تمام نوشته های

/

شناخت خداوند

خطبه 186

آیت الله العظمی منتظری

درسهائی ازنهج البلاغه

شناخت خداوند

همانگونه که درگذشته بیان شد، حضرت امیر(ع)دراین خطبه برای
شناساندن خداوند بیشترروی صفات سلبیه تکیه کرده اند زیرا احاطه برذات خداوبحث
درصفات کمالیه حق تعالی برای ما میسر نیست . وصفات سلبیه ـ همانطورکه عرض شدـ
عبارت است از یک سلسله نقص ها وعیب هائی درموجودات عالم که ناشی ازضعف وجودی
موجودات می باشدووقتی گفته می شود:خداونداین نقصها رانداردوازاین عیب ها مبرااست ،
درحقیقت ازراه صفات سلبیه ، خداوند معرفی شده است.

مقول بتشکیک

همانگونه که نوردارای مراتبی است، موجودات نیزدارای مراتب
وجودی هستند. مثلادرحالی که یک لامپ پنج شمعی دارای نوربسیار ضعیفی است، قطعا
60شمعی ازآن بیشترنوردارد وهمینطوربالا می رود تابه هزار شمعی وبیشترمی رسد
وازآنجا فراتررفته تابه خورشید می رسد که کانون نوراست همانطورکه خورشید دارای
نوراست، لامپ پنج شمعی هم نور دارد ولی باهم تفاوت دارند ازنظر مقدارواندازۀ نور
واین چیزها راکه یک حقیقت است ودارای تفاوت است درفلسفه «مقول بتشکیک »می نامند
یعنی طبیعتی که دارای مراتب است، مرتبۀ شدید، مرتبۀ متوسط ومرتبۀ ضعیف دارد.

درجات وجود

پس نور دارای مراتب است وهر چه ضعیف ترشود مانند این است که
باظلمت وتاریکی ـ که ضد خودش می باشدـ قرین وترکیب شده است وهرچه تاریکی بیشترآن
رااحاطه کند، ازقدرت ودرجۀ نورانیتش کاسته می شود، مثلا نوری که درحاشیه تاریکی
قرارگرفته خیلی نورضعیفی است اما هرچه بالاترمی رود و قویترمی شود، جنبۀ ظلمت درآن
ضعیف تروجنبۀ نورانیت نیرومندتر و شدیدترمی گردد. وجود وهستی هم همینطوراست ، وجود
هم حقیقتی است که مقول بتشکیک می باشد به این معنی که تمام موجودات ازنظرمراتب
وجودی یکسان نیستند بلکه هریک درمرتبۀ خاصی قرارگرفته که ازلحاظ شدت وضعف با دیگری
تفاوت دارد وبعضی ازلحاظ وجودی مقدم وبعضی ازدیگر مؤخرند، پس همانگونه که نور
برخورشید اطلاق می شود وبریک نورضعیف پنج شمعی نیز اطلاق می گردد، تمام موجودات
عالم نیز دارای وجودند گرچه وجود درهریک نسبت به وجود درهریک نسبت به وجود دیگری
تفاوت دارد.

عالم ماده از کهکشانها وافلاکش گرفته تا زمین ما، چون ماده
است وجود ضعیفی دارد. همین ماده ای که ماتریالیست ها غیرازآن راقبول ندارند ومی
گویند:ما غیرازآن راقبول ندارند ومی گویند:ماغیر ازعالم ماده هیچ وجود وهستی دیگری
رانمی یابیم ، این پست ترین مراتب عالم وجود وهستی است. ودلیل ضعف بیش ازحدش همین
است که دراثرحرکت می خواهد به تکامل برسد وحرکت مخصوص موجودات ضعیف است که می
خواهند ازضعف رو به کمال بروند.

واینکه ماتریالیست ها ومادییّن معتقد به عالمی غیر ازعالم
ماده نیستند برای این است که نمی توانند عوالم وجودی قوی تررا درک کنند، مانند آن
کسی که دریک کوخ تاریکی بایک لامپ پنج شمعی زندگی کرده وهیچگاه نور خورشید راندیده
است، اگر خورشید رابرای اووصف کنند، او نخواهد پذیرفت زیرا نوری بیش از نور لامپ
پنج شمعی ـ درتمام عمرش ـ ندیده است ونمی تواند درک کند که نور قوی تری وجود دارد.
یابچه ای که دررحم مادر است ، اگر به اوبگویند، عالمی وسیع ترازرحم مادر زندگی
کرده واگر ادراکی داشته باشد، محدود به همان جا است نه فراترازآن.

ولی وقتی به دنیا می آید، تازه می داند که درآنجا زندانی
بوده است وهمین مطلب درمورد ما صدق می کند:هرچه به ما بگویند، این عالم ، ظلمت است
وپست ترین مراحل وجود وهستی است وهستی مراتب بسیارکاملتری ازماده دارد، درذهن ما
که باماده سروکارداریم نمی گنجد ونمی توانیم عالم مجردات رادرک کنیم وقیامت وبهشت
وجهنم راتصورنمائیم .

ماتریالیست ها هم که فکرشان محدود به عالم ماده است، خیال می
کنند هستی ووجود مساوق باماده می باشد درصورتی که عالم ماده درنظر یک فیلسوف الهی
بلکه یک مؤمن الهی، پست ترین مراحل هستی است . ولذا خداوند برای اینکه تا اندازه
ای بهشت رابرای ما توصیف کند، می فرماید:«جَنَة عرضها السَّموات والأرضُ» بهشتی که
به هریک ازشما مؤمنان می دهیم ، به وسعت آسمانها وزمین است. البته این برای تقریب
ذهن است وگرنه حقیقت عالم مجردات وعالم آخرت بالاترازاین است.

عالم ماده ، پست ترین عوالم وجود

وازاین روی می بینیم حضرت امیر(ع)وقتی که می خواهد خدا رابه
ما معرفی کند ازراه صفات سلبیه واضافیه وارد می شود زیرا ذات خداوند قابل درک
نیست، ذات الهی بالاترین مرحله هستی است وتمام هستی ها ظل و پرتو وسایۀ وجود
خداوند است. وجود باریتعالی مانند نورغیرمتناهی است که همه اش نور باشد وابدا
مخلوط به ظلمت نباشد و عوالم بالاترو والاتر ازماده که از نوربیشتری برخوردارند،
وجودشان قوی ترونیرومندتر است تا اینکه یک پرتو بسیار ضعیفی ازاین نورغیرمتناهی به
عالم ماده می رسد، لذا این عالم ، پست ترین مرحله ازمراحل وجود است.

وبدینجهت می بینیم حضرت علی(ع)نقص ها وضعف هائی راکه دراین
هستی های ضعیف نهفته است، می شمارد وبه ما می فهماند که خداوند این نقص ها راندارد
تاما بفهمیم خداوند موجود کاملی است که کمال هستی رادارد وضعف ها ونقص ها که ناشی
ازپائین بودن ومنحظ بودن مرتبۀ وجودی است، دراوراه ندارد لذا می فرماید:

«لایُقال کانَ بعد أن لَم یَکُن فَتَجری عَلیهِ الصِّفات
المُحدثاتُ»

گفته نمی شود بود پس ازنبودن زیرا دراین حال صفات تازه پدید
آمده ، براوجاری می شود.

زمان ازلوازم ماده است

ما موجودات حادثیم زیرا درمرحله ای اززمان هستیم که قبل
ازآن نبوده ایم وپس ازآن هم می میریم وازبین می رویم ولی حدوث درمورد خدا محال است
زیرا حدوث بمعنای وجود بعدالعدم است . وچنین نیست که خداوند روزی معدوم بوده وپس
ازآن موجود شده باشد زیرااین نقص است وناشی ازضعف هستی می باشد ولی خداوند ازازل
بوده وهمیشه هست ، واصلاً نمی توان درمورد خداوند زمانی فرض کرد زیرا زمان
نیزازلوازم عالم ماده است وخداوند وجود محض وهستی غیرمتناهی می باشد.

زمان، جزء معنی فعل نیست

نمی شود گفت :خدابود پس ازآن که نبود، دراین جملۀ
حضرت«کان»به فعل ماضی و«یکون»به فعل مستقبل آمده است. درنحو می خوانیم که کان برای
فعل گذشته است ویکون برای آینده. ولی واقع مطلب چیزدیگری است، یعنی :زمان جزءمعنی
فعل نمی باشد لذا می گویند:فعل ماضی برای تحقق است وفعل مستقبل برای ترّقب. پس
درموردی که می خواهی بگوئی، مطلبی محقق است فعل ماضی رابکارمی بری ودرمورد چیزی که
انتظارداری محقق شود، ازفعل مستقبل استفاده می کنی.

بنابراین ، فعل ماضی برای تحقق است یعنی می خواهد بگوید:یک چیزی
درخارج حقیقتاً واقع شده وفعل مستقبل برای ترّقب است یعنی انتظار داریم که آن شیء
درخارج واقع شود ولی درعالم ماده که «زمان»دارد وتمام کارها بازمان انجام می
پذیرد، تحقق اشیاء با زمان گذشته تطبیق می شود وترقبش بازمان آینده، زیرا ماده
هماهنگ بازمان است ولی خداوند تبارک وتعالی فوق عالم زمان است، برای اینکه زمان
همانطور که درگذشته بحث شدـ مقدارحرکت است وحرکت هم ازخواص ماده است ، پس اگر
موجودی فوق ماده باشد، حرکت وزمان درآن نمی تواند راه داشته باشد.

وازاین روی ، هرگاه فعل ماضی رادرمورد خداوند به کار می
گیریم ومثلا می گوئیم :«کانَ اللهُ سَمیعاً بَصیراً»«کان»دراینجا دلالت برزمان
ندارد بلکه برتحقق شیء دلالت می کند همانطور که فعل مستقبل برای ترقب وانتظار شی
ءدلالت می نماید ، بااین تفاوت که اگردرموجودات مادی آنها را استعمال کردی ، چون
ماده هماهنگ بازمان است لذا قهرا«کان»درمورد زمان گذشته و«یکون»درمورد آینده صدق
می کند.

درگذشته می گفتند:هرگاه افعالی را درمورد خداوند به کارمی
گیریم ، این افعال اززمان منسلخ اند، یعنی زمان درآنها بوده وچون درمورد خداوند
استعمال شده ، زمان ها را ازآن ها جدا کرده ایم ولی حق مطلب این است که اصلا
درفعل، زمان نیست.

پس نمی توانیم بگوئیم خداوندبود شده پس ازآنکه نبوده است
زیرا این ازصفات موجودات حادث است واگرکسی درمورد خدا این اشتباه رامرتکب شود، یکی
ازصفات حادث رابرای خدا قائل شده است«فَتَجری عَلیهِ الصّفاتُ المُحدثاتُ»نسخه های
مختلف نهج البلاغه این جمله رادوگونه نوشته اند، برخی«صفات»رابا«الف ولام»ذکرکرده
اند (الصفات) که دراین صورت صفات موصوف می شود ومحدثات صفت آن یعنی صفتهائی که
حادث اند. ولی بنظر می رسد که«بدون الف ولام»همانگونه که برخی دیگرازشارحین نهج
البلاغه نقل کرده اند، درست ترباشد (فتجری علیه صفات المحدثات) یعنی جاری می شود
برخدا صفات موجودات حادث واین عبارت است ازصفاتی که درمورد من وشما وسایرموجودات
به کار گرفته می شود.

«وَلایکونُ بَینَهاوَبَینَهُ فَصلٌ وَلا لَه عَلَیها فَضلٌ»

ودرآن صورت فرقی بین اووآن محدثات وجود ندارد وهیچ مزیت
وبرتری نسبت به آنها نخواهد داشت.

اگرصفات موجودات حادث برخداوند جاری شود، درآن صورت هیچ فرق
وامتیازی بین خدا وسایر موجودات نخواهدداشت زیرا خداـ العیاذبالله ـ حادث می شود
همانگونه که سایرمخلوقاتش حادث اند.

«فَیستَوی الصّانِعُ والمَصنُوع»

پس مساوی می شوند سازنده وساخته شده.

ودرآن صورت، خدائی که صانع وآفریدگار است وباقدرت وارادۀ
خود مخلوقات راایجاد کرده وبه این صورت ساخته است ، باآنها یکی می شود وهیچ
اختلافی بین آنها نخواهدبود.

«وَیتَکافَا المُبتَدع والبَدیعُ».

اگرخدا حادث باشد، همطرازویکسان می شوند پدیده آورنده
وپدیدارشده

سازندگی وابداع

معنای ابداع، همان اختراع وساختن وپدید آوردن وایجاد کردن
است. ومبتدع آن شیء ایجاد شده راگویند. یکی ازصفات خداوند«بدیع»است بروزن«فعیل»به
معنای«فاعل»وسازنده واختراع کننده واشیائی راکه حق تعالی ابداع وایجاد می نماید،
مبدع یامبتدع می نامند. و«تکافو»ازباب تفاعل وازمادۀ کف ءاست یعنی جفت شدن،
همرازوهمسان شدن.

بدیع بروزن فعیل همانگونه که به معنای فاعل می آید مانند«بَدیعُ
السّمواتِ والأرضِ»پدید آورنده آسمانها وزمین، گاهی هم درمفعول استعمال می شود
مانند«قتیل»بمعنای مقتول و«جریح»به معنای مجروح ولی دراینجا «بدیع»بروزن «فعیل»به
معنای فاعل آمده است یعنی اختراع کننده وایجادکننده.

«خلق الخلائق علی غیرمثال خلا من غیره».

خداوند موجودات راآفریده بی آنکه نمونه والگوئی ازدیگری
باقی مانده باشد (وازآنها بخواهداستفاده کند) .

 

 خلاقیت درخداوند
ودرانسان ها

خداوند خالق موجودات است ولی نه مثل انسان ها که اگر چیزی
رابخواهند اختراع کنند، ازنمونه هائی که قبل از آنها وجود داشته استفاده کنند،
مثلا مخترع هواپیما قبل ازاینکه هواپیمایش رابسازد ، آهن، آلومینیوم وسایر مواد
خامی که برای اختراعش لازم داشته ، ازقبل موجود بوده وازآنها استفاده کرده است.
وتازه ازوجود پرندگان برای اختراعش استفاده نموده وپس ازبررسی پروبال ها وچگونگی
پریدن آنها توانسته است، یک هواپیمای ابتدائی بسازد وپس ازبررسی پروبال ها وچگونگی
پریدن آنها توانسته است، یک هواپیمای ابتدائی بسازدوپس ازاودیگران آمده اند وبه
مرور زمان آن راکاملتر نموده اند. بنابراین، موجودات گذشته ، نمونه ای برای روسازی
وبهره برداری این مخترع ودیگر مخترعان بوده است.

ولذا تمام خالقیت وآفرینش مبتدعین ومخترعین این عالم، درحرکت
خلاصه می شود آنها با حرکت دادن آهن، آلومینیوم وسایرمواداز جائی بجای دیگروترکیب
آنها طبق یک نقشه مخصوص ، وضمیمه کردن پیچ ومیخ ها باهم واستفاده ازالگوهاونمونه
های گذشته ای که خداوند آنها راخلق کرده، توانسته اندـ مثلا ـ هواپیمائی رابسازند
واختراع سایرابزاروآلات زندگی هم برهمین منوال است. ولی خداوند مخلوقات
راابتداءایجاد کرده بی آنکه ازدیگران الگو ونمونه ای باقی مانده باشد که ازآنها
بخواهد استفاده کند.

خلائق ، جمع خلیقه است وخلیقه ازباب فعیل بمعنای مخلوق
ازباب مفعول می باشد «وخلق الخلائق علی غیر مثال خلامن غیره»یعنی آفریده مخلوقات
وموجودات را برغیر الگو ونمونه ای که باقی مانده باشد ازدیگران وبه عبارت
دیگر:چنین نیست که خدائی پیش ازخدای عالمیان بوده باشدوآن خدا عالمی راخلق کرده،
انسانهائی راآفریده وآسمان وزمین وکهکشانهاو آفتاب وستارگان راساخته باشدوخدای دوم
ـ العیاذبالله ـ ازاویاد گرفته وروسازی کرده است.

ودرهرصورت سازندگی الهی مانندسازندگی مانیست که اگر بخواهیم
کاخی بسازیم، کاخهای جلوتر ساخته شده رادر مغز خود ترسیم می نمائیم وتازه خیلی
اگرهنر داشته باشیم، ازمجموع آنهایک نقشه جدید وظریفی انتخاب می کنیم واسم آن راابداع
می گذاریم!!

«ولَم یَستَعن عَلی خَلقِها باحد من خَلْقه».

ودر خلقت موجودات ازهیچ یک ازبندگانش کمک نگرفته است.

بی نیازی

بازگردیم به آن مخترعی که می خواست هواپیما رابسازد، قطعاً
به تنهائی آن کاررانکرده است بلکه از وجود آهنگران وکارگران زیادی استفاده کرده که
هریک دربخشی ازکارهای مربوط به هواپیما تخصص داشته اند تا یک هواپیما ایجاد شده
است.

می گفتند برای ساختن«آپولو»سیصد هزار نفربه کار گرفته شدند
تاباکمک همدیگر توانستند«آپولو»رابسازند. ولی خداوند درآفرینش این همه موجودات
بزرگ وکوچک ازهیچ کس استعانت وکمک نجسته است وبه سوی هیچ یک ازبندگانش دست نیاز
درازنکرده زیرا او غنی علی الاطلاق است واین ماهستیم که درتمام افعال وحرکتها
وکارهای روزمره نیاز به دیگران داریم وبه تنهائی از کوچکترین وجزئی ترین کارهای
خودبرنمی آئیم.

«وَانشأَ الأرضَ فَأَمسکَها من غَیر اشتغالٍ».

زمین راایجاد کرد وبدون اینکه مشغول باشد، آن رانگهداشت.

نیروی جاذبه

نیروی جاذبه ای راکه خداوند آفریده است ، زمین وستارگان
وخورشید وافلاک رادرجایگاه های مخصوص خود نگهداشته بدون اینکه باهم برخورد کنند
ویا سقوط نمایند. این جاذبه ای که درزمین هست زمین رادرنقطه خاصی وبافاصلۀ معینی
به خورشید قرار داده که اگرمقدار کمی به خورشید نزدیک بود ، آتش می گرفت ومی سوخت
وهیچ پدیده ای اززندگی درآن وجود نداشت وهمچنین اگربه مقدارکمی ازخورشید دور می
شد، سراسر آن را یخ فرامی گرفت واثری ازحیات درآن باقی نمی ماند. ولی خداوندبانظم
وترتیب خاصی تمام ستاره ها وسیاره ها رادرمدارهای خود نگهداشته بی آنکه بهم بخورند
یاذره ای ازمدارهای خود خارج شوند.

زمین راهم بی آنکه پایه ای داشته باشد درفاصلۀ مخصوصی
ازخورشید نگهداشته بی آنکه برای این کارنیروئی مصرف کند یاکارهای دیگر، او را از
آن باز بدارد ویالحظه ای غفلت نماید چراکه اشتغال وغفلت ونسیان ، ازجمله عوارضی
است که براجسام عارض می شود وخداوند جسم نیست.

درقرآن می خوانیم:«لایَشغَلُه شَانٌ عن شأنٍ»هیچ کاری
خداراازکاردیگر بازنمی دارد. این ماهستیم که اگردریک مسئله ریاضی فکرکنیم ، حتی
صدای کسی راکه جلوی ماایستاده است وباماحرف می زند هم نمی شنویم واگربه امرمهمی
مشغول شویم ، بقدری حواسمان درآن کارگرفته می شود که به هیچ کاردیگری نمی توانیم
فکرکنیم.

«وَارْساهاعَلی غَیر قرارٍ»

وآن را ثابت واستوار گردانید بی آنکه روی چیزی قرارش دهد.

زمین بی پایه وبی ستون

معمولاً اگرما بخواهیم چیزی راثابت نگهداریم ، بایدآن
رابرچیز دیگری قراردهیم ولی خداوند زمین راثابت واستوار نگهداشته بی آنکه آن راروی
چیزی قراردهدیا برایش پایه هائی نصب کند، بلکه همانند دیگرستارگان ، معلق
درفضاوبدون هیچ تکیه گاهی قرار دارد.

ارسی ارساء:به معنای تثبیت وتحکیم است. در زبان عربی،
بندررا«مرسی»می گویند زیرا جائی است که کشتی ها لنگرمی اندازند وازحرکت باز می
ایستند.

«وَاقامَها بِغَیر قَوائِم».

وآن را بدون پایه هابرپاداشته است.

خداوند زمین را بدون اینکه برپایه هائی استوار باشد، حفظ
کرده واز سقوط نگهداشته است.

قوائم:جمع قائمه به معنای پاوپایه است. قوائم اربعه یعنی
پایه های چهارگانه بدن.

«وَرَفعها بِغیرِ دَعائِم».

وبدون ستونهاآن رابلند کرده است.

این جمله تقریبا به یک معنی است باعبارتهای مختلف. حضرت می
فرماید:خداوند زمین را درفضا برافراشته است بی آنکه بوسیله ستونهائی آن راتثبیت
نماید بلکه همچنان درفضای پهناور معلق است ودر مدار خودش وطبق برنامۀ منظم ومرتبی
گردش هائی دورخود وگرداگرد خورشید دارد.

ازاین سخن حضرت همچنین استفاده می شود که زمین کروی است
زیرااگرمسطح بود تنها یک قسمتش درفضا قرار می گرفت ولی ازاینکه حضرت می فرماید:خدا
آن رابلند کرده ودرفضا برافراشته است معلوم می شود که کروی است وزیرش خالی
ازموجودات نیست بلکه آن قسمت که بنظرما می رسد پائین زمین است، قاره های آمریکای
شمالی وجنوبی قراردارد واصلا تمام کرۀ زمین درفضا معلق است.

«وَحَصَّنها مِن الأودِ والأ عِوجاجِ ».

وآن راازهرنوع کجی واعوجاج نگهداشت.

اود واعوجاج هردو به معنای کجی است، واینکه اعوجاج معطوف
به«اود»شده است، برای این است که آن راتفسیر نماید که دراینجا آن را عطف تفسیری می
نامند. وحصنها یعنی حفظ کرد آن را. وحصن در اصل به معنای قلعه است یعنی جای محفوظ
وامن . حضرت می خواهد بفرماید که :خداوندا زمین را حفظ کرده است ازهرنوع کجی ،
گرچه هیچ پایه وستونی هم ندارد. واین تنها ازقدرت لایزال باریتعالی است که اینچنین
محفوظ است.

«وَمَنَعها مِنَ التَّهافت والاِنفراجِ».

وآنرا ازافتادن وشکافته شدن باز داشت.

زمین همچنان به حالت کرویت خود باقی مانده وهیچ شکاف
وانفراجی درآن پیدا نمی شود، بلکه بافاصله خاصی که ازخورشید دارد، بدون هیچ زیاد و
کم وبانیروی جاذبه ای که خداوند برایش قرار داده، آن راازهرنوع پارگی وسقوط
وافتادنی حفظ نموده است.

ادامه دارد

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني:

*هيچ قدرتي نمي تواند با ملتي که همه با هم هستند مقابله کند.

*عيد واقعي آنوقتي است که انسان رضاي خدا را بدست بياورد و درون خود را اصلاح
کند.

*شياطين در پي ايجاد اختلاف بين جناح ها هستند، به اين شياطين اعتنا نکنيد.

*وقتي به اين جوانهائي که به جبهه ميروند نگاه مي کنم، از خود خجالت مي کشم،
ما کي هستيم،‌ما چه هستيم؟ ما قريب هشتاد و چندسال در اين دنيا بوديم و بقدر چند
روزي که اينها مشغول خدمت هستند خدمت نکرديم.

*اشکال اگر هست اشکال را بايد گفت، لکن نبايد دولت را تضعيف کرد.

*دولت به تنهائي نمي تواند اين بار بزرگي که الان بدوش اين ملت است،‌بردارد.
ما بايد مردم را در همه امور شرکت بدهيم.

*ما با ملتي هستيم که همه چيزش را در طبق اخلاص گذاشته است. براي شکر اين نعمت
بايد مردم رادر حکومت شريک بدانيم و خدمتگزار اين ملت باشيم. 20/3/65

 

آيت الله العظمي منتظري:

*ائمه جمعه براي مراجعه مردم و افراد حاجتمند وقت خاصي را در نظر بگيرند تا
افراد بتوانند بدون ترس و ملاحظه خواسته هاي خود را با ائمه جمعه که محورهاي معنوي
در شهرستانها هستند مطرح سازند.

*اگر جناحي فکر من و شنا را هم قبول ندارد ولي به اسلام و انقلاب و نظام،
اعتقاد دارد بگذاريد حرفش را بگويد و در روزنامه ها بنويسد اگر اشتباه مي گويند
شما حرف آنها را عمل نکنيد.

*ائمه جمعه بايد از خط بازي و گروه گرائي بپرهيزند و بي طرفي خود  و تشکيلات نماز جمعه را حفظ کنند. 26/3/65

*روزنامه ها نه تضعيف کننده باشند نه تملق گو، واقعيتها را منعکس کنند.

*از شعارهاي تند بي محتوا و تکراري و هيجان زا بايد پرهيز کرد.

*جلوي احتکار را بگيريد اما نه بدست افرادي که جوّ درست مي کنند. 4/4/65

 

امام خميني:

آقايان اهل علم و کاروان ها و رؤساي کاروان ها و ساير حجاج! مبادا اين سفر را
سفر تجارت قرار بدهيد وامور تجاري در اين سفر مطرح باشد؛ سفر، سفر الي الله است نه
سفر به سوي دنيا، آلوده به دنيا نکنيد. 
(پيام 8/7/1358)

 

/

شعر

شعر

فجردگر

اين شب شکنان، طلوع فجرگرند       از مطلع جنگ مژده‌آر سحرند

دلبسته جهان به بازوي همتشان      زيرا که حماسه‌ساز صبح ظفرند

پژواک حقيقت

چون نور هواي برد ميدان داريم         چون شمع سرزخود بريدن داريم

از کوي حقيقت آمده؛ چون پژواک      سيّال شده؛ طبع رسيدن داريم

وادي خونچ

در ساحت سرخ، مرغ پرّان مائيم      دروادي خون، چو ماهي دريائيم

آزاد ترا از روايت سرو سهي             اندر چمن معطّر فردائيم

پاي طلب

ما عشق رخ‌نگاريي چون داريم         زين‌روست ک حال و روز مجنون داريم

پروانه صفت نبودمان پروائي             ما پاي طلب به وادي خون داريم

فرياد خون

اين لاله وشان که دشمن بيدادند      بنياد بهار جاودان بنهادند

پژواک طنينشان درعالم پيچيد          در مجلس خاک؛ ناي هر فريادند

گفتگوئي سرخ

نماز عشق چه زيباست با وضوئي سرخ

قيام قامت روحست و گفتگوئي سرخ

عروج سيره جانست سوي کوئي سبز

سرور قاصدک از نور و سو بسوئي سرخ

خضاب خون بخدا چون حناي داماديست

به حجله گه نروي؛ جزبدست و روئي سرخ

کوير سينه زشرم عظش خجل شده است

عرق زديده چکد؛ بهر آبروئي سرخ

قناري دلم اين نغمه را چه خونين خواند:

مشام جان طلبيدست! رنگ و بوئي سرخ

هزار خرمن پرهيز در سراچه دهر

نمي‌رسد به سر سبز تارموئي سرخ          محمد بقالان (محبت)- اهواز

خون شهيد هست نگهدار انقلاب

لطف خداست در همه جا يار انقلاب           چون با صداقت است سروکار انقلاب

خورشيد نور حق چو از ايران طلوع کرد                بخشيد بر جهان همه انوار انقلاب

ايران ما چو نقطه و روي زمين تمام            بگرفته جاي درخط پرگار انقلاب

مستضعفين که وارث روي زمين شوند                باشند متحد همه هميار انقلاب

حزب خدا نهاده بکف جان و ميکنند            اهداي راه دوست به ايثار انقلاب

آوارگان ظلم ابر قدرتان تمام                     باشند زير سايه و اقمار
انقلاب

آنانکه زير يوغ ستم خرد گشته‌اند              اکنون شدند يکسره انصرا انقلاب

آزادگان زقيد ستم‌هاي ظالمين                 با جان و بادلند هوادار انقلاب

پروردگان مکتب سالار کربلا                      با خون دهند آب بگلزار انقلاب

فرياد حق که گشته زحلقومها بلند            باشد صداي ابر شرر بار انقلاب

با ذکر يا حسين و خميني بسيجيان          تارک به بسته‌اند زدستار انقلاب

اين سرسپردگان و جوانان جان بکف          باشند سربسر همه غمخوار انقلاب

گرخون ما تمام بريزند برزمين                    ما حاضريم و هست سزاوار
انقلاب

تا مکتب شهيد و شهادت بود بجا              خون شهيد هست نگهدار انقلاب

ما را بدل زبمب اتم نيست وحشتي           تکبير و مشت آمده ابزار انقلاب

داند خداي حافظ اين نهضت است و بس     هرآنکه واقف است به اسرار انقلاب

هرآنچه روزگار زتاريخ بگذرد                       ملت شوند واقف از آثار
انقلاب

مستکبرين به داخل و خارج ز روي کبر                بيگانه‌اند و خائن و اغيار انقلاب

آنانکه خون کوخ‌نشينان مکيده‌‌اند               اکنون شدند دشمن و بيزار انقلاب

خوار و ذليل مي‌شود آنکس که از قفا         خنجر زند به پيکر خونبار انقلاب

روي منافقين به دو عالم سياه باد             آنانکه آمدند به پيکار انقلاب

در آخرت به آتش دوزخ مکانشان                       در اين جهان زقهر خدا خوار
انقلاب

اين ناکثان بنام طرفدار، ابتدا                     کردند عرضه خويش به بازار
انقلاب

با طرح شرق و غرب نمودند حيله‌ها           تارخنه افکنند به افکار انقلاب

ديري نشد که چهره نمودند آشکار             گشتند از اراذل و اشرار انقلاب

يکسو زدند دست به کشتار مؤمنين           يکسو دگر شدند طلبکار انقلاب

يا ربّ بحق خون شهيدان پاکباز                 کن حفظ هر که هست فداکار انقلاب

دارم اميد اجر شهادت من از خدا               تا «احمدي» سروده‌ام اشعار انقلاب

فرستنده- اصفهان- عباس احمدي

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

مرگ
عالم

*
پيامبر اكرم «ص»:

«موت
العالم ثلمةٌ في الاسلام لا تسدّ ما اختلف اللّيل و النّهار».

(كنز
العمال ـ‌خ 28761)

مرگ
عالم رخنه اي است در اسلام كه با گذشت شب و روز هرگز پر نمي شود.

 

*
پيامبر اكرم «ص»:

«ما
قبض الله تعالي عالماً من هذه الأمة الّا كان ثُغرةً في الاسلام لا تسدّ ثُلمته
الي يوم القيامة».

(كنز
العمال ـ خ 28812)

هرگز
خداي تبارك و تعالي عال‍ِمي را از اين امت قبض روح نمي كند جز اين كه در اسلام
شكافي پديد مي آيد كه تا روز قيامت اين شكاف ترميم نخواهد شد.

 

*
پيامبر اكرم «ص»:

«موت
العالم مصيبة لا تجبر و ثلمة لا تُسدّ و هو نجمٌ طمس، و موت قبيلةٍ أيسر في موت
عالِمٍ».

(ترغيب
و ترهيب ـ ج 1ـ ص 105)

وفات
عالم مصيبتي است كه هرگز جبران نمي شود و رخنه اي است كه پر نمي شود و همانا او
ستاره اي است كه ناپديد شده است. و مرگ يك قبيله آسان تر است از مرگ يك عالم.

 

*
اميرالمؤمنين «ع»:

«العلماء
باقون ما بقي الليل و النّهار».

(غرر
الحكم)

علما
باقي و زنده هستند تا شب و روز باقي است.

 

*
اميرالمؤمنين«ع»:

«مات
خُزّان المال و هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدهر، أعيانهم مفقودة و أمثالهم
في القلوب موجودة».

(بحارالانوارـ
ج 78ـ ص 76)

مال
اندوزان مرده اند هر چند به ظاهر زنده باشند و علما با گردش زمان زنده اند ـ و
گرچه با مردنشان ـ جسمهايشان ناپديد مي شود ولي الگوي آنها در قلوب و دلها زنده و
پابرجا است.

 

*
اميرالمومنين «ع»:

«العالم
حيٌّ و ان كان ميتاً، الجاهل ميّت و ان كان حياً».

(غررالحكم)

عالم
زنده است هر چند (به ظاهر) بميرد و جاهل مرده است هر چند (به ظاهر) زنده باشد.

 

*
امام صادق «ع»:

«ما
من أحدٍ يموت من المؤمنين أحبّ الي ابليس من موت فقيه».

(كافي
ـ‌ ج 1ـ ص 38)

مرگ
هيچ يك از مومنين در نظر ابليس شيرين تر از مرگ يك فقيه نيست.

 

*
امام صادق «ع»:

«سئل
الصادق (ع)عن قول الله عزّوجل: (او لم يروا انّا نأتي الأرض ننقصها من اطرافها)
فقال: فقد العلماء».

(من
لا يحضره الفقيه ـ‌ج 1ـ ص 118)

از
امام صادق (ع)تفسير اين آيه مباركه پرسيدند كه خداوند مي فرمايد: آيا نمي بينند كه
ما همواره از گوشه هاي زمين مي كاهيم؟

حضرت
پاسخ فرمود: منظور مرگ علما است

 

*
امام صادق «ع»:

«اذا
مات المؤمن الفقيه ثلم في الاسلام ثلمة لا يسدّها شيء».

(كافي
ـ ج 1ـ ص 38)

هر
گاه مومن فقيه از دنيا برود، در اسلام رخنه اي پديد مي آيد كه هيچ چيز آن را پر
نمي كند.

 

*
امام كاظم «ع»:

«اذا
مات المؤمن بكت عليه الملائكة و بقاع الأرض التي كان يعبد الله عليها و ابواب
السماء التي كان يصعد فيها بأعماله، و ثلم في الاسلام ثلمة لا يسدّها شيء لأن
المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينة لها».

(كافي
ـ ج 1 ـ ص 38)

هرگاه
مومن (فقيه) بميرد، فرشتگان بر او گريه مي كنند و هم چنين قطعه هائي از زمين كه بر
روي آنها خدا را عبادت مي كرده و هم چنين درهاي آسمان كه اعمالش به سوي آن درها
بالا مي رفته و همانا در اسلام شكاف و رخنه اي پيدا مي شود كه هيچ چيز آن را ترميم
نمي كند زيرا فقهاي مؤمن دژهاي اسلام اند هم چنان كه ديوارها و قلعه هاي يك شهر آن
را نگه مي دارد.

 

 

/

دانستنيهايى از قرآن حسودى دشمنان نسبت به آل محمدص

دانستنى‏هايى از قرآن‏
حسودى دشمنان نسبت به آل محمد(ص)
«أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله، فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما»
( سوره نساء، آيه 54)
آيا رشك مى‏ورزند نسبت به آن مردمى كه خداوند به آنها از فضل خود عنايت فرمود حال آنكه ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت و سلطنتى عظيم داديم.
حسد يكى از بدترين و قبيح‏ترين صفات اخلاقى انسانها است كه اگر از ذهنيت تجاوز كند و به فعليت رسد خانمان سوز خواهد بود و چه بسيار بلاها و مصيبتها به خاطر حسد بر سر مردم فرود مى‏آيد. حسد از بدترين خصلتها است كه دارنده‏اش را آنچنان زجر مى‏دهد تا آنكه ايمان خود را به خاطر حسدش بكلى از دست دهد و نعمتى را كه خداوند به ديگرى عطا كرد خواهان نابود شدن و زوال آن باشد. و مى‏توان گفت كه بيشتر ظلم‏ها و ستم‏هائى كه در جهان رخ مى‏دهد، منشأش حسد است.
و گويا نخستين پديده‏اى است كه در جهان خلقت پيدا شد و ابليس گرفتارش شد كه بر حضرت آدم حسد ورزيد و تا ابد از رحمت الهى مطرود و منفور گرديد. و همين رشك بود كه پسر آدم را توسط برادرش به قتل رساند. و همين حسد بود كه باعث شد بنى أميه و قبل از آنها ديگران با اهل بيت پيامبر چنان رفتارى كنند كه حتى حاضر به سوزاندن خانه زهرا گردند و پسر رسول خدا را به قتل برسانند و فجايع بى‏شمارى مرتكب شوند كه تاريخ آنها را با اشك به ثبت رسانده است و هرچه از دست آنان برنيامد بنى عباس به عهده گرفتند و جنايتهاى پيشينيان را ادامه دادند و همچنان اين ظلم ها تا امروز و تا فردا به وقوع پيوسته و خواهد پيوست تا آن روز كه قائم آل محمد روحى فداه قيام كند و انتقام خونهاى پاك نياكان و ديگر خوبان را از دشمنان بازستاند.
در روايتى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: “الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب” حسد، حسنات و نيكى ها را مى‏زدايد و از بين‏برد، چنانكه زبانه آتش هيزم را در بر گيرد و به خاكستر مبدل سازد.
به هر حال اين آيه مباركه اشاره دارد به حسد و كينه‏اى كه دشمنان با أميرالمؤمنين و ساير اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام داشتند كه در حقيقت دشمنى و كينه آنان با شخص رسول اكرم صلى الله عليه و آله بود و نمى توانستند ببينند خداوند آن همه مقام و فضيلت به اينان داده است و آنان را مورد لطف خاص خود قرار داده و در ميان تمام خلايق، برگزيده است.
مقصود از ناس كيست؟
از قرينه آل ابراهيم معلوم مى‏شود مقصود از ” ناس ” در آيه كريمه پيامبر و خاندان گراميش مى‏باشد زيرا در برابر اين حسد مردم خداوند مثل به ابراهيم و آل ابراهيم مى‏زند كه به آنها نيز كتاب و حكمت داد و آنان را بر مردم تفضيل فرمود، پس چه جاى تعجب دارد اگر در زمان معاصر (دوران رسالت رسول‏اكرم)خداوند گروهى را از ميان شما مردم برگزيند و از هر رجس و پليدى پاك و مطهر گرداند و آنان را هم كتاب و هم حكمت دهد كه گويا كتاب دليل نبوت است و حكمت دليل امامت.
در حديثى از امام محمد باقر عليه‏السلام در تفسير اين آيه آمده است كه فرمود: “جعل منهم الرسل و الانبياء و الائمة فكيف يقرّون فى آل ابراهيم و ينكرونه فى آل محمد” خداوند از آنان پيامبران و رسولان و امامان قرار داد ؛ پس چگونه درباره آل‏ابراهيم اقرار دارند و نسبت به آل محمد انكار مى‏كنند؟!
و در روايت ديگرى از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه راوى مى‏پرسد، آنانكه مورد حسد قرار گرفته‏اند، چه كسانى مى‏باشند؟ حضرت مى‏فرمايد : نحن المحسودون.
و در امالى نيز از جابر نقل شده كه امام باقر عليه‏السلام تأكيد فرمود كه مقصود از واژه “ناس” در اين آيه رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام مى‏باشند.
حكمت: چنانكه اشاره شد كنايه از ولايت و امامت است همانگونه كه “كتاب” كنايه از رسالت و نبوت است. تفسيرهاى مختلفى براى حكمت آمده مثل آنكه گويند حكمت به معناى شناختن حقايق اشياء است همانگونه كه هست يا حكمت به معناى علم به خوبى‏ها و أعمال صالحه است يا آنكه عبارت است از انجام كارى كه سرانجام خوب و پسنديده است يا آنكه عبارت است از تشبه به خداوند در علم و عمل به اندازه طاقت و توانى كه در انسان وجود دارد و همه اينها در ولايت به معناى اعم خلاصه مى‏شود پس ولايت از نتايج حكمت است.
و أما ملك عظيم يعنى رسالت و جانشينى رسالت كه هيچ مُلكى بزرگتر و عظيم تر از آن نيست. اين مُلكهاى ظاهرى كه سلاطين و قدرتمندان دارند، مُلك نيست بلكه ملك همان وزنه بزرگ و سهمگين رسالت و امامت است چه به صورت ظاهر پديدار گردد مانند خلافت ظاهرى كه چند صباحى أمير المؤمنين داشت و يا خلافت واقعى كه آن حضرت و فرزندانش از آن برخوردار بودند و منصبى الهى بود هرچند به صورت ظاهر خانه نشين بودند يا در گوشه زندان به سر مى‏بردند. و ما بر اين باوريم كه دشمنى امروز استكبار جهانى با ايران اسلامى منشأش همان حسدى است كه پيشينيان نسبت به خاندان رسالت داشتند زيرا ما پيروان واقعى آن بزرگوارانيم و از اين روى تعجبى ندارد كه سفيانيان و دجالان امروز با ما همچون نياكانشان دشمنى كنند به اين اميد كه ما به خود آئيم و با وحدت و همبستگى جلوى توطئه‏هاى دشمنان را بگيريم.

/

بزرگان اهل سنت در جمع شاگردان حضرت صادق عليه السلام

بزرگان اهل سنّت در جمع شاگردان حضرت صادق(ع) حجةالاسلام سيد جواد حسينى‏ آمار شاگردان حضرت صادق(ع) را تا چهار هزار شماره كرده‏اند.(1) كه در ميان آنان از گروهها و فرقه‏هاى مختلف با مشرب‏ها و رشته‏هاى گوناگون حضور داشته‏اند از جمله جمعى از برجستگان اهل سنّت را مى‏بينيم كه عدّه‏اى از آنان علاوه بر سمت فقهى و يا كلامى كه در ميان اهل سنّت دارند جزء رهبران و پيشوايان مذاهب اربعه عامّه به حساب مى‏آيند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است اجمالى به شاگردان اهل سنّت حضرت صادق(ع). هر چند در آغاز اين نكته را بايد متذكر شد كه اين شاگردان حق شاگردى را ادا نكردند، بلكه جمعى از آنان در مقابل آن حضرت موضع خصمانه گرفتند و سعى كردند در فتوا دادن و روش فقهى و همين طور روش كلامى شيوه خلاف آن حضرت را اتخاذ كنند. 1- ابوحنيفه‏ نعمان بن ثابت زوطى معروف به ابوحنيفه كه از مواليان بود و در اصل اهل كابل در كوفه به دنيا آمد و در همانجا رشد كرد آنگاه به بغداد منتقل شد و در سال 150 ه.ق از دنيا رفت او كه پيشواى معروف گروه حنفى‏هاست يكى از شاگردان معروف امام صادق(ع) بود، اين مسئله را شبلنجى در نورالابصار، ابن حجر در صواعق، شيخ سليمان در ينابيع المودة، ابن صبّاغ در فصول، و آلوسى در مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص 8 و ديگران تصريح كرده‏اند. و اين خود ابوحنيفه است كه با صوت اعلى اعلام كرد: «لو لا السّنتان لهلك النّعمان؛ يعنى اگر آن دو سالى (كه شاگرد حضرت صادق(ع) بودم) نبود نعمان (ابوحنيفه) هلاك مى‏شد.»(2) او بخاطر همين شاگردى بود كه اعتراف كرد: «ما رأيت افقه من جعفر بن محمّد، دانشمندتر از جعفر بن محمد نديده‏ام.»(3) با اين حال تلاش داشت با او مخالفت كند و يا لااقل او را در مسئله محكوم سازد. خود او مى‏گويد: زمانى كه «منصور» (دوانيقى) “جعفربن محمد” را احضار كرد مرا خواست و گفت: مردم شيفته جعفر بن محمد شده‏اند براى محكوم ساختن او مسائل مشكلى را آماده كن، من چهل مسئله مشكل آماده كردم. روزى منصور كه در «حيره» بود مرا احضار كرد وقتى وارد مجلس شدم، ديدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته. وقتى چشمم به او افتاد آنچنان تحت ابهت و عظمت او قرار گرفتم، كه چنين حالى از ديدن منصور به من دست نداد. سلام كردم و با اشاره منصور نشستم.منصور رو به حضرت صادق(ع) كرد و گفت:اين ابوحنيفه است، او پاسخ داد بله مى‏شناسمش، سپس منصور رو به من كرده گفت:اى ابوحنيفه مسائل خود را با ابو عبداللّه (جعفر بن محمد) در ميان بگذار. در اين هنگام شروع به طرح مسائل كردم. هر مسئله‏اى مى‏پرسيدم، پاسخ مى‏داد، عقيده شما در اين باره چنين و عقيده اهل مدينه چنان و عقيده ما چنين است. در برخى از مسائل با نظر ما موافق، و در برخى ديگر با اهل مدينه موافق و گاهى، با هر دو مخالف بود. بدين ترتيب چهل مسئله را مطرح كردم و همه را پاسخ گفت. ابوحنيفه به اين جا كه رسيد با اشاره به امام صادق(ع) گفت: «اعلم النّاس اعلمهم باختلاف النّاس؛ آگاهترين مردم، آگاهترين آنها به اختلاف مردم و در فتاوى‏ و مسائل فقهى است.»(4) 2- مالك بن انس‏ مالك بن انس مدنى يكى ديگر از پيشوايان مذاهب اربعه يعنى مالكى‏ها، كه در زمان جعفر بن سليمان عبّاسى در مدينه به سر مى‏برد و توسط او شلاق زده شد و به قدرى او را كشيدند كه بازوى او از جا كنده شد و سرانجام در سال 179 ه از دنيا رفت. او نيز از شاگردان حضرت صادق(ع) بود از جمله كسانى كه به اين مسئله اعتراف نموده‏اند، نووى در تهذيب، شبلنجى در نورالابصار، سبط جوزى در تذكرة، شافعى در مطالب، ابن حجر در صواعق، شيخ سليمان در ينابيع المودة و ابونعيم در حليه و…مى‏باشند.(5) خود او مى‏گويد: «مدتى نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مى‏كردم، او را همواره در يكى از سه حالت ديدم. يا نماز مى‏خواند يا روزه دار بود و يا قرآن تلاوت مى‏كرد و هرگز او را نديدم كه بدون وضو حديث نقل كند: «ولايتكلّم بمالايعينه و كان من العلماء العباد و الزهاد الذين يخشون اللّه؛ و به چيزى كه كمكش نمى‏كرد (مفيد نبود) تكلّم نمى‏كرد، و از علماى عابد و زاهد و خدا ترس بود.» «و ما رات عين و لا سمعت اذن ولاخطر على قلب بشرٍ افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادةً و ورعاً؛ در علم و عبادت و پرهيزكارى، برتر از جعفر بن محمد، هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به قلب هيچ كسى خطور نكرده است.»(6) 3- سفيان ثورى‏ سفيان بن سعيد بن مسروق ثورى كوفى، كه مدّتى در بغداد بود و بعد به بصره كوچ كرد و در سال 91 ه به دنيا و در سال 161 از دنيا رفت. او نيز شاگرد امام صادق(ع) بود و به اين مسئله، تهذيب،نورالابصار، تذكرة، صواعق، ينابيع، حليه و امثال آن اعتراف نموده‏اند.(7) و او از امام صادق(ع) رواياتى نقل نموده است از جمله حضرت صادق(ع) او را به امورى گرانبهاى وصيّت كرد كه او آن را نقل نموده است.(8) 4- سفيان بن عيينه‏ سفيان بن عيينة بن ابى عمران الكوفى المكّى در سال 107 ه در كوفه به دنيا آمد و در سال 198 ه در مكّه از دنيا رفت. او جوانى بود در دوران ابوحنيفه و از محضر امام صادق(ع) نيز بهره برده است به اين امر كتابهاى پيش گفته تهذيب و نورالابصار، مكاسب، صواعق، ينابيع، حليه، فصول،(9)و… اعتراف نموده‏اند. 5 – يحيى بن سعيد انصارى‏ يحيى بن سعيد بن قيس انصارى از طائفه بنى النجار، كه در سال 143 در هاشميه، از دنيا رفت و قاضى دستگاه منصور دوانيقى در مدينه بود، نيز از شاگردان آن حضرت بوده است.(10) 6- ابن جريح‏ عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريح مكّى از علماى عامّه است كه در سال 80 ه (ظاهراً در بغداد) به دنيا آمد و در سال 149 ه و يا 150 از دنيا رفت. او نيز از شاگردان امام صادق(ع) بوده است، مرحوم صدوق در باب «ما يقبل من الدعاوى بغير بيّنة» آنچه از دعاوى بدون بيّنه پذيرفته مى‏شود رواياتى نقل نموده كه در سلسله سند ابن جريح واقع شده است. و همين طور در اصول كافى در باب حلّيّت «متعه» رواياتى نقل شده كه يكى از كسانى كه قائل به حلّيت متعه مى‏باشد همين ابن جريح است. از حضرت صادق(ع) وقتى از حلّيت متعه پرسيده شد، حضرت فرمود: «الق عبدالملك بن جريح فاسأله عنها فانّ عنده منها علماً؛عبدالملك بن جريح را ملاقات كن از او درباره متعه پرسش كن در نزد او در اين باره علمى است.»(11) 7- قطّان‏ ابوسعيد يحيى بن سعيد قطان بصرى كه در سال 198 ه فوت نموده از بزرگان و محدّثان اهل سنّت است كه صحاح سته به او اعتماد كرده‏اند. به اين مسئله كه او شاگرد حضرت صادق(ع) بوده است از علماى اهل سنّت در كتاب تهذيب، و ينابيع المودة و امثال آن تصريح شده است(12) و ازعلماى شيعه شيخ نجاشى و ابن داود به اين اعتراف نموده‏اند.(13) 8 – محمد بن اسحاق‏ محمد بن اسحاق بن يسار صاحب مغازى در مدينه به دنيا آمد، و در مكه ساكن شده و در سال 151 ه در بغداد از دنيا رفت. از علماى اهل سنّت صاحب تهذيب، ينابيع المودة و غير آن دو و از علماى شيعه شيخ طوسى در رجالش، علّامه، در خلاصه، كشى در رجالش و…به شاگردى او در مكتب امام صادق(ع) اعتراف كرده‏اند. 9- شعبة بن الحجّاج‏ شعبة بن الحجّاج ازدى از بزرگان اهل سنّت است كه تهذيب، صواعق حليه، ينابيع، فصول، تذكرة، به شاگردى او نزد امام صادق(ع) اعتراف كرده‏اند.(14) 10 – ايّوب سجستانى‏ ايّوب بن ابى تميمه سجستانى بصرى از بزرگان فقهاى اهل سنّت است كه در سن 65 سالگى در سال 131 ه بر اثر بيمارى طاعون در بصره فوت كرد. نورالابصار، تذكره، مطالب، صواعق، حليه، فصول و امثال آن او را در زمره شاگردان امام صادق(ع) شمرده‏اند….(15) راويان از امام صادق(ع) در بين اهل سنّت‏ جمع زيادى از محدّثين اهل سنّت – كه در بين آنها پيشوايان آنان نيز ديده مى‏شود – از حضرت صادق(ع) روايت نقل كرده‏اند. و صاحبان صحاح، جزبخارى، همچون ترمذى، مسلم، نسائى،ابن ماجة ابى داود، احمد، و صاحبان سنن و مسانيد و جوامع و معاجم از اين رواة بهره برده‏اند. اسامى جمعى از اين رواة از اين قرار است: 1- اسماعيل بن جعفر چنانكه در ترمذى و نسائى آمده است. 2- حاتم بن اسماعيل در صحاح، جزبخارى. 3- حسن بن صالح بن حى. 4- حسن بن عياش چنان كه مسلم و نسائى از او نقل نموده‏اند. 5 – حفص بن غياث كه مسلم، ابى داود و ابن ماجه از او نقل نموده‏اند. 6- زهيربن محمد تميمى كه در سنن ابن ماجه آمده. 7 – زيد بن سعيد انماطى كه در صحيح ترمذى آمده. 8 – سعيد بن سفيان اسلمى كه در صحيح ابن ماجه آمده. 9- سفيان ثورى كه در تمام صحاح جز بخارى آمده. 10 – سليمان بن بلال كه در صحيح مسلم و ابى داود آمده. 11 – شعبة بن الحجاج. 12- ابوعاصم ضحّاك بن مخلّد نبيل. 13- سفيان بن عيينه كه ترمذى و نسائى و ابن ماجه از او نقل كرده‏اند. 14- عبداللّه بن ميمون قداح كه ترمذى از او نقل نموده. 15- عبدالعزيز بن عمران زهرى كه ترمذى از او نقل نموده. 16- عبدالعزيز بن محمد دراوردى كه مسلم و ترمذى و ابن ماجه از او نقل كرده‏اند. 17- عبدالوهاب بن عبدالحميد الثقفى كه مسلم و ابى داود و ترمذى و ابن ماجه از او نقل كرده‏اند. 18- عثمان بن فرقد عطار در صحيح ترمذى. 19- امام مالك كه مسلم و ترمذى و نسائى و ابن ماجه از او نقل كرده‏اند. 20 – محمد بن اسحاق بن يسار 21 – محمد بن ثابت بنانى در صحيح ترمذى. 22- محمد بن ميمون زعفرانى در صحيح ابى داود. 23- مسلم بن خالد زنجى. 24- معاوية بن عمار دهنى در مسند احمد و افعال العباد. 25- موسى بن عمير قرشى. 26- الامام الكاظم در صحيح ترمذى و ابن ماجه. 27- ابوحنيفه نعمان ثابت. 28- وهيب بن خالد در صحيح مسلم. 29- يحيى بن سعيد انصارى در صحيح مسلم و نسائى. 30- يحيى بن سعيد قطان در صحيح ابى داود و نسائى. 31- يزيد بن عبداللّه بن الهاد. 32- ابوجعفر رازى(16) شاگردان فلسفى و كلامى‏ در مكتب درس امام صادق(ع) تنها كسانى شركت نمى‏كردند كه بعدها مذاهب فقهى را تأسيس كردند و يا جزء محدّثين شدند و حديث نقل كردند، بلكه شاگردانى كه بعدها جزء فلاسفه و يا بنيانگذار مباحث كلامى بودند نيز وجود داشت. 1- حسن بصرى‏ حسن بصرى كه از علماى بزرگ دوران خويش شمرده مى‏شد و داراى فصاحت بالا مى‏بود، و از بنيان گذاران مكتب فلسفى در بصره مى‏باشد او كه در سال 116 در بصره فوت كرد از شاگردان فلسفى امام صادق(ع) بوده است.(17) 2- واصل بن عطا ابوحذيفه واصل‏بن عطاء معتزلى مؤسس و بنيانگذار مكتب و مذهب معتزله از شاگردان كلامى آن امام همام بوده است.(18) ابن ابى الحديد آنجا كه مى‏خواهد بگويد سر منشأ همه علوم على(ع) است در بخشى از آن مى‏گويد: «يكى از علوم علم فقه است و حضرت على(ع) اصل و اساس آن است و هر فقيه مسلمان ريزه خوارخان نعمت او و بهره برده از فقه اوست. امّا شاگردان و ياران ابوحنيفه چون ابى يوسف و محمد و غيره آن دو، علم فقه را از ابى حنيفه اخذ كردند، و شافعى نيز از محمد بن حسن فرا گرفته، كه فقه او نيز به ابوحنيفه بر مى‏گردد، و امّا احمد حنبل نيز در نزد شافعى قرائت نموده، پس فقه او نيز به ابوحنيفه بر مى‏گردد، و ابوحنيفه هم در نزد امام صادق(ع) شاگردى كرده و جعفر بن محمد نيز از پدرش تا به على(ع) مى‏رسد و امّا مالك بن انس يا از نزد ربيعة الرأى و عكرمه فرا گرفته و عكرمه شاگرد عبداللّه بن عباس و عبداللّه نيز شاگرد على(ع) بوده،…»(19) در اين عبارات پيشوايان مذاهب اربعه فقهى اهل سنّت با واسطه يابى واسطه شاگردان حضرت صادق(ع) و سرانجام شاگردان على(ع) شمرده شده‏اند. پى‏نوشت‏ها: – 1. شيخ مفيد مى‏گويد: انّ اصحاب الحديث قد جمعوا الرواة عن الصادق(ع) من الثّقات على اختلافهم فى الآراء و المقالات فكانوا اربعة آلاف. الارشاد شيخ مفيد، قم مكتبه بصيرتى، ص‏271. 2. اعلام الهدايه، المجمع العالمى لاهل البيت، اول، قم، 1422، ج 8، ص 229. 3. محمد ذهبى، تذكرة الحفاظ، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج‏1، ص 166. 4. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1395، ج 47، ص 217؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ط 2، بيروت، دارالكتب العربى، 1390، ج 4، ص 335؛ مناقب ابى حنيفه، موفق، ج 1، ص 173 ؛ جامع اسانيد ابى حنيفه، ج 1، ص 252. 5. اعلام الهدايه، همان، ص 229. 6. ابن حجر العسقلانى، تهذيب التهذيب، بيروت، دارالفكر، 1404 ق، اول، ج 1، ص 88 در چاپهاى جديد، ج 2، ص 104. 7. اعلام الهداية، ج 8، همان، ص 229 – 230. 8. اعلام الهدايه، همان، ص 229. 9. همان، ص 230. 10. همان. 11. همان. 12. همان، ص 230 و 231. 13. همان، 232. 14. همان. 15. تهذيب الكمال، ج 2، ص 419 به نقل از دراساتٌ و بحوثٌ مؤتمر الامام جعفر بن محمد الصادق، مجمع جهانى اهل بيت، 1382 ه.ش، ص 503 – 505. 16. مختصر تاريخ العرب، عفيف البعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1967 م، ص 193، دائرة المعارف فرق عشرين محمد فريد وجدى، بيروت، دارالمعرفه، ج 3، ص 444. 17. مختصر تاريخ العرب، همان، ص 193 ؛ دائرة المعارف، ص 617، ج 10. 18. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، بيروت، داراحياء التراث العربى، دوم 1385 ه، 1965 م، ج 1 – 2، ص 18.

/

تفسیر قانون اساسی

حجه الاسلام یحیی سلطانی

بحث در مورد دوم:

در این اصل (دوم) که مورد بحث ما واقع شده است روی اجتهاد
مستمر فقهاء و استفاده از تجارب دیگران و نفی سلطه گری و سلطه پذیری تکیه شده و
همانگونه که اشاره کردیم در این اصل تصریح شده که نظام جمهوری اسلامی از راه تکیه
بر این سه اصل می تواند قسط و عدل و استقلال سیاسی و اجتماعی و و … را تأمین
نماید.

اجتهاد مستمر فقهاء نقش بسیار مؤثری در تنظیم قوانین و امور
کشور دارد زیرا با پیشرفت و تکامل جامعه موضوعات تازه ای پیش می آید که قبلا نبوده
و احکام آن ها روشن نمی باشد فقیه باید با اجتهاد و کوشش از متون اسلامی احکام را
استخراج نماید و مشکلات را بر اساس ضوابط اسلامی حل نماید و با پیشرفت زمان جامعه
را به پیش ببرد. این که می گوئیم فقیه باید با پیشرفت زمان جامعه را به پیش ببرد
به این معنا نیست که یک اسلام جدیدی درست کند بلکه به آن معنی است که از همان فقه
سنتی که ریشه همه احکام در آن وجود دارد و در دسترس فقها قرار گرفته، فروعات تازه
ای را که با پیشرفت زمان پدید می آید استخراج کند و در اختیار مردم قرار دهد تا
جامعه در حرکت خود به علت ناآشنائی به احکام خدا دچار سستی و رکود نگردد و نیز
برای تنظیم قوانین خود نیاز به بیگانه نداشته باشد.

استفاده از تجارب دیگران:

اگر جامعه اسلامی بخواهد یک جامعه پیشرفته ای باشد ناگزیر
است که از تجارب و علوم و فنون دیگران استفاده کند. در اسلام استفاده از علوم
دیگران مورد توصیه و تشویق قرار گرفته است. از رهبر اسلام ص نقل شده که فرمود:
«اطلبوا العلم و لو بالصین» به طلب دانش برخیزید اگر چه با رفتن به کشور چین باشد
شاید منظور رسول خدا از این که کشور چین را به عنوان مثل آورده اند این باشد که
باید به طلب دانش رفت اگر چه در کشورهای دور دست باشد.

سلطه گری و سلطه پذیری:

در اسلام از سلطه گری بر دیگران تحت عنوان علو و استکبار
نهی شده و در آیات متعددی از آیات قرآن مجید از طغیان و ظلم بر بندگان خدا و برتری
جوئی نسبت به آن ها نکوهش شده است و نیز رهبران اسلام، مسلمانان را از سلطه پذیری
و ستم کشی و خضوع در برابر غیر خدا بر حذر داشته اند و فرموده اند: بنده دیگران
نباشید زیرا خداوند شما را آزاد آفریده است. (در این باره انشاء الله در آینده
گسترده تر بحث می نمائیم).

بحث در مورد سوم:

اگر جمهوری اسلامی بخواهد قسط و عدل و استقلال سیاسی و
اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین کند، باید به سه اصل یاد شده
تکیه داشته باشد، زیرا بدون نفی کامل سلطه گری و سلطه پذیری نمی تواند استقلال خود
را حفظ نماید و بدون استفاده از تجارب و علوم پیشرفته نمی تواند در فرهنگ و علوم و
فنون و اقتصاد به سر حد خودکفائی برسد و استقلال فرهنگی و اقتصادی خود را حفظ کند
و اگر استقلال کامل در جمیع شئون خود نداشته باشد نمی تواند قسط و عدل اسلامی را
در جامعه پیاده کند و اگر تکیه بر اجتهاد فقها، نداشته باشد نمی تواند در همه شئول
سیاسی و اجتماعی و غیره قوانین اسلام را به کار بگیرد و در نتیجه در تنظیم امور
خود نیاز به بیگانه خواهد داشت و یا به علت نداشتن قانون حالت ارتجاعی پیدا می کند
یا دچار رکود می گردد و نمی تواند روی پای خود بایستد و با استقلال کامل پا به پای
جامعه به پیش رود.

اصل سوم:

«دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور
در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد».

اهداف مذکور در اصل دوم که دراین اصل به آن اشاره شده همان
«قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی» می باشد
در این اصل سوم برای تأمین اهداف فوق شانزده رسالت بزرگ بر عهده جمهوری اسلامی
گذارده شده که اگر همه آن ها جامه عمل بپوشد در کوتاه مدتی اهداف مذکور تأمین می
گردد، و ایرانی آزاد و آباد با محیطی اسلامی خواهیم داشت. و اینک شرح و تفصیل
رسالت ها که در ضمن این اصل آمده:

1-               
«ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با
کلیه مظاهر فساد وتباهی».

اسلام همواره بر سلامت محیط و آمادگی آن برای رشد فضیلت ها
و انجام فرمان خداوند تأکید داشته و به همین جهت امر به معروف و نهی از منکر را
واجب نموده و توصیه به حق را از وظائف مؤمنان دانسته است و نیز افساد در زمین را
گناه بزرگ شمرده و اشاعه فحشاء را در جامعه ممنوع فرموده است. در زمینه مسئله امر
به معروف و نهی از منکر آیات و روایات فراوان داریم که در بحث های آینده انشاء
الله مطرح می کنیم و در رابطه با توصیه بحق در سوره عصر قرآن مجید می فرماید:
«سوگند به عصر که انسان ها در زیان هستند مگر کسانی که دارای ایمان باشند و عمل
صالح انجام دهند و یکدیگر را به «حق و صبر» توصیه نمایند».

«و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا
الصالحات و تواصوا بالح و تواصوا بالصبر».

این که اسلام امر به معروف و نهی از منکر را واجب نموده و
سفارش به حق را از وظائف مؤمنان دانسته است در حقیقت یک دستور نظارت همگانی است که
به مؤمنان داده شده و همه آن ها را مسئول ایجاد جو مساعد دانسته است و از همه
بیشتر دولت اسلامی موظف می گردد که این مسئولیت بزرگ را انجام دهد زیرا او دارای
قدرت بیشتر و امکانات وسیعتر است.

در قرآن مجید و روایات وارد درباره افساد در زمین سخن
فراوان به میان آمده و خداوند به افسادگران نفرین و لعنت فرستاده است. در سوره رعد
در ضمن آیه 25 می فرماید: «و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه … و یفسدون فی
الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» کسانی که پیمان خدا را نقض می کنند بعد
از آنی که محکم بسته شده … و در زمین افساد می کنند برای آن ها لعنت (و دوری از
رحمت خدا) و بد عاقبتی و عذاب جهنم است.

یکی از رسالت های انبیاء خدا که از مهمترین رسالت های آن ها
به شمار آمده جلوگیری از فساد بوده است (آیه 85 از سوره هود) و برای این که جامعه،
فاسد جلوه نکند و عفت عمومی محفوظ بماند اسلام از اشاعه فحشاء و برملا نمودن
گناهان افراد که در پنهانی انجام داده اند جلوگیری نموده و آن را گناه بزرگ
دانستهاست در سوره نور آیه 19 می فرماید: محققا برای کسانی که دوست دارند در بین
مؤمنان کارهای زشت (بر ملا شود) و اشاعه و شهرت پیدا کند عذاب دردناکی در دنیا و
آخرت آماده می باشد.

«ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذبا
الیم فی الدنیا و الآخره»

2-               
«بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و
رسانه های گروهی و وسائل دیگر»

اسلام مقدس بیش از هر چیز به علم و آگاهی اهمیت می دهد و
مسلمانان را به آموختن و آگاهی یافتن توصیه می کند و طلب دانش را برای مسلمانان یک
فریضه دانسته و از نظر زمان و مکان آن را محدود نکرده و فمروده است: «طلب العلم
فریضه علی کل مسلم» طلب دانش برای همه مسلمانان فریضه است و از رسول خدا نقل شده
که فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» از گهواره تا گور دانش بجوئید. و
فرموده است: به دنبال دانش بروید اگر چه در کشور چین باشد «اطلبو العلم و لو
بالصین».

در قرآن مجید روی واژه های عقل، علم ، فقه، فکر، فراوان
تکیه شده مؤمنان را به تعقل نمودن و رشد دادن عقل و علم دعوت نموده و تفکر را برای
آن ها لازم شمرده و از نبودن فقه و فهم نکوهش فرموده است. رجوع شود به آیه 9 از
سوره الزمر و آیه 61 از سوره نور و آیه 46 از سوره سبا و آیه 191 از سوره آل عمران
و آیه 78 از سوره نساء.

به موجب اهمیت زیادی که اسلام به علم و دانش داده است یکی
از رسالت های بزرگ جمهوری اسلامی برنامه ریزی دقیق برای رشد علم و بالا بردن سطح
آگاهی های عمومی است.

3-               
آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم
آموزش عالی.

4-               
تقویت روح و بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه های علمی، فنی، فرهنگی و
اسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان.

پس از روشن شدن نظر اسلام درباره دانش و تأکید او بر تعلیم
و تعلم و رفع جهل از جامعه، وظیفه دولت اسلامی در مورد مسائل فوق روشن است لازمه
یک حکومتی که می خواهد مستقل و سربلند زندگی کند همین است که هر چه زودتر با
برنامه ریزی دقیق و حساب شده وسائل تسهیل آموزش ها را فراهم نماید و در زمینه های
معلمی و فنی و فرهنگی از همه تجربه ها استفاده کند تا هنگامی که خود را غنی و مستغنی
بیابد.

5-               
طردکامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب

اسلام مقدس، جامعه اسلامی را از هر جهت مستقل می خواهد و از
آن ها خواسته است تا روی پای خود بایستند و به دشمنان و ظالمان تکیه ای نداشته
باشند. قرآن مجید می فرماید: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتسمکم النار» ـ به
ظالمان (و بیگانگان) میل و اعتماد نکنید و به آن ها اتکا نداشته باشید که آتش شما
را خواهدن گرفت و در آیه دیگر راه هر گونه نفوذ و سلطه ای را برای کفار مسدود
نموده و می فرماید: خداوند برای کافران هیچ راه سلطه ای بر مؤمنان قرار نداده (و
نباید مؤمنان زیر سلطه  بیگانگان باشند) ـ
و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا ـ (آیه 141 از سوره نساء)

6-               
محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصار طلبی

عجب و خودپسندی و خود بزرگ بینی و خود برتر بینی و برتری
جوئی همه از صفات زشت و از جمله عناوینی است که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته
است و در زمینه آن ها آیات و روایات فراوان داریم. استکبار و علو که به معنای خود
بزرگ بینی و برتری جوئی است در دین اسلام بیش از هر چیز مرود مذمت قرار گرفته و
اسلام مستکبران و برتری جویان را کوبیده است. خودکامگی و انحصار طلبی نیز نشای از
خوی استکار و برتری جوئی است ، قرآن مجید د رمقام نکوهش از برتری جوئی و استبداد و
خودکامگی می فرماید:  تلک الدار الآخره
نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ـ این سرای آخرت را برای کسانی
قرار می دهیم که در زمین هیچگونه اراده فساد و برتری جوئی را ندارند (آیه 83 از
سوره قصص)

مرحوم علامه طباطبائی اعلی الله مقامه در ذیل این آیه می
فرماید: علو و برتری جوئی از مظاهر و مصادیق فساد در زمین است و به جهت اهمیت خاصی
که داشته مخصوصا ذکر شده است ـ دولت اسلامی باید با همه برادر باشد و همه را با
یکدیگر برادر نماید. خودکامگی و انحصار طلبی بلائی است که مردم را به ستوه می آورد
و انحصار طلب را نابود می سازد.

7-               
تأمین آزادی های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون

خداوند انسان ها را آزاد آفریده و هیچ مقامی حق ندارد آزادی
های دیگران را سلب نماید مگر خداوند تبارک و تعالی که بر حسب مصلحت هائی که خود می
داند انسان را محدود می نماید، دولت اسلامی باید آزادی های مشروع را در حدود
قوانین تأمین نماید و ملت را در خفقان قرار ندهد.

8-               
مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خویش

کارهای عمومی که به سرنوشت همگان ارتباط دارد مربوط به همه
مردم است، هیچکس حق ندارد در مسائل مربوط به حیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگ یک جامعه
برای مردم تصمیم بگیرد تصمیم گیری حق توده مردم است و همه آن ها باید در تعیین
سرنوشت خود سهیم باشند.

9-               
رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و
معنوی

یکی از امتیازات آئین مقدس اسلام رفع تبعیضات است. تبعیضات
نژادی و قومی و قبیله ای و هر گونه تبعیضات دیگر در اسلام برداشته شده و همه مردم
در حمایت قانون قرار گرته اند. قرآن مجید می فرماید: ای مردم ما همه شما را از یک
پدر و مادر آفریدیم و برای این که یکدیگر را بشناسید شما را شعبه شعبه و قبیله
قبیله قرار دادیم همانا گرامی ترین شما در نزد خداوند با تقوی ترین شما می باشد (و
هیچ فردی از شما بر فرد دیگر امتیازی ندارد) یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و
انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ـ (سوره حجرات
آیه 13) و از رسول خدا نقل شده که فرمود: ای مردم خدای شما یکی است پدر شما یکی و
مادر شما یکی است رنگ و زبان نمی تواند برای عرب و عجم و سفید و سیاه فضیلت و
امتیازی باشد، امتیاز فقط تقوی و پرهیزکاری است. دولت اسلامی باید بکوشد تبعیض های
ناروا را از میان بردارد و برای همه به طور عادلانه همه گونه امکانات را فراهم نماید.

10- ایجاد نظام اداری و صحیح و حذف تشکیلات غیر ضرور

ادارات دولتی برای انجام کارهای مردم است و با بودجه مردم
اداره می گردد نظام اداری باید صحیح باشد تا بتواند جوابگوی نیازهای مردم باشد و
تشکیلات غیر ضروری آن باید حذف گردد زیرا تشکیلات غیر ضروری موجب اتلاف بودجه مردم
است. از علی ع نقل شده که درباره بیت المال فرمود: «و انما المال مال الله الا و
ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف» ـ جز این نیست که مال بیت المال مال خدا
است آگاه باشید که بخشیدن و مصرف مال به ناحق، اسراف و تبذیر محسوب می شود (ادلیل
ص 725)

و هم از علی ع نقل شده که به عمال و کارکنان خود می فرمود:
قلم های خود را ریز بتراشید و سطرها را نزدیک یکدیگر بنویسید تا کاعذ کمتری مصرف
شود زیرا اموال مسلمانان تحمل ضرر را ندارد. دولت اسلامی برای جلوگیری از اتلاف
مال باید تشکیلات غیر ضروری ادارات را حذف نماید و بیشتر بودجه ها را مصرف تولید و
توسعه صنعت و کشاورزی نماید.

11- تقویت کامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی
برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی کشور

در فقه اسلام جهاو دفاع با شرائط مخصوص به عنوان یک واجب
کفائی بر عهده همه مسلمانان واجب شده، از این جهت همه باید آشنا به فنون نظامی
باشند، دولت باید همه را به فنون نظمی آشنا سازد و خود را به انواع سلاح ها مجهز
نماید به گونه ای که لرزه بر اندام دشمنان خدا و دشمنان مسلمانان بیفتد. قرآن مجید
می فرماید: تا می توانید نیروی جنگی خود را (برای مقابله با دشمنان) آماده کنید تا
به وسیله آن نیرو دشمنان خدا و دشمنان خودتان را هراسان سازید (آیه 60 از سوره
انفاقل)

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به
عدو الله و عدوکم»

12- پی ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی
جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و
مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه».

از مجموع روایاتی که در مرود اهمیت دادن به امور مسلمانان
رسیده نظر اسلام در مورد فقراء و محرومان روشن می گردد. از رسول خدا نقل شده که
فرمود: من اصبح لا ییهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» ـ هر کس صبح کند در حالی که
برای کارهای مسلمانان همت نگمارد و به آن اهمیت ندهد مسلمان نیست.

در کتب احادیث در مرود محرومان و ضعفا سفارش بسیار شده و
رهبران اسلام اصلاح کار آن ها را از مهمترین وظائف مسلمانان دانسته اند. در کتاب
العشره از کتاب های وسائل الشیعه باب هائی تحت عناوین ذیل آمده که از مجموع آن ها
وظیفه مسلمانان در مورد طبقه محروم به  دست
می آید: 1- نصیحت و خیرخواهی برای مسلمان 2- نفع رسانیدن به مسلمان 3- ترحم بر ضعفا
4- ساختن بناهای خیر 5- خوشحال کردن مومن 6- برداشتن غم از دل مؤمن 7- برآوردن
حاجت مؤمن 8- اهمیت دادن به نیازهای مؤمن 9- ترجیح دادن برآوردن نیازهای او بر
سایر عبادات 10- کوشش برای برآوردن نیازها 11- محبت نمودن به مؤمن و اکرام و
احترام او 12- معاونت و کمک نمودن به مؤمن 13- تحریم ترک کمک به مؤمن 14- تحریم
ترک خیرخواهی برای مؤمن 15- کراهت بخل ورزیدن نسبت به مؤمن 16- تحریم منع مؤمن از
چیزهائی که نیاز دارد 17- تحریم ندادن مسکن به مؤمن 18- وجوب اداء حق مؤمن 19-
استحباب اداءن دین مؤمن 20- وجوب مهلت دادن به شخص بدهکاری که توانائی پرداخت دین
را ندارد 21- استحباب قرض دادن به مؤمن.

از مجموع این باب ها استفاده می شود که اسلام همواره می
کوشیده که در جامعه اسلامی فقر و محرومیت از بین برود، بنابر این اگر دولت بتواند
ـ که باید بتواند ـ با برنامه ریزی صحیح و عادلانه بر حسب موازین شرعی، اقتصادی را
پی ریزی کند که فقر و محرومیت از بین برود و همه مؤمنان در رفاه زندگی کنند، بر او
فرض و لازم است که هر چه سریعتر اقدام نماید و یک جامعه ای آباد و آزاد و به دور
از فقر و محرومیت بسازد.

13- تأمین خودکفائی در علوم و فنون و صنعت و کشاورزی و امور
نظامی و مانند این ها

جامعه ای که می خواهد وابسته نباشد و از زیر سلطه دیگران
بیرون بیاید و سیاست نه شرقی و نه غربی را جامه عمل بپوشاند ناگزیر باید در علوم و
فنون به حد خودکفائی برسد و تأمین خودکفائی ها وظیفه دولت است.

14- تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت
قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون

فلسفه فرستادن رسولان خدا و نازل نمودن کتاب های آسمانی از
طرف خداوند این بوده که مردمان قسط و عدل را بر پا دارند تا حقی از بین نرود.
خداوند در قرآن مجید می فرماید: ما پیامبران خود را با دلیل های روشن فرستادیم و
همراه آن ها کتاب و میزان نازل نمودیم تا مردمان قسط و عدل را به پا دارند و با
عدالت زندگی کنند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان
لیقوم الناس بالقسط» (آیه 25 از سوره حدید) بنابراین وظیفه یک دولت اسلامی اینست
که قسط و عدل را به پا دارد و یک امنیت قضائی به وجود بیاورد تا حقوق همه افراد
تأمین گردد و همه در برابر قانون یکسان باشند.

15- توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه
مردم

اسلام همه مؤمنان را برادر یکدیگر می داند و می کوشد که
همیشه این رابطه برادری محفوظ بماند قرآن مجید می فرماید: «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا
بین اخویکم» (آیه 10 از سوره حجرات) همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند (اگر بین آن
ها اختلافی پدید بیاید بکوشید آن ها را آشتی دهید) تا بین آن ها صلح و سازش به
وجود بیاید.

و نیز قرآن مجید مؤمنان را امر فرمود تا در کارهای نیک به
یکدیگر کمک کنند «تعاونوا علی البر و التقوی» (سوره مائده آیه 2) در نیکی و تقوی
به یکدیگر کمک کنید. دولت اسلامی باید بکوشد این رابطه برادری در بین جوامع  اسلامی محفوظ بماند و روز به روز تحکیم توسعه
یابد و شیوه ای ایجاد کند که تعاون عمومی بین همه مردم بر قرار باشد.

16- تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلامی، تعهد
برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان

اسلام از رابطه بین مسلمانان و کشورهای دیگر نهی نفرموده و
تنها چیزی را که اسلام در نظر دارد اینست که مسلمان تحت سلطه بیگانه نباشند. قرآن
مجید می فرماید: «عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم موده» امید است
خداوند بین شما و دشمنانتان ایجاد مودت و دوستی نماید. «لا ینهیکیم الله عن الذی
لم یقاتلوکم فی الدین و الم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله
یحب المقسطین» خداوند شما را از عدالت و نیکی با کسانی که در دین با شما نجنگیده
ان و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند نهی نمی کند به درستی که خداوند عدالت
پیشه گان را دوست دارد.

منطبق اسلام عدالت و نیکی با همه خلق خدا است و تنها با
کسانی می جنگد و سازش نمی پذیرد که سرسختانه در مقابل اسلام و مسلمین ایستاده
باشند. منطق اسلام دستگیری و کمک به مستضعفان است، از رسول اکرم نقل شده که فرمود:
«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم» هر کس که بشنود که مردی
درمانده شده و مسلمانان را صدا می زند و جواب او را ندهند او مسلمان نیست.
بنابراین دولت اسلامی باید رابطه خود را با کشورهای دیگر به گونه ای تنظیم نماید
که در عین حال داشتن رابطه تحت سلطه آنان قرار نگیرد و تا می تواند باید رابطه خود
را با کشورهای مسلمان قوی تر و محکم تر نماید و به آن ها برای اجراء مقاصد عالیه
اسلام دست برداری بدهد و با تمام قدرت به کمک مستضعفان جهان بشتابد.

ادامه دارد

/

پیام شهید

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند وبیدارمیکند   . امام خمینی

قسمتی ازوصیتنامه محمد ابراهیم تقی پور.

«. . . اینجانب برای چندمین بار هست به دانشگاهی که درسش
ایثار می باشد، شرکت کرده ام، اما دراین دانشگاه رفوزه شده ام چون خداوند گلچین می
کند وخوبان رامی برد وشهادت نصیب من نشد وبرای آخرین بارتاشایدباریختن قطرات خونم
درخت اسلام وانقلاب راآبیاری کنم ، چون همه ما شامل آیه «انا الله واناالیه
راجعون»هستیم، روزی به سوی خدا بازخواهیم گشت . پس چه بهتر راه خونین راانتخاب کنم
. چرا؟ چون ماخود راپیرو امام حسین(ع)می دانیم ، باید راهرو امام حسین(ع)، حسین
گونه زندگی کنیم وحسین گونه به شهادت برسیم.

برادران وخواهرانم !امروز رزمندگان ما حسین گونه می جنگند،
حسین گونه به شهادت می رسند، باشد که ما ادامه دهندگان راه واقعی شهدا باشیم ،
بارخدایا!خودت آگاهی که شهادت خواست دل من بوده، چون من خودم را قطره ای ازدریای
بیکران و خیل عظیم شهدا می دانم. این خواسته قلبيی دل من بوده است. . . .

واما وصیتم به برادرانم :اسلحه برزمین افتاده ام را بردست
گیرید وراه مرا ادامه دهید، گوش به حرفهای ضد انقلاب نکنید که اینها برای آمریکا
مزدوری می کنند. . . پشتیبان امام باشید، مثل مردم کوفه نباشید وامام راتنها
نگذارید . دردعاهای کمیل ونمازجمعه شرکت کنید که مشت محکمی است بردهان ضد انقلاب».

قسمتی ازوصیتنامه شهید ابراهیم نیک پور.

جان فشانی ها به خاک پای یارم آرزوست وه که یک جان دارم
ودردل هزارم آرزوست باردیگر بدست پیروان تشیع سرخ ، تاریخ برگی دیگر خورد وشیعه
توانست باکمال قدرت ومنطق در جلو تمام مکتبهای مادی ومرتجع غربی بایستد وهمچون کوه
استواردرمقابل قدرتهای بزرگ جهانی ایستادگی نماید ، باردیگرمستضعفین شوکتی دوباره
یافتند که این وعده خداوند تبارک و تعالی است «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی
الارض. . . »ملت ایران باید بداند که پس از 1400سال ، اینک اسلام سیادتی دیگر پیدا
کرده است. ملت باید پشتیبان حکومت باشد که حکومت باشد که حکومت همان انقلاب
وانقلاب همان ملت است. باید باتمام کمبودها ساخت ولی آبرو وحیثیت اسلام وخود راحفظ
کرد. برما تنگ است اگر دست دوستی به طرف آمریکا وشوروی دراز کنیم . ما ایستاده
مردن راافتخار خود می دانیم «فالموت فی حیاتکم مقهورین والحیاة فی موتکم قاهرین ».

جامعۀ ما باید اسلامی باشد واین ممکن نیست مگرزمانی که
یکایک ملت خودسازی کنند وبانفس امارۀ سرکش مجاهده کنند. درکارهایشان همیشه رضای
خدا رادرنظر بگیرند. متحد باشند که تفرقه ، آرزوی دیرینه دشمنان ماست. مرگ ، حق
است ، ازمرگ نهراسید، درمیدانهای نبرد حضور پیدا کنید که شرافت وحفظ آبروی ما
واسلام درگروهمین جنگ است. به خانواده وثروت و. . . دل نبندید که اینها همه مادی
وازبین رفتنی است. «کل من علیها فان» آن کسی ازمرگ می هراسد که منزل آخرتش را به
خرابه ای مبدل ساخته است، البته انسان اکراه دارد که ازقصر به خرابه برود .
اگرخانۀ آخرتش رامحکم ساخته باشد، شوق رفتن دارد. مواظب باشید خانۀ آخرتتان
رامستحکم کنید. . .

قسمتی از وصیتنامه شهید مهدی پور اسماعیل.

. . . من عاشقانه به سوی جبهه حق رفتم زیرا بدنم طاقت سوختن
در آتش جهنم راندارد چراکه شیعه دلباخته وپیرو سرور شهیدان، حضرت امام حسین(ع)
هستم که فرمود:«انی لا اری الموت الاسعادة والحیاة مع الظالمین الا برما»بدرستی که
من مرگ راجز سعادت وزندگی باستمگران راجز ملامت وتلخی وناگواری نمی بینیم«اگرمرد
رهی میان خون باید رفت».

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم  راحت جان طلبم وازپی جانان بروم

لذا به همۀ بستگان ودوستان ومردم توصیه می کنم اگر می
خواهید پیش شهدا درقیامت روسفید باشید، حسین زمان رایاری کنید ومردانه به سوی جبهه
های حق علیه باطل هجوم برید وشرکفر جهانی راازسرایران برطرف سازید وباحضور فعال
درصحنه انقلاب اسلامی ازجمله بسیج مستضعفین ، ادامه دهندۀ راه من وامثال من باشید
و نگذارید سلاح شهیدان اسلام برزمین بماند. . .

 

/

قيموميت خداوند

شرح ابوحمزه ثمالي

قسمت نهم

آيت الله ايزدي نجف آبادي

قيموميت خداوند

«ياکرمي يا حي يا قيّم يا غافر الذنب يا قابل
التوب يا عظيم المنّ يا قديم الإحسان»

اي حليم بزرگوار، اي زنده پايدار و اي بپا دارنده
هستي و اي آمرزنده گناه و پذيرنده توبه، اي آنکه نعمتهايت بزرگ و احسان و بخشايشت
قديم است (تازگي ندارد).

سخني درباره حيات و قيموميّت خداوند

از جمله صفات و کمالاتي که (در نظر ساده ابتدائي
از راه آثاري که از بعضي پديده‌هاي جهان مي‌بينيم) در بعضي موجودات مي‌يابيم، صفت
و خصوصيتي است که به زبان فارسي زندگي و به زبان عربي، «حياة» خوانده مي‌شود؛ به
اينبيان که ما و هر يک از موجودات- چه ريز مانند پشه يا ريزتر از آن گرفته تا
حيوانات درشت هيکل در خشکي يا دريا- (از آنجائي که دو اثر کم يا زياد 1- درک و
شعور 2-فعاليت به دنبال درک، در آنها مي‌بينيم) صفت و خصوصيّتي که منشأ و مبدأ آن
دو اثر است که يک کمال وجودي است به نام زندگي و حيات است و به ملاحظه اين صفت،
اين رده از موجودات، زنده و بعربي، حي يا حيوان يعني جاندار، خوانده مي‌شوند؛ خواه
بگوئيم که حيات و زندگي همان صفت کمالي است که منشأ درک و فعاليّت مي‌شود يا اينکه
همان صحيح بودن اين مطلب که موجود را به درک و فعاليت توصيف کنيم.

اينکه ما در نظر ابتدائي، يک پشه ريز يا ريزتر از
آن را زنده و جاندار مي‌دانيم و اما کوه‌هاي بزرگ را جاندار به حساب نمي‌آوريم و
به آنها جماد مي‌گوئيم، بلکه درخت‌ها و همه روئيدني‌ها را (با اينکه رتبه وجودي
آنها از جمادات بالاتر است زيرا تغذيه و توليد مثل مي‌کنند و نموّ دارند) نيز
جاندار نمي‌دانيم، همه و همه از اين رو است که درک و فعاليت در آنها نمي‌بينيم و
بالنتيجه آنها را صاحب حيات نمي خوانيم.

بر اين منوال، چونکه درک و فعاليت، مراتب شديد و
ضعيف دارد، حيات و زندگي هم مراتب دارد و چون ذات مقدس پروردگار از نظر علم بذات
خودش و علم به آثار خودش، بي‌نهايت است و قدرت و فعاليتش نيز بي‌نهايت است و اين
علم بي‌نهايت و قدرت بي‌نهايت از او سلب شدني نيست، پس «حيّ لايموت» است و ممکن
است گفته شود که در اسمهاي خداوند «حيّ» به معناي زنده پاينده است.

صفت قيوميّت

کلمه «قيّوم» بر وزن «فيعول» يا مبالغه در قائم
بمعني عهده‌دار و قيام به تدبير شيء است يا مبالغه در قيام که به معناي عهده‌دار و
تدبير شيء است.

در هر صورت سراسر هستي و هر يک از موجودات از هر
جهتي- چه از ناحيه ذاتشان و چه از نظر آثارشان- در عين وابستگي به ذات حق هستند و
همه و همه به عنايت او سهم خود را از هستي و رتبه هستي دارا هستند که به قول مرحوم
فيض کاشاني:

به  اندک
التفاتي زنده دارد آفرينش را

اگر نازي کند در هم فرو ريزند قالبها

پس او قيوم و بپا دارنده هستي است و نسبت او به
عالم، همين نسبت قيوميّت است (که شايد به تعبير اهلش، اضافه ؟؟؟ است)

و نسبت عالم به او نسبت متقوّم به مقوّم است:

زيرنشين علمت کائنات                   ما بتو قائم چه تو قائم بذات

شايد بتوان گفت: کلمه «قيوم» در اسماء الهي دو جهت
را در بر دارد:

اينکه او قائم بذات و متّکي به خود است، بر خلاف
جهان ممکنات.

اينکه بپا دارنده عالم ماسوي نيز هست، که در حقيقت
«قيوم» يعني هم قائم بالذّات (به خود متکي است) و هم مقوّم غير است که بپا دارنده
غير خود يعني عالم ممکنات است.

ذکر يک نکته

در آيه 33 از سوره رعد مي‌فرمايد: «أفمن هو قائم
علي کل نفس بما کسبت»- آيا خدائي که نگهان و نگهدارنده همه نفوس و آثارشان است (او
را فراموش کردند و به توحيد او تن در ندادند؟).

از آنجايي که در اين آيه گوشزد شده قيوميّت و
نگهباني خداوند هم بر نفوس خلايق است و هم بر اعمال و آثار آنها؛ مفسّران
احتمالاتي داده‌اند:

يکي اينکه خداوند گذشته از اينکه تدبير نفوس مي‌کند،
علاوه بر آن، مراقب اعمال آنها نيز هست.

احتمال ديگر، همان احتمالي است که علامه طباطبايي
«ره» آن را اختيار فرموده‌اند. در صفحه 410 جلد 11 الميزان مي‌فرمايد:

اما قيام بر اعمال نفوس به اين است که اعمال نفوس
را از مرتبه حرکت و سکون به اعمال محفوظ بر نفوس در صحيفه‌هاي اعمال متحوّل کرده،
پس از آن به ثوابها و عقابهادر دنيا و آخرت- که قرب و بعد به خداوند و هدايت و
ضلالت و نعمت و نقمت و بهشت و دوزخ باشد- متحوّل مي‌کند. و احتمالات ديگري نيز
داده شده است.

در ضمن شايد اين احتمال را نيز بتوان داد: قائم
بودن خداوند بر اعمال و کسبهاي نفوس، همان عموم قيوميت خداوند جهان نسبت به اعمال
بندگان باشد که در  حقيقت همچنان که انسان
و ساير اجزاء جهان در ذات خود مستقل نيستند، بلکه متقوم بذات حق و حق مقوّم آنها
است از اين رو در هر اثر و فعلي نيز غير مستقل هستند و به عبارت ديگر: همچنان که
وجودشان مجازي است، ايجاد و اثرشان نيز مجازي است.

چنانچه اين معني از  علامه طباطبايي در جلد دوم الميزان، صفحه 348
استفاده مي‌شود. ايشان مي‌فرمايد: و بالجمله از خداوند متعال منشأ هستي است که
وجود هر چيز و اوصاف و خواصّ و آثار آنها، همه از او نشأت گرفته و در جهان هيچ
منشأ اثري نيست مگر اينکه به او منتهي مي‌شود، پس تنها او است که قائم بر هر چيز
است از هر جهت، همانگونه قيامي که حقيقت قيام است و هيچ سستي و خللي را نمي‌پذيرد،
و چنين قيوميتي براي غير حق نيست الا باذن او.

حال که سخن به اينجا رسيد، به معناي «اذن» که در
قرآن زياد تکرار شده، مي‌پردازيم:

معناي اذن در قرآن

قرآن کريم، درباره وقوع بسياري از حوادث يا تأثير
بسياري از عوامل در ثار خودشان فرموده که به اذن است. مثل اينکه مي‌فرمايد: «ما
أصابکم من مصيبة فبإذن الله»- هر مصيبتي که به شما رسد، به اذن خدا است. و مي‌فرمايد:
«ما کان لنفس أن تموت إلا باذن الله»- هيچ کس را توانايي مردن نيست مگر به اذن خدا
باشد.

يا مي‌فرمايد: «ما أصابکم يوم التقي الجمعان فبإذن
الله»- آنچه در روز برخورد دو گروه (مسلمان و مشرکان در غزوه احد) به شما رسيد، به
اذن خدا بود.

«وما هم بضارّين به من أحد الا بإذن الله»- نمي‌توانستند
بوسيله سحرشان به احدي ضرر و زيان برسانند مگر به اذن خدا.

و مي‌فرمايد: «والبلد الطّيب يخرج نباته بإذن
ربّه»- سرزمين طيّب و پاک، گياهش به اذن پروردگارش مي‌رويد.

و يا اينکه درختي را که به «کلمه طيبه» مثل مي‌زند،
درباره آن مي‌فرمايد: «تؤتي أکلها کلّ حين بإذن ربّها»- آن درخت، ميوه خود را در
هر زمان، به اذن پروردگارش مي‌دهد.

البته واضح و روشن است اينگونه مواردي که اذن
خداوند در آنها ذکر شده، اذن به معناي مباح کردن شرعي نيست همچنانکه در سوره حشر
درباره قطع کردن درختهاي بني‌النضير مي‌فرمايد: «ما قطعتم من لينة أوترکتموها علي
أصولها فبإذن الله»- آن درختهايي راکه بريديد يا بر ريشه نگهداشتيد، به اذن خدا
بود.

بلکه بيشتر به نظر مي‌رسد هر موجودي هرچند هم منشأ
و مبدأ اثري باشد و قيام به امر و اثري داشته باشد به اذن (تکويني) حق است، گرچه
احتمال اين معني نيز داده شد که چون خداوند قدرت اينکه هر سبب و عامل منشأ اثر را
بوسيله اسباب ديگر از تمام اثر يا بعضي از آثار، عقيم و خنثي کند که در حقيقت بر حسب
قدرتش هم اسباب را فراهم مي‌کند و هم بوسيله اسبابي، اسباب ديگري را از کار مي‌انداز
که به قول مولوي:

از سبب سازيش من سودائيم                 وز سبب سوزيش سوقسطائيم

ولي بايد گفت درست است که عوامل و اسباب جهان از
اين نظر هم که ممکن است در اثر تصادم بي‌اثر شوند غيرمستقلنّد. ولي قطع از اين
جهت، مبدأيّت و منشأيّت با صرف‌نظر از مراحمات نيز غيرمستقلّند و «باذن الله»
هستند. «ادامه دارد»

 

/

عزاداري امام حسين «ع»، ميراث اصيل اسلام محمدي «ص»

عزاداري
امام حسين «ع»، ميراث اصيل اسلام محمدي «ص»

ماه
محرم، ماه مصيبت و عزاداري فرا مي رسد و يك بار ديگر در اين سال حزن، ايران اسلامي
يك پارچه سياه پوش مي شود و مجالس سوگواري عزيز زهرا، سيدالشهداء سلام الله عليه
در سراسر جهان اسلام برپا مي گردد.

ما
در اين مقاله كوتاه بر اين نيستيم كه راجع به راز قيام و سرّ نهضت امام حسين
(ع)بحث كنيم كه شيعيان آن حضرت، بر اين راز بزرگ واقفند و خود ابي عبدالله (ع)در
لحظه به لحظه اين قيام جاودانه، انگيزه جنبش و حركت خود را بيان فرمودند و كلمات
درربار آن حضرت در سينه شيعيانش محفوظ و در عملكرد پيروانش مشهود است. ولي آنچه ما
را وا مي دارد كه درباره اش، مقداري بحث كنيم و نه از خود كه هيچ مايه اي نداريم
بلكه از امامان معصوم عليهم السلام و از رهبر فقيد و عزيزمان فرزند راستين امام
حسين «ع» روايت ها و سخناني نقل كنيم، مسئله عزاداري و گريه بر امام حسين (ع)و
ثواب و فايده آن است، و اين كه بايد اين گريه و آن عزاداري سنتي هم چنان كه تاكنون
پابرجا بوده است و امام بزرگوارمان همواره آن را مطرح مي كردند در آينده نيز
برقرار باشد و اگر حسين و قيام جاودانه اش نبود، از اسلام ناب محمدي «ص» اثر و خبري
نمي ماند، و اين است معناي سخن بزرگ پيامبر اكرم (ص)كه فرمود: «حسينٌ مني و انا من
حسين».

 

انقلاب،
پرتوي از عاشورا

امام
خميني «قدس سره» در اين زمينه مي فرمايد:

«اگر
سيدالشهداء نبود، اين نهضت هم پيش نمي رفت، سيدالشهداء «ع» همه جا هست. «كل ارض
كربلا» ـ همه جا محضر سيدالشهداء است، همه منبرها محضر سيدالشهداء است، همه محراب
ها از سيدالشهداء است. اگر سيدالشهداء نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان، اسلام را
منسي كرده بودند، و اگر نسيان شده بود، يك رژيم طاغوتي در خارج منعكس مي شد و
معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامي را از رژيم طاغوتي معرفي مي كردند و مردم را به
جاهليت برمي گرداندند…».[1]

و
در جاي ديگر مي فرمايند:

«اگر
عاشورا و فداكاري خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرساي نبي اكرم را
طاغوتيان آن زمان به نابودي كشانده بودند. و اگر عاشورا نبود،‌ منطق جاهليت
ابوسفيانيان كه مي خواستند قلم سرخ بر وحي و كتاب بكشند و يزيد، يادگار عصر تاريك
بت پرستي كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحي، اميد داشت اساس
اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحي نزل» بنياد حكومت الهي
را بركند، نمي دانستيم به سر قرآن كريم و اسلام عزيز ه مي آمد؟ لكن اراده خداوند
متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهائي بخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد
و با خون شهيداني چون فرزندان وحي احيا و پشتيباني فرمايد و از آسيب دهر نگهدارد،
و حسين بن علي آن عصاره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خد و عزيزانش را
فداي عقيده خويش و امت معظم پيامبر اكرم نمايد، تا در امتداد تاريخ، خون پاك او
بجوشد و دين خدا را آبياري فرمايد و از وحي و ره آوردهاي آن پاسداري نمايد».[2]

 

امام
حسين «ع» الگوي انقلابهاي الهي

پس
بي گمان اگر عزاداري همه ساله بر امام حسين «ع» نباشد و اگر گويندگان و خطبا
همواره در مجالس و محافل خود، نام سرور شهيدان و آزادگان را نبرند و دربارۀ قيام
آن حضرت سخن نگويند، كم كم به فراموشي سپرده خواهد شد و ديگر انگيزۀ قيام براي هيچ
مسلماني باقي نخواهد ماند. بنابراين، قطعا افرادي كه پرچم مخالفت با عزاداري را در
برهه اي از زمان بلند كرده بودند، فهميده يا نفهميده با اصل نهضت ـ با نيت الهي و
انگيزه قيام لله ـ‌ مي جنگيدند هر چند خود داعيه انقلابي بودن داشتند، زيرا
انقلابيون جهان براي خود الگو و سرمشقي دارند و هر گروهي به پيروي از سرمشق خود و
هدفي كه داشته است، عليه ظلم مبارزه مي كنند و ما اگر الگوي خود را از دست بدهيم و
هدفش را ناديده بگيريم، در دراز مدت بعيد نيست، پيروي از اهداف مادي و غير الهي
ساير انقلابيون جهان بنمائيم و به راهي برويم كه آنان رفتند، در حالي كه تنها قيام
و نهضتي براي ما ارزشمند و والا است كه انگيزه اش «قيام لله» باشد. «قل انما اعظم
بواحدة أن تقوموا لله مثني و فرادي» و اين مشخصه را خداوند در قرآن مجيد بيان
فرموده و هرگز جاي شبهه اي ندارد،‌ البته از نظر ما افرادي كه در برابر ظلم و ستم
بيدادگران قيام مي كنند، شايان تقديرند و ما خواهان رفع ظلم در تمام جهان به ويژه
جهان سوم و محرومين و مستضعفين هستيم ولي هرگز كسي را كه براي خدا قيام مي كند با
كسي كه انگيزۀ مادي دارد يكسان نمي دانيم و تاريخ هم ثابت كرده است كه تنها قيامي
جاودانه و پايدار است كه انگيزه اش الهي است و اگر برخي انقلاب هاي جهان ـ با اين
كه در آغاز هدفي اسلامي داشته اند ـ اكنون از بين رفته اند، به اين دليل است كه آن
انقلاب ها از مسير اصلي خويش منحرف شده و متاسفانه به يكي از دو قطب غربي يا شرقي
كشيده شده اند، و گرنه حتي اگر تمام افراد آن انقلاب ها از بين رفته باشند، همين
كه معلوم شود، هدف الهي بوده است، با نگرشي دقيق در تاريخ، آن انقلاب ها را هم
چنان پايدار و زنده مي يابيم.

 

انگيزه
بايد الهي باشد

بنابراين،
اشتباه بزرگي است اگر كسي، يك فرد مادي به ظاهر انقلابي را برابر با يك مسلمان
انقلابي ـ يا خداي نخواسته برتر از يك مؤمن متعهد ـ بداند و كشته آنهائي را كه
تنها به انگيزۀ دفاع از وطن كشته مي شوند، شهيد بداند، در حالي كه هدف و انگيزه
آنها، مادي محض بوده است. و از آن اشتباه بزرگتر اين است كه كسي هدف غائي اسلام را
در همين زندگي مادي خلاصه كند.

امام
عزيزمان «رضوان الله عليه» در اين زمينه مي فرمايند:

«اين
اشخاص كه الآن در مجلات و غير مجلات، مطلب مي نويسند، اسلام شناسي را با عبارت از
اين مي دانند كه حكومتش به چند نحو باشد، تربيتش و ظاهرش و عدالتش چطور باشد و به
خيال اينها، همين كه انسان به زندگي مادي رسيد، نتيجه و غايت اسلام حاصل است! غايت
اسلام همان زندگي مرفه حيواني است!! اما معارف الهيه و ماعداي اين عالم و اين كه
مافوق الطبيعه چيست، چه جور عالمي است، ادراك نمي كنند… اسلام هم جهات معنوي
دارد هم جهات مادي…».[3]

در
اين مقوله سخن بسيار است و براي اين كه از مطلب دور نشويم، بازگشتي به انگيزۀ قيام
امام حسين (ع)مي كنيم. بدون ترديد ارزش قيام امام حسين «ع» در اين است كه صددرصد
الهي و براي خدا بوده است، و هر چه براي خدا باشد، جاودانه و هميشگي است و مرور
زمان در جاودانگي آن تاثيري نخواهد گذاشت و اگر تبليغات سوئي بخواهد، مردم را از
آن دور نگهدارد، و عزاداري امام حسين «ع» را زير سوال ببرد، بايد با آن تبليغات
مبارزه كرد هم چنان كه امام خميني «ره» در مناسبت هاي گوناگون آن تبليغات را ناشي
از جهل و گاهي غرض ورزي مي دانست و بر عزاداري به شيوۀ سنتي تاكيد مي فرمود. و چه
بهتر كه براي شادي روح آن بزرگوار، فرازهائي از آن سخنان والا در اينجا نقل كنيم و
آن گاه از منبع اصيلي كه سخنان امام از آنجا سرچشمه گرفته است نيز براي تيمن و
تبرك روايت هائي معطّر نقل نمائيم.

امام
هميشه زنده ما در تاكيد بر مجالس عزاداري چنين مي فرمايد:

 

عزاداري
سنتي

«ما
كه مجالس عزا را به امر حضرت صادق سلام الله عليه و به سفارش ائمه هدي عليهم
السلام بپا مي كنيم، اين مجالس عزا مقابله با ظلم ستمكاران است. خطباي ما قضيه
كربلا را زنده نگهداشتند. گريه كردن بر شهيد، زنده نگهداشتن نهضت است.

حالا
يك دسته آمده اند مي گويند: روضه نخوانيد! اينها نمي فهمند كه روضه يعني چه؟
اينها، ماهيت عزاداري را نمي دانند چيست؟ نمي دانند كه گريه كردن بر امام حسين،
زنده نگهداشتن نهضت است.

بچه
ها و جوان هاي ما خيال نكنند كه مساله، مساله ملت گريه است، اين را ديگران القاء
كردند به شماها كه بگوئيد ملت گريه! آنها از همين گريه ها مي ترسند براي اين كه
گريه، گريه بر مظلوم است، فرياد مقابل ظالم هستند، قيام كرده اند اين ها را بايد
حفظ كنيد. اينها شعائر مذهبي ما است كه بايد حفظ بشود. اينها شعائر سياسي است كه
بايد حفظ بشود. اينها شعائر سياسي است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلم
فرساها. بازيتان ندهند اين اشخاصي كه با اسماء مختلفه و با مرام هاي انحرافي مي
خواهند همه چيز را از دستتان بگيرند. اينها خيانتكارند، اينهائي كه تزريق مي كنند
به شما ملت گريه! ملت گريه! اينها خيانت مي كنند…».[4]

اين
چه رازي است كه امام بر عزاداري تكيه مي كند؟ و اين چه شمع فروزاني است كه هميشه
بايد روشن باشد تا از نورش، راه را بر رهروان هموار سازد و از حرارتش كاخ ستمگران
را بسوزاند. راستي هيچ فكر كرده ايم چرا از آغاز تولد تا روز وفات، ما را وابسته
به تربت سيدالشهداء قرار داده اند. براي اين كه هميشه به ياد حسين و قيام حسين «ع»
باشيم و در تمام مراحل زندگي، از اين قيام انسان ساز، درس بگيريم و در زندگي خود
بيچاره كنيم. از روز ولادت، براي تبرك ذره اي از تربت سيدالشهداء «ع» به نوزاد مي
دهند و در حين بلوغ او را وادار به سجده بر تربت مي كنند و هم چنان اين تربت، در رفت
و آمدها، و نشست و برخاست ها و سفر و حضرها با انسان است و قرين او است تا آن
هنگام كه وارد قبر مي خواهد بشود، آنجا نيز مستحب است كه مقداري از تربت امام حسين
«ع» با او دفن شود. هر وقت شيعه آبي مي آشامد، سلام بر حسين و لعنت بر يزيد مي
گويد، هر جا مجلسي براي شهيد با هر مومني برپا شود، با نام امام حسين «ع» زينت
داده مي شود و هر صبح و شام و به هر مناسبت و پس از هر نماز و در هر روز عيد و عزا
زيارت امام حسين «ع» خوانده مي شود و خلاصه نام حسين و ياد حسين بايد در پوست و
خون و گوشت شيعه و در قلب و ذهن و تمام اعضاي محب اهل بيت باشد تا هرگز هدف امام
حسين را از ياد نبرند و براي آن هدف زنده باشد و زندگي را ادامه دهد و حيات اخروي
را نيز در پرتو اين نام مقدس و عزيز جاودانگي و شيريني بخشد. پس بايد عاشورا را
زنده نگهداشت و نام امام حسين «ع» را در هر زمان و مكان احيا كرد و عزاداري را،
يعني اين ميتينگ الهي را هميشه به ويژه ايام عاشورا برپا داشت.

امام
خميني به اين مناسبت مي فرمايند:

«اين
خون سيدالشهدا است كه خون هاي همه ملت هاي اسلامي را به جوش مي آورد. و اين دستجات
عزيز عاشورا است كه مردم را به هيجان مي آورد و براي اسلام و براي حفظ مقاصد
اسلامي مهيا مي كند؛ در اين امر سستي نبايد كرد… همان طور كه در سابق عمل مي شد،
روضه خواني بشود، مرثيه گفته شود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها
گفته شود تا اين مردم مهيا باشند، در صحنه باشند… و عاشورا را زنده نگهداريد كه
با نگهداشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد».

و
براي تاكيد بيشتر بر روضه خواني و مرثيه سرائي چنين مي فرمايند:

«سيدالشهدا
اسلام را نجات داد، روضه سيدالشهدا براي حفظ مكتب سيدالشهدا است. آن كساني كه مي
گيند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلا نمي فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمي
دانند يعني چه؟ نمي دانند اين گريه ها و روضه ها حفظ كرده اين مكتب را … ما هر
روز بايد گريه كنيم. ما هر روز بايد منبر برويم براي حفظ اين مكتب، براي حفظ اين
نهضت ها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه است».[5]

 

عزاداري
در روايات:

ثواب
گريه بر سيدالشهدا و عزاداري و سوگواري و مرثيه خواني بر آن حضرت در روايت هاي
بسيار زيادي رسيده است و امامان معصوم ما عليهم السلام با اقامه عزاي حسيني در
منازل خود و با ذكر مصيبت آن حضرت در ايام حج و به مناسبت هاي گوناگون، عملا بر
اين معني تاكيد كرده و اصرار ورزيده اند.

امام
سجاد سلام الله عليه مي فرمود: «هر مؤمني كه بر كشته شدن امام حسين «عليه السلام»
ديده اش گريان شود و اشكش بر گونه هايش جاري گردد، خداوند به او غرفه هائي در بهشت
عطا فرمايد كه سالهاي سال در آنها سكونت ورزد.[6]

امام
رضا (ع)در حديثي به ابن شبيب مي فرمايد: «اي فرزند شبيب! اگر خواستي گريه كني، بر
امام حسين (ع)گريه كن چرا كه همان گونه كه گوسفند را مي كشند، او را كشتند و همراه
او 18 مرد از اهل بيتش را به قتل رساندند كه در روي زمين مانند آنها وجود نداشت…
اي ابن شبيب! اگر دوست داشتي همراه پيامبر «ص» و آلش در غرفه هاي ساخته شدۀ بهشتي
ساكن گردي، پس قاتلان امام حسين را لعن كن… اي ابن شبيب! اگر دوست داشتي همراه
ما در درجات والاي بهشت باشي، پس براي غم ما غمناك شو و براي خشنودي ما خشنود شو و
بر تو باد ولايت ما، پس هر كس سنگي را نيز دوست داشته باشد، روز قيامت با آن محشور
خواهد شد».[7]

امام
رضا (ع)فرمود: «هر كس در روز عاشورا دنبال كارهاي دنيوي خود نرود، خداوند تمام
حوائج دنيا و آخرتش را برآورده سازد، و هر كس روز عاشورا را روز مصيبت و حزن و
گريه خود قرار دهد، خداي عزوجل روز قيامت را روز شادي و خرسنديش قرار دهد و ديدگانش
به وجود ما در بهشت هاي برين روشن گردد».[8]

علقمه
مي گويد: امام باقر (ع)امر مي كرد كه در روز عاشورا حتما مصيبت امام حسين خوانده
شود و بر آن حضرت گريه كنند و خود آن حضرت امر مي كرد به افرادي كه از آنها تقيه
نمي كرد كه بر سيدالشهدا «ع» گريه كنند و در منزل خود مجلس عزاداري برپا مي فرمود،
و دستور مي فرمود كه مومنين به همديگر تسليت و تعزيت بگويند و مي فرمود: من ضمانت
مي كنم ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار غزوه را بر آنها. مي گويد: عرض
كردم، چگونه به همديگر تسليت بگوئيم؟ فرمود: بگوئيد: «عظّم الله اجورنا بمصابنا
الحسين «ع» و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه و الامام المهدي من آل
محمّد».

در
اين جمله حضرت دقت كنيد كه ضمن عرض تسليت به همديگر، حضرت تاكيد مي كنند بر اين كه
ما بايد «اخذ به ثار» كنيم و در روز عاشورا به ياد همديگر بياوريم كه اين خونخواهي
بر ما لازم است. پس نه تنها گريه مي كنيم و مصيبت مي خوانيم و عزاداري مي كنيم
بلكه آمادۀ خونخواهي و اخذ ثار نيز بايد باشيم. و اينجا است كه گريه مفهوم ديگري
پيدا مي كند، اين ديگر گريه صامت نيست بلكه گريه قيام است. اين گريه سرد كننده
نيست كه حرارت بخش است. اين گريه، انگيزه حركت را فروكش نمي كند كه آن را مي
افزايد. اين گريه، گريه بزدلان نيست كه گريه شجاعان است. اين گريه آرام بخش نيست
كه هيجان انگيزه است و سرانجام اين گريه، گريه قاعدين نيست كه گريه مجاهدين و
قائمين است.

خدايا!
ما را از گريه كنندگان واقعي امام حسين «ع» قرار ده و ما را موفق به اخذ ثار آن
راه جهاد و مبارزه با دشمنان تو است ثابت قدم گردان و شفاعت آن حضرت را در روز
رستاخيز نصيبمان فرما.

 

 



1ـ سخنراني امام
در تاريخ 17/4/58.

/

پاسخ به اهمّ شبهات عزادارى

درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين بذر همت در جهان افشاند، افكار حسين
گرندارى دين به عالم، لااقل آزاده باش اين كلام نغز مىباشد زگفتار حسين
مرگ با عزّت زعيش در مذلّت بهتر است نغمه‌اى مىباشد از لعل درربار حسين
حادثه تلخ و جان سوز شهادت سالار شهيدان حسين بن على(ع) و ياران با وفاى او در سال 61 هجرى قمرى باعث شد عزادارى به صورت فرهنگ و مكتبى در جامعه اسلامى خصوصاً تشيّع بروز و ظهور نمايد، و قلبها و سرزمينها را در نوردد، و همچنان در قلب تاريخ و جان و دل ملّتها به پيش رود و آثار تحوّلات شگرفى را در بشريت ايجاد نمايد، و صَفِ حق جويان و حقيقت طلبان را در مقابل ستمگران و ظالمان همواره تقويت نموده سرپا نگهدارد.
به موازات پيشرفت اين مكتب و فرهنگ در طول تاريخ، شبهاتى پيرامون عزادارى بر اهلبيت(ع) يا از طرف دشمنان و يا از سوى مذاهب مختلف و يا از سوى اذهان حقيقت جو و حقيقت ياب مطرح بوده و هست كه حَلِّ اين شبهات و اشكالات در هر عصرى مىتواند به نوعى به رشد و بالندگى اين مكتب كمك و يارى رساند.
آنچه پيش رو داريد پاسخ به اهمّ شبهاتى است كه در اين عصر و زمان مطرح است. اميد كه روح بلند سرور شهيدان ما را در ارائه صحيح و محكم پاسخها يارى رساند. انشاء اللّه.
پرسش 1ـ آيا پرسش و مطرح كردن شبهات عزادارى امر معقول و مطلوبى است؟
هم سؤال از علم خيزد هم جواب همچنانكه خار و گُل از خاك و آب
در پاسخ بايد گفت پيشرفت “جامعه” و “فرهنگ” آن در گرو پرسشهاى حقيقت جويانه و پاسخهاى عاقلانه و عميق آن است به همين جهت پيشوايان دينى، خصوصاً امامان معصوم(ع) سخت بر امر پرسش و سؤال نمودن تأكيد و پافشارى نموده‌اند.
از جمله امام باقر(ع) از پيامبر اكرم(ص) نقل نموده است كه فرموده است: «العلم خزائن و مفتاحها السّؤال فاسئلوا يرحمكم اللّه فانّه يؤجر فيه اربعة السّائل و المعلّم و المستمع و المجيب لهم؛() علم گنيجنه هايى است و كليد آن پرسش است پس سؤال كنيد! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد، زيرا پرسش باعث مىشود، چهار كس اجر برد، پرسشگر، معلّم، شنونده و كسى كه جواب مي‌دهد.»
لذا از طرح شبهات و نقد و انتقاد نبايد ترسيد چرا كه شبهات و پاسخ آن «بنيانهاى معرفتى انسان را به مسائل اسلامى و مؤلّفههاى فرهنگ تقويت مىكند و نبايد فراموش كرد كه در پرتو اين پشتوانه نظرى، ايمان آدمى نيز تعالى مىيابد، زيرا ايمان بر پايه معرفت و خردورزى شكل مىگيرد. از اين رو اگر
توجيه و تبيين موجّهى از عزادارى ارائه گردد، (و شبهات مطرح شده برطرف شود) پايههاى باور جوانان و نسل معاصر نسبت به اين موضوع تقويت خواهد شد.»()
پرسش 2ـ آيا عزادارى ريشه قرآنى دارد؟ و يا فقط در فرهنگ تشيّع ريشه دارد؟
در پاسخ اين شبهه بايد گفت عزادارى ريشه قرآنى نيز دارد و آيات عديده‌اى بر اين امر دلالت دارد كه به نمونه هايى اشاره مىشود:
الف: سوگوارى يعقوب در فراق يوسف
با اين كه يوسف فقط مفقود الاثر بود و مرگ او حتمى نبود، يعقوب، پيامبر الهى و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گريه كرد كه نابينا شد. چنان كه در قرآن كريم مىخوانيم «و قال يا اسفى على يوسف و ابيضّت عيناه من الحزن فهو كظيمٌ؛() و گفت: اى اندوه (بر فراق) يوسف و چشمان او از اندوه سفيد شد امّا خشم خود را فرو مىبرد.»
آن قدر گريه كرد كه برادران يوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: «تاللّه تفتؤا تذكر يوسف حتّى تكون حرضاً او تكون من الهالكين؛() به خدا قسم تو آن قدر ياد يوسف مىكنى تا در آستانه مرگ
قرارگيرى يا هلاك گردى.» او در جواب گفت: «انّما اشكوا بثّى و حزنى الى اللّه و اعلم من اللّه ما لاتعلمون؛() من غم و اندوهم را تنها به خدا مىگويم (و شكايت نزد او مىبرم) و از خدا چيزهايى مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد.»
اين آيات بخوبى گريه طولانى حضرت يعقوب را منعكس مىكند و زمخشرى نيز روايت كرده است كه حضرت يوسف از جبرئيل مدت اندوه و گريه پدر را جويا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجاميد و درباره پاداش گريه او سؤال كرد: پاسخ داد: گريه او پاداش برابر هفتاد شهيد را داشت.()
طبرى از حسن بصرى نقل نموده كه «از هنگامى كه حضرت يوسف از نزد پدر بيرون رفت تا زمانى كه مراجعه كرد هشتاد سال طول كشيد و در اين مدّت همواره اندوه قلبى او را فرا گرفته بود و گريه مىكرد تا بينايى خود را از دست داد،» و حسن بصرى گفته است :«در آن روزگار در روى زمين خليفه‌اى بزرگوارتر از حضرت يعقوب در پيشگاه خداوند متعال وجود نداشت.»()
از آيه فوق و روايات نقل شده بخوبى استفاده مىشود: گريه و اندوه در سوگ عزيزان، ساليان درازى هم طول بكشد مانعى ندارد. به اين جهت است كه حضرت سجاد(ع) در پاسخ كسانى كه به گريههاى شديد و طولانى آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض مىكردند، فرمود: «مگر شما از گريه و عزادارى يعقوب اطلاع نداريد؟ او ساليان طولانى در فراق يوسف گريست تا بينايى خود را از دست داد، در صورتى كه فرزندش حيات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپديد شده بود. امّا من با چشمان خود ديدم كه پدرم و 17 تن از اهل بيت پيامبر(ص) را شهيد كردند و سرشان را از تن جدا نمودند.»()
ب: تعظيم شعائر الهى
قرآن كريم مىفرمايد: «و من يعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب؛() و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواى دلهاست.»
يكى از علماى اهل سنّت مىنويسد :«شعائر جمع شعير( يا شعيره) به معناى علامت است و هرچه كه از ديدن آن خدا به ياد آيد، شعائر خداست، و شعائر اللّه اختصاص به صفا و مروه ندارد.» چنانكه از دهلوى نقل شده است كه «…محبّت شعاير اللّه عبارت است از محبّت قرآن و پيامبر و كعبه، بلكه هر چيز
كه به خدا منتسب باشد حتى اولياى خدا.»()
مرحوم علّامه طباطبايى مىنويسد :«شعاير عبارت است از نشانه هايى كه انسان را به سوى خدا راهنمايى مىكند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمىشود بنابراين هر نشانه‌اى اكه انسان را به ياد خدا بيندازد تعظيم آن موجب تقواى الهى مىگردد و تمام نشانهها را در بر مىگيرد.»()
و عزاداريها بهترين مصداق شعائر الهى است چرا كه در آنجا قرآن خوانده مىشود و مسائل دينى مطرح مىگردد، مردم به ياد خدا و قيامت مي‌افتند و در هجران و شهادت اولياء خدا گريه مىكنند.
ج: عزادارى فرياد مظلومان و ستمديدگان
«لا يحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم؛() خداوند متعال فرياد زدن به بدگويى را دوست ندارد جز براى كسانى كه مورد ستم قرار گرفته‌اند.»
راستى چه كسى مظلومتر از آل محمد(ص) خصوصاً امامان شيعه و شهداى كربلا سراغ داريد، گريه بر شهداى كربلا، و مظلوميّت امامان فرياد عليه همه ستمگران است حتى ستمگران اين زمان.
د: عزادارى اظهار مودّت به اهل بيت(ع)
در قرآن كريم مىخوانيم: «قل لااسئلكم عليه اجراً الّا المودّة فى القربى؛() بگو اجرى بر رسالتم از شما نمىخواهم مگر دوستى بستگانم را». دوستى نشانه هايى دارد يكى از آنها اين است كه در شادى اهل بيت شاد و در ماتم آنها اندوهناك باشد.
و امام رضا(ع) نيز فرمود: «اى پسر شبيب ان سرّك ان تكون معنا فى الدّرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و عليك بولايتنا فلو انّ رجلاً تولّى حجراً لحشره اللّه معه يوم القيامة؛() اگر دوست مي‌دارى كه همنشين ما در بهشت برين باشى، در غم و اندوه ما اندوهناك و در شادى ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير، چه آن كه اگر كسى سنگى را دوست بدارد روز قيامت با آن محشور مىگردد.»
بر اساس همين اصل بود كه در كوفه و شام برخى از آنانى كه به اهلبيت و اسرا بَد مىگفتند وقتى متوجّه شدند كه اينها اقرباى پيامبر(ص) مىباشند گريه و زارى مىكردند و از اين راه مودّت خويش را اظهار مىنمودند. چنان كه در گزارش جانسوز مسلم گچكار از كوفه اين معنى بخوبى منعكس شده است.() و همچنين در داستان آن پيرمرد شامى كه در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه شما را كشت و مغلوب كرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و اميرمؤمنان يزيد را بر شما پيروز گردانيد.»
آنگاه كه امام سجاد(ع) خود را معرّفى نمود و فرمود :«بخدا سوگند بدون شك ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستيم و بحق جدّمان سوگند كه ما همان خاندان مىباشيم.» پيرمرد پس از شناخت آنها گريه كرد و عمّامه خود را از شدّت ناراحتى از سر گرفت و به زمين انداخت و سپس رو به آسمان نمود و گفت :«خدايا ما در پيشگاه تو از دشمنان آل محمد بيزارى مىجوئيم….»()
پرسش 3ـ آيا در گفتار و رفتار پيامبر اكرم(ص) جايى ديده شده كه در سوگ عزيزان خود و يا ديگران عزادارى نموده باشد؟!
اين شبهه را بيشتر وهابيّون و سلفىها و هم مسلكان آنها دامن مي‌زنند براى روشن شدن حقيقت امر ما نمونههايى را از منابع اهل سنّت ارائه مىكنيم كه رسول خدا(ص) در موارد و مواضع متعدد عزادارى و سوگوارى نموده‌اند.
در ابتدا به اين نكته اشاره كنيم كه قرآن كريم صريحاً مىفرمايد: «ما آتاكم الرّسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوه؛() آنچه رسول آورده بگيريد و از آنچه نهى كرده دورى كنيد.» آوردن رسول شامل آيات قرآنى، گفتار، رفتار و تقرير آن حضرت مىشود چنان كه در آيه ديگر مىفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنة؛() به راستى در اقتدا به رسول خدا سرمشق و الگوى نيكويى است.»
نمونههايى از سخنان و سيره رسول خدا(ص)
الف: عزادارى در سوگ شهداى احد و عمويش حمزه:
ابن مسعود مىگويد: «ما راينا رسول اللّه(ص) باكياً اشدّ من بكائه على حمزة وضعه فى القبلة ثمّ وقف على جنازته و انتحب حتّى نشق يقول: يا عمّ رسول اللّه!و اسد اللّه! و اسد رسول اللّه! يا حمزة! يا فاعل الخيرات يا حمزة! يا كاشف الكربات يا ذاب، يا مانع عن وجه رسول اللّه!؛() رسول خدا در شهادت حمزه به گونه‌اى به شدّت گريست كه مانند آن را از آن حضرت نديده بوديم، جنازه او را در قبله نهاد آنگاه ايستاد و با صداى بلند گريه سر داد تا اين كه بيهوش شد و پس از آن فرمود: اى عموى رسول خدا! اى شير خدا و شير رسول خدا! اى حمزه، اى انجام دهنده كار خير، اى حمزه، اى برطرف كننده سختيها از پيامبر، اى كسيكه دشمن را از برابر رسول خدا دور كرده، وجود او را نگهدارى نمودى.»
واقدى مىگويد: وقتى صفيه خواهر حمزه كنار جنازه او آمد. نزد پيامبر نشست هرگاه صفيه گريه مىكرد آن حضرت نيز گريه مىكردند، هرگاه با صداى بلند گريه مىكرد آن حضرت نيز با صداى بلند مىگريستند و هرگاه حضرت فاطمه گريه مىكرد آن حضرت نيز گريه مىكردند.»()
محمد طبرى مىنويسد :«پيامبر از كنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند كه بر شهيدان احد گريه و عزادارى مىكردند، چشمان مباركش پر از اشك شد و آنگاه فرمود«:لكن حمزة لابواكى له؛ حمزه گريه كننده ندارد.» سعد بن معاذ و سيد بن خضير كه از ياران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانه‌اى از بنى عبدالاشهل دستور دادند جلسه گريه و عزادارى را رها ساخته و خانه حمزه بروند و براى عموى پيامبر گريه و عزادارى كنند.»()
ابن عبدالبر مىگويد :«سخن پيامبر ـ لكن حمزة لابواكى له ـ به گونه‌اى تأثير گذاشت كه از آن پس هيچ خانمى بر مرده خود گريه نمىكرد جز آنكه در آغاز بر حمزه و آنگاه بر عزيز خود گريه مىكرد.»()
اين روايات و گزارشها نشان مي‌دهد كه گريه و عزادارى بر شهداى راه خدا موضوعيّت دارد، و بايد ياد و نام آنها گرامى داشته شود. ابن هشام مىنويسد: پس از حادثه احد شعراى فراوانى براى شهيدان بويژه سالار شهيدان حمزه مرثيه سرودند، مانند حسّان بن ثابت() كعب بن مالك،() عبداللّه بن رواحه، ضراربن خطاب، صفيه خواهر حمزه.()
ب: عزادارى در سوگ شهادت جعفر
انس بن مالك مىگويد :«پيش از آنكه خبر شهادت فرماندهان سپاه در جنگ تبوك نشر يابد پيامبر اكرم(ص) فرمود: زيد، جعفر و عبداللّه رواحه شهيد شده‌اند. آنگاه فرمود: فرماندهى جنگ را در آغاز زيدبن حارثه بر عهده داشت، پس از شهادت ايشان جعفر بن ابى طالب پرچم را برافراشت تا به شهادت رسيد، آنگاه عبداللّه امير سپاه شد وى نيز شهيد شد. پس از آن چشمان مباركش پر از اشك شد و گريست».()
اسما همسر جعفر مىگويد: رسول خدا فرمود: اى اسما! فرزندان جعفر كجا هستند؟ من فرزندان او را خدمت آن حضرت آوردم، حضرت آنها را در
آغوش كشيد و مورد نوازش قرار داد سپس چشمان مبارك آن حضرت پر از اشك شد و گريه كرد. عرض كردم گويا از جعفر خبرى به شما رسيده است؟ فرمود: آرى امروز به شهادت رسيد.()
ج: سعد بن عباده
سعد بن عباده رييس قبيله خزرج در حال بىهوشى بود، حضرت فرمودند: تمام كرده است آنگاه پيامبر گريست و همراهان حضرت نيز گريه كردند، برخى به آن حضرت اعتراض كردند، حضرت فرمودند :«آيا نمي‌دانيد كه خداوند كسى را به خاطر اشك چشم و اندوه قلبى عذاب نمىكند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره كردند و فرمودند: تنها زبان انسان است كه باعث عذاب مىگردد (بخاطر كفرگويى) مگر آن كه خدا بنده‌اش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نكند.»()
دـ گريه در مرگ فرزندش ابراهيم
انس بن مالك مىگويد: بر پيامبر وارد شديم در حالى كه ابراهيم (فرزندش) در حال جان دادن بود ديدم كه پيامبر(ص) اشك مي‌ريخت و گريه مىكرد: عبدالرحمان گفت: يا رسول اللّه شما چرا گريه مىكنيد؟ آن حضرت فرمودند: اين گريه رحمت است و اضافه كردند چشم مىگريد و قلب از شدّت اندوه مىسوزد، ولى سخنى كه بر خلاف رضاى حق باشد بر زبان نمىگويم. سپس فرمود: «و انّا بفراقك يا ابراهيم لمحزونون؛() اى ابراهيم ما در فراق تو محزون و اندوهگين هستيم.»
در نقل جابر آمده كه عبدالرحمان بن عوف وقتى عرض كرد شما از گريه نهى فرموده‌ايد چرا گريه مىكنيد؟ فرمود: من از گريه جلوگيرى نكردم، بلكه از دو گونه فرياد منع كردم كه معمولاً افراد احمق و فاجر از خود سر مي‌دهند، يكى از فرياد و صدا در هنگام مصيبت همراه با خراشيدن صورت و پاره كردن گريبان و ديگرى از صدايى (كه در مجالس جشن و سرور مانند ناله) شيطان (بلند مىشود).»()
هـ. گريه در فراق دخترش
انس مىگويد :«يكى از دختران پيامبر(ص) در مدينه از دنيا رفت در مراسم تشييع و دفن او حضور داشتيم، ديديم كه چشمان مبارك رسول خدا(ص) در كنار قبر دخترش پر از اشك بود و گريه كرد.»()
وـ گريه كنار قبر مادرش آمنه
بعد از فراگير شدن رسالت، حضرت كنار قبر مادرش آمنه رفته آنچنان گريه كردند كه همراهان نيز به گريه افتادند. ابوهريره نقل كرده است كه «زار النبى قبر امّه فبكى و بكى من حوله؛() نبى قبر مادرش را زيارت كرد پس گريه كرد و اطرافيان نيز گريه كردند.»
ز: گريه در مرگ عثمان بن مظعون
يكى از ياران بسيار خوب پيامبر عثمان بن مظعون بود. وقتى از دنيا رفت پيامبر در سوگ او گريست. عايشه مىگويد: رسول خدا(ص) عثمان بن مظعون را در حالى كه فوت كرده بود بوسيد و گريه كرد و در تعبير ديگر آمده كه اشك از چشمان مباركش جارى بود.»()
پرسش 4ـ آيا درست است كه پيامبر اكرم(ص) قبل از شهادت امام حسين(ع) براى او گريه و عزادارى نموده است؟
در جواب اين پرسش نيز سعى مىكنيم از منابع اهل سنّت استفاده
بريم كه آن حضرت قبل از شهادت امام حسين(ع) به حال او گريه كرده‌اند، تا به امّت اسلام تعليم دهد كه بر اين فرزندش سوگوارى و عزادارى نمايند.
الف: هنگام ولادت
بيهقى نقل نموده كه اسما بنت عميس به على بن الحسين(ع) گفت: «من در ولادت حسن و حسين قابله جده‌ات فاطمه(س) بودم وقتى حسين به دنيا آمد، رسول خدا به سراغ من آمد و فرمود: اى اسما فرزندم را بياور، حسين را در پارچه سفيدى قنداق كرده به دست آن حضرت دادم و در گوش راست اذان و در گوش چپ ايشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشتند وگريستند! عرض كردم پدر و مادرم فدايت، چرا گريه مىكنيد؟ فرمود: بر اين پسرم! گفتم او كه هم اكنون متولد شده است. فرمود: اى اسماء پسرم را گروه ستمگران خواهند كشت. خداوند شفاعتم را به ايشان نرساند! آنگاه فرمود: اى اسماء اين مطلب را براى فاطمه مگو چون تازه بچّه دار شده است.»() با اينكه در مراسم ولادت رسم بر اين است كه شادى مىكنند ولى براى اوّلين بار در تولّد نوزادى عزادارى شد.
ب: خواب ام الفضل و گريه حضرت
ام الفضل مىگويد :«به محضر رسول خدا(ص) وارد شدم و عرض كردم ديشب خواب ناراحت كننده‌اى ديدم، حضرت فرمودند: خوابت را نقل كن. عرض كردم: خواب ديدم گويا قطعه‌اى از بدن مبارك شما جدا و در دامن من گذاشته شد، حضرت فرمود: خواب خوب ديده‌اى، از فاطمه(س) فرزندى به دنيا مي‌آيد و در دامن تو رشد مىكند چندى بعد فاطمه حسين را به دنيا آورد و همان گونه كه رسول خدا فرموده بود (اتفاق افتاد).
روزى بر آن حضرت وارد شدم، حسين را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشك شده و گريست. عرض كردم پدرم و مادرم به قربانت اى رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمود :اتانى جبرئيل عليه الصلوة والسلام فاخبرنى انّ امّتى ستقتل ابنى فقلت هذا؟ فقال نعم واتانى تربة من تربته حمراءٌ؛ جبرئيل نزدم آمد و خبر داد كه امّتم فرزندم حسين را به قتل مي‌رسانند گفتم: اين فرزند را؟ فرمودند: آرى، سپس خاك را به من دادند و اين خاك همان خاكى بود كه ساليان بعد حسين بر روى آن به شهادت رسيد.»()
ج: سوگوارى در منزل ام سلمه
ام سلمه مىگويد :«حسن و حسين(ع) در جلو پيامبر(ص) در خانه من مشغول بازى بودند، جبرييل نازل شد و گفت: اى محمّد! امّت تو فرزندت حسين را شهيد خواهند كرد آنگاه رسول خدا(ص) گريست، سپس حسين را در آغوش گرفته و به سينه چسباند و فرمود: «وديعةٌ عندك هذه التربة و قال رسول اللّه(ص) يا ام سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمى انّ ابنى قد قتل؛() اين تربت در نزد تو امانت باشد خاك را بوسيدند و فرمودند ام سلمه، هرگاه اين تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان كه فرزندم حسين به شهادت رسيده است.»
و: گريه رسول خدا در منزل عايشه
عايشه مىگويد :«روزى جبرييل بر رسول خدا(ص) نازل و به آن حضرت وحى نمود، حسين نزد پيامبر(ص) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا مي‌رفت و بازى مىكرد. جبرييل گفت: اى محمد! به زودى امّت تو فتنه مىكنند و اين فرزند كوچك تو را پس از تو خواهند كشت، آنگاه جبرييل دست برد و خاك سفيد رنگى آورد و گفت: فرزندت در اين سرزمين كشته مىشود، نام آن طف است! پس از آنكه جبرييل از نزد رسول خدا(ص) رفت، آن حضرت در حالى كه
خاك را در دست داشت و گريه مىكرد بر گروهى از يارانش كه ابوبكر، عمر، على، حذيفه، عمار و ابوذر در بين آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرييل به من خبر داده است كه فرزندم حسين پس از من در سرزمينى به نام طف كشته مىشود و اين خاك را به من نشان داده كه محل شهادت و قبر او در اين خاك خواهد بود.»()
هـ. سوگوارى در منزل زينب
حافظ ابويعلى از زينب دختر جحش روايت مىكند «در يكى از روزهايى كه رسول خدا(ص) در منزل من بود. امام حسين كه تازه راه مي‌رفت وارد اتاق رسول خدا (ص) شد او را گرفتم. فرمودند: رهايش كن او را رها كردم آنگاه وضو گرفته و به نماز ايستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به ركوع مي‌رفتند او را بر زمين مىنهادند. پس از نماز نشستند و گريستند. عرض كردم: يا رسول اللّه امروز موضوعى از شما مشاهده كردم كه تا كنون مثل آن را نديده بودم، فرمودند: جبرييل آمد و خبر داد كه امّتم اين كودك را مىكشند، به جبرييل گفتم: تربت او را به من نشان ده جبرييل خاك سرخ رنگى برايم آورد.»()
وـ سوگوارى در منزل على(ع)
ابوالحسن عبيدى عقيقى از امام على(ع) نقل نمود كه «رسول خدا براى ديدار به منزل ما آمدند…بعد از صرف غذا دست آن حضرت را شستم و او دست بر سر و صورت و محاسن خود كشيدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانى اشكبار سه بار خود را به زمين انداختند. نتوانستم سبب را جويا شوم در اين ميان حسين از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا گريستند، حسين گفت: پدرجان از شما حركتى ديدم كه نظير آن را تاكنون نديده بودم! رسول خدا فرمودند: فرزندم! از ديدار شما مسرّتى يافتم كه تاكنون اين طور خوشحال نشده بودم امّا جبرييل حبيبم بر من نازل و مرا از كشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراكنده خواهد بود. اين خبر مرا بسيار اندوهگين ساخت از خداوند متعال براى شما خواستار خير و خوبى شدم.»()
زـ سوگوارى اصحاب همراه رسول خدا(ص)
در روايت آمده است كه امام حسين(ع) كودكى دوساله بود. پيامبر(ص)
براى سفرى آماده گرديدند در همان گامهاى نخستين ناگهان توقف نموده و فرمودند: هم اكنون جبرييل مرا از سرزمينى آگاه نمود كه در كنار شط فرات قرار دارد و نامش كربلا است، حسين فرزند فاطمه در آن سرزمين به شهادت مي‌رسد. از قاتل او جويا شدند؟ فرمود: مردى است كه نامش يزيد مىباشد كه فرزندم را به قتل مي‌رساند و هم اكنون محل كشته شدن و دفن حسين را با چشم خود مىنگرم. آنگاه پيامبر(ص) با حالت غمگينى و ناراحت از سفر برگشتند و سفر را ناتمام گذاشتند. پس از پايان يافتن سخنان، دست راست را بر سر حسن و دست چپ را بر سر حسين گذاشت سپس دست را به سوى بالا بلند نمود و فرمود: بارالها! محمد بنده و پيامبر توست و اين دو، پاكان اهل بيت و برگزيدگان ذريّه من و اصل و ريشه من هستند اين دو را در ميان امّتم به جانشينى خود مىگذارم «اللّهم فبارك له فى قتله و اجعله من سادات الشهداء…؛ خدايا شهادت را براى حسين مبارك گردان و او را سرور شهيدان قرار ده، خدايا براى قاتل و خواركننده‌اش بركتى قرار مده.»
زمانى كه سخنان حضرت به اينجا رسيد صداى مردم حاضر در مسجد به گريه بلند شد، حضرت فرمود:اتبكون ولاتنصرونه؟ آيا براى او گريه مىكنيد و او را يارى نمىكنيد؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتى در حالى كه رنگشان متغيّر و چهرهشان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمان گريان فرمود :«اى مردم دو گوهر گرانبها در ميان شما بر جاى مىگذارم، كتاب خدا و عترتم كه آميخته با آب حياتم و ثمره وجودم مىباشند. اين دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بيتم از شما چيزى جز دوستى آنان نمىخواهم و اين چيزى است كه پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشيد كه در روز قيامت در كنار كوثر شما را ملاقات نكنم در حالى كه با اهل بيتم دشمنى نموده و بر آنان ستم كرده باشيد.»()
نزول مكرر جبرييل بر پيامبراكرم(ص) نشان دهنده اهميّت عزادارى بر امام حسين(ع) است و اين كه اين مسئله را هم متوجّه شوند.
پرسش 5 ـ فلسفه عزادارى بر اهل بيت خصوصاً امام و فوايد آن چيست؟
1ـ اظهار مودّت و دوستى اهل بيت(ع)
قرآن كريم() و روايات، دوستى خاندان رسالت و اهل بيت را واجب شمرده است و يكى از مهمترين لوازم دوستى اظهار همدردى و هم دلى با آنان است.()
2ـ انسان سازى
عزادارى آگاهانه و عاشقانه اثرش اين است كه فضائل و مناقب و آرمانهاى فردى كه براى او عزادارى مىشود به عزاداران منتقل مىگردد و در واقع آن فرد يا افراد به عنوان الگويى كامل در بين جامعه مطرح مىشود. و الگوگيرى باعث سهولت پيمودن راه هدايت و رسيدن به قلّه سعادت مىشود: قرآن كريم در مورد اقتدا به پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ؛() براى شما در (رفتار) رسول خدا الگوى نيكويى است.»
بعد از رسول اكرم(ص) اسوههاى امّت همان امامان معصوم(ع) همانهايى كه در راه دين خدا مسموم شدند و يا به شهادت رسيدند مىباشند، و يكى از آن اسوهها سرور شهيدان حسين بن على(ع) است.
خود آن بزرگوار در نامه‌اى به سليمان بن صرد خزاعى و مسيّب و…نوشت: «فلكم فى ّ اسوةٌ؛() براى شما در رفتار من الگو است.»
و در عزاداريهاست كه اوصاف سازنده الگو تبيين و ترويج مىشود.
3ـ جامعه سازى
هنگامى كه مجلس عزادارى عامل انسان سازى و فردسازى شد تغييرات و اصلاحات درونى انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مىشود و جامعه را نيز مىسازد و آرمان و اهداف والاى اهل بيت بر جامعه حكم فرما مىشود، به عنوان نمونه اگر به بيانات، سخنان و شعارهاى عاشورا دقّت كنيم بخوبى مىتوان عناصر انسان ساز و جامعه و فرهنگ ساز را مشاهده نمود، مواردى همچون:
عبادت و بندگى، ايثار و فداكارى، شجاعت، توكّل، صبر، امر به معروف و نهى از منكر، حرمت بيعت با افرادى چون يزيد، شهادتطلبى، خدامحورى، ذلّت ناپذيرى و…مىتوان نام برد.()
4ـ نوعى اعتراض به ظالمان زمان و حمايت از مظلومان جهان. به همين جهت در جريان انقلاب در شبهاى عاشورا يك مرتبه عزادارى تبديل به شعار عليه نظام طاغوت شد كه:
شب عاشوراست امشب پهلوى رسوا است امشب
5 ـ عامل تقويت حسّ عدالت خواهى و انتقام جويى از ستمگران
اين درسى است كه بخوبى امامان خصوصاً حسين بن على(ع) به جامعه بشرى داد، و شيعيان به خوبى به آن حضرت اقتدا نمودند، لذا در طول تاريخ اسلام هميشه فرد يا افرادى از شيعيان براى عدالت و انتقام از ستمگران زمان خويش قيام نمودند، كه نمونه آن را مىتوان قيام توابين و شيعيان كوفه، قيام مختار، قيام زيد بن على، شهداى فخ و ديگر انقلابهاى شيعه دانست.
6ـ زمينه ساز اجتماع و ارتباط شيعيان با همديگر در مسير دفاع از حق
به همين جهت در طول تاريخ، عزادارىها مورد نهى و نفرت ستمگران بوده است و تلاش كرده‌اند كه جلو عزاداريها را بگيرند. و حتى در اين زمان ابرقدرتهاى دوران، به آن اندازه كه از عزاداريها ترس دارند از مسائل ديگر بيم ندارند.
پرسش 6ـ چرا عزادارى ساير امامان مانند عزادارى امام حسين(ع) نيست؟
اين به دليل گستره كمى و كيفى واقعه عاشورا است. وضعيّت خاص جهان و مسلمانان آن عصر، حالات حاكمان مسلمان و ظلمهاى فراوان آنان، دربند كشيده شدن انسانيت و آزادى و تحقير امت اسلامى، سلب امنيّت، تشديد ظلم عليه شيعيان، فراموشى آموزههاى دينى همچون امر به معروف و نهى از منكر، شيوع بدعتها و ورود آنها در حوزه دين، فراموشى اخلاق اسلامى و انسانى و… از يك سو و موقعيّت ويژه اباعبداللّه از جهت مظلوميّت و تنهايى، كيفيّت برخورد مسلمانان به ظاهر دوست با حضرت،
دوستانش بيوفا و دشمنانش بى امان با كدامين سركند، مشكل، دوتا دارد حسين
نوع جنگ و برخورد نامناسب با آن حضرت، اصحاب و اهل و عيال، آموزهها و درسهاى متنوع تربيتى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى جريان عاشورا خصوصاً كلمات امام حسين(ع) همه و همه شكل خاص و ويژه‌اى به اين حادثه داده است تا در طول زمان ابعاد گوناگون و پيچيده و ژرف و عميق آن، موضوعات و مسائل فراوانى را براى تحقيق و پژوهش پيش روى محققان گذارد.() و اين حادثه بيشتر مطرح شود به همين جهت است كه رسول اكرم(ص)، اميرمؤمنان على(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبى(ع)، و امامان، پس از اباعبداللّه(ع) سخت برعزادراى و زنده نگهداشتن نام امام حسين(ع) تأكيد نموده‌اند، و عملاً خود آن بزرگواران نيز ياد و نام حسين(ع) را گرامى مي‌داشتند و در مناسبتها از او ياد مىكردند و براى او عزادارى و سوگوارى مىنمودند.()
باز هم به جهت همين نكته است كه امام حسن مجتبى(ع) در آخرين لحظات عمر خويش كه برادرش حسين(ع) براى او گريه مىكرد، فرمود: «لايوم كيومك يا اباعبداللّه؛() روزى بسان روز تو اى حسين(سخت و دردناك) نيست.» و اين جمله از امام صادق(ع) نيز نقل شده است.
از همه مهمتر داستان عاشورا و عزادارى و سوگوارى براى آن به گونه‌اى است كه ياد و نام همه امامان زنده مىشود، و در واقع مكتب اهلبيت زنده مىگردد.
لذا امام صادق(ع) فرمود :«فضيل آيا مجالس عزا برپا مىكنيد و از اهل بيت و آنچه بر آنان گذشته سخن به ميان مي‌آوريد؟ فضيل عرض كرد: آرى قربانت گردم. امام فرمود: اين گونه مجالس را دوست دارم «فاحيوا امرنا يا فضيل» پس امر ما را زنده گردانيد كه هر كس امر ما را زنده كند مورد لطف و مرحمت خدا قرار مىگيرد(اى) فضيل هر كس از ما ياد كند يا نزد او از ما ياد كنند و به اندازه بال مگسى اشك بريزد خدا گناهانش را مي‌آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.»()
اى نخل دين قوى شده از جان نثاريت قربان آن بصيرت و آن هوشياريت
سر سبز باغ دين، تو زخونت نموده‌اى قربان باغبانى و آن آبياريست
تن زير بار ذلّت و پستى نداده‌اى صد مرحبا به استقامت و آن پايداريت()

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 155، حلية الاولياء، ج ،3 ص .183
. پرسش و پاسخهاى برگزيده، ويژه محرّم، شماره 13، گروه مؤلّفان، مفاله محمد رضا كاشفى، نشر معارف، 1384، ص .165
. سوره يوسف، آيه .84
. سوره يوسف، آيه .85
. همان،آيه 86.
. زمخشرى تفسير كشاف،بيروت دارالكتاب العربى، ج 2، ص 497؛ تفسير كبير فخر رازى، ج 18،ص .193
. همان، ،.2
. وسائل الشيعه، حرّ عاملى، بيروت، داراحياء التراث، ج 2، ص 923 باب جواز البكاء على الميّت؛ مناقب آل ابى طالب، على بن شهر آشوب.
. سوره حج، آيه 32.
. حجةالبالغه، شاه ولى اللّه دهلوى، ص 69، الاصول الاربعه فى ترديد الوهابيّه، صاحب جان هندى حنفى، ص 30.
. علّامه طباطبايى، تفسير الميزان، دارالكتب الاسلامية، ج 1، ص 414، ذيل آيه 165 بقره.
. سوره نساء، آيه .148
. سوره شورى، آيه .23
. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 44، ص 287 باب ثواب البكاء على مصيبة الحسين(ع).
. بحارالانوار، ج 45، ص 114 ـ 115.
. ر.ك:ترجمه لهوف، سيد بن طاووس، ص 176 ـ 178.
. سوره حشر، آيه .7
. سوره احزاب، آيه .21
. سيرة الحلبيّه، حلبى، ج 2، ص 60، منتخب كنزل العمال، ج 2، ص 40، المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، كتاب الجنائز، ج 1، ص 381، و ر.ك وسائل الشيعه، همان، ج 2، ص 924.
. مغازى، واقدى، ج 1، ص 315 ـ 317.
. تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، حوادث سنه سوّم هجرى، جنگ احد، ج 2، ص 27.
. الاستيعاب، عبداللّه محمد بن عبداللّه قرطبى، ج 1، ص 426؛ مسند، احمد حنبل، ج 2، ص 40.
. سيرة النبويّه، ابن هشام، ج 3، ص 159.
. همان، ص .166
. همان، ص 167 ـ .173
. صحيح بخارى، ج 4، باب 789، فضائل اصحاب النبى فى غزوة التبوك، فتح البارى ج 8، ص 413.
. طبقات ابن سعد، باب تسمية النساء المسلمات المبايعات، ج 8، ص 282.
. جامع الاصول فى الاحاديث الرسول، محمد بن اثير جزرى، ج 11، ص 101 شماره 8573، صحيح بخارى، ج 3، ص 140، باب البكاء عند المريض.
. صحيح بخارى، باب 828، ص 158، فتح البارى، ج 3، ص .135
. ولكن نهيت عن صوتين احمقين فاجرين صوت خمش وجوه وشق جيوب» جامع الاصول، همان ج 11، ص 105 شماره 8577، ترمذى گفته اين حسن و صحيح است.
. صحيح بخارى، ج 1، باب 817، كتاب الجنائز، ح 1201.
. مسند احمد حنبل، ج 2، ص 441.
. جامع الاصول، همان، ج 11، ص 95، شماره .8566
. مقتل، ابوالمؤيّد خوارزمى، ج 1، فصل ششم در فضائل حسنين، ص 88 ؛ ذخائر العقبى محب الدين طبرى، ص 119، باب 9.
. مستدرك على الصحيحين، كتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 176؛ كنزالعمّال، ج 12، ص 123، ح 34300؛ المنتظم، ج 5، ص 78، ج 6، ص .386
. مجمع الزوائد، نورالدين هيثمى، ج 9، ص 189، باب مناقب الحسين، ذخائر العقبى، باب ذكر رؤيا ام سلمه، ص 147، مسند احمد حنبل، ج 3، ص .265
. الصواعق المحرقه، ابن حجر، فصل سوم فى الاحاديث الوارده فى بعض اهل البيت، ص 192، اعلام النبوة، ماوردى، ص 83، مقتل خوارزمى، ج 1، ص .159
. مجمع الزوايد، ابوبكر هيثمى، باب مناقب حسين بن على، ج 9، ص 188، كنزالعمّال، همان، ج 6، ص 223.
. مقتل خوارزمى، فصل چهاردهم، ج 2، ص .167
. مقتل ابن جوزى، ج 1، ص 164.
. سوره شورى، آيه 42.
. اين بخش را در ذيل پرسش عزادارى در قرآن و آيه مودت توضيح داده شده.
. سوره احزاب،آيه 21.
. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 44، ص .381
. ر.ك: فرهنگ عاشورا، ص 268 ـ 271؛ پرسشها و پاسخها، ج 13، نشر معارف، ص 167 ـ .168
. رـ ك: پاسخها و پرسشها، ص 178 ـ 179؛ با حسين، نفس مطمئنه، ص 5 ـ 18.
. بحارالانوار، ج 44، ص 223، 243، 245، ص 281، 282، 291، 293، و….
. شيخ صدوق، امالى، ص .77
. همان، ص 282 ـ 289.
. آية اللّه حاج آقا على صافى گلپايگانى، راز دل، ص 576.

/

سخنان معصومان جرعه اى از چشمه سار نبوى

سخنان معصومين (ع)
جرعه‏اى از چشمه سار نبوى‏
«حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا.»
(بحارالانوار، ج 70، ص 73)
به حساب نفستان برسيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند و خودتان را بسنجيد (با معيار حق) پيش از آن كه شما را بسنجند.
«اَكيَسُ الكيِّسَينِ مَن حاسَبَ نَفسَهُ وَ عَمِلَ لِما بَعد المَوتِ وَ اَحمَقُ الحُمَقاء مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ وَ تَمَنّى عَلَى اللّه الاَمانى.»
(بحارالانوار، ج 77، ص 40)
زيرك‏ترين زيركان كسى است كه به حساب خود برسد و براى بعد از مرگش عمل كند، و نادانترين افراد كسى است كه از هواى نفس پيروى كند و آرزوهاى نابجا داشته باشد.
«اِذا كانَ يَومَ القيامة أَنبَتَ اللّهُ لِطائفَةٍ مِن اُمَّتى أَجنِحَة فَيَطيرُونَ مِن قُبُورِهِم اِلَى الجَنانِ يَسرَحُونَ فيها و يَتَنَعَّمُونَ كَيفَ شاؤُوا. فَتَقُولُ لَهُمُ المَلائِكَةُ (هَل رَأَيتُم حِساباً؟ فَيَقُولُونَ: ما رَأَينا حِساباً فَيَقُولُونَ: هَل جُزتُم عَلَى الصراطِ؟ يَقُولُون: ما رَأَينا صِراطاً. فَيَقُولُونَ: هَل رَأَيتُم جَهَنَّمَ؟ فَيَقُولُونَ: ما رَأَينا شَيئَاً. فَتَقُولُ المَلائكَةُ: مِن اُمَّةِ مَن أَنتُم؟ فَيَقُولُونَ: مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلى اللّه عَليه وَ آله. فَيَقُولُونَ: نَشَدتُمُ اللّهَ حَدِّثُونا ما كانَت أعمالُكُم فِى الدُنيا؟ فَيَقُولُونَ: خِصلَتانِ كانَتا فينا فَبَلَغَنا اللّهُ هذهِ المَنزِلَة بِفَضلِ رَحمَتِهِ فَيَقُولُونَ: وَ ما هُما؟ فَيَقُولُونَ: كانَتا كُنّا اِذا خَلَونا نَستَحيى أَن نُعصِيَهُ وَ نَرضى بِاليَسير مَمّا قُسِّم لَنا. فَتَقُولُ المَلائِكَةُ يَحِقُّ لَكُم هذا».
(ميزان الحكمه، ج 2، ص 418؛ به نقل از: تنبيه الخواطر، ج 1، ص 230)
چون روز رستاخيز فرا رسد، خداوند براى دسته‏اى از امّت من بال‏هايى پديد آورد و آنان از گورهاى خود به سوى بهشت پرواز كنند و در آن جا آسوده و از نعمت‏ها، هرگونه كه خواستند، برخوردار مى‏شوند. آن گاه فرشتگان به آنان مى‏گويند: آيا مورد محاسبه قرار گرفتيد؟ مى‏گويند: ما محاسبه‏اى نديديم. فرشتگان مى‏گويند: آيا از پل صراط عبور كرديد؟ مى‏گويند: ما صراطى نديديم. فرشتگان مى‏گويند: آيا دوزخ را مشاهده كرديد؟ مى‏گويند: ما چيزى نديديم. فرشتگان مى‏گويند: شما از امت كدام پيامبر هستيد؟ مى‏گويند: از امت محمد(ص). فرشتگان مى‏گويند: شما را به خدا سوگند مى‏دهيم كه بگوييد در دنيا چه اعمالى داشته‏ايد؟ مى‏گويند: در ما دو خصلت وجود داشته كه خداوند به فضل رحمت خود، ما را به اين موقعيت رسانده است. فرشتگان مى‏گويند: آن دو خصلت كدامند؟ مى‏گويند: ما هرگاه در خلوت بوديم، از خدا شرم داشتيم كه نافرمانى‏اش كنيم و از آنچه روزى ما بود به اندكى راضى و خرسند بوديم. فرشتگان مى‏گويند: اين مقام و منزلت براى شما شايسته و حقّ شماست.
«جاهِدُوا اَنفُسَكُم بِقلَِّةِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ تُطلّكم و المَلائِكَةُ وَ يَفِرُّ عَنكُمُ الشَيطان.»
(ميزان الحكمه، ج 2، ص 143)
با نفس‏هاى خود جهاد كنيد با كم كردن از غذا و نوشيدنى، تا فرشتگان بر شما سايه افكنند و شيطان از شما فرارى گردد.
«ما مِن عَبدٍ يُخلِصُ العَمَلَ لِلّهِ تَعالى اَربَعينَ يَوماً اِلّا ظَهَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِه عَلى لِسانِه»
(بحارالانوار، ج 70، ص 242)
هيچ بنده‏اى نيست كه چهل روز اعمالش را براى خدا انجام دهد مگر آن كه چشمه‏هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى شود.
«طُوبى لِمَن اَخلَصَ لِلّه العِبادَة و الدُّعاء…»
(همان، ص 229)
خوشا به حال بنده‏اى كه عبادت و دعا را خالصانه براى خدا انجام دهد.
«اِنَّ الرَّجُلُ يُدرِكُ بِحُسنِ خُلقِه دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِم».
(ميزان الحكمة، ج 3، ص 140)
گاهى انسان در سايه خوشخويى، به مقام و رتبه روزه‏داران شب زنده‏دار مى‏رسد.
«مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ اِن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِه اَصابَكَ مِن ريحِه وَ مَثَلُ الجَليسِ السُّوءِ مَثَلُ القَين اِن لَم يُحرِق ثوَبَكَ اَصابَكَ مِن ريحِه»
(ميزان الحكمه، ج 9، ص 50)
مَثَل همنشين شايسته و خوب، مثل عطّار است كه اگر از عطر خودش هم به تو ندهد ولى بوى خوش او به تو مى‏رسد و مَثَلِ همنشين بد همچون كوره‏پز آهنگرى است كه اگر لباس تو را هم (جرقه‏هاى آتش كوره نسوزاند) ولى بوى كوره به تو مى‏رسد.

/

برابرى زن و مرد در هدف خلقت

برابرى زن و مرد در هدف خلقت‏ حجةالاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پور اين مقاله در صدد پاسخ‏گويى به اين سؤال است كه زن و مرد در هدف خلقت با هم برابر و يكسانند يا چنان كه طبيعت در تسخير انسان است و براى خدمت او آفريده شده است زن براى مرد خلق شده است و بايد در خدمت مرد باشد، يا خير؟ با مطالعه اين مقاله پاسخ اين پرسش را دريابيد. يكى از مهمترين پرسش‏هايى كه هر كس از خود مى‏پرسد آن است كه ما براى چه آفريده شده‏ايم و هدف آفرينش انسان‏ها و آمدن آن‏ها به اين جهان چيست؟ اگر ما انسان‏ها روى اين كره خاكى زندگى نمى‏كرديم كجاى عالم خراب مى‏شد و چه مشكلى به وجود مى‏آمد، آيا ما بايد بدانيم چرا آمديم و چرا مى‏رويم؟ در جواب اين سؤال مى‏گوئيم: انسانى كه خدا را شناخته و به او با اسماء و صفات حسنايش معرفت پيدا كرده است جواب سؤال خود را به راحتى مى‏يابد زيرا وى از يك سو مى‏داند كه خالق اين جهان حكيم است، حتماً براى آفرينش او حكمتى است و از سوى ديگر هنگامى كه به اجزاء و اعضاى بدن خود مى‏نگرد براى آن هدف و فلسفه‏اى مى‏يابد:اگر خانه‏اى مى‏سازد براى هدفى است، با توجه به اين دو نكته است كه انسان خداپرست و مؤمن مى‏يابد كه جهان آفرينش هدفى داشته و او بايد بكوشد با نيروى عقل و علم آن را بيابد و آن را مشخص سازد و براى رسيدن به آن گام بردارد. اما آيا خداى سبحان از آفرينش جهان هستى و از جمله انسان مى‏خواهد نقصى را از خود برطرف كند يا نيازى از نيازهاى خود را تأمين نمايد با آن كه او غنى مطلق و كامل مطلق است نه نقصى در او راه دارد و نه نيازى تا بخواهد با آفرينش جهان و انسان آن را بر طرف نمايد. با توجه به بى‏نيازى و كمال مطلق الهى او را براى رفع نياز يا نقص نمى‏آفريند بلكه هدف آفرينش او پيشرفت و تكامل است و انسان‏ها نيز براى پيشرفت و تكامل آفريده شده‏اند. به عبارت ديگر: خداى سبحان به مقتضاى حكمتش در آفرينش جهان و انسان هدفى داشته و به مقتضاى غنا و كمال لايتناهى داشتن هدف او از آفرينش چيزى نيست كه به ذات او برگردد پس بايد هدف او از خلقت جهان و انسان چيزى باشد كه مايه كمال مخلوقات باشد. و در واقع موجودات را براى تكامل آن‏ها آفريده است. از اين رو در آيات قرآن از عبث نبودن خلقت انسان سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انكم الينا لاترجعون»(1) آيا گمان كرده‏ايد كه ما شما را بيهوده آفريده‏ايم و به سوى ما بازگشت نمى‏كنيد و اگر انسان عبث و بيهوده خلق نشده است پس هدف از خلقت او چيست؟ قرآن كريم در آيات متعددى از هدف خلقت انسان سخن گفته است. در جايى مى‏گويد: هدف خلقت آزمايش و امتحان انسان‏ها از نظر حسن عمل است، «الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملاً»(2) او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را آزمايش كند كه كدامين بهتر عمل مى‏كنند. در جايى هدف خلقت را علم آگاهى از قدرت و علم الهى مى‏داند و مى‏فرمايد: «اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان اللّه على كل شى‏ء قدير و انّ اللّه قد احاط بكل شى‏ء علماً»(3) خدا كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز مانند آن خلق كرده است فرمان او در ميان آن‏ها نازل مى‏شود تا بدانيد خدا بر هر چيز تواناست و علم او به همه موجودات احاطه دارد. در برخى آيات هدف اصلى آفرينش را رحمت مى‏داند و مى‏فرمايد: «ولوشاء ربّك لجعل الناس امة واحدة و لايزالون مختلفين الامن رحم ربّك و لذلك خلقهم»(4) اگر پروردگارت مى‏خواست همه مردم را امت واحده و بدون هيچ گونه اختلاف قرار مى‏داد ولى آن‏ها همواره مختلفند مگر آن چه پروردگارت رحم كند و براى همين رحمت آن‏ها را آفريده است. و از برخى آيات استفاده مى‏شود كه هدف آفرينش عبوديت و سرسپردگى و بندگى در برابر خدا است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون»(5) من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند. با تأمل در اين آيات و مفهوم آن استفاده مى‏شود كه اين آيات هيچ ناسازگارى ندارد زيرا اين اهداف، برخى مقدّماتى و برخى متوسط و برخى هدف نهايى‏اند. هدف اصلى همه، عبوديت و بندگى خداست و مسأله علم و دانش و امتحان و آزمايش اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى‏گيرند و رحمت واسعه خداوند نتيجه اين عبوديت است. پس هدف عبادتى است كه نتيجه آن تكامل انسان است. در واقع عبوديت اوج تكامل يك انسان است زيرا عبوديت آخرين درجه خضوع در برابر معبود است و كسى در برابر معبود به تعظيم و خضوع مى‏پردازد كه به او نزديك باشد پس كسى كه در برابر معبود قرار مى‏گيرد به او نزديك است. بنابراين عبوديت آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد. جز در راه او گام بر ندارد و هرچه غير اوست فراموش كند و در تمام زمينه‏ها مطيع او بوده و در برابر ذات پاك نهايت تسليم را داشته باشد و اين است هدف نهايى آفرينش انسان كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته و به او علم و آگاهى عنايت كرده تا در اقيانوس رحمت او غرق شود. و انسانى كه براى اين هدف والا آفريده شد بايد با اختيار و اراده خويش به سوى آن هدف گام بردارد. پاسخ به يك سؤال‏ اگر خدا انسان‏ها را براى عبادت آفريده است پس چرا عدّه‏اى از انسان‏ها در مسير كفر گام برمى‏دارند با اين كه اراده خدا بر عبوديت اوست؟ در جواب مى‏گوييم: هدف از خلقت عبادت اجبارى نبوده است بلكه هدف عبوديت همراه با اراده و اختيار است. در واقع خداى سبحان انسان را آفريده و زمينه را براى عبوديت و اطاعت و بندگى او فراهم ساخته و او را از درون و بيرون مجهز كرده است از درون به او عقل و فطرت و عواطف و قواى مختلف عنايت كرده و از بيرون پيامبران و كتب آسمانى و برنامه‏هاى تكاملى را براى او مهيا نموده است و اين انسان است كه خود بايد از اين زمينه‏ها و امكانات بهره‏بردارى كرده و خود را به تكامل و قرب الهى نايل گرداند. با توجه به اين كه هدف خلفت انسان عبوديت خداست در اين هدف بين زن و مرد تفاوتى نيست زيرا هر دو انسانند و هر دو از روح و فطرت الهى برخوردارند، زمينه‏هاى تكاملى از طرف خداوند در نهاد آن‏ها قرار داده شده است پس در اين هدف خلقت هر دو يكسانند، اما برخى خواستند بگويند كه زن و مرد در هدف خلقت برابر نيستند كه در ادامه به اين پندار پاسخ داده مى‏شود. خلقت موجودات بر انسان‏ بر اساس آموزه‏ها و تعاليم قرآن اشرف مخلوفات نظام آفرينش است، از اين رو خداى سبحان پس از بيان مراحل خلقت انسان و آفرينش او پس از ايجاد روح در او،با عنوان احسن الخالقين به خودش تبريك گفت و فرمود: «فتبارك اللّه احسن الخالقين»(6) و در جايى كه از آفريده‏هاى ديگر و رابطه آن‏ها با انسان سخن مى‏گويد مى‏فرمايد: «اللّه الذى سخرلكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره ولتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون و سخّرلكم ما فى السموات و الارض جميعاً منه انّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون.»(7)خداى سبحان همان كسى است كه دريا را مسخر شما كرد تا كشتى‏ها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد و شايد شكر نعمت‏هايش را بجا آوريد، او آن چه در آسمان‏ها و آن چه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته است، در اين نشانه‏هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند. در سوره ابراهيم نيز فرمود: «اللّه الذى خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماءً فاخرج به من الثمرات رزقالكم و سخّرلكم الفلك لتجرى فى البحر بامره و سخّرلكم الانهار و سخّرلكم الشمس و القمر دائبين و سخّرلكم الليل و النهار.»(8) خداوند همان كسى است كه آسمان‏ها و زمين را آفريده و از آسمان آبى نازل كرده و با آن ميوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى را مسخّر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را نيز مسخّر شما گرداند، خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما درآورد و شب و روز را نيز مسخّر شما قرار داد. از اين آيات استفاده مى‏شود كه موجودات مختلف آسمان و زمين در تسخير انسان قرار داده شده است و اين نشان مى‏دهد كه انسان از ديدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان خداى سبحان مسخّر او گشته‏اند يعنى يا زمام اختيارشان به دست انسان است و يا در خدمت منافع انسان حركت مى‏كنند در هر حال آن قدر به او عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش درآمده است. خورشيد براى او نور افشانى مى‏كند، انواع گياهان را مى‏روياند و مسير زندگى را به او نشان مى‏دهد، ماه چراغ شبهاى تاريك است، بادها كشتى‏ها را در سينه اقيانوس‏ها به حركت در مى‏آورند، نهرها در خدمت انسان هستند، زراعت هايش را آبيارى و دام هايش را سيراب و محيط زندگى اش را با طراوت مى‏سازد. تاريكى شب همچون لباسى او را مى‏پوشاند و آرامش و راحتى را به او ارزانى مى‏دارد و سرانجام روشنايى روز او را به حركت و تلاش دعوت مى‏كند و گرمى و حرارت مى‏آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى‏كند. ناگفته نماند از اين آيات استفاده مى‏شود كه تسخير در فرهنگ قرآن به دو معناست يكى در خدمت مصالح و منافع انسان بودن مانند تسخير كشتى‏ها و درياها. و اين تسخير موجودات از طرف خداى سبحان براى انسان نشانه شخصيت و ارزش و عظمت اوست.در سوره الرحمن نيز فرمود: «والارض وضعها للانام فيها فاكهة و النخل ذات الاكمام و الحبّ ذوالعصف و الريحان.»(9) و زمينى را براى خلايق آفريده در آن ميوه‏ها و نخل‏هاى پر شكوفه است و دانه‏هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه به صورت كاه و گياهان خوشبو در مى‏آيد. آرى اين كره خاكى به عنوان يك موهبت الهى در خدمت انسان است تا قرارگاه آرام و مطمئن براى انسان باشد و در آن از ميوه‏ها و نخل‏ها و گياهان خوشبو و معطّر استفاده كنيد. در سوره ملك فرمود: «هو الذى جعل لكم الارض ذلولاً فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه»(10) او كسى است كه زمين را رام شما ساخت در جاده‏ها و طرق مختلف آن حركت كنيد و از رزق الهى كه در آن آفريده شده است استفاده كنيد. با دقت در آيات فوق و آياتى مانند آن دريافت مى‏شود كه در مقايسه طبيعت و انسان، وجود انسان اصل و محور است و طبيعت تبع او براى اوست و به اصطلاح طبيعت داراى وجود تبعى است و طبيعت براى انسان آفريده شده است. يك پندار و جواب آن‏ برخى پنداشته‏اند چنان كه طبيعت در خدمت انسان است زن نيز براى مرد آفريده شده و بايد در خدمت مردان باشد و براى اين منظور به آيه 21 سوره روم استناد كرده‏اند آيه‏اى كه مى‏فرمايد: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة انّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون.»(11) و از نشانه‏هاى خدا آن است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آن‏ها آرامش بيابيد و در ميان شما مودّت و رحمت قرار داد، در اين امور نشانه هايى است براى افرادى كه تفكّر مى‏كنند و در سوره اعراف نيز فرمود: «هوالذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها»(12) اوست كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. از اين آيات استفاده مى‏شود كه زن براى آسايش و آرامش مرد آفريده شده است پس اصل در حيات مردان اند و زنان براى مردان و طفيلى آنان‏اند. در پاسخ به اين پندار مى‏گوييم: اولاً كلمه ازواج جمع زوج است و زوج به معناى همسر مى‏باشد و همسر بر هر يك از مرد و زن اطلاق مى‏گردد و مخاطب اين آيات عموم انسان‏ها هستند نه مردان، مى‏توان فهميد كه آرامش ياد شده امرى دو سويه است به ويژه آن كه در آيه سوره روم منشأ آرامش مرد در سايه انس به زن را مودّت و رحمت مى‏داند كه خداى سبحان بين آن‏ها قرار داده است و از آن به عنوان آيات الهى ياد كرده است. به راستى وجود همسران براى انسان‏ها كه مايه آرامش زندگى آن‏هاست يكى از مواهب الهى است و اين آرامش از اين جا سرچشمه مى‏گيرد كه اين دو مكمل يكديگر و مايه شكوفايى و نشاط و پرورش يكديگر مى‏باشند بطورى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است. مرحوم علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى‏نويسد: براى سود رساندن به شما از جنس خودتان همانندانى آفريده چرا كه با همراهى جنس ديگر كارش به ثمر مى‏رسد و با كار هر دو مسئله توليد مثل و تكثير نسل به انجام مى‏رسد. بر اين اساس هر يك نقصى دارد كه به قرين خود نيازمند است و از مجموع اين دو يك واحد تام حاصل مى‏شود و به جهت همين نياز و نقص هر كدام به سمت ديگرى حركت مى‏كند و زمانى كه وصلت حاصل شد آرام مى‏گيرد. زيرا هر ناقصى به كمال خود مايل است و هر نيازمندى به چيزى كه رفع نياز كند ميل دارد. اين همان ميل جنسى است كه در اين دو قرين قرار داده شده است.(13) و ثانياً اگر مراد تنها آرامش مرد در سايه زن باشد و مرد نقشى در آرامش بخشى زن نداشته باشد و به تعبير ديگر اين آرامش يك سويه باشد. اين خود نشان از ستايش زن است نه نشانه فروترى زن. زيرا در پرتو آن، اضطراب‏ها و نگرانى‏ها از فكر و انديشه مرد رخت برمى‏بندد و به نحو صحيح مى‏تواند در كنار همسر خود نقش واقعى خود را ايفا كند. در واقع منشأ گرايش مرد به زن به آرميدن مرد كنار انس زن، مودّت و رحمتى است كه خداى متعال بين آنها قرار داده است و اين مودّت الهى و رحمت خدايى گرايش غريزى نر و ماده نيست چرا كه اين گرايش غريزى در حيوان‏ها نيز موجود است ولى قرآن آن گرايش غريزى را آيه الهى نناميده است. راز اصيل آفرينش زن، آرامش زن و مرد است نه گرايش غريزى و اطفاء نائره شهوت و خداى سبحان اصالت را در ايجاد اين آرامش به زن داده و او را در اين امر روانى اصل دانسته و مردان را مجذوب مهر زن معرفى كرده است و از اين روست كه زن محبوب رسول گرامى اسلام است. با دقت در مطالب گفته شده استنتاج مى‏شود كه خلقت زن به منظور خدمت به مرد نيست بلكه يا هر دو در كنار يكديگر به آرامش برسند يا در واقع زن را محور ستايش قرار مى‏دهد كه با استفاده از مودّت در جهت الهى مايه آرامش مرد باشد كه او بهتر بتواند نقش خود را در جامعه و خانواده ايفا كند. زن عامل بقاء نوع بشر زن در نظام هستى وظيفه خطير تكثير نسل را عهده دار است و خداى سبحان جسم و روان زن را با وظيفه پيش بينى شده‏اش سازگار قرار داده است از اين جهت در عالم خلقت جايگاه ممتازى بدست آورده است در قرآن مى‏خوانيم: «نسائكم حرث لكم فأتوا حرثكم انّى شئتم»(14) همسران شما محل بذر افشانى شما هستند بنابراين هر زمان كه بخواهيد مى‏توانيد با آن‏ها آميزش نمائيد. در اين آيه زنان به مزرعه تشبيه شده‏اند، ممكن است اين تعبير براى برخى دشوار به نظر برسد و بگويد كه چرا قرآن مرد را زارع و زن را مزرعه دانسته كه مرد هرگاه بخواهد بتواند از او بهره گيرد. در حالى كه نكته باريكى در اين تشبيه نهفته است، در حقيقت قرآن مى‏خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست بلكه وسيله‏اى است براى حفظ نوع بشر، اين سخن براى آن‏ها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مى‏نگرند هشدارى محسوب مى‏شود. اهداف اصيل دانستن كارهاى طبيعى‏ كارهاى طبيعى انسان بر اساس انگيزه‏هاى مادى صورت مى‏گيرد ولى در وراء اين انگيزه‏ها اهداف اصيلى هست كه قرآن كريم وى را به آن‏ها توجه مى‏دهد و پيامدهاى طبيعى اعمال را رهگذرى براى آن اهداف مى‏داند. براى نمونه انگيزه طبيعى انسان از تحصيل مواد خوراكى ريختن آن‏ها كه كارى سنگين است رفع گرسنگى و لذت غذا خوردن است با آن انگيزه اصيل از خوردن غذا حفظ حيات فردى انسان است و خداى حكيم براى اين كه انسان رنج گردآورى و آماده سازى غذا را بپذيرد. انگيزه‏اى در او ايجاد كرده و مزد كارى به او داده است و آن لذت بردن از خوردن غذاست و از اين راه انسان با دست خود جان خود را حفظ مى‏كند كه هدف اصلى است. خداى سبحان براى حفظ نوع و نسل آدمى كه تلاش و رنج فراوان مى‏خواهد همين گونه عمل كرده است و علاقمندى مرد به زن و فرزند را در نهاد او قرار داده است تا نسل انسان حفظ شود نه آن كه زن فقط وسيله ارضاى غريزه شهوت باشد. ناگفته نماند خداى سبحان در اين آيه در مقام بيان رابطه زناشويى و تبيين هدف اصيل آن است نه آن كه در بيان حكمت آفرينش زن باشد. نتيجه‏گيرى‏ از مجموع مباحث استفاده مى‏شود كه اولاً زن و مرد در اصل هدف خلقت با هم برابرند و به حكم اين انسان اند هدف از آفرينش آن عبوديت الهى است و ثانياً تمام موجودات و مخلوقات جهان هستى به طفيلى وجود انسان و براى خدمت به انسان‏ها آفريده شده‏اند و ثالثاً آفرينش زن در نظام هستى به عنوان مكمل وجود مرد و آفرينش مرد به عنوان مكمّل وجود زن تحقق پيدا كرده است تا آن‏ها يكديگر را تكميل كنند و نه آن كه وجود او تبعى و طفيلى بوده و براى خدمت به مرد آفريده شده باشد. و رابعاً اگر زن به عنوان كشتزار معرفى شده است در واقع در بيان تبيين هدف اصيل زناشويى است كه نسل انسانى حفظ و تداوم پيدا كند نه آن كه در مقام بيان هدف آفرينش زن باشد. پى‏نوشت‏ها: – 1. سوره مؤمنون، آيه 115. 2. سوره ملك، آيه 2. 3. سوره طلاق، آيه 12. 4. سوره هود، آيه 118 – 119. 5. سوره ذاريات، آيه 65. 6. سوره مؤمنون،آيه 14. 7. سوره جاثيه، آيه 12 و 13. 8. سوره ابراهيم، آيه 32و 33. 9. سوره الرحمن، آيه 10 – 13. 10. سوره ملك، آيه 15. 11. سوره روم، آيه 21. 12. سوره اعراف، آيه 189. 13. الميزان، ج 16، ص 173 – 174. 14. سوره بقره آيه 223.

/

شهادت، راز بقای انقلاب

شهریور ماه امسال نیز همانند سال های گذشته انقلاب، انباشته
از رویدادها و حوادث فراموش ناشدنی از راه می رسد.

گذشته از حوادث بسیاری که در این ماه ـ خصوصا در این چند
سال اخیر انقلاب ـ رخ داده است، چند حادثه دردناکتر و تألم آورتر است که برای زنده
نگهداشتن این روزها و تجلیل از بزرگانی که شهادت مظلومانه شان این ایام الله را به
وجود آورد، فهرست وار از آن ها یاد می کنیم و یاد این مناسبت ها را زنده نگه می
داریم:

4 شهریور ـ شهادت حاج مهدی عراقی

چهارم شهریور ماه یادآور حادثه ای دردناک است که توسط گروه
الحادی فرقان در اولین سال انقلاب (1358) به وقوع پیوست. در آن روز بود که توطئه
ای خائنانه ـ که بدون شک به وسیله ابرقدرت ها پی ریزی شده بود ـ به دست عوامل
مزدوری در پایتخت به اجرا در آمد و حاج مهدی عراقی، این مرد مبارزه، خستگی ناپذیر،
عاشق امام و مجاهد اسلام را همراه با فرزند عزیز و مبارزش حسام با گلوله التقاطیون
فرقان به شهادت رساند. حاج مهدی عراقی یار دیرینه امام بود که هیچگاه از سربازی در
راه اسلام سر باز نزد و همانگونه که امام فرمود فرمود مرگ در بستر برای او ننگ
بود، او می بایست شهید شود که زندگی و مرگش عزت آفرین و افتخار زا باشد. خدا آن دو
شهید را با صاحب شریعت مقدسه ص محشور فرماید.

8 شهریور ـ شهادت رجائی و باهنر

هشتمین روز از این ماه گلگون رنگ، با فجری خونین آغاز شد و
برای همیشه رنگ خون به خود گرفت. هشتم شهریور روزی بود که یکی از دردناکترین فاجعه
ها به دست منافقین کوردل در ایران انقلابی رخ داد. بمبی آتش زا مقر نخست وزیری را
منفجر کرد و با سوختن دو شهید عزیز و ارجمند، رجائی و با هنر، قلب ملت ایران سوخت
و کیان منافقین نیز برای همیشه در کشور امام زمان بلرزه افتاد. به خدا ملتی مظلوم
تر و در عین حال پابرجا تر و با ثبات تر از ملت ایران نیست. هنوز چندی از انقلاب
مبارکش نگذشته بود که با چنین فاجعه های دردناکی رو به رو شد و اگر سایه بلند پایه
امام عظیم الشأن بر سر مردم این مرز و بوم مستدام نبود و اگر روحیه انقلابی و
استقامت در آن ها وجود نداشت هر یک از این فاجعه ها آنان را از پای در می آورد ولی
این ایمان و استقامت که کمتر در ملتی مانند ملت خمینی یافت می شود ـ آن چنان قلب
بزرگ آنان را تقویت کرده بود که به جای وحشت، شهامت و به جای عقب نشینی، پیش روی و
به جای سستی، حرکت در آن ها پدید آورده، آن هم حرکتی و جوششی که تا ابد ـ ان شاء
الله ـ به سردی نخواهد گرائید. امید آن که این جوش و خروش ـ بفضل الهی ـ برای
همیشه باقی باشد و دست هر متجاوز گستاخی را از سر این انقلاب مقدس قطع نماید.

آری! رجائی و با هنر جان عزیز خود را در طبق اخلاص نهادند و
به سوی معبود خویش پرواز کردند تا این که درسی به نسل های انقلاب داده باشند که
همیشه و هميشه به ظلم «نه» بگویند و راه حق را با قدمی ثابت و قلبی مطمئن
بپیمایند.

امام خمینی در شهادت این دو مرد بزرگ، همین نوید را به ملت
داد که تا شما در صحنه هستید، جمهوری اسلامی آسیب نخواهد دید. ایشان چنین فرمودند:

«ما در عین حال که برای این شهداء متأثر هستیم و این ها
اشخاص ارزنده ای برای ملت ما و برای جمهوری ما بودند، لیکن ما باز در صف های دنبال
آن ها افرادی داریم و اشخاصی متعهد به اسلام داریم و دنبال او، ملت داریم، ملتی که
هیچگونه عقب نشینی در این مسائل نخواهد کرد و با این ترتیب جمهوری اسلامی آسیبی
نخواهد دید……..، با رفتن شهدائی که بسیار ارزشمند بودند و هستند، در عین حالی
که متأثر هستیم لیکن چون توجه مان به خدا است و برای خدا است و ملت ما برای خدا
قیام کرده است، با رفتن اشخاص هیچ سستی به خودشان راه نمی دهند و گرفتار این خطا
نیستند که افراد یک مسئله ای را ایجاد می کنند. خدای تبارک و تعالی از اول با شما
بوده است و مادامی که شما در صحنه باشید و انشاء الله هستید و خواهید بود، خدای
تبارک و تعالی شما را پشتیبانی می کند و شما قوی خواهید بود…»

ما بار دیگر شهادت مظلومانه رجائی و با هنر دو فرزند با
وفای ملت و اسلام را به ملت و اسلام تبریک و تسلیت عرض می کنیم و از خداوند
خالصانه التماس می کنیم آنان را در جوار رحمت بی پایان خویش، در بهشت برین جای
دهد.

14 شهریور ـ شهادت آیه الله قدوسی

چهاردهمین روز این ماه، دادستان کل انقلاب اسلامی، حضرت آیت
الله قدوسی به دست همان خط پلید الحادی به شهادت رسید. آیت الله قدوسی مجتهد، با
تقوا، فداکار، مبارز و متعهد بود. بیش از 30 سال پیوسته به درس و بحث و تدریس در
حوزه علمیه قم اشتغال داشت و در همان اثنا مخفیانه به کارهای انقلابی از قبیل
تمرین اسلحه، تشکیل جلسات سیر و همکاری با مبارزین در خط امام می پرداخت. وی از
شاگردان برجسته و مبرز مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و مرحوم آیت الله طباطبائی و
حضرت امام خمینی می باشد.

از جمله برنامه های به یاد ماندنی ایشان: اداره مدرسه
حقانی، تأسیس مکتب توحید (برای خواهران طلبه در قم) و توجه به دروس جدید همراه با
دروس طلبگی و اجرای آن در حوزه علمیه قم می باشد.

شهادت سرتیپ وحید دستگردی

در همین روز نیز، یکی دیگر از همرزمان شهید رجائی و شهید
باهنر که در کنار ایشان و در روز انفجار مقر نخست وزیری سخت مجروح شده بود، به
شهادت رسید. آن مرد با خدا، مرحوم شهید وحيد دستگردی رئیس کل شهربانی جمهوری
اسلامی ایران بود که خدمات ارزنده و برجسته ای در این نهاد داشت و دمی از خدمت باز
نمی ایستاد تا این که توفیق شهادت ـ که به هر کس ندهندش ـ نصیبش شد و به دیار
ابدیت پیوست خدا او را غریق رحمت خویش نماید.

17 شهریور ـ جمعه خونین

هفدهم شهریور 1357، روز جمعه خونین، روزی بود که سرنوشت
ایران رقم زده شد و چهره کشور رنگ پیروزی به خود گرفت. مزدوران دژخیم محمدرضای
سفاک همراه با سربازان اسرائیلی ـ که برای نجات خائنین به مردم به ایران آمده
بودند ـ سینه های دلباخته گان خدا را در میدان شهدای تهران نشانه رفتند و با
شکافتن سینه های پاک فرزندان خمینی و قطعه قطعه نمودن بدن های مطهرشان، حق از باطل
شکافته و شاهنشاهی در ایران قطعه قطعه شد.

هفده شهریور، شرف، عزت، بزرگواری، سربلندی، استقامت، و
پایداری این ملت بزرگ را به ثبت رسانید و چنان ننگی بر پیشانی ظالمان و ستمگران
گذاشت که هیچ وقت از یاد نمی رود. شهدای غریب و مظلوم هفده شهریور با ریختن خون
مقدس خود، نه تنها انقلاب را که اسلام را در ایران بیمه کردند. خداوند آنان را با
شهدای کربلا محشور فرماید.

19 شهریور ـ وفات آیه الله طالقانی

نوزدهم شهریور یادآور روزی تاریخی و پر شور بود که مردان و
زنان این مملکت به خیابان های کشور ریختند و در سوگ یکی از شخصیت های محبوب ایران،
حضرت آیت الله طالقانی، گریستند. آیت الله طالقانی عالمی مجاهد، فاضلی خستگی
ناپذیر و یار همیشگی امام بود که با قلم و بیان از سال ها قبل از انقلاب، در دفاع
از ملت و اسلام خدماتی شایان تقدیر داشت و دمی خستگی به خود راه نداد و پس از تحمل
سال ها شکنجه و زندان، و در وقتی که روا بود بیاساید، نه تنها آسوده ننشست که با
کار و فعالیتی مداوم و شبانه روزی در خدمت انقلاب همچنان می کوشید و صادقانه تلاش
می کرد و پیوسته با جوجه کمونیست های انقلابی نما و مزدوران آمریکای جنایتکار تا
لحظه آخر مبارزه کرد، و در نهایت، به ابدیت و لقای پروردگار خویش شتافت. خدا او را
مورد آمرزش و رحمت خود قرار دهد و با اجداد طاهرینش محشور نماید.

20 شهریور ـ شهادت آیه الله مدنی

بیستم شهریور، مجاهد عظیم الشأن، مجتهد پارسا، چهره نورانی،
و یک تن از ذریه پاک رسول الله ص و فرزند روحانی و جسمانی اولین شهید محراب امیر
المؤمنین علیه السلام، حضرت آیت الله سید اسد الله مدنی، دومین شهید محراب اسلام و
اولین شهید محراب انقلاب اسلامی، به دست منافقی شقی در محراب انقلاب اسلامی، به
دست منافقی شقی در محراب عبادت به شهادت رسید. آیت الله مدنی از نظر علم، تقوی،
تعهد پارسائی، خودسازی، شجاعت، هامت، وفاداری به اسلام، اخلاص به امام، مبارزه در
راه حق شکست ناپذیری، تحمل مشکلات برای خدا و صلابتی فولادین در برابر دشمنان حق،
بی نظیر بود. آیت الله مدنی از جوانی و نخستین سال های طلبگی با ستمگران به نبردی
بی وقفه برخاست و چندین بار در طول زندگی پر افتخار خویش به تبعید رفت و بالاخره
پس از 69 سال زندگی سراسر تهذیب نفس و تعلیم و تعلم در اثر انفجار نارنجک منافقین
به لقای معشوق خود شتافت.

31 شهریور ـ آغاز جنگ تحمیلی

سی و یکمین و آخرین روز شهریور ماه نیز یادآور جنگ تحیملی
است که به دستور ابر جنایتکاران و توسط نوکر بی چون و چرایشان صدام بر علیه انقلاب
اسلامی نوپای ما، برافروخته شد و با نقشه های شوم خود خیال کردند انقلاب را با این
جنگ نابرابر می توانند از پای درآورند ولی همه دیدیم و دیدند که این جنگ، چه
فوائدی برای ما داشت و چه زیان های بی شمار و غیر قابل انکاری برای آن ها. ملت ما
آبدیده شد و رزمندگان ما آن چنان تجربه ای به دست آوردند که تنها از راه جنگ به
دست می آمد و بس. ولی در هر صورت ما نه جنگ طلب بودیم و نه خوشحالیم که جنگی در
منطقه باشد چرا که جنگ زیان های زیادی داشت که زیان های مادی را می توان جبران کرد
ولی از دست رفتن فرزندان پاک و عزیز و نخبه این مملکت جبران پذیر نیست ولی آن چه
از اندوه ما می کاهد این است که این عزیزان با شهادت خویش، زندگی را از سر گرفتند
و مردگان را نیز احیا کردند و به راستی ثابت کردند که شهادت، راز بقای انقلاب است
و با خون، این درخت مقدس آبیاری می شود و السلام.

 

/

وزن اجتماعی زن در جاهلیت واسلام

وزن اجتماعی زن در جاهلیت واسلام

 

مرحوم آیت الله علامۀ طباطبائی

عربها درشبه جزیرۀ عربستان که منطقۀ گرمسیروخشکی است سکونت
داشتند، اکثرایشان قبائل چادرنشین دور ازتمدن بودند که باچپاول وغارتگری زندگی می
کردند، ازطرفی باایران وازطرفی با روم وازطرفی با بلاد حبشه وسودان همسایه بودند.
ازاینرو عمدۀ عادات ورسومشان رسوم وحشیگری بود، وگاهی درمیان آنها پاره ای ازعادات
روم وایران وبرخی ازعادات هند ومصر قدیم نیز یافت می شد.

عرب برای زن استقلالی در زندگی قائل نبود وحرمت وشرافتی
برای اوجز حرمت وشرافت خانواده نمی شناخت ، به زنان ارث نمی داد، وتعدد زوجات
رامانند یهود بدون هیچ تحدیدی جایز می دانست، وهمچنین طلاق رابدون هیچ قید وشرطی
تجویز می کرد ودختران رازنده بگورمی نمود . وابتداء آن را بدون هیچ قید وشرطی
تجویز می کرد ودختران را زنده بگور می نمود. وابتداء آن ازبنی تمیم بود که نعمان
بن منذر درواقعه ای عده ای ازدخترانشان رااسیرکرد، وآن موجب خشم ایشان شد وبهمین
جهت بدین عمل مبادرت ورزیدند ، بعد این خوی به سایر طوایف عرب نیز سرایت کرد.

عربها دختر را عار می شمردند وهنگامی که خبرتولد دختری به
پدر داده می شد بواسطۀ آن خبر شوم!خود راازمردم پنهان می کرد، ولی ازپسر خوششان می
آمد ودرزیادی آن ولو بوسیلۀ پسر خواندگی والحاق می کوشیدند وحتی درموردی که بازن
شوهرداری زنا کرده بودند فرزندش راپسر خوانده می کردند، وگاهی میان رجال وبزرگان
وزورمندان برسرپسر خواندگی نزاع در می گرفت!

دربرخی ازخانواده ها برای زنان وبویژه برای دوشیزگان درامر
ازدواج کم وبیش استقلالی پیداشده بود ورعایت رضایت وانتخاب زن می شد، واین امر
شبیه عادات اشراف ایران بود که زنانشان روی اصل تمایز طبقات، امتیازاتی داشتند.

درهر صورت رفتار عرب بازنان ترکیبی ازرفتار متمدنین ایران و
روم ورفتار اهل توحش وبربریت بود، چون زنان رادرحقوق خود مستقل نمی دانستند وبه
آنها حق شرکت درامور اجتماعی مثل حکومت وجنگ وازدواج راجز درموارد استثنائی نمی
دادند، ولی محرومیت زنان ازباب تقدیس رؤساء خانواده ها وپرستش ایشان نبود، بلکه
ازباب غلبۀ زبردست واستخدام زیردست بود.

محرومیتها وبدبختیهائی که زنان داشتند چنان نفوسشان را زبون
وفکرشان راناتوان کرده بود که در حوادث ووقایع مختلف اوهام وخرافات عجیبی درنظرشان
مجسم می شد که درکتب تاریخ ضبط شده است.

این بود قسمتی ازاحوال زن درجامعه انسانی دردورانهای مختلف
پیش ازاسلام وزمان ظهور آن، که رویهمرفته می توان این نتایج راازآنها گرفت:

1ـ زن راانسانی هم افق باحیوان یاانسان ضعیف وپستی می
شمردند که اگرحریتی درزندگی بدست آورد وازقید تبعیت آزاد شود ازفساد وشرّش نمی
توان ایمن بود. نظریه اول باحال مردمان وحشی، ودوم باحال سایرین مناسبتراست.

2ـ زن راازهیکل اجتماع خارج دانسته تنها وزنی که برای او
قائل بودند این بود که اواز شرائط مورد نیاز اجتماع می دانستند. مانند مسکنی که
باید بدان پناه برد، یا او رامانند اسیر دستگیر شده ای می شمردند که ازتوابع دستۀ
پیروز است وباید ازکارش استفاده برد وازمکرش برحذر بود.

3ـ زن راازعموم حقوقی که ممکن بود ازآنها منتفع شود محروم
می داشتند مگر بمقداری که بازگشتش بانتفاع مردانی می شد که براوقیمومت داشتند.

4ـ اساس رفتارشان بازن غالبیت قوی ومغلوبیت ضعیف وبعبارت
دیگر قریحۀ استخدام بود، این در مردمان غیرمتمدن ، واما ملل متمدن علاوه براین زن
راانسان ضعیف الخلقه ای می دانستند که نمی تواند درزندگی مستقل باشد. وازشرش نمی
توان درامان بود، ودر بعضی ازطوایف این روشها ونظریات باهم مخلوط شده بود.

اسلام برای زن چه ارمغانی آورد؟

دنیا بطور کلی دربارۀ زن ـ بنحوی که ذکر کردیم ـ قضاوت می
کرد وپیوسته اورا درزندان ذلت وخواری محبوس می داشت بطوری که ناتوانی وزبونی،
طبیعت ثانیه وی شده بود وگوشت واستخوانش برآن روئیده، حیات ومماتش باآن بستگی پیدا
کرده بود، وکلمات زن باناتوانی وخواری مترادف شده بود. وعجب اینست که امر، نزد خود
زنان هم بدین منوال بود.

هیچ ملتی ازوحشی ومتمدن نیست جزاینکه مثلهائی ازضعف وزبونی
زن دارد، ودرتمام لغات عالم باهمه اختلافی که درریشه وروش ولحن دارد انواع
استعارات وکنایات وتشبیهات مربوط به لفظ زن موجود است که باآنها ترسو وخوار وزبون
وبدبخت وبیچاره وتوسری خورمورد تعریض وسرزنش قرارمی گیرد. وصدها وهزارها مانند این
شعر درنظم ونثرهای هرلغتی وجود دارد:

وما ادری ولست اخال ادری 
اقوم آل حصن ام نساء

یعنی نمی دانم وای کاش می دانستم که«آل حصن»مردمند یا
زنانند؟ !

وهمین کافی است که اعتقاد جامعۀ انسانی رادربارۀ زن برای
اهل بحث وتحقیق اثبات کند ولو اینکه کتب تاریخی که نظریات ملل مختلف را جمع بزن
جمع آوری کرده دردسترس نباشد، زیرا صفات وروحیات هرجمعیتی درلغت وادبیاتشان جلوه
می کند.

ازپیشینیان هم چیزی که موقعیت زن رادر اجتماع تثبیت
کندواهمیت شأن اورابرساند نقل نشده ، مگرمختصری درتورات وسفارشی که ازعیسی بن مریم
درباره سهل گرفتن کاربرزنان وارفاق بایشان.

واما اسلام یعنی آئین پاکی که بوسیلۀ قرآن نازل شده، درحق
زن کاری کرد که دنیا ازقدیمترین ایام آنرا نمی شناخت، وساختمان فطری راکه دنیا
ازروز اول ویران نموده وآثارش رامحو کرده بود ازنوبنیانگزاری نمود، واعتقادی را که
دربارۀ هویت زن داشت وعملا برطبق آن رفتار می کرد، ملغی ساخت.

اما راجع به هویت زن:

اسلام بیان کرد که زن مانند مرد، انسان است، ودرماده
وعنصرهرانسانی چه نروچه ماده دوانسان شرکت دارد وهیچکس بردیگری برتری ندارد
جزبواسطۀ تقوی. خداوند درسورۀ حجرات می فرماید:«یاایها الناس انا خلقناکم من ذکرو
انثی وجعلنا کم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ». [1]

ای مردم!جز این نیست که ما شما راازیک نر ویک ماده آفریدیم
وتیره تیره وقبیله قبیله تان گرداندیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی ترین شما
نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

دراین آیه هریک ازافراد بشر مرکب ازدوانسان نروماده قرار
داده شده که هردو بیک نسبت مادۀ وجود اویند واو مجموع ماده ای است که ازآن دو
گرفته شده، این سخن مانند گفتارآن شخص نیست که گویند:

وانما امهات الناس اوعیة

یعنی مادران مردم تنها ظرفهائی برای وجود ایشانند!وهمچنین
مانند گفتارشاعری دیگر نیست که گویند:

بنونا  بنو   ابنائنا   
وبناتنا    بنوهن   ابناء  
الرجال   الأباعد

یعنی پسران پسران ما پسران مایند، واما دختران ما، پسرانشان
پسران مردان بیگانه اند، بلکه همه رامخلوق وترکیب شده ازهمه شمرده وبنابراین همه
مانند هم خواهند بود مگرکسی که تقوایش بیشترباشد، وبیانی کاملتروبلیغ ترازاین بیان
نیست. ودرسورۀ آل عمران می فرماید:«انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکروانثی بعضکم من
بعض»[2]:من
کارهیچ صاحب کاری راچه مرد وچه زن ضایع نخواهم کرد، برخی ازبرخی هستید.

دراین آیه تصریح شده به اینکه نزد خدا عملی ضایع وکوششی بی
فایده نخواهد بود ودرمقام تعلیل می فرماید:«بعضکم من بعض»، واین جمله تعبیر صریح
ازنتیجه آیۀ سابق است که می فرماید:«انا خلقناکم من ذکروانثی»، وآن اینکه :مرد وزن
هردو ازیک نوعند وفرقی دراصل وسنخ وجود ندارند.

عمل این دو صنف نزد خدا باطل نمی شود وازصاحبش بدیگری تجاوز
نمی کند هرکس گروگان عمل خویش است ، نه چنانکه مردم می گفتند که زنان مرهون کارهای
زشت خودشانند، ولی کارهای خوب منافع وجودشان ازآن مردان است. . .

درصورتی که کارهرکس برای خودش بود وبرتری جز به تقوی نبود
واخلاق فاضله ازمراتب ایمان وعلم نافع وعقل متین وخوش خلقی وشکیبائی وبردباری همه
ازتقوی شمرده شد. روی این اصل، زنی که درجات ایمان راداراشده، یا دانش فروانی
اندوخته، یا به زیورخرد آراسته، وباخلق خوش پیراسته است دراسلام ذاتا برمردانی که
دراین صفات بپایۀ اونمی رسند برتری دارد، زیرا بزرگی وبرتری منوط به تقوی وفضیلت
است.

آیات زیرنیز همان معنای آیۀ سابق رابطور واضح تر افاده می
کند:

«من عمل صالحا من ذکراوانثی وهو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة
ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعلمون»[3]

کسی که کارشایسته ای کرد چه مرد وچه زن درحالی که ایمان
دارد، البته اوراباحیات خوشی زنده سازیم ومزدشان رابه بهترین کاری که می کردند
بدهیم.

«ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون
الجنة یرزقون فیها بغیرحساب»[4]

کسی که کار شایسته ای کرد چه مرد وچه زن درحالی که ایمان دارد
اینان به بهشت درآیند ودرآنجا بی حساب روزی داده شوند.

درقرآن شریف ازخوارشمردن دختران با بلیغ ترین وجهی مذمت
شده. درسورۀ نحل می فرماید:

«واذا بشراحدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم یتواری من
القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون»[یعنی
هرگاه مژدۀ دختری به یکی ازایشان داده شود رویش سیاه گردد درحالی که گرفته وغمزده
است، ازبدی این خبرخود راازمردم نهان سازد (او می اندیشید) که آیا اوراباخواری
نگهدارد یا درخاکش فرو کند چه بد است قضاوتی که می کنند]. وموضوع پنهان شدن ازمردم
فقط برای این بود که دخترراعارمی دانسته. وعمده علت عار شمردنش هم این بود که فکر
می کردند این دختربزرگ خواهد شد وروزی بازیچه ووسیلۀ استفادۀ دیگری خواهد گشت،
وآنرا یک نوع چیرگی شوهردرامر زشتی می شمردند که لکۀ ننگش بد امن پدر وخانوادۀ
دختر خواهد ماند!وازهمین جهت دختران را زنده بگور می کردند. پروردگار متعال براین
امر بسیار سختگیری کرده درآیۀ (9) ازسورۀ تکویر می فرماید:«واذا المؤودة سئلت بای
ذنب قتلت»[یعنی هنگامی که راجع بدختر زنده بگورشده سوال شود که به چه گناهی کشته
شد].

متأسفانه هنوز بقایائی ازاین خرافات نزد مسلمانان مانده که
از پیشینیان به ارث برده اند ومربیان زنگ آنرا ازدلهای ایشان نزدوده اند، مثلا زنا
رابرای زن وخانوادۀ اوننگ می دانند گرچه توبه کند، ولی برای مرد ننگی نمی دانند
هرچند برآن اصرار داشته باشد، بااینکه اسلام همۀ ننگها وقباحتها را درمعصیت دانسته
وبین مرد وزن زنا کار فرقی نگذاشته است.

وزن اجتماعی زن:

اسلام مرد وزن راازلحاظ تدبیر شئون زندگی بوسیله اراده وکار
مساوی می داندوازاینرو هردودر تحصیل احتیاجات زندگی وچیزهائی که مایۀ قوام حیات
انسانی است ازخوردن وآشامیدن وسایر لوازم بقاء مساویند. درآیۀ (195) ازسورۀ آل
عمران می فرماید:«بعضکم من بعض»[یعنی شما انسانها برخی از برخی هستید وتفاوتی
درسنخ وجود ندارید]. بنابراین زن می تواند مانند مرد مستقلا اراده کند، مستقلا
کارکند ومالک نتیجۀ کاروکوشش خود شود ونفع و ضرر کارش مربوط بخودش می باشد.

پس مرد وزن بنظر اسلام وبرحسب آنچه قرآن ثابت می کند
مساویند. وخدا است که حق راباسخنان خویش ثابت می نماید، ولی برای زن دوچیز رامقرر
داشته که ساختمان خدائی ، اورابوسیلۀ آن دو صفت ممتاز ومشخص ساخته است:یکی آنکه زن
بمنزله کشت است که نوع انسانی بوسیلۀ او تکون یافته ونشو ونما می نماید وبقائش
بوجود اوبستگی دارد. دوم آنکه وجود زن مبنی برلطافت وحساسیت است واین امر دراحوال
ووظایف اجتماعی اوتأثیر دارد.

این وزن اجتماعی زن است وازاینجا وزن مرد درجامعه نیز معلوم
می شود وهمه احکامی که دراسلام مشترک بین مرد وزن یامختص به یکی ازایشان است
ازتحلیل همین اصل کلی بدست می آید . درآیه (32) ازسورۀ نساء می فرماید:«ولاتتمنوا
مافضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن واسألوا
الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما»[یعنی آرزو مکنید آنچه راخدا بواسطۀ آن
برخی ازشما رابربرخی برتری داده، مردان ازآنچه بدست آورده اند بهره ای دارند وزنان
ازآنچه بدست آورده اند بهره ای وخدا را از فضلش بخوانید و محققا خدا بهمه چیز دانا
است]. منظوراینست که ملاک برتری هریک اززن ومرد کارهائی است که ساختمان وجودی
وموقعیت اجتماعی اواقتضاء دارد وبعضی ازبرتریها ویژۀ صنف خاصی است مانند برتری مرد
برزن در سهم ارث وبرتری زن برمرد دراینکه هزینه زندگی اوراباید مرد تأمین کند،
ودراین قسمت نباید هیچکدام آرزوی مزیت صنف دیگر رابنماید ، بعضی ازبرتریها برای
هردوصنف میسر است مانند ایمان وعلم وعقل وتقوی وسایر فضائلی که دردین مستحسن شمرده
شده، واینها ازفضل خدااست وباید ازاوخواسته شود. ودلیل براین معنی جمله ایست که
بعدا می فرماید:«الرجال قوامون علی النساء. . . ».

احکام مشترک واختصاصی :

زن درتمام احکام عبادی وحقوق اجتماعی بامرد شریک است
ودرهرامری که مرد استقلال دارد مانند:ارث، کسب، معامله، تعلیم وتعلم ، بدست آوردن
ودفاع از حقوق وغیره زن هم مستقل است مگر درمواردی که با مقتضای طبیعتش مخالف
باشد.

وعمدۀ آنها اینست که زن نمی تواند پستهای حکومت وقضاوت
رااشغال کند ودرمیدانهای جنگ وخونریزی شرکت نماید مگر برای کمک مردان مانند مداوای
مجروحین، وسهمیه اش درارث نصف سهمیه مردان است، وباید حجاب داشته باشد ومواضع
زینتش را بپوشاند، ودراموری که مربوط به استمتاع شوهر است ازاواطاعت نماید.

مزایائی که اززن فوت شده با قرار دادن حقوق دیگری تدارک شده
است، وازآنجمله هزینه زندگی اوبرمرد است، ومرد باید حتی المقدور ازاوحمایت نماید،
وزن حق پرورش وپرستاری فرزندش رادارد. وخداوند متعال برای تسهیل برزن جان وعرض
وآبرویش رالازم الحمایه قرارداده ، وعبادت رادرایام عادت وزایمان ازاوبرداشته ،
وارفاق به او را درهرحال لازم شمرده است .

وحاصل آنچه گفته شد اینکه:زن از لحاظ علم، جز دانستن اصول
معارف وفروع دینی که عبارتست ازاحکام عبادات وقوانین اجتماعی چیزی براو لازم نیست
وازلحاظ عمل هم فقط باید وظایف دینیش راانجام دهد واز شوهرش دراموری که مربوط به
استمتاع اوست اطاعت نماید. واما ادارۀ زندگی فردی بوسیله کارگری، پیشه وری
وصنعتگری وهمچنین تنظیم امور خانه ودخالت درمصالح اجتماعی مانند فراگرفتن انواع
علوم وصنایع مفیده بارعایت حدود ومقررات، هیچیک ازآنها برزن واجب نیست، وورود وی
دراین موارد مانند تحصیل علم وکسب وپرورش نوباوگان واشتغال به سایر مشاغل امری
زائد بروظیفه وموجب برتری وافتخار اوست واسلام تفاخر رابرای زنان جایز بلکه مطلوب
شمرده بااینکه مردان راجز درحال جنگ ازتفاخر نهی فرموده است.

مؤید آنچه گفتیم سنت پیغمبر اکرم است، واگر طول سخن از حد
نمی گذشت قسمتی ازرفتار پیغمبر راباعیالش خدیجه ودخترش فاطمه سرور زنان جهان
وهمچنین رفتار آنحضرت راباسایر زنان خود وزنان قومش وسفارشهائی که دربارۀ زن
فرموده، وهمچنین آنچه از روش امامان اهلبیت وزنانشان مانند زینب دختر علی وفاطمه
وسکینه دختران حسین ـ برهمۀ ایشان درود فراوان بادـ نقل شده، وسفارشهائی که دربارۀ
زنان کرده اند ذکر می کردیم ، وشاید موفق شویم برخی ازآنها رادربحثهای روایتی که
مربوط به زنان است نقل نمائیم ، هرکس می خواهد به آنها رجوع کند.

پایۀ احکام وحقوق زن :

اسلام پایه احکام وحقوق مربوط به زن رامانند سایر تشریفات
خود برفطرت قرارداده، وکیفیت آن ازبحث دروزن اجتماعی زن معلوم شد، وبرای مزید
توضیح گوئیم:

کسی که دراحکام اجتماع وبحثهای علمی مربوط به آن بحث می کند
نباید تردیدی داشته باشد دراینکه وظایف اجتماعی وتکالیف اعتباری که متفرع برآن است
باید بالاخره منتهی به طبیعت شود، زیرا خصوصیت ساختمان طبیعی انسان است که اورا به
این اجتماع نوعی رهبری کرده ، واین نوع هیچگاه ازاجتماع جدا نخواهد شد ، گرچه ممکن
است عوارضی برای این اجتماع که مستند باقتضای طبیعت است رخ بدهد که آنرا ازمجرای
صحیح خارج سازد، چنانکه ممکن است برای بدن طبیعی عوارضی پیدا شود که موجب نقص خلقت
یاامراض وآفات آن گردد.

بنابراین ، اجتماع چه صالح وچه فاسد باتمام شؤونش بالاخره
منتهی به طبیعت می شود، گرچه میان آنها تفاوتی ازاین جهت هست که اجتماع فاسد درراه
رسیدن به مقصد مصادف باچیزهائی

می شود که آثارش راازبین می برد برخلاف اجتماع صالح.

این حقیقتی است که بحث کنندگان ازاین مباحث صریحاً یا بطور
اشاره آنرا بیان کرده اند، وقبل ازایشان کتاب الهی بابدیعترین بیانی مبین ساخته
است، ودرآیۀ (50) ازسورۀ طه می فرماید:«الذی اعطی کل شیءخلقه ثم هدی»ودرآیۀ (3)
ازسورۀاعلی می فرماید:«الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی»ودرآیۀ (8) ازسورۀ الشمس می
فرماید:«ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقویها»وهمچنین سایر آیات قدر. ازاین آیات
استفاده می شود که هرموجودی وازجمله انسان، به آنچه مایۀ کمال اوست باهدایت تکوینی
وفطری رهبری شده است، وبنابراین ، اجتماع واحکام وشوون آن که ازلوازم نوع بشر
ومایۀ کمال وسعادت اوست منتهی به فطرت وطبیعت انسانی وبسته به راهنمائی آن خواهد
بود.

پس تمام اشیاء وازجمله انسان درزندگی وهستی بسوی چیزی که
برای آن آفریده شده اند رهبری می شوند، وباوسائلی که برای رسیدن به مقصد لازم است
مجهز می باشند، واعمال حیاتی که انسان رابسعادت می رساند کاملا بادستگاه فطرت
وآفرینش وفق می شود، وآیۀ (30) ازسورۀ روم اشاره بهمین مطلب است که می فرماید:«فاقم
وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین
القیم».

آنچه فطرت دربارۀ وظائف وحقوق اجتماعی افراداقتضا دارد
اینست که چون همۀ انسان ها دارای فطرت بشری هستند باید حقوق ووظایفشان مساوی باشد
نه اینکه دسته ای برخورد ودسته ای محروم شوند، ولی مقتضای مساواتی که بحکم عدل
اجتماعی ثابت است این نیست که هرمقام اجتماعی بهر فردی ازافراد جامعه واگذار شود
بلکه مقتضای عدل اجتماعی وبعبارت دیگر تفسیر مساوات اینست که حق هرحق داری به او
داده شود وتساوی افراد وطبقات به اینست که هرکسی بحق خودش برسد ومزاحم حق دیگری
نشود، وحق کسی ازروی زور وستم پایمال نگردد، ومعنای آیۀ«ولهن مثل الذی علیهن
بالمعروف وللرجال علیهن درجة»هم چنانکه گذشت همین است، زیراآیۀ شریفه درعین حالی
که تصریح به تساوی میان مرد وزن مینماید . اختلاف میان ایشان رانیز امضاء می کند.

دیگرآنکه اشتراک مرد وزن دراصول مواهب وجودی مانند فکر
واراده که اختیارازآنها تولید می شود اقتضا دارد که زن مانند مرد دارای حریت
فکرواراده صاحب اختیار باشد ومستقلاً درشؤون زندگی فردی واجتماعی تصرف نماید،
مگراینکه مانعی جلو این اقتضاءرابگیرد. اسلام به بهترین وجهی حریت واستقلال رابه
زن اعطاء کرد و چیزی راکه دنیا تا آنروز به اونداده بود وصفحات تاریخ وجودش ازآن
خالی بود به وی داد. وزن به برکت این نعمت الهی دارای استقلال اراده وعمل شد که
طبق آن مرد براو ولایت وقیموتی ندارد . درآیۀ (234) ازسورۀ بقره می فرماید:«ولاجناح
علیکم فی مافعلن فی انفسهن بالمعروف».

ولی بااینکه عوامل مذکوره بالاشتراک دروجود زن هست ، ازجهت
دیگری بامرد فرق دارد، زیرازن بطور متوسط درخصوصیات کمالی مانند مغز وقلب وشریانها
واعصاب وقدووزن ازمرد عقب است، وجسم زن بطور کلی نرمتر ولطیف تروجسم مرد سخت تر است،
احساسات لطیفه مانند محبت، رقت قلب، ومیل به جمال وزینت درزن بیش ازمرد، ودرمقابل
، نیروی تعقل درمرد بیش از زن وجود دارد، وازاینرو زندگی زن زندگی
احساسی[وعاطفی]وزندگی مرد زندگی تعقلی است.

بهمین جهت اسلام دروظایف وتکالیف اجتماعی که قوامش به تعقل
یا احساس است میان مرد وزن فرق گذاشته، ومانند ولایت وقضاوت وجنگ راکه احتیاج مبرم
به تعلق [وصلابت] دارد به مرد، ومانند پرستاری وپرورش نوباوگان وتدبیر خانه رابه
زن واگذار نموده است، واین درحقیقت مثل آنست که همۀ میراث دوقسمت شود وزن ثلث سهم
خود رادرمقابل مخارج خود، یعنی برای انتفاع از نصف مال مرد به او واگذار کند پس
بازگشتش به اینست که دوثلث مال دنیا ازلحاظ ملک عین برای مردان، ودوثلث مال ازلحاظ
انتفاع برای زنان است[زیرایک ثلثش رامالکند وازنصف مال مردان هم که مساوی با ثلث
همۀ اموال است بهره مند می شوند]پس تدبیر اکثراموال بدست مردان داده شده چون نیروی
تعلقشان اززنان قویتراست وانتفاع وبهره بردن ازاکثر اموال برای زنان قرار داده شده
چون احساس ایشان غلبه دارد. . .

 



-[1] سوره حجرات آیه 13

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(شیوه مبارزه با فرهنگ
استعماری)

پیام مهم امام، منشور انقلاب اسلامی

سخنان معصومین(احتکار)

استقامت در راه هدف                                         آیت الله العظمی منتظری

تفسیر سوره رعد                                              آیت الله جواد
آملی

معاد                                                           
آیت الله حسین نوری

مکه در غروبی خونین

حج سرخ                                                      
حجة الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

من شاهد بودم جمعه خونین را                               سیدمحمدجواد مهری

هجرت و حج ابراهیم (ع)                                   عبدالکریم بی
آزار شیرازی

تجلی عرفان ازمناجات ماه شعبان                           آیت الله محمدی گیلانی

مسلمانان صدر اسلام                                        حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

مدیریت اسلامی                                              
حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

شرح دعای ابوحمزه ثمالی                                  آیت الله
ایزدی نجف آبادی

امر به معروف و نهی از منکر                             حجة السلام محمدحسن رحیمیان

حقوق فرزندان

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

تصميم سران قريش براي ديدار با ابوطالب

تصميم سران قريش براي ديدار با ابوطالب

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

بخش سوم

قسمت هشتم

بزرگان قريش نخستين اقدامي که بنظرشان عاقلانه‌تر
از اقدامات ديگر رسيد تا در مورد جلوگيري از تبليغات رسول خدا‌(ص) بدان دست زنند
اين بود که تصميم گرفتند نزد ابوطالب رفته و از او بخواهند بهر نحو که مي‌تواند و
خود مصلحت مي‌داند جلوي تبليغات آنحضرت را بگيرد و اين کار را به جهاي عاقلانه‌تر
از اقدامات حادّ ديگري تشخيص دادند:

از اين جهت که ابوطالب بزرگ قبيله بني‌هاشم بود و
در ميان قبائل قريش و مردم مکه نيز شخصيت و احترام زيادي داشت و مي‌خواستند از اين
طريق منّتي هم بر او گذارده باشند و از اين احترام و شخصيت به نفع خود نيز استفاده
کرده باشند و از اين رو در يکي از اين ديدارها هنگاميکه نزد ابوطالب آمدند چنين
گفتند:

«يا اباطالب انّ لک سناً‌و شرفاً‌و منزلة
فينا، وانّا قد استنهيناک من ابن اخيک فلم تنهه عنّا، و انّا والله لا نصبر علي
هذا من شتم أبائنا و تسفيه احلامنا و عيب آلهتنا حتّي تکفّه عنّا او ننازله وايّاک
في ذلک …»[1]

اي ابوطالب تو در ميان ما از نظر سن مقامي والا
داري و شرافت و منزلتي بس بزرگ داري و ما يکبار درباره برادر زاده‌ات بنزد تو آمده
و از تو خواستيم که جلوي او را بگيري ولي تو اين کار را نکردي، و ما بخدا سوگند
نمي‌توانيم دشنام بپدران و نسبت بي‌خردي به بزرگانمان و عيب‌جوئي خدايانمان را
تحمّل کنيم مگر آنکه خودت جلوي او را بگيري يا ما به جنگ تو برخاسته با تو کارزار
مي‌کنيم!!

جناب ابوطالب با اينکه طبق روايات معتبره و نظر
صحيح اهل تحقيق به رسول خدا (ص) ايمان آورده بود و از شرک و بت‌پرستي بيزا و مبّرا
بود، اما بخاطر آنکه بتواند از عهدةه حمايت و پشتيباني رسول خدا‌(ص) در برابر
مشرکان بخوبي برآيد، ايمان خود را اظهار نمي‌کرد و در نزد آنها چنان وانمود مي‌کرد
که در سلک آنها زندگي مي‌کند و به عقيده و آئين آنها روزگار مي‌گذراند و به اصطلاح
تقيه مي‌کرد و اين مطلبي است که گذشته از روايات بسياري که در اين باره رسيده است
و قصائد و سخنان خود ابيطالب که در طرفداري از رسول خدا و دين الهي او سروده و در
کتابهاي معتبر تاريخي اهل سنت آمده بهترين گواه بر اين مطلب است- بشرحي که انشاء
الله تعالي در جاي خود خواهد آمد .

از اينرو مشرکان قريش، ابيطالب را از خود مي‌دانستند
و اگر سخني مي‌گفت مي‌پذيرفتند چون او را از پيروان رسول خدا‌(ص) بحساب نمي‌آوردند

و جاي بسيار تعجب است از کساني همچون ابن کثير که
از اين واقعيت و فضيلت ابوطالب چشم‌پوشي کرده و او راتا لحظه‌هاي آخر عمر کافر و
مشرک دانسته و بلکه درباره کفر آن جناب به توجيهاتي بيهوده ورزيده و آنرا از
حکمتهاي الهي دانسته با اينکه درباره حمايتهاي بي‌دريغ و فداکاريهاي او در راه
پيشرفت اسلام و جانبداري از رسول خدا قلمفرسائيها کرده و حتي سخنان و اشعار آن
جناب را نيز همانگونه که گفتيم نقل کرده … و گفتار زير از همين ابن کثير شامي
است که مي‌گويد:

رسول خدا دو عمو داشت که هر دو کافر بودند يکي
ابولهب که نامش عبدالعزي بود و ديگري ابوطالب!! ابولهب از سخت‌ترين دشمنان آنحضرت
بود ولي ابوطالب سخت با ابولهب مخالف بود … تا آنجا که گويد:

«و کان رسول الله احبّ خلق الله طبعاً و کان يحنو
عليه و يحسن اليه و يدافع عنه و يحامي و يخالف قومه في ذلک مع انّه علي دينهم و
علي خلّتهم، الّا انّ الله تعالي قد امتحن قلبه بحبّه طبيعاً لاشرعياً، و کان
استمراره علي دين قومه من حکمة الله تعالي و مما صنعه لرسوله من الحماية، اذ لو
کان اسلم ابوطالب لما کان له عند مشرکي قريش و جاهة ولاکلمة، ولا کانوا يهابونه و
يحترمونه ولاجترؤا عليه و لمدّوا ايديهم والسنتهم بالسوء اليه، و ربک يخلق ما يشاء
و يختار، وقد قسم خلقه انواعاً و اجناساً …»[2]

يعني – رسول خدا(ص) طبعاً محبوبترين خلق خدا نزد
او بود که نسبت به او مهر مي‌ورزيد و نيکي مي‌کرد و از او دفاع نموده و حمايت مي‌نمود
و با قوم خود در اين باره مخالفت مي‌ورزيد با اينکه برآئين و روش آنها بود، جزآنکه
خداي تعالي دل او را به محبتي طبيعي نه شرعي آزموده بود ….

و اين استمراري که بر آئين خود داشت نيز از
حکمتهاي الهي بود که خدا براي حمايت از رسولش در او قرار داد زيرا اگر ابوطالب
مسلمان مي‌شد ديگر نزد مشرکان قريش آبرو و نفوذي نداشت و هيبت و احترامي از او نمي‌گرفتند
و نسبت به او جري و دليگر شده و دست و زبانشانرا به بدي بجانب او دراز مي‌کردند، و
اينکار خداست که هرچه را بخواهد آفريده و انتخاب مي‌کند، و خلق خود را به نوعها و
جنسهاي جداگانه‌اي بخش کرده ….

و اين سخن بقدري غيرمنصفانه و دور از حقيقت است که
محشّي و محقّق کتاب (مصطفي عبدالواحد) نيز با انيکه در مقدمه کتاب برزگترين مدحها
و تعريفها را از مؤلف مي‌کند دراينجا در پاورقي گويد:

«ويفهم من کلام المؤلف انّ الله سبحانه قضي علي
ابي‌طالب بالفکر هو تعليل غيرسايغ» يعني از کلام مؤلف چنين استفاده مي‌شود که خداي
سبحان براي ابوطالب کفر را مقدر کرده بود!! ولي اين تعليل درستي نيست …!

نگارنده گويد: جالب اين است که همين آقاي ابن کثير
در چند صفحه بعد اشعاري از ابوطالب در مدح رسول خدا(ص) نقل مي‌کند که از آن جمله
است:

و دعوتني و عملت انک ناصحي                فلقد صدقت و کنت ثمّ اميناً

و عرضت ديناً قدعرفت بانّه                       من خير اديان البرية ديناً

لولا الملامة اوحذاري سبّة                       لوجدتني سمحاً بذاک مبيناً[3]

آنگاه رواياتي را ذکر کرده و سپس قصيده لاميه
ابوطالب را بتفصيل نقل مي‌کند که در آن قصيده درباره رسول خدا‌(ص) گويد:

وايّد رب العباد بنصره               واظهر ديناً حقّه غيرزائل

فوالله لولا ان اجيء بسيّة                تجرّ علي اشياخنا في المحافل

لکنّا تبعناه علي کلّ حالة                من الدهر جدّاً غيرقول التهازل

لقد علموا انّ ابننا لامکذّب                       لدينا ولايعني بقول الا
باطل

که خود اين اشعار بهترين شاهد بر ايمان ابوطالب
است حتي آن اشعاري که مضمون آنها اين است که اگر ترس ملامت و يا عيبجوئي مردم نبود
آشکارا و بطور جدّي از او پيروي مي‌کرديم مانند بيت سوم از قصيده اولي و بيت دوم
از قصيده دومي که معلوم مي‌شود عدم اظهار ايمان ابوطالب بخاطر ترس از ملامت و يا
عيبجوئي دشمنان آنحضرت است و گرنه در دل به آنحضرت و شريعت او ايمان داشته و آنرا
پذيرفته بوده است،و معناي تقيّه نيز که ما مي‌گوئيم همين است، و عقيده ما نيز بر
طبق روايات وارده که در جاي خود مذکور خواهد شد درباره ايمان ابوطالب همين گونه
است که آن جانب دردل به رسول خدا‌(ص) ايمان آورده بود ولي بخاطر اينکه سران قريش
او را از خود بدانند و موقعيّت و نفوذ او در نظر آنها شکسته نشود تا در مواقع حساس
و جاهائي که احساس خطر براي رسول خدا‌(ص) مي‌شود بتواند از اين موقعيّت و نفوذ خود
در دفاع و حمايت از آن بزرگوار استفاده کند ايمان خود را اظهار نمي‌کرد و احياناً‌
در مراسم مذهبي آنان نيز شرکت مي‌کرد و گاهي هم شايد بر طبق نظر آنها نيز سخن مي‌گفت

ولي بنظر نگارنده اين حق‌کشيها و بي‌انصافيها ريشه
سياسي ديگري دارد و مسئله از جاي ديگر سرچشمه گرفته، که شايد امثلا ابن کثيرها نيز
دانسته و يانداسنته در مسير آن جريانات سياسي قرار گرفته و بي‌اراده و يا بي‌اطلاع
اينگونه قضاوت‌ها را کرده و حقيقت را ناديده گرفته‌اند …

و همين جريانات سياسي و تبليغات وسيع دستگاه‌هاي
خلافتي بني‌اميه و پس از آنها بني‌عباس بود که هرجا به فضيلتي از خاندان اميرالمؤمنين
عليه‌السلام و فرزندان آنحضرت مي‌رسيدند آنرا ناديده گرفته و يا با هزار و يک
بهانه غيرموجه درصدد انکار آنها برميآمدند … و هرجا از پدران و يا خاندان اموي و
عباسي سخن بميان آمده بهر تار موئي متشبّث شده تا بلکه بتوان آنرا بصورت طنابي
درآورده و براي اجداد خود يعني پدران اموي و عباسي خود فضيلتي بتراشند …

وگرنه کدام موّرخ با انصافي است که نداند عباس بن
عبدالمطلب که تا سال هشتم و تا ماجراي فتح مکه در ميان مشرکين و در مکه بسر مي‌برده
و در جنگ بدريکي از چند نفر ازسران قريش و ثروتمندان معدود مکه بود که مخارج لشکر
قريش را بعهده گرفته و مي‌پرداخت، و از اين طريق بزرگترين کمک مالي را به لشکر کفر
مي‌نمود، و خود نيز در جنگ شرکت کرده و بالأخره نيز بدست مسلمانان اسير شد …

و حتي در فتح مکه نيز با هر تدبيري بود ابوسفيان
يعني سرسخت‌ترين دشمنان اسلام را از مرگ نجات داد … و از دست سربازان اسلام و
شمشير خشم ايشان او را رهانيد و از رسول خدا براي آن دشمن خدا امان گرفت ….
و  … و با اينحال او را جزء مسلمانان صدر
اسلام دانسته و حتي مسلماني خالص و متعهد بحساب آورد و جالب اينجا است که بسياري
از اهل تاريخ معتقدند او در همان سالهاي قبل از هجرت مسلمان شده بود و بدستور رسول
خدا پس از هجرت در مکه ماند و اسلام خود را پنهان مي‌داشت تا بتواند از اخبار قريش
مطلع شده و براي رسول خدا جاسوسي کند و خبرها را به آنحضرت گزارش کند … و در جنگ
بدر هم از روي اکراه شرکت جست و قلباً نمي‌خواست شرکت جويد ولي براي هم‌رنگ جماعت
شدن در آنجا حضور يافت[4]

اما ابوطالب با آنهمه ايثارگريها و فداکاريها و
حمايتهاي علني و تحمل سختيها و شدائد در راه دفاع از اسلام و رسول خدا(ص) در
داستان صحيفه ملعونة و پناه بردن به شعب و مشکلات ديگر و تا ساعات پاياني عمر و در
بستر مرگ نيز لحظه‌اي از حمايت بيدريغ خود از آنحضرت دريغ نکرد و در بسياري از
موارد براي دفاع از رسول خدا‌(ص) جان خود و عزيزانش را بخطر انداخت با اينحال آن
جناب بگفته اينان کافر از دنيا رفته و در آخرت نيز در «ضحضاحي» و گودالي از آتش مي‌باشد؟!
و اينهمه دچار حق‌کشي و بي‌مهري اينان قرار گيرد و براي اينکه سخن را کوتاه کنيم و
شما را براي تحقيق بيشتر در اين باره بجاي خود موکول کنيم همين‌قدر مي‌گوئيم جناب
ابوطالب در اين باره جرمي نداشته جز اينکه پدر علي بن ابيطالب عليه‌السلام بوده، و
چون دشمنان اموي و عباسي اميرالمؤمنين در صدد محو نام علي عليه السلام و فضائل
آنحضرت بوده‌اند کساني هم که با آنحضرت رابطه و خويشاوندي نزديک داشته‌اند مشمول
اين حق‌‌کشي و دشمني شده‌اند و از ترکش گلوله‌هاي خشمگين و بغض‌آلود آنان جان سالم
بدر نبرده‌اند! … و سيلعم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون.

اکنون که سخ بدينجا رسيد اين قسمت را نيز از روايت
اين شهر آشوب در مناقب آل ابيطالب بشنويد:

«روي أبوأيّوب الأنصاريّ أنّ النبيّ صلي الله عليه
و آله وقف بسوق ذي المجاز فدعاهم إلي الله، والعبّاس قائم يسمع الکلام فقال: أشهد
أنّک کذّاب، و مضي إلي أبي لهب وذکر ذلک فأقبلا يناديان إنّ ابن أخينا هذا کذّاب؛
فلايغرنّکم عن دينکم، قال و استقبل النبيّ صلي الله عليه وآله أبوطالب فاکتنفه،
واقبل علي أبي لهب و العبّاس فقال لهما: ما تريدان تربت أيدکما؛ والله إنّه لصادق
القيل، ثمّ أنشأ أبوطالب:

أنت الأمين أمين الله لا کذب             والصادق القول لالهو و لا لعب

أنت الرسول رسول الله نعلمه           عليک تنزل من ذي العزّة الکتب [5]

يعني ابوايوب انصاري روايت کرده که رسول خدا‌(ص)
در بازار «ذي مجاز»[6]ايستاد و مردم را به خداي يکتا
دعوت کرد و عباس نيز ايستاده بود و سخنان آنحضرت را گوش مي‌داد، و (چون اين سخن را
شنيد) گفت: گواهي ي‌دهم که تو براسي دروغگو هستي! و نزد ابولهب (عموي ديگر آنحضرت)
رته و ماجرا را به او باز گفت و در اينوقت هر دوي آنها پيش آمده و فرياد مي‌زدند:

براستي که اين برادر زاده ما دروغگو است شما را از
آئينتان فريب ندهد!

ابوايوب گويد: ولي از آنسو ابوطالب به استقبال
رسول خدا‌(ص) آمده و او را تحت حمايت و لطف خويش قرار داده و به سوي ابولهب و عباس
رو کرده بدانها گفت: (از او) چه مي‌خواهيد؟ اي بدبختها[7]! بخدا
سوگند که او راستگو است، سپس اين دو شعر را سرود (که ترجمه‌اش چنين است).

تو براستي امين هستي، امين خدا نه دروغگو، و
راستگو هستي و از روي هوا و هوس سخن نمي‌گوئي تو رسول هستي رسول خدا که ما آنرا مي‌دانيم،
و بر تو از سوي خدا داراي عزت کتابها نازل مي‌شود، و اکنون خود قضاوت کنيد!

سران قريش در حضور ابوطالب

باري بزرگان قريش و سران ايشان بنزد ابوطالب آمده
و بصورت خيرخواهي و دوستانه سخناني گفته و در مورد جلوگيري از تبليغات رسول خدا‌(ص)
پيشنهاداتي به او دادند که ابن هشام داستان را اين گونه نقل کرده و مي‌گويد:

چون سران قريش ديدند رسول خدا‌(ص) بکارهاي تبليغي
خود مشغول است و ابوطالب نيز از وي حمايت مي‌کند و مانع از آن است که کسي به او
آزاري برساند …

چندتن را براي اتمام حجت بنزد ابوطالب فرستادند و
آنها عبارت بودند از: عتبة و شيبة پسران ربيعة، أبوسفيان بن حرب- که نامش صخر
بوده- ابوالبختري که نامش عاص بن هشام يا عاص بن هاشم است- اسودبن مطلب، ابوجهل-
که نامش عمرو بوده، و بأبوالحکم نيز مکني بوده است- وليدبن مغيرة، نبيه و منبه
پسران حجاج بن عامر، عاص بن وائل.

اينان بنزد ابوطالب آمده گفتند: اي ابوطالب اين
برادرزاده‌ات بخدايان ما ناسزا گويد! از آئين ما عيبجوئي کند، دانشمندان ما را بي‌خرد
و سفيه مي‌خواند، پدران ما را گمراه داند! اينک يا خودت از او جلوگيري کن و يا
جلوگيري او را بما واگذار، زيرا تو نيز همانند ما هستي و ما کفايت او را خواهيم
کرد؟ ابوطالب آن روز با خوشروئي و ملايمت آنان را ساکت کرده و از نزدش بيرون
رفتند.

رسول خدا صلي‌الله عليه وآله همچنان بکار تبليغ
دين اشتغال داشت و مردم را بخداي يگانه دعوت مي‌نمود تا اينکه رفته رفته کار
مخالفت قريش با آن حضرت بالا گرفت و نزاع و جدال ميان طرفداران آنجناب با مخالفين
او شروع شد، و قريش نيز مردم را برعليه آن حضرت تحريک مي‌کردند.

سران قريش براي بار دوم بنزد ابوطالب رفتند و بدو
گفتند: اي ابوطالب تو در ميان ما مردي بزرگوار و شريف هستي و ما يکبار درباره
برادرزاده‌ات بنزد تو آمديم و از تو خواستيم جلوي او را بگيري ولي تو بسخن ما
ترتيب اثري ندادي و بخدا سوگند طاقت ما تمام شد و بيش از اين نمي‌توانيم نسبت
بپدران خود دشنام شنيده و ببزرگان ما بد بگويند، برخدايان ما عيب گيرند. اينک يا
خود جلوي او را بگير يا ما با تو کارزار مي‌کنيم تا يکي از دو طرف از پاي درآيد و
بهلاکت رسد و امثال اين سخنان را گفته و از نزدش بيرون رفتند، اين جريان بر
ابوطالب گران آمد زيرا دشمني و جدا شدن قريش از او برايش سخت و مشکل بود و از آنسو
نمي‌توانست رسول خدا صلي الله عليه وآله را نيز بدانان تسليم کند و يا دست از
ياريش بکشد.

از اين‌رو بنزد آن حضرت فرستاده و چون پيش او
بيامد بدو گفت: اي فرزند برادر اين قريشند که بنزد من آمده و چنين و چنان گويند،
اکنون بر جان خود و جان من نگران باش و کاري که از من ساخته نيست. و طاقت آنر
ندارم بر من تحميل مکن.

رسول خدا صلي الله عليه وآله گمان کرد که عمويش مي‌خواهد
او را واگذار و دست از ياري او بردارد از اين‌رو فرمود: بخدا اگر خورشيد را در دست
راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند من دست از اين کار نخواهم کشيد
تا اينکه در اين راه هلاک گردم يا اينکه خداوند مرا نصرت داده و بر آنان غالب آيم،
سپس اشک در چشمان آنحضرت حلقه زد و گريست و از جابر خاسته بطرف در رفت ابوطالب او
را صدا زده گفت: فرزند برادر بازگرد، چون حضرت بازگشت ابوطالب گفت: برو و هرچه مي‌خواهي
بگو که بخدا هرگز دست از ياري تو بر نخواهم داشت.

عمارة را بگير و محمد را بما واگذار

ابن هشام دنباله ماجرا را اينگونه نقل کرده که
گويد:

قريش که ديدند ابوطالب دست از ياري رسول خدا صلي
الله عليه وآله برنمي‌دارد و حاضر نيست او را بدست آنها بسپارد، عمارة بن وليد
مخزومي را که زيباترين جوانان قريش ونيرومند‌ترين انها بود بنزد ابوطالب آورده
گفتند: اي ابوطالب اين عمارة را که در ميان جوانان قريش از همه نيرومندتر و زيباتر
است بگير و بجاي او محمد را بما بده، آن محمدي که با آئين تو و پدرانت بمخالفت برخاسته
و ميان قريش اختلاف و جدائي انداخته، و بدانشمندان و بزرگان ما نسبت سفاهت و
ناداني مي‌‌دهد.

محمد را بما واگذار تا ما او را بقتل برسانيم و در
عوض عمارة را بفرزندي خود بگير؟!

أبوطالب گفت: بخدا پيشنهاد زشتي بمن کرديد! آيا
پسر شما را بگيرم و بزرگ کنم و فرزند خويش را بشما بسپارم تا او را بکشيد؟! بخدا
هرگز اينکار را نخواهم کرد!

مطعم بن عي بن نوفل گفت: اي ابوطالب بخدا سوگند
قوم تو از راه انصاف با تو سخن گفتند و تا جائيکه مي‌توانستند سعي کردند تا آزاري
بتو نرسانند ولي گويا تو نمي‌خواهي پيشنهاد دوستانه و سخن منصفانه ايشان را
بپذيري؟

ابوطالب گفت: اي مطعم بخدا سوگند سخنانشان منصفانه
نبود بلکه تو مي‌خواهي با اين سخن اينان را بدشمني با من تحريک کني، حال که چنين
است پس هر چه مي‌خواهي بکن! و بدين ترتيب کار دشمني ميان ايشان سخت شد و نزاع و
مخالفت آنها آشکار گرديد.

و در اينجا بودکه ابوطالب اشعاري درباره دشمني
مطعم بن عدي و ساير قريش گفت.[8]

اين ملت بزرگ اين است که با قامتي استوار بر بام
بلند شهادت و ايثار ايستاده است و هر روز نشاط و تحرک و فرياد او براي ادامه راه
بيشتر مي‌شود. «امام خميني»

 



[1] – سيره ابن هشام ج 1 ص 265.

/

از چه كسي تقليد كنيم؟

از
چه كسي تقليد كنيم؟

آية
الله سيد جعفر كريمي عضو دفتر استفتاي حضرت امام «ره»

بسم
الله الرحمن الرحيم

الحمدلله
شكراً لا نعامه عزيز الجند عظيم المجد و افضل صلواته علي اشرف انبيائه الذي بعثه
لانجاز عدته و تمام نبوته دعا الي طاعته و قاهر اعدائه جهاداً عن دينه لا يثنيه عن
ذلك اجتماع علي تكذيبه و علي آله الائمة الهداء الا دلاء علي مرضات الله تعالي.

پيش
از آنكه حسب امر و درخواست جمعي از دوستان و مومنين به ذكر اجمالي سوابق و موقعيت
و مرتبه علمي و تقوائي و مجاهدات حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ محمد علي
اراكي (عراقي) مدظله العالي بپردازم، مناسب مي بينم تذكراً اعلام دارم:

هر
صاحب بصيرت منصفي با تامل در محتواي اسلام ناب محمدي و مطالعه سيرۀ رسول عظيم
الشان اسلام «ص» و التفات به جهاد مستمر فرهنگي سياسي نظامي دويست و پنجاه ساله
ائمه معصومين عليهم آلاف التحية و السلام تا زمان غيبت حضرت بقية الله عجل الله
تعالي فرجه الشريف قطعا در مي يابد و جزما اذعان مي نمايد كه دين مقدس اسلام علاوه
بر تكفل بيان چگونگي رابطه خلق با خالق در بعد عبادي، دين آزادگي و رهائي از هر
عبوديتي جز عبوديت خالق يكتا كه آن هم عين آزادگي و سعادت است؛ دين حمايت از
محرومان و مستضعفان، دين ستيز و مبارزه با كفر و شرك و استعباد و استكبار، دين
معارضه با ستمگري و ستم پذيري، دين زندگي سعادت آميز، دين عدالت واقعي اجتماعي،
دين حكومت حق و عدل بر اساس قانون قرآن است.

بدين
جهت براي تداوم رسالت سماوي رسول الله (ص)در تمام ابعادش، امر خليفة اللهي و امامت
امت بعد از رحلت رسول اكرم «ص» منحصرا به داوزده اختر تابناك معصوم آسمان ولايت
واگذار گرديد، كه امام دوازدهم عدل منتظر موعود تمام اديان سماوي حضرت بقية الله
عجل  الله تعالي فرجه الشريف صاحب ولايت
امر و رعيت دار امت اسلامي در اين زمان است، و به امر و اجازه حضرتش تمشيت و ادارۀ
امور امت اسلامي در تمام شئون و ابعاد اسلاميت آن در عصر غيبت به يد با كفايت
«العماء بالله الصائنون لأنفسهم الحافظون لدينهم المخالفون لأهوائهم المطيعون لا و
امر مولاهم» به نيابت واگذار گرديد.

بديهي
است كه نيابت از حضرت ولي امر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء در عصر غيبت، در
مرجعيت تقليد و حل و فصل حوادث واقعه و زعامت امور امت اسلامي تنها بيان احكام
عبادات و معاملات و اخذ و صرف وجوه شرعيه در مصارف مورد اذن و رضايت آن حضرت نيست،
بلكه تمام شئون امت اسلامي بايد بر مبناي اسلام ناب محمدي در همه ابعاد و محتواي
آن اداره شود، كه قيام بدين امر علاوه بر علم و اجتهاد مطلق و تقوا و عدالت، نياز
به صفات كماليه ديگري در خورد اداره امور امت اسلامي بر مقياس حاكميت حق و عدل و
دفاع همه جانبه از اسلام و از حقوق محرومين و مستضعفين در برابر كفر و استكبار
جهاني دارد.

هم
چون سيدنا الاستاد المحقق فقيه عصره و علامة دهره، حليف الزهد و التقي، وليد
الدرايه و التدبير، رهبر معظم انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت آيت
الله العظمي امام خميني (قدس الله سره) كه به بركت آراستگي به چنان كمالات نفساني
استثنائي خود شايستگي نيابت حضرت بقية اللهي را در زعامت امت اسلامي داشتند و با
عنايات خداوندي و تائيدات حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و با فداكاري و
ايثارگري ملت عزيز ايران توانستند علاوه بر مرجعيت تقليد و پاسخگوئي به مسائل شرعي
عملي، امت قهرمان و خداجوي ايران را در گسستن تمام بندهاي اهريمني حكومت ستم شاهي
رهبري نمايند و راه و رسم معارضه و مبارزه با ظلم و استعباد و استكبار را به تمام
اقوام مستضعف و محروم جهان بياموزند، «فجزاه الله عن الاسلام و امته خيراً و
السلام عليه يوم ولد و يوم توفّي و يوم يبعث حيّاً».

حال
كه امت شهيدپرور قدردان ايران به تقدير و حكمت الهي از بركات تداوم زعامت و رهبري
پيامبر گونه آن قائد عظيم الشان، محروم مانده، در ارتحال جانسوز امام عزيز خود
لباس عزا بر تن كرده، عقدۀ غم دل را با ريزش اشك حسرت از ديده مي گشايد، با حضور
ميليوني در مراسم سوگ آن ابر مرجع و زعيم تاريخ اسلام اعلام نمود كه با خداوند
چاره ساز بنده نواز و با روح خدا عهد و ميثاق بسته كه به اهداف عاليه امام عزيز در
ادامه صراط مستقيم او تا حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (ع)وفادار است و تمام نظرات
صائب آن زعيم عاليقدر را در همه ابعاد نظام حكومتي جمهوري اسلامي ايران از جمله
ولايت امر و رهبري براساس ولايت فقيه، همسنگر و هم رزم و يار امام راحل تربيت
يافته مكتب رسالت و امامت حضرت آيت الله خامنه اي را محترم مي شمارد و بر آن گردن
مي نهد.

اين
امت بيدار و حق شناس و ايثارگر با چنان تصميم قاطع بر ادامه راه امام عزيز پس از
رحلت جانگذاز مرجع تقليد و زعيم و رهبر خود هرگاه به فقيه عادلي ـ كه از تمام جهات
مثل آن فقيه سعيد باشد ـ دسترسي پيدا نكند طبعا در امر دين به حكم وظيفه شرعي فقيه
و مجتهد جامع الشرائطي را شايسته مرجعيت تقليد سنتي در فروع فقهي عملي مي شناسد كه
پس از دارا بودن شرايط مرجعيت تقليد، براساس ضوابط فقهي قابل اعتماد با اصول حكومت
اسلامي بر مبناي ولايت فقيه و بافت نظام جمهوري اسلامي ايران كه حاصل يك عمر جهاد
مستمر امام عزيز و خون بهاي شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران بلكه خون بهاي
شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران بلكه خون بهاي شهداي تاريخ اسلام و مايه اميد
نجات محرومان و مستضعفان جهان است بتواند همراه باشد و ادامه كار دولت مردان تداوم
اين نظام را در راستاي اصول فقه غني و راهگشاي شيعه شرعا تائيد نمايد حضرت آيت
الله العظمي شيخ الفقهاء الورع التقي، آقاي حاج شيخ محمد علي اراكي (عراقي) مدظله
كه بقية السلف الصالح حوزۀ درس موسس حوزۀ علميه قم آيت الله العظمي حائري يزدي طاب
ثراه و داراي تاليفات قيّمه در فقه و اصول، و سابقه متجاوز از نيم قرن بحث و تدريس
فقه شيعه در حوزۀ علميه قم، و سوابق جهاد و معارضه و مقابله با رژيم ستم شاهي
رضاخاني و محمدرضا خاني مخصوصا در دهه دوم و سوم قرن حاضر و سوابق ياري و هم فكري
با مجاهد في الله آيت الله العظمي حاج سيد محمدتقي خوانساري تغمده الله برحمته
است.

اين
جانب كه از سال 1325 پس از ورود جهت ادامه تحصيل به حوزۀ علميه قم و سكونت در
منزلي مجاور منزل معظم له با ايشان آشنا، و در ايام قيام شهيد گرانقدر نواب صفوي
عليه ستمگري محمدرضا خاني به ملاحظه تشويق و جانبداري معظم له در معيت مرحوم آيت
الله العظمي خوانساري از حركت فكري برادران فدائيان اسلام به علو همت و نظر صائب و
روح نترس معظم له در پايداري و مقاومت در برابر ظلم و تعدي و استكبار بيشتر آشنا
شدم، و از چگونگي ارج نهادن معظم له به انقلاب اسلامي و رهبري آن و نظام جمهوري
اسلامي و قبول و تسليم در برابر آن بر مبناي ضوابط فقهي آگاهي دارم. معظم له را در
زمان حاضر واجد شرايط مرجعيت تقليد سنتي و موافق و همراه با نظام جمهوري اسلامي و
مويد نظارت صائب امام عزيز در اصل نظام حكومت بر مبناي ولايت فقيه مي شناسم. تقليد
از معظم له را براي تحصيل مجوز شرعي بقاء بر تقليد حضرت آيت الله العظمي امام
خميني قدس الله سره و تقليد ابتدائي در مسائل جديد كه پيش آيد و براي افرادي كه
تازه به حد تكليف مي رسند بي اشكال و مبرء ذمه مي دانم. از ايزد متعال توفيق همگان
را در ادامه راه رهبر انقلاب و اعتلاي كلمه توحيد و عزت اسلام و مسلمين مسالت
دارم.

 

/

حج ابراهيمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى

ابراهيم در ميان انبياء و رسولان جايگاه ويژه و خاصى دارد تا آنجا كه خداوند متعال در قرآن كريم 69 بار نام او را در 25 سوره بيان و منعكس نموده است و اوصاف برجسته او را در قرآن متذكر شده است و او را به عنوان الگوى انسانها و مؤمنين معرّفى نموده است.
چرا حج ابراهيمى؟
عنوان مقاله و شهرت اين عنوان بر سر زبانها و بنانها اين پرسش را به ذهن مي‌آورد كه چرا بايد گفت “حج ابراهيمى” و چرا حج، به حج آدمى، حج موسائى، حج عيسوى، حج صالحى و حج محمّدى و…معروف نشده است؟ با اين كه حج قبل از حضرت آدم انجام مىگرفت و انبياء
به حج مشرف شده‌اند.
امام صادق(ع) مىفرمايد: «چون آدم در انجام حج خود به منا رسيد، فرشتگان به ديدار او آمدند گفتند: اى آدم! حجّت قبول، بدان كه دو هزار سال قبل از تو اين خانه طواف شده و بر آن حج گزارده شده است.»()
و همچنين در جواب زراره فرمود :«آيا انتظار دارى درباره خانه‌اى كه دوهزار سال قبل از آدم حج گزارده شده در چهل سال احكامش گفته شود؟() ولى در زمين اوّلين انسان و نخستين پيامبرى كه حج نموده است آدم ابوالبشر است طبق روايتى حضرت آدم هزار بار به طواف كعبه آمده و هفتصد حج تمتع و سيصد عمره انجام داده است.»()
و همچنين ديگر پيامبران نيز به حج خانه
خدا رفته‌اند: زراره از امام باقر(ع) درباره زيارت خانه خدا قبل از بعثت رسول خدا مىپرسد، حضرت مىفرمايد: «مردم پيشتر هم حج مىگذاردند و ما به شما خبر مي‌دهيم كه آدم،نوح و سليمان همراه با جن و انس و پرندگان حج خانه خدا انجام دادند، موسى سوار بر شترى سرخ حج گزارد، در حالى كه «لبّيك لبّيك» مىگفت.»()
ابن عباس، صحابى پيامبر خدا(ص) مىگويد:با پيامبر(ص) از جايى عبور كرديم از حضرت پرسيدم: اين كدام وادى است، ايشان فرمود: وادى عسفان، سپس فرمود :«هود و صالح سوار بر شترهاى سرخ بودند كه زمام آنها ليف خرما بود و پوشش آنها عبا و ردايشان راه راه بود. بر اين وادى گذشتند در حالى كه لبّيك مىگفتند حج بيت
العتيق مىكردند.»()
خضر كه آب حيات نوشيده و هنوز زنده است هر سال در حج حضور مىيابد و در عرفات به دعاى مؤمنان آمين مىگويد.() و كشتى حضرت نوح(ع) در آن زمان كه زمين غرق شد، مأموريت يافت تا به دور خانه خدا بچرخد و در هنگام بازگشت هم طواف نسا نمود و سعى مروه و صفا انجام داد پس در وادى جودى استقرار يافت.()
در مسجد خيف هفتصد پيامبر خدا نماز خواندند، در ميان ركن و مقام هفتصد رسول الهى خفته‌اند. همراه با موسى(ع) هفتاد پيامبر از بنى اسرائيل لبّيك گفتند، در يك كلام تمام انبياء به اين سفر عاشقانه رفته‌اند، و پايان بخش همه، ختم انبياء رسول خاتم است كه «لبّيك ذاالمعارج» گفت و معراج خود را تكميل نمود و در پايان عمر حجةالوداع را به جاى آورد.() امام خمينى(ره) مىگويد: «و از نكاتى كه حجاج محترم بايد به آن توجه كنند، اين كه مكّه معظمه و مشاهد مشرفه آينه حوادث بزرگ انبياء و اسلام و رسالت پيامبر اكرم است، جاى جاى اين سرزمين محل نزول و اجلال انبياء بزرگ و جبرئيل و يادآور رنجها و مصيبتهاى چندين ساله است…»() امّا با همه اين برنامهها حج، بنام حج ابراهيمى شهرت يافته، چرا و راز اين مطلب چيست؟
اوصاف ابراهيم(ع)
در جواب بايد گفت شايد راز اين قضيّه اين باشد كه ابراهيم(ع) بانى و تعمير كننده كعبه است و از اوصافى برخوردار است كه كمتر پيامبرى اين اوصاف را دارا بوده است، در قرآن به اوصاف متعددى از حضرت ابراهيم اشاره شده است كه به اهمّ آنها اشاره مىشود:
1ـ ابراهيم يك امّت بود «انّ ابراهيم كان امّةً».()
2ـ ابراهيم اوّل مسلمان بود. «انا اوّل المسلمين ؛ من نخستين مسلمانم.»()
3ـ ابراهيم باريافته به مقام امامت بود: «انى جاعلك للناس اماما».()
4ـ پيروز شده در امتحان الهى «واذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلماتٍ فاتّمهن؛() هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود و او (بخوبى) از عهده اين آزمايشها برآمد.»
5 ـ ابراهيم خادم خانه خدا «ان طهّرا بيتى للطائفين؛خانه‌ام را براى طواف كنندگان پاك كنيد.»()
و هم فرمود: «وطهر بيتى للطائفين و القائمين؛() خانه‌ام را براى طواف كنندگان و نمازگزاران پاك كن.»
6ـ ابراهيم بنيان گزار و معمار كعبه «و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت؛() هنگامى كه ابراهيم ستونهاى خانه خدا را بالا برد.»
7ـ ابراهيم تسليم محض فرمان الهى: «قال له ربّه اسلم قال اسلمت لربّ العالمين؛() در آن زمان كه پروردگارش به او گفت: اسلام بياور! گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.»
8 ـ ابراهيم محبوب خدا است «و اتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً؛() خدا!ابراهيم را دوست خود قرار داد.»
9ـ ابراهيم حليم و بردبار بود «انّ ابراهيم لحليمٌ اوّاه منيب؛() به راستى كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت كننده(به سوى خدا) بود.
10ـ ابراهيم بت شكن بود «و تاللّه لاكيدنّ اصنامكم… فجعلهم جذاذاً الّا كبيراً لهم؛() به خدا سوگند در غياب شما نقشه‌اى براى نابودى بت هايتان مىكشم، سرانجام همه آنها جز بزرگشان را قطعه قطعه كرد.»
11ـ نخستين مجرى برائت از مشركين: «انّنى برىءٌ ممّا تشركون؛() به راستى كه من از شريكهايى كه شما (براى خدا) مىسازيد بيزارم.»
12ـ سرد شدن آتش در برابر ابراهيم به فرمان الهى: «قلنا يا نار كونى برداً و سلاماً على ابراهيم؛() گفتيم اى آتش! برابر ابراهيم سرد و سالم باش.»
13ـ قربانى كردن فرزند: «فلمّا اسلما و تلّه للجبين؛() پس هر دو (ابراهيم و اسماعيل) تسليم فرمان خدا شدند و او را به پيشانى (جهت قربانى) بيفكند.»
14ـ دريافت كننده سلام ويژه الهى «سلامٌ على ابراهيم؛() سلام بر ابراهيم.»
15ـ هجرت براى خدا «و اعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه؛() و از شما و آنچه غير خدا مىخوانيد كناره مىگيرم.»
16ـ مهمان نواز و با سخاوت «هل اتاك حديث ضعيف ابراهيم المكرمين؛() آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است.»
17ـ رهيافته به ملكوت آسمانها و زمين «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السّماوات و الارض و ليكون من الموقنين؛() و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از اهل يقين باشد.»
18 ـ شاكر و سپاسگزار الهى: «شاكراً لانعمه؛() شكرگزار نعمتهاى پروردگار بود.»
19ـ صادق و راستگو بود «واذكر فى الكتاب ابراهيم انّه كان صدّيقاً نبيّاً؛() در اين كتاب ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو و پيامبر (خدا) بود.»
20ـ وفا كننده به پيمانهاى الهى «و ابراهيم الّذى وفى؛() همان كسى كه وظيفه خود را به طور كلّى وفا و ادا كرد.
21ـ حنيف و مسلم يا مقام ويژه «ما كان ابراهيم يهوديّاً و لانصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً؛() ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحّدى خالص و مسلمان بود.»
22ـ توكل و اعتماد بر خدا «اعتماد من تنها به آن خدايى است كه مرا آفريده و به راه راستم هدايت كرد، چون گرسنه شوم سير و چون تشنه شوم سيرابم مىگرداند و چون بيمار شوم، شفايم مىبخشد، او كسى است كه مرا مىميراند و سپس زنده مىكند و او كسى است كه اميد دارم گناهم را در روز جزا ببخشد.»()
23ـ كليم اللّه بودن «و اذ قال ابراهيم ربّ…قال و من كفر؛() هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا… خداوند در پاسخ فرمود: كسى كه كافر شده بهره كمى خواهيم داد.»
24ـ مطيع فرمان خدا «قانتاً للّه؛() ابراهيم مطيع فرمان خدا بود.»
25 ـ الگوى خوبان، بخاطر اوصاف فوق خدا ابراهيم را الگوى مؤمنان دانسته و مىفرمايد: «قد كانت لكم اسوة حسنةً فى ابراهيم؛() براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وجود داشت» مجموع اوصاف پيش گفته و غير آن مىتواند عاملى باشد براى اينكه حج كامل، بنام حج ابراهيمى معروف گردد.
زنده نگهداشتن حج ابراهيمى در فرهنگ دينى
علاوه بر بيان اوصاف ابراهيم در منابع دينى تلاش شده به هر نحوى ياد و نام ابراهيم زنده بماند و تك تك رفتارهاى او به عنوان عمل واجب و يا سنّت، ماندگار شده است. و از سادهترين قرار دادها گرفته تا مهمترين آن، در موقع حج، به نام حج، تنظيم شده است به نمونههايى در اين باره توجّه شود.
1ـ حج مبناى اجاره
در جريان اجاره و استيجار موسى و شعيب در قرآن كريم مىخوانيم: «على ان تأجرنى ثمانى حججٍ؛() هشت حج، اجير من هستى» هشت سال را به صورت هشت “حج” ياد كرده‌اند. نفرمود: تو اجير من باش، مدّت اجاره هشت سال است، بلكه فرمود: مدت اجاره هشت حج است چون سالى يك بار گزارده مىشود و هر حجّى نشانه يك سال است. اين سادهترين قراردادى است كه با نام “حج”() يادگار حضرت ابراهيم همراه است.
2ـ قرارداد خدا با موسى در ايّام حج: وقتى موساى كليم به مقام والاى نبوت بار يافت خداوند سبحان مىخواست بهترين و مهمترين قرارها را با پيامبر خود تنظيم كند، زيرا انتخاب مدّت قرار، به عهده متكلّم است نه بر عهده كليم خدا. ذات اقدس الهى به موساى كليم فرمود: تو مهمان چهل شبه من مىباشى، امّا در مراسم
حج «و واعدنا موسى ثلاثين ليلةً و اتممناها بعشرٍ فتم ميقات ربّه اربعين ليلةً؛() ما به موسى وعده سى شبه داديم (كه تا سى شب ميهمان ما باشد) سپس اين سى شب را با ده شب ديگر تكميل نموديم (و وعده داديم كه ده شب گذشته از آن سى شب ميهمان ما باشد.) پس ميقات و موساى (كليم) با خداى (سبحان) چهل شبه تمام شد.»
اين قرار اربعين از آغاز ذى قعده شروع شد و تا دهم ذيحجّه به طول انجاميد كه مهمترين مراسم حج و زيارت در اين اربعين است و بهترين فرصت براى چلّهگيرى همين چهل روز مىباشد.()
3ـ براى نورانى شدن مردم ايّام حج را يادآورى كنيد.
درباره موساى كليم در نورانى كردن مردم در قرآن كريم مىخوانيم: «و لقد ارسلنا موسى بآياتنا ان اخرج قومك من الظّلمات الى النّور و ذكّرهم بايّام اللّه؛() براستى ما موسى را با آيات خود فرستاديم(و به او گفتيم) قومت را از تاريكى به نور خارج كن و ايّام اللّه (يعنى ايام حج) را به ياد آنها بياور.»
4ـ مكه مسكن ابراهيم
قرآن كريم اين مسئله را يادآور مىشود كه مكّه محل سكونت ابراهيم(ع) فرزند و همسرش بوده و از زبان او نقل مىكند كه «ربّنا انّى اسكنت من ذرّيّتى بوادٍ غير ذى زرعٍ عند بيتك المحرّم ربّنا ليقيموا الصّلوة…؛() اى پروردگار ما، برخى از فرزندانم را به وادى اى بدون كشت و زراعت نزديك خانه گرامى تو جاى دادم. تا نماز بگزارند.» هدف ابراهيم از اقامه در مكه عبادت و برپائى نماز بوده است و تذكر قرآن اين جريان را به اين جهت است كه مردم در جاى جاى مكّه به ياد ابراهيم و رفتارهاى او و بنيانگذارى او باشند.
5 ـ مقام ابراهيم از آيات بيّنات
«فيه آياتٌ بيّناتٌ مقام ابراهيم و من دخله كان آمناً؛() در آن آيات و معجزات روشنى است (از جمله) مقام ابراهيم و كسى كه داخل آن شود در امنيّت است.»
از امام صادق(ع) سؤال شد؟ «ما هذه الآيات البيّنات؟» فرمود«:مقام ابراهيم حيث قام على الحجر فاثرت فيه قدماه، والحجر الاسود و منزل اسماعيل؛() اين آيات و نشانهها چيست؟ فرمود:مقام ابراهيم زمانى كه بر سنگ ايستاد (براى بالا بردن ديوار خانه خدا) پس جاى دو پاى او در آن ماند، و (ديگرى) حجرالاسود و (سومى) منزل و حجر اسماعيل است.»
قرآن اين آيات را متذكر مىشود تا همچنان ياد ابراهيم و حج ابراهيمى در ذهنها زنده بماند.
6ـ نماز در مقام ابراهيم
از آنجا كه ابراهيم “امام ناس”() است و الگوى حسنه مؤمنان() است لذا تك تك اعمال او در حج به عنوان سنّت واجب و يا مستحب مورد سفارش قرار گرفته است تا حج ابراهيمى همچنان زنده بماند. لذا خداوند براى زنده ماندن مقام ابراهيم مىفرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابةً للنّاس و امناً و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى…؛() و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم، و (براى تجديد خاطره) از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد.»
لذا از نظر اسلامى خواندن دو ركعت نماز طواف پشت مقام ابراهيم(ع) واجب شمرده شده تا ياد و خاطره ابراهيم و حج ابراهيمى در ذهنها زنده بماند.
7ـ سعى ابراهيم
همين طور سعى ابراهيم(ع) سنتى براى يكى از مناسك و اركان حج شد. و تمام حج گزاران در طول تاريخ به اين سنّت عمل و تأسّى به سيره ابراهيم كرده‌اند، ابراهيم(ع) سنّت گزار است، زيرا خود تمامى سنن الهى را پذيرفته و بر اساس آن عمل كرده است، پس بايد سعى ابراهيمى داشت و همچون ابراهيم(ع) ميان دو قطب حج يعنى صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت سعى ابراهيم(ع) مسيرى به سوى روشنايى است، آينه‌اى كه در آن انسان خويشتن واقعى را مىبيند، سعى ابراهيم(ع) خلوتى با خويشتن گمشده است. اين سعى آميزه‌اى زيبا از عشق است و عرفان، سعى ابراهيم(ع) از جنس نور و سرور است، تلاشى از سنخ شعور و حضور است.()
چو مرغى سوى مسعى پر كشيدم
زمروه تا صفا چندى دويدم
در اوج تشنگى از ماده رستم
كنار زمزم و صفا رسيدم
و در روايات نيز سخت بر عظمت ايام حج تكيه شده است و تلاش شده كه حج ابراهيمى هميشه زنده بماند.
ـ1 پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ما من ايّام ازكى عند اللّه سبحانه و تعالى و لا اعظم اجراً من خيرٍ فى عشر الاضحى؛() هيچ زمانى به عظمت دهه اول ذيحجه و ازكى از آن نمىباشد.» و در حديث ديگر فرمود: «ما من ايّامٍ العمل الصّالح فيها احبّ الى اللّه عزّ و جلّ من ايّام العشر؛() هيچ زمانى عمل
محبوبتر در نزد خداوند از ايام ده روز (ذى حجّه) نيست.» لذا تأكيد شده است كه هيچگاه حج تعطيل نشود.
حضرت صادق(ع) فرمود: «اگر مردم حج را تعطيل كردند بر امام و پيشوا لازم است كه آن ها را مجبور بر انجام حج نمايند، زيرا «فانّ هذا البيت انّما وضع للحج» اين خانه براى حج بنا شده است. پس اگر فقير بودند از بيت المال به آنها جهت انجام حج كمك شود.()
نشانههاى حج ابراهيمى
مقام معظم رهبرى در پيام خود مىگويد: «پروردگارا! به امام و قائد راحل ما آن عبد صالح..نصيب وافر به روح پاك او عايد فرما! و آرزوى بزرگ او را كه همانا قيام “حج ابراهيمى” و بهره بردارى امّت اسلامى از اين مراسم عظيم الهى است جامه عمل بپوشان.»()
آية اللّه جوادى آملى مىگويد: حضرت امام راحل (قدّس سرّه) كارى را كه ابراهيم خليل انجام داد، احيا كرده است. ما در چهره زيارت نامه بسيارى از اولياى الهى مىخوانيم كه: «اشهد انّك قد اقمت الصّلاة و آتيت الزكاة؛ من شهادت مي‌دهم كه تو نماز و زكات را بپا داشته و زنده كردى.»
حضرت امام امّت (قدّس سرّه) گذشته از اينكه بخشهاى عبادى را اقامه كرد “حج” را نيز اقامه كرد. “اقامه حج” غير از “حج كردن” است، چه اينكه اقامه نماز غير از نماز خواندن است. لذا مىتوان در حرم حضرت امام راحل (قده) صريحاً گفت كه: «اشهد انّك قد اقمت الحج؛() من شهادت مي‌دهم كه تو حج را بپا داشتى و كارى را كه خليل الرحمن(ع) انجام داد. تو زنده كردى.»
حال بايد ديد حج ابراهيمى چه نشانه هايى دارد كه در كلام امام و رهبرى بر آن تأكيد شده و چگونه اين حج در اين دوران اقامه شده است.
1ـ برائت و تبرّى از مشركين
حضرت ابراهيم خود از شرك مبرّا بود لذا قرآن كريم صريحاً مىفرمايد: «و لم يك من المشركين؛() ابراهيم از زمره مشركان نبود.» و در آيه ديگر مىخوانيم «و ما كان من المشركين؛() ابراهيم از زمره مشركان نبود» لذا در همان دوران ابتداى جوانى از مشركان تبرّى جست و بتها را درهم شكست «به خدا سوگند در غياب شما نقشه‌اى براى نابودى بتهايتان مىكشم! سرانجام همه آنها را جز بت بزرگشان قطعه قطعه كرد.»() امام راحل (قدّه) مىگويد: «كعبه معظمه يكتا مركز شكستن اين بتهاست. ابراهيم خليل در اول زمان و حبيب خدا و فرزند عزيزش مهدى موعود روحى فداه در آخر الزمان از كعبه نداى توحيد سر دادند و مي‌دهند.»()
و آنگاه كه مبعوث به رسالت گرديد، و خانه خدا را بنا و تعمير نمود مأمور شد كه اوّلاً خانه را تطهير نمايند چنان كه خداوند متعال مىفرمايد: «و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل ان طهّرا بيتى للطّائفين و العاكفين والرّكع السّجود؛() و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد.» «اين بتهايى كه در اين جا هست يا مىخواهند نصب كنند، برداريد. اينجا “معبد الهى” است. جاى بتها، بت پرستى، بت سازان و بت فروشان نيست، اين خانه بايد تطهير شود و در اين محدوده شرك و مشرك راه پيدا نكند».() و در آيه ديگر مىخوانيم: «واذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت ان لاتشرك بى شيئاً و طهّر بيتى للطّائفين و القائمين و الرّكع السّجود؛() (به خاطر بياور) زمانى را كه جاى خانه “كعبه” را براى ابراهيم آماده ساختيم تا خانه را بنا كنند و به او گفتيم: چيزى را همتاى من قرار مده، و خانه‌ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك ساز» تطهير چون اطلاق دارد شامل خالص شدن براى عبادت، خالى از بت و بت پرستى، طهارت از حدث اكبر، طهارت از خبث طهارت بنيانى، يعنى بنابر اساس تقوا، و طهارت از بوى بد باشد و چون متعلق تطهير ذكر نشده است، دلالت بر شمول همه اين امور را دارد() بارزترين مصداق پاكى و تطهير مىتواند، تطهير از شرك باشد.
امام راحل مىگويد: «و طهر بيتى للطّائفين…؛() اين تطهير از همه ارجاس است كه بالاترين آنها شرك است كه در صدر آيه كريمه است.»
مقام معظم رهبرى مىگويد: «حج مظهر توحيد و كعبه خانه توحيد است اين كه در آيات كريمه مربوط به حج بارها از ذكر اللّه سخن رفته، نشانه آن است كه در اين خانه و به بركت آن بايد هر عامل غير خدا از صحنه ذهن و عمل مسلمين زدوده شود و بساط انواع شرك از زندگى آنان برچيده شود. در اين محيط محور و مركز هر حركتى خداست و طواف و سعى و رمى و وقوف و ديگر شعائر اللّه حج هر يك به نحوى نمايش انجذاب به “اللّه” و طرد و نفى و برائت از “انداد اللّه” است.»()
بعد از اين كه حضرت ابراهيم(ع) خانه را تطهير مىكند مأمور مىشود كه مردم را به حج دعوت كند «و اذّن فى النّاس بالحجّ يأتوك رجالاً و على كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجّ عميق؛() و مردم را دعوت عمومى به حج كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند.» اين ندا همان است كه در
اسلام هم مطرح شده است كه هر كس مستطيع است بايد مكه برود «و للّه على النّاس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً؛() و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.»
گذشت زمان دوباره خانه خدا را به بت پرستى و شرك آلوده نمود، تا آن زمان كه حضرت ختمى مرتبت فرزند ابراهيم خليل مأمور شد كه اعلان كند تا خانه خدا از شرك و آلودگى پاك شود و برائت از مشركين اعلان گردد. «براءةٌ من اللّه و رسوله الى الّذين عاهدتم من المشركين فسيحوا فى الارض اربعة اشهر و اعلموا انّكم غير معجزى اللّه و انّ اللّه مخزى الكافرين؛() (اين اعلان) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او، به كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بسته‌ايد! با اين حا ل، چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين سير كنيد و بدانيد شما نمىتوانيد خدا را ناتوان سازيد، خداوند خوار كننده كافران است.»
در اين آيات با دو تعبير از مشركان اعلام برائت شده است «براءة من اللّه» و «انّ اللّه برىء من المشركين» مرحوم علّامه طباطبايى مىنويسد: اين آيات در صدد تشريع محض برائت نيست، بلكه متضمن انشاء حكم و قضاء به برائت از مشركان است.چرا كه خداوند در اينجا پيامبر را نيز شريك در حكم نموده است و اگر تشريع محض بود تنها به خود نسبت مي‌داد، چنان كه مىفرمايد: «ولايشرك فى حكمه احداً»() امّا در جايى كه حكم به معناى ولايت، سياست و داورى باشد به پيامبر(ص) نسبت داده مىشود. و قضا در اينجا به معناى رفع امان از مشركانى است كه پيشتر با آنها عهد بسته بود.()
به عبارت ديگر تشريك پيامبر(ص) در اين برنامه براى اين است كه بيان كند اين مسأله تنها يك توصيه و سفارش نيست بلكه سياست كاربردى و عملى است و بايد مجرى اصلى حكومت آن را به اجرا، بگذارد و لذا به دنبال آن عمل گرديد. محدثان، مفسّران و مورخان شيعه() و سنّى() نقل كرده‌اند كه پيامبر(ص) ابتدا ابوبكر را براى ابلاغ پيام برائت مأمور نمود. سپس على(ع) را در پى فرستاد و به وى دستور داد تا پيام را از وى گرفته و خود اعلام نمايد. و سرّ آن اين بود كه جبرييل(ع) بر پيامبر نازل شد و گفت: اين برنامه را خود يا يك كسى كه مانند تو مىباشد اعلام كند. و على(ع) طبق آيه مباهله به منزله جان نبىّ است «انفسنا و انفسكم».()
حسكانى با نقل چهل روايت مىنويسد: پيام
رسان برائت على بن ابى طالب(ع) بوده است. از جمله از انس بن مالك نقل مىكند كه «انّ رسول اللّه(ص) بعث ببراءة مع ابى بكرٍ الى اهل مكّة، فلمّا بلغ ذاالحليفة بعث اليه فردّه و قال لايذهب به الّا رجلٌ من اهل بيتى، فبوث علياً؛() به راستى رسول خدا ابوبكر را با (آيات) برائت به سوى اهل مكّه فرستاد سپس هنگامى كه به ذوالحليفه رسيد او را برگرداند و فرمود: نبايد اين (آيات) را ببرد مگر مردى از اهلبيتم پس على(ع) را فرستاد.»
علاوه بر آيات برائت موادى در بيانيه برائت گنجانده شده بود از جمله:
1ـ لغو پيمان مشركان.
2ـ عدم حق شركت در مراسم حج در سال آينده.
3ـ ممنوع بودن ورود مشركان به خانه خدا.
4ـ ممنوع بودن طواف به صورت عريان.()
بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) حج اقامه نشد هرچند مردم به حج مي‌رفتند، تا زمان على(ع) «در زمان حكومت حضرت على(ع) حج اقامه شد شايد سر اينكه در زيارت نامه معصومين(ع) همواره «اشهد انّك قد اقمت الصّلاة و آتيت الزكاة» آمده نه بيش از آن، اين است كه در دست آنان قدرت حكومتى نبوده، تا حج را «اقامه» كنند.
حضرت امام مجتبى(ع) بيش از بيست بار پياده به مكّه رفت، ولى نگذاشتند او حج را اقامه كند، چه اينكه ساير ائمه معصومين(ع) پياده يا سواره حج مىكردند ولى حج را اقامه نكردند. امّا ابن عباس كه شاگرد حضرت على بن ابى طالب(ع) است به دستور آن حضرت موفق شد كه حج را اقامه كند.() آنگاه كه حضرت على(ع) عهده دار حكومت شد، نامه‌اى براى قثم ابن عباس، نماينده رسمى خود در مكّه نوشت «يابن عباس! اقم للنّاس الحجّ و ذكّرهم بايّام اللّه؛ ابن عباس! حج را اقامه و مردم را به “ايّام اللّه” متذكر كن.»() ادامه دارد

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. فروع كافى، كلينى، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، تحقيق على اكبر غفارى، ج 4، ص .194
. من لايحضره الفقيه، صدوق، قم، مؤسسةالنشر الاسلامى، ج 2، ص 306.
. همان، ج 2، ص .147
. تفسير عياشى، تحقيق، رسول محلاتى، تهران المكتبة للعلميّه، 1380 هـ.ق، ج 1، ص 186، ح .96
. فروع كافى، همان، ج 4، ص 205، روايت .4
. اسرار عرفانى حج، محمد تقى فعّالى، نشر مشعر، 1386، اول، ص 212.
. فروع كافى، ج 4، ص 212.
. حج در كلام امام خمينى، مؤسسه نشر آثار امام خمينى، 1372، ص .13
. ر.ك اسرار عرفانى حج، ص 212 ـ .211
. سوره نحل، آيه 120.
. سوره انعام، آيه 162 و .163
. سوره بقره، آيه .124
. همان.
. سوره بقره، آيه .125
. سوره حج، آيه .26
. سوره بقره، آيه .127
. همان، آيه .131
. سوره نساء، آيه .125
. سوره هود، آيه .75
. سوره انبياء، آيه 57 ـ .58
. سوره انعام، آيه .78
. سوره انبياء، آيه .6
. سوره صافات، آيه .109
. همان.
. سوره مريم، آيه .48
. سوره ذاريات، آيه .24
. سوره انعام، آيه .75
. سوره نحل، آيه .121
. سوره مريم، آيه .41
. سوره نجم، آيه .37
. سوره آل عمران، آيه .67
. سوره شعرا، آيه 78 ـ .82
. سوره بقره، آيه 126.
. سوره نحل، آيه 120.
. سوره ممتحنه، آيه 4.
. قصص، آيه 27.
. ر.ك: بنيان مرصوص امام خمينى(قده) جوادى آملى، نشر اسوه، 1375، ص 262.
. سوره اعراف، آيه 142.
. بنيان مرصوص، همان، ص 263.
. سوره ابراهيم، آيه 5.
. همان، 37.
. سوره آل عمران، آيه .97
. نورالثقلين حويزى، قم، المطبعة العلميّه، ج 1، ص 366.
. سوره بقره، آيه .
. سوره ممتحنه، آيه .4
. سوره بقره، آيه 125.
. ر.ك اسرار عرفانى حج، همان، ص 329.
. وسائل الشيعه، حر عاملى، مؤسسه الوفاء، ج 10، 221.
. همان.
. نهج البلاغه، فيص الاسلام، نامه 67، ص 1063.
. پيام مقام معظم رهبرى، 26/3/1370 به نقل از حج در كلام و پيام امام خمينى (قده) ص .3
. بنيان مرصوص، جوادى آملى، ص 271 ـ 272.
. سوره نحل، آيه 120.
. همان، آيه 123.
. سوره انبياء، آيه 57 ـ 58.
. سوره حج در پيام و كلام امام خمينى، ص 14.
. سوره بقره، آيه 125.
. بنيان مرصوص امام خمينى، جوادى آملى، همان، ص 272.
. سوره حج، آيه 26.
. درسنامه تفسير آيات حج، حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج، درالحديث 1386، ص 259.
. حج در كلام و پيام امام خمينى (قده) ص 14.
. پيام مقام معظم رهبرى به حجاج، 26/3/،1370 http://www.shareh.com.
. سوره حج، آيه 27.
. سوره آل عمران، آيه 97.
. سوره توبه، آيه 1 و .2
. سوره كهف، آيه 26.
. تفسير الميزان، علّامه طباطبائى، قم، جامعه مدرسين، ج 9، ص 147.
. تبيان، طوسى، ج 5، ص 169؛ مجمع البيان، طبرسى، ج 3، ص 3.فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 3، ص 371، كنزالدقائق، مشهدى، ج 5، ص 391؛ برهان بحرانى، ج 2، ص 101.
. ر.ك: سنن نسائى، ج 5، ص 374، قندوزى ينابيع المودّة، ص 218؛ الجامع الاحكام، قرطبى، ج 8، ص 67، رشيد رضا، تفسير منار، ج 10، ص 159.
. سوره آل عمران، آيه .61
. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، تحقيق محمودى، وزارت ارشاد اسلامى، 1411، ج 2، ص 305.
. تفسير الميزان، علّامه طباطبائى، ج 9، ص 196و تفسير آيات حج، ص .240
. بنيان مرصوص امام خمينى (قدر)، ص .270
. نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 67، ص .1067

/

يادى از يادگار امام به مناسبت سالگرد رحلت حجة الاسلام حاج سيد احمد خميني

يادى از يادگار امام‏
بمناسبت سالگرد رحلت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خمينى(ره)
چهره محبوب و آشناى مردم‏
پيام رهبر معظم انقلاب در سوگ يادگار امام‏
بسم اللّه الرحمن الرحيم‏
انا لله و انا اليه راجعون‏
سرانجام پس از هفته‏اى اندوهبار و سرشار از اضطراب و نگرانى، بار سنگين مصيبت فرود آمد و امت وفادار، دستخوش طوفان غم و محنت شد.
يادگار امام و فرزند دلبند و عزيزترين كس او، دنياى فانى را وداع گفت و چهره محبوب و آشناى مردم و غمخوار كشور و انقلاب و خدمتگزارى صديق براى هدفهاى امام عظيم راحل، و انديشه‏اى روشن و چشمى تيزبين در خدمت نظام اسلامى، كشور و ملت و دوستان و دوستداران خود را ترك كرد و ايران اسلامى را به عزاى خويش نشانيد.
در دوران پر حادثه انقلاب، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خمينى يكى از مؤثرترين عناصر در جريانات كلى كشور و انقلاب بود. او براى رهبر كبير انقلاب، فرزندى مهربان و در عين حال، مشاورى امين و يارى ديرين و سربازى فداكار و مريدى گوش به فرمان و كارگزارى لايق و كارآمد بود.
امام بزرگ ما بارها محبت پرشور و اعتماد عميق و تحسين قلبى خود نسبت به اين فرزند خاضع و مطيع خود را بر زبان آورده بود و نزديك‏ترين‏ها، گواهى صادق آنچنان پدرى را در حق پسر يگانه‏اش، از آن زبان پرهيزكار شنيده بودند.
در طول سال‏هاى انقلاب چه بسيار گره‏ها كه بدست او گشوده شد و چه بسيار كارهاى بزرگ كه به تدبير او انجام شد.
از اينها برتر، نقش اين عنصر پرتلاش و پرتوان در حراست عاشقانه از سلامتى جسمى، آرامش خاطر امام بزرگوار بود.
بى شك سلامت و توان جسمى و قدرت كارى آن قائد عظيم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با كهولت سنى و بيمارى قلبى، در ميان عوامل و اسباب عادى، از همه بيشتر به ابتكار و و مراقبت و پيگيرى دلسوزانه اين فرزند مهربان دلبسته بود.
ملت ايران از اين بابت بسى مديون اين عزيز فقيد است.
تاريخچه خدمات ارزنده آن مرحوم به دوران پس از پيروزى منحصر نمى‏شود. نقش ايشان در دوران مبارزه ملت ايران نيز برجسته و فراموش نشدنى است و هرچه زمان به مقطع پيروزى انقلاب اسلامى نزديك‏تر مى‏شود، اين نقش و سهم صاحب آن، بزرگتر و روشن‏تر مى‏گردد. و چون فاصله زمانى ميان فقدان فاجعه‏آميز مرحوم آيت اللّه حاج سيد مصطفى خمينى فرزند بزرگ و نام آور امام و روزهاى بازگشت رهبر كبير انقلاب به كشور مى‏رسد نقش مرحوم حاج سيد احمد آقا در قضاياى انقلاب، وضعى استثنايى و منحصر به فرد مى‏يابد.
بى شك در آخرين ماه‏هاى دوران نهضت، هيچكس در رابطه با امام بزرگوار نقشى تا بدين حد بزرگ و مؤثر از خود بروز نداده است. تلاش بى وقفه و پروانه وار ايشان در كنار مشعل فروزان امام عزيز – رضوان اللّه عليه – بسى بركات را منشأ گشته و بسى دشوارها را آسان نموده است.
اكنون اين يادگار امام از ميان ما رفته و ما را در فقدان خود مهموم و مغموم به جا گذاشته است. شكوه اين غم جانكاه را به پيشگاه صاحب و مولاى خود حضرت بقية اللّه الأعظم مى‏بريم و از او دعا براى صبر و تسلى مى‏طلبيم و در عين حال، نخستين تسليت را هم به او مى‏گوييم.
تسليت بعدى به مادر داغدار و محنت كشيده‏اى است كه بار سنگين مصائب بزرگ در دل او سنگينى مى‏كند و نيز همسر گرامى و فداكار ايشان و به خانواده معظم و بيت معزز حضرت امام راحل بويژه فرزندان گرامى اين عزيز و بالاخص به يادگار برومندش جناب حجةالاسلام حاج سيد حسن خمينى و نيز به عموى بزرگوارشان جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا پسنديده و ديگر خاندانهاى وابسته و به همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمانان جهان تسليت مى‏گويم.
خداوند روح آن مرحوم را مشحون از رحمت و فضل خود قرار دهد و او را با اوليائش محشور فرمايد. آمين رب العالمين.
جمعه بيست و شش اسفند 73
سيد على خامنه‏اى‏
نظرات و ديدگاهها
امام، يكى از خصوصياتش خودسازى بود. يعنى، وقتى ايشان بحمداللّه در انقلاب پيروز شد و رهبرى اين نظام را به عهده گرفتند، قريب به شصت سال روى خودشان كار كرده بودند. امام اولين تأليفشان يك كتاب عرفانى – اخلاقى بود.
دومين تأليفشان هم همچنين، سومين تأليفشان هم همچنين.
يعنى سالها روى مسائل عرفانى و خودسازى كار كرده بودند و بحمداللّه موفق شدند و جزاى اين كار بزرگشان را از خدا گرفتند. جزاى خوبى هم گرفتند آن اين بود كه مى‏دانيم در آن دنيا جاى امام بسيار خوب است، و در اين دنيا هم به مناسبت آن پاكيها به صورتى درآمدند كه وقتى جمله‏اى مى‏گفتند مردم به خيابانها مى‏ريختند.
به نظر من، اين به خاطر مرجعيت امام نبود. اين نفوذ كلمه مال اين نبود كه امام يك رهبر سياسى قوى بود. براى اينكه رهبران سياسى قوى در دنيا زياد مى‏بينيم. ما مرجع و فقيه زياد ديديم. اما اين چيزى كه در امام به صورت يك مسأله واقعاً مافوق حالت معمول بود آن خلوص و پاكى امام بود. آن چيزى بود كه در موقع صحبت كردن، كليه شنوندگانش و كليه كسانى كه چه مستقيم صحبت ايشان را مى‏شنيدند و چه از طريق راديو و تلويزيون مى‏شنيدند در فكر، ذهن و قلبشان جا مى‏گرفت و طبق دستور امام عمل مى‏كردند.
اينكه مردم دنبال كلام امام را مى‏گرفتند و به خيابانها مى‏آمدند و آن تعدادى كه شهيد شدند، مجروح شدند، زندان رفتند، شكنجه ديدند، درست است كه همه اين مبارزات و اوضاع اجتماعى چنين حالتى را به وجود آورده بود، اما اينكه از غير خدا نترسيدن در مردم ايران پيدا شده بود مسلم، نتيجه خلوص كلام امام بود.
اگر همه دست به دست هم بدهيم، همه نيروهاى مردمى ايران، مسؤولان عزيز نظام، هر كسى در هر نقطه‏اى كه هست، اگر كارش را خوب انجام دهد و براى مردم كار كند و خوب كار كردن را ملاك خدمت به مردم قرار دهد، و ايمان داشته باشد كه خدمت به مردم خدمت به خداست مطمئناً بسيارى از اين معضلات حل مى‏شود.
اگر ما بخواهيم براى مردم كار كنيم، و اگر بخواهيم نظاممان پابرجا باشد، و بخواهيم خدمت كنيم تا اين نظام – كه نظام اسلامى و خدايى است و از خون هزاران نفر به وجود آمده و از زحمات بسيار زياد امام و ساير مسؤولان به وجود آمده است – پابرجا و الگو باشد، ناچار بايد قضاياى اقتصادى را حل كنيم.
اگر بخواهيم قضاياى اقتصادى را حل كنيم، بايد قضاياى سياسى را حل كنيم. اگر بخواهيم قضاياى سياسيمان را حل كنيم بايد محاسبه داشته باشيم، مبادله داشته باشيم، ببينيم اگر قدمى كه بر مى‏داريم براى خداست، اين اعتراضى را كه داريم براى خداست. يا نه اين براى اين است كه مى‏خواستم مطرح باشم، چون من مطرح نيستم حالا نبايد اين باشد، اين بعد سياسى دارد! اگر ما توانستيم در خودمان چنين حالتى را به وجود آوريم كه واقعاً براى خدا كار كنيم مى‏بينيم كه صدى نود و نه اين قضايا تمام مى‏شود. و اگر صدى نود و نه قضاياى واقعى مسؤولان ما حل شود به همانگونه مسائل نظام حل مى‏شود.
ما هرچه در مقابل ابرقدرتها خصوصاً آمريكا نرمش به خرج دهيم، وضعمان در تمام زمينه‏ها بدتر خواهد شد و اين تحليل كه اگر ما مسائلمان را در تمام زمينه‏ها با كشورهاى غربى و قدرتهاى شرقى حل كنيم، مسأله ديگرى نداريم، اشتباه است.
ما در زمينه جنگ نيز معتقديم كه اگر در مقابل خواستهاى ناحق آمريكا كوتاه بياييم آنها فكر مى‏كنند كه ما ضعيف هستيم و تا سقوط كامل ما را زير فشار مى‏گذارند.
ما از هر چه بگذريم، نمى‏توانيم از آرمانهاى انقلاب و امام بگذريم و دشمن به چيزى غير از اين راضى نمى‏شود.
استحكام در سياست خارجى موجب مى‏شود ما راهمان را با قوت ادامه دهيم، ولى ركود و يا عقبگرد از سياستهاى تدوين شده كه از آن ضعفى احساس شود، انقلاب را دچار سستى مى‏كند و نظام لحظه‏اى نمى‏تواند مقاومت كند.
آرمانهاى انقلاب، آمريكا و شوروى را در مقابل ما خاضع كرده بود، اگر ما ترس از ابرقدرتها داشته باشيم، كار به اينجا كشيده مى‏شود كه گويى ما دنبال آمريكا افتاده‏ايم و التماس مى‏كنيم.
امام هنر منهاى جهت را قبول نداشتند. حضرت امام در پيامشان به هنرمندان تأكيد فرمودند كه هنرى مورد قبول است كه ترسيم كننده مرز بين فقر و غنا باشد. اسلام زمانى هنر را ارج مى‏نهد كه در جهت مردم و خدا باشد. اگر هنرمند توانست ترسيم كننده چهره كريه استكبار و ظلم باشد كارى مورد قبول كرده است. اگر هنرمند با خلق اثر خود چه با سرودن شعر، چه با خلق يك نقاشى، مجسمه يا نظاير آن توانست ترسيم كننده ظلم بى حد و حصر استكبار باشد، كارى كرده است. و در صورتى كه هنرمند هنر را براى هنر بخواهد مسلماً از ديدگاه اسلام و امام تلاشش بى‏ارزش است.
هنرمندان زمانى مى‏توانند كوله بار مسؤوليتشان را زمين بگذارند كه ديگر ظلمى در جهان نباشد. هنرمند متعهد مسلمان همواره در روند تاريخ مبارزات حق طلبانه مسؤوليت دارد كه به بهترين وجه ترسيم كننده حماسه‏هاى جاودانه پيروان اسلام ناب محمّدى باشد. هنر متعهد، هنرى است كه مردم را آگاه كند نه اينكه آنها را دچار خمودگى نمايد. اگر هنر توانست نقشى روشنگرانه داشته باشد مطمئناً حركت مردم را به سوى نقطه اوج كه همان حركت به سوى خداست هدايت خواهد كرد.
شما عزيزان از هر كسى بهتر مى‏دانيد كه حضرت امام(س) چه مقدار به بسيجيان علاقه داشتند. انقلاب ما به واسطه شور و شوق اسلامى مردم و انقلابيهاى عاليقدر انقلاب اسلامى پيروز شد. بايد مردم هم اين پيروزى را تا سر حد رسيدن به اهداف و مقاصد عالى بنيانگذار جمهورى اسلامى دنبال كنند.
ماهيت انقلاب ما اسلامى و مردمى است. اسلامى است براى اينكه نظام ما بر پايه معيارها و دستورات الهى و اسلامى تنظيم شده است، نظام ما بر پايه دين اسلام و بر پايه احكام عالى اسلام شكل گرفته است. مسؤولان با تمام وجود تلاش مى‏كنند تا محتواى اين نظام از هر حيث اسلامى شود…شما مى‏دانيد حضرت امام فرمودند: «اى كاش من يك پاسدار بودم.» مى‏دانيد كه حضرت امام فرمودند: «از خداوند مى‏خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند.» امام نزديك به 80 سال رياضت كشيدند تا انقلاب پيروز شد و ده سال بعد از انقلاب با تمام دسيسه‏ها دست و پنجه نرم كردند از خدا خواستند تا يك سپاهى و در آخرت چون يك بسيجى محشور شوند. چه تعريفى بهتر و گوياتر از اين مى‏توان براى نشان دادن علاقه حضرت امام به شما بسيجيان عزيز پيدا كرد؟ پس از پيروزى انقلاب امام با ديد وسيع و تيزى كه داشتند تشكيل بسيج را اعلام كردند. در يكى از سخنرانيهايشان فرمودند: «ما براى دفاع از انقلابمان بايد بيست ميليون سرباز و نظامى داشته باشيم.» به دنبال اين صحبت، بسيج مردمى و زيباى كليه نيروهاى اسلامى در سراسر جهان اسلام تشكيل شد.
اتحاد پايدار مردم ما محركه اصلى و مهم نظام و انقلاب در شرايط دشوار به شمار مى‏رود، و اگر اتحاد بين نيروهاى مؤمن به انقلاب نبود تنها يكى از حركتهاى دشمنان براى نابودى نظام اسلامى ما كافى بود. در برابر تمامى حوادث و ضرباتى كه انقلاب را مورد هجوم قرار داد عامل اتحاد موجب استوارى نظام شد و دشمنان را يكى بعد از ديگرى مأيوس كرد.
شما عزيزان انجمنهاى اسلامى براى اينكه خطوط اساسى و اصولى اسلام ناب محمدى را تبيين كنيد چاره‏اى نداريد جز اينكه با حوزه ارتباط برقرار كنيد و با محافل دانشگاهى در تماس باشيد. اگر در برقرارى اين ارتباطها موفق شويد كار بزرگى كرده‏ايد و مى‏توانيد قدمهاى بعدى را با اطمينان خاطر برداريد.
امروز برخورد آراء و انديشه‏ها موجب رشد جامعه اسلامى مى‏شود. در برخورد آراء و انديشه‏ها نبايد علايق و سليقه‏هاى شخصى را ملاك و معيار اسلامى دانست. اگر امروز ما شاهد دو جريان سياسى در داخل نظام هستيم اين به خاطر اعمال سليقه‏هاى شخصى است. ما اگر بخواهيم به اسلام امام خمينى برسيم بايد علايق فردى را كنار بگذاريم و به روايات ائمه هدى(ع) متكى باشيم. البته اختلاف در سليقه خود به خود اشكالى ندارد، اما وقتى كه مصالح نظام در كار است بايد ساير مصالح را فداى آن كرد.
انجمنهاى اسلامى بايد سعى كنند نسبت به اعضاى خود شناخت كامل داشته باشند. كسانى را كه به اسلام امام خمينى(س) معتقدند در مجموعه خود جذب كنند و كسانى كه به قاطعيت اسلامى و انقلابى اعتقاد ندارند و براى كسب منافع شخصى وارد انجمنهاى اسلامى مى‏شوند، طرد كنند. در عرصه مبارزات عقيدتى بايستى لبه تيز حملات خودمان را متوجه استكبار جهانى به سركردگى آمريكا كنيم. اگر ما در اين عرصه حملات خودمان را به طرف دست نشاندگان آمريكا هدايت كنيم در واقع مبارزه‏مان را به سمت درگيرى با معلول هدايت كرده‏ايم و از علت غافل شده‏ايم. من بارها گفته‏ام آمريكا مى‏خواهد هويت اسلامى و حيثيت انقلابى شما را از بين ببرد.
بايد مردم فلسطين خود فلسطينيها در ابتدا دست به كار شوند، پس به عنوان پيشقراولان جنگ، به عنوان اولين خاكريز جنگ با اسرائيل چاره‏اى نيست جز اينكه مردم فلسطين براى دفاع از ميهن اسلاميشان وارد مبارزه عملى بشوند. همان كارى كه شما براى انديشيدن درباره آن جمع شده‏ايد بايد عمل كنيم، يعنى بايد ببينيم دولت ايران براى شما چكار مى‏كند، بايد ببينيم دولتهاى مبارز و انقلابى براى شما چكار مى‏كند. راه عملى رسيدن به اهداف انقلابى شما چيست؟ امام مى‏گويند: اولين خاكريز را بايد خود شماها بزنيد، مردم فلسطين بايد اولين خاكريز را داشته باشند. اما، حالا مردم فلسطين كه تعدادى اندك هستند و اين همه دشمن دارند، امام مى‏فرمايند:
«اين ماده فساد كه در قلب كشورهاى اسلامى كه با پشتيبانى دول بزرگ جايگزين شده است و ريشه‏هاى فسادش هر روز كشورهاى اسلامى را تهديد مى‏كند بايد با همت كشورهاى اسلامى و ملل بزرگ اسلام ريشه كن شود.»
قدم بعد براى نجات فلسطين مسلمانهاى كشورهاى اسلامى هستند. آنها بايد دست در دست برادران مبارز فلسطين كمك كنند تا بتوانند اين ماده فساد را از اين منطقه بكنند.
قدم بعدى را امام تحريم اقتصادى مى‏دانند. شما ببينيد اگر سران كشورهاى اسلامى به اندازه بال مگسى دلشان براى مردم فلسطين مى‏سوخت لااقل اين بود كه بيايند صدور نفت را تحريم كنند، روابط اقتصادى را تحريم كنند. نه با اسرائيل، بلكه با آمريكا. ما مى‏دانيم مبارزه با اسرائيل يعنى مبارزه با آمريكا.آمريكا از اسرائيل جدا نيست. امام به اين معنا اصرار دارند. مبارزه با اسرائيل چيزى جداى از مبارزه با آمريكا يا انگليس نيست. چيزى جداى از مبازره با شوروى نيست. حال آنها كه ادعاى مبارزه دارند و نمى‏خواهند بجنگند لااقل تحريم اقتصادى كنند. امام در قدم سوم مى‏فرمايند:
«اسرائيل قيام مسلحانه بر ضد كشورهاى اسلامى نموده است. بر دول و ملل اسلام قلع و قمع آن لازم است.»
اين فتوا است، يعنى امام فتوا دادند كه «بر دول و ملل اسلامى قلع و قمع آن لازم است. كمك به اسرائيل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت حرام و مخالفت با اسلام است، رابطه با اسرائيل و عمال آن چه رابطه تجارى و چه رابطه سياسى، حرام و مخالفت با اسلام است.»
امام فتوا دادند كه ارتباط سياسى و اقتصادى با اسرائيل و كسانى كه به اسرائيل كمك مى‏كنند و در جاهاى ديگر است، اين حرام است.
پس سه مرحله شد: خاكريز اول مردم انقلابى فلسطين، خاكريز دوم ملل مسلمان كشورهاى اسلامى، خاكريز سوم اعمال تحريم اقتصادى و سياسى نسبت به اسرائيل و كشورهاى حامى او مانند آمريكا.
اما از همه اينها مهمتر چيست؟ امام مى‏گويند، براى مبارزه با اسرائيل از همه اينها مهمتر برگشت به خويشتن خويش است. از همه اينها مهمتر مبارزه براى احياى فرهنگ اسلامى است. اگر ما براى فرهنگ اسلامى مبارزه كرديم، مروج فرهنگ اسلامى بوديم، قهرى با فرهنگ غرب و شرق معارضيم و اگر مبارزه با فرهنگ غرب و شرق كرديم ما به نيروى خودمان متكى مى‏شويم. اگر ما طبق معيارهاى اسلامى حركت كنيم به چيزى غير از مبارزه با اسرائيل و اخراج اسرائيل از سرزمينهاى اسلامى راضى نمى‏شويم. پس زيربناى تمام آنها مبارزه فرهنگى است كه امام مى‏فرمايند:
«ما تا به اسلام رسول اللّه(ص) برنگرديم، مشكلاتمان سرجاى خودش هست.»
در فرهنگ پيغمبر(ص) آنچه حلّال مشكلات است فرهنگ اصيل اسلامى است. خضوع در مقابل غرب و شرق از نظر اسلام محكوم است.
پس آن عده از انقلابيهاى ديروزى كه امروز مرتب يك پايشان توى فرانسه است، يك پايشان توى انگلستان و يك پايشان توى آمريكا است، يك پايشان پيش نوكران اينها در كشورهاى اسلامى است، اينها چون معتقد به فرهنگ اسلامى نيستند چيزى غير از شكست عايدشان نمى‏شود…
حضرت امام در باب مبارزه فرهنگى و رجوع به خويشتن خويش و مبارزه با اسرائيل جمله‏اى دارند، ايشان مى‏فرمايند:
«پس از گردن نهادن به احكام اسلام هيچ امرى را بر مسلمانان واجبتر از اين نمى‏دانم كه با جان و مال خويش در راه گرامى داشتن اسلام به دفاع بپردازند.»
همه بايد از صميم قلب براى اسلام تلاش كنيم. هنگامى كه مى‏بينيد خونهاى برادران و خواهران بيگناه شما در سرزمينهاى مقدس جارى است و هنگامى كه مشاهده مى‏كنيم دلاوران و مجاهدان سرزمينهاى ما به دست صهيونيزم تبهكار و سران آن كشته مى‏شوند در اين شرايط هيچ راهى جز ادامه جهاد نمى‏ماند و بر همه مسلمانان واجب است كه كمك‏هاى مادى و معنوى خود را در اين جهاد مقدّس صرف كنند. (برگرفته از كتاب مجموعه آثار يادگار امام)

/

مظلوميت فرهنگ و چاره جويى آن

مظلوميت فرهنگ و چاره‏جويى آن‏ حجةالاسلام و المسلمين محمد تقى رهبر سخن از مظلوميت فرهنگ است كه مقام معظم رهبرى بارها از آن سخن گفته و به رفع مظلوميت از آن تأكيد فرموده‏اند. نگارنده اين مقال نيز حتى سالها در همين سلسله مقالات در پيرامون آن قلم زده و اين مظلوميت را از ابعاد مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار داده كه اين بررسى‏ها، استقبال دلسوزان نظام اسلامى و دردمندان دينى را همراه داشته است و اين بار مى‏خواهد با توجه به وضع موجود فرهنگى و با عنايت به سخنان اخير رهبر معظم در چند ديدار ماه مبارك رمضان با دانشگاهيان و اساتيد و دانشجويان و كارگزاران نظام، مظلوميت فرهنگ و راه كارهاى مظلوميت زدايى از آن را مورد گفتگو قرار دهد. در اين مجال چند مطلب بايد مورد توجه قرار گيرد: مقصود از فرهنگ در اين گفتمان چيست؟ دلائل مظلوميت فرهنگ… چه كسانى مسؤول اين مظلوميت‏اند؟ چگونه رفع مظلوميت بايد كرد؟ و موضوعاتى از اين قبيل كه طى اين مقال بدان اشاره مى‏شود. مقوله فرهنگ‏ هر چند فرهنگ به معناى عام شامل هر نوع دانستى و فهميدنى مى‏باشد اما به مفهوم خاص مقوله فرهنگ با دانش و معلومات اصطلاحى فرق دارد. ممكن است در يك نظام علم و دانش به اوج خود رسيده باشد اما بينش فرهنگى در آن نظام به انحطاط گرائيده باشد و سقوط فرهنگى آن نظام را تهديد كند. نمونه آن دانش و تكنولوژى در كشورهاى غربى است كه سنگرهاى بسيارى را فتح كرده و به دل ذره راه گشوده و به آسمانها پر كشيده و هر روز دستاوردى نو در اين عرصه بدست آورده و امكانات زندگى مادى را براى بشر فراهم كرده است اما در عين حال همين غرب از بعد فرهنگى به دوران قرون وسطائى روآورده و انحطاط اخلاقى آن را تهديد مى‏كند و براى ارزشهاى انسانى در تمدن جديد جايى باقى نمانده است. نمودارهاى آن، استعمار كهنه و نو، قتل و غارت، بى رحمى و قساوت، شيطنت و شهوت و صدها نمونه از فساد اخلاق و بى‏عدالتى و تبعيض و سلطه و استبداد است كه مغرب زمين و آينده آن را با چالش‏هاى جدّى روبرو كرده و افول اين تمدن را نويد مى‏دهد. بنابراين، حوزه دانش و پژوهش با حوزه فرهنگ فرق دارد، و مى‏توان گفت در اين تعريف فرهنگ شامل انديشه و بينش و اخلاق و عرف و عادات و ارزشهايى است كه با نگاه معنوى و انسانى قابل ارزيابى هستند نه با ابزارهاى علمى مثلاً دانش روز مانند فيزيك و رياضى مى‏توانند در دل ذرات نفوذ كرده و به سنجش و اندازه گيريهاى علمى راه بگشايند ولى در مفهوم عدالت و اخلاق و حقوق انسانى كمترين كاربرد را ندارند مولانا هشتصد سال قبل با تفكيك دو حوزه (علوم مادى و دانش معنوى) چنين گفته است: خرده كاريهاى علم هندسه‏ يا نجوم و علم طب و فلسفه‏ كان تعلق با همين دنييستش‏ ره به هفتم آسمان برنيستش‏ اينهمه علم بناى آخور است‏ كه عماد بود گاو و اشتر است‏ بهر استبقاى حيوان چند روز نام آن كردند اين گيجان رموز علم راه حق و علم منزلش‏ صاحب دل داند آن را با دلش‏ دانش و تكنولوژى روز همان علم آخور و حيات حيوانى است كه آنرا بهره‏اى از حيات معنوى و معارف آسمانى و فضائل انسانى نيست. نتيجه آنكه : ارتقاى علمى روز به معناى ارتقاى انسانى نيست چرا كه انسان را از بعد معنوى حياتى ديگر است كه با مقياس‏هاى ديگر قابل سنجش است. بطور خلاصه وقتى از فرهنگ سخن گفته مى‏شود ناظر به ارزشهايى است كه با فيزيك و رياضى و هندسه و فيزيولوژى و حتى روانشناسى جديد فرق ماهوى دارد به اين خاطر است كه مى‏گوييم جهان غرب درگير جاهليت جديد است كه با بكارگيرى ابزارهاى مدرن، جنايات عهد جاهليت و قرون وسطايى را در گستره‏اى هزاران بار بيش از گذشته شكل مى‏دهد و بقول آن انسان وحشى آدمخوار كه چند روزى در ميان روشنفكران غربى زيست و چون به ديار خود برگشت گفت: اكنون گوشت انسان را با كارد و چنگال مى‏خوريم!! و اين ماهيت تمدن جديد است… كه نمونه‏هاى آن را در فلسطين و عراق و افغانستان مى‏بينيم و در ويتنام و جنگهاى جهانى اول و دوم ديديم و سرانجام اين تمدن چيزى جز نابودى و زوال و نگون بختى بشريت نيست مگر آنكه دستى از غيب برون آيد و كارى بكند! اينجاست كه به كارگزاران فرهنگى نظام و دانش آموختگان مى‏گوييم نبايد فريفته دانش و تكنولوژى غرب و فرهنگ و تمدن آن باشند بلكه فرهنگ و دانش را با معيارهاى آسمانى بنگرند و همپاى دانش و نوآورى‏هاى علمى روز، به ارزشهاى فرهنگى و دينى اهتمام جدى ورزند و از سرنوشت غرب و سبعيت حاكم بر تمدن قرن بيستم عبرت گيرند و اين همان چيزى است كه اسلام بر آن تكيه دارد و امام راحل فرمودند و رهبرى نظام بر آن تأكيد مى‏ورزد و ديگر دلسوزان يقه چاك مى‏زنند كه كارگزاران فرهنگى همزمان با توليد علم و استفاده از تكنولوژى عصر – كه بحمد اللّه پيشرفت‏هاى قابل توجهى در پرتو انقلاب اسلامى داشته است – به فكر دينى و انضباط اخلاقى توجه بيشتر نموده و از خطرات بى‏ايمانى و انحطاط اخلاقى كه در تهاجم فرهنگى براى اين نسل تدارك ديده شده غافل نباشند. مظلوميت فرهنگ‏ و اما مظلوميت فرهنگ به مفهومى كه بيان شد. به حاشيه رانده شدن تدريجى آن طى ساليان اخير ونبودن حساسيت كافى روى فرهنگ دينى و اخلاقى در كانون‏هاى آموزش و فقر معنويت و اخلاق است كه خروجى‏هاى اين كانون‏ها گواهى مى‏دهد. دوران سه گانه فرهنگ‏ توضيح آنكه:پيروزى انقلاب اسلامى بدون ترديد مديون فرهنگ دينى و تحولات بنيادين در افكار و انديشه‏ها بود كه با رهبرى امام راحل و مهندسى فرهنگ اسلامى با روشن بينى آن معمار بزرگ قرن در عرصه جهان ظاهر شد، حادثه‏اى كه چون زلزله ناظران جهانى را بهت زده كرد و خواب از چشم جهانخواران ربود و نور اميد و نجات را در دلهاى مستضعفان جهان بر افروخت و افسانه‏هاى تحجر و افسون خود باختگى در برابر بيگانگان را درهم شكست. در اين فرايند تاريخى اسلام بار ديگر از انزوا درآمد و با قامتى برافراشته در عرصه انديشه‏ها ظهور كرد و مى‏رود تا به خواست خداوند به عنوان يك مكتب حيات بخش در عرصه جهانى ماندگار باشد و به فرموده آن بزرگ مرد روشن روان ابرقدرتها را به خاك مذلت بنشاند و اينهمه در صورتى است كه فرهنگ اسلامى و انديشه‏هاى ناب آن به انزوا نگرايد و دست تحريف از دامن آن كوتاه شود و توطئه و تهاجم بيگانه كه با تمام وجود به صحنه آمده با هوشيارى و آمادگى فرزندان امام و انقلاب نقش برآب شود و در يك نبرد بى امان در برابر ناتوى فرهنگى تا به شكست كشاندن دشمن ايستادگى شود همانگونه كه در جنگ تحميلى ديديم. و اما چگونگى مظلوميت فرهنگ و بى‏مهرى‏ها يا بى توجهى‏ها به بنيادهاى معرفت دينى و اصول اخلاقى از آنجا آغاز شد كه با پايان گرفتن جنگ هشت ساله كه اوج شكوفايى ايمان و اخلاق و پايدارى بود، دوره سازندگى رسيد كه هم ضرورى بود و هم كارنامه درخشانى در اين عرصه داشت اما همانگونه كه طبيعت روزگار و آدميان است كه پس از پيروزى بر دشمن، انگيزه‏هاى نفسانى سر بر مى‏كشد و يا مسئله رفاه و آرامش نوعى بى‏تفاوتى در برابر مسؤوليتهاى اخلاقى و اعتقادى و عملى را همراه مى‏آورد، و رقابت دنيوى سرگرمى‏هاى مادى نوعى غفلت براى آدمى پديد مى‏آورد، ما نيز از اين سرنوشت مصون نمانديم و دنيازدگى و جاه‏طلبى و هوا و هوسها كم و بيش چهره نمودند و آن شور و حال فرهنگى و اعتقادى و اخلاق و ايثار و همدلى و همدردى را تحت الشعاع قرار داده و تدريجاً نوعى استحاله فرهنگى را زمينه ساز شدند كه با شروع دوره اصلاحات و طرح توسعه سياسى و دعوى بر سر آزادى و تنش‏هاى جناحى از يك سو و فرهنگ زدايى و بقول مسؤولان فرهنگى آنروز تساهل و تسامح تدريجاً از ولنگارى و بى‏بندبارى سر برآورد و كار به آنجا كشيد كه فضاى باز سياسى و فرهنگى عرصه‏اى شد براى معارضان در برابر ارزشهاى اسلام و انقلاب و كم نبودند مطبوعات كه از بودجه بيت المال تغذيه مى‏شدند و افرادى كه پست‏هاى كليدى را در اشغال داشته اما آب به آسياب دشمن مى‏ريختند و پاره‏اى جيره‏خوار دشمنان و ريزه‏خوار دلارهاى بيگانه گشته و بسيج شدند تا فاتحه انقلاب اسلامى را بخوانند كه شرح اين ماجراى تلخ را در اسناد و مداركى بايد كاويد كه از دوره اصلاحات بويژه چهارساله دوم آن مانده است و اگر اين اسناد و نوشته‏ها و نطق‏ها و مصاحبه‏ها و تحصن‏ها و اعتصاب‏ها در ديد عموم قرار گيرد مردم خواهند فهميد چه دوره سياهى را انقلاب پشت سر گذاشت كه آن عناصر ورشكسته را ملت بالأخره جواب داد و دست رد به سينه آنان زد چرا كه انقلاب اسلامى و ارزشهاى دينى را به بهاى خون‏هاى پاك عزيزانشان به دست آورده و حاضر نبودند آن را به پاى بيگانه بريزند. و اينهمه زير چتر اصلاحات با سوء استفاده عناصر فاسدى اتفاق مى‏افتاد كه چهره خود را پنهان داشته و يا خود نمى‏دانستند آلت دست دشمنان قسم خورده ميهن و نظام جمهورى اسلامى اند بارى ضربه هايى كه به فرهنگ و شعائر اسلامى در آن دوران وارد آمد سالهاى سال تلاش و مجاهده جدى را مى‏طلبيد تا بتوان آب رفته را به جوى بازگرداند و همين جاست كه مسؤوليت امروز مسؤولان را سنگين‏تر مى‏سازد كه بدون فوت وقت بايد در صدد بازسازى اصول و ارزشها و پى‏ريزى طرحى نو باشند و نهادهاى آموزشى و فرهنگى را دريابند و به فكر اصلاح كجى‏ها و جبران كاستى‏ها باشند. آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه امروزه هم آنگونه كه شايسته و بايسته است به فرهنگ با مفهومى كه گفتيم اهتمام لازم مشاهده نمى‏شود، مخصوصاً در فضاهاى آموزشى و علمى كه بايد مهد پرورش فرهنگ باشد تحركى ديده نمى‏شود! به نظر مى‏رسد، تذكرات مكرر رهبر معظم در مورد فرهنگ و باورهاى دينى از همين جا ناشى مى‏شود و بايد مسؤولان دلسوز نظام دغدغه رهبرى را دريابند. ايشان در ديدار با اساتيد دانشگاه‏ها در يكى از روزهاى ماه مبارك رمضان 16 مهرماه با اشاره به مسؤوليت رؤساى دانشگاه‏ها و نهاد نمايندگى ولى فقيه فرمودند: «مسؤولان دانشگاه‏ها نيز در زمينه دينى كردن محيط دانشگاه‏ها وظايفى دارند اما اصلى‏ترين وظائف بر عهده روحانيان فعّال در نهاد نمايندگى است و آنها بايد با ارائه مستمر فكر نو، عميق، مستدل، تحسين برانگيز و قانع كننده دينى ارتقاى فكر دينى در دانشگاه‏ها را با كمال جديت دنبال كنند.» چالش‏هاى موجود در دانشگاه‏ها جاى تأسف است كه با گذشت بيست و هشت سال از استقرار نظام اسلامى، دانشگاه‏ها و ديگر نهادهاى آموزشى ما در جايى قرار داشته باشند كه رهبرى نظام با دغدغه و نگرانى با مسؤولان فرهنگى اينگونه سخن بگويند. همچنين معظم له در ديدار ديگرى در ماه مبارك با مسؤولان نظام از ارتقاى ارزشهاى اخلاقى و ايمان دينى سخن گفته و تأكيد فرمودند: «با روى كار بودن يك دولت حزب اللّهى و رئيس جمهور مكتبى زمينه براى حركت عميق فرهنگى بيش از پيش فراهم است و همه دستگاه‏هاى مسؤول اعم از وزارت ارشاد، صدا و سيما، سازمان تبليغات، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش، بايد در جهت ارتقاى ارزشهاى اخلاقى و ايمانى دينى جامعه به طور جدى تلاش كنند.» (16 مهر ماه 86) بايد اعتراف كنيم همانگونه كه نگارنده بارها گفته‏ام نياز به يك انقلاب فرهنگى و تحوّل در فضاى آموزشى و تبليغى يك ضرورت اجتناب‏ناپذير امروز ماست و شوراى عالى انقلاب فرهنگى بايد با دغدغه بيشتر به ميدان بيايد چرا كه توطئه‏هاى ضد فرهنگى و ضد اخلاقى و بحران زا در جامعه و در ميان جوانان حتى دانشجويان رخنه كرده و مشكلاتى را پديد آورده است. مسؤول دفتر مركزى مشاوره وزارت علوم و تحقيقات و فناورى مى‏گويد: «تمامى مسائل و آسيب‏هايى كه در جامعه وجود دارد در بين دانشجويان نيز مشاهده مى‏شود اما ميزان آسيب‏هاى اجتماعى در بين دانشجويان بسيار كمتر از ميزان موجود جامعه است.» البته انتظار اين است كه آسيب‏هاى اجتماعى به هيچ وجه در جامعه دانشگاهى وجود نداشته باشد اما اين وضع بايد ريشه يابى شود كه چه عواملى در وجود آسيب‏ها مؤثرند؟ اينها بررسى كارشناسانه مى‏خواهد كه بطور جدى بايد پيگيرى و چاره‏جويى شود. عوامل بيرونى رسانه‏اى و ماهواره‏اى با بودجه‏هاى بيگانه از يك طرف، بى تفاوتى خانواده‏ها، فضاى آلوده اجتماعى و نارسايى فرهنگى و آموزشى و عدم نظارت جدى بر فضاى دانش آموزى و دانشگاهى و به روز نبودن كارهاى فرهنگى و ناهمزبانى با نسل جديد و مشكلات اقتصادى و بعضاً مسائل سياسى از سويى ديگر را در پيدايش آسيب‏ها نبايد از ياد برد و چاره‏جويى آن با گفتگو و به اين سادگى قابل دستيابى نيست و ساز و كار جدى خود را مى‏طلبد، همانگونه كه رهبر معظم بر آن تأكيد فرمودند. جلوه‏هاى ايمان و اخلاق در جوانان‏ البته در كنار اينها آمادگى روحى و معنوى جوانان و فطرت فضيلت خواه آنان را نبايد از ياد برد بسيج دانشجويى، نماز جماعت و جمعه، عمره دانشجويى، رويكرد به قرآن، و زيارت و اعتكاف موارد مثبتى هستند كه بايد تقويت شوند. اما همه اينها كه نقاط مثبت در فضاى دانشگاهى است غالباً به صورت خودجوش بوده و مسؤولان فرهنگى كمتر در پيدايش آن نقش داشته‏اند. گرايش جوانان به مسائل عرفانى و معنوى به درستى هدايت نشده و به همين جهت زمينه نشر عرفان‏هاى كاذب وارداتى را فراهم ساخته كه بسيار خطرناك است و سر از لااباليگرى در قالب عرفان گرايى! بيرون مى‏آورد… مسائل و موارد از اين قبيل در باب اخلاق و روابط مسئله دار فراوان است كه بازشناسى اين مشكلات توجه بيشتر مسؤولان فرهنگى و اساتيد متعهد و گروه معارف اسلامى و نمايندگى‏هاى ولى فقيه و نظارت و كنترل بيش از پيش را طلب مى‏كند و در اين مسؤوليت خطير نبايد قصور كرد كه پاسخگويى آن در پيشگاه خداوند دشوار است كه اينهمه امكانات به بركت انقلاب در اختيار ما نهاده شود و نتوانيم از اين فرصت‏ها استفاده كنيم! مقام معظم رهبرى قبلاً نيز روى مسؤوليت نهادهاى آموزشى بويژه دانشگاه و نقش آن در تربيت نسل جوان تأكيد فرمودند: كه ايشان يادآور شدند: «توقع ما از دانشگاه كشور و مركز علم اين كشور اين است كه اگر يك جوان كم اعتقاد و لاابالى وارد دانشگاه شد در حالى از دانشگاه بيرون بيايد كه عميقاً متدين و داراى تعهد دينى و اخلاقى است.» (31/2/86) ولى آيا وزارت علوم و رؤسا و ديگر مسؤولان دانشگاه‏ها اين پيام را گرفتند و به اين خواسته جدى ولىّ امر پاسخ دادند؟ جاى سخن است! اگر اين تذكرات جدى گرفته شود نه اينكه شعارى براى چند روز بر زبانها جارى شود و در صفحات روزنامه‏ها ثبت گردد و بالأخره بجايى نرسيم! اگر چنين احساسى به مسؤولان فرهنگى دست داد قطعاً دانشگاه‏ها و مراكز آموزش از وضع كنونى خارج شده و راه بهترى پيش خواهند گرفت. اين روزها معمولاً دغدغه مسؤولان فرهنگى تأمين بودجه و تهيه كلاس و معلم و استاد است و ديگر مجالى براى تربيت دينى باقى نمى‏ماند در حاليكه ملت ما براى دانشگاه بودجه كلانى را مى‏پردازد و براى هر سال تحصيلى يك دانشجو دو تا سه ميليون تومان بابت دانشگاه از بودجه مى‏پردازد. پرداخت كنندگان اين حجم كلان از بودجه كشور براى مراكز آموزش و دانشگاهى و…فضاى گسترده و باغ و ساختمان و خوابگاه و گل‏كارى و تأمين استاد و خدمات تا مدرك تحصيلى و فارغ التحصيل شدن بچه‏ها، انتظار ندارند اين شرائط رايگان در اختيار كسانى باشد كه نسبت به دين و فرهنگ و اخلاق بى‏تفاوت باشند كه اين ستم و ناروايى است كه وجدان عمومى آن را نمى‏پذيرد. به اين دلائل است و به دليل نقش مؤثر دانشگاه و دانشجو در آينده كشور، رهبرى نظام توجّه خاص خود را به سوى مراكز آموزشى و فرهنگى بويژه دانشگاه معطوف داشته كه انتظار است گوش شنوايى باشد و اين پيام را بگيرد. و در ختم اين مقال – كه به اندكى از هزاران بسنده شد – باز هم تأكيد مى‏كنيم كه فرهنگ امروز هم غريب است و بايد آن را از غربت درآوريم و اين با مشاركت گسترده كليه نهادها و دست اندركاران از دبستان تا دبيرستان و دانشگاه گرفته تا نهادهاى تبليغى و هنرى و رسانه ملى و نويسندگان و رسانه‏هاى مطبوعاتى، ميسر است همانگونه كه رهبر معظم تأكيد فرمودند و اگر سامان فرهنگى كشور درست عمل نكند طرح ارتقاى اخلاقى و اقدامات نيروهاى انتظامى و امنيتى – هر چند در جاى خود ضرورى است – بجايى نخواهد رسيد همانگونه كه در مقاله پيشين بدان پرداختيم. اگر بار مسؤوليت بدرستى تقسيم بشود و هر فرد و هر نهاد و سازمان به وظيفه عمل كند كار به سامان مى‏رسد و مى‏توان اميدوار به تحولى در عرصه فرهنگ و اجتماع بود. و در همين جا لازم است از نويسندگان، محققان و برنامه ريزان دعوت كنم به نداى رهبرى نظام پاسخ دهند و نياز امروز و ضرورت‏ها و چالشها را كه لحظه به لحظه از راه مى‏رسد در كانون توجه خود قرار دهند كه فرصت بسيار طلايى و ارزشمند و در عين حال زودگذر است و سهل انگارى و بى‏تفاوتى در انجام مسؤوليت، كيفر اخروى و دنيوى دارد. و از خداوند در اين جهاد مقدّس يارى مى‏جوئيم.

/

پرسش ها و پاسخ ها

حقوق همسران

س ـ با توجه به تأکید دین اسلام بر ازدواج و اصرار شما بر
لزوم اقدام سریع جوانان برای تشکیل خانواده، مناسب است در مورد حقوق همسران
توضیحاتی ارائه نمائید.

ج ـ مکرر از سوی خوانندگان گرامی درخواست چنین مطلبی به ما
رسیده است که اجابت آن ها به دلایل مختلف به تعویل افتاده و اکنون نیز با دودلی و
احتیاط درباره این امر مهم مطالبی به عنوان تذکر تقدیم خوانندگان عزیز می شود،
دلیل این احتیاط و تردید نیز از لابه لای مطالب روشن خواهد شد.

حقوق همسران بخش های مختلفی دارد که قسمت های واجب آن به خصوص
در رابطه با مسائل خاص زناشوئی، در رساله های عملیه غالبا ذکر شده است که باید به
آن جا مراجعه شود، و آن چه در این جا به طور خلاصه موردتوجه است برخی از حقوق
اجتماعی و اخلاقی است که رعایت آن ها همیشه یا در اغلب موارد، موجب سعادت و
خوشبختی خانواده می باشد. ولی قبل از بیان اصل مطلب، توجه به دو نکته در خور اهمیت
است:

نکته اول:

آن چه در مورد محیط خانواده مطلوب اسلام است، این است که
باید زیر بنای روابط خانوادگی مهر و محبت و جو حکم سرشار از عشق و صفا و صمیمیت
باشد نه در خواست حقوق. گرچه هر کدام باید ملاحظه حق دیگری را بنماید ولی نباید تا
حد توان حتی سخنی از حق خویش و به رخ کشیدن آن به میان آورد بلکه هر یک سعی کند در
خواست خود را از راه ایجاد انگیزه در قلب دیگری و تحریک عاطفه و مهر در دلش از او
بخواهد و او را وادار به انجام وظیفه خود کند، و اگر نشد تا آن جا که ممکن است از
حق خود بگذرد و درخواست ننماید.

این اصل نه تنها در محیط خانواده بلکه در همه جامعه باید
مورد توجه قرار گیرد و افراد در برخورد با یکدیگر نباید همیشه مطالبه حق خود را به
طور کامل بنمایند. در روایت است که بخیل کسی است که بگوید از حق خود نمی گذرم. حتی
در کشمکش ها و نزاع ها که به دادگاه کشیده می شود باید انسان تا آن جا که ممکن است
عفو و گذشت داشته باشد. در موارد بسیاری از نزاع هائی که خدمت حضرت امیر المؤمنین
ع به مرافعه کشیده می شد ایشان نخست دعوت به گذشت می فرمودند حتی در نزاع های
مالی.

این مطلب در محیط خانواده که باید همیشه مالامال از صفا و
محبت باشد، اهمیت بیشتری دارد. خداوند می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من
انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه …» (روم ـ 21)

نکته دوم:

این که حقوق خانوادگی از احکام شریعت مقدسه است و از سوی
خدا و رسول برای تنظیم روابط خانوادگی و بر طبق مصالحی که ممکن است بسیاری از آن
بر ما پوشیده باشد، تشریع شده و باید ما همه تسلیم اوامر الهی باشیم نه این که در
مقابل مصلحت اندیشی خدا و رسول برای خود مصالحی در نظر بگیریم و تا آن جا احکام
الهی را بپذیریم که طبق عقل و اندیشه ناقص خودمان برای ما مصلحت باشد و هر جا
دیدیم مصلحتی در آن نیست آن را انکار یا استنکار کنیم!! اصولا تمام احکام الهی را
باید بدون چون و چرا تسلیم باشیم و گر نه اسلام نیاورده ایم. مصلحت اندیشی در
مقابل احکام الهی، مرحله ای از کفر است. ما اسلام را از راه پذیرش احکام آن و
مطابقت آن ها با تمایلات یا طرز تفکر خود نپذیرفته ایم دقت کنید!!

ایمان به خدا نباید پیرو پذیرش احکام تشریعی او باشد بلکه
تسليم در مقابل احکام او پیرو ایمان به اوست. ما به دلیل مطابقت احکام اسلام با مصالح
از پیش ساخته خود اسلام را بر حق نمی دانیم بلکه چون اسلام را به دلیل دیگری دین
حق یافته ایم هر چه در اوست از احکام و تشریعات چشم بسته و گوش بسته، مورد احترام
و پذیرش و تسلیم ما است.

خدا را به دلیل عقل و فطرت شناخته ایم و اسلام را به دلیل
قرآن که معجزه الهی است و بشر از آوردن آن عاجز است، پذیرفته ایم و آن چه از احکام
اسلام و قرآن و اهل بیت است، تشریع خداوند می دانیم و به این دلیل در مقابل آن خم
به ابرو نمی آوریم، باید در این جا متذکر شد که ایخرا صحبت های زیادی در مورد حقوق
زن به میان آمده است و برای این که حقوق بانوان پایمال نشود شرایطی پیشنهاد شده
است که در ضمن عقد ازدواج درج  می شود و
طبق آن، زن می تواند چه کند و چه  کند!!
اگر کمی دقت شود این پیشنهاد و تأکید بر ترویج آن و بیان فواید و نتایج آن کنایه
ای ابلغ از تصریح در اعتراض به احکام الهی است و گویا حقوقی را خداوند نادیده
گرفته است یا «نعوذ بالله» تضییع فرموده است که آقایان می خواهند آن را زنده کنند.

خداوند می فرماید: «ام یخافون ان یحیف الله علیهم و رسوله
…» (نورـ 50) آیا می ترسند که خدا و رسول او حق آنان را ضایع کنند؟! آیات قبل و
بعد این آیه را مراجعه کنید چون مطلب از حوصله این مقاله خارج است، متعرض نمی شویم
ولی باید در این آیات و امثال آن دقت شود مبادا در مقابل مصلحت اندیشی خداوند، ما
برای خود مصالحی در نظر بگیریم و قوانینی تصویب کنیم که بوی مخالفت با احکام الهی
در آن باشد. البته از نظر شرعی شرط کردن صحیح است ولی عمومیت دادن آن در هر عقد ازدواج
که واقع شود، بدعت بسیار خطرناکی است. اگر خداوند چنین صلاح می دید که امر طلاق
بانوان در این موارد به دست آن ها باشد، عاجز از تشریع آن نبود و او مصلحت همه را
بیشتر می داند. مشروعیت این گونه اشتراط ها باید برای موارد ضرورت باشد نه اینکه
از روز اول در هر عقد ازدواجی چنین شرایطی که قطعا نتاجی سوئی خواهد داشت درج
شود!! مطمئنا آینده نشان خواهد داد که چه مفاسدی بر این مصلحت اندیشی ها مترتب می
شود.

مطلب فوق اختصاص به این احکام و حقوق خانواده ندارد بلکه در
همه موارد باید به دقت رعایت شود: اگر ما به عقل ناقص خود بخواهیم در احکام اسلام
با حیله های شرعی و تمسک به ضروت و غیره این گونه تغییر روا داریم، تدریجا از
احکام مالکیت و عقود شرعی از قبیل اجراه، مضاربه، و مانند آن فقط اسمی باقی می
ماند و تمام محتوای آن از بین خواهد رفت.

حیله گری در مقابل احکام الهی از عوامل سقوط جامعه های
پیشین است. بنی اسرائیل در موارد زیادی چنین رفتاری داشتند و به همان دلیل مستوجب
غضب الهی شدند. در روایت است که خداوند لعنت کرد (یا لعنت کند) یهود را که خداوند
پیه حیوانات را بر آنان حرام فرمود، و آن ها فروختند و در قیمتش تصرف کردند! معلوم
است که آن ها این کار را به عنوان حیله شرعی انجام داده اند، و اگر می خواستند
صریحا مخالفت کنند نیازی به این کار نداشتند.

و بر همین اصل حضرت امام دام ظله همه انواع حيله برای ربا
خواری را که در گذشته رایج بود تحریم کردند به جز یکنوع در ربای معاملی که آن مورد
روایت است. از این پافشاری حضرت امام در این حکم باید درس بگیریم و تلاش کنیم خود
را با احکام الهی وفق دهیم نه این که آن ها را طبق مصالح خویش تغییر دهیم. البته
در مواردی که حکم صریحی از شارع نرسیده و به تعبیر بعضی از علما منطقه فراغ است و
مواردی که از روایات استفاده شود که جای تشریع احکام ثانویه طبق مصالح و مفاسد
متغیره است و مواردی دیگر مانند ضرورت های اجتماعی و فردی و امثال آن دست
قانونگذاران باز است و ممکن است از موارد اطاعت اولی الامر به معنای اعم شمرده
شود.

حقوق زن

1- نفقه، بر مرد واجب است که نفقه همسر خویش را به نحو
متعارف بپردازد و برای آن حد مشخصی از سوی شارع مقدس اسلام تعیین نشده بلکه باید
مرد، تمام احتیاجات زن را فراهم سازد. از مسکن و خوراک و پوشاک و فرش و لوازم
زندگی و هزینه معالجه بیماری هائی که غالبا مورد ابتلاست و خدمتکار در صورت نیاز و
هر چیز دیگر که عرفا مورد حاجت زن باشد. چه از لوازم خانه به حساب بیاید و چه از
لوازم شخصی زن. و باید توجه داشت که به مقدار نفقه، زن طلبکار است و اگر مرد
نپردازد و زن از مال خود مصرف کند یا به سختی بگذارند هر وقت بخواهد می تواند
مطالبه کند. و این اختصاص دارد به نفقه زن یعنی اگر انسان نفقه فرزند یا پدر و
مادر را نپرداخت و آن روز به سختی گذشت او در صورت اطلاع فقط گناهی مرتکب شده ولی
بدهکار نیست و اما در مورد نفقه زن اگر نپردازد تا او رسما نبخشیده، مرد بدهکار
است و زن حق دارد نفقه روزانه خود را بگیرد و مصرف نکند، مثلا در زندگی بر خود سخت
بگیرد یا از راه های دیگر مصرف کند و پول نفقه را نگهدارد.

به عبارت ديگر، زن مالک نفقه است، چه آن را خرج  کند و چه نگهدارد. متأسفانه بعضی از افراد
متوجه این جهت نیستند و شکایات زیادی در مورد خسیسی نسبت به نفقه زن می شود . باید
این افراد متوجه باشند که با این کار خود را به بدهکاری سنگینی گرفتار می کنند و
هم چنین از خصوصیات نفقه زن این است که گر چه خود، پولدار و بی نیاز باشد حق
مطالبه نفقه دارد و به فرموده حضرت امام حتی اگر بی نیازترین مردم دنیا باشد باز
هم نفقه او بر شوهرش واجب است. ولی در مورد سایر نفقات چنین نیست مثلا نقه پدر و
مادر و فرزند در صورتی واجب است که محتاج باشند.

نفقه زن باید به نحو متعارف باشد. بعضی مردها فکر می کنند
با آوردن یک نان و پنیر به خانه و یا دادن چند تومان وجه نقد وظیفه خود را انجام
داده اند! ولی چنین نیست. حضرت امام دام ظله در تحریر الوسیله می فرماید: در مورد
خوراک آن چه متعارف امثال آن زن در آن محل و آن چه مناسب مزاج او می باشد باید
تهیه کند حتی اگر مناسب مزاج او یا متعارف زنان امثال او در آن محل خوردن گوشت در
هر روز است، باید هر روز گوشت به اندازه لازم تهیه کند بلکه اولی آن است که میوه
جات متعراف نیز جزء نفقه به حساب آید و در مورد لباس نیز به علاوه لباس لازم زمستانی
و تابستانی، لباس تجمل اگر اهل تجمل است طبق متعارف امثال او جزء نفقه است. و در
مورد مسکن باید مسکن مناسب او تهیه کند، چه با خریدن باشد و چه اجاره و مانند آن و
زن حق دارد مطالبه مسکن جدا کند و مرد نمی تواند او را ملزم کند که در خانه پدر و
مادر یا خانه ای که زن دیگر او در آن ساکن است زندگی نماید.

احکام نفقه زن بسیار است و همانگونه که قبلا متذکر شدیم در
رساله های به تفصیل آمده است و تقریبا همه آن احکام به نفع زن است و متأسفانه کمتر
مورد توجه قرار می گیرد. مثلا شنیده می شد که بعضی مردها زن را الزاما در خانه پدر
و مادر مسکن می دهند و به علاوه امر می کنند که باید کارهای خانه آن ها را انجام
دهد در حالی که مرد حق ندارد زن را مجبور به کار خانه خودش بکند بلکه در بعضی
موارد، زن می تواند مطالبه خدمتکار کند. و همچنین می تواند در قبال کار منزل که
انجام می دهد، در مورد کارهای مختص به مرد یا به فرزندان او گرچه فرزندان زن نیز
می باشند مطالبه اجرت کند.

2- روی خوش نشان دادن: در روایتی که حقوق زن را می شمارد
آمده است: «و لا یقبح لها وجها…» یعنی روی خود را در برابر او ترش نکند و اخم ها
را در هم نپیچد و این کنایه از لزوم حسن برخورد و گشاده روئی است و در قرآن کریم
است: «و عاشروهن بالمعروف» با همسران خود به نحو شایسته رفتار کنید و معاشرت
نمائید. جالب توجه این است که فقها این حکم را به عنوان یک حکم اخلاقی محض تلقی
نکرده اند بلکه آن را جزء حقوق زن قرار داده اند: و ظاهر عبارات آن ها اين است که
نشوز از جانب مرد همچنان  که با نپرداختن
نفقه محقق می شود، با ترک سایر حقوق واجبه زن که از آن جمله همین جهت است، نیز
حاصل می شود در نتیجه، زن می تواند در صورتی که مرد اصرار داشته باشد و با نصیحت
بر نگردد از دست او نزد حاکم شرع شکایت برد.

3- گذشت از اشتباهات و کارهای جاهلانه: زن به حکم این که
بیش از مرد، پیرو احساسات است و در تصمیم گیری ها غالبا عجله می کند مخصوصا  در مواردی که عاطفه و احساسات او تحریک شود چه
بسا برخوردهای ناشایستی نسبت به شوهر خود داشته باشد که زود از کرده خود پشیمان می
شود. دستور شارع مقدس در این زمینه این است که مرد در برابر اینگونه جهالت ها و
کارهای ناشایست، خویشتن دار باشد و این گونه برخوردها را نادیده بگیرد. این مطلب
در روایات متعدد آمده است که در بعضی چنین تعبیر شده «و ان جهلت غفرلها» و در بعضی
دیگر چنین است: «و اغفر دنبها». جهالت به معنای نادانی نیست بلکه جهالت، کار
عجولانه است که بر اساس احساسات و بدون تدبر و تفکر انجام می گیرد. تعبیر به
«غفران» یعنی پوشانید. بنابراین منظور این نیست که او را مؤاخذه نکند یا از او
شکایت نکند بلکه اصلاً آن گونه کارها را نادیده بگیرد یعنی هیچگاه به رخ او هم
نکشد که تو در فلان روز چه کردی و چه برخورد نامناسبی داشتی! این جهت نیز در
عبارات فقها به عنوان حق زن ذکر شده است با این که ظاهر روایت این است که این از
لوازم احسان و نیکوکاری مرد است نه از حقوق واجب و شاید مدرک دیگری غیر از این چند
روایت باشد که ظهور در حق واجب داشته باشد.

4- عدالت در میان همسران در صورت تعدد زوجات: بحث در این
مسئله مفصل است و ما برای این که اختصار را ملاحظه کرده باشیم و در عین حال تذکری
در مورد بعضی مقاله ها و مصاحبه ها داده شده باشد، این مطلب را متذکر می شویم که
مراد از عدالت در این جا آن معنی نیست که هیچ ترجیحی برای یکی از همسران قرار ندهد
گرچه مستحب است مساوات کامل برقرار کند چه در نفقه و چه در خوش روئی و سایر جهات
ولی آن چه واجب است ملاحظه دو امر است: 1- این که حق واجب هیچ کدام را ضایع نکند و
نسبت به نفقه و مسکن و سایر حقوق هر کدام به مقدار واجب پای بند باشد.

2- شب های خود را میان همسران تقسیم کند و این را در فقه
«قسم» می گویند. به گفته فقها قسم، حق زن و مرد است، یعنی در صورت تعدد همسر چه دو
زن و چه سه و یا چهار زن باشند شب های مرد به چهار قسمت تقسیم می شود. پس اگر چهار
زن باشند و او شبی را در خانه یکی از آن ها بگذارند، باید سه شب دیگر را با عدالت
تقسیم کند ولی اگر کمتر باشند می تواند یکی را ترجیح دهد. مثلا اگر دو زن داشته
باشد می تواند یک شب در خانه یکی و سه شب در خانه دیگری باشد یا دو شب آن را جای
دیگر سپری کند و به این ترتیب قسم حقی می شود هم برای زن و هم برای مرد.

به عبارت دیگر در صورت تعدد زوجات شب های مرد به چهار قسمت
تقسیم می شود پس اگر چهار زن باشند شب ها میان آن ها تقسیم می شود ولی اگر کمتر
باشند مثلا دو زن داشته باشد دو شب از آن آن ها است و دو شب حق خود مرد است که می
تواند آن دو شب را نزد یکی از آن ها باشد یا بالسویه تقسیم کند یا در جای دیگر باشد.

به هر حال عدالتی که در مورد تعدد زوجات لازم است به آن
معنی نیست که هیچ ترجیحی برای یکی از آن ها قائل نشود گر چه این تساوی مستحب است
ولی واجب نیست. خداوند می فرماید: و لن تستطیعوا أن تعدلوا بین النساء و لو حرصتم
فلا تمیلوا کل امیل فتذروها کالمعلقه» (نساء ـ 129). هرگز نمی توانید عدالت را به
طور کامل در میان همسران خود برقرار کنید ولی تمایل شما به یک طرف به طور کلی
نباشد که دیگری به صورتی در آید که نه شوهر دارد و نه آزاد است. در بعضی ترجمه ها
و تفاسیر چینین آمده است که مراد نفی امکان عدالت در محبت قلبی است ولی از ذیل آیه
که نهی شده از تمایل کلی که موجب بلاتکلیفی یک طرف است و از تفریع این نهی بر عدم
امکان عدالت، استفاده می شود که مراد ،مبحت قلبی که یک امر غیر اختیاری است نمی
باشد و شاید منشأ این توهم روایاتی باشد که در تفسیر این آیه آمده مبنی بر این که
مرد مودت است ولی باید توجه داشت که مودت غیر از محبت قلبی است بلکه اظهار تمایل و
علاقه به زبان و عمل است و همین مودت است که در مورد اهل بیت علیهم السلام واجب
شده نه محقبت قلبی که یک امر غیر اختیاری است.

حقوق شوهر

حقوق شوهر گر چه در روایات بسیار مورد تأکید قرار گرفته ولی
ما از آن به اختصار می گذریم زیرا سخن در این باره بسیار گفته شده است.

1-               
تمکین: که این از مسائل زناشوئی است و در رساله های عملیه مسائل مربوط به آن
ذکر شده و از نظر شرعی بسیار مورد اهمیت قرار گرفته است به حدی که یکی از حقوق
شوهر طبق روایات وارده این است که زن باید از هر چیزی که موجب تنفر طبع او است
بپرهیزد و مسائل زیادی که جای بحث از آن نیست. آن چه باید در این جا تذکر داده شود
این است که اطاعت واجب بر زن مربوط به همین مسائل زناشوئی است نه این که در هر
امری شوهر حق دارد همسر خود را مجبور به اطاعت کند. حضرت امام دام ظله در این
زمینه می فرمایند: «و لا یتحقق النشوز بترک طاعته فیما لیست بواجبه علیها فلو
امتنعت من خدمات البیت و حوائجه التی لاتتعلق بالاستمتاع من الکنس او الخیاطه او
الطبخ او غیر ذلک حتی سقی الماء و تمهید الفراش لم یتحقق النشوز» نشوز و نافرمانی زن
در ترک اطاعت شوهر نیست به مسائلی که بر او واجب نیست محقق نمي شود پس زن از انجام
مسائل خانه داری و احتیاجات و کارهای منزل از قبیل جاروب کردن و لباس دوختن و آشپزی
و مانند آن حتی آب  به دست شوهر دادن و
رختخواب پهن کردن و آن چه از شئونی که مربوط به جهات استمتاع و زناشوئی نمی شود،
می تواند سر باز زند و بر او واجب نیست که در این امور اطاعت کند. باید گفت اکثر
بانوان در این گونه مسائل نهایت فداکاری و خوش خدمتی را از خود نشان می دهند ولی
در بعضی مسائل دیگر که حقوق واجب شوهر است متأسفانه کوتاهی می کنند بلکه گاهی در شئون
شخصی شوهر دخالت می کنند و توقع دارند که از آن ها اطاعت کند و متوجه نیستند که
این در نهایت موجب از هم پاشیدگی خانواده است.

2-               
اذن گرفتن از شوهر برای بیرون رفتن از خانه: مواردی که اذن شوهر در آن لازم
است زیاد است ولی آن ها جزء حقوق شوهر ـ که در صورت تخلف موجب نشوز و عدم استحقاق
نفقه و سایر حقوق می شود ـ نیست، مثلا در روایت است که حتی در بخشیدن مال خود و
نذر کردن در مال خود و صدقه دادن باید از شوهر اذن بگیرد مگر در حج و زکات و احسان
به پدر و مادر و خویشان خویش. توجه شود که تمام این ها در صورتی است که از مال خود
زن باشد و اگر از مال شوهر باشد که لزوم اذن او واضح است. حضرت امام دام ظله در
مورد نذر می فرمایند: لا یصح نذر الزوجه مع منع الزوج و ان کان متعلقا بمالها و لم
یکن العمل مانعا عن حقه بل الظاهر اشتراط انعقاده باذنه…»

نذر زن در صورتی که شوهر منع کند باطل است گرچه متعلق به
مال خود باشد و مانع انجام وظیفه نسبت به حقوق او نشود بلکه ظاهر آن است که اذن
شوهر در صحت نذر معتبر است. یعنی نه فقط منع او مانع است بلکه باید با اذن او باشد
و این حکم شامل همه گونه نذر حتی نذر نماز و روزه نیز می شود.

و اما بیرون رفتن از خانه بدون اذن شوهر از مسائلی است که
بسیار بر آن تأکید شده است. حضرت امام در این زمینه می فرمایند: نو لا تخرج من
بیتها الا باذنه و لو الی اهلها حتی لعیاده والدها او فی عزائه…» از حقوق شوهر
است که زن از خانه بدون اجازه او بیرون نرود گرچه به خانه پدر و مادر باشد حتی اگر
برای عیادت پدر یا حضور در مراسم عزای او باشد. البته برای شوهر مستحب است که در
این گونه موارد سختگیری نکند.

مطالب در حقوق زن و شوهر زیاد است و بیان آن قطعا نیاز به
یک کتاب دارد ولی آن چه از مجموع مطالب به دست می آید، این است که غالبا همه زن ها
و شوهرها بدهکار حقوق یکدیگرند و این خود انگیزه ای است برای گذشت بیشتر و تفاهم
بیشتر، اگر هر کدام حقوق خود را به طور کامل بخواهند کار هر دو مشکل می شود. ولی
نباشد به طور کلی این حقوق را فراموش کنیم که مراعات آن ها قطعا در سعادت و آرامش
زندگی و پایداری خانواده مؤثر است.

در پایان چند حدیث در این مورد نقل می کنیم که برای برادران
خواهران تذکری سودمند باشد گر چه احادیث در این باره آن قدر فراوان است که انسان
در انتخاب آن ها دچار سردرگمی مي شود ولی برای نمونه به این چند روایت اکتفا می
کنیم.

1-               
در روایت صحیح و معتبر است که رسول اکرم ص فرمود: اوصانی جبرئیل بالمراه حتی
ظننت انه لا یبنغی طلاقها الا من فاحشه مبینه» ص 127

جبریل علیه السلام به قدری به من سفارش زن نمود که گمان
کردم نباید او را طلاق داد مگر در صورتی که گناه بزرگ و آشکاری از او سر زده باشد.

2-               
همچنین از رسول اکرم ص روایت است که فرمود: الا خیرکم خیرکم لنسائه و انا
خیرکم لنسائی، ص 122.

هان بدانید بهترین شما کسی است که برای همسرانش بهتر از همه
باشد و من از همه شما در مورد همسرانم بهترم. یعنی رفتارم نسبت به همسر از همه شما
بهتر است.

3-               
امام صادق علیه السلام فرمود: ایما امرات باتت و زوجها علیه اساخط فی حق لم
یتقبل منها صلاه حتی یرضی عنها (وسائل ج 14 ص 113)

هر زنی که شبی را به سر آورد در حالی که شوهرش از او به حق
ناراضی است، هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود تا رضایت شوهرش را به دست آورد. دقت
شود که نارضایتی طبق این روایت در صورتی که به حق باشد این اثر را دارد.

4-               
و از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «ایما امرأه قالت لزوجها: ما رأیت قط من
وجهک خیرا فقد حبط عملها» ص 115

هر زنی که به شوهرش بگوید: هیچ از تو خیری ندیدم ،
اعمال خیر آن زن هدر رفته و بی اثر می شود.

/

کیفیت پیدایش انسان

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

کیفیت پیدایش انسان

«. . وَاذ قالش لَقمانُ لاِبنهِ وَهُو یَعظَهُ یابُنی لاتُشرکِ
باللهِ اِنََّّ الشرکَ لظلمُ عظیمٌ». [1]

وهنگامی که لقمان به فرزندش درمقام موعظه گفت:پسرم!بخدا شرک
نورز که شرک ستمی بزرگ است.

درشماره گذشته راجع به تفسیر این آیه شریفه مطالبی بیان شد
ولی چون نسبت به قسمت آخر آن توضیح بیشتری لازم بود، ازاینرو، باذکراقسام ظلم ،
همان بحث رادنبال می نمائیم:

انواع ظلم

یکی ازوصیتهای حکمت آمیز وگرانبهای لقمان به فرزندش این
بودکه :فرزندم!کسی راشریک خداوند قرار نده، یعنی معتقد به توحید ذاتی وصفاتی
وافعالی باش. چناچه گذشت. وسپس افزود:«ان الشرک لظلم عظیم»اگربرای خدا شریکی در
نظر گرفتی دراینصورت ظلمی بزرگ رواداشته ای.

چنانچه درروایات وارد شده است، ظلم برسه قسم است.

امام باقر(ع)دراین رابطه می فرماید:

«الظلم ثلاثة:ظلم یغفره الله وظلم لایغفرالله وظلم لایدعه.
فاما الظلم الذی لایغفره فالشرک واما الظلم الذی یغفره فظلم الرجل نفسه فیما بینه
وبین الله واما الظلم الذی لایدعه فالمداینة بین العباد. »[2]

ظلم برسه گونه است:ظلمی که ازسوی خداوند قابل آمرزش است
وظلمی که خداوند ازآن نمی گذرد وظلمی که خداوند ازآن صرف نظر می نماید. اماآن ظلمی
که خدا ازآن گذشت نمی کند، شرک است وآن ستمی راکه خدا عفو می نماید، ستمی است که
انسان به خویشتن روا می دارد، میانه خود وخدای خود، واما ظلمی که خدا ازآن صرف نظر
نمی نماید، حقوقی است که مردم به یکدیگر دارند (که آن موکول به گذشت صاحب حق است)
.

ظلم عبارت ازاین است که انسان کاری رادرغیرمورد ومحل خود
انجام دهد مثلا اگر شما هرمنصبی رابه غیر اهلش محول سازید، ظلمی مرتکب شده اید،
امانه اینکه نسبت به آن فرد که این سمت به اوواگذار شده است، ظلم شده باشد ، بلکه
نسبت به آن پست وسمت، ظلم رواداشته اید . ازحضرت عیسی (ع)نقل شده است که
فرمود:دانش وحکمت راازاهلش مضایقه نکن که دراین صورت به اهل دانش ظلم کرده ای
وبرای نااهل، بیان نکن که به دانش ظلم نموده ای.

مصادیق ظلم

1ـ گاهی انسان یک سخن دروغی می گوید که ضرری متوجه کسی نمی
شود، اگرچه این دروغ خودگناهی است ودر قیامت کیفر دارد ولی ممکن است مشمول شفاعت
یکی ازاولیاءالله قرارگرفته وخداوند ازاوبگذرد ولذا تعبیرامام باقر(ع)این است
که:«ظلم یغفره الله»ستمی که خداوند ازآن می گذرد. وچون انسان بامقام والائی که
دارد، نباید سخن خلاف واقعی ازاوشنیده شود یعنی نباید نیروی نطق خود را درغیرمحل،
به کاراندازد لذا به آن ظلم می گویند.

آری!انسان«خلیفة الله»است وباید مانند سلمان وابوذر ارزشهای
انسانی رادرخود احیا نماید نه اینکه باارتکاب گناه ازارزش ومقام والای انسانی خویش
بکاهد. واگرقدرت وموقعیتی پیدا کرد، نه تنها خود بلکه جامعه ای رااحیاءوزنده
نماید، پس جای تأسف است که چنین انسانی بااینهمه استعداد کمال، اسیر نفس شده واین
ظلم بزرگ رابرخویش روادارد.

2ـ یکی دیگر ازمصادیق ظلم، ظلم به غیراست که خداوند می
گوید:این ظلم ، به من ارتباطی پیدانمی نماید تاآن راببخشم، بلکه باید آن طرفی که
مورد ظلم قرارگرفته است اوراببخشد، اگردردنیا موفق شد که این ظلم راجبران نموده
ورضایت مظلوم راجلب نماید، خداوند اورامی بخشد واگرنه کاراوبه قیامت موکول خواهد
شد تادرآنجا ازاوبگذرند یاکیفرش دهند.

 

 روز قیامت چه بسا، فردی
رابرای محاسبه اعمالش می آورند که به میلیونها نفر ظلم نموده ولی هیچ کس ازاونمی
گذرد، مثلااگر درصحرای محشر، شاه، آن انسان مسخ شده وعاری ازمهر رابیاورند، تمام
افرادی که درمدت دیکتاتوری او، طعم تلخ بیداد اوراچشیده وظلم او راباتمام وجود لمس
نموده اند، بعنوان طلبکاران وی، دربرابرش قرارگرفته وازخداوند متعال تقاضای کیفر
برای اوخواهند نمود. اگر ظالم درقیامت ثوابی داشته باشد، ثوابهای اورابه حساب فرد
یاافرادی که به آنها ظلم کرده است، می نویسد واگر نداشت ویا به اندازه ای نبود که
ظلمش راجبران کند، ازگناه آنهائی که طرف ظلم واقع شده اند برداشته وبه حساب ظالم
می گذراند، بنابراین رهایی ازکیفر این ظلم ، تنها بارضایت مظلوم امکان پذیر است
وچگونه می توان درآن روزوانفساه ، کسی راازخویش راضی ساخت ؟ !

3ـ قسم سوم ظلم، شرک به«الله»است
که لقمان ازآن به ظلم عظیم یاد نموده وچون مشرک، عقیده وعمل خود رادرغیر مورد،
قرارداده به آن ظلم گفته می شود چه اینکه انسان آفریده ومخلوق خدااست، ولذا باید
معتقد به توحید باشد، وبزرگترین انواع ظلم این است که انسان یک موجود عاجزی راشریک
وهمتای آن قادرمطلق بداند.

ماهم اکنون درهرحالی که هستیم، می توانیم، لحظه ای درباره
خویش به مطالعه وتفکر پردازیم که آیا مصداق ظالم هستیم یانه ؟ اگرخدای نخواسته
ظلمی ازما سرزده است، آن رابا اعتراف وتوبه، پیش خداوند غفار ویا اگر نعوذبالله
ظلم به غیر است، باراضی کردن آن شخص دردنیا، موجبات مغفرت وآمرزش خداوند رابرای
خویش فراهم سازیم .

درخاتمه تفسیر این آیه ، روایتی راکه ازحضرت امیرمومنان (ع)نقل
شده است، یادآورشویم:

«بِئسَ الزّادُ المَعاد العدوانُ عَلَی العِباد»[3]ـ ستم
کردن بربندگان خدا، بد توشه ای است (برای انسان ) درقیامت.

نیکی به پدرومادر

«وَوَصَّینا الانسانُ بوالدَیه حَمَلته امهُ وهناً علی وهنٍ
وفِصاله فی عامینِ اَن اشکُر ولوِالدیکَ الیَِ المَصیرُ»[4]وما به
انسان درباره پدرومادرش توصیه نمودیم، بخصوص مادرکه بارحمل فرزند راتحمل نموده تا
مدت دوسال که طفل راازشیر باز گرفته ونخست شکر من کن وآنگاه شکر پدرومادر وهمانا
بازگشت همه بسوی من است.

خداوند متعال برای اینکه این توصیه رابهتر دردلها تثبیت
نماید انسان رامتوجه آغاز وکیفیت پیدایش وتکوینش دررحم مادر می نماید تالحظه ای
بیندیشد که چه مراحلی راطی کرده تابه صورت، انسانی کامل درآمده است. دراین رابطه
درآیه مزبور جمله ای پرمحتوا آمده است:«حَمَلته امُهُ وهناً عَلی وهنٍ»ـ ای
انسان!مادرت تورادررحم حمل نمود هنگامی که موجود بسیار ضعیفی بودی وروی موجود
بسیار ضعیفی قرار گرفتی.

کیفیت پیدایش انسان

طبق علم جنین شناسی هنگامی که نطفه دررحم زن قرار می گیرد،
نطفه، حاوی میلیونها موجود ریز وزنده مخروطی شکل است بنام «اسپرماتوزئید»ودرنطفۀ
زن موجود ریز وزنده ای است به نام«اُووُل»که سلولی است مجوف مانند انگشتانه، یکی
ازآن اسپرم ها بایکی ازاین اوول ها تقارن پیدا می نمایند وازهمین جا، پیدایش انسان
آغاز می گردد، بنابراین معنای«وهنا علی وهن»روشن می شود که چگونه موجودی ناتوان
وضعیف باموجودی که همچون خویش ناتوان وضعیف است دررحم مادر ائتلاف می نماید وبدین
ترتیب تکامل ونمو انسان شروع می شود. هریک ازاین اسپرم ها واوول ها نیز دارای
اجزاء کوچکتر وضعیف تری به نام«ژن»می باشند که حامل صفات پدرومادرهستند وبه وسیله
آنها، آن صفات ازآنان به فرزندانشان به صورت وراثت منتقل می شود.

درسوره«مرسلات»نیز درباره آغاز پیدایش انسان چنین می
فرماید:«الَم نَخلقُکُم مِن ماءٍ مَهینٍ. فَجَعلناهُ فی قَرارٍ مکینٍ. اِلی قَدَرمعلُومٍ.
فَقَدرنا فنِعم القادِرونَ». [5]

آیا شما ازآبی بیمقدار (به این زیبائی) نیافریدیم؟ وآن نطفه
رابه قرارگاه امنی منتقل ساختیم تا مدتی معین ومعلوم (دررحم بماند) وما تقدیرمدت
رحم (وتقدیر سرنوشت او) کردیم وچه خوب مقدری هستیم.

درسوره لقمان کیفیت پیدایش انسان رابیان می نماید ودرآیه
فوق، جایگاه آن را «فی قرارمکین»دانسته است. رحم مادر بوسیله ستون فقرات وغیره
احاطه شده وبرای بچه که مراحل مختلف تکوینش راطی می نماید، کاملاً جای امن ومحفوظی
است لذا می فرماید«فی قرارمکین».

درسوره روم یک خلاصه گیری ازاین مراحل نموده که بسیار قابل
توجه است:«اللهُ الَّذی خَلَقکُم مِن ضَعفٍ ثم جعل من بعد ضعف قوة ضعفا وشیبة یخلق
ما یَشاءُ وهوُالعَلیم القَدیر»[6]ـ
خدااست آن کسی که ازاول شما راازجسم ضعیف (نطفه) بیافرید، آنگاه ازضعف وناتوانی
(کودکی) توانا کرد وباز ازتوانائی (وقوای جوانی) به ضعف وسستی وپیری برگردانید
واوهرچه بخواهد می آفریند، زیراخداوند به تمام امور، دانا وبهر چه خواهد توانا
است.

خداوند دراین آیه انسان رامتوجه ضعف وناتوانی درمراحل
زندگیش می نماید که زمانی آنچنان موجودی ریزوناتوان است که حتی باچشم غیر مسلح
دیده نمی شودوبعد ازآنکه ساختمان خلقتش دررحم مادرتکامل یافت به صورت نوزادی متولد
می گرددودرآن حال نیز چنان ضعیف است که باید مادردرخوردن شیر به اوکمک نماید،
تارفته رفته دوران کودکی وطفولیت راسپری نموده وبه دوره جوانی وقوت می رسد وپس
ازمدتی مجددا ناتوانی وضعف اوآغاز گردیده وبه مراحل پیری وارد می شود، دراین مرحله
قوای جوانی به تحلیل رفته وازنیروی بینائی وشنوائی چشم وگوش وسایراعضای بدن کاسته
می شود، اینجا است که باید مانند دوره کودکی ، درخوردن غذا هم باو کمک کرد
ودرهنگام حرکت اورایاری داد. آری !دراین دوران، چشم ازبینائی وگوش ازشنوائی می
افتد وازآن قوس صعود جوانی روبه قوس نزول پیری می گذارد تاروح ازبدنش مفارقت نموده
ومرگش فرارسد.

یک نیم دایره ای رادرنظربگیرید که دوطرف آن رو به پائین
قرارداشته باشد؛ دراینصورت یک طرف آن تابه نیمه، قوس صعود است وازنیمه به طرف
دیگر، قوس نزول؛ انسان هنگامی که از مادرمتولد می گردد تادوره جوانی درقوس صعود
قراردارد، یعنی قوای جسمی وعقلی رشد می کند وپس ازطی این دوره درقوس نزول
قرارگرفته ونیروی جسمی اوروبه ضعف وناتوانی می گذاردوهنگامی که به هفتاد یا هشتاد
سال رسید، قدرت بلندشان اززمین رانداردویا به زحمت وبه کمک دیگران می تواند بلند
شود، وگاه چنان می شودکه غذا هم نمی تواند بخورد وباید شیربه گلوی اوبریزند، وکم
کم وضعیتی پیدامی کند مانند روزهای ضعف کودکی وخردسالی .

دوران بارداری

پس دراین آیه شریفه تاریخچه حرکت جسمی یک انسان بیان شده
است، ولی این مساله که دوره بارداری ما درچند ماه است؟ درسوره «لقمان»چیزی نیامده
است اما ازآیات سوره«بقره»و«احزاب»که ذیلا نقل خواهد شد این مطالب استفاده می شود.

درزمان عمرزنی راپیش اوآوردند که سرشش ماه فرزندی به دنیا
آورده بود، خلیفه به اتهام زنا دستور سنگسار نمودن اوراخواست صادرنماید ولی
امیرالمومنین (ع)درآن مجلس حاضر بود فورا، گفت:خداوند می فرماید:«و َحَملُه وفصاله
ثَلاثُون شَهرا»[7] . مدت زمانی
که بچه درشکم مادر است تا آن هنگام که ازشیرگرفته می شود، به سی ماه می رسد، ونیز
می فرماید:«وَالوِالداتُ یَرضِعن اولادَهُن حولین کاملین لمن اَرادَ ان یُتمَّ الرّضاعة»[8]مادران
فرزندان خویش رادوسال کامل شیر می دهند (این) برای کسی است که بخواهد دوران
شیرخوارگی راتکمیل نماید. بنابراین بیست وچهارماه مخصوص دوره شیرخوارگی است وشش
ماه بقیه، مدت حمل خواهد بود. خلیفه وقتی بااین استدلال روبروشد، ازرحم زن ، چشم
پوشید. [9]

البته شش ماه، حداقل دوره حمل است، چنانچه دوره شیرخوارگی
اگر دو یاسه ماه هم کمترازدوسال باشد، اشکالی ندارد ولی اگر نوزاد راعمدا کمتر
ازهفده ماه شیر بدهند، به فتوای بعضی ازفقهاء عظام، جایز نیست. [10]

 



[1]– سوره
لقمان آیه 13

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

 

شیوه مبارزه با فرهنگ استعماری

«آنچه مي توان گفت ام‌الأمراض است، رواج روزافزون فرهنگ
اجنبي استعماري است كه در سالهاي بسي طولاني، جوانان ما را با افكار مسموم پرورش
داده و عمال داخلي استعمار بر آن دامن زده‌اند و از يك فرهنگ فاسد اسعتماري جز
كارمند و كارفرماي استعمارزده حاصل نيم شود. بايد كوشش كنيد مفاسد فرهنگ حاضر را
بررسي كرده و به اطلاع ملتها برسانيد و با خواست خداوند متعال آن را عقب زده، به
جاي آن فرهنگ اسلامي انساني را جايگزين كنيد تا طرز حكومت اسلام و رفتار حكام اسلامي
را با ملتهاي مسلمان به اطلاع دنيا برسانيد، تا زمينه فراهم شود كه حكومت عدل و
انصاف به جاي اين حكومتهاي استعمار زده كه اساس آن بر ظلم و چپاول است، برقرار
شود.» 6/2/50

«مسلمين به حكم اسلام بايد يد واحده باشند كه بتوانند دست
اجانب و مستعمرين را از دخالت در كشور خود قطع كنند.» 4/11/91 هجري قمري

«ملت قيام كرده است تا غبار فرهنگهاي استعماري را از خود
بزدايد. ما بايد عقايد استعماري را با هر شكل و فرمش در نطفه خفه كنيم و ايمان
مردم را كه ابرقدرتها را به زانو درآورد، از آنان جدا سازيم. من از اين گرايشهاي
شرقي و غربي متأسفم.» 9/12/57

«براي زندگي مادي و زندگي حيواني ارزش قائل نباشيد. قرآن،
انساني الهي را ساخت كه با قدرت الهي پيشروي كرد و در كمتر از نيم قرن بر
امپراتوريها غلبه كرد و اكنون ملتها بايد تابع قرآن باشند. بايد انساني قرآني
ايجاد كرد تا ملتها بتوانند پيش ببرند.» 19/1/58

«يك جلوه‌اي از ايمان در شما پيدا شد و بواسطه همين جلوه
ايمان، اين سدّ عظيم را كه باور كردني نبود شكستند، سدي كه تمام قدرتهاي جهان،
تمام ابرقدرتها و تمام حكومتها پشتيبان او بودند…. آنها حساب ماديات را كرده
بودند، حساب ايمان را نكرده بودند.» 25/3/58

«بايد مردم را بيدار كنند؛ اين مردمي كه با تبليغات چند
ساله به آنها فهمانده بودند كه نمي‌شود با آمريكا يا با شوروي مخالفت كرد و الان
هم، باور ملتهاي ديگري هست، بايد به آنها فهماند كه مي‌شود و اين امري ممكن است و
در ايران واقع شد…اين سران كشورها هستند كه مانع از رشد فكري و معنوي و مادي
ملتهاي هستند؛ اين سران كشورها هستند كه وابستگان خودشان را در دانشگاه‌ها معلم مي‌كنند
و معلمهاي دانشگاه،‌ جوانهاي ما را خراب مي‌كنند. مانع اين حكومتها است، اين
حكومتها با اختلاف مراتب جلوي رشد جوانهاي ما را و جلوي پيشرفت مسلمين را مي‌گيرند.»
19/5/59

«عمده اين است كه افكار شما از وابستگي به قدرتهاي بزرگ
آزاد شود.» 1/2/60

«آنچه كه كشور و ملت ما را پيروز كرد، ايمان به خدا و عشق
به شهادت بود، عشق به شهادت در مقابل كفر و در مقابل نفاق، براي حفظ قرآن.»
24/3/61

«بايد شما غير متعهد و غير وابسته باشيد در صنعت، در فرهنگ
و در همه اموري كه يك كشور به آنها احتياج دارد.» 23/12/61

 

 

/

عظمت و پايداري انقلاب اسلامي

حج

همراه با امام بسوي: حج پايگاه انقلاب جهاني اسلام

عظمت و پايداري انقلاب اسلامي

حجة الاسلام والمسلمين موسوي خوئيني

قسمت ششم

بسم‌الله الرحمن الرحيم

و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم
يدرکه الموت فقد وقع اجره علي الله».

گفتيم که پيام پس از طرح سه موضوع مهم مکتب و
ايدئولوژي، رهبري انقلاب و سوّم منشور انقلاب يعني قرآن و نيز ضامن حفظ و تداوم
انقلاب يعني جهاد به برخي دستاوردهاي انقلاب و از آن جمله زمينه مساعد يک خيزش
جهاني اسلام پرداخته است و قسمت اول از اين دستاوردها را در حدّ اختصار که در خور
اين سلسله مقالات است به توضيح کشيديم و اکنون به قسمت دوم مي‌پردازيم:

«و برغم بدخواهان و منحرفان که کوس رسوائيشان برسر
بازارها زده شد و برخلاف خوابهاي خرگوشي آنان که وعده سقوط جمهوري اسلامي را در سه
ماه يا يکسال بخود و اربابان خود مي‌دادند امروز پس از سالها، کشور عزيز اسلامي از
هميشه پايدارتر و ملّت عظيم آن سرافرازتر …».

خيانتهاي دولت موقت

اين منحرفان رسوا درروزهاي نخست پس از پيروزي
انقلاب اسلامي در ميان مردم شايع مي‌کردند که انقلاب بيش از سه ماه دوام نخواهد
يافت و پس از سه ماه که انقلاب ماند و تداوم يافت تبليغ کردند که انقلاب حداکثر
يکسال و نه بيشتر حکومت مي‌کند و سپس شاه و يا ساير ايادي آمريکا با يک کودتا
انقلاب را سرکوب نموده و حکومت را بدست خواهند گرفت و بازهم اين پيش‌بيني دروغ از
آب درآمد وانقلاب همچنان به راه خود ادامه داد و پابرجا ماند وليکن همان بدخواهان
و منحرفان همچنان در تعيين تاريخ سقوط جمهوري اسلامي کوتاهي نمي‌کردند و ضرب
الأجلهاي دور و نزديک تعيين مي‌نمودند و قطعاً نبيد تصوّر شود که اين پيشگوئي‌ها
صرفاً يک جنگ رواني عليه ملّت بود که در پس اين جوسازيها واقعيتهائي از تلاشهاي
پنهاني نيز وجود داشت. آمريکا با دست اين بدخواهان منحرف توطئه و کودتاهائي را
تدارک مي‌ديد و اطمينان داشت که در زمانهاي تعيين شده طرحها و توطئه‌ها به نتيجه
خواهد رسيد و براي اجراء آنها يا اين تبليغات افکار عمومي را آماده مي‌ساخت. دولت
موقت بسيار کوشيد تا از سوئي نيروهاي انقلابي را قانع سازد که از کارگزاران رژيم
گذشته خصوصاً برخي مهره‌هاي مهم آن در اداره کشور استفاده نمايد و از سوئي اصرار
داشت تا مردم باور کنند که وظيفه آنها تنها انقلاب کردن و کشته شدن و پيروزي بوده
است وليکن اکنون که دول جديد روي کارآمده است ديگر نيازي به مردم نيست آنان بروند
بر سر کارهاي خود و دخالت نکنند تا مسئولين جديد اداره امور را بدست گيرند بديهي
است که اگر ملت و مردم انقلابي اين نصايح جاهلانه را پذيرفته بودند چه اتفاقاتي رخ
مي‌داد که بحمدالله دولت موقت دراين نصايح پدرانه خود هرچه تلاش کرد کمتر توفيق
يافت و اين طفل گريزپاي تسليم اين تدبيرهاي مشکوک نشد. البته بعيد نيست که برخي از
اعضاء دولت موقت از درک اين توطئه‌ها که با دست و زبان آنها اجراء مي‌شد عاجز بوده‌اند
و دشمن توسط اعضاء غرب‌زده و غيرانقلابي آن دولت نيّات خود را مطرح مي‌ساخت. دولت
موقت نهادهاي انقلابي از کميته‌هاي انقلاب اسلامي و دادسرها و دادگاه‌هاي انقلاب
اسلامي و … که از قبيله همان صاحبان اصلي انقلاب بودند را مزاحمان جدي اداره
کشور مي‌دانست و ارگانهاي بهم ريخته رژيم قبل را براين نهادها ترجيح مي داد و وجود
اين نهادها را زايد و حتي مضر مي‌دانست دولت موقت حتي حضور حضرت امام را در تهران
و در صحنه‌ سياسي و اداره کشور مزاحم خود مي‌دانست و رسماً مي‌گفت که امام در قم
به تدريس و ارشاد مشغول باشند و ما کشور را اداره مي‌کنيم و هرگاه در کاري نياز به
مشورت و کسب نظر ايشان بود در قم خدمتشان مي‌رسيم و مطالبمان را مي‌پرسيم، سفارت
آمريکا هم که بلافاصله وضعيّت عادي خود را بازيافته بود و بکار خود که بعداً‌معلوم
شد توطئه و جاسوسي بوده است ادامه مي‌داد، دولت موقت حتي با اعدام مهره‌هاي اصلي
رژيم که در چنگ انقلابيون اسير بودند و بکار خود که بعداً معلوم شد توطئه و جاسوسي
بوده است ادامه مي‌داد، دولت موقت حتي با اعدام مهره‌هاي اصلي رژيم که در چنگ
انقلابيون اسير بودند و حتي با اعدام قدّاره‌بندان از آنان به بهانه‌هاي مختلف
مخالفت مي‌کرد و علاوه بر همه اينها بسياري از مجموعه نيروهائي که در هيئت دولت و
در سطوح پائين‌تر جمع‌آوري شده بودند … نيز ناهماهنگي شديدي با انقلاب و
انقلابيون داشتند اکنون با گذري کوتاه بر اين واقعيتها آيا وعده سقوط جمهوري
اسلامي در مدّت سه‌ماه فکر مي‌کنيد چه مقدار کار از واقعيت بوده است؟ واقعيّت اين
بود که با همه اين زمينه‌سازيها و شرائط بايد اين وعده بدخواهان منحرف تحقق مي‌يافت
وليکن:

گرنگهدار من آنست که من مي‌دانم                   شيشه را در بغل سنگ نگه مي‌دارد

شکست پي‌در پي توطئه‌ها

و سه ماه گذشت و اين توطئه‌ها و زمينه‌سازيها يکي
بعد از ديگري با هشياري امام و مت خنثي شد و انقلاب ماند و به راه خود ادامه داد.

توطئه‌ها در داخل کشور و در نقاط مختلف به دست
گروهکهاي منحرف آغاز شد در کردستان، در گنبد، در خوزستان و در تهران و اينجا و
آنجا به هر بهانه‌‌اي و در پشت هر شعار نادان فريب مزورانه‌‌اي فتنه‌‌اي بپا مي‌خواست
و آشوبي آغاز مي‌شد و فريب‌خوردگان بي‌خبر از پشت صحنه بازيچه دست فتنه‌گران شده و
به مردم و نيروهاي حافظ انقلاب و پاسدار اسلام دست به گريبان مي‌شدند و بر پيکر
خونين انقلاب زخم تازه‌ي وارد مي‌کردند روزنامه‌اي پرتيراژ ديروز و امروز هم آب به
آسياب دشمن مي‌ريختند و به آتش فتنه‌ها دامن مي‌زدند و دهها خطر ديگر که حيات
انقلاب را تهديد مي‌کرد و اما با همه اين توطئه‌ها يکسال گذشت و بازهم انقلاب و
اسلام با صلابت و صبوري همه اين خطرها را پشت‌سر گذاشت و به راه خود ادامه داد و
آنگاه جنگ، جنگي بوسعت آسمان و زمين و دريا، حمله کرکسها به اين کبوتر تازه به
پرواز آمده، حمله کوسه‌ها به ماهي آزاد دريا. و حمله کفتاري خون‌آشام به غزالي
تازه به راه افتاده، حمله ارتجاع منطقه به قلب انقلاب و اسلام، حمله استکبار به
سرکردگي آمريکا به جمهوري اسلامي ايران، جنگي که انقلاب را گذشته از درگريهايش با
ضد انقلاب داخلي که همه‌جا را ميدان تاخت و تاز و حمله و هجوم قرار داده بود در
بخش عظيمي از مرزهايش نيز درگير نمود براي انقلاب اسلاي همه جا تبديل به صحنه‌ جنگ
شده بود، کوچه‌ها و خيابانها، مساجد و محرابها و نمازجمعه‌ها مجلس و نهاد رياست
جمهوري هر روز انفجار بود و ترور، اضطراب بود و دلهره، و ده‌ها و صدها مشکل ديگر و
جنگ تجاوزکارانه به مرزها، ورود دشمن به داخل کشور، تخريب و تصرّف روستاها و
شهرها، انهدام مراکز صنعتي و اقتصادي، کشتار و اسارت انسانهاي بيگناه و بي‌دفاع، و
امّا صلابت و استقامت انقلاب و ملّت، انقلاب چون قلّه‌هاي رفيع در ميان طوفانها و
بادهاي مخالف که از هر سو مي‌وزد و فضا را پر مي‌کند و صداي رعد و برق و ريزش
بارانهاي سيل‌آسا سر به جهان کشيده ايستاده بود و با يک دنيا وقار و صبر به همه
اين حوادث به ديده تحقير مي‌نگريست و سينه و گره خود را در مقابله با اين خطرها
آبديده و محکم مي‌ساخت و بدينسان سالها آمد و رفت و همچنان در سر راه انقلاب
اسلامي خطر بود و فتنه، آشوب بود و توطئه، کودتا بود و جنگ، تنهائي بود و دفاع،
مظلوميت بود و شجاعت، نامردمي‌ها بود و مردانگي، سوختن بود و روشنائي، شقاوت بود و
شهادت و:

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هائل         کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها

سرافرازي و عظمت ملت مقاوم

و چه مي‌داند دنيا و اهل آن که بر اين کشور و اين
ملّت و اين ملت و اين انقلاب و اسلام چه گذشت اما هرچه بود ثمرات شيريني ببار
آورد، تمامي محاسبات و معادلات دشمنان را بر هم زد، کوس رسوائيشان بر سر بازارها
زده شد، آتش فتنه‌ها به خاموشي گرائيد، سران گروهکها يا نابود شدند و يا فرار
کردند و يا به اسارت درآمدند و مشتي در لباس شيران درآمده‌ي غرب گراي ليبرال مسلک
نيز با شکست آمريکا در اجراي توطئه‌هاي داخلي خانه‌نشين شدند همانها که مسجد و
محراب را با ميدان بازيهاي سياسي اشتباه گرفته بودند روزنامه‌ها به مسير انقلاب
برگشتند، صدا و سيما از چنگ منافقين و توده‌اي‌هاي جاسوس خارج شد، مسند رياست
جمهوري يعني عاليترين مقام بعد از رهبري از لوث وجود فردي خودخواه و جاه‌طلب پاک
شد که نه به خدا مطمئن بود و نه به مردم متّکي و براي چند روزي ماندن بر مسندي که
غصب کرده بود حتي چنگ به ريسمان پوسيده منافقين زد و با توسل به شيوه‌هاي از نوع
عمروعاصي تنها جان خود را نجات داد و آبرو و آخرت را بر باد و سردار نگونبخت
قادسيه شکست خورد و رسوا شد و سرانجام خوابهاي خرگوشي بدخواهان و منحرفان که سقوط
جمهوري اسلامي را در سه ماه يا يکسال پيشگوئي مي‌کردند تعبير نشد و دستاورد اين
مصاف کم‌نظير اين شد که کشور عزيز اسلامي ايران از هميشه پايدارتر و ملّت عظيم آن
سرافرازتر و راستي که اگر پايداري يک کشور در برابر طوفانهاي حوادث بميزان عزم و
اراده فرزندان آن کشور است ايران امروز از هميشه تاريخ خود پايدارتر است که به
برکت انقلاب و اسلام همه فرزندانشان از زن و مرد، پير و جوان، ارتشي و سپاهي همه و
همه بسيجيان قهرماني هستند که هر کدامشان به تنهائي مايه افتخار تاريخ اين کشورند،
ملّتي آنچنان عظيم و سرافراز که امروز مرکز روح و اميد ملّتهاي لبنان و مصر و
فلسطينند و کدام عظمت و سرافرازي برتر و بالاتر از عزت و شرف ايثار و جانبازي در
راه عقيده و هدف حتي از ديد همان دشمنان توطئه گر و کدام کشور پايدارتر از کشوري
که اينچنين ملّتي را در سينه خود جا داده است و اينهمه يکي از دستاوردهاي اين
انقلاب سلامي شکوهمند تاريخساز است.

«قواي مسلّحه‌ي آن پرقدرت جوانان و سالمندان آن
مصمّم‌تر»

روحيّه‌ عالي نيروهاي مسلح

اولين شرط در قدرتمند بودن يک نيروي مسلح و کارآمد
بودن آن بهنگام نبرد روحيه عالي نيروهاست براي انجام وظيفه‌اي که بر عهده دارد و
براي دفاع از کشور و تعقيب نيروهاي مهاجم دشمن، چه اگر روحيه‌ي عالي نباشد هرچيزي
و هر حادثه‌اي و هر شايعه‌اي و هر نمايش قدرتي از طرف دشضمن مي‌تواند وضعيّت صحنه
نبرد را به سود دشمن تغيير دهد و چنانچه روحيه عالي باشد کمبودها ر نيز جبران مي‌کند
کمي نيرو رد برابر انوبهي دمشن او را متزلزل نمي‌سازد «و کم من فئة قليلة غلبت فئة
کثيرة باذن الله» و اگ روحيه ضعيف باشد تمامي سازو برگهاي نظامي هم که در اختيار
وي باشد کاري از پيش نمي‌برد اگر روحيه ضعيف باشد کمکها و حمايتهاي فراوان هم بر
باد مي‌رود و امروز قواي مسلحه‌ي ايران به برکت انقلاب اسلامي از چنان روحيه عالي
برخوردار است که با همه محدوديتها و کمبودها و با همه تنهائيها يکي از جنگهاي
طولاني تاريخ خود را هشت سال پشت سرگذاشته و هنوز براي ادامه انبارهاي اسلحه و
مهمات آن در جبهه و پشت جبهه به زرّاد خانه‌هاي بزرگ ابرقدرتها متصل است و
سخاوتمندانه در اختيارش قرار مي‌دهند چنان مضطر و بيچاره کرده است که صدها بار از
کرده خود پشيمان است و ديگر سودي ندارد و آنان که تمامي قدرت قواي مسلّحه‌ي ايران
را در گذشته آن بياد دارند بخوبي مي‌دانند که بحق امروز قواي مسلّحه‌ي ايران از
هميشه پرقدرت‌تر است، قدرتي که در منطقه تعيين کننده است، قدرتي که براي مقابله با
آن آمريکا رزمناوهاي احزاب کفر را به مصاف با آن فرا خوانده است قدرتي که هم مي
جنگد و هم هر سلاحي را که از طرف دشمنان تحريم مي‌شود خود تصميم به ساختنش مي‌گيرد
و خم به ابرو نمي‌آورد و مصمم‌تر از هر زمان آهنگ‌ پيروزي دارد هم جوانان و هم
سالمندان مصممند که کشور را، مستقل نگهدارند، مصمم‌تر از هر زمان اراده کرده‌اند
که زير بار قدرتها و ابرقدرتها نروند، مصمم‌تر از هر ملّتي عزم بر تنبيه متجاوز
گرفته‌اند تصميم حيرت‌انگيز جوانان ضعف و ناتواني سالمندان را زا يادشان برده است
و در جبهه‌ها جوانانه مي‌جنگند و تصميم سالمندان جوانان را به وجد آورده است و سر
از پا نشناخته نرد عشق و فداکاري مي‌بازند و همه يکپارچه مصممند هرچه بت و بتخانه
است با تبر ابراهيم در هم بشکنند و هرچه کاخ ستم است بر سر کاخ‌نشينان ستمگر ويران
کنند و حکومت زمين را از آن بندگان صالح خدا سازند.

«حوزه‌هاي مقدس علميه آن در سايه معراج معظّم و
علماء اعلام کثرالله امثالهم پرشورتر»

عظمت روحانيت

قزّاقي جاهل و خودخواه که بازيچه دست انگلستان که،
سلسله جبان سياستهاي استعماري آن زمان نبود براي اجراي سياستهاي استعماري و وابسته
نمودن ايران به قدرتهاي سلطه‌گر و تسليم منافع ايران و بلکه خود ايران به اجنبي به
دستور اجانب تصميم گرفت کار روحانيت اسلام را در ايران يک‌سره سزد و اين سد عظمي و
مستحکم را در هم بشکند و با فراغت خاطر به ساير خيانتهاي خود بپردازد و در اين
راستا چه مشکلاتي براي علماء اسلام و حوزه‌هاي علميّه بوجود آورد چه مصيبتها برسر‌
آنان فرو ريخت چه رنجها و تحقيرها را به آنان روا داشت دشمنان براي جداساختن
روحانيت از مردم و  جداکردن مردم از
روحانيت چه ترفندها و نيرنگها زدند و شاخ و بال و تنه و بن اين درخت کهنسال را زير
ضربات خردکننده از هر سو گرفتند، رضاخان ميرپنج بيسواد را بجان علماء اسلام
انداختند و او نيز هرچه توانست در محو و نابودي اين قافله هزار و چهارصد ساله که
قافله سالارش پيامبر عظيم‌الشأن اسلام «ص» بود کوشيد و کوتاهي نکرد و پس از وي
فرزندش پهلوي دوّم نيز بسيار کوشيد تا سلسله پهلوي را جانشين سلسله روحانيت اسلام
نمايد و زهي حماقت وامّا مشيّت الهي چنين شد که مردي از همين قافله شبيخون خورده‌ي
تاراج شده و از همين حوزه‌هاي تحقير شده برخاست و فرياد در گلو شکسته روحانيت
اسلام را بر سر خاندان پهلوي فرود آورد آنچنان فرياد زد که نه تنها سلطنت پهلوي که
ختم سلطنت و شاهنشاهي دو هزار و پانصدساله ايران را اعلام کرد و امروز به برکت
انقلاب اسلامي حوزه‌هاي علميّه پر است از علماء و مجتهدين و طلب و شاگردان امام
صادق عليه‌السلام که همگي در سايه مراجع معظم پرشورتر از هر زمان در پي تحقيق و
تنقيح و تدوين مباني يک حکومت جهاني اسلامي هستند و به زودي بخواست خداوند بزرگ و
در ظلّ عنايات خاصه حضرت بقية‌الله الاعظم ارواحناه فداه به همه نيازهاي حکومت
اسلامي و جوامع مسلمين پاسخي در خور مقتضيات و نياز زمان خواهند داد.

از افتخارات و برکات کشور ما و انقلاب و روحانيت
ماست که به حمايت از پابرهنگان برخاسته‌اند و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده
کرده‌اند. «امام خميني»

 

/

مرجعيت در پيام امام

مرجعيت
در پيام امام

«انا
نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».

خداوندا!
تو را سپاس مي گوئيم كه گرچه از نعمت وجود آن رهبر عظيم الشان محروميم ولي پيام
هاي ارزشمند او را كه همه نور و هدايت و ذكر و يادآوري و ارشاد و رهنمود است، براي
ما و نسل هاي آينده حفظ كردي و نگهداشتي؛ به اميد اين كه اين «ذِكر» پيوسته چراغ
راه ما باشد.

خلأ
بزرگي كه پس از رحلت جانسوز حضرت امام «قدس الله نفسه الزكيه» جامعه اسلامي را فرا
گرفت، مسئله مرجعيت را بيش از پيش، حساس و مهم جلوه گر ساخت كه احساس نياز شديدي
به بازنگري و دقت در آن براساس تفكر عميق و واقع بينانه حضرت امام مي شود. و اين
امر ما را واداشت كه بار ديگر در حد توان اين مسئله را در پيام هاي نوراني ايشان
جستجو كنيم. به نظر مي رسد ايشان در اين اواخر متوجه نزديك شدن اين خلأ عظيم بوده
اند كه اين همه بر اين مطلب تاكيد داشته اند و خواسته اند كه مردم را در انتخاب
مرجع آينده روشن سازند و حوزه هاي علميه را در تربيت طلاب متوجه ضرورت ها و نيازها
بنمايند و خطر نفوذ ايادي استكبار را در مركز قدرت اسلامي ـ يعني حوزۀ علميه و
مرجعيت ـ اعلام كنند، و در كوتاه سخن، خط مشي آيندۀ مرجعيت و تقليد و جايگاه مردمي
و قانوني آن را مشخص نمايند. ما بايد با تمام وجود، اين رهنمودها را مورد دقت و
بررسي قرار دهيم و براساس آن مرجع خود را بشناسيم و دشمنان اسلام را در هر لباس از
مخلصان و خدمتگزاران جدا كنيم.

اولين
نكته اي را كه بايد در شناخت مرجع، مورد توجه قرار داد، ميزان وفاداري و ايمان او
به انقلاب و حكومت اسلامي است؛ اين يك معيار و محك بسيار حساس و در عين حال روشن
است. ما قبل از بحث از اعلميّت و تسلّط فقيه بر مسائل اصول و فقه بايد از سوابق
برخورد او با نظام و انقلاب و امام تحقيق كنيم. كسي كه خيرخواه اين انقلاب و اين
نظام نبوده و در مواقع حساس آن را حمايت نكرده بلكه با سكوت و حتي گاهي با اعلام
موضع منفي در صدد تضعيف آن بوده، هر چند افقه فقهاء عصر و اعجوبه دهر باشد، نمي
تواند مرجع امت اسلامي باشد. چرا؟ زيرا اين انقلاب اولا بزرگترين و ارزشمندترين
دست آورد روحانيت و اسلام و تشيع در طول اين تاريخ خوبنار است و امانت عظيم الهي
است كه بر يكايك ما واجب و لازم است با تمام وجود و نهايت فداكاري از آن دفاع كنيم
و در رشد و گسترش آن كوشا باشيم. اين انقلاب بزرگترين نعمت الهي است كه براي به
دست آوردن و تثبيت پايه هايش خون هزاران شهيد بزرگوار و سلامتي هزاران انسان
وارسته تقديم شده است، پس ما چيزي از آن گرانبهاتر نداريم تا با آن مقايسه شود و
لذا بايد هر چيزي كه با آن مزاحمت كند كنار گذاشته شود.

ثانياـ
اگر انقلاب نكرده بوديم، به هر حال افتان و خيزان هم چنان حوزه و اسلام و روحانيت
و تشيع را در گرداب هاي بلا به نحوي نگه مي داشتيم گاهي فعال و گاهي آرام، گاهي
علني و گاهي مخفيانه در زير پرچم هاي مختلف شرك و كفر و نفاق، در حد امكان، به
وظيفه نگهداري از فقه اهلبيت عليهم السلام و سپردن آن به نسل هاي آينده ادامه مي
داديم ولي اكنون كه اين انقلاب به وقوع پيوسته و دشمنان قسم خوردۀ اسلام و تشيع از
مركز خطر عظيمي كه آنها را تهديد مي كند يعني حوزۀ علميه و مرجعيت شيعه و قدرت و
نفوذ آن مطلع شده اند و ابعاد گوناگون آن را دقيقا تحت نظر دارند شكي نيست كه تنها
حافظ و نگهبان اصل اسلام و تشيع همين انقلاب است و اگر به آن صدمه اي وارد شود
ديگر دشمنان نخواهند گذاشت كه حوزه اي و روحانيتي و فقاهتي و تشيعي و اسلامي باقي
باشد.

اكنون
تشيع در خطرناكترين موقعيت ها قرار گرفته است و ميراث اهل بيت عليهم السلام كه
خونهاي مقدس براي نگهباني از آن ريخته شده، همه در گرو حفظ اين انقلاب است.
بنابراين، با نهايت وسوسه و احتياط در انتخاب مرجع و سپردن قدرت افتاء و رهبري
جامعه بايد دقت شود كه اگر فردي به مرجعيت انتخاب شود يا در مسير مرجعيت آينده
قرار گيرد كه او خيرخواه اين انقلاب نباشد و آن را اصل و پايه دين نداند، خطر
بسيار بزرگي متوجه مذهب و روحانيت اسلام است، بلكه اگر يك مرجع ساده انديش و قابل
نفوذ، بر اريكه افتاء و رهبري تكيه زند، ممكن است در يك موقعيت حساس با يك فتواي
ضد مصلحت نظام و انقلاب چنان ضربه اي به پايه هاي آن بزند كه از همان جا نفوذ دشمن
به آساني ممكن و ميسر باشد.

در
اين زمينه سخنان فراواني را حضرت امام رضوان الله عليه در مناسبات مختلف فرموده
اند كه ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

«مردم
بايد محكم بايستند و از اسلام و كشور دفاع كنند و از توطئه ها به خود هراس راه
ندهند كه اگر كمي عقب بنشينند بايد دست از اسلام بكشيم».

«با
هم باشيد، اگر با هم نباشيد شكست مي خوريد، اگر شكست بخوريد، اسلام شكست مي خورد».

17/6/63

«اگر
امروز اسلامي سيلي بخورد، ديگر سربلند نخواهد كرد».

13/10/62

«امروز
قضيه شخص نيست، قضيه يك ملت و بلكه ملت هاي اسلامي در كار است، قضيه اسلام در كار
است، قضيه ارزشهاي الهي در كار است».

24/12/65

«آقا
خودش خيلي آدم خوبي است اما ده نفر از آن سلطنت طلب ها، طبقات بالا و عياش،
منافقين، اقليت و احزاب كه همه مخالف جمهوري اسلامي اند با ظاهر خيلي خوب مي روند
پيش فلان آقا مي نشينند و مي گويند اسلام دارد از بين مي رود مي خواهند اينجا را
كمونيستي كنند و آقا هم فوا باور مي كند. آقا مي نويسد ماليات نبايد داد. روزي چند
ميليون خرج جنگ را با سهم امام مي شود درستش كرد؟! آخر شما ببينيد بي اطلاعي تا
چقدر؟»

27/9/62

راستي اگر فضلا و خبرگان حوزه در تشخيص و
تعيين مرجع مسامحه كنند و كسي به مرجعيت عليا برسد كه با فتوائي ماليات را يا
انتخابات را منع كند چه وضعي پيش خواهد آمد؟!.

 

مراجع استعمار ساخته

مساله اي كه اكنون در حوزه بسيار مهم و حساس
است مساله كساني است كه سعي در رسيدن به مقام مرجعيت در آيند هاي كه به نظر آنان
چندان دور نيست دارند و بعضي از آنان نيز تا حد زيادي موفق شده اند و مركزيت خود
را محكم ساخته اند و آنها خطر بسيار بزرگي براي جامعه اسلامي و انقلاب اسلامي اند
و ما اگر لازم باشد حتي نام بعضي از آنان را نيز خواهيم برد. ولي ابتدا برخي تذكرت
حضرت امام قدس الله روحه را در اين زمينه مي آوريم.

«راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت
را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمي كند ساده انديشي نيست؟!»

«روحانيون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم كم
نبودند و نيستند در حوزه هاي علميه. هستند افرادي كه عليه اسلام ناب محمدي (ص)و
سلم فعاليت دارند. امروز عده اي با ژست مقدس مآبي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب
و نظام مي زنند كه گوئي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان
احمق در حوزه هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش خط و
خال كوتاهي نكنند. اينها مروج اسلام آمريكائي اند و دشمن رسول الله (ص)و سلم. آيا
در مقابل اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟! استكبار وقتي كه از نابودي
مطلق روحانيت در حوزه ها مايوس شد دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود. يكي راه
ارعاب و زور و ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان
كارگر نشد راههاي نفوذ تقويت گرديد…».

«آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در
حوزه هاي علميه بوده اند نفوذبالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت كرده اند… اگر
خداي ناكرده اينها شكسته شوند چه نيروئي جاي آنان را خواهد گرفت؟ و آيا ايادي
استكبار، روحاني نماهائي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است فرد ديگري را بر حوزه
حاكم نمي كنند؟ و آيا آنان كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال
حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و ادارۀ كشور را خورده اند
و نه از شهادت عزيزانمان متاثر شده اند و با خيالي راحت و آسوده به درس و مباحثه
سرگرم بوده اند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامي باشند؟!».

3 اسفند 1367

بايد اين جمله اخير را تابلو گرفت و در همه
مَدْرسها و مدارس و مساجد و مراكز علمي و فرهنگي نصب نمود، بايد آن را هميشه نصب
العين قرار داد، چه در تعيين مرجع و چه در انتخاب نيروهاي فعال در امور كشور و حتي
در انتخاب مدرّس.

طلاب عزيز بايد توجه داشته باشند كه استكبار
آن روحاني نماها را به طور مستقيم تقويت نمي كند بلكه به دست همين طلاب انقلابي و
رزمنده و زجر ديده، آنها را بر منبر تدريس مي نشاند و سپس تدريجا بر مسند فتوي و
مرجعيت تكيه مي زنند و مال الله را صرف عياشي و سگ بازي! اولاد و احفاد خويش مي
كنند. ما همه در برابر اين امر مسئوليم. هر كس در كلاس يكي از اين درس گويان ضد
انقلاب ـ حتي اگر فقط به سكوت اكتفا مي كند ـ‌ حاضر شود ناخواسته جزء ايادي
استكبار قرار گرفته است. آن مدرسي كه اعلام مي كند كه حاضر نيست حتي يك ثانيه وقت
خود را به بيان يك مطلبي دربارۀ انقلاب صرف كند او نمي تواند ادعا كند كه ساكت است
و مثلا به فتواي فلان مرجع مامور به سكوت است گر چه خود سكوت گناهي كبيره است كه
آمر و مامور را به دوزخ مي برد انشاءالله. ولي اين اعلام ديگر سكوت نيست بايد درس
چنين استادي تعطيل شود حتي اگر بهترين و خوش بيان ترين استاد باشد. اينها از همين
راه تقويت مي شوند و در آينده خود را آية الله العظمي و مرجع تقليد معرفي مي كنند.
بعضي از اينها از سواد بالائي هم برخوردار نيستند ولي از قلم و بيان خوبي برخوردار
و نوشته ها و گفته هاي ديگران را به صورتي زيبا تلفيق مي كنند و كتاب مي نويسند و
درس مي گويند و پول فراوان تقسيم مي كنند و فعاليت تبليغي وسيعي براي مرجعيت بلكه
امامت خود مي كنند. مردم آگاه و انقلابي بايد اين مارهاي خوش خط و خال را بشناسند
و فريب تظاهر و تقدس آنان را نخورند. مسئولان اطلاعاتي و امنيتي بايد فعاليت اينها
را محدود كنند و اموال باد آوردۀ اين ها را كه مال امام (ع)است به نفع حوزه هاي
عمليه و تبليغ شعائر مذهبي و اسلام ناب محمدي (ص)و سلم مصادره كنند تا براي ديگران
نيز كه خيال خام مرجعيت استعماري براي ضربه زدن به انقلاب را در سر دارند درس
عبرتي باشد و پا را از گليم خويش درازتر نكنند و هنوز رسوائي هاي گذشته را در
ترويج از شريعت مداري برطرف نكرده، به فكر چاپ رساله نيافتند.

 

تحجرگرائي چيست؟

مساله ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد
تحجرگرايي است. اين واژه در پيام هاي اخير حضرت امام قدس سره العزيز بسيار از آن
سخن به ميان آمده است و ظاهرا باز هم به همان دليل كه آن حضرت خود را آمادۀ رحيل
مي فرمود بر اين امر مهم تاكيد داشته كه از اين خطر بزرگ، جامعه و حوزه را برهاند.

تحجر از ماده حجر به معناي سنگ است. سنگ رمز
خشكي و جمود است و منظور از آن مغزهائي است كه مانند سنگ تنها آن چه را در مدرسه
يا خدمت استاد يافته اند درك مي كنند و هرگز قدرت درك مسائل زندۀ زمان و مكان و
نيازهاي جامعه را ندارند چشم بسته و گوش بسته فتوي مي دهند كه مثلا ماليات در شرع
اسلام نيامده است پس اكل مال به باطل است و حرام است! واضح ترين نمونه تحجر گرايي
در اخباريان مشهود است، آنها حتي اصالة البرائه را در شبهات تحريميه جاري نمي كنند
و مثلا سيب زميني را حرام مي دانند چون رسول خدا (ص)و سلم آن را ميل نفرموده است و
اين روش تفكر در بسياري از مقدس مآبان حوزه به وضوح مشهود است گر چه خود را اخباري
نمي دانند مثلا با قاشق خوراك خوردن را خلاف سيرۀ معصومين و متشرعه مي دانند و من
خود شاهد بودم كه در جلسه اي بحث گرم و دامنه داري ميان بعضي از اين مقدس مآبان و
يك طلبه محقق بود و آنها سعي داشتند با تمسك به سيره و مانند آن خوردن با قاشق را
تحريم كنند. كسي كه چنين تفكري دارد هرگز نمي تواند ماليات و گمرك و امثال آن را
تجويز كند. اگر با چنين تفكري كسي به مرجعيت برسد معلوم است كه در چنين اوضاع و
احوالي چه مصيبتي رخ خواهد داد و جامعه انقلابي و اسلامي دچار چه مشكل بزرگي خواهد
شد. طلاب عزيز و مدرسين محترم و فضلاي حوزه بايد كاملا مواظب باشند كه تحجرگرائي
بر حوزه حاكم نشود و كسي با چنين طرز تفكري بر مسند مرجعيت تكيه نزند اين متحجران
و مقدس مآبان كه در همه چيز تظاهر به تقدس مي كنند به جز در صرف سهم امام و بيت
المال مسلمين كه آن را دربست ملك طلق شخصي وارث آبا و اجدادي خود مي دانند هميشه
بزرگترين مشكل در راه اين انقلاب بوده اند. باز هم از امام بشنويم:

«در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبي چه ظلم ها بر
عده اي روحاني پاك باخته رفت، چه ناله هاي دردمندانه كردند و چه خون دلها خوردند
متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توكل بر خداي بزرگ كمر همت را بستند و از
تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و كفر،
علم و خرافه، روشنفكري و تحجر گرائي سرافراز ولي غرقه به خون ياران و رفيقان خويش
پيروز شدند».

«در شرع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگوئي
شاه خائن است بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است. عده اي مقدس نماي واپس گرا
همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم
كند خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي
ديگران نخورده است وقتي شعار جدائي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق
ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين
دايره و حصار بيرون رود و در سياست حكومت دخالت نمايد حماقت روحاني در معاشرت با
مردم فضيلت شد… در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد
كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مي گفتم!!!».

3 اسفند 1367

 

عنصر زمان و مكان در اجتهاد

اين نيز يكي از مسائل مهم فقاهت در اين عصر
است كه حضرت امام رضوان الله عليه در اين پيام هاي اخير بر آن تكيه داشتند:

«تذكري پدرانه به اعضاء شوراي عزيز نگهبان مي
دهم كه خودشان قبل از اين گيرها مصلحت نظام نظام را در نظر بگيرند چرا كه يكي از
مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم
گيريها است. حكومت فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را
تعيين مي كند و با بحث هاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوري ها است نه تنها قابل حل
نيست كه ما را به بن بست هائي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد.
شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد ـ‌ و
خدا آن روز را نياورد ـ‌ بايد تمام سعي خودتان را بنمائيد كه خداي ناكرده اسلام در
پيچ و خم هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان
نگردد».

پيام به مجمع تشخيص مصلحت 8/10/67

«اما در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه ها اين
جانب معتقد به فقه سننتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم.
اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست،
زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهاد اند. مسئله اي كه در قديم داراي حكمي
بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام
ممكن است حكم جديدي پيدا كند بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي
و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي
شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد.

مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته
باشد.

براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول
نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم.

آشنائي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي
فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد
حاكم بر جهان، شناخت سياست ها و حتي سياسيون و فرمول هاي ديكته شده آنان و درك
موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت
بر جهان را ترسيم مي كنند از ويژگي هاي يك مجتهد جامع است.

يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك
جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوي و زهدي
كه در خور شان مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد.

حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي
فقه در تمامي زوايا زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با
تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره
انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم
فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و
همه ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و
قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد».

«خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب
حيله گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام
برآئيم والا مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند ضرري متوجه جهان
خواران نيست. و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي تواند
درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست. حوزه ها و روحانيت بايد نبض
تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر
از حوادث مهياي عكس العمل مناسب باشند».

3 اسفند 1367

«مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه براساس
آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويه و عمل ضروري
است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد بلكه يك فرد اگر اعلم
در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند
افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و
سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي
مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد».

منشور برادري ـ 10/8/67

اين نكته از دو بعد اهميت دارد يكي در جهت
شناسائي مجتهد و فقيهي كه مي تواند زمام امور جامعه را به دست گيرد و مرجع تقليد
باشد. كسي كه به عنصر زمان و مكان اهميتي ندهد و همه مسائل را از همان بعد فقهي
كلاسيك بخواهد بررسي كند و براساس آن برداشت ها فتوي بدهد نمي تواند زمامدار جامعه
باشد. و ديگري در جهت حركت فقهي در حوزه است. بايد فضلاي حوزه و مدرسان والا مقام
برنامه درسي را طوري منظم كنند كه طلبه همان فقه سنتي را با مقتضيات زمان و مكان
تطبيق كند و فقهي را بياموزد كه حلال مشكلات جامعه حال و آينده باشد. بايد فقه و
اصول را از بعضي زوايد كه عمر انسان را بيهوده تلف مي كند زدود و اينها معلوماتي
است كه مامور شده ايم از آن به خدا پناه ببريم «و اعوذ بك من علم لا ينفع» مانند
بحث طويل و عريض معناي حرفي يا مفاد مبهمات يا استعمال لفظ در شخص و صنف و نوع
خودش و امثال آنها كه متاسفانه هر چه اصول پيش مي رود به جاي پاك سازي دامنه اين
گونه مباحث بي ثمر گسترده تر مي شود و بايد به جاي آن، بحثهاي اجتماعي و اقتصادي
عصر حاضر را جزء برنامه هاي درسي قرار داد تا فقيه آينده آشنا به موضوعات مهم مورد
نياز جامعه باشد و همان فقه سنتي را در مسائل مهم اجتماعي و اقتصادي زمان پياده
كند و اجتهاد او يك اجتهاد زنده و پويا و متحرك باشد. مثلا مساله بانكداري اسلامي
بايد در حوزه ها مورد بحث و مطالعه قرار گيرد تا همان گونه كه فقه در مباحث طهارت
و صلاة تكامل يافته در اين مساله حساس و سرنوشت ساز جامعه نيز فعال و متكامل شود.
يا مثلا مسائلي مانند مالكيت زمين و حيازت مباهات و استخراج معادن و احياء موات و
مانند آن با توجه به امكانات عظيم كنوني از نظر وسائل كشاورزي و صنعت بايد به دقت
مورد بحث و كاوش فقهي در همه سطوح قرار گيرد تا اين كه معلومات ابتدائي فقه كه در
مرحله سطح تدريس مي شود نيز از اين مسائل باشد 
نه از مسائل عبد و جاريه و امثال آن. البته اينها تحولي بسيار عظيم و كاري
بسيار مشكل است ولي به هر حال بايد شروع كرد.

 

پارسائي و زهد

شك نيست كه يكي از بارزترين شرائط مرجع تقليد
زهد و تقوي است. منظور از زهد اين نيست كه ژنده پوش باشد بلكه منظور اين است كه
براي رسيدن به مقاصد دنيوي و كسب مقام و شهرت تلاش نكند و از خود بي اعتنائي نشان
دهد. و يكي از مشخصه هاي بارز زهد و تقوي در مراجع، بي اعتنائي آنان به سرمايه
داران زالوصفت و زراندوزان از خدا بي خبر است. حضرت امام قدس الله روحه در اين
باره بسيار سخن گفته اند باز هم قسمتي از آن را مي آوريم:

«فرزندان عزيز جهاديم به تنها چيزي كه بايد
فكر كنيد به استواري پايه هاي اسلام ناب محمدي (ص)و سلم است. اسلامي كه غرب و در
راس آن آمريكاي جهان خوار و شرق و در راس آن شوروي جنايت كار را به خاك مذلت خواهد
نشاند! اسلامي كه پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومين و فقراي جهانند و دشمنان آن،
ملحدان و كافران و سرمايه داران و پول پرستانند اسلامي كه طرفداران واقعي آن هميشه
از مال و قدرت بي بهره بوده اند و دشمنان حقيقي آن زراندوزان حيله گر و قدرتمداران
بازيگر و مقدس نمايان بي هنرند».

پيام به جهادگران ـ آذر ـ 1367

«علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه داران
و پول پرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كرده و اين
ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايه
داران در يك كاسه است و خداوند كساني را كه اين گونه تبليغ كرده و يا چنين فكر مي
كنند نمي بخشد. روحانيت متعهد به خون سرمايه داران زالوصفت تشنه است و هرگز با
آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوي و رياضت درس خوانده اند و
پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوۀ زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم
تعلق به تجملات دنيا زندگي كرده اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته اند.

دقت و مطالعه در زندگي علماء سلف حكايت از فقر
و نهايتا روح پر فتوت آنان براي كسب معارف مي كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع
قمر تحصيل كرده اند و با قناعت و بزرگواري زيستند و در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور
سر نيزه بوده است نه سرمايه پول پرستان و ثروتمندان. بلكه هنر و صداقت و تعهد خود
آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده اند».

3 اسفند 67

بنابراين يك محك ديگر براي شناخت مرجع تقليد
صالح و زاهد و پارسا اين است كه طرفدار سرمايه داري كسب و تجارت معمولي نيست بلكه
منظور آن آزادي نامشروعي است كه بعضي از ناآگاهان به اصالة البرائه يا اطلاقات و
عمومات تمسك مي كنند و افراد زالوصفت را مجاز مي دانند كه از هر راه ممكن بر ثروت
خود بيافزايند و اين گراني سرسام آور را كه اكنون مشهود است بر جامعه اسلامي تحميل
كنند و كافي است كه يك هزارم بلكه كمتر از مال خود را به عنوان حقوق شرعيه
بپردازند. اين سرمايه داري كه با يك تلفن از وضع برنج مطلع مي شود و فورا قيمت آن
را به چند برابر قيمت خريد مي رساند و فقرا بلكه متوسطان را از آن محروم  مي كند و مردم را به نظام اسلامي بدبين مي سازد
و اسلام را در جهان عاجز از حل مشكلات اقتصادي جامعه معرفي مي كند يك عامل خود
فروخته استعمار است كه بايد مانند جاسوسان و تروريست ها محاكمه شود. مساله در
اينجا تنها يك مساله اقتصادي نيست بلكه يك توطئه سياسي است ولي معلوم نيست چرا با
آن برخورد قاطع نمي شود. اگر مشكل مسئولين مساله فقهي آن باشد بايد بدانند فقهي كه
در اين جامعه حاكم است فتواي حضرت امام است هنوز اكثريت قريب باتفاق جامعه بر
فتواي آن حضرت باقي هستند و ايشان مصلحت نظام را بر همه چيز مقدم مي دانستند. بدون
شك روند گران فروشي فلج كننده خطر يك انفجار عظيم را در پي دارد و مصلحت نظام به
طور قطع ايجاب مي كند كه به فوريت و قاطعيت همانند مواد مخدر با اين مساله برخورد
شود. البته معلوم است كه تورم يك مشكل پيچيده اقتصادي است كه بايد ريشه اي حل شود
ولي اين وضعيتي كه اكنون به وجود آمده چيزي به جز يك توطئه نيست و بايد هر چه
سريعتر با آن مقابله شود.

به هر حال نحوۀ برخورد با سرمايه داري نامشروع
و ظالمانه كه با هيچ عموم و اطلاقي نمي توان آن را به عنوان يك ظلم اجتماعي مجاز
دانست زيرا حرمت و قبح ظلم و مصلحت نظام جامعه بر هر عموم و اطلاقي حكومت دارد
معيار روشني در پيام امام براي شناخت مرجع تقليد و روحانيت متعهد است.

خداوند آن روح مقدس و بزرگ را كه ناظر اعمال
ما است از ما راضي گردان و ما را توفيق عطا كن كه تا نهايت مسير پيرو راه نوراني
باشيم. «واالسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا».

 

چشم ها گريان
و چشمي خندان

* پيامبر اكرم «ص»:

«يا فاطمة! كل عين باكية يوم القيامة الّا عين بكت علي
مصاب الحسين، فانها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة».

بحار ـ ج 44ـ ص 293

اي فاطمه! هر ديده اي روز قيامت گريان است جز چشمي كه بر
مصيبت حسين «ع» گريه كرده باشد كه آن چشم خندان و شادمان به نعمت هاي بهشت جاويدان
است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

/

تمدن غرب در سراشيبى سقوط 2

در مقاله پيشين گفتيم تمدّن غرب به دلائلى در سراشيبى سقوط قرار گرفته و آثار و نشانههاى اين افول را كما بيش مشاهده مىكنيم. البته اين مايه شگفتى نيست كه اين تمدن كه شاخصه اصلي‌اش ارتقاى علمى و جهش فناورى و رشد چشمگير تكنولوژى است، رو به افول و سقوط باشد و يا اين نگاه را ساده انديشى بناميم كه چگونه اين تمدّن بزرگ و غول آسا رو به سقوط برود؟! تاريخ بشر در بستر خود شاهد سقوط تمدّنهاى بزرگى بوده كه در روزگاران گذشته پرچمدار بوده و اكنون آثارشان در ويرانهها دفن شده و بيش و كم از زير خاك سر بيرون مي‌آورد. آشوريها، كلدانيها ،اشكانيان، ساسانيان، سلجوقيان و… و تبارها و نژادها و رژيمهاى حاكم در گذشته به نسبت شرائط زمانشان كم قدرتتر از رژيمهاى قدرتمند كنونى نبوده‌اند، اما امروز از آنان جز افسانه‌اى درهم شكسته باقى نمانده و سنگهاى حجّارى شده و كاسه و كوزههاى شكسته تفسيرى است بر كاخهاى جبروت آن كاخ نشينان كه تأمّل در تاريخ زندگى آنان و عبرت گرفتن از آن مىتواند چراغ راه آينده انسانها باشد. از اينرو قرآن كريم بخشى از آيات خود را به ترسيم سرگذشت پيشينيان اختصاص داده، با اين هدف كه انسانها به وضع موجود مطمئن نباشند و خط مشى خود را بگونه‌اى انتخاب كنند كه بدفرجامى حاصل آن نباشد.
علل و عوامل سقوط تمدنها
نكته مهم در اين مقال بررسى علل و عواملى است كه سقوط تمدّنها را در پى دارد و نيز عواملى كه موجب ثبات و بقاى آن مىگردد. هر چند تفصيل بيان اين عوامل از حوصله اين مقال بيرون است اما به اختصار مىتوان گفت: اگر يك تمدّن و فرهنگ با فطرت آدميان كه فطرت خدائى است همسوئى داشت، اگر ايمان و عقل و منطق را كه شالوده فكر آدميان است اساس تمدّن و فرهنگ ساخت، اگر عطوفت و مهر را مبناى عمل با آحاد تحت حاكميت قرار داد، اگر تمام اركان قدرت را عاريتى و امانتى دانست كه آفريدگار جهان به آنان سپرده است، بى ترديد شانس ماندگارى براى چنين تمدّنى به واقعيت نزديكتر خواهد بود چرا كه به نص صريح قرآن آنچه براى خير بشريت نقش دارد در زمين مىماند «و اما ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»(سوره رعد آيه 17) قرآن كريم باطل را به كفهاى روى آب و حق را به آب و جواهرات تشبيه مىكند كه يكى در معرض فنا قرار دارد و ديگرى داراى خصلت ماندگارى است، چرا كه حق براى انسانها سودمند و مايه خير بشريت است.
ناگفته پيداست كه اين ماندگارى فرهنگ و تمدن براى پويندگان حق به معناى بقاى تخت و تاج و ابنيه و آثار نيست، چرا كه عناصر مادى در آزمايشگاه طبيعت فرسوده و متلاشى مىگردد و به فرض ماندن تمدّن و فرهنگ،
چيزى فراتر از اينهاست. بلكه معناى ماندگارى فرهنگ حق و تمدّن منطبق با فطرت آدميان، ماندن فكر و انديشه، معنويت و مفاهيم و جريان انسان ساز و فضيلت پرور است همانگونه كه انبياء بزرگ و رهبران آسمانى و ايده و آرمان الهىشان در قالب دين و آيين ماندگار شده است.
در حاليكه از نمرود و فرعون و قيصر و كسرى جز بدنامى و بدفرجامى اثرى نيست. نام ابراهيم و موسى و عيسى و محمد(صلوات اللّه عليهم) بر تارك تمدّنها مي‌درخشد و تا از فرهنگ و معنويت اثرى هست نام و ياد اين طلايه داران توحيد تداعى مىشود. اينها قافله سالاران فرهنگ آسمانى بودند كه موهبت و مائده آسمانى را به زمين آورده و جهان مرده را روح و حيات بخشيده‌اند. اين است معناى ماندگارى حق…و اگر در تاريخ پرماجراى اسلام جز بدنامى از معاويه و يزيد و مروان و هارون و مأمون و منصور باقى نمانده براى اينست كه اينها بنام اسلام و آيين حق، پرچمدار باطل وگمراهى و ستم و استبداد بوده و فرهنگ قيصر و كسرى را پاسدارى مىكردند. اگر از اينها كاخهاى سبز و سرخ و هزار و يك شب بغداد مانده باشد اين تمدّن و فرهنگ اسلام نيست، حقيقت فرهنگ و تمدّن اسلامى را در مكتب عدل و امامت اميرمؤمنان على عليه السلام و وارثان ولايت و پرچمداران فرهنگ و انقلاب و ستم ستيزى چون مكتب امام صادق(ع) و قيام عاشوراى حسينى(ع) و ادامه اين فرهنگ را در تداوم رهبرى دينى بايد جستجو كرد.
خلاصه آنكه جلوههاى تمدن و فرهنگ را به جاى آنكه در ابنيه و آثار و حجارى و تذهيب جستجو كنيم ـ هر چند اينها نيز آثار هنرى هنرمندان تاريخ است ـ بيش از آن فرهنگ و تمدّن را در انديشه و دانش و عملگرايى اخلاقى و حق جويى و نوع دوستى و خيررسانى بايد كاويد.
 دموكراسى غربى يا تروريسم دولتى!
نكته ديگر درباره تمدّن غربى نوع دموكراسى و تفسيرى است كه از اين واژه مىكند. هرگاه غربىها قصد تصرّف كشورى را به منظور اجراى سياستهاى سركوب و سلطه گرانه خود مىكنند، پرچم دموكراسى را بر مي‌دارند! و با اين عنوان به دخالت سياسى،
نظامى و قتل و غارت و شكنجههاى قرون وسطائى دست مي‌زنند. نمونه اين سياست را در اشغال عراق و افغانستان ديديم و ديگر موارد كه مردم جنايات صدام سفّاك و ديكتاتور را از ياد برده و آرزو مىكنند صدام مانده بود و آمريكا نمي‌آمد! با اينهمه بوش در آخرين روزهاى ننگين رياست تروريستى خود در عراق از دموكراسى دم زد كه پاسخ خود را از مردم عراق و آن خبرنگار قهرمان دريافت كرد. نمونه ديگر آن قتل عام مردم مظلوم غزه و ددمنشى رژيم اشغالگر است و زشتترين چهره‌اش كه با طراحى آمريكا و حمايت دولتهاى غربى و عربى بدنام صورت گرفت و بىشرمانهترين سخن اظهارات بوش بود كه حماس را مقصّر اعلام كرد و وزير خارجه‌اش با وقاحت تمام گفت: جنگ ما جنگ ارزشهاست! آرى، ارزش و حقوق بشر و دموكراسى در تفسير غربى و آمريكايى آن، يعنى يك ملت را از حقوق اوليه و آب و غذا و دارو و اظهار عقيده و انتخاب سرنوشت محروم كردن و اهريمن درنده‌اى چون اسراييل را در جنايت هايش سلاح و تجهيزات دادن و اين حوادث هرچند بسيار تلخ است اما درسهاى آموزنده‌اى به ملتها مي‌دهد يعنى بيش از پيش نظام ارزشى غرب و وابستگان به آمريكا و دولتهاى خود فروخته عربى را شناساند.
گذشته و آينده سلطه غربىها
بر اين اساس است كه مىگوييم تمدّن غربى رو به افول است. چرا كه در اين تمدّن نه تنها از ارزشهاى فرهنگى و اخلاق و معنويت و مفاهيم آسمانى خبر و اثر نيست بلكه اين تمدّن به محو ارزشهاى متعالى و حقوق انسانى كمربسته و غرور علمى و روح استكبار اهريمن اين تمدّن را در نورديده است. از آن تاريخ كه فناورى و تكنولوژى و دانش مادى، غربىها را در جهان مطرح كرد (كه البته نبايد فراموش بكنيم كه اين انقلاب علمى و صنعتى چنانكه در مقاله پيشين اشاره كرديم از علوم و دانشمندان اسلامى مايه گرفته است) متعاقب آن غرور و سركشى غرب آغاز شد و سلطه استكبارى بر كشورها كليد خورد و دراين سو و آن سوى جهان به گشت و گذار پرداختند تا منابع ثروت را در جاى جاى جهان كشف كنند و به غارت و چپاول آن بپردازند و مقدمه اين چپاول سلطه سياسى و يا سلطه نظامى و مزدور گمارى در رأس
حاكميت كشورهاى تحت سلطه بود كه تاريخ پرماجراى اين سلطه را با رنجنامه ملتهاى كشورهاى تحت ستم در مجالى ديگر بايد به گفتگو نهاد.
در همين شرائطى كه اين قلم در دست نگارش است جنايات غربىها به سردمدارى آمريكا در كشورها از جمله كشورهاى اسلامى همچون عراق، افغانستان، فلسطين اشغالى و غزه قهرمان و مظلوم و زخم خورده به جائى رسيده كه مردم جهان جنايات آيشمين و هيتلر را فراموش كرده‌اند. همه اينها جلوههاى تمدّن غربى و حقوق بشر آمريكايى است، هرچند همانگونه كه قبلاً گفتيم جايگاه تمدّن غربى به موجب عملكرد سردمداران استكبار جهانى امروزه به نازلترين مرتبه رسيده و روز به روز تنفر و انزجار جهانى از عملكرد اين دولتها و بيش از همه دولت خودكامه و متجاوز آمريكا به چشم مىخورد.
بوسه وداع و انتفاضه كفش!!
نمونه اين را در برخورد ملتها در تظاهرات عليه سياستهاى رئيس جمهور در حال احتضار آمريكاـ بوش مىبينيم. كار به جايى رسيده كه خبرنگار عراقى الزيدى خبرنگار تلويزيون عراق اين عنصر جنايتكار و سفّاك تاريخ را در يك جلسه مطبوعاتى در عراق با لنگه كفشهاى خود هدف مىگيرد و هنگامى كه اين سفّاك از دموكراسى در عراق حرف مي‌زند، به نيابت ملّت عراق كفشهاى خود را از پاى درآورده و به دهان بوش پرتاب مىكند و مىگويد :«اين بوسه وداع ايست اى سگ!» كه اين پاسخ تاريخى براى اين خبرنگار آزاد به عنوان يك سند ثبت مىگردد و بدون ترديد اگر مراقبتهاى امنيتى و حفاظت و ترس نبود ميليونها انسان ديگر دهان بوش را با لنگه كفش مىكوبيدند. اينست پاسخ تحقيرآميز براى سران خودكامه و سلطهگر غرب چه آمريكا، چه انگليس و يا هر متجاوز ديگر كه در شرائطى كه بدترين جنايات ضد بشرى و قرون وسطايى در غزه و عراق و افغانستان و زندانها و شكنجهگاههاى ابوغريب و گوانتانامو بدست اين تبهكاران اتفاق مي‌افتد بازهم اين بى شرمها از حقوق بشر و دموكراسى سخن مىگويند؟! و البته بيدارى ملتها و تودهها از عراق و افغانستان و لبنان فراتر رفته و طشت رسوايى استعمارگران از بام فلك افتاده است.
تصوير حقارت‌آميز رئيس جمهور محتضر آمريكا و بازتاب جهانى آن در حافظهها مىماند و جا دارد كه رژيم جديد آمريكا از اين ماجرا درس بگيرد و تغييرى در استراتژى سياسى خود در تعامل با كشورها بدهد. زيرا دوره سلطه گرى و سلطه پذيرى به پايان رسيده است. هر چند بعيد بنظر مي‌رسد جريان استكبارى شيطان بزرگ و لابى صهيونيستى چنين مجالى را به كسى بدهد و بديهى است كه ايران اسلامى در اين تغيير و تحوّلات چشم به راه هيچگونه تغييرى نيست، چرا كه گذشته عملكرد دموكراتها را فراموش نمىكند.
بارى چالشهاى تمدن غربى تنها در مبانى سياسى و عملكرد استكبارى نيست و بُعد انسانى و اخلاقى و خانوادگى و اقتصادى غرب در بدترين شرايط قرار دارد كه در فرصت ديگر بدان خواهيم پرداخت و اين مطلبى است كه نويسندگان و ارباب قلم بايد بدان بپردازند و تمدّن غرب را به چالش بكشند.
 اصول خدشه ناپذيرى نظام اسلامى
اصولاً خط مشى سياسى و زيربناى ايدئولوژيكى جمهورى اسلامى ايران اين نيست كه به يك قدرت خارجى متكى باشد و هر جريان سياسى يا جناحى كه دست به سوى بيگانه دراز كند و پيام آن نوعى اميدوارى به بيگانه باشد از نظر ملت ما مطرود و منفور است. البته ايران اسلامى با رسالت هدايتگرى كه براى مردم ديگر جهان دارد، امكان ندارد پيام صلح جويانه و منشور هدايتگرى براى اقطاب قدرت داشته باشد كه اين هرگز به معناى اتكا و اميدوارى به بيگانه نيست و اين متفاوت با جريانهاى سياسى است كه از هم اكنون در آستانه انتخابات رياست جمهورى كشورمان نوعى داد و ستند به بيگانه دارند و سردمداران كاخ سفيد مستقيم و غير مستقيم از آنها حمايت مىكنند. جريانهاى سياسى داخل كشور به خوبى مي‌دانند كه ملت كوچكترين گذشتى درباره كسانى كه لبخند به بيگانه بزنند و يا چشم به راه حمايت آنان باشند (ندارد و) اين از اصول سياستهاى خدشهناپذير نظام اسلامى است كه احدى حق ندارد از اين خط قرمز عبور كند. ملّت بزرگ ما با همه مشكلاتى كه طى سالها پيش روى داشته حاضر است هرگونه فشار و محروميتى را تحمّل كند و چون سالار شهيدان
فرياد بزند: «هيهات منّا الذلّه» و اين روزها كه حماسه عاشوراى حسينى(ع) در خاطرهها تجديد مىشود خط مشى سالار شهيدان و استقامت آن بزرگ امام مجاهد در برابر دشمنان مىبايست الگو و سرمشق همه باشد كه آزمايش امروز ما در برابر يزيديان زمان مقاومت در برابر شيطان بزرگ و فشارهاى استكبارى و زياده خواهان جهانى است.
اعم از تحريم اقتصادى يا تهديد نظامى كه البته نخ نما شده و براى مردم ما جز مسخره مفهومى ندارد و در اين خصوص توصيه اينست كه انديشههاى امام راحل و معمار انقلاب اسلامى خمينى كبير ـ سلام اللّه عليه ـ بار ديگر بازنگرى شود كه كدام جريان در راستاى انديشههاى آن بزرگ گام برمي‌دارد و كدام جريان روى برتافته است؟!
جشن سى سالگى نظام و چشم‌انداز آن
در بهمن ماه سال جارى انقلاب اسلامى ايران سى ساله مىشود. نظام اسلامى به دليل مبانى و اصول پايدار خود كه نفى سلطه بيگانه از شاخصههاى بارز آن است، طى اين سالها زير رگبار تبليغات و تهديدات و جنگ و تحريم و توطئههاى فرهنگى و اقتصادى امواج سهمگين را از سر گذرانده و اينك مىتوان گفت اين درخت تناور ريشه دوانده و به ثمر بخشى رسيده هرچند مشكلات پيش روى كم نبوده است. هر اندازه فشار افزايش يافته، ريشه نظام اسلامى استوارتر شده است درست مانند ميخى كه هر اندازه بر آن بكوبند استوارتر مىگردد. از چهار سوى جهان نگاه مردم عالم به سوى انقلاب اسلامى دوخته و در حال الگوگيرى از آن مىباشند. يكى از بركات اين نهضت عظيم، به چالش كشيده شدن نظام سلطه جهانى و تابوى ايالات متحده و شكست اسطوره شكست ناپذيرى رژيم صهيونيستى و فروپاشى اقتدار زورمدارانه آمريكا است كه داعيه دار كدخدائى دهكده جهان و بازيگر عرصه سياسى بين المللى است.
در اين روزها كه قدرت در آمريكا جابجا مىشود به نوشته واشنگتن پست :«بوش با پذيرش شكست از ايران، كاخ سفيد را ترك مىكند» اعترافات از اين دست را فراوان مىبينيم و به يكى دو مورد محدود نمىشود. اينها براى يك
ملت از بند رهيده، دست آورد كمى نيست، اگر قدر اين عطيّه الهى و موهبت آسمانى را بدانيم و در پاسدارى از آن لحظه‌اى كوتاهى نكنيم.
افزون بر اين سپاس اين نعمت اينست كه چهره زيبا از اين انقلاب در عمل نشان دهيم چه در عملكرد داخلى و تعامل با مردم فداكار و صبورمان در سيستم مديريتها و تكريم آحاد ملت كه به فرموده حضرت امام ولى نعمت ما هستند و چه در تعامل با زياده خواهىهاى خارجى و پايدارى در برابر فشارها، درست همانگونه كه قرآن مي‌آموزد :«اشداء على الكفار رحماء بينهم؛ در برابر كفار سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان »
 خطر استحاله انقلاب را جدى بگيريم
هر انقلابى علاوه بر تهاجمات بيرونى از درون نيز با يك خطر جدى روبرو است و آن خطر استحاله است. فراموش نكرديم كه پس از رحلت نبى اكرم(ص) آيين نوپاى اسلام دستخوش چه تحوّلاتى شد و امامت حق با دسيسه سياست بازان چگونه منزوى گرديد و عدل امامت بالأخره سر از بيدادگرى خلافت و سلطه باقى ماندههاى كفر و نفاق چون امويان و عباسيان سردرآورد و چه خسارتهاى عظيمى بر بشريت تاريخ از اين جريانهاى انحرافى وارد آمد و اگر نبود مكتب راستين امامت و ولايت كه در ميان انبوه تاريكىها و بدعتها و تحريفها و زورمداريها، از خانه اهلبيت پيامبر درخشيد و حق و باطل را تفكيك كرد معلوم نيست چه بر سر اسلام مي‌آمد و اگر قرار بود مردم اسلام را در قصرهاى شام و بغداد و حكومت يزيديان جستجو كنند، بايد فاتحه اسلام خوانده مىشد، چنانكه حضرت سيد الشهدا(ع) فرمود :«و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» اين ماجرا در هر زمان قابل تكرار شدن است. انقلاب اسلامى نيز كه برآمده از نهضت حسينى(ع) و مكتب علوى(ع) و فرهنگ جعفرى(ع) است امروزه با اين خطر روبرو است كه آنرا بايد جدى گرفت و با تمام وجود در پاسدارى از فرهنگ انقلاب استقامت ورزيد و بهاى آن را بايد پرداخت، زيرا دشمنان بيرونى و ستون پنجم داخلى همان توطئه را دنبال مىكنند كه به تدريج انقلاب را از مسيرش منحرف سازد و البته با چراغ خاموش و به نام انقلاب به استحاله آن بپردازند چنانكه با
مشروطيت چنين كردند…
عناصر بنيادين نظام بويژه حاكميت و تك تك آنان كه دل در گرو ارزشها و دست آوردن خون شهداء دارند بايد مراقب باشند انقلاب استحاله نشود و نامحرمان زمان امور را بدست نگيرند.
مطلب ديگر: نوع عملكردها است كه بايد بر اساس منطق و مصلحت و بدور از خطا و اشتباه و غفلت و بى خيالى باشد. حفظ نظام كه امام راحل آن را اهم واجبات برشمارند به عملكرد درست و جبران كاستىها و اصلاح نابسامانيها و پرهيز از اختلافات و دنياگرايى و خودستائيها و تعصّبات جناحى و خطى و تمسّك به ريسمان خدا و عمل خالص و نصيحت پذيرى و اهتمام به حل مشكلات جامعه و جلب اعتماد و امنيّت افكار عمومى و سوژه ندادن به بدخواهان است و در اين فرآيند مسؤولان امر در صف مقدم تكليف اند. مع الأسف مواردى به چشم مىخورد كه برخى مسؤولان فراموش كرده‌اند در چه شرائطى قرار دارند، اوضاع جهان و توطئه دشمنان را ناديده گرفته و با پاره‌اى از اشتباهات دست مىيازند و به اصل مشورت و تفاهم چندان پايبند نيستند كه هرچند اينها گناه كبيره نيست ولى بازتاب آن بيش از گناه كبيره است.
هر عملى و اقدامى كه به تضعيف نظام و سست كردن پايههاى اعتماد مردم مي‌انجامد نه تنها در پيشگاه ملت منفور است، در محكمه عدل الهى نابخشودنى است. نظام اسلامى پس از چهارده قرن كه بر تاريخ اسلام گذشته و امروز در عرصه جهان درخشيده برآمده از قرنها مجاهده و درد و رنج ميليونها انسان پاك باخته‌اى كه چوبههاى دار و زندانهاى مخوف و زنده به گور شدن را پذيرفتند تا فرهنگ متعالى ولايت را به نسلهاى بعدى بسپارند و امروزه ما وارثان اين فرهنگ و ميراث طلايه داران ايمان و ايثار و شهادت هستيم كه در قالب يك حكومت مستقل اسلامى براى ما فراهم آمده است، لذا حق نداريم كوچكترين اشتباه و سهل انگارى و كج انديشى و انحراف از حق را مرتكب شويم با توجه به اين مسؤوليت خطير شايستگى رسالت اسلامى و امامت ديگر ملّتها را خواهيم داشت. از خداوند بزرگ در اين مسير دشوار و آزمايش سخت كمك مىطلبيم.


/

عماد؛ آيينه اخلاص و جهاد

عماد، آيينه اخلاص و جهاد
تا ديروز اندكى نام او را شنيده و آنهايى هم كه او را ديده بودند اندكى او را شناخته بودند. شايد بهترين تعبير در مورد وى همانا سخن مولايش و رهبرش “سيد مقاومت” باشد كه گفت: «رضوان در آسمانها شناخته‏تر از زمين بود» از زمينيان تنها او بود كه “مالكش” را مى‏شناخت و عمق ايمان، اخلاص، درايت، تيزهوشى و وفادارى او را مى‏دانست. گرچه رضوان مايه آرامش و رضاى او بود اما او همه رضوان‏ها را هم در راه رضا و رضوان مولايش دوست مى‏داشت پس از تقديم گلى ديگر از رضوان خود به رضوان الهى چه باك.
مى‏گفت كه من هميشه نگران ربودن رضوان بودم و خود او هميشه نگران مرگ در بستر، پس شهادت قضايى است كه هم من راضيم، هم رضوان و هم خداى رضوان.
اما دشمن هم عماد را مى‏شناخت. او عماد را با تپش‏هاى لرزان قلب خود و رنگ پريده رخسار خود مى‏شناخت. نام عماد براى دشمن كابوس مرگ و نابودى بود. دشمن همه وجود خود و قدرت خود را در مقابل يك انسان تنها، ناتوان مى‏يافت. ترس دشمن از عماد نشانى بود از زبونى او و هم نشانى براى عظمت يك انسان كه بندگى خدا را براى خود انتخاب كرده بود.
وه كه چه زود اندوه ياران و شادى دشمنان پايان يافت. اگر تا ديروز نام رضوان تنها آشناى شبها، سنگرها و گلوله‏ها بود. امروز جاى او در قلب‏هاست، قلب هزاران هزار پير و جوان و زن و مرد. امروز او تنها غريب نيست بلكه دوست داشتنى‏ترين آشناى همه انسانهاى آزاده و سرافراز است. اگر در حياتش غيرمستقيم از درياى وجود او بهره مى‏بردند، امروز با شهادتش همه آزادگان را فرصت نوشيدن جرعه‏اى از كمال وجودش فراهم آمده است. مزارش به ميعادگاه عاشقان تبديل گشته و هر روز هزاران پروانه عاشق همچون شمعى مزارش را در آغوش مى‏گيرند و از روح بلند او يارى و مددجسته و پيمان خويش را براى استوارى و ادامه راه او تجديد مى‏نمايند. اگر تا ديروز رضوان يك رهرو بود امروز او يك راه است، ستاره‏اى است در آسمان هدايت و خورشيدى در مسير حيات.
شادى دشمنانش نيز ديرى نپاييد. خنده‏هاى مستانه‏اش در كوتاه زمانى بر لبانش خشك گرديده و سايه ندامت بر چهره ظلمانى‏اش نشست. آن زمانى كه درياى انسانها را در بدرقه او به چشم ديد.
آن زمانى كه ملتهاى آزاده سرتاسر جهان را درهم پيمانى او حاضر و كمربسته يافت و آن زمانى كه تولد هزاران هزار عماد را از خون و شهادت وى باور نمود. دشمن خيلى زود دانست كه ديگر با يك عماد روبرو نيست بلكه با خيلى از رضوان‏هايى كه ديگر هرگز آنها را نخواهد شناخت رودر رو خواهد بود. مجاهدانى كه بر خشم ديروز خود، وظيفه پاسدارى از خون رضوان را هم افزوده‏اند و با خوارى و نابودى دشمنانش آن را احياء خواهند نمود.
و اما خانواده رضوان كه در وجود آنها بار ديگر اعجازى از اعجازهاى كربلا و عاشورا را مى‏توان متجسّم يافت. پدر و مادرش در كنار جسم پاك او اشكهاى خود را در سينه محبوس مى‏دارند كه مبادا عرق شرم بر پيشانى رهبرشان بنشيند. مادرش شير زن مجاهدى است كه پس از تقديم سه قربانى از اينكه فرزند ديگرى براى تقديم ندارد شرمسار است و به جاى اندوه و پرسش از جهاد و فؤاد و عمادش از سيدشان كه “نصراللّه” است مى‏پرسد و بر بقاى او دعا مى‏نمايد.
همسرش به تعبير مادر رضوان كوه استوارى است كه در همه حال يار و ياور همسر بوده و تنها آرزويش همچون همسر “وهب” رضاى الهى، شهادت در راه او و پيوستن به رضوان در رضوان الهى است. فرزندانش از اينكه خون بزرگ مردى همچون عماد را در رگهاى خود جارى دارند بر خود مى‏بالند و نه مانند يتيمان كه همچون شيران بيشه براى پاسدارى از راه پدر به پا خاسته و لباس رزم او بر تن نموده‏اند. امروز آنها خود منادى جهاد و مقاومت گشته و نيك مى‏دانند كه همچون زينب(س) بايد حافظ خون شهيد خود و همه شهيدان ديگر باشند و عالمى را با حضور و دفاع خود الهام بخش بوده و حسين فاطمه(س) و فرزند حسينى خود را يار و ياور گردند. آنها نيك مى‏دانند كه جانهاى تشنه بسيارى مشتاق شنيدن از رضوانشان بوده و از اينرو است كه آغوش به روى همه مشتاقان گشوده و مهياى سخن گفتن از دوست گشته‏اند و شايد پيام زيباى آنها در بزرگداشت شهيد عزيز را بتوان پاسخى به اين اشتياق دانست كه چنين بر زبان شيرين و استوار فرزندش “جهاد” جارى گشت و روح جان انسانها را مصفّا و لبريز از عشق و تحسين نمود و اينك ترجمه متن پيام “جهاد” فرزند شهيد عماد را كه در مراسم هفتمين روز شهادت پدر كه با حضور صدها هزار نفر در حومه جنوبى بيروت ايراد كرد مى‏خوانيم:
«سلام و درود بر آقا و مولايم دبير كل محترم حزب اللّه جناب‏آقاى سيد حسن نصراللّه و سلام بر….خداوند متعال در كتاب مقدّس خود مى‏فرمايد: بسم اللّه الرحمن الرحيم: من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا.
حضار محترم، اين اولين بارى است كه اينجانب در مقابل شما ايستاده و نام خود را به طور آشكار و با افتخار و عزّت اعلام مى‏نمايم. من جهاد عماد مغنيه هستم. فرزند فرمانده مجاهد بزرگى كه خود و همرزمانش نام وى را نه از روى خوف و ترس بلكه براى حفظ سلامتى او و راه مقدسش پنهان داشتند.
از روزى كه چشمانم بر تفنگش گشوده و در دامان او پرورش يافته و در ميان بازوانش از سنگرى به سنگر ديگر منتقل شدم و كودكى خود را با سختيها و خطرات او همراه نمودم، او را پدرى يافتم كه براى فرزندان خود مظهر مهربانى و عطوفت بوده و عليرغم همه گرفتارى‏هاى كارى با رأفتى پدرانه آنها را مورد تفقّد قرار مى‏داد.
براى اولين بار در مقابل شما ايستاده‏ام تا انتساب خود را به خانواده‏اى اعلام نمايم كه از زمانهاى دور در زمره خانواده‏هاى شهداء قرار گرفته، يعنى از زمانى كه دو عموى شهيد خود “جهاد” و “فؤاد” را تقديم نموده و امروز نيز پدرم به رداى بلند و والاى شهادت مفتخر گرديده است.
مانند تويى يا حاج عماد هرگز مرگ را جز با شهادت ملاقات نمى‏كند چرا كه هيچگاه خداوند او را از برآورده كردن آرزويش يعنى شهادت مأيوس نخواهد كرد.
دوست دارم در ميان شما ايستاده و از طريق قلبهاى شما كه مالامال از عشق به شهيدى است كه هرگز او را نشناخته بوديد و اندوهگين از سفر رهبرى كه هرگز او را نديده بوديد پدرم را مخاطب قرار دهم و بگويم كه‏اى پدر ميوه جهاد طولانى‏ات در دنيا پيروزى و در آخرت رضوان الهى بود و آن قلب آكنده از عشق تو به اين مردم قهرمان و مقاومى كه از شادى آنها شاد و از غم آنها غمگين مى‏شدى و خون مقدّس خود را براى آن فدا نمودى امروز “عشق و خشم” را ميوه داده است.
آنها ما را در ميان حلقه محبّت خود مى‏گيرند در حالى كه فقط نام تو و تاريخ جهاد تو را مى‏دانند و از ما نيز فقط انتساب به تو را. پدر عزيزم علاقه و اشتياقم به تو هرگز خاموش نگرديده و هميشه در انتظارت خواهم ماند. ما پيوسته مشتاق آن تبسّمى خواهيم ماند كه شادى را در وجود ما آكنده مى‏كرد، همانگونه كه استوارى را در قلب‏هايمان. ما پيوسته مشتاق آن برق چشمانى خواهيم ماند كه با روشن كردن افقهاى دوردست، امنيّت را براى ما به ارمغان آورده و در پيمودن راهى كه با اراده خود انتخاب نموده‏ايم هدايتمان مى‏نمود. همان راهى كه راه تو نيز بود. اى پدر همانگونه كه در زمان حياتت وجودت را اطمينان و اميد فرا گرفته بود امروز نيز آرام بخواب چرا كه در شهادتت نيز همانند حياتت آنچه را كه تكليف تو بود به سرمنزل مقصود رساندى.
و اما ما فرزندانت و آنكه تو را شناخت و آنكه در مدرسه تو درس آموخت راهت را به پايان خواهيم رساند.
تو پدر و همراهى بودى كه هيچگاه سكون نداشت. مجاهدتهاى شبانه تو در ميادين جهاد، روشنگر راه، استوار كننده اراده‏ها و بازوها بوده و خونت هزاران هزار مبارز و عماد را بارور خواهد نمود. در يادواره تو با تو مى‏گويم كه مريدان و همرزمانت همه در عهدها و قسمهاى خود پايدار بوده و ما به عهدى كه بسته‏ايم و به راهى كه عمر و جانت را فدا نمودى وفادار خواهيم ماند. باتو عهد مى‏بنديم كه حامل پيام روح مقدست باشيم و آن را به آنكه و آنچه دوست داشتى برسانيم. پس اى ارزشمندترين انسانها با دلى آرام و مطمئن به سوى خدا برو و در بهشت سكنى گزين.
اى رهبر بزرگ مقاومت ما هم چون حسينيانى كه هميشه آماده جانبازى با حسين خود هستند در همه حال آماده فداكارى در ركاب تو مى‏باشيم. يا “اباهادى” همانگونه كه شهيد مجاهد، رضوان عزيز با تو بود ما نيز تا وقتى كه بر مرگ وارد شويم يا مرگ بر ما وارد شود با تو خواهيم بود. و تو اى پدر مطمئن باش كه اين پيروان راستين و وفادار و فرمانبردار، امروز با الهام از خون مقدّس تو، با قوّت و قدرت بيشترى آماده فداكارى و جانبازى خواهند بود. اى پدر به نام خونت، به نام زخمهايت، به نام تبسّمت، به نام جهاد خستگى ناپذيرت از طرف تويى كه زنده‏اى و نزد خدايت متنعّم و از طرف مادر،برادران و خواهرانم و همه خانواده، نهايت سپاس و امتنان خود را از اين همه لطف و محبّت و همدردى و مشاركت در تبريك شهادت رهبر بزرگ حاج عماد تقديم مى‏دارم و يقيناً اين همدردى عهدى و پيوندى است دوباره با راه مقاومت خالصانه و شريف.
به نام تو اى پدر، خطاب مى‏كنم پدر شهداء دبير كل محترم حزب اللّه را كه ما با تو خواهيم ماند. ما فرزندان رضوان فرزند شماييم همانگونه كه فرزندان همه شهداء فرزندان شمايند. در همه حال تحت امر تو خواهيم بود و هرگز اين راه و ميدان‏هاى جهاد را ترك نخواهيم نمود و هرگز سلاح بر زمين نخواهيم گذاشت و همچون هميشه اين ندا را سر خواهيم داد كه: «لبيك يا نصراللّه».
يادش و راهش پر رهرو باد
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام‏

/

معيارهاى گزينش همسر در آموزه هاى اسلامى آخرين قسمت

معيارهاى گزينش همسر در آموزه‏هاى اسلامى‏ آخرين قسمت عسكرى اسلامپوركريمى‏ 3- اخلاق نيكو هرچه علم و تكنولوژى رشد مى‏كند، نياز بشر به اخلاق افزايش مى‏يابد و لازم است به موازات آن دستورات عاليه اخلاقى پيامبران، كاملاً مورد عمل و نظر قرار گيرد؛ زيرا، دنياى علم و صنعت، گرچه وسايل و ابزارهايى در اختيار بشر مى‏گذارد؛ ولى هيچ‏گونه، درباره عدم سوء استفاده از آنها راه‏حلى ارائه نمى‏دهد. سير صعودى آمار جرائم، جنايات، فساد، تبهكارى، قتل و خودكشى، متلاشى شدن خانواده‏ها و…، بيانگر اين حقيقت است كه اخلاق، كه فلسفه بعثت انبياء است «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(1)بر جامعه حكمفرما نباشد. دانش و صنعت نمى‏تواند سعادت و آرامش بشر را تضمين و تأمين كند؛ بلكه استعمارگران، علم و صنعت را به نفع خويش استخدام نموده و ميليون‏ها نفر را بى‏خانمان مى‏كنند؛ چنان كه مى‏كنند و حقوق حقه ملتهاى ضعيف را چه آسان پايمال مى‏سازند و آنان را به خاك و خون مى‏كشند… تنها عاملى مى‏تواند روح سركش انسان و غرايز طوفانى و عصيانگر وى را مهار كند و علم و صنعت را در راه آرامش عمومى و زندگى مسالمت‏آميز به كار اندازد، اخلاق واقعى است كه از ايمان حقيقى به خدا سرچشمه مى‏گيرد. يكى از ويژگيهاى اساسى براى زندگى شاد، اخلاق نيك است. منظور از اخلاق نيك، تنها خنده‏رويى و خوش خلقى اصطلاحى نيست، زيرا خنديدن و … در بعضى مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نيست، بلكه ضداخلاق است. اخلاق هر انسانى تأثير مستقيم در زندگى او دارد. اين تأثير در محيط خانواده محسوس‏تر و نقش‏آفرين‏تر است؛ زيرا مسائل عاطفى در خانواده بر مسائل ديگر غلبه دارد و محيط خانواده بيشتر بر مبناى خصوصيات اخلاقى اعضاى آن شكل مى‏گيرد، تا عوامل ديگر؛ ازاين‏جهت، اگر اعضاى خانواده از اخلاقى نيكو بهره‏مند باشند، محيط خانواده تبديل به بهشتى سرورانگيز مى‏شود و چنانچه به بداخلاقى خو گرفته باشند، همواره خود را در جهنّمى سوزان گرفتار خواهند ديد. امام على(ع) مى‏فرمايد: «بِحُسْنِ الاَْخْلاقِ يَطيبُ الْعَيْشُ»(2)با خوش اخلاقى ، زندگى نيكو و مطلوب مى‏گردد. ملكات فاضله و اخلاق كريمه است كه باعث نشاط و شادابى در زندگى شده و دشواريها را برطرف و اضطرابها و نگرانى‏ها را از بين مى‏برد و بداخلاقى جسم و روح انسان را فرسوده مى‏كند و عامل مهم پيرى زودرس است؛ ازاين‏رو، پيامبر گرامى اسلام(ص) پيوسته در دعا چنين مى‏فرمود: «اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ… مِنْ زَوْجَةٍ تُشيبُنى قَبْلَ اَوانِ مَشيبى»(3) خدايا! به تو پناه مى‏برم از همسرى كه قبل از رسيدن پيرى، پيرم كند. زندگى مشترك زناشويى، داراى فراز و نشيبهايى است كه برخورد صحيح با آنها نياز به روحيه‏اى قوى و اخلاقى پسنديده دارد. زن و مرد اگر از اين مزيّت، بهره‏اى نداشته باشند، نمى‏توانند با تفاهم و همكارى متقابل بر مشكلات زندگى چيره شده، بار سنگين آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر يك از طرفين از اخلاقى نيكو و رفتارى شايسته برخوردار نباشد، طرف ديگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگى به كامش تلخ خواهد شد. از آنجا كه اصلاح صفات ناپسند، در صورت ريشه‏دار بودن آنها، نياز به تلاش طاقت‏فرسا و زمانى طولانى دارد، بايد از همان ابتدا به صفات اخلاقى همسر توجّه كرد، تا در سايه انتخاب همسرى خوش‏اخلاق، زندگى سعادتمندانه‏اى پى‏ريزى شود. به طور كلى منظور از اخلاق نيك، اين است كه انسان آراسته به صفات، عادات، خُلق و خوهاى پسنديده، فضائل، كمالات و اعمال و رفتار نيكو بوده و از صفات زشت، بيماريهاي اخلاقى و… دور باشد. زندگى زن و مرد در محيط خانوادگى احتياج به اخلاق دارد؛ زيرا تنها در پرتو قانون نمى‏توان زندگى كرد. قرآن‏كريم از پيامبر گرامى اسلام(ص) به عنوان صاحب «خُلق عظيم» ياد نموده و مى‏فرمايد: «انّك لعلى خلق عظيم»(4)تو بر خلق و خوى بزرگى هستى. خداى سبحان هيچ كس را به اين عظمت نستوده است. پيامبر(ص) را با عنوان نيكوترين انسان ستايش مى‏كند. در تبيين اين محور مهم از رسول‏اكرم(ص) چنين نقل شده است: «معيار خُلق نيكو، خلق الله است»(5) يعنى آن كسى خلق نيكو دارد، كه متخلق به اخلاق الهى باشد. نيكوترين نامها و صفات، از خداست.(6)چه رنگى نيكوتر از رنگ خدايى شدن. نيكوترين جلوه‏اى كه انسان مى‏تواند به خود بگيرد، مظهر جلوه‏هاى الهى شدن است كه انسان، خليفه و جانشين صفات خدايى شود. زيرا جانشين بايد به نشانه‏هاى خداوندى متصف باشد. اگر خداى متعال عطوف، رؤف، رحيم، عليم، كريم، عزيز، حكيم و غفور است، جانشين او نيز نشانى از اين صفات بايد داشته باشد. اينها جلوه‏هاى صفات الهى است كه در بنده مؤمن و خالص او تجلى‏نموده است. اين اصل، نه تنها عامل تحكيم خانواده و زندگى زناشويى است، بلكه يكى از مهم‏ترين عوامل براى تربيت نسل سالم، چه در دوران جنين و شيرخوارگى و چه در دوران كودكى مى‏باشد. در روايات اسلامى از ازدواج با افراد بداخلاق نهى شده و خوش‏اخلاقى يكى از شرايط همسر شايسته محسوب شده است.(7) در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: پدرم، امام سجاد(ع)، در يكى از مواقف حج به زنى برخورد كه «اخلاق نيكش» آن حضرت را جذب كرد، سؤال كردند اين زن داراى همسر است؟ گفتند: خير؛ پدرم بدون اين كه از حسب و نسب وى تحقيق كند، از او خواستگارى كرد، و اين خواستگارى منجر به ازدواج با او شد. فردى از انصار از داستان آگاه شد، ازدواج به اين سادگى براى او بسيار سنگين و گران آمد، به نظر آورد ممكن است آن زن فردى بى‏اصل و نسب باشد، و علت سرزنش نسبت به امام چهارم شود. مدتى در مقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طايفه شيبان است، خدمت امام چهارم(ع) رسيد و جريان را با آن حضرت در ميان گذاشت كه خدا را شكر همسر شما از فاميلى معروف و محترم است، آن حضرت فرمودند: من شما را خردمندتر از اين مى‏دانستم كه به اين امور پايبند باشى، مگر نمى‏دانى خداوند عزّوجلّ به بركت اسلام پستى‏ها را برداشت و نقصها را جبران فرمود، بزرگوارى و كرامت را جايگزين پستى و دنائت نمود، اينك مسلمان در هر موقعيتى باشد، محترم است و او را پستى نيست، لئامت و خسّت از آنِ جاهليت است و بس.(8) «حسين بن بشار واسطى» به امام رضا(ع) نامه نوشت كه يكى از بستگانم خواستار ازدواج با من است، ولى بداخلاق است؛ حضرت فرمود: «اگر اخلاقش بد است، با وى ازدواج نكن.»(9) بنابراين، خوش اخلاقى همسر، نقش مؤثرى در زندگى انسان دارد و بايد مورد توجه كامل قرار گيرد؛ زيرا آنچه مايه سازش و تحكيم روابط است، حسن خلق است، نه امور مادى، مانند ثروت و زيبايى. همسرِ بداخلاق و ناسازگار، مايه غم و اندوه و كدورت گرديده، طراوت و شادابى را از طرف مقابل مى‏ربايد. البته ناگفته پيداست اخلاق سوء و خشونت در كانون خانواده، در روحيه همه افراد اثر نامطلوب دارد. 4- سلامت عقل و تفكر بعد از ديندارى، اصالت خانوادگى و اخلاق نيك، «سلامت عقل» از مهم‏ترين شرايط يك همسر شايسته محسوب مى‏شود. تدبير امور زندگى و پيمودن راه سعادت و درستكارى و برطرف نمودن مشكلات زندگى مشترك كار ساده‏اى نيست. متأسفانه بسيارى از افراد، مقيّدند كه همسر زيبا داشته باشند، در صورتى كه زيبايى در آمار جهانى بهداشت، فقط 25 نمره دارد در حالى كه به تفكر و انديشه 300 نمره داده‏اند. در مورد عروس‏خانم هميشه مى‏پرسند: آيا زيبا هست، يا نيست. زيبايى دوره محدودى دارد، ولى ما نمى‏توانيم نقش بى‏بديل تفكر و تعليم و تربيت را انكار كنيم. برخى افراد در ازدواج جايى براى تفكر باز نگذاشته‏اند. اولين چيزى كه در تفكر جلوه‏گر مى‏شود، عامل هوش است. زندگى با يك فرد كم‏هوش، بسيار مشكل است. ممكن است بپرسيد: چگونه مى‏شود هوش يك نفر را قبل از ازدواج تشخيص داد؟ پاسخ بسيار آسان است. افرادى كه درجه هوشى خيلى پايين دارند، كاملاً در رفتار و كردارشان مشخص است، پختگى لازم را ندارند، قدرت تشخيصشان ضعيف است. عامل ديگر تشخيص هوش، تفكر انتزاعى است. «انتزاع كردن» يعنى: بيرون كشيدن، و تفكر انتزاعى يعنى، توانايى استنباط و درك مفاهيم از موقعيت‏هاى كلى؛ اين نوع تفكر ابعادش بسيار گسترده است، افرادى كه تفكر انتزاعى دارند، خيلى زود شما را مى‏فهمند. لازم نيست كه دائم برايشان تكرار كنيد. بُعد ديگرش، تفكر حل مسئله‏اى است، تفكرى كه در آن انسان مى‏تواند مسائل خودش را حل كند. كسانى كه اين نوع تفكر را ندارند، هميشه دور خودشان مى‏چرخند، گيجند، پيوسته مى‏پرسند چه گفتى، يعنى چه، منظورت چه بود؛ كسى كه اين نوع تفكر را ندارد، شايسته گزينش همسرى نيست. گاهى اوقات افراد از روى ترحم با فردى ازدواج مى‏كنند كه از نظر هوشى در سطح پايينى است، مى‏خواهند ايثار كنند، ولى سخت در اشتباهند. زندگى با افراد كم هوش، بسيار مشكل است. كسى كه تفكر و هوش خوبى دارد، كيفيت فراوان در مديريت دارد زيرا يكى از اركان اصلى مديريت، تفكر خوب است. طبق بررسى‏ها و مطالعات آسيب‏شناسى خانواده، اصلى‏ترين علت اختلافات خانوادگى، سردى‏ها و بى‏رغبتى‏ها، اخمها و قهرها، بى‏تفاوتى‏ها و افسردگى‏ها، بدزبانى‏ها و تندى‏ها، طردها و فرار از خانه، پريشانيها، گاه اختلالات روانى، برخى آسيب پذيرى‏هاى رفتارى و كژروى‏هاى اجتماعى «همسران» و سرانجام طلاق و جدايى، و ريشه اصلى تمام ناسازگاريهاى زناشويى، عدم تناسب در «عقل و انديشه» بين زوجين مى‏باشد. بنابراين، با توجه به مشخصات افراد از نظر عقل و هوش، بايد زن و مرد در انتخاب همسر، كسى را به عنوان همسر در زندگى مشترك خويش انتخاب كنند كه با همديگر تناسب داشته باشند تا در زندگى دچار مشكلات نشوند. شريعت اسلام براى جلوگيرى از ضايعات احتمالى كه در اثر وراثت پيش مى‏آيد، تأكيد مى‏كند كه برخى از ازدواجها صورت نپذيرد. اسلام افراد را از ازدواج با انسان «احمق» كه از نظر هوشى عقب‏مانده است، برحذر مى‏دارد. چنان كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «ايّاكم و تزويج الحَمقاء فَانَّ صُحبَتَها بَلاءٌ و ولدها ضياع»(10)بپرهيزيد از ازدواج با «احمق»! زيرا، مصاحبت و زندگى با او بلاست و فرزندانش نيز تباه مى‏شوند. و نيز فرمود: «عقل چيزى است كه خداوند رحمان به وسيله آن پرستش و عبادت مى‏شود و بهشت به وسيله آن به دست مى‏آيد.»(11) 5 – زيبايى و شادابى‏ همسرى كه از چنين صفاتى برخوردار باشد، غالباً ضامن جلوگيرى همسرش از انحرافات و چشم‏چرانى‏ها مى‏گردد و معمولاً اين موضوع با خوش‏اخلاقى همراه است؛ زيرا زيبارويان در اغلب موارد داراى اخلاق ملايم و جذاب مى‏باشند. زيبايى يك امتياز است و در شيرينى و سعادت «زندگى زناشويى» تأثير به سزايى دارد. البته چند نكته درباره اين شرط (لزوم زيبايى و شادابى) درخور توجه است: الف) گرچه زيبايى ظاهر و تناسب اندام را در انتخاب همسر نمى‏توان ناديده گرفت، ولى اين مسئله نبايد به عنوان بزرگترين هدف و معيار ازدواج محسوب شود، به گونه‏اى كه ديگر معيارها را تحت‏الشعاع قرار دهد، بلكه هنگام انتخاب همسر بايد هر دو بُعد زيبايى «زيبايى ظاهرى يا تناسب اندام» و «زيبايى باطنى يا معنوى، مانند ايمان، تقوا، حيا، و…» تركيب شود و به همه آنها اصالت داده شود كه در اين صورت زندگى مشترك، يك عمر گلستان مى‏شود. پيامبر اسلام(ص) براى اطمينان خاطر مرد از زيبايى زن، وى را مجاز دانست كه قبل از ازدواج، همسرش را ببيند، تا خاطر وى از نظر زيبايى و دلپسندى زن مطمئن گردد. آن حضرت دراين‏باره مى‏فرمايد: «بهترين زنان شما، زيبا چهره‏ترين آنهاست.» و در روايت ديگر فرمود: «أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَأَقَلُّهُنَّ مَهْراً»(12) برترين زنان امت من زنى است كه زيبائى‏اش بيشتر و صداقش كمتر باشد. البته زيبايى ظاهرى بايد در كنار ديگر صفات و معيارها، مورد توجه و بررسى قرار گيرد، نه به طور مستقل. زيبايى و تناسب اندام بدون تديّن و شرافت خانوادگى و…، آفتى است خطرناك و بلايى است رسواگر كه اگر بر مبناى ارزشهاى الهى پيوند نخورد، به زودى ناپايدار خواهد بود. پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «مَن تَزَوَّج إمْرَأة. .. لِجَمالِها، رأى فيها ما يَكْرَهُ»(13)كسى كه (فقط) به خاطر زيبايى زنى با او ازدواج كند، در او امور ناخوشايند خواهد ديد. و همچنين فرمود: «إيّاكم و خَضْراءَالدِّمنِ، قيلَ: يا رسول اللَّه و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قال: المَرأة الحَسناءُ فى مَنبِت السُّوءِ»(14) از خضراء الدمن (گياه روييده در ميان كثافات) بپرهيزيد. گفته شد: اى رسول خدا! خضراءالدمن چيست؟ فرمود: زن زيبارويى كه در خانواده‏اى فاسد رشد كرده است. در يك انسان آنچه اصالت دارد، انسانيت و اخلاق و ديندارى است و آن ازدواجى ميمنت و بركت دارد كه به خاطر اين امور انجام بگيرد و تداوم پيدا كند؛ اما آن ازدواجى كه به خاطر مال و جمال باشد، از ديدگاه اسلام، بركت و ميمنتى ندارد. به همين جهت است كه وقتى شخصى خدمت پيامبر اكرم(ص) آمد و در امر ازدواج مشورت كرد، حضرت به او فرمود: «عَلَيْك بِذاتِ الدِّين تَرَبت يَداكَ»(15)بر تو باد كه همسر ديندار اختيار كنى، دستهايت نيازمند خداوند باد. جالب اين است كه رهبران اسلام، به افرادي كه در انتخاب همسر، اصالت را به ديندارى مى‏دهند نه زيبايى ظاهرى، وعده مال و جمال داده‏اند. چنان كه در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده كه مى‏فرمايد: «اِذا تَزَوَّجَ الرَجُلُ المَرأة لِجَمالِها أو لِمالِها وُكِّلَ إلى ذلِكَ، وَإذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمال»(16) هرگاه مرد، زنى را به خاطر زيبايى و ثروتش به همسرى برگزيند، به همان واگذار مى‏شود(و معلوم نيست كه به آنها برسد) و هرگاه او را به خاطر دينش به همسرى برگزيند، خداوند زيبايى و مال، روزى او مى‏سازد. ب) گرچه زيبايى «ظاهرى، معنوى، فرهنگى و…» امرى پسنديده است و در انتخاب همسر بايد مورد توجه قرار گيرد، ولى نبايد از حد معمول تجاوز كند و به صورت «مشكل پسندى» درآيد و انسان را از ازدواج به موقع باز دارد، بلكه اگر از زيبايى نسبى برخوردار بودند و دين و اخلاق يكديگر را پذيرفتند، بهتر است بعد از تحقيقات و شناخت كافى «در همه زمينه‏ها» از يكديگر، با توكل بر خداوند و راهنمايى والدين، با همسر مورد نظر ازدواج نمايند و مطمئن باشند كه عقل و ايمان و اخلاق نيك و خانواده اصيل و با شرافت، بسيارى از كمبودها را جبران خواهد نمود. ج) بهتر است زن و مرد در مراسم خواستگارى، با اجازه و رضايت والدين، يكديگر را ببينند و واقعيتها را به هم بگويند. براى شناخت لازم و تشخيص زيبايى و شادابى همسر مورد نظر، شايسته است مرد، مادر يا خواهر و يا يكى از خويشان نزديك و مورد اعتماد را براى ديدن انتخاب كند و بفرستد تا زن مورد نظر را خوب ببينند و ويژگى‏هايش را براى او توضيح دهند. امام خمينى(ره) فرمود: «هر يك از زوجين مى‏توانند «در مراسم خواستگارى» مستقيماً از يكديگر درباره هم تحقيق كنند، مشروط به آن‏كه اين تحقيق مستلزم حرام نباشد. هر يك از زوجين مى‏توانند بدن ديگرى را با شرايط زير به منظور تحقيق، ببينند: 1- نگاه به قصد لذت و ريبه نباشد؛ 2- ازدواج متوقف بر اين نگاه باشد؛3- مانعى از ازدواج اين دو در ميان نباشد…؛4- بهتر است اين ديدن از روى لباس نازك باشد؛ 5 – بايد اين نگاه آخرين تحقيقى باشد كه هر يك از زوجين انجام مى‏دهندو….»(17) بنابراين، صحبت كردن زن و مرد به قصد لذت، يا خلوت كردن آنها در محيط بسته و يا نگاه كردن به قصد لذت و يا لمس كردن يكديگر، حرام است و بايد از آن اجتناب كنند. 6- تناسب سنى و تحصيلى در انتخاب همسر توجه به همتايى و تناسب در سن نيز لازم است. تفاوت سن بلوغ جنسى در دختر و پسر، يك امر طبيعى است، پسر حدود چهار سال ديرتر از دختر به بلوغ جنسى مى‏رسد.از اين‏رو، بايد تفاوت سن آنها در امر ازدواج نيز حداقل به همين مقدار باشد (پسر بزرگتر باشد) بهتر است چنين باشد، ولى الزامى نيست. اگر در بقيه موارد يادشده تناسب وجود داشته باشد، ولى تناسب سنى وجود نداشته باشد، مثلاً زن و شوهر هم‏سن باشند و يا حتى زن يك سال نيز بزرگتر باشد، به شرط اين كه مرد وقوف و آگاهى كامل به اين موضوع داشته باشد، مشكل خاصى ايجاد نمى‏شود. اما ازدواجهايى كه اختلاف سنى زياد وجود دارد، مثلاً فردى بيست سال از ديگرى بزرگتر است، اصلاً صلاح نيست. به طور كلّى تناسب سنى و جسمى در زناشويى مسئله مهمى است و عدم توجه به آن عواقب ناگوارى را در پى دارد. سن زن و مرد در ازدواج از دو جنبه داراى اهميت است: 1- جنبه روانى: انسان در فرآيند رشد از نظر روانى، در سنين مختلف، داراى ويژگى‏هاى متفاوت مى‏باشد. 2- جنبه فيزيولوژيكى: علاوه بر جنبه‏هاى روانى، ارضاى غرايز جنسى خود مسئله مهمى است. سن ازدواج در شرايط جغرافيايى و اقليمى مختلف، متفاوت است. معمولاً در مناطق گرمسير، سن بلوغ و ازدواج پايين‏تر از مناطق سردسير و كوهستانى است. مهم نيست كه فرد در چه سنى بالغ مى‏شود، مسئله مهم اين است كه فرد احساس كند كه از نظر فيزيولوژيكى و روانى نياز به ازدواج دارد. تشخيص زمان مناسب ازدواج و فاصله سنى زوجين از سوى افراد تازه بالغ، مشكل است. در اين مورد، استفاده از راهنمايى‏هاى والدين و مشاوران خانواده ضرورى است. معمولاً چون دختران از نظر رشد بدنى و روانى از پسران جلوترند و رشد آنان سريعتر است و زودتر به سن تكليف شرعى و بلوغ بدنى مى‏رسند، آمادگى بيشترى جهت انتخاب همسر و شروع زندگى زناشويى را دارند. در روايات اسلامى، درباره سن ازدواج و فاصله سنى زن و شوهر، اشاره به موضوع بلوغ شده كه طرفين در سنين پايين، يعنى اوايل بلوغ، ازدواج كنند و به همين علت در اسلام سن تكليف شرعى دختران 9 سال تمام قمرى و پسران 15 سال تمام قمرى است و تفاوت سن دختر و پسر (در ازدواج) با در نظر گرفتن موقعيت جغرافيايى و عوامل فرهنگى متفاوت است. با توجه به تحقيقات انجام شده و بلوغ زودرس، در بعضى مناطق و موقعيتهاى مختلف جغرافيايى، فرهنگى، اقتصادى و…، بهترين سن ازدواج براى دختران 16 الى 20 سالگى و براى پسران 18 الى 23 سالگى مى‏تواند باشد و مناسب‏ترين فاصله سنى، در ازدواج بين 1 الى 5 سال است و اگر هم، سن آنها مساوى باشد و يا اين كه زن چند سال از مرد بزرگتر باشد، اشكالى ندارد. ولى، فاصله سنى «بين 1 الى 5 سال» از نظر روانشناسى و فيزيولوژى ارجحيت دارد. و اين تفاوت بدين جهت است كه زنها در اثر باردارى و زايمان و شير دادن به كودك، غالباً از مردها زودتر پير و فرسوده مى‏شوند و طراوت و شادابى خويش را از دست مى‏دهند. زن اگر چند سالى از شوهر كوچكتر باشد، مدت بيشترى مى‏تواند نظر شوهر را به خود جلب كند و تمايلات روحى، روانى و جنسى او را ارضاء نمايد؛ در نتيجه، براى هميشه صلح، صفا، دوستى، عشق و محبت در كانون گرم خانوادگى آنان حاكم خواهد شد. نكته شايان توجه اين است كه در امر ازدواج شرط سنى در اسلام مطرح نيست كه مثلاً اگر زوجين توافق سنى نداشتند، عقد ازدواج باطل باشد، اما بايد سن زوجين تفاوت فاحش نداشته باشد؛ زيرا تجربه نشان داده است كه بسيارى از درگيرى‏ها و اختلافات ناشى از تفاوت فاحش سنى بين زن و مرد است. چه بسا يكى از طرفين به خاطر كمى سن و كم‏تجربگى نمى‏تواند ديگري را تحمل كند و يا احياناً آن كه از سن بالايى برخوردار است، از لحاظ غريزه جنسى ضعيف باشد و نتواند ديگرى را كه قوى است، ارضاء و اشباع نمايد. اينجاست كه اگر ايمان كافى در طرف مقابل نباشد، به اعمال خلاف عفت روى مى‏آورد و اساس خانواده را در هم مى‏ريزد و حيثيت خانواده يا طايفه‏اى را در معرض خطر قرار مى‏دهد. از اين‏رو، اين كه احياناً ثروتمندان در دوران كهولت سنى و تحليل قُوى در صدد ازدواج با دوشيزه‏اى برمى‏آيند و دوشيزگانى هم به طمع مال و ثروت آنان حاضر به ازدواج با آنان مى‏شوند كار صحيحى نيست و تحقيقات نشان داده است كه در موارد قابل توجه‏اى اين گونه ازدواجها مفاسد و خطرهايى در پى داشته است؛ پس بايد از اين ازدواجها جداً پرهيز شود. همچنين يكى ديگر از معيارهايى كه بايد در ازدواج در نظر گرفته شود، تناسب تحصيلى است. بسيار خوب است كه زن و شوهر از نظر معلومات و تحصيلات علمى، خيلى با هم فاصله نداشته باشند و در رديف يكديگر باشند تا تفاهم بيشتر در زندگيشان به وجود آيد. بنابراين، زن و مردى كه تحصيل كرده و دانشگاهى است، نمى‏تواند با فردى غيرتحصيل كرده يا كم سواد ازدواج نمايد. البته پذيرش اين امر در مدت كوتاهى امكان‏پذير است، ولى در درازمدت تنش‏ها و اختلافاتى بين آنها آشكار خواهد شد. به هرحال، يكى از چيزهايى كه بايد در ازدواج رعايت شود، فاكتورهاى حرفه‏اى است. بنابر اين سطح تحصيلات و سطح حرفه (شغل) در زندگى زناشويى بسيار مهم است. چنان كه تحقيقات و تجربه نشان داده است كه كسانى كه با هم‏رديفان خود از نظر تحصيل و شغل ازدواج كرده‏اند، در زندگى خانوادگى از موفقيت بيشترى برخوردارند. 7- عفاف و پاكى از آلودگى‏ها «عفاف» با فتح حرف اول، از ريشه «عفت» است و لغت شناسان در باره آن گفته‏اند: «و اصله الاقتصار على تناول الشى‏ء القليل»؛ عفاف اكتفا ورزيدن به بهره‏مندى كم و شايسته است. در مجمع‏البحرين آمده است: «عف عن الشى‏ء، اى امتنع عنه فهو عفيف»(18)عفاف از چيزى ورزيد، يعنى: از آن امتناع ورزيد؛ پس او عفيف است. و ابن منظور در لسان‏العرب در اين باره مى‏نويسد: «العفّة: الكف عما لايحل و لايجمل»(19) عفت: خويشتن‏دارى از آنچه كه حلال و زيبا نيست. صاحب اقرب‏الموارد «عفت» را اين‏گونه معنا نموده است: «عف الرجل: كف عما لايحل و لايجمل قولا او فعلا و امتنع»(20) عفاف ورزيد، يعنى: در گفتار و كردار، از آنچه كه حلال نيست، دورى جست و خويشتن‏دارى نمود. همچنين در قاموس، «عفت» را به معناى كف خودنگهدارى از محرمات و زشتيهاست كه با زيباگزينى منافات دارد، معنا مى‏كند.(21) در تفكر اسلامى، عفاف واژه‏اى با بار معنايى خاص برگرفته از آيات و روايات، و گونه‏اى منش است همراه با كنش رفتارى و گفتارى.(22) مرحوم نراقى در معراج‏السعاده مى‏نويسد: عفت عبارت است از: مطيع و منقاد شدن قوه شهوانيه از براى قوه عاقله كه در اقدام به خوردن و نكاح و حدود اوامر الهى را به لحاظ كمى و كيفى؛ نگهدارد،(23) عفت همان اعتدال عقلى و شرعى است و افراط و تفريط در آن مذموم است؛ پس در تمامى اخلاق و احوال، حد وسط و راه ميانه «عفت» است. روشن است كه استحكام خانواده كه اولين و بنيادى‏ترين تشكّل اجتماعى يك جامعه به شمار مى‏آيد مركز عشق و اميد و بستر شكفتن آرزوهاى جوانان است، تنها، با پاسدارى از عفاف و پاكدامنى، درخشش و بالندگى لازم را پيدا مى‏كند؛ زيرا اگر در جامعه‏اى عفاف و پاكدامنى به صورت كامل رعايت گردد و تمتعات جنسى به محيط خانواده محدود گردد، جوانان به ازدواج روى آورده و خانواده‏هاى تشكيل‏شده نيز ثبات بيشترى مى‏يابند؛ ولى اگر بى‏بند و بارى و بى‏عفتى در جامعه رواج يابد و بهره‏بردارى‏هاى جنسى در خارج از محيط خانواده ميسر گردد، جوانان زير بار مسئوليت‏هاى ازدواج نرفته و خانواده‏هاى تشكيل‏شده نيز متزلزل مى‏شود. بنابراين، باضرس خاطر بايد گفت: رعايت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسيب‏ناپذير نگه مى‏دارد. بنابراين، يكى از شرايط شايسته و لازم در انتخاب همسر آن است كه آلوده به فحشاء و مبتلا به انواع مواد مخدر و مشروبات الكلى نباشد. امروزه نقش زيانبار اين آلودگى‏ها در ويرانى خانواده‏ها و نابودى نسل جوان بر همگان روشن است و در ضمن، آثار زيانبار اينها در تولد فرزندان ناقص‏العقل و عقب‏افتاده نيز ثابت شده است، ازاين‏جهت، شريعت اسلام از پيوند زناشويى با مبتلايان به مواد مخدر و ديگر مسكرات برحذر داشته است. در دستورالعمل‏هايى كه از پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان معصوم (ع) رسيده، به لزوم رعايت اين تناسب بسيار تأكيد شده است. از نظر اسلام با كسى كه مرتكب شرب خمر مى‏شود نبايد ازدواج كرد. چنان كه پيامبر اسلام(ص) مى‏فرمايد: «شارب الخمر لايزوج، اذا خطب»(24) شرابخوار اگر خواستگارى كند، به او دختر داده نمى‏شود. همچنين امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «من زوّج كريمته من شارب الخمر فقد قطع رحمها»(25) كسى كه دخترش را به شرابخوار بدهد، با اين كار خود قطع رحم كرده است. شايد مراد از قطع رحم در اين روايت اين باشد كه با اين ازدواج سبب نازايى او شده است و يا مراد اين است كه او را از يك پيوند درست و ازدواج محكم و استوار محروم ساخته است. امام رضا (ع) مى‏فرمايد: «وَاِيّاكَ اَنْ تُزَوِّجَ شارِبَ الْخَمْرِ، فَاِنْ زَوَّجْتَهُ فَكَأَنَ‏ما قَدَّمَتْ اِلَى الزِّنا»(26) بترس از اين كه دختر به شرابخوار بدهى، كه اگر او را به چنين تبهكارى شوهر دهى، گويا آن عفيفه كريمه را به زنا داده‏اى!! آرى، آن كه پاى‏بند به واجبات الهى نيست، و از فسق و فجور پرهيز ندارد، و آن‏كه از اخلاق نيك بهره‏اي ندارد، و آلوده به بداخلاقى است، و از عقل و فكر لازم بهره ندارد، و آن سست اراده‏اى كه از مشروبات حرام پرهيز ندارد، اهليت ندارد كه دخترى پاك و مؤمنه كه امانت الهى است به او سپرده شود، كه نه تنها دختر ضايع مى‏گردد، بلكه فرزندان آنها متأثر از آثار سوء وجودى آن شوهر زشت‏كردار خواهند شد، كه قبل از اين كه دانش بشر به اين حقيقت برسد، حضرات معصومين (ع) اين حقيقت را اعلام فرموده‏اند: «الْحَرامُ يبينُ فِى الذُّرِّيَّه»(27) آثار حرام در نسل آشكار مى‏گردد!! از اين روايات مى‏توان فهميد كه چون شرابخوار، هتك حرمت فرمان خداوند كرده و به آن بى‏اعتنايى نموده و دست به سركشى و طغيان زده است، نسبت به همسر و فرزندانش نيز چنين خواهد كرد، حرمتشان را خواهد دريد؛ حقوقشان را ادا نخواهد كرد و موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او چنان كه گذشت به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد. روشن است همان علتى كه در شرابخوار، موجب سركشى او شده و رابطه‏اش را با خدا و خانواده‏اش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه ساخته است، در افراد معتاد، قاچاقچى، بى‏بندبار و لاابالى نيز وجود دارد؛ اين افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتى نمى‏دانند و به خاطر تأمين نيازشان دست به هر اقدام زشت و وقيح مى‏زنند؛ ارزشهاي خانوادگى را زير پا مى‏گذارند؛ حقوق همسر و فرزندان را رعايت و ادا نمى‏كنند، ازاين رو، ازدواج با اين‏گونه افراد، ازدواج موفّقى نخواهد بود. نكته‏اى كه در پايان اين نوشتار تذكر آن ضرورى به نظر مى‏رسد اين است كه معيارهاى ديگرى نيز از لابلاى روايات و آموزه‏هاى دينى فهميده مى‏شود كه بايد افزون بر آنچه ذكر شد، مراعات گردد كه فهرست‏وار به آنها اشاره مى‏شود.(28) دوشيزگى همسر، جهت نسل پرورى و زايايى او، پاكدامنى و عفت، درستكارى، و در صورت جامعيت معيارهاى ذكر شده، زيبايى، هزينه كردن درست و بجا و رعايت اقتصاد، نگهبانى از عرض و مال، ميل به استقبال از همسر و مشايعت او در آمد و شد، همراهى و معاونت با همسر و… از جمله معيارهاى درجه دو در انتخاب همسر كه اگر مراعات شود، زندگى بسيار شيرين مى‏شود. رسول خدا(ص) فرمود: بهترين زنان شما زنى است كه فرزندآور (ولود)، مهربان پاكدامن، نزد قوم خود عزيز و محترم، در مقابل شوهر متواضع و فروتن، آرايش كننده خود براى شوهر، بى‏اعتناء نسبت به ديگران، در خلوت مطيع فرمان شوهر و در اختيارش باشد و مثل بعضى از مردان مبتذل نباشد.(29) اميد است با به كار بستن دستورات حيات‏بخش اسلام، شادى و خوشبختى به روى تمام زوجها، به ويژه جوانان عزيز آغوش گرمش را به نحو مطلوب بگشايد. پى‏نوشت‏ها: – 1. سفينة البحار، ج 1، ص 410. 2. شرح غررالحكم و دررالكلم آمدى، ج 3،ص 328، دانشگاه تهران. 3. وسائل الشيعه، ج‏14، ص 22. 4. سوره قلم، آيه 4. 5. محجة البيضاء، ج‏5، ص 90. 6. سوره نحل، آيه 60. 7. وسائل الشيعه، ج 14،ص 51. 8. بحارالانوار، ج 100،ص 374. 9. بحارالانوار، ج 103، ص 235، ح 17. 10. همان، ص 56،ح 1 ؛ فروع كافى، ج 5، ص 354. 11. اصول كافى، ج 1، عقل و الجهل، ح 3. 12. بحارالانوار، ج 103، ص 347. 13. وسائل الشيعه، ج 20،ص 51. 14. فروع كافى، ج 5، ص 332؛ ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2260، ح 7558؛ محجة البيضاء، ج 3، ص 93. 15. فروع كافى، ج 5، ص 332 ؛ روضة المتقين، ج 8، ص 114. 16. فروع كافى، ج 5، ص 333. 17. تحريرالوسيله، كتاب نكاح، مسئله 28. 18. طريحى، مجمع البحرين، ج 5،ص 101. 19. ابن منظور لسان العرب، ج 9،ص 253. 20. شرتونى لبنانى، اقرب الموارد، ج 2،ص 803. 21. قرشى، على اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج 5، ص 19. 22. جهت دست يابى به توضيح بيشتر، ر.ك: ماهنامه پاسدار اسلام، عسكرى اسلامپور، مقاله: نقش عفاف و پاكدامنى در زندگى انسان، شماره هاى 279 و 280، اسفند و فروردين 1383 و شماره 281 ارديبهشت 1384. 23. ملا احمد نراقى(ره)، معراج السعادة، ص 243. 24. فروع كافى، ج 5،ص 348؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53، ح 2. 25. فروع كافى، ج 5،ص 347؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53. 26. بحارالانوار، ج 79،ص 142. 27. وسائل الشيعه، ج 17،باب 1،ص 81،ح 22043. 28. براى شناخت از اين معيارها به وسائل الشيعه، ج 14، ابواب متعدده آن در مقدمات نكاح مراجعه نماييد. 29. همان، ج 14،ص 14.

/

گزارشی از جنوب لبنان

 

عملیات «لیتانی» شعاری بود که صهیونیست ها آن را برای
تجاوزشان به جنوب لبنان در تاریخ 14 مارس 1978 انتخاب کردند و گویا با انتخاب این
نام تصمیم داشتند هدفی را که همواره سعی در رسیدن به آن داشتند تعیین کنند و یا
این که اشاره ای بود به تمایل و یا تصمیم دائمی اسرائیل به این که روخانه لیتانی
حد نهائی مرزهای شمالی اش گردد چون «آژانس یهود» 
در کنگره ورسای سال  1919 تلاش کرد
تا مرزهای شمالی اسرائیل را رودی قرار دهد که به تعبیر آن ها برای اسرائیل حیات و
دوام اقتصادی و قدرت دفاع از جلیل بدون آن نخواهد بود. پس از «عملیات لیتانی» که
اسرائیل بعد از این که مزدورانش (ارتش سعد حداد) را در منطقه برای تهدید امنیت و
استقلال لبنان تثبیت کرد و عقب نشینی کرد ، با تانک ها مشک ها و توپخانه هایش را
در حالی که حامل و سفیر ظلم و بدبختی برای سرزمین توتون و زیتون بود، بازگشت. هدفش
سرکوبی فلسطینیان بود. از رودخانه لیتانی گذشته و به بیروت و اردوگاه های آوارگان
فلسطین صبرا و شاتیلا که در آن ها جنایت هایش را به تحقق رساند رسید و سپس در کنار
رودخانه اولی در نزدیکی شهر صیدا استقرار پیدا کرد.

روزنامه ها، اظهارات سیاستمداران و تحلیل گران و آروزهای
مردم و بعضی از گفته های مسولین اسرائیلی و لبنانی حکایت از عقب نشنیی های
اسرائیلی پیش بینی شده و «ترتیبات امنیتی» می کند که جنوب را به مردم وروزهای
زیبایش باز می گرداند.

عقب نشینی نیروهای اشغالگر صهیونیستی تا روخانه زهرانی
نزدیک است و اقدامات امنیتی و سنگرسازی قدم به قدم در کنار این رودخانه به چشم می
خورد ،گویا که این آخرین عقب نشینی خواهد بود.

کلمه «عقب نشینی» با رؤیاها و آروزهایت بازی می کند تا
هنگامی که تصمیم می گیری وارد جنوب شوی.

انتظار این کلمه زیبا را می کشی تا وقتی که وارد جنوب می
شوی و می بینی که از آن اثری جز در روزنامه ها و اطلاعیه های پر زرق و برق نیست، و
واقعیت غیر از آن است، ورود به جنوب با اجازه نامه ای به زبان عبری مهر شده به نام
«ارتش دفاع اسرائیل» و خورج از جنوب نیز به همین گونه. گذر از پست های بازرسی و از
سنگر های مختلف، یکی از سرگذشت های سخت جنوبی ها است. انگشتان سیاه اختاپوسی
اسرائیلی ها به همه راه ها و روستاها و خانه های جنوبی ها امتداد پیدا کرده است.

جنوب لبنان پس از لغو قرار داد 17 ایار «جنوبی دیگر» است که
راهش با شهادت آغاز می گردد.

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

«و قاتلوا الذین یاقتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب
المعتدین»

بجنگید با آنان که به جنگ شما برخاسته اند و تجاوز نکنید که
خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.

به جبل عامل عصاینگر، به سرزمین جنوب، به تمامی مؤمنان
شرافتمند در جهان، به مجاهدین اسلام در همه جا وصیت نامه ام را تقدیمتان می کنم.

در این روزهای سختی که بر ما می گذرد و در سایه اوضاع شویم
که لبنان را در بر گرفته، و در سایه توطئه هایی که دشمنان علیه اسلام برنامه ریزی
می کنند. من و برادران و خواهرانم تصمیم گرفتیم که آسوده خاطر ننشینیم و سر آسوده
بر زمین نگذاریم تا هنگامی که سرزمین مقدس را آزاد و پرچم اسلام را بر فراز آن در
اهتزاز و نابودی تمامی صهیونیسم را ننگریم. و با ایمانمان به این که زمین را به جز
از راه زور نمی توان آزاد کرد و با اعتقاد به آن چه که قرآن کریم به ما آموخته که
می فرماید «و اعدوا لهم ما تسطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و
عدوکم» تصمیم گرفتیم خونمان را در قتلگاه آزادی تقدیم کنیم و سالکان و رهروان راه
حسین علیه السلام راه شهادت باشيم.

ای خانواده ام! بر ایثار جانهایمان پشیمان نیستیم زیرا
سرزمین مان ایثار و فداکاری و بذلی بپایان را خواهان است. وصیتی دارم به برادران
آزاده ام که بعد از این که خداوند شهادت را نصیبم کرد، نبرد را ادامه دهید و به
دشمنان قاتل سر تسلیم فرود نیاورید تا این که سرزمینمان آزاد و محرومین به حقوقشان
برسند. بر زندگیم پشیمان نیستم اگر چه جوان از دنیا رفتم. راه جنوب را که با
فداکاری و اثار آغاز می شود و با شهادت به پیاان می رسد، خود آزادانه انتخاب کردم.

سلام بر جبل عامل، ساحل جنوب، بقاع و تمام لبنان، و سلام بر
دوستانی که در خط مقدم، رویاروی با دشمن صهیونیستی مبارزه می کنند.

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند
ربهم یرزقون

حسین سعید ـ ژوئن 1982 ـ معرکه

حسین از مردان نهضت مقاومت لبنان بود، دو ماه پیش در روستای
معرکه هنگامی که این روستا در محاصره نیروهای صهیونیستی بود به شهادت رسید. وصیتش
را در آغاز تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان، در ژوئن 1982 نوشته بود. عکس ها و تصاویر
حسین، محمود، انعام، علی، عبد الرحمن فاطمه و صبحی دیوارهای خط کشیده با گلوله و
سوراخ شده با توپ بیروت را پوشانده است.

از بیروت تا جنوب

از مقابل محله «کولا» در غرب بیروت سفرمان را به جنوب آغاز
کردیم. مسیر جنوب معمولا از بیروت به ناقوره از راه ساحلی که از صیدا و صور می
گذرد تقریبا یک ساعت و نیم طول می کشد اما مسیر ساحلی بسته شده است و پست های
بازرسی مسلحانه بسیاری از خط اوزاعی در کنار ساحل خلده تا مرزهای شرعی جنوب اشغال
شده به چشم می خورد. از محله «کولا» تا شهر صور 26 پست بازرسی مسلحانه سبز شده است
و این مسیر یک ساعت و نیمه را باید دوازده ساعته پیمود.

در جنوب

مسیرمان از جزین به ریحان و سپس عیشیه و انصار و نبطیه و از
صوری که آرام در مقابل دریا نشسته و امواج دریا بر شن های ساحلش سر سجده گذاشته
اند، می گذرد.

روز پنجشنده بود، شهرک انصار (سمبل جنوب اسیر و بازداشت
شده) آرام به نظر می رسید، از دور پرتو نورافکن های قوی که حتی اسرائیلی ها آن ها
را در روز روشن نگهداشته بودند گاهی بر این شهر بود.

در دروازه شهر پست بازرسی اسرائیلی کارت های شناسائی و چهره
های مسافران به شهر را کنترل می کرد، مقصدمان منزل شیخ محمد المصری امام جماعت
مسجد شهرک بود که از آغاز اشغال جنوب تاکنون در مقابل تمامی فشارهایی که از سوی
ارتش اشغالگر و مزدوران اسرائیلی به وی وارد شده است و آخرین آن ها بازداشت چهار
فرزند و برادرش می باشد مقاومت کرده است. گلوله، شیشه های درب و پنجره منزل شیخ را
خرد کرده است. پس از زدن درب خانه، کودکی تقریبا در سن چهار سالگی از پنجره اطاق
کوچکی سرکشیده، خیال کردم که دختر شیخ است. از وی پرسیدم: آیا پدرت در خانه است؟
گفت: «بابا را اسرائیلی ها بردند، جدم هست» فهمیدم نوه شیخ است و شیخ نیز بعدا
گفت: وی یکی از دختران پسرش مصطی است که از هفت ماه پیش تا کنون در بازداشت به سر
می برد. و چهار نامه پدرش را که تاکنون توسط صلیب سرخ رسیده در میان لباس هایش
پنهان می کرده  است.

از شیخ می پر سیم: چگونه فرزندانت را بازداشت کردند؟

ـ عقربه ساعت، دوازده و نیم شب را نشان می داد. ناگهان صدای
زدن درب و صدای گلوله هایی که شیشه های درب ورودی را خرد می کردند شنیدیم. گفتند:
باز کنید… ما ارتش دفاع اسرائیل هستیم! درب را باز کردم، رئیس آن ها «ابو معروف»
وارد شد. به او گفتم: آیا درست است این گونه وارد خانه های مردم شوید؟ (وی قبلا
نیز وارده خانه ام شده بود و فرزندم مصطفی را با خود برده بود) در پاسخ گفت: «می
خواهیم منزل را بازرسی کنیم، در این خانه تروریست ها زندگی می کنند» به وی گفتم:
بازرسی کن ولی نزد ما تروریستی نیست با شکسته شدن شیشه ها و ایجاد سر و صدا بچه ها
از خواب بیدار شدند، نامشان را پرسیدند و از آن ها خواستند که با آن ها برای
بازجوئی بروند. با کمال ارامش وارد اطاقهایشان شدند و لباس هایشان را پوشیدند و با
مادرشان خداحافظی کرده و دستش را بوسیدند، سپس فرزندم علی به وی گفت: مادرم نترس و
بیرون رفت و من نیز در کنار درب خانه ایستاده با آن ها وداع کرده می گفتم: به
سلامت، «خدا همراهتان».

انگیزه و احساس مذهبی

شیخ محمد به حدی داستان را با آرامش برایم تعریف می کرد که
گويا حادثه برای شخصی اتفاق افتاده که هیچ ارتباطی به شیخ ندارد و این مسئله مرا و
ادار ساخت که از وی بپرسم:  ای شیخ اینگونه
و با تمام آسودگی خاطر و فراغ بال از فرزندان غائب و بازداشت شده سخن می گوئی؟ شیخ
سر را به سجده گذاشت و تکبیر گفت و سپس سر بلند کرد و ادامه داد:

«رسالت و وظیفه ـ و شاید طبیعت ـ مردان مذهبی اینست که مردم
را موعظه کنند و به آن ها بگویند که خدایی هست و آتشی و جهنمی و عدل و حقی. من
مسلمان و مؤمنم و هنگامی که مسئله به دین و ایمان کشیده می شود تمامی معادلات به
هم می خورد. دخترم را شهید و چهار فرزند وبرادرم را بازداشت کردند. اگر تمامی این
ها در راه خدا و میهن قربانی شوند زیانی نخواهم دید. انسان پاک و بی گناه همواره
مالک نیروی بالقوه زیادی است و ما نه متجاوزیم و نه ظالم. ما بر ریخته شدن خونمان
افسوس نمی خوریم بلکه آن چه که ما را متأسف خواهد کرد از دست رفتن ایمانمان است و
دفاع از جنوب عین ایمان است. و اگر اسرائیلی ها مرا نیز با خود می بردند با کمال
آرامش و اطمینان با آن ها می رفتم».

آیا فرزندانت از کادرهای جنبش مقاومت لبنان هستند؟ و چه کسی
و چه چیزی تحریک کننده و خط دهنده آن ها است ؟ رهبر و سازمان دهنده آن ها کیست؟
این سئوالات را در حالی می کردم که می دانستم پاسخش روشن نخواهد بود. شیخ در پاسخ
گفت:

«در رابطه با این مسئله هیچ کس چیزی نمی داند، و حتی خود
انقلابیون نیز همدیگر را نمی شناسند. و رازداری عملیاتی که انقلابیون انجام میدهند  صهیونیست ها را به وحشت انداخته است، و اما
دفعه ای که آن ها را وادار به این علمیات می کند، همان انگیزه مذهبی است که در
اعمال وجود جنوبی ها ریشه دارد.»

چرا آن را انگیزه ملی و یا میهنی نمی نامید؟

خیر، کاملا دارای مایه مذهبی است. افراد و احزابی که از
موضع ملی گرایانه با مسائل برخورد می کردند با رسیدن به پست و مقام میهن شان را
نیز فروختند. مردم جنوب، ظلم و ستم را نمی پذیرند و نگهداری و دفاع از سرزمین و
ناموس از اصول دین است و دوست داشتن میهن از ایمان است و براساس این اعتقاد است که
می گوئیم انگیزه نهضت مذهبی است و هنگامی که دین و مکتب مورد تعرض قرار گیرد نمی
توانیم چیزی را بر آن مقدم و گرامی بداریم. شیخ برای این که شاهد و گواهی برای
سخنانش ارائه دهد از نوه اش خواست که آخرین نامه پدرش مصطفی را بیاورد. در حالی که
دستانش می لرزید شروع به خواندن نامه فرزندش کرده، گفت: گوش کن که مصطفی از
بازداشتگاه انصار برای مادرش چه نوشته است:

«مادر! بی تابی مکن که نگهدارمان خدا است. ما راهی که
پیموده ایم آگاهانه انتخاب کرده ایم. مادر! بی تابی مکن و از شادی برای مؤمنی که
دنیایش را به خدایش فروخته است لبخند بزن» مصطفی همچنی خطاب به همسرش با الهام از
داستان حضرت یوسف نوشته است: «زندان برای من دوست داشتنی تر از آن چه که مرا به آن
می خوانند!» می باشد.

آینده جنوب را چگونه می بینی؟

شیخ پاسخ داد: در نزد بعضی ها این احساس وجود دارد که
اسرائیل از جنوب عقب نشینی خواهد کرد من آینده نزدیک را بسیار تاریک می بینم، اما
نسبت به آینده دور بید خوشبین باشم و این خوشبینی ناشی از ایمانم و انتقام و اثر
خون شهداء و دعای بازداشت شدگان و اسرا می باشد.

شادی شهادت

حماسه عشق به ایثار و شهادت جنوبی، ترا از عظمت مسئله به
مرحله نزدیک به دیوانگی و ناباوری می کشاند. مفهوم ترس دیگر برایت معنی پیدا نمی
کند. تو را به دنیائی می برد که در آن آرزوی دیدن خواب پیروزی بر دشمن صهیونیستی
به یک واقعیت روزانه تبدیل شده است. در سرزمینی که تاپنک ها زیر و رویش کرده اند و
از شکوفه بهاری لیمویش بوی باروتی که در اثر آتش زدن باغ ها برای پیدا کردن
انقلابیون می آید امید و آرزوئی تازه به تو 
دست می دهد.

هر چه که در جنوب هست گواهی سنگینی چکمه اسرائیلی ها را می
دهد، دریا و ماهی فتوتون و کشاورز، درخت و گل و یاسمن و کودکانی که هنگامی گشتی
اسرائیلی پیدا می شود به کوچه های تنگ و تاریک پناهنده می شوند، … و حتی پرتقال
خوابیده بر شاخه ها که به علت فشارهای اقتصادی صهیونیست ها نابود می شوند. ولی هر
چه و هر کس هم که در جنوب است اصرار بر ادامه زندگی و مبارزه با دشمن را دارد.

انصار ـ پ2

با تاریک شدن هوا از ساختمان ریجی گذشته نبطیه را پشت سر
گذاشتیم. ساختمان ریجی که قبلا مرکز خرید توتون جنوبی ها بود اکنون به پایگاه
اطالعاتی و مرکز بازجوئی اسرائیلی ها مبدل گشته است. در این جا مثلی است معروف
پیرامون این ساختمان به این تعبیر که «وارد شده به آن را گم شده و خارج شده از آن
را زنده دوباره تولد یافته به حساب آورید».

ساختمان از بیرون کاملا روشن است و تحت کنترل امنیتی شدیدی
قرار دارد. راه نبطیه به جبشیت را با پشت سر گذاشتن پنج پست بازرسی مسلحانه ثابت و
موقت می پیمائیم. به منزل شیخ راغب حرب می رسیم. در باغچه مجاور این منزل شیخ از
یک بار بازداشت شدن و ده ها بار منزلش را مورد بازرسی قرار دادن به شهادت می رسد.
در اتاقی محقر بانو ایناس همسر باردار شيخ همراه با فرزندانش (حورا، زهرا، سمیه،
اصلاح، احمد و صفیه) نشسته اند و از جمعه شب، شب شهادت شیخ سخن می گویند.

«ساعت نه ونیم بود که به خانه رسیدیم. ماشين شیخ را در کنار
درب دیدیم و فهمیدیم که شیخ از سفر جبشیت بازگشته است. وارد خانه شدم شیخ در خانه
نبود. به انتظارش نشستیم، ربع ساعتی گذشت که ناگهان صدای چندین رگبار گلوله را
شنیدیم اما صدا، گویا از دور دست می آمد و فکر نمی کردیم که شیخ را هدف قرار داده
اند. بیرون آمدیم تا بفهمیم که چه اتفاقی افتاده است. صدای تکبیر مردم را شنیدیم،
ما نیز به پیروی از مردم شروع به تکبیر گفتن کردیم بدون آن که بدانیم چه اتفاقی
افتاده است، چهار یا پنج دقیقه ای گذشت که ناگهانی یکی از مردم فریاد زد «الله
اکبر، شیخ راغب را کشتند».

بانو ایناس پس از پک کردن اشکی که در چشمانش حلقه زده بود
ادامه داد: دو فرزندانم را برداشتم و به طرف محل حادثه دویدم، از کثرت جمعیت
نتوانستم خودم را به وی برسانم. وی را به نطیه رساندند، پس از یک ساعت یکی از
جوانان در حالی که گریه می کرد از بلند گوی مسجد خبر شهادت وی را اعلام کرد. پس از
مدتی شیخ را در حالی که در پارچه سفیدی آغشته به خون پیچیده بودند آوردند. مادرش
پارچه را از روی جسد برداشت و خودش را روی آن انداخت، عبای شیخ را نیز در ایام
عزاداری بر دوشش انداخته بود. شیخ را در حالی از دست دادم که فرزندی از وی در شکم
دارم و یتیم و بی پدر به دنیا خواهد آمد. همواره بر این که همسر شیخ بودم افتخار
می کردم.

«اصلاح» (چهار ساله) که گویا احساس کرده بود مادرش از سخن
گفتن خسته شده است، حرف مادرش را قطع کرد و با حیا و شرمی کودکانه با صدای آهسته
گفت: «می خوام بابا را ببینم! دیروز سنگی را برداشتم و به طرف یک جیپ اسرائیلی
پرتاب کردم و به آن ها گفتم، می خوام بکشمتان، چرا بابا را کشتید؟» «اصلاح» پس از
تمام شدن صحبت هایش به اطاقی دیگر پناه برد. مادرش گفت» وی رنج زیادی می کشد، چند
روز پیش نزدیک بود در حال پرتاب سنگ به طرف یک خودروی صهیونیستی به زیر آن برود.
به وی گفتم: اصلاح برگرد، اگر تو را زیر بگیرند می میری. رو کرد به من و گفت:
مامان اگر مردم بابا را می بینم؟»

اصلاح دوباره بازگشت و نزد ما نشست و شروع به خواندن آهسته
سرود «باب شهید …. بابا شهید» کرد، از وی پرسیدم: اصلاح اگر بزرگ شدی چه کار می
کنی؟ گفت «دلم می خواهد تمام اسرائیلی ها را بکشم» بانو ایناس سخنانش را پیرامون
شیخ ادامه داد و گفت: اسرائیلی ها هر وقت که می فهمیدند شیخ وارد جبشیت شده منزل
را وحشیانه مورد حمله قرار می دادند، درب منزلمان را که چند بچه یتیم نیز در آن
زندگی می کردند با چکمه هایشان می زدند، ده نفر ده نفر وارد می شدند، اثاثیه منزل
را زیر و رو می کردند. شب هایی که منزل در محاصره بود طعم خواب را نمی چشیدیم. قبل
از ورود به منزل اعصابمان را خرد می کردند. داد می زدند: «در را بدون هیچگونه
مقاومت و حرفی باز کنید». آخرین دفعه ای که خانه را مورد حمله قرار دادند دو شب
قبل از شهادت شیخ بودکه از شدت ضربه ای که به من زدند در حال حاملگی بر زمین
افتادم. در یکی از روزها که وارد منزل شده بودند، شیخ روی پشت بام نشسته بود، بالا
رفته و افسر اسرائیلی دستش را برای احوالپرسی و دست دادن به طرف شیخ دراز کرد ولی
شیخ دستش را کنار کشید، افسر اسرائیلی پرسید: چرا دستت را کنار می کشی؟ آیا من نجس
هستم؟ شیخ پاسخ داد: «تواشغال کننده سرزمینم هستی» به وی گفتند: می خواهیم با تو
صحبت کنیم، ولی وی امتناع می کرد و پاسخ نمی گفت و به همین خاطر در همان جا وی را
بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند.

خاطرات شیخ جبشیت

سخن از همسر گفتن برای بانو ایناس بسیار سخت بود و به همین
خاطر برخاست و دفترچه یادداشت ایرانی کهنه ای را که شیخ یادداشت های روزانه اش را
در آن می نوشت آورد و گفت: بخوان و ببین که شیخ یک شب قبل از شهادتش چه نوشته است
بنگر که شیخ چگونه فکر می کرده است. و اين گوشه ای از خاطرات شیخ است: «در ساعت دو
بعد از نیمه شب اسرائیلی ها جهت بازداشتم خانه ام را مورد حمله قرار دادند در حالی
که در منزل نبودم. تفنگ صیادی ام را که از پدرم به ارث رسیده بود با خود بردند.
صبح از حمله به خانه خبردار شدم و پس از صرف صبحانه ای مختصر به طرف آن حرکت کردم،
با برادر مسلم به زمین همجوار خانه مان رفتیم ناگهان همسرم را دیدم که به من گفت:
اسرائیلی های دارند می آیند و نزدیک منزل استاد علی حرب هستند. به باغچه «نزیه
فحص» و از آن جا به باغچه های مجاور پریدم تا این که اسرائیلی ها منطقه را ترک
کردند».

از بانو ایناس اجازه خواستم تا دفترچه یادداشت را با خود
برده و چند کپی از روی آن برداشته و برگردانم. موافقت کرد و افزود «مواظب باشید،
شاید منزل زیر نظر باشد، اگر دفترچه یادداشت را نزدتان بیابند حتما بازداشتتان
خواهند کرد».

ساعت ده و نیم شب بود، چراغ ها خاموش و بیرون رفتن از جبشیت
نوعی دیوانگی به حساب می آمد. ولی از سوی دیگر ترس از محاصره و یا حمله به منزل، و
در نتیجه دست یابی صهیونیست ها به دفترچه و یادداشت و نوارهای ضبط شده انگیزه ای
قوی را برای خروج از شهر در درونمان برانگیخته بود. نوارها را در زیر یک مقدار
گوشتی در یک کیسه که همراهمان بود و 
دفترچه یادداشت را در میان لباس هایم مخفی کردم و راه بازگشت را در پیش
گرفتیم.

انصار را با بازداشتگاه و تصویری از شکنجه و رنج ساکنانش را
دوباره روبه روی خود دیدیم.  در پست های
بازرسی افراد و عابرین را به طور دقیق و سخت کنترل می کردند. یکی از سربازان
پرسید: در کیسه چیست؟ گفتم: تکه های گوشت و به وی گفتیم که برای رفع شبهه می تواند
از آن ها بردارد، امتناع کرد و گفت: در آن ها سم نیست؟! هنگامی که به نزدیکی
بازداشتگاه رسیدیم صداهای تکبیر و  دعا و
ثنای دسته جمعی به گوشمان خورد. در کنار یکی از خانه های نزدیک بازداشتگاه توقف
کردیم تا ماجرا را جویا شویم. اهل خانه گفتند امشب شب جمعه است و چنین شبی همیشه
صدای تکبیر و دعا و ثنا تا نیمه های شب قطع نمی شود.

در روستای جلوش شب را به صبح
گذراندیم، میزبانان ما که می دانستند در جبشیت و انصار نیز بوده ایم، به محض شنیدن
صدای ماشین های گشتی اسرائیلی که از نزدیکی آن ها می گذشت، مخفی گاه ها را آماده
می کردند، شب را با ترس و لرز گذراندیم تا این که خورشید روز جمعه با صدای مؤذن و
سر و صدای گنجشک ها کم کم شروع به تابیدن کرد. مقصدمان این بار روستای معرکه که می
توان آن را الگوی مقاومت و حماسه آفرینی در روستاهای اشغال شده جنوب نامید،
بود….

/

بررسی آیات عهدونسیان

هدایت درقرآن           

  آیت الله جوادی
آملی

بررسی آیات عهدونسیان درفطری بودن مبدأ

فرق جهل ونسیان

درقسمتهای گذشته یادآور شدیم که قرآن کریم، ازراه فطرت،
وجود مبدأ رابه وضوح تبیین فرموده وآیاتی زیاد دراین زمینه نازل گردیده است. یک
دسته ازآیات مزبور، آیات تذکره است که درباره آن توضیح دادیم. دستۀ دوم، آیات
نسیان است وآن آیاتی است که نسیان ازحق تعالی درآنها مطرح شده وچون نسیان همیشه
مسبوق به معرفت است ازاینرو آیاتی که کافران رابدلیل ازیاد بردن مبدا مورد ملامت
قرارداده است، دلالت برفطری بودن توحید دارد. واما فرق میان جهل ونسیان دراین است
که جهل ، سابقه معرفت ندارد ولی نسیان، مسبوق به معرفت می باشد.

مساله دیگری که دراین رابطه مطرح است این است که گرایش
انسانها به توحید، گرایشی ناخودآگاه نیست، یعنی مانند یک گیاه نیست که ریشه های آن
خود به خود به سمت آب ومواد غذائی کشیده می شود، بلکه گرایشی عالمانه است،
زیراانسان موجودی آگاه ومتفکر است بنابراین گرایش اوبه توحید نیز گرایشی آگاهانه
می باشد وازهمین جا تفاوت میان غریزه وفطرت نیز روشن می شود، چه اینکه درکششها
وگرایشهای غریزی، علم وآگاهی شرط نیست ولی برعکس درتمایلات فطری شرط است پس گرایش
به حق یامسبوق به معرفت است یاعین معرفت.

درسوره حشرمی خوانیم:«ولاتکونوا کالذین نسوالله فانسیهم
انفسهم اولئک هم الفاسقون»[1]شما (مؤمنان)
مانند کسانی نباشید که خدا رافراموش کردند وخداوند هم نفوس آنان راازیاد شان برد،
آنان همان فاسقان اند.

درسوره مجادله نیز، ازنسیان حق تعالی یادشده است:

«استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان
الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون»[2]شیطان
برآنها مسلط شد وازآن پس ذکر خداراازیادشان برد هان!بدانید که حزب شیطان بحقیقت
زیانکارانند.

به کار رفتن کلمه«نسیان»دراین قبیل آیات نشانه این است که
درنهاد آنان ذکر«الله»بوده است که آن راازیاد برده اند یااینکه شیطان وسیله
فراموشی ذکرخدا درنهادشان بوده است، درهرصورت ازسیاق آیات معلوم می شود که منظور،
کفار ومنافقین اند واگر مراد مومنان بودند چنین دلالتی نداشت. ولذا درسوره توبه به
این منظور تصریح شده است:«المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر
وینهون عن المعروف ویقبضون ایدیهم نسوالله فنسیهم ان المنافقون هم الفاسقون»[3]مردان
وزنان منافق دریک خط وطرفدار یکدیگرند، مردم رابه کاربد وادار واز کارخیر منع می
نمایند ودستهایشان رابسته اند (وازانفاق درراه خدا امساک می نمایند) خدا رافراموش
کرده اند خدا نیز آنها رافراموش کرده است؛ محققا که منافقان همان فاسقانند.
بنابراین حزب شیطان در آیه قبل نیز همین منافقان می باشند زیرا پیروان حزب شیطان
نمی توانند مومن باشند. وازطرفی دیگر از«منافقون»درسورۀ «توبه»توصیف به فاسقین شده
ولی درسوره«حشر»«فاسقون»تنها آمده است وازاینجا معلوم می شود که منظور
از«فاسقون»درآنجا نیز منافقین می باشد.

تاریخ زندگی منافقین نظیر فرمانروایان اموی به دوبخش تقسیم
می گردد:یک بخش اززندگی آنها مربوط به قبل ازفتح می شود که درکفر گذرانیدند وبخش
دوم مربوط به بعد ازفتح است که بانفاق به سربردند ودراین حال نیز محکوم به کفر می
باشند. بنابراین ، آیات نسیانی که درباره منافقین است، دلالت برفطری بودن مبدا
دارد. منافقین مبدأ رافراموش کرده اند زیرا مبدا برای همه ـ اعم ازمؤمن وکافرـ فطری
است، اما کیفری که دربرابر این نسیان ذکر شده است درسوره توبه«فنسیهم»می باشد یعنی
خدا هم متقابلاً آنها رافراموش نموده است ودرسوره«حشر»چنین آمده است«فانسیهم
انفسهم»خدا نفوس آنها راازیاد شان برد؛ واین بدترین کیفراست، زیرا اگر انسان ازخود
بیگانه شده وخود رافراموش کند دیگر به هیچ یک ازاهداف عالیه خویش دست نخواهد یافت
وبرعکس هنگامی به هدف میرسد که خود وراه وهدفش رابشناسد.

منظور ازنسیان الهی

میدانیم که به کار بردن واژۀ فراموشی ونسیان درباره خدا به
شهادت آیات سوره مریم وطه ودیگر آیاتی که علم مطلق واحاطه مطلق راصفت خدا معرفی می
نمایند صحیح نیست، بنابراین باید دراینجا معنای دیگری ازآن اراده شده باشد. پس
«فنسیهم»به این معنی است که خدا لطف وعنایت خویش را ازآنان بازگرفته ودیگر ازالطاف
الهی برخوردار نیستند، چنانچه درسوره طه آمده است«ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة
ضنکا ونحشره یوم القیمة اعمی. قال رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیرا. قال کذلک اتتک
آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی»وهرکس ازیاد من اعراض نماید همانا دردنیا معیشتش
تنگ گردد ودرقیامت نابینا محشورش سازیم، (آنگاه) گوید:پروردگارا!چرامرانابینا
محشور ساختی، حال آنکه دردنیا بینا بودم، خدا به او فرماید:چون آیات مابرای هدایت
توآمده وتوآنها رابفراموشی سپردی امروز هم تو (درپیش ما) فراموش شده ای. یعنی
مشمول رحمت مانخواهی بود. ویااینکه نسیان به معنی«انساء»است چنانچه درسوره حشر به
این صورت استعمال شده است.

بنابراین نسیان وقتی به خداوند اسناد داده شود، صفت فعل
اوخواهد بود نه صفت ذات، یعنی ازمقام فعل انتزاع شده است نه ازمقام ذات،
پس«فنسیهم»به معنی زوال صورت علمی نیست، زیرا چنین چیزی درباره خداوند محال است
چرا که خداوند بهمه چیز محیط می باشد وازاین روی درسوره«طه»می خوانیم«قال علمها عند
ربی فی کتاب لایضل ربی ولاینسی»[4]

موسی گفت:علم ازلی به احوالشان درلوح محفوظ ثبت است،
پروردگار من هرگز خطا نمی کندوچیزی راازیاد نمی برد. ودرسوره مریم آمده
است:«وماکان ربک نسیا»[5]ـ
پروردگارتو هرگز چیزی رافراموش نخواهد نمود.

به هرحال، نسیان دراینجا به معنی فراموش کردن نیست،
نظیر«بدا»که وقتی درباره خداوند به کار برده می شود به معنی ابداء ماخفی است، آنها
هم قبل ازاینکه خدا رافراموش نمایند، خداوند آنان رابه یاد خودشان متذکر می ساخت
ولی وقتی او رافراموش کردند، خدا هم آنها راازیاد خودشان غافل ساخت.

یک گیاه برای ادامه زندگی بسوی زمین نمناک ریشه اش کشیده می
شود واگر بطورطبیعی این تمایل به آب درآن نباشد، دیگر گیاه نیست، چرا که می خشکد
وتبدیل به جماد میگردد، همینگونه است، انسانی که درحد فطرت انسانی خدا جونباشد که
ازآن نیت خارج شده ومانند حیوانات می شود. «والذین کفروا یتمتعون ویأکلون کماتأ کل
الانعام والنار مثوی لهم»[6]وآنان
که کفر رابرگزیدند، به تمتع وشهوترانی وشکم پرستی مانند حیوانات پرداختند وعاقبت ،
جایگاه آنها دوزخ خواهد بود. این قبیل افراد بحسب ظاهر انسان اند ولذا درقیامت به
چهره واقعی خویش محشور می شوند زیرا روز قیامت، «یوم تبلی السرائر»است؛ روزی که
باطن ها وواقعیتها برملا وآشکار می گردد.

درهر صورت، درباره این انسان ها باید گفت :آن روحی که
خداوند فرموده:«ونفخت فیه من روحی»ازآنان گرفته شده وبه موجود دیگری غیر ازانسان
تبدیل شده اند، وگاه به حدی سقوط می نمایند که ازحیوان هم منحط ترمی شوند:«اولئک
کالانعام بل هم اضلّ»نه اینکه دردنیا چهره حیوانی پیدا می کنند، بلکه دردنیا سیرت
حیوانی می یابند و درآخرت به صورت وسیرت حیوانی، محشورخواهند شد. این یک تعبیر
لفظی صرف ویک مجازگوئی نیست، بلکه قرآن ازحقیقت باطن وذات آنها خبر داده است، زیرا
انسان موجودی مختاراست که می تواند فطرت خویش راشکوفا سازد و به حد تکامل انسانی
راه یابد ومی تواند این فطرت رابا، جحود وانکار خدا زیروروساخته واز مرحله انسانیت
به مرحله پست تر وپائین تر ازحیوانات ، سقوط وانحطاط پیدا کند. ولی حتی دراین حال
هم راه بازگشت وتوبه وبازسازی برویش گشوده است وچنین نیست که تمام پلهای بازگشت،
پشت سراو ویران شده وراه برگشت بسوی خدا برای اونمانده باشد. بلکه توبه، میسور
وامکان پذیراست، زیرا توان ورمق هنوز دراوباقی است ولذا تکلیف دارد.

درهرصورت، فطرت انسانی درزاویه نهاد چنین انسانی نهفته
وخفته است، وازفعالیت وشکوفائی به خمودی گرائیده ومانندیک گیاه پژمرده شده است،
وتمام تلاش او تغذیۀ جنبه های حیوانی است وکاری به انسانیت وفطرت خویش ندارد وبه
تعبیر قرآن چون خدا رافراموش کرده اند، ندای فطرت خدا جورا ازیادبرده اند، خدا هم
آنها راازیاد خودشان غافل ساخته وازخود بیگانه شده اند، حتی هنگامی هم که درمعرض
خطر قرار می گیرند، برخلاف آنهایی که درآن لحظه بااخلاص خدارا میخوانند (دعوالله
مخلصین) این وعده ازآنجاکه به کلی ازفطرت وانسانیت خود غافل اند درغم جان خویش اند
وگمان باطل بخداوند می برند (قداهمتهم انفسهم یظنون بالله غیرالحق) [7]. چرا
که شیطان برآنها سلطه پیدانموده ویادخدا راازخاطرهایشان زدوده است. [8]

هنگامی که قرآن بمردم خطاب نموده ومی گوید:«استجیبوالله
وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم»[9]به
دعوت خداوند که سبب احیاء شمااست پاسخ مثبت بگوئید، آنها اعراض می کنند
زیراهمانگونه که یک درخت پژمرده هرچه درکنار آن آب بریزند دیگر آب راجذب نمی نماید
تاسبز وشکوفا شود، دراینها نیز فطرت خداجوئی پژمرده شده ولذا به هیچ دعوت توحیدی
گوش فرانمی دهند.

درباره قوم ابراهیم قرآن می گوید، که پس ازاستدلال آن
حضرت«فرجعوا الی انفسهم»[10]پس به
خودش بازگشتند زیرا مقدار بسیاراندکی ازانسانیت آنها، هنوز باقی بود ولی بااینهمه
گفتند ابراهیم رابسوزانید وخدایان خویش رایاری رسانید«قالوا حرقوه وانصروا آلهتکم»[11]آری
آنان حق رابه ابراهیم دادند ولی این ندای فطرت آنقدر نیرومند نبود که آنان
راازخواب غفلت بیدارسازد وازاینرو درمرحله عمل، تصمیم به سوزاندن اوگرفتند. اگر
چراغ فطرت درباطن آنان خاموش شده بود . درآن حدهم درباره بتها تجدید نظر نمی
کردند.

بخش دیگر آیات، آیات عهد است که درباره عهد ومیثاق خدا
باانسان آمده است مثلا درسوره«یس»می خوانیم:«الم اعهد الیکم یابنی آدم ان
لاتعبدوالشیطان انه لکم عدومبین وان اعبدونی هذا صراط مستقیم»[12]ای
آدمی زادگان!آیا باشما پیمان نبستم که نپرستید شیطان راچه اینکه اودشمن بزرگ
شمااست، ومرا پرستش نمائید که این است صراط مستقیم؟

گرفتن تعهد ازسوی خداوند دلالت برسابقه شناخت بشر درمسئله
خداشناسی دارد وگرنه تعهد، معنائی نخواهد داشت، زیرا این خطاب درقیامت به مجرمین
می شود که«وامتازوالیوم ایها المجرمون»ای بدکاران!شما امروز ازپرهیزکاران جدا
شوید.

سپس تعهدی که درآیه فوق است به آنان گوشزد می گردد. مورد
خطاب دراین آیه نه تنها فاسقین بلکه کافرین نیز می باشند لذا به «یابنی
آدم!»تعبیرگردیده که خطابی است عام . خداوند به حضرت آدم فرمود که شیطان عدو انسان
است، به فرزندان اوهم دستورداد که فریب اورانخورند . البته این تعهد، تعهد لفظی
نیست که علم حضوری باشد، ودرجائی همه جمع باشند وخداوند به آنها چنین خطابی کرده
باشد زیرا این خطاب دراین صورت نامش ابلاغ خواهد بودنه تعهد پس معلوم می شود که
درجائی دیگر خداوند ازآنان تعهد گرفته است.

درسوره «اعراف»راجع به فریب شیطان چنین هشدارداده شده
است:«یابنی آدم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة[13]ـ ای
فرزندان آدم!شیطان، شما رانفریبد آنگونه که پدرومادرشما را (فریفت و) آنان
راازبهشت خارج کرد. تمام تلاش شیطان براین است که آبرو وحیثیت انسان راپیش خلق
وخالق ازبین ببرد ودرنتیجه دردنیا نصیب وبهره آنان خواری ودر قیامت عذابی دردناک
خواهد بود. «لهم فی الدنیا خزی ولهم فی الاخرة عذاب عظیم»[14]

میثاق فطرت

بدون تردید طبق آیات قرآن، خداوند چنین تعهدی ازمردم گرفته
است که می توان ازآن به میثاق فطرت تعبیرکرد. فطرت انسانی وقتی که این میثاق
راازیاد می برد گاه درجریانات پرخطر زندگی به یاد آن افتاده وخدا رامی خواند:«فاذارکبوا
فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر اذاهم یشرکون»[15]ـ
هنگامی که سوارکشتی می شوند خدا رابااخلاص کامل می خوانند وچون آنان رانجات داده
وبه ساحل رسیدند، بخداوند شرک می ورزند. قرآن صحت ادعای آنان راامضا نموده،

پس معلوم می شود که واقعا هنگام مواجه شدن باخطر، به فطرت
خویش باز می گردند؛ همان فطرتی که عهد خداپرستی راباخدا بسته است.

خداپرستی معلول ترس نیست

البته چنین اشتباهی پیش نیایدکه فکرشود خداپرستی معلول ترس
است، چنین نیست، زیرا که درآن حال کسی آنها رااجبار به خواندن خداوند نمی کند، بلکه
درآن هنگام که دیگر اجبار به خواندن خداوند نمی کند، بلکه درآن هنگام که دیگر تمام
عوامل غفلت وفریب ازجلو فطرت وعقل آنان برکنارمی شود، این فرصت رابرای چند لحظه
درزندگی پیدا می نمایند که دورازتمام جاذبه های زندگی ، درست بیندیشند وبه اعماق
فطرت خویش فرورفته ودرخلوت دل ، خداراببینند. تاآن وقت، فکرمی کردند، که آنها خود
سرنوشت ساز خویش اند وبواسطه برخورداری ازمال ومقام ازهرگونه قدرتی برخوردارند ولی
وقتی که درمواجهۀ باخطر، خود وسایر افراد وعوامل مادی راعاجز می یابند ، ناگهان به
یاد«قدیرمطلق»می افتند واو رابا اخلاص کامل می خوانند. بعضی افراد ملحد چنین تبلیغ
می نمایندکه اعتقاد بخدا، ناشی ازترس انسان است آنان معتقدند:وقتی انسان ها
درمقابل عوامل خطرناک طبیعت قرارگرفته وازچاره جوئی عاجز می مانند، خدائی رابعنوان
پناهگاهی انتخاب می نمایند ولی اگربه علل وعوامل طبیعت آگاهی یابند برای هرمشکلی
راه حل طبیعی آن راجستجو می نمایند!!درصورتی که اعتقاد بخداوند راکسانی دربشر
تبلیغ نموده اند که اگرکسی درروی زمین بخواهد چند نفر انسان دلیر ونترس رابیابد،
باید بسراغ آنها برود. بعضی ازپیامبران تامیان گودال آتش گام نهادند ولی ترس
ازسوختن مانع دست برداشتن ازاعتقاد شان بخداوند نشدوهمه آنها یک تنه دربرابر
دنیائی مخالف ، پیام خود راباکمال شهامت اعلام می نمودند وازاتهامات ، شایعه ها ،
شکنجه وشهادت پروا نمی نمودند وسرانجام هریک درنسبتهای مختلف دردعوت خویش
پیروزشدند، زیرا دعوت وپیامشان متکی به فطرت مردم بود وچون هماهنگ بافطرت انسانی
سخن می گفتند، علی رغم تمام مخالفتها وکارشکنیها، موفق شدند وصدای خداپرستی
رادرمیان هیاهوی شرک ومشرکین درفضای جهان، طنین انداز ساختند.

درهرصورت انسان درهیچ حالی، به یاس مطلق منتهی نمی شود
وچنانچه درمعرض هرگونه خطری قرارگیرد باز روزنه امید ازسوئی بسویش گشوده است ولذا
متوجه آن جهت می شود که خدااست. قرآن دراین باره می فرماید:«اذا مسکم الضرفالیه
تجئرون»[16]هنگامی
که خطری به شما اصابت نماید، بسوی اوپناه می برید. ودرسوره نمل می فرماید:«امن
یجیب المضطراذا دعاه و یکشف السوء»[17]آیا
کسی هست که دعای بیچارگان درمانده رابه اجابت رساند وشر واندوه راازآنان برطرف
سازد؟

آری !جز قدرت مطلقه الهی چه قدرتی می تواند انسان رااز خطر
نجات دهد، ازاین روی وقتی انسان درشرائطی قرارمی گیرد که ازتمام قدرتهای مادی
ونیروهای انسانی ، نومید می گردد فطرت اومتوجه آن«قدیر مطلق»می شود واو رابه یاری
وکمک خویش می طلبد. وقتی انسان درمیان آتش یادرگردابی خطرناک درخطر سوختن وغرق شدن
واقع می شود، وخدا رامی خواند ، درواقع به همان ندای فطرتش پاسخ می گوید؛ فطرتی که
او رادعوت به خداپرستی می کند ولی تاآن لحظه گوش به ندای او نداده است، ووقتی خطر
راجدی تلقی می کند به اوپناه می برد.

بنابراین اعتقاد بخداوند انگیزه فطری ودرونی داشته ومعلول
ترس ازعوامل طبیعت نیست.

ادامه دارد

 



[1]– سوره حشرـآیه 19

/

پيام مهم امام منشور انقلات اسلامي

پيام مهم امام

منشور انقلات اسلامي

«فرياد برائت ما،‌ فرياد برائت همه مردماني است كه ديگر
تحمل تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده اند و نمي خواهند صداي
خشم و نفرتشان براي ابد در گلوهايشان خاموش و افسرده بماند و اراده كرده‌اند كه
آزاد زندگي كنند و….»

«من، خون و جان ناقابل خويش را براي ادا و احياي حق و فريضه
دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم و قدرتها و
تابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها بماند به راه خود
كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستي است ادامه مي دهد و به ياري خدا در
كنار بسيجيان جهان اسلام اين پابرهنه هاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از
ديدگان جهانخواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مي نمايند سلب خواهد
كرد.»

«بهر حال اصرار ما در ادامه نبرد تا رفتن صدام و حزب كثيف
عراق و رسيدن بشرائط بر حق و عادلانه ديگرمان يك تكليف شرعي و واجب الهي است كه از
آن هرگز تخطي نمي كنيم.»

«من به تمام جهان با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهان
خواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند ما 
در مقابل همه دنياي آنها خواهيم ايستاد و تا نابودي تمام آنان از پاي
نخواهيم نشست يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است مي رسيم.»

«روحانيت عزيز بايد افتخار تاريخي و بيش از هزار ساله
پناهگاهي محرومان را براي خود حفظ كنند و به ساير مسئولين و مردم توصيه نمايند كه
نبايد گرايش و توجه بي شائبه محرومين را به انقلاب و حمايت بيدريغ آنان را از
اسلام فراموش و بدون جواب بگذاريم.»

«مصلحت زجر كشيده ها و جبهه رفته ها و شهيد واسير و مجروح
داده ها و در يك كلام مصلحت پابرهنه ها و گودنشين ها و مستضعفين بر مصلحت قاعدين
در منازل و مناسك و متمكنين و مرفهين گريزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامي
بايد مقدم باشد.»

 امام خميني

 

مقدمه

يكي از ويژگيهاي حضرت امام مدظله كه براي بيگانگان از مكتب
وحي و فرهنگ اسلام قابل تصور نيست اين است كه در سخن گفتن و نوشتن معظم له هيچكس
كمترين نقشي را نداشته و اين شخص امام است كه عليرغم بيش از هشتاد و چند سال سن و
مشاغل خطير رهبري و مرجعيت مثلاً در مورد حج سالهاي متمادي است كه مفصل ترين و پر
محتوي ترين پيامهاي سرنوشت ساز را برشته تحرير كشيده اند. پيامهائي كه عصاره يك
عمر تقوي، تزكيه نفس،‌ اجتهاد و ذوب شدن در معارف اسلام و قرآن و تبحر در فقه و
منابع وحي الهي است.

اكنون خداوند متعال حجت را بوسيله روح و آيت خود بر ما تمام
كرده و اهداف رهائي بخش و جهان شمول اسلامي را- كه هرگز در دائره تنگ ملي گرائيها
و مرزبنديهاي موهوم اقليمي و نژادي نمي گنجد- و راههاي وصول و تحقق آنها را روشن و
مشخص فرموده است:

امام از يك سو بر ساختن يك جامعه الگوي اسلامي در داخل
جمهوري اسلامي اهتمام اكيد دارند و از سوي ديگر در پيامهاي حج تأكيد بر تحقق
بخشيدن به فلسفه حج  اين كنگره عظيم الهي
كه از «ناس» يعني مردم- نه نمايندگان قلابي و احزاب كذائي!- تشكيل مي يابد،‌
بهترين و نزديكترين راه را براي صدور و گسترش انقلاب جهاني  اسلام و قيام «ناس» عليه كفر و الحاد جهاني
برگزيده است و دشمن نيز با تمام توان همچنان كوشيده است تا با انواع توطئه‌ها از
جمله جنگ تحميلي و تحريف محتواي حج و بالاخره به خاك و خون كشيدن حجاج بيت الله
مانع از پيروزي اسلام در اين دو جبهه مهم شود.

پس يكبار شنيدن يا خواندن رهنمودها و پيامهاي امام و بويژه
پيام حج و از آن گذشتن گناهي است نابخشودني و بايد تا آنجا آنرا بگوش جان بشنويم و
با چشم بصيرت بخوانيم كه جزء جزء آن بر صفحه دلمان نقشي پايدار يافته و همچون
قانوني اساسي زيربناي  انديشه و برنامه
ريزيهاي گسترده عملي و راهگشاي حركت ما شود.

پيام امام نه پيام امسال است و نه فقط براي حجاج كه منشور
زندگي بخش است براي تاريخ و براي تمام مسلمانان و مستضعفان دردمند جهان و هشدار در
حالي كه امام و امت عاشق پيشه اش هفت شهر عشق را گشته و جان بر كف براي تحقق اسلام
در صحنه گيتي مي خروشند، مبادا ما بجاي خدمتگزاري خالصانه در اين راه همچنان در خم
كوچه پس كوچه ها و بن بست هاي تنگ و تاريك خود محوري ها و خط بازيها و منازعات و
عدم توجه به بار سنگين مسئوليتمان، نه خود را كه همه چيز را به بازي گرفته و با كردارمان
چهره اسلام و انقلاب را مكدر كنيم خدايا! ما بعد از پيام روحبخش بنده شايسته ات
ديگر سخني براي گفتن نداريم جز دعا به درگاهت كه ما را به درك و عمل به اين پيام و
ساير سخنان او كه همه سرچشمه گرفته از وحي تو است موفق فرمائي ان شاء الله.

                                                                                                پاسدار
اسلام

 

بسم الله الرحمن الرحيم

و من يخرج من بيته ماجراً الي الله و رسوله، ثم يدركه الموت
فقد وقع اجره علي الله.

الحمدلله علي آلائه و الصلوة و السلام علي انبيائه سيما
خاتمهم و افضلهم و علي اوليائه و خاصة عباده سيما خاتمهم وقائمهم ارواح العالمين
لمقدمه الفداء.

قلمها و زبانها و گفتارها و نوشتارها عاجز است از شكر
نعمتهاي بي پاياني كه نصيب عالميان شده و مي شود. خالقي كه با جلوه سراسر نوراني
خود عوالم غيب و شهادت و سرو علن را به نعمت وجود آراسته و ببركت برگزيدگانش به ما
رسانده كه «الله نورالسموات و الارض» و با ظهور جميلش، پرده از جمالش برافكنده كه
«هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن» و به كتب مقدس آسمانيش كه از حضرت غيب بر
انبيائش از «صفي الله» تا «خليل الله» و از «خليل الله» تا «حبيب الله»(ص) نازل
فرموده، راه وصول به كمالات و فناي در كمال مطلق را تعليم فرموده و سلوك الي الله
را گوشزد كرده چون كريمه «و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله» و طريق برخورد با
مؤمنين و دوستان خود و ملحدين و مستكبرين و دشمنان خويش را آموخته «محمد رسول الله
و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» و هزاران شكر كه ما را از امت خاتم
النبيين محمد مصطفي(ص) قرار داد، افضل و اشرف موجودات و از پيروان قرآن مجيد، اعظم
و اشرف كتب مقدسه و صورت كتبيه حضرت غيب مستجمع جميع كمالات بصورت وحدت جمعيه و
ضمانت حفظ و صيانت آنرا از دستبرد شياطين انس و جن فرموده «انا نحن نزلنا الذكر و
انا له لحافظون» قرآني كه نه يك حرف بر آن افزوده شده و نه يك حرف كاست. كتاب
كريمي كه ما را از برخورد انبياء معظم الهي با مستكبرين جهان و جهانخواران در طول
تاريخ آگاه نموده و از طريقه حضرت خاتم الرسل (ص) با مشركان و زورگويان و كفار و
در رأس آنان منافقان مطلع كرده و اين برخورد، جاويدان و براي هر عصري است.

در اين كتاب جاويد مي بينيم كه فرموده «قل ان كان آبائكم و
ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و
مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي ياتي الله
بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين». خطاب به مصلحت انديشان و سازشكاران و
منافقان براي شهادت جوانان و از دست رفتن مالها و جانها و خسارتهاي ديگر وارد شده
و جالب آنكه بعد از حب خداي تعالي و رسول اكرم(ص)، در بين تمام احكام الهي، جهاد
في سبيل الله را ذكر فرموده و تنبه داده كه جهاد في سبيل الله در رأس تمام احكام
است كه آن حافظ اصول است و تذكر داده كه در صورت قعود از جهاد، منتظر عواقب آن
باشيد. از ذلت و اسارت و بر باد رفتن ارزشهاي اسلامي و انساني و نيز از همان چيزها
كه خوف آنرا داشتند، از قتل عام صغير وكبير و اسارت ازواج و عشيره و بديهي است كه
همه اينها پي آمد ترك جهاد خصوصاً جاد دفاعي است كه ما اكنون گرفتار آن هستيم و
اشاره به اين امر است آيه كريمه «فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصبيهم فتنة او
يصيبهم عذاب اليم»  كدام فتنه و بليه
بالاتر از آنچه دشمنان اسلام خصوصاً در اين زمان براي برچيدن اساس اسلام و
برپاكردن حكومتهائي مثل ستمشاهي و برگرداندن مستشاران غارتگر و بربادرفتن حرث و
نسل ملت كه بر سر كشور و ملت ايران آن آيد كه بر سر كشور عراق و ملت مظلوم آن در اين
چند سال آمد.

 

انقلاب استوارتر مي شود

و حمد و شكر بي پايان بر عنايات حق جل و علا كه در آستانه
عزيمت حجاج محترم ايراني بسوي معبد عشق و مرقد معشوق و هجرت بسوي خداي تعالي و
رسول معظمش (ص) نداي اسلام بر اقصي بلاد جهان طنين افكند و بيرق معنوي اسلام در
اقطار عالم به اهتزاز درآمده و چشم هاي جهانيان بسوي كشور ولي الله اعظم اوراحنا
لمقدمه الفداء دوخته شده و برغم بدخواهان و منحرفان كه كوس رسوائيشان بر سربازارها
زده شده و برخلاف خوابهاي خرگوشي آنان كه وعده سقوط جمهوري اسلامي را در سه ماه يا
يكسال بخود و اربابان خود ميدادند امروز پس از سالها كشور عزيز اسلامي ايران از
هميشه پايدارتر و ملت عظيم آن سرافرازتر و قواي مسلحه آن پرقدرت تر و جوانان و
سالمندان آن مصمم تر و حوزه هاي مقدس علميه آن در سايه مراجع معظم و علماء اعلام
كثر الله امثالهم پرشورتر و پيوند حوزه ها و دانشگاهها استوارتر و قواي سه گانه آن
فعال تر و جهاد سياسي  فرهنگي و نظامي آن
رو به رشدتر، و دشمنان آن كه در حقيقت دشمنان اسلام و استقلال كشور هستند ضعيفتر و
زبون تر و كاخهاي مستكبران لرزانتر و رسوائي كاخ سياه برملاتر و پريشان گوئي و
دلهره كاخ نشينان افزون تر و سردرگمي رسانه هاي گروهي جهان كه انعكاس سردرگمي كاخ
نشينان است واضح تر گرديده است.

لازم است در اين جوي كه پيش آمده است، مسلمين و مستضعفان
جهان، آگاهانه از آن استفاده كرده و جميع فرق مسلمين و مستضعفان دست در دست هم
داده و خودشان را از قيد اسارت ابرقدرتها خارج نمايند.

اينك تذكراتي را عرض ميكنم:

1-   
اعلان برائت از مشركان كه از اركان توحيدي و واجبات سياسي حج است بايد در ايام
حج بصورت تظاهرات و راهپيمائي، با صلابت و شكوه هرچه بيشتر و بهتر برگزار شود و
حجاج محترم ايراني و غير ايراني با هماهنگي كامل با مسئولين حج و نماينده اينجانب
جناب حجت الاسلام آقاي كروبي دركليه مراسم شركت نمايند و فرياد كوبنده برائت از
مشركان و ملحدان استكبار جهاني و در رأس آنان آمريكاي جنايتكار را در كنار خانه
توحدي طنين اندازند و از ابراز بغض و كينه خود نسبت به دشمنان خدا و خلق غافل
نشوند.

مگر تحقق ديانت جز اعلام محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار
خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از
مشركين و منافقين ميسر شود و كدام خانه‌اي سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و
ناس كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگي و يا دون صفتي و نامردمي است
عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق «الست بربكم» بت آلهه ها و اربابان
متفرقون شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسي پيامبر در «و اذان من
الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر» زنده بماند و تكرار شود. چرا كه سنت پيامبر
و اعلام برائت، كهنه شدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر
نميشود كه بايد مسلمانان، فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت
و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد
آفرينان ومتحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه اي از اين آهنگ مقدس توحيدي و
جهان شمولي اسلام غفلت نكنند كه مسلماً جهان خواران و دشمنان ملتها بعد از اين
آرام نخواهند داشت و به حيله ها و تزويرها و چهره هاي گوناگون متمسك ميشوند و
روحاني نماها  آخوندهاي درباري و اجيرشدگان
سلاطين و ملي گراها و منافقين به فلسفه ها و تفسيرها و برداشتهاي غلط و منحرف روي
مي آورند و براي خلع سلاح مسلمانان و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت
محمد(ص) به هر كاري دست ميزنند.

و چه بسا جاهلان متنسك بگويند كه قداست خانه حق و كعبه
معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپيمائي و اعلان برائت نبايد شكست و حج جاي عبادت
و ذكر است، نه ميدان صف آرائي و رزم و نيز چه بسا عالمان متهتك القاء كنند كه
مبارزه و برائت و جنگ و ستيز كار دنيا داران و دنيا طلبان بوده است و ورود در
مسائل سياسي آنهم در ايام حج، دون شأن روحانيون و علما ميباشد كه خود اين القائات
نيز از سياست مخفي و تحريكات جهان خواران بشمار ميرود كه مسلمانان بايد با همه
امكانات و وسايل لازم به مقابل جدي و دفاع از ارزشهاي الهي و منافع مسلمين برخيزند
و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خويش را محكم و مستحكم نمايند و به اين بي خبران و دل
مردگان و پيروان شياطين بيش از اين مجال حمله را بصفوف عقيده و عزت مسلمانان
ندهند.

و از همه جا و همه سرزمينها و خصوصاً از كعبه حق بجنود خدا
متصل شود و زائران عزيز از بهترين و مقدسترين سرزمنيهاي عشق و شعور و جهاد به كعبه
بالاترين رهسپار شوند. و هم چون سيد و سالار شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين(ع) از
احرام حج به احرام حرب و از طواف كعبه و حرم به طواف صاحب بيت و از توضؤ زمزم به
غسل شهادت و خون رو آورند و به اميت شكست ناپذير و بنياني مرصوص مبدل گردند كه نه
ابرقدرت شرق ياراي مقابله آنان را داشته باشد و نه غرب، كه مسلماً روح و پيام حج
چيز ديگري غير از اين نخواهد بود كه مسلمانان هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگيرند
و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را.

به هر حال اعلان برائت در حج تجديد ميثاق مبارزه و تمرين
تشكل مجاهدان براي ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرستي هاست و به شعار هم خلاصه
نميشود كه سرآغاز علني ساختن منشور مبارزه و سازماندهي جنود خدا در برابر جنود
ابليس و ابليس صفتان است و از اصور اوليه توحيد بشمار ميرود و اگر مسلمانان در
خانه ناس و خانه خدا از دشمنان خدا اظهار برائت نكنند پس در كجا ميتوانند اظهار
نمايند؟ و اگر حرم و كعبه و مسجد و محراب سنگر و پشتيبان سربازان خدا و مدافعان
حرم و حرمت انبيا نيست پس مامن و پناهگاه آنان در كجاست؟.

خلاصه، اعلان برائت مرحله اول مبارزه وادامه آن مراحل ديگر
وظيفه ماست و در هر عصر و زماني جلوه‌ها و شيوه‌ها و برنامه هاي مناسب خود را
ميطلبد و بايد ديد كه در عصري همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد
را به خطر انداخته اند و تمامي مظاهر ملي، فرهنگي، ديني و سياسي ملتها را بازيچه
هوسها و شهوتها نموده اند چه بايد كرد؟

آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليلهاي غلط و اهانت به
مقام و منزلت انسانها و القاء روحيه ناتواني و عجز در مسلمانان عملا شيطان و شيطان
زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است منع
كرد. و تصور نمود كه مبارزه انبياء با بت و بت پرستي ها منحصر به سنگ و چوبهاي بي
جان بوده است و نعوذبالله پيامبراني همچون ابراهيم در شكستن بتها پيشقدم و اما در
مصاف با ستمگران صحنه مبارزه را ترك كرده اند و حال آنكه تمام بت شكنيها و مبارزات
و جنگهاي حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان مقدمه يك هجرت
بزرگ و همه آن هجرتها بزرگ و همه آن هجرتها و تحمل سختيها و سكونت در وادي غير ذي
ذرع و ساختن بيت و فديه اسمعيل مقدمه بعثت و رسالتي استكه در آن، ختم پيام آوران
سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار ميكند و رسالت ابدي خود را با
كلام ابدي «انني بريء مما تشركون» ابلاغ مينمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيري
ارائه دهيم اصلاً در زمان معاصر، بت و بت پرستي وجود ندارد و راستي كدام انسان
عاقلي است كه بت پرستي جديد و مدرن را در شكلها و افسونها و ترفندهاي ويژه خود
نشناخته باشد و از سلطه اي كه بتخانه هايي چون كاخ سياه بر ممالك اسلامي و خون و
ناموس مسلمين و جهان سوم پيدا كرده اند خبر نداشته باشد.

 

فرياد برائت پابرهنه ها و محرومين جهان

امروز فرياد برائت ما از مشركان و كافران فرياد از ستمگران
و فرياد امتي است كه جانشان از تجاوزات شرق و غرب و در رأس آنان آمريكا و اذناب آن
به لب رسيده است و خانه و وطن و سرمايه اش به غارت رفته است.

فرياد برائت ما، فرياد ملت مظلوم و ستم كشيده افغانستان است
و من متأسفم كه شوروي به تذكر و هشدار من در مورد افغانستان عمل ننمود و به اين
كشور اسلامي حمله كرد.

بارها گفته ام واكنون نيز تذكر ميدهم كه ملت افغانستان را
به حال خود رها كنيد مردم افغانستان سرنوشت خودشان را تعيين نموده و استقلال واقعي
خود را تضمين ميكنند و به ولايت كرملين يا قيوميت آمريكا احتياجي ندارند و مسلماً
بعد از خروج نظاميان بيگانه از كشورشان به سلطه ديگري گردن نمي نهند و پاي آمريكا
را اگر قصد دخالت و تجاوز در كشورشان كرده باشد مي شكنند. و نيز فرياد برائت ما
فرياد مردم مسلمان افريقاست، فرياد برادران و خواهران ديني ما كه بجرم سياه بودن،
تازيانه ستم سيه روزان بي فرهنگ نژادپرست را ميخورند، فرياد برائت ما فرياد برائت
مردم لبنان و فلسطين و همه ملتها و كشورهاي ديگري است كه ابرقدرتهاي شرق و غرب
خصوصاً آمريكا و اسرائيل بآنان چشم طمع دوخته اند و سرمايه آنان را بغارت برده اند
و نوكران و سرسپردگان خود را بآنان تحميل نموده اند و از فوصال هزاران كيلومتر راه
به سرزمينهاي آنان چنگ انداخته اند و مرزهاي آبي و خاكي كشورشان را اشغال كرده اند.

فرياد برائت ما فرياد برائت همه مردماني استكه ديگر تحمل
تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده اند و نميخواهند صداي خشم و
نفرتشان براي ابد در گلوهايشان خاموش و افسرده بماند و اراده كرده اند كه آزاد
زندگي كنند و آزاد بميرند و فريادگر نسلها باشند.

فرياد برائت ما فرياد دفاع از مكتب و حيثيات و نواميس،‌فرياد
دفاع از منابع و ثروتها و سرمايه‌ها، فرياد دردمندانه ملتهائي است كه خنجر كفر و
نفاق قلب آنان را دريده است، فرياد برائت ما،‌ فرياد فقر و تهي دستي گرسنگان و
محرومان و پابرهنه هائي است كه حاصل عرق جبين و زحمات شبانه روزي آنان را
زراندوزان و دزدان بين المللي به يغما برده اند و حريصانه از خون دل ملتهاي فقير و
كشاروزان و كارگران و زحمت كشان باسم سرمايه داري و سوسياليزم و كمونيزم مكيده و
شريان حيات اقتصاد جهان را بخود پيوند داده اند و مردم جهان را از رسيدن به كمترين
حقوق حقه خود محرم نموده اند.

فرياد برائت ما فرياد امتي است كه همه كفر و استكبار بمرگ
او در كمين نشسته اند و همه تيرها و كمانها و نيزه ها بطرف قرآن و عترت عظيم نشانه
رفته اند  هيهات كه امت محمد(ص) و سيراب
شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان بمرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن
در دهند و هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران بحريم قرآن
كريم و عترت رسول خدا و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا
نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسمانان باشد.

من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه
دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.

 قدرتها و ابرقدرتها
و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند براه خود كه راه
مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه ميدهد و بياري خدا در كنار
بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه‌هاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان
جهان خواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مي نمايند سلب خواهد كرد.

 

شعار «نه شرقي و نه غربي» ملاك ابدي انقلاب است

آري، شعار «نه شرقي و نه غربي» ما شعار اصولي انقلاب اسلامي
در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم كننده سياست واقعي عدم تعهد كشورهاي
اسلامي و كشورهائي است كه در آينده نزديك و بياري خدا اسلام را بعنوان تنها مكتب
نجاب بخش بشريت مي پذيرند و ذره اي هم از اين سياست عدول نخواهد شد و كشورهاي
اسلامي و مردم مسلمان جهان نه بايد وابسته به غرب و اروپا و آمريكا و نه وابسته به
شرق و شوروي باشند كه انشاءالله بخدا و رسول خدا و امام زمان وابسته اند و بطور
قطع و يقين پشت كردن به اين سياست بين المللي اسلام، پشت كردن به آرمان مكتب اسلام
و خيانت به رسول خدا و ائمه هدي است و نهايتاً مرگ كشور و ملت ما و تمامي كشورهاي
اسلامي است و كسي گمان نكند كه اين شعار، شعار مقطعي است كه اين سياست ملاك عمل
ابدي مردم ما و جمهوري اسلامي ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است، چرا كه شرط ورود
به صراط نعمت حق، برائت و دوري از صراط گمراهان است كه در همه سطوح و جوامع اسلامي
بايد پياده شود. مسلمانان بعد از شركت در راهپيمائي برائت و اعلان همبستگي با ملت
دلاور ايران بايد بفكر رمي استعمار از كشورها 
سرزمينهاي اسلامي خود باشند و براي بيرون راندن جنود ابليس و برچيدن پايگاههاي
نظامي شرق و غرب از كشورهاي خود تلاش بنمايند و نگذارند دنياخواران از امكانات
آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن بكشورهاي اسلامي استفاده كنند كه اين بزرگترين
ننگ و عار كشورها و سران ممالك اسلامي است كه بيگانگان بمراكز سري و نظامي
مسلمانان راه پيدا كنند.

مسلمانان از هياهو و طبلهاي توخالي تبليغات ظالمانه نهراسند
كه كاخها و قدرت‌هاي نظامي و سياسي استكبار جهان همانند لانه عنكبوت، سست و در حال
فرو ريختن است.

مسلمانان جهان بايد بفكر تربيت و كنترل و اصلاح سران خود
فروخته بعضي كشورها باشند و آنان را با نصيحت يا تهديد از اين خواب گراني كه هم
خودشان و هم منافع ملت هاي اسلامي را بباد فنا ميدهد بيدار نمايند و به اين
سرسپردگان و نوكران هشدار بدهند و خودشان هم با بصيرت كامل از خطر منافقين و
دلالان استكبار جهاني غافل نشوند و دست روي دست نگذارند و نظاره گر صحنه شكست
اسلام و غارت سرمايه ها و منابع و نواميس مسلمين نباشند.

ملتهاي مسلمان بايد بفكر نجات فلسطين باشند و مراتب انزجار
و تنفر خويش را از سازشكاري و مصالحه رهبران ننگين و  خودفروخته اي كه بنام فلسطين آرمان مردم
سرزمنيهاي غصب شده و مسلمان اين خطه را به تباهي كشيده اند بدنيا اعلام و نگذارند
اين خائنان بر سر ميز مذاكره ها و رفت و آمدها حيثيت و اعتبار و شرافت ملت قهرمان
فلسطين را خدشه دار كنند كه اين انقلابي نماهاي كم شخصيت و خود فروخته به اسم
آزادي قدس به آمريكا و اسرائيل متوسل شده اند.

 

از مبارزه با صهيونيسم دست نخواهيم كشيد

عجبا كه هر روز از فاجعه خونبار غصب فلسطين بيشتر ميگذرد
سكوت و سازش سران كشورهاي اسلامي و طرح مماشات با اسرائيل غاصب بيشتر و حتي از
تبيغ و شعار رهائي بيت المقدس هم خبري بگوش نميرسد و اگر دولت و مردم كشوري همانند
ايران كه خود در حالت دفع تجاوز و جنگ و محاصره است به پشتيباني از مردم فلسطين برخاسته
و فريابد ميزند او را محكوم ميكنند و حتي از اينكه يك روز هم بنام قدس برگزار شود
وحشت نموده اند. نكند كه اينان تصور كرده اند كه گذشت زمان،‌ سيرت و صورت خبائت
هاي اسرائيل و صهيونيزم را دگرگون ساخته است و گرگهاي خون آشام صهيونيزم از فكر
تجاوز غصب سرزمنيهاي از نيل تا فرات، دست برداشته اند.

مسئولين محترم كشور ايران و مردم ما و ملتهاي اسلامي از
مبارزه با اين شجره خبيثه و ريشه كن كردن آن دست نخواهند كشيد و بياري خداوند از
قطرات پراكنده پيروان اسلام و توان معنوي امت محمد(ص) و امكانات كشورهاي اسلامي
بايد استفاده كرد و با تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله در سراسر جهان، اسرائيل را
از گذشته جنايت بار خود پشيمان و سرزمينهاي غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان
خارج كرد.

من همانگونه كه بارها و در سالهاي گذشته قبل و بعد از
انقلاب هشدار داده ام، مجدداً خطر فراگيري غده چركين و سرطاني صهيونيزم را در
كالبد كشورهاي اسلامي گوشزد ميكنم و حمايت بي دريغ دولت و مسئولين ايران را از
تمامي مبارزات اسلامي ملت ها و جوانان غيور و مسلمان در راه آزادي قدس اعلام مي
نمايم و از جوانان عزيز لبنان كه موجب سرافرازي امت اسلام و خواري و ذلت جهان خوارن
گرديده ان تشكر مي كنم و باري موفقيت همه عزيزاني كه در داخل سرزمينهاي اشغالي و
يا در كنار اين كشور غصب شده با تكيه بسلاح ايمان و جهاد به اسرائيل و منافع آن
ضربه ميزنند دعا ميكنم و اطمينان ميدهم كه ملت ايران شما را تنها نخواهد گذاشت.

بخدا توكل كنيد و از قدرت معنوي مسلمانان بهره بجوئيد و با
سلاح تقوي و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله ببريد كه «ان تنصرو الله ينصركم و
يثبت اقدامكم».

2-   
از آنجا كه جنگ در رأس امور و برنامه هاي كشور ماست، جهان خواران در آستانه
پيروزي قاطع ملت ايران بر نظام پوسيده و رو بزوال عفلقيان تلاش گسترده اي را در
جهت مشوه ساختن افكار عمومي جهانيان بكار گرفته اند تا بعد از آن همه تجاوزات و
جنايات صداميان و سكوت مجامع بين المللي، ما را جنگ طلب معرفي نمايند و چه بسا با
اين حربه جديد افراد ناآگاهي را تحت تأثير قرار داده باشند.

لازم است براي روشن شدن افكار عمومي ملتهاي در بند و خصوصاً
زائران محترم نكاتي را يادآور شوم.

دنيا از آغاز جنگ تا كنون و در تمام مراحل دفاعي ما هيچگاه
با زبان عدالت و بي طرفي با ما سخن نگفته است. آن روزي كه صدام و حزب بعث از روي
غرور و بي خردي به منظور ساقط نمودن نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران به كشور
عزيزمان ايران حمله نمود و قراردادهاي بين المللي را پاره كرد و شخصاً تجاوزات هوايي
و دريائي و زميني ارتش را رهبري مي نمود و نه تنها خانه هاي يك شهر و روستا كه
مراكز دهها شهر و صدها روستا را با خاك يكسان مي كرد و كودكان معصوم ملت ما را در
آغوش مادرانشان به شهادت مي رساند، و تجاوزات و وحشي گري ها را تا آنجا ادامه داد
كه قلم از نوشتن و زبان از بيان آن شرم مي كند.

 

جرم ملت ما چيست؟

و نيز در آن روزي كه صدام اولين رجقه و شعله‌هاي آتش جنگ را
در خرمن امنيت همه كشورهاي اسلامي و خليج‌فارس برافروخت، هيچكس از اين مدعيان صلح،
جلوي آتش افروزي او را نگرفت و از امكانات و اهرمهاي فشار  قراردادهاي خود در جهت كنترل و مهار او بهره
نجست و به دفاع از ملت مظلوم و ستم ديده ايران و عراق برنخاست و به صدام اين آغاز
كننده جنگ نگفت كه به كدام گناه و به چه جرمي ملت ايران بايد كشته شوند و به كدام
گناه ميليون ها زن و مرد و پير و جوان آواره شوند و يا خانه و كاشانه شان ويران
گردد و به كدام جرم وگناه حاصل زحمات دهها ساله تلاش و سرمايه‌گذاري يك ملت در
صنايع و كارخانجات و مزارع و كشتزارها سوخته و بر باد برود؟ آيا جرم ما ايراني
بودن ماست؟ جرم ما فارسي بودن ماست جرم ما اختلافات و تنازعات گذشته مرزي ما است؟

خير، چنين نيست. امروز همه مي دانند جرم واقعي ما از ديد
جهان خواران و متجاوزان، دفاع از اسلام 
رسميت دادن به حكومت جمهوري اسلامي به جاي نظام طاغوت ستم شاهي است. جرم و گناه
ما احياء سنت پيامبر و عمل به دستورات قرآن كريم و اعلان وحدت مسلمانان اعم از
شيعه و سني براي مقابله با توطئه كفر جهاني و پشتيباني از ملت محروم فلسطين و
افغانستان و لبنان و بستن سفارت اسرائيل در ايران و اعلان جنگ با اين غده سرطاني و
صهيونيسم جهاني و مبارزه با نژادپرستي و دفاع از مردم محروم آفريقا و لغو
قراردادهاي بردگي رژيم كثيف پهلوي با آمريكاي جهان خوار بوده است و نزد جهان
خواران و نوكرا بي اراده آنان چه گناهي بالاتر از اين كه كسي از اسلام و حاكميت آن
سخني بگويد و مسلمانان را به عزت و استقلال و ايستادگي در مقابل ستم متجاوزان دعوت
كند. ما به اين نكته نه فقط در جنگ تحميلي كه از روز نخست شروع مبارزه و از پانزده
خرداد تا بيست و دوم بهمن رسيده ايم و به خوبي دريافته ايم كه براي هدفي بزرگ و
آرماني اسلامي الهي بايد بهاي سنگيني پرداخت نمائيم و شهداء گرانقدري را تقديم
كنيم. و جهان خواران ما را راحت و آرام نخواهند گذاشت و با استفاده از ايادي داخلي
و خارجيشان به ما شبيخون زده و خون عزيزان ما را بر بستر كوچه ها و خيابانها و
مرزهايمان جاري ميكنند و همين گونه شد.

 

فرياد اسلام خواهي مردم در 15 خرداد

وقتي كه فرياد اسلام خواهي مردم كشور ما در پانزده خرداد
بگوش آمريكا رسيد و وقتي كه براي اولين بار غرور آمريكا و اقتدار ابرقدرتي او در
اعتراض به مصونيت كارگزارانش در ايران شكسته شد و آمريكا متوجه اقتدار و رهبري
علماء و روحانيت اسلام و عزم جزم و اراده پولادين ملت ايران براي كسب آزادي و
استقلال و رسيدن به نظام عدل اسلامي گرديد، به نوكر بي اراده و وطن فروش و فرومايه
خود محمد رضا خان دستورداد كه صداي اسلامي خواهي مردم ملت ما را خاموش كند و از او
پيمان گرفت تا همه افرادي كه در برابر آمريكا قد علم كرده اند را نابود كند و همه
ديديم كه اين خائنان و سرسپردگان در اين مأموريت شوم لحظه اي درنگ ننمودند و بنام
مأموريت و آزادي و رسيدن به دروازده تمدن بزرگ از كشته هاي اين ملت پشته ها ساختند
و در و ديوار كشور ما را از فيضيه گرفته تا دانشگاه و از دانشگاه تا كوچه و بازار
و خيابان و از خيابان تا مسجد و محراب، با خون عزيزان و جوانان تكبيرگوي پيرو خدا
و رسول خدا رنگين كردند و در شرايطي كه جلادان رژيم ستم شاهي پروبال و برگ و شاخه
شجره طيبه آزادي را مي شكستند، همه جهانخواران در يك اقدام هماهنگ تبليغاتي و بين
المللي شاه را متمدن و مترقي و آزادي طلب و مسلمانان را مرتجع و خواسته هاي اسلامي
آنان را ارتجاع سياه معرفي كردند و در ادامه همان سياست سركوب بود كه در كربلاي
خون رنگ ايران جنايات يزيديان را دهها بار در عاشوراها و تاسوعاها تكرار نمودند و
مملكت ما را به جزيره آرام و ثبات آمريكا و به قبرستان و خرابه اين ملت مبدل
ساختند كه من در روز ورود به كشور عزيز ايران در بهشت زهرا گفتم كه شاه مملكت ما
را ويران و قبرستانهاي آنرا آباد نمود و الان نيز همان سخن را تكرار مي كنم كه شاه
كشور ما را ويران و قبرستانها را آباد كرد، ولي شاه كه بود و بدستور چه كسي عمل
ميكرد كه اگر او به تنهايي و به فكر فاسد و تبهكار خود عمل ميكرد، چه بسا قضايا
بعد از رفتن او خاتمه مي يافت، ولي چه كسي است كه نداند شاه نوكر و مأمور آمريكا و
تمامي شهيدان و عزيزان ما خون بهاء و قربانياني بودند كه به خاطر آزادي از ايران
گرفته شد و كار او مأموريتي بوده است كه اربابان خود به انجام رسانيد و تا توانست
انتقام آمريكا را از اسلام و مسلمين گرفت، ولي كارگزار اصلي ماجرا يعني خود آمريكا
در پشت صحنه باقي مانده بود. آمريكايي كه از اسلام راستين مي ترسيد واز قيام منتهي
به حكومت عدل واهمه داشت. آمريكا به تصور اينكه ملي گراها و منافقين و ديگر
وابستگان چپ و راست او بزودي پاشنه سياست انقلاب و حاكميت نظام و اداره كشور را به
نفع او به حركت در مي آورند، چند روزي سياست خوف و رجاء را در پيش گرفت و به طرح
اجراي كودتا و اعمال سياست فشار و ترويج چهره‌هاي وابسته خود و نيز به ترور شخصيت
انقلاب و انقلابيون واقعي كشور پرداخت كه خداوند مجدداً بر ما منت نهاد و در صحنه
حساس تسخير لانه جاسوسان، مردم ايران برائت مجدد خويش را از آمريكا و اذناب آن
اعلام نمودند كه دوباره آمريكا همان تيغي كه بدست محمدرضا خان سپرده بود در كف
صدام اين زنگي مست نهاد.

 

صدام چه كرد؟

صدام چه كرد؟ آيا صدام همان كاري را كه شاه قبل از انقلاب
انجام داده بود انجام نداد؟ شاه قبرستانهاي ما را از سروهاي بلند آزادي پر نساخت؟
آيا صدام كه از قدرت برتر و مانور بيشتري برخوردار بود، غير از اين كرد؟ آيا شاه
كشورمان را به آمريكا نفروخته بود؟

آيا صدام براي فروختن ايران به آمريكا به صورت ديگري عمل
نكرد؟ گفتم كه خرابي هاي شاه را اگر مهلتمان دهند با تلاش همه دست اندركاران و ملت
شريف در بيست سال هم نمي توانيم آباد كنيم. آيا خرابيهاي صدام را مي شود در كمتر
از بيست سال آباد نمود؟

مردم شريف ايران و مسلمانان و آزادي خواهان تمامي جهان بايد
بدانند كه اگر بخواهند بدون گرايش به چپ و راست و مستقل از هر قدرت و ابرقدرتي روي
پاي خويش بايستند، بايد بهاي بسيار گران استقلال و آزادي را بپردازند.

تجربه انقلاب اسلامي در ايران با خون بهاي هزاران شهيد و
مجروح و خراب شدن منزلها و به آتش كشيده شدن خرمن هاي كشاورزان و كشته شدن تعداد
بسياري در بمب گذاري ها و اسير شدن فرزندان انقلاب و اسلام بدست دژخيمان بعث عراق
و هزاران گونه تهديد و فشار اقتصادي و جاني بدست آمده است.

ملت ايران تجربه پيروزي بر كفر جهاني را در خراب شدن منازل
خود بر سر كودكان در خواب بدست آورده است و با فداكاري و مجاهدت،‌ انقلاب و كشور
خود را بيمه نموده است و ما به تمام جهان تجربه هايمان را صادر مي كنيم و نتيجه
مبارزه با ستمگران را بدون كوچكترين چشمداشتي به مبارزان راه حق انتقال مي دهيم و
مسلماً محصول صدور اين تجربه ها جز شكوفه هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام
اسلام براي ملتهاي در بند نيست روشنفكران اسلامي همگي با علم و آگاهي بايد راه
پرفراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيسم را بپيمايند و تمام آزادي
خواهان بايد با روشن بيني و روشن گري راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرتها و قدرتها،
خصوصاً آمريكا را بر مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند.
من با اطمينان مي گويم اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ
داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح
خواهد كرد. ملت شريف ايران توجه داشته باشيد كه كاري كه شما مردان و زنان انجام
داده ايد، آنقدر گران بهاء و پر قيمت است كه اگر صدها بار ايران با خاك يكسان شود
و دوباره با فكر و تلاش فرزندان عزيز شما ساخته گردد، نه تنها ضرري نكرده ايد كه سود
زيستن در كنار اولياء الله را برده ايدو در جهان، ابدي شده ايد و دنيا بر شما رشك
خواهد برد خوشا به حالتان.

 

اعلان نبرد با جهانخواران و مستكبران

من به تمام جهان با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهانخواران
بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا
نابودي تمام آنان از پاي نخواهيم نشست. يا همه آزاد ميشويم و يا به آزادي بزرگتري
كه شهادت است ميرسيم و همانگونه كه در تنهائي و غربت و بدون كمك و رضايت احدي از
كشورها و سازمانها و تشكيلات جهاني،‌ انقلاب را به پيروزي رسانديم و همانگونه كه
در جنگ نيز مظلومانه تر از انقلاب جنگيديم و بدون كمك حتي يك كشور خارجي، متجاوزان
را شكست دايدم، بياري خدا باقيمانده راه پرنشيب و فراز را با اتكاء بخدا تنها
خواهيم پيمود و بوظيفه خويش عمل خواهيم كرد. يا دست يكديگر را در شادي پيروزي جهان
اسلام در كل گيتي ميفشاريم  و  يا همه بحيات ابدي و شهادت رو ميآوريم و از مرگ
شرافتمندانه استقبال ميكنيم، ولي در هر دو حال پيروزي و موفقيت با ماست و دعا را
هم فراموش نميكنيم. خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامي ما را مقدمه فروريختن
كاخهاي ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملتها را
از ثمرات و بركات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار فرما.

 

صداي ناآشناي صلح طلبي از كام ستمگران و جنگ افروزان

حال با اين مقدمه ها قضاوت در جنگ با خود مسلمانان است كه
تعقل و انديشه كنند كه ما در مسير چه هدف و آرماني مورد تهاجم قرار گرفته ايم و
شهيدان گرانقدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم كرده ايم و صدام پليد چه نياتي از
تهاجم خود در سر پرورانده است و دنيا نيز به چه انگيزه اي بحمايت ضمني و علني از
او برخاسته است و تا امروز هم متجاوزان در تنگناي تسليحاتي و امكانات نظامي و
اقتصادي و سياسي نبودهاند و دنيا هر روز به بهانه اي آنان را به بهترين و مدرن
ترين سلاح ها مسلح نموده است، ولي از دادن امكاناتي كه حق مسلم ملت ماست و حتي پول
آنها را گرفته اند خودداري نموده است ولي با تمام اين احوال ما افتخار مي كنيم كه
در اين نبرد طولاني و نابرابر فقط با تكيه بر سلاح ايمان و توكل بر خداي بزرگ و
دعاي بقية الله(عج) اعتماد به نفس و همت دلاورمردان و شيرزنان صحنه كار زار به
پيروزي رسيده ايم، و خدا را سپاس مي گذاريم كه منت هيچ قدرت و كشور و ابرقدرتي در
جنگ بر گردن ما نيست و مردم كار آزموده و متوكل ما با استعانت از ذات مقدس كبريا
يكه و تنها و مظلومانه بر مشكلات بسياري از طرح و عمليات و بسيج و آموزش نيروها تا
نياز تسليحاتي كشورمان فائق آمده اند و علاوه بر موفقيتهاي اعجاز گونه اي كه در
صحنه هاي دفاع از كشور اسلامي و بيرون راندن متجاوزين از هزاران كيلومتر را ه بدست
آورده اند، به تحولات شگرف صنعتي از قبيل راه اندازي كارخانجات و دگرگوني در خطوط
توليد و ساختن و اختراع دهها وسايل پيشرفته و مدرن نظامي، آنهم بدون حضور هيچ
مستشاري و بدون هيچگونه كمك خارجي دست يافته اند و هم اكنون كه به مرز پيروزي مطلق
رسيده ايم و قدم هاي آخرمان را بر مي داريم، صداي نا آشناي صلح طلبي آن هم از كام
ستمگران و جنگ افروزان بگوش مي رسد و در جهان غوغا راه انداخته اند و عزا و ماتم
صلح طلبي بر پا نموده اند و مدافع آزادي و امنيت انسان ها شده و براي خون جوانان و
سرمايه هاي مادي و معنوي دو كشور ايران و عراق مرثيه سرايي مي كنند. راستي چه شده
است كه استكبار جهاني و در رأس آن آمريكا اينقدر طرفدار ملتها شده است و جنگ
افروزان و آتش بياران معركه ها و جلادان قرن به شرف انسانيت و همزيستي مسالمت آميز
اعتقاد پيدا كرده اند و از عطش سيراب ناشدني و خصلت خونخواري خود كه طبيعت فرهنگ
سرمايه داري و كمونيسم است منصرف شده اند و شمشيرها و خنجرها و قداره هاي فرورفته
در قلب و جگر ملتها را به غلاف كشيده اند.

آيا اين حقيقت است يا فريب و آيا اين همان جلوه هاي ديگر
شبيخونها و بي انصافيهايي نيست كه روزي سكوت را مصلحت خويش مي ديد و امروز صلح
طلبي را  آيا براستي از اين طريق، جهان
خواران نمي خواهند از ضربه آخر ما جلوگيري كنند و براي حفظ منافع خودشان سياست جنگ
و صلح جهاني را به تصميمات و فكرهاي پوسيده و شيطاني خود گره بزنند و عملاً جان و
مال و مملكت و امنيت ملل عالم را بقبضه قدرت خود درآورند كه بطور قطع و يقين علت و
فلسفه سماجت و اصرار جهان خواران در تحميل صلح بر ملت ايران نشأت گرفته از همين
تفكر است و از همه اينها كه بگذريم اين مسئله كه چه كسي خواهان صلح واقعي و چه كسي
جنگ طلب است، خود اول بحث ماست.

 

چرا صدام صلح طلب شده است؟

آيا واقعاً‌صدام از گذشته ها و كرده ها و تجاوزات و ظلم ها
و ستمهاي خود پشيمان شده است و اظهار ندامت مي كند و از خيانتي كه به ملتها و
كشورهاي اسلامي و در جهت تضعيف بنيه دفاعي ملل اسلامي نموده است عذر تقصير مي
خواهد؟ آيا صلح طلبي صدام از روي دل سوزي و تنبه و آگاهي اوست و اصلاً با اين همه
جنايتها و غارتگري ها براي صدام وجدان و شعور و عاطفه‌اي مي توان تصور كرد؟ يا
اينكه اين افعي زخم خورده به خاطر استيصال و درماندگي خود به طناب صلح طلبي چسبيده
است و عجبا كه بعض مدعيان عقل و سياست و دورانديشي چگونه طرح مي دهند و با تحريف
آيات كتاب خدا و استناد به سنت پيامبر مسير عزت و كرامت مسلمين را دگرگون و مردم
ما را از شرافت جهاد بر حذر مي دارند كه خداوند را سپاس مي گذاريم كه به ملت ايران
آگاهي و رشد مرحمت فرموده است كه نه تنها تحت تأثير اين القائات نرفته و نمي رود،
بلكه اين موضع گيري هاي ناشيانه و بچگانه را دليل كمبود و ضعف مباني فكري و عقيدتي
صاحبان اين تحليلها دانسته و به آنان لبخند تمسخر مي زند. كدام انسان عاقلي است كه
با وجود همه شرايط مناسب و مقدمات لازم و فدا كردن هزاران قرباني بزرگ از نبرد با
دشمن رو به احتضار مكتب و جامعه و كشور خود چشم پوشي نموده و به او مهلت و توان
دوباره دهد تا در موقع مناسب به كشور ما حمله كند؟ آيا رياست چند روزه دنيا ارزش
اين همه خفت و زبوني را دارد؟ دنيا در شروع تجاوز بما پيشنهاد مي نمود كه براي
جلوگيري از تهاجم بيشتر به كشورتان حاكميت و خواسته هاي صدام را بپذيريد و به
زورگويي صداميان گردن نهيد و امروز هم در راستاي همان سياستها و در زير بمباران
مناطق مسكوني و حمله شيميايي و حمله به نفتكشها و هواپيماهاي غير نظامي و قطارهاي
مسافربري، بزبان ديگري ما را به پذيرش حكومت زور و تجاوز صداميان دعوت مي كند و
اين را ديگر همه آگاهان جهان درك كرده اند كه نه تنها صدام از خلق و خوي سبعيت
ودرندگي ذره اي عدول ننموده است كه متأسفانه با حمايت جهان خواران و يا سكوت
سازمان ها و مراكز بين المللي به گرگ زخم برداشته اي بدل شده است و مي رود تا شعله
هاي آتش و جنگ را در كشورهاي منطقه و خصوصاً خليج فارس برافروزد.

 

هشدار به سران كشورهاي خليج فارس و ابرقدرتها

و من با وجود چنين شرايطي به همه سران كشورهاي خليج فارس و
همه ابرقدرتهاي شرق و غرب و خصوصاً آمريكا و شوروي هشدار مي دهم و آنان را از
دخالت و ماجراجويي و تصميمات عجولانه بر حذر مي دارم و به ملت آمريكا از اينكه
عنان عقل و اراده خويش را در مهم ترين مسائل سياسي و بين المللي و نظامي بدست
افرادي چون ريگان بسپارد نصيحت مي كنم، چرا كه ريگان در كارها و خصوصاً در مسائل
سياسي و تصميم گيريها ناتوان شده است و به كمك عقلا و انديشمندان نيازمند شده است
كه مردم آمريكا را بورطه سقوط نكشاند. من به سران كشورهاي خليج فارس سفارش مي كنم
كه به خاطر يك عنصر ورشكسته سياسي، نظامي و اقتصادي بيش از اين خود و مردم كشورتان
را تحقير نكنيد و با توسل بدامن آمريكا ضعف و ناتواني خود را برملا نسازيد و از
گرگها و درنده ها براي شباني وحفظ منافع خود استمداد نطلبيد.

ابرقدرتها آن لحظه اي كه منافعشان اقتضاء كند، شما و قديمي
ترين وفاداران و دوستان خود را قرباني مي كنند و پيش آنان دوستي و دشمني و نوكري و
صداقت ارزش و مفهومي ندارد، آنان منافع خود را ملاك قرار داده اند و به صراحت  و در همه جا از آن سخن مي گويند. چه خوبست كه
بعض سران سرسپرده كشورهاي اسلامي به اربابان و خدايان زر و زور و تزوير خود اين
نكته را جدي گوشزد كنند كه اينقدر از منافع خود در خليج فارس سخن نگويند. براي
اينكه همين مسئله موجب حساسيت شديد مردم منطقه است كه آمريكا و فرانسه و انگليس چه
منافعي در آبهاي خليج فارس دارند كه تا پاي دخالت نظامي و جنگ هم مي خواهند آنرا
حفظ كنند. البته سياست ما در مورد خليج فارس از اول تا كنون صريح و روشن بوده است.
جمهوري اسلامي ايرانبه امنيت در خليج فارس اهميت زيادي مي دهد و به همين دليل و
علي رغم فراهم بودن همه نوع امكانات دريائي و هوائي و زميني در بستن تنگه هرمز و
صدمه وارد كردن به كشتيها و نفت كشها و منافع و مراكز صدور نفت و پالايشگاهها و
بنادر منطقه تا بحال از سياست صبر و انتظار و جلوگيري از گسترش جنگ پيروي نموده
است و فقط در حد نشان دادن مقدار كمي از قدرت و حضور و توانائي خود و مقابله بمثل
وارد عمل گرديده است و همه دنيا به اين حقيقت رسيده استكه ناامني در خليج فارس فقط
بضرر ايران تمام نمي شود، بلكه قوي ترين قدرتها و ابرقدرتها هم اگر مثل آمريكا
تمامي امكانات هوائي و دريائي و جاسوسي و خبري خود و هم پيمانان خود در منطقه را
بسيج كنند كه حتي يك كشتي را بدون خطر اسكورت و حفاظت نمايند، از اين خطر و ضرر
مصون نخواهند مان و در اين گرداب ناامني غرق ميشوند. و عليرغم آنهمه مقدمات و
تمهيدات و جار و جنجالهائي كه در جهان، آمريكا برپا نموده است و دهها خبرنگار و
فيلمبردار را به منطقه گسيل داشته اند تا خبر موفقيت نقشه هاي شوم آمريكا را
مخابره كنند، خداوند زمينه رسوائي و زبوني آمريكا را بدست غيب خود فراهم مي آورد و
اقتدار معنوي پرچم لااله الاالله را بر پرچم كفر بنمايش ميگذارد و دل بندگان خالص
خويش را شادمان ميسازد و چه بهتر كه آمريكا و ريگان ازمسير سياست مين گذاري شده
خليج فارس كه كوس رسوائي آنان را در جهان بصدا درآورده است مجدداً عبور نكند و بر
مركب غرور و جهلي كه تابحال دهها بار صاحب خود را بر زمين كوبانيده است، سوار نشود
و لااقل شبح قدرت و قدرت نمائي خود را پيش نوكراني مثل كويت حفظ كند و بيش از اين
آنان را از شكست و خفت خود شرمسار و سرافكنده نسازد، و مطمئن باشند كه ادامه جولان
در خليج فارس منطقه را بكانون خطر و بحران ناخواسته عليه خود آنان سوق ميدهد و
دنيا اگر خودش را آماده بحران نفت و بهم خوردن همه معادلات اقتصادي و تجاري و
صنعتي كرده است، ما هم آماده ايم و كمربندها را محكم بسته ايم و همه چيز را براي
عمليات آماده است و حتماً آمريكا بايد به اين نكته برسد كه دخالت نظامي در خليج
فارس صرفاً يك آزمايش نيست كه يك دام بزرگ و يك بازي خطرناك است و ما و همه
مسلمانان منطقه خليج فارس حضور نظامي ابرقدرتها را نقشه و مقدمه تهاجم و حمله به
ممالك اسلامي و كشور جمهوري اسلامي ايران و در ادامه حمايت از صدام تلقي ميكنيم.
مسلمانان جهان با همراهي نظام جمهوري اسلامي ايران عزم خود را جزم كنند تا
دندانهاي آمريكا را در دهانش خرد كنند و نظاره گر شكوفائي گل آزادي و توحيد و
امامت در جهان نبي اكرم باشند. البته لازم است اين  نكته را براي چندمين بار به سران كشورهاي
اسلامي حاشيه خليج فارس بازگو كنم كه القاء شبهه و بزرگ جلوه دادن خطر اسلام و
انقلاب و جمهوري اسلامي ايران براي كشورهاي منطقه همان ترفند قديم و جديد جهان
خواران بوده و هست كه از اين طريق از پيدايش جو تفاهم  و همكاري مسالمت آميز جلوگيري نمايند و احساس
نياز كشورها را به شرق و غرب تشديد كنند. جمهوري اسلامي ايران مايل است بر اساس حفظ
وحدت و حمايت از منافع كشورها و ملتهاي اسلامي آنان را در مشكلات ياري نمايد و در
بروز حوادث تحميلي، سياسي و نظامي از ناحيه استكبار جهاني با قدرت و نفوذ خود آنها
را رفع و در جهت كنترل و نفي سلطه سياسي شرق و غرب برنامه اي دقيق و قوي ارائه
دهد،‌ ولي ما مطمئنيم كه با وجود صدام و حزب عفلقي عراق اين مسئله بكندي پيش
ميرود، چرا كه بهمان ميزاني كه ابرقدرتها از ائتلاف و وحدت ملتهاي اسلامي واهمه
دارند، صدام نيز از همكاري ايران با كشورهاي اسلامي در هراس است.

 

ادامه نبرد تا سقوط صدام يك تكليف شرعي است

بهرحال اصرار ما در ادامه نبرد تا رفتن صدام و حزب كثيف عراق
و رسيدن بشرائط بر حق و عادلانه ديگرمان يك تكليف شرعي و واجب الهي است كه از آن
هرگز تخطي نميكنيم كه انشاءالله با تحقق آن در كنار كشورهاي اسلامي سياستي محكم و
بنيادين براي همه كشورها و ملتهاي اسلامي پايه ريزي شده است و در پرتو آن منافع
مردم از آفت و خطر مهاجمين و متجاسرين محفوظ خواهد ماند و همه كساني كه بفكر تجاوز
بحريم كشورهاي اسلامي افتاده اند از سرنوشت صداميان عبرت ميگيرند و خودشان را به
خشم و غضب ملتها گرفتار نخواهند ساخت. امروز بدون شك سرنوشت همه امتها و كشورهاي
اسلامي به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است. جمهوري اسلامي ايران در مرحله ايست كه
پيروزي آن بحساب پيروزي همه مسلمانان و خداي نخواسته شكست آن بناكامي و شكست و
تحقير همه مؤمنان مي انجامد و رها كردن يك ملت و يك كشور و يك مكتب بزرگ در نيمه
راه پيروزي خيانت به آرمان بشريت و رسول خداست. لذا تب جنگ در كشور ما جز به سقوط
صدام فرو نخواهد نشست و انشاءالله تا رسيدن باين هدف فاصله چنداني نمانده است و
خدا را سپاس ميگذاريم كه ملت و دولت و مسئولين و ارتش و سپاه و بسيج و نيروهاي
مردمي و همه اقشار دلاور كشورمان در آمادگي كامل بسر ميبرند و همه اهل جنگ و
هنرآفرينان مدرسه عشق و شهادتند و بخوبي از پس توطئه هاي استكبار و ايادي جاسوس و
منافق آنان برآمده اند و ميروند كه بياري خداوند بزرگ آخرين معابر پيروزي را باز
كنند و علاوه بر حضور برتر خود در خليج فارس و جزاير و سواحل و مناطق غرب و جنوب،
هم اكنون نيز به سازماندهي و بسيج و تشكل مردم ستمديده عراق پرداخته اند كه اين از
مهم ترين خواسته ها و هدف هاي ما بوده است،‌ چرا كه از اول جنگ بصراحت اعلام كرده
ايم كه ايران حتي بيك وجب از خاك عراق چشم اندوخته است و مردم عراق در تصميم گيري
ها و انتخاب حكومت خود آزادند و چه بهتر آنكه قبل از سقوط حاكميت مطلق بعث عراق
بدست رزمندگان دلاور اسلام در جبهه هاي نبرد، حكومت دلخواه و مورد نظر خود را
انتخاب كنند كه بحمدالله طليعه اين حركت بزرگ آشكار شده است و همه ابرقدرتها و
حاميان رژيم رو بزوال بعث مطمئن باشند كه بين المللي كردن درگيري ها در جنگ و ايجاد
جو فشار و جريانات ساختگي سياسي تبليغاتي و ديپلماسي عليه جمهوري اسلامي ايران در
جهان و دخالتهاي نظامي و غير نظامي در خليج فارس و بزرگ نمايي مشكلات و اختلاف
تراشي و ارائه تحليل هاي كور و بيثمر، ما را از هدف سرنگوني صدام و حزب بعث عراق و
تنبيه متجاوز باز نخواهد داشت و به لطف خدا تمامي 
فشارها و محاصره هاي جهاني را براي نيل به اين هدف بزرگ تحمل مي كنيم و از
جنگ كردن در راه خدا خسته نمي شويم و اين ملت بزرگ ايران است كه با قامتي استوار
بر بام بلند شهادت و ايثار ايستاده است و هر روز نشاط و تحرك و فرياد او براي ادامه
راه بيشتر مي شود.

 

لزوم رعايت مصلحت زجر كشيده ها و محرومين

البته ممكن است غرب زده ها و بزدلان و همانها كه نه در
روزهاي آغازين در ميدان دفاع بوده اند و نه تا به امروز به حمايت از حماسه آفرينان
و وطن بانان خدمتي كرده اند و نه در آينده لياقت حضور در جنود و سربازان خدا را
خواهند يافت، براي خوش خدمتي به اربابان و دلگرم نمودن آنان از خستگي و بن بست در
جنگ تحميلي داد سخن دهند و به خيال خام خود افكار را از جنگ منحرف نمايند و
احياناً آنها كه خارج از مرزها نشسته اند باورشان بيايد كه مردم و مسئولين و ارتش
و سپاه و بسيج از جنگ و ادامه آن خسته شده اند و يا در ميان آنان بر سر جنگ اختلاف
افتاده است و حال آنكه بلطف خدا در حاكميت جمهوري اسلامي ما اختلافي بر سر مواضع
اصولي، سياسي و اعتقادي وجود ندارد و همه مصممند تا توحيد ناب را در بين المل
اسلامي پياده نموده و سر خصم را بسنگ بكوبانند تا در آينده اي نه چندان دور به
پيروزي اسلام در جهان برسند. الحمدلله اين كشور رسول خدا، امروز ميليونها جوان
داوطلب جن

 و شهادت در خود
پروريده است و دل و ديدگان ملت ما را جز رضايت حق چيزي پر نخواهد كرد و بهمين جهت
از بذل مال و جان و فرزندان خويش در راه خدا لذت مي برند و ملاك ارزش و برتري در
نزد آنان تقوي و سبقت در جهاد گرديده است و از تفرعنها و خودنمائي هاي جاهليت قديم
و جديد متنفرند و من خودم را خادم يك چنين ملتي ميدانم و به اين خدمت افتخار ميكنم
و همه اين بركات معنوي را از توجه پيامبر رحمة للعالمين و خاتم المرسلين ميدانم و
مردم و جوانان كشورهاي اسلامي را به كشف و شناخت و ايجاد روابط گرم و برادرانه با
اين عصاره هاي فضيلت و تقوي دعوت نموده و در اين فرصت به همه مسئولان كشورمان تذكر
مي دهم كه در تقدم ملاكها هيچ ارزشي الهي بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به
افراد و استفاده از امكانات و تصدي مسئوليتها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه
سنتها و امتيازات غلط مادي و نفساني بشود. چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح چه
امروز و چه فردا كه خدا اين اميتاز را به آنان عنايت فرموده است و صرف اميتاز لفظي
و عرفي كفايت نمي كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده
و روش و منش جامعه پياده شود و مصلحت زجركشيده ها و جبهه رفته ها و شهيد و اسير و
مفقود و مجروح داده ها و در يك كلام مصلحت پابرهنه ها و گودنشينها و مستضعفين بر
مصلحت قاعدين در منازل و مناسك و متمكنين و مرفهين گريزان از جبهه و جهاد و تقوي و
نظام اسلامي مقدم باشد و نسل به نسل و سينه به سينه شرافت و اعتبار پيشتازان اين
نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند و بايد سعي شود تا از راه رسيده ها و دين
بدنيا فروشان، چهره كفرزدايي و فقر ستيزي روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند و لكه
ننگ دفاع از مرفهين بي خبر از خدا را بر دامن مسئولين نچسبانند و آنهايي كه در
خانه هاي مجلل، راحت و بي درد آرميده اند و فارغ از همه رنجها و مصيبتهاي جانفرساي
ستون محكم انقلاب و پابرهنه هاي محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتي از دور هم
دستي بر آتش نگرفته اند،‌نبايد به مسئوليتهاي كليدي تكيه كنند كه اگر به آنجا راه
پيدا كنند، چه بسا انقلاب را يك شبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت را بر باد دهند،‌چرا
كه اينها هرگز عمق راه طي شده را نديده اند و فرق و سينه شكافته نظام و ملت را
بدست از خدا بي خبران مشاهده ننموده اند و از همه زجرها و غربتهاي مبارزان و
التهاب و بي قراري مجاهدان كه براي مرگ و نابودي ظلم بيگانگان دل بدرياي بلا زده
اند غافل و بي خبرند.

3- روحانيون و مديران و مسئولين محترم كاروانها و حج با
توجه به مسئوليت خطيري كه در اداره و توجيه زائران محترم پذيرفته اند و با در نظر
گرفتن شرائط استثنائي كشور جمهوري اسلامي ايران، بايد تمام همت و تلاش خود را در
برگزاري صحيح و منظم حج بكار گيرند و به سعه صدر و به دور از هرگونه توقع و منتي
زائران محترم بيت الله را در آموزش و تعليم مناسك و مسائل حج همراهي نمايند و
متناسب با حضور قشرهاي مختلف اعم از بي سواد و با سواد، براي آنان برنامه ريزي
كنند و از نقش سازنده خود و تأثير بزرگي كه حج براي هميشه در سرنوشت انسان ميگذارد
غافل نشوند. چرا كه در آن فضا و شرائط معنوي همه دلها براي تحول و پذيرفتن حق
آماده است لذا از اعمال نظرهاي شخصي در امور حج و خصوصاً در مسائل و مناسك جداً
خودداري شود و مسائل حج را با علم و يقين و درمورد ضرورت با مراجعه به اشخاص مطلع
و يا منابع فقهي آن بيان فرمايند. چرا كه در اعمال و مناسك حج مسائل جديد و مورد
ابتلاء فراوان است‌،‌ و خداي ناكرده بيان ناقص و غلط مسائل موجب بطلان عمل و
گرفتاري حجاج محترم و عسر و حرج ميگردد.

 

توصيه مهم به روحانيون

روحانوين عزيز در عين حالي كه مسائل را بطور واضح و دقيق
بيان ميكنند ولي از مشكل تراشي و حالتهاي وسواس گونه اي كه زائران را در شك و
ترديد و احتياطهاي بي مورد قرا ميدهد خودداري كنند چرا كه وسواس در برنامه و مراسم
و عبادتها و ادعيه موجب كسالت و بي توجهي در واجبات ميشود و يكي از فرصتهاي بسيار
مناسب و مغتنم براي روحانيون ارتباط با صاحبنظران و انديشمندان و علماء كشورهاي
اسلامي است هر چند كه استكبار جهاني و يا سران بعضي كشورهاي اسلامي بشدت ازاين نوع
ملاقاتها و رابطه ها بيمناك و از آن جلوگيري و مراقبت مي نمايند. ولي برنامه ريزي
سالم و استفاده كردن از اين موقعيت مناسب براي تبادل افكار و انديشه ها  وپيدا كردن راه حل براي معضلات جوامع اسلامي
ازخواسته هاي جمهوري اسلامي ايران بوده است و در اين فرصت مغتنم روحانيون معظم و
مسئولين تبليغات حج براي انتقال تجارب انقلاب و ارائه خط مشي هاي سياسي در پرتو
احكام قرآن و نقش عظيم روحانيت اسلام در رهبري مردم و جامعه نقش كارسازي بايد
ايفاء بنمايند.

متأسفانه نه تنها مردم كشورها، بلكه روحانيون ممالك اسلامي
كه اكثراً از كارآئي و نقش سازنده و تعيين كننده خود در مسائل روز و سياستهاي بين
المللي بي خبر هستند و متأثر از القائات و برداشتهاي مادي تصور ميكنند كه در عصر
تمدن و تكنيك و صنعت و تحولات علمي و پيشرفتهاي مادي نفوذ روحانيت كم شده است.

و نعوذ بالله اسلام از اداره كشورها عاجز مانده است كه
بحمدالله پيروزي انقلاب اسلامي ايران برهبري روحانيت، خلاف اين تصورات را ثابت
نمود و عليرغم همه كارشكنيها و سنگ اندازيها و توطئه هاي شرق و غرب و حسادت و كينه
توزي ايادي آنان توانمندي و اقتدار روحانيت اسلام آشكار گرديد كه من از تمامي
علماء و متفكرين و دانشمندان اسلامي سراسر جهان دعوت ميكنم كه در فرصتهاي مناسب به
كشور عزيز اسلامي ايران سفر كنند و در وضع گذشته اين مملكت كه نظام شاهنشاهي آنرا
به مملكتي غرب زده و تهي از ارزشهاي اسلامي مبدل ساخته بود و ايران ميرفت تا
پايگاهي براي اسلام زدائي و محو آثار رسالت گردد و از تاريخ تا فرهنگ و همه مظاهر
اسلام نابود شود فكر نمايند و همچنين به بررسي وضعيت كنوني بپردازند كه اساس
قوانين و مقررات اين كشور را وحي و اسلام معين نموده است و تمامي مظاهر كفر و شرك
و معاصي علني حتي المقدور بر چيده شده و عليرغم عمه نغمه هاي شوم التقاطي ها و چپ
ها و راست ها و ملي گراها كه در روزهاي اول پيروزي انقلاب و براي قبضه نمودن قدرت
و تفكر ملت ايران از حلقوم آنان برميخاست خداوند بر ما منت نهاد كه توطئه آنان كشف
و در تمامي كشور ما قوانين و برنامه هاي اسلامي در حال پياده شدن است و از
ميدانهاي نبرد و كارزار گرفته تا مراكز تحقيقات علمي، دانشگاهها و حوزه ها و از
مجالس قانون گذاري و تدوين همه مقررات كشوري و لشكري تا قوه مجريه كه دست اندر كار
حل و فصل بزرگترين مسايل اداري و اجرائي يك كشور بزرگ و در حال جنگ و محاصره و با
جمعيتي متجاوز از پنجاه ميليون نفر است  از
قوه قضائي كه مسئوليت اجراي حدود و احكام الهي و در حقيقت بار سنگين تأمين امنيت
جان و نواميس واموال و شخصيت يك جامعه انقلابي را بعهده دارد تا فرماندهي قواي
نظامي و انتظامي كه مسئوليت امنيت مرزها و داخل كشور و خنثي نمودن صدها توطئه
رنگارنگ بعهده آنان است و بايد جلو تخريب و جنايات منافقين و ضد انقلاب و اشاعه
فحشاء و منكرات و دزديها و قتلها و مواد مخدر را بگيرند كه همه اينها با رهبري
روحانيت متعهد و به بركت احكام نوراني اسلام و كتاب آسماني پيامبر اكرم حضرت محمد
بن عبدالله(ص) و پيروي از ائمه هدي عليهم السلام اداره ميشود و خدا را سپاس مي
نهيم كه با تكيه بر آيات وحي و كتاب خدا توانسته ايم كشورمان را از وابستگي ها
نجات دهيم البته تا پياده كردن تمامي احكام و مقررات اسلامي و عمل كامل در همه
سطوح جامعه راه زيادي در پيش داريم ولي بياري خداوند همچنان به تلاش و كوشش خود
ادامه ميدهيم و در عمل به همه غرب زدگان و شرق زدگان و خودباختگاني كه از مطرح
كردن شعار اسلام و اعتماد به قرآن كريم واهمه داشته اند نشان ميدهيم كه چگونه
ميتوان جامعه رااز سر چشمه هاي معرفت كتاب خدا و هدايت اسلام عزيز سيراب نمود كه
بحمدالله همه اينها از بركات ورود علماء در مسائل سياسي و استنباط احكام در مسائل
مستحدثه بوده است،‌كه روحانيت كشور ايران فقط به خطابه و وعظ و ذكر مسائل روزمره
اكتفا ننموده است و با دخالت در مهمترين مسايل سياسي كشور خود و جهان توانسه است
قدرت و مديريت روحانيت اسلام را بنمايش بگذارد و اتمام حجتي براي همه قائلين به
سكوت و سازشكاران بي تعهد و علم فروشان بي عمل باشد و تعجب است كه چگونه بسياري از
علماء و روحانيون كشورها و بلاد اسلامي از نقش عظيم  رسالت الهي و تاريخي خود در اين عصري كه بشريت
تشنه معنويت و احكام نوراني اسلام است غافلند و عطش ملتها را درك نميكنند، و از
التهاب و گرايش جوامع بشري به ارزشهاي وحي بي خبرند و قدرت و نفوذ معنوي خود را
دست كم گرفته‌اند، كه در همين شرايط پرزرق و برق حاكميت علوم و تمدن مادي بر نسل
معاصر، علماء و خطباء و ائمه جمعه بلاد و روشنفكران اسلامي با وحدت و انسجام و
احساس مسئوليت و عمل بوظيفه سنگين هدايت و رهبري مردم مي توانند دنيا را در قبضه
نفوذ و حاكميت قرآن درآورند و جلو اين همه فساد و استثمار و حقارت مسلمين را
بگيرند و از لانه كردن شياطين كوچك و بزرگ و خصوصاً آمريكا در ممالك اسلامي
جلوگيري كنند و بجاي نوشتن و گفتن لاطائلات و كلمات تفرقه انگيز و مدح و ثناي
سلاطين جور و بدبين كردن مستضعفان به مسايل اسلام و ايجاد نفاق در صفوف مسلمين به
تحقيق و نشر احكام نوراني اسلام همت بگمارند و با استفاده از اين درياي بيكران ملتهاي
اسلامي هم عزت خود را، و هم اعتبار امت محمدي را پايدار نمايند.

آيا براي علماي كشورهاي اسلامي ننگ آورنيست كه با داشتن
قرآن كريم و احكام نوراني اسلام و سنت پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام احكام و
مقررات كفر در ممالك اسلامي تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شده صاحبان
زر و زور و تزوير و مخالفان واقعي اسلام اجرا گردد و سياست گذاران كرملين يا
واشنگتن دستورالعمل براي ممالك اسلامي صادر كنند؟ علماء بلاد و كشورهاي اسلامي
بايد راجع به حل مشكلات و معضلات مسلمين و خروج آنان از سيطره قدرت حكومتهاي جور
با يكديگر به بحث و مشورت و تبادل نظر بپردازند و براي حفظ منافع مسلمين سينه را
سپر كنند و جلو تهاجم فرهنگهاي مبتذل شرق و غرب را كه به نابودي نسل و حرث ملتها
منتهي شده است بگيرند و به مردم كشورهاي خود آثار سوء و نتايج خودباختگي در مقابل
زرق و برق غرب و شرق را بازگو نمايند. و به مردم و به دولتها خطر استعمار نو و
شيطنت ابرقدرتها كه جنگ و مسلمان كشي در جهان براه انداخته را گوشزد كنند.

من مجدداً تأكيد مي كنم كه دنيا امروز تشنه حقائق و احكام
نوراني اسلام است و حجت الهي بر همه علماء و روحانيون تمام گرديده است، چرا كه
وقتي جوانان كشورهاي اسلامي براي دفاع از مقدسات ديني خود تا سرحد شهادت پيشرفته
اند و براي بيرون كردن متجاوزان خود را به درياي حوادث و بلا زده اند و زندانها و
شكنجه ها را بجان خريده اند و همچون مسلمانان شجاع و مبارز و عزيزان حزب الله
لبنان و ساير كشورها مقاومت كرده و به جهاد عليه متجاوزان برخاسته اند چه حجتي
بالاتر از اين و چه بهانه اي براي سكوت و مماشات و در خانه نشستن و تقيه كردن هاي
بي مورد مانده است؟ علماء و روحانيت متعهد اسلام اگر دير عملكنند،‌ كار از كار
ميگذرد. البته ما درد تنهائي بعضي از علماء و متعهديني كه در شهرها و كشورهايشان
در محاصره سرنيزه ها و فشار تحليلها و حكمهاي نامشروع علماء سوء و درباري گرفتار
آمده اند احساس ميكنيم ولي به همه اين عزيزان كه در فشار جباران مي باشند موعظه
خدا را يادآور ميشوم كه «ان تقوموا لله مثني و فرادي ثم تتفكروا» براي خدا قيام
كنيد و از تنهائي و غربت نهراسيد.

 

طرد روحانيون درباري

مساجد بهترين سنگرها و جمعه و جماعات مناسب ترين ميدان تشكل
و بيان مصالح مسلمين ميباشند. امروز دولتها و سرسپردگان ابرقدرتها اگر چه به جنگ
جدي با مسلمانان برخاسته اند و همچون دولت هند مسلمانان بيگناه و بي پناه و آزاده
را قتل عام ميكنند ولي هرگز جرأت و قدرت تعطيلي مساجد و معايد مسلمين را براي
هميشه ندارند و نور عشق و معرفت ميليونها مسلمان را نميتوانند خاموش كنند، در عين
حال اگر آنان مساجد و محافل مذهبي و سياسي علماي اسلام را به تعطيلي بكشانند و حتي
علماء اسلام را در ملأ عام بدار كشند، خود دليل مظلوميت اسلام و موجب توجه بيشتر
مسلمانان به روحانيت و پيروي از آنان ميشود. مگر نه اينست كه خداوند از علماء
پيمان گرفته است كه در برابر ستم ستمكاران و ظلم جنايت پيشگان ساكت و آرام نمانند؟
مگر نه اينست كه علماء حجت پيامبران و معصومين بر زمين هستند؟ پس بايد علماء و
روشنفكران و محققان بداد اسلام برسند و اسلام را از غربتي كه دامن گيرش شده است
نجات دهند و بيش از اين ذلت و حقارت را تحمل نكنند و بت سيادت تحميلي جهان خواران
را بشكنند و با بصيرت و سياست، چهره منور و پراقتدار خود را آشكار سازند و در اين
راستا، دو چهره ها و روحاني نماها و دين بدنيا فروشان و قيل و قال كنندگان را از
خود واز كسوت خود برانند و اجازه ندهند كه علماء سوء و تملق گويان ظلمه و ستمگران،
خود را بجاي پيشوايان و رهبران معنوي امتهاي اسلامي بر مردم تحميل كنند. و از
منزلت و موقعيت معنوي علماء اسلام سوء استفاده كنند روحانيون متعهد اسلام بايد از
خطر عظيمي كه از ناحيه علماء مزدور و سوء آخوندهاي درباري متوجه جوامع اسلامي شده
است سخن بگويند چرا كه اين بي خبران هستند كه حكومت جائران و ظلم سران وابسته را
به توجيه، و مظلومين را از استيفاء حقوق حقه خود منع و در مواقع لزوم به تفسيق و
كفر مبارزان و آزاديخواهان در راه خدا حكم ميدهند، كه خداوند همه ملتهاي اسلامي را
از شرور و ظلمت اين نااهلان و دين فروشان نجات دهد.

 

 

مبارزه با فرهنگهاي تحميلي

و يكي از مسائل بسيار مهمي كه بعهده علماء و فقهاء و
روحانيت است، مقابله جدي با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادي شرق و غرب و مبارزه
با سياستهاي اقتصاد سرمايه داري و اشتراكي در جامعه است. هر چند كه اين بليه دامن
گير همه ملتهاي جهان گرديده است و عملاً بردگي جديدي بر همه ملتها تحميل شده و
اكثريت جوامع بشري در زندگي روزمره خود به اربابان زر و زور پيوند خورده اند و حق
تصميم گيري در مسايل اقتصادي جهان از آنان سلب شده است و عليرغم منابع سرشار طبيعت
و سرزمينهاي حاصل خيز جهان و آبها و درياها و جنگلها و ذخائر به فقر و درماندگي
گرفتار آمده اند و كمونيستها و زراندوزان و سرمايه داران با ايجاد روابط گرم با
جهانخواران، حق حيات و ابتكار عمل را از عامه مردم سلب كرده اند و با ايجاد مراكز
انحصاري و چند مليتي، عملاً‌نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راههاي صدور و
استخراج و توزيع و عرضه و تقاضا و حتي نرخ گذاري و بانكداري را بخود منتهي نموده
اند، و با القاء تفكرات و تحقيقات خودساخته به توده هاي محروم باورانده اند كه
بايد تحت نفوذ ما زندگي كرده و الا راهي براي ادامه حيات پابرهنه ها جز تن دادن به
فقر باقي نمانده است و اين مقتضاي خلقت و جامعه انساني است كه اكثريت قريب به
اتفاق گرسنگان در حسرت يك لقمه نان بسوزند و بميرند و گروهي اندك هم از پرخوري و
اسراف و تعيش ها جانشان به لب آيد. بهرحال اين مصيبتي است كه جهان خواران بر بشريت
تحميل كرده اند و كشورهاي اسلامي بواسطه ضعف مديريتها و وابستگي به وضعيتي اسف بار
گرفتار شده اند كه اين به عهده علماء اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه
براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامه هاي
سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پابرهنه ها را ارائه دهند. و جهان مستضعفين و
مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت بدرآورند.

البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً برنامه هاي
اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه داري غرب و اشتراكي شرق بدون حاكميت
همه جانبه اسلام ميسر نيست. و ريشه كن شدن آثار سوء و مخرب آن چه بسا بعد از
استقرار نظام عدل و حكومت اسلامي همچون جمهوري اسلامي ايران نيازمند به زمان باشد
ولي ارائه طرحها و اصولاً تبيين جهت گيري اقتصاد اسلام در راستاي حفظ منافع
محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان بزرگترين هديه و
بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهي دستي به شمار ميرود و بيان اين حقيقت كه
صاحبان مال و منال در حكومت اسلام هيچ امتياز و برتري از اين جهت بر فقراء ندارند
و ابداً اولويتي به آنان تعلق نخواهد گرفت مسلم راه شكوفائي و پرورش استعدادهاي
خفته و سركوب شده پابرهنگان را فراهم مي كند. و تذكر اين مطلب كه ثروتمندان هرگز
بخاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كنندگان كشور اسلامي نفوذ
كنند و مال و ثروت خود را بهانه فخر فروشي و مباهات قرار بدهند و به فقراء و
مستمندان و زحمت كشان افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند. اين خود بزرگترين
عامل دخالت دادن مردم در امور و گرايش آنان به اخلاق كريمه و ارزشهاي متعالي و
فرار از تملق گوئيها ميگردد. و حتي بعضي ثروتمندان را از اينكه تصور كنندكه مال و
امكاناتشان دليل اعتبار آنان در پيشگاه خداست متنبه ميكند.

خلاصه كلام اينكه بيان اين واقعيت كه در حكومت اسلامي بهاي
بيشتر و فزون تر از آن كسي است كه تقوي 
داشته باشد نه ثروت و مال و قدرت، و همه مديران و كارگزاران و رهبران و
روحانيون نظام و حكومت عدل موظفند كه با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بيشتر حشر و
نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمكنين و مرفهين و در كنار
مستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار
بزرگي است كه نصيب اولياء شده و عملاً به القائات و شبهات منحرفين خاتمه ميدهد.

كه بحمدالله در جمهوري اسلامي ايران اساس اين تفكر و بينش
در حال پياده شدن است و همچنين مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد
اقتصادي و كمبود درآمدها تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدائي جامعه كرده اند و
همه آرمان و آرزوي ملت و دولت و مسئولين كشور ماست كه روزي فقر و تهي دستي در
جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور ما از رفاه در زندگي مادي
و معنوي برخوردار باشند.

خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما
پشت كردن به دفاع از محرومين و روآوردن و حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنياء و
ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند. معاذالله كه اين با سيره و
روش انبياء و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهم السلام سازگار نيست دامن حرمت و
پاك روحانيت آن منزه است و تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و بركات
كشور ما و انقلاب و روحانيت ماست كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته اند و شعار
دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده اند. از آنجا كه محروميت زدائي عقيده و راه و
رسم زندگي ماست، جهان خواران در اين مورد هم ما را آرام نگذاشته اند. و براي
ناتوان ساختن دولت و دست اندركاران كشور ما حلقه هاي محاصره را تنگتر كرده اند. و
بغض و كينه و ترس و وحشت خود را در اين حركت مردمي و تاريخي تا مرز هزاران توطئه
سياسي و اقتصادي ظاهر ساخته اند و بدون شك جهانخواران به همان ميزان كه از شهادت
طلبي و ساير ارزشهاي ايثارگرانه ملت ما واهمه داريد از گرايش و روح اقتصاد اسلام
بطرف حمايت از پابرهنگان در هراسند و مسلم هر قدر كشور ما بطرف فقرزدائي و دفاع از
محرومان حركت كند اميد جهان خواران از ما منقطع و گرايش ملتهاي جهان اسلام زيادتر
مي شود و روحانيت عزيز بايد به اين اصل توجه عميق داشته باشند، و افتخار تاريخي و
بيش از هزار ساله پناهگاهي محرومان را براي خود حفظ كنند و به ساير مسئولين و مردم
توصيه نمايند كه ما نبايد گرايش و توجه بي شائبه محرومين را به انقلاب و حمايت
بيدريغ آنانرا از اسلام فراموش كنيم و بدون جواب بگذاريم، البته پرواضح است كه همه
اقشار كشور ما در انقلاب سهيم و شريكند و همه براي خدا و انجام وظيفه الهي خود
وارد صحنه ها شده اند و مقصد خداست و هرگز آمال بلند و الهي خود را بمسائل مادي
آلوده نميكنند، و با كمبودها از ميدان بدر نميروند، چرا كه كسي كه براي خدا جان و
مال فدا ميكند بخاطر شكم و دنيا از پا در نمي آيد ولي وظيفه ما و همه دست
اندركاران است كه به اين مردم خدمت كنيم و در غم و شادي و مشكلات آنان شريك باشيم.
كه گمان نميكنم عبادتي بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد.

 

پابرهنه ها و محرومين امتحان خود را داده اند.

راستي وقتي كه پابرهنه ها و گودنشينان و طبقات كم درآمد
جامعه ما امتحان و تقيد خود را به احكام اسلامي تا سرحد قرباني نمودن چندين عزيز و
جوان و بذل همه هستي خود داده اند و در همه صحنه ها بوده اند و انشاءالله خواهند
بود و سر و جان در راه خود ميدهند چرا ما از خدمت به اين بندگان خالص حق و اين
رادمردان شجاع تاريخ بشريت افتخار نكنيم. من مجدداً ميگويم كه يك موي سر اين كوخ
نشينان و شهيد دادگان به همه كاخ و كاخ نشينان جهان شرف و برتري دارد.

و آخرين نكته‌اي كه در اينجا ضمن تشكراز علماء و روحانيون و
دولت خدمتگزار حامي محرومان بايد از باب تذكر عرض كنم و بر آن تأكيد نمايم، مسئله
ساده زيستي و زهدگرائي علماء و روحانيت متعهد است كه من متواضعانه و بعونان يك پدر
پير از همه فرزندان و عزيزان روحاني خود ميخواهم كه در زماني كه خداوند بر علما و
روحانيون منت نهاده است و اداره يك كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبياء را به آنان
محول فرموده است، از زي روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق
دنيا كه دون شأن روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است پرهيز كنند. و بر
حذر باشند كه هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان بالاتر از توجه
به رفاه و حرت در مسير دنيا نيست، كه الحمدالله روحانيت متعهد اسلام امتحان
زهدگرائي خود را داده است، ولي چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانيت بعد از
اين براي خدشه دار كردن چهره اين مشعل داران هدايت و نور دست بكار شوند و با
كمترين سوژه اي به اعتبار آنان لطمه وارد سازند، كه انشاءالله موفق نميشوند.

و اما زائران محترم ايراني كه انصافاً شخصيت و شعور و رشد
سياسي و اجتماعي خود را در مراسم حج سالهاي گذشته بنمايش گذارده اند و باعث حفظ
آبرو و اعتبار جمهوري اسلامي ايران شده اند امسال نيز علاوه بر دقت و توجه باعمال
و واجبات حج و استفاده از اين نعمت بزرگ تشرف به مكه مكرمه و مدينه منوره و زيارت
خانه خدا و مرقد پاك نبي اكرم(ص) و بقيع و تشرف بجوار تربت مطهر حضرت زهرا(س) و
ائمه معصومين عليهم السلام، در راهپيمائي كوبنده برائت با هماهنگي و انسجام كامل
در صفوف و شعارها و برنامه ها شركت نمايند و از بركات اين اجتماع مقدس عبادي سياسي
كه نشان دهنده اقتدار مسلمين و كشور عزيز و اسلامي ايران است بهره مند شوند و با
برخوردهاي اخلاقي و سالم و سازنده در تمامي مراسم حج و خصوصاً در مسير راهپيمائي
با مردم ساير كشورها و يا مأمورين كشور عربستان سعودي، آنان را به ضرورت حضور در
اين اجتماعات دعوت كنند و از هر گونه اعمال سليقه‌هاي شخصي و كارهاي خودسرانه اي
كه خداي ناكرده موجب هتك احترام اين اجتماع عظيم شود خودداري كنند و از درگيري و
اهانت و جدال احتراز نمايند. هر چند كه زائران محترم با آگاهي كامل نقشه ها و
توطئه ها را خنثي مي كنند ولي چه بسا افرادي بمنظور برهم زدن شكوه و جلوه اجتماعات
حج و مخدوش كردن چهره انقلاب به كراهاي بدون حساب و خودسرانه هاي دست بزنند. البته
بعيد بنظر ميرسد كه دولت يا مأمورين عربستان كه ميزبان زائران خانه خدا و حرم
پيغمبر اكرمند(ص) از اين نمايش قدرت اسلام و مسلمين در برابر كفر و ابتكار عمل
سياسي ملت ما كه بخاطر سربلندي جهان اسلام و مسلمين مي باشد جلوگيري كنند. در هر حال
زائران ايراني به نقش و رسالت خود در تمامي مراحل حج توجه كنند كه تمامي اعمال و
رفتار آنان با دقت مورد توجه و نظر دوستان و دشمنان انقلاب ماست، دشمنان انقلاب
درصدد دست يافتن به سوژه اي ولو مختصر جهت تخريب قداست و اعتبار الهي مردم كشور ما
مي باشند. و دوستان و طرفداران انقلاب مشتاق آشنائي با روش و سيره و خصوصيات اين
ملتي كه آوازه نام و نشانش بياري خداوند در سراسر عالم افكنده است گرديده اند و حج
بهترين ميعادگاه معارفه ملتهاي اسلامي است كه مسلمانان با برادران و خواهران ديني
و اسلامي خود از سراسر جهان آشنا ميشوند و در آن خانه اي كه متعلق به تمام جوامع
اسلامي و پيروان ابراهيم حنيف است گردهم ميآيند و با كنار گذاردن تشخص ها و رنگها
و مليت ها و نژادها بسرزمين و خانه اولين خود رجعت مي كنند و با مراعات اخلاق
كريمه اسلامي و اجتناب از مجادلات و تجملات، صفاي اخوت اسلامي و دورنماي تشكل امت
محمدي را در سراسر جهان بنمايش مي گذارند.

زائران محترم كشور ايران ارزش دستاوردهاي معنوي و سياسي
جمهوري اسلامي ايران را در برخورد با ساير مسلمانان بهتر درك مي كنند و با توجه و
اطلاع از گرفتاريها و مشكلاتي كه باشكال مختلف بر ملت هاي اسلامي تحميل شده است
بابعاد عظمت انقلاب و عنايات خاصه حق تعالي و توجه امام زمان ارواحنافداه به اين
ملت، بيشتر پي مي برند، و قدر بركات اين انقلاب را بيشتر از گذشته ميدانند، و از
كار و تلاش مسئولين محترم و دولت خدمتگزار كه شب و روز خود را وقف خدمت نموده اند
مطلع ميگردند و از تحولي كه در جوانان و اقشار ديگر ملت بوجود آمده است و آنان را
به بهشت صلابت و عفت و حيا و شرافت و آزادي و جهاد رهنمون شده اند خدا را سپاس مي
گذارند.

خداوندا اين نعمتهاي بزرگ را از ما و ملت ما نگير.

خداوندا ما را به ارزش بركات خود بيشتر آشنا فرما.

خداوندا بربندگي ما و خلوص ما واظهار عجز و ذلت ما در برابر
خودت بيافزا.

خداوندا بما توکل و صبر و مقاومت و رضا و توفيق جلب عنايت
خود كرامت فرما.

و در مسير خدمت به بندگانت ما را تا مرز قرباني خود و
فرزندان و هستي‌مان همراهي و مدد بنما.

زائران محترم مبادا كه از احساس رشد و عظمت انقلاب خود در
برابر مسلمانان ديگر كشورها بغرور و عجب گرفتار شوند و خداي نخواسته به اعمال و
رفتار مسلمانان بديده اهانت و تحقير بنگرند و از همدلي و انس با دوستان خدا در مكه
مكرمه محروم شوند. و از شكر اين نعم بزرگ الهي كه تواضع در برابر مسلمانان و
مستضعفان و برادران ديني است غافل بمانند. در كنار خانه خدا و مرقد پيامبر اكرم(ص)
بيعت ها و پيوندهاي دوستي و ارتباط آينده را با مسلمانان محكم كنيد و حديث انقلاب
و لطف خدا را به آنان بازگو نمائيد و از جانب من و همه ملت ايران به همه مسلمانان
اطمينان بدهيد كه جمهوري اسلامي ايران پشتيبان 
شما و حامي مبارزات و برنامه هاي اسلامي شماست و در هر سنگري عليه متجاوزان
در كنار شما ايستاده است، و از حقوق گذشته و امروز و آينده شما انشاءالله دفاع
خواهد كرد. و بآنان بگوئيد كه اقتدار و اعتبار جمهوري اسلامي ايران متعلق بهمه
ملتهاي اسلامي است و دفاع از ملت قهرمان و دلاور ايرا در حقيقت دفاع از همه ملتهاي
تحت ستم است و ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاي اسلامي
ميشكنيم. و با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي
است به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه ميدهيم و بياري خدا راه را براي ظهور
منجي و مصلح كل و امامت مطلقه حق امام زمان اوراحنافداه هموار ميكنيم.

و از نكاتي كه حجاج محترم بايد به آن توجه كنند، اينكه مكه
معظمه و مشاهد مشرفه آينه حوادث بزرگ نهضت انبياء اسلام و رسالت پيامبر اكرم(ص)
است. جاي جاي اين سرزمين محل نزول و اجلال انبياء بزرگ و جبرئيل امين و يادآور
رنجهاو مصيبتهاي چندين ساله ايست كه پيامبر اكرم(ص) در راه اسلام و بشريت متحمل
شده اند و حضور در اين مشاهد مشرفه و امكنه مقدسه و در نظر گرفتن شرايط سخت و طاقت
فرساي بعثت پيامبر، ما را به مسئوليت و حفظ دستاوردهاي اين نهضت و رسالت الهي
بيشتر آشنا ميم كند، كه واقعاً پيامبر اكرم(ص) و ائمه هدي در چه غربتهائي براي دين
حق و امحاء باطل استقامت و ايستادگي نموده اند و از تهمتها و اهانتها و زخم
زبانهاي ابولهب ها و ابوجهل ها و ابوسفيان ها نهراسيدند و در عين شديدترين محاصره
هاي اقتصادي در شعب ابي طالب براه خود ادامه دادند و تسليم نشدند و سپس با تحمل
هجرتها و مرارتها در مسير دعوت حق و ابلاغ پيام خداو حضور در جنگهاي پياپي و
نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و كارشكنيها به هدايت و رشد همت گماشته اند كه
دل صخره ها و سنگها و بيابانها و كوهها و كوچه ها و بازارهاي مكه و مدينه پر است
از هنگامه پيام رسالت آنان، كه اگر آنها بزبان و سخن مي آمدند و از راز و رمز تحقق
«فاستقم كما أمرت» پرده بر ميداشتند، زائران بيت الله الحرام در مي يافتند رسول
خدا براي هدايت ما و بهشتي شدن مسلمانان، چه كشيده است و مسئوليت پيروان او چقدر
سنگين است. امت و ملت شهيد داده ايران اگر چه در طول دوران مبارزه و جنگ و حوادث
ديگر انقلاب مظلوميتها و سختيها و درد و رنجهاي فراوان ديده است. و جوانان و
عزيزان گرانقدري را تقديم راه خدا كرده است،‌ولي يقيناً وسعت مظلوميتها و سختيهائي
كه بر پيشوايان ما رفته است بمراتب بالاتر از مسائل ماست.

حجاج محترم سلام خالصانه ملت عزيز و مسئولين پرتلاش و
خانواده هاي معظم شهداء و جانبازان و اسراء و مفقودين را به پيشگاه مقدس پيامبر
رحمت و اهل بيت هدي عليهم السلام ابلاغ كنند و ملتمسانه و عاجزانه از آنان تفقد و
رحمت بيشتر براي اين پيروان صادق خود خواسته و پيروزي ملت ما را در جنگ بركفر
جهاني از خدا بخواهند، و از اين فرصت مناسب در دعا كردن بهمه مسلمانان و رفع
گرفتاريها استفاده كنند.

خداوندا، اگر هيچ كس نداند تو خود ميداني كه ما براي برپائي
پرچم دين تو قيام كرده ايم، و براي برپائي پرچم دين تو قيام كرده ايم، و براي
برپائي عدل و داد در پيروي از رسول تو در مقابل شرق و غرب ايستاده ايم و در پيمودن
اين راه لحظه اي درنگ نمي كنيم.

خداوندا، تو ميداني كه فرزندان اين سرزمين در كنار پدران و
مادران خود براي عزت دين تو به شهادت ميرسند و با لبي خندان و دلي پر از شوق و
اميد بجوار رحمت بي انتهاي تو بال و پر مي كشند.

خداوندا تو ميداني كه امت رسول تو در اين مملكت مواجه با
همه توطئه هاست و ايادي شيطان در داخل و خارج او را آرام نميگذارد  و تلاشها هر روز براي در تنگنا و مضيقه قرار
دادن اين ملت در امور اقتصادي فزون تر ميشود.

خداوندا، تو ميداني مردم ما مشكلات را بجان و دل خريده اند
و از هيچ كسي غير تو ترس و بيم ندارند و تمام زجرها و دردها را تحمل مي كنند، همه
پيروزيها را از آن تو و به عنايت تو ميدانند، پس ما را به عنايت دوباره خود همراهي
نما و دلهاي ملت ما را به نصر و پيروزي خود اميدوارتر ساز، و رزمندگان جبهه ها را
بمدد غيبي و جنود مخفي خود غالب و پيروز گردان، و توان صبر و استقامت ما را در
تحمل سختيها و مشكلات افزون نما و نعمت رضايت در شكست و پيروزي را بنما ارزاني
فرما، و دل مردم ما را كه براي دين تو شهيد، مفقود، مجروح و اسير داده اند و سختي
هجران عزيزان را بعشق لقاء و رضاي تو تحمل كرده اند شادمان فرما، و همه ما را در
مسير بندگي خود عاشق و دردآشنا فرما، و شهيدان ما را از كوثر زلال ولايت خود و
رسول اكرم(ص) و ائمه هدي سيراب نماو انقلاب اسلامي ما را به انقلاب مصلح كل متصل
فرما «انك ولي النعم».

روح الله الموسوي الخميني

اول ذيحجة الحرام 1407 هجري قمري

 

 

/

زن در انقلاب اسلامي

زن در انقلاب اسلامي

بيستم بهمن‌ماه امسال مصادف ست با بيستم جمادي‌الثانيه،
روز ولاديت با سعادت حضرت زهرا عليها السّلام که به اين مناسبت مقدس و ارجمند، آن
روز را در انقلاب اسلامي «روز زن» نام نهاده‌اند. پس مبارک باد بر بانوان شهيد
پرور ايران، اين روز خجسته که به حق مي‌توان گفت: هيچ روزي از اين روز فرخنده
مناسب‌تر و شايسته‌تر براي «روز زن» نيست چرا که زنان مسلمان ايران در عمل ثابت
کردند که پيروان صدّيق اين بانوي بزرگ اسلام و رهروان راهش مي‌باشند و در سالهاي
پيش از پيروزي و پس از آن، پيروي خالصانه خود را به اثبات رساندند. اينان که براي
باورتر کردن درخت مقدس اسلام و گام نهادن در گام صديقه طاهره که در عنفوان شباب و
جواني براي خاطر اسلام آن همه زجر و مصيبت ديد که به قول شاعر: اگر بر روزها ريخته
مي‌شد، مبدّل به شبهايي تاريک مي‌گشتند، از همه چيز خود گذشتند و برخي از اين شير
زنان، نه تنها از يک فرزند و دو فرزند که از تمام فرزندان خود و حتّي از سرپرست‌
خانواده نيز گذشتند و همه را در طبق اخلاص گذاردند و پول و جواهرات و يادگاريهاي
خود را صرف جبهه‌‌هاي حق کردند که بي‌گمان نه در تاريخ ايران بلکه در تاريخ اسلام
بي‌سابقه است، چگونه مي‌توان از آنها تقدير و ستايش کرد، جز اينکه يکي از ارزنده‌ترين
و مهمترين روزهاي سال را که روز ولادت زهراي مرضيّه سلام الله عليها است يعني روز
ولادت عفّت، نجابت، طهارت، شهامت، رشادت، تقوي، پارسائي، وارستگي و فضيلت است، به
نام «روز زن» نامگذاري کنيم.

زن از ديدگاه امام خميني

آري! در دامن مقدس زن است که دو ريحانه رسول خدا
«صلي الله عليه و آله» پرورش مي‌يابند، و در دامن زن است که مردان بزرگ تاريخ
تربيت مي‌شوند و درس انسانيّت، آزادگي، شرافت، خداخواهي، شهادت‌طلبي، مردانگي و
جوانمردي را به جامعه‌هاي بشريت مي‌آموزند.

و «از دامن زن است که انسانها پيدا مي‌شوند …
سعادت و شقاوت کشور بسته به وجود زن است. زن با ترتيب صحيح خود، انسان مي‌سازد و
کشور را آباد مي‌کند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن است.» (امام خميني 20/12/57)

و «از دامن زن، مزد به معراج مي‌رود. دامن زن محل
تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است. روز بزرگي است (روز زن) که يک زن (حضرت زهرا)
در دنيا در مقابل همه مردان است. يک زن به دنيا آمد که نمونه انسان است. يک زن به
دنيا آمد که، هويت انسان در او جلوه‌گر است. پس روز زن، روز بزرگي است.. ما نهضت
خود را مديون زنان مي‌دانيم». (امام خميني 26/2/58)

زاد روز بزرگ بانوي اسلام

بنابراين، روز زن روز با عظمت و بزرگي است چرا که
اولاً- در اين روز يکي از خجسته‌ترين مناسبتهاي اسلامي روي داده، يعني بزرگ بانوي
اسلام، سرور زنان جهان، صدّيقه طاهره سلام الله عليها زاده شده است. و چه خوش
سروده است مرحوم کمپاني قدس سرّه:

ناموس جمال ازل، طاوس رياض قدم          کاندرحرم لاهوت، جزاو نبود محرم

امّالخلفا که بود، پيوسته پناه امم              هم قبله اهل دعا، هم کعبه اهل همم

مشکات نبوّت را، مصباح منير ظلم             انوار ولايت را، چرخ فلک اعظم

افلاک امامت را، او محور مستحکم            اسرا حقايق را، سرچشمه و بحر خضم

صدّيقه کبري او، او سيّده عالم                 در سترو عفاف و حيا، با سرّ قدم
توأم

در عزم مشيّت او، حکم ازلي مدغم           فرمان قضا و قدر، در محکمه‌اش محکم

هرچه نبود زان بيش، در وصف جمالش کم  در نعت کمالاتش، هر ناطقه‌اي ابکم

و براستي نمي‌توان توصيف کرد بانوئي را که پيامبر
بزرگ اسلام و سرّ آفرينش افلاک درباره‌اش گويد: «فداها ابوها» پدرش فدايش شود. اين
مهين بانو که حامل انوار و اسرار رسالت و امامت است چه مقام والايي دارد که سرور و
سيد پيامبران فدايش مي‌شوند؟ اين مقام را کسي جز خدا و رسولش و جانشينان رسولش
عليهم سلام الله، نمي‌داند و نمي‌تواند درک کند؛ پس چه بهتر که ما هم دم فرو بنديم
و زبان به سخن نگشائيم که اين مقام، جايگه ما نيست.

زن از ديدگاه‌هاي مختلف

ثانياً- اين روز را انقلاب اسلامي براي تجليل و
تقدير از زنان مسلمان و شهيد پرور ايران که دردامن خود آنچنان رادمرداني را تربيت
کردند که براي جانان از جان گذشتند و ايثارهايشان، تاريخ انقلاب اسلامي را زرّين
کرده است، «روز زن» نامگذاري کرده است تا گوشه‌اي از عظمت زن در اسلام را به
جهانيان معرفي نمايد و اعلام کند که اگر دنياي غرب و شرق، زن را براي ارضا اميال
نفساني خيشف به حضيض کشيدند، اسلام به او شخصيت و بها داد و او را به اوج عزّت
رساند و در مقام عمل، فرقي ميان او و مرد ندانست. «و لهنّ مثل الذي عليهنّ
بالمعروف»- «للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنّساء نصيب مما اکتسبن».

و در حقيقت مي‌توان گفت: اسلام انقلابي بزرگ در
زندگي اجتماعي زنان به وجود آورد و آنان را مرتبتي شايسته عطا فرمود و شخصيتش را
از استثمار و بازيچه قرار دادن ويا ظلم و ستم بر او روا داشتن نگهداشت؛ و مگر در
تاريخ نخوانده‌ايم که امپراتوري بزرگ رم بر اين عقيده بود که زن موجودي است بي‌جان!!
و از حيات اخروي بهره‌اي ندارد و حق سخن گفتن در جايي که مردان وجود دارند ندارد و
و؟

و مگر کنفوسيوس چيني که اينقدر براي فکر و انديشه‌اش
احترام قائلند نگته بود: «زن حق نداد امر و نهي کند چراکه کارش منحصر به کارهاي
منزل است و بايد او را در منزل نگهداشت تا خير و شرش از آستانه درب خانه فراتر
نرود!!».

و مگر فيلسوف هندي «مانو» مقرر نکرده بود که هرگز
زنها را در هيچ‌ حالي از احوال تنها نگذاريد و بايد همواره زيرنظر پدر يا شوهر و
پس از آنها فرزندان ذکور خود باشد و اگر پسري نداشته بشد بايد سرپرستيش را فاميل
شوهرش به عهده گيرد؟!!

و مگر فيلسوف آلماني «هگل» نگفته بود: زني که من
ناچار باشم به او احترام بگذارم و از تقدير کنم، هنوز آفريده نشده و نخواهد شد؟!!

و مگر بودائي‌ها و هندوها و يوناني‌ها و حتي يهود
و نصاري، تمام درهاي مدنيّت و ارتقاء و فرهنگ و فراگيري دانش را بر روي زنهاي
بيچاره نبسته بودند؟

و مگر امپراتوري‌ بزرگ فارس قديم نبود که زن را
مصدر تمام بلاها مي‌دانست؟!!

و مگر اعراب جاهليّت، با آن خشونت و وحشيگري
دختران بيگناه و معصوم را زنده‌بگور نمي‌کردند؟!!

همان دختراني که پيامبر بزرگ اسلام‌«ص» تولد اولين
دختر را مايه خير و برکت براي خانواده مي‌داند. «من يمن المرأة أن يکون بکرها
جارية».

و نيز فرمود: «خيراولادکم البنات»- بهترين فرزندان
شما، دخترانند.

و هنگامي که به او بشارت مي‌داده‌اند به زاده شدن
دختري مي‌فرمود: «ريحانة و رزقها علي الله عزوجل».

و امام صادق عليه السلام فرمود: «البنات حسنات و
البنون نعم، و الحسنات يثاب عليها و النّعم مسؤل عنها»- دخترها حسناتند و پسرها
نعمت و خداوند بر حسنات، ثواب مي‌بخشد ولي از نعمتها حساب مي‌کند.

و پيامبر اکرم‌«ص» نيز مي‌فرمود: «نعم الوالد
البنات المخدّرات، من کانت عنده واحدة جعلها الله ستراً من النار»- بهترين اولاد،
دختران با عفّت‌اند.

پس هر کس يک دختر داشته باشد خداوند او را پوششي
براي نبردن او به جهنم قرار مي‌دهد.

و بالاتر اينکه حضرت فرمود: «ساووابين اولادکم في
العطيه، فلوکنت مفضلاً أحداً لفضلت النّساء»- بين فرزندانتان در هديه دادن به آنها
مساوات برقرار کنيد و تفرقه نيندازيد و همانا اگر من مي‌خواستم کسي را برتر قرار
دهم، زنها را برتري مي‌دادم- يعني دختران را بر پسران در هديه دادن به آنها ترجيح
مي‌دادم.

و صدها رواي ديگر که زن را همتاي مرد و شريک زندگي
او مي‌داند و به زن شخصيت مي‌دهد، همان شخصيتي که توسط مدنيت‌هاي قلابي لگدمال شده
بود و حالا که غربي‌ها به فکر افتاده‌اند گذشته ننگين خود را جبران کنند و کرامت
زن را به او باز گردانند، اين بار به چنان تفريطي افتادند که از زن، لعبت و عروسکي‌
درست کردند و به صفحه‌هاي مجله و روزنامه کشاندند و جمال خداداديش را با آن افتضاح‌ها
و رسوا‌گري‌ها به لجن کشيدند و اين بار نه به دست يک نفر يا يک قوم، ظلم بر او
وارد مي‌شد که آن همه چشمهاي ناپاک و قلبهاي مريضي که به تماشاي رقصيدن و حرکت‌هاي
زشت عروسکها در سينماها و تلويزيون‌ها و تئاترها و و … عقده‌هاي خود را خالي مي‌کردند
و کرامت زن را يکجا به صلابه کشيدند، همه او را ظلم کردند و ستم روا داشتند، و
اينقدر اين ظلم را به يک موجود انساني والا به اوج رساندند که زن را مانند مبل
پارک‌ها ي دستمال دست‌ها هر لحظه‌اي به جائي و هر ساعتي به برنامه‌اي کشاندند. اين
هم ارمغان غرب است که به زن عصر ما بخشيد. ولي بحمدالله انقلاب اسلامي خط بطلان
روي اين استثمار بيجا کشيد و زن را به همان کيفيت که اسلام محمدي مي‌خواست، ارج
نهاد و او را به برترين درجات عزت رساند و اينچنين انقلابي در  ارزشهاي پايمال شده پديد آورد.

انقلاب اسلامي، به زن استقلال و آزادي بخشيد در
حالي که غرب او را برده استثمار شده انگاشته بود.

انقلاب اسلامي، زن را دوشادوش مرد مسئوليت داد
يعني مسئوليتهاي او را به او شناساند و به او فهماند که تو نيمي از اجتماع انساني
را تشکيل مي‌دهي و بايد احساس مسئوليت کني چه در قبال خانواده و چه نسبت به
انقلاب. و همه بالعيان ديديم که چگونه زنان انقلابي راه صدساله را يکشبه طي کردند
و آنچنان افتخاراتي آفريدند که جهان را به حيرت واداشتند. وراستي حيرت‌انگيز است
يا آنجا که معلم نسل آينده است و يا آنجا که به عنوان ياري رساندن به پشت جبهه، در
تلاش مداوم و کوشش بي‌وقفه براي گرم نگهداشتن جبهه فعاليت مي‌کند و يا آنجا که
رزمندگان مجروح را در بيمارستان‌ها مداوا و پرستاري مي‌کند و و …

و اين پديده را فرهنگ قرآن به انقلاب آموخته است
که فرمود:

«و من يعمل من الصالحات من ذکر اوانثي و هو مؤمن
فاؤلئک يدخلون الجنّة ولايظلمون نقيراً» و هرکس چيزي از اعمال صالح انجام دهد خواه
مرد باشد يا زن اما اين داشته باشد، چنان کساني داخل بهشت مي‌شوند و به اندازه
پرده هسته خرمائي به آنان ظلم نخواهد شد.

و فرمود: «فاستجاب لهم ربهم اني لاأضيع عمل عامل
منکم من ذکر او انثي بعضکم من بعض» سپس خداوند درخواست آنان (صاحبان خرد) را
پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل کننده‌اي از شما را خواه زن باشد يا مرد ضايع نمي‌نمايم،
شما همگي از جنس يکديگريد.

 

/

رابطه حوادث با اعمال انسان

هدايت
در قرآن

تفسير
سوره رعد

قسمت
بيست و دوم ـ آية الله جوادي آملي

رابطه
حوادث با اعمال انسان

حافظان
و مراقبان الهي

انسان
و تمام شئون حيات او در مشهد و محضر خداي سبحان است و ذره اي از آن شئون، از علم
الهي، غيبت و غروب ندارد و حتي تصميم هاي نهاني و پنهاني او در محضر الهي است و
لذا در آيه كريمه سوره «رعد» فرمود: «لَهُ مُعَُقّباتٌ مِنْ خَلْفِهِ يَحْظُونَهُ
مِنْ اَمْرِ اللهِ» ـ براي انسان ماموراني است كه پياپي، از پيش رو و از پشت سرش
او را از حوادث (غير حتمي) حفظ مي كنند. در اينجا چون شئون علمي حق را بيان فرمود،
شئون تدبيري حق را هم بيان مي فرمايد به اين معني كه مي فرمايد: نه تنها همه
كارهاي شما را مي دانيم، بلكه همه كارهاي شما را اداره مي نمائيم، و چنين نيست كه
در دنيا آزاد و رها باشيد و فقط در قيامت حساب پس دهيد بلكه در اينجا هم تحت تدبير
حفظه ما مي باشيد، و از چند طريق، فرشتگان ما مراقب شما هستند و اگر وقتي مصلحت
ايجاب كرد، همان وقت شما را به دست عذاب مي سپاريم.

ضميرهاي
چهارگانه اي كه در آيه فوق مي باشد به انسان بر مي گردد، يعني براي انسان تعقيب
كنندگاني مي باشند كه مراقب او هستند و ممكن است معقبات به معني حافظان باشد كه از
طرف خداوند، يكي پس از ديگري به دنبال هم براي حفاظت انسان مي آيند و با اين تفسير
چنين مي شود كه وقتي آن فرشتگان و ماموران روزانه مي روند، فرشتگان شب پس از
رفتنشان مي آيند، نظير آن چه درباره نماز فجر آمده است «اِنّ قرآن الفجر كان
مشهوداً»[1] و نماز
صبح را به جاي آور كه مشهود فرشتگان است، كه هم مشهود ملائكة‌ الليل است و هم
مشهود ملائكة النهار، ملائكه ليل حافظان شبانه الهي هستند و ملائكه نهار حافظان
روزانه الهي مي باشند، كه به دنبال رفتن فرشتگان ليل، فرشتگان روز مي آيند و اين
دو مُعَقِب يكديگرند، يا معقب انسان اند و آنها را از پيش رو و پشت سر تحت نظر
دارند؛ تعقيب از جلو به اين معنا است كه مراقب انسان از اين سمت نيز مي باشند، يك
عده از آنان از جلو انسان و يك دسته از پشت سر، و يك عده از يمين و سمت راست و يك
دسته از يسار و سمت چپ مواظب اند و انسان از هر سو در احاطه حفظه و مراقبين الهي
است چرا كه انسان «كادح الي ربّه» است و سير الي الله دارد، لذا از هر سو اعمال او
را زير نظر دارند كه ببينند چه مي كند، تنها جلو و دنبال جسماني او نيست، بلكه
اعمالي را كه پشت سر گذاشته و انجام داد و تصميم ها و نيت هائي را كه براي آينده
دارد، آنها را هم مراقبت مي نمايند.

و
قسمت مهم همين خاطرات نفساني او است كه چه در پيش دارد و چه پشت سر گذاشته است،
همه و همه اينها تحت مراقبت و دقت ماموران الهي است.

در
مورد اين اصل كه براي هر انساني حافظي مي باشد در سوره «طارق» چنين آمده است «اِنْ
كُلُّ نفسٍ لمّا عليها حافظ»[2]ـ هيچ
انساني نيست جز اين كه از سوي خداي سبحان نگهبان و حافظي، تمام كارهايش را با دقت
تحت مراقبت دارد. و در سوره «انفطار» مي فرمايد: «و انَّ عليكم لحافظين كراماً
كاتبين»[3]ـ بر
شما حافظان داراي مقام بزرگ دو نويسنده (اعمال) گماشته شده است. اين فرشتگان به
اعمال ظاهري و باطني ما واقف اند، چرا كه مامور ثبت و نوشتن همه اينها مي باشند،
تا در قيامت به آنها رسيدگي گردد، لذا مي فرمايد: «اِنْ تبدوا ما في انفسكم او
تخفوه يحاسبكم به الله»[4]ـ آن
چه در دل داريد اگر آشكار سازيد يا پنهان خداوند شما را طبق آن محاسبه مي نمايد.
پس معلوم مي شود كه آن فرشتگان كرام كاتبين از آشكار و نهان انسان آگاه مي باشند و
آن را مي نويسند. در روايتي از حضرت موسي بن جعفر (ع)در اين باره چنين سوال شده
است: «سألته عن الملكين هل يعلمان بالذّنب اذا اراد العبد انْ يفعله او الحسنة؟» ـ
آيا دو فرشته مامور نوشتن اعمال، هنگامي كه انسان اراده و نيت انجام گناه يا كار
نيك را مي نمايد، به آن آگاهي مي يابند؟ امام از آن شخص پرسيد: آي بوي عطر و بوي
بد يكي است؟ راوي مي گويد: عرض كردم: خير، آن گاه حضرت فرمود: «اِنَّ العبد اذا
هَمَّ بالحَسَنة خرج نَفَسُه طَيّبُ الرّيح،… و اذا هَمَّ بِالسَّيّةِ خَرَجَ
نَفسَهُ مُنْتِنُ الرّيح»[5]ـ
هنگامي كه بنده، اراده و آهنگ كار نيك مي نمايد، نفسش خوشبو خارج مي شود، و چون
تصميم گناه و كار زشت گيرد نفسش بدبو بيرون آيد.

 

محافظت
از امر الهي

«يحفظونه
من امرالله».

خداوند
در مقام بيان توحيد ربوبي، مساله عالميت خويش را به كل شيء ذكر فرمود، سپس نحوه
تدبير انسان را بيان فرمود كه در تمام شئونيش تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، زيرا
هيچ چيز بدون اذن حضرت حق در جهان نمي تواند به انسان آسيبي وارد سازد و نه كسي از
آسيبي به غير اذن او محفوظ مي ماند.

پس
هم آسيب رساني و هم صيانت از گزند تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، و به عبارت ديگر:
چنين نيست كه حادثه اي خود به خود به كسي وارد گردد، يا شخصي بيرون از خواست او از
آسيبي محفوظ ماند، لذا در سوره «سبا» در اين باره فرمود: «و ربك علي كل شيءٍ حفيظ»[6]‌ـ‌و
در آيات ديگر سوره ها نيز آمده است، چنان چه در سوره بقره درباره حفظ آسمان ها و
زمين ها مي فرمايد: «و لا يَؤدهُ حفظهما»[7]ـ‌حفظ
زمين و آسمان او را به زحمت نمي اندازد و بر او آسان است، چون خدا ربّ العالمين
است، پس ممكن نيست چيزي خواه به سود و يا به زيان كسي يافت شود،‌ مگر به اذن خداي
تعالي، چرا كه قبلا گذشت كه «و كلّ شيءٍ عنده بمقدار» ـ يعني هر چيزي كه در جهان
خلقت يافت مي شود با اندازه و مقدار مشخص خلق مي شود و با اذن و فرمان حق تعالي
است.

پس
فرشتگان ياد شده در آيه، معقبات خاص اند كه انسان را از امر «الله» حفظ مي نمايند
يعني از حوادثي كه بخواهد روي بدهد، اين فرشتگان انسان را از آنها حفظ مي نمايند.
و به عبارت ديگر: هيچ حافظي براي انسان جز خداي انسان نيست؛ نه خود انسان، چنان
قدرتي دارد كه خويشتن را حفظ نمايد، نه موجود ديگري آن توان را دارد كه حافظ انسان
باشد. بنابراين، فرشتگان «معقِب» انسان را از امر خدا و به امر خدا حفظ مي نمايند.

در
سوره انبياء مي فرمايد: «قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بالليّل و النّهار من الرّحمن»[8]ـ بگو
چه كسي شما را از خداي رحمان اگر بخواهد به شما آسيبي وارد سازد، حفظ مي نمايد.
«مِنْ» در اينجا، از نظر ادبي «مِنِ نشويّه» است، يعني منشا اين محافظت همان رحمت
او است، پس هيچ حافظ و نگهباني جز خدا نيست، و انسان پيوسته زير پوشش مراقبت
ماموران الهي است تا هنگامي كه اجل معينش فرا رسد. اين كه اميرمومنان (ع)در دعاي
شريف «كميل» به خداي سبحان عرضه مي دارد: «اللهم مولاي كم من قبيح سترته و كم من
فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته»: مولاي من! چه بسا
زشتي هايم را پوشاندي و چقدر از سنگيني بلاها بر من جبران نمودي و چقدر از لغزشها
نگه داشتي و چقدر از بديها و شرها از من دفع كردي. چه بسا بلاها است كه انسان توجه
به آن ندارد تا درصدد دفعش برآيد، بر فرض توجه كه قدرت دفعش را هم ندارد، و از
بسياري لغزشها كه انسان نمي داند در اثر صيانت و حراست كيست كه از آن محفوظ مانده
است؟ در بسياري از موارد تصميم بر انجام كاري مي گيرد، ولي بعد پشيمان مي شود، ولي
نكته و علت اين پشيماني برايش مشخص و روشن نيست، آن گاه كه متوجه مي شود با خود مي
گويد: چه خوب شد من آن كا را انجام ندادم.

چنين
نيست كه بدون دليل از انجام كاري پشيمان گردد، بلكه مبدئي است به نام «مُقلِّب
القلوب» كه در تصميم او اثر مي گذارد. اگر موحدي مانند اميرمومنان (ع)باشد دليل
اين پشيماني را توجه آن مقلب القلوب مي داند و اگر يك آدم متعارف و معمولي باشد،
آن را به شانس نسبت داده و مي گويد: شانس من ياريم كرد كه از انجام آن منصرف شدم!.

در
صورتي كه شانسي در كار نيست، و اصلا شانس يك امر وهمي و خيالي است و عقل و نقل آن
را تخطئه و باطل مي دانند ولي توحيد را هم عقل و هم نقل ثابت مي نمايد. پس اگر كسي
تابع عقل و وحي نباشد، خواه ناخواه تحت تاثير اين اوهام و خيالات قرار مي گيرد و
معتقد به خوش شانسي و بدشانسي مي شود.

در
جريان اصحاب كهف خداوند در آيه «25» سوره مباركه «كهف» مي فرمايد:

«وَ
لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثلاث مائه سِنينَ وَ ازدادُوا تِسعاً» سيصد و نه سال در
غار بودند، و مي فرمايد: «و نقلّبهم ذاتَ اليمين و ذاتَ‌ الشمال»[9]ـ ما
آنها را به طرف راست و چپ مي گردانيديم و از اين پهلو به آن پهلو تا لباسشان و يا
بدنشان بر اثر يك جا ماندن، آسيب نبيند، البته در بعضي از روايات درباره بودن آنها
در غار، سيصد سال ذكر شده است كه به واسطه تفاوت سال شمسي و قمري است. ما هم در
خوابهاي شبانه بي آنكه توجه داشته باشيم از اين پهلو به آن پهلو مي خوابيم، تا
خستگي رفع، و از آسيب محفوظ بمانيم، پس در خواب هم دست تدبير او است كه ما را
تدبير مي نمايد.

فرشتگان
الهي هم اعمال شما را ضبط مي نمايند و هم شما را حفظ مي كنند. اين طور نيست كه
خاطرات در تاريخ محو گردد، بلكه در حافظه تاريخ محفوظ مي ماند، و در كتاب مبين ثبت
مي شود، و هيچ يك از گفتار و رفتار انسان از بين نمي رود. در سوره «ق» مي فرمايد:
«وَ‌ لَقَدْ خَلَقْنا الأنسانَ و نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» ـ ما
انسان را آفريديم و از وسوسه هاي نفس او هم باخبريم. نفس عامل قريب و نزديك وسوسه
است و شيطان عامل بعيد. شيطان اگر بخواهد وسوسه كند از راه نفس اماره به وسوسه مي
پردازد. چنين نيست كه بدون واسطه وسوسه نمايد، پس قواي نفساني ما ابزار دست شيطان
مي شود، چنان چه سمّي بخواهد كسي را از بين ببرد، بايد از راه دستگاه گوارش باشد،
لذا در سوره «ناس» مي فرمايد: «الذي يُوَسْوسُ في صدور الناس» خناس كه در سينه هاي
مردم وسوسه مي نمايد. و اين خنّاسها دو قسم اند، مردمي كه تحت تدبير شيطان خوي
شيطنت در آنها پيدا مي شود و به صورت دوست و رفيق، انسان ها را وسوسه و گمراه مي
نمايند.

و
نيز در آيات بعد فرمود:

«اذ
يَتَلَقَي المُتَلقيان عَنِ اليُمين و عَن الشّمال قَعيْدٌ، ما يَلْفِظُ مِنْ
قَوْلٍ اِلا لَدَيْهِ رَقيْبٌ عَتيدٌ»[10] آن
دو فرشته كه براي رسيدگي و حفظ گفته هاي انسان ماموريت دارند، يكي از طرف راست، و
ديگري از طرف چپ، با يكديگر برخورد مي نمايند. «قعيد» يعني نشسته و كمين كرده و در
دو جانب انسان، نگهبان گفتار و كردار او مي باشند و هيچ سخني از او سر نمي زند،
مگر اين كه در كنار او آن دو فرشته رقيب و عتيد حاضرند، نه اين كه يكي رقيب است و
يكي عتيد، بلكه هر يك از ان دو داراي اين صفت است. رقيب يعني مراقب خوبي او است، و
به كسي رقيب گفته مي شود كه رَقَبه و گردن مي كشد، تا چيزي از او فوت نشود و همه
چيز را ضبط مي نمايد، و عتيد يعني مستعد و آماده است براي ضبط آن چه كه انسان مي
گويد، پس هر كدام، هم رقيب و هم عتيد مي باشند. و در آيه 21 مي فرمايد: «وَ جاءَت
كُلُّ مَعَها سائقٌ و شهيدٌ» ـ آن گاه  كه
قيامت فرا مي رسد، هر انساني كه وارد محشر مي شود، دو نفر همراه او است، يكي آن كه
او را به سوي محكمه و دادگاه عدل الهي سوق مي دهد و ديگر آن كه بر اعمال او گواهي
و شهادت مي دهد. و در سوره «انعام» مي فرمايد: «حتّي اذا جاء احدكم الموت تَوَفّتْه
رُسُلشُنا و هُم لا يفرّطون»[11] تا
هنگامي كه مرگش فرا رسد، ماموران ما او را توفّي مي كنند و آنها در انجام
ماموريتشان كوتاهي نمي نمايند.

 

ارتباط
حوادث با اعمال انسان

ميان
اعمال انسان و حوادث، ارتباطي مستقيم برقرار است، به طوري كه هيچ نعمتي را خداي
متعالي كه به شما عنايت فرموده، سلب نمي نمايد مرگ اين كه شما موجبات سلب آن را با
اعمال بد خود فراهم سازيد؛ آن وقت است كه ماموران الهي ديگر از شما صيانت و محافظت
نمي كنند و شما را به حال خودتان وا مي گذارند، چرا كه فرشتگان چنان كه حافظ انسان
از مرگ مي باشند، حافظ او از زوال نعمت نيز هستند. اين كه در ادعيه آمده است:
«الهي لا تكِلني الي نَفْسي طَرْفَةَ عين» ـ خداوندا! مرا به اندازه يك چشم به هم
زدن به حال خودم وامگذار، چگونه ممكن است كه خداي سبحان انسان را به خودش واگذار
سازد؟ معني اين دعا اين است كه لطف و محافظت و عنايت را از من سلب مكن، كه خود من
از مقاومت در برابر حوادث ناتوانم و ديگري هم قادر به حفظ و حل مشكل من نمي باشد،
لذا در قرآن كريم اين مساله به صورت يك اصل بيان شده است كه «اِنَّ الله لا
يُغيّرُ ما بِقومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ و اذا اراد الله بِقومٍ سُوءً
فَلا مرَدَّ لَهُ و ما لَهُمْ مَنْ دونه مِنْ وال» ـ خداوند سرنوشت هيچ قومي را
تغيير نمي دهد، مگر اين كه آنها خود را تغيير دهند، و چون خداوند اراده سوئي به
قومي كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهد بود. كارهاي مهم از
درون شروع مي شود و لذا قرآن خيلي در مورد ظاهر انسان بحث نمي كند، چرا كه اگر جان
انسان آلوده باشد، زمينه زوال نعمت فراهم مي شود، و اصلاح بدن هم بي فائده است، پس
هر ستم و گناه و اسرافي كه از انسان سر مي زند، زبانش متوجه خود او است و بر
خويشتن ستم روا مي دارد، لذا فرمود: «قُلْ يا عباديَ الذينَ اسرفوا علي انفسهم لا
تقنطوا من رحمة‌ الله انَّ الله يغفر الذنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»[12] ـ
بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم نموده ايد، از رحمت خداوند نوميد نگرديد،
كه خدا تمام گناهان را مي آمرزد و همانا خداوند بسيار آمرزنده و بسيار بخشنده است.
بنابراين اگر كسي از درون تيره شد، زمينه زوال نعمت را در خويش فراهم ساخته است.

در
جهاني كه به سر مي بريم چيزي به عنوان اكرام مطرح نيست، اكرام واقعي در بهشت است،
و آن چه به نام رفاه و آسايش است. چنان چه در سوره مباركه «فجر» مي فرمايد براي آزمايش
مردم است، «فامّا الانسان اذا ما ابْتَليهُ رَبُهُ فَاكْرَمَهُ وَ نَعَمَهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَكْرَمَنِ، و امّا اذا ما ابْتَليهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَهانَن»[13] ـ‌
اما انسان چون خداوند او را براي امتحان اكرام مي نمايد و نعمت مي بخشد مي گويد:
پروردگارم مرا گرامي داشته است و اما هنگامي كه از روي آزمايش او را در تنگنا و
تنگدستي قرار مي دهد مايوس گرديده و مي گويد: پروردگارم مرا خوار كره است. سپس مي
فرمايد: «كلاّ» كلاّ حرف ردع است و براي ردّ اين هر دو پندار غلط فرمود: نه چنين
است، روبراه شدن وضع انسان و مرفه شدن دليل اكرام الهي نيست، اكرام به تقوي است نه
به داشتن نعمت، و اگر فقير شد مي گويد: خدا مرا اهانت نموده است، در حالي كه اهانت
به عصيان است. اين پندارها مربوط به انسان عادي است و از چنين انساني نقل مي
نمايدف بلكه اينها وسيله امتحان است نه دليل اكرام و اهانت، چنان چه سلامتي و
بيماري نيز، خود امتحان و آزموني است براي انسان، تا در جريان اين امتحان ها مشخص
شود كه در فقر و مرض و غنا و سلامتي چه مي كند؟ پس تمام شئون زندگي ما ابتلاء و
آزمايش است، و وقتي انسان از درون تغيير كرد و تيره شد. آن نعمت هاي الهي از او
سلب مي شود و به فرشتگاني كه حافظان بامرالله و من امر الله اند، خداي سبحان دستور
صيانت و حفظ او را نمي دهد. در سوره «انفال» كه جريان آل فرعون را ذكر مي نمايد مي
فرمايد: «كَدأب آل فرعون و الذينَ من قَبْلِهِمْ كفروا باياتِ الله فَاَخذَهُمُ الله
بِذنُوبِهمْ اِنَّ الله قويٌّ شديدُ العِقاب، ذلكَ بانَّ الله لَمْ يكُ مُغَيّراً
نِعْمَة اَنْعَمَها علي قومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ وَ‌انَّ الله سميعُ
عليم»[14] ـ‌
همانند حال نزديكان و خاندان فرعون و آنهائي كه با او بودند كه پيش از آنها بودند،
آنها آيات خدا را انكار كردند، خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوند
قوي و عذابش سخت و شديد است، و اين معني به دليل اين است كه خداوند هيچ نعمتي را
كه به گروهي داده تغيير نمي دهد جز آن كه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا
و دانا است. كه اين آيه هم مشابه آيه اي است كه در سوره «رعد» آمده و ذكر كرديم. و
«لم يك مغيّراً» اين مطلب را مي رساند كه اين يك سنت ناپذير الهي است، ولي اگر «لا
يُغيرُ» بود، تنها دليل اين بود كه يك سنت است، اما تغيير آيه، اين معنا را به
عنوان يك سنت لا يتغيّر بهتر تفهيم مي نمايد، «و ان الله سميعٌ عليم» خدا به همه
خصوصيات عالم است.

 

تقوي
و برخورداري از بركات الهي

و
در سوره «اعراف» اين رابطه ميان اعمال انسان و نعمت هاي الهي را به اين گونه بيان
نموده است، «وَ لَوْ اَنّش اَهْلَ الْقُري آمنوا و اتّقوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السّماء وَ الأرْضِ وَ لكِنْ كذّبوا فَاَخَذْناهم بما كانوا
يَكْسِبُونَ»[15] ـ‌ اگر
مردمي كه در شهرها و آبادي ها به سر مي برند ايمان بياورند و متقي گردند. بركات
آسمان و زمين را بر آنها مي گشائيم ولي تكذيب كردند، ما هم آنان را به سزاي
كارهايشان كيفر داديم.

تنها
اعتقاد كافي نيست، بلكه بايد انسان از نظر اعتقاد مومن و از نظر عمل هم صالح باشد.
تقوا يعني عمل صالح، اين آيه تلازم ميان ايمان و تقوي را از يك طرف و برخورداري از
بركات الهي را از طرف ديگر تبيين مي نمايد. مردم صالح و با ايمان وقتي از بركات
الهي متنعّم شدند، در برابر آنها خاضع اند و قهراً آن را به جا مصرف مي نمايند و
شاكر خواهند بود، و سر اين ارتباط اين است كه انسان و اعمالي كه از انسان سر مي
زند، جداي از نظام آفرينش نيست، چرا كه انسان يك موجود جداي از نظام خلقت نمي
باشد، تا چنين توهم شود كه ايمان و تقواي او در حوادث روز نقشي ندارد. انسان
موجودي است از موجودات همين عالم و همه اعمال و عقائد و رفتار و كردار او در جهان
نقش دارد، و حوادث مهم جهان هم در كيفيت تصميم گيري انسان بي نقش نمي باشد، پس
انسان موجودي جدا و گسيخته از عالم نيست تا توهم گردد كه صلاح او چگونه باعث بركات
مي شود يا چگونه دعا و نماز استسقاء سبب بارش و نزول باران خواهد شد، و چگونه دعا
نظام را عوض مي كند؟ انسان واقعيتي است در كنار ديگر واقعيت ها، و آن خدائي كه
جهان و انسان را آفريد يك موجود گسيخته و بريده از عالم نيافريده است تا حسنات و
سيئات او تاثيري در نظام آفرينش نداشته باشد.

بوعلي
سينا رساله اي دارد براي اثبات اين كه بين اعمال امت و حوادث روز فاصله اي نيست و
در الهيات شفا اين سخن بلند را دارد كه مبادا چنين پنداريد كه يك نماز و يا دعاي
شما در ريزش باران نقشي ندارد. آنها كه فيلسوف نما هستند هنرشان اين است كه عقايد
مرم را انكار كنند، اكثر چيزهائي كه تودۀ مسلمين به آنها اعتقاد دارند براي من
قابل برهان است، قرباني ها، صدقات، صله هاي رحم، دعاها و امثال ذلك، در كل نظام
تاثير دارد، انسان با همه خاطرات و اعمالي كه از او نشات مي گيرد مهره هاي همين
جهان است، لذا در قرآن كريم در سوره اسراء آيه 8 و در سوره انفال آيه 19 آمده است
«وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدنا وَ‌اُنْ تَعُودوا نَعُدْ» ـ اگر شما بر گرديد و عوض شويد
لطف ما هم بر مي گردد، چنين نيست كه هر كاري انجام دهيد، حوادث عالم همان طور
ادامه يابد. البته مساله كيفر و عقاب قيامت حساب جداگانه اي دارد، و گاهي هم انسان
را گرفتار تكاثر نموده و به او مال و اولاد مي دهد تا بوسيله استدراج، عصيان و
طغيانش افزون گرديده و سرگرم گردد، تا سرانجام در قيامت بر او سخت گرفته شود.

ادامه
دارد

 



1ـ سوره اسرا،
آيه 78.

/

تجلّى تولّى و تبرّى در زيارت عاشورا

آفرينش انسان بر فطرت
ـ1 خداى سبحان انسان را با ويژگى فطرت آفريده است، فطرتى كه اساس آن عشق به كمال مطلق و خير و سعادت و تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است، ويژگى كه همگانى و تغييرناپذير است. يعنى اصل اين فطرت در همه انسانها وجود دارد. گرچه ممكن است در تشخيص مصداق كمال مطلق يا نقص گرفتار خطا و اشتباه شوند. به همين منظور خداى سبحان دين را كه همگام و هماهنگ با فطرت است در اختيار آدمى قرار داده و از او خواسته است تا تمام توجهش را متوجّه دين هماهنگ با فطرت كند و با استفاده از آن در علم و عمل خود را به كمال مطلق نائل و از نقص مصون بدارد «فاقم وجهك للدّين حنيفاً فطرت اللّه التى فطر النّاس عليها لاتبديل لخلق اللّه ذلك الدين القيم ولكنّ اكثر الناس لايعلمون؛() پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداى سبحان انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمي‌دانند.»
 خدا كمال مطلق و طاغوت نقص و شر
ـ2 براى اين كه انسانها در مسير فطرت گام بردارند و از خطا در تشخيص مصداق كمال مطلق و نقص و شقاوت مصونيّت پيدا كنند خداى سبحان در ميان هر امّتى پيامبر برانگيخته تا حجت بر آنها تمام شود و مصداق واقعى كمال مطلق را شناخته و راه رسيدن به آن را بيابند و همچنين مصداق نقص را شناخته و راه مصونيت از آن را بيابند.
«ولقد بعثنا فى كلّ امّة رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى اللّه و منهم من حقّت عليه الضلالة فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين؛() ما در هر امّتى رسول فرستاديم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد، خداى متعال گروهى را هدايت كرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامنشان را گرفت، پس در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود.»
اساس دعوت همه انبياء دعوت به توحيد و پرستش خداى يگانه و دورى از طاغوت و مبارزه با اوست. زيرا اگر پايههاى توحيد محكم نشود و
طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردد هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده شدن نخواهد بود. اگر آدميان بدانند كمال مطلق خداست و راه رسيدن به كمال مطلق عبادت و سر سپردگى و تسليم شدن در برابر خداست و نقص، طاغوت است و راه مصونيت از آن اجتناب از طاغوت و مبارزه با اوست و با اين آگاهى اين رهنمود انبياء را انتخاب كنند به طور طبيعى عشق به كمال در او شكوفا مىشود ولى اگر از اين نعمت استفاده نكنند دچار گمراهى مىگردد. زيرا دسته اول از مقدّمات هدايت را كه همانا عبارت از عقل و فطرت و فرستادن انبياء و ارائه آيات تكوينى و تشريعى خداست تا تصميمگيرى آزادانه، پذيرفته و به سر مقصود رسيده‌اند و دسته دوم با لجاجت و خيره سرى و استكبار و غرور از پذيرش مقدّمات هدايت سرباز زده و خود را به طاغوت و باطل نزديك كرده و در نتيجه گرفتار ضلالت و گمراهى شده و از مقصود دورمانده‌اند.
در پايان آيه نيز براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور عمومى را صادر كرده كه در روى زمين سير كنند
و آثار گذشتگان را كه بر روى زمين و در دل خاك نهفته است بررسى كنند و بيابند، سرانجام كار كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند به كجا كشيده است.
انسانى كه به منظور آموختن درس و عبرتگيرى از گذشتگان در زمين سير مىكند هم با ظالمان و ستمگران و اهل باطل و آثار آنها روبرو مىشود و هم با پاكان و نيكان و اهل توحيد و آثار آنان مواجه مىگردد به طور طبيعى انسان بيدار با مشاهده نتايج اعمال ظالمان و اهل باطل، از باطل و ستم و انحراف اجتناب مىكند و با ديدار آثار نيكان و پاكان، خود را به نيكى و پاكى مي‌آرايد.
نكوداشت نيكان به مقتضاى فطرت
ـ3 گرامى داشت انسانهاى شايسته و فرهيخته و تأثير گذار و نقش آفرين و مصلحان تاريخ و زنده نگهداشتن نام و ياد آنان در تمام جوامع بشرى رواج دارد. جوامع با تعظيم صاحبان كمال و علم و دانش و بزرگداشت مقام آنان از آنها تجليل به عمل مي‌آورند. بايد توجه داشت كه تجليل و تعظيم بزرگان و صاحبان كمال ريشه در كمال دوستى انسان و گرايش فطرى او به كمال دارد و چون هر كسى با سائقه فطرى الهى به مال عشق مي‌ورزد در برابر انسانهاى كامل و صالح ستايش كرده و در ساحت او كرنش مىكند و اين ستايش و كرنش در برابر انسانهاى كامل چه زنده و مرده تفاوتى نمىكند.
چنان چه آدميان در برابر فرهيختگان و صاحبان كمال ستايش و كرنش مىكنند نسبت به انسانهاى طالح و آلوده و ستمگر حالت نكوهش داشته و او را مذمّت كرده و طرد مىكنند.
زيارت مصداقى از بزرگداشت افتخار آفرينان
ـ4 زيارت پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت آن حضرت كه در روايات فراوانى تأكيد شده است علاوه بر پيوند وثيق بين زائر و مزور نكوداشت عظمت و مقام آنها و به انگيزه عشق به كمال و كمال خواهى است كه در اين جا به بيان دو روايت اكتفا مىشود.
امام حسن مجتبى(ع) فرمود: من به پيامبر خدا عرض كردم پاداش كسى كه به زيارت تو اقدام كند چه خواهد بود؟ پيامبر اكرم(ص) فرمود«:من زارنى او زاراباك اوزارك اوزار اخاك كان حقاً علىّ ان ازوره يوم القيامة حتّى اخلّصه من ذنوبه؛() كسى كه مرا يا پدرت
را يا تو را يا برادرت را زيارت كند بر من لازم است كه در روز قيامت با او ديدار كرده و او را از گناهانش رها سازم.»
امام حسين(ع) نيز خطاب به پيامبر عرض مىكند، كسى كه به زيارت ما مىپردازد چه پاداشى براى اوست؟ فرمود«:يابنىّ من زارنى حيّا او ميتاً و من زار اباك حيّاً او ميتاً و من زار اخاك حيّاً و ميتاً و من زارك حيّا و ميتاً كان علىّ ان ازوره يوم القيامه و اخلصه من ذنوبه و ادخله الجنّه؛() فرزندم، كسى كه در حال حيات و زندگى يا مرگ مرا و پدرت و برادرت و خودت را زيارت كند بر من است كه او را در روز قيامت زيارت كنم و او را از گناهان نجاتش دهم و وارد بهشتش سازم.»
5 ـ يكى از امامانى كه به زيارت او تأكيد شده زيارت امام حسين(ع) است كه در برخى روايات گفته شده اگر كسى قبر حسين(ع) را در كنار فرات زيارت كند مانند كسى است كه خدا را فوق عرشش زيارت كرده باشد و يا اگر كسى آن حضرت را با معرفت و شناخت حقش زيارت كند خداى سبحان او را در اعلى عليين قرار دهد و اگر كسى قبر حسين(ع) را در حالى كه به حقش معرفت دارد زيارت كند خداى سبحان گناهان گذشته و آينده‌اش را مىبخشد.()
و يكى از زياراتى كه بر خواندن آن و مداومت بر آن تأكيد شده زيارت روز عاشوراى امام حسين(ع) است.
امام باقر(ع) فرمود: اگر كسى در روز عاشورا از نزديك امام حسين را با چشم گريان زيارت كند خداى سبحان به او پاداش دو هزار حج و دو هزار عمره و دوهزار شركت در جهاد كه در ركاب پيامبر خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) باشد اعطا مىكند. از آن حضرت سؤال شد اگر كسى امكان حضور در كربلا و حرم مطهر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشد و از راه دور بخواهد آن حضرت را زيارت كند تكليف چيست؟ حضرت فرمود: پيش از ظهر در جاى بلندى بايست و پس از اشاره به سوى مرقد آن حضرت بر او سلام كن و بر ستمگران و كشندگان او لعن و نفرين بفرست، آنگاه دو ركعت نماز زيارت بخوان و هرچه مىتوانى بر مصيبت او گريه كن و خاندانت را نيز بر اين عمل وادار ساز، و در خانه مصيبت آن حضرت را اقامه كن سپس فرمود: هر كه اين كار را انجام دهد من ضمانت مىكنم كه خداى سبحان پاداش ياد شده را به او بدهد. پس از بيان مطالب به بيان اصل زيارت مىپردازد.()
اين زيارت با سلام و درود بر امام حسين(ع)
به عنوان فرزند پيامبر خدا و اميرالمؤمنين و سرور اوصياء و فاطمه زهراء سرور زنان عالم و سلام و درود بر او به عنوان خون خدا و فرزند خون خدا و يگانه روزگار و سلام بر كسانى كه در آستانه او عاشقانه ايثار و فداكارى كردند آغاز مىشود. و با بيان مصائب او و عظمت آن مصائب مطالب ادامه پيدا مىكند پس از آن به لعن و نفرين ظالمان مىپردازد و مطالب فراوانى در آن بيان مىكند.
ظهور تولّى و تبرّى در زيارت عاشورا
از تأكيد بر زيارت امام حسين به گونه كلّى و زيارت آن حضرت در روز عاشورا و خواندن زيارت عاشورا در همه ايام استفاده مىشود كه يكى از نكات مورد توجه تجلّى و ظهور تولّى و تبرّى در زندگى شيعيان و پيروان اهل بيت رسول اللّه(ص) است، در زيارت عاشورا تولّى و اظهار ولايت و پذيرش آن به خوبى آشكار است و همچنين تبرّى و اظهار برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و كسانى كه آنها را به شهادت رساندند.
حال به فرازهايى از اين زيارت اشاره مىشود.
فرازهايى كه گوياى تولّى است در چند بند بيان مىشود
الف: در فراز اول كه با سلام و درود بر آن حضرت آغاز مىشود و زائر مىگويد:سلام برتو اى اباعبداللّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند اميرالمؤمنين و سرور اوصياء، سلام بر تو اى فرزند فاطمه سرور زنان جهان، سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا و يگانه روزگار، سلام بر تو و جانهاى پاكى كه در آستانه تو فرود آمدند، سلام الهى بر همه شما در هميشه زمان، تا هنگامى كه من زنده‌ام و روز و شب پايدار باقى است.
اى اباعبداللّه، بى ترديد مصيبت تو بسيار سخت و تحمّل آن بر همه انسانهاى مسلمان بسى دشوار است نه تنها بر موجودات زمينى بلكه ديدن آن صحنههاى دلخراش و جانكاه براى ساكنان آسمانها نيز سنگين بود.
ب: يا ابا عبداللّه انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الى يوم القيامة؛ اى حسين، اى ابا عبداللّه، بى شك تا روز رستاخيز بر اين عقيده استوار مىمانم كه در كنار ياران شما بوده و در جبهه همرزمان شما باشم.
ج: بابى انت و امى، لقد عظم مصابى بك فاسئل اللّه الّذى اكرم مقامك و اكرمنى
بك، ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد(ص) اللهم اجعلنى عندك وجيها بالحسين (ع) فى الدّنيا و الآخرة.
پدر و مادرم فداى تو باد، تحمّل مصيبت تو بسيار سخت است، از خدايى كه منزلت كريمانه‌اى به تو بخشيد و مرا در سايه آشنايى با تو گرامى داشت مشتاقانه خواستارم در ركاب پيشواى پيروزى از خاندان نبوى(ص) كه به هدف خونخواهى تو برمىخيزد، توفيق حضور داشته باشم.
بار خدايا مرا در پرتو الطاف سالار شهيدان در دنيا و آخرت جزو رو سفيدان و آبرومندان درگاهت قرار ده.
در فراز بعدى زائر راه تقرّب به خدا و پيامبر خدا و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را ولايت و محبت امام حسين(ع) و بيزارى از دشمنان آنها مي‌داند.
فرازهايى كه به بيان تبرّى مىپردازد
الف: در مجموع اين زيارت تبرّى به صورت لعن و نفرين نسبت به كسانى كه اساس ظلم و ستم را بنيان نهادند بيان مىشود. از جمله مىفرمايد :فلعن اللّه امّة اسّست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت و لعن اللّه امّة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم الّتى رتّبكم اللّه فيها و لعن اللّه امّة قتلكتم و لعن اللّه الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم، برئت الى اللّه واليكم منهم و من اشياعهم و اتباعهم و اوليائهم.
لعنت خداوند بر كسانى كه اساس ظلم بر شما خاندان نبوى را بنيان نهادند، لعنت خدا بر نامسلمانانى كه منزلت خدادادى شما را ناديده گرفتند و شما را از جايگاه امامت بيرون راندند و خلافت الهى شما را به يغما بردند.
لعنت خدا بر كسانى كه بر اثر ترس و جهالت و سفاهت به طاغوت زمان پيوستند و زمينه كشتار شما را فراهم ساختند، از همه اين افراد و كسانى كه سبب شيوع و گسترش تفكر اموى شدند و گروهى كه به جاى پذيرش ولايت الهى ولايت طاغوت را پذيرفتند و افرادى كه طوق بندگى و پيروى بى چون و چراى آنان را به گردن آويختند از همگى آنان گسسته، به خدا و خاندان پاك شما مىپيوندم.
در فراز بعدى مصاديق ظالمان را متذكر شده و از افرادى چون آل زياد و آل مروان و همه فرزندان اميه و ابن مرجانه (ابن زياد) و عمر بن سعد و شمر ياد مىكند كه ملعون هستند و در پايان اين فراز مىگويد: نه تنها اين افراد مورد لعن و نفرين خدايند بلكه كسانى كه مقدّمات پيكار با حسين(ع) را فراهم ساختند مورد لعن قرار داده و فرمود:و لعن اللّه امّة اسرجت و الجمت و تنقّبت لقتالك يعنى لعنت خدا بر سپاهيانى كه با آماده سازى مقدمات و ساخت زين و لگام براى اسبهاى جنگى و پوشيدن نقاب زمينه كشتار شما را فراهم كردند.
ب: در يك فراز اظهار برائت و انزجار مىكند از كسانى كه پايه گذار ستم بر اهل بيت و شيعيان آنها بودند و از خدا مىخواهد كه اين اظهار برائت را روزى آنان قرار دهد و در شعار ويژه‌اى كه گفته شد صد بار آن را بگوييد، به صورت كلى مىگويد :اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له على ذلك اللّهم العن العصابة الّتى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله اللّهم العنهم جميعاً؛ خدايا نخستين ستمگر بر اهل بيت پيامبر و همه پيروانش را لعنت كن گروهى كه به جنگ با امام حسين(ع) برخاستند و آنان كه سپاهيان جهالت و سفاهت را بدرقه كردند و كسانى كه به اين جنايت هولناك رضايت دادند، افكار آنان را پسنديدند و به كردار آنان شادمان شدند، خدايا همگى آنان را لعنت كن از مجموعه اين زيارت چند مطلب استفاده مىشود.
اول: تقرّب به خدا از راه دوستى و ولاء امام حسين(ع) و اهل بيت به طور كلّى و دوستى و موالات دوستان آنها و برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و پيروان و دوستان و زمينه سازان گسترش تفكّر ستم و ستمگرى حاصل مىشود.
بنابراين كسانى كه تنها با ابراز محبّت و دوستى و پيوند با آنها به خواهند به مقامات معنوى نائل شوند پندارى بيش نيست بلكه اين ولايت و دوستى بايد ملازم با برائت و انزجار از ظالمان و دوستان آنها نيز باشد.
دوم: برائت تنها به اين نيست كه آدمى از ظالمان و ستمگران اعراض كند بلكه بايد با اظهار تبرّى از آن و هر كسى كه به گونه‌اى با ظلم و ستم همراه است نيز ملازم باشد از اين رو كسانى كه مستقيماً به اهل بيت ستم كرده‌اند يا ستمگران را يارى نمودند و يا به ستم بر آنان راضى باشند هر سه گروه در ستم سهيم اند و تبرّى و انزجار از آنها نيز لازم است.
سوم از زيارت عاشورا استفاده مىشود كه برائت از ظالمان و ستمگران به اين است كه آنها را مورد لعن قرار دهند. در واقع اين گروه از رحمت و مغفرت خدا محرومند چنان كه ملاحظه مىشود كه در قرآن گروه هايى چون ظالمان()،دروغ گويان،() كافران،() و كسانى كه حق را كتمان كرده‌اند.() مورد لعن خداى سبحان قرار گرفتند و بلكه برخى علاوه بر لعن خدا، مورد لعن لعن كنندگان نيز قرار گرفتند، خواه فرشتگان باشند يا مؤمنان يا هر كسى، بنابراين اگر در زيارت عاشورا كسانى كه به پيامبر و اهل بيت آن حضرت ستم كرده‌اند، مورد لعن قرار گرفتند بايد توجه داشت كه اين مطلب ريشه قرآنى دارد.
چهارم: زائرى كه زيارت عاشورا را قرائت مىكند خواستههايى دارد كه از جمله آن خواستهها اين است كه خداى سبحان حياتش و مماتش و زندگى و مرگش را زندگى و مرگ پيامبر و اهل بيت آن حضرت قرار دهد و مىگويد :اللّهم اجعلنى فى مقامى هذا ممّن تناله منك صلوات و رحمة و مغفرة، اللّهم اجعل محياى محيا محمّد و آل محمّد و مماتى ممات محمّد و آل محمّد؛ خدايا مرا در اين جايگاهى كه هستم از كسانى قرار ده كه از درود و تحيّت، لطف و رحمت و عفو و مغفرت تو بهرهمند باشد. خدايا زندگى و مرگ مرا با حيات و ممات پيامبر و اهل بيتش همگون قرار ده، در اين فراز زائر مىگويد: زندگى پيامبر و اهل بيت آن حضرت زندگى همراه با انس با خدا و عزّت و طهارت و در واقع زندگى پاكيزه وحيات طيّب
بوده است به من نيز همان زندگى را اعطاء كن و مرگى ده كه در آن عزّت و با عشق به لقاى الهى باشد. چنان كه مرگ آنها نيز مرگ با عزّت و همراه با عشق به لقاء الهى بوده است.
زيرا معيار حيات پاكيزه و زندگى سعادتمندانه چيزى جز همراهى و هماهنگى با آن بزرگواران نيست آنها هستند كه اسوه و الگوى آدميان هستند، بنابراين انسانى كه مىخواهد زندگى و مرگ سعادتمندانه داشته باشد بايد الگوهاى زندگى و مرگ سعادتمندانه را كه معصومين عليهم السلام هستند بشناسد و با ابعاد زندگى آنها آشنايى پيدا و در عمل نيز در همه ابعاد زندگى از آنها پيروى نمايد. در اين صورت است كه مرگ او و حيات او مرگ و حيات سعادتمندانه خواهد شد.
چگونگى دريافت درود و رحمت الهى
در قسمت آغاز اين فراز زائر از خدا مىخواهد كه در جايگاهى كه قرار دارد از كسانى قرار دهد كه به او درود و رحمت و مغفرت اعطاء مىگردد. قرآن كريم راه آن را به ما توجّه داده از جمله در سوره بقره فرمود«:و بشّر الصابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا للّه و انا اليه راجعون، اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئك هم المهتدون.»()
و بشارت ده به صبر پيشگان، آنها كه هرگاه مصيبتى به ايشان مي‌رسد مىگويند: ما از خدائيم و به سوى او باز مىگرديم اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگانند چنان چه پيامبر و ائمه معصومين(ع) از ويژگى صبر و استقامت برخوردارند و به همين دليل مشمول درود و رحمت خدا قرار گرفتند. انسان مسلمان نيز بايد با صبر و ايستادگى در برابر گناهان ونسبت به اطاعت الهى و در برابر مصائب و رويدادهاى تلخ از درود خاص الهى و رحمت حق بهرهمند شوند.
اسباب مغفرت الهى
و اگر بخواهند از مغفرت الهى برخوردار باشند بايد از راههاى گوناگون از جمله تحصيل تقواى الهى و پروا پيشگى به مغفرت الهى نائل شوند«:يا ايها الّذين آمنوا اتّقوا اللّه يجعل لكم فرقاناً و يكفّر عنكم سيئاتكم و يغفرلكم؛() اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد از مخالفت خدا پرهيز كنيد براى شما وسيله‌اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مي‌دهد و گناهانتان را مىپوشاند و شما را مورد مغفرت و آمرزش قرار مي‌دهد.»
از جمله امورى كه سبب برخوردارى از مغفرت الهى مىشود، دوستى خدا همراه با پيروى از پيامبر است:« قل ان كنتم تحبّون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه و يغفرلكم ذنوبكم؛() بگو اگر خدا را دوست مي‌داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.»
يكى از امورى كه باعث مغفرت الهى مىشود، گفتن سخن حق و درست و منطقى است: «يا ايّها الّذين آمنوا اتقوا اللّه و قولوا قولاً سديداً يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم؛() اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد تا خدا كارشما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد.»
نتيجه گيرى
آن چه كه در اين مقاله تحت عنوان ظهور و تجلّى و تبرّى در زيارت عاشورا مورد بررسى قرار گرفته است روشن مىشود كه:
اولاً: آدمى بر فطرت الهى آفريده شده است كه به مقتضاى آن فطرت الهى به كمال عشق مي‌ورزد و از نقص و شرّ گريزان است.
ثانياً :به مقتضاى اين گرايش فطرى انسان به خداى سبحان كه كمال مطلق است عشق مي‌ورزد و به تبع آن به هرچه كه وجهه الهى داشته باشد از جمله به اولياء الهى و انسانهاى كامل نيز عشق مي‌ورزد و چون به آنها عشق مي‌ورزد به ديدار آنها مي‌رود و به زيارت آنها مىپردازد تا از اين راه، هم عشق و محبّت خود را به آنها نشان دهد و هم از راه باطل و انحراف فاصله بگيرد.
ثالثاً: يكى از زيارت هايى كه محبّان اهل بيت به آن ترغيب شدند زيارت عاشورا است كه خطاب به سيد الشهداء حسين بن على(ع) خوانده مىشود كه محتواى اين زيارت از سويى تجلّى و ظهور تولّى و اظهار محبت نسبت به اولياء حق و پيامبر و اهل بيت پيامبر است كه با درود با امام حسين(ع) آغاز مىشود و از سوى
ديگر تبلور تبرّى و اظهار انزجار نسبت به ظالمان و ستمگران و همراهان آنان و كسانى كه به آن تمسّك مىكنند و به ظلم آنها راضيند نيز مىباشد كه با توجه به تأكيد بر مداومت بر آن انسان اين درس را از مكتب فكرى امام دريافت مىكند كه بايد با ستم و ستمگران مبارزه كند.
رابعاً: انسان زائر با اظهار تولّى و تبرّى با توجه به معرفتى كه نسبت به حق امام حسين(ع) پيدا مىكند در مقام دعا از خداى سبحان درخواست مىكند كه زندگى او زندگى پيامبر و اهل بيت او و مرگ او مرگ پيامبر و اهل بيت او باشد يعنى زندگى كه در آن توحيد و اخلاق و ارزشهاى انسانى و عشق به خدا جلوه كند و مرگ او نيز با عشق به لقاء الهى و توأم با عزّت و ارجمندى بوده و با مغفرت و آمرزش الهى در درگاه حق حضور يابد.

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. سوره روم، آيه .3
. سوره نحل، آيه .35
. ثواب الاعمال، صدوق، ص .107
. همان، ص 108.
. همان، ص 110 به بعد.
. بحارالانوار، ج 98، ص 290 ـ 291.
. سوره اعراف، آيه .44
. سوره آل عمران، آيه .61
. سوره بقره، آيه .89
. سوره بقره، آيه .159
. همان، آيات 155 ـ .157
. سوره انفال، آيه .29
. سوره آل عمران، آيه .31
. سوره احزاب، آيه .71

/

همه لب به اعتراف مى گشايند

همه لب به اعتراف مى‏گشايند
اشاره‏
رود خونى كه از شهيدان كربلاى معلى بر صحراى طفّ جارى شد، فرات حقيقتى گشت كه جرعه نوشان عزت و آزادگى را از هر مذهب و مسلك و هر دين و آيين به قدر تشنگى سيراب كرد. در اين مسير هر انديشمندى كه صداى كربلا بعد از قرنها به گوشش مى‏رسد، از عظمت آن لب به اعتراف مى‏گشايد و از عظمت روح امام حسين(ع) مى‏نويسد. در اين نوشتار مختصر، سخنان تعدادى از بزرگان و متفكّران جهان را در اين باره مى‏خوانيد.
ابن ابى الحديد
اين دانشمند نامدار اهل سنت، مى‏نويسد: «سالار پرشكوه شكست ناپذيران روزگار و قهرمان كسانى كه در برابر ذلّت و تحقير سر فرود نياورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردى و شرافت و مرگ پر افتخار را زير سايه شمشيرهاى آخته داد، و آن را بر سازش با بيداد و فريب برگزيد، پدر يكتاپرستان گيتى حسين(ع)، فرزند رشيد على(ع) است. استبدادگران اموى به آن شخصيت تسخير ناپذير و يارانش امان دادند، امّا او بدان دليل كه نمى‏خواست در برابر ذلّت و بيداد سر خم كند، و نيز بيم آن داشت كه اگر با پذيرش امان نامه كشته هم نشود، ذلّت بر او و ديگر آزاد منشان رهرو راهش از سوى «عبيد» و ديگر خودكامگان سياهكار و حقير تحميل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگى ذليلانه برگزيد.»
علامه محمد اقبال لاهورى‏
علامه اقبال، انديشمند، عارف و شاعر پر آوازه پاكستانى، بحق از مفاخر و انديشمندان اهل سنت در قرون معاصر است.
از ميان رهبران اهل سنت، اين مصلح بزرگ اسلامى، بيش از ديگران به اهميت زنده نگه داشتن محرم و عزادارى امام حسين اهتمام ورزيد و اين موضوع را با قلم و شعر مورد تأكيد قرار داد. او در جاى جاى ديوان شعرخود از امام حسين (ع) و عشق او به حقيقت و لزوم پيروى از آن حضرت و آموزش آزادى و آزادگى از قيام وى ياد مى كند و سرانجام خود تصريح مى كند نه تنها آزادى بلكه:
رمز قرآن از حسين آموختيم‏
ز آتش او شعله ها افروختيم‏
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تكبير او ايمان هنوز
اى صبا! اى پيك دور افتادگان!
اشك ما بر خاك پاك او رسان(1)
چارلز ديكنز نويسنده انگليسى مى‏گويد:
«اگر منظور امام حسين (ع) جنگ در راه خواسته‏هاى دنيايى خود بود، من نمى‏فهمم چرا خواهران و كودكانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنين حكم مى‏كند كه او به خاطر اسلام، فداكارى كرد.»(2)
جستيس آ. راسل، شاعر انگليسى: «… آنها دهان مبارك امام را با شلاقهاى خود نواختند. اى بدنى كه زير پاى ستوران قرار گرفتى، اين همان بدن پاكى است كه بينندگان را مسحور مى‏كرد. خونى كه از رگهاى مبارك ريخته و خشك شده معجونى آسمانى است كه تاكنون هيچ چيزى با چنين رنگ الهى، رنگ نشده است. اى زمين برهنه و باير كربلا كه در روى تو نه علفى است و نه چمنى، براى ابد آهنگ حزن و آه تو بر تو پوشيده باد، چون كه در سرزمين تو بدن پاره مقدس پسر فاطمه(س) افتاده است كه روح خويش را به خدا تقديم نمود.»(3)
موريس دوكبرى، مورّخ اروپايى:
«اگر تاريخ‏نويسان ما حقيقت روز عاشورا را درك مى‏كردند، اين عزادارى را غير عادى نمى‏پنداشتند. پيروان امام حسين(ع) به واسطه عزادارى براى امام مى‏دانند كه زبونى و پستى و زيردستى و استعمار و استثمار را نبايد قبول كنند؛ زيرا شعار امام و پيشواى آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسين در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى‏هاى يزيد نرفت. پس بيائيد ما نيز شيوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم يزيديان و بيگانگان خلاصى يافته و مرگ با عزّت را بر زندگى با ذلّت ترجيح دهيم؛ اين است خلاصه تعاليم اسلامى…».(4)
بارتولومو:
وى به مسئله‏اى تازه در تاريخ اشاره مى‏كند كه از ارتباط ايرانيان با امام حسين (ع) حكايت دارد و آن اين‏كه نماينده امام حسين (ع) در پنج فرسخى كوفه در محلّى به نام «سلوجى» براى ايرانيان به زبان فارسى سخنرانى و حكومت يزيد را براى آنها افشا كرد: «… از روزى كه يزيد به جاى پدر در دمشق نشست، فسق و فجور در دستگاه علنى شد،… درآمد بيت‏المال فقط صرف پرداخت مستمرى كسانى گرديد كه مى‏توانند وسايل فسق و فجور يزيد را فراهم كنند. زنهاى بيوه و يتيمانى كه شوهر و پدرشان در جنگ كشته شده‏اند، در بلاد گدايى مى‏كنند و هيچ‏كس به فكر تأمين زندگى آنها نيست. احترام خانواده نبوّت رفته،… امام حسين (ع) مشاهده مى‏نمايد حكومت ظلم و فساد بزودى اسلام را از بين خواهد برد؛ از اين رو تصميم گرفت براى نجات اسلام از ظلم و ستم، اقدام كند.»(5)
ويل دورانت:
«شيعيان در كربلا در جايى كه امام حسين (ع) به قتل رسيده، به يادگار وى زيارتگاه بزرگى ساخته‏اند و هنوز هم هر ساله حادثه غم‏انگيز قتل وى را نمايش مى‏دهند و عزادارى مى‏كنند و از يادگار على و دو فرزندش حسن و حسين (ع) تجليل به عمل مى‏آورند.»(6)
سليمان كتانى:
از ديدگاه اين نويسنده، هنوز هم صداى خونخواهى حسين پس از قرن‏ها به گوش مى‏رسد: «اى معاويه… پسرت يزيد با حسين بناى خشونت و بى‏رحمى را گذاشت، سرش را بريد و به عنوان هديه شيرينى به خواهرش زينب داد تا به كربلا بيايد و فرياد شيون از ناى شيعه و طرفدارانش بر آيد كه هنوز هم به خونخواهى حسين بلند است.»(7)
توماس كارلايل، مورّخ و فيلسوف انگليسى:
«بهترين درسى كه از سرگذشت كربلا مى‏گيريم اين است كه امام حسين (ع) و يارانش ايمانى استوار به خدا داشتند. آنها با اعمال خويش ثابت كردند كه در مقام مبارزه حق و باطل، تفوّق عددى و كثرت عددى اهميّت ندارد و پيروزى حسين (ع) با وجود اقليّتى كه داشت، باعث شگفتى من است.»(8)
جرج جرداق، دانشمند و اديب مسيحى:
«آن غيرتمندى كه تا اين پايه به ناموس مردمان اهتمام مى‏ورزيد و در حمايت از همسر و خانواده ديگران دمى از مجاهدت باز نمى‏ايستاد، چون در ميدان رزم (طفّ) يكه و تنها ماند و از زخم شمشير و نيزه و زوبين بر زمين نشست و اوباش كوفه و سربازان مزدور دستگاه حاكم را ديد كه از هر سو به سرپناه (خيمه) زن و فرزندانش حمله‏ور هستند، دست پولادين خونين بر آورد و ندا زد كه: «هان اى نامردان! اگر دين نداريد، آزادگى را در زندگى فرو مگذاريد.»(9)
همچنين وى مى‏گويد: وقتى يزيد مردم را تشويق به قتل حسين (ع) و مأمور به خونريزى مى كرد آنها مى گفتند: «چه مبلغ مى‏دهى؟»؛ امّا ياران حسين (ع) به او مى گفتند: «ما با تو هستيم؛ اگر هفتاد بار كشته شويم، باز مى‏خواهيم در ركابت جنگ كنيم و كشته شويم.»
فردريك جمس:
«درس امام حسين(ع) و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيا اصول ابدى عدالت و ترحّم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و هم‏چنين مى‏رساند كه هرگاه كسى براى اين صفات، مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارى نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقى و پاپدار خواهد ماند.»(10)
مَهاتما گاندى (رهبر استقلال هند):
من زندگى امام حسين (ع)، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه كافى به صفحات كربلا نموده‏ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستى از سرمشق امام حسين(ع) پيروى كند.(11)
محمّد على جناح (رهبر بزرگ پاكستان):
هيچ نمونه‏اى از شجاعت، بهتر از آن كه امام حسين (ع) از لحاظ فداكارى و تهوّر نشان داد در عالم پيدا نمى شود. به عقيده من تمام مسلمانان بايد از سرمشق اين شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد پيروى نمايند.(12)
لياقت على خان (نخستين نخست وزير پاكستان):
اين روز محرّم، براى مسلمانان سراسر جهان معنى بزرگى دارد. در اين روز، يكى از حزن آورترين و تراژديك ترين وقايع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسين (ع) در عين حزن، نشانه فتح نهايى روح واقعى اسلامى بود؛ زيرا تسليم كامل به اراده الهى به شمار مى رفت. اين درس به ما مى آموزد كه مشكلات و خطرها هر چه باشد، نبايد ما از آن پروا كنيم و از حق و عدالت منحرف شويم.(13)
ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگليسى):
آيا قلبى پيدا مى شود كه وقتى درباره كربلا سخن مى شنود، آغشته با حزن و ألم نگردد؟ حتّى غير مسلمانان نيز نمى توانند پاكى روحى را كه در اين جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند.(14)
ل. م. بويد:
در طىّ قرون، افراد بشر هميشه جرأت و پردلى و عظمت روح، بزرگى قلب و شهامت روانى را دوست داشته اند و در همينهاست كه آزادى و عدالت هرگز به نيروى ظلم و فساد تسليم نمى شود. اين بود شهامت و اين بود عظمت امام حسين (ع)؛ من مسرورم كه با كسانى كه اين فداكارى عظيم را از جان و دل ثنا مى‏گويند شركت كرده‏ام، هرچند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.(15)
واشنگتن ايروينگ (مورخ مشهور آمريكايى):
براى امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم شدن اراده يزيد نجات بخشد، ولى مسئوليت پيشوا و نهضتبخش اسلام اجازه نمى داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى اميّه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در ريگهاى تفتيده، روح حسين (ع) فناناپذير است. اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسين(ع)!(16)
توماس ماساريك:
گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب مسيح مردم را متأثر مى سازند، ولى آن شور و هيجانى كه در پيروان حسين (ع) يافت مى شود در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين (ع) مانند پركاهى است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.(17)
ماربين آلمانى (خاورشناس):
حسين (ع) با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيّت خود، به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى پايدار نيست و بناى ستم هر چه ظاهراً عظيم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقيقت چون پركاهى بر باد خواهد رفت.(18)
آنتوان بارا (مسيحى، كتاب: حسين در انديشه مسيحيت):(19)
من در مورد زندگى و حركت حسين (ع) بيشتر به بعد انقلابى شخصيت ايشان شيفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قيام خود اعلام مى كند: «انى لم اخرج اشراً ولا بطراً و لامفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى»؛ من از روى هوسرانى و خوشگذرانى و براى افساد و ستمگرى قيام نكرده‏ام بلكه قيام من براى اصلاح در امت جدم و براى امر به معروف و نهى از منكر و حركت براساس سيره جد و پدرم است. اين روح انقلابى مى تواند كار معجزه آسا بكند اگر هر انسانى در هر زمان و مكان از آن برخوردار باشد و ما در سالهاى پيروزى انقلاب و عزت و افتخارات اخير در ايران شاهد بوديم مردم و رهبران اين كشور براساس اين فلسفه حركت خود را آغاز و با ظلم و استكبار مخالفت كردند و با تمام قدرت در برابر آن قيام نمودند. بعد ديگر شخصيت امام حسين (ع) كه مرا شيفته خود كرده، تواضع ايشان در كنار روح انقلابى است اين دو خصيصه نمى تواند در يك شخص جمع شود. تواضع از صفات و ويژگيهاى برگزيدگان خداست او در عين احساس عزت و آزادگى و سرافرازى در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. اين بعد عظيمى است كه از ويژگى امام بشمار مى‏رود.
حماسه حسين (ع) تنها مختص سنى و شيعه و مسلمان نيست بلكه متعلق به هر مومن است؛ چنان كه در حديث آمده «انّ لقتل الحسين حرارةً فى قلوب المؤمنين لاتبرد ابدا».
در اين حديث نگفته فى قلب المسلم. بلكه هر انسان آزاده‏اى كه به راه و رسم حسين ايمان دارد را شامل مى شود. از اين رو، جهانيان و انديشمندان وقتى از سيره حسين آگاه مى شوند شيفته آن مى گردند. همان طور كه شيفته راه و مسلك على ابن ابى طالب(ع) شده‏اند.
وى، تشيع را بالاترين درجات عشق الهى معرفى مى كند و امام حسين(ع) را فقط متعلق به شيعه يا مسلمانان نمى‏داند بلكه متعلق به همه جهانيان مى داند و او را با عبارت «حسين گوهر اديان» معرفى مى كند و در پايان، سخنش را با اين عبارت به انتها مى‏رساند كه «حسين عليه السلام در قلب من است».(20)
بنتُ الشّاطى (نويسنده مصرى):
زينب، خواهر حسين(ع) لذّت پيروزى را در كام ابن زياد و بنى اميّه تلخ كرد و در جام پيروزى آنان قطرات زهر ريخت، در همه حوادث سياسى پس از عاشورا، همچون قيام مختار و عبدالله بن زبير و سقوط دولت امويان و برپايى حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيّع، زينب، قهرمان كربلا نقش برانگيزنده داشت.
عبّاس محمود عقّاد (نويسنده و اديب مصرى):
جنبش حسين (ع)، يكى از بى نظيرترين جنبشهاى تاريخى است كه تاكنون در زمينه دعوتهاي دينى يا نهضتهاى سياسى پديدار گشته است … دولت اموى پس از اين جنبش، به قدر عمر يك انسان طبيعى دوام نكرد و از شهادت حسين(ع) تا انقراض آنان بيش از شصت و اندى سال نگذشت.
احمد محمود صُبحى:
اگر چه حسين بن على (ع) در ميدان نظامى يا سياسى شكست خورد (به ظاهر)، امّا تاريخ، هرگز شكستى را سراغ ندارد كه مثل خون حسين(ع) به نفع شكست خوردگان تمام شده باشد. خون حسين (ع)، انقلاب پسر زبير و خروج مختار و نهضتهاى ديگر را در پى داشت، تا آنجا كه حكومت اموى ساقط شد و نداى خونخواهى حسين(ع)، فريادى شد كه آن تختها و حكومتها را به لرزه درآورد.
محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تكيه ايرانيان):
حسين(ع) در اين كار به واجب دينى و سياسى خود قيام كرده و اين گونه مجالس عزادارى، روح شهادت را در مردم پرورش مى دهد و مايه قوّت اراده آنها در راه حق و حقيقت مى گردد.
عبد الرحمن شرقاوى (نويسنده مصرى):
حسين (ع)، شهيد راه دين و آزادگى است. نه تنها شيعه بايد به نام حسين (ع) ببالد، بلكه تمام آزادمردان دنيا بايد به اين نام شريف افتخار كنند.
طه حسين (دانشمند و اديب مصرى):
حسين (ع) براى به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود، در آتش شوق مى سوخت. او زبان را درباره‏ء معاويه و عمّالش آزاد كرد، تا به حدّى كه معاويه تهديدش نمود. امام حسين (ع)، حزب خود را وادار كرد در طرفدارى حق سختگير باشند.
عبد المجيد جَودهُ السحّار (نويسنده مصرى):
حسين(ع) نمى توانست با يزيد بيعت كند و به حكومت او تن بدهد، زيرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه مى گذاشت و اركان ظلم و طغيان را محكم مى كرد و بر فرمانروايى باطل تمكين مى نمود. امام حسين (ع) به اين كارها راضى نمى شد، گر چه اهل و عيالش به اسارت افتند و خود و يارانش كشته شوند.
علامه طنطاوى (دانشمند مصرى):
(داستان حسينى) عشق آزادگان را به فداكاري در راه خدا برمى انگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمار مى آورد، چنانكه براى شتاب به قربانگاه، بر يكديگر پيشى جويند.
العُبيدى (مفتى موصل):
فاجعه كربلا در تاريخ بشر نادره اى است، همچنان كه مسبّبين آن نيز نادره‏اند… حسين بن على(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پيامبر اكرم (ص) وظيفه خويش ديد و از اقدام به آن تسامحى نورزيد. تمام هستى‏اش را در آن قربانگاه بزرگ فدا كرد و به اين سبب نزد پروردگار، «سرور شهيدان» محسوب مى شود و در تاريخ ايام، «پيشواى اصلاح طلبان» به شمار رفت. آرى، به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن، كامياب گرديد.
گيبون (مورخ انگليسى):
در طى قرون آينده بشريت و در سرزمينهاى مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ امام حسين موجب بيدارى قلب خونسردترين خواننده خواهد شد. چندانكه يك نوع عطوفت و مهربانى نسبت به آن حضرت در خود مى يابد.
نيكِلْسون (خاورشناس معروف):
بنى اميّه، سركش و مستبد بودند، قوانين اسلامى را ناديده انگاشتند و مسلمانان را خوار نمودند … و چون تاريخ را بررسى كنيم، گويد: دين بر ضدّ فرمانفرمايى تشريفاتى قيام كرد و حكومت دينى در مقابل امپراطورى ايستادگى نمود. بنابراين، تاريخ از روى انصاف حكم مى كند كه خون حسين (ع) به گردن بنى اميّه است.
سر پرسى سايكسْ(خاورشناس انگليسى):
حقيقتاً آن شجاعت و دلاورى كه اين عدّه قليل از خود بروز دادند، به درجه‏اى بوده است كه در تمام اين قرون متمادى هر كسى كه آن را شنيد، بى اختيار زبان به تحسين و آفرين گشود. اين يك مشت مردم دلير غيرتمند، مانند مدافعان ترموپيل، نامى بلند غيرقابل زوال براى خود تا ابد باقى گذاشتند.
تاملاس توندون (هندو، رئيس سابق كنگره ملّى هندوستان):
اين فداكاريهاى عالى از قبيل شهادت امام حسين(ع) سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقى بماند.
تذكر: علاوه بر منابع ياد شده، در تهيه اين مقاله در برخى موارد از سايتهاى اينترنتى كه در ذيل مى‏آيد استفاده شده است:
شيعه نيوز http:// www. Shia- news. Com
حوزه http:// www. Hawzah. Net
مجله خانواده سبز http:// www. Ksabz. net
پى‏نوشت‏ها: –
1. كليات اشعار فارسى اقبال لاهورى، به تصحيح احمد سروش، ص 74 و 75.
2. رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص 52.
3. همان، ص 53.
4. ابن مخنف، مقتل الحسين، ترجمه حجت الله جودكى، ص 74 – 75.
5. كورت فريشلر، امام حسين (ع) و ايرانيان، ترجمه ذبيح‏الله منصورى، ص 11 و12.
6. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهرى، ج 4، ص 249.
7. سليمان كتانى، امام على مشعلى و دژى، ترجمه جلال‏الدين فارسى، ص 236.
8. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3، ص 96.
9. صوت العدالة الاسلاميه، شماره 4، ص 76.
10. مجله نور دانش، شماره 3،سال 1341 ش.
11. همان.
12. همان.
13. همان.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. قيام حسين و يارانش، ص 20.
18. درسى كه حسين به انسان‏ها آموخت، ص 439.
19. آنتوان بارا كه سورى الاصل و ساكن كويت است خود نويسنده‏اى توانا واديبى باذوق است و علاوه بر كتاب فوق 15 جلد كتاب ديگر نيز به رشته تحرير درآورده كه بيشتر آنها در حوزه ادبيات و رمان و داستان مى باشد. وى همچنين روزنامه نگارى است حرفه‏اى كه اخيراً چهل و يكمين سال فعاليت مطبوعاتى‏اش را آغاز كرده ، او در مجلات و روزنامه‏هاى معروف و مختلف فعاليت داشته و در حال حاضر سردبير هفته نامه شبكه الحوادث كويت است.
20. روزنامه كيهان، 4/11/1385.

/

طلوع فجر

طلوع فجر غلام حسين صميمى حضور امام زادگان متعدد در قم به ويژه وجود مبارك فاطمه معصومه(س) به اين شهر، قدر و منزلتى خاص مى‏بخشد و بسترى مى‏شود از براى ورود و پرورش راويان شيعى و در نتيجه مكتب روايى ويژه در برابر مكتب حديثى بغداد. با اين تفاوت كه مكتب حديثى و عقل گرايى بغداد در برابر حوادث و ناملايمات سلجوقيان، در نيمه قرن پنجم هجرى از گردونه مقاومت فرو مى‏افتد و به افول مى‏گرايد و به تدريج در نجف و يمن پديد مى‏آيد. امّا مكتب حديثى «قم» با نشاط و رونق به رشد و بالندگى خود ادامه مى‏دهد و به قرن 14 هجرى داراى بزرگ‏ترين حوزه علميه جهان تشيّع و مركز نشر دانش اسلام ناب محمدى بر ساير جهان مى‏گردد. هر چند تشيع در قم به قرن نخست مى‏رسد، امّا ورود حضرت معصومه(س) بدين شهر توجه و رونقى تازه مى‏دهد. اين بانوى پاك در ميان همه امام زادگان كه نه تنها در ايران و بلكه در سراسر جهان اسلام مدفونند، وجهه ممتاز دارد. شايد نتوان امام زاده‏اى را جست كه چون اين بانوى گرامى در طول تاريخ پر نشيب و فراز اسلام، مورد توجّه و اهتمام عالمان و مراجع تقليد باشد و هم عالمان و مراجع تقليد فراوان، و حتّى پادشاهان در جوارش آرميده باشند، و به روشنى مى‏توان گفت كه امروز آنچه از بركت حوزه علميه قم در جهان اسلام به چشم مى‏آيد به بركت وجود حضرت معصومه(س) در اين شهر است، با اين همه در خصوص معرفى اين بانوى بزرگ كارى سزاوار و در خور ديده نمى‏شود – چه در زمينه شناساندن حضرت معصومه(س) و چه در خصوص معرفى اين شهر شيعى و مقدساتش و راهى طولانى است بين آنچه هست و آنچه بايد باشد، كه اميد است به فضل الهى و با همّت محققان و دست اندركاران فرهنگى اين مهم نيز حاصل آيد. سفير نور به سال دويست 200 هجرى مأمون حضرت امام رضا عليه السلام را به مرو مى‏خواند(1) و روز شنبه هفتم رمضان 201 ه براى خلافت پس از خود از مردم بيعت مى‏ستاند.(2) در همين سال نيز فاطمه معصومه(س) كه نزد اهل بيت(ع) مقام و منزلتى ويژه دارد. براى ديدن و پيوستن به امام از راه جبل به جانب خراسان مى‏آيد. در شهر ساوه بيمار مى‏شود و مى‏پرسد: «ميان من و شهر قم چقدر مسافت است؟ مى‏گويند ده فرسخ است. به خادم خود مى‏فرمايد: كه راه قم پيش گيرد و بدين گونه به قم مى‏آيد و در منزل موسى بن خزرج، پسر سعد اشعرى فرود مى‏آيد.»(3) البته، حسن بن محمّد قمى اين روايت را نمى‏پذيرد و مى‏گويد: «روايت درست آن است كه چون خبر به آل سعد مى‏رسد، تصميم مى‏گيرند كه حضرت را ديدار كنند و از او درخواست ماندن در قم نمايند، جمعيتى انبوه آماده استقبال مى‏شود، موسى بن خزرج شبانه از آن ميان بيرون مى‏آيد و شرف ملازمت مى‏يابد و مهار شتر ايشان را مى‏گيرد و به سوى قم مى‏آورد و در منزل خود جاى مى‏دهد و حضرت معصومه(س) پس از 16 يا 17 روز در اثر همان بيمارى دعوت حق را لبيك مى‏گويد و روح پاكش به سوى ملكوت اعلى پر مى‏گشايد. موسى پسر خزرج پس از مراسم غسل و كفن بدن پاك آن بانوى بزرگ را كمى بيرون از قم، در زمينى كه از خود اوست و به «بابلان» معروف است به خاك مى‏سپارد و بر خاكش از بوريا سايه بانى مى‏سازد.»(4) خبر ديگر نيز هست كه حسين بن موسى بن بابويه از زبان محمد بن‏حسن الوليد مى‏گويد: كه چون فاطمه(س) دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام از دنيا مى‏رود غسل مى‏دهند و كفن مى‏كنند و نزد سردابى كه در بابلان از پيش آماده كرده‏اند مى‏گذارند، اختلاف مى‏كنند كه چه كسى بدن مطهر را به خاك سپارد و سپس اتفاق مى‏نمايند كه خادم آن حضرت كه پيرى است خداشناس و صالح اين مهم را به عهده گيرد كه ناگهان دو سوار را مى‏بينند كه با شتاب از بيابان به سوى آنان مى‏آيند و با پارچه دهانشان را پيچيده‏اند تا صورتشان ديده نشود. نزد جمعيّت فرود مى‏آيند و بر جنازه «فاطمه معصومه(س)» نماز مى‏خوانند و داخل سرداب مى‏شوند و جنازه آن بانوى كريمه را برداشته و دفن مى‏كنند و از سرداب بيرون مى‏آيند و سوار مى‏شوند و مى‏روند و هيچ كس نمى‏داند، چه كسى هستند و به كجا مى‏روند. علامه مجلسى مى‏نويسد: محراب عبادت كه فاطمه معصومه(س) در آن نماز مى‏گذارده هنوز هست(5) و در زمان ما نيز هست. در محله‏اى كه به دان ميدان مير مى‏گويند و آن خانه را ستّيه به معناى بى بى خانم. آيت جمال‏ فاطمه معصومه(س) از پرهيز كارترين و دانشمندترين بانوان خاندان رسول خدا(ص) است كه در تقوى و فضايل معنوى نمونه‏اى والا به شمار مى‏آيد و پيشوايان پاك شيعه نيز بدين بانوى بزرگ اسلام توجهى ويژه دارند. شمارى از بزرگان شيعه از منطقه رى نزد امام صادق(ع) مى‏رسند و به حضرت مى‏گويند: ما از مردم رى مى‏باشيم كه خدمت شما رسيده‏ايم. حضرت مى‏فرمايد: خوش آمدند برادران قمى ما اين سخنان سه بار ادامه مى‏يابد و هر سه بار هم امام همان را مى‏فرمايند، مى‏پرسند: مگر مردم قم چگونه‏اند: و چه ويژگى دارند؟ امام صادق(ع) مى‏فرمايد: خدا را حرمى است و آن مكّه است و رسول خدا(ص) را هم حرمى و آن مدينه است و براى اميرالمؤمنين نيز حرمى و آن كوفه است و بدانيد كه حرم من و حرم فرزندان من قم است. قم كوفه صغيره است و همانا از براى بهشت هشت در است كه سه در آن به سوى قم است و سپس مى‏فرمايد: «تقبض فيها امرأة من ولدى و اسمها فاطمة و تدخل بشفاعتها فى الجنة شيعتى جميعاً؛(6) وفات مى‏كند در قم زنى كه از فرزندان من است و نام او فاطمه دختر موسى بن جعفر است و داخل بهشت مى‏شوند به سبب شفاعتش همه شيعيان من.» در زيارت نامه آن حضرت هم كلمه شفاعت هست: «يا فاطمة اشفعى لى فى الجنة فانّ لك عند اللّه شأناً من الشأن».(7) تنوين براى تعظيم است و الف و لام براى عهد و شأن مقامى است كه قابل درك نيست، مگر از براى كسانى كه در مقامى چون او يا نزديك به او باشند و مى‏توان گفت واژه شأن براى تفخيم و اشارت به عظمت و بزرگى معنوى آن حضرت است. بزرگى كه جز براى عارفان دانسته نيست. علّامه مجلسى مى‏نويسد:روايت امام صادق(ع) به دورانى است كه هنوز امام هفتم پدر فاطمه معصومه(س) تولّد نيافته است و حدود هفتاد سال بعد آن بانوى كريمه در قم رحلت مى‏نمايد.(8) خبرى است از على بن ابراهيم كه سعد بن سعد اشعرى چندى پس از رحلت فاطمه معصومه(س) در خراسان به حضور امام رضا عليه السلام مى‏رسد، امام مى‏فرمايد: قبرى از ما نزد شماست سعد مى‏گويد: فاطمه دختر موسى بن جعفر(ع) را مى‏فرماييد؟ مى‏فرمايد: بلى. «من زارها عارفاً بحقها فله الجنة»(9) هر كس او را با شناخت زيارت نمايد بهشت براى او است. پس امام رضا(ع) روش زيارت را به سعد ياد مى‏دهد كه چون به قبر مى‏رسى 34 مرتبه اللّه اكبر و 33 مرتبه الحمد للّه و 33 بار هم سبحان اللّه مى‏گويى و آنگاه سلام مى‏دهى: السلام عليك يا فاطمة و رحمة اللّه و بركاته.(10) همين زيارت كه در مفاتيح براى اين بانوى كريمه است همان است كه حضرت امام رضا(ع) به سعد اشعرى مى‏آموزد. جمله عارفاً بحقها كه در حديث است مفاهيمى گسترده و عميق دارد و بى شك از مفاهيم آن تشيع اعتقادى و شيعى اثنى عشرى است همراه با خلوص نيّت و علم. حديث ديگرى هم از همين سعد است كه امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «من زارها فله الجنة»(11) روشن است كه حديث همان است و كلمه عارفاً بحقها افتاده است نه اين كه حضرت در مكان و زمانى متعدد به دو گونه فرموده است و چون غالباً احاديث نقل به معناست واژه‏هاى گوناگون در نقل يك حديث فراوان است. حديث ديگرى هم هست كه نخست علامه مجلسى مى‏آورد و در ديگر كتب معاصران نيز فراوان به چشم مى‏آيد كه امام رضا عليه السلام مى‏فرمايد: «من زار المعصومة فى قم كمن زارنى»(12) كه پيداست واژه معصومه بعدها به متن روايت آمده و اصل حديث من زار الفاطمة و يا من زارهاست كه دنباله كلام امام پس از همان حديث سعد بن سعد اشعرى است. مصعومه اسمى است كه توسط شيعيان ايران به فاطمه پيوند مى‏يابد و رفته رفته جاى گزين نام مبارك آن حضرت مى‏شود و در فرهنگ عموم به فاطمه معصومه و معصومه قم شهرت مى‏گيرد كه البته به خاطر مقام و عظمت اين بانوى گرامى نزد ايرانيان است. واژه عصمت شايد به خاطر كمى سن ايشان باشد و شايد هم جهت طهارت و پاك دامنى و عصمت به معناى بى گناهى و نيز نفى خطا و اشتباه كه براى امام بايسته است و در همه چهارده معصوم وجود دارد و ديگر عصمتى كه جايز است و از براى بزرگان و اولياء خداوند است كه پاكند و خالى از آلودگى. حضرت امام جواد از ايشان به «عمّتى» ياد مى‏كند: من زار قبر عمّتى بقم فله الجنة(13) در ميان 36 فرزند امام هفتم تنها ايشان مورد توجه ويژه پيشوايان معصوم چون امام صادق(ع) و امام رضا(ع) و امام جواد (ع) است و شناخت حق و بزرگى وى شرط قبولى زيارت است. الهم عرفنا بحقه. پى‏نوشت‏ها: – 1. التبينه و الاشراف، ص 303. 2. يعقوبى، ج 3، ص 128. 3. گنجينه آثار قم، ج 1،ص 382. 4. تاريخ قم، ص 214. 5. بحارالانوار، ج 57، ص 219. انوار المشعشعين، ج 1، ص 488. 6. همان. 7. مجالس المؤمنين، ج 1، ص 83. بحارالانوار، ج 60، ص 316، احقاق الحق، ج 6، ص 282. 8. بحارالانوار، ج 102، ص 266. 9. همان. 10. همان. 11. همان، ج 58، ص 216 ؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 576. 12. وسائل الشيعه، ج 14، ص 576. 13. بحارالانوار، ج 102، ص 265.

/

پاسخ به نامه ها

· فردوس ـ برادر محمد رشدی

1-               
هر چه را خداوند آفریده بر اساس مصلحت است خلقت شیطان نیز مصلحتی دارد. اگر
بنا بود خداوند فقط عوامل هدایت را بیافریند، پس بشر به چه وسیله ای آزمایش شود و
به کمال برسد؟

2-               
همه انبیا معصومند و 14 معصوم اشاره به آن چهارده ذات مقدس است، نه این که
معصومین انحصار در چهارده داشته ابشد.

3-               
دین خدا همیشه اسلام بوده است. به بخش پرسش ها و پاسخ ها شماره 30 مراجعه
کنید.

4-               
خداوند هر کس را به اندازه ای که حجت بر او تمام کرده است ،مؤاخذه و محاسبه می
کندو کسی که در کشورهای دور دست زندگی می کند و اسمی از اسلام نشنیده است، باز هم
به نوعی حجت بر او هست و او به همان اندازه مورد سئوال خواهد بود.

5-               
اسلام فقاهتی که گفته می شود در قبال اسلام شناسی های غرب زدگان است که اسلام
را از روحانیت و فقها جدا می دانند . و اسلام انقلابی در قباس اسلامی که مرتجعین
آن را ادعا می کنند گفته یم شود مانند اسلام رژیم سعودی! البته چه این اسلام و چه
اسلام انقلابی عرب زدگان فقط در اسم، اسلام است و گرنه ما دو قسم اسلام نداریم که
یکی فقهاتی و دیگری غیر فقاهتی یا یکی انقلابی و دیگری ارتجاعی باشد!!

· زرین شهر ـ برادر، الف م ـ ق

سئوال های خود را از دفترهای ثبت ازدواج بپرسید.

· دزفول ـ برادر علیرضا مرساقیان

سئوالی که مربوط به دفتر استفتاء است خودتان باید بفرستید.
راجع به زمین ها و انواع مختلف آن باید طبه قانون دولت اسلامی عمل شود. از شعر شما
متشکریم.

· تهران ـ خواهر زهرا وزیری

معنیا آن سخن حضرت امام دام ظله این است که: فاصله زیادی
است بین فلسفه ارسطو و فلسه اسلامی با این که این تکامل یافته همان فلسه است. دلیل
این فاصله عظیم، تأثی رعمیق آیات قرآن و احادیث معصومین (معارف اسلامی) در تغییر
پایه های فلسفه است. و این منافاتی ندارد که فلسفه ارسوطیه عنوان مقدمه خوانده
شود. و اما منطق ارسطو گرچه آن نیز تکامل یافته است ولی اصول و پایه های آن همچنان
به قوت خود باقی است.

· مشهد ـ برادر حمید رضا قدرتی

از ما خواسته اید نظرات علما و مراجع را در مورد کتاب های
کسی که کتاب های او به عنوان التقاطی معروف شده ولی بعضی انکار کرده اند، درج
کنیم. البته می دانید که علما و مراجع آن وقت را ندارند که کتاب های هر نویسنده ای
را بخوانند و مطالب او را تصدیق یا رد کنند، با توجه به کثرت نوشتها و تألیفات. آن
چه مسلم است نوشته ای آن شخص و امثال او یک مطلب مهم و تحقیقی نیست و با وجود کتاب
های ارزنده ای که علما و بزگران دین مانند علامه طباطبائی و استاد مطهری و امثال
آن ها نوشته اند، نیازی نیست که به اندیشه ها و نوشته های مشکوک روی آورید، شما
اگر بتوانید همه مطالبی که این بزرگان نشر کرده اند بخوانید و درک کنید، خیلی
پیشرفت حاصل کرده اید و مسلما وقتی برای خواندن کتاب های مشکوک باقی نمی ماند.

· اندیمشک ـ برادر م ، ن، ش:

مکرر تذکر داده ایم ازدواج دختر در صورت داشتن  پدر یا جد پدری بدون اذن یکی از آن ها جایز
نیست چه به صورت موقت باشد و چه  دائم.
راهی که شما در پیش گرفته اید به جهنم ختم می شود. هر چه زودتر این راه را ترک
کنید. بروید و از پدرش اجازه بگیبرید و با وی ازدواج کنید. سوابق سوء پدر مانع
ولایت او نیست و همچنین جدا بودن منزل او مانع نیست مگر این که دور باشد و دسترسی
به او نباشد و اجازه از او ممکن نباشد و دختر احتیاج به ازدواج داشته باشد که در
این صورت اذن پدر ساقط است.

· اصفهان برادر رسول شاهرخ

· خرم دره زنجان ـ برادر قامتعلی صمدی

پاسخ به سئوال های شما زاید است، به کتاب های مربوطه مراجعه
کنید.

· سواد کوه ـ برادر، ح ـ م ـ ا

1-               
باید دو باره ختنه کند.

2-               
نمازهائی که نخواند یا صحیح انجام نداده باید قضا کند.

· بیرجند ـ برادر، ا ـ ب ـ س

1-               
ما نیز از آن مجله بی خبریم.

2-               
می توانید بیائید قم و وضع را از نزدیک ببینید و اگر امکان نداشت به وسیله
نامه از شورای مدیریت حوزه بپرسید.

3-               
ما نیز درباره آن گروه، همان طور معتقدیم و نفوذ آنان را خطرناک می دانیم.

· کوهنبان کرمان ـ برادر قاسم طهماسبی

1-               
برای وضو لازم نیست دست و صورت خشک باشد.

2-               
از دفتر استفتاء امام بپرسید.

· مشهد ـ برادر، س ـ حسین ـ ب

1-               
اگر فیلمی که در سینما ارائه می شود اشکالی نداشته باشد و در محیط سینما کار
خلاف شرعی نباشد، رفتن آن جایز است.

2-               
در تاریخ آمده است که زنی یهودی، غذای مسمومی برای حضرت رسول ص هدیه آورد و
حضرت تناول فرمود و در اثر همان زهر، پس از چند روز بیماری وفات کرد ولی این جریان
از نظر تاریخی ثابت نیست و سند محکمی ندارد.

· ابهر ـ برادر، م ـ د کمپانی

1-               
آن آب نجس نیست و غسل نمی خواهد. برای توضیح بیشتر به مسئله 73 توضیح المسائل
مراجعه نمائید. شستن موضع با آب کافی است و صابون لازم نیست.

2-               
آدم وسواس، به شک اول نیز نباید اعتنا کند و لازم نیست به حد کثیر الشک برسد.

3-               
غیبت کردن به شوخی نیز حرام است.

· فسا ـ برادر ک ـ ح ـ ق

1-               
بند ساعت فلزی و دکمه های فلزی و پوتین چرمی، اگر نجس بشوند با شستن و آب
کشیدن پاک می شوند، آن چربی و عرق و غیر مانع تطهیر نیست.

2-               
برای آب کشیدن لباس، خیس کردن آن در آب لازم نیست و اگر موجب تلف شدن باشد
جایز نیست لکه فقط در وقت شستن باید قدری آن را فشار داد، البته نه به حدی که پاره
شود.

3-               
برای رفع وسواس، مراجعه کنید به فتوای حضرت امام در شماره 20 مجله و به آن عمل
کنید، اگر نتوانستید تصمیم قاطعی در زدودن افکار شیاطيني بگیرید به پزشک روانشناس
مراجعه کنید.

· گناباد ـ برادر محمد رضا علی حسینی

ما فعلا برنامه ای برای ارزیابی کتاب ها و شخصیت ها نداریم.

· کاشان ـ برادر ، محمد ـ آل

1-               
… ولی ما بارها صدای پرستو را شنیده ایم و هیچ اثری نداشته است!! به خرافات
توجه نکنید.

2-               
آری! در زمان گذشته، پیامبران معاصر بوده اند که یک شریعت را به مردم ابلاغ می
کرده  اند.

3-               
احتیاج به آن مدرک نیست. در قرآن آمده است: «فغفرنا له ذنبه«» ولی گناه
پیامبران از ابن قبیل گناهان نیست بلکه هر ترک اولی و هر توجهی به غیر خدا در مورد
آنان که مقرب درگاهند، گناه شمرده می شود ولی آن به معنای گناهی که انسان را آلوده
می کند و مستحق عقاب و خشم الهی می شود، نیست.

· کرمان ـ برادر زمانیان

1-               
سال اول و دوم مجله صحافی شده است.

2-               
صحیفه ای را که موریانه خورد و فقط جمله «بسمک اللهم» از آن باقی ماند ،پیمان
قریش در رابطه با محاصره اقتصادی مسلمانان بود نه پیمان میان مسلمانان و قریش، اما
چرا این جمله را نخورد، برای این که مشرکین متنبه شوند که حیوان هم از آن ها بهتر
است همچنان  که در قرآن آمده است.

· جبهه شرهانی ـ برادر مسلم اینانلو

1-               
مرجع تقلید باید مجتهد و عادل و به احتیاط واجب، اعلم باشد. سید بودن شرط
نیست.

2-               
پیشنماز باید عادل باشد. مجرد بودن خلاف عدالت نیست.

3-               
متأسفانه امکان رسانیدن نامه به دیگران را نداریم و از این بابت پوزش می
خواهیم.

· آباده ـ برادر، ا ـ ش

1-               
حیوانی که مرده و ذبح شرعی نشده، نجس است و با دست زدن به آن با رطوبت، شستن
دست کافی است و غسل ندارد، و فرقی میان حرام گوشت و حلال گوشت نیست. البته مردار
حیواناتی که خون جهنده ندارند مانند ماهی و حشرات نجس نیست.

2-               
اوراقی که بر آن نام خدا و سایر مقدسات است، می توان در رودخانه یا چاه ریخت
که زیر دست و پا نیفتد.

· بابل ـ خواهر ، ف ـ ر

1-               
راه حل گناه نکردن، گناه نکردن است! اگر شما می دانید که آن عمل گناه است و
خداوند گناهکار را عقاب می کند و ممکن است موفق به توبه نشوید، چه انگیزه ای بهتر
از این جلوگیر شما خواهد بود؟!

2-               
نگفتیم تحصیل را رها کنید ولی گفتیم: ازدواج با تحصیل منافات ندارد، و اگر در
موردی منافات داشت باید ملاحظه اهم و مهم بشود، اگر انسان بتواند خود را از گناه
نگهدارد تحصیل مهم تر است و اگر نتواند ازدواج مهم تر است.

3-               
هر وقت متوجه شدید که مجتهدی از مرجع تقلید شما اعم است به احتیاط واجب باید
به او رجوع کنید هر چند آن دیگری زنده باشد.

4-               
در رکعت سوم و چهارم خواندن سوره لازم نیست و اگر خواند اشکال ندارد.

· قائم شهر ـ برادر عباد آقائی

1-               
در مورد تغییر قبله از مسجد اقصی به مسجد الحرام در قرآن آمده است که ما آن
قبله اول را برای این قرار دادریم که مردم را آزمایش کنیم که چه کسانی از دستورات
جدید پیروزی می کنند و چه کسانی مرتد می شوند و در اصل نبوت تشکیک می کنند.

2-               
پاسخ خود را در شماره های گذشته بیابید.

3-               
نماز شب اذان و اقامه ندارد. تفصیل دعاهای آن را در حاشیه مفاتیح الجنان
بخوانید.

· تهران ـ برادر عباس نجفی

علم، فرضیه داروین را ثابت نکرده است و بر فرض که ثابت شود
در مورد بعضی جانداران است و اما این که اولین انسان چگونه به وجود آمده است با
این فرضیه ها نمی توان علمی تحصیل کرد و فقط غیب گوئی خواهد بود.

· بروجرد ـ برادر احمد کماسی

هیپنوتیزم ( خواب مغناطیسی) به فتوای حضرت امام، ملحق به
سحر است و یاد گرفتن و یاد دادن و عمل کردن به آن حرام است.

· تهران ـ برادر، الف ـ هـ

برقراری آن روابط به هر قصد و نیتی باشد حرام است. فورا
روابط را قطع یا ازدواج کنید.

· تربت جام ـ برادر ، ن ـ الف

1-               
در رابطه با ازدواج، پدر ولایتی بر پسر بالغ ندارد و اگر بدون رضایت پسر عقدی
واقع شود باطل است و اطاعت پدر در این امر واجب نیست.

2-               
رضایت والدین مهم است نه اطاعت آن ها و مخصوصا اگر خلاف دین، دستوری دهند که
اطاعت آن ها حرام است.

3-               
هیچ انسانی از وسوسه ها و افکار شیطانی مصون نیست. با آن افکار به وسیله تقوی
و مجاهدت مبارزه کنید.

· جبهه طلائیه ت برادر جواد ـ م ـ عقلاء

1-               
رزمندگان در جبهه اعم از نظامی و غیر نظامی و همچنین کمک کاران و امدادگران
پشت جبهه و هر کس دیگر اگر نمی داند در جائی که هست ده روز می ماند نمازش شکسته
است ولی اگر شغل او رانندگی است نمازش تمام است.

2-               
در سنگر و هر جائی که نمی توانید کاملا راست بایستید و ناچارید در آن جا نماز
بخوانید باید به صورت خمیده بایستید و نماز بخوانید و تا ضرورتی نباشد نباید نشسته
نماز خواند.

3-               
فلسه احکام را ما نمی دانیم. و اما غسل میت به وسیله سدر و کافور در روایات به
طور صریح آمده است و فقها چیزی از پیش خود نمی گویند.

· بندر گز ـ برادر فندرسکی

خواهر همسر و همسر برادران شما محرم نیستند و مانند هر زن
نامحرم دیگر با آن ها باید رفتار کنید.

· قزوین ـ برادر هاشم عباسی

کتاب مانند هر چیزی دیگری که مورد نیاز انسان است، اگر در
عرض سال خریده شود خمس ندارد ولی اگر کتابی مورد نیاز نیست ـ مثلا ـ برای دکور
اطاق خریده می شود، اگر انسان می خواهد در عرض سال بخرد باید خمس مقدرای از پول را
بپردازد و با پول خمس بخرد، بنابراین، این مسئله اختصاص به کتاب ندارد و هر چیزی
دیگری که مورد احتیاج نیست شامل می شود. البته منظور از نیاز، این نیست که وجود آن
برای زندگی ضروری باشد بلکه مراد هر چیزی است که خریدن آن از شؤن زندگی باشد و در
نظر عرف مردم مناسب و لایق حال او باشد.

· اصفهان ـ برارد، س ـ ع ـ 2

1-               
مطالبی که در این جا به صورت نظر فقهی درج می شود با استفاده از رساله حضرت
امام خمینی دام ظله می باشد.

2-               
همسر خود را بی جهت متهم نکنید، آن حالتی که شما دیده اید دلیل گنهکاری او
نیست. برای توضیح بیشتر آدرس بدهید تا پاسخ خصوصی این سئوال و سئوال های بعدی داده
شود.

· خرم آباد ـ برادر اسحاق احمدی

1-               
ما باید در فکر اصلاح خود و دیگران باشیم. و اما این که کسانی که چنینند و
چنانند، در آخرت چه وضعی خواهند داشت، به ما مربوط نیست، امر آن ها با خدا است.

2-               
در فرض مزبور باید همه آن روزه ها را قضا کنید.

· تهران ـ برادر سرشار

روایتی که در فضیلت صف اول جماعت نقل کردیم بدو گونه روایت
شده است و مدرک آن بحار الانوار ـ ج 81 ـ ص 156 است.

· شتریه فراهان ـ برادر محمد رضا نعمتی فشکی

1-               
با سهم امام نمی شود کتابی خرید که مورد استفاده نیست.

2-               
هر چیزی که از آن شهید باقی مانده به ورثه او می رسد.

3-               
آن ده تومانی را به فقیر مستحقی به عنوان صدقه از جانب صاحب واقعیش بدهید.

· جبهه قصر شیرین ـ برادر محمد باقر السواری

امام حلقه پلاتین را برای مرد جایز می دانند نه طلا.

· تهران ـ برادر مشترک شماه 2660

1-               
اگر انصاف بدهیم، مسئولین در کنار جنگ از سایر جهات عمرانی و اصلاحی غفلت
نکرده اند و با همه مشکلاتی که هست بهتر از هر دولتی که فرضا بر سر کار باشد،
مسئولیت خویش را انجام می دهند. مطمئن باشید آنانکه ادعا می کنند بهتر از این می
توانند اداره کنند،سخن از روی خیال و توهم می گویند در عین حال انتقاداتی به
عملکرد بعضی از مسئولین وارد است و ما امیدواریم همگی بیش از این احساس مسئولیت
کنند.

2-               
خوشبختانه آن عده ای که مورد نظر حضرت امام بودند و معتقد بودند باید فساد
رایج شود تا امام زمان ع ظهور کند منزوی شدند و روز به روز منزوی تر خو اهند شد و
فساد عقیده و روش آنان روشن تر خواهد شد.

3-               
ما از آن مطلب اطلاعی نداریم، از خود ایشان بپرسید.

· گرگان ـ برادر، م ـ و

هر چه زودتر به پزشک بیماری های مقاربتی مراجعه کنید. خجابت
نکشید که این امر برای شما حیاتی است. سایر ناراحتی های شما ـ به احتمال زاید ـ از
همین بیماری ناشی شده است و با معالجه آن حالت طبیعی خود را باز می یابید ان شاء
الله.

· تهران ـ برادر سید حسن سرابی

1-               
دختری که پدر و جد پدری نداشته باشد، هیچ کس بر او ولایتی ندارد، فقط رضایت
خودش لازم است البته مستحب است با برادر بزرگتر مشورت شود.

2-               
به مجله شماره 22 بخش پرسش ها و پاسخ ها مراجعه کنید.

3-               
این سخنان، یاوه و غلط است. خلقت انسان طبق ـ آیات قرآن ـ از خاک است و خود یک
نوع مستقل است نه تکامل یافته میمون !!

· جبهه جفیر ـ برادر فتح الله ـ پ

آن چه نوشته اید آیه نیست بلکه دعائی است برای محفوظ ماندن
از گزند حوادث.

· خرم اباد ـ برادر م ـ ی 38

1-               
اگر از آن اشخاص ضرری به جامعه می رسد بدون معرفی خود، آن ها را به دادگاه
معرفی کند یا به سپاه و کمیته اطلاع بدهد و اگر ضرری نمی رسد و گناه آن ها شخصی
است نباید اطلاع دهد مگر این که راهی برای نهی از منکر غیر از آن نباشد.

2-               
کسی که روزه است جایز نیست به دروغ بگوید: روزه نیستم! و لو قصدش خلوص باشد.

3-               
توبه در آن موارد کافی است

4-               
سلام کردن بر هر مسلمانی خوب است و لو از او خوشتان نیاید.

5-               
پرسیده اید: اگر با زدن برادر کوچکترتان بدن او سیاه شده است دیه دارد یا نه؟
آری! دیه دارد حتی اگر در زمان کوچکی ـ یعنی قبل از تکلیف ـ زده باشید.

6-               
اگر توجه به عیوب خود بکنید و ترس از گناهان گذشته داشته باشید و احتمال بدهید
که خدا نبخشیده باشد و همچنین احتمال بدهید که آن اشخاص ـ که اکنون به حسب ظاهر
بدرفتاری می کنند ـ ممکن است در آخر از شما خیلی بهتر شوند، بلکه ممکن است هم
اکنون کارهای مخفی بسیار خوبی داشته باشند که سبب رضای خداوند باشد و احتمال بدهید
که عاقبت کار شما خدای نخواسته خوب نباشد! اگر این جهات را در نظر بگیرید، همیشه
خودتان را به این دلایل، کوچکتر از دیگران خواهید دانست و آن وقت از مرض عجب و
خودبینی رها می شوید.

· سیرجان ـ خواهر، ف ـ ز

1-               
یکی از دو راه حل را انتخاب کنید. یا ازدواج و یا تقوی و بازداشتن نفس و تحمل
فشار.

2-               
ازدواج، با دختر باکره چه موقت و چه دائم بدون اذن پدر جایز نیست.

· منطقه جنگی ـ برادر کرم دیناروندی

1-               
دعای سمات در عصر روز جمه خوانده می شود و در مفاتیح الجنان ذکر شده است.

2-               
آری! رحمن و رحیم و رزاق از اسماء الهی است و اما شمارش اسماء الهی در این جا
ممکن نیست، به دعای جوشن کبیر مراجعه کنید.

· تهران برادر علی اکبر کیوانفر

«ارحم الراحمین» از صفات خاص خداوند است و بر هیچ کس نباید
اطلاق شود اگر کسی چنین تعبیری گفته باشد از اشتباه ها و لغزش های زبان است که
گاهی ناخودآگاه گفته می شود و مورد محاسبه قرار نمی گیرد.

· اصفهان ـ برادر (م ـ د 4)

اگر توبه واقعی کرده اید خداوند بزرگ به لطفه و کرمش شما را
می بخشد ان شاء الله نگران نباشید وظیفه دیگری به جز توبه ندارید.

· بابل ـ برادر، الف ـ ل

آن عمل حرام نیست و کفار ندارد ولی مکروه است و ضرر دارد.
در غیر مورد ضرورت از آن اجتناب نمائید.

· روستای ترک (میانه) برادر جهانگیر الف

1-               
بعضی از وصیت های میت باید عمل شود و بعضی لازم نیست و تفصیل آن در این جا
ممکن نیست و فرقی میان شهید و غیر شهید نمی باشد.

2-               
در مرجعیت و امامت جمعه و قضاوت، عدالت شرط است.

3-               
هر حکمی را رسول اکرم صادر کرده است، با تشریع خداوند یا اذن و تنفیذ او بوده
و مسأله ربطی به بیماری حسنین ع و نذر و نیاز ندارد.

4-               
احد و واحد هر دو  در اصل به یک معنی
است ولی موارد استعمال آن ها فرق می کند، مثلا به عنوان وصف، احد فقط برای خداوند
به کار می آید ولی واحد اختصاص به خداوند ندارد. فقیر یعنی محتاج و نیازمند و در
این که مسکین از فقیر بی چاره تر است یا بعکس، اختلاف است و ظاهرا مسکین به معنای
کسی است که نیازمندی، او را زمینگیر کرده است بنابراین به محتاجی مسکین گفته می
شود که وضع بدتری دارد و از نظر حکم زکات و مانند آن هر دو به یک معنی است و آن
کسی است که مصرف سالیانه خود را ندارد، نه بالفعل که پول یا جنس داشته باشد و نه
بالقوه که قدرت کسب به مقدار کفایت داشته باشد.

5-               
آن سخن دوم که به امیر المؤمنین علیه السلام نسبت داده اند، دروغ است.

· جبهبه جنوب (شرهانی) ـ عده ای از برادران رزمنده

شما نباید در کارهای اداری فرماندهان دخالت کنید، اگر موردی
را که به طور یقنی و قطع بر خلاف شرع بود ملاحظه کردید، به مقامات بالاتر گزارش
کنید اگر ترتیب اثر نداند شما تکلیفی ندارید و اما در مواردی که یقین به خلاف شرع
بودن آن ندارید و احتمال می دهید که اجازه داشته باشند حق اعتراض ندارید و باید
حمل بر صحت کنید، اصولا نباید سرباز در کارهای فرمانده دخالت کند مگر این که عملی
به طور قطع خلاف شرع باشد.

· خرم آباد ـ برادر علی محمدی

آن شک و خیال از القاءات شیطان است، می خواهد بین شما و
همسرتان جدائی بیاندازد. هیچ اعتنائی به این شک و وسوه نکنید و به همسرتان وفادار
باشید.

· بهبهان ـ برادر، ب ـ خ

1-               
پول یا برگه ای که بر آن نام خدا هست به همراه داشتن و به توالت رفتن اشکال ندارد
زیرا توهین به حساب نمی آید.

2-               
هر کس باید خودش تشخیص بدهد که چه صدائی غنا است، اگر تشخیص داد، حرام است و
اگر شک داشت گوش دادن اشکالی ندارد.

3-               
توضیح آن مطلب در این بخش ممکن نیست.

· خشکبیجار رشت ـ برادر سید احمد موسوی

ما در شرع اسلام، نمازی به نام نماز وحدت نداریم و آن چه به
این نام خوانده می شود همان نماز یومیه مانند ظهر و عصر است که به جماعت می خوانند
و البته باید با شرایط جماعت باشد و امام آن عادل باشد و اگر کسی به قصد نماز وحدت
بخواند نمازش باطل است و عملش حرام زیرا بدعت می باشد. ما پیشنهاد می کنیم،
مسئولین تبلیغات، این اصطلاح را به کار نبرند که موجب توهم است.

· اصفهان ـ برادر، الف ـ ش

راه حل صحیح و منطقی و طبیعی این مشکل فقط و فقط ازدواج
است. شرایط و توقعات را کم کنید و با خانواده هائی ازدواج کنید که سعادت و خوشبختی
دختر را بخواهند نه او را مانند کالا بخواهند بفروشند.

· جبهه جنوب ـ برادر، س ـ م ـ م

طلاق اجباری قطعا صحیح نیست ولی چگونه زن می تواند شوهرش را
به طلاق مجبور کند، حتما او به این کار تن در داده است و لو به سبب ناسازگاری زن
باشد و اگر چنین باشد طلاق صحیح است گرچه زن مرتکب گناه شده است. و در این صورت،
ازدواج شما اشکالی ندارد و چون باکره نیست، اذن پدر نیز لازم نمی باشد.

· دهلران ـ برادر ، م م

برای هر دو بیماری خود، هر چه زودتر به پزشک بیماری های
مقاربتی مراجعه کنید و بدون خجالت همه چیز را صریحا با او در میان بگذارید.

· گناباد ـ برادر محمد رضا مقفوری

کتاب عدل الهی نوشته استاد شهید مطهری را بخوانید، پاسخ
سئوال شما آن جا است.

· بابل ـ خواهر، ش ـ آ

1-               
حضرت محمد ص اشرف و افضل همه پیامبران است.

2-               
استخاره قرن در مورد تحیر و سرکردانی خوب است و ما به آن معتقدیم.

3-               
زن و مرد باید عورت خود را از هر بیننده ای به جز همسر بپوشانند.

4-               
بدون اجازه پدر به جائی نروید.

5-               
سعی کنید با اخلاق خوب و بیان نرم و ملایم، او را قانع کنید، ناامید نشوید.

6-               
آن اشخاص گناه بزرگی کرده اند، شما سعی کنید با مراعات احکام اسلامی توطئه آن
ها را خنثی کنید و ناراحت نباشید، ممکن است خداوند از راه دیگر، شریک زندگی بهتری
برای شما برساند.

· ورامین ـ برادر حسین عزیز پور

1-               
کسی را که نماز نمی خواند نصیحت کنید و سعی کنید با مهربانی او را هدایت
نمائید.

2-               
کسی که نمازها و روزه هائی را به دلیل انحراف عقیده ترک کرده است، باید اکنون
قضا کند.

· منطقه جنگی ـ برادر علی اسپرجانی

آن حالت یک امر طبیعی است، نباید به مغز خود فشار بیاورید و
اگر به آن صورت است که نوشته اید غسل ندارد. به مسأله 73 توضیح المسائل مراجعه
کنید.

· زنجان ـ برادر محمد حسن قربانی

کسی که ریش خود را می تراشد ـ بنابر احتیاط واجب نمی توان
به او اقتدا کرد.

· پارس باد مغان ـ برادر لطیف عباد پور

ما آن حدیث را ندیده و نشنیده ایم، متن و مدرک آن را
بنویسید.

· سیرجان ـ برادر ، ح ـ د

هر چه زودتر ازدواج کنید، و در غیر این صورت، تنها راه علاج
آن مشکل عزم و تصمیم شما است. با توجه به ضعف و ناراحتی که از آن عمل احساس می
کنید و آینده خود را در خطر و از همه مهمتر عذاب خدا را در پی آن می بینید، دلیل
ندارد که به آن عمل دست بزنید. کتاب های سرگرم کننده ومفید بخوانید و از هر چه
شهوت انگیز است دوری بجوئید. ورزش و عبادت و حضور در محافل و مجالس مذهبی برای
ایجاد عزم و تصمیم بر ترک آن عمل مفید است.

· قم ـ خواهر فاطمه ربانی

شما باید آن پور را به هر وسیله است به آن خانم برگردانید و
اگر از یافتن او مأیوس شدید، همان مقدار از جانب او صدقه بدهید.

· جبهه جنوب ـ  برادر، م ـ م

نگران نباشید، ازدواج برای شما ممکن است و آن ناراحتی ها
خود به خود از بین می رود و اصلا این عادت ربطی به آن دو بیماری ندارد. ما که در
مجله متعرض این مسائل ـ صریحا نمی شویم چون بعضی از مطالب  خود تحریک کننده است و کسی که گرفتار آن عادت
نیست، ممکن است از بعضی نصیحت ها به آن امر تحریک شود.

· جبهه جنوب ـ برادر، خ ـ ق

1-               
اگر نگاه از روی شهوت نباشد و خوف وقوع در حرام نباشد، نسبت به صورت و دست ها
تا مچ اشکال ندارد.

2-               
صیغه برادری که موجب محرمیت باشد در اسلام نداریم.

· نی ریز فارس ـ خواهر، ز ـ ک ـ ن ـ م ـ هـ

از ما کاری به جز نوشتن ساختن نیست ولی باز هم می نویسیم و
پیشنهادهای شما را تذکر می دهیم. نصیحت ما به شما این است که به هیچ وجه تسیلم زور
نشوید و اگر شما را به ازدواجی مجبور ساختند، به دادگاه شکایت کنید. شما ذلیل
نیستید زیرا مؤمن و مؤمنه در نزد خدا عزیزند، مقاومت کنید و تسلیم نشوید، خداوند
به شما کمک خواهد کرد ان شاء الله.

· باختران ـ برادر سید مهاجر بهشتی

تماس گرفتن لباس با میت غسل ندارد و فقط اگر با رطوبت باشد
و قبل از غسل میت باشد باید شسته شود. و در تماس دست اگر یقین دارید که تماس حاصل
شده غسل واجب است و اگر یقین ندارید غسل ندارد احتمال تنها موجب غسل نمی شود.

· نکا ـ خواهر ک ـ م

از آن آشنائی بپرهیزید که علاوه بر گناه بودن موجب بدبختی
و  رسوائی شما می شود.

· جزیره مجنون ـ برادر سرباز، ک ـ ک

1-               
آن ازدواج هیچ اشکالی ندارد و ان شاء الله مبارک است. گوش به خرافات ندهید.

2-               
کسی که در عدالت او شک دارید، نمی توانید به او اقتدا کنید.

· تهران ـ بهروز سیاوش

پاسخ به سئوال های شما باید به طور خصوصی داده شود، با توجه
به این که نامه قبلی شما که به نام «مهرداد خ» بود به آدرس پشت پاکت فرستادیم
برگشت داده شد، اگر جواب می خواهید آدرس صحیح خود را ذکر کنید.

· باختران ـ برادر علی اکبر عمران · برادر ح، یاوری
· سر پل ذهاب ـ برادر محمد رضا زارع · تبریز ـ برادر
مهرداد خاکپور نعمتی · اهواز ـ برادر مهرداد دزفولیان.

جواب سئوالات شما به آدرس های قبلی پست شد امابه علت عدم
حضور شما در آن جا و یا ناقص بودن آدرس، جواب ها به دفتر مجله عودت داده شد. لطفا
آدرس دقیق و مشخص پستی بدهید تا مجددا ارسال شود.

· قم ـ برادر سید محسن احمدی · نکا برادر ح ،
ی · اهواز ـ برادر محمد خرم دل اردی

پاسخ نامه های شما آماده است. آدرسی دقیق پستی بدهید تا به
صورت خصوصی ارسال شود.

· قم ـ برادر رضا افتخاری

1-               
اگر مطلبی در مورد کسی به دل خطور کند نه غیبت است و نه تهمت.

2-               
فطرت خداجوئی ربطی به بدن ندارد و از خصائص روح است.

 

/

اسرعیت مکرالله

«قرآن وسنن الهی دراجتماع بشر»

اسرعیت مکرالله ورابطه آن باشاکله                  آیت الله محمدی گیلانی

*ریشۀ معنای شاکله*معنی خَلق وخُلق*اختیار درآفرینش
سجایا*تبیین اسرع بودن مکر خدا*پیام انستیتوی ماسا چوست برای ابرقدرتها *ابرقدرتها
هرروز ازخون گرم دوش می گیرند تااعصابشان تسکین یابد*افسانه ماهی «الجوع»حضرت
سلیمان (ع)که دوقورت ونیمش باقی مانده بود*خلاعت وبی شرمی که روی بی بی تمیزراسفید
کرد*وضوی نشکن طرفداران حقوق بشر سناریوئی بنام ایدئولوژی خونبهای جوانان وافسون
شدگانی چون لومومبا، سود سیاسی می شود*جواب چوئن لای به حسنین هیکل مدیر الاهرام
که درسیاست خلاعت مطرح است نه شرافت !*هنوز جوهر اساسنامه سازمان ملل نخشکیده. . .
*ظاهرا سازمان ملل بنگاه معاملاتی ودفتر خانه ابرقدرتها است».

درخلال بحث های گذشته به معنی آیۀ کریمۀ:«قل کل یعمل علی
شاکلته»:«84ازسورۀ اسرا»اجمالا اشاره نمودم وگفتم:دراثرمتابعت متکررازهوای نفسانی،
واطاعت پیاپی از فرمان شیطانی سجایای رذیله واخلاق ذمیمه درنفس انسان شکل می گیرد،
وبالطبع ارادۀ ناشی ازچنین اراده ای نه عمل وکرداری است پلید ونفس متشکل بچنان
صفات ، همان نفس امارۀ به سوء است، ومدلول آیۀ مزبور همین است که هرکس برطبق سجایا
وخلق خویش عمل می نماید.

چون دراین مقاله جزئی ازآیۀ 21ازسوره یونس (ع)یعنی فقرۀ«قُل
الله اسرعُ مکراً ان رُسُ

لنا یکتبون ماتمکرون»بگو خدا مکرش سریعتراست زیرا فرشتگان
ما نیرنگتان رابرزیانتان رقم می زنند مورد بحث قرارگرفته وبامعنی شاکله مرتبط است،
مناسب دیدم که تحلیلی درمعنی شاکله انجام گیرد ، وباکمک آن، مقصود ازاسرعیت
مکرالله ووساطت فرشتگان علیهم السلام دراین جهت روشن گردد:

راغب درمفردات می گوید:«اصل المشاکلة من الشکل ای تقیید
الدابة والشکال مایقیدبه وقوله:«کُلَّ یعملُ عَلی شاکِلته»ای علی سَجَّیته التی قَیدته
وذلک ان سلطان السجیة علی الانسان قاهرٌ».

«ریشه مشاکله ازشکل یعنی بند نهادن برچهارپا است، وشکال
ریسمانی است که چهارپا بدان بند می شود، وشاکله درآیه بمعنی سجیه است که همچون
شکال انسان رامقید می کند، زیراانسان مقهور سلطنت سجیه خویش است».

ودربارۀ خلق وسجیه می گوید. . «الخلق والخلق فی الاصل واحد،
لکن خص بالهیئات والاشکال والصور المدرکة بالبصیره ».

«معنای ریشه ای خلق بفتح خاء وخلق بضم خاء یکی است که همان
شکل وصورت است ولی خلق بفتح خاء به هیئتها وشکلها وصورت های ظاهری که باچشم دیده
می شود اختصاص یافته وخلق بضم خاء. به قوا وسجایای باطنی که بابصیرت درک می
گردداختصاص یافته است».

شایان توجه است که هیئت ها وهندسه های موجودات واصل وجود
آنها ازاختیار مابیرون است واین وجودات خارج از اختیار ما موضوعات علومی است که
ریاست آن ها رافلسفه اعلا عهده داراست وموضوع فلسفه اعلا، وجود مطلق است که اثبات
وجود موضوع هرعلمی برعهده آن است وبهمین جهت آن راعلم اعلی وعلم کلی وامام العلوم
نامگذاری کرده اند.

واما هیئت ها وشکل های باطنی ونفسانی مایعنی سجایا واخلاق
مادراختیار مااست ، مامی توانیم به باطن ونفس خویش ، شکل تواضع وفروتنی بدهیم ،
چنانکه می توانیم شکل تکبر یا چاپلوسی بدهیم، دراختیار مااست که سجیه عدالت بنفس
خویش ببخشیم یا سجیه ظلم وتعدی درآن ترسیم کنیم ما توان داریم که باتکرار عمل
اختیاری ، شجاعت وعفت رادرجان خویش نقش ثابت دهیم همانگونه که توان داریم باتکرارعمل
اختیاری، جبن وبددلی وشره درآن نقاشی کنیم ، وبیک کلام معماری سجایا واخلاقمان
ازطریق تکرارعمل دراختیار مااست اعم ازسجایای فضیلت یارذیلت .

واین ماهستیم که مختاریم باطنمان رابجمال فضائل مزین
وآراسته کنیم یابه زشتی رذائل ُمشوّه ورسوا سازیم که درصورت اول نهال درخت طوبی
ازباطن جان برخاسته اصلش ثابت واغصانش حامل میوه های شیرین گفتار وکردار است. ودر
صورت دوم شجرۀ خبیثه زقوم ، وهمۀ ثمرات آن تلخ است، وعلمی که ازاین امور بحث میکند
علم سلوک واخلاق است.

پس گفتار وکردار هرکسی مرآت باطن ونماینده سجایا واخلاق اواست،
وحتی صدای هرکسی مانند دریچه ای است که بسوی شخصیت وی گشوده می شود وخصوصیات
اخلاقی اشخاص رامی توان ازدریچه صداتماشا نمود، وحتی صدا ازپشت تلفن می تواند معرف
جنسیت وسن تقریبی ، ومحل تولد با توجه به لهجه ، واخلاق ، ومیزان ادراکات ومقدار
تسلط براعصاب وهمانند اینها باشد وازنظر پلیس، نوار صدای اشخاص میتواند، باندازۀ
اثرانگشتان آنها مفید واقع شود .

باری رابطۀ مخصوصی بین ملکات وسجایای هرانسانی وبین اعمال
اواست، هیچگاه عمل وواکنش یک مرد شجاع ودلیر درمخاطر وآوردگاه متشابه باعمل وواکنش
یک مرد ترسو وبزدل درهمین موارد نیست، چون خاستگاه عمل وواکنش درآنها متفاوت است ،
وانسان مبتلا به تکبر وخود بزرگتر بینی همۀ اعمالش مُلوّن بلَون تکبر وگنده دماغی
است حتی خوردن وراه رفتنش ولایزال هذیان بزرگ منشی همچون خون وچرکی از غده عقده
حقارتش سیال است و«المرء مخبوء تحت لسانه »یعنی :

«قرآن وسنن الهی دراجتماع بشر»

گفت انسان پاره ای زانسان بود

  پاره ای ازنان
یقین که نان بود وتوجه باین نکته لازم است که نقش فاعل تام یعنی افاده کنندۀ
وجودآنها نیست ، بلکه تکرار عمل اختیاری، روح ونفس مارابرای پذیرفتن شکل ثابتی که
همان خلق وسجیه است مهیا می کند، ووقتی که نفس وجان ، چنین آمادگی یافت وقابل تام
شد، افاضۀ صورت ثابت ازواهب الصور که فاعل تام است ، ضروری است.

ومقدمتین قیاس نمی توانند مولد وموجد نتیجه باشند، بلکه
مقدمتین هرقیاسی، نفس رااعداد وآماده می کنند، وازحضرت واهب العلوم نتیجه بوی
افاضه وموهبت می شود.

پس نقش ما درآفرینندگی سجایا وترسیم اخلاق، نقش فاعل معدّ
است نه فاعل مفیض یعنی ماباتکرار عمل اختیاری، لوحه نفس وروح خویش راآماده می
کنیم، وحضرت واهب العطایا باایادی فرشتگان وسائط فیض وعطا ، سجیه وصفت متشابه
باعمل راکتابت ونقاشی می فرماید:«بایدی سفره کرام برره» (آیه 16سوره عبس) وهمین
است معنای «ان رسلنا یکتبون ما تمکرون»یعنی این عمل خدعه وفریب قبل ازآنکه درغیر
تاثیر کند درروح ونفس خودتان اثر می گذارد وبادستهای سفراءوفرشتگان ، سجیه خدعه
ومکر درنفوستان بنیان نهاده می شود وروشن تر:معنی کتابت فرشتگان اعمال بندگان
راعبارت ازاین است که اعمالشان راازکمون قوه واستعداد به مرحلۀ فعلیت می رسانند،
ووجود فعلی اعمال وافعال ازخزائن غیب بوسیله ملائکه تنزل می یابد، وبنابراین وجود
اعمال فریبکارانۀ هر فریبنده ودغلکاری ازکمون بعرصه ظهور باذن خداوند متعال باکرام
برره وفرشتگان مدبرامرالهی انجام می پذیرد، پس چگونه ممکن است باخداوند متعال
وبااحکام وآیات اومکر نمودن؟ «قل الله اسرع مکرا».

مگرمکر، این نبوده که غیری رابا حیله وتعمید ازمقصدش منصرف
نمودن ، چگونه چنین عملی راممکن است بخدا واحکامش انجام داد؟ !بلکه مکر باخدا
وخواسته های اووشریعت ودینش همانا مکر وفریب باخود است وسریعتر دامنگیر خودشیادان
می گردد، وآنان رامفتضح ورسوا می کند وحتی ادراک فضاحت ورسوائی هم گوئی ازآنها سلب
می شود، وخلاعت وبی شرمی صورت نوعیه آنان می گردد، تاآنجا که کامپیوتر انستیتوی
تکنولوژی ما ساچوست برای این بی شرمهای خلیع پیام فرستاده واعلام داشته که ظرف
یکصد سال آینده این ستمکاران جهانی وستم شدگان هردوگروه محکوم به مرگند. زیرا فضای
آکنده ازآلودگی وفساد وگرسنگی که بدست این جنایتکاران بوجودآمده قابل ادامۀ حیات
نخواهد بود وجملگی نابود می شوند، واینها باچنین طبل رسوائی حقکشی ازحفظ حقوق بشر
دم می زنند وهرکشور که برحق سوزی آنان گردن ننهد، متهم بنقض حقوق بشر می شود!

این ابرگرگهای بی دم که هرروز باخون گرم هزاران پیر وجوان
وخرد وکلان دوش ولرم می گیرند، واعصاب جهنمی خویش راباآن تسکین می دهند، هم زمان
بااین دوش خون ، قسمت هائی چشمگیر ازمخازن ومعادن ومنابع بری وبحری ملل مظلوم
رانیم قورت می کنند وچون دوقورت ونیمش باقیمانده برای تأمین آن، نالۀ «الجوع
الجوع»علی الدوام سرمی دهند.

مرحوم میرزا هدایت الله طالقانی خدا بیامرز معلم دروس
ابتدائی من ، آن مرد صالح درپاسخ سئوال ازماهی «الجوع»می گفت:

«روزی سلیمان حشمت الله (ع)برای همه حیوانات روی زمین اعم
اززمینی وآبی وهوائی درکنار دریا مهمانی ترتیب داد وحدود ششماه تدارکات غذائی
دراین ساحل جمع شد ومدعوین حضور بهمرسانیدند، حضرت حشمت الله پرسید همۀ مهمانها
حاضر شده اند؟ پیش خدمت بعرض رسانید که ماهی نهنگ نیامده، حضرت ، هدهد رابدنبالش
روانه نموده چون نهنگ پیام حشمت الله راشنید خود رابطرف ساحل نزدیک کرد، حضرت
فرمودند چرادیرکرده ای؟ عرض کرد:ازفرط ضعف وگرسنگی توان حرکت نداشتم ، سلیمان
فرمودند:مقداری غذا عجالة بریزند تانهنگ قدرت گرفته بامدعوین یکجا سرسفره جمع
شوند، نهنگ آن مقدارراخورد. فریادکرد:«الجوع»مقداری دیگردادند وخورد وفریادش به
«الجوع»بلند شد وبه تدریج تمام تدارکات غذائی ششماهه رابدم درکشید وبازفریاد
برآورد:«الجوع»حضرت فرمود مگرغذای روزانه ات چقدراست؟ عرض کرد:سه قورت حضرت
فرمودند:اینها که خوردی چندقورت بوده؟ عرض کرد:نیم قورت، حضرت سلیمان (ع)باحالت
خنده فرمودند:پس دوقورت ونیم دیگرت باقی است؟ عرض کرد:بلی قربان. »

بلی این نهنگ «الجوع»ابرقدرت که جوعش ازسنخ «جوع الکلب»است
همیشه دوقورت ونیمش باقی است واگر حشمت الله عصر سئوال کند:«هل امتلات؟ »می
گوید:«هل من مزید».

این درندگان بنی نوع خویش بااینهمه حقوق وذوی الحقوق سوزی ،
خود رامدافع حقوق بشر معرفی می کنند، زهی خلاعت وبی شرمی !سفید باد روی بی بی تمیز
خالدار؟ همانطور که وضوی آن روسپی ، نشکن بوده وهمچون سد سکندر نفوذناپذیر بوده ،
وضوی طرفداری حقوق بشر این روسپی های نابشر نیز بااین همه خلاعت وجنایت ودرندگی
وهرچه بدتر، شکسته نمی شود!

منطقشان درتوجیه این خلاعت ووقاحت این است که :«درسیاست ،
مسائل شرف انسانی ، والتزام وپای بندی بمواثیق وعهود ، مطرح نیست»!

باسناریو ایدئولوژی که جز یکمشت حرفهای چرند وپرند نیست
بامعرکه گیری ویژه ای، تقریبا نصف معمورۀ زمین را افسون می کنند، وجوانان افسون
شده را همانند برگ خزان برای تحقق اهداف سیاست وسود خویش فرو می ریزند، ودر بحرانی
ترین اوضاع، فراموششان نموده، واستغاثه این افسون شدگان رانمی شنوند وسرانجام خون
های فروریخته آن راثمن معامله سیاسی واقتصادی قرار می دهند وخون آشام ها رابضیافت
می خوانند وتهنیت ها وتبریکات صمیمانه نثار نموده وپذیرائی گرم بعمل می آورند.

لومومبا افسون شده همین ایدئولوژی بوده که درمقابل استعمار،
آن مقاومت تحسین انگیز رانمودونهایة دیدیم موبوتو رئیس دولت کنگوی سابق بلژیک ،
قاتل لومومبا رابه پکن دعوت می کند وازوی پذیرائی می نماید ووقتی حسنین هیکل مدیر
الاهرام مصر درهمان جلسه پذیرائی وضیافت ازچوئن لای نخست وزیر چین سئوال می کند
:«باهمه احترامی که به لومومبا دارید ویکی ازدانشگاههای خود راهم بنام اوکرده اید
چطور حاضر بدعوت موبوتو قاتل او شده اید وآیا این ژست ، دهن کجی به نهضت چپ گرایان
جهان نیست؟ !

اودرجواب می گوید:«ماباین موضوع کاملاً وقوف داریم ولی ما
اکنون درراه ایجاد سیاسی بادنیا هستیم ودر سیاست این مسائل مطرح نیست »؟

اومی گوید مااهل معامله ایم ودیه وخونبهای طرفداران افسون
شده ما ، سود ومنفعتی است که ازحریف استعمار می ستانیم ودرسیاست ، خلاعت مطرح است
، نه شرافت وانسانیت وهمین است همزیستی مسالمت آمیز یعنی عهارت وپیوند نامشروع
جهان سوسیالیستی بادنیای امپریالیستی ونتیجه آن ، ناامنی وفتنه جهانی ؟

وظاهرا نقش سازمان ملل دراین میان نقش بنگاه معاملاتی
واحیانا دفتر خانه اسناد رسمی ابرقدرتها است زیرا این سازمان که بعد ازجنگ جهانی دوم
تأسیس شد هنوز جوهر اساسنامه اش نخشکیده بود که ماجرای غمبار فلسطین پدید آمد
وکشتارهای فجیعانه اش هنوز ادامه دارد وچیزی ازشعله جنگ فلسطین نگذشته بود که
داستان ملی شدن کانال سوئز ، بهانۀ تهاجم مثلث شوم انگلستان وفرانسه واسرائیل
رابخاک مصر موجب شد، وآنگاه آتش جنگ بشدید ترین وجه درویتنام ، مقدار بمبی که
برسراین کشور ومردم بی دفاعش ریختند سه برابر بمبی بوده که درجنگ جهانی دوم مصرف
شد وزفیر وشهیق آتشهای فروزان درطول این مدت بلند است وهم اکنون همه ما شاهدیم که
دولت به اصلاح سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی که خود را طرفدار کارگران جهان می
داند تجاوز خود رابخاک کشور کارگران فقیر افغانستان شش سال است ادامه می دهد
اینهمه کشتار سبعانه نموده وجنگ رسوای ویتنام دیگری رادرتاریخ ثبت کرده وحدود هفت
میلیون مردم این کشور آواره شده اند وتهاجم استعمار به کشور جمهوری اسلامی ایران
بوسیلۀ دجال بین النهرین وآنهمه کشتار وقساوت درلبنان ودیگر نقاط، همه وهمه درجلو
چشم سازمان ملل واقع شده ومی شود، وکلا درآن مجمع مطرح می گردد، وظاهرا این سازمان
، نقش بنگاه معاملاتی ودفتر خانه اسناد رسمی برای ابرقدرت های سوداگررا بازی می
کند نه نقش دیگر راوحاصل آنکه مکراین شیادان پیش ازآنکه بدیگران تأثیر کند دامن
خود آنها را گرفته وازنوع انسانی بیرون رفته وصفات آدمیت ازآنها سلب گردیده است.

«قُل اللهُ اسرع مکراً ان رُسُلَنا یَکتبُون ماتَمکُرُون »

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

احتكار

* پيامبر اكرم(ص)

«لا يحتكر الطعام الاّ خاطيء»         (الفقيه جلد 2ص 88)

احتكار مواد غذائي جز بوسله شخص خطاكار صورت نمي گيرد.

* پيامبر اكرم(ص)

پيامبر خدا(ص) از جبرئيل امين نقل مي نمايد كه گفت:

«اطلعت في النار فرأيت وادياً في جهنم يغلي، قفلت: يا مالك
لمن هذا؟ فقال: لثلاثة للمحتكرين و المدمنين الخمر و القوادين».     (مجموعه ورام)

به جهنم نظر كردم در آن دره اي جوشان ديدم، از مالك دوزخ
سؤال نمودم اينجا براي كيست؟ مالك گفت: براي سه دسته:

كساني كه اجناس مورد نياز مردم را احتكار نمايند.

آنها كه پيوسته به مسكرات روي آورند.

افرادي كه وسيله ارتباط نامشروع ميان زنان و مردان باشند.

 

* رسول خدا(ص)

«ايما رجل اشتري طعاما فكبسه اربعين صباحا يريد غلاء
المسلمين ثم باعه فتصدق بثمنه لم يكن كفارة لما صنع». (قرب الاسناد ص 63)

هر مردي كه مواد غذائي خريداري و آن را بمنظور بالا رفتن
قميت ها در بازار مسلمين، در حال فراواني چهل روز انبار و مخفي نمايد و سپس فروخته
و تمام پول آن را در راه خدا تصدق نمايد اين تصدق جبران و كفاره احتكارش نخواهد
بود.

 

* پيامبر اكرم(ص)

«الجالب مرزوق و المحتكر ملعون».  (فروع كافي جلد 1 ص 375)

كاسب به روزيش مي رسد ولي محتكر ملعون است.

* پيامبر اكرم(ص)

«و لئن يلقي الله العبد سارقاً احب الي من ان يلقاه قد
احتكر طعاماً اربعين يوما». (سفينة البحار جلد 1 ص 291)

چنانچه با گناه دزدي با خداوند ملاقات كند از نظر من بهتر
است تا اينكه در حالي به ملاقات او رود كه يكي از مواد غذائي را بمدت چهل روز (در
حال فراواني) احتكار نمايد.

* اميرمؤمنان(ع)

«من احتكر فوق اربعين يوماً فان الجنة يوجد ريحها من مسيرة
خمسمأة عام و انه لحرام عليه». (سفينة البحار جلد 1 ص 291)

هر كسي جنسي را (در شرائط عادي) چهل روز احتكار نمايد، بوي
بهشت كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مي رسد بر او حرام خواهد بود.

* اميرمؤمنان(ع)

«انه (ص) مر بالمحتكرين فامر بحكرتهم ان تخرج الي بطون
الأسواق و حيث تنظر الأبصار اليها». (تهذيب جلد 2 ص 162)

رسول خدا(ص) به محتكرين گذشت سپس دستور داد تا اجناس احتكار
شده آنان به داخل بازارها در جايي كه در ديد مردم قرار گيرد، منتقل شود.

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

عزّت نفس

«اصمعي» روزي «اسکافي» را ديد کفش دوزي مي‌کند، با
تعجب از وي پرسيد: چه کار مي‌کني پاسخ داد: نفس را گرامي مي‌دارم زيرا اگر من آن
را گرامي ندارم، ديگري آن را گرامي نخواهد داشت. اصمعي گفت: اين چه گرامي شمردن
است؟ اسکافي جواب داد: «همين قدر که از چون تويي احتياج به سؤال و تکدي ندارد،
گرامي است.»

هديه باز پس گرفتني نيست

يکي از فضلا مي‌گفت: به ديدار جانبازي رفتيم که از
تمام بدن بجز سروصورت فلج بود. به او گفتيم: تو ک مقرب درگاه الهي هستي، چرا براي
بازيافتن سلامت خود دعا نمي‌کني؟ با نگاهي پرمعني و لحني عارفانه گفت: من که به
جبهه رفته‌ام تا جان خود را هديه به معشوق دهم، و در راه او چنين مدالي را دريافت
کرده‌ام، آيا اين هديه‌ي را که به دوست داده‌ام باز پس گيرم؟! آنگاه فهميديم که
عرفان حقيقي نزد اين جانباز است.

يک گفتا به جانبازي دل‌آگاه                      شفايت را نمي‌خواهي ز
«الله»؟

جوابش گفت آن دلداده دوست                 مگر پس گيرد انسان هديه از دوست؟

نشان خوشخويي

حکما گفته‌اند: نشان خوشخوئي ده چيز است: اول- يا
مردمان در کار نيکو مخالفت ناکردن. دوم- از نفس خود انصاف دادن. سوم- عيب کسان
ناجستن. چهارم- چون از کسي لغزشي در وجود آيد، آن را تأويل نيکو کردن. پنجم- چون
گنهکار عذر خواهد، آن را پذيرفتن. ششم- حاجت محتاجان برآوردن. هفتم- رنج مردمان
کشيدن. هشتم- عيب‌نفس خود ديدن. نهم- با خلق، روي تازه داشتن. دهم- با مردمان سخن
خوش گفتن.

راضي به رضاي خدا

امام صادق«ع»:

«في قضاء الله کل خيرللمؤمن»- در آنچه خدا بخواهد،
براي مؤمن خير و صلاح است.

دلا همواره تسليم و رضا باش          بهرحالي که باشي با خدا باش

خدا را دان خدا را خوان بهرکار          مدان توياوران را به از او يار

به هرکاري مدد کارت خدايست         دليل راه دينت مصطفايست             «ناصرخسرو»

انسان مصرفي

يک فرد عادي در ظرف 24 ساعت:

75/1 کيلوگرم غذا مصرف مي‌کند

4/1 ليتر آب يا آشاميدنيهاي ديگر مي‌نوشد.

23000 بار تنفس مي‌کند.

12000 ليتر هوا را استنشاق مي‌کند که 2400 ليتر آن
اکسيژن است.

8/1 ليتر آب دهان توليد مي‌کند.

1 ليتر عرق مي‌کند.

مقدار نيروئي که بدن انسان در ظرف 24 ساعت توليد
مي‌کند، قادر است يک لوکوموتيو را به وزن 60000 کيلوگرم به ارتفاع يک متر از زمين
بلند کند.

زيرانداز و روي انداز

دزدي بخانه‌ي رفت، جواني را خفته ديد. پرده‌اي که
بردوش داشت، بگسترد تا هرچه يابد در وي نهاده بر دوش کشد. جوان بغلطيد و در ميان
پرده بخفت. دزد ناکام مراجعت کرد که پرده برداشته و بيرون رود. جوان را ديد که با
هيبت شيران و هيئت دليران در ميان پرده خفته؛ با خود گفت: حال مصلحت در آن است که
ترک پرده کنم تا پرده از روي کار نيفتد. پرده را بگذاشت و از خانه بيرون شد.

جوان آواز داد که: دزدا درببند تا کسي به خانه
نيابد. دزد گفت: به جان تو نبندم، زيرا که من زيرانداز از تو آوردم، باشد که ديگري
روي‌انداز تو آورد.

هاله به دور خورشيد

اگر هاله‌‌اي بدور خورشيد رؤيت شود، دليل اين است
که يکباره به منطقه سرد و مملو از ابرها و ذرات يخ وارد شده است و اين انتقال از
محيط گرم به محيط سرد صورت مي‌گيرد؛ مسلّماً در چنين حالي بايد انتظار دگرگوني هوا
و باد و باران را داشت ولي اين دگرگوني در زمان بسيار نزديک- مثلا فرداي آنروز-
نخواهد بود. نزديکي و دوري هاله از خورشيد رابطه مستقيم با زمان دگرگوني هوا دارد
و اين تناسب در مورد هاله خورشيد کاملا صدق مي‌کند: پس هرچه دايره هاله از خورشيد
بزرگتر باشد، باد و باران در زمان نزديکتري بوقوع خواهد پيوست و هرچه دايره هاله
به خورشيد نزديکتر باشد، زمان باد و باران ديرتر خواهد بود.

حجّاج و فرعون

زني از دشمنان حجاج را نزدش آوردند. يکي از وزيران
دربار براي خود شيريني به حجاج گفت: اين زن را مرگ فرا رسيده و به پاي خود به
قتلگاهش آمده است! زن رو به حجاج کرده گفت: وزيران دوستت از وزيرانت بهتر بودند!
حجاج پرسيد: دوستم کدام است؟ گفت: فرعون! زيرا از وزيران پرسيد: درباره موسي چه
نظر مي‌دهيد؟ گفتند: موسي و برادرش را تبعيد کن. حجاج شرمنده شد و او را طرد کرد.

عشق و عقل

هرکه پيمان با هوالموجود بست                گردنش از بند هر معبود درست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست

عشق را نا ممکن ماممکن است

عشق در پيچاک اسباب و علل

عشق چوگان باز ميدان عمل

عشق صيد از زور باز و افکند

عقل مکار است و دامي مي‌زند

عقل را سرمايه از بيم و شک است

عشق را عزم و يقين، لاينفک است

عقل مي‌گويد که خود را پيش کن

عشق گويد امتحان خويش کن

عقل گويد شادشو آباد شو

عشق گويد بنده شو، آزاد شو

هرچه از دوست رسد نيکوست

فضيل يسار براي عيادت امام صادق‌ عليه السلام به
منزل حضرت رفت، امام را بسيار ضعيف و نحيف مشاهده نمود. امام که نگراني را در چهره
او ديد به او فرمود: «…. يا فضيل بن يسار، ان الله لايفعل بالمؤمن الّا ما هو
خيرله …» اي فضيل! خداوند چيزي را درباره بنده مؤمنش انجام نمي‌دهد مگر آنکه به
خير صلاح او باشد …

ز علت مداراي خرمند بيم                        چو داروي تلخت فرستد حکيم

بخور هرچه آيد زدست حبيب           نه بيمار داناتر است از طبيب

منت دونان

بخيلي حکيمي را ديد که به محنت بسيار، سنگ از معدن
نقره مي‌کند و ريزه مي‌ساخت، بعد از آن مي‌گداخت و قراضه‌ي حاصل مي‌کرد و به آن
معاش مي‌گذراند. بخيل گفت: اي حکيم! چون وجه معيشت از اين آسانتر ميسر است، چرا مي‌کشي؟
گفت: به اين محنت و مشقت، زر حاصل کردن بر من هزار بار آسانتر است که از مشت تو يک
فلس بيرون آورد!

جامي به اين مناسبت گويد:

به دندان رخنه در فولاد کردن                    به ناخن راه درخارا بريدن

به آتشدان فرو رفتن نگونسار                    به پلک ديده، آتشپاره چيدن

به فرق سرنهادن صدشتر بار                    زمشرق جانب مغرب دويدن

بي‌برجامي آسانتر نمايد                         که بار منت دونان کشيدن

 

/

آثار اعمال

اصول
اعتقادي اسلام

معاد

قسمت
سي ام ـ آيت الله حسين نوري

آثار
اعمال

هر
موجودي از موجودات جهان داراي خاصيت و اثر مخصوصي است، هم چنانكه عسل شيرين و نمك
شور و زهر قتّال و حنظل تلخ و زعفران خوشبو است هر يك از اعمال انسان نيز داراي
خاصيت و اثر مخصوصي است كه خداوند متعال يا خود در ضمن دسته اي از آيات قرآن مجيد
از اين آثار خبر داده است و يا اين كه اهل بيت وحي و عصمت (ع) آن آثار را در طي
احاديثي بيان كرده اند.

بر
ما به مناسبت بحثي كه داريم لازم است اين دسته از آيات و احاديث را كه نقش بسيار
مهمي در دعوت و تشويق به كارهاي خوب و در بازداشتن از كارهاي ناپسند دارد مورد
بررسي و مطالعه قرار بدهيم و مخصوصا به آثار و نتايج اعمال در جهان آخرت توجه
داشته باشيم در مقاله هاي پيشين قسمتي از اين قبيل آيات و احاديث را تذكر داديم
اكنون در دنباله آن بحث مي گوئيم يكي از اعمالي كه داراي عكس العمل و نتيجه بسيار
مهم است رعايت حق پدر و مادر است.

به
همان نسبت كه مراعات اين حق داراي اثر خوب و مطلوب است سرپيچي از آن نيز داراي عكس
العمل و اثر نامطلوب است.

بايد
توجه داشت كه حق پدر و مادر يك حق روشن فطري و عقلي است زيرا هر بشري اين حقيقت را
احساس مي كند كه وجود و شخصيت او هميشه تحقق نداشته و اين وجود و شخصيتي را كه هم
اكنون دارد خود او به وجود نياورده است بلكه خداوند هستي بخش او را آفريده و به او
لباس هستي پوشانيده است.

ما
همه مي دانيم كه از آغاز به اين صورت كه هم اكنون هستيم نبوده ايم ذرات وجود ما
مدتي در ميان آب و خاك اين جهان پراكنده بود تا اين كه دست قدرتي آنها را جمع كرده
و به هم التيام و ارتباط داده و به صورت گياه و دانه و ميوه كه پايه اصلي غذاي
انسان است در آورده و از آن پس آن را به نطفه و سپس به علقه و مضغه تبديل نموده و
بعد از آن با ترسيم اعضا و اندام و تشكيلات جهازات و دستگاههاي لازم زندگي، كامل
گردانيده و داراي حس و حركت كرده است تا اين كه به صورت كودك ناتواني پا به عرصه
اين جهان نهاده و در هنگامي كه متولد شده است با پستان پر از شير و دل سرشار از
مهر مادر و قلب پر عطوفت پدر و كانون زندگي گرم و راحت بخش مواجه گرديده است و
دريا دريا محبت و عاطفه و احسان پدر و مادر به او قدم به قدم و لحظه به لحظه قدرت
و تحرك به سوي رشد و كمال بخشيده است.

بنابراين
نخستين و بزرگترين حقي كه بر گردن ما تعلق مي گيرد حق خداوند هستي بخش و جهان و
جان آفرين است و از آن پس حق پدر و مادر كه در ايام خردي و ناتواني رنج ما را
متحمل گشته و مشكلات تربيت ما را بر عهده گرفته اند تا توانسته ايم با پاي خود راه
برويم و با دست خود كار و با عقل خود فكر كنيم.

و
چون طبيعت و فطرت انسان طوري است كه هر گاه كسي دربارۀ او احسان كند خود را مرهون
آن احسان مي داند لذا وجدان هر شخصي او را مديون پدر و مادر خود و مرهون زحمات
آنها مي داند و مي خواهد آن را تلافي كند و گفتار خداوند نيز كه در قرآن مجيد مي
فرمايد: «هَلْ جزاءُ الأحسانِ الا الاحسانٌ»[1] يعني
آيا پاداش نيكي جز نيكي مي تواند باشد؟ براي تثبيت همين مطلب است كه اين يك امر
فطري است و يكي از اصول مسلمه اي كه حكما و متكلمين بر آن تكيه كرده و آن را اساس
خداشناسي و پرستش آن ذات مقدس معرفي كرده و گفته اند «شكر مُنْعِم عقلا لازم است»
نيز همين است.

سخن
سراي نامي سعدي شيرازي در رابطه با مجسم كردن مقداري از اين سرگذشت چنين مي گويد:

تو
قائم به خود نيستي يك قدم

زغيبت
مدد مي رسد دم به دم

نه
طفلي دهن بسته بودي زلاف

همي
روزي آمد بجوفت زناف

چو
نافت بريدند و روزي گسست

به
پستان مادر گرفتي دو دست

ببين
تا يك انگشت از چند بند

بصنع
خدائي بهم در فكند

تامل
كن از بهر رفتار مرد

كه
چند استخوان پي زد و وصل كرد

دو
صد مهره بر يكدگر ساخته است

كه
گل مهره اي چون تو پرداخته است

ز
ابر افكند قطره اي سوي يم

ز
صلب آورد نطفه اي در شكم

از
آن قطره لؤلوي لالا كنُد

وزين
قامتي سر و بالا كند

دهد
نطفه را صورتي چون پري

كه
كرده است در آب صورتگري

كنار
و بر مادر دلپذير

بهشت
است و پستان در آن جوي شير

درختيست
بالاي جان پرورش

وَلَد
ميوۀ نازنين در برَش

ترا
آن كه چشم و دهان داد و گوش

اگر
عاقلي در خلافش مكوش

راستي
بعد از حق خداوند كه نعمت هاي او قابل شمارش نيست (و همين وجود پدر و مادر با هم
با اين مزايا از نعمت هاي اوست) هيچ حقي به اندازه حق پدر و مادر مهم نيست.

زحماتي
كه پدر و مادر در راه فرزند متحمل مي شوند و عواطف و محبت هاي عميقي كه اظهار مي
كنند در قالب هيچ بيان و در چهار چوبه هيچ قلم نمي گنجد!

چه
شبهاي سردي كه مادر با تن لرزان و دل لرزانتر نخفته است تا اين كه فرزند بخوابد و
چه روزهاي گرم كه پدر رنج كشيده و غرق ريخته است تا اين فرزند سرگرم بازي شود و
خشنود باشد.

راستي
احسان هاي توام با عطوفت آنها را هرگز نبايد فراموش كرد، مادر، فرزند خود را در دل
خود پرورانده و از شيرۀ جانش تغذيه كرده و در آغوش خود منزل داده و روي سينه اش
خوابانده و صداي قلب تپنده در محبت فرزند، فرزند را نوازش داده و بالاخره چه زحمت
ها كه نكشيد و چه احساسات و عواطفي كه ابراز نكرد.

دستش
بگرفت و پا بپا برد

تا
شيوۀ راه رفتن آموخت

شبها
بر گاهوارۀ او

بيدار
نشست و خفتن آموخت

يك
حرف و دو حرف بر زبانش

الفاظ
نهاد و گفتن آموخت

لبخند
نهاد بر دهانش

بر
غنچه گل شكفتن آموخت

و
بالاخره اين پدر و مادر است كه او را بر دوش كشيده و بر چره اش بوسه ها داده و
وسائل غذا و لباس و آسايشش را فراهم كرده و در بيماري پرستاريش كرده و در كودكي
اَدَبش آموخته اند و با رنج و زحمت فراوان توام با مهر و عطوفت بزرگش كرده اند.

خداوند
متعال در 4 مورد قرآن كريم فرموده است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ احسْانا» كه يكي از
آنها به اين شرح است:

«و
قضي ربّك الا تعبدوا الا ايّاه و بالوالدين احساناً امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما
او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريما و اخفض لهم جناح
الذل من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربياني صغيرا».[2]

يعني:
خداي تو حكم فرموده كه جز او هيچ كس را نپرستيد و دربارۀ پدر و مادر نيكي كنيد
چنان چه هر دو يا يكي از آنها پير و سالخورده شوند رنهار كوچك ترين كلمه اي كه
موجب رنجش خاطر آنها گردد به آنها مگوئيد و كمترين آزار به آنها نرسانيد و با آنها
با تكريم و احترام سخن بگوئيد و در برابر ايشان همواره پر و بال تواضع و تكريم را
بگسترانيد و درباره آنها دعا كرده بگوئيد پروردگارا همان طور كه پدر و مادرف مرا با
مهرباني پرورش دادند آنها را مشمول رحمت و مهرباني خاص خود قرار بده.

ابوولاد
حنّاط از حضرت صادق «ع» پرسيد: معناي «احسان» در اين آيه كه خداوند فرمود: « و
بالوالدين احساناً» چيست؟

حضرتش
فرمود «احسان» اين است كه معاشرت و مصاحبت با آنها را براساس گشاده روئي و ملاطفت
و مهرباني و نيكي چنان كه شايسته است انجام بدهي به طوري كه پيش از اين كه خودشان
اظهار كنند، احتياجات آنها را برآورده كني و كارهاي مربوط به آنها را به انجام
برساني كه ديگر آنها خودشان را محتاج به اظهار كردن و بازگو نمودن نبينند و با
نگاهي سرشار عاطفه و رقت به آنها بنگر و صداي خود را هرگز از صداي آنها بلندتر مكن
و در كاري كه آنها قصد انجام آن را دارند هرگز پيشدستي مكن و در موقع راه رفتن هيچ
وقت از آنها جلو نيفت [3] و نيز
حضرت صادق (ع) فرمودند: اگر چيزي كوچك تر از كلمه «اف» (كوچك ترين كلمه اي كه در
لغت عرب حاكي از ناراحتي است) وجود مي داشت خداوند همان عبارت را به كار مي برد و
يكي از مراتب عقوق و حق نشناسي در برابر پدر و مادر آن است كه انسان به چهرۀ پدر و
مادر نگاه خيره بيندازد.[4]

در
اين مورد احاديث بسياري از اهل بيت وحي و عصمت سلام الله عليهم كه نمايان گر اهميت
اين حق است صادر گرديده است براي نمونه توجه به اين حديث كه بيانگر لزوم تحمل زحمت
در راه اداي حقوق است اهميت و عظمت اين حق روشن مي گردد:

حضرت
رسول اكرم (ص) فرمودند:

براي
اداي حق پدر و مادر دو سال و براي اداي حق خويشاوندان يك سال راه پيمائي كن و
مقدار يك ميل راه براي عيادت مريض و دو ميل براي تشييع جنازه و سه ميل براي اجابت
يك دعوت و چهار ميل براي دادرسي يك درمانده راه پيمائي كن.[5]

و
اين حديث نيز اهميت اين حق را بازگو مي كند:

حضرت
باقر (ع) فرمودند سه چيز است كه هيچ كس در تخلف و رعايت نكردن آنها در هيچ حال
معذور نيست:


رعايت امانت چه اين كه كسي كه امانت به تو سپرده و تو را امين دانسته است فرد خوبي
باشد يا بد (مسلمان باشد يا كافر).


وفا به عهد و وعده چه اين كه كسي كه به او وعده داده اي آدم خوب باشد يا بد.

3ـ‌
نيكي و احسان به پدر و مادر خوب باشند يا بد.[6] و
بالاخره در راه انجام اين وظيفه مهم هر گامي داراي پاداشي است.

اسلام
حتي نگاه به چهرۀ پدر و مادر از روي محبت را يك عبادت معرفي مي كند و براي هر نگاه
پاداشي معادل يك حج مستحبي مقرر مي دارد.

حضرت
پيغمبر (ص) فرمودند: هر نگاه محبت آميزي كه از طرف فرزند نيكوكار بر چهرۀ پدر و
مادر بيفتد ثواب يك حج مستحبي كه مورد قبول خداوند باشد دارد گفته شد يا رسول
الله! آيا اگر در يك روز صد مرتبه نيز اين نگاه تكرار شود همين فضيلت را دارد
فرمود: بلي خداوند بزرگتر و كريم تر از اين است.[7]

حضرت
صادق (ع) فرمودند:


نگاه به چهرۀ عالم آراسته به اخلاق و تقوا عبادت است.


نگاه به چهرۀ پيشوا و رهبر عادل عبادت است.


نگاه به چهره پدر و مادر از روي رافت و مهرباني عبادت است.

4ـ‌نگاه
به چهرۀ برادر ديني كه او را براي خدا دوست مي داري عبادت است.[8]

بايد
توجه داشت كه در برخي از احاديث نسبت به اداي حق مادر و اهميت آن تاكيد بيشتري به
عمل آمده است؛

حضرت
رضا (ع) فرمودند: حق مادر لازم ترين و واجب ترين حقوق است براي اين كه او بار وجود
تو را در داخل وجود خود در مدت نسبتا طولاني حمل كرد و حفاظت تو را با چشم و گوش و
تمام اعضا و جوارح خود در حالي كه از اين كار مسرور و شادمان بوده به عهده گرفت و
از اين كه او گرسنه مانده است تا تو سير و تشنه مانده است تا تو سيراب و با لباس
ساده ساخت تا تو لباس بهتر بپوشي و در زير آفتاب كار كرد تا تو در سايه بيارامي و
از اين كارها نيز خشنود بود، بنابراين بايد به اندازۀ توان و قدرت خود در راه
سپاسگزاري او بكوشي هر چند هرگز طاقت اين كه كوچك ترين حق او را ادا كني نداري.[9]

مردي
به خدمت حضرت پيغمبر (ص) عرض كرد يا رسول الله! مادر من سخت پير شده است و من او
را بر پشت خود حمل مي كنم و از دسترنج خودم با كمال عطوفت او را غذا مي دهم و با
دست خود كارهاي مربوط به او را انجام مي دهم آيا با اين وصف زحمات او را جبران
كرده ام؟

حضرتش
فرمود: نه، هرگز زيرا شكم او مسكن تو و پستان هاي او مخزن آب و نان تو و پاهاي او
وسيله حركت تو و دست هاي او سپر تو و آغوش او محل آرامش تو بود و او اين كارها را
با كمال خشنودي انجام مي داد و آرزوي بقاء و حيات تو را داشت اما كارهائي را كه
گفتي انجام مي دهي انجام مي دهي ولي دوست داري كه او از دنيا برود (بيش از اين به
زحمت نيفتد يا مزاحم تو نباشد).[10]

منصوربن
حازم از حضرت صادق (ع) پرسيد كدام يك از اعمال نيك با فضيلت تر است؟

حضرتش
فرمودند:

سه
چيز افضل اعمال است:


نماز خواندند در موقع خود.


نيكي و احسان به پدر و مادر.


جهاد در راه خدا.[11]

حضرت
رضا (ع) فرمودند خداوند به سه چيز توام با سه چيز ديگر امر فرموده است:


امر او به اداي نماز با امر او به اداي زكات توام است بنابراين كسي كه نماز را بجا
آورد ولي زكات را ادا نكند نماز او مورد قبول نيست.


امر او به اداي شكر و سپاسگزاري براي خدواند با امر او به شكر گزاري و احسان به
پدر و مادر  توام است و كسي كه پدر و مادر
را شكر گزاري نكند خدا را نيز شكر نكرده است.


امر او به تقوا با امر او به صله ارحام (برقراري ارتباط نيكو با خويشاوندان) با هم
توام است و كسي كه صله ارحام را بجا نياورد تقوا را نيز نسبت به خداوند مراعات
نكرده است.[12]  

از
تعدادي احاديث مذهبي اين مطلب نيز استفاده مي شود كه وظيفه و لزوم نيكي و احسان به
پدر و مادر مخصوص زمان حيات آنها نيست و براي فرزندان لازم است پس از مرگ نيز به
ياد آنها باشند و از احسان و نيكي نسبت با آنها مضايقه نكنند كه حضرت باقر (ع)
فرمودند:

چه
بسا افرادي كه در حال زندگي پدر و مادر خود درباره آنها نيكي مي كنند  ولي پس از مرگ دَيْن آنها را اداره نمي كنند
(بايد بدانيم نماز و روزه اي كه از پدر فوت شده است بر عهده پسر بزرگتر است كه
بايد انجام بدهد) و براي آنها استغفار نمي نمايند در نتيجه خداوند آنها را جزء
كساني كه مراعات حق پدر و مادر نكرده اند و با اصطلاح «عاق والدين» مي باشند قرار
مي دهد و به عكس چه بسا كساني كه در حال زندگي پدر و مادر «عاق» بوده و حق آنها را
مراعات نكرده اند اما پس از مرگ آنها دَيْن آنان را اداء مي كنند و براي آنها
استغفار مي نمايند خداوند آنها را جزء كساني كه حقوق پدر و مادر را مراعات مي كنند
به حساب مي آورد.[13]

به
طور خلاصه اين موضع از احاديث ديني به طور رورشن استفاده مي شود كه اداي حق پدر و
مادر  در همين دنيا آثار و فوائد دنيوي و
در عالم آخرت موجب سعادت خواهد بود و تخلف از آن در دنيا باعث موجب و عذاب و شقاوت
خواهد گشت.

حضرت
صادق (ع) فرمودند: اگر مي خواهي خداوند عمر تو را زياد و طولاني كند پدر و مادر را
خشنود و راضي نگهدار از آن پس اضافه كردند نيكي درباره پدر و مادر موجب افزايش
روزي نيز مي گردد.[14]

و
نيز حضرت صادق (ع) فرمودند شما درباره پدران خود نيكي و احسان كنيد تا فرزندان شما
نيز درباره شما نيكي و احسان نمايند و شما از زنها و نواميس مردم چشم بپوشيد و عفت
را مراعات كنيد تا مردم از نواميس شما چشم بپوشند و عفت را نسبت به آنها رعايت
كنند.[15]

مردي
از راويان حديث بنام حنان مي گويد ما در محضر پربركت حضرت صادق (ع) شرفياب بوديم و
مردي بنام ميسر در آن محضر از ارتباط خويشاوندي سخن به ميان آورد حضرتش به او
فرمودند اي ميسر عمر تو چندين دفعه به پايان رسيده و اجلت سر آمده است ولي چون تو
با خويشاوندان خود خوشرفتار مي باشي و صله ارحام به جا مي آوري خداوند اجل تو را
به تاخير انداخته است اگر دوست مي داري كه عمرت زياد شود به پدر و مادر خود تا مي
تواني نيكي و احسان كن.[16]

حضرت
صادق (ع) فرمودند: كسيكه مي خواهد سكرات و شدائد مرگ را خداوند بر او آسان بگرداند
با خويشاوندان خود ارتباط قرابت را حفظ كند و درباره پدر و مادر خود نيكوكار باشد
كه اگر چنين باشد خداوند سكرات مرگ را بر او آسان ميكند و در زندگي هرگز گرفتار
فقر نمي گردد.[17]

حضرت
عسكري (ع) فرمودند: عقوق (يعني رعايت نكردن حق پدر و مادر) باعث فقر و تنگدستي و
موجب ذلت انسان مي گردد.[18]

مردي
به نام ابراهيم بن شعيب مي گويد به محضر حضرت صادق (ع) عرض كردم: پدر من سخت پير و
ضعيف شده است و ما او را براي انجام حاجت بر دوش گرفته حمل مي كنيم. حضرتش به او
فرمودند: تو خود شخصا اين كار را به عهده بگير و با دست خود لقمه در دهان او بگذار
كه همين كار فردا (روز قيامت) براي تو بهشت خواهد شد.[19]

حضرت
پيغمبر (ص) فرمودند:

چهار
عمل است كسي كه آنها را به جا بياورد خداوند رحمت خود را بر او مي گستراند و او را
داخل بهشت مي كند.


با حسن اخلاق با مردم معاشرت كردن.


با درماندگان و غمزدگان همدردي كردن و به آنها نيكي كردن.


براساس مهرباني و عطوفت با پدر و مادر رفتار كردن.


نسبت به زيردستان نيكي و عطوفت داشتن.[20]

در
مقابل اين احاديث، احاديث بسياري نيز به طور صريح و روشن بر اين مطلب تاكيد دارند
كه كسي كه حق پدر و مادر را رعايت نكند هرگز داخل بهشت نمي شود براي نمونه به ذكر
دو تا از آنها اكتفا مي شود:


حضرت صادق (ع) فرمودند: كسي حق پدر و مادر را رعايت نمي نمايد هرگز داخل بهشت نمي
گردد.[21]


و نيز آن حضرت فرمود: روز قيامت هنگامي كه پرده بهشت كنار زده مي شود همه افراد
مگر يك گروه از فاصله پانصد سال راه بوي بهشت را استشمام مي كنند و آن يك گروه
كساني هستند كه عاق پدر و مادر باشند.[22]

ادامه
دارد

 



1ـ سوره الرحمن،
آيه 60.

/

هشدارهاى اجتماعى13

1 ـ كبر و خودبينى حجةالاسلام ابوالقاسم يعقوبى
قال رسول اللّه(ص): “اِيّاكم والكبر فانّ ابليس حمله الكبر على ان لا يسجد لآدم و ايّاكم و الحرص فأنّ آدم حمله الحرص على ان تأكل من الشّجرة و ايّاكم و الحسد فأنّ بنى آدم انّما قتل احدهما صاحبه حسداً فهنّ اصل كلّ خطيئة؛()رسولخدا(ص) فرمود: از تكبر دورى گزينيد چه اين كه كبر شيطان را وادار كرد كه بر آدم سجده نكند(وحال آن كه دستور خدا بود) و از حرص و آز دورى كنيد زيرا همين صفت باعث شد كه آدم از ميوه درخت (ممنوعه) بهره گيرد. و از حسد بپرهيزيد كه علت كشتن يكى از فرزندان آدم ديگرى را حسد بود. و (بدانيد) كه اين سه ريشه و اساس هر خطا و گناهى است.
پيامبر اكرم(ص) در اين حديث نورانى امت خويش را از سه چيز نهى كرده و به آنان نسبت به اين سه هشدار داده است:
1ـ كبر
2ـ حرص
3ـ حسد
جالب آن است كه نمونههاى عينى و واقعى كه گرفتار اين سه صفت ناپسند شدند نيز در اين سخن ترسيم شده است.
شايد بتوان از اين حديث يك نكته تربيتى را پيش از تشريح و توضيح آن دريافت كرد و آن اين است كه: بهترين روش تربيت و مؤثرترين روش واداشت و بازداشت مردم به صفات نيك و بد، از راه الگو دهى و نمادها است.
يك مربى تربيتى اگر در لابلاى آموزش فضيلتها و نهى از رذيلتها به نمونههاى عينى آن نيز اشاره كند هم در نفوس متربى زودتر تأثير مىگذارد و هم ماندگارتر و ماندنىتر خواهد بود.
زيرا بشر بسيارى از معقولاتش را از راه محسوسات به دست مي‌آورد و راز داستانها و مَثَلهاى قرآن نيز همين است كه انسانها از راه مطالعه در زندگى الگوها و اسوههاى نيك و حسنه، راه كمال را پيش گيرند و پيش روند و با درسگيرى از الگوهاى منفى از رذائل و رفتارهاى نادرست دورى گزيده و از سرنوشت آنان درس عبرت بگيرند.
در اين كلام نورانى مربى و معلم بشريت، جامعه بشرى را نسبت به سه آسيب بزرگ و بنيادى هشدار مي‌دهد و از آنان مىخواهد كه با توجه به نمونههاى عينى و
عملى ياد شده يعنى سرنوشت ابليس با آن سابقه طولانى در عبادت و آدم با آن مقام والاى بندگى و نبوّت، و نيز فرزندان آدم با آن جايگاه و موقعيت، عبرت بگيرند و از اين صفات منفى و لغزنده بسوى سقوط و نابودى، پرهيز كنند و فضاى روح و جان خود را از ظلمت كبر و تاريكى حرص و آتش حسد پاك نگهدارند.
كبر و استكبار
بزرگان اخلاق در تعريف تكبّر و فرق آن با عجب گفته‌اند:
«و آن عبارت است از حالتى كه خود را بالاتر از ديگرى بيند و اعتقاد برترى خود را بر غير داشته باشد و فرق آن با عُجب آن است كه آدمى خود را شخصى داند و خود پسند باشد اگرچه
پاى كسى در ميان نباشد، ولى در كبر بايد پاى غير نيز در ميان آيد تا خود را از آن برتر داند و بالاتر ببيند.»()
به ديگر سخن تكبّر از سه عنصر تشكيل مىشود:
«نخست آن كه براى خود جايگاهى مىبيند و مقامى قائل است.
دوم آن كه براى ديگرى نيز مقامى ترسيم مىكند و در نظر مىگيرد.
در مرحله سوم مقام خود را به رخ ديگران مىكشد و خود را بالاتر و برتر از آنان مىبيند و بر اين كار خوشنود و خوشحال مىگردد.»()
در حقيقت سرزمين وجود انسان متكبر مانند ميدان پر از مين است، اين مينها عبارت از همان “منيّت” اوست، مين “خود محورى”، خودخواهى، خودبرتر بينى، برترى جويى، فخر فروشى، و مانند آن.
اگر آدمى در مكتب الهى و در مدرسه پيامبران درس “عبوديّت” نگيرد و آن را در صفحه جان و جامعه‌اش جارى نسازد، گرفتار مينهاى منيّت مىگردد كه هر آن احتمال انفجار آن هست.
فلسفه اين كه اگر همه پيامبران در يك زمان زندگى مىكردند با هم اختلافى نداشتند همين است كه آنان به مقام عبديّت و عبوديّت راه يافته‌اند، در آن مقام منيّتها و منىها رخت بر مىبندد و همه خود را بنده خدايى مىبينند كه شايسته كبريايى و بزرگى است و غير او چيزى و كسى نيست.
همه هرچه هستند از او كمترند كه با هستي‌اش نام هستى برند
و علت اين كه جبهه استكبار همواره در برابر خط رسالت و امامت موضع گرفته و گرد و غبار راه مي‌اندازد و هياهو مىكند و جولان مي‌دهد، همين است كه روح انسان مستكبر شكل گرفته از اين است كه همواره خود را بزرگ مىشمارد و ديگران را كوچك مىبيند و حاضر نيست حقيقت را بپذيرد و زير بار واقعيتهاى زندگى برود.
انگيزههاى تكبّر
اسباب و عواملى كه باعث مىشود انسان روحيه تكبّر و استكبار داشته باشد چند چيز است:
1ـ علم و دانش
2ـ عمل و كاركرد نيك
3ـ نسب و خانواده
4ـ زيبايى جسمى
5 ـ قوت بدنى
6ـ مال و ثروت
7ـ فزونى ياران و ياوران
.1 چه بسا دانشمندانى كه علم آنها “حجاب اكبر” مىشود. به جاى آن كه علم آنها نردبان كمال و معرفت گردد وسيله غرور و فخر آنها بر ديگران مىشود و آنان را به وادى سقوط و ذلّت مىكشاند، پيامبر اكرم(ص) فرمود :«آفة العلم النّسيان؛() آفت علم فراموشى است.»
يك لحظه بينديش اگر خداوند آنچه را داده از تو بگيرد چه خواهى كرد؟ پس به اندوختههاى علمى خود مغرور مباش.
.2 برخى بر اثر انجام يك عمل نيك و انجام عبادت چنين احساسى در آنها به وجود مي‌آيد كه گويى خود را يك سرو گردن از ديگران بالاتر مىپندارند و بايد ديگران آنان را احترام ويژه كنند و از آنها تعريف و تمجيد نمايند. به ديگر سخن كارهاى خوب خود را به رخ ديگران مىكشند و عبادت خود را منّتى بر ديگران به شمار مي‌آورند و ديگران را بشمار نمي‌آورند، رسولخدا(ص) درباره اين گونه افراد فرمود :«كفى بالمرء شرّاً ان يحقّر اخاه المسلم؛() براى انسان اين بدى و بدبختى كافى است كه برادر مسلمانش را خوار و ضعيف سازد.»
.3 برخى از مردم به حسب و نسب عالى خود مىنازند، اين كه در يك خانواده شريف
و معروف به دنيا آمده‌اند، از اين كه در بيت علم و تقوا مي‌زيند آن را براى خود امتيازى مىبينند و به رخ ديگران مىكشند، در حالى كه از ديدگاه دين و آموزههاى دينى حسب و نسب معيار و ملاك برترى نيست و هيچكس بر ديگرى جز به تقوا و انسانيت برترى ندارد. رسولخدا(ص) اين گونه نگاه را آسيب اجتماعى مؤمن دانسته و فرمود :«آفة الحسب الفخر؛() آفت بزرگ زادگى فخر فروشى است.»
.4 چهارمين چيزى كه ممكن است اسباب تكبّر و تفاخر گردد “جمال و زيبايى” و حسن ظاهر است، برخى از انسانها كه از قد و قامت رعنا و زيبا برخوردارند و اندام موزون و متناسب دارند به جاى آن كه از خالق و آفريننده خويش ياد كنند و شكرگزار او باشند به مخلوقى مانند خود تفرعن مىفروشند و ديگران را كه فاقد چنين نعمتى هستند و از درجه زيبايى كمترى برخوردارند مورد سرزنش و نكوهش قرار مي‌دهند و اين آفتى است كه پيامبر(ص) نسبت به آن هشدار داده‌اند :«آفة الجمال الخيلاء؛() آفت زيبايى تكبّر است.»
البته اين روحيه در بين زنان شدت و شهرت بيشترى دارد. چه اين كه به تعبير مولاى مؤمنان على(ع) :«انّ النّساء همّهنّ زينة الحياة الدّنيا؛() به درستى كه زنان همّتشان آرايش زندگى دنياست.»
ولى همه بايد بدانند كه زينت و زيبايى پايدار نيست، ممكن است يك حادثه كوچك باعث شود كه چهره زيبا و اندام موزون تبديل به قيافه‌اى وحشتناك و غير قابل تحمّل گردد.
.5 پنجمين سبب از اسباب تكبر بهره مندى از مال و ثروت فراوان است، ثروت اندوزان و سرمايه دارانى كه از سرمايه انسانى بىبهره‌اند به پول و مال و منال خود مىبالند و ديگران را به اين وسيله به چيزى نمي‌انگارند، خانههاى مجلّل و مركبهاى مدرن خود را وسيله تفاخر و تكبّر قرار مي‌دهند و گاه مؤمنان فقير را با تعبيرهايى از قبيل اين كه خرج يك روزه من به اندازه تمام دارايى توست، تحقير مىكنند اين گونه كسان غافلند از اين كه اگر مال و ثروت مايه آبرومندى و عزّت بود امروز نام قارونها به
عنوان يك مظهر فزون خواهى و تكاثر مورد ملامت قرار نمىگرفت و ضرب المثل در حرص و آز نبود.
قرآن عاقبت قارون را كه به فرمان خدا زمين او را در كام خويش فرو برد، درس عبرتى براى همه ثروتمندان از خدا بى خبر قرار داده و هشدار داده است كه :«الهكم التّكاثر؛() افزونطلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (واز خدا غافل ساخته است).»
.6 عامل ششم در پيدايش تكبّر در برخوردهاى اجتماعى، بهره مندى از قدرت و نيروى جسمانى با موقعيت سياسى و اجتماعى است. كسانى كه به هر دليل به قدرت دست يافته‌اند و برو بيايى براى خود دارند، در اين گيرو دار خود را گم كرده و به اين ظواهر فريبنده دل مىبندند گاهى تبختر و خود بزرگ بينى در آنان به حدّى مي‌رسد كه خودشان را خدا و يا سايه خدا مىپندارند(انا ربّكم الأعلى ـ السّلطان ظلّ اللّه) اما اگر معناى سايه خدا را درك مىكردند از اين حالت منفى و تنفرآميز خود بر مىگشتند، زيرا سايه همواره تابع صاحب سايه است، وقتى شاخههاى درخت به حركت در مي‌آيد سايه هم متحرّك ديده مىشود، هنگامى كه درخت و شاخه هايش ثابت و آرام است سايه هم ثابت به نظر مي‌رسد.
كسى كه مىگويد من سايه خدايم بايد مطيع و فرمانبردار او باشد و تابع حركات و سكنات صاحب سايه باشد.
و گرنه ادّعاى او ادّعايى پوچ و بى اساس و برخاسته از يك خود فريبى و مردم فريبى است.
.7 هفتمين و آخرين عاملى كه ممكن است آدمى را به درد بى درمان و نابود كننده تكبّر گرفتار سازد، فزونى ياران و مددكاران و كثرت پيروان و مريدان و اطرافيان است.
ممكن است عالمى به كثرث شاگردان و شيخ قبيله‌اى به وسيله زيادى اقوام و پادشاهى به وسيله لشكريان انبوه، و مُرادى به وسيله زيادى مريدان گرفتار اين حالت زشت و ناپسند تكبّر قرار گيرند.
لكن اگر ديده بصيرت باشد و به جاى خود بينى، خدابينى بر وجود آدمى پرتو
افكند همه اين وسايل غرور و كبر تبديل به وسيله كمال و سعادت مىگردد و آدمى را از فرش به عرش و از ملك به ملكوت به پرواز در مي‌آورد:
بزرگان نكردند در خود نگاه خدابينى از خويشتن بين مخواه
فروتنى و تواضع
نقطه مقابل تكبّر و خودخواهى تواضع و فروتنى است، مطرح كردن بحث تكبّر بدون اشاره به موضوع تواضع ناقص و ناتمام است از اين رو اشاره‌اى كوتاه به اين صفت زيباى اخلاقى كه آثار اجتماعى فراوان دارد نيز خواهيم داشت.
در روايات دينى و آيات قرآنى هم اين دو در مقابل هم مطرح شده‌اند :«اذلّة على المؤمنين اعزّة على الكافرين؛() ذلّت و عزّت را قرآن در برابر هم قرار داده و على(ع) مىفرمايد :«ضادو الكبر بالتواضع؛()به وسيله تواضع با تكبّر مقابله كنيد»
در جاى ديگر قرآن يكى از ويژگيهاى “بندگان شايسته خدا را” تواضع بر شمرده و مىفرمايد :«و عبادالرّحمن الّذين يمشون على الأرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛() بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مي‌روند و هرگاه كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند) به آنها سلام مىگويند(و با بزرگوارى و كرامت از كنار آنان مىگذرند).»
در ساحت و صحنه اجتماع تواضع ثمرات و نتايج فراوانى دارد، زيرا انسان متواضع مانند درخت پر ثمره‌اى است كه در دسترس همگان قرار مىگيرد.
سر فرو مي‌آورد هر شاخه از بارآورى مىكند افتادگى انسان اگر دانا شود
درختهاى انار، هلو و مركبات آن چنان فروتنند كه بچههاى كم سن و سال هم به آنها دسترسى دارند، برخلاف برخى درختان ميوه دار و يا بى ثمر كه به آسانى نمىتوان به شاخ و برگهاى آنها دست يافت.
مؤمن بايد آنچنان زندگى كند كه به درد همه برسد، امكان دسترسى به او آسان باشد و برقرارى ارتباط با او دست انداز نداشته
باشد، از اين رو در روايات اسلامى مىخوانيم:
«بخفض الجناح تنتظم الأمور؛() با تواضع و محبّت كارها نظم و سامان مىيابد.»
بويژه مديران و مسؤلان بايد از اين ويژگى رفتارى در حد اعلى برخوردار باشند تا بتوانند براى ارباب رجوع گرهگشايى كنند.
كسيكه در برج عاج زندگى مىكند و از متن جامعه گريزان است نمىتواند ادعاى رهبرى و اداره اجتماع را داشته باشد، روشنفكرانى كه اُتو كشيده و پرستيژى زندگى مىكنند در جامعه دينى جايگاهى ندارند. زيرا در جامعه دينى (خفض جناح) يكى از نشانههاى انسان خدوم و خادم اجتماع است و آنكه از اين نعمت بىبهره است شايستگى اداره امور مردم و پذيرفتن مديريت و مسؤليت را ندارد كوتاه سخن آن كه: يكى از هشدارهاى اجتماعى جدى كه آيات و روايات نسبت به آن با شدّت و كثرت اشاره كرده‌اند و مردم را از آن بازداشته‌اند رواج روحيه تكبّر و خودخواهى در جامعه دينى است و در برابر يكى از خصلتهايى كه بر گسترش آن تأكيد شده است، روحيه فروتنى و تواضع در ساحت اجتماع و در ارتباط با ديگران است.
حديثى كه در اول اين فصل از پيامبر بزگوار اسلام(ص) عنوان كرديم داراى سه هشدار بزرگ اجتماعى بود كه به بخش اول آن اشارت كرديم و ادامه آن را در بخشهاى بعدى نوشتار دنبال خواهيم كرد.

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. نهج الفصاحة، شماره .931
. معراج السعادة، نراقى، ص .268
. اخلاق در قرآن، آية اللّه مكارم شيرازى، ج 2، ص .43
. ميزان الحكمه، ج 1، مترجم، ص 178.
. نهج الفصاحه، شماره .2166
. ميزان الحكمة، ج 1، ص .178
. همان.
. نهج البلاغه، خطبه .153
. سوره تكاثر، آيه .1
. سوره مائده، آيه .53
. تصنيف غررالحكم، حديث .5148
. سوره فرقان، آيه .63
. غررالحكم، حديث .4302

/

امير قافله عشق

امير قافله عشق‏
مرورى كوتاه بر زندگى سردار سرلشكر شهيد حاج ابراهيم همت‏
فرمانده لشكر 27 محمد رسول اللّه(ص)
هر سال 17 اسفند ماه، ياد و خاطره سردار بزرگ اسلام شهيد حاج ابراهيم همت در ذهن رزمندگان لشكر 27 حضرت رسول(ص) زنده مى‏شود و در ذهن دوستداران خود غم و اندوه و فراق را زنده مى‏كند.
حاجى در سال 1343 در شهرضاى اصفهان متولد شد. در سال 1354 از دانشراى تربيت معلم اصفهان فارغ التحصيل گرديد و سپس در سال 1356 براى گذراندن خدمت نظام وظيفه اقدام كرد و مدتى در مدارس راهنمايى شهرضا به تدريس تاريخ پرداخت.
در ذيل اشاره مختصرى به فعاليت‏هاى حاج همت مى‏اندازيم.
عضويت در كميته دفاع شهرى و مبارزه با عناصر مسلح خوانين طاغوتى و ضد انقلاب و تشكيل سپاه شهرضاو تصدى امور فرهنگى تبليغاتى اين نهاد، سفرى كوتاه به سيستان و بلوچستان جهت كارهاى فرهنگى و تبليغى و عمرانى در اين استان از بهمن 57 تا ارديبهشت 59 مأموريت به مناطق كردنشين غرب كشور و ورود به شهرستان پاوه، مشاركت فعال در امور تبليغى و فرهنگى سپاه و سرپرستى روابط عمومى سپاه پاوه و انتصاب به سمت فرماندهى سپاه پاوه از بهار 59 تا آذر 1359، فرماندهى كل جبهه اورامانات و پاوه از آذر 59 تا دى ماه 1360،عزيمت به سفر حج به همراه احمد متوسليان و محمود شهبازى در سال 1360، طراحى و فرماندهى عمليات محمد رسول اللّه(ص) در محورهاى پاوه و مريوان به اتفاق حاج احمد متوسليان، عزيمت به منطقه جنوب و مشاركت در تشكيل تيپ 27 حضرت رسول اللّه(ص)، انتصاب به سمت مسؤول ستاد پشتيبانى تيپ 27 و هدايت بخشى از گردان‏هاى تيپ طى چهار مرحله عمليات فتح المبين و مراحل اول و دوم عمليات الى بيت المقدس، انتصاب به سمت قائم مقام تيپ 27 تا پايان مرحله چهارم نبرد الى بيت المقدس و آزادى خرمشهر از 12 دى 1360 تا 4 فروردين 1361، عزيمت به سوريه با سمت جانشين فرماندهى قواى محمد رسول اللّه(ص) و حضور فعال به همراه احمد متوسليان و بازگشت نيروها به ايران از تاريخ 21 خرداد تا 15 تير 1361، فرماندهى تيپ 27 محمد رسول اللّه(ص) از مرحله سوم عمليات رمضان تا عمليات مسلم بن عقيل، تشكيل سپاه 11 قدر و فرماندهى اين سپاه متشكل از پنج لشكر نيروى زمينى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در نبرد زين العابدين(ع) والفجر مقدمانى و والفجر يك، فرماندهى لشكر 27 در نبردهاى والفجر چهار و عمليات ويژه خيبر و بالأخره نوشيدن شربت شهادت در غروب روز هفده اسفند 1362 در محل تقاطع جاده‏هاى جزاير مجنون شمالى و جنوبى – از وى دو فرزند به نام‏هاى آقا مهدى و آقا مصطفى برجاى مانده است. در اينجا به جا است كه مرورى اجمالى به زندگى شهيد همت از نگاه خانواده‏اش (پدر و مادر، برادر و همسرش داشته باشيم.)
از نگاه پدر
حاج آقا على اكبر، پدر بزرگوار شهيد حاج همت از فعاليت‏هاى حاج همت در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى چنين مى‏گويد كه در آن روز كه ابراهيم بالاى جيپ لندرور رفت و قطعنامه را خواند، عوامل شاه وى را شناسايى كرده بودند خود ابراهيم مى‏دانست ديگر شهرضا جاى ماندن نيست. با يكى از همكارانش شهر را ترك كردند دو ساعت بعد نيروهاى نظامى به خانه ما ريختند اما از پسرم اثرى نيافتند ما هم از ايشان بى خبر بوديم تا اين كه ده روز بعد ابراهيم از “كازرون” يا “سميرم” با منزل خواهرش تماس گرفت. بين ما رمزى بود، پرسيد: آسمان ابرى است؟ گفتم: نه صاف صاف است. دو روز بعد ابراهيم خود را به شهرضا رساند. و باز روز از نو روزى از نو، مدام در جنگ و گريز با نيروهاى نظامى بود تا اين كه يك روز سراسيمه وارد خانه شد.
هراسان بود نفس نفس مى‏زد روى پله‏هاى جلوى در كوچه نشست و بنا كرد به گريه كردن، پرسيدم: هان ابراهيم، چى شده؟ جواب داد يكى از دوستانم تير خورده است در حال تظاهرات بوديم كه مأمورها تيراندازى كردند. غضنفرى كنار من بود يكدفعه پريد جلو و تير به او اصابت كرد، اين تير مى‏بايست به من مى‏خورد ولى…
از نگاه مادر
هنگامى كه حاج همت با خانم و بچه‏هايش از اسلام آباد غرب به شهرضا برگشته بودند و بعد از كمى استراحت وقتى سر حرف باز شد، مادرش رو به او كرد و گفت: «ننه، ابراهيم! بيا اين جا، يه خونه بگير و زن و بچه ات را از آوارگى نجات بده تا كى اين طرف و آن طرف، يك روز انديمشك، يك روز اهواز، يك روز دزفول، يك روز كرمانشاه، حالا هم اسلام آباد…!»
لبخندى زد و جواب داد: فعلاً كه جنگ است تا ببينيم بعد چى مى‏شه.
مادرش گفت: خوب جنگ باشه، تو هم زن دارى، بچه دارى بيا و مثل همه يك زندگى آسوده داشته باش، باز هم خنديد و گفت: ما خونه داريم، اين طورى هم نيس!.
– پس كو، كجاست؟
– همين جا، توى ماشين بلند شو بيا بهت نشون بدم.
مادرش را كنار ماشين برد. در صندوق عقب را باز كرد، داخل صندوق مقدارى ظرف، دو سه تا پتوى سربازى، چند تكه لباس و كمى ماست چكيده و نان خشك محلى گذاشته بود.سپس رو به مادرش كرد و گفت: «اينهم خونه و زندگى ما.»
مادرش سرى تكان داد و پرسيد: «ننه! جنگ كى تموم ميشه؟»
در حالى كه در صندوق عقب ماشين را مى‏بست،آهى كشيد و گفت: «نترس ننه، ما زودتر از جنگ تموم مى‏شيم.» مادرش حرفى نزد و او حرفش را ادامه داد: «ما دنيا را به دنيادارها واگذار كرديم و تا موقعى كه جنگ هست، همين جورى زندگى مى‏كنيم، زن و بچه هام كه راضى هستن، الآن وقت آن نيست كه به فكر دنيا و آسوده زندگى كردن باشيم.»
از نگاه برادر
در يكى از شبهاى عمليات مسلم‏بن عقيل، همراه حاج همت رفتم تا سرى به منطقه آزاد شده بزنيم همچنان جلو مى‏رفتيم، من راننده بودم، يك بار احساس كردم به نقطه‏اى رسيده‏ايم كه امكان جلو رفتن نيست، حاجى پياده شد من هم پياده شدم تازه متوجه شديم وارد يك معبر مين شده‏ايم كه تنها به اندازه عبور يك ماشين پاكسازى شده است.باز در همين عمليات حاج همت بالاى ارتفاعات گيسكه رفته بود. داخل يك سنگر در كنار او بودم. خيلى به دشمن نزديك شده بوديم و حاجى با دوربين، ارتفاعاتى را كه در شهر مندلى عراق در دامنه آن واقع شده بود نگاه مى‏كرد، آمده بود تا براى ادامه عمليات، منطقه را ديده بانى و شناسايى كند. همان موقع دشمن متوجه حضور ما شد و اولين گلوله خمپاره را شليك كرد، گلوله در پنجاه شصت مترى سنگر فرود آمد. دومى به سى، چهل مترى رسيد و سومى نزديك‏تر افتاد حاجى با خونسردى دستى به پشت من زد و گفت: بلند شو برويم كه بعدى داخل سنگر است، سريع بلند شديم و كمتر از صد متر از سنگر فاصله نگرفته بوديم كه خمپاره بعدى سنگر ما را ويران كرد.»
از نگاه همسر
با شناخت هرچه بيشتر ابعاد شخصيتى حاجى وابستگى و علاقمندى‏ام نسبت به او بيشتر مى‏شد، اما فراتر از آنچه گفته شده دلسوزى و حس مسؤوليت وى نسبت به نيروهاى بسيجى و يا – به قول خودش دريادلان – حاضر در جنگ بود. بارها از حضور خود در خانه متأسف و متأثر مى‏شد. علت را جويا شدم و او در حالى كه بغضى گلويش را مى‏گرفت و اشك در چشمانش حلقه مى‏زد، پاسخ مى‏داد: ما بسيجى‏اى داريم كه بيشتر از يازده ماه است كه در جبهه جنگ مى‏جنگد و به خانواده‏اش سر نزده، آن وقت ما…»
خاطره دوم: مادامى كه اطمينان نداشت غذاى مناسب به نيروهاى خط مقدم جبهه رسيده باشد لب به غذا نمى‏زد و در خانه هم كه بود اجازه نمى‏داد دو جور غذا سر سفره بگذارم، حتى اگر عزيزترين ميهمانان به خانه مان آمده بود.
خاطره سوم: از اوقاتى كه نسبت به حاجى حسادت مى‏كردم لحظات به جاى آوردن عبادت شخصى او بود. اذان را كه مى‏شنيد آرام و بى صدا مى‏رفت و مشغول نماز مى‏شد گاه نيمه‏هاى شب كه براى شيردادن بچه‏ها از خواب برمى‏خاستم حاجى را نمى‏ديدم دقت كه مى‏كردم، از سوز صدا و ناله‏اش پى‏مى‏بردم در اتاق ديگر مشغول عبادت است.
به ندرت نمازى را از حاجى مى‏ديدم كه در آن اشك نريزد و ذكر دعاها و نوحه‏هايى كه گاه گاه در خلوت با خود زمزمه مى‏كرد خبر از سوز درون و آرزوهاى ناگفته وى مى‏داد.
خاطره چهارم: تنها تقاضاى من از حاجى، اين بود كه عقد ما را امام(ره) جارى كنند، حاجى، مدتى اين دست و آن دست كرد و گفت: «من مى‏توانم يك خواهشى از شما داشته باشم؟ فكر مى‏كنم تنها خواهش من در طول عمرم باشد…اجازه بدهيد كه براى عقد پيش امام نرويم! گفتم چرا؟ گفت: من روز قيامت نمى‏توانم جوابگو باشم.
مردى كه بايد وقتش را صرف يك ميليارد مسلمان به اضافه مستضعفان دنيا كند بخشى از آن وقت را به عقد خود اختصاص دهم.
من فكر مى‏كنم اگر اين كار را بكنيم يك گناه نابخشودنى است.»
خاطره پنجم: بعد از شهادت حاجى هم، حضور او را به عينه در زندگى حس مى‏كنم، يادم مى‏آيد يك بار يكى از فرزندان حاجى، پس از گذشت روز سختى در اوج تب مى‏سوخت، نيمه شب بود. همه توصيه مى‏كردند كه بچه را به دكتر برسانيم. اما من به دلايلى موافق اين كار نبودم، نزديك نماز صبح گريه‏ام گرفت و خطاب به حاجى گفتم: «بى معرفت! دو دقيقه بيا اين بچه را نگه‏دار؟» نزديك صبح براى لحظه‏اى نمى‏گويم خوابم برد، يقين دارم كه خوابم نبرد، حاجى براى لحظه‏اى آمد و بچه را از دست من گرفت و دو سه بار دست به سر او كشيد…وقتى كه من به خود آمدم ديدم تب بچه قطع شده است، به خود گفتم: اين حالت شايد نشانه‏هاى قبل از مرگ بچه باشد، آفتاب كه زد با حالت بى‏قرارى و اشك و آه بچه را به دكتر رساندم دكتر گفت: اين بچه كه ناراحتى ندارد…

/

جهان اسلام ؛ رويش ها و ريزش ها

جهان اسلام، رويش‏ها و ريزش‏ها غلامرضا گلى زواره‏ حكمت اتحاد ملى و انسجام اسلامى‏ مقام معظم رهبرى حضرت آيت اللّه العظمى خامنه‏اى با فراست، تدبير و درك مقتضيات زمان، سال جارى را با عنوان «اتحاد ملّى و انسجام اسلامى» نامگذارى كردند. ايشان در فرازى از پيام نوروزى سال 1386 فرمودند: «…ملت ما بايد هوشيار باشند، تلاش براى سازندگى كشور و عمده‏تر و مهم‏تر از آن تلاش براى اتحاد كلمه و يك‏پارچگى ملى و اتحاد اسلامى ادامه يابد. عاقلانه،هشيارانه،خردمندانه و مدبّرانه بايستى اين اتحاد را حفظ كرد و روز به روز تقويت كرد، من به همين جهت به مسئله اتحاد كلمه ملت مان اهميت مى‏دهم و به نظر من، امسال، سال «اتحاد ملى و انسجام اسلامى است؛ يعنى در درون ملّت ما اتحاد كلمه، همه آحاد ملّت و قوميت‏هاى گوناگون و مذاهب گوناگون و اصناف گوناگون ملى و در سطح بين المللى، انسجام ميان همه مسلمانان و روابط برادرانه ميان آحاد امت اسلامى از مذاهب گوناگون و وحدت كلمه آن‏ها.»(1) نامگذارى سال جارى با اين عنوان توسط مقام معظم رهبرى گامى بلند براى تحقق و ايجاد همگرايى ملى و وحدت اسلامى بود كه در پاسخ به تداوم توطئه‏ها و جريان سازى‏هاى استكبار جهانى عليه كشورهاى اسلامى صورت گرفت، از اين روى نامگذارى مزبور خالى از حكمت نبوده و البته بايد دانست اتحاد ملّى و انسجام اسلامى يك شعار مقطعى نيست و سياست بنيادى و اصولى نظام اسلامى است و براى رسيدن به اين هدف مقدّس و مبارك همه بايد بكوشند و با احساس هويت دينى، فرهنگ ارزشى، تمدن اسلامى و اخلاق مشترك در برابر قدرت هايى كه اسلام و قرآن را هدف قرار داده‏اند بايستند. اعتقاد به خداى يگانه، قبله گاه مسلمين و حرمين شريفين، قرآن كريم، عترت نبى اكرم، ايستادن به درگاه پروردگار و پيروى از فرامين وحى و بكار بستن دستورات پيامبر شعار اتحاد ملى و انسجام اسلامى را به واقعيت عينى و عملى نزديك مى‏سازد. در عين حال براى رسيدن به چنين گوهر ارزشمندى بايد از اهانت‏ها و سخنانى كه بوى تفرقه مى‏دهد دست برداشت و اجازه نداد جاهلان كور دل و مسلمان نمايان متحجر و برخى مغرضان دوست نما در ميان اقيانوس اتحاد مسلمانان مرداب‏هاى پراكندگى و تشتت بوجود آورند. اگرچه دنياى اسلام به بركت حركت سترگ امام خمينى(ره) از خواب غفلت بيدار شده است و اين موج بيدارى همچنان در حال گسترش است و دشمنان اسلام را در موجى از هراس فرو برده است ولى شخصيت‏هاى برجسته، نخبگان، مبلغان و نيز دست اندركاران رسانه‏هاى كشورهاى اسلامى بايد براى عمق بخشيدن به اين برنامه گام‏هاى مؤثرترى بردارند و راهكارهاى عملى اتحاد ملى و انسجام را تدوين نمايند. وحدت اسلامى يك توافق فراگير و جمعى و متكى بر مجموعه‏اى از اصول، روش‏ها و قواعد الهام گرفته از قرآن و اعتقادات اسلامى است كه در يك فضاى تعاملى و دوستانه و آكنده به صميميت و عطوفت بدست مى‏آيد و اين مهم در شرايطى ميسّر است كه مسلمانان مصالح و منافع دنياى اسلام را بر مصالح گروهى، فرقه‏اى و حزبى ترجيح دهند. يكى از محورهايى كه مى‏تواند رمز سربلندى، عزت، اقتدار و صلابت مسلمانان را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد، توجه به گذشته تاريخى و فرازهايى شكوهمند از تاريخ مسلمين است و اين كه آنان در برهه‏هايى از تاريخ طلايه داران دانش، فرهنگ و فضيلت بودند و موفق شدند تمدن اسلامى را بنيان گذارى كنند و از علم و معرفت در سطح جهانى صيانت نمايند بديهى است توجه به هدفى مقدّس و كوشش جمعى براى شكوفايى علمى و فرهنگى و مهم‏تر از آن الهام گرفتن از قرآن و حديث در ضرورت فراگيرى علم، توليد انديشه و نشر معارف و مكارم مسلمانان را براى فتح قله‏هاى سرافرازى متحد نمود، اما متأسفانه در مقاطعى از تاريخ تا زمان‏هاى معاصر جوامع اسلامى دچار دشوارى‏ها و مشكلاتى در اين عرصه شدند و از آن رويش علمى و فرهنگى بازماندند و از كاروان معرفت فاصله گرفتند، بنابراين جهان اسلام با آن سرمايه‏هاى فكرى و معنوى، جمعيت قابل توجه، سرزمين‏هاى سرشار از امكانات معدنى و توان‏هاى مهم اقتصادى و اجتماعى دچار ريزش‏هاى اسف بارى گرديد. نوشتار حاضر كوشيده است اين فرازها و فرودها را در يك بررسى اجمالى از نظر خوانندگان بگزارند، تأكيد واصرار نگارنده در اين مجموعه بر اين واقعيت استوار است كه: در عصر رسول اكرم(ص) مسلمانان در حجاز جامعه‏اى نوپا، كوچك امّا سرشاراز فضيلت را تشكيل دادند كه بر اثر هدايت خاتم پيامبران، مجاهدت اصحاب و مقاومت مسلمين اين تشكل از گزند مشركين و ملحدين مصون ماند و با تأكيد بر ايمان و پارسايى و روى آوردن به فرهنگ قرآنى و سيره نبوى گسترش يافت و در اندك مدتى آفريقا، آسيا و حتى اروپا را در نَورديد. مسلمانان به دنبال اين فتح درخشان كه قلب‏هاى مردمان جهان را تسخير خويش ساخت فرهنگ و تمدنى را تشكيل دادند كه آوازه علمى و درخشندگى فكرى آن، جهان را روشنى بخشيد و پويايى معرفتى، فرهنگى و هنرى آن تا مدت‏ها جهان را تحت تأثير قرار داده بود. اما به دليل فاصله گرفتن از ارزش‏هاى الهى از يك سوى و يورش روميان، مغولان، صليبى‏ها و نيز تهاجم استعمار، و استكبار آنان دچار زوال و انحطاط شدند و با دشوارى‏ها و بحران‏ها و چالش‏هاى فراوانى روبرو گرديدند و اگر مسلمانان به خود نيايند نيرنگ‏هاى دشمنان اين روند نگران كننده را تسريع مى‏نمايد. اميد آن كه اين مباحث مورد توجه علاقه‏مندان قرار گيرد. نهايت خُسران بشريت‏ در سرزمين عربستان ناسپاسى، اعراض از معرفت و معنويت سيماى انسان‏ها را در سياهى و فتور فرو برده و آن‏ها را به صورت آدميان زار، خوار، ذليل و حقير جلوه داده بود. در حصار شبه جزيره‏اى كه در جنوب غربى آسيا قرار دارد و در محدوده آب‏هاى گرم خليج فارس ايران و ريگزارهاى تفتيده و بيابانى گرم و خشك واقع شده است نهايت خسران بشريت ترسيم و مجسم گرديده است. جاهليتى كه تمام سه ميليون كيلومتر مربع اين قلمرو را در كنار شتر، شمشير و شعر جاهلى درنورديده است و در اتصال اقوام و قبيله‏ها نمودى يكسان به خود مى‏گيرد و در محدوده هر قوميت غارت اموال، دزدى و كشتار قابل مشاهده بود. مناسبات قبيله‏ها بر اساس امتيازات نژادى، برترى‏طلبى‏هاى بيهوده و فناپذير مادى و تفاخر عبث سامان مى‏يافت. دانش و تفكّر به علم انساب منحصر مى‏گرديد كه صرفاً موقعيت‏هاى طايفه‏اى و نژادى و پيوندهاى صرفاً خونى را تحكيم مى‏بخشيد. بنابه باور مفسّران، سوره تكاثر درباره قبايلى نازل شده است كه بر كثرات نفرات، اموال و دارائى‏هاى يكديگر مباهات مى‏كردند تا آن جا كه براى زياد نشان دادن آمار افراد قبيله به گورستان‏ها مى‏رفتند و قبرهاى اشخاص وابسته به طايفه خود را كه پيكرهاى پوسيده و استخوان‏هاى متلاشى شده در آن‏ها قرار گرفته بود، مورد شمارش قرار مى‏دادند. قرآن مى‏فرمايد: «الهكم التكاثر حتى زرتم المقابر»(2) حضرت على(ع) در كتاب گران سنگ نهج البلاغه اين روش را مورد نكوهش و مذمت قرار داده و فرموده‏اند: اين اجساد مايه عبرت هستند نه موجب افتخار.(3) خون،انگيزه تمام جدال‏ها و جنگ‏ها بود و خونخواهى و انتقامى وحشتناك فرهنگ تمام حماسه‏ها، تاريخ و سرودها را تشكيل مى‏داد. در شعر جاهلى كه برخى از شاعران آنها را در بازار عُكاظ مكه مى‏خواندند از مسايل معنوى خبرى نبود، بى قيد و بند بودن، گستاخى، مباهات به اجداد و نياكان، هجو و برشمردن معايب حريف و بزرگ جلوه دادن فضايل قبيله و رجحان غريزه‏ها و عواطف خشك بر خرد و ايمان در اين سروده‏ها موج مى‏زد. دردناك‏تر از اين‏ها، زندانى افكار و احساسات در برابر تعدادى سنگ به نام بت و معبودبود و چه فريادهايى كه در پاى اين بت‏ها نكردند و چه انديشه‏هاى بالقوه و سرشت‏هاى پاك كه در پاى آنها قربانى نگرديد. آيا بايد از سادگى،غربت و بيگانگى، آدمى در اين شرايط آشفته بر خود بنالد يا اين جهل و نادانى را مذمت كند. خضوع در پاى بت لات مى‏نمايد در حالى كه غرور و استقامتش در شمشير خلاصه مى‏گردد. در آن زمان تاريك زمينه تبادل افكار در ميان اشخاص به ندرت وجود داشت و وسايل ارتباطى محدود و مشكل بود، اُفُق‏هاى فكرى بسيار تنگ و غرق در اوهام و خرافات، انديشه‏هاى وحشيانه و ددمنشانه و سبعانه بسر مى‏برد. تاريكى فكرى سراسر جهان را فرا گرفته و شعاع بسيار ضعيفى از نور دانش در اُفق معرفت بشرى در حال فروزندگى بود. افعال و كردارى كه ما امروزه وحشيانه و غير انسانى مى‏دانيم در آن ايام جزو امتياز و لياقت افراد به شمار مى‏رفت و مردم به قدرى دچار عقده حقارت شده بودند كه نمى‏توانستند بپذيرند مخلوقى انسانى مى‏تواند داراى روح باشد و در زندگى او مذهب و قداست ديده شود. عربستان در آن عصر دهشتناك فاقد نظام حكومتى بود و هر قبيله‏اى مدّعى قدرت بالا مى‏گرديد. تعليمات پيامبران گذشته را دچار تحريف نموده و آنها را با اوهام، افكار مغشوش و مانند آن در آميخته بودند. محيط ظلمت زاى عربستان، شبى تاريك و تار به وجود آورده بود كه جز سياهى و تباهى چيزى در آن قابل مشاهده نبود. انسان‏ها از سر منزل مقصود خويش دور افتاده و در اُفُقى بسيار نازل روزگارى آشفته را سپرى مى‏كردند. فساد و ابتذال هيچ جايى براى مكارم اخلاقى و فضيلت قرار نداده بود. قلمرو آشفته‏ سرزمين ايران قلمرو سلاطينى بود كه خود را از نژاد خدا(؟!) مى‏دانستند و براى خويش شخصيتى ربّانى و الهى قائل بودند. آن چنان بخت و اقبال ناشى از كشورگشايى، چپاولگرى و استثمار مردم و ايجاد نظام طبقاتى مغرورشان ساخته بود كه خودخواهى و استبدادشان به اوج رسيده و به اموال، كاشانه و حتى آبروى مردم، به ديده طمع مى‏نگريستند و در عصيان، طغيان و سركشى بر حضرت بارى تعالى آن چنان گستاخ شده بودند كه براى حيثيت انسانى هيچ ارزشى قائل نبودند و يك بار به رئيس گارد ويژه خود فرمان دادند كه تمام زندانيان كه در محبس‏هاى تاريك و خوفناك بسر مى‏برند و بالغ بر سى هزار نفر بودند، هلاك نمايند. در پس اين طغيانگرى‏هاى دروغين آنقدر سركشى كردند كه خود را همپايه يزدان با وجودى آسمانى و واجب الاتباع تصور كردند. در تمامى مسايل كشورى تا جزيى‏ترين مسايل زندگى افراد خود را فعال مايشاء تصور مى‏كردند و اگر كسى رأى و نظرى بر خلاف آنان ارائه مى‏داد زير ضربات شكنجه او را از بين مى‏بردند. خزانه مملكتى با خزينه اين كسراها يكى بود و بدون احساس كوچك‏ترين دلهره و ترديدى اموال كشور ا در بزم، رزم،شراب و شب‏هاى عيّاشى و ناخويشاوندى خويش مى‏خوردند و دم فرو نمى‏آوردند. ايران سرزمينى بود كه تبعيض و اختلاف و برترى‏طلبى را به وسعت همه عصبيّت‏ها ابراز مى‏داشت. گستاخى را بدانجا رسانيدند كه هزاران غلام رومى و چينى را در رديف چهارپايان در مى‏آوردند كه همه از اموال خسرو بودند. فقر آن چنان شدت يافت كه دهقانان در خيل سپاهيان به دشمن حمله مى‏بردند تا شايد از غنايم شاهنشاه بهره‏اى ببرند. حكومت موبد موبدان، هيربد هير بدان و مغ مغان بر مردم، تمامى اين سرزمين را در تاريكى پليد فرو برده بود. اين جاهليت به اعراب و ايرانيان منحصر نمى‏گشت و رومى‏ها نيز اوضاع رنج آورى داشتند زيرا ساكنان قلمرو مذكور از هيچ گونه حقوق مدنى يا امتيازات سياسى و اجتماعى برخوردار نبودند و چنين امورى در انحصار اغنياء و يا در تيول طبقات روحانى كليساها بود. بخش اعظم مردم يا برده بودند يا چاكر. به بردگان همچون حيوانات غذا مى‏دادند و در اين حال پا در زنجير داشتند و دست در دستبند و بازنجيرى كه از قلاده‏اى به قلاده ديگر اتّصال داشت، به يكديگر بسته شده بودند. مردان، زنان و كودكان را با لباسى كهنه و پاى برهنه به اطراف مى‏كشانيدند، صاحبان قصرها و اسقف‏هاى كاخ نشين و كشيش‏هاى صومعه‏دار هيچ پروايى از رنج و آلام مردم، به خود راه نمى‏دادند و اصولاًتعاليم كليسا با رهايى نژاد بشر از قانون جنگل مغايرت داشت.(4) بين ايران و روم جنگ‏هاى ممتد و خونينى در گرفت. براى مدت كوتاهى ايالات آسيايى بيزانس (روم شرقى) و نيز مصر به تصرف ايران درآمد. ساسانيان چنان ويرانى در سوريه بوجود آوردند كه آثارش تا يك قرن باقى بود.پاره‏اى از نواحى آسياى صغير(تركيه كنونى) در يورش پادشاهان ايرانى، به استانبول، آسيب فراوان ديد. امّا همين كه امپراتورى هراكليوس(اولين قدرت روم شرقى) به حكومت رسيد، بيزانسى‏ها با همكارى متّفقان خود، يعنى خزرها، مرزهاى ايران را مورد تجاوز قرار دادند و ويرانى‏هاى خوفناكى به بار آوردند. اين نبردهاى خونين موجب پديد آمدن آشفتگى‏هاى داخلى و سقوط خسرو دوم ساسانى گشت در عين حال امپراتورى روم را ضعيف نمود.(5) طلوع صُبح صادق‏ ناگاه در دل زمين زلزله افتاد، سينه خوش رنگ دريا، جوشيدن گرفت، دشت‏ها تكان خوردند، كوهها برخود لرزيدند، طاق مدائن شكاف برداشت و بت هايى كه از سقف ديوار خانه كعبه آويخته شده بود، فرو ريختند، آتشكده فارس به خاموشى و سردى گرائيد در روم بادهاى وحشت انگيزى درگرفت، كاخ خسروها و قيصرها دچار آشفتگى شدند. انقلابى شگرف، تحولى محسوس و زمزمه‏اى هيجان‏انگيز آرامش شب را در هم شكست اين دگرگونى‏هاى بزرگ كه به چشم مردمانى بصير و بينا معنا داشت، سنگ بناى حادثه‏اى مهم، جاويدان، ملكوتى، خدايى و معنوى را نويد مى‏داد. رويداد بزرگ مذكور چشمه پر بهره رستگارى و فضيلت را بر كشتزار جهانيان جريان داد سحرگاهان روز جمعه هفده ربيع الاول سال عام الفيل 570 ميلادى به وقوع پيوست، نوزادى فرخنده ديده به جهان گشود كه در تاريكى‏هاى وحشت آور جهان، فروزش برانگيخت كه انجلاى ژرف‏ترين واصيل‏ترين جهش‏هاى علمى و معرفتى را در بر مى‏گرفت. و براى هميشه غشاء نادانى، ناتوانى، كژى و كاستى را درهم دريد. اين نور به هنگام، بر دامن زنى پاك سرشت يعنى حضرت آمنه بدرخشيد و بر جهانيان پرتو افكند. اين طفل نورسته كه فرزند عبداللّه و نام محمّد را برايش برگزيدند هنوز بر گهواره‏اش آرام نگرفته بود كه دنيا را چون گهواره‏اى به حركت درآورد. خورشيد تابناك محمّدى كه از افق مكّه و سرزمين حجاز طالع گشت، با ولادتش اتفاقات تحيّر آورى به وقوع پيوست كه از همان ابتدا خدايان باطل را نفى مى‏كرد و نور توحيد را تجلّى مى‏ساخت با ولادتش علم كاهنان و سحر ساحران باطل گشت و نداى: جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا(6) در ميان زمين و آسمان پيچيد. او چون گلى معطّر به قدرت الهى در صحرايى خشك رويش خود را آغاز كرد تا بتدريج كوير تفتيده دل‏ها و لجن زار متعفن جان‏ها و محيط آلوده آن روز و نه تنها آن ايّام را بلكه واپسين نفس‏هاى روزگار را با نسيم خوشبوى دين و مكتب مقدسش عطر افشانى نمود. اين همان نورى بود كه در ظلمت بشر تابيد تا دنياى تباه و آشفته و پريشان را به سوى سعادت و افتخارى كه جامع‏ترين، كامل‏ترين و استوارترين دين‏ها و آيين، ترسيم مى‏نمود، رهبرى كند. اين بزرگ مرد كه در همان اوايل زندگى پدر و مادر را از دست مى‏دهد در ميان مردمانى سنگدل مراحل رشد را سپرى مى‏نمايد امّا قلبى دارد لبريز از مهر و محبت، عطوفت و رأفت، به يتيمان و فقيران كمك مى‏كند و نسبت به تمامى مسافران و از راه ماندگان ميهمان نواز است. اجازه نمى‏دهد به كسى صدمه‏اى و لطمه‏اى واردشود و رنج ديگران را به جان مى‏خرد. با وجود آن كه در ميان اشخاص بت پرست و مشرك، زندگى نموده ولى آن چنان روح بزرگ و والايى دارد كه در زمين و آسمان‏ها هيچ كس را جز اللّه شايسته پرستش نمى‏داند و در برابر هيچ مخلوقى سر تعظيم و تسليم فرود نمى‏آورد. پانزده سال تمام، بيابان‏هاى خشك را در پيش مى‏گرفت و در كوه حراء كه قلّه‏اش همچون مخروطى در شمال شرقى مكّه، بر قلب جهان اسلام، سر بر افراشته است، همانجاكه ابراهيم، اسماعيل خود را به قربان گاه آورد، معتكف گشت و در برابر جايگاه خليل اللّه ندايش را كه هنوز در گوش زمان طنين انداز است، با گوش جان مى‏شنود، آن برگزيده پيامبران بيابان‏هاى حجاز و خارهاى صحرايى گرم را در مى‏نوردد تا در غار حرا به تفكر نشيند و با خداى خويش راز و نياز كند و وجود خويش را براى دريافت انوار وحى و ارتباط با فرشته الهى مهيا نمايد. انديشه‏اى متعالى كه در برابر تفكر زمان غريب است، ناگهان عظمتى معنوى و ابهتى ملكوتى را در وجود خود حس مى‏كند، نوعى استوار و پايدارى در گامهاى خويش مى‏يابد و لحظه‏اى كه از كوه سرازير مى‏گردد، بشريت را در آستانه تحوّلى سترگ قرار مى‏دهد. در هر گامى كه پيش مى‏نهد سياهى‏ها، دردها و آلام انسان را درهم مى‏پيچد و بر هم مى‏لرزاند و با دست آوردى از وحى با نيرويى از ايمان و رسالتى آسمانى، براى محو آلودگى‏ها، بت پرستى‏ها، جهالت‏ها و ستم‏ها آماده مى‏شود. ابرقدرت‏هاى زمان و جهان در برابر پيام نورانى اين رسول راستين خداوند و خاتم انبياى الهى برخود مى‏لرزند و در موجى از هراس و بيم قرار مى‏گيرند. جاهليت تثبيت شده در قلمروهاى گوناگون در رويارويى با نيروى معنوى اين وجود با بركت راه زوال را طى مى‏كند، نيرنگ‏ها، زورها و تزويرها همه خنثى مى‏شوند، زور مداران و جاهل سازان و جهل پروران به تكاپو مى‏افتند و تمامى خودخواهى و چپاولگرى‏ها در معرض بيان بنيان براندازى كه در كلامش جارى و سارى است، به شكست در مى‏آيند. مخالفان و دشمنان همچون علف‏هاى هرز در اين گلستان مى‏رويند و فتنه‏ها و فريب‏ها كه عامل بزرگ كسانى است كه خود را در خطر رسوايى و فضاحت مى‏بيند، در انديشه هايى جامد و نقشه هايى پليد شكل مى‏گيرند. امّا محمّد(ص) كه به معنى ستوده است و تا آن روزگار كسى را به اين عنوان نخوانده‏اند و بعد اين نام برگزيده خدا بود و در كتب آسمانى قبل به او اشارت و بشارت مى‏رفت به تلاش خود ادامه داد و به عنوان شخصيتى برجسته و مقدّس كه تمام برترى‏هاى انسانى و امتيازات معنوى در پيكر پاك و جانش مندرج است و به صورت ممتازترين پديده آفرينش در پهنه جهان، براى رهنمود آدميان و هدايت انسان‏ها حركت مهم خود را پى گرفت. همان وجودى كه جايگاهش بهترين و برترين ويژگى‏ها را دارد و قرآن درباره‏اش مى‏فرمايد: ما كان محمدٌ ابا احد من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النبيين؛(7) خداوند او را اسوه‏اى حسنه و داراى خلقى عظيم دانسته است: لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه(8) و انّك لعلى خلق عظيم.(9) و امام سجاد(ع) در وصفش فرموده است: خدايا پس رحمت بر محمد فرست، امين تو بر وحيت و برگزيده‏ات از آفريدگانت و پسنديده‏ات از بندگانت، رهبر رحمت و قافله سالار خير و بركت. براى اجراى فرمان تو جان خويش را به سختى انداخت و در راه تو بدنش را آماج تيرهاى آزار ساخت و در دعوت به سوى تو، با خويشان خود در افتاد و براى خشنودى تو با قبيله خويش كارزار نمود و در راه احياى دينت رشته خويشاوندى خود را گسيخت و نزديك‏ترين بستگانش را به دليل اصرار بر انكار تو، از خود دور كرد و دورترين مردم را براى اين كه آيين تو را پذيرفت به خويش نزديك ساخت و براى تو با دورترين مردم دوستى اختيار كرد و با نزديك‏ترين آنها مخالفت ورزيد و جان خويش را در رساندن پيام تو، فرسوده ساخت.(10) نجات بشريت‏ آرى رسول اكرم(ص) طلوع كرد و مفهوم حقيقى خداپرستى و معناى كامل دين را روشن و آشكار نمود، چهل بهار را سپرى كرده بود كه به مقام با عظمت رسالتى آسمانى نائل آمد، هنگامى كه در دل شبى تيره آن درس ناخوانده و مكتب نديده، ناگهان از شنيدن بانگ يا محمد(ص) و سپس فرمان «اقرأ» كه آغاز وحى بود به سختى تكان خورد، موجى نورانى از بيكران اقيانوس الوهيت برخاست و سينه آن وجود با عظمت را بشكافت و جام جانش را سرشار از معنويت نمود به همين دليل قرآن مى‏فرمايد: الم نشرح لك صدرك.(11) از آن پس سفير وحى بطور متناوب و در مناسبت‏هاى مقتضى مى‏آمد و آياتى را بر قلب مباركش نازل مى‏نمود. پيامبر در چهارمين دوره از زندگى پرثمر خويش لياقت دريافت وحى را به دست آورد و از اين رهگذر فرهنگ و معارف و معنويتى را نه تنها بالاتر از اوضاع فكرى جامعه‏اى كه در آن مى‏زيست، بنيان نهاد بلكه مكتبش بر تمامى مذاهب و آيين‏ها و انديشه‏ها برترى يافت. در آغاز خويشاوندان را به پرستش آفريدگار فراخواند، آن گاه مردم مكه و جزيرة العرب را به سوى يكتاپرستى دعوت كرد و سرانجام نبوت و رسالت خويش را جهانى اعلام نمود. در مكّه مشركان كه وخامت اوضاع خويش را درك كردند، با تمام نيرو نگهدارى عقايد باطل، سنن جاهلى و افكار موهوم را پى گرفتند و براى خاموش نمودن و خنثى كردن نداى آزادى بخش اسلام به دشمنى و مقاومت سرسختانه با پيامبر اعظم(ص) روى آوردند.با مسلمانان به وحشيانه‏ترين وضع رفتار نمودند و آنان را به جرم حق گويى و روى آوردن به توحيد، به بند كشيدند. به راستى پيامبر چه مقصدى داشت و اينان چه كردند. رسول خدا مى‏خواست با آيين الهى آدمى را از حجاب‏هاى خود كه چون تار عنكبوتى اطراف خويش تنيده بود برهاند و او را از قفس هوس‏ها، جنايت‏هاو قساوت‏ها نجات دهد، دل‏ها را به نور ايمان بيارايد، دلش از هرگونه آلودگى و رذالت پاك گردد و از او انسانى بسازد كه شايستگى خليفه اللهى را بدست آورد قرآن مى‏فرمايد: «هو الّذى ينزّل على عبده بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و انّ اللّه بكم لرؤف رحيم و ما لكم الّا تنفقوا فى سبيل اللّه و للّه ميراث السموات و الارض.؛(12) و مالكم لاتؤمنون باللّه و بالرّسول يدعوكم لتؤمنوا بربّكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مؤمنين.(13) در مكه لحظات سختى براى پيامبر و يارانش آغاز مى‏گردد و لذا آن فرستاده الهى تصميم مى‏گيرد هجرتى مهم را آغاز كند و سپس رهسپار مدينه مى‏گردد و در اين شهر از كانونى عبادى يعنى مسجد بنايى را بنيان مى‏نهد كه برادرى، برابرى، اخوّت و صفا را در ميان اقوامى كه بر پايه‏هاى عصبيت زندگى مى‏كردند، برقرار مى‏سازد و بدين گونه انوار توحيد را در سطحى فراگير منتشر مى‏نمايد. سرانجام خاتم رسولان الهى در برابر آن همه تيرگى و جهالت برپا خاست و حركتى عظيم و سراپا رنج و دشوارى را آغاز كرد و با تحمّل سختى‏هاى فراوان اركان فرهنگ منحط و عقب مانده جزيرةالعرب را درهم ريخت و كاخ فرهنگى جديدى را تأسيس نمود. در مدتى كوتاه از اشخاصى كه بويى از انديشه و معرفت نبرده بودند انسان هايى ساخت كه به گواهى تاريخ، پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاريخ شدند. از نظر مورخين اين تحوّل بنيادى و پرشكوه بيشتر به يك معجزه شباهت داشت تا يك پديده تاريخى. جواهر لعل نهرو پس از بررسى اين پديده حيرت آور نوشته است: شگفت‏انگيز است كه اين نژاد عرب كه در طول قرن‏هاى دراز انگار در خفتگى بسر مى‏برد و ظاهراً از آنچه در ساير نواحى اتفاق مى‏افتاد بركنار و بى خبر بود ناگهان بيدار شد و با قدرتى شگرف دنيا را زير و رو ساخت. سرگذشت اعراب و داستان اين كه به سرعت در آسيا و بخشى از اروپا و آفريقا فرهنگ و تمدنى عالى و بزرگ بوجود آوردند يكى از شگفتى‏هاى تاريخ بشرى است. نيرو و فكر تازه‏اى كه آنان را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار ساخت، اسلام بود و اين دين توسط حضرت محمد(ص) آورده شد. اسلام پيام برادرى و برابرى را براى اتمام كسانى كه مسلمان مى‏شدند، همراه داشت بدين قرار يك نوع عدالت اجتماعى براى مردم بوجود آورد.(14) با طلوع اسلام در اندك مدّتى نفرت‏هاى عميق و چندين صد ساله به الفت تبديل شد و غارت و آدم كشى جاى خود را به گذشت، ايثار و برادرى و مواسات داد. وقتى مهاجرين از مكه به مدينه مهاجرت نمودند، انصار يا مسلمانان مدينه آنان را در خانه و زندگى خويش شريك نمودند حتى كسانى كه بيش از يك اتاق نداشتند با پرده‏اى آن را به دو قسمت تقسيم نمودند، در نيمى از آن خود و در نيمى ديگر خانواده‏اى از مهاجرين را اسكان دادند، در جامعه جديد التأسيس تعصبات قومى و نژادى جايى براى خود نداشت. بلال حبشى، صُهيب رومى و سلمان فارسى زندگانى صميمانه‏اى با ديگر مسلمانان داشتند، جهل و دورى از تفكر جاى خود را به سواد آموزى و فراگيرى علم داد. رسول اكرم(ص) فرمان داد كه هر يك از اسراى جنگى كه ده نفر از مسلمانان را خواندن و نوشتن بياموزد آزاد است. در جامعه‏اى كه داشتن دختر ننگ و عار به شمار مى‏رفت و عدّه‏اى فرزندان دختر را زنده به گور مى‏نمودند، پيامبر دست دخترش را بوسيد و فرزند اناث را موهبتى الهى معرفى كرد و بدين ترتيب زنان هويت و شخصيت اجتماعى بدست آوردند و از زير بار حقارت، ستم و ذلت كمر راست كردند و به حقوق از دست رفته خود رسيدند. بت پرستى و خرافه پرستى جاى خود را به خداپرستى داد. پراكندگى به يگانگى و خشونت به عطوفت مبدّل شد و بدين گونه جاهليت عرب در فرهنگى پيشرفته و عالى ذوب شد و از ميان رفت و كمالات معنوى و انسانى جايگزين آن شد. نظام طبقاتى فرو ريخت و همگان در برابر قانون ازحق مساوى برخوردار شدند. در جامعه‏اى كه گرفتار اشرافيت بود و مردم زحمت كش خوار و حقير شمرده مى‏شدند پيامبر اكرم(ص) دست كارگرى را بوسه زد و به افسانه تفوق نژادى و فرقه‏اى و اشرافى خاتمه بخشيد و بدين ترتيب تمام امتيازات موهوم قبيله‏اى، طبقاتى و غيره از ميان رفت و جاى آن را تقوى و فضيلت‏هاى ايمانى و اخلاقى گرفت، قرآن مى‏فرمايد: «انّ اكرمكم عند اللّه اتقيكم؛(15)نزد خداوند كسانى گرامى ترند كه پرهيزگارترند.» كسانى كه جز به خود و منافع شخصى فكر نمى‏كردند چنان متحوّل شدند كه براى جهاد در راه خدا بر هم سبقت مى‏گرفتند. قرآن كريم حال كسانى را بيان مى‏كند كه چون به علت نبود امكانات، موفق به شركت در جهاد نمى‏شدند با چشمانى غرق در اشك از خدمت پيامبر بر مى‏گشتند.(16) رويش علمى و فرهنگى‏ اسلام به عنوان يكى از پوياترين اديان الهى و آسمانى خصلت‏هاى برجسته‏اى براى هدايت جوامع بشرى و نجات ملل از فلاكت و زبونى دارد، تلألو امواج نورانى تمام قلمروهاى جهان را در بر مى‏گيرد و در هرجاى اين كره خاكى مى‏توان نشانه‏اى از اين لطف الهى و فيض خداوندى را يافت. دل‏هاى بسيارى از افراد براى اسلام و قوانين انسان ساز آن مى‏تپد، اين آيين حدود معنوى فراتر از محدوده جغرافيايى و مكانى دارد، حتى اشخاص بسيارى بر خلاف آن كه داراى دينى جز اسلام هستند اين مكتب هدايت گر را مى‏ستايند و با كرنش در براى خداى يكتا از اشرف مخلوقات و آورنده اين دين يعنى حضرت محمّد(ص) به نيكى و عظمت ياد مى‏نمايند. معنويت نهفته در اسلام راستين چون چشمه زلالى است كه جان‏هاى تشنه از چشيدن جرعه‏هاى آن، ترّنم حيات مى‏يابند و بارقه اميد و زندگى را چون مهرى تابان شمع ره مى‏كنند تا آسمان جانان برسند. اسلام پس از ظهور و در شبه جزيره عربستان مراحل رشد و گسترش خود را با ايده‏اى پويا و مقصدى مقدّس و عالى در جهت آزادى انسان‏ها از قيد تمام غل‏ها و زنجيرها، آغاز كرد و البته رشدى قابل توجه داشت. تأثير اسلام محدود به مرزهاى جامعه عرب يا حتى كشورهاى اسلامى آفريقا و آسيا نشد بلكه از طريق اثر گذارى فرهنگى مشرق زمين در كشورهاى غربى، جوامع اروپايى را تحت تأثير قرار داد. همان موقعى كه ايران دچار خودكامگى و استبداد پادشاهانى بود كه خود را از نژاد خدايان مى‏شمردند اسلام به ايران راه يافت و مردمان رنج كشيده از تبعيض‏هاى شديد كسراها و خسروها به استقبال آن شتافتند. اسلام اين تفكر باطل را كه شاهان ايرانى نژاد آسمانى دارند براى هميشه ريشه كن ساخت و بر مبناى دانش و پاكى، تقوا و فضيلت، نظام طبقاتى اين سرزمين را دگرگون نمود. بر تمام خرافات، موهومات و جهالت هايى كه به نام مذهب تبليغ مى‏شد خط بطلان كشيد. خداپرستى را جانشين آتش پرستى و خورشيد پرستى قرار داد و تشتت افكار جاى خود را به وحدت عقيده داد در نتيجه استعدادهاى ايرانى در دوره اسلامى، به سرعت شروع به شكوفا شدن كرد و ايران اسلامى پيشتاز دانش و فرهنگ در جهان شد. در اين سرزمين و در دامن فرهنگ اسلامى شخصيت‏هايى پرورش يافتند و به جامعه بشرى عرضه شدند كه بى‏نظير و كم بديل بودند. صدها متفكر چون ابوعلى سينا، فارابى، زكرياى رازى، ابوريحان بيرونى و…كه فرهنگ بشرى مديون آنان است. حال آن كه قبل از اسلام چنين نمونه هايى به چشم نمى‏خورند از اين رو مى‏توان گفت كه با ورود اسلام در ايران، انقلاب عميقى در اركان زندگى مردم به وقوع پيوست و از لحاظ علمى و فرهنگى شور و هيجان زايدالوصفى در آنان پديد آمد. (17) سهم اسلام در فرهنگ و تمدّن جهان امروزه چيزى نيست كه بتوان آن را انكار كرد. كتاب‏هاى فراوانى از سوى محققان مسلمان و غير مسلمان در اين زمينه تأليف گرديد. يكى از محققين اروپايى مى‏گويد: تمدن اسلامى به قدرى كه در مشرق تأثير بخشيد در مغرب نيز همانقدر مؤثر واقع شد وبدين وسيله اروپا داخل در تمدن گرديد و اثر اين تمدن در قسمت علوم، ادبيات و اخلاق بى حد و حصر بوده است. آثار اين حركت نوپايى كه از جزيرةالعرب كه در آرامش الهام بخشى صورت گرفت، جهان را از خود برخوردار ساخت و در پى ايجاد رابطه فكرى و تمدنى با اروپا، واكنش بسيار نيرومندى در گستره جهان و ازجمله در اروپايى كه گرفتار تحجر و تاريك انديشى بود، ايجاد كرد و روشنگران و فرهيختگانى را در اين قاره برانگيخت كه به شدت در برابر جمود و جاهليت استوار ماندند و ايستادگى كردند. البته اين متفكران به مسيحيت سنتى پاى بند نماندند و طى روندى دشوار و كارزار بسيار سختى، پرچم اومانيسم را برافراشتند و در لواى آن به دوره علمى منحصر به فردى گام نهادند كه در واقع مقدّمات رنسانس در آن فراهم آمد. بدين ترتيب پايه‏هاى اروپاى متمدن امروزى ريخته شد. فتوحات مسلمانان و گسترش مرزها، تولد علم و انديشه و معرفت را در قلمروهاى گوناگون به همراه داشت كه تا قرون معاصر به طول كشيد. دانشوران مناطق مختلف در تمامى شاخه‏هاى علمى به گسترش دانش روى آوردند. افراد متفكّر مورد حمايت حاكمان قرار مى‏گرفتند و از حمايت‏هاى مالى تحت عنوان وقف و ساير امور خيريه بهره‏مند مى‏شدند. مذهب نه تنها مانعى براى معارف و علوم به شمار نمى‏رفت بلكه مشوّق اهل علم بود و قلم دانشمندان را از خون شهيدان برتر مى‏دانست. بذرهاى عظمت‏ بزرگ‏ترين اعجاز اسلام و رسول اكرم(ص) اين است كه از مردمى كه با آداب و رسوم جاهلى خو گرفته‏اند، انسان‏هايى بسازد كه پاى بر سر تمام سنت‏هاى موهوم قبلى بگذارند و در طريق جديدى گام بگذارند كه از هر حيث برايش نو و تازه است. از آنجا كه امكان داشت اين جامعه نوپا دوباره به رسوم قبلى بازگردد، ضرورت ايجاب مى‏كرد پس از رحلت پيامبر كسى زمام امور را بدست گيرد كه از هر نظر شايستگى كامل را براى رهبر در خود فراهم ساخته بود. همان كسى كه در خانه پيامبر رشد يافته و دست پرورده او بود و نزد رسول اكرم(ص) محبوبيتى بسزا داشت و بيش از همه صحابه با اسلام و نبى اكرم پيوستگى ديرين داشت و پيامبر در چندين مورد موقعيت بى نظيرش را مورد تأكيد قرار داد، همان انسان كاملى كه همه جا شرط برادرى و دوستى را با آخرين فرستاده الهى به جاى مى‏آورد و لحظه‏اى از يارى و حمايتش دست برنمى‏داشت. او همدم پيامبر در روزهاى تنهايى و ياورش در سختى‏ها و خطرها بود و در مقام علمى‏اش پيامبر فرمود: انا مدينة العلم و على بابها:من شهر دانشم و على دروازه آن. در 28 صفر سال يازدهم هجرى به دنبال 23 سال تلاش بى وقفه در تأسيس امت اسلامى رسول خدا(ص) چشم از اين جهان فرو بست، اگر چه حضرت على(ع) در روز غدير خم به عنوان جانشين واپسين پيامبر توسط حضرت محمد(ص) تعيين گرديد، امّا بنابر عللى آن حضرت قريب 25 سال از اداره و رهبرى جامعه اسلامى بركنار ماند و امام در اين ايّام نقش ناظرى مراقب را داشت و حضورش از بسيارى تحريفات كاست، حضرت على در سال 35 هجرى در رأس امت اسلامى قرار گرفت: آن حضرت در ايام زمامدارى روش پيامبر را به كار بست و غالب تغييراتى را كه پس از آن نبى اكرم اشكار شده بود به حال نخستين باز گردانيد.(18) آن حضرت در اولين روزهاى خلافت فرمود آگاه باشيد گرفتارى كه شما مردم هنگام بعثت داشتيد امروز دوباره به شوى شما بازگشته و دامن گيرتان شده است، بايد درست زير و رو شويد.(19) امّا آنان كه منافعشان به خطر افتاده بود بناى مخالفت را نهادند و جنگ‏هاى خونينى را برپا كردند، طلحه و زبير جنگ جمل را ترتيب دادند و معاويه كه طمع در خلافت داشت جنگ صفّين را به راه انداخت و سرانجام خوارج غائله نهروان را به وجود آوردند.(20) بديهى است اگر جهان اسلام از وجود مبارك حضرت على(ع) از همان زمان رحلت نبى اكرم(ص)، بهره برده بود و شرايطى فراهم مى‏آمد تا امت مسلمان عترت پيامبر را رهبر سياسى و اجتماعى خود قرار مى‏داد وضع بهترى داشت و گرفتار برخى نابسامانى‏ها و آشفتگى‏ها نبود. مسلمانان با تعليمات اسلام و ايمان به حيات جاويد، موفق شدند تا مدت‏ها در برابر حكومت‏هاى فاسد طبقاتى مقاومت نمايند و به پيشروى و فتوحات خود ادامه دهند و تا زمانى كه آثار عظمت فوق العاده روح مؤسس بزرگ اسلام مانع برگشتن تعصّبات جاهلى بود، اين دين جهانگير نيروهاى مخالف را به زانو درآورد و در اقصى نقاط عالم بر قوت و بركت خود افزود. ولى اين‏ها ظاهر اسلام بود و با خانه نشانيدن حضرت على(ع) يعنى تنها كسى كه دنباله رو، روح و فكر حضرت محمد(ص) بود و با كنار ماندن چنين پيشوايى خلافت اسلام به صورت سلطنت عربى و موروثى به سبك حاكمان ايرانى و رومى تغيير شكل پيدا كرد.(21) به علاوه بر اثر اين محروميت دنياى مسلمين دچار تجزيه و تفرقه گرديد. پى‏نوشت‏ها: – 1. به نقل از روزنامه‏هاى رسمى كشور، 14/1/1386. 2. سوره تكاثر، آيات اول و دوم. 3. نهج البلاغه، فرازى از خطبه 221. 4. روح اسلام، امير على، ترجمه ايرج رزاقى و محمد مهدى حيدر پور، ص 250 – 249. 5. فرهنگ و تمدن مسلمانان، و…و…بار تولد، ترجمه على اكبر ديانت، ص 23. 6. سوره اسراء، آيه 81. 7. سوره احزاب، آيه 40. 8. همان، آيه 21. 9. سوره نون و القلم، آيه 4. 10. صحيفه سجاديه، دعاى دوم. 11. سوره انشراح، آيه اول. 12. سوره حديد، آيه 9 و 10. 13. همان، آيه 8. 14. نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضّلى، ص 318 – 317. 15. سوره حجرات، آيه 13. 16. نك: سوره توبه، آيه 92. 17. بنگريد به كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران، به قلم استاد شهيد مرتضى مطهرى. 18. شيعه در اسلام، علامه طباطبايى، ص 15 – 14. 19. نهج البلاغه، خطبه 16. 20. مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 415. 21. حماسه غدير، گردآورى و نگارش محمد رضا حكيمى، ص 493 – 492.

/

نگاهی به رویدادها

▫ نیروهای پیاده و گشتی عراق در 6
جبهه زیر آتش ایران متلاشی شدند.

23/ 4/ 63

▫ سنگر های اجتماعی و انفرادی و خودروهای مهندسی و حفاری
دشمن در غرب اروند رود منهدم شد.

24/ 4/ 63

▫ پدافند هوائی ارتش اسلام یک هواپیمای جنگی دشمن را سرنگون
کرد.

25/ 4/ 63

▫ رئیس جمهور: از هر حرکتی برای بقراری صلح عادلانه استقبال
می کنیم ولی تلاش های کنفرانس جده را قبول نداریم.

30/ 4/ 63

▫ طی 48 ساعت گذشته حرکت مذبوحانه صدامیان برای سومین بار
در منطقه سومار سرکوب شد.

4/ 5/ 63

▫ خلبانان شجاع ارتش اسلام یک فروند هواپیمای «سوپر
اتاندارد» عراق را بر فراز آب های خلیج فارس شکار کردند.

6 / 5/ 63

▫ 280 کیلومتر مربع از حساسترین مناطق مرزی شمال غرب توسط
ظفرمندان قوای اسلام زاد شد.

7/ 5/ 63

▫ جنایتکاران بعثی روستای کانی زرد و بیوران در منطقه سردشت
را به توپ بستند.

8/ 5/ 63

▫ رزمندگان اسلام با اجرای آتش سنگین بر روی مواضع دشمن بیش
از 100 تن از ناظمیان بعثی را در سه جبهه کشته و زخمی کردند.

▫ تحرکات نیروهای پیاده دشمن در منطقه عملیاتی حاج عمران به
شدت سرکوب شد.

9/ 5/ 63

▫ جنایتکاران صدامي با آتش سلاح های دور برد خود بار دیگر
مناطق مسکونی آبادان را هدف قرار دادند.

15/ 5/ 63

انقلاب و جهان

▫ دانشجویان دانشگاه سلیمانیه عراق، مزدوارن صدامی را از
پشت بام ساختمان امنیتی شهر به زیر افکنده و به هلاکت رساندند.

20/ 4/ 63

▫   انقلابیون
مسلمان عراقی خط آهن موصل را منفجر کردند.

▫ جنایتکاران بعث گروهی از زنان مسلمان عراقی را تیرباران
کردند.

25/ 4/ 63

▫ اسرای ایرانی به دلیل عدم رعایت حجاب اسلامی از سوی
خبرنگاران از گفتگو با آنان خودداری کردند.

26/ 4/ 63

▫ ریچارد نیکسون: خطر انقلاب اسلامی بیش از شوروی است.

28/ 4/ 63

▫ مسلمانان سریلانکائي علیه استفاده رژیم عراق از بمب های
شیمیائی دست به راه پیمائی زدند.

31/ 4/ 63

▫ حمل 25 پلاکارد بزرگ توسط انقلابیون مسلمان مصری در
دادگاه، رژیم این کشور را سخت به وحشت انداخت.

1/ 5/ 63

▫ یک استادیار از دانشگاه ترکیه به دلیل داشتن حجاب تهدید
به اخراج شد.

4/ 5/ 63

▫ امام جمعه دهلی نو: علمای اسلام در جهان، باید به فرمان
امام خمینی علیه اختناق و ظلم به پا خیزند.

6/ 5/ 63

▫ اشپیگل: جمهوری اسلامی ایران تنها کشور غیر متعهد جهان
است.

▫ زنان محجبه پاکستان طی تظاهراتی خواستار اجرای کامل
قوانین اسلامی شدند.

11/ 5/ 63

اخبار داخلی

▫ رئیس مجلس: برخلاف سایر میهمانانی که تا به حال داشتیم
وزیر خارجه آلمان به صراحت در مذاکرات پذیرفت که جنگ را اول عراق بر علیه ایران
شروع کرده است.

31/ 4/ 63

▫ در یک راهپیمائی با شکوه بیش از 300 تن از تائبین گروهک
ها توطئه ابرقدرت ها در منطقه کردستان را محکوم کردند.

2/ 5/ 63

▫ زنان و مردان متعهد سراسر کشود ضمن بزرگداشت سالگرد شهادت
امام جعفر صادق ع با شرکت در راهپیمائی، خواستار تثبیت سنگر حجاب شدند.

4/ 5/ 63

▫ طی یک سال گذشته توسط سازمان بهزیستی کشور 15 هزار معتاد
مداوا و مرخص شدند.

6/ 5/ 63

▫ مدیر شرکت دخانیات: ارز خارج شده از کشور جهت خرید دخانیت
طی یک سال، معادل خرید 70 هزار تراکتور است.

7/ 5/ 63

▫ آقای خامنه ای: زائران بیت الله الحرام پیام اسلام را به
همه مسلمین جهان برسانند و بگویند ما به هیچ وجه با صدام و حامیانش از صلح سخن
نخواهیم گفت.

13/ 5/ 63

▫ نخست وزیر با 163 رای موافق از مجلس دوم رای اعتماد گرفت
در صورتی که در دوره قبل با 115 رای موافق از مجلس رای اعتماد گرفته بود.

15/ 5/ 63

اخبار جهان

▫ حزب جماعت اسلامی بنگلادش در اعتراض به سیاست های ژنرال
ارشاد دست به تظاهرات زدند.

19/ 4/ 63

▫ یک نفت کش انگلیسی در خلیج فارس هدف یک هواپیمای ناشناس
قرار گرفت/

▫ وزرای جنگ و ارتباط رژیم دست نشانده کارمل به روی هم
اسلحه کشیدند.

20/ 4/ 63

▫ 200  نظامی شوروی
در انفجار یک انبار مهمات کشته شدند.

21/ 4/ 63

▫ کویت و شوروی قرارداد تسلیحاتی 327 میلیون دلاری امضاء
کردند.

23/ 4/ 63

▫ محل استقرار میتران شب قبل از مراسم سالگرد انقلاب فرانسه
منفجر شد.

24/ 4/ 63

▫ نیروهای سوریه کنترل سراسر شمال لبنان را به دست گرفتند.

25/ 4/ 63

▫ ده ها تن از سربازان عراقی به دلیل عدم شرکت در جنگ علیه
جمهوری اسلامی ایران در بغداد تیرباران شدند.

▫ رژیم های عراق و اسرائیل به طور محرمانه مذکره کردند.

▫ آمریکا یک وام 435 میلیون دلاری جهت احداث خط لوله نفتی
عراق ـ اردن در اختیار عراق قرار داد.

26/ 4/ 63

▫ ماموران امنیتی صدام 6 دانشجوی دختر را پس از شکنجه به
شهادت رساندند.

▫ کابینه فرانسه در پی شکست سیاست های میتران استعفا کرد.

27/ 4/ 63

▫ بیدادگاه رژیم مصر مصدور حکم در مورد 302 انقلابی مسلمان
این کشور را به تعویق انداخت.

▫ یک شاهزاده سعودی هنگام دزدی در لندن دستگیر شد.

▫ ستاد کل رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان با بمب مورد حمله
قرار گرفت.

31/ 4/ 63

▫ 7000 مستشار روسی و فرانسوی وارد بغداد شدند.

1/ 5/ 63

▫ اسرائیل و عراق در سمینار بین المللی حج سیرالئون محکوم
شدند.

4/ 5/ 63

▫ تحت تدابیر شدید امنیتی محموله جدید بمب های خوشه ای از
سانتیاگو به بغداد ارسال شد.

6/ 5/ 63

▫ رژیم عراق با درخواست بازرسی از یک کارخانه شیمیائی در
این کشور مخالفت کرد.

8/ 5/ 63

▫ بیدادگاه رژیم مراکش حکم اعدام 13 تن از انقلابیون مسلمان
این کشور را صادر کرد.

11/ 5/ 63

▫ انفجار پیاپی مین در کانار سوئز آمریکا را به وحشت
انداخت.

▫ وزیر اطلاعات سودان اعتراف کرد که نیروهای منظم ارتش
سودان در خطوط مقدم جبهه های جنگ عراق، علیه ایران جنگیده اند.

▫ آمریکا 10 هزار مامور امنیتی را برای حافظت از بازی های
المپیک بسیج کردهاست.

13/ 5/ 63

▫ انقلابیون اریتره با حمله به پایگاه هوائی شهر اسمره 30
هواپیمای اتیوپی را منهدم کردند.

▫ مرزبانان کویت برای جلویگری از فرار نیروهای عراقی به این
کشور در آمادگی کامل به سر می برند.

▫ کاخ دادگستری بلژیک با بمب خوشه ای منفجر شد.

15/ 5/ 63

اختراع و اکتشاف

▫ کوره ابتکاری ذوب و تصفیه آلومینیم در قم ساخته شد.

▫ ایران برای نخستین بار در جهن از روش هورمونی شیرده کردن
گاو نتیجه 100 در صد مثبت گرفت.

19/ 4/ 63

▫ دو دانش آموز در آباده موفق به ساخت شماره انداز الکترونی
دند.

23/ 4/ 63

▫ با تلاش کارشناسان و کارگران ایران تعداد دیگری از قطعات
اتومبیل در ایران طراحی و ساخته شد.

25/ 4/ 63

▫ دستگاه های جدید بوجاری کارخانه بذر پیشرو مشهد، با تلاش
کارشناسان متعهد ایرانی نصب و راه اندازیه شد.

31/ 4/ 63

▫ ذخائر عظمیی از سولفات دو سود در استان سمنان کشف شد.

▫ برای اولین بار در ایران لوله مانسمان با اندازه 4 اینچ
تولید گردید.

▫ توسط جهاد دانشگاهی و متخصصین شرکت پاکسان برای نخستین
بار سولفیت سدیم از ضایعات کارخانه تولید شد.

▫ به ابتکار یک جوان سمنانی و برای اولین بار در ایران
اتومبیل های 4 سیلندر کولر و بخاری ساخته شد.

15/ 5/ 63

عمران

▫ طی 4 سال گذشته عملیات ارجائی 277 پروژه آب رسانی در سطح
روستاهای استان کرمان پایان یافته است.

▫ 8200 هکتار از جنگل های مخروبه کشور طی سال گذشته احیاء
شد.

▫ شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان آماده
بهره برداری شد.

▫ برای نخستین بار تعمیرات کلی توربین گازی ناوهای جنگی
جمهوری اسلامی ایران با موافقیت کامل انجام شد.

7/ 5/ 63

▫ توسط ستاد معین استان های کمشور: 2 هزار واحد مسکونی تا
به حال در مناطق جنگ زده خوزستان احداث شده است.

10/ 5/ 63

ضد انقلاب

▫  1055 کیلو هروئین
و 344 کیلو تریاک در درگیری مسلحانه ماموران ژاندارمری از قاچاقچیان کشف شد.

26/ 4/ 63

▫ پایگاه های اشرار مسلح در محور سردشت ـ پیرانشهر توسط
نیروهای اسلام تسخیر شد.

28/ 4/ 63

▫ دو انبار اسلحه و مهمات اشرار محلی و مقدار زیادی لوازم
منزل سران کشف شد.

30/ 4/ 63

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(عزاداری)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(باسلاحهای خود به پیش)

حرکت و سکون                                                آیت الله العظمی
منتظری

پاداش نیکان و کیفر بدان                                      آیت الله
مشکینی

شان نزول آیات                                                
آیت الله جواد آملی

حقوق مومنان در سخنان معصومین

استدراج                                                       
آیت الله محمدی گیلانی

بررسی وضع موجود جنگ و آینده آن                      حجة الاسلام و المسلمین
هاشمی رفسنجانی

استراتژی عراق در جنگ تحمیلی

حلف الفضول                                                  
حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

توطئه های آمریکا پس از کودتای نافرجام                   حجة الاسلام و المسلمین محمدی
ری شهری

دنیای آشفته

پیام شهید

گزارش از حج امسال                                            
حسین رحیمیان

درسی از عاشورا:پایداری در رزم                              سید محمدجواد مهری

پرسش ها و پاسخها(عصمت انبیاء)

اوضاع سیاسی جهان اسلام                                      محمدرضا حافظ نیا

امام سجاد (ع) از زبان فرزدق

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

/

کربلا تکرار شد

نامه ای ازجبهه

 

کربلا تکرار شد

بیش ازیک سال وچندماه ازجنگ تحمیلی عراق ودرحقیقت استکبار
جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار علیه حکومت نو پای جمهوری اسلامی ایران می گذشت
. ازعملیات بستان که امام امت آنرا فتح الفتوح نامیدند مدت کمی می گذشت. رویاهای
خوش صدام کافر به کابوسهای وحشتناکی بدل شده بود، دیگر ازسردار قادسیه ای که فکر
تسخیر سه روزه اهواز وخوزستان راداشت ودرروز دوم جنگ وتجاوزش دریک کنفرانس
مطبوعاتی باغرور به یکی ازخبرنگاران وعده داد که این سئوال رادراهواز پاسخ میدهم.
دم ازپیشرویهای ارتش قدرتمند عراق حتی تا مرکز ایران میزد، خبری نبود. سیل خروشان
نیروهای مردمی درجبهۀ جنوب گرد آمده بودند تادرموقع مقتضی طی یک عملیات گسترده
متجاوزین بعثی را به سزای جنایتهای ددمنشانه آنها که درشهرها وروستاهای میهن
وعشایر غیور عرب درسوسنگرد وبستان وهویزه ودرروستای عین خوش و. . . انجام گرفته
بود برسانند . فضای جبهۀ حق آکنده ازنور عرفان ومعنویت وسراپا شور واشتیاق به جهاد
وجانبازی درراه خدا بود هنوز طعم شیرین پیروزی بی نظیر عملیات طریق القدوس وآزاد
سازی درکام همه بود که نیروهای خود راآماده عملیات سرنوشت ساز دیگری می کردند.
جاده های منتهی به دزفول واندیمشک واهواز باتردد سنگین وسایل نقلیه وکمک های مردمی
مواجه بود.

برفضای اردوگاهها ومقرها جو معنوی خاصی حاکم بود. چند روزی
به انجام عملیات بزرگ که بعدها بارمز مقدس «یازهرا»ناءفتح المبین به خود گرفت
بیشتر نمانده بود . نیروهای سپاه اسلام روز رادرآموزش وتمرین وفراگیری فنون مختلف
رزمی سپری می کردند وشب رابه نماز ودعا برمی خاستند وبا خدای خویش به راز ونیاز می
پرداختند . درهر آسایشگاه فقط تعداد کمی بودند که برای نماز شب بلند نمی شدند.

صدای گریه وناله آرام آرام به گوش میرسید. عده ای درقیام ،
عده ای درسجده های طولانی وعده ای درقنوت، دردعا ازخداشهادت راطلب می کردند. عرفان
نیروهای اسلام قبل ازعملیات فتح المبین اکنون زبانزد خاص وعام شده است ولی درهمان
موقعیت زمانی همه ازعمق چنین جوی باخبر نبودند. کسی چه میدانست که عدۀ نماز شب
خوانها دریک اردوگاه آمده بود نیمه های شب ازخواب بلندشده بود وبه خیال اینکه اذان
صبح راگفته اندو این جمع درحال نماز هستند سراسیمه وضو گرفته بود ونمازصبح رافرادی
خوانده بود . بعد ازاتمام نماز متوجه شده بود که نماز افراد دوروبر او هنوز تمام
نشده است بیشتر صبرکرده ونشسته به آنها نگاه می کرد وبعد متوجه می شوند که خیر ،
اینها نماز واجب نمی خوانند وهنوز هم صبح نشده است؛ اینها دارند نمازشب می خوانند.

بهرحال ازاین خاطره ها ورخدادها درجبهه ودرتاریخ چند سالۀ
جنگ بسیار زیاد است که امید است قبل ازاینکه صاحبان این خاطره هابه شرف لقاء الله
نائل شوند وبه جوار حق تعالی باریابند ونیز جهت جلوگیری ازخطر وآسیب فراموشی
ونسیان واحیاناً خطر تحریف وانحراف درمتن ونقل آنها ، صاحبان اندیشه وقلم به رسالت
الهی خویش عمل کنند واین بارامانت راسالم وسربلند به تاریخ ونسل فردای اسلام
وانقلاب اسلامی انتقال دهند.

دراین نوشتار به یکی ازاین خاطره های واقعی که درعملیات فتح
المبین تحقق یافته است اشاره می شود:

وعملیات بارمز «یازهرا»درنیمه های شب آغاز شده بود ونیروهای
جان برکف اسلام چون فرزندان حیدر کرار بردشمن زبون می تاختند ومواضع بعثیون
کافررایکی پس ازدیگری تسخیر می نمودند . دردل شب فریاد «الله اکبر»بچه هابلند بود
ونیروهای دشمن رارعب وترس عجیبی فراگرفته بود بااینکه آنها حالت دفاعی داشتند
وازماهها قبل درسنگرهای کاملا مجهز وبعضا درارتفاعات مسلط به دشت عباس و. . .
بودند ، بااین همه دسته دسته خود رابه سپاه اسلام تسلیم می کردند وامان می خواستند
وبرصدام و اربابان مزدورش لعن ونفرین می فرستادند. آهنگ عملیات بحدی سریع بود که
حتی بعدها فرماندهان عملیات اظهار کرده بودندکه واقعا دست غیبی آنهم درسرعت پیروزی
وکیفیت آن دخیل بود . دراین نبرد وپیکار یاران وجانبازان امام عزیز حماسه ها
ورشادتها آفریدند که قلم وبیان براستی ازتوصیف آنها عاجز است. ازجمله حماسه وایثار
ومظلومیتی بود که بین دوتن ازرزمندگان اسلام اتفاق افتاد که الان هردوی آنها به
شرف شهادت نائل شده اند.

یکی ازبرادران پاسدار شهید که فرماندۀ گردان بود درحین
پیشروی مشغول سازماندهی وهدایت نیروهای گردان خود بود ومرتب درتحرک بود وبه جلو
میرفت تاهم خود رادر ارتباط باسایر نیروهای گردانهای دیگر حفظ کند وهم به ماموریتی
که درمحدودۀ گردان بود بتواند نیروها رافرماندهی کند . دراین میان دشمن زبون برای
جلوگیری ازپیشروی ونفوذ رزمندگان اسلام اقدام به آتش سنگین سلاحهای سبک وسنگین
کرده بود تابه زعم باطل خود حرکت توفنده وقهرآمیز آنها رابه توقف یابه عقب نشینی
بکشاند ولی برادران ما مصمم ویا نیروی ایمان به جلو می رفتند .

درحین عملیات چشم فرمانده به یک برادر مجروحی افتاده بود که
خون زیادی ازاو رفته بود ، اوبا حالتی نیم خیز اندکی سرخود رابه بالا آورده بود
بطوری که نظروی را بخود جلب کند. باصدای ضعیفی توأم باناله ، به فرمانده که نامش
سعید بود گفت :برادرآب داری؟ من مجروح شده ام وآب هم ندارم وشدیدا هم تشنه هستم
(البته این تشنگی ازشدت خونریزی این برادر بود که درآستانه شهادت قرارداشت ) .
سعید که متوجه این برادر رزمنده مجروح می شود دست به قمقمه خود می برد تاکام این
عزیز را درآخرین لحظات عمر سیراب کند ولی می بیند که خود اوهم آب ندارد . چون
ازکثرت رفت وآمد وعقب وجلو رفتن اوهم تمام آب خود رامصرف کرده بود. باحالت غمگینی
به اوگفت :برادر !متاسفانه من هم آب ندارم.

نیروهای تحت فرماندهی سعید به جلو رفته بودند وخود رابه
دشمن رسانده ودرنبرد نخست ورویا رویی از اسلام وکشورهای اسلامی خویش دفاع می
نمودند و سعید که مسئولیت آنها را به عهده داشت نمی توانست درآن لحظات سرنوشت ساز
که یک مسامحه جان دهها تن ازرزمندگان وفرزندان اسلام را بخطر می اندازد ، بیش
ازاین خود را معطل کند ، لذا سرقمقمه اش رابست وقمقمه رادرجای خود قرارداد وآمادۀ
رفتن بطرف نیروهای خودشد.

چند قدمی که دور شده بود صدای نالۀ برادر مجروح که درزیر
آفتاب وباآن حالت خونریزی ، خونین برزمین افتاده بود مجددا بگوش اورسید ، سعید
سراسیمه بطرف اوبرگشت وکنار اوبرزمین نشست . عرق ازسروروی سعید می بارید ودلش
دراضطراب ادامۀ عملیات ووضعیت گردان بود وازطرفی شاهد جان دادن یک سرباز ازسربازان
اسلام، باحالتی شتاب زده درحالی که برروی پیکر برادرمجروحش خم شده بود وسرخود
راتانزدیکی صورت اورسانده بود، ازاوپرسید :برادر چه می گویی؟ ومجروح باحالتی
مایوسانه به سعید گفت برادر!حالا که توهم آب نداری که دراین آخرین لحظات عمر مرا
سیراب کنی لااقل بیا مانند آقا اباعبدالله الحسین وعلی اکبر که اوهم برای فرزند
دلبندش آب نداشت ، زبان دردهانم بگذار تاشاید ازرطوبت زبانت اندکی تشنگیم برطرف
شود وشاید درد وسوز عطشم اندکی فروکش کند .

سعید درمانده بود که چند کند . تصمیم گرفت که این آخرین تقاضای
یک عزیز رادرآخرین لحظات عمر، پاسخ شایسته دهد هرچند که جزآن ازاو کاری ساخته
نبود. خم شد ودرحالی که قطرات اشک صورت هردوی آنها راپرکرده بود . ابتدا صورت
برادر مجروح خود راچند بار بوسید ودست خود رابه سرو روی اوکشید. رزمندۀ مجروح
باچشمان بی رمق خود به سعید خیره شده بود. شاید تردید داشت که بهر دلیلی سعید
اینکاررانتواند بکند واودرآخرین ساعات عمرش ازتاسی به حضرت علی اکبر واقتدای به آن
شهید مظلوم ، محروم بماند. سعید خم شد وزبان خود رادردهان برادرخود گذاشت. کسی چه
میداند که دردل هردوی آنها چه گذشت. جزخدای آنها که شاهد این حماسه ومظلومیت
وایثار وازخود گذشتگی بود.

آری کربلا تکرارشد وکربلا تکرارخواهد شد واین عشق مقدس
سیدالشهدا است که دردلهای این جوانان عزیز شعله زده وبگو نه ای آنها راشیفته خود
کرده که حتی درآخرین دقایق عمر خویش نام اورا صدامی کنند وازاو می خواهند که
درواپسین دم عمرشان ببالینشان آید ومامطمئن هستیم که این شهدا ازکوثرسیراب می شوند
وحسین بربالینشان می آید واگر کسی به غیر ازاین اعتقاد وباورداشته باشد حسین
رانشناخته است که حسین مظهر حیای خداوند است وحسین رارزمندگان اسلام بیش ازهمه
شناخته اند وشاهد این سخن ، حالات آنان درجبهه است. رزمنده مجروح درآغوش سعید
درحالی که زبانش درکام اوبود جان بجان آفرین تسلیم نمود وسعید آرام سراورابرزمین
گذاشت ودرحالی که مظلومیت این شهید دلش رابه دردآورده بود وخرسند ازاینکه بگو نه
ای توانسته است رضایت یک شهید راجلب کند، بسوی نیروهای خود حرکت کرد. سعید نیز
درهمان عملیات باتیری که مستقیم به پیشانی اوکه ساعت ها ازخوف خدا آنرا برسجده می
گذاشت درحالی که سواربرموتور ، گردان خودراهدایت وفرماندهی می کرد ، به برادر شهید
خود وبه شهدای کربلا ملحق شد وجان خود رابرای حفاظت ازاسلام وجمهوری اسلامی ورهبر
عزیز خود خمینی بت شکن فدانمود.

امیداست خداوند مارادراداءدین به این شهدای عزیز ومظلوم
دردنیا وآخرت روسفید گرداند تاتوفیقی پیدا کنیم که بیش ازپیش تمام تلاش وکوشش خود
رادرراه ادامه جنگ تاپیروزی نهائی بکارگیریم چراکه اکنون سرنوشت اسلام وانقلاب
درجبهه تعیین میشود

والسلام

جبهۀ جنوب 14/10/64

غلامعلی رجائی

 

/

استقامت در راه هدف

درسهائي از نهج البلاغه

خطبه 232

قسمت اول

آيت الله العظمي منتظري

استقامت در راه هدف

 

أَحْمَدُهُ شُکْراً لِإِنْعَامِهِ، وَأَسْتَعِينُهُ عَلَي
وَظَائِفِ حُقُوقِهِ، عَزِيزَ الْجُنْدِ، عَظِيمَ الْمَجْدِ. وَأَشهَدُ أنَّ
مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، دَعَا إِلَي طَاعَتِهِ، وَقَاهَرَ أَعْدَاءَهُ
جِهَاداً عَنْ دِينِهِ، لاَ يَثْنِيهِ عَنْ ذلِکَ اجْتَِماعٌ علي تَکْذِيبِهِ،
وَالِْتمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِهِ.

 

موضوع بحث، بررسی خطبه 190 از نهج البلاغه با تفسیر محمد
عبده یا 232 با شرح فیض الاسلام است. در آغاز این خطبه شریفه، حضرت می فرمایند:

«أَحْمَدُهُ شُکْراً لِإِنْعَامِهِ، وَأَسْتَعِينُهُ عَلَي
وَظَائِفِ حُقُوقِهِ»

ستايش مي كنم خداي را براي نعمتهايش و براي اداي حقوقش، از
او استمداد مي كنم.

 

شكر و حمد

«شكر»، ثنا و تجيدي است از منعم، در مقابل نعمتش. و
همانگونه كه قبلاً تذكر داديم شكر در برابر نعمت است ولي «حمد»، هم مي تواند در
برابر نعمت باشد و هم با غير نعمت.

پس «حمد»، ثناء كردن و تمجيد نمودن و سپاسگزاري از كسي است
در مقابل نعمتهايش و هم بدون اينكه نعمتي مطرح باشد، مي شود او را حمد كرد. و لذا
«شكر» يك از مصاديق حمد است. و در اينجا كه حضرت، واژه «حمد» را به كار برده است،
و پس از آن «شكراً» گفته است، اين واژه «شكراً» ممكن است مفعول مطلق از براي «حمد»
باشد چرا كه معناي «حمد» و «شكر» نزديك بهم است و در حقيقت ذكر خاص بعد از عام مي
باشد. و مفعول مطلق لازن نيست هميشه از سنخ خود فعل باشد. ابن مالك در «الفيه»
گويد:

و قد ينوب عنه ما عليه دل 
                     كجد كل الجد، و
افرح الجذل

بنابراين، چون «شكر» از مصاديق «حمد» به حساب مي آيد، لذا
ممكن است «مفعول مطلق» باشد و معناي جمله چنين شود: «ستايش مي كنم خداي را ستايشي
كه در مقابل نعمتهايش باشد.» و ممكن است «مفعول له» باشد كه در اين صورت معناي
جمله چنين مي شود: «ستايش من خداي را بجهت اين است كه شكر كرده باشم بر نعمتهايش»

 

ياري طلبيدن از خداوند

خداود وظايف و حقوقي را بر ما واجب كرده است و دستورها و
فرمانهائي داده است كه بايد دستورهايش را اطاعت كنيم و فرمانهايش را اجرا نمائيم.
حال كه مي خواهيم به اين وظايف و واجبات عمل كنيم بايد از خود او كمك بخواهيم و
ياري بطلبيم تا هم وظايفمان را ياد بگيريم و هم بتوانيم به آنها عمل نمائيم.

«استعينه» از باب استفعال و براي طلب مي باشد. يعني: از
خداوند ياري مي طلبم تا اينكه بتوانم وظايفي را كه بر عهده ام گذاشته و بر من واجب
گردانيده، انجام دهم.

«عزيز الجند، عظيم المجد»

لشكر خدا غالب و بزرگواريش زياد است.

 

سپاه خداوند، غالب است

اگر كلمه «عزيز» و «عظيم» را با نصب آخر بخوانيم، اين نصب
براي اختصاص است كه فعلش «اخص» محذوف مي باشد يعني اختصاص مي دهم خداوند را به
اينكه «عزيز الجند و عظيم المجد» مي باشد يا مدح مي كنم او را به اين دو صفت. و
اگر اين دو كلمه را با رفع آخري بخوانيم، خبر مي شود: «هو عزيز الجند…» يعني
خداوند است كه نيروي او غالب و بزرگواري او بسيار است.

در هر صورت، حضرت مي خواهد بفرمايد: از خداوند كمك مي خواهم
و ياري مي طلبم چرا كه نيرو و ارتش خدا غالب و توانا است و مجد و عظمتش بسيار است
و خدائي كه ارتشش غالب است و بزرگواريش خيلي زياد است، پس قهراً به ما كمك مي كند.

آري! اگر به ما كمك نشود، بايد به نفس خودمان  بنگريم و نقص را در خود بيابيم، خداوند مي
فرمايد: «ان تنصروا الله ينصركم» اگر شما دين خدا را ياري كنيد، خدا هم شما را
ياري مي كند.

بنابراين مفعول كلمه «استعينه» در حقيقت دوصفت در بردارد:
صفت را گاهي به نحو «وصفيت» مي آورند و گاهي از «وصفيت» قطعش مي كنند. آنجائي كه
از وصفيت قطعش مي كنند، اگر آن را نصب دهند مفعول علي الاختصاص مي شود كه فعل
«اخص» در تقدير خواهد بود و اگر آنرا رفع دهند، خبري مي شود براي «هو»ي محذوف.

حال كه دو صفت براي خداوند در اينجا ذكر شده است، اين صفتها
علت حكم سابق است، و به عبارت ديگر، حكمي كه ذكر شد و عبارت از استعانت و ياري
طلبيدن از خدا بود، تعليق آن حكم بر اين دو وصف مشعر به عليت است يعني اگر حكمي را
آورديم و پس از آن صفتي ذكر كرديم، آن صفت علت آن حكم است.

به عنوان مثال اگر گفتيم: «اكرم زيداً العالم»- اكرام بكن
زيدي را كه موصوف به علم است و عالم مي باشد، در اينجا مي خواهم علت وجوب اكرام را
به مخاطب بفهمانيم.

و در جمله حضرت نيز وقتي از خدا كمك مي خواهيم و از او
استمداد مي كنيم، به اين علت است كه خداوند داراي آن دو صفت مي باشد: يكي اينكه
ارتش و نيرويش، غالب و قاهر است و ديگر اينكه بسيار بزرگوار و داراي مجدي عظيم مي
باشد.

«و اشهد ان محمداً عبده و رسوله»

و گواهي مي دهم كه محمد(ص) بنده و فرستاده او است.

 

رسالت پس از بندگي

همانگونه كه در تشهد نيز مي خوانيم، نخست گواهي مي دهيم به
اينكه محمد(ص) بنده خدا است، سپس مي گوئيم كه فرستاده خدا است.

معلوم مي شود اين مقام والاي رسالت و نبوت به هر كس نمي
دهند. اول بايد در عبوديت و بندگي خدا به مقام اعلي برسد و عبد خالص پروردگار
باشد، ‌آنگاه قابليت پيدا مي كند كه پيامبر خدا يا يكي از اولياي او باشد. و اين
مطلب در همه جا  مطرح است اگر كسي را مي
خواهند به مقام وزارت يا استاندراي برسانند، اگر واجد شرايط نباشد، مطيع قانون
نباشد و عدالت نداشته باشد، نمي شود به او پست و مقام داد.

پس اينكه حضرت از اول كلمه بندگي را مطرح مي كند، سپس نبوت
را براي اين است كه معلوم شود اين مقام والا به كسي داده مي شود كه لياقتش از
ديگران بيشتر باشد و در خلوص و بندگيش، بالاترين درجات را طي كرده باشد و ضمناً
جلوي غلو بعضي ها گرفته شود كه –العياذبالله- پيامبر يا معصومين را در مقام، شريك
خدا مي دانند! بايد معلوم شود كه هر چند مقام پيامبر و معصومين بسيار والا است و
ما هرگز نمي توانيم آنها را بخوبي بشناسيم، با اين حال، آنان بندگان خدا هستند.

«دعا الي طاعته و قاهرا اعداءه جهاداً عن دينه»

دعوت كرد به اطاعت خداوند و با دشمنانش جنگيد و بر آنان
پيروز شد تا در راه دين خدا جهاد كرده باشد.

 

مقاومت و اصرار در كار

پيامبر اكرم(ص)، مردم را به اطاعت و بندگي خداوند خواند و
در مقابل دشمنان خدا، مقاومت و ايستادگي كرد تا بر دشمنان غالب و پيروز شد.

«قاهر» (مقاهرة) از باب مفاعله است. و فعل هرگاه از باب
مفاعله باشد يك نحوه مقاومت و اصرار در كار را مي رساند.

بارها تذكر داده ام كه برخي خيال مي كنند، اگر فعل از باب
«مفاعله» باشد، لازمه اش اين است كه براي طرفين، باشد، البته باب «تفاعل» براي
طرفين است مانند «تضارب زيد و عمرو» يعني زيد و عمرو با هم كتك كاري كردند اما باب
«مفاعله» براي «اثنين» وضع نشده است. باب مفاعله، امتيازي كه از فعل مجرد دارد اين
است كه: اگر گفتيم: «ضرب زيد» معنايش اين است كه زيد كتكي زد و تمام شد كارش ولي
اگر گفتيم:‌«ضارب زيد»- در اينجا زيد كارش را با سرسختي و مقاومت انجام ميد دهد،
پس ضارب زيد يعني زيد عنايت مخصوصي نسبت به كتك زدن داشت و ايستادگي و سرسختي كرد
در اين كار. و اما اين كه برخي پنداشته اند باب «مفاعله» براي طرفين است به اين
خاطر است كه اگر فعلي با سسرسختي انجام شد، قهراً عكس العملي از طرف مقابل نشان
داده مي شود.

در قرآن مي فرمايد:

«يخادعون الله و الدين آمنوا و ما يخدعون الا انفسهم»- خيال
مي كنند كه خدا را گول مي زنند و افرادي را كه ايمان آورده اند ولي خودشان را گول
مي زنند.

اينها در صدد خدعه خدا هستند و سرسختي مي كنند براي اينكه
خدا را گول بزنند ولي نمي توانند كاري كنند بلكه خودشان را فريب مي دهند، پس معناي
«يخادعون» اين است كه ايستادگي و سرسختي كردند و مقاومت نمودند بخاطر اينكه خدا را
گول بزنند؛ بنابراين باب «مفاعله» در جايي استعمال مي شود كه انسان نسبت به فعل،‌عنايت
مخصوصي داشته باشد و همه نيرويش را متمركز كند براي انجام آن فعل، حتي در آنجايي
كه واكنش نداشه باشد مانند «سافر زيد»، اين واژه با واژه «سفر» فرق مي كند زيرا
سافر نشان مي دهد كه زيد عنايت مخصوصي براي سفر كردن دارد و عزمش را جزم نموده و
خود را مهياي سفر كرده است.

پس «قاهرا عداءه» به اين معني است كه پيامبر اكرم(ص) در
مقام اينكه بر دشمنان اسلام پيروز شود، برآمد و در اين جهات مقاومت كرد و اين
مقاومت و سرسختي، نتيجه اش اين شد كه بر دشمنان پيروز و غالب شود.

«جهاداً»- از باب مفاعله است كه باز ممكن است بمعناي مفعول
مطلق باشد يا مفعول له و در صورت اول معناي جمله چنين مي شود‌: «پيغمبر اكرم مقهور
كرد دشمنانش را براي اينكه مي خواست در دين خدا جهاد كرده باشد و دين خدا را حفظ
كند.» در حقيقت مي خواهد بفرمايد: پيامبر اكرم كه بر دشمنانش ظفر يافت و در اين
راه ايستادگي مي كرد نه بخاطر اينكه مي خواست كشورگشايي كند يا بخاطر اينكه خودش
پيروز شود و به قدرت برسد بلكه هرگز حساب شخصي در ميان نبود و استقامت پيامبر براي
پيروزي دين خدا بود.

«لايثنيه عن ذلك اجتماع علي تكذيبه و التماس لإطفاء نوره»

اجتماع و پيوستگي دشمنان بر تكذيب كردن پيامبر و كوشش آنها
بر خاموش كردن نور آن حضرت،‌ هرگز او را از جهاد باز نداشت.

 

دنبال كردن هدف تا پيروزي

چون پيامبر اكرم(ص) هدفي والا داشت، لذا هرگز دست از هدفش
نكشيد هر چند كه دشمنانش با هم اتفاق كردند كه او را تكذيب نمايند و توطئه هاي
زيادي براي خاموش كردن نور پر فروغش تهيه ديدند و اجرا نمودن كه در اين ميان حتي
برخي از نزديكترين قوم و خويش هايش مانند عمويش ابولهب نيز همراه با مشركين و كفار
دست و پا مي كرد و كوشش براي از بين بردن پيامبر داشت.

اين فراز از سخنان علي(ع) به ما درس مي دهد خصوصاً به علما
و فضلا و ائمه جمعه و جماعت و روحانيوني كه در منطقه هاي مختلف فعاليت مي كنند.
گاهي برخي از اين آقايان گله و شكايت مي كنند از اينكه گوش بحرفشان نمي دهند و فوراً
مي خواهند شانه را از بار مسئوليت خالي كنند، من به اين آقايان بارها سفارش كرده و
مي كنم كه: پيامبر اكرم(ص) را ببينيد كه هرگز از قومش قهر نكرد؛ پيشانيش را با سنگ
زدند، دندان مباركش را شكستند، او را بدترين اهانتها كردن ولي او براي خدا تمام آن
اذيت ها و شكنجه ها را تحمل كرد و هرگز از ميدان در نرفت. كسي كه هدفي بزرگ دارد و
مي خواهد مردم را ارشاد كند، بايد بداند كه در بين مردم اگر شخصي مانند سلمان
فارسي پيدا شود، ابوجهل ها و ابولهب ها هم بسيار پيدا مي شوند پس «رنج راحت دان كه
مطلب شد بزرگ».

پيامبر اكرم(ص) در آغاز دعوت آنقدر اذيت و آزار ديد كه خود
مي فرمايد: «ما أوذي نبي مثل ما اوذيت» هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشده است؛
با اين حال استقامت ورزيد، پشتكار نشان داد و تحمل كرد تا پيروز شد.

اگر بنا شود بنده در يك شهري بروم كه تمام مردم مؤيد
انقلابند و هيچ ضد انقلاب و بي ديني وجود ندارد و هيچ كس با من مخالفت نكند، هنري
نكرده ام. هنر اين است كه انسان در جامعه اي قرار بگيرد كه در عين حال كه انسانهاي
متدين و متعهد وجود دارند، بي دين ها و مسخره چي ها و ضد انقلاب ها نيز وجود داشته
باشند، هم انسانهاي مطيع و فرمانبردار باشند و هم مشكلات توان فرسا و انسان با
استقامت و پشتكار بر آن مشكلات چيره شود و از ميدان در نرود و شانه از بار بزرگ
مسئوليت خالي نكند و مردم را به سوي خدا و دين خدا  فرا خواند.

ضمناً به تمام برادران و خواهراني كه در ارگانهاي مختلف
انقلاب مشغول خدمت هستند، تذكر مي دهيم كه ممكن است مواجه شويد با افرادي كه
كارشكني مي كنند، مخالفت مي ورزند، نق مي زنند، توقعات بي جا دارند و مسخره تان مي
كنند، مبادا خداي نخواسته از ميدان در برويد و صحنه را خالي كنيد. انسان در راهي
كه حق است بايد پيش برود و فعاليت كند هر چند بيشتر مردم با او مخالفت كنند و عليه
او فعاليت نمايند. قرآن عذر اكثر مردم را خواسته است. «اكثرهم لا يعقلون»- اكثر
مردم درك نمي كنند و مطالب را نمي فهمند يعني نبايستي چيزي مانع انسان شود كه هدفش
را تعقيب ننمايد. حضرت امير(ع) در خطبه اي ديگر مي فرمايد: «لا تستوحشوا في طريق
الهدي لقلة أهله»- در راه حق و هدايت از كمي حق جويان، وحشت نكنيد و هراسي بدل راه
ندهيد. خدايا! ما را به وظايفمان آشنا ساز و در راه اجراي آنها ياريمان كن.                               ادامه دارد.

 

 

/

در سالگرد پيروزي پيمان مجدد با امام

در سالگرد پيروزي پيمان مجدد با امام

نهمين دهه فجر صادق انقلاب اسلامي از پس افق لاله‌گون
ايران زمين با شعاعهايي روشن و شفاف، پديدار مي‌گردد. فجري که با طلوع آفتاب
درخشان امام خميني در سرزمين مقدس شهادت زاي ايران، پس از 15 سال دوري از وطن آغاز
شد و چه آغاز شيرين و دلربائي؛

امام آمد تا جان و روان را در کالبد بي‌جان امت
بدمد، امتي که فراق امام، يعني فراق جان، ناتوان و فرسوده‌‌اش کرده بود و به
انتظار ديدار امام، لحظه‌ شماري مي‌کرد.

امام آمد تا غبار غم از رخسار ستمديدگان اين مرز و
بوم بزدايد و دلهاي اندوهگين عاشققان را شادي بخشد و طوفان ظلم و ستم را فرونشاند.

امام آمد تا حق را جايگزين باطل، عدل را بجاي ظلم،
نو را عوض ظلمت و عقل را جايگزين جهل نمايد تا از اين پس مردگان زنده گردند و
زندگان حرکت کنند و حرکت‌کنندگان با چراغ علم، ابرهاي تيره جهل و ناداني را
بشکافند و راه را براي خود و نسلهاي آينده روشن سازند.

امام مد که تمام مظاهر فساد و فسق و فجور دوران
تبهشاهي را از بين ببرد و دلهاي زنگارزده را صيقلي کند و انحرافهاي درون را زايل
سازد و خط بطلان بر خط کژ روان بکشد و آثار باقيمانده از دوره فراعنه را محو
نمايد.

امام آمد تا ديوصفتان را طرد، ظالمان را کيفر، شرق‌زدگان
را ارشاد، غرب‌زدگان را هدايت، بي‌تفاوتان را حرکت، ايرانيان را آزادي، اسلاميان
را خودشناسي، عارفان را خودسازي، مؤمنان را شخصيت و يقين بخشد.

امام آمد تا مفاهيم غلط را تصحيح، سنتهاي جاهلي را
دگرگون و سنتهاي الهي را احيا سازد و نه تنها در ايران که در سراسر گيتي شيوع
بخشد.

امام آمد تا واژه‌هاي غلط‌‌ اندازي همچون استعمار،
تمدن، روشنفکري و آزادي زنان را تصحيح نمايد که استعمار به معناي واقعي عمران و
آبادي- در دو بعد مادي و معنوي- است و مدنيت تنها در پيروي از تعاليم عاليه قرآن
بدست مي‌آيد و روشنفکري در لابلاي فرهنگ اسلام تحصيل مي‌شود نه به نشخوار کردن
مفاهيم لجام گسيخته غرب و شرق و آزادي زنان در محدوده مذهب صحيح است نه در تنگناي
فحشا منکرات و و ..

امام مد تا ببرهاي کاغذي را رسوا سازد و مفتضح
نمايد و شهامت و شجاعت و جوانمردي را در ملتها تزريق نمايد و انسانها را به
انسانيت خويش آشنا سازد و وجدان‌‌هاي مرده را بيدار و زنده نمايد.

امام آمد تا ريشه انقلاب اسلامي را در ايران تثبيت
نمايد و بذرهاي انقلاب را در ساير کشورها بپاشاند و استثمارشدگان را به قيام عليه
طواغيت زمان و خونخواران دوران وا دارد.

امام آمد تا ابرقدرتها را به ذلت و خواري بکشاند و
پوزه مستکبران را به خاک مذلت بمالد و شيطان بزرگ را گيج و مبهوت سازد و خواب راحت
را از چشم مزدورانش بگيرد.

امام آمد تا کشتي طوفانزده مظلومين و محرومين را
به ساحل نجات سوق دهد و کشتي قدرتهاي فاسد را درياي متلاطم حوادث و بلاهائي که
خودشان براي مظلومان پديد آورده بودند غرق و نابود سازد.

امام آمد تا نهضت مستضعفين را عليه مستکبرين به
راه اندازد و آن را تا احقاق تمام حقوق مستضعفين ادامه دهد.

امام آمد تا مبارزه خستگي‌ناپذير را عليه تمام
متجاوزين به حقوق انسانها و تمام چپاولگران و دزدان بين‌‌المللي تا رفع فتنه در
عالم، استمرار بخشد.

امام آمد تا قدرت ايمان و اسلام را به جهانيان
معرفي نمايد و همگان با چشم خود ببينند که «اين قدرت اسلام بود که همه را با هم
همصدا کرد و همه را با هم بسيج کرد براي اينکه پيروز بشود و پيروز شد»[1].

امام آمد تا وابستگي از شرق و غرب را به وابستگي
به مبدأ وحي و خداي تبارک و تعالي مبدل نمايد.

امام آمد تا تفاله‌ها و ته‌مانده‌هاي مزدور را در
داخل بکوبد و دست رد به سينه تمام منحرفان و منافقان وابسته به چپ و راست بزند و
راه «الله» را به پويندگان بنماياند.

امام آمد تا جامعه ايران را با دو بال تزکيه و
تعليم، نوسازي و تربيت نمايد و براي خودسازي که پيروزي بزرگتر است، تقوي را سفارش
و توصيه کند.

امام آمد که مردم را براي هميشه در صحنه نگهدارد و
بار سنگين انقلاب را بر دوش تک تک افراد بنهد تا با همت مردانه‌شان آن را به منزل
مقصود برسانند.

امام آمد که به مردم بگويد:

«با تصميم و با اراده و با مشت محکم، اين نهضت را
به پيش ببريد و مادامي که مشت شما گره کرده است، آسيبي به شما نخواهد رسيد … مشت
گره کرده را همانطور گرده کرده نگهداريد و از ابرقدرتهايي که هستند، هيچ نترسيد،
اينها قدرتهايي هستند که پيش آن قدرتي که شما به آن اتکال داريد، هيچ نيست».[2]

و امام آمد که قاطعيت و سازش ناپذيري خود را در
تحت سخت‌ترين شرايط به اوج برساند و در مقابل هر سلطه‌جوئي بايستد و تا توان دارد
مخالفت کند و در همان حال با تمام قوا به خدمت مستضعفين و پابرهنه‌ها قيام نمايد و
از آنان دفاع کندو.

امام آمد و هرچه گفته بود، در عمل نشان داد. نشان
داد که:

«قلب خود را بري سرنيزه‌هاي مأمورين حاضر کرده ولي
براي قبول زورگوئي‌ها و خضوع در مقابل جباريهاي دشمنان حاضر نخواد کرد».[3]

واعلام کرد که: «من از بيرون آمده‌ام که خدمت به
شما بکنم. من خادم شما هستم. من آمده‌ام که بزرگواري شما را حفظ کنم. من آمده‌ام
که دشمنهاي شما را زمين بزنم، من آمده‌ام که ملت را يک ملت مستقل کنم».[4]

وظيفه ملت چيست؟

بنابراين، امام که مهمترين عامل موجد و محرک
انقلاب اسلامي بوده، وظيفه خود را خوب تشخيص داده و به آن خوب عمل کرده است و
اکنون بايد ديد، وظيفه ملت در قبال اين مسئوليت سنگين چيست؟

پرواضح است که وظيفه مردم، پيروي کردن و اطاعت
نمودن از امام امت است که بحمدالله در طول نه سالي که از انقلاب مي‌گذرد، بزرگترين
فداکاري‌ها و ارزنده‌ترين ايثارها و والاترين از خودگذشتگي‌ها و بهترين خدمتها و
خالصانه‌ترين اطاعت‌ها را داشته‌اند تا جائي که امام عزيزمان همواره به عظمت و
بزرگي از آنان ياد مي‌کند و فداکاريهايشان را ارج مي‌نهد و خود را خدمتگزارشان
معرفي مي‌نمايد و به وجود چنين امتي مباهات مي‌کند. و ما نه از باب تعيين وظيفه
براي اين عزيزان بلکه براي تذکر به خود و ديگر کساني که هنوز از قافله عقب مانده‌اند
فرازي را از سخنان جاودانه پيشواي بزرگ مؤمنان درطول تاريخ حضرت علي عليه السلام
نقل و ترجمه مي‌نمائيم، زيرا رهبرمان به ما ياد داده است که هميشه وابسته به
معصومي عليهم السلام باشيم و در تمام اعمال و رفتار و کردارمان از آنها پيروي و
تبعيت نمائيم.

در خطبه 216 نهج البلاغه مي‌فرمايد:

«… ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقاً افترضها لبعض
الناس علي بعض، فجعلها تتکافا في وجوهها، و يوجب بعضها بعضا، ولايستوجب بعضها الّا
ببعض، وأعظم ما افترض- سبحانه- من تلک الحقوق، حق الوالي علي الرّعيّه و حق
الرّعيه علي الوالي فريضة فرضها الله سبحانه لکلّ علي کلّ، فجعلها نظاماً لألفتهم
و عزّاً لدينهم فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولا و لا تصلح الولاة الا باستقامة
الرّعية، فإذا أدت الرّعية الي الوالي حقّه و أدي الوالي اليها حقها، عزالحق بينهم
وقامت منا هيج الدين، واعتدلت معالم العدل، وجرت علي أذلالها السنن، فصلح بذلک
الزمان، و طمع في بقاء الدولة، و يئست مطامع الأعداء.

و اذا غلبت الرعية واليها، أو أجحف الوالي
برعيّته، اختلفت هنا لک الکلمة، و ظهرت معالم الجور، و کثر الإدغال في الدين، و
ترکت محاج السنن، فعمل بالهوي و عطلت الأحکام، و کثرت علل النفوس، فلايستوحش لعظيم
حق عطل و لا لعظيم باطل فعل، فهنا لک تذل الأبرار، و تعز الأشرار، و تعظم تبعات
الله سبحانه عندالعباد».

خداوند متعال بخشي از حقوق خود را به بعضي از مردم
واگذار کرده و حقوق را در حالات گوناگون برابر و مساوي قرار داده و بعضي از آنها
را نسبت به بقيه واجب نموده ولي بزرگترين حقي که خداوند سبحان بر همگان واجب
گردانيده، همانا حق والين و فرمانروايان بر رعيت و ملت است و همچنين حق ملت نسبت
به فرمانروايان. واين حکم را خداوند بر هر يک از حاکم و رعايا واجب شمرده و آن را
سبب نظم و برگزاري پيوند و الفت ميان آنها قرار داده و وسيله‌اي است که دينشان را
بر آن استوار نموده است.

پس حال رعيت هرگز بهبود نمي‌شود مگر با خوش‌رفتاري
فرمانروايان و وضع فرمانروايان اصلاح نمي‌گردد جز باپايداري رعيت در انجام و به
کار بستن دستوراتشان. و اگر رعيت حقي را که فرمانروا بر او دارد ادا نمايد و
فرمانروا حق رعيت را محترم شمرد و انجام دهد آنگاه حق ميان آنها ارجمند و پايه‌هاي
دينشان استوار و نمودارهاي عدل و انصاف برپا و سنتهاي پيامبر اجرا مي‌شود و
درنتيجه روزگار و به خوشي مي‌گذارد و به پايندگي و برقراري دولت، اميد مي‌رود و
طمعهاي دشمنان به يأس و نوميدي مبدل مي‌گردد.

ولي اگر رعيت و ملت برحاکم و فرمانرواي خويش چهره
شود (و از او اطاعت ننمايد) و يا حاکم بر رعيت اجحاف روا دارد، آنجا است که اختلاف
و تفرقه ميان آنها پديدار مي‌گردد و علامتهاي ستم آشکار مي‌شود و تبهکاري و هرزگي
دردين افزوني مي‌يابد و سنتهاي الهي فراموش مي‌شود، و آنگاه هواي نفس بر مردم غلبه
مي‌کند و احکام شرع مقدس اجرا نمي‌شود و دردهاي مردم گسترش مي‌يابد و در مقابل ادا
نشدن حق پايمال شده و به کارگيري باطل و کژروي، نگراني به کسي دست نمي‌دهد، و آن
دوران است که نيکوکاران خوار و تبهکاران گرامي و ارجمند مي‌شوند و تاوانهائي که
بندگن بايد به پيشگاه خداي متعال پس بدهند، بسيار زياد مي‌شود.

وظيفه متقابل دولت و ملت

بنابراين، بايد هم حاکمان و هم رعايا وظيفه خود را
بشناسند و خوب عمل کنند و از دستورات دولت و نظام تبعيّت نمايند تا اينکه نظام
پابرجا و استوار باقي بماند و هرج و مرج در کشور ايجاد نشود و حقوق مستضعفين
پايمال نگردد. بايد تمامم افراد در برابر قانون يکسان باشند و همگان قانون را ارج
نهند و آن را نصب العين خود قرار دهند و فرمانروايان و دست اندر کاران هم وظيفه‌شناس
باشند و به وظيفه الهي خود که مسئوليت نگهداري نظم و قانون در حکومت اسلامي است،
خوب عمل کنند.

همانگونه که حضرت امير عليه السلام سفارش اکيد مي‌فرمايد
بايد طرفين حقوق يکديگر را محترم بشمارند و هرکس وظيفه محوله را تا حدتوان انجام
دهد و دوش را از زيربار مسئولي خالي نکند که در روايت آمده است: «کلکم راع و کلکم
مسئول عن رعيته» و ما اکنون در اين نظام مقدس بخوبي مي‌بينيمهرکس در حد خود يک
راعي و فرمانروا است که بايد حق زيردستان را ادا نمايد و قوانين نظام را مو به مو
بمرحله اجرا گذارد که تنها در چنين حالتي، يأس و نوميدي بر چهره دشمنان قسم خورده
نظام اسلاميان مي‌نشيند و بازار شايعه پراکنان کساد مي‌گردد و چشم رشکبران کور و
دست جنايتکاران قطع مي‌شود.

حال که امام عزيزمان ما را موظف کرده است که به
دولت در اين شرايط حساس تاريخمان کمک کنيم و از قوانين مصوبه مجلس تبعيت نمائيم،
ديگر جائي براي نق زدن و مشکلات را مطرح کردن نمي‌ماند. مگر چه کسي است که نداند
کشور ما با آن همه دشمنان داخلي و خارجي، مشکلات فراواني را بر دوش کشيده است که
تنها با همکاري تمام اقشار و گروه‌‌ها و اصناف ملت، اين مشکلات کم‌کم کاسته شده و
ان شاء الله رفع مي‌شود.

پس بيائيد در اين دهه مقدس فجر که هر لحظه‌اش را
خون شهيدي آفريده است با امام بيعت مجدد کنيم و دست وحدت و يگانگي و تفاهم به  هم بدهيم و همانطور که در توطئه‌هاي گذشته و در
جنگ‌ه‌‌هاي داخلي و مرزي و در جبهه‌هاي گوناگون، يکدست و يکصدا، در برابر سيل
دشمنان ايستاده‌ايم، امروز نيز که دشمن آخرين حربه خود را به ميدان کارزار آورده
است، با هم به روياروئي و مقابله با او بپردازيم 
و از صبر و استقامت و بردباري در راه عقيده و جهاد سرباز نزنيم که طلايع
پيروزي آشکار شده و بزودي فجر پيروزي بزرگتر را جشن خواهيم گرفت انشاء‌‌الله.

پس براي تحقق اين پيروزي درخشان:

جوانان متعهد روانه جبهه‌ها شوند.

ملت مقاومت پشت جبهه را گرم نگهدارد

کشاورزان بيشتر بکارند، و از وسايل مدرن. با
همکاري دولت- استفاده نمايند

معلمين بهتر درس بدهند و شاگردان را تربيت کنند

دانش‌آموزان با سلاح دانش خود را مهيا سازند.

بازاريان جهاد مالي را فراموش نکنند و از احتکار و
گرانفروشي بپرهيزند

نويسندگان با قلم، سخنرانان با زبان و روحانيون و
دانشگاهيان با قلم و زبان از انقلاب و دستاوردهايش دفاع نمايند

کارکنان و اداريان، وقت بيشتري را براي خدمت به
مردم در اختيار آنها قرار دهند و از کم کاري جدا بپرهيزند.

و خلاصه تمام افراد، هرکس در حد نيرو و توان خويش
موظف است که از انقلاب، حمايت و پشتيباني نمايد تا بحول و قوه خدا، دشمنان را از
پاي درآوريم و دوستان را شاد سازيم و رضايت الهي را کسب نمائيم. والسلام.

 



[1] – از سخنان امام در تاريخ
29/2/59.

/

وفات ابوطالب و خديجه

درسهائي
از تاريخ تحليلي اسلام

بخش
سوم ـ قسمت بيست و سوم

وفات
ابوطالب و خديجه

حجة
الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

گفتار
ابن كثير درباره تاريخ وفات خديجه

همان
گونه كه گفته شد وفات ابوطالب و خديجه هر دو در يك سال اتفاق افتاد و آن سال دهم
بعثت رسول خدا (ص) بود، با اين تفاوت كه برخي مرگ خديجه را قبل از وفات ابوطالب
دانسته و برخي به عكس آن ذكر كرده اند، ولي در اينجا ابن كثير گفتاري دارد كه از
چند نظر مورد خدشه و ايراد است كه ذيلا مي خوانيد:

 

و
اينك چند جمله دربارۀ تاريخ وفات خديجه

ابن
كثير در سيرة النبويه (ج 2، ص 132) از عروة بن زبير و زهري نقل كرده كه گفته اند:
«توفّيت خديجه قبل ان تفرض الصلاة». خديجه پيش از فرض نماز وفات يافت….

ابن
كثير سپس گويد: منظور آنها اين بوده كه قبل از فرض نمازهاي پنجگانه در شب معراج
وفات يافته…

نگارنده
گويد: اين گفتار از دو نظر مخدوش است:

يكي
از نظر تاريخ معراج، زيرا همان گونه كه قبلا در داستان معراج گفته شد از نظر
روايات و تواريخ آن چه قوي تر به نظر مي رسد آن است كه معراج، قبل از وفات ابوطالب
و خديجه اتفاق افتاده و شواهدي نيز بر اين مطلب وجود دارد كه از آن جمله است اين
كه:

الف
ـ از نووي نقل شده كه گفته است:

«انّ
معظم السّلف و جمهور المحدّثين و الفقهاء علي انّ الاسراء و المعراج كان بعد
البعثة بسنّة عشر شهراً».[1]

يعني
بيشتر گذشتگان و جمهور محدثين و فقهاء برآنند كه اسراء و معراج رسول خدا (ص)
شانزده ماه پس از بعثت آن حضرت بود.

ب
ـ‌ و از آن جمله روايت ذيل كه در بيش از بيست كتاب از كتابهاي شيعه و اهل سنت از
ابن عباس و سعد بن مالك و سعد بن ابي وقاص و عايشه و ديگران روايت شده كه رسول خدا
(ص) فاطمه را زياد مي بوسيد، و اين كار بر عايشه گران آمد و چون به رسول خدا (ص)
در اين باره اعتراض كرد آن حضرت در پاسخ عايشه فرمود:

«…نعم
يا عايشه لمّا اسري بي الي السماء دخلي جبرئيل الجنّة فناولني منها تفّاحة فأكلتها
فصارت نطفة في صلبي، فلمّا نزلت واقعتُ خديجة ففاطمة من تلك النطفة، ففاطمة حوراء
انسيّة، و كلّما اشتقتُ الي الجنّة قبّلتها».[2]

يعني
ـ فرمود: آري اي عايشه هنگامي كه به معراج رفتم جبرئيل مرا داخل بهشت كرد، و سيبي
از بهشت به من داد كه آن را خوردم و به صورت نطفه در صلب من در آمد، و چون فرود
آمدم با خديجه در آميختم و فاطمه از آن نطفه است، پس فاطمه حوريه اي است به صورت
انس، و هر گاه اشتياق به بهشت پيدا مي كنم او را مي بوسم.

ج‌ـ
روايتي كه مي گويد: شبي كه رسول خدا (ص) به معراج رفت و ابوطالب از مفقود شدن آن
حضرت مطلع گرديد سخت نگران شد و به همراه بني هاشم به مسجدالحرام آمده و شمشير خود
را برهنه كردند و در كنار حجر اسماعيل ايستاده و ابوطالب رو بدانها كرده گفت:

«لولم
أره ما بقي منكم عين تطرف».

اگر
او را ديدار نكنم كسي از شما را زنده نخواهم گذارد…[3].

و
ثانيا از نظر تاريخ فرض نمازهاي پنجگانه كه آن هم مورد خدشه است زيرا محدث بزرگوار
ابن شهر آشوب در مناقب به طور جزم گويد: نمازهاي پنجگانه در سال نهم بعثت فرضد شد [4] و ابن
اسحاق و ابن هشام نيز در سيره هاي خود فرض نماز را در سال اول بعثت و قبل از اسلام
علي (ع)ذكر كرده اند و در روايتي كه ابن هشام از ابن اسحاق روايت كرده اين گونه
است كه پس از ماجراي بعثت و نزول وحي و اسلام خديجه مي گويد:

«و
افترضت الصلاة عليه فصلّي رسول الله صلي الله عليه و آله».

سپس
داستان تعليم وضوء را به وسيله جبرئيل به آن حضرت نقل كرده و به دنبال آن گويد:
رسول خدا (ص) به نزد خديجه آمد و به همان گونه كه جبرئيل به آن حضرت تعليم كرده
بود وضوء را به خديجه نيز ياد داد آن گاه روايت زير را از ابن اسحاق از نافع بن
جبير بن مطعم از ابن عباس روايت كرده كه گويد:

«…
لما افترضت الصلاة علي رسول الله صلي الله عليه و سلم أتاه جبرئيلُ عليه السلام،
فصلي به الظهر حين مالت الشمسُ، ثم صلي به العصر حين كان ظلّه مثله، ثم صلي به المغرب
حين غابت الشمس، ثم صلي به العشاء الآخرة حين ذهب الشفق، ثم صلي به الصبح حين طلع
الفجر، ثم جاءه فصلي به الظهر من غد حين كان ظله مثله، ثم صلي به العصر حين كان
ظلّه مثليه، ثم صلي به المغربَ حين غابت الشمسُ لوقتها بالأمس، ثم صلي به العشاءَ
الآخرة حين ذهب ثلثُ الليل الأول، ثم صلي به الصبحَ مُسْفِرا غير مُشْرق، ثم قال:
يا محمد، الصلاة فيما بين صلاتك اليوم و صلاتك بالأمس».[5]

يعني
ـ‌ هنگامي كه نماز بر رسول خدا (ص) فرض شد جبرئيل آمده و نماز ظهر را در هنگام
تمايل خورشيد (از دائره نصف النهار) خواند، و نماز عصر را پس از رفتن سايه به
اندازه او، و نماز مغرب را هنگام غروب خورشيد، و نماز عشاء را پس از رفتن شفق و
نماز صبح را پس از طلوع فجر خواند، و روز ديگر آمده نماز ظهر را به اندازه رفتن
سايه او و نماز عصر را هنگامي كه سايه دو مقابل آن شد و نماز مغرب را هنگام غروب
خورشيد، و عشاء را پس از گذشتن ثلث اول شب بخواند و نماز صبح را هنگامي كه هوا
روشن شده بود و هنوز آفتاب نزده بود بخواند و گفت: نماز را در ميان اين اوقات بايد
خواند… .

و
در تاريخ طبري و كامل ابن اثير نيز در حوادث سال اول بعثت و قبل از ماجراي معراج و
ايمان علي بن ابيطالب و ديگران و هم چنين قبل از اظهار دعوت رسول خدا (ص) كه در
سال سوم بعثت اتفاق افتاده داستان فرض نماز را ذكر كرده و عبارت كامل ابن اثير اين
گونه است كه پس از ذكر ماجراي وحي و نزول قرآن بر رسول خدا گويد:

«ثم
كان اول شيء فرض الله من شرايع الاسلام عليه بعد الاقرار بالتوحيد و البراءة من
الاوثان الصلاة…».[6]

يعني
نخستين چيزي را كه خداي تعالي پس از اقرار به توحيد و بيزاري جستن از پرستش بتها
فرض نمود نماز بود… .

 

يك
تذكر:

ممكن
است منظور ابن كثير از اين گفتار ماجراي مناظره رسول خدا (ص) با موسي بن عمران
(ع)دربارۀ فرض نماز در داستان معراج رسول خدا (ص) باشد كه در پاره اي از روايات
اهل سنت و كتاب هاي شيعه آمده كه رسول خدا (ص) در آن شب در هنگام مراجعت از معراج
به موسي (ع)برخورد و موسي از آن حضرت پرسيد:

خداوند
چند نماز بر امّت تو فرض كرد؟ رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: پنجاه نماز، موسي (ع)به
آن حضرت گفت: من بني اسرائيل را آزموده ام و مردم طاقت انجام آن را ندارند باز گرد
و از خداي تعالي تخفيف بخواه، و رسول خدا باز گشته و ده نماز تخفيف گرفت، و باز
موسي به آن حضرت گفت باز هم تخفيف بگير… و هم چنان هر بار ده نماز تخفيف گرفت تا
به پنج نماز رسيد و رسول خدا (ص) فرمود: ديگر حيا مي كنم كه برگردم… و فرض روي
همين پنج نماز مقرر شد… .[7]

كه
اين گفتار نيز گذشته از اشكال فوق يعني تاريخ معراج كه عموما آن را قبل از سال دهم
بعثت ذكر كرده اند همان گونه كه نقل كرديم، اصل اين روايات نيز مورد خدشه است، و
سوالاتي را به دنبال دارد كه چگونه خداي تعالي نمي دانست كه امت رسول خدا طاقت آن
را ندارند و موسي (ع)آن را به رسول خدا تذكر داد؟ و اين كه آيا مصلحت فرض نماز با
گفتن موسي و درخواست روسل خدا (ص) هر بار عوض مي شد؟ و سوالات ديگر كه بر خوانندۀ
محترم پوشيده نيست!.

و
از اين رو مرحوم سيد مرتضي در كتاب تنزيه الانبياء كه متوجه اين اشكال ها گرديده
فرموده است: اينها روايات آحادي است كه موجب علم نمي شود از نظر سند ضعيف است.[8]

ادامه
دارد

 



1ـ شرح الشفاء
للقاري، ج 1، ص 222 .

/

پارسايى و پايدارى بانوان

تكريم پسنديده
پروردگار متعال براى رسيدن انسانها به مقاصد عالى و سعادت ابدى قوانين استوار و متقنى مطابق با نيازهاى درونى و شرايط فطرى آنها توسط برگزيدگان خويش ابلاغ كرد و مسير هدايت را براى تمامى انسانها هموار نمود، ولى تعداد بسيارى به جاى روى آوردن به چشمه پاكى و حقيقت و حظّ از نسيم فرحناك معنوى در گردابهاى نفسانى و هيجانات شهوانى گرفتار شده و ظلم و تعدّى به حقوق ديگر انسانها كه بنابر كرامت ذاتى مورد احترام خالق هستى بودند را سر لوحه عمل خويش قرار دادند.
نمونه بارز جامعه‌اى كه آتش جهل و خرافه در آن زبانه مىكشيد و نشاط فكرى و روحى از آن رخت بر بسته بود و سايه ظلم و اختناق در جاى جاى آن به چشم مىخورد و مردم از ابتدايىترين حقوق خويش محروم بودند، عصر
بعثت بود. در اين بين زنان بيش از مردان مورد اذيت و آزار قرار مىگرفتند و حقشان تضييع مىشد.
با تابش آذرخش حيات پاك نبوى و طلوع پرفروغ اسلام در ظلمتكده زر و زور و تزوير، انسانها به كرامت حقيقى خود واقف شده و هويت انسانى زن نيز همچون مردان گرامى داشته شد و بر يكسان بودن جوهره وجودى زن و مرد و بهرهگيرى از حقوق واقعى تأكيد گرديد. پيام آسمانى «انا خلقناكم من ذكرٍ و انثى»() خلقت اين دو موجود را يكسان دانست و زن را بر خلاف تصوّر جامعه مرده جاهلى داراى سرشتى ملكوتى، نفخه الهى و فطرتى پاك معرفى نمود. و به او حق حيات اجتماعى، مالكيت مشاركت در فعاليتهاى متناسب با مقتضيات زيستى و عاطفى داد. و زن و مرد را در زمينه ساز بودن تكامل يكديگر به مثابه لباسى
دانست كه به حفظ آبرو، حيثيت و پوشيدگى از ناروائى و زشتىها مي‌انجامد.
در آئين احمدى ارج نهادن به مقام زن چنان گسترده و عميق است كه در كلام وحى از او به عنوان اسوه برتر ياد شده است :«ضرب اللّه مثلاً للذين آمنوا امرأة فرعون»() و قابل توجه اينكه در رسيدن به مقامات عالى انسانى چون ايمان، صبر، يقين و حيات طيب، زنان را همانند مردان دانسته و تفاوتى بين آنها قائل نگرديده و پاداش عمل صالح و زندگى برتر را برايشان نويد داده است: «من عمل صالحاً من ذكر اوانثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبه»() در كنار اين مقامات، زن در نقش همسرى و مادرى والاترين و شريفترين مسؤوليتها را هماهنگ با آفرينش خود عهده دار مىباشد و موجودى منحصر به فرد است كه توان تربيت شخصيتهاى برجسته‌اى را دارد كه در پرتو خصائل و رفتار نيكشان جوامع بسيارى، راه سعادت مىيابند و به ترقى، عدالت اجتماعى و كمال واقعى مي‌رسند.
اسوههاى شايسته
بدون شك وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا(س) پسنديدهترين چهره زن در تاريخ اسلام و بشريت است، رسول خدا(ص) او را سرور زنان عالم ناميد، كه با اعمال و رفتارش حقيقت و ماهيت يك زن متعالى و رشد يافته در بستر ايمان و فراخناى تعاليم الهى را متبلور مىسازد. امام خمينى مىفرمايد :«به منظور حفظ اعتبار عظيم زنان، همه بايد به آن گوهر يكتا و بى همتاى زنان، حضرت فاطمه زهرا(س) اقتدا كنند.»()
و دليل اين اقتدا و رهيابى را چنين بازگو مىنمايند كه :«معنويات و جلوههاى الهى جلوههاى جبروتى، جلوههاى ملكى و ناب سوتى همه در اين موجود (يعنى حضرت فاطمه زهرا(س)) مجتمع است.»()
افتخارى از اين بالاتر نيست كه استمرار ذرّيه پيامبر اكرم(ص) از وجود يك زن سرچشمه مىگيرد و بر نگرش و تفكر جاهلانى كه زن را كالايى بى ارزش جهت بهرهكشى و بيكارى و يا وسيله‌اى براى منافع خويش مي‌دانستند مهر باطل مي‌زند. در سنت و سيره محمّدى(ص) كه برگرفته از تعاليم قرآنى و هدايت گستر الهى است نه تنها براى حضرت زهرا(س) با ويژگىهاى يك زن نمونه، بلكه براى تمامى بانوانى كه با پاكى، درستى، عفت و حجاب و شعار و شعور ديندارى زندگى مىكنند. منزلتى والا و احترامى ويژه قائل مىشود. شخصيت
هايى چون حضرت مريم(س) خديجه، آسيه همسر فرعون و هاجر آن بانوى موحد، از اين تبارند. در اجراى بخشى از مناسك حج كه مطابق با سنت پيامبر برگزار مىگردد، نه تنها بانوان، بلكه مردان به اين الگوى استقامت، بندگى و اخلاص اقتدا مىكنند و همانند او هفت بار سعى بين صفا و مروه را مىپيمايند و در تواضع به آستان حق صفاى ايمان را مىچشند.طواف بر گرد خانه خدا بدون دور زدن حجر اسماعيل بنابر نظر اكثريت علماء باطل است و آن محلى است كه هاجر و فرزندش در آن زندگى و سپس دفن شده‌اند.
حضور دليرانه و صبورانه حضرت زينب(س) در حادثه كربلا، جلوه يك زن در مقام ايمان، مقاومت و دفاع از حقوق مظلومان را به نمايش مىگذارد، وى پس از شهادت امام حسين(ع) نه تنها منزوى و منفعل نشد بلكه رسالت آن حضرت را به عالىترين شكل به انجام رساند و با بيانات و حركات كوبنده، دشمن را مفتضح و رسوا نمود و پتكى محكم بر پيكر بى رمق و مرده آن نابخردان سست ايمان فرود آورد تا جايى كه امام سجاد(ع) او را «عالمه غير معلمه؛ داناى نياموخته» ناميد.()
شجاعت و شكيبايى حضرت زينب(س) سبب گرديد زنان همراهش در صحنه نبرد بهترين نقشها را آفريدند و در راه همدلى و همسويى با پيام و رسالت آن بانو لحظه‌اى تمرد، كوتاهى و نقصى را بوجود نياوردند.
مادر وهب از جمله حماسه سازان آن دوران است، وقتى فرزندش رودرروى لشكر ستم مي‌ايستد او را به مبارزه تشويق مىكند و مىگويد: تا در مقابل امام حسين(ع) كشته نگردى از تو راضى نمىشوم و در پايان جنگ كه دشمن سر او را از بدن جدا كرده بسوى خيمه پرتاب مىكند مادر سر را برداشته مىبوسد و به ميدان مي‌اندازد و بيان مي‌دارد: آنچه در راه خدا دادم پس نمىگيرم.()
بعد از آنكه قاصد امام حسين(ع) زهيربن قين را كه نزديكى چادر آن حضرت مستقر شده بود فراخواند، وى از رفتن امتناع كرد، همسرش كه شاهد ماجرا بود او را ندا داد كه: فرزند رسول خدا(ص) تو را دعوت كرده اجابتش نمىكنى؟ تأثير كلام اين زن سبب شد زهير از جا برخاسته و به محضر امام شرفياب شود و جزء ياران آن حضرت درآمده و به فيض شهادت نائل گردد.
امام خمينى با دلالت بر اين شواهد مىفرمايد :«زن يكتا موجودى است كه مىتواند از دامن خود افرادى به جامعه تحويل دهد كه از بركاتشان يك جامعه، بلكه جامعهها به استقامت و
ارزشهاى والاى انسانى كشيده شوند.»(). سرّ اين نكته آن است كه عواطف بانوان با جاذبههاى به موقع در قوى نمودن روحيه مردان و تشجيع آنها براى حضور در صحنههاى اجتماعى، سياسى و حماسى بسيار مؤثّر است و با رأفت زنان كه جلوه‌اى از رحمت الهى مىباشد چه بسيار خشونتهاى نابجا در خانواده و جامعه تعديل گشته و از بروز عواقب ناخوشايند، ركود و كندى در كار جلوگيرى مىشود. امام خمينى رهبر نهضت اسلامى ايران، زنان را عناصرى فعّال كه توانايى انجام كارهاى بزرگ دارند معرفى كرده و نقش رهبرى، هدايتگرى و پيروزى را در حوزه تلاش آنان مي‌داند :«بانوان ايران و بانوان قم و ساير بلاد، در اين پيروزى(انقلاب اسلامى) پيشقدم هستند، آنها مردان را تشجيع كردند. مردان ما مرهون شجاعتهاى زنهاى شير دل هستند.»()
استقامت بىنظير
زن در ايران اگرچه در تمامى صحنهها پابه پاى مردان حضور نداشت، امّا به گواه تاريخ بر خلاف زنان غربى از نعمت مالكيت، ارث و بسيارى از حقوق ديگر بهرهمند بود و از اركان مهم نظام خانواده به حساب مي‌آمد. زنان مسلمان ايرانى به صورت پيدا و نهان در هر زمانى كه احساس كردند اصلاحات اجتماعى به آنها نياز دارد و يا حضورشان گره‌اى از مشكلات جامعه را مىگشايد، جسورانه پا به ميدان گذاشتند و در پيروى از نداى حقطلبى رهبران دينى از هيچ كوششى دريغ نورزيدند. حضور اجتماعى زنان مسلمان قبل از انقلاب مشروطه، در نهضت تنباكو از نقاط برجسته مشاركت آنان در عكس العملهاى ملى و مذهبى بود. در پى مخالفت علماء و مردم نسبت به قرارداد ننگين تنباكو در دوران سلطنت ناصرالدين شاه وقتى خبر رسيد كه ميرزاى آشتيانى از معترضين به قرارداد فوق و حمايت كنندگان از فتواى ميرزاى شيرازى تحت فشار واقع شده و شاه از او خواسته است كه يا در ملأ عام قليان بكشد و يا از ايران خارج شود و به عتبات برود، زنان همگام با مردان بر ضد حكومت تظاهرات مىكنند و جمعى از آنان در سنگلج، محل استقرار ميرزاى آشتيانى جمع مىشوند و با اعلام حمايت از تداوم مبارزه حتى بدون حمايت مردان اقدام به بستن بازار مىكنند و در تبريز نيز زنان در مخالفت با قرارداد شاه همراه مردان به پا مىخيزند و بازار شهر به علامت اعتراض بسته مىشود و بيش از بيست هزار نفر مسلح به شاه تلگراف مي‌زنند كه زير بار قرار داد نخواهند
رفت. پس از چند روز كه از بسته شدن بازار مىگذرد مأموران دولتى به زور و تهديد و وعده و پاداش بازاريان را مجبور به بازكردن مغارههاى خود مىكنند. اما چند ساعت پس از اين اتفاق دسته‌اى از زنان به زور اسلحه بازار را مىبندند. و از صحنه دور مىشوند تا از تعرض مأموران در امان باشند.
زنان پادشاه در پى فتواى تحريم تنباكو از سوى ميرزاى شيرازى دست به اقدام زده و با شكستن قليانها از شاه خواستند به تقاضاى علما پاسخ مثبت دهد و بيش از اين استقلال كشور و آبروى دولت را به خطر نيندازد.()
با ورود جدى فرهنگ غرب خصوصاً در آستانه انقلاب مشروطه وضعيت زنان نيز تحت تأثير قرار گرفت. اول از نقطه نظر حضور فعّال و مؤثر آنها در اجتماعات و دوم مشاركتهاى نيمه سرّى قشرى از زنان متعهد و انقلابى كه سبب تعجّب مخالفان و بيدارى بيشتر مردان شد كه عزم آنها در مبارزه كمتر از بانوان بود. به عنوان مثال: وقتى كه ستارخان سردار ملى در آذربايجان عليه ظلم و ستم قاجارها و نفوذ بيگانگان قيام كرد، در ميان افرادى كه به حمايت از وى كشته شده بودند پيكر بيست زن مشروطه خواه بدست آمد كه با پوشش مردانه در مبارزات شركت نموده بودند.()
بعد از واقعه تحصن مشروطه خواهان در سفارت انگليس زنان معترض، اجتماعات متعددى را در خيابانهاى تهران ترتيب دادند و در اعتراض به كشته شدن نخستين شهيد مشروطه كه طلبه‌اى به نام سيد عبدالحميد بود هيجانات خود را بروز داده و با حضور به موقع در معابر و خيابانها انقلابيون را عليه حكومت تشويق كردند.()
جالب اينكه زنان با شنيدن خبر تبعيد علماى طرفدار مشروطه و مخالف شاه، اطراف كالسكه مظفرالدين شاه كه از يك مهمانى مي‌آمد جمع شدند و با فرياد و گريه و زارى گفتند :«ما رهبران دين را مىخواهيم، ما مسلمان هستيم، حكم مجتهدان را واجب الاطاعه مي‌دانيم. تمام امور ما به دست آقايون بوده و هست. چطور راضى شويم علما را نفى بلد و تبعيد نمايند. اى شاه مسلمان بفرما:رؤساى مسلمانان را احترام كنند. اى حاكم مسلمان براى اهل اسلام ذلّت نخواهيد، اى پادشاه اهل اسلام، وقتى روس و انگليس با تو از در جنگ درآيند ملت ايران به حكم آقايان با اين متجاوزان جهاد مىكنند.»()
تلاشها و خدمات ارزنده جمعى از زنان ايرانى در جهت تحقق انقلاب مشروطه در قالب انجمنهاى نيمه سرى، ستايش بعضى خارجيان
از جمله اقتصاددان معروف “مورگان شوستر” كه مدتى را در ايران زندگى كرده بود را برانگيخت زيرا زنان به ناتوانى عناصر سازش كار و محافظه كار اگرچه از حاميان مجلس بودند اذعان داشتند و همچنين در حمايت از كالاهاى بومى و عدم خريد منسوجات اروپايى و تأسيس بانك ملى مشاركت كردند. آنها ضمن تحريم اجناس بيگانه از مردم خواستند لباسهاى قبلى خود را بپوشند و به توليد پارچه و لباس داخلى اميدوار باشند. علاوه بر موارد ياد شده وقتى مظفرالدين شاه فرمان مشروطيت را امضاء كرد، مجلس تقاضاى زنى را منتشر كرد كه خواستار حمايت رسمى از آموزش زنان و مشاركت اجتماعى ايشان شده بود و از دولت تقاضاى دقت و توجه بيشترى به مدارس دخترانه را داشتند و در نهايت به شيوه‌اى خلاقانه به تأسيس و اداره مدارس زنانه، مراكز بهداشتى و درمانى و كانونهايى براى نگهدارى و تربيت كودكان بى سرپرست بدون انتظار پاسخ شنيدن از كارگزاران وقت اقدام كردند.()
در دوران اختناق رضاخانى، وى با حربه كشف حجاب سعى در محو ارزشهاى ملى و هويت دينى مردم داشت لذا فرمان داد زنها چادر را ترك كنند و در مجامع عمومى و خارج از منزل بدون حجاب ظاهر شوند. و اگر آنها با لباسهاى بلند و روسرى به سر، به كوچه و خيابان بيايند با زور روسرى را از سرشان برداشته و آن را پاره كنند. زنان در مقابل اين اعمال پايدارى نموده و حتى ماندن در خانه را به بى حجابى در انظار نامحرمان ترجيح دادند. يكى از ناظران در اين باره مىگويد: پاسبانان همچون لشكر مغول متعرض زنان مىشدند و چادر از سرشان برمي‌داشتند و يا آن را پاره مىكردند.
بسيارى از زنان آبستن از خوف چنين وحشى گرىها بچههاى خود را سقط مىكردند و عدّه‌اى هم سكته نموده بودند.() مقاومت مردم، علماء و مردان و زنان با غيرت در رويداد ننگين كشف حجاب در تمام نقاط ايران سبب رسوايى رژيم رضاخان شد و به فرموده امام خمينى: «آنچنان بانوان پايدارى كردند كه مشت به دهان آنها زدند، در تهران و ساير شهرستانها هم اكثريت زنها با آن مخالفت كردند و تو دهنى زدند.»()
د رمشهد مردم و روحانيان در مسجد گوهرشاد اجتماع كردند و عليه اين يورش فرهنگى معترض گرديدند، مقاومت و دفاع زنان از آرمانهاى مذهبى در اين قيام منجر به شهادت دهها نفر از آنان توسط نيروهاى مسلح سرلشكر ايرج مطبوعى بود كه غريبانه و شبانه در بيابانهاى اطراف مشهد دفن شدند.() سراب آزادى
در طول ساليان متمادى، همان گونه كه بسيارى از توصيهها و دستورات الهى توسط حاكمان ظالم به بوته فراموشى سپرده شد، احكام مربوط به احياى ارزش زن و كرامتها و استعدادهاى ذاتى او در معرض غفلت و گاه تحريف واقع گرديد. و در سدههاى اخير به اسف انگيزترين وضع خود رسيد. مكاتب و جوامع گوناگون به حقوق راستين و جايگاه واقعى زنان توجهى نكردند و با نقشهها و برنامههاى حساب شده عزّت كريمانه و توانمندىهاى گرانمايه به همراه لياقتهاى درونى را از زنان سلب كردند. گرچه در مواردى آتش انقلاب و اعتراض عليه چنين افكارى از زير خاكستر مظلوميت آنها شعله كشيد اما به نتايج موفقيت‌آميزى دست نيافت. زيرا دعوتهاى فريبنده و اغوا كننده غرب در جوامع اسلامى نشر پيدا كرد و شعار تساوى حقوق زن و مرد و اعلام رفع تبعيض از زنان همه جا را پر كرد. و متأسفانه با همكارى سرسپردگان داخلى و پيروى جمعى كه اين نواها را عامل رهايى از تحقير و عقب ماندگى مي‌دانستند نقشههاى بيگانگان تا حدى به ثمر نشست. ولى در عمل ثابت شد كه اين حركتها چيزى جز محو ارزشهاى والا و به تحليل بردن گوهر عفاف و حجاب و خودباختگى و وابستگى فرهنگى و اخلاقى حاصلى بدنبال نداشت.
شعار آزادى دروغين و ويران ساز، در سرزمينهايى كه اكثريت آنان مسلمان بودند چنان گسترشى يافت كه برخى زنهاى مسلمان نيز به دام اين نيرنگ افتادند و غبار ابتذال بر هويت اصيل و راستين آنها نشست و جايگاه مادرى، تربيت اولاد و نقش آفرينى در كنار مردان بر عليه ظلم و ستم، آنان را از اوج عزّت به حضيض ذلّت كشاند و اندك، اندك رسومات اجتماعى اقوام مختلف با شريعت درآميخت و زنان را به انزوا كشاند و يا تعدادى به مراكزى كه متناسب با خصوصيات روحى و اخلاقى آنان
نبود روى آوردند. در اين راستا روابط عاطفى برخاسته از طبيعت انسانى و آسايش بخش اين قشر از جامعه تحت الشعاع تبليغات كاذب قرار گرفت و مناسباتشان با ديگر اعضاى خانواده دچار تنش شد و به اقرار گردانندگان برنامههاى آزادى زنان در غرب، پيامدهاى تيره‌اى را به همراه داشت.
“جرير گريز” از رهبران گرايشهاى ضد تبعيض زنان در غرب مىگويد: به گفته‌اى، آزادى زن و به آزاد شدن مرد از تعهدات خانوادگى نسبت به همسر و فرزندان به ويژه در تأمين هزينههاى خانواده منجر شده است. مرد امروز، زندگى بدون مسؤوليت مىطلبد و زنان را با مشكلات اقتصادى تنها گذاشته است. «به گونه‌اى كه امروز تأنيث فقر در جهان غرب به مسئله بحث برانگيز تبديل شده است. زندگى مشترك بدون ازدواج به مردان اين فرصت را مي‌دهد كه با رها كردن زندگى، زن را با مشكلات ناشى از حضانت طفل كه به موجب قانون به زن واگذار شده است تنها رها سازد.»()
متأسفانه با تلاشهاى مثبت گروهى بيداردل در جوامع مسلمان جهت مبارزه و شكوفايى استعدادهاى ملى و مذهبى باز گروهى در پى تحولاتى از نوع غربى بودند، زيرا تنها راه سعادت را الگو بردارى از جهان به اصطلاح متجدد فرنگى و رهايى از مظاهر سنتى مي‌دانستند. به همين دليل در اواخر سلطنت قاجار، جنبشهايى توسط تعدادى از زنها بوجود آمد كه با هدايت فرزندان و همسران تحصيل كرده در غرب تأثير پذيرى آنها را از فرهنگ غرب دوچندان كرد و پيروى بعضى از زنان روشنفكر ايرانى از زنان متجدّد غرب در ابتدا به تشكيل كلاسهاى دخترانه به سبك جديد، انتشار مجلات و بعضاً تشكيل انجمنهاى زنان محدود مىشد. تا اينكه با به قدرت رسيدن
خاندان پهلوى فصل تازه‌اى در تاريخ زنان ايران گشوده شد و بى هويتى حاكمان بر سرنوشت اين كشور چهره پنهان خود را آشكار نمود و تا مدتها سبب عقب ماندگى و گسيختگى فرهنگ و عزّت و اقتدار ملّت، خصوصاً قشر زنان شد. كشف حجاب در سال 1317 كه به بهانه آزاد كردن نيمى از نيروهاى انسانى جامعه تحقق يافت. نقطه آغازى بود كه تأثير بسزائى در شكلگيرى برداشتهاى منفى در ذهنيت جامعه مسلمان ايرانى گذاشت و بدنبال آن با طرح لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى در دوره محمد رضاشاه حق زنان را مانند مردان در رأى دادن و رأىگيرى مساوى دانسته و بهانه‌اى براى حضور مفسده‌انگيز و مبتذل زنان بوجود آوردند. علماء و خصوصاً حضرت امام خمينى(ره) در آن زمان به مخالفت با لايحه مذكوربرخاست و بيان داشت، نقشههاى پشت پرده رژيم به منظور فساد زنان و مردان كشيده شده و هدف آزادى زنان نيست.
احياى هويت
امام خمينى آن وارث راستين اجداد طاهرينش به احياى كرامت و شخصيت زن مسلمان همّت گماشت. امام نيك مي‌دانست پيرايههاى بى اساس بسته شده به اسلام و حقوق زن از يك طرف و بى اطلاعى بانوان از ديگر سو، سبب تحميل افكار نادرست و القاء تبليغات منحرف بر اين قشر شده است. در سخنرانىها و مصاحبهها و حتى نامهها سعى در نشان دادن چهره واقعى زن و بيدار شدن شخصيّت گم شده وى نمود و ايشان تأكيد داشتند كه «در نظام اسلامى زن همان حقوقى را دارد كه مرد دارد، حق تحصيل، حق كار، حق مالكيت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن، در تمامى جهاتى كه مرد حق دارد زن هم حق دارد… اسلام خواسته است كه زن و مرد حيثيت انسانيشان محفوظ باشد. اسلام خواسته است كه زن ملعبه دست مرد نباشد».()
در همان زمان ايشان بيان داشتند كه :«زنان از نظر اسلام، نقس حسّاسى در بناى جامعه اسلامى
دارند و اسلام زن را تا حدّى ارتقاء مي‌دهد كه او بتواند مقام انسانى خود را در جامعه بازيابد و از حد شىء بودن بيرون بيايد و متناسب با چنين رشدى است كه مىتواند در ساختمان حكومت اسلامى مسؤوليتهايى را به عهده بگيرد».()
نظر امام خمينى به عنوان رهبر و مقتداى جامعه دينى برگرفته از عمق معارف الهى و عنايت همه جانبه مكتب اسلام نسبت به زن بود. وجه بارزى كه مكاتب غربى و بعضاً انسانهاى مسخ شده از تبليغات گمراه كننده آنان براى زنان قائل مىشدند. حالت مصرف گرائى، استفاده تبليغاتى و برداشت دون از شأن آنها بود. امام نقش زن را فراتر از يك انسان دنيا زده با ويژگىهاى سطحى مادى مي‌دانست به اين سبب مىفرمود :«نقش بانوان در عالم از ويژگىهاى خاصّى برخوردار است. صلاح و فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مىگيرد. زن نقش بزرگى در اجتماع دارد، زن مظهر تحقق آمال بشر است.»()
امام در صدد بود بر اساس سنت رسول اكرم(ص) به زن نگريسته شود يعنى علاوه بر پذيرش مسئوليت مادرى و همسرى از ديگر توانائيهايش بهره ببرد. تأكيد ايشان بر اين بود كه زنان هم، بايد همانند مردان به اسلام خدمت كنند و به اندازه وسعشان در صحنه باشند. خانم مرضيه حديدهچى(دباغ) مىگويد: وقتى در نجف خدمت امام رسيدم از تكليف خود سؤال كردم فرمودند :«بمانيد تا انقلاب پيروز شود. همه با هم بر مىگرديم. چون سؤال كردم كه آيا اجازه مي‌دهيد در كنار خواهران و برادران فلسطينى با غاصبان بجنگم؟ فرمودند: هركجا ببينيد براى اسلام مفيد است و مىتوانيد خدمت بكنيد تكليف است.»()
در انديشه امام خمينى، زن صاحب رأى مستقل است و حق تعيين سرنوشت و دخالت در عرصه زندگى را دارد و از اينكه مجبور به اطاعت محض و تبعيت بىچون و چراى ديگران باشد نهى شده است. امام مىفرمايد :«ما مىخواهيم زن به مقام والاى انسانيت برسد. زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.»() و در جاى ديگر ضمن يادآورى مسؤوليت پذيرى آنها گوشزد مىنمايد :«اگر زنهاى انسان ساز از ملّتها گرفته شوند ملتها به شكست و انحطاط مبدّل خواهند شد.»()
در اين ميان زنانى كه طالب تغيير شرايط حاكم بر سرنوشتشان و رهايى از قيد بندگى و رسيدن به جايگاه واقعى خويش هستند بايد، اولاً: در جهت كسب ديدگاههاى صحيح درباره سرشت و خلقت الهى زن بكوشند و ثانياً: مسؤوليت حقيقى زن در كانون خانواده و اجتماع
را بپذيرند و در نقش يك بانوى مسلمان و آگاه به تعاليم دينى انجام وظيفه كنند. و ضمن دورى از تعلقات مادى و كم ارزش، موجب اقتخار خود و جامعه گردند و مصداق كلام امام گردند كه فرمود :«ما مفتخريم كه بانوان… با آزادى شجاعانه خود بر مبناى ايمان از محروميت هايى كه توطئه دشمنان و با آشنايى دوستان نسبت به احكام اسلام و مقاصد قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتى كه دشمنان براى منافع خود به دست نادانان….به وجود آمده بودند خارج نموده‌اند.»()
حضور در عرصههاى سياسى اجتماعى
افق روشن انقلاب اسلامى كه با رشادتهاى مردان و زنان مسلمان و رهبرى بى نظير امام خمينى(ره) از پس ابرهاى تيره و تار ظالمانه طاغوت متجلّى گرديد. از پشتوانه محكم اعتقادى ملتى برخوردار بود كه در شريانهاى حياتشان عشق به اسلام و شور مكتب موج مي‌زد. اگرچه در دوره هايى از تاريخ استعمارگران براى مسخ ارزشهاى والاى انسانى و غفلت از هويت ملى و مذهبى جامعه ايرانى با انواع ترفندها و نقشهها و صرف هزينههاى بسيار كوشيدند تا اعتقادات مردم خصوصاً زنان را سست نمايند. امّا به تلاش و همّت باغبان دلسوز انقلاب برنامههاشان بىثمر ماند و حداقل در سرزمين ايران به مقصود نهايى خود نائل نگشتند.
مبارزه فعالانه زنان در جنبش انقلابى سال 57 كه با تأثير از آموزههاى دينى، قيام عاشورايى و رهبرى الهى صورت پذيرفت را بايد پديده‌اى چشمگير در تاريخ معاصر ايران دانست. آنها با حضور در ميدان مبارزه عليه طاغوت هاجر وار، اسماعيلهاى خود را به مذبح آوردند و بدون هيچ گونه دلبستگى و ترسى آنها را فداى مكتب و رهبر نمودند.
در شب دوازدهم محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 42 دژخيمان به منزل امام خمينى حملهبردند و ايشان را دستگير كردند. هنوز صبح نشده بود كه خبر دستگيرى رهبر، همه مردم را نگران و هيجان زده كرد و عدّه‌اى از علماء و مردم به منظور اعتراض به اين عمل راهى صحن مطهر حضرت معصومه(س) شدند. براى نخستين بار در نهضت امام خمينى زنان با ايمان در كنار مردان در حالى كه بسيارى از آنان كودكان خردسال خود را به بغل گرفته بودند به جمع تظاهر كنندگان پيوستند. جمعيت از زن و مرد به خيابانها ريختند و با شعار حمايت از امام
خمينى عليه رژيم طاغوت لعن و نفرين فرستادند. هنوز تظاهر كنندگان بيش از دويست متر از صحن مطهر فاصله نگرفته بودند كه با يورش عوامل خونخوار روبرو گشتند و هدف گلوله واقع شدند. امّا آنان بدون اعتنا به آتشى كه بر سر آنها مىباريد، قهرمانانه به پيش رفتند و دليرانه از سينه فرياد خشم برآوردند. اين مقاومت ظلم ستيز با بجا گذاشتن كشتهها و زخمىها، بعد از حدود ده ساعت درهم شكسته شد و شهر قم به صورت ماتمكده‌اى كه با يورش دشمن ويران گرديده در تاريكى وحشت زايى فرو رفت، زنان زيادى در اين حادثه در خون خود غلطيدند و گروهى بى سرپرست شده، برادر و فرزندشان به شهادت رسيد، گويى عاشورا دوباره برپا گرديده است.()
اين شهامت و پايدارى را در مقاطع ديگر نهضت اسلامى به طور گسترده شاهد و ناظريم.
برخى از افراد از تهران و قم براى امام در نجف پيام دادند خواهرانى كه در تظاهرات شركت مىكنند ممكن است دستگير شوند و هتك حرمت گردند و شكنجه ببينند و با اين دلايل انتظار داشتند امام زنها را از حضور در صحنه معاف كند، در حالى كه ايشان از اين طرز فكر عصبانى شده بودند بر مشاركت همه جانبه زنان در نهضت تأكيد كرده و حركت سياسى بدون حضور آنها را توأم با نقص و كاستى دانسته و فرمودند :«خانمها دوش به دوش مردان و در كنار آقايان در تمامى مراحل شركت داشته باشند و هيچ كس حق ندارد كه تفوهى نسبت به مسأله جدا كردن خانمها از حركتهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى داشته باشد.»()
حضور سياسى، اجتماعى زنان در صحنههاى انقلاب كه بدنبال احياء هويت آنان از سوى رهبر نهضت به وقوع پيوست چنان بود كه نويسندگان و تحليل گران خارجى نيز نتوانستند آن را پنهان كنند و بى تفاوت از كنارش بگذرند. خانم “فانى اوچوآ، ُجوا” مىگويد: به طور يقين زنان ايران اولين كسانى بودند كه عليه مرد سابق سلطنت يعنى “شاه” جلو آمدند. اولين كسانى بودند كه دريافتند اگر آنها ابتدا و قبل از مردان اقدام نكنند همه چيز از دست مي‌رود. آنها با سرعتى فوق العاده ملاحظه كردند. اگر سلسله پهلوى را نابود نمىكردند، خانواده، ميهن، و سنتهاى هزار سالهشان نابود مىشد. به همين دليل همين زنان ايرانى بودند كه نه تنها شوهران و فرزندان خود را براى رفتن به خيابانها جهت اعتراض عليه رژيم سلطنتى برانگيختند، بلكه آنها در حالى كه فرياد مي‌زدند: «اللّه اكبر» به خيابانها و ميادين بزرگ و كوچك
شهرهاى اين كشور رفتند. و خيلى زودتر از آنكه مردان آگاه شوند كه مىبايست “روح حسين” را مجسّم كنند، زن ايرانى اولين كسى بود كه دريافت هر يك از آنها روح “زينب” است در جنگ عليه معاويه ستمكار و گناهكار از خاندان اميه.()
پشتوانه ارزشمند
امام بر اين باور بود، زنان در حركتهاى سياسى و اجتماعى كه منجر به سقوط رژيم ستمشاهى گرديد و استكبار جهانى را به هراس انداخت نقش بسيار ارزنده‌اى داشتند «شما بانوان در ايران ثابت كرديد كه در پيشاپيش اين نهضت قدم برداشتيد، شما سهم بزرگى در نهضت اسلامى ما داريد. شما در آينده براى مملكت ما پشتوانه هستيد. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربيت مىشوند. شما ملت شريف ديديد كه زنهاى محترم ايران پيش از مردان به ميدان رفته و سد عظيم شاهنشاهى را درهم شكستند. و ما همه مرهون قيام و اقدام آنها هستيم.»()
امام در مصاحبه با نماينده مجله عربى “القومى العربى” از نقش زنان در مبارزات اين گونه ياد مىكنند :«در تظاهرات خيابان، زنان ما بچههاى خردسال خود را به سينه فشرده، بدون ترس از تانك و توپ و مسلسل به ميدان مبارزه آمده‌اند. جلسات سياسى اى كه زنان در شهرهاى مختلف برپا مىكنند كم نيست. آنان نقش بسيار ارزنده‌اى در مبارزات ما ايفا كرده‌اند. مادران شجاع فرزندان اسلام خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول تاريخ زنده كرده‌اند. درچه تاريخى اين چنين زنانى را سراغ داريد و در چه كشور.»()
و در سخنرانى ايشان كه در مدرسه فيضيه كه به سال 1357 هـ.ش صورت گرفته است اين حقايق درباره زنان مطرح شده است. «شما خواهران عزيز و شجاع دوشادوش مردان، پيروزى را براى اسلام بيمه كرديد… شما زنان دلير در اين پيروزى پيشقدم بوديد و هستيد. شما مردان را تشجيع كرديد، ما همگى مرهون شجاعتهاى شما زنان شيردل هستيم…عنايتى كه اسلام به زنان دارد بيشتر از عنايتى است كه به مردان دارد. در اين نهضت زنان حق بيشترى از مردان دارند.»
همسر امام ـ بانو خديجه ثقفى ـ در گفتگويى چنين گفته‌اند: نقشى كه زنان در اين انقلاب عهده دار گشتند و اجرا كردند به قدرى درخشان و احترام‌انگيز بود كه بدون اغراق بايد بگويم براى من باور كردنى نبود. نظم و ترتيبشان در صفوف فشرده و انضباطى كه از يك روح بزرگ و مؤمن به انقلاب سرچشمه
مىگرفت به قدرى پر عظمت و شگفت‌انگيز بود كه اصلاً به تصوّر درنمي‌آيد. من به خودم اجازه نمي‌دهم نسبت به اين بانوان عزيز و با شرفى كه با شركت فعّال خود در انقلاب در عين اينكه دين خود را به كشور و مردم آن ادا كردند موجب سربلندى و سرافرازى نسوان در جنبشهاى انقلابى و رهايى بخش نيز شدند، دلسوزى كنم يا براى آينده آنان نگران باشم، بانوان در اين انقلاب آن چنان شخصيتى كه از خود نشان دادند…كه ما را تا ابد نسبت به سرنوشت مردم اين كشور مطمئن ساخته‌اند.()
در انقلاب ايران زنان با تشويق امام به صحنه مبارزه آمدند. نه تنها در عصر انقلاب بلكه در دوره بازسازى، به طور كلّى در همه عرصه هايى كه جامعه براى ترقى، پيشرفت، عدالت و ثبات اجتماعى تلاش مىكند دخالت مستقيم زنان را مشاهده مىكنيم. چنانچه با تعمق در فرمايشات بنيانگذار جمهورى اسلامى بنگريم درمى يابيم ايشان مكرّر بر نقش و حضور زن در صحنه تأكيد داشتند و اين موضعگيرى نه بر سر اتفاق و نه تاكتيك براى پيروزى انقلاب بود، بلكه عقيده مسلّم ايشان و حكايت از آن داشت كه نقش زنان در انقلاب برتر از مردان است و اين قشر را پيشرو نهضت اسلامى مي‌دانست و مىفرمود :«اين پيروزى را قبل از آنكه از مردان داشته باشيم از بانوان داريم.»
تأثير تابناك
درخشش پرفروغ انقلاب اسلامى بسيارى از مردمان جهان و خصوصاً بانوان را به خود جلب نموده و امروز در نقاط پيشرفته و به اصطلاح متمدّن جهان، زنان حسرت آزادى و آزادگى را به دل دارند كه اسلام به آنها عطا نموده است و از امتيازات دروغين روى گردان هستند.
در انگلستان و فرانسه تأثير انقلاب اسلامى را در برگزارى مراسم راهپيمايى به مناسبت ايام اللّه و اعتراض به سياست جهانى استكبار و نيز انتشار كتب، جزوات مذهبى و مانند آن مىبينيم كه حداقل نيمى از اين تلاشها مربوط به خواهران است. تعداد زيادى از بانوان بعد از انقلاب از آمريكا به ايران آمده و جذب آرمانهاى اسلامى شده‌اند. عشق به انقلاب اسلامى در برخى بانوان آمريكايى چنان است كه در سال 1366 هـ.ش، شصت و شش نفر از آنان كه بعد از انقلاب اسلامى مسلمان شده‌اند به ايران آمدند و از وزير آموزش و پرورش وقت خواستند كه اجازه دهد بچههاى آنان در مدارس ايران درس بخوانند زيرا بدآموزىهاى منحط فرهنگ غرب را به روشنى مشاهده كرده بودند.()
خانم فانى اچوآ اهل كشور كلمبيا در مقاله‌اى كه در كنگره بين المللى نقش زنان از ديدگاه امام خمينى در سال 1378 ارائه داده چنين مىنگارد: به عنوان يك زن و يك خبرنگار، انقلابات پيچيده جهان را مطالعه نمودم انقلاب ايران يك شگفتى عجيب بود. نيمكره غربى ما تنها از انقلاب فرانسه و انقلاب آمريكا به عنوان اوج سمبل انقلابى ايده آل مدح و ستايش كرده است. گرچه در اين انقلابها منكر عظمت پيشرفت سياسى و اجتماعى نيستم، اما زنان نقش آفرين در اين انقلابها ميادين را پر مىكردند و آشوبگران بزرگى بودند تا حركت را به نام خود رقم بزنند. مثلاً در انقلاب فرانسه تمام دنيا از “شارلوت دلاكوردياره” به عنوان بزرگترين زن فعّال در كانون اتحاد كشور نام مىبرند و يا در كشور خودم كلمبيا كه به افتخار “آنتونيا سانتوس”و “پوليكارپاسالاباريتا” چهرههاى برجسته از استقلال ملى ما در جنگ عليه اسپانيول در قرن هيجده و نوزده مجسمه هايى برپا كردند. امّا با اين همه هيچ يك از زنان غربى به مجامع انقلابى راه نيافتند، نه كرسى، نه سخنى و نه حتى حق رأى، در آنجا مردان حضور داشتند و زنها فقط فرياد مي‌زدند و اغتشاش مىكردند، امّا قدرت و نقش زن ايرانى كمّى و كيفى است. كمّى از آن جهت كه بعد از بيست سال از انقلاب، زنان به چند كرسى دست يافته و حتى به معاونت رئيس جمهور انتخاب مىشوند و نقش كيفى آنان، اينكه زن كسى است كه اخلاق عمومى و خصوصى اين جامعه را اداره مىنمايد، روح و معنوياتش تمامى رشتههاى روزانه زندگى اين جامعه را پيش مىبرد.()
وى كه قدرت انقلابى زنان ايران را حقيقتى بزرگ و پنهان براى غرب دانسته مىگويد: «در مقابل چشمان حيرت زده دنياى غرب، جامعه ايرانى يك خانواده مردسالار و سرباز متعلّق به دوران قبايل عرب بيابان نشين و افسانه‌اى سنتى از نسل سام نيست، اين جامعه يك خانواده زن سالار واقعى است. كسانى كه در “چادر” عنصر پيروى و تبعيت زنان ايرانى را ديده‌اند اشتباه مىكنند. بر عكس از اين چادر است كه با فرهنگ خود بر دنيا تسلّط مىيابند. زنان، كسانى هستند كه تمام حركتهاى زندگى خانوادگى را كنترل مىنمايند و موتور واقعى انقلاب بوده و هستند.»()
اين نويسنده با برداشت از كلام امام خمينى كه فرمود: اين پيروزى را بيش از مردان از بانوان كسب كرديم، نوشته است يكى از عناصر مهمى كه امام خمينى را براى كسب پيروزى به حركت درآورد نيروى حركت و جنبش عجيب و فوق العاده‌اى بود كه بر جامعه ايرانى تسلّط داشت و دارد، نيروى فوق العاده‌اى كه امروزه نه خارجيان و نه خود ايرانيان آن را در نمىيابند يعنى نيروى روحى، روانى و جامعهشناسى كه زن ايرانى دارا مىباشد.()
امام خمينى كه دائماً از فعاليتها و جنبشهاى انقلابى زنان تجليل مىنمايد تأثير موقعيت آنان را از اسلام مي‌داند و بيان مي‌دارد: «اسلام زن را به جايگاهى ارتقا مي‌دهد كه مىتواند دوباره موقعيت انسانى خود را در جامعه انتقال بدهد. بنابراين او بايد از اينكه تنها يك شىء باشد رهايى پيدا كند و براى ارتقاء به چنين پايگاهى، زنان مىتوانند مسؤوليتها را در چهارچوب حكومت اسلامى انجام دهند».()
خانم اشراقى، دختر امام نيز از پيشرفت حضور زنان بعد از انقلاب اسلامى چنين مىگويد :«با ظهور انقلاب تغييرات عمده‌اى در مورد زنان اتفاق افتاد. زن به ارزش و موقعيت والاى خود به عنوان يك زن دست يافت و دوباره شخصيّت خالص و با ارزش خود را به عنوان يك مسلمان پيدا كرد. بعد از انقلاب، زن رسماً نه به حساب زن بودن، بلكه به حساب يك بشر شناخته شد… امروزه
مىبينيم كه تعداد قابل ملاحظه‌اى از انديشمندان را زنان جامعه تشكيل مي‌دهند. آنها كاملاً با عقايد و اصول اسلام آشنا شده و همزمان از نيازهاى عصر ما و ملزومات جامعه شان آگاه هستند، آنها از دانش مذهبى و نيز علوم جديد برخوردارند.»()
و در نهايت از تأثيرات انقلاب بر وضعيت زنان مسلمان ايران دفاع دليرانه و پشتيبانى شرافتمندانه آنان در طول 8 سال جنگ تحميلى از مكتب و رهبر بود و به گفته يكى از تحليل گران خارجى: يكى از صفحات بسيار حيرت‌انگيز، تاريخ زن در تمام اعصار است، زيرا مادران، همسران و خواهران بودند كه مردان را به دفاع از ملّت و اسلام، بيشتر برانگيختند.()

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. سوره حجرات، آيه .13
. سوره تحريم، آيه .11
. سوره نحل، آيه .97
. صحيفه نور، ج 19، ص .279
. همان، ج 6، ص .185
. نفس المهموم، ص .217
. نقش زنان در تاريخ عاشورا، على قائمى، ص .62
. صحيفه نور، ج 16، ص .192
. همان، ج 6، ص .299
. گلشن ابرار، ج 8، ص .140
. مشاركت سياسى زنان در ايران، نسرين مصفا، ص .109
. همان.
. تاريخ بيدارى ايرانيان، ناظم الاسلام كرمانى، ص .300
. انجمنهاى نيمه سرى زنان در نهضت مشروطه، ترجمه جواد يوسفى، ص 17 ـ .10
. تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى، غلامرضا كرباسچى، ص .257
. در جستجوى راه از كلام امام خمينى دفتر سوم (زن)، ص 45.
. زن و حضور تاريخى، ص .15
. يزدانى عباس و جندقى، بهروز(مترجم) فمينيسم و دانشهاى فمينيستى، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، ص 138.
. مجله 15 خرداد، خرداد و تير 70، ش 2، ص 34 ـ 33.
. همان.
. صحيفه نور، ج 7، ص 341.
. پابه پاى آفتاب، امير رضا ستوده، ج 1، ص 204 و 203.
. صحيفه نور، ج 6، ص .186
. همان، ص 182.
. صحيفه نور، ج 21، ص 398.
. همگام با خورشيد، اسماعيل فردوسى پور، ص 109 ـ .108
. پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 156.
. مجموعه مقالات كنگره بين المللى جايگاه و نقش زن از ديدگاه امام خمينى، ج 2، مهر 78، ص 180.
. مجله پيام انقلاب، ص 16.
. مجله راه زينب، شماره 38، ص 6.
. همان، ص 14.
. روزنامه رسالت، ش 3979، 18/7/78.
. مجموعه مقالات كنگره…ص 182 و 176.
. همان، ص .179
. همان.
. الگوى زن اصيل و آزاد در عصر انقلاب، محمد تقى حشمت الواعظين، ص 223.
. زن روز، ش 1643، ص 44 ـ .42
. همان.

/

نگاهى به رويدادها

نگاهى به رويدادها
اخبار جهان اسلام‏
سيد حسن نصراللّه: اكنون از هر زمان قوى‏تر هستيم. (19/10/86)
مردم فلسطين به بوش: قاتل كودكان: به خانه‏ات برگرد. (20/10/86)
پاسخ سيد حسن نصراللّه به آمريكا: بوش فرعون است، دشمنى با او افتخار است.
بوش: وارد جنگ ايدئولوژيك با اسلام شده‏ايم. (25/10/86)
تظاهرات گسترده مردم مصر عليه سفر بوش انجام شد. (26/10/86)
در نبرد خيابانى در جنوب عراق 70، تروريست به هلاكت رسيدند.
نوار غزه در محاصره كامل نظاميان اسرائيلى قرار گرفت.
90 شبه نظامى در ناآرامى‏هاى شمال غرب پاكستان كشته شدند. (30/10/86)
نورى مالكى مراسم عاشوراى امسال را نتيجه بازگشت ثبات به عراق دانست. (1/11/86)
غزه بدون آب، برق، گاز و دارو است.
سكوت جهانى در قبال مرگ تدريجى 5/1 ميليون فلسطينى در غزه شرم‏آور است. (2/11/86)
محاصره غزه محصول همدستى دولت مصر با رژيم صهيونيستى است. (3/11/86)
پس از تركيه، دانمارك به دومين كشور مسلمان اروپا تبديل مى‏شود.
اين وحشيگرى‏هاى مدرن صهيونيست‏ها در قبال مردم مظلوم فلسطين را ببينيد.
رژيم صهيونيستى نيمى از جمعيت 5/1 ميليونى غزه را در نقاط مرزى مصر آواره كرد. (6/11/86)
محاصره غزه به نفع حماس تمام شد. (8/11/86)
ارتش لبنان تظاهرات مخالفان سينيوره را به خاك و خون كشيد. (9/11/86)
ضرب الاجل 3 روزه حزب اللّه به دولت سينيوره اعلام شد. (10/11/86)
دولت اسرائيل قربانى شكست ارتش در جنگ 33 روزه با حزب اللّه شد. (11/11/86)
اعتراف كميته صهيونيستى وينوگراد به پيروزى حزب اللّه، جنگ 33 روزه اسطوره ارتش اسرائيل را شكست. (13/11/86)
مردم بحرين به دستگيرى مخالفان سياسى اعتراض كردند.
در جريان عمليات شهادت طلبانه در شهر ديمونا واقع در جنوب سرزمين‏هاى اشغالى چهار صهيونيست كشته و بيش از 16 تن ديگر زخمى شدند، شهر ديمونا به دليل وجود نيروگاه هسته‏اى تحت شديدترين مراقبت‏هاى امنيتى از سوى نيروهاى امنيتى اسراييل قرار دارد. (16/11/86)
يك روز پس از عمليات شهادت طلبانه در شهر اتمى ديمونا، حمله موشكى به اسرائيل باعث انهدام دو كارخانه شد.
80 درصد مردم تركيه از لغو ممنوعيت حجاب حمايت كردند. (17/11/86)
موشك حماس در فاصله 50 مترى شيمون پرز اصابت كرد. (18/11/86)
لايحه حجاب در پارلمان تركيه با اكثريت قاطع به تصويب رسيد. (20/11/86)
شبكه تلويزيونى رژيم صهيونيستى: حماس در مبارزه با اسرائيل، مثل حزب اللّه عمل مى‏كند. (21/11/86)
از سوى منابع اسرائيلى فاش شد، همكارى موساد و سينيوره در ترور رفيق حريرى. (23/11/86)
دولت‏هاى عربستان و امارات به گروه تروريستى “اليمانى” حداقل 100 ميلون دلار كمك مالى كرده‏اند.
موساد: تل آويو در تيررس موشك‏هاى جديد حزب اللّه است. (24/11/86)
عماد مغنيه فرمانده ارشد حزب اللّه لبنان شهيد شد. پاداش 30 سال جهاد
عمليات گروه تروريستى “اليمانى” براى كشتار روز اربعين در عراق كشف شد. (25/11/86)
سيد حسن نصراللّه در مراسم تشييع پيكر شهيد عماد مغنيه: جنگ با اسرائيل را به خارج از لبنان مى‏كشانيم.
سيد حسن نصراللّه: اين سخن را با مسؤوليت من در تاريخ بنويسيد، عليه صهيونيست‏ها در سراسر جهان مى‏جنگيم. سقوط اسرائيل آغاز شده است.
مادر شهيد مغنيه: كاش فرزند بيشترى براى فدا كردن در راه مقاومت داشتم. (27/11/86)
وحشت از انتقام سراسر اسرائيل را فرا گرفت. (28/11/86)
اسرائيل به دنبال تهديدهاى دبيركل حزب اللّه تدابير گسترده نظامى – امنيتى انديشيد. (30/11/86)
اسرائيل: حماقت كرديم، ترور مغنيه بازى با آتش بود.
مخالفان مشرف در انتخابات پاكستان پيروز شدند. (1/12/86)
سيد حسن نصراللّه:به صهيونيست‏ها مجال آرامش نخواهيم داد. (2/12/86)
سيد حسن نصراللّه: نقاط ضعف دشمن را شناسايى كرده‏ايم، زوال اسرائيل نزديك است. (4/12/86)
قرضاوى: مسلمانان جهان، كالاهاى دانماركى را تحريم كنند. (6/12/86)
اخبار داخلى
برف و سرما در ايران ركورد 50 ساله را شكست.
عيدى امسال كاركنان دولت 200 هزار تومان تعيين شد. (19/10/86)
رهبر معظم انقلاب: گروهها،هوشيار باشند، حمايت آمريكا ننگ است.
تايم: ايران نشان داد اينجا خليج فارس است. ايرانى‏ها در ماجراى تنگه هرمز بدون شليك يك گلوله به آمريكايى‏ها يادآور شدند كه شير نفت جهان در دست ايران است.
واردات آلمان از ايران 50 درصد افزايش يافت.
رهبر انقلاب: مبادا خرافه و كارهاى غيرمعقول موجب ضايع شدن عزادارى محرم شود. (20/10/86)
با گسترش تأسيسات نفتى در عسلويه، ايران مى‏تواند از صدور گاز مايع، سالانه 100 ميليارد دلار درآمد داشته باشد.
آيت اللّه مجتهدى تهرانى و استاد دكتر سيد جعفر شهيدى به لقاء اللّه پيوستند. (24/10/86)
ملت و رهبر از فقيه وارسته و معلم بزرگ اخلاق “آيت اللّه مجتهدى تهرانى” تجليل كردند. (25/10/86)
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى: عاشورا موجى در اقيانوس بشريت ايجاد كرد كه جاودانه است. (27/10/86)
غزه در آتش و خون است، ايران خواستار اجلاس اضطرارى شد.
وزير كشور:عدّه‏اى ثبت نام كرده‏اند كه رد صلاحيت شوند. (1/11/86)
پاسخ رهبر انقلاب به نامه حداد عادل: مصوبات مجلس براى همه قوا لازم الاجرا است. (2/11/86)
با تأكيد بر شكست روند صدور قطعنامه، جليلى: موضوع هسته‏اى ايران بايد به آژانس برگردد.
فاز دوم تصفيه خانه بزرگ اصفهان به بهره‏بردارى رسيد.
با تصويب دولت جريمه ديركرد بازپرداخت تسهيلات بانكى ممنوع شد.
فرياد اعتراض مردم ايران عليه جنايات صهيونيست‏ها و سكوت مجامع جهانى بلند شد. (6/11/86)
فرمانده كل سپاه در مصاحبه با الجزيره: بوش سرافكنده به منطقه آمد، دست خالى بازگشت. (8/11/86)
وزيرخارجه: گزارش آتى آژانس، نگرانى غرب و اطمينان ايران را به دنبال خواهد داشت.
مجلس انتقال صندوق‏هاى آراء را قبل از شمارش ممنوع كرد. (9/11/86)
پيش بينى وزير كشور، 35 ميليون نفر در انتخابات شركت مى‏كنند.
متهمان پرونده ارتشاء در گمرگ فرودگاه مهرآباد به اعدام محكوم شدند. (10/11/86)
طرح ممنوعيت چاپ پوستر انتخاباتى در شوراى نگهبان رد شد.
فجر انقلاب، طلوع بى‏غروب پيروزى مبارك باد. 29 ساله شديم.
رئيس جمهور در اجتماع مردم بوشهر:ملت ايران در حال رسيدن به قله فناورى هسته‏اى است. (11/11/86)
رهبر انقلاب در گراميداشت سالروز تاريخى ورود امام (ره) در مرقد مطهر بنيانگذار جمهورى اسلامى حضور يافت.
بيش از 1000 ميليارد تومان اعتبار براى تسريع در آبادانى استان بوشهر تصويب شد. (13/11/86)
قائم مقام حزب اعتماد ملى: فقط خارجى‏ها از تحصن مجلس ششم استقبال كردند.
بهره بردارى از 718 طرح آب، برق و مخابرات در دهه فجر آغاز شد.
رئيس جمهور و هيأت وزيران با امام راحل تجديد پيمان كردند. (14/11/86)
در اجلاس وزارى خارجه كشورهاى اسلامى، ايران خواستار تحريم رژيم صهيونيستى شد.
متخصصان ايرانى براى اولين بار در جهان داروى زخم ديابت ساختند. (15/11/86)
با حضور رئيس جمهور و پرتاب موشك كاوشگر يك، اولين سفير ايران به فضا رفت.
براى اولين بار در كشور، توليد گندم از مرز 15 ميليون تن گذشت.
فهرست جبهه متحد اصولگرايان براى تهران نهايى شد.
با ساخت ماهواره اميد و پرتاب موشك كاوشگر به فضا جمهورى اسلامى يازدهمين كشور فضايى جهان شد. (16/11/86)
برگزيدگان جشنواره بين المللى خوارزمى معرفى شدند. (17/11/86)
شوراى نگهبان لايحه مبارزه با پولشويى را تأييد كرد.
البرادعى: ايران راه حل بسيارى از ابهامات هسته‏اى را ارائه كرده است. (18/11/86)
رهبر معظم انقلاب: دولت‏هاى اسلامى بايد محاصره غزه را بشكنند.
رهبر انقلاب در ديدار فرماندهان و پرسنل نيروى هوايى ارتش: مردم ايران در راهپيمايى 22 بهمن حضور خود را به بيگانگان نشان خواهندداد. (20/11/86)
سخنگوى شوراى نگهبان: علت عمده عدم احراز صلاحيت‏ها، فقدان مدرك تحصيلى است. (21/11/86)
رسانه‏ها و محافل بين المللى شگفت زده شده‏اند از اين همه شور، انقلاب جوان‏تر از هميشه.
واگذارى سهام عدالت به 120 هزار زن سرپرست خانوار از امروز آغاز شد. (23/11/86)
لوموند: البرادعى درگزارش خود پرونده ايران را مختومه اعلام مى‏كند. (24/11/86)
كروبى: ديدارم با آيت اللّه جنتى بسيار صميمى بود.
كليات لايحه بودجه 87 در مجلس تصويب شد.
آژانس: غرب نمى‏خواهد پرونده هسته‏اى ايران بسته شود.
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى در همايش بين المللى بزرگداشت “علامه بلاغى” در قم، در برابر تفرقه افكنى‏هاى دشمن بايد ايستاد. (25/11/86)
رهبر انقلاب: خون مطهر شهيد مغنيه صدها مثل او مى‏آفريند.
فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى: سپاه از اصولگرايى به عنوان يك تفكر حمايت مى‏كند نه يك جناح سياسى. (27/11/86)
120 ميليارد تومان تسهيلات براى شهريه دانشجويان اختصاص يافت.
رهبر معظم انقلاب به مناسبت درگذشت آيت اللّه توسلى پيام تسليت فرستاد. (28/11/86)
رهبر انقلاب: مردم در انتخابات مراقب افراد دو رو باشيد.
بررسى بودجه 293 هزار ميليارد تومانى در مجلس پايان يافت.
با حضور وزراى نفت و اقتصاد، بورس نفت راه اندازى شد.
رهبر معظم انقلاب: خانواده انقلاب بايد همگرايى خود را روز به روز مستحكم‏تر كنند. (29/11/86)
البرادعى ماجراى تهديد به ترور از سوى اسرائيل را فاش كرد.
آمريكا: نظر ما تأمين نشود، گزارش آژانس بى ارزش است.
البرادعى: با فشارهاى زيادى روبرو هستم ولى تهديد آمريكا نمى‏تواند بر گزارش من تأثير بگذارد.
بنزين با قيمت آزاد براى ايام نوروز عرضه مى‏شود. (30/11/86)
بهره‏بردارى از ميدان نفتى آزادگان زودتر از موعد آغاز شد.
مجلس به وزير جديد آموزش و پرورش رأى اعتماد داد. (1/12/86)
رئيس جمهور در اجتماع پرشور مردم بندر عباس: غرب بايد گزارش البرادعى را بپذيرد.
در جلسه علنى ديروز مجلس الحاقيه مجمع تشخيص مصلحت به بودجه 87 بحث برانگيز شد.
در پرواز مشهد – تهران مهارت خلبان جان 100 مسافر را نجات داد. (2/12/86)
آژانس: تمام موضوعات پرونده هسته‏اى ايران حل و فصل شده است.
گزارش البرادعى حيثيت غرب را به چالش كشيد.
تصميم قطعى براى فروش آزمايشى بنزين آزاد گرفته شد.
جبهه متحد اصولگرايان 290 نامزد خود را نهايى كرد.
74 شناور تندرو ساخت ايران تحويل ارتش و سپاه شد. (4/12/86)
آمريكا: گزارش آژانس ما را نا اميد كرد.
پيروزى هسته‏اى كام مردم را شيرين كرد.
سخنگوى دولت: فروش بنزين آزاد فقط براى نوروز را اعلام كرد.
سيد حسن خمينى: عزت و استقلال خود را فداى دوستى با آمريكا نمى‏كنيم.
ايران خواستار خروج پرونده هسته‏اى از دستور كار شوراى امنيت شد.
عرضه بنزين 500 تومانى در ايام نوروز تثبيت قيمت تورمى بنزين است. (5/12/86)
هاشمى: عملكرد شوراى نگهبان در خور تقدير است.
رئيس جمهور: پيروزى هسته‏اى، محصول مقاومت ملت است. (6/12/86)
اعضاى مجلس خبرگان به ديدار رئيس جمهور رفتند. هاشمى رفسنجانى ميهمان احمدى نژاد.
اخبار خارجى‏
2 جنگنده آمريكايى در خليج فارس سقوط كردند. (19/10/86)
هاآرتص: 2007 سال افكندگى اسرائيل بود. (20/10/86)
اينديپندنت با اشاره به ناكامى سفر اخير بوش: اردك لنگ دست خالى از خاورميانه بازگشت.
فرانسه با موافقت امارات در مجاورت تنگه هرمز پايگاه نظامى احداث مى‏كند. (27/10/86)
وزير كشور انگليس: جرأت نمى‏كنم شب‏ها در خيابان‏هاى لندن قدم بزنم. (1/11/86)
طرح براندازى دولت اردوغان توسط مسؤولان امنيتى تركيه لو رفت. (7/11/86)
سوهارتو ديكتاتور سابق اندونزى درگذشت. (8/11/86)
شوراى امنيت با تسليم در برابر آمريكا، قطعنامه محكوميت اسراييل را بايگانى كرد. (11/11/86)
اوپك با خواست آمريكا براى افزايش توليد نفت مخالفت كرد.
سازمان ديده بان حقوق بشر: آمريكا و اروپا حق ندارند رعايت حقوق بشر را از ديگران بخواهند. (13/11/86)
فرمانده صهيونيست: اسرائيل در تيررس موشك‏هاى دوربرد است. (15/11/86)
ديدار وزير خارجه قطر با وزير جنگ رژيم صهيونيستى افشاء شد. (16/11/86)
جان بولتون ساعتى پيش از احضار مك كانل به سنا: گزارش اطلاعاتى آمريكا را گويا ايرانى‏ها نوشته‏اند.
3 ژنرال پاكستانى در سقوط هلى‏كوپتر كشته شدند.
رئيس “سيا” به استفاده از شكنجه اعتراف كرد. (18/11/86)
وزير دفاع آمريكا: ملزم به دفاع از عراق نيستيم. (20/11/86)
فرمانده ارتش پاكستان نظاميان را از ديدار با مشرف منع كرد. (24/11/86)
مصوبه سنا: استراق سمع در آمريكا نياز به مجوز دادگاه ندارد.
پوتين غرب را به عمليات متقابل موشكى تهديد كرد. (25/11/86)
در صورت پيوستن به پيمان ناتو، پوتين كشورهاى اروپاى شرقى سابق را با موشك تهديد كرد. (27/11/86)
در كاخ سفيد، بوش و سعودالفيصل پشت درهاى بسته مذاكره كردند. (28/11/86)
حزب بوتو و نواز شريف بدون مشرف دولت تشكيل مى‏دهند. (4/12/86)
واشنگتن، تل آويو و پاريس براى بحران آفرينى در لبنان توافق كردند. (5/12/86)

/

خاطراتى سبز از ياد شهيدان

خاطراتى سبز از ياد شهيدان‏ محمد اصغرى نژاد حكم ادب‏ وقتى ديدم حاج هوشنگ ورمقانى – فرمانده محور عملياتى – پا برهنه در منطقه رفت و آمد مى‏كند، تعجب كردم. يك روز يكى از دوستان نزديكش از ايشان پرسيد: راستى چرا پا برهنه در محور رفت و آمد مى‏كنيد؟ چهره حاجى دگرگون شد. نگاهى به محور كه هنگام غروب بود انداخت. گفت: اين محور، جايى است كه شهداى عزيزى از آن عروج كرده‏اند. از ادب به دور است با كفش در اين مكان مقدّس راه بروم.(1) مقام مادر در نگاه شهيد فرزندم هرگاه به مرخصى مى‏آمد، به پايم افتاده، مى‏گفت: مادر، تو را به خدا اجازه بده زير پاهايت را ببوسم. راضى نمى‏شدم اما ايشان هر طور بود كف پاهايم را مى‏بوسيد و مى‏گفت: با اين كار خستگى از تنم بيرون مى‏رود. آخرين بار كه به ديدنم آمد، رفتارش با دفعه‏هاى قبل فرق داشت. او قبل از خداحافظى چفيه‏اش را به من داد. گفت: مادر، فكر مى‏كنم اين آخرين بارى باشد كه زير پاهايت را مى‏بوسم. حاجى كه به شهادت رسيد، براى ديدن پيكر پاكش حركت كردم. ديدم به خواب آرامى فرو رفته است. قبل از بوسيدن چهره مهربانش، زانو زدم و كف پاهايش را بوسه زدم.(2) كيفر عرب بودن‏ بعد از اسارت ما را به شهر العماره در ساختمانى شبيه مدرسه بردند. در بين ما پيرمردى عرب زبان بود كه داوطلبانه به جبهه آمده بود. وقتى عراقى‏ها فهميدند او عرب است، بسيار عصبانى شده، او را وسط حياط آوردند و لختش نمودند. و آب سرد روى بدنش ريختند و با كابل به جانش افتادند. مى‏گفتند: بگو مرا به زور فرستاده‏اند.(3) شكنجه با پنكه‏ تنبيهات و شكنجه‏هاى بدنى در عراق بسيار وحشيانه بود. به عنوان نمونه دستها را از پشت مى‏بستند و پاهاى فرد را به پنكه سقفى متصل مى‏ساختند و بعد پنكه را روشن مى‏كردند. و در حالى كه پنكه مى‏چرخيد، فرد را مى‏زدند.(4) با زبان روزه‏ بچه‏هاى رزمنده در پاسگاه زيد بيش از سه ماه در آن هواى گرم و سوزان خوزستان در خط مقدم سنگر به سر مى‏بردند. بسيارى از آن بسيجى‏هاى نوجوان از فرمانده خود اجازه گرفته بودند تا قصد اقامت ده روز كنند و بتوانند از حال و هواى ماه مبارك رمضان بهره ببرند. بعضى از آن عزيزان با زبان روزه بر سر سفره الهى حاضر شده، رداى شهادت به تن كردند.(5) يك ران مرغ و ده نفر هنگامى كه خبر بازگشت به ايران را از عراق شنيديم، از خوشحالى در پوست خود نمى‏گنجيديم. به هر ترتيب ما را به بغداد بردند و سپس به مرز خسروى آوردند ولى اصلاً غذايى به ما ندادند. با خود گفتيم شايد آنجا به ما غذايى بدهند تا با خاطره‏اى خوش از آنها جدا شويم ولى چيزى به ما ندادند. بعد از چند ساعت معطلى تحويل نيروهاى جمهورى اسلامى شديم. در اسلام آباد براى ما غذا آوردند كه برنج و مرغ بود. پرسيديم اين براى چند نفر است؟ گفتند: براى يك نفر، چه طور مگر؟ جواب داديم: زيرا ما در عراق اگر قرار بود مرغ بدهند، يك ران مرغ را براى ده نفر مى‏دادند. آنها از شنيدن گفته ما متأثر شدند.(6) اين عراقى را بكشيد در جريان عمليات بيت المقدس، استاديوم تختى اهواز به نقاهتگاه رزمندگان موج گرفته تبديل شده بود. و جمعى از خواهران بسيجى به پرستارى از آنها مشغول بودند. يكى از برادران موجى هرگاه من را مى‏ديد، فرياد زده، بانگرانى مى‏گفت:”اين عراقى است، او را بكشيد” سپس با دست خالى حالت شليك اسلحه مى‏گرفت و رگبار مى‏زد و حمله مى‏نمود. يك روز با كارد ميوه خورى دنبالم افتاد و من از ترس به اتاق تداركات رفتم. آن قدر در زد كه همه وحشت زده و مضطرب شدند. مى‏گفت: بايد اين عراقى را بكشم.(7) چشم دل مى‏خواهد در بخشى از مصاحبه شهيد محمود بانى آمده است: جبهه پر از امدادهاى غيبى است. چشم دل مى‏خواهد تا آن را ببيند. در يكى از عمليات‏ها، من و يكى از دوستان با هم بوديم. او شهيد شد و من مجروح. تيرى مستقيم به طرفم آمد، سرخى آن را به چشم مى‏ديدم اما به من برخورد نكرد. آنجا فهميدم من لياقت شهادت پيدا نكرده‏ام.(8) يك فداكارى عظيم‏ سردار شهيد سيد داود علوى – جانشين فرماندهى گردان تخريب لشكر عاشورا – از نخستين اعزام خود به جبهه چنين گويد: درس كه مى‏خواندم، دلم در جبهه و پيش رزمنده‏ها بود… پدر و مادرم بى خبر از آنچه در دلم مى‏گذشت، آرزو داشتند كه در كنكور، رتبه خوبى كسب كنم و وارد دانشگاه بشوم. به همين جهت خيلى مرا براى درس خواندن تشويق مى‏كردند… و چه قول‏هايى كه برايم مى‏دادند، اما من حال و هواى ديگرى داشتم. براى اين كه پدر و مادرم را از خود راضى كرده باشم، در كنكور سراسرى شركت كردم…نگاهى به اوراق امتحانى كردم. جواب اغلب سؤالات را به خوبى مى‏دانستم. با خود گفتم: سيد، اگر از كنكور قبول شوى، به اين زودى‏ها نمى‏توانى جبهه بروى. از طرفى حضرت امام فرموده است كه امروز حضور جوانان در جبهه‏ها برهمه چيز ارجحيت دارد. بالأخره تصميم خود را گرفته، جواب سؤالات را اشتباه زدم. وقتى اسامى پذيرفته شدگان كنكور اعلام شد، نام من در ميان آنها نبود. و پدر و مادرم با آگاهى از اين موضوع راضى شدند جبهه بروم…(9) او را ببريد در عمليات والفجر يك فرمانده مهندسى رزمى لشكر عاشورا اصرار داشت خودروهاى جا مانده در منطقه را عقب ببرد. براى اين منظور سه نفر از بچه‏ها را همراه برد و موفق شد لودر و بولدوزر باقى مانده را توسط دو نفر عقب ببرد. هوا تاريك و منطقه در ديد دشمن بود. ناگهان يك خودرو به ماشين حامل فرمانده خورد و او و راننده‏اش مجروح شدند. بعد از مدتى آمبولانسى از راه رسيد و چون فقط به اندازه يك نفر جا داشت، مى‏خواست فرمانده را با خود ببرد اما يوسف نساجى متين – يعنى همان فرمانده مهندسى رزمى – نپذيرفته، با اشاره به راننده‏اش گفت: «او را ببريد.» هرچه اصرار كردند قبول نكرد. آمبولانس، راننده را با خود برد و فرمانده با آن حال وخيم پياده راهى اورژانس شد.(10) يك روز سخت از اسارت‏ نزديك غروب يكى از روزهاى سخت اسارت فرياد برادران را شنيده، متوجه شديم به دستور فرمانده اردوگاه روى پاهاى سه تن از اسراى ما گازوئيل ريخته، آنها را به آتش كشيده‏اند. بعداً معلوم شد علت آن رويكرد سفّاكانه اين بوده كه برادران ما قطراتى از گازوئيل را كه از منبع مخصوص موتور برق روى زمين مى‏ريخته، جمع كرده بودند تا با آن آسايشگاه را گرم كنند ولى زندان‏بان ما پيش از بهره‏بردارى از كار برادرها اطلاع پيدا كرده بودند.(11) شقاوت دشمن‏ زمانى به عنوان گشت و اسكورت در كردستان انجام وظيفه مى‏كردم كه با خبر شدم برادر مجيد انصارى – كه در حال تردد با خودرو بوده – در جاده به كمين دشمن افتاده است. وقتى به محل، اعزام شديم، درگيرى به پايان رسيده او را به بيمارستان برده بودند. در بيمارستان متوجه شديم، ضد انقلاب سر برادر مجيد را از دو طرف شكافته و با كشيدن موهاى بلندش تلاش داشتند پوست سرش را جدا سازند. و چون رمقى در بدنش باقى نمانده بود، او را كنار جاده رها ساخته بودند.(12) پروانه‏هاى سوخته‏ زمانى كه در كردستان خدمت مى‏كرديم، هر روز در حين عبور از جاده‏هاى پر پيچ و خم آن منطقه شاهد جنايت‏هاى دموكرات و كومله بوديم. در يكى از گشت‏ها كه از گردنه‏اى عبور كرديم، بوى لاستيك سوخته به مشام مى‏رسيد. جلوتر كه رفتيم، مشاهده كرديم دو تن از پاسداران در كمين دشمن به شهادت رسيده‏اند. آن جنايتكاران پيكر آن دو عزيز را در كنار لاستيك‏هاى خودرو قرار داده و با ريختن بنزين روى لاستيك‏ها پيكر آنان را به آتش كشيده بودند.(13) حماسه آن نوجوان‏ دستهاى ما را بسته بودند و ما را مى‏بردند. در مقر عراقى‏ها پشت جبهه، 14، 15 افسر و درجه دار نشسته بودند. اسير 14 ساله بين ما بود. او را صدا زدند و به تمسخرش پرداختند. او زير لب زمزمه‏اى كرده، ناگهان فرياد زد، لبيك يا حسين، لبيك يا خمينى. نارنجكى را كه زير پيراهنش مخفى كرده بود، در آورد و خود را ميان افسرها و درجه دارها انداخت. خودش شهيد شد و بيشتر آن سفاكان را كشت.(14) پى‏نوشت‏ها: – 1. راوى: هادى مخدوى، ر.ك: آرزوى وصال، ص 30 و 40 (ابوالفضل طاهرخانى، شاهد، تهران، اول، 81). 2. راوى: مادر سردار شهيد هوشنگ ورمقانى، ر.ك: آرزوى وصال، ص 57 و 58 (طاهرخانى، شاهد، تهران، اول 81). 3. راوى: آزاده بهنام طاهرى، ر.ك: بشنو از دل، ص 30 (معاونت تبليغات و انتشارات نمايندگى ولى فقيه در نيروى زمينى، بازنويسى و تدوين: شاه رضايى، تهران، اول: 71). 4. راوى: محمد رضا خدا دادى، ر.ك: بشنو از دل، ص 65 و 66. 5. ر.ك: معبر(شهريور 86)، ص 6. 6. راوى: آزاده محمود اتابك، ر.ك: بشنو از دل، ص 151 و 152. 7. راوى: فاطمه عباسى، ر.ك: هم پاى مردان خطر، ص 140. 8. ر.ك: گل‏هاى عاشورايى، ج 2، ص 126 و 127 و 131. ظاهراً بخشى از روايت فوق زبان حال سيد داود علوى است. 9. ر.ك: حديث شهود، ص 102 (ميرسيد، زمزم هدايت، قم، اول، 85). 10. ر.ك: گل‏هاى عاشورايى، ج 2، ص 204. 11. راوى: خواهر آزاده خديجه ميرشكار، ر.ك: هم پاى مردان خطر، ص 45(زركى، قيام، قم، اول، 83). 12. اصغر نصر، ر.ك: قاف عشق، ص 83. 13. ر.ك: قاف عشق، ص 93. 14. راوى: آزاده وحيد خليلى، ر.ك: شهداى غريب، ص 181. 15. ر.ك: شهداى غريب، ص 83. 16. ر.ك: همان مأخذ، ص 132. 17. راوى: يكى از ياران شهيد محسن دهقان پور، ر.ك: روايت عشق (كرامات و خاطراتى از شهداى استان يزد)، ص 42 – 40.

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

* ما با صراحت می گوئیم: ایران و
اسلام مخالف با مصالح آمریکا و شوروی است.

24/ 2/ 63

* الآن جبهه های ما مسجد است. در جبهه های ما الآن از مسجد
بيشتر ذکر خدا گفته می شود. جنگ با صدام یک عبادت الهی است.

24/ 2/ 63

از کسی باک نداشته باشید، همه ابر قدرت ها از قدرت شما
رزمندگان اسلام لرزیده اند.

31/ 2/ 63

نمایندگان دقیقا توجه کنند که به پایان رساندن این مسئولیت
بسیار عظیم جز با جهاد اکبر میسر نخواهد شد.

8/ 3/ 63

وقتی بنا شد همه ما می خواهیم که خدمت بکنیم به این کشور،
می خواهیم که اسیر نباشیم در دست مستشاران آمریکائی یا قلدرهای روسی، ما که بنا
داریم اینطور باشیم، راهش این است که ما با هم باشمی.

10/ 3/ 63

اگر روحانیت که متخصص و کارشناس مسائل اسلامی است در کار
خود کوتاهی کند، به تدریج تفکر غلط و استعماری اسلام منهای روحانیت، نضج می گیرد.

8/ 5/ 63

مساجد باید همچون گذشته قداستش حفظ شود و مرکز نماز، عبادت،
تبلیغ اسلامی و تبیین مسائل دینی و اخلاقی باشد.

8/ 5/ 63

کعبه مرکز قیام و مبارزه با شرک و کفر جهانی است و
مناسبترین جائی که باید در آن شعار «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر اسرائیل به جهانیان
اعلام شود، مراسم حج است.

10/ 5/ 63

سران کشورهای اسلامی بدانند چه بخواند و چه نخواهند، ملت ها
در حال بیدار شدن هستند و اگر بخواهند بمانند و حکومت کنند، باید به اسلام و ملت
های خود متکی شوند نه آمریکا و شوروی.

10/ 5/ 63

/

امام خمینی ثابت و استوار

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا کنون»

عزاداري

«اين گريه ها زنده نگه داشته است مکتب سيدالشهداء را، اين
ذکر مصيبت ها زنده نگه داشته است مکتب سيدالشهداء را، ما بايد براي يک شهيدي که از
دستمان مي رود،علم به پا کنيم، نوحه خواني کنيم، گريه کنيم، فرياد کنيم … اين يک
ميتينگ و فريادي است براي احياي مکتب سيدالشهداء و اينها (اعتراض کنندگان) ملتفت
نيستند، توجه ندارند به مسائل. همين گريه ها مکتب را تا اينجا نگهداشته و همين
نوحه سرائي ها است که، ما را زنده نگه داشته و اين نهضت را به پيش برده است.

اگر سيدالشهداء نبود، اين همه نهضت هم پيش نمي رفت.
سيدالشهداء (ع) همه جا هست «کل ارض کربلاء» همه جا محضر سيدالشهداء است، همه
منبرها محضر سيدالشهداء است، همه محراب ها از سيدالشهداء است.

اگر سيدالشهداء نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان، اسلام را
منسي کرده بودند، و اگر نسيان شده بود يک رژيم طاغوتي در خارج منعکس مي شد و
معاويه و يزيد يک رژيم اسلامي را رژيم طاغوتي معرفي مي کردند و مردم را به جاهليت
بر مي گرداندند … .

ما هر روز بايد گريه کنيم، ما هر روز بايد منبر برويم براي
حفظ اين مکتب، و براي حفظ اين نهضت. اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه
است. اينها (که اعتراض به عزاداري مي کنند) نمي فهمند، بچه اند، سوء نيت ندارند
گرچه ممکن است بعضي از آنها هم سوء نيت داشته باشند و روي نقشه کار کنند همان طور
که در زمان رضاخان، او جلوي منبرها را گرفت و نگذاشت کسي منبر برود …»

17/4/58

«ما که مجالس عزا را به امر حضرت صادق سلام الله عليه و به
سفارش ائمه هدي عليهم السلام به پا مي کنيم، اين مجالس عزا مقابله با ظلم ستمکاران
است. خطباي ما قضيه کربلا را زنده نگهداشتند. گريه کردن بر شهيد زنده نگهداشتن
نهضت است … .

حالا يک دسته آمده اند مي گويند: روضه نخوانيد! اينها نمي
فهمند که روضه يعني چه؟ اينها ماهيت عزاداري را نمي دانند چيست؟ نمي دانند که گريه
کرن بر امام حسين، زنده نگهداشتن نهضت است … .

بچه ها و جوانهاي ما خيال نکنند که مساله، مساله ي ملت
گريه است، اين را ديگران القاء کردند به شماها که بگوئيد ملت گريه! آنها از همين
گريه ها مي ترسند براي اينکه اين گريه، گريه بر مظلوم است، فرياد مقابل ظالم است.
دسته هائي که بيرون مي آيند مقابل ظالم هستند، قيام کرده اند. اينها را بايد حفظ
کنيد. اينها شعائر مذهبي ما است که بايد حفظ بشود. اينها يک شعائر سياسي است که
بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلم فرساها، بازيتان ندهند اين اشخاصي که با
اسماء مختلفه و با مرام هاي انحرافي مي خواهند همه چيز را از دستتان بگيرند …
اينها خيانتکارند، اينهائي که تزريق مي کنند به شما ملت گريه! ملت گريه! اينها
خيانت مي کنند …»

30/7/58

«مجالس عزا بايد سرجاي خودش باشد، و اهل منبر بايد اين
شهادت امام حسين سلام الله عليه را زنده نگهدارند و ملت بايد با همه قدرت اين
شعائر اسلامي را خصوصا اين را زنده نگهدارند که با زنده نگه داشتن آن اسلام زنده
مي شود… .

مجالس عزا را با همان شکوهي که پيشتر انجام مي گرفت و
بيشتر از آن حفظ کنيد و اهل منبر ايدهم الله تعالي کوشش کنند در اينکه مردم را سوق
بدهند به مسائل سياسي اسلامي، مسائل اجتماعي اسلامي و دست از روضه برنداريد که ما
با روضه زنده هستيم».

14/8/59

«همان طور که در سابق عمل مي شد روضه خواني بشود، مرثيه
گفته شود، شعر و نثر در فضائل اهل بيت و در مصائب آنها گفته شود تا اين مردم مهيا
باشند، در صحنه باشند… .

راهپيمائي ها (در روز عاشورا) به عنوان راهپيمائي نباشد،
به عنوان دستجات باشد با همان دستجات سنتي با حفظ جهات شرعي اسلامي و عاشورا را
زنده نگهداريد که با نگهداشتن عاشورا کشور شما آسيب نخواهد ديد».

4/8/60

 

/

تجدید بنای کعبه

تاریخ تحلیلی اسلام

بخش دوم                

قسمت پنجم            
حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

داستان تجدید بنای کعبه

بنابر نقل مشهور سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا گذشته بود
که دراثر سیل ویاآتش سوزی که موجب ویرانی خانۀ کعبه شد داستان تجدید بنای کعبه
درمکه معظمه پیش آمد، ورسول خدا نیزدرآن شرکت جسته ودرهنگامی که می رفت تا میان
طوائف مختلف قریش درمورد نصب حجرالاسود آتش اختلاف شعله ورشده ودست به کشتاریکدیگر
بزنند خدای تعالی بوسیلۀ آنبزرگوار جلوی این اختلاف وخونریزی راگرفت ، بشرحی که
ذیلا خواهید خواند.

والبته درمقابل این قول مشهوردرپاره ای ازروایات عمر آنحضرت
رادرآن موقع بیست وچهارسال وقبل ازازدواج با خدیجه[1]ودربرخی
کمتر ازآن ذکر کرده ، وبه این تعبیر ذکر کرده اند«. . . لما بلغ رسول الله (ص)
الحلم. . . »[2]که ازاین
تعبیر استفاده می شود که داستان مربوط به پانزده سالگی عمر رسول خدابوده است.

وقبل ازورود درشرح ماجرا بدنیست تاریخچۀ مختصری ازبنای خانۀ
کعبه وتغییرات واتفاقاتی راکه درآنجا افتاده بود بخوانید تابه ماجرای سال سی وپنجم
عمر رسول خدا (ص) برسیم.

طبق روایات مشهور وبلکه بگفته مرحوم علامه طباطبائی روایات متواتر
ومقطوع:نخستین کسی که بنای کعبه بدست او انجام شد ابراهیم خلیل (ع)بود[3]، اگر
چه دربرخی از روایات ، بنای اولیۀ آنرا به آدم ابوالبشر (ع)نسبت داده اند و در برخی
نیز آنرا به شیث نسبت داده اندولی خلاف مشهور است پس ازآن همچنان برپا بود تااینکه
قومی ازقبیلۀ جرهم آنرا تجدید بنا کردند وچون دوباره روبویرانی نهاد عمالقمه آنرا
تجدید بنا کرده وبالاخره قصی بن کلاب جد اعلای رسول خدا (ص) آنرا خراب کرده وبصورت
اساسی ومحکم آنرا تجدید بنا کرده وچنانچه برخی نوشته اند سقف آنرا نیز با چوبهائی
ازتنۀ درخت خرما والوارهای محکم دیگر پوشاند.

جانب دیگری ازناحیۀ کعبه نیز خانه ای برای کارهای خود
ومرکزی برای مشورت وتصمیم گیری درکارهای مهم بنا کرد که به «دارالندوه»ـ خانه
شوروی ـ معروف شد.

ولی برطبق نقل ابن هشام درسیره وروایت ابن اسحاق تازمانی که
قریش درزمان رسول خدا بفکر تجدید بنای آن افتادند خانۀ کعبه سقف نداشت، وارتفاع آن
نیز چیزی بیش ازاقامت یک انسان بود، وعبارت سیره اینگونه است :

«فلما بلغ رسول الله (ص) خمسا وثلاثین سنه اجتمعت قریش
لبنیان الکعبه ، وکانوا یهمون بذلک لیسقفوها ویهابون هدمها، وانما کانت رضما فوق
القامه فارادوا رفعها وتسقیفها. . . »[4]

بنای مزبور هم چنان تازمان رسول خدا (ص) برپابود، وچنانچه
گفته شد درسال سی وپنجم عمر آنبزرگوار بودکه داستان تجدید بنای کعبه پیش آمد.

وعلت اینکار رانیز مختلف نقل کرده اند ومشهور آن است که
بدنبال بارانی سیل آسا وحرکت سیلی بنیان کن ازکوههای مکه وویرانی قسمتی ازخانه های
مکه سیل مزبور بدون خانۀ کعبه نفوذ کرد وموجب ویرانی قسمت هائی ازآن گردید، وپس
ازفروکش کردن سیل قریش بفکر تجدیدبنای آن افتاده واقدام به اینکار کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ آمده که سبب اینکار آن شد که زنی درکنار
خانه کعبه بمنظور بخوردادن آن، آتشی روشن کرد که جرقه ای ازآن آتش به جامۀ کعبه
افتاد وآتش گرفت ودرنتیجه مقداری ازدیوار آن نیز سوخت وقریش درصدد تجدید آن برآمد
. . . [5]

وبرخی ازتحلیل گران احتمال داده اند که این روایت ساختۀ بنی
امیه است وانگیزۀ جعل نیز ، موجه جلوه دادن وکاستن عظمت آن جنایت هولناکی است که
بدستور یزیدبن معاویه درمنجنیق بستن خانه کعبه وسوزاندن آن درجنگ با عبدالله بن
زبیر اتفاق افتاد ، وبدنبال آن یزید ازاین جهان رخت بربست ومدتها آثار این ویرانی
وسوختگی درخانه کعبه بود، و عبدالله بن زبیر برای تحریک مردم علیه بنی امیه آنرا
بهمان حال گذارده بود، تاوقتی که درصدد تجدید بنای آن برآمد وآنرا خراب وازنو
ساخت، وتصرفاتی نیز درآن کرد بشرحی که درذیل خواهد آمد.

وبهر صورت اصل داستان بگو نه ای که ما درشرح زندگانی رسول
خدا (ص) نوشته ایم اینگونه بود:

ازاتفاقاتی که دراین دوره اززندگی رسول خدا (ص)یعنی پس
ازازدواج باخدیجه تابعثت پیش آمد داستان تجدید بنای کعبه وحکمیت رسول خدا (ص) است
که مورخین بااختلاف اندکی آنرا نقل کرده اند، واجمال داستان این بود که پس ازآنکه
سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا (ص) گذشته بودـ یعنی ده سال پس ازازدواج با خدیجه
ـ سیلی بنیان کن ازکوههای مکه سرازیر شد ووارد مسجد گردید وقسمتی ازدیوار کعبه
راشکافت وویران کرد، و ـ چنانچه ابن اسحاق گفته است ـ کعبه تاآن روز سقف نداشت
ودیوارهای اطراف آن نیز کوتاه بود وارتفاع آن کمی بیشتر ازقامت یک انسان بود وهمین
موضوع سبب شد تادرآن روزگار سرقتی درخانۀ کعبه بود بدزدند ، وبااینکه پس ازچندی
سارق راپیدا کردند واموال راازاو گرفتند ودستش رابجرم دزدی بریدند ، اما همین سرقت
، قریش رابفکر انداخت تاسقفی برای خانۀ کعبه بزنند ، ولی این تصمیم به بعد موکول
شد.

ویرانی قسمتی ازخانۀ کعبه سبب شد تا قریش به مرمت آن اقدام
کنند وضمنا بفکر قبلی خود نیز جامۀ عمل بپوشانند وبرای انجام این منظور ناچار
بودند دیوارهای اطراف راخراب کنند وازنو تجدید بنا کنند.

مشکلی که سرراهشان بود یکی نبودن چوب وتخته ای که بتوانند
باآن سقفی برروی خانۀ کعبه بزنند ، و دیگر وحشت ازاینکه اگر بخواهند دیوارها
راخراب کنند مورد غضب خدای تعالی قرارگیرند واتفاقی بیفتد که نتوانند اینکار
رابپایان برسانند.

مشکل اول بایک اتفاق غیره منتظره که پیش بینی نکرده بودند
حل شد وچوب وتختۀ آن تهیه گردید ، وآن اتفاق این بود که یکی ازکشتیهای تجاررومی که
ازمصر میآمد درنزدیکی جده بواسطۀ طوفان دریا ـ ویا دراثر تصادف بایکی ازسنگهای کف
دریاـ شکست وصاحب کشتی ـ که بگفتۀ برخی نامش «یاقوم»بودـ ازمرمت واصلاح کشتی مایوس
شد وازبردن آن صرفنظر کرد، قریش نیز که ازماجرا خبردارشدند بنزد او رفته وتخته های
آنرا برای سقف کعبه خریداری کردند وبشهر مکه آوردند .

درشهر مکه نیز نجاری قبطی بود که اونیز مقداری ازمصالح کار
راآماده کرد وبدین ترتیب مشکل کارازاین جهت برطرف گردید.

ومشکل دوم وحشتی بود که آنها ازاقدام به خرابی وویرانی ،
وزدن کلنگ بدیوار خانه وتجدید بنای آن داشتند ، ومی ترسیدند مورد خشم خدای کعبه
قرارگیرند وبه بلائی آسمانی یا زمینی دچارشوند وبهمین جهت مقدمات کارکه فراهم شد
وچهار سمت خانه رابرای خرابی وتجدید بنا میان خود قسمت کردند، جرئت اقدام بخرابی
نداشتندتااینکه ولیدبن مغیره بخود جرئت داد وکلنگ رادست گرفته وپیش رفت وگفت:خدایا
تو میدانی که ما ازدین تو خارج نشده ومنظوری جز انجام کارخیر نداریم ، این سخن
راگفت وکلنگ خود رافرود آورد وقسمتی ازدیوار راخراب کرد. مردم دیگر که تماشا
میکردند وجرأت جلو رفتن نداشتند باهم گفتند:ما امشب راهم صبرمی کنیم اگربلائی برای
ولید نازل نشد، معلوم میشود که خداوند بکارماراضی است واگر دیدیم ولیدبه بلائی
گرفتارشددست بخانه نخواهیم زد وآن قسمتی راهم که ولیدخراب کرده تعمیر می کنیم .

فردا که دیدند ولیدصحیح وسالم ازخانه بیرون آمدودنبالۀ
کارگذشته خودراگرفت دیگران نیزپیش رفته روی تقسیم بندی که کرده بودند[6]اقدام
بخرابی دیوارهای کعبه نمودند.

قریش دیوارهای اطراف کعبه راتا اساس خانه که بدست حضرت
ابراهیم (ع)پایه گذاری شده بود کندند، درآنجا بسنگ سبزرنگی برخوردند که همچون
استخوانهای مهرۀ کمر درهم فرورفته ومحکم شده بودوچون خواستند آنجا رابکنندلرزه ای
شهرمکه راگرفت که ناچارشدند ازکندن آن قسمت صرفنظرکنندوهمان سنگ راپایه قرارداده
وشروع به تجدید بنا کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ است که رسولخدا (ص) نیز دراین عملیات
بدانها کمک میکرد تاوقتی که دیوارهای اطراف کعبه بوسیلۀ سنگهای کبودی که ازکوههای
مجاور میآوردند بمقدار قامت یک انسان رسید وخواستند حجرالاسود رابجای اولیۀ خود
نصب کننددر اینجا بود که میان سران قبائل اختلاف پدیدآمد وهر قبیله ای میخواستند
افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد.

دسته بندی قبائل شروع شد وهرتیره ازتیره های قریش جداگانه
مسلح شده ومهیای جنگ گردیدند، فرزندان عبدالدارطشتی راازخون پرکرده ودستهای خود
رادرآن فرو بردند وبایکدیگر هم پیمان شده گفتند :تاجان دربدن داریم نخواهیم گذارد
غیرازما، کس دیگری این سنگ رابجای خود نصب کند، بنی عدی هم باایشان هم پیمان شدند،
وهمین اختلاف سبب شد که کارساختن خانه تعطیل شود.

سه چهار روزبهمین منوال گذشت وبزرگان وسالخوردگان قریش
درصددچاره جوئی برآمده دنبال راه حلی می گشتند تاموضوع راخردمندانه حل کنندکه کار
بجنگ وزد وخورد منجرنشود.

روز چهارم یاپنجم بودکه پس ازشورگفتگو همگی پذیرفتند که
هرچه ابوامیة بن مغیرة که سالمندترین افراد قریش بود رای دهد بدان عمل کنند واونیز
رأی داد:

نخستین کسی که ازدرمسجد ـ که بطرف صفا باز میشدـ (وبرخی هم
گفته اند مقصود باب بنی شیبة بوده) واردشد دراین کارحکمیت کند وهرچه اوگفت همگی
بپذیرند.

قریش این رای راپذیرفتند وچشمها به درب مسجد دوخته شد .

ناگاه محمد (ص)رادیدند که ازدرمسجد واردشد، همگی فریاد
زدند:این امین است که میآید ، این محمد است!وماهمگی بحکم اوراضی هستیم ، وچون حضرت
نزدیک آمد وجریان رابه اوگفتند فرمود:پارچه ای بیاورید، پارچه راآوردندورسول خدا (ص)
آن پارچه راپهن کرد وحجرالاسود رامیان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هریک ازشما گوشۀ
آنرا بگیرید وبلند کنید، روسای قبائل پیش آمدند وهرکدام گوشۀ پارچه راگرفتندـ
وبدین ترتیب همگی دربلند کردن آن سنگ شرکت جستندـ وچون سنگ رامحاذی جایگاه اصلی آن
آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجرالاسود را ازمیان پارچه برداشت ودرجایگاه آن
گذارد، سپس دیوار کعبه راتاهیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب کارساختمان کعبه
بپایان رسید ونزاعی که ممکن بود به زدوخورد وکشت وکشتاروعداوت های عمیق قبیله ای
منجرشود باتدبیر آنحضرت مرتفع گردید.

واین بود اجمال این داستان ، والبته دراینکه رسولخدا (ص)
باچه لباس وهیئتی دراین کارباقریش کمک می کرد، درکتابهای اهل سنت روایاتی نقل شده
که ما ازذکر آنها دراینجا شرم داریم، وبخواست خداوند درمجموعه این مقالات که بصورت
کتاب جداگانه ای چاپ خواهد شد آن راخواهیم آورد. . .

تاریخی اجمالی ازبنای کعبه وتحولاتی که درطول تاریخ درآن
ایجاد شده

اکنون که بحث تجدید بنای کعبه بمیان آمد مناسب دیدیم یک
تاریخ اجمالی ازبنای کعبه دراینجا ذکرکنیم تادرجاهای دیگرنیازی به عنوان مجدد این
بحث نباشد.

والبته دربارۀ اصل بنای کعبه وهم چنین دربارۀ اینکه تاکنون
چندبار بنای آن تجدید شده اختلافی درروایات دیده می شود که ما بهتر دیدیم ترجمۀ
گفتارمرحوم علامۀ طباطبائی رادرتفسیرالمیزان دراین باره برای شما ذکر نموده وازنقل
اختلافات و رد وایرادهای آن خودداری کنیم.

مرحوم علامۀ طباطبائی درتفسیر آیۀ شریفۀ«ان اول بیت وضع
للناس. . . »«سوره آل عمران آیه 96»بعنوان بحثی تاریخی دربارۀ بنای خانۀ کعبه
وسایرامور مربوط به آن چنین گوید:

این معنا ، متواتر وقطعی است که ، بانی کعبه ابراهیم خلیل
بوده وساکنان اطراف کعبه بعد ازبنای آن، تنها فرزندش اسماعیل وقومی ازقبائل یمن
بنام جرهم بوده اند. وکعبه تقریبا ساختمانی به صورت مربع بنا شده که هرضلع آن به
سمت یکی ازجهات چهارگانۀ :شمال ، جنوب، مشرق ومغرب بوده وبدین جهت اینطور بنا شده
که بادها هرقدر هم که شدید باشد، با رسیدن به آن شکسته شود ونتواند آن راخراب کند
.

واین بنای ابراهیم (ع) همچنان پای برجابود تا آنکه یکبار
عمالقه آن راتجدید بنا کردند. ویکبار دیگر قوم جرهم (ویااول جرهم بعد عمالقه،
همچنان که درروایت واردۀ ازامیرالمؤمنین اینطور آمده بود. ) [7]

وآنگاه، وقتی زمام امرکعبه به دست قصی بن کلاب، یکی ازاجداد
رسول خدا (ص)افتاد (یعنی قرن دوم قبل ازهجرت) قصی آن راخراب کرد وازنو بااستحکامی
بیشتر بنا نمود وباچوب دوم (درختی شبیه به نخل) وکنده های نخل آن راپوشانید ،
ودرکنار آن بنائی دیگر نهاد به نام دارالندوة، که درحقیقت مرکز حکومت وشورای
بااصحابش بود. آنگاه جهات کعبه رابین طوائف قریش تقسیم نموده که هرطایفه ای خانه
های خودرابرلبۀ مطاف پیرامون کعبه بنا کردند ودر خانه های خود رابطرف مطاف
بازکردند.

بعضی گفته اند:پنج سال قبل ازبعثت نیز یکبار دیگر کعبه به
وسیله سیل منهدم شد، وطوائف قریش عمل ساختمان آن را دربین خود تقسیم کردند، وبنائی
که آن رامی ساخت مردی رومی بنام «یاقوم»بودونجاری مصری اوراکمک می کرد ، و چون
رسیدند به محلی که باید حجرالاسود راکاربگذارند، دربین خود نزاع کردند، که این
شرافت نصیب کدامیک ازطوائف باشد؟ درآخر همگی برآن توافق کردند که محمد (ص)راکه
درآن روز سی وپنج ساله بود بین خود حکم قراردهند، چون به وفور عقل وسداد رای
اوآگاهی داشتند . آن جناب دستورداد تاردائی بیاورند وحجرالأسود را در آن نهاده وبه
قبائل دستورداد تا اطراف آن راگرفته وبلند کنند، وحجر رادرمحل نصب یعنی رکن شرقی
بالا بیاورند. آنگاه خودش سنگ رابرداشت ودرجایی که می بایست باشد، قرارداد.

ادامه دارد

 



[1] ـ2ـسیرۀ نبویه ابن کثیر ج1ص270ـ 274.

/

تفسیر سوره رعد

هدايت در قرآن

قسمت اول

آيت الله جوادي آملي

تفسير سوره رعد

در ادامه بحث «هدايت در قرآن»، و مطالبي كه در گذشته مطرح
شد، به طور خلاصه عرض مي كنيم:

بحث در اين بود كه خداي متعال، رسول الله(ص) را با سمت هاي
مخصوصي معرفي كرد، يكي از آن سمتها اين بود كه بر مردم آيات قرآن را تلاوت مي
فرمايد، و همچنين كتاب و حكمت را  به آنان
تعليم مي نمايد و ديگر مسأله تهذيب نفوس و تزكيه بود كه تمام اينها در حقيقت براي
«تذكرة» است. مي فرمايد: «ان انت الا مذكر» و بمناسبت بحث تذكره، طوايفي از آيات
قرآن كريم مطرح شد كه نشانه مذكر بودن رسول الله است و بدين مناسبت چند طايفه از
آيات قرآن مطرح شد كه نشانه سبق آگاهي انسان، نسبت به اين معارف بود. در اين ميان،
آيات نسيان، آيات عهد، آيه فطرت و آيه ميثاق نيز مورد بحث قرار گرفت.

در ادامه بحث هدايت، يادآور مي شويم، سوره اي كه مسائل
تعليم كتبا و حكمت را جامع تر در بر دارد و براي مطالعه و بررسي شايد آسانتر باشد-
گرچه تمام آيات قرآن، اينچنين است- سوره مباركه رعد است كه اين سوره مي تواند
«يعلمهم الكتاب و الحكمة» را تبيين نمايد.

 

تشخيص مكي يا مدني بودن سوره

اين سوره مباركه ظاهراً در مكه نازل شده است تشخيص اينكه
اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه، با تأمل در محتواي همان سوره است. معمولاً
سوره هائي كه د رمكه نازل ميشد ناظر به اصول كلي دين بود، زيرا در مكه، مسئله
توحيد ربوبي و وحي و رسالت و معاد مورد انكار بود، از اين روي در مكه معارف و اصول
كلي دين مطرح بود. در مدينه منوره، ضمن اينكه به اين معارف، اشاره مي شد، خداوند
احكام و حدود الهي را يكي پس از ديگري مقرر مي فرمود، بسياري از احكام در مدينه
نازل شده است.

در سوره مباركه رعد، آنچه كه مطرح است، تبيين همين خطوط كلي
دين است يعني ضرورت توحيد ربوبي و ضرورت وحي و نبوت و رسالت و معاد، البته همه سور
مكيه، ناظر به اين اصول كلي اند، گرچه بعضي از سور به برخي از اين اصول، اختصاص
بيشتري دارند.

آغاز و پايان اين سوره نشان مي دهد كه درباره وحي و رسالت
است، زيرا در اول سوره مي فرمايد: «و الذي انزل اليك من ربك الحق»- آنچه كه براي
تو نازل شده و به سوي تو تنزل پيدا كرده، حق است. و در آخر سوره هم مي فرمايد:«و
يقول الذين كفروا لست مرسلاً قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم»- و آنانكه كافر
شدند مي گويند تو فرستاده خداوند نيستي، بگو خدا خود گواه است بين من و شما…

اين از باب عود ذيل به صدر، تناسب يك سوره را بيان مي كند.
آغاز سوره درباره حقانيت وحي است و پايانش نيز همين است. بنابراين، سوره در مكه
نازل شده و قسمت مهمش درباره وحي و رسالت است و حقانيت وحي را به تبيين حقانيت
محتواي آن برگزار مي كند.

 

تفسير سوره رعد

«بسم الله الرحمن الرحيم»

بسمله در آغاز هر سوره اي است بجز سوره توبه زيرا سوره توبه
تتمه سوره انفال است، پس «بسم الله» جداگانه اي لازم ندارد، گذشته از آن، چون اين
سوره برائت است از سوي خداوند و قطعنامه اي است كه بوسيله اميرالمؤمنين (ع) در مكه
«يوم الحج الاكبر» خوانده شده و اعلام انزجار مسلمين از مشركين است، لذا بسم الله
ندارد.

بسمله متناسب با مطالب سوره است

مطلب دوم اينكه «بسم الله» كه در آغاز اين سوره است با سوره
هاي ديگر، مشترك لفظي است نه مشترك معنوي. به اين معني كه «بسم الله» در آغاز هر
سوره اي، متناسب با مطالب آن سوره است. اينطور نيست كه «بسم الله» در آغاز سوره
فاتحه با بسم الله در اول سوره رعد به يك معني باشد. آن رحمانيتي كه خداوند به
عنوان بيان مطالب سوره فاتحه اعمال مي كند، غير از رحمانيتي است كه در معارف سوره
رعد است و همچنين هر محتوائي كه آن سوره مخصوص به خود دارد، بسم الله كه در آغاز
آن سوره است با محتواي آن سوره مناسب است و تبيين مي شود، رحمانيت خدا در يك جا به
نحوي است و رحيميت حضرتش در يك جا به نحوي است كه در جاي ديگر به نحوي ديگر است. و
براي اينكه انحاء ظهورش فرق كند، در موردي كه مي خواهد رحتمهاي توحيدي را تبيين
كند به يك نحو است و رحمتهاي معاد يا رحمتهاي موعظه و يا رحمتهاي احكام، اگر تبيين
شود، به نحوي ديگر است.

بنابراين، «بسم الله» در آغاز هر سوره، تناسب با محتواي آن
دارد، و از اين روي «بسم الله» هر سوره، جزء همان سوره است و لذا نمازگزار موظف
است كه بسم الله هر سوره اي را- بجز چهار سوره اي كه سجده واجب دارند- به قصد همان
سوره بگويد. پس اگر «بسم الله» را به قصد سوره اي گفت و سوره ديگري را شروع كرد،
حكمش حكم عدول من سورة الي سورة اخري است.

و همچنين كسي كه متطهر نيست، و حق قرائت سور عزائم را
ندارد، اگر بسم الله را به قصد يكي از آن سوره ها بخواند، جايز نيست ولي اگر به
قصد ديگر سوره ها بخواند اشكال ندارد.

پس در 113 سوره اي كه آغاز تمام آنها با بسم الله است، وقتي
بسم الله جزء سوره باشد، حتماً با كل سوره پيوند معنوي دارد.

حروف مقطعه

المر

از حروف مقطعه است و بحث آن قبلاً گذشته است. اجمالاً بين
اين حروف مقطعه با محتواي سوره هم تناسب وجود دارد. نكته در اين است كه فايده ذكر
اين حروف مقطعه چيست؟

براي آن وجوهي ذكر كرده اند. خواسته اند بفهمانند كه مثلاً
قرآن كريم از همين حروف تشكيل شده كه مواد اوليه اش بدست همه شما است ولي توان
اينكه يك سوره كوچك را بياوريد، نداريد.

وجه ديگر اينكه اين رمزي است بين متكلم و مستمع كه معصوم
(ع) است. در آغاز سوره وقتي اينگونه حروف مقطعه را مي شنيدند، مجبور مي شدند ساكت
شوند زيرا برايشان تازگي داشت.

و اما چرا در آغاز بعضي از سور، حروف خاصي انتخاب شده است؟
گفته شده كه: بين اين حرف با مضمون سوره ارتباطي است، و اين را از آنجا استنباط
كرده اند كه گفته اند: مثلاً سوره اي داريم كه اولش «الم» است و سوره اي داريم كه
اولش «ص» است، و سوره اي در قرآن وجود دارد كه اولش «المص» است. ما وقتي آن دو
سوره را با سوره اي كه اولش «المص» است مي سنجيم مي بينيم اين سوره به تنهايي جامع
مضمونهاي سوره «ص» و سوره «الم» است. پس معلوم مي شود اين حروف مقطعه با مضمون آن
سوره در ارتباط است.

در آغاز سوره رعد «المر» است. و بعضي از سور آغازشان «الم»
است و برخي آغازشان «الر» است، پس سوره رعد، در تحليل،‌ جامع مضامين مشترك سوره
«الم» و سوره «الر» است.

كتاب تكوين و كتاب تدوين

«تلك آيات الكتاب و الذي انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر
الناس لايؤمنون».

تلك،‌ اشاره به بعيد است براي اينكه مشار اليه بعد منزلت و
مرتبت دارد.

آيا منظور از آيات كتاب، آيات تدوين- يعني قرآن- است، يا
اينكه منظور، آيات كتاب تكوين است.

در اين آيه هم كتاب تدوين و هم كتاب تكوين، منظور خداوند
است. آيات كتاب تدوين يعني آنچه در قرآن كريم است حق است و اگر شما اهل مطالعه
كتاب آسماني باشيد با تدبر طبيعي مي توانيد به حق برسيد و اگر اهل استنباط لفظي
باشيد، باز هم به حق مي رسيد. پس آنجا كه مي فرمايد «تلك آيات الكتاب»، اين كتاب
تكوين است، و «الذي انزل اليك» همان قرآن و كتاب تدوين مي باشد.

آنچه كه در نظام آفرينش است حق است و در آن باطل راه ندارد.
در نظام تدوين و كتاب آسماني هم باطل راه ندارد چرا كه حق محض است. كاري كه نظام
داخلي اش تأمين است و هدف و غايتش هم تأمين، اين مي شود: حق. و اما كاري كه اركان
داخلي اش ناتمام است و مقصد و هدف ندارد، مي شود: باطل.

مي فرمايد: هم آنچه در جهان خلقت است، حق است و هم آنچه را
كه اين كتاب آسماني ادعا مي كند، حق است زيرا با برهان مطالبش را اثبات مي كند و
سخني كه با برهان آغشته است حق است؛ حركتي كه به مقصد مي رسد حق‌ است؛ آفرينشي كه
هدف دارد حق است و مطلبي كه به برهان تكيه مي كند حق است.

بطلان و بيهودگي در كتاب الهي راه ندارد

پس اگر كسي بخواهد روي براهين از آيات قرآن استفاده كند، به
حق مي رسد و اگر بخواهد جهان را مورد مطالعه قرار دهد و دقت در آن كند، باز هم به
حق مي رسد و به مبدأ عالم و معاد عالم يقين پيدا مي كند.

«تلك آيات الكتاب و الذي انزل اليك من ربك الحق»

نه بطلان در حريم قرآن راه پيدا مي كند، و نه مي شود آن را
ابطال كرد. و همچنين نه بطلان در حريم نظام آفرينش راه دارد و نه مي توان آن را
ابطال كرد، نه خود اينها بي مقصد و بي هدف اند و نه مي شود جلوي اين قافله روان را
گرفت، چه اينكه احدي نيست كه بتواند آيات قرآني را تحريف كند و باطل را در قرآن
راه بدهد. بنابراين، نه اينها باطل اند و نه قابل ابطال. نه خود بي هدف اند و نه
جلوي آنها را مي توان گرفت. اين دو خط (باطل بودن و عبث بودن) نه در آيات تكويني
است و نه در آيات تدويني.

و به عبارت ديگر: نه خود جهان بي مقصد خلق شده است و نه مي
توان جلوي قصد و هدفش را گرفت و نگذاشت به مقصد برسد. و چنين است آيات قرآن كريم
كه نه سخن باطل دارد و نه مي توان آن را ابطال كرد و باطل را در حريم آن راه داد.
نه مي شود سوره اي ساخته و بر قرآن تحميل نمود و در لابلاي سور محكمه قرآن جاسازي
كرد بنام تحريف و نه مي توان با برهان عقلي ثابت كرد كه محتواي آياه اي
–العياذبالله- باطل است. پس نه في نفسه باطل است و نه قابل ابطال چه اينكه جهان
تكوين نيز نه في نفسه باطل ايت و نه قابل ابطال غير.

قرآن، مبرهن است و هرگز نمي توان آن را با دسيسه و انحراف
با باطل مخلوط كرد. قرآن،‌حق صرف است كه به هيچ وجه نه في نفسه باطل است و نه
بطلان پذير و قابل ابطال.

«و لكن اكثر الناس لايؤمنون»

اين استدراك براي اين است كه نه اينها در قرآن دقت و تدبر
مي كنند كه از روي فكر و برهان، به حق برسند 
نه در كتاب تكويني مي انديشند كه باد تدبر در نظام آفرينش بحق راه پيدا
كنند، چون اكثر مردم ايمان ندارند و گويا خوابند و حقايق را نه مي بينند و نه مي
شنوند.

در روايت از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمود: «الناس
نيام و اذا ماتوا انتبهوا»- مردم خوابند و هنگام مرگ بيدار مي شوند.

به فكر نيستند كه از كجا آمديم؟ به كجا مي رويم؟ و در چه
راهي قدم برداشته ايم؟

اكثر مرد به اين فكرند كه خود راتأمين كنند و در حد يك
موجود گياهي يا حيواني بسر ببرند؛ خوب غذا را تهيه كنند و خوب بخورند! اينها تازه از
حريم نباتيت هم تجاوز نكرده اند، تا چه رسد كه به حريم انسانيت گام بگذارند.

بنابراين، هيچ عذري براي احدي نيست زيرا كسي كه قدرت تفكر و
انديشيدن دارد و مي تواند با آيات الهي تماس بگيرد و اگر نمي تواند، قطعاً براي او
آسان است كه در اسرار عالم خلقت غور و تفكر كند و آيات تكويني را مطالعه نمايد، و
چنين كسي كه حجت تكويني و حجت تدويني بر او تمام شده است، هيچ عذر و بهانه اي نمي
تواند بياورد.

اگر او با مطالعه در كتاب تدوين بحق رسيد و الله را شناخت و
به ربوبيت پي برد يقيناً پي مي برد كه رب العالمين انسانها را رها نكرده بلكه براي
انسان نبوت و رسالتي را تهيه كرده و پيامبراني را اعزام نموده و با نشانه هائي كه
در دست دارد، پيامبر الهي را از متنبيان تشخيص مي دهد و چراغي را كه خداون برايش
آفريده با آن چراغ راه را از چاه تشخيص مي دهد كه همان وحي است و به دنبال وحي
بايد حركت كند. و اگر كسي خوب در اسرار عالم فكر كند، به مبدأ و معاد و وحي مي رسد
و آن وقت خود مي شود چراغ و وحي مي شود صراط و به دنبال صراط حركت مي كند.                 ادامه دارد

*پيامبر اكرم(ص):

«شر الناس يوم القيامة الذين يكرمون اتقاء شرهم»      (كافي- ج 2- ص 327)

بدترين مردم در روز قيامت كساني هستند كه مردم براي مصون
ماندن از شرشان آنان را احترام كنند.

 

/

پیام شهید

پيام شهيد

اين وصيت‌نامه‌ها انسان را مي‌لرزاند و بيدار مي‌کند               امام خميني

شهيد عباس ميرهادي فرمانده گردان امام رضا‌(ع) از
لشگر هفده علي‌بن ابيطالب‌(ع)

شهيد سيد عباس ميرهادي با اينکه او سرپرست 3
خانواده بود و مشکلات خانوادگي عجيبي داشت، با اين وضع لحظه‌اي از جنگ خسته نمي‌شد
در پشت جبهه سعي در جذب نيرو داشت و شب و روز به روستاها مي‌رفت و در اين رابطه با
مردم صحبت مي‌کرد. و مي‌گفت من حجت را بر شما تمام مي‌کنم، بايد جنگ را در رأس همه
امور قرار دهيد.

در پشت جبهه با تفکرات انحرافي و منافقانه برخورد
مي‌کرد، و از کنار مسائل بي‌تفاوت نمي گذشت و نسبت به اشتباهات مسئولين شهر بعنوان
انجام وظيفه تذکر دلسوزانه مي‌داد.

او قبل از شهادت متوجه شهيد شدن خود شده بود، او
خود نقل کرده بود که وقتي خدا بمن فرزندي داد و در حال اذان گفتن بگوش او بودم، در
بين اقوام و خويشان بي‌اختيار اشگ مي‌ريختم و به حال يتيمي اين کودک شديداً گريه
مي‌کردم، و همه اقوام بگريه افتادند و من مي‌گفتم خدايا اين دختر معصوم فرزند شهيد
است. و وقتي از او سؤال شد که از کجا مي‌داني شهيد مي‌شوي در يک کلام گفت که: «اجر
جهاد شهادت است».

قسمتي از وصيت‌نامه شهيد عبدالل معيل مسئول واحد
بسيج لشکر 17 علي بن ابيطالب

… حالا که اسلام را بعنوان يک قدرت برتر و تنها
راه رسيدن به سعادت بشريت عرضه‌ کرده‌ايد و ديگر مسلمين بواسط پايداريتان با طاغوت
و حکام جورشان در ستيزند و از طرفي جوانان مسلمان به بي‌محتوائي مکاتب شرق و غرب و
در نتيجه نسب به آنان سرخورده‌اند و تنها راه نجات را اسلام يافته‌اند و مي‌بينيد
و مي‌شنويد که همه جا نداي اسلام خواهي بلند است و نصرتهاي الهي يکي پس از ديگري
شامل مسلمين مي‌گردد، مبادا تبليغات سوء و شيطاني دشمنان اسلام در شما اثر بگذارد
و به اهميت کارتان پي نبرده و سنگر پاسداري را در همه جا خالي بگذاريد که ثابت
کرده‌ايد ثابت قدم خواهيد ماند و در شناختن راه و دنباله‌روي هيچگاه از امام
بزرگوار و قائم مقام رهبري حضرت آيت الله منتظري فاصله نگيريد که ايشان هم سلام را
بهتر مي‌شناسند و همه دشمنان اسلام و نيرنگ‌هاي سازمانهاي مخوف و جاسوسي آنان را
بهتر مي‌شناسند و بدانيد که خداوند اين توفيق را به شما داده است که تحت رهبري
امام بزرگوار اسلام را از انزوا در آورده و به 
عنوان يک ملت اسوه ديگران از شما درس گرفته و زمان عظمت اسلام فرا رسيده
است.

قسمتي از وصيت‌نامه شهيد علي ايزدي، فرمانده
گروهان مستقل ذوالجناح از لشگر 17 علي‌بن ابيطالب‌(ع)

اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي
ممات محمد و آل محمد.

در لحظايت حساس قلم در دست گرفته‌ام، گوئي ساعات
آخر زندگي حيات خويش را مي‌گذرانم و آماده سفر هستم، بارو بنه‌ام را مهيا نموده‌ام
تا بديدار عاشقم بروم، به پيش کسي که از او آمده‌ايم، لذا بر خود دانستم چند سطري
مطالب خويش را هرچند مختصر بتحرير درآورم، اينک غسل شهادت کرده‌ام و هرچه که بر
روانم جاري مي‌گردد بيان مي‌نمايم، اي مردم بخون تمامي شهدا سوگند، به مقدسات
اسلام قسم که روز قيامي در پيش است، بياد روز حسرت و پريشاني باشيد، روزي که همه
از هم مي‌گريزند و فقط اعمال نيک هر کس ناجي او خواهد بود. قدر همديگر را بدانيد
اخلاق اسلامي ر رعايت فرمائيد و بوظايف خويش خوب عمل کنيد، راهي که فرزندان شما
رفته‌اند، راهي که شما ملت برگزيده‌ايد صراط عزت و سربلندي است راهي که سختي‌ها و
مشقتها دارد، راهي است که برگشت ندارد و خدا نکند آدمي از اين راه پر رهرو که از
مقربان الهي هستند جدا شود، از خدا بخواهيد عاقبت بخير گرديد.

اي پدر و مادر بزرگوارم، اين را خوب مي‌دانم که
برايم چه کشيده‌ايد، اما اينرا متذکر شوم که رسول خدا و اهل بيت‌(س) بيش از اينها
بخاطر اسلام و حفظ قرآن زحمت‌ها کشيدند و خون‌ها بپايش ريخته شد، پس اگر خويش ر
رهرو و اهل بيت‌(ع) بدانيد تمام اينها براي شما سهل و آسان خواهد بود و اضافه بر
آن مايه سربلندي شماست که امانت خدا را در راه خوشنودي او بقربانگاه فرستاديد و
اميد است پرچم اسلام با پيروزي و نصرت هر چه سريعتر به اهتزاز درآيد …

 

/

صبر و استقامت

مديريت
اسلامي

شرح
صدر

قسمت
سيزدهم ـ حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

صبر
و استقامت

در
قسمتهاي گذشته درباره آگاهي،سياست،حسن خلق،رفق،قاطعيت،انتقاد پذيري و تغافل،و
رابطه اين خصال با شرح صدر و مديريت مطالبي تقديم خوانندگان گرامي شد و سخن به نقش
آفرينيهاي اميد، و رابطه اين خصلت با مديريت و شرح صدر رسيد و اينك ادامه بحث:

 

شرح
صدر و اميد

براي
پيدا كردن رابطه عنصر اميد و شرح صدر بايد حساب كرد كه اصولا چرا انسان نااميد مي
شود، و علت اصلي نوميدي چيست؟، چرا بعضي از مردم در برخورد با مشكلات زود حالت ياس
و نوميدي به آنها دست مي دهد و برخي ديگر در سخت ترين شرايط، اميدوارند و دست از
تلاش براي رسيدن به مقصود بر نمي دارند؟

پاسخ
اين است كه علت اصلي ياس و نوميدي در برخورد با سختي ها، كم ظرفيتي است، اشخاص كم
ظرفيت توان لازم را براي برخورد با مشكلات ندارند و لذا خيلي زود مي بُرند و كابوس
ياس آنها را فرا مي گيرد.

افراد
كم ظرفيت نه تنها توان برخورد صحيح با مشكلات را ندارند بلكه توان برخورد درست با
خوشي ها نيز از آنها سلب شده است، و لذا هم در خوشي خود را گم مي كنند و هم در
ناخوشي. اين مساله به دليل اهميت فوق العادۀ آن در انسان شناسي، و بازسازي انسانيت
آدمي در قرآن كريم به طور مكرر و به صورت هاي گوناگون مطرح شده است. در سورۀ روم
آيه 36 مي خوانيم:

«و
اذا أذقنا الناس رحمة فرحوا بها و إن تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم اذا هم يقنطون».

هنگامي
كه كمي طعم رحمت به مردم بچشانيم خوشحال مي شوند و هر گاه رنج و مصيبتي به خاطر
اعمالي كه انجام داده اند به آنها برسد ناگهان مايوس و نااميد مي گردند.

در
سورۀ اسراء آيه 83 مي خوانيم:

«و
إذا أنعمنا علي الإنسان أعرض و نابجانبه و إذا مسّه الشّر كان يؤساً».

هنگامي
كه به انسان نعمت دهيم «از حق» روي مي گرداند و با حالت كبر و غرور فاصله مي گيرد،
و وقتي كه كمترين ناراحتي به او دست مي دهد ياس و نوميدي بر او مسلط ميگردد.

و
در سوره فصلت آيه 48 و 49 ملاحظه مي كنيم:

«لا
يسأم من دعاء الخير و إن مسّه الشّرّ فيؤس قنوط، و لئن اذقناه رحمة منا من بعد
ضراء مسّته ليقولنّ هذا لي و ما أظن السّاعة قائمة…».

آري
انسان از طلب خير خسته نمي شود ولي همين كه دچار شرّ مي گردد خيلي زود نوميد و
مايوس مي گردد. و اگر رحمتي از خود به او بچشانيم مخصوصا پس از بلائي كه به او
رسيده باشد حتما مي گويد اين از كارداني خودم بود و من اصلا گمان نمي كنم قيامتي
برپا گردد…

اين
حالت، حال طبيعي عموم افراد كم ظرفيت است كه توان برخورد با خوشي و ناخوشي را
ندارند، در خوشي مغرور و خودپسند مي شوند. ضعف ها و ناتوانيهاي خود و هم چنين ولي
نعمت خود را فراموش مي كنند از حق اعراض مي كنند و از حقيقت و حقيقت جويان و حق گويان
فاصله مي گيرند. و منكر حقايق عقلي مي گردند، و در ناخوشي زود مي بُرند و عرصه
گيتي را بر خود تنگ مي بينند و ياس و نوميدي سر تا پاي وجود آنها را فرا مي گيرد.

اكنون
كه عامل اصلي نوميدي را شناختيم به سادگي مي توانيم رابطه شرح صدر و اميد را پيدا
كنيم، چون شرح صدر چيزي جز گسترش ظرفيت فكري و روحي انسان نيست، و بر اين اساس
عوامل شرح صدر، اسباب ايجاد اميد در انسان هستند، اين عوامل و اسباب را در آينده
به طور مبسوط توضيح خواهيم داد ولي آن چه در اينجا به تناسب مباحث گذشته جالب توجه
است شناخت اجمالي عوامل اصلي شرح صدر و بالا رفتن ظرفيت رواني انسان در ارتباط با
اميد در سختي ها و حفظ تعادل در خوشي ها است كه در سورۀ معارج و سورۀ هود پس از
طرح توان انسان هاي كم ظرفيت در برخورد با خوشي ها و ناخوشي ها به آن اشاره شده
است:

در
سوره معارج آيه 19 و آيات بعد از آن مي خوانيم:

«إنَّ
الإنسان خلق هلوعاً. اذا مسه الشّرّ جزوعاً و إذا مسه الخير منوعاً إلا
المصلين…».

به
تحقيق كه انسان به شدت حريص آفريده شده هنگام برخورد با شرور ناملايمات بسيار بي
تابي مي ند، و چون به خيري مي رسد از انفاق به ديگران سخت امتناع مي ورزد مگر
افراد نمازگزار… .

و
در سوره هود آيه 9 و آيات بعد از آن مي خوانيم:

«و
لئن اذقنا الإنسان منا رحمة ثمّ نزعناها منه إنّه ليؤس كفور و لئن أذقناه نعماء
بعد ضرّاء مسته ليقولنّ ذهب السيئات عني إنه لفرح فخور، إلا الذين صبروا و عملوا
الصالحات…».

اگر
به انسان طعم نعمتي بچشانيم سپس آن را از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد
بود. و اگر نعمت هايي پس از شدت و ناراحتي به او برسانيم مي گويد مشكلات از من
برطرف شد، او در شادي و فخرفروشي سخت غرق مي شود، مگر كساني كه اهل صبر و عمل
شايسته هستند… .

در
اين آيات تصريح شده كه انسان به طور طبيعي توان و ظرفيت برخورد با مشكلات را
ندارد، در ناخوشي ها بي تابي مي كند و نااميد مي گردد و در خوشي ها خود را گُم مي
نمايد و از اين كه ديگران در سايه راحتي او به راحتي برسند و از خوشي او بهره مند
شوند بخل مي ورزد و امتناع مي كند، اين يك مطلب كه در آيات قبلي هم با الفاظ ديگري
اين معاني آمده است.

ولي
در سوره «معارج» و «هود» پس از تبيين عدم توان و ظرفيت عامه مردم در برخورد با
مشكلاتف عده اي از اين عموم استثناء شده اند، در سورۀ «معارج» افرادي كه پيوسته
اهل نماز هستند، اهل انفاق هستند، عملا قيامت را باور داشته باشند، از نظر جنسي
بتوانند خود را كنترل كنند، اهل امانت باشند و از تحمل شهادت «گواهي» و اداء آن
استنكاف ننمايند. و در سورۀ «هود» كساني كه اهل صبر و مقاومت و عمل شايسته باشند
به عنوان افرادي معرفي شده اند كه توان و ظرفيت برخورد درست با خوشي ها و ناخوشي
ها را دارند.

در
سورۀ «معارج» ويژگي هاي افرادي مستثني، خلاصه تر و در سورۀ «هود» مشروح تر بيان
شده است.

و
به سخن ديگر اگر كسي اهل مقاومت و عمل صالح شد، توان و ظرفيت و شرح صدري پيدا مي
كند كه در خوشي و ناخوشي آن گونه كه بايد عمل خواهد كرد، نه در خوشي خود را گُم مي
كند و نه در مشكلات مايوس مي شود و بدين ترتيب يكي از اصلي ترين اصول اخلاقي در
مديريت را احراز مي نمايد.

 


صبر و استقامت

نهمين
صفت از صفاتي كه مدي شايسته بايد واجد آن باشد صبر و استقامت است.

همان
طور كه در آيه 11 از سورۀ «هود»، «إلا الذين صبروا و عملوا الصالحات» ملاحظه
فرموديد، صبر در كنار ساير اعمال شايسته تنها خصلتي است كه از ديدگاه قرآن كريم در
انسان، توانِ برخوردِ صحيح، با خوشيها و ناخوشي ها را ايجاد مي نمايد. ما هم در
كنار ساير صفاتي كه براي يك مدير شايسته لازم است و در گذشته شرح اين صفات را
ملاحظه فرموديد، صفت صبر را به عنوان آخرين و مهم ترين و ضروري ترين صفاتي كه براي
مديريت لازم است مطرح مي كنيم.

اصولا
ساير صفاتي كه براي مدير و مديريت ضروري است، در تحقق نياز به صبر و مقاومت دارند
و از اين ديد مي توان گفت صفت صبر اساس و زير بناي ساير صفات است، ارتباط شرح صدر
و صبر هم ارتباطي بسيار نزديك و قوي است.

زيرا
همان طور كه قبلا توضيح داديم كه شرح صدر عبارتست از ظرفيت داشتن جان براي ادراكات
و احساساتي كه بر آن وارد مي گردد، قلبي كه نه احساس خوشي آن را پر مي كند و نه
احساس ناخوشي، و نه در اوج قدرت لبريز مي شود و نه در حضيض ذلت، با ظرفيت است، و
صاحبدلي اين چنين، داراي شرح صدر مي باشد.

يك
شاخه شرح صدر يعني ظرفيت دل در رابطه با احساس ناملايمات، صبر و استقامت ناميده مي
شود.

اصولا
مديريت، برخورد انسان با مشكلاتِ اهدافي است كه براي تحقق آن تلاش مي كند، و در
شرايط خاصي مانند شرايط كنوني جمهوري اسلامي به ميزان گستردگي و عمق مشكلات،
مديريت سختي هاي بيشتري دارد و لذا صبر و مسئوليت را تا به آخر درست انجام دهد كه
پر حوصله مقاوم و صبور باشد.

نقش
صبر و مقاومت در كارها تا آنجا است كه اگر اين عنصر از كارها برداشته شود ساير
عناصري كه مي توانند در تحقق هدف، انسان را ياري كنند بي نتيجه مي شوند، به گفته
امام علي عليه السلام:

«الصبر
في الأمور بمنزلة الرأس من الجسد فإذا فارق الرأس الجسد فسد الجسد، و إذا فارق
الصبر الأمور، فسدت الامور».[1]

نقش
صبر در كارها، نقش سر در بدن است، همان طور كه وقتي سر از بدن جدا شود بدن فاسد مي
شود، وقتي صبر از كارها جدا گردد كارها تباه مي گردند.

حضرت
عيسي (ع)نيز مي فرمود:

«انكم
لا تدركون ما تحبون إلا بصبركم علي ما تكرهون».[2]

تحقيقا
شما نمي توانيد به آن چه دوست داريد برسيد مگر در صورتي كه بر آن چه دوست نداريد
صبر و مقاومت كنيد.

نكته
اي كه در پايان اين بحث اشارۀ به آن ضروري است اين است كه واسطه بودن صبر و مقاومت
در تحقق اهداف به ويژه هدف هاي بزرگ يك سنت قطعي الهي است كه بدون آن حتي پيامبران
بزرگ خداوند متعال هم نمي توانند اهداف مديريتي خود را محقق سازند و لذا قرآن كريم
خطاب به پيامبر اسلام مي گويد:

«فاصبر
كما صبر اولواالعزم من الرسل».[3]

تو
هم مانند پيامبران اولواالعزم صبر و مقاومت پيشه كن.

كه
بدون صبر و استقامت و چشيدن طعم تلخ مشكلات نمي تواني رسالت خود را در رهبري و
مديريت جامعه و تحقق اهداف الهي و آرمان هاي اسلامي انجام دهي.

در
مقالات آينده عوامل شرح صدر مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

ادامه
دارد

 



1ـ ميزان الحكمه،
حديث 10064.

/

شناخت صلابت و اقتدار اسلام به بركت انقلاب اسلامى

در گستره پژوهشگران و نظريه پردازان
پيروزى انقلاب اسلامى در ايران موجب گسترش بحثهاى جدّىتر در مطالعات اسلامشناسى و شيعه پژوهى در غرب گرديده است. فرهنگستان فنون وادبيات آمريكا در سال 1366 ش طرحى گسترده را در اين زمينه موضوع بررسىها و تحقيقات خود قرار داد كه سه هزار نفر از مليّتهاى گوناگون با آن همكارى مىكنند، پژوهشگران برجسته‌اى از دانشگاههاى هاروارد،برينستون و كلمبيا در زمره آنان مىباشند، هدف از اين طرح كه تاكنون مجلداتى از آن منتشر شده است، كمك به ارتقاى سطح آگاهى سياستمداران آمريكايى به نقش مذهب در جهان است از جمله مباحثى كه در اين طرح عنوان گرديده برخى موضوعات ذيل مىباشد:
ـ1 وجوه اشتراك و افتراق انقلاب اسلامى با ساير انقلابهايى كه در جهان صورت گرفته چه مىباشد.
ـ2 بررسىهاى تكنيكى درباره اين تحوّل همچون نحوه بسيج تودهها، سازماندهى تظاهرات در شهرها، ارتباط ميان عناصر انقلابى و نيز نحوه برخورد رژيم استبدادى با اين امور.
ـ3 تأثير انقلاب اسلامى بر روى بحث
هايى كه تحت عنوان فاندامنتاليزم (اصالت گرايى و بازگشت به ريشهها = ) مطرح است. بحث درباره اين كه اصول گرايى شيعه چه ويژگى هايى دارد، آيا نوستالژيك است يا واقع گرا، سنتى است يا رو به آينده دارد و اصولاً انقلاب هايى كه از باورهاى دينى سرچشمه مىگيرند چه مشخصاتى دارند.
ـ4 تأثير انقلاب اسلامى بر جامعهشناسى دين، قبلاً اميل دوركيم و ماكس‌وبر گفته بودند جوامع در سير عقلانى شدن عناصر اسطوره‌اى و رمز آلود را به حاشيه مي‌رانند و تدريجاً آنها را حذف مىكنند با وقوع انقلاب در ايران چنين ديدگاهى متزلزل گرديد زيرا اين پديده ثابت كرد جوامع نه تنها در مسير سكولار شدن گام نمىنهند بلكه آنها كه در ابتدا سكولار بوده‌اند به امر قدسى باز مىگردند.
در بحثهاى مربوط به جامعهشناسى غربىها مكرّر از انقلاب اسلامى به عنوان يك شاخص و سمبل حركتى در بازگشت به معنويت و مذهب ياد كردند.()
نويسندگان غربى كه به تحليل و بررسى درباره انقلاب اسلامى پرداخته‌اند گرچه در مجموع نكات جالبى را در اين ارتباط گوشزد نموده‌اند ولى به دليل انديشههاى سكولاريستى
و انسان محورىهاى خود و عدم شناخت جامعه ايران و نيز جوامع اسلامى در بخش هايى از آثار خويش، حقايق را به گونه‌اى مطرح كرده‌اند كه با واقعيتهاى تاريخى و سياسى انقلاب اسلامى تطبيق نمىكند. آنان از تك ساحت بودن فرهنگ غربى متأثر بوده‌اند و به همين دليل ملاك سنجش صحت يا نادرستى يك جريانى را مسايل معيشتى و اقتصادى تلقى كرده‌اند، آنان دانستههاى خود را درباره روحانيّت مسيحى به عنوان پيش فرض در پژوهشهاى خويش دخالت داده و تصوّر كرده‌اند علما و روحانيت شيعى وضعى مشابه آنان را دارد، مورد ديگرى كه اين تحقيقات را مورد تأمّل قرار مي‌دهد اين است كه برخى مطالب را بدون ذكر مأخذ معتبر و مستند درج نموده‌اند يا آن كه به منابع دست دوم و سوم استناد نموده و نيز احتمال دخالت ديدگاههاى سياسى، گروهى و حزبى مؤلّفان منابع مزبور را در نوشتههاى آنان، در نظر نگرفته‌اند، در برخى از نوشتههاى غربيان كه به انقلاب اسلامى ايران اختصاص يافته است، مطالب مضحك و خنده دارى هم ديده مىشود”بورس مورليش” در مقاله‌اى تحت عنوان :«خمينى مخفى» در بيان عواملى كه تأثير عميقى بر شخصيت رهبر كبير انقلاب گذاشته است يادآور مىشود شهادت امام حسن مجتبى(ع) توسط سمّ بر روحيه امام خمينى تا بدانجا اثر نهاده است كه عنوان مسموم سازى بسامدى بالايى در سخنرانىها و نوشتههاى ايشان دارد، به عنوان نمونه رهبر انقلاب تأكيد مىكرد فرهنگ غربى افكار ملتهاى جهان سوم را مسموم مىكند و موسيقى غربى اخلاق جوانان ايرانى را مسموم مىسازد، هم چنين آمريكا را جرثومه‌اى زهرآلود مي‌دانستند.()
كريستيان برومبرژه ايران شناس فرانسوى در مقاله‌اى با عنوان اسلام و انقلاب در ايران با روشى مردم شناسانه به سراغ انقلاب اسلامى رفته و سعى در تجزيه و تحليل آن دارد، كه البته رهيافت او فرهنگى است و سعى دارد تشيع و نمادهاى شيعى را محورهاى اصلى تحليلهاى خود قرار دهد، او مىگويد پنج خصوصيت اين مذهب را انقلابى جلوه مي‌دهد و باعث مىشود در حركتهاى سياسى اجتماعى به بزرگى انقلاب اسلامى ايران اثر گذار باشد: استقلال
مالى علماى شيعه، استقلال سياسى آنان، توان تشكيلاتى و سازماندهى حوزههاى علميّه، اصل امامت و استمرار آن در اصل فقاهت، زنده نگه داشتن كربلا و نمادهاى جاودانه آن كه مورد اخيرش از همه در پيروزى انقلاب ايران اثر گذارتر بوده است.
ژان پى يردگارد در مقاله «قم شناسان در نزد آيت اللّهها» سه نكته برجسته را در انقلاب ايران مورد تحليل قرار مي‌دهد: وحدت تمامى قشرهاى مردم، اسلامى بودن همراه با شهادتطلبى و موضوع كشتارها و ترورهاى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، وى يادآور مىشود جامعه ايران در آستانه انقلاب به اقليّت غرب گرا و اكثريت مسلمان و معتقد به فرهنگ دينى تقسيم مىگرديد. اين جمع كثير نه تنها تحت سلطه گروهى اندك بودند بلكه توسط آنان تحقير هم مىشدند، براى بيرون آمدن از اين وضع نامطلوب غالب مردم امام خمينى را در مقام رهبر و اسلام را به منزله راه حل انتخاب كردند كه خود امام از ميان اين اكثريت برخاسته بود و به زبانى سخن مىگفت كه قاطبه مردم آن را درك مىكردند، زبان نمادها و حماسههاى كربلا شالوده اصلى فرهنگ عموم مردم را تشكيل مي‌داد.
«اليويه روا» در مقام يك ايران شناس فرانسوى در مقاله تشيع و انقلاب ثابت مىكند كه چگونه تشيع به عامل اصلى انقلاب در ايران تبديل گرديد.()
ميشل فوكوى فرانسوى در سالهاى قبل از انقلاب در كنار ژان پل سارتر نامهها و اعلاميههاى تندى عليه رژيم استبدادى شاه و به طرفدارى از مردم ايران صادر مىكرد كه در پاى اكثر آنها امضاى فوكو به چشم مىخورد. او كه عمرى را به بد بينى نسبت به جنبشهاى آزادى بخش و انقلابهاى جهانى گذرانيده بود در پاييز سال 1357 به عنوان روزنامه نگار به ايران آمد و تحوّلات انقلاب را دنبال كرد.
دو چيز در حركت انقلابى مردم ايران فوكو را شديداً مجذوب خود ساخت: طراوت و منحصر به فرد بودنش، در بررسىهاى غربى پيرامون انقلاب اسلامى فوكو روش واقع گرايانه و بدون پيش فرضهاى غربى دارد. از منظر او، اين انقلاب نخستين قيام فرامدرن عصر حاضر و
اولين خيزش بزرگ عليه نظامهاى زمينى بود. فوكو سريعاً به اين نتيجه رسيد كه با پديده‌اى غير معمولى و خارق العاده روبرو گرديده است كه پى آمدش فراى مرزهاى ايران، به سطح جهانى مي‌رسد، به اعتقاد او اين اولين جنبش بر ضد نظم جهانى است. به نظر فوكو هدف انقلاب مزبور نه عادى سازى اشكال قدرت نظير ساير انقلابهاى جهان بلكه نفى راديكال گذشته در جهت آينده‌اى دور است. اين انقلاب مىخواهد به اسلام دوران پيامبر برگردد و به پيش برود. رمز موفقيت انقلاب در اراده جمعى عليه نظام شاهنشاهى و تظاهرات چند ميليونى و اعتصاب عمومى آن بود. آن چه به انقلاب جاذبه و زيبايى مىبخشد تعاملى است ميان كل مردم و دولت تهديد كننده آنها.()
يورگن هابرماس فيلسوف مشهور آلمانى كه به ايران هم آمده بود مىگويد: اين انقلاب با جنبشهايى كه حول روابط توليد و مبارزات طبقاتى فعالند تفاوت دارد. زيرا مسئله اصلى آن فقر فرهنگى، روند عقلانيت يك بعدى و استحاله حيات است و طى آن كوشش مىگردد كه چگونه مىتوان از اشكال تهديد شده زندگى دفاع نمود و به تجديد حيات پرداخت، او مي‌افزايد در انقلاب ايران جوانب مثبت دينى و شعور مذهبى و نقش روانكاوانه آن و ساماندهى به اخلاق اجتماعى و ارتباطى و تأثير اين عوامل بر تحوّلات سياسى، بوروكراتيك و سرمايه دارى قابل مشاهده مىباشد.()
رابرت كالسون، نويسنده برجسته كانادايى كه خود را فردى غربى و غير مسلمان ناميده است از انقلاب ايران به عنوان يك معجزه ياد كرده و گفته است: اين شگفت‌انگيز مىباشد كه يك انقلاب مكتبى و الهى بتواند در جهان امروز، اين گونه تحقق يابد و در جهت استقرار عدالت پيش رود. اصالت و اخلاص ناشى از اين تحوّل در سطح وسيع در ميان مردم به چشم مىخورد. از آن جا كه اين قيام يك بارقه الهى است از درك تمام ابعادش ناتوان مىباشم ولى محتوايش را درك كرده‌ام و مىكوشم درباره‌اش بيشتر تحقيق كنم و آن را در جهان منعكس نمايم تا قدرتها دريابند كه چه بخواهند و چه نخواهند اين انقلاب دائمى است و ما از آن الهام مىگيريم.()
جان فوران جامعه شناس آمريكايى آثارى
چند درباره تحوّلات خاورميانه، ايران و انقلاب دارد كه مهمترين آنها كتاب «مقاومت شكننده» مىباشد، او در بررسىهاى خود پيش فرضهاى غربى را نمايان ساخته و مىگويد تصوّر يك اسلام همگن به عنوان تنها علّت رويدادهاى انقلاب ايران تصوّر نادرستى است زيرا چندگانگى و تنوّع فرهنگ سياسى بر حوادث آن سايه افكنده است.()
پرواند آبراهاميان فصل واپسين كتاب «ايران بين دو انقلاب» خود را به بررسىهايى درباره انقلاب اسلامى ايران اختصاص مي‌دهد، او گرچه در ارائه مطالب متنوّع كتابش را در خور توجّه قرار داده است امّا يك سونگرى ايشان و استناد به منابع دست دوم و جهت دار، موجبات خدشه دار گرديدن بخش هايى از مطالب كتاب را بوجود آورده و در برخى اظهار نظرها دچار چنان خطايى گرديده كه به تحريفى آشكار انجاميده است با اين حال اعتراف مىكند: انقلاب اسلامى در رخدادهاى تاريخ جهان امروز از اين نظر بىهمتاست كه نه يك گروه اجتماعى جديد مجهز به احزاب سياسى و ايدئولوژىهاى غير مذهبى بلكه روحانيتى سنتى مسلّح به منبر مساجد و مدعى حق الهى را براى نظارت بر همه شؤون دنيوى به قدرت رسانيد.()
پروفسور حامد الگار در سال 1980 م چهار سخنرانى در موسسه اسلامى لندن ايراد كرده بود كه در همين كانون به صورت كتابى، انتشار يافت و در همان ايام به فارسى هم ترجمه شد، اين كتاب متضمّن پيش گفتارى است كوتاه و در عوض مقدمه‌اى مبسوط از دكتر كليم صديقى مدير مؤسسه اسلامى لندن تحت عنوان مرحله‌اى جديد در نهضت اسلامى كه طى آن ضمن توضيحى پيرامون وضع امّت اسلامى قبل از ظهور انقلاب اسلامى و اين كه تا آن زمان اين جامعه راهبر و طلايه دارى نداشته است، از اين انقلاب به عنوان تجديد مطلع وحدت جهانى امّت اسلام ياد و تجليل مىكند. وى مي‌افزايد انقلاب مزبور يك حادثه نيست بلكه زنجيره‌اى از جريانى پويا و مداوم است و نمىتواند دفعتاً و سريعاً پايان يابد. زمانى طولانى و شايد يك نسل يا بيشتر لازم است تا اين قيام به صورت معيار درآيد.()
حامد الگار كه سنّى مذهب است علاوه بر
شناخت و درك عميقى كه از انقلاب اسلامى ايران دارد هم دلى محسوس و احياناً ژرفى با اين حركت دينى، از خود بروز مي‌دهد، قبلاً از او كتابى تحت عنوان نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت به فارسى ترجمه شد. او در سخنرانى سوم خود مىگويد: هرچند بنابر يك سنت ديرينه انقلاب به طور كلّى توسط علماى شيعه و در رأس آنان امام خمينى رهبرى گرديده است، مع هذا نبايد اين حقيقت را از نظر دور داشت كه انديشه و آثار (بعضى روشنفكران) بود كه بخش وسيعى از اقشار جوان و تحصيل كرده ايران را آماده ساخت تا رهبرى آيت اللّه خمينى را پذيرا شده و با خلوص و شهامت از آن پيروى كنند.() او خاطر نشان مىنمايد بدون هيچ شك و شبهه‌اى بايد گفت آن چه در ايران رخ داده است غير مترقبهترين و در عين حال مسرّت بخشترين پيروزى امّت اسلامى در قرن حاضر است.()
گى روشه در كتاب خود “تغييرات اجتماعى” مىنويسد: انقلاب اسلامى، انقلابى مذهبى بود كه در انقلابهاى اين جهان نوين، انقلابى آفريد. به گفته گى روشه انقلابهاى رايج نوين هرگز نمىتواند در چهارچوب مفاهيم مذهبى بگنجد. ايدئولوژى انقلابى جديد مفاهيمى را كه مذاهب منحصر به صورت رمز و اشاره ماوراءطبيعى به كار برده‌اند، تغيير داده و آنها را به جهان مادى منتقل ساخته است.()
جان ال اسپوزيتو درباره اين حركت سترگ شيعى ايران گفته است: ايران نخستين انقلاب سياسى اسلامى موفق را به جهان عرضه كرد و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن كه همانا اوج گرفتن مفهوم هويت اسلام، بازگشت اقتدار مسلمانان در جهانى كه تحت سلطه ابرقدرتهاست محظوظ شدند، ايران آماده بود تا اصول خود را در كشور خويش و جهان خارج از آن تبليغ كند.()
كتاب “انقلاب ايران ايدئولوژى و نمادپردازى”() توسط بارى روزن نگاشته در پنج فصل تنظيم شده است، وى تحليلهاى خاص در مورد اين تحوّل را در سه محور پى مىگيرد:
الف: انقلاب ايران سنتى بوده و در اين رويكرد مباحث ضد مدرن تعريف و بازكاوى مىشود.
ب :اين حركت سنتى گذار براى رسيدن به گفتمان مدرن مىباشد.
ج: تحوّلات انقلاب را مىتوان در چهارچوب تفكّرات مدرن هم ارزيابى نمود، در نهايت به گونه‌اى انقلاب را تحليل مىكند كه با
مبانى شكلگيرى جريان نوخواهى در ايران هم سو باشد: براى تحليل صحيح انقلاب بايد آن را نوگرا و برخاسته از آموزههاى نوگرايى بدانيم و نه تحوّلى در مبناى سنّت.
چارچوب نظرى دفرترو درباره انقلاب اسلامى را غالباً مىتوان رد كتاب انقلاب اسلامى از چشم انداز نظرى جستجو نمود، اين كتاب در واقع دو فصل از كتاب جنبشهاى انقلابى اثر جيمز دفرترو مىباشد كه توسط خانم مشيرزاده ترجمه و مركز بازشناسى اسلام و ايران و مؤسسه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال 1379 آن را به چاپ رسانيده است، اين متفكّر كوشش دارد در تحليلهاى خود مسايل انقلاب را به گونه‌اى بررسى نمايد كه راه رشد و توسعه را منتهى به مدرنيسم غربى بداند، او رشد فزاينده درآمدهاى نفتى، افزايش انتظار مردم از سطح زندگى خود، رشد سريع نوسازى كه با جديت از سوى شاه دنبال مىشد و در جامعه آن روز ايران ظرفيت لازم براى آن وجود نداشت، به همراه شخصيت كاريزماتيك رهبرى، انگيزههاى احساسى و عاطفى را از علل وقوع انقلاب ذكر مىكند و در مجموع جنبههاى مادى و معنوى مؤثِّ در اين حركت را يكسان معرفى مىنمايد.
كتاب معروف خانم اسكاچپول با نام “دولتها و انقلاب اجتماعى”() نام دارد كه در سال 1972 م انتشار يافت، وى نماينده مشهور تئورى ساخت گرايى در تبيين انقلابهاى جهان است. او در اين اثر با تأكيد بر سه ويژگى مهم رئوس انديشه خود را ترسيم مىنمايد. اسكاچپول به نيكى در مىيابد كه پتانسيل اصلى فرهنگ مقاوم و مبارز در انقلاب ايران از حماسه حسينى سرچشمه مىگيرد. آن چه براى اين محقق حائز اهميّت جلوه مىكند توان ايدئولوژى اسلام خصوص تشيع در متّحد كردن تمام ايرانيان حتى در خارج از مرزها مىباشد، به اعتقاد وى رهبرى سازش ناپذير موفق گرديد يك كانال بومى براى ابراز اپوزيسيون مشترك عليه شاه بوجود آورد به گونه‌اى كه حتى ايرانيان غير مذهبى مىتوانستند تحت چنين لوايى گرد آيند زيرا همه آنان مىتوانستند در ماجراى عاشورا جنبه الهام بخش شهادت و فداكارى براى مبارزه با اختناق و ستم بيابند.()
خانم سربرنى محمدى كتابى نوشته است تحت عنوان «انقلاب بزرگ و رسانههاى كوچك» در اين اثر استفاده نيروهاى انقلابى از امكانات ناچيز همچون نوار كاست، اعلاميهها و شعارهاى ديوار در مقابل رژيمى كه تمام ابزارها و وسايل تبليغاتى و ارتباطى را در دست دارد
مورد بحث قرار گرفته است.()
خانم نيكى آر كدى استاد دانشگاه و محقق آمريكايى كتابى تحت عنوان «ريشههاى انقلاب ايران»() در يك مقدمه و نه فصل به رشته تحرير درآورده است، وى قبلاً كتابى تحت عنوان تحريم تنباكو در ايران نگاشته كه توسط شاهرخ قائم مقامى آن را به زبان فارسى برگردانيده است، ناگفته نماند كه علاوه بر كتاب «ريشههاى انقلاب اسلامى» وى دو اثر ديگر درباره اين پديده شگفت به رشته تحرير درآورده است :«مطالعه تطبيقى انقلابهاى ايران» ترجمه فردين قريشى، مندرج در نشريه متين، سال اول، شماره اول، سال 1377 ش و نيز «چرايى انقلابى شدن ايران» ترجمه فردين قريشى، مندرج در همان مجله، سال اول، ش دوم و سوم، سال 1378ش.
نيكى.آر.كدى در آخرين نوشته خود درباره انقلاب ايران اساساً حركتها و جنبشهاى ايرانيان را مبارزه‌اى تحت سيطره و هژمونى غرب و تحت مركزيت غرب مُدرن و صرفاً در جهت مقابله با امپرياليسم دانسته و معتقد است پس از انقلاب به ويژه بعد از دوم خرداد 1376 اين مبارزه در قالب نوخواهى و رسيدن به دولت مُدرن ادامه يافت و اكنون اين مقاومت استمرار دارد امّا اين تحليل وى از انقلاب اسلامى و مبارزات مردم مسلمان ايران كاملاً نادرست است چرا كه ستيز مردم با كانون غرب و در جهت مركز زدايى از غرب مُدرن بود و با پيروزى خود به اين هدف بزرگ رسيد و توانست بنيادهاى فكرى غرب از مُدرن تا پست مدرن را به چالش بكشاند. بررسى تحليلى كدى درباره اين انقلاب نشان مي‌دهد حاكميت روشها و پيش فرضهاى غربى باعث شده است كه وى چنين حركتى را كه مسير تاريخ و بشريت را تغيير داد از سطح يك انقلاب الهى به سطح يك انقلاب انسانى تنزّل دهد و در حقيقت پيام اصلى آن را كه نفى حاكميت مادى و تثبيت حاكميت خداوند بود ناديده بگيرد و يا از درك آن عاجز بماند. با اين حال اعتراف مىنمايد: در خارج از ايران هيچ حكومتى وجود ندارد كه بر پايه جنبش اسلامى مردم باور، به قدرت رسيده باشد و بسيارى از اهداف آن جنبش را تحقق بخشيده باشد.()
كلربرير و پيربلانشه كتابى تحت عنوان «ايران: انقلابى به نام خدا» نوشته‌اند اگرچه در اين نوشتار اشتباهات تاريخى و خطاهاى تحليلى به چشم مىخورد اما مؤلّفان به واقعيت هايى جالب اشاره كرده‌اند. كلربرير مىگويد: موج اعتراض مذهبى براى آن كه استقرار بيابد و شاه را مورد
اعتراض قرار دهد ضمن استناد به مفاهيم اسلامى كه به قرنها قبل برمىگردد در عين حال مطالبه عدالت اجتماعى را كه به نظر مي‌آيد در جهت فكر يا اقدام ترقّى باشد پيش مىكشد پىير بلانشه هم يادآور مىشود: آن چه مرا حيرت زده كرده، سر برداشتن تمامى يك ملّت است كه همه فرياد مي‌زدند مرگ بر شاه، در اين تظاهرات بين مبانى مذهبى، عمل حقوق همگانى و اقدام دسته جمعى رابطه‌اى ديده مىشد. مشكلات اقتصادى ايران در آن هنگام آن چنان نبود كه بر اثر آن ميليونها نفر به خيابانها بريزند و سينه برهنه با مسلسلها مواجه گردند.()
تحقير استكبار
پيروزى انقلاب اسلامى تحوّلاتى اساسى در موقعيت و استراتژى آمريكا در منطقه بوجود آورد افزون بر سقوط يك متحد، بر اثر اين خيزش اسلامى، آمريكا ايستگاههاى فوق العاده مهم استراق سمع الكترونيك خود را از دست داد. با انحلال دو مركز مراقبت استراتژيكى آمريكا در بهشهر و كنگان موقعيت اين كشور در كنترل فعاليتهاى اتمى شوروى سابق و تحركات نظامى آن در شمال ايران كاملاً تضعيف شد و اين امر حتى در تصويب قرارداد تجديد سلاحهاى استراتژيك با شوروى(سالت 2) از طرف سناى آمريكا مشكلاتى پديد آورد.()
وظيفه عمده كميته ضد براندازى سنتو تنظيم و توزيع اطلاعات در مورد فعاليتهاى شوروى در منطقه و تهيه برنامه هايى براى نبردهاى چريكى در صورت تجاوز اين كشور بود. با خروج ايران از پيمان مزبور و متعاقب آن، خروج پاكستان، اين سازمان نظامى سياسى به طور كامل فرو ريخت و از اين رو سقوط شاه و پيروزى انقلاب ضربه‌اى قاطع بر سياست سدّ نفوذ نظامى آمريكا عليه اتحاد شوروى وارد نمود و منافع حياتى ايالات متحده را در منطقه با چالش جدّى روبرو ساخت.()
دكترين نيكسون در سال 1969 م در جزيره گوام اعلام گرديد، بر اساس اين ديدگاه آمريكا براى حفاظت از منافع خويش به قدرتهاى منطقه‌اى كمك مىكرد و منطقه خليج فارس مناسبترين مكان براى به اجرا درآوردن اين نظريه بود و ايران مهمترين پايگاه استراتژيك به شمار مي‌رفت با سقوط ديكتاتورى حاكم بر ايران كه جانشين طبيعى قدرت رو به زوال انگلستان در خليج فارس محسوب مىگرديد بر استراتژى آمريكا در اين ناحيه سوق الجيشى اثر
منفى گذاشت، يكى از مقامات آمريكا اعتراف كرده بود: سقوط شاه نشانه فرو ريختگى بناى استراتژى ما در خليج فارس گرديد، استراتژى كه ما آن را بر قدرت اقتصادى و سياسى عربستان و نيروى نظامى و سياسى ايران پايه‌ريزى كرده بوديم، با محو ركن ايران نمىتوانست ايفاى نفش كند.()
پيروزى انقلاب به اعتبار آمريكا در منطقه لطماتى شديد وارد ساخت، اشغال سفارت آمريكا در تهران و دستگيرى عوامل اين لانه جاسوسى در حقيقت افول اراده سياسى اين ابرقدرت را بروز داد و حرمت و اعتبارش را درهم شكست و اين وضع چنان بحران زا شد كه حتى رژيمهاى مرتجع منطقه وابستگى خود به آمريكا را امرى منفى و سست كننده پايههاى حكومت خود تلقى كردند.()
به دنبال آن حكّام منطقه احساس خطر كردند و نگران عوارض خطرناكتر اين انقلاب و وقوع جنبش هايى در قلمرو خود گرديدند، از اين رو به منظور مقابله با خطراتى كه منافع ابرقدرتها و وابستگان آنان را در منطقه تهديد مىكرد تئورى هلال بحران تدوين گرديد و با اتخاذ سياست جديد نيروهاى واكنش سريع شكل گرفت تا نيازهاى مهم آمريكا در منطقه را همچون مقابله با انقلاب اسلامى، جلوگيرى از گسترش نفوذ شوروى، حمايت از دوستان ايالات متحده آمريكا را تأمين نمايد. علاوه بر اين، پايگاههاى نظامى آمريكا در كشورهاى خاورميانه گسترش يافت و شوراى همكارى خليج فارس به عنوان ستونى براى سد بستن در برابر قدرت ايران در سال 1981 م مطرح گرديد و سرانجام به گفته ويليام ليمن، مفسّر برنامه فرونت لاين، براى مهار توفان انقلاب اسلامى، جنگ تحميلى را عليه ايران به راه انداختند.
تسخير لانه جاسوسى، شكست توطئه كودتاى نظامى در طبس، فاش گرديدن كودتاى نوژه، جهانى گرديدن شعار مرگ بر آمريكا، خنثى سازى محاصرههاى اقتصادى، ايستادگى در برابر حضور نظامى نامشروع ناوگان آمريكا در خليج فارس و حمله موشكى به هواپيماى مسافربرى ايران در خليج فارس ابهت پوشالى آمريكا را درهم شكست و به قول امام خمينى ابرقدرتها بر اثر اين انقلاب الهى به خاك مذلّت كشانيده شدند، در واكنش به اين تحقيرها، آمريكا كوشيد با تهديد و هراس افكنى مردم مبارز ايران را نگران نمايد امّا امام در 17 آبان 1358 فرمود: «آمريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند، نترسيد، آمريكا عاجزتر از اين است كه در ايران دخالت نظامى كند.»()
انقلاب اسلامى از چهره كريه استكبار به سركردگى آمريكا پرده برداشت، آمريكا خود را به دروغ مدعى دموكراسى و دفاع از حقوق بشر بود كه انقلاب اين تزوير و نفاق را افشا كرد و سيطره مطبوعات و رسانههاى تبليغى نتوانست مانع اين روند گردد، كشتار جوانان انقلابى ايران توسط رژيم شاه با حمايت و تأييد آمريكا، حمايت از تروريستها و گروهكهاى محارب با نظام اسلامى ايران و پناه دادن به آنان، به راه افتادن جنگ تحميلى عراق عليه ايران با برخودارى از پشتيبانى سياسى، اطلاعاتى، نظامى و اقتصادى آمريكا و كشورهاى غربى و موشك باران شهرها و روستاهاى ايران، استفاده از بمبهاى شيميايى و ديگر حوادث كه مجال پرداختن به آنها نمىباشد نمونههايى بارز از سيماى ضد بشرى آمريكا و غربىها بود.
بنابراين با وقوع انقلاب اسلامى در يكى از حساسترين نقاط جهان همچون زلزله‌اى ارودگاه آرام استكبار را به تزلزل واداشت و براى اولين بار يك كشور اسلامى با اكثريت شيعه به طور شگفت انگيزى ابرقدرتها را به مبارزه طلبيد و به منافع گوناگون آنان خسارت وارد كرد و خواب تحليل گران و نظريه پردازان آنان را آشفته ساخت زيرا آنان كه معيارهاى تجربى و مادى را اساس بررسىهاى خود قرار داده بودند از پيش بينى اين حادثه، شناخت ماهيت و شيوههاى موفقيت آن عاجز ماندند و به تعبير امام خمينى از اراده الهى بىخبر بودند. سازمان  (سيا) پس از ارزيابىهاى لازم در مرداد 1357 ش اعلام كرد ايران در وضع انقلابى يا حتى آستانه يك خيزش قرار ندارد و تشكيلات اطلاعاتى  در تحليلهاى خود در ششم مهر 1357 اظهار اميدوارى كرد:انتظار مي‌رود كه شاه تا ده سال ديگر به طور فعّال زمام قدرت را
در دست داشته باشد.()
بر اساس اسناد بدست آمده از لانه جاسوسى مقامهاى اطلاعاتى و سياسى آمريكا عقيده داشتند: انقلاب اسلامى و حوادث پس از آن ما را نابود كرد و نيروهايمان را پراكنده ساخت و سازمان و روشهاى ما را به هيچ و پوچ مبدّل ساخت.()
كشيش انگليسى به نام پال هنت كه در دوران انقلاب اسلامى در اصفهان به سر مىبرد در خاطرات خود گفته است: ما هرگز باور نمىكرديم ايران در آستانه يك انقلاب قرار گرفته است.()
برترى انقلاب اسلامى در تقابل با فرهنگ الحادى و مادى غرب يكى از عوامل كينه توزىهاى استكبار عليه اين نهضت دينى و مردمى مىباشد. يكى از نويسندگان آمريكايى كه مدتى رياست مركز اطلاعات خاورميانه‌اى كاخ سفيد را عهده‌دار بود در مقاله‌اى نوشته است: زمانى اين خطر بزرگ براى غربىها از جنبههاى تهديد نظامى مطرح بود اما امروز انقلاب اسلامى به عنوان يك حركت فرهنگى زير بناى فكرى و عقيدتى دنياى غرب را تهديد مىكند.()
انقلاب اسلامى برخلاف روبرو بودن با نقشههاى گوناگون، ضمن غلبه بر بحرانهاى درونى و درهم شكستن توطئههاى خارجى به كانون اصلى الهام بخشى به آزادگان جهان تبديل گرديده است و اين كه امواج معنوى انقلاب كانون ترويج الحاد و كفر را نشانه گرفته استكبار را در بهت و حيرت فرو برده است چرا كه سبب گرديده در اعماق تاريكىهاى غرب ارزشهاى دينى و آرمانهاى مذهبى به پرتو افشانى و فروغ آفرينى بپردازند. دكتر غياث الدين صديقى رئيس پارلمان مسلمانان انگليس مىگويد: غرب نگران اين مسئله است كه صف گسترده طالبين رسميّت دين در اروپا و آمريكا به تدريج موجب سرنگونى تمدّن غربى شود.() افزايش جاذبه انقلاب اسلامى در ميان جوامع غربى، مسيحى و يهودى نيز هراس استكبار را روز افزون ساخته است. يكى از شهروندان آمريكايى با نوشتن نامه‌اى به نماينده وقت جمهورى اسلامى در سازمان ملل به بيان احساسات خود در قبال جمهورى اسلامى ايران پرداخته و يادآور گرديده است:در ميان ما آمريكايىها افراد بسيارى هستند كه نحوه مديريت جمهورى اسلامى ايران را كه در كنترل آزادىهاى به حد و حصر فردى، كه منشأ فساد در ايالات متحده است، مورد ستايش قرار مي‌دهند.()
يكى از اسقفها طى سخنانى درگوادالپ (در آمريكاى لاتين) گفت: در غرب ايمان واقعى وجود ندارد، مردم منطقه به ما اعتمادى ندارند، دست اندركاران جمهورى اسلامى ايمان واقعى دارند و موفق شده‌اند ايمان را با سياست و كشوردارى توأم كنند، از اين طريق مىتوان پرچم مبارزه با مفاسد و انحراف را پيش گرفت.()
تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، كشور ايران در سطح جهان و بين الملل نقش تعيين كننده‌اى نداشت و در معادلات سياسى جهانى به آن اعتنايى نمىگرديد ولى به بركت پيروزى انقلاب به عزّت و عظمت چشمگيرى دست يافت و از كشورى ضعيف و بىتأثير به قدرتى تأثيرگذار در تصميمگيرىهاى جهانى مبدّل گشت، نقش ايران در پرتحرّك گرديدن خيزشهاى جهانى، مخالفت ايران با سازشهاى خيانت‌آميز به حقوق مردم فلسطين، به زانو درآوردن ابرقدرتها برهم زدن نظام دو قطبى، سرنگون نمودن رژيمى استبدادى كه از طرف ابرقدرتها در تمامى عرصهها حمايت مىگرديد و سربلند بيرون آمدن در دفاع مقدّس، افشاى ادّعاهاى كاذب مناديان حقوق بشر و مروّجان دروغين دموكراسى، موجب شده است كه ابرقدرتها پى به اقتدار انقلاب اسلامى برده و اين حقيقت را پذيرفته‌اند كه ايران در سطح جهانى بسيار با نفوذ بوده و نقشى تأثير گذار و تعيين كننده دارد و اين ويژه را نمىتوان انكار كرد.
برخى مشاوران سياسى نظام حاكم بر آمريكا لب به اعتراف گشوده‌اند و گفته‌اند: انقلاب اسلامى يك حقيقت تاريخى است و بايد يك ايران مستقل و از نظر اقتصادى و نظامى با ثبات را باور داشت. از اين جهت و به دليل پيمودن قلّههاى عظمت است كه امام خمينى فرموده‌اند: «من با اطمينان مىگويم، اسلام ابرقدرتها را به خاك مذّلت مىنشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكى پس از ديگرى بر طرف و سنگرهاى كليدى جهان را فتح خواهد كرد.»()
و در وصيت نامه سياسى الهى خويش نوشته‌اند:
«كدام افتخارى بالاتر و والاتر از اين كه آمريكا با همه ادعاهايش و همه ساز و برگهاى جنگيش و آن همه دولتهاى سرسپرده‌اش و به دست داشتن ثروتهاى بى پايان ملّتهاى مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانههاى گروهى در مقابل ملّت غيور ايران و كشور حضرت بقية اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء چنان وامانده و رسوا شده كه نمي‌داند
به كه متوسل شود و رو به هر كس مىكند جواب رد مىشنود و اين نيست جز به مددهاى غيبى حضرت بارى تعالى….كه ملتها را بويژه ملت ايران اسلامى را بيدار نموده و از ظلمات ستم شاهى به نور اسلام هدايت نمود…»

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. انقلاب اسلامى در گستره نظام بين الملل، ص 67 ـ .65
. امام خمينى در پژوهشهاى غربى، مجلّه حضور، ش 18، ص .175
. روزنامه اطلاعات، 16/8/1379، ش 22053، ص .7
. انقلاب اسلامى در گستره نظام بين الملل، ص 46 ـ 45، روزنامه اطلاعات، سه شنبه 7/3/1381، ش 22492، عصر انديشه (ويژه نامه نشريه پرتو)، خرداد 1385، ص .14
. روزنامه اطلاعات ش .22492
. انقلاب اسلامى در چشم انداز ديگران، ص 59 ـ .58
. بنگريد به كتاب “مقاومت شكننده”، چاپ چهارم، ترجمه احمد تدين.
. ايران بين دو انقلاب، يروند ابراهاميان، ترجمه كاظم فيروزمند و ديگران، ص .489
. انقلاب اسلامى در ايران، حامد الگار، ترجمه مرتضى اسعدى و حسن چيذرى، ص .12
. همان، ص .97
. همان، ص .151
. گى روشه، تغييرات اجتماعى، ص .236
. انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، جان. ال اسپوزيتو، ص.49
. اين كتاب توسط سياوش مريدى ترجمه و مركز بازشناسى اسلام و ايران آن را چاپ كرده است.
. اين كتاب با ترجمه سيد مجيد روئين تن در سال 1376 توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
. حكومت تحصيل دار و اسلام شيعه در انقلاب ايران، ترجمه محسن امين زاده، ص 205 ـ 204 مندرج در كتاب رهيافتهاى نظرى به انقلاب اسلامى، قم، معارف، چاپ دوم، .1379
. انقلاب اسلامى در گستره نظام بين الملل، ص .62
. اين كتاب با ترجمه عبدالرحيم گواهى توسط انتشارات قلم در سال 1369 ش به طبع رسيده است.
. احياى مجدد اسلام در گذشته و حال با تأكيد بر ايران، ص.45
. ايران انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم ضعوى، ص 253، ،255 257، .258
. توطئه در ايران، سايروس ونس و برژينسكى، ترجمه محمود مشرقى، ص .56
. نك: ديكتاتورى و توسعه سرمايه دارى در ايران، ترجمه فضل اللّه نيك آئين.
. انقلاب اسلامى در گستره نظام بين الملل، ص 187 ـ ،186 رويارويى انقلاب اسلامى ايران و آمريكا، جميله كديور، ص 160 ـ .158
. توطئه در ايران، ص .57
. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر چهاردهم، ص .455
. كارتر و سقوط شاه روايت دست اول، بابك آدين و ناصر ايرانى، ص .37
. اسناد لانه جاسوسى، ج 3، ص .94
. كشيشهاى انگليسى در دوران انقلاب اسلامى، پال هنت، ترجمه ابوترابيان، ص .23
. ماهنامه اميد انقلاب، ش .222
. فصلنامه حضور، ش 17، پاييز 1375، ص 19 ـ .18
. ماهنامه صبح، ش 70، خرداد .1376
. عصر امام خمينى، ص 370 ـ .369
. فرياد برائت (پيام به حجاج بيت اللّه الحرام)، ص .13

/

شاخصه هاى جامعه مهدوى

شاخصه‏هاى جامعه مهدوى‏ مركز فرهنگ و معارف قرآن‏ مقدمه‏ عصر امام(ع) پس از ظهور و قيام جهانى‏اش، براستى از درخشان‏ترين و دوست‏داشتنى‏ترين و زيباترين عصرها براى جهان، از آغاز آفرينش جهان و انسان است. و كاملاً بجا و درست است كه نام عصر ظهور و جامعه مهدوى را «عصر حاكميت نور و دانش و بينش» به مفهوم واقعى آن نام گذاريم، نه روزگارى را كه ما در آن زندگى مى‏كنيم كه براستى عصر تاريكى‏هاىِ جهل، انحراف، فجايع بيداد و گمراهى كه عصر نگون‏سازى و اسارت انسان است. در جامعه مهدوى جهنّم زندگى، جاى خود را به بهشت نيكبختى و سعادت مى‏دهد و پژمردگى و افسردگى‏ها، جاى خود را به طراوت و نشاط مى‏سپارد و امن و امان در همه ابعاد زندگى جهان گستر مى‏شود. فرشته عدالت بر سر بشريّت سايه مى‏افكند و ظلم و ستم يكسره نابود مى‏شود. آرى! اينها پرتويى از بركات نهضت آسمانى امام عصر(ع) و قيام اصلاح‏گرانه آن حضرت و دستاوردها و گامهاى اصلاحى و طرح‏هاى عمرانى و فرهنگ پر ارج و پياده شدن مقرّرات عدالت آفرين و انسان‏ساز خدا، به دست با كفايت مهدى موعود(ع) در جامعه مهدوى است. اين روند فاجعه بار است كه مقدّمه و زمينه‏اى براى نهضت نجات بخش امام زمان(عج) و قيام جهانى او و تشكيل جامعه و دولت مهدوى براى گسترش عدل و داد و زدودن آثار نكبت بار ستم و بيداد مى‏گردد. و از اين رو زندگى انسانها كه داراى ابعاد گوناگون و جلوه‏هاى متنوّعى است با دستان با كفايت اصلاحگر بزرگ جهانى، با طرح و برنامه ريزى، تدبير امور و تنظيم شئون همه جانبه، اصلاح خواهد شد، و تشكيل جامعه مهدوى ره آورد شكوه‏بار و وصف‏ناپذيرى خواهد داشت. از انبوه روايات رسيده، اين واقعيّت دريافت مى‏گردد كه در پرتو قيام و حكومت عادلانه او دگرگونى عظيم و تغيير ژرف و گسترده‏اى در سراسر گيتى رخ مى‏دهد و چهره و محتواى زندگى در همه ميدان‏ها و جلوه‏ها به صورت شكوهمندى تغيير مى‏يابد. در اين مقام، برخى از ابعاد زندگى و شكوفايى و درخشندگى آن را در عصر حاكميت آن اصلاحگر آسمانى و شاخصه‏هاى جامعه مهدوى را به صورت فشرده از نظر مى‏گذرانيم. شاخصه‏ها و ويژگى‏هاى جامعه مهدوى‏ الف. اجراى كامل قوانين: از جمله عواملى كه در نيكبختى يا نگونبختى اصلاح، سازندگى، تباهى و انحطاط جامعه‏ها و تمدّن‏ها نقش سرنوشت سازى دارد؛ قوانين و مقرّرات حاكم بر جامعه و تمدّن در ابعاد گوناگون حيات، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است. قوانين با همه انواع و اقسام آن، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاه‏هاى تربيت كننده‏اى هستند كه جامعه را بسوى ارزشها يا ضدّ ارزشها جهت مى‏دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسازى سوق مى‏دهند. در اين ميان تنها قوانين و مقرّرات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انسانى را در دنيا و آخرت تضمين مى‏كند. قوانين اسلام، احكام و مقرّرات راستين خدا به جز در زمان پيامبر(ص) و امير مؤمنان على(ع) بطور كامل پياده نشده، و فعليّت همه آنها در عصر حضرت مهدى(عج) و جامعه مهدوى محقق خواهد شد. تمامى قوانين و مقرّرات بيگانه از اسلام و قرآن، در حكومت امام مهدى(عج) الغاء و دور ريخته مى‏شود، و هرگز بدانها عمل نمى‏گردد و بجاى آنها مقرّرات درخشان و زندگى‏ساز برخاسته از قرآن و شيوه راستين پيامبر(ص) امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه‏ها همانگونه كه شايسته و بايسته است، پياده مى‏شود. و در واقع هدف حضرت مهدى، همان هدف بعثت خاتم الانبياء مى‏باشد كه در جامعه فعلى و قبل از جامعه مهدوى بواسطه فقدان شرائط و موانع خارجى تحقق نيافته و در جامعه مهدوى شرايط فراهم و موانع مرتفع خواهد شد. در جامعه مهدوى قوانين و مقرّرات، احكام الهى كه از طريق وحى به پيامبر ابلاغ شده است بدون اضافه يا كم كردن، اجراء خواهد شد. و مدينه فاضله راستين كه از ديرباز ساختن آن ذهن متفكران و انديشمندان را به خود مشغول كرده است عملى خواهد شد. «حلال محمد(ص) حلال الى يوم القيامه و حرام محمد(ص) حرام الى يوم القيامه» قانون و دستورات حضرت مهدى(عج) همان قانونى است كه پيامبر در مدينه و على(ع) در كوفه به دنبال اجراى آن بودند. همان قانونى است كه نمونه كامل شايسته سالارى در حكومت كوفه ديده مى‏شود. قانون عدالت و قضاوت آن گرامى در جامعه مهدوى بسان داورى نياكان پاك و پاكيزه‏اش، عادلانه، انسانى و بر اساس قرآن و آئين نبوى و حقّ و عدالت است. چرا كه شريعت نبوى، تا قيامت استمرار دارد، و آنچه در شريعت جدّش و نياكانش مطرود است، تا روز رستاخيزِ بزرگ، مطرود خواهد بود. و آنچه در نظام مدينه و كوفه، اجرا مى‏شد، در آرمان‏شهر مهدوى نيز اجرا خواهد شد و اين همان چيزى است كه از حديث بالا فهميده مى‏شود. قوانين حاكم بر نظام و اجتماع مهدوى، قوانين اسلام است كه از طريق وحى بر پيامبر بزرگ اسلام اعلام شده است. همگان به خصوص هيئت حاكمه در اين خط مستقيم با احساس مسئوليت و تعهّد قدم برمى‏دارند. سليقه‏هاى شخصى يا گروهى خود را كنار گذاشته و به راست و چپ منحرف نشوند. چنانكه در حديثى از پيامبر آمده است كه مى‏فرمايد: «بنده‏اى مؤمن نخواهد بود مگر اينكه هوى و خواست او تابع آنچه من آورده‏ام، باشد و از آن منحرف نشود»(1) جلوه‏هاى بسيارى از اين احساس مسئوليت و اداره اجتماع، بر طبق شريعت اسلام در حكومت و زندگى پيامبر(ص) و على(ع) ديده شده و امّا نمونه كامل آن در جامعه و دولت مهدوى بطور كامل، عملى خواهد شد. ب. عدل و ظلم و قوه قضائيه در جامعه مهدوى: اشاره شد كه داورى و قضاوت آن گرامى در جامعه مهدوى، بسان داورى نياكان پاك و پاكيزه‏اش، عادلانه و انسانى و بر اساس حق و عدالت است و با يك ويژگى از داورى آن عدالت پيشگان و نياكانش، ممتاز مى‏شود. و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش بر اساس آگاهى و اطّلاعات خويش بر رخدادها و حوادث، داورى مى‏كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى‏ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادّعا را اثبات كند. سخن در اينجا بر دو محور دور مى‏زند: 1. نخست اينكه اين روايت صحيح و جان‏بخش كه در مورد امام مهدى(عج) و ره آورد حاكميت او بطور متواتر از پيامبر گرامى و امامان معصوم، رسيده است، بارها تكرار شده است كه مى‏فرمايند: «امام مهدى(ع) پس از ظهور خويش، جهان را سرشار از عدل و داد مى‏كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد.»(2) شايسته يادآورى است كه اين حديث در مجموعه‏هاى روايى ما صدها بار از راههاى گوناگون و چهره‏هاى مختلف روايت شده است به گونه‏اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحّت و درستى آن نمى‏ماند. آرى! آن اصلاحگر بزرگى كه مى‏خواهد ستم و بيداد را در همه ميدانها و ابعاد و چهره‏هايش نابود سازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه‏اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بيخ و بن بركند، و ظلم ريشه كن شده و عدالت حاكم شود، طبيعى است كه از چنين عدالت‏گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد، يا آن پيشواى عدالت از مدّعى ستمديده براى اثبات ادّعاى به حقّش كه براى آن داور عدالت پيشه، روشن است دلايل، شواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بيدادى كه بر او رفته يا حق كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا نتواند ساختگى بودن بافته‏هاى ظلم را روشن كند. ممكن است ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات، شكايت برد. و نيز امكان دارد انسانى مخفيانه و به ستم كشته شود و كسى از كشته شدن او آگاه نگردد و قاتل او را نشناسد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى‏توان گفت: «امام مهدى(ع) زمين و زمان را لبريز از عدل و داد مى‏سازد؟!» 2. از پيامبر گرامى(ص) روايت شده است كه مى‏فرمايند: «مردم، من در ميان جامعه، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى‏كنم نه بر اساس وحى و رسالت.»(3) شايد مفهوم ظاهرى روايت پيامبر اين باشد كه آن حضرت در ميان مردم، بر اساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى‏كند. و داورى او با گواهى گواهان يا مدارك و مستندات ديگر شايد اين شيوه پيامبر(ص) در داورى و قضاوت و عمل نكردن بر اساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريهاى خويش بر اساس آگاهى و اطّلاع شخصى قضاوت مى‏كرد، رفتار و عملكرد قضايى او در ميان امّت سيره و سنّت مى‏شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى يا حاكمى دستاويز و بهانه مى‏گشت كه در جامعه، بدون دلايل و مدارك قانع كننده به هر كس دلش خواست حدّ جارى كند و طبق تمايلات خويش حكم راند و آنگاه ادّعا نمايد كه به علم و اطّلاع شخصى خويش داورى نموده و قضاوت كرده است. و با اين كار نظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سيستم قضايى رواج يافته و معيارها و مقياسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى‏گشت. بر اين اساس بود كه پيامبر گرامى اسلام(ص) اين راهها را براى قضات بدرفتار و حكومتهاى بيدادگر مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم، طبق تمايلات جاه‏طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدّعى گردند كه بر اساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى‏كنند. و از اين رو شخص پيامبر در محكمه عدالت حاضر مى‏شود، و به انتظار قضاوت مى‏نشيند و حتى‏ به رأى او اعتراض نمى‏كند. و حال آنكه او علم شخصى داشته و يقين به حقانيّت خودش داشته.(4) و يا على(ع) بر طبق مدارك و مستندات، قضاوت و از سيره پيامبر پيروى مى‏كند، چرا كه ترس از آينده و سيره و سنت شدن رأى با آگاهى شخصى معصوم، در ميان غير معصوم سنت و باب شود. امّا امام معصوم و پيشواى عدالت‏گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى‏رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدّس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه بر اساس آگاهى و اطّلاعات شخصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدّعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين، بهايى ندهد و آنچه حقّ و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد. و مطمئن است كه حكومت بعد از خودش به دست غير معصوم نمى‏افتد. با توجه به اين دو نكته اساسى كه: اوّلاً: امام مهدى(ع) اصلاح‏گر بزرگى است كه زمين و زمان را سرشار از عدل و داد مى‏كند. و ثانياً: علاوه بر تمامى آگاهيها و اطلاعات و معيارها، بر اساس آگاهى و اطّلاعات شخصى خويش، داورى و حكومت مى‏نمايد. از اين واقعيّت دريافت مى‏گردد كه آن حضرت تبهكاران و آدم‏كشان و مجرمان را بر اساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى‏رساند، خواه آثار و دلايل و مدارك جرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادّى ثابت نشود و گواه و بيّنه اقامه نگردد. و بدين سان شرايطى پديد مى‏آيد كه هيچ كس جرأت ستم و قانون‏شكنى و گناه در خود نمى‏بيند و زمين از عدالت و آزادى و دادگرى و امنيت و رفاه و سعادت لبريز مى‏گردد. روايات بيانگر اين واقعيّت، بسيار است كه به جهت رعايت اختصار تنها به يك نمونه اشاره مى‏شود: امام باقر(ع) فرمودند: «هنگامى كه قائم ما قيام كند به سبك داود(ع) حكومت و داورى خواهد كرد و گواه و دليل نخواهد خواست.»(5) حال اين سؤال پيش مى‏آيد كه منظور از حكومت داود(ع) چيست؟ در جواب بايد گفت كه منظور شريعت و راه و رسم او نيست، چرا كه همه شرايع و قوانين پيش از اسلام، با آمدن اسلام نسخ و پايان يافتند. بلكه منظور از اين عبارت و عنوان، اين است كه مهدى موعود(ع) در جامعه مهدوى، بر اساس آگاهى و دانش خويش قضاوت مى‏كند، و قوه قضائيه آن حضرت بر پايه علم امامت حضرت استوار است. چنانكه حضرت داود(ع) پيامبر بزرگ خدا مدّتى طولانى اينگونه حكومت و داورى مى‏كرد. و حقايق و واقعيّات رخدادها و اختلافات، به اذن خدا براى او آشكار مى‏گشت، و بدين جهت بر اساس آگاهى و دانش شخصى خويش قضاوت كرده و به گفتار طرفين اختلاف و دعوا، اعتنا نمى‏كرد.(6) سؤال ديگرى كه اينجا پيش مى‏آيد، اين است كه امام مهدى(ع) چگونه مى‏تواند عدالت و دادگرى را در كران تا كران گيتى تحقق بخشد با اينكه مى‏دانيم آن گرامى در پرتو دانش و آگاهى خويش از مسائل و رخدادهاى منطقه و شهرى كه اقامت دارد با خبر است و يا اينكه به شهرهاى ديگر دسترسى ندارد اگر چه علم هم داشته باشد. اين سؤال را با روايتى از امام صادق(ع) پاسخ مى‏دهيم كه مى‏فرمايد: وقتى قائم ما قيام كند به هر منطقه و شهرى فرستاده‏اى آگاه و كاردان و پروا پيشه گسيل مى‏دارد و به او مى‏گويد: «برنامه كار تو در كف دست توست. از اين رو هر گاه كارى برايت پيش آمد كه راه حلّ آن را نفهميدى و قضاوت در آن را نشناختى به كف دستت نظاره كن و آنچه در آن يافتى، عمل نما».(7) در مورد اين روايت سه احتمال بنظر مى‏رسد: 1- ممكن است روايت را معجزه بشناسيم و بگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسمانى هنگامى كه در مسائل و رخدادها بمانند بناگاه بر كف دست خويش احكام عادلانه و مورد نظر را نوشته شده و آماده خواهند يافت. 2- ممكن است منظور آن حضرت نوعى دستگاه شبيه بى‏سيم و ارتباطىِ بسيار پيشرفته‏اى باشد كه برخى از كارگزاران ويژه حضرت در اختيار دارند و دستورهاى صادره از مقام فرماندهى كلّ را همواره دريافت مى‏دارند چنانكه تصور اين مطلب در جوامع امروزى، آسان مى‏باشد. امروز با وجود رايانه، اينترنت و انواع و اقسام وسايل ارتباطى، مى‏توان در يك لحظه با سراسر دنيا ارتباط برقرار كرد. 3- و يا اينكه روايت، پيام و معناى ديگرى دارد كه پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشكار خواهد شد و اكنون براى ما ناشناخته است. كوتاه سخن اينكه امام مهدى(ع) با نمايندگان و حاكمان و قضاتى كه براى كشورهاى سراسر جهان نصب فرموده و آنان را براى تدبير امور و تنظيم شئون و حل مشكلات و رفع كشمكشها و تأمين امنيّت و نيكبختى جامعه بزرگ مهدوى در عصر ظهور، گسيل داشته بطور دائم در ارتباط است و آنان با فرماندهى و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى و در پرتو دانش و عدالت او انجام وظيفه مى‏نمايند. و با اجراى سيستم قضائى واحد، در كران تا كران گيتى به عدالت واقعى رسيده و عدالت ادارى، اجتماعى و اقتصادى و قضائى بر جهان حاكم خواهد شد و ظلم و ستم و بيدادگرى از دنيا رخت برخواهد بست. ان‏شاءالله. ج. رفاه و آسايش اقتصادى: بى‏شك از مهمترين مشكلات حيات انسان، مشكل اقتصادى و معيشتى و مسايل مربوط به آن همچون فقر، گرانى، محدوديّت تجارت و داد و ستد و تورّم، ناتوانى اقتصادى، توليد كم و تقاضاى بسيار و مسائلى از اينگونه كه بيشتر آنها از ثمرات شوم اقتصاد ضد اسلامى حاكم بر جهان و به ويژه كشورهاى اسلامى است. آرى! اين اقتصاد ضد اسلامى و ظالمانه است كه به بحرانهاى اقتصادى در جوامع انسانى منجر مى‏شود. و اين بخاطر سركوبى مردم و پايمال ساختن آزاديها، مسدود ساختن راههاى معيشت براى مردم، تحميل ماليات سنگين و تصاعدى بر توده‏ها و محروم ساختن بندگان خدا از مواهب زندگى و بركات و نعمت‏هايى است كه خداوند آنها را به بندگانش ارزانى داشته و براى آنها مباح ساخته است. شايسته است فراموش نكنيم كه بيشتر جناياتى كه در جهان رخ مى‏دهد، از فقر مالى و نياز و فلاكت سرچشمه مى‏گيرد. بيشتر جوانان بخاطر فشار و نياز از تشكيل خانواده سرباز مى‏زنند و بسيارى از خانواده‏ها از فشار و فقر و عدم امكانات به تحديد نسل رضايت مى‏دهند. و اگر بگوييم كه بيشتر مردمى كه مى‏ميرند قربانى فقر و فلاكتند، سخنى به گزاف نگفته‏ايم. آرى اگر بخواهيم ضايعات و زيانهاى برخاسته از فقر را در جامعه انسانى بشماريم سخن به درازا مى‏كشد و شكل نوشته تغيير يافته و اگر بخواهيم از ابعاد گوناگون مسايل اقتصادى بحث كنيم، اين نوشته طولانى و فقط در اين بُعد از شاخصه جامعه مهدوى خلاصه مى‏شود، به همين جهت سخن را اينگونه خلاصه مى‏كنيم: از جمله اصلاحات گسترده و طرحهاى بزرگى كه امام مهدى(ع) بدان قيام مى‏كند مسأله حلّ مشكلات اقتصادى در خانواده بزرگ بشرى است و اين كار بزرگ و برنامه عظيم از راه پياده كردن مقرّرات عادلانه و رهايى‏بخش و زندگى‏ساز اقتصاد اسلامى خواهد بود از مهمترين و كارسازترين بندهاى آن عبارتند از: 1- اعطاى آزادى‏هاى گوناگون در امور اقتصادى و اجتماعى و فكرى و صنعتى بر اساس حق و عدالت اسلامى. 2- بهره‏ورى از مواهب و امكانات و نيروهاى طبيعت و فرصت و ميدان دادن به دست‏ها، مغزها و انديشه‏هاى توانا و سازنده و مبتكر بر اساس عقل و انديشه. دست‏رسى به همه موارد ذكر شده به جهت اجراى دقيق تعاليم اسلامى عملى مى‏شود. اينك يك نمونه از روايات متعدّدى كه نشانگر زندگى اقتصادى امام مهدى(ع) است را به جهت رعايت اختصار در پائين ذكر مى‏شود: پيامبر گرامى اسلام(ص) مى‏فرمايند: «به مهدى(ع) بشارتتان مى‏دهم… او ثروت‏ها را درست و بطور مساوى تقسيم مى‏كند و به بركت او غنا و بى‏نيازى دلهاى امّت محمد(ص) را لبريز مى‏سازد و عدالت او همه را در برمى‏گيرد، تا آنجائى كه دستور مى‏دهد ندا كننده‏اى ندا كند كه: «هان، اى مردم! هر كس نياز مالى دارد بيايد و هرچه مى‏خواهد بگيرد.» و جز يك نيازمند، كسى نمى‏آيد. آن يك نفر مى‏آيد و امام مهدى(ع) به او مى‏گويد: «نزد خزانه دار برو تا آنچه مى‏خواهى به تو بدهد.» نزد خزانه‏دار مى‏رود و مى‏گويد: «من از سوى امام مهدى(ع) آمده‏ام تا به من كمك كنى و ثروتى به من بدهى.» خزانه‏دار مى‏گويد: «آنچه مى‏خواهى بردار…» او آنقدر زر و سيم برمى‏دارد كه نمى‏تواند ببرد، مقدارى از آن را برگرداند تا بتواند حمل كند و بقيّه را مى‏برد. امّا وقتى از خزانه‏دار دور مى‏شود، پشيمان شده و مى‏گويد: «گويى من حريصترين فرد از امّت محمد(ص) هستم. همه براى دريافت مال دعوت شدند امّا جز من كسى نيامد». از اين رو نزد خزانه‏دار برمى‏گردد و زر و سيم را پس مى‏دهد امّا خزانه‏دار نمى‏پذيرد و مى‏گويد: «ما چيزى را كه بخشيديم، ديگر نمى‏پذيريم».(8) اين روايت و روايت‏هاى زيادى شبيه اين روايت، همه بر رشد و شكوفايى اقتصادى جامعه مهدوى و غناى نفس مردم و عدم رغبت آنها در سايه تعاليم نجات‏بخش اسلام به زياده خواهى، احتكار و پس‏انداز است كه هر كدام از اين موارد، خود عامل بيمارى اقتصاد، و فقر عده‏اى از مردم در سايه ثروت اندوزى بقيّه مردم مى‏باشد، كه در جامعه مهدوى همه اين بيمارى‏ها از بين خواهد رفت. براى شاخه‏هاى مختلف اقتصاد، روايات و بحث‏هاى زيادى در منابع ذكر شده است. كه به جهت پرهيز از طولانى شدن مطلب به يك نمونه ديگر فقط اشاره مى‏شود. د. كشاورزى در جامعه مهدوى: زراعت و كشاورزى از منابع مهم ثروت ملّى و از موارد اساسى پاسخگويى به نيازهاى مادّى جامعه و از وسايل تأمين موادّ غذائى در جهان انسان و حيوان است و خداوند آب و خاك را در اختيار بشر نهاده است تا از امكانات و بركات زمين بهره گيرد. حضرت على(ع) هم فقرزدائى از جامعه را در گرو توسعه اقتصادى و از شاخه‏هاى مهم آن، كشاورزى را بيان مى‏فرمايند. كه به اين مطلب قرآن نيز اشاره دارد. «آيا هيچ درباره آنچه كشت مى‏كنيد انديشيده‏ايد؟»(9) پس مى‏توان توسعه كشاورزى را يكى از مهمترين عوامل رشد جامعه و نجات آن از فقر و فلاكت دانست. از اين رو هنگامى كه امام مهدى(ع) ظهور مى‏نمايند سيستم زراعى و كشاورزى بطور كامل دگرگون مى‏گردد و به بهترين و زيباترين شكل و محتوا و برنامه، شكوفا مى‏گردد. امام مهدى(ع) با كمك گرفتن از تكنولوژى و ابزارهاى مهم كشاورزى، و با طرّاحى و تدبير بى‏نظير، به كشاورزى رونق داده و كشاورزى شكوفا و شكوه‏بار مى‏گردد. و از ره‏آورد اين پيشرفت، روح حيات در همه نقاط بى‏شمار گيتى، حتى‏ زمين‏هاى موات و كويرها، دميده مى‏شود. و مردم در رفاه و آسايش و آرامش زندگى مى‏كنند. اينك نمونه‏هايى از روايات در نشانگرى آن شرايط شكوه‏بار را از نظر مى‏گذرانيم. پيامبر گرامى مى‏فرمايند: «آبها در دولت مهدى(ع) فراوان مى‏گردد و زمين بركات خويش را چندين برابر مى‏سازد».(10) و امام على(ع) مى‏فرمايند: «انسان در عصر حاكميت جهانى آن حضرت، هر آنچه از انواع دانه‏هاى زراعى بر زمين بيافشاند، هفتصد برابر، برداشت مى‏نمايد…»(11) طبيعى است كه حضرت با ساختن سدّهاى فراوان آبها را مهار كرده‏اند و از ره‏آورد مهار آبها، زمين‏ها آباد، و با مكانيزه كردن كشاورزى و گشوده شدن، درهاى رحمت الهى به روى زمينيان، به همه آنها دست مى‏يابد. و كشاورزى رونق گرفته و پيشرفته مى‏گردد. و علاوه بر ايجاد اشتغال، نشاط اجتماعى، انواع مواهب، نعمتها و امكانات زندگى شايسته و درخور شأن انسان بصورت وصف‏ناپذيرى، در دسترس مردم قرار مى‏گيرد. مردم در عصر ظهور در زراعت و غرس انواع درختان آزادند و در راه تلاش و سازندگى آنان، موانع بازدارنده‏اى همچون مالياتهاى ظالمانه و مقرّرات ضد انسانى قرار نمى‏دهند، و انسان هر چه قدر تلاش كند و زمينى را احياء كند و به مزارع و باغات پرميوه تبديل كند، از آنِ خود اوست. چرا كه در مكتب اسلام چنين وضع شده است. پيامبر اسلام مى‏فرمايند: «هر كس زمين مرده‏اى را زنده كند از آن خود اوست.»(12) و بدين سان انسان در جامعه مهدوى با انگيزه بيشتر، و نشاط زايد الوصفى به كار و تلاش و سازندگى مى‏پردازد و از اين رهگذر نعمت‏هاى فراوانى نصيب انسان مى‏گردد. و جامعه مهدوى در آسايش و امنيت و صلح و صفا، بسر مى‏برد. و مشكلات بزرگى در جامعه امروز، گريبانگير بشر است. مثل، مشكل بيكارى، مسكن، فقر به بركت و تلاش و تدابير حضرت مهدى(ع) از جامعه مهدوى رخت برمى‏بندد. امام صادق(ع) مى‏فرمايند: «هنگامى كه قائم آل محمد(ص) قيام نمايد، خانه‏هاى شهر «كوفه» به شهر «كربلا» متّصل مى‏شود و شهر بقدرى گسترش مى‏يابد كه همه صاحب خانه مى‏شوند.»(13) بدين‏سان، اين روايت، بيانگر اين مطلب است كه مردم زمين‏هاى خشك و سوزان و بيابان‏هاى بى‏آب و علف را إحيا و آباد مى‏سازند و بصورت خانه‏هاى زيبا و پر شكوه و باغ‏هاى پرطروات درمى‏آورند كه يك نمونه آن، گسترش شايسته خانه‏هاى كوفه تا نهر كربلا مى‏باشد، آن هم با آن مسافت بسيارى كه اينك ميان آن دو شهر وجود دارد. خلاصه سخن اينكه در جامعه مهدوى، آزادى كار، مسافرت، تجارت، نوآورى، ابداع و امكانات به همه مردم ارزانى مى‏گردد. و ميدان كار و تلاش و ابتكار براى همه استعدادها فراهم مى‏شود. و سستى و تن پرورى و بيكارگى جاى خود را به كار و تلاش و نشاط و تحرّك مى‏دهد. امنيّت و آرامش در عصر و جامعه مهدوى‏ در جهان معاصر جامعه‏هاى انسانى، در شرايط سخت و طاقت‏فرسايى از نظر فقدان امنيّت و آرامش در ابعاد گوناگون حيات، زندگى مى‏كند. امّا در عصر ظهور امام مهدى(ع) ترس و دلهره در همه ابعادش نابود گرديده و امنيّت و آرامش بر كران تا كران كره زمين سايه‏گستر و حاكم مى‏شود. و امّا اينكه چگونه اين امنيّت و آرامش بر سراسر گيتى و بر جان و دلها حاكم مى‏گردد؟ بايد گفت كه فقدان امنيّت به يكى از سه عامل ويرانگر زير برمى‏گردد كه در جامعه مهدوى از سه عامل فقر و محروميت، ضعف ايمان و ضعف مديريت خبرى نيست. آنچه از ذكر شاخصه‏هاى جامعه مهدوى گذشت، نمونه كمى از شاخصه‏هاى مختلف كه در منابع مختلف به آنها اشاره شده، مى‏باشد. مسلماً معرفى جامعه مهدوى در يك مقاله كوتاه عملى نخواهد شد، و به تحقيق جامع و فرصت زيادى نياز هست. چراكه جهت معرفى جامعه مهدوى و ذكر شاخصه‏هاى آن، از منظرهاى مختلف سياسى، اقتصادى، اجتماعى به خصوص خانواده، مسائل تربيتى، پيشرفت علم و دانش و تكنولوژى، حل مشكلات لا ينحل در جامعه مهدوى، از جمله، حل مشكل مسكن، بيكارى، رعايت حقوق متقابل و جامعه كه هر كدام به تنهايى، نياز به تحقيق و پژوهش كامل جهت تقويت ايمان و باورهاى منتظران حضرت، و شناخت ويژگى‏هاى جامعه موعود از نظر اسلام‏شناسى و شناخت چگونگى حكومت در آن و مسائل مهم ديگر، كه مفيد و ارزنده است. و از جهتى شناخت جامعه مهدوى براى تعيين سمت و سويى كه جوامع بايد بسوى آن داشته باشند، سودمند مى‏باشد. اميد كه با شناخت مهدى موعود(ع) و جامعه او و خصوصيات آن حضرت در راستاى تحقق اهداف آن و زمينه سازى براى ظهور آن منجى عدالت خواه و عدالت گستر بيش از پيش تلاش و كوشش كنيم. انشاء الله‏ پى‏نوشت‏ها: – 1) علامه مجلسى، «بحار الانوار»، مؤسسه الوفا، بيروت، اوّل، 1404 ه . ق، ج 36، ص 356. 2) علامه مجلسى، «بحار الانوار»، مؤسسه الوفاء، بيروت، اوّل، 1404 ه . ق، ج 36، ص 358. 3) ثقة الاسلام كلينى، «اصول كافى»، دار الكتب الاسلاميه، تهران، اوّل، 1365 ش، ج 7، ص 414. 4) سيد على اكبر قرشى، «خاندان وحى»، دار الكتاب الاسلاميه، تهران، 1368 ش، ص 245. 5) شيخ حرّ عاملى، «وسائل الشيعة»، مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه . ق، اوّل، ج 18، ص 168؛ الكافى، ج 1، ص 397. 6) قزوينى، محمد كاظم، امام مهدى از ولادت تا ظهور، مترجم، على كرمى و سيد محمد حسينى، الهادى، قم، 1378 ش، ص 725. 7) غيبت نعمائى، ص 319؛ بحار الانوار، ج 52، باب 21، ص 365. 8) كورانى، على، معجم الاحاديث الامام المهدى، مؤسسة المعارف الاسلاميه، اوّل، 1411 ه . ق، ج 1، ص 240. 9) واقعه/64. 10) بحار الانوار، ج 52، ص 216. 11) امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص 728. 12) وسائل الشيعه، ج 17، ص 327. 13) بحار الانوار، ج 52، ص 337؛ شيخ مفيد، «الارشاد»، كنگره شيخ مفيد، قم، اوّل، 1413 ه . ق، ص 362.

/

سرمقاله

ر

شما را به خدا، اي مسئولين!

اسلام با رسالت پيامبر خاتم (ص) شکل گرفت و با ولايت
اميرالمؤمنين (ع) کمال يافت و با خون حسين (ع) تثبيت گرديد. حسين وارث آدم، نوح،
موسي، عيسي، محمد، علي و فاطمه، حسين وارث تمام خوبان و سمبل همه خوبيها، حسين خون
خدا و نور حق، حسين مصباح هدايت و کشتي نجات و و … که با نثار هستي خود و ايثار
جان و مال، خانه و زندگي، اهل و عيال، خواهر، برادر و ياران و اصحاب خود در راه
خدا زيباترين سرمشق و کاملترين خط را در سر لوحه ي تاريخ انساني و در صفحه آسمان
کمال به روشني خورشيد ترسيم نمود. او هم چون شمع در آتش خدا سوخت و با شعله اي که
برافروخت خورشيد هدايت شد، فرا راه انسان به سوي خدا، او راه مستقيمي را پيمود که
نزديکترين راه به سوي خداست، راه نزديکي که نزديکتر از رگ گردن است به انسان. راهي
که با يک جهش انسان را به مقام شهود و شهادت و زندگي جاويد مي رساند.

آري امت مسلمان ايران با ايمان به اسلام محمدي و تشيع علوي
و با عشق بي کران به مکتب حسيني در يک پرواز ملکوتي به سوي حق و کمال مطلق، فاصله
زمان و مکان را در نور ديد و خود در کربلاي عشق و عاشواري ايثار يافت و نداي «هل
من ناصر ينصرني» ثارالله را با گوش دل نيوشيده و با تمام وجود پاسخ مثبت بدان داده
و صادقانه «يا ليتني کنت معک فافوز معک» را تحقق بخشيده و با اين حال هنوز خود را
در نيمه راه يک خم کوي عشق ديده و در محضر خدا و راستاي کربلا و عاشورائي که حسين
و تمام جوانان و يارانش شهيد و همه خيمه و خرگاهش در آتش کين خاکستر و تمام اهل
بيتش اسير در راه خدا شدند، خويشتن را عقب مانده و شرمسار مي بيند. اين ملتي است
که جوانان برومندش مي گريند که چرا هنوز شهادت نصيب آنها نشده است و پدران و
مادران شهيد داده اش اشک حسرت مي ريزند که خود به فيض شهادت نائل نشده اند.

آنان که هنوز نمي دانند، بدانند که رمز مقاومت و شکست
ناپذيري اين ملت بي نظير در عشق و ايمان به حسين (ع) است و تا حسين و مکتب او را
نشناسد اين ملت را هم نخواهد شناخت.

و اکنون به مناسبت فرا رسيدن ايام عاشوراي حسيني و تقارن
آن با هفته جنگ گرچه سخن بسيار است لکن در اين مجال کوتاه ضروري است نکاتي چند که
مرتبط با سرنوشت جنگ و فداکاري امت اسلام است مورد اشاره قرار گيرد.

مي دانيم که حاکميت نظام فاسد و مفسد ستمشاهي با قيام ملت
اسلام ساقط گرديد و سران آن در زباله دان تاريخ فرو غلطيدند ولي کرمهاي کثيفي که
زائيده آن منجلاب سياه بودند و با طوفان انقلاب و تابش خورشيد اسلام در سوراخهاي
متعفن خود خزيدند، بعد از چندي در سايه ي کرامت و لطف اسلام و فراز و نشيبهاي
انقلاب و هماهنگ با توطئه هاي اربابانشان با تغييري جزئي در شکل و قالب ظاهري
دوباره کم کم به صحنه جامعه باز گشتند و با سوءاستفاده از شرائط جنگ و همگام با
صدام، به فساد و افساد و خيانت و جنايت دست يازيدند. در اينجا سخن از گروهکهاي
سازمان يافته و وابسته اي نيست که خيلي زود دستشان رو شده و انقلاب به آساني آنها
را از سر راه خود برداشته است زيرا که آنها اگر معبري را منفجر يا انساني را
دزدانه ترور مي کنند لعن و نفرين بيشتري را براي گور سياه خود مي خرند و مردم نيز
به جمهوري اسلامي دلبسته تر مي شوند.

بلکه سخن از ضد انقلاب در چهره هاي ديگري است که همچون
ميکربهائي کثيف و خطرناک در پيکره جامعه اسلامي نفوذ کرده و با بهره برداري از
امکانات و شرائط موجود انقلاب ناجوانمردانه تر از صدام، از پشت به جبهه اسلام خنجر
مي زنند. ضد انقلاب و ضد اسلامي که:

در يک چهره به صورت زنان هرزه بزک کرده با آرايش تند و
لباسهاي ننگين و خودنمائي در خيابانهاي شمال تهران، قرآن و آيات الهي را با وقاحت
و تجري، آشکارا و بي محابه به مسخره و ريشخند گرفته و با دهن کجي نسبت به انقلاب
اسلامي، خون دهها هزار شهيد به خون خفته را لگد کوب و پايمال کرده و گرگ صفت به
قلبهاي داغديده و پاک خانواده ها و پدران و مادران شهيد داده پنجه مي افکند و …
.

و در چهره اي ديگر با گرانفروشي و احتکار و سوءاستفاده هاي
گوناگون بخش عظيمي از مايحتاج مردم مستضعف را که با جانبازي و ايثار همين مردم و
پول متعلق به بيت المال فراهم شده به بازار سياه و بازار آزاد سرازير کرده و با
مکيدن خون همين ملتي که ولي نعمت و نگهبان کشور هستند، ميليون ميليون به جيب جهنمي
خود مي ريزند و هل من مزيد!

و در چهره اي ديگر در ادارات با کاغذپراني و دور سر گرداندن
مراجعين، کم کاري رشوه خواري، پارتي بازي و تبعيض، اسراف و تبذير بيت المال و
سوءاستفاده از امکانات آن، جوسازي عليه عناصر مؤمن و فداکار ادارات و کوبيدن آنها
و عدم اطاعت از دستورات مسئولين انقلابي و حتي اظهار اين تز که هم چون ريگ کف جوي
آب هستيم که مي مانيم و بايد همديگر را داشته باشيم ولي آنها! ــ يعني مسئولين
ادارات ــ رفتني هستند، جان مردم مستضعف و رنجديده و اميدوار و متوقع از جمهوري
اسلامي را به لب رسانده و به سوي نارضايتي و يأس از نظام اسلامي سوق مي دهند!

و در دهها چهره ديگر مانند دزدي، قاچاق فروشي و وارد کردن
مواد مخدر و توزيع آن بين جامعه، اشاعه فحشاء و منکرات و … در صدد تضعيف و هدم
جمهوري اسلامي هستند. آيا اين قابل تحمل است که همين ضد انقلاب با کمال جرات از
خارج بازگشته و مطالبه اموال توقيفي و مصادره شده را کند؟! و معاملات ده ميليوني و
صد ميليوني انجام داده و پولهاي حاصله را به خارج قاچاق نمايد؟

آيا شايسته است در حالي که دولت اسلامي و توده هاي ميليوني
مستضعف براي تامين نزديک به سه ميليون واحد مسکوني مورد نياز براي 40 ميليون جامعه
ايراني در اثر جنگ و گرفتاريهاي ديگر هنوز نتوانسته گامهاي موثري بردارد، برخي از
همين عناصر پليد و هتّاک به اسلام با کمال اطمينانِ خاطر به ساختن خانه هاي چهل
ميليون توماني در شمال تهران مبادرت کنند! و همه چيز هم برايشان فراهم باشد؛ در
حالي که عموم افراد جامعه و حتي پدري که چند شهيد به انقلاب تقديم کرده است براي
چند شاخه آهن و پول آن به منظور ساختن يک لانه محقر معطل نوبت و لنگ هزينه آن
باشد!

هيچ کس و حتي دشمنان انقلاب نمي توانند نقش انقلاب و دستاوردهاي
عظيم و بي نظير معنوي و مادي آن را منکر شوند ولي اين يک واقعيت تلخ است که هر
امري از امور کشور که رسوبات طاغوت در آن نقشي دارند با کينه توزي و تعمد آنها
براي تضعيف و هدم جمهوري اسلامي از زمان شاه 
معدوم بدتر شده است.

به خدا قسم اينان نه پايبند قانونند و نه ايمان به خدا
دارند و در چنين حالي نه نصيحت مي تواند مانع ادامه خيانت و جنايت آنها شود و نه
شعارهاي انقلابي و اکنون متاسفانه در مورد اينان نه انقلاب حاکم است و نه قانون.

آيا اين درست است که شعارها انقلابي باشد ولي در مقام عمل،
در مورد اينان، طبق قانون رفتار کرد آن هم در شرائطي که قانون و ضامن اجراي آن در
حدي است که از باب مثال دهها و صدها ميليون تومان اموال توقيفي را به سرمايه داري
که فراري بوده و اکنون بازگشته يا به وکيل او باز پس ميدهد ولي قانون از کنترل
جنايتها و خيانتهاي همين سرمايه دارها عاجز است؟!

آن گاه اين قانون در صورت تطبيق مصداق با حکم در مورد اين
افراد بايد اِعمال شود که قانون ديگري بتواند مثلا فرزند مشمول او را به سربازي
ببرد و يا از حرکت اتومبيل او در جهت معکوس خط ويژه اتوبوس بازدارد! و يا از
چپاولها و غارتها و زنان و دختران بي بند و بار آنان جلوگيري نمايد و يا .. آيا
بهتر نيست در شرائط کنوني در مورد اينان برعکس اين روش عمل شود؟

شما را به خدا اي مسئولين محترم و دل سوخته، به خاطر حفظ
اسلام و خون شهدا بياييد يا خودتان با برنامه ريزي و کمک حزب الله، منکرات و
زشتيهائي را که با اشکال مختلف مي رود تا چهره اسلام و انقلاب را لکه دارد کند با
قاطعيت انقلابي نابود سازيد و يا اجازه دهيد امت اسلام با عمل دقيق به رساله
عمليه، امر به معروف و نهي از منکر را خود عملي سازند که به يقين ملتي که پوزه
ابرقدرتها را در طي انقلاب و جنگ تحميلي در سرزمين غرب و جنوب کشور اسلامي به خاک
مذلت ماليد به آساني قادر است اين لکه هاي ننگ را نيز از جامعه اسلامي پاک کند.

و السلام. رحيميان

 

/

گفتاروکردار

انتقادها وپیشنهادها

گفتاروکردار 2

درشمارۀ 49 سخنی داشتیم پیرامون دوگانگی گفتاروکردارکه
ظاهراسخن به پایان رسیده بود وبنا نبود دنباله ای داشته باشد. ولی باتذکر بعضی
ازبرادران وملاحظه برخی شواهد روشن وگویا، تصمیم گرفته شد که درادامه آن سخن به
ذکر بعضی ازاین نمونه ها بپردازیم . یادآوری جزئیات وموارد خاص گرچه خلاف روش
معمولی مااست ولی باتوجه به این نکته که راهنمائیهای کلی دراکثرانسانها موثرنیست
نیاز مبرمی به ذکر بعضی ازشواهد خارجی احساس می شود. انسان همواره سعی دارد که در دادگاه
وجدان که خالصترین وعادلترین دادگاه این جهان است خودرامحکوم نکند وازاین روی
عذرها می تراشد وخود را فریب می دهد؛ وشاید انگشت گذاشتن برجزئیات مسائل بعنوان یک
اتمام حجت راه خودفریبی رابسته یابه حداقل برساند.

شواهد نفاق عملی (اختلاف گفتاروکردار) درجامعه بسیار است
وماتنها به برخی ازنمونه هائی که روزانه با آنها برخورد می شود یا اخیرا توجه
مارابه خودجلب کرده اشاره ای داریم وسایر موارد رابه وجدان بیدارافراد واگذارمی
نمائیم :

نظارت بربهداشت

ازمسائلی که مانور تبلیغاتی درمورد آن نسبتاً چشمگیر است
ولی درمرحله عمل واجرا چندان اهمیتی به آن داده نمی شود، مساله بهداشت است. تاآنجا
که تعطیل یک رستورانی که پنجاه نفررادریک میهمانی مسموم کرده است ازحرکتهای
انقلابی دادگستری آن شهرستان شمرده می شود!درحالی که این برخورد حتی درکشورهای عقب
مانده یک امر بسیار عادی ومعمولی است. آیا این امر حکایت ازگستردگی مراکز غذائی
غیر بهداشتی نمی کند؟ معلوم نیست چه مرکزی مسئول پیگیری دستورهای بهداشتی است؟ چه
کسی باید چرخهای دستی که غذاهای کثیف وغیرسالم رابه خورد مردم وبخصوص کودکان می
دهند، جمع آوری کند؟ وچه کسی باید به وضع نانوائیها ، آب میوه گیریها، کبابیها
وامثال آنها رسیدگی بنماید؟ بارها درروزنامه خبربستن وتعطیل این گونه مراکز تغذیه
راشنیده ایم ولی آیا این تصمیم درپیشگیری کفایت می کند؟ یاپیشگیری به این معنی است
که مرکز بهداشت بطور مرتب مامور رسیدگی داشته باشد ومتخلفین رابه دادگاه بسپارد
البته بشرط آن که باتشدید عمل ، جلوی رشوه خواری اورابگیرند وگرنه نتیجه ای بجز
بالا رفتن قیمت موادغذائی نخواهد داشت!

چندی پیش در روزنامه ها اطلاعیه ای ازادارۀ نظارت برمواد
غذائی وبهداشتی پخش شد که درآن مردم راازاستعمال شیشه های شیرپلاستیکی مات برحذر
می داشت. ونظیر این گونه اطلاعیه ها بسیارصادرشده است. آیا تنها راه اجرائی
جلوگیری ازفرآورده های غیربهداشتی این اطلاعیه ها است؟ !

اصولاً چرا ساختن وعرضه داشتن یک کالای غیربهداشتی آزاد
باشد؟

فرآورده های دشمن بعثی

جالب این است که دراطلاعیه مذکور ازمصرف فراورده های غذائی
کشور عراق نیزبه دلیل غیربهداشتی بودن!آنها منع شده بود. این مطلب علاوه براشکالی
که درپذیرش جامعه نسبت به آن دارد چنین وانمود می کند که تنها مانع استفاده
ازکالاهای عراقی جنبه بهداشتی آن است. آیا واقعاً چنین است؟ آیا خریدن اجناس عراقی
بمعنای جنگ با رزمندگان اسلام نیست؟ آیا خریدن اجناس عراقی بمعنای جنگ بارزمندگان
اسلام نیست؟ آیا یک مسلمان باغیرت راضی می شود که باپول اوگلوله تهیه شود ودرسینۀ
فرزندان رشید اسلام بنشیند؟ آیا دراین کشورهیچ قدرت اجرائی نیست که کالاهای عراقی
راازبازار جمع آوری کند؟ !

چه باید کرد؟

بازگردیم به اصل مطلب. مسئولین بهداشت باید علاوه برتبلیغات
وتعلیمات وسیع ودامنه دار، امکانات رعایت بهداشت عمومی رافراهم آورند و ازپخش
هرگونه کالای غیر بهداشتی وزیانبار جدا ممانعت کنند. اکنون باکمبود صابون
استاندارد، انواع صابونها به بازارسرازیر شده است ومثلا باسه یا چهار تومان (خیلی
ارزان!) به دست می آید. بعضی ازآنها به تجربه مشاهده شده است که آثار نامطلوبی
برپوست باقی گذاشته. حال ازجهت دفع آلودگی ورعایت بهداشت آیادرحد مطلوب است یانه؟
لازم است موسسه استاندارد تحقیق کند ونظربدهد که این امرنیاز به تخصص دارد. گرچه
ظاهراً این مؤسسه نیز باتوجه به این که فاقد قدرت اجرائی است وقادربه تحقق بخشیدن
به آرمانهای خویش نمی باشد تدریجا صحنه را رها کرده وگرنه فعالیت بیشتری درمسائل
مربوط به بهداشت جامعه می داشت!.

نظارت برتولید

نظارت برتولید ازنظر پرستیژ واعتبار کشور درهمه موارد لازم
وضروری است ودرخصوص وسایل ولوازم بهداشتی وآنچه با سلامت جامعه ازهرجهت مرتبط است
ضرورت بیشتری دارد بویژه درتولیدهائی که اساساً برای معالجه بیماران تهیه شده است
. مثلا اگرثابت شود محیط یک کارخانه داروسازی آلوده است وداروهای آن بیش ازآن چه
نفع دارد، زیان دارد وبیمار بیچاره ای که آمادگی مبارزه بامیکروبها راازدست داده
به انواع بیماریها گرفتار می کند ، بدون شک مساله ای است بسیار خطرناک ومسئولیتی
است درخور اهمیت.

هم اکنون تبلیغات دامنه داری برای سرنگهای تولید داخلی، چشم
وگوش راپرکرده ولی مکرر شکایت وفریاد بیماران ازاین سرنگها که برای استاندارد بودن
آنها نیازی به مهر وآرم نیست به گوش میرسد. (البته نه بگوش مسئولین!) .

نرخ گذاری وبازارآزاد

ازمواردی که گفتار باکردارمخالف است قیمت گذاری برمحصولات
کارخانجات داخلی است که گاهی به این جمله تاکید برعمومیت قیمت گذاری نیزمی شود
«قیمت برای مصرف کننده درسراسر کشور. . . ريال»ولی هیچ گاه درنزدیکترین فروشگاه
آزاد به کارخانه باآن قیمت فروخته نمی شود تاچه رسد به جاهای دورافتاده کشور بلکه
دربیشتر موارد تاسه برابرقیمت دربازار آزاد به فروش می رسد واین نمونه ای ازنفاق
عملی است، بخصوص باتوجه به این که اکثر این شرکتها زیرپوشش سازمانهای دولتی هستند.

اینجا نیز جای این سئوال بی پاسخ باقی است که چه ارگانی
مسئول رسیدگی واجرای این قیمت گذاریها است؟ واگر مسئولی ندارد ظاهرا بهتراست قیمتی
برآن نوشته نشود تامصداق آیه (لم تقولون مالاتفعلون) قرارنگیرند وضمنا فروشندگان
بخصوص سوپرمارکتها به زحمت پاک کردن یا پوشانیدن آن نیافتند!.

نظارت برفیلم ها !

ازنمونه های بارز و علنی مخالفت گفتاروکردار، پخش بعضی
ازفیلمهای خارجی ازسیمای جمهوری اسلامی است که باهمه ادعاها وفریادها وشعارها
مخالف است فیلمهائی که درآن زنان بی حجاب آرایش کرده وعشوه گر خودنمائی نموده
وجامعه رابه فساد دعوت می کنند وبااین کار سیمای جمهوری اسلامی رسما وعملا بی
حجابی راترویج می نماید درحالی که خود باگزارش فیلمهائی که تلویزیونهای خارجی پخش
کرده اندانتقاد ازبد آموزی آنها نموده فریاد برمی آورد که پخش این گونه فیلمها ،
جامعه رابه سوی جنایت وآدمکشی سوق می دهد.

آیاجنایت تنها آدمکشی است ؟ !

بی گمان پخش یک فیلم آن چنانی سخنان دهها خطیب سخنور
ونوشتار دهها نویسندۀ توانا رانقش برآب می کند وما درست مانند آن زن می شویم که
هرشب بافته های روز خود را رشته می کرد«وَلاتَکوُنوا کالّتی نَقضَتْ غَزلها مِن
بعدِ قُوةٍ انکاثاً».

آیا مسئولین نظارت برفیلمها هیچ گونه احساس تعهدی دراین
زمینه ندارند یا اینکه چنین فیلمهائی بامقایسه با صدها فیلم دیگر که دراختیارآنان
است درنظر آنها یک فیلم ساده است که هیچ گونه مخالفتی بااحکام شرع ندارد؟ !

تبلیغ رایگان برای مسیحیّت

وبدتر ازآن فیلمهای تبشیری مسیحیت است که مکرراز سیمای
جمهوری اسلامی پخش می شود. دست اندرکاران رادیو وتلویزیون بدون شک به تاثیر عمیق
فیلم درروحیه افراد بخصوص جوانان ساده دل کاملاً توجه دارند وازسوی دیگر حتماً
ازفتوای حضرت امام دام ظله وسایر فقهای شیعه بلکه همۀ علمای اسلام اطلاع دارند که
هرگونه تبلیغ برای تبلیغ برای ادیان دیگر درکشور اسلامی جایز نیست .

حضرت امام در تحریر الوسیله مطلبی دراین زمینه دارند که
برگردن آن چنین است:

«کفار چه اهل ذمه باشند وچه نباشند حق ندارند ازادیان فاسدۀ
خود دربلاد اسلام تبلیغ کنند وکتب گمراه کننده خود رانشر نمایند ومسلمانان
وفرزندان آنها رابه سوی ادیان باطله خویش بخوانند. وتعزیر آنها (اگرچنین کنند)
واجب است. وبراولیای امور درکشورهای اسلامی لازم است آنان رابه هروسیله مناسبی
ازاین کارمنع نمایند. وبرمسلمانان واجب است ازکتابها ومحافل آنان دوری جویند
وفرزندان خود راازآنها منع کنند. واگرچیزی ازکتب ونوشتجات گمراه کنندۀ آنان به دست
مسلمانان رسید باید آنها راازبین ببرند، زیرا کتابهای آنان احترامی ندارد وتحریف
شده است. خداوند مسلمین راازشر اجانب وکید آنها نگهدارد وکلمه اسلام راسربلند بدارد».
(تحریر الوسیله ج2ص507)

باچنین فتوای واضح وروشن تکلیف فیلمهای گمراه کننده که تأثیرآنهاازنوشتجات،
بسیارعمیقتر است روشن می شود. نباید تصورکرد که این مطالب تاأثیری درروحیه جوانان
مسلمان ندارد، زیرا آن گونه که ازنامه های تاثیری درروحیه جوانان مسلمان ندارد،
زیرا آن گونه که ازنامه های رسیده به دست می آید فعالیت تبشیری مسیحیان بی اثر
نیست بخصوص درمواردی که ازغریزه جنسی نیزاستفاده شده است وانگیزۀ تمایل به مذهب
فاسد آنان قویتر گشته تاآنجا که بعضی ازجوانان مسلمان رسما به دین آنها درآمده
اند!

واضح است که بااین تبلیغ دامنه دارکه ازسوی مسئولین صدا
وسیما بخصوص درایام ولادت حضرت مسیج (ع)ارائه می شود جوانان ساده دل کاملا اغفال
می شوند وخود رافریب می دهندکه:چه فرق می کند همه ادیان آسمانی وازسوی خداوند است
حضرت مسیح (ع)نیزپیامبر خدااست وامثال آن. وازآن سوی آزادیهای مذهبی، انگیزه های
جنسی ومانند آن نیزاورابه گرایش به این دین فاسد تحریف شده وامی دارد ودرنتیجه
نیرومندترین وسیله تبلیغی دین اسلام وسیله ای برای تبشیر مسیحیت می شود.

واینجاست که باید واتیکان جشن بگیرد زیرا اومیلیونها دلار
باید خرج می کرد تادریک کشوراسلامی چنین تبلیغی بنمایدواکنون قلب کشورهای اسلامی
باخرج خود بهترین تبلیغ رابرای آنها به احسن وجه انجام می دهد.

وآنجا سرافکندگی به نهایت می رسد که درسیمای جمهوری اسلامی
به مناسبت ولادت حضرت مسیح (ع)تصویر پابرهنه ای ازحضرت مریم علیهاالسلام که به
فرموده قرآن بانوی عالم است باوضعی بسیار خجلت آورـ که اگر تصویر هرزنی رابه آن
نحو نشان دهند حرام ونامشروع است ـ به نمایش گذاشته می شود وهیچ فریاد اعتراضی
بلند نمی شود. نام این راچه می توان گذاشت بجز تقلید کورکورانه ازجهان مفتضح
ورسوای مسیحیت؟ وهمچنین گذاشتن تصویری ازصلیب درکنار گوینده تلویزیون درشب کریسمس
چه معنائی دارد بجز صحه گذاشتن برعقاید باطله مسیحیان؟ بااین که فقها صلیب رادرحکم
بت می دانند وخرید وفروش وتصویر وتجسیم آن راحرام می شمردند گویا درآن شب مرجع
تقلید آقایان پاپ بود؟ !!!یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالاتفعلون . کبرمقتا
عندالله ان تقولوا مالاتفعلون.

وضعیت اسفبار بیمارستانها !

ودراین میان، قشری که بیش ازهمۀ اقشار باید به عهد و پیمان
خدائی خودپای بند باشند، پزشکان و سایر کادر درمانی بیمارستانها هستندزیرا از لحاظ
موقعیت شغلی، جان افراد جامعه به تعهد وپای بندی آنها وابسته است واز جهتی دیگر،
آنان بعلاوه عهدی که هر مومن با خدای خود دارد، سوگند یاد کرده اند وتعهد نموده
اند که جز خدمت به جامعه و تامین سلامت برای افراد، هدف دیگری راتعقیب نکنند.

راستی چه زیبا است این تعهد که سنت پیشینیان است و در همه
جوامع بشری مرسوم است ولی چه زشت ونفرت انگیز است آن لحظه ای که یک پزشک از وظیفه
خود سر باز می زند وبیمار مشرف به مرگ را به دلیل استراحت یا کارهای شخصی کم
اهمیت، رها می سازد تا به سختی جان بسپارد در حالی که تنها با یک آمپول می تواند
جان او را نجات دهد.

و ازآن بدتر پزشکانی هستند که تنها به دلیل حزب اللهی بودن
بیمار وریش داشتن، اورامحکوم به مرگ می کنند!!این مطلب افسانه وخیال نیست بلکه
واقعیت تلخی است که دربیمارستانهای کشور حزب الله، باکمال تاسف، جریان دارد وآنقدر
موارد آن زیاد است که هیچ نیازی به ذکر نمونه نیست.

چه بسیارند افرادی که بیمار اورژانس مشرف به مرگ
راآنقدرازاین بیمارستان به آن دیگری منتقل کرده اند که به دلیل کمبود جا ونبودن
تخت خالی وتشریف نداشتن جناب دکتر، حاضر به پذیرش نشده اند تا بیمار بیچاره جان
داده است.

شخصی که نوجوان چهارده ساله اش دچارضربه مغزی شده
بودوازبینی اوخون جاری بود، یک شب تاصبح فرزند بیچاره اش راازدست داد. اومی
گفت:بیمارستانهای دولتی وغیردولتی راگشتم وبه وضع اورسیدگی نکردند بااینکه حاضر به
پرداخت هرمقدار هزینه که می خواستند بودم وبه اعتراف پزشک ، قابل معالجه بود ولی
یاپزشک حاضر نبود یابیمارستان نمی پذیرفت. جالب است که به یکی ازمسئولین کشور
دراین باره تذکر داده شده است، وایشان گفته اند:اینها مسائل جزئی است.

وهمچنین برخورد پرستاران بابیماران بستری که مکرردرروزنامه
ها خوانده ایم ، شکایت افرادی که مرگ بیمارهایشان رانتیجه بی اعتنائی پرستاران می
دانند ولی هیچ تصمیم جدی برای رسیدگی به این فریادها گرفته نمی شود بجز تشکیل
سمینارهای تشویق کننده!راستی آیا بمناسبت روزپرستار، کسی به آنها تذکر داد ومعایب
ونقص هایشان راگوشزد نمود یا تنها به تشویق وتعریف وتمجید اکتفا شد؟ به نظر ما
بعضی تشویق ها ، خیانت به افراداست . البته حساب پرستاران متعهد ومخلص جدااست
وآنها بدون هیچ تعریف وتمجیدی وظیفه خود رابه بهترین وجه ادا می کنند وعددشان
نیزبسیار است ولی آنچه بطور عموم به چشم می خورد، برخوردهای نامناسب بخصوص با
افراد مومن وحزب اللهی است.

مسئولین باید به این امرمهم که بستگی به زندگی ومرگ مردم
دارد، اهمیت بیشتر بدهند ودست کم نگیرند وپزشکان باید به تعهد خود پای بند باشند
تامورد خشم الهی واقع نشوند«کبرمقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون».

 

/

معاد

معاد

قمست دهم

آيت الله حسين نوري

*چهره مرگ

*اولياي خدا در آستانه مرگ

*دشمنان خدا در آستانه مرگ

 

همانطور كه در مقاله گذشته گفته شد منازل و مراحل معاد از
«مرگ» آغاز مي گردد و مرگ در حقيقت دروازه اي است كه با عبور از آن چشم انسان بر
صحنه ديگري گشوده ميشود و يا نقش پلي دارد كه جهان آخرت را به دنيا متصل ميگرداند
و در رابطه با آن لازم است موضوعات بسياري مورد توجه ما قرار بگيرد و درباره آنها
بحث و بررسي بعمل بيايد و بر اين اساس درباره 2 موضوع:

1-   
حتمي بودن مرگ

2-   
اينكه بوسيله آن صحنه عوض ميشود و بسيارياز جريانها تغيير مي كند و اينكه پرده
ها بركنار مي رود و شعاع ديد و درك انسان وسعت بيشتري پيدا مي كند بحث كرديم.

اكنون با توفيق خداوند متعال سومين موضوع را مورد بحث قرار
ميدهيم.

چهره مرگ

از آنجا كه پاداش و كيفر اعمال انسان از لحظه فرار رسيدن
مرگ آغاز مي گردد، كيفيت مرگ و اينكه آيا با چهره زيبا و دل پسند به سراغ انسان
بيايد و يا اينكه با چهره ناپسند و ترسناك انسان را دريابد، با نحوه اعمال انسان
در زندگي دنيا ارتباط دارد.

و اين موضوع از احاديث بسياري كه از اهل بيت عصمت (ع) صادر
گرديده است بدست ميآيد و ما بذكر تعدادي از آنها ميپردازيم:

1- از حضرت اميرمؤمنان(ع) تقاضا شد كه مرگ را توصيف
بفرمائيد حضرتش در پاسخ فرمودند: مرگ بر 3 نوع است:

1- بشارت به نعمت هاي جاويد خداوند.

2- بشارت به عذاب هميشگي.

3- با چهره اي ترسناك ولي در پرده اي از ابهام.

 از آن پس توضيح
داده فرمودند:

اما دوستان ما كه در راه اطاعت و فرمانبرداري از اوامر ما
گام برميدارند و مي كوشند آنها به نعمت هاي جاويدان بشارت داده ميشوند.

و اما دشمنان ما كه راه مخالفت با ما را پيش گرفته اند چهره
مرگ براي آنها طوري است كه اشاره و مقدمه عذاب هميشگي خداوند است.

ولي كساني كه مرگ به سراغ آنها با چهره ترسناك ولي در عين
حال ابهام آميز ميآيد مؤمناني هستند كه داراي گناهان و اسر افكاري ميباشند.

اما هر چند چهره مرگ براي آنها ابهام آميز است ولي هرگز با
دشمنان ما در يك رديف نخواهند بود و ممكن است شفاعت ما آنها را دريابد و نجات پيدا
بكنند.

سپس در پايان كلام خود فرمودند: به وظائف خود عمل كنيد و در
راه اطاعت خدا كوشا باشيد و بجز عمل بوظيفه و اطاعت خداوند بر چيزي تكيه نكنيد.[1]

2- از حضرت مجتبي (ع)نيز از «مرگ» سؤال شد در پاسخ فرمودند:

مرگ بزرگترين مسرت و شادماني است كه بر افراد مؤمن رخ مي
دهد آنها بوسيله آن از دنيائي كه زندگي در آن با انواع سختيها آميخته شده است خارج
مي گردند و به نعمت هاي جاويد نائل مي شوند. و بعكس بزرگترين بليه اي است كه بر
كافران وارد مي شود و آنها بوسيله آن از بهشت خودشان (يعني دنياي خودشان) خارج
گرديده به آتشي كه هرگز خاموش نميشود وارد مي شوند.»[2]

3-   
حضرت سجاد(ع) در پاسخ سؤال از كيفيت مرگ فرمودند:

«براي فرد با ايمان مانند آنست كه لباس چركيني را كه در
بردارد بركند و قيد و بندهاي گران را از خود برگيرد و آزاد و راحت شود و بجاي آنها
فاخرترين و خوشبوترين جامه ها را در بر كند و بهترين مركب ها را سوار و در بهترين
منزل ها جاي بگيرد.

ول براي كافر مانند آن است كه لباسهاي فاخر را از تن بركند
و ازمنزلهائي كه به آنها انس گرفته بود جدا شود و بجاي آنها چركين ترين و درشت
ترين لباس را بپوشد و در وحشتناكترين منزلها سكني بگيرد و گرفتار بزرگترين عذابها
بشود.»[3]

4-   
حضرت صادق(ع) در جواب پرسش از مرگ و چگونگي آن فرمودند:

«مرگ براي مؤمن مانند آن است كه خوشبوترين گلها را ببويد و
آن بوي خوب در او بطوري تأثير كند كه همه دردها و رنجها را فراموش كند ولي براي
كافر مانند گزيدن افعي ها و عقربها است.»

اين اوصاف و خصوصياتي كه براي چهره مرگ ذكر گرديد همانطور
كه ملاحظه نموديد با كفر و ايمان و نحوه اخلاق و كردار انسان ارتباط دارد و
بنابراين براي ملاقات مرگ با چهره زيبا و لذت بخش راهي جز اصلاح و تكميل معارف
اعتقادي و تهذيب اخلاق و كوشش در راه انجام وظائف عملي وجود ندارد.

و مرگ در حقيقت مانند آئينه اي است كه در مقابل چهره
اعتقادي و اخلاقي و عملي انسان قرار داده شده است و روشن است كه آئينه جز نشان
دادن سيمائي كه در برابر آن قرار گرفته است ندارد.

مرگ هر يك اي پسر همرنگ اوست                  آينه صافي يقين همرگ روست

پيش ترك آئينه را خوش رنگي است                  پيش زنگي آيه هم زنگي است

***

اي كه ميترسي زمرگ اندر فرار                                آن زخود ترساين ايجان هوشدار

زشت روي تست ني رخسار مرگ                    جان
تو همچون درخت ومرگ برگ

از تو رستست ارنكويست اربد است                   ناخوش و خوش هم ضميرت از خود است

گر بخاري خسته اي خود كشته اي                   ور حرير و قز دري خود رشته اي

از آنچه ذكر گرديد رمز اين مطلب كه چرا اولياي خدا از مرگ
اساساً ترس و هراسي نداشتند و اينكه چرا هنگامي كه مرگ به آنها روي ميآورد آنرا با
آغوش باز ميپذيرفتند و چرا موقعي كه در آستانه مرگ قرار مي گرفتند عباراتي را كه
نمايانگر روح سرشار از شادماني و اطمينان بود بر زبان مي آوردند، روشن گرديد،
چنانكه معلوم شد كه چرا دشمنان خدا اين اندازه از مرگ ميترسيدند و چرا هنگامي كه
خود را در آستانه آن مي بينند سراسيمه و دست پاچه ميشوند و متأسف مي گردند و هاله
اي از غم و اندوه و آه حسرت چگونه بر زندگي آنها سايه ميافكند. كه ريشه همه اين
حالات و جريانات به جريانهاي فرهنگي و اخلاقي و عملي آنها مربوط مي گردد.

حضرت اميرمؤمنان(ع) ميفرمود: «و الله لابن ابي طالب آنس
بالموت من الطفل بثدي امه».[4]

يعني سوگند بخدا، «انس و الفت فرزند ابي طالب به «مرگ» از
انس و الفت كودك به پستان مادر بيشتر است».

و نيز ميفرمود:‌«فوالله ما ابالي دخلت الي الموت او خرج
الموت الي».[5]

سوگند بخدا نميترسم از اينكه من بسوي مرگ بروم يا مرگ بسوي
من بيايد».

و بالأخره هنگامي كه ابن ملجم مرادي شمشير زهرآلودش را بر
فرق همايون آنحضرت در سحرگاه نوزدهم رمضان در ميان محراب عبادت كوبيد، لبخندي بر
لب‌هاي مباركش نقش بست و با گفتن «فزت و رب الكعبة» از شهادت در راه خدا استقبال
كرد:

خرم آنروز كزين منزل ويران بروم                راحت جان طلبم از پي جانان بروم

اين شعار چنانكه گفتيم شعار اولياي خدا است چنانكه حضرت سيد
الشهداء(ع) و شهداء بزرگ ديگر نيز – همانطور كه در فصل «مرگ توام با شهادت» كه
زيباترين و كريمانه ترين مرگها است توضيح داده خواهد شد- اين قبيل عبارات را در
آستانه شهادت خود مي گفتند.

در اصول كافي آمده است كه حضرت سجاد(ع) آخرين عبارتي را كه
در هنگام رحلت از اين جهان گفتند اين بود:

«الحمدلله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنة
حيث نشاء فنعم اجر العاملين».[6]

يعني: «حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه وعده خود را با ما
عملي ساخت و ما را وارث سرزمين بهشت كه در هر نقطه اي از آن كه بخواهيم جايگزين مي
گرديم، گردانيد. پس نيكو است اجر عمل كنندگان.»[7]

و در برابر آن همانطور كه گفته شد شعار دشمنان خدا سراسيمگي
و تأسف در هنگام فرا رسيدن مرگ است:

هارون الرشيد هنگامي كه گرفتار بيماري اي كه به زندگي ننگين
او پايان داد گرديد هر اندازه كه گام بگام بطرف مرگ ميرفت بر شدت حسرت و تأسفش
افزوده تر مي شد او كفن خود را حاضر كرد و دستور داد قبري را نيز براي او بكنند از
آن پس بستر خود را در كنار آن قبر قرار داده نگاه بقبر مي كرد و آه حسرتبار مي
كشيد و مي گفت:

«ما اغني عني ماليه هلك عني سلطانيه».[8]

يعني: «مال و ثروت من براي من نفعي و نتيجه اي نبخشيد و
سلطنت و قدرت من از بين رفت و پس از گفتن اين عبارت رخت از اين جهان بركشيد.»[9]

از اين قبيل نمونه ها از هر دو طرف (اولياي خدا و دشمنان
خدا) در تاريخ فراوان است:

بلال حبشي كه در اسلام سوابق درخشاني دارد از ياران بزرگ
پيغمبر اسلام(ص) بود و در جنگهاي مهمي از قبيل «بدر» و «احد» و «خندق» شركت داشت
بعلاوه افتخار مؤذن پيغمبر اسلام(ص) بودن را نيز بدست آورده بود.

بواسطه يك جريان تاريخي پس از رحلت حضرت رسول اكرم(ص) از
شهر مدينه خارج گرديد و در شام در نزديكي شهر دمشق- كه هم اكنون قبرش نيز در همان
نقطه است- زندگي مي كرد در پايان عمرش در گوشه بيابان، تنها، در آستانه مرگ قرار
گرفت در اين حال همسرش كه تنها فردي بود كه همراه او بود با تأسف گفت واحسرتاه
«بلال» با چهره اي شادمان لب بسخن باز كرد و همسرش را از تكرار اين چنين عبارات
بازداشت.

از آن پس با گفتن اين عبارت‌«اليوم القي الأحبة محمداً و
حزبه».

يعني: «امروز بديدار دوستان خود حضرت محمد(ص) و يارانش نائل
مي گردم».

اشتياق خود را به مرگ ابراز مي كرد و بالأخره با يكدنيا شوق
آنرا در آغوش گرفت و در حقيقت به آرزوي خود كه رسيدن به جوار قرب پروردگار است
نائل گشت:

چون بلال از ضعف شد همچون هلال          رنگ مرگ افتاد بر روي بلال

جفت او ديدش بگفتا واحرب                     پس
بلالش گفت ني ني واطرب

تا كنون اندر حرب بودم ز زيست                 تو چه داني مرگ چه عيشست و چيست؟

او همي گفت و رخش در عين گفت          نرگس و گلبرگ و لاله مي شكفت

گفت جفتش الفراق اي خوش خصال         گفت ني ني الوصال است الوصال

گفت جفت امشت غريبي ميروي              از
تبار و خويش غائب ميشوي

گفت ني ني بلكه امشت جان من            ميرسد خود از غريبي در وطن

گفت اي جان و دلم واحسرتاه                  گفت
ني ني جانم من يا دولتاه

گفت آن رويت كجا بينيم ما                      گفت
اندر حلقه خاص خدا

گفت ويران گشت اين خانه دريغ                       گفت اندر مه نگر منگر به ميغ

                                                                                          
ادامه دارد

 

 



[1]
– بحار الانوار ج 6 ص 153.

/

لازمه پيروزي نهضت اسلامي در فلسطين

لازمه پيروزي نهضت اسلامي در فلسطين

اعتراف به شکست

اسحاق شامير نخس وزير رژيم اشغالگر قدس تمام احزاب
صهيونيستي را به همدستي و يکپارچگي و وحدت فراخواند و از آنان خوست تا دراين
موقعيت حساس که از هر زماني حساسيتش بيشتر است، تمام دشمني‌‌ها و اختلافهاي
فيمابين را فراموش کنند و هماهنگ با ارتش اسرائيل و پشت سرآنها در برابر اين قيام
خطرناکي که کرانه غربي و غزه و برخي ديگر از شهرها را فرا گرفته است، مقاومت و
ايستادگي کنند. وي اضافه کرد:

«حزب کارگز از خط خودش منحرف شد هنگامي که پرچم
صلح را برافراشت به اين اميد که به تنهائي بتواند بر اسرائيل حکومت کند.»

وي ضمن اينکه پس از گذشت چندين روز از تظاهرا ملت
مسلمان فلسطين، اعتراف به شکست نيروهاي خويش کرد، افزود: «سياست صلح طلبانه‌‌اي که
برخي از احزاب اسرائيلي پيش گرفته‌اند و موافقت خود را به بازگشت به مرزهاي پيش از
جنگ 1967اعلام داشته‌اند، نمي‌تواند جهان عرب را به نوعي دوستي و مسالمت با
اسرائيل وادارد.»

اين سخنان که ضمن اعتراف به عجز و شکست، متضمن
درخواست عاجزانه از تمام قواي ضداسلامي در فلسطين اشغالي براي مقابله با فلسطينيان
مبارز مي‌باشد و اين در حالي صورت مي‌‌گيرد که ميدان مبارزه منحصر به چند نفر
سياست باز دورو نيست که با شعارهاي آتشين! خود نه تنها کاري را از پيش نبردند بلکه
هرگز نتوانستند، انگيزه واقعي را در مردم براي مبارزه جدي با دشمن به وجود آورند و
دشمن نيز هيچ وقت از آنها وحشت و هراسي بدل راه نداد چرا که ميدانست چيزي وراي
سخنراني و مصاحبه و شعار آن هم در محدوده عربي بودن قضيه فلسطين وجود ندارد و لذا
در تمام دوران رياست منافقانه عرفات و يارانش، يکبار هم ديده نشده است که يک مسئول
اسرائيلي از تمام قوا و احزاب موجود در کشور را کنار بگذارند و جدّا وارد ميدان
کارزار شوند و با تمام قوا در برابر چند نفر مسلمان بي‌سلاح که تنها فرياد «الله
اکبر» را سر مي‌دهند، ايستادگي و مقاومت کنند. و اين عمق قضيه را نشان مي‌دهد.

پيوند مسجد و صحنه سياست

آنچه در اين فترت حساس از تاريخ فلسطين ديده مي‌شود
اين است که امروزه ميدان سياسي فلسطين را نه چند حزب سياسي صرف اشغال کرده و نه
چند گروه ناسيوناليست بلکه ميدان سياست با مسجد پيوندي ناگسستني خورده و اين چيزي
است که دشمن را سخت به وحشت و هراس انداخته است. امروز يک وحدت و هماهنگي و انسجام
واضحي در اين ميدان ديده مي‌شود که کار را با عبادت و عبادت را با سياست و نماز را
با جهاد و جهاد را با پرخاش پيوند داده است و تنها چيزي که قطعاً اين ميدان سياسي
را محکم‌تر و مقاوم‌تر مي‌نمايد، رهبريّت روحانيوني است که اين پيوند را مقدس
شمرده و ان را به حرکت بي‌وقفه وا مي‌دارند.

وظيفه خطير روحانيون

اين حرکت جديد که تاريخش شباهتي به دوران عزالدين
قسام دارد، نياز به اين دارد که تمام روحانيون منطقه اشغالي راه غزالدين قسام را
با ديدي وسيعتر و جهشي محکم‌تر و نظري فراتر ادامه دهند و حال که ميدان کارزار با
شعله‌هاي فروزان انقلاب اسلامي روشن و مشتعل شده که راه را براي پويندگان روشن کرده
و کاخهاي دشمنان اشغالگر را مي‌سوزاند، و حال که کلّيات مسئله با رهبري حکيمانه
امام مسلمين خميني بزرگ براي عموم مردم، مسلم و قطعي شده جا دارد که روحانيون
فلسطين، اين راه مقدس را قاطعانه ادامه دهند و تحت هيچ شرايطي بازگشت نداشته باشند
چراکه دشمن، امروز خيلي بيدارتر و هوشيارتر از دوران عزالدين قسام است و سلاحها
کوبنده‌تر از ايمان نيست، پس لازمه پيروزي اين است که نخست ملت فلسطين خود را
بيابند و بدانند چه کاره‌اند؟ و براي چه آرماني مي جنگند؟ و در مرتبه دوم بايد بي‌وقفه
نهضت را ادامه دهند و با تاکتيکهاي شورگرانه، تمام نقشه‌هاي سياسي و نظامي
متجاوزين را نقش بر آب نمايند.

واين تکيه کردن بر روحانيون و رهبريت آنها براي
اين است که امروز بر تمام مسلمانان مبارز ثابت شده است، تنها راهي که به پيروزي مي‌رسد،
راهي است که از دروازه مسجدها مي‌گذرد و تنها طايفه‌اي که توان برافراشتن پرچم
مسجد را برفراز خيابان‌ها دارند روحانيون هستند، پس بايد روحانيون پيشاپيش مردم
گام بردارند و مردم را به سوي مبارزه فرا خوانند و چقدر جالب است که اين روزها
همين معني در فلسطين مشاهده مي‌شود، چند روز پيش بود که شيخ عبدالعزيز عوده يکي از
روحانيون مبارز فلسطين در مسجد جلو مردم ايستاد و با صداي بلند فرياد برآورد:
«جهاد تنها راه پيروزي است و فلسطين فقط از راه جهاد اسلامي پيروز مي‌شود و لاغير»
و مردم هم همصدا همين واژه مقدس (جهاد) را تکرار کردند.

مقاومت همگاني

در هر صورت، پرواضح است که تا مقاومت فلسطين همگاني
و مردمي نباشد و پير و برنا، زن و مرد، کوچک و بزرگ و تمام اقشار در آن شرکت نور
زند، چندان اميدي به پيروزي نمي‌رود، بويژه اينکه منافقان بين‌المللي در چهره‌ها و
قيافه‌هاي گوناگون براي منحرف کردن مسير انقلابي و خالي نمودن صحنه، به حرکت
درآمده‌اند و با پراکندن شايعه‌ها و ايجاد حالت يأس و نوميدي تلاش گسترده‌اي را
اغاز کرده‌اند ولي با اين حال آنچه بيش از همه ما را اميدوار مي‌سازد، اين است که
اين بار نه تنها دانشگاهيان و کارگران به ميدان کارزار گام گذاشته‌اند که نوجوانان
و نونهالان فلسطين که معدل سني آنها از 15 سال تجاوز نمي ‌کند و از روز ولادت با
محروميت و تحت فشار و اختناق فوق‌العاده رشد کرده‌اند و تجاوزات اسرائيل را با
تمام وجود لمس کرده‌اند و فريبکاريهاي دغلبازان انقلابي نما را احساس نموده‌اند و
تنها راه رهايي را در زير پرچم اسلام مي‌دانند، اينان امروز صحنه کارزار را بدست
تواناي خود گرفته‌اند و همانگونه که در فيلم‌ها مشاهده مي‌کنيم، بدون هيچ خوف و
وحشتي در برابر گلوله‌ها و بمب‌هاي آتشزا و گازهاي شيميائي، با شهامتي بي‌نظير
ايستادگي کرده، دشمن را به ستوه آورده‌اند، و ضمناً از آگاهي و هشياري سياسي فوق‌العاده‌اي
برخوردارند که اميد مي‌رود هرگز عقب‌نشيني نکرده از پاي ننشينند.

آغاز قيام

جالب اين است که اين حرکت نوين نيز با به شهادت
رسيدن يکي از دانش آموزان مدرسه «مخيّم جباليا» توسط گلوله‌هاي اسرائيلي آغاز شد.
برنامه از اين قرار بود که نوجوانان اين مدرسه به تظاهرات نسبتاً آرامي دست زدند
که رژيم براي پيشگيري و جلوگيري از گسترده شدن تظاهرات و شورش، با تيراندازي به
نونهالان مسلمان حمله‌ور شد و يک دانش آموز را شهيد و بيش از 30 شاگرد ديگر را
مجروح ساخت؛ غافل از اينکه اين وحشيگري، مقدمه حرکتها و تظاهرات‌هاي گسترده‌تري
خواهد شد، همانگونه که در 19 دي 56 تظاهرات آرام طلاب و مردم مسلمان قم به خون
کشيده شد و حرکت ادامه داشت تا سرنگوني رژيم منحط پهلوي.

بهرحال، يکهفته پس از وقوع اين تظاهرات خونين؛ در
«نابلس» تظاهرات ديگري برپا شد که انجا نيز دانش آموزان و وجوانان نقش عمده را
ايفا مي‌کدرند و يکي ديگر از شاگردهاي مدرسه به شهادت رسيد.

فرداي آن روز، حادث شکل ديگري به خود گرفت. مردم
خشمگين نابلس که آماده برگزاري نماز جمعه در مسجد «مخيّم بلاطه» مي‌شدند، با
فريادهاي «الله اکبر» به ارتش تا دندان مسلح رژيم يورش بردند. رژيم که سراسيمه شده
بود و توقع چنين حرکت مردمي را نداشت، در حالي که نيروهاي مسلحش، مسجد را احاطه
کرده بود، وحشت‌زده به مردم حمله کرد و گروه زيادي را به خاک و خون کشيد که منجر
به کشته و زخمي شدن افراد زيادي شد. مجروحين با آمبولانسها و يا با ماشين‌هاي شخصي
هموطنان به بيمارستان نابلس منتقل شدند و موج جمعيت به هدف خون رساندن به مجروحين
روانه بيمارستان گرديدند.

نيروهاي امنيتي باز هم ناشيگري کرده، به طرف مردم
آتش گشود و دگر بار تني چند به شهادت رسيده و گروه زيادي مجروح شدند. و بدينسان
قيام مسلمانان فلسطين جلوه‌گر شد و تمام شهرها را تا قلب قدس فراگرفت و هرچه
وحشيگري رژيم زيادتر مي‌شد، بر عدد تظاهرکنندگان افزوده مي‌شد؛ از آن طرف نيروهاي
صهيونيستي با بمب و گلوله وبا استفاده از تاکتيکهاي زمان جنگ و آوردن سلاح سنگين
به خيابانها و از اين طرف مردم کوچه و بازار ومدرسه با سنگ و چوب و شيشه‌هاي خالي!
و چقدر اين تظاهرات مردمي به تظاهرات مسلمانان ايران در چند ماهه آخر عمر رژيم
پهلوي شباهت دارد، گو اينکه اگر درآن دوران برخي از مردم کنار مي‌کشيدند، امروز در
فلسطين، همه هموطنان فلسطيني در تظاهرات شرکت مي‌کنند و ن تنها واهمه‌اي از بمب‌ها
و گلوله‌ها ندارند که با سينه‌‌هاي خود به استقبال شهادت مي‌روند واين شهادت طلبي
که رمز پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود، امروز در فلسطين نيز به چشم مي‌خورد.

استفاده از حربه زنگ زده

و همانگونه که عوامل رژيم مزدور پهلوي سعي داشتند،
حرکت مردم مسلمان ايران را کوچک جلوه دهند و آن را وابسته به چند نفر فريب خورده!
يا چپ‌گرا! معرفي نمايند، رژيم صهيونيستي نيز در آغاز از همين حربه استفاده کرد و
اين قيام مرديم را يک حرکت شتابزده چند بچه افراطي و فريب‌خورده! معرفي نمود و طيّ
بيانيّه‌اي چنين وانمود کرد که اينان از خارج، دستور گرفته بودند و دولت آنها را
سرجاي خود نشاند! ولي هنگامي که ملاحظه کردند حرکت، تمام اقشار فلسطيني را در بر
گرفته و روز بروز بر عدد انقلابيون اضافه مي‌شود رسانه‌هاي گروهي نتوانستند اين
قيام بزرگ را ناديده بگيرند لذا با تيتر درشت در صفحات اول روزنامه‌ها و مجلات خود
آن را «قيام مردمي» خواندند که اين سخن حق بر رژيم خيلي گران تمام شد تا آنجا که
شامير حتي به روزنامه‌هاي خودشان نيز نفرين کرد و گلايه نمود. ولي پس از فراگيري
قيام، خود او نيز ناچار به اعتراف شد و از تمام احزاب صهيونيستي با التماس ول به
درخواست کمک کرد.

يکي از استادان دانشگاه قدس با بررسي ابعاد و
جوانب اين حرکت و قيام مردمي، و مقايسه آن با حرکتهاي گذشته، آن را بزرگترين و
خطرناکترين قيام از آغاز اشغال فلسطين تا امروز خواند و افزود:«اگر اين حرکت که
زنها و کودکان را نيز در برگرفته است، به هين نحو ادامه پيدا کند، جامعه اسرائيلي
را از هم مي‌پاشد!»

در هر صورت باز هم احتمال اين مي‌رود که ورشکستگان
سياسي براي مطرح کردن دوباره خودشان و سوء استفاده از خون شهيدان، با همن شعارهاي
رنگارنگ گذشته، پا در ميداني کنند و با قيافه‌هاي سالوس مآبانه حرکت مردم فلسطين
را لوث و يا محرف نمايند که اين بزرگترين خطر براي پامال کردن خون شهيدان فلسطين و
سرکوب قيام اسلامي آنان مي‌باشد و لذا لازم است محرومين فلسطين به راه اسلامي
انساني خود تا تحقق آرمان مقدس برافراشتن پرچم «لا اله الالله» برفراز فلسطين
ادامه دهند وتحت تأثير عوامل نفاق و نيرنگ قرار نگيرند هرچند براي آنان اشک تمساح
بريزند.

 

/

جوانه هاى جاويد بررسى هايى در باره سبك هاى تفسيرى علامه طباطبايى

جوانه‏هاى جاويد (بررسى هايى درباره سبك‏هاى تفسيرى علامه طباطبائى ره و شناخت نامه الميزان) اسلام دين معرفت، تفكر و تدبر است و از ديدگاه امام صادق(ع) يك لحظه انديشه ارزشمند برتر از يك سال عبادت است و در منابع روايى تأكيد براين مى‏باشد كه نگريستن به عالم عبادست است و اصولاً حيات فكرى، فرهنگى و معنوى جامعه به پرتو افشانى مشاهير و دانشمندان بستگى دارد و تكريم مشاهير متعهدى كه توانايى علمى خود را براى رشد معنوى و ايمانى جامعه بكار گرفته‏اند، جويبارهاى فضليت را در دشت‏هاى تشنه انسانها جارى مى‏سازد. يكى از نمونه‏هاى نادر اين عالمان ربانى در دهه‏هاى اخير، علامه سيد محمد حسين طباطبايى (ره) مى‏باشد همان مفسّرى كه در سنگرهاى اعتقادى و ايدئولوژيك با مادى گرايان و ملحدين به مصاف برخاست و با نگارش كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، برآنان غلبه يافت و جامعه را از سقوط در مرداب‏هاى الحاد و غرب زدگى نجات داد، او ضمن اين كه بر ساحل قرآن، جرعه‏هاى جانبخشى را به تشنگان معارف ناب نوشانيد، ارزش‏هاى والا را پاسدارى كرد، حيات معقول را تفسير نمود و هيچ گاه قرآن و عترت را از هم جدا ندانست و مرزهاى تقوا و ايمان را از گزند طوفانهاى تهاجم و يورش خفّاشان شب پرست مصون نگاه داشت وى در اين راه تلاشهاى فراوان نمود و مرارت هايى گران ديد و از لذت‏هاى بدنى و آسايش‏هاى متداول زندگى صرف نظر كرد تا با آرامش خاطر بتواند در اقيانوس قرآن و حديث به غوّاصى بپردازد و گوهرهاى گرانبها و درخشانى را بدست آورد و به جامعه تقديم كند و سال گذشته به مناسبت سالروز رحلت اين حكيم جهان تشيع بررسى هايى در سبك‏هاى تفسيرى او داشتيم كه اين نوشتار در راستاى همان مطالب، از نظر خوانندگان خواهد گذشت: جايگاه سياق آيات‏ سياق آيات در الميزان جايگاه مهمى دارد و علامه از چنين سبكى در تفسيرش بهره‏هاى فراوان برده است، سياق به مفهوم نشانه‏هاى لفظى و معنوى تأثير گذار بر معانى واژه‏ها و كلّيت آيات مى‏باشد، اهل ادب طرز جمله بندى برگرفته از چينش خاصى را سياق ناميده‏اند، به گونه‏اى كه گاهى افزون بر معناى هر يك از كلمه‏ها و سپس معناى جمله، مفهوم ديگرى را براى جمله فراهم آورد. علامه طباطبايى از سياق آيات، نكات زير را روشن كرده است: الف: كشف و تبيين معانى و مفاهيم آيات يعنى در مواردى با استفاده از اين سبك ابهام موجود در آيه مورد نظر بر طرف شده، اجمالش را مفصل نموده و ارتباط صدر و ذيل آيه را مشخص كرده است. ب: تعيين معناى كلمه‏اى خاص. ج: تشخيص روايت‏هاى اسرائيلى. د: مشخّص نمودن مكّى و مدنى آيات: علامه براى اين منظور اصلى را بنيان مى‏نهد و مى‏گويد سُوَر و آياتى كه تنها مشتمل بر دعوت مشركين به اسلام و ستيز با بت پرستى است با روزگار قبل از هجرت كه رسول اكرم (ص) در مكه گرفتار بت پرستان بود، مناسب است و آيات قتال و احكام كه به دنبال حوادث و نيازمندى‏هايى كه پس از هجرت و تشكيل جامعه اسلامى در شهر مدينه و پيشرفت روز افزون اسلام، بوجود آمده، نازل گرديده است با آيات مدنى تطبيق مى‏كند. ه: ترجيح قرائتى بر قرائت ديگر: يعنى وى در خصوص بحث از قرائات در عين بى توجهى به اختلاف قرائت‏ها با تكيه بر قرائات رسمى مصحف (حفص از عاصم) گاه قرائاتى را كه هم خوانى بيشترى با سياق آيات دارد بر مى‏گزيند. ز: برداشت ويژه‏اى از آيه به عنوان نمونه در آيه سوم از سوره احزاب آمده است و توكل على اللّه و كفى باللّه وكيلا(و بر خداوند توكل كن و خدا كارسازى را كفايت مى‏كند) چون آيه مزبور به خاطر قرار گرفتن در سياق نهى آيه: و لا تطع الكافرين و المنافقين آمده است علامه مى‏نويسد دلالت بر معناى خاص توكل بر پروردگار دارد در آنچه بر او وحى گرديده است كه از كافران و منافقان پيروى نكند هر چند خطر آفرين، مشكل زا و توام با هراس باشد.(1) ط: بهره مندى از سياق آيات در تفسير آيه‏ها و عبارات تكرارى قرآن. در اين خصوص غالب مفسّران تنها به تفسير يك مورد اكتفا كرده‏اند و در مورد ديگر از آن گذشته و يا به همان مورد اول ارجاع داده‏اند ولى علامه با توجه به سياق آيات براى هر يك از اين جملات علاوه بر معنا و تفسير عام، مفهوم ديگرى را مطرح مى‏كند.(2) كوشش‏هاى علامه طباطبائى در شناسايى واژگان و اهتمام در وجوه معناى لغت نيز در بين مفسّران شيعه كم بديل است. ايشان براى بيان معناى يك لغت و تعيين قلمرو شمول آن شيوه‏هاى متعددى را پى گرفته است و در مواردى به كمك آيات گوناگون به تعريف واژه‏اى پرداخته و در برخى امور معناى لغتى را با كمك فهم عرفى بيان نموده است. همچنين با استمداد از سياق آيات و ارتباط اجزاى كلام از تبيين معناى واژه‏ها روى آورده است. ايشان با استفاده از آيات قرآن آراى لغويين را مورد نقد و ارزيابى قرار مى‏دهد اگر چه در الميزان از كتاب صحاح اللغة براى تشريح مفهوم پاره‏اى واژه‏ها استفاده شده ولى مؤلف در مواقعى به نقد آراء آن روى آورده است. علامه در سبك تفسيرى خود نه به تشريح مباحث ادبى اكتفا مى‏كند و نه آن كه همچون طبرى در تفسير مجمع البيان، در كنار مباحث گوناگون به مسايل نحوى محوريت مى‏دهد بلكه به فهم قرآن در پرتو آيات، بيشتر تكيه دارد و بيشتر اهتمام را در چنين عرصه‏اى بكار گرفته است البته اين بدان معنا نيست كه در الميزان مباحث نحوى نيامده بلكه در حد ضرورت نكات دستورى و بلاغى مطرح شده و از آنها در فهم آيات و برداشت از مضامين قرآنى كمك گرفته شده است. در ميان احتمالاتى كه اهل بلاغت بيان كرده‏اند علامه ملاكى را مى‏پذيرد كه سياق آيات برآن مهر تأييد مى‏زند. انتخاب و ترجيح يك اعراب از ميان چند وجه اعرابى ثبت شده در ميان متون تفسيرى و ادبى، تكيه علامه را بر سياق آيات بوضوح نشان مى‏دهد. بحث اختلاف قرائات را هم ايشان طرح مى‏نمايد و بناى تفسير خود را بر قرائت عاصم به روايت حفص قرار مى‏دهد.(3) توجه به ثقل اكبر و ثقل اصغر رسول اكرم (ص) فرموده‏اند: «وانّى تارك فيكم ثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى و هو كتاب الله و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض»(4) لازمه چنين هم سانى آن است كه روايات اهل بيت (ع) ملازم و همتاى قرآن باشند. از اين رو عدم مراجعه به احاديث معتبر در فهم ظواهر آيات قرآن مايه افتراق بين ثقلين و عامل گمراهى قلمداد مى‏شود البته روايات هم در اصل، حجّيت و تأييد محتوا به قرآن وابسته‏اند و هويت خود را از كلام وحى مى‏گيرند. همچنين عترت طاهرين گرچه به لحاظهاى معنوى و در نشئه باطن از قرآن كمتر نمى‏باشند اما به لحاظ ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دينى، قرآن كريم را ثقل اكبر و آن بزرگواران را ثقل اصغر مى‏گويند كه خود را براى صيانت از قرآن فدا نمايند. نكته ديگر اين كه روايات از سه جهت مى‏توانند غير قطعى باشند: سند و اصل صدور زيرا خبر متواتر و يا خبر واحد محفوف به قراين قطع آور نادر است، جهت صدور: از آن رو كه احتمال تقيه در روايات وجود دارد، دلالت: زيرا پشتوانه دلالت آن بر محتواى اصول عقلانى همچون اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقييد و اصالت عدم تخصيص و اصالت عدم قرينه و مانند آن مى‏باشد اما قرآن كريم در اين ابعاد و محورها قطعى است زيرا اسنادش به پروردگار متعال مسلّم و محتوم است و به لحاظ صدور آسيب‏پذير نخواهد بود زيرا خداى سبحان در بيان حقايق تقيه نمى‏كند. از نظر دلالت چون آيات قرآن از احتمال تحريف از يك سو و احتمال سهو و نسيان و خطا در فهم و عصيان در ابلاغ و املاء از طرف ديگر مصون است به علاوه قرآن عهده دار تبيين خطوط اصلى دين است نه فروع و امور جزئى آن و لذا پس از ارجاع متشابهات به محكمات و حمل مطلق‏ها بر مقيّدها و عموم‏ها بر خصوص‏ها و بازگردانيدن ظواهر به خصوص يا اظهرها و جمع بندى آيات و مطالب، امرى يقينى است و قرآن كريم پايگاه قطعى و اطمينان بخش دين است.(5) علامه طباطبايى به پيروى از توصيه مؤكّد رسول اكرم(ص) براى سنت نبوى و بيان ائمه ارجى گران قائل است و مى‏نويسد قرآن در بيان مقاصد خويش سنت رسول اكرم را اعتبار بخشيده و آن را الگو قرار داده است.(6) به نظر علامه طباطبايى جدايى مسلمانان از مكتب اهل بيت بزرگ‏ترين ضربه‏اى بود كه به علوم و معارف قرآنى وارد گرديد.(7) وى بر اين اعتقاد اصرار داشت كه هرگز قرآن بدون توجه به تفسير و تبيين اهل بيت(ع)، فهميده نمى‏شود زيرا اين تفكيك همان افتراقى است كه رسول اكرم(ص) به نفى آن خبر داد و اگر جايى قرآن حضور ظاهرى داشت و عترت طاهره غايب بودند يا آنها حضور دارند و قرآن كريم غايب است اطمينان حاصل مى‏شود كه هر دو غايبند زيرا اين دو در معيّت هم هستند.(8) آن مفسّر عاليقدر كه سيرى طولانى و توأم با بصيرت و ژرف‏كاوى در سيره و سنت معصومين داشت، هر آيه كه طرح مى‏گرديد، به گونه‏اى آن را تفسير مى‏نمود كه اگر در سنت پيامبر و سخن اهل بيت(ع) دليل يا تأييدى وجود دارد، از آن به عنوان استدلال يا استمداد بهره بردارى شود در غير اين صورت به سبكى آيه مورد بحث را تفسير مى‏نمود كه متعارض با سنت قطعى آن ذوات مقدس نباشد زيرا اين تباين همان افتراقى است كه پيامبر پيروان خود را از آن نهى مى‏كند.(9) در واقع وى معانى آيات و آنچه را از قرآن درك و كشف نموده با روايات معصومين تأكيد كرده است و تصريح مى‏نمايد اگر خبرى متواتر يا همراه با قرينه قطعى باشد در حجّيت آن هيچ ترديدى وجود ندارد و اعتقاد دارد بين سنت مسلّم و ظاهر قرآن فاصله‏اى نمى‏باشد و مى‏كوشد تا پيچيدگى آيه را بر طرف سازد و توهّم اختلاف ظاهرى ميان آيه مورد نظر و روايت معتبر و مستند را بر طرف كند.(10) البته به باور علّامه رفع اين تعارض بدون آوردن شاهد لفظى از خود قرآن براى كسى كه به نبوت و عظمت اين مقام معتقد نباشد كافى نخواهد بود.(11) در واقع اگرچه علامه شيوه تفسير قرآن به قرآن را به عنوان سبك اساسى خود در كشف معانى قرآن و آگاهى بر مدلول‏هاى آن برگزيده است ولى هنگام تفسير آيات و آگاهى از مقاصد آنهااز سنت در تأييد معانى استنباط شده، با تدبّر در آيات، استعانت مى‏جويد و در توجيه روايات و مقايسه بين آراء مفسّران، اعتماد به روش تفسيرى قرآن با قرآن را مورد توجه قرار مى‏دهد: تفسير آيات با تدبر و دقت در آنها و در آيات ديگر و با استفاده از احاديث روش اساسى است كه بدان تمسّك جسته‏ايم و اين همان شيوه‏اى است كه رسول اكرم(ص) و اهل بيت او، در احاديث خود، بدان افراد را ترغيب نموده‏اند.(12) نقد و بررسى جوامع روانى علامه در روند تلاش‏هاى تفسيرى خود، مشكلات حديث هايى را كه در خصوص آيات قرآن وارد شده حل كرده و رواياتى را كه با ظواهر و نصوص قرآن موافق نمى‏باشد به منظور عملى ساختن دستورات معصومين غير صحيح خوانده است زيرا ائمه هدى يادآور شده‏اند رواياتى كه با كتاب الهى در تباين است و سخن ما نمى‏باشد مطالبى از دوستان نادان يا دشمنان ما مى‏باشد كه بنا به دلايلى به ما منسوب داشته‏اند.(13) در تفسير الميزان احاديث مرتبط با آيات مورد نظر از منابع معتبر نقل گرديده و در موارد ضرورى روايات نا موافق با نصوص قرآنى نقد و بررسى شده و در نتيجه حديث‏هاى صحيح از روايت‏هاى ضعيف تفكيك گرديده‏اند به علاوه توضيحات و تعليقات آموزنده‏اى بر پاره‏اى روايات نگاشته شده كه در روشن ساختن مدلول آنها مفيد و راهگشايند. تبيين معانى احاديث و بهره‏مندى از آنها در خصوص آياتى كه تفسير مى‏شوند به قدرى تحقيقى و موشكافانه است كه خواننده با فراست در مقابل اين توانايى و آگاهى، زبان به تحسين مى‏گشايد و به همين دليل است كه برخى از پژوهندگان علوم قرآنى معاصر گفته‏اند خداى بزرگ به علامه طباطبايى خصيصه بزرگ تأويل احاديث را عنايت فرموده است كه از معجزات حضرت يوسف(ع) به شمار مى‏رود و اين موضوع يعنى روايت را به ريشه‏اش برگردانيدن و رواياتى را كه از بيت رسول الله صادر شده است به قرآن برگرداندن كمال شگفتى است.(14) از ارزشمندترين تلاش‏هاى علامه طباطبايى در بحث‏هاى روايى تفسيرالميزان داورى در خصوص اخبارى است كه در اصطلاح اهل حديث به اسرائيليات، مسيحيات و مجوسيات موسوم است. زيرا از رحلت رسول اكرم(ص) بازار جعل حديث رواج يافت و مزدوران دربارهاى امويان و عباسيان براى تحكيم پايه‏هاى غاصبان حكومت و تقرّب به خلفا به جعل حديث درباره افراد محبوب با مبغوض روى آورند. احبار يهود و خواص مسيحى و مجوسى در صدر اسلام نيز اخبارى غير واقعى را به منابع روايى افزودند. همچنين ايشان در پرتو آگاهى‏هاى عميق و گسترده و كارآمد خود در الميزان كوشيده است تا بر افسانه‏هاى آميخته به خرافات كه به عنوان اخبار امت‏هاى گذشته، قصص پيامبران و چگونگى خلقت انسان در برخى منابع مخدوش آمده است، مهر باطل بزند و ساحت مقدس تفسير را از اين آفت‏هاى بسيار آسيب‏زا پيراسته نمايد و در برابر نفوذ چنين داستانهاى غير واقعى از حريم تفسير پاسدارى كند. وى در اين باره مى‏نويسد: سبب عمده اختلاف در روايات تفسيرى علاوه بر دستبردها و خيانت هايى كه اجانب در اين گونه روايات داشته‏اند دو نكته اساسى است: نخست اين كه اين مسئله از امورى بوده كه اهل‏كتاب نسبت به آن تعصّب داشته‏اند و از سوى ديگر مسلمانان نيز اهتمام بسيار زيادى نسبت به تدوين و نگارش روايات داشته و آنچه را نزد ديگران موجود بوده، جمع نموده‏اند، بويژه پس از آن كه گروهى از عالمان اهل كتاب مانند وهب بن منبه و كعب الاحبار مسلمان شدند و اصحاب و تابعان از اين دو نفر روايات را اخذ كرده و ضبط نموده‏اند. متأخرين از اسلام در اين روش پيروى كردند و بر اين آشفتگى افزودند.(15) و در جاى ديگر مى‏نويسد: از كسانى كه زير بار اين گونه يافته‏هاى گوناگون و مطالب جعلى يهوديان و روايات ساختگى مى‏روند بعيد نيست كه اتهاماتى بس بزرگ را به انبياء الهى نسبت دهند، اخبارى از اين نمونه را حشويه و جبريّه كه روشى جز افترا به خداوند و فرستادگانش ندارند ساخته و پى گرفته‏اند ولى عدليه و موحدان هرگز به اين خرافات دل نبسته‏اند و نفرين الهى بر آن گروه از عالم نمايانى كه در كتاب‏هاى خود چيزهايى مى‏نويسند كه در نهايت منجر به اعتقاد به گناهكارى پيامبرانى چون حضرت يوسف (ع) مى‏شود رسولى كه خداوند در حق او احسن القصص را نازل فرمود چنين افرادى براى معارف دينى جز راه حسّ و حديث هيچ راه و اصل ثابتى ندارند و براى مقام‏ها و منزلت‏ه اى معنوى چون نبوت، ولايت، عصمت و اخلاق ارزشى قائل نمى‏باشند مگر در حدّ وضع اعتبار.(16) ترجمه، خلاصه و فهارس كتاب الميزان‏ اصل تفسير الميزان به زبان عربى و در بيست مجلد نوشته شده كه شامل 8041 صفحه است. اولين جلد آن در سال 1375 ه ق (1334 ه.ش) انتشار يافت، مجلدات ديگر نيز بتدريج به طبع رسيد نخستين بار دوره كامل اين تفسير در بيروت توسط مؤسسه الاعلمى للمطبوعات چاپ شد كه تاكنون چندين بار تجديد طبع آن انجام پذيرفته است و در چاپ اخير دو جلد فهارس به آن افزون شده است يكى دليل الميزان فى تفسير القرآن شامل راهنما و فهرست مطالب الميزان به قلم الياس كلانترى مى‏باشد و ديگرى فهرست جديدى از عادل عبدالجبار ثامر است، انتشارات اسماعيليان قم نيز به نشر اين اثر همت گماشتند كه چاپ پنجم آن مربوط به سال 1371 ه.ش است. دار الكتاب الاسلاميه (آخوندى) نيز چندين طبع از اين اثر را به علاقه‏مندان عرضه نمود و چاپ جديدتر الميزان مربوط به دفتر انتشارات اسلامى است كه افستى از چاپ بيروت مى‏باشد. در همان سال‏هاى نخست انتشار الميزان، مشتاقان از علامه‏طباطبايى خواستند نسبت به ترجمه الميزان عنايتى مبذول دارند كه ايشان قبول كردند و اين مهم را به برخى استادان حوزه كه در زمره شاگردان دانشمند ايشان بودند، سپردند. به دنبال آن پنج جلد از الميزان در ده جلد توسط آيات و حجج اسلام ناصر مكارم شيرازى، مصباح يزدى، عبدالكريم نيرى بروجردى، محمد رضاصالحى، سيد محمدخامنه‏اى، محمد جواد حجتى كرمانى، محمد على گرامى، سيد محمد باقر موسوى همدانى به زبان فارسى برگردانيده شد، سپس بقيه مجلدات توسط آية الله سيد محمد باقر موسوى همدانى ترجمه گرديد و ايشان بنابه توصيه علامه ده جلد اول را نيز بار ديگر به فارسى برگردانيد. دروه چهل جلدى ترجمه الميزان بار اول توسط كانون انتشارات محمدى در تهران، به طبع رسيد و در مهر ماه سال 1363 دفتر انتشارات اسلامى آن را در بيست مجلد با پاره‏اى اصلاحات چاپ كرد. الميزان توسط مولانا سعيد اختر رضوى به زبان انگليسى ترجمه شده كه تا كنون هشت جلد آن از آغاز قرآن تا آيه 76 سوره نساء توسط مؤسسه جهانى خدمات اسلامى در تهران، انتشار يافته است، تفسير جزء سى ام توسط محمد معلم زاده به زبان اسپانيولى برگردانيده شد و در مركز آرژانتين توسط مؤسسه التوحيد چاپ گرديد. جلد اول تفسير الميزان را آقاى وحيد الدين اينجه به زبان تركى استانبولى ترجمه كرد كه در اروپا به طبع رسيد. الياس كلانترى راهنما و فهرست ترجمه تفسير الميزان را به نگارش درآورد كه در آغاز كار، چگونگى تنظيم فهارس را به استحضار علامه طباطبايى رسانيد و با استقبال آن حكيم مفسر مواجه گشت اين فهرست توسط عباس ترجمان، به زبان عربى ترجمه شده كه در قم و بيروت چاپ شده است. كتاب مفتاح الميزان را عليرضا ميرزا محمد در مدت حدود پنج سال با همكارى چند محقق ديگر تأليف نموده است كه شامل 25000 مدخل اصلى و ارجاعى است، اين كتاب كه در سه جلد تنظيم شده و راهنماى خوبى براى تفسير الميزان است دوازده فهرست شامل فهرست مباحث، موضوعات، اعلام اشخاص، اماكن و بلاد، قبايل، اديان، كتب(و رساله‏ها و مجلات)، اصطلاحات، اسامى جانوران و گياهان و كانى‏ها و نيز فهرست اشعار عربى و فارسى مى‏باشد. مفتاح الميزان، با متن ترجمه تفسيرالميزان كه توسط بنياد فكرى و علمى علامه طباطبايى چاپ شده تطبيق مى‏كند و مركز نشر فرهنگى رجاء در سال 1367 ه.ش آن را به طبع رسانيد. براى اين اثر علامه حسن زاده آملى تقريطى نگاشته كه در آغاز آن درج شده است. دفتر انتشارات اسلامى «فهرست راهنماى موضوعى الميزان» را در 230 صفحه تنظيم و به طبع رسانيد كه براى موضوعات هر دو تفسير عربى و فارسى قابل استفاده مى‏باشد و مبناى ترتيب عناوين آن بر اساس كتاب بحارالانوار علامه مجلسى است و به قرار ذيل مى‏باشد: عقل، علم و حكمت، توحيد، عدل، معاد، نبوت، امامت، موجودات، ايمان و فضايل، كفرو رزائل، حقوق و آداب معاشرت، قرآن و ديگر كتب آسمانى، ذكر و دعا و احكام. فهارس الميزان فى تفسير القرآن توسط ابن فزوع به زبان عربى تدوين گشته است كه در سال 1403 ه ق در قم به حليه طبع آراسته گرديده است. كتاب «مختصر الميزان فى تفسير القرآن» به زبان عربى است كه فشرده‏اى از تفسير الميزان مى‏باشد و تدوين كننده‏اش سليم الحسنى مى‏باشد. اين اثر در حاشيه قرآن در بيروت و به سال 1417ه ق چاپ شده است. نور من القرآن (الميزان المختصر فى التفسير) خلاصه الميزان مى‏باشد كه تلخيص كننده‏اش كمال مصطفى شاكر است، اين اثر را فاطمه مشايخ به زبان فارسى برگردانيده كه زير نظر احمد سيّاح در تهران، توسط انتشارات اسلام و در چهار جلد و زيرى تا كنون سه بار طبع گشته است. الياس كلانترى نيز خلاصه‏اى از الميزان را تهيه و در اختيار علاقه‏مندان قرار داده است. مجموعه معارف قرآن در الميزان كه به منزله مرجع يا فرهنگ معارف قرآن است، توسط سيد مهدى امين از تفسيرالميزان انتخاب و تلخيص گرديده كه بر حسب موضوع طبقه بندى شده است از اين اثر تا كنون سه جلد با عنوان معارف قرآن در شناخت خدا، معارف قرآن در شناخت جهان و معارف قرآن در شناخت ملائكه، جنّ و شيطان تدوين و توسط سازمان تبليغات اسلامى به چاپ رسيده است. شمس الدين ربيعى به تقاضاى مؤسسه انتشارات نور فاطمى مطالبى را به صورت موضوعى از كتاب الميزان گزينش نموده كه عنوان كلّى آن «با علامه در قرآن» است اما هر مجلد با عنوانى ويژه تنظيم شده است. ديدگاههاى دانشوران جهان اسلام‏ الميزان در ميان جوامع شيعى و سنّى جايگاهى رفيع دارد و در برخى كشورهاى عربى مقالاتى درباره اين اثر نوشته شده است و پژوهندگان، ويژگى‏هاى آن را پسنديده‏اند و هم اكنون در حوزه‏هاى علوم دينى اهل سنت قابل پذيرش است و يكى از اركان مهم تفسير شيعه در بين پيروان مذهب تسنّن «الميزان» مى‏باشد. برخى علماى ايرانى كه در مراكز علمى و دانشگاهى سرزمين‏هاى اسلامى خاورميانه با مشاهير اهل سنت بحث داشته‏اند خاطرنشان نموده‏اند آنان حتى الميزان را از تفسير فخر رازى قوى‏تر تلقى كرده‏اند در حالى كه اين نگاشته در ميان جامعه سنى مذهب بسيار پر ارج مى‏باشد.(17) يك سال پس از انتشار مجلاتى از تفسير الميزان نشريه رسالة الاسلام كه ارگان مجمع التقريب مصر است در شماره هشتم خود از دستيابى به دو جلد از تفسير الميزان خبر داد و با درج گزارشى دو صفحه‏اى خوانندگان را از تولد چنين اثرى با خبر ساخت.(18) عادل نويهض – متفكر و مؤلّف لبنانى – در بخش مستدرك جلد دوم معجم المفسّرين به معرفى علامه طباطبايى و تفسيرش پرداخته است.(19) فهد بن عبدالرحمن رومى نويسنده اهل عربستان اگر چه كوشيده است تفسير الميزان را اثرى معرفى كند كه تفكرات افراطى شيعى بدان راه يافته است ولى اعتراف مى‏نمايد: يكى از اختصاصات اين تفسير بحث‏هاى گسترده‏اى است كه در هنگام تفسير بعضى از آيات مطرح كرده است و طى آنها هر موضوعى با تمام ابعاد و جوانب، آن گونه كه شايسته و بايسته است، مورد مطالعه قرار مى‏گيرد. سپس مؤلف الميزان را خطاب قرار مى‏دهد و مى‏گويد:من به راستى در شگفتم از اين قدرت عقلانى كه تو را در عمق درياى توفانى و كنترل ناشدنى معانى به غورو تفحص واداشته و حقايق ژرف و دشوار را به صورت روشنى در منظر انديشه قرار مى‏دهد.(20) محمد فاضلى از اساتيد دانشگاه مصر در مقاله بخشى از مشخصات الميزان را مورد توجه قرار مى‏دهد و مى‏نويسد: اين تفسير با شيوه‏اى جالب و مطالب دل نشين و مباحث تحقيقى خود به سفره‏اى گسترده مى‏ماند كه «فيها ما تشتهيه الا نفس و تلذّالاعين»(21) در آن بهشت آنچه دل خواهان است و ديده‏ها از آنها لذت مى‏برد موجود است و هر كس بر حسب فراخور حالش از آن تمتّع مى‏يابد، پرداختن علامه به مسايل با شيوه‏اى عميق و در ابعادى وسيع خواننده را خرسند و در موارد متعددّى وى را با تحقيقات تازه مواجه مى‏سازد و از سوى ديگر مباحث تحقيقى، فلسفى، كلامى، ادبى و… كه به مناسبت‏هاى خاص در تفسير آيات آمده است به ارزش و اهميت آن مى‏افزايد.(22) مصطفى محمد با جقنى نيز براى ثابت نمودن نظرات خود، از استدلال‏هاى علمى و استوار الميزان بهره گرفته و از براهين و مطالب منطقى علامه طباطبايى استقبال كرده است.(23) شيخ محمد فحّام، رئيس انجمن فرهنگى مصر، نوشته است: اما تفسير الميزان را بهترين تفاسير يافته‏ايم و تا جلد هيجدهم آن را مورد مطالعه قرار داده‏ايم.(24) دكتر و هبه الزحيلى معاصر و صاحب تفسير المنير و دانشور اهل سوريه، گفته است: تفسير الميزان را در اختيار دارم و از منابع مورد مراجعه من است.(25) از منظر معاصران و شاگردان‏ آية الله بروجردى هنگامى كه علامه طباطبايى به حضورش رسيد، نگاهى حاكى از محبّت و عطوفت به وى افكند و در جمع عده‏اى، يادآور شد ايشان تفسير پر ارزشى دارند.(26) شيخ آقا بزرگ تهرانى مى‏نويسد علامه طباطبايى را آثار مهم علمى مى‏باشد كه بزرگ‏ترين و ارزنده‏ترين آنها كتاب الميزان فى تفسير القرآن است، اين كتاب موسوعه‏اى بزرگ در تفسير قرآن مى‏باشد كه با اسلوبى متين و شيوه‏اى فلسفى تأليف يافته است. من چونان كسى كه حقيقتى را يافته باشد بدان دسترسى پيدا كردم و با امعان نظر به مطالعه آن پرداختم و سخت به شگفت آمدم چه اين اثر نه تنها يك تفسير است بلكه حاوى بحث‏هاى فلسفى، تاريخى، اجتماعى و جز آنها نيز هست.(27) شهيد آية الله مرتضى مطهرى متذكر مى‏گردد. كمتر مشكلى در مسايل اسلامى و دينى برايم پيش آمده كه كليد حل آن را در تفسير الميزان پيدا نكرده باشم.(28) علامه حسن زاده آملى مى‏نويسد: حضرت استاد علامه طباطبايى در نعمت مراقبت و ادب مع الله حظّ وافر بلكه اوفر داشت. افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسى تدريس اصول معارف اند از تلامذه اويند و تفسير عظيم الشان الميزان عالم علم را مايه فخر و مباهات است كه يكى از آثار نفيس قلمى و امّ الكتاب مولفات اوست. اين تفسير شهر حكمت و مدينه فاضله‏اى است كه در آن از بهترين و بلندترين مباحث انسانى و شعب دينى از عقلى و نقلى بحث شده است،(29) آية الله جوادى آملى خاطرنشان ساخته‏اند: همانطورى كه قرآن مخزن همه علوم است تفسير استاد علامه نيز مخزن آراء و افكار و علومى است كه اين حكيم الهى از آن بهره‏مند شده و به ديگران رسانيده است و لذا عده زيادى از اين شجره طوبى بهره مى‏گيرند، به اعتقاد استاد جوادى آملى ويژگى مهم الميزان آن است كه مؤلفش در آن، بين ظواهر قرآن انسجامى برقرار كرده كه يكديگر را تفسير مى‏كنند و بين بواطن قرآن هم يك ارتباطى برقرار كرد كه هم را تأييد مى‏نمايند، همچنين علامه در پرتو قرآن اهل بيت را مطرح نمود.(30) علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى اشاره كرده است كه بناى تفسير الميزان برآن است كه آيات قرآن را خود آيات تفسير كند و معناى قرآن از كلام وحى بدست آيد. در اين اثر بين معانى ظاهرى و باطنى و عقل و نقل جمع شده و هر يك خط خود را ايفا مى‏كنند. اين تفسير به قدرى جالب است كه مى‏توان آن را به عنوان سند عقايد شيعه به دنيا معرفى كرد. تفسير مزبور در نشان دادن نكات دقيق و حسّاس و نيز در جامعيت منحصر بفرد است.(31) آية اللّه جعفر سبحانى مى‏نويسد: نكته‏اى كه از نظر اخلاقى و معنوى جلب توجه مى‏كند وارستگى علامه طباطبايى از هر نوع تظاهر به دانش بود و پيوسته محركش در عمل جلب رضايت خداوند و اخلاص بود. اگر فردى از مراتب علمى او مطلع نبود هرگز فكر نمى‏كرد اين مرد پايه گذار روش جديد در تفسير و طراح قواعد نو و مسايل ابتكارى در فلسفه و استادى در سير و سلوك بوده باشد. علامه را بايد از بنيان گذاران سبكى خاص در تفسير دانست كه نمونه‏هاى آن صرفاً در اخبار خاندان رسالت است و آن رفع ابهام هر آيه توسط آيه‏اى ديگر است.(32) آية الله ناصر مكارم شيرازى صفاى روح و معنويت استادش، علامه طباطبايى را ستوده و درباره تفسير الميزان نوشته است: اثرى است بر اساس روش عالى تفسير قرآن به قرآن و حقاً متضمّن يك سلسله حقايق است كه تا كنون بر ما مخفى بوده است.(33) آيةالله محمد هادى معرفت يادآور شده است: اين تفسير گنجينه‏اى از انديشه اسلامى است. نوآورى‏هاى قابل توجهى در آن مشاهده مى‏شود كه متأسفانه در زمان خود علامه در جامعه ايران اين نكات روشن نگشت چه رسد به ديگر جوامع. وجود عينى و شخصيت علامه در الميزان منعكس است. علامه در اين اثر تحقيقات عميق و عالى مطرح نموده كه مى‏تواند در انديشه‏هاى علمى، فلسفى و اسلامى تحوّل بوجود آورد بنابراين بحث و پژوهش پيرامون آن از ضروريات حوزه‏هاى علميه شيعه است.(34) آيةاللّه دكتر صادقى كه مدت نه سال از محضر علامه بهره برده است، مى‏گويد: نقاط عطف فكرى بوجود آمده از تفسير الميزان در يك نقطه مختصر مى‏شود كه روى هم رفته نظر علامه در اين تفسير، توجه دادن به معناى اصيل قرآنى است كه حتى المقدور مقاصد الهى را بدون تأثيرپذيرى از افكار پيشنيان و نظرات اين و آن در دسترس محققان و همگان نهاده‏اند، علامه حريّت معانى قرآن را جايگزين اسارت‏ها كرده و صراطى مستقيم در فهم معانى وحى پيش پاى پويندگان حق نهاده است، به علاوه ايشان تا اندازه‏اى قابل ملاحظه قرآن را از جمودهاى گذشته رها كرده و افكار و دقت‏ها در فهم هر چه افزون‏تر مفاهيم قرآنى به حركت در آورده است.(35) آيةالله محمدى گيلانى، از شاگردان مبرّز علامه طباطبايى، نوشته است. تفسير الميزان فوق العاده است مؤلّفش براى توضيح و تفسير قرآن كريم از قواعد عقلى استفاده نكرد بلكه بحث‏هاى فلسفى و روايى را در الميزان بهانه‏اى قرار داد تا بدين وسيله حقانيت اين علوم را از طريق قرآن و زبان اهل بيت به اثبات برساند.(36) پى‏نوشت‏ها: – 1. الميزان، ج 16، ص‏274. 2. مجله مشكوة، ش 38، مقاله سيد ابراهيم علوى، ص 18-21؛ و نيز بنگريد به جايگاه سياق در الميزان، محمد على رضايى كرمانى، فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى. 3. جسارتهاى ادبى در الميزان ، محمد حسن ربانى، فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9و10. 4. بحار الانوار، ج‏23، ص 108. 5. تفسير تسنيم، آيت الله جوادى آملى، جلد اول مقدمه. 6. الميزان، ج‏5، ص 272. 7. همان، ص‏275. 8. نك، بحار الانوار، ج 89، ص 103و106. 9. آيينه مهر، ص 23و30. 10. الميزان، ج 10، ص 351، و نيز ج 3، ص 85. 11. مقدمه تفسير عياشى، به قلم علامه طباطبايى. 12. قرآن در اسلام، علامه طباطبايى، ص 25. 13. نك:وسايل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج‏18، كتاب قضا. 14. مفتاح الميزان، عليرضا ميرزامحمد، مقدمه، ص 23. 15. الميزان، ج‏13، ص 88. 16. همان، ج 11، ص 146. 17. گفتگو با دكتر محمد صادقى، فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9 و10، ص 291. 18. رسالةالاسلام، سال هشتم، ش دوم، سال 1375ه.ق ص 217-218. 19. معجم المفسرين، عادل نويهض، بيروت، 1409ه.ق، ج 2، ص 777. 20. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، فهدبن عبدالرحمن رومى، ج‏اول، ص‏249. 21. سوره زخرف، آيه 71. 22. ويژگى هايى چند از تفسير الميزان، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، ش دوم تابستان 1367، ص 251. 23. منهج القرآن الكريم فى تقدير الاحكام، مصطفى محمد باجقنى،ص 287. 24. مهر تابان، علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى، ص‏70 و نيز بنگريد به فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، همان، ص‏212. 25. مصاحبه با استاد وهبه زحيلى، بينات، سال اول، ش 2، ص‏118. 26. دومين يادنامه علامه طباطبايى،ص‏286. 27. نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج‏2، ص 246-245 . 28. نخستين يادنامه علامه طباطبايى، ص 200. 29. يادنامه مفسّر كبير علامه طباطبايى، ص 79-80ونيز ص‏116. 30. همان، ص 187 و نيز يادها و يادگارها، على تاج دينى ،ص‏18. 31. رساله لب اللّباب، علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى، ص‏18، مهر تابان، ص 12و40. 32. مفتاح الميزان، ج اول، مقدمه ص 39، يادنامه مفسّر كبير علامه طباطبايى، ص‏47. 33. جرعه‏هاى جان بخش، از نگارنده، ص 245. 34. گفتگو با استاد آيت الله معرفت (ره)، فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، همان، ص‏269-271. 35. گفتگو با آيت الله دكتر صادقى، ماخذ قبل، ص 285-286. 36. يادنامه مفسّر كبير…، ص 194-195.

/

دانستينهائي از قرآن

با سلاحهاي خود به پيش

«يٰا اَيُّهٰا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُم
فَانْفِرُوْا أَوِ انْفِرُوا جَميعاً * وَ اِنَّ مِنْکُم لَمَنْ لَيُطَّبِئنَّ
فَإنْ أَصٰابَتْکُمْ مُصِيبْةً قٰالَ قَدْ انْعَمَ اللهُ عَلَيَّ اِذْ لَمْ اَکُنْ
مَعَهُمْ شَهِيْداً * وَ لَئِنْ أصٰابَتْکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللهِ لَيَقُوْلَنَّ
کَأنْ لَمْ تَکُن بَيْنَکُم وَ بَيْنَهُ مَوَدَهٌ يٰا لَيْتَني کُنْتُ مَعَهُمْ
فَأفوُزَ فَوْزاً عَظِيماً».

(سوره نساء، آيه 73ـ
71)

 

ترجمه:

اي مومنان! سلاح خود را برگيريد، و آنگاه دسته دسته يا همه
با هم به يک بار، براي جهاد بيرون رويد. همانا برخي از شما سستي مي کنند (و در
کارزار شرکت نمي جويند) پس هر گاه حادثه ي ناگواري براي شما رخ دهد، مي گويند: خدا
به ما لطف کرد که با آنها در ميدان نبرد حاضر نبوديم و اگر پيروزي و فتحي نصيب شما
شد، حتما مي گويند‌‌‌ ـ گويا بين شما و ايشان دوستي و آشنائي وجود ندارد ـ اي کاش
ما هم با آنها بوديم که بهره اي بزرگ نصيبمان مي شد.

لغت:

 حِذر: حَذِرَ،
حَذَراً و حِذْراً، به معناي احتياط کردن و پرهيز نمودن است. خذوا حذرکم: يعني
آلات و ادوات احتياط را که همان اسلحه است با خود برداريد و يا به اين معني که: با
گرفتن سلاح، از دشمن خود بر حذر باشيد. ولي در روايت به همان معناي اول آمده است.

فانفروا: نفر به معني خروج و بيرون رفتن است. ولي اگر با
«مِن» و «عنِ» گفته شود، معنايش دوري و تفرق مي شود.

ثُبات: جمع ثُبه به معناي «سريّه» يا گروه و دسته اي از
مردم است. اين کلمه در اصل «ثُبَي» بوده است. جمع ثُبه، ثُبات و ثُبون و ثِبُون
است.

زهير گويد:

«و قد أغدوا علي ثبةٍ کرامٍ

نشاوي واجدين
لما نشاء»

ليبطئنَّ: بُطؤ به معناي تاخير کردن است. و در اينجا کلمه
ليبطئن و لازم است يعني برخي از شما تاخير مي کنند، ولي راغب اصفهاني و برخي از
مفسرين آن را متعدي مي دانند و بنا بر قبول آنها معناي اين جمله چنين است: برخي از
شما ديگران را به تاخير وا مي دارند.

شهيد: شهيد به معناي حاضر و شاهد است.

فَضْل: اصل معناي فضل، زيادي است. و از خداوند، احسان و
رحمت است و تاويل اين احسان در آيه همان غنيمت جنگي يا پيروزي است و شايد منظور
نظر آن افرادا، همان غنيمت جنگي باشد.

مِنْکُم: برخي از شما، چون آيه خطاب به مؤمنان است، لذا آن
چه از ظاهر آيه بر مي آيد، مقصود از «منکم» همان مؤمنان است که ــ مثلاــ داراي
ايماني ضعيف هستند و در اثر ضعف ايمان، به ترس از شرکت در جنگ کشيده شده اند،در هر
صورت بسياري از مفسرين مقصود از «منکم» را منافقين دانسته اند، نه مؤمنان ضعيف
الايمان.

 

موارد استفاده از آيه

1ـ مومن هميشه بايد هشيار و بيدار باشد و دشمنان را بشناسد
و پيوسته در حال آماده باش براي جنگ با دشمنان خدا باشد. وسايل و ابزار جنگي را
براي روز کار زار تهيه کند «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل».

2ـ جنگ بايد طبق نقشه و تاکتيکهاي حساب شده نظامي باشد. پس
اگر لازم است، گروه گروه وارد ميدان نبرد شوند و اگر وضعيت اقتصادي حمله گسترده را
دارد، همه با هم در يک عمليات هماهنگ و وسيع شرکت کنند و دشمن را از پاي در آورند،
همان گونه که در «فتح المبين» و «طريق القدس» و ديگر عمليات گسترده ي قواي اسلامي
ايران رخ داد. خلاصه
آنچه مهم است، اين است که کارشناسان نظامي و جنگي‌، با دقت و سنجيدن تمام شرايط،
عمليات را شروع کنند.

3ـ پيش از دست زدن به به اقدام نظامي بايد صفوف مشخص شود
بز دلان و يا معرضان و منافقان که هرروز نوائي سر داده و از طريقي مي ـ خواهند
مردم را از جنگ و دفاع باز دارند، اينها را از خود برانيد و گوش به فرياد هاي
مغرضانه ي آنان ندهيد، زيرا آنها آرزويشان اين است که در غنيمت هاي شما شريک باشند
بدون اينکه کوچکترين رنج و آسيبي به آنان برسد. از اين روي، اگر شما شکست خورديد
خوشحال مي شوند که با شما شرکت نکردند و اگر پيروزي نصيب شما شد، گويا از همه جا
بي خبرند و اصلا آشنائي و رفاقتي با شما ندارند، لذا هر جا نشستند مي گويند: اي
کاش ما هم با آنها بوديم و چيزي از آن بهره هاي بزرگ نصيبمان مي شد. غرض اصلي
اينها باز داشتن شما از دفاع مقدستان است، پس فريبشان نخوريد و آنها را از خود
برانيد و از صحنه دور سازيد.

 

/

در گوشه و کنار جهان

درگوشه وکنار جهان

*تیراندازی به هواپیمای انگلیسی درفضای بغداد

ماه گذشته ، یک هواپیمای مسافربری انگلیسی
ازنوع«ترایستار»با150سرنشین ، درفضای بغداد، پایتخت عراق، دچار آتش سوزی شد. آن
هواپیما که درارتفاع 900متری اززمین بود، مورد اصابت چند شلیک گلولۀ مخالفین رژیم
عراق قرارگرفت ودرحالی که آتش درآن برافروخته شده بود ، به زمین نشست. دراین میان،
یک مصدرمسئول دروزارت خارجه انگلستان ازدولت عراق خواستار تحقیق پیرامون این حادثه
شد. مسئولین عراقی گزارش دادند تاکنون نتوانسته اند بدانند کدام گروه اقدام به
تیراندازی به هواپیمای انگلیسی نموده اند. در هر صورت، این حادثه دلالت بروخامت
اوضاع درعراق دارد وگواهی است بروجود عناصر مسلح بسیاری که درخود پایتخت و بدور ازچشمان
جاسوسهای حزب بعث، حرکتهای مسلحانه ای رابرعلیه رژیم آغازکرده اند.

*بیکاری درشوروی

 روزنامه آمریکائی نیویورک تایمزضمن انتشارگزارشی ازبیکاری درشوروی می نویسد :این بیکاری روزافزون، نتیجه
اصلاحات نوینی است که گرباچف درنظام اقتصادی کشور پدید آورده است. همچنین می
افزاید:این وضع باکوچکترین مفاهیم اساسی سوسیالیستی تناقض دارد زیرا سوسیالیسم،
کاررابرای تمام افراد تضمین کرده است!

جالب اینجااست که رسانه های گروهی شوروی همواره پیرامون
بیکاری درغرب داد قلم داده وآن رادلیل افلاس نظام سرمایه داری وعقب ماندن ازچرخ
پیشرفت می دانند . این روزنامه انتظار دارد اصلاحات نوین دولت، 12الی 19میلیون
نفررابطورموقت ـ تنها دربخش صنایع ـ ازکاربی کارخواهد کرد. درنهایت چنین نتیجه
گیری کرده است که گرچه آمار دقیقی رانمی توان بدست آورد ولی معتقد است که نسبت
بیکاری درشوروی به سه درصد (3%) می رسد.

*وحدت دربرابراسلام!

ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا ازشوروی وآمریکا
خواست تمام اختلافها ودشمنیهای خود رافراموش کنند یا به آینده واگذارنمایند ولی
باهم یکقدم ویکدست شده ودربرابر حرکت دگرگون سازاسلامی که درآینده ای نزدیک رخ
خواهد داد، به شدت ایستادگی ومقاومت کنند. اوافزود:برشوروی لازم است که دراین امر
باآمریکاهمکاری کند زیرا یک سوم ملتش، مسلمان هستند . وانقلاب اسلامی ممکن است
خطربزرگی راتشکیل دهد که به منافع شوروی زیانهای جبران ناپذیردرجهان سوم وارد
آورد.

وی همچنین هشدارداد که باید دوابرقدرت دربرابر نیروهای
مسلمان بایستد نه اینکه به جهان سوم سلاح بفروشند زیراـ به عنوان نمونه ـ سلاحهائی
که به پاکستان فروخته شده، نتایج تلخ ومصیبت باری برای آمریکا وشوروی دربرخواهد
داشت .

*انتشار حجاب درترکیه

علی رغم فشار نیروهای امنیتی ترکیه برزنان مسلمان که باید
حجاب خودرا کناربگذارند ، اخیراً خیابانهای آنکارا واستانبول به صورت بی سابقه ای
شاهد زنان باحجاب شده ودرهمین حال ، مسجدهای پایتخت ودیگرشهرستانها که خالی
ازنمازگزاران بود، مملوازجوانان نمازگزار شده است. روزنامه«ملیت»ضمن وارد آوردن
اتهام به امام یکی ازمسجدها، اعتراف کرد که دریکی از سخنرانیهایش، 3000زن جوان مسلمان
راکه با حجاب بودند ومانند همیشه درمسجد حاضر شده بودند، به آنان هشدارداد که
ازتلویزیون ومجله های غیراسلامی که پرازفساد اخلاقی است، دوری گزینند وبا مظاهر
فساد مبارزه کنند.

*صرفه جوئی بی سابقه دربرق

دولت بلغارستان، درماه گذشته قانونی تصویب کرد که به موجب آن صاحبان مغازه ها
موظف اندـ برای صرفه جوئی دربرق ـ دوساعت قبل ازتمام شدن وقت رسمی، مغازه ها
راتعطیل کنند. وهمچنین خانواده هائی که بیش ازاندازۀ تعیین شده ، درمصرف برق زیاده
روی کنند، به عنوان جریمه تایکماه برق آنان قطع خواهد شد!قانون جدید همچنین استفاده
از ادوات برقی راتاپنج ساعت درصبح وشب منع کرده است!!

/

مكه در غروبي خونين

 

مكه در غروبي خونين

مكه معظمه اين حرم امن الهي در نخستين جمعه ذيحجة الحرام
شاهد جنايتي فجيع و هولناك بدست دست نشاندگان آمريكاي جنايتكار، در پيش چشم هزاران
زائر بيت الله بود كه از گوشه و كنار جهان اسلام براي اداي فرضه مذهبي حج، به آنجا
شتافته بودند و بدين ترتيب حكام آل سعود در عمل ثابت نمودند كه بدورغ داعيه خادم
الحرمين بودن و ميزباني از ميهمانان خانه خدا را داشته و جز خدمت به كاخ سفيد و
اربابان خون آشام خويش نقشي بعهده آنان واگذار نگرديده و الحق كه بخوبي از عهده
اين وظيفه برآمدند.

و اكنون گرچه مجله زير چاپ و آماده انتشار است، ولي اين
جنايت وحشتناك، چيزي نيست كه از آن به آساني بگذريم، و از اين روي چاره اي جز حذف
بعضي از مقالات هميشگي مجله- با پوزش از خوانندگان عزيز- و اشاره اي كوتاه به
ابعاد اين جنايت هولناك در اين شماره،‌ نداشتيم.

و اينك به درج پيام نماينده محترم امام و سرپرست حجاج
ايران، جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي كروبي در اين رابطه به حضرت امام امت و
جوابيه معظم له مي پردازيم تا بعنوان سندي در تاريخ براي هميشه باقي بماند.

بسم الله الرحمن الرحيم

محضر مقدس رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران آيت
الله العظمي امام خميني مدظله العالي.

بر اساس تكليف شرعي و احساس وظيفه ديني حجاج محترم ايراني و
ميهمانان معظم خدا و رسول خدا دوشادوش ساير برادران و خواهراني كه از سراسر جهان
در حرمين شريفين گرد آمده اند. پس از برگزاري شكوهمند راهپيمائي وحدت در «مدينه
منوره» با اجتماع عظيم و چشمگير خود در «مكه معظمه» ضمن قرائت و استماع پيام مهم و
تاريخي حضرت عالي آرام و منظم در صفوف فشرده با فرياد «مرگ بر آمريكا» «مرگ بر
شوروي» و «مرگ بر  اسرائيل» به سوي خانه
خدا حركت كردند تا برائت و تنفر خود را از سردمداران كفر و شرك ابراز دارند.

با نهايت تأسف، حكام مزدور سعودي به صفوف ميهمانان خدا حمله
كردند و حريم حرم را شكستند و امنيت كعبه و خانه خدا را نقض كردند و صدها نفر را
با گلوله و گازهاي خفه كننده به شهادت رساندند و هزاران تن را مضروب و مصدوم
ساختند و وقاحت را به جايي رساندند كه حتي مجروحين و بستگان آنان را نيز در
بيمارستان ها مورد تهاجم قرار دادند و به سوي آمبولانس هاي حامل مجروحين و شهدا
نيز تيراندازي كردند.

حمله وحشيانه رژيم آل سعود كه نمي تواند بدون هماهنگي و
همفكري آمريكاي جنايتكار صورت گرفته باشد،‌ دليل روشني است بر سرسپردگي اين رژيم
به آستان كاخ سياه كه اين روزها براي جبران شكستهاي نظامي و رسوايي سياسي خود خون
مي طلبد.

اينجانب ضمن ابلاغ سلام و دعاي خير صدها هزار زائر ايراني و
غير ايراني و تبريك و تسليت شهادت ها به محضر جناب عالي، اطمينان مي دهم كه مردم
ما محكم و مقاوم ايستاده اند و ما تا آخرين نفر و آخرين قطره خون به راه حق و اصول
الهي خود پافشاري خواهيم كرد و  منتظر
هستيم تا جان خود را سخاوتمندانه در معبد غشق و حريم رستگاري به خديا خويش تقديم
داريم.

از خداوند متعال براي آن امام عزيز سلامت و طول عمر و براي
رزمندگان اسلام پيروزي و نصرت و براي مجروحين شفا و عافيت و براي شهدا، رضوان و
رحمت و براي بازماندگان آنان صبر و كرامت و براي امت اسلام، صلاح و حسن عاقبت
خواستارم.

                                                                    
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

 دهم مرداد 1366-
مهدي كروبي

 بسم الله الرحمن
الرحيم

والذي هاجروا في سبيل الله ثم قتلوا اوماتوا ليرزقنهم الله
رزقاً حسنا و ان الله لهو خير الرازقين.

جناب حجت الاسلام آقاي حاج شيخ مهدي كروبي دامت افاضاته

پيام استقامت و مظلوميت شما و زائران عزيزتر از جانمان را
از كنار كعبه مظلوم و حرم خون آلود خدا شنيدم. سلام خالصانه اينجانب و همه ملت
ايران را به همه عزيزاني كه در كنار خانه خدا و حرم امن خدا مورد تهاجم و گستاخي
اجيرشدگان شيطان بزرگ يعني آمريكاي جنايتكار قرار گرفته‌اند ابلاغ كنيد.

اين حادثه بزرگ نه تنها احساسات و عواطف ملت ايران كه
يقيناً دل همه آزادگان جهان و ملتهاي اسلامي را جريحه دار و متألم ساخته است ولي
براي ملت بزرگ و قهرماني همچون مردم عزيز كشورمان كه تجربه چندين ساله انقلاب را
ديده اند و نقاب از چهره ها و نيرنگهاي ايادي آمريكا چون شاه و صدام را در حمله به
عزاداران حسيني و آتش زدن قرآن ها و مساجد برداشته اند اين حوادث غير مترقبه و
شگفت آور نيست كه دوباره دست كثيف آمريكا و اسرائيل از آستين رياكاران و سردمداران
كشور عربستان و خائنين به حرمين شريفين بدر آيد و قلب بهترين مسلمانان و عزيزان و
ميهمانان خدا را نشانه رود و مدعيان سقايت حاج و عمارت مسجد الحرام، خيابان ها و
كوچه هاي مكه را از خون مسلمانان سيراب كنند.

ما در عين حال كه شديداً متأثر و عزادار از اين قتل عام بي
سابقه امت محمد(ص) و پيروان ابراهيم حنيف و عاملين به قرآن كريم گرديده ايم ولي
خداوند بزرگ را سپاس مي گذاريم كه دشمنان ما و مخالفين سياست اسلامي ما را از كم
عقلان و بي خردان قرار داده است.

چرا كه خودشان هم درك نمي كنند كه حركتهاي كورشان سبب قوت و
تبليغ انقلاب ما و معرف مظلوميت ملت ما گرديده است و در هر مرحله اي سبب ارتقاء
مكتب و كشورمان را فراهم كرده اند كه اگر از صدها وسيله تبليغاتي استفاده مي كرديم
و اگر هزاران مبلغ و روحاني را به اقطار عالم مي فرستاديم تا مرز واقعي بين اسلام
راستين و اسلام آمريكايي و فرق بين حكومت عدل و حكومت سرسپردگان مدعي حمايت از
اسلام را مشخص كنيم به صورتي چنين زيبا نمي توانستيم و اگر مي خواستيم پرده از
چهره كريه دست نشاندگان آمريكا برداريم و ثابت كنيم كه فرقي بين محمدرضا خان و
صدام آمريكايي و سران حكومت مرتجع عربستان در اسلام زدايي و مخالفتشان با قرآن
نيست و همه نوكر آمريكا هستند و مأمور خراب كردن مسجد و محراب و مسئول خاموش نمودن
شعله فرياد حق طلبانه ملتها باز به اين زيبايي ميسر نمي گرديد و همچنين اگر مي
خواستيم به جهان اسلام ثابت كنيم كه كليد داران كنوني كعبه لياقت ميزباني سربازان
و ميهمانان خدا را ندارند و جز تأمين آمريكا و اسرائيل  و تقدي منافع كشورشان به آنان كاري از دستشان
بر نمي آيد بدين خوبي نمي توانستيم بيان كنيم و اگر مي خواستيم به دنيا ثابت كنيم
كه حكومت آل سعود اين وهابي هاي پست بي خبر از خدا بسان خنجرند كه هميشه از پشت در
قلب مسمانان فرو رفته اند به اين اندازه كه كارگزاران ناشي و بي اراده حاكميت
سعودي در اين قساوت و بي رحمي عمل كرده اند موفق نمي شديم و حقا كه اين وارثان ابي
سفيان و ابي لهب و اين رهروان راه يزيد روي آنان و اسلاف خويش را سفيد كرده اند.

جمهوري اسلامي ايران الحمدلله در ميان زائران خانه حق از
مليتها و نژادها و كشورها و حتي در خود عربستان طرفداران بسيار زياد و دوستان صادق
و وفاداري پيدا نموده است كه براي گواه و شهادت حقانيت ما و معرفي ابعاد قتل عام
خونبار مسلمانان بدست خادم الحرمين و انتقال حقايق تلخ روز حادثه به مردم جهان ما
را ياري دهند. و چه بهرت كه بلافاصله و در حاليكه اجساد عزيزان ما بر زمين افتاده
اند صدام و حسين اردني و حسن مراكشي به حمايت از جنايت آل سعود اعلام همبستگي
نمايند.

گوئي عربستان سنگر بزرگي را فتح نموده است و در كشتن صدها
زن و مرد بي دفاع مسلمان و به رگبار مسلسل بستن آنان و عبور از روي اجساد مطهر
آنان به پيروزي نظامي بزرگي نائل آمده است كه به ديكديگر تبريك مي گويند و حال آنكه
جهان در اين ماتم نشسته و دل پيامبر خاتم شكسته است و چه كسي است كه نداند توسل به
زور و سرنيزه و لشكركشي در برابر زائران خانه حق و تهيه آن همه مقدمات و توسل به
بهانه هاي پوچ براي درگيري با زنان و مردان و جانبازان و مادران و همسران شهيدان
چيزي جز استيصال و خشم و ضعف آمريكا و عجز و نااميدي سرسپردگان آنان نخواهد بود.

يقيناً آمريكا و عربستان از شرايط خلع سلاح مسلمانان در حرم
خدا و احترام مؤمنين به احكام قرآن و پرهيز از جدال در كنار خانه خدا سوء استفاده
كرده اند و با وسائل از پيش فراهم شده و نقشه هاي دقيق روبه صفتانه به صفوف
شيرمردان و شيرزنان ما حمله نموده اند و آنان را غافلگير كرده اند.

حكومت سعودي مطمئن باشد كه آمريكا لكه ننگي بر دامنش نهاده
است كه تا قيام قيامت هم با آب زمزم و كوثر پاك نمي شود و خوني كه از دل اقيانوس
بزرگ ملت ما بر سرزمين حجاز جاري شده است زمزم هدايتي براي تشنگان سياست ناب اسلام
گرديده است كه ملتها و نسل هاي آينده از آن سيراب و ستمكاران در آن غرق و هلاك مي
شوند و ما همه اين جنايتها را به حساب آمريكا گذاشته ايم و به ياري خداو در موقع
مناسب به حساب آنان خواهيم رسي و انتقام فرزندان ابراهيم را از نمرودها و شياطين و
قارون ها خواهيم گرفت.

و مجدداً تأكيد مي كنم كه اينها بهاي گران حاكميت نه شرقي و
نه غربي و استقلال و آزادي و اسلام خواهي ماست و اينك از فرصت استفاده كرده به يكي
از آيات كتاب كريم اشاره مي كنم آنجا كه فرموده است: «أجعلتم سقاية الحاج و عمارة
المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الآخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون عندالله
و الله لا يهدي القوم الظالمين» گويي آيه كريمه در همين عصر نازل شده او گويي براي
آل سعود و امثال آل سعود در طول تاريخ و براي ملت مجاهد و بزرگ ايران و حجاج بيت
الله الحرام در عصر حاضر و امثال آنان در همه اعصار آمده است.

خداوند متعال مي فرمايد: شما كوردلان آب رساني به حجاج و
تعمير مسجد الحرام را با ارزش آناني كه ايمان به خدا و به روز جزا آورده و در راه
خدا مجاهده مي كنند مساوي قرار داده ايد. حاشا كه اينان با شما مساوي نيستند و خداوند
ستمگران را هدايت نمي كند.

آيا سعوديها و امثال آنان در طول تاريخ ارزش خود را براي
تهيه آت در مواقف حج و زرق و برق تعميرات مسجد الحرام را با ارزش هاي مسلماناني كه
به خداوند و روز جزا ايمان دارند و بانثار خون خود و جوانان مجاهد خود در راه خدا
و براي دفع دشمنان خدا از حريم اسلام و حرم خداوند تعالي بپا خاسته اند مقايسه
نكرده اند و سعوديهاي عصر حاضر پا را فراتر از آن نگذاشته و بر مسلمانان افتخار
نمي كنند و با مجاهدان راه خدا آن نمي كنند كه روي آمريكاي جهانخوار و ارباب خود
را سفيد كرده است.

و جالب توجه اين كه خداوند در اين آيه ايمان به خدا و روز
جزا را ذكر فرموده و از ميان تمام ارزش هاي اسلامي و انساني مجاهده در راه خدا با
دشمنان خدا و بشريت انتخاب كرده است و در اين انتخاب به همه مسلمانان تعليم فرموده
است كه ارزش جهاد فوق همه ارزشهاست و آيا خداوند با ذكر «والله لا يهدي القوم
الظالمين» نمي خواهد بفرمايد خداوند، سعوديهاي عصر را و تمام اعصار تاريخ را
ستمگراني بيش نمي داند كه قابل هدايت نيستند و خداوند آنان را هدايت نمي فرمايد؟

آيا ستمكاري بر حق و خلق و بر رسول خدا و امت بزرگوار حضرت
رسول خاتم بالاتر از آنچه  آل سعود با كعبه
و حرم امن الهي و با زائران مجاهد آن كه همه چيز و هم كس خود را در راه دوست و
آرمان اسلام تقديم كردند مي توان تصور كرد؟

آيا جرم اين مجاهدان كه به فرمان خداوند تعالي نداي برائت
از مشركين را انجام دادند جز برائت از خدايان آل سعود و سعودي هاي عصر حاضر و شاه
حسين و شاه حسن و مبارك نامبارك و صدام عفلقي است؟

آيا سكوت در مقابل اين ستمگريها كه در طول تاريخ سابقه
نداشته است چيزي جز رضاي به اين جرم و شكرت رد ظلم و ستم ظالمين و ستمگران است؟

و در هر صورت آل سعود براي اصدي امور كعبه و حج لياقت
نداشته و علما و مسلمانان و روشنفكران بايد چاره اي بينديشند.

زائران شريف ايراني امسال پيام انقلاب و برائت خود را با
خونشان به جهان و به امت اسلام ابلاغ نمودند و با تقديم شهداي بزرگ به پيشگاه مقدس
حق از سازندگان و بانيان سياست به شرقي و نه غربي كعبه خداوند گشتند.

و ملت بزرگ ايران نيز با تجليل گسترده خود از شهداء و شركت
ميليوني خود در راهپيمائي و اعلان برائت از كفر خصوصاً آل سعود به وظيفه انقلابي و
الهي خود عمل نموده اند كه در اينجا لازم است از حضور گسترده آنان و همه اقشار و
خواهران و برادران تشكر كنم.

اكنون نوبت زائران ديگر كشورها و خصوصاً علما و روشنفكران و
گويندگان است كه پيام مظلوميت ما را به جهان ابلاغ كنند. انشاءالله زائران محترم
ايراني با مقاومت وصبر بقيه اعمال خود را به اتمام برسانند و با گامهاي محكم و دلي
آرام و قلبي سرشار از رضايت و لبي خندان،‌ شادي پيروزي خون بر شمشير و شهادت در
كنار خانه خدا را جشن بگيرند و افرادي كه به مدينه منوره مشرف مي شوند سلام شهيدان
به خون خفته كعبه و مجروحين خانه امن را به رسول خدا و ائمه هدي عليهم السلام
ابلاغ كنند و اين موفقيت بزرگ را به محضرشان تبريك بگويند و به راه خود با صلابت و
اطمينان ادامه دهند و مشكلاتي كه آمريكا و عربستان بر آنان تحميل نموده اند به
حساب خدا و دفاع از پيامبر بگذارند.

و از اينكه خداوند هديه ها و قربانان هاجر وار و اسمعيل
گونه اين ملت بزرگ را در كنار خانه خود پذيرفته است سپاسگذار و شاكر باشند كه
انشاءالله خداوند شهداي بزرگ ما را با شهداي صدر اسلام محشور و به بازماندگان آنان
صبر و اجر و به مصدومين و مجروحين شفا عنايت فرمايد و شر متجاوزان را به خودشان
باز گرداند و آنان را به عقوبت خود كيفر دهد.

از خداوند مسئلت مي كنم كه از اين زمان كه همه كفر و همه
شرك دست به دست هم داده اند و تصميم و عزم خود را براي شكست امت اسلام جزم كرده
اند و همه ضربه ها را بر عليه ما بكار گرفته اند خود ما را در حصار محكم خود و در
لواي مرحمت و لطف خود حفاظت فرمايد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

هفتم ذي الحجه 1407 هجري قمري روح الله الموسوي الخميني

 

«شعار نه شرقي و نه غربي شعار اصولي انقلاب اسلامي در جهان
گرسنگان و مستضعفين بوده و ذره اي هم از اين سياست عدول نخواهد شد و كسي گمان نكند
كه اين شعار شعار مقطعي است.»

«مسلمانان جهان بايد براي برچيدن پايگاههاي نظامي شرق و غرب
از كشورهاي خود تلاش كنند، چرا كه اين بزرگترين ننگ و عار كشورها و سران ممالك
اسلامي است كه بيگانگان به مراكز سري و نظامي مسلمانان راه يابند.»           امام خميني

 

/

در گوشه و کنار جهان

در گوشه و کنار جهان

و چه شباهت‌ دارد نبرد شرافتمندانه مسلمانان
فلسطين به قيام جاودانه ملت بزرگ ايران در دوران ستمشاهي که اميد است به پيروزي
اسلام بر صهيونيست غدار بيانجامد.

هرچند رهبران قلابي فلسطين اشغالي، تلاش بيشتر
براي نزديک شدن به اسرائيل مي‌کنند، فلسطيني‌اي مسلمان سرزمينهاي اشغالي، بيشتر با
صهيونيست‌ها درگير مي‌شوند و در نتيجه فشار دشمنان افزوده مي‌گردد. در عکس ملاحظه
مي‌کنيد که ده‌نفر مسلح اسرائيلي، با يک مسلمان بي‌سلاح درگير شده‌اند. و اين
دليلي است روشن بر ترس فزاينده دشمن از مسلمانان انقلابي.

و اين هم عکسي ديگر از رودروئي مسلمانان انقلابي
فلسطين اشغالي با اشغالگران که چگونه بهت زده به مردم مي‌نگرند و گاهي هم به روي
خود نگاه مي‌کنند و شايد اين نگاه نه تنها از روي حيرت بلکه وحشت از آينده تاريکي
باشد که زندگيشان را تهديد مي‌کند.

در حالي که دنيا پيش‌بيني مي‌کند، اسرائيل درآينده‌اي
نزديک به مرتفعات جولان در سوريه هجوم کند، مردم اين منطقه با تظاهرات گسترده، خود
را آماده دفاع از منطقه مي‌نمايند. به اميد پيروزي مسلمين بر صهيونيستهاي پليد.
همت والاي مجاهدين افغاني را بنگريد که با ابتدائي‌ترين امکانات، با يکي از پرقدرت‌ترين
نيروهاي اهريمني به جنگي بي‌امان ادامه داده و هرگز از هدف خود عقب‌نشيني نمي‌کنند.

 

/

سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني (قدس سره)

حجة
الاسلام شيخ علي اكبر آشتياني نمايندۀ ولي فقيه در ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران

سرگذشت
هاي ويژه از زندگي امام خميني (قدس سره)

ارتباط
بيشتر اين جانب با بيت حضرت امام رحمت الله عليه زماني آغاز شد كه مسئله توزيع
شهريه آن حضرت ميان طلاب مطرح شد. در آن زمان توزيع شهريه به اسم معظم له اشكال
ايجاد مي كرد چرا كه رژيم حتي از مطرح شدن نام ايشان در اين حد نيز وحشت داشت.

از
طرفي حضرت امام به هيچ وجه مايل نبودند در امر توزيع شهريه خللي وارد شده و طلاب
عزيز با مشكل روبرو گردند. تصميم بر اين قرار گرفت كه شهريه با نامي ديگر توزيع
شود و اين كار با انتخاب نام «آيت الله آشتياني» كه در حقيقت نامي مستعار براي
حضرت امام به منظور توزيع شهريه بود، آغاز گشت و اين جانب به اتفاق حجت الاسلام و
المسلمين حاج شيخ محمد حسين شريفي و حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد موسوي
قافله باشي و برخي ديگر از دوستان عهده دار توزيع شهريه حضرت امام با نام «آيت
الله آشتياني» شديم.

بعدها
مشخص شد كه ساواك به اين امر پي برده بود. در پرونده هاي ساواك كه منتشر شده نيز
اين امر منعكس است كه شهريه هايي كه با نام آيت الله آشتياني توزيع مي شود، متعلق
به آقاي خميني است.

اين
جانب پس از پيروزي انقلاب اسلامي و طي ده ساله گذشته علاوه بر اين كه يكي از اعضاي
دفتر حضرت امام رضوان الله عليه بودم، افتخار توزيع شهريه امام را نيز داشتم و خدا
را شكر مي كنم كه چنين سعادتي را نصيبم ساخت كه از خدمتگزاران حضرت امام باشم.

 

§       
امام در مقاطع حساس
انقلاب اسلامي

الف
ـ آخرين شب قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

روز
21 بهمن سال 57 همانطوري كه اطلاع داريد از سوي رژيم حكومت نظامي اعلام شد اما
مردم با پيروي از فرمان امام مبني بر شكستن حكومت نظامي و حضور در خيابان ها،
توطئه شوم رژيم در سركوب انقلاب و دستگيري انقلابيون را با شكست مواجه ساختند.
تصور بسياري از دوستان اين بود كه رژيم در اين روز دست به جنايت خواهد زد و
اقدامات از پيش طرح شده اي را به اجرا خواهد گذاشت و بر همين اساس در مدرسه رفاه
حالت غيرعادي وجود داشت و اضطراب و نگراني در چهره عده اي از دوستان به چشم مي
خورد؛ البته نگراني اين عزيزان نه براي خود، بلكه براي حضرت امام قدس سره بود و
خوف آن را داشتند كه رژيم با حمله اي وحشيانه جان آن حضرت را مورد تهديد قرار دهد
و هر چه به شب نزديكتر مي شديم اضطراب و نگراني دوستان بيشتر مي شد. عده اي از
رفقا به نزد امام رفته و با اصرار از ايشان خواستند كه مدرسه را ترك كرده و به يك
مكان امن بروند، اما امام عزيز ـ كه در نهايت آرامش به سر مي بردندـ با اين
پيشنهاد مخالفت كردند و اظهار داشتند به هيچ وجه مدرسه را ترك نخواهند كرد. و بدين
سان آن حضرت بدون اين كه تفاوتي ميان آن شب و شب هاي ديگر قائل شوند، نماز شب
خواندند و در كمال آرامش شب را به صبح رساندند.

 

ب
ـ اشغال افغانستان توسط شوروي و واكنش حضرت امام

اما
خاطرۀ به ياد ماندني ديگري كه از حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در ذهن دارم،
مربوط است به شبي كه قواي شوروي، افغانستان را اشغال كرد. شب هنگام (تقريبا نيمه
هاي شب كه به صبح نزديك مي شد) به ناگاه سفير شوروي در تهران وارد دفتر حضرت امام
شد. اعضاي دفتر و از جمله خود من از حضور سفير شوروي در دفتر امام آن هم در آن وقت
از شب بسيار متعجب بوديم (البته همين جا داخل پرانتز ذكر كنم، اين كه چگونه سفير
شوروي بدون هر گونه اطلاع قبلي، به صورت سرزده وارد دفتر امام شد، مربوط است به
سادگي تشكيلات دفتر و اين سادگي همواره مورد نظر امام بوده و به آن سفارش مي
كردند) هر چه از او سوال كرديم كه چه مساله اي پيش آمده كه شما چنين سرزده و در
اين موقع از شب به اينجا آمده ايد؟ پاسخ مي داد: من كاري ضروري و حساس با حضرت
امام داردم و بايد ايشان را ملاقات كنم. پرسش هاي ما و پاسخ هاي گنگ سفير شوروي تا
ساعت هشت صبح ادامه يافت و عاقبت ايشان خدمت امام رسيدند.

سفير
شوروي خبر اقدام اشغال خاك افغانستان توسط قواي نظامي شوروي را به اطلاع حضرت امام
رساند. امام با حالتي عصبي و متحكم رو به سفير شوروي كرده و گفتند: «شما كار
اشتباهي كرديد. شما در اين كار هيچ موفقيتي به دست نمي آوريد و بي ترديد روزي به
اشتباه خود اقرار خواهيد كرد»، و همگان شاهد بودند كه زمان چه زود بر صحت كلام
امام گواهي داد.

 

ج‌
ـ‌ كودتاي آمريكايي نافرجام نوژه

خاطره
ديگري كه از حضرت امام رحمت الله عليه نقل مي كنم، مربوط به كودتاي آمريكايي نوژه
است. كودتاي نافرجام نوژه كه توسط برخي از عمال آمريكا طرح ريزي شده بود و هدف
سقوط نظام جمهوري اسمي را تعقيب مي كرد، در نظر داشت با كمك چند تن از افسران
وابسته به نظام سرنگون شده ستم شاهي با تصرّف مكان هاي حساس و بمباران محل اقامت
مسئولان بلند پايه كشور و از جمله با بمباران منزل حضرت امام، توطئه اي شوم را به
قالب اجرا گذارد. اما از آن جا كه خواست خدا بر افشاي آن و دستگيري عوامل دست
اندركار قرار گرفته بود، يكي از خودفروختگان موضوع را به اطلاع مادرش رساند. مادر،
او را موعظه كرد و گفت: «اين نظام، نظام حق است، حكومت اسلامي است و حكومت خدا است
و در راس آن يك مرجع تقليد كه نايب امام زمان «عج» است، قرار دارد و خداوند اطاعت
از او را واجب كرده و هر اقدامي عليه اين نظام، مخالفت با اسلام است».

سخنان
مادر در او موثر افتاد و وي جريان اين كودتا را با يكي از مسئولان كشور در ميان
گذاشت. آن طور كه به ياد دارم اين مسئول حضرت آيت الله خامنه اي بودند كه بلافاصله
به همراه يك نفر ديگر خدمت امام رسيدند و جريان را به اطلاع رسانده، خواهش كردند
كه امام محل خود را ترك گفته و به مكان ديگري بروند. امام بدون هيچ گونه تاملي
مخالفت خود را با اين نظر اعلام كردند و گفتند: «خير، من همين جا خواهم ماند» و
بعد فرمودند: «شما برويد از صداوسيما محافظت كنيد كه اگر حادثه اي به وقوع پيوست،
من از آن طريق به ملت پيام دهم و آنان را از اين توطئه آگاه سازم».

شخص
دومي كه با آقاي خامنه اي خدمت امام رسيده بود با لحني آميخته با خجالت و حيائ بر
تقاضاي خود پافشاري كرد و گفت: احتمال خطر وجود دارد و ما براي جان شما خوف داريم،
پس بهتر است كه به جايي ديگر برويد. امام لبخندي دلنشين بر لب آوردند و خطاب به
ايشان گفتند: «من هستم، شما خيالتان راحت باشد. اگر حادثه اي رخ داد، پيام مي دهم»
آرامش امام آن برادر را مجاب ساخت و تسلاي خاطر همگان را فراهم ساخت و ما شاهد
بوديم كه اين توطئه نيز خيلي زود نقش بر آب شد.

 

دـ
علاقمندي شديد حضرت امام به حفظ نظام

خاطرۀ
ديگري كه نقل مي كنم از توجه خاص امام به مسائل سياسي اجتماعي جامعه و هوشياري فوق
العاده ايشان در امور سياسي است. يادم هست برگزاري اولين انتخابات رياست جمهوري
مصادف شد با زماني كه حضرت امام در بيمارستان قلب بستري بودند. همه مسئولان بسيار
نگران حال حضرت امام بودند و مرتب براي ديدن آن حضرت به بيمارستان مي آمدند و همه
سعي داشتند مشكلات مملكتي را به جهت حال امام با ايشان مطرح نكنند و بسيار در حرف
زدن هاي خود احتياط مي كردند. ليكن حضرت امام حتي در آن حال از تمامي مسائل مي
پرسيدند و كسب اطلاع مي كردند. مردم عاشق هر روز گروه گروه به بيمارستان قلب مي
آمدند و حال امام را جويا مي شدند و در هر گوشه ميهن اسلامي نيز مراسم دعا و نيايش
به منظور بهبودي حال ايشان برگزار بود. در اين حال كه همه در فكر سلامتي حضرت امام
قدس سره بودند خود ايشان تنها از اوضاع و احوال كشور مي پرسيدند. از طرف ديگر
تاريخ انتخابات رياست جمهوري نزديك بود، امام عزيز با درك حساسيت برگزاري اين
انتخابات به حاج احمد آقا گفته بودند كه: «اگر خداي ناكرده مسئله اي براي ايشان
پيش آمد آن را مخفي نگه داشته و پس از برگزاري انتخابات اعلام كنند».

بنابراين
شاهديم كه امام عزيز تا چه حد براي حفظ نظام جمهوري اسلامي اهميت قائل بوده اند و
بر نسل حاضر و آينده است كه حافظ صالحي براي اين نظام باشند تا انشاءالله جمهوري
اسلامي ايران، زمينه ساز حكومت اسلامي جهاني حضرت مهدي (عج) گردد.

 

هـ
ـ كودتاي نافرجام عناصر وابسته به چپ

خاطرۀ
ديگري كه نقل مي كنم مربوط است به كودتاي نافرجام كه چند سال پس از كودتاي نوژه
طرح آن توسط عناصر وابسته به شرق ريخته شد. نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران هر روز
با توطئه اي جديد روبرو بود و تمامي قدرت هاي بزرگ، رشد كشوري اسلامي و مستقل را
تحمل نمي كردند و تمامي تلاش خود را معطوف ساخته بودند تا هر روز كشوري اسلامي را
با مشكلي تازه روبرو سازند و در اين بين از طرح توطئه هاي براندازي نيز خودداري
نمي كردند. اما روبروي آنان مردي نستوه، سازش ناپذير و مهمتر از همه خدايي روبروي
آنان بود اين كه مي گويم خدايي و اين بُعد را برجسته مي كنم دليل بر اين است كه
معتقدم در مراحل مختلف انقلاب اسلامي تنها همين خصيصه بوده است كه نصرت را بر
ايمان به ارمغان آورده است.

در
يكي از نيمه شب ها خبر آوردند كه قرار است كودتايي رخ دهد. حضرت حجت الاسلام و
المسلمين حاج احمدآقا شتابان خدمت امام رسيدند. امام به اداي نماز شب مشغول بودند
(كاري كه هميشه در اين ساعت انجام مي دادند). مدتي طولاني به انتظار ايستادند اما
امام غرق در راز و نياز با خداوند بودند، وقتي حاج احمدآقا موضوع را به اطلاع امام
رساند، ايشان با همان متانت و آرامشي كه همواره داشتند اشاره كردند و آرام
فرمودند: «مساله اي نيست؛ شما برويد و خيالتان آسوده باشد…».

 

و
ـ عزل بني صدر از رياست جمهوري

اجازه
بدهيد در ادامه واكنش هاي حضرت امام در مقاطع حساس انقلاب اسلامي به فتنه بني صدر
و اعوان و انصار آن و دفع آن توسط امام اشاره كنم. غالب دوستان به ياد دراند كه
حضرت امام اصولا در برابر رخدادهاي سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي چه مواضع پيامبر گونه
اي را اتخاذ مي كردند. به ديگر سخن، حضرت امام در مواجهه با مسائل اجتماعي همان
رفتاري را پيشه مي كردند كه پيامبران الهي بدان عمل مي كردند. حضرت امام رضوان
الله تعالي عليه در برخورد با افرادي چون بني صدر كه به لحاظ اجتماعي و شخصيتي
بيمار مي نمودند، رفتار خاص خود را داشتند. امام معتقد بودند، بايد شخص بيمار را معالجه
كرد و اين شيوه درمان به صور مختلف كه پند و اندرز، صبر و بردباري و و … را شامل
مي شد، بود. و چنان چه اقدام هاي درماني موثر نمي افتاد ـ‌ همان گونه كه در بني
صدر موثر نيفتاد ـ اقدام نهايي را به عمل مي آوردند. در اين مرحله حضرت امام به
مواردي كه در اصطلاح عام مصلحت اجتماعي ـ سياسي ناميده مي شد توجهي نداشتند و توجه
اصلي ايشان معطوف به مصلحت اسلام و مسلمين بود. به ياد داريم، بني صدر جمعيت زيادي
را عوام فريبانه به دور خود جمع كرده بود و باور داشت كه از يك پايگاه مردمي
برخوردار است.

روزي
چند تن از ائمه جمعه شهرستان هاي مختلف از جمله شهداي محراب آيت الله صدوقي و آيت
الله مدني و عده اي ديگر خدمت امام رسيدند. اين عده پس از بازگشت از محضر امام
خوشحال به نظر مي رسيدند. كنجكاوانه پرسيدم چه شده كه شما اينقدر خوشحاليد؟ پاسخ
دادند: حضرت امام فرموده اند: «چنان چه حجت شرعي تمام شده باشد، درنگ نخواهم كرد و
بدانيد كه خلع بني صدر لحظه اي به طول يك دقيقه بيش نخواهد بود» حضرت به مخاطبان
خود فرموده بودند: «شما خيال نكنيد كه من از هياهو و جنجال مي ترسم، اگر تمام اين
جمعيتي كه در حسينيه حاضر مي شوند و فرياد بر مي آورند: درود بر خميني، زماني خلاف
آن را بگويند، براي من هيچ تفاوتي نخواهد داشت. من ذره اي به هوچي گري ها وقعي
نخواهم گذاشت من كاري به هياهو و درود گفتن ها ندارم بلكه تنها به تكليف شرعي ام
مي پردازم همين و بس».

 

زـ
كشتار حجاج بيت الله در حرم امن و واكنش حضرت امام

صلابت
و استقامت حضرت امام در مقاطع دشوار پس از انقلاب اسلامي بر هيچ كس پوشيده نيست.
ما شاهد بوديم در شهادت شهيد مظلوم بهشتي و يارانش به دست منافقين كوردل و هم چنين
در شهادت دكتر باهنر و شهيد رجايي امام خم به ابرو نياوردند و برخورد مناسب و
استواري ايشان چنان دل هاي داغدار و آلام امت را تسكين داد كه فاجعه اي كه در هر
كشور ديگر بدون ترديد سقوط دولت و نظام را به همره داشت، كوچك ترين خللي به نظام
نوپاي جمهوري اسلامي وارد نساخت. اما امام عزيز كه در سوگ عزيزان و يارانش و در
سوگ فرزند مجتهد، عارف و بزرگوارش شهيد حاج آقا مصطفي حتي قطره اي اشك از چشم جاري
نساخت، شكسته شدن حرمت امن الهي چنان ايشان را متاثر ساخت كه در طول يك روز بيش از
ده بار گريستند. ما بارها شاهد بوديم كه حضرت امام جز در مصيبت مظلومانه
«اباعبدالله الحسين عليه السلام» نگريسته اند، اما چگونه است كه واقعه خونين حج
چنين امام را متاثر مي سازد؟ اين نيست جز اين كه امام عزيز از زير پا گذاشتن آيات
الهي از سوي خائنين به حرم امن خدا متاثر شده اند.

 

§       
خصوصيات ويژه و زندگي
پيامبرگونه حضرت امام

به
عقيده من سادگي زندگي حضرت امام قدس سره در نوع خود بي نظير بود و نمونه زندگي ايشان
را بايد در ميان ائمه معصومين عليهم السلام جستجو كرد. در زمينه نكات ويژه در مورد
زندگي ايشان صحبت را با نقل خاطره اي كه از فرزند برومند امام، حاج احمدآقا شنيده
ام آغاز مي كنم.

 

الف
ـ‌حفظ بيت المال

حاج
احمدآقا نقل مي كرد: زماني كه حضرت امام در نجف اشرف بودند و فرزند والا مقام،
دانشمند، عالم، عارف و مجتهدشان حاج آقامصطفي شهيد شدند، اولا حضرت امام پس از
شنيدن خبر شهادت ايشان استوار و بردبار تنها به گوشه اي رفته و به تلاوت كلام الله
مشغول شدند و در حالي كه حاج احمدآقا و بقيه اعضاي خانواده مي گريستند، حضرت امام،
آنان را دلداري مي دادند. ثانياـ ماجرايي پيش آمد كه نقل آن بيانگر روح تعبد حضرت
امام نسبت به مسائل شرعي و احكام خدا را مي رساند. آن ماجرا به اين شكل بود كه
خانواده امام قصد داشتند از طريق تلفن منزل رهبر انقلاب با تهران تماس بگيرند.
ليكن رهبر انقلاب حتي در اين موقعيت كه فرزند خود را از دست داده بودند صريحا به
خانواده خود گفتند كه: تلفن بيت از اموال بيت المال است و خواست شما براي استفاده
از آن امري شخصي است، بنابراين تماس با آن جاز نمي باشد.

انسان
وقتي موقعيت امام و همسرشان را به عنوان پدر و مادري فرزند از دست داده تجسم مي
كند و حساسيت حضرت امام را حتي در آن موقعيت خاص نسبت به بيت المال مي بيند جدا
درس مي گيرد. انشاءالله تمامي افرادي كه كار اجرايي دارند از اين نكته الگو گرفته
و نسبت به استفاده به جا از بيت المال حساس شوند.

 

ب
ـ واكنش حضرت امام نسبت به اسراف

در
طول ده سالي كه از نزديك شاهد بوده ام يكي از نكاتي كه حضرت امام به آن فوق العاده
اهميت مي دادند، ساده زيستي و عدم اسراف كاري بود. بارها من خود شاهد بوده ام كه
امام عزيز از جا برخاسته و به طرفي مي روند پس از مدت كوتاهي متوجه شده ام كه
ايشان قصد خاموش كردن چراغي را دارند كه بي مورد روشن است.

و
يا در مورد تلفن هايي كه به دفتر ايشان مي شد، فرموده بودند: «آقايان سعي كنيد از
كارهاي تكراري و مسرفانه جلوگيري كنيد و از افراط نيز بپرهيزيد».

وقتي
ايشان ليوان آبي را مي خوردند اگر آب ليوان به نصف مي رسيد بر روي آن تكه كاغذي مي
گذاشتند و بقيه آب ليوان را براي رفع تشنگي بعدي خود باقي مي گذاشتند و يا اگر زخم
يا جراحتي بر قسمتي از بدنشان وارد مي آمد، دستمال كاغذي را به چند تكه تقسيم مي
كردند و تكه اي از آن را استفاده مي كردند.

حضرت
امام با تمام مشغله اي كه داشتند تمامي هزينه هايي كه براي منزل ايشان مي شد شخصا
كنترل مي كردند و مسئولين مالي موظف بودند قبل از انجام هر خريدي براي بيت ليست
اقلامي كه قصد خريد آنها را دارند به امام عزيز بدهند.

 

ج
ـ نظم در امور

نكته
ديگري كه به نظرم مي رسد نظم موجود در امور و كارهاي حضرت امام بود. حضرت امام
براي تمامي ساعات شبانه روز، برنامه اي خاص داشتند به طوري كه ساعات مطالعه، عبادت
و نيايش، رسيدگي به امور مسلمين و مملكت اسلامي، خواب و حتي امور شخصي ايشان
برنامه و زمان مشخص داشت و همين امر باعث شده بود ايشان از تمامي ساعات عمر پر
بركت خود به نحو احسن بهره گرفته و روحي والا و دور از توصيف داشته باشند.

حضرت
امام اول وقت به نماز مي ايستاد با خضوع و خشوع و حضور قلب نمازش را برگزار مي
كرد. قبل از فرا رسيدن وقت نماز حضرت به تلاوت قرآن كريم مي پرداخت و پس از برگزار
كردن نماز مغرب و عشاء به داخل حياط خانه رفته و رو به قبله در حالي كه با انگشت
به طرف قبله اشاره مي كرد حدود 15 دقيقه دعايي را زير لب زمزمه مي كرد. در اين
مورد از يك فرد موثق نقل است كه حضرت اين ذكر را كه: «تحصّنت بدارٍ سقفها لا اله
الا الله و نورها محمّد رسول الله و بابها علي ولي الله و اركان ها لا حول و لا
قوة الا بالله» مرتبا تكرار مي كردند و ضمنا از حضرت امام نقل است كه ذكر: «اللهم
صل علي محمد و آل محمد و ادفع عنّا البلاءِ المبرم من السماء انك علي كل شيءٍ
قدير» هفت مرتبه در ساعات آخر روز جمعه خواند شود.

حضرت
امام بدون استثناء هر شب نماز شب را اقامه مي كردند، براي اين منظور معمولا دو
ساعت پيش از اذان صبح از خواب بر مي خاستند و اگر وقت ياري مي كرد نمازهاي مستحبي
را نيز به پا داشته و چنان چه تا اذان صبح وقتي باقي بود بولتن هاي خبري مختلف را
مطالعه مي كردند.

حضرت
امام در به دست آوردن اخبار منعكس شده از راديوهاي بيگانه اهتمام داشتند و غالبا
اخبار راديوهاي بيگانه را گوش مي دادند و امت مسلمان خود از طريق سيماي جمهوري
اسلامي مشاهده كرد كه امام عزيز حتي در بستر بيماري نماز شب را تكر نكرده و از
راديو به منظور كسب خبر استفاده مي كردند حتي سه روز پس از عمل جراحي كه حال حضرت
امام رو به بهبودي گذاشته بود دستور دادند تلويزيون بياورند تا از آن استفاده
كنند.

ادامه دارد

/

پرسش و پاسخ هايى

1ـ آيا دين يهود و يهوديان، ظهور منجى آخرالزمان را قبول دارند؟
در كتاب تورات و ملحقات آن، بشارات زيادى درباره آمدن موعود و ظهور مصلحى جهانى در آخرالزمان آمده است كه به قسمتى از آن اشاره مىشود:
الف: بشارت ظهور در زبور داوود
در بيش از 35 بخش از مزامير صد و پنجاه گانه، نويد ظهور آن موعود امم و منجى عالم موجود است:
زيرا كه شريران منقطع مىشوند؛ امّا متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند بود، چون كه بازوهاى شريران شكسته مىشود و خداوند، صديقان را تكيه گاه است. خداوند، روزهاى صالحان را مي‌داند و ميراث ايشان ابدى خواهد بود. صديقان، وارث زمين شده، ابداً در آن ساكن خواهند شد، امّا عاصيان، عاقبت، مستأصل و عاقبت، شريران، منقطع خواهند شد.()
از دريا تا دريا و از نهر تا به اقصا زمين، سلطنت خواهد كرد.
تمامى ملوك، با او كرنش خواهند كرد و تمامى امم او را بندگى خواهند كرد، زيرا، فقير را وقتى كه فرياد مىكند و مسكين كه نصرت كننده ندارد، خلاصى خواهد داد. و به ذليل و محتاج، ترحم خواهد فرمود و جانهاى مسكينان را نجات خواهد داد.()
قومها را به انصاف داورى خواهد كرد. آسمان شادى كند و زمين مسرور گردد.()
ب: بشارت ظهور در كتاب اشعياى نبى
در بخشى از كتاب، خداوند، قريب الوقوع بودن تحقّق عدالت خويش را وعده مي‌دهد و مؤمنان را به اجراى عدالت فرا مىخواند و مىگويد: انصاف را نگاه بداريد، عدالت را جارى كنيد، زيرا كه آمدن نجات من و منكشف شدن عدالت من، نزديك است.()
آن گاه، انصاف، در بيابان، ساكن خواهد شد و عدالت، در بوستان مقيم خواهد گرديد و عمل عدالت سلامتى و نتيجه عدالت، آرامى و اطمينان خاطر خواهد بود تا ابدالآباد. و قوم من، در مسكن، سلامتى و در مساكن مطمئن و در
منزلهاى آرامى، ساكن خواهند شد.()
ج: بشارت ظهور در كتاب زكرياى نبى
در آن روز، يهوه(خدا) بر تمامى زمين پادشاه خواهد بود و در آن روز، يهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد.()
د: بشارت ظهور در كتاب دانيال نبى
امير عظيمى كه براى پسران قوم تو ايستاده، خواهد برخاست و چنان زمان تنگى خواهد شد كه از حينى كه امتى به وجود آمده است تا امروز، نبوده و در آن زمان، هر يك از قوم تو كه در دفتر مكتوب ياد شود، رستگار خواهد شد و بسيارى از آنانى كه در خاك زمين خوابيده‌اند، بيدار خواهند شد، امّا اينان به جهت حيات جاودانى و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى. و حكيمان، مثل روشنايى افلاك خواهند درخشيد و آنانى كه بسيارى را به راه عدالت رهبرى مىكنند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد. امّا تو اى دانيال! كلام را مخفى دار و كتاب را تا زمان آخر، مهر كن. بسيارى به سرعت تردد خواهند كرد و علم افزوده خواهد گرديد خوشا به حال آن كه انتظار كشد!()
ه: بشارت ظهور در كتاب حبقوق نبى
اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش، زيرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد، بلكه جميع امتها را نزد خود جمع مىكند.()
2. ديدگاه انجيل و مسيحيان درباره موعود چيست؟
نام كتاب مقدّس مسيحيان، انجيل است كه به دست چهار نفر جمع آورى شده و به نام نويسندگان آن مشهور گشته است. انجيل كنونى مشتمل بر چهار انجيل متّى، مرقس، لوقا و يوحنا است. اينك، متن برخى از آن بشارتها را كه در انجيل آمده است، مي‌آوريم:
الف: متى
و فوراً بعد از مصيبت آن ايام، آفتاب، تاريك گردد و ماه، نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ريزند و قوتهاى افلاك، متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پديدار گردد و در آن وقت، جميع طوايف زمين، سينه زنى كنند و
پسر انسان را ببينند كه بر ابرهاى آسمان، با قوت و جلال عظيمى مي‌آيد.()
ب: انجيل مرقس
عيسى، خطاب به حواريون گفت :«زنهار كسى شما را گمراه نكند، زيرا كه بسيارى به نام من آمده، خواهند گفت كه من هستم و بسيارى را گمراه خواهند كرد، امّا چون جنگها و اخبار جنگها را بشنويد، مضطرب مشويد، زيرا وقوع اين حوادث، ضرورى است، ليكن انتها، هنوز نيست، زيرا امتى بر امتى و مملكتى بر مملكتى خواهند برخاست و زلزلهها در جاىها، حادث خواهد شد و اغتشاشها پديد مي‌آيد و اينها، ابتداى دردها مىباشد، ليكن شما از براى خود احتياط كنيد.
ولى از آن روز و ساعت، غير از پدر، هيچ كس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.پس بيدار شده و دعا كنيد، زيرا نمي‌دانيد آن وقت كى مىشود در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح. مبادا ناگهان آمده، شما را خفته يابد.»()
ج: انجيل لوقا
و كمرهاى خود را ببنديد، چراغهاى خود را افروخته بداريد. خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتى كه گمان نمىبريد، پسر انسان مي‌آيد.()
د. انجيل يوحنا
و بدو قدرت بخشيده است كه داورى هم بكند، زيرا پسر انسان است. از اين تعجب نكنيد، زيرا، ساعتى مي‌آيد كه در آن، جمع كسانى كه در قبورند، آواز او را خواهند شنيد و بيرون خواهند آمد.()
لازم ذكر است در انجيل و ملحقات آن، هشتاد بار كلمه «پسر انسان» آمده است كه فقط سى مورد آن، با حضرت عيسى مسيح قابل تطبيق است امّا پنجاه مورد ديگر، از نجات دهنده‌اى سخن مىگويد كه در آخرالزمان و پايان روزگار ظهور خواهد كرد.()

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. كتاب مزامير، مزمور 37، بندهاى 9 ـ .38
. همان، مزمور، .72
. همان.
. كتاب اشعياى نبى، باب .59
. همان، باب .32
. كتاب زكرياى نبى، باب .14
. كتاب دانيال نبى، باب .12
. كتاب حبقوق نبى، فصل 2، بندهاى .3
. انجيل متى، باب .24
. انجيل مرقس، باب .13
. انجيل لوقا، باب .12
. انجيل يوحنا، باب .5
. مستر هاكس آمريكايى، قاموس كتاب مقدّس، به نقل از كتاب ظهور حضرت مهدى(عج) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، نوشته سيد اسداللّه هاشمى شهيدى.

/

راز خلقت

راز خلقت‏
حضرت آية اللّه جوادى آملى‏
تهيه و تدوين: حجةالاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پور
مسئله راز خلقت و هدف آفرينش جهان و انسان از جمله مسائلى است كه همواره براى انسان مطرح بوده و براى دريافت پاسخ آن به مطالعه و تكاپو مى‏پردازد. طرح اين سؤال و پاسخ آن مى‏تواند در چگونه زيستن انسان نقش فوق العاده‏اى داشته و در معنا بخشى زندگى انسان مؤثر باشد، و آدمى را از پوچى گرايى برهاند. انسانى كه از پوچى زندگى رهايى يابد و زندگى او از معنا برخوردار باشد از آرامش بهره‏مند بوده و از اضطراب و نگرانى مصون و محفوظ خواهد بود.
بنابراين اين مقاله در صدد طرح اين مسئله و پاسخ آن و در ادامه به چگونگى تأثير آن در زندگى مى‏پردازد.
روش‏شناسى شناخت راز خلقت‏
موجودات نظام هستى به دليل اين كه از جهات گوناگونى برخوردار هستند، از نگاه‏هاى متعدد قابل مطالعه و تحقيق و بررسى خواهند بود از باب مثال موجودات هم به لحاظ مادى و صورى داراى نظام درونى هستند و هم به لحاظ مبدأ فاعلى و غايى داراى نظام بيرونى هستند، از اين رو برخى به مطالعه درونى نظام موجودات توجه مى‏كنند و آن را مورد بررسى قرار داده و تبيين مى‏كنند و برخى به نظام بيرونى آن‏ها مى‏پردازند.
كسانى كه به تبيين علل مادى و چگونگى تحول پديده‏ها و رشد و تكثير آن‏ها مى‏پردازند عمل مادى پديده‏ها را موضوع مطالعه قرار مى‏دهند. علوم تجربى محور مطالعه آن علل مادى موجودات مادى و تحولات و تبيين آن هاست. از باب مثال اگر كسى درباره كيفيت پيدايش و پرورش و رشد گياهان يا معادن يا حيوانات و جانوران مطالعه مى‏كند نظام داخلى آن‏ها و علل مادى آن را بررسى مى‏كند. اما كسانى كه علل فاعلى و غايى موجودات را بررسى و تحقيق مى‏كند نظام بيرونى اشياء را بررسى و تحليل كرده است.
بر اين اساس است كه مطالعه و بررسى سره عالم و راز خلقت آن يعنى خداشناسى و فرجام‏شناسى در علوم تجربى مورد بررسى قرار نمى‏گيرد، زيرا نه خدا و نه غايت خلقت مادى نيستند تا در آن علوم مورد توجه قرار گيرد، بلكه علوم فلسفى و الهيات متكفّل مطالعه مبدأ فاعلى يعنى خداى سبحان و مبدأ غايى عالم يعنى هدف آفرينش و راز خلقت است از اين رو بايد در علوم الهى و فلسفى به تبيين و بررسى آنها بپردازد و به عبارت ديگر: رسالت هر علم را بايد به دست آورد و از راه كشف رسالت آن علم به انتظار از آن علم پرداخت، يعنى انتظارى كه از علم كلام و فلسفه و الهيات داريم به رسالت آن علم مربوط مى‏شود و انتظارى كه از علوم تجربى داريم به رسالت آن علم ارتباط دارد.
بنابراين كسانى كه مى‏گويند: در دوران گذشته انديشمندان به لحاظ اين كه به تبيين يك چيز يا يك امر با توسل به غايت آن اقدام مى‏كردند نه به تبيين چگونگى آن در حالى كه در جهان جديد به تبيين توصيفى پديده‏ها و چگونگى نشو و ارتقاء آن مى‏پردازند و به همين دليل است كه در جهان علوم پيشرفت كرده است چرا كه تبيين هدف و علت غايى را كنار گذاشت و روش و مفهومى به كلى متفاوت در تبيين و تفسير طبيعت به روى خود باز كرده است يعنى چگونگى پيدايش پديدارها و تحولات و نشو و ارتقاء آن را بررسى و تبيين مى‏كند و در نتيجه روشى كه در گذشته براى تبيين علوم استفاده مى‏شد روش قياسى بوده است در حالى كه در جهات جديد از روش استقراء استفاده مى‏كند، بايد گفت اين اشكال از توجه نكردن به رسالت هر علم و معرفت و انتظار نابجا داشتن از آن علم و معرفت است.(1)
توضيح آن كه اگر فيلسوفان و الهى دانان در تبيين يك حقيقت به غايت و هدف آن توجه مى‏كنند نه به روند جزء به جزء و لحظه به لحظه آن و عالمان علوم تجربى تبيين جزء به جزء و توصيف و پيشى بينى و مهار يك پديده و پديدار مى‏پردازند در واقع انتظارى كه از فلسفه و علم الهى مى‏رود تبيين مبدأ و غايت جهان و پديده‏هاى درون آن است و انتظارى كه از علوم تجربى مى‏رود، تبيين پديده‏ها و رابطه آن‏ها و چگونگى تحول در آن هاست.
از اين رو بايد در پرتو رسالت هر علم به تأمين انتظار از آن پرداخت و براى اين كه انتظار برآورده شود به طور طبيعى بايد روش هر علم و معرفت را كه هماهنگ با آن رسالت است به كار گرفت در علوم فلسفى و الهى از روش استدلال و تعقل و با شكل قياس استفاده مى‏شود و در علوم تجربى از روش مشاهده و آزمون و به بهره بردارى از استقراء مى‏گردد.
جهان بينى و راز خلقت‏
آدميان به لحاظ برخوردارى از جهان بينى و چگونگى نگرش به جهان به دو دسته تقسيم مى‏شوند برخى جهان بينى آن‏ها الهى است و بر اين اساس اعتقاد دارند، جهان و انسان را خداى سبحان آفريده است و چون خدا حكيم است آن‏ها را براى هدف و مقصدى آفريده است از اين رو همه موجودات و مخلوقات به سوى هدف و مقصد در حركتند و به ديگر سخن: انسان الهى هم براى جهان و انسان مبدئى قائل است كه آن را آفريده است و هم معاد و هدفى قائل است كه اين موجودات تلاش مى‏كنند تا به آن هدف برسند. از اين رو اگر كسى به خدا معتقد باشد ولى به معاد باور نداشته باشد نمى‏تواند از هدفدارى عالم و آدم سخن بگويد گرچه اگر انسان خدا را درست بشناسد نمى‏تواند معقتد به معاد نباشد يعنى اگر خدا را به عنوان كمال مطلق و داراى اسماء حسنى و صفات عليا بشناسد و او را هادى و حكيم بداند نمى‏تواند براى نظام هستى هدفى قائل نباشد.
قرآن كريم مى‏گويد: كسانى كه به هدفدارى عالم باور ندارند، جهان خلقت را باطل مى‏دانند و حال آن كه خداى سبحان كار باطل نمى‏كند «ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار»(2) ما آسمان و زمين و آنچه در ميان آن دوست باطل و ياوه و بيهوده نيافريده‏ايم. اين گمان كافران است واى بر كافران از آتش دوزخ.
بر اساس اين آيه كسانى كه جهان بينى آن‏ها الحادى است به پوچى عالم اعتقاد داشته و خلقت را بيهوده مى‏دانند.
انسان مادى به لحاظ اين كه حيات انسان را در محور طبيعت محدود مى‏كند، مدعى است كه انسان با مرگ نابود مى‏شود و جهان نيز به تدريج به سوى نابودى و عدم پيش مى‏رود از اين رو جهان و انسان هدفى ندارد. اما انسان الهى چون براى جهان و انسان زوال و نابودى قائل نيست و بر اين باور است كه هيچ موجودى موجود نمى‏شود بلكه موجودات در مسير كمال در تلاش و كوشش است و انسان نيز در ميان اين موجودات نابود نمى‏شود بلكه با مرگ حيات جديدى را آغاز مى‏كند و حيات جديد در عالم ديگرى تحقق پيدا مى‏كند كه از آن به دارالقرار و عالم ثبات ياد مى‏شود از اين رو جهان و انسان براى هدف و غايتى خلق شده‏اند: و به عبارت ديگر: بر اساس جهان بينى مادى از آن جهت كه زندگى آدميان محدود به زندگى زيستى است و مانند ديگر حيوانات زندگى مى‏كند در اين صورت تلاش براى درك راز خلقت براى او مطرح نيست اما اگر جهان بينى الهى باشد و براى انسان علاوه بر حيات زيستى به حيات معنوى نيز قائل باشد در اين صورت تلاش مى‏كند تا راز خلقت خود را بداند و با دانستن آن خود را با آن راز هماهنگ سازد.
گرايش به جاودانگى فطرى انسان‏
در درون هر انسانى علاقه به حيات ابدى تعبيه شده است و هيچ انسانى پيدا نمى‏شود كه مشتاق حيات جاويد و خواهان زندگى هميشگى نباشد در حقيقت هر انسانى در درون خود عطش جاويد ماندن را دارد.
كسى كه جهان بينى او مادى است به لحاظ اين كه از سويى به معاد و جهان ابد اعتقاد ندارد و از سوى ديگر در نهان و درون خود عطش حيات ابد را احساس مى‏كند، تلاش مى‏نمايد تانميرد. گاهى اين خيال را با افسانه آب زندگانى تأمين مى‏كند و گاه تلاش مى‏كند تا جلوى مرگ را بگيرد. بر اين اساس است كه انسان از روزى كه بيمارى را يافت به فكر درمان آن برآمد به اين سمت حركت كرد تا جلوى مرگ را بگيرد. اما افسانه آب زندگى چنانچه از نام آن پيداست، افسانه‏اى بيش نيست. زيرا هم تفكر عقلانى آن را محال مى‏داند و هم راه علوم تجربى به آن بسته است و هم وحى آسمانى آن را محال مى‏شمارد و اگر در ادبيات از آب زندگانى ياد مى‏شود. كنايه از معرفت كامل به معارف الهى است منطق قرآن كريم آن است كه «كل نفس ذائقة الموت»(3) هر كسى بايد بميرد و اين مرگ از قضاء الهى است يعنى مرگ براى انسان به حكم قضاء الهى ضرورى است. گرچه به حكم قدر الهى ممكن است در سنين و شرائط مختلف انسان‏ها بميرند يكى در سنين كهولت و پيرى از دنيا برود و يكى در سنين ميان سالى و يكى در سنين جوانى و نوجوانى و يكى در سنين كودكى. اما هرچه باشد اصل مرگ ضرورى است اما تفاوت در چگونگى يا در كوتاهى و درازى عمر است. يكى ممكن است در ميدان نبرد حق و باطل به شهادت برسد و ديگرى در بستر بيمارى از دنيا برود و سومى با يك مرگ ناگهانى از عالم دنيا به عالم ابد رحلت كند.
همچنين ممكن است انسان هايى با رعايت اصول بهداشت يا با دعا و اعطاء صدقه و انجام صله رحم با عمر طولانى زندگى كند و ديگرى بدون رعايت آن‏ها زودتر بميرد اما سرانجام همه انسان‏ها بايد طعم مرگ را بچشند.
اما انسانى كه جهان بينى او الهى است به لحاظ اين كه مى‏داند حيات ابد در عالم دنيا و طبيعت تأمين نمى‏شود اعتقاد دارد كه جهان ديگرى وجود دارد كه معاد انسان به آن است و آدمى در آن به زندگى ابدى خود ادامه مى‏دهد از اين رو از آخرت به عنوان دارحيات نام برده مى‏شود: «وانّ الدار الآخرة لهى الحيوان»(4).
راز نفى جاودانگى در دنيا
اين كه بر اساس جهان بينى الهى دنيا سراى جاويد آدمى نيست فروان است.
1- عالم ماده و طبيعت، عالم حركت است. جهان طبيعت با همه پديده‏هاى آسمانى و زمينى و موجودات حيوانى و انسانى از انسجام و هماهنگى ويژه برخوردار و تشكيل دهنده موجود واحد حقيقى است و اين وحد حقيقى به سوى هدفى والا در حركت است و هيچ‏گونه سكون و آرامشى در آن به چشم نمى‏خورد و چون حركت عبارت است از خارج شدن از قوه به فعل و بيرون آمدن از آمادگى و رسيدن به كمال بر اين اساس حركت هدفمند است و چون همه جهان درحركت است و حركت داراى هدف. پس مجموعه جهان به هدف مى‏رسد و با رسيدن به هدف آرام مى‏گيرد. قرآن مجيد جايى كه به عنوان محل آرامش جهان و قرارگاه دنيا و هدف آن معرفى كرده جهان آخرت است «و انّ الآخرة هى دارالقرار».(5)
2- دنيا ابزار آزمون‏
يكى از دلايلى كه براى نفى جاودانگى در دنيا مطرح مى‏شود آن است كه دار دنيا، دارآزمون و ابتلاء است و به عبارتى: زندگى دنيوى همراه با امتحان است و ممكن است انسان دائماً در حال امتحان دادن باشد زيرا امتحان وسيله‏اى براى دريافت نتيجه است، جهان آزمون با ابديت منافات دارد از اين جهت جهان ديگرى وجودش ضرورت دارد كه مقصود و نتيجه آزمون تحقق پيدا كند و آدمى به آن نتيجه دست يابد.
به طور خلاصه مى‏توان گفت: محبت و عشق به هستى دائم و زندگى جاويد امرى وجودى است اين امر وجودى رابطه ميان محب و محبوب (هستى جاويد) است و بدون وجود خارجى محبوب چنين عشق و محبتى در نهاد انسان قرار نمى‏گيرد و به عبارت ديگر: وجود چنين عطش و عشقى در انسان دليل بر آن است كه متعلق آن محبت و عطش و عشق يعنى جهان جاويد وجود دارد كه آدميان با ورود به آن عطش جاودانگى خود را تأمين مى‏كنند. و با آن يافتن اين حقيقت كه جهان جاويد وجود دارد مى‏يابد كه آب زندگانى در آن جاست.
با توجه به مطالب گذشته روشن مى‏شود كه اگر انسانى حقيقت جهان جاويد را يافت به طور طبيعى دنبال امورى كه مى‏پندارد جاودانگى او را تأمين مى‏كند نمى‏رود چنان كه قرآن مى‏گويد: عده‏اى مى‏پندارند مال آنها را جاودانه مى‏كند از اين رو به زر اندوزى مى‏پردازد «يحسب انّ ماله اخلده»(6) يعنى انسان زر اندوز و مال پرست گمان مى‏كند اموالش سبب جاودانگى اوست. در حالى كه اين پندار غلطى است زيرا قارون اموال فراوانى در اختيار داشت كه كليد گنج هايش را چندين مردان زورمند به زحمت بر مى‏داشت ولى به هنگام عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخير اندازند و خداوند او و گنج‏هايش را در يك لحظه به زمين فرو برد. «فخسفنا به وبداره الارض»(7) ما او و خانه‏اش را در زمين فرو برديم.
حيات دائمى رفيق دائمى مى‏طلبد
با توجه به جاودانگى انسان و اين حيات جاودانه در دارآخرت تحقق پيدا مى‏كند حيات اخروى حيات تازه و جاويد است و چون با مرگ به آغاز حيات تازه راه پيدا مى‏كند. حيات تازه قوانين و مقررات تازه مى‏طلبد و آن قوانين و مقررات در صورتى كه اجرا شود رفيق ابدى انسان است و هرگز از او جدا نمى‏شود از اين رو پيامبراكرم در جواب قيس يكى از كسانى كه از او تقاضاى موعظه كرده بود فرمود: «و انه لابدّ لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حىّ و تدفن معه و انت ميّت فان كان كريما اكرمك و ان كان لئيماً اسلمك ثم لايحشر الّامعك ولاتحشر الّا معه و لاتسئل الّا عنه فلا يجعله الّا صالحاً فانه ان صلح آنست به و ان فسد لاتستوحش الّا منه و هو فعلك»(8) اى قيس ناگزير، همنشينى دارى كه پس از مرگ همراه تو دفن مى‏شود در حالى كه او زنده است و با او دفن مى‏شوى در حالى كه تو مرده‏اى. اگر او نيك و گرامى باشد، تو را گرامى مى‏دارد و هرگاه او پست باشد تو را تسليم حوادث مى‏كند، سپس او با كسى جز تو محشور نمى‏شود و تو هم جز او با كسى محشور نمى‏شوى و به صحنه رستاخيز نمى‏آيى. از تو درباره غير آن سؤال نمى‏شود. بنابراين سعى كن آن را به صورت شايسته انجام دهى زيرا اگر آن شايسته باشد با او انس مى‏گيرى و گرنه از هيچ كسى جز او وحشت ندارى و آن عمل توست.
از اين روايت استفاده مى‏شود اعمال انسان رفيق همراه انسان است و هرگز از او جدا نمى‏شود از اين رو بايد سعى كرد رفيقى كه انسان انتخاب مى‏كند اولاً رفيقى دائمى و ابدى باشد و ثانياً رفيق صالح و شايسته باشد اما رفيق نيمراه مثل مال و انس به آن يا رفيق بد مانند اعمال ناصالح شايستگى آن را ندارد كه آدمى آن‏ها را به عنوان رفيق انتخاب نمايد زيرا اوّلى از او جدا مى‏شود و دومى رفيقى است كه پيوسته باعث رنج و عذاب اوست.
راه كشف راز خلقت و آگاهى از آن‏
آدمى چه كند تا راز خلقت را بيابد و به آن آگاهى پيدا كند؟ مى‏توان گفت براى پى بردن به راز خلقت دو ركن اساسى وجود دارد:1- از راه مطالعه نظام آفرينش و دريافت اين حقيقت كه هدف در درون موجودات نظام هستى تعبيه شده است و چون نظام هستى داراى هدف است پس انسان نيز مقصدى دارد و چون مقصدى دارد بايد براى حركتش نظم و انسجام پيش بينى كند تا او را به آن مقصد برساند.
2- عمل صالح: انسان علاوه بر مطالعه جهان و دريافت جهان بينى و بينشى نسبت به مجموعه هستى و هدفدارى آن، بايد از عمل صالح و وارسته‏اى برخوردار باشد كه او را به درون اشياء آشنا كند و در واقع انسان با عمل صالح به درون خودش مأنوس مى‏شود امام باقر(ع) فرمود: «من قال لااله الّا اللّه فلن تلج ملكوت السماء حتى يتمّ قوله بعمل صالح»(9) اگر كسى به خدا معتقد بود و وحدانيت خدا را باور داشت و گفت «لااله الّا اللّه» زمانى به باطن عالم راه پيدا مى‏كند كه اين گفتار را با عمل صالح آن را تتميم كند. در واقع عمل صالح انسان را به درون رهبرى مى‏كند.
وحى و راز خلقت‏
وقتى انسان موجود ابدى است و براى هميشه بايد بماند بايد بداند كه راز خلقت او چيست؟ يكى از بهترين راه‏ها براى آگاه نمودن مردم به راز آفرينش آن‏ها رهبرى انبياء است، انبياء الهى گذشته از آن كه انسان‏ها را به مبدأ آشنا مى‏كنند به راز آفرينش نيز آشنا مى‏كنند. انسانى كه در سايه تعليمات انبياء قرار گرفت مى‏فهمد كه يك موجود دائمى بايد براى هدفى خلق شده باشد كه آن هدف در عالم قيامت تحقق پيدا مى‏كند اما در دنيا بايد زمينه آن را فراهم كند از اين رو در قرآن كريم وقتى از هدف خلقت سخن مى‏گويد، گاه هدف را عبادت خدا مى‏داند و مى‏فرمايد: «ما خلقت الجن و الانس الّا ليعبدون»(10) من جن و انس را نيافريدم جز اين كه مرا عبادت كنند و گاه آزمايش مى‏داند و مى‏فرمايد: «الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايّكم احسن عملا»(11) او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را آزمايش كند. در اين آيه هدف آفرينش از نظر حسن عمل به عنوان هدف معرفى شده است و گاه از معرفت خدا سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن هى لتعلموا انّ اللّه على كل شى‏ء قدير و انّ اللّه قد احاط بكلّ شى‏ء علماً»(12) خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز مانند آن خلق كرده است، فرمان او در ميان آن‏ها نازل مى‏شود تا بدانيد خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه موجودات احاطه دارد.
در اين آيه علم و آگاهى به قدرت و علم خداوند به عنوان هدف آفرينش ذكر شده است.
گرچه در اين آيات از اهداف متعدد سخن مى‏گويد، اما بايد دانست برخى به هدف مقدماتى و برخى به هدف متوسط و برخى به هدف نهايى مى‏پردازد هدف نهايى و اصلى همانا عبوديت است و مسئله علم و دانش و امتحان و آزمايش اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى‏گيرند و حقيقت عبوديت نيز كه نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداست. همان نهايت تسليم در برابر ذات پاك الهى و اطاعت بى قيد و شرط او فرمان بردارى در تمام زمينه‏هاست و به عبارت ديگر: عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد. جز در راه او گام برندارد و هرچه غير اوست حتى خويشتن را فراموش كند و بنده راستين خدا باشد.
پى‏نوشت‏ها: –
1. علم و دين، باربور، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 19 – 21.
2. سوره ص، آيه 27.
3. سوره آل عمران، آيه 185.
4. سوره عنكبوت، آيه 64.
5. سوره غافر، آيه 39.
6. سوره همزه، آيه 4.
7. سوره قصص، آيه 81.
8. بحارالانوار، ج 7، ص 228.
9. همان، ج 75،ص 152.
10. سوره ذاريات، آيه 56.
11. سوره ملك، آيه 2.
12. سوره طلاق، آيه 12.

/

سيزده آبان روز ملى مبارزه با استكبار

سيزده آبان روز ملى مبارزه با استكبار انقلاب خونين ملت ايران سرگذشت پر فراز و پرنشيبى دارد و در اين رهگذر مردم خويش متحمّل مشقّت‏هاى زيادى شدند به همين دليل همه اوقاتش براى اين مرز و بوم مقدس، ليكن بعضى از ايام از جهات وقوع حوادث و رخدادها عظيم‏تر و همين بزرگى و تقديس است كه روزى در تاريخ ملت ايران به عنوان نماد و سمبل غيرت و از خود گذشتگى به نام روز ملى مبارزه با استكبار ثبت و آن روز سيزده آبان و از ايام اللّه است. با توجه به مختصر مقدمه ذكر شده سعى بر اين است تا ماهيّت استعمارى شيطان در حوادث سيزده آبان سالهاى 43 و 57 و 58 به صورت گذرا اشاره‏اى داشته باشيم. سيزده اول: در سالهاى 41 تا 43 رژيم سفّاك پهلوى با نسخه استكبارى و با القائات شيطانى، لغو رژيم ارباب رعيّتى و اعطاى امتياز كاپيتولاسيون به آمريكا سعى در محو نمودن احكام حيات بخش اسلام را داشتند و انتظارشان اين بود كه امام و امت اين ظلم و ستم و استعمار، بردگى و سيطره يهود و صهيونيسم را پذيرا و محو آثار دين و احكام خدا را بنگرد و لب به اعتراض نگشايند. زهى خيال باطل، غيرت علوى و شور حسينى امام و مردم را با فرياد اسلام خواهى در برابر حكومت وابسته به مبارزه واداشت. گرچه نداى اسلام‏طلبى رهبر كبير در آن زمان تا پيروزى بر درفش غير ممكن، ولى آن مرجع عاليقدر افق روشنى در وراى تاريكى و ظلمت حكومت آن روز با تكيه به نيروى الهى و قدرت پنهانى امت مى‏ديد كه ديگران فاقد چنين بصيرتى بودند. حركت دشمن ستيزى خمينى كبير استكبار را به هراس انداخت و براى حفظ حكومت پوشالى پهلوى با سلاح قهريّه چاره را در جدايى بين رهبر و امت ديدند و در سيزده آبان 43 امام را به تركيه تبعيد و سپس به عراق كه اين عمل در آن اوضاع و احوال واقعيتى دردآور بود و باعث جريحه دار شدن عواطف مسلمانان گرديد. زيرا دورى آن رهبر محبوب، هجرانى سوزان و فراقى غمبار را در برداشت و امت اسلام با صبر و تحمل و حفظ اصول اعتقادى و عملى با استوارى و صلابت، رشادت، پايدارى و قدرت، شهادت و سلحشورى به مبارزه ادامه دادند تا پس از پانزده سال آن فراق غم‏انگيز به وصال دلنشين و ظلمات شاهنشاهى به طلوع فجر محمّدى مبدّل گرديد. سيزده دوم:آبان 57 و آن روزهاى عشق و ايثار، اتّحاد و همبستگى همه جا حكايت از اسلام خواهى و تبرّى از طاغوت و پيروزى نهضت را نويد مى‏داد و دشمن قدّار هر روز بر كشتار وحشيانه خود شدت مى‏بخشيد و بر خلاف تصوّر آنها مردم منسجم‏تر و تظاهرات وسيع‏تر. راهپيمايى سيزده آبان آن سال با روزهاى ديگر متفاوت و رنگ و بوى ديگرى داشت. زيرا كه دانش‏آموزان، آن دسته گل‏هاى انقلاب با حضور در راهپيمايى خود را همراه بزرگان ديدند. اين همراهى و همنوايى ناقوس مرگ سلطنت پهلوى را سر داد و با به خون كشيدن آن لاله‏ها به دست دژخيمان، انقلاب به اوج خود رسيد و خون پاكشان باعث تشجيع امّت اسلام گرديد و روز دانش‏آموز نامگذارى شد و درد آشنايان به پيروى آن رهبر درد آشنا لحظه‏اى از مبارزه غفلت نكردند تا ماهيّت استعمار و حكومت دست نشانده‏اش كه قيافه زشت و نفرت بار خود را عمرى در زير نقاب با الفاظى فريبنده و با تبليغات دروغين مردم را فريب داده بود برملا و براى هميشه از اين سرزمين رانده شدند. سيزده سوم:آبان 58 با سالهاى گذشته قابل قياس نبود ديگر طاغوت و طاغوتيان بر اين مملكت حكومت نمى‏كردند. نهضت پيروز و جمهورى اسلامى برقرار و نهادهاى انقلابى در حال شكل‏گيرى و انس، الفت و تعاون و همكارى در همه جا به چشم مى‏خورد و آينده‏اى درخشان را نويد مى‏داد. با وجود همه اينها شايعات، كارشكنيها، نا امنيها، فتنه انگيزيها و دامن زدن به قوميّتها و ايجاد بلوا و ناامنى در محيط دانشگاه‏ها باعث رنجش مردم گرديد تا متوجه توطئه‏هاى دشمن در كمين نشسته شوند و به حقيقتى آگاه و آن حقيقت اين بود. شيطان بزرگ نقشه‏هاى كوتاه و دراز مدت براى انقلاب دارد و چشم ديدن گسترش و تقويت آن را نداشته و ندارد و سكوت و به رسميت شناختن نظام در اوايل نه به خاطر همراهى بود بلكه به دنبال فرصت و نفوذ در انقلاب بودند و گرنه آنها جز به نابودى ما رضايت نمى‏دادند و دلهاى بيمارشان جز با محو اسلام خواهى مردم شفا نمى‏يابد. همچنين در يافته بودند مردم خداجوى آنچه را با اعتقاد راستين و ايمان، يقين و با بصيرت، آگاهى در پرتوى رهبرى ولايت فقيه بدست آورده‏اند به سادگى از دست نخواهند داد لذا به انگيزه جلوگيرى از نفوذ جمهورى اسلامى و تضعيف روحيه استقامت و پايدارى مردم سفارت خود را به كانون توطئه عليه جمهورى نوپاى ايران در آوردند. و مسلمانان ايران زمين خاطرات تلخى در گذشته از سبعيّت استكبار داشتند. خيانت كارى و جنايتشان در عصر انقلاب براى آنها و جوانان پرشور سنگين و غير قابل تحمّل بود به همين خاطر با حمايت همه جانبه اقدام به تسخير آن مركز فساد و لانه جاسوسى نمودند و جز اين عمل چيز ديگرى در آن موقع ايجاب نمى‏كرد. اين حركت قدرت ملت را بيش از پيش به جهانيان نشان داد و امام عزيز آن را انقلابى بزرگتر از انقلاب اول خواند و باعث رسوايى آمريكا و منشأ اميد و خروش در بين مستضعفين جهان گرديد و به حق نام گذارى سيزده آبان به عنوان روز ملى مبارزه با استكبار زيبنده اين ملت و بيانگر ستيزه جويى با منش خيانت كارانه آمريكا مى‏باشد.

/

حرکت و سکون

شناخت خداوند

آية الله العظمي منتظري

قسمت دوم

بحث پيرامون شناخت خداوند، از خطبه 186 نهج البلاغه بود. و
همان گونه که قبلا نيز تذکر داده ايم حضرت امير عليه السلام، براي معرفي خدا بيشتر
به صفات سلبيه يا صفات اضافيه مي پردازد زيرا صفات حقيقيه خداوند عين ذاتش است و
احاطه به ذات حق تعالي براي ما ميسر نيست.

قسمتي از خطبه که قبلا بحث آن گذشت، درباره حرکت و سکون
بود که حضرت مي فرمايد: حرکت و سکون بر خداوند تبارک و تعالي جاري نيست. در تعريف
حرکت گفتيم که وجود تدريجي از نقص به کمال است که درباره خدا راه ندارد و درباره
سکون هم تذکر داديم که عدم حرکت مطلق نيست بلکه عدم الحرکه اي است که استعداد حرکت
دارد. و اين هم در خدا راه ندارد.

اکنون براي توضيح بيشتر و براي اينکه برادران و خواهران
بدانند که عده اي از مسلمين به ظواهر بعضي از آيات استناد کرده و مي پنداشتند که
خداوند حرکت دارد، روايتي نقل مي کنيم.

در زمان امام صادق و امام کاظم عليهما السلام، اين قول بين
عده اي از مردم شايع بود که خداوند از آسمان به پائين مي آيد و به مخلوقاتش
مي  نگرد و اگر کار بدي ملاحظه کرد ناراحت
شده و اگر کار خيري را ببيند خوشحال مي شود!! (و العياذ بالله).

 

احاطه خداوند بر نظام وجود

در اصول کافي، روايتي را يعقوب جعفري نقل مي کند:

«… ذکر عند ابي ابراهيم عليه السالم قومٌ يزعمون ان الله
تبارک و تعالي ينزل الي السماء الدنيا». نزد امام موسي بن جعفر عليه السلام ذکر شد
که گروهي از مردم بر اين عقيده اند که خداوند از آسمان به زمين فرود مي آيد و نظري
بر بندگانش مي افکند!!

حضرت فرمود: «ان الله لا ينزل و لا يحتاج الي ان ينزل»
خداوند نه فرود مي آيد و نه نياز دارد که فرود بيايد.

خداوند پائين نمي آيد زيرا او اصلا بالا نيست که پائين
بيايد بلکه خداوند در همه جا هست. لذا پائين آمدن براي او متصور نيست زيرا کسي
پائين مي آيد يا بالا مي رود که جا و مکان دارد و خداوند جسم نيست که مکان داشته
باشد.

«انما منظره في القرب و البعد سواء» و همانا ديدگاه او بر
نزديک و دور يکسان است.

دور و نزديک براي خداوند يکسان است. در قرآن مي فرمايد: «و
هو معکم اينما کنتم» و او با شما است در هر جا که باشيد. و اين بلاتشبيه نظير روح
و جان انسان است که به تمام نقاط بدنش احاطه دارد. اگر چشم مي بيند، اگر مغز کار
مي کند، اگر دست حرکت مي کند، اگر پا مي جنبد و اگر هر جاي بدن در حال حرکت و جنبش
است به وسيله جان مي باشد. جان نگاهدارنده بدن است زيرا موجود مجردي است و اين
موجود مجرد ماده نيست که جا داشته باشد ولي احاطه قيومي و تدبيري نسبت به تمام بدن
انسان دارد.

و از اين رو يکي از شعرا گفته است: «حق جان جهان است و
جهان جمله بدن» البته اين تشبيه است و براي تقريب ذهن گفته مي شود.

پس خداوند تبارک و تعالي محيط به همه نظام وجود است و چنين
نيست که به آسمانها نزديکتر باشد تا به زمين. و همان گونه که جان و روح انسان به
تمام بدن احاطه دارد و هيچ گوشه اي از بدن نيست که زير تدبير جان نباشد، خداوند
نيز بر تمام نظام وجود احاطه دارد.

«لم يبعد منه قريب و لم يقرب منه بعيد» هيچ نزديکي از او
دور نمي شود و هيچ دوري به او نزديک نمي گردد.

«و لم يحتج الي شيء بل يُحتاج اليه و هو ذو الطَّول» به
هيچ چيز نياز ندارد بلکه همه به او نياز دارند و او است صاحب فضل و عطاء.

طَول به معناي فضل و عطاء است و هم چنين به معناي غنا و بي
نيازي هم آمده است.

 

عزيز حکيم

«لا اله الا هو العزيز الحکيم» نيست خدائي جز آن خداي غالب
و حکيم.

اين نکته را چندين بار تذکر داده ايم که هر جا ــ در قرآن
يا در روايات ــ کلمه ي «عزيز» آمده، پس از آن «حکيم» نيز گفته شده است. زيرا عزيز
يعني آن که غالب است و غلبه دارد و چون مردم از کساني که غلبه دارند چندان خاطره
خوشي ندارند لذا هر جا گفته مي شود: خداوند عزيز و غالب است، پس از آن کلمه حکيم
مي آيد که معلوم شود او مانند آن غالبهائي نيست که هر کار بخواهند مي کنند بلکه او
خداي حکيم و دانائي است که هر کاري را طبق حکمت و مصلحت انجام مي دهد و از غلبه اش
سوءاستفاده نمي کند.

 

نيازهاي متحرک

« أما قول الواصفين: إنه ينزل تبارک و تعالي فإنما يقول
ذلک من ينسبه الي نقص أو زيادة» و اما سخن آن وصف کنندگان که مي گويند: خداوند
تبارک و تعالي فرود مي آيد؛ اين سخن کسي است که خدا را به نقص و فزوني نسبت مي
دهد.

«و کل متحرک محتاجٌ الي من يحرکه أو يتحرک به» و هر متحرکي
نياز دارد به اينکه کسي او را حرکت دهد يا وسيله اي که توسط آن حرکت کند.

هر متحرکي نيازمند به يک محرکي است که او را به حرکت وا
دارد، خواه آن محرک، موجود نفساني باشد مانند نفس انسان که بدن را حرکت مي دهد يا
صور نوعيه اي که به وسيله آنها اجسام حرکت مي کنند يا مانند نيروئي که در سنگ
ايجاد مي شود و آن را به حرکت وا مي دارد. پس ممکن است محرک داراي عقل و شعور باشد
يا اينکه غير ذوي العقول باشد مانند نيروئي که در سنگ ايجاد مي شود يا قوه جاذبه
که اجسام را جذب مي کند.

«فمن ظن بالله الظنون هلک» هر که اين چنين گمانها را نسبت
به خدا داشته باشد، هلاک شده است.

«فاحذروا في صفاته من ان تقفوا له علي حد تحدونه بنقصٍ أو
زيادة أو تحريکٍ أو تحرکٍ أو زوال أو استنزال أو نهوض أو قعود» پس بپرهيزيد از
تعريف صفات خداوند که او را متوقف در حدي کنيد از قبيل نقصان يا افزوني يا حرکت
دادن يا حرکت کردن يا از بين رفتن يا پائين آوردن يا برخاستن يا نشستن (که اين صفت
ها همه مخصوص اجسام است).

«فان الله جل و عز من صفة الواصفين و نعت الناعتين و توهم
المتوهمين» و همانا خداوند جليل تر و عزيزتر است از وصف توصيف کنندگان و صفت
واصفين و خيال خيال کنندگان.

«و توکل علي العزيز الرحيم» ودر کارهايت توکل بر خدائي کن
که غالب و مهربان است.

«الذي يراک حين تقوم و تقلبک في الساجدين»[1]
همان خدائي که تو را مي بيند هنگامي که بلند مي شوي يا همراه سجده کنندگان به سجده
مي روي.

اکنون باز مي گرديم به دنباله ي خطبه:

 

«ولا متنع من الأزل معناه»

(اگر خداوند حرکت داشته باشد) از ازلي بودن امتناع پيدا مي
کند.

 

حرکت براي خداوند محال است

همان گونه که قبلا ذکر شد، شش امر لازم است تا حرکت پديد
آيد، يکي از آنها مبدأ است. در اين جمله حضرت مي خواهند بفرمايند: اگر خدا حرکت
داشته باشد، ازلي نيست زيرا مبدا پيدا مي کند؛ و ازليت به اين معني است که ابتدا
ندارد. پس اگر ضمير در «معناه» به خداوند برگردد، معناي جمله اين مي شود که:
خداوند از ازلي بودن امتناع پيدا مي کند و ديگر ازليت درباره او معنائي ندارد. و
اگر بازگشت ضمير به ازليت باشد، معناي جمله چنين مي شود: ممتنع مي شود از ازل
بودن، معناي ازل بودن و به عبارت ديگر ازليت معناي خود را از دست مي دهد يعني آن
خدائي که مي گوئيم ازلي است، اگر بنا باشد که حرکت داشته باشد، ديگر ازلي نمي تواند
باشد زيرا مبدا پيدا مي کند.

«و لکان له وراء اذ وجد له أمام»

و چون براي او جلوئي پيدا شد، پشت سري نيز پيدا مي کند.

يکي از ارکان حرکت انتهاء است، پس همان گونه که حرکت
ابتداء دارد، انتهائي نيز دارد. و در فرض اتومبيل که در بحث گذشته مطرح کرديم،
اتومبيلي که از قم به سوي اصفهان حرکت مي کند، اصفهان که منتاي حرکت است در جلوي
آن خواهد بود، در صورتي که مبدا (که قم باشد) پشت سر اتومبيل قرار خواهد گرفت. پس
آن شيء که حرکت مي کند چون برايش جلوي فرض مي شود، قطعا پشت سري نيز پيدا خواهد
کرد. و يا به عبارت ديگر: اگر خدا بخواهد حرکت داشته باشد جسم مي شود چون جلو و
عقب پيدا مي کند و وقتي جسم شد، مرکب مي شود و 
مرکب محتاج است و احتياج در ذات مقدس خداوند راه ندارد.

«و لا لتمس التمام اذ لزمه النقصان»

و خواهان تمام شدن و کامل شدن مي باشد، زيرا نقصان و کمبود
در او پيدا شده است.

 

لازمه حرکت، رفتن به سوي کمال است

اين جمله بيان همان جمله اي است که قبلا حضرت بيان فرمود:
«اذاً لتفاوتت ذاته». معناي حرکت و لازمه اش، از نقص به کمال رفتن است، بلکه حرکت
چيزي جز تکامل نيست. اتومبيلي که از قم به سوي تهران حرکت مي کند، در اين حرکت
اَيْني رو به تکامل مي رود؛ سيبي که سبز است بعد زرد مي شود يا کوچک است و پس از
آن بزرگ مي شود، در کَيْف آن تکامل پيدا مي شود. التماس تمام که در جمله حضرت آمده
است، همان معناي به سوي کمال رفتن است. و مي خواهد بفرمايد: خدائي که حرکت مي کند،
ناقص است و تقاضاي کمال دارد، با اينکه خداوند نمي شود ناقص باشد. و اصلا راه
شناخت خداوند همين است که ما خود را ناقص و نيازمند او مي دانيم که کمال محض است.
ما چون خود را ناقص مي دانيم، مرزوق و مخلوق و و … مي دانيم، لذا علم پيدا مي
کنيم که بايد خالق، رازق و صانعي داشته باشيم. پس خدائي که بخواهد حرکت داشته
باشد، لازمه ي حرکت نقصان و رو به کمال رفتن است، لذا حرکت براي خداوند محال و
ممتنع است.

«و اذاً لقامت آية المصنوع فيه»

و در اين صورت، نشانه ي مخلوق در او پيدا مي شود.

خدائي که او را از نقص رو به کمال مي رود، علامت مخلوق و
مصنوع در او پديدار مي گردد، و ساخته شده نمي تواند سازنده باشد.

«و لتحوّل دليلاً بعد أن کان مدلولاً عليه»

و او دليل مي گردد در صورتي که بايد عالم دلالت بر او کند.

 

خداوند، مدلولٌ عليه است

جهان هستي دلالت بر وجود خداوند دارد. بنابراين، خداوند
مدلولٌ عليه است يعني هر چه هست دلالت بر او مي کند زيرا تمام موجودات و مخلوقات
عالم داراي نقص اند، پس نيازمند به خالقي هستند که هيچ نقص و عيبي در او وجود
ندارد. حال اگر خداوند داراي حرکت باشد، ديگر نمي تواند مدلولٌ عليه باشد زيرا خود
ناقص مي شود و ناقص دال است نه مدلولٌ عليه يعني ناقص دلالت دارد بر اينکه يک وجود
کاملي او را ايجاد کرده که او نيازمند به آن وجود کامل است. پس عالم که ناقص است و
حرکت دارد و به سوي کمال مي رود، ما را دلالت کرده است بر وجود خدائي خالق که آن
را از کتم عدم به عرصه ي وجود آورده و اين خدائي که در اين جا فرض شد، اگر بخواهد
حرکت داشته باشد، تازه خودش بايد دليل شود بر خداي ديگري که به او نيازمند است و
چنين خداي فرضي که دليل بر خداي ديگري است ناقص است و وقتي ناقص شد و دليل واقع
شد، نمي تواند خدا باشد و نمي شود گفت که: اين عالم دليل بر وجود او است زيرا خود
او دليل بر وجود خدائي ديگر است که او را موجود کرده. و اصلا خداي ناقص و محتاجي
نمي شود فرض کرد زيرا خداوند کامل است و بي نياز.

«و خرج بسلطان الإمتناع من أن يؤثّر فيه ما يوثر في غيره»

و در آن صورت خارج مي شود به دليل محال بودن از اينکه در
او تاثير کند چيزي که در غير او تاثير مي کند.

 

خداوند، محل حوادث نيست

شارحين نهج البلاغه در اين جمله بحث زيادي کرده اند که
معطوف بر چه جمله اي است. دو احتمال داده شده است که هر دو صحيح است.

1ـ احتمال اينکه گفته شود اين واو، واو عاطفه نيست بلکه
واو حاليه است. و بنابراين معناي جمله چنين مي شود. خدائي که شما فرض کرده ايد،
لازمه اش اين است که محتاج به خداي ديگر شود و حال آنکه خداوند خارج است به دليل
امتناع از اين که در او چيزي اثر بگذارد که در غير او اثر مي گذارد. يعني اين حرکت
که موثر است در موجودات عالم، در خداوند تاثيري دارد زيرا خداوند در مقام والائي
است که هيچ چيز در او اثر نمي کند و امتناع دارد از اينکه چيزي در او اثر کند يعني
محال است که چيزي در او موثر افتد که در چيزهاي ديگر موثر مي افتد.

2ـ احتمال اينکه واو عاطفه باشد و جمله معطوف بر «لا يجري
عليه السکون و الحرکه» باشد. يعني اين جمله هائي که بين اين دو جمله است همه مربوط
به جمله اول مي باشد، و اين جمله هم معطوف بر آن است. در آنجا فرمود: سکون و حرکت
بر خداوند جاري نمي شود. آن گاه اين جمله هائي که پس از آن آمد براي بيان اين مطلب
بود که چرا حرکت و سکون در خدا نيست. و پس از آن اين جمله را آورد: و خداوند خارج
است به دليل امتناع از اينکه اثر بکند در او چيزي که در غير او اثر مي کند. و با
ربط اين دو جمله با هم نتيجه چنين مي شود: خدا حرکت و سکون ندارد و به دليل امتناع
که در او است، چيزي در وجود او تاثير نمي گذارد يعني به گونه اي است که ابا دارد از
اينکه اثر کند در او چيزي که در ديگري اثر مي کند. و به عبارت روشنتر: خداوند محل
حوادث نيست زيرا اگر محل حوادث باشد، لازمه اش اين است که خودش هم حادث باشد و اين
محال است.

ادامه دارد

 



1ـ اصول کافي، ج
1، کتاب التوحيد، باب الحرکة و الانتقال.

/

مقام زن دراسلام

بمناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا«س»وروز زن

مقام زن دراسلام

یازدهم اسفند امسال، مصادف است بابیستم جمادی الثانی،
روزولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام، کفو علی (ع) و مادردوریحانۀ رسول خدا(ص)حضرت
صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س).

مااین عید سعید وروز فرخنده رابه امام زمان روحی فداه
وفرزند ارجمند حضرت زهراء «س»، امام خمینی که نه تنها درعمل پیرو آن حضرت است،
بلکه سالروز ولادت مبارکش نیزباولادت جده اطهرش مصادف است، وبه مردان وزنان ایران
اسلامی که درولایت ومحبت وپیروی، الگوی دیگر مسلمانان می باشند ونمونه ای
بارزازمسلمانان صدراسلام می باشند ودرمحبت به حضرت زهرا«س»وپیروی ازنایب به حق
امام زمان «عج»گوی سبقت راازدیگرملتها ونسلهای گذشته وحال ربوده اند، تبریک وتهنیت
می گوئیم.

وبه این مناسبت مقاله ای کوتاه دربارۀ مقام زن دراسلام
تقدیم به برادران وخواهران عزیز می کنیم، به امید اینکه درآینده آن راکاملتر ارائه
دهیم.

زن درجوامع گذشته وحال

اسلام، انقلابی بزرگ درمقام زن ازنظراحیای حقوق طبیعی ومسلم
اووارج گذاشتن به او درجامعه به عنوان محور نظام درمنزل وداروی دردهای روزمره
وگرفتاریهای زندگی وآینۀ خوشبختی وسعادت نموده است. وازاین روی ، اصولی رابرای
رسیدن به این انگیزۀ والا قرارداده که همطراز بادیگر باورها وعقاید، ضروری ولازم
می باشد. ومقام زن رابالا برده وآن رااز هرهرج ومرج تباهی مصون داشته وازظلم وستمی
که ـ قبل ازاسلام ـ همواره گریبانگیر اوبوده ودرهای زندگی برروی او بسته ، حمایت
کرده است. همان ظلم وستمی که نمونه اش درجامعۀ بزرگ روم پدیدار بود. آنان براین
باور بودند که زن نه تنها دردنیا اجازۀ استقلال وآزادی ندارد که درآخرت نیز، او
راجائی نیست!!

فیلسوف بزرگ چین (کونفوسیوس) که برخی ازاسلام ناشناسان ما،
آن همه ازاودم می زنند درباره زن می گوید:«جایز نیست که زن امرونهی کند زیرا کارش
درخدمت کردن وکارهای منزل خلاصه می شودوباید اورادرمنزل زندانی کرد تأخیر وشرش
ازآستانۀ درب منزل فراتر نرود»!

فیلسوف آلمان «هگل»گوید:«زنی که مرا وادار به احترام وی می
کند، هنوزآفریده نشده ونخواهد شد!!».

وجالب اینجا است که دانشمندان واصحاب مکاتب بیگانه فلسفی
وسیاسی وحتی مذهبی درطول زمان، راجع به این مطلب بحث وجدال می کرده اندکه آیا زن
انسان است یانه ؟ !!وآیا خداوند به زن، روح انسانی داده است یا او همانند یکی
ازجمادات است؟ !!هندوها، سواد آموزی رابر زن تحریم کردند وبودائی ها معتقد شدند
کسی بازنی تماس بگیرد وبا اومشورت کند، راه رهائی براوبسته شده است! و نصاری ویهود
زن رامصدر و محور هرگناه دانستند ویونانی ها زنان را ازتمام حقوق مدنی واجتماعی
محروم کرده اند و جاهلیت عرب آنقدر به چشم بدبینی وذلت به زن نگریستند که آن را ازلحظۀ
شروع زندگی زنده به گورکردند وایرانیان شاه پرست!زن رامانند یک کالای ظریف ،
خریدوفروش نمودندو و.. . ودیگرجوامع بشر ازاین برنامه های غلط مستثنی نبودند،
تاجائی که «زن»خویشتن خویش رافراموش کردوخود نیز باورش شده بود که کالائی است قابل
خریدوفروش وسربارجامعه است ومانند دستمال باید ازدستی بدست دیگر منتقل شود
همانگونه که جامعۀ مترقی غرب امروز برای زن خواستاراست که ازصفحۀ تبلیغات مجله ها
وروزنامه وکالاها وبه صورت مانکن ها وعروسکهای زینت بخش ویترین ها، تجاوز نکرده
است.

زن ازدیدگاه اسلام

واما اسلام آمدکه کرامت انسانی زن رابه او بازگرداند. اسلام
آمد که اقرارکند:زن انسانی است مانند مرد وبراواست آنچه برمردان است ازواجبات
وحقوق«ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف»[1]ودراین
اقرار، سه راز نهفته است:

1ـ گرچه سیاست ادارۀ امورخانواده به مرد واگذارشده است ولی
نباید مرد این حق راوسیلۀ ظلم وبرتری جوئی درکانون گرم خانواده بداند وبرآن درکوچک
شمردن زن وتحقیر وی، تکیه نماید.

2ـ زنان دارای حقوق اجتماعی مساوی هستند وزن حق دارد تاآنجا
که توان دارد، موهبت های الهی وفطری خود را درچارچوب نظام ثابت الهی، پرورش دهد.

3 ـ زن می تواندازتمام مزایای مشروع اجتماعی برخوردار باشد
وازآموزش وتعلیم وتعلم تارسیدن به اوج پیشرفت علمی بهره برد.

ودرمسائل اقتصادی حق دارد، مانند مرد ازاموال خودـ درحدود
قانون اسلام ـ استفاده کند وآن رااستثمار نماید وهیچ کس راحقی دراموال اونیست.
«للرّجال نَصیبٌ مما اکتسبوا ولِلنساءِ نَصیبٌ ممّا اکتسبْنَ»[2]وبالاتراینکه
اگر هرقدرهم ثروتمند ومالدارباشد، شوهر راازپرداخت نفقه اش بازنمی دارد. ودرانتخاب
همسر نیز، اختیار بازن است وبدون اجازۀ اوکسی حق ندارد، شوهر برایش انتخاب کند.

حق زن برمرد

وازهرسوئی دیگر اسلام برمرد واجب کرده است که بازن رفتاری خوب
ودرخورشان یک انسان کامل داشته باشد وزن مومن راکفو مرد مومن می داند. امام زین
العابدین(ع)دررسالۀ حقوقی خویش می فرماید:

«وَامّا حَقَّ الزّوجَة فأن تَعلَم انَّ اللهَ عَزَّوجل جَعلَها
لَکَ سَکَناً واُنساً فَتَعلمَ انَّ ذلک نعمةٌ منَ الله علیکُ فتکرمها وترفق بها،
واِن کانَ حَقُکَ علیها اوجب فانَّ لَها عَلَیکَ أن تَرحَمها»[3]ـ واما
حق همسرت این است که بدانی خدای تبارک وتعالی اورامایۀ آرامش وانس توقرارداده
وبدانی که این نعمتی است ازخداوند برتو، پس باید اورا محترم شماری وبه او مهربانی
کنی وگرچه حق توبراوواجب است ولی حق اوبرتونیز این است که بااو مهربان باشی.

ودرروایتی پیامبراکرم (ص)می فرماید:بهترین شما، کسی است که
باخانواده اش بهترین رفتارراداشته باشد، (فأنَّ خیارکم خیارٌ لأهله) . [4]

ملاک ارزش انسانی

وآن راهی که برای رسیدن به درجات والای پیشرفت روحی ومعنوی
میان مردوزن مشترک است:

«فًاستَجاب لهُم ربهم انّی لااُضیع عَمل عاملٍ مِنکُم مِن
ذکرٍ او أُنْثی»[5]پس خداوند
دعای آنانرا اجابت کرد که بتحقیق من (که پروردگار وخالق شما هستم) عمل هیچیک ازمرد
وزن راضایع نمی کنم وبی مزد نمیگذارم.

ودرجائی دیگر می فرماید:«وَمَن یَعملْ من الصالِحاتِ مِن ذَکرٍ
اواُنثی وهو مؤمنٌ فاولئِک یدخُلون الجَنَّة ولایُظلَمون نقیراً»[6]ـ
وهرمردوزن، اعمال صالح وشایسته رابجای آورد وباایمان باشد، آنان به بهشت روانه
شوند وبه اندازۀ پردۀ هستۀ خرمائی به آنها ظلم نمی شود.

این جزئی ازکل واندکی ازبسیاری آیات الهی است که زن
راازحضیض ذلت به اوج عزت بالا برده وشخصیت انسانی اورا به مردم گوشزد نموده که هم
جامعه زن رابشناسد وهم زن خودرا بازشناسد.

آری!خداوند زن ومرد رادرپاداش ومزد متساوی قرارداده
تادرامور زندگی نیز، حقوق اجتماعی هردو متساوی قرارداده تادرامور زندگی نیز، حقوق
اجتماعی هردو متساوی باشد وتامردها به آن برتری وامتیازی که دراداره کردن خانواده
وحکومت خلاصه می شود مغرور وخودبین نشوند وآن راوسیله ای برای اجحاف وظلم به
خانواده قرارندهند وزنها نیز به خود بدبین نشوند وچنین نپندارند که مرد برآنها
برتری دارد ومقتضای برتری این است که نزد خدانیز دارای درجه ای بالاتر ومقامی شامخ
تر هستند!!وخداوند دلیل این تساوی راچنین بیان فرموده:«بَعضُکُم مِن بعضِ»ـ برخی
ازبرخی دیگر به وجود آمده اید. یعنی مرد اززن وزن ازمرد به وجود آمده پس درخلقت
وآفرینش امتیازی بین شما نیست ، وتنها امتیازی که ازنظر خداوند قابل قبول است،
ایمان وعمل صالح است . پس اگر ایمان وعمل نیکو وشایسته درمرد فزونی یافت، نزد خدا
برتری خواهد داشت واگر زن دارای ایمانی بیشتر واعمالی شایسته تر بود، قریش نزد
پروردگار بیشتر خواهد بود وخداوند به هیچ یک اززن ومرد ظلمی روا نمی دارد حتی
اگربه اندازه پردۀ هستۀ خرمائی باشد. بنابراین ، انسانها نیز باید دررفتار
باهمدیگر ظلم نکنند وظلمی ناپسند تر ازاین نیست که مرد به خانواده اش ظلم کند
ورفتارش باهمسرش خشن وبی عاطفه باشد.

درخاتمه برای تیّمن وتبّرک ، قصیده ای رادرمدح حضرت
زهرا«س»نقل می کنیم:

ای رخ انورتو مطلع نور                     نورسیمای
تو تجلی طور

ازبنایت جهان جان آباد                    وزولایت
سرای دل معمور

فکرتو میبرد ملال ومحن                  ذکرتو
آورد نشاط وسرور

ازتوانوارحق عیان گردید                   هرکجا
بود ظلمتی شد نور

بود رخسارشاهد ازلی                    مدتی
درحجاب جان مستور

زیکی جلوه ئی تجلی کرد                       آمد
آن جلوه دربروز وظهور

تافت خورشید طلعت زهرا                       مقصد
خلقت خدای غفور

گرچه رویش کسی ندید چسان   
    طلعت آفتاب بیند کور؟

رفت ازیاد هاجر ومریم   
                تاکه گردید فاطمه مشهور

سوره هل اتی علی الانسان           آیه
ان سعیکم  مشکور

مدتی بود بحر فیض بخود                 پرورانید
لولو منثور  

کرد غواص قدرت آنکه غوص    
        یافت گردید درتمام بحور

یک صدف داد حق به پیغمبر             که
دراوبود یازده گوهر

                      ***

شمس دین تاکه نور گسترشد         همه
آفاق ازاو منورشد

بحر توحید پرزگوهر گشت                        چرخ
تمجید پرزاخترشد

مکه شد رشک آسمان که دراو         مولد دختر پیمبر شد

زهره آمد که بنگرد زهراء                  ازخجالت خفیف ومضطرشد

خودبخود گفت ذره باخورشید           کی
تواند کجا برابرشد

تاکه این غم زدل کند بیرون              رفت
سرگرم چنک ومزمرشد

پایه دین حق ازایندختر                    گرچه
بودی قوی قوی ترشد

وه چه دختر که بهرکسب ضیاء         مهرش
آمد مجاوردرشد

تافت تانور حضرت زهراء                   ذره
این آفتاب خاور شد

اصل میزان حق شناسیرا                بدو
کفه کشنده داورشد

خواست بیند بکفه ئی که علی است   کس برابرتوان بحیدرشد

دیدهم سنگ حیدرکرار                   که
نخواهد دگر میسرشد

کرد آنگاه خلقت زهراء                     آمد وباعلی برابرشد

مرتضی راکجا بدی همسر                گرنه زهراش جفت وهمسر شد

همۀ کائنات رامعلوم                               بس
به پیروجوان سراسرشد

زن نیامد برتبه چون زهراء                        مرد
هم چون علی ولی خدا

                     
***

ای تو بهترزرتبه ازمریم                            نور
حق مادردوعیسی دم

درد حب تو بهتر ازدرمان                  زخم
مهر تو خوشتر ازمرحم

گربدی می کشید بهرضیاء               خاک
پایت به چشم خود مریم

ایکه بهترزمریمت خاندم                  سرش
آن به عیان کنم دردم

آنکه مریم ازاورمیدی گفت                       من
امین حقم زمن تومرم

بهر خدمت بدرگهت میخواست   
      اذن چون مردمان نامحرم

خلقت هردوکون بهرتوشد                چون
توئی فخر عالم وآدم

گرنبودی نبود شمس وقمر              ورنبودی
نبود لوح وقلم

جفت حیدر حبیبۀ یزدان                          نور
چشم پیمبر خاتم

حادثت خوانده اندمن گویم                       شد
حدوث توباقدم همدم

نقش بند وجود پاک ترا                    زد
چه نقاش ذوالجلال قلم

بسراپای انورت ایزد                        زد
سراپا صفات خویش رقم

اینکه بینی سپهر مینازد                 وین
شب وروز اشهب وادهم

بخیالی که بازخواهد یافت                       چون
توئیرا بعرصۀ عالم

تاکه براوکند همیشه جفا                یاکه
براوکند همیشه ستم

نفشاند بدو بجز اندوه                     نچشاند
باو بغیر ازغم

تاگرفتار سازدش بادرد                    مبتلی
تاکه سازدش بالم

چهره اش رازکین کندنیلی                خصم بیدین زلطمه سیلی



[1] -سوره بقره ـآیه
228

/

حج سرخ

حج سرخ

«من به تمام جهان با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهانخواران
بخواهند در مقابل دين ما بايستند ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا
نابودي تمام آنان از پاي نخواهيم نشست.»                  امام خميني

بسم الله الرحمن الرحيم

در پي شمردن وظائف حجاج هشت مورد را اشاره كرديم و هنوز
وظائف بسيار ديگري مانده است كه در يادداشتهاي مقدماتي اين سلسله مقالات آنها را
از كلمات حضرت امام استخراج نموده ام كه بتدريج بياورم و توضيح دهم و ليكن يك
وظيفه را از قلم انداخته بودم و هرگز بخاطرم نرسيده بود كه ناگهان خود حجاج آنرا
به من و به همه مسلمانان عصر ما و نسلهاي آينده 
آموختند و اگر آن بزرگواران مهاجر و هاجران بزرگوار با عمل و خون خويش
نگفته و ننوشته بودند شايد هرگز متذكر آن نمي شدم 
و گويا اين هاجرها و اسماعيلها به من مي خواستند بگويند كه وظائف حجاج را
بايد از خود آنان آموخت كه آنان هم همه وظائف خويش را مي دانند و هم اولويت و تقدم
مهمترين وظيفه را تشخيص مي دهند و بدان عمل مي كنند آنان به ما آموختند كه مهمترين
وظيفه حاجيان پس از طواف به دور كعبه قرباني است و نثار جان بر سر يك ديدار رخ او
كه حج واقعي و مقبول حجي است كه از زيارت خانه بگذريم و به زيارت صاحب خانه برسيم
آه كه چه حجها رفتيم و ليكن غافل بوديم از اينكه حج واقعي كدام است ما خود را
سرگرم نوشتن وظائف حاجيان بوديم و هاجرهاي شصت، هفتاد، هشتاد ساله از كنار خانه
كعبه با خون خود وظيفه اصلي را نوشتند و به جهانيان اعلام نمودند ما در اينجا به
نوشتن وظائف حجاج در طواف خانه كعبه و آنجا كه به حجر اسماعيل مي رسند مشغول بوديم
و اسماعيلهاي مجاهد كه يك بار به قربانگاه رفته و با دادن دست و پا و سلامتي خود
در جبهه ها به جبهه حج شتافته بودن با تقديم خون و جان عزيز خويش اصلي ترين وظيفه
حجاج را تبيين نمودند، حج سرخ در حرم خونين،‌ پديده اي شگفت در تاريخ حج سبحان
الله گويا جهان آبستن حوادثي عظيم و حتي عظيمتر از حوادث گذشته تاريخ است، كعبه در
انتظار قيامي محترم و جهاني است بايد مردم جهان و مسلمانان آرام آرام و قدم به قدم
به اين قيام بزرگ نزديك شوند، شهر مكه و اهل آن نيز بايد خود را براي قيامي عظيم
آماده كنند مسلمانان از اين پس بايد به مكه به مشابه يك پايگاه بزرگ قيام بنگرند،
قيام قائمي كه خميني نائب اوست پس پيروان خميني بايد مكه را براي آن قيام و
پرچمدارش آماده كنند پس اگر قربانيان كعبه از پيروان خميني هستند شگفت نيست كه جز
اين نمي توانست باشد، حج سرخ، جمعه خونين، شهر مكه، آخر نه مگر آن قيام جهاني روز
جمعه و در شهر مكه و از كنار كعبه آغاز خواهد شد؟!!! حراميان آل سعود، نوكران
آمريكا، سركرده استكبار و كفر جهاني؟!!!، پس چه كسي شقي تر و فرومايه تر از آل
سعود و ستمكارتر از آمريكا كه به خون بي گناهان مظلوم آلوده شود و خود را دشمن
سرسخت كعبه و قيام كعبه معرفي كند تا در لحظه قيام همه چيز براي مرد جهان روشن و
تبيين شده باشد آه از آن عصر جمعه خونين مكه در برابر ديدگان كعبه  طواف كنندگان آن. شنيده ام كه جلادان آل سعود
اين كافران آل نقود راهها را بر شيرزنان و جانبازان از هر سو بسته اند و آنگاه از
بالا باران سنگ و چوب برسر آنان باريده اند و از پائين رگبار گلوله ها را به طرف
آنان نشانه رفته اند و الله تاكنون نمي دانستم كه آمريكا و دست نشاندگانش تا اين
حد ضعيف و ناتوان و نيز پست و فرومايه اند، شكي نيست كه صدام در رأس همه نامردان
زمانه است اما رذالت و زبوني شاه فهد  دار
و دسته اش در خور نامي ديگر است خاك بر سر پادشاهان تاريخ كه موجودي به پستي و
رذالت فهد را در صف آلوده خود جا داده اند پادشاهي كه با انواع سلاحها به جنگ
پيرزنان شصت، هفتاد،‌ هشتاد ساله آنهم با دست خالي رفته است اعليحضرتي!!! كه با
چوب و چماق و سنگ و مسلسل به مصاف جانبازان بي دست و پائي رفته است كه روي چرخ
نشسته اند و براي حركت چرخ هم نياز به كمك دارند، شما گمان مي كنيد براي چنين شاهي
و آنهم براي چنني پيروزي نظامي!!! چه كسي بي شهامت تر از شاه حسن  شاه حسين كه هر چه شرف و انسانيت است را زير پا
بگذارند و بر اين پيروزيها تبريك بگويند واي بر مردم حجاز اگر خود و كشور خود را
از چنگال چنين آلودگان رسوا آزاد نكنند واما مكه و مدينه را كه مسلمانان از چنگال
اين فرزندان شهوت و شقاوت آزاد خواهند نمود، دغل بازان آل كفر و نفاق اصرار مي
ورزند كه حج بايد عاري از مسائل سياسي جهان اسلام باشد يعني آمريكا و اسرائيل
نبايد در ايام حج مورد تعرض مسلمين حتي در حد شعار و راهپيمائي برائت از مشركين
قرار گيرند و ليكن مسلمين را مورد تعرض نظامي قرار مي دهند و خون آنان را مظلومانه
مي ريزند و بدين طريق قوي ترين دفاع را از آمريكا و اسرائيل در ايام حج  انجام ميدهند و بعد هم مي گويند كه حج بايد
عاري از مسائل سياسي باشد زهي حماقت كه همان شايسته شاهان و سلاطين تاريخ است كه
گمان مي كنند ملتها فريب چنين نيرنگ بازاني را باور مي كنند. آل سعود با اين جنايت
هولناك كه هم حرمت حرم را شكستند و هم احترام حج و خون مسلمين را زير پا گذاشتند
ثابت كردند كه ايمان به خدا و كعبه و اسلام ندارند و اگر فردا چند نفر آخوند اينجا
و آنجا پيدا شوند كه بخواهند اين جانوران درنده را از انتقام قطعي الهي نجات دهند
و بر اسلام آنان صحه بگذارند آن آخوندها هم مانند آل سعودند و به خدا و اسلام و
پيامبر بزرگوار اسلام ايمان ندارند و همه محكوم به يك حكمند و آن اعدام و نابودي
همه آنهاست كه همه در جبهه كفر آمريكا قرار گرفته اند و همه در حكم محارب و مفسدند
و انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً ان يقتلوا او
يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف اوينفوا من الارض ذلك لهم خزي في الدنيا و
لهم في الآخرة عذاب عظيم. (مائده – آيه 33) و اين وظيفه را بخواست خداوند انقلابيون
مسلمان خصوصاً فرزندان جزيرة العرب انجام خواهند داد. از اين پس حج تا نجات كعبه
حج سرخ است و كعبه در خون نشسته است و ليكن فرعونيان خصوصاً آل كفر و نفاق در اين
اقيانوس خون غرق خواهند شد، ريختن خون صدها زن و مرد مسلمان در كنار كعبه و در حج
و در چند لحظه آنهم بدون كمترين گناه و جرمي براي جهان اسلام بسيار گران است و
قطعاً تحمل نخواهد شد.

«خوني كه از دل اقيانوس بزرگ ملت ما بر سرزمين حجاز جاري
شده است زمزم هدايتي براي تشنگان سياست ناب اسلام گرديده است كه ملتها و نسلهاي
آينده از آن سيراب و ستمكاران در آن غرق خواهند شد…» (از پيام سال 66 پس از جمعه
خونين)

دربار آل سعود دنيا را هم مانند خود احمق پنداشته است كه
باور كنند چند نفر غير ايراني با عده اي ايراني به درگيري و جدال برخاستند و چون
جدال در حج به حكم قرآن حرام است!!!مأمورين ناگزير از دخالت شدند و در نتيجه عده
اي كشته شدند و اما آن غير ايرانيان چه كساني بودن معلوم نيست چرا با ايرانيان
درگير شدند و به جدال برخاستند معلوم نيست، چند نفر از آنان شناخته و دستگير شدن
هيچ كس، ايرانيان از چه سلاحي در اين درگيري استفاده كردند؟ سلاحي نداشتند آيا
مأمورين قصد جلوگيري از درگيري داشتند پس چرا به سمت آنان تيراندازي مستقيم شده
است فهد و آل سعود جوابي ندارند، چرا پيكرهاي پاك اين شهيدان به اولياء دم تحويل
نمي شود، براي اينكه جنايت آل سعود افشا نشود و دهها سؤال ديگر كه در برابر دربار
سراپا جهل و جنايت قرار دارد و در برابر جهانيان پاسخي ندارد و آنچه مسلمانان د
ركنار اين پيكرهاي پاك و در خيابانهاي خونين مكه به قضاوت نشسته اند اينست كه
اولاً اين شهيدان مسلمان بودند و براي انجام وظيفه اسلامي خود از بلاد دور به شهر
مكه و به طواف كعبه آمده بودند، ثانياً از كشور انقلاب اسلامي پيروز و از ايران
خميني و نه ايران كورش و سلاطين آمده بودن و ثالثاً اين شهيدان پيام آوران اسلام
انقلابي و رهائي از چنگال شرك و كفر و جاهليت آمريكا بودن اينان مبلغ اصل ابدي
سياست نه شرقي، نه غربي براي امت اسلامي بودند، و خامساً همينان واژگون كنندگان
تخت و تاج سلطنت دو هزار و پانصد ساله شاهان ايران بودند، ملتي كه 444 روز جاسوسان
بزرگترين قدرت مادي و شيطاني زمانه يعني آمريكا را به گروگان گرفتند و ذلت و زبوني
شيطان بزرگ را در برابر چشم جهانيان به نمايش گذاشتند اينان از كشوري آمده اند كه
اراده كرده اند فقط احكام خدا را در زمين حاكم سازند، اينان شيرزنان و شيرمرداني
هستند كه فرياد در گلو شكسته آزادي فلسطين را دوباره و رساتر از قبل از سينه ها
بيرون كشيدند، و فرعون زمانه يعني آمريكا را در درياي عمان و خليج فارس به غرق و
نابودي تهديد مي كنند و خميني آنان بسان سرداري فاتح منشور يك انقلاب جهاني را با
يك جهان شهامت  صلابت خطاب به مسلمانان و
مستضعفان صارد مي نمايد و محو و نابودي سردمداران كفر را نويد مي دهد اينان همان
مسلماناني هستند كه از دل تاريخ و از صدر اسلام واز شهر مكه به سوي مدينه هجرت
كرده اند و اكنون پس از قرنها دوباره به مكه بازگشته اند تا دوباره مكه را از بت
پرستي مدرن زمان آزاد سازند و امروز همانند صدر اسلام و همانند پيامبر و يارانش از
طرف بت پرستان سنگ و گلوله باران ميشوند الحق خوني كه از دل اقيانوس بزرگ ملت
ايران در سرزمين حجاز جاري شد زمزم هدايتي است كه هرگز خشك نمي شود و هميشه جاري
است و ملتها را به قيام دعوت مي كند و اسلام و مسلمين را از نابودي نجات مي بخشد.
آيا ملتها سخن اربابان نوكر صفت دربار آل سعود را باور مي كند كه براي حفظ امنيت
حج و مسلمانان دست به كشتار زده اند و يا بي لياقتي آنان را براي تصدي امور حج به
قضاوت مي نشيند:

«آل سعود براي تصدي امور كعبه و حج لياقت نداشته و علماء و
مسلمانان و روشنفكران بايد چاره اي بينديشند…» (از پيام سال 66 پس ازجمعه خونين)

آري قضاوت صحيح همين است حتي اگر دروغ آل سعود را مسلمين باور
كنند كه دو دسته از مسلمانان به جدال و درگيري برخاستند و پليس براي جلوگيري از
آشوب اقدام كرده و مجبور به دخالت شده است آيا بي لياقتي بالاتر از اين كه اگر دو
دسته بدون هرگونه سلاح و حداقل يك طرف قطعاً بدون اسلحه با هم به جدال برخيزند و
سپس مأمورين براي جلوگيري از فتنه و آشوب با حمله و هجوم به جدال كنندگان و تيراندازي
به سوي آنان و قتل عام آندسته كه اسلحه ندارند فاجعه و فتنه اي بدني عظمت بيافريند
و آندسته ديگر همه از صحنه فرار كنند و پليس حتي يك نفر از آنان را دستگير نكند كه
حداقل معلوم شود چرا با هم به جدال برخاسته اند و قصدشان از اين جدال و آنهم در
حرم چه بوده است چون آن دسته كه به قتل رسيده اند و آنهم به دست مدعيان حفظ امنيت
نه به  دست طرفهاي درگير و ادعائي حاكمان
سعودي معلوم است چه مي كرده اند و چه مي گفته اند در خيابانهاي مكه بحالت دسته جمعي
و با نظم و آرامش كامل به سمت مسجدالحرام در حال حركت بوده اند و مي گفته اند مرگ
بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل كه نه آمريكائي و نه اسرائيلي در شهر مكه حداقل در
ميان مردم نبوده است و اگر در شهر مكه كفار آمريكائي و اسرائيلي بوده اند در دورن
مراكز فرماندهي حمله و در كنار مسئولين سعودي بوده اند پس براي شناخت يكي از
طرفهاي درگيري مشكلي در بين نيست و ليكن طرف ديگر درگيري چه كساني بوده اند كه به
علت مخالفت با اين شعارها با شعاردهندگان به جدال برخاسته اند و پليس آل سعود هم
از شدت بي لياقتي براي جلوگيري از فتنه موهوم و ساختگي دست به قتل عام و كشتار يك
طرف زده و اجازه داده است كه طرف ديگر بدون كمترين تلفات از صحنه واز چنگ مأمورين
بگريزد و احمق تر از اين مأمورين بي لياقت درباريان آل سعودند كه اين اراجيف را به
عنوان نتيجه تحقيقات به مردم اعلام مي كنند الحق كه اگر ساد هلوحاني هم پيدا شوند
كه دروغهاي آل سعود را بپذيرند ليكن بي لياقتي آنان را نيز در تصدي امور كعله و حج
مي پذيرند چون مسئله بسيار روشن و بديهي است و آل سعود چون ثابت كرده اند كه ايمان
به خدا و رسول خدا و قيامت ندارند به اين جهت هم لياقت تصدي امور كعبه و حج  را ندارند زيرا تصدي اين امور بايد در دست
مسلمين باشد و نه كفار آل سعود و نوكران آمريكا.

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(الگوی زن مسلمان)

سرمقاله

پیام امام خمینی به کارکنان صنایع بخصوص صنعت
نفت

پیام حضرت امام در رابطه با تدوین تاریخ انقلاب
اسلامی

مبعث، چراغی همیشه تابان در تاریکی ها

فرزند کعبه

امام حسین علیه السلام اسوه ایثار و آزادگی

امام سجاد و امام کاظم علیهما السلام اسوه های
زهد و عبادت

چرا توهین به پیامبر موجب اعدام است؟

ابلیس بزرگترین عبرت                                         آیت
الله العظمی منتظری

اشکالات کفار پیرامون وحی و نبوت                         آیت الله جوادی آملی

کیفیت حشر انسانها                                             آیت
الله حسین نوری

ظرافت در مسئلت و دعا                                      آیت الله
محمدی گیلانی

محاصره اقتصادی و ماجرای صحیفه ملعونه               حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

خطر لجام گسیختگی

تغافل                                                            حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

قانون و جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی                   حجة الاسلام اسدالله بیات

اسرائیل خنجر استکبارجهانی در قلب جهان
اسلام         حجة الاسلام سیدعلی
اکبرمحتشمی

فاجعه دگرگونی ارزشها                                      حجة
الاسلام محمد تقی رهبر

مشخصات کلی نظام آموزشی                                محمدرضا حافظ
نیا

خاطره ای از جبهه(در رثای حمید)

گفته و نوشته ها

جمعبندی اهم رویدادها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

جاودانگي راه امام «ره»

جاودانگي
راه امام «ره»

حجة
الاسلام اسدالله بيات

در
رثاء امام

تقريا
چهل روز از ارتحال عارفانه و ملكوتي امام عظيم امت اسلامي گذشت و امتي را كه سراسر
وجود و هستي آنان عشق و محبت امام بود و با آن عشق و اميد زندگي مي كردند، فقدان
رهبري عزيز و كريم داغدار ساخت. امتي كه به خاطر عشق به امامش به هر نوع هجران و
مفارقت ها و زجرها و نگراني ها آغوش خويش را باز كرده بود و در اين مسير پرمشقت به
هر نوع اهانت ها و تحقيرها و سخريّه ها از ناحيه قدرت هاي بزرگ و ايادي و اذناب
آنان، طاقت آورده و با انبساط وجه براي انجام وظيفه خطير انساني و الهي از همه
آنها پذيرا شده بود و به بدتر از آنها نيز آمادگي داشت و در مراحل گوناگون ارتباط
امامت و امت و در ابعاد مختلف اطاعت و تبعيت و انقياد، كمال خلوص و بي شائبگي را
اظهار و ابراز كرده بود و در مدارج قرب الي الله در مسير اطاعت و پيروي از امامت
الهي ابراهيم وار مصداق «اذ ابتلي ابراهم ربه» گشته و با مدد نازل غيبي و انجذاب
دروني و معنوي روسفيد و موفق از آزمايش ها بيرون آمده و به نحو احسن و متناسب با
رضوان الله اكبر الهي به اتمام رسانده بود و با خاتم زرين «فاتمهنّ» مهمور گرديده
بود و در معني عشق و عرفان الهي اسماعيل ها قرباني داده بود و خط سرخ شهادت و
انقلاب محمدي (ص) و حسيني را ترسيم و در مقابل انسان هاي ستمديدۀ تاريخ و محرومان
و مستضعفان عالم قرار داده بود و تازه با فرهنگ جديد و نو آشنا گرديده و براي
يافتن هويت خود به اصل و شجرۀ طيبه خويش برگشته و با آبياري يك دهه كامل با خون
مقدس ترين نسل حاضر و افراد صالح جامعه اميدوار بود كه تمامي دنيا و تشنگان معرفت
الهي و محرومان از اين حقايق و معارف حقه الهي كه در ايران اسلامي با رهبري
پيامبرگونه امام «قدس سره» تجلي پيدا كرده بود و اثرات و فروغ خودش را يكي پس از
ديگري نشان مي داد و انسان هاي مستعد را بهره مند مي ساخت برخوردار گردند و زمينه
امت واحدۀ اسلامي در ظل حاكميت الله و با امامت عباد صالح خداوندي فراهم گردد. و
با اميدي پايان ناپذير و با التجاء الي الله كه قابل توصيف و تبيين با كلمات و
الفاظ نبوده و تنها با ذوق عرفاني و شهود دل قابل درك است و با رجاء واثق و مطمئن
به اجابت حضرت حق با دلهائي متاثر و سوزان و چشماني اشك آلود و گريان از هر فرصت و
موقعيتي استفاده كرده و با ترنم و زمزمه «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي (عج) خميني
را نگهدار» باورشان شده بود كه عنايت حضرت حق شامل حالشان گرديده و تا انقلاب
جهاني امام مهدي (عج) از نعمت رهبري حضرت امام برخوردار بوده و لحظه اي از اين
نعمت عظماي الهي محروم نخواهند بود و واقعا چنين باور وجود داشت و مردم با همين
باور اميدها داشتند و با همان اميدها زندگي مي كردند و به حركت الهي خويش ادامه مي
دادند. اما در كنار اين دعاي خالصانه و خاضعانه امت، دعاي ديگري با زمزمه و آهنگ
ديگري نيز وجود داشت و آن آهنگ دلنشين تر بود و در آن آهنگ شتاب و سرعت ديگري به
چشم مي خورد و آن آهنگ، رابطه عاشق و معشوق را بيشتر نشان مي داد و در آن آهنگف
سخن و كلام و بيان و و … طور ديگر و با صورت ديگري نمود داشت و در آن كلام از
ناله هاي فراق يادي به ميان آمده بود و شكوه جدائي ها را به ميان آورده بود و از
جذبه و انجذاب و وصل و رجوع به اصل و فنا در حق و منصوروار سر دار رفتن و از خودِ
محدود و فاني و متغير كنار رفتن و در «لا يتناهي» شنا كردن و او شدن و به او
پيوستن و متصل شدن به مبدا هستي سخن مي گفت و عاشق با زباني صحبت مي كرد كه آشنا و
مانوس حضرت معشوق و دوست بود و موجب جذب بيشتر و اتصال و كنار رفتن حجاب ها و عايق
ها مي شد. به طور طبيعي اين آهنگ بر آن آهنگ پيروز شد و سنت لا يتغير الهي جريان
يافت و امامي را كه به منزله دل و قلب براي امت اسلام و محرومان بود به عالم بقاء
و ملكوت اعلي ارتحال داد و مردم با فاجعه اي جبران ناپذير و ثلمه اي «لا يسدّها
شيء» مبتلي شدند و دنياي اسلام با بليه اي كه «مافوقها بليّه» و مصيبتي كه «مافوقها
مصيبة» گرفتار گرديد كه جز با عنايات لايزال الهي و توجهات خاصه حضرت بقية الله
(عج) قابل تحمل نمي باشد.

امت
اسلام به سوگ نشستند و در سوگ آن رهبر عظيم و فقيد همه عزادار و داغدار و ماتم زده
شدند و طوري اين مصيبت عظيم بود و هست كه تمام مصيبت هاي ديگر در مقايسه با آن
فراموش شدند و در مقابل اين فاجعه بزرگ از ذهن ها رفتند و محو گرديدند به طوري كه
قلم عاجز است از ترسيم و منعكس كردن گوشه اي از آن حالت و انقلابي كه در درياي
انسانها به وجود آمده بود.

عبارات
و الفاظ، وافي و كافي بر تاديه مفاهيم و واقعيت هاي موجود در دوران ارتحال حضرت
امام رضوان الله عليه و هم چنين جريانات و حوادث و دگرگوني هائي كه پس از آن به
وجود آمده است نبوده و با ابزار ديگري و از شيوه ديگري براي انعكاس و بازگو كردن
آنها بايد استفاده كرد. بايد بتوانيم از اين منبع فيّاض متصل به عالم غيب مكنون حضرت
حق كه ذخائر گرانبهائي را در اختيار ما گذاشته است و در سخنان و رهنمودها و هدايت
ها و پيام ها و شيوه ها و نامه هائي كه در آن حضرت امام «قدس سره» مسير امروزيان و
آيندگان را مشخص و روشن فرموده است، توشه هاي لازم را برداشته و براي ابد و جاويد
خط و فكر و ايدۀ آن امام عظيم را الگو و اسوۀ خويش قرار دهيم.

 

هشدار
به صاحبان قلم و انديشه

و
در اين راستا بيشتر از همه صاحبان ذوق و سليقه و قلم كه با سخنان آن امام فقيد
سروكار دارند و پيام ها و بيانيه و منشورهاي او را در جلو دارند و از نقش زمان و
مكان و موقعيت ها مطلع و آگاهند و مي دانند اگر مطالب مهم و تعيين كننده و حتي وحي
آسماني و الهي با لسان قوم و مردم فهم پرورده نشود و علي قدر عقول و فهم مردم حرف
زده نشود و از تذكارها و يادآوري ها استفاده مناسب به عمل نيايد، انسان فراموش مي
نمايد و با مرور زمان هم خوشي ها و هم بديها فراموش شدني است و حجاب زماني مسئله
اي قابل انكار نمي باشد اما تحليل ها و تذكارها و يادآوريها، آنها را زنده
نگهداشته و جلو كهنه شدن آنها را مي گيرد و مردم را به اهميت قضيه واقف و آگاه مي
نمايد و ضرورت توجه به آنها را هميشه در ذهن افراد مشخص و روشن مي سازد و لذا بر
صاحبان بيان و قلم لازم است به طور هميشه اين مطلب را زنده نگهداشته و براي حفظ
روحيه انقلابي و تحرك در مردم ياد امام و شعارهاي امام و اصول انقلاب امام و
بيانها و پيامها و سخنان امام را زنده نگهداشته و با بازگو كردن ابعاد و زواياي
مختلف آن، رابطه امامت و امت را حفظ و نگهداري نموده و با تذكرهاي مكرر از سردي و
كاهش و افول آنها جلوگيري به عمل آورند.

خدا
مي داند كه اگر قرآن كريم به عنوان معجزۀ خالده نبي اعظم اسلام (ص) نبود و نام آن
پيامبر عظيم الشان مكرر در مكرر در ميان مسلمانان و اهل اديان آسماني بازگو نمي شد
و در اذان و اقامه و تشهد نماز در هر روز تكرار نمي گرديد، معلوم نبود وضع چگونه
قابل پيش بيني بود و شايد خيلي از انسان هاي مسلم، حتي با نام پيامبرشان آشنا نمي
شدند و در فكر و عمل از آن فاصله مي گرفتند و براي همين نكته بسيار مهم است كه
صاحبان قلم و بيان بدانند كه چقدر نقش مي توانند در زنده نگهداشتن اين خط و حركت
انقلابي حضرت امام ايفاء نمايند و چقدر خطرناك است كه صاحبان ذوق و قلم از كنار
اين موضوع اساسي و مهم بي تفاوت عبور كنند و از انجام اين وظيفه مهم انساني الهي
سرباز بزنند تا چه رسد به اين كه خداي نخواسته قلم در مسير ديگري حركت كند و به
جاي روشنگري و تبيين خطوط كلي افكار و انديشه هاي حضرت امام امت اسلام و رهبري
انقلاب جهاني اسلام در بيانِ مطالب كوتاهي نمايد و يا مطالب را وارونه و محرف نشان
دهد و افكار غلط و منحرف را درست و مستقيم معرفي نمايد و مسائل ضد ارزشي را ارزشي
و ارزشي را ضد ارزشي قلمداد كند و افراد صالح را غير صالح و افراد فاسد را صالح و
مصلح معرفي كند و امثال ذلك، در آن وقت مي دانيد چه فجايعي در عالم رخ مي دهد و چه
جناياتي در دنيا به وقوع مي پيوندد و چه ظلم هائي كه واقع نمي شود و چه حقوقي كه
پايمال و لگدمال نمي گردد؟! اگر امروز در دنياي نامردمي به اصالتها و كرامتها، بها
داده نمي شود و به فرياد مظلومانه ملت ها و امت اسلامي ما گوش فرا داده نمي شود و
با تهاجم و قلدري، آن فريادها خفه مي شود و سكوت مرگ بار در تمام مجامع حاكم مي
گردد، براي اين است كه صاحبان قلم و بيان ساكت هستند و با سكوت خودشان موجب اين
همه حق كشي و ظلم و ستم و زورگوئي و استبداد و چپاولگري در سراسر عالم مي گردند.

اگر
قلم و صاحبان آن به وظايف خويش عمل مي كردند بدون ترديد اين همه ستم و نابرابري و
بي عدالتي در دنيا نبود و اين همه امام فقيد ما را به فرياد وا نمي داشت و اين همه
آن فريادگر تاريخ معاصر فرياد نمي آورد و تمامي محرومان را براي ايجاد تشكل
مستضعفين و براي بسيج عليه قدرت هاي بزرگ غارتگر دعوت نمي كرد. شما اگر ملاحظه
كنيد از سال 1342 فرياد امام براي مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلومين و
براندازي حكومت هاي جور و طاغوتي و تشكيل حكومت عدل الهي و اسلامي بود تا در سايه
آن، آزادي ها و ارزشها تامين گرديده و زمينه بروز و رشد ريشه هاي گنديدۀ فسادها و
تباهي ها و انحراف ها منتفي گردد و امام در اين مسر از بيان و خطابه و پيام هاي
شفاهي و قلم استفاده كردند و جرياني را به وجود آوردند و اين فكر در زندگي و
برخورد و سخنان و پيام هاي حضرت امام متبلور است و اگر چه جامعه ما در خلا رهبري
امام «ره» به سر مي برد و از نعمت وجود وي محروم شده است و در عين حال از دايرة
المعارفي از مطالب گوناگون درباره موضوعات متنوع و مورد نياز جامعه اسلامي كه در
اختيار داريم و با مراجعه به آنها روزنه هائي از معرفت و اخلاق و سياست و فرهنگ و
اقتصاد و و … روبروي ما گشوده مي شود و مشكلات زندگي و فكري را به خوبي برطرف و
گره هاي كور باز مي گردد و تمام نوشته ها و پيام هاي امام اين ويژگي را دارد و در
تمام آنها توجه به مشكلات و بروز حوادث و تنگناها به عمل آمده است و به همين دليل
راهگشا و حلال تنگناها و مشاكل اجتماعي و غيره مي باشد و در عين حال در ميان آنها
بعضي از پيام ها و بيانيه هاي حضرت امام «ره» از اوج و بلندي ويژه اي برخوردار است
و همان ويژگي، آن را از پيام هاي ديگر ممتاز ساخته است و در ميان آنها به نظر ما
«وصيت نامه الهي سياسي حضرت امام قدس سره» از درخشندگي و پويائي و جاودانگي خاصي
برخوردار است كه شايد خيلي نياز به استدلال و بيان  نداشته باشد.

هر
كس به متن آن وصيت نامه مراجعه نمايد و فرازهاي مختلفي از آن را با دقت مورد
مطالعه قرار دهد اين برجستگي را خواهد يافت و شايد يكي از آن شاخص ها و ويژگي ها
كه در آن وجود دارد و آن را در اين سطح از بلندي و علوّ قرار داده است، توجه عميق
و حساس و پيامبرانه بر آينده و دوام حركت اصيل و انقلابي است كه حضرت امام از 15
خرداد سال 1342 آغاز فرمودند و معتقدند تا هميشه و تا دوران طلوع خورشيد تابناك
ولايت و امامت حضرت صاحب الامر (عج) بايد ادامه يابد و اين حركت توسط انسان هاي
مظلوم و ستمديده تاريخ بايد ادامه يابد و با توجه به عمق حركت و موانع آن كه ممكن
است ريشه ها در گذشته هاي بسيار قديمي داشته باشد و با شكل هاي مختلف خودنمائي
نمايد مردم در سراسر دنيا بايد هم راه انقلاب اسلامي را بياموزند و هم انقلاب كنند
و با توجه به مشكلات و موانع، جلو انحرافات و كجروي هاي كج انديشان را گرفته و
نگذارند با مرور زمان، روحيه انقلابي مردم كاهش پيدا كرده و تحرك آنان فروكش كند و
در تمام دنيا اگر مردماني روحيه انقلابي دارند و مي خواهند مبارزه كنند و با ظلم و
ستم به مقابله برخيزند، بايد توجه نمايند كه راه مبارزه اين نيست كه از ديگران
استمداد نمايند و با قدرت بيروني ديگران به مبارزۀ خويش ادامه دهند بلكه راه
مبارزه، آغاز از درون است و تحمل سختي ها است و با اعتماد به نفس و اتكال به خداي
عالم جلو رفتن و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادن است.

باري
اين وصيت نامه تنها وصيت نامه نيست بلكه از يك جهت تاريخ انقلاب اسلامي است و از
جهت ديگر ترسيم دور نماي آيندۀ انقلاب است هم وظيفه ملت ها را بيان كرده است و هم
تكليف مسئولان و دولت مردان را، هم بيان معارف اسلامي است و هم تشريح نحوه و شيوۀ
پياده كردن آن است و لذا با عنايات حضرت حق و توجهات ولايت امر (عج) و با استمداد
از روح بلند و ملكوتي حضرت امام پرتو و پرتوهائي از وصيت نامه الهي سياسي را تبيين
و در اختيار عاشقان معرفت و راه و مسير حضرت امام «قدس سره» و كساني كه عشق و
علاقه به عدالت اجتماعي دارند و از سقوط و نابودي فكر و عقل و انديشه و انسانيت
هراس دارند و تنها راه نجات بشريت را در حاكميت الله مي دانند و سخنان و وصيت نامه
الهي سياسي امام را مترجم و مبين اين حقيقت مي دانند، مي گذاريم و همين را به صورت
مقدمه براي اين امر مهم و مقدس قرار مي دهيم. منتهي قبل از آنكه وارد متن وصيت
نامه بشويم در شماره آينده، انشاءالله نظري به اهميت اصل وصيّت در فرهنگ قرآن و
سنت مي اندازيم و سپس وارد بحث محتوائي وصيت نامه شده و مطالبي را در محور آن عرضه
مي كنيم.

ادامه
دارد

 

/

پيام مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله العظمى خامنه‌اى مدظلّه العالى

بسم اللّه الرحمن الرحيم
انا للّه و انا اليه الراجعون
جنايت هولناك رژيم صهيونيستى در غزه و قتل عام صدها مرد و زن و كودك مظلوم، بار ديگر چهره خونخوار گرگهاى صهيونيست را از پشت پرده تزوير سالهاى اخير بيرون آورد و خطر حضور اين كافر حربى را در قلب سرزمينهاى امّت اسلام، به غافلان و مسامحه كاران گوشزد كرد مصيبت اين حادثه هولناك براى هر مسلمان بلكه براى هر انسان با وجدان و با شرف در هر نقطه جهان بسى گران و كوبنده است، ولى مصيبت بزرگتر سكوت تشويق‌آميز برخى دولتهاى عربى و مدعى مسلمانى است چه مصيبتى از اين بالاتر كه دولتهاى مسلمان كه بايد در برابر تجاوز رژيم غاصب و كافر و محارب، از مردم مظلوم غزه حمايت مىكردند، رفتارى پيشه كنند كه مقامات جنايتكار صهيونيست، گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با اين فاجعه آفرينى بزرگ معرفى كنند؟
سران اين كشورها چه جوابى در برابر رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله خواهند داشت؟ چه جوابى به ملتهاى خود كه يقيناً عزادار اين فاجعه‌اند خواهند داد؟ به يقين امروز دل مردم مصر و اردن و ساير كشورهاى اسلامى از اين كشتار، پس از آن محاصره طولانى غذائى و داروئى لبالب از خون است.
دولت جنايتكار بوش در واپسين روزهاى حكمرانى ننگين خود با همدستى در اين جنايت بزرگ، رژيم آمريكا را بيش از پيش روسياه كرد و پرونده جرائم خود را به عنوان جنايتكار جنگى قطورتر ساخت. دولتهاى اروپايى با بى تفاوتى و شايد همراهى خود در اين فاجعه بزرگ، يكبار ديگر دروغ بودن ادعاهاى طرفدارى از حقوق بشر را ثابت كردند و شركت خود در جبهه ضديت با اسلام و مسلمين را نشان دادند. اكنون سؤال من از علماء و روحانيون جهان عرب و رؤساى ازهر مصر اين است كه آيا هنگام آن نرسيده است كه براى اسلام و مسلمين احساس خطر كنيد؟ آيا هنگام آن نرسيده است كه به واجب نهى از منكر و كلمه حق عند امام جائر عمل كنيد؟
آيا عرصه ديگرى براى عريانتر از آنچه در غزه و فلسطين در جريان است در همدستى كفار حربى با منافقان امت براى سركوب مسلمانان لازم است، تا شما احساس تكليف كنيد؟
سؤال من از رسانهها و روشنفكران جهان اسلام و بويژه جهان عرب آن است كه تا چه هنگام به مسؤوليت رسانه‌اى و روشنفكرى خود بىتفاوت خواهيد ماند؟ آيا سازمانهاى حقوق بشر رسواى غرب و شوراى باصطلاح امنيت سازمان ملل بيش از اين هم ممكن است رسوا شوند؟
همه مجاهدان فلسطين و همه مؤمنان دنياى اسلام به هر نحو ممكن موظف به دفاع از زنان و كودكان و مردم بى دفاع غزه‌اند و هر كس در اين دفاع مشروع و مقدّس كشته شود شهيد است و اميد آن خواهد داشت كه در صف شهداى بدر و احد در محضر رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله محشور شود.
سازمان كنفرانس اسلامى بايد در اين شرايط حساس به وظيفه تاريخى خود عمل كند و جبهه يكپارچه‌اى به دور از ملاحظه كارى و انفعال، در برابر رژيم صيهونيستى تشكيل دهد. بايد رژيم صهيونيستى به وسيله دولتهاى مسلمان مجازات شود. سران آن رژيم غاصب بايد به جرم اين جنايت و نيز محاصره طولانى مدت، شخصاً محاكمه و مجازات شوند.
ملتهاى مسلمان ميتوانند با عزم راسخ خود اين مطالبات را تحقق بخشند و وظيفه سياستمداران و علما و روشنفكران در اين برهه بسى سنگينتر از ديگران است.
اينجانب به مناسبت فاجعه غزه روز دوشنبه را عزاى عمومى اعلام مىكنم و مسؤولان كشور را به اداى وظائف خود در اين حادثه غم‌انگيز فرا مىخوانم.
و سيعلم الّذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون. سيد على خامنه‌اى 8/10/1387
29/ ذى الحجه الحرام/1429

/

با چه كسى دوستى كنيم

با چه كسى دوستى كنيم‏
حجة الاسلام سيد جواد حسينى‏
از منظر قرآن و روايات و همچنين مطالعه ابعاد وجودى انسان در مى‏يابيم كه وى موجودى اجتماعى است و براى رشد و تكامل به ارتباط با ديگران نياز دارد. انسان به تنهايى نمى‏تواند، تمام نيازمنديهاى خود را جبران نمايد. او نمى‏تواند بدون پدر و مادر، هم كلاسها، دوستان و آشنايان، زندگى مطلوب و ايده آلى داشته باشد.
على (ع) مى‏فرمايد: «الغريب من لم يكن له حبيب؛ غريب (و تنها) كسى است كه دوست (و همدمى) نداشته باشد.»(1)
نتيجه تنهايى، عقب ماندگى و تباهى است. اسلام و قرآن ستايشگر دستهايى است كه گرماى محبت در آنها احساس مى‏شود و چهره هايى كه به لبخندهاى دوستى آراسته‏اند. على(ع) فرمود: «اعجز النّاس من عجز عن اكتساب الأخوان و اعجز منه من ضيّع من ظفر به منهم؛ ناتوان‏ترين مردم كسى است كه در دوست‏يابى ناتوان، و از او ناتوان‏تر كسى است كه دوستانى را كه بدست آورده (و بر آنها دست يافته) از دست بدهد.»
آن حضرت فرمود: «من لاصديق له لاذخرله؛(2) آن كس كه دوست ندارد، (براى آينده) اندوخته‏اى ندارد».
در حديث ديگرى مى‏خوانيم: «اتّخذ الف صديقٍ الفٌ قليل ولاتتّخذ عدواً و الواحد كثيرٌ؛(3) هزار دوست بگير، و هزار كم است، ولى يك دشمن نگير، كه يكى هم زياد است.»
نقش دوستان‏
تأثير رفيق، چون با انتخاب و علاقه خود انسان صورت مى‏پذيرد، در ساختار وجودى انسان و در روش و منش او از پدر و مادر و معلم و…بيشتر است. در تأييد اين امر تعبيراتى در منابع دينى ما آمده كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «المرء على دين خليله و قرينه؛(4) انسان بر دين دوست و رفيق خود است».
2. على (ع) فرمود: «سمّى الرّفيق رفيقاً لانّه يرفقك على صلاح دينك فمن اعانك على صلاح دينك فهو الرّفيق الشّفيق؛(5) رفيق را از اين رو رفيق ناميدند كه با تو در آنچه صلاح دينت در آن است موافقت و همراهى مى‏كند. آن كس كه تو را در دينت يارى رساند، رفيق شفيق است».
به همين علت يكى از علل موفقيت انسانهاى موفق و هدايت يافته، دوستان خوب و مناسب بوده است همان طور كه انحرافات، اعتيادها، و ناهنجاريهاى اجتماعى، غالباً در اثر رفاقتهاى ناباب و دوستان منحرف تحقق يافته است. به خاطر نقش كليدى دوست در ساختار وجودى انسان است كه فاطمه زهرا (س) براى تربيت كودكان خويش، از كودكى به اين امر توجه نموده و خطاب به كودكش امام حسن(ع) مى‏فرمايد:
اشبه أباك يا حسن‏
واخلع عن الحقّ الرّسن‏
واعبد الهاً ذاالمنن‏
ولا توال ذا الاحن‏
اى حسن! مانند پدرت على باش و ريسمان را از گردن حق بردار! خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن!.(6)
اين جملات نشان مى‏دهد كه از كودكى بايد به كودك تلقين شود كه از دوستان نامناسب پرهيز كند آرى:
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
مى‏رود از سينه‏ها در سينه‏ها
از ره پنهان صلاح وكينه‏ها
نشانه شخصيّت‏
انسان موجودى است كه مى‏تواند شخصيت واقعى خود را پشت پرده‏هاى مختلف پنهان كند، لذا گاهى شناخت افراد مشكل خواهد بود. يكى از بهترين معيارهاى واقعى افراد، دوستان و رفقاى اويند، چون انسان به كسانى روى مى‏آورد كه از نظر باطنى و «شاكله درونى» با آنان همسان باشد:
كبوتر با كبوتر باز با باز
كند هم جنس با هم جنس پرواز
يا به فرموده امير مؤمنان على(ع): «كلّ امرء يميل الى مثله؛(7) هر شخصى به سوى همانند خود تمايل پيدا مى‏كند.»
در منابع اسلامى سخنان زيبا و نغزى در اين رابطه آمده كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. سلمان محمدى از قول پيامبر اكرم(ص) مى‏گويد: «لاتحكموا على رجل بشى‏ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخوانه؛(8) درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد، چرا كه انسان بوسيله ياران و دوستانش شناخته مى‏شود و به ياران و برادرانش منسوب مى‏گردد.»
تو اول بگو با كيان زيستى‏
پس آنگه بگويم كه تو كيستى‏
2. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ايّاك و قرين السّوء فانّك به تعرف؛ از همنشينى بد دورى كن، زيرا تو بوسيله او شناخته مى‏شوى».
3. على(ع) فرمود: «من اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه فان كانوا اهل دين اللّه فهو على دين اللّه و ان كانوا على غير دين اللّه فلا حظّ له من دين اللّه؛(9) (وضع)هر كسى بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد، به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين خدا بودند، او (نيز) پيرو آيين خداست و اگر بر آيين خدا نبودند او (نيز) بهره‏اى از دين خدا ندارد.»
4. و چه زيبا فرمود على(ع): «كلّ جنسٍ يميل الى مثله؛(10) هر جنسى (و هر كسى) به دنبال مثل خود ميل مى‏كند.»
ناريان مر ناريان را جاذبند
نوريان مر نوريان را طالبند
5. نيز على(ع) مى‏فرمايد: «خليل المرء دليل عقله و كلامه برهان فضله؛(11) دوست هر كس نشان (اندازه) خرد اوست و سخنش نشانه فضل (دانش) او.»
6. و فرمود: «الاصدقاء نفسٌ واحدةٌ فى جسوم متفرّقةٍ؛(12) دوستان روح واحدى در جسمهاى پراكنده‏اند.»
خطرات دوستان ناباب‏
هيچ عاقلى به ضرر و زيان خود و خانواده خويش قدم بر نمى‏دارد. حال چرا عده‏اى به ظاهر عاقل حاضر مى‏شوند تن به دوستى رفقاى ناباب بدهند كه به زيان خود و خانواده آنها تمام مى‏شود. در پاسخ بايد گفت:زمينه دوستى با دوستان ناباب به سبب عواملى بروز خواهد يافت كه برخى از آنها عبارتند از:
1. ناهماهنگى و فقدان محبت و عاطفه در كانون خانواده كه باعث كشانده شدن فرزندان به سوى دوستان ناباب مى‏شود.
2. محبتهاى كاذبى كه هماهنگ با خواسته‏هاى جوانان باشد. على (ع) فرمود: «قلوب الرّجال و حشية فمن تألّفها اقبلت عليه؛(13) دلهاى مردم هراسان است، هر كس با آنان مأنوس شود به سوى او رو مى‏آورند.»
3. ناآگاهى والدين و خود جوانان از خطرات دوستان ناباب.
نتيجه رفاقتهاى نامناسب در قرآن
در اين بخش خطرات و زيانهاى دوستى، با رفيقان نامناسب را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار مى‏دهيم.
1. حسرت ابدى
«عقبه» و «ابى» با هم رفيق بودند. عقبه به حج مشرف شد و پس از بازگشت با دعوت پيامبر(ص) براى وليمه حج خويش، اسلام اختيار كرد، ولى رفيقش ابى او را ملامت و تحريك نمود تا از اسلام برگردد. او نيز سخن رفيقش را پذيرفت و با اهانت به پيامبر اكرم(ص) از دين اسلام برگشت و «مرتد شد» و سرانجام در جنگ بدر كشته شد.(14)
قرآن از زبان «عقبه» در روز قيامت چنين مى‏گويد:
«و يوم يعضّ الظالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرّسول سبيلاً يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلاناً خليلاً* لقد اضلّنى عن الذّكر بعد اذ جاءنى…؛(15) و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خويش را به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: «اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم. واى بر من!كاش فلانى را دوست انتخاب نكرده بودم! او مرا از ياد حق گمراه ساخت، پس از آنكه بسويم آمد.»
2. خطرناك‏ترين‏ها
همان طور كه رفيق خوب و متدين در شكل‏گيرى شخصيت صحيح و منطقى انسان نقش به سزايى دارد، دوست نامناسب نيز در تخريب شخصيت اخلاقى انسان بسيار مؤثّر و خطر ساز است.
اين خطر عظيم را از مقايسه دو سوره «فلق» و «الناس» به خوبى مى‏توان يافت. در سوره فلق از چهار خطر بسيار بزرگ و مهلك به پناهگاهى عظيم، يعنى «رب فلق» پناه مى‏بريم: «بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپيده صبح، از شرّ تمام آنچه آفريده و از شر هر موجود شر در هنگامى كه شبانه وارد شود، و از شر آنها كه با افسون (و سحر) در گره‏ها مى‏دمند (هر تصميمى را سست مى‏كنند) واز شر حسود هنگامى كه حسد مى‏ورزد».(16)
ولى در سوره «ناس» از خطر رفيق بد و ناباب به پناهگاه بسيار محكمى پناه مى‏بريم كه در واقع از سه رويه مستحكم برخوردار است.
«بگو پناه مى‏برم به 1. پروردگار مردم 2. به مالك و حاكم مردم 3. به معبود مردم، از شر و وسوسه گر پنهان كار كه در درون سينه انسانها وسوسه مى‏كند، خواه از پريان باشد يا از انسان.»(17)
مقايسه اين دو سوره كه در اولى از چهار خطر عظيم به يك پناهگاه به نام «ربّ فلق» پناه مى‏بريم و امّا در دومى از بيم خطر يعنى وسوسه گران پنهان كار از آدمى باشد يا جنيان، به يك پناهگاهى بسيار مستحكم‏كه در واقع از سه لايه و مانع برخوردار است پناه مى‏بريم نشان مى‏دهد كه رفيق بد از خطر مار و عقرب و دزدانى كه شبانه مى‏آيند، و هر خطر ديگرى چون: سحر و حسادت و چشم زخم و… و خلاصه از هر خطرى كه قابل تصور است خطرناك‏تر، وحشتناك‏تر و شكننده‏تر است.(18)
3.زيبا ديدن زشتيها
«و قيّضنا لهم قرناء فزيّنوا لهم ما بين ايديهم و ما خلفهم…؛(19) ما براى آنها (گمراهان) همنشينانى قرار داديم كه (زشتى‏ها را) از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان زيبا جلوه دادند.»
4. دخول در آتش جهنم‏
از اهل جهنم پرسيده مى‏شود: چرا وارد دوزخ شديد؟ آنان مى‏گويند: يكى از علتها اين بود كه: «…و كنّا نخوض مع الخائضين؛(20) و پيوسته با اهل باطل همنشين بوديم.»
تا توانى مى‏گريز از يار بد
يار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
يار بد بر جان و هم ايمان زند
رفاقتهاى نامناسب در روايات‏
عامل اكثر فسادهاى اجتماعى، مفاسد جنسى، سرقتها و اعتيادها، رفاقتهاى نامناسب و نارواست. به همين علت معصومان ما را سخت از رفاقت با انسانهاى ناشايست بر حذر داشته‏اند:
1. پاره آتش
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ايّاك و صاحب السّوء فانّه قطعةٌ من النّار لاينفعك ودّه ولايفى لك بعهده؛(21) از دوست بد دورى كن، زيرا او همانند پاره آتش است(كه ايمان سوز است) دوستى او به تو نفعى نمى‏رساند و به پيمانش نسبت به تو وفا نمى‏كند.»
2. همرنگ سازى
على(ع) فرمود: «لاتواخينّ الفاجر فانّه يزيّن لك فعله و يودّ لوأنّك مثله؛حتماً با فاجز، دوستى نكن، زيرا او كار (خلاف) خود را براى تو زيبا جلوه مى‏دهد و دوست دارد تو همرنگ او باشى.»
با بدان كم نشين كه درمانى‏
خوى‏پذير است نفس انسانى‏
3. محو دين‏
على(ع) فرمود: خلطة أبناء الدّنيا تشين الدّين و تضعف اليقين؛(22) (دوستى و) رفت و آمد با فرزندان دنيا، دين را معيوب مى‏سازد و يقين را ناتوان مى‏كند.»
4. شمشير برهنه‏
امام جواد(ع) فرمود: «ايّاك و مصاحبة الشّرير، فانّه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره؛ از همنشينى با انسان شر بپرهيز كه همچون شمشير برهنه است، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است.»
اى فغان از يار ناجنس اى فغان‏
همنشين نيك جوييد اى مهان‏
مهر پاكان در ميان جانشان‏
دل مده الا به مهر دلخوشان‏
دست زن در ذيل صاحب دولتى‏
تاز افضالش بيابى رفعتى‏
رفاقت يك شبه‏
روزى ابوسعيد ابوالخير از راهى مى‏گذشت. كناسان مشغول پاك كردن مبرز(مستراح) بودند و نجاسات را با خيك بيرون مى‏بردند. صوفيان (و شاگردان او) چون به آنجا رسيدند، به شدت از بوى تعفن آن گريختند. شيخ به آنان گفت: اين نجاسات با زبان حال با من سخن چنين مى‏گويند: «ما آن طعامهاى خوش بوى لذيذيم كه شما زر و سيم بر ما مى‏فشانديد و جانها از بهر ما نثار مى‏كرديد و سختى‏هاى فراوان را در راه بدست آوردن ما تحمل مى‏كرديد، اما همين كه به يك شب با درون شما صحبت (و رفاقت) داشتيم، به رنگ باطن شما درآمديم!
چرا از ما مى‏گريزيد و بينى فرا مى‏گيريد؟ ما رنگ و بوى درون شماييم!
چون شيخ اين سخن را گفت، فرياد از جمع برآمد و بسيار بگريستند!»
علتهاى تأثيرپذيرى‏
در منابع اسلامى درباره پرهيز از دوستان و همنشينان بد و خطرناك به اعلام خطرهاى كلى بسنده نشده، بلكه در روايات فراوانى به اوصاف و ويژگى‏هاى ريز آن نيز اشاره شده است. قبل از بيان اين اوصاف پرسش اين سؤال ضرورى است كه چرا همراهى دوستان بد بر زندگى انسان تأثير بدى دارد و به عكس رفاقت با دوستان خوب تأثير خوب و نيك؟
1. روان كاوان مى‏گويند: افراد، آگاهانه يا ناآگاهانه آنچه را در دوستان و نزديكان خود مى‏بينند، حكايت مى‏كنند. افراد شاد ناآگاهانه شادى را به اطرافيان خود تزريق مى‏كنند، افراد مأيوس دوستان خود را مأيوس و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مى‏آورند و «افسرده دلى افسرده كند انجمنى را».
2. مشاهده مداوم بدى و زشتى، از قبح آن مى‏كاهد و كم كم به صورت امرى عادى در مى‏آيد. بايد دانست كه يكى از عوامل مؤثر در ترك گناه و زشتيها،احساس قبح آن است.
3. تأثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است و دوستان بد، همنشينان خود را معمولاً زير بمباران تلقينات مى‏گيرند. همين امر سبب مى‏شود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان زيبا جلوه كند و حس تشخيص را به كلى دگرگون سازد.
4. معاشرت با بدان، حس بدبينى را در انسان، تشديد مى‏كند و سبب مى‏شود كه انسان نسبت به همه كس بدبين باشد و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد است.(23)
با بدان كم نشين كه صحبت بد
گرچه پاكى تو را پليد كند
آفتاب ار چه روشن است آن را
پاره ابر ناپديد كند
اوصاف دوستان ناشايست‏
1. مجرمان‏
قرآن كريم از زبان اهل آتش و خطاكاران در روز قيامت چنين نقل سخن مى‏كند: «و ما اضلّنا الّا المجرمون؛(24) ما را جز تبهكاران گمراه نكردند.»
2. بخيل، دروغگو…
على(ع) فرمود: «ايّاك و مصادقة الاحمق فانّه يريد ان ينفعك فيضّرك ايّاك و مصادقة البخيل فانّه يقعد عنك احوج ما تكون اليه، ايّاك و مصادقة الفاجر فانّه يبيعك بالتافه و ايّاك و مصادقة الكذّاب فانّه كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب؛(25) از دوستى با احمق بپرهيز، چرا كه وقتى بخواهد به تو نفعى برساند، ضرر خواهد رساند. از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا چيزهايى را كه شديداً به آن نياز دارى از تو باز مى‏دارد. بر حذر باش از دوستى با گناهكار، چرا كه تو را به چيز كم مى‏فروشد. و از دوستى با دروغگو بپرهيز، زيرا دروغگو چون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را براى تو دور جلوه مى‏دهد.»
3. اشرار
على(ع) مى‏فرمايد: «مجالسة الاشرار يوجب سوء الظّن بالاخيار؛(26) همنشينى با اشرار باعث بدگمانى به خوبان مى‏شود و نيز فرمود: «من صحب الاشرار لم يسلم؛(27)كسى كه با اشرار (و فاسدان) رفاقت كند،(از شرارت آنان) سالم نمى‏ماند.»
4. بدكاران‏
امير مؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «احذر مصاحبة الفساق و الفجّار و المجاهرين بمعاصى اللّه؛(28) بپرهيز از رفاقت با فاسقان، وبدكاران، و كسانى كه علنى و آشكارا خدا را معصيت مى‏نمايند.»
5. جاهل‏
على(ع) مى‏فرمود: «صديق الجاهل متعوب منكوب؛(29) دوست انسان نادان سختى داده شده و رنج رسيده است.» و امام هشتم فرمود: «صديق الجاهل فى تعبٍ؛ دوست انسان نادان در رنج است.»
6. انسانهاى بى‏حيا
على(ع) فرمود: «ايّاك و مقاربة من رهبته على دينك عرضك؛(30) از نزديك شدن به كسى كه از او بر دين و آبروى خود بيمناكى بر حذر باش.»
7. اهل هوا
و فرمود: «مجالسة اهل الهوى منساةٌ للايمان و محضرة للشّيطان؛(31) هم نشينى با اهل هوا و هوس، سبب فراموشى ايمان و حضور شيطان است.»
8. منافقان‏
على(ع) به كميل فرمود: «واهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لاتصاحب الخائنين؛(32) از فاسقان دورى كن، و از منافقان فاصله بگير، و با خيانت پيشه گان دوستى نكن.»
9. ظالمان‏
على(ع) فرمود: «ايّاك و تطرق ابواب الظّالمين و الاختلاط بهم؛(33) از كوبيدن درب خانه ستم پيشگان، و رفت و آمد با آنان بر حذر باش.»
10. اغفال‏گران‏
على(ع) فرمود: «ايّاك و صحبة من الهاك و اغراك فانّه يخذلك و يوبقك؛(34) بر حذر باش از همراهى كسى كه تو را اغفال مى‏كند و فريبت مى‏دهد، زيرا چنين شخصى تو را خوار و هلاك مى‏كند.»
11. وسوسه گران‏
امام صادق(ع) فرمود: «من جالس اهل الرّيب فهو مريب؛(35) هر كس با اهل شك همنشين شود، پس او نيز مردد مى‏شود.»
12. بدعت گزاران‏
در روايت مى‏خوانيم: «لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم؛(36) اهل بدعت را همراهى نكنيد، و با آنان همنشين نشويد، چرا كه شما نيز در نزد مردم جزء آنان بحساب مى‏آييد.»
13. معصيت كاران‏
امام صادق(ع) فرمود: «لاينبغى للمؤمن ان يجلس مجلساً يعصى اللّه فيه ولايقدر على تغييره؛(37) سزاوار نيست براى مؤمن كه در مجلسى كه خداوند در آن معصيت مى‏شود و قدرت بر تغيير آن ندارد بنشيند.»
در روايت ديگرى مى‏خوانيم: «ايّاك و مواطن التّهمة و المجلس المظنون به السّوء فانّ قرين السّوء جليسه؛(38) بر تو باد دورى جستن از جايگاههاى تهمت و مجلسى كه به آن گمان بد مى‏رود، زيرا همراه بد، همنشين خود را تغيير مى‏دهد (و هم رنگ خود مى‏سازد).»
14. مرفّهين بى درد
پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمود: «اربع يمتن القلب الذّنب على الذّنب و مجالسة الموتى و قيل له يا رسول اللّه و ماالموتى؟ قال كلّ غنىٍّ مترفٍ؛(39) چهار چيز قلب انسان را مى‏ميراند، تكرار گناه… همنشينى با مردگان، از پيامبر سؤال شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: ثروتمندانى كه مست ثروتند.»
15. بد عقيده‏
سليمان بن جعفر جعفرى مى‏گويد: خدمت امام هفتم(ع) رسيدم! حضرت فرمود: چه شده كه تو را نزد عبدالرحمان بن يعقوب مى‏بينم؟ عرض كردم: او دايى من است. فرمود: «او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد: «فامّا جلست معه و تركتنا و امّا جلست معنا و تركته؛(40) پس يا با او بنشين و ما را رها كن و يا با ما بنشين و او را ترك كن.»
همچنين عنوان بصرى يكى از شيعيان امام صادق(ع) نزد حضرت مشرف شد، ولى چون با مالك بن انس از عالمان اهل سنت رفت و آمد داشت، حضرت به او اعتنا نكرد، عنوان بصرى مى‏گويد: من مالك را رها نمودم و در نزد قبر پيامبراكرم(ص) دعا و تضرّع نمودم تا قلب امام صادق(ع) بر من مهربان شود و سپس خدمت حضرت رفتم. امام با گرمى از من استقبال كرد و آنگاه سخنان گرانبهايى درباره حقيقت علم برايم بيان نمود.
اين فرمايشات با عنوان «حديث عنوان بصرى» معروف است و توشه گرانبهايى است براى سالكان و عارفان كوى دوست.(41)
زيد بن محمد، معروف به «زيدالنار» برادر حضرت رضا(ع) ادّعاى امامت كرد و حضرت رضا(ع) قسم ياد كرد تا زمانى كه زنده است با او سخن نگويد. روزى زيد بر حضرت سلام كرد، حضرت جواب سلام او را نداد. عرض كرد: من پسر پدرت هستم، جواب سلام مرا نمى‏دهى؟ امام هشتم فرمود: «انت أخى ما أطعت اللّه فاذا عصيت اللّه لا أخاء بينى و بينك؛(42)تو برادر من هستى تا زمانى كه خدا را اطاعت كنى، پس هنگامى كه خدا را نافرمانى كردى، بين من و تو برادرى نيست.»
16. بد زبان‏
امام صادق(ع) دوستى داشت كه همواره در محضر آن حضرت بود. روزى دوستش به غلامش گفت: اى زنا زاده كجا بودى! حضرت دستش را بر پيشانى خود زد و فرمود: سبحان اللّه! آيا نسبت ناروا به مادرش دادى؟ من تو را با تقوا مى‏دانستم، ولى اكنون مى‏بينم كه تقوا ندارى! او عرض كرد: «فدايت شوم! مادر اين غلام از اهالى سِند (سرزمين هند) و بت پرست است (بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد). حضرت فرمود: آيا نمى‏دانى كه هر امّتى بين خود قانون ازدواج دارند؟ آنگاه فرمود: از من دور شو! پس از اين حادثه هرگز امام صادق(ع) با او ديده نشد تا اين كه مرگ بين او و آن حضرت جدايى افكند.»(43)
17. سخن چين‏
امام صادق(ع) فرمود: «احذر من النّاس ثلاثة: الخائن و الظّلوم و النّمّام لانّ من خان لك و من ظلم لك سيظلمك و من نمّ اليك سينمّ عليك؛(44) از سه گروه از مردم دورى كن، خائن، ستمگر و سخن چين؛ زيرا كسى كه به نفع تو خيانت كند و به سود تو ستم روا دارد، به زودى در حق تو (نيز) ستم مى‏كند و فردى كه به سود تو سخن چينى نمايد، به زودى عليه تو سخن چينى خواهد كرد.»
18. خلاف كار
على(ع) مى‏فرمايد: «واحذر مصاحبة من يفيل رأيه و ينكر عمله فانّ الصّاحب معتبر بصاحبه؛(45) از دوستى با بى خرد و خلافكار بپرهيز، زيرا همراه (شخصى) با رفيق خود سنجيده (و شناخته) مى‏شود.»
19. دنيا پرستان‏
على(ع) فرمود: «خلطة أبناء الدنيا تشين الدّين و تضعف اليقين؛(46) با دنياپرستان در آميختن دين را معيوب مى‏سازد و يقين را تضعيف مى‏كند.»
20. غافلان اهل باطل‏
در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‏خوانيم «او لعلّك رأيتنى فى الغافلين فمن رحمتك ايستنى…أو لعلّك رأيتنى الف مجالس البطّالين فبينى و بينهم خلّيتنى؛(47) شايد مرا در ميان اهل غفلت يافتى و بدين جرم مرا از رحمتت مأيوس كردى… و يا شايد ديدى در مجالس اهل باطل الفت گرفته‏ام پس مرا در ميان آنها واگذاشتى.»
21. بى انصاف‏
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لاخير لك فى صحبة من لايرى لك مثل الّذى يرى لنفسه؛(48) خيرى براى تو در همراهى كسى كه آنچه براى خود روا مى‏دارد، براى تو روا نمى‏دارد، نيست.»
22. كسى كه يارى و هدايت نكند
على(ع) فرمود: «من لم يصحبك معيناً على نفسك فصحبته و بال عليك ان علمت؛كسى كه در دوستى‏اش با تو براى هدايتت تلاش نكند، اگر بدانى، اين رفاقت وزر و بال براى تو است.»
23. دشمن دوست‏
على(ع) فرمود: «لاتتخذنّ عدوّ صديقك صديقاً؛(49) هرگز دشمن دوست خود را به دوستى انتخاب مكن.»
پى‏نوشت‏ها: –
1. نهج البلاغه، نامه 31.
2. منتخب ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، سيد حميد حسينى(قم، دارالحديث، 1422 ق، ص 290.
3. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى،(بيروت داراحياء التراث العربى) ج 8، ص 407، روايت 2 و 3.
4. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى اسلاميه، ج 4، ص 82.
5. غررالحكم، عبدالواحد آمدى، شرح خوانسارى (چاپ دانشگاه تهران) ج 3، ص 79، حديث 3878.
6. فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا، محمد دشتى، قم انتشارات مشهور، چاپ اول 1380، ص 135 – 136.
7. غررالحكم، عبدالواحد آمدى(دانشگاه تهران)، ج 2، ص 545، ش 38.
8. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، مكتبة السنايى، ج 2، ص 27 و تفسير نمونه، ج 15، ص 73.
9. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 74، ص 197 و تفسير نمونه، ج 15، ص 73.
10. غررالحكم، ج 1، ص 545، ش 37.
11. همان، ص 399، ش 51.
12. منتخب ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، سيد حميد حسينى، قم، دارالحديث، 1422 ق، ص 290.
13. بحارالانوار،(چاپ بيروت)، ج 6، ص 175.
14. نهج البلاغه، ص 634، حكمت 50.
15. تفسير نمونه، ج 15، ص 69.
16. سوره فرقان، آيه 27 – 29.
17. سوره فلق، آيه 1 – 5.
18. سوره ناس، آيه 1- 6.
19. اقتباس از سخنان آيت اللّه حسين مظاهرى.
20. سوره فصلت، آيه 25.
21. سوره مدثر، آيه 42 – 45.
22. كنزالعمال، على متقى هندى، بيروت مؤسسة الرساله، ج 9، ص 45، ش 24855.
23. غررالحكم، ص 397، ش 35.
24. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازى و همكاران مدرسه على بن ابى طالب، ج 1، ص 163.
25. سوره شعراء، آيه 99.
26. نهج البلاغه، ص 632، حكمت 38 و اصول كافى، مترجم (همان) ح 4، ص 85.
27. بحارالانوار، ج 74، ص 198.
28. غررالحكم، ص 587، ش 644.
29. منتخب الميزان (همان)، ص 290، حديث 3496.
30. همان، روايت 3498.
31. دانشنامه امام على، على اكبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، ج 4، ص 446.
32. همان، نهج البلاغه، خطبه 86.
33. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 1145.
34. مستدرك الوسائل (همان)، ج 2، ص 67.
35. غررالحكم، ص 152.
36. بحارالانوار، ج 74، ص 197.
37. اصول كافى، دارالكتب الاسلامية، ج‏4، ص‏83.
38. همان، ج‏4، ص‏82.
39. وسائل الشيعه، ج 2، ص 270.
40. اصول كافى مترجم، ج‏2، ص 274
41. بحارالانوار، داراحياء التراث، ج 1، ص 226.
42. همان، ج 49، ص 221.
43. وسائل الشيعه، ج‏11، ص 331.
44. على بن شعبه، تحف العقول، ص 316.
45. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 69، ص 610.
46. غررالحكم، ص 397، ش 35.
47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، دعاى ابوحمزه ثمالى.
48. منتخب ميزان الحكمة، ص 290، روايت 3494.
49. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 31، ص 534.

/

نگاهى به رويدادها

نگاهى به رويدادها اخبار جهان اسلام‏ دومين انفجار قوى در الجزاير 30 كشته و 60 مجروح بر جاى گذاشت. (18/6/86) نتانياهو: از اول مى‏دانستم مقابله با موشك‏هاى حزب اللّه غيرممكن است. نواز شريف نيامده اخراج شد. مأموران امنيتى پاكستان، نواز شريف را پس از دستگيرى از فرودگاه اسلام‏آباد اخراج كردند. (20/6/86) نظاميان صهيونيست از 3 محور با تانك و هليكوپتر به غزه يورش بردند. (25/6/86) حماس:محمود عباس به صهيونيست‏ها براى حمله به غزه گرا مى‏دهد. (1/7/86) شاخه نظامى جنبش فتح، تشكيلات خودگردان را مايه ننگ دانست. (2/7/86) وزير كشور ايتاليا ممنوعيت حجاب را اقدامى امپرياليستى دانست. آيت اللّه سيد على سيستانى درخواست مكرر رئيس جمهور آمريكا براى ديدار با وى را رد كرد. (3/7/86) براى مقابله با دولت مردمى مالكى، اشغالگران عراق به طرح تجزيه روى آوردند. (7/7/86) 31 سرباز افغان در حمله انتحارى طالبان كشته شدند. (8/7/86) فتواى علماى فلسطين: هر كس اسرائيل را به رسميت بشناسد، كافر و مهدور الدم است. (10/7/86) خروش يكپارچه جهان اسلام در روز قدس، همه آمدند و در رفراندوم ضد صهيونيستى شركت داشتند. (14/7/86) سيد حسن نصراللّه در مراسم روز جهانى قدس مطرح كرد، پيشنهاد همه پرسى در عراق،لبنان و فلسطين. (15/7/86) اخبار داخلى رهبر معظم انقلاب در ديدار خبرگان: مجلس خبرگان ميدان جنگ قدرت نيست. آيت اللّه هاشمى رفسنجانى: رهنمودهاى رهبر انقلاب هميشه فصل الخطاب است. رئيس جهور: دولت هيچ تعهدى به احزاب ندارد و يك ريال به آنها باج نخواهد داد. (17/6/86) البرادعى: تهديد نكنيد تا همكارى ايران ادامه يابد. مشعل پالايشگاه گاز ايلام روشن شد. بازنشستگى پيش از موعد كارمندان به تأييد شوراى نگهبان رسيد. آيت اللّه هاشمى رفنسجانى در گردهمايى بزرگ مبلغان دينى: ولايت فقيه دستاورد امام است، بايد از آن دفاع كنيم. (18/6/86) وزير جهاد كشاورزى: ايران به باشگاه كشورهاى صادر كننده گندم جهان پيوست. (19/6/86) فايننشنال تايمز:فقط ايران مى‏تواند عراق را نجات دهد. رئيس جمهور: ايستادگى فرزندان ملت در سپاه، دشمن را عصبانى كرده است. كروكر سفير واشنگتن در بغداد: اگر آمريكا از عراق خارج شود، ايران پيروز اصلى ميدان خواهد بود. (21/6/86) لاريجانى: تروريست‏ها را اشغالگران به عراق آوردند. (22/6/86) رهبر انقلاب: بوش جنايتكار بى ترديد محاكمه خواهد شد. (24/6/86) البرادعى: درباره ايران نبايد فراتر از ديپلماسى رفت. (25/6/86) كاظمى قمى: ناامنى‏هاى عراق ناشى از كمك آمريكا به گروه‏هاى تروريستى است. كليات لايحه اجراى اصل 44 قانون اساسى تصويب شد. (26/6/86) دولت و مجلس درباره لايحه خدمات كشورى به توافق رسيدند. وزير دفاع: ايران براى تهديدات آمريكا، پاسخهاى متنوعى در اختيار دارد. (29/6/86) صاعقه در آسمان ايران درخشيد. سالروز حماسه پيروزى دفاع مقدس به ملت استوار ايران مبارك باد. كوشنر: براى رفع سوء تفاهم حاضرم به تهران بروم. به دنبال عقب نشينى وزير خارجه فرانسه در نحوه برخورد با پرونده هسته ايران، بوش هم مجبور به عقب نشينى شد. (31/6/86) رهبر معظم انقلاب در جمع كارگزاران نظام: دوران بزن در رو گذشته، انتقام سختى از مهاجم مى‏گيريم. رئيس جمهور: ايران پيشرفته‏ترين تجهيزات نظامى را در اختيار دارد. (1/7/86) فرمانده كل نيروهاى آمريكا در خاورميانه: جنگ با ايران، هرگز. آمريكا سودى از اين جنگ نمى‏برد. (2/7/86) ايرانيان مقيم آمريكا از احمدى نژاد به گرمى استقبال كردند. برژينسكى: آمريكا در صورت جنگ با ايران زمين‏گير خواهد شد. (3/7/86) منطق ايران در نيويورك درخشيد. احمدى نژاد در دانشگاه كلمبيا گفت: قدرتهاى سلطه گر مانع توسعه علمى كشورهاى ديگر هستند. ايشان در پاسخ به سخنان توهين‏آميز رئيس دانشگاه كلمبيا گفت: شما تحت تأثير رسانه‏ها و سياستمداران قرار گرفته و اين بيانيه سياسى را به جاى معرفى من به حضار قرائت كرديد. شما شعور حضار را ناديده گرفته و به آنها توهين نموديد. مجلس شرايط واگذارى، انحلال و ادغام شركت‏هاى دولتى را تعيين كرد. (4/7/86) احمدى نژاد در مجمع عمومى سازمان ملل: دنيا نيازى به آمريكا ندارد. (5/7/86) مردم سرزمين بوليوار از احمدى نژاد به گرمى استقبال كردند. مخالفت روسيه و آلمان با صدور قطعنامه عليه ايران. نشست 1 + 5 بى نتيجه پايان يافت و اجلاس شوراى امنيت درباره ايران دو ماه به تعويق افتاد. (7/7/86) سرلشگر جعفرى اعلام كرد: اولويت بسيج، راهبرد تازه سپاه. (8/7/86) رهبر انقلاب: سفر رئيس جمهور به آمريكا مايه سرافرازى ملت ايران بود. (9/7/86) دبير شوراى عالى امنيت ملى: آمريكا جدول زمانى خروج از عراق را ارائه كند. (10/7/86) اشرار تروريست يك روحانى را بالاى منبر و در شب بيست و يكم رمضان در خاش به شهادت رساندند. (12/7/86) آيت اللّه هاشمى رفسنجانى در نماز جمعه روز جهانى قدس: حركت منسجم امت اسلامى راه نجات فلسطين است. (14/7/86) درآمد نفتى 5 ماه كشور به مرز 21 ميليارد دلار رسيد. (15/7/86) اخبار خارجى‏ على شيميايى امروز اعدام مى‏شود. (17/6/86) البرادعى در سخنرانى افتتاحيه شوراى حكام خواستار توقف تحريم‏ها عليه ايران شد. (20/6/86) البرادعى در اعتراض به بيانيه اتحاديه اروپا جلسه شوراى حكام را ترك كرد. دولت روسيه استعفاء كرد. روسيه “پدر بمب‏هاى جهان ” را آزمايش كرد. (22/6/86) بوش: تا زمان استقرار اهداف آمريكا در عراق خواهيم ماند. (24/6/86) مقام پاكستانى: بازگشت بى‏نظير بوتو، خواست واشنگتن و لندن است. 100 هزار آمريكايى در تجمع اعتراض‏آميز مقابل كاخ سفيد فرياد زدند بوش را محاكمه كنيد. پوتين: اروپا از اتحاد احمقانه با آمريكا دست بردارد. وزير سابق خزانه دارى آمريكا: جنگ عراق فقط براى نفت بود. (26/6/86) نيوزويك: نخست وزير ژاپن قربانى همسويى با بوش شد. چندى پيش دولت ژاپن در پى رسوايى مالى و حمايت از جنگ افروزى آمريكا سقوط كرد. (27/6/86) آمريكا در نشست 1 + 5 تنها ماند. (2/7/86) تظاهر كنندگان آمريكايى: بوش آدمكش را دستگير كنيد. پذيرش شكست در پنجمين سال اشغال عراق، انگليس: آبروى ما و آمريكا رفت. (5/7/86) كارتر: بوش به دنبال زنده كردن جنگ‏هاى صليبى است. (12/7/86) بوتو و مشرف درباره تقسيم قدرت توافق كردند. (14/7/86) با رأى نمايندگان مجلس رياست جمهورى ژنرال مشرف براى 5 سال ديگر تمديد شد.

/

پاداش نيکان و کيفر بدان

تفسير سوره لقمان

آيه الله مشکيني ــ قسمت نهم

«… وعد الله حقا و هو العزيز الحکيم»[1]

آنان که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند از
براي آنهاست باغهاي پرنعمت بهشت و هميشه و جاودان در آن باقي خواهند ماند و اين
وعده ي الهي تخلف ناپذير است و او غالب و پيروز بر هر چيز و داراي حکمت است.

در قسمت قبل راجع به «خالدون فيها» بحث کرديم و اکنون بقيه
آيه را مورد نظر قرار مي دهيم.

 

وعد و وعيد

خداوند متعال در آيات پيش از اين آيه، دو گونه وعده داده
است:

1ـ وعده بهشت براي کساني که ايمان آورده و اعمال شايسته از
آنها صادر شده است.

2ـ وعده عذاب دردناک و خوار کننده براي مشتريان لهو الحديث

بنابراين اگر جمله «وَعَدَ اللهَ حَقّاً» ناظر به اين هر
دو وعده باشد، معنايش اين است که وعده هاي ما چه در مورد پاداش براي نيکان و چه در
مورد کيفر براي جهنميان، تخلف پذير نيست و هر وعده اي را که داده ايم به آن عمل مي
کنيم.

در اصطلاح قرآن و روايات به آن چه که خداوند براي کارهاي
نيک وعده ميدهد «وَعْد» و به آنچه که براي کارهاي زشت وعده مي دهد «وعيد» گفته مي
شود، بنابراين وعد به معني پاداش و ثواب و وعيد عبارت از عقاب و کيفر است.

با توجه به آن چه در مورد تخلف ناپذيري وعده هاي خداوند
گفتيم، اين سوال مطرح مي شود که: اگر خداوند در قيامت از وعده هائي که داده است
تخلف کند، آيا اين تخلف، خلاف عدالت است يا خير؟

وقتي اين مسئله را از ديدگاه عقل مورد بررسي قرار مي دهيم
مي بينيم که در قسمت «وَعْد» يعني ثواب، خداوند براي کارهاي نيک وعده بهشت داده
است در صورتي که در قيامت به آن عمل نکند، از نظر عقل برخلاف عدل خود عمل کرده است
و خداوند چنين کاري را نخواهد کرد، زيرا خلف وعده در مورد انسان يا به اين دليل
است که از عمل به آن عاجز و ناتوان است و يا اينکه بخل، مانع انجام آن مي شود و
اين هر دو درباره ي پروردگار محال است. پس اگر خداوند وعده داده است نمازگزاران را
وارد بهشت کند مسلمان به اين وعده خويش عمل خواهد کرد. و لذا در مواردي متعدد در
قرآن آمده است که: «لٰا يُخْلِفُ الْميعٰاد» ميعاد همان وعده است. يعني خداوند از
وعده خويش تخلف نمي کند.

بنابراين در مورد ثواب، خدا به وعده اش عمل مي کند، چه
اينکه آن وعده اي را که داده است مربوط به عمل قلبي انسان يعني ايمان باشد يا به
عمل بدني او که اعمال صالحه است، خداوند در همين آيه به آنهايي که ايمان آورده و
اعمال شايسته انجام داده اند وعده باغهاي پرنعمت بهشت داده است، پس حتما به آن عمل
خواهد کرد زيرا تخلف از وعده، خلاف عدالت است، و خدا برخلاف عدل خويش کاري انجام
نخواهد داد.

 

تخلف وعده از نظر فقهي

اين مسئله در فقه هم مطرح است که آيا انسان مي تواند از
وعده اي که داده است تخلف کند يا شرعا جايز نيست؟

علماء قديم فتوا مي دادند که خلف وعده خلاف اخلاق است ولي
حرام نيست، اگر شما به کسي وعده داديد در ساعتي معين در محلي حاضر شويد، اگر در آن
ساعت حاضر نشديد خلاف اخلاق عمل کرد ايد ولي گناهي از شما صادر نشده است.

در هر صورت هنگامي که به روايات مربوط به اين مسئله مراجعه
مي کنيم، مي بينيم روايات دلالت بر حرمت د ارد يعني هم چنان که دروغ حرام است، زنا
حرام است، خلف وعده نيز حرام است.

اما در مورد «وعيد» يعني کيفري که وعده داده است. آيا خلف
وعده خواهد کرد يا خير؟ از نظر عقل تخلف وعده در اين مورد بي مانع است، زيرا تخلف
از وعده ي خير باز گشتش به بخل يا عجز است ولي تخلف از وعده عقاب، عفو به حساب مي
آيد، چه کيفري که به صاحبان گناهان کبيره وعده داده است و چه کيفري که براي کفار
در نظر گرفته است، خداوند وعده داده است که هر کس با کفر از دنيا برود، جايش جهنم
است و هر کس گناهي کبيره انجام دهد فلان کيفر در انتظار اوست، ولي اگر در روز
قيامت به اين وعده عمل نکند و او را ببخشد هيچ اشکالي از نظر عقل نخواهد داشت.

شما هم به فرزندتان مي گوئيد که اگر اطاعت شما را نکند
تنبيهش مي کنيد، آيا در صورت عدم اطاعت واجب است او را تنبيه کنيد؟ مسلما چنين
نيست و مي توانيد او را عفو کنيد ولي آيا بعد از عفو پولي هم به او خواهيد داد؟!
پاسخ منفي است، زيرا اين عمل، کاري اضافه است، لذا خداوند هم بعد از بخشيدن، کافر
را به بهشت نمي برد.

 

خداوند از کفار نمي گذرد

اما از نظر روايات و آيات: خداوند از کافر ــ يعني کسي که
به وجود خدا يقين دارد و به او کفر مي ورزدــ نخواهد گذشت و به ذات اقدسش قسم ياد
کرده که کافر را به جهنم وارد کند، چه منافقي که به زبان اظهار اسلام مي کند و
قلبا کافر باشد يا آنکه به زبان و قلب اعتراف به کفر دارد.

«اِنّ اللهَ لٰا يَغْفِرَ اَنْ يُشْرکَ بِهِ وَ يَغْفِرُ
مٰا دوَنَ ذٰلِکَ لِمَنْ يَشٰاء»

محققا خداوند از کسي که به او شرک ورزيده است نخواهد گذشت
و از گناه کمتر از شرک از هر کس که بخواهد مي گذرد بنابر اين خدا، بر طبق دليل
نقلي، روز قيامت از کفار نخواهد گذشت و از اين روي، در علم کلام اين مسئله مسلّم
شده است، که اگر شخصي در حال کفر از دنيا برود برايش آمرزش نخواهد بود و حتي
پيامبران و ديگر مقرّبان درگاه الهي هم حق شفاعت درباره او نخواهد داشت.

در روايات هم ظلم را به دو نوع تقسيم کرده اند: يک قسم آن
ظلمي است که خداوند از آن نخواهد گذشت و آن ظلم به «الله» است که عبارت از کفر و
شرک مي باشد.

امّا در مورد گناهان کبيره، مانند: دزدي، زنا، قتل نفس،
لواط و … آيا خداوند در قيامت از وعده کيفري که به مرتکبين آنها داده است خواهد
گذشت يا خير؟ در آيه چنين فرموده است: « وَ يَغْفِرُ مٰا دوَنَ ذٰلِکَ لِمَنْ
يَشٰاء» کمتر از شرک، از هر کس که بخواهد مي گذرد و او را عفو مي کند.

ولي طبق روايات، اين گذشت الهي به وسيله شفاعت خواهد بود
خداوند براي انبيا، امامان، شهدا و موُمنيني که مقرب درگاه اند، حق شفاعت در مورد
مجرمين قرار داده است، امّا با اين حال نمي توانند از کفّار شفاعت نمايند: در سوره
انبياء آمده است: «وَ لٰا يشْفَعُونَ اِلّٰا لِمَنِ ارْتَضٰي» جز براي آن کس که
خداوند رضايت دهد، شفاعت نخواهند کرد.

بنابراين براي گناهان کبيره که بعضي از علماء تعداد آنها
را به هفت و برخي به هفتاد و برخي ديگر به هفتصد رسانيده اند بخشش و گذشت از طريق
شفاعت وجود دارد ولي براي گناه قلبي که کفر است، بخششي در کار نيست. لذا پيامبر
اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «اِدّ خَرْتَ شَفٰاعَتي لِاَهْلِ
الْکَبٰائِر» من شفاعت خويش را براي مرتکبين گناه کبيره ذخيره ساخته ام.

در روايت وارد شده است که خداوند صد درجه رحمت دارد، يک
درجه آن را در دنيا به موجودات افاضه کرده است که به برکت آن، انسان ها زندگي کرده
و روزي مي خورند، حيوانات و نباتات رشد و تغذيه مي نمايند و بالاخره اين جهان بزرگ
هستي اداره مي شود، و نود و نه درجه ديگر از رحمت خويش را براي قيامت گذاشته است و
لذا در دعاء جوشن کبير مي خوانيم: «يٰا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتَهُ غَضَبه» اي
پروردگاري که رحمت تو بر خشمت پيشي گرفته است.

پس تا اينجا به اين نتيجه رسيديم که اگر خداوند از وعده
کيفري که به گناهکاران داده است بگذرد، نامش عفو و گذشت است نه تخلف و از اين رو
مخالف عدالت نيست ولي از گناه قلبي که کفر است نمي گذرد، زيرا که تخلف شمرده مي
شود و همان گونه که در مورد وعده ي جهنم براي کفار خلف وعده نمي نمايد از وعده
بهشت براي نيکان تخلف نخواهد کرد.

 

کافر قاصر و کافر مقصر

ولي آيا در مورد کفار، استثنائي هم وجود دارد يا تمام آنان
به جهنم خواهند رفت؟ براي روشن شدن اين بحث ناچار مثالي ذکر مي کنيم: گاهي انسان
مي داند که خوردن آب انگور جوشيده قبل از بخار شدنِ دو سوم آن حرام است و مي خورد،
در اين صورت در قيامت مجازات خواهد شد و گاهي متوجه حرمت آن نيست ولي از فرد غير
موثقي حرمت آن را شنيده است، در اين صورت هم اگر بخورد عملي حرام مرتکب گرديده
است، براي اينکه پس از شنيدن حرمت آن ، ترديدي گرچه در حد يک احتمال ضعيف برايش به
وجود آمده ولي براي رفع آن تحقيقي نکرده است و لذا در آخرت کيفر خواهد شد. و گاهي
هم به يقين مي داند که حرام نيست و در محيطي قرار گرفته است که از حرمت آن چيزي
نشنيده تا در اين يقين خويش دچار ترديد شود، در اين صورت جاهل قاصر است و اگر
بخورد عقابي ندارد به خلاف صورت دوم که جاهل مقصر به حساب مي آيد.

کفار نيز چنين اند، آنهائي که در محيطهاي دربسته اي مانند
شوروي و چين هستند از آن هنگام که به حدّ درک و تميز رسيده اند جز اسم مارکس و
لنين و مائو چيز ديگري به گوششان نخورده تا بفهمند و حداقل اين احتمال را بدهند که
ممکن است براي اين جهان خالقي و براي او پيامبر و کتابي باشد، جزء کفار دسته سوم
اند که جاهل قاصر شمرده شده و در قيامت محکوم به جهنم نخواهد بود، ولي کفاري که در
کشورهاي اسلامي و غير اسلامي هستند که از اسلام و توحيد چيزي شنيده اند و دنبال
تحقيق نرفته اند جاهل مقصراند و در قيامت به جهنم خواهند رفت، چنان چه آنها هم که
به وجود خداوند يقين دارند و به دليل عناد يا از بيم به خطر افتادن پست و يا در
اثر پيروي از شهوات نفساني بر کفر باقي مي ماند جهنمي بوده و وعده خداوند درباره ي
اين دو دسته تخلف پذير نيست.

زراره يکي از بزرگترين شاگردان مدرسه امام صادق عليه
السلام است، وي از جمله چهارصد نفر شاگرداني است که سخنان امام را نوشته و از اين
نوشته ها چهارصد کتاب به وجود آمده است که علوم اسلامي به وسيله آنها در عالم
منتشر شده است. زراره روزي در خانه يکي از دوستانش مهمان است، سر سفره با ميوه ي
تازه اي روبرو مي شود، زراره فکر مي کند که ممکن است اسلام اجازه ي خوردن آن ميوه
را نداده باشد، لذا از خوردن خودداري مي کند، به خانه امام صادق عليه السلام رفته
و از امام حکم آن را مي پرسد. امام مي فرمايد: مانعي ندارد زراره بر مي گردد و آن
ميوه را تناول مي کند.

پس معلوم مي شود که انسان آزاد نيست هر چه را بخواهد بخورد
و هر سخني را مايل باشد بگويد، لذا در روايات وارد شده است «المؤمن ملجم» مؤمن بر
دهانش از ايمان لجامي است که مانع او از سخنان ناروا است.

بنابراين اگر انسان احتمال داد چيزي حرام است، در صورتي که
بدون سوال و تحقيق، مرتکب آن بشود، روز قيامت عذاب خواهد شد و به او گفته مي شود:
چرا سوال نکردي؟ اگر بگويم نمي دانستم! عذرش پذيرفته نيست.

دو سوال ديگر در اينجا مطرح مي شود:

1ـ آيا دليلي بر اين هست که دسته سوم کفار محکوم به جهنم
نيستند؟

2ـ در صورتي که آنها به جهنم نروند آيا جاي سومي غير از
بهشت و جهنم برايشان در نظر گرفته شده است؟

خداوند در سوره ي انعام مي فرمايد: «ذلک ان لم يکن ربک
مهلک القري بظلم و اهلها غافلون»[2]
اعزام پيامبران به اين منظور است که خداوند ساکنان دياري را که جاهل و غافلند، به
خاطر ستمکاريشان هلاک نگرداند.

در سوره ي اسراء اين موضوع به صورت روشنتري بيان شده است:
«و ما کنا معذبين حتي نبعث رسولا»[3]
ما هيچ گاه فرد يا جامعه اي را هلاک نسازيم مگر پس از فرستادن پيامبري به سويشان.

 

اعراف

از اين دو آيه به وضوح استفاده مي شود: کفاري که جاهل
قاصرند روز قيامت به جهنم نخواهند رفت، بلکه آنها را به محلي به نام «اعراف»
خواهند برد که در آنجا نه نعمت فراواني است و نه عذاب، بچه هاي کفار هم که در سن
کودکي از دنيا مي روند جايشان نيز در همين اعراف است ولي راجع به بچه هاي مسلمان
در قرآن آمده است: «والحقنا بهم ذريتهم[4]»
ما فرزندان مؤمنان را (در بهشت) به خود آنان ملحق خواهيم کرد. البته راجع به
فرزندان نابالغ مسلمين و کفار اقوال ديگري هم وجود دارد.

«و هو العزيز الحکيم»

خداوند عزيز و حکيم است.

 

صفات مطلق و صفات مقيد

دو صفت از صفتهاي خداوند در اينجا ذکر شده است: يکي عزيز
که به معناي غالب است و ديگر حکيم. خداوند داراي اوصاف بسياري است که آن اوصاف در
بشر هم وجود دارد، خداوند عالم است، انسان هم به چيزهائي علم دارد؛ خدا سميع و
بصير است، بشر هم شنوا و بينا است، خداوند قادر است ما هم داراي قدرت و توانائي
هستيم ولي در علم کلام، اوصاف خدا مطلق و اوصاف انسان مقيد و نسبي شمرده شده است.
يعني خداوند در هر زمان و به هر چيز علم دارد ولي ما يک وقتي مدرسه نرفته بوديم،
علم نداشتيم و در پيري هم بسياري از معلوماتمان را از ياد مي بريم، و علم ما هم
محدود است و بسياري از چيزها را نمي دانيم، خدا بصير است يعني هيچ موجودي در هيچ
زماني از او پوشيده و مخفي نيست، ولي ما تنها به آنچه در معرض ديدمان واقع شود
بينا هستيم و نيز شنوائي ما محدود و از خداوند متعال نامحدود و مطلق است، توانائي
و قدرت ما هم مقيد و از خداوند مطلق است لذا در قرآن کريم مي خوانيم «انه علي کل
شيء قدير»[5]
و «و هو بکل شيء عليم»[6]
او به هر چيز توانا و دانا است.

صفت عزيز درباره خداوند مانند ديگر صفاتش، مطلق است يعني
او در هر زمان و بر هر چيز غالب و پيروز است. لذا گفته شده «العزيز هو الغالب غير
المغلوب» عزيز کسي است که هميشه پيروز بوده و مغلوب قرار نمي گيرد. ولي ما اگر بر
حريفي غالب شويم از حريف ديگر شکست مي خوريم و نيز در کودکي و پيري غالب نخواهيم
کرد.

حکيم يعني خداوند هر چه را آفريده است روي نظم و حکمت
کاملي است و هيچ گونه نقصاني در او وجود ندارد. شما هر اختراع دقيقي را ببينيد
داراي نقصي است و به همين دليل ابتکارات و اختراعات بشر پيوسته از نقص رو به تکامل
است. شما يک دانه گندم را در نظر بگيريد، از هنگامي که در دل خاک قرار مي گيرد تا
هنگامي که جوانه زده و سنبل مي دهد و يک دانه تبديل به هفتصد دانه مي شود، در همه
ي مراحل از قانونمندي و نظم دقيقي پيروي مي کند. تمام موجودات از کوچکترين ذرات
اتم گرفته تا بزرگترين مجموعه کهکشانها، همه از همين نظم دقيق برخوردارند لذا
خداوند متعال مي فرمايد: «ما تري في خلق الرحمن من تفاوت، فارجع البصر کرّتين
ينقلب اليک البصر خاسئاً و هو حسير[7]
»

در آفرينش خداوند (در برخورداري همه موجودات از قانونمندي
خاص) هيچ گونه تفاوتي نمي بيني، دوباره نظر کن،نگاهت خسته و نوميد (از پيدا کردن
تفاوتي) به سويت باز مي گردد.

کره زمين با کره مريخ يا يک فيل با يک مورچه هيچ گونه
تفاوتي در برخورداري از اين نظم ندارند و هر قدر نگاهت را براي پيدا کردن نقص و
کمبود نظمي به ميان پديده هاي عالم نفوذ دهي تنها چشم خويش را افسرده اي و از اين
سفر عبث بي نتيجه باز خواهد گشت.

انسان هيچ کمبودي در نظم اين عالم تاکنون و بعد از اين
پيدا نمي کند مگر اينکه نفهمد و به اشتباه چيزي را نقص در موجودي تلقي کند.

ادامه دارد

 



1ـ سوره لقمان/9.

/

یاران امامان

یاران امامان

 

سید محمد جواد مهری

علی بن مهزیار اهوازی

ای علی !خداوند جزای خیرت دهد و در بهشت برین جایت دهد، و از
ذلت وخواری دردنیا وآخرت مصونت گرداند وباما محشورت فرماید.

ای علی!من درنصیحت ، اطاعت ، فرمانبری ، خدمت، احترام
وانجام وظیفه هائی که برعهدۀ تواست، آزمایش وامتحانت کردم واکنون اگربگویم شخصی
رامانند توندیده ام امیدوارم که درست گفته باشم (مبالغه نکرده باشم) پس خداوند
پاداش تورا ازباغهای بهشت عطا نماید. مقام ومنزلت توبرمن پوشیده وپنهان نیست
وهمچنین خدمتهای تودرگرما، سرما، شب وروزبرمن مخفی نمی باشند، ولذا ازخداوند مسئلت
دارم روزی که خلائق وبندگانش راجمع کرد ومحشور نمود، تورا مشمول رحمت بی پایان
خویش ـ که آرزویش راداری ـ قراردهد، زیرا خدا دعا رارد نمی کند. [1]

این ترجمۀ یکی ازنامه هائی است که امام جواد (ع)برای
یارباوفایش علی بن مهزیار نوشته است.

امام معصوم که کلمه ای جزحقیقت نمی گوید وهیچگاه مبالغه
وگزاف درسخنان مبارکش یافت نمی شود، دربارۀ یکی ازاصحابش اینچنین تقدیر وتشکر می
نماید واورابه بزرگی می ستاید؛ ازاینجا معلوم می شود علی بن مهزیار دارای چه
مقداروالا وسترگی است که امام می فرماید:من تورادرتمام حالات زندگی وازهرنظر
امتحان نموده ام ومانند توراندیده ام، یعنی درمیان یارانم کسی راسراغ ندارم که
اینقدر مورد اطمینان باشد واینقدر خوب وبااخلاص ، انجام وظیفه کرده باشدودرگرما
وسرما وشب وروز برای خدا ودر راه خدا خدمت های بی شائبه، تقدیم خاندان عصمت وطهارت
نموده باشد. آنگاه حضرت برایش دعا می فرمایدوازخدا می خواهد که آن رحمت ویژۀ
خودراکه منتهای آرزوی یک انسان می تواند باشد، مشمول حال این بندۀ مخلص خود
قراردهد واورا درخرمترین وشاداب ترین باغهای فردوس برین اسکان دهد. وازهمه بالاتر
که امام ازخدا می خواهد علی بن مهزیار رابااهل بیت محشور نماید که نعمتی ازاین
بالاتر وارزشمندتر وجود ندارد، وبرای یک پیر وصادق ومخلص، هیچ آرزوئی ، لذت بخش
تروبهتر ازاین نیست که درروز رستاخیز، وهنگامی که تمام خلایق چشم براه ومنتظر ترحم
بزرگان دین اند، مورد شفاعت پیشوایان وامامان معصوم قرارگیردوباآنها محشور شود.

نامه های امام جواد به ابن مهزیار

برای شناختن علی بن مهزیار، همان به که دیگر نامه های حضرت
راکه به اونوشته اند، نقل کنیم تاهم این یار مخلص امام رضا وامام جوادوامام هادی
علیهم السلام ، بهتر شناخته شود وهم ازبیانات امام جواد (ع)، لذت بریم ومحفوظ
شویم.

دریکی دیگر ازنامه هائی که امام به او می نویسد چنین آمده
است :«قد وصل الی کتابک، وفهمت ماذکرت فیه ، وقد ملاتنی سرورا فسرک الله وانا ارجو
من الکافی الدافع ان یکفی کید کل کائد ان شاءالله تعالی»:

نامه ات به من رسید وازمضمون آن مطلع شدم ، توقلبم راپرازسرور
وشادی کردی، خداوند توراشادگرداند ومن ازخدائی که ردکننده ودافع تمام بلیات است ،
می خواهم مکر وکید هردشمن بدکار رادفع کند ، ان شاءالله .

ودر نامه اي ديگر مي فرمايد:

«…وقد فهمت ماذکرت من امر القمّيين خلّصهم الله  وفرج عنهم ،و سررتني بما ذکرت من ذلک سرّک الله
بالجنة و رضي عنمک برضائک عنک، وأنا أرجو من الله العفو و الرأفة و أقول :حسبنا
الله و نعم الوکيل».

… و آنچه درباره قمّي ها نوشته بودي دانستيم ،خداوند آنها
رارها سازد و گره از کارهايشان بگشايد . و آنچه ذکر کرده بودي خرسند گشتم. خداوند
ترا با بردن به بهشت، شاد و مسرور نمايد و از تو راضي شود چون من از تو راضي هستم.
و من از خدا خواستار عفو و بخشش و مهرباني اويم و مي گويم : خدا ما را بس است که
چه نيکو تکيه گاهي است .

و در پاسخ نامه اي ديگر که گويا خدمت امام معروض داشته که
مسافرتي در پيش دارد و بنا بوده است که يکشنبه مسافرت کند، ولي به دوشنبه تأخير
افتاده ،و از حضرت مي خواهد که برايش دعا کند تا درمسافربش آسيبي به او نرسد، حضرت
چنين مي فرمايد:

«… و أسأل الله أن يحفظک من بين يديک ومن خلفک وفي کل
حالاتک و أبشر فاني أرجو أن يدفع الله  عنک
و أسأل الله أن يجعل لک الخيره فيما عزم لک به من الشخوص في يوم الأحد فأخّر ذلک
الي يوم الثنين ان شاء الله ، صحبک الله في سفرک و خلّفک في أهلک و أدّي عنک
أمانتک ، و سلمت بقدرته .»:

… و از خداوند مي خواهم تو را در روبرو و در پشت سر حفظ
کند ودر تمام حالات نگهدارد. تو رابشارت باد !من آرزو دارم خداوند هر بلائي را از
تو دفع کند و از حق تعالي مسئلت دارم که خير تو را در آنچه که بر آن در روز يکشنبه
نيّت کردي و تا دوشنبه بتأخير افتاد، قرار دهد ان شاءالله

خدا ترا درسفرت همراه باشد ونگهبان خانواده ات باشد وامانتت
راازسوی تو بپردازدوبه قدرت خویش ، ترا سلامت بدارد.

ودرنامه ای که علی بن مهزیار خدمت امام می نویسدوازحضرت می
خواهد برای اودعا کند ، حضرت پاسخ می دهند:

«. . . واما ما سالت من الدعاء فانک بعد لست تدری کیف جعلک
الله عندی ، وربما سمیتک یاسمک ونسبک مع کثرة عنایتی بک، ومحبتی لک ومعرفتی بما
انت علیه، فادام الله لک افضل ما رزقک من ذلک ، ورضی عنک برضائی عنک، وبلغک نیتک،
وانزلک الفردوس الاعلی برحمته انه سمیع الدعاء. حفظک الله وتولاک ودفع عنک السوء
برحمته . وکتبت بخطی. »:

. . . واما اینکه درخواست کرده بودی برایت دعا کنم ،
توتاکنون نمیدانی خداوند ترا چگونه درنظرم قرارداده (وچه قرب ومنزلتی نزد من داری)
وشاید تورابه نام ونسبت صداکنم باآنهمه عنایت واحترامی که برایت قائل هستم ومحبتی
که برتودارم وشناختی که ازتودارم، امیدوارم خداوند بهترین این نعمتها راهمواره
برتوارزانی دارد وازتو راضی باشد که من ازتو راضی هستم، وحاجتت رابرآورده سازد
وترا با رحمت خویش درفردوس برین جای دهد که همانا خداوند شنوندۀ دعااست. خدابه
سلامتت بدارد وبامهربانی خویش، هرشر وبلائی راازتو دورسازد. واین نامه راباخط خودم
نوشتم .

علی بن مهزیار کیست ؟

اوفرزند یک مرد نصرانی بود که اسلام آورد، وبرخی گویند خود
علی بن مهزیارنیزدرکوچکی نصرانی بوده واسلام آورده ودرخدمت اهل بیت پرورش یافته
ودرمکتب امام رضا وامام جواد وامام هادی علیهم السلام فقه آل محمد رافراگرفته
وجزءبهترین ومخلص ترین یاران امامان شده است.

مرحوم کشی دررجال خود گوید:«اوازاهالی [هند کان] قریه ای
ازقرای فارس ـ بوده وسپس ساکن اهواز شده است»[2]،
وبنابرگفته یاقوت حموی درمعجم البلدان، «هندکان»، همان«هندیجان»است که درخوزستان
ونزدیک خرمشهر قراردارد.

مرحوم کشی درادامۀ سخنانش می گوید:

«هرروزهنگام طلوع آفتاب، علی بن مهزیاریه خاک می
افتدوسرخودراازسجده بلند نمی کردتابرای هزارنفر ازبرادران دینیش همان دعائی راکند
که برای خود می کرد، واثر سجده درپیشانیش نموداربود. . . هنگامی که عبدالله بن
جندب ازدنیا رفت ، علی بن مهزیارقائم مقام او بود. »

ازوی نقل شده است که گفت:هنگامی که درقرعا (درراه مکه بین
قادسیه وعقبه قراردارد) درسال 226بودم، سحرگاه شبی ازشبها ، برای وضو گرفتن ازمنزل
بیرون آمدم، هنگام مسواک کردن، خودراناگهان دور ازقافله ومردم دیدم، یکباره به
مسواکم نگریستم دیدم درآخر آن، آتشی شعله وراست وشعاعش مانند درخشش خورشید است،
باکمال شگفتی ، ولی بدون ترس، دستم رابه آن نزدیک کردم، ولی متوجه شدم حرارت وگرمی
ندارد، فورا این آیه راخواندم:«الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه
توقدون»[3]:همان
خدائی که ازدرخت سبز، برای شما آتشی پدید آورد که ازآن می افروزید.

درهرصورت ، خیلی به فکروتعجب فرو رفته بودم واین آتش همچنان
ادامه داشت تااینکه به سوی خانواده ام بازگشتم، هوا بارانی بودوغلامانم دنبال آتش
می گشتند، هنگامی که چشمشان به من افتاد گفتند:ابوالحسن دارد می آید وآتش دردست
دارد. یک نفرمرد بصری که باماهمراه بود، نیزهمین سخن راتکرار کرد، ولی وقتی
اووغلامانم دست به آن مسواک زدند، دیدند حرارتی ندارد!خلاصه پس ازمدتی خاموش شد
ودوباره روشن وباز هم خاموش وپس ازآن روشن شد ودربارسوم دیگر روشن نشد. پس ازلحظه
ای به مسواک نگاه کردم دیدم هیچ اثری ازسوختگی وآتش درآن نیست، آن رانگهداشتم تااینکه
فردای آن روز خدمت سرورم امام هادی (ع)رسیدم وداستان رابه حضرت عرض کردم.

امام ، مسواک راازمن گرفتند وبادقت به آن نگریستند، آنگاه فرمودند:«هذانور»:این نوراست . عرض کردم:قربانت گردم،
فرمودی:نور!فرمود:آری!چون توبه اهل بیت علاقه داری وازمن وپدرانم اطاعت می کنی،
خداآن نوررابه تونشان داد.

تألیفات ایشان:

علی بن مهزیار نه تنها روایت حدیث می کرده وفقیه بوده است،
بلکه کتابهای زیادی رابه رشتۀ تحریردرآورده که آنها رافهرست وارنقل می کنیم:

کتاب الصلاة ـ کتاب الصوم ـ کتاب الزکاة ـ کتاب الحج ـ کتاب
الطلاق ـ کتاب الحدودـ کتاب الدیات ـ کتاب التفسیرـ کتاب الفضائل ـ کتاب العتق
والتدبیرـ کتاب التجارات والاجارات ـ کتاب المکاسب ـ کتاب المثالب ـ کتاب الدعاءـ
کتاب التجمل والمروءة ـ کتاب المزارـ کتاب الردعلی الغلاة ـ کتاب الوصایاـ کتاب
المواریث ـ کتاب الخمس ـ کتاب الشهادات ـ کتاب فضائل المومنین وبرهم ـ کتاب
الملاحم ـ کتاب التقیة ـ کتاب الصیدوالذبائح ـ کتاب الزهد ـ کتاب الاشربة ـ کتاب
النذور والایمان والکفارات ـ کتاب الحروف ـ کتاب القائم ـ کتاب البشارات ـ کتاب
الانبیاء وکتاب النوادر.

درهرصورت ، این بزرگمرد، هم ازامامان ماروایت نقل کرده وهم
ازسوی آنان وکالت ونمایندگی یافته وبقدری مورد اطمینان وعلاقۀ ائمه بوده است که
استفتائات شیعیان راپاسخ می داده وخیرش به تمام مردم می رسیده وازهیچ کمک ویاری به
پیروان امامان دریغ نداشته وهیچ کس درروایتش طعن نمی کند، بلکه همه اورامورد وثوق
می دانند. خدایش رحمت کند وباسرورانش محشور فرماید.

                       
***

لازم به تذکراست که برخی پنداشته اند ، این علی بن مهزیار،
همان علی بن ابراهیم بن مهزیار است که به خدمت امام زمان (عج) شرفیاب شده ،
درصورتی که آن داستان بفرض اینکه درست باشد مربوط است به برادر زادۀ علی ابن
مهزیار زیرا ابراهیم برادر علی بوده وآن علی فرزند ابراهیم است، لذا هیچ ربطی به
آن بزرگوار ندارد، واینکه بعضی ازعلمای رجال خیال کرده اندایشان تازمان حضرت عسکری(ع)یاامام
زمان (ع)زنده بوده است، وجهی ندارد، زیرا گرچه سال وفات اودرتاریخ مشخص نشده، ولی
گفته شده است که درزمان امام هادی(ع)وفات کرده ، وتازه اگر تازمان امام عسکری(ع)زنده
بود، خوب بودیک روایت لااقل ازآن حضرت نقل می کرد.

مراجع :

رجال کشی ـ رجال نجاشی ـ وسائل الشیعه ـ سفینة البحارـ معجم
رجال الحدیث ـ بحارالانوارـ الکنی والالقاب ـ قاموس الرجال

 



[1]– متن
نامۀ امام جواد (ع)چنین است:«بسم الله الرحمن الرحیم. یاعلی احسن الله جزاک،
واسکنک جنته ومنعک من الخزی فی الدنیا والاخرة، وحشرک الله معنا. یاعلی !قدبلوتک
وخبرتک فی النصیحة والطاعة والخدمة والتوقیر والقیام بما یجب علیک ، فلو قلت :انی
لم ارمثلک لرجوت ان اکون صادقا فجزاک الله جنات الفردوس نزلا . وما خفی علی مقامک
ولاخدمتک فی الحر والبرد واللیل والنهار ، فاسال الله اذا جمع الخلائق للقیامة ان
یحبوک برحمة تعنتط بها انه سمیع الدعاء. »

/

من شاهد بودم، جمعه خونين را

من شاهد بودم، جمعه خونين را

سيد محمد جواد مُهري

ساعتهاي بين خون و باروت در كنار خانه خدا، چگونه سپري شد؟

حج امسال، مقرون با جهاد و هجرت به سوي خدا و رسول بود… و
آنان كه خدايشان برگزيده بود و در چنين هجرت با شكوه و استثنايي شركت كردند و تا
آخر راه با قلبي مطمئن رفتند، بي گمان اجر و پاداشي والا از معبود و معشوق خود
دريافت نمودند و به سوي «او» با لبي خندان و دلي شاد باز گشتند «يا ايتها النفس
المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي وادخلي جنتي».

البته آنان كه به لقاي معبود رسيدند و بر سر سفره جاويدان
الهي حاضر شدند و براي هميشه از نعمتهاي او برخوردار گشتند، به والاترين مقام دست
يافتند ولي قطعاً ديگر عزيزاني كه در اين راهپيمائي با شكوه، به امر رهبر و ولي
فقيه شركت كردند پاداششان نزد خداوند محفوظ است و هر يك به مدالي افتخار آفرين
نائل شدند و ما روسياهان كه تنها سياهي لشكر بوديم اميدواريم از اين فيض بزرگ بي
بهره نمانيم انشاءالله.

در هر صورت، در حج امسال شاهد تكرار تاريخ بوديم:

با چشم دل ديدم كه بولهبان و سفيانيان بر پيامبر و يارانش
سنگ مي زدند و دندان مبارك پيامبر را مي شكستند.

من شاهد شكنجه شدن بلال و صهيب و عمار و …در زير چكمه ها
و باطوم هاي بوجهل ها وارثان جاهليت قبل از اسلام بودم.

من شاهد شهيد شدن ياسرها و سميه ها، لا اله الا الله گويان
بودم.

من شاهد بودم كه ياران صديق پيامبر اسلام (ص)، دست بدست هم
داده بودند و مردم را به سوي خدا و تبري از بت ها دعوت مي كردند و مي گفتند «قولوا
لا اله الاالله تفلحوا» ولي سنگدلان قريش با بي رحمي بر سر و صورت آنان سنگ پرتاب
مي كردند و خونهاي پاكشان بر جاده هاي مكه جاري مي شد.

من شاهد رفتن ميخ در بازو و سينه مطهر زهرا(س) بودم.

ما شاهد بوديم كه علي(ع) تنها و در غربت تحمل هزاران شكنجه
جسمي و روحي مي كند و بمنظور حفظ اسلام لب فرو مي بندد.

ما شاهد بوديم كه جلادان دژخيم صفت، جنازه پاك امام
مجتبي(ع) را تيرباران مي كنند.

و ما شاهد بوديم كه حسين(ع) درتنهايي خانه خدا ار طواف مي
كند و عازم كربلا است؛ گويا در پي يافتن ياراني است ولي آنها را نمي يابد، چرا كه
جاهليت در خون و پوست فرزندان ابوسفيان مي جوشد و نه تنها حاضر به جهاد با او
نيستند كه او را سرزنش نيز مي كنند و رسانه اي گروهيشان، عليه او تبليغات گسترده
اي را آغاز كرده اند.

و امسال تاريخ تكرار شد… از آن طرف سفيانيان و سعوديان،
با همان جاهليت قبل از اسلام و همان ايده مشركان قريش و از اين طرف پيروان محمد(ص)
و ياران فرزندش خميني با همان شعار مسلمانان صدر اسلام و در همان شرايط…

حادثه چگونه آغاز شد؟

اين روزها كسي نيست كه از اين فاجعه هولناك خبري نداشته
باشد ولي بي گمان آنان كه شاهدان عيني بودند، نكاتي ديدند كه براي ديگران تازگي
دارد، وانگهي ما براي تاريخ مي نگاريم؛ ما مي خواهيم اين حادثه براي هميشه در
تاريخ جاويدان بماند و نسلهاي آينده در آن، مظلوميت و حقانيت اسلاف نياكان خود را
بنگرند و وحشيت و سنگدلي و بي رحمي دژخيمان آل سعود و سرسپردگان شيطان بزرگ را
بيابند:

راهپيمايي با آرامش و متانت، پس از شنيدن سخنان دلنشين
نماينده محترم امام، حضرت حجة الاسلام و المسلمين كروبي، آغاز شد. جانبازان كه
همواره در فرازهاي گوناگون انقلاب پيشقدم بودند، پيشاپيش حجاج، در حركت بودند،
ماكت بزرگي از قدس، مردان از يكسو و بانوان از سويي ديگر، تكبيرگويان و برائت از
مشركان جويان با همان وقار و متانت مسلمانان صدر اسلام، از بعثه حضرت امام به سوي
حرم امن الهي، راهپيمائي مي كردند. روحانيون محترم در كسوت مقدس روحانيت، جلوه اي
افتخارآفرين به جمعيت داده بودند. جمعيت بقدري زياد بود كه نهايتش ديده نمي شد.
شعارها كه از قبل تنظيم شده بود و توسط بلندگوهايي كه در طول مسير نصب گرديده بود،
پخش مي شد، و مردم يكصدا همان شعارها را تكرار مي كردند، چيزي جز تكبير و لااله
الاالله و اعلام برائت از مشركان و ظالمان (مرگ بر آمريكا- مرگ بر شوروي- مرگ بر
اسرائيل) و دعوت مسمانان به اتحاد و هم پيوستگي، نبود.

پليس در اطراف خيابان ها ايستاده بودند و آماده به خدمت!
البته اين تازگي نداشت و در مدينه هم وجود داشتند ولي در اينجا عددش زيادتر بود و
بيشتر گارديهاي وحشي به چشم مي خورد.

هيچ علامت و نشانه اي از هجوم و برخورد با مردم در لحظات
نخستين- ديده نمي شد گواينكه شب قبل، بين ساعت 10 الي 12 جرثقيل هاي پليس تمام
جاده را از اتومبيل هاي پارك كرده خالي كرده بودند و ماشين هاي آتش نشاني در گوشه
و كنار به چشم مي خورد كه اين هم خيال كرديم، تنها براي حفظ امنيت!!! است.

جمعيت از «پل حجون» گذشت و نزديك به «مسجد جن» رسيد. ناگهان
متوجه شدم، نظم- در قسمت جلو- بهم خورده و مردم بي آنكه توجهي به شعارهاي بلندگو
بكنند، فرياد تكبير را سرداده اند. لحظه ها به سرعت مي گذشت. ناگهان يكي از دوستان
كه نزديكم بود گفت: سنگ! سنگ! به بالا نگاه كردم، ديدم از ساختمان جديدالاحداثي كه
پاركينگ چند طبقه اي است، ‌سنگهاي بزرگي، بي هدف، به سوي جمعيت سرازير مي شود.
افرادي كه «چفيه» قرمز پوشيده بودند و از ساواكيهاي عربستان بودند، در آن بالاي
ساختمان، با برنامه ريزي قبلي، سنگهاي زيايد تهيه كرده بودند و از آنجا به وسط
جمعيت چندين هزار نفري پرتاب مي كردند.

مردم با ديدن افراد زيادي كه خون از سر و صورتشان مي ريخت و
بسياري از شدت خونريزي به زمين افتاده بودند، از پيشروي صرف نظر كرده به طرف بعثه
باز گشتند ولي راه تا بعثه زياد بود و از آن طرف پليس كه آماده هجوم بود و طبق
برنامه پيش مي رفت، در اين لحظه حساس از دو طرف با «باطوم» وحشيانه به مردم حمله
ور شد.

صداي شيون و ناله زنان و مردان سالخورده بلند بود، خون از
سرهاي شكافته شده فواره مي زد، فشار جمعيت سينه ها را درهم مي شكست. مردان و زنان
ضعيف و ناتوان زيردست و پا مي افتادند و با وضع رقت بار و فاجعه آميزي جان مي
سپردند. گارديهاي پليد خون آشام كه دشمني هزار و چهارصدساله با مسلمانان داشتند،
با باطوم ها به جان مردم افتاده بودند، بسياري از افراد شگفت زده دنبال پناهگاهي
مي گشتند ولي تا رسيدن به ساختمانهاي اطراف وقت زيادي لازم داشت چرا كه تراكم
جمعيت فوق العاده بوده و از دو سوي به آنان حمله ور شده بودند واز بالا نيز سنگها
پرتاب مي شد.

من هم با حركت جمعيت حركت مي كردم بي آنكه بتوانم به جاي
مشخصي بروم. بنظرم رسيد بهترين راه، برگشتن به بعثه است ولي با تعجب ديدم در چند
قدمي ما، ماشين هاي آب پاش، آب داغ بر سر و صورت مردم مي پاشيدند، من با خونسردي
تصنعي به افرادي كه در كنارم بودند،‌ گفتم: اين كه آب است، خطر چنداني ندارد، پيش
برويد! ولي ناگهان ديديم پشت سر آب پاش ها، گارديها و پليس انتظامي به مردم حمله
كرده اند و مردم را با بي رحمي و قساوت مي زنند. هر لحظه وضعيت آشفته تر مي شد و
بر عدد مزدوران افزوده مي گشت. صداي شليك گلوله از چهار طرف به گوش مي رسيد. از
اول خيال كردم، شليك هوايي براي ارعاب مردم است ولي بعد ديدم، در چند متري ما چند
نفر فرياد زدند، گلوله! گلوله! و يك نفر افتاده بود و در خون خود مي غلطيد. معلوم
شد شليك به سوي جمعيت است و يك گلوله هم هوايي و بي هدف نيست و معلوم شد غرض قتل
عام مردم است نه چيز ديگر.

جمعيت كه خود را از چهار طرف تحت محاصره شديد مي ديد، به
سوي ساختمانهاي اطراف با كندي به حركت درآمد در چند متري ما چند ساختمان مربوط به
فلسطيني ها و اردني ها بود، به يكي از اين ساختمانها نزديك شديم. جلوي ساختمان چند
پله مي خورد تا به خود ساختمان برسد. روي اين پله ها ديدم چند زن افتادند، با تمام
نيرو فرياد زدم. پيش نرويد! زنها روي زمين افتاده اند! آنها را بلند كنيد! چند نفر
جوان متدين در آن لحظات بحراني و حساس، كه هر كس فقط به فكر خويش بود، شهامت كردند
و دو خانم را از زمين بلند كردن ولي دوسه نفر ديگر متأسفانه در آن زير جان سپرده
بودند. منظره خيلي رقت بار و نگران كننده بود. يك خانمي فرياد مي زد: مادرم را
كشتند! پيرمردي را ديدم با موهاي ژوليده سر به سجده گذاشته و براي هميشه از دنيا
هجرت كرده است.

از كنار آنها گذشتيم و به داخل ساختمان رفتيم سيل جمعيت به
آنجا سرازير شده بود و در راهروها جائي براي انداختن يك سوزن نبود. يك نفر فرياد
مي زد: نيائيد! نيائيد! جا نيست! به او گفتم: آنها در زير گلوله اند و تو مي گوئي
نيائيد؟ فقط به فكر خودت هستي؟! خجالت كشيد و گفت: آخر اگر بيايند همه يكجا مي
ميريم! گفتم: ناراحت نباش، ساختمان هنوز خيلي جا دارد.

يكي از فلسطيني ها را در راهرو بالا ديدم، از هما پائين با
او احوالپرسي كردم و گفتم: برادر! مي بيني كه ما تنها جرممان اين بود كه «مرگ بر
آمريكا» و «مرگ بر اسرائيل» مي گفتيم و مردم را دعوت به وحدت و يگانگي مي كرديم.
ما و شما يك هدف و يك راه داريم و الان اين خانمها و پيرمردان و ديگر افراد به شما
پناه آورده اند،‌ چرا در اطاقها را باز نمي كنيد و چرا به آنها راه نمي دهيد؟ او
در حاليكه خيل متأثر شده بود گفت: بعضي از اطاقها مربوط به اردني ها است و آنها در
اطاق ها را قفل كرده اند. گفتم: شما اطاقهاي خود را به روي مردم باز كنيد. پذيرفت
و به ديگر دوستان فلسطيني خود گفت، آنها هم پذيرفتند و اطاقها را باز كردند، و به
مردم آب دادند و همدردي نمودند.

من همان پائين، دم در ساختمان ايستاده بودم و ناظر ورود
مردم به ساختمان بودم. خانم جواني را ديدم ك سنگ به پيشانيش زده بودند و خون
سرازير بود، رنگ پريده و حال صحبت كردن نداشت، خيلي آهسته و آرام مي گفت: سرگيجه
گرفته ام، دارم مي ميرم! به چند خواهر كه در كنار او ايستاده بودند گفتم: دستمال
سرش را محكم بر پيشانيش ببنديد، شايد خون بند بيايد. همين كار را كردند و بحمدالله
مؤثر بود.

در حدود 15 دقيقه گذشت. گرما خيلي زياد، اكسيژن در محيط
موجود خيلي كم، و مردم بسيار آشفته و نگران، سرو صداي شليك هم پيوسته شنيده مي شد.
با اين حال، آنها كه به ساختمان آمده بودند، احساس نوعي آرامش مي كردند. در همين
بين، پليس شروع به پرتاب گازهاي خفه كن كرد. يكي از آنها جلوي در ورودي ساختمان
منفجر شد، اول خيال كردم گاز اشك آور است ولي ديدم تمام سروصورت و بدنم دارد مي
سوزد و نفس به سختي بيرون مي آيد.

زنها كه خيلي مضطرب شده بودند، فرياد مي زدند ولي من آنها
را دلداري مي دادم و مي گفتم: خبري نيست! و شما از خطر رهايي يافته ايد! تازه اگر
هم چيزي باشد، در راه خدا است، تحمل كنيد، اينقدر بي تابي نكنيد. آنگاه ديديم در
راهرو به هيچ وجه نمي شود ايستاد، هوا خيلي آلوده شده بود، با سيل جمعيت به بالا
رفتيم و در طبقات بالا كمتر اثر گازهاي سمي ديده مي شد.

بالا كه رفتيم، فلسطيني ها را آشفته و ناراحت ديدم، فرصتي
يافتم كه پيام انقلاب را به آنان برسانم، به اطاقهايشان سر مي زدم و با افرادي كه
در اطاقها بودند، به بحث و گفتگو مي نشستم. همه شان بي استثنا ناراحت و متأثر
بودند و فحش و ناسزا به آل سعود مي دادند.

راستي يادم رفت، قبل از اينكه به طبقه بالا برويم، برق و آب
را نيز از آن ساختمان و ساختمانهاي مجاوري كه به ايرانيان پناه داده بودند، قطع
كردند. برادران فلسطيني همت كردند و آبهاي ذخيره كرده خود را به افراد مي دادند،
فندك ها و كبريت ها را روشن مي كردند تا اينكه در روشني آن، مردم كمتر احساس
نگراني كنند. يكي از آنها به من گفت: ما تا حالا خيال مي كرديم خودمان مظلومترين
ملت ها هستيم ولي الان براي من ثابت شد كه شما ايرانيان از ما نيز مظلومتريد.

آنها از خود فلسطين اشغالي آمده بودند و به صراحت مي گفتند:
ما پيرو هيچ خط سياسي فلسطيني نيستيم چون آنها دنبال گروه گرائي و خط بازي هستند و
بي گمان وابسته به آمريكا يا شوروي مي باشند. ما فقط خط اسلام را دنبال مي كنيم.
به آنها گفتم: اكنون خط اسلام راستين را در كجا مي يابيد؟ گفتند: اين خيلي روشن
است. همان جا كه تمام ظالمان دنيا با او مي جنگند.

در هر صورت اين برادران فلسطيني خوب از ما پذيراي كردند.
ساعت قريب نه شب بود، يكي از آنها به من گفت: بيا از بالا نگاه كن و عمق جنايت آل
سعود را ببين. تا آن لحظه باور نمي كردم آن همه شهيد داده باشيم. با او به طرف
بالكن رفتم و به پائين نگاه كردم، ديدم جسدهاي بي جان روي زمين انباشته شده است و
هر جا نگاه مي كردم، خون ريخته بود، بوي باروت و گازهاي خفه كن فضا را پر كرده
بود، سكوتي رقت بار بر خيابان حكمفرما بود، در گوشه و كنار، افراد معدودي قدم مي
زدند و پلاكاردهاي پاره پاره شده را روي جسدها مي انداختند. سجاده، قمقمه آب، چادر
بانوان، عباي روحانيون، كلاه، دمپائي، كيف پول و… روي زمين افتاده بود و روبروي
ساختمان ها بيشتر به چشم مي خورد، ماشين هاي آمبولانس با سوت هاي مخصوص در آن فضاي
آرام! به سرعت رفت و آمد مي كردند. افارد پليس از محوطه دور شده بودند و بيشتر در
ساختمانهاي دولتي كمين گرفته بودند.

احساس كردم مي شود مردم را وادار به خارج شدن از ساختمان
كرد. به آنها گفتم: وضع آرام است، خارج شويد. يكي از فلسطيني ها فوراً آمده و گفت:
به انها بگو، پنج تا پنج تا بيرون بروند، يكباره همه خارج نشوند، خطرناك است، اين
سعوديها خيلي پست و وحشي هستند. من هم پيامش را به آنها رساندم. مردان و زنان
بياره اي كه راه كاروان را بلد نبودند، سردرگم ايستاده بودند، و نمي فهميدند چه
كار كنند؟ به آنها گفتم: به سوي بعثه امام برويد، در آنجا حتماً ماشينهايي فراهم
آمده است و شما را به منزلهايتان مي رسانند.

يكي از خانمها كه خيلي وحشت كرده بود، مي گفت: چه كار كنم؟
نه اينجا جرأت دارم بمانم و نه بيرون مي روم، مي ترسم اين بي شرف ها به من جسارت
كنند. من حاضرم همين جا جان بدهم ولي بدست اينها نيفتم.

راست هم مي گفت. از اين پست فطرتان بي فرهنگ، هر جنايتي
ممكن بود سر بزند. ولي در هر صورت آنها را قانع كرديم كه به سوي بعثه بروند و
بازگشت دلخراش آغاز شد.

جمعيت خيلي آرام از پله هاي تاريك ساختمان كه تنها با كبريت
روشن شده بود، به قسمت پائين و كم كم به بيرون از آن،‌ حركت كرد. من هم با آنها
راه افتادم. بقدري منظره شهيدان روي زمين افتاده دلخراش بود كه افراد بي اختيار
اشكشان جاري مي شد. راه بسته بود و تنها ماشينهاي آمبولانس در حركت بودند. بعضي از
افراد كه همراهان خود را گم كرده بودند، در جستجوي آنان، به اين سرو آن سر مي
رفتند و بر مي گشتند و باز هم دلشان قانع نمي شد، چرا كه شهيدان با پلاكاردهاي
«الله اكبر» و «لا اله الاالله» پوشيده شده بودند، ولي معلوم بود، كسي حاضر نمي
شد، آنها را پس بزند و چهره ها را بشناسد…

يكي از دوستان ميگفت: وقتي كه حادثه آغاز شد، خود را با
زحمت به يكي از كوچه هاي اطراف رساندم كه از آنجا فرار كنم. ناگهان بچه ها با سنگ
به من حمله ور شدند و چون تنها بودم نمي توانستم با آنان مقابله كنم، به ياد غربت
حضرت مسلم در كوچه هاي كوفه افتادم و گريستم. پس از لحظاتي، با سرعت از آنجا بيرون
رفتم و خود را به كنار قبرستان ابوطالب رساندم، ديدم پليس از همه طرف به مردم حمله
مي كند، توان راه رفتن را نيز از دست داده بودم، خود را به گوشه اي رساندم و
همانجا روي زمين نشستم و تسليم تقدير شدم.

يكي از روحانيون مي گفت: در آن هنگامه وحشتناك خود را به
كنار خيابان رساندم، در اثر گازهاي شليك شده نمي توانستم به هيچ يك از ساختمانهاي
اطراف پناه ببرم، ناچار در گوشه اي نشستم و عباي خود را جلوي صورتم نگه داشتم تا
شايد اثر گاز كمتر شود. ديدم هر كس ايستاد است، مورد هجوم جانيان قرار مي گيرد، از
جمعيت خواستم به كنار خيابان بيايند و روي زمين بنشينند شايد در امان باشند. اين
جلادانمزدور نه تنها به زنده ها رحم نمي كردند كه به مجروحين و مرده ها نيز رحم
نمي كردند. يك نفر روبروي ما افتاده بود و در حال بيهوشي بسر مي برد و شايد هم
شهيد شده بود. يكي از گارديها به او رسيد و با باطوم محكم به سرو صورتش كوبيد.
راستي چقدر سنگدلي و بي رحمي مي خواهد، مگر اينها انسان نيستند؟ بعد خود جواب خودم
را دادم كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «اولئك كالانعام بل هم اضل» آنان مانند
حيوانات اند بلكه از حيوانان نيز گمراهتر.

يكي ديگر نقل مي كرد: آمبولانس بعثه، حامل مجروحين بود و
آنها را به سوي بيمارستان مي برد، در راه به آمبولانس حمله كردد و شيشه هايش را
شكستند و هنگامي كه نزديك بيمارستان توقف كرد، يكي از مزدوران با گلوله، مغز
راننده را متلاشي كردو او را به شهادت رساند.

ديگري مي گفت: يكي از روحانيون را ديدم كه داشت پليس را
نصيحت مي كرد و به آنها مي گفت: به زنان رحم كنيد، و آنان را نزنيد. گويا اين سخن
خوشايندشان نبود، يكي از آنها گلوله اي به پهلوي اوزد و او را درجا شهيد كرد.

پستي و دنائت آنان بحدي بود كه يكي از برادران فلسطيني به
ما مي گفت: من خود شاهد بودم كه گارديها انگشتر را از دست مردان و پول را از كيف
زنان از دنيا رفته بيرون مي آوردند.

در هر صورت به بعثه باز گشتم در حالي كه غم و اندوه بر روح
و روانم مستولي شده بود، به آنجا كه آمدم ديدم تمام چهره ها در هم فرو رفته و همه
ناراحت و نگرانند. كسي حرف نمي زند و همه در ماتم شهيدان نشسته اند. قيافه ها
غمگين و در عين حال، عصباني و خشمگين به نظر مي رسيد ولي در آن شرايط چاره اي جز
صبر و تحمل شكنجه هاي روحي و جسمي براي خدا نداشتند. و ديدم تاريخ تكرار شده است.

عمق فاجعه

فاجعه دلخراش جمعه خونين مكه،‌ فاجعه اي است به طول تاريخي
1400 سال و به عرض جغرافيايي تمام جهان اسلام و آنچه عمق فاجعه را بيشتر نشان مي
دهد، تنها كشتن و مجروح ساختن هزاران حاجي ايراني نيست چرا كه ظالمان هميشه حق
جويان را قتل عام مي كرده اند، گرچه اين جنايت هولناك در غربت بسيار دردناك و تألم
آور است ولي آنچه عمق فاجعه را تبيين مي كند، شكستن قدسيت خانه امن الهي و كشتار
مؤمنين در كنار مسجد الحرام (خانه خودشان) است،‌ همانجا كه نمي توان گنجشكي را صيد
كرد و نمي توان آرامش حشره اي را بهم زد،‌ آن هم در چنين زماني كه مسلمانان دعوت
الهي را لبيك گفته اند و براي اداي مراسم حج به خانه خدا كه خانه خودشان است روي
آورده اند.

آل سعود با دست زدن به چنين جنايتي، امنيت و آرامش را بكلي
از مسلمانان در خانه امنشان سلب كردند و تجاوز به حريم مقدس كعبه نمودند و قبله
گاه مسلمين جهان را با خون مظلومان آلوده ساختند و پس از آن با كمال وقاحت و بي
شرمي در رسانه هاي گروهيشان، ما را متهم مي كنند كه شما آشوبگران قصد منفجر ساختن
كعبه را داشتيد و مي خواستيد مسلمانان را از توجه به كعبه، به توجه به قم
برگردانيد زهي بي شرمي و در عين حال بي خردي و ناداني، من نمي دانم كدام بي سواد و
جاهلي مي تواند چنين تهمت ناروايي را بپذيرد؟! البته اين جزيي از تبليغات مسموم
آنان است و گرنه براي اينكه جنايت خود را بپوشانند و پرده اي بر آن جنايت بزنند،
در راديو و تلويزيون و روزنامه هايشان به تناقض گوئي هاي عجيب و خنده دار روي
آورده بودند، گاهي اعلام مي كردند كه ايرانيان با چاقو به مردم مكه و ديگر حاجيان
حمله كرده اند و گاهي مي گفتند ما حتي يك گلوله هم شليك نكرديم؛ تازه توقع داشتند
ما از آنها عذرخواهي كنيم! و بگوئيم: دست شما درد نكند!!

همكاري مزدوران در اين جنايت

يكي از برادران هيئت پزشكي كويت به ما مي گفت: در روز حادثه
من به اتفاق بسياري از دوستانم به راهپيمايي آمده بوديم. در بعثه پزشكي، شيفت يكي
از پزشكان مصري بود. يكي از مسئولين بعثه حج كويت در ساعت دو بعدازظهر (يعني سه
ساعت پيش از شروع برنامه راهپيمايي) به او رجوع مي كندو مي گويد: اگر امروز
مجروحيني از ايرانيان آوردند، شما حق نداريد آنها را معالجه كنيد!!! و آن پزشك
مصري پاسخ مي دهد: ما قسم خورده ايم كه هر بيماري را معالجه كنيم حتي اگر يهودي يا
دشمن ما در جنگ باشد، چه رسد به اينها كه مسلمانند وانگهي مگر امروز چه خبر است؟
او مي گويد: چيزي نيست! ولي چون ايرانيان مي خواهند راهپيمايي كنند شايد برخي از
آنها درگير شوند و زخمي گردند!!

يكي ديگر از برادران كويتي مي گفت: من با لباس رسمي خودمان
در راهپيمايي بودم. ساعت درگيري بود، يكي از افراد پليس مرا صدا زد و گفت: تو اهل
كجا هستي؟ گفتم: كويتي هستم! گفت: در اينجا چه كار مي كني؟ گفتم: از حرم برگشته
بودم مي خواستم به منزل بروم كه ديدم پليس با ايرانيان درگير شده، آمدم از نزديك
ببينم چه خبر است؟ آن فرد پليس كه از قبل تعليم داده شده بود، به من گفت: نه! پليس
با ايرانيان درگير  نشده، بلكه ايرانيان با
ساير حجاج و با اهل مكه درگير شده اند و با چاقو به جان مردم افتاده اند! و پليس
تنها براي حفظ آرامش و متفرق ساختن مردم دست به كار شده است!!! با خودم گفتم: اي
نادان! حرف تو را باور كنم يا دم خروس را؟!!

در هر صورت، قضيه نه تنها براي خود سعوديها كه براي همفكران
مزدورشان از ديگر كشورها نيز، از قبل پيش بيني شده بود و آنها را قبلاً در جريان
قضايا قرار داده بودن و حتي پاسخهاي بعدي را نيز آماده كرده بودند، شيطان بزرگ ه
منقش تعيين كننده و ادارده كننده داشته است كه در اين مقوله بحث زياد است و كافي
است تأييدهاي دولت هاي دست نشانده از اين جنايت بي سابقه آل سعود را ملاحظه كنيم.
گويا جبهه جنگي بوده است و ما در حال جنگ و ستيز با آنها بوديم و آنان نيز تنها
براي حفظ جان ساير مسلمانان كه از حرم باز مي گشتند، دخالت كردند و آشوبگران! را
متفرق ساختند و بقول خودشان حتي يك گلوله هم شليك نشد. و وقاحت را به آنجا مي
رسانند كه به مزدوران آمريكا (يعني آل سعود) مي گويند: دست شما درد نكند كه
آشوبگران را از ويران  ساختن كعبه، منع
كرديد!!

ولي در هر حال ملت ها بي گمان با ما هستند و بدون شك
مظلوميت ما را براي مردم بازگو مي كنند و تحت تأثير شايعه پراكنيها و
دروغپردازيهاي دولتهاي مزدور خود قرار نمي گيرند.

بازتاب حادثه

همانگونه كه امام در پيامشان فرمودند: اگر هزاران مبلغ مي
فرستاديم نمي توانستند حقانيت و مظلوميت ما را آنطور كه اين حادثه- در چند ساعت-
نشان داد، به اثبات برسانند. راستي هم همينطور بود و گرچه هنوز زود است كه
پيامدهاي حادثه را در دراز مدت تبيين نمائيم ولي قطعاً آينده به نفع انقلاب و
اسلام گواهي خواهد داد. شاهدان عيني كه از مليتهاي گوناگون بودند و جريانات را از
نزديك ديدند، به هيچ وجه فريب جوسازيها و دروغپردازيها و تبليغات مسموم سعوديها و
همفكرانشان را نمي خورند و در بازگشت به كشورهاي خود، ماجرا را براي دوستان و
خويشان خود بازگو مي كنند و موجي از تنفر و انزجار نسبت به اين عمل غير انساني آل
سعود در بين ملت ها پيدا مي شود،‌ ما هم چيزي جز اين نمي خواهيم.

شب دوم حادثه بود، چند تن از برادران فلسطيني كه همراه با
روحاني خود بودند، براي عرض تسليت به بعثه آمدند. گفتگوهاي جالبي با آنها داشتيم
يكي از آنان مي گفت: امروز از راديو اردن شنيديم كه: ايرانيها با فلسطينيان درگير
شدند و اين فاجعه رخ داد! ما هم براي اينكه ثابت كنيم كه اين دروغ محض است و اعلام
برائت از آنان بجوئيم و ضمناً با شما همدرد كنيم به ديدارتان آمده ايم.

ديگري مي گفت: قريب ده نفر از ما همراه با شما در راهپيمايي
شركت كردند و دو نفر از ما شهيد شدند.

يكي ديگر مي گفت: گرچه تمام رسانه هاي گروهي و وسايل
تبليغاتي جهان عليه شما هستند چون همه مزدور ابرقدرتها مي باشند و از ان طرف صداي
راديوي شما- منأسفانه- به ما (در فلسطين اشغالي) نمي رسد، با اين حال كمتر تأثيري
در ما ندارند و ما همان هدف و خطي را كه شما دنبال مي كنيد، پيروي مي نمائيم و
رهبري را جز امام خميني براي خود نمي شناسيم.

بهر حال چند روزي كه پس از اتمام اعمال حج در مكه بوديم،
همواره افراد از كشورهاي مختلف مي آمدند و اظهار همدردي مي كردند و به حاج آقاي
كروبي تسليت مي گفتند و از اعمال آل سعود اظهار انزجار و تنفر مي نمودند.

تازه از انيها كه بگذريم، باسوادهاي مكه نيز گاهي- با ترس و
لرز- با كنايه اظهار همدردي مي كردند و از پيش آمدن اين حادثه ناراحت بودند، گرچه
تبليغات بسيار زياد با فيلمهاي مونتاژ شده عربستان، عوام الناس را عليه ما- تا
اندازه اي- شورانده بود و امنيت را سلب كرده بود ولي در گوشه و كنار افراد فهميده
از اين جريان، متأثر و متألم شده بودند.

بالاتر اينكه يكي از زباندانها نقل مي كرد: در مسجدالحرام
ايستاده بودم، در نزديكي من دو نفر از پليس عربستان با هم صحبت مي كردند، يكي به
ديگر مي گفت: ايراني ها كه فقط «الله اكبر» و «مرگ بر آمريكا» مي گفتند، چرا به
آنها حمله كرديم؟! مگر تكبير گفتن، آن هم در كنار خانه خدا جرم است؟

آري! كم كم افراد خود عربستان نيز به خود خواهند آمد و از
اين فاجعه دردناك درس عبرتي خواهند گرفت و چيزي جز سيه روزي و سيه رويي براي آل
سعود، در صحنه نخواهند ماند.

و اين است معناي سخن امام كه از حاجيان خواستند با لبخند
پيروزي به وطن باز گرديد. ما در عين حال كه شهيد داديم، زجر كشيديم، مجروح بسياري
داشتيم ولي قطعاً پيروزي از آن ما است هر چند براي يزيديان خوشايند نباشد.

به اميد روزي كه مكه و مدينه از چنگال مشركين قريش بدر آيد
و مسلمانان جهان، پشت سر رهبران مذهبيشان فتح مكه را آغاز كنند:

«لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان
شاءالله آمنين محلقين رؤوسكم و مقصرين، لا تخافون،‌ فعلم نالم تعلموا فجعل من دون
ذلك فتحاً قريباً»- خداوند رؤياي پيامبرش را به حق راست گردانيد، كه قطعاً اگر خدا
بخواهد، با ايمني وارد مسجد الحرام مي شويد در حالي كه سرتراشيده يا مو كوتاه كرده
ايد و ترسي نخواهيد داشت. خدا چيزي مي داند كه شما نمي دانيد و از اين پس فتحي
نزديك خواهد بود.

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جنگ

با موشک استينگر و آتش پدافند نيروي هوائي ارتش
اسلام دو فروند هواپيماي جنگي دشمن (ميگ 21 و سوخو) در مناطق عملياتي جنوب سرنگون
شد. 17/9/66

عراق 3 واحد غيرنظامي را در باختران، خوزستان و
کردستان بمباران کرد.

شکاريهاي ايران يک فروند ميگ 25 عراقي را در
ارتفاعات غرب کشور سرنگون کردند. 21/9/66

رزمندگان اسلام در حمله به ارتفاعات حساس زبيدات،
3تيپ ارتش عراق را در هم کوبيدند در اين عمليات 1500 مزدور ارتش بعث کشته و مجروح
شدند. 30/9/66

در حمله رزمندگان نيروي زميني ارتش 30 کيلومتر از
اراضي اشغالي شمالي فکه پس از 7 سال آزاد شد. در اين عمليات 1000 تن از نيروهاي
عراقي کشته و يا زخمي شدند و 15 تن از اسرا به پشت جبهه منتقل گرديدند. 1/10/66

ايران با سرکوب 16 ضد حمله عراق، اراضي آزاد شده
فکه را تثبيت کرد. 2/10/66

تلاش هواپيماهاي عراقي براي بمباران راهپيمايان
ضداسرائيلي شهرهاي استان خوزستان و خرم‌آباد ناکام ماند. 15/10/66

هواپيماهاي عراقي 2 روستاي سنقر و کليائي را
بمباران کردند. 9/10/66

يک منطقه غيرنظامي در شهرستان تبريز مورد حمله
هواپيماهاي متجاوز عراقي قرار گرفت. 19/10/66

جهان اسلام

يک خانم آمريکائي مقيم واشنگتن حلقه ازدواج خود را
براي پيروزي رزمندگان اسلام به وسيله پست تقديم رئيس جمهور کرد.

يک شيرزن 24 ساله لبناني در نزديکي شهرک «بنت
جبيل» 3 مزدور اسرائيلي را به هلاکت رساند. 18/9/66

سربازان اسرائيلي چهارتظاهر کننده فلسطيني را بقتل
رساندند. 21/9/66

کنسولگري آمريکا در بيت المقدس مورد حمله
انقلابيون فلسطيني قرار گرفت.

مجاهدين افغاني هفته گذشته موفق شدند به زندان
ميمنه نفوذ کرده و صدها زنداني را آزاد کنند.

طي چند روز گذشته مبلغ چهارميليون ريال اهدائي
جمعي از برادران کويتي توسط يکي از علماي آن کشور تقديم قائم مقام رهبري شد.
24/9/66

قيام قهرمانه مسلمانان فلسطيني در سرزمينهاي
اشغالي از نوار غزه به «بيت المقدس» کشده شد. 26/9/66

سربازان رژيم صهيونيستي مجروحين تظاهرات اخير در
بيمارستان «شفا» را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

رژيم صهيونيستي بمنظور جلوگيري از گسترش قيام اسلامي
در سرزمينهاي اشغالي به حکومت نظامي متوسل شد.

مرکز پليس اسرائيل و کنسولگري انگليس مورد حمله
انقلابيون مسلمان فلسطيني قرار گرفت. 28/9/66

ده تن از اعضاي سازمان «الجهاد» به جرم حمله به
مراکز فساد در مصر دستگير شدند.

انقلابيون مسلمان لبنان مواضع نيروهاي رژيم
صهيونيستي در «سويدا» را به تصرف خود درآورند. 1/10/66

انقلابيون مصري انبار مهمات ناوگان ششم نيروي
دريائي آمريکا در اسکندريه را منفجر کردند. 2/10/66

با حمله وحشيانه سربازان اسرائيلي، صدها تن از
فلسطيني هاي ساکن سرزمينهاي اشغالي ديروز در خانه‌هاي خود دستگير شدند. 5/10/66

در حمله راننده مصري به جهانگردان اسرائيل در
قاهره 9تن کشته و مجروح شدند.

رئيس ستاد ارتش رژيم صهيونيستي: اسرائيل در کنترل
قيام فلسطيني ناتوان است. 8/10/66

نيروهاي نظامي اسرائيل براي سرکوب قيام فلسطيني‌ها
به حال آماده‌باش کامل درآمدند.

دانشجويان مصري و فلسطيني پرچم اسرائيل را در
دانشگاه آمريکائي قاهره به آتش کشيدند. 10/10/66

صدها تظاهرکننده مصري ديروز قرآن بدست فرياد زدند:
بيت‌المقدس اسلامي باقي مي‌ماند. 12/10/66

استخدام شيعيان در ارتش بحرين ممنوع اعلام شد.
13/10/66

سربازان اسرائيلي يک زن جوان فلسطيني را به رگبار
بستند. 14/10/66

اخبار داخلي

بهره‌برداري از پست تصويري فاکس مايل آغاز شد.

به درخواست شيخ سعيد شعبان و موافقت رئيس شوراي
عالي دفاع، 8 تن از اسراي لبناني آزاد شدند. 16/9/66

رژيم صدام 41 تن ديگر از مردم مسلمان عراق را
اخراج کرد. 19/9/66

امام امت دو نسخه از وصيت‌نامه سياسي الهي خود را
که بر حسب شرايط و ضرورتهاي زمان تغييراتي در وصيت‌نامه قبلي خود داده بودند جهت
نگهداري به مجلس خبرگان و آستان قدس رضوي تحويل دادند.

ستاد پشتيباني جنگ استان اصفهان در پي استقبال
وسيع مردم استان، تأمين هزينه 000/250 رزمنده را بعهده گرفت. 21/9/66

مردم استان گيلان هزينه تداکاراتي 000/250 رزمنده
را به مدت 3 ماه تقبل کردند. 23/9/66

سارقي که به 73 خانه در تهران دستبرد زده است با
بيش از 10 ميليون تومان اموال مسروقه دستگير شد.

صبح امروز 482 تن از اسراي عراقي، پس از آزادي به
جمهوري اسلامي ايران پناهنده شدند.

استان سمنان عنوان پيشرو در اعزام نيروهاي داوطلب
به جبهه را بدست آورد. 25/9/66

5 هزار واحد مسکوني آسب‌ديده از حملات هوائي رژيم
بعثي در همدان بازسازي شد.

فرستاده ويژه دولت شوروي وارد تهران شد.

آمريکا در خليج فارس بمنظور خنثي کردن رادارهاي
ايران هنگام حملات هوائي عراق، وارد جنگ الکترونيکي با ايران شد.

يک سوپر نفتکش سعودي مورد حمله قايق‌هاي توپدار
قرار گرفت. 28/9/66

در دومين مرحله از طرح اعزام سپاهيان چهارده معصوم‌(ع)،
اعزام سراسري ظفرآفرينان سپاه حضرت امير‌(ع) به جبهه‌هاي ايثار و شرف آغاز شد.
1/10/66

نخست وزير لايحه بودجه 878 ميليارد توماني و
برنامه‌اجرائي سال 67 را تقديم مجلس کرد. 6/10/66

پزشکان خرم‌آباد درمان رايگان خانواده‌هاي 1200
رزمنده را تا پايان جنگ تحميلي به عهده گرفتند. 7/10/66

عشاير غيور ايل قشقائي هزينه 1000 رزمنده را تأمين
کردند. 12/10/66

اخبار خارجي

هواپيماهاي عراقي اشتباها يک جزيره متعلق به رژيم
حجاز را بمباران کردند. 16/9/66

يک پايگاه شناور کويت مورد اصابت موشک قرار گرفت.
17/9/66

سران دو کشور شوروي و آمريکا معاهده مربوط به حذف
موشکهاي ميان برد و هسته‌اي در اروپارا امضا کردند.

فرانسه با فروش 12 فروند ميراژ اف-1 به عراق
موافقت کرد.

نيم ميليون تظاهر کننده در سراسر هند طي تظاهراتي
خواستار استعفاي  گاندي شدند. 19/9/66

شاه حسين: اردن، اسرائيل را به عنوان يک واقعيت
پذيرفته است. 21/9/66

يک دادگاه يمن جنوبي «علي ناصرمحمد» رئيس جمهور
مخلوع اين کشور را به مرگ محکوم کرد.

کشورهاي مرتجع عرب اولين کمک 670 ميليون دلاري خود
را در اختيار مبارک قرار دادند. 22/9/66

رژيم عراق براي تجديد ويزاي رانندگان ترک، از هر
يک از آنان باجبار 250سي‌سي خون براي مجروحين خود مي‌گيرد! 23/9/66

ريچارد مورفي: هزينه حضور نظامي آمريکا در خليج
فارس، ماهانه 15 تا 20 ميليون دلار است. 26/9/66

وليعهد عربستان در بغداد با صدام مذاکره کرد.

کاخ سفيد وحشت آمريکا را از گسترش حرکات اسلامي
مردم فلسطين اعلام کرد.

آمريکا براي جاسوسي بيشتر بنفع عراق در خليج فارس
به هواپيماهاي بدون خلبان متوسل شد. 30/9/66

بر اثر تصادم 2 کشتي در آبهاي ساحلي فيليپين حدود
1500 نفر ناپذير شدند.

اجلاس شوراي همکاري خليج‌فارس پشت دره‌هاي بسته در
رياض آغاز کرد.

طي چهارسال اخير، «سيا» 121 کنفرانس جهت بررسي در
رياض آغاز بکار کرد.

انفجار در يک انبار فرآورده‌هاي شيمائي ارتش مصر
يک هزارتن را مجروح ساخت. 1/10/66

رهبر حزب حاکم سربلانکا در کلمبوترور شد.

آمريکا و اسرائيل براي توليد موشکهاي سري به توافق
رسيدند.

انگليسيها به ناتواني ناوگان ناتو در خليج فارس
اعتراف کردند. 3/10/66

دومين انفجار در انبار مهمات ارتش يونان طي 48
ساعت گذشته خساراتي ببارآورد. 6/10/66

کنفرانس رياض با چشم‌پوشي از سرکوب فلسطينيها
خواستار اعمال فشار بيشتر بر ايران شد. 7/10/66

يک مار عظيم الجثه در «پرو» يک بچه 9 ماه را
بلعيد.

بعد از 326 روز طولاني‌ترين سفر فضائي بشر با فرود
سايوز پايان يافت.

ستوني از دود و آتش آسمان جزيره بوبيان بزرگترين
جزيره کويت را فرا گرفت.

آمريکا از شوروي خواست که با طرح تحريم تسليحاتي
ايران موافقت کند.

انفجار دو بمب محل باشگاه ملوانان آمريکائي رادر
اسپانيا در هم کوبيد. 9/10/66

متن کامل موافقتنامه ننگين ميان رژيم‌ هاي اردن و
اسرائيل که موسوم به سند لندن مي‌باشد و شيمون پر زن آن را يک پيروزي بزرگ همانند
کمپ ديويد دانست فاش شد. 12/10/66

ارزش دلار آمريکا بار ديگر در مقابل ين ژاپن سقوط
کرد و هر دلار با 45/120 ين ژاپن مبادله شد.

آمريکا به دو برابر شدن حملات عليه نفتکشها از
زمان حضور اين کشور در خليج فارس اعتراف کرد. 14/10/66

اختراعات و اکتشافات

بهره‌برداري از سيستم جديد گيرنده ماهواره‌اي نقشه‌برداري
براي نخستين بار در کشور آغاز شد. 17/9/66

الکترود سطحي دستگاه الکترود کارديوگراف توسط يک
دانشجوي مشهدي طراحي و ساخته شد. 2/10/66

توسط يک مبتکر کرجي دستگاه‌هاي ظهور فيلم و چاپ
عکس رنگي در کرج ساخته شد. 10/10/66

يک مبتکر اراکي موفق به ساخت دستگاه «دروگر
کوبنده» شد. 16/10/66

ضد انقلاب

دهها تن از منافقين از فرانسه اخراج شدند. 17/9/66

اعضاي يک باند بين‌المللي قاچاق مواد مخدر با 348
کيلوگرم ترياک در خراسان دستگير شدند. 21/9/66

اعضاي خارج کننده يک تن طلا دستگير شدند. 3/10/66

رسول فتاحي عامل بمب‌گذاري در خيابان ناصرخسرو و
ميدان فردوسي تهران و علي بابا مرادي عضو شبکه بمب‌گذاري عراق در خيابان هاشمي
تهران و سيدجمال مينوئيدر ارتباط با بمب‌گذاري در خيابان کميل تهران در محلهاي
جنايت خود اعدام شدند. 8/10/66

11 تن از اشرار مسلح و قاچاقچيان مسلح منطقه
«نمداد» کهنوج کشته و زخمي شدند. 10/10/66

توطئه ربودن يک فروند هواپيماي مسافربري در مسير
تهران- مشهد خنثي و عاملين آن دستگير شدند. 15/10/66

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تا کنون

الگوي زن
مسلمان

الگوي زن
مسلمان اين شاه است که بحسب نقل در مصاحبه با مخبر ايتاليائي گفته است«درک من از
زن آن است که او بايد فريبا باشد» اين شاه است که زنها را به فساد مي‌کشاند و آن
را عروسک مي‌خواهد بار بياورد.مذهب با اين فاجعه‌ها و دردها مخالف است نه با آزادي
زن.

3/6/57

زنها در صدر
اسلام در ميدانها مي‌رفتند، در جنگهاي اسلامي، زنها مي‌رفتند در ميدانها براي
پرستاري زخميها، زنها در محفظه بمانند؟! چه کسي چنين چيزي به شما گفته است که بايد
اين طور باشد آنها آزادند مثل مردها.

اسلام مي‌خواهد
که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را از آن چيزهائي که در جاهليت بوده نجات
داده است. آن قدر که اسلام به زن خدمت کرده است خدا مي‌داند به مرد نکرده است..

اسلام مي‌خواد
زن همان طوري که مرد همه کارهاي اساسي را مي‌کند، زن هم بکند اما نه اينکه زن يک
چيزي بشود که(آقا) دلشان مي‌خواهد که بزک کرده بيايد توي جامعه و با مردم مخلوط
بشود، با جوان ما آن طوري مخلوط بشود! اسلام مي‌خواهد جلو اينها را بگيرد. اسلام
مي‌خواهد حيثيت و احترام زن را حفظ کند، مي‌خواهد به زن شخصيت بدهد که از اين
فعليت بيرون بيايد.

18/8/57

(حضرت
زينب«س») در مقابل جباري ايستاد که اگر مردها در برابرش نفس مي‌کشيدند، همه را مي‌کشتند،
نترسيد، ـ حکومت يزيد را محکوم کرد، به يزيد فرمود تو آدم نيستي، تو انسان نيستي ـ
زن يک همچو مقامي بايد داشته باشد. زنهاي عصر ما بحمدالله شبيه به همانها هستند،
در مقابل جبار با مشت گره کرده ايستادند.

29/2/58

درود بر شما
بانوان معظم که با نصيحتهاي خودتان مي‌خواهيد که ما را به راه راست واداريد. درود
بر بانوان سراسر کشور که در اين نهضت شريف معلم مردان بودند و حالا هم به همان نحو
باقي مانده‌اند.

جامعه ما از
بعضي بانوان زمان محمدرضا و رضا برگشتند به يک بانواني که زينب گونه شدند و تابع
فاطمه(س)، آن روز تابع آرايش اروپائي بودند ـ بايد از اروپا طرح لباس بيايد ـ
امروز تابع مکتب هستند و آنچه اسلام مي‌پسندد مقبول است. و اين يک تحولي است که
بالاترين تحولات است در جامعه ما نگهداريد اين تحول را، توجه کنيد به اين که
دستهاي فاسد و قلمهاي فاسد و گفتارهاي فاسد شما را به اغفال نکشانند و شما را
برنگردانند به حال سابق.

26/12/59

اينجانب به
زنان پر افتخار ايران مباهات مي‌کنم که تحولي آن چنان درآنان پيدا شد که نقش
شيطاني بيش از 50 سال کوشش نقاشان خارجي و وابستگان بي‌شرافت آنان از شعراي هرزه
گرفته تا نويسندگان و دستگاههاي تبليغاتي مزدور را نقش بر آب نمودند و اثبات کردند
که زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهي نشده و با اين توطئه‌هاي شوم غرب و غربزدگان
آسيب نخواهند پذيرفت.

نفرت بر آن
عروسکهايي که در کاخهاي ننگين داخل و خارج به زندگاني حيواني پست دل بسته و جز به
فکر فساد انگيزي نيستند.

5/2/60

بانوان محترم
ايران ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند و جوانان صحيح و نيرومند و
دختران عفيف و متعهد به اين کشور تسليم خواهند کرد و هيچگاه نخواهند در آن راههايي
که قدرتهاي بزرگ براي تباه کردن اين کشور پيش پاي آنها گذاشته بود به آن راهها
نخواهند رفت.

3/3/60

… مقاومت و
فداکاري اين زنان بزرگ در جنگ تحميلي آن چنان اعجاب آميز است که قلم و بيان از ذکر
آن عاجز بلکه شرمسار است.

28/1/61

ما بسياري از
موفقيتهاي انقلاب را مرهون خدمتهاي بانوان مي‌دانيم.

شما بانوان
در کسب علم و تقوي کوشش کنيد که علم به هيچکس انحصار ندارد ومال همه است تا شما
بانوان در صحنه هستيد و جوان تريت مي‌کنيد اسلام به پيش مي‌رود.

23/12/63

زنها بايد در
ميدان زهد و تقوي و عفاف و تحصيل و مجاهده و دفاع از اسلام از حضرت زهرا(س) تبعيت
کنند. زنان در جمهوري اسلامي همانند همه مسائلي که براي ايران پيش آمده پيشقدم
بوده‌اند.

سنگر علم هم
يک سنگر دفاعي است. دفاع از همه فرهنگ اسلام و اين فرهنگ را بايد زنده کرد و شما
خانمها بايد در جبهه علمي و فرهنگي هم مشغول باشيد.

12/12/64

 

/

امت امام، اسطوره عشق و ايثار

ارزش
هاي اسلام و انقلاب را پاسداري كنيم (6)

امت
امام، اسطوره عشق و ايثار

حجة‌الاسلام
محمدتقي رهبر

«مردم
عزيز و شريف ايران! من فرد فرد شما را چون فرزندان عزيز خويش مي دانم و شما مي
دانيد كه من به شما عشق مي ورزم».

(امام
خميني)

يا
رب چه چشمه ايست محبت كه ما از آن

يك
قطره نوش كرده و دريا گريستيم!؟

وه!
چه اكسيري است عشق و محبت!؟

گل
واژه عشق رمز جاودانگي است.

عشق
جوهره خدائي را در سينه ها به تجلي مي آورد،

آنان
كه نام آب بقا وضع كرده اند،

شنيده
ايم كه خليل الله در آتش نمرودي به عشق خدا سرود مقاومت خواند،

و
در مناي عشق، اسماعيلش را به قربان گاه كشانيد.

خواند
ايم كه قرآن، «مودت» را كه عشق مقدس

اولياء
الله است، پاداش رسالت خوانده و بدين سان مودت و عشق را سرخيل همه فضائيل بر شمرده
است…

از
حديث عاشقان حكايت ها و افسانه ها آورده اند و قصه شمع و پروانه و نغمه ها و شيون
هاي عاشقانه و سوختن ها و ساختن ها هميشه ورد زبان ها بوده است.

بلبل
از عشق گل و پروانه در سوداي شمع

هر
يكي بسوزد به نوعي در غم جانانه اي

در
هزاران داستان ديگر عشق، ادبيات هر قوم مالامال از سرودها و چكامه ها و افسانه
هاست… .

 

در
آخرين وداع!

اما
اين بار جلوه عشق و سوز فراق را در اقيانوس به ژرفاي هستي مالامال از اندوه و ماتم
نظاره كرديم كه تلاطم امواجش تا دورترين ساحل ها رفت… اقيانوسي كه عقده اندوه
گرفته بود و جامه سياه ماتم در بر داشت و از درد مي ناليد… اقيانوسي از انسان
هاي سينه چاك كه از بي قراري، شيون كنان مي سوختند و «تسجير» درياها را در قيامت
كبري به ياد مي آوردند….

آفتاب
و ماه با حيرت و شگفتي به تماشا ايستاده بودند،

اختران
از اعماق فلك سركشيده تا ناله هاي شبگير سيه جامه گان خاكي را در هجران «روح خدا»
بنگرند.

خورشيد
پيكري از سلاله پاك بهترين فرزندان آدم صلاي رحيل مي داد و خاموشي او «تكويرشمس»
را در محشر تداعي مي نمود، ستارگان بي شمار در پيرامونش، رنگ تيره ماتم گرفته تا
يادآورد تيرگي اختران در قيامت باشند. «و اذا النجوم انكدرت».

ديگر
شهر ما نور نداشت و دل ما اميد باخته بود، روح خدا براي پرواز در ملكوت اعلي بار
سفر بسته، از مصلا به سوي بهشت زهرا و از آنجا آهنگ هم جواري زهراي مظلومه (ع)
مادرش و مادر همه مظلومان تاريخ.

در
آخرين وداع و آغازين ماتم،

او
دامن كشان مي رفت و ما مي گريستيم،

آتشي
از عشق در دلها افروخت،

و
خود از ميان شد و ما در ميان فكند.

آتشي
كه مدام، آه حسرت فراق بر التهابش مي فزايد.

ده
ميليون انسان عاشق، گرد مرقد مطهرش را با مژه جاروب كردند و با سرشك ديدگان آب
پاشيدند، و وا محمداه گفتند. و در هر نقطه از ميهن اسلامي ما وضع به همين منوال
بود و صدها ميليون مستضعفان محروم در جاي جاي جهان سر در جيب غم جانكاه فرو برده و
مويه كنان بر پدر پير و دلسوز خود زاري مي كردند… و تازه اين اول سوز و گداز
بود.

و
سرانجام «تاريخ در برابر عظمت و شكوه بزرگترين وداع يك ملت با رهبرش سر تعظيم فرود
آورد».

رسانه
هاي جهان كه از كنار غرش رعدآساي شيون عشق خميني محبوب، نم يتوانستند آسان بگذرند،
بزرگترين تشييع جنازه تاريخ از هبوط آدم تاكنون را به سراسر جهان مخابره كردند.

آسوشيتدپرس
به جهان مخابره كرد: «مردم مي گفتند: اي كاش ما مرده بوديم و تو امروز اينجا به
ديدن ما مي آمدي…»

تلويزيون
كانادا اعلام كرد: «مراسم تشييع جنازه آيت الله خميني به بزرگترين تظاهرات تاريخ
تبديل شد…»

روزنامه
«لااستامپ» چاپ ايتاليا نوشت: «مردم عزادار تهران و تمام نقاط ايران باهر وسيله
ممكن حتي پاي پياده به بهشت زهرا مي آيند و در غم از دست دادن رهبرشان اشك مي
ريزند».

السفير
روزنامه لبناني نوشت: «درياي بي كران جمعيت شركت كننده در تشييع پيكر مقدس امام
امت بيانگر ارتباط عميق ملت ايران با رهبر قهرمان و تاريخ ياش و اثرات انقلاب
اسلامي در وجدان اين امت بود».

تايمز
ژاپن تحت عنوان «يك ابر مرد» نوشت: «آيت الله خميني ايران را به قدرتي مهم در
خاورميانه تبديل كرد… امام خميني حامي تنگدستان بود و در برابر غرب و آمريكا
ايستاد…».

تلويزيون
دولتي ايتاليا گفت: «امام خميني براي مردم ايران حم صداي خدا را داشت».

دبير
كل سازمان ملل گفت: «مردم ايران رهبري بزرگ را از دست دادند و من عظمت اندوه
مسلمانان اين كشور را به خوبي درك مي كنم…».

نخست
وزير پاكستان گفت: «از شنيدن خبر رحلت امام خميني سراسر پاكستان در ماتم فرو رفت،
با رحلت ايشان مسلمين جهان رهبري شايسته را از دست دادند و به سوگ نشستند…».

يكي
از رهبران جهاد اسلامي گفت: «مصيبت ارتحال امام براي ملت فلسطين بزرگتر و سنگين تر
از همه امت اسلامي است… و …».

و
بالاخره آن مستضعف پابرهنه گفت: «امام براي دنياي پابرهنه ها خوب بود پدر ما كجا
رفت؟

بازتاب
رحلت جانسوز اميد مستضعفان و عزت بخش امت اسلامي در گفته ها و نوشته ها را جداگانه
بايد به بحث نهاد و مقاله ها و كتابها نوشت.

 

رابطه
امت و امام

سخن
فعلي ما تنها در يك نكته و آن رابطه امام با امت در يك اشاره است. چيزي كه از آغاز
نهضت تا لحظات ارتحال حامي محرومان و پدر مستضعفان مي درخشيد. و در اينجا نيز حرف
براي گفتن بسيار است و ما بر يك مطلب تاكيد مي ورزيم و آن: اهتمام امام به مردم و
ايمان و حضورشان و عشق و خدمت به آنها بود، چيزي كه بايد براي مسئولين جمهوري
اسلامي همواره به عنوان يك سنت حسنه از اسلام و رهبري هميشگي حضرت امام مدنظر باشد
تا انقلاب و نظام با همان استحكام پاي برجا باشد.

بقاي
يك نظام صالح بر سه اصل «مكتب، رهبري و مردم» مبتني است. رهبري را مكتب مي سازد و
مردم را رهبري. و اين مردمند كه بار امانت خدائي را بر دوش مي كشند و رهبري و
انديشه او را پاس مي دارند.

مردم
ما در تاريخ ويژگي خاص دارند كه به جرئت مي توان ادعا كرد: كمتر پيامبر يا وصي
پيامبري در اين سطح و بدين گستردگي، امتي ثابت و حاضر داشته، گرچه اينها همه از
بركات اسلام است و امام عزيزمان همواره بر آن تاكيد مي فرمودند اما بايد پرسيد:
اسلام چهارده قرن بر سر امت سايه افكن بود، پس چرا هرگز چنين حضور و فداكاري ديده
و شنيده نشد؟ پاسخ اين را اضافه بر رهبر شايسته امام، در خلوص و استعداد و رشد ملت
بايد جستجو كرد…

امام
در نخستين گام هاي نهضت، درست ربع قرن پيش، با كياست و درايت خاص و بينش الهي به
خوبي دريافته بودند كه بايد مردم را مخاطب قرار داد و به سراغ امت با ايمان رفت. و
چنين كردند. او مردم را آگاه يم داد و كار را به دست مردم سپرد و خود پيشاپيش آنها
حركت كرد. او هرگز به چهره ها، شخصيت ها، كاخ نشينان و مرفهان بي درد چشم اميد
نبست و بلكه از آنها همواره نفرت داشت. گرچه در فرهنگ و مسووليت دعوت، بر همگان
اتمام حجت مي شود، اما تاريخ كمتر سراغ داده كه قشرهاي حاكم و رفاه زده، سر به
فرمان پيامبران و مصلحان الهي، نهاده باشند.

از
اين رو امت واقعي پيامبران، پابرهنگان بوده اند و مخاطب آنها «ناس» كه تكيه گاهي
جز خدا نداشته اند (له الناس) اين را امام با شناخت و تعمقي كه در تاريخ رسالت و
امامت داشت به درستي دريافت و اين تجربه را به كار گرفت و بزرگترين موفقيت را
تحصيل نمود.

بودند
رهبران و مصلحاني كه حركت هاي اصلاحي را از بالا شروع كردند، بدين پندار كه اگر
آنها صالح شوند جامعه صالح خواهد شد، اين قضيه شريطيه در جاي خود درست بود، اما
تمام مشكل در صلاح طبقات حاكم و اشرافي است كه تقريبا محال مي نمايد. اين بود كه
بذر نصيحت در مرداب دل هاي قساوت زده اين تيپ و طبقه، ضايع شد و حركت ها عقيم
ماند. لذا امام روشن ضمير امت ما همچون پيامبران، آغوش پرمهر خود را براي مردم
گشود در حالي كه خشم و نفرت خود را به استقبال كفر و فساد فرستاد «اشداء علي
الكفار رحماء بينهم».

امام
بازگو كننده درد و رنج و آمال و ايده هاي الهي مردم بود. او دست پابرهنگان را به
صميميت فشرد و چون علي (ع)سفارش عامه و محتاجين و مردم بي نام و نشان و هميشه حاضر
در صحنه را به مسئولان نمود. خانه استيجاري و اساس البيت اطاق ساده امام كه از يك
قطعه فرض معمولي و يك تخت چوبي و چند كتاب و عينك و راديو كوچك تجاوز نمي كرد و
شگفتي خبرنگاران خارجي را برانگيخت، عملا ثابت كرد كه قول و فعل آن اسوه زهد و
تربيت و عدالت و رحمت، در عصر ماديت حاكم بر جهان، چگونه گره خورده است و اين را
كه مردم ما از آغاز مي دانستند، دل به امام خود سپرده بودند و هر روز بر عشق و
ارادتشان افزوده شد كه تجلي آن را در محشر ارتحال آن بزرگوار ديديم؛ همان گونه كه
در گذشته نيز در استقبال با شكوه از امام ديده بوديم…

آن
خصلت زاهدانه كه يادآور زهد مسيح (ع) محمد (ص) و علي (ع) بود، بُعد جهاني گرفت و
با فطرت ها در آميخت و شد آن چه ديديم و در آينده بازتاب آن را در تاريخ خواهيم
ديد.

و
اينها را در كنار ساير فضائل ملكوتي امام بگذاريد و بنگريد آن قطب مغناطيس عشق را
و صدها ميليون مسلمان را به دنبالش كه از سويداي قلب بدو عشق ورزيدند و در مرگش
شيون كردند كه اين نيز آغاز حياتي مجدد براي او در پهندشت گيتي است و ابعاد و رهبريش
را تا ظهور مصلح كل جهان بر كرانه تاريخ خواهد گسترد.

باري
سخن از علاقه امام به امت و عشق امت به امام بود: چيزي كه رمز جاودانگي انقلاب
اسلامي است گرچه براي اين مطلب نياز به ذكر نمونه ها نيست اما براي مثال به چند
مورد مي نگريم. «فرزندان انقلابيم … شما بدانيد كه لحظه لحظه عمر من در راه عشق
مقدس خدمت به شما مي گذرد»، «عزيزان من! شما مي دانيد كه تلاش كرده ام كه راحتي
خود را بر رضايت حق و راحتي شما مقدم ندارم»، «من شما را دوست دارم، شما برادران
من هستيد، شما فرزندان من هستيد»، «من خدا را شكر مي كنم كه خدمتگزار ملتي هستم كه
چنين تحول خدائي پيدا كرده».

«به
من خدمتگزار بگوئيد بهتر است تا اين كه رهبر بگوئيد».

و
گفته هاي بي شماري از اين قبيل…

او
از اول در خانه اش را براي مرم باز كرده بود، از كوچه هاي قم تا جماران. با همه
مشاغل و بيماري و كهولت، دوست مي داشت با مردم ديدار داشته باشد، به ويژه آنان كه
صاحبان اصلي اين انقلاب بودند و همه چيزشان را نثار انقلاب كرده بودند و امام را
پدر خود مي دانستند.

در
طول يك ربع قرن نشنيديم امام يك سفر تفريحي و استراحت داشته باشد. شب و روزش را با
خدا بود و خلق خدا و در كار خدمت به اسلام و مردم مسلمان و چاره پريشاني ها و
تثبيت نظامي كه پي افكنده بود و با ايثار و عشق و شهادت استحكام يافت… .

و
ما چه بگوئيم كه هنوز الفباي اين مكتب را مرور مي كنيم و او در ترسيم اين راه براي
ديگران همواره الگو و رهنمود و آيت و اشارت داشت.

 

عشق
و علاقه به امام

اگر
امام چون شمع سوخت تا محفل امت را روشن كند، امت نيز پروانه صفت در عشق امام از
جان عزيزتر خود بال و پري سوخته داشت. همه جا سپر بلاي اسلام شد، قبل از پيروزي و
بعد از پيروزي از آن روز كه به كوچه پس كوچه هاي قم از سراسر ايران سرازير شدند و
پيام امام را شنيند و در زير فشار و اختناق رژيم ستم شاهي به ديگران رساندند و
قافله سالار عشق را به ديگر عاشقان معرفي كردند.

آنها
كه مقصود و مطلوب خويش را در قلب طپنده امت يافتند، تبلور عشق او را همه جا با
زبان و خون به نمايش گذاشتند. از فيضيه و دانشگاه گرفته تا سنگ فرش خيابان ها و
گوشه زندانها و قرباني شدن طلاب و دانشجويان و كارگران و كشاورزان و كسبه و
بازاريان قيام پانزده خرداد كه رنگ خالص مردمي داشت و هفده شهريور و آتش كشيدن
لاله هاي روئيده از ميان توده ها كه گلواژه عشق خميني را با رنگ شقايق باز مي
گفتند، و سرانجام يوم الله بيست و دوم بهمن باز همين مردم در پي رهبر خود با سيل
خروشان عشق و خون به استقبال شهادت رفته و با قيامشان كاخ ستم را ويران كردند و
نظام اسلامي را با جان و دل تحكيم بخشيدند. آري، مردم بودند نه بالانشيناني كه
توقعشان بالاست و عملشان اندك و روز حادثه غائبند و در تقسيم غنيمت حاضر و طلبكار
و چون انقلاب به پيروزي رسيد و به جاه و منصبي دست نيافتند قهر كردند و نق زدند و
با بيگانه دمساز شدند…

اما
مردم اين گونه نبودند، نه نام و عنوان خواستند و نه امتياز و غنيمت هر چه داشتند
خالصانه دادند روز حادثه سپر بلا بودند و سربازاني گمنام و شهيداني بي نام و نشان،
واقعا خالص و مخلص و امام آنها را به خوبي شناخته بود كه مي فرمود: «اگر مردم
نبودند من و شما در تبعيد و زندان بوديم و انقلاب به جائي نمي رسيد».

مردم
در جنگ و زير بمب و موشك سنگ صبور بودند و فرياد مقاومت كشيدند و هر نهالي از آنها
شكست، نهالي ديگر به جاي آن نشاندند و ده سال جنگ و فشار و محروميت را براي خدا و
اسلام تحمل كردند و رايت افتخار پيروي از رهبري را چون قله هاي استوار بر دوش
كشيدند… مشكلات اقتصادي، توطئه هاي تبليغاتي و حتي ضعف هاي ما نتوانست در اراده
پولادين امت خللي وارد كند و نهايتا نمايش قدرت و ثبات و علاقه آنها را در تشييع و
نماز و داغ با امام بزرگوار و بدرقه او و سوز و گدازها و دردها و ناله ها ديديم و
ديديم كه ده ها هزار عاشقان آن حضرت از قم، اصفهان، شيراز و مازندران و نقاط ديگر
در هواي گرم بيابان هاي داغ را با پاي پياده طي كردند و خود را به مرقد مطهرش كه
قبله گاه عاشقان است رساندند و در آتيه نيز چنين خواهد بود و اين است مفهوم علاقه
خلل ناپذير مردم نسبت به امام، انقلاب و اسلام.

خلوص
و اخلاص اين مردم را هنگامي مي توان ارزيابي كرد كه توجه كنيم، آن هم ابزار
احساسات و سوز و گداز را در توديع و بدرقه امام نشان دادند و اين از عمق ارتباط
امت با امام فقيه و عزيز خود و آرمان هاي والايش حكايت دارد و همين است پشتوانه
همبستگي انقلاب اسلامي كه بنيانگذار بزرگ بر آن تكيه داشتند. و آن را محكم كردند و
در وصيت نامه الهي ـ سياسي خود، با خضوع هميشگي كه در برابر ملت داشتند، چنين
نوشتند:

«و
از ملت اميد دارم با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك
خدمتگزار در سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد و الله نگهدار اين ملت و مظلومان
جهان است».

اكنون
امام عزيزمان در ميان ما نيست اما انديشه هاي والاي او هست. راه او در سطح جهان
صدها ميليون رهرو دارد و عزت و افتخاري كه براي مسلمين جهان و جمهوري اسلامي ايران
و مردم اين مرزوبوم و مسئولين نظام آفريد هميشه باقي خواهد ماند. اما رسالت كنوني
مسئولين و مردم سنگين تر از گذشته است. و به حمايت مستمر و فداكاري بيشتر نياز است
و مردم نشان داده اند كه آماده فداكاري و وفاداري نسبت به اين ميراث بسيار سنگين
كه «ثقل خدا» در زمين است مي باشند. اما مسئولان امر بيش از پيش توجه فرمايند كه
خدمت به اين مردم خوب و قهرمان و باوفا و ايثارگر و حل مشكلات آنها وصيت امام است
و مسئوليت اسلامي و انقلابي و پشتوانه و ضامن بقاي انقلاب. امام در اين خصوص
فرمودند: «ما بايد تمام تلاشمان را بنمائيم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي
دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم».

به
ويژه روحانيت معظم چه در مقام مسئوليت كشوري يا هدايت و ارشاد و جماعت و جمعه
سفارشات صميمانه امام عزيز را در حمايت از عدالت اجتماعي اسلام و خدمت به مردم
مستضعف همواره منظور داشته و عملا به كار بندند كه فرمود: «البته آن چيزي كه
روحانيون نبايد هرگز از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان بدر روند
حمايت از محرومان و پابرهنه هاست چرا كه هر كسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي
اسلام عدول كرده است. ما بايد تحت هر شرائطي خود را عهده دار اين مسئوليت بزرگ
بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهي بنمائيم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم».

(29/4/67
پيام برائت)

و
در وصيت نامه الهي ـ‌ سياسي امام هميشه جاويدمان با توصيه به رعايت و حمايت از اين
ملت بزرگ و شريف چنين آمده است: «و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي نمايم
كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و
ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم ما هستند و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و
با فداكاري آنان تحقق پيدا كرد و بقائ آن نيز مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد
و خود را از مردم و مردم را از خود بدانيد….».

اميد
است همان گونه كه امام مردم را شناختند مسئولين جمهوري اسلامي براي هميشه قدر اين
ملت را بشناسند و در خدمت به آنان كوشا باشند تا نظام سرافراز و استوار بماند… .

 

 

/

رويدادها

نيروهاى امنيتى مصر 60 عضو اخوان‌المسلمين را بازداشت كردند.
شهرك نشينان صهيونيست با حمايت نظاميان اشغالگر به فلسطينىهاى بى دفاع وحشيانه يورش بردند. (16/9/)87
تظاهر كنندگان عراقى: اعتراضهاى ما همه پرسى عليه قراداد امنيتى است. (17/9/)87
پرتاب كفشهاى خبرنگار عراقى، تيتر يك رسانههاى جهان شد. سيلى مردم عراق بر گوش بوش آدمكش فرود آمد.
هنيه:محاصره غزه محبوبيت حماس را افزايش داد. (26/9/)87
تظاهرات ضد آمريكايى در حمايت از خبرنگار عراقى گسترش جهانى يافت.
اعتراف دانشكده جنگ آمريكا:حزب اللّه لبنان بهتر از هر كشور عربى با اسرائيل جنگيد.
با تعطيل شدن نانوايىها در غزه، قحطى و مرگ مردم غزه را تهديد مىكند. (30/9/)87
ورود خبرنگاران با كفش ممنوع!
طرح صلح ملا عمر را پادشاه عربستان به كرزاى داد.
منتظرالزيدى: از پرتاب كفشهايم به شيطان بزرگ پشيمان نيستم. (1/10/)87
حمايت مالى عربستان از مخالفان حزب اللّه در انتخابات پارلمانى لبنان لو رفت. (2/10/)87
كرزاى: ناتو از آدمكشها براى كشتار غيرنظاميان استفاده مىكنند.
هزاران فرانسوى اقدامات ضد اسلامى در اين كشور را محكوم كردند.
منتظر الزيدى خبرنگار عراقى:مرا با برق و سيگار شكنجه كردند. هرگز از بوش عذرخواهى نمىكنم. (3/10/)87
تظاهرات ميليونى در بغداد به حمايت از خبرنگار عراقى صورت گرفت. (4/10/)87
واكنش جهانى و منطقه‌اى به احتمال مذاكرات مستقيم سوريه و اسراييل ابراز شد.
جهاد اسلامى:اميدواريم اين اقدام سوريه موجب نقض منافع ملت فلسطين نشود.
حزب اللّه لبنان فاش كرد: برخى رژيمهاى عرب بر محاصره غزه اصرار دارند. (5/10/)87
شرط اسد براى مذاكره با تل‌آويو پايان اشغال جولان و نظارت آمريكا اعلام شد.
وزير جنگ رژيم صهيونيستى: غزه را ويران مىكنيم. (7/10/)87
حزب اللّه لبنان: مقاومت را از امام حسين(ع) آموخته‌ايم.
جهان اسلام در انتظار انتقام، روز آتش و خون در غزه سران عرب مرده‌اند؟!
تروريستها 76 نفر را در كاظمين به خاك و خون كشيدند. (8/10/)87
همبستگى بى سابقه جهانى با مردم غزه مفتى عربستان:صهيونيستها را بكشيد. (9/10/)87
سيد حسن نصراللّه خواستار قيام ملت مصر در برابر رژيم قاهره شد.
در اعتراض به همدستى قاهره با صهيونيستها در فاجعه غزه، “مبارك سرنگون باد” فرياد سراسر مردم مصر بود. (10/10/)87
روزنامه صهيونيستى جروزالم پست: خطاى جنگ 2006 را تكرار كرديم، شكست در غزه حتمى است.
وزير خارجه رژيم صهيونيستى:ما در غزه فقط به نظاميان حمله مىكنيم! (11/10/)87
لوس آنجلس تايمز: پيروز جنگ غزه حماس و ايران است.
انزجار جهانى از صهيونيستها و سران سازشكار عرب اعلام شد. وحشت مبارك از كودتا و تصفيه گسترده در ارتش مصر صورت گرفت. (12/10/)87
نيروهاى عراقى كنترل امنيتى منطقه سبز و فرودگاههاى بغداد و بصره را بر عهده گرفتند.
اولمرت: بمباران غزه، خواست سران عرب است.
سيد حسن نصراللّه: نتيجه جنگ در غزه شكست اسراييل خواهد بود. (14/10/)87
سيد حسن نصراللّه: غزه شكست نمىخورد، حتى با خيانت سران عرب.
حملات موشكى حماس به 7 شهر اسرائيل و اعتراف آمريكا و آلمان به استيصال رژيم صهيونيستى اعلام شد. (15/10/)87 اخبار داخلى
مصوبه، ره آورد دومين سفر هيئت دولت به آذربايجان شرقى است.
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى: خانه نشين كردن نيروهاى با تجربه از اشتباهات بزرگ است. (16/9/)87
وزارت نفت: زمستان امسال قطعى گار نداريم.
احمدى نژاد در ديدار رئيس جمهور اكوادور: روابط ايران و اكوادور نوپا ولى در حال گسترش مىباشد. (17/9/)87
رهبر انقلاب در پيام به كنگره عظيم حج: افق پيش روى امت اسلامى از هميشه روشنتر است. (18/9/)87
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى در خطبههاى نماز عيد قربان: برخى سران بى وجدان عرب در فاجعه غزه مقصرند.
رويانيان، ميزان سهميه بندى بنزين هيچ تغييرى نمىكند. (20/9/)87
ايران به تجهيزات منحرف كننده موشكهاى ضد تانك دست يافت. (21/9/)87
بازگشت حجاج به كشور از امروز آغاز شد. (23/9/)87
در نامه خزاعى به دبير كل سازمان ملل مطرح شد؛ ايران خواستار مداخله فورى سازمان ملل براى جلوگيرى از جنايات رژيم صهيونيستى در غزه شد. (24/9/)87
رهبر انقلاب: كار مملكت با آمدن شاه سلطان حسينها تمام است.
رهبر انقلاب در اجتماع پرشور دانشجويان دانشگاه علم و صنعت: جنبش دانشجويى بايد عدالتخواه و ضد استكبارى باشد. (25/9/)87
رهبر انقلاب: تفرقه افكنى عليه شيعه و سنى در يك مركز واحد سازماندهى مىشود. (30/9/)87
آيت اللّه هاشمى رفسنجانى: وارد كردن اعراب به موضوع هسته ايران توطئه‌اى جديد است.
رئيس مجلس در همايش ملى 30 سال انقلاب اسلامى: زمانه‌اى نيست كه با آزمون و خطا جلو برويم.
نمايشگاه دستاوردهاى 30 ساله وزارت علوم در تهران گشايش يافت.
عضو شوراى مركزى حزب مشاركت: برخى اصلاح طلبان ميرحسين موسوى را به خاتمى ترجيح مي‌دهند. (2/10/)87
نخست وزير مالزى در ايران: سرمايه گذارى در ايران را افزايش مي‌دهيم.
وزارت نفت موظف به دوگانه سوز كردن 300 هزار دستگاه خودرو شد. (3/10/)87
رئيس جمهور در اجلاس پايانى ارائه كرد. 6 پيشنهاد ايران روى ميز وزيران اكو درتهران قرار گرفت. (4/10/)87
دانشجويان بسيجى در حمايت از آزادى خبرنگار عراقى، آدمك بوش را كفش باران كردند.
پرداخت نقدى يارانهها منتفى شد. (5/10/)87
احمدى نژاد: شجاعت و مقاومت ملت ايران ثمره عاشوراست.
مشكل اصلى آمريكا از زبان جان بولتون: ايرانىها مثل ما دنيا طلب نيستند، بازدارندگى بى معنى است.
رئيس مجلس شوراى اسلامى: طرح تحوّل اقتصادى دولت بايد اصلاح شود. (7/10/)87
موسوى خويينىها: اصلاح طلبان ديدگاههاى مير حسين را قبول ندارند.
وزير نيرو: ايران نيروگاه خورشيدى ساخت.
رسيدگى به 84 پرونده ميلياردى در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادى انجام شد. (8/10/)87
حكم تاريخى رهبر انقلاب براى مقابله با كافران حربى: هر كس در دفاع از مردم غزه كشته شود شهيد است.
روحانى مجاهد، آيت اللّه جمى به لقاء اللّه پيوست. (9/10/)87
رئيس جمهور، لايحه تحوّل اقتصادى را امروز به مجلس تقديم مىكند. (10/10/)87
مجلس يك فوريت لايحه هدفمند كردن يارانهها را تصويب كرد.
دانشجويان: براى شهادت آماده‌ايم ما را به غزه اعزام كنيد. (11/10/)87
خروش سراسرى ملت ايران در دفاع از مردم غزه سرداده شد. (14/10/)87
ادامه تحصن دانشجويان در فرودگاهها براى اعزام به غزه برقرار است.
اخبار خارجى
جزئيات جلسه محرمانه ملك عبداللّه و
شيمون پرز در نيويورك فاش شد. جلسه موسوم به كنفرانس اديان كه چند هفته قبل در نيويورك برگزار شد در حقيقت چيزى جز نوعى پوشش براى برگزارى نشست محرمانه ميان مقامات سعودى و رژيم غاصب صهيونيستى نبوده است. (17/9/)87
شوراى امنيت براى بررسى فاجعه بمبئى تشكيل جلسه داد.
شورشهاى خيابانى عليه عملكرد پليس، سراسر يونان را فرا گرفت. (20/9/)87
تازهترين اعتراف كاخ سفيد، رايس: اشغال عراق خطاى استراتژيك بوش بود.
اكثر مردم آلمان هولوكاست را ساختگى مي‌دانند. (21/9/)87
تايمز: منابع مالى طالبان را غرب تأمين مىكند.
بحران مالى، غرب را آماده انفجار كرد. آشوبهاى خيابانى، آمريكا و 20 كشور اروپايى را فرا گرفت. (23/9/)87
ليبى پس از 40 سال صاحب قانون اساسى شد. (24/9/)87
كارتر: اسرائيل به روند صلح در منطقه پايبند نيست. (25/9/)87
تحقير بوش در عراق بازتاب جهانى داشت. الجزيره: لنگه كفش خبرنگار عراقى به بوش نخورد، امّا همه سفر او را تحت تأثير قرار داد. (26/9/)87رايس: تنها راه تغيير رژيم ايران حمايت از
جامعه مدنى و نيروهاى دموكراسى خواه است. (1/10/)87
رژيم صهيونيستى از فروش سيستم موشكى اس ـ 300 روسيه به ايران ابراز نگرانى شديد كرد.
تشديد جنگ نرم با آغاز دولت اوباما، بودجه 700 ميليون دلارى آمريكا براى كودتاى رسانه‌اى در كشورهاى مستقل ارائه شد. (3/10/)87
نظاميان پاكستان و هند به حال آماده باش كامل درآمدند.
بشار اسد احتمال مذاكره مستقيم با تل آويو را بعيد ندانست. (4/10/)87
لس آنجلس تايمز: محاكمه بوش كافى نيست، ساختار بايد عوض شد. (5/10/)87
تحليلگر روسى: سال 2009 شاهد جنگ داخلى در آمريكا خواهيم بود. (11/10/)87

/

اسراف و تبذير

اسراف و تبذير
حجةالاسلام و المسلمين محمد تقى رهبر
آفت اقتصاد و معيشت‏
جهان هستى برپايه عدل استوار است، آسمانها و زمين را ميزان و ترازى است كه اگر نظم و قاعده آن برهم خورد نظام هستى در هم خواهد ريخت. قرآن كريم با اشاره به اين مطلب مى‏فرمايد: «والسماء رفعها و وضع الميزان» خداوند آسمان را برافراشت و ميزان نهاد.
تفسير اين آيه كريمه كه اشاره به يك راز بزرگ كيهانى دارد موضوع اصلى اين مقال نيست. در برخى روايات آمده است: «بالعدل قامت السماوات و الارض» آسمان و زمين بر پايه عدل استوار است. بدين ترتيب عدل و ميزان نه فقط در حيات فردى و اجتماعى انسان مطرح است بلكه در گستره خلقت از ذره تا كهكشان جارى، ملكول‏ها و اتمها نيز از اين قاعده مستثنى نيستند اگر ملكول‏ها و اتمها نظم خود را از دست بدهند موجود وابسته به آنها نيز سامانه خود را از دست مى‏دهد و ماهيت آن موجود تغيير مى‏كند. به انسان و حيات فردى و اجتماعى او مى‏نگريم. انسان نيز مشمول همين قانون است و بلكه نظم و قانون در وجود او ابعاد پيچيده‏ترى دارد. هم از بُعد فيزيكى و مادى و هم از بعد معنوى و روانى. همانگونه كه جسم انسان در سايه قاعده قانون و نظم و عدل ادامه حيات مى‏دهد اگر هر يك از ارگانيزم بدن مثل گردش خون، ضربان قلب و ساير عوامل حياتى دستخوش بى نظمى يا به عبارت ديگر بى عدالتى شود بدن از حال عادى خارج شده و دچار فشار خون يا افت فشار مى‏گردد كه هر كدام از اينها نوعى نابسامانى در بدن است و اگر از حد و مرز بگذرد موجب مرگ خواهد بود. در بعد روحى و معنوى نيز مطلب به همين قرار است اگر مغز آدمى دستخوش بى نظمى شود و تعادل آن مختل گردد به كج فهمى و جنون و نابسامانى روانى مى‏انجامد كه اين همان خروج از عدل است. اوصاف و افعال و غرائز و فعل و انفعالات ديگر درونى انسان نيز مشمول همين قاعده است. لذا علماى اخلاق عدل را به عنوان يك عامل تنظيم كننده و حاكم بر تفكر و تعقل و شهوت و غضب دانسته و اصول چهارگانه اخلاق، حكمت، عفت، شجاعت، عدالت از اينجا نشأت مى‏گيرد كه شرح هر يك از اينها را بايد در كتب اخلاق مخصوص فلسفه اخلاق جستجو كرد.
آنچه در اين مقال موضوع سخن است عدل در معيشت و حاكميت نظم است كه از آن به اقتصاد تعبير مى‏شود. جالب اين است كه اقتصاد از ماده قصد است و قصد يعنى ميانه روى و پرهيز از افراط و تفريط. از اين رو در منابع اسلامى قصد و اقتصاد به معنى مديريت صحيح معيشت يعنى درست بدست آوردن و درست خرج كردن آمده است و به معنى فراگيرتر ميانه روى در همه امور كه همان راه عدل و اعتدال كه سيره برگزيدگان خدا است. امير مؤمنان(ع) در وصف پيامبر اكرم مى‏فرمايد: «سيرته القصد و سنّته الرشد»(نهج البلاغه، خطبه 94) سيره پيغمبر ميانه روى بود و سنّت او هدايتگرى و نيز در وصف آنحضرت مى‏فرمايد: «و هدى الى الرشد و امر بالقصد»(همان، خطبه 195) به سوى كمال هدايت كرد و به ميانه روى و اعتدال فرمان داد. در مقابل آن راه گمراهان را روى برگردانى از عدل و راه ميانه و صراط مستقيم دانسته و در نامه‏اى به معاويه مى‏نويسد: «و عدلت بهم عن القصد»(نامه 32) و مردم را از راه راست منحرف كرده و به گمراهى كشاندى.
موارد متعددى از اين قبيل در سخن امام على و ديگر ائمّه زياد است بطور خلاصه واژه قصد و اقتصاد با مفهوم كلىّ همان ميانه روى كه در همه امور توصيه شده. در باب معيشت و مال و خرج و دخل نيز اقتصاد واژه‏اى است كه در روايات به كار آمده از جمله على عليه السلام مى‏فرمايد: «ما عال من اقتصد»(كلمات قصار، 140) كسى كه اعتدال و ميانه‏روى پيشه كند تهيدست و نيازمند نخواهد شد.
در روايت از عدل در معيشت به تعبير «تقدير المعيشة» تعبير شده كه به معناى اندازه‏گيرى و حفظ حدود يعنى اعتدال در خرج و دخل است كه يكى از اصول اوليّه در تنظيم زندگى است. اگر انسانها به قدر درآمد خود خرج كنند چه در زندگى فردى يا خانوادگى يا اجتماعى، وضع دولت و بيت المال دستخوش بى نظمى و نابسامانى نخواهد شد. بخش عمده مشكل معيشت بد خرج كردن است و گرنه خداوند براى معيشت انسان همه چيز در زمين قرار داده و از آسمان نيز فرو مى‏فرستد كه اگر به درستى استخراج و استحصال شود و بدرستى توزيع گردد و بنحواحسن مديريت شود از فقر و بيچارگى در جهان اثرى نخواهد ماند .
مشكل بشر همواره اين بوده كه عدّه‏اى زياده طلب به ناحق روزى انسان‏ها را به تاراج برده و با حرص و ولع به جانب خود كشيده‏اند و فقر و رنج و بيمارى را بر ديگران تحميل كرده‏اند.
اميرالمؤمنين(ع) كه خود تراز عدل و داد است اين مطلب را به صراحت بيان نموده است. «ان اللّه سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الابما متع به غنى و اللّه تعالى سائلهم عن ذالك»(همان، قصار 328).
خداوند سبحان در ثروت اغنياء روزى فقيران را قرار داده است پس فقيرى گرسنه نمى‏ماند مگر اينكه توانگرى روزى او را برده است و خداوند متعال از آنها بازخواست آن را خواهد كرد. عدالت اجتماعى اينست كه همه انسان‏ها از ثروت اين دنيا برخوردار شوند، از زمين و آب كه سرچشمه همه خيرات است تا انفال و منابع ارضى و محصولات آن كه اگر حق هر كس داده شود و زياده طلبان در پى تضييع حق ديگران نباشند و مالداران سهم مقرر و مشروع نيازمندان را بدهند، واژه فقر از قاموس زندگى بشر برچيده خواهد شد. و در همين راستا و به منظور درك مشكل نيازمندان، خداوند حاكمان را موظف نموده از ولخرجى و زياده روى و تجمل و رفاه بپرهيزند تا همه مشكل طبقات ضعيف جامعه را درك كنند و هم جامعه فقير با ديدن ساده زيستى حاكمان دستخوش رنج و حسرت وبى اعتبارى نگردند.
اميرالمؤمنين(ع) كه شيوه حكومتش براى همه حاكمان مسلمان سند و سرمشق است در اين‏باره مى‏فرمايد: «ان اللّه فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّغ بالفقير فقره.» (همان قصار 209) خداوند بر رهبران عدالت واجب نموده كه خود را با ضعفاى مردم همسان سازند براى آنكه فقر و تهى دستى بر فقيران دشوار نيايد و سر به عصيان برندارند. اين را اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به كسى گفت كه زندگى ساده و فقيرانه از آن حضرت را ديد و آن را ملاك قرار داد كه من نيز مى‏خواهم چنين باشم و حضرت يادآور شدند كه اين براى همگان ميسور و حتى لازم نيست و همينكه ديگران از اسراف كارى و حرامخورى بپرهيزند مى‏توانند از رفاه در معيشت برخوردار باشند. پيام سخن امام اين است كه زمامداران اسلام مانند طبقات پائين جامعه بايد زندگى كنند، مشكل آنها را درك كنند و براى نيازمندان عقده آفرين نباشند. بارى سخن از اين مقوله را به فرصتى ديگر محول مى‏كنيم و بالأخره آنچه در اين مقال مد نظر است. بحث از رعايت اعتدال و پرهيز از اسراف و تبذير يا تقطير است. تقطير يعنى كم خرج كردن كه بخل و خساست است، اسراف و تبذير يعنى هدر دادن مال چه مال شخصى و چه اموال عمومى كه هر دو مذموم است با اين تفاوت كه اموال عمومى دولتى مظلمه و پاسخگويى دارد و تبعات آن سنگين‏تر از هدر دادن مال شخص است. هر چند اسراف همه جا ناپسند است و قرآن كريم از آن نهى فرموده: «كلوا واشربوا و لاتسرفوا» و تبذير و هدر دادن مال را عمل شيطانى دانسته است: «انّ المبذرين كانوا اخوان الشياطين»(سوره اسرا، آيه 26).
ايران اسرافكارترين‏
مى‏توان گفت: اسراف زياده روى در خوردن و آشاميدن و مصارف ديگر زندگى است. و تبذير هدر دادن مال و بى مورد خرج كردن كه ايندو در اموال شخصى و عمومى مصداق دارد.تبذير در اموال شخصى مانند دور ريختن مال با مصارف نامناسب مانند سيگار و مشابه آن و دور ريختن نان و هدر دادن آب، مواد سوختى چون بنزين و… كه متأسفانه امروز بصورت يك فرهنگ درآمده است. در اموال دولتى چون هدر دادن بيت المال و بيهوده خرج كردن سرمايه‏هاى ملى از بودجه دولتى رائج شده است.
ايران اسرافكارترين كشورها
گفته مى‏شود ايران اسرافكارترين كشورهاى دنيا و يا يكى از اسرافكارترين آنهاست.
مثلاً: در مصرف آب و هدر دادن آن تا آنجا كه آب آشاميدنى كه براى وزارت نيرو به قيمت گزاف فراهم مى‏شود به ارزانترين وجه هدر داده مى‏شود در كار بنائى و ساخت و ساز تا شستشوى اتومبيل و حيات منزل و پياده روهاى خيابان‏ها كه جا دارد براى موارد پر مصرف قيمت آب به صورت پلكانى بيش از اين افزايش يابد.
در مصرف برق كه معمولاً در خانه‏ها و ادارات و خيابانها يله و رها است و برخى مغازه‏هاى لوستر فروشى صدها لامپ روشن مى‏گذارند با اين حال ما از كمبود برق و وارد كردن آن از خارج صحبت مى‏كنيم و زيان دهى وزارت نيرو، كه بايد تمهيدى انديشيده شود مصرف برق مهار شود و نرخ آن براى موارد پرمصرف به صورت پلكانى افزايش يابد و ادارات نيز به طور جد پيگير مصرف معقول برق در ساختمان‏هاى دولتى باشند و مديران مسؤول نظارت كنند و از لامپ‏هاى كم مصرف استفاده كنند متأسفانه در مصارف ادارى ما هيچگاه دغدغه مصرف وجود نداشته! اينجانب در كشور چين ديدم ادارات از كمترين مصرف و استفاده از لامپ استفاده مى‏كنند و ايام نوروز كه هوا هنوز سرد بود شوفاژ ادارات و مؤسسات دولتى را خاموش كرده‏اند، آن وقت در كشورما شوفاژها كار مى‏كنند و پنجره باز گذاشته مى‏شود! در يك گزارش آمده كه مصرف برق در كشور ما سه برابر استاندارد جهانى است.
در مصرف نان و مواد غذائى گران قيمت در رستوران‏ها و هتل‏ها و ميهمانيها و خانه‏ها آنقدر اسراف و تبذير ديده مى‏شود و نعمت خداوند دور ريخته مى‏شود كه مايه تعجب است. نان به قيمت تقريباً رايگان داده مى‏شود و صدها ميلياردها در هر سال نان خشك و كپك زده دور ريز و به گاودارى‏ها سرازير مى‏گردد. كه جا دارد قيمت نان تعديل شود به گونه‏اى كه مردم قدر نان را بدانند و از اسراف و تبذير خوددارى كنند.
در موارد ديگر مانند تلفن ثابت و سيّار نيز وضع به همين گونه است گفته مى‏شود ايرانيان پانزده برابر فرانسوى‏ها از تلفن همراه استفاده مى‏كنند هر كودكى يك تلفن همراه در خيابان بدست دارد و به حرف زدن مشغول است و هزينه پرداخت پول آن پدر خانواده را به عصبانيت كشانده است… و چنين است تلفن منزل‏ها و صحبت‏هاى دور و دراز بعضى افراد و فرزندان خانواده كه داستان شنيدنى دارد.
جاى آن دارد كه رسانه‏ها آموزش دهند و فرهنگ سازى كنند و مردم يك قدرى به خود آيند و از مصرف بى‏رويه پرهيز كنند آنگاه بر سر وجه پرداختى در خانه‏ها جنگ و نزاع به راه نيفتد و از كمبودها سخن گفته نشود… و چنين است مصرف بنزين كه از خارج به قيمت 580 تومان وارد مى‏شود و به قيمت ارزان داده مى‏شود و مشكل مهم ترافيك .
از اين موارد كه بگذريم به مصرف سيگار مى‏رسيم كه با همه تبليغات و مرگ و ميرهاى ناشى از سرطان سينه و غيره ناشى از سيگار اين ماده سمّى همچنان در رگها و ريه‏هاى انسان‏ها بويژه جوانان و بعضاً زنان جريان دارد و اينها حتى به خود رحم نمى‏كنند و از دود و دخان فاصله بگيرند! گزارش‏ها نشان مى‏دهد كه هر روز بيش از سه ميليارد تومان پول را اينان بابت دود سيگار هوا مى‏كنند، اين رقم سالانه به ارقام نجومى مى‏رسد از سيگارهاى داخلى و خارجى و بيشتر آمريكايى كه از كشور خود به خارج صادر مى‏كنند و براى جهان سومى‏ها مى‏فروشند و ما ورود آن را مجاز كرده‏ايم، آنگاه روى پاكت سيگار مى‏نويسيم، سرطان زا است!! اين تناقضات چه توجيهى دارد؟!
به هر حال روى موضوع الگوى مصرف اصلاً كار نشده و از يك طرف از كسر بودجه مشكل كمى حقوق حرف مى‏زنيم اما براى مصرف، فرهنگ سازى نمى‏كنيم!! رسانه‏هاى ما به جاى همه چيز همه‏اش فيلم و سريال داخلى و خارجى پخش مى‏كنند اما براى مردم از اين رسانه ملى درس زندگى نمى‏دهند. در اين باره سخن بسيار است كه به مناسبتى ديگر موكول مى‏كنيم. اين جمله قرآنى را بار ديگر مرور كنيم: «اسرافكاران برادران شيطان‏اند» و مراقب باشيم ما از ياران شيطان نباشيم و نعمت‏هاى خدا دادى را ضايع نكنيم و از اسراف و تبذير كه عملى حرام است به حكم شرع و به حكم عقل بپرهيزيم و رسانه‏هاى ما بويژه صدا و سيما به رسالت خود در اين زمينه بينديشند كه اين بخشى از وظيفه آنهاست. خداوند گوش شنوا دهد.

/

سخنان معصومان حديث تقوى

سخنان معصومين‏ احاديث تقوى‏ امام جواد عليه‏السلام: 1- «أَرْبَعُ خِصال تَعَيَّنَ الْمَرْءَ عَلَى الْعَمَلِ: أَلصِّحَّةُ وَ الْغِنى وَ الْعِلْمُ وَ التَّوْفيقُ» (احمد دهقان، چهل مجلس، هزار حديث، ص 344،ش‏7) چهار چيز موجب يارى انسان بر انجام كار مى‏شود: سلامتى، ثروت، دانش و توفيق الهى. 2- «ثَلاثٌ يَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ تَعالى:كَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ، وَلينُ الْجانِبِ، وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ وَ ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ لَمْ يَنْدَمْ: تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشْوَرَةِ وَ التَّوَكُلِّ عَلَى اللّهِ عِنْدَ الْعَزْمِ». (فصول المهمة، ص 289 – 291) سه چيز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مى‏رساند: 1- زيادى استغفار، 2- نرم خو بودن، 3- زيادى صدقه. و سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشيمان نشود: 1- ترك نمودن عجله، 2- مشورت كردن، 3- به هنگام تصميم، توكّل بر خدا نمودن. 3- «وَلكِنَّ الَّذِى يَطهُرُ اللّهُ بِهِ الاَرضَ مِن اَهلِ الكُفرِ وَ اَلجُحُودِ وَ يَملأها قِسطاً وَ عَدلاً هُو الَّذى يُخفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنهُم شَخصُهُ، وَ يَحرُمُ عَلَيهِم تَسميته وَ هُو سمّى رَسُولِ اللّهِ وَ كنّيه، وَ هُوَ الَّذِى تَطوى لَهُ الاَرضُ و يَذِلّ له كُلُّ صَعبٍ، يَجتَمِعُ اِلَيهِ مِن اصحابِهِ عِدَّةُ اَهلِ بَدرٍ،..» (احمد طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 148) ولى آن كسى كه زمين به وسيله او از كفر و كافر پيشه‏گان، پاك و پر از عدل و داد مى‏شود،كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده است، و چهره‏اش از مردم پنهان، و بردن نام او حرام، او هم نام و هم كنيه با پيامبر(ص) مى‏باشد، او كسى است كه زمين در اختيار اوست، و هر سختى براى او آسان مى‏شود، و ياران او كه به تعداد اصحاب بدر سيصد و سيزده نفرند، از دورترين نقطه‏هاى زمين گردهم مى‏آيند، چنان كه خداوند مى‏فرمايد: «هر كجا كه باشيد خداوند شما را جمع مى‏كند؛ زيرا خداوند بر همه چيز توان دارد»، آن‏گاه كه اين تعداد از افراد با اخلاص گردهم آمدند، خداوند فرمانش را آشكار مى‏كند، وقتى كه نيروى او به حدّ ده هزار نفر رسيد آن‏گاه، قائم علناً قيام مى‏كند و به نابودى و قتل دشمنان خدا مى‏پردازد تا آنجا كه خداوند راضى شود. عبدالعظيم حسنى مى‏گويد: عرض كردم آقاى من! چگونه آن حضرت مى‏فهمد كه خداوند راضى شده است؟ فرمود: «يُلقى فِى قَلبِهِ الرَّحمَةَ فَاِذا دَخَل المَدِينة اَخرَجَ اللات و العُزّى فَاَحرَقَهُما» رحمت را بر قلب او القاء مى‏كند، وقتى وارد مدينه شد، «لات و عزّى» را از خاك بيرون آورده آتش مى‏زند.» 4- «…وَ اِنّ مالَكَ مِن عَمَلِك اَحسَنتَ فِيه، فَاَحسِن اِلى اِخوانِك وَ اعلَم اَنَّ اللّهَ عَزّ و جَلّ سألكَ مِن مَثاقِيل الذّرِّ و الخَردَل». (بحارالانوار، ج 50، ص 86) به راستى آنچه از رفتارت براى تو ماندگار است احسان تو است، سپس با برادر دينى خود نيكى كن و بدان خداوند از سنگينى اعمال به اندازه ذرّات و دانه خردل نيز خواهد پرسيد. 5 – «اِيّاكَ وَ مُصاحَبةُ الشَّرِيرِ، فَاِنَّه كَالسَّيفِ المَسلُولِ يَحسُنُ مَنظَرُهُ وَ يَقبَحُ آثارُهُ» (منتهى الآمال، ج 2، ص 228) از دوستى و همراهى با افراد بد و شرير، به شدت پرهيز كنيد، چرا كه (چنين افرادى) به شمشير برهنه مانند، كه ظاهر زيبا، و آثار زشت و زننده دارد. 6- «كفى بالمرء خيانةً اَن يكُونَ اَمِيناً لِلخَوَنَةِ». (امالى شيخ مفيد، ص 329، روايت 13) در خيانت و نادرستى انسان همين بس كه امين (مورد اعتماد) خيانتكاران باشد. 7- «مَن عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتهُ». (منتهى الآمال، ج 2، ص 231 – 230) هر كس بر زمان (و روزگار) خشم گيرد، خشمش طولانى خواهد شد. 8 – «كَيفَ يَضِيعُ مَنِ اللّهِ تَعالى كافِلُه وَ كَيفَ يَنجُو مَنِ اللّهِ تَعالى طالِبُهُ وَ مَنِ انقَطَعَ اِلى غَيرِ اللّهِ وَكّلهُ اللّهُ اِلَيهِ.». (مستنبط القطره، ج 2، ص 334) چگونه به خود واگذارده مى‏شود كسى كه خدا را كفيل قرار داده است؟ و چگونه نجات مى‏يابد كسى كه خداوند در صدد (انتقام) اوست؟ كسى كه به غير خدا اعتماد كند، خداوند او را به خودش وا مى‏گذارد. 9- «العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغنى، و الصبر زينة البلاء، و التواضع زينة الحسب، و الفصاحة زينة الكلام، والحفظ زينة الرواية، خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُالْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْ دَبِ زينَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُالكرمِ، و ترك المنّ زينة المعروف، والْخُشُوعُ زينَةُالصلوةِ، وَ تَرْكُ مالايُعْنى زينَةُالْوَرَعِ». (فصول المهمة، ص 291 – 289) پاكدامنى زينت فقر، شكر زينت توانگرى، شكيبايى زينت بلا، فروتنى زينت شأن و بزرگى، گويايى زينت سخن، نگهدارى و ضبط دقيق زينت روايت، تواضع زينت دانش، ادب زينت خرد، گشاده‏رويى زينت كرم و بخشندگى، منّت ننهادن زينت احسان و نيكى، توجّه و حضور قلب زينت نماز، ترك كارهاى بيهوده زينت تقوا و پرهيزكارى است. 10- «حسب المرء من كمال المروة أن لايلقى احداً بما يكره». (شبلنجى، نورالابصار، ص 181 – 180) كمال مروت آن است كه انسان با هيچ كس چنان رفتار نكند كه براى خود نمى‏پسندد. 11- «نعمة لاتشكر كسيّئة لاتغفر». (موسوعة كلمات الامام الجواد(ع)، ص 241) نعمتى كه از آن شكرگزارى نشود، همچون گناهى است كه بخشيده نشود. 12- «توسّد الصّبر و أعتنق الفقر و ارفض الشّهوات و خالف الهوى و اعلم انّك لن تخلو من عين اللّه فانظر كيف تكون». (تحف العقول، ص 455) صبر را بالش كن، و فقر را در آغوش گير، و شهوات را ترك كن، وبا هواى نفس مخالفت كن و بدان كه از ديده خدا پنهان نيستى، پس بنگر كه چگونه‏اى. 13- «من استغنى باللّه افتقر الناس اليه و من اتقى اللّه أحبّه الناس». (شبلنجى، نورالابصار، ص 245 ؛ فصول المهمة، ص 271) كسى كه با توكل به خدا روى نياز از مردم بگرداند، مردم به او نيازمند مى‏شوند و كسى كه تقوا پيشه سازد، محبوب مردمان خواهد شد.

/

شان نزول آيات

هدايت در قرآن

آيت الله جوادي آملي

قرآن چه وقت نازل شده است؟

آخرين بحثي که در اين امر اول مطرح است، بحث نزول قرآن است
که قرآن چه وقت نازل شده است؟

در سوره «دخان» مي فرمايد: «اِنّا اَنْزَلْنٰاهُ في
لَيْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ اِنّا کُنّٰا مُنْذِريْنَ فيهٰا يُقْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ
حَکيْمٍ» ما قرآن را در شب مبارکي نازل کرديم تا مردم را از عذاب قيامت بترسانيم.
در آن شب هر امر با حکمتي تفريق و مشخص مي گردد.

(سوره دخان، آيه 3ـ
2)

در سوره «قدر» آن شب مبارک را روشن مي کند: « اِنّا
اَنْزَلْنٰاهُ في لَيْلَةٍ الْقَدْرِ» ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. و بدين
ترتيب معلوم مي شود که آن شب مبارک همان شب قدر است.

در سوره ي بقره نيز شب قدر مشخص مي گردد که در ماه رمضان
است. «شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذي اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ» [1]
ماه رمضان، آن ماهي است که در آن قرآن فرستاده شد.

«قدر» به معني محاسبه و اندازه گيري است، بنابراين شب نزول
قرآن شب تفصيل، تفريق و اندازه گيري است که در ماه رمضان است و لذا در روايت از
اين ماه به «ربيع القرآن» ياد شده است و ماه رمضان به خاطر نزول قرآن اهميت پيدا
کرده است، نه به واسطه روزه، زيرا قرآن هزاران برکت و حکم با خود آورده که روزه
يکي از‌ آنها است.

در اين جا اين سوال مطرح مي شود که طبق بعضي آيات و شواهد
قطعي از سنت و تاريخ، قرآن طي بيست و سه سال رسالت رسول اکرم صلي الله عليه و آله
و سلم به تدريج نازل شد. بنابراين چگونه آيات فوق بر نزول کل قرآن در يک شب در ماه
رمضان دلالت دارد؟

مثلا در سوره فرقان مي فرمايد: «وَ قٰالَ الَّذينَ
کَفَرُوْا لَوْ لٰا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرآنُ جُمْلَةً وٰاحِدَةً، کَذٰلِکَ
لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتّلْنٰاهُ تَرْتيلاً»[2]
کافران گفتند چرا قرآن يکباره بر وي نازل نشده و براي اينکه ما قلب تو را آرام
کنيم، آن را طبق روش و ترتيبي مشخص و معين فرستاديم و بر تو تلاوت کرديم.

 

نزول تدريجي و نزول دفعي

اگر ضمير «انزلناه» را به معني بعضي از آيات برگردانيم و
بگوئيم: قسمتي از قرآن در شب قدر نازل شده است. اولا شب قدر هم در رديف ديگر اوقاتي
قرار مي گيرد که آيات ديگر در آن اوقات نازل شده و براي اين شب فضيلت و امتيازي به
حساب نمي آيد و ثانيا در سوره ي «دخان» قبلا   
«حٰم وَ الْکِتٰابِ الْمُبينِ» آمده و سخن از کل قرآن است و ضمير به آن بر
مي گردد و نيز با ظاهر «اِِنّا اَنْزَلْنٰاهُ في لَيْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» و «شَهْرُ
رَمَضٰانَ الَّذي اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ» سازگار نمي باشد و نمي توان گفت که
منظور نزول بعض قرآن است با اينکه اکثريت قريب به اتفاق آن در غير ماه رمضان نازل
شده است.

لذا مفسرين براي پاسخ به اين اشکال گفته اند: قرآن دو گونه
نزول دارد.

1ـ نزول تدريجي که به آن تنزيل گفته مي شود.

2ـ نزول دفعي و يکباره که آن را انزال مي گويند.

بنابراين آنجا که سخن از نزول قرآن در ماه رمضان است به
لفظ و يا از ماده ي «انزال» آمده است مانند: «اِنّا اَنْزَلْنٰاهُ في لَيْلَةٍ
الْقَدْرِ» ــ «اِنّا اَنْزَلْنٰاهُ في لَيْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» ــ «شَهْرُ
رَمَضٰانَ الَّذي اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ» و آنجا که سخن از نزول تدريجي است به
«تنزيل» تعبير شده است.

و از نظر ادبي فرق ميان انزال و تنزيل که از باب افعال و
تفعيل اند، همين نزول دفعي و تدريجي است.

در اينجا اين سوال پيش مي آيد که اگر تمام قرآن در شب قدر
بر پيغمبر نازل شده است، چرا پيامبر (ص) هنگام برخورد با حادثه و مسئله اي جديد
صبر مي کردند تا دستور و حکم آن نازل گردد؟ مثلا در سوره ي «مجادله» آمده است:
«قَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّتي تُجٰادِلُکَ في زَوْجِهٰا وَ تَشْتَکي اِلَي
اللهِ و اللهُ يَسْمَعُ تَحٰآوُرَکُمٰا اِنَّ اللهَ سَمِيْعٌ بَصِيْرٌ»[3]
اي پيامبر! به تحقيق خداوند سخن آن زن را که درباره ي شوهرش با تو مجادله مي کند و
شکايت خود را به خدا مي برد، شنيد و گفتگوهاي شما را مي شنود و همانا خداوند شنوا
و بينا است.

در اين آيه مي بينيم براي مشکلي که براي زن و شوهري پيش
آمده جوابي مطرح شده است و نيز در موارد ديگري از قبيل جنگ، صلح و غيره که سوال
تازه اي مي کردند، حکم تازه اي نازل مي شد.

پاسخ اين سوال در آيه 114 سوره طه آمده است؛ در آنجا مي
فرمايد: «وَ لٰآ تَعْجَلْ بِالْقُرآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضيٰ اِلَيْکَ
وَحْيُهُ» قبل از اينکه وحي تمام شود (و فرشته وحي آن را بر تو تلاوت کند) تو ــ
اي پيامبرــ در خواندن و تلاوت کردن آن عجله مکن. يعني قبل از اينکه آن را به
مرحله تکميل برسانيم، در تلاوت آن عجله نکن.

از اين آيه معلوم مي شود که حضرت تمام آيه هاي قرآن را مي
دانسته و از حفظ بوده است، و چون گاهي قبل از تمام شدن وحي، بقيه آيه را مي
خواندند و از اين آيه نيز معلوم مي شود که قرآن دو بار نازل شده است که يک نزول
دفعي بوده يعني تمام آيات در يک جا نازل شده است و يک بار ديگر نزول تدريجي که به
مناسبت ها نازل مي شده است مانند آيه ي اول سوره ي مجادله که ذکر شد.

بنابراين، مضمون آيه که حضرت را نهي مي کند از اينکه تمام
آن را بخواند، بهترين دليل است بر اينکه حضرت همه ي آيه را قبل از تمام شدن وحي
(در يک مناسبت مخصوص) مي دانسته است.

 

شأن نزول

مطلب ديگري که در بحث نزول قرآن مطرح‌ است، شأن نزول مي
باشد.

شأن نزول چه نقشي در فهم معاني قرآن و تفسير آيات قرآن
کريم دارد؟

درموردي که شأن نزول آيه اي بيان مي شود، آيا شأن نزول
مختص به همان آيه است و نمي شود آن را بر غير آن آيه تطبيق کرد يا شأن نزول جز
بيان مصداقي از مصاديق نخواهد بود و توجه به شان نزول در آشنا شدن به معناي آيه
کمک مي کند؟ و در حقيقت شان نزول نسبت به آيه يا سوره اي، تنها راهنما است نه
اينکه آيه يا سوره مخصوص به مورد نزول باشد و مصداق خارجي ديگري بر آن تطبيق نکند؟
آيا اين معاني و عناوين در همان مصداق خاص (شان نزول) استعمال مي شود يا در معاني
کلي استعمال شده و بر آن مورد خاص تطبيق مي شود؟

در اين زمينه روايتي را مرحوم فيض از امام باقر سلام الله
عليه نقل مي کند که فرمود:

«الْقُرآنُ نُزِّلَ أَثلٰآثاً: ثُلُثٌ فِيْنٰا وَ في
أَحِبّٰائنا وَ ثُلُثٌ في أَعْدٰائِنٰا وَ عَدُوِّ مَنْ کٰانَ قَبْلنا وَ ثُلُثٌ
سُنَّةٌ وَ مَثَلٌ» قرآن سه قسمت نازل شده: يک سوم آن درباره ي ما و دوستانمان و
يک سوم درباره ي دشمنان ما و دشمنان انبيا و اولياي قبل از ما و يک سوم هم احکام و
مثل است.

با اين تقسيم حضرت، معلوم مي شود که مجموع محتواي قرآني به
سه قسمت تقسيم مي شود: يک قسمت درباره ي انبياء و ائمه و اوليا و يک قسمت درباره ي
دشمنان آنها و دشمنان انبيا و اولياي گذشته و سومين قسمت عبارت است از بيان احکام
و سنتهاي الهي و امثال.[4]

 

شأن نزول، نقش تعييني ندارد

آن چه در اين جا مطرح است، دنباله ي اين روايت مي باشد که
حضرت فرمود:

«وَ لَوْ أَنَّ الْآيَةَ اِذٰا نَزَلَتْ في قَوْمٍ ثُمَّ
مٰاتَ أُولٰئِکَ الْقَوْم، مٰاتَتِ الْآيَةُ لَما بَقِيَ مِنَ الْقُرآن شَيْءٌ»

و اگر آيه اي که درباره ي قومي نازل شد و آن قوم از بين
رفتند، آيه هم از بين برود، از قرآن چيزي باقي نمي ماند.

بنابراين، اگر آيه اي از آيات قرآن درباره ي قومي از اقوام
گذشته نازل شد و آن قوم منقرض شده و از بين رفتند، اگر آيه مختص به مورد نزول باشد
و شان نزول آيات، نقش تعييني و حصر داشته باشد وقتي آن قوم از بين رفتند، آيه هم
از بين مي رود و تنها در حد يک تلاوت و وجود لفظي باقي مي ماند. ولي چنين نيست
زيرا:

آيه اي که در يک زمينه اي نازل شد، از باب تطبيق يک اصل
کلي است در يک مورد نه از باب اختصاص يک امر به امر ديگر. پس اگر يک کلي را بر يک
مورد تطبيق کردند يا در مورد خاص حکم کلي صادر شده است آن مورد نزول، مصداقي از
مصاديق اين اصل کلي است، پس با رفتن و منتفي شدن مورد نزول، هيچ تغييري در محتواي
کلي آيه پيدا نمي شود و آيه از حجيت نمي افتد زيرا اگر چنين باشد از قرآن چيزي
باقي نمي ماند براي اينکه بيشتر اينها در مورد احکامي است که وارد شده و نياز مردم
را مي رسانده و اين احکام تغييرپذير نيست.

 

به عنوان مثال:

دو جريان در يکي از صحنه هاي جنگ پيامبر و مسلمانان با
کفار پيش آمد: يک جريان مربوط به گروهي بود که تعهد کرده وفادار باشند ولي نقض عهد
کردند و از صحنه کارزار گريختند و جريان ديگر مربوط به گروهي است که تعهد کردند
وفادار باشند و بر اين عهد و پيمان خود باقي ماندند و دَين خود را ادا کردند. اين
دو جريان بود که در اين زمينه، آياتي از سوره احزاب به آن اختصاص دارد و در اين دو
مورد نازل شده است:

جريان اول:

«وَ لَقَدْ کٰانُوا عٰاهَدُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ لٰا
يُوَلُّوْنَ الْأَدْبٰارَ وَ کٰانَ عَهْدُ اللهِ مَسْئُولاً * قُلْ لَنْ
يَنْفَعَکُمُ الْفِرٰارِ اِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ اِذاً لٰا
تُمَتّعُوْنَ اِلّا قَلِيْلاً»[5].

همانا اين گروه از قبل با خدا پيمان بستند که صحنه جنگ را
ترک نکنند و نگريزند. و پيمان الهي مسئوليت دارد (يعني اگر کسي با خدا عهد و پيمان
بست، مسئول است و بايد آن پيمان را حفظ کند و به آن وفادار باشد). در ادامه ي آيه،
خداوند به پيامبرش خطاب مي کند که اي پيامبر به اينها که فرار کردند و به عهد خود
وفادار نماندند بگو: اگر از مردن فرار مي کنيد، هيچ فايده اي براي شما ندارد ــ
زيرا در هر صورت، دير يا زود مرگتان فرا رسد ــ و آن گاه جز اندکي و چند روزي از
لذت دنيا، برخوردار نخواهيد بود. کيست که بتواند شما را از عذاب الهي بترساند اگر
خداوند براي شما سوئي اراده کرده باشد يا اگر رحمتي اراده کرده باشد و اينان
(پيمان شکنان) هيچ يار و ياوري نخواهند داشت.

آن گاه مي فرمايد: آنها که توطئه مي کردند و نقشه مي
کشيدند ــ نه خود در جبهه شرکت مي کردند و نه مي گذاشتند برادرانشان شرکت کنند ــ
و به برادران خود مي گفتند: به طرف ما بيائيد ــ و در جنگ شرکت نکنيد ــ خداوند
آنها را مي شناسد.

 

جريان دوم:

«مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجٰالٌ صَدَقُوْا مٰا عٰاهَدُوا
اللهَ عَلَيْهِ، فَمِنْهُمْ مَنْ قَضٰي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ
مٰا بَّدلُوْا تَبْدِيْلاً»[6].

از مؤمنين، رادمرداني هستند که بر پيمان خود با خداوند
پايدار ماندند، پس برخي از آنان دين خود را ادا کرده و برخي انتظار مي کشند ــ که
دين خود را ادا کنند ــ و اينان از عهد خود دست بر نداشته و نقض عهد نکردند.

اين جريان دوم مربوط است به آن گروه از مؤمنين که با خدا
عهد بستند و پابرجا ماندند و در صحنه ي جنگ شرکت کردند و از کارزار نگريختند، پس
عده اي از آنان دين خود را به اسلام ادا کرده، به شهادت رسيدند و عده اي هم
منتظرند نوبتشان برسد، تا دين خود را ادا کنند نه آنها که به عهد خود وفا کردند،
پشيمان شدند و نه اينها که منتظر شهادتند، دست از انتظار کشيدن بر مي دارند و
پشيمان مي شوند.

اين دو قسمت از آيات سوره احزاب که درباره ي دو گروه و دو
جريان نازل شده و هر دو گروه از بين رفته اند (عده اي به شهادت رسيدند و عده اي
هلاک شدند) ولي با رفتن آن مردم محتواي آيه هيچ گاه از بين نمي رود گرچه مورد از
بين رفته ولي اصل کلي باقي است.

بنابراين شان نزول جز بيان مصداق، نقش ديگري ندارد، نه در
حد تفسير و تعيين است و نه موجب اختصاص.

 

مصاديق انحصاري

ولي بعضي از آيات هست که مصداقشان منحصر به فرد است، يعني
فردي غير از آن ندارد مانند آيه: «اِنَّمٰا وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُوْلُهُ وَ
الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُوْنَ الصَّلٰوةَ وَ يُؤْتُوْنَ الزَّکٰوةَ وَ
هُمْ رٰاکِعُوْنَ»[7].

گرچه اين آيه به صيغه جمع آمده و هم ماده و هم هيئت کلمات
در معاني اصلي خود استعمال شده اند ولي در خارج جز يک فرد، مصداق ديگري ندارد.
يعني کسي که در حال رکوع به فقير صدقه داده است در آن زمان جز اميرالمؤمنين علي
عليه السلام ديگري نبوده است.

در هر صورت، شان نزول نقش تخصيص دهنده در آيه ندارد و
اصالت و دوام آيه به از بين رفتن مصداق از بين نمي رود، گرچه توجه به شان نزول هر
آيه و سوره در رسيدن به محتواي آنها از نقش موثري برخوردار است.

امام باقر عليه السلام در ادامه ي آن حديث که نقل شد مي
فرمايد: «و لکن القرآن يجري أوّله علي آخره ما دامت السموات و الأرض و لکلّ قوم
آية يتلونها هم منها من خير أو شر»[8].

ولي سراسر قرآن يک حقيقت است که از آغاز تا پايانش به هم
ارتباط دارد تا نظام وجود هست و تا آسمان ها و زمين برپا است و هر قومي آيه اي را
تلاوت مي کنند، مي بينند شامل حالشان مي شود. آن گاه محمد بن مسلم از امام باقر
عليه السلام نقل مي کند که امام باقر فرمود: «يا محمد! اذا سمعت الله تعالي ذکرا
احداً من هذه الأمة بخير فنحن هم و اذا سمعت الله تعالي ذکر قوماً بسوء ممّن مضي
فهم عدوّنا».

اي محمد بن مسلم! اگر شنيدي خداوند يکي از افراد اين امت
را به خوبي ياد کرده، بدان که مقصود ما هستيم و اگر شنيدي خداوند تبارک و تعالي در
آيه اي، قومي را در گذشته به بدي و سوء ياد کرده، بدان که منظور دشمنان ما است.
يعني هر جاي قرآن که ديدي سخن از فضيلت و خوبي است، ما و هم فکران و پيروان ما را
شامل مي شود و هر جا ديدي سخن از تغيير و توبيخ و سرزنش کفار و بد انديشان گذشته
است، منظور دشمنان و مخالفان ما است چه آن ها اکنون موجود باشند يا بعد از اين
بيايند ولي اصل کلي شامل همه ي آنها مي شود. پس قرآن کريم مفيد اصول کليه است و
تطبيقش بر مصاديق، موجب حصر آن قانون کلي نخواهد بود.

 



2ـ سوره
بقره/185.

/

بهداشت دندان

دکتر بهمن نوابی

چگونه دندانهای کودکمان را سالم نگاه داریم؟

علم دندانپزشکی ثابت کرده که دندانها مثل سایر اعضاء بدن می
توانندتاپایان عمر بما خدمت کنند. ودندان ضرورتا نباید اولین عضو بدن باشد که ما
آنرا دورمی اندازیم ، اما چگونه این عضو رابهتر نگه داریم؟ آیا فقط بامسواک زدن که
آنرا هم بخوبی انجام نمی دهیم می توان سلامت دندان راتامین کرد؟ وتازه این مسواک
زدن هم وقتی شروع می شود که تجربۀ تلخی ازنزدن آن داشته ایم وپوسیدگی دربسیاری
ازدندانها شروع شده است . علم می گوید که بایددندان راازروز تولدش ، یعنی روزی که دردهان
جوانه می زند تمیز کرد وازآنچه به سلامتی آن لطمه می زند هم اجتناب کنیم.

خوشبختانه جذب فلوراید توسط جوانه دندان قبل ازرویش آن وبعد
ازرویش دندان درمقابل پوسیدگی سبب مقاومت بیشتر می شود، امااین کافی نیست وباید
بخصوص به هردندان درچند سال اول رویش آن خوب رسید که اگر دراین چند سال سالم
بماند. درسالهای بعد استعداد پوسیدگی کمتری خواهد داشت. باوجود این بسیاری
ازدندانهای کودکان متاسفانه درماههای بعد ازجوانه زدن بعلت کثرت استفاده ازمواد
پوسیدگی زا حتی قبل ازاینکه رویش کامل پیدا کند خراب می شود. کمبود کلسیم ـ کمبود
ویتامین ویامسائل ارث وژنتیک نیست که دندانهای اطفال راخراب می کند ودادن ویتامین
وکلسیم هم بعد ازرویش دندان برای جلوگیری ازپوسیدگی نه تنها فایده ای ندارد بلکه
بعلت موادقندی که بخصوص دراین شربت ها موجود است ومیزان آنها به صدبرابر مقدار
ویتامین می رسد بیشتر دندان طفل راخراب می کند.

آنچه مادران باید بدانند این است که باید دندانهای اطفال
راازبدو رویش تمیز کنند، منتهی باپارچه تنظیف (گاز) که درمقداری آب نیمگرم
ویااحتمالا (آب ونمک) خیس شده است واین پارچه رابرروی سطوح تمامی دندانهای طفل
بخصوص هنگام خوابیدن بمالند. باهرگریۀ کودک انواع قند آب ونبات داغ رابه گلوی
اوسرازیر نکنند وشیشه شیر رابعنوان اینکه کودک راباآن بخواب رود دردهان کودک
نگذارند (درموقع خواب می توان فقط ازیک شیشه آب جوشیده نیمگرم استفاده کرد) .

ماندن شیر دردهان کودک درموقع خواب که بزاق طفل کاهش یافته
وهمین طور حرکات لب وزبان کم شده است می تواند روی دندانها بچسبد وبه کمک
میکروبهائی که دردهان هرفرد می تواند باشد تخمیر شده ایجاد اسید نماید ودندان کودک
راتخریب نماید واین مسئله دردندانهای شیری آنقدر سریع است که درعرض چند هفته تمامی
دندانهای پیشین ونیش کودک راتخریب می نماید. بعلت نازک بودن ضخامت مینا وعاج
اوبزرگ بودن حجم مغز دندان بسرعت این تخریب به عصب رسیده ودندان عفونی می شود
وعاقبت این دندان باوجود بسیاری تلاش های احتمالی بعدی کشیده شده است . سایر موادی
که ما به عنوان تقویت کننده می شناسیم هم می تواند به دندانهای طفل آسیب بزند، مثل
آب میوه های مختلف که چون نیاز به جویدن ندارند قندهای آن براحتی برروی دندان رسوب
می کنند واین مسئله بخصوص درآب سیب مشهودتر است .

درجنگ جهانی دوم بعلت جیره بندی شکر ، میزان پوسیدگی دندانی
بسیار کاهش یافت . گروهی دیگر فکر می کنند که کاکائو آنقدر ضد پوسیدگی است که
باهرمیزان قند مخلوط شود قادراست جلو زیان قند رابگیرد . وراستی اگرشیرکاکائوهای
چندسال پیش آنهمه پوسیدگی ایجاد نمی کرد باورکردنی بودکه شکلات های امروزی دندان
راخراب نکند . بعضی ازوالدین فکر می کنند که شکلات وآدامس اگر خارجی باشد دندان
راتخریب نمی کنند ومثلا حاوی موادضد پوسیدگی است . بهتراست برای مبارزه باپوسیدگی
میزان قند مصرفی وهم چنین شیرینی مصرفی راطوری کاهش داد که کودک جزدرمهمانی
ازشیرینی استفاده نکند. پول توجیبی اکثر کودکان ماصرف خرید لواشک ، نان قندی ،
بیسکویت، آدامس، شکلات وبستنی می شودواین مسئله علاوه براینکه میل طفل رابه صرف
غذاهای مفید که درخانه تهیه می شود ازبین می برد ، برای سلامتی آنها بسیار مضر است
ودرمدرسه می توان یک ساندویچ ، نان وپنیربه کودک داد که ضد پوسیدگی هم هست. منشأ
دادن این همه قند به کودک این است که مادران فکر می کنند برای سلامتی کودک شکر
ضروری است وبهترین کربوهیدراتی است که طفل بااشتها مصرف می کند درحالی که همین نان
وسیب زمینی می تواند نیازاورا برطرف کند. غفلتا گروهی دیگر عسل وخرما وکشمش رابعلت
طبیعی بودن مضر برای دندان نمی دانند .

درمورد مسواک زدن هم باید گفت که مسواک زدنی صحیح است که
دندانها راکاملا تمیز کند وحتما روش خاصی ندارد. هرروشی که بتواند بهترمجموعه
سازمان یافته قند ومیکروب «پلاک»رابردارد همان روش ایده آل است.

وحتما نباید مسواک خارجی باشد بلکه بسیاری ازمسواک های وطنی
هم اگر موهای نایلونی متوسط واندازه کوچک داشته باشند موثراست، حتی خمیر دندانها
هم فرق چندانی باهم ندارند . البته خمیر دندان فلوراید داربهتر است واین به آن
معنی نیست که مثلا برای یافتن خمیر دندان خاصی وقت زیادی صرف کنیم ودرصورت نیافتن
، مسواک زدن راهم فراموش کنیم . نقش خمیردندان مثل نقش صابون است که اگر نبود
بازما دستهایمان رامی شوئیم .

مسواک زدن اگر قبل ازخواب وصبح ها قبل ویابعد ازصبحانه باشد
بهترین زمان است . به تمیز کردن دندانها ومسواک زدن دراسلام نیزاهمیت زیاد داده
شده ، بطوریکه درهر کتاب الطهارتی می توان به چند صفحه حدیث درباب مسواک زدن
برخورد.

چون پوسیدگی درمراحل اولیه بادرد توام نیست ، توجه بیمار
راجلب نمی کند وبهتر است که جهت این تشخیص حداقل سالی یکبار به دندانپزشک مراجعه
کند که می تواند درمراکز بهداشتی ودرمانگاه ها ویا حتی درمدارس باچند وسیله بسیار ساده
صورت گیرد . درخاتمه چند نکتۀ دیگر رامختصرا متذکر می شویم :

1ـ خوردن شیرینی همراه باغذاهای سه گانه اگر بعنوان دسر
نباشد وبعد ازآن لقمه ای که احتیاج بجویدن داشته باشد مصرف شود کمتر پوسیدگی زاست
وبخصوص شیرینی بین دو وعده غذا، ده صبح ویا عصرها بسیارمضراست.

2ـ استفاده روزانه ازیک لیوان چای که به اندازه نیاز روزانه
ما حاوی فلوراید است برای پیشگیری ازپوسیدگی مناسب است.

3 ـ هرقدرشیرینی زودتر ازگلوپائین رود ومواد فسفات داروچربی
هم اگر همراه آن باشد کمتر دندان راتخریب می نماید.

4ـ تعداد دفعات مصرف شیرینی ویا مدت زمان تماس بادندان که
درآدامس خیلی زیاد است بیشتر دندان راخراب می کند ویکجا خوردن مقداری شیرینی
ازاینکه به دفعات تقسیم شده ومصرف شود کمتر پوسیدگی زاست.

5ـ غلات مانند گندم وجو چنانچه باپوست آسیا شوند کمتر ایجاد
پوسیدگی می کنند . بنابراین آرد سفید مستعد کننده دندان برای پوسیدگی است وعلاوه
براین درپوست غلات بخصوص جوموادی وجود دارد که می تواند ضد پوسیدگی عمل کند.

6ـ تنفس دهانی وخشکی دهان بهر علت که باشد می تواند عاملی
برای پوسیدگی بحساب آید.

7ـ دراطفالی که بهر علت ازهرنوع پلاک استفاده می کنند
درتمیز کردن دندان وپلاک بیشتر همت کنند.

درخاتمه اگر این مسئله برای ما جا بیفتد که مصرف تفننی وبی
رویه مواد قندی می تواند علاوه برتخریب دندانها ، عاملی برای ایجاد چاقی وفشار خون
وبیماری قند باشد وما به قند بعنوان ماده ای که مصرفش باید بااحتیاط صورت گیرد
نگاه کنیم ، بسیاری ازمشکلات پوسیدگی دندانی ماحل خواهد شد. انشاءالله

 

/

هجرت و حج ابراهيم(ع)

هجرت و حج ابراهيم(ع)

قسمت سوم

عبدالكريم بي آزار شيرازي

قال: اني مهاجرٌ الي ربي                (عنكبوت:26)

 

از شمال فاو(اور) به كوفه و كربلا تا قدس و مكه و عرفات و
تا مزدلفه و مسجد خيف در مني

يسئلونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس والحج ابراهيم(ع) در
برابر ماه

فلما رء القمر بازغاً‌ قال:

هذا ربي:

فلما افل قال:

لئن لم يهدني ربي لا كنون من القوم الضالين

و هنگامي كه ماه را شكوفا ديد گفت:

اين خداي من است!

اما هنگامي كه در تاريكي فرو رفت اظهار داشت:

اگر پروردگارم مرا راهنمايي نكند مسلماً از گروه گمراهان
خواهم بود.[1]

ابراهيم(ع) در برابر خورشيد

فلما رء الشمس بازغة قال:

هذا ربي، هذا اكبر

فلما افلت قال:

يا قوم اني بريءٌ مما تشركون

و هنگامي كه خورشيد را [در افق] شكوفا ديد گفت:

اينست پروردگار (و مربي) من؛ اين بزرگتر [از ساير خدايان] است.

اما همينكه غروب كرد گفت:

اي قوم! من از آنچه شما شريك [خدا] قرار مي دهيد بيزارم.[2]

توجه به آفريننده آسمانها و زمين

اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفاً و ما انا من
المشركين

من روي خود را خالصانه [3] متوجه
كسي كرده ام كه آسمانها و زمين را آفريده است.[4]

و من از مشركان نيستم.[5]

به سوي قربانگاه

«و قال اني ذاهب الي ربي سيهدين، رب هب لي من الصالحين،
فبشرناه بغلام حليم فلما بلغ معه السعي قال يا بني اني اري في المنام اني اذبحك
فانظر ماذا تري؟

قال: يا ابت افعل ما تؤمر ستجدني ان شاء الله من الصابرين.

فلما اسلما و تله للجبين و نادينا، ان يا ابراهيم، قد صدقت
الرءيا انا كذلك نجزي المحسنين ان هذا لهو البلاء المبين، و فديناه بذبح عظيم و
تركنا عليه في الاخرين سلام علي ابراهيم كذلك نجزي المحسنين انه من عبادنا
المؤمنين و بشرناه باسحق نبياً من الصالحين»

حضرت ابراهيم(ع) به هنگام مهاجرت از سرزمين شرك و بت پرستان
به سوي خدا و سرزمنيهاي مقدسي كه خانه خدا در آنها قرار داشت از خداوند خواست كه
به او فرزند صالح و شايسته اي عطا فرمايد تا راه طولاني او را در اين مهاجرت ادامه
دهد:

–        
رب هب لي من الصالحين (پروردگار! فرزندي از صالحين به من موهبت فرما) خداوند
او را به نوجواني حليم و بردبار بشارت داد (فبشرناه بغلام حليم).

اين نوجوان همان اسماعيل بود كه خداوند در ديگر آيات وي را
از صالحين و صابرين و صديق خوانده است[6] وقتي
به سن بلوغ و جواني مي رسد و عصاي دست پدر مي گردد و معاون وي در امور زندگي مي
شود و با پدر به سعي و عبادت مي پردازد، خداوند در خواب به حضرت ابراهيم(ع) فرمان
مي دهد كه فرزندش را در راه خدا قرباني كند. و اين خواب براي دومين و سومين بار
تكرار مي شود.

گفته مي شود ابتدا در شب «ترويه» (شب 9 ذي الحجه) اين خواب
را ديد و سپس در شب عرفه و شب عيد قربان اين خواب تكرار شد[7] و چون
يكي از راههاي ارسال پيام الهي به پيامبران از طريق خواب بود تكرار خواب جاي ترديد
باقي نگذاشت كه اين فرمان، دستور خدا است.

حضرت ابراهيم به بهترين وجهي جريان خواب را با فرزندش در
ميان مي گذارد:

–        
فرزندم [چند شب است كه] در خواب مي بينم كه تو را ذبح مي كنم بنگر چه مي بيني؟

اسماعيل كه همگام با پدر در راه خدا سعي و ايثار و صبر و
تسليم داشت اظهار داشت:

–        
اي پدر هر چه زودتر مأموريتت را اجرا كن كه انشاءالله مرا از صابران خواهي
يافت.

و آنگاه هر دو پدر و پسر به سوي كوه ثبير در شمال مكه
رهسپار شدند. تا به تل يعني ارتفاع مشرف بر مسجد مني رسيدند[8] پدر
پيشاني فرزندش را بر صخره ها نهاد تا چشمش به چشم فرزندش نيفتد و عواطف شديد پدري
مانع اجراي فرمان الهي نگردد. «فلما اسلما و تله للجبين»

و بالاخره پدر كارد را بيرون آورد و تيز كرد و بر گلوي
فرزندش گذاشت و آنرا به حركت درآورد و فشار داد اما هر چه كرد تيغ نبريد.

و چون آندو فرمان خدا را گردن نهادند و ابراهيم فرزند را
تسليم كرد و اسماعيل جان را، خداوند ابراهيم(ع) را ندا در داد:

«يا ابراهيم! قد صدقت الرؤيا، انا كذلك نجزي المحسنين»

اي ابراهيم به درستي كه راست كردي خوابي كه ديده بودي، و
مأموريتت را انجام دادي و ما اين چنين نيكوكاران را[كه تسليم فرمان ما هستند و
حاضرند در راه ما از جان خود و عزيزترين فرزند خود بگذرند] پاداش مي دهيم.

آن توكل تو خليلانه ترا                             تا
نبرد تيغت اسماعيل را

البته اين يك آزمايش مهم و آشكاري بود كه ايندو دوست الهي به
بهترين وجه از عهده آن برآمدند و چقدر گران است براي پدري كه يك عمر از داشتن
فرزند محروم بوده و از خدا فرزند صالحي خواسته و اكنون كه پس از يك عمر انتظار
صاحب فرزند صالح گشته و اين فرزند به سن جواني و شكوفايي رسيده و يار و ياور و
عصاي دست پدر در اين سنين پيري شده، اكنون در راه دوست اينچنين او را قرباني كند.
همچنين چقدر مهم است براي جواني، كه بر روي آنهمه هوي و هوس و آمال و آرزو پا
بگذارد و حاضر شود با پاي خود به قربانگاه برود و جان خود را تسليم خدا كند.

تكرار آزمون ابراهيم و اسماعيل از بني اسرائيل و بني اسمعيل

خداوند همين امتحاني را كه از ابراهيم و اسماعيل بعمل آورد:
در مورد دو ذريه آنها يعني بني اسرائيل و بني اسمعيل نيز تكرار كرد وقتي حضرت
موسي(ع) بني اسرائيل را از مصر به سرزمين موعود مهاجرت داد، آنها را در دروازه
سرزمين موعود در بوته امتحان قرار داد و از آنها خواست كه به جهاد با طاغوتيان آن
سرزمين برخيزند و با ياري خداوند آن سرزمين را كه به حضرت ابراهيم وعده داده بود،
بدست آورند، اما آنها كه به وعده خدا ايمان نداشتند و جان خود را بيشتر از خدا
دوست مي داشتند، از رفتن به جنگ امتناع ورزيدند و به موسي گفتند:  اذهب انت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون (تو و
پروردگارت به راه افتيد و با آنان نبرد كنيد، ما همين جا نشسته ايم)[9]

و چون خداوند چهل سال آنها را از سرزمين موعود محروم ساخت[10]بنا
به نقل تورات سفر اعداد 14:4: «بامدادان به سر كوه آمدن و گفتند اينك ما حاضرين كه
به جنگ برويم (و جان خود را در راه خدا قرباني كنيم اما ديگر خداوند از آنا
نپذيرفت) موسي گفت: برويد كه خداوند در ميان شما نيست و شكست خواهيد خورد.»

خداوند همين آزمون را در حديبيه- نزديك سرزمين مكه- از بني
اسمعيل يعني مسلمانان نيز بعمل آورد. پيامبر اكرم(ص) همچون حضرت ابراهيم(ع) به
دنبال خوابي كه مي بيند همراه با 1400 تن از افراد با ايمان و از خود گذشته به سوي
مكه حركت مي كنند و چون به حديبيه در نزديكي مكه مي رسند، آن افراد از صميم قلب با
پيامبر بيعت مي كنند و با خدا پيمان مي بندند كه جان خود را در راه خدا تسليم كنند
و به پيامبر(ص) مي گويند:

«ما بر خلاف بني اسرائيل مي گوئيم اي پيامبر! تو و
پروردگارت برويد و با اهالي مشرك مكه بجنگيد و ما هم تا آخرين نفس با شما خواهيم
بود.»[11]

و خداوند در برابر اين قرباني و ايثار صادقانه هم سكينه و
آرامش خود را بر آنان مي فرستد و هم پيروزي قريب الوقوع و فتح سرزمين مكه و
سرزمنيهايي كه خداوند به ذريه صالح حضرت ابراهيم(ع) وعده داده بود.

«لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجدالحرام
انشاءالله آمنين محلقين رؤسكم و مقصرين لا تخافون فعلم مالم تعلموا فجعل من دون
ذلك فتحاً‌ قريباً»

خداوند رؤياي پيامبر خود را تحقق بخشيد كه اگر بخواهد حتماً
به ايمني به مسجدالحرام در خواهدي آمد در آن حال كه سرتراشيده و مو سترده ايد و
هراسي نداريد، خدا چيزي دانست كه شما نمي دانستيد و پيش از اين فتحي نزديك مقدر
كرد.[12]

رمي شيطان

در آن هنگام كه حضرت ابراهيم(ع) بفرمان خداوند فرزندش را مي
برد تا بر فراز تل مني قرباني كند، شيطان به تلاش افتاد تا در اين آزمون بزرگ الهي
جلوي موفقيت و پيروزي خاندان ابراهيم را بگيرد. ابتدا به سراغ مادر اسماعيل مي رود
تا بوسيله احساسات مادري، پدر و پسر را از اجراي فرمان الهي باز دارد:

–        
آيا خبر داري كه ابراهيم اسماعيل را مي برد تا او را بكشد؟!

–        
دور شو اي شيطان كه ابراهيم مهربانتر از آنست كه فرزند صالح خود را بكشد.

–        
او ادعا مي كند كه دستور خداست.

–        
اگر فرمان خدا باشد، راضي و تسليم فرمان خدا هستيم.

شيطان وقتي از سوي هاجر رانده شد، به سوي فرزند آمد تا به
دردناك جلوه دادن مرگ او را از نيمه راه باز گرداند. ولي اسماعيل، با ايمان محكمي
كه داشت او را سخت از خود براند كه اين مرگ چون فرمان خداست، شهادتي شيرين و گوارا
خواهد بود رضينا بحكم الله و سلمنا لامره.

و چون شيطان از مادر و پسر رانده شد، به سوي پدر آمد تا با
القاي شك و شبهه او را از ادامه راه باز دارد:

– شنيده ام كه شيطان تو را در خواب واداشته تا دست به گناه
بزرگي زده مرتكب قتل فرزند شوي ابراهيم(ع) بدانست كه او شيطان وسوسه گر است، فرياد
بر او زد:

– دور شو اي دشمن خدا!

گفته مي شود ابراهيم بر سر راه خود به قربانگاه در سه محل
شيطان بر وي ظاهر شد، يكي به محل جمره اولي و ديگري به محل جمره وسطي و سومي به
محل جمره عقبه،‌ و ابراهيم در هر سه نقطه با پرتاب هفت سنگ او را از خود براند[13] و از
آن زمان اين رسم از جمله مناسك و اعمال واجب حج بوده مستحب است به هنگام پرتاب سنگ
به جمرات گفته شود: اللهم ادحر عني الشيطان(خداوندا شيطان را از من بران).[14]

نخستين تمنا  آرزوي
ابراهيم(ع در مني

 در وجه تسميه
سرزمين مني به مُني (آرزو و تمنا) آمده است:

وقتي حضرت ابراهيم(ع) از امتحان برآمد و بر شيطان غلبه يافت
و به تل و قله مرتفع اسلام يعني به مرحله تسليم كامل در برابر حق، رسيد، بنا به
روايات جبرئيل به او گفت:

–        
اكنون هر چه مي خواهي از پروردگارت بخواه.

ابراهيم نخست از خدا تمنا كرد كه دستور دهد به عنوان فداي
فرزندش اسماعيل قوچي را ذبح كند اين آرزو و تمناي ابراهيم برآورده شد[15] و
ناگهان قوچي توسط جبرئيل فرستاده شد، جبرئيل گفت: خداوند، سلام مي رساند، «سلام
علي ابراهيم»[16] و مي
فرمايد: اين قرباني را قبول كردم و اين قوچ براي فديه فرستادم.

و خداوند با دادن خير و بركت به نسل گوسفندان و چهارپايان و
دستور قرباني در روز عيد قربان هر ساله ذبح عظيمي در مني بجاي ذبح اسماعيل انجام
مي گيرد «و فديناه بذبح عظيم»

تكبيرات

در روايت است كه چون حضرت ابراهيم(ع) قوچ را به فداي
اسماعيل ذبح كرد، جبرئيل تكبير گفت:

–        
الله اكبر،‌ الله اكبر…

و اسماعيل فرياد برآورد:

– لا اله الا الله، و الله اكبر!…

و حضرت ابراهيم نيز با صداي بلند گفت:

– الله اكبر و لله الحمد.

و اين همان تكبيرهايي است كه همه ساله مسلمانان در روز عيد
قربان با هم مي خوانند.[17]

درسي از قرباني ابراهيم(ع)

همانطور كه مي دانيم، بشر در طول تاريخ در اثر دور شدن از
اسلام و فرمان خدا و روي آوردن به شيطان و طاغوتها اسير خدايان گوناگون گشته و اين
خدايان همواره بني آدم را به بند اسارت و بردگي كشيده و چه بسيار انسانها كه در
راه بتها، خورشيد و ماه و ستارگان و هوي و هوسها و بناي كاخهاي ستمگران قرباني مي
شدند.

و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركاؤهم ليردوهم
و ليلبسوا عليهم دينهم و لو شاء الله ما فعلوه

و اينچنين طاغوتيان براي بسياري از مشركان قتل و قرباني
فرزندانشان را نيك جلوه داده بودند و در نتيجه فرزندان و آئينشان را به نابودي و
انحراف كشاندند و اگر خدا مي خواست مرتكب آن نمي شدند بنابراين آنان را با افترا و
دروغشان بر خدا به خودشان واگذار.[18]

حضرت ابراهيم(ع) با اعلام توحيد، بندهاي اسارت را گسست و
فرزندان آدم را از هر نوع بردگي و قرباني شدن نجات داد.

تازه جان اندر تن آدم دميد                               بنده
را باز از خداوندان خريد

داستان ذبح اسماعيل به ما مي آوزد كه در دين توحيد انسان از
قرباني شدن در پيشگاه خداوند معاف است، و بشر با در آمدن به دين توحيد واسلام و
تسليم در برابر فرمان خدا، استقلال و آزادي خود را در برابر اربابان، استعمارگران،
ستمكاران،‌ بتها و خرفات، باز مي يابد و ديگر به قربانگاه طاغوتهاي زمان نخواهد
رفت.

تجلي خدا بر ابراهيم در مسجد خيف

و بمجدك الذي تجليت به…لابراهيم (ع) خليلك من قل في مسجد
الخيف

و به آن نور مجد و عظمتت كه براي دوستت ابراهيم(ع) در مسجد
خيف تجلي كردي.[19]

خيف از نظر لغت به ارتفاعات مشرف بر سيل اطلاق مي شود و اين
مسجد از آن جهت خيف ناميده شده كه در ارتفاعات كوه مني قرار گرفته است.[20]

بنا به دعاي سمات منقول از امام باقر و امام صادق(ع) در
ارتفاعات كوه مني خداوند بر حضرت ابراهيم(ع) تجلي كرده است.

و همانطور كه بعضي از مفسرين در تفسير آيه فلما تله للجبين
ذكر كرده اند، حضرت ابراهيم بهنگام قرباني پيشاني فرزندش را بر تل و ارتفاعات كوه
مني مشرف بر مسجد مني گذاشت[21] و
اين مسجد را به مناسبت ارتفاعات مني مسجد خيف مي نامند.[22]

بر فراز همين ارتفاعات و شايد در هيمن مسجد خيف بود كه بنا
به روايات جبرئيل به ابراهيم گفت: اكنون هر چه مي خواهي از خدا تمنا كن.[23]

عيدي و عطاياي الهي به ابراهيم

انا كذلك نجزي المحسنين

ما اينچنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم

ابراهيم و اسماعيل در برابر آنهمه ايمان و ايثار، رضا و
تسليم، صداقت و راستي در راه دوستي با خدا عيدي و پاداشتهاي عظيمي از خداوند
دريافت مي دارند، پاداشي به عظمت جهان، و به وسعت طول زمان همراه با سلام و دورد خدا:

1-   
بازداشتن تيغ از بريدن گلوي اسماعيل و حيات دوباره وي «قد صدقت الرؤيا انا
كذلك نجزي المحسنين».

2-   
فرستادن ذبح عظيم فداي اسماعيل «و فيدناه بذبح عظيم».

3-   
جاودانه ساختن نام و سنت ابراهيم در امتهاي آينده «و تركنا عليه في الاخرين».

4-   
ارسال سلام و دورد بر ابراهيم و خاندانش «سلام علي ابراهيم، كلذلك نجزي
المحسنين».

5-   
بشارت به فرزندي ديگر بنام اسحق، فرزندي صالح از تبار پيامبرانش «و بشرناه
باسحق نبياً من الصالحين».

6-   
اعطاء بركت و فزوني به دودمان او و اسحاق، «و باركنا عليه و علي اسحاق»[24]
(سوره صافات: 103-105).

7-   
اعطاي مقام امامت و وراثت زمين به وي و ذريه صالحش «قال: اني جاعلك للناس
اماماً» (بقره:124).

عهد امامت با آل ابراهيم(ع)

«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال: اني جاعلك
للناس اماماً قال و من ذريتي؟ قال: لا ينال عهدي الظالمين»

و آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتي چند‌[در مال،
جان و فرزند] مورد آزمايش قرار داد و او بخوبي از عهده آزمايش برآمد و آنرا به
اتمام رساند، خداوند به او فرمود: من تو را امام، و پيشواي مردم قرار دادم.
ابراهيم گفت: از دودمان من [نيز اماماني برخواهي گزيد؟] خداوند فرمود: [آري، اگر
صالح و نيكوكار باشند كه] عهد من به ظالمين نخواهد رسيد.[25]

يكي ديگر از عطاياي بزرگ الهي به دوست خود حضرت ابراهيم به
هنگامي كه از عهده امتحان برآمد، عهد امامت و پيشوايي مردم و خلافت و وراثت
سرزمينهايي است كه به آنها مهاجرت كرده بود، از جمله سرزمين بهشت گونه كنعان، شامل
شام، لبنان،‌ فلسطين و نهر اردن،‌ ابراهيم(ع) از خداوند پرسيد:

آيا اين امامت و خلافت شامل ذريه من نيز خواهد بود؟ خداوند
فرمود: عهد من به ظالمين نخواهد رسيد در آيات بعد (سوره بقره 229) ظالمين به كساني
تعبير شده ند كه نسبت به احكام و حدود الهي تجاوز و نافرماني مي كنند «و من يتعد
حدود الله فاولئك هم الظالمون». و در نتيجه به خود ستم مي ورزند. «و من يتعد حدود
الله فقد ظلم نفسه»[26]

در سوره صافات: 113 مي خوانيم كه از ميان ذريه ابراهيم(ع) و
ذريه اسحاق بعضي صالح و نيكوكار و بعضي ظالم به خويشتن مي باشند. «و من ذريتها
محسن و ظالم لنفسه مبين».

بديهي است كه ظلم پيشگان از ذريه حضرت ابراهيم از نعمت
امامت و پيشوايي زمين محروم بوده به عهد الهي نخواهند رسيد. در تورات سفر پيدايش
17 درباره اين عهد و پيمان الهي با ابراهيم چنين آمده است:

«و چون ابراهيم 99 ساله بود خداوندبروي ظاهر شد وگفت: من هستم
خداي قادر مطلق پيش روي من بخرام و كامل شو…اينك عهد خود را با تو مي بندم، ترا
بسيار بارور نمايم و امتها از تو پديد آورم و امامان و پيشوايان از تو بوجود آيند.
و عهد خويش را در ميان خود و ذريت بعد از تو استوار گردانم كه نسلاً بعد نسل عهد
جاوداني باشد تا تو را و بعد از تو ذريت تو را خدا باشم… و تمام زمين كنعان را
به تو و بعد از تو به ذريت تو به ملكيت ابدي دهم و خداي ايشان خواهم بود.»

آنگاه مراسم ختنه فرزندان پسر را در هشتمين رو زتولد، نشانه
و يادآور اين عهد و پيمان ابدي قرار دادو فرمود:

«اينست عهد من كه نگاه خواهيد داشت. در ميان من و شما و
ذريت بعد از تو هر پسر هشت روزه ختنه شود تا نشان آن عهدي باشد كه در ميان من و
شماست.

سال آينده همسرت ساره برايت پسري خواهد زائيد نام او را
اسحاق بگذار، عهد خود را باوي استوار خواهم داشت اما در خصوص اسماعيل اينك او را بركت
داده بارور و كثير گردانم. دوازده پيشوا از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي به
وجود آورم.

در همان روز ابراهيم و پسرش اسماعيل و همه مردان خانه اش
بنا به فرمان خدا ختنه شدند.»

در فقه اسلامي نيز ختنه مردان شرط طواف به دور خانه خدا
است.[27]

ذريه حضرت ابراهيم(ع) سه دسته بودند:

·       
اقوام دوازده گانه از نسل اسحاق و يعقوب به نام بني اسرائيل.

·       
و اقوام دوازده گانه از نسل اسماعيل جد اعراب و خاندان محمد(ص) به نام بني
اسماعيل.

·       
اقوام ششگانه اعراب از همسر سوم حضرت ابراهيم بنام قطوره.

در سوره مائده مي خوانيم كه حضرت موسي(ع) به دنبال عهد و
پيمان الهي با حضرت ابراهيم، بني اسرائيل را از مصر به سوي سرزمين موعود مي برد، و
به آنها فرمان مي دهد تا با ساكنان جبار و طاغوتي آن سرزمين بجنگند و با نصرت الهي
مالك آن سرزمين مقدس شوند: «يا قوم ادخلوا الارض المقدسة التي كتب الله لكم»
(مائده:21). ولي بني اسرائيل كه ملتي سست ايمان و بزدل بودند، به موسي(ع)  مي گويند: تو و پروردگارت برويد و بجنگيد؛ ما
همين جا نشسته ايم». خداوند در اثر اين ظلم و تخلفشان از جنگ، چهل سال آنان را از
سرزمي موعود محروم مي سازد و در بيابان سرگردان نگاه مي دارد تا اينكه نسل بعد با
رهبري طالوت و رشادت داود عليه جالوت و جباران آن سرزمين مي جنگند و وارث سرزمين
موعود مي شوند، و براي قرنهاي متمادي كليد خلافت و اقتدار زمين را د ردست مي گيرند
و ملت برگزيده جهان آنروز مي گردند؛ ولي در اثر دور شدن از مفاهيم حقيقت دين الهي
و نقض پيمانهاي مكرر، و استكبار و خود برتربيني و قومي و نژادي و كشتار پيامبران،
تبديل به ذريه ظالم ابراهيم مي شوند و در برابر پيامبر اسلام(ص) نه تنها به عهد
خود با خدا عمل نمي كنند و به او ايمان نمي آورند، بلكه در برابر او دست به انواع
حيله ها و نفاقها مي زنند، و قرآن در سوره مائده پرده از چهره ظالمانه آنها بر مي
دارد و رسماً انان را از ولايت و امامت خلع مي كند و مسلمانان را كه ذريه صالح
حضرت ابراهيم(ع) هستند وارث امامت و وراثت زمين قرار مي دهد.

پيامبر اكرم(ص) در بازگشت از حجة الوداع براي تحويل وراثت و
خلافت سرزمين موعود كه خداوند به ذريه صالح حضرت ابراهيم وعده داده بود [وَلَقَدْ
كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا
عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء:105)] فرمان داد تا سپاهي بزرگ براي اعزام به شام
و فلسطين تشكيل شود. پيامبر (ص) اسامة بي زيد[28] را
كه جواني بيست ساله بود به فرماندهي اين سپاه منصوب گرداند، و مهاجران از جمله
ابوبكر و عمر را به همراهي با اين سپاه مأمور ساخت.[29]

در سوره بقره:249 وقتي بني اسرائيل براي تصرف فلسطين به جنگ
با جالوت و سپاهيانش رفتند، همگي خود را در برابر دشمن باختند و در ميان آنها تنها
جواني كم سن و سال كه جز سنگپران (فلاخن) معمولي هيچ سلاحي نداشت به ميدان جالوت
رفت كه مردي بسيار قوي هيكل و داراي همه گونه اسلحه، شمشير و زره بود و در حاليكه
همه در تعجب بودند و او را بسيار ناتوان مي پنداشتند و مرگ او را حتمي مي دانستند،
اما آن جوان دست خود را به كيسه اش برد و سنگي برداشت و در فلاخن گذاشت و به
پيشاني جالوت پرتاب كرد. سنگ در پيشاني جالوت فرو رفت و آنچنان ضربه كاري بود كه
جالوت ناگهان بر زمين درغلتيد.

پيغمبر اكرم(ص) نيز از ميان مسلمانان جوان دلاوري را به نام
اسامة فرزند زيد، به فرماندهي برگزيد و به او سفارض كرد كه سپاه را در نزديكي
(مؤته» (دهكده اي در ناحيه مرزي شام) همانجا كه پدرش در جنگ مؤته كشته شده بود به
مرزهاي «بلقا»[30] و «داروم»[31] كه
در سرزمين فلسطين است،‌ داخل كند و سحرگاهان بر دشمنان خدا هجوم برد.

اسامه با سپاهيانش در اردوگاه «جرف» كه نزديك مدينه بود
فرود آمد تا وسايل سفر را فراهم آورند و آنگاه به طرف فلسطين حركت كنند؛ در اين
هنگام پيامبر(ص) بيمار شد و با انتشار خبر بيماري پيامبر(ص) سپاهيان از حركت به
سوي شام باز ايستادند و بسياري از آنها به مدينه بازگشتند.

پيامبر(ص) از تأخير حركت سپاه اسامة نگران و ناراحت شد؛
شايد بيم آن داشت كه بني اسماعيل در اثر تعلل از رفتن به جبهه مورد غضب خدا قرار
گيرند و چهل سال از سرزمني موعود محروم گردند. از اينرو در آخرين پيام خود به
مسلمانان فرمود:

«من از تأخير سپاه اسامه سخت نگران و ناراحتم. من از شما مي
خواهم تا همچون بني اسرائيل به خطا نرويد و دين و دنياي خود را تباه مسازيد. هميشه
به هم نزديك و با هم متحد باشيد».

بعد از وفات پيامبر (ص) سپاه اسامه به سوي فلسطين حركت كرد
و هنوز بيست روزاز حركت سپاه نگذشته بود كه مسلمانان بر شهر بلقا واقع در فلسطين
اشغالي هجوم بردند و اسامه انتقام مسلمانان و پدر خود را كه در مؤته كشته شده بود
بگرفت و با پيروزي به مدينه بازگشت.[32]
آنگاه مردم دريافتند كه انتخاب اسامة توسط پيامبر، انتخابي كاملاً بجا و بمورد
بوده و اين پيروزي و حمله برق آساي سپاهيان اسامه، گامي اساسي در راه فتح شام و
فلسطين و بيت المقدس بود؛ از اينرو مسلمانان آنچنان در برابر امپراتور روم شرقي
جرأت و جسارت يافتند كه چندين سپاه به جانب حمص در سوريه و شام و فلسطين فرستادند،
و با قدرت و رشادت فراوران، اين شهرها را يكي پس از ديگري فتح كردند، و سپاه ابو
عبيده پس از فتح حمص و بعلبك راهي شهر بيت المقدس شد و سرانجام در سال 15 هجري قدس
رسماً به تسلط مسلمانان در آمد و نام اين شهر از «ايلياء» به «بيت المقدس» دگرگوني
يافت و از آن زمان كليد اقتدار و خلافت و رواثت سرزمين موعود از دست بني اسرائيل
ذريه ظالم حضرت ابراهيم به دست بني اسماعيل يعني مسلمانان- ذريه صالح حضرت
ابراهيم- افتاد و توسط آنان اداره شد و تقدير چنين بود كه حضرت محمد(ص) مانند حضرت
موسي(ع) در حيات خود شاهد تصرف سرزمين موعود به دست امت خود نباشد.

اما متأسفانه در اثر دور شدن سران كشورهاي اسلامي از تعاليم
قرآن و خروج از ولايت الهي و پيامبر و ائمه و در آمدن تحت ولايت يهود و نصاري بخش
مهمي از سرزمين موعود يعني سرزمين قدس را از دست دادند.

به اميد آن روز كه بار ديگر سپاهيان محمد(ص) اين سرزمين
مقدس را از چنگال اسرائيل غاصب و ظالم رها سازند، و ذريه صالح و پيروان ابراهيم(ع)
طبق وعده الهي وارث سرزمين قدس گشته و مجد و عظمت و شكوه خود را در جهان بازيابند.
و همانطور كه حضرت ابراهيم(ع) از شهر «اور» (ميان فاو و كوفه) رهسپار سرزمين قدس
شد و پس از عبور از رود فرات و كوفه و كربلا[33] به
سرزمين قدس و فلسطين دست يافت، سپاهيان اسلام نيز كه اكنون از فاو گذشته و به حدود
شهر اور يعني شهر حضرت ابراهيم رسيده اند، طبق وعده الهي با عبور از كوفه وكربلا
به فتح سرزمين قدس نائل گردند و بار ديگر كليد اقتدار زمين را در دست گيرند.

«مسلمانان از هياهو و طبلهاي توخالي تبليغات ظالمانه نهراسند
كه كاخها و قدرتهاي نظامي و سياسي استكبار جهان همانند لانه عنكبوت، سست و در حال
فرو ريختن است.»

«آزاديخواهان و روشنفكران بايد راه سيلي زدن بر گونه
ابرقدرتها خصوصاً آمريكا را بر مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم
ترسيم كنند.»

ما بخوبي دريافته ايم كه براي هدفي بزرگ و آرماني اسلامي
الهي بايد بهاي سنگين پرداخت نمائيم تو شهداي گرانقدري را تقديم كنيم و جهانخواران
ما را راحت و آرام نخواهند گذاشت و با استفاده از ايادي داخلي و خارجيشان به ما
شبيخون زده و خون عزيزان ما را بر بستر كوچه ها و خيابانها و مرزهايمان جاري مي‌كنند.»

«من همانگونه كه بارها هشدار داده ام مجدداً خطر فراگيري
غده چركين و سرطاني صهيونيسم را در كالبد كشورهاي اسلامي گوشزد مي كنم و حمايت
بيدريغ خود و ملت و دولت و مسئولين ايران را از تمامي مبارزات اسلامي ملتها و
جوانان غيور و مسلمان در راه قدس اعلام مي نمايم.»

«اي اقيانوس بزرگ مسلمان! خروش برآوريد و دشمنان انسانيت را
درهم شكنيد…خداي تعالي و جنود عظيم او با شما است.»                                            
امام خميني

 

 

 



[1] – ابراهيم در نشستي كه با ماه پرستان داشت با جمع آنان هم صدا
گشت و براي اينكه آنان را بسوي حجت و دليل پيش ببرد وقتي ماه بدر شكوفا گشت گفت:
اين رب من است و تربيت كننده من است زيرا ماه تقويم آسماني و هدايت گر راه مسافران
شب گرد و روشني بخش كلبه ها و مونس صالحبدلان و…مي باشد، اما وقتي ماه در تاريكي
فرورفت اظهار داشت اگر پروردگارم مرا راهنمايي نكند مسلماً از گمراهان خواهم بود،
كنايه از اينكه راهنمائي و هدايت ماه بسيار محدود و غير ثابت و موقت است وانسان را
از هدايت پروردگار بي نياز نمي گرداند.

آري انسان براي رسيدن به كمال مطلق نياز به هدايت و تربيتي
كامل و دائمي دارد كه نه تنها انسان را در پاره اي از امور دنيوي بلكه در تمام
مسائل دنيوي و اخروي رهنمون باشد و كساني كه به تربيتها و هدايتهاي محدود و مادي
بسنده مي كنند و آن را بجاي هدايتها و تربيتهاي كامل الهي مي پذيرند سخت در
اشتباهند و از ره گمشدگانند.

خواجه نصير الدين طوسي كه در علم نجوم داناترين دانشمند
زمان خود بود با هم سفر خود به قريه اي رسيدند و شب را نزد آسياباني ماندند، هوا
گرم بود و تصميم گرفتند پشت بامي بخوابند، آسيابان به آنان گفت بهتر است كه در
آسياب بخوابيد كه احتمال بارندگي است، خواجه نصير با نگاهي به ماه و ستارگان و
اطلاعي كه از علم ستاره شناسي داشتند گفتند: خير امشب باران نمي بارد، پاسي از شب
گذشت كه ناگهان هوا ابري شد و به شدت باريدن گرفت ناچار از پشت بام پائين آمدند،
به كلبه آسيابان پناه بردند و با تعجب بسيار از آسيابان پرسيدند: تو از كجا مي
دانستي كه امشت باران خواهد باريد، در صورتي كه ما با دانستن آنهمه علم نجوم
نتوانستيم به آن راه يابيم؟

آسيابان پاسخ داد: من از سگ آسياب دريافتم كه امشب باران مي
آيد، اين سگ عادت دارد كه شبها بيرون از آسياب بخوابد و هر شب كه بخواهد باران
ببارد متوجه مي شود و به داخل آسياب مي آيد، خواه و همراهان از اين ماجرا دريافتند
كه با آنهمه زحماتي كه در راه كسب علم ستاره شناسي كشيده اند چقدر علم و دانش آنها
محدود و ناقص است و از اينرو خواجه اظهار داشت كه: افسوس عمر بسياري سپري ساختيم و
بقدر ادراك و فهم سگي تحصيل نكرديم [قصص العملاء محمد تنكابني ص 375- 374]

آري نه تنها معلومات بشر نسبت به نجوم و ستارگان ضعيف است و
از فهم و ادراك بسياري از اسرار آن عاجز است بلكه خود اجرام آسماني نيز ناتوان تر
از آن هستند كه بتوانند بشر را از هدايت و تربيت الهي بي نياز گردانند و همانطور
كه حضرت ابراهيم(ع) اظهار داشت: «اگر پروردگار ما را راهنمايي نكند مسلماً از
گمراهان خواهيم بود».

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني: تمام قواي مسلحه با هم باشيد و وحدت و
اخلاص خود را حفظ کنيد تا انشاءالله خداوند بدست شما کفر را ساقط کند (6/5/66)

تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد
نشست و انشاء‌الله تا رسيدن به اين هدف فاصله چنداني نمانده است.

بايد با تشکيل هسته‌هاي مقاومت حزب‌الله در سراسر
جهان اسرائيل را از گذشته جنايت‌بار خود پشيمان و سرزمينهاي غصب شده مسلمانان را
از چنگال ان خارج کرد.

مسلمانان جهان بايد به فکر تربيت، کنترل و اصلاح
سران خودفروخته بعضي از کشورها باشند و آنان را با نصيحت يا تهديد از اين خواب
گران بيدار نمايند.

ملتهاي مسلمان بايد به فکر نجات فلسطين باشند و
مراتب انزجار و تنفر خويش را از سازشکاري و مصالحه رهبران ننگين و خودفروخته به
دنيا اعلام کنند. (7/5/66)

هرکس براي عدالت قيام کند سيلي مي‌خورد ما هم
بخاطر اقامه عدل تاوان مي‌دهيم. (24/5/66)

ما خدمت به خدا و خدمت به خلق خدا را وظيفه خود مي‌دانيم
و همه را هم از او مي‌دانيم و مشکلات را هم انشاء الله پشت سر مي‌گذاريم. (2/6/66)

آيت الله العظمي منتظري

بايد در مسئوليتهاي مربوط به جان و مال و حيثيت
مردم خيلي دقت کرد مبادا خداي ناکرده حقي از کسي ضايع شود.

بايد طوري برخورد کرد که همه افراد، با ايمان و
علاقه خدمت کنند، نه از روي ترس.

اينکه بخواهيد افکار مردم را با شاقول اندازه‌گيري
کنيد و اگر اين افکار در خط شما نبود، شخص داراي آن افکار را طر کنيد، مخالف قرآن
است. (16/9/66)

امروز ملت بپاخواسته فلسطين و لبنان از علما و
روحانيون مبارز خود انتظاري جز رهبري و هدايت اين حرکت اسلامي در جهت مبارزه با
اسرائيل ندارد. (25/9/66)

اعضاء انجمن‌هاي اسلامي و نمايندگان اينجانب در
دانشگاه‌ها سعي کنند افراد را هدايت و رهبري کنند نه قيموميت. (29/9/66)

بکارگيري تجربه انقلاب اسلامي ايران، تنها راه
پيروزي ملت فلسطين است. (7/10/66)

آيت الله العظمي منتظري

تظاهرات خونين و درگيري‌هاي مسلحانه ملت فلسطين با
دژخيمان صهيونيست در اراضي اشغالي بهترين دليل براصالت و شهامت و مظلوميت ملت
مسلمان فلسطين است. (25/9/66)

 

/

سرمقاله

عيب‌جوئي را
از خود آغاز کنيم

بسم الله
الرحمن الرحيم

يکي از
دستورالعملهاي بسيار مهم در تربيت اسلامي اين است که انسان بايد در امور مادي و
دنيوي به ضعيف‌تر از خود توجه کند و در جنبه‌هاي معنوي و اخلاقي افراد بالاتر و
کاملتر از خود را مورد توجه قرار دهد به کارگيري اين روش، دستاوردهاي فراواني را
در ابعاد گوناگون به دنبال داردکه در اينجا درصدد بيان آنها نيستيم ولي آنچه در
اين مختصر ميخواهيم مورد اشاره قرار دهيم ارزيابي وضعيت موجود و مطلوب و آنچه
هستيم و بايد باشيم در اين چهارچوب مي‌باشد.

اما در بعد
مادي و زندگي دنيوي ـ که از نظر اسلام چيزي جز وسيله براي رسيدن به معنويت و سعادت
اخروي نيست ـ اگر ما خودمان را با اکثريتکشورها و ملل جهان در حال حاضر يا با
وضعيت خودمان در سيا سال قبل مقايسه کنيم، متوجه خواهيم شد که از وضعيت نسبتا
مطلوبي برخورداريم و نسب به شرائط موجود زندگي مادي‌مان احساس رضامندي و قناعت مي‌کنيم
وب ه آساني ميتوانيم نارسائيها و کمبودها را تحمل کرده  زمينه مساعد را براي برنامه‌ريزي و تلاش پي‌گير
در جهت رسيدن به استقلال و خود کفائي و تمتع کامل از نعمتهاي الهي و رفاه توأم با
عزت و در خدمت معنويت، فراهم کنيم که بي‌گمان بدون روح قناعت وص رفه‌جوئي و نابود
کردن وضعيت خطرناک و مهلک مصرف‌گرائي دست‌يابي، به هيچ هدف مادي و معنوي امکان‌پذير
نيست.

و اما در
مورد ابعاد معنوي، از آنجا که انسان براي صعود به سوي کمال مطلق آفرديه شده و فضاي
معنويت بي‌کرانه است، پس انسان نبايد و نميتواند در هيچ مرتبه‌اي احساس قناعت و
ايستائي کند و در اين راستا هيچگاه نبايد به پشت سر واماندگان فطرت گم کرده نگاه
کند بلکه بايدهمواره وجهه همت خويش را به سوي خداوند معطوف داشته و پيش‌تازان راه
معنويت را مقتداي خود قرار دهد و بر پايه چنين بينشي فرد و جامعه اسلامي نه فقط
بايد از عقب گرد و انحطاط به شدت گريزان باشد که حتي ايستادن و در جا زدن و به
وضعيت موجود بسنده کردن را بايد عين غبن بداند«من ساوي يوماه فهو مغبون» و نوعي
سقوط به شمار آورد که:

پاکيزه‌تر از
آب روان چيزي نيست                       هرجا
که مکان گرفت گنديده شود

و بنابراين
ما بايد هيچگاه از حرکت و پويائي در راه تحقق صد در صد آرمانها و اهداف رهائي بخش
و جهانشمول اسلام و انقلاب اسلامي بازنايستيم و همواره در تعميق حاکميت مطلق خدا
در داخل و گسترش آن در خارج مصمم  کوشا
باشيم.

اين بينش که
نشأت گرفته از فطرت و منطبق با مباني اسلام است موجب مي‌شود که امت حزب الله تمام
جريانات امور را در جمهوري اسلامي بر اين اساس ارزيابي کنند. مردمي که با جان ومال
و خون عزيزان و فرزندان خويش براي پا گرفتن نهال انقلاب و تحقق اسلام سرمايه‌گذاري
کرده‌اند و علي رغم ده سال تحمل سختيها و کمبودها و مصائبي که دشمنان به آنها
تحميل کرده‌اند باز هم جهان را به شگفتي واداشته و به مناسبت دهمين سالگرد پيروزي
ميليون ميليون به خيابانها سرازير مي‌شوند و به همان دليل که هرگز دست از نمازشان
برنداشته‌اند پاي انقلاب اسلامي‌شان ايستاده‌اند، خوشحالي و عيد چنين ملتي در هر
روزي است که شاهد باشند که اهداف و ارزشهاي اسلامي در جامعه و نظام اسلامي از روز
قبل زنده‌تر شده و روند تکاملي و صعودي يافته است.

به نظر مي‌رسد
هرگونه حرکت لاک‌پشتي و انفعالي نه آن که براسي رسيدن به مقصد ثمر بخش نيست که
اکثرا اين روش موجب افزايش مشکلات موجود و مصونيت يافتن و مقاوم شدن عناصر فاسد و
ضدارزشها و عوامل تباهي خواهد شد لذا حل ريشه‌اي مشکلات و شکستن سد موانع و رسيدن
به اهداف انقلاب اسلامي راه و روش متناسب با خودر ا مي‌طلبد و جز با برنامه‌ريزي
متناسب و دقيق و مجريان معتقد و توانا امکان‌پذير نيست.

بي‌گمان امام
و امت نقش خود را به بهترين وجه ممکن در اين راه الهي ايفاء کرده و مي‌کنند وعمده
بار مسئوليت اکنون به دوش مسئولين جمهوري اسلامي است که بايد بيش از پيش به موقعيت
خطير خود توجه کرده، بار سنگين خدمتگزاري خويش را به ساحل مقصود برسانند و در حالي
که خود بايد الگوها و تجسم‌هاي ارزشهاي اسلامي باشند و پينود خويش را هر روز با
امام و امت مستحکم‌تر کنند قبل از اين که به عيوب و اشتباهات ديگران بپردازند به
ارزيابي خود و کشف اشکالات خود بنشينند که: «من بحث عن عيوب الناس فليبدء يعيوب
نفسه» بي‌گمان پذيرفتن مسئوليتي که احيانا در توان شخص نيست و موجب تضييع امکانات
و مصالح جامعه اسلامي است از گناهان بزرگ است و به طريق اولي و مهم‌تر از آن قبول
مسئوليتهاي متعددي است که گاهي برخي از آنها به قدري سنگين است که اگر 24 ساعت وقت
مسئول فقط صرف آن کار شود باز هم کم است حال اگر افرادي هر چند خوب و قوي موزه
مسئوليتهاي گوناگون و آلبوم عناوين رنگارنگ شوند طبيعي است که از عهده هيچ يک
برنمي‌آيند و نه مجال فکر کردن دارند و نه فرصت عمل و آنگاه که کانون و مرکز ثقل
يک اداره و تشکيلات ضعيف بود اين ضعف به صورت يک موج به تمام فضاي دائره گسترش مي‌يابد
و نتيجه آن ميشود که اکنون در بسياري از امور شاهد هستيم.

ما قبول
داريم که بايد گذشته را مورد ارزيابي قرار دهيم و خود را از اشتباهات بپالائيم تا
راه آينده را براي رسيدن به اهداف اسلام  و
انقلاب هموارتر کنيم ولي اگر در اثر گرفتاري فوق الذکر و عدم مجال تفکر و تدبر
صحيح و ابتلاء به شتابزدگي و خودبيني در همين ارزيابي هم دچار اشتباه شويم چه بايد
کرد و به کجا خواهيم رسيد.

اشتباه بزرگي
که هم اکنون گرفتار آن هستيم اين است که اشتباهاتي را که در شيوه‌هاي عملي و با
سهل انگاريها و نارسائيهاي خود مرتکب شده‌ايم بگونه‌اي مطرح کنيم که اصول و
ارزشهاي انقلاب را به زير سؤال بريم و بجاي اعتراف به قصورها و تقصيرهاي خويش
دائما از حيثيت حضرت امام مدظله خرج کنيم. آيا بهتر نيست که تمام اشتباهات گذشته
را در يک کلمه خلاصه کرده و اعتراف کنيم که ما به هيچ يک از دستورات امام بطور
شايسته عمل نکرديم؟ بلکه در بسياري از موارد با دست کاري و اهمال دستورات امام را
بي‌اثر و احيانا بطور معکوس عمل کرديم. مي‌گويند دوران شعار و کارهاي خام گذشته و
اينک بايد شعور و پختگي حاکم شود. ما هم همين را ميگوئيم. ديگر شعار بس است بيائيم
و به دستورات امام در همه زمينه‌ها عمل کنيم و دستورات معظم له را در لفافه
شعارهاي تشريفاتي و گذرا ذبح نکنيم. همه در شعار از ولايت مطلقه فقيه دم مي‌زنيم و
هيچکس هم شک ندارد که حضرت امام مدظه بارزترين مصداق جامع الشرايط اين عنوان است
ولي در مقام عمل و حتي سخن گاهي همان را مي‌گوئيم که ليبرالهاي غرب زده از سالهاي
قبل تکرار مي‌کردند! اگر ما حکم امام را و از جمله در خطوط کلي انقلاب و جنگ و
مصلح و… حکم خدا مي‌دانيم و از اصول و انجام تکليف الهي دم ميزنيم پس
اظهارنظرهاي مغاير با آن چه معنا دارد؟! جام زهر را به امام مي‌نوشانند و سپس از
برکات آن سخن مي‌گويند. چرا مرز بد عمل کردنها و سهل‌انگاريهاي خودمان را با درستي
آنچه بعنوان تکليف شرعي بايد انجام مي‌گرفت جدا نمي‌کنيم؟ گرچه در اين زمينه مطلب
بسيار است ولي بدليل محدوديت اين صفحه حتي عمده آنچه به رشته تحرير درآمده بود حذف
کرديم و آخرين سخن اينکه گوئي همه خود را درتمام مسائل دخيل دانسته و در اظهار و
اعمال نظر براي خود مرز و اندازه اي نمي‌شناسيم و در عين حال هيچکدام خود را در
برابر هيچ مسأله و مشکلي مسئول نمي‌دانيم. باميد آنکه تمام مسئولين با اعتقاد و
جديت و اتقان در عمل و با حفظ مراتب و مرزهاي مسئوليت‌ها بار سنگين امانت و
مسئوليت خويش را هر چه بهتر در خدمت به اسلام و امام و امت و جلب رضايت حق بمنظر
مقصود برسانند. انشاءالله.

رحيميان