شوند. زمانی که اکثریت مردم یک کشور رنگین‌ پوست بشوند، دیگر حمایت از یک رژیم آپارتاید دشوار و یا امکان‌پذیر نیست. گرچه لازم نیست به ۲۲ سال دیگر برسیم. این تغییرات را کم و بیش همین حالا هم می‌شود دید. این بدین معناست که حمایت از اسرائیل در شرف تضعیف شدن است. در نظرسنجی‌هائی که اخیراً انجام شده، جوان‌ها مخالف این سبک حمایت بایدن از رژیم صهیونیستی هستند.
از طرفی باید به این نکته مهم توجه داشت که اصولاً ساختار سیاسی در آمریکا حالت شرکت تعاونی را دارد. به این معنی که هرقدر سرمایه‌گذاری کنید سود می‌برید. لابی فقط منحصر به اسرائیل نیست. اگر کسی در واشنگتن لابی نداشته باشد، اصولاً هیچ کارش پیش نمی‌رود. پژوهش شده که برای هر نماینده در کنگره ۲۶ نفر لابیئیست ثبت‌نام شده داریم. لابی‌گری در آمریکا جنبه قانونی دارد. در واشنگتن خیابانی هست به اسم Key Street که خیابان مجلل و طویلی است. دور تا دور در این مسیر شرکت‌های بزرگ لابی هستند و هر صنعت و گروه و تشکلی اگر لابی نداشته باشد، در واشنگتن نمی‌تواند کاری را انجام بدهد. لابی اسرائیل هم مثل لابی‌های دیگر است که البته به خاطر عقبه مالی قوی‌ای که دارد، لابی قوی‌ای است و تأثیرگذار هم هست. منتهی این‌‌طور نیست که لابی اسرائیل همه کارها را انجام می‌دهد. فرض کنیم چیزی به اسم اسرائیل نباشد. سیاست قدرت‌طلبی، سلطه، تعرض، اشغال که در گذشته بیشتر هم بود، در آمریکای لاتین و آفریقا و جاهای دیگر دنیا هم هست که هیچ ربطی به لابی اسرائیل ندارد.
در آمریکا یک خوی سلطه هست. این خوی سلطه در کنار فعالیت‌های لابی اسرائیل فعالیت فعلی را به وجود آورده است. اگر اسرائیل هم نبود آن خوی سلطه‌گری که ذات رژیم آمریکاست ادامه پیدا می‌کرد و وجود داشت و در جاهائی هم که لابی اسرائیل اصولاً ورود و دغدغه‌ای ندارد، خوی سلطه‌گری آمریکا وجود دارد. بعضی وقت‌ها ما این اشتباه را می‌کنیم که همه چیز سیاست آمریکا متأثر از اسرائیل است. نباید لابی اسرائیل را خیلی بزرگ و نباید خیلی کوچک فرض کرد. حالت واقعی‌ای که وجود دارد باید دیده شود.
این نکته مهمی است. روابط ایران و آمریکا به‌طور سنتی در دهه‌های گذشته دچار چالش است. عده‌ای در کشور خیلی علاقه دارند که با آمریکا روابط عادی برقرار کنند، اما چون تحلیلشان اشتباه است که همه چیز در دست لابی اسرائیل است، می‌گویند اول باید برویم و مشکلمان را با اسرائیل حل کنیم! تصور اشتباهشان این است که اگر مشکلات را با اسرائیل حل کنند، مشکل با آمریکا هم حل می‌شود. بدون توجه به این نکته که آن خوی استکباری‌ای که در آمریکا هست فقط بخشی از لابی اسرائیل تأثیر می‌گیرد و تأثیرگذاری‌اش افزایش پیدا می‌کند.
در سندی که توسط “سرویس پژوهش کنگره ” Congressional Research Service منتشر شده _ و در اینترنت هم هست_ آمده که: یکی از اهداف آمریکا در سیاست خارجی‌اش در چند دهه گذشته این بوده که در منطقه اوراسیا به هیچ کشوری اجازه ندهد که قدرت بگیرد. منطقه اوراسیا چرا مهم است؟ چون اکثریت جمعیت دنیا در این منطقه است. اوراسیا از چین تا اروپای شرقی را دربرمی‌گیرد. آسیا پرجمعیت‌ترین قاره دنیاست. منابع طبیعی اینجا هستند. ایران تنها کشوری است که هم با منابع نفت و گاز خلیج فارس مرز دارد، هم با آسیای میانه. این منطقه‌ای که ما هستیم از نظر منابع انرژی در دنیا رتبه یک را دارد. ایران هم در مجموع نفت و گاز رتبه یک کشورها را دارد. از این‌جهت ثروت و جمعیت و منابع در اینجاست و آمریکا به هیچ کشوری اجازه نمی‌دهد که بخواهد در اینجا قدرتمند بشود. متن ادامه داده بود که مقامات آمریکائی معمولاً به این مسئله اذعان نمی‌کنند. این را مرکز پژوهش‌های کنگره دارد می‌گوید. از این جهت آمریکائی‌ها احساس می‌کنند که باید در این منطقه حضور و نفوذ داشته باشند. این خوی سلطه‌گری آمریکاست و هیچ ربطی به اسرائیل ندارد. بحث‌های ژئوپلتیک خودشان را دارند.
یکی از دلایلی هم که از اسرائیل حمایت شده به صورت سنتی این بوده است که جائی در نزدیکی اوراسیاست و پایگاهی برای آمریکائی‌هاست که بتوانند به اهدافی که دارند برسند، چون معلوم نیست حکومت‌های دیگر چقدر مقاوم باشند و دوام بیاورند. حکومت شاه را داشتیم که انقلاب شد و سرنگون شد. در ترکیه که عضو ناتوست، در همین چند روز آقای اردوغان درباره فلسطین حرف‌ زده است. البته ایشان دائماً حرف‌هایش عوض می‌شود. یک‌روز با رئیس‌جمهور اسرائیل دیدار می‌کند و به او برادر می‌گوید. یک‌روز از مردم فلسطین حمایت می‌کند. وضعیتی که ترکیه دارد خیلی متعادل نیست. ایشان هم تحت انتخاباتی است که معلوم نیست در آینده برایش چه اتفاقی بیفتد. آمریکائی‌ها به پایگاهی نیاز دارند تا به این نکته‌ای که در گزارش مرکز پژوهش‌های کنگره بود برسند و آن حاضر بشود. البته به بیش از یک پایگاه نیاز دارند، ولی دست‌کم به یک پایگاه قرص و محکم نیاز دارند و یکی از دلایلی که از اسرائیل حمایت می‌کنند همین است و خودشان را از اسرائیل جدا نمی‌دانند.
پیروزی بزرگی که ذیل عملیات «طوفان‌الاقصی» اتفاق افتاد، در حوزه اطلاعاتی ضربه بزرگی به آمریکائی‌ها بود، چون حوزه اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا به خاطر همکاری‌های گسترده‌ای که دارند، با یکدیگر تفاوت زیادی ندارند. در حوزه نظامی هم ضربه بزرگی بود، چون درصد بالائی از سلاح‌ها و تجهیزاتی که صهیونیست‌ها دارند از آمریکائی‌ها گرفته‌اند.
به همین خاطر این تصور غلطی است که اگر برویم و با اسرائیل مسئله‌ای را حل کنیم، مسئله‌مان با آمریکا حل می‌شود، چرا؟ چون آمریکا دغدغه‌های دیگری در منطقه اوراسیا دارد و این را به صورت سنتی نشان داده است. از این جهت چیزی هم به اسم اسرائیل نباشد، تقابلی که با ما، چین و روسیه دارد، در درازمدت ادامه پیدا خواهد کرد. اسرائیل در واقع پایگاه و محیطی است که آمریکائی‌ها بتوانند با اطمینان در منطقه حضور داشته باشند.

علل حمایت بی چون و چرای آمریکا از رژیم صهیونیستی
در حمایت‌همه‌جانبه آمریکا از رژیم صهیونیستی در جنگ غزه، سه دلیل وجود دارد. یک دلیل، همانطور که اشاره شد برمی‌گردد به اینکه اصولاً تفاوتی بین آمریکا و رژیم صهیونیستی وجود ندارد و این ضربه‌ای که با عملیات “طوفان‌الاقصی” زده شده به آمریکا هم زده شده است. سابقه تاریخی آمریکا و اسرائیل یکی است. سبک تأسیس آمریکا و رژیم صهیونیستی هم یکی است. یک حالت اشتراک فرهنگی وجود دارد. اشتراک میراث تأسیس وجود دارد. آمریکا را اروپائی‌هائی که به قاره آمریکا مهاجرت کردند تأسیس کردند. در انگلیسی اصطلاحی داریم تحت عنوان Settler Colonialism استعمار شهرک‌نشین. تفاوتی بین استعمار شهرک‌نشین و استعمار معمولی هست. استعمار معمولی مثل کاری است که انگلیس در هند کرد. بر جائی مسلط می‌شود، ده‌سال غارت مشکلاتی را ایجاد می‌کند. تفاوت استعمار شهرک‌نشین این است که از جمعیت کشور استعمارگر عده‌ای به آنجائی که قرار است استعمار شود مهاجرت می‌کنند. این نوع استعمار دو شاخه دارد. یکی اینکه زمین را غصب می‌کنند. دوم، بومیان آن سرزمین را اخراج می‌کنند و یا می‌کشند. این کاری بود که آمریکائی‌ها با سرخ‌پوستان آنجا کردند. آمار بومیان آمریکا در سال ۱۴۹۲ که اولین اروپائی‌ها به آمریکا رفتند. حدود ۵۴ میلیون نفر بود. الان آمار سرخ‌پوست‌ها چند میلیون نفر بیشتر نیست. کشتار بزرگی که اروپائی‌ها در آمریکا کردند در تاریخ سابقه ندارد.
این سبک تأسیس آمریکا بود. اسرائیل چگونه تأسیس شد؟ کسانی که اکثراً صهیونیست بودند از ملیت‌های مختلف غالباً اروپائی صهیونیست به سرزمینی مهاجرت و با همان سبک زمین را غصب کردند. از این جهت صهیونیست‌های یهودی که به فلسطین رفتند، همان دو شاخص را لحاظ کردند. یکی اینکه زمین را غصب کردند و دیگر اینکه مردم بومی آن منطقه را یا کشتند و یا اخراج کردند.
کسانی که در غزه هستند پدر یا پدربزرگشان از سرزمین‌های دیگر فلسطین به آنجا کوچ داده شده‌اند. در سال ۱۹۴۸ که رژیم صهیونیستی تأسیس شد، طبق نوشته‌های خودشان ۷۰۰ هزار نفر را آواره کردند. درصد قابل توجهی به همین منطقه غزه آمدند. بنابراین بین آمریکا و اسرائیل یک میراث فرهنگی مشترک وجود دارد. آمریکائی‌ تفاوتی نمی‌بینند چون تأسیس خودشان هم به همین سبک بوده که رژیم صهیونیستی تأسیس شده است.
دلیل دوم برمی‌گردد به خود بایدن و نگاهی که به رژیم صهیونیستی دارد. او جمله مشهوری دارد که “اگر چیزی به نام اسرائیل وجود نداشت، ما خودمان باید تأسیس می‌کردیم.” بایدن پنجاه سال است که در سیاست فعال است. این جمله را در سن ۳۰ سالگی گفته و هر سال تکرار کرده و الان هم دارد می‌گوید. واقعاً به این حرف باور دارد. ایشان کاتولیک مسیحی، ولی صهیونیست است و واقعاً به صهیونیسم اعتقاد دارد. بایدن در جذب افراد صهیونیست به کابینه‌اش در تاریخ آمریکا رکورد زده است. در زمان نیکسون وزیر خارجه کیسینجر صهیونیست بود. الان وزیر خارجه آمریکا، معاون او، رئیس نهادهای اطلاعاتی امنیتی، معاون او، وزیر خزانه‌داری، وزیر امنیت داخلی، رئیس دفتر بایدن و… همه صهیونیست هستند. یک سایت صهیونیستی همه افراد صهیونیست کابینه را لیست کرده بود. برایشان افتخار است که این همه صهیونیست در کابینه حضور دارند. پست‌های کلیدی و حساس، مخصوصاً سیاست خارجی و بحث‌های امنیتی دراختیار صهیونیست‌هاست. آن سایت ۴۷ نفر را لیست کرده بود که صهیونیست هستند و بایدن رکورد زده. وقتی ۴۷ نفر صهیونیست در هیئت دولت حضور داشته باشند، معلوم است که دارد چه کار می‌کند.
در دولت ترامپ این‌‌طور نبود و ترامپ در تعداد بکار گرفتن صهیونیست‌ها رکورد نزده بود. ترامپ با نتانیاهو دعوا دارد، چون موقعی که بایدن پیروز شد، نتانیاهو به او پیام تبریک نداد، در حالی که ترامپ خیلی به او کمک کرده بود. لذا این سه ویژگی در آمریکا و اسرائیل مشترک است و چون ضربه‌ای که خورده کاری بوده، آمریکائی‌ها نگران هستند. برای همین مقامات کشورهای غربی هر روز به اسرائیل می‌روند که آنها را دلداری بدهند. صهیونیست‌ها آدم‌های ترسوئی هم هستند. در فیلم‌ها دیده‌ایم که تا صدای آژیر می‌آید همه فرار می‌کنند. سران اروپائی مدام می‌روند که به آنها دلداری بدهند.
این بار خطر جدی‌تر است. اسرائیلی‌ها زمانی که به لبنان حمله کردند تا به بیروت رسیدند، فقط دو تا کشته دادند. اسرائیل در ذهن خیلی‌ها این ویژگی را داشته که کشور بسیار قدرتمندی است و سرویس اطلاعاتی و ارتش خیلی قوی‌ای دارد و در عمل هم این را ثابت می‌کردند و اگر در جائی سرباز اسرائیلی کشته می‌شد خیلی سر و صدا می‌کردند. ولی الان چند صد نفر سرباز کشته شده و تعداد قابل توجهی دستگیر شده‌اند. سرتیپ اسرائیلی داریم که الان در زندان حماس است. ضربه بسیار بزرگی بوده، به همین دلیل نوع حمایت هم متفاوت است. رژیم صهیونیستی در سال‌های گذشته چه به خاطر مشکلات داخلی و چه در سطح بین‌المللی شکنندگی زیادی پیدا کرده. حتی در سازمان ملل هم به دوسوم آرا نیاز است و نه نصف به علاوه یک. قطعنامه‌ علیه اسرائیل صادر شد.
عراق چون در اشغال آمریکاست، رأی ممتنع داد. علت این است که عراقی‌ها مخصوصاً افرادی که در نیویورک هستند تحت فشار آمریکا هستند. بعضاً فرزندانشان در آنجا به مدرسه می‌روند و آن استقلالی را که جائی مثل جمهوری اسلامی دارد، نمی‌توان از عراق انتظار داشت.

حضور میدانی آمریکا در جنگ غزه
آمریکائی‌ها رسماً در غزه حضور میدانی دارند. اخیراً رسماً اعلام شد که یکی از ژنرال‌های آمریکائی در اسرائیل است و اسم ژنرال تیم مستشاری هم اعلام شده است. این ژنرال آمریکایی در جنگ‌های خیابانی و جنگ‌های محیط غزه تخصص دارد و برای همین هم او را به اسرائیل فرستاده‌اند. یکی از نگرانی‌های آمریکائی‌ها این است که این ضربه کاری‌ای که به اسرائیل وارد شده ذهن آنها را دچار مشکل کرده است و عصبانیتی که از این ضربه ایجاد کرده، ممکن است منجر به شکست دیگری بشود. نگرانی‌ای که آمریکائی‌ها نسبت به آینده اسرائیل دارند شاید از خود نتانیاهو هم بیشتر باشد. نتانیاهو ثابت کرده که اولین دغدغه‌اش، خودش هست و آمریکائی‌ها نمی‌خواهند اسرائیل را فدای یک فرد کنند. روزی که این عملیات تمام بشود، اولین کسی که باید پاسخگو باشد که چرا این‌گونه عمل کرده و ذیل نخست‌وزیری او این فاجعه برای اسرائیل پیش آمده، شخص نتانیاهوست. او در این دوره قطعاً با چالش مواجه می‌شود. یکی از دلایلی که دوست دارند ماجرای غزه طول بکشد همین است. چون نتانیاهو می‌داند که اگر این غائله خاتمه پیدا کند، او با تبعاتی مواجه خواهد شد. آمریکائی‌ها چون این نکته را می‌دانند، کم و بیش مدیریت را به دست گرفته‌اند، چون متوجه شده‌اند که اگر رهبران رژیم صهیونیستی وارد بودند چه کار کنند، این وضعیت به وجود نمی‌آمد.

چرایی پرهیز از حمله زمینی رژیم صهیونیستی به غزه
در مورد حمله زمینی رژیم صهیونیستی به غزه، برآورد آمریکائی‌ها این است که شکست دومی در انتظار رژیم صهیونیستی خواهد بود و نمی‌خواهند چنین وضعیتی برایشان پیش بیاید. در عین‌حال بین آنان اختلاف هم وجود دارد. در داخل هیئت حاکمه آمریکا اختلاف هست. در داخل هیئت حاکمه رژیم صهیونیستی هم اختلاف هست. ضربه‌ای که رژیم صهیونیستی خورده، آمریکائی‌ها هم خورده‌اند. آن گیجی‌ای که اسرائیلی‌ها دارند، آمریکائی‌ها هم کم از آنان ندارند. از این‌جهت این‌که چه کار باید بکنند، نه راهی به جلو دارند، نه راهی به عقب، حمله زمینی به غزه قطعاً برای رژیم صهیونیستی تبعات جدی دارد، و نمی‌توانند نسبت به اتفاقاتی هم که افتاده بی‌توجه باشند.

نقش ایران در محور مقاومت
بدیهی است که ایران از حزب‌الله، حماس یا جهاد اسلامی حمایت می‌کند. اصولاً اگر این حمایت‌ها نبود که گروه‌ها نمی‌توانستند مقاومت کنند. ما بارها علناً گفته‌ایم که حمایت می‌کنیم. اما اینها استقلال دارند. می‌توان همزمان کمک کرد و آنها هم مستقل باشند. دلیلش هم این است که دوست و هم‌پیمان هستیم و ایدئولوژی و اهداف و دشمن یکسانی داریم. شما می‌توانید همزمان هم کمک کنید، هم به طرف استقلال بدهید که آن‌گونه که می‌خواهد عمل کند. اگر به دوستانتان در حوزه‌ای که دارند کار می‌کنند اختیار ندهید، قطعاً این ارتباطات نمی‌تواند در درازمدت ادامه پیدا کند.
ضدصهیونیستی‌ترین مردمان دنیا مردم یمن هستند. اینها از وضعیت غزه ناراحتند و خودشان تصمیم می‌گیرند چگونه با اسرائیل مقابله کنند. نکته‌ای که در فرمایشات حضرت آقا هم بود که اگر فاجعه چیزی بیشتر از آنچه که هست بشود، ممکن است نهادها و سازمان‌های دیگری وارد میدان بشوند و کسی نمی‌تواند جلوی اینها را بگیرد.

بال‌های پایان رژیم صهیونیستی
به نظر نگارنده پایان رژیم صهیونیستی مبتنی به دو بال و دو بخش است. یک بخش سخت است که جمهوری اسلامی کمک کرده و نتیجه‌اش مشخص است. اگر این بخش نباشد کار بسیار طولانی خواهد شد. منتهی بخش سخت کافی نیست. چون طرف اسرائیلی هم در حوزه قدرت سخت، توانمندی‌های خود را دارد و این توانمندی‌ها با توجه به اتفاقاتی که برای رژیم صهیونیستی افتاده، افزایش پیدا خواهند کرد. از این‌جهت به یک بُعد نرم هم نیاز است. اگر در حوزه بعد نرم فعالیت‌ها جدی‌تر صورت نگیرد، این قضیه بیشتر طول خواهد کشید. در حوزه بعد نرم هدف کاهش حمایت کشورهای غربی از رژیم صهیونیستی است.
به دلایل متعددی که در فرصت کوتاه مجال پرداختن درباره آنها نیست، حمایت غرب از رژیم صهیونیستی متوقف نخواهد شد، ولی قابلیت کاهش وجود دارد. در حال‌حاضر حرکت‌های مردمی گسترده در کشورهای غربی به وجود آمده‌ است. تغییر دموگرافیکی که در آمریکا وجود دارد. مهاجرت معکوسی که از سرزمین‌های اشغالی آغاز شده است.
صهیونیست‌های دنیا به یهودیان وعده داده‌اند که به سرزمین‌های اشغالی بیایند و به‌محض پیاده شدن از هواپیما یک پاسپورت اسرائیلی، خانه، زمین، کار و پول دریافت خواهند کرد. لذا بسیاری پذیرفتند، الان چه اتفاقی افتاده؟! موشک و حمله نظامی و… می‌بینند. اخیراً یکی از شرکت‌هائی که رتبه‌بندی اقتصادی را اعلام می‌کند، اعلام کرده که اقتصاد اسرائیل کاهش پیدا کرده و آینده اقتصادی اسرائیل مبهم است. در سرزمین‌های اشغالی فرد غیرنظامی نداریم و هم مردان، هم زنان باید در ارتش خدمت کنند و وقتی هم که خدمتشان تمام شد، رزرو هستند.
لذا هر دو حوزه‌ی سخت و نرم لازمند و صرفاً تمرکز کردن بر روی هر یک از آنها کافی نیست. اینها لازم و ملزوم هم هستند.

02آگوست/24

منشور مقاومت و حماسه آفرین یهای معاصر | حجه الاسلام والمسلمین محمد باقر پورامینی

دنیای عجیبی است، ظالم به‌زور خود غرّه است و یکه‌تاز ستم می‌کند و سفاکانه خون می‌ریزد، کودک می‌کشد و خانه را بر اهلش ویران می‌سازد و مظلوم نیز مقهور این ستمِ رفته به خود است و نه تنها به عناصر قوت خود فکر نمی‌کند، بلکه بر روی عناصر ضعف خویش در مقایسه با عناصر قدرت ستمگر تمرکز دارد. حاصل این نگاه یک نتیجه خطاست: شکست روحی قبل از هر اقدام در برابر ظالم. نتیجه‌ای که مطلوب هر ظالم و ستم‌پیشه‌ای است.
امام خمینی(ره) در پرتو اجرای فرهنگ قرآنی عترت، حرکتی را در منطقه و جهان شکل داد که به بازگرداندن قدرت روحی مظلومان منتهی شد. وی به‌ مظلومان نشان داد که در برابر هر قدرتی می‌توان به قادر بی‌همتا تکیه کرد و هر ناممکنی را ممکن ساخت. نمونه شاخص آن مسئله فلسطین و احیای هویت آنان و همچنین زنده کردن باور به ‍پیروزی در برابر رژیم سفاک صهیونیستی است. رهبر معظم انقلاب در این‌باره می‌فرماید:
«امام بزرگوار از روز اول شروع نهضت اسلامی، روی مسئله‌ فلسطین تکیه کردند. مطالبی گفتند، آینده‌نگری‌ای کردند و راهنمایی‌هایی به ملت‌های مسلمان و به خود ملت فلسطین کردند. آنچه امام بزرگوار درباره‌ آینده‌ فلسطین از پنجاه سال قبل یا بیشتر پیش‌بینی کرده بودند، امروز به‌نتدریج در حال تحقق است. امام در قضیه‌ فلسطین، با این نگاه و دید وارد شدند. آنچه حاصل و خلاصه‌ خواسته‌ امام بزرگوار در باب فلسطین بود، این بود که دل به مذاکرات سازش بسته نشود. دل نبندند، امیدوار نباشند به اینکه بتوانند با مذاکرات سازش، مشکل فلسطینی‌ها را حل کنند و در مسئله‌ فلسطین به یک نقطه‌ عادلانه برسند. ایشان معتقد بود باید خود مردم فلسطین در میدان عمل حق خودشان را بگیرند و دشمن، یعنی رژیم صهیونیستی را وادار به عقب‌نشینی و او را تضعیف کنند و همه‌ ملت‌های دنیا و بالخصوص دولت‌های مسلمان از فلسطینی‌ها حمایت کنند. ایشان همیشه تکرار می‌کردند که اگر ملت‌ها وارد میدان بشوند، خود فلسطینی‌ها اقدام کنند و کمر به عمل ببندند، اگر این[طور] شد، رژیم صهیونیستی وادار خواهد شد عقب‌نشینی کند. امروز این اتفاق افتاده است. فلسطینی‌ها در ماجرای طوفان‌الاقصی وارد میدان شدند، عمل و اقدام کردند و دشمن را در کنج میدانی قرار دادند که هیچ راه فرار و وسیله‌ نجاتی برایش وجود ندارد.»(۱)
باور به خداوند قادر، احساس ضعف ستمدیده را می‌زداید و او را وادار می‌کند تا در برابر هر نیروی حقیقی و مجازی ظالم به کمک خدا نگاه و احساس کند که قدرت خداوند پشتیبان قوت اوست و ضعفش را تقویت و حفظ می‌کند و حیاتی سرشار از نشاط روحی به می‌دمد و با تمام وجود این وعده الهی را حس می‌کند که «اِنَ ‌الله مَعَنا: خدا با ماست.»
جبهه مقاومت و به‌خصوص مردم مظلوم فلسطین در پرتو فرهنگ مقاومت، نشانه‌های این وعده الهی را لمس کردند و در عملیات “طوفان‌الاقصی” «رژیم صهیونیستی را در مسیری قرار دادند که انتهای آن مسیر جز اضمحلال و نابودی چیز دیگری نیست.»(۲)
ارمغان این اعتماد به گستره علم و قدرت الهی که در دعاهای اهل بیت(ع) موج می‌زند، تبدیل ناتوانی به توانایی است و آنکه مظلوم موحد به فضل و وعده الهی، استوار و امیدوار می‌شود و او را در قامت یک نیروی مقاوم حیات می‌بخشد و پیش می‌برد.
دعای ۱۴ صحیفه سجادیه منشور مقاومت و نسخه‌ حیات‌بخش حرکت و حماسه هر مظلومی در دوره معاصر است:
• ای آنکه اخبار شاکیانِ از ستم بر او پنهان نیست؛
• ای آنکه نسبت به ستمی که بر ستمدیدگان رفته، نیاز به شهادت شاهدان ندارد؛
• ای آنکه یاری و نصرتش به ستمدیدگان نزدیک است؛
• ای آنکه مددکاری‌اش از ستمگران دور است.
و این فراز که نیرو بخش جبهه مقاومت است:
«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ خُذ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَن ظُلْمِی بِقُوَّتِک، وَ افْلُل حَدَّهُ عَنِّی بِقُدرَتِک، وَ اجعَل لَهُ شُغْلًا فِیمَا یلِیهِ، وَ عَجْزاً عَمَّا ینَاوِیهِ : خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و ستم‌کنندۀ بر من و دشمنم را با نیرویت از ستم بر من باز دار و با قدرتت تندی و تیزی ستمش را بر من بشکن و برایش در آنچه که دوست دارد، مشغولیت و سرگرمی قرار ده [تا از ستم‌ورزی غافل شود] و بر وجودش در برابر مظلومی که با او به دشمنی برمی‌خیزد، داغ عجز و ناتوانی زن.

پی‌نوشت:
۱٫ بیانات مورخ ۱۴/۳/۱۴۰۳
۲٫همان

02آگوست/24

تکرار پیروزی خیبر دور از انتظار نیست | دکتر حسین رویوران

با آغاز عملیات «طوفان‌الاقصی» از سوی مقاومت اسلامی در غزه بسیاری از شخصیت‌های رژیم صهیونیستی دم زدن از امکان فروپاشی اسرائیل را آغاز کردند. با اینکه نظام غربی در اروپا و آمریکا از لحظه‌های آغازین عملیات نظامی طوفان‌الاقصی تا کنون از رژیم صهیونیستی در ابعاد نظامی، سیاسی، و اقتصادی حمایت کامل کردند و سیل کمک‌های نظامی به این رژیم با همه فشارهای مردمی و تظاهرات اعتراض‌آمیز تا کنون متوقف نشده و همه جنایات ضد انسانی و نسل‌کشی این رژیم از سوی کشورهای سلطه‌گر غربی در محافل بین‌المللی به گونه‌ای پوشانده شده، اما همچنان امکان فروپاشی این رژیم وجود دارد و این پدیده تا حد زیادی سئوال برانگیز است و دلایل آن باید بررسی شود.
“دانیال کانمان” اقتصاددان سرشناس اسرائیلی و استاد دانشگاه میشیگان آمریکا، برنده جایزه نوبل اقتصاد، اخیراً در گفتگو با شبکه ۱۲ رژیم صهیونیستی با اشاره به جنگ، تظاهرات اعتراضی، اختلاف شدید در شیوه مدیریت جنگ و گسست‌های اجتماعی سیاسی و دینی در جامعه صهیونیستی اظهار داشت: «من به‌شدت نگران آینده اسرائیل هستم. نگرانی من در حال حاضر بیشتر از جنگ روز غفران (جنگ ۱۹۷۳) است که ارتش‌های مصر و سوریه به‌طرزی غافلگیرانه به اسرائیل حمله کردند. اکنون نگرانی من در باره موجودیت و هویت اسرائیل است و اعتقاد دارم این پایان کار اسرائیل است که از قبل هم پیش‌بینی شده بود.» او ادامه می‌دهد: «چه اتفاقی در جامعه اسرائیل در حال رخ دادن است؟ این ساختار آن دولتی نیست که من می‌شناسم و در آن بزرگ شده‌ام. این کشوری نیست که دوست دارم فرزندانم در آن زندگی کنند. بدون شک این پایان این نظام است.»
اظهاراتی شبیه به آن نیز از سوی “هرتزوک” رئیس جمهور کنونی اسرائیل نیز شنیده شد که آینده اسرائیل را تسلیت گفت و نیز نخست‌وزیران قبلی مانند “ایهود باراک” و “اولمرت” که در باب انتقاد از رفتار بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر کنونی رژیم صهیونیستی اعلام کردند که او تیشه به ریشۀ موجودیت اسرائیل می‌زند و نظام را قربانی منافع فردی خود می‌سازد و این گونه بعید است این رژیم از دهه منحوس هشتم به سلامت عبور کند.
البته این اشاره به این مسئله تاریخی است که یهودیان در گذشته دو بار دولت برپا کردند، اما در دهه هشتم هر دوی آنها به علت اختلاف فرو پاشیدند و سقوط کردند.
“بن موریس” مورخ سرشناس اسرائیلی مقاله‌ای در سال ۲۰۱۹ در “روزنامه هاآرتص” منتشر کرد و در آن، در باره از هم پاشیده شدن اسرائیل صحبت ‌کرد. بن موریس در سال ۲۰۰۵ هنگامی که اسرائیل از غزه عقب‌نشینی نظامی کرد گفت که شکست پروژه از نیل تا فرات آغاز شده و این عقب‌نشینی از آرمان‌ها در آینده تبعات جدی بر موجودیت اسرائیل خواهد داشت. او گفت این رژیم پس از این عقب‌نشینی دور خود دیوار کشید تا در امنیت در داخل آن زندگی کند، اما اکنون در درون این دیوار نیز احساس ناامنی می‌کند.
اخیراً یکی از اساتید جامعه‌شناسی رژیم صهیونیستی در یک مصاحبه تلویزیونی اشاره کرد که قرآن ۱۴۰۰ سال پیش گفته که یهودیان خانه خود را از درون و قبل از اقدام بیرونی تخریب خواهند کرد. این گفته اشاره دارد به آیه ۲ سوره مبارکه حشر که می‌فرماید: «یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِم وَأَیدِی الْمُؤمِنِین»: اینکه خانه خود را به دست خود و به دست مؤمنان تخریب می‌کنند.» ما الان در حال اجرای این پروژه هستیم. مجری برنامه ناگهان با شگفتی گفت: «اگر قرآن گفته و این به واقعیت تبدیل شده پس باید به قرآن ایمان آورد.»
“احمد منصور” یکی از سرشناس‌ترین مجریان شبکه الجزیره دو دهه پیش و قبل از شهادت شیخ احمد یاسین، رهبر و مؤسس جنبش حماس فلسطین مصاحبه‌ای با ایشان داشت و گفت: «اسرائیل دولتی صنعتی و کشاورزی نیرومند با تولید ناخالص بسیار بالا و یک نظام دارای سلاح‌های نامتعارف هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیک است. با برتری کامل نظامی چگونه ممکن است مقاومت فلسطین این نظام را ساقط کند؟»
شیخ احمد یاسین در پاسخ گفت: «اگر به سوره حشر دقت کنیم می‌توانیم حوادث آینده را به‌خوبی از آن استنباط کنیم. ابتدا مسلمان باید موقن به وعده‌های الهی باشد و این یقین به قرآن اهمیت زیادی در فهم آیات سوره حشر دارد. آیه: «مَا ظَنَنْتُم أَن یَخرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِنَ‌اللَّهِ فَأَتَاهُمُ‌اللَّهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَأَیْدِی الْمُؤمِنِینَ فَاعتَبِرُوا یَا أُولِی‌الأَبْصَارِ»؛ شما گمان کردید که دژها و باروها مانع از شکست آنها در برابر ارادۀ خداوند خواهد بود؟ ولی خداوند از جایی وارد شد که آنها گمان نمی‌کردند و در محاسبه آنها نبود و ترس را در دل آنها پراکنده ساخت و آنها خانه‌های خود را با دست خود و به دست مؤمنان تخریب خواهند کرد. پس ای مؤمنین عبرت بگیرید.»(۱)
این آیه نشان می‌دهد که مسلمانان در زمان پیامبر اکرم«ص» نیز تصور نمی‌کردند امکان شکست یهودیان خیبر وجود دارد و باورشان این بود که آنها بسیار قوی هستند، ولی اراده خداوند در نهایت بر پیروزی مسلمانان تعلق گرفت و امیر مؤمنان«ع» فاتح خیبر شد. شیخ یاسین ادامه داد: «البته استمرار یا سقوط دولت‌ها در حالت طبیعی تابعی از محاسبات علمی و کارکردی و جلب رضایتمندی اجتماعی است. ولی ما مسلمانان اعتقاد داریم در نهایت این خداوند است که حاکمیت را به کسی می‌سپارد یا از کسی می‌گیرد: «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ».(۲)
امروزه شرایط سیاسی و اجتماعی مسلمانان و یهودیان تا حد زیادی به شرایط جنگ خیبر نزدیک است. در یک‌ سو مؤمنان مجاهد و با اراده قرار دارند و در سوی دیگر یک قدرت اهریمنی صهیونیستی که در حق مردم مظلوم فلسطین بویژه در مورد کودکان و زنان، ظلم و جنایت بسیاری کرده و طبق قاعده، باطل هرگز نمی‌تواند پایدار باشد «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(۳) امید به پیروزی وجود دارد و از آنجا که سنت‌های الهی تغییر ناپذیرند و شرایط کنونی به جنگ خیبر شباهت دارد، چیزی جز تکرار پیروزی خیبر قابل تصور نیست.
آنچه مسلم است رژیم صهیونیستی اکنون عملیات تخریب از درون را آغاز کرده است. ستاد مدیریت اعتراض به اصلاحات قضایی در رژیم صهیونیستی که قبل از جنگ «طوفان الاقصی» ۴۲ هفته تظاهرات چند صد هزار نفری بر ضد نتانیاهو و ائتلاف حاکم راه انداخته بودند، در وسط جنگ اعلام کردند که اعتراضات را از سر خواهند گرفت.
لایحه وظایف برابرِ شهروندان در زمینه خدمت نظام وظیفه که بر ضرورت لغو استثنای آنها از خدمت نظام وظیفه در ارتش را مطرح می‌کند با چه جنجالی روبرو شد و “حریدیم‌ها” اعلام کردند که آنها خدمت نخواهند کرد و اگر کنیست (پارلمان) این لایحه را مصوب کند، آنها اسرائیل را ترک خواهند کرد.
اگر نگاهی هرچند سطحی به جامعه صهیونیستی کنونی بیندازیم به این نتیجه خواهیم رسید. معمولاً در جنگ، هر نظام سیاسی نیروهایش را بسیج می‌کند و به خدمت زیر پرچم فرا می‌خواند و اتحاد اجتماعی افزایش می‌یابد و مردم ایثارگرانه اختلافات را کنار می‌گذارند و از دولت مرکزی و نیروهای مسلح حمایت می‌کنند، اما پس از عملیات «طوفان الاقصی» ما شاهد اختلاف شدید در رژیم صهیونیستی بویژه در بارۀ راهکار آزادی اسرای خود نزد حماس بودیم و تظاهرات‌های متعددی در اعتراض به رفتار دولت در این‌زمینه اتفاق افتاد. و لایحه‌ی وظایف برابر شهروندان در زمینه‌ی خدمت نظام وظیفه که ضرورت خدمت شهروندان متعصب “حریدیمی‌ها” در ارتش را مطرح کرد با جنجال فراوان رو به‌رو شد و حریدیم‌ها اعلام کردند که آنها خدمت نظام وظیفه را نخواهند پذیرفت و اگر کنیست (‌پارلمان) این لایحه را تصویب کند، آنها اسرائیل را ترک خواهند کرد. همه این شاخص‌ها نشان می‌دهند تخریب از درون در این رژیم جعلی آغاز شده و ما با یک جامعه یکپارچه روبه‌رو نیستیم.
از طرفی در بحبوحۀ جنگ کنونی، بسیاری از نظامیان بلندپایه از جمله سخنگوی ارتش یا استعفا داده و یا درخواست بازنشستگی کرده‌اند و آنهایی هم که مانده‌اند بر خلاف رفتار نظامی سیاست‌های نتانیاهو فرمانده کل قوا در این رژیم را زیر سئوال بردند.
ستاد برگزاری اعتراض به اصلاحات قضایی در رژیم صهیونیستی که قبل از جنگ، ۴۲ هفته تظاهرات چند صد هزار نفری بر ضد نتانیاهو و ائتلاف حاکم راه انداخته بود، در کشاکش جنگ اعلام کرد که اعتراضات را از سر خواهد گرفت.
نظرسنجی‌های اخیر نیز در درون رژیم صهیونیستی نشان می‌دهند که مردم، ائتلاف راست حاکم را یک مافیای قدرت می‌دانند که با امنیتی کردن شرایط انتخابات و اغفال مردم، قدرت را غصب کرده و بر خلاف خواست مردم عمل می‌کند و اگر اکنون انتخابات برگزار شود، حتی یک سوم آرای مردم را به دست نخواهد آورد.

طوفان الاقصی و تاثیر آن بر استمرار این رژیم
آنچه مسلم است رژیم صهیونیستی همواره با انحصار هسته‌ای و برتری نظامی، همواره در سطح منطقه تمام جنگ‌ها با ارتش‌های عربی را یکسره می‌کرد و اشغال فلسطین و زمین تحت اشغال را گسترش می‌داد. محور مقاومت با ایجاد مدل جدیدی از جنگ به نام جنگ نامتقارن موفق شد برتری نظامی صهیونیستی را خنثی کند و این یکی از بزرگ‌ترین تحول‌هایی است که معادلات منطقه را در معرض دگرگونی قرار داد. در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ حزب‌الله لبنان برای اولین ‌بار رژیم صهیونیستی را غافلگیر کرد و شکست داد. این‌گونه جنگ، تحول بزرگی در معادلات رویارویی با این رژیم پدید آورد و افق‌های جدیدی را گشود.
رژیم صهیونیستی پس از جنگ ۳۳ روزه با تشکیل کمیته‌ای متشکل از متخصصان نظامی، اساتید دانشگاه در علوم استراتژیک، جامعه‌شناسان، سیاسیون، روانشناسان (کمیته وینوگراد) در صدد پاسخ به این سئوال برآمد که چرا اسرائیل به‌رغم برتری کامل نظامی در برابر حزب‌الله شکست خورد و ب اهداف خود دست نیافت؟ این کمیته با انجام بیش از ۴۵۰۰ مصاحبه با دست‌اندرکاران، متخصصان و نیروهای مهم رزمی به این نتیجه رسید که مدل جنگ نامتقارن محور مقاومت برتری نظامی اسرائیل را خنثی کرده و مانع از پیروزی آن شده است.
در این گزارش ۶۰۰ صفحه‌ای اشاره شده که اسرائیل همچنان برتری نظامی دارد، اما به علت نبودن اهداف مقاومت روی زمین، امکان یکسره‌سازی و پیروزی از آن گرفته شده است. رژیم صهیونیستی با تئوری سرزمین سوخته “ضاحیه” و حمله به مردم غیرنظامی و کشتار و تخریب وسیع خانه‌ها، بیمارستان‌ها، و مدارس امیدوار بود با سیاست ارعاب بتواند نوعی ترس و نه بازدارندگی در طرف مقابل ایجاد کند. این مدل جنگ امروز در غزه در حال تکامل و شاخص‌های آن در حال تکمیل است.
ولی آنچه اسرائیل را به‌شدت غافلگیر کرد، واکنش وسیع جهانی به این جنایات بود. به‌عنوان نمونه آمریکا با حمله هسته‌ای به ژاپن، در جنگی کلاسیک این کشور را وادار به تسلیم ‌کرد. در این مدل یک طرف پیروز مطلق و طرف دیگر تسلیم مطلق است؛ در حالی که در جنگ نامتقارن، تعریف طرف پیروز و بازنده جنگ با شاخص تحقق اهداف قابل تعریف است. هرچند که در این مدل مفهوم پیروزی و باخت نسبی است و طرف پیروز کار را یکسره نمی‌سازد و طرف بازنده نیز توان جنگیدن را از دست نمی‌دهد.
در میدان غزه برای همگان روشن است که مقاومت اهداف خود را محقق کرده، در حالی که دشمن در تحقق اهداف اعلام شده خود به‌رغم همه جنایات تا کنون ناکام مانده است. مقاومت برای مبادله اسیر گرفت و آتشباری کرد و تمرین آزادسازی سرزمینی را انجام داد، اما دشمن در تمام اهداف خود اعم از ریشه‌کنی مقاومت، قطع آتشباری، آزادی اسرا با زور و کوچ دادن مردم غزه به صحرای سینا ناکام ماند.
این پیروزی قطعاً مابه ازاء دارد و عقب‌نشینی آمریکا از عراق و پذیرش مرزهای جدید محور مقاومت بخشی از آن به‌شمار می‌آید. همچنین یکی از نتایج «طوفان‌الاقصی» قرار گرفتن موضوع ضرورت حل بحران فلسطین روی میز جامعه جهانی است، به‌گونه‌ای که حتی حامیان غربی تل‌آویو اکنون ناچار به مطرح کردن موضوع دو دولت شده‌اند. البته محور مقاومت راضی به کمتر از آزادی فلسطین از نهر تا بحر نیست، ولی از بازگشت هر وجب از خاک فلسطین در هر طرحی استقبال می‌کند.
صرف مطرح شدن این موضوع برای رژیم صهیونیستی بحران‌آفرین است؛ زیرا جریان سکولار تا حدودی ممکن است با جرح و تعدیل با این ایده کنار بیاید، اما جریان راست دینی تحت هیچ شرایطی حاضر به پذیرش این موضوع نیست و عقب‌نشینی از هر وجب از کرانه باختری را معادل شکست تفکر صهیونیسم می‌داند. اخیراً اکثر رهبران راست اسرائیل در پاسخ به طرح دو دولت آمریکا هرگونه گفتگو درباره عقب‌نشینی از کرانه باختری را رد کردند. با توجه به مسلح بودن جریان راست که عمدتاً در شهرک‌های کرانه باختری استقرار دارند، هیچ بعید نیست که این جریان دست به جنگ داخلی بزند و مانع از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی حتی از یک پنجم خاک فلسطین شود. این جریان قبلاً نیز اسحاق رابین، نخست‌وزیری که در این زمینه توافق اسلو را امضاء کرد، ترور کرد. تشدید شکاف‌های سیاسی و اجتماعی در درون رژیم صهیونیستی یکی از متغیرهایی است که می‌تواند این رژیم را در آینده دچار بحران‌های جدی کند.

پی‌نوشت‌ها
۱٫سورۀ مبارکۀ حشر آیۀ ۲
۲٫بخشی از آیۀ ۳ سورۀ مبارکۀ آل‌عمران
۳٫بخشی از آیۀ شریفۀ ۸۱ سوره مبارکۀ اسراء

02آگوست/24

فلسطین، کلید درهای فرج در نگاهی قرآن بنیان | حجهالاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
امروزه جامعه‌ جهانی با مشکلات فراوان اقتصادی، جنگ‌ها، مسائل اقلیمی و ده‌ها مسئله‌ دیگر مواجه است. در این بین، مسئله‌ فلسطین، بزرگ‌ترین مسئله‌ بشریت در قرن اخیر است. در فلسطین، شرارت، ظلم، استکبار و جنایت، همه‌ توان خود را به میدان آورده‌اند تا انسانیت، اخلاق، معنویت و همه‌ ارزش‌ها را به مسلخ ببرند. از این رو حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشغال فلسطین و قدس شریف را بزرگ‌ترین مصیبت تاریخ معاصر خوانده‌اند.(۱)
با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ درمی‌یابیم که عمر ظلم کوتاه است و دیر زمانی نخواهد گذشت که مظلومان مقتدر بر ظالمان ستمگر و مستضعفان بر مستکبران و زورگویان پیروز شوند. این سنت قطعی خداوند است. قرآن می‌فرماید «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرضِ وَ نجَعَلَهُمْ أَئمَّهً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛(۲) ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم.» این پیروزی نهایی در زمان ظهور اتفاق می‌افتد و همه‌ ما وظیفه داریم علاوه بر زمینه‌سازی برای ظهور، ویژگی‌های ظلم‌ستیزان را بشناسیم و در زمره‌ یاوران امام مهدی(عج) درآییم.
امروزه در فلسطین ظلم صهیونیست‌ها به اوج رسیده و با تمام قساوت و سنگدلی، می‌کُشند، می‌سوزانند، تخریب می‌کنند و از هیچ ظلمی در حق ملت مظلوم دریغ نمی‌کنند؛ ولی این ستم‌ها نه تنها هیچ فایده‌ای برای ستمگران ندارد، بلکه مستکبران را به نابودی می‌کشاند و کلید درهای فرج را به سوی مسلمانان می‌گشاید و بیش از پیش وعده پیروزی را نزدیک می‌کند. اینک ماییم و قضیه‌ فلسطین، ماییم و ظلم استکبار، ماییم و یاری مظلوم: با قلم، قدم، دم و درم.
پرسش مهم فراروی ما این است: قضیه‌ فلسطین چگونه می‌تواند کلید درهای فرج باشد و وظیفه‌ ما در این میان چیست؟ برای یافتن پاسخ به پرسش فوق، ابتدا نگاهی قرآنی به مسئله‌ فلسطین می‌اندازیم و در ادامه با وظایفمان آشنا خواهیم شد.

فلسطین سرزمین صلح و آرامش
سرزمین فلسطین و به‌ویژه بیت‌المقدس به سبب حضور، تولد، زندگى یا دفن شمارى از پیامبران و شخصیت‌هاى بزرگ الهى در آن، از قبیل ابراهیم، یعقوب، داوود، سلیمان، مریم، عیسى(ع) و پیامبر اسلام(ص)، همچنین وجود بسیارى از آثار، اماکن و بناهاى دینى و مقدس کهن در آن، از ارزش و قداست ویژه‏اى در نزد پیروان همه‌ ادیان ابراهیمى برخوردار است.(۳) صخره‌ مقدس (مذبح اسماعیل، قبله‌ موسى(ع) و بنى‏اسرائیل و جایگاه عروج پیامبر اسلام(ص)(۴) قبهالصخره، هیکل سلیمان، برج داوود، مسجد الأقصى و قبه المعراج و ده‌ها اثر دینى و تاریخى دیگر از این قبیل در آن است.(۵) بر اساس گزارش برخى منابع فقط آثار و اماکن اسلامى بیت المقدس به بیش از ۱۱۰ مورد مى‏رسد.(۶)
بیت‏المقدس، پیشتر‏ با نام عبرى اورشلیم خوانده مى‏شد. پس از بنای شهر، پادشاه کنعانى به احترام «شالیم» (خداى صلح) آن را «یُوْرشالیم» به معناى شهر صلح و آرامش خواند. حضرت داوود(ع) آن را به «اورشلیم» تغییر داد.(۷) «اور» در زبان سومرى و آرامى به معناى «شهر» است که وارد زبان عبرى شده و با «شلیم» به معناى مقدس، صلح و آرامش، رویهمرفته، معناى شهر مقدس، شهر صلح، سلامتى و آرامش را مى‏دهد.(۸)
اما صهیونیست‌ها با ادعای یهودیت و پیروی از پیامبران الهی از جمله حضرت داوود پس از حمله به فلسطین، بدترین جنایت‌ها را در حق مردم این سرزمین انجام دادند. دایره‌ این جنایت‌ها به‌قدری وسیع و فاجعه‌بار و شنیع است که در هیچ جای تاریخ نمی‌توان به این شدت با بازه بیش از ۷۰ سال نظیر آن را سراغ گرفت و متأسفانه هنوز هم تداوم دارد. ارائه نمونه‌هایی از جنایت‌های سفاکان صهیونیست شاهدی بر این مدعاست.
۱٫آنان در ۲۲ مه سال ۱۹۴۸ در کشتار طنطوره، مردان را در قفس انداختند، به دختران تجاوز و پس از قتل عام ۲۵۰ فلسطینی، ۱۷۲۸ خانواده را آواره کردند.
۲٫در کشتار دیر یاسین،۲۵۰ فلسطینی را قتل عام کردند و حتی جنین از شکم زن باردار بیرون کشیدند و سر جنین را بریدند.
۳٫در قتل عام اللد و الرمله، به زن و کودک رحم نکردند و حداقل ۱۷۶ فلسطینی را کشتند.
۴٫در قتل عام خان یونس در سال ۱۹۵۷، خانه به خانه را گشتند و حداقل ۲۷۵ فلسطینی را کشتند.
۵٫در قتل عام اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، حدود ۳۵۰۰ تن از فلسطینیان که اکثر آنان را زنان و کودکان تشکیل می‌داد، کشتند، با کارد شکم زنان حامله را دریدند و با سرنیزه بر روی بدن خونین کودکان و زنان نشان صلیب کشیدند.
۶در انتفاضه‌ دوم فلسطینیان که از سال ۲۰۰۰ آغاز شد، بیش از ۴۴۰۰ انسان بیگناه را قتل عام و حدود پنجاه هزار نفر را مجروح کردند.
۷٫در سال ۲۰۱۴ میلادی بیش از دو هزار فلسطینی را کشتند که بیش از یک سوم آنان را زنان و کودکان تشکیل می‌دادند.
۸٫٫و بالاخره در جنایت فعلی که تا کنون حدود ۳۴۶۵۴ نفر را شهید و حدود ۷۷۷۶۵ نفر را زخمی کرده‌اند. دشمن صهیونیستی در این نبرد نابرابر با استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و بمب‌های فسفری و… جنایت کم‌سابقه‌ای را در تاریخ مرتکب شده است.

طغیان اسرائیل، کلید فتح فلسطین در نگاهی قرآن‌بنیان
هر چند واژه‌ فلسطین با صراحت در قرآن نیامده است، ولی در آیاتی از قرآن کریم از بیت‏المقدس سخن به میان آمده است. بیشتر مفسّران، تعابیرى مانند، «الارضِ الَّتى برَکنا فیها» (انبیاء، اعراف، ۱۳۷)، «الارضُ المُقَدَسَه» (مائده، ۲۱)، «القَریَه» (بقره، ۵۸) و «الارض» (اسراء، ۴) را بر آن تطبیق کرده‏اند. در آیات مربوط به تغییر قبله (بقره، ۱۴۲- ۱۵۰) نیز تلویحاً از بیت‌المقدس‏ یاد شده است.(۹)‏ به داستان‌های بنى‏اسرائیل و سکونت آنان در سرزمین فلسطین نیز در آیاتی از قرآن کریم اشاره شده است. بنى‏اسرائیل در پى خروج از مصر و ورود به فلسطین، در شهر بیت‏المقدس با قومى معروف به عمالقه روبه‏رو شدند. موسى(ع) از آنان خواست که وارد سرزمین مقدس شوند، با عمالقه بجنگند و در غیر این صورت دچار خسران و زیان خواهند شد: «یا قَومِ ادخُلوا الارضَ المُقَدَّسَهَ الَّتى کَتَبَ اللَّهُ لَکُم و لا تَرتَدّوا عَلى‏ ادبارِکُم فَتَنقَلِبوا خاسِرین». (مائده، ۲۱) مفسران مشهور شیعه(۱۰) و سنى(۱۱) سرزمین مقدس یاد شده را شهر بیت‌المقدس در سرزمین فلسطین دانسته‏اند.
یکی دیگر از موارد مهم یاد کرد پایتخت فلسطین در قرآن، آیات اول سوره‌ اسراست. خداوند در اولین آیه از سوره‌ اسرا می‌فرماید: «پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهد، زیرا او شنوا و بیناست.»
(۱۲) علاوه بر آیه یاد شده، از آیه چهارم به بعد این سوره، از ظلم‌های یهودیان ومجازات‌هایی که در انتظار آنان بوده و هست سخن می‌گوید: «ما در کتاب تورات به بنى اسرائیل اعلام کردیم که شما در زمین، دو بار فساد خواهید کرد، و راه طغیان بزرگى را در پیش خواهید گرفت.»(۱۳)
نتیجه‌ این طغیان و سرکشی بنی‌اسرائیل روشن است: «فَإِذَا جَاءَ وَعدُ أُولَئهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُم عِبَادًا لَّنَا أُوْلىِ بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّیَارِ وَ کاَنَ وَعْدًا مَّفعُولًا؛(۱۴) هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند و حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند و این وعده‏اى است قطعى.»
مفسران در این‏ باره که فسادانگیزى دوگانه بنى‏اسرائیل چه بوده است، دیدگاه‌های متفاوتی را مطرح کرده‌اند. برخى آن را رفتارهای نابخردانه یهودیان از جمله کشتن زکریاى پیامبر و فرزند وى حضرت یحیى(ع) دانسته‏اند(۱۵) و برخى دیگر اراده قتل ارمیاى نبى و عیسى مسیح(ع) را هم افزوده‏اند.(۱۶) برخی دیگر از مفسران با تأکید بر ظهور آیات در ایمان و وحدت مبارزانی که با اسرائیل می‌جگند و همچنین استکبار و عصیان گسترده اسرائیلیان، منظور از آیات را افساد یهودیان در دوره‌های پس از اسلام و سرکوبى آنان در آینده به دست مسلمانان خبر داده‏اند.(۱۷)
به نظر می‌رسد همه‌ این موارد از مصادیق ستمگری، زورگویی، طغیان و استکبار یهودیان است. به دیگر سخن این آیه مصادیقی دارد و موارد پیش گفته برخی از مصادیق آیه هستند، ولی آیات قرآن مصادیق دیگری نیز دارد. برابر روایات یکی از بهترین مصادیق افرادی که با یهودیان ستمگر (صهیونیسم فعلی) مبارزه می‌کنند، خونخواهان امام حسین(ع) و یاوران مهدی(عج) هستند. برای نمونه امام صادق(ع) در تفسیر آیه: «وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْن» می‌فرماید: «منظور از آیه «هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم.»(۱۸) این است که آنگاه که زمان خونخواهی از امام حسین(ع) فرا رسد، خداوند مجاهدانی را می‌فرستد که برای به دست آوردن مجرمان خانه‌ها را جستجو می‌کنند. این مجاهدان را خداوند قبل از قیام حضرت مهدی(عج) می‌فرستد.»(۱۹)
همچنین حدیث دیگری به نقل از امام باقر(ع) می‌خوانیم: «منظور از کسانی که خداوند می‌فرماید «گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم‏»، امام مهدی(عج) و یاران او هستند که سخت نیرومندند.(۲۰)

رزمندگان جبهه مقاومت، بندگان خاص خدا
خداوند در آیه مورد بحث در باره‌ افرادی که با بنی‌اسرائیل می‌جنگند می‌فرماید: «بعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ…گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضدّ شما می‌انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند و حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند»
مجاهدانی که آیه از آنان سخن می‌گوید، ویژگی‌های ممتازی دارند، از جمله:
۱) ایمان به خدا: «عِباداً لَنا» در این آیه اشاره به مبارزان و افراد باایمانی است که با بنی‌اسرائیل می‌جنگند. نویسنده مجمع البیان نکته‌ یاد شده را به نقل از جبائی نقل کرده است.(۲۱)
۲) توانمندی و جنگاوری، «بَأْسٍ» در لغت به معناى شدت در جنگ است و «أُولِی بَأْسٍ» توانمندى و جنگاورى را معنا مى‏دهد.(۲۲)
۳) جستجوى خانه به خانه براى دستگیرى فسادگران بنى‏اسرائیل: «فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»
این ویژگی‌ها، اصولی هستند که رزمندگان جبهه مقاومت به آن پایبندند. دیر زمانی بود که مبارزان فلسطینی با شعارهای پوچ و توخالی پان عربیسم و امیدواری به غیر خدا، پای در میدان می‌نهادند، ولی امروزه آن شعارهای واهی رنگ باخته‌اند و رزمندگان با نام خدا، به یاد خدا و با استعانت از معصومان نبرد می‌کنند. زمانی که فلسطینیان با شعارهای غیرالهی به جنگ صهیونیسم می‌رفتند، غالباً شکست‌خورده باز می‌گشتند؛ ولی امروزه افسانه‌ شکست‌ناپذیری اسرائیل، حتی بین خود صهیونیست‌ها نیز رنگ باخته است و این مهم تنها با رعایت اصولی به دست آمده که در آیه فوق به برخی از آنها اشاره شده است. امام خامنه‌ای در این باره می‌فرمایند: «فلسطین پرچم جهاد پیچیده، دشوار و بلندمدت دنیای اسلام با مستکبران متجاوز و غارتگر است که شرط اصلی پیروزی در این جهاد عظیم پای فشردن بر اصول است.»(۲۳)
جهاد همه جانبه‌ علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، اعتقادی در کنار ایمان‌گرایی‌، مردم‌گرایی و علم‌گرایی اصولی است که باید با دقت به آن توجه شود. از این رو حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دست ‌یافتن جهان اسلام به هدف والای رهایی از سلطه و زورگویی مستکبران را امری ممکن، اما منوط به جهاد علمی سیاسی و اخلاقی می‌دانند و خاطرنشان می‌کنند: «ملت ایران در بیست ‌و ‌هفت سال اخیر میوه‌های شیرین این جهاد مقدس را بر پایه‌ ایمان‌گرایی، مردم‌گرایی و علم‌گرایی چشیده است.»
از نگاه قرآن‌بنیان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، شرط اصلی موفقیت جهاد ملت فلسطین و امت اسلام، پای‌ فشردن بر اصول است، کما اینکه دشمن هم با تمام توان خود پای به میدان نهاده است تا امت اسلام این اصول را کمرنگ و شاخص‌ها را گم کند. ایشان با اشاره به تلاش‌های پیچیده‌ دشمنان برای چشم‌ پوشیدن مسلمانان از اصول خود و یا حداقل کمرنگ شدن این اصول تصریح کردند: «اگر این هدف دشمن تحقق یابد، امت اسلامی شاخص‌های راهنما را گم می‌کند و به قواعدی که دشمن تعیین کرده است، محکوم می‌شود. نتیجه‌ این تسلیم از هم‌اکنون معلوم است.»(۲۴)

خیزش جهانی و پیروزی نهایی
قیام امام مهدی(عج) جهانی و یکی از مهم‌ترین فلسفه‌های ظهور و عدالت‌گستری در تمام پهنه‌ گیتی است. آن حضرت می‌آید تا جهان پر از ظلم و ستم را پر از عدل و داد کند. این مهم نیازمند عزمی جهانی برای ظلم‌ستیزی است. قضیه‌ فلسطین از این جهت نیز می‌تواند کلیدی برای فرج و مقدمه‌ای برای انقلاب جهانی مهدوی(عج) باشد. امروز در قضیه‌ فلسطین به‌خوبی مشاهده می‌شود که جریان ظلم‌ستیزی جهانی جانی تازه گرفته و مردم جهان در غالب نقاط به یاری مظلومان ستمدیدگان فلسطینی برخاسته‌اند. راه‌پیمایی‌های عظیم دانشجویان در کشورهای آمریکا، انگلستان، فرانسه و… نمونه‌هایی از این خیزش جهانی است. ظالمان و زورمداران نیز در مقابل همه‌ توان خود را به کار گرفته‌اند تا جلوی این حرکت عظیم را بگیرند.

سخن آخر
۱) مبارزه با ظلم، در طول تاریخ یکی از مهم‌ترین برنامه‌های پیامبران الهی و دیگر مصلحان و نیک‌اندیشان بوده است. طوفان‌الاقصی و نیز عملیات وعده صادق از مصادیق این مبارزه بی‌امان بر ضد ظلم هستند.
۲) در نگاهی قرآن‌بنیان و با استناد به قرآن کریم، جریان فلسطین اگر به‌خوبی تبیین، تمشیت و مدیریت شود می‌تواند زمینه‌ساز فرج و کلیدی برای فتح الفتوح بزرگ اسلام باشد.
۳) خیزش‌های جهانی علیه ظلم صهیونیست‌ها نیز شاهدی بر گشایش و کلیدی از کلیدهای باب فرج هستند.
۴) آنچه گذشت به معنی تعیین وقت ظهور نیست؛ زیرا وقت قطعی ظهور منجی عالم بشریت را تنها خدا می‌داند، ولی همه‌ مسلمانان وظیفه دارند در زمینه‌سازی ظهور بکوشند.
۵) مجاهدان جبهه‌ مقاومت آنگاه می‌توانند زمینه‌ساز ظهور باشند که به اصول توجه و شاخص‌های مجاهد واقعی اسلامی از جمله نگاه توحیدی، جهاد همه جانبه فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را در خود تقویت کنند.

منابع
۱٫ قرآن کریم
۲٫ احکام القرآن، احمدبن على الجصاص (م. ۳۷۰ ق.)، به کوشش صدقى محمد جمیل، مکه المکرمه، المکتبه التجاریه، [بى‏تا].
۳٫ الانس الجلیل فى قصه موسى و فرعون و بنى‏اسرائیل، فؤاد عبدالله العمر، اول، کویت، مکتبه المنار و الاسلامیه، ۱۴۱۹ ق.
۴٫ بیت‏المقدس شهر پیامبران، عبدالله ناصرى، اول، تهران، سروش، ۱۳۶۷ ش.
۵٫ تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، سید جعفر حمیدى، اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴ ش.
۶٫ تفسیر الجلالین، جلال الدین المحلى (م. ۸۶۴ ق.)، جلال الدین السیوطى (م. ۹۱۱ ق.)، اول، بیروت، مؤسسه النور، ۱۴۱۶ ق.
۷٫ تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر الدمشقى (م. ۷۷۴ ق.)، به کوشش یوسف مرعشلى، سوم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۹ ق.
۸٫ تفسیر راهنما ، هاشمى رفسنجانى و برخى از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، – قم، چاپ: سوم، ۱۳۷۹٫
۹٫ تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرائب، محمد بن محمد رضا القمى المشهدى، به کوشش حسین درگاهى، اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۴۱۱ ق.
۱۰٫ تفسیر نور الثقلین، ابن‏جمعه العروسى الحویزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به کوشش رسولى محلاتى، چهارم، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ ش.
۱۱٫ جامع البیان عن تأویل آى القرآن، محمدبن جریر الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به کوشش صدقى، جمیل العطار، اول، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق.
۱۲٫ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلى حداد عادل و دیگران، دوم، تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، ۱۳۷۸ ش.
۱۳٫ دائرهالمعارف بستانى، معلم بطرس البستانى، بیروت، دارالمعرفه، [بى‏تا].
۱۴٫ دایرهالمعارف تشیع، زیر نظر صدر حاج سید جوادى، فانى، خرمشاهى، سوم، تهران، نشر شهید سعید محبى، ۱۳۷۵ ق.
۱۵٫ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور، جلال‏الدین السیوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق.
۱۶٫ زاد المسیر فى علم التفسیر، جمال‏الدین الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، چهارم، بیروت، المکتب الاسلامى، ۱۴۰۷ ق.
۱۷٫ الصحیح من سیرهالنبى الاعظم صلى الله علیه و آله، جعفر مرتضى العاملى، بیروت، دارالسیره، ۱۴۱۴ ق.
۱۸٫ قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، اول، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ ش.
۱۹٫ الکشاف، محمود بن عمر الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، دوم، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق.
۲۰٫ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن‏الحسن الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بیروت، دارالمعرفه، افست، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ ق.
۲۱٫ معجم اللاهوت الکتابى، انطونیوس نجیب، به کوشش سید اروس و سلیم دکاش الیسوعى، دوم، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۸ م.
۲۲٫ الموسوعه العربیه العالمیه، مؤسسه اعمال الموسوعه للنشر والتوزیع، دوم، الریاض، ۱۴۱۹ ق.
۲۳٫ الموسوعه الفلسطینیه، احمد المرعشى، اول، دمشق، ۱۹۸۴ م.

پی‌نوشت:
۱- https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=1371
۲- قصص / ۵٫
۳- ر. ک: معجم اللاهوت، ص ۱۲۴؛ دانشنامه جهان‏اسلام، ج ۵، ص ۹۵؛ الانس‏الجلیل، ج. ۱، صص. ۲۴۰- ۲۳۹٫
۴- تاریخ اورشلیم، ص. ۱۷؛ دایرهالمعارف تشیع، ج. ۳، ص ۵۵۸؛ الموسوعه العربیه، ج. ۱۸، ص. ۸٫
۵- ر. ک: بیت المقدس، صص.۱۶۴-۱۱۶؛ دانشنامه‌ جهان‏اسلام، ج. ۳، ص. ۱۰۴؛ الموسوعه العربیه، ج. ۱۸، صص.۸۷-۸۶ .
۶- ر. ک: بیت المقدس، صص. ۱۶۴-۱۱۶٫
۷- تاریخ اورشلیم، صص.۱۶-۱۵؛ الموسوعه الفلسطینیه، ج. ۳، ص. ۵۱۰٫
۸- ر. ک: دایرهالمعارف بستانى، ج. ۴، ص. ۶۲۳؛ قاموس کتاب مقدس، ص. ۱۱۸؛ تاریخ اورشلیم، ص. ۱۵٫
۹- جامع‏البیان، مج. ۲، ج. ۲، ص.۱۰-۳؛ ۳۹-۱۷؛ مجمع‏البیان، ج. ۱، ص.۴۲۴- ۴۱۴؛ الدرالمنثور، ج. ۱، صص.۲۷۰-۲۶۰ .
۱۰- مجمع‏البیان، ج. ۱، ص. ۲۲۵؛ کنزالدقائق، ج. ۱، ص. ۲۵۳٫
۱۱- احکام القرآن، ج. ۲، ص. ۵۶۱؛ زادالمسیر، ج. ۲، ص. ۳۲۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج. ۱، ص. ۱۰۱٫
۱۲- اسراء / ۱٫
۱۳- اسراء / ۴٫
۱۴- اسراء / ۵٫
۱۵- تفسیر جلالین، ص. ۲۸۶٫
۱۶- الکشاف، ج. ۲، ص. ۶۴۹٫
۱۷- الصحیح من سیره، ج. ۳، صص.۴۹-۴۷٫
۱۸- اسراء / ۵٫
۱۹- تفسیر نور الثقلین، ج.‏۳، ص. ۱۳۸٫
۲۰- همان؛ ص. ۱۳۹٫
۲۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.‏۶، ص. ۶۱۵٫
۲۲- تفسیر راهنما، ج.‏۱۰، ص. ۱۷٫
۲۳- -https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=1371
۲۴- همان.

02آگوست/24

وداع | حسن صنوبری

وداع
بیا که ابر، صلایی به سوگواران زد
که مِه نشست و پرنده پرید و باران زد
دگر صدایی از آن کشتگان نمی‌خیزد
مگر نسیم که شیون به لاله‌زاران زد
نبود دشت و بیابان حریف غربت ما
دل از نهایت غربت، به کوهساران زد
***
بیا چو ابر بباریم بر جنازه‌ی گل
بیا که لشکر پاییز بر بهاران زد
«جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال»
فراق آمد و خنجر به دوست‌داران زد
جزای آنکه نبودیم قدردانِ بهار
تگرگ آمد و آتش به کشت‌زاران زد
دریغ از این‌که به تاوانِ ناسپاسی ما
اجل خدنگ، به سرهای حق‌گزاران زد

مگر که روز جزا شد که دست قهر خدای
شراره بر گنه ما گناهکاران زد؟!
خمید قد صنوبر، شکست قامت سرو
از آتشی که به گل، دست روزگاران زد
نزد فراق رفیقان و کین بدخواهان
چنان که بر دل ما داغ آن سواران زد
***
عجب ز مرحمتِ آن نگارِ کهنه‌سوار
که جای لشکر دشمن، به قلب یاران زد
به شاهراهِ شهادت چنان شتابان تاخت
که نقش تازه به آیین شهریاران زد
ز جام زهر نترسید و از بلا نگریخت
که گام در ره صاحب‌دلِ جماران زد
که ابر بود و زمانی بر این کویر گذشت
سپس پرنده شد و بال با هَزاران زد
نوشته شد، با اندوهِ شرم‌آگین، در بهار خونین ۱۴۰۳

02آگوست/24

فلسطین، کلید درهای فرج در نگاهی قرآن بنیان | حجهالاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
امروزه جامعه‌ جهانی با مشکلات فراوان اقتصادی، جنگ‌ها، مسائل اقلیمی و ده‌ها مسئله‌ دیگر مواجه است. در این بین، مسئله‌ فلسطین، بزرگ‌ترین مسئله‌ بشریت در قرن اخیر است. در فلسطین، شرارت، ظلم، استکبار و جنایت، همه‌ توان خود را به میدان آورده‌اند تا انسانیت، اخلاق، معنویت و همه‌ ارزش‌ها را به مسلخ ببرند. از این رو حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشغال فلسطین و قدس شریف را بزرگ‌ترین مصیبت تاریخ معاصر خوانده‌اند.(۱)
با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ درمی‌یابیم که عمر ظلم کوتاه است و دیر زمانی نخواهد گذشت که مظلومان مقتدر بر ظالمان ستمگر و مستضعفان بر مستکبران و زورگویان پیروز شوند. این سنت قطعی خداوند است. قرآن می‌فرماید «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرضِ وَ نجَعَلَهُمْ أَئمَّهً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛(۲) ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم.» این پیروزی نهایی در زمان ظهور اتفاق می‌افتد و همه‌ ما وظیفه داریم علاوه بر زمینه‌سازی برای ظهور، ویژگی‌های ظلم‌ستیزان را بشناسیم و در زمره‌ یاوران امام مهدی(عج) درآییم.
امروزه در فلسطین ظلم صهیونیست‌ها به اوج رسیده و با تمام قساوت و سنگدلی، می‌کُشند، می‌سوزانند، تخریب می‌کنند و از هیچ ظلمی در حق ملت مظلوم دریغ نمی‌کنند؛ ولی این ستم‌ها نه تنها هیچ فایده‌ای برای ستمگران ندارد، بلکه مستکبران را به نابودی می‌کشاند و کلید درهای فرج را به سوی مسلمانان می‌گشاید و بیش از پیش وعده پیروزی را نزدیک می‌کند. اینک ماییم و قضیه‌ فلسطین، ماییم و ظلم استکبار، ماییم و یاری مظلوم: با قلم، قدم، دم و درم.
پرسش مهم فراروی ما این است: قضیه‌ فلسطین چگونه می‌تواند کلید درهای فرج باشد و وظیفه‌ ما در این میان چیست؟ برای یافتن پاسخ به پرسش فوق، ابتدا نگاهی قرآنی به مسئله‌ فلسطین می‌اندازیم و در ادامه با وظایفمان آشنا خواهیم شد.

فلسطین سرزمین صلح و آرامش
سرزمین فلسطین و به‌ویژه بیت‌المقدس به سبب حضور، تولد، زندگى یا دفن شمارى از پیامبران و شخصیت‌هاى بزرگ الهى در آن، از قبیل ابراهیم، یعقوب، داوود، سلیمان، مریم، عیسى(ع) و پیامبر اسلام(ص)، همچنین وجود بسیارى از آثار، اماکن و بناهاى دینى و مقدس کهن در آن، از ارزش و قداست ویژه‏اى در نزد پیروان همه‌ ادیان ابراهیمى برخوردار است.(۳) صخره‌ مقدس (مذبح اسماعیل، قبله‌ موسى(ع) و بنى‏اسرائیل و جایگاه عروج پیامبر اسلام(ص)(۴) قبهالصخره، هیکل سلیمان، برج داوود، مسجد الأقصى و قبه المعراج و ده‌ها اثر دینى و تاریخى دیگر از این قبیل در آن است.(۵) بر اساس گزارش برخى منابع فقط آثار و اماکن اسلامى بیت المقدس به بیش از ۱۱۰ مورد مى‏رسد.(۶)
بیت‏المقدس، پیشتر‏ با نام عبرى اورشلیم خوانده مى‏شد. پس از بنای شهر، پادشاه کنعانى به احترام «شالیم» (خداى صلح) آن را «یُوْرشالیم» به معناى شهر صلح و آرامش خواند. حضرت داوود(ع) آن را به «اورشلیم» تغییر داد.(۷) «اور» در زبان سومرى و آرامى به معناى «شهر» است که وارد زبان عبرى شده و با «شلیم» به معناى مقدس، صلح و آرامش، رویهمرفته، معناى شهر مقدس، شهر صلح، سلامتى و آرامش را مى‏دهد.(۸)
اما صهیونیست‌ها با ادعای یهودیت و پیروی از پیامبران الهی از جمله حضرت داوود پس از حمله به فلسطین، بدترین جنایت‌ها را در حق مردم این سرزمین انجام دادند. دایره‌ این جنایت‌ها به‌قدری وسیع و فاجعه‌بار و شنیع است که در هیچ جای تاریخ نمی‌توان به این شدت با بازه بیش از ۷۰ سال نظیر آن را سراغ گرفت و متأسفانه هنوز هم تداوم دارد. ارائه نمونه‌هایی از جنایت‌های سفاکان صهیونیست شاهدی بر این مدعاست.
۱٫آنان در ۲۲ مه سال ۱۹۴۸ در کشتار طنطوره، مردان را در قفس انداختند، به دختران تجاوز و پس از قتل عام ۲۵۰ فلسطینی، ۱۷۲۸ خانواده را آواره کردند.
۲٫در کشتار دیر یاسین،۲۵۰ فلسطینی را قتل عام کردند و حتی جنین از شکم زن باردار بیرون کشیدند و سر جنین را بریدند.
۳٫در قتل عام اللد و الرمله، به زن و کودک رحم نکردند و حداقل ۱۷۶ فلسطینی را کشتند.
۴٫در قتل عام خان یونس در سال ۱۹۵۷، خانه به خانه را گشتند و حداقل ۲۷۵ فلسطینی را کشتند.
۵٫در قتل عام اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، حدود ۳۵۰۰ تن از فلسطینیان که اکثر آنان را زنان و کودکان تشکیل می‌داد، کشتند، با کارد شکم زنان حامله را دریدند و با سرنیزه بر روی بدن خونین کودکان و زنان نشان صلیب کشیدند.
۶در انتفاضه‌ دوم فلسطینیان که از سال ۲۰۰۰ آغاز شد، بیش از ۴۴۰۰ انسان بیگناه را قتل عام و حدود پنجاه هزار نفر را مجروح کردند.
۷٫در سال ۲۰۱۴ میلادی بیش از دو هزار فلسطینی را کشتند که بیش از یک سوم آنان را زنان و کودکان تشکیل می‌دادند.
۸٫٫و بالاخره در جنایت فعلی که تا کنون حدود ۳۴۶۵۴ نفر را شهید و حدود ۷۷۷۶۵ نفر را زخمی کرده‌اند. دشمن صهیونیستی در این نبرد نابرابر با استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و بمب‌های فسفری و… جنایت کم‌سابقه‌ای را در تاریخ مرتکب شده است.

طغیان اسرائیل، کلید فتح فلسطین در نگاهی قرآن‌بنیان
هر چند واژه‌ فلسطین با صراحت در قرآن نیامده است، ولی در آیاتی از قرآن کریم از بیت‏المقدس سخن به میان آمده است. بیشتر مفسّران، تعابیرى مانند، «الارضِ الَّتى برَکنا فیها» (انبیاء، اعراف، ۱۳۷)، «الارضُ المُقَدَسَه» (مائده، ۲۱)، «القَریَه» (بقره، ۵۸) و «الارض» (اسراء، ۴) را بر آن تطبیق کرده‏اند. در آیات مربوط به تغییر قبله (بقره، ۱۴۲- ۱۵۰) نیز تلویحاً از بیت‌المقدس‏ یاد شده است.(۹)‏ به داستان‌های بنى‏اسرائیل و سکونت آنان در سرزمین فلسطین نیز در آیاتی از قرآن کریم اشاره شده است. بنى‏اسرائیل در پى خروج از مصر و ورود به فلسطین، در شهر بیت‏المقدس با قومى معروف به عمالقه روبه‏رو شدند. موسى(ع) از آنان خواست که وارد سرزمین مقدس شوند، با عمالقه بجنگند و در غیر این صورت دچار خسران و زیان خواهند شد: «یا قَومِ ادخُلوا الارضَ المُقَدَّسَهَ الَّتى کَتَبَ اللَّهُ لَکُم و لا تَرتَدّوا عَلى‏ ادبارِکُم فَتَنقَلِبوا خاسِرین». (مائده، ۲۱) مفسران مشهور شیعه(۱۰) و سنى(۱۱) سرزمین مقدس یاد شده را شهر بیت‌المقدس در سرزمین فلسطین دانسته‏اند.
یکی دیگر از موارد مهم یاد کرد پایتخت فلسطین در قرآن، آیات اول سوره‌ اسراست. خداوند در اولین آیه از سوره‌ اسرا می‌فرماید: «پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهد، زیرا او شنوا و بیناست.»
(۱۲) علاوه بر آیه یاد شده، از آیه چهارم به بعد این سوره، از ظلم‌های یهودیان ومجازات‌هایی که در انتظار آنان بوده و هست سخن می‌گوید: «ما در کتاب تورات به بنى اسرائیل اعلام کردیم که شما در زمین، دو بار فساد خواهید کرد، و راه طغیان بزرگى را در پیش خواهید گرفت.»(۱۳)
نتیجه‌ این طغیان و سرکشی بنی‌اسرائیل روشن است: «فَإِذَا جَاءَ وَعدُ أُولَئهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُم عِبَادًا لَّنَا أُوْلىِ بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّیَارِ وَ کاَنَ وَعْدًا مَّفعُولًا؛(۱۴) هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند و حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند و این وعده‏اى است قطعى.»
مفسران در این‏ باره که فسادانگیزى دوگانه بنى‏اسرائیل چه بوده است، دیدگاه‌های متفاوتی را مطرح کرده‌اند. برخى آن را رفتارهای نابخردانه یهودیان از جمله کشتن زکریاى پیامبر و فرزند وى حضرت یحیى(ع) دانسته‏اند(۱۵) و برخى دیگر اراده قتل ارمیاى نبى و عیسى مسیح(ع) را هم افزوده‏اند.(۱۶) برخی دیگر از مفسران با تأکید بر ظهور آیات در ایمان و وحدت مبارزانی که با اسرائیل می‌جگند و همچنین استکبار و عصیان گسترده اسرائیلیان، منظور از آیات را افساد یهودیان در دوره‌های پس از اسلام و سرکوبى آنان در آینده به دست مسلمانان خبر داده‏اند.(۱۷)
به نظر می‌رسد همه‌ این موارد از مصادیق ستمگری، زورگویی، طغیان و استکبار یهودیان است. به دیگر سخن این آیه مصادیقی دارد و موارد پیش گفته برخی از مصادیق آیه هستند، ولی آیات قرآن مصادیق دیگری نیز دارد. برابر روایات یکی از بهترین مصادیق افرادی که با یهودیان ستمگر (صهیونیسم فعلی) مبارزه می‌کنند، خونخواهان امام حسین(ع) و یاوران مهدی(عج) هستند. برای نمونه امام صادق(ع) در تفسیر آیه: «وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْن» می‌فرماید: «منظور از آیه «هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم.»(۱۸) این است که آنگاه که زمان خونخواهی از امام حسین(ع) فرا رسد، خداوند مجاهدانی را می‌فرستد که برای به دست آوردن مجرمان خانه‌ها را جستجو می‌کنند. این مجاهدان را خداوند قبل از قیام حضرت مهدی(عج) می‌فرستد.»(۱۹)
همچنین حدیث دیگری به نقل از امام باقر(ع) می‌خوانیم: «منظور از کسانی که خداوند می‌فرماید «گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما می‌انگیزیم‏»، امام مهدی(عج) و یاران او هستند که سخت نیرومندند.(۲۰)

رزمندگان جبهه مقاومت، بندگان خاص خدا
خداوند در آیه مورد بحث در باره‌ افرادی که با بنی‌اسرائیل می‌جنگند می‌فرماید: «بعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ…گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضدّ شما می‌انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند و حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏کنند»
مجاهدانی که آیه از آنان سخن می‌گوید، ویژگی‌های ممتازی دارند، از جمله:
۱) ایمان به خدا: «عِباداً لَنا» در این آیه اشاره به مبارزان و افراد باایمانی است که با بنی‌اسرائیل می‌جنگند. نویسنده مجمع البیان نکته‌ یاد شده را به نقل از جبائی نقل کرده است.(۲۱)
۲) توانمندی و جنگاوری، «بَأْسٍ» در لغت به معناى شدت در جنگ است و «أُولِی بَأْسٍ» توانمندى و جنگاورى را معنا مى‏دهد.(۲۲)
۳) جستجوى خانه به خانه براى دستگیرى فسادگران بنى‏اسرائیل: «فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»
این ویژگی‌ها، اصولی هستند که رزمندگان جبهه مقاومت به آن پایبندند. دیر زمانی بود که مبارزان فلسطینی با شعارهای پوچ و توخالی پان عربیسم و امیدواری به غیر خدا، پای در میدان می‌نهادند، ولی امروزه آن شعارهای واهی رنگ باخته‌اند و رزمندگان با نام خدا، به یاد خدا و با استعانت از معصومان نبرد می‌کنند. زمانی که فلسطینیان با شعارهای غیرالهی به جنگ صهیونیسم می‌رفتند، غالباً شکست‌خورده باز می‌گشتند؛ ولی امروزه افسانه‌ شکست‌ناپذیری اسرائیل، حتی بین خود صهیونیست‌ها نیز رنگ باخته است و این مهم تنها با رعایت اصولی به دست آمده که در آیه فوق به برخی از آنها اشاره شده است. امام خامنه‌ای در این باره می‌فرمایند: «فلسطین پرچم جهاد پیچیده، دشوار و بلندمدت دنیای اسلام با مستکبران متجاوز و غارتگر است که شرط اصلی پیروزی در این جهاد عظیم پای فشردن بر اصول است.»(۲۳)
جهاد همه جانبه‌ علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، اعتقادی در کنار ایمان‌گرایی‌، مردم‌گرایی و علم‌گرایی اصولی است که باید با دقت به آن توجه شود. از این رو حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دست ‌یافتن جهان اسلام به هدف والای رهایی از سلطه و زورگویی مستکبران را امری ممکن، اما منوط به جهاد علمی سیاسی و اخلاقی می‌دانند و خاطرنشان می‌کنند: «ملت ایران در بیست ‌و ‌هفت سال اخیر میوه‌های شیرین این جهاد مقدس را بر پایه‌ ایمان‌گرایی، مردم‌گرایی و علم‌گرایی چشیده است.»
از نگاه قرآن‌بنیان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، شرط اصلی موفقیت جهاد ملت فلسطین و امت اسلام، پای‌ فشردن بر اصول است، کما اینکه دشمن هم با تمام توان خود پای به میدان نهاده است تا امت اسلام این اصول را کمرنگ و شاخص‌ها را گم کند. ایشان با اشاره به تلاش‌های پیچیده‌ دشمنان برای چشم‌ پوشیدن مسلمانان از اصول خود و یا حداقل کمرنگ شدن این اصول تصریح کردند: «اگر این هدف دشمن تحقق یابد، امت اسلامی شاخص‌های راهنما را گم می‌کند و به قواعدی که دشمن تعیین کرده است، محکوم می‌شود. نتیجه‌ این تسلیم از هم‌اکنون معلوم است.»(۲۴)

خیزش جهانی و پیروزی نهایی
قیام امام مهدی(عج) جهانی و یکی از مهم‌ترین فلسفه‌های ظهور و عدالت‌گستری در تمام پهنه‌ گیتی است. آن حضرت می‌آید تا جهان پر از ظلم و ستم را پر از عدل و داد کند. این مهم نیازمند عزمی جهانی برای ظلم‌ستیزی است. قضیه‌ فلسطین از این جهت نیز می‌تواند کلیدی برای فرج و مقدمه‌ای برای انقلاب جهانی مهدوی(عج) باشد. امروز در قضیه‌ فلسطین به‌خوبی مشاهده می‌شود که جریان ظلم‌ستیزی جهانی جانی تازه گرفته و مردم جهان در غالب نقاط به یاری مظلومان ستمدیدگان فلسطینی برخاسته‌اند. راه‌پیمایی‌های عظیم دانشجویان در کشورهای آمریکا، انگلستان، فرانسه و… نمونه‌هایی از این خیزش جهانی است. ظالمان و زورمداران نیز در مقابل همه‌ توان خود را به کار گرفته‌اند تا جلوی این حرکت عظیم را بگیرند.

سخن آخر
۱) مبارزه با ظلم، در طول تاریخ یکی از مهم‌ترین برنامه‌های پیامبران الهی و دیگر مصلحان و نیک‌اندیشان بوده است. طوفان‌الاقصی و نیز عملیات وعده صادق از مصادیق این مبارزه بی‌امان بر ضد ظلم هستند.
۲) در نگاهی قرآن‌بنیان و با استناد به قرآن کریم، جریان فلسطین اگر به‌خوبی تبیین، تمشیت و مدیریت شود می‌تواند زمینه‌ساز فرج و کلیدی برای فتح الفتوح بزرگ اسلام باشد.
۳) خیزش‌های جهانی علیه ظلم صهیونیست‌ها نیز شاهدی بر گشایش و کلیدی از کلیدهای باب فرج هستند.
۴) آنچه گذشت به معنی تعیین وقت ظهور نیست؛ زیرا وقت قطعی ظهور منجی عالم بشریت را تنها خدا می‌داند، ولی همه‌ مسلمانان وظیفه دارند در زمینه‌سازی ظهور بکوشند.
۵) مجاهدان جبهه‌ مقاومت آنگاه می‌توانند زمینه‌ساز ظهور باشند که به اصول توجه و شاخص‌های مجاهد واقعی اسلامی از جمله نگاه توحیدی، جهاد همه جانبه فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را در خود تقویت کنند.

منابع
۱٫ قرآن کریم
۲٫ احکام القرآن، احمدبن على الجصاص (م. ۳۷۰ ق.)، به کوشش صدقى محمد جمیل، مکه المکرمه، المکتبه التجاریه، [بى‏تا].
۳٫ الانس الجلیل فى قصه موسى و فرعون و بنى‏اسرائیل، فؤاد عبدالله العمر، اول، کویت، مکتبه المنار و الاسلامیه، ۱۴۱۹ ق.
۴٫ بیت‏المقدس شهر پیامبران، عبدالله ناصرى، اول، تهران، سروش، ۱۳۶۷ ش.
۵٫ تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، سید جعفر حمیدى، اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴ ش.
۶٫ تفسیر الجلالین، جلال الدین المحلى (م. ۸۶۴ ق.)، جلال الدین السیوطى (م. ۹۱۱ ق.)، اول، بیروت، مؤسسه النور، ۱۴۱۶ ق.
۷٫ تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر الدمشقى (م. ۷۷۴ ق.)، به کوشش یوسف مرعشلى، سوم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۹ ق.
۸٫ تفسیر راهنما ، هاشمى رفسنجانى و برخى از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، – قم، چاپ: سوم، ۱۳۷۹٫
۹٫ تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرائب، محمد بن محمد رضا القمى المشهدى، به کوشش حسین درگاهى، اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۴۱۱ ق.
۱۰٫ تفسیر نور الثقلین، ابن‏جمعه العروسى الحویزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به کوشش رسولى محلاتى، چهارم، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ ش.
۱۱٫ جامع البیان عن تأویل آى القرآن، محمدبن جریر الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به کوشش صدقى، جمیل العطار، اول، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق.
۱۲٫ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلى حداد عادل و دیگران، دوم، تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، ۱۳۷۸ ش.
۱۳٫ دائرهالمعارف بستانى، معلم بطرس البستانى، بیروت، دارالمعرفه، [بى‏تا].
۱۴٫ دایرهالمعارف تشیع، زیر نظر صدر حاج سید جوادى، فانى، خرمشاهى، سوم، تهران، نشر شهید سعید محبى، ۱۳۷۵ ق.
۱۵٫ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور، جلال‏الدین السیوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق.
۱۶٫ زاد المسیر فى علم التفسیر، جمال‏الدین الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، چهارم، بیروت، المکتب الاسلامى، ۱۴۰۷ ق.
۱۷٫ الصحیح من سیرهالنبى الاعظم صلى الله علیه و آله، جعفر مرتضى العاملى، بیروت، دارالسیره، ۱۴۱۴ ق.
۱۸٫ قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، اول، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ ش.
۱۹٫ الکشاف، محمود بن عمر الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، دوم، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق.
۲۰٫ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن‏الحسن الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بیروت، دارالمعرفه، افست، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ ق.
۲۱٫ معجم اللاهوت الکتابى، انطونیوس نجیب، به کوشش سید اروس و سلیم دکاش الیسوعى، دوم، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۸ م.
۲۲٫ الموسوعه العربیه العالمیه، مؤسسه اعمال الموسوعه للنشر والتوزیع، دوم، الریاض، ۱۴۱۹ ق.
۲۳٫ الموسوعه الفلسطینیه، احمد المرعشى، اول، دمشق، ۱۹۸۴ م.

پی‌نوشت:
۱- https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=1371
۲- قصص / ۵٫
۳- ر. ک: معجم اللاهوت، ص ۱۲۴؛ دانشنامه جهان‏اسلام، ج ۵، ص ۹۵؛ الانس‏الجلیل، ج. ۱، صص. ۲۴۰- ۲۳۹٫
۴- تاریخ اورشلیم، ص. ۱۷؛ دایرهالمعارف تشیع، ج. ۳، ص ۵۵۸؛ الموسوعه العربیه، ج. ۱۸، ص. ۸٫
۵- ر. ک: بیت المقدس، صص.۱۶۴-۱۱۶؛ دانشنامه‌ جهان‏اسلام، ج. ۳، ص. ۱۰۴؛ الموسوعه العربیه، ج. ۱۸، صص.۸۷-۸۶ .
۶- ر. ک: بیت المقدس، صص. ۱۶۴-۱۱۶٫
۷- تاریخ اورشلیم، صص.۱۶-۱۵؛ الموسوعه الفلسطینیه، ج. ۳، ص. ۵۱۰٫
۸- ر. ک: دایرهالمعارف بستانى، ج. ۴، ص. ۶۲۳؛ قاموس کتاب مقدس، ص. ۱۱۸؛ تاریخ اورشلیم، ص. ۱۵٫
۹- جامع‏البیان، مج. ۲، ج. ۲، ص.۱۰-۳؛ ۳۹-۱۷؛ مجمع‏البیان، ج. ۱، ص.۴۲۴- ۴۱۴؛ الدرالمنثور، ج. ۱، صص.۲۷۰-۲۶۰ .
۱۰- مجمع‏البیان، ج. ۱، ص. ۲۲۵؛ کنزالدقائق، ج. ۱، ص. ۲۵۳٫
۱۱- احکام القرآن، ج. ۲، ص. ۵۶۱؛ زادالمسیر، ج. ۲، ص. ۳۲۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج. ۱، ص. ۱۰۱٫
۱۲- اسراء / ۱٫
۱۳- اسراء / ۴٫
۱۴- اسراء / ۵٫
۱۵- تفسیر جلالین، ص. ۲۸۶٫
۱۶- الکشاف، ج. ۲، ص. ۶۴۹٫
۱۷- الصحیح من سیره، ج. ۳، صص.۴۹-۴۷٫
۱۸- اسراء / ۵٫
۱۹- تفسیر نور الثقلین، ج.‏۳، ص. ۱۳۸٫
۲۰- همان؛ ص. ۱۳۹٫
۲۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.‏۶، ص. ۶۱۵٫
۲۲- تفسیر راهنما، ج.‏۱۰، ص. ۱۷٫
۲۳- -https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=1371
۲۴- همان.

02آگوست/24

نمونه‌هایی از امدادهای غیبی در انقلاب اسلامی | حجه الاسلام والمسلمین عبدالکریم پاکنیای تبریزی

طلیعه
از سنت‌های الهی که آیات متعددی از قرآن کریم آن را بیان کرده، سنت نصرت و مدد الهی در این دنیاست. طبق این قانون تکوینی و لایتغیر الهى، خداوند متعال اهل ایمان را در مواقع لزوم نصرت و یاری می‌دهد و آنان را در نهایت به پیروزی می‌رساند. در سوره‌ غافر می‌فرماید: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا؛(۱) هرآینه ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آورده‏اند در زندگانى این جهان یارى مى‏کنیم‏.»
این آیه از مددهای غیبی خدای متعال به فرستادگان خود و مؤمنانی که در این عالم ایمان آورده و استقامت ورزیده‌اند خبر می‌دهد.
رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند: «من کان‌للَّه کان‌اللَّه له»،(۲) هرکس خودش را برای خدا قرار دهد خداوند هم برای او خواهد بود. یعنی قوانین و نوامیس طبیعت در خدمت او حرکت می‌کنند.(۳)
اساساً ایمان به امدادهای غیبی یک بُعد توحید، یعنی همان توحید عملی(۴) است که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ‌اللَّهَ رَمى‏؛ و تو [تیر یا خاک‏] نیفکندى آنگاه که افکندى بلکه خدا افکند.(۵) همانند عبارت «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»(۶) بیانگر توحید عملی است. هر موحدی که به توحید عملی باور دارد و در خط آن حرکت می‌کند، در حقیقت خود را در حصن حصین امدادهای غیبی و نصرت الهی قرار داده است.

امدادها در عصر ظهور
این مددهای غیبی همواره به یاری انبیا، اولیا، اوصیا و انسان‌های صالح در طول تاریخ آمده است و این عنایات همچنان در زمان ظهور هم ادامه خواهد یافت. پیامبر اکرم(ص) در این‌باره فرمودند: «قائِمُ اَهْلِ بَیْتی…یُؤَیَّدُ بِنَصْرِاللّه؛(۷) قائم اهل بیت من… به نصرت الهی تأیید می‌شود.»
از جمله امدادهای الهی به حضرت مهدی(عج) مسخر ساختن عوامل طبیعی در ذیل اراده‌ حضرت بقیه‌اللّه(عج) است. رسول گرامی اسلام(ص) در بیان حوادث شب معراج به نقل از خداوند متعال فرمودند: «وَ لاُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیاحَ وَ لاُذَلِّلَنَّ لَهُ الرِّقابَ الصِّعابَ وَ لاُرَقِّیَنَّهُ فِی الاَسْبابِ وَ لاَنْصُرَنَّهُ بِجُندی وَ لاَمُدَّنَّهُ بِمَلائِکَتی حَتی یُعْلِنَ دَعْوَتی؛(۸) بادها را به تسخیر او در می‌آورم و گردنکشان سخت را رام او می‌سازم و او را بر نردبام ترقی بالا می‌برم و با لشکریان خود یاری‌اش می‌کنم و با فرشتگانم به او مدد می‌رسانم تا آنکه دعوتم را آشکار کند.»
طبق این قانون وحیانی نصرت الهی، هر چیزی که به قدرت خداوند متصل شود، به معجزه‌ای بزرگ تبدیل می‌شود؛ خواه مانند دوران انقلاب مُشتی باشد در برابر توپ و تانک یا مانند دوران جنگ تحمیلی، سلاحی باشد در برابر موشک دشمن و خواه موشکی باشد در برابر گنبد آهنین! این همان سخن قرآن کریم است که می‌فرماید: «فَلَم تَقْتُلُوهُم وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ‌اللَّهَ رَمَى…(۹) و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [ریگ به سوى آنان] افکندى، تو نیفکندى بلکه خدا افکند.
البته در آیات متعدد دیگر هم به این سنت نصرت الهی و مدد غیبی اشاره شده، از جمله در سوره‌ محمد(ص) می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِن تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم؛(۱۰) ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اگر خدا را یاری کنید و برای خشنودی او با کافران بجنگید و از دینش پشتیبانی کنید، او نیز با فراهم آوردن اسباب پیروزی، شما را یاری می‏کند و گام‏هایتان را در میدان نبرد استوار می‏سازد.»
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در مورد آیه‌ شریفه «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ …؛(۱۱) این‌گونه توضیح می‌دهد: «هر کسی که برای خدا کار کند، خدا هم تمام امکانات و علم و قدرت خودش و سنت‌های آفرینش را در خدمت او قرار خواهد داد. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» این جمله‌ عجیبی است ـ «ل» قسم و «ن» تأکید ـ حتماً خدا کسانی را که او را نصرت کنند، بدون شک نصرت خواهد کرد.»(۱۲) مطمئناً این امدادهای غیبی بدون باورمندی نسبت به سنت نصرت الهی و بدون تلاش در راه خدا محقق نمی‌شود.

امدادهای غیبی از منظر امام خمینی(ره)
با مروری به سیره و سخن امام خمینی(ره) روشن می‌شود که ایشان با الهام از آیات وحی، به‌شدت به قطعیت و تحقق وعده و نصرت الهی باور داشت. ایشان معتقد بود: «خداى تبارک و تعالى وضعى پیش آورد که دشمن‌هاى ما چنان ترسیدند که نتوانستند بمانند. دست به سلاح به آن طورى که باید ببرند، نبردند. یعنى یک مانع غیبى مانع شد از اینکه اینها مثلاً آن سلاح‌هایى که داشتند بیایند همه تهران را، همه قم را و سایر جاها را بمباران کنند؛ خداوند چنان آنها را ترساند که این سلاح را نتوانستند به کار ببرند… آنهائی را هم که در رأس بودند، چنان خوفى در دلشان انداخت که دیگر نتوانستند مقابله کنند.»(۱۳)
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این باره فرمود: «امام بزرگوار… با همه‌ وجود در میدان بود، اما امید او بسته‌ به نصرت الهی و به قدرت الهی و تکیه‌ او به قدرت الهی بود. امام به “اِحدی‌الحُسنَیین” اعتقاد واقعی داشت و معتقد بود که اگر کار را برای خدا بکنیم، درِ ضرر بسته است؛ اگر کار برای خدا انجام بگیرد، هیچ‌گونه ضرری متوجه و عاید نخواهد شد؛ یا پیشرفت می‌کنیم، یا اگر پیشرفت هم نکردیم، کاری را که وظیفه‌ ما بوده است انجام داده‌ایم و در مقابل پروردگار سرافرازیم.»(۱۴)

نمونه‌هایی از امدادهای غیبی در انقلاب
نصرت الهى در انقلاب اسلامی به صورت‏هاى مختلف جلوه کرده است که به برخی اشاره می‌کنیم:
الف. امداد غیبی در اتحاد مردم
خدای متعال در سوره‌ آل عمران می‌فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا؛(۱۵) و نعمت‏ خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دل‌هاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید.»
‏‏حضرت امام خمینی(ره) در یکی از خاطراتش در مورد این عنایت خدای متعال می‌فرماید: «من در اواخر اوقاتی که در پاریس بودم توجه به یک مطلبی پیدا کردم که راجع به پیشرفت‏‎ ‎‏این نهضت خیلی دلخوش شدم و این مطلب را در پاریس هم به اشخاص و اجتماعاتی‏‎ ‎‏که می‌شد تذکر دادم و آن این بود که در انقلاباتی که در دنیا واقع می‌شود کم اتفاق‏‎ ‎‏می‌افتد ـ یا اتفاق شاید نیفتاده باشد ـ که این‌طور باشد که یک مطلبی را که در مرکز‏‎ ‎‏مملکت می‌گویند، همین مطلب در کوره ده‌های دور افتاده هم باشد و آن مطلبی را که‏‎ ‎‏روشنفکران می‌گویند، همان را مردم بازار و کوچه و دهقان و کشاورز هم همان را‏‎ ‎‏خواستار باشد. من در آن وقت اطلاع پیدا کردم و بعضی را هم که از ایران می‌آمدند پیش‏‎ ‎‏من، به من اطلاع می‌دادند که قضیه‌ خواست ملت ایران یک خواستی است که گسترش‏‎ ‎‏پیدا کرده حتی در قرا و قصبات دورافتاده‌ای که از همه‌ جهات دورند. یک نفر که‏‎ ‎‏همین اواخر آمد پیش من گفت که من از دهات کمره(۱۶) ‎‏و دهات چاپلق(۱۷) ‎‏و لرستان،‏‎ ‎‏آنجاها رفتم و دیدم و در آنجاها گردش کردم و دیدم و می‌آیم اینجا. او گفت که تمام‏‎ ‎‏دهاتی را که من دیدم، دیدم که صبح که می‌شود، آن آخوند ده جلو می‌افتد و مردم ده‏‎ ‎‏دنبال او راه می‌افتند و راه‌پیمایی می‌کنند و اسم از یک جایی برد که من آنجا رفتم، «قریه‌ ‎‏حسن فلک» این در اطراف کمره هست و قلعه‌ای است که شاید مثلاً آن وقتی که من‏‎ ‎‏دیدم ده ـ پانزده خانوار در آن زندگی می‌کردند. کوچک بود و در کنار یک کوهی واقع‏‎ ‎‏شده بود و از آبادی‌ها دور بود. این شخص گفت من آنجا هم رفتم، آنجا همان حرف‌ها را‏‎ ‎‏می‌زدند که در تهران می‌زدند. این از گسترشی که در همه جای ایران به وجود آورد. و‏‎ ‎‏یک گسترش دیگری که راجع به گروه‌ها و جماعات بود؛ بچه‌های دبستان ـ یا کوچک‌تر از‏ ‏آنها ـ همین وردی(۱۸)‏‎ را که همه‌ مردم می‌گفتند، اینها هم می‌گفتند. کارگرها، کارفرماها،‏‎ ‎‏معلمین، اجزای دادگستری، ملاها، طلبه‌ها، روشنفکران ـ همه ـ یک مطلب می‌گفتند و با‏‎ ‎‏هم بودند. من این را این‌ طور فهمیدم که یک دست غیبی در کار است. انسان هر چه هم‏‎ ‎‏بخواهد مثلاً روشنگری داشته باشد و هر چه هم بخواهد یک همچو امری واقع بشود به‏‎ ‎‏این گسترش نمی‌تواند واقع بشود. من این‌ طور فهمیدم که خدای تبارک و تعالی در این‏‎ ‎‏مسئله نظر دارد و از آنجا اطمینان برایم پیدا شد که پیروزی هست. البته به این زودی و به‏‎ ‎‏این سهلی را نمی‌توانستم حدس بزنم.»(۱۹)
ب. لشگر حق در عالم هستی
قرآن در سوره‌ فتح می‌فرماید: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا؛(۲۰) و سپاهیان آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خدا همواره داناى سنجیده‏ کار است.»
‏‏ایشان در خاطره‌ دیگری به نصرت الهی توسط لشگریان خدای متعال در عالم هستی اشاره و عنایات الهی را در انقلاب اسلامی این‌گونه بیان می‌کند:
«امروز هم یکی از علمای جماران آمد و قصه‌ای را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم‏‎ ‎‏که عنایت خدا با ماست. ایشان فرمودند که یک خانه‌ای را ظاهراً در شمیرانات، این‏‎ ‎‏آقایانی که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به‌عنوان اینکه شنیده بودند قمارخانه‏‎ ‎‏است، رفته بودند درِ این قمارخانه را ببندند، وقتی هم رفتند دیدند که بله‏‎ ‎‏بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست. یکی از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود‏‎ ‎‏ببیند آنجا چه خبر است. یک سگی همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در‏‎ ‎‏زیرزمین. وقتی رفته در زیرزمین ‏‏[‏‏دیده‏‏]‏‏ یک مقدار زیادی اسلحه و امثال ذلک زیاد‏‎ ‎‏[‏‏هست‏‏]‏‏ که شاید بعد در رادیو و اینها اطلاع بدهند به ملت. گفتم به آن آقا که با هدایت‏‎ ‎‏سگ این واقع شده. این سگ مأمور است. همه‌ عالم مأمورند. آن روز باد و شن مأمور‏‎‎‏ بود،(۲۱) امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است.»(۲۲)‏‎
ج. پیروزی با دست خالی
همواره یاران حق با دستان خالی و یاورانِ اندک، اما با نیروی ایمان و امداد غیبی به مقابله با دشمنان حق پرداخته‌اند. برای همین قرآن در سوره‌ بقره می‌فرماید: ک«َم مِن فِئَهٍ قَلیـلَهٍ غَلَبَت فِئَـهً کَثیرَهً بِاِذنِ‌‌الله؛(۲۳) بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند.»
امام خمینی با الهام از این آیه شریفه در مورد نقش امدادهای غیبی در انقلاب اسلامی و پیروزی با دست خالی می‌فرماید: «ما از اول انقلاب و بعد از پیروزی تا کنون هر چه دیدیم معجزات بوده است. شما ملاحظه بفرمایید که در این نهضتی که ایران پیدا کرد و مقابل یک رژیم شاهنشاهی با آن همه یال و کوپال و با آن همه‌ کسانی که قدرتمند بودند و دولت‌های قدرتمند پشتیبانی آنها، کدام قدرت توانست یک همچو رژیم دو هزار و پانصد ساله با همه‌ ابزار جنگی و آلات، سلاح‌های مدرن را از این کشور بیرون کند و شکست بدهد؟ و کدام قدرت است که امروز در جبهه‌های جنگ در مقابل این همه تجهیزات، پیروزی حاصل می‌کند؟ و کدام قدرت بزرگ است که در دل اینها آن‌ طور رعب و ترس می‌افکند که فوج فوج خود را تسلیم می‌کنند؟ در صورتی که آنها در پناهگاه‌هایی که با همه جور تجهیزات مجهز بود زندگی می‌کردند.»(۲۴)
د. یاری با لشگرهای نامرئی
قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا؛(۲۵) اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید نعمت‏ خدا را بر خود به یاد آرید آنگاه که لشکرهایى به سوى شما [در] آمدند پس بر سر آنان تندبادى و لشکرهایى که آنها را نمى‏دیدید فرستادیم.»
یکی از راه‌های آمریکا برای اعاده‌ حیثیت از دست رفته خود، حمله‌ نظامی به ایران بود. آمریکا تدارکات گسترده‌ای را برای اجرای عملیات نظامی و آزادی گروگان‌ها و سپس بمباران تهران و کوبیدن مراکز حساس و کلیدی کشور به‌ویژه منزل امام، نخست‌وزیری، مجلس و… تدارک دیده بود. از این رو در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ آمریکایی‌ها نیروهای خود را در طبس پیاده کردند، اما ناگهان با شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو شدند. طوفان شن سبب شد که هواپیماها و هلیکوپترهای نظامی آمریکا در صحرای طبس به یکدیگر برخورد کنند و آمریکا شکستی دیگر را متحمل شود. خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز به ابعاد احساس حقارت آمریکا بعد از شکست طبس اشاره کرد و نوشت: «داغ شکستی که آمریکاییان در ایران خوردند، تا مدت‌ها آنها را رها نخواهد کرد.»
شکست آمریکاییان در طبس توسط نیروهای غیبی الهی به‌گونه‌ای واضح و آشکار بود که حتی هارولد براون- وزیر دفاع آمریکا- وقتی در برابر این سئوال که این فاجعه‌ بزرگ چگونه به وقوع پیوست، در حالی که به‌شدت متحیر بود چنین پاسخ ‌داد: «آیت‌الله خمینی در بالکن محل سکونت خود حضور یافت و با هر حرکت دست او یک هواپیما به زمین افتاد.»(۲۶)
در همین ارتباط حضرت امام خمینی پس از حادثه‌ عبرت‌انگیز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹در سخنانی ماندگار فرمود: «جز این بود که یک دست غیبى در کار است؟ نباید بیدار بشوند آنهایى که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده‌اند؟ نباید بیدار بشوند؟ کى این هلیکوپترهاى آقاى کارتر را که مى‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن‌ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شن‌ها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»(۲۷)
جمله ذرات زمین و آسمان
لشگر حقند گاه امتحان(۲۸)

هـ. افکندن رعب در دشمنان
از روش‌های نصرت الهی القای رعب در دل دشمنان است که خدای متعال می‌فرماید: «فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ؛(۲۹) (لشگریان) خدا از آنجایى که تصور نمی‌کردند بر آنان درآمد و در دل‌هایشان بیم افکند.»
امام خمینی(ره) در این باره فرمود:
«مى‌خواستند که با طیاره‌هایشان، با توپ‌هایشان، با تانک‌هایشان بریزند در خیابان‌ها و تهران را بمباران کنند. شما راه دفاعى نداشتید. کى منصرف کرد اینها را و کى خوف در دل آنها انداخت که نتوانستند بکنند؟ شما که قوه‌اى نداشتید. ما که قدرتى نداشتیم. آنکه در دل آنها خوف را ایجاد کرد و پیروزى ما پیروزى به رُعب شد؛ آن خداى تبارک و تعالى بود. وقتى ملتى توجه به خدا پیدا کردند و دیدند که راه راهى است که باید به‌طور شایسته اقدام در آن بکنند، و سرتاسر کشور- همه جا- صداى «اللَّه اکبر» بلند شد، خداى تبارک و تعالى با آنها همراهى کرد و دشمن‌هایى که نه فقط قدرت‌هاى داخلى بود، قدرت‌هاى خارجى هم، به هم شکست و همه انصراف پیدا کردند از اینکه مقابله کنن، و در دل همه رعب پیدا شد. این کارى بود خدایى و از دست هیچ بشرى این کار قابل انجام نبود. پس پیروزى ما پیروزى [اى‌] است که به برکت اسلام و به برکت گرایش به قرآن پیدا شد.»(۳۰)

و. بشارت امداد
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی این مدد غیبی را که با بشارت حضرت زهرا(س) اتفاق افتاده روایت کرده است:
«در آن کوران سخت جنگ یکی از برادران حزب الله که اهل تدین و تشرع هست و مسئول هم بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبود گفت دیدم یک بانویی با دو بانوی دیگر در کنارش آمدند. حس کردم ایشان حضرت زهرا(س) است. به عربی به او گفتم: ببین وضعیت ما را که چگونه است؟ حضرت فرمودند: درست می‌شود. مصر بودم از ایشان چیزی بگیرم. ایشان دو مرتبه فرمودند: درست می‌شود و وقتی اصرار مرا دیدند یک دستمالی را تکان دادند و فرمودند: تمام شد. یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد. و بعد از آن سقوط رژیم شروع شد. یعنی زدن تانک ها و…»(۳۱)
بلی این هم وعده‌ نصرت الهی است که فرمود: و«َمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ؛(۳۲) و خدا آن [وعده‌ پیروزى] را جز مژده‏‌اى براى شما قرار نداد تا [بدین وسیله شادمان شوید و] دل‌هاى شما بدان آرامش یابد و پیروزى جز از جانب خداوند تواناى حکیم نیست.»

ز. امداد در عملیات وعده‌ صادق
و آخرین سخن هم در مورد عملیات وعده‌ صادق(۳۳) و موشکباران اسرائیل در ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ بود که طبق آیه‌ سوره‌ قصص، تضمین امنیت را در پی داشت.
در آستانه‌ عملیات تنبیهی «وعده‌ی صادق» علیه رژیم صهیونیستی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از جلسات مرتبط، یک بیت شعر از غزلی را که چند سال پیش با تلمیح از آیات قرآن مجید(۳۴) درباره‌ رویارویی حضرت موسی(ع) با فرعون و ساحرانِ فرعونی سروده بودند، برای این عملیات خواندند:
تو راست معجزه در کف زِ ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز(۳۵)
این همان وعده‌ خداوند است که به موسی(ع) فرمود: «أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ…وَ لَاتَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ»؛(۳۶) عصایت را بیفکن!»… ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستی!»

پی‌نوشت:
۱- غافر/ ۵۱٫
۲- تفسیر القرآن الکریم، ملا صدرا، ج.۱، ص.۷۶ .
۳- در حدیث قدسی هم خدای متعال در مورد توحید عملی فرمود: «عَبدی أطِعنی أجعَلکَ مِثلی، أنَا حَیٌّ لا أموتُ، أجعَلُکَ حَیّا لا تَموتُ، أنَا غَنِیٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُکَ غَنِیّا لا تَفتَقِرُ، أنَا مَهما أشَأ یَکُن، أجعَلُکَ مَهما تَشَأ یَکُن» بنده‌ من! فقط مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود قرار دهم. من زنده و جاویدم تو را هم زنده و جاوید قرار می‌دهم که نمیری. من بی‌نیاز هستم، هیچ‌گاه نیازمند نمی‌شوم، تو را نیز بی‌نیاز می‌کنم که نیازمند نشوی. من هر چه را بخواهم و اراده کنم همان شود، تو را نیز آن‌ گونه قرار دهم که هر چه بخواهی و اراده کنی همان شود.» (مشارق أنوار الیقین، حافظ رجب البرسی، ج.۱، ص. ۶۹)
۴- توحید عملی همان است که در اصطلاح علمای اسلامی توحید در عبادت می‌گویند که مراد توحید در عینیت خارجی است. یعنی آنکه واقعیت وجود انسان هم یگانه شده باشد. خلاصه آنکه در اسلام کافی نیست که مسلمان تنها در مرحله فکر و اندیشه موحد باشد و خدا را در ذات و صفات و افعال به یگانگی بشناسد…، این چنین شخصی نیمی از توحید را دارد، و نیم دیگر آن است که در عمل یگانه‌گرا باشد، بلکه یگانه شده باشد. آن هنگام که خدا را با تمام اوصاف شناخت و در اطاعت و تسلیم نیز یگانه بود می‌توان گفت موحد است. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۶، ص ۱۰۵)
۵- انفال/ ۱۷٫
۶- این ذکرِ (حوقله) از ذکرهایی است که حضرت موسی، هنگام شکافته شدن دریا بر زبان جاری کرد. [سیوطی، الدرّالمنثور، دار الفکر، ج۶، ص۲۹۹.] نقل شده امام حسین(ع) نیز در روز عاشورا پیوسته این ذکر را بر لب داشت. [ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۹۵۶م، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن طاووس، اللهوف، ۱۴۱۷ق، ص۷۰] ۷- کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج.۱، ص.۲۵۷، ح.۲٫
۸- کمال الدین و تمام النعمه، ج.۱، ص.۲۵۴، باب ۲۳، ح.۴٫
۹- انفال/ ۱۷٫
۱۰- محمد/ ۷٫
۱۱- حج/ ۴۰٫
۱۲- بیانات، ۱۵/۱۲/۱۳۷۷.
۱۳- صحیفه‌ امام ج.۱۱، ص .۳۴۹٫
۱۴- بیانات ۱۴/۰۳/۱۳۹۷٫
۱۵- آل عمران/ ۱۰۳٫
۱۶- در اطراف خمین.
۱۷- در اطراف اصفهان.
۱۸- وِرْد، دعای زیر لب. منظور، شعارهایی است که مردم بر لب داشتند.
۱۹- صحیفه‌ امام؛ ج. ۶، ص. ۴۸۹ـ۴۹۰٫
۲۰- فتح/ ۴٫
۲۱- در صحرای طبس، پس از حمله‌ نظامی آمریکا به آن منطقه به منظور نجات گروگان‌های خود، طوفان شدیدی رخ داد و به علت حریق، هلیکوپترها و هواپیماهای آنها نابود و نقشه آمریکا خنثی شد.
۲۲- صحیفه‌ امام؛ ج. ۱۳، ص. ۸ـ۹٫
۲۳- بقره/ ۲۴۹٫
۲۴- صحیفه‌ امام، ج.۱۶، ص.۲۷۵٫
۲۵- احزاب/ ۹٫
۲۶- http://www.imam-khomeini.ir/fa/k
۲۷- صحیفه‌ امام، ج۱۲٫، ص۳۸۰ .
۲۸- مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
۲۹- حشر/ ۲٫
۳۰- صحیفه‌ امام، ج.۱۲، ص۱۹۸٫٫
۳۱- سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با موضوع امداد غیبی حضرت زهرا(س) در جنگ ۳۳ روزه، سال ۱۳۹۸.
۳۲- آل عمران/ ۱۲۶٫
۳۳- در پاسخ به جنایت‌های متعدد رژیم خبیث صهیونیستی از جمله حمله به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و به شهادت رساندن فرماندهان و مستشاران نظامی ایران، در نخستین ساعات بامداد یکشنبه ۲۶ فروردین صورت گرفت.
۳۴- این بیت تلمیح به آیات ۶۸ و ۶۹ سوره‌ مبارکه طه و آیه‌ ۳۱ سوره‌ مبارکه قصص و آیات مشابه آن است.
۳۵- https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=56100-
۳۶- قصص/ ۳۱٫

02آگوست/24

ابعاد ارتقاء هویت ایرانی اسلامی مردم ایران پس از «وعدۀ صادق» | حجهالاسلام دکتر محمد ملک‌زاده

اشاره
پاسخ تنبیهی مقتدرانه جمهوری اسلامی ایران به ژیم صهیونیستی در عملیات «وعده صادق» را می‌توان به عنوان یک نقطه عطف در سیاست خارجی کشورمان و تاریخ روابط بین‌الملل توصیف کرد. در تشریح آثار این عملیات پیچیده و جایگاه استراتژیک این قدرت‌نمایی بزرگ در مصاف با قدرت‌های غربی نکاتی حائز اهمیت‌اند که در این نوشتار به بررسی آن پرداخته‌ایم.
دفاع مشروع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را که در صبحگاه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ و در پی پاسخ تنبیهی ایران به شرارت‌های پی در پی رژیم صهیونیستی در عملیات «وعده صادق» انجام شد، از جهاتی می‌توان به عنوان یک نقطه عطف در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و تاریخ روابط بین‌الملل توصیف کرد. در تشریح آثار عملیات پیچیده ایران علیه رژیم صهیونیستی و جایگاه استراتژیک این قدرت‌نمایی بزرگ در مصاف با قدرت‌های غربی نکاتی حائز اهمیتند که در این نوشتار به بررسی آن خواهیم پرداخت.

۱٫ جایگاه قدرت در نظام بین‌الملل
مهم‌ترین حوزه‌ کاربرد قدرت، عرصه‌ بین‌الملل است. نظام بین‌الملل به‌عنوان نهادی برخاسته از نبرد قدرت در روابط بین‌الملل، متشکل از جهانی است که بالغ بر ۲۰۰ کشور را در خود جای داده است. نبرد و تعامل قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در روابط کشورها و بازیگران صحنه‌ جهانی از معمول‌ترین رویدادها در روابط بین‌الملل به شمار می‌آید. مطالعه این رویدادها می‌تواند ما را در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی کشورها و چگونگی تعامل قدرت در صحنه‌ بین‌الملل آشنا سازد.
نقش قدرت در عرصه‌ بین‌المللی از جهات مختلف حائز اهمیت است. از جمله آنکه می‌توان قدرت را توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب و کنترل و مهار موثر دیگران از طریق ابزارهای متنوع و گوناگون دانست. از تعاریف گوناگون پیرامون دانش‌واژه قدرت می‌توان به اهمیت این مفهوم در جهان سیاست و تمام شئون زندگی بشر پی برد .اهمیتی که برخی نظیر ولفرز آن را به نقش پول در روابط اقتصادی تشبیه کرده(۱) و برخی دیگر اهمیت قدرت را در حکم خورشید در منظومه‌ شمسی دانسته‌اند؛ زیرا معتقدند تمام جلوه‌ها و جنبه‌های سیاست خارجی و روابط بین‌المللی کشورها در اطراف قدرت دور می‌زنند و کشورها دائماً در تلاش برای کسب، حفظ و یا نمایش قدرت هستند.(۲)

۲٫ رویکرد اسلامی به مفهوم قدرت
دانش‌واژه‌ قدرت از دیدگاه اسلام بار معنایی خاصی دارد. ایمان سرچشمه‌ مهم قدرت به شمار می‌آید. تفاوت رویکرد اسلامی با رویکرد غیر الهی به مفهوم قدرت، در اصالت و عدم اصالت این واژه نهفته است. در واقع اسلام تمام قدرت‌های موجود را اعتباری و غیر اصیل و قدرت مطلق و واقعی را از آن خالق هستی، خداوند متعال می‌داند. هر قدرتی در منظومه‌ هستی در ذیل قدرت الهی قرار گرفته است و به اراده‌ او شکل می‌گیرد؛ از این رو اسلام هیچ حاکمیت مطلق و قدرت مستقلی جز قدرت الهی را به رسمیت نمی‌شناسد.(۳) در منطق قرآن کریم روابط قدرت به‌مرور زمان دگرگون و متحول می‌شوند. صاحبان قدرت گاهی فاقد قدرت و ضعفا قدرتمند می‌شوند. خداوند به مستضعفان وعده داده است که با پیروزی بر مستکبران در نهایت وارث قدرت‌های زمینی خواهند شد.(۴)

۳٫ انگیزه‌ کسب قدرت در دو رویکرد اسلامی و غیر اسلامی
در رویکرد غیر دینی، زمینه‌های گرایش به قدرت و انگیزه‌ کسب آن را در عشق به شهرت، آسایش، لذت و محبوبیت و سایر موضوعات مادی و دنیاطلبانه جستجو می‌کنند؛ اما از دیدگاه اسلام چنین محرکه‌هایی به‌تنهایی نمی‌توانند انسان را در مسیر سعادت و کمال قرار دهند. دین اسلام، قدرت‌طلبی برای اطفاء غرایز نفسانی و شهوات فردی را نمی‌پسندد؛ تلاش برای کسب قدرت، به‌ویژه از نوع سیاسی و حکومتی آن اگر فاقد اهداف معنوی باشد پسندیده نیست. کسب قدرت سیاسی در اسلام زمانی مطلوب است که صاحب آن در صدد برآید جامعه را به سمت اهداف متعالی سوق دهد.
در اسلام برخلاف دیدگاه غربی، قدرت فی‌نفسه هدف مطلوب نیست، بلکه زمانی موضوعیت پیدا می‌کند که به وسیله‌ آن حقی اقامه یا باطلی نابود شود. در اسلام قدرت حقیقی، قدرت الهی است و سوای آن هیچ قدرت مستقلی وجود ندارد؛ یعنی تمام قدرت‌ها با اتصال به قدرت الهی و در طول آن معنا می‌یابند. علت غایی قدرت در اسلام، احیای هویت اسلامی و کسب سعادت، فضیلت و کمال انسانی است و حتی هدف از افزایش قدرت نظامی نیز در همین راستا تبیین می‌شود.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی(ره) در تبیین این امر می‌فرمایند:
«من به صراحت اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه‌گذاری می‌کند. دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه‌طلبی و فزون‌طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.»(۵)
این رویکرد امام به قدرت و انگیزه کسب آن، همان نگاه معصوم در اجرای قوانین و ارزش‌های الهی است که حضرت علی(ع) در باره آن می‌فرمایند: «فرماندهى بر مردم نزد من از یک کفش کهنه‌ هم کم‌ارزش‌تر است؛ مگر اینکه به وسیله رهبری و حکومت بر مردم بتوان حقی را برقرار ساخت و یا باطلی را از میان برداشت.»(۶) جمهوری اسلامی از فردای پیروزی انقلاب با هدایت رهبران فرزانه خویش کسب قدرت و افزایش توانمندی در مسیر رضای الهی را در پیش گرفت و تلاش کرد حامی مستضعفان و فریادرس مظلومان جهان باشد. ایران اسلامی با این رویکرد و در حالی که قدرت‌های استکباری در مقابل نظام اسلامی ایستادند، به هدایت رهبران انقلاب، افزایش قدرت خویش را برای کسب توانمندی مقاومت و ایستادگی در برابر استکبار در دستور کار قرار داد.
۴٫ جایگاه قدرت ایران در روابط بین‌الملل
قدرت و اقتدار کنونی جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌ بین‌الملل را می‌توان از جهات متعدد تحلیل و بررسی کرد. ایران در شرایطی که در ابتدای پیروزی انقلاب از ابتدایی‌ترین توانمندی‌های نظامی محروم بود، امروز به یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های نظامی جهان تبدیل شده و سطح بازدارندگی خود را در سطح وسیعی گسترش داده است. ایران در تازه‌ترین قدرت‌نمایی در برابر قدرت‌های جهان، پرحجم‌ترین حمله موشکی خود را با طولانی‌ترین و بلندترین برد جغرافیایی علیه رژیم سرکش صهیونیستی انجام داد. حمله‌ای که بزرگ‌ترین حمله پهبادی و موشکی جهان و به تعبیر فرمانده انگلیسی بزرگ‌ترین حمله تاریخ لقب گرفت. این اولین حمله مستقیم از سوی یک کشور به اسرائیل بعد از ۱۹۶۷ بود و ایران با پشتوانه دینی و الهی خود توانست ابهت پوشالی رژیم صهیونیستی را فرو بریزد و به تعبیر برخی از منابع رسانه‌ای جهان، ظرف چند دقیقه معادلات جهانی را تغییر بدهد؛ اتفاقی که کارشناسان سیاسی و نظامی از آن با عنوان تغییر معادله قدرت در منطقه و جهان یاد می‌کنند.
پروفسور جان مرشایمر، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و عضو ارشد شورای روابط خارجی ایالات ‌متحده آمریکا با اشاره به قدرت‌نمایی ایران در حمله به رژیم صهیونیستی اعتراف می‌کند: «تحولات اخیر نشان داد اسرائیل و آمریکا بازنده و ایران پیروز میدان است.» این سخنان در واقع اعتراف به شکست قدرت‌های استکباری و صهیونیستی در برابر قدرت اسلامی است. خداوند به مسلمانان وعده داده که اگر در برابر یهود و نصارا ثابت‌قدم باشید، پیروزید و آنان زیان چندانی به شما نخواهند رساند: «لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذىً وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُون: یهود و نصارا جز آزارى اندک، هرگز به شما زیانى نخواهند رساند و اگر با شما بجنگند، به شما پشت می‌کنند و می‌گریزند و آنگاه هیچ یارى نشوند.»(۷)

۵٫ قدرت‌نمایی سپاه در اوج آمادگی دشمن
اهمیت حمله موفق ایران به رژیم صهیونیستی و عبور موشک‌های ایران از لایه‌های پدافندی متعدد قدرت‌های جهانی در اوج آمادگی دشمنان انجام شد. از فردای حمله‌ اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و تأکید مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر تنبیه متجاوز، آمریکا، اسرائیل و سران کشورهای غربی برای جلوگیری یا خنثی کردن حمله‌ سپاه به خاک اسرائیل در آماده‌باش کامل قرار گرفتند. ظرفیت پدافندی چند کشور در طول مسیر ایران تا سرزمین‌های اشغالی به همراه ناوگروهای آمریکا، انگلیس و فرانسه که برای رهگیری موشک‌های ایران در نزدیکی اسرائیل مستقر شده بودند، با آمادگی کامل قبلی برای دفاع همه‌جانبه از اسرائیل به کار گرفته شد.
دفاع گسترده و چند لایه‌ای که رژیم صهیونیستی به همراه قدرت‌های جهانی آمریکا، انگلیس، فرانسه و برخی کشورهای دیگر در طول مسیر تا حریم هوایی فلسطین اشغالی ایجاد کرده بودند، عبور از این سیستم چند لایه و پیشرفته را مطابق محاسبات نظامی ناممکن می‌ساخت. به اعتراف یکی از سران رژیم صهیونیستی در این عملیات تنها آمریکا بیش از یک میلیارد دلار برای رهگیری موشک‌ها و پهپادهای ایران هزینه کرد. با این حال در اوج حیرت کارشناسان نظامی جهان، ده‌ها فروند پهپاد و موشک توانستند با عبور از لایه‌های دفاعی خارج از سرزمین‌های اشغالی و درگیر شدن با سه لایه دفاع هوایی اسرائیل «فلاخن داوود»، «پیکان» و «گنبد آهنین» به‌عنوان سیستم پدافندی به اصطلاح افسانه‌ای رژیم با موفقیت به پایگاه‌های نظامی اسرائیل اصابت کنند.
اسکات ریتر، بازرس سابق سازمان ملل در بخش سلاح‌های کشتار جمعی در واکنش به هدف قرار گرفتن پایگاه هوایی نواتیم در اراضی اشغالی در صفحه شخصی خود نوشت: «حتی یک موشک ایرانی در حمله به پایگاه نواتیم رهگیری نشد.» این اتفاق در وضعیتی که رژیم صهیونیستی و هم‌پیمانانش در اوج آمادگی نظامی و در انتظار حمله ایران بودند، از یک سو نشانه هماهنگی دقیق دستگاه‌های‌ دیپلماسی، نظامی و امنیتی و از سوی دیگر توانایی نظامی بالای جمهوری اسلامی ایران است. سران رژیم صهیونیستی اعتراف کردند گرچه از زمان آغاز حمله ایران اطلاع داشتند، اما به لحاظ شدت و گستردگی حملات و هماهنگی دقیق آن غافلگیر شدند.
۶٫ شکست ابهت پوشالی غرب
نکته‌ مشترک در تحلیل سیاستمداران غربی پس از حمله ایران، شکسته شدن ابهت قدرت‌های غربی در افکار عمومی است. اسکات ریتر افسر بازنشسته ارتش آمریکا اعتراف می‌کند که عملیات ایران، یکی از برترین قدرت‌نمایی‌های نظامی تاریخ نوین بود؛ زیرا «پایگاه هوایی نواتیم اسرائیل حفاظت شده‌ترین نقطه‌ زمین در برابر حملات موشکی و حتی محافظت شده‌تر از کاخ سفید و کاخ کرملین است. ایران با چند موشک آنجا را هدف قرار داد و به همه از جمله آمریکایی‌ها ثابت کرد که در برابر موشک‌های ایرانی هیچ دفاعی وجود ندارد.» رسانه‌های عبری نیز اذعان کردند: «این عملیات، دقیق‌ترین، متمرکزترین و هماهنگ‌ترین حمله در تاریخ نظامی جهان در استفاده از تسلیحات پیشرفته و نقطه‌زن بوده است.» آکسیوس با ارزیابی توان نظامی نظامی در برابر ایران نوشت: «ارزیابی نیروهای آمریکا حکایت از آن دارد در صورت حمله مجدد ایران به اسرائیل، توانایی لازم برای تکرار هماهنگی در عملیات پدافندی کشورهای غربی برای مقابله با موشک‌های ایرانی را ندارد.»
نکته‌ پایانی
قدرت‌نمایی ایران در مصاف با غرب، افتخاری بزرگ برای هویت ایرانی اسلامی بود و جایگاه مردم ایران را در جهان ارتقا داد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب این واقعه به معنای ظهور قدرت اراده مردم و نیروهای نظامی ایران در یک عرصه مهم بین‌المللی است. همه مردم دنیا دیدند در میان سکوت سران وابسته عرب نسبت به جنایات صهیونیست‌های کودک‌کش، نظام جمهوری اسلامی ایران مقتدرانه در برابر قدرت‌های غربی و در کنار مردم مظلوم فلسطین و غزه قرار گرفت.
وضعیت امروز نظام جمهوری اسلامی ایران از دیدگاه ملت‌های عرب، مصداق آیه ۳۸ سوره محمد است که خداوند خطاب به مسلمانان صدر اسلام می‌فرماید: «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ : اگر از فرامین خداوند روى بگردانید، خداوند قومى غیر شما را جانشین شما مى‌کند که آنان مثل شما نباشند.» شخصی از پیامبر اکرم «ص» پرسید: «آن قوم چه کسانی هستند؟» حضرت با اشاره به سلمان فارسی فرمودند: «آنان، قوم سلمان (مردم ایران) هستند. سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر ایمان به ثریّا بسته باشد، گروهى از فارسیان آن را به چنگ مى‌آورند.»(۸)

پی‌نوشت:
۱٫ حسین سیف‌زاده، نظریه‌پردازی در روابط بین‌الملل؛ مبانی و قالب‌های فکری، ص.۱۷۰٫
۲٫ عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص.۸۸٫
۳٫ بقره، ۱۶۵؛ کهف، ۳۹٫
۴٫ قصص، ۵٫
۵٫ صحیفه امام؛ ج.۲۱، ص.۹۱٫
۶٫ نهج البلاغه، خطبه ۳۳٫
۷٫ آل عمران، ۱۱۱٫
۸٫ سید علی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج.۱۰، ص.۲۰۵٫

02آگوست/24

گفتمان قدرت نظام اسلامی در «وعده صادق » | حجهالاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی

قدرت به‌عنوان توانایی انجام و برآورده کردن خواسته‌ها و توانایی فاعل در انجام فعل یا ترک یک چیز، در عرصه‌ سیاست، به مجموعه‌ای از عوامل مادی و معنوی که موجب اطاعت و کرنش دیگران می‌شود، تعریف شده است.(۱) این قدرت که در عرصه‌ سیاست و اداره‌ نظام سیاسی، «قدرت سیاسی» نامیده می‌شود، جدا از اینکه در عرصه‌ سیاست داخلی نسبت به شهروندان یک نظام به کار گرفته می‌شود، در حوزه‌ سیاست خارجی و عرصه‌ بین‌الملل نیز کاربستی متناسب با دوستان و دشمنان یک کشور دارد.

ارزش‌انگاری قدرت
قدرت به‌عنوان کمال وجودی، از مطلوبیت برخوردار است و هیچ‌گاه و در هیچ جامعه‌ای از قدرت به‌عنوان نقص و فاسد بالذات، یاد نشده است، لذا می‌توان گفت که قدرت به خودى خود خیر و کمال محسوب می‌شود و دست‌کم اینکه از اقتضای خیر برخوردار است. اما هرگاه قدرت، ذیل ضوابط اخلاقی، عرفی و قانونی قرار نگیرد و مهار نشود می‌تواند به قدرت‌طلبى، حب جاه، فساد و دور شدن انسان از مبدأ حقیقى قدرت بینجامد و طبیعتاً مذموم است.
«قدرت خودش یک کمال است. خداى تبارک و تعالى قادر است. لکن اگر چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همین کمال را به فساد می‌کشانند.»(۲)
از این روی، از یک سو استفاده از قدرت، اصالت ندارد و مطلوبیت قدرت در گرو مراعات ضوابط ارزشی و رسیدن به غایات شرعی، عقلی، عرفی و قانونی است و از سوی دیگر خیرانگاری قدرت، مرهون اهداف، کارکردها، فاعل و کارگزار قدرت و چگونگی استفاده از آن است.

ابزارانگاری قدرت
به‌کارگیری قدرت در نظام اسلامی که از الزامات حکومت اسلامی و در راستای اقامه‌ دین و شریعت در جامعه و الزام مخالفان، مجرمان و گناهکاران به قوانین است، اختصاص به سیاست داخلی نظام اسلامی ندارد، بلکه در سیاست خارجی، بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ زیرا با وجود اینکه منطق توسعه دین در نظام اسلامی به تبلیغ و توسعه باورهای مردم بستگی دارد و تابع الزامات نظامی و جنگی و فتح سرزمین‌ها نیست، اما چون ایجاد قدرت در هر جامعه، به بازدارندگی در زمینه تهدید و تهاجم دشمنان می‌انجامد و به صلح پایدار و همزیستی عادلانه کمک می‌کند. با توجه به اینکه هجوم دشمنان قوی به یک جامعه، پیامد ضعف آن جامعه است، لذا در راستای تضمین امنیت و عدالت، دکترین نظام اسلامی مبتنی بر ایجاد قدرت نرم و سخت در عرصه‌های مختلف، بازدارندگی نظامی و دفع دشمن است.
گرچه قدرت نظام اسلامی مبتنی بر ارزش‌های حاکم بر آن و منطق مردم‌سالاری دینی و حضور حداکثری مردم در همه‌ صحنه‌های انقلاب و ایمان و باور مردم به ارزش‌های اسلامی و رهبری شایسته‌ الهی (ولایت فقیه) از ارکان قدرت جمهوری اسلامی است و همواره به بازدارندگی در برابر تهدیدات دشمنان انجامیده است، اما وجود قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران به معنای عدم استفاده از قدرت سخت و ایجاد قدرت نظامی و به‌کارگیری آن نیست؛ زیرا بازدارندگی و دفاع باید با هجوم و تهدید دشمن تناسب داشته باشد و لذا مقابله با قدرت سخت دشمنان، مستلزم ایجاد هم‌ترازی یا غلبه قدرت سخت نظام اسلامی به دشمنان است. آیات شریفه قرآن نیز بر آماده بودن نظام اسلامی و برخورداری از قدرت در برابر دشمنان برای ایجاد هراس در آنان تأکید و به ابزارهای سخت قدرت اشاره می‌کند: «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِنْ قُوَّه وَ مِن رِباطِ الْخَیلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ‌اللهِ وَ عَدُوَّکُم»(۳)
برخی دیگر از آیات قرآن نیز بر هم‌ترازی و همسانی سطح هجوم به دشمن، در صورت تجاوز آنان و رعایت تقوای الهی در برخورد با دشمن دلالت دارند:
«فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(۴) طبعاً مقابله با دشمن قوی در صورتی می‌تواند قرین توفیق باشد که از لحاظ قدرت برتر یا مساوی با او باشد. در نظام اسلامی، مقابله با دشمنان و ایجاد قدرت و به‌کارگیری آن برای تضمین امنیت در برابر تهدیدات آنان و دفاع از سرزمین اسلامی، از مطلوبیت برخوردار است و در عین حال مقابله با نظام سلطه و توسعه‌طلبی استکبار جهانی، جز با‌ به‌کارگیری قدرت در سطوح مختلف، امکان‌پذیر نیست. لذا نظام اسلامی که در مقاطعی به دلیل‌ عدم هم‌ترازی و ضعف در قدرت سخت نظامی، توسط نظام سلطه، محور شرارت نامیده شد، مطابق توصیه مبانی اسلامی، علاوه بر قدرت نرم (که همواره اسباب توسعه‌ انقلاب اسلامی در سطح توده مستضعفان عالم بوده است)، ایجاد قدرت سخت و به‌کارگیری آن را مد نظر قرار داده و در این راستا گونه‌ای از قدرت را ذیل ضوابط پیش گفته ایجاد کرده و به کار گرفته است.

ویژگی‌های قدرت در تراز مقاومت
قدرت نظام اسلامی، مردم بنیاد و مبتنی بر حضور حداکثری مردم در مقابله با دشمن است. لذا جدا از اینکه در کشور ایران (علاوه بر نیروهای نظامی رسمی)، به تأسیس و تقویت بسیج مردمی انجامیده، در سطح منطقه نیز گونه‌ای مقاومت مبتنی بر حضور مردم مسلمان و مستضعف ایجاد کرده که متکی بر باور و ایمان و اعتقاد آنان است.
از سوی دیگر، قدرت نظام اسلامی، قدرتی هم‌افزاست. با عنایت به اینکه قدرت مد نظر نظام اسلامی، قدرتی مبتنی بر مشارکت همه مردم تحت سلطه و مقابله همه جانبه با نظام سلطه است، لذا ایجاد جبهه‌ای فراگیر از مقاومت در سطح منطقه و فرامنطقه، به تقویت بازدارندگی در برابر دشمن انجامیده است.
قدرت نظام اسلامی که به باور و هویت عمومی مردم متکی است، در راستای تحصیل قدرت مضاعف، به رویکردی مبتنی بر علم و فناوری و تولید ابزارآلات پیشرفته نظامی منجر شده است. هر چند تولید سلاح‌های نظامی، وجهه همت نظام اسلامی بوده است؛ اما دکترین آن عدم هجوم به توده‌ مردم است، لذا سلاح‌های مورد نظر در نظام اسلامی، (برخلاف سلاح هسته‌ای که توده‌ مردم را هدف قرار می‌دهد) سلاح‌هایی نقطه‌زن و هوشمند هستند که ضمن حراست از محیط زیست و غیرنظامیان، فقط به مناطق نظامی ضربه می‌زنند.

علل استفاده از قدرت در وعده صادق
پس از آنکه رژیم جعلی صهیونیستی، ساختمان کنسولی ایران در شهر دمشق را که از مصونیت بین‌المللی برخوردار است، هدف قرار داد و برخی از نیروهای مستشاری جمهوری اسلامی ایران را به شهادت رساند و عملاً به مکانی که به‌منزله‌ خاک جمهوری اسلامی ایران بود تجاوز کرد، رهبر فرزانه نظام اسلامی، حکم به حمله به رژیم صهیونیستی و به‌کارگیری قدرت مضاعف در برابر این تجاوز و تروریسم دولتی را داد. زیرا:
ـ‌ دفاع از یک سرزمین در قالب دفاع مشروع، حق مشروع کشورهاست و لذا کشورها مطابق هنجارها و قوانین بین‌المللی می‌توانند برای دفاع از خویش، با دشمن مقابله به مثل کنند. بر همین اساس، نظام اسلامی برای استیفای حقوق مسلم خویش و مقابله با تجاوز دشمن و تنبیه وی، حکم به حمله به رژیم صهیونیستی داد.
ـ بازدارندگی در برابر کشورهای متخاصم، از ابزارهای تضمین امنیت یک کشور به حساب می‌آید. اکثر کشورهای متجاوز و سلطه‌گر، زمانی به کشورهای دیگر یورش می‌برند که احساس می‌کنند آن کشور نقطه ضعف دارد و توان مقابله با حملات و تهاجم آنها را ندارد از این روی،‌ قدرت، تضمین‌کننده بازدارندگی، صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز است. تضمین امنیت در منطقه‌ای که رژیم صهیونیستی،‌ داعیه‌ کشورگشایی دارد و به قوانین بین‌المللی تن نمی‌دهد، جز با‌ به‌کارگیری قدرت هم‌تراز یا برتر حاصل نمی‌شود.
ـ‌ کشورهای استکباری برای تضمین منافع سیاسی و منافع اقتصادی خود در منطقه حضور دارند و منافع کشورهای منطقه در گرو استقلال سیاسی، اقتصادی‌ آنهاست،‌ لذا کوتاه کردن دست رژیم صهیونیستی به‌عنوان نماینده و ابزار دست نظام سلطه ضرورتی است که آزادگان منطقه در قالب مقاومت اسلامی باید انجام دهند. طبعاً‌ این کار، جز با‌ ایجاد قدرت هم‌تراز و بلکه برتر حاصل نمی‌شود. آنچه ضرورت این امر را تقویت می‌کند این است که نظام سلطه،‌ جز منطق قدرت را نمی‌شناسد و جز با قدرتمند شدن کشورهای منطقه، به منافع و مصالح آنان ‌احترام نمی‌گذارد.
ـ رژیم غاصب و ظالم صهیونیستی در طول هفتاد سال گذشته، جز کشورگشایی، ‌غصب سرزمین‌های دیگر، ظلم به ساکنان اصلی فلسطین، تخریب خانه‌های ساکنان اصلی این سرزمین، شهرک‌سازی‌های بی‌ضابطه و کشتار غیر نظامیان، کودکان، ‌زنان و قتل عام منطقی نداشته و جز برخورداری از قدرت بازدارنده‌ای که بتواند این رژیم نامشروع، نازپروده و نماینده نظام سلطه را از ظلم فراگیر خویش، ‌بازدارد، چاره‌ای نیست. کما اینکه منطق مقاومت در سالیان پس از انقلاب، رژیم صهیونیستی را‌ مجبور به اتخاذ راهبرد دفاعی به جای تهاجمی کرده و عملاً نظریه از نیل تا فرات را به ضرورت محدود شدن در حصارهای بتنی سوق داده است.

ضوابط استفاده از قدرت در وعده‌ صادق
با وجود اینکه در نظام اسلامی استفاده از قدرت در مقابله با قدرت استکباری مفروض است، لکن این بدان معنا نیست که ضابطه‌ای برای استفاده از قدرت (حتی در برابر مستکبران) وجود ندارد؛ زیرا اسلام، ضوابطی را برای استفاده از قدرت در نظر گرفته و به‌کارگیری آن را در گرو ضوابط و قواعدی چون اخلاق، معنویت، علم، عقل، ظلم‌ستیزی، کرامت انسانی و… قرار داده است. طبعاً جز در سایه این ضوابط، نمی‌توان از قدرت استفاده کرد.
بر اساس این منطق، با وجود اینکه نظام اسلامی قادر به ایجاد قدرت بازدارندگی نظامی بر اساس تولید سلاح هسته‌ای هست، اما دکترین نظامی خود را بر بازدارندگی مبتنی بر سلاح هسته‌ای قرار نداده و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در این راستا بر حرمت و عدم کاربست آن، حکم کرده است. بر همین اساس، با وجود اینکه رژیم بعثی در طول جنگ تحمیلی، با موشک‌های دوربرد به شهرهای ایران حمله و تجاوز و در جنگ تحمیلی از سلاح شیمیایی استفاده ‌کرد، اما نظام اسلامی در حملات موشکی مناطق مسکونی را هدف قرار نداد و از سلاح شیمیایی حتی برای مقابله به مثل هم خودداری کرد.
ضوابط حاکم بر استفاده از قدرت یا مصالح حاکم بر حکمرانی اسلامی در مواجهه با رژیم صهیونیستی، مبتنی بر حکمت و‌ عزت و مصلحت است. رژیم صهیونیستی مستشاران ایرانی در ساختمان کنسولی ایران را که از مصونیت بین‌المللی برخوردار بودند، هدف قرار داد. جمهوری اسلامی ایران می‌تواند در همان سطح، مقابله به مثل کند،‌ اما با وجود اینکه‌ از تعداد سلاح بیشتر و متنوع‌تر و موثرتری استفاده کرد، اما توده مردم و شهرک‌های صهیونیستی را که مردم آن نظامی تلقی می‌شوند و حتی مراکز کنسولی صهیونیست‌ها را که در کشورهای میزبان از مصونیت برخوردارند، هدف حملات خویش قرار نداد، بلکه ضمن ایجاد ترس و نگرانی در توده‌ مردم غاصب صهیونیست (که به میل خروج آنها از سرزمین فلسطین می‌انجامد)،‌ تنها به برخی از مراکز نظامی و جاسوسی و مراکزی که عملیات تروریستی از آن مبدأ صورت پذیرفت، آن هم با اعلام قبلی، حمله کرد.
از این روی، نظام اسلامی ضمن به‌کارگیری قدرت برای ایجاد‌ بازدارندگی در برابر تعرضات احتمالی دشمن و ایجاد بازدارندگی در مقابل تعرضات آتی، ضوابط اخلاقی را نیز مراعات کرده و با زدن اهداف نظامی و ناتوان کردن سامانه پدافندی دشمن، منطق قدرت در منطقه غرب آسیا را تغییر داده است.

پی‌نوشت:
۱- عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج. ۱ ص. ۶۵٫
۲- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج. ۱۸، ص. ۲۰۶٫
۳- انفال، آیه‌ ۶۰٫
۴- بقره، آیه‌ ۱۹۴٫

02آگوست/24

راز همنشینی شهید رئیسی با شهید هاشمی‌نژاد | حسن ابراهیم‌زاده

در اوج ترورهای خونین سازمان منافقین و نبرد رزمندگان اسلام در جبهه‌های جنگ و فشار سخت اقتصادی و رسانه‌ای نظام سلطه، در روز دوم مرداد ۱۳۶۰، مردم مؤمن و مقاوم ایران اسلامی پای صندوق‌های رأی رفتند و محمدعلی رجایی را با ۱۳ میلیون رأی به‌عنوان دومین رئیس جمهور نظام اسلامی راهی دفتر خدمت کردند، اما جریان نفاق با به شهادت رساندن این منتخب مردم و نخست وزیرش، عملاً مردم را از چشیدن خدمت مردمی از جنس خود آنان محروم ساخت. در آن فضای پیچیده و پر تنش و در حالی که مردم بار دیگر خود را برای انتخاب سومین رئیس جمهور در دهم مهرماه آماده می‌کردند، در پنجم مهرماه ۱۳۶۰ سازمان منافقین با تماس تلفنی، روحانی مجاهد عالم و با معنویت، سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد را تهدید به ترور کرد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گزینه‌ محبوب و رأی‌آور در انتخابات پنج روز پیش رو به شمار می‌رفت. گزینه‌ای که هنوز درد مجروحیت از حادثه‌ ترور تیرماه را با خود داشت. انتخاب سید عبدالکریم جدای از تلاش سازمان برای حذف فیزیکی یک نیروی شجاع و تأثیرگذار، به‌ویژه در منطقه‌ خراسان، تلاش برای افزایش فشار روحی بر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در کنار درد مجروحیت هم بود.
سید عبدالکریم شخصیتی شجاع و دشمن‌شناس بود. مراتب علمی و سیر و سلوک عرفانی را نزد اساتید برجسته‌ای چون آیت‌الله بروجردی، حضرت امام خمینی(ره)، شیخ هاشم قزوینی، آیت‌الله کوهستانی گذرانده بود و فضلای قم او را با سجده‌های طولانی در نماز جماعت دونفره پشت سر عارف زمانه شیخ علی کاشانی می‌شناختند، تهدید به شهادت سید را به یاد رؤیای صادقه‌ای انداخت. دشمنان برای امام خمینی آتش به پا کرده بودند و در این آتش لباس‌های امام سوخت و او تلاش کرد آتش را خاموش کند و شخص امام سالم ماند. او این رؤیا را چنین تعبیر کرد: «همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد. با خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود، اما خورشید وجود امام عزیز همچنان می‌تابد.»(۱)
صبح روز هفتم مهرماه در مشهد مقدس و در حالی که پرچم عزای شهادت امام جواد(ع) گنبد طلایی امام رضا(ع) را سیاه‌پوش کرده بود، سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد توسط جریان نفاق به شهادت رسید. روز بعد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دوست دیرینه و صمیمی او در باره‌ او فرمودند:
«…مسئولیت سنگین خود را از سال ۴۱ تا دیروز صبح یعنی در طول ۱۹ سال به‌خوبی انجام داد. دیروز هم با کمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست و به شهادت رسید… احساس می‌کنم برادر عزیز و گرانبهایی که قلباً و روحاً به او خیلی متکی و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست دادم…»(۲)
معظم‌له در ادامه این مصاحبه از خداوند چیزی را خواستند که شاید پاسخش را در هشتمین دوره ریاست جمهوری و انتخاب هشتمین رئیس جمهور جستجو کرد.
آن روز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در غربت سال ۶۰ فرمودند: «خدایش رحمت و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها عطیه ارزنده‌ای عطا و این خسارت را خود جبران کند.»(۳)
شاید آن عطیه‌ ارزنده و آن گوهر گرانبها کسی جز سید ابراهیم رئیسی نبود که در آستانه تولد امام رضا(ع) به لقاءالله پیوست و در تاریخ سوم خرداد ۱۴۰۳ در کنار سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد و در جوار مضجع نورانی امام هشتم(ع) آرام گرفت. رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ درباره‌ شهید ابراهیم رئیسی مطالبی را فرمودند که «گوهر گرانبها و عطیه‌ الهی» را زیبنده‌ نام خود ساخت.
ایشان فرمودند: «در خدمتگزاری کشور نصاب تازه‌ای را به وجود آورد. ما قبلاً هم شخصیت‌های خدمتگزاری داشته‌ایم، اما نه در این حد، با این حجم و کیفیت و صداقت و پرکاری و شب و روز نشناختن. آقای رئیسی نصاب جدیدی را در باب خدمتگزاری به ملت ایجاد کرد.»(۴)
گویی خداوند شهید سید ابراهیم رئیسی را برای روزی ذخیره کرده بود که امام خامنه‌ای ضمن استشمام بوی یاران شهیدش، شهید بهشتی و شهید هاشمی‌نژاد و… بار دیگر شعارهای انقلاب را هم فریاد بزنند و هم تجلی آنان را در مرئا و منظر مردم قرار دهند. از این رو معظم‌له فرمودند: «مرحوم رئیسی (رضوان‌الله علیه) صریحاً شعارهای انقلاب را می‌داد و مظهر شعارهای انقلاب بود.»(۵)
بی‌شک همه یاران صدیق امامین انقلاب چون شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید هاشمی‌نژاد، شهید حاج قاسم سلیمانی، علامه مصباح و شهید آیت‌الله رئیسی و… ویژگی‌های مشترکی داشتند که از آن میان می‌توان به توکل بر خداوند، توسل به ائمه‌ اطهار(ع)، ایمان به غیب و امدادهای الهی، باورمندی به تقابل جریان حق در طول تاریخ، شب‌زنده‌داری، تعبد نسبت به فرامین رهبری اشاره کرد، اما ویژگی دیگری که در همه‌ آنان برجسته بود و به همین دلیل مورد غضب نظام سلطه و جریان نفاق قرار گرفتند و می‌گیرند، مرزبندی شفاف آنان با دشمن و فریب لبخندهای او را نخوردن بود.
رهبر معظم انقلاب در باره‌ شهید آیت‌الله رئیسی با صراحت اظهار داشتند: «… در مرزبندی با دشمنان انقلاب صراحت داشت. در مورد کسانی که با انقلاب بد بودند و مخالف و دشمن بودند، دوپهلو صحبت نمی‌کرد. صریح صحبت می‌کرد و مرزبندی صریح داشت. به لبخند دشمن اعتماد نمی‌کرد. این ارزش است. اینها درس است. هرکدام از اینها برای سیاستمداران و رؤسای جمهور آینده‌ ما و برای کسانی که در بخشی مورد اعتماد ملت قرار می‌گیرند، سرمشق است.»(۶)
در نگاه امامین انقلاب و یاران وفادار آنان چون آیت‌الله رئیسی مرزبندی با دشمنان اسلام و انقلاب، فراتر از یک مرزبندی اعتقادی است. حوادث تاریخی چیزی جز تقابل جریان حق و باطل نیست؛ از این رو شهید هاشمی‌نژاد، سخنرانی خود را در خصوص ضرورت تشکیلات در مشهد مقدس در تاریخ ۱۹/۱/۶۰ این‌گونه آغاز می‌کند:
«بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ‌الرَّحِیمِ . لحظه‌های ما لحظه‌های بسیار حساسی هستند. در این لحظه‌های حساس همه‌ نیروهای مخالف دست به دست یکدیگر داده‌اند تا این انقلاب را دچار همان سرنوشتی کنند که نوع انقلاب‌های جهان دچار آن شدند، ولی امیدواریم همان طوری که تا کنون انقلابمان‌ چیزی بوده که مشابه و نظیرش در جهان وجود نداشته، در آینده و تا پایان کار هم همین ‌طور باشد. بسیاری حوادث و مسائل در کشور ما واقع می‌شوند که در طول تاریخ به صورت یک جریان حق و باطل بوده‌اند و شکل آن به تناسب عصرها عوض می‌شود، ولی محتوای همان محتواست.»(۷)
شهید هاشمی‌نژاد در این سخنرانی معیار مرزبندی حق و باطل را دوستی و تبعیت از ولایت برمی‌شمارد و می‌گوید:
«در دعای ندبه این را می‌خوانیم که: «وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی: یا علی اگر تو نباشی آنهایی که مؤمن به اسلام هستند بعد از من مشخص نمی‌شوند.» این معیار است و هرچه که جلوتر می‌رود حلقه‌ محاصره تنگ‌تر می‌شود و تنگ‌تر و این آزمایش‌هایی است که به وجود می‌آیند علی الدائم. باید از خدا بخواهیم که در آزمایش‌های گوناگون، در خط اسلام سالم و مستقیم بمانیم و ان‌شاءالله بتوانیم راهمان را تا پایان کار ادامه دهیم و خدای ناکرده این آزمایش‌های گوناگون دچار انحراف نشویم.»(۸)
اشاره رهبری معظم انقلاب به ویژگی شهید رئیسی در جلب رضایت مردم برای رضای خدا و حرکت خالصانه و گذشت او از بداخلاقی‌های طعنه‌زنان و… در حقیقت ترجمان این فراز از سخنان شهید هاشمی‌نژاد است.
«… این انقلاب است برادر، انقلاب مال کیست؟ مال من است یا مال شما؟ مال همه است. نه شما بر سر من منت دارید و نه من بر سر شما. این خداست که واقعاً سر بر سر من و شما منت دارد. سر همه‌ ما که در خط مستقیم هستیم. والله آزمایش برای همه روز به روز می‌آید. می‌بینید که تعدادی دارند می‌روند. اگر شما می‌بینید که قرص سر جای اولتان‌ یعنی همان صراط مستقیم ایستاده‌اید و دارید می‌روید، آیا جای شکرگزاری نیست؟ این لطف خداست. بنابراین ما باید دست به دست هم بدهیم و این حرکت را آغاز کنیم. به‌خصوص که شما دارید می‌بینید دشمن چه نوع حساسیتی در این زمینه نشان می‌دهد.»(۹)
شهید رئیسی در کنار شهید هاشمی‌نژاد و در جوار مضجع نورانی امام رضا(ع)، صاحب و حافظ و ضامن اصلی انقلاب به خاک سپرده شد. گنجینه‌ خداوند متعال پر است از این «گوهرهای گرانبها» و «عطیه‌های ارزنده». کافی است خدا را به امام رضا(ع) قسم دهیم که فقدان آنان را پر کند.

پی‌نوشت:
۱- گلشن ابرار، ج. ۲، ص. ۸۵۷، «فریاد فضیلت، مرتضی بذرافشان،
۲- همان مدرک، ص.۸۵۸٫
۳- همان مدرک، ص..۸۵۹٫
۴- بیانات رهبری ۱۴/۳/۱۴۰۳٫
۵- همان مدرک.
۶- همان مدرک.
۷- ضرورت تشکیلات، از شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، حزب جمهوری اسلامی مشهد، ص.۴٫
۸- همان مدرک، صص. ۵ و ۶٫
۹- همان مدرک، ص .۱۷٫

02آگوست/24

نماد اخلاص و شوق خدمت | دکتر مهدی جمشیدی

سید محرومان، سید مغتنم، رئیس‌جمهور عزیز از دست رفتند. جامعه چند ساعت طولانی در خوف و رجا بود و مردم دست به دعا برداشتند و صحنه‌هایی خلق شدند که جز در نظام مبتنی بر مردم‌سالاری دینی دیده نمی‌شود و نظیر و شبیه ندارد. مناسباتی که بین مردم و حکومت در این الگوی حکومتی وجود دارد، واقعاً در عالم سیاست که به خدعه و نیرنگ و فریب شهره شده است و تربیت این نوع کارگزارانی که وفاداری و تعهد و خلوص و مردمی آنهاست که باعث شده است در دل مردم جایگیر شوند.
به نظر نگارنده جامعه سه حس همزمان داشت. یکی اینکه جامعه در حیرت به سر می‌برد و باور نمی‌کرد که رئیس‌جمهورش را از دست داده است. رئیس‌جمهوری که این‌قدر به مردم نزدیک و در کنار آنها بود و متأسفانه حتی دور اول ایشان هم به پایان نرسید. بعضی از غم‌ها به‌قدری دفعی و ضربتی است که شاید زمان زیادی بخواهد که فرد باور کند و آنها را بپذیرد. من با هر کسی که صحبت می‌کردم همچنان این حس انکار و باور نکردن مسئله و کنار نیامدن با آن در آنها وجود داشت.
دوم حس حزن هست. این هم به نظر عجیب است، چون نسبت به شخصیت‌های سیاسی، مخصوصاً در نظام‌های لیبرال دموکراتیک، مردم احساسات پاک عمیق آن‌چنانی ندارند. به فردی رأی می‌دهند و او یا تا پایان دوره هست یا از دست می‌رود. کشش عاطفی ایمانی انسانی در آن نوع ساختارهای لیبرال دموکراتیک وجود ندارد، اما در اینجا دیدیم که در این ده دوازده ساعت مردم به اماکن مقدس رفتند، دعا کردند و اشک ریختند. گویا در انتظار پنجره‌ای بودند که به روی یک عزیزشان گشوده شود. این نوع نسبت و تعلق خاطر واقعاً نظیر و شبیه ندارد و به نظرم فقط در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی متولد می‌شود.
به نظر حس سوم امید است. یعنی مردم عزیزی را از دست داده‌اند، اما این‌طور نیست که فکر کنند قطار انقلاب متوقف شده است یا دچار اختلال ساختاری شده‌ایم، امیدها درهم شکسته‌اند و باید زانو بزنیم. اصلاً این حس وجود ندارد و این هم به دلیل تجربه تاریخی ماست. دهه ۶۰ دهه بسیار پرحادثه‌ای بود. یعنی حوادثی که در چند دهه ممکن است اتفاق بیفتند، در یک دهه متراکم شدند. به تعبیر مقام معظم رهبری، امام(ره) در دهه ۶۰ کار عظیمی کردند و انقلاب را از گردنه‌هایی عبور دادند که هر کدام برای ساقط شدن یک انقلاب اجتماعی کافی بود، ولی امام(ره) مقابل همه ایستادند. باز به تعبیر رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم، راه آینده به دشواری گذشته نیست. ما حوادث بسیار تلخ‌تر، سخت‌تر و حجیم‌تری را پشت سر گذاشته‌ایم.
جامعه به پشت سرش نگاه می‌کند و آن‌قدر حافظه تاریخی دارد که این فهم تاریخی و جمعی را داشته باشد که این حوادث هرقدر هم که حزن‌آلود و جانسوز باشند، امکان عبور از آنها و چشم گشودن به آینده وجود دارد.
به نظر من می‌شود تحول را از آخرین سکانس زندگی ایشان فهمید. موقعیت‌ها حرف می‌زنند و صامت نیستند. ایشان در حین خواندن یک گزارش اداری سکته نکرد. سفری که یک شخصیت دست چندم هم می‌توانست به جای ایشان برود، اما میدان‌گزین بود، نه پشت میزنشین. این یعنی تحول عملی. گاهی باید حقایق را با زبان گفت و گاهی زبان برش لازم را ندارد و باید در عمل نشان داد و ثابت کرد. به نظر من موقعیت پایانی و پرده آخر نمایش زندگی ایشان خیلی پرصدا و پرغوغا و پرحرف است. نشان می‌دهد مدیر تراز انقلابی یک شعار و ژست انتخاباتی و یک حرف تهی مایه نیست. از سه‌گانه حیرت و حزن و امید صحبت شد. به نظر، “امید” به همین برمی‌گردد که در عمل ثابت شد وقتی می‌گوییم کسی انقلابی است، انقلابی‌گری فقط این نیست که بخواهیم روی بعضی از ارزش‌ها تکیه کنیم. به نظر نگارنده به‌جای کلیدواژه باید گفت کلید عمل. عالم انقلابی‌گری که فقط عالم زبان نیست. عمل هم هست که در متن موقعیتی می‌نشیند و آن موقعیت با صدای بلند، ماهیت انقلابی‌گری را اعلام می‌کند.
اگر این پرده پایان صحنه و نهایی چنین زبان گویایی دارد، واقعاً باید از امید هم سخن گفت، چون انقلاب که دچار بن‌بست و انقطاع نمی‌شود. یعنی همچنان زایش مدیریتی و کارگزارانی دارد. حادثه‌ای مثل ۷ تیر هم اتفاق بیفتد و ۷۰ و چند نفر هم یکجا از دست بروند، باز قطار انقلاب به راه خود ادامه می‌دهد، چون یک عالم جدید متولد شده که ذیل این عالم تاریخی، شاعر، نویسنده، تدوینگر، جهادی، کنشگر اجتماعی، فعال سیاسی و… می‌روید. می‌گویند عالم و آدم، ولی گویا ظاهراً آدم‌هایی عالمی را می‌آفرینند، بعد آن عالم خود به خود روی ریل بازتولید آن آدم‌ها می‌افتد و همین‌طور پشت سر هم می‌آفرینند. آفرینش یک عالم است.
تاریخ انقلاب گویاست. شهادت بزرگانی چون ایشان در گذشته، قطار انقلاب را متوقف نکرد. کشوری باید نگران باشد که دچار عدم زایش و توقف و قحط‌الرجال است. یکی از بزرگان به امام(ره) گفت: ما دچار قحط‌الرجال هستیم. امام(ره) فرمود: خیر. ما دچار عدم معرفت قحط‌الرجال هستیم. بزرگانی داریم، اما آنها را نمی‌شناسیم. بنابراین موقعیتی که ایشان در آن لحظه جانش را از دست داد، خیلی حرف می‌زند. انقلابی‌گری را در صحنه عمل به نمایش می‌گذارد. ما بارها تبیین کرده‌ایم، ولی به نظرم صدای این موقعیت از هر صدایی بلندتر و منطق آن از هر گفته ما پراثرتر است.
به اعتقاد نگارنده رمز این همگرایی در خلوص ایشان بود. آقای رئیسی به گفته دوست و دشمن سلامت نفس و صفای باطن داشت و اهل خلوص بود. خود ایشان هم در بیانیه انتخاباتی گفتند که «من نه میل دارم به عرصه انتخابات بروم، نه مصلحتم هست که خود را درگیر این اقتصاد آشفته بکنم. آرزوی من همان خدمت به امام رضا(ع) است.» دروغ هم نمی‌گفت. کسی با تبلیغات محبوبیت به دست نمی‌آورد. اگر هم به دست بیاورد موسمی و موقتی است. عمیق و ماندگار نیست. اشک نمی‌آفریند. این حس باید در مردم ایجاد بشود. او توانسته بود. من ایشان را از نزدیک ندیده بودم، ولی این حس را داشتم که این آدم واقعاً سلامت نفس دارد و اهل خلوص است و صداقت دارد و واقعاً صادقانه با مردم سخن می‌گوید. مگر می‌شود سخن صادقانه تأثیر خودش را روی مردم نگذارد.
آیا ایشان وقتی قدرت را به دست آورد تغییر کرد؟ آیا منش اشرافی پیدا کرد؟ آیا از مردم فاصله گرفت؟ هر اندازه فرد کنش انقلابی داشته باشد و از ساختار بوروکراتیک فاصله بگیرد، عزیزتر می‌شود. ایشان و حاج قاسم سلیمانی اهل قدم بودند، نه چندان اهل قلم. مردم در بسیاری از اوقات قدم را بیشتر می‌پسندند. یعنی مکتب صورت تعیّن یافته پیدا کرده است. در حال حاضر ما با مجموعه‌ای از کنش‌های انقلابی فاصله یافته از آن ساختار دیوان‌سالارانه اشرافی دور از مردم مواجهیم که اینها اسطوره‌های متولد شده در عالم انقلاب اسلامی هستند.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب، رئیسی عزیز ایدئولوژی مقاومت را که در دهه‌ای به قهقرا رفته بود، احیا کرد. کسانی اقتصاد را مشروط کردند و گفتند یا باید جانب ایدئولوژی مقاومت را گرفت یا جانب معیشت را. ایشان در همین مدت کم نشان داد که اقتصاد شرطی شده به بیرون نیست، بلکه به اراده مدیران شرطی شده است. یعنی ایشان بین بازگشت به ارزش‌های انقلابی از یک طرف و کار متراکم و جهادی از طرف دیگر که بعضی‌ها می‌گفتند مانعه‌الجمع هستند، در عمل خودش جمع برقرار کرد و به همان اصالت‌ها و ایدئولوژی اولیه انقلاب اسلامی برگشت که یکی از آنها همان ایدئولوژی مقاومت است و ایشان پرچمدار ایدئولوژی مقاومت شد. احساس نمی‌کرد که سخنان صریح انقلابی‌اش در عرصه بین‌المللی موجب شود که به فلان عرصه تکانه و تلاطم وارد کند. برای تداومش در قدرت ایدئولوژی‌فروشی نمی‌کرد و این صهیونیست‌ها را آزار می‌داد. بعضی‌ها حیات سیاسی‌شان را به نرخ چیزهای دیگر گره می‌زنند و مصالح عالیه را فدای جذابیت‌های کاذب موسمی می‌کنند. ایشان اهل معامله بود، اما اهل معامله با خدا، نه با جریان‌های سیاسی. رفتار کسی که طمع قدرت ندارد، به گونه دیگری می‌شود. کسی که سودای تداوم قدرت ندارد. به نظرم فقدان ایشان صدمه و آسیب بزرگی بود، اما باز هم تأکید می‌کنم. امام(ره) با تمام عظمتی که دارند، در انتهای وصیت‌نامه‌شان یک جمله کلیدی دارند. می‌گویند: «و بدانید که با از دست رفتن خدمتگزاری کوچک خللی در سد آهنین ملت ایجاد نخواهد شد که خدمتگزاران بزرگ و بزرگ‌تر در راهند.» یعنی این عالم تثبیت شده است و شما با حذف آدم‌ها بیش از آنکه به اختلال به وجود آمدن در این عالم کمک کنید، بدنه اجتماعی را وفادارتر می‌کنید. موقعیتی که آقای رئیسی در آن جانشان را از دست دادند و این درگذشت شهادت‌گونه که اتفاق افتاد، کلی پیام داشت. اگر می‌خواستیم با جامعه همزبانی کنیم و بگوییم انقلابی‌گری در مدیریت یعنی چه، همین یک لحظه و یک پرده آخر، صد درس و صد حرف دارد. بلکه می‌شود گفت از حرف فراتر. مردم این انقلابی‌گری را دیدند. به نظر من دوره پسا ایشان دوره انفتاح مجدد و فراتر گفتمان انقلابی است ان‌شاءالله.
«رئیسی» نشان داد که «رجائی» در دهه‌ی شصت، جا نمانده است. «مردم» نیز نشان دادند که «آرمان‌گرایی انقلابی» در قاب دهه‌ی شصت، از جامعه زدوده نشده.‌ شهیدان و شاهدان دهه‌ی شصت، همچنان استمرار دارند و‌ «ایدئولوژی انقلابی»، دچار زوال اجتماعی نشده است. فرضیه‌ی دگراندیشان، دوباره ابطال شد.

02آگوست/24

امروز دانشجویان آمریکایی بخشی از جبهه مقاومت هستند | گفتگو با دکتر سعدالله زارعی

«تحلیلی بر پیام‌ امام خامنه‌ای به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا»
در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی
دانشجویان آمریکایی بخشی از جبهه مقاومت ضد استکباری هستند
درآمد:
نامه حضرت امام خمینی به گورباچف و نامه‌های امام خامنه‌ای به جوانان و دانشجویان جهان، مشحون از نکات سازنده و رهائی‌بخش برگرفته از قرآن کریم و سیره معصومین «علیهم‌السلام» است. نامه‌هایی که در آن بیش از آنکه وجدان‌های بشری را به‌عنوان یک سیاستمدار مورد خطاب قرار دهند، از جایگاه عالمی دینی و به تآسی از انبیاء، سعی در تذکار و دعوت به جستجوگری حقیقیت و زدودن زنگارهای دنیایی ازفطرت‌های پاک دارند، تا انسان‌ها در این وانفسای آخرالزمانی، بتوانند مسایل پیرامون خود را به‌درستی دریافت و تحلیل کنند و در سمت درست تاریخ بایستند.
در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی کارشناش ارشد مسایل سیاسی و بین‌المللی به تحلیل نامه اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی به دانشجویان آمریکایی حامی فلسطین نشسته‌ایم.

*رهبر معظم انقلاب پنجم خرداد ۱۴۰۳ نامه‌ای خطاب به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا نوشتند که بازتاب‌های بسیار در داخل و خارج به‌ویژه در بین سیاستمداران و اندیشمندان آمریکایی داشت. اجازه می‌خواهم قبل از ورود به تحلیل محتوای این نامه، گفتگو را با نگاهی به نامه‌های قبلی رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان و دانشجویان اروپا و آمریکا آغاز کنیم.
حضرت امام خامنه‌ای در فاصله بهمن ماه ۱۳۹۳ تا خرداد ماه ۱۴۰۳ یعنی طی یک دهه، چهار نامه خطاب به «جوانان» نوشته‌اند که با توجه به محدود بودن تعداد نامه‌های ایشان در طول دوران نورانی رهبری معظم‌له، «نادر» به حساب می‌آیند و از اهمیت ویژه جوانان نزد ایشان حکایت می‌کنند و می‌توان گفت طبعاً باید منتظر نامه‌های بعدی رهبر انقلاب به این قشر باشیم.
اولین نامه رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۱/۱۱/۱۳۹۳ خطاب به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی»، دومین نامه در تاریخ ۸/۹/۱۳۹۴ خطاب به «عموم جوانان در کشورهای غربی» و سومین نامه در تاریخ ۲۲/۱۱/۱۳۹۷ تحت عنوان «بیانیه گام دوم خطاب به ملت ایران» صادر شد که در آن جوانان ایرانی به‌طور ویژه مورد خطاب قرار گرفتند و چهارمین نامه در تاریخ ۱۰/۳/۱۴۰۳ خطاب به «دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا» شرف صدور یافت.

*رهبر معظم‌ انقلاب در این نامه و نامه‌های قبل که به آن اشاره کردید، جوانان را خطاب قرار می‌دهند. دلیل این خطاب ویژه چیست؟ اصولاً حضرت آقا چه ویژگی‌ای را در جوان می‌بینند که به آنان نامه می‌نویسند؟
امام خامنه‌ای شخصیتی جوانگرا هستند، البته با توصیه به جوانان در بهره‌گیری از افراد معمّر و استفاده از تجربیات آنان. اما در خصوص این پرسش شما باید گفت در این نامه‌ها جوانان به‌طور خاص مورد خطاب رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفته‌اند. چرا؟ امام خامنه‌ای در هر چهار نامه به این سئوال پاسخ داده‌اند. ایشان در ابتدای نامه اول نوشته‌اند: «به این سبب که آینده ملت و سرزمینتان را در دست‌های شما می‌بینم و نیز حس حقیقت‌جویی را در قلب‌های شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم…» و در انتهای این نامه فرموده‌اند: «هر یک از شما می‌توانید به قصد روشنگری خود و محیط پیرامونتان، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازید.» امام خامنه‌ای در نامه دوم خود فرموده‌اند: «من ایمان دارم که تنها شما جوان‌‌هایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌های نوئی را برای ساخت آینده بیابید و سد بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه کنونی رسانده است.»
و در ادامه آورده‌اند: «جوانان عزیز! من امیدوارم که شما در حال یا آینده این وضعیت آلوده به تزویر [علیه اسلام و مسلمانان] را تغییر دهید.
و نیز: «به هر حال این شمائید که باید لایه‌های ظاهری جامعه خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکاف‌ها را به جای تعمیق باید ترمیم کرد.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه سوم خود، یعنی بیانیه گام دوم فرموده‌اند: «دهه‌های آینده دهه‌های شماست و شمایید که باید کارآزموده‌ و پرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هر چه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنا فداه) است، نزدیک کنید.»
و در بخش دیگری از این پیام فرموده‌اند: «ایران مقتدر، امروز هم مانند آغار انقلاب با چالش‌های مستکبرانه روبه‌روست، اما با تفاوتی کاملاً معنادار… دنباله این مسیر که به گمان زیادی به دشواری گذشته‌ ما نیست، باید با همت و هوشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعالان جوان، در همه میدان‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، بین‌المللی و نیز عرصه‌های دینی، اخلاقی، معنویت و عدالت، باید شانه‌های خود را زیربار مسئولیت بدهند.»
حضرت امام خامنه‌ای«دامت‌برکاته» در آغاز نامه چهارم خود که خطاب به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا صادر فرموده‌اند، نوشتند: «این نامه را به جوانان می‌نویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزه برانگیخته است. جوانان عزیر دانشجو در ایالات متحده آمریکا! این پیام همدلی و همبستگی ما با شماست. شما اکنون در طرف درست تاریخ ـ که در حال ورق خوردن است ـ ایستاده‌اید.»

*با این شواهد و قرائن و تأکیداتی که حضرت‌عالی از بین نامه‌های رهبر انقلاب خطاب به جوانان آوردید، امام خامنه‌ای سرخط هرگونه تغییر و تحولی را جوانان می‌دانند؛ البته با آن ویژگی‌های پیرامونی که جوان‌گرایی را از جوان‌زدگی جدا می‌کند.
همین طور است. نقطه‌ آغاز هر حرکتی با در نظر گرفتن تفاوت جوان‌گرایی با جوان‌زدگی مهم است. یکی از پرتکرارترین و کلیدی‌ترین کلمات در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، به‌خصوص در دو دهه اخیر، «تحول» بوده است. بر همین اساس هم طی سال‌های اخیر در جمهوری اسلامی اسنادی تحت عنوان «سند تحول…» تهیه و تصویب و بعضاً اجرا شده‌اند. به نسبت اقشار دیگر، عنصر تحول بیشتر به قشر جوان گره خورده است. از نظر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، تحولات جزیی و کلی در جوامع توسط جوانان صورت می‌گیرند.
جالب این است که جوانان، اقشار دیگر را هم تحت تأثیر شدید خود قرار می‌دهند. در پیروزی انقلاب اسلامی نقش دانشجویان از نقش اساتید پررنگ‌تر بود و در واقع اساتید به دنبال دانشجویان به حرکت درآمدند. بنابراین رهبری در پیگیری مطلوب خود که متضمن تحول ساختارها و روندهاست، بیش از قشرهای دیگر به جوانان امید بسته‌اند. از نظر ایشان اساساً مسئولیت آینده ملت و کشور به عهده جوانان است و تنها جوانان هستند که راه‌های نو را برای ساخت آینده می‌یابند و مانع از طی مسیر در بیراهه‌ها می‌شوند.

*دانشجویان آمریکا، چند درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند و گستره‌ تأثیرگذاری آنان در جامعه و سیستم حاکمیتی آن چقدر است؟
بر اساس آمارها حدود ۱۹ میلیون دانشجو در نزدیک به ۵۸۰۰ دانشگاه و مراکز آموزش عالی آمریکا تحصیل می‌کنند که در این میان ۵۰ دانشگاه به کار پرورش مدیران آینده سرگرم هستند.(۱) به گفته جوزف بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، این دانشگاه‌ها وزرای خارجه و رؤسای جمهور تربیت و از این طریق در اداره آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر نقش ایفا می‌کنند.
براساس نظرسنجی‌های اخیر سه مؤسسه آمریکایی شامل «اینتلیجنت»، «اکسیوس» و «نیوزویک» ۶۵ درصد دانشجویان از آنچه که آنچه در غزه می‌گذرد خشمگین هستند. هر چند به دلیل کنترل‌های شدید و برخوردهای انضباطی و انتظامی تنها ده درصد از آنها جرئت حضور در تجمعات اعتراضی پیدا کرده‌اند و ۱۱ درصد از دانشجویان این دانشگاه‌ها کماکان باور دارند که اسرائیل در جنگ غزه در حال دفاع از خود است.
دولت آمریکا به‌شدت از تظاهرات و تجمعات دانشجویان نگران است و آن را یک تهدید جدی می‌داند. اگر با ادامه جنایات اسرائیل در غزه، این ۱۰ درصد به ۲۰، ۳۰ و ۵۰ درصد برسد، دولت آمریکا دچار وضعیت بحرانی خواهد شد. کما اینکه ۳۰ درصد از این دانشجویان گفته‌اند در انتخابات آینده ـ آبان ۱۴۰۳ ـ شرکت نخواهند کرد.
نکته مهم دیگر این است که حضور دانشجویان در اعتراضات به‌شدت مسری است. حتماً خانواده‌های دانشجویانی هم که به حمایت از فلسطین تظاهرات یا تجمع می‌کنند، در تقابل با پلیس قرار دارند. بنابراین ادامه اعتراضات جوانان می‌تواند به‌سرعت به سایر بخش‌ها از جمله فعالان شبکه حمل و نقل و مدارس کشیده شود و آمریکا را با بحران مواجه کند.
موضوع دیگر اینکه الگوی اجرا شده در دانشگاه‌های آمریکا ممکن است به سایر کشورهای غربی کشیده شود و در روند انتخابات و شکل‌گیری دولت‌های جدید در اروپا تأثیر بگذارد. شاید به همین دلیل است که انگلیس پس از اولین‌ رأی مخالف به قطعنامه‌های آتش‌بس، کنار کشید و پس از آن به رأی ممتنع در شورای امنیت سازمان ملل روی آورد و رأی فرانسه در شورای امنیت سازمان ملل حتی از مخالف به موافق تغییر کرد و نیز کشورهای اروپایی در کشاکش درگیری سخت رژیم صهیونیستی با فلسطینی‌ها، شروع به رسمیت شناختن کشور فلسطین کردند.
*بعضی پرسیده‌اند که چرا رهبر انقلاب برای دانشجویان آمریکایی به‌طور اختصاصی نامه فرستادند و حال آنکه نظیر چنین اجتماعاتی توسط دانشجویان اروپایی هم در حمایت از مردم غزه و در مخالفت با جنایات اسرائیل برپا شده بودند. با این تحلیل، به نظر جنابعالی آیا نقطه کانونی حرکت دانشجویی در جهان غرب، دانشگاه‌های آمریکا هستند و نه سایر کشورهای غربی و حضرت آقا به همین دلیل نامه را خطاب به دانشجویان آمریکا نوشتند و نه اروپا؟
همین طور است. تظاهرات در دانشگاه‌های اروپا به اندازه دانشگاه‌های آمریکا فراگیر نبود. از سوی دیگر بهتر بود که این نامه در نقطه‌ای «متمرکز» می‌شد که مؤثرتر بود. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که درست است که رژیم صهیونیستی در فاصله دهه‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۵۰ با مساعی دولت انگلیس به وجود آمد، اما بقاء و قدرت اسرائیل در فاصله دهه‌های ۱۹۵۰ تا کنون، به حمایت شدید آمریکا متکی بوده است.

*همین فراگیری اعتراضات دانشجویی هم موجب شد تا حضرت آقا در این نامه، این اعتراضات را بخشی از جبهه‌ مقاومت بخوانند.
بله. شاید بتوان گفت برجسته‌ترین فراز نامه اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا این باشد که «شما اکنون بخشی از جبهه مقاومت را تشکیل داده‌اید و در زیر فشار بی‌رحمانه دولتتان‌ ـ که آشکارا از رژیم غاصب و بی‌رحم صهیونیست دفاع می‌کند ـ مبارزه‌ای شرافتمندانه را آغاز کرده‌اید.»
واقعیت این است که «مقاومت» و جبهه‌ای که از فراهم شدن انواعی از مقاومت پدید می‌آید، نه مفهومی جغرافیایی است که به منطقه خاصی مثلاً غرب آسیا محدود باشد و نه مفهومی دینی یا مذهبی است که پیروان خاص یک دین مثلاً اسلام را شامل شود. مقاومت یک مفهوم تمدنی و مبارزاتی است. هر کسی که از پذیرش قواعد حاکم بر نظام سلطه ـ که یکی از برجسته‌ترین آنها حمایت بی‌چون و چرا از اسرائیل است ـ اعراض کند و در مقابل آن قرار بگیرد و نیز هر کسی که از حق مردمی که مغضوب نظام سلطه واقع شده‌اند، دفاع کند، از نظر منطق، کاربرد و نتیجه در جبهه مقاومت قرار دارد، زیرا در شرایط کنونی جهان، دو جبهه بیشتر وجود ندارند: جبهه نظام سلطه و جبهه مقاومت. صد البته برخی از کشورهای دنیا در هیچ یک از این دو جبهه قرار ندارند و در عین حال جبهه سومی را هم در مقابل این دو تشکیل نداده‌اند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از بیانیه گام دوم فرموده‌اند: «پس آنگاه، انقلاب ملت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطب‌های جدید قدرت، تقابل دوگانه جدید «اسلام و استکبار» پدیده برجسته جهان معاصر و کانون توجه جهانیان شد.»
جبهه مقاومت که با شروع انقلاب اسلامی و به‌خصوص بعد از فروپاشی بلوک شرق و اقمار آن تجلی زیادی پیدا کرد، به‌مرور در بخش‌های مختلف دنیا گسترش یافت و در میان پیروان مذاهب و ادیان و نحله‌های مختلف دینی و حتی غیردینی طرفداران زیادی پیدا کرد. سال‌هاست که این جبهه، بخشی از هویت ملت‌ها و حتی دولت‌هایی در آمریکای لاتین به شمار می‌آید. پس هیچ عجیب نیست که امروز در دانشگاه‌های آمریکا آن را در قامت اعتراضات دانشجویی در یکی از محوری‌ترین موضوعات و دغدغه‌های جبهه مقاومت که فلسطین است، به تماشا بنشینیم. دانشجویان آمریکایی چه می‌گویند؟ می‌گویند ما مناسبات کنونی کشورمان با اسرائیل را قبول نداریم و از فشاری که این رژیم با استفاده از سلاح و پول و حمایت‌های سیاسی و غیرسیاسی آمریکا بر مردم فلسطین وارد می‌کند، متنفریم. آنان برای این ابراز تنفر هزینه می‌پردازند و در عین حال از میدان بیرون نمی‌روند. این اگر «مقاومت» نیست، چیست؟
رهبر معظم انقلاب و رهبر جبهه مقاومت در این نامه در تشریح اهداف جبهه مقاومت فرموده‌اند: «هدف این مبارزه توقف ظلم آشکاری است که یک شبکه تروریست و بی‌رحم به نام «صهیونیست‌ها» از سال‌ها پیش بر ملت فلسطین وارد ساخته است.» بنابراین امروز دانشجویان آمریکایی در اساسی‌ترین هدف شکل‌گیری جبهه مقاومت، در کنار این جبهه و در مقابل نظام استکبار ایستاده و به تعبیر دقیق‌تر عضوی از جبهه مقاومت ضد استکباری هستند.
معظم‌له در این نامه در تشریح اساس ظلمی که پدید آمده و فقط محدود به فجایعی که طی این هشت ماه و اندی بر مردم مظلوم غزه رفته نیست و عامل هم فقط رژیم اسرائیل نیست، در باره نحوه شکل‌گیری و بقای رژیم غاصب فرموده‌اند: «بزرگ‌ترین حامی این رژیم غاصب، پس از نخستین کمک‌های انگلیسی، دولت ایالات متحده آمریکاست که پشتیبانی‌های سیاسی، اقتصادی و تسلیحاتی از آن رژیم را یکسره ادامه داده و حتی با بی‌احتیاطی غیرقابل بخشش راه‌ها را برای تولید سلاح‌ هسته‌ای به روی او گشوده و به او در این راه کمک کرده است.»
فکر تأسیس یک دولت خالص یهودی در سرزمین فلسطین، در سال‌های پایانی قرن نوزده ـ یعنی در سال ۱۸۹۷ ـ در یک کشور اروپایی ـ سوئیس ـ مطرح شد و بیست سال پس از آن در سال ۱۹۱۷ با اعلامیه معروف بالفور، وزیر خارجه وقت انگلیس وارد «مرحله اجرا» شد. در این دوران تا ۳۰ سال پس از آن ـ یعنی ۱۹۴۷ ـ براساس مذاکرات وین میان انگلیس و فرانسه، فلسطین به همراه چند کشور دیگر اسلامی تحت قیمومت انگلستان درآمد و در حالی که در قانون خودنوشته قیمومیت هم آمده بود که انگلیس باید در پایان دوره قیمومیت به شکل‌گیری دولتی فلسطینی همت می‌گماشت؛ با خیانت انگلیسی‌ها، فلسطین به‌مرور تحت سلطه آژانس یهود که بعداً به دولت یهود تبدیل شد، درآمد.
سرهنگ آلن‌بی، سرفرماندهی انگلیس در فلسطین، اجازه داد جمعیت‌های یهودی و سازمان‌های تروریستی یهود نظیر اشترن و هاگانا در مناطق فلسطین مستقر شوند و بر سرزمین‌های فلسطین سیطره پیدا کنند. با وجود این، وقتی با پایان دوره قیمومیت، انگلیس از این سرزمین رفت، هنوز تعداد یهودیان (ساکن و مهاجر)یک سوم جمعیت عرب‌های مسلمان و مسیحی فلسطینی بود.
با رفتن انگلیس و اعلام دولت یهود، ایالات متحده آمریکا که اینک در جایگاه «ابرقدرت غرب» ایستاده بود، بیش از انگلیس سیاست یهودی‌سازی فلسطین را دنبال کرد. پیروزی اسرائیل در جنگ‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ در واقع مرهون حمایت خاص آمریکا بود. در این جنگ‌ها اسرائیل نمی‌توانست بدون کمک آْمریکا در مقابل ارتش‌های عربی مقاومت کند. کما اینکه مصر در جریان جنگ ۱۹۷۳، با استفاده از اصل غافلگیری، توانست ظرف یکی دو روز ارتش اسرائیل را از شبه‌جزیره سینا و منطقه تابا عقب براند.
راه دوری نرویم در همین جنگ غزه و در جریان عملیات “طوفان‌الاقصی”، آنتونی بلینکن وزیر خارجه کنونی آمریکا در تاریخ ۱۲ اکتبر / ۲۰ مهر ماه در جریان سفر به عراق به نخست‌وزیر آن گفته بود: «روز پس از عملیات فلسطینی‌ها که من به تل‌آویو رفتم، دولت اسرائیل فروپاشیده بود.» خبرهای زیادی حاکی از آنند که در جریان جنگ غزه، اداره همه امور سیاسی، نظامی و اقتصادی اسرائیل به دست آمریکایی‌ها بوده است. یک گزارش منابع اسرائیلی حکایت می‌کند که آمریکا تأمین‌کننده ۹۶ درصد تسلیحاتی بود که در فاصله ۷ اکتبر تا پایان ماه می به تل‌آویو سرازیر شد و شامل ۳۵ هزار تن بود.
پس کاملاً واضح است که اگر در استقرار اسرائیل، نقش اول را انگلیس به عهده گرفت، ادامه حیات ننگین و توانمندسازی آن در توسل به جنایات علیه فلسطینی‌ها، مرهون حمایت همه‌جانبه آمریکایی‌ها بوده است.

*بنابراین با این نگاه که مستند و مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی است، در حال‌حاضر نقش محوری در بقا و استمرار حیات ننگین این رژیم جعلی و کودک‌کُش آمریکاست. به همین خاطر هم حضرت آقا به سراغ دانشجویان آمریکا می‌روند.
بله، طی ۷۰ سال گذشته بارها این عبارت «اسرائیل در حال دفاع از خود است» از سوی مقامات آمریکایی شنیده‌ شده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه خود به این موضوع اشاره فرموده‌اند: «سردمداران سلطه قهرآمیز جهانی، حتی به مفاهیم بشری هم رحم نمی‌کنند. رژیم تروریست و بی‌رحم اسرائیل را مدافع خود وانمود می‌کنند و مقاومت فلسطین را که از آزادی و امنیت و حق تعیین سرنوشت خود دفاع می‌کند، «تروریست» می‌نامند.»
چرا آمریکا همواره و از جمله در جریان هشت ماه تهاجم بی‌رحمانه اسرائیل به غزه می‌گوید اسرائیل در حال دفاع از خود است؟ ویران کردن حدود ۷۰ هزار خانه و به شهادت رساندن ده‌ها هزار زن و کودک در هیچ قاموسی نمی‌گنجد و ذیل عنوان «دفاع از خود» قرار نمی‌گیرد. پس چرا آمریکا از این عبارت استفاده می‌کند؟ برای رسیدن به پاسخ، باید پرسید اسرائیل در غزه مشغول چه کاری است و این کار او در سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا چه جایگاهی دارد؟
بر اساس گزارش‌های رسمی از جمله گزارشات سازمان ملل و رأی دیوان داوری لاهه، اسرائیل در حال «نسل‌کشی» است. آمریکا نمی‌تواند این را انکار کند. باید دید سیاست آمریکا بر چه مبنایی استوار است که این جنایات را دفاع از خود نام می‌نهد. در سیاست غرب، به‌خصوص آمریکا، اسرائیل باید تثبیت و تجهیز شود و توسعه پیدا کند. سیاست «اسرائیل از نیل تا فرات» که در واقع استعاره «اسرائیل، آسیا»ست، سیاستی انگلیسی ـ آمریکایی است. یعنی اسرائیل قرارگاه مرکزی عملیات سلطه‌گرایانه غرب علیه قاره آسیاست.
این پایگاه مرکزی نباید معارض داشته باشد و از آنجا که مقاومت فلسطین، اسرائیل را در هر سه بعد استقرار، تجهیز و گسترش به چالش کشیده است، عمل کشتار اسرائیل که با هدف برگرداندن موازنه صورت می‌گیرد، از نظر مقامات آمریکا دفاع از خود محسوب می‌شود.
اما واقعیت این است که تقریباً هیچ دولت دیگری اقدامات اسرائیل را دفاع از خود نمی‌داند. اسرائیل اصولاً با اشغالگری و اجبار و به‌رغم نظر شهروندان فلسطینی تأسیس شده و بنا به تصریح مصوبات شورای امنیت و بیانیه‌ها و قطعنامه‌های مجمع عمومی سازمان ملل، سرزمین‌های ۱۹۶۷ «اشغالی» محسوب می‌شوند. عملیات طوفان‌الاقصی هم در محدود منطقه اشغالی ۱۹۶۷ واقع شد. براساس قطعنامه‌ها و بیانیه‌های سازمان ملل، غلاف غزه که عملیات فلسطینی‌ها در آن صورت گرفت، منطقه‌ای فلسطینی است و عوامل اسرائیل نباید در آن حضور پیدا می‌کردند تا مورد تهاجم صاحبان آن قرار نگیرند.
رژیم صهیونیستی در فاصله مذاکرات اسلو در سال ۱۳۷۲ تا کنون نزدیک به ۴۰ درصد از کرانه باختری را از کرانه جدا و به اشغال کرده است. همین ماجرا هم در قدس اتفاق افتاد و رژیم غاصب در حالی که همه این سرزمین‌ها در مجموعه ۱۹۶۷ می‌گنجند، بیش از ۶۰ درصد قدس را اشغال کرد. بنابراین حضور اسرائیل در این محدوده به هیچ وجه دفاع محسوب نمی‌شود.
کشتار مردم غیرنظامی هم ادعای دفاع اسرائیل از خود را نقض می‌کند. دفاع از خود در معادله برابر نظامیان در مقابل نظامیان و غیرنظامیان در مقابل غیرنظامیان معنا می‌یابد و اسرائیل نمی‌تواند معادله نظامی را برخورد با سالخوردگان، زنان و کودکان تعریف کند.

*همان‌ طور که مستحضرید، حضرت آقا در این نامه سخن از ورق خوردن تاریخ به میان می‌آورند. رابطه‌ این ورق خوردن یا به تعبیر دیگر پیچ تاریخی با مسئله‌ فلسطین و حوادث غزه چیست؟
این گره خوردن مسئله فلسطین، به‌ویژه طوفان‌الاقصی با تغییری که در سیر سیاسی و نظام جدید جهانی در شرف وقوع است، مسئله بسیار مهمی است رهبر معظم انقلاب در فرازی از نامه خود به فضای کنونی جهان که به نفع مقاومت ضداستکباری و ضدصهیونیستی است، اشاره فرموده‌اند: «من می‌خواهم به شما اطمینان بدهم که امروز وضعیت در حال تغییر است. سرنوشت دیگری در انتظار منطقه حساس غرب آسیاست. بسیاری از وجدان‌ها در مقیاس جهانی بیدار شده‌اند و حقیقت در حال آشکار شدن است. جبهه مقاومت هم نیرومند شده و نیرومندتر هم خواهد شد. تاریخ در حال ورق خوردن است.»
صحنه جنگ غزه و مسایل مرتبط با آن، آئینه تمام‌نمایی از تغییر وضعیت در جهان است. اینکه در کشاکش جنگ سنگین میان اسرائیل و فلسطینی‌ها که گواهان زیادی بر پیروزی طرف فلسطینی تصریح کرده‌اند، ۱۴۷ کشور جهان در طرف فلسطین ایستاده‌اند،(۲) این یعنی تغییر جهان.
وقتی دادگاه داوری لاهه که بر مبنای تثبیت نظام سلطه پدید آمده و یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های آن مقابله قضایی با روندهای ضداسرائیلی است، به درخواست کشور آفریقای جنوبی، مقامات اسرائیلی را به نسل‌کشی متهم و احکام بازداشت آنان را صادر کرده است، این یعنی تغییر جهان. وقتی در دانشگاه‌های آمریکایی که با رژیم اسرائیل قرارداد دارند، تظاهرات طرفداری از فلسطین برگزار می‌شود و پلیس آمریکا ناچار به بازداشت بیش از ۲۰۰۰ نفر از آنان می‌شود و در عین حال دامنه اعتراضات به ‌صورت عرضی و طولی گسترش می‌یابد، این یعنی تغییر جهان. وقتی مقامات بعضی از کشورهای اروپایی از اجرای احکام بازداشت نخست‌وزیر اسرائیل در اروپا در صورت سفر نتانیاهو خبر می‌دهند، این یعنی تغییر جهان.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در فرازی از بیانیه گام انقلاب اسلامی نوشته‌اند: «اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانه جاسوسی بود، امروز چالش بر سر حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن نفوذ نامشروع آمریکا از منطقه غرب آسیا و حمایت جمهوری اسلامی از مبارزان و مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمین‌های اشغالی و دفاع از پرچم برافراشته حزب‌الله و مقاومت در سراسر این منطقه است.» ضمناً خود نامه اخیر رهبر معظم انقلاب و وایرال شدن فراوان آن در رسانه‌های سنتی و مجازی آمریکا و واکنش‌های عجزآلود به آن، یعنی تغییر جهان.
جالب است که واکنش اولیه آمریکا در برابر این نامه، نادیده گرفتن، سپس خشمگین شدن و پس از آن انفعال بود. آمریکایی‌ها برای اینکه به گمان خود علت صدور این نامه را از میان بردارند، با دستپاچگی مدعی شدند طرح صلحی برای پایان دادن به جنگ غزه آماده کرده‌اند که البته پایه و اساسی نداشت و به جایی نرسید.

*هرچند که نامه‌ حضرت آقا به دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا، به‌نوعی تمجید از حرکت آنان در قرار گرفتن در جهت درست تاریخ به هنگام ورق خوردن تاریخ است، ولی روح این نامه همانند نامه‌های قبل و نامه‌ امام خمینی به گوباچف دعوت به جستجوگری حقیقت است. تحلیل شما از مشابهت‌ها و تفاوت نامه‌های حضرت آقا با نامه‌ حضرت امام(ره) چیست؟
برای پاسخ به این پرسش اجازه بدهید از خود واژه‌ دعوت در فرهنگ دینی شروع کنم و بعد به مشابهت‌ها و تفاوت‌های نامه‌های امام خامنه‌ای با امام خمینی بپردازم. «دعوت» یکی از مهم‌ترین و احیاناً مهم‌ترین رسالت دین است و «ابلاغ» به معنای «رساندن به کمال» برجسته‌ترین رسالت پیامبران است. چنانکه در قرآن کریم آمده است: «إِن عَلَیکَ إِلَّا البَلَاغُ» که البته در باره مفهوم رسیدن به کمال و حد و گستره آن بحث وجود دارد.
نامه‌های چهارگانه رهبر معظم انقلاب و به‌خصوص نامه به جوانان اروپایی و آمریکایی در راستای مأموریت ابلاغ و به بیان دیگر «دعوت» قرار دارد. بر این اساس باید به این نامه‌ها، به‌رغم آنکه هدف‌گذاری عمیق و جدی سیاسی دارد، فراتر از فضای «سیاست» در مفهوم رایج نگاه کرد. این دعوت با جغرافیا و اختیار و مالکیت ملت‌ها کاری ندارد و نمی‌خواهد هژمون‌گرایانه در این حدود وارد شود. کمااینکه نامه حضرت امام خمینی«سلام‌الله علیه» به صدر وقت هیئت رئیسه شوروی در این قواعد قرار نداشت. نامه‌های مورد اشاره امام و رهبری در واقع دعوت به «تأمل» است. بر این اساس این دو نامه ترکیبی از سئوالات و پاسخ‌هایی اجمالی به آن‌هاست.
یکی از خصوصیات نامه‌های دعوت، انتشار در زمان و زمین مناسب و استفاده از بیانی همدلانه است. مثلاً در نامه اخیر رهبر معظم انقلاب خطاب به دانشجویان آمریکایی حامی فلسطین نوشته شده است: «همراهی و پشتیبانی استادان دانشگاه از شما دانشجویان حادثه مهم و اثرگذار است… من نیز با شما جوانان احساس همدردی می‌کنم و ایستادگی شما را ارج می‌نهم.»
و یا حضرت امام در نامه به گورباچف فرمودند: «رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی‌الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی بنه ام کمونیسم در جهان نداریم.» و «مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.»
مقدمه دیگر دعوت این است که در آن از عبارات برانگیزاننده و «هشدار» استفاده می‌شود. رهبر معظم در این نامه به‌طور ضمنی از امکان به‌کارگیری بمب اتمی توسط رژیم غاصب اسرائیل سخن به میان آورده و از دانشجویان و دانشگاهیان خواسته‌اند بر دولت آمریکا برای کنترل اتمی اسرائیل فشار آورند. کمااینکه امام در نامه به گورباچف خطر مهم فراروی شوروی را مراجعه به نسخه و مدل مدیریتی غرب دانستند.
یکی دیگر از مقدمات دعوت، ترسیم افقی روشن و اطمینان‌بخش است. حضرت امام در نامه به رهبر شوروی، اسلام را به‌عنوان «نسخه و راه‌حل» معرفی کردند و از او خواستند: «تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسایل [مباحث فلسفی و عرفانی] قویاً دست دارند، راهی قم گرداند تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه شوند.»
رهبر معظم انقلاب در این نامه به دانشجویان آمریکایی فرموده‌اند: «می‌خواهم به شما اطمینان بدهم که امروز وضعیت در حال تغییر است … تاریخ هم در حال ورق خوردن است.»
«درس قرآن به ما مسلمانان و به همه مردم جهان، ایستادگی در راه حق است: فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرتَ (آیه ۱۱۲ سوره هود) و درس قرآن در باره ارتباطات بشری این است: نه ستم کنید و نه زیربار ستم بروید: لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (آیه ۲۷۹ سوره بقره) جبهه مقاومت با فراگیری و عمل به این دستورها و صدها نظایر آن به پیش می‌رود و به پیروزی خواهد رسید باذن‌الله.»
در نامه‌های حضرت امام خمینی «قدس سره» و حضرت امام خامنه‌ای «دامت برکاته»، دعوت به درک دقیق اسلام و عبور از تعاریف ارائه شده از این دین الهی، برجسته است. حضرت امام ضمن تشریح جنبه‌های معرفتی اسلام از رهبر شوروی می‌خواهند هیئتی از افراد باهوش خود را به جمهوری اسلامی ایران گسیل دارد و امام خامنه‌ای از مخاطب می‌خواهند که لایه‌ها را کنار بزند و مستقیم و با مراجعه به قرآن کریم و مطالعه شخصیت‌ و سیره پیامبر بزرگ آن، به درک حقیقت نایل شود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود ده سال پیش خطاب به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی» نوشتند: «سخن من با شما در باره اسلام و به‌طور خاص در باره تصویر و چهره‌ای است که از اسلام به شما ارائه می‌شود»
و «خواسته دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضا می‌کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می‌گریزانند و می‌ترسانند، چیست؟ و چه ماهیتی دارد … اجازه ندهید این واقعیت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده، به شما شناسانده شود.» و «با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (ص) آشنا شوید.»
و «من از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیت سد عاطفی و احساسی ایجاد و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند… هر یک از شما می‌توانید به قصد روشنگری خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازد.»
همچنین رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۸/۹/۱۳۹۴ در نامه به «عموم جوانان در کشورهای غربی» فرمودند: «من از شما جوانان می‌خواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیان‌های یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان پی‌ریزی کنید.»
ایشان در این نامه در دفاع از اسلام و اتهاماتی که علیه مجموعه‌های مسلمان به راه افتاده است، روشنگری کردند و فرمودند: «لشکرکشی‌های سال‌های اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. چگونه می‌توان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید. جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیت آلوده به تزویر را تغییر دهید. ذهنیتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود و تا روزی که منافع دولت‌ها بر ارزش‌های انسانی و اخلاقی ترجیح داده شوند، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد… با کمال تأسف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده این‌گونه وصلت‌های ناموفق با فرهنگ‌های وارداتی هستند. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، می‌بایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده می‌شد…. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادین خود، گرفتن جان یک انسان را به‌مثابه کشتن همه بشریت می‌داند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید.»
امام خامنه‌ای در همین نامه یعنی یک دهه پیش از فجایع کنونی اسرائیل در غزه، از واقعیت اسرائیل و حمایت‌های همه‌جانبه آمریکا از آن پرده برداشته بودند: «چهره این تضاد در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده می‌شود. مردم فلسطین بیش از ۶۰ سال [اینک بیش از ۷۰ سال] است که بدترین نوع تروریسم را تجربه می‌کنند. اگر مردم اروپا اکنون [در زمان اوج فعالیت داعش] چند روز را در خانه‌های خود پناه می‌گیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیت پرهیز می‌کنند، یک خانواده فلسطینی ده‌ها سال است که حتی در خانه خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست… این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدی و مؤثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای به ظاهر مستقل بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه فلسطینیان را ویران و باغ‌ها و مزارعشان را نابود می‌کند… آیا در دنیای امروز قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید؟»

*به‌عنوان آخرین سئوال، تأثیر نامه‌های قبل و به‌ویژه این نامه‌ تاریخی حضرت آقا به دانشجویان آمریکایی بر نُضج‌گیری خیزش قهرآمیز دانشجویی و استمرار آن در آینده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگر اعتراضات کنونی رو به گسترش دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های آمریکا و در سطح نازل‌تری، اروپا را با آنچه در نامه‌های رهبری معظم انقلاب مطالبه شده است تلاقی بدهیم، می‌توانیم بگوییم این اجتماعات اعتراضی، اجابت همین نامه‌ها هستند. البته نه به این معنا که همه کسانی که در دانشگاه‌های آمریکا به دفاع از فلسطین می‌پردازند، ابتدا پیام رهبر معظم انقلاب را خوانده‌ و سپس برای اجابت آن به صحنه آمده‌اند. «این همانی» در واقع ذات مشترک و اهداف مشترک را نشان می‌دهد و در گذر زمان می‌تواند در موضوعات دیگر هم به اشتراک برسد. از این ‌رو رهبر معظم در مطالبه‌ای بالاتر از آنچه در دو نامه پیشین خطاب به جوانان غرب صادر فرمودند، آنان را «عضو جبهه مقاومت» خوانده‌اند.
نکته دیگر اینکه اگر برخی از دانشجویان متحصن و معترض آمریکا، پیام‌های قبلی را مطالعه کرده باشند، ولی همان‌ طور که رهبر معظم در نامه‌های خود اشاره داشته‌اند، فضای رسانه‌ها مانع از دیدن حقیقت محنت مردم فلسطین و رفتار ضدانسانی اسرائیل شده باشد، با کنار رفتن پرده‌ها و ناتوانی رسانه‌های غرب در سانسور کامل آنچه در غزه می‌گذرد، جوانان مضمون و محتوا و مطالبات نامه‌های مورد اشاره را تأیید کرده و خود را در فضای مخالفت با اسرائیل می‌بینند. این همان نتیجه‌ای است که از اصل دعوت به دست می‌آید و قرآن کریم بر آن تأکید کرده است: «ادعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکمَهِ وَالْمَوعِظَهِ الْحَسَنَهِ».

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ در سال ۲۰۱۷ حدود ۱۹٫۶۶۰٫۰۰۰ دانشجو در ۸۵۰۰ دانشگاه آمریکا مشغول به تحصیل بوده‌اند.
۲٫ البته باید توجه داشت که بقیه ۵۲ یا ۵۳ کشور را جزایر گمنامی تشکیل می‌دهند که برای اهداف خاص (از سوی آمریکا) پرچم گرفته‌اند و عضو سازمان ملل محسوب می‌شوند.

02آگوست/24

دیپلماسی مقاومت، دیپلماسی دولت شهید رئیسی | حجهالاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

درآمد:
در طول دوره‌ سه ساله‌ ریاست جمهوری آیت‌الله شهید دکتر ابراهیم رئیسی، برخلاف تبلیغات گسترده علیه ایشان در دوران انتخابات ریاست جمهوری، توانست جایگاه بین‌المللی ایران را ارتقا دهد. آیت‌الله رئیسی این تصور را که برخی معتقد بودند با تقویت میدان نمی‌توان دیپلماسی موفقی در سیاست خارجی داشت، باطل نموده و با تقویت میدان، روابط جمهوری اسلامی با کشورهای منطقه و جهان را هم بهبود بخشید و همچنین ایشان با تقویت همه جانبه همکاری‌ها با همسایگان نزدیک و دور، ایران را به یکی قدرت‌های تاثیرگذار در تحولات جهانی تبدیل نمود .
حضور ۹۰ تن از سران و مقامات کشورهای جهان و سازمان‌های بین‌المللی در مراسم ادای احترام بر پیکر پاک رئیس جمهور شهید، گواه بر این موفقیت است. بر این اساس، دوران ریاست جمهوری دکتر رئیسی، با اقدامات به عمل آمده در دولت ایشان برخلاف همه‌ تبلیغات منفی، با افزایش نفوذ و جایگاه ایران در صحنه‌ بین‌المللی همراه بود. در این نوشتار به برخی از اقدامات به عمل آمده اشاره‌ و آنها را تحلیل و بررسی اجمالی می‌کنیم:

۱٫ تقویت منطقه‌گرایی و ارتباط با همسایگان
در حوزه‌ منطقه‌گرایی، ایران اقدامات مهمی را انجام داد و روابط دیپلماتیک خود را با تعدادی از همسایگان عرب و کشورهای آفریقایی از جمله عربستان سعودی، کویت، مصر، لیبی، سودان، جیبوتی و مالدیو از سر گرفت. این اقدامات نشانه تلاش ایران برای بهبود روابط با کشورهای منطقه و افزایش نفوذ خود در سطح منطقه‌ای است.
به‌طور خاص، در ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، پس از دیدار دبیر وقت شورای‌عالی امنیت ملی ایران با همتای سعودی خود در چین و گفت‌وگوهای فشرده، روابط دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی از سر گرفته شد. شش ماه بعد، وزیر خارجه ایران در جده با ولیعهد و نخست‌وزیر عربستان دیدار کرد که نشانه ارتقای بالای روابط دو کشور پس از هفت سال قطع رابطه بود.
ایران و عربستان سعودی به‌عنوان دو بازیگر اصلی و تأثیرگذار منطقه‌ای، نقش مهمی در مناسبات و تحولات ژئوپلیتیکی خلیج فارس دارند. در یک دهه‌ گذشته، روابط این دو کشور با چالش‌های جدی مواجه شد و تنش‌های بین‌ آنها نقش مخربی در منطقه داشت. با عملیاتی شدن این تعامل و روابط، شرایط ژئوپلیتیکی خلیج فارس از لحاظ بسترهای اقتصادی، امنیتی و نظامی بهبود یافت.
در مجموع، ایران با اتخاذ رویکرد منطقه‌گرایی و بازگشایی روابط با همسایگان عرب، در پی تقویت جایگاه خود در سطح منطقه‌ای است. این اقدامات در کنار استفاده از استراتژی‌های نوین و ادامه‌ اقدامات بنیادی دولت‌های پیشین، موجب ارتقای موقعیت بین‌المللی ایران در دوران ریاست جمهوری آیت‌الله رئیسی شد.

۲٫ عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و همکاری با کشورهای عضو بریکس
عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و همکاری با کشورهای عضو بریکس، دستاورد مهم دیپلماسی فعال دولت سیزدهم تحت ریاست جمهوری دکتر ابراهیم رئیسی است. این اقدامات نشانه رویکرد جدی ایران در جهت تنوع‌بخشی به روابط بین‌المللی و مقابله با یکجانبه‌گرایی غرب به رهبری آمریکا است.
دولت سیزدهم در شرایطی آغاز به کار کرد که تحولات بین‌المللی و منطقه‌ای سرعت بیشتری به خود گرفته بودند. در این دوره، فرآیند عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای که سال‌ها تلاش صرف آن شده بود، به نتیجه رسید.
این سازمان که با حدود ۴۰ درصد جمعیت جهان و ۲۰ درصد تولید ناخالص داخلی جهان، یکی از بزرگ‌ترین سازوکارهای سیاسی- امنیتی و اقتصادی جهان محسوب می‌شود، فرصتی برای ایران است تا نقش موثرتری در فرآیند شکل‌گیری ساختارهای چندجانبه ایفا کند.
همزمان، همکاری با کشورهای عضو بریکس نیز در دستور کار جدی سیاست خارجی ایران قرار گرفت. این اقدامات در راستای تنوع‌بخشی به دسترسی ایران به امکانات و ابزارهای بین‌المللی برای تأمین نیازهای اقتصادی، پولی و مالی انجام شد.
در شرایط فعلی که شاهد تشدید یکجانبه‌گرایی و تحریم‌های غرب، به‌ویژه آمریکا هستیم، عضویت ایران در این سازوکارهای چندجانبه می‌تواند پاسخی قاطع به این اقدامات تلقی شود. در حالی که غرب با اقداماتی همچون انسداد دارایی‌های بانک‌های مرکزی، بی‌اعتمادی به ساختار مالی خود را افزایش داده است، کشورهای جهان به دنبال راهکارهای جایگزین هستند. در این شرایط، اقدامات هماهنگ و واکنش‌های جمعی در سطح منطقه‌ای و فرا‌منطقه‌ای از سوی اعضای این سازوکارها مانند سازمان همکاری شانگهای و بریکس، امری منطقی و ضروری به نظر می‌رسد.
جمهوری اسلامی ایران نیز با اراده‌ای محکم و جدی، این فرصت را از دست نداد و با عضویت در این سازوکارها در پی ایفای نقش مؤثرتر در شکل‌گیری ساختارهای چندجانبه و مقابله با یک‌جانبه‌گرایی غرب است.
۳٫ امضای موافقت‌نامه‌های همکاری‌های دوجانبه با کشورهای مختلف
دولت آیت‌الله رئیسی با هدف تنوع‌بخشی به روابط بین‌المللی و کاهش وابستگی به غرب، اقدام به انعقاد موافقت‌نامه‌های همکاری‌های دوجانبه با کشورهایی کرد که اهمیت امنیتی، سیاسی و اقتصادی قابل توجهی برای کشور دارند. از جمله این توافق‌ها می‌توان از توافقنامه‌ جامع همکاری ۲۵ ساله با چین و قرارداد ۲۰ ساله همکاری با روسیه نام برد.
امضای توافقنامه جامع همکاری ۲۵ ساله با چین که به‌موازات پیگیری هوشمندانه مذاکرات با غرب در وین انجام شد، نشان‌دهنده‌ درک دولتمردان ایرانی از واقعیت‌های حاکم بر مناسبات بین‌المللی بود.
همکاری راهبردی میان ایران و چین در شرایطی انجام شد که چین در حال تبدیل شدن به قدرت برتر اقتصادی جهان است و چشم‌انداز شکل‌گیری نظم جهانی جدیدی با محوریت رقابت اقتصادی را ترسیم می‌کند.
در این میان، چین با ایجاد کانال‌های پنهان برای کمک به ایران در تسهیل خرید و فروش نفت، از عقب ماندن ایران از بازار رقابتی انرژی جلوگیری کرد.
همچنین، مخالفت قاطع چین با قطعنامه‌های شورای حکام علیه ایران و حمایت از مواضع مذاکراتی ایران در گفت‌وگوهای رفع تحریم‌ها، نشان‌دهنده‌ تغییر در سطح مناسبات دو کشور است. این امر نشان می‌دهد که پکن حاضر است هزینه‌ بیشتری برای حمایت از منافع سیاسی و اقتصادی ایران صرف کند.
در کنار چین، ایران همکاری‌های راهبردی خود را با روسیه نیز تعمیق بخشید. تمدید قرارداد ۲۰ ساله‌ همکاری با روسیه و ترسیم افق تازه‌ای برای تعمیق همکاری‌ها در این قالب، از دیگر اقدامات ایران در راستای تکثیر روابط بین‌المللی و مقابله با یک‌جانبه‌گرایی غرب بود.
در مجموع، دولت آیت‌الله رئیسی با امضای توافقنامه‌های جامع همکاری با برخی از کشورهای مهم و تأثیرگذار، در پی بهره‌گیری از همه‌ ظرفیت‌های بالقوه در عرصه‌ سیاست خارجی بود تا در برابر یک‌جانبه‌گرایی و فشارهای آمریکا مقاومت و نقش مؤثرتری را در شکل‌گیری نظم جهانی جدید ایفا کند.

۴٫ هماهنگی میان میدان و دیپلماسی
یکی از مسایلی که در دولت دوازدهم توسط برخی از دولتمردان مطرح و در فضای سیاسی کشور در باره آن بحث شده بود، موضوع تقابل «میدان و دیپلماسی» بود؛ به این معنا که با در مقابل قرار دادن این دو مفهوم، طوری آن را تفسیر می‌کردند که این دو ضد هم هستند و اساساً قابل جمع نیستند. مرد میدان صرفاً یک فرمانده‌ جنگ است که لباس رزم می‌پوشد و در میدان جنگ فرماندهی می‌کند و می‌جنگد و از دیپلماسی سررشته‌ای ندارد و مرد دیپلماسی فردی است که صرفاً در حوزه‌ دیپلماتیک فعالیت می‌کند، کت ‌و شلوارپوش است و نامش روی آستین پیراهنش حک شده و در جلسات مذاکره و دیپلماتیک حضور دارد و با وزرا و مسئولین کشورهای خارجی دیدار و مذاکره و توافق می‌کند، اکثراً در سفرهای خارجی به سر می‌برد و کاری به جنگ و جنگیدن ندارد. اصلاً هم جنگجو نیست و فقط دنبال صلح و راه‌حل‌های صلح‌طلبانه است.
آنچه مشخص است محدودسازی مفهوم «مرد میدان» به یک فرمانده‌ صرفاً نظامی که تنها در عرصه‌ جنگ حضور دارد، ظلمی بزرگ به واقعیت‌های موجود است. در حقیقت، مرد میدان فردی است که در هر زمان و مکانی که نظام و انقلاب اسلامی به حضور و تلاش او نیاز دارد، با مسئولیت‌پذیری و از خودگذشتگی ظاهر می‌شود. این افراد، در عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، با جدیت، صلابت و ایمان در راستای حفظ نظام و ارزش‌های انقلاب اسلامی گام برمی‌دارند و از هیچ تلاشی برای پیشبرد این اهداف فروگذار نمی‌کنند.
اگرچه میدان جنگ ظرفیت حضور همه‌ آحاد جامعه را ندارد، اما هر فرد در محل کار و فعالیت خود می‌تواند چون یک «مرد میدان» ظاهر شود و با ایستادگی و پایبندی به اصول انقلاب، به تقویت استواری و صلابت نظام اسلامی یاری رساند. در این صورت، نظام اسلامی بدون نیاز به درگیری‌های نظامی مستمر، از هیمنه و قدرت بازدارندگی برخوردار خواهد شد که مانع از هرگونه دست‌اندازی دشمنان به این نظام می‌شود.
در این میان، نباید دیپلمات‌ها را از این مفهوم مستثنی دانست؛ زیرا آنان نیز می‌توانند در عرصه‌ دیپلماسی، همچون «مردان میدان» ظاهر شوند و با بهره‌گیری از توانمندی‌های دیپلماتیک خود، به حفظ ارزش‌های نظام و منافع ملی کشور بپردازند. از این رو دولت آیت‌الله رئیسی با درک عمیق از واقعیت‌های حاکم بر نظام بین‌الملل و ضرورت مواجهه همه‌جانبه با فشارهای غرب، رویکرد «تجمیع دیپلماسی و میدان» را که در حقیقت برخاسته از نگاه راهبردی رهبری انقلاب اسلامی است، در پیش گرفت و در این راستا، با انتخاب دکتر شهید امیر عبداللهیان به عنوان وزیر امور خارجه، به این نگاه راهبردی، نمود عینی بخشید.
دکتر امیر عبداللهیان به‌عنوان یک دیپلمات باتجربه که همواره معتقد به تلفیق ابزارهای دیپلماسی و میدان بود، ‌توانست در پیشبرد این رویکرد نقش مهمی را ایفا کند. دکتر امیر عبداللهیان قدرت میدانی را پشتوانه‌ محکمی برای دیپلماسی می‌دانست و بر این باور بود که میدان، دست دیپلمات‌ها را در میز مذاکره به‌شدت باز می‌کند. او دیپلماسی و میدان را مکمل یکدیگر ارزیابی می‌کرد و معتقد بود که «سردارسلیمانی هیچ‌گاه دیپلماسی و میدان را جدا از هم نمی‌دید. سردار سلیمانی نه تنها هیچ‌گاه از دیپلماسی برای میدان هزینه نکرد، بلکه از جیب مردم هم برای میدان هزینه نکرد…»(۱)
شهید امیر عبدالهیان بر این نکته تأکید داشت که دیپلماسی همواره بر «میدان» استوار بوده است و آن را باید رمز موفقیت دولت سیزدهم در حوزه سیاست خارجی دانست.
به‌طور خلاصه، رویکرد تجمیع دیپلماسی و میدان در دولت سیزدهم، به‌منزله رویکردی راهبردی بود که بر اساس درک عمیق مسئولان از واقعیت‌های حاکم بر صحنه‌ بین‌الملل و ضرورت اتخاذ رویکردی همه‌جانبه برای مقابله با فشارها و تهدیدات شکل گرفت.

۵٫ تقویت محور مقاومت
دولت سیزدهم از زمان به روی کار آمدن، تقویت و حمایت از محور مقاومت را یکی از اولویت‌های اصلی خود در حوزه‌ سیاست خارجی قرار داد. این رویکرد نه تنها در بیانات و مواضع رسمی مقامات ارشد کشور بازتاب یافت، بلکه در اقدامات عملی دولت نیز به وضوح قابل مشاهده بود.
از جمله اقدامات برجسته دولت در این زمینه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. حمایت صریح و علنی از مقاومت: حمایت قاطع و روشن از محور مقاومت همواره در اولویت سیاست‌های خارجی دولت آیت‌الله رئیسی قرار داشت و این حمایت از طریق بیانات صریح و علنی مقامات ارشد کشور به وضوح قابل مشاهده بود. از این‌رو سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در پیام تسلیت خود به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی و سایر شهدای خدمت بیان داشت که: «از شهیدان رئیسی و امیر عبداللهیان جز حمایت و پشتیبانی، چیز دیگری ندیدیم.»
این حمایت قاطع و بی‌دریغ از محور مقاومت، نشان‌دهنده‌ استراتژی سیاست خارجی دولت آیت‌الله رئیسی در تقویت و تحکیم همبستگی و انسجام محور مقاومت در برابر زیاده‌خواهی‌های رژیم صهیونیستی و متحدان آن در منطقه است.
ب. ارائه‌ کمک‌های عملی به متحدان: در راستای تقویت محور مقاومت، دولت سیزدهم اقدام به فروش سوخت ایرانی به تجار لبنانی کرد که این امر به شکست حصار اقتصادی آمریکا علیه لبنان منجر شد. وزیر امور خارجه نیز اعلام کرد که پیشنهادهای بهتر و جدیدتری برای کمک به شکست این حصار اقتصادی در دست اقدام است.
ج. تقویت دیپلماسی مقاومت: بر اساس تحلیل‌ها، دولت سیزدهم با اتخاذ رویکرد «دیپلماسی مقاومت»، توانست در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، موقعیت ایران را ارتقا دهد. این نوع دیپلماسی، برخاسته از قدرت واقعی میدانی ایران و متحدان آن در محور مقاومت و در تقابل با دیپلماسی ناشی از ضعف و تسلیم‌پذیری در برابر دشمنان است.
د. تحکیم همبستگی محور مقاومت: انتخاب دکتر امیر عبداللهیان به‌عنوان وزیر امور خارجه، نقطه‌عطفی در سیاست‌گذاری دولت محسوب می‌شود. امیر عبداللهیان با تجربه‌ میدانی خود در جبهه‌های مقاومت به ایجاد «اتاق فرمان مشترک محور مقاومت» اقدام کرد تا هماهنگی‌های دیپلماتیک و میدانی در این چارچوب را تسهیل و تقویت کند.
در مجموع می‌توان گفت دولت آیت‌الله رئیسی با اتخاذ رویکرد راهبردی در تقویت محور مقاومت و اقدامات عملی در این زمینه، گام‌های مؤثری را در جهت ارتقای امنیت و ثبات منطقه برداشت و موقعیت ایران را در معادلات بین‌المللی تقویت کرد. این رویکرد، به تبدیل شدن ایران و متحدان آن در محور مقاومت به «نقاط آشکارساز قدرت» در منطقه‌ غرب آسیا انجامید.

۶٫ حمایت از فلسطین و مردم مظلوم غزه
دولت سیزدهم موضوع فلسطین و حمایت از مردم این سرزمین را به یکی از اولویت‌های اصلی سیاست خارجی خود تبدیل کرد. این مسئله به‌وضوح در بیانات و مواضع صریح رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه، دکتر امیر عبداللهیان قابل مشاهده بود. آنها در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود، به‌طور مکرر و قاطع، رژیم صهیونیستی را به ارتکاب جنایات جنگی و نسل‌کشی علیه مردم فلسطین، به‌ویژه در غزه محکوم و بر حمایت از آنان تأکید می‌کردند.
آیت‌الله رئیسی در نشست سران کشورهای اسلامی و عربی در ریاض نیز فعالانه حضور یافت و با ارائه‌ پیشنهادهای ده ‌ماده‌ای، تلاش کرد تا فشار بیشتری را بر رژیم صهیونیستی وارد و به مردم غزه کمک کند. در این نشست، آیت‌الله رئیسی  تاکید نمودند که «راه‌ حل پایدار، آنچه امام خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی مطرح کردند و امروز در سازمان ملل ثبت شده است، تشکیل دولت واحد فلسطینی از بحر تا نهر بر مبنای اصل دموکراتیک «هر فلسطینی یک رأی اعم از مسلمان،‌ مسیحی و یهودی» است که جمهوری اسلامی قاطعانه از این نگاه حمایت خواهد کرد».
دولت سیزدهم، همچنین با تقویت محور مقاومت و گسترش روابط با کشورهای اسلامی، در پی افزایش همبستگی جهان اسلام در دفاع از فلسطین و ارتقای موقعیت ایران در منطقه از طریق دیپلماسی مقاومت بود. این رویکرد نشان‌دهنده‌ اولویت‌بخشی این دولت به موضوع فلسطین و تلاش برای ایجاد هماهنگی و همبستگی جهان اسلام در حمایت از مردم مظلوم این سرزمین بود.
در مجموع دولت آیت‌الله رئیسی با مواضع قاطع و عملکرد فعال در حمایت از مردم فلسطین و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی، نقش پیشتازی و پرچمداری دفاع از آرمان فلسطین را در عرصه‌ بین‌المللی ایفا کرد.

نتیجه
دولت شهید جمهور آیت‌الله رئیسی با اتخاذ رویکردهای نوین در سیاست خارجی، از جمله تقویت منطقه‌گرایی و همکاری با کشورهای عضو سازمان‌های چندجانبه همچون شانگهای و بریکس، همچنین تعمیق همکاری‌های دوجانبه با قدرت‌های بزرگ چون چین و روسیه، توانست جایگاه بین‌المللی ایران را ارتقا دهد. این رویکرد همراه با اصل «هماهنگی میان میدان و دیپلماسی» و تقویت محور مقاومت، در کنار اقدامات بنیادین دولت‌های پیشین، سبب شد تا ایران در برابر فشارها و تحریم‌های غرب مقاومت و نقش مؤثرتری را در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا کند. همچنین، دولت سیزدهم با موضع‌گیری قاطع در حمایت از مردم فلسطین و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی، نقش پیشتازی و پرچمداری دفاع از آرمان فلسطین را در عرصه‌ بین‌المللی ایفا کرد.

پی‌نوشت:

۱٫ mehrnews.com/xVfqR.

02آگوست/24

فروپاشی قدرت نرم، زمینۀ فروپاشی قدرت سخت آمریکاست | گفتگو با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

«تأثیر انقلاب اسلامی در شکل‌گیری نظم نوین جهانی»
در گفت و شنود با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

فروپاشی قدرت نرم، زمینۀ فروپاشی قدرت سخت آمریکاست
درآمد:
در شماره قبل، بخش اول گفتگوی اختصاصی با آیت‌الله میرباقری پیرامون نتایج و تاثیرات رویدادهای شگرف “طوفان‌الاقصی” و تاثیرات مثبت آن بر جامعه جهانی در شناخت بهتر و بیشتر از سردمداران جنایتکار آمریکا که سال‌های سال خود را پرچمدار دموکراسی و حقوق ‌بشر به جهانیان معرفی کرده بودند و همچنین فوران موج حمایت‌ها از ملت مظلوم فلسطین در اقصی نقاط جهان و افزایش انزجار و نفرت جهانی از رژیم صهیونیستی را درپی داشت.
ادامۀ گفتگوی فوق را با پرداختن به تاثیرات انقلاب اسلامی ایران بر موازنه و نظم جهانی و لزوم ادامه هرچه پرقدرت‌تر نقش جمهوری اسلامی در تغییرات نظم جهانی در جهت تحقق منافع مستضعفین جهان و چگونگی شکسته شدن ابهت قدرت نرم آمریکا و صهیونیسم جهانی را پی می‌گیریم.
با تشکر و سپاس فراوان از آیت‌الله میرباقری، ادامۀ این گفتگو تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

*وقتی حوادث چند سال اخیر را رصد می‌کنیم، انگار جریان‌های میانه‌رو شتاب پیدا کرده‌اند. مثلاً جشنواره‌های مشترکی که با رژیم صهیونیستی برگزار می‌کنند، تبدیل تاریخ هجری به تاریخ میلادی، پیمان ابراهیم که عملاً عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را علنی کردند. بحرین و امارات هم رسماً این موضوع را اعلام کردند و قرار بود عربستان و اردن هم به این پیمان ملحق شوند. و امارات مقری می‌شود برای مجموعه‌ای از فعالیت‌های اقتصادی با رژیم صهیونیستی. تحلیلتان را با توجه به این واقعیت‌ها بفرمایید؟
حوادث اخیری که اتفاق افتاده، مثل داستان اوکراین که خیلی حوادث جهانی را تحت‌ تأثیر قرار داد و “طوفان‌الاقصی” که به‌ویژه وضعیت منطقه را تحت‌تأثیر قرار داد و ظرفیت جبهه مقاومت را افزایش داد، نشان می‌دهد که در باطن عالم دارد اتفاقاتی رخ می‌دهد که آمریکا و غربی‌ها از آن غافل‌اند.
تردید نکنید که وقتی یک جریان و یک قرائت دیگر از اسلام که همان اسلام ناب است مطرح می‌شود و این جریان رو به اقتدار و پیشرفت است، جریان‌های دیگر در دنیای اسلام در مقابلش صف‌آرایی می‌کنند. اما سئوال این است که آیا این جریان قرائت اعتدالی از اسلام، خودش طرحی برای تمدن دارد؟ یا طرح آنها همان تمدن غرب است؟ یعنی در مقابل توسعه، ایده‌ای دارند یا ندارند؟ و یا اگر بخواهند کاری انجام بدهند، در مدار توسعه انجام می‌دهند. یعنی می‌خواهند توسعه جهانی را بپذیرند و در این نظم پذیرفته شده جهانی، ظرفیت بیشتری به آنها تعلق بگیرد و سهم تأثیرشان بیشتر باشد. اینها با نظم جهانی رقابت نمی‌کنند؛ بنابراین آنها را باید ذیل نظم جهانی تحلیل کرد. قدرت جدیدی نیستند، بلکه باید اینها را ذیل نظم جهانیِ مستقر دید.
نظم جهانی مستقر هم دارد از اسلام ناب و انقلاب اسلامی شکست می‌خورد. ما در معرض تحولات عظیم در این نظم هستیم. جوششی که با انقلاب اسلامی شروع و به تحولات بزرگ منتهی شده و قدرت نرم در جهان ایجاد کرده، به فروپاشی نظم پیشین جهان منتهی می‌شود. علائم این فروپاشی هم کاملاً آشکار، قابل مشاهده و فراوانند.
حضرت آقا یک‌ موقعی در دیدار با دانش‌آموزها فرمودند نظم کنونی جهان تغییر می‌کند و نظم جدید، مؤلفه‌هایی دارد که بعضی از این مؤلفه‌ها عبارتند از:
۱٫افول قدرت آمریکا به‌عنوان محور نظم سابق؛
۲٫ شکل‌گیری قطب‌های جدید قدرت که گاهی از آن به انتقال قدرت به آسیا تعبیر می‌کنند
۳٫ گسترش ادبیات مقاومت.
این امر معنایش این است که انقلاب اسلامی نظم کنونی را در مرحله‌ فروپاشی و تغییر قانون اساسی قرار داده است. البته دشمن تلاش می‌کند بدل‌سازی کند؛ لذا الگوهای اسلام میانه‌رو را معرفی می‌کند که همان اسلام توسعه‌پذیر است که خود را ذیل نظم جهانی تعریف می‌کند، منتهی برای اسلام یک حق تحفظ قائل است.
آن جریانی که در دنیای اسلام دنبال نوسازی بر اساس اصول توسعه و به‌خصوص آرمان‌های توسعه جهانی است، چیزی فراتر از نظم مستقر نیست؛ در حالی که خود نظم مستقر در حال فروپاشی است. این سخنی است که غربی‌ها خودشان هم می‌گویند. بعضی از سران غربی‌ها ادعا کرده‌اند که تا دو سه سال آینده تحولات جهانی به نقطه‌ای می‌رسند که نظم دهه‌های آینده را طراحی خواهند کرد. یعنی در دو سه سال آینده نظم چندین دهه پیشِ‌ رو شکل خواهد گرفت. بنابراین اتفاقات بزرگی در راهند و ما نباید آن تحولات عظیم را با این محاسبات خرد تحلیل کنیم. عربستان دارد نقش‌آفرینی می‌کند و می‌خواهد الگوی توسعه غربی را به‌شدت در کشورش پیاده کند؛ چون الگوی جدیدی ندارند. یعنی آنها دنبال توسعه به‌معنی طرح جدیدی تحت عنوان پیشرفت در مقابل توسعه نیستند.

*یعنی حتی دنبال درون‌زا کردن توسعه غربی هم نیستند. به یک معنا از اساس وابسته‌اند.
جزو اقمار نظم جهانی هستند؛ آن‌هم نظم مستقر و به‌ تعبیری نظم کهنِ در حال فروپاشی. بنابراین ما در عین اینکه باید متوجه این امور باشیم، نباید خیلی هم نگران شویم و احساس رعب بکنیم. تحولات به‌سمتی می‌روند که اینها هم در حال حذف و تغییر هستند. وقتی نظم جدید جهانی شکل بگیرد، حتماً این تحولات هم تغییر خواهند کرد؛ منتها نکته‌ مهم این است که ما باید این قدرت نرمی را که ایجاد شده در نظم آینده‌ جهان دخیل و تلاش کنیم عقب نمانیم. همان‌‌‌طور که حضرت آقا در صحبت با مردم سیستان و بلوچستان فرمودند که نظم جدید در جهان در دو مرحله‌ شکل گرفت. یکی در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده که استعمار کهن در اوج خود بوده و اروپایی‌ها، شرق آسیا و آسیای میانه و به‌ویژه هند را تصرف کردند و یکی هم در دوره بعد از جنگ اول و دوم جهانی که قدرت‌های پیروز نظم جدیدی را نوشتند.

*در منطقه ما بیشتر بعد از جنگ جهانی اول دخالت کردند.
بعد از جنگ دوم جهانی هم این سه قدرت به تهران آمدند و نظم بعدی را طراحی کردند. بعد از این دو جنگ که حالا از جنگ جهانی اول بیش از یک قرن و از پایان جنگ دوم جهانی هم قریب هشتاد و اندی سال می‌گذرد، نظم جدیدی در جهان حاکم شد که ما مسلمان‌ها غفلت کردیم و از مداخله در این نظم جا ماندیم و طبیعتاً قدرت‌ها نظمی را علیه ما شکل دادند. در این مرحله که دارد نظم جدید شکل می‌گیرد باید مواظب باشیم و در نظم جدید دخالت کنیم، نقش ایفا کنیم و قدرت اسلام را در آینده‌ جهان دخیل کنیم.

*شما به تأثیر انقلاب اسلامی از همان ابتدای وقوع اشاره کردید. بحث‌های بسیاری هم در جاهای دیگر داشته‌اید که انقلاب اسلامی دارد بر جهان تأثیر می‌گذارد. شکلِ تأثیرگذاری در سال‌های اخیر با شکل ابتدای انقلاب چه تفاوتی دارد؟
در یک مرحله، جوشش و آغاز پیشرفت‌های انقلاب اسلامی و پیروزی بر ساختار گذشته و تدوین قانون اساسی جدید را شاهد بودیم. در اینجا نظم جدیدی شکل گرفت و نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. البته انقلاب باید نظام متناسب با خود را بسازد. حالا یک انقلاب اگر مقیاس تأثیرش از یک دولت – ملت فراتر رفت و تأثیر جهانی داشت، حتماً باید در نظم جهانی نقش‌آفرینی کند. گرچه این نظم، نظمی است که بین ملت‌ها ساخته می‌شود و همه در آن ایفای نقش می‌کنند؛ ولی حتماً باید این قدرت نرم جهانی نقش خود را ایفا کند و در نظم آینده‌ جهان حضور داشته باشد. به‌خصوص باید سهم ملت‌های مسلمان، سهم امت‌های موحد و مستضعفین جهان را در این نظم فرآوری کند، به‌طوری که نظم جدید به ‌نفع امت مؤمن و مستضعفین جهان تمام شود. برخلاف نظم‌های گذشته که کاملاً مطابق منافع مستکبرین و قدرت‌های مسلط بود و نظام استکبار از آن منفعت می‌برد.
باید در نظم آینده جهان، منافع موحدین، امت‌های ایمانی، امت اسلامی و منافع مستضعفین محور قرار بگیرد. بنابراین ما در چنین مرحله‌ای هستیم و حوادث اخیر منطقه، به‌شدت گویای این است که اتفاقات عظیمی در راهند. غربی‌ها هم گفتند که نظم‌های دهه آینده در دو سه سال پیش ‌رو شکل می‌گیرند. ما به آن قله‌ای که تحولات آینده به ‌نفع اسلام رقم بخورد، نزدیک شده‌ایم. در این فرصت باید پایداری کنیم. گرچه ممکن است چون به قله‌ها نزدیکیم امتحانات هم سخت بشوند و صحنه‌های سختی پیش‌‌رو باشند؛ ولی با صبوری و استقامت می‌شود به پیروزی‌های بزرگ رسید.

*در واقع به اعتقاد شما مقیاس کنشگری ما از حالتی که عملاً یک تصرف معنوی فرهنگی در جهان بوده، در سال‌های اخیر به سطح شکل دادن به ساختارها رسیده است.
به سطحی رسیده که در نظم جهان شرکت می‌کنیم. جوشش یک قدرت نرم و معنوی از باطن جهان است که انفجار ایجاد می‌کند، موازنه قدرت را به هم می‌زند، بافت نیروی انسانی را به‌سمت ‌و سوی دیگری می‌برد، فطرت‌ها را بیدار می‌کند و ظرفیت فطرت‌ها را به صحنه می‌آورد. فطرت‌هایی که دستگاه‌های پیچیده استکبار خاموششان کرده و در حجاب فرو برده بودند، دارند احیا می‌شوند. وقتی که اینها نقش ایفا می‌کنند به نقطه‌ای می‌رسند که با نظم کنونی جهان درگیر می‌شوند؛ چون پذیرای این نظم نیستند، بلکه انتظاراتشان از ساختارهای کنونی عبور کرده؛ لذا این ساختارها را می‌شکنند. ما الان در این مرحله هستیم.

*آیا حقیقتاً چنین وضعیتی در جهان به وجود آمده است؟
بله. ساختارهای کنونی دارند فرو می‌ریزند. البته ظرفیت‌ها و فعلیت‌های عوامل دخیل‌، متفاوتند، ولی همگی تحت‌تأثیر قدرت نرم و ایده‌های تمدنی انقلاب اسلامی هستند. این ناامیدی از ساختارهای موجود جهانی به نقطه‌ای می‌رسد که مثلاً در آمریکا، بر سر همین ماجرای طوفان الاقصی، نسبت به نهادهای آکادمیکشان یک حالت انتقادی پیدا کردند. چند رئیس دانشگاه به کنگره آمریکا فراخوانده ‌شدند و دو رئیس دانشگاه استعفا ‌دادند.
دیگر اینکه از نقدهای فرهنگی که قبلاً در خود غرب هم سابقه داشت، به نقطه‌ای رسیده‌ایم که ناامیدی از ساختار به وجود آمده و بیش از ناامیدی از ساختار، امید به اتفاقی جدید وجود دارد؛ وگرنه اگر صرفاً یأس باشد، عبور از ساختارها از دل آن شکل نمی‌گیرد. امید به یک اتفاق جدید در جهان، موجب شده که انتظارات عمومی از ساختارهای کنونی عبور کرده است.
البته ما در تحلیل باید متوجه دو نکته باشیم. یکی اینکه مرعوب امپراتوری رسانه‌ای غرب نشویم و تصویر و روایتی که از واقعه می‌کنند، موجب غفلت ما نشود. واقعه را با روایت آنها نباید بشناسیم. خبر آنها، خبر فاسق است. در مجموع به بشریت دروغ می‌گویند، ولو اینکه دروغشان پیچیده و سیاست تنظیم خبرشان، سیاست وارونه نشان دادن صحنه‌هاست. البته این مطلب توضیح می‌خواهد؛ ولی این، کار امپراتوری رسانه‌ای غرب و به‌ویژه ابزارهای جدیدشان است. ما از یک سو نباید از ناحیه کثرت و شدت روایتی که در امپراتوری رسانه‌ای غرب وجود دارد، دچار انحراف روایت بشویم و از سوی دیگر نباید دنبال دولت مستعجل هم باشیم، والا باز از حوادث واقعی عقب می‌افتیم.
ما نباید از اتفاقاتی که در باطن عالم واقع می‌شوند و از دسترس محاسبه دستگاه مادی بیرون هستند غافل شویم. فقط رجال و اولیای الهی هستند که می‌توانند آن غیب را ببینند، مدیریت و هدایت کنند و پیش ببرند و ما نباید از اینها غفلت کنیم. به نظر می‌آید اتفاقاتی از این جنس در عالم در حال وقوع هستند که دنیای غرب نمی‌تواند آنها را کنترل کند. حادثه بزرگی مثل کرونا رقم می‌خورد و جامعه جهانی را در کما فرو می‌برد. در هیچ جامعه جهانی این ‌گونه در تنگنا قرار نمی‌گیرد؛ ولی باز آن میوه‌ای که باید، چیده نمی‌شود. هرچند برای گسترش حکمرانی مجازی از آن استفاده می‌شود، ولی باز جریان‌های مخالف خاموش نمی‌شوند؛ بلکه شدت پیدا می‌کنند و این خیلی پدیده عجیبی است.
با وجود هجومی که رسانه‌های دشمن به جریان مقاومت دارند و جنگ فرهنگی و تخریبی‌ای که به راه انداخته‌اند و تحلیل‌های غلطی که امپراتوری رسانه‌ای اینها از شرایط و موازنه قدرت در دنیا می‌دهند، اتفاقات بزرگ جهانی نشان می‌دهند که کنترل جهان از دست آنها خارج شده و دستگاه محاسباتی‌شان قدرت محاسبه ندارد.
یادم هست در اوایل پیروزی انقلاب، تحت تأثیر آن، در انتخاباتی در الجزایر که به تعبیر امروزی، اصول‌گراها پیروز شده بودند، رسماً انتخابات را ابطال کردند. استاد ما مرحوم علامه حسینی می‌فرمودند این علامت شکست دستگاه ریاضیات غرب است. دیگر ابزار محاسبات کمّی‌شان قدرت محاسبه حرکت‌های ناشی از اختیار و اراده انسان را ندارد. این معنایش شکست علوم انسانی آنها و به طریق اولی، شکست ریاضیاتشان است والاّ به جنگ دموکراسی که بت آنهاست، نمی‌رفتند. وقتی در مقابل آرا می‌ایستند و با تحلیل که ارائه می‌کنند، آراء را ابطال می‌کنند، یعنی که قدرت کنترل اختیارات را ندارند.

*قدرت سرکوب خیلی عجیبی را هم از خودشان نشان می‌دهند. قهر و غلبه‌ای که هیچ حدی را برای خود متصور نیست و مثلاً به ورود زمینی تن می‌دهند و یا مثلاً وقتی یمن حرکتی را انجام می‌دهد، بسیجی بین آمریکا و انگلستان و چند کشور رقم می‌خورد و سریع به یمن حمله می‌کنند و یا به سمت آن منطقه ناو حرکت می‌دهند که مثلا امنیت دریایی را فراهم بکنند.
این معنایش فروپاشی قدرت نرم غرب است. دارند قدرت ایدئولوژیک و هژمونی‌شان را از دست می‌دهند.

*به نظر جنابعالی خشونتی که بروز می‌کند، اتفاقاً نشانه‌ تنزل قدرت آنهاست؟
غرب تا مجبور نشود، برای توسعه دموکراسی جنگ به راه نمی‌اندازد. در حال حاضر غرب برای توسعه دموکراسی، می‌خواهد کل خاورمیانه را به آتش بکشد. آنها اگر مجبور نبودند دموکراسی را با قتل و غارت پیش نمی‌بردند. این معنایش این است که محاسبات آنها در حوزه‌ علوم انسانی اجتماعی و محاسبات نرمی که با آن در دوره استعمار فرامدرن، جهان را استعمار می‌کردند، شکست خورده و در واقع قدرت ایدئولوژیکشان کاهش پیدا کرده است.
ظاهراً همان‌‌طور که فروپاشی شوروی، ایدئولوژیک بود، فروپاشی آمریکا هم ایدئولوژیک است. یعنی آرمان‌ها و ایده‌هایی که در جهان به شکل انبوه بسط داده و ملت‌ها را وابسته کرده و خود را محور تحقق آن آرمان‌ها در جهان قلمداد کرده و به تعبیر بعضی از ادبیات‌ها برای بشریت رؤیا ساخته و خود را محور تحقق آن رؤیا، منجی و راهبر بشریت برای رسیدن به آن آرمانشهر و آن رؤیا قرار داده، دارد شکست می‌خورد و دیگر آن رؤیا دل‌انگیز و شورانگیز و بهجت‌زا نیست و جامعه بشری به آن احساس دلبستگی و یا حقارت نمی‌کند و آمریکا را محور تحقق جامعه آرمانی بشر نمی‌بیند. وقتی این رؤیا از دست برود، قدرت این تمدن هم از دست می‌رود.
در ایامی که آمریکا به عراق حمله کرد، شصت اندیشمند آمریکایی نامه‌ای نوشتند و این حمله را توجیه اخلاقی کردند. این بار این کار را هم نکردند.
یعنی دیگر دفاع اخلاقی هم از آنها نمی‌شود. فقط خودشان بین خودشان تکرار می‌کنند که اینها دارند از خودشان دفاع و با تروریسم مبارزه می‌کنند؛ ولی این حرف هم خریداری ندارد.
ما نباید فریب بخوریم، زود داوری کنیم و مرعوب امپراتوری رسانه‌ای غرب و صحنه‌سازی و تصویرسازی آنها بشویم. روایت آنها غلط است. کسانی که خیلی منفعل می‌شوند، تحت تأثیر روایت غرب قرار می‌گیرند. نه آن روایت را بپذیریم و نه برای تحقق ایده‌های انقلاب اسلامی عجله کنیم. واقعیت این است که آنها هیچ توجیه اخلاقی‌ای برای این جنگ ندارند.
در دنیایی که مدعی آزادی، برابری، دموکراسی و حقوق بشر است، این جنگ و خشونت توجیه اخلاقی ندارد و این علامتِ شکست یک قدرت است. خشونت بدون اینکه بتوانند آن را بر پایه‌ اصول خودشان تصویر و تفسیر بکنند، معنایش فروپاشی قدرت است. یعنی این قدرت فقط دیگر می‌تواند به زور بازو و قدرتش تکیه کند و دیگر نمی‌تواند به اصول اخلاقی‌اش و به آن ایده‌ها، آرمان‌ها و رؤیای شورانگیزش تکیه و ملت‌ها را مسحور خود کند. قدرت مسحور سازی‌شان گرفته شده است. به تعبیر قرآنی، به وسیله انقلاب اسلامی اِفکشان بلعیده شده؛ «مَا یَأْفِکُونَ». سَحَره، فرعون یک سحری درست می‌کردند که هم، شورانگیز بود، هم رعب‌آور و از قدرت فرعون ابهتی در دل‌ها می‌انداخت. این عامل پیروزی بود. حضرت موسی(ع) این ابهت را شکست و این عامل فروپاشی اقتدار آنها شد.
امام (ره) در باره اشغال لانه‌ جاسوسی فرمودند: «آمریکا آن‌‌قدر که می‌گوید قدرت ندارد؛ کما اینکه پهلوی آن‌ قدری که تبلیغ می‌کرد قدرت نداشت. باید این رعب شکسته می‌شد. وقتی رعب شکسته بشود ملت‌ها آزاد می‌شوند و شما دانشجویان این کار را کردید. ما می‌خواستیم این اتفاق بیفتد که افتاد». همان موقع غرب‌گراها گفتند چرا گروگان‌های آمریکایی را یک سال نگه داشتید و روابط جهانی را به هم زدید؟ اگر می‌خواستید آنها را آزاد کنید پس چرا یک سال نگه داشتید؟ اگر می‌خواستید نگه دارید، پس چرا آنها را آزاد می‌کنید؟ امام فرمود: ما می‌خواستیم رعب آمریکا را بشکنیم که شکستیم.
همان زمان، ملت مسلمان افغانستان با شوروی آن دوره می‌جنگید. فرمودند ملت افغانستان هم ابهت شوروی را شکست و نشان داد که این‌‌‌طور نیست که آنها هر تصمیمی بگیرند، در عالم واقع بشود. شما ابهت آمریکا و آنها هم ابهت شوروی را شکستند. وقتی این اتفاق افتاد، ملت‌ها آزاد می‌شوند و دیگر دنبال اینها نمی‌روند. البته طبیعی‌است که این امور زمانبر هستند.
در حال حاضر کار به جایی رسیده که با تهدید و تطمیع آنها جهان حرکت نمی‌کند و مجبورند از قدرت سختشان استفاده کنند. این قدرت سخت هم ظرفیتی دارد و این ظرفیت رو به اتمام است. قدرت سختشان هم آن‌ قدرها که وانمود می‌کنند نیست. هر وقت آن قدرت رؤیایی که از خودشان درست کرده‌اند، بشکند و ملت‌ها از آن عبور کنند، دیگر قدرت سخت توان مقاومت ندارد.
این خیلی نکته مهمی است. بعضی‌ها خیال می‌کنند قدرت سخت دشمن است که جهان را اداره می‌کند. این‌‌طور نیست؛ قدرت نرمشان است. شوروی نمی‌توانست یک بمب اتم در افغانستان بیندازد. اگر می‌توانست، می‌انداخت. قدرت سختش آن‌ قدرها نبود. وقتی قدرت نرم او از بین رفت، قدرت سختش هم دچار فروپاشی شد.
آمریکا و اروپا فعلاً رجز می‌خوانند. کاری که مردم فلسطین کردند و لطیف‌تر از آن، کاری است که مردم یمن دارند انجام می‌دهند، ابهت آمریکا را شکسته‌اند. دیگر اینها از آمریکا حساب نمی‌برند. کشتی جنگی آمریکا را می‌زنند. اینها دارند با مجاهدتشان رعب آمریکارا می‌شکنند. فروپاشی این قدرت نرم به معنی فروپاشی قدرت سختشان است. اینها با قدرت سختشان نیست که غلبه می‌کنند، بلکه بیشتر قدرت نرم و رعبی است که در ملت‌ها ایجاد می‌کنند و در کنار رعب، بیشتر فریفتگی و شیفتگی‌ای است که نسبت به خود ایجاد می‌کنند. تحقیرشدگی در برابر اینها و فریفتگی نسبت به اینها دارد می‌شکند.
از آن‌طرف مردم فلسطین نشان دادند که تمام شعارهای اینها و طرفداری از حقوق بشر دروغ است. اینها طرفدار آزادی و ملت‌ها نیستند. از آن‌طرف هم مردم یمن دارند نشان می‌دهند که اینها آن‌قدری هم که ادعا می‌کنند، قدرت ندارند و قدرت تطمیع و تهدیدشان دارد از بین می‌رود. این آغاز فروپاشی است. البته آغاز، تعبیر دقیقی نیست، بلکه نقطه جهش در فروپاشی است. باید منتظر اتفاقات بعدی که فروپاشی قدرت دنیای غرب را تسریع می‌کنند، باشیم.

*اگر اجازه بفرمایید همین فضا را ادامه بدهیم و برویم سمت اینکه یک ارزیابی داشته باشیم از عملکرد و نحوه مواجهه جمهوری اسلامی با حوادث اخیر منطقه، از طرفی، دشمنان بر این باورند که همه‌چیز از ایران نشئت می‌گیرد و منشاء همه اتفاقات اخیر را به ایران منتسب می‌کنند‌. تا حدی که چندی قبل یکی از مقامات رژیم صهیونیستی گفت که باید سر اختاپوس، یعنی ایران، را بزنیم…، از طرف دیگر در مجموعه نیروهای انقلابی خودمان نیز منتقدند که در جمهوری اسلامی در مقایسه با مردم کشورهای دیگر منطقه و مسلمان‌ها یا حتی مردم اروپا و آمریکا که دائماً راه‌پیمایی می‌کنند و خیلی پرشورند و…، در ایران آن طور که باید آن شور لازم وجود ندارد. ارزیابی شما چیست؟
آن حرف مقام رژیم صهیونیستی که حرف صهیونیسم جهانی است که از دهان آن شخص زده می‌شود. به گمان من هر دو تحلیل دچار نوعی اعوجاج است. اما در تحلیل غربی‌ها یک حرف صحیح و یک ارائه غلط. از مسئله روایت غلط می‌کنند. اصل نکته‌ای که می‌گویند که هسته‌ مرکزی جبهه مقاومت ایران است، جای تردیدی نیست. همه جبهه مقاومت این را قبول دارند. هم شروعش از اینجاست، هم کانون و فوران و هدایتش اینجاست. اما اینکه کأنه ایران دارد مستقیم کار می‌کند و اینها نیروهای نیابتی هستند؛ این در باب خود غربی‌ها صادق است. غربی‌ها وقتی شبکه قدرت درست می‌کنند، دیگران حق و آزادی‌ و حرمت و کرامتی ندارند و باید با فرمان آنها حرکت کنند و نیروهای نیابتی می‌شوند. در حالی که در جبهه اسلام این اصلاً معنا ندارد. اگر شما در مردمی بیداری ایجاد می‌کنید، به آنها آگاهی می‌دهید، امداد و توانمندشان می‌کنید، معنایش این نیست که آنها مستعمره‌ و نیروهای نیابتی شما هستند. آنها ملتی و جمعی و امتی هستند که برای خودشان هویت و استقلال دارند. کار می‌کنند، ما هم کمکشان می‌کنیم. بنابراین شبکه قدرت در فضای فرهنگ ما با شبکه قدرت در دنیای استکبار متفاوت است.
*سنخ رابطه‌هایمان.
سنخ رابطه‌ها، راهبری‌ و حمایت‌مان متفاوت است. بنابراین به معنای این‌ نیست که آنها از خودشان اراده ندارند و رشد نمی‌کنند. این‌که معنا ندارد. انبیاء آمدند که: «ِلیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»(۱). قرآن می‌فرماید همراهان وجود مقدس نبی اکرم«ص» این گونه‌اند: «فَئازَرَه فَاستَغلَظَ فَاستَویّ عَلیّ سوقِه»(۲) روی پای خود ایستاده‌اند. قدرت را از آنجا می‌گیرند، امداد می‌شوند، ولی اراده، هویت و استقلال دارند.
باید توضیح داده شود که چگونه می‌شود هم ذیل یک دستگاه ولایت و هدایت قرار بگیرند، امداد بشوند، هم هویت و اصالت و استقلال داشته باشند. به هر حال این ‌طور نیست که اگر یک شبکه قدرت درست کردید، آنها نیروهای نیابتی شما باشند و نیابتی بجنگید. این موضوع راجع به ساختار قدرت نیابتی غرب و نیروهایی که حقوق می‌گیرند و می‌جنگند و پول می‌گیرند و قتل و غارت می‌کنند، صدق می‌کند، ولی ملت رشیدی که برای آرمان‌هایشان می‌جنگد، ولو اینکه شما کمک کردید تا این روحیه حماسی و توجه به آرمان‌ها در آنها پیدا شود و برای مقابله توانمندشان کردید، خودشان ملت مستقلی‌اند، تصمیم می‌گیرند، روی پای خودشان می‌ایستند، آرمان‌خواهند و مجاهده می‌کنند. ملتی نیستند که شما تحقیرشان‌کنید؛ تحمیل و تحمیق کنید و اجازه تفکر به آنها نمی‌دهید.
اینها مثل نیروهای داعشی و آدم‌هایی که روانگردان مصرف کرده‌اند، نیستند. گروه‌هایی که خیلی‌هایشان دارند به نفع رژیم صهیونیستی حقوق می‌گیرند و می‌جنگند، در جنگ با یمن و کشورهای عربی هم از آنها استفاده می‌شود. این نیروها اصلاً اهل فکر نیستند. اینها نیروهای نیابتی‌اند. درست است که محور جبهه مقاومت، ایران است، ملت‌هایی را توانمند و آرمانخواه کرد و بزرگ و بالغ و رشید شدند. فَاستَغلَظَ فَاستَویّْ عَلیّْ سوقِه.
این الگو الگوی اسلامی است. ما محور جبهه مقاومت هستیم، ولی نه به این معنا که آنها هیچ‌کاره‌اند و ما داریم می‌جنگیم و آنها نیابتی‌اند. این‌‌طور نیست. ما هم اگر در جایی عقب‌نشینی کنیم، آنها عقب‌نشینی نمی‌کنند و پرچم را به دست می‌گیرند و جلو می‌روند. اما اینکه نحوه مداخلات یک شبکه قدرت را خوب تحلیل نکنیم و تصورمان این باشد که همه باید مستقیم دخالت کنند، ناشی از نشناختن مواجهه دو نظام قدرت با یکدیگر است. آمریکا و اروپا مجبور شدند مستقیم حضور یابند و از کسی که وابسته به آنهاست حمایت کنند. این ضعف آنهاست، نه قوتشان، والاّ قواعد شبکه قدرت متفاوت است. ما فعلاً هیچ نیازی به مداخله نداریم. نهایتاً امداد، با قواعد مبارزه‌ شبکه‌ قدرت است. اگر این رویکرد درست تحلیل نشود، به نظر می‌ر‌سد که داریم کوتاهی می‌کنیم. ما هشدار می‌دهیم و جلو می‌رویم و جنگ گسترش پیدا می‌کند. معنایش این نیست که داریم جنگ نیابتی می‌کنیم.
*یعنی ما نمی‌گوییم جامعه دیگری به جای ما هزینه بدهد.
خیر این معانی نیست. ملت‌هایی رشید شدند و ما کمکشان می‌کنیم. همه با هم داریم مقاومت می‌کنیم. علاوه بر این‌ ما هزینه‌ دادن‌هایمان معانی دیگری دارد. شهید سلیمانی می‌فرمود: همه‌ این شهدا، حتی شهدای مدافع حرم در لبنان و جاهای دیگر، قله‌شان هشت سال دفاع مقدس ماست. اینها در آن دفاع مقدس ساخته شدند. ما مقاومت‌هایمان را کردیم که ذیلش این جریان شکل گرفت. الان هم داریم مقاومت می‌کنیم. بیشترین هزینه را هم داده‌ایم. مردم ایران همین ‌‌قدر که پای جمهوری اسلامی‌ ایستاده‌اند که چهل و اندی سال که با دنیا درگیر است و فشار جنگ همه جانبه دنیا را تحمل می‌کند، نهایت مقاومت را کرده است و می‌کند.
ملتی که مستغرق‌ در تمتعات مادی دنیای غرب و کشورهای اروپایی و آمریکا بود، حالا بیدار شده است. حرکت آنها هم از جمهوری اسلامی نشئت گرفته و دارند به صحنه می‌آیند، اما با ملت ایران خیلی فاصله دارند و به ملت ایران سال ۵۷ که هیچ، به ملت ایران سال ۴۲ هم هنوز نرسیده‌اند. البته سرعت تحولاتشان بحث دیگری است.

*شما مردم ایران را با همین وضعیتی که الان دارند….
بله، ملت ایران خیلی رشیدتر از ملت‌های دیگر دنیا هستند. وضعیت کنونی مردم یمن مثل سال‌های ۵۶ و ۵۷ ایران و اوایل پیروزی انقلاب اسلامی است. هنوز حوادث در راهند. نمی‌خواهم بگویم اگر ما در جاهایی کوتاهی کردیم، خدای متعال باز هم از ما حمایت می‌کند ولی ملت ایران دارد استقامت می‌کند. معنی استقامت چیست؟ قدرت خرید و ارزش پول ما به دلیل جنگی که دنیا با ما می‌کند، کاهش پیدا کرده است، والاّ ظرفیت اقتصادی ما بالاست. نمی‌خواهم همه ضعف‌هائی را که از آنها رنج می‌بریم به جنگ اقتصادی و جنگ همه جانبه دشمن منتسب کنم، ولی این یک عامل اصلی و اساسی‌ است.
هیچ یک از کشورهای اطراف ما ظرفیت اقتصادی و نیروی انسانی و منابع ما را ندارند. از نظر مدیریت هم نه قوی‌تر بلکه ضعیف‌ترند؛ اما این اتفاقات در آنجا رخ نمی‌دهند، چون دارند در چهارچوب نظم جهانی کار می‌کنند، اما ما در مقابل آن نظم ایستاده‌ایم. بنابراین ملت ایران دارد هزینه‌ چهل و پنج سال مقاومتش را میدهد و هم مقابله می‌کند. نتیجه‌اش هم بیداری اسلامی و شکل‌گیری جبهه‌ مقاومت و امثال اینهاست.
اشتباه بزرگی است که ملت‌ها را متهم کنیم که مقاوم نیستند. مقاومت هر ملتی معنای خودش را دارد. اعمال قدرت از طریق یک شبکه قدرت است که معنا دارد. ما داریم همه توانمان را برای دفاع از جبهه‌ مقاومت به کار می‌گیریم. هم ملتمان، هم دولت جمهوری اسلامی به اندازه توانشان ایستاده‌اند:«لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسعَهَا». ما داریم خوب کار می‌کنیم. بنابراین هر دو تحلیل غلط‌اند. این‌که بگوییم ما داریم می‌جنگیم و آنها نیروهای نیابتی ما هستند غلط است. آنها نیروهایی هستند که ذیل محور جمهوری اسلامی رشد کردند، روی پای خودشان ایستادند و دارند مقاومت می‌کنند. ما هم به اندازه‌ توانمان به‌عنوان محور شبکه داریم انواع کمک‌های متنوعی را که ممکن، متصور و مقدور است، انجام می‌دهیم.

*یعنی همان سنت‌های فتح و پیروزی که راجع به کیفیت کمک و مواجهه ما با این حادثه وجود دارند. بعضی‌ها خیلی دوست دارند که ما هم وارد درگیری بشویم.
هر کاری قاعده‌ای دارد. به نظر من این تحلیل‌ها ناشی از بی‌دقتی در تقسیم نقش‌ها در یک شبکه قدرت است که هر کدام باید چگونه عمل کنند تا این شبکه تقویت بشود و در مجموع تضعیف نشود.
سنت‌های خدای متعال در پیروزی سنت‌های دیگر است. در موازنه ظاهری قدرت شاید بگوئید که ما امکاناتمان خیلی کمتر از رقیب است. سیاست ما سیاست پیروزی خون بر شمشیر است که برای خودش قواعدی دارد و حتماً هم در آن پیروزی حاصل می‌شود. بنابراین ما نباید دنبال این باشیم که جنگمان جنگ ابزار باشد: «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ»(۳). قوه این‌ طرف با قوه آن‌ طرف تفاوت‌های اساسی دارد: «تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ»(۴). آن چیزی که در دشمن ارعاب ایجاد می‌کند، صرفاً ابزار نیست. بنابراین اعمال قدرت ما قواعد خودش را دارد و با اعمال قدرت دشمن متفاوت است. امکانات و سنن پیروزی‌مان هم متفاوت است. اگر به مجموعه اینها توجه نداشته باشیم، دچار خطای در تحلیل می‌شویم.

*برخی از نیروهای انقلابی معتقدند ملاحظاتمان در جمهوری اسلامی خیلی زیاد است و در مواجه شدن با دشمنان ایران را با ملت یمن مقایسه می‌کنند که ملت رشیدی است و این ملاحظات را ندارد.
ملاحظه اگر ملاحظه منافع مادی باشد غلط است، اما اگر ملاحظه قدرت و تغییر موازنه باشد ضروری و لازم است. باید ببینیم چگونه عمل کنیم که در نهایت موازنه قدرت به نفع ما تغییر کند. مردم یمن هم حتماً این ملاحظات را دارند. نمی‌شود نداشته باشند، والاّ می‌شود مبارزه‌ کور.

* معتقدند تغییر موازنه باید کانون توجه باشد
تغییر موازنه و برتری قوا قواعدی دارد که باید هم به دست آورد و هم رعایت کرد. من نمی‌گویم همه کسانی که تصمیم می‌گیرند، مومن کامل هستند و هیچ رعبی از دشمن و یا تعلقی به دستگاه دشمن ندارند و دچار خطای محاسباتی نمی‌شوند. ممکن است این‌طور باشد، اما ما داریم پیشانی کار را می‌بینیم و منظومه و مجموعه تصمیماتی که گرفته می‌شود و اقداماتی که می‌شوند به نظرم اقدامات مبتنی بر محاسبه‌ یک شبکه‌ قدرت است که دارد در مقابل جریان دیگری می‌ایستد. هم جنس امکاناتش، هم قواعد پیروزی‌ و هم اعمال قدرتش در مقابل جبهه‌ مقابل متفاوت است. آنها وقتی می‌خواهند اعمال قدرت کنند، نسل‌کشی می‌کنند تا ایجاد رعب کنند. ما می‌خواهیم از طریق تربیت انسان مؤمن کاری کنیم که رعب از دشمن از بین برود: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَه»(۱۳)، یعنی لشکر شیطان نتواند تخفیف ایجاد کند. اگر در این امر موفق بودیم، در موازنه موفق شده‌ایم. اگر دشمن بخواهد از طریق ارعاب مادی ملتی را تسلیم کند و در نتیجه در آنها ظرفیت ایمانی‌ای ایجاد شود که از دشمن نترسند و تهدیدها و تخفیف‌های او اثر نگذارند، یعنی دشمن شکست خورده است و ما قدرتی داریم که دشمن را می‌ترساند و مجبور است روی آن محاسبه کند که می‌کند.
اگر ملتی مثل مردم یمن ساخته می‌شود که واقعاَ از قدرت آمریکا نمی‌ترسد و از تشویق‌هایش به طمع نمی‌افتد، این همان: « تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» است. به چنین ملتی نمی‌شود ضربه زد، چون هرچه ضربه می‌زند، این طرف پیروزی است.

*در مجموع شرایط فعلی جهانی و نقش مقاومت را چگونه می‌بینید؟
ظاهر قضایا نشان می‌دهد که حقیقتاً یک قدرت معنوی دارد از باطن جهان آشکار می‌شود و حوادث را پیش می‌برد. کاملاً روشن است که آنها به‌شدت به دنبال ایجاد نظم جدید هستند. حتی گفته‌اند در دو سه سال آینده مثل بعد از جنگ اول و دوم جهانی، که سرنوشت دهه‌های آینده معین شد، سرنوشت دهه‌های آینده هم معین خواهد شد. آنها می‌خواهند آن سرنوشت را با محاسبات خودشان معین کنند، ولی حقیقت این است که قدرت‌های جدیدی که خلق شده‌اند و به‌خصوص قدرت اسلام چنین اجازه‌ای را به آنها نخواهد داد
به نظر می‌آید آینده‌ جهان آینده‌ای نیست که آنها طراحی می‌کنند. حرکت کلی جهان به نفع آنها نیست و به نقطه‌ای می‌رسند که: «یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِم وَ أَیدِی الْمُؤمِنِینَ»(۵) خودشان هم در فرو ریختن کاخ قدرتشان مشارکت می‌کنند. این حوادث در راهند. ان‌شاءالله.

پاورقی:
۱٫ بخشی از آیه ۲۵ سوره حدید
۲٫ بخشی از آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح
۳ . سوره انفال، آیه ۶۰٫
۴ . سوره انفال، آیه ۶۰٫
۵ . سوره حشر، بخشی از آیه۲.

02آگوست/24

شجاعت و بصیرت امام بی نظیر بود | گفتگو با آیت‌الله مصطفی اشرفی شاهرودی

«ناگفته‌ها و خاطره‌هایی از خصال علمی و عملی امام خمینی»
در گفت و شنود با آیت‌الله مصطفی اشرفی شاهرودی

شجاعت و بصیرت امام بی نظیر بود

درآمد:
راوی خاطرات و نکات پی آمده، شاگرد ممتاز حضرت امام خمینی(ره) در نجف و از عالمان تراز اول حوزه علمیه مشهد در مقطع کنونی است. آیت‌الله حاج شیخ مصطفی اشرفی شاهرودی، سالیانی چند مستشکل شاخص درس رهبر کبیر انقلاب در دوران تبعید بود و از این‌روی، مورد توجه و لطف ویژه امام راحل قرار داشت. ایشان در گفت و شنود با «پاسدار اسلام»، شمه‌ای از خاطرات و تحلیل‌های خویش از آن دوره را، بیان داشته است. که تقدیم مخاطبان گرامی و همه سیره پژوهان امام خمینی می‌شود.

• ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار داید، لطفا در آغاز سخن مختصری، درباره زندگی خود بفرمائید؟ در چه مقطعی به نجف رفتید؟ استادان شاخص شما چه کسانی بودند؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. اینجانب مصطفی اشرفی شاهرودی، فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ آقابزرگ اشرفی شاهرودی و متولد ۱۳۱۴هـ.ش. هستم. پدر بزرگوارم تاریخ تولد بنده را، در پشت کتاب «زادالمعاد» مرحوم مجلسی یادداشت فرموده‌اند که بر حسب آن، من در سحرگاه روز نوزدهم ماه رمضان ۱۳۵۴هـ.ق، در شهر مشهد مقدس به دنیا آمده‌ام. بر اساس تطبیقی که کرده‌اند، تاریخ تولد من مصادف شده با پانزدهم آذر، اما در شناسنامه نوشته شده دوازدهم دی ماه ۱۳۱۴هـ.ش.
پدر بزرگوارم در سال ۱۳۵۲ هـ.ق، به منظور معالجات و استراحت از نجف اشرف به مشهد مهاجرت می‌کنند و بعد به تقاضای علمای مشهد، از جمله آیت‌الله آقاسید ابوالحسن اصفهانی، در این شهر ماندگار می‌‌شوند. بنده هم در همان ایام، در مشهد متولد شدم. پس از واقعه مسجد گوهرشاد، آقایان را تبعید می‌کنند و پدر مرا نیز به شاهرود می‌فرستند. به همین خاطر بنده به همراه خانواده و از زمان طفولیت و شیرخوارگی، در شاهرود بودم و تا چهارده- پانزده سالگی، در آنجا نشو و نما کردم و سپس به حوزه علمیه مشهد مقدس رفتم. دوران دبستان را در شاهرود گذراندم. دو سال هم در حوزه علمیه همین شهر تحصیل کردم و بعد در سال ۱۳۲۹ هـ.ش، به حوزه علمیه مشهد مقدس رفتم و به مدت هفت سال، در این حوزه مشغول درس بودم. از مقدمات شروع کردم، تا رسیدم به درس مرحوم آیت‌الله میلانی. بعد از اینکه موفق شدم به درس خارج بروم و ضمناً توانستم در این مدت دیپلم هم بگیرم، در مهر ماه سال ۱۳۳۶هـ.ش، به حوزه علمیه نجف اشرف رفتم.
بعد از تشرف به نجف از درس سه استاد بزرگوار، یعنی آیت‌الله خوئی، آیت‌الله سید محمود شاهرودی و آیت‌الله شیخ حسین حلی بهره بردم. گاهی نیز از درس مرحوم آیت‌الله حکیم استفاده می‌کردم. درس ایشان تعطیلی زیاد داشت، ولی هرگاه که درس برقرار بود، از محضر ایشان استفاده می‌کردم. این برنامه تا سال ۱۳۴۲ یا ۱۳۴۳ که مرحوم امام خمینی از تبعید ترکیه به نجف اشرف آمدند، ادامه داشت. زمانی که ایشان وارد نجف شدند، بنده برای دیدار والدینم به ایران آمده بودم. ایشان در نجف مستقر شدند و بعد از مدتی، درس «بیع مکاسب» را شروع کردند. بنده هم پس از چند ماهی که از تدریس ایشان می‌گذشت، در درس شان شرکت کردم.

*در نگاه نخست، تدریس حضرت امام چه مختصاتی داشت؟
ایشان اصرار داشتند، که طلاب هنگام درس ساکت نباشند و درس خارج و استشکالی در کار باشد. می‌فرمودند: «اینجا روضه‌خوانی نیست، که یک نفر فقط روضه بخواند و دیگران گوش بدهند!». اصرار ایشان بر این بود، که درس باید مرکز مباحثه و جدال باشد و تدریسِ یک‌طرفه فایده ندارد. به همین خاطر بنده هم به خاطر تشویق ایشان در این زمینه، تبدیل به یکی از مستشکلین درس ایشان شدم و کم‌کم به خاطر محبت زیادی که به بنده داشتند، استشکال من در درس ایشان زیاد ‌شد.

*برخی از حاضران در درس حضرت امام روایت کرده اند، که مستشکلین اصلی درس ایشان، آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی و شما بودید. در این‌باره چه خاطراتی دارید؟
بله، مستشکل درس مرحوم امام، عمدتاً بنده بودم. حتی یادم نمی‌رود که یک‌بار، چند روزی به خاطر برخوردی که با من شده بود، سکوت کردم، ولی باز خود ایشان به من فرمودند: «چرا شما دو سه روز است، که صحبت نمی‌کنید؟» گفتم: «بار قبل کلمه‌ای از دهان من درآمد، که این‌طور برداشت شد که خدای ناخواسته قصد جسارت دارم، در صورتی که والله چنین قصدی در کار نبود. به این خاطر سکوت کردم، که مبادا این توهم پیش بیاید که من غرضی داشته‌ام». ایشان گفتند: «شما مثل سابق اشکال کنید، اینجا که مجلس روضه نیست». حتی فرمودند: «درس میرزای شیرازی در سامرا، سه چهار ساعت طول می‌کشید. مدام اشکال و استشکال طرفینی بود، تا مسئله منقّح بشود». حتی یک بار تعبیر فرمودند: ایشان [یعنی بنده]، از فضلاست و حضار از اشکالات ایشان استفاده کنند. مرا بسیار تشویق کردند و بعد از آن هم تا زمانی که من در نجف و به درس امام می‌رفتم، بین من و ایشان، اشکال زیاد رد و بدل می‌شد.

*شما در نجف، در درس فقهای نامدار وقت شرکت می‌کردید. چه شد که درس حضرت امام را هم به آنها اضافه کردید؟ ایشان از نظر علمی یا تدریس چه ویژگی‌ها یا تفاوت‌هایی داشتند، که تصمیم به حضور در درس‌شان گرفتید؟
به‌طور کلی درس‌های اجتهادی، مبتنی بر سبک ‌مختارِ استاد است. هر استادی در استنباط احکام و فروع فقهی، سلیقه خاصی دارد. بعضی‌ها بیشتر مسلک اصولی دارند و در مباحث فقهی، بیشتر از اصول استفاده می‌کنند. برخی مثل صاحب حدائق اصرار دارند، که از متون روایات تجاوز نکنند. برخی هم بینابین هستند. معمولاً کیفیت القای بحث و به نتیجه رسیدن یک فرع فقهی، در بین اساتید با سلیقه‌های مختلف اعمال می‌شود. این سلیقه‌ها‌ی مختلف به خاطر این نیست، که خدای ناخواسته یکی بخواهد علیه دیگری تفسیری داشته باشد. نه، اینها تفاوت در سبک و سلیقه است. مخصوصاً آنکه مسائل نظری مثل فرمول‌های ریاضی نیستند، که همیشه صد در صد به نتیجه دقیق برسند و در آنها شکی وجود نداشته باشد. در مسائل نظری، همیشه اختلاف نظر وجود دارد. مثلاً استاد ما مرحوم آیت‌الله خوئی، به سند روایت فوق‌العاده اهتمام می‌ورزیدند، ولی در مقابل مرحوم آیت‌الله حکیم یا مرحوم آیت‌الله حلّی این‌طور نبودند و تقریباً سبک صاحب جواهر را داشتند و به روایتی که تا حدودی مورد عمل اصحاب بود، اعتماد می‌کردند. مرحوم امام خمینی بینابین بودند. گاهی روی سند تکیه می‌کردند، گاهی اوقات هم نمی‌کردند. ایشان به روایتی که مشهور بود یا بدان عمل می‌شد، اهمیت می‌دادند. برخی هم مثل آیت‌الله شاهرودی که شاگرد مرحوم آیت‌الله نائینی بودند، به شیوه ایشان عمل می‌کردند. آقای نائینی می‌گفتند، تشکیک در سندیت روایات کافی غلط است! منشاء مهم دیگر این اختلاف، به‌کارگیری قواعد اصولی بود. مرحوم آقای خوئی قواعد اصولی را زیاد به کار می‌گرفتند و تشکیکشان در فهم روایات، کمتر بود. برعکس ایشان، مرحوم امام، در متن و الفاظ روایات خیلی تشکیک می‌کردند. گرچه ایشان هم گاهی به سند اهمیت می‌دادند، اما اکثراً این‌طور نبود که حتماً روی رجال تکیه کنند. خلاصه اینکه از نظر شیعه، مستند مهم احکام الهی، عمدتاً روایات اهل‌بیت(ع) از رسول اکرم(ص) تا حضرت ولی‌عصر(عج) است و نظرات در باره اینکه این روایات در مقدمات بحث تا چه حد می‌توانند منشاء استنباط فتوای فقیه قرار بگیرند، مختلف است. طبعاً بر همین اساس در بین فقها و مدرسین زمان ما نیز، تفاوت وجود داشت.
امر دیگری که شناخت شخصیت علمی و آراء مرحوم امام را جذاب می‌کرد، این بود که ایشان درس مرحوم نائینی یا آقا ضیاء عراقی یا آقا سید ابوالحسن اصفهانی را ندیده بودند. اساتید ایشان، عمدتاً در ایران بودند. بخشی را در خدمت مرحوم آیت‌الله حائری و بخشی‌ را نزد مرحوم آیت‌الله آقا میر سیدعلی یثربی -که از شاگردان آقا ضیاء بودند- درس خوانده بودند و تقریباً بخش مهمی را هم، به فکر خودشان متکی بودند. ابداعات جالبی هم داشتند. مرحوم امام در کنار بهره‌مندی از چنین اساتیدی، ماشاءالله ذهن وقّادی داشتند و می‌توانستند در هر موضوعی تشکیک کنند. قدرت تشکیک ایشان، زیاد بود. یکی از افتخارات فخر رازی، امام‌المشکّکین بودن است. مرحوم امام هم، قدرت تشکیکشان در مسائل زیاد بود. بنابراین هر یک از این اساتید منهج خاصی داشتند.
علاوه بر همه اینها که عرض کردم، در ابتدا که مرحوم امام به نجف تشریف آورده بودند، نظر برخی این بود که قمی‌ها از نظر علمی چندان قوی نیستند! البته این یک نگاه سنتی بود، که برخی داشتند. چند صباحی بعد از اینکه خود من به درس امام رفتم، برخی از فضلای نجف با تعجب به من می‌گفتند: «عجب! شما چرا رفتید پای درس ایشان؟» گفتم: «این قدر قضاوتِ باطل نکنید، همین طور نسنجیده صحبت نکنید، به سر درس بیایید و بعد قضاوت کنید». اتفاقاً اغلب آنهایی که به من این اشکال را می‌کردند، آمدند و در درس مرحوم امام هم حضور پیدا کردند. پایه علمی مرحوم امام، خیلی قوی بود و همانطور که اشاره کردم، صاحب ذهن بسیار وقّاد و نقّادی بودند. مسائل بدیعی را هم در اصول وارد کردند، که در آراء دیگران دیده نمی‌شد. حسن دیگری که امام داشتند و در نجف کمتر وجود داشت، این بود که اصرار داشتند شاگردها استشکال کنند. خوش نداشتند که فقط خودشان حرف بزنند و دیگران فقط مستمع باشند، در حالی که این وضعیت در دروس دیگر کمتر دیده می‌شد.
*قاعدتاً شما به دلیل اینکه مستشکل شاخص درس حضرت امام بودید، مورد توجه ایشان قرار داشتید و رفته رفته با آن بزرگوار الفت و صمیمیت زیادی پیدا کردید. با توجه به این موضوع، ویژگی‌های شخصیتی ایشان را چگونه دیدید؟
مرحوم امام چند خصوصیت داشتند، که انصافاً در آن خصوصیات شاید بی‌نظیر یا کم‌نظیر بودند. اول، شجاعت نفسانی‌ ایشان بود. هرگز کسی را ندیدم، که این‌قدر اعتماد به نفس داشته باشد! من جلسات خصوصی زیادی را، در خدمت ایشان بودم. یادم نمی‌رود که یک روز با هم نشسته بودیم و به مناسبتی، صحبت از گذشته شد. من از ایشان سئوال کردم: «جریان اینکه شما را در پانزده خرداد گرفتند و بعد به زندان انفرادی بردند، چه بود؟» پیش از نقل پاسخ ایشان، به نکته‌ای اشاره کنم. یک‌بار که وقت صبحانه در خدمت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی بودم، ایشان ماجرای عاشورایی را که امام علیه شاه سخنرانی ‌کردند، مفصل تعریف کردند و گفتند: «آقا شب‌ها در منزل ما می‌خوابید، در منزل خودش نمی‌خوابید. بچه‌های تمام هیئت‌های علاقمند به ایشان نیز، در بین راه می‌نشستند تا اگر پلیسی از تهران آمد و خواست آقا را دستگیر کند، مانع بشوند. شبِ دوازدهم محرم من داشتم دراتاق طبقه بالا استراحت می‌کردم، که ناگهان سر و صدایی را شنیدم. اتاق من معبری داشت، که از آنجا می‌شد به پشت‌بام رفت. راهِ بسیار باریکی بود و من هم چاق بودم. تا الان هم متعجبم که چطور از آن راه، روی پشت‌بام رفتم. دیدم تمام کوچه‌ پر از آدم است، اما از احدی صدا بلند نمی‌شود! یک فولکس واگن، جلوی درِ منزل ایستاده بود. در زده بودند. مشهدی‌ علی کارگر خانه جلوی در رفته بود و با او برخورد تندی کرده بودند. من از آن بالا نگاه می‌کردم و دیدم آقا لباسش را پوشیده و با عمامه و عبا به بیرون رفته است. رو کرد به آنها و گفت: «خمینی منم، چرا متعرض این آقا می‌شوید؟» آنها هم به ظاهر اظهار ارادت کردند و با احترام، آقا را سوار فولکس واگن کردند. بعد فولکس واگن را هُل دادند و از کوچه خارج کردند…». با توجه به نکاتی که از حاج آقا مصطفی شنیده بودم، آن روز از مرحوم امام سئوال کردم: بعد از اینکه شما را دستگیر کردند و بردند، ماجرا به کجا رسید؟ امام فرمودند: «زمانی که مرا دستگیر کردند و بردند، ماشین را از جاده قم تهران خارج کردند و رفتند به طرف بیابان! سه چهار سرباز مسلح هم، همراه من بودند. من یقین کردم که اینها می‌خواهند مرا اعدام کنند، ولی به خودم نگاه کردم و دیدم که با وجود این، حال من به هیچ وجه تغییری نکرده است. بعد مرا به تهران آوردند و به سلول بردند…». گفتم: شنیده‌ام شما در سلول انفرادی بوده‌اید؟ فرمودند: «بله، همین طور بود». در ادامه فرمودند: «یک روز آمدند و گفتند، پاکروان که رئیس ساواک است، می‌خواهد با شما در فضای زندان ملاقات کند. پاکروان آمد و رو به من کرد و گفت: آقا! این اختلافات و سر و صداها، این به هم ریختن‌های مردم به مصلحت نیست، شاه هم آدم درویشی است، اینجا خدمت شما بیاید و بنشینید با هم این قضیه را حل کنید، تا این وضع ادامه پیدا نکند و مملکت از هم نپاشد. من در جواب گفتم: من با شاه بنشینم؟ گفت: بله دیگر، بنشینید و با هم مسئله را حل بکنید، این‌طوری بهتر است. من در پاسخ به پیشنهاد پاکروان گفتم: شاه اگر انگشت کوچکش را به دریا بزند، دریا را نجس می‌کند! من با شاه بنشینم؟ ابداً نمی‌شود!».
من خیلی تعجب کردم و گفتم: شما با همین صراحت گفتید؟ گفتند: «بله، همین‌طور گفتم». گفتم: خب چرا؟ چه مانعی داشت که می‌نشستید و با هم صحبت می‌کردید؟ شاید راه حلی پیدا می‌شد. فرمودند: «نه، ما وسیله‌ای نداشتیم، تمام رسانه‌ها در دست آنها بود و اگر پیشنهاد پاکروان را قبول می‌کردم و با شاه دیدار می‌کردم، فردا می‌گفتند خمینی تنزل و با شاه مصالحه کرده، در این‌طرف هم من راهی برای تکذیبش نداشتم، لذا صلاح را در این دیدم، که اصلاً با شاه ملاقاتی نکنم». این نکته‌ای که ایشان گفتند، حتی نمی توانست به ذهن من خطور کند! آنجا فهمیدم، که عجب بصیرت و توجه کاملی به این موضوع داشتند.
وقتی فرمودند: «به پاکروان گفتم اگر شاه انگشتش را به دریا بزند، دریا نجس می‌شود»، بسیار تعجب کردم. شاه ژاندارم منطقه بود، چون به حمایت آمریکا اتکاء داشت، ولی به‌رغم همه اینها امام می‌گفتند، در بین راه هیچ تغییر روحیه‌ای نداشتم و در زندان هم در ملاقات با پاکروان آن‌طور صحبت کردم.
بعثی‌ها در عراق جنایت و شقاوت بی‌نظیر و به همین علت، رعب زیادی را ایجاد کرده بودند. گاهی اوقات نمایندگانِ آنها، از بغداد می‌آمدند و خدمت آقایان می‌رسیدند. آقایان نیز از روی ترس و یا هر علت دیگری، کمی با این افراد مدارا می‌کردند! مرحوم امام اما، کالجبل الراسخ، چهار زانو می‌نشستند و دست‌هایشان را روی هم می‌گذاشتند و اصلاً هیچ نگاهی به آنها نمی‌کردند! من از این مساله تعجب می‌کردم. امام به آنها ملاقات خصوصی نمی‌دادند، به همین خاطر می‌آمدند و در مجلس عمومی می‌نشستند و می‌گفتند: «سیدنا بلغ الرئیس…» جناب رئیس خدمت شما سلام رسانده و… اما امام خمینی حتی نگاهشان هم نمی‌کردند، یا فقط گاهی زیرچشمی به آنها نگاهی می انداختند. حضرت امام به جهت شجاعت، بی‌نظیر بودند. یک بار خودِ من محکوم شده بودم و می‌خواستند دستگیرم کنند و مرا ببرند. خدمت مرحوم امام رفتم، قضیه را تعریف کردم و گفتم: «شاید مرا به زندان ببرند و چون قاعدتاً راه نجاتی از زندان اینها نیست، از بابت پدرم می‌ترسم!» ایشان با لحنی که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده، فرمودند: «مهم نیست، خب زندان بروید، مگر چطور می‌شود؟» زندان آنها معمولاً مساوی بود با کشته شدن، ولی امام این‌طور فرمودند. از این جهت بی‌نظیر بودند. من بشری را ندیده‌ام، که تا این حد اعتماد به نفس و قدرت روحی قوی داشته باشد.
خصوصیت دیگر امام این بود، که بسیار کم صحبت می‌کردند. یک ساعت هم که برای ایشان حرف می‌زدی، ایشان فقط نگاه می‌کردند و به سخنان شما گوش می‌دادند. طرف هم فکر می‌کرد، که ایشان صد در صد حرف‌های او را تصدیق کرده‌اند! در صورتی که بعداً می‌دیدی، که این‌طور نیست. ایشان به حرف‌های طرف مقابل خود، خوب و با دقت گوش می‌دادند، اما در هنگام جواب و در نفی یا اثبات صحبت آن فرد، دو سه کلمه بیشتر نمی‌گفتند و به همان اکتفا می‌کردند. این روحیه را هم، باز من در کس دیگری ندیده بودم.

*اشاره کردید که شجاعت و قاطعیت امام، در میان خصالشان مشهود بود. در این‌باره، چه شواهد دیگری در ذهن دارید؟
بله. یکی از خصوصیات مرحوم امام این بود، که بعد از اینکه تمام جوانب مسئله را می‌سنجیدند و تصمیمی می‌گرفتند، عالم و آدم هم که جمع می‌شدند، کسی نمی‌توانست ایشان را از تصمیمشان منصرف کند! ایشان یک انسان استثنایی بودند. اگر این خصوصیاتِ منحصربه‌فرد ایشان نبود، مسلماً انقلاب پیروز نمی‌شد و شکی در آن نیست. وقتی حادثه میدان شهدا اتفاق افتاد، یادم هست که با همه علما و مراجع تماس گرفتم و دیدم همه‌شان تنزل کرده‌اند و می‌گفتند: دیگر بس است، ما چه جوابی به مردم بدهیم؟ اما ایشان در نوفل لوشاتو بیانیه دادند: «کشته‌های ما، هنوز به عدد جنگ صفین نرسیده‌اند!».

*سبک زندگی حضرت امام را، چطور دیدید؟
زندگی مرحوم امام، که دیگر در غایت بساطت و سادگی بود. ایشان چون به من لطف و محبت داشتند، گهگاه در منزل خدمتشان می‌رسیدم. در تابستان، در سرداب منزلشان می‌نشستند. کتاب‌هایشان هم در کنارشان بود. صندلی و از اینگونه وسایل هم نداشتند. یک میزِ کوچک داشتند. می‌نشستند و میز را در مقابل خودشان قرار می‌دادند و شروع به مطالعه می‌کردند. عکس‌هایش هست. من چند باری در همان سرداب، خدمتشان رسیدم و راجع به مسائل مختلف با هم صحبت کردیم. شیخی بود به نام آقای فرقانی، که افغانستانی بود. ایشان تقریباً متصدی خرج داخل منزل امام بود. او به ما می‌گفت: «خرج روزانه منزل امام، هفت درهم است. اگر بیشتر شود، داد امام در می‌آید!». یک بار دیگر از آقای فرقانی شنیدم: «یک بار امام در نجف، خیلی مریض می‌شدند. من خدمت ایشان رفتم و عرض کردم: آقا! این خانه تنگ و تاریک است و هوای گرم نجف به شما نمی‌سازد. خوب است که ما طلبه‌ها، منزلی را در کوفه برای شما اجاره کنیم و شما تشریف بیاورید و در آنجا استراحت کنید. می‌دانید که آقای حکیم و آقای خوئی هم در کوفه منزل دارند. امام به این سخن من جواب نمی‌دادند. آخرین بار فرمودند: وقتی آقای آشیخ حسین حلّی، ملّای به آن فاضلی در این خانه تنگ و تاریک زندگی کند، من چطور بروم در کوفه زندگی کنم؟».
به همین دلیل، ایشان در نجف مکرر مریض می‌شدند. زندگی بسیار مقتصدانه‌ای داشتند. این در حالی بود، که ایشان وجوه زیادی به دستشان می‌رسید. مخصوصاً از ایران، مردم خیلی برایشان پول می‌فرستادند. منتها بنایشان این نبود، که از وجوه استفاده کنند. مسئله پول نبود. ایشان خودشان تصمیم گرفته بودند، که ساده زندگی کنند.

*یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های اقدامات حضرت امام در نجف، تبیین اصل ولایت فقیه بود. از نظر شما طرح و بسط این موضوع، چه پیامدهایی داشت؟
به عنوان مقدمه باید عرض کنم که اصل ولایت فقیه، ابداع مرحوم امام نبود، بلکه ایشان آن را محقق کرد. خاطرم هست که سال‌ها قبل از من خواهش کردند، تا برای کنگره مرحوم شیخ مفید -که در قم تشکیل شد- مقاله‌ای بنویسم. در آنجا وقتی به آرای شیخ مفید مراجعه کردم، دیدم آن بزرگوار هم می‌فرماید: «بر عالمی که قدرت بر تشکیل حکومت داشته باشد، واجب است که این کار را بکند و مردم هم باید او را کمک کنند، تا بتواند احکام دین و حدود الهی را اجرا کنند». این طرح محقق نشد، تا رسیدیم به زمان مرحوم امام خمینی که تقریباً برای اولین‌بار بود، که در طول تاریخ شیعه این اتفاق افتاد. البته ابرقدرت‌ها را هم کنجکاو کرد، که این چه تفکر و چه مذهبی است که اینقدر با منافع اینها در تضاد است؟ لذا در صدد برآمدند تا به انحای مختلف به آن ضربه بزنند، امری که تا هم‌اینک نیز ادامه دارد. به هرحال مرحوم امام این تفکر را داشت، اما کسی باور نمی‌کرد که روزی برسد، که حکومت دینی برپا شود و امور دست فقها بیفتد. بحمدالله مردم همراهی کردند و فکر امام به تحقق رسید.

به عنوان آخرین پرسش، قدری در باب پیشینه و کیفیت روابط خود با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی بگوئید؟
همانطور که عرض کردم، بنده از سال ۱۳۲۹ برای ادامه تحصیل به مشهد آمدم و تا سال ۱۳۳۶ هم، در مشهد بودم. در طول این هفت سالی که در مشهد اقامت داشتم، از سیوطی به درس آیت‌الله میلانی رسیدم. در همان دوره، طبعاً با پدرِ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آشنا شدم. در بازار سرشور مسجدی بود به نام مسجد «صدیقی‌ها»، که آقای آسید جوادآقا خامنه‌ای در آنجا نماز می‌خواند و بازاری‌ها و اخیار مشهد، به ایشان اقتدا می‌کردند. در آن‌زمان مردم حساب‌شده اقتدا می‌کردند، لذا ایشان بسیار مورد توجه بودند. من همیشه می‌دیدم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، غالباً همراه پدرشان بودند و بسیار هم مرتب بودند. از همان زمان که دیدم ایشان نسبت به پدرشان احترام بسیار زیادی قائل و این‌طور مؤدب است، به ایشان علاقه‌مند شدم.
با این‌همه در دهه‌های اخیر و در مواقعی که رهبر معظم انقلاب به مشهد مشرف شده‌اند، با هم دیدارهایی داشته‌ایم. اخیراً هم در سفری که در تهران خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم: «من واقعاً از صمیم دل، دو نفر را شب و روز دعا می‌کنم. یکی آیت‌الله سیستانی در نجف را، و یکی هم جنابعالی را، چون می‌دانم بدیل ندارید» و ادامه دادم: «بحمدالله کیان رهبری شیعه الان به دست شماست و بدیل ندارید، لذا از صمیم دل به شما علاقه‌مندم و واقعاً شما را لایق می‌دانم، دعا می‌کنم که خدا شما را برای انقلاب و کشور ما حفظ کند».

02آگوست/24

گوشه‌ای از سیمای یهود در قرآن | حجهالاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:
تاریخ بنی‌اسرائیل و یهود هرگز خالی از لجاجت و شرارت نبوده‌ است. اصرار بر خواسته‌ ناروا از حضرت موسی(ع) برای دیدن خداوند، روی آوردن به گوساله‌پرستی، دو بار افسادی که قرآن به آن اشاره فرموده است، تا برسد به دوران پس از ظهور اسلام که بیشترین خیانت‌ها وتوطئه‌ها را منحرفان یهود علیه اسلام و مسلمین روا داشتند و بعد از رحلت رسول خدا(ص) جنایت‌های آنها به اوج خود رسید.
همه اینها در صورتی است که یهود قبل از بعثت رسول خدا(ص) طبق کتب مذهبی خود پیش‌بینی و انتظار ظهور اسلام را داشتند؛ اما از آنجا که اسلام، راه‌های منافع نامشروع آنان را می‌بست و نیز به‌مخاطره افتادن منافع مالی‌شان که به‌شدت وابسته به زندگی مادی دنیوی بودند _ به‌گونه‌ای که قرآن کریم در آیه ۹۶ سوره مبارکه بقره آنان را «حریص‌ترین مردم» معرفی کرده است_ از همان‌زمان تا کنون که ۱۴ قرن می‌گذرد از هیـچ گونه نیرنگ و دسیسه و توطئه‌ای علیه اسلام و مسلمین دریغ نکرده‌ا‌ند. قرآن آنها را به خاطر این خصسصه ناپسند به‌کرات سرزنش‌ کرده است.

نگاه اجمالی به چهره‌ یهود در قرآن:
در قرآن کریم در هشت آیه نام یهود و ده بار در ده آیه نام هادوا یعنی همان یهود آمده است. مهم‌ترین صفات زشتی که به یهودیان منحرف نسبت داده شده‌اند، عبارتند از:
۱) در نشر اکاذیب فعالند: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ»
۲) در نفوذ و جاسوسی قوی هستند: «قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» «سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِین»
۳) در تحریف عقاید و احکام و جعلی ساختن مانند روایات کعب‌الاحباری قوی هستند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِه»
۴) کینه و عداوت شدید دارند نسبت به مسلمانان و پیامبر اکرم(ص): «أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ» ۵) یهود در ایجاد حرب و نار فعالند: « کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ »
۶) یهود در نشر فساد اخلاقی فعالند: « یَسعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا »
۷) یهود در آرزوها و حرص به مال و زندگی فعالند
۸) پایه‌گذار ربا هستند. رباخواران بزرگ بانک و بورس‌ها بیشتر با فکر آنها مدیریت می‌شود.
۹) یهود مغرور و پرادعا به‌ناحق خود را فرزندان خدا و برگزیدگان خاص می‌دانند.
۱۰) یهود در اختلاف‌افکنی بین قوم‌ها فرهنگ‌ها و ادیان و مذاهب و ایجاد نفرت قوی هستند.
۱۱) تمام تلاش یهود منحرف کردن مسلمین شیعه هست.
۱۲) یهود شبهه‌افکن در قرآن و دین و ولایت هستند.
۱۳) یهودیان با سحر و جادو و اجنه خبیث و شیاطین در صدد تسخیر نفوس هستند. یهود صهیونیست همکاران اصلی ابلیس در نبرد حق و باطل هستند.

مروری بر اهم آیات مربوط به یهودیان منحرف:
در قرآن آیات متعددی به سرگذشت یهود اشاره فرموده است که مطرح کردن تمام آنها یک کتاب مستقل را می‌طلبد. آنچه مطرح می‌شود نمونه‌ای از آیاتی است که اوصاف و ویژگی‌های کلی آنها را بیان می‌فرماید که رفتار و اعمال آنها ریشه در همین اوصاف دارد.

یکم: قساوت قلب:
قرآن کریم از این سنگدلى یهود این ‌گونه سخن مى‏گوید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(۱)

دوم: ثروت‌اندوزی و حرص به مال و قدرت:
قرآن کریم حقیقت حال یهود و شدت علاقه آنان را به زندگى مادى دنیا، این‌گونه توصیف مى‏کند: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاهٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ؛(۲) آنان (یهودیان) را حریص‏ترین مردم حتى حریص‏تر از مشرکان بر زندگى (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهى یافت (تا آنجایى) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود. در حالى‏که این عمر طولانى او را از کیفر و عذاب (الهى) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست.»

سوم: رباخوارى‏:
ربا یکى از محرمات الهى است، که انسان‏هاى حریص به دنیا گرفتار آن هستند. با اینکه در شریعت موسى و عیسى(ع) ربا منع شده بود، باز هم یهودیان به آن عمل کرده و اموال خود را به این وسیله آلوده مى‏کردند. قرآن کیفر این رفتار ناپسند ایشان را عذاب دنیوى و اخروى دانسته و مى‏فرماید: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً وَ أَخْذِهِمِ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً؛(۳) پس به سزاى ستمى که از یهودیان سر زد و به سبب آن که (مردم را) بسیار از راه خدا باز داشتند، چیزهاى پاکیزه‏اى را که به آنان حلال شده بود حرام گردانیدیم و (به سبب) ربا گرفتن‌شان با آنکه از آن نهى شده بودند و به ناروا مال مردم خوردن‌شان و ما براى کافران آنان عذابى دردناک آماده کرده‏ایم.»

چهارم: لجاجت یهود:
لجاجت و سرسختى بنى‌اسرائیل به اندازه‏اى بود که حتى از گفتن جمله‌ «قُولُوا حِطَّهٌ…؛(۴) بگویید خداوندا گناهان ما را بریز»؛ امتناع ورزیدند و به‌جاى آن کلمه‌ نامناسبى را به استهزا گفتند. براى همین قرآن کریم مى‏فرماید: «فَبَدَّلَ الذَّینَ ظَلَمُوا قُولاً غَیْرَ الَّذى‏ قیلَ لَهُمْ؛(۵) اما کسانى که ستم کرده بودند، (آن سخن را) به سخن دیگرى غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند.»
در مجمع‌البیان در ذیل همین آیه نقل شده است؛ گروهى از بنى‌اسرائیل به جاى کلمه «حطه» به معنى «ریزش گناهان» از روى مسخره گفتند «حنطه» یعنى گندم. خداوند متعال هم به سبب این‌گونه لجاجت‏ها آنها را به عذاب دردناک خویش گرفتار کرد. البته لجاجت و بهانه‌جویى‏هاى بنى‌اسرائیل فراوان است که بخشى از آن در سوره‌ بقره آمده است:
« یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْر:(۶) ای پیغمبر! غمگین مباش از آنان که به زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان ندارند و به راه کفر شتابند و اندوهناک مباش از آن یهودانی که جاسوسی کنند و سخنان دروغ (و فتنه‌خیز به جای کلمات حق) به آن قومی که (از کبر) نزد تو نیامدند می‌رسانند. کلمات حق را بعد از آنکه به جای خود مقرر شدند، تغییر دهند.»

پنجم: ملعون بودن و از رحمت خدا دور بودن:
«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُون:(۷) ﺍﺯ ﺑﻨﻲ‌ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﻭوﺩ ﻭ ﻋﻴﺴﻲ‌ﺑﻦ ﻣﺮﻳﻢ ﻟﻌﻨﺖ ﺷﺪﻧﺪ . ﻟﻌﻨﺖ ﺷﺪﻧﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ [ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ‌ﻫﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﻧﺒﻴﺎ] ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ [ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﺍﻟﻬﻲ] ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ.»
«در اینکه چرا تنها نام این دو پیامبر(ع) برده شده است؟ مفسران احتمالاتى داده‏اند. گاهى گفته مى‏شود علت آن این است که سرشناس‌ترین پیامبران بعد از موسى(ع) این دو پیامبر بودند و گاهى گفته مى‏شود که بسیارى از اهل کتاب افتخار مى‏کردند که فرزندان داوودند. قرآن با این جمله اعلام مى‏کند که داوود از کسانى که راه کفر و طغیان پیش گرفتند، متنفر بود.
بعضى گفته‏اند که این آیه اشاره به دو واقعه‌ تاریخى است که خشم این دو پیامبر بزرگ را برانگیخت و جمعى از بنى‌اسرائیل را نفرین کردند، داوود در مورد ساکنان شهر ساحلى ایله که به «اصحاب سبت» معروفند و سرگذشت آنها در سوره‌ اعراف آمده است و حضرت مسیح(ع) در باره‌ جمعى از پیروان خود که بعد از نزول مائده‌ آسمانى باز هم راه انکار و مخالفت را پیش گرفتند، لعن و نفرین کردند.(۸)
در ذیل این آیه براى عصیانگران از بنی‌اسرائیل که در زمان ما در واقع همان صهیونیست‌های یهودند نه تمام یهودیان (چون آیه «مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ » دارد که من تبعضیه است و گروهی از یهود را معرفی می‌کند) وصف تعدی را بیان می‌کند. طبق برخی آمار، جمعیت یهودیان دنیا، چیزی حدود ۱۵ میلیون نفر تخمین زده می‌شوند که بیش از ۸۵ درصد آنها در آمریکا و فلسطین اشغالی ساکن هستند.
نکته‌ جالب‌تر اینکه صهیونیسم و یهودیت اصلاً معادل هم نیستند و حتی در میان آنها نسبت به جنایت‌های رژیم صهیونیستی شکاف وجود دارد. «صهیونیسم» یک حزب و تشکیلات سیاسی است که با ابزار ظالمانه و نامشروع، اهداف غاصبانه‌ای را تعقیب می‌کند و نگاه نژادپرستانه دارد.(۹) جمله‌ آخر آیه‌ فوق «ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ» به این مطلب اشاره دارد که این اعلام تنفر و بیزارى به خاطر آن بود که آنها گناهکار و متجاوز بودند.

ششم: عدم نهی از منکر:
«کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفعَلُونَ؛ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ ﺑﺎﺯﻧﻤﻰﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﺍﺩﻧﺪ.»(۱۰) به‌علاوه آنها به‌هیچ‌وجه مسئولیت اجتماعى براى خود قائل نبودند و یکدیگر را از کار خلاف نهى نمى‏کردند و حتى جمعى از نیکان آنها با سکوت و سازشکارى، افراد گناهکار را عملاً تشویق مى‏کردند.(۱۱)
در تفسیر این آیه روایاتى از پیامبر(ص) و ائمه اهل بیت(ع) نقل شده که بسیار آموزند‌هاند. در حدیثى از پیامبر(ص) مى‏خوانیم‏: « لَتَأَمُرُنَّ بِالمَعْرُوْفِ(١) وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ المُنْکَرِ، وَلَتَأَخُذُنَّ عَلَى یَدِ الْسَّفِیْهِ، وَلَتَأطُرُنَّهُ عَلَى الحَقِّ أَطْرَاً، أَوْ لَیَضْرِبَنَّ اللهُ قُلُوْبَ بَعْضِکُمْ عَلَى بَعْضٍ، ثُمَّ لَیَلْعَنَکُمْ کَمَا لَعَنَهُمْ؛ حتماً باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و دست افراد نادان را بگیرید و به سوى حق دعوت کنید، والا خداوند قلوب شما را همانند یکدیگر مى‏کند و شما را از رحمت خود دور مى‏سازد؛ همان طور که آنها (یهودان) را از رحمت خویش دور ساخت.»(۱۲)

هفتم: دوستی با دشمنان دین:
َ«ترَى کَثِیرًا مِّنهُم یَتَوَلَّونَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئسَ مَا قَدَّمَت لَهُمْ أَنفُسُهُم أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَیهِم وَفِی الْعَذَابِ هُم خَالِدُونَ؛(۱۳) ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﻔﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ. ﻗﻄﻌﺎً ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻔﻮﺱِ [ﻃﻐﻴﺎنگرﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﻴﺎﻣﺖ] ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛ [ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪ‌ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ] ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﺸﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪﺍﻧﺪ.»
بدیهى است که دوستى آنها ساده نبود، بلکه دوستى آمیخته با انواع گناه و تشویق آنان به اعمال و افکار غلط بود. در باره‌ اینکه منظور از «الَّذِینَ کَفَرُوا» در این آیه چه اشخاصى هستند بعضى احتمال داده‏اند منظور مشرکان مکه‏اند که یهود با آنها طرح دوستى ریخته بودند و بعضى احتمال داده‏اند که منظور جباران و ستمگرانى بودند در عذاب الهی – که یهود در اعصار گذشته طرح دوستى با آنها مى‏ریختند.
حدیثى که از امام باقر(ع) در این زمینه نقل شده نیز این معنى را تأیید مى‏کند آنجا که مى‏فرماید: «یَتَوَلَّوْنَ‏ الْمُلُوکَ‏ الْجَبَّارِینَ وَ یُزَیِّنُونَ لَهُمْ أَهْوَاءَهُمْ لِیُصِیبُوا مِنْ دُنْیَاهُم؛(۱۴) این دسته کسانى بودند که جباران را دوست مى‏داشتند و اعمال هوس‏آلود آنان را در نظرشان خوب جلوه مى‏دادند تا به آنها نزدیک شوند و از دنیاشان بهره گیرند.»
هیچ مانعى ندارد که آیه اشاره به هر دو معنى بلکه اعم از آنها باشد.
«وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ:(۱۵) و اگر ایمان به خدا و پیامبر(ص) و آنچه بر او نازل شده مى‏آوردند (هرگز) آنها را به دوستى اختیار نمى‏کردند، ولى بسیارى از آنها فاسق‌اند.»

هشتم: مغضوب الهی بودن:
اعمالى از پیش براى معاد خود فرستادند، اعمالى که نتیجه‌ آن، خشم و غضب الهى بود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند: «لَبِئسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ‏» و در آیه‌ دیگر مفصل‌تر جریان مطرح شده است. «وَإِذ قُلْتُم یَا مُوسَى لَن نَّصبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ(۱۶): ﻭ [ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ای بنی‌اسرائیل!] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻴﺪ ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ! ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﻰﻛﻨﻴﻢ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰﺭﻭﻳﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺧﻴﺎﺭ ﻭ ﺳﻴﺮ ﻭ ﻋﺪﺱ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ کند. [ﻣﻮﺳﻲ] ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻏﺬﺍﻱ ﺑﻬﺘﺮ، ﻏﺬﺍﻱ ﭘﺴﺖ‌ﺗﺮ ﺭﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﺪ؟ [ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﺎﺭﻭﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﻳﺪ] ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻱ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﺪ، ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ [ﺩﺍﻍ] ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﺑﻴﭽﺎﺭﮔﻲ ﻭ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺧﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻦ [ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ] ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﻛﻔﺮ ﻣﻰ‌ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﻰﻛﺸﺘﻨﺪ. ﺍﻳﻦ [ﻛﻔﺮﻭﺭﺯﻱ ﻭ ﻛﺸﺘﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ] ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥِ ﻣﻦ] ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ [ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﺣﻖ] ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ.

نهم: دشمنی شدید با مسلمانان:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ:(۱۷) مسلماً یهود و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت، ولى‏آنها را که مى‏گویند مسیحى هستیم نزدیک‌ترین دوستان به مؤمنان مى‏یابى. این به خاطر آن است که در میان آنها افرادى دانشمند و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمى‏ورزند.

توطئه‌ها و پیمان‌شکنی یهود در زمان پیامبر اکرم(ص):
«یهودیان یثرب»، به‌ویژه سه طایفه‌ بنی نضیر، بنی قَیْنُقاع (بنی قین قاع) و بنی قُریظه، معروف بودند. که پیامبراکرم(ص) علاوه بر پیمان‌نامه‌ عمومی، پیمان جداگانه‌ای نیز با سه طایفۀ فوق منعقد ساخت؛ پیمان‌نامه‌ای که نمایندگان آنان، حُیِّی بن اخطب، مخیریق و کعب بن اسد، متن آن را امضا کردند.(۱۸) برخی از مفاد این قرارداد به قرار زیر بود:
۱٫ با دشمنان مسلمانان همکاری نکنند.
۲٫ هیچ ضرری به پیامبر و مسلمانان نرسانند.
۳٫ اگر برخلاف قرارداد عمل کردند، پیامبر حق هرگونه مجازات آنها را دارد.(۱۹)
ولی باز یهودیان با پیمان‌شکنی، دست به مخالفت وتوطئه زدند.

انگیزه‌های مخالفت یهود با اسلام:
برخی از مهم‌ترین انگیزه‌های مخالفت و توطئه‌های یهود علیه اسلام و مسلمین را می‌توان چنین برشمرد:
۱٫ تفکر نژادپرستانه، و قوم خود را قوم برگزیده خدا پنداشتن.(۲۰)
۲٫ به خطر افتادن موقعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی یهودیان:
«یا أیّها الّذینَ آمنوا إنّ کثیراً مِن الأَحبارِ و الرُّهبان لَیَأکُلونَ أموالَ النّاسِ بالباطلِ و یَصُدُّونَ عن سبیلِ‌اللهِ والّذینَ یَکنِزونَ الذَّهبَ و الفِضَّهَ و لایُنفِقونَها فی سبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ:(۲۱) ای کسانی که ایمان آورده‌اید. بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا می‌خورند و [آنان را] از راه خدا بازمی‌دارند و کسانی که زر و سیم را گنجینه می‌کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی‌کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده.»
۳٫ حسادت:
«وَدَّ کثیرٌ مِنْ أهلِ الکتابِ لو یَرُدُّونَکم مِن بعدِ ایمانِکم کفّاراً حَسَداً مِن عندِ أنفُسِهِم مِن بعدِ ما تَبَیَّنَ لهم الحقُّ؛(۲۲) بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق بر ایشان آشکار شد، از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو می‌کردند که شما را بعد از ایمانتان‌ کافر گردانند.
۴٫ مال‌اندوزی، دنیاطلبی و منفعت‌پرستی.
۵٫ مخالف بودن بسیاری از عقاید، احکام و برنامه‌های یهود با مفاهیم قرآنی.
۶٫ تغییر برخی دستورهای دینی یهود که از ابتدا مسلمانان بدان عمل می‌کردند.(۲۳)
۷٫تغییر قبله از بیت‌المقدس به کعبه.(۲۴) که در تمام دوره‌ سیزده ساله‌ مکی و هفده ماه پس از هجرت،(۲۵) به سوی «بیت‌المقدس» نماز گزارد؛ اما پس از آنکه یهود، دشمنی خود را آشکار ساخت و نماز گزاردن پیامبر به سوی بیت‌المقدس را دستاویزی برای تبلیغ آیین خود و ضعف دین اسلام قرار داد و از دیگر سو، آن را شاهدی برای برتری آیین یهود بر اسلام و تقدم یهودیان بر مسلمانان پنداشت و با این کار، پیامبر(ص) را آزرده خاطر ساخت،(۲۶) در ذیحجه سال دوم هجرت فرشته وحی فرمان «تغییر قبله» را ابلاغ کرد: «قَد نَرَی تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَهً تَرضیها فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجدِالحرامِ و حیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوهَکم شَطرَهُ و إِنَّ الّذینَ أُتوا الکتابَ لَیَعلَمونَ أَنّهُ الحقُّ مِن رَبِّهم و ما اللهُ بِغافِلٍ عمّا یَعمَلون:(۲۷) ما [به هر سو گردانیدن رویت در آسمان را نیک می‌بینیم. پس [باش تا] تو را [به سوی] قبله‌ای که بدان خشنود شوی، برگردانیم. پس روی خود به سوی مسجدالحرام کن و هر جا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید. در حقیقت، اهل کتاب نیک می‌دانند که این [تغییر قبله] از جانب پروردگارشان [به‌جا و] درست است و خدا از آنچه می‌کنند، غافل نیست.»

برخی از مهم‌ترین شیوه‌های مخالفت یهود با اسلام عبارتند از:
۱٫ نپرداختن قرض‌ها و امانات مسلمانان و در تنگنا قرار دادن آنها ؛(۲۸)
۲٫ شبهه‌افکنی و طرح ایرادها و سئوال‌های انحرافی و حرکات عوام فریبانه؛ (۲۹)
۳٫ درخواست‌های نامعقول و غیرمنطقی؛ (۳۰)
۴٫ تلاش برای تضعیف پایه‌های ایمان مسلمانان؛ (۳۱)
۵٫ ایجاد تفرقه میان مهاجر و انصار و زنده ساختن اختلاف بین اوس و خزرج. (۳۲)

پی‌نوشت:
۱٫ بقره / ۷۴٫
۲٫ بقره / ۹۶٫
۳٫ نساء / ۱۶۰٫
۴٫ بقره / ۵۸٫
۵٫ بقره / ۵۹٫
۶٫ مائده / ۴۱٫
۷٫ مائده / ۷۸٫
۸ . تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، دار الکتب الا سلامیه، هفتم، ۱۳۷۰، ج. ‏۵، ص. ۴۳٫
۹٫ https://www.google.com/url?sa=t&
۱۰٫ همان / ۷۹٫
۱۱٫ تفسیر نمونه، ج.‏۵، ص. ۴۴٫
۱۲٫ نهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى) هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، ‏مترجم: حسن زاده آملى، حسن و کمره‌اى، محمد باقرمحقق / مصحح: میانجى، ابراهیم. ‏ناشر: مکتبه الإسلامیه، تهران، ‏ج. ۱۲، ص. ۱۱؛ تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه و در تفسیر قرطبى، ج چهارم، ص ۲۲۵۰، نیز حدیثى به همین مضمون از ترمذى نقل کرده است.
۱۳٫ مائده / ۸۰٫
۱۴٫ بحار، ج. ۹، ص.۸۲؛ مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث‏ تفسیر نمونه، ج.‏۵، ص. ۴۶٫
۱۵٫ مائده / ۸۱٫
۱۶٫ بقره / ۶۱٫
۱۷٫ مائده / ۸۲٫
۱۸٫ همان طوری که بیان خواهیم کرد، بعدها پیامبر اسلام(ص) این سه قبیله را با استناد به نقض این پیمان، مجازات کرد.
۱۹٫ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص ۶۹ ؛ تاریخ یعقوبی، ابن واضح، ج. ۲، ص. ۴۳٫
۲۰٫ یهودیان انتظار داشتند رسول خدا(ص) از نسل حضرت اسحاق(ع) باشد، ولی همین که دریافتند وی از نسل حضرت اسماعیل(ع) است، بنا را بر مخالفت نهادند. (ر. ک: بقره / ۸۹ .)
۲۱٫ توبه / ۳۴٫
۲۲٫ بقره / ۱۰۹؛ نساء / ۵۴٫
۲۳٫ مانند نَسْخِ روزه روز دهم محرّم و جایگزینی با روزه ماه رمضان توسّط رسول خدا(ص).
۲۴٫ ر.ک: بقره / ۱۴۴٫
۲۵٫ مورخان بر حسب اختلاف، تاریخ تغییر قبله را هفت تا هجده ماه پس از هجرت می‌دانند. (وفاء الوفاء، سمهودی، ج. ۱، صص. ۳۶۴ – ۳۶۱٫
۲۶٫ از طعنه‌های همیشگی یهودیان به مسلمانان تا قبل از تغییر قبله، آن بود که: «شما به سوی قبله ما نماز می گزارید». این مسئله، مسلمانان و شخص رسول خدا(ص) را آزرده خاطر می‌ساخت.
۲۷٫ بقره / ۱۴۴٫
۲۸٫ عمران / ۷۵ و نیز ۱۸۱٫
۲۹٫ آل عمران / ۶۹ و۷۱٫
۳۰٫ آل عمران / ۱۸۳- نساء / ۱۵۳٫
۳۱٫ آل عمران / ۹۹٫
۳۲٫ آل عمران / ۹۹ – نساء /۳۷٫

02آگوست/24

حجاب، پاسدار گوهر عفاف | آیت‌الله‌العظمی جعفر سبحانی

اشاره:
حجاب مقوله‌ای دینی و فرهنگی – اجتماعی و از فرائض الهی محسوب می‌شود. پیروی از این حکم آسمانی، با هدایت‌های عقلی و فطری بشر هم‌سویی دارد و مهم‌ترین رسالت حجاب، پاسداری از گوهر حیا و عفاف و نیز مهیا ساختن زمینه‌ی رشد و تعالی کمالات انسانی در جامعه‌ی اسلامی است.

سرآغاز سخن
گرایش به عفاف و پاکى و حفظ ارزش‌ها، امری فطری و در آفرینش هر زنی نهفته است تا بتواند خود را از آلودگى‌هایى که پیامدهاى ناگوار فردى و اجتماعى دارد، حفظ کند.
آنان که مى‌پندارند حفظ عفاف بدون حجاب نیز امکان‌پذیر است، اندیشه‌ی خامى را در سر مى‌پرورانند و آتشى را روشن مى‌کنند که فکر مى‌کنند دامن خودشان و دیگران را نمى‌گیرد.
در مقابل این موهبت الهی، گرایش‌هاى ضد عفاف، مایه‌ی بیمارى زن، و از هم پاشیده شدن رشته‌ی خانوادگى و گسسته شدن نظام زندگى است؛ از این جهت، باید مسئولان جامعه، در هر مقام و موقعیتى که هستند، به حفظ عفاف و پاکى همّت گمارند.(۱)
*این نگاشته با تایید آیت‌الله العظمی سبحانی، با تاکید بر مباحث و آثار علمی ایشان و نیز با بهره‌مندی از مصاحبه شفاهی از معظم‌له در مقوله‌ی حجاب در قرآن، به سامان رسیده است.

۱٫چیستی حجاب
حجاب، از ریشه‌ی حَجب به معنای مَنع و سَتر آمده(۲) و در اصطلاح به پوشش زنان به وسیله‌ی لباس برای در امان ماندن از چشم نامحرمان اطلاق می‌گردد.(۳)

۲٫ حجاب در تمدن‌ها و شرایع آسمانی پیشین
یکى از نویسندگان غربى پوشاک اقوام مختلف جهان را از عهد باستان تا قرن بیستم به صورت مصور ارائه کرده است. نگاهى کوتاه به این کتاب، روشنگر این واقعیت است که در میان سایر ادیان و تمدن‌ها، پوشش زن به طور کامل رعایت مى‌شده است، و از نیمه‌ی دوم قرن هجدهم در اروپا کم کم از حجاب زن کاسته شد.(۴)
فردوسى که خود ترسیم‌گر آداب و عادات ایرانیان قبل از اسلام است، در توصیف زن نیکو سه چیز را شرط مى‌داند که سومى چنین آمده است:
سه دیگر که بالا و رویَش بُود
به پوشیدگى نیز خویَش بُود
همچنین این حکیم ایرانی، از زبان تهمینه دختر رستم مى‌گوید:
ز پرده برون کس ندیده مرا
نه هرگز کس آوا شنیده مرا
و از قول منیژه مى‌گوید:
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده سرم آفتاب
بنابراین در تمدن‌های بشری و ادیان الهی، نگاهی ارزشی به موقعیت اجتماعی زن و روابط میان زن و مرد بوده و یکی از مظاهر آن پوشش و حجاب زن است.(۵)
۳٫حجاب در تمدن اسلامی
آموزه‌های اسلام، با ترسیم جایگاه زن در نظام آفرینش و جامعه‌ی انسانی و بیان حکم فقهی حجاب، زمینه‌ی حفظ عفاف و ساختن جامعه سعادتمند را مهیا می‌سازند.
الف. آفرینش زن در قرآن
کلام الهی براى زن در آفرینش اصالت قائل است و این بر خلاف اندیشه‌ی تورات است که مى‌گوید: «حوّا» از دنده‌ی «آدم» آفریده شد.
خداوند در مورد کیفیت آفرینش زن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الناس اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً‌…؛(۶) اى مردم از پروردگار خود بپرهیزید، خدا شماها را از یک انسان آفریده و جفت او را نیز از همان جنس خلق کرد، و در سایه‌ی این مرد و زن، مردان و زنان زیادى را در روى زمین پخش کرد…»
مقصود از «نفس» در آیه همان «آدم» و مقصود از «زوج‌ها»، همان «حوّا» است و جامعه‌ی کنونى به این دو نفر منتهى مى‌گردد و مقصود از جمله‌ی «خَلَقَ مِنها» این است که حوّا را از جنس آدم آفرید و به تعبیر ادیبان لفظ «مِنْ‌» براى بیان جنس است. یعنى حوّا را از جنس آدم آفرید.(۷)

ب. زن، عنصری سازنده‌ در جامعه‌ی انسانی
اسلام زن را یکی از ارکان جامعه‌ی انسانی و زمینه‌ساز تعالی کمالات در جامعه با ایجاد آرامش در خانواده معرفی می‌نماید.
خداوند در قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الناس إِنا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ‌…(۸)؛ اى مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شماها را به تیره و قبیله‌ها درآوردیم …».
براساس این آیه، هر نوع ویژگى کلى که مرد دارد زن نیز همان را داراست و هر یک از زن و مرد، انسان کامل بوده و هیچ‌یک در انسانیت نقص ندارد.(۹)
همچنین قرآن می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِن أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً؛(۱۰) و از نشانه‌هاى او این‌که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میان‌تان مودّت و رحمت قرار داد».
اگر مرد و زن با معیارهاى اسلامى تشکیل خانواده دهند و هریک در جایگاه واقعى خود قرار گیرند، موجبات سکون و آرامش را در خانواده فراهم مى‌سازند.(۱۱)
ج. پوشش، هدیه‌ای الهی
قرآن پوشش عمومى را از ویژگی‌های حیات انسان و هدیه‌اى الهى از سوی خداوند می‌داند، همچنان که می‌فرماید: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً؛(۱۲)؛ اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که شرمگاه شما را مى‌پوشاند و مایه‌ی زینت شماست».
آیه دیگر مى‌فرماید: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»(۱۳) انسان همواره و حتی در زندگی بهشتی فاقد پوشش نبوده و آدم و حوّا از یک پوشش عمومى برخوردار بوده‌اند، ولى سخن در پوشش خصوصى زنان است که پوششى برتر و بالاتر از مردان دارند.
د. آراستگی به حجاب، تکلیفی فرهنگ‌ساز
قرآن کریم چهار مرتبه از واژه‌ی حجاب، در سوره‌های همچون «اعراف:۴۶» و «احزاب:۵۳» یاد می‌کند و پیرامون حجاب به معنای پوشش از چشم نامحرمان، در آیات متعددی نظیر «نور:۳۱» و «احزاب:۵۹» و یا «نور: ۶۰» و…حکم فقهی پوشش زن را ابراز می‌نماید.
فقهای شیعه با ابتناء بر ادله شرعی، حدود پوشش بانوان را ارائه نموده‌اند؛ بنابراین سخن برخی مبنی بر اینکه حجاب در قرآن موضوعیت ندارد و یا صراحت بیان در مورد آن ابراز نشده، اندیشه‌ای سطحی و باطل است. اینک با حکم حجاب در قرآن آشنا می‌شویم.

دیدگاه مشهور فقها پیرامون وجوب حجاب
فقهای شیعه مقدار شرعی حجاب را تمام بدن زن مگر گردی و قرص صورت و دست‌ها از مچ، معرفی کرده‌اند؛ همچنان که علامه حلی(ره)، در کتاب «تذکره الفقهاء» چنین می‌نگارد: «همه‌ی علمای شیعه اجماع دارند بر این‌که مقدار حجاب زن، تمام بدن اوست مگر صورت و دو کف دست»(۱۴)
دیدگاه امام خمینی(ره) و رأی برگزیده نیز چنین حکم می‌نماید که زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند.(۱۵)
وجوب حجاب در قرآن
مهم‌ترین آیاتی که در قرآن مورد استناد فقها بر وجوب پوشش بانوان قرار گرفته، آیه‌ی ۳۱ سوره‌ی نور و آیه‌ی ۵۹ سوره‌ی احزاب است، آنچنان که خداوند می‌فرماید: «وَ قُل لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضنَ مِن أَبْصارِهِنَّ وَ یَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنها وَ لْیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ…(۱۶)؛ و به آنان با ایمان بگو از نگاه‌شان بکاهند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را آشکار ننمایند و روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند…».
این آیه چندین حکم الهی را بیان می‌کند که برخی از آنها عبارتند از:
۱٫کاستن نگاه از نامحرم (قلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ)؛
۲٫ روسری وسیع بر سینه انداختن (وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ)؛
و….(۱۷)
همچنین قرآن در آیه‌ای دیگر پیرامون مقدار پوشش زنان می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِن‏…(۱۸)؛ اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌های خود را بر خویش فروافکنند …».

دلالت آیات بر وجوب و حدود حجاب
مخاطب این دو آیه همسران و دختران پیامبر اسلام(ص) و زنان مسلمان هستند؛ زیرا قرآن چنین می‌فرماید: «قلْ لِلْمُؤْمِناتِ» و نیز «قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ» و همچنین این آیات به صراحت از ابراز اوامر الهی با لفظ «قُلْ» و دستور به رعایت حجاب با عبارت «وَ لْیَضْرِبْنَ» و «یُدْنِینَ» حکایت دارند و در مقام بیان حکم شرعی حجاب هستند، نه مواعظ اخلاقی و ارشاد به عقل.
تبیین دلالت آیات نیازمند شناخت معانی واژگان «خُمر» و «جُیوب»، در آیه ۳۱ سوره‌ی نور و نیز واژه‌ی «جَلابِیب» در آیه‌ی ۵۹ سوره احزاب است.
۱٫واژه‌ی «خُمر» مفرد آن «خِمار» و به معنای «تغطیه»(۱۹) یعنی پوشاندن و «ما تغطی به المرأه رأسها»(۲۰) یعنی روسری و یا مقنعه‌ی بزرگی که زن به وسیله‌ی آن سر و موهای خود را می‌پوشاند؛ بزرگی این روسری با قرینه‌ی واژه‌ی جیوب فهمیده می‌شود.
۲٫کلمه‌ی «جیوب» مفرد آن «جیب» و به معنای «جیب القمیص»(۲۱) یعنی قسمت باز گریبان لباس که روی قلب و سینه قرار دارد و بخشی از بدن را نمایان می‌سازد؛(۲۲) بنابر این خمر و روسری آن‌قدر باید بزرگ باشد که جیوب(سینه) را شامل شود.
۳٫ عبارت «جلابیب» مفرد آن «جِلباب» و به معنای «قمیص»(۲۳) و «مِلحفه»(۲۴) و «ثوب أوسع من الخمار دون الرداء»(۲۵) است و برخی معنای پوشش تمام بدن را برای آن گفته‌اند،(۲۶) پس جلباب یعنی آنچه سر و گردن و سینه و پایین‌تر از آن را در بر می‌گرفته و وسیع‌تر و بزرگ‌تر از خمار(روسری) است و سایر بدن را می‌پوشاند(۲۷) و حداقل تا نیمه بدن می‌رسیده.
بنابراین این آیه که می‌فرماید: «وَ لْیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ»، دلالت بر امر وجوبی و تکلیفی دارد و گواه آن است که زنان باید به وسیله‌ی خمار و روسری بلند و بزرگ، سر و گردن و قلب و سینه خود را بپوشانند.
همچنین آیه‌ی دیگر که می‌فرماید: «یُدنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِن‏»، امر وجوبی و تکلیفی به زنان دارد؛ و حکم می‌کند به این‌که آنان باید با جِلباب که پارچه‌ای وسیع‌تر و بزرگ‌تر از روسری است و تا نیمه‌ی بدن می‌آید، سر و گردن و سینه و پایین‌تر از آن را مستور سازند و این پارچه را از سر به سمت صورت خود پایین بکشند.
علاوه بر این آیات، روایات نیز به تعیین حدود حجاب بانوان پرداخته‌اند که در کتب فقهی استدلالی بدان اشاره شده است.

وجوب فروکاستن چشم از نامحرم
رعایت حجاب شرعی و نمایان شدن صورت زنان و دختران، دلیل بر جواز نگاه به آن نیست، بلکه به حکم اوامر الهی در آیه‌ی «قُل‌لِلْمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِن‌أَبْصارِهِم»(۲۸)؛ و آیه‌ی «قل‌لِلْمُؤْمِناتِ یَغضُضنَ مِن‌أَبْصارِهِنَّ»(۲۹) که بیانگر وجوب تکلیفی هستند، بر مومنان واجب است از نگاه‌شان به نامحرم بکاهند و در حد ضرورت به یکدیگر بنگرند، نه اینکه رو در رو و با هم سخن بگویند.

حجاب، نسخه‌ای آرامش آفرین
قرآن در انتهای آیه‌ی ۵۹ از سوره‌ی احزاب می‌فرماید: «فَلا یُؤذَینَ»، یعنی ]رعایت حجاب سبب می‌شود که[ زنان مورد آزار قرار نگیرند؛ همین فقره بر حکمت حجاب و ایجاد سلامت معنوی و آرامش در جامعه دلالت دارد و حجاب در اندیشه‌ی قرآن، مصونیت‌بخش و نه محدودیت‌ساز است.(۳۰)

نصیحتی پدرانه
دختران عزیز، شما مادران نسل آینده این کشور هستید؛ سعى کنید با خودسازى و کسب علم مفید و رعایت حجاب، عفاف و پاکدامنى خود در رشد تمدن بزرگ اسلامى سهیم باشید. امروزه دست‌هاى ناپاکى وجود دارد که سعى وافر در بى‌عفتى و بى‌اخلاقى دختران و زنان جامعه دارد. با عفاف و حجاب خود در راه خدا مجاهده نمایید که ثواب مجاهد فى‌سبیل‌الله را دارید.(۳۱)
به کوشش: مجتبی جولایی‌فر
پاورقی:
۱- سیمای فرزانگان، ج۹، ص ۵۱۰٫
۲- الصحاح، ج۱، ص ۱۰۷٫ مقاییس اللغه، ج۲، ص ۱۴۳٫ مفردات راغب، ص ۲۱۹٫ العین، ص ۸۶٫ منیهالطالبین، ج۱۱، ص ۱۶۹٫
۳- منیه الطالبین، همان.
۴- برای توضیح بیشتر مراجعه شود به: پوشاک اقوام مختلف(مصور)، نوشته براون داشنایدر، ترجمه یوسفى کیوان.
۵-سیمای فرزانگان، ج۵، ص ۵۴۵- ۵۴۸٫
۶-.نساء / ۱
۷-سرزمین خاطره‌ها، ص ۱۶۶-۱۶۷٫
۸- حجرات / ۱۲
۹- سرزمین خاطره‌ها، ص ۱۶۶-۱۶۷٫
۱۰-روم / ۲۱
۱۱-.سیمای فرزانگان، ج۱۱، ص ۱۹۸٫
۱۲- اعراف / ۲۶
۱۳-اعراف / ۲۲
۱۴- «و عوره المرأه جمیع بدنها إلّا الوجه بإجماع علماء الأمصار … و أما الکفان فکالوجه عند علمائنا أجمع». تذکره الفقها، ج۲، ص ۴۴۶٫
۱۵-توضیح المسائل (امام خمینی ره)، مسئله ۲۳۱۱، ص ۵۱۱٫ توضیح المسائل(سبحانی)، مسئله ۲۰۷۹، ص ۴۵۶٫
۱۶-نور / ۳۱
۱۷-ر.ک: الطاف الرحمن فی فقه القرآن، ج۲، ص ۳۸۴٫ نظام النکاح فی الشریعه الاسلامیه الغراء، ج۱، ص ۳۴٫
۱۸-احزاب / ۵۹
۱۹-مقاییس اللغه، ج۲، ص ۲۵۱٫
۲۰-مفردات الفاظ القرآن، ۲۹۸٫ الطاف الرحمن فی فقه القرآن، ج۲، ص ۳۸۴٫

۲۱- مقاییس اللغه، ۱، ص ۴۹۷٫ الصحاح، ج۱، ص ۱۰۴٫
۲۲- الطاف الرحمن فی فقه القرآن، همان.
۲۳- مقاییس اللغه، ج۱، ص ۴۷۰٫ مفردات الفاظ القرآن، ص ۱۱۹٫
۲۴- الصحاح، ج۱، ص ۱۱۰٫
۲۵- العین، ج۶، ص ۱۳۲٫
۲۶- الطاف الرحمن فی فقه القرآن، ج۲، ص۳۹۰٫
۲۷- منیه الطالبین، ج۲۲، ص ۲۰۹٫
۲۸-نور / ۳۰
۲۹-نور /۳۱
۳۰-منیه الطالبین، همان.
۳۱- سیمای فرزانگان؛ ج۱۱؛ ص ۱۱۸٫

02آگوست/24

رمز و راز عبودیت | آیت‌الله مرتضی تهرانی(ره)

مقدمه:
به دنبال پیشرفت‌های چشم گیر در دانش بشری، شبهاتی در مورد رابطه علم و دین مطرح شده است. برخی در پی بازتولید اصل دین براساس تجربیات علمی و با تکیه بر یافته‌های بشری هستند. آیا با یاری گرفتن از نخبگان جامعه و استفاده از مغزهای بشری می‌توان یک دین جدید تولید کرد، به‌طوری که تضمین‌کننده‌ سعادت دنیا و آخرت افراد جامعه باشد؟
در همین زمینه پرسش‌های گوناگونی فراروی جوانان قرارگرفته ‌است. دین چیست؟ جایگاه آن کجاست؟ معیار انتخاب دین مناسب چیست؟ آیا دین منحصر به شئونات شخصی افراد است و یا در روابط و کنش‌های اجتماعی و قوانین حاکم بر جامعه نیز لازم‌الاجراست؟ آیا برای اداره جوامع بشری نیازی به دین وجود دارد؟ دین چه نسبتی با علم دارد؟ انسان عاقل چرا باید از دیگری تبعیت کند؟ آیا تعبد در تضاد با تعقل نیست؟ ریشه تعبد چیست و در چه شرایطی کارایی دارد؟ چه رابطه‌ای بین علم و ایمان وجود دارد؟ آیا می‌توان بدون علم به ایمان رسید؟ تعریف علم چیست؟ علوم الهی و مادی چه ارتباطی با هم دارند و آیا همدیگر را تأیید می‌کنند؟ فرق بین علم و دانش چیست؟ از دیدگاه دین، آیا تحصیل علوم تجربی ارزشمند است و موجب تکامل روحی می‌شود؟ آیا می‌توان به طریقی علمی به حکمت و فلسفه همه احکام دینی دست یافت؟ چه رابطه‌ای بین احکام شریعت و دستورات عقل انسان‌های مختلف وجود دارد؟
پاسخ به همه‌ پرسش‌های یاد شده هدف این نوشتار نیست. با این حال برخی مطالب استخراج شده از مجموعه سخنرانی‌های مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی«ره» که در این زمینه ایراد شده‌، در این نوشتار گردآوری شده‌ است. تمام مطالب این نوشتار، غیر از مقدمه برگرفته از سخنان ایشان است و تنها تغییری که در آن داده شده، انتخاب عناوین و ویرایش ادبی متن است.
امید است این مجموعه بتواند بخشی از دغدغه‌ها و شبهات فکری جستجوگران حقیقت را به انسجام و اطمینان و پایداری در فکر تبدیل کند.

قسمت اول: مفهوم تعبد
تعبد و اطاعت از نظر مفهوم به یکدیگر نزدیکند. اهل فن، اطاعت را انقیاد و تسلیم معنا می‌کنند. زمانی به یک انسان، مطیع اطلاق می‌شود که عملاً از فرمانی پیروی کند و فروتن و فرمانبردار باشد. معنی تسلیم، منقاد و مطیع بودن، رابطه‌ یک انسان مطیع با شخص آمر و فرمان‌دهنده است، بدین معنا که فرمان‌دهنده فرمان می‌دهد و شخص مطیع و منقاد و تسلیم، به دلیل اینکه او فرمان داده، پذیرای آن است و در مقام عمل، از فرمان او تخلف نمی‌کند.
حقیقت تعبد هم همین است. یعنی انسان چیزی را پذیرا باشد که آن پیشنهاد یا فرمان از سوی شخصیتی صادر شده که رابطه‌ بین این شخص متعبد و آن شخصیت مورد تعبد، به‌گونه‌ای است که این شخص به خودش اجازه‌ تخلف و موضع‌گیری نمی‌دهد. آنچه را که او فرمان می‌دهد، اطاعت می‌کند و به آن متعبد است و باور دارد که آن پیشنهاد و آن فرمان، برای شخص مطیع و منقاد و تسلیم و متعبد، عین حق، واقعیت، صلاح و خیر است. تعبد در واقع از عبودیت گرفته می‌شود.

داستان ایاز
نقل شده که مأمورین سلطان محمود به او گفتند که برده‌ای را به بازار برده‌فروشان آورده‌اند که وقتی از مالک او سئوال می‌کنند این برده چه هنری دارد، پاسخ عجیبی می‌شنوند. در آن زمان در بازار برده‌فروشان این متعارف بوده که در زمان خرید و فروش برده‌ها، خریدار سئوال می‌کرد که این برده‌ یا غلام یا کنیز چه خصوصیات نامرئی‌ای دارد که جزو هنرهای اوست. هنرهای او را به ما بگوئید تا بررسی کنیم و بسنجیم که آیا قیمت پیشنهادی در بازار برده‌فروشان ارزنده هست یا نیست. این عرف بود. خصوصیات ظاهری – جثه، چهره، جوانی، قدرت جسمی و… – نیازی به سئوال نداشت، لکن هنرها و ارزش‌های باطنی با سئوال مشخص می‌شد.
به سلطان محمود گفتند که برده‌ای را به بازار آورده‌اند که وقتی از هنرهایش سئوال می‌کنیم، جواب غیرعادی به ما می‌دهند. مثلاً نمی‌گویند خیاطی، آشپزی، آهنگری، زره‌بافی یا نجاری بلد است؛ بلکه می‌گویند بنده است. خود ایاز به مالکش گفته بود که اگر پرسیدند که این برده چه هنری دارد، بگو هنرش بندگی است. اکثراً نمی‌فهمیدند برده با بنده فرق دارد.
سلطان محمود این را که می‌شنود، می‌گوید بروید و به هر قیمتی که شده او را بخرید. وقتی ایاز را پیش سلطان محمود می‌آورند؛ می‌پرسد: «اسمت چیست؟» جواب می‌دهد: «هیچی! هر اسمی که تو بگذاری. قبل از این که ملک تو بشوم اسمم ایاز بود. وقتی من را خریدی، تو باید برای من اسم بگذاری و کار و وظیفه‌ام را معلوم کنی.»
در این قصه آمده که سلطان محمود گفت که او را شلاق بزنند. او را زیر تازیانه گرفتند و زدند. ایاز آخ هم نگفت. پرسید: «مگر دردت نمی‌آید؟» گفت: «چرا!» گفت: «چرا آخ نمی‌گویی؟» گفت: «من عبدم! تو مولای منی. نگفتی آخ بگو!»

ریشه‌ تعبد و بندگی
ریشه‌ تعبد و بندگی، فطری و تکوینی است. این ریشه در همه‌ انسان‌ها هست، مگر اینکه روی این ریشه، مانعی قرار داده باشند که رشد و نمو نکند و شکوفا نشود. تعبد با دو سه اصلی که خدای متعال در نهاد و باطن انسان‌ها قرار داده قابل توضیح است. یکی از این اصول فطری، نفرت از دو ضد ارزش جهل و نادانی و تاریکی باطن و دیگری عجز و ناتوانی است. این تنفر در همه‌ انسان‌ها وجود دارد و اگر اشتباه نکنم در برخی از حیوان‌ها هم هست.
اصل فطری دیگر در انسان این است که انسان‌ها در هر مرتبه‌ای از مراتب و در هر سنی که هستند، به دو چیز واقفند و حقیقت این دو چیز را لمس می‌کنند. یکی اینکه در باطن آنها بالنسبه‌ نادانی هست و دچار یکی از آن ضد ارزش‌ها هستند. دوم این که ناتوان و عاجزند. ممکن است انسان تا آخر عمر به این ضعف‌ها اعتراف نکند، ولی این‌ طور نیست که مبتلا به جهل مرکب باشد و گمان کند که دانش و آگاهی یا قدرت و توانایی مطلق دارد. حتی انسان‌هایی که دعوی الوهیت داشتند، در باطن به ناتوانی و نادانی خود واقف بودند.
طبق آیات قرآن وقتی حضرت موسی(ع) با لحن ملایم، فرعون را به توحید دعوت ‌کرد، «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا» فرعون به هامان دستور داد مناره‌ بلندی بسازد که او از آن بالا برود، شاید از خدایی اطلاع پیدا کند که موسی(ع) از او خبر می‌دهد. در این آیات کلمه «لَعَلَّ» گواهی بر جهل فرعون است. او اعتراف کرده که نمی‌دانم. ناتوانی‌اش را هم در جای دیگر اعتراف کرده است.
آنهایی که در دنیا دعوی الوهیت داشتند، با زبان فطرت و خلقت اعتراف کردند که ما بالنسبه‌ جاهل و عاجز و ناتوان هستیم. یعنی معترف بودند که از آن دو ضد ارزشی که از آنها تنفر دارند، دور نیستند و مبتلای به آنها هستند.
این اعتراف وجودی و درونی، انسان را وادار می‌کند که در برابر داناتر و تواناتر از خود خضوع کند. این ریشه‌ تعبد است که در فطرت و وجود انسان است. اگر نمی‌بود، خدای متعال توقع خداپرستی و بندگی از هیچ‌کسی نداشت. او انسان را این گونه خلق کرده است. قرآن می‌فرماید، «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً». انسان ناتوان خلق شده است. آن بخشی از انسان که از عالم خلق و بُعد حیوانی انسان است، ضعیف و ناتوان است. انسان یک جاهایی می‌فهمد که بریده است و بالفطره‌ خدا را صدا می‌زند.
قرآن می‌فرماید وقتی که به انسان‌ها فشار می‌آید و گرفتار می‌شوند و اضطرار پیدا می‌کنند، خدا را صدا می‌زنند، ولی وقتی که رفع نگرانی می‌شود، انگار ما را نخوانده‌اند. این نشان می‌دهد که انسان در باطنش خودش را توانای مطلق نمی‌بیند، وگرنه خدا را صدا نمی‌زد. اگر گفت خدا، یعنی من جاهلم و نمی‌دانم چاره‌ام‌ و راه رسیدن به هدف چیست. خدا گفتن، اعتراف به جهل و عجز و ناتوانی است.
هر انسانی بالفطره، طالب کمال است. اگر دست خودش از علم و دانش و آگاهی که از کمالاتند خالی باشد و آنها را در موجودی ببیند، نمی‌تواند در مقابل او خاضع نباشد. اگر در مقابل خود قدرت ببیند، نمی‌تواند خاضع نباشد. این که گفته می‌شود که بعضی از مردم در بعضی از کشورها ذاتاً قدرت‌گرا هستند، خیال نکنید صفت بدی است، بلکه در بد جایی مصرف می‌کنند. قدرت‌گرا بودن و توجه به ناتوانی خود و پیدا کردن یک موجود توانمند، هنر است. ولی در مصداق صاحب قدرت، اشتباه می‌کنند. باید قدرت مطلق را پیدا کنند و بگویند، «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». باید قدرت حقیقی و مطلق را پیدا کرد. باید آن قدرتی را پیدا کرد که با ذات موجود مقتدر و قادر اتحاد دارد. بعد نسبت به او گرایش پیدا کرد و منقاد و تسلیم و متعبد بود.
اصلاً خدا انسان را برای همین خلق کرده است. در طول این مسیر برای انسان اشتباه پیدا می‌شود. آدم تنبلی می‌کند؛ می‌خواهد راه را کوتاه کند و میانبر‌ بزند. اگر یکی از خودش دو کلمه بهتر بداند، خیال می‌کند اینجا آخر خط است، در همان جا رحل اقامت می‌اندازد. یک کسی از خودش یک مقداری بیشتر زور داشته باشد؛ این ‌طرف و آن ‌طرف پارتی داشته باشد، هر جا تلفن کند تلفنش مؤثر باشد، خیال می‌کند اینجا آخر خط است، رحل اقامت می‌اندازد. این نیست! اینجا آخر خط نیست. همه‌ این قدرت‌ها و علم‌ها و دانش‌ها به آن قدرت و علمی منتهی می‌شود که لایزال و نامتناهی است. این ریشه‌ تعبد است.
به اعتقاد من، هم تعبد مطلق برای انسان تصور می‌شود و هم تعبد نسبی. تعقل مطلق هم قابل تصور است. در مجموع سه تا عنوان فرض و تصور می‌شود. بایستی بررسی بشود که تعبد مطلق می‌بایست در چه بخشی از ضوابط و مقررات و احکام بایستی وجود داشته باشد و در چه بخشی تعبد نسبی است. نسبی هم دو معنا دارد؛ نسبت به بعضی از افراد یا یک فرد، حالات و تکاملش فرق می‌کند. یک جا هم که تعقل مطلق است. در فارسی به آن فرمانبر‌داری می‌گوییم. یعنی بی‌موضع بودن.
ادامه دارد…

02آگوست/24

خوشا به‌حال کسی که انسان محشور شود! | علامه حسن‌زاده آملی(ره)

همه از بسم‌الله پدید آمده‌اند؛ منتهی یک نفر می‌داند که کجایی است؛ یکی غافل است و نمی‌داند.
به آدمی که گمشده‌ای دارد و بی‌خبر از گمشده‌اش هست؛ می‌گویند غافل. درباره‌ افراد غافل، قرآن فرمود: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون: (حجر،۳) ا ینها را رهایشان کن. بگذار بخورند و بچرند.
آرزوهای دور و دراز اینها را به لهو و لعب و بی‌خبری و غفلت کشانده و دل‌هایشان را میرانده است. دنیا و آرزوهای زیاد، دل آدم را می‌میرانند و انسان را از فرصت تفکر در خودش باز می‌دارند. این را بخرم؟ آن را بپوشم؟ آن را بسازم؟ حالا که ساخته، تازه اول کار است. برای آن پسرم بسازم. برای آن دخترم بسازم. همین‌طور تا بی نهایت. مگر نفس می‌ایستد؟ نفس، مظهر جهنم است. هر چه به او بدهید می‌گوید: « هَلْ مِنْ مَزِیدٍ؟»
نفس این‌طوری است. سیر نمی‌شود. قرار نمی‌گیرد. هرچه با او بسازی؛ هرچه برایش بخری؛ هر چه به او بخورانی؛ باز می‌گوید: هَلْ مِنْ مَزِید؟ دنیا، دل را می‌میراند و انسان را غفلت می‌دهد.
از ما سئوال شد که چرا وقتی به نماز می‌ایستیم؛ همه چیز به یادمان می‌آید و گمشده‌های‌مان را سر نماز پیدا می‌کنیم؟ جهتش این است که در نماز، پشت به دنیا کردیم و رو به سوی جای دیگر. به همین اندازه که پشت به دنیا کردیم؛ باطن ما، خودش را به ما نشان می‌دهد. هر قدر اعراض ما از اینجا بیشتر بشود؛ باطن ما شورانده‌تر می‌شود. این از خواص توجه به ملکوت و از خواص اعراض از این نشئه است. به همین اندازه، باطنت را برای تو سان می‌دهند. به‌محض اینکه یک ذره، آن‌طرفی می‌شوی؛ می‌بینی که چه کاره‌ای.
حالا باطنت، خاطرات تو را سان می‌دهد. دو قدم دنیا از تو گرفته بشود؛ می‌بینی آنچه را که در تاریکی‌ها، تنهایی‌ها، در خلوت، انجام دادی؛ همه‌ اینها، با مرکّب ثابت، نقش بسته و همه خودشان را نشان می‌دهند. ریشه دوانده و دست هم بر نمی‌دارد. ما مهمان سفره‌ خودمان هستیم و آنی را که کاشته‌ایم، برای ما سبز می‌شود.
حالا داد و بیداد و ناله‌‌مان، بلند می‌شود که اینها چیست؟ چرا من به شکل مورچه در آمدم؟ جواب: چون متکبر بودی مورچه شدی. اینجا تکبر می‌کنی که بزرگ‌ترین فرد باشی، آنجا کوچک‌ترین موجود می‌شوی.
دزد در اینجا دزدی می‌کند آنجا می‌بیند که موش محشور شده. چرا؟ اقتضای ملکات صفات دزدی‌اش این‌طوری است. حیله‌گر بود. می‌بیند که روباه محشور شده. حرام‌خوار بود؛ خوک محشور می‌شود. بد زبان بود؛ مار و کژدم او را می‌زنند و به صورت مار و کژدم است. پرخور بود؛ بهیمه محشور می‌شود. درنده بود گرگ محشور می‌شود.
صادق آل محمد«ع» فرمود: این حیوانات را می‌بینید؟ اینها نمایشگر اخلاق و احوال و عوارض ملکاتِ صفات شما هستند. خداوند به همه توفیق استقامت در صراط الله را مرحمت بفرماید که انسان، فقط همین است. هر که بر صراط الله است؛ هر که هدفش خداست؛ انسان محشور می‌شود.
حواستان باید خیلی جمع باشد. خوشا به حال کسی که به صورت انسان محشور شود. خداوند صورتی زیباتر، حقیقتی دلنشین‌تر و چهره‌ای محترم‌تر و گرانقدرتر از انسان خلق نکرده است. این بهتر را، بدترین نکن.
خدا رحمت کند شیخ الرئیس را. ایشان در کتاب شریف اشارات صحبتی راجع به سگ شکاری می‌فرماید. سگ شکاری که تربیت می‌شود و تعلیم می‌گیرد؛ می‌شود سگ امین. و به همین اندازه که این صفت را دارد؛ ارزشمند است. چرا سگ شکاری ارزشمند است؟ مگر گوشت او را می‌شود خورد؟ او که نجس‌العین است. او چون امین شد؛ ثمین می‌شود. قدر و قیمت پیدا می‌کند.
آدمی هم که امین است؛ یعنی اگر امانتی دست او بدهند بدون کم و کاست به صاحبش بر می‌گرداند؛ به همین اندازه انسان است. اما تازه شده به اندازه یک سگ شکاری. چندان به به و آفرین ندارد.
حدیث داریم و حق هم هست که تمام حرکات ما در ما اثر می‌گذارند. چطور این حالات ما در ما اثر می‌گذارند؟ این حرکت ما که عرَض است و پایدار نیست. سبحان الله که لُبّ و مغز این حرکات ما می‌شود جوهر پایدار. می‌شود ملکه‌ ثابت. می‌شود بذر و مایه‌ صورت‌هایی که آنجا محشور می‌شوند.
این مایه، این ملکه، این جوهر، از چه پدید آمده است؟ از این احوال و حرکات ما. درست است که اینها عرَض بود، دوام نداشت و زودگذر بود، اما همین‌ها می‌شوند جوهر ماندگار.
جناب رسول الله«ص» فرمودند: عده‌ای محشور می‌شوند که لب‌های اینها مثل لب‌های شتر است خیلی ضخیم و کلفت و از چانه‌شان پایین آمده؛ چرا به این صورت‌اند؟ اینها کسانی بودند که در کنار مردم در غیاب مردم لَب می‌زدند که حاکی از تمسخر است. افرادی محشور می‌شوند که شکم‌هایشان مانند طبل ورم کرده است. این یکی از صفات افراد رباخوار است.
می‌بینید سگی وارد می‌شود که زبانش از شدت گرما درآمده. نه تنها نفس نفس می‌زند و ناراحت است بلکه زبان خودش را هم از پشیمانی گاز می‌گیرد. این کیست؟ این آقای ناصح است. آقایی است که می‌رفت روی منبر و امر به معروف می‌کرد. می‌گفت چرا شما خداشناس نیستید؟ رفتارتان چرا این‌طوری است؟ اما خودش عمل نمی‌کرد.
خوشا به حال آنهایی که حواسشان جمع است. قرآن، برای انسان‌سازی است و ما هنوز خودمان را نساختیم.
لقمان حکیم فرزندش را این طور نصیحت می‌کرد: «یا بنی! لا یکن الدّیک اکیَس منک؛ فانّه اذا انقَضی نصفُ اللّیل خَفَقَ بجناحیه و صرخَ الی الله سبحانه بالتّسبیحِ». یعنی پسرجان! نباشی کسی که خروس از تو زرنگ‌تر باشد. خروس، اول صبح بلند میشود و تسبیح می‌گوید. خروس را سحر باشد و پسر لقمان را سحر نباشد؟ من و شما را سحر نباشد؟ وقت سحر، خروس سبوح قدوس می‌گوید و اذانش بلند است. خروس اول وقت بلند می‌شود و تسبیح می‌گوید و مواظب وقت ذکرش هست، اما تو مواظب نمازهایت نباشی؟
«یا بنی! کذب من قال: انّ الشّرّ یطفی الشرّ فان کان صادقا فلیوقِد نارین؛ ثم لینظر هل تطفی احداهما الاخری و انما یطفی الخیر الشّرّ کما یطفی الماء النّارَ». فرزند من! آن کسی که می‌گوید شر را باید با شر دفع کرد؛ دروغ می‌گوید. خون را نمی‌شود با خون شست. آیا می‌شود آتش را با آتش خاموش کرد؟ آتش را باید با آب خاموش کرد. شر را باید با خیر از بین برد. این‌چنین نیست که اگر او بدی کرد؛ من هم بدی کنم. او دشنام داد. من هم دشنام دهم. شرّ را باید با خیر از بین برد.
در قرآن یک سوره به اسم جناب لقمان است که چند تا از نصایح زبده حضرت لقمان به فرزندش را خداوند در آن سوره آورده است.
لقمان، پیغمبر نبود، اما حکیم بود. عالِم، الهی، مومن و راستگو بود. ظاهر و باطن و خلوت و جلوتش یکی بود. ائمه«ع» فرمودند: کسی که چهل روز کشیک نفس را بکشد و زبان، چشم، دل، خوراک، رفت و آمد و معاشرانش را مراقبت کند؛ چشمه‌های حکمت از دلش می‌جوشد. دل، گویا می‌شود.
اینکه افراد نمی‌توانند حرف خوب بزنند؛ حرفشان جان ندارد و شیرین نیست؛ برای این است که جانشان تطهیر نشده است. روح که پاک شد؛ حرف‌ پاک می‌شود. روح که شیرین شد؛ حرف شیرین و دلنشین می‌شود. انسانی که خودش را پاک نگه بدارد به سوز و گداز و حرف و نظم و نثر و مناجات درمی‌آید. باید به راه افتاد و چشید.
خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» اسماء را به آدم تعلیم داد. اسم‌ها چیست؟ حقایق دار هستی. حقایق دار هستی خوراک چه کسی است؟ خوراک هر کسی است که آدم است و آدم‌زاده. حقایق هستی، خوراک حیوان نمی‌شود. «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» این اسماء هم، خیال نکنید لفظ و زبان یاد گرفتن است. افراد دنیازده، این ‌قدر به چهار کلمه و الفاظی که یاد گرفته‌اند، به خود نبالند. الفاظ یاد گرفتن، انسان شدن نیست. اصطلاح جمع کردن، انسان شدن نیست. ممکن است من که طلبه هستم در چند فنّ و چند رشته اصطلاحاتی بدانم. قواعد صرف و نحو و فقه و اصول بدانم. اصطلاحات قواعد ریاضی را بدانم و از حفظ باشم. اصطلاح دانستن، انسان شدن نیست. انسان بودن، فوق صغری و کبری چیدن و نتیجه گرفتن است. فوق قواعد منطق دانستن است. انسان بودن غیر از قرآن را از حفظ خواندن یا از رو خواندن است.
« ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم». آن مستعدی، آن نیک‌بختی که در کنار مائده‌ الهی، در کنار سفره‌ خاص رحیمیه حق متعال قرار می‌گیرد و از غذاهای انسانی تناول می‌کند؛ این شخص، سعادتمند است. بنده زبان عربی می‌دانم، اما اگر به حسب صفات روحی خودم درنده، دزد، دروغگو، شیاد و مفتن باشم؛ زبان عربی برای من چه کار می‌کند؟ آقای پالان‌دوز هم یک اصطلاحاتی می‌داند که ما نمی‌دانیم. اصطلاح دانستن آدم شدن نیست.
«بسم الله الرحمن الرحیم»، این متن هستی، این ذات وجود را وقتی در شأنی با یکی از صفات التقاط کنی می‌شود اسم وجودی. یعنی این ذات با صفت رحمت، می‌شود رحمان. همین ذات با صفت رحمت، می‌شود رحیم. و این رحمان و رحیم دو اسم شریف است که همه جا هست.
و«الله» به دو عنوان، در همه جا هست که مستجمع جمیع صفات کمالیه است. «الله» همین دو ذات است که مدبر موجودات است و در همه جا هست. یعنی اللّهی که ذاتی است و اللّهی که وصفی ست. آن «الله وصفی» الهیت است.
مثل اینکه، روح شما از طرفی، موجودی مجرد ماورای طبیعت است؛ این یک عنوان. همین روح شما، مدبر بدن شماست؛ این هم یک عنوان. از آن جهت که مدبر بدن شماست اله است و از آن جهت که خودِ ذات است؛ اللهِ ذاتی است. لذا چه خوش فرمودند که کلمه شریف الله، در سوره‌ فاتحه مکرر نیست.
الله در بسم الله الرحمن الرحیم، اللهِ ذاتی است. الله در الحمدلله رب‌العالمین، اللهِ وصفی است. این اللهِ دوم، رب العالمین است اما منظور از دوم، دوم عددی نیست بلکه یعنی آن ذات که واجب الوجود است همان ذات، اله عالم است. همان ذات، مدبر عالم است. یعنی ما در دو مرحله بحث می‌کنیم.
یکی اینکه کائنات، ممکنات، مبدئی واجب الوجود است و دیگر اینکه این کائنات را، مدبری است. سپس براهین به ما می‌گویند مبدا واجب الوجود، غیر از مدبر نیست. همان اللّهی که واجب الوجود است همان اللهِ وصفی است که مدبر همه است. مثل اینکه جنابعالی بگویی زید کاتب است. سپس بگویی همین زید که کاتب است؛ راننده‌ اتومبیل هم است. همین یک شخص می‌شود کاتب و مدبر اتومبیل.
اللهِ واجب الوجود، اللهِ مدبر هم هست. یعنی همان الله ذاتی، الله وصفی هم هست.
الحمدلله رب العالمین، یعنی همان پادشاهی که مدبر است؛ وجود او، بسم الله الرحمن الرحیم است.
لذا فرمود «ظهرت الموجودات،عن بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» که این اللهِ ذاتی، دو سفره دارد؛ «رحمان و رحیم». رحمان، برای عام و رحیم، برای خاص.
پس الله در بسم‌الله الرحمن‌الرحیم، به عنوان واجب‌الوجود است و الله در الحمدلله رب‌العالمین، به عنوان مدبر و خالق همه. هر چند که به حسب وجود، یک حقیقت‌اند.

16آوریل/24

گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص – در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳)

سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.

بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

 

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن

ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)

 

آثار حُسن ظنّ

اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶)

و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷)

انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.

یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸)

ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟

وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

 

آثار سوءظن

سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)

از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲)

زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴)

این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵)

چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶)

این‌گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.

اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

 

درمان سوءظن

الف) تقویت ایمان

همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

 

ب) تفکّر

تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:

گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)

سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)

بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)

بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)

و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

 

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)

معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

 

د) پرهیز از تحقّق سوءظن

مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴)

انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

 

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶)

همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند.

این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

 

و) عبرت گرفتن

کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

 

ی) مشاوره

گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

 

پرهیز از ایجاد سوءظن

همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷)

اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…

مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

 

*پرسش‌های شما

شکّاکیت همسر

همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

 

ریشه‌یابی شکّاکیت

شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

 

الف) رفتارهای خود انسان

گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

 

ب) رفتارهای دیگران

گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.

ج) رفتارهای متقابل

برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

 

د) برداشت‌های اشتباه

برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.

در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

 

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک

بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.

برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

 

در جریان گذاشتن همسر

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

 

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز

به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

 

پاورقی‌ها:

۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫

۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)

۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)

۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)

۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).

۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد»

۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).

۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).

۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).

۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).

۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).

۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).

۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).

۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).

۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).

۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).

۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫

۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).

۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).

۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).

۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).

۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫

۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫

۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).

۲۶- گام دوم از جلد دوم.

۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).

۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

16آوریل/24

ادامه‌ی توطئه‌های فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان تا اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور به دستور صدام! – سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع زمستان ۱۳۶۸

اشاره:

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراضات مردمی در ایران به این اشغالگری یکی از رخدادهای مهم دی ماه ۱۳۶۸ بود.

پیام مهم رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس و تأکید ایشان مبنی بر اینکه «خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد.» از دیگر رخدادهای مهم زمستان ۱۳۶۸ می‌باشد که در این مختصر به آن خواهیم پرداخت.

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور انگلیس، به دستور صدام از دیگر خبرهای مهمی است که در اسفند ماه ۱۳۶۸ رخ داد و به این واقعه به اختصار در این‌شماره اشاره می‌گردد:

 

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراض مردم ایران

در تاریخ ۲۰ دسامبر سال ۱۹۸۹ (۲۹ آذر ۱۳۶۸) نیروهاى اعزامى جورج بوش (پدر) رئیس جمهورى وقت آمریکا مرکب از ۹ هزار و پانصد نفر با کمک ۱۲ هزار تن از نظامیان آمریکایى مستقر در منطقه‌ی کانال پاناما حمله‌ی نظامى خود را به واحدهاى ژنرال مانوئل نوریه گا رئیس دولت پاناما آغاز و این کشور را اشغال کردند.

نور‌یگا پیش از اینکه تفنگداران دریایی آمریکا به مقر او برسند آنجا را ترک کرده و به سفارت واتیکان پناهنده شد. چند روز محاصره‌ی سفارت ادامه داشت که نور‌یگا بیرون آمده و تسلیم شد. او را با دستبند به آمریکا بردند و در یک دادگاه فدرال به ۴۰ سال زندان محکوم شد که دادگاه بعدی مجازات او را به ۳۰ سال کاهش داد و قرار بود در سال ۲۰۰۷ با استفاده از آزادی مشروط رها شود که دولت فرانسه تقاضای استرداد او را کرد. این امر بهانه قرارگرفت که دولت آمریکا اورا در بازداشت نگه دارد.

اشغال پاناما توسط آمریکا اعتراض‌های شدیدی را در اقصی نقاط جهان به همراه داشت که ایران نیز از این مسئله استثناء نبود.

انتصاب فرمانده‌ی بسیج و دادستان دادگاه روحانیت

۱۲ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا آقای علیرضا افشار به فرماندهی نیروهای مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.

۱۳دی ماه این سال نیز طی حکمی از سوی رهبر معظم انقلاب، حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری به عنوان دادستان دادگاه روحانیت منصوب شد.

 

کرباسچی شهردار تهران شد

۱۳ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی عبدالله نوری وزیر کشور غلامحسین کرباسچی به سمت شهردار تهران منصوب شد.

روزنامه‌ی «اطلاعات» در این زمینه در شماره‌ی ۱۴ دی نوشت: به دنبال استعفای مهندس طباطبایی از سمت سرپرستی شهرداری تهران، آقای غلامحسین کرباسچی استاندار سابق اصفهان طی حکمی از سوی حجت‌الاسلام نوری وزیر کشور به عنوان شهردار تهران منصوب شد.(۱)

 

ولایت فقیه نقطه‌ی درخشان نظام

۱۸ دی ۱۳۶۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در پیامی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی ولایت فقیه را نقطه‌ی درخشان نظام و تحقق آن را یادگار ارزنده و فراموش نشدنی امام خمینی(ره) دانستند. ایشان در این پیام تأکید کردند مردم ما در طول یازده سال اخیر وفاداری و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند.

در این پیام آمده بود: اصل ولایت فقیه و پیوستن همه‌ی راه‌هاى اصلى نظام به مرکز ولایت، نقطه‌ی درخشان نظام اسلامى، و تحقّق آن، یادگار ارزنده و فراموش‌نشدنى حضرت امام خمینى (قدّس سرّه) است. مردم ما در طول یازده سال اخیر، وفادارى و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند و امام عظیم‌الشّأن ما خود بزرگ‌ترین مدافع و سرسخت‌ترین پشتیبان این اصل و پذیراى جدّى همه‌ی آثار و لوازم آن بود. این اصل، همان ذخیره‌ی پایان‌ناپذیرى است که باید مشکلات نظام جمهورى اسلامى را در حسّاس‌ترین لحظات و خطرناک‌ترین گردنه‌هاى مسیر پُرخطر جمهورى اسلامى حل کند و گره‌هاى ناگشودنى را بگشاید. دفاع غیورانه‌ی امام عزیز از مسئله‌ی ولایت و رهبرى ‌- که بی‌گمان تصدّى رهبرى به‌وسیله‌ی خود آن بزرگوار، کمترین تأثیرى در آن نداشت ‌- ناشى از درک و ایمان عمیق به همین حقیقت بود و امروز اینجانب به پیروى از آن بزرگوار، با همه‌ی وجود و توان از این اصل و لوازم آن دفاع خواهم کرد و به کمک الهى به تکلیف خود در همه‌ی موارد عمل خواهم کرد.

در ادامه این پیام تاکید شده بود: خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد. البتّه امروز بحمدا‌لله‌ و توفیقه، کلّیّه‌ی آحاد و گروه‌هاى خطّ امام، ملتزم به تبعیّت از رهبرى می‌باشند و امید است که زمینه براى رمى افراد و گروه‌ها به عدم التزام به آن، هرگز فراهم نگردد. خداوند همه‌ی ما را مشمول هدایت و کمک خود فرماید و پنجه‌ی قدرتمند ملّت مسلمان و انقلابى ما را بر دست خیانتکار دشمنان پیروز گرداند. انّه سمیع مجیب.

 

تظاهرات علیه بدحجابی در تهران

۲۲ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از زنان کشورمان تحت عنوان «طلایه‌داران عفاف» تظاهرات بزرگی را در تهران و شهرستانها علیه بدحجابی و فرهنگ مبتذل غرب به راه انداختند.

روزنامه‌ی «کیهان» در شماره‌ی ۲۳ دی در این زمینه نوشت: جمع کثیری از بانوان متعهد تهران صبح دیروز با انجام راهپیمایی از سه منطقه تهران به سمت محل برگزاری نماز جمعه حمایت همه جانبه‌ی خود را از مبارزه قاطع علیه هر گونه فساد و بدحجابی در کشور اعلام داشتند.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در این راهپیمایی که از سوی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ترتیب داده شده بود اقشار مختلف بانوان تهرانی و همچنین تعدادی از بانوان تبعه کشورهای خارجی مقیم تهران نیز شرکت داشتند.

راهپیمایان با شعارهای «خامنه‌ای رهبر مسلمین است- اطاعتش واجب و رکن دین است»، «زنان با عفت ایران زمین- رهبرشان فاطمه باشد یقین» و نیز «مسئله حجاب حکم دین است- فریضه زنان مسلمین است» و «مرگ بر آمریکا» پس از طی چند خیابان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر حمایت مجدد از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و محکومیت بدحجابی و فساد در دست داشتند در دانشگاه تهران حضور یافتند و با قرائت قطعنامه‌ای که در ۹ ماده تنظیم شده بود توطئه‌ی فرهنگی استکبار جهانی در ترویج فساد و بی بند و باری را محکوم کردند.(۲)

 

سرکوب مسلمانان آذربایجان توسط شوروی و هشدار رهبر معظم انقلاب

۲۴ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی در مناطق مرزی جلفا و پلدشت به مدت ۵ ساعت در کنار رود ارس اجتماع کرده و به سر دادن شعارهای اسلامی الله اکبر، لااله‌الاالله و نوحه‌خوانی و سینه‌زنی پرداختند.

۲۶ دی ماه این سال، در پی اعلام حالت فوق‌العاده در چند نقطه جمهوری آذربایجان از جمله نقاط مرزی این جمهوری با ایران از طرف حکومت مسکو، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دولت شوروی را به پرهیز از برخورد نادرست با احساسات اسلامی مسلمانان آن کشور توصیه کردند.

رهبر معظم انقلاب در این روز ضمن دیدار با جمع کثیری از بانوان ابراز احساسات اسلامی از سوی مسلمانان آذربایجان شوروی را ستودند و ضمن تأکید بر جاذبه‌ی این احساسات برای یک میلیارد مسلمان جهان رهبران شوروی را به پرهیز از برخوردهای خشن، ناشیانه و نادرست با مسلمانان این کشور توصیه کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به این مطلب که انگیزه حرکت و احساسات مسلمان آذربایجان شوروی به هیچ‌وجه قومی و ملی‌گرایی نیست فرمودند: «اسلام خاموش شدنی نبوده و نخواهد بود. اسلام متجاوز و ظالم نیست و امر به عدل و انصاف می‌کند لذا رعایت عدل و انصاف تنها راه برخورد با مسلمانان در هر نقطه‌ای از جهان است.»(۳)

۲۹ دی ماه این سال هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی با عبور از آبراه مرزی، در مراسم نماز جمعه منطقه مغان شرکت کردند.

۳۰ دی ماه نیز هزاران نفر از مردم شهرهای لنکران، آستارای شوروی و خلیل‌آباد جمهوری آذربایجان با از میان برداشتن موانع مرزی در حالی که شعارهای اسلامی سر می‌دادند از پل ارتباطی گمرک آستارا گذشته و وارد شهر مرزی آستارای ایران شدند.

 

ادامه‌ی توطئه‌ی فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان و واکنش ایران

۲۸ بهمن ۱۳۶۸، ۲۴۸ نفر از نمایندگان مجلس عوام انگلیس طی بیانیه‌ای خواستار اخراج جمهوری اسلامی ایران از سازمان ملل و جایگزینی نمایندگان سازمان مجاهدین خلق در آن سازمان شدند.

۳۰ بهمن این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ورود آخرین شماره هفته نامه آمریکایی «نیوزویک» به ایران را به دلیل چاپ مصاحبه‌ای با سلمان رشدی نویسنده‌ی کتاب «آیات شیطانی» ممنوع کرد. دولت پاکستان نیز ورود این شماره نشریه را به خاک خود ممنوع کرد.

یک اسفند این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد به دلیل توطئه‌های فرهنگی دولت انگلیس علیه جمهوری اسلامی ایران، دفتر نمایندگی بی بی سی در ایران را تعطیل کرده و از این پس خبرنگار این بنگاه حق فعالیت خبری را نخواهد داشت.

گفتنی‌است چهارم دی ماه این سال جمع زیادی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و کارکنان مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیه مشترکی علیه سیاست‌های ضد آزادی بیان در انگلیس اعتراض کردند و خواستار پایان دادن به سیاستهای خصمانه‌ی انگلیس علیه مسلمانان این کشور و آزادی سریع چهار دانشجوی ایرانی شدند.

 

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور لندن در عراق!

۲۴ اسفند ۱۳۶۸ فرزاد بازفت خبرنگار ایرانی روزنامه آبزرور لندن، به اتهام جاسوسی از یک قرارگاه نظامی در بغداد توسط رژیم صدام دستگیر و اعدام شد.

گرچه فرزاد بازفت یکی از خبرسازترین خبرنگاران در دهه‌های اخیر است، اما هنوز اطلاعات صددرصدی و تأیید شده‌ای از وی در دست نیست. برخی رسانه‌های غربی مانند گاردین، تلگراف، بی‌بی‌سی، نیویورک‌تایمز و… در خصوص او مطالبی را منتشر کرده‌اند و در مطالب خود نیز به اسناد مختلفی، استناد کرده‌اند.

کنجکاوی‌های بازفت ناشی از هر انگیزه‌ای که باشد، اما او را در جهت افشای موجودیت سلاح‌های کشتار جمعی در عراق رهنمون می‌کرد. برخی گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که وی جاسوس انگلیس و رژیم ‌صهیونیستی در عراق بود و تنها به جمع‌آوری آن دسته از اطلاعاتی می‌پرداخت که طرف‌های مذکور به آن نیاز دارند.

برابر گزارش منتشر شده در روزنامه‌ی گاردین، کاظم عسکر، افسر اطلاعاتی رژیم بعث بازجویی پرونده‌ی فرزاد بازفت را عهده‌دار می‌شود. سرانجام پس از تحمل شش ماه حبس و بعد از اینکه فرزاد بازفت تحت شکنجه‌ی شدید نیروهای اطلاعاتی رژیم بعث قرار می‌گیرد، به جاسوسی برای انگلیس و رژیم صهیونیستی اعتراف می‌کند.

سرانجام صبح ۱۵ مارس ۱۹۹۰ (۲۴ اسفند ۱۳۶۸) و رأس ساعت ۶:۳۰ دقیقه به دستور شخص صدام حسین، فرزاد بازفت اعدام شد. اعدامی که در نتیجه یک دادگاه یک روزه و پشت درهای بسته برگزار شد و هیچ حق اعتراضی نسبت به حکم صادره وجود نداشت. با همه این تفاسیر، افسر اطلاعاتی پرونده‌ی فرزاد بازفت در سال ۲۰۰۳ دست به یک اعتراف بزرگ زد؛ «من بارها در خصوص بی‌گناهی فرزاد به صدام هشدار دادم. او با اطلاع ما به منطقه‌ی انفجار رفته بود. فرزاد بازفت، بی‌گناه بود.» (۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اطلاعات، ۱۴ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳٫

۲- کیهان، ۲۳ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۲٫

۳-بیانات در دیدار با جمع کثیری از زنان مسلمان و انقلابی کشور  ۲۶/۱۰/۱۳۶۸

۴- ماجرای کنجکاوی‌های یک خبرنگار ایرانی‌ که در عراق اعدام شد، مشرق نیوز به نقل از همشهری پایداری، ۲۳ مرداد ۱۳۹۵٫

16آوریل/24

کارنامه ننگین پهلویسم، تطهیرشدنی نیست(بخش دوم) – «پهلوی دوم، ساواک و بی فرجامی واژگونه‌نمایی» – دکتر جواد منصوری و قاسم تبریزی

درآمد:

در شماره پیشین بخشی از خدمات شایان‌توجه رژیم پهلوی به مبارزان راه حق و آزادی در قالب زندان‌های طویل‌المدت و شکنجه‌های کم‌سابقه بررسی شد. در این شماره بحث را پی می‌گیریم و به عللی که زمینه را برای شیر‌ین‌زبانی‌های مزدوران جنایتکار رژیم پهلوی فراهم آورده است تا در پرتو ناآگاهی نسل‌های سوم و چهارم انقلاب از کم و کیف خیانت‌ها و جنایات آنان، در شبکه‌های متعدد دُر افشانی کنند و این نسل‌ها را در برابر انقلاب قرار دهند، می‌پردازیم؛ با این تذکر که قطعاً صدا و سیما به دلیل گستردگی طیف مخاطبان می‌تواند در این راستا خدمات ارزشمندی انجام دهد که متاسفانه آن‌گونه که باید و شاید به وظیفه ذاتی خود عمل نمی‌کند و از آنچه که در نگاه امام راحل تعبیر به دانشگاه شد، اثری نمی‌بینیم.

در پرتو کم عملی نظام رسانه‌ای داخلی و فعالیت شبانه‌روزی جبهه معاندین انقلاب اسلامی در خارج از مرزها، کار بدانجا رسیده است که پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، ابتدا در اوایل دهه ۹۰ در کتاب «در دامگه حادثه» و سپس در تلویزیونِ رو به اتمام «من و تو»، پس از دهه‌ها آفتابی شده و به سپیدشویی رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن می‌پردازد! نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، کم‌خبر از رنج‌هائی که بر این ملت ستمدیده رفت تا نهال انقلاب به بار نشیند و همچنین درد دلسوزان انقلاب در طی ۴۵ سال که در برابر انواع دسیسههای دشمنان دین و تمامیت ارضی و حیثیت ملت ایران ایستادگی کردند، در برابر این اباطیل، بی‌دفاع و نیازمند روشنگری است.

«پاسدار اسلام» در میزگردی با حضور دکتر جواد منصوری از پیشکسوتان مبارزه با رژیم پهلوی-که سالیان سال شکنجه‌ها و زندان‌های مخوف آن را تجربه کرده است و جناب آقای قاسم تبریزی از تاریخ‌پژوهان پرتلاش معاصر، در این‌‌باره به گفتگو نشسته است. در شماره گذشته بخش اول این میزگرد تقدیم شد و اینک بخش دوم و پایانی میزگرد تقدیم مخاطبان گرامی میشود.

 

*سئوال دیگر در باره انگاره‌ای است، که بین مردم اشاعه می‌دهند. ادعا می کنند که شاه خشونت به خرج نداد و به همین دلیل هم، از ایران رفت. یکی از مستنداتشان نیز، تعداد کم شهدای انقلاب است! به عبارت دیگر، تعداد شهدای انقلاب را کم می‌دانند! در عین حال ثابتی می‌گوید، رضاخان و فرزندش خوب کاری کردند که در حق مذهبی‌ها و مخالفین چپ خشونت اعمال کردند، ولی این کافی نبود و باید چند برابر می‌بود! گویا این آدم از طایفه بربرها یا از جماعت آدم‌خوارها فرار کرده، که چنین حرفی می‌زند. آیا خشونت سال ۵۶ و ۵۷، مثل بنزینی بود که روی آتش بریزند و شاه عقل کرد که خشونت بیشتری به خرج نداد و گذاشته بود این کار را به موقع‌اش و حساب‌شده انجام بدهد؟ یا نه، علی‌الاصول به دلیل طبع ملایم و مهربانش دست از خشونت برداشت و گفت: من خیلی آدم خوبی هستم و هر کاری می‌خواهید انجام بدهید! کدامیک؟

منصوری: آمریکا در سال ۵۴ در ویتنام شکست به‌شدت مفتضحانه‌ای خورد، که شاید بدتر از شکستش در افغانستان بود. فیلم‌هایش هم منتشر شده است. در نتیجه کارتر که کاندید انتخابات بعدی ـ که در سال ۵۵ برگزار می‌شد ـ بود، برای جبران چهره مخدوش‌شده آمریکا در دنیا مسئله حقوق بشر را مطرح کرد و گفت ما از این به بعد کودتا نمی‌کنیم، لشکر کشی نمی‌کنیم، سلاح نمی‌فروشیم و شعار آزادی سر داد. شاه از این قضیه خیلی ترسید و به همین دلیل به اردشیر زاهدی گفت هر کاری می‌توانی بکن که کارتر انتخاب نشود. حال اینکه چقدر به زاهدی پول داد و چه مهمانی‌هایی برگزار کردند، بماند. یکی از ناراحتی‌های کارتر هم از شاه همین موضوع بود، ولی بالاخره کارتر انتخاب شد. فردای روزی که وی انتخاب شد، تیتر همه روزنامه‌های ایران این بود: «سیاست داخلی و خارجی ایران دگرگون می‌شود». از سوی دیگر در کنگره آمریکا آقای سایروس ونس وزیر امور خارجه کارتر را می‌خواهند. به او می‌گویند شما که می‌دانید اگر سرنیزه را از روی مردم ایران برداریم، شاه سقوط می‌کند. و شاه نادرترین متحد ما در دنیاست. و به قول کیسینجر آمریکا خسارتی می‌خورد که هیچ وقت قابل جبران نیست. این جمله را کیسینجر از مجلس امریکا نقل قول کرده. سایروس ونس وقتی پشت تریبون می‌رود، می‌گوید سیاست ما حقوق بشر است، ولی تا آن جایی مراعات می‌کنیم که با منافع آمریکا در تضاد نباشد. بنابراین اگر برداشتن سرنیزه از روی مردم ایران با منافع ملی ما مغایرت داشته باشد، ما دفاع نمی‌کنیم. لذا سفیر آمریکا در شهریور ۵۷ به شاه می‌گوید شما هر کاری بکنید، ما حمایت می‌کنیم. کارتر هم در مهر پیام می‌دهد که شما هر کاری بکنید، مورد حمایت ما خواهد بود. داستان آمدن هایزر هم برای کودتا و آدم کشتن و از این قبیل برنامه‌ها بود.

 

**ثابتی می‌گوید: هایزر آمد که به انقلاب کمک کند!

منصوری: آمریکا تصور نمی‌کرد که اگر سرنیزه را از روی مردم بردارند، چنین انفجاری اتفاق می‌افتد. واقعاً تصور نمی‌کرد. حتی ما در اسناد CIA دیدیم که در اینها در آذر ۵۷ همچنان می‌گویند شاه هست. CIA صریحاً به رئیس جمهور آمریکا می‌گوید که شما نگران نباشید. شاه تا ده سال دیگر هم خواهد بود. این مال آذر ۵۷ است. بنابراین نسبت به انقلاب اسلامی شناخت نداشتند. نه رهبرش را می‌شناختند، نه مردمش را، نه شعارش را و نه هدفش را. خود سولیوان در کتابش می‌نویسد که ما اصلاً مسئله شهادت را نمی‌فهمیدیم یعنی چی. می‌گوید به شاه می‌گوید: «قربان! هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید.» شاه هم می‌گوید: «آقای سفیر! شما با مردمی که از مرگ نمی‌ترسند و مرگ را شهادت می‌دانند، می‌خواهید چه کار کنید؟» سولیوان می‌گوید: «من نفهمیدم که این حرف‌هایی که شاه گفت یعنی چی. بعداً که به آمریکا آمدم و مطالعه کردم، فهمیدم حق با شاه بود.»

 

**یک چنین چیزی جزو فرهنگشان نبوده است، که بتوانند آن را هضم کنند.

منصوری: همان طور که عرض کردم، نمی‌دانند و نمی‌فهمند. به قول مولوی خر چه داند قیمت نقل و نبات! آنها چه می‌فهمند امام حسین(ع) یعنی چه؟ شهادت به چه معناست؟

 

**ضمن اینکه دموکرات‌ها بعد از ۲۸ مرداد، چون شاه چهره بد و سیاهی از خودش نشان داده بود، سعی می‌کردند کمی این چهره سیاه را تعدیل کنند تا این پایگاه، این دست‌نشانده، بتواند باقی بماند. از کندی گرفته تا کارتر حرفشان این بود، که این حقوق بشر را به خاطر خودت رعایت کن، تا باقی بمانی! به خاطر اینکه منفعت ما در این است.

منصوری: بله، ولی در عمل اگر به مردم ایران آزادی داده می‌شد، همان طور که دیدیم نتوانستند جمع کنند. لذا بعد از پیروزی انقلاب رئیس سازمان CIA می‌گوید: «آنچه در ایران اتفاق افتاد یک واقعه مهم و فوق‌العاده نیست، بلکه یک واقعه عجیب و باورنکردنی است. چون ما ایران را به‌گونه‌ای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم.» بنابراین آمریکایی‌ها اگر از قانون، از حقوق بشر، از انسانیت صحبت بکنند، تماماً دروغ و توجیهی برای سلطه است. کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا صریحاً گفت: «اگر ما از هر جای دنیا خارج بشویم، باز می‌توانیم آقای دنیا باشیم. ولی اگر از خاورمیانه ما را بیرون کردند، دیگر نمی‌توانیم باز هم آقای دنیا باشیم.» بنابراین تمام قضایایی که در منطقه می‌گذرد در ارتباط با همین موضوع است.

 

**جالب ترین بخش مصاحبه ثابتی این بود، که یک چشم‌بندی‌ای انجام داد که دست کم من در عمرم، از هیچ یک از رجال امنیتی نشنیده بودم. گفت: غلامحسین ساعدی به دلیل یک ارتباط غیرقابل دفاع محکوم است و رضا براهنی هم دیوانه است، پس بنابراین شکنجه دروغ است. البته ممکن است یک چَکی هم به یکی زده باشند… واقعاً این یک چشم‌بندی بود. آنها برای مردم و فهم آنان ارزشی قائل نیستند. صدها هزار صفحه در داخل و خارج از کشور، از همه گروهها و جریانات، خاطرات خود در باره شکنجه را منتشر کرده اند. شما اسناد را دیده‌اید و قطعاً پژوهش‌های فراوانی در باره آن داشته اید. داستان شکنجه در دوره پهلوی چگونه است؟ ابعادش چقدر است؟

تبریزی: البته ما همه اسناد را ندیده‌ایم. حدود پنجاه و سه میلیون سند است. در اوایل سال ۵۷، انگلیسی‌ها  اسنادشان در ساواک را گرفتند و حسابی جارو کردند! اندک اسنادی به اندازه دو تا سی‌دی باقی مانده، ولی کلاً بردند. حتی اسناد میس لمبتون و جاسوس‌های دیگرشان را هم گرفتند. ولی چیزهایی هست که می‌شود برمبنای آنها تحلیل کرد. آمریکایی‌ها هم اسنادشان را، بعد از ۱۷ شهریور گرفتند.اما اسرائیلی‌ها را نمی‌دانیم بردند، یا بخش هایی از آنها را نتوانستند خارج کنند. اسرائیلی‌ها مال سفارت خود را، قبل از پیروزی، انتقال دادند و بردند. اما همه اسناد ساواک را، نتوانستند پیدا کنند. الان اسناد متعلق به اسرائیلی‌ها، به نسبت بیشتر است. بخشی از اسناد مستشاری آمریکایی‌ها هم هست. البته مال خود سفارت را بعد از انقلاب خود آمریکایی‌ها در دو مرحله خارج کردند. یعنی این [چیزی که الان در اختیار داریم] همه اسناد سفارت نیست. یک بار از طریق دریا در کانتینرهای بزرگ بردند، یک بار هم از طریق هوایی. به هرحال بخشی از اسناد سفارت را هم بردند. چون سولیوان می‌گوید ما اسناد کاپیتولاسیون را نداریم. نمی‌دانیم از بین رفته یا نه؟ یعنی معلوم است خودشان از بین برده‌اند یا قبلاً در سفارت امحاء کرده‌اند. این مال بعد از انقلاب است. چون اینها برای کاپیتولاسیون تا شهریور هم فعال بودند و سعی داشتند به نحوی این مستشاری را حفظ کنند. اما آنچه که مسلم است، این است که اینها در باره نوع شکنجه سند نمی‌دادند. در باره دستگیری‌ها، رضا براهنی و عباس میلانی، نیک‌خواه یا ساعدی آدم‌های مبارزی نبودند.

منصوری: بهتر است بگوییم روشنفکرهای ناراضی بودند.

تبریزی: بله. به‌خصوص مثل براهنی و ساعدی و میلانی. میلانی هم که آمد یک چند روزی بود و مصاحبه کرد، چون دایی‌هایش همگی از رجال سیاسی هستند.

 

 **عباس میلانی را می‌گوئید؟

تبریزی: بله. البته «ملک میلانی». می‌دانید که وقتی انقلاب شد، گویا ملک‌اش حذف شد، وگرنه فامیلی اصلی‌اش ملک میلانی است. در هر صورت ما سندی نداریم، که به‌طور خاص بگوییم مال شکنجه است. البته اسناد مربوط به شهید محمد منتظری، یا شهید احمد متوسلیان هست که اینها به دادگاه ارائه کرده اند. از میان این دفاعیات، گفته های شهید احمد متوسلیان خیلی محکم است، ولی رویه معمول خود ساواک بر این بود که چیزی به‌عنوان سند ندهد. وقتی می‌گفت ببرید کمیته مشترک، یعنی دوره شکنجه این آدم هنوز تمام نشده است. شاید لازم باشد تا قدری موضوع را توضیح دهیم، تا جوانب آن بیشتر روشن شود.

می دانید که از قبل، در سیستم امنیتی ایران شکنجه وجود داشته است. در زمان رضاخان و حتی تا سال‌های ۳۹ و ۴۰ -که دوران تیمور بختیار بود- این شکنجه به‌نوعی وجود داشت. اما از سال ۴۰ به بعد، قضیه آموزشی شد. ارتشی‌ها را به‌تدریج کنار گذاشتند و نیروهای جوانی مثل تهرانی و… را به کار گرفتند. حتی در بخش اداری نیز امثال ثابتی و… را آوردند. چون آمریکایی‌ها ارتشی‌ها را انگلیسی می‌دانستند و تحلیلشان هم درست بود. لذا یک چنین نیروهایی را می‌آوردند و خودشان هم تربیت می‌کردند که چطور عمل کنند. گاهی مجبور بودند به دلیل تجربیات ارتشی‌ها افرادی مثل علوی‌کیا یا ناصر مقدم را بیاورند. وقتی که وضعیت عادی می‌شد رد می‌کردند و هر وقت شدت پیدا می‌کرد دوباره می‌رفتند این افراد را می‌آورند تا بتوانند از تجربیاتشان استفاده کنند.

تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، به دلیل اختلافاتی بود که بین شهربانی، ژاندارمری، ارتش و ساواک وجود داشت. کمیته مشترک پیشنهاد انگلیسی‌هاست. به شاه پیشنهاد دادند که یک کمیته مشترک درست کنیم و همه این نیروها در آنجا متمرکز شوند. کارهای تکراری نکنند یا یک کار را علیه هم انجام ندهند. چون گاهی شهربانی یک نفر را دستگیر می‌کرد، در حالی که ساواک داشت آن شخص را تعقیب می‌کرد که به چیزهایی دیگری برسد یا برعکس. وقتی کمیته مشترک در اواخر سال ۴۹ و ۵۰ در تهران تأسیس شد، ساواک مدیریت را به دست گرفت و در اینجا ژاندارمری و ارتش مجبور بودند گزارشات خودشان را به آن ارائه بدهند. این رویه به‌خصوص در دوران ثابتی شدت گرفت. افرادی هم که به کمیته مشترک (موزه عبرت) می‌بردند، نه صدایی به بیرون می‌رسید، نه کسی می‌دانست که درون آن چه خبر است.

 

**به گونه‌ای ساخته بودند، که صدایی به بیرون نرود.

تبریزی: بله، آلمانی‌ها ساخته بودند. حتی در استان‌ها هم برای هماهنگی شعبه کمیته مشترک درست کردند، ولی بیشترین شکنجه‌گاه در کمیته مشترک تهران بود. افرادی مثل مرحوم مرتضی عظیمی (انتشارات آذر) را به جرم کتاب به آنجا آوردند و شکنجه کردند. چندین بار این کار تکرار شد و در آخر دچار بیماری روانی شد. ایشان از دوستان قدیم ما بود و من با او ارتباط داشتم. آقای احمد احمد می‌گوید: «به‌قدری او را شکنجه دادند که ما در سلول سعی می‌کردیم یک جوری او را آرام کنیم.»

منصوری: چون مغازه‌اش تقریباً شده بود پاتوق انقلابیون مسلمان که یا خبر می‌آوردند یا خبر می‌گرفتند. روبه‌روی دانشگاه کتاب‌فروشی داشت که شده بود یک پاتوق. به آنجا رفت و آمد می‌کردند. کتاب می‌خریدند، کتاب می‌بردند و در این حین خبرها را تبادل می‌کردند. آنجا یک پاتوق شده بود و آقای عظیمی هم تقریباً با بی‌خیالی این کارها را می‌کرد و فکرش را نمی‌کرد که یک روزی به خاطر اعلامیه و کتاب، او را به این شکل فجیع شکنجه کنند.

یک بار داشتیم پرونده یکی از آقایان که اسم نمی‌برم را می‌خواندیم. در پرونده‌اش آمده بود که فلانی را لو داده. یکی از بچه‌ها گفت: «چه کار کنیم؟» گفتم: «از دوستان ماست. می‌رویم با او صحبت می‌کنیم.» رفتیم خدمتشان و گفتیم: «ما داریم پرونده فلانی را چاپ می‌کنیم. ولی این گزارش نشان می‌دهد که…» به‌صراحت گفت: «بله، من او را لو دادم.» گفتیم: «ما هم برای همین موضوع آمده‌ایم.» گفت: «پرونده‌ را خوانده‌اید؟» گفتیم: «بله.» گفت: «لکه‌های خون روی‌اش نبود؟» گفتیم: «چرا، بود.» گفت: «من تا اینجا تحمل کردم. همسرم را آوردند و گفتند اگر نگویی، جلوی چشمت…» می‌گفت: «در اینجا دیگر نتوانستم!».

اتفاقاً دوستان موزه عبرت، کتابی را به آقای مهیار خلیلی پسر عباس خلیلی منتشر کردند. او پزشک  بود. در روانشناسی و روانکاوی، فرد صاحبنظری بود. از او دعوت شد که بیاید و یک کتاب بنویسد. گفت: «من شنیده‌ام، ولی این طوری نمی‌نویسم، باید مستند باشد…».

 

**می‌گویند او دوره‌ای هم سلطنت‌طلب بوده، درست است؟

تبریزی: بله، اول توده‌ای بود. سال ۳۲ که دستگیرش کردند، به دلیل پدرش بخشیدند و به همین خاطر دیگر رفت به سمت سلطنت‌طلب‌ها. خلاصه به موزه عبرت آمد و وقتی مجموعه آنجا را دید، تعجب کرد. گفت پرونده‌ها را بیاورید. نشست و صد و پنجاه پرونده را با دقت خواند. گفت: «من به بعضی از اینها شک دارم. باید افراد هم بیایند.» افراد هم آمدند و با اینها صحبت کرد. ایشان هشتاد و چهار نوع شکنجه را بر اساس اعترافات و… برشمرده. بعضی از این شکنجه‌ها خودش شامل هفت یا هشت نوع است. مثلاً در نوع مشت زدن:  چه نوع مشت زدنی توی اعصاب، توی استخوان، توی بدن انسان مؤثر است…

منصوری: تهرانی به‌واسطه دوره‌ای که در اسرائیل دیده بود تخصص پیدا کرده بود. فقط هم من تهرانی را دیدم، بقیه را ندیدم این طور عمل کنند و آن اینکه چهار انگشتش را به شکل خاصی می‌گرفت و می‌زد توی معده و معده را می‌چرخاند که منجر به خونریزی معده می‌شد و دیگر هم خوب نمی‌شد. نزدیک نصف بچه‌های زندان دچار ناراحتی معده شده بودند.

یکی هم اینکه با دستش به شکل خاصی می‌زد توی گوش فرد، به نحوی که پرده گوش پاره می‌شد. پرده گوش من را هم به همین شکل پاره کرد. الان یکی از گوش‌های من که پرده‌اش در اثر همین نوع شکنجه پاره شده، شنوایی‌اش حدود ۲۵، ۳۰ درصد است.

 

**ترمیم هم نمی‌شد؟

منصوری: خیر. پرده گوش که پاره شود دیگر ترمیم نمی‌شود. این دو تا کار اختصاصاً غیر از شکنجه‌های دیگر بود. تازه این غیر از دیگر شکنجه های تخصصی بود.

تبریزی: یکی از شکنجه ها در کمیته مشترک، آویختن بود. هشت نوع آویختن بود که فقط یکی‌اش در اینجا مطرح می‌شود. خدا رحمت کند آیت‌الله مهدوی کنی را. برای بازدید از موزه عبرت تشریف آورده بودند. وقتی [صحنه] آویختن را دید، گفت: «همین اول کار یک خاطره بگویم. اول که ما را آوردند اینجا، همین‌جور آویختند و شروع کردند به زدن.» یک توضیحی هم داد که گلو و رگ‌های بدنش چه جور شد. گفت: «این مال سال ۵۳ بود. سال ۵۷ هم ما را دستگیر کردند. (این مال اواخر رژیم شاه است.) توی زندان که بودیم، بعضی از این بازجوها می‌آمدند و می‌گفتند: «حاج آقا! برای ما یک استخاره کن.» می‌گفتم: «برای چی استخاره می‌خواهید؟» خلاصه اصرار می‌کردند و استخاره می‌کردم و می‌گفتم خوب یا بد است.»

 

**استخاره می‌کردند که فرار کنند یا نه؟

تبریزی: بله. می‌گفت: «یک بار پرسیدم برای چی استخاره می‌خواهید؟» گفتند: «برای اینکه برویم یا بمانیم.» منظور اینکه این شکنجه‌های صلیبی، به بیضه افراد وزنه می‌گذاشتند. یک موضوعی هم هست که متأسفانه منتشر نشد. خانم جمیله بوپاشا به ایران آمده بود و دیداری با خانم دباغ داشت. یک دیدار خصوصی بود و هیچ کس را هم راه ندادند. خودشان دو نفری صحبت کردند. جملیه بوپاشا قرار بود بیاید در موزه عبرت صحبت کند که دچار یک بیماری شد و او را به بیمارستان بردند و نیامد. وقتی هر دو از نوع شکنجه‌ها تعریف کردند، اکثر شکنجه‌ها، آن شکنجه‌هایی که فرانسوی‌ها می‌دادند با این شکنجه‌ها عین هم بود. خیلی از موارد معلوم است که از فرانسوی ها اقتباس شده است. همینطور از اسرائیلی‌ها. زنجیر کردن طولانی مدت متهم. تازیانه. باز خود تازیانه اثراتش چه جوری می‌ماند. انواع شلاق‌ها که پنج مورد از انواع شلاق‌ را مطرح می‌کنند. یکی از افراد شکنجه‌دیده تعریف می‌کرد که شلاق را طوری منظم به کف پا می‌زدند که دو تا شلاق روی هم نمی‌خورد. شلاق‌ها عین خطی که می‌کشند، منظم و در کنار هم می‌خورد.

 

**این یک مهارت عجیبی هم می‌خواهد.

بله، آموزش می خواهد. اینها نشان می‌دهد که دیده‌ بودند. غرض اینکه این سیستم، برای امنیت مملکت نبود. مگر آمریکایی‌ها این شکنجه‌ها را به مردم عراق ندادند؟ اما در باره خود کل ساواک. چون غیر از اینجا مگر در زندان عادل‌آباد شکنجه نمی‌کردند؟

منصوری: چرا. در استان‌ها هم شکنجه می‌کردند.

تبریزی: در استان‌ها هم می‌کردند. پس یعنی شکنجه یک دستوری از بالا بود که کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران اوجش بود. در مشهد یا اصفهان وقتی از افراد نمی‌تواستند حرف بکشند، آنها را به تهران می‌فرستادند.

منصوری: اجازه بدهید یک نکته تکمیلی هم خدمتتان عرض کنم. در اردیبهشت سال ۵۶ من در زندان قصر بودم و دوره محکومیتم را می‌گذراندم. مرا دوباره به کمیته آوردند و بردند پیش منوچهری. این دفعه مثل دفعه‌های قبل نبود. سلام و علیک کرد و گفت: «چطوری جواد جون؟ چی کار می‌کنی؟ چایی می‌خوری؟ سیگار می‌کشی؟ چی می‌خواهی برایت بیاورم؟» از این حرف‌ها بود، دیگر دوره شکنجه نبود. کمی که از این صحبت‌ها شد و جواد جواد کرد، یکدفعه گفت: «جواد! فکر می‌کنی ممکلت چی می‌شود؟» گفتم: «شما ما را گرفته‌اید و به زندان کرده‌اید. من الان پنج سال است که در زندانم. چه می‌دانم بیرون چه خبر است و چه می‌شود.» گفت: «نه. ما خبر داریم شما در زندان دانشگاه درست کرده‌اید و دارید رئیس جمهور تربیت می‌کنید. مگر مملکت چند تا رئیس جمهور می‌خواهد که شما این قدر دارید تربیت می‌کنید؟» کمی از این مسخره‌بازی‌ها هم درآورد و من چیزی نگفتم. بعد گفت: «بیا یک چیزی به‌ات بگویم. شما به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید.» باز ماندم که چه بگویم. چون آن موقع هنوز نمودی از انقلاب وجود نداشت. هیچ خبری نبود. حداقل ما در زندان خبر آنچنانی نداشتیم. از نیمه دوم سال ۵۶ بود که انقلاب اوج گرفت. ولی الان اردیبهشت ۵۶ بود و کارتر تازه انتخاب شده بود. هیچی. مرا به کرمانشاه تبعید کردند. به چه دلیل؟ در نامه‌اش نوشت: «نامبرده از اشرار است.» چون زندان کرمانشاه آن زمان محل اشرار بود. دهم دوازدهم بهمن ۵۷ اسرائیل یک هواپیما فرستاد و همه اینها را جمع کرد برد. در آنجا فهمیدم که اینکه یارو برگشت گفت «به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید» همین بود که همه را به اسرائیل بردند. اما این سه نفر نرفتند. گفتند معلوم نیست انقلاب شود. بعد هم اگر انقلاب شود، با ما کاری ندارند. ما مأمور بودیم. کما اینکه کمالی اصطلاحاً گفت: «من مأمور بودم و معذور.» این نکته مهمی بود که عرض کردم. یعنی از قبل به اینها گفته بودند که اگر در ایران اتفاقی افتاد و انقلاب شد، شما نگران نباشید. ما اجازه نمی‌دهیم شما به دست اینها بیفتید. البته این هم باز به خاطر خود آنها نبود، بلکه به خاطر این بود که اطلاعاتی که اینها دارند منتقل نشود.

سال ۵۶ گذشت و من یکی دو ماهی بود که در زندان کرمانشاه بودم. یک روز دیدم رئیس زندان به همراه دو سه نفر مأمور به اتاق من آمد و گفت: «ملافه‌هایش را عوض کنید. تشکش را عوض کنید. آقا! چیزی لازم ندارید؟» تعجب کردم که امروز چه جوری شده؟ چه خبر شده؟ رفتند و دو سه ساعت بعد دیدیم دو سه نفر از مأمورین صلیب سرخ بین‌الملل آمده‌اند. آمدند و سلام و علیک کردند و نشستیم. گفتند: «ما در زندان تهران که بودیم، برادران شما گفتند که ما یک برادری داریم که در زندان کرمانشاه است. ما از ساواکی ها پرسیدیم : «چرا او را به زندان کرمانشاه تبعید کرده‌اید؟» گفت: «مقررات زندان را مراعات نکرده.» حالا شما چه مقرارتی را رعایت نکرده‌اید؟» داستان نماز و روزه را گفتم که اجازه نمی‌دادند سحرها بلند شویم و نماز بخوانیم و اینکه من در مقابل رئیس زندان ایستادم. رئیس زندان گفت: «این مقرارت است.» من به او گفتم: «شما یک نسخه از مقرارت زندان را بدهید به ما بخوانیم، عیناً عمل می‌کنیم.» این حرف من به او برخورد و نامه نوشت و مرا به زندان کرمانشاه تبعید کرد. البته همه اینها صحنه‌سازی بود و برای خودشان دکان درست کرده بودند.

خلاصه کلی صحبت شد و رفتند. دوباره دو سه ماه بعد آمدند و گفتند: «بله، ما رفتیم صحبت کردیم و به اینها گفتیم شما حق نداشتید به این خاطر او را تبعید کنید. اینکه کاری نبوده که ایشان مخالفت کرده. او را به تهران برگردانید.» آنها گفتند: «نه.» نهایتاً ما پیشنهاد کردیم که حالا که شما با تهران موافقت نمی‌کنید، اگر ایشان موافق باشند، به یک زندان دیگری منتقل کنیم.» اینها دو سه ماه بعد آمدند پیش من و گفتند که: «ما رفتیم صحبت کردیم، ولی اینها موافقت نکردند که شما را منتقل کنند. نظر شما چیست؟» گفتم: «اگر می‌خواهند، مرا بفرستند مشهد که وقتی خانواده من به دیدن من می‌آید، لااقل یک زیارت هم بروند. کرمانشاه این طور نیست.» زندان کرمانشاه زندان عجیب و غریبی بود و من تنها زندانی سیاسی آن بودم و معروف شده بودم به «آقای سیاسی».

این قضیه گذشت تا رسیدیم به ۲۳ بهمن ۵۷٫ من وسط مدرسه رفاه ایستاده بودم که دیدم مردم دست یکی را گرفته‌اند و هل دادند توی مدرسه. پرسیدم: «تو کی هستی؟ چه کاره هستی؟» گفت: «من زند کریمی هستم. رئیس کل زندان‌های ایران.» گفتم: «مرا می‌شناسی؟» یک نگاهی کرد و گفت: «نه.» گفتم: «من منصوری هستم. یادت می‌آید؟» کمی توی فکر رفت. گفتم: «همانی که در نامه نوشتی نامبرده از اشرار است.» اگر شما بدانید این آدم چه کرد. زد توی سرش، زد توی صورتش. خاک بر سر من. مرا گول زدند. من چه می‌دانستم یعنی چی. گفتم: «فعلاً ببریدش به زیرزمین مدرسه تا ببینیم بعداً چه می‌شود.» این هم از نوع رفتارهایشان.

ساواکی‌ها تقریباً از اول سال ۵۶ فهمیده بودند که کار تمام است. این داستان را به این خاطر گفتم. این صحبت‌ها را در اردیبهشت سال ۵۶ با من کردند و اینکه ما دست شما نمی‌افتیم.

 

**شما خاطره‌ای هم در باره آینده انقلاب از زبان امام دارید. لطفاً این خاطره را هم بیان کنید.

منصوری: عین همین درخواست شما را مرحوم آقای ری‌شهری از من کرد. گفت: «من دلم می‌خواهد آن خاطره را از شخص خود شما بشنوم.» اولاً در آن جلسه من بودم و آقای بشارتی. پس امکان دارد که به قول علما یک روایت واحد از آن جلسه نباشد.  داستان از این قرار بود که در شورای فرماندهی سپاه این مسئله مطرح شد که خوزستان، کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان در حال تجزیه است. دولت موقت با ما همکاری نمی‌کند و حتی در مواردی خلاف می‌کند. مثلاً «یونسی» توده‌ای را به‌عنوان استاندار کردستان می‌گذارد. یا مثلاً مدنی را به خوزستان می‌فرستد. حالا یک دانشجویی که تا دیروز زندانی بود الان شده فرمانده سپاه که می‌خواهد با پنج تا جبهه تجزیه‌طلبی غیر از تمام شهرهای ایران که ضدانقلاب حضور دارند، مبارزه کند. اصلاً سال‌های ۵۸ تا ۶۰ سال‌های عجیبی بود. گفتیم برویم این موضوع را با امام در میان بگذاریم و کسب تکلیف کنیم. ما رفتیم خدمت ایشان و گزارش دادیم. ما غیر از اینکه در شهرها با ضد انقلاب درگیر هستیم، جریان تجزیه‌طلبی هم فعال است. این مسئله به‌خصوص در کردستان خیلی شدید شده بود. در آذربایجان هم شریعتمداری حسابی تند کرده بود. در خوزستان هم شیخ شبیر تقریباً خیلی تند می‌رفت. بلوچستان هم که شوروی‌ها پشتش بودند که آن را به افغانستان متصل کنند و بیایند کنار دریا. چون شوروی‌ها هدفشان این بود که به کنار اقیانوس بیایند.

خلاصه با آقای بشارتی رفتیم خدمت امام و قضیه را در میان گذاشتیم. گفتیم درگیر هستیم، ولی امکانات نداریم. همکاری نمی‌کنند، کمک نمی‌کنند. یک مشت جوان واقعاً پابه‌کارِ علاقه‌مندِ مبارزِ متدین دارند کار می‌کنند. فرمانده سپاه ما در بلوچستان می‌گفت من از بس نان و هندوانه به پاسدارها داده‌ام خسته شده‌ام. وضعیت ما به این شکل بود. خلاصه مشکلات را با امام مطرح کردیم و گفتیم که شورای انقلاب هم قادر به تصمیم‌گیری نیست. چون یک ترکیب نامتجانس بودند. گفتیم ما تکلیفمان را نمی‌دانیم. هر چه هم به شورای انقلاب می‌گوییم به ما جواب نمی‌دهند. خلاصه امام با آن سعه صدری که داشت، خوب حرف‌های ما را گوش کرد. امام بعد از اینکه صحبت‌های ما را به‌خوبی گوش کرد گفت: «شما نگران نباشید. اولاً من شما را می‌شناسم…» خیلی از ما تعریف کرد و من واقعاً برای من عجیب بود. فرمودند: «من اسلامیت شما را قبول دارم. من می‌دانم که الان سپاه چه کار دارد می‌کند. من به دولت گفته‌ام اگر سپاه نبود، کشور نبود.» این دقیقاً جمله خود امام بود. خلاصه از ما خیلی تعریف کردند. در ادامه فرمودند: «من به دولت و شورای انقلاب خواهم گفت که کارهای شما رسیدگی کنند، به حرف‌های شما گوش کنند.» گفتم: «آقا! گوش نمی‌کنند. کار خودشان را می‌کنند.» یکی دو بار بین من و امام رفت و برگشت حرف شد. بعد که امام دید این طور است گفت: «پس بگذارید یک چیزی به‌تان بگویم. تمام این کارهایی که اینها دارند می‌کنند زحمت ما را زیاد می‌کنند و ما بالاخره پیروز می‌شویم و ما می‌مانیم و ما پرچم این انقلاب را به دست حضرت ولی‌عصر(عج) خواهیم داد. ـ این عین عبارت‌های ایشان است ـ اما همه ماها هم باید امتحان شویم.» ما دیگر ساکت شدیم. البته شبیه این جملات را در جاهای دیگر هم فرموده‌اند.

 

**سئوال دیگر را از جناب آقای تبریزی می‌پرسم. کسانی که با هزار نوع مشکل، از قبیل دادن پول‌های گزاف  و تحمل شکنجه رساله امام را تهیه می‌کردند و بعضاً به خاطر داشتن این رساله و یا بخشی از آن و یا حتی داشتن عکس یا بردن نامی از رهبر انقلاب شکنجه شده بودند، حالا از آقای ثابتی می شنوند که رساله امام را چاپ می‌کردم و می دادم به انتشارات امیرکبیر که پخش کند!

تبریزی: گفتند که شراب در یک ظرف طلا از دست یک دختر ارمنی دیگر همه چیز خراب اندر خراب می‌شود. خب دروغ گفتن راحت است. به‌خصوص که با او ارتباطی وجود ندارد که بشود مناظره یا به صورت مستند صحبت کرد. هر چه بخواهد می‌گوید.  اما در باره رساله امام. من حدود هفتصد تا سند کتاب‌های ممنوعه دارم که از اسناد ساواک آمده است. البته بیش از این است.

 

**اینها می‌گویند هیچ مشکلی با خواندن کتاب نداشته‌اند.

تبریزی: بله، در همین باره می‌خواهم صحبت کنم. هفتصد عنوان کتاب است که تعدادی از آنها از کتاب‌های چپ و بیشتر آنها کتاب‌های اسلامی است که ممنوع بود. به‌عنوان مثال به منزل شهید مفتح می‌روند و در هنگام دستگیری ایشان کتاب‌هایی که در آنجا بود که آنها را جزو اوراق و مدارک مضره آورد‌ه‌اند. این کتاب‌ها عبارتند از: «ره‌آوردهای استعمار» نوشته مهدی طارمی، «اسلام و تبعیضات نژادی» نوشته آقای علی حجتی کرمانی، «دو مذهب» نوشته آقای خسروشاهی، «راه طی شده» نوشته مهندس بازرگان، «اسلام‌شناسی» که احتمالاً باید نوشته جعفر شیخ‌الاسلامی باشد و «نماینده دادستان ارتش و سرپرست اکیپ» (منظور از اکیپ همان عملیات اداره یکم است). یا مثلاً در باره شهید محمدعلی روحانی‌فرد که از طلاب گرگان بود. طلبه خیلی خوبی بود. مدتی در مشهد بود و مدتی هم در قم. خیلی هم شکنجه شد. ایشان را دستگیر می‌کنند و در پرونده‌اش به‌عنوان یکی از جرایم نوشته شده: اوراق مضره‌ای که تشخیص داده شد یکی «آینده در قلمرو اسلام»

 

**کتابی است از سید قطب و ترجمه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

تبریزی: بله. مال سال ۴۵ است. آقا یک مقدمه بیست و پنج صفحه‌ای هم بر این کتاب زده است. «زن و انتخابات»، کتاب «فصل» یا همان «فصلنامه» که در قم منتشر می‌شد، کتاب «موریانه» موریس ‌مترلینگ هم جزو اوراق مضره پرونده این طلبه بود. همین طور کتاب «جمیله بوپاشا». این کتاب در آن زمان جزو کتاب‌های ممنوعه بود. کتاب «راه سوم بین کمونیسم و سرمایه‌داری» از شهید هاشمی‌نژاد، کتاب «زندگی و مرگ قهرمان پاتریس لولومبا». اینهایی که نام بردم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

در باره شهید بهشتی نیز وقتی ایشان را دستگیر می‌کنند، از جمله کتاب‌هایی که ممنوعه بود کتاب «صدای اسلام» بود که ایشان آن را در آلمان با هدف آشنایی اولیه مردم آن کشور با اسلام منتشر می‌کردند. این کتاب مال سال ۴۷ است و جزو کتاب‌های ممنوعه‌ای اعلام شد که باید جمع‌آوری شود. کتابی هم در باره نماز داشت که آن هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

**حتی با جزوه آموزش نماز هم مشکل داشتند؟

تبریزی: بله. آن تحلیلی که از تعبد کرده بود، که عبادت فقط از آن خداست و نباید برای دیگری نباشد. خب،رساله حضرت امام هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود. اولین چیزی که توی لیست این کتاب‌های ممنوعه هست، «رساله»، «تحریرالوسیله»، «جهاد اکبر»، «ولایت فقیه» و «کشف اسرار» است. حتی دو سه کتاب هم منتسب به امام بود، که در باره جهاد نوشته شده بود. احتمالاً آن را با جهاد اکبر اشتباه گرفته بودند و به همین دلیل، جزو کتاب‌های ممنوعه قلمداد می شد.

از ناشرینی که این آثار را منتشر می‌کردند و به زندان رفتند، یکی آقای مصدقی بود. ایشان مرد متدینی و خیلی خوبی بود که توی بازار کاغذفروش بود و عزت شاهی و… خیلی با او رفیق بودند. مؤتلفه هم با او ارتباط داشت. او را به همین خاطر به زندان بردند. دیگری انتشارات «اسلامیه علمیه» بود. ما سه تا اسلامیه داریم. اسلامیه علمیه هم به خاطر نشر همین رساله به زندان رفت. آن موقع یکی از کارهایی که ناشرین و بچه‌های مذهبی کرده بودند، این بود که رساله امام را چاپ می‌کردند، ولی جلد و صفحه اول آن به نام یکی از مراجع مثل آقای خویی و شریعتمداری بود تا کسی متوجه نشود. البته اینها بعدها متوجه این موضوع شدند. در هر صورت جزو کتاب‌های ممنوعه بود. طبق یکی از اسنادی که داریم نفوذی ساواک گزارش می‌دهد که جلال آل احمد رساله آقای خمینی را دارد. این موضوع در کتاب «جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک» آمده است. احتمالاً آن فرد نفوذی که گزارش داده «جلال رساله دارد» هم یکی از اعضای کانون نویسندگان باید باشد.  پس از آنکه به کتابخانه امام در قم ـ که حاج آقای مجتبی تهرانی و آقای آشیخ علی اکبر اسلامی آن را مدیریت می‌کردند ـ حمله می‌کنند و هشت هزار جلد کتاب در آنجا را توقیف می‌کنند. در ضمن نامه جلال به امام را هم، در آنجا پیدا می‌کنند.

16آوریل/24

برکات و آداب نیکوکارى در فرهنگ اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین عبدالکریم پاک‌نیا تبریزی

طلیعه

این نوشتار را با این شعر زیبای حکیم و علامه‌ بلندآوازه‌ عالم اسلام جناب شیخ بهائی(۱) در موضوع نیکوکاری آغاز می‌کنیم:

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی، همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز به وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آن قدر نباشد

که به روی ناامیدی، در بسته باز کردن

آری براى رسیدن به مقامات عالى انسانى، احسان به نیازمندان بهترین روش از منظر عقل و دین به شمار مى‏رود و تمام ادیان و مذاهب این شیوه را در شمار ارزش‌ها و اصول خود گنجانده‏اند.

قرآن کریم عالی‌ترین نسخه‌ انسان‌ساز جهان بشریت، انفاق و نیکوکاری را راه رسیدن به مقاصد عالى‏ انسانی می‌داند و می‌فرماید: «لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنْفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَاتُنفِقُواْ مِن شَىْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏:(۲) (هرگز به [حقیقت] نیکوکارى نمى‌‏رسید؛ مگر اینکه از آنچه دوست ‌‏‌دارید [در راه خدا] انفاق کنید و آنچه انفاق مى‌‌‏کنید خداوند از آن باخبر است.»

اساساً کسانى که از این ویژگى برخوردار نباشند، نه تنها نمى‏توانند پایگاه معنوى و درجات عالیه آن را کسب کنند، بلکه جایگاه اجتماعى خود را نیز از دست می‌دهند و مطرود انسان‏هاى محیط اطراف خود مى‏شوند.

به قول فردوسی:

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان بِه که نیکی بُوَد یادگار

دراز است دست فلک بر بدی

همه نیکویی کن اگر بخردی

به همین جهت نیکوکارى و احسان در کنار سایر ارزش‏هاى مهم در آیات وحى مطرح شده است. قرآن در سوره‌ نحل مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآىِ ذِى الْقُرْبَى‏:(۳) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد.» در متون دینى ما به‌ویژه در قرآن کریم این عمل معنوى در قالب واژه‏هاى خیرات، انفاق، احسان، قضاى حوائج نیازمندان و بِرّ بیان شده است.

در این فرصت نگاهی به آثار و برکات نیکوکاری در فرهنگ اسلامی داریم:

 

 یک. علامت ایمان‏

خداوند متعال در آیات خود یکى از نشانه‏هاى اهل ایمان را احسان و نیکى در بذل اموال اعلام می‌کند و در کنار ایمان به غیب و اقامه‌ نماز مى‏فرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ: پارسایان هدایت یافته غیب را باور می‌کنند و نماز را به پا مى‏دارند و از نعمت‌هایى که برایشان ارزانى داشته‏ایم در راه خدا احسان و انفاق مى‏کنند.»(۴)

علامه طباطبایى در تفسیر آیه: «اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسانِ»(۵) مى‏فرماید: «احسان خیر و نیکى رساندن به دیگرى است بدون اینکه عوض آن را از طرف مقابل توقع داشته باشد.»

احسان و نیکوکارى علاوه بر اینکه مشکلات فقرا و درماندگان را برطرف مى‏کند و محبت و رحمت را در جامعه توسعه مى‏دهد، آثار مهم‌ترش به خود نیکوکار (در دنیا و آخرت) برمى‏گردد، چون باعث مى‏شود ثروت در اجتماع به گردش در آید و امنیت و رفاه عمومى پدید آید و نگرانى و اضطراب تبدیل به مودت و اعتماد و اطمینان شود.(۶)

به قول سعدی:

نخواهی که باشد دلت دردمند

دل دردمندان برآور ز بند

دعای ضعیفان امیدوار

ز بازوی مردی به آید به کار

رۀ نیکمردان آزاده گیر

چو استاده‌ای دست افتاده گیر(۷)

 

عاقبت مرفهین بی‌درد

خدای متعال ثروتمندان بى‏درد و کسانى را که از دارائى‏هاى خود به شدت مواظبت و از احسان و نیکوکارى خوددارى مى‏کنند به عذاب دردناک وعده داد و فرمود: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ:(۸) کسانى که سرمایه‏ها و اموال بى‏شمار خود از طلا و نقره را ذخیره مى‏کنند و در راه خدا احسان و انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناک و سختى بشارت بده!»

در ادامه آیه به وضعیت اسف‏بار آنان در روز قیامت اشاره و چگونگى مجازات آنان را بیان مى‏کند. از منظر وحیانى قرآن، شاخص‏ترین ویژگى اهل ایمان سبقت در انجام کارهاى خیر و احسان و انفاق است. در سوره‌ مؤمنون اهل ایمان را این گونه توصیف مى‏کند:

«آنان در کارهاى نیک شتاب مى‏ورزند و در انجام آن سبقت مى‏جویند.»(۹) انفاق و احسان یک قانون عمومى در جهان آفرینش است و اساساً زندگى اجتماعى بدون نیکوکارى معنا و مفهوم ندارد.

 

گستره‌ انفاق

انفاق فقط در محدوده‌ بذل اموال نیست، بلکه در حوزه‌ تمام مواهب مادى و معنوى است. خداوند مى‏فرماید: «از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق و احسان مى‏کنند.» اعم از مال و علم و نفوذ اجتماعى و… این خصلت نیکو یکى از ویژگى‏هاى اهل ایمان به شمار مى‏آید. در هر صورت احسان و انفاق از مصادیق نیکوکارى به شمار مى‏روند و در قرآن بارها از آن یاد شده است. در کلام امام صادق‏(ع) هم این دو لفظ مترادف و با هم به کار رفته‌اند.

ابى ودّاد حناط از امام صادق(‏ع) پرسید: «احسان به پدر و مادر که در قرآن آمده یعنى چه؟» حضرت فرمود: «یعنى با پدر و مادر نیک رفتار کنید و نگذارید آنان نیازهاى خود را از شما در خواست کنند.»

خداوند مى‏فرماید: «شما به مقام ابرار نمى‏رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»(۱۰)

 

دو. تبعیت از خوبان

از دیگر برکات نیکوکاری قرار گرفتن در صف خوبان عالم است. قرآن کریم با ارائه الگوهاى شایسته در عرصه‌ نیکوکارى، مسلمانان را به این صفت شایسته ترغیب و تشویق مى‏کند. در آیاتى از کلام الهى، خداوند متعال ضمن اشاره به نیکوکاران راستین، به‌نحو شایسته‏اى از آنان تجلیل به عمل مى‏آورد. به چند مورد اشاره می‌کنیم:

 

الف) امیرمؤمنان علی(ع)

در سوره‌ انسان، اهل بیت رسول خدا(ص) را به‌عنوان الگوى نیکوکاران مطرح می‌کند و مى‏فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا*إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَ لَا شُکُورًا:(۱۱) طعام خود را با اینکه به آن نیاز شدید دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند و مى‏گویند: ما به خاطر خدا شما را اطعام مى‏کنیم و هیچ‏ گونه پاداش و سپاسى از شما انتظار نداریم.»

در ادامه‌ آیه به پاداش شایسته این گونه نیکوکاران اشاره می‌کند و جزاى آنان را سربلندى در قیامت، غرق شدن در شادى و سرور و دخول در بهشت و بهره‏مندى از نعمت‏هاى فراوان آن مقرر مى‏دارد و مى‏فرماید: «فَوَقَهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاَهُمْ نَضْرَهً وَسُرُورًا * وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّهً وَ حَرِیرًا:(۱۲) (به‌خاطر عمل پسندیده‌ احسان و نیکوکارى) خداوند آنان را از بدى‏هاى روز قیامت نگه مى‏دارد و آنان را مى‏پذیرد، در حالى که غرق شادى و سرورند و در برابر صبرشان در انجام کارهاى نیک، بهشت و لباس‏هاى حریر بهشتى را به آنان پاداش مى‏دهد.»

سعدی در توضیح این معنا می‌گوید:

ببخشای که آنان که مرد حقند

خریدار دکان بی‌رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی ا‌ست

کرم پیشه شاه مردان علی‌ است(۱۳)

 

ب) پیامبران الهی 

سوره‌ یوسف«ع» از نیکى آن پیامبر الهى به برادران و پدر و مادر خود خبر مى‏دهد. سوره‌ مریم«س» حضرت یحیى«ع» را در زمره‌ رهبران نیک‌رفتار به شمار می‌آورد و مى‏فرماید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا:او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار و خوش‌رفتار بود و هرگز متمرد و نافرمان نبود.»(۱۴)

سوره‌ قصص هم به بیان دو ویژگى مهم انسان‏هاى نیکوکار [شایستگى و امانتدارى‏] می‌پردازد و با نقل داستان حضرت موسى «ع» خدمات شایسته‌ آن پیامبر آسمانى را متذکر می‌شود و مى‏فرماید: «وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ: موسى«ع» هنگامى که به چاه آب در مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا مشاهده کرد که چهارپایان خود را سیراب مى‏کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمى‏شوند. موسى«ع» به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهید؟» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهیم تا چوپان‏ها همگى خارج شوند و پدر ما پیرمردى کهنسال است.» موسى«ع» براى گوسفندان آن دو آب کشید. سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر:(۱۵) پروردگارا! هر خیر و نیکى که بر من بفرستى به آن نیازمندم.»(۱۶)

 

ج) افراد شایسته‏

حبیب نجار (مؤمن آل یاسین) از دیگر چهره‏هاى قرآنى در عرصه‌ احسان و نیکوکارى است که مورد تمجید و ستایش ویژه خداوند متعال قرار گرفت و به عنوان اسوه‌ خیرخواهان معرفى ‏شد.(۱۷) آن مرد مؤمن براى حمایت از رسولان الهى به نیک‌ترین عمل دست زد و از هدف و مرام آنان در سخت‏ترین شرایط دفاع کرد و در این راه به شهادت رسید. خداوند متعال نیز او را در جایگاه نیکوکاران مسکن داد. آیات ۲۰ تا ۲۷ سوره یس به وى اختصاص ‏دارد.

 

د. عارف و پیرمرد

پدر پیر مرد جوانی مریض شد. او پدرش را که بیماری‌اش شدت گرفته بود در گوشه‌ای از جاده رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید.

رهگذران از ترس مسری بودن بیماری پیرمرد و برای فرار از دردسر، بی‌اعتنا به ناله‌های او، از کنارش عبور می‌کردند. عارفی که از آن جاده عبور می‌کرد، به‌محض دیدن پیرمرد او را به دوش گرفت تا ببرد و درمانش کند. رهگذری به طعنه به عارف گفت: «این پیرمرد فقیر است و بیمار. مرگش نیز نزدیک است. نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود می‌آورد. پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرد و رفت. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟»

عارف گفت: «من به او کمک نمی‌کنم، بلکه به خودم کمک می‌کنم؛ اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه رو به آسمان کنم و از خالق هستی تقاضای هم‌صحبتی داشته باشم؛ من به خودم کمک می‌کنم.»

اگر نفع کس در نهاد تو نیست

چنین گوهر و سنگ خارا یکی است

غلط گفتم ای یار شایسته خوی

که نفع است در آهن و سنگ و روی(۱۸)

 

سه. پاداش خدای سبحان

نیکوکاران به‌عنوان بندگان شایسته و صالح خداوند در آیات متعدد قرآن مورد توجه و عنایت ویژه هستند و خداوند متعال، مکرراً آنان را تشویق و تمجید می‌کند و زیباترین هدیه‏ها و عطایا را در مقام قرب خویش براى آنان منظور مى‏دارد.

به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِیمٍ…:(۱۹) یقیناً نیکوکاران غرق در نعمت‏هاى فراوان خواهند بود.» ؛ «آنان بر تخت‏هاى آرام‏بخش بهشتى تکیه می‌زنند و [مسرور از آن همه نعمت‏] به زیبائى‏هاى بهشت مى‏نگرند.»

«تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ: در چهره‏هاى شاداب و پرطراوت آنان، نشاط و نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى.»

بعد در ادامه پاداش نیکوکاران می‌فرماید: «آنها از شراب طهور، زلال و دست‏نخورده و سر به مهر بهشتى مى‏نوشند و سیراب مى‏شوند. مهر آن نوشیدنى‏ها از مشک است. پس شایسته است که براى رسیدن به این نعمت‏هاى بهشتى، مشتاقان بر یکدیگر پیشى بگیرند. این شراب طهور آمیخته با «تسنیم» است، همان چشمه‏اى که مقربان از آن مى‏نوشند.»(۲۰)

خداوند متعال بندگان خود را چنان به شرکت در این مسابقه و رسیدن به جوائز ارزنده آن تشویق مى‏کند که تمام سعادت‏طلبان و حقیقت‏جویان واقعی، همواره خود را برای ورود در این وادى آماده و رسیدن به آن را آرزو مى‏کنند. امام سجاد«ع» در دعاى مکارم الاخلاق، قرار گرفتن در ردیف نیکوکاران را از خداوند طلب مى‏کند و مى‏فرماید: «اَللّهُمَّ… وَ اَجْرِ لِلنّاسِ عَلى یَدِىَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لى مَعالىَ الاَخْلاقِ وَ اعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ:(۲۱) خدایا! به دست من براى مردم خیر و نیکى جارى ساز و آن را با منّت‌گذارى من تباه مکن، و مرا اخلاق والا عطا فرما و از فخرفروشى نگاه دار!

هر کس ز کار خلق یکی عقده وا کند

ایزد هزار عقده ز کارش روا کند

صدها فرشته بوسه بر آن دست می‌زنند

که از کار خلق یک گره بسته وا کند

کشتی شکست و ساحل امید ناپدید

کو یک دل شکسته که ما را دعا کند

ما میهمان خوان عنایات ایزدیم

مهمان خطاست این‌همه چون و چرا کند

(محمدعلی ریاضی یزدی)

 

چهار. سود بدون زیان

روایات فراوانی هم در برکات و بهره‌های معنوی نیکوکاری نقل شده‌اند که چند نمونه را می‌خوانیم:

*رسول خدا(ص) فرمودند : «مَنْ أَعْطَى دِرْهَماً فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَمِائَهِ حَسَنَهٍ:(۲۲) کسى که یک درهم در راه خدا بدهد، خداوند هفتصد حسنه در نامه اعمال او مى‌‌نویسد.» قابل توجّه اینکه در باره هیچ یک از اعمالِ خیر، چنین پاداش عظیمى نیامده است. این نشانه اهمیت فوق‌العاده انفاق است واین کمترین پاداشى است که به انفاق‌ کنندگان داده مى‌‌شود . پس به قول حافظ:

شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار

بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

 

مطمئن‌ترین پس‌انداز

*امام علی(ع) فرمود: «إِنَّمَا لَکَ مِن مَالِکِ مَا قَدَّمْتُهُ لِآخِرَتِکَ وَ مَا أَخَّرْتَهُ فَلِلْوَارِثِ:(۲۳) سهم تو از مالت همان است که براى جهان دیگر از پیش فرستاده‌‌اى. بقیه سهم وارث است.»

تجربه نیز نشان داده که وارثان چنان دلباخته اموال بادآورده ارث مى‌‌شوند که کمتر به صاحب مال مى‌‌پردازند و حتى به وصیت موکّد او هم عمل نمى‌‌کنند.

 

سزای نیکی گریزان

*امام صادق(ع) سزای نیکی گریزان را نفرت خداوند از این گونه دنیاپرستان بیان کرد و فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ مَالاً فَلَمْ یَتَصَدَّقْ مِنْهُ بِشَیْ‏ءٍ:(۲۴) کسى که خداوند به او مالى بخشیده و چیزى از آن را در راه خدا نمی‌دهد ملعون و رانده شده درگاه خداست.».

مشو خودبین، که نیکی با فقیران

نخستین فرض بوده است اغنیا را

 

زمینه‌ها، شرایط و آداب

در پایان به زمینه‌ها، شرایط و آداب نیکوکارى‏ اشاره می‌کنیم:

امر مقدس نیکوکارى، آداب، زمینه‏ها و شرائط خاصى دارد و کسب سرمایه‏هاى معنوى نیازمند بستر پاک و سالم است. قرآن در سوره‌ بقره مى‏فرماید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما کَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَکُم مِنَ الاَرضِ ولا تَیَمَّموا الخَبیثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِاخِذیهِ اِلّا اَن تُغمِضوا فیهِ واعلَموا اَنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمید:(۲۵)اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید، از چیزهاى پاکیزه‏‌اى که به دست آورده‏‌‌ید و از آنچه براى شما از زمین برآورده‌ایم‏، انفاق کنید و در پى ناپاک آن نروید که (از آن‏) انفاق کنید، در حالى که آن را (اگر به خودتان مى‏‌دادند) جز با بى‏میلى‏ نمى‏‌گرفتید و بدانید که خداوند، بى ‏نیازِ ستوده (صفات‏) است‏.»(۲۶)

بنابراین نیکوکارى زمانى نتیجه‏بخش خواهد بود که اموال بخشیده شده از راه حلال و منبع پاک به دست آمده باشد، وگرنه براى صاحبش سود و بهره‏اى در پى نخواهد داشت.(۲۷)

طبق این بینش قرآنى، تقوا و پاکدامنى اساسى‏ترین شرط نیکوکارى براى یک مسلمان محسوب مى‏شود؛ و گرنه اگر احسان به خاطر مصالح دنیوى و مقاصد شیطانى و هواهاى نفسانى صورت گیرد تأثیری در تکامل روح و روان انسان ندارد و ارزش واقعى خود را از دست می‌دهد. به همین جهت خداوند متعال تمام نیکى‏ها و اعمال خیر را بر اساس تقوا مى‏پذیرد و مى‏فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ:(۲۸) خداوند متعال اعمال نیک را فقط از پرهیزگاران و تقواپیشگان مى‏پذیرد.»

امام حسین‏«ع» این شرط اساسى احسان را به شکلى زیبا توضیح داده است. محدث نورى مى‏نویسد: «هنگامى که به آن حضرت خبر دادند که عبدالله بن عامر – از کارگزاران حکومتى دستگاه ستمگر بنى‏امیه – چنین و چنان صدقه داده و عده زیادى برده را آزاد کرده است؛ امام حسین«ع» فرمود: «مَثَل عبدالله بن عامر همانند کسى است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت می‌کند و سپس اموال دزدى را صدقه مى‏دهد.» آنگاه افزود: «انَّما الصَّدَقَهُ الطَّیِّبَه صَدَقَهُ مَنْ عَرِقَ فیها جَبینُهُ وَاغْبَرَّ فیها وَجْهُه:(۲۹) احسان پاکیزه، شایسته کسى است که در راه کسب سرمایه‏اش، پیشانى او عرق کرده و صورتش غبارآلود شده است.»

از امام صادق‏ «ع» سئوال شد: «منظور حضرت از نیکوکار شایسته چه کسى است؟» فرمود: «على‌بن ابى‏طالب«ع»‏(۳۰)

اساساً انفاق و احسان براى تقرب به خداوند متعال صورت مى‏گیرد و براى تقرب به خداوند متعال باید از اموال پاکیزه و حلال استفاده کرد، که مردم وقتى مى‏خواهند به سلاطین و شخصیت‏هاى بزرگ تقرب بجویند بهترین و دوست‏داشتنى‏ترین اموال خود را هدیه مى‏برند؛ در حالى که آن پادشاهان همانند خود آنان انسان‏هایى ضعیف و ناتوانند. پس چگونه ممکن است که انسان به پیشگاه خداوند که تمام عالم هستى از اوست، به وسیله اموالى بى‏ارزش و آلوده و نامرغوب تقرب بجوید.

امام صادق«ع» در آداب نیکی برتر به این نکته توجه می‌دهد که: «لایَتـِمُّ المَعروفُ اِلا بِثَلاثِ خِصـالٍ: تَعجیلِه وَ تقلیلِ کَثیرِه وَ تَرکِ الامتِنانِ بِه:(۳۱) احسان و نیکى کامل نباشد مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.»

از دیگر آداب نیکوکاری علاوه بر داشتن منابع پاک، وجود انگیزه هاى مقدس(۳۲) پیشگیرى از اسراف(۳۳) و عدم تبعیض(۳۴) است.

 

 

پاورقی

  1. حکیم، علامه، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری. بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی. دارای آثاری در موضوع سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک از برجستگان مفاخر جهان اسلام. وی در ۱۷ محرم سال ۹۵۳ق. در بعلبک لبنان به دنیا آمد. پدرش، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی (متوفی ۹۸۴ق.)، از شاگردان و دوستان فقیه نامدار شیعه، شهید ثانی (متوفی ۹۶۶ق.) بود.

او هنگام مهاجرت از لبنان به ایران ۱۳ ساله بود . همسر شیخ بهائی، دختر علی منشار عاملی، زنی عالم‌زاده و خودش هم دانشمند بود. برخی بر این عقیده‌اند از اینکه بهائی سی سال از عمر خود را به‌تنهایی در سفر گذراند، می‌توان حدس زد که فرزندی نداشت. شخصیت‌های ممتاز جهان تشیع همانند محمدتقی مجلسی، محمدمحسن فیض کاشانی و ملاصدرای شیرازی از معروف‌ترین شاگران اویند. شیخ بهائی در سال ۱۰۳۰ در شهر اصفهان وفات یافت و طبق وصیتش او را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا(ع) به خاک سپردند.

  1. آل عمران/ ۹۲٫
  2. نحل/ ۹۰٫
  3. بقره/ ۳٫
  4. نحل/ ۹۰٫
  5. تفسیر المیزان، ج. ۱۲، ص. ۳۳۲٫
  6. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۴۱ .
  7. توبه/ ۳۴٫
  8. مؤمنون/ ۶۱٫
  9. الکافى، ج. ۲، ص. ۱۵۷٫
  10. انسان/ ۸ و ۹٫
  11. انسان/ ۱۱٫
  12. سعدی «بوستان» باب دوم در احسان، حکایت ۷٫
  13. مریم/ ۱۴٫
  14. قصص/ ۲۳ و ۲۴٫
  15. تفسیر مجمع البیان، ج. ۸، ص. ۶۵۵٫
  16. تفسیر نمونه، ج.‏۱۸، ص. ۳۶۷٫
  17. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۱۹٫
  18. مطففین/ ۲۱ – ۲۸٫
  19. بقره/ ۲۶۷٫
  20. صحیفه سجادیه، دعای بیستم، (مکارم الاخلاق).
  21. بحارالأنوار ، ج ۹۳، ص ۱۲۲٫
  22. غُررالحکَم (شرح آقا جمال خوانسارى)، ج. ۷ ، ص. ۳۹۵٫
  23. مستدرک‌الوسائل، محدّث نوری، ج. ۷، ص. ۱۵۷٫
  24. بقره/ ۲۶۷٫
  25. مجمع‌البیان، ج. ۲، ص. ۶۵۶٫
  26. توبه/ ۵۳ و ۵۴٫
  27. مائده/ ۲۷٫
  28. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۴۴٫
  29. ویژگى‌هاى امام حسین(ع)، الخصائص‌الحسینیه، ص. ۷۱٫
  30. تحف‌العقول، ص۳۲۳ .
  31. مائده/ ۲۷٫
  32. اسراء / ۲۹٫

۳۴٫ سفینهالبحار، ماده (وضع).

16آوریل/24

جهان غارت‌زده (مروری بر داستان سیاه: غرب چگونه غرب شد؟) – دکتر مهدی سعیدی

استعمار، به‌عنوان پدیده‌ای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م.، آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند.

بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره‌ آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرت‌های دریایی به منظور استعمار و کشف سرزمین‌های جدید آغاز شد. آنها در ابتدا به دنبال طلا، عاج و اشیای قیمتی بودند؛ اما رفته رفته انگیزه‌های وسیع‌تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه‌ معدنی و کشاورزی به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای اروپایی، به فعالیت‌های استعماری وسعت بخشید.

 

سلطه همه‌جانبه

جنبه‌های اقتصادی استعمار (یعنی بهره‌کشی کشورهای اروپایی از سرزمین‌ها و جوامع دیگر) بدون جنبه‌های سیاسی و نظامی نمی‌توانست دوام یابد. کشورهای استعمارگر خیلی زود دریافتند که برای تداوم بهره‌کشی، لازم است که بر جوامع مستعمره‌ خود نظارت سیاسی داشته باشند و حتی فرهنگ آنها را تحت کنترل درآورند. این کار در سرزمین‌ها و جوامعی (مانند جوامع بومی آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه) که مراکز اقتدار و فرهنگ و تمدن بومی آنها ضعیف بود یا در اولین یورش‌های استعمار فرو ریخته بود، بسیار راحت صورت گرفت.

در این سرزمین‌ها مراکز قدرتی به وجود آمدند که کاملاً زیر نظارت استعمارگران بودند. استعمارگران در کنار نهادها و مؤسسات سنتی بومیان، در این کشورها نهادها، سازمان‌ها و شیوه‌ها و مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی راایجاد کردند که در حقیقت پاسخ به نیازهای استعماری خودشان بود و نه نیازهای مردمان بومی آن سرزمین‌ها.(۱)

استعمارگران در برخورد با کشورهایی مانند ایران و چین که از قدرت بالایی برخوردار بودند و قادر به تسلط کامل بر آنها نبودند، سعی کردند تا تغییراتی را به منظور حفظ منافع و تأمین نیازهای خود به وجود آورند. به‌طور کلی، سلطه‌ استعمار و قدرت‌های استعماری بر کشورهای مستعمره در طول حدود پنج قرن، آثار و پیامدهای منفی عمیقی بر جای گذاشت و موجب عقب‌ماندگی آنها در عرصه‌های مختلف شد.

در این دوران، شاهد شکل‌گیری سرمایه‌داری تجاری هستیم که در اثر استفاده از کشتی‌‌های دریاپیما و اختراع توپ پدید آمد. انقلاب تجاری، فئودالیسم را در کشورهای اروپایی متلاشی کرد و صاحبان سرمایه تجاری یعنی بازرگانان، صاحبان کشتی‌ها و قشرهای مرتبط با آن را به قدرت رساند.

در این مرحله کشورهای اروپایی بیشتر وارد کننده بودند تا صادرکننده و به تجارت مواد کمیاب و مورد نیاز در غرب مانند: ادویه، محصولات مناطق گرمسیری و فلزات گرانبها می‌پرداختند. انقلاب‌های این دوره، انقلاب‌های سرمایه‌داری تجاری علیه فئودالیسم است. باید برای بازرگانان، موانع را از بین برد و جریان آزاد کالا را تأمین کرد. باید بازار وسیع ایجاد کرد و جاده و راه ساخت. واحد پول، اوزان و مقادیر مورد قبول در همه جا برقرار کرد و خلاصه اساس دولت‌های جدید یا دولتی ملی را بنیان نهاد. از این رو پادشاهان (در کشورهای ساحلی اقیانوس اطلس) با طبقه بازرگانان و سرمایه تجاری، علیه فئودا‌ل‌ها همداستان شدند و انقلاب‌هایی نظیر انقلاب ۱۶۴۸ در انگلستان به وجود آمدند.

در این مرحله، بازرگانان اروپایی کمتر کالایی برای مبادله با محصولات مورد نیاز خود داشتند؛ بنابراین کوشش آنان صرف به دست آوردن سهمی از تجارت در بین کشورهای آسیایی شد. در اینجا محصولات مرغوب‌تر غرب یا سیستم بازرگانی برتر آنان نبود که سبب پیشبرد هدف‌هایشان شد؛ بلکه قدرت نظامی برتر آنان (کشتی و توپ) بود که به آنها امکان داد تا سیستم بازرگانی سنتی در مناطق مختلف را متلاشی کنند و با تسلط بر خطوط دریایی، تجّار خود را جایگزین تجّارکشورهای آسیایی کنند.(۲)

دوران استعمار کلاسیک را می‌توان از یک منظر به دو دوره تقسیم کرد:

 

غارت مستقیم منابع

این دوره از اواخر قرن ۱۵ میلادی تا آغاز انقلاب صنعتی به طول انجامید. در این دوره اروپایی‌ها با وحشی‌گری به دنبال غارت منابع موجود قابل استفاده در شرق بودند. فلسفه‌ حاکم در این دوره نظریه‌ سوداگری (مرکانتلیسم) بود؛ ولی با توجه به اینکه در اصل اروپا چیزی برای مبادله نداشت؛ بنابراین، جریان این تجارت به صورت غارت در آمد و تجارت یک‌جانبه ثروت از شرق به غرب موجب چپاول و انتقال ثروت‌های موجود و علتی برای از هم پاشیدگی اقتصادی و اجتماعی کشورهای مورد تهاجم بود. در عوض انباشت سرمایه‌ انتقال یافته به کشور مهاجم، امکان سرمایه‌گذاری برای تولید را به آن کشور می‌داد.

 

غارت غیرمستقیم منابع

این دوره، از انقلاب صنعتی شروع شد و تا اواخر قرن ۱۹ میلادی به طول انجامید. فلسفه‌ حاکم بر این دوره، تجارت آزاد و تقسیم بین‌المللی کار بود که به ظاهر با نظریه مرکانتیلیسم تضاد داشت؛ اما با کمی تأمل مشاهده می‌شود که روح مرکانتیلیسم همچنان بر کل حرکت اقتصادی و سیاسی این جوامع حاکم است و هر دولتی سعی در ازدیاد حوزه‌های نفوذ و مستعمرات خود برای ایجاد زمینه‌ صادرات بیشتر دارد.

در این دوره ضمن اینکه هنوز غارت مستقیم منابع موجود کشور مورد تهاجم ادامه دارد؛ ولی اساس استثمار به‌تدریج به سمت تبدیل این کشورها به تولیدکننده در جهت تأمین نیاز استعمارگر پیش می‌رود که حاصل آن به وجود آمدن اقتصاد تک محصولی در کشور‌های مورد تهاجم است.(۳)

غارت مستعمرات، هر چند سرزمین‌های سوخته‌ای برای ساکنین سرزمین‌های غارت شده به جای گذاشت؛ اما از دیگر سو، مکنت و توسعه و آبادانی کشورهای استعمارگر را به همراه داشت. اروپا که در قرن ۱۴ و ۱۵ در فقر و فلاکت  غوطه‌ور بود، به واسطه ثروت‌های باد آورده، در مسیر آبادانی قرار گرفت و توانست رفاه و توسعه را برای خود تضمین کند و به دیگر تمدن‌ها و سرزمین‌ها تفوق یابد. به‌خصوص آنکه این ثروت هنگفت، تبدیل به قدرت نظامی و دست‌مایه شکل‌گیری نظام سلطه و تداوم همه جانبه استعمار و استیلا شد.

 

جهان سوم؛ غرق در فقر و فلاکت

بدون شک یکی از مهم‌ترین عوامل فقر و فلاکت جهان سوم در غارت منابع زیرزمینی و کشاورزی و جنایات متعددی نهفته است که توسط متجاوزان اروپایی صورت گرفت. نویسنده کتاب «میراث‌خوار استعمار» می‌نویسد: «اسپانیایی‌ها از قرن شانزدهم به بعد برای جبران انهدام بومیان آمریکای لاتین به کارگران آفریقایی متوسل شدند و به خرید بردگان سیاه پرداختند. پرتغالی‌ها و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها از طریق این معاملات سودآور و وحشتناک به ثروت‌های کلانی رسیدند. انگلستان جدید اولین سرمایه‌های خود را از این راه تحصیل کرد. در ۱۸۱۸ نیمی از نفوس برزیل را سیاهان تشکیل می‌دادند و پرتغالی‌ها از آنها به‌عنوان حیوان بارکش استفاده می‌کردند.

از لحاظ تجارت، اسپانیا علاوه بر طلا و نقره بی‌حسابی که از آمریکای لاتین خارج می‌کرد، از طریق تعیین قیمت کالاهایی که به مردم این منطقه می‌فروخت، سود کلانی به جیب می‌زد. آمریکای لاتین در واقع از همین برهه تاریخی، تحت استعمار و استثمار سخت قرار گرفت و منابع و منافع آن به سوی اسپانیا و پرتغال روانه شدند. استخراج طلا و نقره بر عهده بومیان بود و از این طریق تلفات منهدم کننده‌ای به ایشان وارد می‌آمد. معادن آمریکای لاتین کارگران بومی را می‌بلعیدند و ثروت کلانی به جیب آریستوکراسی معدنی سرازیر می‌کردند.»(۴)

همین وضعیت استثمارگرانه کافی بود تا در طول قرون اخیر، فقر بر نیمه‌ای از جهان، به‌خصوص بر آفریقا سایه افکند؛ به‌نحوی که به نوشته منابع معتبر در قرن بیستم: «درآمد متوسط سرانه این ۲۵ کشور در سال ۱۹۷۵ از رقم ۱۲۵ دلار در سال کمتر بود. بین سال‌های ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ افزایش سالانه رشد میانگین درآمد سرانه یک در صد بیشتر نبود؛ حال آن =که این میزان در مورد کشورهایی که دارای «درآمد واسطه‌ای» بودند معادل ۵% (در سال ۱۹۷۵- ۹۵%) و ۳% در مورد کشورهای صنعتی ثروتمند (۵۵۰۰ دلار در سال ۱۹۷۵) بود.»(۵)

مروری بر نظریات ارائه شده توسط نظریه‌پردازان توسعه‌نیافتگی و وابستگی، به‌خوبی حکایت از نقش استعمار در عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم دارد. نظریه‌پردازان مکتب وابستگی بر این اعتقادند که توسعه نیافتگی، محصول ساخت و یا ویژگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه نیست؛ بلکه تا حدود زیادی نتیجه ارتباط تاریخی گذشته و مداوم اقتصادی میان کشورهای توسعه نیافته و کشورهای توسعه یافته است.(۶)

سخن پایانی آنکه استعمار ماجرایی مربوط به گذشته نیست و در عصر حاضر نیز به پایان نرسیده است؛ بلکه جریان سیالی است که بعد از قریب به پنج قرن، همچنان با قدرت تمام در حال تداوم و پیشروی است، با این تفاوت که در طول دهه‌های مختلف رنگ و بوی متفاوتی یافته است. امروز، شاید از استعمار کهنه و شیوه‌ها و سناریوهای آن کمتر خبری باشد؛ اما از سوی دیگر استعمار فرانو با مشخصات و ویژگی‌های منحصر به ‌فرد جدیدی، توسط استعمارگران غربی در حال پیگیری و تداوم است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تقسیم‌بندی خود از دوران استعماری چنین می‌فرمایند: «یک روز استعمارِ کهنه بود. استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن. می‌رفتند و بر کشورها تسلط پیدا می‌کردند؛ مثل هند، الجزایر و خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملت‌ها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه بدهند. البته در سال‌های دوران استعمار، ملت‌ها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هر حال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی‌آمدند حکومت کنند و مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود و در هند حکومت کند؛ بلکه از خود کشورها کسانی را می‌گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، رضاخان و پسرش و بسیاری از دولت‌های دیگر کشورهای به قول خودشان جهان سوم و از جمله کشورهای اسلامی.

سال‌های متمادی ملت‌ها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی‌های کودتاچی را سر کار آوردند و هرطور توانستند از حضور ملت‌ها مانع شدند. امروز می‌بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته‌اند و آن، نفوذ در ملت‌هاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها می‌فرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری‌های گوناگون و رنگین و موجه نشان دادن چهره‌ مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملت‌ها را اغوا و تحریک می‌کنند.»(۷)

 

فهرست منابع

۱)بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دى، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

۲)الهی، همایون، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، ۱۳۸۶٫

۳)بهار، مهدی، میراث‌خوار استعمار، تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۴٫

۴)ساعی، احمد، توسعه در مکاتب متعارض، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، ۱۳۹۲٫

۵)ساعی، احمد، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸٫

۶)کورنون، ماریان، تاریخ معاصر آفریقا، ترجمه ابراهیم صدقیانی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۵٫

۷)مگداف، هری، و تام کمپ، امپریالیسم، ترجمه هوشنگ مقتدر، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۲

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- احمد ساعی، مسائل سیاسی اقتصادی جهان سوم، ص ۴۷٫

۲- هری مگداف و تام کمپ، امپریالیسم، صص. ۲۲-۲۱

۳- همایون الهی، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، ص.۳۸٫

۴- مهدی بهار، میراث‌خوار استعمار، ص. ۷۰٫

۵- ماریان کورنون، تاریخ معاصر آفریقا، ص. ۲۹۶٫

۶- احمد ساعی، توسعه در مکاتب متعارض، ص. ۹۲٫

۷- بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

16آوریل/24

کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، ظرفیت‌ها و تهدیدها – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه

در دنیای امروز، فضای روابط بین‌الملل با پیشرفت فناوری‌ها و ارتباطات به یکی از حیاتی‌ترین و پویاترین زمینه‌های فعالیت انسانی تبدیل شده است. هوش مصنوعی نیز به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فناوری‌های روز دنیا می‌تواند نقش به‌سزایی در تحول این فضا داشته باشد. این فناوری غیر از اینکه توانایی تحلیل داده‌های بزرگ و ارائه تصمیمات هوشمند را دارد، به کشورها کمک می‌کند تا منافع و اهداف ملی خود را در فضای بین‌المللی پیش ببرند، تهدیدها و چالش‌هائی را نیز در بر دارد.

در این مقاله به بررسی ظرفیت‌ها، کاربردها و چالش‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل می‌پردازیم و به برخی ار راهکارهای مقابله با آن اشاره می‌کنیم.

 

الف. هوش مصنوعی و اهمیت آن در فضای روابط بین‌الملل

مفهوم هوش مصنوعی به توانایی سیستم‌های کامپیوتری یا ماشین‌ها برای انجام کارهایی که انجام آنها نیازمند فهم و تصمیم‌گیری مانند انسان است، اشاره دارد. این فناوری از روش‌ها و الگوریتم‌هایی تشکیل شده است که به کامپیوترها اجازه می‌دهد از داده‌ها استنباط والگوها را شناسایی کنند و بر مبنای آنها تصمیم بگیرند. هدف اصلی هوش مصنوعی ایجاد سیستم‌هایی است که بتوانند با رفتاری هوشمندانه به محیط پیرامون خود واکنش نشان دهند.

در فضای روابط بین‌الملل، هوش مصنوعی می‌تواند نقش به‌سزایی داشته باشد، زیرا این فناوری فارغ از تهدیدها و چالش‌های فرارو که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، دارای توانایی جمع‌آوری و تحلیل داده‌های بزرگ از منابع مختلف، شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌ها و سایر منابع اطلاعاتی است و این امکان را به کشورها می‌دهد تا به شناخت بهتری از فرآیندها، الگوها و رویدادهای بین‌المللی برسند و تصمیمات خود را بر اساس اطلاعات دقیق‌تری بگیرند.

همچنین هوش مصنوعی در ایجاد سیستم‌های پیش‌بینی، تحلیل تأثیرات سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های مختلف و نیز بهبود فرایندهای دیپلماسی و مذاکرات بین‌المللی از اهمیت بالایی برخوردار است. به‌علاوه، استفاده از هوش مصنوعی در حوزه امنیت ملی و مبارزه با تهدیدات امنیتی نیز اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد.

 

ب.ظرفیت‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

ظرفیت‌های هوش مصنوعی به‌طور معنی‌داری می‌تواند در تحول و پیشرفت کشور در فضای بین‌المللی نقش مهمی را ایفا کند. این ظرفیت‌ها عبارتند از:

۱٫تحلیل داده‌های بین‌المللی:

هوش مصنوعی قادر است به‌طور خودکار و با سرعت بالا داده‌های بسیاری را از منابع مختلف جمع‌آوری و تحلیل کند. در این فرآیند، داده‌های مربوط به اقتصاد، امنیت، فرهنگ، سیاست و دیگر زمینه‌های مهم را می‌توان تجزیه و تحلیل کرد و با استفاده از آنها به درک عمیق‌تری از چالش‌ها و فرصت‌های بین‌المللی و شناخت بهتری از رویدادها و تحولات جهانی دست یافت.

 

۲٫پیش‌بینی رویدادهای آینده

با استفاده از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته هوش مصنوعی می‌توان به پیش‌بینی رویدادهای آینده در فضای بین‌المللی پرداخت. این پیش‌بینی‌ها در برنامه‌ریزی‌های کشوری، اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران از اهمیت به‌سزایی برخوردارند. همچنین با در نظر گرفتن این پیش‌بینی‌ها می‌توان راهبردهای مناسبی را برای مواجهه با چالش‌ها و بهره‌مندی از فرصت‌های جهانی تدوین کرد.

 

۳٫تسهیل مذاکرات و دیپلماسی:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای مذاکرات و دیپلماسی نقش به‌سزایی را ایفا کند. با استفاده از الگوریتم‌های پیشرفته تحلیل متن، ترجمه خودکار، تشخیص الگوها و موازین می‌توان بهبود قابل توجهی در فرآیند مذاکرات و تبادل اطلاعات بین کشورها داشت. این امکان باعث می‌شود که یک کشور در صحنه بین‌المللی با سرعت بیشتری به توافقات دست یابد و برنامه‌های خود را بهبود بخشد.

 

۴.توسعه ارتباطات بین‌المللی:

استفاده از هوش مصنوعی می‌تواند در بهبود ارتباطات بین‌المللی کمک کند. این فناوری می‌تواند در ترجمه خودکار زبان‌ها، شناسایی الگوهای ارتباطی و حتی ایجاد سیستم‌های گفتگو هوشمند مورد استفاده قرار گیرد که به بهبود و افزایش کارایی در ارتباطات بین‌المللی کمک می‌کند.

 

۵٫تصمیم‌گیری هوشمند:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای تصمیم‌گیری مرتبط با روابط بین‌المللی کمک و از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته برای ارائه تحلیل‌ها و پیشنهادهای هوشمند به مسئولان و تصمیم‌گیران در امور بین‌الملل استفاده کند و در بهبود کیفیت تصمیمات و پیشبرد منافع ملی ایران تأثیرگذار باشد.

با در نظر گرفتن این کاربردها، استفاده هوشمندانه از فناوری هوش مصنوعی به توسعه و پیشرفت روابط بین‌المللی کمک بسیار می‌کند.

 

ج.تهدیدات و راهکارهای مقابله با هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

از جمله تهدیدات می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱٫عدم رعایت اخلاق در کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، تهدیدی بین‌المللی

استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، در صورت عدم رعایت اصول و مبانی اخلاقی، می‌تواند منجر به آثار زیان‌باری بر جوامع و جهانیان شود. این آثار شامل نفوذ در حریم خصوصی، تبعیض نژادی و قومی، جنگ افروزی توسط ابرقدرت‌ها و افزایش نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از این آثار منفی، لازم است که استانداردهای اخلاقی مشخصی در استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل تدوین و اجرا شود. به این ترتیب، می‌توان از آسیب‌های احتمالی جلوگیری کرد و بهره‌وری از این فناوری را با رعایت اصول اخلاقی به حداکثر رساند.

۲٫استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها

استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها یک تهدید جدی برای جامعه بین‌المللی است. این تهدیدات از جمله نفوذ و کنترل بیشتر ابرقدرت‌ها در امور داخلی کشورها و سیاست‌های بین‌المللی، ترویج ایدئولوژی‌های جنگ‌طلبانه، نقض حقوق بشر و حریم خصوصی و تشدید تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از آثار منفی این تهدیدات، نیاز به نظارت و کنترل بر استفاده از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها و تدوین استانداردهای اخلاقی مناسب است. این اقدامات می‌توانند به جلوگیری از افزایش تنش‌ها و تهدید به صلح و امنیت جهانی کمک کنند و باعث تضمین حفظ حقوق بشر و حریم خصوصی افراد شوند.

 

۳٫امکان نفوذ فرهنگی با استفاده از هوش مصنوعی در جوامع مسلمان

نفوذ فرهنگی فرآیندی است که در آن یک کشور یا گروه از افراد با استفاده از ابزارها و روش‌های مختلف، ارزش‌ها، باورها، ایدئولوژی‌ها و فرهنگ خود را به جوامع دیگر منتقل می‌کنند. استفاده از هوش مصنوعی به‌عنوان یکی از این ابزارها می‌تواند این فرآیند را تسریع و تقویت کند، به‌خصوص در جوامعی که در معرض تحولات فرهنگی و اجتماعی هستند.

با استفاده از هوش مصنوعی، کشورهای استعمارگر می‌توانند از داده‌های بزرگ و الگوریتم‌های پیچیده برای هدف‌گذاری دقیق‌تر و تخصیص منابع بهتر برای ترویج ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف خود استفاده کنند. این اقدامات می‌تواند منجر به ترویج ارزش‌ها و ایدئولوژی‌هایی شود که ممکن است با معیارها و ارزش‌های فرهنگی و مذهبی جامعه‌های مسلمان تضاد داشته باشند یا به طور مغرضانه ترویج شوند.

برای مثال، یک کشور می‌تواند با استفاده از هوش مصنوعی و تکنیک‌های رسانه‌ای مدیریت شده، اطلاعاتی را به‌گونه‌ای منتشر کند که ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های خاص خود را در جامعه‌های مسلمان ترویج کند که باعث انحراف از ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های اصیل و فرهنگی جامعه‌های مسلمان و به تضعیف هویت فرهنگی آنها منجر می‌شود.

د. راهکارهای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

  1. ایجاد مرکز تحقیقاتی و توسعه هوش مصنوعی:

تاسیس مرکز‌های تحقیقاتی و توسعه در حوزه هوش مصنوعی با هدف ارتقای دانش و فناوری مربوط به این حوزه و توسعه راهکارهای مبتنی بر آن برای مقابله با تهدیداتی که این فناوری می‌تواند ایجاد کند، اهمیت دارد.

 

۲.ترویج آموزش و آگاهی:

برگزاری دوره‌های آموزشی و کارگاه‌های آموزشی در حوزه هوش مصنوعی برای افراد مختلف جامعه، از جمله مدیران، تصمیم‌گیران، و محققان، به منظور آشنایی با این فناوری، شناخت تهدیدات آن و ارائه راهکارهای مقابله اهمیت دارد.

 

۳.توسعه سیاست‌های ملی و بین‌المللی:

تدوین و اجرای سیاست‌های ملی و بین‌المللی برای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی از جمله تشویق به همکاری بین‌المللی، تبادل دانش و فناوری و ارتقاء امنیت سایبری اهمیت دارد. این سیاست‌ها باید بر اساس تحلیل دقیقی از روندها و رویدادهای بین‌المللی، نیازهای کشور و مشکلات موجود در حوزه هوش مصنوعی تدوین و با تأکید بر همکاری بین‌المللی و تبادل اطلاعات و تجربیات اجرا شوند، بهبود یابند و نقش بیشتری را در حفظ امنیت جهانی ایفا کنند.

 

۲٫توسعه فناوری‌های مقابله‌ای:

راهکار توسعه فناوری‌های مقابله‌ای در حوزه هوش مصنوعی می‌تواند با ایجاد و توسعه سامانه‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ، سیستم‌های دفاعی سایبری و تکنولوژی‌های محافظت اطلاعاتی، به مواجهه با تهدیدات هوش مصنوعی کمک کند.

برای مثال یک کشور می‌تواند در توسعه سیستم‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ هوش مصنوعی سرمایه‌گذاری کند. این سیستم‌ها می‌توانند الگوریتم‌های پیشرفته‌ای داشته باشند که به دنبال شناسایی الگوهای غیرمعمول و فعالیت‌های مشکوک در شبکه‌ها هستند. به‌طور مثال، اگر یک سیستم هوش مصنوعی از الگوهایی که معمولاً توسط برنامه‌های مخرب دنبال می‌شود آگاه باشد، می‌تواند نفوذهای مخرب را تشخیص دهد و برای ممانعت از تخریب آنها اقدام کند.

 

۳٫تقویت امنیت اطلاعاتی:

ارتقاء سطح امنیت اطلاعاتی و حفاظت از داده‌های حساس در برابر حملات سایبری و نفوذهای ناخواسته، از اولویت‌های اصلی برای مقابله با تهدیداتی است که هوش مصنوعی ممکن است ایجاد کند. به‌منظور تضمین امنیت اطلاعات و داده‌های حیاتی کشور، استفاده از فناوری‌های رمزنگاری، پروتکل‌های امنیتی پیشرفته و توسعه زیرساخت‌های امنیتی ضروری است.

 

۳٫توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی:

 توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی برای کشورها امری حیاتی و اساسی است. هوش مصنوعی با قابلیت‌ها و پتانسیل‌های بسیاری که دارد، می‌تواند به توسعه و پیشرفت کشورها کمک شایانی کند. به‌عنوان مثال، قابلیت این فناوری در تحلیل داده‌های بین‌المللی، پیش‌بینی رویدادهای آینده و تسهیل مذاکرات و دیپلماسی می‌تواند به دولت‌ها در اتخاذ تصمیمات هوشمند و اثربخش در راستای تحقق اهداف ملی کمک کند. با این حال، همان طور که هوش مصنوعی به دولت‌ها فرصت‌های فراوانی را ارائه می‌دهد، به چالش‌ها و تهدیداتی چون حفظ حریم خصوصی، امنیت اطلاعاتی و خطرات سایبری نیز منجر می‌شود.

بنابراین ضروری است که دولت‌ها سیاست‌ها و قوانینی را تدوین و اجرا کنند که با هوش مصنوعی هماهنگ باشند و از تأثیرات مثبت این فناوری بهره‌مند شوند. در عین حال محافظت از حقوق مدنی و حریم خصوصی شهروندان و امنیت اطلاعاتی آنها را تضمین کنند.

توسعه فناوری‌های امنیتی و افزایش همکاری بین‌المللی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا این اقدامات می‌توانند به مقابله با تهدیدات امنیتی کمک و از استفاده نادرست از هوش مصنوعی جلوگیری کنند.

 

نتیجه:

در مجموع، مطالب بیان شده نشان می‌دهند که هوش مصنوعی به‌رغم اینکه می‌تواند امکانات و فرصت‌های بسیاری را برای توسعه و پیشرفت کشور در فضای بین‌الملل فراهم کند، اما باید توجه داشت که این فرصت‌ها، چالش‌ها و تهدیداتی را نیز به همراه دارند که لازم است با تعیین سیاست‌ها و قوانین متناسب با هوش مصنوعی در این حیطه، حضور غیرمنفعل داشت. از این‌ رو بهره‌برداری بهینه از این فناوری و تقویت نقش ایران در صحنه بین‌المللی، توسعه فناوری هوش مصنوعی، تقویت امنیت اطلاعاتی و ایجاد سیاست‌ها و قوانین منطبق با این فناوری از اهمیت بالایی برخوردارند.

16آوریل/24

تعمیق چالش‌های نظامی- امنیتی رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی – دکتر مجید صفاتاج

جامعه‌ صهیونیستی از ابتدای شکل‌گیری به دلیل ماهیت نامشروع خود‌ و احساس‌ خطر از صاحبان اصلی فلسطین‌ اشغالی‌، به‌گونه‌ای‌ فزاینده‌ به ارتش به‌‌عنوان‌ تأمین‌کننده‌ امنیت خود تکیه کرده است. ارتش صهیونیستی پس از اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲ با عملیات پی‌درپی مقاومت اسلامی مجبور شد منطقه به منطقه از سرزمین‌های اشغالی لبنان عقب‌نشینی کند؛ به‌ویژه در جنگ ۲۰۰۶ لبنان، اعتماد به ارتش برای‌ تأمین‌ ‌امنیت‌ در جامعه‌ صهیونیستی به‌شدت خدشه‌دار‌ شد. برای ترمیم وجهه‌ ارتش، برنامه‌ حملات به غزه از اواخر سال ۲۰۰۸ ریخته شد تا آخرین حمله‌ پس از عملیات قهرمانانه حماس (طوفان الاقصی) در هفتم اکتبر  ۲۰۲۳ به این باریکه ۳۶۵ کیلوکتر مربعی و کرانه باختری.

گرچه در این جنگ‌ها ارتش رژیم صهیونیستی به‌صورت کاملاً مشهود در دستیابی به اهدافش ناکام ماند، اما این رژیم غاصب و کودک‌کش با بهره‌گیری از شیوه‌های عملیات روانی و جلوگیری از پخش واقعیت‌ها، سعی کرد مانع از اثرگذاری تبعات منفی این شکست‎‌ها شود. با این حال، شکست در جنگ‌های متعدد با لبنان و فلسطین، آشکارا در افکار عمومی جامعه اسرائیلی تأثیر منفی گذاشته است. لذا برای جبران آن، ارتش تلاش کرده است با انجام مانورهای مختلف به مردم ثابت‌ کند‌ اوضاع بهبود یافته و یا در حال بهبودی است و ارتش می‌تواند از مردمش در برابر خطراتُ به‌ویژه خطرات حملات موشکی و پهبادی مقاومت فلسطین و لبنان حفاظت کند.

به‌عنوان نمونه‌ای از عدم اعتماد افکار عمومی جامعه‌ صهیونیستی به ارتش، می‌توان به نتایج نظرسنجی رسانه‌های رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ ۵۱ روزه (جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه در سال ۲۰۱۴) اشاره کرد. این نظرسنجی نشان می‌دهد که حدوداً ۳۰ درصد از یهودیان به فکر مهاجرت از سرزمین‌های اشغالی هستند. به دنبال حملات هوایی ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی به منطقه‌ قنیطره در دی ماه ۱۳۹۳، موجی از اعتراض‌های ضد صهیونیستی شکل گرفت و سبب بروز ناامنی در شهرک‌های صهیونیست‌نشین شد.(۱) از این‌ رو می‎توان گفت که بدون ‌شک، تهدیدات امنیتی یکی از مهم‌ترین دلایل مهاجرت معکوس در اسرائیل و فروپاشی این رژیم است. مهم‌ترین چالش‌های نظامی ـ امنیتی اسرائیل عبارتند از:

  1. ضعف رژیم صهیونیستی در برابر عملیات گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی:

رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ تا کنون در همه جنگ‌های مهم با حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت فلسطین شکست خورده است. نکته‌ مهم در این مورد این است که اسرائیل توسط هم‌پیمانان غرب این رژیم به مدرن‌ترین سلاح‌ها تجهیز شده بود. در جنگ ۳۳روزه ۲۰۰۶، ۲۲روزه ۲۰۰۹- ۲۰۰۸ و هشت‌روزه ۲۰۱۲، نیروهای مقاومت از لحاظ در اختیار داشتن تجهیزات نظامی در برابر اسرائیل، اوضاع چندان مناسبی نداشتند، با وجود این پیروز شدند. اما در جنگ ۵۱ روزه در سال ۲۰۱۴، اوضاع تغییر کرد و مبارزان فلسطینی با رونمایی از تجهیزات نظامی خود، اسرائیلی‌ها را غافلگیر و شکست دیگری را متوجه این رژیم غاصب کردند.

این در حالی است که پس از آن، گروه‌های مقاومت نسبت به قبل به تسلیحات و موشک‌های پیشرفته‌تری دست پیدا کردند و به‌خوبی توانستند در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ در عملیات بسیار بزرگ ترکیبی طوفان الاقصی ـ در زمین و دریا و هوا ـ از آنها علیه رژیم صهیونیستی استفاده و برای اولین بار بزرگ‌ترین شکست نظامی و امنیتی و اطلاعاتی را به این رژیم تحمیل کنند.

در جنگ اخیر، نقاط ضعف رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه در رویارویی با مقاومت فلسطینی و لبنانی به‌رغم بمباران‌های وحشیانه‌ غزه و کشتار غیر نظامیان فلسطینی، آشکارتر شد. شکست چند مرحله‌ای این رژیم تنها در برابر جریان مقاومت در لبنان نشان داد که این رژیم و حامی اصلی آن یعنی دولت آمریکا چقدر شکننده هستند و اگر دولت‌های اسلامی خوب سازماندهی شوند، نه تنها دشمن را از دستیابی به اهداف خود ناکام می‌گذارند، بلکه می‌توانند شکست سنگینی را بر آن تحمیل و برای همیشه جهان را از شر این غده سرطانی خلاص کنند.

در این بین، شکست سه مرحله‌ای رژیم اشغالگر قدس در مقابل نیروهای حزب الله لبنان  حائز اهمیت است. مرحله اول آن عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر از لبنان پس از اشغال آن از سال ۱۹۸۲ بود که با ضربات سنگین شهادت‌طلبانه مبارزان لبنانی علیه مراکز اشغالگران غربی و صهیونیستی در سال ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ انجام شد. مرحله دوم فرار صهیونیست‌ها در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان است. شکست بزرگ رژیم اشغالگر قدس در نبرد وعده صادق یا جنگ ۳۳ روزه در سال۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ را می‌توان شکست مرحله‌ ‌سوم  اسرائیل از مقاومت اسلامی لبنان دانست.

همچنین فرار از غزه پس از ۳۸ سال اشغال آن در سال ۲۰۰۵ و مقاومت گسترده‌ فلسطینیان در مناطق اشغالی و به‌ویژه در باریکه غزه به‌رغم محاصره شدید آن، همه حاکی از قدرت جریان مقاومت و ناتوانی و ضعف اشغالگران است.

در این بین دو نکته مهم در دستاوردهای جریان مقاومت در راستای افول رژیم اشغالگر قدس قابل تبیین است:

  1. کمرنگ شدن و از بین رفتن هراس از ارتش اسرائیل در میان گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی و کشورهای منطقه و پیدا شدن و افزایش این احساس که این رژیم جعلی را می‌توان به‌راحتی در جنگ‌ها شکست داد.
  2. ورود گسترده جوانان فلسطینی (اعم از زن و مرد) به صحنه مبارزات ضد اشغالگری که حاکی از تداوم و گسترش این مبارزات در آینده است. هدف قرار دادن کودکان و نوجوانان و زنان و کهنسالان توسط صهیونیست‌ها نیز حاکی از این نگرانی آنان است. همچنین شهادت کودکان و نوجوانان فلسطینی، به موج مخالفت‌های ضد صهیونیستی در سراسر جهان و حتی در میان صهیونیست‌ها دامن زده است.

چالش و تهدید دیگری که از ناحیه‌ فلسطینی‌ها متوجه صهیونیست‌هاست؛ عملیات‌های‌ فردی‌ و غیرسازماندهی‌ شده‌ در کرانه‌ باختری و حتی سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ است. این نوع عملیات‌ را به دلیل غیرسازمانی‌ بودن‌ و دخالت تنها یک فرد در آن به‌سختی می‌توان ردگیری و کشف کرد. به‌طور کلی این تهدید به علت‌ ماهیت و موقعیت جغرافیایی در دایره‌ اول اولویت‌های تهدید برای رژیم صهیونیستی است.

 

  1. فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل:

موقعیت ضعیف جغرافیایی اسرائیل نیز یکی از مهم‌ترین عواملی است که بر امنیت رژیم صهیونیستی تأثیر دارد. این عامل به چالش اساسی در نظریه های نظامی و امنیتی این رژیم تبدیل شده است.

بر اساس اطلاعات موجود بین ۸۰ تا ۹۰ درصد از ساکنان صهیونیست سرزمین‌های اشغالی در منطقه‌ای به مساحت ۱۲۰ کیلومتری از سواحل «حیفا» تا «اشدود» ساکن هستند. این مهم، مؤید فقدان عمق راهبردی و جغرافیای نظامی اسرائیل است و تهدید نظامی ـ امنیتی واقعی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. نداشتن عمق راهبردی باعث تمرکز جمعیت و تأسیسات حیاتی، حساس و مهم اسرائیل در مناطق مذکور شده است. این وضعیت، نظریه‌پردازان نظامی و امنیتی اسرائیل را به این نتیجه رسانده که این رژیم، قدرت تحمل جنگ فراگیر در اراضی خود را ندارد.

تبعات فقدان عمق استراتژیک برای اسرائیل:

– تحمیل خسارت انسانی وسیع در صورت بروز جنگ؛

– انهدام گسترده تاسیسات راهبردی در زمان کوتاه؛

– ایجاد محدویت گسترده در قدرت مانور و تحرک؛

– کاهش فوق‌العاده توان بازدارندگی؛

– ناتوانی از ورود به جنگ فراگیر.

فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل باعث شده تا ایران با تمرکز بر موشک‌های بالستیک نقطه‌زن، ضمن تغییر موازنه راهبردی و بازدارندگی در مقابل اسراییل، امنیت رژیم صهیونیستی را به معمای لاینحل برای آمریکا تبدیل کند. [لذا در صورت وقوع هرگونه جنگی در منطقه میان اسرائیل و محور مقاومت] ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتر (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.(۲) این علاوه بر توانایی نظامی سایر اعضای محور مقاومت همچون سوریه و انصار‌الله یمن و حزب‌الله در حملات دقیق موشکی و پهپادی به سرزمین‌های اشغالی فلسطین است.

این مهم ـ با توجه به توضیحات فوق ـ عملا منجر به افزایش سرعت نابودی اسرائیل می‌شود. ایران با انتقال توانمندی موشکی و پهپادی به مقاومت لبنان و فلسطین، در حال نهایی کردن راهبرد بازدارندگی مقاومت در برابر اسرائیل است. بر این اساس آمریکا و رژیم صهیونیستی بر خلع سلاح مقاومت و از بین بردن توانمندی موشکی ایران در برجام ۲ و ۳ تأکید دارند.

لذا باید اذعان کرد که تهدیدات امنیتی، بیش از پیش، موجودیت اسرائیل و بقای این رژیم را به چالش کشیده است.

 

  1. نتایج معکوس سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی:

دکترین رژیم صهیونیستی همواره سرکوب و کشتار بوده که از ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی تا کنون نمونه‌های فراوانی داریم. این رژیم با کشتار ساکنین اصلی روستاهای فلسطینی تلاش کرد آنها را مجبور به مهاجرت و کوچ از سرزمین مادری‌شان و موقعیت خود را تثبیت کند، اما این رویکرد در حال حاضر عملاً بی‌نتیجه شده و حتی نتیجه‌ عکس داشته است. در راه‌پیمایی مسالمت‌آمیز «بازگشت» از فروردین ۱۳۹۷ تاکنون چندین هزار نفر کشته و هزاران تن دیگر مجروح شده‌اند و این رویکرد برای رژیم صهیونیستی به صورت یک معضل و بحران بزرگ در آمده است.

در ادامه، به چند نمونه از نتایج معکوس خشونت‌ها و سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی از زبان تحلیلگران و کارشناسان ارشد اطلاعاتی و سیاسی اسرائیلی اشاره می‌شود: در آستانه‌ جشن‌هایی که به مناسبت تأسیس رژیم اسرائیل برگزار شد، «ابراهام بورگ» رئیس پیشین پارلمان اسرائیل، بار دیگر عبارت معروف مندرج در تازه‌ترین اثرش، «باید بر هیتلر پیروز شد» را تکرار کرد. وی تأکید کرد که اگر از اسرائیل گزینه زور گرفته شود، نابود می‌شود. «بورگ» اسرائیل را به قلعه‌ای تشبیه کرد که سپر محافظتی از هر سو آن را در بر گرفته است و در میان این تنگناها در حال خفه شدن است.

بورگ تأکید می‌کند که جامعه اسرائیل جامعه وحشت است. وی می‌افزاید: «به باور من این جامعه در مقابل دیدگانم از بین خواهد رفت. خواستم که حاکمان بدانند زمانی که اجازه پیروزی به ارتش می‌دهیم، در آن صورت اسرائیل دیگر قادر نیست این واقعیت را درک کند که قدرت و قوه‌ قهریه راه حل نیست و سخن گفتن در مورد نابودی ساکنان غزه نشان می‌دهد که ما هنوز از تجربیات گذشته درس عبرت نگرفته‌ایم.»

بورگ بر این باور است که جامعه اسرائیل یک جامعه وحشت‌زده است. وی می‌افزاید: «ما از نظر روحی و روانی مشکل داریم و اسرائیل ضربه روحی و روانی دیده است. ضربه‌ای که نازی‌ها بر پیکره‌ اسرائیل وارد کردند، موجب شد که این رژیم توازن و تعادل خود را از دست بدهد. ما این احساس را داریم که تمام جهانیان از ما فراری هستند. ما روحیه خشونت‌طلبی داریم و جامعه ما بر پایه منطق زور استوار است و ما این احساس را از آلمان به ارث برده‌ایم. مگر دیوار حایلی که در اراضی اشغالی می‌سازیم، بهترین گواه بر بحران شخصیتی ما نیست؟»

بورگ خاطرنشان ساخت که مظاهر فاشیستی که عمده‌ترین مشخصه اسرائیل است، مهم‌ترین خطری است که آینده رژیم را تهدید می‌کند. رئیس سابق کنست رژیم صهیونیستی می‌گوید: «اسرائیل دولتی فاشیست، امپریالیست، خشونت‌طلب، زورگو، قدرت‌طلب، سطحی‌نگر و فاقد روح و درون‌گراست. درخواست‌های پی در پی مبنی بر قتل عام فلسطینیان، تخریب خانه‌های آنان، کوچاندن اجباری این ملت، قتل عام، مشروعیت بخشیدن به سیاست کوچاندن، دلیلی بر فاشیست بودن این رژیم است.»

پروفسور «وان‌کریفیلد» نیز ضمن اشاره به نتایج معکوس خشونت و سرکوب برای اسرائیلی‌ها می‌گوید: «ارتش اسرائیل در جایگاه اشتباهی قرار گرفته است و هر کسی که در این جایگاه قرار گیرد محکوم به شکست است. ما قدرت بسیار زیادی داریم اما نمی‌توانیم بخش اعظم آن را به کار ببریم. حتی اگر زمینه استفاده از آن هم فراهم شود، باز هم به کارایی آن برای کمک به ما مشکوک هستم. آمریکایی‌ها شش میلیون تن بمب روی ویتنام ریختند که فکر نمی‌کنم کمک چندانی به آنها کرد. ما در لبنان هم این قدرت را در اختیار داشتیم، اما از آنجا گریختیم. این مبارزه‌ای است که عاقلان نباید وارد آن شوند و هر کسی که خود را درون آن می‌بیند، باید به فکر خروج سریع از آن باشد. اسرائیل وارد جنگی شده است که نمی‌توان هیچ امیدی به آن بست و دست آخر موج پایان یافتنش نزدیک می‌شود. مبارزه شما با یک ضعیف گویای ترسو بودن شماست. پس هر کسی که رفتاری همانند ترسوها داشته باشد، دست آخر به یک ترسو مبدل خواهد شد. در مورد فلسطینیان این مسئله نتایج معکوس برای ایشان دارد، یعنی آنها روز به روز قوی‌تر می‌شوند.»

«ران بوسو» از کارشناسان خاورمیانه‌ای اسرائیل در گزارش تحلیلی خود از توان ارتش مجهز رژیم صهیونیستی و پیروزی آن در جنگ‌های گذشته با اعراب، وضعیت فعلی آن را متفاوت با گذشته بیان کرده است. وی در گزارش تحلیلی خود که بسیاری از خبرگزاری‌های غرب آن را انعکاس دادند نوشت:

«اسرائیل یک بودجه دفاعی چهارده میلیارد دلاری برای سال ۲۰۰۸ تصویب کرده است. ارتش اسرائیل از پیشرفته‌ترین و مرگبار‌ترین تسلیحات و تجهیزات نظامی برخوردار است. در جنگ‌های سال‌های دور این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل در برابر ارتش‌های عربی بود؛ اما اکنون رژیم صهیونیستی می‌داند که این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل نخواهد شد.»

شکست اشغالگری این رژیم در جنوب لبنان که در نهایت مجبور به عقب‌نشینی از این منطقه شد و همچنین دو انتفاضه فلسطینیان بر ضد رژیم صهیونیستی، مؤید این واقعیت است. این رژیم نه تنها نتوانسته با توسعه و افزایش سلاح‌های کشتار جمعی خود و تشویق جنایت‌ها و کشتارها بر ضد فلسطینیان به پیروزی دست یابد، بلکه اکنون اسرائیل در شهرهای یهودی‌نشین با حملات راکتی و عملیات شهادت‌طلبانه جوانان و نیروهای مقاومت فلسطینی رو به روست. در جنوب، جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) با اجرای عملیات بسیار بزرگ و پیچیده ترکیبی «طوفان الاقصی» علیه رژیم صهیونیستی در هفتم اکتبر امسال(۲۰۲۳)که برای اولین بار در طول حیات این رژیم صدها تن اسیر از اسرائیلی‌ها گرفت و نیز شکست مفتضحانه ارتش در نابودی مقاومت فلسطین، جامعه اسرائیلی و ارتش و حتی مقامات سیاسی و امنیتی این رژیم را دچار سردرگمی و سرخوردگی کرده است.

 

پی‌نوشت:

۱- مصاحبه نگارنده با پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR ، ۷/۱۱/۱۳۹۷٫

۲- سایت مشرق؛ به نقل از: کانال تلگرامی رضا سراج، «ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتری (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.»، ۲۳/۳/۱۳۹۵، کد خبر: ۵۸۸۳۴۸٫

16آوریل/24

انقلاب اسلامی نقطه تحول در معادلات جهانی بود – «فلسطین، دیروز، امروز، فردا» در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر یعقوب توکلی

درآمد:

مسئله فلسطین و رویداد حیرت‌انگیز طوفان الاقصی، کارشناسان غربی را دچار خطاهای محاسباتی فراوان و رژیم صهیونیستی را بیش از پیش به رفتارهای جنون‌آمیز وادار  کرده است. در این آشفته بازار تحلیل‌ و تفسیرهای گاه مضحک و نابخردانه، آشنائی با شکل‌گیری این رژیم منحوس و عملکرد آن در ظرف بیش از ۷۰ و اندی سال ضرورت بسیار دارد تا نسل مبارز فعلی ایران و کشورهای جبهه مقاومت بدانند با چه دشمنی روبه‌رو هستند و برای مقابله با او از بهترین ابزارهای مادی و معنوی بهره بگیرند.

با تشکر از جناب دکتر یعقوب توکلی پژوهشگر برجستۀ تاریخ و استاد دانشگاه که پاسخگوی پرسش‌های ما بودند و گوشه‌های تاریکی از این موضوع مهم را روشن و تبیین کردند.

*بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. همان‌طور که مستحضرید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام مسئله فلسطین است  وقتی سخن از فلسطین به میان می‌آ‌ید، طبعاً هم جایگاه معنوی مسجدالاقصی در فرهنگ و جریان توحیدی و مسئله معراج پیامبر اکرم«ص» در این سرزمین مطرح می‌شود، هم فراز و نشیب‌هائی که این سرزمین به خود دیده است، به یاد می‌آیند. اجازه می‌خواهیم در این مجال در محضر حضرت‌عالی بحث تاریخی این سرزمین مقدس را پی‌بگیریم و از نقطه نظرات شما در این بُعد بهره‌مند شویم. به‌عنوان نخستین پرسش می‌خواهیم بدانیم که این سرزمین در چه زمانی به پیکره جهان اسلام پیوست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. همان‌طور که اشاره کردید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام، مسئله فلسطین است و من تلاش می‌کنم هم به‌عنوان یک معلم تاریخ هم به‌عنوان یک شاهد عینی در این‌باره بحث کنم. فلسطین جزو مناطقی بود که در فتوحات مسلمانان در دوره خلیفه دوم از دست امپراتوری روم شرقی آزاد شد. رومی‌ها در فتوحاتشان در بخش آسیائی تا شام و تمام مناطق شامات یعنی اردن و فلسطین را در اختیار گرفته بودند. آخرین نقطه، فلسطین در دست مسیحیان و تابع امپراتوری روم بود که به عُمر، خلیفه دوم واگذار کردند، با این شرط که مسلمان‌ها به یهودی‌ها در فلسطین قدرت ندهند. این تعهد مسلمانان از ناحیه عمر بود و تا سال‌های سال به این تعهد پایبند بودند.

اما از آنجایی که غربی‌ها به‌طور تاریخی به دنبال تصرف منطقه شامات و فلسطین بودند و برای آنها جنبه قدسی داشت و مراکز مقدس یهودیان و نیز مراکز مقدس مسیحیان در آنجا بودند؛ در زمانی که مسلمان‌ها دچار ضعف و گرفتار حکومت‌های ملوک الطوایفی شدند، جنگ‌های صلیبی به راه افتادند. دویست سال درگیری بین مسلمان‌ها و مسیحیان با هشت جنگ بزرگ اتفاق افتاد. کشتارهای گسترده‌ای صورت گرفتند. قضایای کشتارهای متعدد جنگ‌های صلیبی را “محمد عبدالله عنان” در کتاب «رویدادهای تکان دهنده جهان اسلام» و “شکیب ارسلان” در کتاب «تاریخ جنگ‌های صلیبی» آورده‌اند و حتی مورخان اروپائی مثل “گوستاو لوبون” درباره‌شان توضیح داده‌اند. اینها همه نشان از گستره جنایات اروپائی‌ها دارند، در حالی که در طرف مقابل، تعاطف و حتی مسالمت‌آمیز بودن بیش از حد چهره‌های پیروز مسلمانان مثل صلاح‌الدین ایوبی را شاهد هستیم.

 

*پیروزی صلاح‌الدین ایوبی و باز گرداندن فلسطین به قلمرو مسلمین برآیند چه عواملی بود؟ آیا بحران و جنگ قدرتی را که در این زمان در اروپا رخ داد، می‌توان به عنوان عوامل اصلی قلمداد کرد؟

صلاح الدین توانست از بحران درون اروپا استفاده کند. نمی‌دانم فیلم «آیوانهو» یا «رابین هود» رادیده‌اید یا نه. در آنها داستان “پرنس چارلز” و درگیری با “ریچارد شیردل” آمده است که پشت صحنه مخاصمه در درون اروپا را نشان می‌دهد. پرنس چارلز حکومت ریچارد را می‌گیرد و در داخل انگلستان درگیری به وجود می‌آید و اینها مجبور می‌شوند در جریان جنگ حطین(۱) کوتاه بیایند و در این جنگ در برابر صلاح‌الدین شکست می‌خورند و در نتیجه ناچار می‌شوند منطقه را ترک کنند.

*ولی این پایان ماجرا نبود!

بله. پایان ماجرا نبود و به‌محض اینکه اوضاع در اروپا آرام شد، آنها بعد از چند سال دوباره برگشتند و منطقه را از دست پسران صلاح‌الدین درآوردند. موضوع از هر دو طرف کاملاً تمدنی بود و حواس دو طرف جمع این قضیه بود. اما بعد از اینکه منطقه دوباره اشغال شد، این بار یک فرمانده خوارزمشاهی به نام سیف‌الدین محمد قطز، نوۀ سلطان‌محمد خوارزمشاه، همراه با جمعی از مردم خوارزم، فلسطین را آزاد کرد. بعد از مدتی “فردریک” در اروپا قدرت گرفت و در این‌طرف باز دچار آشفتگی و نابسامانی شدیم. این بار “فردریک” با ۵۰۰ نفر نیرو آمد و فلسطین را فتح کرد. فلسطین برای مدتی طولانی تحت سیطره آلمانی‌ها بود و این‌بار ده‌هزار نفر از اهالی خوارزم، لشکری را به راه انداختند و رفتند و فلسطین را آزاد کردند. من نام فرمانده اینها را پیدا نکردم. تقریباً یک حرکت خودجوش مردمی بود و جالب اینکه در منابع عربی و منابع ضد ایرانی مثل «تاریخ مصور فلسطین» نوشته” طارق سویدان” تاکید شده است که ایرانی‌ها بودند که برای بار سوم هم آمدند و فلسطین را آزاد کردند.

وقتی خوارزمشاهیان شکست خوردند، مغول‌ها آمدند و امپراتوری عثمانی تشکیل شد و از این به بعد فلسطین ذیل حکومت عثمانی قرار گرفت. قوی‌ترین و برجسته‌ترین حاکم عثمانی، شخصی است به نام “سلطان سلیمان قانونی”. او برابر تعهدی که خلیفه دوم در برابر مسیحیان داده بود، فرمانی صادر کرد. این فرمان ناظر بر این است که هیچ یهودی‌ای حق ندارد بیش از سه روز برای زیارت در اراضی مقدسه بماند. یعنی هر یهودی‌ای که به این منطقه می‌آمد، باید بعد از سه روز برمی‌گشت. این فرمان سلطان سلیمان قانونی به مدت چهارصد سال اجرا شد. البته تک‌و‌توک خانواده‌هائی بودند که در روستاهائی اقامت می‌کردند، ولی تا زمان تضعیف قدرت عثمانی، یهودی‌ای به‌طور جدی در فلسطین نبود.

*یعنی درست از آغاز جنگ جهانی اول و نقشه نظام سلطه برای فروپاشی عثمانی در کنار فروپاشی چند امپراتوری دیگر در اروپا

قدرت انگلستان را نباید صرفاً در ارتش و توپخانه و ناوگان آن کشور دید. انگلیسی‌ها بزرگترین ناوگان جهان را داشتند. قدرت انگلستان همواره در سیستم سازمان یافته مطالعاتی آنها بوده است. این سیستم سازمان‌یافته مطالعاتی به کمک قدرت اشغال‌گری آنها در علم استراتژی و در علوم نظامی، یکی از قدرت‌هایی است که دولت‌ها پس از سال‌ها به آن دست پیدا می‌کنند و باید یک آدم فرهیخته قدرتمند و یک فرمانده شجاع پیدا کنند تا آن را اعمال کند. علم اشغالگری یعنی توان تصرف سرزمین‌های دیگران.

قابلیت اشغالگری انگلیسی‌ها چه در هندوستان، چه در ایران و چه در سایر کشورها معطوف به اطلاعات و دانش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها در مورد آن سرزمین بوده است. در مطالعات فرقه‌شناسی، در اکثر کتاب‌هایی که نوشته شده‌اند، رد پای یک محقق انگلیسی دیده می‌شود. درِ غربی دانشگاه تهران به چه خیابانی باز می‌شود؟ “ادوارد براون” که یک پزشک ارتش انگلستان بود. اگر بخواهید تاریخ ایران را مطالعه کنید، از سِر “پرسی‌سایکس” شروع می‌شود و تا “پیتر آوری” می‌رسد و هنوز هم ادامه دارد. آخرین آنها هم خاطرات وزیر خارجه، “جک استراو” درباره ایران بوده است.

انگلیسی‌ها درباره منطقه، مطالعات گسترده‌ای داشتند. آنها وقتی تضعیف عثمانی را دیدند، متوجه شدند که در منطقه می‌توان چهار دولت کوچک درست کرد تا بتوانند بر منطقه جهان اسلام سیطره پیدا کنند. هدفشان هم این بود که هم دیگر امپراتوری‌ای که در گذشته در ترکیه شکل گرفته بود، تکرار نشود و هم بر جهان اسلام مسلط باشند. حتماً کتاب «محمد در اروپا» نوشته مینو صمیمی را به عنوان یک مدرس انقلاب و کسی که مدافع انقلاب اسلامی هستید، بخوانید تا متوجه عمق دشمنی غرب نسبت به اسلام در حوزه‌های مختلف بشوید. متن آن، مقداری سخت است و خود من سه‌بار آن را خواندم تا بالاخره بر جزئیاتش مسلط شدم.

دقیقاً در زمانی که عثمانی‌ها تضعیف شدند، انگلیسی‌ها چهاردولت را در منطقه پیش‌بینی کردند. ۱. دولت یهود در فلسطین؛ ۲. دولت بهائی در ایران؛ ۳. دولت وهابی در عربستان و حجاز و ۴. یک دولت ارمنی بزرگ در منطقه ارمنستان. دولت وهابی را شاهد هستید. اینها شریف حسین را بردند و به جای او ملک عبدالعزیز را که یک حاکم محلی و در نجد بود و قدرتی نداشت، به جای او آوردند. پسران شریف حسین را به سوریه و عراق فرستادند، اما خود شریف حسین را تبعید کردند و وهابی‌ها را آوردند و مسلط کردند.

در فلسطین پیش‌بینی دولت یهود نه از زمان “تئودور هرتزل” در سال ۱۸۹۰، بلکه از سال ۱۸۰۰ توسط “ناپلئون “بناپارت” صورت گرفت. ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۰۰ پس از تصرف مصر، در بازگشت به اروپا، شهر عکا را محاصره کرد و در محاصره این شهر شکست خورد و ۳۰۰۰ مسلمان اسیر مصری را گردن زد و برای اولین بار بیانیه صادر کرد که باید در فلسطین دولت یهود شکل بگیرد. لذا این ایده از آن‌زمان مطرح شد. کاری که تئودور هرتزل کرد و در سال ۱۸۹۰ کنفرانس بازل(۲) را تشکیل داد، در واقع ادامه ایده‌ای بود که توسط ناپلئون مطرح شد و دولت‌های اروپایی به‌تدریج با این ایده همراه شدند. این موضوع دلایل فراوانی دارد که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.

*اشاره کردید به مطالعات دقیق اجتماعی انگلیسی‌ها و نیز رصد درست و شناخت ضعف‌ها و قوت‌های ممالک دیگر و اینکه ناپلئون به درک درستی از مقاومت مردم این منطقه رسید که امروز هم شاهد آن هستیم. حضرت‌عالی ایده دولت یهودی را از ناپلئون و فرانسوی‌ها می‌دانید. آیا فرانسه در حال‌حاضر هم در لبنان و این منطقه نفوذ دارد؟ آیا دولت‌سازی‌های دیگر هم در راستای همین دولت‌سازی در فلسطین بود؟

ماجرای دولت بابی و بهائی را در مقاله مفصلی با آقای دکتر مولائی مشترکاً نوشتیم و در فصلنامه سیاست دانشگاه تهران بدون حتی یک کلمه جابه جائی منتشر شد. ایده از من بود و زحمت نگارش و گردآوری اسناد را دکتر مولائی متقبل شدند. در این مقاله به تفصیل آمده است که انگلیسی‌ها چگونه به دنبال شکل‌دهی به یک دولت بابی و بهائی در ایران بودند. اساساً شرط انتخاب رضاخان این بود که شیعه اثنی‌عشری خالص نباشد. در آن مقاله اسناد رفت و آمدهای رضاخان با این فرقه‌ها آورده شده‌اند.

اشاره کردم که انگلیسی‌ها به دلیل اینکه مطالعه و دانش اشغالگری داشتند، بعد از وعده‌ای که توسط ” لُرد بالفور” وزیرخارجه انگلیس داده شد، “ژنرال آلن‌بی” آمد و انگلیسی‌ها گسترش حضور یهودیان را شروع کردند. در کتاب «تاریخ ارامنه‌» درباره ترکان جوان اولین بیانیه فرمان لغو فرمان سلطان سلیمان قانونی – البته بعد از سقوط دولت عثمانی – مبنی بر منع رفت و آمد یهودیان به فلسطین آمده است. این بیانیه در سال ۱۹۱۲ یا ۱۹۱۳، یکی دو سال قبل از جنگ جهانی اول صادر شد. در سال ۱۹۱۸، وقتی  انگلیسی‌ها آمدند، تعداد ۳۰ ، ۴۰ هزار یهودی در فلسطین حضور داشتند که از قبل آمده بودند. از سال ۱۹۱۸ تا سال ۱۹۴۸ سی‌سالِ بسیار مهمی است که معمولاً به آن توجه نشده است. انگلیسی‌ها از اطراف و اکناف دنیا یهودی آوردند. متاسفانه عموم رهبران مسلمان در این ماجرا کوتاهی کردند. رهبران سیاسی مسلمان در این دوره در عربستان وهابی‌ها، در اردن از اهالی شریف حسین و در عراق هم به همین‌صورت بودند. در مصر ملک فؤاد حکومت می‌کرد که انگلیسی‌ها او را بر سر کار آورده بودند. در سال ۱۹۱۸ در دمشق یک افسر فرانسوی با درجه سرگردی به نام “ژرژ پیکو” و یک سرهنگ۲ انگلیسی به نام “سِرپرسی سایکس” نشستند و منطقه را تقسیم کردند که منجر به قرارداد سایکس – پیکو شد. آمریکائی‌ها به این قرارداد معترض بودند و می‌گفتند اینها منطقه را خیلی درشت تقسیم کردند و باید بیشتر خرد می‌شد. نظریه خاورمیانه جدید که بعداً “برنارد لویس” مطرح کرد و “خانم رایس” پی گرفت، تقسیم کشورهای قرارداد سایکس – پیکو به کشورهای کوچک‌تر بود.

*یعنی به نظر حضرت‌عالی ترسیم نقشه خاورمیانه در آن زمان از سوی انگلیسی‌ها موذیانه‌تر بود؟

همه این اقدامات زیر سر انگلستان بودند. چند تن از علمای مسلمان سنی مثل شهید عزالدین قسّام مقاومت کردند. در بین علمای شیعه مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین کاشف‌العظاء فتوای شدید اللحنی علیه زمین‌فروشی به یهودی‌ها صادر کرد. این فتوا را باید در کلاس‌های درس گفته شود. ایشان در این فتوا می‌فرماید: «هر مسلمانی به یهودی زمین بفروشد یا در این زمینه دخالت یا وساطت یا دلالی کند، از اسلام خارج است، زنش بر او حرام است، مسلمان‌ها حق ندارند از بیمار او عیادت کنند و حق ندارند جنازه او را در قبرستان مسلمان‌ها دفن کنند.»

علمای “الازهر” هم فتوائی شبیه به این دادند. اما طیفی از علمای ما توجه نکردند. آنها هیچ حرکتی نکردند. علمای سنی و رهبران سیاسی هم نکردند.

*اولین تبعات این سکوت و بی‌توجهی رهبران دینی و سیاسی جهان اسلام چگونه بروز کرد؟

شاید اولین ظهور و بروز آن بعد از این فرصتی بود که انگلستان در سایه این سکوت به دست آورد و در تاریخ۱۵/۵ ۱۹۴۸ اعلام کرد که منطقه فلسطین را تخلیه می‌کند. آنها در این سی‌سال چهار سازمان سیاسی نظامی درست کردند:‌

پالماخ، ایرگون، اشترن، و هاگانا، تمام نخست‌وزیران بعدی اسرائیل، دیوید بن‌گوریون، خانم گلدامایر، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، مناخیم بگین فرماندهان این گروه‌های چهارگانه بودند و آخرین و درجه‌یک‌ترین تجهیزات نظامی را از اروپا برای اینها می‌آوردند.

اما رهبران مسلمان چه کردند؟ یک‌مقدار اخوانی‌ها با این جریانات مبارزه کردند و سران دولت‌های عربی هم، از رده خارج‌ترین سلاح‌ها را به این افراد می‌دادند. در جنگ اگر طرف مقابل شما سمینوف داشته باشد و شما تفنگ شکاری داشته باشید، پیروز میدان کیست؟ بدیهی است که صاحب سمینوف پیروز می‌شود. بین شهید سمیر قنطار و بازجوی او” ابو زکان” در سال ۱۳۵۸ که دستگیر می‌شود، بحثی در می‌گیرد. ابوزکان به سمیر قنطار می‌گوید: «دولت‌های عربی به شما سلاح می‌دادند.» سمیر قنطار آهی می‌کشد و می‌گوید: «بله، دولت‌های عربی به ما سلاح می‌دادند، ولی تفنگ‌های از رده خارجشان را می‌دادند، اما شما آخرین مدل مسلسل‌های ساخت چکسلواکی را در اختیار داشتید. تفنگ ما ۵۰ متر برد داشت، تفنگ شما ۴۰۰ متر. طبیعی بود که ما شکست می‌خوردیم.»

وقتی در سال ۱۹۴۸ انگلستان اعلام کرد که می‌خواهم از منطقه خارج بشوم، تمام مناطق قابل تصرف از قبیل پادگان‌ها و مراکز اداری را به سازمان‌های یهود داد و حدود ۱۵۰۰ آدم نظامی آمدند. فلسطینی‌های دست خالی و لشکر اعراب از مناطق مختلف، عربستان، یمن، عراق، مصر، اردن و سوریه آمدند، اما در هم ریخته و آشفته بودند. فرماندهان نظامی و فرمانده ارتش اردن انگلیسی بودند. فرمانده ارتش مصر یک ژنرال انگلیسی بود. اینها قرار بود علیه منافع انگلستان بجنگند. مسلمان‌ها با چنین وضعیتی جنگیدند و در سال ۱۹۴۸ شکست خوردند. سازمان ملل پذیرفت و منطقه را تقسیم کرد و ۵۵ درصد را به یهودی‌ها و ۴۵ درصد را به مسلمان‌ها داد. آمریکا و روسیه و همه کشورهای اروپائی بلافاصله این اقدام را تائید کردند.

در این فاصله دولت‌های شکست خورده عربی هیچ اقدام نظامی جدی‌ای نکردند. تک و توک فلسطینی‌ها بودند که احیاناً با بعضی از اینها درگیر می‌شدند. برای اینکه این اشغال تثبیت بشود، اسرائیلی‌ها در اراضی‌ به دست آمده، استراتژی جنگ کثیف را در پیش گرفتند. من درباره جنگ غزه هم گفته‌ام که این استراتژی جنگ کثیف است. به افسری که مردم روستای دیریاسین را قتل‌عام کرد گفتند: «مردم اینجا که خبر نداشتند چه ساعتی حکومت نظامی شد. شما یکی دو نفر را می‌کشتید. چرا ۱۴۰ نفر را قتل‌عام کردید؟» گفته بود: «ما در اینجا کشتیم که مجبور نباشیم در جای دیگر هم بکشیم.» سئوال شد که این یعنی چی؟ گفت: «وقتی که ما ۱۲۰ ،۱۳۰ نفر از مردم روستائی رازکه آنجا را تخلیه نکرده بودند کشتیم، اهالی روستاهای دیگر حساب کار دستشان می‌آید که باید فرار کنند و فرار هم می‌کنند.»

*یعنی دیریاسن آغاز جنگ کثیف اسرائیل شد، آن‌هم با سلاح و پشتیبانی غرب به‌اصطلاح متمدن که امروز با سلاح و پشتیبانی همین غرب در غزه تکرار می‌شود.

بله همین‌طور است. دقیقاً همین ایده را “مناخیم‌بگین” در سازمان ملل فریاد زد. وقتی می‌گویم جنگ تمدنی، منظورم این است. واقعاً جنگ تمدن‌های دو طرف و جنگ اسلام و کفر وجود دارد. کنفرانسی برای رسیدگی به امور آوارگان تشکیل شده بود. “بگین” در آنجا گفت: «ما می‌دانیم که آوارگان فلسطینی در کل دنیا یک معضل هستند و باید این معضل حل بشود. برای اینکه این معضل حل بشود، ما اینها را بمباران می‌کنیم. ما معتقدیم وقتی که آوارگان را بکشید، پرونده این موضوع بسته می‌شود و دیگر آواره‌ای وجود ندارد که معضل ایجاد شود.»

به این آدم جایزه صلح نوبل دادند! همچنان که در قضیه غزه، دادگاه لاهه اعلام کرد معلوم نیست اسرائیل نسل‌کشی کرده باشد. شک داریم و ندیدیم که نسل‌کشی شده باشد!

در اینجا فلسطینی‌هائی که آواره شدند چه باید می‌کردند؟ اینها خودشان را به آب و آتش میزدند که بگویند ما هنوز معترض هستیم و ۴ ، ۵ سازمان شکل گرفتند. یک گروه ناسیونالیست‌های فلسطینی بودند که گرایشات ناسیونالیستی داشتند. اینها به سراغ مصر رفتند و جبهه فتح را تشکیل دادند. اول “احمد شقیری” رهبر این جریان بود و پس از او یاسر عرفات رهبر شد.

گروه دیگر به رهبری “نایف حواتمه” و “احمد جبرئیل” به سراغ روسیه و چین رفتند و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را تشکیل دادند. اینها گرایشات چپ داشتند. یک گروه هم به سراغ عراق و لیبی رفتند و “جبهه‌التحریر” را به رهبری “طلعت یعقوب” تشکیل دادند. “سمیر قنطار” از همین مجموعه بود.

اینها برای سال‌های سال، فقط برای اینکه درگیری ایجاد کنند و اعلام وجود کنند، دو سه نفر فدائی را داخل اراضی اشغالی می‌فرستادند، در حالی که می‌دانستند کشته می‌شوند. لذا برای اینها از واژگان فدائی فلسطینی استفاده می‌شود. اگر خیلی موفق می‌شدند، می‌توانستند یک نفر را دستگیر کنند و بیاورند و با ۱۰ ،۲۰ نفر تبادل کنند. اینها صد عملیات انجام می‌دادند و معلوم نبود که بتوانند یک نفر را هم بگیرند. گاهی وقت‌ها با هزار و چند عملیات، یک نفر را هم نمی‌توانستند بگیرند، چون همیشه تجهیزات اینها عقب مانده‌تر از بقیه بود. تا اینکه آرام آرام در جنگ چریکی شهری، کمی ورزیده و چهره‌هائی مثل “ودیع حداد” پیدا شدند. مثلاً افرادی چون خلیل الوزیر (ابوجهاد) در نظامی‌گری آموزش دیدند و در حد سرهنگی بالا آمدند یا “احمد جبرئیل” و دیگران. اینها توانستند چند عملیات مبتنی بر شیوه ترور یا گروگان‌گیری را در دنیا انجام بدهند که عموماً هم به شکست منجر شدند. عملیاتی که از آن، فیلم سینمائی هم ساخته شد و توصیه می‌کنم که حتماً آن‌را ببینید، “عملیات مونیخ” است. در عملیات مونیخ چریک‌های فلسطینی سپتامبرسیاه  با رهبری “ودیع حداد”  رفتند و شش بازیکن اسرائیلی را به اسارت گرفتند تا با اسرای خودشان تبادل کنند، منتها آلمانی‌ها همه آنها را کشتند که کار به تبادل کشیده نشود. اسرائیلی‌ها چون تجربه جنگ‌های تروریستی را داشتند، چند طیف را تشکیل دادند. توصیه می‌کنم حتماً کتاب «اول تو بکش» “رونن برگمن” را بخوانید. روح اسرائیلی‌ها را در این کتاب می‌بینید که چقدر راحت، دیگران را حیوان می‌دانند و به خودشان حق می‌دهند آدم بکشند. موساد، مجموعه‌ای دارد تحت عنوان “سایرت متکل”. ارتش اسرائیلی گروهی به نام شاتیت ۵۳ دارد. “کار شاتیت” ۵۳ عملیات آدم‌ربائی و کار گروه “سایرت متکل” ترور هدفمند است. اینها نیروهای فلسطینی مرتبط باعملیات المپیک مونیخ را در اروپا و خاورمیانه پیدا کردند و هر یک را به‌نحوی کشتند. بعد که در اروپا همه عوامل را کشتند، با “اسپیلبرگ” قرارداد بستند و فیلمی به نام «عملیات مونیخ» را ساختند و در آن نشان دادند که چگونه کسانی را که به این قصه مرتبط بودند پیدا کردند. زیر خانه یک زن و شوهر بمب گذاشتند، خانه آن یکی را منفجر کردند و خانه یک نفر دیگر را آتش زدند. کاملاً هم با دستور  “گلدا مایر” این کار را کردند. برای تمام این ترورهائی هم که صورت می‌گیرند، یک کارت قرمز هست که نام کسی که باید ترور شود، روی آن نوشته شده و آن را به نخست‌وزیر می‌دهند که امضا کند. می‌گوید: “مناخیم بگین” خیلی نخست‌وزیر با اخلاقی بود و به‌راحتی زیر بار نمی‌رفت. با وجود این هر کارتی را که برایش فرستادیم، امضا کرد.

*در تحلیل حضرت‌عالی رژیم صهیونیستی تنها از نظر سلاح در برابر فلسطینی‌ها برتری داشت. در عرصه بین‌المللی هم توسط نظام سلطه، دارای برتری بود و می‌توانست هر فردی را در هر نقطه‌ای از دنیا به‌سادگی ترور کند.

آسمان هم در دست آنها بود و برتری هوائی هم داشت. در سال ۱۹۶۷ که دولت‌های عربی خواستند با کمک روسیه دست به عملیات نظامی بزنند، اسرائیل به دلیل شدت نفوذی که در ارتش‌های مختلف داشت، پیش‌دستی کرد و مراکز نیروی هوائی سوریه و اردن و مصر را بمباران کرد. اعراب در جنگ شکست خوردند و مناطق کرانه باختری، غزه، صحرای سینا، بلندی‌های جولان و بخشی از اردن در این جنگ به دست اسرائیلی‌ها افتاد.

سال‌ها طول کشید تا فلسطینی‌ها توانستند با کمک ارتش اردن یک عملیات کوچک به نام عملیات کرامه(۳) را انجام بدهند. در این عملیات ۴۰ فلسطینی و ۱۳۰ سرباز ارتش اردن و در برابر اینها ۱۱۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند و اسرائیلی‌ها فرار کردند. نبرد کرامه به‌عنوان پیروزی بزرگ اعراب در برابر اسرائیل در تاریخ ثبت شده است. پس از آن، اسرائیل بمباران اردن را آغاز کرد. فشار آوردند و گفتند فلسطینی‌ها باید از اردن خارج بشوند. ارتش اردن در عملیات سپتامبر سیاه ۱۲ هزار فلسطینی را قتل‌عام و بقیه را نیز از اردن بیرون کرد. آواره‌هائی که از خانه‌های خودشان آواره شده بودند و در چادر زندگی می‌کردند و اسرائیل هم دائماً آنها را بمباران می‌کرد، حالا توسط ارتش اردن و ملک حسین به بیرون رانده شده بودند. آنها آواره بودند و جائی را نداشتند و هیچ دولت عربی هم آنها را راه نداد. تنها کشور بی دولت و شهر بی‌کلان‌تر، لبنان بود. یاسر عرفات گفت به لبنان می‌رویم و مسئولیت قضیه هم با من و لذا به لبنان رفتند.

وقتی که به لبنان رفتند، جامعه‌ی چند طیفیِ لبنان مخالفتش را شروع کرد. مسلمان‌ها رضایت دادند، اما مسیحیان و درروزی‌ها مخالفت کردند. اسرائیل به مسیحیان کمک کرد و حزب کتائب به رهبری “پی‌یر جمیل” تشکیل شد که دچار اختلافات داخلی شدند و جنگ داخلی لبنان شروع شد. جامعه لبنان ۱۶ سال به خاطر اینکه فلسطینی‌ها به آنها پناهنده شده بودند، درگیر جنگ شد و هزاران کشته به جای ماندند. “رونین برگم” از قول یکی از فرماندهان قوای لبنانی می‌گوید که کشتارگاه بزرگی را در لبنان تبدیل به زندان کردند. نام فرمانده‌ای را ‌برده که به یاد ندارم. اسم مشهوری ندارد. می‌گوید این آدم به‌شخصه هزار نفر مسلمان را کشت و داخل استخر آب و آهک انداخت. از جمله ادعا می‌کند که این چهار نفر را هم در آنجا انداختند.

کوچه به کوچه لبنان را که جستجو کنید، در خواهید یافت که این مردم آواره و بیچاره را بی‌دلیل قتل‌عام کردند و ساختمان‌های بلند چند طبقه را به توپ ‌بستند و ویران ‌کردند و به مردمی که هیچ دفاعی نداشتند، حمله کردند. سمیرقنطار می‌گفت روستای ما، ابی، بر بیروت مشرف بود. من بچه بودم و از خودم می‌پرسیدم این مردم چرا هر روز بمباران می‌شوند؟ گناهشان چیست؟ می‌گفت به همین دلیل ما مجبور بودیم دست از جان بشوئیم و خودمان را به آب و آتش بزنیم که بتوانیم اندکی مخالفت و حتی یک اسرائیلی را زخمی کنیم. این کشتار گسترده، منجر به تسلیم دولت‌های عربی‌ای شد که پذیرفته بودند در برابر اسرائیل کوتاه بیایند. کتاب «خاطرات سعدالدین شاذلی» رئیس ستاد عملیات ارتش مصر را بخوانید. در آنجا عملیات هفتم اکتبر ۱۹۷۳ را توضیح می‌دهد. این را هم “سعدالدین شاذلی” و هم “حسنین هیکل” می‌گویند که انور سادات قصد داشت به اسرائیل تسلیم شود، منتها می‌خواست عملیاتی را انجام بدهد که همه از او به عنوان یک قهرمان یاد کنند.

مصری‌ها در هفتم اکتبر حمله کردند و “مرز بارلو” را شکستند و یک سری از مناطق را گرفتند، ولی نیروهای هوابرد اسرائیل به رهبری “آریل شارون” که آن‌موقع سرهنگ هوابرد بود، روی پل اسکندریه، پشت نیروهای مصری پیاده شدند و مصری‌ها در عرض یک روز دست‌هایشان را بالا بردند. اینها که تسلیم شدند، سوری‌ها و اردنی‌ها هم تسلیم شدند و شکست سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاد.

جالب است که تا سال ۱۹۷۴ فتوای علمای الازهر این بود که هر مسلمانی و هر حاکمی با یهودی‌ها مذاکره کند، مرتد و از دین اسلام خارج است، اما بعد از آن و در سال ۱۹۷۴ انور سادات، بدون اطلاع کسی، به اسرائیل رفت و با “خانم گلدامایر” ملاقات و در پارلمان اسرائیل سخنرانی کرد و روند صلح شروع شد. فلسطینی‌های شکست خورده در لبنان آواره بودند، مصر تسلیم شد و اردن هم در حال تسلیم بود. در ایران انقلاب اسلامی در حال وقوع بود و فلسطین‌ها و لبنانی‌ها بی‌پناه بودند.

در آن‌موقع مرحوم آیت‌الله شیخ حسین کورانی به نجف و نزد امام رفت و به امام گفت که ما شیعیان گرفتاریم. اسرائیل بر ما مسلط است و این همه بلا بر سر ما آورده است و ما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم. شما یک فکری به حال ما بکنید و کمکمان کنید. این را آقای دکتر قصیر، برادر شهید احمد قصیر، نماینده مجلس لبنان به من گفت. امام جواب داده بود که شاه باید از ایران برود. آقای کورانی برادر نویسنده «عصر ظهور» و جزو علمای بسیار انقلابی و فعال لبنان بود که تا حدود زیادی در ایران ناشناخته است. می‌گوید من فکر کردم که امام احیاناً متوجه حرف من نشدند. گفتم: «آقا! من دارم شیعیان لبنان را می‌گویم، نه ایران را.» امام جواب دادند: «بله،آقای کورانی! فهمیدم. شاه باید برود و امر باید به دست ما بیفتد تا بتوانیم کاری بکنیم. ما که الان اختیاری نداریم.»

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اسرائیل پایگاه بسیار مهمی را از دست داد. ما هم درگیر جنگ بودیم. از طرفی اسرائیل می‌خواست پرونده فلسطینی‌ها را با عملیات‌هایی که در شمال اسرائیل و جنوب لبنان انجام می‌داد، ببندد، چون هیچ کسی نبود که از فلسطینی‌ها حمایت کند. تحلیل استراتژیک اسرائیل درست بود. شارون و مناخیم بگین درست فهمیده بودند که هیچ کسی به کمک فلسطینی‌ها نمی‌آید.

الجلیل یک فرورفتگی از خاک فلسطین اشغالی در داخل لبنان است. اسم عملیات ۱۹۸۲ را عملیات صلح برای الجلیل گذاشتند. اسرائیلی‌ها آمدند و تا نصف بیروت را گرفتند و فلسطینی‌ها را شکست دادند. ظاهرا یکی دو نفر تلفات دادند که آن هم در اثر تصادف بود و تلفات جدی ندادند. همه گروه‌ها تسلیم شدند. حتی مرحوم یاسر عرفات هم تسلیم شد. فلسطینی‌ها دیدند که کاری از پیش نمی‌برند و پذیرفتند که از فلسطین و لبنان بروند. بچه‌های شیعه هم که در لبنان بودند و بعدها جزو افتخارات مقاومت به حساب آمدند، درگیر جنگ در ایران بودند.

سید مصطفی بدرالدین به همراه ابومهدی المهندس و ۱۹ نفر دیگر، لوله‌های نفت عراق را منفجر کرده و دستگیر شده‌ بودند. سفارت آمریکا هم منفجر شده بود. ایشان به‌عنوان فرمانده گروه به نام الیاس سلیمان مسیحی دستگیر شده بود. ایشان به‌عنوان سرگروه، همراه ابومهدی المهندسِ شهید، در خاک کویت علیه عراق عملیات کرده‌ بودند.

برخی بچه‌های شیعه درگیر حمایت از انقلاب اسلامی و جنگ ما بودند، از جمله “انیس نقاش” که برای ترور بختیار رفت و در آنجا درگیر شده بود. زمانی که اشغال صورت گرفت اینها تازه به لبنان رفته بودند. ایران بلافاصله اعلام کرد که از فلسطین حمایت می‌کنیم، ولی امام به نیروهای ایرانی که به لبنان رفته بودند دستور دادند که بلافاصله برگردید. جلسه‌ای تشکیل شد و فرماندهان نظامی نزد امام رفتند و گفتند که ما برای کمک به فلسطین در مواجهه با حمله اسرائیل نیرو فرستادیم.امام پرسید: «شما که نیرو فرستاده‌اید، حالا از کجا می‌خواهید حمایتشان کنید؟ هوا که دست اسرائیل است.» در طول جنگ اسرائیل در ظرف یک روز، هفتاد و چند هواپیمای سوری را ساقط کرده بود. امام فرمود: «دریا هم که دست اسرائیل است. اگر این بچه‌ها را بفرستید، از چه طریقی می‌خواهید آنها را تدارک کنید؟ دوم اینکه آیا شما توان جنگیدن همزمان در دو جبهه را دارید؟ می‌توانید هم با اسرائیل بجنگید، هم با عراق؟» آقایان ماندند که چه جوابی بدهند. پرسیدند: «چه کنیم؟» امام فرمود: «همین امروز برگردید. صبح برگردید بهتر است تا بعد از ظهر برگردید.» گفتند: «بد می‌شود.» امام فرمود: «همین امروز برگردید.»

من با ده، دوازده نفر از بچه‌هائی که از زندان‌های اسرائیل آزاد شده بودند، گفتگو کردم. یکی سمیر بود که قبل از این ماجرا بود. در کتاب‌های زندگینامه “جواد قصفی” و “یوسف وزنی” آن‌را  نوشته‌ام که به یاری خدا چاپ می‌شوند. اولین سئوالی که اسرائیلی‌ها از تمام کسانی که دستگیرشان کردند، پرسیده‌اند این بود که: «شما در کدام پادگان ایرانی‌ها آموزش دیده‌اید و مربی شما چه کسی بوده است؟ اسم مربی‌هایتان را بگویید.» به‌شدت به دنبال ساختاری بودند که آموزش آنها را شروع کرده بود.

 

*اگر بخواهیم تا اینجا یک جمع‌بندی از فرمایشات حضرت‌عالی داشته باشیم باید این‌گونه بگوئیم که با پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیل هم تکیه‌گاه خود را در منطقه از دست داد و هم معادله مقاومتی جدیدی با رویکرد دینی شکل گرفت. در گام دوم، امام راحل نسخه آموزش را تجویز کردند و پس از این آموزش، حرکت‌های جهادی با رویکردی دینی و انقلابی شکل گرفتند.

این معادله جدید، این جبهه مقاومت مؤمنین با رویکردی که اشاره کردید، دیندارانه و تکلیف‌مدارانه با روحیه شهادت‌طلبانه، همه نگاه‌ها را متوجه خود کرد. این شیوه خود فدا کنی، برای نابود کردن حضور اسرائیل ادامه پیدا کرد. از احمد قصیر که پایگاه ارتش اسرائیل را زد و حدود ۷۰ فرمانده و افسر تیپ ۵۳ کوهستانی ارتش اسرائیل را در هم شکست. همین احمد قصیر که یک خیابان تهران به‌نام اوست. تا صلاح محمد قندوزی که شش هفت فرزند داشت و پایگاه اسرائیلی‌ها را در بنت جبیل زد، این بچه‌ها قدم به قدم جنگ ضد اشغالگری را پیش بردند. در آنجا  با جنگ اشغالگری انگلستان و اسرائیل مواجه بودیم و در اینجا مرحله به مرحله وارد عرصه جنگ ضد اشغالگری شدیم. در طول ۵۰ سال پیش از آن، اسرائیل هیچ‌جایی را تخلیه نکرد و هیچ ارتشی نتوانست اسرائیل را یک‌قدم به عقب براند. این بچه‌های نازنین که وقتی نگاهشان می‌کردی، باورت نمی‌شد که دست به چنین عملیاتی بزنند، در برابر آنها مقاومت کردند. آقای “علی بلحص” به پایش گلوله خورده و نصف پای او رفته بود. می‌گفت: وقتی مرا دستگیر کردند و به بیمارستان بردند، فرماندهان ارتش اسرائیل به نوبت می‌آمدند و تماشا می‌کردند که یک عنصر حزب‌الله را که دستگیر کرده‌اند، چه سنی دارد؟ و چه شکلی است؟ بعد دیدند یک پسر بچه ۱۹ ،۲۰ سالۀ نحیف است. می‌گفت: همه دنبال یک آدم رشید قد بلند و قوی هیکل بودند و حالا می‌دیدند که با یک موجود نحیف روبرو شده‌اند.

تاثیر این بچه‌ها بر فلسطینی‌ها آرام آرام گسترش پیدا کرده است. بخش زیادی از این تاثیر در زندان‌های اسرائیل اتفاق افتاد. بخش دوم تاثیر حاصل صداقت ما در مواجهه با ماجرای فلسطین بود. سمیر قنطار می‌گفت ما گروهی را به لیبی فرستادیم و آموزش دیدند‌. ارتش لیبی دو سال و خرده‌ای این بچه‌ها را آموزش داد و درست زمانی که قرار بود آنها با قایق بیایند و به تل‌آویو حمله کنند و از دریا چند تا آر.پی.جی به “هتل ساوی” بزنند و کشته یا اسیر بشوند که فقط بگویند انقلاب فلسطین زنده است، متوجه شدند که افسران لیبیائی فقط نصف میزان لازم بنزین برای قایق‌هایشان را به آنها داده‌اند. اینها باید ۴۰۰ کیلومتر می‌رفتند، ولی آنها به اندازه ۲۰۰ کیلومتر به آنها بنزین داده بودند. آنها ۲۰۰ کیلومتر رفتند و وسط دریا گیر کردند و اسرائیلی‌ها آمدند و آنها را زدند و شهید کردند و اسیر کردند. می‌گفت دولت‌های عربی همیشه خیانت می‌کردند، ولی ما صداقت به خرج دادیم.

آقای “اسماعیل الزین” تعریف می‌کرد و می‌گفت با شهید “عبدالعزیز رَنتیسی” در زندان عسقلان بودیم. او همیشه می‌گفت آقای خمینی شخصیت فرقه‌ای و ترکیبی از طیف‌های مختلفی است. اینها عمدتاً سلفی و تحت تاثیر اندیشه سید محمد رشید رضا هستند و نه طیف شیخ محمد عبده. وقتی آثار رشیدرضا را می‌خوانید، به ابن تیمیه می‌رسید. لذا در زمان نوشتن کتاب «اسلام‌گرائی در مصر» با یک اخوانی بحث کردم. ایمن الظواهری تمایلات جهادی و تا حدودی شیعی داشت. به او گفتم: «شما این‌قدر از قول ابن تیمیه آورده‌اید که: «کما قال به الروافضه والقرامطه والملاحده. شما که دارید ملاحده و قرامطه را می‌گوئید، چرا ما را کنار اینها گذاشته‌اید؟» گفت: «منظور ما از رافضی‌ها، اسماعیلیه‌ای‌ها و امثال آنها هستند.» گفتم: «با من شوخی نکن. من خودم آخوند هستم. وقتی یک عالم سُنی می‌گوید رافضی، منظورش شیعه است.» گفت: «جوان! خیالت را راحت کنم. هم ابن‌عبدالوهاب برای من مقدس است، هم ابن تیمیه. اگر کسی به شما گفت که اینها برای ما مقدس نیستند، دروغ گفته است.»

*جوهره این مقاومت سخت‌افزاری نبود و انقلاب با دست خالی پیروز شد، غریبانه در مقابل دنیا که حزب بعث را جلو انداخته بود، ایستاد و با همین سرمایه هم به یاری فلسطین رفت.

سرمایه ما صداقت ما بود. در اخوان هم همین وضعیت را می‌بینید. در ترکیه کنفرانسی بوده که ما رفته بودیم. نفر سوم حماس به آنجا آمده بود. از من پرسید: «شما چرا این‌قدر به رشد تشیع در فلسطین کمک می‌کنید؟» گفتم: «شما یک روحانی شیعی را پیدا کنید که کارش ترویج تشیع در فلسطین باشد. ما در آفریقا، آمریکای لاتین، خود آمریکا مُبلغ شیعی داریم. تنها جائی که نداریم فلسطین است. یک نفر را در فلسطین به من نشان بده که مبلغ شیعه ایرانی، عراقی، لبنانی باشد. ولی یک اتفاق دارد رخ می‌دهد و آن اتفاق این است که مردم فلسطین در این سال‌ها دیدند که فقط شیعه به کمکشان آمد و دیگران نیامدند. فلسطینی‌ها این را دیدند.» مصطفی عبدالکریم حمود می‌گوید: «یادتان باشد که شما سفیر اهل بیت(ع) در فلسطین هستید. شما سفیر امام خمینی در فلسطین هستید. شما سفیر سیدالشهدا(ع) هستید. در اینجا باید مواظب باشید که سفیر اهل بیت(ع) هستید.» ۲۰۰ نفر را فقط “یوسف وزنی” در مناظراتی که داشت، شیعه کرد. سمیر قنطار هم توسط یوسف وزنی شیعه شد. مردم فلسطین، به تشیّع گرایش پیدا کرده‌اند. بچه‌های بخش نظامی حماس عمدتاً به تشیّع گرایش دارند. وزن بخش سیاسی حماس که سلفی بود، آرام آرام کاهش پیدا کرده است.

در سال ۲۰۰۵ در غزه حرکت گسترده‌ای اتفاق افتاد و آنها شبیه لبنانی‌ها جنگیدند و اسرائیل مجبور شد غزه را ترک کند. چرا غزه و کرانه باختری با هم فرق دارند؟ مردم غزه از قدیم و حتی در جنگ‌های صلیبی هم به‌شدت اهل مبارزه بودند. آنها عموماً مصری مزاج و انقلابی هستند. اهالی کرانه باختری چون منشعب از اردن هستند، عموماً اردنی مزاج و سنی‌ها و متمایل به جریان اموی هستند و به این طیف نزدیک‌ترند. لذا اسرائیل در آنجا راحت شهرک‌سازی و سیاست‌هایش را اعمال می‌کند. اینکه الان می‌گویند دولت خودگردان بیاید، بخشی به این خاطر است. اینها در سال ۲۰۰۵ عملیات استشهادی از نوع حزب‌الله را در غزه اجرا کردند و اسرائیل را از غزه راندند. طی این سال‌ها، یکی از کسانی که در سال ۲۰۱۵ از زندان آزاد شد یحیی سینوار(۴۴) بود.

یکی دیگر از چهره‌های خیلی معروفی که این روزها نامش دهان به دهان می‌گردد، “مروان بَرغوسی” است. در کرانه باختری و سازمان الفتح هیچ کسی در سال ۲۰۰۵ حاضر نشد وارد درگیری و مبارزه بشود. تنها کسی که حاضر شد تن به خطر بدهد، “مروان برغوسی” بود. تمام رهبران الفتح تسلیم شده بودند. مروان برغوسی گردان‌های الاقصی را تشکیل داد. شش نفر اسرائیلی را کشت و شش حبس‌ابد هم زندانی است و هرجا می‌خواهند تبادل کنند، همه می‌گویند که در صدر لیست، مروان برغوسی است.

در طی این سال‌ها اتفاق بزرگی که افتاد این بود که اولاً چند کانون مقاومت نیرومند شکل گرفتند: ۱. کانون مقاومت در لبنان که تبدیل به ارتشی بسیار نیرومند با بازدارندگی گسترده شد. می‌بینید که این‌همه اسرائیل را می‌زند و اسرائیل جرئت نمی‌کند واکنش نشان بدهد. قبلاً برای یک خمپاره آمد و لبنان را اشغال کرد و کل کشور را گرفت و هزاران نفر را کشت.

در این وضعیت، جریان حماس توانست تونل بسازد. دور از چشم اسرائیلی‌ها مراکز آموزشی را تشکیل بدهد. دور از چشم آنها این همه امکانات ببرد و موشک بسازد. نه تنها موشک ساخت، اما امروز این جامعه ناامید درهم شکسته، الان به کانون قدرت تبدیل شده است. در کنار این جامعه، یمن ظهور و بروز پیدا کرد و جامعه شیعیان سوریه، جامعه شیعیان عراق و گروه‌های مختلف مقاومت پدید آمدند.

*جناب دکتر توکلی! بنده به‌شخصه استفاده کردم و بی‌گمان مخاطبین مجله پاسدار اسلام هم بهره‌مند خواهند شد. بی‌تعارف عرض کنم که این زاویه دید به مسئله فلسطین و جبهه مقاومت همان زاویه دیدی است که تنها پرورش‌یافتگان مکتب امامین انقلاب از آن بهره‌مندند.  سخن پایانی شما برای تبلیغ و تکثیر این نگاه خطاب به مخاطبین این گفت و شنود مغتنم است.

روی این موضوع باید کار و دقت کنیم. باید کتاب بخوانیم و مطالعه کنیم و در کلاس‌های درسمان اسم بیاوریم. آمار و اطلاعات به فرزندان و شاگردانمان بدهیم. باید بچه‌هایمان را بمباران اطلاعاتی کنیم. اگر اساتید را بمباران اطلاعاتی کنید، تسلیم می‌شوند. بسیاری از آنها این مسائل را نمی‌دانند.

باید به دست بچه‌هایمان کتاب بدهیم. این تحول انسانی که الان در اطراف ما اتفاق افتاده است. نیروهای عراقی، لبنانی، یمنی، ما داریم در جامعه ایران عقب می‌افتیم.

دانش‌آموزان و دانشجویان ما به آنها شباهت ندارند.چه بخواهیم، چه نخواهیم، این مسئولیت را به من و شما سپرده‌اند. چه نهاد درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما سرباز وسط این میدان هستیم. چه دولت درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما فرمانده این میدان هستیم.

من زندگی حدود ۴۰۰ شهید را نوشته‌ام. هرجا که رسیدم، دیدم یک معلم پشت سر آن شهید است. یا در دوره راهنمایی، یا در دبیرستان یا در دانشگاه. این را قبول کنیم که ما مربی این جریان هستیم. کوتاه نیائیم. توقع نداشته باشیم که روسای ما، ما را درک کنند. اگر هم نکردند، نکردند. مگر بقیه بزرگانی که جنگیدند، درک شدند؟ مگر محمد حنیف درک شد؟ مگر سید حسن نصرالله در لبنان درک شد؟ الان ایشان با چند صد هزار نفر در لبنان همگن است، ولی بقیه کشور دست مسیحی‌ها و اروپائی‌ها و سنی‌هاست.

مسیری باز شده که در حال حاضر برجسته‌ترین رهبران آزادی‌بخش جهان اسلام سادات و از علمای سادات هستند. متوجه این نکته باشیم. این مسئله بسیار بزرگی است. چهار میلیون دانش‌آموز در اختیار ما هستند. اگر صد هزار نفر را تربیت کنیم، تعداد خیلی زیادی است. رفاقت کنیم، صمیمیت به خرج بدهیم و این عرصه را تبدیل به میدان تربیت نیرو کنیم. خود این خبر و اتفاقات جدید به ما فرصت می‌دهد و می‌توانیم این جهش را ایجاد کنیم و با اطلاعات روز آمد و دادن هیجان انقلابی به جوانانمان در کلاس‌های درسی انقلاب، ان‌شاالله فضائی را که ایجاد شده و راه ما را که امام گشود آموزش بدهیم. این‌طور نباشد که از بچه‌های خودمان غفلت کرده باشیم.

 

 

پی‌نوشتها:

۱٫نبرد حطین: در ۲۵ ربیع‌الثانی ۵۸۳ هجری قمری/۴ ژوئیه ۱۱۸۷ میلادی بین نیروهای صلیبی به رهبری گی لوزینیان، پادشاه اورشلیم و مسلمانان به رهبری صلاح‌الدین ایوبی، سلطان ایوبی در منطقه حطین رخ داد و مسلمانان توانستند طی نبردی سخت به پیروزی برسند و بخش عظیمی از نیروهای صلیبی را به قتل برسانند و تعدادی از فرماندهان سپاه صلیبی از جمله گی لوزینیان را اسیر کنند.

  1. توسط تئودور هرتسل بنیان گذاشته شد، بدنه اصلی اجرایی سازمان جهانی صهیونیسم است. اولین کنگره جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ تشکیل شد.

۳٫ درگیری میان نیروهای دفاعی اسرائیل با چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین و ارتش اردن در ۲۱ مارس ۱۹۶۸ در روستای کرامه اردن

16آوریل/24

عوامل تضعیف مقاومت اسلامی از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) – حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد علی محمدی

اینک که چندین دهه از انقلاب اسلامی گذشته است، به‌خوبی روشن شده که این درخت پر ثمر، بدون مقاومت هرگز نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد. ورود اندیشه مقاومت در ساختار فکری انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار آن، امام خمینی(ره) ریشه‌ قرآنی دارد. قرآن در آیات متعددی پیامبران را مأمور به پایداری و ثابت‌قدمی در عقیده و اهداف آرمانی معرفی و در دو آیه تصریح می‌کند که پیامبر خاتم(ص) موظف به استقامت در انجام مأموریت خود است.(۱) رهبر معظم انقلاب معتقدند امام خمینی(ره) تفسیر میدانی و عینی آیات مربوط به استقامت بودند:

«آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکر، یک‌ راه، مطرح کرد، خصوصیت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع در برابر طاغوت‌ها بود. امام مقاومت خود را به رخ همه‌ دنیا کشید. امام بدون ذره‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد. امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی و مقاومت خود معنا کرد.»(۲)

لذا اهمیت و ضرورت بررسی نظریات امام امت در باره مقاومت اسلامی نیز روشن می‌شود. انقلاب اسلامی، امام و مقاومت سه ضلع مثلث و سه ریشه‌ اصلی «کلمه‌ طیبه» و «شجره‌ طیبه»‌ای هستند که اصل آن ثابت و شاخه‌هایش در جهان گسترده شده است.(۳) «نظریه گفتمان مقاومت» یکی از شاخه‌های این درخت طیبه است که اینک در سراسر جهان سربرافراشته و می‌رود تا آرزوی امام امت را محقق کند و با شکست دنیای مادی،پرچم لا اله الّا اللَّه و محمداً رسول اللَّه را در تمام دنیا به اهتزاز درآورد.(۴)

از سوی دیگر، مقاومت اسلامی نیز ممکن است با موانعی مواجه شود که شناخت آنها برای علاقه‌مندان به مکتب مقاومت ضروری است. در این مقاله به ده مانع و عامل تضعیف مقاومت از منظر معمار انقلاب، حضرت امام خمینی اشاره می‌کنیم.

 

۱٫ هواپرستی

یکی از مهم‌ترین موانع درونی مقاومت، پیروی از نفس و هواپرستی است. هواپرستی مقاومت در برابر شیاطین درونی و بیرونی را در هم می‌شکند. در روایت مشهوری از پیامبر اکرم«ص» می‌خوانیم:

«إِنَّ أَشَدَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مِنْهُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَإِنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ‌الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَهَ: (۵) به‌راستى ترسناک‌ترین چیزهائى که از آنها بر شما بیم دارم دو چیزند: پیروى از هواى نفس، و آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس انسان را از حقیقت باز می‌دارد و درازى آرزو سبب می‌گردد که انسان آخرت را به دست فراموشى بسپارد.»

امام امت نیز یکی از موانع مقاومت را مسئله فوق می‌دانستند:

«شما فقط در سایه تهذیب، تجهیز و نظم و ترتیب صحیح مى‏توانید این مفاسد و مشکلات را از سر راه خود بردارید و نقشه‏هاى استعمارى آنان را خنثى کنید.اگر خود را اصلاح نکنید، مجهز نشوید، نظم و انضباط را در امور درسى و زندگى خود حکمفرما نکنید، در آتیه خداى ناخواسته محکوم به فنا خواهید بود. تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه‌ شئون دینى و علمى شما دست نیافته، فکرى کنید. بیدار شوید. به پا خیزید. در مرحله‌ اول، در مقام تهذیب و تزکیه نفس‏ و اصلاح خود برآیید.»(۶)

 

۲٫ خودخواهی

از منظر امام، خودخواهى همیشه انسان را به فساد می‌کشد و برای مقاومت لازم است بت نفس شکسته شود.(۷) امام امت در‌باره‌ نقش خودخواهی در تضعیف مقاومت می‌فرمایند:

«با حب نفس‏ و حب جاه و کبر و غرور نمى‏توان مقاومت‏ کرد. عالِم سوء، عالم متوجه به دنیا، عالمى که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد، نمى‏تواند با دشمنان اسلام مبارزه کند و ضررش از دیگران بیشتر است. قدم را الهى کنید، حب دنیا را از دل بیرون کنید، آن وقت مى‏توانید مبارزه کنید.» (۸)

بلعم باعورا، نمونه‌ کامل و عینی از افرادی است که به خاطر هواپرستی نه تنها نتوانست در برابر شیاطین مقاومت کند، بلکه خود نیز به آلت‌دستان آنها تبدیل شد. بلعم از عالمان بزرگ، مستجاب الدعوه، بلندآوازه، از پیروان حضرت ابراهیم«ع» و کسی بود که ‏ از حوادث آینده خبر مى‏داد. وى از علماى مشهور و مبلغان توانمند بنى‏اسرائیل بود که در پى وعده‏هاى فرعون به او پیوست.(۹)

خودخواهی، هواپرستی، دنیاطلبى و حسادت بلعم به موسى(ع) زمینه‏ساز گرایش وى به فرعون شد و فرعون از او خواست براى دستگیرى موسى(ع) و بنى‏اسرائیل دعا کند و او نیز پذیرفت.(۱۰)

 

۳٫ رفاه‌طلبی

از نگاه امام خمینی(ره)، مبارزه و مقاومت در برابر استکبار با رفاه‌طلبى سازگار نیست.(۱۱) ایشان بر این باور بود که مبارزه و رفاه و سرمایه، قیام و راحت‌طلبى، دنیاخواهى و آخرت‏جویى مقوله‌هائی‏ هستند که هرگز با هم جمع نمى‏شوند و تنها کسانی تا آخر خط با انقلاب و امام همراه هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.(۱۲)

 

۴٫ ترس

یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، شجاعت است. شجاعت‏، به مفهوم پیروی کردن نیروی خشم و انتقام از نیروی خردمندی در اقدام بر کارهای مهم و تشویش نداشتن در انجام دادن آنهاست.(۱۳)

کسانی می‌توانند در برابر دشمنان مقاومت کنند که نترسند. از نگاه قرآن، ابلاغ رسالت‌های الهی باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴) و شهامت رزمندگان مؤمن در برابر کافران، از اسباب پیروزی است، از این رو در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی طالوت باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد.(۱۵)

امام راحل با توجه به نقشی که شجاعت در تقویت مقاومت داشت، همواره مردم را به آن تشویق و از ترسیدن نهی می‌کرد:

«ما از پیروان پیغمبر اکرم«ص» هستیم. ما از پیروان حضرت امیر«ع» هستیم. ما از پیروان حضرت ابا‌عبداللَّه«ع» هستیم. کسانى که پیروان آن بزرگواران باشند هرگز نمى‏ترسند، ترس براى کسانى است که اعتقاد به عالم آخرت ندارند. غم و غصه براى آنهایى است که فقط همین دنیا را دارند و آمالشان دنیا است، اما آنها که مى‏دانند در جنت نعیم و مقام کریم جا دارند از چه مى‏ترسند؟ «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(۱۶) (۱۷)

۵٫ اختلاف

اختلاف یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف مقاومت اسلامی است. قرآن به مسئله‌ اتحاد از دیدگاه اجتماعى آن نگریسته و بر اهمیت اتحاد میان جهانیان تأکید کرده است. همچنین پیوند میان دل‏هاى مؤمنان را نوعى تصرف الهى مى‏شمارد.(۱۸)

معمار انقلاب، رمز پیروزی بر مستکبران را اتحاد می‌دانست و بر حفظ آن تاکید می‌کرد. «اگر این [اتحاد] حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پیروزى مى‏رساند. اگر خداى نخواسته وحدت کلمه را از دست بدهید یا مقصدتان غیر مقصد حکومت اسلامى باشد، خوف این است که دیگر نتوانید قدم بردارید. نتوانستن در قدم برداشتن دنبالش این است که آنها قدمشان را پیش بگذارند. شماها سست بشوید و عقب‏نشینى کنید، آنها یک قدم جلو بگذارند و توطئه‏ها را زیاد کنند. ممکن است که ماها هر چه عقب برویم، آنها جلو بیایند؛ توطئه‏ها زیاد بشوند؛ این ریشه‏ها همه با هم مجتمع بشوند. ماها از هم متفرق بشویم، آنها با هم مجتمع بشوند؛ عکس آنى که با آن پیروزى حاصل شد، تحقق پیدا کند.» (۱۹)

از نگاه امام خمینی، اختلاف‌افکنی از شیوه‌های مرسوم مستکبران برای سرکوب دین و مسلمانان است:

«خواستند که بین اقشار ملت یک وحدتى تحقق پیدا نکند؛ آنها از این وحدت خوف داشتند و حالا هم احساس کرده‌اند که اگر ملت با هم وحدت پیدا بکنند، اگر جناح‌هاى مختلف یکى بشوند، ابرقدرت‌ها هم نمى‏توانند با اینها مقاومت کنند. از این جهت ما باید الآن خیلى مراقب امور باشیم.»(۲۰)

 

۶٫ ملی‌گرایی

از نگاه نافذ امام، یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، اسلام‌گرایی است. «کسانى که گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسى براى آنهاست و نه غمى دارند».(۲۱) با توجه به همین مبنای قرآنی است که از منظر پدر فرزانه‌ ملت، هر گرایشی غیر از اسلام با مقاومت ناهماهنگ است و جز ذلت چیزی در پی نخواهد داشت:

«من به‌صراحت مى‏گویم ملی‌گراها اگر بودند، به‌راحتى در مشکلات و سختی‌ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مى‏کردند و براى اینکه خود را از فشارهاى روزمره سیاسى برهانند، همه‌ کاسه‏هاى صبر و مقاومت را یکجا مى‏شکستند و به همه میثاق‌ها و تعهدات ملى و میهنى ادعایى خود پشت پا مى‏زدند.» (۲۲)

همچنین رمز پیروزی مقاومت فلسطین از منظر حضرت امام خمینی، اسلام‌گرایی این ملت است و نه ملی‌گرایی آنان:

«حماسه‌ مردم فلسطین یک پدیده‌ تصادفى نیست. آیا دنیا تصور مى‏کند که این حماسه را چه کسانى سروده‏اند و هم اکنون مردم فلسطین به چه آرمانى تکیه کرده‏اند که بى‏محابا و با دست خالى در برابر حملات وحشیانه صهیونیست‌ها مقاومت مى‏کنند؟ آیا تنها آواى وطن‌گرایى است که از وجود آنان دنیایى از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست‌بازان خودفروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه‌ استقامت و زیتون نور و امید مى‏ریزد؟ اگر این چنین بود، اینها که سال‌هاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده‏اند! شکى نیست که این آواى «اللَّه اکبر» است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیت‌المقدس غاصبین را به نومیدى کشاند. و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانى خود فریاد رساى آزادى قدس را سر داد و «مرگ بر آمریکا، شوروى و اسرائیل» گفت و بر همان بستر شهادتى که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد. او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آرى، فلسطینى راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت.»(۲۳)

 

۷٫ سیاست‌های شیطانی

‏ امام(ره) بر این باور بودند که با پیشرفت دنیا، شیاطین نیز در کار خود پیشرفت کرده و روش‌های نوینی را برای در هم شکستن مقاومت برگزیده‌اند.

«من گمان نمى‏کنم که دنیا تا کنون مثل این دوره‏اى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، شیطان داشته است، اما هر چه دنیا پیشرفت کرده است، شیطان‌ها هم در کارهاى شیطانی‌شان پیشرفت کرده‏اند. امروز که به اصطلاح عصر تمدن و ترقى و عصر پیشرفت است، عصر شیطان‌هاست. شما در سرتاسر دنیا اگر چنانچه ملاحظه کنید، دنیا در دست شیاطین است. در مقابل یک همچه توطئه عظیم و یک همچه شیطان‌هاى تعلیم دیده و شیطان‌هاى عصر تمدن، باید انسان‌ها قیام کنند. انسان‌ها همان طورى که انبیاى عظام و اولیاى خدا قیام کردند و جانفشانى کردند، در این عصر هم همه‌ شما، همه‌ ما، همه‌ روحانیون، همه‌ ملت‌ها، همه‌ ستمدیده‏هاى تاریخ باید قد علم کنند و جلوى این شیاطین بایستند.»(۲۴)

 

۸٫ نفاق و منافقان

منافق‏ کسى‏ است که در ظاهر ادعاى اسلام دارد، ولی در باطن کافر است. به فرموده‌ قرآن، منافقان هنگامى که با اهل ایمان ملاقات مى‏کردند، مى‏گفتند ایمان آورده‏ایم و زمانى که با کافران خلوت مى‏کردند مى‏گفتند ما با شماییم و بر کفر خود پایداریم و محمد و پیروان او را مسخره مى‏کنیم: «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏».(۲۵)

امام خمینی همواره مردم و مسئولان را از منافقان بر حذر می‌داشت و آنها را یکی از موانع مقاومت معرفی می‌کرد و روش منافقان را این گونه تبیین می‌کرد:

«این گروه کمونیست‌ها، این گروه توده‏ای‌ها، اینها پشت جبهه بودند. اینها هیچ وقت به جبهه نمى‏آمدند. اینها از اول پیش نبودند. اینها از اول اصلًا داخل در این مسائل نبودند. حالا که دیده‏اند یک قدرى [پیشرفت‏] است و ممکن است یک انتفاعاتى ببرند، حالا سر برآورده‏اند!این [ملتند] که کار انجام داده‏اند. ملت قیام کرد. همین طبقه‌ سوم. اینها پیش بردند. باید حالا هم همین طور با دست اینها و با این جمعیت پیش ببریم. مشکلات را هم باید ما با اینها صحبت کنیم.» (۲۶)

 

۹٫ خواص بی بصیرت

هر چند برای تحقق مقاومت عمومی، مردم نقش بسیار مهمی دارند، ولی نقش خواص در این میان بسیار پر رنگ است. از این روست که در اسلام به صلاح و فساد عالِم و دانشمند توجه ویژه‌ای شده است. امام علی(ع) فرمود: «فساد توده‌ مردم ناشی از فساد خواص است. سوگند به خدا که مردم را نابود نـکـرد مـگـر عـلـمـای طمعکار و زاهدان دنیاخواه و بازرگانان خیانت‌پیشه و جنگجویان ریاکار و زمـامـداران سـتمگر و به‌زودی کسانی که ستم کرده‌اند، بدانند که به کدام بازگشتگاه بر‌خواهند گشت.»(۲۷)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نقشی که خواص در رشد و تعالی جامعه از سویی و یا انحطاط جامعه از دیگر سو دارند، به روایتی از پیامبر«ص» اشاره می‌کنند(۲۶) که صلاح امت به صلاح خواص بستگی دارد و در ادامه می‌فرماید:

«اگر در جمهوری اسلامی، مسئولان، زبدگان و نخبگان به این حقایق توجه و خویشتنداری کنند؛ خود را اسیر هواها و هوس‌ها و مطامع دنیوی نسازند؛ جاذبه‏های گمراه‏کننده‏ دنیا آنها را مفتون خود نکند؛ ارعاب و تهدید دشمنان، آنها را از میدان خارج نکند و در اراده‏ آنها تزلزلی به وجود نیاورد، هیچ قدرتی نخواهد توانست عزم و اراده‏ عظیم ملی را که در این کشور وجود دارد، اندکی مخدوش کند.»(۲۹) رهبر معظم انقلاب در موارد دیگری نیز بر نقش خواص و برخی جریان‌های داخلی در ایجاد مانع فراروی عزم ملی و مقاومت اسلامی اشاره کرده‌اند ایشان می‌فرمایند:

«ملت‏ ما ملت مؤمن و با عزم‏ و اراده‏ای است، ملت آماده‏ای است، ملت صادقی است؛ اما در گوشه و کنار افرادی، جریان‌هایی، مجموعه‌هایی به اسم‏های مختلفِ نخبگان سیاسی و غیر این‌ها، فضای جامعه را مشوش می‏کنند، فضای جامعه را از صفا و صداقت تهی می‏کنند، مردم را دچار اغتشاش ذهنی، دچار تردید می‏کنند.» (۳۰)

این سخنان امام خامنه‌ای، همسو، هماهنگ و مشابه سخنان پیرفرزانه و بنیانگذار انقلاب است که فرمود:

«مگر نه این است که خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر ستم ستمکاران و ظلم جنایت‏پیشگان ساکت و آرام نمانند؟ مگر نه این است که علما حجت پیامبران و معصومین بر زمین هستند؟ پس باید علما و روشنفکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتى که دامنگیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلت و حقارت را تحمل نکنند و بت سیادت تحمیلى‏ جهانخواران را بشکنند و با بصیرت و سیاست چهره منور و پر اقتدار خود را آشکار سازند و در این راستا، دو چهره‏ها و روحانى نمایان و دین به دنیافروشان و قیل و قال کنندگان را از خود و از کسوت خود برانند و اجازه ندهند که علماى سوء و تملق‌گویان ظَلمه و ستمگران، خود را به جاى پیشوایان و رهبران معنوى امت‌هاى اسلامى بر مردم تحمیل و از منزلت و موقعیت معنوى علماى اسلام سوءاستفاده کنند.»(۳۱)

 

۱۰٫ استکبار جهانی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ همچون دمی مسیحایی، روحی مجدد بر کالبد همه مستضعفان عالم دمید. این انقلاب مبارک نه ‌تنها باعث امید مسلمانان و بازگشت آنان به اسلام شد، بلکه روحیه استکبارستیزی را در جامعه‌ بشری تقویت کرد. همان گونه که بنیان‌گذار انقلاب حضرت امام (ره) نیز تصریح کردند:

«انقلاب اسلامی ایران، دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد و با تأییدات غیبی الهی پیروز شد. تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منان به این ملت مظلوم غارت‌زده عنایت شد.»(۳۲)

روشن است که مستکبران به هیچ وجه نمی‌توانند این چراغ پرفروغ را تحمل کنند و برای خاموش کردن آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. آنان سیاست‌های متفاوت و گوناگونی را برای شکست انقلاب به کار می‌گیرند تا بتوانند انقلاب را تضعیف کنند و اگر توانستند ریشه‌های آن را بخشکانند.

ولی امام امت با بیداری و هوشیاری در مقابل آنها ایستاد و به ملت نیز آموخت که باید سیاست‌های آنها را شناخت و با آنها مقابله کرد:

«ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمام جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است.» (۳۳)

امام بارها به ملت یادآوری کردند که استکبار جهانی با ما دشمن است و ما وظیفه داریم در برابر آن مقاومت کنیم.

«ایادى استعمار مى‏خواهند تمام حیثیات اسلام را از بین ببرند و شما باید در مقابلشان ایستادگى کنید.»(۳۴)

امام امت راز و رمز ایستادگی و مقاومت در برابر استکبار جهانی را توحیدباوری معرفی کرد و فرمود:

«برادرهاى من! خواهرهاى من! ما در یک موقعیتى واقع هستیم که باید هوشیارانه با آن مواجه باشیم. ما با یک ابرقدرتى در طرف غرب و یک ابرقدرتى در طرف شرق مواجه هستیم که هر دوى آنها مى‏خواهند ما را ببلعند. ما به خواست خداى تبارک و تعالى و همت برادرها و خواهرهاى ایمانى ایران در مقابل همه آنها با کمال قاطعیت ایستادیم و اجازه نخواهیم داد که هیچ قدرتى با ما مواجهه کند و در مقدرات ما تصرف کند. و شما هیچ از این قدرت‌هاى بزرگ نترسید که شما در پناه خدا هستید و قدرت‌ها همه فانى هستند در مقابل قدرت خداى تبارک و تعالى.(۳۵)

 

 

پاورقی:

۱-

۲- «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»‏ (هود:۱۱۲) و «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‏» شوری:۱۵٫

۳- امام خامنه‌ای، بیانات، ۱۴/۳ /۹۸٫

۴- اشاره به آیات ۲۴ و ۲۵ سوره ابراهیم(ع).

۵- صحیفه امام، ج.‏۱۸، ص.۳۴۳٫

۶- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج.‏۱، ص.۲۱٫

۷- اسلام ناب، در کلام و پیام امام خمینى(ره)،ص.۹۹۵٫

۸- صحیفه امام، ج.‏۱۹،ص.۲۵۰٫

۹- جهاد اکبر،ص.۴۶٫

۱۰- تفسیر قرطبى، ج.۷، ص.۲۰۳؛ نمونه، ج.۷، ص.۱۴٫

۱۱- الکامل، ج.۱، صص.۲۰۱-۲۰۰؛ تاریخ طبرى، ج.۱، ص.۲۵۸٫

۱۲- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۴- جامع‏السّعادات، ج.۱، ص.۲۴۲٫

  1. احزاب، ۳۹٫
  2. بقره، ۲۴۹ تا ۲۵۱٫

۱۷- همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یکتاست و آنگاه [بر آن‏] پایدارى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و می‌گویند] که نترسید و اندوهگین نباشیدو شما را مژده باد به آن بهشتى که نوید داده مى‏شدید. (فصلت : ۳۰)

۱۸- صحیفه امام، ج.‏۱، ص. ۱۶۵٫

۱۹ – رک: دائره المعارف قرآن کریم، ج.‏۲، ص. ۷۵

۲۰- صحیفه امام، ج.‏۸، ص. ۴۴۵٫

۲۱- صحیفه امام، ج.‏۷، ص. ۹۷٫

۲۲ -إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (احقاف،۱۳)

۲۳- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۹۸٫

۲۴- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۸۵٫

۲۵- صحیفه امام، ج. ‏۱۹، ص.۲۳۶٫

۲۶- بقره، ۱۴٫

۲۷- صحیفه امام، ج.۷، ص. ۲۸۱٫

۲۸- میزان الحکمه، ذیل فسد.

۲۹- لا تصلح عوام هذه الامّه الاّ بخواصّها قیل یا رسول اللَّه و ما خواصّ امّتک، قال خواصّ امّتی العلماء و الأمراء.

۳۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام (۰۲/۰۷/۱۳۸۲)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=3196

۳۱ . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران حج (۱۵/۰۸/۱۳۸۷)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=4205

۳۲- صحیفه امام، ج.‏۲۰، ص. ۳۳۹٫

۳۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۴۰۱٫

۳۴- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۶٫

۳۵- تهذیب نفس و سیر و سلوک، از دیدگاه امام خمینى(ره)، ص. ۹۱٫

۳۶- صحیفه امام، ج.‏۱۲، ص. ۳۰۵٫

15آوریل/24

دامگهی برای رجال‌زادگان – حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

چهره‌های ناموری گردآمدند و با فریب، بستر فتنه را گستردند. در این دامگه خوش رنگ و لعاب، بزرگ‌زاده‌های رنگارنگی رنگ باختند و در بی‌راهه لغزیدند و عبرتی برای آیندگان شدند.

«مقداد بن اسود» که به خوشنامی و نیک‌سیرتی شهرت داشت، از نادره‌های یاران پیامبر(ص) بود‌ و در دوران غربت امامت، سلوک سیاسی خود را با مرادش امیرمومنان(ع) همسو ساخت و تلاش کرد خانواده خویش را با همین فرهنگ در حصار مراقبت نگه دارد.

تا آنکه در سال ۳۳ رخ در نقاب خاک کشید و مرگ مجالی برایش نگذاشت تا زیستن در دوران خلافت علی ‌بن ابی‌طالب(ع) را درک کند و کارگزار مولایش باشد.

لیکن این انتظار از «معبد»، یگانه پسر مقداد بود که گام در گام پدر نهد، اما این گونه نشد و او در غیاب پدر به‌شدت لغزید!

**

پیکار جمل صفحه‌های سیاهی از صاحب عنوان‌های شیفته صاحب‌منصبی از خود به یادگار گذاشت. امیرمومنان(ع) با پایان نبرد، گشتی میان کشته‌های نام‌آشنا زد و با پیکر بی‌جان معبد ‌بن مقداد روبه‌رو شد و فرمود:

«خداوند پدرت را بیامرزد؛ نظر او نسبت به ما بهتر از نظر تو بود.»

عمار که امام را همراهی می‌کرد به امام گفت: خدا را سپاس که این نگون‌بخت را به زمین زد و گونه‌اش را به خاک مالید. آقا؛ به خدا قسم ما کاری نداریم که او کیست و فرزند چی کسی است‌! امیرمومنان(ع)‌ رو به عمار کرد و پایمردی‌اش را ستود و فرمود: «رحمک‌الله یا عمار وجزاک عن الحق خیرا.»

بیدار شو دلا که جهان پر مزور است

بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است

جام بلاست آن که تو مى‌گویى‌اش دلى است

دیگ هواست آنکه تومى‌خوانى‌اش سراست

سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر

چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است

پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان

ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است

تاریخ از این نگون‌بدبختی‌ها بسیار دارد. تاسف زمانی است که آدمی پس از عمری خوشنامی، مایه عبرت دیگران شود. آنکه چه جایگاهی داشت و چگونه در سرازیری سقوط قرار گرفت و چرا در بی‌راهه غلتید و ده‌ها پند و عبرت از زندگی برباد رفته و غیر قابل جبران.

در طول بیش از چهل سال از تاریخ انقلاب اسلامی نیز عده‌ای از چهره‌های صاحب‌نام بودند که «دام هوا»، «سیم حرام»، «باد قدرت» و «صحبت نااهل» ایشان را به زمین زد و خواری این ریزش بر دفتر زندگی آنان ثبت و سوگمندانه این زبونی عبرتی برای همگان شد.

**

آزمون سختی است و این خطر برای هر نام آشنایی قابل تسرّی است و از این رو درنگ و اندیشه در این فرازی از دعای چهل و هفتم امام سجاد(ع) در‌ صحیفه سجادیه ضرورت دارد:

خدایا! مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن و تا دم مرگ در گرداب جهل و بی‌خبری مگذار و مایه پند و عبرت دیگران مخواه و موجب گمراهی آن‌ کسی که به من می‌نگرد مساز.

و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان داده‌ای رفتار مکن.  و دیگری را به جای من برمگزین.

نام مرا از دفتر نیکان مزدای. و پیکر مرا به آفت‌های این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز.

و مرا مضحکه آفریدگان و مسخره درگاه خود مکن.

وَ لَا تَذَرنِی فِی طُغیَانِی عَامِهاً، وَ لَا فِی غَمرَتِی سَاهِیاً حَتَّى حِینٍ، وَ لَا تَجعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَکَالًا لِمَنِ اعتَبَرَ، وَ لَا فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ، وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ، وَ لَا تَستَبدِل بِی غَیرِی، وَ لَا تُغَیِّر لِی اسماً، وَ لَا تُبَدِّل لِی جِسماً، وَ لَا تَتَّخِذنِی هُزُواً لِخَلقِکَ، وَ لَا سُخرِیّاً لَکَ،

15آوریل/24

عقلانیّتِ مقاومت: کج‌روایت‌ لیبرال-تکنوکرات‌ها از مقاومت – دکتر مهدی جمشیدی

گروه‌های سیاسی در داخل کشور ما در باره نسبتشان با مقاومت دو دسته می‌شوند. یک دسته نیروهایی هستند که اعتقاد کامل به تفکر مقاومت دارند. یعنی نظریه مقاومت را با جان و دل پذیرفته‌اند. ممکن است بگویید یعنی مقاومت تا این حد تعیین‌کننده است و بعد سیاسی دارد؟ می‌خواهم عرض کنم تا این حد که رهبری انقلاب می‌گویند: «دولت جمهوری اسلامی دولت مقاومت است.» یعنی به‌قدری کلیدی، بنیادی و حیاتی است که اگر بخواهیم با یک تعبیر جمهوری اسلامی را بخوانیم، آن تعبیر، دولت مقاومت است.

این نیروها دعوت به ایستادن و مقاومت می‌کنند. این تعبیر رهبر انقلاب که می‌فرماید استحکام ساخت درونی نظام، خودش اصلاً دلالت بر مقاومت می‌کند؛ یعنی پیش‌فرض گرفته‌ایم که ممکن است ما مورد حملات اقتصادی و تحریم و حتی نظامی و شبه‌نظامی قرار بگیریم. از این مسئله نمی‌شود جلوگیری کرد. راه منصرف کردن دشمن عبارت است از استحکام ساخت درونی نظام. یعنی ما باید به‌گونه‌ای قوی شویم که ضربه‌های دشمن روی ما تأثیر نگذارند. این تعبیر را کشوری که در معرض ضربه خوردن و دشمنی و تعرض است به کار می‌برد. یا این تعبیر که ما نباید در نظم نئولیبرال جهان هضم بشویم.

یک جریانی این را می‌گوید. در مقابل این دیدگاه، جریان دیگری که چندان هم جریان عمده‌ای نیست، در تقریباً از بعد از جنگ با تعابیر مختلفی تلاش کرده تا به تفکر مقاومت طعنه بزند. من تصور می‌کنم نقطه شروعش تفکر «تنش‌زدایی» بود که در ظاهر هیچ اشکالی ندارد. اصلاً مگر تنش چیز خوبی است که زدودن آن چیز بدی باشد؟! عباراتی که به کار بردند، در ظاهر هیچ مشکلی نداشت، اما وقتی جلوتر می‌رویم و خروجی‌ها را می‌بینیم، تازه متوجه می‌شویم آن عبارت‌های بسیار پاکیزه و ادیبانه و موجه، چه نتایجی داشتند؛ نتایجی که بر خلاف تفکر مقاومت است.

دوم «گفتگوی تمدن‌ها» بود که در دهه بعد مطرح شد و در حدوداً دو دهه پس از آن «تعامل سازنده با جهان».

هیچ یک از اینها ظاهراً اشکال خاصی ندارند، منتها وقتی این طیف به سراغ تفسیر تفکر مقاومت آمدند، لایه پنهان خود را نشان دادند و اتفاقاً دوگانه چالش و سازش در اینجا متولد شد که این سئوال را مطرح کردند که چالش بهتر است یا سازش؟ و با طرح این سئوال موضوع رفراندوم عمومی را مطرح کردند که کدام یک از اینها را انتخاب می‌کنید؟ گفتند مقاومت یعنی قهر با جهان. البته منظورشان از جهان هم غرب است؛ یعنی قهر با غرب.

ریشه درگیری و نزاع تاریخی در همین جاست و مقاومت از اینجا مطرح شد. یک نظمی به شکل رعیت‌مأبی در منطقه مستقر بود و امام شورید و نه‌تنها آن نظم را برچید، بلکه کشورها و ملت‌های منطقه را هم به مقاومت دعوت کرد و این اتفاق افتاد. امام در جایی برای نیروهای نیابتی که در آن زمان تا این حد فعلیّت نداشتند از تعبیر «سرمایه‌های بالقوه انقلاب» یاد کرد. نیروئی که نه‌ تنها در درون مرزهای کشورش، بلکه بیرون از آن هم علیه نظم تجدد و طاغوت و غرب شوریده است. یکی از مقامات اسرائیلی در باره ایران این جمله بی‌ادبانه را به‌کار برد که: «سر مار ایران است.» اما امام می‌گوید: «و هنوز این اول ماجراست. کابوس‌های دیگری هم دارند.» بله، این ادبیات تنش ایجاد و شوریدن ایجاد می‌کند.

امام‌زدایی در ایران تقریباً از نیمه دوم دهه ۷۰ با یک برنامه روشنفکری شروع شد. جریانی که گفت امام را باید به بایگانی تاریخ سپرد و متولی آن جریان اصلاحات و روزنامه‌های زنجیره‌ای بودند که امروز در آن سوی مرزها هستند و با دشمنان عقد اخوت بسته‌اند. آن جریان در مورد امام گفت امام نگاه انقلابی داشت و حالا باید نگاه اصلاحی داشت! باید آن شور و هیجان را کنار گذاشت و از انقلاب به سمت عقلانیّت حرکت کرد. می‌گفتند حرف‌های امام حرف‌های شعاری بود که قابل تحقق نیست و….! اینها حرف‌های جریان لیبرال تکنوکرات بود.

هویت ملی اساساً دلیل کشور برای زیستن و مقوّم استقلال اوست. هیچ کشوری نیست که روی هویت ملی خود حساس نباشد، چون هویت ملی موجودیت و استقلال یک کشور را تضمین می‌کند. آیا هویت ملی ما هزینه‌تراشی کرده یا باعث شده که در جهان اسلام گفتمان بیداری اسلامی و برچیدن دولت‌های غربی شکل بگیرد؟ پروژه ضد استعماری‌ای که از سید جمال آغاز شد و کشورهائی که استقلالشان را به دست آوردند، ذیل بازگشت به خویشتن اسلامی و بیداری اسلامی بود. یعنی نهایتاً باز هویت اسلامی به داد ما رسید.

شگرد روایی دشمن این است که القا کند جامعه از انقلاب برگشته است. در فضای شبکه‌های اجتماعی غربی حس می‌کنید جامعه برگشته و بعد ناگهان در واقعه‌ای مثل اربعین یا تشییع جنازه حاج قاسم خلافش اثبات می‌شود. حتی در باره اغتشاشات ۱۴۰۱ احساس می‌کنید جامعه کلاً برگشته. فضای مجازی می‌گوید همه ضد جمهوری اسلامی شده‌اند، اما در نهایت می‌بینید از هشتاد و پنج میلیون نفر دویست هزار نفر می‌آیند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: جمعیت «خیلی خیلی خیلی خیلی کم»(۱)

منظور اینکه رسانه‌ها یک چیز می‌گویند و در باطن جامعه اتفاق دیگری رخ می‌دهد. گلایه مردم گلایه معیشتی ـ اقتصادی است و ربطی به ایدئولوژی مقاومت و نظام ندارد. شاید خود ما هم جزو این گروه باشیم. در هیچ جای دنیااگر مردم اعتراض اقتصادی داشته باشند، به این معنا نیست که علیه نظامشان هستند و یا در مقابل دشمن کشورشان نمی‌ایستند؛ منتها رسانه‌های بیگانه این اعتراضات را تفسیر به رأی و تشدید می‌کنند.

تجربه ده سال گذشته در مورد برجام نشان داد که سازش هزینه‌ساز است. اصلاً نباید در دنیا به دنبال راه بی‌هزینه بود. برخی می‌گفتند برجام ایران را از ذیل بند ۷ منشور ملل متحد خارج کرد، وگرنه ممکن بود یک ائتلاف چند ملیتی علیه ایران شکل بگیرد و به اصطلاح خودشان سایه جنگ را دور کرد و…البته که اینها حرف‌های انتخاباتی بودند.

سایه جنگ را تنها و تنها یک چیز برمی‌دارد. امام در مهر ۶۷ گفتند: «با قبول و اجرای صلح کسی تصور نکند که ما از تقویت بنیه دفاعی و نظامی کشور و توسعه و گسترش صنایع تسلیحاتی بی‌نیاز شده‌ایم، بلکه توسعه و تکامل صنایع و ابزار مربوط به قدرت دفاعی کشور از اهداف اصولی و اولیه بازسازی است و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هر ساعت احتمال تجاوز را مجدداً از سوی ابرقدرتها و نوکرانشان باید جدی بگیریم.»(۲)

به نظر من این جمله کلیدی است، «و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هرساعت احتمال تجاوز از سوی ابرقدرت‌ها و نوکرانشان را باید جدی بگیریم.» ماهیت انقلاب ما چیست که احتمال حمله نسبت به او وجود دارد؟ امام می‌فرماید ما دشمن‌تراشی و دشمن‌سازی نمی‌کنیم. این انقلاب غایت و اهدافی دارد که منافع استکباری و فرعونی غرب را تخریب کرده و آنها خواه ناخواه با ما سر ستیز دارند. امام می‌فرماید ما وقتی صلح کردیم، منظورمان این نبود که عقب‌نشینی کرده‌ایم. چیزی که در برابر دشمن، بازدارندگی ایجاد می‌کند، اتفاقاً تسلیحات نظامی است.

 

پی‌نوشت:

۱٫بیانات ۱/۱/۱۴۰۲

۲٫ صحیفه امام خمینی » جلد ۲۱ » صفحه ۱۵۸

15آوریل/24

فروغی‌ها و عبدالله بن ابی‌های گام دوم – حسن ابراهیم‌زاده

در روز سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی، رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق اتریاد همدان، با هماهنگی افسر انگلیسی، ژنرال ادموند آیرون‌ساید، نیروهای خود را به سمت تهران حرکت داد و کودتا کرد. زمان چندانی نگذشت که انگلیسی‌ها عنصر دیگر خود، سید ضیاء طباطبائی را از صحنه خارج کردند و سلطنت پهلوی جایگزین سلسله قاجار شد.

از همان آغاز، غیر از خواص دیندار و وطن‌دوست، حتی منورالفکرهای غرب‌گرا هم خوب می‌دانستند رضاخانی که در میان قزاق‌ها به شراب‌خواری، قماربازی، شبگردی و باج‌گیری شهرت دارد و به چیزی جز شصت تیر و تازیانه و چکمه‌هایش نمی‌نازد، تنها یک مهره جاده‌صاف‌کن برای اهدافی است که سفارت انگلیس از پیش دیکته کرده بود.

روشنفکران نسل اول ایران که اکثر آنها فرزند شاهزادگان و صاحب‌منصبان و خوانین عصر قاجار بودند، با هدایت انگلیس به مجریان و تصمیم‌سازان حکومتی تبدیل شدند و تغییر هویت دینی و ملی را سرلوحه همه برنامه‌های خود قرار دادند. در اجرای این برنامه، سایر سفارتخانه‌های دول غربی نقش مُعین سفارت انگلیس را ایفا کردند و از هیچ تلاشی برای غربی‌سازی ایران و حمایت از روشنفکران آن عصر دریغ نکردند.

در میان این منورالفکران غرب‌گرا، نقش محمدعلی فروغی معروف به «ذکاءالملک» بی‌بدیل بود. گوئی فروغی حکومت می‌کرد و رضاخان و پسرش محمدرضا، مجریان نظامی او بودند تا هر مانعی را با شصت تیر و تازیانه و چکمه از سر راه بردارند.

فروغی اولین نخست‌وزیر رضاخان شد، تاج شاهی را بر سر او نهاد، استعفانامه رضاشاه را هم او نوشت و محمدرضا را با تلفنی به لندن بر جای او گذاشت و اولین نخست‌وزیر پهلوی دوم هم شد.

فروغی که یک عنصر محوری فراماسونر و یهودی‌تبار بود، با اصرار، رضاخان را به ترکیه و دیدار با آتاتورک فرستاد و پس از بازگشت او از ترکیه، برنامه تغییر هویت دینی و ملی را با سرنیزه قزاق‌ها و سایر فرماسونرهای لژ بیداری و با کمک روشنفکران آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب از همراهی روشنفکران نسل اول با این فتنه با تعبیر «گناه بزرگ نسل اول روشنفکران» یاد می‌کنند و می‌فرمایند:

«….نسل‌های متمادی – شاید ده‌ها سال – همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزش‌ها و گذشته‌شان بی‌اعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی و ارزش‌ها، اعتقادات، گذشته، تاریخ و بزرگان تو به چیزی نمی‌ارزند.

آنها به این ترتیب توانستند نسل از خودبیگانه‌ای درست کنند که پذیرای حکومت ظالم و دست‌نشانده‌ای مثل حکومت رضاخان قلدر بشود. این کاری است که دشمنان ما در طول سال‌های طولانی کردند.

هدف نهضت اسلامی و حرکت عظیم روحانیت و مردم در سال‌های منتهی به انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت، گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پرده دروغ و توهمی را که دشمنان روی باورهای ملی کشیده بودند، بدرند و موفق هم شدند.»(۱)

در برابر گناه بزرگ نسل اول روشنفکران ایران، امام خمینی(ره) بزرگ‌ترین عمل صالح خود را نسبت به جامعه ایران انجام داد و با به‌میدان آوردن مردم مؤمن و وطن‌دوست به عرصه انقلاب، ایران را به هویت تاریخی و دینی خود بازگرداند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، هم خواص دیندار وطن‌دوست و هم روشنفکران غرب‌گرای بیگانه‌پرست به‌خوبی دریافتند که غربِ شکست خورده در ایران که حیثیت نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌اش در عرصه بین‌الملل خدشه‌دار شده بود، برای ضربه‌زدن به انقلاب و باز کردن جای پای خود از هیچ ترفند و نیرنگی فروگذار نخواهد کرد.

هشدارهای امامین انقلاب با ادبیاتی صریح یا تلویحی در ظرف ۴۴ سال گذشته، خود کتاب مستقلی را می‌طلبد، اما حرکت پیدا و پنهان این غرب‌گرایان برای نقش‌آفرینی مجدد و تسخیر مراکز حساس تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی خود حدیثی دیگر است.

در خرداد سال ۱۳۷۶ و پس از حضور میلیونی مردم در انتخابات، بیکباره جامعه دینی، ملی و انقلابی ایران اسلامی با پدیده‌ای روبه‌رو شد که اگر از آن به یک غافل‌گیری تاریخی در دوران نهضت و انقلاب از سوی عناصر نفوذی یاد کنیم، مبالغه نکرده‌ایم و اگر آن را نتیجه نادیده گرفتن هشدارهای امامین انقلاب بخوانیم، سخنی به گزاف بر زبان نرانده‌ایم.

غرب‌گرایان پیدا و پنهان به‌یکباره در نقش سوزنبانان قطار انقلاب به‌دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی ایران اسلامی برآمدند و جسارت و گستاخی را تا بدانجا رساندند که رهبر معظم انقلاب تنها در خصوص متولیان فرهنگی و آن هم تنها در حوزه مطبوعات این هجوم همه‌جانبه، در مصلای تهران در سال ۱۳۷۹ و در جمع جوانان فرمودند:

«….بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاه‌های دشمنند و همان کاری را می‌کنند که رادیو و تلویزیون‌های بی.بی.سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌خواهند بکنند.

امروز مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در بین مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است.

ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند. با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف… این یک نوع شارلاتانیسم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفته‌اند!… در لا به لای همین‌ها اثر انگشت «عبدالله بن ابی» را می‌بینیم: «تفرقه‌افکنی‌ها، اختلاف‌افکنی‌ها، تشنج‌آفرینی‌ها، تشویش افکار عمومی، ناامید کردن‌ها، یأس‌پراکنی‌ها، چهره‌سازی‌های عناصر وابسته و مرید دشمن، از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و مخلص و دلسوز!…من بارها به مسئولان دولتی تذکر داده و به‌طور جدی از آنها خواسته‌ام که جلوی این وضعیت را بگیرند.»(۲)

اگر چه مسئولان در این مقطع هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی نگرفتند، اما باز هم مردم مؤمن و انقلابی با جدی گرفتن هشدارهای رهبری، این طیف را از چرخه سیاست و مدیریت کشور خارج کردند.

اما نکته بسیار ظریف و مهم در بیانات صریح و شفاف امام خامنه‌ای، اشاره معظم‌له به هدایت این حرکت از یک مرکز و نام بردن از افراد پشت صحنه به «عبدالله‌بن ابی»هاست؛ یعنی درست همان کاری که امثال «فروغی فراماسونر» در دوره پهلوی و با هدایت و مرکزیت سفارت انگلیس انجام داد، به‌ویژه در چهره‌سازی عناصر وابسته و مرید دشمن و از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و دلسوز برای ایران و جامعه ایرانی آن مقطع از تاریخ انجام دادند.

رهبری به‌سادگی می‌توانستند همان‌گونه که گاهی در تشبیهات خود به افرادی چون «گورباچف»، «تقی‌زاده» و «شاه سلطان حسین» استفاده می‌کردند، در اینجا نیز برای افراد پشت پردۀ جریان غربگرا که در صدد تغییر هویت دینی و ملی برآمده‌اند، از «فروغی‌ها» یاد کنند، ولی چرا نام «عبدالله بن ابی‌ها» را به کار بردند؟

شاید علت این باشد که «فروغی‌»ها پشت پرده عصر رضاخانی هرگز از دین سخن نگفتند و بلکه به‌صراحت دین‌ستیزی را فریاد می‌زدند؛ اما «عبدالله بن ابی»های این مقطع متاسفانه با پوشیدن لباس دین و به‌کارگیری الفاظ انقلابی و ادعای مردمی بودن، به دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی بودند و اگر بگوئیم که این نسل از روشنفکران گناهی به‌مراتب بزرگ‌تر از گناه روشنفکران نسل اول مرتکب شده‌اند، مبالغه نکرده‌ایم.

ساخت انقلاب و ایمان مردم و عِرق دینی و ملی نسل امامین انقلاب به‌قدری مستحکم بود که عبدالله بن ابی‌ها و اتاق فکر آنان نتوانست مانع از حرکت قطار انقلاب و خارج شدن آن از ریل اصلی شود؛ اما این گلایه از سوی مردم باقی ماند که چرا دستگاه‌های متولی شناسائی اثر انگشت‌ها، «عبدالله بن ابی»ها را به دستگاه‌های قضائی نسپردند و یا حداقل آنها را محدود یا مدیریت نکردند؟

امروز در گام دوم انقلاب و اولین انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی، با وجود تلاش‌های مذبوحانۀ اتاق فکر «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها و عیان شدن ائتلاف آنانی که آشکارا به‌نام دین و انقلاب دین‌ستیزی می‌کنند و به هر ترفند و نیرنگی برای نیامدن مردم پای صندوق‌ها دست زدند…، مردم بار دیگر با حضور پرشور خود در انتخابات، آنها را ناکام گذاشتند.

مردم در گام دوم، خواهان عبرت‌گیری از گذشته و از گناه و خیانت روشنفکران نسل اول و نسل خرداد ۷۶ و شناسائی «مرکز هدایت» و «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها هستند. هر چند در باور مردم، هر فرد و جریان و حزب و محفلی که به دنبال تغییر هویت دینی و ملی و خواستار تغییر ریل انقلاب اسلامی باشد و در برابر فرمایشات رهبری انقلاب بایستد و نوع خاصی از شارلاتانیسم را در حوزه کاری و مدیریتی خود دنبال کند، «عبدلله بن ابی» است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم شاهرود۲۰/۸/۱۳۸۵

۲٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در مصلای تهران ۱۳۷۹

15آوریل/24

نگاهی به نیمه پر لیوان عملکرد دولت سیزدهم – حجت الاسلام سید محمد حسین راجی

نظام جمهوری اسلامی با سیاست‌گذاری‌های دقیق و به همت مردم، پس از گذشت ۴۴ سال، در بسیاری از حوزه‌ها به جایگاهی رفیع دست‌یافته است.

مهم‌ترین دلیلی که ایران اسلامی موفق شد در حوزه‌های مختلف، به چنین دستاوردهایی برسد «اعتماد به ظرفیت داخلی و نیروی جوانان مؤمن انقلابی» بود و در هر حوزه‌ای که سرعت پیشرفت کم بوده و یا متوقف شده است، حضور غرب‌گرایان پرمدعا به‌وضوح قابل‌مشاهده است.

در این مسیر، در دولت سیزدهم با وجود کاستی‌های انباشته شده و برخی نارسایی‌ها و اشکالات موجود شاهد دستاوردهای ویژه‌ای بودیم. در این مقاله بناست به دستاوردهای دو ساله اخیر کشور بپردازیم اما برای بیان این دستاوردها نیاز است دو نوع دسته‌بندی را در نظر گرفت.

۱ -دستاوردهای چالش‌محور

۲ -دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

*دستاوردهای چالش‌محور، دستاوردهایی می‌باشند که نشان دهنده عملکرد صحیح کشور در جهت حل مشکلات اصلی مردم است. موضوعاتی که سئوالات ذهنی مردم و مشکلات عینی زندگی آن‌ها درباره این مسائل می‌باشد مانند: ارزش پول، تورم، مبارزه با بسترهای فساد و…

باید توجه داشته باشیم که دشمن به دنبال این است تا وضعیت اقتصاد ایران را مانند بیماری نشان دهد که روزهای آخر عمر اوست و در حال مرگ است. لذا ما باید با توصیف، تشخیص و تجویز، علائم حیاتی کشور را نشان دهیم.

*دستاوردهای نقطه‌ای و عینی نیز، دستاوردهایی هستند که به‌طور عینی و ملموس برای مردم قابل مشاهده است و باید کاربرد این دستاوردها در زندگی مردم و درآمدزایی آن‌ها برای کشور تبیین شود، دستاوردهایی مانند دستاوردهای علمی، دانش بنیان، صنعتی، نظامی، هوافضا،  پروژه‌های آبرسانی، برق، گاز و….

در مقاله پیش‌رو از جهت اهمیت، به دستاوردهای چالش‌محور که شامل ارزش پول، تورم و مقابله با فساد می‌شود، می‌پردازیم و در خلال آن به وضعیت در سال‌های قبل نیز اشاره‌ای می‌شود.

 

 

* ارزش پول

اگر موضوع ارزش پول در اقتصاد ایران را به عنوان یک بیمار در ۲۰۰ سال اخیر در نظر بگیریم، درجه تب این بیمار همان میزان افزایش قیمت ارز خارجی است. در دوران پهلوی به‌جای اینکه سراغ علاج واقعی بروند، از مُسکن استفاده کردند که در علم اقتصاد به آن می‌گویند میخکوب کردن نرخ ارز. آن مُسکن، خام فروشی و درآمدهای نفتی بود.

این رویکرد پهلوی، مانند رویکرد عربستان سعودی در ثابت نگهداشتن یا همان میخکوب کردن نرخ ارز است. رویکردی که حدود ۲۲ سال در عربستان پیگیری می‌شود و اکنون نشانه‌های تضعیف این سیاست آشکار گردیده است.

استعمار نو در دوره پهلوی، خزائن نفتی ایران را به جای مسکوکات و جواهرات نشانه گرفت و در نتیجه تحمیل قواعد تجارت آزاد بر اقتصاد ایران، زیرساخت‌های تولیدی کشور نه‌ تنها تقویت نشد، بلکه زیرساخت‌های موجود نیز ویران گشت. در این دوران، نفت صادر و اغلب مایحتاج ایران وارد می‌شد.

جمهوری اسلامی به جای استفاده از مُسکن، تصمیم گرفت به سراغ تقویت سیستم ایمنی بدنش برود. لذا تقویت تولید داخلی را کلید زد که این امر منجر به افزایش تولید داخلی و صادرات غیر نفتی می‌شد. این تولید نیاز دارد به فناوری و فناوری نیاز دارد به علم. طبق این خط‌مشی کلان که از ابتدای جمهوری اسلامی در ایران در پیش گرفته شده، موتورِپیشرانِ حرکت علمیِ کشور در دو دهۀ گذشته، با محوریت قراردادنِ پژوهش، با سرعت بسیار بالایی به حرکت درآمده است.

بنابر گزارش پایگاه علمی «نیوساینتیست»، ایران در سال ۲۰۱۰، بیشترین سرعت رشد را در زمینۀ تولیدات علمی، در میان تمامی کشورهای جهان، ازآنِ خود کرد. طبق این گزارش، براساس اطلاعات پایگاه علمی «کالریوِیت آنالیتیکس» یا ISI، سرعت رشد علمی ایران ۱۱برابرِ متوسط جهانی بوده است.

سهم ایران از تولید علم دنیا نیز از ۷۰ درصد در سال ۱۹۹۶، به ۲ درصد در سال ۲۰۲۰ رسیده است؛ یعنی اکنون سهم ما از تولید علم جهان، نزدیک به ۲ برابر سهم ما از جمعیت دنیاست.

بر اساس نتایجی که پایگاه استنادی «اسکوپوس» منتشر کرده است، تعداد مدارک علمیِ ثبت شده از جمهوری اسلامی ایران، در سال ۱۹۹۶، برابر با ۸۵۰ مورد بوده است و در سال ۲۰۲۰، این رقم به ۷۴۴۴۰ مورد افزایش پیدا کرده است و نسبت به سال ۱۹۹۶، رشد بیش از ۸۰ برابری را نشان می‌دهد. در سال۲۰۲۰ جایگاه ایران در

جهان، به رتبۀ ۱۶ و در منطقه، به رتبۀ اول ارتقاء یافته است و در بسیاری از علوم مهم دنیا مانند نانو، انرژی  هسته‌ای، بیوشیمی، فیزیک و…رتبه ایران بسیار رشد پیدا کرده است و در جمع برترین کشورهای دنیا قرار گرفته است.

 

* تورم

در موضوع تورم در ایران، علائم مختلفی می‌تواند نمایان‌گر بهبود وضعیت نسبت به قبل باشد که برخی از این علائم در یک سال اخیر شامل موارد زیر می‌شود:

  • افزایش تولید
  • کاهش ۲۰ درصدی نرخ تورم از ۶۰ درصد در شهریور ماه ۱۴۰۰ به حدود ۴۰ درصد در شهریور ۱۴۰۱
  • کاهش نرخ رشد دوازده ماهه نقدینگی از ۴۲٫۸ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۰ به ۳۴٫۳ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۱
  • صفر شدن استقراض دولت بابت کسری بودجه از محل تنخواه و بانک مرکزی در دی۱۴۰۱
  • نصف شدن تورم تولید کننده
  • کنترل خلق پول بی ضابطه بانک‌ها
  • افزایش ۲۷ برابری فروش اموال مازاد دولتی و دستگاه‌های اجرایی در پایان ۹ ماهه امسال نسبت به سال قبل

 

* مبارزه با فساد

در موضوع فساد، یک رویکرد این است که به مبارزه با فسادهای مختلف مانند رانت، اختلاس، رشوه و… بپردازیم که دستاوردهای مختلفی در این‌زمینه در سال‌های اخیر قابل بیان است. نظام جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه از عمر خود نشان داده است که در امر مبارزه با فساد با هیچ شخص و گروهی تعارف ندارد. همچنان‌که مشاهده کردیم نزدیک‌ترین افراد رؤسای جمهور و مقامات پیشین با محکومیت حبس، جزای نقدی و شلاق مواجه شده‌اند.

در ادبیات مبارزه با فساد به این رویکرد، رویکرد پسینی مبارزه با فساد گفته می‌شود. اما رویکرد بهتر این است که علی‌رغم رویکرد پسینی مبارزه با فساد که به تعقیب، محاکمه و محکومیت مجرمان منجر می‌شود، با رویکرد پیشینی به سراغ مبارزه با فساد برویم و با بسترهای فساد مبارزه مبارزه کنیم. در یک سال اخیر، اقدامات بسیار مهمی در این زمینه صورت گرفته است:

 

* جلوگیری از فرار مالیاتی

در گذشته بسیاری از افراد، تعداد زیادی دستگاه کارتخوان و میلیاردها تومان تراکنش داشتند و هیچ مالیاتی پرداخت نمی‌کردند. دولت سیزدهم برای جلوگیری از این مسئله و برخورد با فرار مالیاتی، سامانه مؤدیان مالیاتی و پایانه‌های فروشگاهی را راه‌اندازی کرد. با وجود این سامانه تغییرات جدی در حوزه اخذ مالیات روی داده است که شامل موارد زیر می‌شود:

رکورد کشف فرار مالیاتی از زمان قاجار تا به امروز و افزایش ۵۰ درصدی مؤدیان مالیاتی جدید.

ساماندهی ۱۹ میلیون درگاه پرداخت و کارتخوان و غیرفعال شدن ۹ میلیون و ۴۰۰ هزار پذیرنده بانکی

وصول ۱۰۰ درصدی درآمدهای مالیاتی (۸۸ درصد درآمدهای مالیات مشاغل از پنج درصد مشاغل که به طور عمده پزشکان، وکلا، طلافروشان و آهن فروشان هستند دریافت می‌شود و از بسیاری از اصناف کم درآمد هم مالیات دریافت نمی‌شود).

افزایش ۱۹۳ درصدی مالیات ابرازی مؤدیان

تحقق ۱۱۳ درصدی درآمدهای مالیاتی سال ۱۴۰۰نسبت به میزان پیش‌بینی شده

پرداخت ۴۸ درصد از مجموع هزینه‌های دولت از محل وصول درآمدهای مالیاتی در سه ماهه نخست ۱۴۰۱

* درگاه ملی مجوزها

* سامانه پایش فروشگاه‌ها

* شفاف سازی صورت‌های مالی

* انتشار لیست ابر بدهکاران بانکی

* حذف ارز ترجیحی

* اصلاح نظام پرداخت یارانه آرد و نان

* طرح دارویار

* آزادسازی سواحل

 

 

* سامانه سوت زنی گزارش فساد

* سامانه پایش واحدهای تولیدی

* سامانه‌های شفافیت

* آزادسازی اموال تملیکی

 

دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

بخش دیگری از دستاوردهای ۲سال اخیر، به صورت نقطه‌ای و عینی بوده است که ما فقط به ۳ نمونه آن در

حوزه برق، آب و اشتقال اشاره می‌کنیم:

بخشی از مهم ترین دستاوردهای صنعت برق کشور در یک سال اخیر

* رفع قطعی مکرر برق خانگی سال‌های گذشته در اوج گرما و پیک مصرف

* رکورد تاریخی افزایش ظرفیت تولید برق در کشور افزایش ۶ هزار مگاواتی تولید برق(۱)

* بهره‌برداری از ۶ نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگابایت فقط در آبان ماه امسال(۲)

* ساخت یک نیروگاه توسط سازنده داخلی در کم‌تر از ۶ ماه برای اولین‌بار (ساخت یک نیروگاه در شرایط نرمال ۱۲ تا ۱۴ ماه زمان نیاز دارد.)(۳)

* نصب بزرگ‌ترین ترانسفورماتور قدرت (انتقال) سه فاز یکپارچه ایران در مازندران(۴)

* افزایش ۱۵ درصدی برق‌رسانی به صنایع کشور نسبت به سال گذشته در دوره اوج بار

*۴۰ درصد از مشترکان در تابستان امسال مشمول پاداش صرفه‌جویی شدند (هزار و ۳۵۰ میلیارد تومان مجموع پاداش قبض مشترکانی که نسبت به سال گذشته مصرف کمتری داشتند.)(۵)

* در دستور کار قرار گرفتن تولید ۱۰ هزار مگاوات برق از انرژی هسته‌ای(۶)

 

بخشی از مهم‌ترین دستاوردهای آبرسانی کشور در یک سال اخیر

* بهره‌برداری از طرح آبرسانی سنندج: اجرا در مدت کمتر از ۲ سال، ۸۰ درصد پروژه در دولت سیزدهم و عبور مسیر خط انتقال از مناطق سخت گذر و در مسیرهای با وضعیت جغرافیایی سخت(۷)

* طرح آبرسانی غدیر خوزستان: بزرگ‌ترین طرح آبرسانی خاورمیانه، اجرای پروژه ۳ ساله آبرسانی غدیر در ۱۰ ماه پس از ۱۰ سال معطلی، برخورداری ۱۸ شهرستان در غرب و جنوب خوزستان از آب شرب با کیفیت و کمیت بالا و روستاها(۸)

* پایان ۱۸ سال معطلی یک پروژه  انتقال آب به همدان: تحقق فاز اول اَبَرپروژه با دو ماه کار جهادی(۹)

* پروژه آبرسانی به شهر کرد در کمتر از یک هفته (پروژه‌ای که طبق بررسی کارشناسان ۶ ماه زمان نیاز داشت.)(۱۰)

* اَبَرپروژه جهاد آب‌رسانی به روستاهای کشور: آبرسانی ۲۷۵۷ روستا در ۱۰ ماه گذشته، معادل ۳۸ درصد کل پروژه(۱۱)

* آغاز پروژه آبرسانی از «خلیج فارس» به استان‌های سیستان و بلوچستان، یزد و اصفهان(۱۲)

* ماموریت ساخت آب شیرین کن رئیسعلی دلواری بوشهر با ظرفیت ۷۰ هزار مترمکعب پس از  ۹ سال تاخیر

 

بخشی از مهم ترین دستاوردهای ایجاد اشتغال در کشور در یک سال اخیر

* ایجاد بیش از یک میلیون شغل تا انتهای دی ماه(۱۳)

* کمترین نرخ بیکاری ۲ دهه اخیر در پاییز ۱۴۰۱ با نرخ ۸.۲ درصد(۱۴)

* ایجاد سامانه درگاه ملی مجوزها برای دریافت مجوز کسب و کار با حذف حدود ۹۸۰ شرط اضافی، حذف امضاهایی طلایی، رشوه و…(۱۵)

* صدور بیش از ۲۳۰ هزار مجوز کسب و کار(۱۶)

 

*پرداخت بیسابقه‌ی ۷۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات اشتغال از نیمه دوم سال گذشته تاکنون در حوزه‌های مختلف(۱۷)

اقدامات نظام به جهت نبود منطق دقیقِ رسانه‌ای توسط متولیان امر، متاسفانه دیده نشده و در مقابل، دشمن با برجسته کردن نقاط ضعف، اجازه دیده شدن اقدامات مثبت را نداده و باعث ایجاد یاس در جامعه شده است، که امیدواریم با حل سایر مشکلات و نیز تبیین دقیق دستاوردها، امید واقعی در بین مردم خصوصاً جوانان تقویت شود.

15آوریل/24

نقش مدیریت ولی‌فقیه در ثبات دینی و سیاسی نظام اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین محمد ملک‌زاده

چکیده

به دنبال برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری و با توجه به نوع مواضع برخی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی نسبت به اهمیت جایگاه مجلس خبرگان، جا دارد مروری بر نقش رهبری ولی‌فقیه در مشروعیت دینی و ثبات سیاسی نظام اسلامی داشته باشیم. این امر ناشی از نوع مدیریت و نظارت ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه، رفع اختلافات و حل معضلات اساسی در نظام جمهوری اسلامی ایران است. بدیهی است آشنایی با این جایگاه قانونی و دینی و التزام به آن از سوی گروه‌های سیاسی می‌تواند ضمن تقویت ثبات سیاسی در جامعه اسلامی، هدف اساسی نظام در پیشبرد اهداف نظام اسلامی را نیز تسریع کند.

کلیدواژه: ثبات سیاسی، قوای سه‌گانه، نظام اسلامی، ولایت فقیه

مقدمه

پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ بر اساس نظریه ولایت مطلقۀ فقیه و مبانی عقلایی و منطقی آن، در کنار حمایت گسترده مردم مسلمان ایران، بدیلی استثنایی در میان نظام‌های سیاسی جهان اسلام در مدیریت اجتماعی به وجود آورد. نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه گرچه ظاهرا در ارکان سه‌گانه اجرایی، قضایی و تقنینی به ساختار نظام‌های به اصطلاح دموکراسی غرب شباهت دارد؛ اما از نگاه کارشناسان سیاسی بی‌طرف، جمهوری اسلامی در عین تفاوت ماهوی با نظام‌های غربی توانسته است الگوی واقعی نظام مردم‌سالاری دینی در حل بحران‌ها و ثبات سیاسی در نظام اسلامی را به جهانیان عرضه کند.

این پژوهش در خلال تبیین جایگاه رهبری نسبت به قوای سه‌گانه در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه این ادعا را بررسی خواهد کرد.

 

یکم. جایگاه رهبری در اسلام

موضوع رهبری در امور مردم یکی از ضروریات زندگی اجتماعی و مشترکات انسان‌هاست. دین اسلام با اصل قرار دادن عدم ولایت و حاکمیت انسان‌ها بر یکدیگر « لا تَکُن عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً: عبد غیر خود مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است» (۱) و تأکید بر حاکمیت بلامنازع الهی،(۲) به ضرورت زمامداری و رهبری در زندگی اجتماعی بشر توجه داشته و آن را با شرایطی خاص مورد تأیید قرار داده است. جایگاه رهبری در اسلام عملاً از زمان رسالت پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. رسول خدا(ص) پس از هجرت از مکه به مدینه و تشکیل اولین حکومت اسلامی، اختلافات سیاسی و اجتماعی میان قبایل مختلف این شهر را حل کرد. دلیل این امر اطاعت بی‌چون و چرا و پذیرش ولایت ایشان از سوی مردم و همه گروه‌های مدینه بود.

خداوند در تبیین این جایگاه در میان مومنان پیامبر«ص» را اولی به مؤمنان از خود آنان معرفی فرمود: «النَّبیُّ أوْلَى بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ».(۳) اسلام پیامبران و امامان و نائبان ایشان را هادی و رهبر جامعه در کل امور و شئؤن قرار داد. دلیل این امر از ضرورت وجود زمامدار در جامعه ناشی می‌شود تا از هرج و مرج جلوگیری و نظم و صلح و ثبات را در جامعه برقرار کند. همین کارویژه در عصر غیبت امام معصوم(ع) نیز براساس ادله عقلی و نقلی برای ولی‌فقیه به‌عنوان نزدیک‌ترین فرد به امام معصوم(ع) وجود دارد.

دوم. ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی

مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی، قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، مجریه و قضاییه. این اصل ضمن قرار دادن قوای سه‌گانه تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه بر استقلال آنها تاکید کرده است. بر اساس این اصل و سایر اصول قانون اساسی می‌توان نتیجه گرفت مکانیسم نظارتی در نظام جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای است که قوای سه‌گانه علاوه بر اینکه در درون خود کنترل متقابلی دارند، قوه ناظر دیگری با کارویژه برتر و موثرتر به نام ولی‌فقیه جامع‌الشرایط نیز بر عملکرد آنان نظارت می‌کند.

در واقع این ویژگی و امتیاز عمده نظام جمهوری اسلامی است که علاوه بر هدایت و کنترل درون‌سیستمی، یک کنترل برون‌سیستمی نیز دارد که از جایگاه رهبری اعمال می‌شود و قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادهای نظام، تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه به وظایف خود عمل می‌کنند. براین اساس رهبری در عرض قوای دیگر قرار ندارد بلکه به لحاظ وظایف و مسئولیت‌های سنگین در حل معضلات و بحران‌ها، ولایت مطلقه و اختیاراتی دارد که جایگاه او را فراتر از قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادها قرار داده است.

در قواعد فقهی و کلامی، مراد از ولایت مطلقه آن است که “تمامی اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) که به حکومت و سیاست برمی‌گردد برای فقیه عادل نیز ثابت است”.(۴) زیرا حکومت اسلامی نظامی است ملهم از وحی الهی که در تمام زمینه‌ها از قانون الهی مدد می‌گیرد و تمام برنامه‌هایی که در زمینه زمامداری جامعه و شئون و لوازم آن برای رفع نیازهای مردم اجرا می‌شوند باید بر اساس قوانین الهی باشند.

حاکم جامعه اسلامی می‌تواند در موضوعات بنا بر مصالح کلی مسلمانان یا طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود برای ایجاد نظم و ثبات در جامعه عمل کند. در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است.(۵) بدیهی است مصلحت در ثبات سیاسی نظام اسلامی است. ازاین‌ رو ولی‌فقیه باید در اداره جامعه از تمام اختیارات پیشوای معصوم در بخش‌های مختلف نظام سیاسی برخوردار باشد.

در ادامه ضمن تبیین مفهوم استقلال قوا، جایگاه ولی‌فقیه و ارتباط آن با قوای سه‌گانه در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران را بررسی خواهیم کرد.

الف.استقلال قوا در نظام اسلامی

در زمان حکومت رسول اکرم(ص) و حضرت علی(ع) به لحاظ عدم گستردگی جامعه اسلامی تقسیم‌بندی قوای حاکم به صورت مستقل وجود نداشت و پیشوای معصوم شخصاً متصدی امور اجرایی، تقنینی و قضایی بود؛ درحالی که در شرایط کنونی جهان اسلام به دلیل گستردگی نظام سیاسی، این تقسیم‌بندی ضروری به نظر می‌رسد و ناچار به تفکیک قوا هستیم. با این حال طبق قانون راه‌‌هایی نیز برای نظارت و تعدیل این قوا پیش‌بینی شده‌اند و هر سه قوه زیر نظر ولی‌فقیه حاکم به انجام وظیفه می‌کنند.

ب. تقسیم قوا و نظارت ولیفقیه بر آنها

حاکمیت الهی در نظام اسلامی زمانی تحقق می‌یابد که یک پیشوای معصوم یا جانشین وی در راس حکومت قرار داشته باشد و بر کل مجموعه نظام نظارت عالیه کند. ازاین‌ رو اصل ۵۷ قانون اساسی عملکرد سه قوه را زیر نظر ولایت مطلقه فقیه قرار داده است. بدیهی است این مقام برای رهبر جامعه اسلامی با توجه به ویژگی‌ها و صفات خاصی که وی باید از آنها برخوردار باشد، نه یک امتیاز فوق‌العاده که مسئولیت سنگینی به‌شمار می‌آید. به‌همین دلیل نظارت عالیه رهبری بر قوای سه‌گانه نه تنها تهدیدی علیه استقلال قوا نیست که موجب کارآمدی و ثبات سیاسی بیشتر در نظام سیاسی و خروج از معضلات اساسی جامعه اسلامی است.

۱٫قوه مقننه

جامعه اسلامی که قرار است تحت حاکمیت الهی و مقررات اسلامی مدیریت شود و نیازها و خواسته‌های خود را در چهارچوب احکام شرع تأمین کند، معمولاً نیازمند تنظیم قوانین اداره جامعه است. از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی ضروری است قوانین مصوبه در چهارچوب احکام اسلامی باشند (۶) و قانونگذاری خود بخشی از حکومت است و مشروعیت حکومت نیز در اتصال آن به حاکم بر حق و مورد رضای شارع است، لذا قوه مقننه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم عمل کند. این نظارت از طریق نصب فقهای شورای نگهبان از سوی ولی‌فقیه و کنترل تمام مصوبات مجلس شورای اسلامی توسط ایشان تأمین می‌شود. (۷)

۲٫قوه مجریه

پس از آنکه قوه مقننه تحت شرایط یادشده قوانینی را به تصویب رساند، نوبت به اجرای آن توسط قوه مجریه می‌رسد. آشکار است که این قوه نیز بنا به همان دلایلی که در قوه مقننه بیان شد باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم قرار داشته باشد و در هنگام اجرای قانون، ضوابط و اصولی کلی اسلام را رعایت کند. اصول ۶۰ و ۱۱۳ قانون اساسی اعمال قوه مجریه را در درجه اول برای رهبری و سپس رئیس‌جمهور و وزراء دانسته و جایگاه رهبری را بالاتر از رئیس‌جمهور قرار داده است. به عبارت دیگر بر اساس اصل ۱۱۳ در واقع مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه در درجه اول با رهبری است و در واقع ایشان با تفویض اختیار به رئیس‌جمهور، انجام برخی از مسئولیت‌های خود را به وی واگذار می‌کند.

همچنین با توجه به آنکه رئیس‌جمهور با تنفیذ رهبری عهده‌دار مسئولیت می‌شود و مطابق اصل ۱۲۲ در برابر رهبری مسئول است، زمینه دیگری برای کنترل و نظارت وی از سوی ولی‌فقیه به وجود می‌آید که خود می‌تواند به ثبات دینی و سیاسی در جامعه کمک کند. تنفیذ حکم رئیس‌جمهور توسط رهبری که در بند ۹ از اصل ۱۱۰ قانون اساسی به آن اشاره شده حاکی از آن است که رئیس‌جمهور بدون تنفیذ ولی‌فقیه مشروعیت و امکان اعمال قوه مجریه را ندارد؛ زیرا مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی اعمال حاکمیت ملت با نظارت ولی‌فقیه مشروعیت می‌یابد.

 

۳٫قوه قضاییه

همواره افرادی وجود دارند که حاضر به پذیرش قوانین نیستند و حریم حقوق جامعه را محترم نمی‌شمارند، لذا قدرتی لازم است تا بر اجرای قوانین نظارت داشته باشد و در برابر افراد قانون‌شکن بایستد. قوه قضاییه عهده‌دار این مسئولیت است. به دلایل مذکور، قوه قضاییه نیز مانند دو قوه مقننه و مجریه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم انجام وظیفه کند. شواهد نظارت و کنترل قوه قضاییه توسط رهبری موارد متعددی چون نصب رئیس قوه قضاییه(۸) و عفو و تخفیف مجازات محکومین (۹) توسط ایشان را در بر می‌گیرد. دادگاه‌های دادگستری که مطابق اصل ۶۱ قانون اساسی نماد اعمال قوه قضاییه هستند، برای انجام وظایف خود و مشروعیت احکام صادره بایداز جانب ولی‌فقیه مأذون باشند. در اصل ۱۵۶ نیز در شمار وظایف قوه قضاییه به مواردی تصریح شده که انجام آنها نیازمند تنفیذ مستقیم ولی‌فقیه است. موضوعاتی چون حل و فصل دعاوی، رفع خصومات و اخذ تصمیم در امور حسبیه موضوع بند یکم و یا مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات جزایی اسلام موضوع بند چهارم از اصل ۱۵۶ مربوط به قوه قضاییه، شرعاً از اختیارات ولی‌فقیه جامع‌الشرایط است و او می‌تواند این اختیارات یا بخشی از آن را به افراد خاصی واگذار کند.

بدین ‌ترتیب جایگاه رهبری ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه در نظام اسلامی مشخص می‌شود و می‌توان نتیجه گرفت مشروعیت تمام دستگاه‌ها و نهادها در این نظام اعم از قوای سه‌گانه و مجموعه‌های دیگر وابسته به ولایت مطلقه فقیه است. چنانکه رهبر معظم انقلاب با تشبیه زیبای ولایت‌فقیه به روحی در کالبد نظام فرموده‌اند:

«در جامعه‏ اسلامى تمام دستگاه‏ها چه دستگاه‏هاى قانون‏گذار، چه دستگاه‏هاى اجراکننده اعم از قوه‏ اجرائیه و قوه‏ قضائیه مشروعیتشان به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه است، والا به خودى خود حتى مجلس قانون‌گذارى هم حق قانون‌گذارى ندارد… یعنى در حقیقت قانون‌گذارى هم اعتبارش به اتکای به ولایت فقیه است. قوه‏ مجریه هم اعتبارش به اتکا و امضای تنفیذ ولى‌فقیه است که اگر ولى‌فقیه اجازه ندهد و تنفیذ و امضا نکند، تمام این دستگاه‏هایى که در مملکت مشغول کارند، چه قانون‌گذارى، چه اجرائیات، کارهایشان بدون دلیل و بدون حق است و واجب‌الاطاعه و الزامى نیست. به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه هست که همه اینها مشروعیت پیدا مى‏کنند. در حقیقت ولایت فقیه مثل روحى است در کالبد نظام. (۱۰)

 

سخن پایانی

نظارت بر حفظ شئونات دینی در جامعه‌اسلامی نقش موثری بر ثبات سیاسی جامعه دارد. بحران‌های اجتماعی و بی‌ثباتی سیاسی در جامعه‌اسلامی غالباً ناشی از فاصله گرفتن از دین و عملکرد نادرست مسئولان و گروه‌هاست. نقش مدیریت ولی‌فقیه در مقابله با بحران‌هایی چون پروژه کوی دانشگاه، قتل‌های زنجیره‌ای، بحران در انتخابات دوره‌های ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی، طرح تغییر قانون مطبوعات، بحران در جریانات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و… بسیار برجسته است.

بحران‌هائی که در دولت‌های مختلف اتفاق افتادند، با مدیریت فضای ملتهب سیاسی در جامعه و موضع‌گیری مقتدرانه ولی‌فقیه در برابر دخالت‌های بیگانگان، قاطعیت در برخورد با نیروهای خودی متخلّف، روشنگری و تنویر افکار عمومی، بصیرت‌افزایی و تبیین خطوط حق از باطل به‌درستی حل‌وفصل شدند.

 

فهرست منابع

  1. نهج البلاغه: نامه ۳۱٫
  2. سوره یوسف: آیه۴۰٫
  3. سوره احزاب: آیه ۶٫
  4. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۴۲۱ق، ج.۲، صص.۴۸۹-۴۶۷٫
  5. ر.ک: همان، ص. ۶۱۵٫
  6. اصل ۷۲ قانون اساسی.
  7. اصل ۹۳ قانون اساسی.
  8. اصل۱۵۷ و نیز بند ۶ از اصل۱۱۰ قانون اساسی.
  9. بند ۱۱ از اصل ۱۰۶ قانون اساسی.

۱۰٫بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران؛ ۰۲/۱۱/۱۳۶۶٫

15آوریل/24

امتداد توحید در عرصه‌ اجتماع و سیاست – حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

توحید به معنای باور به یکتایی خداوند، مشتمل بر عرصه‌هایی چون توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی (خالقیّت و ربوبیّت)، توحید عبادی، توحید در مالکیّت، توحید در تشریع، توحید در حاکمیّت و توحید در اطاعت است. در توحید به‌مثابه اساسی‌ترین رکن و اولین وجه اشتراک ادیان ابراهیمی، بر این نکته تأکید می‌شود که تمام هستی و جهان (با همه‌ ویژگی‌ها و عرصه‌ها)، به یک مبدأ و منش متعالی (خداوند یکتا) مستند است؛ و این مبدأ متعالی، به‌عنوان علّت تامّه و علّت موجده و مبقیه هستی تلقی می‌شود و عالم، از وی حظّ و بهره می‌گیرد. طبعاً نقطه‌ مقابل توحید الهی، اشتراک دیگری با خداوند در خلق و تدبیر عالم است و جدا از اینکه این امر، با علّت تامّه بودن خداوند، در تنافی است، در ادبیات قرآنی و روایی، ظلم عظیم تلقی شده(۱) و باور به آن، مورد نکوهش و عقوبت قرار گرفته است.(۲)

برخلاف رویکرد غالب و نزدیک به باور عمومی که توحید را به باورها محدود کرده و موحد، غیر موحد، مشرک و کافر را به ملاک باورهای ذهنی آنان و نه رفتارهایشان تعیین می‌کند، توحید فقط باور ذهنی به یک مبدأ متعالی در عالم و فقدان شریک برای آن نیست، بلکه غرض پیامبران از تعلیم و تبلیغ توحید، رویکردی از توحید است که می‌تواند به تأثیرات جدی و اساسی در جامعه بینجامد و الزامات توحیدی را در جامعه ایجاد کند؛ زیرا ممکن است در جوامعی، مؤمنان باور به یکتایی خداوند داشته باشند، لکن این باور، جلوه‌ای در جامعه نداشته و در نهایت، رویکردی فردی و انزواگرایانه باشد و تنها در رویکرد عبادی مؤمنان، جلوه کند.

این در حالی است که غرض از توحید، خدامحوری در همه‌ امور عالم و جامعه است و محدود شدن به رویکردی ذهنی و شخصی به توحید، خود، شرکی آشکاراست که مجال وسیعی را برای غیر خداوند در ساحت جامعه قائل می‌شود و عملاً به حاکمیّت سکولاریسم در جامعه می‌انجامد و دست خداوند را در اداره و تدبیر جامعه کوتاه می‌کند:

«آن توحیدى که پیغمبر اسلام آن را ترویج مى‌کند، آن توحیدى که تبعیض را در جامعه نفى مى‌کند، آن توحیدى که غلامان و بردگان مظلوم را علیه اربابانشان تحریک مى‌کند، آن توحیدى که جوان‌هاى با روحیه و حساس را در مقابل کارهاى زشت و غلط و انحرافى پدرانشان به مقاومت وامى‌دارد، یک توحید فردى و قلبى و پنهان در گوشه‌ انزوا نیست؛ بلکه همان توحیدى است که بایستى پرچمش برافراشته شود و یک جامعه بر اساس آن زندگى کند.»(۳)

بنابراین توحید را باید به‌مثابه باوری که طریقیت به آموزه‌های بسیاری در جامعه دارد و سرمنشأ تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی توحیدی می‌شود و به بازتولید نظام معرفتی ـ ساختاری توحیدی در جامعه می‌انجامد، دانست؛ نه باوری که در سطح باور و در ذهن مؤمنان، باقی می‌ماند و در جامعه امتداد نمی‌یابد و به ساختاری اجتماعی تبدیل نمی‌شود:

«هر جایى، هر ملتى و هرگونه مردمى که معتقد به اسلام هستند و زندگى مى‏کنند، ناگزیر باید ادعاى حکومت اسلامى را داشته باشند؛ یعنى اگر نداشته باشند، اعتقاد به توحید ندارند یا اعتقاد به توحید را بد فهمیده‏اند.»(۴)

بر این اساس و با عنایت به اینکه توحید به‌عنوان امّ‌المسائل دین تلقی می‌شود، پیامبران در آغاز دعوت خویش، مردم را به توحید دعوت و باقی آموزه‌های دینی، (اعم از باورها و رفتارها و بلکه ساختارها و نظام‌های دینی) را بر این آموزه، مبتنی می‌کردند.

لذا فارغ از اینکه باور به توحید، از مطلوبیّت ذاتی و ضرورت دینی برخوردار است و باور به شرک، برای مؤمنان، قابل پذیرش نیست، باید گفت مراد اصیل از توحید، فقط باور ذهنی به یکتایی خدا در عرصه‌های پیش‌گفته یا مختصّ به عبادات و مناسک عبادی به قصد قربت و در راستای اطاعت از خداوند (و نه غیر او) نیست، بلکه مراد نهایی، امتداد این باورها، به عمل (در زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی) در عرصه‌های مختلف زندگی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تربیت و …) است.

«اعتقاد به خدا باید در زندگى عمومى مردم معتقد و موحد منعکس و متجلى بشود. شکى نیست که اعتقاد به خدا فقط براى آباد کردن دل و ذهن انسانى نیست، بلکه اعتقاد به خدا به معناى ساختن دنیایی است که با این اعتقاد متناسب است… در جامعه‌اى که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتب باشد. یعنى مکتب اسلام و شریعت اسلامى و احکام و مقررات اسلامى باید بر زندگى مردم حکومت کند… در جامعه‌اى که مردم اعتقاد به خدا دارند و اعتقاد به دین و شریعت اسلامى دارند، حاکم و ولى امر باید کسى باشد که تجسم مکتب باشد، یعنى حکومت او حکومت مکتب باشد… همه‌ مسائل اجتماعى در جامعه‌ اسلامى از پایه‌ توحید، از پایه‌ اعتقاد به خدا و اعتقاد به روز جزا و نظارت خدا و نماینده دین خدا در جامعه باید از این پایه نشئت بگیرد.»(۵)

در این راستا، با اینکه مسلمانان، همگی به اصل توحید باور دارند، لکن گونه‌های مختلفی از امتداد توحید باید عنایت قرار گیرند.

ـ برخی رویکرد محدود به توحید دارند و عملاً آن را مقیّد به باورهای ذهنی می‌دانند و در نهایت، حکم به إعمال آن در محدوده عبادات و احکام عبادی (با حکم به قصد قربت و نفی شرک و ریا) می‌کنند.

ـ برخی، رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید دارند و آن را در برخی باورها و رفتارهای دیگر، امتداد داده‌اند. از این‌ روی، نحله‌هایی چون وهابیّت با تمسّک به توحید و ضرورت تحقّق آن در رفتارهای دیگر، اموری چون توسّل، شفاعت، زیارت و… را شرک، اعلام می‌کنند و با تلقّی ناآگاهانه از «توحید»،(۶) تنها خود و تفکرات خود را حقّ مطلق می‌دانند و از این‌ روی، مرتکبین اموری را که با قرائت آنان از توحید، مخالفت دارند تکفیر  می‌کنند و محکوم به قتل می‌دانند.

ـ برخی دیگر با رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید و با الگوگیری از آیات قرآن مانند: )تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ(،(۷) تلقّی «اتحاد» محور، اخذ می‌کنند و ضمن تأکید بر باورهای خویش، مسلمانان دیگر را هم که باور به توحید را محور عمل قرار می‌دهند، مشمول حکم به اسلام می‌دانند و لذا برخلاف رویکرد پیشین از توحید که حکم به تکفیر قرائت‌های دیگر از دین می‌کند، در این رویکرد، توحید به یکپارچگی مسلمانان بر محور توحید الهی و تقریب و نزدیکی آنان با هم، منجر می‌شود.

نقش توحید در ساختار سیاسی ـ اجتماعی

نظام سیاسی در هر جامعه‌ای، تابعی از مبانی کلان و هنجارهای عقیدتی حاکم بر همان جامعه به شمار می‌رود. به‌عنوان نمونه ساختار نظام سیاسی در نظام‌های اسلامی بر اساس منطق توحید، به تمرکز قوا و سلطه و حاکمیّت یک خلیفه و امام بر نظام سیاسی منجر شده است. حتی در عصر حاضر هم قوای سه‌گانه و نهادهای متعدد نظام سیاسی گرد ولایت ‌فقیه قرار دارند و جامعه با محوریّت آن، تدبیر و مدیریت می‌شود؛ در حالی که در جوامع مسیحی، از زمان گذشته و با عنایت به منطق «کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذار» که به کتاب مقّس مستند است، رویکردی سکولار در جهان غرب حاکم بوده است و حاکمان در عرض پدران کلیسا (که به امور دینی جامعه می‌پردازند)، اداره ّمادی، جامعه را به عهده دارند. در عصر حاضر، تفکیک قوای سه‌گانه دولت، به باور تثلیث (به‌مثابه اصلی‌ترین باور مسیحیت) مستند شده است.(۸)

بر همین اساس، با عنایت به اینکه دین اسلام به‌مثابه دین خاتم و جامع، باید تمام نیازها و حوائج انسانی را مدّ نظر قرار دهد، شایسته است که قوانین، ساختار و شکل نظام اسلامی به‌گونه‌ای تنظیم و ارائه شوند که در نهایت به حاکمیت یگانه خداوند در سرنوشت زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه منجر شود.

قرآن کریم مى‌فرماید: «یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ‌اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ‌السَّلامِ»(۹) کسانى که به خدا ایمان پیدا می‌کنند، خداوند آنها را هدایت مى‌کند و به راه‌هاى سالم و همزیستى سوق مى‌دهد، به‌خاطر مبناى توحیدى جامعه‌ اسلامى است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنى پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعه‌ اسلامى ولایت دارد، یعنى همه‌ اجزاى آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز جامعه ـ ولى‌ـ  متصلند.

به دلیل همین ارتباط و اتصال است که جامعه‌ اسلامى در درون خود متحد و مؤتلف و متصل‌ به ‌هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب و اجزایى را که با آن دشمن باشند، به‌شدت دفع و با آن معارضه مى‌کند. یعنى «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» لازمه ولایت و توحید جامعه‌ اسلامى است.(۱۰)

چنان که در خصوص مؤلفه‌ توحید می‌توان رابطه و تأثیر توحید نسبت به حکومت را در قالب دو مقوله «تأثیر توحید در حکومت» و «تأثیر توحید بر حکومت» بررسی کرد. بدین‌ صورت که در مقوله‌ «تأثیر بر»، بر اصل تأثیرپذیری حکومت از توحید، بحث و در مقوله «تأثیر در»، کیفیّت تأثیر توحید در حکومت، بررسی و تحقیق می‌شود. بر اساس این منطق، در مقوله «تأثیر در» می‌توان از امکان و دلیل تأثیر توحید در حکومت و بر اساس منطق «تأثیر بر» در باره‌ چگونگی تأثیر مقوله‌ توحید در حکومت بحث کرد.

بر این اساس و با فرض اینکه توحید، نمایانگر شأن اساسی برای خداوند در ربوبیت عالم است و وی علاوه بر خلقت و تأسیس هستی، تدبیر آن را نیز عهده‌دار است، و در فرایند تدبیر عالم، نه فقط انسان و جامعه را به حال خود رها نکرده،(۱۱) طبعاً استناد تدبیر عالم و هستی به خداوند به این معناست که وی پس از خلقت هستی و انسان، امور زندگی را به‌صورت مطلق، به انسان واگذار نکرده است، بلکه علاوه بر رویکرد تکوینی، فرایند تدبیر هدف‌دار عالم را در قالب ارائه ساختار و رویکرد مطلوب نظام اداره هستی، تشریع و قانون‌گذاری آن و اختصاص اطاعت، به خداوند بر عهده دارد.(۱۲)

لذا در فرایند توحید ربوبی، به‌مثابه «اعتقاد به اینکه تنها خداى متعال است که مى‏تواند استقلالاً و بدون نیاز به هیچ‌ اذن و اجازه‏اى در تمام شئون مخلوقات و کل جهان تصرف و آنها را تدبیر و اداره کند»،(۱۳) تدبیر امور انسان پس از خلقت را در قالب سه مولفه «توحید در حاکمیّت»، «توحید در تشریع» و «توحید در اطاعت» سامان بخشیده است.

 

 

پاورقی:

  1. وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ. سوره لقمان، آیه ۱۳٫
  2. إنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. سوره نساء، آیه ۴۸٫
  3. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در اجتماع بزرگ اساتید فضلا و طلاب حوزه‌ علمیه‌ قم، در مدرسه‌ فیضیه؛ ۱۴/۰۷/۱۳۷۹٫
  4. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بررسى ابعاد حکومت اسلامى، حکومت در اسلام، مقالات سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه‌ اسلامى، ص‏۳۰٫
  5. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانی در خطبه‌‌ نماز جمعه؛ ۳۰/۰۲/۱۳۶۲٫

۶٫هرکس مانند ما در بحث توحید فکر نمی‌کند، محکوم به کفر و قتل است.

  1. سوره‌ آل عمران، آیه ۶۴٫
  2. ر.ک. ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، گفتارهایی در حقوق عمومی، ص. ۱۹۲٫
  3. سوره مائده، آیه ۱۶٫
  4. آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌هاى علمیه؛ ۲۹/۰۹/۱۳۶۸٫
  5. اَیحْسَبُ‏ الْاِنْسانُ اَنْ یتْرَکَ سُدئً؛ آیا انسان می‏پندارد که به حال خود رها شده است؟ قیامت/۳۸ – ۳۶٫
  6. ر.ک. میراحمدی، درس ‏گفتارهایی در فقه سیاسی، صص.۱۰۳-۱۰۱

۱۳٫ آیت‌الله مصباح یزدى، معارف قرآن (۳-۱)،ص.۲۳٫

15آوریل/24

تحولات عظیم جهانی در پرتو آثار انقلاب اسلامی در راهند – «تأثیر انقلاب اسلامی در شکل‌گیری نظم نوین جهانی» در گفت و شنود با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

درآمد:

رویداد شگرف طوفان‌الاقصی و مقاومت کم نظیر مردم یمن، معادلات جهانی را بکلی به‌هم ریخته و سردمداران سیاست جهانی را دچار آشفتگی بی‌سابقه‌ای کرده است. آنان که چنین مقاومت جانانه‌ای را از ملت‌های مظلوم فلسطین و یمن تصور نمی‌کردند، با تشدید حملات خود و نسل‌کشی مردم عمق عمق خباثت و دنائت خویش را به نماش گذاشته و جهانی را علیه خود شورانده‌اند. اینک موج حمایت از این ملت‌های مظلوم، گستره جهانی پیدا کرده و آینده‌ای فارغ از رژیم جنایتکار صهیونیستی و افول بیش از پیش آمریکا را فراروی مبارزان راه حق و عدالت قرار داده است.

آیت‌الله میرباقری در این گفتگو به سیاق همیشگی با دقت تمام تحولات جهانی را مورد بازکاوی و بازبینی قرار داده و در تنویر جهات مختلف مبارزات پرداخته‌اند.

با تشکر از ایشان حاصل این گفتگو تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

*چند سالی است در مجموع حوادث و روند تحولات در سطح جهانی شتابی صورت گرفته است. گاهی پیش می‌آید که هر هفته یک حادثه بزرگ داریم. به‌تبع چنین فضایی، پیچیدگی و ابهامات هم در تحلیل حادثه‌ها زیاد شده است و نمی‌شود راحت با حادثه‌ها روبه‌رو شد و آنها را تحلیل کرد. غرب به هرحال دارای یک سرمایه‌ دانشی و رشته‌های مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی، آینده‌پژوهی و رشته‌های مختلف است، با این همه آنها هم عملاً در مواجهه با این حادثه‌ها اظهار عجز می‌کنند و گاهی اوقات از تحلیل حادثه در می‌مانند.

بنظر جنابعالی در مورد اینکه اساساً چگونه می‌توان با این وضعیت روبه‌رو شد، چگونه می‌توان تحلیل کرد و اصول تحلیل رویدادها با توجه به شتاب و پیچیدگی آنها چیست؟ پیشنهادتان برای نحوه مواجه شدن با این حادثه‌ها چیست؟

اگر بخواهیم در باره روند تحولات کلی جهان و تحولات در مقیاس جامعه جهانی بحث کنیم، قواعدی دارد. نکته‌ اول این است که ما باید این حوادث را در درون طرح خدای متعال تحلیل کنیم، نه بیرون از آن. حتی مثلاً داستان ابلیس و این دستگاه گسترده و پیچیده‌ای را که خدای متعال به او عطا کرده و امدادش فرموده و یک دستگاه ضلالت و اغوای بزرگ در جهان شکل گرفته که کارهای تاریخی گسترده و بسیار پیچیده‌ای را انجام داده، نباید بیرون از طرح خدای متعال تحلیل کنیم.

نکته دوم اینکه باید به عظمت طرح الهی توجه داشته باشیم، والّا گاهی اوقات جلوه‌های ظاهری حوادث ما را مقهور و مغلوب و از اهداف غافل و مأیوسمان می‌کنند. خدای متعال در بسیاری از اوقات، وقتی با پیامبرش بحث می‌کند و می‌خواهد به او تسلّی خاطر بدهد، از عظمت طرح صحبت می‌کند و می‌فرماید شما کار خودتان را انجام بدهید و خدای متعال هم پیروزی را فراهم می‌کند، ولی در یک ظرف بزرگ تاریخی. «وَ ذَرنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ‏ قَلیلاً إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیما».(۱) شما کار خودتان را انجام بدهید.

جریانی هست که به آنها امکانات داده‌ایم و آنها این امکانات را به‌ جای اینکه بیاورند و در کنار شما، خرج هدایت بشریت کنند، خرج تکذیب و مقابله با شما می‌کنند. «وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ»؛ این مکذبین، امکانات دارند، ولی این امکانات را برای همراهی با وجود مقدس نبی اکرم(ص) نمی‌آورند، بلکه مقابله و تکذیب می‌کنند. می‌فرماید به اینها یک مهلت قلیل بده. این مدت قلیل تا چه زمانی است؟ تا قیامت.

اگر انسان وسعت طرح خدا را نبیند، در مقابل حادثه‌ها و اتفاقاتی که می‌افتند پایداری و صبوری نمی‌کند تا حادثه به نتیجه برسد. بنابراین اگر بخواهیم حوادث مهم را تحلیل کنیم، باید این حوادث بزرگ را درون یک طرح بزرگ‌تر ببینیم، و الّا خود حوادث چشم و گوش ما را پر می‌کنند و از فهم واقعیت غافل می‌شویم.

بر همین اساس تلقی من این است که باید این تحولات عظیم را که عمدتاً هم تحولات جهانی و در بستر درگیری جریان حق و باطل و دو جبهه هستند، بر اساس سنت‌های الهی در راهبری جهان، در راهبری حیات تاریخی بشر، در ساخت امت اسلامی و امثال اینها ببینیم. این سنت‌ها متعددند. من به بعضی‌هایشان اشاره و عبور می‌کنم.

مثلاً یکی از سنت‌های قطعی خدای متعال، سنت پیروز کردن جبهه حق است؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏» (۲) این جزو مسلماتی است که خدای متعال به‌صورت قطعی قرار داده و در کنار خودش، رسل را هم ذکر می‌کند؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏»؛ من و پیامبرانم غالبیم. یا «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛(۳) ما انبیاء، رسل و مأموران خود را برای انجام کاری به جهان فرستادیم و اینها را پیروز می‌کنیم. کسانی را که با آنها همراه شدند و به طرح انبیاء ایمان آوردند، قطعاً هم در حیات دنیا و هم در « یَومَ یَقُومُ الْأَشهَادُ» که روز قیامت است، پیروز می‌کنیم. با این عنوان خاص از آن یاد شده است.

بنابراین خدای متعال قطعاً جبهه‌ حق را امداد می‌کند و این امداد به پیروزی منتهی می‌شود. منتهی این پیروزی سنت‌ها و قواعدی دارد. اگر انسان قواعد پیروزی را نفهمد، دنبال پیروزی و غلبه مستعجل می‌گردد و موجب می‌شود که مسیرش را از سنت‌های الهی جدا کند.

یکی از قواعد نصرت الهی این است که خدای متعال پیروزی را در یک مسیر پر فراز و نشیب و با طرحی نصیب جبهه‌ حق می‌کند که پرده‌های غیبی دارد و بسیاری از پرده‌هایش هم برای ما آشکار نیستند. خدای متعال در مسیر پیروزی جبهه حق حتماً باید جبهه حق و باطل را از هم جدا و متمایز می‌کند. تا قبل از آن نقطه نوعی اختلاط و آمیختگی‌ هست؛ نیروهای حامل حقیقت و حق‌ و نیروهای طرفدار باطل و حامل آن، از هم متمایز نشده‌اند و در یک طرح پیچیده الهی از هم متمایز می‌شوند.

این آیه‌ شریفه در سوره‌ آل عمران بعد از داستان جنگ احد و حمراء‌الاسد نقل شده است. در جنگ احد حوادث سختی برای مسلمان‌ها پیش آمد. این فراز و فرودهای جنگ احد و اینکه چرا این اتفاق افتاد، تحلیل بسیار دقیق و لطیفی دارد. خدای متعال در پایان می‌فرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ‏ عَلى‏ ما أَنْتُم عَلَیْه‏»؛(۴) کفار خیال نکنند که ما اجازه می‌دهیم با جبهه مؤمنین آمیخته باشند. خدای متعال مؤمنین را در این آمیختگی که وضعیت فعلی شماست، رها نمی‌کند، هرچند احیاناً در جایی تسلط‌های ظاهری هم پیدا کنید؛ «حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب‏» تا اینکه خدای متعال خبیث و طیب و پاک و ناپاک را جدا کند. «وَ ماکانَ اللَّهُ لِیُطلِعَکُم عَلَى الغَیب‏». نکته عجیب این است خدای متعال می‌فرماید این طرح تمییز و جدا کردن، غیر از جنبه‌های ظاهری و آشکاری که همه می‌بینند، یک جنبه پشت ‌صحنه و یک غیبی هم دارد. یک قسمت از طرح خدای متعال پوشیده است و ما به آن غیب مشرف نیستیم. خدای متعال دارد صحنه را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که در نقشه و طرح الهی تمایز اتفاق می‌افتد و حق و باطل از هم جدا می‌شوند و بعد می‌فرماید شما مشرف نیستید.

برای اینکه بتوانیم در این طرح حرکت کنیم، باید چه کنیم؟ «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجتَبی‏ مِن رُسُلِهِ مَن یَشاءُ»؛ خدای متعال عده‌ای را برای رسالت‌هایی انتخاب می‌کند که گویا طرح الهی و پشت‌ صحنه در دست آنهاست. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»؛ شما به خدا و رسل ایمان بیاورید، با رسل حرکت کنید و همراه بشوید.(۵)

این آیه شریفه را حضرت سیدالشهداء(ع) در سحر عاشورا می‌خواندند. نقل است که یکی از سربازهای لشکر عمر سعد که مراقب خیمه‌های حضرت بود، وقتی آیه را شنید و متوجه شد که حضرت چه می‌خواهند بفرمایند، آیه را به‌نفع خودش معنا کرد و گفت بله خدای متعال فردا می‌خواهد ما پاک‌ها را از شما جدا کند. حضرت می‌خواهند بگویند عاشورا صحنه‌ تمایز است؛ پیروزی می‌آید، نصرت می‌آید؛ ولی نصرت از درون طرحی میآید که در آن طرح، حق و باطل از هم جدا می‌شوند و وقتی جدا شدند، غلبه حق واقع می‌شود. این یکی از سنت‌های پیروزی و یک طرح پیچیده است. باید عاشورا و اُحد واقع بشوند. اگر اُحد با تمام پیچیدگی‌هایش نباشد، جریان‌ها از هم جدا نمی‌شوند و امکان پیروزی جبهه حق نیست؛ چون در واقع این جبهه، جبهه حق نیست، بلکه جبهه آمیخته‌ای است.

یا مثلاً فرض کنید سنت خدای متعال این است که مؤمنین را در دل سختی‌هایی می‌برد که در دل این سختی‌ها بهشتی می‌شوند و اوصاف و اعمال و افکارشان بهشتی می‌شود. این آدم‌های بهشتی را وارد دوران پیروزی و فضای بهشت می‌کند. در این آیه شریفه ـکه شاید معطوف به عصر ظهور هم باشد، می‌فرماید مؤمنین نباید دچار خطای محاسباتی بشوند. خداوند نصرت و پیروزی را می‌فرستد، اما با یک قواعدی؛ «أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِنْ قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ»؛(۶) محاسبه‌ غلط نکنید. خیال می‌کنید که درهای بهشت باز می‌شوند و شما وارد جنت می‌شوید، در حالی که هنوز سختی‌هایی را که امت‌های گذشته پشت سر گذاشته‌اند، پشت سر نگذاشته‌اید. آنها را دچار ابتلائات سنگینی‌کردیم که به تزلزل می‌افتادند.

 

*سنت تمحیص؟

سنت تطهیر و تمحیص و به‌تعبیری خالص‌سازی و پاکسازی. کسانی که می‌خواهند با انبیاء حرکت کنند، در نهایت می‌خواهند به نقطه‌ای برسند. در آن نقطه نهایی باید آدم‌هایی باشند که برای آن نقطه و برای آن حیات طیبه ساخته شده‌اند. تعبیر قرآن این است: ما می‌خواهیم شما را به بهشت ببریم. فضای بهشت، فضایی نیست که آدم‌های آلوده واردش بشوند. باید از دل سختی‌ها عبور کنید تا بهشتی بشوید و بعد بتوانید وارد بهشت بشوید. تنزیل این آیه ممکن است راجع به قیامت باشد؛ ولی تأویلش راجع به عصر ظهور است. عصر ظهور عصر تحقق بهشت است. انسان‌ها باید بهشتی بشوند تا بهشت درست شود. اگر جهنمی‌ها را به بهشت ببرند، آنجا آن ‌قدر تنازع و فساد می‌کنند که بهشت را هم جهنم می‌کنند؛ گرچه جهنمی را بهشت نمی‌برند. آدمی به بهشت می‌رود که بهشتی شده باشد. اگر آدم‌ها با صفات رذیله به عصر ظهور برسند و در آنجا حضور داشته باشند، عصر ظهور را هم آلوده می‌کنند.

تصور نکنیم که به نصرت الهی می‌رسیم و پیروزی می‌آید و ما بدون اینکه از دل این صحنه‌های سخت عبور کرده باشیم، وارد بهشت می‌شویم. این امر شدنی نیست. ظاهراً از این آیه استفاده می‌شود که یک تزلزلی پیدا می‌شود و بعد از این تزلزل، یک امت متزلزل می‌شوند، «حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»، رسول این امت و آنهائی که در کنار این پیامبر ایستاده‌اند و مؤمن‌اند، همگی استنصار می‌کنند، صدایشان بلند می‌شود که خدایا «مَتى‏ نَصْرُاللَّهِ»؛ نصرت تو چه زمانی می‌آید؟ پیروزی و غلبه، چه زمانی نازل می‌شود؟ قرآن می‌فرماید: «اَلا اِنَّ نَصرَاَللّهُ قَریب»؛ به این نقطه که برسید در قُرب نصرت خدا هستید و نصرت و پیروزی محقق می‌شود؛ اما این نصرت می‌خواهد شما را به بهشت برساند. این، معنی نصرت است.

پیروزی نهایی این نیست شما با اوصاف جهنمی‌ها بر یک عده جهنمی دیگر پیروز بشوید. دعوا بین جهنمی‌ها نیست؛ بلکه بین بهشتی‌ها و جهنمی‌هاست. پیروزی کسانی که می‌خواهند وارد بهشت بشوند بعد از این است که صحنه‌هایی را پشت سر بگذارند که بهشتی بشوند. کاملاً از آیه پیداست که فرموده محاسبه‌ خطا نکنید؛ نصرت الهی می‌آید؛ ولی این نصرت می‌خواهد شما را وارد فضای جنت کند. قبل از آن باید از صحنه‌هایی بگذرید که مهیای ورود به جنت شوید، والّا جنت را خراب می‌کنید. اگر این اتفاقات بیفتند، ممکن است صحنه‌ها طولانی بشوند. مثل اینکه کار هنری اقتضائاتی دارد و باید آن را رعایت کنیم.

البته این بحث طولانی است. به‌ نظرم می‌آید یکی از بحث‌های مهمی که در این شرایط برای ایجاد امید باید مطرح شود، بحث وعده‌ قطعی به پیروزی و سنت‌های فراوانی است که در مسیر نصرت و پیروزی قرار دارند.

در سوره‌ مبارکه‌ عنکبوت، خدای متعال از ابتلائات پیش‌رو صحبت می‌کند. اگر وادی ایمان را تفسیر کنید به وادی امیرالمؤمنین(ع)، می‌فرماید بعد از غدیر، پیش‌روی تحقق این ولایت، امتحانات سنگینی است. باز صحبت از محاسبه غلط است. محاسبه خطا نکنید، والّا نمی‌توانید در طرح بایستید. محاسبه‌ غلط، انسان را از طرح بیرون می‌برد. می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون‏»؛(۷) آیا ناس (مردم) محاسبه خطایی دارند؟ ایمان با قول و حرف درست نمی‌شود. وقتی گفتی ایمان دارم، شما را در دل فتنه‌های سنگین می‌برند.«وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ».(۸)

این سنت تنها مال شما نیست. همه‌ امت‌های قبلی هم این‌گونه بوده‌اند. وقتی ادعای ایمان می‌کردند، برای رسیدن به وادی ایمان آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دادیم؛ چرا؟ « فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ‏ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبین». در ادعای ایمان، صدق و کذب وجود دارد. عده‌ای واقعاً مؤمن‌اند؛ ولی عده‌ای ادعا می‌کنند که مؤمن‌اند. در دل فتنه‌هاست که مؤمن و انسان در ترازی وادی ایمان ساخته می‌شود. اگر می‌خواهید به وادی ایمان برسید، باید انسانِ در ترازِ وادی ایمان بسازید. سنت الهی برای ایجاد یک امت مؤمن و رساندن آنها به وادی ایمان است. سنت الهی است که آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دهد تا انسانِ در تراز وادی ایمان ساخته شود. وقتی آن انسان ساخته شد، وارد وادی ایمان می‌شود. و الّا عصرِ حقیقت ایمان با غدیر شروع شد، ولی برای اینکه محقق بشود و ما وارد عالم ایمان بشویم، فتنه‌های سنگینی پیشِ روست.

این محاسبه خطاست که بگوییم مؤمن شدیم، خدایا وادی ایمان را محقق کن. وادی ایمان، وادی لقاء‌الله است و خصوصیات بسیار دارد که در این آیات توضیح داده شده‌اند. مؤمنین با خدای خودشان زندگی می‌کنند. البته خدای متعال نه جسم است و نه جسمانی است؛ ولی بالأخره انسان‌ها می‌توانند به نقطه‌ای برسند که حجاب‌ها کنار برود و با خدا زندگی کنند، از دست خدا بگیرند و به خدا برگردانند. او را ببینند و آیات خدای متعال را در عالم مشاهده کنند. این، عصر ایمان است. رسیدن به این نقطه، خلق انسان در تراز ایمان می‌خواهد و انسان در تراز ایمان در دل فتنه‌ها آفریده می‌شود.

بنابراین محاسبات غلطی است و خدای متعال می‌فرماید امت‌های گذشته هم همین‌‌طور بودند. خدای متعال در سوره‌ آل عمران، در آیات بعد، از هفت نفر از انبیاء و سنت‌هایی که خدا با امت آنها داشته یاد می‌کند. اولین‌ فرد حضرت نوح(ع) است. خدای متعال پیروزی ایشان و طوفانی را که آمد و نتیجه‌ این طوفان پیروزی حضرت و مؤمنینِ به ایشان بود، ذکر می‌کند. این هم نکته مهمی در نصرت‌های الهی است که خدای متعال انبیاء و کسانی را که مؤمن به آنها هستند، پیروز می‌کند. این موضوع مکرراً در قرآن آمده و یکی از سنن نصرت الهی است. نصرت شامل انبیاء و مؤمنین به آنها می‌شود. می‌فرماید ما حضرت نوح(ع) و همراهانش را نجات دادیم و پیروزشان کردیم. با اینکه داستان حضرت نوح(ع) در قرآن مکرراً آمده، ولی در یک‌جا که همین سوره‌ عنکبوت است، این سنت بیان شده که ایشان نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. معنایش این است که ممکن است برای تحقق پیروزی، ابتلائات طولانی‌ای در مسیر راه باشند. این آیه می‌خواهد توضیح بدهد ابتلائات پیش‌ روی وادی مؤمنین ابتلائات طولانی‌ای هستند.

سنت‌هایی که نصرت خدا را بیان می‌کنند و این‌که نصرت چگونه نازل می‌شود، فراوانند. نصرت هم چندان معطوف به امکانات و عِدّه و عُدّه مادی نیست. نصرت الهی قواعد دیگری دارد. خدای متعال حتی اگر رسولش تنها باشد، او را نصرت و پیروز می‌کند. در سوره‌ مبارکه توبه مفصل توضیح داده شده که حتی اگر ما هم کمک نکنیم، خدای متعال کمک و طرح را پیروز می‌کند.

بنابراین نصرت الهی قواعدی دارد. این نصرت منوط به تمییز، تمحیص و خالص‌سازی و تزایل است؛ «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا».(۹) قرآن می‌فرماید اگر در داستان صلح حدیبیه، مؤمنینی در مکه نبودند، ما همان‌جا بساط کفار را جمع می‌کردیم، ولی مؤمنینی زیر دست و پا از بین می‌رفتند. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، ما این پیروزی را با یک فراز و فرودی به مسلمان‌ها و مؤمنین دادیم. بیعت رضوان اتفاق افتاد، صلح حدیبیه شکل گرفت و دو سال بعد، فتح مکه اتفاق افتاد. یک علت این فراز و فرودها این است که باید تزایلی حاصل بشود. پیروزی‌ها قواعد و سننی دارند و در دل این سنت‌هاست که پیروزی‌ها پیش می‌رود. سنتِ تفکیک، سنت تمییز، تزایل و امثال اینها.

بنابراین اگر می‌خواهیم این حوادث را تحلیل کنیم، باید این حوادث را در دل طرح بزرگ الهی ببینیم و سنت‌های الهی را در تحقق طرح خودش، اداره عالم و پیروز کردن جبهه مؤمنین مورد ملاحظه قرار بدهیم. بسیاری از قواعد این طرح قواعد حاکم بر ما هستند. یعنی جوامع، ذیل این سنت‌ها و قواعد شکل می‌گیرند و این قواعد، حاکم بر تاریخ‌اند و تاریخ بشری با آنها ساخته می‌شود. حتی قواعد بالاتر از قواعد تاریخ هم وجود دارند که حاکم بر قواعد تاریخی هستند.

نکته‌ مهم دیگری که در تحلیل حوادث و نتیجه‌گیری و تحلیل پیروزی و شکست‌ها باید به آن توجه کنیم، عمر امت‌ها و ظرفیتشان است. برخی از امت‌ها عمرشان کوتاه و ظرفیت‌هایشان هم محدود است؛ ولی برخی از امت‌ها ظرفیت‌های بزرگی دارند و با این ظرفیت‌های بزرگ، هم تداوم تاریخی دارند و هم نقش‌های بزرگی به آنها محول می‌شوند.

در تحلیل حوادث نیم قرن اخیر که آمیخته با فضای انقلاب اسلامی است، به نظر من مردم بزرگوار ایران چه بدانند، چه ندانند، نقشی اساسی در تحولات جهان دارند. این نقش مبتنی بر ظرفیت بزرگی است که خدای متعال در درون این ملت قرار داده است. این ظرفیت‌ها دارند تبدیل به فعلیت می‌شوند و تحولات جهانی دارند بر این مدار شکل می‌گیرند. اگر ما این ظرفیت‌ها را نشناسیم، تحلیل غلط می‌کنیم و احساس می‌کنیم که حوادث دارند بر ما سبقت می‌گیرند و ما شکست می‌خوریم و لذا زود ناامید و مأیوس می‌شویم.

بنابراین تحلیل حوادث بزرگ باید بر مدار بزرگی طرح خدای متعال باشد و سنت‌های الهی در تحقق این طرح و پیروزی جبهه حق لحاظ شوند. همچنین ظرفیت‌هایی که خدای متعال در جبهه حق قرار داده یا در یک نقطه متمرکز شده‌اند، می‌توانند در حوادث اثرگذار باشند و باید مد نظر قرار بگیرند.

بر همین اساس از ادله می‌توانیم بفهمیم که خدای متعال ظرفیتی تاریخی را در ملت ایران قرار داده که با سنت‌هایی ساخته شده است و اهل بیت(ع) این ظرفیت را با سنت‌هایی به فعلیت رسانده‌اند. مثل هجرت امام رضا(ع) که حادثه‌ا‌ی باعظمت در ساخت این جغرافیا و این امت است. بنابراین باید این سنت‌ها و مأموریت‌های تاریخی‌ای را که روی دوش مردم ایران است بشناسیم تا بتوانیم تحولات را بر مدار آن تحلیل کنیم.

در حوادث آخرالزمانی و اتفاقات مهم و بزرگی که در جهان روی می‌دهند، به‌لحاظ منابع و ادلّه‌ای که داریم، بعید نیست این ملت محور سلسله حوادث بزرگی قرار بگیرند. ما باید انقلاب اسلامی را ذیل آن، روایت کنیم، آن هم کلان‌روایت. باید ببینیم این انقلابی که اتفاق افتاده و روی دوش یک ملت مؤمن با یک رهبری اسلامی و ایمانی قرار گرفته است، در تحولات جهانی و تحولات تاریخی چه نقشی دارد؟ ما به یک کلان‌روایت از انقلاب اسلامی، ذیل طرح بزرگ الهی و انبیای الهی و بر محور ظرفیت امت ایمانی نیاز داریم.

 

*ممکن است انقلاب اسلامی به یک حرکت سیاسی برای عبور از استبداد تقلیل پیدا کند

بله. انقلاب اسلامی را می‌شود به اشکال مختلفی بازخوانی کرد. ممکن است بگوییم یک ظرفیت متراکم برای عبور از یک نظام استبدادی است؛ ولی حقیقت این است اگر ما انقلاب اسلامی را ذیل سنت‌های الهی، جریان حق و باطل و ذیل ظرفیت تاریخی ملت ایران برای ایفای نقش در حوادث بزرگ آخرالزمانی ببینیم، انقلاب اسلامی یک تحول بزرگ جهانی برای عبور دادن جهان از وضعیت و انسدادی تاریخی به‌ سمت عصر ظهور و غلبه نهایی جبهه حق است. باید ببینیم که این انقلاب بزرگ چه مسیری را طی کرده و چگونه شکل گرفته است؟ قوا، امکانات، انرژی‌ها و نیروهایی که به فعلیت رسیدند، چه نیروهایی بودند و چه تحولی را در جهان ایجاد کردند؟

در تحلیل حوادث بزرگ جهانی، به‌خصوص برای تشخیص نقش دنیای اسلام و تحلیل نقش جمهوری اسلامی، باید سه نکته‌ فوق را باید مورد توجه قرار داد: طرح کلی خدای متعال و سنت‌های الهی، ظرفیت‌های تاریخی مردم ایران و مأموریت آنها در ایفای نقش و سپس کلان‌روایت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در همین مسیر.

در تحلیل این کلان‌روایت به جای آنکه به مسائل جزئی بپردازیم، باید به تغییر موازنه‌ها توجه کنیم. قدرت جدیدی، اعمّ از قدرت نرم و سخت، در عالم پیدا شده و حدود و مرزها و موازنه‌های جهانی تغییر کرده و مسیر جدیدی در جامعه جهانی گشوده شده است. اینها اصول خوانش حوادث جهانی معاصر، به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش انقلاب اسلامی به این حوادث هستند. اگر بخواهیم کلان‌روایت را با این رویکرد بازخوانی بکنیم، باید به این اصول توجه کنیم.

نکته‌ مهم اینکه پرچمدار و راهبر این حرکت که در دل صحنه‌های سخت، مسیر را برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و برای حرکت به ‌سوی آینده‎‌ باز می‌کند، از این وضعیت تحلیلی دارد و گاهی برای توصیف وضعیت و توصیف صحنه و به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و ملت ایران، گزاره‌های راهبردی را بیان می‌کند. ما نباید از خطی که پرچمدار این حرکت ترسیم می‌کند غفلت کنیم. این گزاره‌ها در فهم وضعیت کنونی جهان، به ما بسیار کمک می‌کنند. در بیانات ایشان، هم تحلیل هست، هم تجویز. نسخه‌ها، تحلیل‌ها و تجویزهای ایشان در تحلیل و تفسیر از وضعیت کنونی جهان و جایگاه انقلاب اسلامی در تحولات پیش‌رو و آینده‌ جهان باید مورد توجه قرار بگیرند.

 

شما در پرسش اول، به خود دستگاه تحلیل پرداختید. یک دهه‌ پیش که دولت یازدهم سر کار بود، رهبر معظم انقلاب ‌فرمودند وقتی دستگاه تحلیل خراب باشد، حتی اگر داده سالم واردش شود، تحلیل خراب از آن بیرون می‌آید. ایشان اصرار زیادی داشتند که دستگاه محاسباتی مسئولین نظام و مردم ما باید دستگاه درستی باشد. برای ارزیابی روند تحولات، اصول، امهات و چهارچوب آن دستگاه محاسبه را بیان فرمودید.

عرض کردم که خدای متعال در قرآن خیلی وقت‌ها همین هشدار را با «اَم حَسِبتُم» می‌دهد و می‌فرماید محاسبه خطا کردید. تصور می‌کنید همین که بگویید مؤمنم، درهای وادی ایمان به رویتان گشوده می‌شوند، «أَن تَدخُلُوا الْجَنَّه»، درها باز می‌شوند و به بهشت می‌روید. این محاسبات خطا هستند. در جای دیگر می‌فرماید: «أَم حَسِبتُم أَن تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ‌اللَّهِ وَ لارَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤمِنینَ وَلیجَهً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون‏».(۱۰) جریان‌هایی هستند که مجاهدند، در راه خدا جهاد می‌کنند، غیر از خدا، رسول و اولیای الهی هیچ تعلقی به دستگاه دیگری ندارند. اینها هنوز از کسانی که نه اهل مجاهده‌اند، نه اهل مرزبندی با جبهه‌های دیگر، جدا نشده‌اند. عده‌ای هستند که دلدادگی‌ها، فریفتگی‌هایی و ولیجه‌هایی دارند. این دو دسته از هم جدا نشده‌اند. شما خیال می‌کنید تا این دو تا صف از هم جدا نشوند، درهای بهشت باز می‌شود؟ خطاهای محاسباتی وجود دارند که موجب خطای در تحلیل و تجویز می‌شوند. خدای متعال می‌فرماید این‌طور تحلیل نکنید و نکاتی را که خدای متعال در قرآن بیان فرمودند، در محاسباتتان ملاحظه کنید.

خدای متعال در سوره‌ عنکبوت می‌فرماید شما مؤمنین محاسبه‌ غلط نکنید. وادی ایمان از دل فتنه‌ها می‌گذرد و در دل این فتنه‌ها ممکن است امکاناتی را به دشمن بدهیم. امتحان است. آنها هم محاسبه خطا نکنند؛ «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُون».(۱۱) یک موقع شما خیال می‌کنید دارید بر خدا پیروز می‌شوید و پیشی می‌گیرید. طرح شما محقق ‌شده و طرح خدا شکست خورده است. همین حرف‌هایی که یک عده‌ای با غفلت در این دوره‌های اخیر می‌گفتند که دیگر دوران انبیاء تمام شده و طرح انبیاء به پایان رسیده و حالا ما باید نقش ایفا کنیم. این خطای محاسباتی به‌ خاطر امکاناتی است که در دل فتنه‌ها به آنها داده می‌شود.

بنابراین در تحلیل حوادث بزرگ، به‌خصوص در تحلیل آینده‌ پیشِ‌ روی جمهوری اسلامی، امت اسلام، جبهه مقاومت و ملت بزرگ ایران، اگر دستگاه محاسباتی ما دقیق نباشد، دچار خطای در محاسبه و خطای در تجویز می‌شویم و نسخه‌های غلط می‌نویسیم.

برای تصحیح دستگاه محاسباتی، به بعضی از قواعد و اصول اشاره کردم؛ مثل اینکه نباید جهان را بیرون از طرح الهی تحلیل کنیم و باید درون این طرح، سنت‌های الهی و وسعت طرح و عَمَد تاریخی آن را بینیم، وگرنه دچار خطای محاسبه می‌شویم.

*رهبر معظم انقلاب در جایی می‌فرمایند علت اینکه با این همه نهادهای آکادمیک، نهادهای پژوهشی، اندیشکده‌ها و مجموعه‌های مطالعات میان‌رشته‌ای که در حوزه‌ رشته‌های علوم انسانی به کار می‌گیرند، وقتی می‌خواهند با حادثه‌ای رو‌به‌رو شوند، عکس آن چیزی می‌شود که می‌خواهند، فقط به‌خاطر این است که دستگاه محاسبه‌شان اشتباه است.

بله. سنت‌های الهی و اراده‌های برتر را در محاسبه‌شان نمی‌بینند. به‌تعبیر دیگر طرح الهی، یک غیبی دارد که آن غیب دستشان نیست. وقتی به آن صحنه‌های غیب راه ندارند، نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که خدای متعال چه می‌کند. کسانی که با انبیا راه می‌روند، به پیروزی‌ها و قلّه‌های آن طرح می‌رسند و آنها که به راه دیگری می‌روند، دچار خطای محاسباتی می‌شوند. هم جبهه‌ مؤمنین اگر در سنت‌های الهی دقت نکنند، ممکن است دچار خطای محاسباتی شود، هم جبهه‌ دشمنان همیشه دچار خطای محاسبه است و توهم پیروزی پیدا می‌کند، در حالی که واقعاً پیروزی نیست. نه پیروزی پایانی با آنهاست، نه در وهله اول واقعاً غلبه باطنی دارند. البته امدادها و امکانات ظاهری‌ای وجود دارند که ممکن است نصیب آنها شود.

*حادثه‌ای که الان بیش از صدوپنجاه روز از آن می‌گذرد و جهان را تکان داده «طوفان الاقصی» است و از مجموع رفت ‌و آمدهایی که سران قدرت‌های غربی به سرزمین‌های اشغالی دارند، می‌شود فهمید که در اثر این حادثه، تکانه‌ای در دنیا پدید آمده،  قبل از آن هم جنگ اوکراین را داشتیم و نزاعی که در آنجا شکل گرفت که تکانه‌های آن هم به‌نحوی هم کشورهای اروپایی را و هم آمریکا را تحت‌ تأثیر قرار داد. به نظر می‌رسد به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب اینها نشانه‌هایی از یک اتفاق هستند. ایشان از یک دهه پیش هم این را می‌فرمودند. جریان بیداری اسلامی که شروع شد؛ در مصر و کشورهای منطقه استشمام کردند که انگار داریم با وضعیت جدیدی روبه‌رو می‌شویم. شما در اصولی که فرمودید، به تغییر موازنه اشاره کردید و اینکه ما اگر می‌خواهیم حادثه‌های جهانی را تحلیل کنیم، باید تغییر موازنه‌ها را در تغییر و تحولات جهان ببینیم. با این منظر و با توجه به اصولی که فرمودید، تحلیل شما از حادثه‌ اخیر که احتمالاً باید در پیوند با حادثه‌های قبل از خود مورد ارزیابی قرار بگیرد، چیست؟

به گمان من با انقلاب اسلامی اتفاق عظیمی در جهان رخ داد و اراده‌ الهی به این تعلق گرفت که در پی این حادثه اتفاق بزرگی رقم بخورد. یک قدرت معنوی‌ جدید در جهان در حال ظهور است. بعد از چند قرن که قدرت‌های مادی غالب شده بودند و احساس می‌کردند دارند بساط معنویت، توجه به انبیای الهی و پرستش خدای متعال در عالم را جمع می‌کنند، دوباره این راه در جهان گشوده شده و انقلاب اسلامی به‌سرعت موازنه جهانی را به هم زده است.

انقلاب اسلامی در مقابل دو قطبی‌ای که در جهان بین بلوک شرق و غرب ایجاد شده بود و در واقع این دو جریان، دو مکتب برآمده از دوران تجدد هستند، مسیر سومی را در جهان و در مقابل انسداد تاریخی‌ای که این دو قطب ایجاد کرده بودند گشود. این مسیر سوم، حرکت همراه با انبیا و رسیدن به قله‌هاست. این حرکت، بعد از اینکه مسیر سوم را در جهان باز کرد، یکی از دو قطب قدرت مادی را که جریان مارکسیست‌ها بر محور شوروی آن زمان بود، از مدار خارج کرد. این اتفاق گرچه تحت‌تأثیر حوادث متعددی از جمله جنگ سرد بود، ولی بی‌تردید نقش‌آفرین‌ترین و موثرترین امر در فروپاشی شوروی، انقلاب اسلامی است. توضیح آنکه بعد از این فروپاشی، این‌طور نیست که جهان به یک جهان تک‌قطبی و غلبه مطلق لیبرال‌دموکراسی رسیده باشد.

 

*آن‌چنان که در نظریه‌های جهانی‌شدن مطرح است.

در همان دوره‌ فروپاشی شوروی هم بعضی از اندیشمندان غربی ادعا کردند که ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم و لیبرال‌دموکراسی غلبه پیدا کرده و این دیگر طرح پایانی تاریخ است. اما برخلاف این ادعا همزمان با فروپاشی شوروی، برخوردهای تمدنی فعال شدند و فروپاشی شوروی هم ناشی از همین مواجهه تمدن اسلام با دنیای غرب است. نظریه برخورد تمدن‌ها همین است که تمدن‌هایی دارند ظهور پیدا می‌کنند و برخوردهای تمدنی واقع می‌شوند. مهم‌ترین آن هم تمدن اسلام به پرچمداری ایران و تمدن لیبرال‌دموکراسی به پرچمداری آمریکاست. معنایش این است که آن تغییر موازنه ادامه پیدا کرده است.

دنیای غرب برای کنترل آینده جهان و برای اینکه نظم جهانی تحت‌تأثیر تمدن اسلامی قرار نگیرد، در آغاز قرن بیست‌ویک، هجوم همه‌جانبه به جهان اسلام، از جمله حمله نظامی را طراحی کرده و به دنبال کنترل نظم جهانی و محدود کردن نقش اسلام است. تقریباً بیست ‌و چند سال از آن واقعه می‌گذرد و این اتفاق نیفتاده است. گرچه در تصویر رسانه‌ای از جهان و با امپراتوری خبری‌ای که دارند گاهی تصویرسازی می‌کنند که عهد انقلاب اسلامی تمام شده و به پایان رسیده و دشمن غلبه کرده؛ ولی خودشان هم می‌دانند این‌طور نیست؛ بلکه انقلاب اسلامی نقش‌های جدی‌ای ایفا می‌کند. آن موج ادامه دارد و در دو دهه‌ گذشته در منطقه، به پیروزی‌های پیاپی دست یافته، موازنه به‌نفع اسلام تغییر کرده و طرح های دشمن هم یکی پس از دیگری خنثی شده‌اند.

در کنار حمله‌ نظامی و جنگ فراگیر فرهنگی و اقتصادی با دنیای اسلام، بحث تجزیه‌ دنیای اسلام و ایجاد جریان‌هایی در مقابل اسلام اصیل و جریان اسلام ناب که انقلاب اسلامی از او ناشی می‌شود، اقدامات دیگر دنیای غرب بوده است. دو خط را در دنیای اسلام فعال کردند. یکی خط به‌قول خودشان اسلام میانه‌رو و اعتدالیون که بیشتر اسلام را به‌عنوان یک فرهنگ قبول دارند تا یک منظومه‌ای که می‌تواند محور ایجاد تمدن و یک حرکت بزرگ باشد، جریان‌هایی که اسلام فرهنگی را قبول دارند و متصف‌اند به اعتدال و میانه‌روی. و خط دیگر یک جریان تندرو از جنس القاعده، داعش و امثال اینها بود. با این دو جریان می‌خواستند انقلاب اسلامی را کنترل کنند و موازنه تمدنی را به نفع خودشان تغییر بدهند.

آن حرکت عمیقی که از عمق دنیای اسلام و از عمق مکتب اهل‌بیت(ع) اتفاق افتاده، تقریباً در این عرصه‌ها هم غلبه پیدا کرده و یا لااقل آثار غلبه‌اش دارد ظاهر می‌شود. با اینکه روی جریان‌های اعتدالی در دنیای اسلام خیلی سرمایه‌گذاری شده است، ظرفیتش رو به کاهش است. جریان داعش هم قدرتش کم شده و رو به افول و لااقل کنترل و مهار شده است. بنابراین ابزاری که برای مبارزه با تمدن اسلامی و احیای مجدد اسلام در جهان داشتند، یکی جنگ همه‌جانبه رو در رو و مستقیم غرب و دیگری ایجاد تحولاتی در دنیای اسلام برای استحاله‌ اسلام و غلبه‌ جریان میانه‌رو و به‌تعبیر دیگر جریان‌های توسعه‌گرا و غرب‌گرا هستند که به اسلام به‌عنوان یک فرهنگ در دل تمدن برآمده از لیبرال‌دموکراسی می‌پردازند.

هر سه ضلع حرکت دنیای غرب، ضعیف شده‌اند. یعنی هم قدرت نظامی غرب در منطقه کاهش پیدا کرده، هم جریان افراطی‌ها و جریان داعش و هم جریان میانه‌روها تضعیف شده‌اند. اینها علائم یک جوشش عمیق از عمق یک جامعه بشری است که در دسترس محاسبه دستگاه مادی نیست.

*با تشکر از حضرتعالی، چنانچه اجازه بفرمایید ادامه بحث را ان‌شاالله در جلسه آتی پی خواهیم گرفت

ان‌شاالله

 

 

پاورقی:

۱- سوره‌ مزمل، آیات ۱۱ و ۱۲٫

۲- سوره‌ مجادله، آیه‌ ۲۱٫

۳- سوره‌ غافر، آیه‌ ۵۱٫

۴- سوره‌ آل عمران، آیه‌ ۱۷۹٫«خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی که برآنید وانگذارد تا آنکه (با آزمایش خود) بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند. و خدا همه شما را از سرّ غیب آگاه نسازد و لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر که را مشیّت او تعلق گرفت برگزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش بگروید، که هر گاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.‏»؛

۵٫همان

۶- سوره‌ بقره، آیه‌ ۲۱۴٫

۷- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۲٫

۸-سوره عنکبوت آیه ۳؛ «ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد!

۹- سوره‌ فتح، آیه‌ ۲۵٫

۱۰- سوره‌ توبه، آیه‌ ۱۶٫

۱۱- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۴٫

15آوریل/24

جایگاه رفیـع امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت – حجه‌الاسلام والمسلمین عبد‌الحسین خسروپناه

اشاره

شکوه و بزرگواری جایگاه بلند امام علی«ع» از روش‌های گوناگونی اعم از آیات قران کریم، روایات از پیامبر اکرم«ص» و سخنان مخالفین و معاندین ولایت قابل‌اثبات است. تحقیق پیش‌‌رو بر اساس بخش سوم یعنی بررسی جایگاه بلند امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت تنظیم ‌شده است و در تلاش است با نگاه تاریخی به بررسی اعتراف دشمنان همعصر امام علی«ع» به تحلیل شکوه و بزرگواری آن حضرت بپرازد.

 

مقدمه:

بزرگواری و شکوه شخصیت بلند امام علی«ع» که همچون خورشیدی در جهان اسلام به‌ویژه در جهان تشیع نورافشانی می‌کند، بر کسی پوشیده نیست. چنانکه با بررسی آیات قران کریم می‌توان به شکوه و جلال امام علی«ع» آگاه شد. از ابن عباس نقل ‌شده است آن مقدار از قرآن که در باره علی«ع» نازل ‌شده، در باره هیچ ‌کسی نازل نشده است. با بررسی قرآن می‌توان به ۳۰۰ آیه دست ‌یافت که در باره مقام بلند امام علی«ع» نازل‌ شده است، آیاتی مانند: آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده)، آیه تبلیغ (آیه ۶۷ سوره مائده) آیه اِکمال (آیه ۳ سوره مائده) نمونه‌هائی از این دست فراوانند. در این بخش به بررسی آیه ولایت می‌پردازیم.

 

 

۱٫آیه ولایت در شأن امیرالمومنین«ع»

یکی از آیات قران کریم در بیان ولایت امیر المومنین«ع» است؛ آیه ولایت است. خداوند متعال در سوره مائده می‌فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ (مائده۵۵) سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى ‌که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌دهند. مفسرین شیعه، دلالت آیه را بر ولایت بسیار روشن می‌دانند.»

مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع می‌گوید: «این آیه در شأن حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. هنگامی‌ که سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد [ولى کسى چیزى به او نداد، در همین‌حال] امام علی«ع» که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد.»(۱)

برخی از بزرگان اهل‌‌سنت نیز معتقدند این آیه در باره حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. سعدالدین تفتازانی گفته است: «به‌اتفاق مفسران این آیه در باره علی‌بن‌ابی‌طالب«ع» هنگامی نازل شده است که انگشترش را در حال رکوع به سائل داد.»

وی در دلالت آیه بر عقیده شیعه، خدشه وارد کرده است، ولی بر ادعای اتفاق مفسران بر نزول آن در شأن امام علی«ع» اشکالی وارد نکرده است(۲)

ملاعلی قوشچی اشعری نیز در تقریر استدلال، یادآور شده است که آیه به ‌اتفاق مفسران در شأن امام علی«ع» نازل ‌شده است؛ آنگاه‌که نماز ‌گزارد و در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد.

عبدالله‌ بن‌ابی‌هذیل گوید: «از امام رضا«ع» در باره‌ امامت پرسیدم و اینکه امامت در چه کسی است و علامت کسی که مقام امامت را دارد چیست؟»

امام رضا«ع» فرمودند: «راهنمای این امر و حجّت بر مؤمنان و قائم به امور مسلمانان و ناطق به قرآن و عالم به احکام، همان برادر پیامبر خدا و جانشین او بر امتش و وصیّ او بر آنان و ولی اوست که نسبت به او به ‌منزله‌ هارون به موسی«ع» بود و کسی که پیروی از او به کلام خداوند: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید.(۳) واجب است. و اوست که به این سخن خدا توصیف شده: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‌الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ»: و اوست که ولایت با اوست و در روز غدیر خم امامت او اثبات شد.

با سخن پیامبر(ص) که از جانب خدا بود: «آیا من به شما از خودتان اولی‌تر نیستم»؟ گفتند: «آری»، فرمود: «هر کس را که من مولای او هستم علی«ع» نیز مولای اوست، خداوندا، هر کس که علی را دوست بدارد دوست بدار و هرکس را که علی را دشمن بدارد دشمن بدار و هرکس را که علی را یاری کند، یاری کن.»(۴)

 

۲٫ عظمت مولا علی«ع» به  اعتراف دوست و دشمن

بخش دیگر در تبیین عظمت مولا علی«ع» اعترافات دوستان و دشمنان در عظمت امیرالمؤمنین«ع» است که جستجوی آن در تاریخ ثمرات بلندی را نتیجه خواهد داد.

 

ابن ابی الحدید عالِم سنی معتزلی و شارح نهج البلاغه:

ما اقولُ فی رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله؟!…

من چه بگویم در باره مردی که حتی دشمنانش به فضائلش معترف شدند و(بهرغم سعی بسیار) از انکار و کتمان عظمت‌هایش عاجز ماندند؟!… تو خود می‌دانی که بنی‌امیه، بر شرق و غرب عالم تسلط یافتند و با انواع حیله‌گری‌ها در خاموش ساختن نور علی(ع)کوشیدند، روی منابر هر گونه لعن و افترا را بر او رواج دادند، هر کسی که او را مدح کرد، تهدید کردند. نقل هر روایتی را که ناظر به فضایل  او بود ممنوع ساختند، تا آنجا که از نامگذاری(فرزندانشان)به نام علی جلوگیری کردند، معذالک همه‌ی این اقدامات و تلاش‌ها جز ظهور عظمت شخصیت علی(ع)نتیجه‌ای نداشت…در حقیقت این‌همه نابکاری‌ها بسان سعی در پنهان داشتن و پوشانیدن آفتاب با دست بود!

من چه بگویم در باره شخصیتی که هم دوستانش نام او را مخفی کردند و هم دشمنانش! دوستانش از ترس و خفقان و دشمنانش از حسادت و با این حال، شخصیت این مرد، شرق و غرب جهان را پر کرده است!

من چه بگویم در باره مردی که همه فضیلت‌ها به او منتهی میشود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می‌کند. آری اوست سرآمد همه فضیلت‌ها…

من چه بگویم در حق کسی که در ایمان و هدایت از دیگران سبقت گرفت؟! او به خدا ایمان آورد و او را عبادت کرد، در حالی که همه مردم، سنگ‌ها(بت‌ها)را می‌پرستیدند.

او کسی است که مبادی همه علوم به او بازمی‌گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتّب، احکام شریعت را تبیین، و مباحث عقلی و نقلی را تقریر کرد.

 

 

۳: اعتراف معاویه به فضایل علی«ع»

یکی از دشمنان سرسخت ولایت اهل‌بیت«ع» معاویه است. فردی که علاوه بر مخالفت با نور ولایت، شجره خبیثه آل ابی‌سفیان را نیز احیا و زنده کرد. دشمنی معاویه با امام علی«ع»، زبان گویای تاریخ است. چنانکه امام علی«ع» در توصیف او می‌فرماید: «خداوند براى او پیشتازى در دین و پیشینه‌ای درست در اسلام قرار نداد. او آزاد شده فرزند آزاد شده است. او دسته‌ای از همین دسته‌هاست که با اسلام مخالفت می‌ورزیدند. او و پدرش همیشه دشمن خداوند و پیامبر«ص» و مسلمانان بودند تا اینکه با کراهت به اسلام روى آوردند.»(۶) باوجود دشمنی معاویه با امام علی«ع» اما در برهه‌هایی از تاریخ معاویه به عظمت امام علی«ع» اعتراف کرده است که در این بخش به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.

۱٫ قیس می‌گوید: مردی از معاویه سئوالی پرسید. معاویه گفت: از علی«ع» بپرس. مرد گفت: حرف تو محبوب‌تر از حرف علی«ع» است. معاویه گفت: چه بدحرفی زدی و چه افکار پستی داری! آیا کراهت داری از مردی که پیامبر«ص» او را علم آموخته و در فضیلت او فرموده (نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست) و عمر بن‌ خطاب سئوالاتش را از او می‌پرسید و پاسخ می‌گرفت و من شاهد بودم زمانی که کار بر عمر مشکل می‌شد، می‌گفت علی اینجاست.(۷)

۲: هر سئوالى که از معاویه مى‏شد مى‏نوشت تا از على‌‌بن ‌ابی‌طالب«ع» براى او بپرسند و چون خبر شهادت على«ع» به او رسید، گفت: علم و فقاهت با مرگ على‌ بن ابی‌طالب«ع» از میان رفت. «ذهب الفقه و العلم بموت ابن- ابى طالب»(۸)

۳: محمد بن ابی‌بکر نامه‌ای به معاویه می‌نویسد و معاویه این‌گونه پاسخ می‌دهد:

«از معاویه بن ابىسفیان به محمد بن ابىبکرامّا بعد، نامهات به من رسید که در آن یادآور شدى خداوند به عظمت و سلطنت و قدرتش رسول خدا«ص» را برگزید. من و پدرت با هم در زمان حیات پیامبرمان محمّد«ص» حق على بن ابىطالب«ع» را بر خود لازم مىدیدیم و فضل و برتری او را بر خودمان لازم مىدانستیم»(۹)

 

۴: اشعار ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ درعظمت امام علی«ع»

یکی دیگر از افراد همعصر امام علی«ع»، عمروعاص است که همکاری او با معاویه زبانزد تاریخ است، امام علی«ع» در باره عمرو عاص زمانی که به بیعت با معاویه اقدام کرد، فرمود: «به خدا سوگند نیرویی که عمرو بن عاص، آن را تأیید کند نیرویی سست و ناتوان خواهد بود.»(۱۰)

عمروعاص با وجود دشمنی با حضرت علی«ع» دربرهه‌ای از تاریخ به عظمت امام علی«ع» اشاراتی دارد.

وی قصیده‌ای ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺟﻠﺠﻠﯿﻪ» ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﺩﺑﯽ ﻋﺮﺏ ﺍﺳﺖ. ﻗﻀﯿﻪ از این ‌قرار ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﺼﺮ ﻣﻨﺼﻮﺏ می‌کند، ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ می‌کند ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ، ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ وی را ﺗﻬﺪﯾﺪ می‌کند ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ می‌کنم. ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺳﻘﻮﻁ ﺭﻫﺎﻧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ می‌دید ﮐﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ، ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ ﺭﺍ در فضایل و مناقب امیر مومنان علی«ع» که دشمن معاویه بود ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ او ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ و با این کار به او فهماند که اگر به کار او کار داشته باشد، مطالب زیادی دارد که مطرح کردن آن به صلاح معاویه نیست.

ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﻮﯾﺎ ﺍﺯ کرده‌ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ!» ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ را در اینجا ذکر می‌کنیم.

ﻣﻌﺎﻭﯾﺔُ ﺍﻟﺤﺎﻝَ ﻻﺗَﺠﻬَﻞ

ﻭَ ﻋَﻦ ﺳُﺒُﻞِ ﺍﻟﺤَﻖِّ ﻻﺗَﻌﺪِﻝ

ﺍﯼ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﺰﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﻖّ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻧﺸﻮ (ﺍﮔﺮ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کرده‌ای ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺯﮔﻮ می‌کنم):

 ﻭَ ﮐِﺪﺕُ ﻟَﻬُﻢ ﺍَﻥ ﺍَﻗﺎﻣُﻮﺍ ﺍﻟﺮُّﻣﺎﺡَ

ﻋَﻠَﯿﻬﺎ ﺍﻟﻤَﺼﺎﺣِﻒَ ﻓِﯽ ﺍﻟﻘَﺴﻄَﻞ

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ صفین، آﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﻋﻠﯽ«ع» ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺣﯿﻠﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ نیزه‌ها ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ بدین‌وسیله ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺣﺘﻤﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻡ (ﺁﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯼ؟)

ﻭَﮐَﻢ ﻗَﺪ ﺳَﻤِﻌﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻤُﺼﻄَﻔﯽ

ﻭَﺻﺎﯾﺎ ﻣُﺨَﺼَّﺼَﺔً ﻓﯽ ﻋَﻠﯽٍّ؟

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﻓﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ‌ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺷﮑّﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ«ع» ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺍﺳﺖ، زیرا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ سفارش‌های ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ از پیامبر«ص» ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﯽ«ع» ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ

ﻭَ ﻓﯽ ﯾَﻮﻡِ ﺧُﻢٍّ ﺭَﻗﯽ ﻣِﻨﺒَﺮﺍً

ﯾُﺒَﻠِّﻎُ ﻭَﺍﻟﺮَّﮐﺐُ ﻟَﻢ ﯾَﺮﺟُﻞ

همان‌گونه ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﯾﺮ ﺧﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ بالا رفت ﻭ در حالی‌ که مسلمان‌ها ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺑﻼﻍ ﮐﺮﺩ.

ﻭَ ﻓﯽ ﮐَﻔِّﻪِ ﮐَﻔِّﻪِ ﻣُﻌﻠِﻨﺎً

ﯾُﻨﺎﺩﯼ ﺑِﺎَﻣﺮِ ﺍﻟﻌَﺰﯾﺰِ ﺍﻟﻌَﻠﯽِّ

ﺁﻥ ‌ﺭﻭﺯ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ«ع» ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺑﻮﺩ ﻭ به‌صورت ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩ.

 ﻭَ ﻗﺎﻝَ ﻓَﻤَﻦ ﮐُﻨﺖُ ﻣَﻮﻟﯽً ﻟَﻪُ

ﻓَﻬﺬﺍ ﻟَﻪُ ﺍﻟﯿَﻮﻡَ ﻧِﻌﻢَ ﺍﻟﻮَﻟِﯽّ

ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺣﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻦ ﻣﻮﻻﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﻋﻠﯽ«ع» ﻧﯿﺰ ﻣﻮﻻﯼ اوست.»

ﻭَ ﺍِﻧّﺎ ﻭَ ﻣﺎ ﮐﺎﻥَ ﻣِﻦ ﻓِﻌﻠِﻨﺎ

ﻟَﻔﯽ‌ﺍﻟﻨّﺎﺭِ ﻓِﯽ ﺍﻟﺪَّﺭﮎِ ﺍﻻسفل

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺗﻠﺦ ﺭﺍ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎ (ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ بوده‌اند) ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﮎ ﺍﺳﻔﻞ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ.(۱۱)

 

تاریخ رنگ فراموشی نمی‌گیرد و حقایق الهی همیشه خود را در تاریخ نشان می‌دهند. اعتراف دوستان و دشمنان به عظمت امام جان‌ها، فاتح جنگ‌ها و امام جهان هستی برهمگان روشن است. امید است به عظمت آن امام بزرگوار ولائی شدن، ولائی ماندن و ولائی محشور شدن دعائی مستجاب برای همه شیفتگان اهل‌بیت«ع» باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫طبرسی .تفسیر جوامع الجامع، ج.۲،ص.۹۰

۲٫ شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی،ج.۵،ص.۲۷۰.

۳٫ نساء/۵۹

۴٫ تفسیر اهل بیت علیهم السلام،ج.۴،ص.۱۱۸

۵٫مجلسی، بحارالأنوار،ج.۴۱ ص. ۱۴۰ 

۶٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۷٫مجلسی،بحار،ج.۳۷،ص.۲۶۶

۸٫٫ابن عبدالبر «الاستیعاب»

۹٫مجلسی،بحار الانوار،ج.۳۳،ص.۵۷۹

۱۰٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج.۲،ص.۵۱۳

۱۱٫ امینی ،الغدیر،ج.۲،ص.۱۷۳٫  

 

منابع:

۱٫مجلسی،بحارالانوار،ج.۲۷، چاپ دوم ،بیروت موسسه الوفاء۱۴۰۳

۲٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۳٫ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب المحقق: علی محمد البجاوی الناشر: دار الجیل، بیروت۱۴۱۲

۴٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، تهران ،نشر عطارد ۱۳۷۳

۵٫امینی، عبدالحسین، الغدیر ناشر:کتابخانه بزرگ اسلامی – تهران – ایران۱۳۶۲

15آوریل/24

علی! ای عدالت مظلوم – حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

به مناسبت ۲۱ ماه رمضان، شهادت حضرت علی(ع) نجوایی با پیشوای پاکان و امام حقیقت، که کشته‌ی عدالت گردید و محراب خونین کوفه را سندی زنده و جاوید، بر رسوایی خوارج ساخت، تا تاریخ بداند که وقتی دسته‌ای، پیوند «ولایت» را از امام بگسلند، تا مرز کشتن «امام» نیز پیش می‌روند و «امت» را بی«امام» که «عدالت مجسم» را از دست می‌دهد…

ای علی!… ای عدالت مظلوم

ای علی، ای حماسه‌ی انسان!

ای علی، ای عصاره‌ای ز وجود!

اینک ما، سنگینی رسالتی را بر دوش خود احساس می‌کنیم که به پهنای هستی، بر چهارده ستون قرن‌های این هزار و چهارصد سال استوار شده است.

ما که کبّاده‌ی عشق تو را می‌کشیم و خود را عاشق و شیعه‌ی سینه‌چاک تو می‌دانیم، بار سنگین چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ایثار را به دوش می‌کشیم. ادعایی است بس بزرگ…

توانمان باد تا زیر این بار، نلغزیم و حامل این «امانت» باشیم. هشیاری‌مان باد، تا رگه‌های باریک و جویبارهای کوچک «حرف»ها و «دعوت»ها و «راه»ها و «هدف»ها، ما را از آن رود پرخروش علوی منحرف نسازد و همواره داخل «خط» باشیم.

 

*****

 

ای علی! ای شهید شیوه‌ی عدل

ای علی، ای امید هر محروم!

سرتاسر زندگانی‌ات یک «فریاد» بود و تمام سخنانت یک «پیام» برای انسانیت را باز می‌گفت.

تمام گریه‌ها و مناجات‌هایت یک «عشق» را می‌نمایاند و تمام شمشیر زدن‌ها و جهادها و حماسه‌آفرینی‌هایت در پاسداری از یک «حقیقت والا» بود.

آن روزی که در شبه قاره‌ی مستطیل شکل عربستان به کانون وحی و آیین خدا ایمان آوردی و تلاش‌هایت را در «طول» خط ایمان و «عرض» پهنه‌ی دعوت مکی و جهاد مدنی متمرکز ساختی، «محیط» جهل و کفر و شرارت را، به «مساحت» علم و ایمان و تقوا و خیر مبدل ساختی و به تنهایی در پیرامون محمد(ص) امتی بپا ایستاده بودی، همچنان که ابراهیم، آن تبرزن توحید، و شرک‌ستیز نستوه، به تنهایی امتی بود، قائم و قانت!

 

*****

 

ای علی، ای تجسم ایمان

ای علی، ای تبلور مکتب

ای علی، ای تو معنی قرآن!

یار محمد(ص) در «حرا» بودی و بازوی توانای اسلام، در «بدر»

شمشیر برنده‌ی ایمان بودی، در «احد»

گُرد دلاور مدینه بودی، در «احزاب»

در رکاب رسول، یا به رکاب

فاتح بدر و خیبر و احزاب

برای گسترش دین و زدودن موانع راه از «خندق» به «خیبر» و از «یمن» به «ینبع» همواره در تلاش و حرکت بودی.

برای جهاد با «نفاق» و «بغی»، گامی در «صفین» داشتی و شمشیری در میان اصحاب «جمل» می‌زدی و مبارزه‌ای در «نهروان» می‌کردی و روز جهاد را به شب نیایش می‌پیوستی.

از «مکه» تا «مدینه» را، با بال «هجرت» پیمودی و از مدینه تا کوفه را، برای پی‌ریزی حکومت عدل بی‌نظیر در گیتی، به شوق، سپردی و زندگی‌ات تمام از آغاز تا فرجام، این بود.

از «کعبه‌ی ولادت» تا «محراب شهادت»، فاصله‌ای از نور را طی کردی.

همانند بسیاری از صفاتت که منحصر به توست. در این افتخار نیز بی‌شریک بودی.

ندیده کسی در جهان این سعادت

به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

و شهادت خونین تو در محراب، همان میلاد شگفت در کعبه بود.

از خدا، به سوی خدا… و در خانه‌ی خدا.

 

******

 

وقتی گروهی از مدار ولایت خارج شوند،

راهشان تیره و تار، دل و جانشان ظلمانی و عملشان تبهکارانه است.

آنگونه که در خوارج نهروان دیدیم.

علی(ع)، شهید عدالت بود و امید محرومان و پناه مستضعفان.

تجسم ایمان بود و تبلور مکتب،

قدیسی پاک بود، که با خاکیان زیست و با محرومان همدلی داشت و زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین لقبش «ابوتراب» بود.

با نهروانیان و پیمان‌شکنان و متجاوزان جنگید، تا جهل و فریب و بغی را سرکوب کند و با مشت حق بر دهان باطل بکوبد.

 

او، حقیقت روشن دین و جلوه‌ی راستین مکتب بود.

نخستین شهید محراب، که نقاب خون به چهره کشید و شولای شهادت و مرگ سرخ به بر کرد و مسجد کوفه را داغدار خود ساخت و تا ابد، جامه‌ی سیاه عزا بر کعبه‌ی مقدس پوشاند.

شهادت مولا، شاهد عدالت او بود.

خون همیشه جوشان فرق مطهرش، سند حقانیت آن جاودانه مرد تاریخ بود.

هنوز هم، غروب، رنگ ماتم و ماتم او را دارد،

شب، سیه‌پوش سوگ علی است.

و هر شیعه، هرجا که باشد، در روز شهادت مولا، داغ یتیمی را احساس می‌کند.

علی(ع) شهید شد، تا شاهد همیشگی قسط و عدل باشد.

شب شهادت او، شب اندوه بشریت و سوگ همه‌ی انسان‌هاست.

در خانه‌ی مولی نیست، یک خاطره شاد امشب

آن قامت همچون سرو، از پای فتاد امشب

بر فرقِ سرِ عالَم، خاک غم و ماتم ریخت

از ضربت شمشیر فرزند مراد(۱) امشب

در کوفه‌ی زخم‌آلود، هرجا که یتیمی بود

باری ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب

دلها همه محزون است، هر دیده پر از خون است

این محنت عظمی را بر کوفه که داد امشب؟

محراب علی از خون، رنگین شده، واویلا

در سوگ علی چشمی، بی‌اشک مباد امشب

08آوریل/24

دفاع از مظلوم در آموزه‌های اسلامی – حجه‌الاسلام عسکری اسلام‌پور ‌کریمی

اشاره
یکی از اصول اساسی و مباحث مطرح در آموزه‌های اصیل اسلامی از جایگاه بالایی هم برخوردار است، اصل عدل در جامعه است. با این همه در طول تاریخ همواره عده‌ای از حدّ خود فراتر رفته و به دیگران تعدی و ظلم کرده و حقوق آنان را به دلایل مختلف زیر پا نهاده‌اند و آن افراد مظلوم واقع شده‌اند. لذا، اصل حمایت و دفاع از مظلومان و ایستادگی و پایداری در برابر ظلم یکی از مهم‌ترین گزاره‌های اسلامی است و در برخی از آیات قرآن کریم و روایات اسلامی به آن اشاره شده است. در این نوشتار به مهم‌ترین آیات و روایاتی که بر لزوم دفاع از مظلومان تأکید دارند می‌پردازیم.

مفهوم ظلم و مظلوم
از واژه‌ ظلم در متون دینی به‌عنوان یک پدیده ضد ارزشی کلیدی در زندگی انسان‌ها یاد شده است. اسلام به مسئله ظلم‌ستیزی و حمایت از مظلوم در مقابل ظالم تأکید فراوانی دارد و آن را یکی از مسئولیت‌های اجتناب‌ناپذیر انسان‌ها معرفی می‌داند و می‌فرماید: «لاتَظلِمون ولاتُظلَمون»(۱)
ظلم، مصدر عربی و در لغت به معنای گذاشتن چیزی در جایی نادرست است که معادل فارسی آن را می‌توان ستم و یا بیداد دانست.(۲)
ظلم دو معنای اصلی دارد:
۱٫ تاریکی و سیاهی؛
۲٫ چیزی را از ستم در غیر موضع خود نهادن.(۳)
همان‌گونه که شخص در تاریکی چیزی را نمی‌بیند، در حال ستم کردن هم‌، مثل اینکه در تاریکی فرو رفته باشد، نمی‌تواند حقیقت را درک کند. به‌طور کلی می‌توان گفت ظلم به معنای ستم و گذاشتن چیزی در غیر محل آن است. در اصطلاح فقهی هر دو معنا آمده و شامل هر نوع عملی می‌شود که به‌نحوی حقّی را ضایع گرداند. بنابراین محروم کردن ملت‌ها از استیفای حقوقشان و کشاندن آنها به راهی که موجب از دست دادن ارزش‌هایشان ‌شود، ظلم محسوب می‌شود و به کسی که مورد بیدادگری قرار گرفته و به حق و حقوقش، تعدی و تجاوز شده، مظلوم گفته می‌شود.

حمایت از مظلومان از منظر قرآن
۱٫ جهاد به منظور حمایت از مظلومان و مستضعفان

بر اساس آموزه‌های قرآنی حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان بدهند و به حمایت از آنان بپردازند.
قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ مَا لَکُم لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا و چرا شما در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید. آنان که مى‌گویند پروردگارا! ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‌اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»(۴)
وجوب جنگ و جهاد در راه خدا برای نجات و رهایی مستضعفان از چنگال ستمگران و توبیخ و سرزنش متخلفان از جنگ و جهاد و… مطالبی است که از آیه شریفه استفاده می‌شود.
در این آیه شریفه، دفاع از مستضعفین مطرح شده که در حقیقت حکمی است که فطرت انسانی آن را واجب می‌داند.(۵) این آیه شریفه در صدد تبیین تحریک و تهییجی است برای همه مؤمنین، اعم از آنهایی که ایمانشان خالص است کسانی که ایمانشان ضعیف و ناخالص است.
اولاً: قتالشان قتال در راه خداست و ثانیاً: قتال در راه نجات گروهی از مردم ناتوان است که به دست کفار ضعیف شده‌اند.
خلاصه کلام اینکه آیه شریفه به این دسته از مردم می‌فرماید اگر ایمان به خدایتان ضعیف است، غیرت و تعصب که دارید. همین غیرت و تعصب اقتضا می‌کند از جای برخیزید و شر دشمن را از سر یک مشت زن و بچه و مردان ضعیف کوتاه کنید.(۶)
از تصریح این آیه استفاده می‌شود که بر مسلمانان واجب شده است که اگر دیدند مسلمانان گرفتار ظالمی شدند، به قدر قوّه و قدرت خود باید اقدام و دفع شرّ کنند.(۷)

۲٫ طلب یاری از سوی مظلوم
قرآن کریم، کمک خواستن را حق هر مظلومی می‌داند و ظالمان را نیز به عذاب اخروی بیم می‌دهد: «إِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثیرًاوَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می‌کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند و آنان که ظلم و ستم کردند به‌زودی در خواهند یافت که به کدامین جایگاه باز می‌گردند.»(۸)
«وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ: کسانی که مورد ستم واقع می‌شوند، اگر قدرت مقابله با ظالم را نداشته باشند، این حق را دارند که طلب یاری کنند.» (۹) و به سبب طلب یاری، نکوهشی بر آنها نیست.
قرآن کریم در باره‌ لزوم حمایت از این مظلومان می‌فرماید:
«وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ:(۱۰) اگر گروهی از مؤمنان برای حفظ دین و آیین خود از شما یاری طلبیدند، بر شما لازم است که به یاری آنان بشتابید. در این آیه شریفه نیز خدای متعال با کمال صراحت مسلمانان را ملزم می‌کند تا به یاری برادران دینی خود که مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند بروند و به وظیفه‌ دینی خود برای رهایی آنان از چنگال ظلم و ستم اقدام بکنند.»
واژه‌ «انتصار» به معنای طلب یاری است و مقاومت در برابر ظلم و دفع آن نسبت به کسی که قدرت دارد، از واجباتی است که فطرت انسانی به آن گواهی می‌دهد.(۱۱)
در برابر طلب یاری مظلوم، دیگران وظیفه دارند تا او را یاری کنند؛ زیرا یاری طلبیدن بدون یاری رساندن، بیهوده است. در حقیقت، هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است و هم مؤمنان موظف به پاسخگویی به او.(۱۲)
البته، همیشه برای کمک به مظلوم، نیازی به طلب یاری از سوی او نیست؛ زیرا ممکن است در بعضی از موارد، چنان به استضعاف کشیده شده باشد که جرئت هرگونه دانستن، تحقیق و درخواست کمک از او سلب شده باشد.(۱۳)

۳٫ عذاب الهی برای ظالمان
«إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: همانا ایراد و محکومیت متوجه کسانى است که به مردم ستم و در زمین طغیان مى‌کنند. آنانند که برایشان عذاب دردناکى است.»(۱۴)
در این آیه شریفه، خداوند برای حفظ و حمایت از مظلومان، برای ستمکاران عذاب دردناکی قرار داده است. بر همین اساس در سوره‌ فرقان فرمود: «…وَ مَن یَظْلِم مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً: و هر کس از شما [در این دنیا] ظلم و ستم کند، در قیامت عذاب بزرگى به او مى‌چشانیم.»(۱۵)

۴٫ مستضعفین پیشوایان و وارثان زمین
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ استُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الْوارِثِینَ: و ما اراده کرده‌ایم بر کسانى که در زمین به ضعف و زبونى کشیده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان (روى زمین) قرار دهیم.»(۱۶)
این آیه شریفه، بشارت می‌دهد که در هر مکان و هر زمان مستضعفان تحت سلطه ظالمان قرار بگیرند، اراده‌ی خداوند این طور است که آنان را به پیروزی برساند و سرانجام حکومت زمین را به آنان اعطا کند.»
مسئله‌ حاکمیت مستضعفان بر زمین، با عبارات و بیان‌هاى مختلفى در قرآن کریم آمده است. چنانکه در سوره‌ اعراف فرموده است: «وَ أَورَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرضِ وَ مَغارِبَهَا: ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم.»(۱۷)
همچنین خداوند متعال در مقابل ظالمان می‌فرماید: «لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ؛ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ؛ ما ستمگران را نابود و بعد از آن شما را ساکن زمین مى‌گردانیم.»(۱۸)

حمایت از مظلومان از منظر روایات
علاوه بر آیات قرآن کریم، در منابع روایی اسلام احادیث و روایات فراوانی در باره‌ حمایت از مظلومان از حضرات معصومان(ع) نقل شده است که به چند دسته قابل تقسیم است:
دسته‌ اول، روایاتی هستند که امت اسلامی را در یاری رساندن به مظلوم و ستمدیده و مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و ستم، تشویق و ترغیب می‌کنند. به جهت رعایت اختصار به چند نمونه اشاره می‌شود:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مَنْ اَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى فى‌الجنّه مُصاحِباً: کسى که حق مظلومی را از ظالم بگیرد [چه مظلوم، مسلمان باشد، چه غیر مسلمان] در بهشت با من همنشین خواهد بود.»(۱۹)
جایگاه بسیارى از انسان‌ها در بهشت خواهد بود، ولى همه‌ بهشتیان این سعادت را ندارند که همنشین پیامبر(ص) باشند، اما کمک کردن و یارى رساندن به مظلومان و گرفتن حق آنان از ظالم، به اندازه‌ای مهم است که انسان را در بهشت همنشین آن حضرت(ص) می‌کند.
همچنین از پیامبر اکرم(ص) درباره‌ یاریگری مظلوم و همدردی با ستمدیدگان نقل شده است که خداوند به حضرت داوود(ع) وحی فرمود:
«یا داوود! إنّه لَیسَ مِن عَبدٍ یُعِینُ مَظلوماً أو یَمشِی مَعهُ فی مَظلِمَتِهِ إلاّ اُثَبِّتُ قَدَمَیهِ یَومَ تَزِلُّ الأقدام: ای داوود! هیچ بنده‌ای نیست که ستمدیده‌ای را یاری رساند یا در ستمی که به او رفته، همدردی کند، مگر اینکه گام‌های او را در آن روزی که همه‌ گام‌ها می‌لغزند، استوار نگه دارم.»(۲۰)
امام صادق(ع) در باره‌ پاداش یاری مظلوم فرمودند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُعِینُ مُؤْمِناً مَظْلُوماً إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ مِنْ صِیَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِهِ فِی الْمَسْجِدِالْحَرَامِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَنْصُرُ أَخَاهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی نُصْرَتِهِ إِلَّا نَصَرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه: هیچ مؤمنی، مؤمن ستمدیده‌ای را یاری نمی‌رساند مگر اینکه عمل او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام باشد و هیچ مؤمنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاری‌اش دهد، مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند.» (۲۱)
دسته‌ دوم، احادیث و روایاتی هستند که یاری مظلوم و مبارزه با ظلم و ستم را به‌عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی، قلمداد می‌کنند.
امام علی(ع)، ظلم‌ستیزی و مبارزه با مستکبران و دفاع از حقوق مظلومان را یکی از وظایف اصلی حکومت اسلامی و علمای اسلام معرفی فرمودند: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُم هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَه عَنْزٍ،»
«سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید.اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود و یاران، حجّت را بر من تمام نمی‌کردند و اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش می‌انداختم و رهایش می‌ساختم و آخرش را به کاسه اول آن، سیراب می‌کردم. آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است».(۲۲)
بنابراین، نکته درخور توجه این است که فلسفه‌ اصلى تشکیل حکومت‌ها و تشریع قوانین، (اعم از قوانین الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریح شده است)، حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آنها بوده است، زیرا اقویا و زورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى‌گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز می‌طلبند، از این ‌رو اگر حکومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه‌ وجودى خود را به‌کلى از دست می‌دهد و گاه براى توجیه ظلم و ستم‌های ظالمان به بازیچه‌اى در دست آنان تبدیل می‌شود. بر همین اساس امام على(ع)، دلیل قبول حکومت را مسئله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان می‌دانند.
آن حضرت بعد از خاتمه‌ جنگ نهروان با صدای بلند اعلام فرموند: «اَلذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِىُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ: ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم.»(۲۳)
ایشان در لحظات آخر عمر مبارکش نیز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بودند و در حالى که در بستر شهادت آرمیده بود، به فرزندانش وصیت فرمود: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً…: شما را به تقواى الهى سفارش مى‏‌کنم و اینکه دشمن ظالم و یار و کمک‌کار مظلوم باشید.»(۲۴)
این کلام نورانی حضرت، در واقع تأکیدى است بر طرفدارى از حق. چه حقى از این بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم یارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بردارد و جالب اینکه ظالم و مظلوم در اینجا، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمی‌شود، بلکه هر مظلومى در جهان باید زیر چتر حمایت مسلمانان قرار گیرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى باید پیشگیرى شود. اگر مدعیان حقوق بشر تنها به این دو دستور عمل مى‌کردند به‌راستى دنیا گلستان می‌شد. این در حالى است که مشاهده می‌کنیم آنان هر چند در شعارها مدعى حمایت از مظلوم و حقوق بشرند،هر جا منافع نامشروعشان اقتضا کند، در کنار ظالم می‌ایستند و بر ضد مظلوم می‌جنگند.
دسته‌ سوم، روایاتی هستند که علاوه بر اینکه بر ضرورت اهتمام به امور مسلمانان تأکید می‌ورزند، افراد سُست عنصر و سهل‌انگار را که به سرنوشت مظلومان و ستمدیدگان بی‌اعتنا هستند و کوتاهی می‌کنند، توبیخ و سرزنش می‌کنند. بر همین اساس، حمایت از مظلومان در کلمات نورانی پیامبر اکرم(ص) مشهود و حتی بی‌توجهی به این اصل، عامل خروج از اسلام و مسلمانی دانسته شده است: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لا یَهْتَمَّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ: هرکس [شب را] صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد و بی‌توجه باشد، از ما نیست و هرکس فریاد و کمک‌خواهى کسى را بشنود که مسلمانان را به یاری می‌طلبد و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.»(۲۵)
نکته‌ درخور توجه در این روایت این است که آن حضرت در بخش دوم کلام نورانی خویش، حتی مسلمان بودن مظلوم را شرط ندانسته و مسلمانان را موظف به کمک به همه مظلومان دانسته‌اند (رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ).
همچنین آن حضرت در باره‌ عذاب بی‌توجهی و عدم حمایت از مظلوم از قول خداوند عز و جل فرمودند: «و عِزَّتی و جلالِی لأَنتَقِمَنَّ مِن الظّالِمِ فی عاجِلِهِ و آجِلِهِ، و لأنتَقِمَنَّ مِمَّن رَأى مَظلوماً فَقَدَرَ أن یَنصُرَهُ فلَم یَنصُرْهُ: به عزّت و جلالم سوگند، از ظالم و ستمگر و همچنین از کسی که مظلومی را در حال مظلومیت مشاهده کند و بتواند به یاری‌اش بشتابد، ولی اقدامی نکند، بی‌گمان در دنیا و آخرت انتقام شدیدی می‌گیرم.»(۲۶)
در این روایت نیز همانند روایت‌های گذشته، مطلق ظالم و مظلوم را گفته و‌ اشاره‌ای به دین و مذهب و نژاد و رنگ آنان نکرده است. بنابراین، دفاع از مظلوم، وظیفه‌ هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم، غیرمسلمان باشد.
بر اساس آموزه‌های اسلامی، حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان دهند و به حمایت از آنان بپردازند.
در حقیقت، عنوان مظلوم و مستضعف مجوزی است تا مورد حمایت افراد مسلمان و نظام اسلامی قرار گیرد. بنابراین، دین و مذهب و رنگ و نژاد و جغرافیا و جنسیت و مانند آنها موجب نمی‌شود تا ترک حمایتی از سوی مسلمانان و نظام اسلامی انجام گیرد.

پاورقی
۱٫ بقره، آیه‌ ۲۷۹٫
۲٫ سیاح، احمد، فرهنگ جامع، تهران، کتابفروشی اسلام، ج.۳ و ۴، ص.۵۵٫
۳٫ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج.۴، ص.۱۸۶٫
۴٫ نساء، آیه‌ ۷۵٫
۵٫ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت،: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق.، ج.۴، ص.۴۳۲٫
۶٫ همان، ج.۴،ص.۴۱۹٫
۷٫ طیّب، سید عبدالحسین، تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش، ج.۴،ص.۱۳۷٫
۸٫ شعراء، آیه‌ ۲۲۷٫
۹٫ شوری، آیه‌ ۳۹٫
۱۰٫ انفال، آیه‌ ۷۲‌.
۱۱٫ المیزان فی تفسیر القرآن،ج.۸،ص.۶۴٫
۱۲٫ مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه،ج.۲۰،ص.۴۶۴٫
۱۳٫ حقیقت، سید صادق؛ مسئولیت‌های فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی، تهران، نشر مرکز تحقیقات استراتژیک،ص.۳۳۸٫
۱۴٫ شوری، آیه‌۴۲٫
۱۵٫ فرقان، آیه‌۱۹٫
۱۶٫ قصص، آیه‌۵٫
۱۷٫اعراف، آیه‌۱۳۷٫
۱۸٫ابراهیم، آیات ۱۳و۱۴٫
۱۹٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء،ج.۷۵،ص.۳۵۹،ح.۷۴٫
۲۰٫ متّقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج.۱۵، ص.۸۷۲٫
۲۱٫ بحارالأنوار، ج.۷۲، ص. ۲۰٫
۲۲٫ شریف الرضی، نهج‌البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، خطبه۳٫
۲۳٫ نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۳۷٫
۲۴٫ نهج‌البلاغه، نامه‌ ۴۷٫
۲۵٫الکلینی، اصول کافی،ج.۲، ص.۱۶۴، ح۵، بیروت، دارالأضواء؛ شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام،ج.۶،ص.۱۷۵، بیروت، دارالأضواء.
۲۶٫ کنزالعمّال، ج.۳، ص.۵۰۵٫

08آوریل/24

بیماری «منیّت» و درمان آن از منظر قرآن کریم – مصطفی محمدی

اشاره:
یکی از بزرگ‌ترین بیماری‌های روحی‌ای که همه انسان‌ها ممکن است به آن دچار شوند، «منیّت»، «خودخواهی» و «خودپرستی» است. این بیماری روحی اگر در وجود کسی ریشه بدواند، تا نابودی دنیا و آخرت فرد پیش می‌رود. از این رو بسیار شایسته است پس از شناخت این بیماری، راه درمان آن را از زبان کسی که از بزرگ‌ترین سالکان قرن حاضر بود جویا شویم.
در این مقاله پس از بررسی چیستی این بیماری، به سه نماد از مهم‌ترین بیماران منیّت یعنی شیطان، قارون و فرعون و سرگذشت آنان اشاره می‌کنیم و در ادامه راه‌های مبارزه با «منّیت» را از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) یادآوری خواهیم کرد.

۱٫ مفهوم منیّت
منیت مصدر جعلی است و از دو بخش تشکیل شده است. یکی واژه‌ فارسی «من» و دیگری پسوند «یت». این واژه در لغت به معنای خودبینی، خودخواهی، خودستایی، نخوت، غرور و لاف زدن است.(۱) گاهی نیز با واژه‌ «منم منم کردن»، یا «منی» از منّیت یاد می‌شود. چنانکه ناصر خسرو گوید:
حجت تو منی را ز سر خویش به در کن
بنگر به عقابی که منی کرد و چه‌ها خاست

۲٫منیت ارث شیطان
امام خمینی «منیّت» را ارث شیطان می‌داند. ایشان ضمن اشاره به داستان حضرت آدم(ع) و حوا و گفتگوهایی که بین خداوند، فرشتگان و شیطان رخ داد؛ بر این نکته تأکید می‌کند که داستان حضرت آدم(ع) بسیار آموزنده است و اگر انسان به‌خوبی رموز آن را درک و به دستورات قرآن عمل کند، همه مشکلات او حل خواهند شد. امام خمینی با اشاره به داستان آفرینش و سخنان اعتراض‌گونه‌ فرشتگان نسبت به آفرینش حضرت آدم و سر انجام آنان به داستان ابلیس اشاره می‌کند و می‌گوید:
«بعد از اینکه خلق مى‏کند آدم را، امر مى‏کند که سجده کنند، «ملائکه‌اللَّه» همه سجده مى‏کنند، لکن ابلیس نمى‏کند. نکته اینکه ابلیس نمى‏کند، این است که خودبین است. مى‏گوید: خَلَقْتَنى مِن نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طینٍ؛(۲) من از آتش خلق شدم، او از خاک خلق شده است؛ او پست‏تر از من است، من بالاتر از او هستم. آن هم جنبه خودبینى دارد و روى این زمینه سجده نمى‏کند و مطرود مى‏شود.»(۳)
امام امت سپس در باره مهلت گرفتن ابلیس می‌فرماید:
«ما از اینجا مى‏فهمیم که قضیه خودبینى، ارث شیطان است، از صدر عالم این قضیه بوده است. وقتى هم که وسوسه مى‏کند به آدم، باز آدم را اغوا مى‏کند. این یک تعلیم عمومى است که از قبل از خلقت آدم تا حالا باید براى ما عبرت باشد؛ بدانیم که ارث شیطان، خودبینى است. تمام فسادهایى که در عالم واقع مى‏شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومت‏ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است. و تمام مفسده‏هایى که در عالم پیدا مى‏شود، از این بیمارى خودبینى است. چه در کنج خانه کسى نشسته باشد و به عبادت مشغول باشد، اگر خودبینى بکند، ارث شیطان را دارد و چه در جامعه باشد و با مردم تماس داشته باشد، این هم اگر فسادى از آن حاصل بشود، از خودخواهى و خودبینى خودش است و چه حکومت‏هایى که در عالم حکومت مى‏کنند؛ از اولى که حکومت در دنیا تأسیس شده است تا حالا، هر فسادى واقع شده از این خصیصه است.»(۴)

۳٫ قارون، نماد منیّت
وی پسرخاله‏ یا پسرعموی حضرت موسى(ع)(۵) و در ابتدای امر، اهل عبادت و طاعت بود. شخصى خوش‌منظر و وجیه و بهترین کس در قرائت تورات بود.(۶) اما این خوى خوش با روى آوردن ثروت دنیا بر او از وى سلب شد و جایش را به تکبّر و تبختر و منیّت بخشید. پس از اینکه بازیچه‏ ثروت دنیا شد، بناى خودبینى و تکبر را گذاشت.(۷) بدین ترتیب، نعمت‏هاى الهى، وسیله‏اى براى گمراهى بیشتر وى شد، در حالى که مى‏توانست وسیله‏اى در راه تکامل مادى و معنوى او باشد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قارون از قوم موسى بود که بر آنان ستم کرد و ما آن قدر از گنج‏ها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى مردان نیرومند نیز دشوار بود. روزى قومش به او گفتند: «این همه شادى مغرورانه نکن که خداوند شادى غرورآمیز را دوست نمى‏دارد و با نعمت‏هاى خدادادى در راه آخرت تلاش کن و در عین حال از بهره‏هاى دنیا نیز کناره‏گیرى نکن و همان‏گونه که خداوند به تو نیکى کرده، تو نیز نیکوکار باش و در زمین فساد نکن که خداوند مفسدان را دوست ندارد.» او در پاسخ گفت: «من این ثروت را با دانش و آگاهى خویش کسب کرده‏ام.» سرانجام ما او و خانه‏اش را در زمین فرو کشیدیم، در حالى که هیچ کس نمى‏توانست در برابر فرمان الهى به یارى او برخیزد.»(۸)
این آیات برای ما بسیار درس‌آموزند. کسی که از اقوام نزدیک حضرت موسی، از دانشمندان، قاریان و خوبان بود، وقتی در سیاهچاله منیت و خود بزرگ‌بینی افتاد؛ دنیا و آخرتش نابود شد. جالب آنکه هنگامی‌که آگاهان بنی اسرائیل به او نصیحت کردند که مال و ثروت عظیم خویش را ابزاری برای سعادت خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنی قرار بده، او با غرور و تکبّر مخصوص به خود، ندای «منیّت» سر ‌داد و ‌گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کاردانی‌ام) به دست آورده‌ام!» (قالَ انَّما اوتیْتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی)
و سرانجام همین «منم منم»، خودبزرگ‌بینی و غرور او را به وادی هولناک انکار آیات الهی و ادامه فساد و ظلم و همکاری با دشمنان حقّ و عدالت کشانید، و در یک حادثه‌ عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت.

۴٫ فرعون، غرق در منیّت
فرعون یکی دیگر از نمادهای منیت است که قرآن کریم از او سخن گفته و بررسی سرگذشت او بسیار درس‌آموز است. کار منیت فرعون به جایی رسیده بود که ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»(۹) سر می‌داد و خودش را «خدای خدایان» معرفی می‌کرد.
آری طغیانگران خیره‌سر و مغرور و خودبزرگ‌بین، هنگامى که بر مرکب غرور و خودخواهى سوار مى‏شوند هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمى‏شناسند و حتى به ادعاى خدایى نیز قانع نیستند، بلکه مى‏خواهند «خداى خدایان» شوند! وقتی سرکشى را به آخرین مرحله می‌رسانند، مستحق دردناک‌ترین عذاب می‌شوند و فرمان الهى فرا می‌رسد و آنان را در هم می‌کوبد، چنانکه خداوند در آیه‌ بعد درباره‌ فرعون مى‏فرماید: «خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت.» (فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولى‏)(۱۰)
«نکال الآخره» اشاره به عذاب‌هاى قیامت است که دامان فرعون و فرعونیان را مى‏گیرد و چون در درجه اول اهمیت است مقدم دانسته شده و منظور از «اولى» عذاب دنیاست که دامان فرعون را گرفت و او و تمام یارانش را در کام خود در دریاى نیل فرو برد.(۱۱)

۵٫ منیّت فرعونیان زمان
آنچه گذشت به فرعون زمان بنی اسرائیل اختصاص نداشت. آخرین پادشاه سلسله پهلوی نیز روحیه خودبزرگ‌بینی عجیبی داشت. در کتاب «سقوط شاه »نوشته فریدون هویدا آمده است: «به گواه نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا پهلوی، دگرگونی روحیه‌ شاه تقریبا از‌ اواخر‌ سـال‌ ۱۳۴۹ آغـاز شـده بود. امّا‌ موضوع تغییر و تحول در روحیه‌ شاه بیشتر مربوط به جاه‌طلبی و غرور بی‌حدّ و حصر وی بود. در‌ ایدئولوژی‌ شاهنشاهی، تو گویی شاه قطب عالم امکان اسـت و«عـقل کـل» به شمار می‌آید. تفرعن، خودمحوری‌ و خودبزرگ‌بینی‌ آخرین شاه ایران‌زمین شاید از ۱۳۴۹ بیش از گذشته تبلور یـافته بـاشد‌، اما‌ همواره‌ در درون وی این «شاهنشاهی ناپیدا» به منظور پیدایی و ظهور غلیان داشته است.»(۱۲)
در بخش دیگری از کتاب یاد شده می‌خوانیم توهّمات عظمت‌گرایانه‌ شاه به‌قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان سیا ضمن گزارش محرمانه‌ای در سال ۱۳۵۵ ه. ش شاه را به عنوان «مردی که خطرات ناشی از عقده خودبزرگ‌بینی او را تهدید می‌کند»، ‌توصیف کرده بود.»(۱۳)
امروزه ربع پهلوی با مظلوم‌نمایی سعی می‌کند خود را مدافع مردم نشان داده و با شعار جمهوری‌خواهی از مردم می‌خواهد که با او همراه شوند. گویا او تاریخ زندگی دودمان پهلوی و حتی خودش را فراموش کرده است. زیرا «روحیه‌ فرعونی»، «تفرعن» و خودبزرگ‌بینی در تمام خانواده‌ پهلوی مشهود بود و مردم نیز آن را فراموش نکرده‌اند. برای نمونه در زمان حکومت شاه، شخصی را مدتی زندانی کردند و به او جرمش را نگفتند و او بی آنکه بداند برای چه زندانی شده همچنان حیران مانده بود. روزی از سربازی که برایش آب و نان آورده بود، درخواست کرد تا جرمش را به او بگوید. سرباز آهسته گفت: «شما جرم سنگینی مرتکب شده‌اید و مجازات خواهید شد. اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.»(۱۴)
در اینجا لازم است نکته‌ای را فراموش نکنیم و به مسئولان محترم جمهوری اسلامی ‌ایران نیز یاد آوری کنیم و آن این است که درخت انقلاب با خون صدها هزار تن از بهترین مسلمانان آبیاری شده تا ما بتوانیم به اسلام و این مردم خوب خدمت کنیم. بهترین مسئول در جمهوری اسلامی‌کسی است که «لباس منیّت»، خودخواهی و خودبینی را کناری نهد و با جان و دل در خدمت مردم باشد. چنانکه امام امت در این باره می‌فرماید:
«همه‌ ما در مقابل اسلام مسئولیم. این اسلامى که با خون اولیا و بزرگان به دست ما سپرده شده است و الان ما مسئول او هستیم. این اسلام را ما باید به نسل آتیه برسانیم. شما براى این ملت باید کار بکنید. (هر کدام از مسئولان که سستی کنند) در همین دنیا ننگش بر پیشانى همه است. مسئله، مسئله اینجا نیست. مسئله جاى دیگرى است که ما از آن غافل هستیم. تمام اعمال شما، تمام جدیت‌هاى شما ثبت است و همه عالم این چیزها را ثبت مى‏کند در خودش و ما باید جواب بدهیم.»(۱۵)
از منظر امام امت، مسئول و مدیر خوب کسی است که اجازه ندهد مقام سوار او شود، بلکه او باید سوار مقام بشود و این مهم با مبارزه با نفس حاصل خواهد شد.(۱۶)

۶٫ راه درمان
از مجموع آنچه گذشت در می‌یابیم که خطر بیمارى منیّت و خودخواهى‏ بسیار زیاد است و به تعبیر امام امت، همه‌ انسانها به این بیمارى یعنی «بیمارى منیّت و خودخواهى» مبتلا هستند: «انسان تا آن آخر هم خودخواهی‌اش هست. از این مرض مگر به مدد انبیاء«ع» و به مدد خداى تبارک و تعالى نجات پیدا بکند یا لااقل کم بشود این بیمارى در او.»(۱۷)
حال باید ببینیم برای درمان این بیماری مهلک چه راهی وجود دارد. امام امت (ره) برای درمان این درد چند راهکار ارائه می‌کند که در ادامه مرور می‌کنیم.

۶٫۱- خودشناسی حقیقی
یکی از بهترین راه‌های رسیدن به سعادت، خودشناسی واقعی است. چنانکه قرآن کریم نیز در آیات فراوانی بر خودشناسی تأکید کرده است. قرآن، بر آیه بودن آفرینش انسان تأکید می‌کند و می‌فرماید: «وَ فى خَلقِکم وَ ما یَبُثُّ مِن دابّهٍ ءایتٌ لّقومٍ یُوقِنون؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانه‏هایى است براى جمعیتى که اهل یقینند.»(۱۸)
روایات نیز خودشناسى‏ را برترین و سودمندترین معارف برشمرده و معرفت نفس را با شناخت پروردگار ملازم دانسته‌اند. پیامبر(ص) در پاسخ به این پرسش که راه‏ شناخت حق چیست، فرمودند: «معرفه‌النفس.»(۱۹) از امام على(ع) نیز نقل است: «در شگفتم از کسى که خود را نمى‏شناسد، چگونه پروردگار خود را مى‏شناسد؟»(۲۰) خودیابى به خدایابى مى‏انجامد؛ زیرا انسان نمى‏تواند خود را جدا از علت و آفریننده‌ خود، به‌درستى درک کند و بشناسد. علت واقعى هر موجود، مقدم بر وجود او است؛ پس شهودِ خود، هرگز از شهود الهى جدا نیست. کسی که خود و فقر ذاتی خودش را بشناسد، دیگر جایی برای منیّت نمی‌یابد. او می‌داند که خودش و دیگر موجودات هیچ هستند و هر چه هست از اوست.
امام امت با توجه به این اصل کلیدی برای درمان منیّت می‌فرماید: «دردها دوا نمى‏شود، الّا با اینکه این خصیصه‌ شیطانى (منیّت) از بین برود. کسى بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم- چنانچه‏ ملائکه مى‏گفتند- نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم.»(۲۱)

۶٫۲- تزکیه نفس
یکی دیگر از چیزهایی که می‌تواند خودپسندی و خودستایی را از بین ببرد، تزکیه است. امام امت با اشاره به جمله‌ مشهور «الْعِلْمُ حِجابُ الاکْبَر» می‌گوید: «اگر کسى بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسى تهذیب بشود، با علم تهذیب نمى‏شود؛ علم انسان را تهذیب نمى‏کند. گاهى علم، انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم توحید انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علمِ عرفان انسان را به جهنم مى‏رساند؛ گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى‏فرستد. با علم درست نمى‏شود. تزکیه مى‏خواهد.»(۲۲)

۶٫۳- تقویت ایمان
یکی از مهم‌ترین راهکارهای مبارزه به منیت و خودپسندی تقویت ایمان است. شخصی که ایمان قوی دارد، نیک می‌داند که عالم محضر خداست و او نیز همیشه در محضر خدا قرار دارد. کسی که به چنین ایمانی دست یابد، دیگر خود را نمی‌بیند چه رسد به اینکه بخواهد در گرداب منیّت سقوط کند. امام امت ضمن تعریف ایمان و تفاوت آن با علم می‌فرماید:
«ایمان، غیر از علم است. «ایمان حظّ قلب است که با شدّت تذکّر و تفکّر و انس و خلوت با حق حاصل شود. شیطان با آنکه علم به مبدأ و معاد- به نص قرآن- داشت، در زمره‌ کفار محسوب شد…. پس اگر بخواهیم از تصرف شیطان خارج شویم و تحت پناه حق تعالى واقع شویم، باید با شدت ارتیاض قلبى و دوام توجه یا کثرت آن و شدت مراوده و خلوت، حقایق ایمانیّه را به قلب رسانده تا قلب الهى شود؛ و چون قلب الهى شد، از تصرف شیطان تهى و از ظلمت معصیت و طغیان، و ظلمت کدورات اخلاق رذیله، و ظلمت جهل و کفر و شرک و خودبینى و خودخواهى و خودپسندى، به نور طاعت و عبادت و انوار اخلاق فاضله، و نور علم و کمال ایمان و توحید و خدابینى و خداخواهى و خدادوستى منتقل شود.»(۲۳)

۶٫۴- پندآموزی از سرگذشت خودپسندان
قرآن کریم پس از یاد کرد از داستان پیامبران و دیگران، تأکید می‌کند که مردم باید از آن درس بگیرند. برای نمونه پس از یادکرد داستان فرعون، هدف از بیان سرگذشت یاد شده را عبرت‌آموزی می‌داند و در آیه‌ ۲۶ سوره‌ نازعات مى‏فرماید: «در این داستان (حضرت موسى(ع) و فرعون و پایان عاقبت آن) درس عبرت بزرگى است براى آنها که خدا ترسند: إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشى.»
آری کسانی که چشم عبرت‌بین دارند، با شنیدن و خواندن داستان فرعون به خود می‌آیند و سعی می‌کنند از منیّت و خودبزرگ‌بینی پرهیز کنند.(۲۴) زیرا منیّت از بدترین بیماری‌ها و پایین‌ترین حد سقوطی است که یک فرد می‌تواند در آن فرو افتد. فرد عبرت‌بین باید آن گونه باشد که سنایی می‌گوید:

منتهای بدی منی داند
برتری در فروتنی داند
نخوتش هر چه کم به نیروتر
قدرتش هر چه بیش خوشخوتر

در بررسی سخنان امام امت نیز می‌توان دریافت از نگاه ایشان نیز یکی از راه‌های رهائی از گناه منیّت، توجه به سرگذشت افرادی است که در این دام گرفتار آمده‌اند. امام خمینی پس از ذکر اهمیت اخلاص و این نکته که علم به‌تنهایی نمی‌توان انسان را رستگار کند، می‌گوید: «ملاحظه‌ حال ابلیس کن که چون خودخواهى و خودبینى و خودپسندى در او بود، علمش به هیچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد…. علم توحیدى که براى نمایش در محضر عوام یا علما باشد از نورانیّت عارى و برى است و غذایى است که با دست شیطان براى نفس أمَّاره تهیه شود. خود آن، انسان را از توحید بیرون برد و به تشریک نزدیک کند.»(۲۵)

پی‌نوشت‌ها:
۱- دهخدا، ذیل واژه‌، ج.۱۳، ص. ۱۹۱۸۷٫
۲- اعراف/ ۱۲٫
۳- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص.. ۱۳۳٫
۴- امام خمینی، همان.
۵- محمدی گلپایگانی، جرعه‏اى از زلال قرآن، ج.‏۴، ص. ۲۱۰٫
۶- طبرسی، مجمع البیان، ج. ۷-/ ۸، ص. ۴۱۵٫
۷- ابن جوزی، زاد المسیر، ج. ۷، صص.۲۲-۲۱٫
۸- قصص، آیات ۷۶- ۸۱٫
۹- نازعات/ ۲۴٫
۱۰- نازعات/ ۲۵٫
۱۱- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۲۶، ص. ۹۵٫
۱۲- هویدا، سقوط شاه، ص. ۷۲٫
۱۳- همان، ص. ۱۵۶٫
۱۴- فرمانفرماییان، خون و نفت، ص. ۱۵۳.
۱۵- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۵، ص. ۷۶٫
۱۶- همان، ج.‏۱۵، ص. ۷۷٫
۱۷- همان، ج.‏۱۴، ص. ۱۷۳٫
۱۸- جاثیه/ ۴
۱۹- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج. ۶۷، ص. ۷۲٫
۲۰- علامه طباطبایی، المیزان، ج. ۶، ص. ۱۷۳٫
۲۱- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۴٫
۲۲- همان، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۵٫
۲۳- امام خمینی، آداب الصلاه (آداب نماز)، ص ۲۲۷٫
۲۴- رک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۰، ص. ۶۵۵؛ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۲۰، ص. ۱۸۹٫
۲۵- امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص. ۱۰۵٫

08آوریل/24

آثار شوم لجاجت و عدم پذیرش حق در آیات و روایات – حجه‌الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:
حقیقت تمام ادیان خلاصه در اسلام خلاصه می‌شود: «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلام»(۱) و اسلام در تسلیم بودن در مقابل خداوند وحق وحقیقت خلاصه می‌شود، «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به‌شدت توصیه شده است که از دنیا نروید مگر اینکه در مقابل خداوند تسلیم باشید.
غصۀ معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دین سالم داشته و تسلیم الهی باشند.(۲) و در مقابل، لجبازی و انکار حق را به‌شدت رد کرده و ناروا دانسته‌اند. آثار شومی برای جحود و لجبازی بیان شده‌اند که مهم‌ترین آنها، کوری باطن، از دست دادن حق و گرفتار عذاب دنیا وآخرت شدن است. آنچه پیش‌ رو دارید مروری مختصر بر تسلیم در مقابل حق و پرهیز از جحود و انکار و لجبازی در مقابل پذیرش حق است.

مراتب تسلیم
استاد شهید مطهری در بارۀ مراتب تسلیم، سخن جامعی دارد که ما را از سخن گفتن بی‌نیاز می‌کند. او می‌فرماید: «اساسی‌ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل. زمانی که دو حریف با یکدیگر نبرد می‌کنند و یکی از طرفین احساس شکست می‌کند، ممکن است تسلیم شود. در این ‌گونه تسلیم‌ها، معمولاً حریفِ مغلوب، دست‌های خود را به عنوان تسلیم بالا می‌برد و از ستیز و جنگ باز می‌ایستد.
در این نوع از تسلیم، تن و جسم تسلیم می‌شود، اما فکر و اندیشه تسلیم نمی‌شود، بلکه دائماً در فکر تمرّد است و می‌اندیشد که چگونه ممکن است فرصتی به دست آورد تا دوباره بر حریف چیره شود. این گونه تسلیم که تسلیم بدن است منتهای قلمروی است که زور می‌تواند تسخیر کند.
مرحله‌ دیگرِ تسلیم، تسلیم عقل و فکر است. قدرتی که می‌تواند عقل را تحت تسلیم درآورد قدرت منطق و استدلال است. با زور، به یک دانش‌آموز نمی‌شود فهماند که مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است. قضایای ریاضی را با استدلال باید ثابت کرد و راه دیگری ندارد. عقل را فکر و استدلال، تسخیر و وادار به تسلیم می‌کند.
معروف است وقتی که گالیله را به خاطر اعتقاد به حرکت زمین و مرکزیّت خورشید شکنجه می‌دادند، وی از بیم آنکه او را آتش بزنند از عقیده‌ علمی خود توبه کرد. در همان‌ حال روی زمین چیزی ‌نوشت. دیدند نوشته است: «با توبه‌ گالیله زمین از گردش خود باز نمی‌ایستد.»(۳)
فکر بشر هرگز تسلیم نمی‌شود مگر وقتی که با نیروی منطق و برهان مواجه شود. «قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنْتُم صادِقِینَ.(۴) «دلیل خود را بیاورید اگر راستگو هستید.»
سومین مرحلۀ تسلیم، تسلیم قلب است. حقیقت ایمان تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم شود، ولی روحش تسلیم نشود. آنجا که شخص از روی تعصب، عناد و لجاج می‌ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی‌رود، فکر و عقل و اندیشه‌اش تسلیم است، اما روحش متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است.(۵)

تسلیم بودن در مقابل حق در قرآن

۱)فقط تسلیم باشید
آیاتی در قرآن وجود دارند که توصیه شدید می‌کنند که تسلیم حق باشید؛ از جمله در آیه ۱۳۲ بقره می‌فرماید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ‌اللَّهَ اصطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ: ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ، ﭘﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﺳﻠﺎم ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻦ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﻧﻤﻴﺮﻳﺪ.»
«اسلام» در این آیه به معنای تسلیم بودن در مقابل حق است.

۲)همه تسلیم حق باشید: خدای متعال می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا‌الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی‌السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ؛(۶): ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید.»
یعنی روحتان با عقلتان جنگ و احساساتتان با ادراکاتتان ستیز نکنند.
استاد مطهری در ادامه می‌فرماید: «داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه‌ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می‌شناخت، به‌ روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملاً می‌شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین‌ حال خدا او را کافر نامیده و درباره‌اش فرموده است: «وَ کانَ مِنَ اَلْکافِرِینَ»(۷)؛ و از کافران بود (۸) دلیل اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می‌شناخت این است که قرآن صریحاً می‌فرماید:
«او به خالقیّت خدا اعتراف داشت؛ خطاب به خداوند گفت: «خَلَقتَنِی مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ؛ مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گِل» و دلیل اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت:
«أَنْظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ.(۹): پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.»
و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت:
«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ اَلْمُخْلَصِین(۱۰): به عزّت تو قسم که همه‌ فرزندان آدم را گمراه می‌سازم مگر بندگان خالصت را.» مراد از بندگان خالص که نه تنها عملشان مخلصانه است، بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد شده است. اولیای خدا و معصومین عاری از گناهند. شیطان آنان را نیز می‌شناخت و به عصمت آنان هم معتقد بود. قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه‌ این مقامات معرفی می‌کند، او را کافر می‌داند. پس معلوم می‌شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست و چیز دیگری لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی‌ها، از کافران محسوب شد؟ برای اینکه در عین قبول و درک حقیقت، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام و از قبول حقیقت ابا و استکبار کرد. تسلیم قلب نداشت.»(۱۱)

تسلیم بودن در مقابل حق در روایات

در روایات عدیده‌ای اشاره شده است که تلاش کنید تسلیم حق باشید. به دو روایت اشاره می‌شود:

۱)تسلیم الهی هستیم؟
غصه معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دینشان‌ سالم و تسلیم الهی و حق باشند. پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه شروع کردند به گریه. علی«ع» عرض کرد: ای رسول خدا! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یا علی! گریه‌ام برای آن چیزی است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد می‌شود. گویا می‌بینم که برای پروردگارت نماز می‌خوانی در حالی که شقی‌ترین انسان و شقی‌تر از پی کننده ناقه ثمود، برانگیخته می‌شود. پس ضربتی بر پیشانی تو وارد می‌سازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب می‌شود،
امیرمؤمنان می‌گوید، گفتم: ای رسول خدا! این (شهادت) در حال سالم بودن دینم (و مسلمان و تسلیم بودنم) است؟
فرمود: (بلی) در حال سلامت دینت خواهد بود.(۱۲) امیر مؤمنان علی(ع) با آن عظمت، غُصه اصلی‌اش این است که تا آخرین لحظه تسلیم حق باشد.

۲٫ حقیقت‌پذیری ایمان است و بس
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «کل شی‌ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شی‌ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛(۱۳) هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، ایمان‌ و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد، کفر است‌.» زیرا «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به قول قرآن «بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»(۱۴)است. چنین شخصی از صفت پلید “جحود” مبراست.
در مقابل سه نوع تسلیم, سه نوع جحود و انکار حقیقت داریم: «انکار ظاهری»، «انکار عقلی و فکری»، «انکار قلبی و عملی» که از همه این نوع سوم خطرناکتر است که انسان عالمانه و عامدانه حق را انکار ‌کند و زیر بار آن نرود. متاسفانه این نوع از انکار در بین به ظاهر متدینین هم دیده می‌شود که سخت خطرناک و خطرساز است:
عامل جحد و انکار حق
انکار حق و حقیقت و لجبازی عوامل مختلفی دارد که باید انسان تلاش جهاد‌گونه کند تا بتواند این عوامل را از خود دورکند. برخی از این عوامل از این قرارند:

۱)هوا و هوس:
از خطرناک‌ترین عوامل انکار حق و زیر بار نرفتن آن و لجبازی کردن، هوا و هوس انسان و قدرت‌طلبی‌ها، خودخواهی‌ها، مقام خواهی‌ها و حزب و گروه خواهی‌هاست که به‌شدت خطر ناک است و انسان را از حق دور می‌کند. «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ…؛»(۱۵) آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده…»

۲)کفر جهلی:
عبارت است از پنهان کردن جهل با ادعای علم نسبت به مجهول است؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛(۱۶) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاده است؟» در ادامه آیه علاوه برهوس، کفر جاهلانه را عامل جحود و انکار می‌داند.
۳) کفر علمی:
انسان گاه به حقانیت چیزی یقین دارد، ولی به خاطر برخی رفتار‌ها مثل ظلم کردن، تکبر و خودخواهی زیر بار حق نمی‌رود و کفر می‌ورزد. قرآن می‌فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْماً وَعُلُوّا(۱۷)؛ و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.»
در تفسیر نمونه می‌خوانیم: «از این تعبیر به‌خوبى استفاده مى‏شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند. به تعبیر دیگر حقیقت ایمان”‌تسلیم در ظاهر و باطن” در برابر حق است،
بنابر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است، و این مطلبى است دامنه‏دار که فعلاً با همین اشاره از آن مى‏گذریم. لذا در حدیثى از امام صادق«ع» مى‏خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر، یکى از اقسام آن را” کفر جحود” مى‏شمرد و یکى از شعبه‏هاى جحود را چنین بیان مى‏فرماید:
«هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده؛آن عبارت از چیزى است که انسان آن را انکار کند در حالى که مى‏داند حق است و نزد او ثابت است.» سپس به آیه مورد بحث استشهاد مى‏کند(۱۸)
قابل‌ توجه اینکه قرآن انگیزۀ انکار فرعونیان را دو چیز برمى‏شمارد: یکى”ظلم” و دیگرى” برترى‌جویى”. ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد و برترى‌جویى اشاره به تفوق‏طلبى آنها نسبت به بنى‌اسرائیل، یعنى آنها مى‏دیدند اگر در برابر آیات ‏و معجزات موسى سر تسلیم فرود آورند، هم منافع نامشروعشان به خطر مى‏افتد و هم باید همردیف بردگانشان بنى قرار گیرند و هیچ‌یک از این دو براى آنها قابل تحمل نبود.»(۱۹) و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات است و منظور از “علوّ” ظلم بر دیگران، همان گونه که در سوره اعراف آیه ۹ آمده « بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُون» به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم مى‏کردند.
به هر حال در پایان این آیه به‌عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها (به خاطر لجبازی وانگارحق) اشاره می‌کند و چنین مى‏گوید، «بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟: «فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفسِدِینَ»(۲۰)
در اینجا از تمام صفات زشت آنها روى عنوان «مفسد» تکیه مى‏کند که مفهوم جامعى دارد. هم افساد در عقیده را شامل مى‏شود و هم در گفتار و عمل، هم افساد در فرد و هم در نظام جامعه و در حقیقت تمام اعمال آنها در واژه افساد جمع است.»(۲۱)
در جامعه فعلی ما نیز هستند کسانی که با وجود آگاهی از جنایات استکبار جهانی، به‌خصوص آمریکا و صهیونیسم جهانی، به‌ویژه کفر و عناد آنان نسبت به اسلام و مسلمین و ظلم آشکارشان نسبت به ملت‌های مسلمان در اقصی نقاط جهان، صرفاً به خاطر لجاجت و جحود با نظام جمهوری اسلامی از پذیرش حق و حقانیت نظام در ستیز با زورگویان و جنایتکاران عالم که بر اساس فرامین قرآن است، خواسته یا ناخواسته در جهت خشنودی دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین گام بر می‌دارند! و این در حالی است که خدای قادر متعال صراحتاً می‌فرماید:
«وَلَا تَرکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن أَولِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ: هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدان‌ها دلگرم باشید و گرنه آتش (کیفر آنان) شما را هم در بر خواهد گرفت…»(۲۲)
همچنین خداوند دستور بیزاری از دشمنان اسلام و مسلمین و دوستی نکردن با آنان را داده و فرموده است:
«إِنّمایَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی‌الدِّینِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخراجِکُم أَن تَوَلّوهُم وَ مَن یَتَوَلّهُم فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ: همانا خداوند، شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما سر جنگ دارند و شما را از سرزمین خود جدا می‌سازند، برحذر می‌دارد و کسی که با آنان دوستی و همکاری کند، ستمگر است.»(۲۳)
و نیز در مذمت آنانکه با ساده‌اندیشی، به بستن عهد و پیمان با دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین پافشاری و اصرار می‌ورزند خداوند باریتعالی می‌فرماید:
«کَیفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لَا یَرْقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَلَا ذِمَّهً یُرضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِم وَتَأْبَى قُلُوبُهُم وَأَکثَرُهُم فَاسِقُونَ: چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند، در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»(۲۴)
و در چندین آیه نیز تاکید می‌فرماید که، «خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».(۲۵)
پیامدهای جحود وحق انکاری:
انکار حق و حقیقت و عامداً زیر بار آن نرفتن آثار زیانباری دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
۱)کوری باطنی:
کسی که حق را عالمانه و عامدانه انکار کند به جایی می‌رسد که از درک حقیقت کور و کر می‌شود و دیگر نمی‌تواند حق را تشخیص بدهد که این بدترین زیانی است که متوجه انکار کنندگان حق می‌شود. قرآن عظیم می‌فرماید:
«…وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً(۲۶): و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد.»
۲)عذاب دنیا وآخرت:
خداوند در مورد کسانی‌ هم که از هوای نفس خود پیروی و به آیات قرآن و حق بی‌اعتنائی می‌کنند و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌ورزند بشارت عذاب در دنیا و آخرت می‌دهد و می‌فرماید: «یَسمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُستَکبِرًا کَأَن لَم یَسمَعهَا فَبَشِّرهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ* وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ: و چون از آیات ما چیزی بداند آن را به مسخره می‌گیرد، (اعتنا نمی‌کند) چنین مردم کافر را (در دنیا و آخرت) عذاب ذلّت و خواری مهیّاست.*آن که آیات خدا را می‌شنود و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌کند چنانکه گویی هیچ آیه‌ای را نشنیده است، چنین کسانی را به عذاب دردناک بشارت ده.»(۲۷)
همچنین در قرآن در باره کسی که ولایت و امامت علی«ع» در روز غدیر را انکار کرد، این آیه نازل شد:
«بِسمِ‌اللَّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِلکَافِرِینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ: سائلی از عذاب قیامت که وقوعش حتمی است (از رسول) پرسید (که آن عذاب چه مردمی راست)؛ این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ‌ کسی نمی‌تواند آن را دفع کند.»(۲۸)
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل این آیه، شأن نزولى نقل کرده‌اند که خلاصه‌اش چنین است: پیامبر اسلام«ص» على«ع» را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و در باره او فرمود: «مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان ‌بن حارث ‌فهرى» که از منافقان بود(۲۹) خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «شما به ما دستور دادید که شهادت به یگانگى خدا و رسالت شما بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى، همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى، تا اینکه این جوان (اشاره به على«ع») را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَن کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ هر کسی را که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آیا این کار از ناحیه خودتان بوده یا از سوى خدا؟» پیامبر«ص» فرمودند: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خداست». نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. اینجا بود که آیه‏ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏» نازل شد.
این روایتى از «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(۳۰)
همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث‏ مانند «قرطبى»(۳۱) و آلوسى(۳۲) و أبو إسحاق ثعلبى(۳۳) و… با تفاوت مختصرى نقل کرده‌اند. علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى‌کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبوبکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(۳۴)
استاد مطهری در توضیح آیه بالا می‌فرماید: «این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است به جای اینکه بگوید خدایا! اگر این مطلب حق است و از جانب توست پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم. می‌گوید اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین‌ ببر که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم.

پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل عمران/۱۹
۲٫ امالی شیخ صدوق، ص. ۹۴، اخبارالرضا، ج. ۱، ص. ۲۳۰، بحارالانوار، ج. ۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۳٫مجموعه آثار شهید مطهری . ج.۱، ص.۲۹۱
۴٫نمل/۶۴
۵٫مجموعه آثاراستاد مطهری، ج.۱، ص.۲۹۱٫
۶٫بقره/۲۰۸
۷٫بقره/۳۴
۸٫مجموعه آثار شهید مطهری.ج.۱، ص.۲۹۲
۹٫-اعراف /۱۴
۱۰٫حجر/۳۹
۱۱٫ مجموعه آثار شهید مطهری. ج.۱، ص.۲۹۳
۱۲٫امالی شیخ صدوق،ص.۹۴، اخبارالرضا،ج۱، ص.۲۳۰،بحارالانوار، ج.۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۱۳٫کافی،ج.۲، ص. ۳۸۷
۱۴٫بقره/۱۱۲
۱۵٫جاثیه/۲۳
۱۶٫جاثیه/۲۳
۱۷٫نمل/۱۴
۱۸٫ اصول کافى,یعقوب گلینی , ج.۲ باب وجوه الکفر ص. ۲۸۷٫
۱۹٫تفسیر نمونه،ج.۱۵، ص.۴۱۳
۲۰٫نمل/۱۶
۲۱٫تفسیر نمونه، ج.‏۱۵، ص. ۴۱۴
۲۲٫هود / ۲۲
۲۳٫ ممتحنه / ۹
۲۴٫ توبه / ۸
۲۵٫سوره مبارکۀ بقره آیات ۳۰ و ۲۱۶ – سوره مبارکۀ اعراف آیۀ ۶۲، و سوره مبارکۀ نحل آیه ۷۴ و…
۲۶٫جاثیه/ بخشی از آیه ۲۳
۲۷٫جاثیه / آیات ۸ و ۹
۲۸٫معارج/۱و۲٫
۲۹٫در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
۳۰٫شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، ۱۴۱۱ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۲،ص.۳۸۱؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ هـ ش، چاپ سوم، ج.‏۱۰، ص. ۵۳۰٫
۳۱٫تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهره، بی تا، ج.۱۸، ص. ۲۷۸٫
۳۲٫روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۱۵، ص. ۶۲٫
۳۳٫الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۲ هـ ق، چاپ اول، ج.۱۰، ص. ۳۵٫
۳۴٫الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، ۱۴۱۶ هـ ق، چاپ اول‏، ج۱٫، صص.۴۷۱-۴۶۰

08آوریل/24

امیرالمؤمنین علی(ع) پیشگام در ایمان – آیت‌الله سیداحمد خاتمی

مقدمه:
«سیمای امیرالمؤمنین در قرآن» نام مجموع مقالاتی در عرصه‌ی معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌گردد.
السلام علیک یا دین الله القویم؛ سلام بر تو ای دین استوار خدا
و صراطه المستقیم؛ و راه مستقیم الهی
السلام علیک ایها النبأالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون؛ سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در او اختلاف دارند و در مورد او مورد سؤال قرار می‌گیرند
السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان آنگاه ایمان آوردی که آنان مشرک بودند
و صدّقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی حق را تصدیق نمودی آنان تکذیب می‌کردند
و جاهدت فی‌الله و هم محجمون؛ زمانی جهاد کردی که آنان گریزان بودند
و عبدالله مخلصا له‌الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین؛ و خدا را با اخلاص در دین در حالی که صبور بوده و رضای او را در نظر داشتی عبادت کردی تا دعوت حق را لبیک گفتی
الا لعنه الله علی الظالمین؛ هلا لعنت خدا بر ظالمان باد

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون»؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک بودند.
از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی(ع) پیشگامی او در عرصه ایمان است. او اصلاً در عمرش مشرک نبوده تا اولین مؤمن باشد از شش سالگی در دامن پاک رسول الله بزرگ شده و با آن فرهنگ که فرهنگ اسلام ناب است بزرگ شده است پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شوری هم که بناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف نمودند مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله اتعلمون انی اول الامه ایماناً لله و برسوله صلی الله علیه و آله»؛(۲۲)
شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۲۲)

پیشگام در تصدیق حق
و صدقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی تو حق را تصدیق نمودی که آنان تکذیب می‌کردند.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم یوم الاثنیین و اسلمت غداه یوم الثلاثا فکان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یصلی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری….؛(۲) نبوت روز دوشنبه بر پیامبر(ص) نازل شد و من صبح سه شنبه اسلام آوردم (اسلامم را ابراز کردم و او را تصدیق نمودم) پس پیامبر امام جماعت بود و از مردان من به تنهایی سمت راست او ایستاده بودم.»
با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی(ع) اتفاق افتاده نشان دهنده‌ی اوج معرفت مولای ما علی است. این سن و سال سن تحت تأثیر گرفتن است و فضای آن روز فضای شرک بوده است اینکه یک تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند این از افتخارات بی بدیل مولاست جا دارد که به آن ببالد و بگوید: …
و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً؛(۳) شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم. سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.

شجاعت و دلاوری
و جاهدت فی الله و هم مجمحون؛ و تو جهاد می‌کردی و آنان گریزان بودند
در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد:
یکی قهرمان بی بدیل بودن امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ‌هاست نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانانی هم که از علی نوشتند از قهرمانی‌های او به تفصیل گفته‌اند چرا که آفتاب قابل پنهان کردن نیست کیست که علی را بی شجاعت و قهرمانی بشناسد!!
ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:
«شجاعت امیرالمؤمنین چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دلهای مردم برد و نام دلیرانی که بعدها آمدند به کلی از خاطره‌ها زدوده. جایگاه علی در جنگ و جنگجویی به قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچکس به میدان او نیامد جز اینکه بر وی چیره گشت و او را از پای درآورد. هیچگاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است ضربت علی تک بود…
به طور خلاصه علی آنچنان قهرمان بزرگی است که کلیه پهلوانان جهان به او سر می‌سپردند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۴)
حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر می‌شمرند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:
انس بن نضر عموی انس بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر رحلت پیامبر(ص) در میدان منتشر گردید، بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد وی می‌گوید دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. من به لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم چرا اینجا نشسته‌اید؟ در جواب گفتند پیامبر کشته شد دیگر نبرد فایده ندارد من به آنها گفتم اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد برخیزید و در آن راهی که او کشته شده شما نیز شهید شوید.(۵)
و به قول بسیاری از تاریخ‌نویسان چنین گفت:
اگر محمد کشته شده خدای محمد زنده است سپس فرمود: که من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد خودم دست به سلاح برده صمیمانه مشغول نبرد شدم. ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۶)
گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله بن ابی متوسل گردند تا از ابوسفیان برای آنان امان بگیرد.(۷) و (۸)

علی بنده‌ی محکم و استوار خدا
«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»
انسان‌ها در رابطه با تعامل با دین بر چند گونه‌اند:
۱- آنانکه از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند یک لحظه انس با خدا ندارند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق سوره‌های قرآنی در جهنم مخلدند.
۲- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در بیراهه می‌رود ولی عنایت خداوند نصیبشان شده به راه برمی‌گردند توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند که نمونه معروف اینان حر بن یزید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.
۳- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در صراط مستقیم‌اند اما در این راه سعادت نمی‌مانند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه می‌میرند اینها اصطلاحاً «ریزشی» ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارد. شیطان با عبادت شش هزار ساله، یک نمونه آشکار آن است.
۴- آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم‌اند ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین علی(ع) است.
او بزرگی است از آغاز تا پایان خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرقی خونین به دیدار یار شتافت.
چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت
یا قفس بشکست یا دیواره زندان بشکافت
زان علی گویم چو قرآن را به روی سر نهم
چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۹)
الا لعنه الله علی الظالمین
هلا لعنت خداوند بر ظالمان آنان که با جنایت  خویش بشریت را یتیم کردند

پاورقی‌ها:
۱- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫
۲- شواهد القرآن حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص۵۲۹٫
۳- مناقب این مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫
۴- ر.ک شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۲۰٫
۵- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫
۶- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص۵۵).
۷- کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۹٫
۸- ر.ک فروغ ابدیت، ج۲، ص ۵۵٫
۹- حبیب الله چایچیان «حسان».

11مارس/24

در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص / حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳) سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.
بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن
ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)
آثار حُسن ظنّ
اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶) و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷) انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.
یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸) ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟
وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

آثار سوءظن
سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)
از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲) زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴) این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵) چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶) این گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.
اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

درمان سوءظن
الف) تقویت ایمان
همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

ب) تفکّر
تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:
گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)
سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)
بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)
بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)
و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)
معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

د) پرهیز از تحقّق سوءظن
مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴) انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند
چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

و) عبرت گرفتن
کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

ی) مشاوره
گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

پرهیز از ایجاد سوءظن
همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷) اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…
مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

*پرسش‌های شما
شکّاکیت همسر
همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

ریشه‌یابی شکّاکیت
شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

الف) رفتارهای خود انسان
گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

ب) رفتارهای دیگران
گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.
ج) رفتارهای متقابل
برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

د) برداشت‌های اشتباه
برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.
در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک
بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.
برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

در جریان گذاشتن همسر
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز
به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

پاورقی‌ها:
۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫
۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)
۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)
۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)
۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).
۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).
۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد» (همان‌جا).
۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).
۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).
۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).
۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).
۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).
۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).
۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).
۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).
۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).
۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).
۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫
۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).
۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).
۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).
۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).
۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫
۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫
۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).
۲۶- گام دوم از جلد دوم.
۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).
۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

11مارس/24

از همراهی ایتالیا با گروهک تروریستی منافقین تا رئیس جمهوری که دیدار با هاشمی برای او خوش‌یُمن نبود / سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به وقایع آبان و آذر ۱۳۶۸
در پائیز ۱۳۶۸ و با تشکیل دولت جدید در ایران به ریاست آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، سفرهای مقامات خارجی به کشور و دیدار با مسئولین جدید ایران آغاز می‌شود و در یکی از این سفرها رئیس جمهور وقت رومانی در شرایطی که کشورش درگیر اعتراضات مردمی بود به ایران آمده و پس از بازگشت به بخارست بلافاصله دستگیر و اعدام می‌شود.
از سوی دیگر خبرهایی از ایتالیا به‌گوش می‌رسد که نمایندگان مجلس این کشور در حمایت از گروهک تروریستی منافقین، نامه‌ای به نخست وزیر این کشور نوشته و خواستار سرمایه‌گذاری بر روی مجاهدین خلق می‌شوند، موضوعی که اعتراض دولت ایران را باعث می‌شود…، در این شماره به بررسی رخدادهای سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ می‌پردازیم.

اعدام پس از بازگشت به بخارست!
«چائوشسکو» رئیس جمهور وقت رومانی ۲۷ آذر ۱۳۶۸ به ایران آمد تا اولین رئیس جمهور خارجی باشد که برای تبریک انتخاب هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس قوه مجریه در ایران را به وی تبریک بگوید ولی این سفر برای او خوش‌یُمن نبود و بلافاصله پس از بازگشت به رومانی با انقلاب مردم روبه‌رو، دستگیر و بلافاصله نیز اعدام شد.
خبر اعدام «چائوشسکو» در مطبوعات ۵ دی ۱۳۶۸ منتشر شد و نمایندگان مجلس علی‌اکبر ولایتی وزیر خارجه را به دلیل عدم پیش‌بینی تحولات رومانی به مجلس احضار کردند و ولایتی نیز برای دفاع از خود چاره‌ای جز برکناری محمد جمشیدی گوهری سفیر وقت ایران در رومانی ندید.

انتصابات جدید
۲ مهر ۱۳۶۸، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا طی سه حکم جداگانه آقایان رحیم صفوی، مصفطی ایزدی و عباس محتاج را به ترتیب به سمت قائم مقام فرمانده‌ی کل سپاه، فرمانده نیروی زمینی سپاه و جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب کردند.
در روز ۴ مهر نیز به حکم فرمانده کل قوا آقای سیدحسن فیروزآبادی به ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.
۱۲ مهر همین سال رهبر معظم انقلاب طی نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام را به مدت سه سال منصوب کردند. ۶ آبان نیز فرمانده‌ی کل قوا طی حکمی تیمسار سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد را به سمت ریاست گروه مشاوران نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد. ۸ آبان نیز با حُکم رهبر انقلاب، علی شمخانی به فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد.
انتصاب حجت الاسلام محمدی عراقی به عنوان قائم مقام نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حجج اسلام حاج سیداحمد خمینی و حاج شیخ حسن روحانی به نمایندگی رهبری در شورای عالی امنیت ملی، انتصاب ۵ عضو جدید شورای انقلاب فرهنگی، انتصاب حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدمهدی موحدی کرمانی به ریاست دفتر عقیدتی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از دیگر احکام رهبر معظم انقلاب در سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ بودند.

حمایت از منافقین در ایتالیا!
۶ مهر ۱۳۶۸، ۲۰۹ نفر از نمایندگان مجلس ایتالیا در نامه‌ای به نخست وزیر این کشور ضمن اعلام حمایت از سازمان مجاهدین خلق، خواستار سرمایه‌گذاری بیشتر دولت ایتالیا بر روی این گروه شدند.
روزنامه‌های کشور در شماره ۸ مهر ۱۳۶۸ به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه نوشتند: با توجه به حضور دو تن از وزرای دولت ایتالیا در بین امضا کنندگان نامه، ما منتظر پاسخ رسمی دولت ایتالیا هستیم.
بر اساس این گزارش به دنبال دخالت آشکار جمعی از نمایندگان پارلمان ایتالیا در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران و درخواست آنان از دولت این کشور مبنی بر حمایت از گروه تروریستی منافقین، آینده روابط تهران و رم در ابهام قرار گرفت.
۹ مهر ماه همین سال وزیر امور خارجه ایتالیا با ارسال پیامی برای دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نامه جمعی از نمایندگان مجلس ایتالیا در حمایت از سازمان مجاهدین خلق را غیررسمی دانست.(۱)

واکنش ایران به اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجد الاقصی
۳۰ مهر ۱۳۶۸ در پی اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجدالاقصی، وزارت امور خارجه ایران با صدور بیانیه‌ای توطئه‌ی این رژیم در اهانت به ارزش‌های اسلامی و از بین بردن آثار و اماکن مقدس اسلامی به بهانه ایجاد پیکره‌ی سلیمان و معبد یهودیان در مسجدالاقصی را به شدت محکوم کرد.
در این روزحجه‌الاسلام والمسلمین مهدی کروبی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی گفت: صهیونیست‌های جنایتکار که با اسلام عزیز خصومت ریشه‌ای و دشمنی دارند این روزها حرکت تخریبی در قبله‌ی اول مسلمین مسجد‌الاقصی را شروع کردند که در واقع تخریب و ویرانی مسجد الاقصی هست.
اول مهر همین سال در اعتراض به برقراری رابطه میان مجارستان و رژیم صهیونیستی، دولت جمهوری اسلامی ایران سفر برنامه‌ریزی شده وزیر صنایع مجارستان به تهران را لغو و سفر وزیر خارجه آن کشور به ایران را به تعویق انداخت.

درگذشت آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی
یک آبان ۱۳۶۸ آیت‌الله میرزاجوادآقا تهرانی در پی یک ناراحتی دوساله از ناحیه کبد و کلیه در یکی از بیمارستان‌های مشهد چشم از جهان فروبست.
در دوم آبان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی پیامی به حجت‌الاسلام واعظ طبسی نماینده‌ی ولی فقیه در استان خراسان با اظهار تاسف شدید درباره‌ی این ضایعه تصریح کردند: آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمره‌ی انسان‌هاى والا و برجسته‌اى بود که عمر خود را در بندگى خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم، در طریق جلب رضاى الهى گام برداشت. سالیان دراز، حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید، رونق بخشید و طلّاب و فضلاى زیادى را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت‌بار نهضت اسلامى و بخصوص در حوادث دوران پیروزى انقلاب، پشتیبان و همراه مبارزین و مایه‌ی دلگرمى آنان بود. پس از پیروزى انقلاب نیز در صحنه‌هاى بسیار مهم و حسّاس، با حضور مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سال‌هاى جنگ تحمیلى، مکرّر لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن، در صحنه‌ی نبرد، پیشوا و همگام جوانان مجاهد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ شد.
گفتنی است «میرزا جوادآقا تهرانی» از فقهای مبارز و از نزدیکان امام‌خمینی(ره) بود که نقش مهمی در سرنگونی رژیم طاغوت داشت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در دوران دفاع مقدس نیز اگرچه بیش از ۸۰ سال داشت؛ اما حضوری فعال و موثر از خود نشان داد.

مواضع جدید درباره‌ی قرارداد ۱۹۷۵ !
هشتم مهر ۱۳۶۸ علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه در بازگشت از نیویورک گفت: «دبیر کل سازمان ملل نیز پذیرفته که قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر معیار عقب‌نشینی نیروهای عراق به پشت مرزهای بین‌المللی است.»
اما در ۲۷ آبان همین سال، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق پیمان ۱۹۷۵ الجزایر منعقده میان تهران و بغداد را یک پیمان مرده خواند و آن را مردود دانست.

تبادل اسرا و مخالفت عراق!
دوازدهم آذر همین سال دکتر ولایتی وزیر امور خارجه در دیدار با «گنا دینگر» مدیرکل خاورمیانه‌ای کمیته بین‌المللی صلیب سرخ آمادگی ایران را برای مبادله فوری و همزمان کلیه‌ی اسرای مجروح و معلول عراقی و ایرانی اعلام کرد.
اما در ۳۰ آذر رژیم عراق پیشنهاد ایران برای مبادله همزمان کلیه اسرای معلول ایرانی و عراقی را رد کرد. این پیشنهاد روز ۱۲ آذر از سوی دکتر علی‌اکبر ولایتی به نماینده‌ی کمیته‌ی بین‌المللی صلیب سرخ ارائه شده بود.

دیدار با رئیس جمهور پس از ده سال اسارت در انگلیس!
۱۰ آبان ۱۳۶۸، کوروش فولادی که شهریور ماه همین سال پس از تحمل ۱۰ سال زندان در انگلیس آزاد و به ایران آمده بود با هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت دیدار و گفت‌وگو کرد.
«کیهان» در این روز نوشت: «کوروش فولادی که پس از ده سال تحمل سختی‌ها و شکنجه‌های رژیم انگلیس به تازگی آزاد شده است. صبح امروز به حضور حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور رسید.
به گزارش روابط عمومی ریاست جمهوری در این دیدار رئیس جمهور با تجلیل از روحیه‌ی قوی و مقاوم فولادی، وی را نمونه‌ای از استقامت و شجاعت جوانان مسلمان کشور دانست.
کوروش فولادی پس از این دیدار در تماس تلفنی به خبرنگار ما اظهار داشت: در این دیدار شکنجه‌ها و ددمنشی‌های زندانبانان انگلیس را در طی ده سال زندان به اطلاع ریاست جمهوری رساندم.»(۲)

اعدام شانزده کویتی و اتهام‌زنی سعودی به ایران!
در روز نخست مهر ۱۳۶۸ روزنامه‌ها گزارشی منتشر کردند که نشان می‌داد آل سعود ۱۶ کویتی را به اتهام بمب‌گذاری در مراسم حج این سال اعدام کرده است.
اعدام شانزده تن از حجاج کویتی که از سوی رژیم سعودی به کارگزاری بمب در مراسم حج متهم شده بودند، اعتراض سازمان عفو بین‌الملل و کشورهای اسلامی و انقلابی منطقه را برانگیخت.
در همین روز سفارت جمهوری اسلامی ایران در کویت، اتهام رژیم سعودی مبنی بر ایرانی بودن عامل انفجار بمب در مکه‌ی مکرمه را بی‌اساس و به دور از عقل خواند و سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز رژیم سعودی را مسئول این بمب گذاری‌ها معرفی کرد.

طرحی برای مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا!
مجلس شورای اسلامی در جلسه‌ی علنی ۹ آبان ۱۳۶۸ دو فوریت طرح تشدید مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا را تصویب کرد.
بر اساس این مصوبه به منظور مقابله به مثل در برابر اقدامات دولت آمریکا، به رئیس جمهور اجازه داده می‌شود تا در مواقع لزوم جهت دستگیری و مجازات آمریکایی‌هایی که در محاکم قضایی ایران محکوم شده‌اند اقدامات لازم را به عمل آورد.

پی نوشت‌ها:
۱-    جمهوری اسلامی، ۸ مهر ۱۳۶۸، ص ۱ و ۱۲
۲-    کیهان، ۱۰ آبان ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳

11مارس/24

چرایی شکست پروژۀ فرشته‌سازی از شیطان – ننگی که با هیچ رنگی پاک نمی‌شود / علی سیف‌پور

اشاره:
یکـی از صدها پروژۀ ضد نظام جمهوری اسلامی طی چهل‌ و‌ چهار سال گذشته، تلاش برای تطهیر رژیم پهلوی و پرده‌پوشانی جنایات و خیانت‌هایی است که طی حدود ۵۳ سال توسط رژیم پهلوی در حق ملت ایران روا داشته شد.
از جمله موضوعات مهمی که در بررسی تاریخ و وقایع دوران پهلوی هرگز نمی‌توان به‌سادگی از آن گذشت، موضوع عملکرد وحشیانه ساواک در برخورد با مخالفین رژیم در زمان حکومت محمدرضا پهلوی بود که به گواه مستندات تاریخی خارجی و نـه داخلی، بسیار خشن و غیرانسانی بوده است. هزاران نفر به‌ جرم مخالفت با محمدرضا شاه تحت شدیدترین و ترسناک‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند و تعداد زیادی نیز اعدام شدند.
نکته قابل تامل اینکه آن عده‌ معلوم‌‌الحال، شما بخوانید «کاتولیک‌تر از پاپ»ها در حالی در صدد تحریف تاریخ و سفیدشویی سازمان مخوف ساواک برآمده‌اند که شخص شاه و حتی همسرش فرح دیبا به اعمال شکنجه‌ی‌‌ مخالفان رژیم اعتراف کرده‌اند!
در عین‌ حال، گرچه این اقدام مضحک، خیلی زودتر از آنچه که طراحان آن گمان می‌بردند با عکس‌العمل و اعتراض اپوزویسیون خارج‌نشین مواجه شد و شکست خورد، معذالک به‌واسطۀ نزدیک شدن به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و یاد‌آوری گوشه‌ای از آنچه که در دوران سیاه طاغوتیان زمان بر ملت غیور ایران‌زمین گذشت، به مواردی چند از منابع خارجی اشاره می‌شود.

اعترافات شاه به وجود شکنجه و نوکری و دست‌نشاندگی
محمد رضا پهلوی پس از فرار از ایران و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چند مرحله در مقابل خبرنگاران آمریکایی قرار گرفت و در آن به بکار بردن شکنجه علیه مخالفین و همچنین دست‌نشاندگی خود اعتراف کرد. در یکی از مصاحبه‌های شاه، یک خبرنگار آمریکایی که از میزان اختناق و شکنجه‌ی زندانیان سیاسی در ایران آگاهی داشت، از شاه ‌پرسید: «آیا شما از پرونده روان‌شناختی سیا در باره خودتان خبر دارید؟ علاقه دارید بدانید سیا چه نظری دارد؟»
شاه ضمن اعلام بی‌خبری از نظر سیا در مورد خود گفت: «خیر. خبر ندارم. نظرشان چیست؟»
خبرنگار با اشاره به گزارش سیا پرسید: «مرا به ساواک نمی‌فرستید؟»
شاه پاسخ داد: «خیر. شما را از تحمل آزمون وحشتناک شکنجه معاف می‌کنم!»
خبرنگار گفت: «در این گزارش شما فردی ترسیم شده‌اید که توهّم قدرت دارد و ممکن است روزی بدون اعتنا به منافع آمریکا، دنبال منافع خودش برود.»
شاه بی‌درنگ گفت: «پس چطور توانستم آدم و مامور شما باشم و منافع شما را حفظ کنم؟»(۱)

خّرد کردن صندلی بر سر متهم طبیعی است!
شاه در مصاحبه‌ دیگری با یک خبرنگار آمریکایی در توجیه شکنجه در ساواک، ضمن اشاره به طبیعی بودن برخورد خشن بازجویان هنگام بازجویی از مبارزان گفت:
«این طبیعی‌است که مامور یا بازجو آن قدر از دست کسی که بازداشت شده عصبانی بشود که مشتی به او بزند و یا صندلی را بر سر او خُـرد کند! اینها یک نوع رفتارهای عادی انسانی و تقریباً غیر قابل کنترل هستند!» (۲)

مخالفین شایسته شکنجه و اعدام بوده‌اند!
محمدرضا پهلوی در مصاحبه دیگری با دو تن از مجریان تلویزیونی آمریکا به اعدام مخالفین اعتراف ‌کرد و وقتی مجری گفت: «یکی از گروه‌های معترض ادعا کرده علاوه بر صدهزار زندانی سیاسی، ۵۸۱ نفر از مخالفین سیاسی یا اعدام و یا زیر شکنجـه کشته شده‌اند.» شاه در پاسخ گفت: «طبیعتاً عده‌ای اعدام شده‌اند، اما برای آنها دادگاه قانونی تشکیل شده و بنا بر حکم دادگاه شایسته‌ اعدام بوده‌اند!»
مجری دیگر گفت: «نهادهای بین‌المللی معتبر بارها و بارها مامورین شما را متهم به شکنجه بدون اتهام مخالفین کرده‌اند. اینها مسائلی هستند که علیه شما گفته می‌شوند.» شاه در پاسخ، ضمن عدم رد صریح ادعای نهادهای بین‌المللی مورد نظر مجری، اعلام کرد مایل نیست به این مباحث بپردازد!(۳)

اعتراف فرح به شکنجه در ساواک
«فرح دیبا» (همسر شاه) در سال ۲۰۱۵ در گفتگویی با روزنامه آلمانی «دی‌ولت» به این شکنجه‌ها اعتراف کرد و در پاسخ به این سئوال که «هزاران نفر تحت شکنجه و آزار و اذیت تحت رژیم شوهر شما قرار گرفتند.» گفت: «بله، ما اشتباه کردیم. اتفاقی که در آن زمان برای ما افتاد، وحشتناک است. مشاوران شوهرم، دولت و خود شاه به علائم هشدار توجه نکردند. شوهرم خیلی درگیر سیاست بود.»(۴)

تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد به روایت «ریچارد ساوین»
«ریچارد ساوین» انگلیسی و فروشنده رسمی تجهیزات نظامی انگلستان که در سال ١٩٧۶ به جرم قاچاق مواد مخدر از ایران به افغانستان، به زندان وکیل آباد مشهد برده شد؛ پس از دو سال و نیم حبس در ایران در نوامبر ١٩٧٩، دو ماه قبل از انقلاب، آزاد شد و خاطرات و مشاهدات خود از زندان وکیل‌آباد مشهد را ابتدا برای مطبوعات و آنگاه به صورت کتابی با عنوان «وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. بخش‌هایی از این کتاب به توصیف شرایط وحشتناک زندان وکیل‌آباد مشهد اختصاص دارد.
«رادیو زمانه» نیز به لحاظ بازتاب گسترده‌ خاطرات ساوین طی گزارشی، بخشی از کتاب فوق را با عنوان «تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. در گزارش رادیو زمانه آمده است:
«زندانی‌های سیاسی به‌محض ورود و حتی قبل از اینکه جرم آنها ثابت شود، مورد شکنجه قرار می‌گیرند. وحشیگری در وکیل‌آباد یک امر بسیار عادی است. پاهای زندانیان در کُندهای بسیار سنگین چوبی قفل شده توسط یک زنجیر به هوا کشیده می‌شود تا بتوانند کف پای آنها را با چماق‌های لاستیکی که وزنه سربی به سر دارند، مورد ضرب و شتم قرار دهند.»
ساوین در ادامه می‌نویسد: «ضمن دو و نیم ‌سالی که در وکیل‌آباد زندانی بودم منظره کتک زدن‌ها و بدن‌های شکنجه شده به اندازه‌ای عادی شده بود که دیگر جلب توجه نمی‌کرد. گاهی زندانیان سیاسی را در زندان‌های مجرد که یک متر مربع مساحت داشت نگه می‌داشتند.»

«شوک الکتریکی به شقیقه و آلت تناسلی، فرو کردن سوزن زیر ناخن انگشت‌ها، استعمال تخم مرغ، که باعث ایجاد تاول‌های شدید در روده می‌شد و به آن «تانگوی تخم مرغ» می‌گفتند، چون زندانیان از درد مرتباً به بالا و پائین می‌پریدند، امری عادی بود. طرز استعمال آن به این ترتیب بود که یک تخم مرغ پخته شده با بیش از صد درجه حرارت را با فشار داخل نشیمنگاه زندانی می‌کردند. تجاوز جنسی توسط باتوم نیز یکی دیگر از شکنجه‌های معمول بود.»
به نوشته رادیو زمانه، «ساوین» شخصاً شاهد بود که زندانیان را مجبور می‌کردند روی زمین بخزند و زمین را بلیسند و یا آنها را مجبور به تمیز کردن توالت‌ها با زبانشان می‌کردند.
و بعضی اوقات مردم را به بهانه آزاد کردن به جاهای دور می‌بردند و اعدام می‌کردند. گاهی اوقات این اعدام‌ها در محوطه خارج از زندان انجام می‌شد.»
شایان ذکر است به قتل رساندن مخالفین رژیم در بیابان‌های اطراف زندان، از جمله مواردی است که «اصغر ایزدی» یکی از چهره‌های اپوزوسیون نیز بدان اشاره کرده است که در ادامه خواهید خواند.

 

ساوین در نوع دیگر از شکنجه‌ها با طناب می‌نویسد: «نه این که مثل انگلیسی‌ها آنها را از گلو یکباره خفه کنند، بلکه طناب برای مدتی طولانی دور گردن زندانی آویخته بود و آدم ساعت‌ها به این ترتیب نگهداشته می‌شد، مگر اینکه شانس می‌آورد و یکی می‌آمد و پایش را می‌کشید تا طناب گره بخورد و منجر به مرگ محکوم شود.»
روزنامه هرالدتریبون نیز در شماره ۲۵ نوامبر ۱۹۷۸ (۴ آذر ۱۳۵۷) به ‌نقل از ساوین نوشت:
«ادعای شاه مبنی بر اینکه هیچ نوع شکنجه‌ای در زندان‌ها نیست، سراپا مزخرف است.»(۵)

اعتراض اپوزوسیون سلطنت‌طلب به سفیدشویی جلاد ساواک!
اخیراً عوامل شبکه بهایی منوتو با ساخت مستندی ۵ قسمتی، با نام «پرویز ثابتی»، قصد سفیدشویی ساواک را داشت که این اقدام صدای اپوزیسیون را هم درآورد و متعاقب آن در یک مستند تلویزیونی با حضور تعدادی از چهره‌های مشهور اپوزوسیون، از شهرام همایون گرفته تاکورش عرفانی ساخته می‌شود که همگی به اغراق مضحک سفیدشویی ساواک توسط این شبکه اعتراض می‌کنند و مستند رئیس ساواک را توهین به حافظه تاریخی مردم ایران بر می‌شمارند.
در قسمتی از این مستند مجری برنامه نسبت به سفیدشویی ساواک معترض شده و می‌گوید: «این فضایی که ما در تجلیل از ساواک در بین برخی از سلطنت‌طلبان می‌بینیم مقصود، حیثیت بخشیدن به نظامی است که در آن شکنجه و اعدام مخالفین در جهت استحکام بخشیدن به پایه‌های سیاسی آن سیستم بوده است.» و در ادامه نیز هریک از مصاحبه شوندگان در نقد مستند ساخته شده به بیان نظرات خود پرداخته و برخی از آنان از نحوه شکنجه خود از قبیل شلاق، کوبیدن کابل بر کف پاها، نشاندن در دستگاه آپولو که دستگاهی بوده که متهم را روی آن می‌نشاندند و کلاه‌خود آهنی بر سرش می‌گذاشتند که تا پایین چانه‌ها را در بر می‌گرفته و سوزاندن قسمت‌های حساس بدن با الکل و شلاق زدن بر کف پاها اشاره و می‌گوید: «سازنده مستند، خیلی ساده از کنار این‌ها گذشته! این‌ها همه بر سر خود من آمده است.»
کورش عرفانی از دیگر چهره‌های اپوزوسیون نیز می‌گوید: «این شبکه‌ی دست‌نشانده‌ی منوتو رفته یک بابایی‌رو که اگر جهان سرجای خودش بود، بخاطر جنایت علیه بشریت بایستی ۴۰ – ۵۰ سالی در زندان می‌بود. رئیس سابق ساواک را آورده و دارد یک روایت دروغین تحریف شده‌ی جعل شده را از تاریخ سیاسی قبل از انقلاب روایت می‌کند.»
و مهرداد درویش‌پور نیز از دیگر فعالان سیاسی اپوزوسیون می‌گوید «این اسفبار و باور نکردنی‌است! در کجای دنیا دیده‌اید که بعد از ۶۰-۷۰ سال از پایان رسیدن نازیسم، یکی از مخوف‌ترین چهره‌های نازی‌ها را بیاورند در تلویزیون و از وی یک چهره قهرمان ملی بسازند؟!(۶)
و در نهایت سازنده مستند پرویز ثابتی مجبور به اعتراف می‌شود و می‌گوید: «بله! ساواک، مردم را شکنجه می‌کرده، من این را انکار نمی‌کنم!» و در توجیه ساخت مستند خود می‌گوید: «اما مگر در گوانتانامو و سیا شکنجه نمی‌کنند؟!»(۷)
«اصغر ایزدی» از چهره‌های رادیکال اپوزوسیون که در سال ۱۳۵۰ دستگیر و به حبس محکوم شده بوده در گفتگو با مهرآفاق مقیمی از مجریان «شبکه ضد ایرانی برابری» به اعدام‌های بدون محاکمه و حمله به یک خانه در شب یلدای سال ۱۳۵۵ و تیرباران هشت نفر بی‌گناه، و همچنین کشتار ۹ نفر از زندانیان سیاسی از جمله بیژن جزنی و همراهانش در فروردین ۱۳۵۴، زیر پوشش فرار از زندان در تپه‌های اوین به‌دستور پرویز ثابتی اشاره می‌کند.(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ https://www.aparat.com/v/zvcNT
https://virasty.com/Mr_Hashtag/1701705168673772631 جواب قابل تامل شاه به پرونده خود در سیا و نوکری خود
https://www.aparat.com/v/UKSfd 2.
۳٫ اعتراف شاه به اعدام مخالفان حکومتش https://eftekhar.ir/
۴٫ https://www.khabaronline.ir/news/1844889 ؛ https://www.alef.ir/news/020914042
۵٫ zamaaneh.com/revolution/2009/01/print_post_213.htmlو http://hvasl.ir/news/151461
۶٫ https://www.aparat.com/v/HJhEm
۷٫ https://www.isna.ir/news/1402091107170
۸٫ https://images.app.goo.gl/1wwPpR7NuaC1TrS76- https://www.farsnews.ir/news/14020914001074
گفتگو با اصغر ایزدی زندانی سیاسی دوره شاه

11مارس/24

مصادیق فراوان آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها – افسانۀ استقلال و آزادی در عصر پهلوی‌ها / دکتر یعقوب توکلی

با توجه به اینکه رژیم پهلوی خود را پیرو غرب می‌دانست و این‌گونه هم بود، انتظار می‌رود که در این رژیم آزادی‌های فردی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موج بزند. برخلاف القائی که پس از انقلاب اسلامی توسط رسانه‌های معاند صورت گرفت، واقعیت این است که رژیم‌ پهلوی، اعم از رضاخانی و محمدرضاخانی، در پی دو کودتا بر سر کار آمدند. کودتاهایی که در جهت تأمین منافع استعمار، بدون اینکه دول استعماری کمترین هزینه‌ای را متقبل شوند، صورت گرفتند و حکومت‌هایی بر سر کار آمدند که در مسیر تحقق اهداف دولت‌های استعماری حرکت کردند، بی‌آنکه دست آشکار آن دولت‌ها دیده شود.
مضافاً بر اینکه با تأمل در سلوک شخصی رضاخان و محمدرضاشاه متوجه می‌شویم که خود آنها هم آزادی نداشتند و مثلاً این گونه نبود که رضاخان هر کاری را که می‌خواست می‌توانست انجام بدهد. محمدرضاشاه هم همین‌طور. لذا زمانی که به آنها امر شد که بروند، تنها پرسشان این بود که کجا برویم؟! سولیوان در خاطراتش می‌نویسد که وقتی به شاه گفتم ما فکر می‌کنیم منافع غرب ایجاب می‌کند که از کشور بروید و نمی‌توانیم شما را نگه داریم، تنها کاری که محمدرضا کرد این بود که مثل یک پسربچه از جا بلند شد و گفت: «حالا که باید بروم، کجا بروم؟!» گفتم: «مثلاً آمریکا.» او مثل یک بچه ذوق کرد و گفت: «یعنی شما در آمریکا به من جا می‌دهید؟» محمدرضا شاه در همان‌جا هم اقرار می‌کند که وضعیت انگلستان به‌گونه‌ای است که به من جا نخواهد داد. می‌شود مصادیق فراوانی از خاطرات خود پهلوی‌ها و نزدیکانشان آورد که نشان می‌دهد خود اینها هم آزادی نداشتند، پس چگونه می‌توانستند به مردمشان آزادی بدهند؟
از جمله مواردی که برای آزاد بودن رضاخان در تصمیم‌گیری‌ها مطرح می‌کنند، گرایش او به آلمان‌ها برای مقابله با انگلستان و روسیه است. البته این یک شوخی تاریخی و یک دروغ بزرگ است. آلمانی که می‌گویند رضاخان به سمت آن گرایش پیدا کرد، آلمان پس از جنگ جهانی اول بود. آلمانی در هم شکسته و به جمهوری وایمار تبدیل شده که تمام اقتصاد آن در کنفرانس ورسای به فرانسه بخشیده شد. اختلاف بین آلمان و فرانسه، مبنای دو جنگ جهانی بزرگ با کشتارهای گسترده بود، در نتیجه آلمان به‌کلی غارت شد.
انگلیسی‌ها در مورد غارتگری و اداره کشورهای مستعمره صاحب مجموعه دانش گسترد‌ه‌ای هستند. من معتقد نیستم که این توانایی ناشی از هوش آنهاست، بلکه در جمع‌آوری اطلاعات تبحر خاصی دارند. لذا تجربه انگلیسی بر این امر تأکید داشت که باید برای کنترل آلمان برای اینکه دوباره سر به شورش نزند، برای آن کشور فرصت اقتصادی فراهم کرد. بخشی از ایجاد این فرصت اقتصادی با گسیل مهندسان و کارگران و نیروی کار آلمان به کشورهای مختلف، از جمله ایران ممکن می‌شد. لذا آلمان زمان جمهوری وایمار اصلاً در روابط بین‌الملل قدرتی نداشت که رضاخان به آلمان گرایش پیدا کند.
دروغ بزرگ دیگر این است که می‌گویند رضاخان به فاشیسم گرایش پیدا کرد. کسانی که به تاریخ‌نگاری انگلیسی گرایش دارند، به‌شدت روی این نکته پافشاری می‌کنند. یک سال قبل از جنگ جهانی دوم، کنفرانس مونیخ برگزار شد. دالادیه نخست‌وزیر فرانسه، چمبرلین نخست‌وزیر انگلستان و موسولینی، رهبر ایتالیا، دو سه کشور را به هیتلر بخشیدند. این کشورها با آن همه گستردگی سازمان‌های امنیتی و جمع‌آوری اطلاعات نتوانستند رفتار آینده هیتلر را پیش‌بینی کنند و به او فرصت دادند و یکی دو کشور را به او بخشیدند و از او ‌خواستند که وارد بندر دانزیگ (گدانسک) نشود و لهستان را تصرف نکند تا موازنه استراتژیک در منطقه به هم نخورد.
آنها با آن همه زیرکی و سیاست نتوانستند پیش‌بینی کنند که هیتلر در آینده چه خواهد کرد. آن‌وقت رضاخان که از نوشتن یک متن ساده عاجز بود، متوجه شد؟! کدامیک از اندیشمندان ایرانی، از جمله شخصیتی مثل فروغی تشخیص دادند که یک قدرت فاشیستی درحال ظهور است و مصلحت ایجاب می‌کند که به سمت آن برویم؟
بستری که رضاخان و فروغی و سایر چهره‌های سیاسی آن دوره در آن سلوک می‌کردند، بستر انگلستان بود. در جریان جنگ جهانی دوم، وقتی به آلمان‌ها امر شد که از ایران بروند، کسی مقاومتی نکرد و در ظرف مدت کوتاهی، همگی از ایران رفتند. بنابراین استقلالی که سعی می‌کنند در اواخر دوره رضاخان به او نسبت بدهند یک افسانه است. انگلستان و فرانسه می‌خواستند بخشی از فشاری را که روی آلمان وجود داشت، بین کشورهای مختلف دنیا تقسیم کنند و مهندسان آلمانی را به ایران آوردند. بماند که آلمانی‌ها دست‌کم در بنای چند سازه در ایران نقش داشتند و از این بابت خدماتی به ایران کردند، در حالی که حتی یک بنا یا ساختاری که انگلیسی‌های گجستک(۱) در ایران ساخته و به‌جا گذاشته باشند، وجود ندارد و هر چه که هست غارت محض است.
انگلیسی‌ها در تمام راه‌های ایران مستقر بودند و از مردم برای عبور از راه‌های کشور خودشان، عوارض می‌گرفتند. در دوره‌ای برای اینکه هزینه جنگ‌های هندوستان تأمین بشود، انگلیسی‌ها در تداوم جنگ تریاک در چین، اقتصاد ایران را به سمت تولید تریاک سوق دادند و بازار ژاپن به یکی از مراکز صدور تریاک ایران تبدیل شد. یا شرکت زیگلر که یک شرکت صادرات فرش بود، از صدقه سر صادرات فرش ایران تبدیل به یک غول اقتصادی بین‌المللی شد.
ایران یک سرزمین فوق‌العاده و مستعد برای دوشیده شدن بی ‌سر و صدا بود و حاکمیتی که بعد از جنگ در اینجا توسط انگلیسی‌ها بر سر کار آمد، یک حاکمیت متحد برای تداوم تأمین منافع آنان بود. حتی وظایف پلیس جنوب هم که پس از ساخته شدن پالایشگاه، برای حفظ منافع انگلستان در جنوب و دادن باج کمتر به خوانین منطقه تشکیل شده بود، در دوره رضاخان به ارتش ایران سپرده شد تا حتی هزینه حفظ منافع انگلیس هم از جیب ملت ایران پرداخت شود. حکومتی که خود تا این حد فاقد آزادی است، چگونه می‌تواند به مردمش آزادی اعطا کند؟
از نظر آزادی احزاب و مطبوعات، پس از کودتای رضاخانی و شکل‌گیری حاکمیت رضاخان در ایران، آزادی‌ها به‌تدریج محدود ‌شدند. شکل‌گیری احزاب ممنوع و احزاب قدیمی بسته ‌شدند و حتی عضویت در احزاب چپ مجازات اعدام را در پی داشت. تمام چهره‌هایی که در گذشته مخالف رضاخان بودند، به انحای مختلف تبعید و از عرصه سیاست کنار گذاشته ‌شدند. مجلس یکدست شد و کسانی که کاملاً تابع نبودند، حذف و امثال مرحوم مدرس، قوام و… کنار گذاشته ‌شدند.
در دوره پهلوی اول با حضور پلیس سیاسی، آزادی مطلقاً معنا نداشت. اگر هم نشریه‌ای مثل مجله «آینده» تقی ارانی در ۱۳ شماره منتشر شد، به این دلیل بود که پلیس سیاسی متوجه نمی‌شد که اینها مطالب اشتراکی و سوسیالیستی و کمونیستی هستند. بعد که محمد شورشیان دستگیر شد، برای اینکه آزاد شود گفت که این یک مجله کمونیستی است که منتشر می‌شود، در حالی که روی جلد مجله هم درج شده بود که بر اساس اندیشه ماتریالیسم دیالکتیک نوشته می‌شود. بلافاصله هم اعضا و دانش‌آموزان دستگیر شدند و ماجرای گروه ۵۳ نفر پیش آمد.
در این دوره حوزه‌ها تعطیل و دانشگاه‌ها محدود شدند و هیچ حزب سیاسی‌ای که بتواند مخالفتی بکند وجود نداشت. رفت و آمد از شهری به شهر دیگر منوط به کسب مجوز برای اجازه سفر بود. حتی بر اساس منابعی که خود اینها نوشته‌اند، این مسائل وجود داشتند. امثال مخبرالسلطنه نوشته‌اند که مثلاً اعلیحضرت از چادر سیاه زن‌ها خوشش نمی‌آمد. ابتدا چادر سیاه زنان را از سرشان کشیدند و بعد به بیابان‌ها رفتند و عشایر را که چادرهایشان را از پشم بز تهیه می‌کردند مجبور کردند به ‌جای چادرهای سیاهشان از چادر سفید استفاده کنند که نه در تابستان خنک بود، نه در زمستان گرم.
با کمی تأمل در این ماجرا می‌بینیم نظام اقتصادی عشایری مبتنی بر تولید گوشت و لبنیات، تا آخر دوره رضاخان تقریباً نابود و کشور به واردکننده گوشت از خارج تبدیل شد. از این نوع مصادیق آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها فراوانند و متأسفانه مخاطب امروز و نسل جوان این حرف‌ها را باور نمی‌کند و اصلاً در ذهنش نمی‌گنجد که چنین محدودیت‌هایی اعمال شده باشند.
یک دوره شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. با سقوط حکومت رضاخانی، تا جایی که برای پلیس سیاسی و ژاندارمری و نهادهای امنیتی قابل دسترسی بود، آزادی‌ها محدود شدند، ولی بخش وسیعی از کشور از حوزه اقتدار دولت و دربار خارج بود. حتی انگلستان هم که کشور را گرفته بود و در ذیل آنها آمریکایی‌ها هم حضور داشتند و روس‌ها هم در بخش خودشان فعالیت می‌کردند، برای اینکه بتوانند به‌نوعی بدنه اجتماعی را کنترل کنند، هر یک حزبی را راه‌اندازی کردند. انگلیسی‌ها حزب «اراده ملی» را به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی به راه انداختند، آمریکایی‌ها حزب «دموکرات» به رهبری قوام را درست کردند و روس‌ها هم حزب «توده» را تشکیل دادند. جالب اینجاست که هر یک از اینها پشت سر حزب، یک سازمان نظامی هم ایجاد کردند، یعنی ارتشی‌ها را هم به کار گرفتند و لذا حضور طیف طرفداران انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کاملاً ملموس و مشخص بود. بعدها حزب توده مورد سرزنش قرار گرفت که چرا در کودتا در برابر نیروهای انگلیس و آمریکا نایستاد که جای بحث فراوان دارد، مضافاً بر اینکه آنها نیروی نظامی کافی برای تقابل با نیروهای انگلیس و امریکا نداشتند.
در طی این دوازده سال بحث نفت و آزادی‌های سیاسی در دولت‌هایی مطرح بود که ثبات سیاسی نداشتند و دوره زمامداری آنها از یک ماه تا حداکثر دو سال و اندی (دولت دکتر مصدق) طول ‌کشید. در این فاصله مطبوعات تا حد زیادی آزاد شدند و احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی شکل گرفتند، اما وقتی کودتای ۲۸ مرداد به نتیجه رسید و شاکله مستشاری انگلیس و آمریکا و سپس اسرائیل بر ایران سیطره پیدا کرد، ساواک شکل گرفت و فرمانداری نظامی مسلط شد، آزادی‌زدایی و احزاب‌زدایی شروع شد. حتی اعتراضات امثال حاج آقا حسین قمی در جایگاه مرجعیت با واکنش تند حکومت مواجه شد و ایشان همراه با شاگردانشان به نجف تبعید شدند. شجاعتی که حضرت امام به بدنه اجتماعی تزریق کردند، در تاریخ معاصر ما بی‌سابقه است. بزرگ‌ترین حرکتی که مراجع و مبارزین می‌کردند این بود که در اعتراض به رژیم یا خودشان را تبعید می‌کردند یا قهر می‌کردند یا نهایتاً اعلامیه می‌دادند.
در دوره پهلوی دوم از رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی برای رژیم خیرخواه‌تر کمتر داریم. اینها در بسیاری از موارد دلسوزی و خیرخواهی می‌کردند و می‌گفتند این روشی که در پیش گرفته‌اید، به ضرر شماست. چندان هم شرکای قدرت آنان نبودند. اما رژیم حتی این افراد خیرخواه را هم تحمل نمی‌کرد، چه رسد به جوان‌ترها که کلاً به ساختار سلطه معترض بودند.
بحث تقابل ایرانیت و اسلامیت و دفاع رژیم پهلوی از ایران نیز گاهی مطرح می‌شود. تاریخ ایران، خصوصاً پس از مشروطه، پیوند عمیقی با تشیع پیدا کرده است. به ضرس قاطع و به دلایل فراوان می‌گویم که در ایران هر کسی که شیعه‌تر بود، ایران‌گراتر بود. پس از یک فترت ۲۰۰، ۳۰۰ ساله و گم شدن ایران در تاریخ، تازه ایران یکپارچه توسط شاه اسماعیل اول شکل گرفت. بر اساس نامه‌های سلطان سلیم اولین چیزهائی که هدف قرار گرفتند ایرانیت و تشیع بودند. او خطاب به شاه اسماعیل می‌گوید شما باید اول تاج شاهی را تقدیم ما کنید و دوم دست از مذهب رفضه بردارید. یعنی شیعه بودن و ایرانیت خود را کنار بگذارید. چرا؟ چون قدرت عثمانی به مجارستان و مصر رفته و دو روزه آنجا را تصرف و همه جا را اشغال و امپراتوری رم شرقی را ساقط کرد، اما به اینجا که رسید، کسانی که پیشگام مبارزه بودند، با شعار «اگر خسته جانی بگو یا علی» که متعلق به شاه اسماعیل است، در برابر عثمانی‌ها ایستادند. خسته جان نشدن با توکل بر قدرت امیرالمؤمنین(ع) و تلاش برای ایجاد یک جامعه متحد شیعی از اینجا آغاز می‌شود و بعد می‌بینیم که طیفی از علمای ما عموماً به این دلیل که تلقی‌شان این است که جامعه ایرانی تنها جامعه‌ای است که حکومت شیعی دارد، از پادشاهان حمایت می‌کنند. بعدها وقتی سید جمال به جناب میرزای شیرازی می‌گوید که صلاح است که با عثمانی‌ها متحد بشویم، ایشان می‌گوید: «نه، این کشور تنها کشور شیعی است.»
در موزه امام رضا(ع) زره‌های جنگاورانی که در جنگ ایران و روس شرکت داشتند وجود دارند. مسلم است که اینها برای ایرانیت می‌جنگیدند. روی این زره‌ها دعای جوشن کبیر و جوشن صغیر نوشته شده است. معمولاً هر شیعه‌ای جوشن صغیر را که منقول از امام موسی کاظم(ع) است و برای موارد خاص و بحرانی توصیه شده است، نمی‌داند. چه کسی گفته که تشیع از ایرانیت جداست؟
پس از انقلاب زمانی که خاک ایران در معرض خطر قرار گرفت، شیعه‌ترین فرزندان این کشور بودند که به جبهه‌ها رفتند و به شهادت رسیدند. من از یکی از سران سیاسی که خیلی ادعا داشت و دائماً می‌پرسید چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر در سال ۶۱ ادامه پیدا کرد، پرسیدم که شما تا سال ۶۱ که بخشی از کشور تحت اشغال بود، کجا بودید؟ به جبهه رفتید؟ گفت: «نه، نرفتم.» کشور اشغال بود و شما حتی حال رفتن به جبهه را هم نداشتید و دم از ایرانیت و وطن می‌زنید؟ اما اولین کسی که در خرمشهر به شهادت رسید، شهید قنوتی بود که وقتی بعثی‌ها او را گرفتند، گفتند یک خمینی را گرفتیم و او را به‌طرز فجیعی به شهادت رساندند.
برای اثبات فقدان آزادی در دوران پهلوی اسناد و کتب فراوانی وجود دارند که به‌راحتی قابل دسترسی هستند و جای تردیدی باقی نمی‌گذارند، مگر برای کسانی که با اصل نظام جمهوری اسلامی عناد دارند و بر انکار حقایق بیّن تاریخی اصرار می‌ورزند.
پی‌نوشت:
۱٫ گجسته به معنای بدجنس، ملعون، فریبکار و دروغگوست

11مارس/24

جایگاه خانوادگی زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی / حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
در دو نوشتار پیشین، به دو حیطه‌ی «جایگاه تکوینی و اجتماعی زن» و مبادی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب (فرهنگی) پرداخته شد. در ادامه، از «جایگاه خانوادگی» زن در اندیشه‌ی اسلامی و غربی بحث می‌شود.

الف) نظام خانواده و ضرورت تفسیر صحیح هویت آن
برای فهم صحیح جایگاه زن و مرد در خانواده نیز باید نگرش صحیحی نسبت به برخی امور داشت؛ مانند: دارای مبدأ و معاد دانستن زندگی، نوع نگرش به زندگی و مراحلش از جمله حیات دنیا، اصیل یا ابزاری دانستن حیات دنیوی از جمله نقش‌های اجتماعی، نوع نگرش به انسان و حقیقت او یا تفسیر انسان در نسبت با کل عالم به‌عنوان موجودی بی‌ریشه و مقصد و سرگردان در دنیا با فرصت لذت و بهره‌وری محدود یا موجودی از خدا آمده و به سوی او رونده، اعتقاد به نظام احسن الهی و چینش حکیمانه‌ی آن، معنای صحیح عدل الهی، اعتقاد به امور اخلاقی یا بسنده به قانون و حقوق، معنای موفقیت، تعریف منافع و مصالح فقط در همین دنیا یا اعتقاد به مصالح و منافعی برتر حقیقی. اندیشه‌ی اسلامی در اینگونه مبادی تفاوت‌هایی بنیادین با اندیشه‌ی غربی دارد که پیشتر به برخی پرداخته شد.
یکی از عناصر کلیدی در فهم جایگاه خانوادگی زن [و نیز مرد]، «هویت نظام خانواده» است که نگرش‌های نادرست یا التقاطی غیراسلامی به آن موجب آسیب‌های زیادی در تفسیر گزاره‌های دینی مرتبط با چنان جایگاهی می‌شود. با چشم‌پوشی از دیدگاه‌های فراوان رو به توسعه‌ی غربی که به‌ تصریح یا در عمل، اساساً اعتقادی به نظام خانواده ندارند و بلکه آن را قید و زنجیری در مقابل خواسته‌های خود می‌دانند، اندیشه‌های غیردینی قایل به نهاد خانواده نیز حداکثر، آن را در حدّ یک «نظام حقوقی» می‌پندارند، امّا اسلام دیدگاهی فراتر دارد.

ب) هویّت ولایی نظام خانواده
اسلام، خانواده را فقط یک زندگی مشترک با هویت فقهی _ حقوقی صرف و محدود به حداقل‌های الزامی نمی‌داند. مطابق تعالیم اسلامی باید زندگی اخلاقی _ آدابی و بلکه حیات معارفی را نیز در هویت نظام خانواده دخیل دانست. این مساله در متون معرفتی مرتبط با خانواده یا معارف قابل تبدیل بر زندگی خانوادگی و نیز امور اخلاقی و آدابی و مستحب‌ها و مکروهای مرتبط و همچنین، در سیره‌ی اجتماعی و خانواده پیشوایان معصوم(ع) منعکس شده و قابل رهگیری است.
اسلام، خانواده را یک «نظام ولایی» می‌داند که البته، جنبه‌های گوناگونی؛ از جمله بُعد فقهی ـ حقوقی هم دارد. توضیح آنکه، تفسیر زندگی اجتماعی بر پایه‌ی «تسخیر» و روابط نیازآلود متقابل و متفاوت انسان‌ها؛ از جمله در روابط زن و مرد به‌طور عام و نظام خانواده به‌طور خاص، در نوشتار گذشته بیان و به برخی مبادی تکوینی و فطری آن نیز اشاره شد، اما می‌توان همان چهارچوب را در قالبی عمیق‌تر هم تبیین کرد و آن اینکه، هر خانواده یک واحد یا مصداق از نظام ولایی یا مجموعه ولاءها و ولایت‌های گسترده‌ی طولی و عرضی اجتماعی تشریعی و تکوینی است. توضیح بیشتر، به مقدمه‌ای درباره‌ی «نظام ولایت» و گستره‌ی گسترده‌ی آن نیاز دارد.
به‌طور خلاصه، «ولایت» جلوه‌ی «توحید» است، یعنی ظهور و بروز توحید، ولایت است و باطن ولایت نیز توحید است. همانطور که توحید بر صدر تا ذیل عالَم حاکم است، نظام ولایت هم به گستردگی عالم است و مراتبی بسیار با درجات طولی یا عرضی فراوان دارد؛ مانند(۱)
*ولایت مطلق الهی (تکوینی، تشریعی، بر مؤمنان، کافران و همه مخلوقات): اللهُ مَولاکُم‏: آل‌عمران:۱۵۰؛ الْوَلایَهُ لِلَّهِ: کهف:۴۴؛ فَاللهُ هُوَ الوَلِی‏: شوری:۹؛(۲)
*ولایت مطلقه ظلّیه پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) (تکوینی، تشریعی): النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم: احزاب/۶؛ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…: مانده:۵۵؛
*ولایت دیگر انبیاء و اولیاء الهی(ع) (تکوینی، تشریعی با سعه و ضیق‌های متفاوت به‌حسب مرتبه)،
*ولایت نایبان خاص و عام معصومان(ع)؛ از جمله ولایت فقیه (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی)،
*ولایت برخی مؤمنان بر دیگر مؤمنان (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ‏: توبه:۷۱؛ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا…أُولئِکَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ: انفال:۷۲؛
*ولایت در حیطه‌ی خانواده و خویشان؛ مانند ولایت مرد بر خانواده، پدر بر فرزندان و… (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ: انفال:۷۵ و احزاب:۶؛
*ولایت بین کافران، مشرکان و منافقان و بین آنها و اولیای آنها (شیاطین و طواغیت): الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت‏: بقره:۲۵۷؛ إِنَّا جَعَلْنَا الشیاطینَ َولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنُونَ: اعراف:۲۷؛ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُم أَولِیاءُ بَعض‏: انفال:۷۳؛ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعض‏: جاثیه:۱۹؛ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ:نساء:۱۳۹؛ لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ…؛ مائده:۵۱٫(۳)
در هر یک از حیطه‌های برشمرده، ولایت معنایی متناسب با آن دارد، اما در سطح روابط بین انسانی، ولایت به‌معنای به هم پیوستگی، اتصال و همبستگی شدید عده‌ای است که اندیشه و هدف واحدی دارند و در یک جبهه برای رسیدن بدان می‌کوشند. هر نظام ولایی بر پایه‌ی حب و بغض و دوستی و دشمنی شکل می‌گیرد، یعنی عناصرش تولی و تبری و جاذبه و دافعه‌هایی دارند که موجب تمایزشان می‌شود. همه‌ی افراد یک نظام ولایی یک وَلی دارند، یعنی نقطه‌ای مرکزی که با او ارتباط فکری، عاطفی و عملی دارند و از او پیروی می‌کنند.
جامعه‌ی اسلامی هم در اثر روابط و پیوندهای ولایی و بر محور تولی و جاذبه‌ها و تبری و دافعه‌های مختلف شکل گرفته و بسط می‌یابد. جاذبه‌ها باعث پیوندهای داخلی محکم طولی و عرضی و انسجام و استحکام درونی می‌شود که خود دو گونه‌اند:
۱-  بین هریک از افراد با ولیّ و امام جامعه که رابطه‌ای طولی است.
۲-بین افراد که برخی عرضی و بعضی طولی است. دافعه‌ها نیز باعث طرد افراد غیرهم‌سنخ می‌شوند؛ مانند تبرّی و روابط دفعی نسبت به منافقان، کفار و دشمنان دین که باعث شکل‌گیری و استمرار بهینه‌ی جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
با توجّه بدین مقدمات، هر خانواده نیز یک نظام ولایی است، یعنی بر پایه محبّتی درونی بین زن و مرد (و سپس ، مادر، پدر و فرزندان و خویشان) شکل گرفته است. همین محبّت درونی باعث طرد عوامل بیرونی متضاد با نظام خانواده نیز می‌شود.
بنابراین، هر ازدواجی نقطه‌ی شکل‌گیری نظامی ولایی است. به‌تعبیر دیگر، ازدواج یکی از راه‌های اساسی ایجاد و بسط پیوندهای ولایی بین مؤمنان است. از این‌رو، جهت سست نشدن چنین نظامی و در نتیجه، حفظ هویت جامعه‌ی ولایی اسلامی، احکام بسیاری نیز تشریع شده که ذکر آنها و وجه ارتباطشان با تحکیم نظام ولایی خانواده مجال دیگری می‌طلبد.

ج) نظام خانواده، میدانی برای تکامل‌های ویژه
یکی از حکمت‌های کلی نهفته در مجموعه‌ی احکام، اخلاق و آداب اسلامیِ مرتبط با خانواده، تمرین تعامل در چهارچوب‌های ولایی ترسیم‌شده از جانب دین است. توضیح آنکه، با هر ازدواجی، دسته‌هایی از روابط ولایی شکل می‌گیرد؛ مانند «ولاءهای تکوینی بر پایه‌ی محبت و مودت فطری و غریزی بین زن و مرد (یا آنها و فرزندان) و به‌تعبیر قرآن‌کریم: وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً؛ روم:۲۱»، «ولاءهای مبتنی بر تناسب‌های روحی و سنخیّت‌های ایمانی یا غیرایمانی؛ مانند اختصاص طیبون به طیّبات و خبیثون به خبیثات» و «ولاءهای تشریعی وضع‌شده توسط خداوند؛ مثل احکام واجب، حرام و… در روابط زن، مرد و فرزندان». این روابط ولایی متنوع، شالوده‌ی شکل‌گیری و اسباب تداوم نظام خانواده را فراهم می‌آورند.
در این میان، خداوند حکیم با توجه به ساختار فطری زن و مرد و اقتضائات رشد و کمال هر یک، دسته‌ای از ولایت‌ها یا ولاءهای تشریعی متفاوت را نیز برای هرکدام تشریع کرده است. به‌تعبیری، دسته‌ای از احکام و قوانین اسلامی خانواده، جهت تمرین ولایت‌پذیری توسط زن یا فرزندان و نیز تمرین اِعمال صحیح ولایت در قالب دستورهای دینی توسط مرد یا زن است.
از آنجا که تمامیِ احکام، اخلاق و آداب دینی بر پایه‌ی فطرت آدمی و خلقت زن و مرد طراحی شده‌اند التزام بدانها نیز موجب هیچگونه درگیری و تضاد بین اعضای خانواده نمی‌شود؛ مگر آنکه در اثر تربیت ناصحیح و عوامل محیطی، از فرهنگ و منش ناب اسلامی فاصله گرفته باشند. برای مثال، در حالت عادی، تدبیر کلان امور خانواده و مدیریت اقتصادی کلان آن بر دوش مرد نهاده شده و او در این زمینه بر اعضای خانواده ولایت دارد؛ زیرا پذیرش، قبول، دریافت، تلقی، انعطاف، نرمی، لطافت و تأثّرپذیری، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی زن است و اگر برخلاف آنها رفتار و زندگی کند یا از او مطالبه شود، لطافت، طراوت و نشاط روحی، روانی و جسمی زن (و در نتیجه، خانواده و جامعه) کاسته شده یا از بین می‌رود. به فرموده‌ی مختصر و معجزگونه‌ی امام علی(ع): «إِنَّ الْمَرأَهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیْسَت بِقَهرَمَانَه» همانا زن، کانون ظرافت، تلطیف‌گری و طراوت‌بخشی است، نه مسئول امور اجرایی، مالی و مدیریتی»(۴)
به‌تعبیر دقیق‌تر، رشد و کمال زن به پذیرش چنین ولایتی است که درواقع، پذیرش ولایت خداوند در این حیطه‌ی خاص است؛ نه آنکه مرد خصوصیّت و امتیازی داشته باشد. در مقابل، اداره، مدیریت، تدبیر مسائل مالی و اجرایی، درگیری، مواجهه با مشکلات و سختی‌های خشن، و… در سطح کلان، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی مرد است که اگر برخلاف آن رفتار کند یا بر او تحمیل شود، از اقتدار و توانایی لازم برای حفظ و اداره‌ی نظام خانواده [و جامعه] می‌افتد. ‌از این‌رو، رشد و کمال مرد نیز به اِعمال صحیح و مطابق با شریعتِ اینگونه وظایفش است که در واقع، پذیرش بندگی نسبت به فرمان‌های الهی مرتبط است، نه وسیله‌ی تحکّم و زورگویی.
بنابراین، اگر مرد یا زن، از حیطه‌ی شرعی مشخص برای ولاءهای خود خارج شوند، احکام دیگری تشریع شده است تا نظام خانواده به حالت طبیعی‌اش بازگردد. برای مثال، اگر مردی سوء ولایت (مثلاً در تأمین نفقه‌ی واجب) دارد، حاکم شرع باید او را طبق مراحلی به انجام وظایفش وادار کند که تفاصیلش در قوانین اسلامی آمده است.(۵)
در حقیقت، اعضای خانواده با پذیرش وظایف و نقش‌های شرعی مقرر، یک نظام ولایی را شکل داده و به ایفای نقش در چهارچوب نظام ولایی کلان ترسیم‌شده توسط دین برای جامعه‌ی انسانی در جهت تأمین سعادت و کمال نهایی فرد و جامعه می‌پردازند. چنین امری، از وجوه متعددی رشدآفرین و کمال‌بخش است. یک وجه اینکه، خود پذیرش چنین ولاءهایی از مصداق‌های بندگی و عبودیت خاص زن یا مرد است که موجب تقرب‌های ویژه‌تر می‌گردد. وجه دیگر آنکه، انجام وظایف متقابل خانودگی؛ به‌ویژه اِعمال ولایت و ولایت‌پذیری، یکی از میدان‌های مهم آزمایش و امتحان زن و مرد است که اگر در آن موفق شوند، رشد و تکامل بسیاری خواهند داشت. امّا چنین اموری چگونه باعث رشد زن و مرد می‌شوند؟
پاسخ مختصر آنکه، حقیقت فطرت و واقعیت خلقت زن و مرد اینگونه است که زن با ولایت‌پذیری نسبت به همسر از «خودمحوری» خارج می‌شود و مرد نیز با اعمال صحیح ولایت نسبت به همسر از خودمحوری خارج می‌شود؛ زیرا دیگر محور و مدار زندگی و تعامل آنها، میل و خواست خود نیست، بلکه وظایف و مقرراتی است که خداوند تعیین کرده است. در حقیقت، هر دو نوعی از ولایت‌پذیری، یعنی خود را ذیل ولایت حق تعالی و در مسیر آفرینش الهی و فطرت توحیدی تعریف کردن و قرار دادن هستند. همین انقیاد و تسلیم اعضای خانواده به ولاءهای شرعی مقرر برای هر یک، نوعی تمرین بندگی برای آنها و از بهترین و رشدآفرین‌ترین انواع آن است؛ زیرا موجب درگیری صحیح با مقتضای طبیعت و خود کاذب (و به‌ تعبیر دقیق‌تر، با نفس امّاره) می‌شود. بدین‌ترتیب، همگی با تن دادن به وظایف زندگی مشترک خانوادگی، خود کاذب و نفس فرمان‌دهنده به بدی خود را طرد کرده و در مراتب ولایت‌پذیری بیشتر نسبت به خداوند و کاستن از میل و خواست خود و محو خودبینی و خودخواهی خویش پیش می‌روند که همان مراتب خداخواهی است. همین کاستن از قیدهای این‌سویی و صعود در مراتب وجودی خود، نوعی سلوک [فردی و اجتماعی] و حرکت تکاملی تقرّبی است. به‌گفته‌ی شهید مطهری(ره): «خارج شدن از لاک خودپرستى و فردپرستى، مراتب و مراحلى دارد. اولین مرحله‏اش غیردوستى است. در واقع مثل این است که من انسان… توسعه مى‏یابد…؛ مثلًا یک کودک… همه چیز را براى خود فردى مى‏خواهد… در دوران جوانى که… همسرى انتخاب مى‏نماید… این اولین مرحله‏اى است‌ که انسان از لاک خودِ فردى خارج مى‏شود. و به ‌همین دلیل، ازدواج در اسلام جنبه اخلاقى دارد با اینکه یک امر شهوانى است… علت اساسى این است‌ که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد یک قدم از خودِ فردى خارج شده‏اند… انسان یک نوع کمال روحى دارد که… جز در مدرسه‌ی خانواده…کسب نمى‏شود»(۶)
اگر زن و مردی بر فطرت توحیدی خود مانده باشند، اساساً با ولایت‌پذیری و اعمال ولایت در حیطه‌ی شریعت مشکلی ندارند و آن را اقتضاء خلقت خود می‌بینند و با تن دادن بدان به رشد و تکامل می‌رسند؛ زیرا بر صراط مستقیم فطرت و جاده آفرینش خود قرار گرفته‌اندکه نزدیکترین طریق به‌سوی خداست. در این آیه به ‌خوبی بدین حقیقت اشاره شده است:
«الرِّجالُ قَوامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلى‏ بَعضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصَّالِحاتُ قانِتات… فَإِن أَطَعنَکُم فَلاتَبغُوا عَلَیهِنَ سَبیلاً: مردان، قوام‌دهنده بر زنان [و حافظ شئون آنها] هستند به ‌سبب آنچه خداوند، بعضی از آنها را بر بعضی برتری داده و به ‌سبب آنچه از اموالشان خرج می‌کنند. پس، زنان صالحه، مطیع [و پذیرای چنین ولائی] هستند… پس، اگر زنان از شما [و در واقع، از حدود الهی] اطاعت کردند؛ پس، راهی [خارج از حدود شرع] بر آنان نجویید [و در اِعمال ولاء‌های شرعی، دچار خطا و گناه نشوید]؛ نساء:۳۴٫»
امّا در اندیشه‌ی ماده‌گرای غربی، افزون بر اینکه چنین اموری معنا و جایگاهی ندارد،‌ مبادی معرفتی و ارزشی و سبک زندگی مبتنی بر آنها نیز به‌گونه‌ای امتداد و سامان یافته‌اند که عموم انسان‌ها را از فطرت توحیدی کمال‌گرای خود در چهارچوب بندگی، دور می‌کنند.
در نتیجه، فرد، جامعه، فرهنگ و تمدن حاصل از چنان اندیشه‌ای، نوعی مقاومت در این زمینه دارد؛ به خصوص در شرایطی‌ که بینش‌های کاذب و نادرست‌ هرچه بیشتر به جامعه تلقین شوند و افراد در محیط اصیل اسلامی رشد و تربیت نیابند و سبک زندگی آنها از فرهنگ و تعالیم اسلامی فاصله بگیرد. انسان حاصل از تربیت و فرهنگ مادّه‌گرا و نفس‌محور، خود را (و درواقع، مرتبه‌ی مادی طبیعی‌اش را) محور و مدار همه چیز می‌بیند و اساساً زیر بار ولایت خداوند رفتن هم برایش معنایی ندارد.
برای انسان طبیعیِ درگیر قیدوبندهای مادّی و دچار خودبینی و خودخواهی نفسانی که گاه حاضر نیست لیوان آبی به دیگری بدهد، بسیار مشکل است‌که از انانیت و خودمحوری دست بکشد! چنین انسانی در اثر ضرورت‌های زندگی اجتماعی، حداکثر به قرارداد اجتماعی و تقسیم کار برای تامین منافع مشترک و… معتقد است.
در واقع، در جوامع ماده‌گرا آنچه از خانواده و زندگی مشترک مانده است، باقیمانده‌ی تعالیم انبیاء(ع) و اموری مثل اقتضای غریزه و علاقه‌ی طبیعی به جنس مخالف است‌که نوعاً با انواع انحراف‌ها نیز آمیخته و چنانکه باید رشدآفرین نیست و اگر در این حدود بماند فقط برای بقاء نوع کفایت می‌کند.
خاتمه
در منطق توحیدی اسلام، عناوین، جایگاه‌ها و نقش‌های ظاهری معیار تکامل و صعود روحی نیستند، بلکه روح عمل، یعنی نیت و میزان توحید، ولایت، بندگی و عبودیت جاری در آن است ‌که موقعیت انسان در نظام هستی و جایگاهش نزد خداوند را معیّن می‌کند.
به‌تعبیر مفسر والامقام، علامه طباطبایی(ره): ‌«خداوند فرمود: «وَ لا تَتَمَنوا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعضَکُم عَلى‏ بَعضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِما اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ…: و هرگز آرزوى چیزی را نکنید که خدا بدان برخی از شما بر بعضی فضل داده استو»
مردان از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند و زنان [هم] از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند. و همواره از خداوند از فضل او بخواهید [نساء:۳۲]. می‌خواهد بگوید اعمالى که هر یک از زن‏ و مرد به جامعه هدیه مى‏دهد ملاک فضل اختصاصی او [در جامعه و عندالله] است.
بعضى از این فضل، مخصوص یکى از این دو است؛ مانند برتری مرد بر زن در سهم ارث و برتری زن بر مرد در فرونهادن نفقه از او [و وجوبش بر مرد (پدر یا شوهر)]. پس، نباید آرزوکننده‌ای این فضل اختصاصی را بخواهد [زیرا خلاف خلقتش و خواسته‌ای باطل است]. و بعضى [دیگر] از فضل، فقط با عمل عمل‌کننده متعین [و متحقق] می‌شود؛ هرچه باشد [زن یا مرد؛ زیرا به جنسیت مرتبط نیست]؛ مانند برتری ایمان، علم، عقل، تقوا و دیگری فضیلت‌هایی که دین آنها را نیکو می‌شمارد(۷)
نکته‌ی پایانی اینکه، هرچند، با ازدواج و تقید اعضای خانواده به احکام دینی مرتبط، ثمرات و نتایج التزام زن و مرد بدین نوع از نظام ولایت خودبه‌خود محقق می‌شود، اما اگر با آگاهی و معرفت و خلوص بیشتری به ایفای وظایف در نظام ولایی پرداخته شود، سرعت و شتاب رشد و تکامل بسیار بیشتر می‌شود.
به ‌تعبیر دیگر، با قرار دادن انواع روابط ولایی؛ ازجمله خانوادگی، ذیل هدف اصلی زندگی، یعنی خداوند و با خالص‌تر کردن و چهره‌ی خدایی بخشیدن بدین امور می‌توان بدان‌ها ارتقاء بخشید. مسأله‌ی باقیمانده، بیان نمونه‌هایی از تأثیر تفاوت بینش‌های توحیدی در تفسیر امور روزمره‌ی زندگی مشترک در بیان و سیره‌ی معصومان(ع) است ‌که به مجال دیگری موکول می‌شود.

پی‌نوشت:
۱- درباره‌ی آیات فراوان ولایت در محورهای گوناگون تکوینی و اجتماعی، ر.ش: امام‌خمینی، مصباح‌الهدایه فی الخلافه و الولایه؛ حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، طرح کلّی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن، ص۵۱۵-۶۳۵
۲- همچنین: أَن اللهَ مَوْلاکُم‏؛ انفال:۴۰؛ هُوَ مَوْلاکُم‏…؛ حج:۷۸؛ هُوَ الوَلِی…؛ شوری:۲۸؛ اللهُ مَولاکُم‏…؛ تحریم:۲
۳- همچنین، ر.ش: اعراف:۳۰؛ انعام:۱۲۹؛ نحل:۶۳
۴- شیخ صدوق، الفقیه، ج‏۳، ص۵۵۶٫ قهرمان در کتب لغت به ‌معنای خازن (وکیل مالی، امین دخل و خرج، مسئول امور مالی)، وکیل (مسئول امور اجرایی، تدبیری و اداری)، نگهدارنده و حافظ افراد یا آنچه تحت تصرفش است، کاردار و انجام‌دهنده کارهای یک فرد، دلاور و به‌طورخلاصه، به‌معنای «قَوّام» است.
۵- برای نمونه: توضیح المسائل(محشى امام‌خمینى)، ج‌۲، ص۴۷۸: «مسأله۲۴۱۶: زنى‌که از شوهر اطاعت مى‌کند اگر مطالبه‌ی خرجى کند و شوهر ندهد (مى‌تواند جهت الزام شوهر بر پرداخت نفقه به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به عدول مؤمنین و اگر آن هم ممکن نباشد به فُساق مؤمنین مراجعه نماید و چنانچه الزام شوهر بر دادن نفقه ممکن نباشد) مى‌تواند در هر روز به‌اندازه‌ی خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعى که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.»
۶- مجموعه ‏آثار، ج‏۲۲، ص۶۷۷-۷۷۸٫ همچنین: همان، ج۱۹، ص۱۸۱-۱۸۵
۷- المیزان، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲٫ همچنین، ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۳-۱۷۵

11مارس/24

فرهنگ ارزشی، ارزش فرهنگی / حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

از دستاوردهای انقلاب، یکی هم، «فرهنگ ارزشی» و «ارزش فرهنگی» بود. این فرهنگ، مخالفانی هم داشت و دارد. آن‌چه پیش آمده بود، فراتر از «تغییر نظام» بود.
نظام فکری و فرهنگی و ارزشی هم متحول شده بود.
مردم می‌گفتند:
بگذار پایمان بشکند، اما انقلابمان «پایدار» بماند،
بگذار خونمان بریزد، ولی آبروی اسلام نریزد،
بگذار خون رگ‌هایمان در جبهه‌ها زمین را سیراب کند و بر کف خیابان‌ها بریزد، تا خون حماسه و حرکت در رگ «نهضت اسلامی» و بیداری اسلامی تزریق شود،
بگذار قلب‌های در اینجا از حرکت بایستد،
تا طپش قلب‌هایی در فلسطین، لبنان، یمن و بوسنی شتاب گیرد و «انتفاضه‌ی فلسطین» زاده شود. حرکتی مقدس که امام در باره‌ی آن فرمود:
«فلسطینی، راه گم کرده‌ی خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه، چطور حصارهای آهنین فرو ریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی‌اسرائیل در تصرف نیل تا فرات آشفته گشت و دوباره کوکب دریّه‌ی فلسطین از شجره‌ی مبارکه‌ی «لاشرقیه و لاغربیه» ما برافروخت… این تنها یک نمونه از پیشرفت انقلاب است.»(۱)
هنوز هم خاکریزهایی هست که دشمنان نتوانسته‌اند در آن رخنه‌ای وارد کنند.
تلاش گسترده‌ی «تهاجم فرهنگی»، آنگونه که خوابش را می‌دیدند، نتوانست انقلاب را شکست بدهد.
درخشش «اسلام ناب محمدی» مجالی به سیطره یافتن «اسلام آمریکایی» بر اندیشه‌ی مسلمانان نداد.
تبلور این حقیقت را در پنج قاره‌ی جهان می‌بینیم،
حتی در قلب لندن و واشنگتن و کانادا و شرق و غرب.
امروز، همچون گذشته بلکه با شدت بیشتر «جنگ فرهنگ‌ها» دایر است. نگاه اهل بیتی و بینش شیعی و موج قرآنی در حال فتح سنگرهای جهانی است.
موج اسلام‌گرایی، علی‌رغم برنامه‌های سنگین اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی نظام سلطه و فریب و دروغ، رو به افزایش است.
راه حسین و عاشورا، از «گذرگاه اربعین» رو به اندیشه‌های جهانی گشوده شده است.
«خط مقاومت»، خواب از چشم صهیونیسم و آمریکا و اروپا گرفته است.
«حزب‌الله»، «انصارالله»، «جیش‌الشعبی»، «طوفان‌الاقصی»، «حماس» فلسطین و غزه و جبهه‌ی مقاومت، خط روح‌الله را ادامه می‌دهند.
«ولایت»، محور حرکت‌های انقلابی است.
«بصیرت»، چاشنی سلاح‌های مبارزان است.
طشت رسوایی کشورهای غربی، با شعارهای حقوق بشری‌شان از بام افتاده است.
آزادی مورد ادعای آنان، متعفّن و دل‌آشوب گشته است.
اینک به برکت «انقلاب اسلامی» همه جا دیده می‌شود.
فقط «چشم بینا» لازم است که ببیند و «گوش شنوا» که بشنود.
از آنان که «عینک آمریکایی» و «سمعک انگلیسی» به چشم و گوش دارند، هیچ انتظاری نیست.
چشم‌ها و گوش‌های بسیاری در جهان امروز، حقیقت را می‌بینند و می‌شنوند، ولو کره المشرکون…

پی‌نوشت:
۱- صحیفه‌ی نور، ج ۲۰، ص ۲۳۴٫

11مارس/24

بازسازی فرهنگ در نقاط حساس: پیش‌درآمدی نظری بر تدبیر سلبریتی‌ها / دکتر مهدی جمشیدی

۱٫ عده‌ای تصور می‌کنند که ملاحظه‌ها و حساسیت‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ریشه در دغدغه‌های سیاسی دارد و نظام به دلیل نگرانی نسبت به تداوم و بقای خویش است که از خطوط قرمز فرهنگی در نمی‌گذرد و اصرار دارد که ارزش‌های دینی همچنان در جامعه مستقر باشkد، حال‌ آنکه موضوع برعکس است.اگر جمهوری اسلامی می‌خواست عمل‌گرایانه به قدرت سیاسی بنگرد، باید این قبیل حساسیت‌های فرهنگی را کنار می‌گذاشت.
نظام سیاسی‌ای که دغدغه‌ای جز بقا و استمرار ندارد و می‌خواهد خود را به هر قیمتی حفظ کند می‌کوشد عرصه فرهنگی را به جامعه واگذار کند و مجال بدهد که مردم و طبقات و اصناف مختلف‌، هر یک آزادانه انتخاب‌های فرهنگی‌شان را محقق کنند تا به این واسطه، میدان درگیری و نزاع میان مردم و حاکمیت پدید نیاید.
دولت‌های لیبرال عمدتاً در این جهت حرکت کرده‌اند و در اثر رویکرد اصالت اقتصاد، فرهنگ را به حاشیه می‌برند و حداکثر اینکه ساز و کارهای نرم و نامحسوس را برای طراحی و تدبیر فرهنگ به کار می‌گیرند. این در حالی است که دولت اسلامی از آن جهت که اسلامی است باید نسبت به استقرار شریعت در جامعه متعهد باشد و تلاش کند دیانت فردی و اجتماعی را به سوی غایات دینی سوق بدهد. این امر، فلسفۀ ذاتیِ دولت اسلامی است و دولت اسلامی اگر از آن عقب‌نشینی کند، جز به نام و در لفظ، اسلامی نخواهد بود.
ارتباط دین با سیاست نیز به این معناست که اگر دین از ساختارهای رسمی، دور بیفتد، مهجور و منزوی می‌شود و جامعه کمالات معنوی را تحصیل نخواهد کرد. دین به سراغ دولت می‌رود و آن را به خدمت مقاصد خویش می‌گمارد تا به ‌صورت حداکثری، دینداری و زندگی مؤمنانه در جامعه تحقق یابد.
بنابراین اعتنا و اهتمام نظام جمهوری اسلامی به احکام و قواعد فرهنگی اسلامی، جنبۀ سیاسی ندارد و قدرت‌مدارانه نیست، بلکه به ماهیت این نوع دولت بازمی‌گردد و اقتضای سرشت آن است. ازاین‌ رو صورتی از دولت اسلامی که خود را موظف به استقرار اجتماعیِ دین نمی‌داند، در واقع دولت سکولار است، نه دولت دینی.
جمهوری اسلامی در عمل می‌تواند از مقاصد اولیۀ خود درگذرد و سعادت اجتماعی را نادیده بگیرد و به حکومت دیندارانی که سکولار هستند تبدیل بشود، اما در این صورت، استحاله می‌شود و از جوهر و ذات خویش دست می‌کشد. جمهوری اسلامی می‌خواهد بماند و بسط یابد، اما نمی‌خواهد ماندنش به‌گونه‌ای باشد که در آن، ساخت حقیقی و باطنش فرسوده و تنها ساخت حقوقی و ظاهرش حفظ شود. این چنین ماندنی، اصالت ندارد و از سکولاریسمی پنهان حکایت می‌کند.

۲٫ مسئلۀ جمهوری اسلامی در لایۀ قانونی و حُکمی، عرصۀ اجتماعی است، نه حریم خصوصی. این نظام، تمامیّت‌خواه نیست که همۀ عرصه‌های زندگی را درنوردد و هیچ جایی را برای انتخاب‌های شخصی و وجدانی افراد نگذارد. مرز حضور و مداخلۀ دولت اسلامی، حریم خصوصی است و قواعد فرهنگیِ دولت اسلامی، تنها در عرصۀ عمومی و اجتماعی، ضمانت قانونی و قهری دارد؛ اما در حریم خصوصی، تنها ایمان و باور خودِ شخص است که باید بازدارنده و هدایت‌کننده باشد. آری، دولت اسلامی در پی آن است که حتی در حریم خصوصی نیز معصیت صورت نپذیرد و افراد جامعه به سبب استحکام و قوّت ایمان خویش، گرفتار محرّمات نشوند.
اما در این گستره، اهرم و ابزاری جز تعلیم و تربیت در کار نیست و دولت اسلامی در نهایت، فقط می‌تواند از طریق وجدان دینی، مدخلیّت داشته باشد. اما در عرصۀ عمومی، مسئله تغییر می‌کند؛ چون پای مصالح و مفاسد دیگران نیز در میان است و ازآنجا که حقوق جمع بر حقوق فرد، تقدم و ترجیح دارد باید آزادی‌های فردی در چهارچوب حقوق جمعی و احترام به آنها تعریف شود.
تا این نقطه، دولت اسلامی، استدلالی بیش از دولت سکولار ندارد، چون دولت سکولار فقط از حقوق و آزادی‌های مادّی دفاع می‌کند، اما دولت اسلامی، گسترۀ قانون را به حقوق و آزادی‌های معنوی نیز سوق می‌دهد، بلکه این دسته را از حقوق و آزادی‌های مادّی، مهم‌تر می‌انگارد. از این جهت است که حرام اجتماعی در حوزۀ امور معنوی، معنا پیدا می‌کند و در این صورت، دولت اسلامی باید دخالت کند و از طریق قانون، آن دسته از آزادی‌های فردی را که برای حقوق معنویِ جمعی، تزاحم و تعارض ایجاد می‌کند، مهار و ممنوع می‌کند.
پس حرام اجتماعی از آن رو که امر اجتماعی است، محتاج تقنین و مداخلۀ دولت اسلامی است؛ وگرنه در حریم خصوصی، این وجدان دینی و التزام باطنی و درونی به شریعت است که باید مؤثر و نافذ باشد.
حرام اجتماعی، آن نوع محرّماتی است که در عرصۀ عمومی انجام می‌شوند و روی سعادت جمعی اثر منفی می‌گذارند و جامعه را از خدا دور می‌سازند. خصوصیت امر اجتماعی همین است که به‌تدریج، جامعه را دچار عصیان و طغیان می‌کند و ارزش‌های الهی را با بی‌ثباتی مواجه می‌سازد.
از این جهت، دولت اسلامی نمی‌تواند به آنها بی‌اعتنا باشد، بلکه باید از روح مؤمنانۀ جامعه دفاع کند و از طریق قانون، مجال بسط منکر و فساد و فسق را ندهد. در جامعۀ اسلامی، بستری حداکثری و پیش‌برنده برای کمالات معنوی انسان فراهم می‌شود؛ چنانکه انسان در درون آن، به صورت طبیعی به سوی مقاصد دینی سوق می‌یابد. در ‌چنین جامعه‌ای، فساد، هم اقلّی است و هم پنهان؛ یعنی در این جامعه، تجاهر به فسق وجود ندارد، بلکه جریان اصلی و عمده در جامعه، در مسیر صلاح و سعادت حرکت می‌کند.

۳٫ دولت اسلامی برای استقرار دین در جامعه باید افزون بر عاملیّت‌های انسان‌ها، در اندیشۀ علاج‌های ساختاری نیز باشد و تصور نکند با وجود ساختارهایی که طاغوت و تجدّد را بازتولید می‌کنند، امکان گسترده‌ای برای صلاح اجتماعی وجود دارد. هر اندازه که عاملیّت‌های انسانی به سوی صلاح و سعادت سوق داده شوند، اما وضع ساختاری و نمادین جامعه در جهت باطل باشد، جریان عمومی و عمده در متن جامعه شکل نخواهد گرفت و فضیلت‌ها و ارزش‌ها، بسط چندانی نخواهند یافت.
گاهی جامعۀ اسلامی در موقعیت‌های متعارضی از این دست قرار می‌گیرد؛ به این معنی که ساختارهای اجتماعی، چه در عرصۀ رسمی و چه در عرصۀ غیررسمی، در وضع بینابینی و حتی متمایل به تجدّد غربی قرار دارند، اما دولت اسلامی می‌کوشد با دعوت‌های فردی و مواجهات شخصی در پی بازسازی قدسی باشد و حق و خیر و فضیلت را بر جامعه حاکم کند. حتی اگر چنین ساز وکاری، کامیابی‌های اندکی نیز داشته باشد، اما قادر نیست روند کلی و جریان عمومی جامعه را دگرگون سازد و انقلاب فرهنگی و تحوّل معنوی را در لایه‌ وسیعی پدید آورد.
بر خلاف عاملیّت‌های انسانی، ساختارهای اجتماعی از قدرت و بضاعت بسیار گسترده‌ای برای ایجاد تغییر برخوردارند و می‌توانند جهش‌های بزرگ و فراجمعی از جامعه را دگرگون کنند، در حالی‌ که اگر به لایۀ عاملیّت‌های انسانی بسنده شود، دامنۀ تغییر، اندک خواهد بود و ده‌ها برابر این کوشش‌های معطوف به لایۀ خُرد، ساختارها می‌توانند در جهت متضاد، وضع را صورت‌بندی کنند.
در انقلاب اجتماعی و از جمله انقلاب اسلامی ایران نیز هدف این بود که از طریق انقلاب، ساختارهای اجتماعی تغییر کنند و عالَم و آدم تازه‌ای متولد شوند. در غیر این صورت، موانع چندانی برای مواجهه‌های مستقیم و فردی وجود نداشت و نیروهای انقلابی می‌توانستند به واسطۀ ابزارهای ارتباطی و مناسبات محدود، پیشروی‌هایی داشته باشند.
انقلاب به‌مثابه یک راهکار از این جهت مطرح شد که نمی‌توان در لایه‌های تنگ‌دامنه و اقلّی، متوقف ماند و حرکت‌ها و جهش‌های بزرگ تاریخ را رقم نزد. روشن است که در دورۀ پساانقلاب، نمی‌توان به این فکر ابتدایی پشت کرد و ساختارها را به حال خویش وانهاد و از نظر فرهنگی و هویّتی به امکان‌های ناچیز دورۀ پیشاانقلابی بسنده کرد.
این امر با یک مشکل مهم مواجه شد و آن، عبارت از این بود که انقلاب با وجود اینکه توانسته بود بسیج اجتماعیِ حداکثری را پدید آورد و قاطعانه و شجاعانه در برابر تمدّن تجدّدی بایستد، اما ذخیره معرفتی و انبان نظری‌اش، کفایت تدبیر جامعه و حاکمیت را نداشت. ازاین‌ رو، انقلاب ناچار شد در این مرحله، به‌صورت اضطراری از برخی از ساختارهای رایج استفاده کند و از طریق جرح و تعدیل‌هایی در آنها، تا حدی از اصطکاک و تزاحماتشان با افق تاریخی انقلاب بکاهد. بااین‌ حال، این ساختارها به‌تدریج جاگیر و تثبیت شدند و دغدغۀ آغازین تحوّل انقلابی، کمرنگ شد. تجربۀ عملی و عینی دهه‌های گذشته، به‌روشنی نشان می‌دهند که نمی‌توان از طریق ساختارهای تجدّدی یا حتی نیمه ‌تجدّدی، به غایات انقلاب دست یافت، بلکه این ساختارها، تجدّد را در درون ما بازتولید و تحکیم می‌کنند و گره بر گره می‌افزایند.

۴٫ از جمله ساختارهایی که در عرصۀ فرهنگی، برآمده از عالم تجدّد است و در دورۀ پیشاانقلاب، مدار و محور فرهنگ بر آن تکیه داشته است، ساختار مبتنی بر سلبریتی است. این تعبیر فرهنگی، دلالت بر وجود افرادی در جامعه می‌کند که با وجود آنکه‌ صلاحیت و کفایت لازم را ندارند و حداکثر این است که در زمینۀ خاص خویش توانمند باشند، توانسته‌اند از طریق ابزارهای رسانه‌ای به شهرت چشمگیری دست یابند و مرجعیّت اجتماعی پیدا کنند. چنین افرادی، بیشتر در لایۀ هنرمندان و ورزشکاران قرار دارند.
اینان توانسته‌اند در اثر بزرگ‌نمایی‌ها و برجسته‌سازی‌های رسانه‌ای، تشخّص اجتماعی بیابند و چشم‌ها را به خود خیره سازند تا آنجا که بخش عمده‌ای از جامعه، مسحور و مسخّر آنهاست و انتخاب‌های خود را بر اساس جهت‌گیری آنها تعیین می‌کند.
روشن است که در منطق فرهنگیِ نظام سرمایه‌داری، سلبریتی‌ها و ساختاری که بر اساس آن چنین نیروهایی شکل می‌گیرند، با منافع این نظام، سازگارند؛ بلکه خلق سلبریتی، محصول نظام سرمایه‌داری و در خدمت استعمار جامعه و مصرف است. سلبریتی‌هایی که در دورۀ تجدّد بر قله‌های شهرت و محبوبیّت نشسته‌اند، نه به سبب کمالات انسانی و معنوی، بلکه به دلیل پاره‌ای خصوصیات نازل همچون چهره و صدا و مهارت عملی، جایگزین کسانی می‌شوند که می‌توانند جامعه را از لحاظ هویّتی و فکری به سوی ارزش‌های متعالی سوق بدهند و به سعادت واقعی نزدیک کنند.
در ‌چنین جامعه‌ای، تنها صدایی که شنیده می‌شود صدای آنهاست، زیرا قدرت ظاهری و مؤثر را در اختیار دارند و با فروش این قدرت، بهره‌های فراوان می‌برند، یعنی شهرت به ثروت گره می‌خورد و ثروت‌های بادآورده از راه می‌رسند. پس در منطق ساختاری‌ای که سلبریتی‌ها را می‌آفریند عقلانیّت و حکمت و فضیلت و معنویت، راه ندارد و جامعه با دنباله‌روی از سلبریتی‌ها، در چاله سطحی‌اندیشی و ابتذال هویّتی گرفتار می‌شود. نمی‌توان انکار کرد که جامعه شامل دو لایه خواص و عوام یا سرآمدان و توده‌هاست، اما آنان که شایستۀ هدایت‌گری و اثرگذاری هستند، اینان نیستند.
جامعۀ ما نیز گرفتار این آفت فرهنگی شده است و ساختارهای رسانه‌ای، تا جائی که توانسته‌اند این نیاز نابه‌جا را تقویت کرده و کوشیده‌اند از طریق تولید سلبریتی‌های سطحی و تکیه بر آن‌ا، مخاطب و مصرف و جذابیّت تولید کنند. این خطا، اگرچه در مراحل ابتدایی، تلفات و لطمات فرهنگی دارد، اما هرچه که از آن می‌گذرد و بر قدرت سلبریتی‌ها افزوده می‌شود دعاوی و علایق آنها نیز گسترش می‌یابد و حتی به حوزه سیاسی نیز پا می‌گذارند؛ تا آنجا که می‌توانند در لحظه‌های حساس، سمت‌ و سوی غلط به جامعه بدهند و بحران و چالش ایجاد کنند. در مقابل، باید برای بلندمدت، ساختارهای رسانه‌ای را به‌گونه‌ای تجدید و نوسازی کرد که حاصل فعالیتشان، برآمدن سلبریتی‌ها نباشد و چشم جامعه سوی کسانی خیره باشد که بهره چندانی از کمالات و فضایل ندارند و شایسته دنباله‌روی نیستند. در کوتاه‌مدت نیز باید از طریق بازدارندگی تقنینی، قدرت سلبریتی‌ها را مهار و محدود کرد و میدان باز و مجال گسترده‌ای را که اکنون در اختیارشان است، از آنها گرفت.

11مارس/24

«طوفان الاقصی» در حال تبدیل شدن به «سونامی الاقصی» / دکتر حسین رویوران

با آغاز عملیات طوفان‌الاقصی همه‌ اعضای محور مقاومت و در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران از اقدام مقاومت فلسطینی در غزه حمایت کردند و این اقدام را مقاومتی مشروع در برابر اشغال فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی شمردند. حزب‌الله لبنان به فاصله یک‌روز جبهه شمال را باز و حملات روزانه به اهداف صهیونیستی را آغاز و عملاً یک سوم ارتش رژیم صهیونیستی را در این جبهه درگیر کرد.
انصارالله یمن به فاصله چند روز با شلیک موشک و پهپادهای جنگی به سرزمین‌های اشغالی رژیم صهیونیستی حمله کرد. با گذشت زمان و تشدید جنایات رژیم صهیونیستی انصارالله یمن اعلام کرد که اجازه تردد هیچ کشتی‌ای با مقصد رژیم صهیونیستی از تنگه باب‌المندب را نخواهد داد و به چنین اهداف دریایی حمله خواهد کرد.
حشد‌الشعبی عراق نیز پس از یمن با حمله به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه اعلام کرد تا زمانی که غزه مورد حمله نسل‌کشی قرار دارد و آمریکا سلاح مورد نیاز اسرائیل را تامین می‌کند، دشمن شمرده می‌شود و پایگاه‌های نظامی آن در عراق و سوریه اهداف مشروع هستند و به آنها حمله خواهد شد.
ایران اسلامی، حامی اصلی جبهه مقاومت در منطقه نیز همه‌ی ماشین دیپلماسی خود را در خدمت جبهه مقاومت قرار داد و آقای امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران، در سفرهای متعدد از کل جبهه مقاومت دفاع کرد.
پرسش این است که چرا ایران اسلامی و محور مقاومت از آرمان فلسطین حمایت می‌کنند؛ چرا آرمان فلسطین از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون در اولویت سیاست خارجی ایران قرار گرفته است و منافع ایران از این حمایت چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که همه ساختارهای دولتی کشورهای جهان بر اساس الگوی غربی «‌دولت – ملت» شکل گرفته و تعریف شده‌اند؛ اما ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران به علت ماهیت اسلامی انقلاب، بر پایه دو الگو بنا نهاده شده است.
نخستین پایه همان »دولت – ملت» است که زمینه‌ی تعامل ایران اسلامی با جهان را فراهم می‌کند و دومین پایه «دولت – امت» است که ایران را از همه کشورهای جهان متمایز می‌سازد و تبدیل به حامی جوامع اسلامی می‌کند در ایران نمادهای ملی متعددی مانند پرچم ملی، سرود ملی، بانک مرکزی، شورای امنیت ملی و…، مصادیق الگوی «دولت – ‌ملت»‌ و نهادهایی چون نیروهای قدس سپاه، سازمان تقریب بین مذاهب، روز قدس و…، مصادیق «دولت – امت»‌اند. عمده مأموریت این نهادها یا مناسبت‌ها در سطح امت تعریف شده‌اند. کسی که «دولت – امت» را نمی‌شناسد یعنی انقلاب و جمهوری اسلامی را نشناخته است.
«دولت – امت»، همان دولت پیامبر اکرم«ص» است که در مدینه برپا شد و مهاجران و انصار بر پایه اخوت اسلامی، شهروند دولت اسلامی شدند. در آیه: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذْ کُنْتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا…؛ و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید…»(۱) خداوند متعال تحول از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی و تحول پایه آن از خصومت به برادری را مهم‌ترین تحول می‌شمارد و نوعی اسلام شهروندی را مطرح می‌سازد. یعنی در جامعه دولت – امت اصل بر شهروندی و اخوت اسلامی است و هیچ مسلمانی نمی‌تواند به سرنوشت برادران مسلمان خود بی‌توجه باشد.
در این فرآیند، اولین کاری که پیامبر اکرم«ص» پس از هجرت انجام دادند این بود که به‌محض رسیدن به مدینه منوره، برادری را میان مهاجرین و انصار اعلام کردند. در آن واقعه، بسیاری از انصار اموالشان را میان خود و تازه برادران مهاجر تقسیم کردند.
شهید حاج قاسم سلیمانی مهم‌ترین فرد مأمور نظام اسلامی بود که بر پایه باور منشور برادری و اسلام شهروندی از امت اسلامی در بوسنی و هرزه‌گوین، افغانستان، لبنان، عراق، سوریه و یمن دفاع و از این رهگذر، هم به امنیت امت اسلامی خدمت و هم امنیت ملی ایران را تقویت کرد.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که بحث امت – دولت در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح شد، بسیاری از افراد، اجرای این اصل مترقی اسلامی را مشکل اعلام کردند، زیرا پایبندی به این اصل با هنجارها و مقررات بین‌المللی در تعارض است و پذیرش این اصل به معنای پذیرش اعطای تابعیت به همه مسلمانانی است که درخواست تابعیت دارند و عمل به اصول امت با هنجارهای حقوقی احترام به حاکمیت دولت‌ها و عدم دخالت در امور داخلی آنها در تعارض کامل است.
واقعیت‌های سیاسی و فاصله داشتن از شرایط ایده‌آل جامعه امت در عصر کنونی ایجاب کرد که قانونگذاران مجلس مؤسسان وظایف نظام جمهوری اسلامیِ نوپا در ایران را در محدوده دفاع نظامی از امت و مستضعفان عالم محدود و پس از دور کردن خطرات از جوامع اسلامی و افزایش میزان استقلال‌طلبی و کاهش وابستگی به بیگانه در گام بعدی جوامع اسلامی در باره چگونگی جامعه امت – دولت، همکاری و وحدت در جوامع اسلامی بحث کنند.
از نگاه تدوین کنندگان قانون اساسی حمایت از مظلومان عالم از ابتدای انقلاب به‌ویژه از جوامع مسلمان، نشانه اخلاق و اعتقاد ملت بزرگ ایران به تعالیم اسلام و پایبندی به قانون اساسی است که قاطبه مردم به آن رأی دادند.
تا اینجا روشن شد که اولویت دفاع از ملت مظلوم فلسطین و حمایت از مقاومت فلسطین بر اساس قانون اساسی و باورهای دینی و پایبندی به فرمایش امیر مؤمنان«ص» در اینکه «با ظالم به ستیز برخیزید و در برابر مظلوم یاور باشید،»(۲) شکل گرفته است.
اما سئوال بعدی این است که محور مقاومت بر اساس چه اصولی شکل گرفته بود و تعامل با آنها چگونه جریان دارد. شکی نیست که رسیدن به مرحله امت محوری در زمان رواج فرهنگ دولت ملی و خرده فرهنگ غربی و پایبندی همه کشورهای اسلامی به آن، به صورت دفعی ناممکن است و تحقق این هدف به فرهنگ‌سازی و احیای اصول اسلامی نیاز مبرم دارد. و این الگو باید با نمونه‌های عملی موفق و تراکم میدانی پایگاه خود را شکل دهد.
در سال ۱۹۸۲ میلادی رژیم صهیونیستی با حمله نظامی به لبنان بخش‌های وسیعی از این کشور را اشغال کرد و پس از مدتی مقاومت سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در هم شکست و آن را وادار کرد که از لبنان خارج شود و به تبعیدگاه تونس تن در دهد.
این خلاء، جامعه مسلمان لبنان را به تکاپو انداخت و با کمک جمهوری اسلامی ایران مقاومت اسلامی در لبنان شکل گرفت که پس از چند سال موفق به اخراج صهیونیست‌ها از لبنان شد. این موفقیت حزب‌الله لبنان، جامعه فلسطین را تحت تاثیر قرار داد و انتفاضه دوم، چند روز پس از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان در سال ۲۰۰۰ در کرانه باختری و نوار غزه آغاز شد.
این مقاومت به‌حدی گسترش یافت که رژیم صهیونیستی را وادار کرد تا در سال ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی نظامی کند. این دومین موفقیت مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، زمینه شکل‌گیری مقاومت سازمان یافته در غزه را فراهم کرد. حمله رژیم صهیونیستی در سال‌های۲۰۱۴،۲۰۱۲،۲۰۰۸ بر ضد غزه نتوانست این مقاومت سازمان یافته و مردمی را در هم کوبد و مقاومت در فلسطین با کسب تجربه بیشتر و ابتکار در ساخت اسلحه و تجهیزات جدید با حمایت محور مقاومت و ایران در سال ۲۰۱۹ ابتکار عمل و حمله را در عملیات سیف‌القدس به دست گرفت و برای دفاع از قدس و مردم محله شیخ جراح وارد جنگ شد. این عملیات نشان داد که مقاومت از واکنش به مرحله کنش رسیده و به یک نیروی حقیقی سرنوشت‌ساز تبدیل شده است.
البته به‌موازات پیشرفت مقاومت در فلسطین، مقاومت در لبنان، سوریه، عراق و یمن نیز پیشرفت‌های محسوسی پیدا کرد و از سال ۲۰۲۰ بحث وحدت عرصه‌های مقاومت به عنوان یک ائتلاف منطقه‌ای جبهه مقاومت مطرح شد. عملیات اخیر «طوفان الاقصی» نشان داد که مقاومت در غزه به اوج خود رسیده است و از شرایط تشکل‌های مقاومتی حماس یا جهاد، به ملت مقاوم تبدیل شده و همه‌ مردم غزه، خود حماسی و جهادی شده‌اند.
ورود دیگر محورهای مقاومت به‌عنوان جبهه‌های پشتیبان از مقاومت فلسطین، پس از آغاز «طوفان الاقصی» نشان می‌دهد که مقاومت در منطقه وارد مرحله جدیدی شده و رژیم صهیونیستی در برابر جبهه متشکل مقاومت هیچ راهی جز پذیرش شکست در پیش ندارد. این تحول بزرگ در معادلات منطقه، غرب را وادار کرد تا به صورت عریان از رژیم صهیونیستی دفاع و تلاش کنند از فروپاشی آن جلوگیری کنند.
حوادث دریای سرخ این معنا را کاملاً روشن ساخت. جنبش انصار‌الله یمن اعلام کرد که به علت نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه از این به بعد از عبور کشتی‌هایی که به مقصد رژیم صهیونیستی در حرکتند، ممانعت خواهد کرد، ولی امنیت آزادی خطوط کشتیرانی بین‌المللی به دیگر مقصدها را تضمین می‌کند.
در چنین شرایطی رژیم صهیونیستی به علت ضعف و ناتوانی در باز کردن جبهه جدید، دیگر نتوانست کاری انجام دهد، ولی آمریکا و انگلیس با اعزام ناوهای خود تحت نام آزادی کشتی‌رانی در دریای سرخ به دفاع مستقیم از رژیم صهیونیستی پرداختند.
امروزه محور مقاومت نه تنها با جسارت بی‌نظیر در برابر رژیم صهیونیستی ایستادگی می‌کند، بلکه جهان را بازتعریف می‌کند و جهت می‌دهد و این تحول بسیار بزرگی در معادلات سیاسی است.
قبل از طوفان‌الاقصی، آمریکا با طرح جندره و گوناگونی اجتماعی و ناهنجاری‌های جنسی تلاش داشت جوامع بشری را به سمت سقوط اخلاقی سوق دهد؛ ولی «طوفان الاقصی» با ایستادگی قهرمانانه و مظلومانه مردم غزه موفق شد جوامع جهان را به سمت اعتراض در برابر تجاوزات، نسل‌کشی و پاک‌سازی نژادی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن بکشاند و تظاهرات گسترده جوامع غربی، به‌ویژه در لندن و واشنگتن نشان داد که ایستادگی مردم غزه، فطرت انسانی را در جوامع غربی شکوفا کرده و بر خلاف برنامه‌ریزی غرب برای سقوط اخلاقی جوامع غربی، غزه، جوامع غربی را به سمت اخلاق، حمایت از مظلوم و همبستگی با مردم قهرمان غزه کشانده است و این تحول، اکنون آینده جهان را تحت‌ تاثیر خود قرار داده است و معادلات جدیدی را در سطح منطقه و جهان رقم خواهد زد.
پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل‌عمران / ۱۰۳
۲٫نهج‌البلاغه نامه ۴۷

11مارس/24

غزه نماد مقاومت – غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری از همه‌ی جهان وسیع‌تر / سید حسن نصرالله

پیام مجاهد خستگی ناپذیر، بازوی مقتدر ولایت، سید مقاومت و ابوالشهید جناب حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله«دام‌عزه» به دوازدهمین همایش “غزه نماد مقاومت” همچون دیگر مواضع ایشان  سرشار از نکات راهبردی، اطمینان‌بخش و امید آفرین بود که آینده روشن مقاومت را برای ملت‌های منطقه و جهان ترسیم نمود و با منطقی سدید چهره کریه مستکبران خونخوار دیوصفت و جریان نفاق سازشکار را که خنجر دشمن را در دست دارند و بر پشت ملت مظلوم فلسطین و امت و مقاومت اسلامی فرو می‌برند، بیش از پیش افشا ساخت.
باری؛ شجره طیبه حزب‌الله و ثمرات و برکات مقاومت که پایه‌گذار آن، حضرت امام خمینی«قدس سره» است و باروری و طوفندگی آن، مرهون راهبری بی‌بدیل حضرت امام خامنه‌ای«مدظله‌العالی» است، دسیسه‌ها و نقشه‌های شوم استکبار جهانی و معادلات منطقه و جهان را دگرگون ساخت بطوری که امروز جهانیان، رسوایی و افول روزافزون مستکبران عالم و شکوفایی اسلام ناب را به چشم مشاهده می‌کنند و نور امید به تحقق وعده الهی و نزدیک شدن موعد ظهور منجی کل ارواحنا فداه روز به روز روشن‌تر می‌شود.
امت «پاسدار اسلام» ضمن دعای خالصانه برای سلامتی و عزت روزافزون سید سربلند مقاومت، پیروزی جبهه جهانی اسلام ناب و نابودی همه دشمنان اسلام خاصه رژیم منحوس و مجعول صهیونیستی و شیطان بزرگ آمریکا و اذناب آنان را در سایه عنایت حضرت ولیعصر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» از درگاه خداوند مسألت نموده، اینک متن ترجمه فارسی این پیام، با یادی از مصاحبه‌ و مقاله‌های ارزشمندی که معظم‌له حدود چهل سال پیش و در دهه شصت، برای چاپ در «پاسدار اسلام» نوشتند تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم
دبیرکل جمعیت دفاع از ملت فلسطین، جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد حسن رحیمیان،
رئیس هیئت امنای جمعیت دفاع از ملت فلسطین، سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی،
گرامیان شرکت‌کننده در این کنفرانس، برادران و خواهرانی که از چهارگوشه‌ی جهان گردآمده‌اید،
السلام‌علیکم و رحمت‌الله و برکاته،
انتخاب شعار «غزه نماد مقاومت» برای این کنفرانس و زمان‌بندی برگزاری آن در این برهه‌ی سرنوشت‌ساز از تاریخ که مقاومت فلسطینی در حال نبردی عظیم در برابر نسل‌کشی صهیونیستی است نشان از مسئولیت‌شناسی گردانندگان این کنفرانس دارد. همچنین دعوت پربرکت ایشان برای ایستادگی در کنار ملت و قضیه و مقاومت فلسطین، مسئولیت‌های بزرگی را بر دوش همه‌ی ما می‌گذارد و فراخوانی دائمی برای نیروهای امت در جهت یاری و پشتیبانی ملت فلسطین و حمایت از مقاومت قهرمانانه‌ای است که امروز با فداکاری‌ها و دلاوری‌ها و خون مردان و ایستادگی ملتش در حال رقم زدن آینده‌ی امت و صیانت از کرامت و تقویت سرزندگی آن است.
افسران و سربازان اسرائیلی که تا همین امروز در غزه به دست گروه‌های مقاومت فلسطینی کشته شده‌اند چندین برابر آمار جنگ شش روزه‌ی ۱۹۶۷ است.
ارتش اسرائیل که در جنگ شش روزه بیش از ۶۹هزار کیلومتر مربع [از سرزمین‌های مسلمانان] را اشغال کرد امروز در بخشی از مساحت غزه گرفتار شکست شده است و از دست‌یابی به هر هدفی یا اعلام اشغال [تازه] یا حتی نزدیک شدن به پیروزی ناتوان است و مدام از عقب‌نشینی‌هایش با عنوان انتقال به مرحله‌ی بعد یاد می‌کند. پس شعار این کنفرانس یعنی «غره نماد مقاومت»، شعاری به‌جا و درست است.
غزه امروز نماد است چون در غزه یک مقاومت شریف پیش‌گام سازش‌ناپذیر وجود دارد.
و نماد است چون با مقاومتش در حال بیان سازش‌ناپذیری، سرزندگی، سربلندی، بلندپروازی و آرزوی ملت‌های ماست که تشنه‌ی عزت و پیروزی‌اند.
اگر غزه مقاومت نمی‌کرد نماد عزت نمی‌بود.
این مقاومت است که صاحبان و پرچم‌داران خود را عزیز می‌سازد.
مقاومت رمز عزت و کرامت و کلید پیروزی است.
غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری بزرگ است.
غزه امروز به لحاظ کرامت، سرزندگی و سازش‌ناپذیری از همه‌ی جهان وسیع‌تر است.
دشمن و سرورانش از آغاز اشغال فلسطین روی دو مسیر کار کردند. اول، قانونی‌سازی بین‌المللی اشغال و بزک کردن چهره‌اش و جلوه دادن آن به عنوان یک رژیم نمونه‌ی متمدن که می‌تواند در منطقه الگو شناخته شود.
در بخش اول با توجه به توان و سلطه‌شان بر سازمان‌های بزرگ بین‌المللی و نظام‌ها و قدرت‌های فعال و مؤثر غربی، به موفقیت‌های چشمگیری دست یافتند.
اما مسیر دوم را می‌توان در تضعیف و خفه کردن مقاومت ملت فلسطین و پایان بخشیدن به آرمان ایشان خلاصه کرد و همچنین اخراجشان از عرصه‌ی تعامل‌های بین‌المللی با تکیه به زور با هدف کنار زدن نیروهای مقاومت و انتخاب گزینه‌ی عادی‌سازی روابط که ضامن اخراج سازمان‌های تأثیرگذار از عرصه‌ی نبرد بود.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط از گذشته تا امروز پروژه‌ای برای لگام زدن به اراده‌ی امت، نابود کردن اصلی‌ترین آرمان آن و چند پاره کردن گزینه‌های واحدش بوده است تا جایی که نزدیک بود آرمان فلسطین که آرمان امت است به یک آرمان فلسطینی محدود یتیم غریب، حتی غریب میان اهالی و قوم و برادران خود، تبدیل گردد.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط با دشمن موجب شد آرمان و حق ملت فلسطین درباره‌ی سرزمینشان در معرض تهدید و حتی در معرض خطر شدید و سراشیب قرار گیرد؛ سراشیبی که ممکن بود به هر یک از مسیرهای خطرناک توطئه، فروگذاری از یاری ملت فلسطین و دست برداشتن از حق و آرمان و مقاومت و آینده‌ی آن بیانجامد.
در این لحظه‌ی مرگ‌بار «طوفان الاقصی» مقاومت آمد و همه‌ی برگه‌ها و محاسبات را در هم ریخت و تهدیدها را به یک فرصت وجودی پیشرفته و نقطه‌ی عطف برای تغییر مسیرهایی تبدیل کرد که دشمن سالیان دراز رویشان کار کرده بود.
«طوفان الاقصی» نشان شکست را در ضمیر صهیونیست‌ها حک کرد و این نشان پاک نخواهد شد. اسطوره[ی شکست‌ناپذیری‌شان] شکست و الگوی [تمدنی‌شان] تکه تکه شد و هیبتشان از هم پاشید و پروژه‌شان متزلزل شد و آرمانی که سالیان دراز کوشیده بودند خفه‌اش کنند بازگشت و در صدر همه‌ی اخبار جهانی قرار گرفت و جهان را بار دیگر بیدار کرد و حجم و حضور پرطنین خودش را بازیافت و خویش را به عنوان یک آرمان جهانی گسترده و حاضر در همه‌ی جغرافیا و عرصه‌های جهانی به نمایش گذاشت.
طوفان الاقصی مقاومت به همه‌ی کوشش‌ها برای کنار زدن آرمان فلسطین، سیلی سختی نواخت و تأکید کرد این آرمان که افراد زیادی در غرب و شرق و بسیاری از دور و نزدیک علیه آن دسیسه چیدند اگر مقاومت و اسلحه و فداکاری‌هایش نبود، زنده نمی‌ماند. چه، هیچ کس جز به واسطه‌ی مقاومت در این جهان زورگوی وحشی حضور ندارد و حق اگر به قدرت و ایمان و اراده‌ی مقاومت و ایستادگی مسلح شود، هراندازه هم که دشمن زورگو و سرکش باشد، نمی‌توان شکستش داد.
دشمن اسرائیلی که امروز در کشتار و جنایت غرق شده و ده‌ها هزار تن از کودکان و زنان را می‌کشد و یک نسل‌کشی را علیه هر چیز زنده و مرده‌ای پیش می‌برد و عظیم‌ترین جنایت‌های تاریخ مدرن را رقم می‌زند، همه‌ی این‌ها برای پوشاندن شکست‌هایش با کشتار و پاک کردن تصویر اسرائیل خوارشده‌ی ۷ اکتبر به وسیله‌ی تصویر جنایت‌ها و کشتارها و گرفتن انتقام پروژه‌ای است که او و سرورانش بیش از ۵۰ سال بود همه‌ی توانشان را روی آن گذاشته بودند.
عزیزان،
غرب و در صدر آن ایالات متحده‌ی آمریکا و بریتانیا در تهاجمشان به منطقه‌ی ما پیکره و اندیشه‌ی امت را از طول و عرض با پروژه‌های تجزیه و تحریف و فریب و چندپارگی، تکه تکه کردند و دست ستمگران و قلم‌های آلوده و صدای مزدبگیران و عقل‌های اجاره‌ای در این مسیر یاری‌شان کرد و هر چیز یکپارچه‌ای را با طائفه‌گرایی و نژادپرستی و مذهب‌گرایی از هم دریدند و بر جداافتادگی هر جداافتاده‌ای افزودند و مشترکات بزرگ امت به نفع تفاوت‌های کوچکش کنار رفت؛ آن هم در دورانی که هویت و توان و نقش و وجود امت در معرض خطراتی عمیق و توفنده بود…
تلاش کردند ملت‌های ما را با آرمان‌های جدایی، تکه تکه کنند اما این تنها فلسطین بود که دریچه‌ی وحدت و مسیر همگرایی و پایگاه بیداری و معراج گذار به آینده‌ای باقی ماند که ملت‌های ما تشنه‌ی آن هستند؛ آینده‌ی بازدارندگی، عزت، آزادی، حق حاکمیت، ثبات و رفاه.
پس از دهه‌ها تلاش متمرکز با پشتیبانی کامل آمریکا و غرب برای تکه تکه کردن، تجزیه و ذوب کردن آرمان فلسطین اکنون لبنان، سوریه، عراق، ایران و یمن گسترده‌تر از توقع دشمن به یاری غزه آمده‌اند و گروه‌های مقاومت توانسته‌اند این رژیم غاصب را در طول بیش از ۱۰۰ روز با آتش محاصره کنند که امری بی‌سابقه است.
خون شهیدان یاری غزه در لبنان، خون شهیدان یاری غزه در سوریه، خون شهیدان یاری غزه در عراق، خون شهیدان یاری غزه در یمن و خون شهیدان یاری غزه در ایران که آخرین آن خون سردار سید رضی موسوی بود، همه‌ی این خون‌ها با خون شهیدان غزه و کرانه‌ی باختری به وحدت و همگرایی رسیده‌اند و یکدیگر را کامل می‌کنند.
این همان وحدت خون، سلاح، میدان و هدف است که خواب را از چشم دشمنان ما ربوده. این همان چیزی است که باید ادامه‌اش دهیم و بکوشیم بر حجم و عمق و امتداد آن بیافزاییم.
هر کس باور دارد این امت گزینه‌ای جز مقاومت دارد بسیار بسیار بسیار در اشتباه و خیال است.
اسرائیل فلسطین را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد، اسرائیل سال ۱۹۸۲ بیروت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد و امروز نیز امت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت تهدید می‌کند.
اسرائیل سال ۱۹۸۲ نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت از لبنان پس زده شد.
و اسرائیل از غزه و فلسطین نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت پس زده خواهد شد.
ما به عنوان امت هیچ گزینه‌ای جز مقاومت نداریم، چیزی جز مقاومت در دست نداریم و چیزی جز مقاومت برای دل بستن به آن نداریم.
این نبرد با دشمن، نبرد یک روز و دو روز نیست بلکه نبردی مداوم و پیوسته و متراکم است و باید در این نبرد حاضر بمانیم.
گردآمدن ناوگان‌های کشورهای مستکبر در حمایت از اسرائیل تنها نشان‌دهنده‌ی سستی و تزلزل اسرائیل است و این آن چیزی است که باید موجب محکم‌ترشدن اراده‌ی ما در پافشاری بر گزینه‌ی مقاومت باشد. چه، اگر امروز شرایط آزادسازی فلسطین فراهم نیست اما ما وظیفه داریم برای فردا و روزهای پس از آن آماده باشیم و آماده شویم.
دل بستن به سازمان‌های بین‌المللی و آن‌چه به اصطلاح جامعه‌ی بین الملل نامیده می‌شود همان‌گونه که بارها دیدید و دیدیم یک دل‌بستگی ناکام و شکست‌خورده است که هیچ چیز جز حسرت و ضرر و ناکامی و تلخی به همراه ندارد.
به این نهادهای بین‌المللی نمی‌توان دل بست چون این‌ها وابسته به اراده‌ی سردمداران آمریکا هستند. آخرین طنز و توطئه‌ی این سازمان‌ها هم قطعنامه‌ی محکومیت یمن به علت حمله به کشتی‌های اسرائیلی در دفاع از غزه و قانونی دانستن حمله‌ی آمریکا و بریتانیا به برادران «انصارالله» و نادیده گرفتن سراسر گستاخانه و پلیدانه‌ی دو میلیون شهروند فلسطینی بود که به واسطه‌ی کشتارها و تجاوزهای اسرائیلی شهید، زخمی، زندانی، گرسنه، تشنه و در بیابان آواره شده‌اند.
از [تریبون] این کنفرانس پربرکت از سران و ملت جمهوری اسلامی ایران به واسطه‌ی موضع‌گیری‌های حمایتی پیش‌گامانه‌شان و موضع‌گیری‌های اصیل و حکیمانه‌ی حضرت امام و رهبر، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای(دام ظله) تشکر می‌کنم.
از این کنفرانس و از ایستادگی و یاری مقاومت از سوی شما، متشکرم.
مقاومت اسلامی لبنان پیمان بسته است که تا هنگام پیروزی غزه در جایگاه یاری آن باقی بماند.
پیمان ما با امام خمینی بزرگمان (قدس سره) این است که از وصیت‌هایش پاسداری کنیم، در مسیرش بمانیم و راهش را ادامه دهیم؛ راهی که عاقبت آن چیزی جز پیروزی، عزت و کرامت نخواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (محمد/۷)»
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سید حسن نصرالله
۷ رجب ۱۴۴۵

11مارس/24

طوفان‌ الاقصی و گردباد غزه / دکتر سعدالله زارعی

تبلیغات رژیم صهیونیستی این باور را ایجاد کرده بود که در کرانه شرقی مدیترانه، اسرائیل یک کشور تاریخی است که به‌طور طبیعی سرزمین مردم یهود می‌باشد و آنچه ذیل عنوان فلسطین خوانده می‌شود هیچ‌گاه وجود خارجی نداشته و دعوایی که در حدود یکصد سال اخیر پیرامون آن مطرح شده ارزشی ندارد. در تبلیغات صهیونیستی، اسرائیل یک سرزمین آباء و اجدادی است که پس از قرن‌ها به صاحبان آن رسیده است و کسانی که پیش از تشکیل دولت یهود در این سرزمین زندگی کرده‌اند، غاصبانی هستند که یا باید این سرزمین را ترک گویند و یا تحت سرپرستی دولت اسرائیل قرار گیرند.
از آن طرف منطق قدرت هم به کمک این رژیم آمده بود. در منطق یهودیان صهیونیست، مردم دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یهودیان و خدمت‌گزاران یهود. دسته دوم در واقع بردگانی هستند که ارزشی بیش از حیوانات نداشته و زمانی قیمتی پیدا می‌کنند که در خدمت یهود قرار گرفته وگرنه جانوران موزی هستند که باید از بین بروند تا مزاحمتی ایجاد نکنند. اسرائیلی‌ها، قدرت را دلیل حقانیت معرفی کرده و از آن برای اعمال حاکمیت مطلق یهودیان استفاده کردند. این عبارت‌ها که «ما چهارمین ارتش دنیا داریم»، «ما قدرتمندترین اقتصاد در خاورمیانه‌ایم»، «ما قدرتمندترین دموکراسی‌ها را داریم»، «ما برترین سیستم اطلاعاتی ـ امنیتی را داریم»، «ما در مرکزیت اداره مهم‌ترین نهادهای اقتصادی، تکنولوژیک، علمی و رسانه‌ای هستیم»، «ما مؤثرترین رابطه سیاسی را با دولت‌های قدرتمند داریم» و در نهایت «ما قوم برتر و برگزیده‌ایم» در کنار این عبارت‌ها که «ما در چند روز قدرتمندترین ارتش‌های عربی را شکست داده‌ایم»، «کشورهای عربی قادر به اداره خود نیستند»، «عرب‌ها برای خدمت به ما خلق شده‌اند»، «هیچ قانونی نمی‌تواند مانعی بر سر راه اهداف ما باشد»، «مکان مقدسی غیر از مکان‌های مقدس یهودی وجود ندارد» در واقع با تقدیس قدرت همراه بود. و از این‌رو اسرائیل در پروتکل‌های یهودی تعریف شد نه در تورات و از نظر آنان هرچه جنبه ربانی داشت پروریده ذهن ترسوها و بیچارگان بود که برای توجیه ترس و فقر ساخته شده‌اند. خداوند واقعی خداوند قدرت است که یهود را به سمت تسلط بر جهان رهنمون شده است.
در این میان یهودیان صهیونیست با نفوذ در جوامع مسیحی غرب، دولت‌ها را به سمت «صهیونیست‌های مسیحی» سوق دادند به‌گونه‌ای که بعضی رؤسای دولت‌ها در غرب با صراحت اعلام کرده‌اند بدون آنکه یهودی باشند یک صهیونیست هستند و صهیونست‌های یهودی معتقدند یک صهیونیست مسیحی از یک یهودی غیرصهیونیست برتر است. بر این اساس صهیونیست‌ها به مرور جهان را به دو بخش صهیونیست‌ها و مخالفان آن تقسیم کردند و با تولید ادبیات غیرصهیونیست‌ها را در فشار شدید قرار دادند تا جایی که در حالی که نقد مسیحیت و نقد یهودیت امری روا می‌خوانند، هر نوع نقد صهیونیسم و پروتکل‌های آن را «جرم‌» خوانده و حقوق مدنی را از آنان سلب کردند و می‌دانید که در طول ۱۰۰ سال گذشته هزاران محقق و اندیشمند نظیر روژه گارودی را به دادگاه کشانده و به حبس محکوم کردند.
صهیونیست‌ها در این دوران ضمن آنکه شعار تسلط بر دنیا را دنبال کردند، منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا را به عنوان «منطقه اول یهود» برشمردند و با شعار نیل (آفریقا) تا فرات (غرب آسیا) درصدد تحقق آن برآمدند.   اگر جرم مخالفت با صهیونیسم در غرب محاکمه و حبس بود، جرم مخالفت با صهیونیسم در آفریقا و آسیا ترور و حذف فیزیکی بود. از این‌رو صهیونیست‌ها در طول ۱۰۰ سال اخیر، هزاران نفر از شخصیت‌های آفریقایی و آسیایی را کشتند و در اکثر موارد مسئولیت آن را هم به عهده گرفتند!
غربی‌ها در این وادی در موضوعاتی مثل رعایت قواعد بین‌المللی و حقوق انسان‌ها، اسرائیل را به یک «استثناء» تبدیل کردند که نمونه آن چشم پوشیدن از کلاهک‌های اتمی اسرائیل می‌باشد. در حالی که کشورهای غربی از انحصار بمب اتمی در پنج  کشور حرف ‌زده و با هر نوع تلاش دیگران برای دستیابی به بمب مخالفت کردند و هر جا توانستند به مقابله با آن برخاستند، حتی از شمول نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر اسرائیل طفره رفتند.
در این فضا، وضع فلسطینی‌ها معلوم بود. آنان عرب‌های مسلمان یا مسیحی مخالف صهیونیسم بودند و لذا باید بمیرند و هیچ رحمی نسبت به زنان، کودکان، سالخوردگان و بیماران فلسطینی روا ندانسته و به کشتن آنان فرمان دادند. در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر صدها هزار فلسطینی را به کام مرگ کشیدند. هزاران نفر را زندانی کردند و میلیون‌ها نفر را از فلسطین اخراج نمودند تا جایی که امروزه تقریباً به تعداد یهودیان ساکن و مهاجر، فلسطینی‌ها را از سرزمین‌شان اخراج کردند و نزدیک به همین تعداد نیز در داخل فلسطین از خانه و کاشانه‌هایشان راندند و به سمت سکونت در اردوگاه‌های داخل سوق دادند.
روند تسلط رژیم اسرائیل بر فلسطین همواره مورد حمایت غرب قرار گرفته و این کشورها با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت، گام به گام سیطره رژیم اسرائیل بر فلسطین را تکمیل کرده‌اند. انگلیس در اوایل این بحران از یک دولت کوچک و محدود و تحت کنترل یهودی‌ سخن گفت و همراه با آن از عزیمت یهودیان اروپایی و آفریقایی و آسیایی به فلسطین حمایت کرد. انگلیس به همراه بقیه دولت‌های غربی در قطعنامه ۱۸۱ شورای امنیت که در سال ۱۹۴۸ (پس از تأسیس اسرائیل) صادر شد، «خانه یهودی» وعده داده شده در اعلامیه ۱۹۱۷ آرتور بالفور را به ۵۷ درصد خاک فلسطین تغییر دادند و در مذاکرات ۱۹۹۳ اسلو این عدد را به ۷۸ درصد از خاک فلسطین رساندند و در واقع اسرائیل را وسعت بخشیدند. کمااینکه در حد فاصل اسلو تا امروز، سیطره اسرائیل را به حدود ۸۵ درصد خاک فلسطین رسانده‌اند.
یک موضوع دیگر، اماکن مقدس است. اسرائیلی‌‌ها براساس این ادعا که بخش تاریخی فقط به اسرائیل تعلق دارد، به مناطق مقدس در کرانه باختری و قدس حمله‌ور شدند این مکان‌ها عمدتاً در کرانه و قدس قرار دارند.
در این میان حوزه عربی پس از چند جنگ، منفعل گردید و از صحنه مخالفت با اسرائیل خارج شد و بعضی از این دولت‌ها به برقراری رابطه سیاسی با اسرائیل روی آوردند و فلسطین و آرمان آن را به بوته فراموشی سپردند.

دلیل اقدام حماس به طوفان‌الاقصی
راستی فلسطینی‌ها باید چه کار می‌کردند تا این روند ظالمانه دستخوش تغییر شود؟
اسرائیل باید یاد می‌گرفت که یهودیان قوم برگزیده نیستند و سامی‌ها هم برای خدمت به یهود خلق نشده‌اند. از سوی دیگر رژیم غاصب باید متوجه می‌شد که کشتار هر روزه فلسطینی‌ها و حبس و اخراج آنان از منازل و مساکن‌شان می‌تواند روند معکوس پیدا کرده و یهودیان غاصب را نیز دربر بگیرد. صهیونیست‌ها باید می‌دیدند که فلسطین هم «قدرت» دارد و می‌تواند از خود دفاع کند. یک نکته دیگر عملیات چند لایه و پیچیده بود که رژیم غاصب به دلیل داشتن ارتش قوی و چندین سازمان اطلاعاتی و دارا بودن تکنولوژی مدرن و داشتن علم استفاده از نیروی انسانی، سازمان و فن‌آوری، آن را در انحصار خود گرفته بود و باید برای رفع این توهم، عملیات چندلایه و پیچیده طرف مقابل را می‌دید.

مختصات «طوفان‌الاقصی»
بسیاری گفته‌اند طوفان‌الاقصی بزرگ‌ترین و مؤثرترین عملیات فلسطینی‌ها از زمان مبارزات مرحوم شیخ عزالدین قسام در دهه ۱۹۳۰ تاکنون بوده است. حجم تلفاتی که جنبش حماس در روز ۱۵ مهر / ۷ اکتبر در مدت چهار ساعت به رژیم وارد کرد، بدون تردید، همه‌ی آنچه رژیم صهیونیستی طی ده‌ها سال به آن افتخار می‌کرد را فرو ریخت و در یک بازی هوشمندانه همه کارت‌های آن را از آن گرفت و از این‌رو بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران گفتند در روز هفتم اکتبر رژیم فرو پاشید. کما اینکه وزیر خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن دو سه روز پس از عملیات طوفان‌الاقصی در ملاقات با یک مقام ارشد عراقی گفته بود در سفر روز هشتم اکتبر به تل‌آویو به چشم دیدم که اسرائیل دچار فروپاشی مطلق شده بود.
عملیات طوفان‌الاقصی سیستم‌های اطلاعاتی نامدار اسرائیل را به سخره گرفت، سیستم‌های پدافندی آن نظیر گنبد آهنین را از کارآیی ساقط کرد، بر نیروهای ویژه ارتش اسرائیل غلبه نمود و سیستم سیاسی اسرائیل را منفعل گردانید و در چهار ساعت، مساحتی بیش از مساحت غزه را از اشغال اسرائیل خارج کرد و برای روزهایی در اختیار خود گرفت. اگر این وضعیت سقوط کامل رژیم غاصب نباشد چه نام دیگری دارد؟
حماس توانست در دوره طولانی شناسایی، حرکت نیروهای خود را از چشم اسرائیل مخفی کند و حال آنکه پیش‌روی آن بود. براساس رده‌بندی مناطق حساس، تا شعاع ۳۰ کیلومتری دور غزه که چون منطقه غزه در دل آنها قرار می‌گیرد، اصطلاحاً «غلاف غزه» خوانده می‌شود رده یک دفاعی ارتش اسرائیل به حساب می‌آمده و از این رو ورزیده‌ترین لشکر آن یعنی لشکر ۹۸ زرهی و تیپ ویژه زرهی گولانی مسئولیت حفاظت از این غلاف را برعهده داشته‌اند. این لشکر و تیپ مستقل جمعاً حدود ۲۰ هزار نفر نیروی زرهی داشته‌اند. طبعاً این نیرو وظیفه کنترل هر تحرک ضداسرائیلی درون باریکه غزه را به عهده داشته است و حماس برای شناسایی غلاف غزه با حضور این نیروها مواجه بوده اما با این وجود توانسته عملیات شناسایی خود را به خوبی انجام دهد به گونه‌ای که ارتش اسرائیل از آن بویی نبرد.
در واقع در این ماجرا حماس قدرت اطلاعاتی و شناسایی خود را به اثبات رساند. منطقه غزه عرض و طول زیادی ندارد، عرض آن بین شش تا دوازه کیلومتر و طول آن حدود ۴۷ کیلومتر است و مساحت آن مجموعاً از ۳۶۰ کیلومتر مربع فراتر نمی‌رود. تمرین در چنین مساحتی برای حماس کار بسیار دشواری بوه است و چگونگی دستیابی  حماس به آن به یک «معما» تبدیل شده است.
این نیروها نیاز مبرم به ارتباطات لسانی و مکالمه داشته و بدون آن نمی‌توانسته‌اند به حیات خود ادامه دهند خب پس اتصال مخابراتی بین فرماندهی، فرماندهان میانی و نیروهای رزمی برقرار بوده و در همان حال این ارتباطات قابل نفوذ نبوده است. دست‌کم یک سال این ارتباطات امن وجود داشته ولی رژیم از آن خبر نداشته تا بتواند درآن نفوذ نماید.
در این ماجرا نیروهای رزمی آماده می‌شدند بدون آنکه از آنچه قرار است اتفاق بیفتد خبری داشته باشند اما با وجود این کار خود را می‌کرده‌اند. سؤال این است که این نیروها چگونه این سطح از مسئولیت‌پذیری و آمادگی را در خود ایجاد کرده‌اند؟

تأثیر عملیات طوفان‌الاقصی
اول، عملیان طوفان‌الاقصی نشان داد، فلسطین مردم رشید، توانمند، امیدوار و دارای برنامه قوی دارد و لذا نباید و نمی‌توان از بیرون این سرزمین برای مردم‌آن برنامه‌ریزی کرد و چیزی بر آنها تحمیل نمود. در حد فاصل استقرار رژیم غاصب تاکنون دست‌کم ۳۴ طرح از سوی محیط‌های بیرونی شامل شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا، اروپا و دولت‌های عربی برای پایان دادن به مسایل میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها ارائه گردیده و در همه این طرح‌ها اصل بر این بوده که یک دولت قطعی، دائمی و محق به نام «اسرائیل» وجود دارد و در ضمن یک ملت یا جمعیت فلسطینی هم وجود دارد که باید برای آن فکری کرد و به موضوع نزاع میان آنان و دولت اسرائیل خاتمه داد. از ۱۹۴۸ تاکنون این روند هم دائماً به نفع اسرائیل و به ضرر فلسطینی‌ها پیش رفته است.
عملیات طوفان‌الاقصی می‌گوید یک ملت زنده و قدرتمند و برخوردار از سازمان لازم وجود دارد که از حق طبیعی خود یعنی حق تعیین سرنوشت و حق مقابله با اشغالگری استفاده می‌کند و میراث ظالمانه برجای مانده از طرح‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را نمی‌پذیرد و برای برهم زدن آن به صحنه آمده است.
دوم، مسئله فلسطین و به تاراج رفتن حق یک ملت، مهم‌ترین موضوع برجای مانده از زمان جنگ جهانی اول تاکنون است و این موضوعی فراتر از وجود یک مسئله بین دو قوم (یهودی و مسلمان) می‌باشد. بنابراین با زدن رنگ قومی یا مذهبی نمی‌توان این ماجرا را کوچک‌سازی و محدود نمود. برگزاری راهپیمایی‌های چندصدهزار نفره در لندن و واشنگتن که در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر مهم‌ترین کانون‌های حمایت از استقرار و تثبیت اسرائیل در سرزمین فلسطین بوده‌اند، ثابت کرد مسئله فلسطین کاملاً یک مسئله جهانی است. اینکه در حالی که غربی‌ها طی دو سال اخیر پیروزی روسیه در این جنگ را مهم‌ترین مسئله خود می‌خواندند، جنگ در غزه، جنگ اوکراین را به حاشیه برد. این هم وجه دیگری از برتری مسئله فلسطین نسبت به هر مسئله دیگر در جهان است. غربی‌ها با رها کردن اوکراین و تمرکز در جنگ غزه ثابت کردند این جنگی اسرائیلی ـ فلسطینی نیست. جنگی بر سر مهم‌ترین مسئله جهان است. به همین دلیل پس از جنگ غزه و لشکرکشی غرب به نفع اسرائیل و متقابلاً وحدت جهان اسلام به نفع فلسطین بارها از نزدیک‌ بودن جنگ جهانی سوم خبر داده می‌شد.
طبق یک نظرسنجی ۸۰ درصد مردم استرالیا، ۷۶ درصد مردم آمریکا و مردم کانادا، ۷۵ درصد مردم فرانسه و انگلیس، ۶۴ درصد مردم چین و ایتالیا، ۶۳ درصد مردم آلمان، ۵۱ درصد مردم ژاپن و به‌طور کلی ۷۳ درصد مردم ۲۸ کشور جهان گفته‌اند جنگ جهانی سوم در حال نزدیک شدن است. این از اهمیت مسئله فلسطین حکایت می‌کند. در این نظرسنجی آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها حضور داشته‌اند این نظرسنجی در زمان فروکش کردن جنگ اوکراین و شعله‌ور شدن جنگ غزه صورت گرفته است. طوفان‌الاقصی به جهان گفت اگر حق مردم فلسطین داده نشود جهان باید در انتظار عواقب سختی باشد.
سوم، طوفان‌الاقصی ثابت کرد آنکه باید مسئله‌اش حل شود اسرائیل نیست؛ فلسطین است. پیش از این موضوع مهم حل مشکل امنیت اسرائیل بود و نسخه‌ عادی‌سازی بر این مبنا پیچیده شد و پاپ رهبر مسیحیان برای این به منطقه ما سفر کرد و صدها سفر دیپلماتیک در منطقه بر این اساس شکل گرفت. عملیات طوفان‌الاقصی این روند را لااقل برای مدت زیادی متوقف کرد و نشان داد چه چیزی مسئله واقعی است.

گردباد رژیم اسرائیل در غزه
روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی تقریباً دو سال متوقف شد و حتی به عقب هم بازگشت. رژیم اسرائیل برای به حرکت درآوردن چرخ متوقف شده عادی‌سازی، خارج کردن مقاومت از معادله فلسطین را برنامه‌ریزی کرد به گمان رهبران آن که خیلی هم غیرواقعی نبود، آمریکا، اروپا و کشورهای عربی، وجود مقاومت در فلسطین را نه تنها مشکل اسرائیل ارزیابی می‌کردند بلکه آن را نقطه مشکل هر طرح سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سطح وسیعی از جهان می‌دانستند. مثلاً عربستان سعودی مقاومت را مهم‌ترین تهدید پروژه اقتصادی «نئوم» می‌دانست و معتقد بود وجود تفکر مقاومت سبب هراس سرمایه‌گذاران خارجی در این پروژه می‌شود یا آمریکایی‌ها معتقد بودند وجود مقاومت مانع موفقیت غرب در مواجهه با چین و روسیه می‌شود. اروپایی‌ها هم مقاومت را مشکل نزدیک امنیتی خود ارزیابی می‌کردند. رژیم غاصب اسرائیل از این «نگرانی‌ها» یک فرضیه ساخت؛ پیشتازی اسرائیل در مقابله اساسی با مقاومت می‌تواند ائتلافی جهانی و منطقه‌ای حول محور اسرائیل و اهداف آن پدید آورد. اسرائیلی‌ها مدت‌ها در تلاش بودند تا به مواجهه نظامی آمریکا با ایران سر و شکل بدهند و از طریق آن یک ائتلاف نظامی ضدایرانی به وجود آورند. آمریکایی‌ها در دولت‌های اوباما، ترامپ و بایدن زیر بار این طرح نرفتند و درگیری با ایران را یک خطر راهبردی و سبب بهم خوردن تعادل امنیتی در جهان و سوءاستفاده چین و روسیه ارزیابی می‌کردند ضمن آنکه کشورهای عربی پیرامون ایران نیز از تأثیر مخرب چنین نزاعی بر امنیت و آینده خود بیمناک بودند بنابراین ائتلاف‌سازی علیه ایران شکل نگرفت. اسرائیل برنامه را بدین‌صورت اصلاح کرد که جنگ را خود شروع کرده و غرب و کشورهای عربی را در شرایطی قرار دهد که ناگزیر به ورود شوند و ائتلاف حول محور مهار مقاومت شکل گیرد. در طرح شیطانی اسرائیل، حمله سنگین به غزه در اوایل سال ۲۰۲۴ مدنظر قرار داده شد. یک سند محرمانه ۹ صفحه‌ای که از در کشاکش بحران سیاسی این رژیم از دفتر نخست‌وزیر رژیم غاصب به خارج درز کرد تا حدی ابعاد و احتمالات این جنگ و سناریوهای آن مورد بررسی قرار گرفته بود. جنگ غزه اما به دلیل عملیات سهمگین طوفان‌الاقصی حدود ۹ ماه زودتر از زمان مقرر شروع شد و درگام‌های اول با نقشه همخوانی‌هایی داشت اما ناقص بود. آمریکا و سه دولت اروپایی با شروع جنگ غزه کنار اسرائیل قرار گرفتند اما دولت‌های منطقه‌ای به طور عملیاتی به این طرح نپیوستند و این در حالی بود که بدون حمایت دولت‌های مصر، اردن، عربستان سعودی و ترکیه امکان به نتیجه رساندن طرح نبود. به نظر می‌آید عملیات طوفان‌الاقصی فرصت هماهنگ‌سازی دولت‌های منطقه را از اسرائیل گرفت و طرح رژیم غاصب به‌طور ناقص به اجرا درآمد ضمناً بیش از زمان مقرر در طرح به درازا کشید و چفت و بست اضلاع طرح از هم گسیخته گردید.

جنایت بی‌مهار
اسرائیل در جنگ غزه از نظریه «وحشت تسلیم‌کننده» استفاده کرد و لذا دست به اقداماتی علیه ۳۶۰ کیلومتر مربع زد که در تاریخ ۱۰۰۰ ساله جنگ‌ها سابقه نداشته است. از نظر اسرائیل وحشت بی‌مهار به تسلیم بی‌فرار منتهی می‌شود و از این‌رو مقامات ارشد اسرائیل هیچ ابایی نداشتند که اعلام کنند از نظر آنان همه مردم غزه تروریست هستند و در این میان فرقی میان آنکه با سلاح در مقابل اسرائیل ایستاده و کودک تازه متولدشده وجود ندارد. اسرائیل گمان می‌کرد دو هفته فشار مطلق، ساکنان غزه را از پای درمی‌آورد از این رو آب و برق به‌عنوان دو زیرساخت اصلی حیات انسانی را قطع کرد و به منابع آب و برق در غزه حمله نمود و تقریباً همه را از بین برد کما اینکه زدن بیمارستان‌ها در دستور کار قرار گرفت و تقریباً همه بیمارستان‌ها و سایر مراکز درمانی را ویران ساخت تا نشان  دهد غزه جای زندگی نیست. اما برخلاف تصور رژیم، نه تنها مبارزان مسلح فلسطینی به ایستادگی خود ادامه دادند بلکه حتی همان کودکان و زنان هم در مقابل سیاست کوچ ایستادند و ماندن در زیر بمباران‌ها را به زندگی در اردوگاه‌های مصر ترجیح دادند. بنابراین جنگ به جای دو یا سه هفته، تاکنون بیش از سه ماه به درازا کشیده شده است.

گشایش جبهه‌ها
آمریکایی‌ها در همان روز اول بمباران‌های غزه به رژیم غاصب اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد فشاری از محیط بیرونی بر آن وارد شود و لذا اسرائیل می‌تواند طرح خود در مورد غزه را با خیال آسوده دنبال کند. در ضمن آمریکا به رژیم اطمینان داد سرنوشت جنگ را فقط ارتش اسرائیل رقم می‌زند یعنی پیروزی آن در این جنگ را قطعی می‌دانست. اسرائیل با راهبرد «فقط غزه» وارد جنگ شد. از این‌رو سه روز پس از آغاز جنگ غزه با هدف اطمینان پیدا کردن از عدم الحاق به غزه، کرانه باختری را منطقه نظامی اعلام کرد. از آن طرف آمریکا با ادبیات لزوم منطقه‌ای نشدن جنگ وارد کار شد و این در حالی بود که مقامات پنتاگون به‌طور آشکارا و همراه با اعلام رسانه‌ای، محموله‌های نظامی حاوی بمب‌های سنگر‌شکن به ارتش اسرائیل تحویل می‌دادند. براساس این راهبرد، آمریکایی‌ها اعلام کردند که در مقابل توسعه جنگ به منطقه می‌ایستند و از این‌رو نامه‌های پیاپی را با این مضمون به تهران ارسال کردند. جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که ایران، حزب‌الله و بقیه جریانات مقاومتی در شرایطی نیستند که دامنه جنگ را گسترش داده و عملاً با اسرائیل وارد جنگ شوند.
استراتژی جبهه مقاومت به‌طور اصولی گسترش جبهه و انفتاح جبهه‌ها نبود. استراتژی آن حمایت از غزه برای مقاومت در برابر تهاجم رژیم غاصب بود و بر این اساس وارد عمل شد و به موازات تشدید اقدامات جنایتکارانه رژیم غاصب، اقدامات تقابلی خود را تشدید کرد و حزب‌الله لبنان در این زمینه پیشتاز بود کما اینکه وقتی رژیم اسرائیل اقدامات جنایتکارانه را علیه فلسطینی‌ها شروع کرد، نگاه مسلمان‌ها و مظلومان جهان بیش از هر جای دیگر به حزب‌الله لبنان بود چرا که هم نزدیک‌ترین جغرافیای مقاومت به فلسطین بود و هم اینکه حزب‌الله استعداد، تجربه و اراده کافی برای حمایت از آرمان و مردم و مقاومت فلسطین داشت.
حزب‌الله پس از شروع تهاجم اسرائیل بدون درنگ و در همان روز وارد میدان شد. اقدام حزب‌الله تأثیر خود را هم داشت؛ از یک‌سو روحیه مقاومت را در غزه تقویت کرد و امید آنان را به غلبه بر رژیم افزایش داد و از سوی دیگر بخش وسیعی از ظرفیت نظامی اسرائیل ـ اعم از نفرات نظامی و تجهیزات ارتش ـ را به سمت جبهه شمالی کشاند و دغدغه رژیم را مضاعف نمود.
اقدام حزب‌الله توأم با پذیرش تهدید اسرائیل هم بود کما اینکه در این روند بیش از ۱۳۰ شهید و ده‌ها زخمی داد اما پا پس نکشید و حتی به روند اقدامات خود تصاعد داد.
از آن طرف یمنی‌ها هم جبهه جنوب را ابتدا با حمله موشکی و پهبادی به ایلات در جنوب فلسطین و سپس با حمله به کشتی‌های حامل کالا به رژیم در دریای سرخ گشودند و از این طریق ضربه اساسی به اشغالگران اسرائیل وارد کردند و به نگرانی رژیم غاصب و حامیان آن افزودند. تأثیر اقدامات یمنی‌ها به اندازه‌ای بود که آمریکا از ضرورت شکل‌گیری یک ائتلاف نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سخن گفت و کشورهایی را به واکنش نظامی ترغیب کرد که البته به جایی نرسید و این در حالی بود که عملیات مقاومت یمن در دریای سرخ و اطراف تنگه راهبردی باب‌المدب سبب ضربات اساسی به اقتصاد کشورهایی شده بود که به حضور در ائتلاف فراخوانده شده بودند.
عملیات یمنی‌ها هزینه حمل کالا به غرب را حدود ۳۰ درصد افزایش داد و به توقف اقتصادی رژیم اسرائیل هم منجر گردید. تأثیر روانی اقدام یمنی‌ها بر فلسطین هم کاملاً معلوم بود. ضمن آنکه اقدامات حزب‌الله و انصارالله به‌عنوان دو گروه شیعی به یک اتصال فراگیر مذاهب اسلامی در حمایت از غزه تبدیل شد و رسوب‌های ایجاد شده بر اثر تبلیغات هدفمند غرب در جوامع سنی را کنار زد.

شکست در سه مرحله
جنگ غزه از روز ۱۶ مهر ماه آغاز گردید و ۲۰ روز پس از آن تهاجمات سنگین هوایی، عملیات زمینی هم آغاز و حدود سه هفته علیه بخش شمالی غزه دنبال شد. در این مرحله رژیم غاصب یک لشکر و دو تیپ و بیش از هزار تانک و زره‌پوش را وارد عمل کرد ضمن آنکه روزانه با استفاده از حدود ۶۰ هواپیما بمباران این منطقه را دنبال نمود. با توجه به اینکه هر هواپیمای نظامی اسرائیل حامل سه بمب بوده‌اند روزانه ۳۶۰ بمب و موشک از آسمان غزه علیه ساکنان بی‌دفاع شلیک شد و این در حالی بود که حدود ۱۰۰۰ تانک هم بی‌وقفه به ساکنان و خانه‌ها شلیک می‌کردند.
جنگ زمینی در این مرحله حدود سه هفته استمرار پیدا کرد و سپس با درخواست اسرائیل، آتش‌بس یک هفته‌ای برقرار گردید. در این مرحله تنها دستاورد اسرائیل این بود که حدود ۶۰ اسیر غیرنظامی خود را در برابر آزادسازی نزدیک به ۲۰۰ زندانی فلسطینی آزاد کرد.

جنگ در مرحله دوم
پس از یک هفته آتش‌بس مرحله دوم جنگ از ۴ آذر ماه شروع شد و تا ۱۹ دی ماه استمرار پیدا کرد. اسرائیل در این مرحله ۵/۶ هفته جنگ توأمان زمینی و هوایی را عمدتاً علیه بخش جنوبی غزه دنبال کرده است. در طول این مدت روزانه به‌طور میانگین ۶۰ هواپیما به‌کارگیری شده و روزانه حدود ۳۶۰ موشک از طریق جنگنده‌ها به مردم شلیک شده است و در یک جمع‌بندی می‌توان گفت در طول دوران مرحله دوم جنگ (یعنی ۴۶ روز) حدود ۱۶۵۶۰ موشک به غزه شلیک شده است.
رژیم صهیونیستی از آن طرف در این مرحله یگان‌های نظامی درگیر در جنگ را به حدود ۳ برابر (یعنی سه لشکر و دو تیپ ویژه گولانی و جفئاتی) رسانده است. تعداد تانک‌ها هم به همین نسبت افزایش پیدا کرده‌اند. شلیک شناورهای جنگی اسرائیل به غزه هم حساب جداگانه‌ای دارد.
رژیم صهیونیستی فاز دوم عملیات خود را با این ادعا شروع کرد که مرکز نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس در شهر تاریخی «خان‌یونس» قرار داشته و ضمناً اسرا هم در همین شهر نگهداری می‌شوند. اسرائیل در مرحله اول تبلیغ می‌کرد که مرکز اصلی نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس و محل نگهداری اسرا، بیمارستان شفا در شمال غرب غزه می‌باشد.
عملیات اسرائیل در جنوب با همان داعیه‌های مرحله قبلی یعنی انهدام قدرت نظامی حماس، خارج کردن غزه از کنترل حماس و آزادسازی نظامی اسرا شروع شد، اما با گذشت نزدیک به هفت هفته نتوانست داعیه‌های خود را به کرسی بنشاند و این در حالی بود که از یک‌سو تعداد تلفات ارتش اسرائیل نسبت به مرحله قبل به حدود چهار برابر رسید.
اسرائیل در مرحله اول حدود هزار کشته داد و حدود ۷ هزار نفر از نیروهای آن نیز زخمی شدند. آمار کشته‌های نظامی اسرائیل در مرحله دوم به حدود ۴۰۰۰ نفر و تعداد زخمی‌های آن به حدود ۲۰ هزار نفر رسید و این در حالی بود که از تعداد شهدای فلسطین نسبت به مرحله اول کاسته شد. تعداد شهدای غزه در طول سه هفته جنگ هوایی و سه هفته جنگ ترکیبی زمینی، هوایی و دریایی (یعنی مرحله اول) به حدود ۱۲ هزار نفر رسید و تعداد زخمی‌‌ها خود ۲۵ هزار نفر بود. در مرحله دوم آمار شهدا ـ با احتساب شهدا و زخمی‌های مرحله اول ـ به حدود ۲۴ هزار نفر و تعداد زخمی‌ها حدود چهل هزار نفر در طول حدود هفت هفته رسید و این یعنی در این مرحله، شهدای فلسطین در هر هفته، به طور میانگین به نصف شهدا در هفته‌های مرحله اول رسیده است و این از یک‌سو به دلیل تمهیداتی است که مقاومت در این مرحله برای حفاظت از شهروندان انجام داد، از سوی دیگر به دلیل دشواری‌هایی است که ارتش اسرائیل در مرحله دوم با آن مواجه گردیده است.
جنگ مرحله دوم بدون آنکه به آتش‌بس ختم شود در روز ۱۹ دی ماه به پایان رسید و ارتش اسرائیل اعلام کرد وارد فاز سوم شده است.
در تعریف مرحله سوم، گالانت وزیر جنگ رژیم اعلام کرد از شدت حملات هوایی کاسته می‌شود و ارتش به سمت عملیات‌های هوشمند، اطلاعات پایه و امنیتی می‌رود. در واقع ارتش کار خود را در غزه رسماً پایان یافته اعلام کرد و نظرها را از ارتش به سمت سرویس‌های اسرائیل منتقل نمود. البته سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل از اوائل دی‌ماه عملاً وارد فاز امنیتی شده بودند. ترور شهید سیدرضی موسوی در حومه جنوبی دمشق، ترور صالح العاروری در بیروت و چند ترور دیگر از این جمله می‌باشند.

11مارس/24

«مقاومت»؛ حق مشروع ملت فلسطین – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

به دنبال عملیات طوفان‌الاقصی و در ادامه‌ حملات گسترده‌ ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی، این سئوال مطرح شد که اساساً مبنای حقوقی این عملیات توسط حماس و گروه‌های هم‌پیمان آن چیست؟
در این نوشتار ضمن بررسی مهم‌ترین مبنای حقوقی عملیات طوفان‌الاقصی از منظر حقوق بین‌الملل، به راهکار پیشنهادی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای حل مسئله فلسطین اشاره می‌شود:

الف. اسرائیل: رژیمی اشغالگر
به دنبال جنگ جهانی اول و تجزیه امپراطوری عثمانی، انگلستان و فرانسه سرزمین شامات یعنی فلسطین، لبنان، سوریه و اردن را تحت قیمومیت و کنترل خویش گرفتند و در این میان فلسطین نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه‌اش عامل صدور بیانیه بالفور بود، بیانیه‌ای که در خلال جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۷ با حمایت دولت بریتانیا، ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را اعلام کرد.
انگلیس که به‌ظاهر همواره ادعا می‌کرد که در اداره فلسطین، از سیاست بی‌طرفی پیروی می‌کند، در جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری خود پرده برداشت و رسماً اجازه‌ انتقال صهیونیست‌ها به فلسطین را صادر کرد و در دسامبر ۱۹۴۴م.، کمیته مرکزی حزب کارگر انگلیس در جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن اعلام کرد:
« تبدیل فلسطین به کشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به کشورهای مجاور لازم و ضروری است.»
و سرانجام در سال ۱۹۴۶م.، هنگامی که حکومت انگلیس اطمینان پیدا کرد که در مجامع بین‌المللی زمینه لازم برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین فراهم شده است، با تفاهم و همدستی آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم، برای یافتن راهکاری، مسئله را در سازمان ملل متحد مطرح کرد.
به این ترتیب قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که طرح تقسیم فلسطین نیز نامیده می‌شود، به‌رغم مخالفت کشورهای عربی، در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ صادر شد. به‌ موجب این قطعنامه سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عرب تقسیم شد و ۵۵ درصد اراضی فلسطین به اسرائیل تعلق ‌گرفت و مقرر شد شهر بیت‌المقدس (اورشلیم) به صورت بین‌المللی اداره شود.
به ‌دنبال اعلام موجودیت کشور اسرائیل توسط رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ و وقوع جنگ میان برخی گروه‌ها، در مجموع ۷۰ درصد سرزمین فلسطین، اشغال و بیش از ۷۰۰ هزار فلسطینی آواره شدند. در سال ۱۹۶۷ جنگی شش روزه میان اعراب و اسرائیل در گرفت که منجر به اشغال سرزمین‌های فلسطینی و بلندی‌های جولان توسط رژیم صهیونیستی شد.
شورای امنیت در سال ۱۹۶۷، برای اولین ‌بار عنوان اشغال را به کار برد و خواهان استقرار یک صلح پایدار و منصفانه در خاورمیانه از طریق اعمال عقب‌نشینی قوای مسلح اسرائیلی از مناطق اشغالی گردید.
از آن تاریخ به بعد نیز شاهدیم که دیوان بین‌المللی دادگستری(۱) مجمع عمومی سازمان ملل متحد(۲) همگی اسرائیل را برای این مناطق یک قدرت اشغالگر محسوب می‌کنند؛ به‌طوری که گزارشگر ویژه سازمان ملل «اشغالگری اسرائیل» را بی‌حرمتی به قوانین بین‌المللی توصیف کرده است.(۳)
ازم به ذکر این است که هر چند رژیم صهیونیستی به‌طور یک‌جانبه در سپتامبر ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی کرد و اظهار داشت که دیگر این منطقه تحت اشغال قرار ندارد! اما مشاهده می‌کنیم که از این تاریخ به بعد هم حریم هوایی غزه، آب محلی، برق و ارتباطات و خروج و ورود کالا و ملت فلسطین به‌ صورت هوایی یا دریایی از غزه و مرز آن با مصر همچنان در کنترل موثر رژیم صهیونیستی و ادعای عدم اشغالی بودن این مناطق از منظر حقوقی امری غیرقابل قبول است. از این‌ رو مشاهده می‌کنیم که نوار غزه همچنان از سوی سازمان و نهاد‌های بین‌المللی، منطقه‌ای تحت اشغال محسوب می‌شود.(۴)

ب. ملت فلسطین و حق تعیین سرنوشت به‌عنوان یک قاعده آمره
اشاره شد که ملت فلسطین، به‌ویژه مردم غزه، بیش از ۷۵ سال است که تحت آپارتاید و اشغال رژیم صهیونیستی قرار دارند و از حق بنیادین تعیین سرنوشت خود محروم‌اند. حقی که اعلامیۀ «اصـول حـقوق بین‌المـلل» در سـال‌ ١٩٧٠‌ آن‌ را این‌گونه تعریف کرده است: «همۀ مردم حق دارند آزادانه و بدون دخالت خـارجی، وضـعیت سیاسـی و توسـعۀ‌ اقـتصادی‌ و اجـتماعی و فرهنگی خود را تعیین و دنبال کنند و دولت‌هـا مـتعهدند این حـق را طـبق مـقررات منشور رعایت کـنند.»
اسناد بین‌المللی همچون منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی سیاسی، دیوان بین‌المللی دادگستری و دیگر اسناد معتبر بین‌المللی بر آن تاکید کرده‌اند. قطعنامه شماره ۱۳۰/۴۵ مصوب ۱۴ دسامبر ۱۹۹۰ مجمع عمومی (سازمان ملل) بیان داشته است که مردمان تحت سلطه بیگانه، اشغال خارجی یا آپارتاید، حق دارند برای کسب حق تعیین سرنوشت با «همه ابزارهای موجود، از جمله مبارزه مسلحانه» مبارزه کنند.
بنابراین مبارزه مسلحانه علیه رژیم‌های آپارتاید در حقوق بین‌الملل امری مشروع تلقی می‌شود و طبق پروتکل شماره یک الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو ۱۹۴۹، مبارزات مسلحانه نهضت‌های آزادی‌بخش ملی به‌عنوان درگیری مسلحانه بین‌المللی شناسایی شده و تابع قواعد حقوق جنگ است.
نکته دیگر اینکه حق تعیین سرنوشت، یک قاعده آمره به شمار می‌رود؛ بدین معنا که از سوی جامعۀ بین‌المللی در «کـلیـت آن»، بــه منزلـۀ قاعـده‌ای تخلف‌ناپذیر به رسمیت شناخته شده است.
جنبش حماس و سایر گروه‌های مقاومت فلسطین به‌عنوان نمایندگان ملت تحت اشغال فلسطین، نهضت آزادی‌بخش ملی به شمار می‌آیند و نه گروه تروریستی. این را هم در نظر داشته باشیم که حماس همزمان نماینده منتخب مردم فلسطین در غزه هم هست، زیرا علاوه بر نمایندگی ملت خود در مبارزه علیه اشغالگری، قبلاً در یک انتخابات آزاد از سوی مردم غزه انتخاب شده‌ است، بنابراین اقدامات این جنبش را باید در جهت اعمال حق تعیین سرنوشت یک ملت تفسیر کرد.

ج. مقاومت، حق مشروع ملت فلسطین
مـردم تحت سلطۀ استعمار‌ و اشغال‌ خارجی، چنانچه امکان کسب شناسایی و اعمال حق تعیـین سـرنوشت خـود را به صورت مسالمت‌آمیز نـداشته بـاشند، از حـق مبارزه با هـمۀ ابـزارها و شیوه‌های ضروری، حـتی مـبارزه‌ مسلحانه‌ بـرای‌ کسـب خودمختـاری، برخوردارنـد. البته تحقق این امر را حقوق بین‌الملل به امور ذیل مشروط کرده است:
اول: وجود ملتی کـه بـا برخورداری از ســابقۀ خـودمختاری و تـاریخ و فرهنگ متفاوت، خود را از دولت حـاکم متمایز بداند؛
دوم: ملت، تحت سلطۀ استعمار یا اشغال‌ خارجی‌ یا رژیم آپارتاید باشد‌؛
سوم: به‌ شیوه‌های مسالمت‌آمـیز و سـیاسی امکـان کسب خودمختاری و استقلال وجود نـداشته بـاشد(۵).
بـدین تـرتیب، حق مقاومت مبتنی است بر حمایت کلـی از استعمارزدایی، مـشروعیت تـلاش مـردمان تـحت اسـتعمار و ظـلم برای مبارزه که از جملـه‌ آنها مبـارزه مسلحانه است که به موجب آن دولت اشغال شده برای بیرون راندن اشغالگر از سرزمین اشغالی، با آن درگیر می‌شود.
در خصوص فلسطین ملاحظه می‌کنیم که شرایط تحقق حق مقاومت به‌وضوح وجود دارد؛ زیرا اولاً حاکمیت مسلمانان بر فلسطین از انتهای قرن یازدهم میلادی تا امروز استمرار داشته و بیش از چهارده قرن است که این سرزمین بدون استثنا در اختیار مسلمانان و در واقع متعلق به اعراب مسلمان بوده است. در این منطقه‌ تاریخی هیچ‌گاه ملتی به نام «ملت یهود» وجود نداشته است؛ بلکه تنها یک اقلیت بسیار کوچک یهودی مانند بسیاری از سرزمین‌های دیگری که اقلیت‌های مذهبی و نژادی در آنها ساکن هستند، در سرزمین فلسطین زندگی می‌کردند. ثانیاً اسراییل از سال ۱۹۴۸ تا کنون روز به روز بر اشغالگری خود افزوده و نه تنها به اشغال فلسطین، بلکه اشغال مناطقی از کشورهای دیگر همچون لبنان و سوریه اقدام کرده است.
بنابراین اقدامات حماس و سایر مبارزین فلسطینی در حقیقت عملیاتی در راستای احقاق حق مقاومت فعالانه توصیف شده و از منظر حقوق بین‎الملل امری کاملاً مشروع است و عملیات طوفان‌الاقصی اقدامی برای پایان ‌بخشیدن به اشغالگری رژیم صهیونیستی علیه ساکنان نوار غزه ـ مردمی که در حقیقت در محاصره و در یک زندان روباز زیست می‌کنند ـ تلقی می‌شود.

د.راه حل قضیه فلسطین کجاست؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای راه حل فراروی فلسطین را در گام اول مقاومت ملت فلسطین می‌دارند و معتقدند که: «تنها راه حل مسئله‌ فلسطین، مقاومت و مبارزه است؛ لکن این مقاومت و مبارزه متوقف است بر حفظ روحیه‌ و امید این مردم و نگهداشتن آنان در صحنه. این، به نظر من بزرگ‌ترین کاری است که مجموعه‌های فلسطینی و سازمان‌ها و مبارزان فلسطینی باید انجام بدهند.»(۶) تا مقاومت در جهت تحقق حق تعیین سرنوشت موثر باشد.
ایشان همچنین راه حل عملیاتی قضیه فلسطین را مشارکت آنها در تعیین سرنوشت خود می‌دانند و می‌فرمایند: «تنها راه حل مسئله فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین، چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.(۷)
این پبشنهاد توسط مقامات جهموری اسلامی در قالب یک سند بین‌المللی با عنوان «طرح برگزاری همه‌پرسی ملی در سرزمین فلسطین» در سال ۱۳۹۸ توسط نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد، در چهار مرحله ثبت شد.
این چهار مرحله عبارتنداز:
یک: بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین آبا و اجدادی خود.
دو: برگزاری انتخابات با مشارکت مردم اصلی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی.
سه: تشکیل نظام سیاسی منتخبِ اکثریت براساس همه‌پرسی.
چهار: تصمیم‌گیری از سوی نظام سیاسی منتخبِ اکثریت برای سایر ساکنین در فلسطین اشغالی که مردم اصلی آن محسوب نمی‌شوند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان اخیرشان ضمن تشریح جزئیات طرح جمهوری اسلامی ایران برای همه‌پرسی از مردم فلسطین، در باره اظهارات برخی از افراد دنیا در مورد راهکار ایران برای مسئله فلسطین فرمودند: «بعضی از سخنگویان دنیا راجع به نظرات جمهوری اسلامی در باره‌ منطقه که صحبت می‌کنند، به‌دروغ می‌گویند که ایران می‌گوید بایستی یهودی‌ها را یا صهیونیست‌ها را به دریا بریزند. نه، این حرف را قبلاً‌ دیگران یا کسانی از عرب‌ها گفتند. ما هیچ‌ وقت این را نگفتیم. ما کسی را به دریا نمی‌ریزیم. ما می‌گوییم نظر، نظر مردم است. آن دولتی که با آرای مردم فلسطین تشکیل می‌شود، در باره‌ مردمی که در آنجا هستند و از کشورهای دیگر می‌آیند، تصمیم‌گیری خواهد کرد. ممکن است به همه‌ آنها بگوید در فلسطین بمانید ــ کما اینکه در بعضی از کشورهای آفریقا که بنده در زمان ریاست جمهوری رفتم، [مردم] مبارزه کردند و پیروز شدند. انگلیسی‌ها در آنجا حاکم بودند. بومی‌ها توانستند انگلیسی‌ها را مغلوب کنند، اما همان انگلیسی‌ها را در کشور خودشان نگه داشتند. مصلحت دانستند که نگه دارند. اینها هم ممکن است نگه دارند ــ ممکن هم هست بگویند نه، بعضی بروند یا همه بروند؛ اختیار با آنهاست. ما هیچ وقت در این زمینه نظری نداریم.»(۸)
برگزاری همه‌پرسی، انتخابات، تکیه بر نظر مردم و مردم‌سالاری در همه این سال‌ها راهکار اصلی و مورد تأکید ایران برای حل بحران فلسطین بوده است. راهکاری که استعمار و غرب و انگلیس و آمریکا از یک‌صد سال قبل تا کنون به آن تن نداده‌اند. تن دادن به نظر و خواست مردم قطعاً پایان پروژه‌ استعماری صهیونیسم خواهد بود و گر نه تا زمانی که دنیا دنیاست، مشکل و مسئله‌ فلسطین به همین شکل باقی خواهد ماند.

پی‌نوشت:
۱٫ “Legal Consequences of the Construction of a Wall in the Occupied Palestinian Territory”. International Court of Justice. 9 July 2004. Archived from the original on 24 September 2015. Retrieved 2012-04-29.
۲ “Israeli settlements in the Occupied Palestinian Territory, including East Jerusalem, and the occupied Syrian Golan”. United Nations Information System on the Question of Palestine. 2012-12-01. Archived from the original on 2017-10-10. Retrieved 2012-04-29.
۳ “Controversial UN expert: If talks fail, Hague should opine on Israel”. The Times of Israel
۴ «Human Rights Council Special Session on the Occupied Palestinian Territories, July 6, 2006».
۵٫حبیب‌زاده، توکل، ابتنای مقاومت مردم فلسطین بر حق تعیین سرنوشت و تعهدات جامعۀ بین‌المللی در قبال آن، مطالعات حقوق عمومی » زمستان ۱۳۹۵، شماره ۴، ص. ۸۴۲
۶٫بیانات در دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه‌ همایش غزه، ۱۳۸۸/۱۲/۸۶٫
۷٫بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۳۸۱/۰۳/۱۴٫
۸٫ بیانات در دیدار با بسیجیان ۱۴۰۲/۰۹/۰۸