30دسامبر/16

امام در سایه خیال

﷼ لبخند تو، خلاصه خوبی‌هاست

لختی بخند، خنده گل، زیباست

پیشانی‌ات تنفّس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست.

قیصر امین‌پور

﷼ آتشکده آتش دردی، ای مرد!

اسطوره ایمان و نبردی، ای مرد!

پهنای زمین، عرصه‌ نامردان است

تنها تو در این میانه مردی، ای مرد!

حسن حسینی

﷼ او سینه ای به وسعت دریا داشت

چشمی چو آفتاب، شکوفا داشت

در لحظه های خلسه و تنهایی

یک آسمان نگاه تماشا داشت.

عباس براتی پور

﷼ تو از کهن‌ترین زخم عشیره سخن گفتی

از کاری‌ترین،

چرکین‌ترین

جراحت تاریخ

و از داغ‌های باغ

داغ‌های هزار ساله.

علی اکبر صادقی رشّاد

﷼ مردی چو موسی بر فراز طور سینین

مرهم کش زخم کهن‌سال فلسطین

مردی که تادستش به‌سوی آسمان بود

چشمان بی‌سوی زمین را سایبان بود

بس اُشتر رم کرده را در کوی کرده

صد آب از رخ رفته را در جوی کرده.

سیّد ابوطالب مظفّری

﷼ ای خفته در نگاه تو صد کشور آیینه

شد مدّتی، نگاه نکردی در آیینه.

محمد کاظم کاظمی

﷼ تویی ساقی جام‌های ازل

لبت مثنوی، چشم‌هایت غزل.

پرویز عبّاسی راکانی

﷼ ای پیر، ای تبلور تاریخ، ای امام!

ای صخره از صلابت قد قامت تو رام

ای از تو وامدار، کران تا کران نور

ای تیغ شب شکار علی، درنیام گور

ای سرو، ای اناالحق منصور آفتاب

ای چرخش نگاه تو منشور آفتاب…

غلامرضا رحمدل

﷼ ای نگاهت امتداد سوره یاسین شده

با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده

تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیش ما

کوچه‌های دل برای مقدمت آذین شده.

عبدالرحیم سعیدی راد

﷼ همه وجود تو لبّیک بر‌ندای خداست

تمام زندگی‌ات یک نماز طولانی.

فاطمه راکعی

﷼ وادی مقدّس پابرهنگی،

آشنا‌تر از تو

ندارد

ای خودمانی‌تر از خورشید!

ابوالقاسم حسینجانی

 

 

 

30دسامبر/16

ماجرای نقد کوبنده‌ی آقای گُل‌حواس

 

 

سید سعید هاشمی

آقای «گل‌حواس» هر کار می‌کرد، نمی‌توانست خودش را جمع و جور کند و دل آقای سردبیر را به دست بیاورد. مُدام، این جمله‌ی سردبیر، مثل گوشت‌کوب، توی سرش می‌خورد که: «تو حواس‌پرتی».

حواس‌پرتی، به اندازه‌ی کافی آزارش می‌داد؛ امّا این جمله‌ی آقای سردبیر، دردناک‌تر از حواس‌پرتی بود. تقصیر خودش هم نبود. حواس‌پرتی که دست خود آدم نیست. اگر دست خودش بود، سعی می‌کرد بادقّت‌ترین و منظّم‌ترین آفریده‌ی خدا باشد؛ امّا حیف که از دست خودش خارج بود.

آخرین باری که با حواس‌پرتی‌اش، دسته گل به آب داد، دیگر حرص سردبیر درآمد. قضیه این بود که سردبیر، با این که می‌دانست آقای «گل‌حواس» آدم هپروتی است و معمولاً در دنیایی غیر از دنیای آدم‌ها زندگی می‌کند، از آن جا که به قلمش ایمان داشت، پیش خودش گفت: «بگذار یک فرصت دیگر به این حیف نان بدهم، بلکه به خودش بیاید».

با این فکر، آقای گُل‌حواس را صدا زد و گفت:‌ «آقای گل‌حواس! می‌خواهم صفحه‌ی جدیدی توی مجلّه، باز کنم».

آقای گُل‌حواس، لبخندی زد و گفت: «خوب است قربان! باز کنید. باز کنید».

بعد دقت کرد تا حواسش جمع باشد و جمله‌ی سردبیر یادش بیاید. از این ترسید که مبادا آقای سردبیر گفته باشد: «می‌خواهم پنجره‌ی جدیدی توی اتاقم باز کنم».

امّا وقتی آقای سردبیر، جمله‌ی دوم را گفت، او خیالش راحت شد.

ـ زحمت این صفحه‌ی جدید را شما باید بکشید.

ـ خواهش می‌کنم قربان! چه زحمتی! حالا این صفحه‌ی جدید چی هست؟

ـ نقد داستان‌های ارسالی خوانندگان. داستان‌هایی را که خوانندگان مجلّه، ارسال می‌کنند شما نقد کن و بیاور تا در هر شماره‌، چاپ شود. من در هر شماره، دو صفحه به این نقد اختصاص می‌دهم.

ـ ایده‌ی خوبی است. حالا از کی باید شروع کنم؟

ـ می‌توانی از همین الآن شروع کنی. فقط باید حواست را جمع کنی. سعی کن داستان‌های کوتاه را انتخاب کنی تا بتوانیم هم داستان را چاپ کنیم و هم نقدش را. نقدت باید جوری باشد که به یارو برنخورد و پس فردا یقه‌مان را نگیرد. در ضمن آقای گل‌حواس…!

ـ بله قربان!

ـ جان بچّه‌ات حواست را جمع کن. مواظب باش یک وقت، دسته گل به آب ندهی و آبروی‌مان را نبری!

ـ اختیار دارید قربان! شما هنوز مرا نشناخته‌اید.

ـ اتّفاقاً شما را خوب شناخته‌ام که دارم این جوری می‌گویم. خلاصه حواس‌پرتی را بگذار کنار. آثار رسیده، این جا روی میز من است. می‌توانی آن‌ها را نگاه کنی و هر هفته، یکی‌اش را انتخاب کنی.

هفته‌ی بعد آقای گل‌حواس، اوّلین داستان و نقدش را آورد و تحویل سردبیر داد و بعد خوش و خرّم از اتاق بیرون رفت. خوش‌حال از این که هم دستور آقای سردبیر را موبه‌مو اجرا کرده و هم کمی حق‌التألیف به جیب می‌زند و می‌تواند نیم مثقال تنقلات بخرد و بزند به بدن.

***

فردا صبح زود، هنوز پایش را درست در دفتر مجلّه نگذاشته بود که نگهبان گفت: «آقای گل‌حواس! جناب سردبیر، از وقتی که آمده‌اند، سراغ شما را می‌گیرند. لطفاً تشریف ببرید توی اتاق‌شان».

آقای گل‌حواس، به امید تعریف و تمجید سردبیرانه، پا به اتاق ایشان گذاشت؛ امّا وقتی اخم‌های توی هم رفته و دندان‌های به هم فشرده و چشم‌های چَپَکی سردبیر را دید، فوری خودش را جمع و جور کرد.

ـ سلام جناب سردبیر.

ـ سلام جناب آقای گل‌حواس! مگر من عرض نکردم حواس‌تان را جمع کنید!

ـ حواسم جمع است قربان!

ـ پس این چرت و پرت‌ها چیست که به عنوان نقد تحویل بنده داده‌اید؟

ـ اختیار دارید قربان! چرت و پرت کدام است؟ شما گفتید یک داستان کوتاه انتخاب کنم؛ من هم آثار رسیده را گشتم و یک داستان مینی‌مالیست انتخاب کردم.

یکدفعه سردبیر داد زد: «بس کنید آقا! آن چیزی که شما نقد کرده‌اید، نسخه‌ی دکتری است که من به خاطر سرماخوردگی‌ام رفته بودم پیشش. شما چه طور آن را با یک داستان مینی‌مالیست، اشتباه گرفته‌اید؟».

رنگ از چهره‌ی آقای گل‌حواس پرید. با تته پته گفت: «راستش قربان…».

سردبیر داد زد: «توجیه نکنید آقا! اشتباه‌تان را توجیه نکنید. شما آن قدر حواس‌‌پرت هستید که خطوط انگلیسی دکتر را که از چپ به راست نوشته، به صورت فارسی و از راست به چپ خوانده‌اید. کمی خجالت بکشید. گیرم مُهر دکتر را ندیدید، اقلاً آدرس مطبش را که آن زیر نوشته شده بود، می‌خواندید».

آقای گل‌حواس،‌ با شرمندگی گفت:‌ «اتفاقاً مُهر دکتر را دیدم، جناب سردبیر؛ ولی فکر کردم ایشان دکترای ادبیات دارند. آدرس مطبش را هم دیدم؛ امّا فکر کردم نشانی دفتر کارش است».

خشم سردبیر بیش‌تر شد: «این قدر اراجیف به هم نباف آقاجان! برو خدا را شکر کن که من این نسخه را گم کرده بودم و شما برایم پیدا کردی و گرنه، این برج، نصف حقوقت کسر می‌شد».

آقای گل‌حواس، لبخند می‌زد و گفت: «دیدید… دیدید آقای سردبیر! شما هم حواس‌تان پرت است. خوب… کار است دیگر. برای همه پیش می‌آید».

بعد که اخم سردبیر را دید، زیب دهانش را بست و با سرعت از اتاق او بیرون آمد.

***

چند روز بعد، آقای گل‌حواس،‌ آثار ارسالی روی میز سردبیر را گشت و اثری بدیع را انتخاب کرد و به خانه بُرد. آن را به دقت خواند. پایین و بالایش را نگاه کرد تا مُهری، آدرس مطبی، چیزی در آن نباشد. وقتی مطمئن شد که هیچ موردی در آن نیست، نقدی بر آن نوشت و فردا آن را تحویل سردبیر داد. دیگر مطمئن بود که وظیفه‌اش را به خوبی انجام داده است.

***

فردا صبح اوّل وقت، وقتی نگهبان مجلّه، به آقای گل‌حواس گفت که آقای سردبیر، توی اتاقش منتظر اوست، آقای گل‌حواس، دیگر صد درصد مطمئن نبود که ماجرا، مربوط به تشکّر می‌شود یا داد و فریاد. هر چه بود، خودش سابقه‌ی خودش را داشت. دل دل کرد و «خدایا به امید تو» گفت و رفت توی اتاق. وقتی ابروهای گَلِ هم و دندان‌های فشرده و چشم‌های سرخ سردبیر را دید، مطمئن شد که بحث، بحث دست گل است و داد و فریاد. آقای دبیر گفت: «آخه آدم حسابی! من به تو چی بگویم؟».

ـ قربان! هر چی که دوست دارید، بگویید.

ـ این چیست که تو نقد کرده‌ای و داده‌ای دست من؟

ـ قربان باور کنید من کلّی دقّت کردم. مطمئن باشید که نسخه‌ی دکتر نیست. یک داستان کوتاه است. از دست خطش هم معلوم است که یک آدم هپل هپو، آن را نوشته. احتمالاً خیلی توی باغ نبوده. خواسته مثلاً سوررئال کار کند یا به قول خودشان پُست مدرن؛ ولی معلوم است که طرف، خیلی شوت بوده. شما خودتان آن داستان را ملاحظه بفرمایید، واقعاً قابل نقد است.

یکدفعه آقای سردبیر منفجر شد.

ـ آقای گل‌حواس، شما یکی از نامه‌های اداری مرا برداشته‌اید و نقد کرده‌اید. من آن را دیروز راجع به نظم و انضباط اداری نوشته بودم و می‌خواستم بچسبانم به تابلوی اعلانات. لازم به گفتن نیست که آقای گل‌حواس،‌ هیچ حرفی برای گفتن نداشت. فقط سرخ شد و بعد آرام بلند شد و از اتاق سردبیر بیرون آمد و تا شب دعا می‌خواند و دور خودش فوت می‌کرد.

***

این دفعه، وقتی آقای گل‌حواس، آثار رسیده‌ی پخش و پلا شده روی میز آقای سردبیر را می‌گشت، یک اثر جدید پیدا کرد. این اثر، خیلی خوش‌خط بود. بالای آن هم نوشته شده بود: داستان. نشست و بادقت، آن اثر را خواند. خودش بود؛ یک داستان واقعی. همان چیزی که دنبالش می‌گشت. داستان را کلّی این طرف و آن طرف کرد، چپ و راست و بالا و پایینش را نگاه کرد تا ببیند مُهری، آدرسی، نام دکتری، امضای سردبیری، چیزی دارد یا نه. خوش‌بختانه هیچ کدام از این‌ها را نداشت. حتی اسم نویسنده‌اش هم نوشته نشده بود. آقای گل‌حواس، با خوش‌حالی، آن را به خانه بُرد. تا ساعت دویِ نیمه شب، هی داستان را خواند و هی نقدش را نوشت؛ هی داستان را خواند و هی نقدش را نوشت. تازه بعد از تمام شدن نقد، دوباره چند بار داستان را خواند تا ببیند هنوز داستان است یا نه. می‌ترسید که اجنّه و ارواح خبیثه، یکدفعه متن را تغییر دهند و متن، تبدیل به چیز دیگری شود. فردا صبح هم وقتی بیدار شد، دوباره نشست هم داستان را خواند و هم نقدش را. دیگر صد در صد مطمئن بود که اشتباه نمی‌کند. خوش‌حال و سرحال، داستان و نقد آن را بُرد به آقای سردبیر تحویل داد و رفت توی اتاق کارش و پشت میز نشست.

***

فردا صبح، وقتی آقای گل‌حواس، وارد دفتر مجله شد، نگهبان مجله گفت: «آقای گل‌حواس! آقای سردبیر کارتان دارند».

آقای گل‌حواس، با این که تا حدودی خاطرجمع بود که دست از پا خطا نکرده، امّا با این حال نمی‌دانست با این حرف نگهبان، بشکن بزند یا توی کله‌اش بکوبد. با صد تا سلام و صلوات، به دفتر آقای سردبیر رفت. همین که وارد شد، چشم‌های سرخ و دندان‌های به هم فشرده و ابروهای گَلِ هم آقای سردبیر را دید، به اضافه‌ی این که این دفعه موهای آقای سردبیر هم سیخ سیخ شده بود و عینکش به صورت یک وری، به چشم‌هایش بود. آقای گل‌حواس، با دیدن این چهره‌ی سردبیر، اوّل خواست فرار کند؛ امّا بعد با خودش فکر کرد شاید سوءتفاهم شده، به همین خاطر، به آقای سردبیر گفت: «قربان! اجازه بدهید بنده توضیح بدهم».

ـ چی چی را توضیح بدهی؟

ـ قضیه را!

ـ خوب توضیح بده! قضیه چی بود؟

ـ قربان این دفعه، واقعاً یک داستان انتخاب کردم. باور کنید به جان خودتان به جان بچه‌های‌تان یک داستان واقعی بود. البته داستان چرت و پرتی بود. مطمئن باشید آن قدر داستانش الکی بود که هیچ کس مسؤولیت آن را به عهده نمی‌گیرد. به خاطر آن که، حواس‌پرتی، بندم را آب ندهد، یک داستان خوش‌خط انتخاب کردم که بتوانم بخوانم و با نسخه‌ی دکتر و نامه‌ی اداری اشتباه نگیرم. باور کنید واقعاً یک داستان واقعی بود؛ فقط خیلی دم دستی و بی‌خود و بی‌مزه بود و به درد سطل زباله می‌خورد که اتفاقاً من در نقدی که نوشتم، به همین‌ها اشاره کرده‌ام. کلّی هم روی نقدش وقت گذاشتم. باور کنید آقای سردبیر این دفعه دیگر…

یکدفعه سردبیر مثل کپسول گاز ترکید.

آقای گل‌حواس! حواس‌تان کجاست؟ شما داستان جدیدی را که خودتان برای مجلّه نوشته بودید، نقد کرده‌اید. خجالت بکشید…!

با شنیدن این حرف، دیگر رمقی برای آقای گل‌حواس نماند. همان جا افتاد روی صندلی. مجله‌ای از روی میز برداشت و شروع کرد به باد زدن خودش. با این حال، باز هم خدا را شکر می‌کرد که چیزی را که انتخاب کرده بود، داستان بود. چون او این روزها به خاطر حواس‌پرتی، چیزهای مختلفی به آقای سردبیر تحویل می‌داد!

30دسامبر/16

گفتگو با علی نادری

 

«رزمنده‌ی چهارده ساله و قهرمان پاراالمپیک»

چهارده ساله بود که عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد. در عملیات‌های مختلف از جمله بدر، خیبر، والفجرهای چهار،‌ هشت و ده شرکت داشت. بعد از حضوری مستمر و شش ساله، سرانجام در عملیات والفجر ده، از ناحیه‌ی نخاع آسیب دیدو و به درجه‌ی رفیع جانبازی نائل گشت. بعد از جانباز شدن، به ورزش روی آورد تا در عرصه‌ای دیگر، برای میهن اسلامی، افتخارآفرینی کند. او تاکنون، مدال‌های رنگارنگ زیادی از میادین بین‌المللی به دست آورده است. گفتگوی ما را با «علی نادری» بخوانید.

ـ آقای نادری، متولّد چه سالی هستید؟

۱۳۴۶ شمسی.

ـ زادگاه شما کدام شهر است؟

اصفهان.

ـ چند سال است که حرفه‌ای ورزش می‌کنید؟

ده سال.

ـ چه سالی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شدید؟

سال ۱۳۶۰٫

ـ با توجه به سنّ کم‌تان، آیا با مشکلی هم روبه‌رو شدید؟

بله. با اعزام من موافق نبودند.

ـ چگونه رضایت مسئولان را جلب کردید؟

به جای اثر انگشت پدرم، با انگشت شست پای خودم، رضایت‌نامه را تکمیل کرده، به آن‌ها تحویل دادم.

ـ با مصدومیت هم مواجه شدید؟

چندین بار مجروح شدم. در عملیات بدر، خیبر، والفجر هشت و ده، شیمیایی و در ارتفاعات میمک، مجروح شدم که باید درمان می‌شدم.

ـ بعد از مصدومیت، برخورد اعضای خانواده با شما چگونه بود؟

چون فکر می‌کردم که ممکن است اعضای خانواده، با اعزام مجدّد من موافقت نکنند، ترجیح دادم همان جا درمان شوم تا پدر و مادرم، ناراحت و غمگین نشوند.

ـ در کدام عملیات به درجه‌ی رفیع جانبازی نایل گشتید؟

در عملیات والفجر ده، در حلبچه، شیمیایی شدم و از ناحیه‌ی نخاع، به شدّت آسیب دیدم. از آن به بعد هم با صندلی چرخ‌دار، به کارهایم می‌پرداختم.

ـ لطفاً خوانندگان مجله‌ی «پاسدار اسلام» را با خاطره‌ای از دوران دفاع مقدّس مهمان کنید؟

در عملیات والفجر چهارـ که به قصد آزادسازی پنجوین عراق انجام شد ـ از رودخانه‌ای گذشتیم و با توسّل به اذکار قرآن کریم و تکرار آیات نورانی آن، موفّق شدیم بیست پاسگاه را در ارتفاعات لری‌ـ که از بلندترین ارتفاعات منطقه بود و راه‌های منتهی به آن، ‌سخت و صعب‌العبور بودند‌ـ آزاد کنیم. من در این عملیات، تک تیرانداز بودم. در اطراف ما، عراقی‌ها، مهمّات و تجهیزات یک لشگر را داشتند و تا بن دندان، مسلّح بودند. حدود یکصد و پنجاه نفر از سربازان دشمن هم در حالت کمین بودند. خوش‌بختانه، امداد الهی و آیات نورانی قرآن، کمک حال‌مان گشت و بدون درگیری مجدّد، توانستیم با موفقیّت، پاک‌سازی لازم را انجام دهیم.

ـ از چه سالی، وارد عرصه‌ی ورزش شدید؟

از طریق برنامه‌های تلویزیونی، موفّقیّت جانبازان را در عرصه‌های مختلف ورزش، مشاهده کردم و وقتی می‌دیدم که پرچم ایران، به همّت این عزیزان در میادین بین‌المللی به اهتزاز درمی‌آید، من هم تصمیم گرفتم که در این آوردگاه، افتخارآفرینی کنم. بر این اساس، دو بار به این امر پرداختم؛ ولی هر دو بار، به علّت درد شدید و خونریزی، مجبور شدم از ورزش، کناره‌گیری کنم. با  بهترین شرایط، دوباره سال ۱۳۷۹، در رشته‌ی دو و میدانی به فعّالیّت پرداختم و در موادّ پرتابی، به توفیقات زیادی دست یافتم تا آن که سال ۱۳۸۱، به عضویت تیم ملّی جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران درآمدم.

ـ تاکنون به چه عناوین و افتخاراتی دست یافته‌اید؟

در مسابقات جهانی سال ۲۰۰۲ م. فرانسه، به یک مدال طلا و یک برنز دست یافتم. در مسابقات جهانی سال ۲۰۰۳ م. نیوزیلند، در پرتاب نیزه، مدال طلا گرفتم و در پرتاب وزنه و دیسک، دو مدال نقره کسب کردم. سال ۲۰۰۴ م. در بازی‌های پاراالمپیک آتن، رکورد شکنی کردم و در کلاس F55، مدال طلا گرفتم. در مسابقات جهانی ۲۰۰۵ م. فنلاند، به کسب مدال برنز نایل گشتم. سال ۲۰۰۶ م، در مسابقات جهانی چین تایپه، نایب قهرمان مسابقات شدم و به مدال نقره دست یافتم. در سال جاری هم در مسابقات جهانی تونس، قهرمان شدم و مدال طلای بازی‌ها را به دست آوردم.

ـ مهم‌ترین مسابقات پیش رو، کدام بازی‌ها هستند؟

مسابقات جهانی هندوستان، بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰ م. کوانگ‌ژوی چین و بلافاصله مسابقات جهانی بعدی.

ـ این مسابقات، در پاراالمپیک ۲۰۱۲ م. لندن، تأثیرگذارند؟

بله همه‌ی این مسابقات، جنبه‌ی ورودی پاراالمپیک ۲۰۱۲ م. لندن را دارند و کسانی می‌توانند در پاراالمپیک شرکت کنند که در مسابقات مقدماتی، امتیازات لازم را به دست آورند.

ـ حریفان اصلی شما از کدام کشورها هستند؟

به جرأت می‌توان گفت که هیچ حریفی، بدون آمادگی در مسابقات، شرکت نمی‌کند؛ ولی رقیبان هلندی و چینی، اقتدار بیش‌تری دارند.

ـ در مسابقات آتی در کدام کلاس شرکت می‌کنید؟

F56.

ـ در کسب موفّقیّت‌ها چه احساسی دارید؟

همیشه، رسیدن به موفّقیّت‌ها و کسب توفیق، مرا خوش‌حال می‌کند. در بازی‌های پاراالمپیک آتن، وقتی به قهرمانی رسیدم و گردن‌آویز طلا را صاحب شدم، پرچم ایران در سالن برگزاری مسابقات، به اهتزاز درآمد و سرود دلنشین کشورم، فضا را عطرآگین کرد. در این لحظه، احساس غرور کردم و خدا را شکر نمودم که در عرصه‌ی ورزش هم توانستم مؤثّر واقع شوم و افتخارآفرینی کنم.

ـ اگر با مسئولان؛ صحبتی دارید، بفرمایید.

از تمامی عزیزانی که از من حمایت و پشتیبانی کردند، تشکر می‌کنم. از فدراسیون جانبازان و معلولین، خصوصاً آقای محمود خسروی‌وفا تشکّر می‌کنم. از مربّیان تیم ملّی آقایان بهمن رضایی، هرمز صادقی و مصطفی بهرامی هم قدردانی نموده و در بخش تدارکات و پشتیبانی، ممنون زحمات آقای احمدی هستم.

30دسامبر/16

از عراق تا پاریس

 

سیدهادی موسوی

اعطای حقّ کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) به مستشاران نظامی و اتباع آمریکایی و تصویب آن در مجلس ایران، موضوع سخنرانی و اعلامیه‌ی تند حضرت امام در چهارم آبان ۱۳۴۳ بود که به تبعید به ترکیه در سیزدهم آبان ماه انجامید. یازده ماه پس از تبعید به ترکیه، کشور عراق، دومین تبعیدگاه پذیرای امام بود. اقامت امام در نجف، با همه‌ی فراز و نشیب‌هایش، سیزده سال به طول انجامید. هشدار حکومت بَعث در مورد دخالت در امور سیاسی و محاصره‌ی خانه‌ی امام در مهرماه ۱۳۵۷، گویای مواضع جدید دولت عراق و توافق با دولت ایران بود.

حجّت‌الاسلام سیّدهادی موسوی، از یاران و شاگردان امام، خاطره‌ی خروج از نجف و عراق و عزیمت به کشور دیگری را که آن روز احتمال می‌دادند کویت یا یک کشور مسلمان باشد، بیان می‌کند.

هر چند حوادثی که هنگام سفر پیش آمد، به گونه‌ی دیگری رقم خورد که برای همراهان و مشایعت‌کنندگان، دور از انتظار بود:

ما خبر محاصره بودن امام را به همه جا داده بودیم و توانسته بودیم این موفّقیّت را پیدا کنیم که غیرمستقیم، از طریق کشورهای خلیج فارس، همه را آگاه کنیم، حتّی با تلفن‌هایی که خارج از نجف انجام می‌دادیم و نامه‌هایی که خارج از نجف، پست می‌کردیم؛ چون فکر می‌‌کردیم آن‌جاها سانسور باشد و نگذارند به ایران و اروپا و آمریکا منتقل شود. همه جا توانسته بودیم اطلاع بدهیم که امام، تحت محاصره است و حزب بعث، معلوم نیست که چه نقشه‌ای در سر دارد. این‌ها موجب شده بود که خیلی‌ها دست به کار شوند و یک سری کارهایی را انجام دهند که افکار عمومی جهان را متوجّه این قضیه بکنند.

امام، نماز خواند و زیارت کرد. از دم در حرم، سوار ماشین شدیم و به طرف بصره، حرکت کردیم. از نجف راهی دارد که می‌آید برای حلّه و دیوانیه. برای بصره، حدود پنج‌ـ شش ساعت راه است. دوستان گفتند که امام، عازم است. آقای دکتر یزدی‌ـ که در بین مشایعت‌کنندگان حضور داشتندـ گفتند: «من هم می‌توانم با امام بروم». خب ما از یک جهت، کمی خیال‌مان راحت شد به این که، ایشان گذرنامه‌اش آماده است. گذرنامه‌های ما آماده نبود؛ یعنی نیاز به این داشت که ما به اصطلاح، ویزای ورودی کشورها را بگیریم و این کار را نکرده بودیم. فقط دو نفر از رفقا ویزا داشتند که می‌توانستند مثلاً کویت بروند. ایشان گذرنامه‌ی بازی داشت و می‌توانست امام را در هر کشوری، همراهی کند. ما از این جهت، مقداری خیال‌مان راحت شد.

این را در ذهنم داشتم که: «خرج الحسین من المدینه خائفاً کخروج موسی خائفاً یترقب».(۱) ما از طرفی، فکر این بودیم که با رفتن امام چه خواهد شد و امام کجا مستقر می‌شود؟ سرنوشت امام به کجا می‌انجامد؟ سرنوشت مبارزات به کجا می‌انجامد؟ آیا واقعاً شاه، موفّق شده که ریشه‌ی مبارزه را بخشکاند و جلویِ انقلاب اسلامی را بگیرد و یا عکس این خواهد شد؟ انقلاب، به اوج خودش خواهد رسید با حرکت امام؟ آیا امام، جان سالم به در خواهند بُرد؟ کجا مستقر خواهند شد؟ یا این که امام همه‌ی این‌ها را با موفّقیّت پشت سر می‌گذارد؟

این‌ها مسائلی بود که واقعاً برای ما موجب نگرانی بود. آیا با نجات از دست حزب بعث، واقعاً احساس راحتی خواهیم کرد؟ کما این که همین‌جور هم شد.

سرانجام ما صبح آمدیم دم منزل امام و منتظر ماندیم تا امام بیرون بیاید. بعد از اذان و قبل از طلوع خورشید، امام تشریف آوردند، برای بعد از شاید ده‌ـ دوازده روز که هیچ بیرون نیامده بودند و هیچ کس چهره‌ی نورانی حضرت امام را در این چند روز ندیده بود. غیر از آن نِشستی که شب خدمت امام رفته بودیم، برای اوّلین بار بعد از این ده‌ـ دوازده روز آمدند بیرون. همین‌طور پیاده، مشرّف شدند حرم…‌ .

ما گفتیم روزهای اوّل اقلاً یک کسی همراه امام باشد و ایشان هم اعلام آمادگی کردند و راه افتادیم. امام در یک ماشین بودند با آقای احمدآقا و راننده و گاهی هم می‌شد یکی از رفقاـ که حالا من یادم نیست چه کسانی بودندـ می‌رفتند. جابه‌جا نفر سومی هم در ماشین بود و ماها هم دیگر هر چند نفری توی یک ماشین. به نظرم چهار یا پنج تا ماشین بود که راه افتاد. صبحانه را آمدیم در بین راه، کنار یک دکّه‌ای که آن جا بود. چون وسایل هم داشتیم، نان و چای و این‌ها برداشته بودند. نشستیم به صورت حلقوی، صبحانه خوردیم. صحبت‌ها شد. از آن صحبت‌ها، چیزی یادم نیست و در خاطرم نمانده است. فقط این یادم است که امام در طول این سفر، هیچ اضطراب و نگرانی که چه خواهد شد، نداشتند و این در سیمای همه‌ی ما مشهود بود؛ ولی در سیمای حضرت امام، کوچک‌ترین اضطراب و نگرانی دیده نمی‌شد، خیلی ثابت و استوار، انگار که مثلاً از نجف راه افتاده برای زیارت کربلا. مثلاً آرام‌تر و در مسافتی بیش‌تر. خب این‌ها موجب قوّت قلب ما می‌شد.

ظهر را آمدیم در زبیر حدود (سی کیلومتری بصره) آن جا ایستادیم نماز بخوانیم. وارد مسجدی شدیم. البته از ظهر گذشته بود که معمولاً هم آن جا مساجد اهل‌سنّت بود که اوّل ظهر نماز را می‌خوانند. دیگر نماز جماعتی وجود نداشت. امام آن جا وضو گرفتند که این وضوگرفتن هم، یک خاطره‌ی جالبی دارد؛ در رعایت ریختن آب و کیفیت وضوگرفتن. این‌ها چیزهایی بود که امام، خیلی رعایت می‌کرد و واقعاً کسی که در اوج این نهضت قرار داشت و آن را رهبری می‌کرد که بعدش به ثمر رساند، و دنیا را متوجّه خودش کرد، از این مسائل بسیار جزئی و ساده، غافل نبود. امام، وضویی در آن جا گرفت که خاطره‌اش هنوز هم در ذهن همه‌ی دوستان و رفقایی که همراه امام بودند، هست و همه را جلب کرد، حتّی راننده‌هایی که بعضاً همراه ما آمده بودند. امام، شیر آب را به مقدار خیلی کم و باریک باز کردند، دست و صورت‌شان را شستند. وقتی می‌خواستند دست راست را بشویند، به مقدار یک کف دست، آب وضو گرفتند و شیر را بستند. بعد برای دست چپ، باز آب را باز کردند و دوباره شیر را بستند که شاید من دقیقاً حساب کنم، اما یک لیوان آب هم در این وضو مصرف نکردند و این، چیز خیلی عجیبی بود.

ما نماز را خواندیم. به نظرم می‌آید که نماز در آن جا خوانده نشد؛ بله، آمدیم نماز بخوانیم که دیدیم درب مسجد، بسته است. فقط درِ ورودی به حیاط باز بود که ما توانستیم برویم وضو بگیریم. رفتیم برای بصره، نخیر بصره هم نماز نخواندیم، رفتیم سر مرز صفوان. آن جا توی گمرک، یک موکت آوردند انداختند که فیلمی هم از آن نماز جماعت گرفته شد… .

نماز را تمام کردیم و دم ماشین آمدیم. امام، برای خداحافظی، چند کلمه‌ای صحبت کردند و ما هم دست امام را بوسیدیم.

بچّه‌ها منقلب بودند و گریه می‌کردند. باز همان صحبت‌های‌شان را تکرار فرمودند که: «من شماها را فراموش نمی‌کنم. شماها نگران من نباشید! من هر جا هستم، نگران شماها هستم و ان‌شاءالله اگر جایی مستقر شدم، در خدمت شماها خواهم بود و شماها هم خواهید آمد، در کنار هم خواهیم بود».

واقعاً آن لحظه‌ی جدایی و لحظه‌ی خداحافظی، تاریک‌ترین لحظه‌ی عمر ما بود. هیچ ما فکر و تصوّر نمی‌کردیم به رهبری که این اندازه، ایمان و عشق و علاقه پیدا کردیم و ایشان نهضتی که خواستِ درونی همه‌ی ما بوده، رهبری می‌کردند و ما هم مثل پروانه، دور شمع وجودشان می‌گشتیم، یک لحظه احساس بکنیم که از کنار ما می‌رود. به هر حال، ناچار بودیم و خودمان را تسلیم قضا و قدر کرده بودیم.

خداحافظی صورت گرفت. پیشنهاد کردیم که دوـ سه نفر از رفقا بیایند همراه امام، هر کجا که دارند می‌روند. سرانجام نتیجه بر این شد که آقای احمدآقا و آقای ابراهیم یزدی‌ـ که همراه امام هستندـ، آقای فردوسی‌پور و آقای دعایی هم به نظرم می‌آید یا کس دیگر، همراهِ امام باشند. در این مجموعه، فقط آقای فردوسی‌پور مورد موافقت قرار گرفت که باشند؛ چون ایشان هم گذرنامه‌اش جور بود برای کویت. این‌ها سوار ماشین شدند؛ همان ماشینی که پسر آقای مُهری آورده بودند. آن جا جدا شدیم و آن‌ها سوار ماشین شدند و رفتند برای مرز کویت… .

به هر حال ما برگشتیم. به نجف که رسیدیم، گفتیم که دَرِ منزل امام، سری بزنیم و برویم. خب معمولاً آن جا کسی بود. مخصوصاً با توجّه به این پیش‌آمد، سفارش کرده بودیم که باشند تا ما برگردیم. رفتیم منزل امام، دیدیم که همه، مضطرب نشسته‌اند؛ سراسیمه و ناراحت. گفتم: ای بابا چی شده؟ فکر کردیم مثلاً از رفتن امام نگران‌اند یا چون ما دیر کردیم، مضطرب‌اند. گفتند: «چه خبر دارید؟». گفتم: ما که خبری نداریم. امام را رساندیم از مرز صفوان آن طرف و برگشتیم. گفتند: «پس بقیه‌اش را خبر ندارید؟». گفتم: نه مگر چه شده؟ گفتند: «بله، امام رفتند که بروند کویت و کویت اجازه نداده».

خیلی پَکَر شدیم. بچّه‌ها نظرشان این بود که همین حالا برگردیم. گفتند: «امام برگشتند و آمدند بصره و الآن در یک هتلی هستند. از آن جا زنگ زدند و گفتند که ما برگشتیم آمدیم و تو این هتل هستیم».

دوباره وحشت، تمام وجود ما را گرفت که امام باز گرفتار چنگال حزب بعث شده و چه خواهد شد! گفتند: «امام فرمودند که ما فردا صبح یا با هلی‌کوپتر یا با ماشین می‌رویم برای بغداد که از آن جا تصمیمی بگیریم».

ما همین‌جور مضطرب و نگران ماندیم که چه بکنیم… به هر حال، فردا صبح دوـ سه تا از رفقا، با شتاب و عجله به بغداد رفتند… .

به هر حال، آن روز را هم امام تا عصر در بغداد بودند. یعنی روز که آمدند برای بغداد، تمام روز را بغداد ماندند و شب را هم ماندند. سرانجام تصمیم گرفته شد بگوییم که پروازی که معلوم نیست به کجا می‌رود و این هواپیما جوری بود که حتّی خود برادرهایی که آن جا بودند و مثلاً تا مرز صفوان هم با امام رفته بودند، در وهله‌ی اوّل، این پرواز را نمی‌دانستند؛ یعنی جوری بود که امام فرموده بود: «یک نفر بلیت هواپیما را بگیرد و او بداند و ما. هیچ کس دیگر نباید بداند. هر که هم زنگ زد و یا آمد تماس گرفت، نداند که ما کجا می‌خواهیم برویم، فقط این قدر بدانند که ما با هواپیما می‌خواهیم برویم».

ما هم لحظه به لحظه، این خبرها را به ایران می‌دادیم، تمام وقت به اروپا می‌دادیم؛ به بچّه‌های انجمن اسلامی که مکرّر ارتباط می‌گرفتند و خبر را دریافت می‌کردند. در نتیجه، می‌توانم بگویم دو شبانه‌روز طول کشید یا بیش‌تر که ما در نجف نمی‌دانستیم امام کجا رفته است! هواپیما پرواز کرد و از عراق رفت؛ امّا کجا و در چه کشوری فرود آمد، آیا سالم پایین آمد، اطلاعی نداشتیم. خب طبیعی است که این، واقعاً سخت است. لحظات بسیار دشواری که دقیقاً آدم می‌تواند بگوید در یک همچون شرایطی، هر دقیقه‌ای، یک عمر حساب می‌شود.

عُمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح، کم است

ور به تلخی گذرد، نیم نفس، بسیار است

به هر حال، بایستی تحمّل می‌کردیم تا این که برای اوّلین بار، روز سوم یا چهارم بود که مضطرب و نگران در بیرونی خانه‌ی امام نشسته بودیم که تلفن زنگ زد و احمدآقا، نوید ورود‌شان را به پاریس به ما دادند و گفتند: «ما در پاریس هستیم؛ در یک دهکده‌ای مستقر شدیم و امام هم حال‌شان خوب است و آقایان، نگران نباشید!» که ما را واقعاً از نگرانی درآورد… .

دوـ سه روزی نگذشته بود که امام، اوّلین اعلامیه را دادند و بعد هم مصاحبه کردند که سرانجام معلوم شد ایشان در «نوفل لوشاتو»، منزلی را اجاره کرده‌اند و به همان درخت سیب‌ـ که درخت پیروزی انقلاب اسلامی هم نام گرفت‌ـ تکیه داده‌اند… .

 

(۱) «از شهر بیرون رفت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) (باترس) همچنان که موسی با ترس از فرعونیان از شهر خارج شد.»

در این شعر، از صنایع شعری و تشبیه و کنایه استفاده شده است و گوینده‌ی خاطره، این شعر را مناسب خروج اجباری حضرت امام از نجف دانسته است.

30دسامبر/16

به تو که بهترینی

 

اشرف گل‌فشان

بگذار همیشه بخندم

برایت می‌گویم ای تویی که همه کس منی!

ای تو که همین جا… کنار منی

در قلب و روح و وجود من…

تویی که صدایت نوازشی است برای رسیدن به آرامشی از دست رفته!

و وجودت ترنّم احساسات زیبای من.

آن جا که زیبایی نیست، تو نیستی!

و آن جا که عشق می‌میرد، گویی تو رخ بربستی!

دوباره برایم آرامش باش… برای من که خسته‌ام!

برای من که غم ایّام را در دل نشانده و بیمار گشته‌ام.

به من بگو با این دل بیمار چه کنم؟

با این تن رنجور چه کنم؟

این تویی که اوّلین و آخرین پناهی!

اوّلین و آخرین کسی…

اوّلین و آخرین تکیه‌گاهی…

به من بگو چه کنم با آنانی که در عین بودن، نیستند؟!

با دل‌هایی که در عین مهر، پر زکینه‌اند!

و با روزهایی که در عین روشنی، تاریک‌اند!

آه، خدای من!

دلم گرفته!

به وسعت کویر پهناور و پرستاره‌ات.

و تنها تو می‌دانی در آن چه می‌گذرد.

خدای من!

به پناهگاهم، پناه آوردم

سر بر سجده‌اش فرود آوردم

و چه زیباست خرد بودن در برابرش!

این را همین اکنون در همین سجده دریافتم!

خدای من!

کنارم باش که تویی تنها یار لحظه‌های بی‌کسی‌ام

تویی تنها روشنیِ ساعت‌های تاریک و کور ناامیدی‌ام

و تویی تنها مرهم دل شکسته‌ام.

خدای من!

با تو سخن می‌گویم از تمام حرف‌های نگفته.

از تمام بغض‌های فرو خورده و تمام اشک‌های نریخته.

با تو سخن می‌گویم؛ چون فقط تو می‌شنوی

و فقط تو می‌دانی:

تنهایی من، به اندازه‌ی بزرگی تو بزرگ است!

خدای من!

به بی‌تابیِ موج‌های دریا بی‌تاب است دل من!

و تنها تو می‌دانی دلیل آن را و نه هیچ کس و نه حتّی خود من!

خدای من!

اینجا معصومیتی، از دست رفته و

انسانی، به سوگ نشسته

و دلی، شکسته است

و کسی نمی‌داند بهای چیزهایی که این چنین، فنا شده و از دست رفته!

خدای من!

بگذار همیشه بخندم و دیوانه باشم

تا شاید فراموش کنم بی‌تابی‌های این دل بی‌قرار را

و فراموش کنم دل‌تنگی‌های خالص و بی‌غبار را

و فراموش کنم بی‌رحمی‌های این روزگار را!

30دسامبر/16

موعود

 

بیا موعود! حسن مطلع این شعر، نام توست

و با هر واژه، ضرباهنگ پولادین گام توست

سر انگشتانم از موسیقی الهام تو رقصان

و این گل نغمه‌ها آکنده از عطر کلام توست

مرا آتش نزد این مستی جام از پی هر جام

که افروزنده این دور بی‌فرجام، جام توست

بیاور فصل‌ها را بویی از اردی‌بهشت عشق

شمیم این شقایق‌زارها مست از مشام توست

شبانه، آفتابی‌شو که آیینه در آیینه

تمام چشم‌ها همراز خورشید همام توست

پر از رنگین‌کمان است آسمان، در رقص پرچم‌ها

بر افراز آن شکوه سبز را، وقت قیام توست

ببین منظومه های آفرینش، رو به پایان است

سراپا شور! گل کن! نوبت حسن ختام توست

محمّد تقی اکبری

30دسامبر/16

لحظه‌های آخر شاهنشاهی

 

 

غلامرضا‌ کرباسچی

روز بیستم بهمن فرا رسید. آن شب، به اتّفاق حجت‌الاسلام عبّاس صالحی، به منزل یکی از دوستان‌ـ که در خیابان آزادی منزل داشت‌ـ رفته بودیم. پس از صرف شام و دیدن اخبار، ناگهان تلویزیون طیّ یک برنامه، آمدن حضرت امام و استقبال از ایشان را پخش کرد. دیدن این برنامه برای ما جالب و غیرمنتظره بود؛‌ زیرا رژیم تا آن روز، از پخش هرگونه خبری در مورد حضرت امام، جداً خودداری می‌کرد.

پس از دیدن تلویزیون، ناگهان متوجّه شدم که به ساعت منع عبور و مرور، نزدیک می‌شویم. با عجله، حرکت کردیم. منزل صالحی در خیابان نظام‌آباد، اوّل حسینی بود. حدود ساعت یازده، به ابتدای خیابان حسینی رسیدیم. خیابان حسینی، بین خیابان نظام‌آباد و خیابان دماوند واقع شده و کمی پایین‌تر، خیابان کهن‌ـ که خیابان کوتاه و پهنی است‌ـ، در سمت مقابل خیابان حسینی قرار دارد و در انتهای آن، نیروی هوایی و خوابگاه آن واقع شده است. دیدیم با آن که از ساعت منع عبور و مرور گذشته، جمعیّت زیادی در خیابان هستند و وضع، کاملاً غیرعادی است.

پرسیدیم چه شده؟ گفتند: «گارد، به نیروی هوایی حمله کرده» صالحی به من گفت: «شروع شده». مثل این که مدّت‌ها بود انتظار این لحظه را می‌کشید. سپس به سرعت به داخل مردم رفت.

جوان‌ها با موتور حرکت می‌کردند و اعلام می‌کردند: «گاردی‌ها به نیروی هوایی حمله کردند. به کمک برادران‌تان بروید.»

مردم از کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌جوشیدند. با هر چه به دست می‌آوردند، مثل: چوب، سنگ، آجر، میله‌ی آهنی و حداکثر چاقو، به طرف نیروی هوایی راه افتادند.

وضعیّت، هر لحظه حسّاس‌تر می‌شد، به حدّی که هیچ کس نمی‌توانست به راحتی وظیفه‌ی خود را تعیین کند. تصمیم گرفتن، خیلی مشکل شده بود. همه از هم می‌پرسیدند که چه باید کرد؟ چه خواهد شد؟

کمی بعد صالحی برگشت. مردم، از ما‌ـ که روحانی بودیم‌ـ، توقّع راهنمایی داشتند. با پیشنهاد صالحی، قرار شد از دفتر امام کسب تکلیف کنیم. همان جا به تعارف یکی از اهالی محل، به خانه‌ای رفتیم و از آن جا به محل اقامت حضرت امام تلفن کردیم. برای آن‌ها نیز اوضاع روشن نبود. گفتند بهتر است مردم در خیابان بمانند تا تکلیف روشن شود. به میان جمعیّت رفتیم. صالحی، پیام دفتر امام را برای مردم بازگو کرد؛ امّا بلاتکلیفی، هنوز هم آشکار بود. در این موقع، چند نفر از اهالی محلّ‌ـ که بعضی از نزدیکان آن‌ها در میان همافران خوابگاه بودندـ، پیامی از طرف همافران آوردند. همافران، تکّه کاغذی از پنجره‌ی خوابگاه نیروی هوایی بیرون انداخته بودند که جان ما در خطر است و از مردم خواسته بودند متفرّق نشوند و دست از حمایت آن‌ها برندارند.

صالحی، بالای یک ماشین وانت رفت و با طرح موضوع نامه، در ضمن یک سخنرانی کوتاه و مؤثّر گفت: «برادران ما از نیروی هوایی گفته‌اند که جان‌شان در خطر است و ما باید برای پشتیبانی از آن‌ها بمانیم».

بار دیگر روح مقاومت در مردم بیدار شد. همه ایستادند. هوا سرد بود. بعضی آتش روشن کردند و با فریادهای تکبیر، حمایت خود را از همافران، اعلام می‌کردند.

مدّتی گذشت، ناگهان خودروهای حکومت نظامی، در حال شلیک هوایی، از طرف تهران نو آمدند. برخی از مردم در کوچه‌ها پناه گرفتند؛ ولی ما و بیش از صد و پنجاه نفر از مردم، همراه با صالحی دستگیر شدیم. عدّه‌ای از مردم، غافلگیر شدند، امّا من و صالحی، چون روحانی بودیم، فرار نکردیم. همه‌ی ما را به کلانتری تهران نو بردند که در آن وقت، ستاد حکومت نظامی منطقه بود. بعضی، خود را باخته بودند. صالحی، در این مرحله هم در روحیّه دادن به مردم، عجیب مؤثّر بود، در حالی که کاملاً سرزنده و شاداب بود، می‌خندید و می‌گفت: «خوب جایی آمدیم» و مردم را می‌خنداند. او کاری کرد که مردم هنگام نام‌نویسی (در بازجویی مقدماتی) بر هم سبقت می‌جستند. ما را از مردم جدا کردند. ما دو نفر روحانی، در گوشه‌ای از حیاط کلانتری بودیم. همه را برای بازجویی بردند و پس از چند سؤال از مشخصات و نام و نشانی، به قسمت دیگر حیاط منتقل کردند. من از خود می‌پرسیدم: «پس چرا ما را نمی‌برند و از ما نمی‌پرسند؟»؛ امّا به زودی، با سخن نیشدار یکی از مأموران‌ـ که ظاهراً سِمَت مهمّی داشت‌ـ، علّت را یافتم او خطاب به ما دو روحانی گفت: «آقایان که در همه جا پیش‌قدم هستند، چه طور شده برای بازجویی نمی‌آیند؟».

صالحی گفت: «شما خودتان ما را جدا کردید. حساب ما خصوصی است» و باز با لحنی طنزآمیز گفت: «حساب ما چرب‌تر است». در همین هنگام، من و صالحی را نیز برای بازجویی بردند. در آن جا پس از پرسیدن نام و نشانی، پرسیدند: «از کجا آمده‌اید؟» و خودشان اضافه کردند: «از قم آمده‌اید، مردم را تحریک کنید تا به نیروی هوایی حمله کنند!». همین جا بنا کردند تهدید کردن. گفتند: «شما را می‌برند باغ شاه و اعدام می‌کنند. شما رهبر این گروه هستید.» سپس ما را بردند به اتاق کوچکی که به زحمت همه‌ی ما صد و پنجاه و دو نفر به حالت ایستاده در آن جای می‌گرفتیم. پس از چند دقیقه، در اتاق باز شد و مأموری گفت: «آن دو روحانی بیایند». من و صالحی آمدیم، امّا به محض آن که پای‌مان را از در اتاق بیرون گذاشتیم، کتک شروع شد. عمّامه، یک طرف افتاد و عینک و عبا، به گوشه‌ی اتاق پرت شد. کسی که با تمام توان ما را می‌زد، سرهنگ چاقی بود که ضمن مشت و لگد زدن، با لهجه‌ی مخصوصش فحّاشی هم می‌کرد. او ضمن زدن ما، نفس نفس می‌زد و حرص می‌خورد؛ امّا ما چیزی نمی‌فهمیدیم و دردی احساس نمی‌کردیم. تنها از یک گوشه‌ی اتاق به طرف دیگر پرت می‌شدیم. بدن من کرخت شده بود. در اطراف اتاق، چند مأمور مسلّح ایستاده بودند، امّا من احساس می‌کردم هیچ علاقه‌ای به کار سرهنگ ندارند و شاید با ما احساس همدردی می‌کردند. بالاخره سرهنگ (که بعداً فهمیدیم سرهنگ توانا بوده)، خسته شد و رفت پشت میز و با تلفن، دستورهایی داد.

صالحی، به هیچ‌وجه خود را نباخته بود. بعدها گفت: «می‌خواستم توانا را بزنم. حتّی پایش را گرفتم و چیزی نمانده بود او را به زمین بکوبم؛ امّا حساب کردم دیدم، من، تنها نیستم و ممکن است با مقابله‌ی من، اوضاع‌، خطیرتر شود و جان مردم در خطر بیفتد».

همه را به حیاط سرد کلانتری آورده، روی میز یخ نشانده بودند. سپس ما را هم با توهین و لگد آوردند و جلوی مردم نشاندند. هوا کمی روشن شده بود. صالحی، پس از قدری نشستن، بلند گفت: «می‌خواهیم نماز بخوانیم». سرهنگ توانا که خیال می‌کرد، خود را باخته‌ایم، با خشونت فریاد زد: «شما می‌خواهید نماز بخوانید؟». باز ما را به کتک گرفتند و حدود نیم ساعت می‌زدند و توهین می‌کردند.

بعد از این کتک‌ها، باز صالحی با روحیه‌ای جدّی گفت: «ما می‌خواهیم نماز بخوانیم».

بار دیگر ما را بردند و کتک شروع شد. بار سوم و یا چهارم بود که دیدند اگر این قضیّه ادامه یابد، ممکن است به تحریک مردم بینجامد. مقاومت صالحی، آن‌ها را کلافه کرده بود. ظاهراً در مقابل ما کوتاه آمدند و چند سرباز وظیفه، ما را برای وضو و نماز بردند. پس از گرفتن وضو، ما را به اتاقی هدایت کردند. در آن جا مردمی که همراه ما دستگیر شده بودند، از ما استقبال کردند. استقبال مردم در آن لحظه، واقعاً وصف‌ناپذیر بود. مردم که ما را سمبل مقاومت در برابر رژیم می‌دیدند‌ـ، سراپای ما را غرق در بوسه کردند. سعی می‌کردند از ما دلجویی کنند و به ما روحیه بدهند و سر و وضع ما را مرتّب کنند در آن اتاق که حدوداً سه در چهار بود‌ـ، ۱۵۲ زندانی در کنار هم ایستاده بودند و جایی برای نشستن نبود، امّا مردم، با زحمت، جایی برای نماز خواندن ما باز کردند.

آن دو رکعت نماز، همانند تمام نمازهای دیگر نبود. عواطف و احساسات مردم، آن قدر پاک و صمیمانه بود که قدرت ادای کلمات و اذکار نماز را از من گرفته بود. با زحمت زیاد، آن نماز به یاد ماندنی تمام شد.

یک ساعت بعد، همه‌ی ما را به محوطه‌ی سالن مانندی در کلانتری بردند و روی زمین نشاندند. من و صالحی، در کناری نشستیم و قرآن جیبیِ خود را می‌خواندیم. اتّفاقاً هنگامی که قرآن را باز کردم، آیه‌ی نوید دهنده‌ی پیروزی آمد. شاید آیه این بود: «اَلَیس الصُبح بقریب» جالب این جاست که یکی از مأموران عالی رتبه‌ـ گویا فرمانده بود ‌ـ، هنگام قرائت قرآن به من و دوستم، ناسزایی گفت و افزود: «آن خطّ ریز را مگر می‌شود خواند! بیهوده خودنمایی نکنید»؛ امّا ما بدون توجّه به سخنان شماتت‌آمیز درجه‌دار، با آیات قرآن، انس عمیقی احساس می‌کردیم؛ گویا فرشتگان بی‌شماری به یاری ما آمده بودند.

در همین هنگامع همان درجه‌دار‌ـ که خود را آدم خیلی نرمخو و باحوصله‌ای وانمود می‌کردـ، مردم را در سالن جمع کرد تا به اصطلاح، آن‌ها را توجیه و هدایتِ فکری کند. او سخنرانی خود را شروع کرد و مطالبی را برای فریب مردم بیان کرد که ما می‌خواهیم هرج و مرج نباشد، امنیّت باشد و… . یکی از حاضران، به او پرخاش کرد که: «این دو نفر روحانی، چه گناهی داشتند که آن‌ها را زدید؟». او سعی کرد در این جا با تهدید، او را مجاب کند؛ امّا به سؤال شخصی دیگری روبه‌رو شد. جالب بود هنوز یک سؤال را پاسخ نگفته بود، فرد دیگری سؤالی مطرح می‌کرد. در این جا نکته‌ی جالب و مضحکی که او اظهار کرد، آن قدر بی‌منطق بود که من بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. او سعی می‌کرد اوّلاً همه‌ی این اغتشاشات را به گردن چپی‌ها و کمونیست‌ها بیندازد و وانمود کند که گویا مخالفان، طرفداران کمونیست‌ها و شوروی هستند. از این‌رو گفت: «این نفتی که می‌گویند آمریکا می‌بَرَد، قیمتی ندارد. شما ببینید یک پیت نفت، قیمتش یک تومان است؛ امّا شوروی، گاز ما را می‌بَرَد. می‌دانید قیمت یک کپسول گاز، چه قدر زیاد است؟!».

در این جا نکته‌ای که جالب است، مکالمه‌ی تلفنی سرهنگ توانا بود. او با تکبّر، به مخاطبش‌ـ که نمی‌دانم چه کسی بودـ، می‌گفت: «یک مشت هنرجو! این‌ها را بزنید بیرون کنید». چنان با تحقیر درباره‌ی همافران نیروی هوایی سخن می‌گفت، گو این که دارد از چند دانش‌آموز کلاس اوّل دبستان نام می‌برد.

نکته‌ی جالب دیگر این که جریان ما را برای کسی به نام «استاد» گزارش می‌داد. تلفنی خطاب به او می‌گفت: «استاد! صد و پنجاه نفر بودند. آن‌ها را گرفته‌ایم. دو نفر روحانی هم گرفته‌ایم که رهبر گروه بودند». در همین اثنا، ناگهان خبری به سرهنگ توانا دادند که او گیج و مبهوت و باعجله حرکت کرد و رفت. با رفتن سرهنگ توانا، اوضاع کمی تغییر کرد. ما را به اتاقی که نزدیک آبدارخانه و دریچه‌ای به آبدارخانه داشت بردند و برای من و دوستم صبحانه آوردند. آن جا پول صبحانه را یکی از مأموران کلانتری حساب کرد و ناگهان یکی از مأموران از راه رسید. خوش‌حال بود. آمد و آهسته کنار گوش من گفت: «انتقامتون گرفته شد، انتقامتون گرفته شد!». من نفهمیدم منظور او چیست. پرسیدم: انتقام؟ آهسته گفت: «آره سرهنگ توانا. او که شما رو زد، تیر خورده، توی درگیری تیر خورده!».

بار دیگر، همه‌ی ما را به همان اتاق بردند. ساعت نه صبح بود که صدای گلوله‌ها با وضوح بیش‌تری به گوش می‌رسید و کم‌کم، نیروهای مهاجم به کلانتری نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. اتاقی که در آن زندانی بودیم، در کنار خیابان واقع شده بود. واقعاً امنیّت نداشتیم. صدای گلوله و رگبار، لحظه‌ای قطع نمی‌شد. مجروحان گارد را به پشت جبهه، یعنی کلانتری می‌آوردند.

از خاطرات به یاد ماندنی من، همان لحظات آخر رژیم است. این لحظات را هر کسی در جایی از تهران یا شهرستان‌ها و در حالت خصوصی شاهد بوده؛ ولی آنچه را من شاهد بودم و از زاویه‌ای که من ماجرا را دیدم، واقعاً حیرت‌آور بود. درگیری، هر لحظه سخت‌تر می‌شد. فعل و انفعال شدیدی در محوّطه‌ی کلانتری به چشم می‌خورد. عدّه‌ای از نیروهای تازه نفس، به دریچه‌ای‌ـ که ظاهراً اسلحه‌خانه بودـ مراجعه می‌کردند و سلاح آماده، تحویل می‌گرفتند. من به بهانه‌ی دستشویی رفتن، چند بار از اتاق بیرون آمدم. در سالن، منظره‌ی عجیبی بود. در اطراف سالن، عدّه‌ای از گاردی‌ها ایستاده بودند، در حالتی بسیار مشوّش دست‌های‌شان را روی سینه به یکدیگر حلقه زده بودند و در حالت فکر و انتظار به سر می‌بردند. دو نفر از آن‌ها که به نظر می‌رسید انگیزه‌ی جنگیدن در آن‌ها قوی‌تر بود، به دیگران نهیب می‌زدند و آن‌ها را ترسو می‌خواندند و می‌گفتند: «بروید بجنگید. این جا ایستاده‌اید چه کنید؟!». آن دو نفر خودشان اسلحه گرفتند و رفتند به صحنه‌ی درگیری. رژیم، نفس‌های آخر را می‌کشید.

یک بار دیگر که از اتاق بیرون آمدم، صحنه‌ی عجیبی دیدم. سالن و اتاق‌ها همه پر از زخمی بود. هر لحظه زخمی‌های بیش‌تری می‌آوردند. در آن جا وسائل پزشکی و کمک‌های اولیّه داشتند و کلانتری، شباهت زیادی به یک بیمارستان پیدا کرده بود.

در لحظه‌های آخرـ که شکست حتمی بودـ صدای درخواست کمک آن‌ها هنگام مکالمه با بی‌سیم، به روشنی شنیده می‌شد؛ امّا ظاهراً از آن طرف، پاسخی شنیده نمی‌شد.

صدایی می‌گفت: «مرکز! مرکز! کلانتری مرکز، گارد در حال سقوط است، فوراً کمک بفرستید». و هنگامی که چند بار کمک خواستن نتیجه نداد، کوبیدن مشت بود یا هر چیز دیگر. در این حال، کلانتری به شدّت از بیرون کوبیده می‌شد. سرانجام، نبض رژیم، از زدن ایستاد. او بی‌سیم را چند بار بر روی میز کوبید و مرگ رژیم… .

هنگامی که گاردی‌ها نیز تسلیم شده بودند، هنوز از بیرون به طرف کلانتری تیراندازی می‌شد. در این جا به پیشنهاد گاردی‌ها و برادران خود ماـ که زندانی بودندـ، از عمّامه من که سفید بود، به عنوان پرچم سفید و علامت تسلیم استفاده کردند. گاردی‌ها عمّامه را باز کردند و به سر چوب بستند و از پنجره بیرون آوردند که تیراندازی قطع شد.

در داخل کلانتری، حالت عجیبی به چشم می‌خورد. تعداد زیادی از مجروحان، داخل اتاق‌ها بودند. چند جسد نیز در گوشه و کنار افتاده بودند. تعدادی از گاردی‌هاـ که شکست را با تمام وجود احساس می‌کردندـ، روحیه‌شان را باخته بودند و نمی‌دانستند چه کنند. بعضی از آن‌ها التماس می‌کردند. بعضی‌ها گریه می‌کردند. بعضی‌ها هم دست و روی ما را بوسیدند و تقاضای عفو می‌کردند. در داخل سالن، یکی از آن‌ها را دیدم که دچار جنون شده بود. کلاه مسی خود را بر روی میز می‌کوبید و فریاد می‌زد: «ما همه سرباز توییم خمینی! ما همه سرباز توییم خمینی…!».

به زحمت از داخل کلانتری بیرون آمدم. هنگامی که مردم را سوار بر تانک‌ها و مسلّح دیدم، هنوز نمی‌توانستم پیروزی را حتمی بدانم و ترس آن داشتم که این پیروزی، قطعی و فراگیر نباشد؛ امّا آن شب تا صبح، بیش‌تر مراکز حسّاس، به دست مردم افتاد و صبح آن شب، صبح پیروزی بود.

30دسامبر/16

جدول

 

افقی:

۱ـ پیامبر بت‌شکن‌ـ سرزمین عاشورا

۲ـ اولین اذان‌گوـ احسان و نیکویی در عربی‌ـ پیام‌آور کربلا

۳ـ نازک و لطیف‌ـ خوی و سرشت‌ـ گیاهی

۴ـ شماره‌ـ بیماری صرع و تشنج‌ـ نام کشور عزیزمان

۵ـ برتری‌ـ در حمام بجوییدـ آزادمرد کربلا

۶ـ غذاخوری مدرن‌ـ حرف تعجب و شگفتی

۷ـ شهر خانه‌ی خدا‌ـ مخالف آمدـ نقطه‌ی سیاه روی بدن

۸ـ نغمه و سرودـ خون خدا

۹ـ همه و تمام‌ـ غزال‌ـ بعضی از آن در می‌روند

۱۰ـ جمع حرم‌ـ نام دیگر کدو‌ـ کتابی که به چاپ هفتادم رسید.

۱۱ـ ابزارـ ارزش و بهاـ عقل و دانش

۱۲ـ پسران‌ـ الفت و دوستی‌ـ جا و مکان

۱۳ـ پشتیبانی‌ـ کوچک‌ترین شهید کربلا

 

عمودی:

۱ـ نوآوری‌ـ محل جنگ امام علی(ع) با خوارج

۲ـ کوتاه نیست‌ـ جانور خوش‌پوش جنگل‌ـ ظرف میوه

۳ـ گوسفند جنگی‌ـ بالش‌ـ این‌های خودمانی

۴ـ خاندان‌ـ جنگ‌هایی که پیامبر(ص) شرکت داشت‌ـ جمع حلم

۵ـ مشورت‌کننده‌ـ رخسار

۶ـ کشور اُویس‌ـ تیره و کدرـ حرف تعجّب

۷ـ سرچشمه و مبدأـ نفس خراب‌ـ جلوگیری‌کننده

۸ـ شمای بیگانه‌ـ درخت انگورـ پیامبران

۹ـ شهری در استان مرکزی، جریان داشتن

۱۰ـ کلید گنج صاحب هنرـ داخل نیست‌ـ من و تو

۱۱ـ شرح و توضیح‌ـ سرگشته و شیداـ عام نیست

۱۲ـ در ترمز ماشین بجوییدـ اکنون‌ـ راست نیست

۱۳ـ از اعمال کشاورزی‌ ـ حامی و طرفدار

 

 

  ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳
۱                          
۲                          
۳                          
۴                          
۵                          
۶                          
۷                          
۸                          
۹                          
۱۰                          
۱۱                          
۱۲                          
۱۳                          

 

 

30دسامبر/16

گل‌ها و گیاهان در تزیین تاریخ

 

 

امیر مشهدی میرزایی

طبیعتی که ما در آن زندگی می‌کنیم، از صدها و یا هزاران گل و گیاه و درختان گوناگون، پوشیده شده است. با دقت نظر در رنگ‌آمیزی آن‌ها، به یاد کسی می‌افتیم که تمام وجود ما از اوست. هم او؛ که نه تنها ما را بلکه تمام جانداران و زینت‌بخش‌های طبیعت را خلق کرده است و به یاد اوست که هم قلب‌های‌مان را هم با نظاره کردن به خلقت بی‌پایان زیبا و دل‌فریب او روح و روان ما آرامش می‌گیرد.

«… زمین را خشکیده می‌نگری ولی آن‌گاه که باران بر آن فرود آوریم، سبز و خرّم می‌شود و نمو می‌کند و از هر نوع گیاه زیبا می‌رویاند» (حج/ ۵)

گل‌ها و گیاهان نزد مردمان ایران، از زمان باستان تاکنون، اهمیت ویژه‌ای داشته‌اند. ابتدا در زمان ماقبل تاریخ (پارینه سنگی)، کشاورزی رونقی نداشت و مردم آن دوره، فقط به شکار می‌پرداختند. دانشمندان با مشاهده‌ی آثار نقاشی‌های به جا مانده روی دیوارهای غارها (مانند غار باستانی آلتامیرا در اسپانیا)، به این موضوع پی بردند.

با رشد فکری مردمان باستان، در کنار شکار، به کار کشاورزی هم پرداختند. آنان زمین‌های زیادی را به زیر کشت بردند تا جایی که اقتصاد آن زمان، به کشاورزی وابسته شد. حتی در نوشته‌های باستانی آمده است که کورش کبیر، خود، به کشاورزی می‌پرداخت و برای آباد نگاه‌داشتن باغی که در کاخش قرار داشت، خودش به آن رسیدگی می‌کرد.

ایرانیان، در آباد کردن باغ‌ها و مزارع شگرد خاصی داشتند. حتی آنان به تقلید از طرح‌های قالی‌ها، باغ‌های خود را آرایش و تزیین می‌کردند. این علاقه، سبب شد در آثارهای به جا مانده از آن دوران، به وفور، نقوش گیاهان و درختان را در کنار جانوران و پرندگان ببینیم. چک کردن این نقوش، از زمان آغاز تاریخ (یعنی همان تاریخ ظهور خط و نوشتار) انجام گرفته است. اشیایی در مناطق مختلف باستانی، کشف شده است که روی بدنه‌ی آن‌ها تصاویری از گل‌ها و گیاهان را می‌بینیم.

آثاری از هند، با قدمت هزار سال پیش از میلاد، به دست آمده‌اند که خود، عمدتاً ظروف و کوزه‌هایی منقّش به «درخت زندگی» و دیگر نقش‌های گیاهی بوده‌اند. از دره‌ی سند در هند کوزه‌هایی کشف شده است که روی بدنه‌ی آن‌ها نقوش گل‌‌های سه پر و چهار پر دیده می‌شود.

در زمان هخامنشیان روی بدنه‌ی کاخ‌ها و ستون‌ها و روی سفال‌ها و فرش‌ها نقش‌های فراوانی ترسیم می‌شد. تزیینات درون کاخ‌ها و اطراف آن‌ها با نقوش گیاهی، دیده شده است. در آپادانای تخت جمشید، تصویر درخت سرو وجود دارد. همچنین در پایه‌ی ستون‌های کاخ‌ها طرح‌هایی از نیلوفر آبی یا گل میخک یا برگ خرما حک شده است. از گل نیلوفر آبی در آرایش کاخ‌ها و در تزیین زیورآلات استفاده شده است. به طور کلی، شکل ستون‌ها به صورت گل لوتوس وارونه است که سمبل و نیروی زندگی‌بخش است. در کاخ خشایارشاه نقوش گل‌های چندپر دیده می‌شود و اطراف قاب کلیه‌ی کتیبه‌های موجود در این کاخ، با گل تزیین شده است. گل‌های دیگری هم شناسایی کرده‌اند که یکی از آن‌ها روزت (Rosette) است. این گل، سمبل خورشید است و همانند گل لوتوس، نیروی زندگی‌بخش را بازگو می‌کند.

پس می‌بینیم نه تنها برای تزیین و آرایش کاخ‌ها،‌بلکه از روی اعتقادات خود،‌ به استفاده از این نقوش می‌پرداختند. درخت نخل، سابقه‌ی کهنی در میان دو رود (بین‌النهرین) و ایران دارد. تفسیرکننده‌ی اوستا در روزگار ساسانیان می‌نویسد: «بلندترین درختان روی زمین، چون سرو و چنار، خوش‌بوترین رستنی‌ها چون گل یاسمن، خوردنی‌ترین میوه چون خرماست. در دوره‌ی ساسانیان در آثار فلزی‌ای همچون بشقاب، جام گلدان و زیورآلات، از طرح‌هایی چون گل‌ها، درختان، پرندگان و حیوانات استفاده شده است. استفاده از نقوش گیاهان فقط به دوران قبل از اسلام محدود نشد؛ بلکه کاربرد تصویر گیاهان و گل‌ها در اشیا و ساختمان‌ها به دوران اسلامی هم راه پیدا کرد.

به جرأت می‌توان گفت که اعراب، بیش‌ترین تأثیر خود را در زمینه‌ی معماری و دیگر هنرها مانند ظروف‌سازی و بافت قالی، از هنر ساسانی فراگرفته‌اند. چون مردمان عرب در چادرها و بیابان‌ها زندگی می‌کردند و فاقد هرگونه معماری و هنر بوده‌اند، می‌توان گفت که ایرانیان بودند که هنر اسلامی را با خلاقیّت‌های‌شان، به سطح بالایی ارتقا دادند. در کنار این هنرها، هنری به نام «شیشه‌گری» وجود داشت. شیشه‌گری دوره‌ی اسلامی نیز به صورت ایجاد نقوش برجسته بود. تصویرهای روی شیشه، شامل گیاهان و گل‌ها، حیوانات بویژه پرندگان بودند. بسیاری از نقش‌های کار شده روی سفال‌ها در دوره‌ی اسلامی، تحت تأثیر نقوش دوره‌ی ساسانی بوده‌اند که شامل تصویرهای گیاهی (گل و برگ)، درخت و پرنده‌اند.

این هنرها به دوران حکومت عثمانی‌ها هم کشیده شد. از طرح‌های اصلی سفال‌های این دوره، گل (گل استکانی و میخک) بود که گاهی به صورت کاملاً شبیه‌سازی شده و گاهی به صورت تزیینی، ترسیم می‌شد. از طرح درخت سرو، گل لاله، گل رز و گاهی انگور هم استفاده می‌گردید.

به یکی از هنرهایی که باید بیش‌تر به آن توجّه نمود، هنر «قالی‌بافی» است. این هنر، قبل از اسلام و در زمان باستان در ایران وجود داشته است. قالی پازیریک‌ـ که یادگار هنر دوران هخامنشی است و در سیبری روسیه، کشف گردیده است‌ـ، دارای نقوش هندسی، گل، حیوانات افسانه‌ای و انسان‌های سوار بر اسب و پیاده است. در تاریخ آمده است که دیوارهای درون کاخ تخت‌جمشید، با قالی‌های بزرگ، آراسته شده بود.

رسم نقش گل در قالی‌های ایرانی، چیزی جزء هنر برتر ایرانی نیست که با دستان زحمتکش مردان و زنان روستایی، بر روی قالی‌ها جان می‌گیرند و هنگامی که ما قدم روی آن می‌گذاریم، گل‌ها و برگ‌های جان گرفته‌ی قالی،‌ در زیر پایمان به نرمی حرکت می‌کنند و آن وقت است که خود را در گلستانی از گل‌های زیبا می‌بینیم.

هنر قالی‌بافی در دوره‌ی ساسانی، رواج زیادی داشت. یکی از این قالی‌ها، «قالی بهارستان» است که در آن، از نقوش گل، گیاه، حیوانات و پرندگان استفاده شده است. یکی از موضوعات کلّی این بافته‌ها نقش باغ و صحنه‌های شکار است. همان‌طور که پیش از این اشاره شد، قالی‌های باغ‌نما آن قدر محبوب و مورد علاقه بودند که حتّی باغ‌ها را به تقلید از آن‌ها آرایش و تزیین می‌کردند.

در زمان عثمانیان، انواع پارچه‌های ابریشمی، زربافی و پارچه‌بافی، با زمینه‌های اصلی رنگ‌های زرد، آبی و قرمز که با طرح‌هایی از گل‌هایی به رنگ سیاه، قرمز، طلایی و آبی بود، تولید می‌شد.

در دوره‌ی حکومت صفوی، هنرها بخصوص هنر قالی‌بافی، همراه با طرح‌هایی همچون منظره‌ی باغ گل و گیاه، به اوج و شکوفایی خود رسید.

هنر و خلاقیّت، چیزی نیست که سریع بیاید و سریع برود و تمام شود. انسان‌ها از دیرباز برای طراوت بخشیدن به زندگی خود و محیط اطراف‌شان، دست به آفرینش اثار هنری می‌زدند.

با سفری هر چند کوتاه، به اعماق تاریخ ایران کهن و سرشار از تمدّن، به نکاتی برخورد کردیم که نمادی از این تمدّن کهن‌اند و مصداق این ضرب‌المثل فارسی هستند که «مشت، نمونه‌ی خروار است».

هنر ایرانی را نمی‌توان فقط درباره‌ی استفاده‌ی نقوش در زندگی مورد مطالعه قرار داد؛ بلکه می‌توان درباره‌ی آداب زندگی، آداب معاشرت، آداب برخورد با ملل گوناگون، روش‌های معماری و ساختمان‌سازی و صدها مورد دیگر، جداگانه کتاب و مقاله نوشت. ما تمدّنی داریم که جوامع غیرمتمدّن غربی، به دنبال یک هزارم این تمدّن هستند و قصد آن را دارند که با تاراج این تمدّن برای خود، هویّتی هر چند جعلی درست کنند. ما به عنوان نگهبانان و حافظان این تمدّن، باید به وظیفه‌ی خود، خوب عمل کنیم و به خواب غفلت نرویم.

امید است که جوانان این سرزمین متمدن، با شناخت تمدّن و هویّت خود و مطالعه درباره‌ی آن‌ها به حفظ ارزش‌های نیاکان خود بپردازند و از ورود ارزش‌های غیرمتمدّن و غیرفرهنگی به جامعه‌ی خود جلوگیری کنند.

منابع:

۱ـ بررسی هنر هخامنشی (نقوش گیاهی و جانوری)، نینا بهزادی، تهران: دانشگاه آزاد، ۱۳۸۴ ش.

۲ـ تاریخ هنر، ترجمه: فرهاد گشایش، تهران: عفاف، ۱۳۸۲ ش.

30دسامبر/16

دور دنیا با خبر

 

ازدواج با ۹۵ سال اختلاف

مرد ۱۱۲ ساله‌ی سومالیایی، با دختری ۹۵ سال کوچک‌تر از خود ازدواج کرد.

این پیرمرد، اطمینان داد که می‌تواند از هر جوان دیگری، محبّت بیش‌تری نثار این دختر کند.

«احمد محمّد دوره»؛ با داشتن ۱۱۲ سال، به خواستگاری دختر هفده ساله‌ای به نام «سفیو عبدی حسن» رفت. مراسم ازدواج آن‌ها با حضور صدها مهمان، در گوریل‌ـ که شهر کوچکی در مرکز سومالی است‌ـ، برگزار شد. این پیرداماد گفت: «وقتی مسأله‌ی زندگی زناشویی مطرح است، باید از عشق و احساس سخن گفت، نه سن و زیبایی». احمد که سر از پا نمی‌شناخت، گفت: «زنم ده برابر از من، کوچک‌تر است؛ امّا همدیگر را دوست داریم».

احمد محمّد دوره، در دوران طولانی زندگی‌اش، پنج زن دیگر داشته است که چهار زن او مرده‌اند. او همچنین نود فرزند و نوه دارد.

وی در گفتگوی تلفنی، با وجود مشکلات شنوایی گفت: «تاریخ ازدواج قبلی‌ام یادم نمی‌آید؛ امّا باید حدود ۷۵ سال پیش باشد.

محمّد دوره افزود: «من زنم را از زمانی که بچّه بود، دوست داشتم و پدر و خانواده‌اش هنگامی که متوجّه شدند، این عشق، دوطرفه است، پذیرفتند که او را به ازدواج من درآورند. این داماد پیر، متولّد ۱۸۹۷ میلادی است. رژیم غذایی و فعّالیّت‌های فراوان بدنی او در طول جوانی، علّت طولانی بودن عمر اوست. وی همچنین توضیح داد که این فکر فرزندان و نوه‌های من است که برایم این ازدواج را فراهم کردند.

یکی از مهمانان این مراسم گفت: من در ابتدا آنچه را که می‌دیدم، باور نداشتم. این پیرمرد و همسر جوانش در حال گذاشتن کیک در دهان هم بودند و این نخستین باری بود که من چنین صحنه‌ای را می‌دیدم و این، از مواهب الهی است.

سه شب در هتل، با چهار میلیون دلار

یک مؤسّسه‌ی گردشگری در اسپانیا، قصد دارد هتلی خارج از جو زمین افتتاح کند. پیش‌بینی می‌شود این هتل در سال ۲۰۱۲ م، از اوّلین مهمانان خود پذیرایی کند؛ امّا منتقدان این طرح را بسیار سنگین و سخت دانسته و در عملی شدن آن، ابراز تردید کرده‌اند.

کارشناسان «شرکت ریزورت»‌ـ که دفتر آن در بارسلوناست‌ـ گفته‌اند: هزینه‌ی اقامت سه شب در این هتل، حدود ۴/۴ میلیون دلار برآورد می‌شود.

مسافران در مدّت اقامت‌شان در این هتل، پانزده بار طلوع خورشید را مشاهده می‌کنند و هر هشتاد دقیقه، یک بار به دور زمین می‌چرخند.

این هتل، در فاصله‌ی ۴۵۰ کیلومتری زمین ساخته خواهد شد و با سرعتی معادل سه هزار کیلومتر در ساعت، به دور زمین می‌چرخد.

پرسرعت‌ترین کامپیوتر

قوی‌ترین‌ و ‌‌پر سرعت‌ترین‌ کامپیوتر ‌دنیا ‌‌که ‌نامش         (Roadrunner) است، تاکنون برای شبیه‌سازی انفجارهای اتمی از آن استفاده می‌شد.

امّا به تازگی چند سری تحقیقات جدید در دستور کار استفاده از این اَبَر رایانه قرار گرفته و دانشمندان موفّق شده‌اند بیش از ده هزار حالت مختلف از رشته DNA ویروس ایدز را شبیه‌سازی کنند و روی آن‌ها تحقیقاتی انجام دهند.

محکوم به هدیه‌ی گل

در اقدامی جالب، از سوی یکی از شعب دادگاه‌های استان فارس، مردی محکوم شد که به مدت سه سال و هر سال ده روز، به همسرش گل هدیه کند. در غیر این صورت، با سه ماه و یک روز حبس، روبه‌رو خواهد شد. مردی، با اتهام رهاکردن زندگی مشترک و ترک نفقه و ضرب و شتم همسرش، مورد تعقیب قرار گرفت و دادگاه پس از رسیدگی به شکایت، او را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد؛ امّا با توجّه به فقدان سابقه‌ی کیفری متّهم، برای تحکیم مبانی خانوادگی و زندگی مشترک، محکومیت نامبرده را به مدّت سه سال معلّق کرد، مشروط بر این که شوهر، دستورهای زیر را اجرا کند:

۱ـ پرداخت به موقع نفقه‌ی زوجه و حسن معاشرت با وی؛

۲ـ هدیه دادن یک شاخه گل به مدّت سه سال، هر سال ده روز، به گونه‌ای که پایان نوبت دهم، سالگرد ازدواج زوجین باشد؛

۳ـ استفاده از نصایح یکی از علمای مذهبی، به تشخیص دادستان، در سال‌روز ازدواج در هر سال؛

۴ـ خودداری از استعمال سیگار و دخانیات.

حکم صادره، قطعی شده و پرونده‌ی این حکم، جهت اجرا، به اجرای احکام ارسال شده است.

صدور احکام جایگزین حبس، یکی از مواردی است که در دادگاه‌های استان فارس، طی مدّت اخیر، در دستور کار قرار گرفته است.

دوخت لباس ۳۲ متری در فلسطین

بزرگ‌ترین لباس زنانه‌ی فلسطین که در فستیوالی در شهر الخلیل عرضه شده بود، رکورد شکست و در «کتاب گینس» ثبت شد.

به گزارش روزنامه‌ی «الخلیج»، این لباس‌ـ که به عنوان بزرگ‌ترین لباس جهان به شمار می‌رود ‌ـ ۳۲ متر است و برای دوخت آن، ۱۵۰۰ متر پارچه به کار رفته است. در این مراسم، دکتر سلام فیّاض، نخست‌وزیر فلسطین، از این لباس پرده‌برداری کرد و گفت: «زنان فلسطینی در گذشته، معمولاً لباس‌های‌شان را از پارچه‌ی سیاه رنگی می‌دوختند و اَشکال هندسی را با نخ‌های سرخ، سفید و سبزـ که رنگ پرچم کشور فلسطین است‌ـ، بر روی آن گلدوزی می‌کردند. این نوع لباس، در اردن و تعدادی از روستاهای شام نیز رواج یافته بود.

شمشیر سه‌هزار ساله

مردی نروژی که چند سال پیش، شمشیری را پیدا کرده بود، هیچ‌گاه گمان نمی‌کرد که شیء باارزشی را یافته باشد.

به گزارش روزنامه‌ی «البیان»، این مرد، چهار سال پیش، شمشیری را در یک جای تنگ و پُردرخت، در کنار جاده‌ای پیدا کرده بود. او از یک تیم باستان‌شناس‌ـ که در مزرعه‌ی نزدیک خانه‌اش، به تحقیق و تفحّص می‌پرداختندـ خواسته بود که این شمشیر را بررسی کنند.

کارشناسان، قدمت این شمشیر را سه هزار سال تخمین زدند و معتقد بودند که این شمشیر، به سال‌های نهصد تا ۱۱۰۰ میلادی برمی‌گردد.

زمانی که باستان‌شناسان، این موضوع را با مرد نروژی در میان گذاشتند، ابتدا گمان می‌کرد که آنان قصد شوخی دارند؛ امّا این موضوع، حقیقت داشت. مرد نروژی، شمشیر را به مقامات دولتی بازگرداند تا تحقیقات لازم را روی آن انجام دهند.

30دسامبر/16

یک «آمدن»

 

رویدادی که «بهمن» را پُر آوازه کرد، یک «ٱمدن» بود. روزها بود که مردم ایران، چشم به راه بودند؛ چشم به راه انسانی دوست داشتنی. مردم می‌خواستند فریاد‌گر روشنایی را از نزدیک ببینند. بسیاری از آنها تنها صدای گرم،متین و امیدوار کننده او را از «نوار» شنیده بودند. آنها می‌خواستند گرمی دست‌های پُر مهر «خمینی» را در دست‌های خود احساس کنند. آنها آهنگ گرم سخنان امام و پیام‌های آگاهی‌بخش او را بارها در خاطر، مرور کرده بودند. آنها در راهپیمایی، تظاهرات و درگیری خیابانی و زندان و در سخت‌ترین شرایط مبارزه، در رنج‌ها و هنگام به جان خریدن درد هر «تازیانه»، نام «خمینی» را بر زبان آورده بودند. آنها می‌خواستند اکنون همه هستی خود را بر گام‌های استوار امام خمینی نثار کنند.

پرسشی که بر صفحات تاریخ مانده است و پژوهشگران ایرانی و بسی افزون‌تر ، «خارجی» را در شگفتی وانهاده است، از چیستی و چرایی این‌گونه «دوستی‌ها» و «ارادت‌های» مردمی است؛ دوستی‌هایی که شالوده داد و ستد و انگیزه‌های سود و زیان سیاسی یا اقتصادی ندارد. مفسّران سیاسی و تحلیل‌گران تاریخی، هر یک به شیوه‌ای این‌گونه دوستی‌ها را باور و توجیه کرده‌اند؛ امّّا آنچه در«کلام وحی» آمده است، برای «دین باوران» دل‌نشین‌تر است . پروردگار عالمیان در جایگه این دوستی،«باور و کردار درست» را سبب خواست خداوند در «نهادن» آن «دوستی‌ویژه» در دل‌ها برشمرده است:«کسانی که به باور رسیده‌اند و کارهای شایسته کردند، به زودی، خداوند مهر گستر،«دوستی ویژه‌ای » در دل‌ها برایشان می‌نشاند»(سوره مریم، آیه ۹۶) جایگاه این دوستی‌ها خیابان‌های تهران و روزهای بهمن بود. شر و شور روزهای بهمن، مردان و زنان، پیران و جوانان از همه گروه‌ها و دسته‌های مردم ، حال و هوایی در کوچه و خیابان‌های تهران و دیگر شهرها ساخته بود که چند و چون آن، ناگفتنی می‌نماید. تنها باید خودت آن فضا را احساس می‌کردی؛ باید در آن فضا نفس می‌کشیدی تا روزهای بهمن را احساس کنی! آن روزها خستگی و گرسنگی و دوری از شهر و دیار، برای کسی معنا نداشت. نگاه همه ایران به تهران و خیابان آزادی بود؛ خیابانی که همه‌جای آن، بوی انتظار داشت، گذرگاهی که چون جویباری پُرتلاطم از جمعیّت موج می‌زد و نگران و دل‌واپس لحظه‌های ورود و آمدن امام بودند. صفحه اوّل روزنامه‌ها هر روز، خبر تازه‌ای داشت.

30دسامبر/16

شیر بیشه‌ی عرفان

 

 (برگ‌هایی از زندگانی آیت‌الله محمّدعلی شاه‌آبادی)

حسین شریف‌پور

به سال ۱۲۹۲ ق، در محلّه‌ی حسین‌آباد اصفهان و در خانه‌ی آیت‌الله میرزامحمّدجواد بیدآبادی، کودکی به‌نام «محمّدعلی»، پا به عرصه‌ی وجود نهاد. وی مقدّمات وجودی خود را نزد پدر پی ریخت. در محضر برادر ارشدش، آقاشیخ احمد بیدآبادی، به ادامه‌ی رشد علمی و عملی خود پرداخت و آن‌گاه به حوزه‌ی درسی مرحوم میرزامحمّدهاشم خوانساری، راه یافت. پس از آن، به تهران هجرت کرد و به تکمیل اصول فقه نزد مرحوم حاج‌میرزا حسن آشتیانی پرداخت. فطرت توحیدی و کمالجوی او، به درس مرحوم میرزا هاشم لنکرانی، حکیم بزرگ، رهنمونش ساخت و در آن حوزه، یافته‌های خویش را در قالب براهین آموخت. فراگیری حکمت نیز عطش حق‌یاب او را فرونشاند. از این‌رو برای آموختن عرفان نظری و پیمودن پلکان عرفان عملی، به محضر میرزا ابوالحسن جلوه شتافت و از او بهره‌ها و درس‌ها گرفت.

حرص به فراگیری علوم و عشق به علوم آل‌محمد(ص) او را به جوار باب مدینه‌ی علم وحی، نجف اشرف، کشاند و در آن دیار، توفیق بهره‌گیری از حوزه‌های درسی بزرگانی چون: مرحوم آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی و میرزا حسین خلیل یافت و آن‌گاه برای دستیابی به قلّه‌ی علم زمان خویش به سامرا هجرت کرد و در آستانه‌ی میرزامحمّدتقی شیرازی، به تلمّذ نشست. او در درس این بزرگ‌مرد، مردانگی را آموخت. دریافت که چگونه می‌شود فقاهت در خدمت امّت قرار گیرد و چه‌طور یک فقیه باید از کیان اسلام و مسلمانان حراست کند.

فطرت پاک ذهن و دیدن اساتیدی والا، از او انسانی کامل و برخوردار از ابعاد و شئون گوناگون ساخت. او در جوار مولی الموحدین(ع)، به توحید حقیقی دست یافت و اسفار سه‌گانه را درپیمود و برای چهارمین سفر، به ایران بازگشت و در سواد اعظم ایران: تهران، اقامت گزید تا مرکز رسمی ایران را با روح الهی خود، به والایی‌هایی کشاند و آنا ن را با دام‌های شیاطین، و نقشه‌های گوناگون و فریبنده‌ی شیطان‌صفتان، آشنا سازد.

وقتی نیاز و عطش شدیدی نسبت به معارف باطنی در طالب علمان قم، یافت، به سراغ این شیفتگان حق شتافت. عاشقان علوم حقیقی و راهیان صراط ربوبی، پروانه‌وار به گرد شمع او حلقه زدند تا با سوختن هر آنچه رنگ تعلّق پذیرد، جانشان را نورانی ساخته و با کرّوبیان، همنوا گردند. ثمره‌ی این هجرت مقدّس، تربیت بزرگ‌مردی چون امام راحل گردید که با تجلّی روح خدایی‌اش، جهان ظلمانی امروز را منوّر گردانید.

مرحوم شاه‌آبادی، حکمت و عرفان را در خدمت نجات و پرورش انسان قرار داد. با درایتی تمام از حقایق بلند عرفانی و از مقام توحید محض، به کثرت‌ها و اجتماع انسانی، نقب می‌زد. با مبانی فطرت‌پذیر، به تفسیر اجتماع و نابه‌سامانی‌های آن پرداخت. امام خمینی که کلماتش ریشه در جبروت دارد، از برکت زانوزدن در نزد این بزرگ‌مرد بوده است. امام خمینی، در موارد بسیاری، از استاد خود به بزرگی یاد کرده و سخنان بلند و والایی را از او نقل می‌کند. در عرفان نظری، کم‌نظیر بود و خود مکتب عرفانی ویژه‌ای را براساس فطرت و با الهام از قرآن و سنّت، پی نهاد.

در عین حال، زمان خود را به خوبی می‌شناخت و در جهت علاج نابه‌سامانی‌های آن می‌سوخت. سیاست را با چشم ربوبی دریافته بود و جوامع انسانی را مهد عروج انسان به مقامات الهی می‌دانست. حضور در متن سیاست را لازم ذاتی انسان می‌دانست و در این زمینه می‌گفت: «سیاست، عبارت است از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقیق مفاسد آنها… معرفت تشریع احکام الهیه، چون از جهت مصالح و مفاسد واقعیه است، قوانین اسلام خواهد بود و چون تدبیر در جریان همان مصالح و عدم ظهور مفاسد بوده باشد، سیاسات الهیه است».

سیر آن مرد الهی در کتاب تکوین، و آگاهی از سنّت‌های حاکم بر هستی و اتصال فطرت او با کتاب فطرت، از او مصلحی شجاع و ژرف‌بین ساخت که از ظاهر امور، باطن و ریشه آنها را می‌یافت و از برخوردهای سطحی روحانیون و دینداران ظاهربین، رنج می‌برد و در این زمینه دردمندانه می‌گفت :«جمعی از متدیّنین در محافل و مجالس، اظهار دردمندی و تأسّف بر اسلام می‌نمایند؛ ولی غافل از این که باید درد را معالجه نمود. مذاکره‌ی مرض معالجه‌ی درد نخواهد بود…».

در آن دوره‌ی استبداد سیاه رضاخانی، به تدوین طرحی برای سامان‌بخشی به نابه‌سامانی‌های جامعه و عرضه‌ی آن، اقدام کرد. او در کنار این طرح، علّت العلل همه‌ی مفاسد و نابه‌سامانی‌ها را دولت رضاخانی دانسته و در این زمینه،‌ به حوزه‌های علمیه و پیروان اسلام هشدار می‌داد و می‌گفت:‌ «اسلام، از وجود دولت وقت در خطر است».

خود او در جهت نابودی دولت رضاخان و جلوگیری از پیاده‌کردن برنامه‌های شوم او، یازده ماه در حرم حضرت عبدالعظیم به تحصّن نشست. با این اقدام خود، بسیاری از علما را به صحنه‌ی مبارزه کشانید. در زمانی که رضاخان، اقدام به تعطیل کردن مساجد کرد، او استوار ایستاد و سنگر مسجد را حفظ کرد و در آن به ارشاد مردم و افشای ماهیت پلید دولت وقت پرداخت. او، همانند شمعی سوخت و به راهیان راه حق رهروی آموخت. آن بزرگوار، در ۷۷ سالگی ندای: «یا ایّتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربّک» را لبیک گفت: «راضیه مرضیه» به لقاء‌ جانان پیوست و در جوار حضرت عبدالعظیم، سر بر خاک نهاد.

آن ستوده‌ی خصال، در اموری چند متفرّد بود:

اوّل: در ذکا و حافظه، اعجوبه‌ی عصر بود و دعاهای طولانی مثل «دعای ابوحمزه ثمالی» را به طور تقطیع در قنوت نوافل با لهجه‌ی بسیار جذابی، قرائت می‌کرد؛

دوم: بر فروع فقهی به طوری مسلّط بود که عدیل و نظیری نداشت؛

سوم: در اخلاص و ارادت به خاندان عصمت و طهارت، جدّیت تام داشت؛

چهارم: در فتوّت و جوانمردی و فرزانگی، آیت وقت بود.

از امام خمینی نقل است که می‌فرمود: «مرحوم شاه‌آبادی در هر روز، نُه درس می‌گفتند و درس‌های ایشان نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب شروع می‌شد و حدود نیم ساعت مانده به ظهر، تمام می‌شد» و از تواضع استاد خود در مقابل طلاب هم داستان‌ها نقل کرده‌اند.

از آثار و برکات این عالم بزرگ بعد از ممنوع المنبر شدن از سوی رضاخان، تشکیل جلسات و هیئت‌های مذهبی و هفتگی در تهران بود که تاکنون منشأ بسیاری از خیرات و موجب ارشاد مردم و انسجام سیاسی و اجتماعی در برهه‌های مختلف بوده است.

طرح تشکیل صندوق‌های قرض‌الحسنه در تهران، به جهت بی‌نیاز شدن از معاملات ربوی، از آثار این رادمرد الهی بوده است.

آثار این بزرگوار، نوشته‌های ارزشمندی هستند که به ذکر نام بعضی از آن‌ها می‌پردازیم:

  1. شذراه المعارف (مرام الاسلام)؛ ۲٫ رشحات البحار؛ ۳٫ مفتاح السعاده فی احکام العباده (رساله عملیه)؛ ۴٫ رساله فی العقل و الجهل؛ ۵٫ حاشیه نجات العباد صاحب جواهر؛ ۶٫ منازل السالکین؛ ۷٫ حاشیه کفایه الاصول؛ ۸٫ حاشیه فصول در علم اصول.

در پایان نکات و سفارش‌های مفیدی را از ایشان می‌آوریم:

تأثیر دنیادوستی

حضرت امام خمینی در «چهل حدیث» از قول سالک فرزانه، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی درباره‌ی آثار دنیادوستی می‌نویسند: «محبّت زیاد به دنیا، سبب آن می‌شود که در وقت خروج از دنیا که انسان، دید به عیان، حقّ تعالی و ملائکه و سَدَنه او، محبوب او را از او می‌گیرند و او را از محبوبش جدا می‌کنند، بالجبله و الفطره، غضبناک به آن‌ها شود و با عداوت حق تعالی و ملائکه مقدّسه او از دنیا بیرون رود».

راه تشخیص ریاضت صحیح از غیرصحیح

حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی در اشاره به ملاک درست و نادرست بودن ریاضت می‌فرمایند: «میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قَدَمِ نفس و قدم حق است. اگر سالک، به قدم نَفس حرکت کرد و ریاضت او برای ظهور قوای نَفْس و قدرت سلطنت آن باشد، ریاضت باطل، و سلوک آن منجر به سوء‌عاقبت است و دعوی‌های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می‌کند و اگر سالک به قَدَم حق سلوک کرد و خداجو شد، ریاضت او حقّ و شرعی است و حق تعالی از او دستگیری می‌کند. به نصّ آیه‌ی شریفه: وَالذینَ جَاهَدُوا فینا لَنَهدیَنّهم سُبُلَنا؛ کسانی که در راه ما به جهاد و مبارزه بپردازند، حتماً آن‌ها را به راه خودمان هدایت می‌کنیم (عنکبوت/ ۶۹)».

برای دنیای‌تان هم که شده سحرها بیدار شوید!

آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی نقل می‌کنند:

موضوع دیگری که مرحوم والد به آن عنایت ویژه‌ای داشتند و آن را در قرب به حق، مؤثّر می‌دانستند، بیداری شب و سحرخیزی بود… می‌فرمودند: «اگر برای نافله‌ی شب بیدار شدید [و دیدید] برای نافله خواندن، آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می‌کند». «بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی». «برای دنیای‌تان هم که شده، سحرها بیدار شوید؛ چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش‌اخلاقی می‌آورد».

بصیرت و درک فقهی

در زمان آیت‌الله شاه‌آبادی، استفاده از بی‌سیم و رادیو در ایران، تازه رایج شده بود؛ ولی چون مسائل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره می‌شد، بیش‌تر برنامه‌های آن، مبتذل، ضداسلامی و مروّج فرهنگ غرب بود.

این امر موجب شد که عده‌ای از علما، معتقد به حرمت تمام برنامه‌های آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند. در این حال، عدّه‌ای از مردم، نزد آیت‌الله شاه‌آبادی رفته، از ایشان درباره‌ی جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند.

ایشان ضمن اظهار تأسف از این که این وسیله‌ی تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست فرمودند: «رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می‌تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می‌تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه‌های مفید، مانعی ندارد».

در دورانی که بلندگو تازه رواج یافته بود و تعدادی از علما، استفاده از آن را مجاز نمی‌دانستند، ایشان در پاسخ عدّه‌ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می‌دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟ جواب دادند: «این چه سؤالی است؟! حتماً آن را تهیه کنید که تا من زنده‌ام، حجّت بر مردم تمام شود که این وسیله، گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است».

اینک دروازه‌ی قلب‌مان را بر مقدم نَفَس قدسی او می‌گشاییم تا وعظ نیکو و ملکوتی او نَفْس‌مان را تکانی دهد و قلب‌مان را گشایشی بخشد:

بدان که تو هستی و نمی‌میری. بدن است که می‌میرد، تو هستی و زنده. حساب کار خودت را بکن که چه تهیه دیده‌ای برای زندگی آخرت. ببین برای این دو روزه، که می‌دانی ثباتی در آن نیست، چه کوشش‌ها و تقلاها می‌کنی. برای آن جا که به حکم فطرت هستی و زندگی ابدی است، چه کوشش کرده و چه تهیه دیده‌ای؟ در آن جا زندگی انفرادی است، احتیاجات خود را خودت منفرداً باید رفع کنی؛ باب استقراض و استعداد، مسدود است. این جا آمده‌ای که تهیه برای آن جا ببینی.

باید به اراده، کارت درست شود. به صرف اراده، اداره شود، زندگی آخرت. آن جا، نتیجه‌ی تحصیلات عقلی و نفسی و حسی است؛ یعنی باید عقلت، منوّر باشد به معارف حقّه و عقاید صحیحه، و نفست‌ـ که قلب است‌ـ باید منوّر باشد به اخلاق حسنه، و حسّت، منوّر به اعمال صحیحه و صالحه. مقیاس مقاصد مهمه‌ی عالم برزخ و ماورای این عالم، همانا شخص شخیص وجود مقدس پیامبراکرم(ص) و ائمّه‌ی هدی(ع) هستند.

منابع:

۱ـ عارف کامل، تحقیق: بنیاد علوم و معارف اسلامی دانش‌پژوهان، تهران: انتشارات عارف کامل، دوم، ۱۳۸۱ ش.

۲ـ گلشن ابرار (ج ۲)، جمعی از پژوهشگران حوزه‌ی علمیه‌ی قم، قم: نشر معروف، «آیت‌الله شاه‌آبادی: آسمان عرفان»، محمّدعلی محمّدی.

۳ـ آیینه‌ی دانشوران، سیّدعلی‌رضا ریحان‌یزدی، به کوشش: ناصر باقری بیدهندی، تهران: نشر کتاب.

۴ـ تاریخ و فرهنگ معاصر (فصلنامه)، شماره‌ی ۵٫

۵ـ تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح‌الدین مهدوی، اصفهان، ثقفی، ۱۳۴۸ ش، ۷۵ .

۶ـ گنجینه‌ی دانشمندان، محمّد شریف رازی، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۲ ش.

۷ـ نقباء‌البشر، محمّدحسن آقابزرگ طهرانی، مشهد: دارالمرتضی للنشر، ۱۴۰۴ ق.

۸ـ «نجوم امّت: آیت‌الله آقا میرزامحمّدعلی شاه‌آبادی»، ناصر باقری بیدهندی، مجلّه‌ی نور علم، ش ۹٫

۹ـ آسمانی: شرح زندگانی عارف مکتوم حضرت آیت‌الله‌ میرزا محمّدعلی شاه‌آبادی، تهران: مؤسّسه‌ی فرهنگی‌ـ مطالعاتی شمس الشموس، ۱۳۸۳ ش، ۲۴۸ .

۱۰ـ «دستورالعملی از آیت‌الله شاه‌آبادی، فقیه و عارف متفکّر»، مجلّه‌ی حوزه، شماره‌ی ۴۲، بهمن و اسفند ۱۳۶۹ ش.

30دسامبر/16

منتهی الآمال

 

وحید‌رضا نور ‌بخش

و بعد چنین گوید این فقیر بی‌بضاعت و متمسّک به اَذیال اهل‌بیت رسالت، عباس بن محمّدرضا القمی ختم الله لهما بالحسنی و السّعاده که چون به مقتضای اخبار بسیار، ثابت شده که از اعظم طاعات و اشرف قربات، احیای احادیث أئمّه دین و مقربّان حضرت ربّ‌ العالمین و گریستن بر بلایا و محن آن سادات مظلومین است… .

لهذا به ‌خاطر داعی رسید تألیف کتابی در ذکر ولادت و مصائب حضرت سیّدالمرسلین و عترت طیّبین آن‌جناب -صلوات الله علیهم أجمعین- و ذکر قلیلی از فضایل و مناقب و اخلاق آن بزرگواران، تا مؤمنان بخواندن و شنیدن آن، به ثواب احیای احادیث ایشان فایز گردند و به محزون بودن و گریستن بر مصائب عظیم ایشان، به درجات مقرّبین رسند. پس این کتاب شریف را در کمال ایجاز و اختصار جمع نموده و نامیدم آن را به «منتهی الآمال فی تواریخ النّبی و الآل» و مرتب گردانیدم آن را بر چهارده باب، به عدد مقرّبان حضرت ربّ الأرباب.

آنچه در بالا آمد، بر آمده از بیان گرم و شیرین و خامه دلکش پیری است از تبار پاکان اهل دل و مرشدان باذوق که عمر شریفش را بر سر احیای معارف ناب محمّدی گذاشت و آنچنان رهزن دل و دین اهل بشارت گشت که نامش و اثر جاودانش برای همیشه، در کُنج تاقچه دل و خانه جا خوش کرده تا بدان‌جا که کمتر منزلی است که صاحب «مفاتیح» را نشناسد و از این جهت، کم از خواجه شیراز ندارد.

امّا این مقال، درصدد برآمده تا اثر دیگری از محدّث قمی را ـ که کمتر از «مفاتیح» او نزد عموم شناخته شده است ـ ، معرفی کند. وی حماسه‌ای در عرصه احیای اندیشه شیعی آفرید و با رجوع به منابع و مآخذ معتبر اسلامی-که در صلاحیت و توانمندی علمی و عملی او بود-، به تدوین تاریخ اسلام با نام «منتهی الآمال» همّت گماشت که یک دوره تاریخ تحلیلی و مستند است. کتاب «منتهی الآمال»، از کتب ارزشمند و با قدر و قیمت جهان تشیّع محسوب می‌شود که به عنوان کتابی موجز و در عین حال کامل، به معرفی شرح حال و احوال ستارگان فروزان آسمان عصمت و امامت(ع) می‌پردازد.

این کتاب، در چهارده باب فراهم آمده که هر باب آن، به یکی از معصومان اختصاص دارد.

باری این کتاب شریف و ماندگار، ویژگی‌های بی‌شماری در خود دارد که از دیر زمان تاکنون، عموم مردمان از آن بهره‌ها برده و خواص اهل علم، خوشه‌ها چیده‌اند.

این کتاب، تاریخی مستند و متقن از زندگانی چهارده معصوم و فرزندان و اصحاب به‌دست می‌دهد و از آن‌جا که نویسنده آن، محدّث، تاریخدان و متخصّص فن است، به خوبی می‌توان بر گفته‌های او در این کتاب، اعتماد و به آنها استناد کرد. این نوشتار مختصر، حوصله آن را ندارد تا به دقّت،‌ همه ویژگی‌های والای آن را برشمارد؛ امّا اشاره به یک نکته‌، خالی از لطف نیست: از آن‌جا که حاج شیخ در ادبیات فارسی و عربی، دستی تمام داشته است، چنان نثر زیبا و فاخر و ادیبانه‌ای را در این کتاب به کار گرفته است که خواننده خوش ذوق را مسحور خود می‌کند.

حاج شیخ همچنین برای این کتاب –که در دو مجلّد سامان داده است- تتمّه و تکمله‌ای نگاشته به‌نام «تتمه المنتهی» در آن، به صورتی مختصر، به شرح حال خلفا و پادشاهان از ابوبکر تا آخرین خلیفه عباسی «مُستعصم بالله» پرداخته است. این کتاب نیز خوش‌بختانه اکنون در دست است و به صورت‌های مختلفی به چاپ رسیده است.

در پایان، معرفی اجمالی محدّث قمی(ره) و آشنایی با دیگر آثار شریفش، خالی از لطف به‌نظر نمی‌رسد.

حاج شیخ عبّاس قمی، از علما، مورّخان و محدّثان عصر حاضر محسوب می‌شود. او در قم متولّد شد و تحصیلات ابتدایی را در آن شهر فرا گرفت. سپس در ۱۳۱۶ق، به نجف رفت و از محضر درس حاج میرزاحسین نوری محدّث، بهره فراوان بُرد. در ۱۳۲۰ق، پس از وفات استاد، به قم بازگشت. آن‌گاه از قم به مشهد رفت و از آن‌جا مجدّداً رهسپار نجف شد. او سرانجام در ۲۳ ذی‌الحجّه سال ۱۳۵۹ق، درگذشت و در جوار استاد خود، حاج میرزاحسین نوری، دفن شد.

تهاجم فرهنگی غرب علیه اسلام، فعّال شدن تشکیلات ماسونی، پدید آمدن مذاهب ساختگی استعماری در ایران و عربستان و عراق و پاکستان، پیدایش احزاب و جمعیت‌های مختلف با ایدئولوژی‌های الحادی–غربی، نغمه‌های باستان‌گرایی از سوی شرق‌شناسان و ایران‌شناسان با طرح ایران منهای اسلام، نشر مطبوعات رنگارنگ با اهداف انحرافی‌شان، تأسیس مدارس جدید و تعطیل اجباری مدارس قدیم و حوزه‌های علمیه، نشر و ترجمه کتاب‌های غربی خاصه در تاریخ، چاپ نوشته‌های ضد اسلام و تشیّع و ده‌ها مورد دیگر، همگی بر دین ستیزی، اسلام‌زدایی و محو معنویت تشیّع،‌ اشتراک نظر داشتند. آنچه در این سرزمین می‌بایست کوبیده می‌شد، «معارف الهی» بود. حتّی با تأسیس فِرق دراویش مختلف، به از میان بردن «تعهد» و «تعصب» دینی، همّت گماشتند. در این هنگامه در حوزه علمیه قم، یک روحانی محقّق، محدّث، مورّخ، ادیب و ژرف‌ اندیش برخاست تا از حریم و حرم اسلام و تشیّع دفاع کند. او زندگی‌اش را وقف اسلام کرد؛ تا آن‌جا که روزانه، افزون از هفده ساعت مطالعه می‌کرد و می‌نوشت. شیخ عبّاس قمی، در دورانی که معنویت و حقیقت دین، مورد هجوم بود، به تدوین، تنظیم و ارایه کتاب دعایی با نام «مفاتیح الجنان» شامل یک دوره اعمال واجب و مستحب در طول سال،‌ همت گماشت. پس از رسالات سیّد بن طاوس و علّامه‌ی مجلسی، کاری بدین عظمت و کامل در عالم شیعه انجام نشده بود. این کتاب در تمام خانه‌ها و اماکن مقدّسه، به عنوان رساله‌ای در باب «سیر و سلوک» علمی و عملی برای مشتاقان عرفان عملی در آمد که هر روز بر اهمیت و ضرورت آن افزوده می‌شود.

شیخ عبّاس قمی، هشت جلد کتاب با عنوان «مستدرک بحارالأنوار» برای متخصّصان حدیث تدوین کرد که در حوزه‌های علمیه، دست‌ مایه‌ای برای عالمان دینی است.

از دیگر آثار شیخ عبّاس قمی می‌توان به تلخیص «معراج السعاده» اثر ملّا احمد نراقی، تدوین یکصد کلام از سخنان امام علی(ع)، نگارش «منازل الآخره» به عنوان توشه راهیان ابدیت و شناخت منازل موت، قبر، سؤال و جواب و عالم برزخ، اشاره کرد.

گر چه امروز محدّث قمی را با «سفینه البحار»، «منتهی الآمال» و «مفاتیح الجنان» می‌شناسیم و او با این کتاب‌ها خود را جاودانه تاریخ تشیّع ساخته است، امّا اگر امروز پس از گذشت یک قرن به قفسه بعضی کتاب فروشی‌ها نظر کنیم، دیدگانمان کمتر به کتبی جدید بر می‌خورَد که در زیر آن، نام محدّث قمی بدرخشد. این در حالی است که میراث ماندگار محدّث قمی که در زمینه‌های مختلف اخلاق، دعا و تاریخ با قلمی از نور نگاشته شده است، به بیش از شصت جلد می‌رسد که متأسفانه، بسیاری از جوانان و حتّی استادان حتّی با نام آنها نیز آشنا نیستند. فرزند بزرگ ایشان درباره آثار محدّث بلند آوازه شیعه می‌گوید: «تألیفات پدرم به ۶۳ جلد می‌رسد. آقای محمّدکاظم شانه‌چی کتاب‌های شیخ عبّاس را به سه دسته تقسیم کرده‌اند: ۱- کتاب‌هایی که در زمان حیات خود ایشان چاپ شده؛ ۲- کتاب‌هایی که تمام شده، ولی چاپ نشده است؛ ۳- کتاب‌هایی که ناتمام مانده است».

شاید بتوان گفت غنی‌ترین اثر محدّث قمی، کتاب ارزشمند «سفینه البحار» است. تلاش پیگیر و شبانه‌روزی او در طی سال‌ها غوّاصی در دریای نور و کلام اهل بیت علیهم السلام، دائره المعارفی تاریخی، حدیثی، رجالی و قرآنی پدید آورد که به نوعی می‌توان گفت ارزشمندترین اثر این مرد بزرگ به شمار می‌رود.

«سفینه»، فرهنگِ موضوعیِ منظّمی است که کلید علوم «بحار الأنوار» علّامه‌ مجلسی به حساب می‌آید. این اثر ارزشمند، شامل حداقل سه هزار عنوان عقیدتی، اخلاقی، تاریخی، رجالی و تفسیری است که اطلاعات مربوط به آن از متقن‌ترین منابع گرفته شده است. شیخ عبّاس، برای تنظیم این کتاب، دو بار با تمام دقّت و با یادداشت برداری، تمام یکصد و ده جلد کتاب «بجار الأنوار» را مطالعه کرده است.

اسامی دیگر کتب این عالم وارسته، به این قرار است:

– «الفصول العلیه فی المناقب المرتضویه»؛ تعدادی از مناقب و مکارم اخلاقی حضرت علی(ع) را گردآوری کرده که بسیاری از آنها از کتاب‌های اهل سنّت نقل شده‌اند.

– «نفس المهموم»؛ در بیان ماجرای عاشورا و حوادث پس از آن است که بنا به تصدیق اهل فن، از بهترین و معتبرترین مقاتلی است که به رشته تحریر در آمده است. کتاب، از ولادت حضرت شروع شده، سپس در مناقب حضرت و آن‌گاه تمام وقایع بیعت تا مرحله شهادت ایشان، از اوّل تا به آخر را شرح می‌دهد.

ـ «نفثه المصدور»؛ رساله‌ای در تتمیم و تکمیل «نفس المهموم».

ـ «بیت الأحزان»؛ این کتاب درباره رنج‌ها و ناله‌های حضرت زهرای اطهر(س) و زندگی و حوادث دوران حیات آن بانوی بزرگ، نوشته شده است.

ـ «الأنوار البهیه فی تاریخ الحجج الالهیه»؛ در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم نگاشته شده است. (عربی)

ـ «فوائد الرجبیه»؛ نخستین نوشته ایشان است که قبل از بیست سالگی نگاشت و شامل وقایع روزها و آداب مستحبی و اعمال ماه‌های عربی است. (عربی)

ـ «هدیه الزائرین و بهجه الناضرین»؛ درباره زیارت قبور ائمّه اطهار و ثواب آن است. همچنین در تعیین قبور علما و مؤمنان مشهور و مدفون در کنار مشاهد مشرّفه امامان. (فارسی)

– «التحفه الطوسیه و النفخه القدسیه یا مشهدنامه»؛ نوشته مختصری است مربوط به زیارت حضرت رضا(ع) و بعضی فوائد مربوط به آستان مقدسش. (فارسی)

– «رساله دستور العمل»؛ قبل از مفاتیح نوشته و ادعیه‌ای که در آن ناتمام است، در مفاتیح، به طور کامل آمده است. شیخ عبّاس،‌ خود در مورد این کتاب می‌نویسد: «این دستور العملی است برای طالبان عبادت و پویندگان راه سعادت که در آن ذکر کردم به نحو فهرست و اجمال، در (ارتباط با) ایّام سنه از اعمال، از مأخذ معتبر، مانند کتب «مصباح» و «اقبال» و همچنین نگاشتم در آن؛ تواریخ موالید و وفیات حجج طاهره را».

– «مفاتیح الجنان»؛ هدف محدّث قمی از تنظیم مفاتیح، ارائه کتابی جامع و مستند در زمینه معرفی دعاها و زیارت‌ها و اعمال و آداب گوناگونی است که از سوی معصومان(ع) بیان شده است. آیهالله مرعشی نجفی، در مورد این کتاب می‌نویسد: «مفاتیح او را بهترین کتابی یافتم که در باب ادعیه و زیارات و آداب و سنن و مناجات نوشته شده است». جامعیت علمی مؤلّف و تخصّص وی در علوم اسلامی و نیز کثرت منابع و مآخذی که در مفاتیح به چشم می‌خورد، این کتاب را به صورت دائره المعارفی کوچک و کم‌نظیر در آورده است. دقّت و وسواس محدّث قمی در ارائه مجموعه‌ای مستند، تا آن‌جاست که در چندین قسمت از مفاتیح، به شدّت از کسانی که قصد تصرّف در این مجموعه را دارند، انتقاد کرده است. ایشان در مقدّمه ملحقات مفاتیح می‌نویسد: «به لعنت خداوند قهّار و نفرین رسول خدا(ص) و ائمّه اطهار(ع) واگذار و حواله نمودم کسی را که در مفاتیح، تصرف کند».

ـ «الباقیات الصالحات»؛ در حاشیه مفاتیح چاپ شده است.

ـ «الکنی و الألقاب»؛ درباره زندگانی علما و شعرا و … که در سه جلد است. این کتاب، یکی از کتاب‌های معتبر علم تراجم (شرح حال‌نویسی) است.

ـ «فواید الرضویه»؛ این کتاب، در مشهد و در مدّت اقامت شیخ عبّاس در آن‌جا به رشته تحریر درآمده که در شرح حال علما و بزرگان دین است. (فارسی)

ـ «تحفهالأحباب»؛ درباره اصحاب پیامبر و ائمّه اطهار(ع). (فارسی)

ـ «منازلالآخره»؛ کتاب نفیسی است که مراحل دشوار سفر آخرت را بر اساس روایات بررسی نموده و توشه لازم را یادآور شده است. شیخ عبّاس، در مقدّمه این کتاب می‌نویسد: «اگر حق تعالی مرا توفیق داد و مهلتی در اجل حاصل شد، شاید کتابی مفصّل در این باب تصنیف کنم و اگر چه در این زمان، اشخاصی را نمی‌بینم که از روی جد و حقیقت، طالب این نحو مطالب باشند و به همین ملاحظه، این مختصر را نیز با حال افسردگی و کم رغبتی نوشتم».﷼

 

 

 

 

30دسامبر/16

صبح بی‌تو

وعده دیدار

محمد حسین فکور

در یک «صبحِ بی تو»، قلم برداشته‌ایم تا از تو و برای تو بنویسیم. به خودمان که می‌نگریم، می‌بینیم که چه‌قدر دست‌هایمان ناتوان است. می‌دانی که خودت باید دستمان را بگیری و راهمان اندازی. امیدواریم آن‌قدر پلید نباشیم که بتوانیم دل‌هایمان را به تو بدهیم تا به دادمان برسی. قصد کرده‌ایم تا در هر شماره از دوره‌ی جدید مجلّه، برگ‌های سبز و زرّین تاریخ تو را ورق بزنیم. به آینه‌های روشن سخنان تو، خاطرات دوستان تو چشم بدوزیم تا اگر بتوانیم تصویر زلال تو را چون چراغی فرا رویمان بگذاریم. مولای ما! ذهنمان را روشن کن، خیالمان را بال و پَر بده، نیّتمان را پاک و نورانی کن تا در هر شماره،‌ چند برگی از تو و برای تو بنویسیم؛ باشد تا دلمان لحظه‌ای بیشتر برایت پر بزند… .

روزی که می‌آید

امام رضا(ع) فرموده است: «[آن حضرت،] اولاد قاتلان حسین(ع) را به عوض کرده‌های پدرانشان می‌کشد؛زیرا آنان به عمل پدران خود راضی‌اند و به آن افتخار می‌کنند، و هر کس به چیزی راضی باشد، مثل آن است که خود او کرده. حتی اگر کسی در مغرب، به کشته شدن شخصی در مشرق راضی باشد، هر آینه در نزد خدا شریک قاتل خواهد بود…(۱)

علی‌بن الحسین(ع) فرموده است: «چون قائم قیام کند، خداوند [هرگونه] آفت را از شیعه ما زایل می‌کند و دل‌های ایشان را چون پاره آهن، سخت می‌گرداند؛ یعنی آنان شجاع می‌شوند و به هر یک به اندازه چهل مرد، قوّت می‌دهد و آنان را حاکمان و بزرگان روی زمین می‌کند».(۲)

امام رضا(ع) فرموده است: «چون قائم خروج کند، زمین، با نور پروردگار، روشن می‌شود و ترازوی عدالت در میان مردم می‌گذارد و کسی به کسی ظلم نخواهد کرد. زمین، در زیر پایش پیچیده می‌شود. بدن مبارک او سایه ندارد و ندا کننده‌ای از آسمان، نام او را می‌خواند و می‌گوید: حجّت خدا در کنار خانه خدا ظهور کرده است. با او بیعت کنید که حق با اوست».(۳)

پیامبر خدا(ص) فرموده است: «… بدانید در میان شما کسی خواهد آمد که مانند «ذوالقرنین»، غایب می‌شود و همان‌گونه که خداوند به ذوالقرنین توانایی داد، به او نیز قدرت و توانایی می‌دهد. خداوند، به ذوالقرنین، «اسباب» همه چیز را داد و او قادر بود که به شرق و غرب برود. قائم نیز که از اولاد من است، همان گونه خواهد کرد…

خداوند،‌ گنج‌ها و معادن زمین را برای او ظاهر می‌‌کند. او را با رُعب و وحشت یاری می‌کند و رُعب او را در دل‌ها می‌اندازد و زمین را پُر از عدل و داد می‌کند، چنان که پر از ظلم و جور گشته است».(۴)

از کلام نیکوی او

همانا ما خدای یگانه را سپاس می‌گوییم و از او می‌خواهیم تا بر مولا و پیامبر ما محمد(ص) و‌ آل طاهرین او درود فرستد…

ما اگر چه در جایی منزل کرده‌ایم که از مکان ستمگران دور است- زیرا خداوند برای ما و شیعیان ما، مادامی که حکومت در دست فاسقان است چنین مصلحت دانسته-، ولی دانش ما به اخبار شما احاطه دارد. چیزی از احوال شما برای ما پوشیده نیست و به لغزش‌های شما آگاهیم… [؛ امّا] ما از مراعات شما دست بر نمی‌داریم و شما را از یاد نمی‌بریم و اگر چنین نباشد، بلاها بر شما نازل می‌شود و دشمنان، شما را نابود می‌کنند.

از خدا پرهیز کنید، تقوا را شعار خود سازید و برای علاج فتنه‌ای که به شما روی آورده، ما را یاری کنید… .(۵)

وعده دیدار

حدود ده سال قبل، روزی منزل یکی از وعّاظ معروف شهر مشهد، به ناهار دعوت داشتم. دو نفر دیگر هم در آن‌جا مهمان بودند: یکی از تجّار محترم و متدیّن مشهد و دیگری مردی عالم و روحانی. میزبان، یعنی همان واعظ محترم، به آن عالم بزرگ گفت: «مجلس،‌ خالی از اغیار است و من کسی را دعوت نکرده‌ام تا بتوانم حدّ اعلای استفاده را از محضر مبارکتان ببریم و آقای تولّایی و حاجی… هم از خود هستند و مَحرم سرّ».

سپس گفت: «شغل ما وعظ برای مردم است واعتقادات مردم، بستگی به گفتار ما دارد. بنا بر این، ما وعّاظ اهل منبر، خودمان باید به آنچه می‌گوییم، یقین داشته باشیم. پس با کمال صراحت از حضرت‌عالی سؤال می‌کنم آیا خود جناب‌عالی، حضرت بقیه‌الله(ع) را زیارت کرده‌اید یا نه؟ و آیا مرحوم میرزا مهدی اصفهانی –رحمه‌الله علیه- آن‌ حضرت را زیارت کرده بودند یا نه؟».

آن مرد عالم –که در معرض چنین سؤالی قرار گرفت- در جواب گفت: «امّا من فقط می‌توانم عرض کنم که آن حضرت، مرا پاسبان گلّه و رمه‌ خود خود قرار داده‌اند تا از گوسفندانشان حفاظت کنم و جز این مطلب،‌ چیز دیگری ندارم و نمی‌توانم بگویم. و امّا مرحوم آقا میرزا مهدی را چه عرض کنم. مثبت یا منفی، مطلبی نگفتند؛ ولی چون شما می‌خواهید برای اطمینان بیشتر قلبی، در این موضوع اطلّاعی داشته باشید، به عنوان امانت الهی می‌گویم که مرحوم حاج شیخ حسنعلی –رحمه‌الله‌‌علیه-، دو مرتبه، شرفیاب حضور حضرت شده است». و شرفیابی ایشان را از قول خود مرحوم حاج شیخ نقل کردند.

آن مرد عالم گفت: «مرحوم شیخ می‌فرمودند من وقتی [ریاضت‌ها و] مقدّمات کارم تمام شد و بایستی از آن به بعد، به وسیله دعا به رفع حوائج مردم بپردازم، دانستم که شرط اوّل دعا، خوردن غذای کاملاً حلال است و تهیه چنین غذایی که صد درصد مورد اطمینان باشد، محال است و تنها یک راه دارد و آن، این است که از دست مبارک «ولیّ وقت»، سرمایه‌ای گرفته شود؛ زیرا آن حضرت، به تملیک الهی، مالک واقعی همه چیز است. لذا یک سال، شبی به من الهام شد که فردا در بازار خربزه فروشان اصفهان، اجازه ملاقات داده شد. در اصفهان، بازاچه‌ای بود که تمام دکان‌های اطراف آن، خربزه فروشی بود و بعضی هم که دکّان نداشتند، خربزه را قطعه قطعه می‌کردند و در طبقی می‌گذاشتند و خورده فروشی می‌کردند. فردای آن شب، پس از غسل کردن و لباس تمیز پوشیدن، با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتی داخل بازار شدم، از یک طرف حرکت می‌کردم و اشخاص را زیر نظر می‌گرفتم، ناگاه دیدم آن درُّ یگانه عالم امکان، در کنار یکی از این کسبه فقیر- که طَبق خربزه فروشی دارد-، نزول اجلال فرموده است. مؤدّب جلو رفتم و سلام عرض کردم. جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند که منظور چیست؟ عرض کردم استدعای سرمایه‌ای دارم. آن‌حضرت چند چندک (پول خود آن زمان) خواستند به من عنایت کنند. من عرض کردم برای سرمایه می‌خواهم! از پرداخت آن خودداری فرمودند و مرا مرخص کردند. وقتی به حال طبیعی آمدم، فهمیدم تصرّف خود آن حضرت بود که من چنین سخنی بگویم و معلوم می‌شود هنوز قابل نیستم. لذا یک سال دیگر به عبادت و ریاضت به منظور رسیدن به مقصود، مشغول شدم. پس از آن روز،گاهی به دیدن آن مرد عامی خربزه فروش می‌رفتم و گاهی به او کمک می‌کردم. روزی از او پرسیدم:آن آقا که فلان روز این جا نشسته بودند که هستند؟ گفت: او را نمی‌شناسم، مرد بسیار خوبی است. گاهگاهی این جا می‌آید و کنار من می‌نشیند و با من دوست شده است. بعضی از اوقات که وضع مالی من خوب نیست، به من کمک می‌کند.

سال دوم تمام شد، باز به من اجازه ملاقات در همان محل، عنایت فرمودند. در این دفعه، چون آدرس را می‌دانستم، مستقیماً به کنار طَبَق آن مرد رفتم و حضرتش روی کرسی کوچکی نزول اجلال فرموده بودند. سلام عرض کردم. جوابْ مرحمت فرمودند و باز همان چند چندک که مرا مرحمت فرمودند و من گرفته، سپاس‌گزاری کردم و مرخص شدم. با آن چند چندَک، مقداری پایه مهر خریدم و در کیسه‌ای ریختم و چون فن مُهرکنی را بلد بودم، هر وقت به غذای حلال مطمئن دست نمی‌یافتم، کنار بازار می‌نشستم و چند عدد مهر می‌کندم برای مشتری‌ها، البته به قدر حداقل و از آن کیسه که در جیبم بود، پایه مهر بر می‌داشتم بدون آن‌که به شماره آنها توجّه کنم. سال‌های سال، کار من موقع اضطرار، استفاده از آن پایه مهرها بود و تمام نمی‌شد و در حقیقت، در سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم.(۶)

پاره‌ای از وظایف شیعیان در زمان غیبت

دوستان و شیعیان، در زمان حُزن‌آور غیبت امام عصر(عج) وظایفی برعهده دارند:

اوّل: غصّه‌دار بودن برای آن‌جناب؛ زیرا در این دوران، دست‌ها از دامان وصالش کوتاه است و چشم‌ها از نور جمالش محجوب.

سبب دیگر برای اندوه، این است که دست آن سلطان عظیم‌الشأن، از رتق و فتق امور و اجرای احکام و حقوق حدود، بسته است و می‌بیند که حق او در دست دیگران است.

امام باقر(ع) در روایتی به عبدالله‌بن ظبیان فرموده است که: «هیچ عیدی برای مسلمانان نیست – نه فطر و نه قربان- مگر آن‌که تازه می‌کند خداوند برای آل محمد(ع) اندوهی را!».  راوی پرسید چرا؟ فرمود:‌ «زیرا ایشان می‌بینند که حق خودشان در دست دیگران است».

دوم: انتظار فَرَج آل محمد(ص) در هر لحظه.

شیخِ نُعمانی در کتاب «غیبت» از علاءبن سِیابه، از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده است: «کسی که بمیرد از شما و منتظر این امر باشد، مانند کسی است که در خیمه حضرت قائم(عج) است.

نیز شیخ صدوق در کتاب «کمال الدّین»، از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده است: «وَرع و عفّت و صلاح و انتظار فَرَج آل محمد(ع)  از دین است».

و نیز امیرمؤمنان فرموده است: «منتظر امرِ ما، مانند کسی است که در راه خداوند، در خون خود غلطیده باشد».(۷)

۱) علل الشرائع. ج۱، ص۲۲۹، باب ۱۶۴، ح۱٫

۲) الخصال، ج۲، ص۵۴۱، ح۱۴٫

۳) کمال الدین، ج۲، ص۳۷۱‌، باب۳۵، ح۵٫

۴) همان، ص۳۹۴، باب ۳۸،‌ ح۴٫

۵) دارالسّلام عراقی، ص۳۷۸-۳۷۷، از نامه به شیخ مفید(ره).

۶) شمّه‌ای از کرامات حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، محمّدعلی تولایی. سالک و عارف کامل، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، از عالمان و عارفان یگانه روزگار خود بوده است و چون در روستای «نخودک» در نزدیکی شهر مشهد زندگی می‌کرده، به «نخودکی» شهرت یافته است. از او کرامات زیادی دیده شده است. وی در سال ۱۳۲۰ش. وفات کرد و اکنون مرقد او در صحن انقلاب شهر مشهد، زیارتگاه خاص و عام است.

۷) منتهی الآمال، باب چهاردهم، فصل ششم، با تصرّف و تلخیص.﷼

 

30دسامبر/16

سخن بزرگان

گریه کردن بر عزای امام حسین(ع)، زنده‌‌نگه داشتن نهضت، و زنده نگه‌ داشتن همین معنا که یک جمعیّت کمی در مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد، دستور است.

بیست و دوّم بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگی و برای نسل‌های آینده، که همه آن‌ها ۲۲ بهمن را که [روز] غلبه ایمان بر کفر و «الله» بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند.

امام خمینی(ره)

امام با سخنان خود، با رفتار خود، یک هدایت مستمری را برای امّت خود ـ برای ما مردم ـ به جای گذاشته است؛ یعنی دست امام، انگشت اشاره امام، در همه پیچ و خم‌های زندگی ما را راهنمایی می‌کند.

وصیّت امام این است که جوان‌ما، مردم ما، نسل‌های گوناگون ما، با چشم واقع بینانه نگاه کنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نیستند. انقلابی بودن به حفظ رابطه خود و عمل خود و پیوستگی خود با انقلاب است.

مقام معظم رهبری

30دسامبر/16

کوتاه و خواندنی از کتب اخلاقی و عرفانی

 

محمد‌باقری‌زاده اشعری

پس بدان ای کسی که خداوند –عَزَّ شَأَنه و جَلَّ جَلالُه-، این نعمت اولاد را به تو ارزانی داشته، این امانتی است که از جانب او به تو سپرده شده، و شما را ولی نعمت او قرار داده. در این امانت باید خیانتی از تو نسبت به او سر نزند، و تفریطی در این باب نکرده باشی، که حقی ضایع شده باشد تا صاحب امانت از تو مؤاخذه بکند که چرا او را حفظ و ضبط نکرده‌ای و از اوّل با تربیتی که من به تو دستور داده بودم، تربیتش نکردی تا به من رد کنی و اجر جزیل از من بگیری؟

کیفیّت تربیت اطفال، آن‌که اگر طفل را باحیا دیدی، این دلیل بر عقل اوست،‌ جدّ و جهد بکن در تَحَفُّظ او تا مُهْمَل نشود؛ زیرا که در نفس بچّه، هنوز ناملایمات منقّش نشده. ساده است و رأی و عزیمتی از خود ندارد، و صاحب مشربی نگردیده.

«تذکره المتَّقین»، شیخ محمد بهاری همدانی (با اندکی ویرایش).

آداب تربیت اولاد(۲)

اولاً باید او را بر آداب شرعیه، ترغیب و تحریص نمایی، و ملزم کنی او را بر سُنَن نبویّه(ص) و ثانیاً مدح خوبان را پیش او ذکر کنی، و اگر کار خوبی از او سر زد، بسیار او را مدح کنی… و تعلیم کنی بر او غرض از خورد و خوراک را [که همان سَلامت بدن است نه لذّت بردن؛ زیرا غذاها مانند دواها هستند. خوراکی‌ها آفریده شده‌اند تا وسیله‌ای برای سلامت بدن و برطرف کننده رنج گرسنگی و مانع از بیماری باشند، و غرض از این سخنان، کوچک نشان دادن طعام و خوراکی در نزد کودک است].

«تذکره المتّقین»، شیخ محمّد بهاری همدانی (با اندکی ویرایش)

اثر سوء غیبت

مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانی شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیّت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پُرواضح است که این کبیره موبقه [و مُهلک] اگر رایج شود در بین جمعیّتی، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد، در جمعیّت بدوانَد. درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد کند و از این جهت، بر فساد و قبح آن افزوده گردد. پس بر هر مُسْلم غیورِ دینداری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد، و نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه مسلمین و نگهبانی وحدت جمعیّت و احکام عقد اخوّت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آنها را نهی از این عمل قبیح نماید، و اگر خدای نخواسته تاکنون دارای این  عمل زشت [بوده] از آن توبه کند و در صورت امکان و عدم فساد از صاحبش، استرضاء و استحلال نماید، و إلّا برای او استغفار کرده و ترک این خطیئه را  نموده، و ریشه صداقت و وحدت و اتّحاد را در قلب خود کشت کرده، تا از اعضای صالحه جامعه به شمار آید، و یکی از اجزای دخیله در چرخ اسلام باشد. والله الهادی الی سبیل الرّشاد

«چهل حدیث»، امام خمینی

دنیا دار ثواب و عقاب پروردگار نیست

بدان که این عالم دنیا برای نقص و قصور و ضعفی که در آن است، نه دار کرامت و جای ثواب حقّ‌تعالی است، و نه محلّ عذاب و عقاب است؛ زیرا که دار کرامت حقّ، عالمی است که نعمت‌های آن خالص و اختلاط به نقمت ندارد و راحت آن مشوب به تعب و رنج نیست، و در این عالم چنین نعمتی که امکان ندارد؛ زیرا که دار تزاحم است و به هر نعمتی، انواع رنج و زحمت و نقمت اختلاط دارد. بلکه حکما گفته‌اند: لذّات این عالم، دفع آلام است، و توان گفت که لذّاتش موجب آلام است؛ زیرا که این‌جا هر لذّتی در پی، رنج و الم و تعبی دارد. بلکه مادّه این عالم تعصّی دارد از قبول رحمتِ خالص و نعمت غیر مشوب و همین‌طور عذاب و زحمت و رنج و تعب این عالَم نیز خالص نیست؛ بلکه هر رنجی و تعبی، مخوف به نعمتی و نعمت‌هایی است، و هیچ یک از آلام و اَسقام و رنج و محنت در این عالم غیر مشوب نیست، و موادّ این عالم، تعصّی دارد از قبول عذاب خالص مطلق، و دار عذاب و عقاب حق، داری است که در آن ، عذاب محض و عقاب خالص باشد. آلام و اسقام آن جا، مثل این عالم نیست که به عضوی دون، عضوی متوجّه باشد. یک عضو، سالم و راحت باشد و عضو دیگر، در تعب و زحمت.

«چهل حدیث»، امام خمینی(ره)﷼

30دسامبر/16

دلیلی عقلی بر حقّانیت شیعه

 

باز نوشته: محمد حسین فکور

آیا بر حقّانیت مذهب شیعه دوازده امامی، دلیل عقلی نیز داریم؟

آری، عالمان دین، دلیل‌های فراوانی در این‌باره ارائه کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. به نظر شیعیان، تنها راه ثبوت امامت و تنها روش معتبر برای تعیین جانشین پیامبر اسلام(ص)، «نص» است.

نص، یعنی پیامبر یا شخص دیگری که به صورت قطعی، امامت او ثابت شده، با بیانی رسا و خالی از هرگونه ابهام، امامت او را اعلام کند و وی را بر جانشینی خویش بگمارد؛ زیرا امامت، یک مقام دنیوی مثل پادشاهی نیست؛ بلکه مقام و منصبی الهی است که مسئولیت بسیار بزرگ رهبری امَت اسلامی و حفظ دین خدا را بر عهده دارد.

در اوَلین مرحله، چنین شخصی باید هیچ‌گونه خطایی از او سر نزند و از همه مردم نیز در دارا بودن فضیلت‌های معنوی، برتر باشد. روشن است که چنین فرد شایسته‌ای را فقط خداوند یا پیامبر او می‌توانند تشخیص دهند. چگونه می‌توان پذیرفت که مقام جانشینی پیامبر خدا، با همه عظمتی که دارد،‌ تنها با بیعت چند نفر از سران قوم و قبیله (اهل حَلّ و عقد) تعیین شود و یا چگونه عقل سلیم، رضایت می‌دهد که یک انسان فاسق و فاجر، با توسّل به زور و تهدید، بر این مسند تکیه زند و جانشین پیامبر و رهبر دینی و دنیوی امّت اسلامی تلقی شود؟

امّا شیعه، معتقد است که شخص پیامبر اسلام درباره این مسئله،‌ به شدّت اهتمام داشته و جانشینان الهی و پس از خود را به فرمان خداوند، دقیقاً مشخّص کرده است.

شناخت معصوم از راه «نص»

توضیح بیشتر، آن که یکی از شرایط احراز مقام امامت، «عصمت» است. از سوی دیگر، از صفاتی است که تشخیص آن برای مردم، ممکن نیست؛ زیرا ملکه دوری از گناه و هر گونه خطایی، امری درونی است که فقط خدا از آن آگاهی دارد و اوست که می‌تواند به وسیله پیامبر خود، او را به مردم معرفی کند. از سوی دیگر، یکی از شئون بسیار مهمّ امامت، «رهبری جامعه اسلامی» است و هر عقل سلیمی می‌پذیرد که حال آحاد جامعه،‌ در صورت وجود پیشوای مقتدری که از هر گونه خطا به دور باشد و از او اطاعت شود، با وقتی که چنین شخصی در بین نباشد، یکی نیست. در این مسئله،‌ هیچ اختلافی بین شیعه و اهل سنّت وجود ندارد؛ امّا نکته در این جاست که آیا چنین شخصی از طرف خدا و پیامبر، به مردم معرفی شده است یا خیر؟

گروهی از مسلمانان (اهل سنّت) ادعا می‌‌کنند که پیامبر(ص) درباره رهبری اجتماع و شیوه مدیریت و اداره جامعه پس از رحلت خود، هیچ حرفی نزده و آن را به مردم واگذار کرده است؛ امّا شیعیان، با استناد به آیات قرآن، روایات گوناگون و شواهد تاریخی فراوان، مدعی‌اند که پیامبر به صورت جدّی،‌ از روزهای اوّلِ‌ اعلان عمومی دعوت خود تا لحظه‌های آخر عمر شریفشان، پیوسته مسئله رهبر پس از خود را برای مردم تبیین می‌کردند.

خلاصه آن‌که مسئله زعامت سیاسی و رهبر امّت اسلامی، مورد پذیرش همه مسلمانان است و هیچ اختلافی درباره ضرورت خلافت و امامت نیست. از طرفی می‌دانیم که با رحلت پیامبر، وحی تشریعی، قطع شده است؛ امّا شئون دیگر پیامبر ـ همانند رهبری و اداره اجتماع و نیز توضیح و تفسیر آیات قرآن و حدیث پیامبر ـ همچنان پابرجاست. اضافه بر این‌که بسیاری از گزارش‌های تاریخی، روشن می‌کند که مسلمانان در بسیاری از امور دینی خود، دچار اختلافات شدیدی شده‌اند و لازم است که جانشین او کسی باشد که بتواند به خوبی، این اختلافات را برطرف کند و علم و آگاهی وی به دین خدا همانند خود پیامبر(ص) باشد!

اکنون با توجّه با آنچه گفته شد، با سه احتمال روبه‌رو هستیم:

الف. خداوند، با علم به توانایی امّت برای رفع نیازهای خود در امور دین و دنیا، هیچ تدبیری نیندیشیده و هیچ راه‌کاری نشان نداده است؛

ب؛ امّت اسلامی، به موجب بهره‌مندی از تعالیم پیامبر(ص)، به مرتبه‌ای از درک و فهم رسیده که بتواند این‌گونه نیازهای خود را برآورده کند؛

ج. پیامبر گرامی اسلامی موظّف بوده که همه علوم و معارف الهی خود و همه احکامی را که در آینده، امّت اسلامی با آن روبه‌رو می‌شود، به شخص شایسته‌ای که خود خدا دستور داده، بسپارد و او را به مردم معرفی کند تا هم جامعه مسلمین به شایستگی و به صورتی درست اداره شود و هم دین خدا از تحریف مصون بماند.

نادرستی احتمال نخست، با اندک توجّهی روشن می‌شود؛ چون لازم می‌آید خدای حکیم، غرض خود را از آوردن پیامبر، نقض کند، در صورتی که نقض غرض از سوی «حکیم» محال است.

اگر به تاریخ پس از رحلت پیامبر(ص) مراجعه کنیم، احتمال دوم نیز نادرستی خود را نشان می‌دهد؛ زیرا تاریخ، به روشنی نشان می‌دهد که امّت اسلامی، به هیچ‌ وجه توانایی انجام دادن وظایف نامبرده را نداشته‌اند. مثلاً در تفسیر آیات قرآن، دچار اختلاف‌های زیادی شده‌اند و در سنّت و حدیث پیامبر(ص)، احادیث جعلی فراوانی وارد شده است. حتّی در شیوه اداره جامعه نیز اختلافات فراوانی پیدا کرده‌اند و گاهی افراد خونریز و فاسقی، زمام اداره امور جامعه را بر عهده گرفته‌اند و امّت اسلامی را به سوی تباهی سوق داده‌اند.

با توجّه به باطل بودن دو احتمال اوّل، خودبه‌خود، احتمال سوم ثابت می‌شود.

مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم﷼

30دسامبر/16

امام حسین(ع)، دعای عرفه

 

«یا مَن اَذاقَ اَحِبِِائَهُ حَلاوَه المُؤانَسَه فَقامُوا بَین یَِِِِِِِِِِِِِِدَیهِِِِِِِِِِِِِِ مُتَمَلِّقینَ»

چه شیرین کام می‌شوند هم‌صحبتان تو آن‌گاه که تملّق گویان در برابرت می‌ایستند.

30دسامبر/16

حکایت شاه

 

خاندان پهلوی، سالیان سال بر ایران حکومت کردند . شیوه حکومت آن‌ها آمیخته بود با ظلم و فساد و بی‌عدالتی.

کشور داری این خاندان، آن‌قدر آشفته بود که بعدها اطرافیان هم لب به اعتراض گشودند؛ اطرافیانی که تا رضاشاه و پسرش زنده بودند، جرأت بازگویی یکی از این مطالب را نداشتند.

برخی از مطالبی که در زیر می‌آید، بیان خاطرات شاهانه از زبان اطرافیان این خاندان است.

﷼ شاه ثروتمند

موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم، آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضور داشت. هیتلر، با من و اشرف و شمس، دست داد و از من، حال و احوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران، یک مرد جوان، به عنوان دیلماج حضور داشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرف‌های ما را برای هیتلر ترجمه می‌کرد. اگر اشتباه نکنم، این مرد جوان، جمالزاده، پسر سیّد جمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد.

ما برای هیتلر، چند هدیه برده بودیم که عبارت بود از دو قطعه قالی نفیس ایرانی و مقداری پسته رفسنجان. حاج محتشم السلطنه اسفندیاری، قالی‌ها را در جلوی پای هیتلر باز کرد و شروع به توضیح کرد.

هیتلر، خیلی از نقش قالی‌ها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی یک قالی ـ‌که در تبریز بافته شده بود ـ،‌عکس خود هیتلر بود. روی قالی دیگر هم علامت آلمان را ـ که عبارت از صلیب شکسته بود ـ‌ نقش کرده بودند.

از مطالب هیتلر، دستگیرمان شد که باورش نمی‌شود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.

هیتلر هم متقابلاً سه قطعه عکس خود را امضا کرد و به من و دخترانم داد.

دیلماج سفارت گفت: آقای هیتلر می‌گویند متأسّفانه، پیشوای آلمان، مثل شاه ایران، ثروتمند نیست و نمی‌تواند متقابلاً هدیه گران‌قیمت به ما بدهد و از این بابت، معذرت می خواهند!

خاطرات تاج الملوک، همسر رضاشاه

﷼ حرف تلخ

استالین، رو به محمّد رضا کرد و جمله دیگری بر زبان آورد. من معنای آن را فهمیدم، ولی چیزی نگفتم. به همین خاطر، دیلماج سفارت روس، جمله استالین را ترجمه کرد و گفت:«رفیق استالین، می‌گویند: حتماً شاه جوان ایران، زبان انگلیسی‌ها را می‌داند.»

محمّدرضا به علامت تأیید،‌سر خود را تکان داد و گفت:«انگلیسی،فرانسه و آلمانی را صحبت می‌کنم».

استالین خندید و جمله دیگری بر زبان آورد. دیلماج، فوراً ترجمه کرد و گفت:«رفیق استالین می گویند: ممکن است شما زبان امپریالیست‌ها را خوب یاد بگیرید، امّا هرگز نمی‌توانید از نقشه‌های آنها مطّلع شوید».

استالین در این ملاقات، چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر(بلکه یک پدر بزرگ) مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین، چند نصیحت تند و صریح به محمّدرضا کرد و به او گفت:«فئودالیسم، یک سیستم قرون وسطایی است و شاه جوان ایران، اگر می‌خواهد موفّق شود، باید کشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمین‌ها را به آنها بدهد». او همچنین به محمّدرضا گفت که نباید به حمایت امپریالیست‌ها مطمئن باشد؛ زیرا آنها همان‌طور که رضاشاه را از مملکت بیرون انداختند،‌اگر منافعشان به خطر بیفتد، او را هم از مملکت بیرون خواهند انداخت.

استالین، با آن که می‌دانست ما ناراحت می‌شویم، اظهار داشت:«شاه جوان، بهتر است که در اوّلین فرصت مناسب، حکومت را به مردم واگذار کند و بساط سلطنت را ـ که یک سیستم قرون وسطایی است ـ‌ جمع آوری نماید!».

خاطرات تاج الملوک،همسر رضا شاه

﷼ رهبری ادامه‌دار

شاه در اوایل سال ۱۹۷۴‌م، در کوران عظمت‌طلبی ناشی از اوج قیمت نفت اوپک، ضمن مصاحبه‌ای درباره آینده ایران، صحبت کرد:

«ما در حال حاضر، طرحی در دست داریم که به موجب آن، کارخانه‌ها ۴۹ درصد از سهام خود را به کارگران می‌دهند. لذا کارگران و زمینداران خرده‌پا، در خطّ اوّل جنبش انقلابی ما قرار دارند و در کنار رژیم ایستاده‌اند. دو گل نیز سعی کرد همین کار را در فرانسه انجام دهد؛ امّا نتوانست. من به این دلیل می‌توانم که در کشور ما رابطه بسیار ویژه‌ای میان شاه و مردم وجود دارد. امیدوارم که این رهبری، آن قدر ادامه پیدا کند که نه تنها همه باسواد شوند، بلکه همه از یک زندگی خوب برخوردار گردند».

نخستین اعتراف عمومی، امّا غیر مستقیم شاه درباره آینده، اشاره به این آرزو بود که «رهبری» او باقی بماند.

«شکست شاهانه»، ماروین زونیس

تغییرات یک شبه

شب‌هنگام که همگی به تماشای مراسم معرّفی کابینه بختیار در برنامه اخبار تلویزیون نشستیم، با حیرت، صحنه‌هایی را مشاهده کردیم که حقیقتاً تا به حال نظیرش را ندیده بودیم. نه از لباس‌های رسمی یراق دوزی خبری بود و نه از کلاه‌های استوانه‌ای؛ نه برق شمشیرها چشم را خیره می‌کرد و نه درخشش نشان‌های سرخ رنگ «همایون».

موقعی که شاه به مقابل صف وزرا رسید، فقط بختیار تعظیم کرد؛ ولی بعداً او و نه وزرایش، هیچ کدام دست شاه را نبوسیدند….

واقعاً چطور شد که یک‌شبه، رسم بوسیدن پای شاه، به تکان دادن مختصر سر و گردن به عنوان ادای احترام، تغییر یافت و هیچ‌کس ـ حتی خود شاه هم ـ احساس نکرد که از مقام و منزلتش چیزی کاسته شده؟

«خدمت‌گزار تخت طاووس»، پرویز راجی(سفیر شاه در لندن)

﷼ روز خواستگاری

فاروق(پادشاه مصر)، به دقّت، جوان ایرانی را از نظر می‌گذراند. فاروق کت و شلوار اروپایی به تن دارد، کروات زده است و فینه (کلاه منگوله‌دار) بر سر گذارده است.

ولی‌عهد ایران (محمّد رضا پهلوی)، لباس تمام رسمی نظامی پوشیده است: یقه بزرگ که سراسر گردن را تا زیر چانه، پوشانده است؛ سردوشی‌های درخشان و اُپلت‌دار، با آن دایره‌های پُر نقش و نگار بالای شانه‌های فرنچ نظامی که ملیله از آن آویخته است؛ حمایل روی سینه؛ کمربند بسته؛ شلوار سواری و چکمه مشکی برّاق به‌ پا.

فاروق، داماد آینده را کمی اُمّل می‌بیند، زیرا رسم نیست در مراسم آشنایی و معارفه عروس و داماد، لباس نظامی، بر تن و چکمه، به پای داماد باشد.

«حکایت تلخکامی» فوزیه(اوّلین همسرشاه)

﷼ همین دزدها

مرحوم دکتر زنگنه برای من تعریف کرد که یک وقتی به شاه گفته و افرادی را اسم برده که اینها در جامعه ایران، به نادرستی و دزدی و عدم امانت‌ در امور اداری، شناخته شده‌اند. شاه گفته بود:«همین‌ها به درد من می‌خورند. اینها در خدمت من بهتر می‌مانند و به من احتیاج بیشتر دارند».

«امیدها و ناامیدی‌ها» دکتر کریم سنجابی

﷼ چمدان‌ها

شاه، مرتباً از «آسوان» با ایران در تماس بود تا از جریان‌ها باخبر شود؟ امّا هر روز، خبرهای ناگوارتری می‌شنید. او خواب و خوراک خود را از دست داده بود و حالتی بیمار‌گونه داشت و با قرص خواب‌آور می‌خوابید.

آنها پس از چند روز، تصمیم گرفتند که از مصر به مراکش و رباط بروند. شاه و ملکه، در فرودگاه به طور خصوصی صحبت می‌کردند. ضمن صحبت، شاه به اصطلاح، لب خود را گزید؛ یعنی این که چیزی نگو. بعداً معلوم شد که راجع به چمدان‌ها صحبت می‌کردند. گویا انورسادات،دستور داده بود که تعدادی از چمدان‌ها را ـ که زیر هواپیما جاسازی شده بود ـ بدزدند.

خاطرات مرحوم آیت الله خلخالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30دسامبر/16

سخن سردبیر

صفحات آخر مجله را که می‌بندیم به صرافت می‌افتم که باید «سرمقاله» هم بنویسم؛ زیرا به سی سالگی مجله‌ی «پاسدار اسلام» دو قدم بیشتر نمانده. مجله می‌‌خواهد نَفَس تازه کند و دوباره به راه بیفتد. کاغذ و قلم به دست به گوشه‌ی خلوتی می‌نشینم تا باب گفت‌وگویی را با یاران باوفا و قدیمی مجله و نیز آنان که از این‌ به بعد می‌خواهند مجله را بخوانند باز کنم. امّا هنوز قلم روی کاغذ نلغزیده که صدای «پیامک» می‌آید. از تنهایی بیرون می‌آیم و یادم می‌آید که امواج و دنیای دیجیتال خلوت‌ها را هم گرفته است. ناچار پیامک را می‌گشایم. نوشته است: «اگر میزان تحوّلات خارج از سازمان شما، بیش از میزان رشد داخل سازمان باشد، در این صورت سقوط سازمان حتمی است.» با خود فکر می‌کنم پیامک درست و بجا رسیده است و بهانه‌ی خوبی برای نوشتن به دست داده است. به گمانم باید به هوشیاری شما نیز آفرین بگویم. آری، درست فهمیده‌اید. مجله‌ی «پاسدار اسلام» اصلاً دوست ندارد و نمی‌خواهد که از گردونه‌ی مطبوعات کشور خارج شود. برای همین نیز دست به کار شده‌ایم تا مجله را با لباسی نو و محتوایی نو عرضه کنیم.

این روزگار زمانه‌ی امواج و صفحات «وب» و «پیامک» و هزاران صفحه‌ی گشوده‌ی جذّاب در برابر خواننده‌ی بی‌حوصله  امروز است. بنابراین دیگر نمی‌توان و نباید بر همان روش یکسالگی ماند و در آن طریق راند. باید راه افتاد. گر چه آن روز که «پاسدار اسلام» متولد شد و بالید، روزی آرمانی بود. آن روز، روز جبهه و جنگ بود و حضور امام. فرهنگ ایثار بود و عطرِ ـ شهادت که در آسمان و زمین گسترده بود. از سویی مطبوعات نیز کم و کوتاه و محدود بودند و مجله در آن زمان خوش می‌درخشید ـ که همین‌جا باید گل‌واژه‌ی سپاس را بدرقه‌ی راه همه‌ی کسانی که رنج بردند و این شجره‌ی طیّبه‌ی را پروریدند کنیم. خصوصاً بزرگواری مثل حجه الاسلام و المسلمین آقای رحیمیان.

امّا… این بار و در پی قریب به سی سالگی مجله باید راه افتاد. باید مثل جویبار جاری شد و باید بسان گلبرگی تازه عطری خوش فشاند.

همه می‌دانیم که اکثر جمعیت کشور اسلامی و عزیزمان جمعیتی جوان و پویاست. اینان آماج هزاران دام و دانه‌اند. گر چه این سرمایه‌ی غنی که آینده در گرو آنان است پاک‌اند و پاک دل، لیک در برابر چشمان روشن‌شان پنجره‌ای باید چشم‌نواز، تا در چشم انداز آن «چکادها»ی خرد و تقوا و دشت‌های امید و احساس را به نظاره گیرند. باشد تا گره کور سردرگمی و کلاف پیچیده‌ی پوچی را در مجله سرنخی بیابیم. «چراغ راه»ی از آن بسازیم برای روزگارِ تاریکی و غیبت تا در گلخانه‌ی احساس آن «صبح بی او» را به «وعده‌ی دیدار» برسانیم. رهنمود و دعایتان بدرقه‌ی راهمان باد! یا علی مدد!﷼

 

30دسامبر/16

باغ آیه

خسرو هدایت

سوره‌‌های مکّی و مدنی

یکی از مسائل علوم قرآنی، شناخت سوره‌های مکّی و مدنی است. سوره‌های قرآن کریم، به دو بخش مکّی و مدنی تقسیم شده‌اند.

شناخت سوره‌های مکّی و مدنی، علاوه بر روشن ساختن تاریخ نزول قرآن و سیر دعوت پیامبر، در فهم آیات قرآن در استدلال‌های فقهی و کلامی، نقش اساسی دارد. مانند تشخیص عام و خاص و  ناسخ و منسوخ.

معیار تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی

در تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی، سه معیار وجود دارد: زمانی؛ مکانی؛ خطابی.

  1. معیار زمانی: در این معیار، هجرت پیامبر(ص) از مکّه به مدینه ملاک است. هر سوره‌ای که پیش از هجرت و ورود به مدینه، نازل شده است، مکّی به شمار می‌رود و هر سوره‌ای که پس از هجرت، نازل شده است، مدنی به حساب می‌آید، هر چند در مکّه نازل شده باشد، مانند سفر حج و عمره یا حادثه فتح مکّه. بیشتر مفسّران، این معیار را انتخاب کرده‌اند.
  2. معیار مکانی: در این ملاک، شهر مکّه و مدینه، معیار است؛ یعنی آنچه در شهر مکّه و پیرامون آن، نازل شده است، مکّی است و آنچه در مدینه و اطراف آن نازل گشته است، مدنی است؛ خواه پیش از هجرت نازل گردیده است یا پس از هجرت. بنا بر این، هرچه در غیر این دو منطقه، نازل شده باشند، نه مکّی‌اند و نه مدنی.
  3. معیار خطابی: طبق این معیار، هر سوره‌ای که در آن، خطاب به مردم مکّه و مشرکان است، مکّی، و هر سوره‌ای که خطاب آن به مردم مکّه و مؤمنان است، مدنی است. بر این اساس گفته شده است که در هر سوره‌ای که خطاب « یا أیّها الناس» به کار رفته، مکّی است و هر سوره‌ای که خطاب «یا أیّها الذین آمنوا» در آن به کار برده شده است، مدنی ؛ زیرا در مدینه، غلبه با مؤمنان بوده و در مکّه، با مشرکان.

ویژگی‌های سوره‌های مکّی و مدنی

برای سوره‌های مکّی و مدنی،  ویژگی‌های خاصّی ذکر کرده‌اند که غالباً در این دو، وجود دارد.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مکّی

  1. کوتاهی سوره و کوتاهی آیات درون یک سوره.
  2. بحث در باره اصول معارف و اصل ایمان به خدا و روز قیامت.
  3. دعوت به اخلاق و استقامت در عقیده و ترک لجاج و عناد.
  4. فراوانی قسم به خدا، روز قیامت، قرآن و … .
  5. فراوانی خطاب «یا أیّها الناس» و لحن تند و شدید با مشرکان مکّه.
  6. داستان آدم و ابلیس و انبیا و امّت‌های پیشین.
  7. آغاز با حروف مقطّعه، بجز سوره‌های بقره و آل‌عمران.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مدنی

  1. طولانی بودن سوره و آیات.
  2. بیان شریعت و تفصیل احکام.
  3. برخورد با اهل کتاب و مبارزه با منافقان و ذکر صفات آنان.
  4. فراوانی اشاره به جهاد و احکام آن.
  5. فراوانی خطاب «یاأیّها الّذین آمنوا» و لحن ملایم و خفیف با مؤمنان.

البته این ویژگی‌ها ، کلیّت ندارد برخی از مفسّران معتقدند که ملاک اصلی، نص و خبر (روایات) است و بعد، اجتماع چندین ویژگی اگر نص معارضی در میان نباشد؛۱ ولی بعضی از مفسّران، این روایات را قابل اعتماد نمی‌دانند و تنها راه تشخیص را تدبّر در مضامین سوره‌ها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از آن می‌دانند.۲

همچنین در مکّی یا مدنی بودن بعضی سوره‌ها، اختلاف است و نیز در باره برخی از سور مکّی و مدنی که گفته شده است اگر سوره مکّی است، برخی آیات آن، مدنی است و بالعکس.

در این ‌باره، آیه الله معرفت، معتقد است که بر اساس تتبعی که انجام شده است، هر سوره‌ای که مکّی است، تمام آیات آن، مکّی است و هر سوره‌ای که مدنی است، تمام آیات آن، مدنی است.۳

بر اساس دو روایت ابن عباس و جابر بن زید، جدول سوره‌های مکّی و مدنی و نیز ترتیب نزول سوره‌های قرآن، در کتب علوم قرآنی آمده است. طبق این روایات، ۸۶ سوره از قرآن، مکّی و ۲۸ سوره آن، مدنی است که همراه قرآن به خط عثمان طه، چاپ شده است.

پی‌نوشت‌ها

  1. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، ر.ک: تاریخ قرآن، محمّد هادی معرفت، تهران: سمت، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
  2. قرآن در اسلام، ص ۱۸۶ و ۱۸۷٫
  3. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، ر.ک: تاریخ قرآن، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
30دسامبر/16

امامان(ع) ناشران فرهنگ دین

 

 

 

آیت الله سید احمد خاتمی*

در ادامه مباحث «در آستان امامان(ع)» که «زیارت جامعه کبیره» محور آن بود. سخن از جهاد فرهنگی امامان علیهم السلام به میان آمد و برکات این جهاد.

در این مقاله به برکت دیگر این جهاد فرهنگی می‌پردازیم.

امامان(ع) ناشران فرهنگ دین

«ونشرتم شرایع احکامه».

و کلید واژه‌های احکام او را منتشر ساختید.

واژه نشر

واژه نشر در لغت به معنای گستردن و گسترده شدن است. ابن‌فارس در مقائیس گوید:«اصل صحیح یدل علی فتح شیء و تشعبه»(۱) اصل صحیح است که دلالت بر گشودن چیزی و شعبه شعبه شدن آن می‌کند«نشر الثوب و الکتاب نشراً». یعنی لباس و کتاب را گستراند.

واژه شرایع

واژه شرایع جمع شریعت است. شرع به معنای راه روشن است سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته،‌چرا که راه روشن سعادت در آن است و طریق وصول به آب حیات ایمان و تقوی است.

شریعت به معنای راهی است که برای رسیدن به آب در کنار نهرهائی که سطح آب از ساحل نهر پایین‌تر است احداث می‌کنند.«ثم جعلناک علی شریعه من الامر فاتّبعها»(۲) سپس تو را بر شریعت و آئین حقی قرار دادیم از آن پیروی کن.

در این آیه شریفه شریعت در مورد آیین حق به کار رفته است به خاطر آن است که انسان را به سرچشمه وحی و رضایت الهی و سعادت جاویدان که همچون آب حیات است می‌رساند، این واژه تنها یکبار در قرآن به کار رفته و تنها در مورد اسلام است.

شرایع یعنی احکام

جمله «نشرتم شرایع احکامه» به دو گونه معنی شده است:

۱ـ‌ آنکه اضافه شرایع به احکام را اضافه بیانیه گرفته‌اند و چنین معنا کرده‌اند که شما احکام الهی را منتشر ساختید. یعنی امامان علیهم السلام بودند که احکام قرآن را در جامعه منتشر کرده آن‌را تبیین نمودند. اگر آنها در این عرصه وارد نمی‌شدند از دین جز کلیاتی باقی نمانده بود. امامان شیعه بویژه حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با بسیج فرهنگی گسترده‌ای که بوجود آوردند تمام ابعاد دین را تبیین نمودند. آنان احکام را املاء می‌فرمودند و شاگردان می‌نوشتند از این عرصه ۴۰۰ کتاب تولید شد که نام هر کتاب را «اصل» نهادند. و به اصول اربعمائه معروف شد. کتب اربعه اصلی شیعه «کافی، من لایحضره الفقیه؛‌تهذیب الاحکام و استبصار» تشکیل شده از این ۴۰۰ کتاب است که مؤلفان آنها به دسته‌بندی و تبویب این مجموعه‌ها پرداخته‌اند.

منابع کتب اربعه

نام برخی از این کتابها که در کتب اربعه از آنها استفاده شده اینهاست:

۱ـ کتاب ابان بن تغلب.

۲ـ کتاب ابان بن عثمان.

۳ـ کتاب نوادر ابراهیم بن عبدالحمید.

۴ـ کتاب ابی ایوب خزاز.

۵ ـ کتاب ابی بصیر.

۶ ـ کتاب ابی الصباح کنانی.

۷ـ کتاب ابی هاشم جعفری.

۸ ـ کتاب احمد بن عبدالله خانبه.

۹ـ کتاب احمد بن محمد بن خالد برقی.

۱۰ـ کتاب احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی.

۱۱ـ کتاب نوادر احمد بن محمد بن عیسی.

۱۲ـ کتاب اسحاق بن عمار.

۱۳ـ کتاب اسماعیل بن ابی زیاد سکونی.

۱۴ـ کتاب اسحاق بن محمد نخعی.

۱۵ـ کتاب اسماعیل بن عبدالخالق.

۱۶ـ کتاب جعفر بن بشیر البجلی.

۱۷ـ کتاب جمیل بن درّاج.

۱۸ـ کتاب حریز بن عبدالله.

۱۹ـ کتاب حسن بن عباس رازی.

۲۰ـ کتاب‌های حسن بن علی بن فضال.

۲۱ـ کتابهای حسن بن محبوب.

۲۲ـ کتاب حسین بن ابی‌ عنذر الکوفی.

۲۳ـ کتاب‌های حسین بن سعید اهوازی.

۲۴ـ کتاب حماد بن عثمان.

۲۵ـ رساله حماد بن عمرو و انس بن محمد.

۲۶ـ کتاب‌های حماد بن عیسی.

۲۷ـ کتاب حنان بن سدیر.

۲۸ـ کتاب رفاعه بن موسی تخاس.

۲۹ـ کتاب زراره بن اعین.

۳۰ـ کتاب سعد بن عبدالله قمی(کتاب الرحمه).

۳۱ـ کتاب سعید بن یسار.

۳۲ـ کتاب سماعه بن مهران.

۳۳ـ‌کتاب‌های سهل بن زیاد.

۳۴ـ کتاب صفوان بن مهران.

۳۵ـ کتاب‌های صفوان بن یحیی.

۳۶ـ کتاب‌های عبدالرحمن بن حجاج.

۳۷ـ کتاب عبدالعظیم بن عبدالله حسنی.

۳۸ـ کتاب‌های عبدالله بن سنان.

۳۹ـ کتاب‌های عبدالله بن مسکان.

۴۰ـ کتاب‌های عبدالله بن مغیره.

۴۱ـ کتاب عبدالله بن ولید وصافی.

۴۲ـ کتاب عبدالله بن یحیی کاهلی.

۴۳ـ کتاب عبیدالله بن علی الحلبی.

۴۴ـ‌کتاب علاء بن رزین.

۴۵ـ کتاب علی بن جعفر الصادق(ع).

۴۶ـ کتاب علی بن سوید سائی.

۴۷ـ کتاب‌های علی بن مهزیار.

۴۸ـ کتاب عمار بن موسی ساباطی.

۴۹ـ کتاب عیص بن قاسم.

۵۰ ـ‌کتاب فضاله بن ایوب.

۵۱ ـ کتاب‌های فضل بن شاذان نیشابوری.

۵۲ ـ کتاب‌های محمد بن ابی عمیر.

۵۳ ـ کتاب محمد بن احمد بن یحیی الاشعری(نوادر الحکمه).

۵۴ ـ کتاب محمد بن اسمعیل بن بزیع.

۵۵ ـ کتاب محمد بن حسن بن ولید(الجامع).

۵۶ ـ‌ کتاب محمد بن علی الحلبی.

۵۷ ـ کتاب‌های محمد بن علی بن محبوب.

۵۸ ـ کتاب‌های معاویه بن عمار الدهنی.

۵۹ ـ کتاب‌های منصور بن حازم.

۶۰ ـ کتاب‌های موسی‌بن قاسم البجلی.

۶۱ ـ کتاب هارون بن خارجه.

۶۲ ـ‌کتاب‌های هشام بن الحکم.

۶۳ ـ کتاب هشام بن سالم الجوالیقی.

۶۴ ـ کتاب یحیی الازرق.

۶۵ ـ کتاب یزید بن خلیفه.

۶۶ ـ‌کتاب یعقوب بن شعیب.

۶۷ ـ‌ کتاب‌های یعقوب بن یزید بن حماد.

۶۸ ـ‌ کتاب‌های یونس‌بن عبدالرحمن.

۶۹ ـ کتاب‌های یونس‌بن یعقوب.(۳)

این بزرگان از اصحاب امامان سلام الله علیهم اجمعین با تدوین و نشر این کتاب‌ها در حقیقت ناشر احکام الهی شدند که توسط امامان(ع) املاء شده بود.

شرایع کلید واژه‌های احکام الهی

۲ـ‌ معنای دوم «نشرتم شرایع احکامه» از معنای اول دقیق‌تر است و آن این که: شما کلید واژه‌های احکام الهی را در اختیار مشتاقان معارف الهی قرار دادید. این معنا بر‌گرفته از معنای واژه (شریعت) است.

این واژه همان‌گونه که گفتیم در لغت به‌معنای راهی است که به آب رود یا دریا منتهی می‌شود و از آنجا که بخاطر پستی و بلندی حاشیه رودخانه دستیابی به آب در سراسر آن ممکن نیست به آبشخور و جای برداشتن آب، شریعه می‌گویند و تنها از همان مکان آب بر‌ می‌دارند ،‌احکام الهی در حقیقت آبهائی هستند که جان آدمیان را سیراب می‌کنند. «یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم؛(۴) مؤمنان: خداوند و پیغمبر را هنگامی که شما را به چیزی می‌خوانند اجابت کنید که زنده‌تان می‌سازد.»(۵)

در این تفسیر تنها سخن این نیست که شما امامان نور احکام الهی را گسترانیدید بلکه معنائی بالاتر از آن مطرح است که شما چشمه را در اختیار جویندگان آب زلال معارف الهی قرار دادید نه تنها جوی را.

اجتهاد شیعی

از این جمله می‌توان «اجتهاد» با تفسیر شیعی را استنباط کرد این همان است که در روایتی از حضرت امام صادق(ع) آمده است که: «انّما علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا؛(۶) ما وظیفه داریم که اصول را به شما بگوئیم و شما موظفید که فروع را از آنها استخراج کنید.»

اجتهاد شیعی با اجتهاد سنّی تفاوتی‌ ماهوی دارد و در اجتهاد سنّی اعمال رأی شخصی و قیاس و استحسان راه دارد گرچه در طول زمان قدری تفاوت در روش حاصل شده است، اما در اجتهاد شیعی تنها مایه استنباط احکام بر پایه نصوص و ظواهر کتاب و سنّت پیامبر و معصومین(ع) محور است. شیوه اجتهاد را معصومین(ع) به پیروان خویش آموختند که از کتاب خدا و روایات اهل بیت چگونه احکام الهی را استنباط کنید و به هنگام تعارض روایات چه شیوه‌ای پیش بگیرید، اجتهاد به شیوه‌ای که اهل بیت(ع) آموختند مرادف با تفقه در دین است.

«کلمه اجتهاد تا قرن پنجم به معنای قیاس و اجتهاد رأی که از نظر شیعه اجتهاد ممنوع است استعمال می‌شد علمای شیعه تا آن‌وقت در کتب خود باب الاجتهاد را می‌نوشتند برای اینکه آن‌را رد کنند و باطل بشمارند و آن‌را ممنوع اعلام نمایند. مثل شیخ طوسی در عده الاصول، ولی تدریجا ً معنای این کلمه از اختصاص بیرون آمد و خود علمای اهل تسنن مثل ابن حاجب در مختصر الاصول که عضدی آن‌را شرح کرده و تا این اواخر کتاب اصول رسمی جامع ازهر بوده و شاید الآن هم باشد و قبل از او غزالی در کتاب معروف المستصغی کلمه اجتهاد را به‌معنای خصوص اجتهاد رأی استعمال نکردند که در عرض کتاب و سنت قرار بگیرد،‌بلکه به معنای مطلق جهد و کوشش برای بدست آوردن حکم شرعی بکار بردند که با این تعبیر بیان می‌گردد «استفراغ الوسع فی طلب الحکم الشرعی» به‌حسب این تعریف معنای اجتهاد به کار بردن منتهای کوشش در استنباط حکم شرعی از روی ادلّه معتبره شرعیّه است. از این‌وقت علمای شیعه نیز این کلمه را پذیرفتند زیرا که معنای صحیح و منطقی پیدا کرد. یعنی به کار بردن تدبّر و تعقّل در فهم ادله شرعیه که البته احتیاج دارد به یک رشته علوم که مقدّمه شایستگی و استعداد و تعقّل و تدبّر صحیح و عالمانه می‌باشد علماء‌ اسلام تدریجاً برخوردند که استنباط و استخراج احکام از مجموعه ادله شرعیه احتیاج دارد به یک سلسله علوم و معارف ابتدائی دارد از قبیل علوم ادبیه و منطق و نیز دانستن قرآن و تفسیر و حدیث و رجال و قواعد اصول و حتی اطلاع بر فقه سایر فرق بطور جزم نمی‌گویم ولی گمان قوی دارم که اول کسی که کلمه اجتهاد و مجتهد را در شیعه به‌این معنا استعمال کرد. علّامه حلّی است او در کتاب تهذیب الاصول بعد از باب القیاس، باب الاجتهاد دارد و در آن‌جا اجتهاد را به همین معنا استعمال کرده که امروز استعمال می‌کنند و شایع است.»(۷)

اجتهاد با تفسیر شیعی آن پیوسته مایه عزت، سربلندی و پویائی فرهنگ دین در تمام زمان‌ها بوده است. امامان سلام الله علیهم اجمعین ناشر این شیوه بودند و با کلید واژه‌ها و قواعد کلی در تمامی عرصه‌ها و شیوه صحیح استنباط احکام الهی را به پیروان خود آموختند.

این کار بزرگ فرهنگی امامان بود که ماندگاری مکتب را تا روز قیامت تضمین کرده است.

نهادینه کنندگان سنّت الهی

«وسننتم سنّته»

شما امامان سنّت او را پایه‌گذار کردید(جریان دادید).

سنت بمعنی طریقه، شیوه، روش، رسم و قانون است«الطریقه و السیره»(۸)

«و ان یعودوا فقد مضت سنّت الاولین؛(۹) یعنی اگر به عداوت اسلام و رسول خدا برگردند طریقه گذشتگان یعنی طریقه و رویه خداوند درباره کفار دیگر که هلاکشان کرد گذشته و روشن شده است.»

«سنه الله» طریقه ذات مقدّس ربوبی است «سنه الله فی الّذین خلوا من قبل؛(۱۰) سنت خداوند در مورد پیشینیان است.»

اما در اصطلاح سنّت پیامبر و معصومین علیهم السلام عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم. شما امامان با قول و فعل و تقریرتان روش الهی را ماندگار کردید.

این شما بودید که سنّت الهی را به عنوان یک فرهنگ در جان جامعه نهادینه کردید. فرهنگ‌سازی از کارهای کلیدی در عرصه کارهای فرهنگی است. و این کار، کاری کوتاه مدّت نیست بلکه کاری زمان‌بر است امامان سلام الله علیهم اجمعین در طول مدّت حضور خویش در جامعه و بعد از آن با رهنمودهای الهی خود سنّتها و روش‌های الهی را نهادینه کردند. در مقاله آینده سخنی پیرامون سنّت پیامبر و معصوم تقدیم خواهیم کرد. انشاءالله.

* استاد حوزه علمیه قم و امام جمعه موقت تهران

پی نوشتها

  1. مقائیس اللّغه ، ص ۹۹۱ ، (نشر).
  2. سوره جاثیه، آیه ۱۸٫
  3. الأعلام الهادیه الرفیعه از ص ۱۲ تا ۹۹٫
  4. سوره انفال، آیه ۲۴٫
  5. تفسیر قرآن ناطق، ص ۴۲۱٫
  6. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۶۱ « چاپ آل البیت(ع)».
  7. ده گفتار از ص ۸۰ تا ۸۲ با تلخیص.
  8. لسان العرب، ج ۱۳ ،‌ص ۲۲۵٫
  9. سوره انفال،‌آیه ۳۸٫
  10. سوره احزاب، آیه ۳۸٫
30دسامبر/16

شعر

 

 

 

کتاب آب

مثل گلی تازه، تو وا می‌شوی

همدم تنهایی ما می‌شوی

بر لبم آیات تو سر می‌زند

عشق، کمی بعد، به در می‌زند

باز، دل از سینه رها می‌شود

باغ غزل‌های خدا می‌شود

ای تو چو گل! ما همه زنبورِ تو

خسروِ شیرین پر از شور تو

عطر خدا در نَفس مؤمنی

ناب‌ترین منبع اکسیژنی

جاده تویی، سمت رهایی، تویی

تابلوی راهنمایی، تویی

بارش یک ریز و فراوان شعر

از لب جبریل، تو دیوان شعر

شعر تویی، شعر نوشته به زر

از سخن حافظ هم شعرتر

خون به رگ «مثنوی معنوی»

از شررت، سوخت نیِ مولوی

ای خط و الفاظ تو ناب و سلیس

مانده به بند اَلِفت خوشنویس

آیه به آیه، همه باغ جنان

سبزتر از جنگل مازندران

نقطه‌ی هر حرف تو باغ سرور

باغ گل و آهو و سیب است و حور

هر نَفَسم، بسته به آن سیب تو

باغ تنفّس شده تذهیب تو

ای سخنت وِرد زبان‌ها شده!

قاری مصر از تو شکرخا شده

پیش منی، باز، ورق می‌زنم

دست به دامان «عَلَق» می‌زنم

لفظ، نشاط‌آور و معنا، قشنگ

هر وَرَقَت تابلویی رنگ‌رنگ

تابلویِ حیرت و نوآوری

تابلو، نه! هر وَرَقت گالری

هر چه زبان‌آور و اندیشمند

در عجب از حرف نخست تواَند

حرف نخست تو طلوعی خوش است

بسم‌الله تو شروعی خوش است

راز جهان، ریخته در «با»ی او

چشم دل ما به تماشای او

می‌بَرَد این شعر دلم را به سیر

یاد سخن‌های نظامی به خیر

یاد سخن‌های شکربار او

این سخن ناب و پریوار او:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم».

سیّدسعید هاشمی

﷼ شوق پروانه شدن

بدتر از جامه‌ی تنگ و قفس پیرهنم

لحظه‌ی وصل، به جان تو، حجابی‌ست تنم

باید انگار، به آتش بکشانم خود را

تا نماند اثری از تنم از پیرهنم

شوق پروانه شدن، حُکم چنین کرده که من

پیله‌ای از نفس عشق، به دورم بتنم

نشود زنده دلم، جز به نفس‌های مسیح

تا زمانی که اسیر قفس خویشتنم

انتخابم کن از این مردم سرمست‌ـ ای مرگ!ـ

هیچ کس نیست بدین‌گونه مهیّا که مَنَم

ای ملایک، همه بر صورت من سجده کنید

قدمی بیش نمانده‌ست به آدم شدنم!

محسن وطنی

﷼ نیزه‌ها

پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها

می‌دمد یک آسمان خورشیدِ ناب از نیزه‌ها

می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را؟

آه، ای خورشیدِ زخمی! رخ متاب از نیزه‌ها

کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌رسد

ماهتاب از نیزه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها

ریگ ریگش هم گواهی می‌دهد روز حساب

کاین بیابان، خورده زخمِ بی‌حساب از نیزه‌ها

یال‌هایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است

یادگار اسب‌هایی بی‌رکاب از نیزه‌ها

آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است

خواهد آمد العطش‌ها را جواب از نیزه‌ها

باز هم جاری‌ست این جا رود رود از سینه‌ها

بس که می‌آمد صدای آب آب از نیزه‌ها

گرچه این‌جا موج موج تشنگی‌ها جاری است

می‌تراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزه‌ها

سعید بیابانکی

﷼ کاروان، خورشید می‌پاشید

آسمان، آهسته می‌بارید بُغضی ساده را

کاروان، خورشید می‌پاشید عَرض جاده را

صوت قرآن غریبی، دشت را پُر کرده بود

بر فراز نیزه می‌بردند قرآن زاده را

دست و پای نیزه را بستند بر روی شتر

تا نبندد قامت بیمار او سجّاده را

دور می‌کردند از دامان پُر مهر پدر

دختران خردسالِ دل به بابا داده را

کاروان! گامی مرو! گویا کسی جا مانده است

ساربان! سیلی مزن این کودک افتاده را…!

حیدر منصوری

30دسامبر/16

خواب شب پیش

 

 

 

 

مجید اشتهاردی

مرد، دایم به پشت اسب سیاهش می‌زد؛ امّا حیوان، به فریادهای او توجّهی نداشت و آرام می‌رفت. مرد، نگران بود که به قافله‌ی مدینه نرسد. خانه‌های نیشابور، از دور نمایان شدو خوش‌حال، دوباره بر پشت اسب زد. حیوان، پوزه بالا داد و گوش‌های کوچکش را لرزاند.

مرد،‌پیش خودش فکر کرد: «با این دهان زخمی و دهان بسته، چگونه بگویم؟ من که به راحتی توانِ حرف زدن ندارم».

آهی کشید و غصّه خورد و ماتم گرفت. بعد فکر کرد بهترین راه، این است که حرف‌هایش را شکسته شکسته، به امام رضا(ع) بگوید:

ـ من شیعه‌ای دوستدار شما هستم. مدّتی پیش، همراه کاروانی، به مسافرت می‌رفتیم. راهزنان، سرِ یکی از گردنه‌های کوهستانی، به کاروان ما حمله کردند و همه چیزمان را به غارت بردند. آن‌ها فکر کردند که من ثروتمندم. هوا سرد بود و زمین، در زیر برفی سنگین، در خواب. آن‌ها دست‌هایم را از پشت بستند و بر روی برف‌ها کتکم زدند؛ اما من می‌نالیدم و می‌گفتم: شما اشتباه می‌کنید. من هیچ ثروتی ندارم. هر چه بود، همین چند درهم بود و آن الاغ پیر! امّا آن‌ها اعتنایی نکردند. سر کرده‌شان آمد جلو. گیسوانم را از پشتِ سر گرفت و گفت:‌ «می‌گویی یا خفه‌ات کنم؟» گفتم: به خدا دروغ نمی‌گویم!

او با بی‌رحمی،‌ صورتم را در برف‌ها فرو برد. داشتم خفه می‌شدم. آن قدر فشار داد که دهانم پر از برف و خون شد. حلقم از برف سوخت و سینه‌ام پر از برف ریزه شد. دیگر نایِ حرف زدن نداشتم. چشم‌هایم داشت می‌رفت و دست و پایم سست می‌شد که پیرزنی جلو آمد. مُشتی از جواهرات خود را به سر کرده داد و گفت: «هر چی داشتم همین‌هاست. این مرد بیچاره را رها کن!»

آن‌ها رهایم کردند و رفتند. کاروانیان ورشکسته، جسم نیمه‌جان مرا به خانه‌ام رساندند. از آن پس، دهانم باد کرد و زبان و لب‌هایم زخم بزرگی برداشتند. من دیگر به سختی حرف می‌زنم و خوراکم اشک و ناله‌ است. همسر و فرزندانم غصه‌دار من‌اند و هیچ طبیبی در خراسان، قادر به درمانم نیست. دیشب، همین دیشب خواب دیدم که شخصی به من گفت: «امام هشتم به خراسان آمده، نزد او برو تا تو را درمان کند». در همان حال، به حضور شما آمدم. با خوش‌رویی، مرا به حضور پذیرفتید و شفایم دادید… به خدا راست می‌گویم!»

مرد، دوباره غصه‌دار شد و فکر کرد: «امّا چند جمله‌ای دیگر هم مانده… امام، در خواب به من دستور داد که چند داروی گیاهی تهیه کنم و به روی زخم‌هایم بگذارم؛ امّا من هنوز آن‌ها را تهیه نکرده‌ام… نه… جملاتم زیاد است و من توانِ گفتن همه‌ی آن‌ها را ندارم. شاید امام از حرف زدنِ بریده بریده و ناقص من رنجیده شوند… خدایا پس چه کنم؟»

به نیشابور رسید. حالا از چند کوچه گذشته بود. خوب چشم گرداند. از قافله، خبری نبود. به زحمت، زبان چرخاند و از پشت پارچه‌ای که بر دهانش بسته بود، از کشاورزی بیل بر دوش پرسید: «قافله‌ی امام رضا(ع) کجاست؟»

مرد، ایستاد و اشاره کرد به سویی و گفت: «مولای‌مان آن جاست؛ در کاروانسرای سعد».

مرد، اسبش را به کاروانسرا رساند. پیاده شد و حیوان را به کاروانسرا برد. از مأموری پرسید: «امام رضا(ع) کجاست؟»

مأمور، نگاه مشکوکی به او انداخت. مرد، فوری صورتش را باز کرد.

مأمور، تا زخم دهان او را دید، اخم کرد و گفت: «آن جا، در آن حجره!»

با خوش‌حالی، اسب را به دیواره‌ی کنار حوض کاروانسرا بست و به حجره رفت. امام در آن جا بود؛ همراه با چند مرد که دورتادور حجره نشسته بودند.

به زحمت، سلام کرد و جلوی امام نشست و زبان چرخاند و ماجرا را تعریف کرد؛ امّا خیلی تکّه تکّه و کوتاه.

امام با ناراحتی، به دهان او نگاه کرد. مرد گفت: «آن قدر دهانم آسیب دیده که به سختی حرف می‌زنم. آمده‌ام که دوایی از شما بگیرم تا خود را درمان کنم!».

امام گفت: «مگر آن دوا را در خواب به تو معرّفی نکردم؟»

مرد با شگفتی پاسخ داد: «آری… آری!».

ـ به همان دستور عمل کن.

ـ آن دستور را دوباره برایم بگویید!

ـ مقداری زیره را با آویشن و نمک، مخلوط کن و بکوب، و دو سه بار بر دهانت بگذار، خوب می‌شوی!

دستور امام، درست مثل همان دستور خواب شبِ پیشش بود. مرد، داشت از تعجّب، شاخ درمی‌آورد. دیگر حرفی برای گفتن نداشت، جز این که احساس خوبی پیدا کرده بود.

فوری خم شد تا دست امام را ببوسد؛ امّا به خاطر دهان زخمی‌اش، خجالت کشید!

30دسامبر/16

باران کلمه

به کوشش: سعید حسینی

﷼ مولانا در خانقاه شمس تبریزی

عارفان بینی و انفاس و عقول

سر فرو بر سینه‌ی لطف و قبول

پیشِ در، شیخ بهایی یک طرف

دست بر سینه، سنایی یک طرف

ابن‌سینا می‌برد قلیان شاه

فخر رازی، انفیه گردان شاه

آبداری عهده‌ی فیض دَکَن

دهلَوی اِستاده پای کفش‌کَن

شاعر طوس آب بسته کِشته را

هم غزالی، پنبه کرده رشته را

رودکی، گهگاه رودی می‌زند

خوش سمرقندی سرودی می‌زند:

«بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی»

سعدی آن گوشه، قیامت می‌کند

وصف آن رخسار و قامت می‌کند

خواجه با ساز خوش و آواز خوش

خوش فکنده شوری از شهناز خوش

شیخ عطَار، آن میان با مُشک و عود

چشم بد را می‌کند اسفند دود

مجلس‌آرایی نظامی را رسد

آن سخن‌پرداز نامی را رسد

نظم مجلس با نظامی داده‌اند

جام پیمودن به جامی داده‌اند

می‌کشد خیّام خُمّ می به دوش

بَر شود فریاد فردوسی که: نوش!

مستی ما از شراب معنوی‌ست

نُقل ما نای و نوای مثنوی است

هدیه‌ی ما اشک ما و عشق ما

عشوه‌ی ابروی او سرمشق ما

﷼﷼﷼

شهریارا! طبع دلکش داشتی

وقت مهمانان خود، خوش داشتی

شهریار

﷼ درماندگی معلّم

معلّم، پای تخته رسید. گچ را گرفت. برگشت و گفت: «خرگوشی می‌کشم تا بکشید». شاگردی از در مخالفت، صدا برداشت: «خرگوش نه!».

و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکی‌شان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، از سگ. دنیا پر از حیوان است».

از ته کلاس، شاگردی بانگ زد: «اسب».

و تنی چند، با او هم‌صدا شدند: «اسب، اسب».

و معلّم مشوّش بود. از درِ ناسازی، صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمی‌خورد. حیوان مشکلی است».

پی بردیم راه دست خودش هم نیست. و این بار، اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب» که معلّم نعره کشید: «ساکت!».

و ما ساکت شدیم.

معلّم، آهسته گفت: «باشد، اسب می‌کِشم».

و طراحی آغاز کرد. دست معلّم از وَقَب حیوان روان شد. فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. تکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند. پس بالا رفت. چشم را نشاند. دو گوش را بالا برد. از یال و غارب به زیر آمد. از پستی پُشت گذشت. گُرده و کَفَل را برآورد. دُم را آویخت و به خط ران از رفتن ماند. پس به جای گردن باز آمد. به پایین رونهاد. از خم کتف و سینه، فرا رفت. سپس خط زیر شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گَرته زد. از کار بازماند. مردّد مانده بود. سراپاش از درماندگی‌اش خبر می‌داد؛ امّا معلّم درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید. شتابان، خط‌هایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد. صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد. سُم ندارد!».

و معلّم که از مخمصه رسته بود، به خون‌سردی گفت: «در علف است. حیوان باید بچرد».

معلّم نقاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورت‌گری درمی‌مانَد، چاره‌ی درماندگی به شیوه‌ی معلّم خود می‌کند!

«اتاق آبی»، سهراب سپهری

﷼ زنجیر

دستی که به دست من بپیوندد نیست

صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست

زنجیر، فراوانِ فراوان،‌ امّا

چیزی که مرا به زندگی بندد نیست

زنده‌یاد حسین منزوی

﷼ شعر و نماز

شاعری، شعری از هر چه گویند بی‌مزه‌تر خواند و ترویج آن را گفت: «والله این را در اثنای نماز گفته‌ام!». شنیدم که یکی از مجلسیان می‌گفت: «شعری که در نماز گفته شده است، چنین بی‌مزه است؛ نمازی را که در وی این شعر گفته شده باشد، چه مزه بوده باشد؟».

«بهارستان»، جامی

﷼ جدایی

موجب جدایی یوسف را از پدر چنین نویسند که کنیزی را با فرزند، برای فروش به بازار کنعان آوردند. یعقوب، کنیز را خریدار شد و دیگری فرزند را. کنیز، به ناله و لابه درآمد که میان من و فرزندم، جدایی میندازید که مرا تاب فراق و توان اشتیاق فرزند نیست.

لاجَرَم کنیز، رخ به خاک مالید و به درگاه باری نالید. یعقوب را از درگاه حق خطاب رسید که چون مادر را از فرزند، جدا ساختی و به ناله‌ی وی نپرداختی، به عزّت و جلال خودم سوگند که تو را از بهتر فرزندت جدا سازم و به ناله‌ات نپردازم!»

چندی نگذشت که به خواست خدایی، جدایی یوسف را دید و سالی چند بار، فراق یوسف را کشید تا بداند که رنجیده را چه حالتی است و غم‌دیده را چه ملامتی؟

«خرابات»، فقیر شیرازی

﷼ الهی

الهی، به زیباییِ سادگی!

به والاییِ اوج افتادگی

رهایم مکن جز به بند غمت

اسیرم مکن جز به آزادگی!

زنده‌یاد قیصر امین‌پور

﷼ طمع

در سفری که به دور دنیا داشتم، در جزیره‌ای لم‌یزرع، به موجود هولناکی برخوردم که سری همچون سر انسان و سُم‌هایی آهنین داشت. آن موجود هولناک، بی‌انقطاع، زمین را می‌خورد و آب دریا را می‌آشامید. مدّتی طولانی به تماشا ایستادم. سپس نزدیک شد و پرسیدم: «آیا هنوز سیر نشده‌ای؟ آیا شکم تو چاه ویل است و گرسنگی و تشنگی‌ات را پایانی نیست؟» و موجود هولناک، در جواب من گفت: «چرا، چرا! به راستی که سیر شده‌ام؛ بلکه کارم از سیری گذشته و از خوردن و آشامیدن به درد آمده‌ام؛ امّا وحشت من از این است که تا فردا، زمینی برای خوردن و دریایی برای آشامیدن باقی نماند.

«حمّام روح»، جبران خلیل جبران

﷼ بیت‌هایی از صائب تبریزی

* آن چنان کز رفتن گل، خار می‌ماند به جا

از جوانی، حسرت بسیار می‌ماند به جا

* ای گل! که موج خنده‌ات از سر گذشته است

آماده باش گریه‌ی تلخ گلاب را

* از همان راهی که آمد گُل، مسافر می‌شود

باغبان، بیهوده می‌بندد درِ گلزار را

* ریشه‌ی نخل کهن‌سال از جوان، افزون‌تر است

بیش‌تر، دلبستگی باشد به دنیا پیر را

* چون وانمی‌کنی گِرهی، خود،‌ گره مشو

ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست

30دسامبر/16

چراغ راه

 

 

محمد تقی علوی

از آگاهان بپرسید!

به خواست خدا، هر شماره در این صفحه، به دیدارتان می‌آییم و یکی دو مسئله شرعی مورد نیاز، همراه می‌آوریم. سعی‌مان این است که مسئله‌ها از بین موضوعاتی باشد که بیشتر مورد نیاز و به اصطلاح «محلّ ابتلا» است.

نکته دیگر این که مسائل و عبارت‌های فنی آن را به‌گونه‌ای می‌‌نویسیم که هم ساده و قابل فهم باشد و هم از نظر فتوای مراجع –تا جایی که امکان دارد-، مورد اتفاق همه علماء باشد. روشن است که وقتی فتوایی را همه علما قبول دارند، اگر کسی طبق آن عمل کند، تکلیف خود را انجام داده است.

  1. چرا در مسائل شرعی باید از مجتهد تقلید کنیم؟!

در هر کاری، رجوع به متخصّص آن رشته، مسئله‌ای عُقلایی است. به طور طبیعی، خردمندان در امور زندگی خود، به متخصّص مراجعه می‌کنند. روشن است که در احکام دینی هم –که امری کاملاً تخصّصی است- باید به کارشناسان دین اسلام –که فقیهان جامع الشرایط هستند- مراجعه کرد.

قرآن مجید در آیه «فَاسْئلوا اَهْلَ الذِّکر»؛ پس اگر نمی‌دانید، از پژوهندگان کتاب‌های آسمانی جویا شوید،(۱) هم اشاره به همین حکم عقلی دارد.

  1. آیا امام جماعت می‌تواند دو بار نماز ظهر و عصر را -مثلاً در دو مسجد و برای دو گروه از مردم- بخواند؟

بلی، امام جماعت می‌تواند برای گروه دیگری غیر از مأمومین نوبت اوّل، مجدداً نماز جماعت بخواند.

  1. اگر در هنگام قرائتِ امام جماعت، بدن مأموم حرکت کند، اشکالی دارد؟

مقدار مختصری که از حالت نماز خارج نشود، اشکال ندارد.

  1. خانم‌هایی که شاغل هستند و برای خود درآمدی دارند هم باید خمس درآمد خود را بدهند؟

آری. در تاریخی که اوّلین حقوق خود را می‌گیرند، اوّل سال مالی آنهاست، و هر مقدار از درآمدشان که تا آخر سال مصرف نشود و زیاد بیاید، خمس دارد. در این باره خوب است به حدیثی از امام صادق(ع) نیز توجّه کنیم. آن حضرت فرموده‌اند: «مَن مَنَع حقاً لِلّه –عَزَّوجل- اَنْفَقَ فی باطلٍ مِثْلَیه»؛‌ کسی که حقی از حقوق الهی را ندهد، دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد (و از دست می‌دهد)(۲)

  1. آیا استفاده از زنجیر، انگشتر، و حلقه نامزدی طلا برای مردان جایز است؟

زینت طلا برای مرد، در هر صورت، حرام و نماز نیز با آن باطل است.

  1. سوره نحل، آیه ۴۳٫
  2. وَسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴٫﷼
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى۶

امامان و اقامه حدود الهى          حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۷

انتخابات ریاست جمهورى (براندازى نرم طراحان، مجریان، فریب‏خوردگان) حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۰

هشدارهاى علوى به حارث همدانى          حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۳

پاسخ به یک شبهه      حجهالاسلام سیدجواد حسینى۱۸

سوگوارى‏هاى محرم در سیره و سنت معصومین(ع)              غلامرضا گلى‏زواره۲۲

عاشورا آیینه تمام‏نماى حقیقت دین          حسن ظاهرى وحدتى۲۶

حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزت‏آفرین     اسماعیل نساجى‏زواره۳۰

رویش فضیلت در پرتو زیارت                  زهرا نساجى۳۵

خاطراتى سبز از یاد شهیدان       محمد اصغرى‏نژاد۴۵

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

 

س – در دانشکده پزشکى دانشگاه تهران در واحد تشریح، اجساد مرد تشریح مى‏شوند. دانشجوى دخترى که در حال تشریح کردن جسد مرد است، ضرورتى ندارد تنه جسد را هم ببیند در حالیکه بخاطر جهل نسبت به مسأله اغلب پوشش جسدها بیشتر از حدّ ضرورت کنار برده مى‏شود و یا در جائیکه ضرورتى براى لمس نیست دانشجویان دختر نمى‏دانند که نباید بدن مرد را لمس کنند. تکلیف خود را در قبال جاهلان به این حکم که از دفتر مقام رهبرى سؤال کردم گفتند به استادتان بگوئید تا آگاهى لازم را به دانشجویان بدهند. (چون جسدها و کلاسها معمولاً به صورتى نیست که خودم به همه اطلاع دهم) اگر لازم مى‏دانید تقاضا دارم حکم نگاه به جسد مرد و لمس آن را که در موارد غیر ضرورت توسط دانشجویان دختر حرام است به صورت کتبى در اختیارم گزارید تا از طریق نماینده ولى فقیه در دانشگاه حکم به استادان مربوطه اعلام گردد.

سپاسگزار مى‏شوم اگر حکم موارد غیر ضرورى را آنطور که اشاره شد مکتوب فرمائید؟

بسمه تعالى

ج – نظر زن بر بدن مرد نامحرم بجز سر و گردن و دستها و همچنین لمس بدن مرد نامحرم بر زن شرعاً حرام است، مگر در موارد استثنائى ضرورت، آنهم فقط همان مقدارى که ضرورت اقتضاء مى‏کند.

 

س – با سلام بر محمّد و آل محمّد(ص) لطفاً بفرمائید. در صورتى که شخصى خمس اضافه در سال مالى پرداخت کرده است آیا مى‏تواند در سالهاى بعد آن مبلغ را بابت خمس حساب نماید؟

بسمه تعالى

ج – اگر پول پرداختى بابت خمس اضافى در دست گیرنده در سال بعد موجود نباشد نمى‏تواند آنرا بابت بدهى خمس سال آینده حساب نماید.

 

س – کسى که سال خمسى اش نزدیک است و یکباره پول هنگفتى که مورد نیاز است به دست مى‏آورد (از محل بیمه و رهن منزل) آیا براى این پول مى‏تواند یک سال خمس جدا در نظر بگیرد یا باید در سال خمس که نزدیک است خمسش را بدهد؟

 

بسمه تعالى

ج – با مجموع درآمد همان سال خمسى رویهم حساب مى‏شود و در زائد بر مؤنه خمس دارد، ولى پول بابت رهن منزل اگر منزل خود را اجاره داده و از مستأجر پولى به اسم رهن گرفته، آن پول در واقع قرض است که تا اقساط آنرا نپرداخته خمس ندارد.

 

30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

یک حق درونى

از سردار شهید على چیت سازیان – که در قلّه بلندى از تقوا و معنویت زندگى مى‏کرد – خاطرات جالب و ارزنده‏اى نقل شده است. برخى از آن‏ها از کرامت‏هاى او حکایت مى‏کند. نمونه‌هایى که در سال ۶۶ اتّفاق افتاده گویاى این مدعاست:

در حال کندن سنگر و آماده شدن براى دفع پاتک دشمن بالاى قلّه بودیم که على آقا رسید. گفت: کسى نیست از ما پذیرایى کند.

فورى چند تا کمپوت باز کردیم و روى یک سنگر روباز دور على آقا حلقه زدیم همین که هسته آلبالو را در دهانش مى‏چرخاند، گوش‌هایش را تیز کرد. خمپاره‏اى زوزه کشید و خورد به سینه کوه.

على آقا گفت: یک حسى به من مى‏گوید که عراقى‏ها نمى‏توانند ببینند ما با هم کمپوت مى‏خوریم.

بلافاصله ادامه داد: به سنگر بغلى بروید!

آخرین نفر که داخل سنگر اجتماعى شد، خمپاره به جایى که ما نشسته بودیم، اصابت کرد.۱

على آقا با تیم شناسایى از میان شیار کوه “برده هوش” بالا مى‏آمد.

با دیدن آن‏ها گفتم: بچه‏ها، على آقا دارد از گشت مى‏آید:بساط چاى را آماده کنید.

کنار سنگر رسید و سلام کرد. چاى تعارف کردیم برنداشت. گفت: همه داخل سنگر و بعداً چاى.

همه داخل سنگر اجتماعى روى قلّه رفتیم. خمپاره زوزه کشید و دقیقاً همان جا منفجر شد که یک دقیقه پیش چاى تعارف مى‏کردیم.

بوى تند باروت داخل سنگر را پر کرد. چشمانم از تعجّب گرد شد. پرسیدم: على آقا، از کجا فهمیدى…

چاى را سر کشید و گفت: وقتش نرسیده بود.۲

اوایل سال ۶۶ بود که على آقا بچه‏هاى اطلاعات و عملیات را جمع کرد و گفت: بیاید هم قسم بشویم که از حالا تا دوسال در جبهه بمانیم، فقط دو سال.

همه متحیّر شدیم. قبلاً مى‏گفت جنگ زمان و مکان نمى‏شناسد. ما وقف جبهه‏ایم…یکسال بعد خودش شهید شد و دوسال بعد جنگ تمام شد. همه فهمیدند على آقا براى چه پیمان دوساله گرفته بود.۳

 

تو که آن بالا نشستى

در عملیات خیبر، آتش دشمن بى سابقه بود. عراق هرچه در توان داشت، به کار گرفته بود تا جزیره‏ها را پس بگیرد. خبرگزاریها گفتند که عراق یک میلیون و خرده‏اى بمب در منطقه خیبر ریخت به طورى که هیچ موجود زنده‏اى باقى نمانده. در یکى از پاتک‏هاى دشمن، پاى آقا مهدى ترکش خورد، از آن ترکش‏هاى درشت که هر کسى را زمینگیر مى‏کند. ولى آقا مهدى چون وضع را بحرانى دید و صلاح نمى‏دانست بچه‏ها را تنها بگذارد، خصوصاً با توجه به فشار غیر قابل تحمّلى که روى آنها وارد مى‏شد، سوار موتورش شد و بعد از یک ساعت برگشت. نمى‏دانستیم براى چه کارى عقب رفته بود. بعد فهمیدیم رفته بود زخمش را باندپیچى کند و شلوار خونیش را عوض نماید.۴

 

 

وفا، مروت، جوانمردى

شهداى لشکر۵ افتاده بودند حد فاصل خاکریز ما با خاکریز عراقى‏ها. باید شبانه مى‏رفتیم براى انتقال آنها. دوبار رفتیم و متوجه شدیم عراقى‏ها مین تله‏اى زیر اجساد پاک شهدا گذاشته‏اند.

برگشتیم، ناامید و خسته. خبر به على آقا چیت سازیان – فرمانده اطلاعات و عملیات – که رسید، برافروخته گفت: وفا، مروت، جوانمردى!

و چند بار تکرار کرد.

تیم شناسایى، خجالت زده برگشت. شب اول با تکان دادن پیکر اولین شهید دست یکى از بچه‏ها با انفجار مین تله‏اى قطع شد. اما بچه‏ها متوجه شدند مین‏ها از کجا تله شده‏اند. شب دوم، هشت شهید به عقب آوردیم.۶

 

اندازه اندازه

اطراف مان را که نگاه کردیم، جاى خالى خیلى از بچه‏ها را که شهید شده بودند و خاطرات زیادى با آن‏ها داشتیم، مى‏دیدیم. خیلى دلتنگ شده بودیم. چند نفرى جمع شدیم و رفتیم گلزار. یکى یکى سر مزار دوستان رفتیم. هر کس تو حال خودش بود. دیدیم حاج احمد۷ نیست. گشتیم تا توى قبرى خالى او را پیدا کردیم. تا ما را دید، گفت: مى‏خواستم ببینم این قبر اندازه من هست یا نه؟

چند ماه بعد که شهید شد، توى همان قبر خواباندنش و اندازه اندازه‏اش بود.۸

 

مانند کوه

به خاطر گرماى ۵۰ درجه و کشنده اهواز، لشکر ثاراللّه روزه‏دارى را براى حفظ سلامت بچه‏ها ممنوع کرده بود. اگر در هر چند دقیقه لیوانى آب نمى‏خوردى، گلویت از گرما خشک مى‏شد و از گرمازدگى به حالت مرگ مى‏افتادى. در همان ایام، على آقا۹ آمد و تأکید کرد کسى نفهمد. بعد به من آهسته گفت: تا آخر ماه مبارک رمضان مهمان شما هستم.

خیلى خوشحال شدم. هر روز یک کمپوت براى سحر تحویلش مى‏دادم و از خداى مى‏خواستم در آن گرماى کشنده یارى‏اش کند. سر سفره، همیشه جایش خالى بود. بچه‏ها دائم سراغش را مى‏گرفتند. اما قسم خورده بودم که از روزه دارى او چیزى نگویم. لذا مى‏گفتم موقع ناهار مى‏رود پیش فلان کس. باور نمى‏کردم حتى چهار روز دوام بیاورد اما بعد از سى روز، با ضعفى در چهره به من گفت: خدا اجرت بدهد.۱۰

 

با گلوله سبک نه

در عملیات بدر، عدّه‏اى موتور سوار از لشکر ۱۷ على بن ابى طالب(ع) تحت عنوان گروه ذوالجناح، رزمندگان مستقر در خط را پشتیبانى مى‏کردند. این موتور سوارها با خورجین‏هاى آهنى – که از قبل روى موتورهاشان تعبیه شده بود – آب، مهمات و آذوقه به رزمندگان رسانده، در برگشت، مجروحان را به اسکله منتقل مى‏نمودند. یکى از آنها از نیروهاى گردان موسى بن جعفر از استان سمنان به نام جامى بود. جامى بى‏وقفه نیروهاى مستقر در خط را تدارک مى‏کرد. او مى‏گفت: حیف است با گلوله‏هاى سبک به شهادت برسیم. من دوست دارم با گلوله تانک به شهادت برسم.

جامى در حالى که به تدارک نیروهاى مستقر در خط مشغول بود، مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و روح نازنینش به ملکوت اعلى پیوست.۱۱

 

حماسه نبیرى

سردار کاوه نبیرى در کربلاى ۵ کربلایى شد. وى در این عملیات به عنوان فرمانده محور یکم فعالیت مى‏کرد. کاوه در عملیات بدر از ناحیه گوش زخمى شد اما در صحنه نبرد باقى ماند. لحظاتى بعد ترکشى به صورتش اصابت نمود، بعد از پانسمان هر اندازه همرزمان اصرار کردند، به عقب نرفت. از ناحیه گردن هم با ترکش خصم جراحت برداشت. او را پس از پانسمان به عقب منتقل کردند اما چند ساعت بعد به خط برگشت و در کنار یارانش به جنگیدن با اهریمنان ادامه داد.۱۲

 

براى آن که عملیات لو نرود

از بس گفته بودند بچه‏اى، اگر زخمى بشوى، آه و ناله مى‏کنى و عملیات لو مى‏رود، بغض کرده بود. شاید هم حق داشتند. نه اروند با کسى شوخى داشت نه عراقى‏ها.

اگر عملیات لو مى‏رفت، غوّاص‏ها که فقط مسلح به یک چاقو بودند قتل عام مى‏شدند. سرانجام، فرمانده که اشتیاقش را دید و از طرفى بغض کردنش را، موافقت کرد.

در گل و لاى اروند در ساحل فاو، دراز کشیده بود. هر دو پایش قبل از خودش رفته بود یا به وسیله کوسه یا ترکش خمپاره، دهانش را پر از گل کرده بود تا عملیات لو نرود.۱۳

 

پایدارى تا پرواز

ضد انقلاب براى سردار کلانتر پیغام و نامه زیادى فرستاد که از کردستان برود ولى آن بزرگوار مى‏گفت: هرگز جایى نمى‏روم. من براى این کارها کمر خود را محکم بسته‏ام و از چیزى باک ندارم.

اعضاى گروهک ضد انقلاب در یک کمین ناجوانمردانه، کلانتر و همرزمانش را به شهادت رساندند و بعد با کمال قساوت روى شهدا و اتومبیل حامل آنها بنزین ریختند و پیکر مطهرشان را سوزاندند.

پیکر محمدرضا کلانتر به گونه‏اى سوخته بود که آن را به مادرش نشان نداده، گفتند: شما طاقت دیدنش را ندارید.۱۴

 

معجزه‏اى براى حمید

روزى چشم‏هاى حمیدرضا محمدى۱۵ را غرق در اشک دیدم. بعد از اصرار و سؤال زیاد گفت: با موتور در طول یک میدان مین رفته، در جایى متوقف شدم و موتور را روى جک گذاشتم. در کنار لاستیک جلوى موتور، یک مین ضد تانک و کنار لاستیک عقب نیز یک مین ضد تانک قرار داشت. جک موتور هم در چند سانتى یک مین محافظ پدالى بود. کوچک‏ترین حرکتى کافى بود که مین محافظ، غرش مین‏هاى ضدتانک را به هوا بلند کند.۱۶

یک صحنه تکان دهنده

سردار رحیم انجفى – فرمانده تیپ یکم لشکر ۱۷ على بن ابى طالب(ع) – در تاریخ ۶۲/۸/۵ در عملیات والفجر ۴ بر اثر اصابت تیر به دست و پهلو به مقام عظیم شهادت نایل گردید. یکى از عزیزان ضمن خاطره‏اى از آن بزگوار گوید: در یکى از جبهه‏هاى غرب که برادر انجفى به دیدار بچه‏ها آمده بود، توفیق یافتم شب در خدمت ایشان باشم. غذاى مختصرى صرف شد و همه خوابیدند. هنوز خوابم نبرده بود که چیزى نظرم را به خود جلب کرد. به دقت به اطراف نگریستم. با کمال حیرت و شگفتى متوجه شدم شهید رحیم انجفى برپاى رزمندگان بوسه مى‏زند و اشک مى‏ریزد.۱۷

 

حماسه محمد رضا

در عملیات انهدام کارخانه پتروشیمى عراق – که اواخر بهمن سال ۶۴ رخ داد – محمد رضا ارند با کوله‏اى پر از گلوله‏هاى آرپى جى به سوى دشمن دوید و شروع به شلیک کرد. آتش حساب شده او که هر لحظ جایش را عوض مى‏کرد، سنگرها و تانک‏هاى دشمن را از هم پراکنده کرد. محمد رضا یک تنه آتشى افروخت که عراقى‏ها فکر کردند با گروهى از آرپى جى زن‏ها روبه رو شده‏اند. وقتى او آخرین گلوله را رها کرد، تانک‏هاى صدام در حال فرار بودند. محمد رضا ضامن نارنجکى را کشید و دوان دوان به سوى نزدیک‏ترین تانک دشمن تاخت. و لحظه بعد او همراه تانک در انفجارى هراس‏انگیز از نظر ناپدید شد. بعد از فرونشتن غبار حادثه، پیکر مطهرش صد پاره شد.۱۸

 

فقط براى خدا

سرتیپ پاسدار حبیب اللّه شمایلى به سال ۱۳۳۲ در بهبهان به دنیا آمد و در سال ۶۷ در پى شلیک توپ یا خمپاره بعثیان کافر به کروبیان پیوست و شاهد شهادت را در آغوش کشید.

روزى به او گفتم: چرا تلویزیون یک بار هم شما را نشان نمى‏دهد؟

گفت: ما براى مطرح شدن خود به جبهه نمى‏رویم. رفتن ما فقط براى خداست…

گفتم: گفتم دوست دارم وقتى که دلم برایت تنگ شد ببینمت؟

گفت: وقتى مى‏آیند با ما مصاحبه کنند، خود را از دوربین فیلم بردارى پنهان مى‏کنیم و نمى‏خواهیم که مطرح باشیم.۱۹

 

کاخ فرمانده لشکر ۳۱

شهید یوسف ولى نژاد – فرمانده عملیات سپاه اشنویه – قبل از شهادت گفت: یکى از فرماندهان گردان که یک ماه پیش به شهادت رسید، تعریف کرد: در خواب دیدم در بهشت یک کاخ رفیع و سفید رنگ مى‏سازند، مجلل و با صفا. پرسیدم: این را براى چه کسى دارید آماده مى‏کنید؟ گفتند: به تازگى قرار است یکى بیاید به بهشت این کاخ را براى او مى‏سازیم. پرسیدم: اون شخص کى است؟

مى‏گویند: قرار است مهدى باکرى به این زودى‏ها بیاید اینجا. ما این را براى آمدنش آماده مى‏کنیم.۲۰

 

با قرآن تا واپسین لحظات

در روایت برادر زارعى آمده است: شب اول عملیات (کربلاى ۸) من بى سیم چى فرمانده گردان بودم. ساعت حدود ۲:۱۵ دقیقه بود که عملیات شروع شد. بچه‏ها با ذکر اللّه اکبر به خط زدند… در حال تماس با نیروها و گردانها در خط بودیم که زمزمه ملایم قرآن توجهم را جلب کرد. سرم را برگرداندم، دیدم برادر مجروحى در چند قدمى ما زیر نور منورهاى دشمن قرآن مى‏خواند. چیزى نگذشت که دیگر صداى او را نشنیدم. نزدیکش رفتم. در حالى که به شنى تانک تکیه کرده بود و قرآن در دستش بود، به مقصد و مقصود خود رسیده بود.۲۱

 

زیبایى شهادت

طلبه مجاهد على اکبر لاهیجانى در ۲۶ اسفند سال ۵۹ با گروهى از جان گذشتگان بسیج به قلب دشمن حمله برد و در جدالى بنیان ن به شهادت رسید. او در بخشى از وصیتنامه خویش گوید: “احساس مى‏کنم در این سرزمین (خوزستان) مانند جنگهاى بدر و خندق در کنار پیامبرم و هر لحظه در جلوى چشمانم امام زمان(عج) را مى‏بینم. چقدر شهادت در راه خدا زیباست.”۲۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: محمد ویسى، ر.ک: دلیل، ص ۲۳۳٫

۵۳۶ (موسوى، شاهد، تهران، اول: ۸۲)

  1. همان، ص ۲۴۲٫
  2. ر.ک: تو که آن بالا نشستى، ص ۷۸ و ۸۱ و ۸۲٫
  3. راوى: احسان قنبرى، همان، ص ۲۴۵٫
  4. لشکر انصارالحسین(ع).
  5. راوى: حسین توکلى، ر.ک: دلیل، ص ۱۹۵ (بنیاد حفظ آثار، تهران، دوم: ۸۷)
  6. فرمانده شهید گردان، موسى بن جعفر(ع).
  7. ر.ک:پلاک ۱۷ (نشریه داخلى لشکر على بن ابى طالب)، ص ۱۵٫
  8. ظاهراً منظور سردار على ژاله بود. این بزرگوار در کربلاى ۵ کربلایى شد.
  9. ر.ک: شمیم عشق، شهریور و مهر ۸۷، ص ۱۴٫
  10. ر.ک: سررسید خیبر شکنان، ذیل تاریخ ۱۹ اسفند ۸۷٫
  11. ر.ک:سر رسید خیبرشکنان، ذیل تاریخ ۲۶ و ۲۷ دى ۸۷٫
  12. ر.ک: امتحان نهایى، ص ۹، به نقل از روایت مقدس، ص ۳۲۱ و ۳۲۲٫
  13. راوى:همرزم سردار کلانتر، ر.ک: غربت سبز، ص ۱۱۵٫
  14. مسؤول واحد تخریب لشکر ۱۷ که در تاریخ ۶۲/۵/۲۵ به مقام عظیم شهادت نائل گردید.
  15. راوى: دوست شهید، ر.ک: سررسید خیبرشکنان، سال ۸۷، ذیل تاریخ ۱۳ و ۱۴ مرداد.
  16. راوى:برادر شهید، ر.ک: سررسید خیبرشکنان، سال ۸۷، ذیل ۷ آذر.
  17. ر.ک: شمیم معطر دوست، ص ۵ و ۶٫
  18. راوى: مادر شهید، ر.ک: صبح ارغوانى، ص ۱۵ – ۱۷ و ۴۳٫
  19. راوى: سردار مصطفى ایزدى، ر.ک: خداحافظ سردار، ص ۱۸ و ۱۹٫
  20. فرهنگ جبهه(مشاهدات)، ج ۷، ص ۱۳۰٫
  21. ر.ک: شهداى روحانیت در جبهه، ج ۲، ص ۱۲۵ – ۱۲۷٫

 

30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله:

× “اِنَّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَهً فى قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرَد ابَداً “

(مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ح ۱۲۰۸۴)

به راستى براى شهادت حسین(ع) در قلب‏هاى مردم با ایمان، شور و حرارت جاودانه‏اى است که هرگز به سردى نخواهد گرایید.

 

امام حسین علیه السلام:

× “لَو اَدرَکتُهُ لَخَدمَتُهُ اَیّامَ حَیاتى”

(عقدالدرر،ص ۱۶۰)

اگر زمانى ایشان (امام مهدى(عج)) را درک کنم، تا آخر عمر به او خدمت مى‏کنم.

 

امام حسین علیه السلام:

× “لَیسَ المَوتُ فى سَبیلِ العِزَّهِ اِلّا حَیاهً خالِدهً و لَیسَتِ الحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ اِلّا المَوتُ الَّذى لاحَیاه مَعَه” (ادب الحسین، ص ۱۵۶)

مرگ در راه رسیدن به عزّت، حیات جاویدان است و زندگى با ذلّت چیزى جز مرگ بدون (آثار) حیات نیست.

 

امام حسین علیه السلام:

× “یَظهَرُ اللّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِم مِنَ الظّالِمین”

(اثبات الهداه، ج ۷، ص ۱۳۸)

خداوند قائم ما را از پس پرده غیب برون آورد و آن گاه او از ستمگران انتقام گیرد.

 

امام حسین علیه السلام:

× “حَدِّث بِما اَعطاکَ اللّهُ وَ فَضَّلَکَ وَ رَزَقَک.”

(میزان الحکمه، حدیث ۲۰۴۳۵)

آنچه را خدا به تو عطا کرده و نیکى کرده و روزى داده است، یاد کن.

 

 

امام حسین علیه السلام:

× “مَن دَمِعَت عَیناهُ فینا قَطرَهً بَوَّأَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ الجَنَّه.”

(احقاق الحق، ج ۵، ص ۵۲۳)

هر کسى در مصیبت‏هاى ما قطره‏اى اشک از چشمانش بریزد خداوند او را در بهشت جاى دهد.

 

امام حسین علیه السلام:

× “اَنَا قَتیلُ العَبَرَه، لایَذکُرُنى مُؤمِنٌ اِلّا استَعبر””

(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص ۷۲۴، ح ۵۵)

من کشته اشک‌هایم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى‏کند مگر آن که از سوز دل اشک مى‏ریزد.

 

امام باقر علیه السلام:

× “لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فى زِیارَهِ قَبرِ الحُسینِ(ع) لَماتُوا شَوقاً”

(ثواب الأعمال، ص ۳۱۹)

اگر مردم ثواب زیارت قبر امام حسین(ع) را مى‏دانستند، از شوق، جان مى‏باختند.

 

امام باقر علیه السلام:

× “مَن لَم یَأتِ قَبرَالحُسَینِ(ع) مِن شیعَتِنا کانَ مُنتَقِص الایمان “

(بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۲، ح ۱۳)

اگر شیعه‏اى قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند ایمانش ناقص است.

 

امام صادق علیه السلام:

× “مَوضِعُ قَبرِ الحُسَینِ تُرعَهٌ مِن تُرع الجَنَّه”

(کامل الزیارات، ص ۲۷۱)

جایگاه قبر امام حسین(ع) درى از درهاى بهشت است.

 

امام صادق علیه السلام:

× “مَن زارَ الحُسَین(ع) یَومَ عاشُورا، وَجَبَت لَهُ الجَنَّه”

(اقبال الأعمال، ص ۵۶۸)

هر کس امام حسین را روز عاشورا زیارت کند بهشت براى او واجب مى‏شود.

 

امام صادق علیه السلام:

× “حَنّکوا اَولادَکُم بِتُربَهِ الحُسینِ فَاِنَّها اَمانٌ”

(وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۲۴)

کام نوزادان خود را با تربت امام حسین(ع) بردارید که مایه ایمنى است.

 

امام رضا علیه السلام:

× “مَن کانَ یَومُ عاشُورا یَومَ مُصیبَتِه وَ حُزنِه وَ بُکائِه یَجعَلُ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ یَومَ فَرَحِه وَ سُرُورِه” (علل الشرایع، ص ۲۲۵)

هر کس که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد، خداوند قیامت را روز شادى او قرار دهد.

 

30دسامبر/16

امامان و اقامه حدود الهى

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

در سلسله مقالات “در آستان امامان” که به شرح زیارت جامعه کبیره مى‏پردازد بهمقوله برکات جهاد فرهنگى امامان رسیدیم که در مقاله گذشته بخشهایى ازاینبرکات تقدیم شد در این مقاله به دیگر برکت جهاد فرهنگى این امامان نورمى‏پردازیم.

 

اقامه حدود و واژه حدّ

“واقمتم حدوده” و مقررات و حدودش را اجرا کردید. واژه حدّ به معناى آن است که چیزى در میان دوستى مانع شود.۱ و به گفته راغب: “واسطه میان دو چیزى است که مانع اختلاط و آمیختگى آنها به یکدیگر شود.”۲

به نظر مى‏رسد که واژه حدّ در اصطلاح شرعى به دو معنا آمده است یکى به معناى عام که کلیّه مقررات شرعى است که در آیات متعددى آمده است مثلاً در آیه ۱۸۷ سوره بقره بعد از اعلام ممنوعیت آمیزش جنسى در اعتکاف و احکامى درباره روزه و نیز در آیات ۲۲۹ و ۲۳۰ بقره و آیه ۱۰ طلاق بعد از بیان قسمتى از احکام طلاق و آیه ۴ سوره مجادله بعد از بیان کفّاره ظهار “تلک حدود اللّه” آمده است. در تمامى این موارد احکام و قوانینى وجود دارد که تجاوز از آنها ممنوع است و به همین جهت به عنوان مرزهاى الهى شناخته شده‏اند.

و دوّم حدّ به معناى خاص است که در کتاب الحدود از آن بحث مى‏شود، و به مجازاتى گفته مى‏شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است مرحوم محقق در شرایع مى‏گوید: “کلّ ماله عقوبه مقدّره یسمّى حدّاً” هر چیزى که مجازاتى مشخص دارد نام آن مجازات، حدّ است. و ریشه آن برگرفته از معناى لغوى است زیرا که حدّ مانعى براى تکرار آن عمل ناپسند است مانند حدِّ زنا و حد خمر که هم مانع تکرار این اعمال مى‏شود و هم دیگران را از این امر باز مى‏دارد.

 

امامان و اجراى مقررات الهى

امامان سلام اللّه علیهم اجمعین با تلاش گسترده فرهنگى و سیاسى خود تلاش گسترده در جهت اقامه مقررات و حدود الهى هم به معناى عام آن داشتند و هم به معناى خاص آن، اصولاً تبیین حدود و مقررات خداوند در عرصه‏هاى مختلف مدیون تلاش گسترده امامان علیهم السلام است و اجراى آنهم مدیون آنهاست. زیرا که اجراى حکم، متفرع بر تبیین آن است. اگر آنها تبیین نمى‏کردند حکم الهى اجرا نمى‏شد علاوه بر آنکه هرگاه قدرتى در اختیار امامان قرار مى‏گرفته هر چند اندک، مقررات دین را اجرا کردند.

 

امام على(ع) و اجراى مقررات الهى

حضرت مولى على(ع) در حکومت حدود ۵ ساله‏اش تمام توان خویش را در جهت اجراى مقررات و حدود الهى به کار بست.

تلاشهاى فراوان مولى على(ع) جهت اجراى قوانین اسلام در عرصه سیاست ادارى، سیاست فرهنگى، سیاست اقتصادى، سیاست اجتماعى، سیاست قضائى، سیاست جنگى و سیاست امنیتى نیازمند تألیف کتابهاى مبسوط است.۳

نمى‏توان اندوه و غصه را پنهان نمود که متأسفانه منحرفان نگذاشتند این حکومت عدالت گستر به اهداف بلندش نائل آید و گرنه امروز مسلمین سرنوشتى بهتر از آنکه امروز دارند مى‏داشتند. مولى على(ع) فرمود: “لوقد استوت قدماى من هذه المداحض لغیرّت اشیاء”۴ اگر گامهایم استوار ماند و از این فتنه‏ها خلاص گردم امورى را تغییر خواهم داد “و بدعتهایى را که گزارده‏اند از میان خواهم برد.”

مولى على(ع) با کلمه “لو” همراه با برطرف شدن مشکلات که از جمله آنها فتنه‏گرى‏هاست در حقیقت هدف و آرزوى خود را بیان مى‏کند، که اگر این مشکلات برطرف شود فسادهاى موجود در اندیشه و عمل را اصلاح خواهد کرد. ولى سوگ مندانه باید گفت که این امکان فراهم نشد و شمشیر ستم ولایت ستیزان، فرق مبارک على را شکافت و دنیاى بشریت را در حسرت حکومت عدل گذاشت بامید آنکه فرزند برومندش با ظهورش جهان تشنه عدالت را با حکومت عدلش سیراب کند.

 

امام حسن(ع) و اجراى مقررات الهى

پس از مولى على(ع) امام حسن(ع) در کمتر از یک سالى که بطور رسمى در جایگاه حکومت که حق حضرتش بود قرار داشت با تمام قدرت به اجراى مقررات اسلام از جمله در عرصه سیاسى پرداخت. به عنوان نمونه از جمله مقررات دین در حوزه سیاسى برخورد قاطع با جاسوس دشمن است در تاریخ آورده‏اند در روزهاى آغاز حکومت حضرت امام حسن(ع) معاویه دو جاسوس کار آزموده خود را از دو قبیله حمیر و بنى قین به کوفه و بصره فرستاد آنان وارد حوزه مأموریت خود شدند جاسوس حمیرى وارد خانه قصابى شد و کار خود را از آنجا شروع کرد که نیروهاى مخفى و اطلاعاتى حضرت امام حسن(ع) او را دستگیر کرده محضر امام حسن(ع) آوردند و حضرت حکم قتل او را صادر نمود و دستور داد گردنش را زدند آنگاه نامه‏اى به بصره نوشت و عبداللّه بن عباس را از حرکات جاسوسى معاویه آگاه ساخت که به محض رسیدن نامه امام مأموران در بصره دست به کار شدند و جاسوس بنى القین را نیز دستگیر نمودند و بنا به دستور حکومت او را هم در برابر مردم گردن زدند.۵

 

امام حسین(ع) و اجراى مقررات الهى

نیز در زندگانى حضرت امام حسین(ع) مى‏خوانیم که کاروانى مالى از یمن براى معاویه مى‏بردند عبور کاروان به مدینه افتاد و امام حسین(ع) دستور داد آن اموال را مصادره کرده و بین نیازمندان شیعه و برخى از خاندان خود تقسیم کرد.۶

مبناى این رفتار حکم و قانون خداست که حکومت معاویه مشروعیت ندارد و هرچقدر که مى‏شود و توان است باید براى تضعیف حکومت جور، تلاش کرد و این برخورد امام مصداقى از مصادیق این کلّى بود. امام با عمل اثبات کرد که معاویه حق حکومت و گرفتن مالیات و باج و خراج و مصرف آنرا ندارد و اینها همه از حقوق حاکم حق است و حاکم حق، آن حضرت است و هم اوست که باید اموال بیت المال را روى موازین اسلام در مصارف آن صرف کند.

مقصود آنکه امامان حتى در هنگامى که حاکمیت هم نداشتند و اندک قدرتى داشتند همان را در مسیر اجراى دین به کار گرفتند و اینست معناى “واقمتم حدوده”.

 

امامان و اجراى حدود به معناى خاص

امامان هرجا امکان داشتند حتى آن هنگام که حاکم نبودند در حد توان خود حدود به معناى خاص را هم اجراء مى‏کنند به عنوان نمونه آورده‏اند: “ولید بن عقبه” فرماندار کوفه که از ناحیه عثمان منصوب شده بود از آغاز شب تا به صبح میگسارى کرد. شهود آمدند و نزد عثمان شهادت دادند که او شراب نوشیده است. عثمان در برابر آنها ایستاد و از ولید شرابخوار حمایت کرد و لباس نرم و نوبر او پوشاند و وى را براى آنکه حد بر او اجرا نشود داخل اتاقى کرد. حضرت مولا على(ع) وقتى وضعیت را چنین دید تازیانه را گرفت و بر وى حد زد.۷

اجراى حدود هدف حکومت دینى

اجراى حدود الهى هم به معناى عامش و هم به معناى خاص آن از اهداف مولى على(ع) براى پذیرش حکومت بود:

“اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذى کان منا منافسه فى سلطان ولاالتماس شى‏ء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّله من حدودک”۸

خدایا تو مى‏دانى که آنچه ما در امر حکومت انجام دادیم، نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود و نه براى نیل به متاع پست دنیا بلکه به خاطر این بود که نشانه‏هاى محو شده دینت را باز گردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهاى تو آشکار کنیم تا بندگان ستمدیده‏ات از ظلم ظالمان ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‏ات اقامه و اجرا شود در این جملات امام چهار هدف براى بدست گرفتن حکومت بیان مى‏کند.

۱- باز گرداندن نشانه‏هاى دین که بر اثر حکومت‏هاى خودکامه محو شده است “النرد المعالم من دینک”.

۲- اصلاحات در تمام شؤون اجتماعى اعم از سیاسى، اقتصادى و فرهنگى…” و نظهر الاصلاح فى بلادک.”

۳- در امنیت قرار گرفتن مظلومین “فیأمن المظلومون من عبادک”

 

۴- اقامه اجراى حدود تعطیل شده الهى “و تقام المعطّله من حدودک”

 

اهداف بعثت انبیاء

این امور همان است که در قرآن مجید به عنوان اهداف بعثت پیامبران یاد شده است یکى تعلیم و تهذیب و نجات از گمراهى آشکار را هدف بعثت مى‏شمارد “هو الّذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین.”۹

او کسى است که در میان جمعیت درس ناخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت را بیاموزد هرچند پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.”

و در جاى دیگر “اقامه قسط و عدالت اجتماعى” را هدف قیام انبیاء ذکر مى‏کند.

“لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنامعهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس ولیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّ اللّه قوىّ عزیز”۱۰

ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانى و میزان (شناسائى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند

و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است تا خداوند بداند (علم خدا تجلّى یابد) چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى آنکه او را ببیند خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است.

“بیّنات” دلائل روشن، معنى گسترده‏اى دارد که شامل معجزات و دلائل عقلى مى‏شود که انبیاء و رسولان الهى به آن مجهز بودند.

“کتاب” همان کتب آسمانى است و از آنجا که روح و حقیقت همه آنها یک چیز است به صورت مفرد ذکر شده است هرچند باگذشت زمان و تکامل انسانها محتواى آن کاملتر مى‏گردد.

“میزان” به معناى وسیله سنجش و وزن کردن است که مصداق حسىّ آن ترازوهایى است که وزن اجناس را با آن مى‏سنجند و در اینجا مقصود مصداق معنوى آن است که تمام اعمال انسانها را با آن مى‏سنجند یعنى احکام و قوانین الهى که معیار سنجش نیکیها، بدیها، ارزشها و ضد ارزشهاست.

“قسط” به معناى عدالت اجتماعى است.

نکته جالب این است که آیه مى‏گوید: “لیقوم الناس بالقسط” تا خودجوش، مردم به برپایى قسط همت گمارند نه “لیقیموا الناس بالقسط” مردم را وادار به قسط کنند هدف آن است. یعنى کار انبیاء اینست که “فرهنگ سازى” کنند، فرهنگ سازى که از ابعاد آن فرهنگ عدالت است. مهم اینست که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند و این راه را با پاى خویش بپویند.

این جملات مولا على(ع) مى‏تواند در حقیقت تفسیر این آیه شریفه باشد ودر آیه دیگر یاران خداوند را چنین مى‏ستاید که:

“الّذین ان مکّناهم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبه الامور.”۱۱

کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و پایان همه کارها از آن خداست “مکنّا” از ماده تمکین و تمکین به معناى فراهم ساختن وسائل و ابزار کار است اعم از آلات لازم یا علم و اگاهى کافى و توان و نیروى جسمى و فکرى .

“معروف” به معناى کارهاى خوب و حق است.

“منکر” به معناى کارهاى زشت و باطل است.

“اقامه صلوه” ضمن اینکه نماز در قلّه آن است که پرچم معنویات است مى‏تواند به نحوى به معناى برپایى تمام ابعاد معنویت باشد.

“ایتاء الزکوه” ضمن اینکه زکوه مصطلح در متن آن است مى‏تواند به معناى روابط درست اجتماعى با ویژگیهاى مکتبى آن باشد.

“امر به معروف و نهى از منکر” تجلّى برجسته غیرت دین است. یعنى یاران خداوند به هنگام قدرت با غیرت دینى که دارند تمام تلاش خود را جهت تحقق معروفها و منزوى کردن منکرها به کار مى‏گیرند.

 

اقامه حدود و تلاش فرهنگى

ممکن است بپرسید که اقامه حدود یک کار اجرایى است چگونه در این فرازها به عنوان بخشى از برکات جهاد فرهنگى امامان یاد مى‏شود؟ پاسخ آن است که مهم‏تر از “اقامه حدود” فرهنگ آن است که این جهاد فرهنگى امامان بود که زمینه‏هاى تحقق این مهم را فراهم کرد. سلام بر امامان که تمام توان خویش را در مسیر اجراى حدود و مقررات دینى به کار گرفتند و امید که ما هم رهرو این راه باشیم. آمین یا رب العالمین.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. العین جلد ۳، ص ۱۹، صحاح اللغه جلد ۲، ص ۳، مصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۲۴، قاموس اللغه جلد ۱، ص ۲۹۶و…
  2. مفردات راغب کلمه، “حد”.
  3. ر.ک به جلد چهارم موسوعه الامام على بن ابى طالب(ع).
  4. نهج البلاغه کلمه قصار، ۲۷۲٫
  5. صلح الحسن تألیف راضى آل یاسین، ص ۷۶؛ ارشاد مفید، ص۱۶۸٫
  6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۴، ص۴(.۳۲۷جلدى)
  7. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۴۵ ؛ شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۰؛ الشافى، ج ۳، ص ۲۵۴٫
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱٫
  9. سوره جمعه، آیه ۲٫
  10. سوره حدید، آیه ۲۵٫
  11. سوره حج، آیه ۴۱٫
30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“قل من ینجیکم من ظلمات البرّ و البحر تدعونه تضرّعاً و خفیه لئن أنجانا من هذه لنکوننّ من الشاکرین × قل الله ینجّیکم منها و من کل کرب ثم أنتم تشرکون” ( سوره أنعام – آیه۶۴ – ۶۳)

بگو(اى پیامبر) کیست که در ظلمتهاى بیابان و دریا شما را نجات مى‏دهد، که او را با التماس و در دل خویش مى‏خوانید که بار خدایا اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتما و قطعا سپاسگزار خواهیم بود؟ بگو که خدا شما را از این گرفتارى و از همه بلاها نجات مى‏دهد ولى باز هم شرک مى‏ورزید!

 

یکى از روشهاى ممتاز قرآن براى هدایت کفار و از خدا بى خبران، تکیه کردن بر وجدان و فطرت انسانى است و با انگشت گذاشتن روى مسائل درونى و روانى، فطرت خفته انسانها را بیدار مى‏کند و آنان را به سوى خداى یکتا باز مى‏گرداند. شاید برجسته ترین و روشن ترین نمونه‏هاى آن، همین مطلبى باشد که در آیه شریفه آمده و در آیات دیگرى نیز به آن اشاره شده است. در روایتى آمده است که شخص ملحدى از إمام صادق علیه‏السلام پرسید: خدا را چگونه بیابم ؟ حضرت فرمود: گاهى شده است که در وسط دریا کشتى شما متمایل به غرق شدن باشد ؟ عرض کرد: آرى. فرمود: در آن حال به قلبت خطور نکرد که کسى توانائى نجات تو را از این مرگ محقق دارد ؟ گفت: چرا ! فرمود: همو که توقع نجات از او داشتى و تو را نجات داد خداو پروردگار تو است.

در این جا نیز خداوند به پیامبرش روش زیبائى را براى هدایت کفار مى آموزد و آن تکیه بر چنین مطلبى است. مى‏فرماید: به اینها بگو در ظلمات دریاها و در تاریکى شبهاى دراز در دل بیابانها چه بسا گرفتار شده‏اید و در حالى که هیچ امیدى به زنده ماندن نداشتید، یک روزنه همواره جلوى دیدگانتان گشوده شده بود که از راه آن با التماس و تضرع، با کرنش و خواهش خدا را مى‏خواندید و با قلبى مضطرب به سوى او روى مى آوردید و گریه کنان ملتمسانه درخواست نجات مى‏کردید. و مگر نه خداوند شما را پس از نومیدى کامل، نجات مى‏داد و از میان امواج متلاطم دریا به ساحل خشکى مى‏رساند و در وسط بیابان هولناک به سوى خانه‌هاى امن سوق مى‏داد، پس چرا آن عهد و پیمان خود را شکستید و به سوى او باز نگشتید؟ مگر نه در آن هنگام وانفسا او را مى‏خواندید و با کمال خلوص با او عهد و پیمان مى‏بستید که بار الها از همین یکبلا ما را نجات ده، ما حتما شکرگزار خواهیم بود و حتما به سوى تو باز خواهیم گشت و بى گمان دست از کفر و شرک بر خواهیم داشت؛ پس چرا بعد از رهائى از بلا، دوباره پیمان را شکستید و به کلى فراموش کردید که خدا شما را نجات داده و حیات و زندگى تازه همچنان حیات گذشته مرهون او است ؟ و نه تنها در این مورد که پیوسته خدا شما را در مى‏یابد و از بلاها نجات مى‏دهد و شما همچنان در ضلال و گمراهى فرو رفته‏اید و به فطرت خویش پاسخ مثبت نداده‏اید.

ظلمات البر و البحر: ظلمات واژه کلى است که شامل تمام تاریکیهاى مادى و معنوى مى‏شود و تمام گرفتاریها و مشکلات و سختیها را در بر مى‏گیرد.

برخى قائل اند بر اینکه مقصود از ظلمات، تاریکى شب است خصوصا هنگام ریزش باران در میان بیابان، یا در وسط أمواج تاریک دریاى متلاطم و هیجان انگیز، چنان که حافظ سراید:

شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین حاصل

کجا دانند حال ما سبک باران ساحل را

و برخى از مفسران، ظلمت را کنایه از وحشت کرده‏اند که وقتى انسان به شدت مى‏هراسد گوئى دنیا در جلوى دیدگانش تاریک مى‏گردد ولى ظاهرا ظلمات کنایه از شدت هول انسان در هنگام آمدن بلا است، چه در دریا باشد و چه در صحرا بلکه چه در رختخواب راحتى باشد وچه هنگام کار و کاسبى. ظلمات شامل تمام اینها مى‏گردد و جدا واژه جامعى است که وحشت را در بر مى‏گیرد.

به هر حال، انسانها اعم از مشرک و مسلمان، معمولا در موقع شدت بلا، به سوى خدا روى مى‏آوردند و از روى اخلاص او را مى‏خوانند ولى پس از رهائى، گوئى خبرى نبوده است ! مى‏فرماید: “و إذا مسّ الانسان الضر دعانا لجنبه أو قاعدا أو قائما فلما کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلى ضرّ مسّه”(سوره یونس، آیه ۱۳) و هنگامى بلائى به سر انسان‏آید چه نشسته باشد و چه ایستاده فورا ما را مى‏خواند و دست دعا به سوى خدا دراز مى‏کند ولى پس از آن که خدا آن بلا را از سرش رفع و دفع کرد، آنچنان از آن مى‏گذرد که گوئى بلائى نبوده و او از ما درخواستى نکرده است. چقدر این آیه به روشنى و وضوح مطلب را بیان مى‏کند که دیگر جائى براى سخن نمى‏ماند. یادمان نرود که اگر در آیه قبلى بحث از شرک و مشرکان بود، در این جا مطلب را به صورت کلى و همگانى بیان کرده و عموم انسانها را مد نظر قرار داده، زیرا این صفت تمام مردم است که به زودى خدا را از یاد مى‏برند و فراموش مى‏کنند که از چه بلاى سختى نجاتشان داد، جز مخلصین و اولیاى خدا که در هر حال خدا را فراموش نمى کنند؛ چه آن هنگام که در خوشى و مسرّت به سر مى‏برند و چه آن هنگام که باران بلا بر سرشان ببارد. سید الشهدا علیه‏السلام در سخت‏ترین ساعات عاشورا خدا را شکر مى‏کرد و زبانش در لحظه جدا شدن روح از بدن پاره پاره‏اش به ذکر پروردگار مشغول بود. دشمن در وهم و خیال براندازى و حسین در حال ساختن روح و نیایش کامل با تمام وجود. زینب علیها سلام نیز همین روح بزرگ را از پدر و نیاى اطهرش به ارث برده بود و به خدا خطاب مى‏کرد: خدایا این قربانى را از خاندان رسولت بپذیر و در پاسخ آن لعین که طعنه به قتل برادرش کرد مى‏فرمود: ما رأیت إلا جمیلا. راستى این چه ایمانى است که آن همه مصیبت و بلا را از خدا جز زیبائى نمى‏بیند. خدایا ما را از شاکران و سپاسگزاران در هنگام وزش بادهاى بلا قرار ده. آمین رب العالمین.

 

30دسامبر/16

سوگوارى‏هاى محرم در سیره و سنّت معصومین

غلامرضا گلى زواره

 

خروش‏ها و خیزش‏ها

در جهان اسلام آن روز سه منطقه بسیار حسّاس وجود داشت که عبارت بودند از کوفه، دمشق و مدینه، کوفه مرکز فرمانروایى حضرت على(ع) شهرى بود در دل عراق و سرزمین‌هایى از ایران مثل خراسان، طبرستان و رى زیر نظر این قلمرو اداره مى‏گردید، در واقع مرکز ایالت وسیعى بود که عراق و ایران را در بر مى‏گرفت، دمشق هم موقعیت استراتژیکى خاصى داشت چرا که مرکز خلافت امویان به شمار مى‏آمد و از سویى سراسر شامات، سوریه و تا حدودى مصر را اداه مى‏کرد، مدینه نیز مرکزى براى حجاز، شبه جزیره عربستان و یمامه محسوب مى‏شد مخصوصاً با سابقه تاریخى که این شهر داشت و در آن جا نهضت اسلامى گسترش یافته و رشد و توسعه آیین محمدى صورت گرفته بود، به علاوه اصحاب، تابعین و اهل بیت پیامبر اغلب در این شهر سکونت داشتند.

بنابراین با منقلب شدن شهرهاى کوفه، دمشق و مدینه پایه‏هاى انقلاب حسینى و حماسه عاشورا در سراسر قلمرو عظیم و گسترده دنیاى اسلام استوار مى‏گردید، با این وصف حضرت امام سجاد(ع) و دیگر بازماندگان حضرت ابا عبداللّه الحسین درست دقت کردند که حرکت خویش را در این سه شهر آغاز کردند، سخنرانى زینب(س)، على بن الحسین و دیگران نخست در کوفه، بعد در دمشق و سپس در مدینه و نیز سوگوارى اهل بیت امام در این نقاط و همگامى مردم با آنان سیماى کریه ستم اموى را افشا کرد و اعتراضات گسترده‏اى را علیه متجاوزان خاندان بنى امیه بوجود آورد و مى‏توان گفت برافتادن این سلسله و انتقال خلافت از دودمان آلوده مذکور به حاکمانى دیگر به دنبال ماجراى کربلا صورت گرفت.۱

در اواخر حکومت امویان و در آستانه روى کار آمدن عباسیان، عاشورا رسماً روز ماتم عمومى و سالروز شهادت امام حسین(ع) اعلام گردید، امّا بنى عباس وقتى این هیجان‏هاى مذهبى و مقدّس را مشاهده کردند نه تنها براى برپایى مجالس سوگوارى تنگناهایى بوجود آوردند و در این‏باره به اختناق سیاسى افزودند، متوکّل عباسى این فشارها را چنان شدّت بخشید که مرقد امام حسین و اطراف آن را مورد تخریب قرار داد و مردم را از زیارت مزار آن حضرت باز داشت و زایرین را دستگیر و روانه زندان‏هاى مخوف مى‏ساخت.۲

 

کوفه در التهاب

جانیان اموى اسیران دشت نینوا و بازماندگان حادثه عاشورا را همراه سرهاى بریده شهیدان کربلا به سوى کوفه حرکت دادند، وقتى آنان به این شهر وارد شدند، مردم براى مشاهده آنان در اطرافشان اجتماع کردند و چون پرسیدند شما کدام اسیران هستید، جواب دادند از آل محمّد هستیم اهل کوفه در آن حال به گریه و ضجه پرداختند، امام سجّاد فرمود: آیا براى ما نوحه سرایى مى‏کنید.

پس جوانان ما را چه کسى کشته است؟ در این اثنا آن حضرت، زینب کبرى، ام کلثوم و دختر امام حسین(ع) در بیاناتى حقایقى را باز گفتند و به افشاى نیرنگ‏هاى کم رنگ فرمانروایان اموى پرداختند و بعد از خطبه‏اى که مى‏خواندند مى‏گریستند، کوفیان با شنیدن این سخنان و تأثر اهل بیت امام حسین(ع) چنان به سوگوارى پرداختند که کمتر روزى کسى آنان را این گونه گریان دیده بود، تحت تأثیر این برنامه عدّه‏اى از بانوان کوفه در همان سال ۶۱ هجرى در کربلا به مزار امام حسین(ع) جمع شدند و مدت یک هفته نوحه سراى و عزادارى کردند و برخى از آنان که نازا و عقیم بودند صاحب فرزند گردیدند.۳

شیخ مفید روایت کرده است وقتى رأس مقدّس امام حسین از کربلا به کوفه رسید و اهل بیت امام حسین(ع) به عنوان اسیران رخداد عاشورا به کاخ ابن زیاد آمدند، او با چوبى به دندان‏هاى حضرت مى‏زد و مى‏خندید، در این حال زینب دلش به درد آمد و گریست و گفت:

اى ابن زیاد به جان خودم تو بزرگان مرا کشتى… با مشاهده این وضع و اعتراض برخى حاضران در مجلس چون انس بن مالک و زید بن ارقم صداى گریه و ناله از میان جمعیت برخاست.۴ منابع دیگرى افزوده‏اند وقتى فاطمه دختر امام حسین(ع) خطبه‏اى براى کوفیان ایراد کرد، کوفیان صداى خویش را به گریه و زارى بلند کردند و گفتند تو را بس است اى دختر پاکان، قلب ما را آتش زدى، گلوهاى ما را خشک کردى و اندرون ما را شعله‏ور ساختى، آنگاه آن بانو ساکت گردید، بعد از خطبه امام سجّاد نیز صداى مردم از هر سو به گریه بلند شد و آنان به یکدیگر مى‏گفتند هلاک شدید و نمى‏دانید.۵ زینب کبرى(س) که زبان على در کامش بود به مردم اشاره کرد ساکت شوند، پس نفس‏ها برگشت و خاموشى بر آن جمع حاکم گردید آنگاه بیاناتى مهیّج بر زبان آورد و خطاب به کوفیان گفت: اى بى‏وفایان به حال ما گریه مى‏کنید، اشکتان خشک مباد و ناله شما فرو ننشیند، براى آخرت خویش کردار زشتى فرستاده‏اید، آرى به خدا باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به ننگى آلوده نموده‏اید.

سید بن طاووس بعد از نقل این خطبه از بشربن خزیم اسدى که در آن مجلس حضور داشته است مى‏افزاید: قسم به خداوند آن روز مردم را حیرت فرا گرفته بود، در حالى که دست‏ها را بر دهان گذارده و مى‏گریستند.۶ عبداللّه فرزند عفیف ازدى با قصیده‏اى پرشور و طولانى که در رثاى سالار شهیدان در حضور ابن زیاد سرود مجلس وى را تحت تأثیر قرار داد و به همین دلیل به دستور عبیداللّه فرزند زیاد، حاکم کوفه، کشته شد، او در اشعارى حزن‏انگیز گفت، خورشید درخشان دچار کسوف و تیرگى گردید زیرا مصائب سختى در کربلا به وقوع پیوست و تمامى آفاق آشکارا از این بابت گریان گشتند.۷

طبرى از سوگوارى در منزل یکى از جنایت‏کاران کربلا گزارشى ارائه داده است، او خولى بن یزید ازدى مى‏باشد که سر امام را از عمر سعد تحویل گرفت و براى دادن بشارت به عبیداللّه و گرفتن پاداش قبل از دیگران به کوفه حرکت و چون با بسته بودن دارالاماره مواجه شد به خانه برگشت و آن سر مبارک را در تنور منزلش پنهان نمود، همسرش بعد از آگاهى شروع به ناله و فریاد نمود و براى مظلومیت امام حسین(ع) سخت گریست و منزل این ستمگر خائن را ترک گفت.۸

 

شیون در شام

سوگوارى براى اباعبداللّه و سایر شهیدان کربلا، با انتقال اسیران به شام، به سرزمین مذکور منتقل شد و محفل شادمانى و عیاشى یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد. از کسانى که بعد از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به دمشق، تحت تأثیر مظلومیت شهیدان کربلا قرار گرفت. خالد بن معدان است که ازجمله بزرگان تابعین نزد اهل سنت مى‏باشد، وى در همان آغاز ورود کاروان حسینى به شام که پیشاپیش اسرا و سرهاى بریده وارد مرکز حکومت اموى گردید به شدّت متأثر شد و گریست و از شدّت اندوه به مدّت یک ماه از مردم کناره‏گیرى کرد و در حیرت و ماتم فرو رفت، بعد از آن که دوستانش به دیدنش رفتند، در رثاى امام حسین(ع) اشعارى سرود که ترجمه بخشى از آن‏ها چنین است: اى فرزند دختر پیامبر با سر شما آمدند در حالى که به خون آغشته بود، با قتل شما گویى آشکارا، عمداً پیامبر را کشتند، شما را با لب تشنه شهید نمودند و در اینجنایت تأویل قرآن و وحى را در نظر نگرفتند، هنگام انجام این جنایت تکبیر مى‏گفتند اما با قتل تو تکبیر و تهلیل را نیز در معرض تهدید قرار دادند.۹

اهل بیت امام حسین(ع) در حالى به شام منتقل شدند که بر فراز شتران به غل و زنجیر کشیده شده و آفتاب داغ سیماى آنان را سوزانیده بود، دست‏هاى این عزیزان به گردن‏ها بسته و در بازار دمشق گردانیده مى‏شدند وقتى اسیران را به بارگاه یزید بُردند زینب کبرى با مشاهده سر بریده برادر بسیار نالید و با گریه‏اى جانسوز فریاد زد اى حسین اى حبیب خدا اى فرزند مکّه و مدینه و پسر سرور زنان جهان فاطمه زهرا(س)، هر کس در آن مجلس بود با شنیدن این سخنان گریست.

یزید لعین بر لبان مبارک و دندان‏هاى امام حسین(ع) چوب مى‏زد، زینب با مشاهده این وضع نالید و با خود نجوا کرد که‏اى کاش خواهرت نبود و تو را به این وضع نمى‏دید، بعد مطالبى سوزناک بیان داشت که اهل مجلس را به گریه واداشت، از آن پس سه روز عزادارى برپا شد و این نخستین مجلس سوگوارى عمومى بود که در دمشق و در حضور یزید براى امام سوم و یارانش برپا گشت، وقتى اسیران را به خانه‏اى در مجاور محل اقامت فرزند معاویه انتقال دادند تا چندین روز بر حادثه کربلا نوحه سرایى مى‏کردند و مورخان مى‏گویند این زنان بنى‏هاشم نبودند که مى‏گریستند بلکه زنان شامى هم اشک خود را تقدیم حماسه آفرینان محرم کردند.۱۰

بر اثر فعالیّت‏هاى تبلیغى امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و تنفر روز افزون مردم،یزید چهره‏اى نادم به خود گرفت و اجازه داد حتى اطرافیان درباره کربلا احساسات درونى خود را بیان کنند. از آن جمله وقتى اهل بیت سید الشهداء(ع) به منزل یزید رفتند هیچ زن و دخترى از خاندان او باقى نماند مگر این که همگام با اسیران به سوگوارى پرداختند.۱۱

یزید خطیبى را فرا خواند تا بر بالاى منبر برود و امام حسین و خاندانش را نکوهش کند او چنین کرد و در دفاع از معاویه و یزید زیاده روى نمود، امام سجاد(ع) بر این سخنران اعتراض نمود و از یزید خواست اجازه دهد سخنانى بر زبان آورد که خدا را خشنود نموده و براى حاضران پاداشى در بر داشته باشد، سرانجام با حمایت مردم، یزید رضایت داد امام به منبر برود، امام چهارم پس از ستایش خداوند و مدح رسول اکرم(ص) به معرفى خاندان خویش پرداخت و حقایقى را براى حاضران بازگفت که ناگهان صداى شیون مردم بلند شد، یزید از این که عزادارى مذکور تبدیل به یک قیام فراگیر گردد دستور داد مؤذن اذان بگوید و وقتى او گفت: اشهد انّ محمّداً رسول اللّه، حضرت فرمود صبر کن تا جمله‏اى در این ارتباط به مردم بگویم. اى یزید آیا پیامبر جدّ توست یا جدّ من؟ اگر بگویى جدّ توست که دروغ مى‏گویى و اگر اعتراف مى‏کنى که نیاى من است، پس چرا فرزندش را کشتى، اهل بیتش را اسیر و فرزندان سبط او را آواره بیابان‏ها نمودى و چندان به بازگویى حقایقى پرداخت که صداى گریه مردم بلند گردید و سوگوارى‏ها شدّت گرفت و موج این ماجرا در شهر انتشار یافت و یزید ناگزیر گردید رفتار خود را نسبت به خاندان اباعبداللّه و امام سجاد(ع) عوض کند و هنگام حرکت کاروان اسیران از شام به جانب مدینه، دستور داد با تشریفاتى اهل بیت را ببرند و نسبت به آنان با تجلیل و تکریم برخورد گردد، افکار عمومى هم دگرگون شد و مردم بیدار شدندو هیجانى در آنان پدید آمد و اسباب ناراحتى و فشارهاى روانى دودمان بنى‏امیّه را سامان داد.۱۲

 

ماتم دارى در مدینه

با استناد به پاره‏اى روایات و استنباط از منابع تاریخى اسیران کربلا بعد از بیرون آمدن از شام در بیستم صفر سال ۶۱ یا ۶۲ هجرى که مصادف با اربعین حسینى بود به قتلگاه شهیدان عاشورا رفتند و براى آنان مجلس سوگ و ماتم برپاکردند، برخى اصحاب و یاران ائمه هدى نیز به این جمع پیوستند و ساکنین آن نواحى اجتماع مذکور را گسترش دادند، مى‏گوید جابر بن عبداللّه انصارى نخستین صحابى پیامبر و حضرت على(ع) است که موفق گردید در روز اربعین مرقد امام حسین را زیارت کند.۱۳

کاروان اهل بیت پس از زیارت مرقد امام حسین و دیگر حماسه آفرینان عاشورا، به سوى مدینه حرکت کردند، این شهر آمادگى بهترى براى بزرگداشت قیام کربلا داشت و بانوان‌هاشمى در همان موقعى که متوجه شدند امام حسین(ع) مى‏خواهد از مدینه بیرون برود، دسته جمعى نوحه سرایى کردند، حضرت از آنان خواست دیگر بس است، زنان بنى عبدالمطلب گفتند پس سوگوارى را براى چه کسى نگاهداریم، این هجرت شما بوى جدایى دائمى مى‏دهد و همچون روزى است که پیامبر، فاطمه زهرا(س) و امام حسین(ع) به سراى دیگر شتافتند.۱۴

بشیر بن جذلم که مرثیه سرا بود و ذوق شعرى داشت مى‏گوید وقتى آن قائله به حوالى مدینه رسید امام زین العابدین(ع) فرمود. تو به داخل شهر برو و خبر شهادت امام را به مردم بده، او مى‏گوید سوار بر مرکب خویش گردیدم و با شتاب، خود را به مسجد النبى رسانیدم و ضمن گریه اشعارى را خواندم:

اى ساکنان یثرب(مدینه) دیگر در شهر نمانید چون امام‏حسین کشته شد و اشک‏هاى مداوم از دیده‏ها جارى سازید، بدنش در کربلا به خون آغشته گردید و سرش بر سر نیزه‏ها در حال گردش است. بشیر مى‏افزاید به مردم گفتم على بن الحسین با عمه‏ها و خواهرانش نزد شما آمده‏اند و من قاصد او به سوى شما هستم، پیک کاروان(بشیر) خاطرنشان نموده است مردم از خانه‏ها بیرون آمدند و براى استقبال در مسیر ورودى شهر آماده شدند امام سجّاد(ع) از خیمه‏اش بیرون آمد در حالى که با دستمالى اشک‏هاى خود را پاک مى‏کرد، براى ایشان کرسى گذاشتند، امام بر روى آن نشست تا سخن بگوید ولى گریه مجال نمى‏داد، با دیدن این وضع المناک فریاد مردم از هر سو به ناله و زارى بلند شد و هر کدام به امام چهارم تعزیت و تسلیت مى‏گفتند، با فرو نشستن هیجان‏هاى مردم امام خطبه غرّایى خواند آنگاه کاروان وارد مدینه گردید، شهر از آن زمان چندین روز متوالى شاهد مجالس عزا بود و نوحه‏هاى دردآورى شنیده مى‏شد.۱۵

دسته جات سوگوار بانوان از منزل زینب‏کبرى(س) به سوى حرم پیامبر و از آن مکان مبارک به منزل ام البنین(همسر حضرت على و مادر ابوالفضل العباس) در حال رفت و آمد بود.۱۶

دختر عقیل بن ابى طالب وقتى خبر شهادت امام حسین و یارانش را شنید ضمن آن که ابیاتى سوزناک مى‏خواند همراه خواهرانش براى کشته‏هاى کربلا عزادارى مى‏کردند.۱۷

رباب دختر امرءالقیس (همسر امام حسین) در مدینه یک سال تمام با اندوهى ویژه مجلس سوگوارى برپا داشت، زنان مدینه همراهش مى‏گریستند و آنقدر این بانو گریه کرد که اشک دیدگانش خشک شد. ام البنین دختر حزام کلابیّه که فرزندانش در کربلا به شهادت رسیدند، هر روز به قبرستان بقیع مى‏رفت و براى چهار پسرش با ناله‏اى دردناک و دل سوز ندبه مى‏کرد، به طورى که مردم جمع مى‏شدند و به گریه‏هایش گوش مى‏دادند و متأثر مى‏شدند او ضمن گریه در رثاى فرزندان شهیدش اشعارى غمناک مى‏خواند.۱۸

بعد از آن که اسراى کربلا به مدینه بازگشتند و عزادارى براى حماسه آفرینان طف در این شهر اوج گرفت یک نوع هیجان همراه با آگاهى و بیدارى، مردم مدینه را به تحرّک و موضع‏گیرى علیه دستگاه اموى وادار کرد و نفرت و انزجار آنان هر روز از ستمگران عصر خویش افزایش مى‏یافت و آن سیما و کارنامه‏اى که خیلى وقت پیش روشن و آشکارا دیده بود رفته رفته پیش روى آنان قابل تشخیص بود.

والى وقت مدینه یعنى عثمان بن محمد ابى سفیان که جوانى مغرور و کم تجربه بود وقتى مشاهده کرد اهالى این دیار از ظلم و جنایات یزید و اعوان و انصارش و فراموش گردیدن موازین اسلامى به ستوه آمده‏اند به تصوّر نادرست خویش تصمیم گرفت قلمرو فرمانروایى خود را آرام و عدّه‏اى از بزرگان مدینه را از خود و یزید خشنود کند، بر این اساس گروهى از فرزندان مهار و انصار را به دمشق فرستاد تا اعتراضات خود را با فرزند معاویه در میان بگذارند در رأس این افراد انسان زاهد و پارسایى چون عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه دیده مى‏شد نمایندگان مدینه مورد احترام یزید قرار گرفتند و وى به آنان بخشش فراوان کرد و تصوّر نمود با این دِرَم بخشى‏ها امواج تنفر و انزجار برخاسته از اقیانوس مردمان مسلمان را خاموش مى‏سازد امّا اکسیر قیام کربلا اثر خود را به شکلى دیگر نشان داد و این حیله نتیجه معکوس بخشید، چراکه تا آن زمان هرچه مسلمین از فسق، عیاشى و میگسارى و لهو ولعب دستگاه اموى مى‏شنیدند در حد مسموعات بود و شاید عدّه‏اى باور نمى‏کردند و حتى بعید هم مى‏دانستند که مسند خلافت اسلامى به امور زشت و شرم آور آلوده باشد.

گروه اعزامى از مدینه به شام که افراد موجّه، متدین و درست کردارى بودند از نزدیک خلاف‏ها و منکرات حاکم اُموى را مشاهده کردند و در بازگشت به مدینه به جاى این که دست از اعتراض و خشم و شورش بردارند، علم مخالفت و انزجار برافراشتند و مردم را به خلع یزید دعوت کردند، حرکت مزبور به یک قیام عمومى تبدیل شد و یزید را در موجى از هراس و نگرانى قرار داد و او براى رهایى وضع سپاهى از شامیان به فرماندهى مسلم بن عقبه به سوى شهر پیامبر فرستاد که از بس در کشتار مردم مدینه و جنایات واقعه حرّه به سال ۶۳ هجرى اسراف کرده بود او را لقب مسرف دادند، این جانى بعد از غلبه بر مخالفان، فرمان قتل و غارت داد و از روز ۲۸ ذیحجه این سال به مدت سه روز و سه شب، خونخواران شامى عدّه‏اى از صحابه و زاهدان و انسان‏هاى عابد و وارسته را به قتل رسانیدند، آن قدر از اهالى مدینه کشته شدند که ده هزار زن بى شوهر شدند، ناگوارتر از این کشتارها و غارت اموال مردم اقدام لشکر حریض شام به هتک ناموس اهل مدینه بود.۱۹

 

گریه‏هاى امام سجّاد، باران بیدارى

امام سجّاد اگرچه در یک دورانى توأم با اختناق شدید و بحرانى مى‏زیست، کوشید قیام کربلا و انقلاب حسینى زنده بماند و از آن بهره‏بردارى درست شود، آن حضرت همان گونه که اشاره کردیم در سه مرکز مهم آن زمان دنیاى اسلام از طریق سخنرانى‏هاى موج آفرین، برپایى مجالس سوگوارى براى امام حسین و یارانش و گریه و ماتم دارى یک نوع جوشش و خیزشى را در میان مسلمانان پدید آورد که سرچشمه‏اش حماسه‏هاى کربلا بود.

در واقع آن حضرت پرچم دفاع از حق و پیام رسانى خون کشته‏هاى نینوا را بر دوش داشت و در خطبه‏ها و گفتگوهایى که با برخى دوستان و حتى دشمنان داشت ضمن بیان مصائب اهل بیت، عزّت و کرامت این بزرگواران را آشکار ساخت و حجّت را بر همه تمام کرد.

در هنگام دفن پیکر مقدس حضرت امام حسین(ع) فرزند داغدارش، على بن الحسین(ع) بعد از آن که جسد مبارک را وارد قبر نمود گلوى خودیش بر گلوى گلگون پدر نهاد و با چشم گریان فرمود: خوشا به حال زمینى که پیکر شریفت را در آغوش گرفته است، این دنیا بعد از تو تیره و تار است ولى سراى جاوید به نورت تابندگى دارد امّا حزن و اندوه ما از این پس دایمى است.۲۰

امام صادق(ع) فرموده‏اند: حضرت زین العابدین چهل سال بعد از پدر بزرگوارشان گریستند، هیچ غذایى در برابرشان ننهادند مگر آن که گریه مى‏کردند و چون یکى از خدمه دلیل این همه ناله و زارى را پرسیدند و از این وضع اظهار نگرانى کرد، فرمود: من شدّت حزن و اندوه را به خدا شکوه مى‏کنم و از پروردگارم چیزى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید، هیچ گاه کشته شدن فرزندان فاطمه را یادآور نمى‏شوم مگر این که اشکم جارى شود.۲۱

در پاسخ یکى از کسانى که به گریه‏هاى شدید حضرت معترض بود، امام فرمود: واى بر تو یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت که وقتى یکى از آنان(یوسف) از چشم پدر دور شد در فراقش به قدرى گریست که دیدگانش نابینا شد

و کمرش از غصّه حضرت یوسف خمیده گشت در حالى که مطمئن بود فرزندش در سلامت به سر مى‏برد ولى من بادو چشم خود دیدم که پدر، برادر، عموهایم و هفده تن از اهل بیتم روبرویم کشته شدند، چگونه مى‏توانم گریه نکنم.۲۲

آن حضرت در بیانى این گونه مسلمین را براى گریه بر امام حسین(ع) تشویق کرده‏اند: هر مؤمنى که چشمانش براى شهادت امام حسین(ع) گریان گردد به طورى که اشک بر گونه‌هایش سرازیر گردد خداوند به سبب آن، او را در غرفه‏هاى بهشتى جاى دهد که روزگاران درازى در آن‏ها به سر ببرد.۲۳

از موضع‏گیرى‏ها، سفارش‏ها و سوگوارى‏هاى امام سجاد(ع) بر مى‏آید که برگزارى مجالس ماتم براى کشته‏هاى دشت کربلا از مؤثرترین ابزارى بوده که مى‏توانسته با نقشه‏هاى شوم بنى امیّه براى محو آثار و برکات معنوى و فرهنگى این قیام مقابله کند. ابوریحان بیرونى مى‏نویسد: امویان در این روز لباس نو بر تن کردند و عاشورا را عید گرفتند، عطر استعمال نموده و مهمانى و ولیمه‏ها دادند و تا زمانى که بر سر کار بودند این رسم منحوس در میان مردم برقرار بود.۲۴

 

حضرت امام‏باقر(ع) و عزاى حسینى

امام باقر(ع) براى این که یاد حسین(ع) از دل‏ها نرود و در تمامى قرون و اعصار زنده بماند و همواره جامعه اسلامى از این مصیبت بزرگ درس فرا گیرد مردم را به گریه و حتى تباکى در این باره تشویق مى‏فرمود و با این سوز دل و تأثر از دشمنان اهل بیت دورى گزینند و به سوى معرفت و فضیلت گرایش یابند، آن حضرت مبلغ هشتصد درهم به منا فرستاد تا زنان نوحه خوان در این مکان مبارک براى مصایب اهل بیت و عاشورا ندبه کنند و نوحه بخوانند و مردمانى را که در موسم حج اجتماع کرده‏اند متوجه مظلومیت این خاندان نمایند.۲۵

البته با توجه به اختناق اموى، امام از مشتاقان حماسه آفرینان کربلا مى‏خواست رعایت احتیاط را کرده و عزادارى‏ها را به نحوى برگزار کنند تا مبادا ستمگران به این بهانه به آتش افروزى و خصومت ورزى‏هاى خونین بپردازند. در عین حال آن حضرت تأکید داشتند یادبودهاى این چنینى ضمن این که مکتب اسلام و فرهنگ تشیع را از انزوا بیرون مى‏آورد و فضیلت‏ها را در جامعه ترویج مى‏دهد مردم را براى دفاع از حق و پایدارى در برابر ستم مهیّا مى‏کند، آن فروغ پنجم امامت فرمودند: هرگاه پیرامون هم جمع شدید به یاد ما باشید، بهترین مردم کسانى هستند که درباره اوضاع و احوال ما مذاکره مى‏نمایند و مردم را به سوى ما فرا مى‏خوانند.۲۶

ابن قولویه گفته است امام باقر(ع) فرمود: در روز عاشورا باید براى امام حسین(ع) گریست و هر کس در خانه‏اش باشد، توصیه کند که اهل آن، در این ماجرا بگریند و آنان به یکدیگر مصائب اباعبداللّه(ع) را تسلیت گویند و چون سنت مذکور را برپا دارند و در استمرار آن بکوشند در پیشگاه خدا ضامنم که ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب پیامبر اکرم‏و ائمه هدى به آنان عطا مى‏فرماید.۲۷

امام باقر با این تأکیدها به مردم براى زنده نگاه داشتن این رخداد، جرئت مى‏داد کمیت بن زید اسدى متوفى در ۱۲۶ هجرى قصیده‏هاى مهمى را در مدح بنى‌هاشم و ذکر مصائب آل رسول، در حضور امام باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) سرود، محمد جواد مغنیه مى‏گوید کمیت وقتى قصیده میمیه را خدمت امام پنجم خواند و به اینجا رسید که: یکى از بنى‌هاشم در نبرد طف مظلومانه در میان هیاهوى مردم کشته شد. حضرت گریست و فرمود: اى کمیت اگر نزد ما پولى بود به تو مى‏دادیم ولى براى تو همان چیزى است که رسول خدا(ص) به حسان بن ثابت گفت: همیشه تو با روح القدس کمک مى‏شوى مادامى که از ما خاندان حمایت کنى۲۸٫

امام باقر(ع) در اهمیت سوگوارى براى سالار شهیدان کربلا فرمودند: آسمان بر اَحَدى بعد از حضرت یحیى بن زکریا نگریست مگر بر حسین بن على(ع) که چهل روز برایش اشک ریخت.۲۹

آن فروغ امامت نسبت به کسانى که در روز عاشورا نمى‏توانند به زیارت آن حضرت بروند این گونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: بر حسین(ع) ندبه و زارى کنید و خانه‏ها و اهل آن عزادارى برپا نمایند و یکدیگر را در حالت ماتم و تعزیت گویى ملاقات کنند.۳۰

 

تشویق به شورآفرینى در مکتب امام صادق(ع)

دوران امامت حضرت صادق(ع) با ضعف و انقراض دستگاه اموى و انتقال حکومت به بنى عباس مقارن بود، از این روى آن حضرت براى شکوفایى معارف اهل بیت و ریشه دار کردن شعائر مذهبى و خصوص عزادارى به مناسبت حادثه عاشورا نقش حسّاسى را بر عهده گرفت، با این وجود هنوز رگه‏هاى سیاه اختناق زمامداران خودسر براى آن فروغ ولایت تنگناهایى را پدید مى‏آورد و مواردى نشان مى‏دهد آن حضرت در این‏باره تحت نظر و مورد تجسّس عمّال دستگاه عباسى قرار گرفته بود، به گونه‏اى که مجبور گردید براى در امان ماندن از آسیب‏هاى حاکمان و برجاى ماندن این سنّت دینى تقیّه کند و شیون عزاداران حسینى در خانه‏اش را به بیمارى فرزندش نسبت دهد.۳۱

با این وصف با کمترین اشاره‏اى به واقعه کربلا، اشک امام جارى مى‏گردید و حتى یک بار که امام دخترى کوچک از خاندان‌هاشمى را دید، متأثر شد و گریست.۳۲

امّا برنامه‏هاى تشویقى امام براى برپایى مراسم سوگ و ماتم و اهمیت دادن به این سنّت حسنه متعدد است که به مواردى اشاره مى‏گردد:

امام خطاب به عبداللّه بن حمّاد بصرى: به من آگاهى داده‏اند عدّه‏اى از اهالى کوفه و غیر آن و نیز زنان نوحه‏گر در نیمه شعبان به مزار امام حسین(ع) مى‏آیند، عدّه‏اى کیفیت شهادت را بیان مى‏کنند و گروهى دیگر مرثیه خوانده و نوحه خوانى مى‏نمایند، حماد بصرى این خبر را مورد تأیید قرار داده و گفت: فدایتان گردم آن چه را فرمودید مشاهده کردم، امام فرمود: خدا را از این بابت ستایش مى‏کنم که در میان مردم کسانى را قرار داد که به نزد ما مى‏آیند و ما را مدح مى‏کنند و مرثیه مى‏خوانند و قرار داد دشمن ما را کسانى که طعنه مى‏زنند برایشان و آنها را تهدید مى‏کنند و تلاششان را تقبیح مى‏کنند.۳۳

همچنین آن حضرت به ابى عماره (شعر خوان) فرمود: هر که شعرى در رثاى حسین بن على بخواند و پنجاه نفر را بگریاند بهشت نصیبش مى‏گردد، امام در این روایت عدد عزاداران را حتى به یک نفر هم تقلیل مى‏دهد و باز برایش بهشت را تضمین مى‏نماید و در خاتمه نوید مى‏دهد اگر کسى شعرى بخواند در مصیبت حسین و خود را به گریه وادارد جنّت براى اوست امام به ابوهارون نابینا نیز همین نکات را یادآور شد.۳۴

جعفربن عفان در محضر آن حضرت اشعار رثایى خواند و آن جناب را گریاند، امام خطاب به وى فرمود: هر آینه به درستى که خداى تعالى براى تو در این ساعت بهشت را مقرّر ساخت و گناهانت را مورد آمرزش قرار داد.۳۵

در روایتى دیگر فروغ ششم امامت تأکید نمودند: نزد هر کس که از ما(و مظلومیت ما) یاد گردد و دیدگانش پر از اشک گردد خداوند آتش را بر چهره‏اش حرام مى‏کند.۳۶

آن حضرت هرگونه ناله و زارى را مکروه دانستند جز گریه بر امام حسین(ع) و افزوده‏اند نَفَس کسى که به دلیل مظلومیت ما خاندان غمگین است، تسبیح مى‏باشد.۳۷ و خطاب به یکى از شاعران مى‏فرمایند: دوست دارم برایم شعرى بسرایى و بخوانى چرا که این روزها ایام غم و اندوه ماست(مصادف با عاشوراست).۳۸

البته امام صادق(ع) مایل بودندشعرا به همان شیوه سنتى و مناسبت با ذائقه مردم عادى شعر بخوانند و با سروده‏هاى خود علاقه‏مندان را تحت تأثیر قرار دهند، ابوهارون مکفوف مى‏گوید خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم، فرمود برایم شعرى بخوان، پس خواندم فرمودند: نه همانطور که براى افراد عادى نزد مرقد امام حسین(ع) مرثیه خوانى مى‏کنى براى ما نیز عمل کن.۳۹

از عبداللّه سنان روایت گردیده است در روز عاشورا بر امام صادق(ع) وارد گردیدم در حالى که عرض کردم یابن رسول اللّه براى چه مى‏گریید، خداوند دیده شما را نگریاند، فرمود: مگر نمى‏دانى در چنین روزى امام حسین(ع) به شهادت رسید و گریه بیش از این بر آن بزرگوار امان نداد و دیگران نیز همراه حضرت گریستند.۴۰

محمد بن سهل در ایام تشریق خدمت امام صادق(ع) رسید و امام خانواده خود را فرا خواند تا مجلس سوگوارى تشکیل دهند آنگاه به کمیت اسدى فرمود تا اشعار خود را در رثاى امام حسین(ع) بخواند، او چنین کرد و جمع حاضر به گریه و زارى پرداختند و امام در حق وى دعا و طلب آمرزش کرد. مسمع بن عبدالملک بصرى که به دلیل وجود جاسوسان حکومتى نمى‏توانست در کربلا حاضر شود به محضر امام رسید، حضرت به وى یادآور شد مصیبت امام حسین(ع) را به یاد مى‏آورى، او گفت: آرى، امام فرمود متأثر هم مى‏گردى، وى تأیید کرد و افرود چنان ناراحت مى‏شوم که خانواده‏ام آثار غم و اندوه را در من مشاهده مى‏کنند، از خوردن نیز امتناع مى‏نمایم، امام فرمود: آگاه باش که از کسانى به حساب مى‏آیى که در شادى ما خوشحال و در عزاى ما غمگین مى‏گردند.۴۱

امام صادق(ع) در مناجات خویش بعد از نماز مى‏فرمودند: اى خدایى که ما را به کرامت ویژه گردانیدى و به ما وعده شفاعت داده‏اى این چهره‏هاى آفتاب سوخته را که بر قبر اباعبداللّه مالیده مى‏شود بیامرز و این دیدگانى را که از سر دلسوزى براى ما اشک مى‏ریزند و این قلوبى که در غم مصایب ما بى تاب و سوزان است و این ناله و شیون‏هایى که براى ما صورت مى‏گیرد مشمول رحمت خویش بفرما. بار خدایا این جان‏ها و پیکرها را به تو مى‏سپارم تا در آن روز تشنگى (روز قیامت) از حوض کوثر سیرابشان کنى.۴۲

از امام صادق(ع) پرسیده شد چه باعث گردیده که روز عاشورا ایام مصیبت، غم و گریه گردیده ولى سالروز شهادت پیامبر(ص)، فاطمه زهرا(س)،على(ع) و حسن به على(ع) این گونه نمى‏باشد، امام فرمودند روز کشته شدن امام حسین(ع) از نظر مصایب و ناگوارى‏ها از تمامى ایام عظیم‏تر است، زیرا مردم وقتى پیامبر رحلت فرمود به وجود دیگر اصحاب کساء آرامش مى‏یافتند و با شهادت هر کدام از آنان، دیگرى تسلّى بخش مردم بود و با به شهادت رسیدن امام حسین(ع) دیگر کسى نبود که مردم را آرامش بدهد و رفتنش به منزله رفتن تمامى آن بزرگواران بود، همان گونه که وجودش همچون وجود دیگر اصحاب کساء بود.۴۳

 

اندوه امام کاظم(ع)

ایام امامت حضرت موسى بن جعفر(ع) با سال‏هاى آخر خلافت منصور دوانیقى و دوره خلافت‌هادى عباسى و سیزده سال از خلافت‌هارون مقارن بود، در چنین موقعیتى قیام‏ها و جنبش‏هایى با تأثیر پذیرى از حماسه کربلا سامان یافت، بسیارى از سادات، علویین و امامزادگان که علیه دستگاه استبداد بنى‏عباس قیام کرده بودند به شهادت رسیدند، آنان غالباً از عالمان، پرهیزگاران، حق طلبان اهل بیت و شیر بیشه شجاعت بودند و در حراست از مواضع انقلابى ائمه، آن ستارگان فروزان را یارى مى‏کردند.

گسترش این نهضت‏ها از یک سو و افزایش اقتدار سیاسى بنى‏عباس خصوص در دوران‌هارون از سوى دیگر باعث تشدید مراقبت و سخت‏گیرى نسبت به امام شد به طورى که‌هارون درباره امام مى‏گفت: خوف آن دارم فتنه‏اى برپا کند که طى آن خون‏ها ریخته شود، سخت‏گیرى نسبت به امام به جایى رسید که کمتر کسى مى‏توانست حتى براى ضرورى‏ترین مسایل و سؤالات به امام دست یابد، با این وصف امام کاظم نمى‏توانست به طور علنى و فراگیر به سوگوارى براى سالار شهیدان بپردازد یا حتى زمینه‏هاى ترویج این سنت را پى‏گیر باشد.

اما امام مى‏کوشید سیماى حماسه آفرین دشت نینوا را به مردم معرفى کند و با رعایت برخى استراتژى‏ها فرهنگ ایثار و شهادت را به شیعیان انتقال دهد و آن را استوار و پایدار سازد، حضرت تأکید کردند: کمترین چیزى که به عنوان اجر و ثواب به زیارت کننده امام حسین(ع) در کنار شط فرات داده مى‏شود، هنگامى که عارف به حق او و حرمت او و ولایت او باشد، این است که گناهان گذشته و آینده‏اش آمرزیده مى‏شود.۴۴

امام هیچ‏گاه آموزش درس عزادارى به ارادتمندان امام حسین(ع) را بطور علنى و عینى فراموش نکرد. حضرت امام رضا(ع) از این جنبه زندگى پدرش چنین گزارش داده است: وقتى محرم فرا مى‏رسید دیگر کسى پدرم را خندان نمى‏دید و نگرانى، ناراحتى و اندوه بر آن بزرگوار غالب مى‏گردید تا ده روز از آن بگذرد، روز دهم که مى‏شد زمان مصیبت، اندوه و گریه آن حضرت بود و مى‏فرمود این روز روزى است که در آن امام حسین(ع) به شهادت رسید.۴۵

 

پیوستگى عاطفى امام رضا(ع) با عاشورا

اگرچه دوران امامت حضرت رضا(ع) با ایام فرمانروایى‌هارون و فرزندش مأمون مصادف بود اما رفته رفته شخصیت والاى امام و نقش چشمگیر آن حضرت در جامعه آن روز، شرایطى را بوجود آورد که عباسیان فشارهاى سیاسى را در حق ائمه کاهش دهند و با چنین اوضاعى امام موفق گردید به دفاع از حق و بیان اصل امامت و رهبرى بپردازد و با برنامه‏هاى ویژه و توصیه‏هاى موکّد یاد حماسه آفرینان کربلا را در اذهان و قلوب زنده نگاه دارد. حضرت رضا(ع) فرمودند: هر کس در مجلسى بنشیند که در آن امر و مرام ما احیاء گردد، دلش در روزى که قلوب مى‏میرند، نمى‏میرد.۴۶

شیخ صدوق روایت کرده است حضرت امام رضا(ع) فرمودند: محرم ماهى بود که مردم در زمان جاهلیت قتال و جدال را در آن حرام مى‏دانستند اما این جفاکاران حرمت محرم را نگه نداشتند و خون ما را حلال و احترام ما را نادیده گرفته و اهل بیت ما را اسیر کردند، خیمه‏هاى اهل بیت را سوزانیده و اموال آنان را به غارت بُردند و هیچ حُرمتى از براى رسول اللّه(ص) در حق ما لحاظ نکردند. روز قتل امام حسین(ع) چشم‏هاى ما را مجروح و اشک ما را جارى و عزیز ما را ذلیل گردانیدند، پس گریه کنندگان بر مثل حسین باید بگریند زیرا که گریستن بر او، گناهان را محو مى‏سازد.۴۷

حضرت على بن موسى الرضا(ع) مى‏فرمایند: هر کس که عاشورا را روز ماتم و اشک قرار دهد، خداوند در روز قیامت برایش سرور و شادمانى در نظر مى‏گیرد.۴۸

ریّان بن شبیب مى‏گوید: روز اول محرم به حضرت رضا(ع) وارد شدم که فرمودند: اى فرزند شبیب اگر براى چیزى مى‏گریى براى حسین گریه کن زیرا که او را و هیجده تن از خاندانش را که در زمین نظیرى نداشتند کشتند، آسمان و زمین بر قتل او گریستند و چهار هزار فرشته براى یاریش به کربلا آمدند ولى او را مقتول یافتند، پس بر سر قبرش پریشان و غبار آلود خواهند بود تا وقتى که قائم آل محمد ظهور کند و از یاوران آن حضرت خواهند بود و شعارشان یالثارات الحسین است.۴۹ اگر بر حسین بگریى چندان که اشک برگونه‌هایت جارى گردد خداى تعالى گناهانتان را مى‏بخشد، اگر مى‏خواهى در درجات بهشت با ما باشى براى اندوه ما محزون و در ایام سرور ما شادمان باش.۵۰

دعبل خزاعى، روایت کرده است در ایام عاشورا خدمت على بن موسى رسیدیم دیدیم آن حضرت با اصحاب خویش ملول و محزون نشسته‏اند، چون امام مرا دید فرمود: آفرین بر تو، مرحبا به یارى کننده ما با دست و زبان خودش. پس مرا طلبید و نزد خود نشانید و فرمود: اى دعبل دوست دارم شعرى برایم بخوانى که این ایام، زمان حزن ما و شادى دشمنان ما خصوص بنى امیّه بوده است. اى دعبل کسى که بگرید و بگریاند بر مصائب ما حق تعالى او را در زمره ما محشور گرداند و بعد حضرت برخاست و پرده در میان ما و اهل حرم زد و ایشان را بین پرده نشانید تا در سوگ جدّ خویش بگریند. سپس به من فرمود: مرثیه بخوان براى امام حسین(ع) که تو تا زنده‏اى یار و مدح گوى ما هستى و با این کار ناصر ما باش و در این امر کوتاهى مکن. دعبل مى‏گوید: اشک از چشمانم جارى گردید و اشعارى در رثاى اباعبداللّه(ع) خواندم.۵۱

 

حمایت از حماسه

بعد از شهادت حضرت امام رضا(ع) در آخر صفر سال ۲۰۳ هجرى به دست مأمون، عرصه بر ائمه پس از ایشان روز به روز تنگ‏تر گردید و میزان فشار سیاسى و مراقبت‏ها و کنترل‏هاى کارگزاران ستمگر عباسى بر آن بزرگواران هر لحظه افزایش یافت واین دوران که در مجموع ۵۷ سال طول کشید از نظر فضاى سیاسى و اجتماعى داراى تشابه زیادى مى‏باشد، با تمام این محدودیت‏ها و سخت‏گیرى‏ها هر کدام از این سه امام در مرزبانى از حریم اسلام و حمایت از حق و عدالت لحظه‏اى دریغ نکردند و در سنگر دفاع از فضیلت و معنویت استقامت ورزیدند و با ایثار و فداکارى و فرزانگى اجازه ندادند مشعل عاشورا خاموش گردد و پیام آن را به گوش علاقه‏مندان رسانیدند.

امام‌هادى(ع) با وجود آن که خود از نظر امامت و ولایت همچون امام حسین(ع) داراى حرمت و کرامت بود، براى آن که مردم را به سوى بارگاه امام سوم توجه دهد و اهمیّت این مکان را یادآور شود در هنگام بیمارى از ابوهاشم جعفرى و محمد بن حمزه خواست کسى را به حائر حسینى بفرستید تا برایم دعا کند و چون دلیل این امر را از حضرت پرسیدند، فرمود: این‏ها جاهایى است که خداوند دوست دارد در آن عبادت صورت گیرد، من نیز علاقه دارم تا در چنین مکان‌هایى که خدا مى‏خواهد خوانده شود، برایم دعا کنند.

آن حضرت مردم را براى زیارت امام حسین(ع) و گرامى داشت یاد حضرت ابا عبداللّه تشویق مى‏فرمود و تأکید مى‏کرد هر کس از خانه‏اش به قصد زیارت امام حسین(ع) از خانه بیرون رود و به سوى فرات رفته آن جا غسل(زیارت) کند، خداوند او را از رستگاران مى‏نویسد و چون به او سلام کند خداوند وى را در زمره کامیابان مى‏شمارد و چون از نمازش فارغ گردد، فرشته‏اى نزدش مى‏آید و مى‏گوید: رسول اکرم:(ص) به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید تمام گناهانت بخشیده شد، عمل خود را از سر گیر.

با توجه به اختناق عباسیان امام در قالب زیارت امام حسین(ع) و شهدا در روز عاشورا مقام آن حضرت و دیگر شهیدان کربلا را مورد تکریم قرار داد و پس از ذکر مقامات معنوى و ملکوتى اباعبداللّه و پیوستگى ایشان با رسول اکرم(ص) به شیوه‏اى که معمولاً در مقتل‏ها و بین روضه خوانان معروف متداول است گزارشى از جنایت امویان درباره آن خورشید عاشورا و قمرهایش ارائه داد و برقاتلان این عزیزان لعنت فرستاد امام در این زیارت به یکایک شهیدان کربلا از بنى‌هاشم تا اصحاب و یاران حسین بن على(ع) سلام مى‏نماید، این متن زیارتى را حضرت‌هادى به سفارش منصوربن عبدالمنعم در سال ۲۵۲ هجرى نگاشت و برایش توسط محمد بن غالب اصفهانى فرستاد.۵۲

حضرت امام حسن عسگرى(ع) در قالب دعا و صلوات و درود فرستادن بر امام حسین(ع) ضمن اشاره به مقامات معنوى و روحانى و مطهر بودن و جنبه‏هاى هدایتى آن سید شهیدان کربلا از مظلومیت او سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: خدایا بر حسین بن على درود فرست، آن مظلوم شهید، کشته کافران و بر خاک افتاده فاجران، خدا لعنت کند گروهى که تو را کشتند و به یاریت اقدام نکردند و بر ضد تو گرد آمدند. از کسانى که تو را تکذیب کردند و حق تو را سبک شمردند و خونت را مباح دانستند به درگاه خداوند بیزارى مى‏جویم. گواهى مى‏دهم که تو و امامان از فرزندان تو، کلمه تقوایید و باب هدایت و دستگیره محکم و حجّت بر اهل دنیا، گواهى مى‏دهم که من به شما ایمان و به مقام و منزلت شما یقین دارم و با جانم و خودم و آیین‏هاى دینم و فرجام کارم و بازگشت گاهم در دنیا و آخرت پیرو شمایم.۵۳ این شیوه از برنامه امام حسن عسکرى(ع) مى‏تواند براى روضه خوان‏ها و مدّاحان الگوى استوار و مورد اطمینان باشد.

با این بررسى‏ها نتیجه مى‏گیریم عزادارى براى سبط نبى اکرم امام حسین(ع) نیرومندترین وسیله براى زنده نگاه داشتن دین حق و برقرارى پیوند عاطفى و سیاسى با ائمه هدى است و هیچ عاملى همچون سوگوارى فرهنگ عاشورا را گسترش نمى‏دهد و تقویت نمى‏کند به همین دلیل رهبران الهى حتى قبل از وقوع این حادثه ضمن خبر دادن به قیام عاشورا، اقدام به عزادارى مى‏کرده‏اند تا مردم نسبت به آن کوتاهى نکنند، ماتم‏دارى معصومین و ترتیب دادن مجالس و هزینه‏هایى براى این برنامه و تشویق شاعران یک نوع آموزش عملى در احیاى یاد شهیدان کربلا و تعظیم مصائب بزرگ عاشورا بوده است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. گسترش نهضت حسینى، شهید دکتر محمد جواد باهنر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول ۱۳۷۷، ص ۲۱ – ۲۲٫
  2. شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه مصطفى زمانى، ص ۱۹۵٫
  3. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۰۰، تاریخچه عزادارى حسینى، ص۸۰ – ۸۱٫
  4. الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۷ – ۱۱۸٫
  5. مجالس اسّنیه، سید محسن امین جبل عاملى، ترجمه محمدرضا جباران، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۳۳ – ۲۳۴٫
  6. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۵۰ – ۱۵۱٫
  7. آبشارهاى عاشورایى، از نگارنده، قم، موج علم، ص ۱۳۸۵، ص ۴۸، به نقل از بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۲۲٫
  8. تاریخ الامم و الملوک، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ج ۵، ص ۴۵۵٫
  9. مناقب آل ابوطالب، ابن شهر آشوب سهروى مازندرانى، بیروت دارالاخوان، ج ۳، ص ۱۱۷٫
  10. سنّت عزادارى و منقبت خوانى در تاریخ شیعه امامیه، محمود تقى زاده، داورى، تهران، مؤسسه شیعه‏شناسى، ص ۷۲، به نقل از نصوص من تاریخ ابى مخنف، ج ۱، ص ۵۰۰٫
  11. الکامل شیخ بهائى، ج ۲، ص ۳۰۰، قتل خوارزمى، ص ۷۶ – ۷۸، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۴٫
  12. گسترش نهضت حسینى، ص ۸۲ – ۸۳٫
  13. موسوعه آل النبى، ص ۷۴۷، مجالس السنیه، ص ۱۴۲، المدخل الى موسوعه العتبات المقدسه، تدوین جعفر خلیلى، ص ۳۶۱٫
  14. تاریخچه عزادارى حسینى، ص ۴۰، به نقل از اعیان الشیعه، قسم اول از جلد چهارم، ص ۷۵٫
  15. المجالس السنیه، ص مجس نودم، مثیرالاحزان، ص ۹۰٫
  16. احرام محرم، ص ۲۳٫
  17. الارشاد فى معرفه حجج اللّه على العباد، ج ۲، ص ۱۲۴٫
  18. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۴۵، مقاتل الطالبیین، ص ۸۵٫
  19. دراین‏باره بنگرید به تاریخ طبرى ذیل وقایع سال ۶۳ هجرى، واقعه حرّه، محمد على چنارانى و احمد ترابى و نیز اسرار و آثار واقعه کربلا به قلم جلال الدین همایى، گسترش نهضت حسینى، باهنر.
  20. معالى السبطین، حایرى مازندرانى، ج ۲، ص ۴۰٫
  21. مناقب آل ابى طالب، ج ۳، ص ۳۰۳، کامل الزیارات، ص ۲۱۳، المجالس السنیه، مجلس نود و یک.
  22. کامل الزیارات، باب ۳۲، ص ۱۱۵٫
  23. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵٫
  24. آثار الباقیه، ابوریحان بیرونى، ترجمه اکبر داناسرشت،تهران، امیرکبیر، ص ۱۳۶۳، ص ۵۲۴٫
  25. مقتل الحسین، علّامه عبدالرزاق مقدّم، ترجمع عزیزاللّه عطاردى، تهران، جهان، ۱۳۶۸، ص ۱۰۹٫
  26. همان، ص ۱۰۳٫
  27. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۱۷۴٫
  28. شیعه و زمامداران خودسر، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، تاریخچه عزادارى حسینى، ص ۱۷۴٫
  29. کامل الزیارات، ص ۹۵، حدیث نهم.
  30. همان، ص ۱۷۵٫
  31. الغدیر، علّامه عبدالحسین امینى، ج ۲، ص ۲۹۴ – ۲۹۵٫
  32. احرام محرم، ص ۳۵٫
  33. کامل الزیارات، باب ۱۰۸، ص ۳۲۵ – ۳۲۶٫
  34. همان، مأخذ، ص ۱۰۵ – ۱۰۶٫
  35. رجال کشى، ص ۲۸۹٫
  36. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵٫
  37. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱۴؛ امالى شیخ مفید، ص ۳۳۸٫
  38. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج ۱۰، ص ۳۸۶٫
  39. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
  40. اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسى، قم، آل البیت، ج ۲، ص ۵۷۴٫
  41. کامل الزیارات، ص ۹۳٫
  42. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۸، ص حدیث شماره ۳۰٫
  43. همان، ج ۴۴، ص ۲۶۹٫
  44. کامل الزیارات، باب ۵۴، حدیث سوم، ص ۱۴۹٫
  45. امالى، شیخ صدوق، مجلس ۲۷، ص ۷۸، المنتخب، فریدالدین طریحى، ج ۲، ص ۴۸۳٫
  46. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
  47. امالى صدوق، ص ۱۳۰ – ۱۲۹، مناقب آل ابى طالب، ج ۳، ص ۲۳۸٫
  48. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴٫
  49. نفس المهموم، محدث قمى، ص ۳۰ – ۳۱٫
  50. امالى صدوق، مجلس ۲۷٫
  51. کامل الزّیارات، باب ۳۲، ص ۱۱۲٫
  52. فرهنگ جامع سخنان امام هدى(ع)، پژوهشکده باقرالعلوم، ص ۵۴۵ ۵۱۱ ۵۰۹ ۴۸۹٫
  53. فرهنگ جامع سخنان امام حسن عسکرى(ع) گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، ص ۴۳۷٫

 

30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

 

هواپیماهاى سعودى بر روى شیعیان صعده بمب فسفرى ریختند.(۸۸/۸/۱۶)

در سالگرد فروپاشى دیوار برلین، تخریب دیوار حائل اسرائیل به دست جوانان فلسطینى صورت گرفت.(۸۸/۸/۱۷)

هشدار اخوان المسلمین به ملک عبداللّه؛ از قتل عام شیعیان صعده دست بردارید.

فتواى جدید خاخام‏هاى اسرائیلى: قتل هر غیر یهودى در فلسطین اشغالى که تهدیدى براى اسرائیل باشد، لازم است.

(۸۸/۸/۱۹)

پس از ۵ ماه کشمکش سیاسى، حریرى سرانجام کابینه لبنان را معرفى کرد.

ادوات نظامى ارتش سعودى به غنیمت شیعیان صعده درآمد.(۸۸/۸/۲۰)

با حمایت از رژیم سعودى در جنگ یمن، اتحاد ارتجاع عرب براى قتل عام شیعیان صعده صورت گرفت.

انفجار شمال غرب پاکستان ۲ کشته و ۱۰۰ مجروح بجاى گذاشت.(۸۸/۸/۲۱)

آمریکا رسماً با امضاى توافقنامه نظامى میان واشنگتن و صنعا وارد جنگ علیه شیعیان یمن شد.(۸۸/۸/۲۲)

نظامیان عربستان سعودى ۱۰ کیلومتر در خاک یمن پیشروى کردند.(۸۸/۸/۲۴)

کارشناسان اسرائیلى: حزب اللّه اطلاعات دقیقى از ارتش ما دارد.

نسل کشى در یمن، مأموریت تازه رژیم آل سعود است.(۸۸/۸/۲۵)

سارکوزى براى حمایت از عربستان در سرکوب شیعیان صعده به ریاض رفت.

(۸۸/۸/۲۶)

شلیک ۱۵۰ موشک سعودى، کودکان صعده را به خاک و خون کشید.

(۸۸/۸/۲۸)

سید حسن نصراللّه براى ششمین بار در مقام خود ابقاء شد.(۸۸/۸/۳۰)

مقاومت فلسطین: جنایت اسرائیل را بى پاسخ نمى‏گذاریم.

گاردین از شکست ارتش ۷۰۰ هزارنفرى یمن مقابل شیعیان صعده خبر داد.

(۸۸/۹/۳)

پیروزى دیگرى براى حزب اللّه، سلاح مقاومت لبنان در دولت جدید به رسمیت شناخته شد.(۸۸/۹/۸)

سید حسن نصراللّه: مخالفت هر کشور عربى با ایران خدمت به اسرائیل است.

یک وزیر سابق رژیم صهیونیستى: ما اسرائیلى‏ها مردم پستى هستیم. دست ما به خون فلسطینى‏ها آغشته است.

(۸۸/۹/۱۱)

 

اخبار داخلى

رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: دشمن براى همه کشورهاى اسلامى برنامه دارد.

(۸۸/۸/۱۶)

رئیس جمهور در مصاحبه با شبکه تى آرتى ترکیه: اورانیوم نمى‏دهیم، سوخت مى‏خریم.

مقابله با دکترین نظامى ایران در دستور کار پنتاگون قرار گرفت.

سردار جاهد، جانشین شهید شوشترى: سپاه، پنجمین همایش وحدت طوایف را در بلوچستان برگزار مى‏کند.

ایران پیشنهاد البرادعى براى انتقال اورانیوم به ترکیه را رد کرد.

(۸۸/۸/۱۷)

رهبر انقلاب ضرغامى را براى ۵ سال دیگر ابقاء کرد.

مجلس نظر دولت را در هدفمند کردن یارانه‏ها تأمین کرد.(۸۸/۸/۱۸)

۱۷۷ نماینده، برخورد قاطع با عوامل آشوب را درخواست کردند.

رئیس جمهور در کنفرانس خبرى اسلامبول: تحقق شعار تغییر اوباما در گروه جدایى آمریکا از اسرائیل است.

(۸۸/۸/۲۰)

بوش: اصلاح طلبان در ایران خط مقدم آمریکا هستند.

رئیس جمهور در اختتامیه جشنواره حکمت سینوى: بوعلى ایرانى است اما همه او را از خود مى‏دانند.

میلیاردها دلار اموال ایران در آمریکا در آستانه توقیف قرار گرفت.(۸۸/۸/۲۳)

البرادعى فشار آمریکا به آژانس براى تهیه گزارش علیه ایران را فاش کرد.

رئیس سازمان قضایى: تحقیقات پرونده کهریزک در مرحله نهایى است.(۸۸/۸/۲۴)

مجلس به ۳ وزیر پیشنهادى رأى اعتماد داد. حاجى بابایى، نامجو و محصولى به ترتیب با ۲۱۰ ۲۱۷ و ۱۴۹ رأى موافق به عنوان وزراى آموزش و پرورش، نیرو و رفاه انتخاب شدند.

۲۵۰ نماینده مجلس در بیانیه‏اى کشتار بى رحمانه مسلمانان یمن را محکوم کردند.(۸۸/۸/۲۵)

عیدى امسال کارمندان دولت ۳۰۰ هزار تومان اعلام شد.

سران شرکت‏هاى هرمى در عملیات گسترده وزارت اطلاعات دستگیر شدند.

(۸۸/۸/۲۶)

حکم ۸۹ متهم اغتشاشات اخیر اعلام شد.

چین به تحریم ایران “نه” گفت.

(۸۸/۸/۲۸)

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: رفتار دولت اوباما با ایران بدتر از بوش است.

(۸۸/۸/۳۰)

رهبر انقلاب در دیدار نخست وزیر کویت: کشورهاى اسلامى باید در سیاست‏هاى جهانى تأثیرگذار باشند.

على کردان به رحمت ایزدى پیوست.

(۸۸/۹/۲)

آیت اللّه رى شهرى خطاب به برخى خواص: چرا با دشمنان امام هم صدا مى‏شوید.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: نقد اجتماعى و سیاسى، مبناى حیات نظام اسلامى است.(۸۸/۹/۳)

تایم: سبزهاى ایران از آمریکا درخواست کمک کردند.(۸۸/۹/۴)

رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان: کسانى که به مقابله با نظام برخاسته‏اند سر به سنگ مى‏کوبند.(۸۸/۹/۵)

پیام مهم رهبر معظم انقلاب به کنگره عظیم حج: هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا و صهیونیسم بریزید و برائت را در قول و عمل نشان دهید.

آیت اللّه جوادى آملى از امامت جمعه قم خداحافظى کرد.

ولى امر مسلمین: دیو چند چهره استعمار علیه اسلام به میدان آمده است.

سلطانیه: حتى یک کلمه از قطعنامه را اجرا نمى‏کنیم.(۸۸/۹/۸)

با صدور بیانیه‏اى، کاهش سطح همکارى با آژانس، درخواست ۲۲۶ نماینده از دولت اعلام شد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: قطعنامه شوراى حکام کل دستاوردهاى هسته‏اى ایران را هدف قرار داده است.(۸۸/۹/۹)

سى ان ان: ایران تهدید غرب را با سیلى پاسخ داد.(۸۸/۹/۱۰)

در سالگرد شهادت آیت اللّه مدرس نشست صمیمانه مسؤولان نظام در همایش شکرانه اتحاد صورت گرفت.

۵ تبعه انگلیس پس از ورود غیرقانونى به آب‏هاى کشور بازداشت شدند.(۸۸/۹/۱۱)

رئیس جمهور در جمع مردم اصفهان: غربى‏ها سوخت ۲۰ درصد ندادند، خودمان تولید مى‏کنیم.(۸۸/۹/۱۲)

رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم بمناسبت عید غدیر: دروغگویى علیه ایران، غرب را بى آبروتر مى‏کند.

با حضور آیت اللّه‌هاشمى رفنسجانى، افتتاح بزرگترین مرکز بین المللى چاپ و نشر قرآن کریم خاورمیانه در مشهد صورت گرفت.(۸۸/۹/۱۶)

 

اخبار خارجى

افسر معترض آمریکایى ده‏ها نظامى را در تگزاس به رگبار بست.

سازمان ملل متحد: اسرائیل جنایتکار جنگى است.(۸۸/۸/۱۶)

تفنگداران آمریکایى در افغانستان، نظامیان ناتو را به رگبار بستند.(۸۸/۸/۱۷)

تظاهر کنندگان ژاپنى: نمى‏گذاریم آمریکا پایگاه جدید احداث کند.(۸۸/۸/۱۸)

پطروس غالى: سازمان ملل آلت دست آمریکاست.(۸۸/۸/۱۹)

اوباما با اعزام سربازان تازه نفس به افغانستان موافقت کرد.(۸۸/۹/۱۱)

30دسامبر/16

براندازى نرم طراحان، مجریان، فریب خوردگان

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

ماه‏هاى اخیر فضاى سیاسى کشور شاهد حوادثى بود که درسها و عبرتهایى را در پى داشت و طىّ چند مقال با عنوان “انتخابات ریاست جمهورى و…” بدان پرداختیم. از آنجا که حوادث یاد شده در قالب براندازى نرم قابل تفسیر است و هرچند دشمنان ناکام شدند امّا نمى‏توان گفت آثار و تبعات آن پایان یافته و دشمنان ما از ادامه توطئه دست برداشته‏اند. و از این رو بصیرت و آگاهى مداوم را جهت مأیوس کردن دشمن طلب مى‏کند، لذا مناسب است بصورت بنیادى و تاریخى به موضوع براندازى نرم و استراتژى و تاکتیک‏هاى این طرح نگاهى دیگر بیفکنیم.

مى‏دانیم که طى یکى دو قرن اخیر و پس از فروپاشى دولت عثمانى در کشورهاى اسلامى غربیها با خوى تجاوزگرى که دارند و با استفاده از دستاوردهاى علمى و تکنولوژى جدید و مرعوب کردن دیگر ملتها به توسعه‏طلبى و استعمار و استثمار کشورهاى دیگر روى آوردند تا به اصطلاح مدیریت جهان را به دست گیرند و ثروت ملتها بویژه کالاى استراتژیک نفت را به غارت ببرند و در این راستا به کنترل نظام سیاسى کشورهاى تحت سلطه و گماشتن مزدوران و دست نشاندگان خود در رأس حکومت‏ها و دولت‏ها و کودتا علیه دولتهاى ملى و مردمى دست زدند و براى چند دهه نیز رقابت میان دو بلوک غرب و شرق ادامه یافت و جهان سوم بازیچه سیاستهاى این دو ابر قدرت بود و جنگهایى درگرفت که در جنگ جهانى اول و دوم میلیون‏ها انسان را به دیار مرگ رهسپار کردند و از آن جمله کشور ایران که پل ارتباطى شرق و غرب بود. از آسیب تعارض دو بلوک مصون نماند و بالأخره با فروکش کردن جنگ گرم، جهان وارد عرصه دیگرى شد بنام جنگ سرد تا بالأخره با دخالت غربى‏ها نظام سوسیالیستى شرق رو به افول نهاد و تفکّر مارکسیستى که فاقد پشتوانه ایدئولوژى معنوى بود و با بکارگیرى شیوه استالینى نفس ملتهاى تحت سلطه خود را در سینه حبس کرده بود با عنوان اصلاحات سیاسى و اقتصادى گورباچوف سقوط کرد و غربى‏ها بویژه آمریکاییها با استفاده از این فرصت ایده مدیریت جهان و کدخدایى دهکده جهانى را در سر پرورانده و به توسعه سیاستهاى خود در شرق رو آورده و بسیارى از دولتها را با کودتاى نظامى یا براندازى نرم ساقط کردند و حاکمانى را که مى‏خواستند به جاى آنها نشاندند.

در این میان و در تعارضات سیاسى غرب و شرق و گرما گرم جنگ سرد، انقلاب اسلامى پا به عرصه نهاد که سیاست نه شرقى و نه غربى را مطرح کرد و به روى ملت‏ها راه نوینى گشود و اسلام انقلابى را مطرح نمود که امیدى نو براى ملتهاى در بند بود که مى‏توانند از یوغ بردگى آزاد شوند و بدون وابستگى به قدرتهاى بیگانه روى پاى خود بایستند و سرنوشت خود را خود بنویسند و این تفکّر نو در عرصه سیاسى قرن بیستم هرچند با نوآورى همراه بود اما به تدریج جاى خود را باز کرد و ایران اسلامى به عنوان الگوى حاکمیت مطرح گردید، این رقیب جدید در عرصه منازعات سیاسى جهان با شکست سوسیالیسم و شوروى سابق و طرد زیاده خواهى‏هاى ایالات متحده هر روز توانمندتر از پیش قد برافراشت که امروزه در عرصه‏هاى مختلف علمى، سیاسى و اقتصادى و قطع وابستگى به خارجى‏ها آزمایش شده و پاسخ داده و در جاى جاى جهان از خاورمیانه و فلسطین و لبنان گرفته تا آمریکاى لاتین و در دیدگاه آزادى خواهان جهان راه نوینى گشوده و این بالندگى است که غربى‏ها را به وحشت انداخته که مى‏بینند اندیشه‏هاى نوین انقلاب اسلامى به رغم همه کارشکنى‏ها در حال گسترش و یارگیرى و الگوسازى است و این روند ضربه سهمگین بر ارکان سلطه استکبار جهانى و جریانهاى وابسته و دولتهاى دست نشانده و افق روشنى است پیش روى ملتهایى که از ستم حاکمان زبون و وابسته و مستبد به جان آمده و راه نجاتى را جستجو مى‏کنند.

جریان اسلام ستیزى و القاى شیعه هراسى از سوى قدرتهاى استکبارى و دجّال‏هاى خبرى صهیونیستى و اهانت به مقدّسات اسلام در حول و هراس اقطاب سلطه استکبارى از نفوذ اسلام رهایى بخش و استکبار ستیز قابل تفسیر است در حالیکه انقلاب اسلامى و اندیشه‏هاى امام راحل(ره) معمار این انقلاب در عرصه جهانى تا برچیده شدن نظام سلطه و حاکمیت حق و عدل به دست منجى عالم بشریت امرى است اجتناب‏ناپذیر هرچند مشرکان و کافران و تبهکاران حاکم جهانى نخواهند و البته که نور خدا خاموش شدنى نیست.

سى سال توطئه‏هاى ناکام آمریکا

از استقرار نظام اسلامى ایران سى سال مى‏گذرد و استکبار جهانى به سردمدارى آمریکا لحظه‏اى از توطئه و تخریب و خصومت با این نظام در عرصه‏هاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى، فروگذار نکرده هرچند با مقاومت ملت و رهبرى‏هاى داهیانه نظام، این توطئه‏ها نقش بر آب شده است، اما اگر تصور کنیم دشمن از شیطنت و خصومت دست برداشته، تصورى است باطل و استعمار، دیو هزار چهره‏اى است که هر چند چهره عوض مى‏کند و از سیاست تغییر دم مى‏زند اما ماهیت او تغییرناپذیر است. تجربه دخالتهاى نظامى غرب بویژه آمریکا در کشورها نشان داده که لشکرکشى علاوه بر هزینه‏هاى کلان بر متجاوز عامل بیدارى ملتها و انگیزه مقاومت در برابر هجوم بیگانه است که نمونه آن را در افغانستان و عراق مى‏بینیم و در گذشته ویتنام دیده‏ایم که آمریکاییها با انبوه بودجه‏هاى نظامى و هلاکت سربازان خود مفتضحانه شکست خوردند و همین سرنوشت را در عراق و افغانستان تجربه خواهد کرد. با توجه به این موارد استراتژى بنیادین آمریکا دخالت سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و تبلیغى به اصطلاح جنگ نرم و کودتاى مخملى است، در این شیوه سیاسى دشمن کمتر سرمایه گذارى مى‏کند از داخل کشورها سرباز افتخارى مى‏گیرد! و سربازان خود را به میدان نمى‏فرستد و به حسب ظاهر کمتر آبروى خود را مى‏برد. در این شیوه سیاسى ابزارهاى تبلیغاتى و رسانه‏اى از یک طرف و یارگیرى از داخل کشورها از طرف دیگر و همزمان جاسوسى و جنگ روانى و دخالتهاى مستقیم و غیر مستقیم و اعمال فشار بر رژیم‏هاى مردمى و تحریک به نافرمانى مدنى به کار گرفته مى‏شود تا آن رژیم‏ها را به زانو درآورد و تدریجاً ساقط کند و رژیم دلخواه خود را بر کرسى حکومت بنشاند.

این سیاست، شیوه کنونى آمریکا و غرب بر جمهورى اسلامى ایران است. آمریکا یا هر قدرت خارجى دیگر بخوبى مى‏دانند که دخالت نظامى در ایران به هیچوجه به مصلحت آنان نیست چنانکه در جنگ تحمیلى تجربه کردند در حالیکه آمادگى امروز ایران قابل قیاس با زمان دفاع مقدس نیست. لذا سیاست جنگ نرم را در دستور کار خود دارند و این را به صراحت گفته و عمل کرده‏اند که نمونه اخیر آن انتخابات ریاست جمهورى بود. بارى طرح براندازى نرم آمریکا در ایران را در چند جبهه مى‏توان خلاصه کرد:

۱- ائتلاف و اتحاد معارضین و مخالفین نظام (اپوزسیون) در خارج و داخل از منافقین سلطنت طلب‏ها، تجزیه طلبان، لیبرال‏ها، بهائیها و دیگر گروههاى معارض با مزدورى اراذل و اوباش و دلارهاى آمریکایى،… و چنانکه دیدیم تمام جریانهاى سیاسى معاند در یک جبهه گرد آمدند و با طرح تقلّب در انتخابات به بمباران تبلیغاتى علیه نظام و ارکان جمهورى اسلامى بویژه دولت و بالاتر از آن اصل ولایت فقیه هجوم سنگینى را سامان دادند و یک کاندید را که سوابقى در گذشته داشت به میدان آوردند که موفق نشد.

در راستاى ائتلاف علیه نظام اسلامى تشکّل‏هاى دیگرى بنام جنبش زنان فمنیستى دانشجوئى، کارگرى را هدف قرار داد که با بیدارى ملت و رهبرى‏هاى رهبر فرزانه همه اینها ناکام ماند.

۲- قداست زدائى از اسلام و مقدّسات مسلمین

از دیگر جبهه‏ها که غربى‏ها در معارضه با انقلاب اسلامى گشودند اهانت به مقدّسات مسلمین بود که آغاز آن در چند دهه اخیر کتاب آیه‏هاى شیطانى بود هرچند ریشه‏هاى اهانت به اسلام را در تاریخ تهاجم کلیساهاى غرب باید جستجو کرد که برخى تندروهاى مسیحى و مستشرقین در ادامه جنگهاى صلیبى با هدف جلوگیرى از نفوذ اسلام سامان دادند و سیل تهمت و ناروا را به سوى اسلام و مسلمین سرازیر کردند(هرچند در میان مستشرقین غرب تاریخ نگاران و تحلیل گرانى نیز بودند که با نگاه منصفانه به اسلام نگریستند و درباره تمدّن اسلامى و عظمت مسلمین و شخصیّت آسمانى پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان اسلام کتابها نوشتند که حساب آنان را مى‏بایست از هتاکان غربى جدا کرد.)

بارى غربیها با گسترش فرهنگ اسلام در رهگذار خیزش انقلابى قرن و نهضت مردمى به رهبرى امام خمینى(ره) دستخوش وحشتى دوباره شدند و اندیشه صلیبى‏گرى بار دیگر از لانه غرب سربرون کرد تا آنجا که بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا نقاب از چهره افکند و از یک جنگ صلیبى نوین دم زد و همزمان با لشکرکشى به کشورهاى اسلامى چون افغانستان و عراق تهاجم رسانه‏اى وقیحانه‏اى را بر ضد مسلمین و مقدّسات اسلام سامان دادند و کاریکاتورهاى موهن نسبت به پیامبران خدا در این راستا تهیه و منتشر شد و توهین به کتاب آسمانى به وسیله سربازان آمریکایى و تهمت‏ها و تبلیغات گسترده علیه مسلمین با این هدف صورت پذیرفت که اسلام را از چشم جهانیان بیندازند و مسلمانان را مردمى بى‏فرهنگ، تروریست و ضد حقوق بشر جلوه دهند در حالیکه هرکجاى زمین حقوق بشر نقض شده و تروریسم جان گرفته و فرهنگ سلطه مشروعیت داده شده، ردپاى غربى‏ها بویژه صهیونیستها و آمریکاییها را باید جستجو کرد.

 

حمله به اصل ولایت فقیه

در جریات قداست زدائى بیشترین تبلیغات رسانه‏هاى امپریالیستى و صهیونیستى در راستاى همان سیاست استکبارى اسلام ستیز، حمله به اصل ولایت فقیه بوده چرا که رهبرى این رستاخیز بزرگ استکبار ستیز را ولى فقیه پرچمدارى کرد و بدون آن شکل‏گیرى انقلاب اسلامى امکان نداشت. بنابراین جاى شگفتى نیست که آن همه ترورهاى شخصى و شخصیتى متوجه عالمان دین و مغزهاى متفکّر روحانیت یعنى مدافعان ولایت فقیه و حامیان حکومت اسلامى و رهبرى این نظام شکل گیرد که شرح آن، موضوع این مقال نیست.

مطلبى که در حوادث اخیر بعد از انتخابات بخوبى دیده مى‏شد ادامه همین سیاست یعنى هجوم به اصل کلیدى ولایت فقیه و رهبرى نظام بود که برخى جریانهاى سیاسى در لیست سیاستهاى خود قرار داده و هرچند به صراحت اظهار نمى‏کردند اما عملکرد شکست خوردگان انتخابات و عقبه سبزپوش آنان نشان داد، که چگونه در صف پیاده نظام دشمنان خارجى قرار گرفتند و مسئله تقابل دو جریان سیاسى سر از معارضه با ولایت امر در آورد چیزى که سالها دنبال آن بودند و برخى هواداران آنها وقاحت و رذالت را به آنجا کشیدند که به تصویر مبارک امام اهانت کردند هرچند بگفته مولوى دریا با دهان حیوان نجس العین نجس نمى‏شود:

کى شود دریا به پوز سگ نجس

کى شود خورشید از پف منطمس

اى بریده آن لب و حلق و دهان

کى کند تف سوى ماه آسمان

تف به رویش باز گردد بى شکى

تف نیاید سوى گردن مسلکى

و در برابر این گستاخى ابلهانه دیدیم که خروش یک پارچه ملت همچون یک اقیانوس به تلاطم آمد و سراسر ایران به قیامى دوباره و انقلابى دیگر علیه منافقان جدید روى آورد و نشان داد که پیوند این ملت با رهبر کبیر و معمار انقلاب و خلف صالح او مقام معظم رهبرى پیمانى ناگسستنى است و حرکت توفنده ملت در مسیر انقلاب و حفظ آرمانهاى بنیانگذار نظام همچون یک قطار سریع السیرى است که چند تا مگس بخواهند جلو این حرکت را بگیرند و این هرگز شدنى نیست.

و نکته قابل ذکر اینکه این جریانهاى سیاسى هنجار شکن هنگامى که واکنش ملت را در برابر عمل زشت برخى هوادارانشان دیدند به دست و پا افتاده و اظهار وفادارى به تصویر! امام راحل نمودند در حالیکه این حرکت فریبنده نمى‏تواند چهره نفاق پیشه‏گان را پوشش دهد چرا که این چهره‏هاى سیاسى ورشکسته بودند که فضا را اینگونه ساختند که کار به جاى باریک کشید اینها طى شش ماه پس از انتخابات یکسره بیانیه دادند و تهمت به نظام زدند و در برابر آرمان‏هاى امام و اصول نظام ایستادند و به بیگانه چراغ سبز نشان داده و اراذل و اوباش را در آستین پروراندند که عملکرد آنها را در روز قدس و سیزده آبان و شانزده آذر دیدیم بنابراین بیزارى جستن از اهانت کنندگان به امام نمى‏تواند امام ستیزى آنها در عمل پوشش دهد و اینها بناى این ستیز و اهانت را نهادند: “آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد”.

 

بنابراین اگر بگوییم اهانت به آرمان و اهداف امام اگر بدتر از اهانت به تصویر امام نباشد کمتر از آن نیست. در هر حال آنچه ملت بزرگ ایران در واکنش به آن اهانت و آن لجاجت نشان داد هشدار و انذارى بود و به نابخردانى که در اوهام شیطانى خود گرفتارند و بصیرت ایمانى را از دست داده و در لجن زار نفسانیت دست و پا مى‏زنند و اخطار دیگرى به بیگانه و سران گردنکش غربى که دل به مهره‏هاى سوخته و مطرود این ملت نبندند که حامیان انقلاب اسلامى خس و خاشاک‏ها را از پیش پاى برخواهند داشت و به زباله دان خواهند فرستاد همانگونه که با رژیم ستمشاهى و حامیانش چنین کردند.

سیاست قداست زدائى چیزى بود که در دادگاه عوامل فتنه و اغتشاشگران به صراحت اعتراف کردند. همانگونه که حمایت بیگانه از جریان فتنه و سردمداران آن بارها در سخن غربى‏ها آمد. وزیر خارجه آمریکا گفت: “ما براى مقاومت مداوم اصلاح طلبان ارزش قائلیم و آن را تحسین مى‏کنیم””ما براى حمایت از آشوبگران کار زیادى کردیم” و وزیر خارجه فرانسه گفت: “ما هم دخالت کردیم و بر حمایت از اپوزسیون تأکید داریم” بنابراین جاى تردید نیست که توطئه از پیش طراحى شده سیا و موساد و جریان‏هاى ضد انقلاب با همکارى پیاده نظام آنها در ایران اجرا شد هرچند ناکام ماند، اما بى بصیرتى سردمداران داخلى آنها اجازه نمى‏دهد به این واقعیت اعتراف کنند.

 

نخبگان فریب خورده و خود فریب

مایه شگفتى دیگر عملکرد و مواضع کسانى است که ادعاهاى پنجاه سال کار سیاسى و سى سال همکارى با نظام را در سطوح عالى داشته و امروز بازیچه این جریان فتنه‏انگیز قرار گرفته‏اند. نه ملت را مى‏شناسند نه جایگاه ولایت فقیه را، نه سپاه را و نه بسیج را و نه دانشگاه و استاد و دانشجو را، نه دوست را و نه دشمن را و نه واقعیات تاریخ را و نه علم و دانش به آنها سودى مى‏رساند و نه تجربه‏ها و کشته جهل و بى بصیرتى‏اند. به فرموده امیرالمؤمنین(ع) “کم من عالم قتله جهله و علمه معه لاینفعه” چه بسا دانشمندى که کشته جهل خویش است و دانش با اوست اما براى او سودى ندارد. از این ماجرا بیش از این نمى‏گوییم که گفته‏اند:

در خانه اگر کس است یک حرف بس است… به خدا پناه مى‏بریم از بدى عاقبت.

30دسامبر/16

هشدارهاى علوى به حارث همدانى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

امام على(ع) در بخش نامه‏هاى نهج‏البلاغه۱ به “حارث همدانى” رهنمودها و هشدارهایى داده است که براى همیشه و همگان در طول تاریخ سودمند و آگاهى‏بخش و عبرت‏آموز است این نامه را در دو محور “هدایتها” و “هشدارها” به اندازه مجال شرح خواهیم داد، لکن پیش از آن لازم است درنگى در شخصیت حارث همدانى داشته باشیم.

 

حارث همدانى

حارث، از خواص شیعیان امیرالمؤمنین(ع) بود. او یار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترین بود(انه کان افقه الناس) در سال ۶۵ هجرى از دنیا رفت.

از برخى از روایات چنین به دست مى‏آید که وى به گونه‏اى ویژه مورد توجّه و علاقه امام بود و امام به میهمانى او مى‏رفت از این رو نوشته‏اند:

“روزى حارث از امام خواست که براى غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولى به این شرط که خود را به زحمت نیفکند، به هنگام خوردن غذا تکّه‏نانهایى که در سفره بود به خدمت امام آورد، امیرمؤمنان(ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرمایید چیزى بخرم و بیاورم امام فرمود: “هذه مما فى بیتک” این از چیزهایى است که در خانه دارى و باید براى میهمان آورده شود( اشاره به این که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بیاور و اضافه نه، به این معنى است که نباید قرض کرد، نه این که فقط از خوراکیها هرچه داخل خانه هست بیاورى و از پولها براى میهمان مصرف نشود.”۲

این علاقه دوسویه بود، هم امام به حارث علاقمند بودند و هم حارث از شیفتگان مکتب علوى بود و در این راه سر از پا نمى‏شناخت و از پرچمداران دفاع از جریان ولایت علوى و اسلام ناب بشمار مى‏رفت. حارث مى‏گوید:

“نیمه روزى به خدمت امیرمؤمنان رسیدم، فرمود آمدنت نزد من براى چیست؟ گفتم: به خدا سوگند علاقه و محبت به تو مرا این جا آورده، فرمود: اگر در گفته ات راست بگویى مرا در سه جا خواهى دید: هنگامى که جان به گلوگاهت رسیده، و در صراط و کنار حوض کوثر.”۳

در این نامه‏اى که به آن اشارت شد مجموعه‏اى از اوامر و نواهى، هدایتها و هشدارها از سوى امام براى حارث نوشته شده است که در این نوشتار آن را در دو بخش به تفکیک ارائه مى‏دهیم:

بخش اول: هدایتها

بخش دوم: هشدارها

 

هدایتها و رهنمودها

۱- قرآن محورى

“تمسّک بحبل القرآن و النتصحه، و احلّ حلاله و حرم حرامه و صدّق بما سلف من الحق”

به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر، و حرامش را حرام، آنچه از حقایق زندگى پیشینیان در قرآن آمده است تصدیق کن.

قرآن مجید محکمترین سند سعادت و جامع‏ترین قانون خوشبختى دنیا و آخرت است این کتاب انسان را به بهترین راه هدایت مى‏کند۴ و خالصترین نصیحت‏ها و خیرخواهى‏ها را پیش روى آدمى مى‏گزارد. هدایتگرى است که در او غش نیست، راهنمایى است که صادقانه راه مى‏نماید،۵ و رهزنان را نشان مى‏دهد، پایبندى به حلال‏ها و حرامهایى که در قرآن مطرح شده تضمین کننده خیردنیا و آخرت است.

گزارش‏ها، قصه‏ها و سرگذشت پیشینیان در این کتاب اطمینان آور و شفاف و درس‏آموز است، باور کردن این سرگذشت‏ها پشتوانه‏اى استوار براى حرکت به سوى کمال است زیرا همواره گذشته چراغ راه آینده است و از گذشته باید پلى براى آینده ساخت.

اگر قرآن محور زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان باشد هیچگاه دشمنان قدرت تسلّط بر آنان را نخواهند داشت، جامعه‏اى که بر اساس قانون در رهنمودهاى قرآنى شکل بگیرد در روابط داخلى و خارجى‏اش عزیز و مقتدر و مستقل، خودباور و خداباور و خویشتن بان و خوشبین به آینده خواهد بود.

جامعه قرآنى برخوردار از “حیات طیّبه”۶ و جامعه‏اى برتر و به تعبیر قرآن “اعلون”۷ است، تعالى روحى و اخلاقى، تعالى سیاسى و اجتماعى، تعالى فرهنگى و انسانى از مشخصات روشن جامعه قرآن محور است.

از این رو على(ع) در این نامه و دستورالعمل به حارث همدانى نخستین توصیه و دستور را تمسّک به ارزشهاى قرآنى و پرهیز از نواهى آن مى‏داند.

قرآن ریسمانى است که از چاه ظلمات نفس آدمى را به نور هدایت الهى بالا مى‏کشد، از فرش بسوى عرش و از ملک به سوى ملکوت رهنمون مى‏گردد، افسوس که قرآن هنوز که هنوز است در بین بسیارى از مسلمانان (مهجور)۸ و در حاشیه زندگى است، اگر این کتاب انسان ساز و جامعه پرداز به متن زندگى مسلمانها راه مى‏یافت امروز وضعیت مسلمانان این چنین که هست نبود و دشمنان این گونه که هستند نبودند.

 

  1. عبرت آموزى

هدایت دیگرى که در این دستورالعمل علوى آمده است این است که:

“واعتبر بما مضى من الدّنیا ما بقى منها فأنّ بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحق بأولها و کلّها حائلٌ مفارق”

از (رخدادهاى) گذشته دنیا براى باقیمانده آن عبرت گیر، چرا که بعضى از آن شبیه بعضى دیگر است. و پایانش به نخستین آن ملحق مى‏گردد، اما تمام آن گذرا و ناپایدار است.

“عبرت” از ماده عبور است، یعنى از ظاهر پدیده‏هاى تاریخى باید نقبى به درون آن زد، سنتهاى حاکم بر تاریخ و فلسفه آن را باید کشف کرد و از آن درس زندگى آموخت، علل پیشرفت و پیروزى ملتها و نیز ریشه‏هاى شکست و نابودى آنان را جستجو کرد و آن را به عنوان قانون و سنت عالم آفرینش مورد توجه قرار داد.

قرآن در سوره “دخان” مى‏فرماید:

“کم ترکوا من جنّات و عیون وزروع و مقام کریم و نعمه کانوا فیها فاکهین کذالک و او رثناها قوماً آخرین فما بکت علیهم السماء و للأرض و ماکانوا منظرین”۹

(سرانجام همگى نابود شدند و) چه بسیار باغها و چشمه‏ها که از خود به جاى گذاشتند، و زراعتها و قصرهاى زیبا و گران قیمت. و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند. این چنین بود (ماجراى آنان) و ما (اموال و حکومت) اینها را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم.

نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آنها مهلتى داده شد.

این آیات اشاره به قوم بنى اسرائیل و فرعونیان دارد که با آن همه کبکبه و تمدّنى که داشتند بر اثر لجاجت با خداو پیامبر الهى در کام دریا فرو غلتیدند و از آب وارد آتش جهنم شدند.

هر قوم و ملتى که روحیه تفرعن و فرعونیت که همان خودخواهى و منیّت است در او باشد محکوم به فنا و نابودى است.

خدا با هیچ قوم و ملّتى پیوند خویشى نبسته است.

 

  1. نام خدا را بزرگ شمار

“وعظّم اسم اللّه ان تذکره الّا على حقٍّ…واطع اللّه فى جمیع امورک فأنّ طاعه اللّه فاضلهٌ على ماسواها.”

نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر…در تمام اعمالت مطیع فرمان خداباش، زیرا اطاعت و فرمانبردارى خدا از هرکارى بهتر است.

در این دو فراز از این نامه به دو نکته در رابطه با خداى متعال اشاره شده است:

– بزرگ شمردن نام خدا

– فرمانبردارى از فرامین او

معناى بزرگ شمردن نام خدا آن است که اسم او را وسیله مطامع و منافع دنیوى قرار ندهیم، براى رسیدن به متاع اندک دنیا به ذات اقدس او سوگند نخوریم، زیر پوشش نام او مردم را فریب ندهیم، گزیده سخن آن که خدا را هزینه زندگى زودگذر و فانى دنیا نکنیم، باعظمت از او یاد کنیم و جز در موارد حق نام او را نبریم.

نکته دیگر آن که سرلوحه همه کارهایمان را اطاعت از او قرار دهیم به خدا نگوییم کار داریم، به کارمان بگوییم خدا داریم، فرمان و قانون او را بر همه فرمانها و قانونها مقدم بداریم. سرمایه باقى و ثمربخش و ماندگار براى انسان، قرار گرفتن در حوزه جاذبه حق تعالى و پیروى نمودن فرامین حیات بخش او در زندگى فردى و اجتماعى است. در همین نامه حضرت مى‏فرماید: “و وقّراللّه احبب احباءه” خداى را محترم شمار و دوستان خدرا دوست بدار، بنابراین تعظیم توقیر و اطاعت خداوند وظیفه اساسى ما است است.

 

  1. یاد مرگ و مراحل پس از آن

“واکثر ذکرالموت و ما بعدالموت؟ ولاتتمنّ الموت الّا بشرط وثیق.”

همواره به فکر مرگ و عالم پس از آن باش، هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرایط مورد اعتماد(به این شرط که خود را اهل نجات بدانى).

ما انسانها در این بزرگ راه زندگى مسافرى را مانند هستیم که از مبدأى به سوى مقصدى در حرکت است غفلت از مبدأ و مقصد و توجه نکردن به تابلوهاى در مسیر، آدمى را به بیراهه مى‏کشاند و چه بسا او را در درّه سقوط بیفکند که نام و نشانى هم از او باقى نماند.

ذکر مرگ و یاد گردنه‏هاى پس از آن انسان را از خواب غفلت بیدار مى‏سازد تا راه را گم نکند و مقصد را فراموش ننماید.

نسیان آخرت برابر است با غفلت و سنگدلى، و انسان داراى قساوت قلب از رحمت و فیض و فضل الهى به دور است، مانند سنگى که در مسیر رودخانه قرار گرفته انبوه آب از روى او عبور مى‏کند اما هیچ سودى به حال او ندارد.

آرزوى مرگ براى کسى زیبا و مثبت است که دستش از عمل صالح پر باشد با دست خالى به سوى آن عالم رفتن رسوایى دارد، اگر على(ع) مى‏فرمود علاقه من به مرگ مانند علاقه کودک به شیر و پستان مادر است.۱۰ و یا مى‏فرمود: “من و مرگ مانند تشنه و آب هستیم.”۱۱ و یا به هنگام ضربت خوردن فرمود: (فزت و رب الکعبه) براى آن بود که او لحظه‏اى از عمرش را در غیر یاد خدا و اطاعت او مصرف نکرد و همواره غرق در یاد خدا بود.

در ادامه نامه حضرت مى‏فرماید: “و ایاک ان ینزل بک الموت و انت آبق من رب فى طلب الدنیا”. و بترس از آن که مرگ گریبانت را بگیرد و تو از خدایت فرار کرده و در طلب دنیا باشى.

 

  1. عاقبت اندیش باش

“واکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدّوله، تکن لک العاقبه”.

خشمت را فرو خور، به هنگام قدرت گذشت پیشه کن و هنگام خشم بردبار باش، آن گاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب براى تو باشد.

در این فراز از سخن مولا به عواملى اشاره شده که در پى‏ریزى عاقبت آدمى نقش بنیادى و اساسى دارد:

فرو بردن خشم، عفو و گذشت و بردبارى پایه‏هاى شخصیّت انسان را تشکیل مى‏دهند، قرآن مجید مى‏فرماید:

“والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین”۱۲

(متقین) کسانى هستند که خشم خود را فرو مى‏برند و از (خطاى) مردم مى‏گذرند، و خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.

در گام اول انسان در برابر رخدادها و عوامل خشم آفرین باید قدرت کنترل خویش را داشته باشد. از آن بالاتر این که به کسى که او را به خشم آورده با آرامى و بزرگوارى برخورد کند در گام سوم بردبارى و سعه صدر از خود نشان دهد و بالأخره در گام چهارم دولت و قدرت او را سرمست نکند بلکه به او بزرگوارى بدهد که از لغزش دیگران چشم پوشى نماید اگر انسان این چهار مرحله را به درستى بپیماید عاقبت او تضمین است، چنین انسانى چشم انداز آینده او روشن و درخشان است و روزگار به سودش رو به پیش خواهد رفت.

 

  1. نگرش انسان به نعمتها

“واستصلح کل نعمه انعمها اللّه علیک، ولاتضیّعنّ نعمه من نعم اللّه عندک ولیر علیک اثر ما انعم اللّه به علیک…و اکثر ان تنظر الى من فضّلت علیه فأنّ ذلک من ابواب الشکر.”

هر نعمتى را که خدا به تو داد نیکودار و هیچ نعمتى از نعمتها را ضایع و تباه مساز، و باید اثر نعمتهایى که خدا به تو داده در تو دیده شود… به افراد پایین‏تر از خود توجه داشته باش، که این خود شکر برترى تو بر آنهاست.

استفاده بهینه از نعمتها و تباه نساختن آنها نشانه خداباورى و خردمندى است باید بدانیم که در هر نعمتى عوامل فراوانى در عالم هستى دست به دست هم مى‏دهند تا آن را به دست ما بسپارند، شایسته نیست که آن را به آسانى تباه سازیم و ضایع کنیم، از سوى دیگر آثار نعمتهاى الهى در زندگى ما باید محسوس باشد، در عمل شاکر نعمتها باشیم، آنها را به جا و درست مصرف نماییم و در مرحله سوم همواره به افراد پایین دست نگاه کنیم ونه بالا دست تا روحیه شکرگزارى در ما ایجاد شود و تداوم یابد.

بسیارند از کسانى که غرق در نعمت فرزند صالح، همسر شایسته، منزل وسیع، آبرومندى اجتماعى و مانند آن هستند اما همواره آه و ناله و ناسپاسى آنها به گوش مى‏رسد، ریشه آن این است که خود را با انسانهاى بالاتر و جلوتر از خود در امور مادى و دنیایى مقایسه کنند و احساس کمبود مى‏کنند، رهنمود على(ع) آن است که خود را با پایین دستها سنجش کن تا درهاى شکر برایت گشوده شود.

 

هشدارها و تحذیرها

در نامه ۶۹ نهج البلاغه در کنار هدایتها و رهنمودها – که به آن اشارت شد – هشدارها و تحذیرهایى نیز آمده است که هر کدام به نوبه خود آژیر خطر و زنگ بیدار باش براى ما انسانها است، امام على(ع) مانند طبیب حاذقى که بیماران را با دستورهاى مثبت و منفى، ایجابى و سلبى مداوا مى‏کند و یا از گسترش بیمارى پیشگیرى و جلوگیرى مى‏نماید، در این دستورالعمل هم به موضوعات ایجابى که باید انجام داد و هم به موضوعات سلبى که نباید انجام داد پرداخته است تا درمان خود را با کمال و تمام به انجام رسانده باشد.

آنچه در بخش پیشین به آن اشارت شد، دستور به انجام کارهایى بود که شایسته انجام بود. در بخش دوم به آن امورى اشاره خواهیم کرد که حضرت همگان را از آن برحذر داشته‏اند و هشدار داده‏اند.

لازم به ذکر است که زبان هشدار گاهى با جمله (ایاک) است و گاهى با صیغه (واحذر) و گاهى هم با فعل نهى، که نتیجه هر سه از لحاظ معنایى یکى است.

 

  1. کار ناپسند نسبت به دیگران

“واحذر کلّ عمل یرضاه صاحبه لنفسه و یکره لعامّه المسلمین.”

از هر عملى که تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آید برحذر باش.

در این فراز از سخن، مولا على(ع) معیارى براى کارهاى روزانه ما مسلمانان بیان کردند و آن این است که: پسندیده و ناپسندیده بودن کار را با روحیات خودت محاسبه نکن، بلکه معیار خوب و بد و شایسته و ناشایسته بودن کار را عموم مسلمانان قرار ده، به دیگر سخن خودت میزان و خط کش نباش که هرچه را بپسندى انجام دهى و هرچه را نپسندى ترک کنى، بلکه بررسى و دقت کن این کارى که مى‏خواهى انجام دهى، این حرفى که قرار است بیان کنى، این تصمیمى که قرار است اتخاذ کنى و بالأخره هر اقدامى که قرار است از تو صادر شود آیا به مذاق دیگر هم کیشان تو و مسلمانان پیرامون تو پسندیده هست یا نه، اگر سر دوراهى قرار گرفتى بر خشنودى خویش و ناخوشنودى دیگران، دیگران را بر خود مقدّم بدار، مصلحت امّت و جامعه اسلامى را بر رضاى خویشتن و مصلحت خود ترجیح بده و به گونه‏اى عمل کن که فضاى جامعه دینى را آلوده و مه آلود نسازى، اگر دیدى شعاع عملکرد تو دیگر مسلمانان را مى‏آزارد و آنان را نگران مى‏سازد از عملیاتى کردن آن تصمیم و اراده صرف نظر کن.

این رهنمود حضرت که با هشدار همراه است در بسیارى از مسائل و مواضع اجتماعى کارساز و گره‏گشاست، چه بسا ذوق و سلیقه فردى چیزى را اقتضاء کند که مزاج سیاسى و فرهنگى جامعه آن را پذیرا نیست، در این فرض بهتر است که مصلحت جمع و جامعه را بر نگرش و بینش خود مقدّم بدارد تا جامعه به تنش و چالش گرفتار نگردد.

 

  1. شرم و حیاء

“واحذر کلّ عمل یعمل به فى السرّ و یستحى منه العلانیه”

و از هر کارى که پنهانى انجام مى‏شود و در ظاهر از آن شرم دارى، پرهیز کن.

بى‏شرمى و بى‏حیایى یکى از آسیبهاى بزرگ و فردى و اجتماعى است، بى‏حیایى نسبت به خدا، بى‏حیایى نسبت به مردم، بى‏حیایى نسبت به خود. تنها سفارشى که از همه پیامبران الهى باقى مانده این است که: اگر کسى حیاء نداشت هرکارى که مى‏خواهد بکند مانعى براى آن نیست. یعنى تنها چیزى مى‏تواند جلو هرزگى و تبه کارى انسان را بگیرد داشتن “حیاء” است.

بسیارى از کارها را انسان در ملأ عام و در منظر مرأى انجام نمى‏دهد ولى ممکن است در خلوت و پنهانى انجام دهد، امام على(ع) مى‏فرماید: از آن کارى که حاضر نیستى در خلوت و در دیدگاه مردم انجام دهى از آن در پنهانى نیز پرهیز کن و انجام نده.

در روایات از حیاء به عنوان “رأس”۱۳ و سرآمد فضائل یاد شده است، حیاء کلید خوبى‏هاست و بى‏حیایى کلید زشتى‏ها و پلیدیها. از این رو در روایت آمده است که “لاایمان لمن لاحیاء له”۱۴

بنابراین یکى دیگر از هشدارهاى امام على(ع) به شیعیان این است که همواره خود را در محضر خدا بیند و آشکار و پنهانشان یکسان باشد و حرمت حیاء را پاسدارند.

 

  1. کارى که عذرخواهى به دنبال دارد را ترککن

“واحذر کلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه”

از اعمالى که اگر از انجام دهنده‏اش پرسش شود انکار مى‏کند و یا پوزش مى‏طلبد دورى کن.

در این فراز امام ملاک و معیار کار خوب و بد را بیان کرده‏اند، فرموده است: هر عمل و کارى که این دو چیز را به دنبال داشته باشد، شایسته است که ترک شود و انجام آن به صلاح نیست:

الف: کارى که اگر انجام بگیرد انسان انجام دهنده حاضر نیست آن را به خودش نسبت دهد.

ب: کارى که اگر عملى شود انسان حاضر است از انجام آن عذرخواهى نماید.

امام مى‏فرماید: در هر اقدامى نخست بیندیش و فکر کن، به پیامدها و عواقب کارها اندیشه کن، اگر دیدى از جمله کارهایى است که آن قدر زشت و نامناسب است که آدم دوست ندارد آن را بعهده بگیرد و یا اگر عهده دار شود ناچار است از آن پوزش بطلبد، از چنین کارهایى اجتناب کن و از آغاز که نیت انجامش را دارى ترک کن تا گرفتار آن نشوى.

این هشدار امیرالمؤمنین(ع) را اگر جدّى بگیریم بسیارى از فضاسازیهاى منفى و شایعه سازیهاى اجتماعى رخت بر مى‏بندند، کسانى هستند دست به کارهایى مى‏زنند که اگر آشکار شود و روزنامه‏اى و یا رسانه‏اى شود آن را تکذیب مى‏کنند، چرا عاقل کند کارى که بازآرد پشیمانى، شایسته است پیش از انجام هر اقدامى جوانب آن را به درستى بررسى کنیم تا گرفتار آثار منفى آن نشویم.

 

  1. پاییدن زبان

“ولاتجعل عرضک غرضاً لنبال القول، ولا تحدّث النّاس بکلّ ما سمعت به فکفى بذلک کذبا، ولاتردّ على الناس بکلّ ماسمعت به فکفى بذلک جهلاً”

آبروى خود را هدف تیرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مى‏شنوى براى مردم بازگو مکن (چرا که راست و دروغ مخلوط است) دین تو را به دروغ آلوده مى‏کند و نیز تمام آنچه را براى تو نقل مى‏کنند تکذیب منما.

سه نکته و سه هشدار در این قطعه از سخنان مولاعلى(ع) مورد توجه قرار گرفته است: زبان سرخ سر سبز مى‏دهد بر باد. بسیارى از اوقات بر اثر عدم توجه و رعایت نکردن اصول انسانى در روابط اجتماعى، انسان با یک اظهار نظر و با یک گفتار آبرو و حیثیت اجتماعى چند ساله خود را برباد مى‏دهد و آماج تهمتها و حمله‏ها و هجمه‏ها قرار مى‏دهد. بنابراین زمام زبان باید در اختیار انسان باشد، کم بگوید و محکم بگوید و از سست گویى و پرگویى بپرهیزد. در جاى دیگر على(ع) فرمود: “من کثر کلامه کثر خطاء؛۱۵ آنکه سخن زیاد بگوید لغزشهایش نیز بیشتر است.”

گوش انسان دروازه‏اى است که دربان ندارد، فیلتر و حاجب و مانع هم ندارد ممکن است بسیارى از چیزها را آدمى در طول شبانه روز بشنود، راست و دروغ، سست و محکم، حق و باطل، اما مجاز نیست که هرچه شنید آن را به دیگران منتقل کند زیرا همین روحیه کافى است که او را در ردیف دروغگویان قرار دهد و آبرو و اعتبار خود را در معرض آسیب بگذارد.

۳- نکته سومى که حضرت به آن اشاره فرموده است آن است که: آنچه از دیگران مى‏شنوى تکذیب نکن که این روش تو را در ردیف جاهلان و نابخردان قرار مى‏دهد، بسیارى از گفته‏هاى دیگران که به گوش تو مى‏رسد حق است، راست و درست است با تبر(لا) گفته‏ها و اقوال دیگران را هدف قرار مده. درباره آنها فکر کن، بررسى و جستجو کن، شاید از لابلاى آنها به حقایقى دست یابى که در صورت دست یابى به آنها زندگى اجتماعى و حتى فردى تو را دگرگون سازد و نقطه عطفى در اراده و عزم تو شود.

  1. از یار بد گریزان باش

“واحذر صحابه من یقیل رأیه و ینکر عمله فانّ الصاحب معتبر بصاحبه”

از یارانى که در فکر و نظر ضعیفند و عمل آنها ناشایسته است برحذر باش، زیرا مقیاس سنجش شخصیّت هر کس را یارانش تشکیل مى‏دهند.

مردم در جامعه انسان را از دو طریق شناسایى مى‏کنند: یکى گفتار و رفتار فردى و موضع گیریهاى اجتماعى و دیگر از نشست و برخاست با دیگران، مصاحبت و همنشینى معیار خوبى براى نمره دادن مثبت و منفى به انسانهاست.

در روایات آمده است که:

“المرء على دین خلیله؛۱۶ هر کس با آیین دوست و رفیقش شناخته و ارزیابى مى‏شود.”

انسان مسلمان و شیعه اهل بیت(ع) اجازه ندارد با هر کس و ناکس رفت و آمد کند و دست دوستى بدهد. شایسته است با کسانى همنشینى نماید که او را به ارزشها نزدیک و از زشتى‏ها دور سازند و اگر به عکس شد این رفاقت ممنوع است زیرا یار بد بدتر بود از مار بد.

در ادامه این دستورالعمل حضرت شفافتر به این مسأله اشاره کرده‏اند: “ایّاک و مصاحبه الفساق فأنّ الشّر بالشّر ملحق”

از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مى‏پیوندد.

نسیم با آن لطافتى که دارد هنگامى که از روى مزبله عبور مى‏کند بوى بد مى‏گیرد و آزار دهنده مى‏شود، مراقب باش روح لطیف خود را که با رنگ عبودیت و عطر بندگى خوگرفته گرفتار بوى بدگناه نکنى و دوستان ناباب فضاى جان و روح تو را آلوده نسازند که اگر روحت رنگ گناه گرفت رفتار و گفتارت نیز به فسق و فجور آلوده خواهد شد.

 

  1. در گزینش مسکن حسّاس باش

“واسکن الامصار العظام فأنها جماع المسلمین و احذر منازل الغفله والجفاء و قله الأعوان على طاعه اللّه”

در شهرهاى بزرگ سکونت کن زیرا مرکز اجتماع مسلمانان است و از جاهایى که مردم آن از یاد خدا غافلند و به یکدیگر ستم روا مى‏دارند و بر اطاعت از خدا به یکدیگر کمک نمى‏کنند، بپرهیز.

در ضرب المثل‏ها گویند: “وطن جایى است که آزارى نباشد کسى را با کسى کارى نباشد” در شهرهاى کوچک چون همه همدیگر را مى‏شناسند دردسرها و مزاحمت‏ها هم فراوان است به خلاف شهرهاى بزرگ که انسان در یک فضاى جمعى کلانى زندگى مى‏کند، امکانات و ابزار زندگى فراهم‏تر است، اگر در کلان شهرها انسان بتواند سکونت گزیند و در عین حال به یاد خدا باشد بهتر است اصولاً هرکجا که تعاون بر نیکى و تقوا بیشتر باشد و تعاون بر گناه و تجاوز کمتر، شایسته سکونت است.

در این رابطه دو حدیث را ملاحظه نمایید:

رسولخدا(ص) فرمود:

“البلاد بلاد اللّه و العباد عباد اللّه فحیثما اصبت خیراً فأقم؛۱۷ شهرها شهرهاى خدایند و بندگان نیز بندگان خدا. پس هرجا که محیط خیر و خوبى باشد شایسته سکونت و زندگى است.

امام على(ع) فرمود:

“والزموا سواد الأعظم فأنّ یداللّه مع الجماعه؛۱۸ همواره با بزرگترین جمعیّت‏ها باشید که دست خدا با جماعت است.

 

  1. جایگاه حضور شیطان

“وایّاک و مقاعد الأسواق، فأنها محاضر الشیطان و معاریض الفتن” از نشستن در گذرگاههاى عمومى و بازار، پرهیز کن که جاى حاضر شدن شیطان و برانگیخته شدن فتنه‏هاست.

گرچه شیطان مانند خون در تن انسان جارى است و هه جا انسان را رَصَد مى‏کند و کمین کرده تا زمینه‏هاى لغزش او را فراهم آورد امّا در برخى زمان‏ها و مکان‏ها حضور پررنگ‏تر و جدّى‏ترى دارد، از جمله آن مکانها، اماکن عمومى مانند بازار است که زمینه گناه و انجام حرام بیشتر است از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود:

“انّ الشیاطین تغدوا برایاتها الى الأسواق فیدخلون مع اول داخل و یخرجون مع آخر خارج؛۱۹ شیطان‏ها صبحگاهان با پرچم‏هاى خود به بازار مى‏روند و با هر که زودتر به بازار رود داخل مى‏شوند و با هر که دیرتر درآید، بیرون مى‏آیند.”

بنابراین زمینه شیطنت شیطان‏ها در بازار فراهم‏تر است، چه انسانهایى به ظاهر انسان اما در عمل دست شیطان را از پشت مى‏بندند و با هزاران دوز و کلک مردم را مى‏فریبند و شیطان گونه با سوگند و قسم‏هاى پى در پى و با شیوه‏هاى ویژه‏اى که دارند، اجناس بُنجُل را به قیمت بالا به مشتریان ناآگاه مى‏فروشند و نام آن را هم زرنگى و کیاست مى‏گذارند.

 

  1. مسافرت در جمعه

“ولاتسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الّافاصلاً فى سبیل اللّه او فى امر تعذربه”

روز جمعه پیش از نماز مسافرت نکن جز براى جهاد در راه خدا و یا کارى که از انجام آن ناچارى.

از این فراز کلام مولا اهمیت حضور و شرکت در نماز جمعه استفاده مى‏شود. هشدار حضرت آن است که هیچ چیزى نباید مانع حضور در نماز جمعه شود، زیرا نماز جمعه رمز وحدت، عامل تقویت نظام، پیوند و بیعت با ولایت، حضور در متن سیاست، و بالآخره نماز جمعه پیشانى و چهره حکومت اسلامى است.

حضور دسته جمعى و با انگیزه هر هفته در نماز جمعه اقتدار مسلمانان را به نمایش مى‏گذارد و صف بهم پیوسته آنان را که حاکى از دلها و انگیزه‏هاى بهم گره خورده است، نشان مى‏دهد، امام جمعه با تبیین مسائل سیاسى و تحلیل آنها و نیز تشریح مصلحت اسلام و مسلمانان و شیطنت‏ها و فتنه گریهاى دشمنان، مردم را به حضور در صحنه فرا مى‏خواند و با ذکر و موعظه و سفارش به تقوا مصونیّت فردى و اجتماعى را گسترش مى‏دهد، این چنین اجتماعى که در آن هم عبادت و هم سیاست با هم مطرح باشد در سایر ادیان وجود ندارد و این از ویژگیهاى دین همه سونگر و جامع اسلام است.

از این رو در روایات نسبت به کسانى که بدون عذر و دلیلى سه هفته پى در پى به نماز جمعه حضور نیابند هشدار داده شده است.

امام باقر(ع) فرمود:”من ترک الجمعه ثلاث جمع متوالیه طبع اللّه على قلبه”۲۰ هر که سه جمعه متوالى (بدون عذر) نماز جمعه را ترک کند، خداوند بر قلب او مهر مى‏زند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه ۶۹ با استفاده از ترجمه مرحوم دشتى، و نیز آیه اللّه مکارم.
  2. ترجمه و شرح فشرده نهج البلاغه آیه اللّه مکارم، ج ۳، ص ۴۷۶ سفینهالبحار، دارالأسوه، ج ۲، ص ۱۳۹٫
  3. همان.
  4. سوره اسراء، آیه ۱۷٫
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶٫
  6. سوره نحل، آیه ۹۷٫
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  8. سوره فرقان، آیه ۳۰٫
  9. سوره دخان، آیه ۲۵ – ۲۹٫
  10. نهج البلاغه، خطبه ۵٫
  11. همان، نامه ۲۳٫
  12. سوره آل عمران، آیه ۱۳۴٫
  13. میزان الحکمه، رى شهرى، ترجمه شیخى، ج ۳، ص ۲۸۰٫
  14. همان، ص ۲۸۲٫
  15. نهج البلاغه، قصار، ۳۴۹٫
  16. میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۹۰٫
  17. نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۱۱۶٫
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
  19. نهج الفصاحه، شماره ۶۳۸٫
  20. التهذیب، ج ۳، ص ۲۳۸٫
30دسامبر/16

پاسخ به یک شبهه

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

سؤال:

وقتى که اسلام همواره توصیه به صفاى روح و نشاط مى‏نماید و راههایى را براى درمان حزن و ناراحتى‏هاى روحى بیان مى‏کند، عزادارى و گریه و حزن در مذهب تشیّع براى امامانشان و گریه بر شهیدان با این توصیه‏هاى اسلام چگونه قابل جمع مى‏باشد؟

جهت روشن شدن بحث به دو نکته ابتداء اشاره مى‏شود:

 

الف – انواع گریه

گریه‏ها و پیامهایى را که اشک‏ها بیان مى‏دارد به طور کلّى با بهره‏گیرى از متون دینى و ادبى در موارد زیر مى‏توان مطرح نمود:

۱- گریه عجز و زبونى

اظهار عجز پیش ستمگر روامدار

اشک کباب باعث طغیان آتش است

۲- گریه تزویر و دروغ

قرآن درباره فرزندان یعقوب مى‏گوید: “وجاءوا اباهم عشاء یبکون”۱ و در برگشت نزد پدر به گریه پرداختند. امّا گریه آنان از نوع گریه‏هاى دروغین بود.

۳- گریه پشیمانى

در روایت مى‏خوانیم که “طوبى…لمن بکى على خطیئته؛۲ خوشا به حال کسى که براى گناهى که مرتکب شده گریه کند.”

بهر گریه آدم آمد بر زمین

تا بود نالان و گریان و حزین

۴- گریه شوق

بخاطر شوق به بهشت “واثبات حقانیّت…” قرآن مى‏فرماید: “و چون آنچه را به سوى این پیامبر نازل شده، بشوند مى‏بینى بر اثر آن حقیقتى که شناخته‏اند اشک از چشمهایشان سرازیر مى‏شود.”۳

وقتى جعفر بن ابى طالب از حبشه برگشت رسول خدا(ص) “بکى فرحاً برؤیته؛۴ از شوق دیدارش گریست.”

۵ – رحم و رأفت

پیامبر(ص) در مرگ ابراهیم فرزندش اشک ریخت و فرمود: “لیس هذا بکاء غضبٍ انّما هذا رحمهٌ و من لایرحم لایرحم؛)۵( این گریه خشم و نارضایتى (از قضاى الهى نیست) بلکه گریه رحمت و رأفت است و هر کس رحم نکند مورد رحمت واقع نمى‏شود.”

۶- غم و اندوه

گریه از روى غم و اندوه نیز، یکى از گریه‏هاى طبیعى و غریزى انسان است، قرآن مى‏فرماید:(درباره مجاهدانى که وسیله براى جبهه رفتن نداشتند.) آنان در حالى که از شدّت اندوه اشک از چشمانشان فرو مى‏ریخت، بر مى‏گشتند که (چرا) چیزى نمى‏یابند تا (در راه جهاد) خرج کنند.”

۷- گریه فراق

که به خاطر دورى و جدایى از عزیزى یا نبودن در کنار محبوبى اشک مى‏ریزد

از آن دمى که زچشمم برفت یار عزیز

کنار دامن من همچو رود جیحون است

(حافظ)

گریه بر حسین(ع) و شهیدان کربلا، از این نوع و همچنین نوع ششم است، لذا خطاب به آن حضرت مى‏گوییم: “یا لیتنى کنت معک فافوز فوزا عظیماً”۶ اى کاش ما هم در کنار تو بودیم (تو را یارى مى‏دادیم) و به آن سعادت بزرگ دست مى‏یافتیم.

 

ب: لیاقت گریه

این که انسانى به حدّى برسد که مردمان زیادى براى او بلکه هستى براى او گریه کند و اشک بریزد، نه یک روز و دو روز بلکه قرنها، لیاقت بالایى لازم دارد، لذا قرآن در مورد فرعونیان که بر اثر نفرین موسى غرق شدند مى‏گوید: “فما بکت علیهم السّماء و الأرض و ما کانوا منظرین”۷ نه آسمان (و اهل او) بر آنها گریست و نه زمین( و اهل آن) و نه (به هنگام نزول بلا) به هر حال این جمعیّت چنان لیاقت و ارزش و پایگاه معنوى خویش را از دست دادند که پس از مرگ آنان نه آسمان و نه زمین و به تفسیر دیگر، از اهل آسمان و زمین کسى براى آنها گریه‏اى نکرد، زیرا افراد براى کسى گریه مى‏کنند که ارزش و لیاقتى داشته باشند، و این که کسى براى آنان گریه‏اى نکرده و نوعى حقارت و بى‏لیاقتى به شمار آمده، آنان بدین سبب مورد سرزنش قرار گرفته‏اند بدین جهت است که امام باقر(ع) روایت مى‏کند. هنگامى که امیرالمؤمنین على(ع) در آستانه شهادت قرار گرفت فرزندانش حسن(ع) و حسین(ع) محمد بن حنفیه و دیگر فرزندان خردسالش – را گرد آورد و آنها را وصیّت کرد و در پایان فرمود: فرزندانم با مردم به گونه‏اى رفتار کنید که اگر از میان آنان غایب بودید خواهان و مشتاق ملاقات شما باشند و اگر از میانشان رخت بربستید، براى شما گریه کنند.”۸ و رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه‏هاى قساوت قلب و شقاوت جمود عین و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا است. چنانکه در روایتى مى‏خوانیم گریه چشم‏ها و ترس دل‏ها از نشانه‏هاى رحمت خدا است. با توجّه به مقدّمه پیش گفته پاسخهاى متعددى مى‏توان به شبهه فوق داد.

با ذکر این نکته که این گونه نیست که اسلام همواره به نشاط و شادى توصیه نموده باشد.

 

اولین پاسخ

جواب نقضى است که در منابع اهل سنّت روایات متعددى درباره عزادارى پیامبراکرم(ص) و اصحاب نقل شده است مانند عزادارى و گریه حضرت بر شهداىاحد، حمزه سیدالشهداء، عزادارى در شهادت جعفربن ابى طالب و سعد بن خوله، گریه در مرگ دختران و فرزندان خود چون ابراهیم… و گریه در مرگ عثمان بن مظعون.۹ و همچنین گریه پیامبراکرم(ص) و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین(ع)۱۰ عزادارى صحابه پس از ارتحال پیامبراکرم(ص)چنانکه‏ام سلمه مى‏گوید: “و نحن مجتمعون نبکى و لم ننم”۱۱ ما (در مسجد جمع شده) بر پیامبر گریه مى‏کردیم و نخوابیدیم و همچنین فاطمه زهرا(س) در عزاى پدر محزون و گریه و عزادارى نمود و مى‏گفت: “واابتاه ربّاً دعاه”۱۲ اى پدر بزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتى و همچنین در رحلت مادرش خدیجه کبرى اشک مى‏ریخت و گریه مى‏کرد.۱۳ و همچنین خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبراکرم(ص) اشک ریختند(فجعلا یبکیان)۱۴ آیا همه این‏ها خلاف دستورات اسلام رفتار نموده‏اند؟ آیا نعوذ باللّه حتّى پیغمبر اکرم(ص) هم آگاهى نداشتکه این گریه‏ها و عزادارى‏ها با توصیه‏هاى اسلام به نشاط و.. .سازگارى ندارد؟ هر جوابى که گروههاى اسلامى (تمام مذاهب اربعه و حتّى وهابیون) دارند در این مورد براى رفع تنافى دارند، ما هم از آن مى‏توانیم استفاده ببریم.

 

دومین پاسخ

این است که روایات نشاط و شادابى را باید بررسى کنیم که در کجاها نشاط و شادى را مطلوب دانسته‏اند؟ در این باب روایات فراوانى داریم که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

۱- على(ع) مى‏فرماید:”التّبسّم فى وجه المؤمن الغریب من کفّاره الذنوب؛۱۵ تبسم و با خنده برخورد کردن با مؤمن غریب گناهان را از بین مى‏برد.” و یا فرمودند: “تبسّم الرّجل فى وجه اخیه حسنهٌ” تبسم مرد در برابر برادرش حسنه است.

۲- على(ع) فرمود: “بشاشه الوجه عطیه ثانیه”۱۶ با چهره گشاده برخورد کردن عطیّه و بخشش دوم است.

۳- امام صادق(ع) فرمود: حدّ حسن خلق این است: “تلین جانبک و تطیّب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن”۱۷ با نرمى و ملایمت و کلام خوب و متین، و چهره گشاده برخورد کنى.”۱۸ با دقّت در روایات فوق و امثال آن بدست مى‏آید، که آنچه از بشاشت و نشاط توصیه شده است، مربوط به برخوردهاى اجتماعى افراد با همدیگر است که با چهره گشاده و صورت خندان و شاداب با هم برخورد کنند، و این نمى‏رساند که در سوگ عزیزى که از دست داده‏اید اشک نریزید و گریه نکنید، لذا على(ع) فرمود: “هر کس دلى را شاد کند خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.”۱۹

نتیجه این شد که روایات سرور و شادى مربوط به برخوردهاى اجتماعى است، از این جا کم کم مى‏توان حدس زد که در اسلام در کنار شادى، غم، همراه فرح، حزن، و همگام با نشاط و شادابى حزن و اندوه نیز مطرح است، اسلام تنها دین نشاط خالى نیست چنانکه فقط اندوه و غم در آن مطرح نیست بلکه هر دو مطرحند منتهى مهم شناخت جایگاه هر یک است که در این قسمت به این امر مهم فقط اشاره مى‏کنیم.

 

جایگاه شادابى‏ها و غم‏ها

۱- على(ع) مى‏فرماید: انسان گاهى خشنود مى‏شود به چیزى که هرگز از دستش نمى‏رود، و ناراحت مى‏شود براى از دست دادن چیزى که هرگز به آن نخواهد رسید.

(چون معیار و جایگاه شادیها و غم‏ها را نمى‏داند) لذا به ابن عباس! فرمود: “فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک ولیکن اسفک على مافاتک منها و مانلت من دنیاک فلاتکثر به فرحاً”۲۰ خوشحالى تو از چیزى باشد که در آخرت براى تو مفید است و اندوه تو براى از دست دادن چیزى از آخرتت باشد، آنچه از دنیا به دست مى‏آورى تو را خوشنودنسازد، آنچه در دنیا از دست مى‏دهى زارى کنان تأسف نخور.”

این روایت شادى را در کارهاى آخرتى و نفع آن و حزن و ناراحتى را در منفعت آخرتى مى‏داند درست بر عکس آنچیزى که عوام و عدّه‏اى تصور مى‏کنند که از کارها و منافع دنیوى شاد مى‏شوند.

۲- شادى در خوشحالى اهلبیت(ع) و اندوه در حزن آنها

مورد دیگرى از شادى‏ها که به صورت مرزبندى دقیق بیان شده است مربوط به اهلبیت پیامبر اسلام(ص) است که در روایات عدیده‏اى دستور داده‏اند که در شادى آنها شاد و در حزن و اندوه آن‏هامحزون و اندوهناک باشید که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- امیرالمؤمنین على(ع) مى‏فرماید: “انّ اللّه تبارک و تعالى…فاختارنا و اختار لنا شیعهً ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۲۱ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریک‏اند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از مایند و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا(ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شاد باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد در روز قیامت با آن محشور مى‏گردد “وافرح لفرحنا.. و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولّى حجراً فحشره اللّه معه یوم القیامه؛ و علّت امر هم روشن است که چرا باید در سوگ اهلبیت اشک ریخت و گریه کرد، زیرا احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد تحریک هر نوع احساسات و عواطف باید با حادثه مربوط متناسب باشد، شهادت ابى عبداللّه(ع) مسیر تاریخ را عوض کرد، او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‏ها داد باید کار متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده‏ها جارى گردد، شور و عشق در دلها پدید آید، و در این حادثه چیزى که مى‏تواند چنین نقشى را بیافریند همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است، در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى‏تواند این نقش را ایفا کند خندیدن هیچگاه انسان را شهادت طلب بار نمى‏آورد.۲۲

 

پاسخ سوم

چنانکه در مقدمه بیان شد، اشک و گریه انواع و اقسامى دارد، تمام آن‏ها حزن آور نیست، گریه‏اى حزن آور است که بخاطر اندوه و غم باشد امّا گریه شوق، گریه فراق، گریه همدردى و رأفت هرچند به ظاهر حزن و اندوه است چون اظهار محبّت و عشق و علاقه است لذا نشاط و بسط باطنى را در پى دارد، چرا که هماهنگى روحى با شخصیّت باعظمتى چون اباعبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار(ع) نشاط و بسط باطنى را درپى دارد، چون حسین(ع) مصباح و چراغ هدایت است هر کس در مسیر او افتاد هدایت یافته، و على(ع) فرمود:متّقین و پرهیزکاران در راه هدایت شادمانند “ونشاطاً فى هدى”۲۳ و همچنین گریه در مصائب اهل بیت(ع) روح وجان انسان را زنده و نشاط مى‏بخشد، در روایتى از امام هشتم مى‏خوانیم “کسى که مصیبتهایى را که بر ما وارد شده به یاد آورد و بر آن گریه کند در قیامت همراه ما خواهد بود، کسى که به یاد مصائب ما گریه کندو دیگران را بگریاند چشمان او روزى که همه چشمها گریانند. گریان نخواهد شد و کسى که در جلسه‏اى بنشیند که در آن جلسه امر ما احیاء و بر پاداشته مى‏شود:”لم یمت قلبه یوم تموت القلوب”۲۴ دل او در روزى که دلها مى‏میرد زنده مى‏شود و نمى‏میرد و این امرى است که حتى دانشمندان امروزى نیز به آن اعتراف کرده‏اند “اویه” یکى از دانشمندان روسى مى‏گوید: “در گریستن لذّتى است زیرا اندوهها و تأثّرات درونى که در اعماق روح و قلب انسان است با سیلاب اشک بیرون آمده و نابود مى‏شود.”

دیگرى مى‏گوید: “قطره‏هاى اشک بدون اینکه به کوشش ما براى جلوگیرى از آن توجّهى کند فرو ریخته و با افتادن خود روح پر شکنجه ما را آسوده مى‏کنند.”۲۵ و همچنین از نظریات علمى ثابت شده است که اشک از بسیارى از امراض انسان را حفظ مى‏کند از جمله چون در اشک آنزیمى وجود دارد از سرطان جلوگیرى مى‏نماید و مى‏گویند: ترشح داخلى غدّه‏هاى اشک ما رل احساسى در جلوگیرى از سرطان بازى مى‏کند.۲۶ نتیجه این پاسخ این است که گریستن بر انسانهاى بزرگ و در سوگ عزیز مصطفى حسین بن على(ع) صفاى باطن و نشاط و بسط درونى را در پى دارد. این شادابى در قیامت ظاهر مى‏شود که همه چشم‏ها گریان است جز چشمى که بر حسین اشک ریخته است “کل عین باکیه الّا عین بکت على مصاب الحسین”۲۷

و چهارمین پاسخ: این است، چنانکه در مقدمه یادآور شدیم، گریه در سوگ انسان یا انسانها نشانه عظمت و بزرگى والایى آن شخص است، لذا قرآن فرعونیان را مذمّت مى‏کند که در سوگ آنها نه زمین گریه کرد و نه آسمان، نه ملائکه اشکى ریخت و نه انسانها.۲۸ و همچنین توصیه شده است که بگونه‏اى زندگى کنید که مردم در سوگ شما اشک بریزند و در فراق شما گریه کنند.۲۹ ابا عبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار، طبق سفارش قرآن به مودّت اهل بیت.۳۰ در درون قلب‏ها، و در اعماق سینه‏ها جاى دارند و خود آنها توصیه نموده‏اند به عزادارى چرا که در سوگ امام حسین (ع) نه تنها انسان‏ها، که هستى اشک ریخت. امام صادق(ع) مى‏فرماید: “الحمدللّه الّذى فضّلنا على خلقه بالرّحمه و خصّنا اهل البیت بالرحمه یا مسمع انّ الارض و السّماء تبکى منذ قتل امیرالمؤمنین رحمه لنا و ما بکى لنا من الملائکه اکثر و ما رقأت دموع الملائکه منذ قتلنا؛۳۱ سپاس خدایى را که ما اهل بیت را به رحمت خاصّه‏اش ویژه ساخت و بر سایر مخلوقات برترى بخشید اى مسمع از زمان کشته شدن امیرمؤمنان زمین و آسمان مى‏گریند و گریه فرشتگان خشک نشده است.

درباره حسین بن على(ع) هم در روایات شیعه و هم اهل سنّت آمده که آسمان و زمین در شهادت او گریه کردند، در منابع تشیّع مى‏خوانیم: “بکت السّماء و الأرض على یحیى بن زکریّا(ع) و على الحسین بن علىٍّ(ع) اربعین صباحاً؛۳۲ که آسمان و زمین(در شهادت) یحیى بن زکریّا و (در شهادت) حسین بن على(ع) چهل روز گریستند.”

و در منابع اهل سنّت آمده است “انّ یحیى بن زکریّا لمّا قتل احمرت السّماء و قطرت دماً و انّ حسین بن علىٍّ یوم قتل احمرت السّماء؛ هنگامى که یحیى زکریّا کشته شد آسمان سرخ و خون بارید و همین طور در قتل حسین بن على(ع) آسمان خون گریست”.۳۳ در دیگرى دارد “لمّا قتل الحسین احمرت آفاق السّماء اربعه اشهر”۳۴ در روایت سومى از منابع اهل سنّت مى‏خوانیم که در آن روزهایى که حسین بن على(ع) کشته شده بود “لم یرتفع حجر الّا وجد تحته دم عبیط، حتّى فى بیت المقدس”۳۵ هر سنگى را بر مى‏داشتى زیر آن خون تازه دیده مى‏شد حتى در سرزمین بیت المقدس وقتى تمام هستى براى بزرگان گریه کند، گریه انسان بر آنها نشانه عظمت آن افراد، صفاى روح گریه کننده است که با چنان افرادى این چنین ارتباط روحى دارد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۶٫
  2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بیروت: داراحیاء التراث العربى) ج ۱۴، ص ۳۲۰٫
  3. سوره مائده، آیه ۸۳٫
  4. بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۴٫
  5. همان، ج ۲۲، ص ۱۵۱، و عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۱٫
  6. حرّ عاملى، وسائل الشیعه،(بیروت داراحیاء التراث العربى، چاپ چهارم ۱۳۹۱( ج ۱۰، ص ۳۹۳٫
  7. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  8. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷ و ج ۷۱، ص ۱۶۷؛ نهج البلاغه فیض، حکمت ۹، ص ۱۰۹۲، با اختلاف.
  9. ر ک حافظ ابوالمؤید خوارزمى، مقتل، ج ۱، ص ۸۸، و محبّ الدین طبرى، ذخائر العقبى، ص ۱۱۹، و تقى هندى کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۲۳ و هیثمى مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۹٫
  10. ابن جوزى، مقتل، ج ۱، ص ۱۶۴٫
  11. ابن عبداللّه قرطبى، اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۰۲٫
  12. حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین (رکن مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیّه). کتاب انباس، ج ۱،ص ۳۸۱٫
  13. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه ابراهیم آیتى (آموزش عالى، چاپ سوم) ج ۱، ص ۳۹۰٫
  14. ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء(مصر مطبعه السعاده) ج ۲، ص ۶۲ شماره ۱۴ و ر ک ابى بکر هیثمى، مجمع الزوائد (بیروت) دارالکتاب العربى، ج ۹، ص ۳۳٫

۱۵ و ۱۶٫ ر ک محمد بن یعقوب کلینى، الکافى (دارالکتب الاسلامیه) ج ۲، ص ۱۸۸ و ر ک جامع الاخبار، ص ۱۰۱٫

  1. سید محسن حسینى عاملى، الاثناعشریه (چاپ قدیم)، ص ۱۴٫
  2. محمد بن بابویه قمى، معانى الاخبار(تهران، مکتبه الحیدرى، مکتبه الصدق)، ج ۲۴۰٫
  3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۶۸۲، حکمت ۲۵۷٫
  4. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۵۰۰،نامه ۲۲٫
  5. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار(بیروت، داراحیاء التراث العربى)، ح ۴۴، ص ۲۸۷٫
  6. همان، ص ۲۸۶، و شیخ صدوق، امالى، مجلس، ۲۷٫
  7. ر ک آیه اللّه محمد تقى مصباح، بررسى شبهاتى پیرامون عاشورا، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۴۱، ص ۲۰۵٫
  8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۴۰۴، خطبه ۱۹۳٫
  9. ر ک: محمد تقى عطارنژاد، نسخه عطار(کتابفروشى افتخارى، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۳۲، ص ۱۸۰٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸٫
  11. على سالک، چراهاى پزشکى(قم، انتشارات استاد مطهرى، چاپ اول)، ص ۲۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳٫
  13. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  14. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷٫
  15. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۰٫
  17. فیض کاشانى، تفسیر الصافى،(بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات چاپ سوم، ۱۴۰۲(، ج ۴، ص ۴۰۷٫
  18. سیوطى، درالمنثور(مصر مطبعه المیمنیه، ۱۳۱۴ ه) ج ۵ ذیل آیه ۲۹ دخان به نقل از المیزان، ج ۱۸، ص ۱۵۱٫
  19. همان.
  20. جلال الدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص ۱۳۸ به نقل از همان و به نقل از تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۱۸۰٫

 

30دسامبر/16

حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزّت آفرین

 

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

حماسه جاوید عاشورا از مهم‏ترین وقایع در تاریخ بشریّت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن پرسشگر و نگاه هر کاوشگر را به سوى خود جلب مى‏نماید و هرچه زمان مى‏گذرد، چهره آن فروزان‏تر و تابنده‏تر مى‏شود. این نهضت یک رویکرد احساساتى و برخاسته از خواهش‏هاى نفسانى نیست، بلکه یک قیام الهى – انسانى است که بررسى و شناخت حقایق آن براى پیشرفت و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد، لذا اندیشمندان بسیارى از ادیان، مکاتب، فرقه‏ها و نژادهاى مختلف درباره این رخداد عظیم سخن گفته‏اند و هر یک در خور شأن و مقام علمى و اجتماعى خود، آموزه‏هایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده‏اند. آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پر فروغ و سازنده جلوه مى‏دهد، توجه به آموزه‏هاى عزّت آفرین آن است.که در ضمیر انسان‏ها تأثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنان را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى عدّه‏اى از زمامداران فاسد را گرفته است.

اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمى‏داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى‏پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون‏تر مى‏شد، لذا رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّى‏تر روبه رو شده و مکتب “انسان سازى” تعطیل مى‏شد، امّا تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه‏اى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکّل عباسى ناچار مى‏شدند که براى تحکیم پایه‏هاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومى را به راه اندازند. امّا جذابیّت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدّس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى‏اش که هدایت و سربلندى جامعه بشرى است، هم چنان ادامه مى‏دهد. نگارنده در این نوشتار در صدد است که به بیان مهم‏ترین آموزه‏هاى هدایت بخش و عزّت آفرین این قیام جاویدان بپردازد.

 

بیدارى جامعه اسلامى

اولین آموزه عزّت آفرین در قیام حسین بن على(ع) بیدارى جامعه اسلامى و انسانى بود. شناخت و آگاهى از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمداران همواره تلاش مى‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.

معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) تبلیغات منفى نمود، امّا تمام آن چه را که وى طىّ حاکمیتش به دست آورد، امام حسین(ع) با قیامش در عاشوراى سال ۶۱ هجرى باطل نمود و امام سجّاد(ع) در مرکز خلافت اموى، بنى امیّه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت رسول خدا(ص) را نمایان ساخت. بدون تردید روشن گرى‏هاى حضرت زین العابدین(ع) و زینب کبرى و برخى دیگر از خاندان حضرت اباعبداللّه(ع) بعد از ماجراى غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامى نقش بسزایى داشته است. مهم‏ترین پیامد سخنان امام سجاد(ع) آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدان‏هاى خفته و افشاى جنایات دشمنان اهل بیت(ع) بود.

سیدالسّاجدین(ع) در شهر کوفه با مردم سطحى‏نگر، تأثیرپذیر و پیمان شکن سخن گفت و بعد از معرّفى خویش و افشاى جنایات امویان فرمود: “اى مردم! آیا شما براى پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بى وفایى نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟! واى بر شما! چه کار زشتى انجام دادید، شما چگونه به سیماى رسول خدا(ص) نظاره خواهید کرد، آن گاه که بگوید: “فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امّت من نیستید.”۱

هنوز سخنان چهارمین فروغ امامت تمام نشده بود که مردم کوفه گریه‏کنان همدیگر را ملامت کردند، به نگون بختى خود تأسّف خورده و اشک ندامت و پشیمانى ریختند. از آن پس جامعه اسلامى متوجّه شد که بنى امیّه جز دشمنى با اسلام نیّت دیگرى ندارد. آیت اللّه شهید مطهرى(ره) در این زمینه مى‏نویسد: “اموى‏ها شخصیّت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساس‏هاى اسلامى در خودش نمى‏دید. امّا همین کوفه بعد از مدّت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على(ع) رفتند و در آن جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند، توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على(ع) را نگیریم از پاى نمى‏نشینیم و عمل کردند و قاتلان کربلا را همین‏ها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود.”۲

 

معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب

حماسه کربلا چهره واقعى و ماهیّت حقیقى حاکمیّتى را که به نام اسلام بر مردم حکومت مى‏کرد، روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى را با سلطنت موروثى آشکار ساخت.

مردم از خطبه آتشین امام سجّاد(ع) در شام فهمیدند که ریشه‏هاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیّت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند. با شهادت مظلومانه زاده حیدر، مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیّت دروغین و غیر دینى آنان آشکار گردید و این هدیه‏اى است به مردم و جامعه اسلامى تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست کم ناهنجارى‏هاى امویان را به اسلام و ارزش‏هاى دینى نسبت ندهند. آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمّدى غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستیز همچون خورشید عالم تاب بر تارک جهان مى‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین(ع) و قیام نینواست.۳

 

اهل بیت(ع) چشمه‏هاى فضیلت

مکتب حیات بخش اسلام براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى نقش‌هایى را تعیین نموده که مسلمانان باید به ارزیابى آن بپردازند. این جاست که افراد به الگو نیاز دارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خویش بپردازند.

شخصیّت‏هاى مرجع از معیارهایى هستند که هر کس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیّت معیّن از آنان استفاده مى‏کند، فرد با این ارزیابى مى‏تواند مشخص کند که آیا نقش خود را درست ایفا کرده یا نه؟۴

پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به مثابه سرچشمه‏هاى معارف ناب به امّت معرّفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن اُسوه محروم نباشند و با بهره‏گیرى از این ستارگان فروزان راه کمال را در پیش گیرند و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیّر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول اللّه(ص) جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار راه دیگرى را پیش گرفت و از آن الگوى کامل و جامع بهره درست نبرد و تاوان سختى را در این راه متحمّل گردید. امّا با حماسه‏اى که کاروان دشت نینوا در کربلا برپا نمود، روندى که بنى امیّه در جهت کاهش منزلت اهل بیت(ع) در پیش گرفته بود، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها تبدیل به مودّت گردید و هرچه از واقعه خونین کربلا مى‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان پیامبر(ص) بیش‏تر مى‏شدند۵ و هرچه زمان مى‏گذرد دل‏ها و احساسات عمومى به سوى محبّت خاندان وى معطوف مى‏گردد و این محبّت فقط در سینه‏ها حبس نمى‏گردد، بلکه با شور و هیجان توصیف‏ناپذیر هر ساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلّى مى‏شود.

یکى از مراجع تقلید در این زمینه مى‏نویسد: “این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، لبنان، بحرین، مصر و نقاط دیگر به نام زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهاى مخصوص مانند: عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مى‏شود نشان مى‏دهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان، عاشق و دلباخته او شده‏اند.”۶

به علاوه عزادارى و سوگوارى‌هایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مى‏شود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این‏ها همه گامى مؤثّر در اسوه قرار گرفتن خاندان نبوت مى‏باشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مى‏شود، زیرا شایسته‏ترین رهبران را دارد.

 

بدعت ستیزى

دین خدا همیشه از سوى دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینى است، لذا وظیفه دانشمندان، حفظ دین و معتقدات اسلامى از تحریفات و مقابله با بدعت‌هاست.

نبى مکرّم اسلام(ص) مى‏فرماید:”اذا ظهرت البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه؛۷ هرگاه بدعت‏ها آشکار شود، دانشمند باید علم و دانش خویش را آشکار کند.”

امام حسین(ع) براى عمل به این تکلیف الهى به دفاع از حریم دیانت پرداخت و از انگیزه‏هاى قیام خود، احیاى دین و بدعت ستیزى را برشمرد. تأکید آن حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین(ع) و جدّش رسول خدا(ص) نیز گونه دیگرى از همین بدعت ستیزى و حفاظت از دین است.

آن چه بنى امیه از آن دم مى‏زدند، چهره‏اى تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمّد(ص) بود، زیرا معتقدان به این نوع اسلام تعارضى میان آن و ستم‏ها و فسادهاى یزید نمى‏دیدند.

واقعه عاشورا ثابت کرد آن چه بر جامعه مسلمین حاکم و جارى است، اسلام ناب محمّدى نیست.

 

تکریم انسانیّت

در جبهه حق مؤمن ارزش و کرامت دارد و کرامتش نشأت گرفته از ارزش حق است. انسان‏ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم هستند. سالار شهیدان در روز عاشورا به یاران خویش عزّت بخشید و به آیندگان درس عزّت و سرافرازى آموخت. یاران خود را باوفاترین یاوران حق دانست. خود را به بالین یکایک شهیدان مى‏رساند و سر آنان را بر دامن مى‏گرفت و دراین باره بین آنان تفاوت قائل نمى‏شد. هم بر بالین فرزندش حضرت على اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.

وقتى حرّ آگاه شد و توبه کرد و به لشکر امام پیوست. تردید داشت که ابا عبداللّه(ع) او را مى‏پذیرد یا نه؟ امّا امام او را بهبخشایش و رستگارى نوید داد.۸ ارج نهادن سالار شهیدان بهفداکارى یارانش نشانه تکریم انسان و انسانیّت است.

حسین بن على(ع) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش مى‏آمد؛ آنان را آغشته به خون مى‏دید و عطر شهادت را از اجساد مطهرشان استشمام مى‏کرد و آنان را ستایش مى‏نمود و قاتلانشان را سرزنش مى‏کرد.

شخصیّت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین پیامد عاشوراست که از امام حسین(ع) آموخته مى‏شود. جامعه‏اى که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید براى چنین انسان‏هاى از جان گذشته حرمتى عظیم قائل شود تا این مسیر خدایى همواره پرجاذبه باقى بماند و مشتاق داشته باشد.۹

 

احیاى روحیه شهادت‏طلبى

یکى از شاخص‏ترین و کارآمدترین آموزه‏هاى عزّت آفرین عاشورا، احیاى روحیه شهادت‏طلبى در جامعه مسلمین بود. شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضایش با امنیّت خاطر به زندگى اجتماعى خود که جایگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و این خواسته هر انسان کمال‏جو و طالب زندگى ابدى است.

حضرت ابا عبداللّه(ع) با آگاهى به شهادت، راه کربلا را در پیش گرفت و دیگران را نیز به سوى این راه هدایت نمود. وقتى امّ سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: “مى‏دانم در چه ساعت و چه روزى توسط کدام شخص کشته مى‏شوم و از خاندان و یارانم کدام افراد کشته مى‏شوند.”۱۰

سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و بعد از عاشورا ارزش‏هاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان خویش در مقابل عبیداللّه بن زیاد لباس ذلّت پوشیدند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، همه چیز را از دست دادند.

 

تقویت روح شجاعت

شجاعت یک نیروى قلبى و قوّت روحى است که سبب مى‏شود انسان از بیان حق نترسد و هنگام نیاز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکارى و جانبازى نهراسد. همه رشادت‏ها و حماسه آفرینى‏هاى میدان‏هاى جهاد، مدیون دلیرى شجاعان بوده است. نهراسیدن از مرگ یکى از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسه‏اى ماندگار بیافریند.

وقتى حضرت سیدالشهداء(ع) از مکّه به سمت کوفه حرکت مى‏کرد، در طول راه کسانى با وى برخورد مى‏کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلاى ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر بیم مى‏دادند.

امّا شجاعت امام حسین(ع) این سفر را حتمى ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمود: “لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛۱۱ شأن و موقعیّت من مانند موقعیّت کسى نیست که از مرگ مى‏هراسد.”

شجاعت عاشوراییان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مى‏جنگیدند، از مرگ ترسى نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان مى‏گریختند و چون یاراى رزم فردى با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم مى‏بردند یا از دور یاران امام را سنگباران مى‏کردند.

در زیارت نامه‏هاى متعدد به شجاعت سالار شهیدان و یارانش اشاره شده است از قبیل: “بطل المسلمین”، “فُرسان الهیجاء” و “لیوث الغابات” که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و… ستوده‏اند.۱۲

عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرّم همواره روحیه شهامت و ظلم ستیزى را در مردم تقویت مى‏کند. به تعبیر حضرت امام خمینى(ره): “ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد. ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‏هاى شیطانى زد. ماهى که به نسل‏ها در طول تاریخ، راه پیروزى بر سر نیزه را آموخت…”۱۳

با توجّه به این که مایه شهامت و شجاعت در متن قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهداى کربلا موج مى‏زند، سزاوار است که این محتوا براى مردم به ویژه جوانان پیش‏تر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیّت شهداى کربلا و شهادت حسین بن على(ع) مى‏ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. هم چنین یادآورى شجاعت روحى حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابه‏هاى آتشین آن حضرت در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار مى‏آورد.۱۴

 

صورت حماسى و روح عرفانى

انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالى است و در عین حال که داراى روح انعطاف‏پذیر و لطیف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغیان طاغیان در وجودش موج مى‏زند. او در یک زمان و در یک مکان هم چهره حماسى دارد و هم روح عرفانى. این دو روح هماهنگ در واقعه عاشورا کاملاً متجلّى گردیده است. آمیختن حماسه با عرفان ضرورتى است که بدون آن ماهیّت قیام عاشورا دچار تحریف مى‏گردد. حماسه حضرت امام حسین(ع) را باید در عرفان او جست و جو نمود. واقعه کربلا اگرچه صورتى حماسى دارد، امّا روح آن عرفانى است که رهبر قیام پلى استوار میان این دو بنا نهاده است.

عاشورا به ما مى‏آوزد که لقاى الهى علت غایى عرفان حماسى است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزى بر دشمن کمک کنند، امّا امام بین پیروزى و لقاء اللّه، دیدار پروردگارش را برگزید، زیرا فیض الهى، حلاوت مؤانست با خویش را به اولیاءاش چشانیده است.۱۵

عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مى‏کند، نه تنها طلب وصل مى‏کند، بلکه درخواستى بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسیدن به مقام فنا و جذب است، مقامى که حاصلش تحقق حواس باطنى است تا جایى که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مى‏کند. آرى! چنین فنایى که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباخته‏اى دارد که از خانه نفس بیرون مى‏آیند و سالک راه حق مى‏گردند و به سوى خدا هجرت مى‏کنند و از هرگونه تعلّقات وجودى و هرچه رنگ تعلّق پذیرد، فانى مى‏شوند و دیگر چیزى از خود باقى نمى‏گذارند. بدین سان هجرت عارفان براى خدا در نهادشان است که از پرده‏هاى نفس هجرت کنند تا به دل رسند.

آن‏گاه در پرده‏هاى جان هجرت کنند تا به دیدار جانان برسند و این درجه‏اى است که حق تعالى عارف را محو جمال خود مى‏سازد و عقل او را مستغرق دریاى معرفت خویش مى‏کند تا جایى که عارف خود را به کلّى نمى‏بیند و براى او مصائب و رفاه فرقى ندارد. هرچه هست و در هر حالى که هست جز رضاى خالق را نمى‏جوید.

حضرت سید الشهداء(ع) در سخت‏ترین لحظات آن‏گاه که از بالاى اسب بر روى زمین قرار گرفت عرض کرد: “الهى!صبراً على قضائک مالى ربّ سواک و لامعبود غیرک”۱۶ و این مقام از والاترین مراتب اخلاص و بندگى است. حضرت اباعبداللّه(ع) با براق برق آساى معرفت و عبودیّت در ژرفاى جان خویش سیر کرد و در وادى عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید و از سوى دیگر با جهاد و شهادت به عمیق‏ترین لایه‏هاى درونى و پاینده جامعه، سفینه‏اى آسمان پیما ساخت که براى سالکان و عاشقان تازه‏ترین وسیله وصول به مقصود است.

 

نفى راحت طلبى

از دستاوردهاى همیشگى نهضت عاشورا، اهمیت حفظ دین است. در پرتو چنین تفکّرى است که هرچه با صیانت دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کناز زده شود.

یکى از آسیب‏هاى جامعه مسلمین که باعث شد حضرت على(ع) خانه نشین شود و حسین(ع) یارى نشود و سرش بر سر نیزه قرار گیرد، این بود که خواص به دنبال آسایش و راحتى رفتند و خود را اسیر عاقبت‏طلبى کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا(س) غریبانه بر زمین ریخته شد، امّا عاشورا این حقیقت را به همگان باوراند که براى حفظ دین و ارزش‏هاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود و گرنه باید به دلیل عدم نصرت و حمایت دین خدا در‌هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد بود که توّابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهى خاندان پیامبر(ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.۱۷

 

عمل به تکلیف

آخرین آموزه عزت آفرین نهضت خونین کربلا که در این نوشتار بدان اشاره مى‏شود این است که فرد مسلمان و مؤمن باید در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف عمل کند. امام حسین(ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبرى را حق مسلّم خویش مى‏دانست، ولى در نامه‏اى که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براى خود برگزیدند و ما به خاطر این که خوش نداشتیم در میان امّت تفرقه ایجاد شود، به آن رضایت دادیم، در حالى که ما خاندان پیامبر(ص) به خلافت و رهبرى شایسته‏تر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفته‏اند.”۱۸

همان حسین بن على(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، زیرا تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.

تعبّد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدّس و ستودنى است؛ زمانى که مسلم بن عقیل(ع) در کوفه و در خاهه‌هانى بن عروه پنهان بود، روزى ابن زیاد به عنوان عیادت به خانه‌هانى آمد. مسلم(ع) نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بود، ولى او براى اجراى برنامه از نهان گاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتى پرسیدند چرا او را نکشتى؟ جواب داد: دو چیز سبب شد: یکى اینکه‌هانى خوش نداشت که در خانه او قتل انجام گیرد. دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که فرمود: ایمان بازدارنده ترور است.۱۹

وقتى امام حسین(ع) مى‏خواست از مکه به سوى کوفه برود، بعضى از اصحاب او را نصحیت مى‏کردند که رفتن به سمت عراق صلاح نیست، ولى آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مى‏دانم شما از روى خیرخواهى و محبّت چنین مى‏گویید، امّا من تصمیم خود را گرفته‏ام.”۲۰

این نشان دهنده آن است که امام خود را براى انجام تکالیف مهیا کرده بود. هنگامى که دو نفر از سوى والى مکّه براى آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وى را از ادامه این سفر باز دارند، حضرت فرمود: “در رؤیایى راستین پیامبر خدا(ص) را دیدم که مرا به انجام کارى فرمان داد؛ بنابراین در پى آن خواهم رفت چه به زیانم باشد و چه به سودم!”۲۱

این همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزى در هر دو صورت امام حسین(ع) فرمود: “ارجو ان یکون خیراً ما اراد اللّه بنا قتلنا ام ظفرنا؛۲۲ امیدوارم آن چه خداوند براى ما اراده کرده است، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.”

وقتى نامه‏هاى پیاپى مردم کوفه به سالار شهیدان رسید، آن حضرت احساس تکلیف کرد که برود هر چند مى‏دانست که مردم کوفه داراى چه روحیّاتى هستند، ولى آن دعوت نامه‏ها و اعلام حمایت‏ها تکلیف آور بود. پس از برخورد امام حسین(ع) با سپاه حرّ که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبه‏اى به آنان فرمود: “آمدنم براى عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامه‏هایتان رسید که نزد ما بیا؛ زیرا پیشوایى نداریم. اگر بر سر پیمان و سخن خویش هستید، آمده‏ام و اگر خوش ندارید و مى‏خواهید،برمى‏گردم.”۲۳

این تغییر نشان دهنده عمل به تکلیف از سوى امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر تکلیف الهى در راه یارى وى شهید شدند. پیام عزّت آفرین عاشورا “شناخت تکلیف” و “عمل به تکلیف” است از سوى همه مردم به ویژه کسانى که موقعیّت خاص و الگویى براى دیگران دارند. اگر همه پیروان حق در زمان حسین بن على(ع) وظیفه خویش را مى‏دانستند و مثل شهداى کربلا با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مى‏کردند، مسیر تاریخ به گونه‏اى دیگر ترسیم مى‏شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحود دیگرى بود. امروزه باید شکل‏هاى مختلف وظیفه و تکلیف را شناخت و پیروزى را در انجام وظیفه دانست. اگر ما امروزه وظیفه خویش را بشناسیم، مى‏توانیم به آرمان‏هاى مورد نظرمان جهت ترقى و تعالى جامعه اسلامى دست یابیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج۲، ص ۳۲٫
  2. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)،ج ۱۷، ص ۵۷٫
  3. ماهنامه معرفت، ش ۵۹، آبان ۱۳۸۱، ص ۳۴ – ۳۵٫
  4. درآمدى بر جامعه‏شناسى، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثى، ص ۴۸٫
  5. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)، همان، ص ۵۷٫
  6. پرتوى از عظمت حسین(ع)، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۴۳۲٫
  7. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۵۴٫
  8. مقتل الحسین، سید عبدالرزّاق مقرّم، ص ۲۹۰٫
  9. پیام‏هاى عاشورا، جواد محدّثى، ص ۵۵٫
  10. چهره خونین حسین، سید عبدالرّزاق مقرّم، ص ۵۸٫
  11. ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلّغان، ش ۳۹، ص ۱۵٫
  12. مفاتیج الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص ۹۶۶٫
  13. صحفیه نور، امام خمینى(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫
  14. نک: پیام‏هاى عاشورا، ص ۶۲ – ۶۵٫
  15. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۸۳٫
  16. همان، ص ۵۱۰٫
  17. نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت(ع)، اصغر منتظر القائم، ص ۳۱۱٫
  18. وقعه الطّف، ابومخنف لوط بن یحیى، ج ۴، ص ۲۹۰٫
  19. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱٫
  20. همان، ص ۲۸۸٫
  21. همان، ص ۲۹۲٫
  22. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۵۹۷٫
  23. همان، ص ۳۰۳٫
30دسامبر/16

رویش فضیلت در پرتو زیارت

 

زهرا نساجى

 

معنا و مفهوم زیارت

زیارت در لغت به معناى دیدار از شخص محترم، بازدید کردن، رفتن به مشاهد متبرکه و بقعه‏ها و یا دعائى که به عنوان تشرّف باطنى براى امامان و امامزاده‏ها و اولیاء مى‏خوانند.۱

طبق این تعریف هرگونه ملاقات و دیدارى را زیارت نمى‏گویند بلکه اشخاصى که از نظر زیارت کنندگان داراى احترام و برترى خاص بوده و همچنین اماکن مقدّسى چون خانه خدا. بر این اساس شخصیّت‏هاى مورد توجه در زیارت، پیامبران و پیشوایان دین، علماء و اندیشمندانى هستند که براى هدایت مردم تلاش نموده و مجاهدانى که در راه مبارزه با ستم و دفاع از حق شهید شده‏اند.

زیارت حرکتى است همراه با عشق توأم با ایمان، آمیخته به نیاز و دریافت حاجت از واسطه‏هاى فیض الهى که در آن وفادارى صادقانه مرید به مراد و ابراز علاقه مطیع به مطاع و اعلام ادب و تکریم متعلّم به معلّم و فروتنى نسبت به صاحبان ولایت و شافعان روز جزا موج مى‏زند.

زیارت در عرف متداول به دو شکل صورت مى‏پذیرد. یکى باطنى و قلبى از راه دور که شخص با ارتباط درونى و قلبى به طور فردى و جمعى به انجام آن مى‏پردازد و شور و شوق خود را نسبت به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) ابراز مى‏دارد. زیارت‏هاى امین اللّه، عاشورا و وارث از این نمونه‏اند.

در نوع دیگر زایر به مشاهد متبرکه و بقاع شریف پیشوایان دین مى‏رود و با خواندن ادعیه مأثور و متون معتبر آنان را زیارت مى‏کند.

علاوه بر موارد فوق مصداق‏هاى دیگرى از زیارت وجود دارد، از جمله عمل عبادى، سیاسى حج که حاجیان طىّ اعمالى خانه خدا را زیارت مى‏کنند و یا اینکه افرادى براى زیارت اهل قبور خصوصاً مؤمنین و مؤمنات بر سر قبر آنان مى‏روند. البته در تمامى موارد رعایت آداب و مقدّمات از شروط اصلى زیارت به حساب مى‏آید و مقصد و مقصود زائر ارکان زیر را شامل مى‏شود. ابتدا جایگاهى که جسم مزور در آن مدفون شده و به آن قداست بخشیده و یا مکانى چون کعبه که به خواست الهى داراى آثار واقعى و تأثیرگذار گردیده است. و بعد زایرى که با گرایش قلبى همراه با تعظیم و تکریم و احساس نیاز به دریافت خیر و رفع شرّ در مکانى متبرک و مقدّس حضور مى‏یابد. بدیهى است هرچه ارکان فوق از اساس و بنیان محکم‏ترى برخوردار باشد آثار زیارت عمیق‏تر و عینى‏تر مى‏شود. اگر زایر از ایمان و معرفت والایى بهره داشته باشد و همچنین مَزور شخصیتى الهى و مؤثر در عالم امکان به حساب آید و نیل باطنى صادقانه و خالصانه ظهور نماید جلوه کامل‏ترى از زیارت شکل مى‏گیرد.

برخى زیارت را نوعى عبادت دانسته که موجب تقرّب به خدا مى‏شود پس باید با نیّت انجام گیرد. علامه حلّى مى‏گوید: “در همه زیارات نیّت (قربه الى اللّه) شرط بوده چونکه عبادت است.”۲ بنابراین زیارت یک پندار ذهنى و یا شعارى سطحى، تقلیدى نبوده بلکه واقعیتى اصیل و عملى عبادى است که در آن آثار و برکات فراوانى وجود دارد. نکته قابل توجّه در زیارت دعا کردن است که “الدعا مخ العباده” از آنجا که بیان شد زیارت نوعى عبادت است درمى‏یابیم که دعا و زیارت رابطه تنگاتنگى با هم داشته و شخص همانگونه که براى حیات جسمش نیاز به غذا دارد براى پرورش روح و روان نیاز به غذا دارد و یکى از موقعیت‏هاى تغذیه روح، زمان زیارت است که فرد با دعا کردن به درگاه پروردگار این نیاز را پاسخ مى‏دهد.

 

پیشینه زیارت

زیارت اماکن مقدّس و قربانى کردن، در بسیارى از اقوام و ملل معمول بوده و از زمان‏هاى پیشین مردم به عهد و نذر پایبند و به انجام آن همّت مى‏گمارده‏اند. در ادیان الهى عبادت‌هایى چون دعا و زیارت و راز و نیاز با پروردگار ویژگى مشترکى است که در طول تاریخ بین امّت‏هاى مختلف با شدّت و ضعف از استمرار و ثباتى خاص برخوردار مى‏باشد. امروزه گرایش روز افزون به دعا، زیارت و توسّل به نشانه‏ها و مظاهر دین گرایى و یکتاپرستى اصلى چشمگیر در جوامعى شده که به هر دلیل مدّت‏ها از فطرت و سرشت خدا آشنا دور مانده‏اند. آنان دریافته‏اند رفع اغلب گرفتارى‏ها، ناهنجارى‏هاو نابسامانى‏ها در سایه سار دعا و زیارت و توسّل به قبور مقدّس امکان‏پذیر است. و جود زیارت گاههاى بزرگ و کوچک در کشورهایى نظیر فرانسه، انگلستان و ایتالیا مؤیّد این مطلب است.

زیارت و اهداى نذورات از کهن‏ترین و ماندگارترین رفتارهاى دینى در فرهنگ انسانهاى پاک نیّت و فارغ از آلودگى‏هاى اخلاقى و مادى است و صرف هزینه‏هاى زیاد به منظور رشد و گسترش آثار هنرى و معمارى برگرفته از ادبیّات مذهبى در معابد و زیارت گاهها نشان از میل فطرى انسان‏ها به این امر دارد.

مورّخان و باستان شناسان خصلت نیک اندیشى، کمک به همنوع و نذرى دادن و حضور در اماکن و معابد مقدّس را جزء وظایف ملى و مذهبى مردم ایران باستان دانسته‏اند و تشکیل اجتماعات، مراسم و جشنها و زیارت و نیایش در کنار آتشکده‏ها و احترام به نور و آتش را بیانگر ارضاء میل باطنى آنها به خوبى‏ها ونیکى‏ها بر مى‏شمارند.۳ با ظهور دین اسلام و رهبرى پیامبر مکرّم(ص) زیارت در سنت و سیره بزرگان دینى معنایى واقعى و حقیقى یافت که پایه گذار این شیوه حضرت رسول اکرم(ص) بودند. در منابع روایى و کتب حدیث معتبر آمده است: پیامبر بر سر قبر مادرش آمنه بنت وهب رفت و گریست و به مرمّت و بازسازى آن پرداخت. همچنین آن حضرت در مزار شهداى احد حاضر مى‏گردید و این آیه را تلاوت مى‏فرمود: “سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار”۴ در سیره حضرت فاطمه آمده است که هر روز به زیارت مرقد پدرش مى‏رفت و مى‏گریست و همچنین قبر حمزه سیدالشهداء را زیارت مى‏کرد و کنار قبور شهداى احد نماز مى‏خواند، دعا مى‏کرد و مى‏گریست.۵ حسین بن على(ع) هنگام غروب هر جمعه، تربت برادرش امام مجتبى(ع) را زیارت مى‏کرد.۶ اولین زائر قبر امام حسین(ع)، صحابى والامقام پیامبر، جابر بن عبداللّه انصارى بود که همراه عطیّه به زیارت نایل شد.۷ و به نقلى هنگامى که اسیران اهل بیت(ع) از سفر شام به مدینه باز مى‏گشتند از مأموران خواستند تا آنان را از کربلا عبور دهند در آن زمان و گذر از دشت خونین، اسرا خصوصاً زنها به سوى قبرها شتافتند و اشک‏ها ریختند و سه روز را آنجا گذراندند. در همان موقعیت امام سجاد(ع) با جابر دیدار کرد و با زیارت قبور شهیدان از حوادث تلخى که بر آنان گذشته بود سخن‏ها گفت و سپس رهسپار مدینه گردید.

بهر جهت این سنت نیکو امرى مستحب و مورد تأکید اولیاى الهى و پیشوایان دین به حساب آمده و پیوسته آن بزرگان به زیارت رسول خدا(ص) و دیگر امامان متقدم بر خود مى‏رفتند و پیروان و دوستدارانشان را بر انجام این عمل دعوت مى‏نمودند.

 

حکمت و هدف زیارت

زیارت عملى هدفمند است که علاوه بر تکریم مقام بزرگان و صاحبان کمال موجب بقاء و استمرار حیات علمى، معنوى و رابطه بین نسلها و بهترین عامل اظهار شوق و علاقه به منابع فیض الهى یعنى امامان و سروران دین مى‏شود. پروردگار عالم از انسانها مى‏خواهد خواسته‏هایشان را با توسّل به اسماء الحسنى و کسب واسطه از او بخواهند: “وابتغو الیه الوسیله”۸ مطمئناً چهارده نور مقدّس ذوات شریف و معصومان بى‏بدیل، مصداق واقعى این تعبیر مى‏باشند. بدون شک انسان نمى‏تواند بدون یارى گرفتن از امدادهاى الهى و دستگیرى وجودهاى مؤثر در عالم خلقت که واسطه فیض و آیینه تمام نماى حقند ره به جایى برد. یکى از حکمت‏هاى زیارت تقویت این تفکّر جهت حصول اهدافى چون رسیدن به قرب الهى، گشودن مشکلات و گرفتارى‏ها و دستیابى به اجر و ثواب و در نهایت تغییر اخلاق و رفتار انسانها منطبق بر سیره پیشوایان مذهب است.

در مکتب اسلام و فرهنگ شیعه براى رشد و ترقى و سعادت بشر برنامه‏ها و دستورالعمل‏هاى خاصى پیش بینى شده است. قرآن به عنوان کتاب هدایت سرآمد این برنامه‏ها مى‏باشد و مجموعه عظیم احادیث و روایات همراه با داعیه گهربار که از لسان معصومین(ع) بیان شده دومین ذخیره معنوى و دستور زندگى براى طالبان حقیقت و رهجویان وادى سعادت به حساب مى‏آید. عنصر مهم زیارت نیز عملى عبادى است که دل را تسلیم حق و رأى و فکر را پیرو امامى مى‏کند که زائر به بیعت با او و زیارت مضجع شریفش اقدام نموده تا در مسیر رشد و کمال موفق گردد.

مضامین بلند و عارفانه زیارات، تعلیم و تلقین ارزش‌هایى است که قرآن بیان نموده و معصومین(ع) در سیره و کلام خود بدان تأکید ورزیده و در دعاها، راز و نیازها، زیارت و نیایش از درگاه الهى درخواست شده است.

در زیارت جامعه کبیره مى‏خوانیم: “السلام على الدعاه الى اللّه” سلام بر شما اى دعوت کنندگان به سوى خدا “والادلاء على مرضاه اللّه” اى کسانى که جامعه انسانیت را به سوى خشنودى خدا رهنمون شدید “والمستقرین فى امر اللّه” اى کسانى که در امر الهى استقرار دارید “والتامین فى محبه اللّه” در محبت خدا کامل بودید “والمظهرین لامر اللّه و نهیه” شما اوامر و نواهى الهى را اظهار کردید. اینها ارزشها و عقاید شیعه است که زائر آنها را پاس مى‏دارد و با عبادات یک هماهنگى روحى برقرار نموده تا بتواند در برابر آن معتمدین و ذخائر الهى، کتاب وجودش را بنگرد و به نقاط ضعف و فقرش اعتراف نماید. در زیارت امام رضا(ع) بیان مى‏داریم “یا مولاى اتیتک زائراً وافراً عائذاً جنیت على نفسى و احتطبت على ظهرى” مولاى من، به عنوان زائر به محضرت مهمانم و به تو پناه آورده‏ام از خلاف‏ها و ظلم‏هایى که بر ضرر خودم کرده‏ام، گناهانى که بر دوش دارم و با آنها بسوى دوزخ مى‏روم. بیان این کلمات و مفاهیم در عین انکسار به نفس تلقین مى‏شود و آن را از سرکشى و طغیان به زیر آورده دل را نرم کرده و راه اطاعت خدا را هموار مى‏سازد.

علاوه بر اینها در زیارت ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها نمایان مى‏گردد و زائر خود را در جرگه دوستداران و حامیان ارزش‏ها و متنفر از ضد ارزش‏ها به حساب مى‏آورد. چنانچه در زیارت عاشورا مى‏گوییم. “انى سلم لمن سالکم و حرب لمن حاربکم و ولىّ لمن والاکم و عدوٌ لمن عاداکم.” به عبارت دیگر هدف از زیارت دستیابى به مراتب عالیه قرب پروردگار است آنگونه که عاشق واقعى درخواست مى‏کند: “اللّهم اجعلنى من زوّارک”۹ بار خدایا مرا از زائران خویش قرار ده و نمونه این نوع زیارت وجود مقدّس حضرت فاطمه(س) مى‏باشد که فرمود:لذّتى که از خدمت حق مى‏برم مرا از هر خواهش بازداشته، حاجتى جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و دل آرام خدا باشم.۱۰

هر کس ز تو حاجتى مى‏خواهد

من آمده‏ام از تو، تو را مى‏خواهم

بنابراین دستیابى به حقیقت و هم صحبتى با یار عصاره زیارت و کامل‏ترین وجه آن است. که با پشت کردن به تمام بدى‏ها و پلیدى‏ها و روى آوردن به همه فضایل و خوبى‏ها ملموس و عینى مى‏شود .

 

معرفت کلید بوستان زیارت

جوهره اصلى زیارت معرفت است و معرفت آگاهى از منزلت و جایگاه شخصیتى است که زائر به قصد قربت و با نیّت خالصانه به زیارتش مى‏رود. سرّ اینکه توصیه کرده‏اند زیارت با معرفت قرین باشد آن است که آنچه مایه کمال مى‏گردد و شناخت موقعیت امام در بارگاه الهى و مقام بى مانندش در محضر ربوبى است معرفت رمز لذّت و بقاء زیارت بوده و بدون سلاح معرفت وارد عرصه زیارت شدن محرومیت از فواید و آثار دنیوى و اخرى را بدنبال دارد.

بزنطى مى‏گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: “من زارنى من اولیائى عارفاً بحقى الّا شفعت فیه یوم القیامه”۱۱ هر یک از اولیاء و پیروان مرا با معرفت زیارت کند در روز قیامت او را شفاعت مى‏کنم.

امام صادق(ع) به بشیر فرمود: “یا بشیر من زار قبرالحسین بن على صلوات اللّه علیه عارفاً بحقه کان کمن زاراللّه فى عرشه”۱۲ هر که قبر حسین بن على علیهما السلام را همراه با معرفت زیارت کند همانند کسى است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد. زائر زمانى عارف به حق امام است که به ولایت و حرمت مرتبه‏اش یقین حاصل کند، او را معصوم و افضل از دیگران بداند و اطاعت از دستوراتش را واجب بداند. باطن زیارت یک سیر جامع، کامل و مقدّس است. اگرچه نقطه شروعش ولى خداست ولى طلب حق در آن نهفته است. البته درک چنین حالتى درجات و مراتبى دارد که هر کس بنابر لیاقت و ظرفیتش از ثمرات آن بهره‏مند مى‏گردد.

علماء و بزرگان جهت حصول یک زیارت عارفانه مقدّماتى را در نظر گرفته‏اند که طهارت یکى از آنهاست. شرفیابى به محضرى که به نص آیه تطهیر از قداست ویژه برخوردار است و قدم نهادن به صحن و سرایى که نشان از پاکى خدادادى دارد موجب مى‏شود انسان بدون تحصیل طهارت یعنى غسل و وضو به حرمش نزدیک نشود بلکه با آراستگى جسم و جان در کسب فواید زیارت بکوشد.

اذن دخول مرحله دیگرى است که در آمادگى ذهنى و تمرکز حواس نقشى مؤثر و سود بخش دارد. و توقف و اذن دخول گرفتن براى درک جایگاهى است که پیکر معصوم را در بر گرفته و محل رفت و آمد فرشتگان و مورد عنایت ویژه پرودگار واقع گردیده است. ادب حضور و اذن ورود به پیشگاه انور خاتم الانبیاء در قرآن مورد تأکید است: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبى الّا ان یؤذن لکم”۱۳ اى کسانى که ایمان آورده‏اید در خانه‏هاى پیامبر وارد نشوید مگر اینکه اجازه داده شود.

همچنین در اذن دخول حضرات معصومین(ع) مى‏خوانیم. “باذن اللّه و اذن رسوله و اذن خلفائه ادخل هذاالبیت فکونوا ملائکه اللّه اعوانى و کونوا انصارى…” محل زیارت مصداق بیوت نورانى است که خداوند در خصوص آن فرمود: “فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه”۱۴ خانه‏هایى که خداوند اجازه داده رفعت یابند و در آنها ذکر او شود.

امام باقر(ع) در گفتگویى با قتاده از شگفتى وى که ناشى از ابهت خاص حضرت بود فرمود: مى‏دانى کجا نشسته‏اى در برابر همان خانه‌هایى که خداوند درباره آنها فرموده “فى بیوت اذن اللّه…” و سپس فرمود: تو آن هستى که گفتى(فقیه اهل بصره‏اى) و ما این هستیم که قرآن معرفى مى‏کند، قتاده پاسخ داد:راست گفتى فدایت گردم به خدا سوگند منظور آیه خانه‏هاى سنگى و گلى نمى‏باشد.۱۵ (بلکه هدف خانه‏هاى وحى و ایمان و هدایت است.)

زایران باید در مکانها و مشاهد شریفه بدانند معصومى را زیارت مى‏کنند که همچون زمان حیات خویش از حالات و خواسته‏هاى آنهامطلع و بر رفع هر مشکلى به اذن خدا تواناست. باور این اندیشه و یادآورى آن، معرفت به حق امام را بدنبال دارد و علاوه بر اجر و پاداش، گشایش امور و راهیابى به حقیقت را سبب مى‏گردد. بنابراین اگر مشاهده مى‏کنیم در فرمایشات معصومین(ع) زیارت ائمه(ع) غالباً با ثواب چندین حج و دیگر مزایا برابرى مى‏کند، منظور زیارت توأم با بصیرت درون و ارتباط معرفتى و شناخت قلبى است.

امام صادق(ع) فرمود: “امام حسین را زیارت کنید هرچند سالى یکبار باشد زیرا هر کس عارف به حق او باشد و زیارتش کند پاداشى جز بهشت ندارد. از رزق واسعى بهره‏مند مى‏شود و خداوند گشایشى در کار او ایجاد مى‏کند.”۱۶

معرفت و بصیرت نه تنها شرط کمال زیارت ائمه هدى(ع) مى‏باشد بلکه در طواف کعبه نیز که جزء زیارات است مهم مى‏باشد. ابراهیم تیمى مى‏گوید: در حال طواف کعبه بودم که امام صادق(ع) به من فرمود: اى ابراهیم از فضیلت طوافى که انجام مى‏دهى آگاهى گفتم: قربانت گردم آرى، فرمود: هر کس به سراغ این خانه بیاید در حالى که عارف به حق آن است و یا هفت شوط طواف کند و سپس دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بگذارد خداوند ده هزار حسنه براى او مى‏نویسد و ده هزار درجه او را بالا مى‏برد.۱۷

 

نقش هدایتى زیارت

زیارت عامل پیوند با صالحان و تقویت رابطه معنوى با وارستگانى است که موجب جلب الطاف الهى و افزایش مودّت و رحمت و کاهش بار گرفتارى و مشکلاتى است که در طول زندگى بر دوش انسان سنگینى مى‏کند. محیط زیارت جلوه‏گاه نور حق و فضاى امن و امانى است که به زایر امکان مى‏دهد. راحت درددل کند. طلب حاجت نماید و به استغفار و انابه برخیزد و با زمزمه زیارتنامه و مضامین بکر و عبارت‏هاى جاویدان در بوستان ملکوتى حرم از بارقه معنوى آن وجودهاى نازنین و برگزیده حق، به خودسازى، تحوّل فکرى و روحى تغییر در عمل دست یابد و این همه به واسطه توجّه و توسّل به نفوس قدسى و تأثیرگذارى روح زیارت شونده در مکانى مى‏باشد که فیوضات ربانى از هر سو جارى است، زایر پس خود را سبکبار و سبکبال‏تر از قبل مى‏بیند، به طیب خاطر مى‏رسد. از بدى‏ها بیزار مى‏شود و دوست دارد محبوب صاحبخانه شود. با خدا میثاق مى‏بنددو از پوسته غفلت خارج مى‏گردد. جان را به نسیم فرحزاى کوى دوست گره مى‏زند و دل رمیده را متذکر مى‏شود که اینجا کلاس یادآورى، تعلیم، تربیت و آموزش است. و امام مَزور تعلیم ده اوست به شرط آن که پیرو دین و عارف به حق باشد. نقش پرورشى و هدایتى زیارت گاه سبب مى‏شود زایر ره صدساله را یک شبه بپیماید و به ولایت و اذن امام تحوّلات بنیادى در زندگیش رخ دهد. و بدین وسیله به معجزه‌هادیان امّت و رهروان راستین دین پى‏ببرد، امّا نمونه‌هایى از آثار سازنده زیارت:

 

ذکر و تقرّب به خدا

یکى از راه‏هاى تقویت ایمان ذکر خداست. و خداوند از انسانها مى‏خواهد با زنده نگه داشتن این خصلت بر ایمانشان بیفزایند و آن را سرآمد برنامه‏هاى خود قرار دهند. “اذکروا اللّه ذکراً کثیراً”۱۸ ذکر خدا احساس حضور در پیشگاه خالق هستى و دورى از افکار و اعمالى است که انسا نرا در جهت غیر حق مشغول مى‏سازد. یاد خدا عبودیت او را بدنبال دارد و به قلب آرامش و طمأنینه مى‏بخشد. “الا بذکراللّه تطمئن القلوب”۱۹ رویگردانى از یاد پروردگار نکوهش شده زیرا تبعات ناثوابى را به همراه دارد. “و من اعرض عن ذکرى فانّ له معیشهً ضنکا.”۲۰ تنگى معیشت زاییده غفلت است و صلاح نیست کسى که دلش از یاد خدا غافل است به مصاحبت و مشاوره انتخاب گردد. “ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا”۲۱ و هرگز از کسى که ما دلش را از یاد خود غافل کرده‏ایم اطاعت مکن آنچه بستر ذکر پرودگار را فراهم مى‏سازد مورد توصیه وتوجّه فرهنگ دینى بوده و زیارت از آن جمله است.

حضور بر مزار معصومین، شهداء، علماء و صلحاء و زیارت آنان از آن روست که مصداق کامل ذاکر، عابد و مطیع حق بوده‏اند و اگر به ایشان تأسّى و تمسّک مى‏جوئیم رازش در ارتباط عمیق و دائمى و عاشقانه آنها با خداى جهانیان است. زیارت امامى که به تکریم و آستان بوسیش مى‏شتابیم و او را واسطه فیض الهى و مظهر تمامى صفات عالیه انسانى مى‏دانیم براى ما، تذکر و تفکر مى‏آفریند و چنین یادآورى سبب تقرّب به پیشگاه خدا و نزدیکى به مظهر تمام خوبى‏ها مى‏شود و خواسته‏اى که در زیارتنامه امام حسین(ع) به زبان مى‏آوریم: “یا ابا عبداللّه انى اتقرب الى اللّه” و در زیارت جامعه خطاب به معصومین بیان مى‏کنیم: “متقرب بکم الیه” شماها را وسیله تقرّب به پروردگار قرار مى‏دهم آن هم نه یک نزدیکى مکانى بلکه نزدیک شدن از طریق کسب فضایل و تحصیل مکارم اخلاق و آراسته شدن به طاعت و اخلاص و بندگى. تقرّب به اولیاى خدا راهى مطمئن بسوى تقرّب پروردگار است زیرا آنها وسیله و راهنما و مشعل هدایت‏اند. باید تقرّب جست تا به قرب رسید.

ابوعلى سینا مى‏گوید: درهنگام زیارت اذهان، صفاى زیادترى پیدا کرده و خاطره‏ها با تمرکز شدیدترى جلوه نموده و باعث نزدیکى به خداوند مى‏گردد.۲۲ زائر واقعى این احساس را مى‏فهمد و جلوه‏هاى فیوضات ربانى را درک مى‏کند، دلش به یاد حق زنده شده با خدا صمیمى‏تر مى‏شود و با توبه و توسّل به امام به حوائج و خواسته‏هاى خود دست مى‏یابد.

 

مودّت و محبت

از دیگر آثار زیارت محبّت و مودّت آفرینى بین زایر و مزور است. همانگونه که حضور نزد ائمه معصومین(ع) به هنگام حیات آنان سبب عشق و دوستى مى‏شود. این مراتب هنگام ممات آنان نیز متصوّر است.

“الزیاره تنبت الموده”۲۳ زیارت مودّت و دوستى را پدید مى‏آورد،زمزمه‏هاى عاشقانه زایر، راه عشق ورزى را هموار کرده و جویبارهاى شور و شوق را از قلب سرازیر مى‏کند. محبّت و دوستى اهل بیت یکى از دو امانت پیامبر اکرم(ص) نزد امّت و همپاى قرآن به حساب مى‏آید و به قدرى عظیم و ارزشمند است که اجر رسالت مى‏باشد.

“قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى”۲۴ تنها کسانى در مقابل رسول خدا(ص) سرافرازند و به وظیفه خویش عمل کرده‏اند که با معرفت و مودّت با خاندانش رفتار نموده‏اند. آنها اهل سعادت و رستگارند “و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً”۲۵ و هر کس این نیکى یعنى مودّت به اهل بیت را تحصیل کرده باشد به احسان و انعام الهى مى‏رسد. تردیدى نیست که از بهترین راههاى ایجاد محبت و بدست آوردن معرفت اهل بیت، حضور در مشاهد آنان و قرائت زیارتنامه‏هاى جامع و ارزنده آنان است.

زیارت سفرى مشتاقانه و شورانگیز و دیدارى صمیمانه است که زائر با نزدیک شدن جسم، روح را نیز بدنبال مى‏برد و از قرب مادى به قرب معنوى ره مى‏یابد، چه بسا انس‏ها و الفت‏ها که در سایه حضور و زیارت حاصل مى‏شود.

امام رضا(ع) فرمود: “براى هر امامى بر گردن شیعیان و هوادارانش پیمانى است و از جمله وفا به این پیمان زیارت قبور آنان است. پس هرکس از روى رغبت و پذیرش آنان را زیارت کند امامان در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود.”۲۶ برپایه وفاى به همین عهد و پیمان است که دوستداران امامان هدى(ع) در احیاى نام و زیارتشان زحمات و رنجها را متحمّل گشته بدان افتخار مى‏کنند.

ابن عامر السابى واعظ اهل حجاز مى‏گوید: به محضر امام صادق(ع) عرضه داشتم، اى فرزند رسول خدا چه چیز است (از اجر و ثواب) براى کسى که زیارت کند امیرالمؤمنین و معموره کند تربت و خاک آن قبر شریف را، فرمود حدیث کرد مرا پدرم از پدرش او از جدش حسین بن على(ع) از على(ع) که پیغمبر خدا فرمود(به على(ع)): به خدا قسم محققاً تو را مى‏کشند و کشته مى‏شوى در زمین عراق و در همان جا دفن مى‏شوى، عرض کردم: اى رسول خدا چه پاداشى است براى کسى که زیارت کند قبور ما را و معموره کند و بر عهده خود بداند این امور را؟ پیغمبر خدا در پاسخ على(ع) فرمود: اى ابوالحسن خداوند متعال محققاً قبر تو و قبرهاى فرزندان تو را بقعه‏اى از بقعه‏هاى بهشت و میدانى از میدان‏هاى بهشت قرار داده و دل‏هاى نجیب‏ها از مخلوقات خود، برگزیدگان از بندگان را مایل به سوى شما قرار داده است. همین افراد با اذیّت و آزار معموره کردن قبور شما را تحمّل مى‏کنند و زیاد به زیارت قبور شما مى‏آیند براى تقرّب به پروردگار و براى محبّت و دوستى که با پیغمبر دارند. شفاعت ما به اینها اختصاص دارد و اینها هستند که وارد بر حوض من مى‏شوند، اینها زایرین من و همسایگان من هستند و زیارت مى‏کنند مرا فرداى قیامت در بهشت.۲۷

محبّت، انسان را از یک سو به زیارت وادار مى‏کند و از سویى دیگر عامل سازنده و تربیت کننده او بر اساس همین عشق و مودّت است. زیرا مى‏کوشد در جهت رضاى محبوب خویش گام بردارد و محبّتش را در قلب و اندامها تسرى بخشد و در اعمال و رفتار خود را مطابق با امام مزور نماید. و این بنیاد اهل مودّت آفرینى زیارت است.

وادى زیارت پیش از آنکه وادى عقل و محاسبه باشد وادى دل و جذبه درون است و زایر مى‏تواند در فضاى معنوى دلدادگى با پرتو اثربخش فیض ربوبى که از ساحت امام زیارت شونده تلالؤ مى‏ورزد دلش را روشن و مس وجدش را به کیمیا تبدیل کند.

 

آرامش روانى، ارمغان زیارت

زیارت تنها یک عمل عبادى، عقیدتى نیست، بلکه گستره و کارکرد آن در وجوه مختلف راهبر و راهگشاست یک زیارت کامل که از عقیده و ایمان سرچشمه مى‏گیرد قادر است انسان را به آرامش، طمأنینه قلبى و سلامت ذهنى و به قولى به بهداشت روانى نائل آورد و فرد را به اتخاذ رفتار مناسب در جهت تخلیه و پیرایش درون و کسب صفات و حالات پسندیده آراسته گرداند. فراگیرترین و ملموس‏ترین کار زیارت تأثیر مستقیم در روح و جان زایر و صفاى باطنى اوست و این پالایش روحى فرصتى مناسب براى رشد معنوى اخلاقى اوست تا با تمامى نواقص و کمبودها خود را در مقابل وجودى که خلیفه اللّه و مظهر کمال است تنها نبیند و به خود هراس راه ندهد، ناامید و مستأصل نشود و احساساتش را بیان کرده، با اعتماد و اطمینان سرّ دل باز گشاید.

امروزه که ناراحتى‏ها و گرفتارى‏هاى افراد به دلیل فاصله گرفتن از ارزش‏هاى دینى چشمگیر و گسترده شده دانشمندان و نظریه پردازان به نقش سازنده مذهب و باورهاى دینى همچون زیارت پى برده و بدان اصرار مى‏ورزند. زیارت اماکن مقدّس به ویژه بارگاه مطهر معصومین عامل پیوند انسان به یک نیروى والاتر و برتر از جهان ماده مى‏شود که در این راستا مشکلات و تنگناها برطرف شده، دغدغه و اضطراب روحى جایش را به آرامش داده، افسردگى و تنهایى از وجودش رخت بر مى‏بندد و نهال امید در دلش جوانه مى‏زند.

از آنجایى که ذهن افسرده غالباً دچار خطا و کسالت مى‏گردد، زیارت گزینه‏اى مطلوب جهت تبدیل این عارضه به حالتى نشاطانگیز و حرکتى امیدوار کننده به جانب هدف است. بیان اذکار و ادعیه به زایر فرصت مى‏دهد تا روح خود را با دعا همساز و به توازن روحى و تعالى اخلاق گرایش پیدا کند و منفى نگرى و یأس جاى خود را به مثبت اندیشى که رمز موفقیّت زندگى است بدهد و این تأثیر اکسیرى و جاودانه زیارت عارفانه و خالصانه بر جسم و جان انسان است. مرحوم نراقى درباره این تحوّل مى‏نویسد: نفوس نیرومند قدسى به خصوص انبیاء و ائمه پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد در نهایت احاطه و استیلاء بر امور جهان هستند و قدرت تأثیرگذارى در موارد عالم را دارند و بدان آشکارند. هر کسى به زیارتشان برود بدو آگاهند و از زایران مرقدشان و درخواست و شفاعت طلبیشان اطلاع کامل دارند.

بنابراین نسیم لطف اولیاء الهى بر زایران مى‏وزد و رشحاتى از فروغشان به آنان مى‏تابد و در رفع نیازها و گرفتارى‏ها و بخشش گناهان در پیشگاه خدا شفاعت مى‏کنند و این رمز تأکید بر زیارت پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین است.

علاوه بر آنکه زیارت اجابت دعوت ائمه و پیوند با آنها و خشنودى وجودشان است، تجدید عهد با ولایت آنان بوده اعتلاى سخن و نابودى و ذلّت دشمنان را همراه داشته و داراى اجر و ثواب فراوان است.۲۸

زیارت قبور ائمه معصومین(ع) موجب بیدار شدن ارزش‏هاى اصیل انسانى و ظهور خود واقعى و ملکوتى و حاکمیت روح، بندگى بر تن خاکى انسان است و امیدى را براى وى به ارمغان مى‏آورد که لازمه حیات و زندگى سعادتمند اوست و به گفته روانشاسان “امید به آینده مشکلات زندگى را در کامشان گوارا کرده و کوچکترین خللى در عزم و اراده آنها وارد نمى‏سازد. به دشوارى‌ها لبخند زده و به استقبال مشکلات مى‏روند و به جاى یأس و نا امیدى با پشتکار به فعالیت مى‏پردازند.”۲۹

در آداب زیارت آمده است که فرد وقتى به زیارت مى‏رود با وضو باشد، پاکیزه و معطر باشد و بهترین لباس را به تن کند. چنین شرایطى در روحیه زایر تأثیرگذار بوده و اگر از صدق دل و باطنى خالص دعاها و زیارتنامه مد نظر را بخواند از الطاف غیبى و ولایت معنوى اولیاء برخوردار مى‏شود.

شیخ شهاب الدین سهروردى مى‏نویسد: “وقتى اهل سلوک معنوى با خلوص نیّت و نوعى استقامت و بردبارى درب بیوت نورانى را بکوبد.فرشتگان با هدایاى آسمانى از آنان پذیرایى مى‏کنند و بدیهى است نفوس کاملى که در مراتب معرفتى ترقى کرده‏اند با انوار و اشراق‏هاى خود نفس‏هاى ناقص را به فیض مى‏رسانند.”۳۰ واضح است بدون توازن و تحوّل روحى افراد موفق به کسب مکارم و فضایل نمى‏گردند و زیارت از عوامل ایجاد کننده این تغییر است.

 

غفلت زدایى و بخشش گناهان

زیارت گاهى منشأ تغییر و تحولاتى در زندگى معنوى انسان مى‏شود که برکاتش از یک عمر مراقبت و مواظبت بیشتر است. توبه‏هاى واقعى و تصمیم‏هاى جدّى و عزم راسخ در پاک شدن و خوب زیستن مى‏تواند از دستاوردهاى زیارت باشد. چه بسا سحاب رحمت و باران عفو پروردگار در محل زیارت شامل حال زایرانى شود که با امید به این جایگاه کوچیده‏اند و در طلب مغفرت ازناى دل عذر تقصیر سرداده‏اند.

از عوامل مهم و مؤثر در توبه خروج از غفلت و توجه به معاد است. یاد مرگ و حیات جاوید بعد از این دنیا در بارگاه نورانى و مراقد قدسى معصومین(ع) نافذتر و قابل احساس‏تر از هر مکان و مجلسى بوده باعث مى‏شود آرزوها کوتاه شود.

پرده غفلت کنار رود و جذبه ولایى آن محیط دل را صفا دهد و توبه مقبول افتد. مسلمانان به هنگام حیات پیامبر(ص) آن حضرت را واسطه قرار مى‏دادند تا برایشان نزد پروردگار طلب استغفار نماید. قرآن کریم مى‏فرماید:

“ولوانهم اذظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً”۳۱ هنگامى که به خود ستم مى‏کردند (اى پیامبر) نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏نمودند و پیامبر هم برایشان استغفار مى‏کرد(پس) خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند. همان گونه که پیامبر در موقع حیات افراد را در رسیدن به مغفرت الهى مدد مى‏رساند در هنگام مرگ نیز به دستگیرى گناهکارانى که توبه مى‏نمایند اقدام مى‏کند. آن حضرت خطاب به حضرت على(ع) فرمود: “اى على، هر کس مرا یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، ضمانت مى‏کنم که او را از سختى‏ها و شداید روز قیامت نجات دهم، تا آن که او را مانند درجه خودم گردانم”.۳۲

احساسى که فرد گنهکار کنار مرقد بزرگان الهى بدست مى‏آورد در توبه را به رویش مى‏گشاید و او را در معرض خنکاى بخشش الهى و تابش انوار الهى قرار مى‏دهد و این فیض به مدد امامى است که زایر به مرقد و مضجع شریفش توسّل جسته و به زیارتش مبادرت ورزیده است.

 

علاوه بر زیارت قبور مطهر ائمه معصومین(ع) که از مستحبات مؤکّد مى‏باشد. زیارت قبور مؤمنین نیز به خاطر آثار تربیتى و معنوى مورد سفارش پیامبر و پیشوایان دینى مى‏باشد. از امیرالمؤمنین سؤال شد چرا مجاور و همنشین قبرستان شدى؟ فرمود: “اینان بهترین همسایگان هستند که انسان را به یاد آخرت مى‏اندازند.”۳۳ و رسول خدا(ص) فرمود: “شما را از زیارت قبور نهى کرده بودم از این پس قبرها را زیارت کنید که قلب را نرم و چشم را گریان مى‏کند و آخرت را به یاد شما مى‏آورد.”۳۴

عبرت گرفتن و بازسازى اخلاق و رفتار جزء آثار پایدار زیارت اهل قبور به خصوص عالمان دینى مى‏باشد. فیض کاشانى در این‏باره مى‏گوید: “مقصود از زیارت قبور براى زیارت کنندگان عبرت گرفتن است و براى شخص زیارت شده سود بردن از دعاى زایرین است. پس سزاوار است که زایرین از دعا بر خود و بر میّت غافل نشوند”.۳۵

بزرگان دین معتقدند که هیچ عملى براى دلها بهتر و مفیدتر از زیارت قبور نیست مخصوصاً اگر دلها قساوت و کدورتى داشته باشد باید با حضور در مجالس وعظ و یاد مرگ و مشاهده احوال مردگان معالجه شود به شرط آنکه آداب و سنّت‏هاى مربوطه به قصد قربت و خودسازى رعایت گردد. فخر رازى درباره ثمرات تربیتى و معنوى زیارت مى‏گوید: هنگامى که زائر مشغول دعا و تضرّع به درگاه خداست. حجاب‏هاى ظلمانى برطرف شده نور جمال و جلال الهى جلوه‏گر مى‏شود و از آنجایى که این وضعیت در نزد قبر میّتى مى‏باشد، نفس زیارت کننده رابطه محکمى با نفس مزور برقرار کرده و در این صورت انوارى که از عالم قدسى متوجه زایر مى‏گردد به روح میّت نیز منعکس مى‏شود. دیگر آنکه وقتى نفس زائر با نفس میّت ارتباط پیدا کرد همانند دو آیینه مقابل یکدیگر که شعاع هر کدام در دیگرى منعکس مى‏شود و نهایتاً اینکه زیارت سبب ارتباط دو نفس زائر و مزور شده کمالات هر کدام در دیگرى سرایت مى‏کند.۳۶

بنابراین زیارت قبور اهل بیت عصمت و نیز زیارت قبر مؤمنان و صالحان یکى از شعائر دین مقدّس اسلام است و آیات شریفه‏اى از قرآن مجید و روایات زیادى بر آن دلالت دارد که مختص شیعه نبوده و از زمان قدیم در این موضوع تفاوتى بین شیعه و سنى نبوده و مسلمانان به زیارت اموات و مخصوصاً قبر سادات و اولاد رسول خدا(ص) مى‏رفته‏اند. چنان که زیارت قبر مطهر رسول خدا(ص) همواره به عنوان شعائر اصلى دین بوده و آرزوى هر مسلمانى در سراسر جهان مى‏باشد. متأسفانه با پیدایش فرقه وهابیّت و تبلیغات گسترده آنان علیه زیارت قبور مطهر امامان هدى(ع)، مسلمانان و خصوصاً شیعیان در مظلومیت و ستم مضاعف واقع شده‏اند که لازم است با هوشیارى و تبلیغ صحیح در این زمینه انسانها را از منافع و ثمرات گهربار زیارت مطلع سازند و نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب کنند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فرهنگ معین، دکتر محمد معین، ج ۲، ص ۱۷۶۷٫
  2. فلسفه زیارت و آیین آن، مرتضى واعظ جوادى، نشر اسراء، ص ۱۸۱٫
  3. مجموعه مقالات هم اندیشى زیارت، نشر مشعر، ج ۱، ص ۲۰۱ ۲۰۳٫
  4. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۰، ص ۲۷۶٫
  5. همان، ص ۲۷۹ ؛ وفاء الوفاء،ج ۳، ص ۹۳۳٫
  6. همان، ص ۳۱۷٫
  7. همان، ص ۳۳۴٫
  8. سوره مائده، آیه ۳۵٫
  9. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۱۸، ص ۳۷۷٫
  10. نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه) محمد دشتى، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، ص ۹۹٫
  11. بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۴۴٫
  12. همان، ج ۹۸، ص ۷۶٫
  13. سوره احزاب، آیه ۵۳٫
  14. سوره نور، آیه ۳۶٫
  15. تفسیر نورالثقلین، عبدعلى حویزى، ج ۳، ص ۶۰۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۱۹٫
  17. همان، ج ۷۱، ص ۳۱۹٫
  18. سوره احزاب، آیه ۴۱٫
  19. سوره رعد، آیه ۲۸٫
  20. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  21. سوره کهف، آیه ۲۸٫
  22. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سید رضا پاک نژاد، ج ۲، ص ۳۷٫
  23. بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۵۵٫
  24. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  25. همان.
  26. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۳٫
  27. مجموعه مقالات هم اندیشى…ص ۳۱۵، به نقل از تهذیب شیخ طوسى.
  28. جامع السعادات، مهدى نراقى، ج ۳، ص ۳۹۸٫
  29. چگونه باید بود، مجید رشیدپور، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ص ۸۸٫
  30. مجموعه مقالات هم اندیشى، ج ۱، ص ۱۳۳ – به نقل از مجموعه مصنفات شیخ اشراق.
  31. سوره نساء، آیه ۶۴٫
  32. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۳۲٫
  33. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۲۹٫
  34. کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۶۴۶٫
  35. المحجه البیضاء، ج ۸، ص ۲۹۲٫
  36. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۳۳ – ۴۳۴٫
30دسامبر/16

یادداشتى کوتاه از مرضیه حدیده چى (دباغ)

 

حضرت امام خمینى(س): “بسیج مدرسه عشق است.”

 

دومین سال جنگ خون خواران صهیونیسم، شیطان بزرگ آمریکا و غرب جنایتکار علیه جمهورى اسلامى بود سرما بیداد مى‏کند، بچه‏ها در غرب کشور با برف و یخبندان دست و پنجه نرم مى‏کنند… . خواهران بسیجى در تهران مرتب سؤال مى‏کنند چه باید کرد.

با چند نفر از خواهران منطقه نیروى هوائى و خیابان ۱۷ شهریور و… تدبیر کردیم که هر کس از منطقه خودش هرچه قدر مى‏تواند کامواهایى که در خانه هست و هر رنگى که باشد جمع آورى کنند. خدا مى‏داند که چقدر کاموا جمع آورى شد تا براى رزمندگان کلاه، جوراب و ژاکت ببافند.

عشق به خدمت به عزیزان رزمنده شب و روز را از خواهران بسیجى گرفته بود و از هم سبقت مى‏گرفتند. بعد از یک ماه یک کامیون حدود چهار ساعت این وسایل را بار مى‏زد. براى اینکه شهرستانها نیز یاد بگیرند. فیلمبردارى شد و همان شب در اخبار سراسرى پخش شد. بخشى از فیلم هم خواهرانى را نشان مى‏داد که دور هم نشسته بودند و مشغول بافتن لباس گرم بودند و در قسمت دیگر هم بار زدن وسایل در کامیون را نشان مى‏داد. چون بنده و تعدادى از خواهران در آنجا حضور داشتیم، در مورد کار انجام شده بنده توضیح دادم.

چند روز بعد خدمت امام رسیدم، حضرت امام با حالت رضایتى که در چهره مبارکشان بود فرمودند کار خوبى بود. از قول من به خانمها سلام برسانید، من دعایشان مى‏کنم.

امام در سال ۶۲ فرموده بودند مردم هر چقدر مى‏توانند براى یارى دیگر برادرانشان به جبهه بروند، در این شرایط خیلى از محصولات کشاورزى مثل گندم و جو و یونجه که علوفه دام را تأمین مى‏کرد روى زمین مانده بود آقا فرمودند خانمها مردان را در جبهه یارى بدهند.

دوباره دست به کار شدیم و هر روز چند اتوبوس در مسیرهاى میدان امام حسین(ع)، نیروى هوایى، میدان خراسان و میدان شهداء خانمها را سوار مى‏کردند و به جاهاى مختلف اطراف تهران براى درو مى‏بردیم. اول یکى از پیرمردان ده مى‏آمد به خانمها چگونه داس گرفتن را و چگونه درو کردن را یاد مى‏داد.

ظهر هم از تهران بقیه خواهران که مانده بودند غذا مى‏آوردند و تقسیم مى‏کردند. هر روز عصر اکثر خواهران با دستهاى خون آلود به خانه بر مى‏گشتند و روز بعد تعداد دیگرى مى‏آمدند. این دو حرکت و فیلم زنان تهرانى براى بقیه شهرستانها الگو شد و در اکثر شهرها هم اینگونه عمل کردند. و دل امام راحل (س) را شاد نمودند و دعاى حضرت را شامل حال خود کردند.

امیدوارم همه آن عزیزان و بنده بى‏مقدار در آن دنیا هم مورد لطف امام قرار بگیریم و از شفاعتش برخوردار گردیم.

 

 

 

 

30دسامبر/16

عاشورا آیینه تمام نماى حقیقت دین

 

حسین طاهرى وحدتى

 

چکیده

پدید آمدن حادثه عظماى عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، نزدیکان، یاران و در ادامه اسارت اهل بیت آن حضرت، برآیند زمینه‏ها و عوامل متعددى بود. فهم درست این اتفاق بزرگ در تاریخ اسلامى، بسته به این است که همه آنها مورد بازشناسى دقیق جامعه شناختى و فکرى قرار گیرد. این موضوع خود بحث مفصل و دامنه دارى است و مقالات علمى و تاریخى فراوانى هم درباره آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پیش رو، این مسئله مطرح مى‏شود که قیام امام و عاشورا، تجلّى تمام نماى حقیقت دین بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت ۱٫ توصیف این تجلى چگونه است؟ ۲٫ این تجلى حقیقت براى جامعه مسلمانان چه پیامى داشت؟ ۳٫ آسیب‌هایى که ممکن است آن را از تأثیرگذارى در متن زندگى مسلمانان باز دارد، کدام است؟

اگر ما این سه پرسش را درست مورد تحلیل قرار دهیم، مى‏توانیم با این واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقى برقرار کنیم و از متن آن، پاسخ‏هاى فراوانى در رویارویى با مسائل مختلف زندگى، بیرون بیاوریم. با این فرض به عاشورا به عنوان یک روش و مکتب هم براى فهم دین و هم براى فهم زندگى، نگاه مى‏کنیم و در فرایند تحولات و واقعیات انکارناپذیر، از این مکتب درس بهتر زیستن را مى‏آموزیم.

 

توصیف تجلّى حقیقت دین در عاشورا و قیامحسینى

رویارویى امام حسین(ع) با یزید در آن روزگار، مواجهه حقیقت دین با تظاهرگرایى به دین بود، البته رفتار یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، کار را از این مؤلّفه فراتر برده بود و در عمل نشان داد غرض او از تحمیل بیعت بر امام حسین(ع)، به بند کشیدن امامت دینى و نابود کردن اصل دین است، کوتاه آمدن امام حسین(ع) در برابر شرایط و اوضاع اجتماعى جامعه مسلمانان، حتماً به پیروزى مطلق تفکّر اموى منجر مى‏شد. این را تنها امام مى‏دانست و اندکى از پیروان وفادار و هوشمند ایشان. چرا که یزید حسب گزارشات معتبر تاریخى فسق خود را آشکار کرده بود.۱

در روزگارى که بسیارى از سرشناسان و چهره‏هاى شاخص دینى، تحت تأثیر رفتار استبدادى و ظالمانه یزید، در برابر اتفاقات و اعمال معارض با مکتب رسول اللّه سکوت پیشه کرده‏اند و حتى امام را نیز به آرامش دعوت مى‏کنند۲ چه چیزى مى‏توانست سد بحران به وجود آمده را بشکند و دین را از چنگال اهریمن بد خود رهایى بخشد. به ظاهر همه نماز به جا مى‏آوردند، روزه مى‏گرفتند، حج برگزار مى‏کردند، اما چگونه است که همه اعمال عبادى از خاصیت تأثیرگذارى و کارآمدى، تهى شده است؟ چرا مسلمانان پیامبرشناس این گونه نسبت به جریانات و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى اطراف خودشان بى تفاوت نشان مى‏دهند. مگر آنان امام على(ع) را فراموش کرده‏اند؟ مگر سوابق افراد و طوایف را نمى‏دانند، آیا توصیه‏ها و سفارشات شخص رسول اللّه(ص) را درباره عترت و قرآن نشنیده‏اند؟ پاسخ این قبیل پرسشها روشن است. اما نکته مهم این است که الآن دین اسلام با یک چالش و بحران ویران کننده درگیر شده و جامعه مسلمانان نیاز به یک شوک تکان دهنده دارد. اى چه بسا اگر امام مى‏خواست دست به یک عمل و حرکت صرفاً اخلاقى و فرهنگى بزند، در شناساندن ابتلاء امت اسلامى به پدیده و تفکرى که یزید نماد اصلى آن شده بود، موفق بیرون نمى‏آمد، پس براى خروج دین از این مشکل بزرگ، تنها راه اولاً نپذیرفتن رسمیت نظام حکومت یزید است و ثانیاً پرداخت بهاء احتمالى این اعتراض سرنوشت ساز و تبیین کننده حقیقت دین.

 

نماد تجلّى حقیقت دین

امام حسین(ع) با طرح مبانى صحیح یک نظام الهى مبتنى بر فرمانروایى امام عادل و محکوم نمودن رفتارهاى ناعادلانه امام جائر، در مرحله نخست تئورى منطقى دین اسلام را براى اذهان عمومى و کسانى که خود را مخاطب ایشان مى‏دانستند، از قول رسول خدا(ص) بیان کرد که: هر کس حاکم ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مى‏کند و او سکوت پیشه گیرد و در برابر آن واکنش نشان ندهد، جا دارد خداوند این فرد را در جایگاه آن حاکم قرار دهد.۳(کنایه از آتش دوزخ).

این کلام امام نمادى از منشور اعتقادى و نگره فکرى امامت اسلامى بود. گرچه تسلّط سیاسى، فرهنگى امویان، مانع از آن شده بود این پیام‏ها به بدنه جامعه مسلمانان رسوخ کند و همین عامل جهل و بى خبرى مردم بود که زمینه را براى جسارت‏ها و سخت‏گیرى امویان نسبت به امامت اسلامى، فراهم مى‏ساخت، با این همه امام تا جایى که فرصت به او اجازه مى‏داد، تصویر حقیقت دین را آشکار مى‏ساخت. این که امام در باب فلسفه حرکت خود، اصلاح امت و احیاء سیره رسول اللّه(ص) را مطرح مى‏کند.۴

یعنى اى مردم بدانید مشکل امت اسلامى در این روزگار، دور شدن از سنت پیامبر(ص) است. کسى مثل یزید که رسوایى او در معارضه آشکار با دیانت محمّدى، براى همه معلوم شده بود، بر مسند خلافت تکیه زده و همه چشمهاى داخل و خارج هم به او دوخته شده و همه اتفاقات جامعه مسلمانان را زیر نظر دارند.

از دیدگاه امامت ذرّه‏اى درنگ و کوتاه آمدن جایز نیست ممکن است به زودى همه زحمات نبى اکرم(ص) در معرض نابودى قرار گیرد، به ویژه آن که خصلت‏ها و انگاره‏هاى جاهلیت عرب و اشرافیگرى در لایه پنهان جامعه مسلمانان هنوز از بین نرفته است، لذا امام رسماً اعلام مى‏کند با وجود چنین اوضاعى باید بر اسلام بدرود خداحافظى گفت.۵ این در واقع یک هشدار بزرگ بود به همه افراد، گروه‏ها و قبیله‏ها، یاران و نزدیکان و حتى مى‏توان گفت یک پیام بود براى همه دوران‏هاى تاریخى و این گونه شد که در هر دوره‏اى از ادوار تاریخى قیام ابا عبداللّه الحسین(ع) الهام بخش مبارزات اسلام خواهان شد.

همه آنچه که در آغاز حرکت امام تا پایان آن یعنى شهادت، اتفاق افتاد، تفسیر درست دین بود. البته بسیارى از جزئیات سیره امام ممکن است گزارش نشده باشد، اما آنچه به ما رسیده کفایت مى‏کند تا با درس آموزى از آن، راه و روش خود را اصلاح کنیم و از قیام ابا عبداللّه بیش از چیزى که امروز در مناسبات آن مورد بهره برادرى قرار مى‏گیرد، در معرض بازخوانى و بازفهمى واقع شود. این همان تعامل ضرورى و منطقى است که بر اهل فن و پژوهش پوشیده نیست و مى‏بایست به تدریج این گونه نگاه واقع بینانه نسبت به رخدادهاى تاریخى الگو، در اسلام در سطح جامعه رواج پیدا کند تا در یک پروسه و فرآیند زمانى، وجه واقع گرایى در مقوله دین‏شناسى بر ظاهرگرایى غلبه کند و حداقل جامعه ایرانى از این رنج کهنه ماندن در سطح دین، رهایى پیدا کند.

مى‏توانیم از طریق مطالعه، معرفت خودمان را درباره زندگى هر یک از امامان افزایش دهیم تا رابطه‏مان با آن بزرگواران از استحکام بیشترى برخوردار باشد و شناخت امام حسین(ع) به لحاظ موقعیت خاص تاریخى ایشان مى‏بایست دقیق‏تر صورت گیرد.

 

آغاز انحراف

آنچه در عاشوراى سال ۶۱ هجرى در صحراى کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآیند بیست و اندى سال موضع امام حسین(ع) در برابر جریانات فکرى و سیاسى خلافت اسلامى بود. امام حسین(ع) خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشیب‏هاى جامعه اسلامى را زیر نظر داشت. علم و هوشمندى آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمین‏هاى اسلامى هیچ گاه از انتقادات صریح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کنارى با برادر بزرگوارش امام حسن(ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رویارویى آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندى از قدرت سلاح و سرمایه، تلاش مى‏کرد هرچه بیشتر عرصه را بر امام تنگ نماید.

بخش اعظم و اکثر مدت امامت امام حسین(ع) در دوران تسلّط و قدرت معاویه سپرى شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن(ع) و در کنار برادر به روشنگرى جامعه مسلمانان مى‏پرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمى در رویارویى با قدرت شیطانى معاویه سپرى کرد زمینه‏ها و رگه‏هاى حادثه عاشورا را مى‏توان از یک منظر در همین دوران مورد مداقه و تحلیل قرار داد.

حسب اظهار یکى از نویسندگان با توجه به زیر فشار بودن بنى‌هاشم و شیعیان و با وجود امام حسن(ع) تا سال ۵۰ هجرى، گزارشى از رابطه امام حسین(ع) با معاویه در منابع موجود نیست، لیکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن(ع)) و به ویژه پس از شهادت حجر به سال ۵۲ هجرى فعالیت سیاسى امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبنى بر قیام علیه معاویه و خلع او آغاز مى‏گردد۶ با پذیرش این فرضیه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همین فرآیند زمانى مى‏توان جست و جو کرد. نویسنده در بخش دیگرى از مقاله تحقیقى و علمى خود، برخوردهاى امام حسین(ع) و معاویه را به سه بخش تقسیم مى‏کند:

  1. برخوردهاى شخصى امام حسین(ع) با معاویه که صرفاً به ملاقات‏هاى امام با معاویه که معمولاً در سفرحج در مکه و مدینه صورت مى‏گرفت و گفت و گوهاى معمولى میان آنان رد و بدل مى‏شده است.
  2. برخوردهاى سیاسى امام و معاویه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاویه را به چالش مى‏کشید. الف: آن که بنا به نظر پیامبر(ص) خلافت بر معاویه حرام است. ب: این که معاویه در یک موقعیت بحرانى طبق عهدنامه‏اى به حکومت جهان اسلام رسیده بود و با زیر پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
  3. موضع امام حسین(ع) در برابر ولیعهدى یزید، این مسئله رویارویى امام با معاویه را در مرحله حادترى قرار مى‏داد و آن حضرت به صورت علنى در برابر او ایستاد.۷

اما فشارها و سخت‏گیرى‏هاى معاویه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز به مقاومت و پایدارى امام در مواجهه با این انحراف تازه و خطر جدى براى دین اسلام، افزوده مى‏شد تا این که فرجام کار معاویه فرا رسید و او که مى‏دانست یزید ظرفیت و توانایى این مقاومت را ندارد، در واپسین روزهاى زندگى، وى را به مدارا با امام توصیه مى‏کرد، اما این مقوله یزید را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سیاسى را متوجه امام نمود و اینک آن حضرت پس از تحمّل همه انحرافات و گژى‏هاى دوره قدرت معاویه، طرح حرکت و مبارزه‏اى سرنوشت ساز و ویران کننده بنیان سلطه اموى را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد براى حفظ دین جدم و حقیقت اسلام، با یزید بیعت نخواهم کرد و این ذلّت را نمى‏پذیرم.

امام در خطبه‏اى تاریخى و بلیغ در دوم محرم سال ۶۱ و در صحراى کربلا، در واقع رنجنامه‏اى را بر صفحه دل یاران خود مى‏نگارد تا پیامى باشد جاودانه براى کسانى که درآمد و رفت تاریخى، به دنبال حقیقت مى‏گردند.

… اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بیعت یا کشتنم) آنچه مى‏بینید پیش آمد. واقعاً دنیا دگرگون شده و چهره زشتى یافته، نیکى اش روى برگردانده و رفته و از آن همه خوبى جز اندکى همانند نیم ته مانده ظرف آب – یا زندگى ذلّت بار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آیا به حق نمى‏نگرید که به آن عمل نمى‏شود و به باطل نگاه نمى‏کنید که از آن جلوگیرى نمى‏شود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراین من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دلتنگى نمى‏بینم.

امام در ادامه از سردرد به تظاهر دینى مردم اشاره مى‏کند و این که: مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهایشان هست (لقله زیانى است نه از ته دل) آن را نگه مى‏دارند و دیندار هستند تا براى زندگى شان سود داشته باشد؛ اما وقتى که با (پیشامدهاى دشوار) در بوته آزمایش قرار گرفتند، دین داران کم مى‏شوند.۸

 

جهاد براى احیاء و بقاء حقیقت دین

جهاد امام حسین(ع) براى احیاى دین بود. امام در خطبه یاد شده از تغییرات فرهنگى اجتماعى سخن مى‏گوید که در فاصله اندکى پس از رحلت رسول(ص)، اتفاق افتاده بود، تبدیل چهره زیباى جامعه مدنى پیامبر(ص) به چهره زشت اموى، تسلّط قدرت حاوى ارزشهاى جاهلیت عربى و فرصت‏طلبى‏هاى عناصر زخم خورده از حاکمیت اسلام، همه از جمله عواملى است که امام را براى آماده شدن خلق یک اتفاق بزرگ یعنى عاشورا آماده مى‏سازد. این جهاد مانند جهاد صدر اسلام براى تثبیت و تأسیس حکومت دینى نبود، بلکه براى احیاى دین بود. تحمّل این همه مصیبت، اسارت، اهانت براى این بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشیارى و بازیابى هویت دینى عصر رسول اللّه(ص) برگردند امام براى عینیت یافتن این پروسه احیاء دینى چنان قاطع و جازم بود، بدون ذرّه‏اى تردید، همچنان گام‏ها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصیه‏ها و دعوت‏هاى به آرامش، یا به سکوت مى‏گذراند و با براى روشن سازى اذهان و رفع برداشت‏هاى غلط، اعلام مى‏کرد: من از سر طغیان و تکبّر یا فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمى‏شوم؛ بلکه فقط براى اصلاح‏طلبى در آمّت جدم بیرون مى‏روم.۹ نکته‏اى که گاهى به ذهن نگارنده مى‏رسد و شاید قابل تأمّل باشد این که امام حسین(ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پیشنهاد یزید و به عبارت درست‏تر در برابر تحمیل بیعت، به مقابله برمى‏خیزد، اما مردم را به صورت مستقیم به مقاومت نمى‏خواند؛ فقط به تنویر افکار مى‏پردازد و چهره ناشایسته رفتار یزید را به تصویر مى‏کشد؛ گویا فرصتى براى اندیشیدن جامعه آن روز فراهم مى‏آورد که‏اى آدمها چگونه مى‏توان پذیرفت در فاصله‏اى نه چندان دور با عصر نبوت، این همه نفاق، بدعت و ظاهرگرایى در دین پایدار شود. پس امام خود به تنهایى جور همه انحرافات را مى‏کشد تا شاید فطرت خفته مردم بیدار شود و سرزمین اسلامى غفلت زده، دوباره با حقیقت دین آشتى نماید.

 

بعد از عاشورا، حقیقت‏ها و تحریف‏ها

از پس آن روزى که این حادثه بزرگ رقم خورد، بسیارى از احساسات تحریک شد، حس کنجکاوى روایتگران تاریخ برانگیخته شد؛ رسوایى حاکمان اموى بر عرش اعلى رسید و در درازاى زمان هر کسى به گونه‏اى با این پدیده سترگ ارتباط برقرار کرد؛ عالمان، مورخان، شاعران، هنرمندان، پادشاهان، حاکمان و… اندیشه و احساس خودشان را در لابلاى اوراق دفتر، به ثبت رساندند و تاریخ نظاره گر برخورد مردمان این عصر با بزرگرتین و عبرت انگیزترین واقعه اسلام است.

گرچه پاره‏اى از گزارشگران تاریخ وابسته به طبقه‏اى از تفکّر معارض با منطق درست تشیّع بلکه اسلام راستین، در مقطعى از تاریخ مغرضانه و یا حداقل ناآگاهانه در مقام توجیه عاشورا و جنایتگران آن برآمده‏اند.۱۰ اما این اندک‏ها هرگز نتوانستند از تأثیرگذارى آن بکاهند. عاشورا همچنان عاشورا و کربلا همچنان کربلا باقى مانده است.

خطر را باید در جاى دیگر احساس کرد. ار درون تهدید بیشترى متوجه عاشورا و به طور کلى هر مقوله دینى، مى‏شود؛ آن گاه که در عرصه ابلاغ رسانى دین، فرصت بازگو کردن گزاره‏هاى تاریخى دینى براى غیر کارشناسان، فراهم مى‏شود و چه بسا از فرآیند آن موقعیت اجتماعى و اقتصادى هم پیدا مى‏کنند، دیگر نیازى به دشمن بیرونى نیست. یکى از مناقشاتى که علماء مبارز در پیش از پیروزى انقلاب اسلامى درباره دسته جات عزادارى مطرح مى‏کردند، همین بود که این تحریکات فاقد روح معرفت شناسانه است. به تعبیر یکى از نویسندگان، افسوس که شیعه بیش‏تر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید.۱۱

چگونه است که این همه پژوهش و مقالات تحقیقى درباره عاشورا نگاشته مى‏شود، همایش‏هاى متعددى هر ساله برگزار مى‏گردد، فریاد درون محققان و کارشناسان بر صفحه کاغذ و رایانه بازتاب مى‏یابد، اما کمتر شاهد تأثیرگذارى آن‏ها هستیم. چگونه مى‏توان به تولید یک فرهنگ عاشورایى برسیم؟ و اصولاً براى تعمیم و مناسبت‏هاى دینى چه کرده‏ایم؟ این همه مناسبت دینى در فرهنگ ما وجود دارد؛ اما کمتر تعامل و ارتباط میان آن‏ها برقرار کرده‏ایم و هر یک را به صورت مجرد و جداگانه شناختیم و شناسانده‏ایم، طبیعى است این گسستگى میان آنها براى مجموعه دین آفت زا خواهد بود.

فرضاً ما هیچ ارتباطى میان حادثه عاشورا و حرکت امام رضا(ع) و جریان ولایتعهدى آن حضرت برقرار نکرده‏ایم، میان حرکت فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با صلح امام حسن(ع) همین طور؛ در حالى که بر اساس عقیده‏ها همه این بزرگواران مأمور به ابلاغ یک پیام بودند؛ یعنى توحید و نفى هرچه غیر است از مقام اولوهیت، همان پیامى که رسول اللّه(ص) آورنده آن بود. این گونه نگاه به کلیت دین، زمینه ساز بستر مناسبى براى آموزه‏هاى آن است. همه حرکات و رفتارهاى مسلمانان را هدفمند و روشمند مى‏سازد و در نتیجه شکل درست مفاهیم و مقوله‏هاى دینى نمود پیدا مى‏کند و فراتر از آن مى‏توان ابعاد سازنده این نهضت و دیگر وقایع مهم اسلامى را در چرخه فرهنگ جهانى وارد کرد. یکى از پژوهشگران در تبیین انسانى و جهانى از نهضت عاشورا ضمن اشاره به این که عاشورا در زمانه خود یک رویداد داخلى بود، مى‏گوید: ولى با گذشت زمان به ویژه پیدایش تمدن غرب حاشیه‏اى شدن کل سرزمین‏هاى اسلامى، نهضت عاشورا، عملاً تبدیل به نهضتى مربوط به یک مردم بومى که در رابطه با اعتقاد خاصى هستند، شد. امروزه اگر دوباره بخواهیم به نهضت عاشورا بپردازیم، نیاز به این است تا جداى از آن استعمال و کاربرد داخلیش، عناصرى را از نهضت استنباط و استخراج کنیم که بتواند وارد تبادل و تعاطى با جریان‏ها و محورهاى اندیشه تفکّر غرب و اصولاً کل اندیشه بشرى شود.۱۲

 

چه باید کرد؟

این پرسش در مواجهه با هر چالش و مشکلى مطرح مى‏شود؛ مهم آن است بتوان بهترین راه حل را براى آن مشکل پیدا کرد. هرگز نمى‏توان احساس را از حادثه عاشورا حذف کرد. مصیبت آن قدر بزرگ بود که تا روز ابدیت ریزش اشک بر آن ماتم عظمى سزاست؛ اما مگر ماهیت و هویت عاشورا همین است؟ مگر مى‏توان در احساسات متوقف شد و به عمق نرسید؟ امام حسین(ع) اگر مى‏خواست خود متأثر از احساسات باشد، باید با ناله و فغان زنان و کودکان، در آن هولناک واقعه ورود پیدا نمى‏کرد، پس چه شد که امام در مواجهه با آن همه احساس و عاطفه و حالتهاى غمگنانه‏اى اهل بیت خود، استوار پا به میدان جنگ نهاد و اندک تردیدى در راهى که برگزیده بود، وجود آن حضرت را فرا نگرفت. امام همه آنچه را که از مصیبت‏ها و بلاها اتفاق افتاد، تحمّل کرد تا انسانیت انسان از زندان شهوت و ذلّت رهایى یابد. امام آگاهانه به استقبال همه سنّت‏هاى الهى مى‏رفت و هیچ گاه در انتظار معجزه‏اى براى نابودى جهل و ظلمت، نابرابرى و ستم و برپایى عدل و آزادى نبود. این روش و منش که از آن همه امامان(ع) بود، تصویرى از یک زندگى درست فراروى ما قرار مى‏دهد و این همان حقیقت عاشورا است. پس هر آنچه ما را از این حقیقت دور کند، یک تحریف و انحراف تلقى مى‏شود و نهضت عاشورا بیش از هر واقعه و اتفاقى در معرض برداشت‏هاى غیر درست از آن بوده است. بخشى از این مسئله طبیعى مى‏نماید، اما حسب آنچه اسلام شناسان بزرگ بر روى آن تأمّل کرده‏اند، مقوله‏هاى زیادى به متن نهضت عاشورا اضافه شده که با ماهیت و پیام آن سازگارى و تعامل ندارد.

به تعبیر استاد مسلّم اسلام‏شناسى، شهید مرتضى مطهرى، تاریخچه با عظمت کربلا به دست ما افتاده است، هم دچار تحریف لفظى و هم دچار تحریف معنوى شده است، یعنى ما از خودمان ساز و برگهایى بر پیکره این تاریخ ساخته‏ایم که چهره با عظمت و نورانى آن را تاریک و ظلمانى و قیافه زیباى آن را زشت کرده‏ایم.۱۳

بر اساس آنچه استاد شهید ما در این جملات بیان کرده، ما باید با حقیقت عاشورا خیلى فاصله داشته باشیم، به خاطر همین است که این حادثه بزرگ کمتر در زندگانى عمومى و خصوصى جامعه تأثیر گذار بوده است. مى‏توان گفت آنچه استاد درباب تحریف عاشورا در سالهاى ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد، مطرح کرده، سند روشن بینى و واقع نگرى آن فرزانه است؛ کسى که خود در عزاى اباعبداللّه چنان مى‏نگریست که گویا یک فرد عادى است نه یک فیلسوف بزرگ. این جامعیت استاد، امروز باید براى همه الگو قرار گیرد. شهامت استاد در طرح تحریفات عاشورا ستودنى است؛ گرچه متأسفانه دیدگاه‏هاى ایشان بعد از سه دهه عمر انقلاب اسلامى، چندان کاربردى نشده و شاید هم بتوان ادعا کرد، اضافه بر تحریفاتى که ایشان در اثر گرانسنگ خود (حماسه حسینى) در آن روزگار بازگو کرده، موارد فراوانى به آن افزوده شده است.

نگارنده تأکید مى‏کند بازخوانى نکته‏ها و اندیشه‏هاى استاد مطهرى در باب فهم کردن حقیقت عاشورا، یک امر ضرورى و حتمى است و جا دارد حتى مطالب ایشان به صورت واحدهاى درسى و در آموزشگاه‏ها و دانشگاه‏ها تدوین شود. اگر ما مؤمن به خط امام و وفادار به رهبرى مقام معظم ولایت حضرت آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى هستیم، باید در این مسئله کمى جدى‏تر برخورد کنیم. عاشورا براى جامعه اسلامى یک مقوله تمام نشدنى است. در رگ و پوست و گوشت این مردم ریشه دوانده پس سزاوار مى‏نماید با خرافه‏ها و رنگ و لعاب‏هاى پوچ، آن را ناکارآمد نکنیم.

سخنان استاد شهید مطهرى در باب تحریفات عاشورا در واقع رنجنامه ایشان در دور افتادن مردم از حقیقت عاشورا است، جا دارد در سطور پایانى این مقال، نکاتى چند از آن را با هم مرور نماییم:

۱٫٫٫اگر کوچکترین دخل و تصرّفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مى‏کند و به جاى اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد.۱۴

۲٫٫٫اگر بخواهیم روضه‏هاى دروغى را که مى‏خوانند جمع آورى کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه‏اى بشود.۱۵

۳٫٫٫چیزى که بیش‏تر دل انسان را به درد مى‏آورد، این است که اتفاقاً در میان وقایع تاریخى کمتر واقعه‏اى است که از نظر نقل‏هاى معتبر به اندازه حادثه کربلا غنى باشد.۱۶

در خاتمه یادآور مى‏شود براى آسیب زدایى از حقیقت عاشوراى حسینى و طرح درست آن، باید خاستگاه خرافه‏ها و تحریفات را شناخت و اصلاح کرد و بدیهى است اگر در این حرکت تعقل ورزیده شود و آنها که مى‏توانند مؤثر واقع شوند به وظیفه خود عمل نکنند، حتماً در نزد خداوند مسؤول هستند. عوامل گوناگونى در اشاعه خرافات نقش‏دارند، همچنانکه در زدودن آن نیز مى‏توانند تأثیرگذار باشند. از جمله: منابع مکتوب، رسانه‏هاى عمومى که مهمترین آن رسانه صدا و تصویر است. پژوهشگران که مى‏توانند پشتوانه پژوهشى در ارائه درست چهره عاشورا داشته باشند، شاعران با سرودن اشعار، مداحان با خواندن و توصیف واقعیت اتفاقات عاشورا، سخنرانان با تبیین منطقى حرکت امام حسین(ع) درباره منابع مکتوب، یکى از پژوهشگران کتاب شناس اینگونه اظهار مى‏دارد: خرافه آمیزترین کتابى که درباره امام حسین(ع) نوشته شده، اکسیر العباده فىاسرار الشهاده معروف به اسرار الشهاده فاضل دربندى است.۱۷

استاد شهید هم درباره این کتاب مى‏گوید: واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار مى‏کند که به اسلام بگرید.۱۸

آخرین کلام اینکه چون بیشتر اتفاقات خرافى و تحریفى در هیأت‏هاى مذهبى رخ مى‏دهد، پیشنهاد مى‏گردد با توجه به ضرورتها و اولویت‏هاى برآمده از مسئله، جا دارد اولیاء امور و دست اندرکاران، اقدام به تأسیس یک هیأت مذهبى نمونه بنمایند که در آن همه مؤلّفه‏ها و ضوابط یک عزادارى درست، رعایت شود؛ یعنىالگوسازى که در جامعه‏شناسى، امرى پذیرفته شده محسوبمى‏شود.

 

پى‏نوشت‏ها:

۱٫مسعودى در التبنیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫ درباره یزید این گونه تعبیر مى‏کند: و یجاهر بالمعصیه، یعنى آشکارا گناه مى‏کرد.

  1. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ص ۵۱٫
  2. تحف العقول، ص ۵۰۵٫
  3. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ج ۳، ص ۵۰٫
  4. لهوف، فارسى، ص ۴۱٫
  5. اصغر فروغى ابرى، نشریه دانشکده الهیات مشهد، ص ۱۳٫
  6. همان.
  7. محمد رکنى یزدى، نشریه مشکوه، ش ۷۶ و ۷۷، ص ۱۰٫
  8. سخنان امام حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص ۳۲٫
  9. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به مقاله تحقیقى آقاى اصغر قائدان، نشریه مشکوه، شماره ۷۶ و ۱۳۸۱ ۷۷٫
  10. حکیمى، محمد رضا، نشریه حضور، پاییز ۷۴، ش ۱۳٫
  11. اندیشه عاشورا(مجموعه مصاحبه‏ها)، دفتر دهم، ص ۱۸۸٫
  12. شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱، ص ۵۶٫
  13. همان.
  14. همان.
  15. همان.
  16. محمد اسفندیارى، کتاب‏شناسى تاریخى امام حسین(ع)، ص ۳۲٫
  17. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱،ص ۴۶٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى۶

مؤمنان و حمایت از نیازمندان                 آیهالله جوادى آملى۸

برکات جهاد فرهنگى امامان شیعه(ع)                   حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

جراحى اجتناب‏ناپذیر در اقتصاد کشور                    حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۴

تلوّن و چند رنگى                    حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۷

شهید آیهالله دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه                غلامرضا گلى‏زواره۲۰

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۸

روز عرفه و فرصت‏ها                یاسر جهانى‏پور۳۳

عزادارى در پرتو قرآن کریم                   عسکرى اسلامپور کریمى۳۶

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)                غلامرضا گلى‏زواره۳۹

ولایت و امام على(ع) در منابع اسلامى                 فاطمه وثوقى۴۲

شمه‏اى از حکمت بسیج            شهرام مهدوى مطلق۴۶

نگاهى به رویدادها۴۸

 

30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

از آنجایى که تهاجم فرهنگى غرب از هر وسیله‏اى براى حمله خود کمک مى‏گیرد و امروز با ابزار رایانه، CD و اینترنت بیشتر این تهاجم را انجام مى‏دهد، مى‏بینیم که CDهاى مبتذل و… به صورت رایت شده و با قیمت خیلى نازل و فراوان در بازار عرضه مى‏شود. و این در حالى است که CDهاى مذهبى مان با قیمت‏هاى گزاف عرضه مى‏شود که خرید آن براى خیلى‏ها مشکل است. لذا افرادى قفل این CDها را شکسته و به صورت رایتى و با قیمت خیلى نازل‏تر عرضه مى‏کنند. حال با این مقدمه چند سؤال از محضر شریف دارم:

س – استفاده از چنین CD‌هایى چه حکمى دارد؟

بسمه تعالى

ج – شکستن قفل سى دى و تکثیر آن بدون اجازه ناشر اصلى آن جایز نیست و استفاده و خرید و فروش سى دى تکثیر شده بدون اجازه ناشر اصلى جایز نیست.

س – حکم CD رایتى هدیه‏اى چیست؟

بسمه تعالى

ج – فرق بین سى دى هدیه‏اى و ابتیاعى در این‏باره نیست.

س – با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژى هر ساله برنامه‏هاى کامپیوترى پیشرفته‏ترى وارد بازار مى‏شود که نسبت به برنامه‏هاى ماقبل‏شان پیشرفته‏تر و کامل‏تر هستند. آیا استفاده از CDهاى رایتى قدیمى‏تر جایز مى‏باشد.

بسمه تعالى

ج – بدون اذن ناشر اصلى اولى جایز نیست.

س – آیا در کل مسائل فوق مى‏توان به مرجع دیگرى رجوع کرد؟

بسمه تعالى

ج – مسأله از موارد رجوع به غیر نیست.

س – کسى که سفر شغلى حداقل هر ده روز یکبار انجام مى‏دهد، تا چه مدّت آن را ادامه دهد حکم سفر شغلى بر آن مترتب مى‏شود؟

بسمه تعالى

ج – میزان صدق تکرّر سفر براى شغل است، همینکه کارى که براى آن سفر میکند شغل او محسوب باشد ولو شغل دو سه ماهه، و براى آن بدون تخلل اقامت ده روز در یکجا مکرّراً مسافرت میکند، در سفر سوّم تمازش تمام است.

س – کسى که جایى را به عنوان وطن انتخاب کرده، چه مدّت زمانى در آنجا بماند، حکم وطن بر آن مترتّب است؟

بسمه تعالى

ج – بمقدارى که عرفاً صدق کند آنجا را وطن اتّخاذ نموده، شاید دو سه ماه یا حتى کمتر بنحوى که عرفاً اهل آنجا محسوب باشد.

س – کسى که مى‏خواهد سالیانى در مکانى بماند، تا چه مدّتى بناى ماندن آنجا را داشته باشد، حکم وطن را دارد، و آیا بین ماندن در آنجا صرفاً به قصد زندگى یا براى کار یا هر دو، تفاوتى وجود دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بناى زندگى در آنجا را بمدّت هفت، هشت سال داشته باشد براى ترتّب حکم وطن کافیست. ولى اگر براى کار یا امر دیگرى غیر از زندگى در آنجا، مدّتى بخواهد بماند، حکم وطن مترتّب نیست.

س – آیا سرمایه خمس دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بمقدارى باشد که با پرداخت خمس آن، درآمد کسب با بقیّه وافى به هزینه زندگى او نیست، خمس ندارد، و همچنین اگر کسب با بقیّه کسب مناسب با شأن عرفى او نباشد.

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

امروز اولویت اصلى کشور مقابله با جنگ نرم دشمن که هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینى میان آحاد مردم است و مهمترین راههاى مقابله با این تهاجم، حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجى، امید کامل به آینده و مراقبت جدى در تشخیص است.

اینکه در یک کشور، مردم با همه وجود و با بهترین و مؤمن‏ترین عناصر خود از یک نظام بدون هیچ چشم داشتى و با همه توان دفاع کنند، فقط مخصوص انقلاب اسلامى ایران است که دل نورانى امام بزرگوار(ره) توانست به این حقیقت بزرگ دست پیدا کند و با کمک الهى آنرا تحقق بخشد.

یکى از این صحنه‏ها، عرصه دفاع از استقلال و عزّت کشور بود که اگر حضور بسیج در دوران دفاع مقدّس شکل نمى‏گرفت، امروز سرنوشت قطعاً بگونه‏اى دیگر بود.

بعد از پایان جنگ نیز بسیج همواره خط شکن و پیشرو بوده است.

امروز افتخارات گوناگون کشور نتیجه حضور انسانهاى خدوم، توانا و بى نام و نشان در صحنه‏هاى گوناگون است که اگر این حقایق بدرستى شناخته نشود، ظلم به بسیج است.

اگرچه بخشهاى نظامى از بهترین بسیجى‏ها هستند اما بسیج در واقع حضور فراگیر، مقتدر و تمام نشدنى قشرهاى مختلف مردم است، که هیچ وابستگى به پول، جاه و مقام، و دستور از بالا، ندارد و معیار او هم بصیرت و ایمان است.

بسیج واقعیتى نافذ و تأثیرگذار است که در عین اقتدار و قدرت، مظلوم هم واقع شده است.

مظلومیت به معناى ضعف نیست همانگونه که انقلاب اسلامى در عین حالى که جزو مقتدرترین و نافذترین پدیده‏هاى معاصر است، مظلوم هم است و یا شخص امام بزرگوار(ره) که با وجود اقتدار و قدرت روحى از مظلوم‏ترین انسانهاى دوران خود بود.

تا هنگامى که بسیج است، هیچ تهدیدى متوجه نظام اسلامى نخواهد شد و این موضوع، یک رکن اساسى است.

با توجه به شکست استکبار در مواجهه سخت با نظام اسلامى در دهه اول انقلاب، اکنون دشمن، جنگ نرم را در دستور کار خود قرار داده و امروز اولویت اصلى مقابله با جنگ نرم است.

دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهاى فرهنگى و ارتباطى پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنى و استفاده از برخى بهانه‏ها، میان آحاد مردم تردید، بدبینى، و اختلاف ایجاد کند.

در این قضایا، به بهانه انتخابات، ایجاد تردید و اختلاف کردند تا دلهاى مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به مسؤولان چرکین شود و در چنین فضاى مشوّش و شلوغى، عناصر مغرض، خائن و دست‏آموز خود را براى کارهاى اخلال گرانه وارد صحنه کنند اما به دلیل بصیرت مردم به نتیجه نرسیدند.

علت تأکیدهاى مکرر من بر لزوم بصیرت در جامعه در شرایط حاضر، به این دلیل است که مردم بدانند چه اتفاقى مى‏افتد و بتوانند صحنه گردان اصلى قضایا، و عناصر خائن و بدخواه را از آحاد مردم تشخیص دهند.

هر اقدامى که موجب مغشوش و تهمت آلوده شدن فضا شود و مردم را نسبت به یکدیگر بدبین و مردد کند، به ضرر کشور است.

من اصرار دارم که آحاد مردم و جریانات مختلف سیاسى، همه با یکدیگر متحد، در مقابل آن افراد معدودى باشند که مخالف اصل انقلاب و استقلال کشور هستند و هدف آنها تقدیم کشور به آمریکا و استکبار است.

نباید با برخى اظهارات و حرفها، فضا را بگونه‏اى مغشوش کرد که مردم سر در گم، و نسبت به یکدیگر و نسبت به نخبگان و مسؤولان بدبین شوند، این کار درستى نیست.

به کسانى که بدنبال مصالح کشور هستند، توصیه مى‏کنم. از این اختلافهاى جزئى، و غیر اصولى صرفنظر کنند.

اینگونه کارها در جهت خواست دشمن است، زیرا مسؤولان کشور اعم از رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه کسانى هستند که زمام کشور را بدست دارند و مردم باید به آنها اعتماد و حسن ظن داشته باشند.

نمى‏شود هر فردى را به دلیل یک خطا، منافق نامید و همچنین نمى‏توان، هر فردى را بدلیل اختلاف نظر و دیدگاه، ضد ولایت فقیه خواند.۱۳۸۸/۹/۵

 

 

امام خمینى ثابت و استوار

غدیر روز نصب على علیه السلام

 

من عید سعید را به همه مسلمین و بر ملت شریف ایران…تبریک عرض مى‏کنم، عیدى که در آن امامت ثبت شد و پیغمبر اسلام امام را براى امامت امّت نصب کرد. چه شخصى را، چه شخصیتى را، شخصیت این مرد بزرگ که امام امّت شد، شخصیّتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ داشته باشد. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده.

پیغمبر اکرم که از دنیا مى‏خواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشین‏ها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشین‏ها تعیین امام امّت را هم کردند، به طور کلى این امّت را به خود وانگذاشتند که متحیّر باشند، براى آنها امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند. تا ائمه هدى سلام اللّه علیهم بودند، آنها بودند و بعد فقها، آنهایى که متعهدند، آنهایى که اسلام شناسند، آنهایى که زهد دارند، آنهایى که اعراض از دنیا دارند، آنهایى که توجّه به زرق و برق دنیا ندارند، آنهایى که دلسوز براى ملت، آنهایى که ملت را مثل فرزندان خودشان مى‏دانند، آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این امّت.۵۸/۸/۱۸

و ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته‏اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللّه است. ادامه آن حکومت الهى است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است و ما در این روز سعید یکى از چیزهایى که وارد شده است این است که بخوانیم: “الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته”.

تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چى هست؟ یعنى ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین در روزى که ولایت به همان معناى واقعى خودش بوده است، نه تمسک به محبّت امیرالمؤمنین، تمسّک به محبت اصلاً معنا هم ندارد، تمسّک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمى‏تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعى و عدالت حقیقى را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمى‏توانیم ماها و هیچ کس قدرت نداریم که پیاده کنیم لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمى که قدرت داریم تمسّک کنیم، تمسّک به مقام ولایت معنایش این است، که یکى از معانى اش این است که ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم، مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است. این است که اگرچنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیرالمؤمنین است که آن عدالتی که امیرالمؤمنین اجرا مى‏کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوئیم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافى نیست. این تمسّک نیست اصلش. وقتى که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایى که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسّک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. اگر چنانچه او الگو نباشد یا اینکه تخلّفات حاصل بشود از آن الگوى بزرگ، هزار مرتبه هم روزى بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است، جز یک کذبى چیزى نیست.

همین طور گفتند ک ما شیعه على هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم، این کافى نیست، نمى‏شود این. این امور، امورى نیست که لفظى باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملى است، یک حکمت عملى است اینها. باید کسانى که مدعى هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیّت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافى گرفته‏ایم.۶۲/۷/۴

30دسامبر/16

شمه‏اى از حکمت بسیج

شهرام مهدوى مطلق

 

سلام بر بسیج ، سلام بر “مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام، سلام بر میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامى که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند.” سلام بر “فتح الفتوح امام (ره) و سلام بر اقیانوس ملت و مأمن شورآفرینى جوانان و امید آفرینى دوستان و بیم آفرینى دشمنان”. سلام بر نهالى‏که در مکتب اسلام و انبیاء الهى رویید و در فضاى نبوت و امامت رشد کرد و با خورشید انقلاب اسلامى درخشید و با دم مسیحایى مقتدایش در پنجم آذر ۵۸ به اوج خود رسید و مسلح به سلاح ایمان به آسمان ایثار سفرکرد و تک ستاره آسمان ایثار شد و فضیلتهاى غبار گرفته چند صد ساله را به امت مظلوم و تشنه حقیقت ارزانى داشت و پیام مظلومیت و مهجوریت قرآن را به اوج آسمانها برد و نور انقلاب اسلامى را بر فراز بام‏هاى دنیا ارسال نمود. در بیانات و دیدگاه‏هاى بنیانگذار بسیج (حضرت امام ره) سابقه بسیج به درازاى تاریخ بشریت است و ریشه‏هاى روشنى در فرهنگ قرآنى دارد.

خداوند در قرآن مى فرماید : “اگر خداوند بعضى را توسط بعضى دیگر دفع نکرده بود، دیرها، کلیساها، کنشت‏ها و مسجدهایى که نام خدا در آن ها به فراوانى برده مى‏شود ویران مى‏گردید و خدا هرکس را که یاریش کند، کمک مى‏کند و….”۱ ویا ” به سوى نبرد روانه شوید خواه بر شما آسان باشد، خواه سخت و با دارایى و اموال و جان خویش در راه خدا جهاد کنید ، اگر بدانید خیر شما در این است.”۲ و “واعدّوا لهم مااستطعتم من قوه … – در برابر دشمنان تا مى توانید نیرو و اسبان سوارى آماده کنید تا دشمنان خدا و خودتان و جز آنها که شما نمى‏شناسید و البته خدا مى‏شناسد را از قدرت بترسانید و …”۳و یا “اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید شما را چه شده است که چون به شما گفته مى‏شود در راه خدا بسیج شوید کندى به خرج مى دهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده‏اید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت ، جز اندکى نیست.”۴ و یا “سبکبار و گرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید براى شما بهتر است.”۵”وَ لاَتَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُواوَ أَنْتُمُ اٌْْْْلْأَعْلَوْنَ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ، و اگر مؤمنید ، سستى مکنید و غمگین مشوید که شما برترید”۶

این‏ها تنها یک نکته از آن معنى بود و سراسر قرآن ، فرمان به بسیج عمومى براى دفاع در برابر ظلم و جور و آمادگى براى آبادانى و اصلاح در ابعاد مختلف است و علاوه بر آن براى دانستن ضرورت و حکمت بسیج کافى است تا نهج البلاغه را ورق بزنیم خصوصاً آنجا که مى فرمایند “کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند کوچک و ذلیل مى شود.”۷ و یا “به خدا سوگند ، هرملتى که در درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ذلیل خواهد شد.”۸ و یا “تَزُولُ الْجِبَالُ وَلاتَزُل ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ . أَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَکَ .تِدْ فِى اٌلْاَرْضِ قَدَمَکَ . اٌرْمِ ببَصَرِکَ اَقصَى اٌلْقَوْمِ، وَ غُضَ بَصَرَکَ.وَ اٌعْلَمْ أََنَ النَصْرَمِنْ عِنْدِاٌللهِ. اگر کوهها از جاى کنده شوند تو ثابت و استوار باش ، دندان‏ها را برهم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده ، پاى بر زمین میخکوب کن ، به صفوف پایانى دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش ، و بدان که پیروزى از سوى خداوند است.”۹ و احادیث و روایات دینى ما همه و همه حکایت از این واقعیت دارد که ذکر آن‏ها در این مقال نمى‏گنجد ولى برای درک بهتر حکمت بسیج نیاز به واکاوى سیره قرآن ، نهج البلاغه ، و احادیث و روایات و ائمه داریمو فرمان علنى حضرت امام در پنجم آذر ماه ۵۸ مبنى بر تشکیل ارتش بیست میلیونى ناشى از همین ژرف اندیشى ، آینده‏نگرى و دور اندیشى و سالها تدبّر و تلمّذ در مکتب قرآن و انبیاء بود، خصوصاً این‏که بسیج در کلام امام در قلمروهاى مختلف اجتماعى، سیاسى، عبادىو حتى عشق و عرفان زیباترین مضمون‏ها را به خود مى‏گیرد و عنوان مصداق کاملو یا این‏که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‏اند ؛ و یا این‏که مى فرمایند : “قضیه بسیج همان مسأله‏اى است که در صدر اسلام بوده است.”۱۰ از آن مضامین بلند است که در آن مفهوم بسیج بسى فراتر از تمام معناهایى است که برایش متصور است و هابیل اولین شهیدى است که در این مضمون،خداوند خلعت بسیجى را به قامت او انداختو در این نگرش بیدارى قوم بنى اسراییل و قیام آن بر علیه فرعون به فرمان حضرت موسى علیه‏السلام و بسیج اصحاب فقیر و مستضعف صفّه در برابر ظلم و ستمهاى اشراف بت پرست مکّه به فرمان پیامبر اسلام و هجرتهاى آن حضرت و دعوت عمومى همه ائمه اطهار(ع) براى اتحاد و همبستگى مسلمین علیه حکّام ظالم و براى گره‏گشایى از امور و ….. همه و همه ماهیت بسیجى داردو در عصر کنونى هم بسیج مردم در ماجراى تحریم تنباکو به تبعیت از فتواى میرزاى شیرازى که یک باره خواب سالیان سال استکبار را آشفته و پریشان نمود، قیام مردم ورامین ، قم و شهرهاى دیگر در حوادث سال ۴۲ در تبعیت و حمایت از روحانیت معظم در برابر ظلم‏هاى رژیم پهلوى و استمرار این قیام ها تا سرنگونى رژیم شاهنشاهى در ۲۲ بهمن ۵۷ نیز ریشه در فرهنگ و تفکّر بسیجى و بسیج داشته و دارد. آرى بسیج در مکتب ولایت همان مجاهدانى‏اند که عرفان و اندیشه و حماسه را با هم آمیخته و مقصد خویش را لقاى الهى برگزیده‏اند، و در مدرسه عشق با فرهنگ عاشورایى یک دست سلاح و یک دست قرآن ، از جنوب ایران کربلا ساخت و در غرب آن عاشورا به پا کرد و جان خود را به پاى درخت مدنیت همراه با اسلامیت فدا کرد و چون بنیان مرصوص با دشمنان دین به میدان رفت تا فتنه‏اى نماند.

بسیج در منظر ملت نیز یادآور جانفشانى‏ها ، رشادتها، از خودگذشتگى‏ها و فتوحات دلاورمردانى است که اقتدار و گمنامى را با هم آمیختند و رمز اقتدار ملت ما در اوج تنهایى کشورمان بود که انقلاب اسلامى را بیمه کرد و امروزهحضورش در دیگر عرصه‏هاى نیاز کشور ضرورتى اجتناب ناپذیر است که نیازهاى دائمى، باورها و ارزشهاى فرهنگى پدیدآورنده آن باید به روشنى تعریف شوند و این نیازها ممکن است اقتصادى، سیاسى،فرهنگى و یا نظامى باشند که بر همگان است که با روحیه‏اى بسیجى قدر این الطاف جلیّه خداوند را که بر ملت ارزانى داشته بیش از پیش بدانند و بدانند که غفلت از بسیج غفلت از استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره حج، آیه ۳۹٫
  2. سوره توبه، آیه ۱۰٫
  3. سوره انفال، آیه ۶۰٫

۴٫سوره توبه، آیه ۲۸٫

  1. همان، آیه ۴۱٫
  2. سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫
  4. همان.
  5. همان، خطبه ۱۱٫
  6. بسیج در اندیشه حضرت امام (ره)، ص ۷٫
30دسامبر/16

جراحى اجتناب‏ناپذیر، در اقتصاد کشور

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

این روزها دولت و مجلس شوراى اسلامى درگیر لایحه‏اى هستند در راستاى طرح تحوّل اقتصادى بنام “هدفمند کردن یارانه‏ها” که رهبر معظم، آنرا جراحى اقتصادى نامیدند. و مى‏دانیم که جراحى در کالبد انسان هنگامى است که غدّه‏اى زیان آور در یکى از بخش‏هاى بدن فعّال باشد و چنانچه جراحى نشود بدن را فلج و بالأخره با مرگ روبرو مى‏کند. حقیقت این است که اقتصاد ما بیمار است و پیکره جامعه از این بیمارى رنج مى‏برد. بیمارى که ناشى از بى عدالتى، مصرف گرائى، اسرافکارى و شکاف فقر و غنا و نداشتن سامانه درست تولید و مصرف و… ضعف‏هاى دیگرى است که هر اندازه ادامه پیدا کند بیمارى مزمن‏تر و بى‏عدالتى افزون‏تر و آینده مبهم و تاریک‏تر خواهد بود. ذخائر ملّى ما که متعلّق به نسلهاى آینده و سرمایه حیات انسان‏هاى بعدى است، روز به روز کاهش مى‏یابد و ما پاى این ذخائر که عمدتاً نفت و گاز مى‏باشد نشسته‏ایم و مى‏فروشیم و هدر مى‏دهیم و یا دود مى‏کنیم و صادر مى‏کنیم، به جاى آن کالاهاى بیگانه را براى ما مى‏فرستند که از کالاهاى استراتیژیک و ضرورى فراتر رفته و به کالاهاى غیر ضرور رخنه کرده تا آنجا که این روزها به واردات میوه و سیب و پیاز، لباس و پارچه و اسباب بازى و مبل و صندلى و لوازم خانگى و لوازم بهداشتى و ساختمانى و ریز و درشت دیگر رسیده و صنعت داخلى و اشتغال و کشاورزى ما را با بحران روبرو کرده است که شرح این ماجرا از محور بحث کنونى خارج است و در جاى دیگر باید بدان پرداخت.

هدف اینست که به انواع مختلف و یا ندانم کارى و سهل انگارى سرمایه‏هاى ملى را که معلوم نیست تا کى و تا چند ادامه دارد هدر مى‏دهیم و اصولاً ما ایرانیها در اسراف و تبذیر و مصرف بى رویه متأسفانه سرآمدیم که از باب مثال به چند مورد اشاره مى‏کنیم.

 

اسرافکارى در مصرف

۱- مصرف بنزین در ایران سه برابر استاندارد جهانى است. همانگونه که این کالاى استراتژیک در کشور به ارزان‏ترین قیمت عرضه مى‏شود حتى بنزین آزاد ۴۰۰ تومان تقریباً نیمى از قیمت واقعى آن است و مى‏توان گفت: قیمت سهمیه بندى یکصد تومان در لیتر از قیمت آب خوردن ارزان‏تر است! امروز هر لیتر بنزین وارداتى براى دولت بیش از هفتصد تومان تمام مى‏شود و مازاد بر فروش آن یارانه است و چنانکه مى‏بینیم اتومبیل مانند قارچ مى‏روید و رقم مصرف روزانه افزایش دارد و علاوه بر اینکه تردد اتومبیل جاى نفس کشیدن براى مردم باقى نگذاشته و کشور را به یک پارکینگ بزرگ تبدیل کرده است، خسارت عظیمى بر بیت المال وارد مى‏کند. به علاوه مقدار نسبتاً زیادى نیز به کشورهاى همسایه قاچاق مى‏شود و چنین است مسئله گازوئیل و سایر حاملهاى انرژى در کشور.

ارزش واقعى حاملهاى انرژى که سالانه در کشور مصرف مى‏شود در کمترین محاسبه به ۹۰ هزار میلیارد تومان مى‏رسد و در برخى از مراکز رسمى تا ۱۲۰ هزار میلیارد تومان آمده که بیش از بودجه سالانه کشوراست!

روزانه ۴ میلیون بشکه نفت در کشور تولید مى‏شود و تولید گاز نیز اگر به بنزین تبدیل شود به ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه مى‏رسد و این سیر تصاعدى مصرف در دنیا بى سابقه است. چرا که الگوى مصرف رعایت نمى‏شود، امکانات حمل و نقل عمومى به قدر کافى وجود ندارد و اتومبیل تک سرنشین در شهر و روستا سرسام‏آور است.

و اگر به ارقام موارد دیگر از قبیل مصرف بى رویه برق و آب و گاز را بیفزائیم مصرف از حد و حصر مى‏گذرد که عمده آن یارانه است و آنچه از مصرف کننده به عنوان بهاى حاملهاى انرژى دریافت مى‏شود حداکثر یک پنجم قیمت واقعى است. بطور خلاصه ۹۰ درصد یارانه‏ها در حاملهاى انرژى است که سالانه ده درصد رشد دارد و البته که یارانه به حاملهاى انرژى منحصر نیست و کالاهاى اساسى چون نان، شیر، دارو، کود شیمیایى و… را شامل مى‏شود مثلاً: یارانه نان در سال ۴ هزار میلیارد تومان، یارانه شیر ۹۰۰ میلیارد تومان، یارانه کودشیمیایى ۹۰۰ میلیارد تومان و همچنین در مصرف سرانه دارو در دنیا اوّل هستیم در حالى که بسیارى از داروها در خانه‏ها هدر مى‏رود.

مصرف گاز در کشور ما نزدیک به مصرف کل اروپاست در حالى که ما ۷۰ میلیون جمعیت هستیم و اروپا ۳۶۰ میلیون جمعیت دارد و طبق یک گزارش معادل چین مصرف انرژى داریم.

موارد از این قبیل فراوان است که به این مقدار بسنده مى‏کنیم در یک جمع بندى کوتاه ۲۵۰ میلیارد دلار درآمد ناخالص ملى است که ۷۵ میلیارد دلار یارانه است که ۹۰ درصد آن در انرژى است و سالانه ده درصد رشد دارد.

 

عمده یارانه‏ها به چه کسانى داده مى‏شود؟

خوب اینها بخشى از موارد پرداخت یارانه بود که دیدیم که هرچند در جهت رفاه ملت از آن ناگزیریم اما آنچه قابل ذکر است اینکه این یارانه‏ها عمدتاً به چه کسانى داده مى‏شود؟ آیا اینگونه پرداخت یارانه بى درو دروازه به مصلحت ملت است آیا اقشار آسیب‏پذیر از این یارانه‏ها بیشتر استفاده مى‏کنند یا مرفّهان پر مصرف؟ مطلب اساسى اینجاست. سخن از حذف یارانه‏ها نیست. بلکه سخن از هدف اصلى یارانه‌هاست. البته همه ایران از این یارانه‏ها حق استفاده دارند، اما با چه ملاک و معیار؟ آنچه امروز در کشور مى‏گذرد حاکى از اینست که ۷۰ درصد یارانه‏ها را ۳۰ درصد جامعه یعنى دهک‏هاى بالاى بادرآمد کافى، مى‏برند و ۳۰ درصد یارانه‏ها به ۷۰ درصد مردم یعنى دهک‏هاى پایین داده مى‏شود و طبق این محاسبه دهک دهم جامعه که پردرآمدترین اقشار جامعه‏اند ۳۶ درصد برابر دهک اول که فقیرترین اقشار جامعه‏اند از یارانه‏ها استفاده مى‏کنند. این یک ظلم فاحش است که همواره در کشور جریان داشته و سخن امیرمؤمنان را به یاد مى‏آورد که فرمود: ” من ندیدم نعمتى انبوه را مگر آنکه در کنار آن حقى ضایع شده است”.

این وضع تا کى مى‏تواند ادامه پیدا کند؟ و بالأخره این دیوار بلند تبعیض نباید فرو ریزد؟! اینست که هدفمند کردن یارانه‏ها را الزامى مى‏سازد که از نگاه دین و عقل و عرف باید به آن گردن نهاد و این راهى است که کشورهاى پیشرفته پیموده‏اند. اما چرا و به چه دلیل ما تا کنون به آن تن نداده‏ایم؟ سالهاست که پس از انقلاب دولتهاى ما ضرورت آن را پذیرفته‏اند اما بدلیل دشوارى کار شانه از زیر بار آن خالى کرده‏اند. کارشناسان اقتصادى نیز با نگاه علمى آن را لازم و قابل اجرا مى‏دانند اما تنها نگرانى آنها خوف تورم و نگرانى از ناموفق بودن آن است به همین دلیل ورود در این عرصه به یک عزم جدى و شجاعت نیاز دارد و دل به دریازدن و وارد این جراحى بزرگ شدن که دولت و مجلس امروزه بدان تن داده و به میدان آمده‏اند. لایحه هدفمند کردن یارانه‏ها از سوى دولت به مجلس داده شد و در کمیسیون ویژه مورد بازخوانى و بررسى قرار گرفت و تحقیقاً هزاران ساعت کارى در این بررسى صرف شده تا از صافى مجلس گذشته و مراحل نهایى قانونى را طى مى‏کند. رهبرى نظام نیز آن را ضرورى دانسته و اقدام به این تحوّل را ستوده‏اند و تذکراتى در این باره داده‏اند. معظم له در این خصوص فرمودند: ” این مسئله طرح تحوّلى که اخیراً دولت مطرح کرده این هم از همان کارهاى بزرگ و از همان کارهایى است که به جرأت اقدام به آن کار، خودش با ارزش است… مسئله هدفمند کردن یارانه‏ها واقعاً چیز خیلى مهمى است در دولتهاى قبل هم مطرح بود، بارها صحبت شده بود و گفته شده بود منتها پیشرفت نمى‏کرد.”

به هر حال دولت دهم این مسؤولیت را پذیرفت، مجلس شوراى اسلامى نیز به کلیات آن رأى قاطع داد و جزئیات آن را با پاره‏اى تغییرات به تصویب رساند که پس از تأیید شوراى نگهبان جهت اجرا به دولت فرستاده مى‏شود.

 

مشکلات اجرائى این قانون و راه حل آنها

چنانچه اشاره شد با وجود ضرورت هدفمند کردن یارانه‏ها دولتهاى پیشین زیر بار مسؤولیت آن نرفتند و دلیل آن مشکلات و تبعات آن بود و اکنون که نظام کلیت آن را پذیرفته باید به ساز و کار اجرائى آن پرداخت که در این مرحله نکات مهمى وجود دارد و جوانب اجراى طرح بدرستى باید مورد مداقه مجریان قرار گیرد:

۱- از جمله اطلاع رسانى و شفاف سازى طرح براى توده مردم و فراهم آوردن جوّ مناسب به این معنا که باید توجیه و تفسیر این طرح از جنبه درآمد و هزینه بدرستى روشن شود تا همه بدانند این لایحه درصدد اجراى عدالت و کاهش دادن فشارهاى اقتصادى و ساماندهى به تولید و عرضه و مصرف و چگونگى تقسیم یارانه به آحاد جامعه است.

جریانهایى دست اندرکارند که دولت و مجلس را در این تصمیم ناموفق جلوه دهند و با طرح مشکلات جوّ روانى منفى را دامن بزنند، در برابر این جریان‏ها اطلاع رسانى کافى و توجیه لازم و زمینه سازى جامعه پذیرى ضرورى بنظر مى‏رسد که کارشناسان امر در مناسبت‏هاى مختلف و با ابزارهاى خبررسانى عمومى چون صدا و سیما باید بدان بپردازند و زمینه فکرى جامعه را براى همکارى فراهم آورند که مردم این طرح را در جهت مصالح خود بدانند و با دولت همکارى لازم داشته باشند که حتماً چنین خواهد شد.

 

بانک اطلاعات اقتصادى فراگیر

۲- شناسائى کلیه خانوارهاى ایرانى و تهیه بانک اطلاعات از وضعیت مالى و نیاز یا عدم نیاز آنها به یارانه و مقدار آن که کار بسیار دشوارى است و تا این کار بطور کامل انجام نشود اجراى طرح ناممکن خواهد بود و نفس این عمل به یک برنامه و مدیریت قوى نیازمند است تا بتواند تصویر جامعه از وضع خانوارها داشته باشد و در صورت لزوم هر دو سال یکبار روند افزایش یا کاهش توان مالى آنها را بازنگرى کند و براى دستیابى به این اطلاعات همکارى همه دستگاه‏ها و خود مردم ضرورى است چرا که اگر جز این باشد عدالت در توزیع یارانه با چالش روبرو خواهد شد. عملکرد گذشته نشان داده که خود اظهارى افراد همواره، با واقعیت منطبق نیست و تخلّفاتى دیده شده همانگونه که اخیراً منابع رسمى اعلام کردند سى درصد اظهارنامه‏ها غیر واقعى بوده است. بنابراین علاوه بر اظهار نامه‏ها و ارائه اطلاعات از طریق فرمهاى مخصوص، بررسى دستگاه اجرایى مى‏بایست مکمّل این اطلاعات باشد.

و هماهنگونه که گفته شد به یک اداره آمارى قوى و اطلاعاتى خاص نیاز است که هم اکنون دولت باید در دستور کار قرار دهد و تا این فرایند طى نشود اقدام به اجراى طرح خام و ناسنجیده خواهد بود و جبران آن بسیار دشوار است بنابراین در اجراى طرح عجله نباید کرد و قبل از هر چیز این بانک اطلاعاتى را باید تدارک دید. و از مردم هم باید خواست در اجراى طرح همکارى و شفاف سازى لازم را بنمایند که سرنوشت آینده و عدالت در توزیع یارانه‏ها به این امر بستگى دارد.

 

لجام‏گسیختگى در قیمت‏ها

۳- پیشگیرى از افزایش خودسرانه قیمت‏ها و گرانى‏هاى بى رویه و زود هنگام از دیگر الزامات طرح هدفمند کردن یارانه‏هاست. یکى از بیماریهاى اقتصادى در جامعه ما همین مسئله افزایش بى رویه قیمت‏هاست که پیش از آنکه یک طرح اقتصادى اجرایى شود فرصت طلبان پیشاپیش گرانى‏ها را کلید مى‏زنند و موج گرانیها را به راه مى‏اندازند. مثلاً هنگامى که سهمیه بندى بنزین عنوان مى‏شود بااینکه درصد تأثیر گذارى آن پنج درصد است بیست درصد کرایه‏ها را افزایش مى‏دهند و این گرانى به کلیه مایحتاج عموم تأثیر مى‏گذارد و چون دستگاه نظارتى ضعیف است و یا با جدیت عمل نمى‏کند موج گرانى به راه مى‏افتد.

در مورد هدفمند کردن یارانه‏ها که در جاى خود و زمان خود درصدى به بهاى حاملهاى انرژى و اقلام مصرفى دیگر افزوده مى‏شود و طى پنج سال به ارزش واقعى باید برسد و همزمان یارانه‏ها باید پرداخت گردد، همین مشکل یعنى گرانى بى رویه کالاها جدى است و با اینکه تا اجرایى شدن طرح پنج شش ماه و شاید بیشتر از این باقى مانده است عدّه‏اى را هول و هراس گرفته و به گرانى زودهنگام دامن زده‏اند و مردم نگران این جریان‏اند. هستند عوامل مافیایى مشکل ساز که با انگیزه‏هاى سوداگرانه مادى و حتى سیاسى درصدد ضربه زدن به نظام اند و مترصد بهره بردارى از فرصت‏ها با انگیزه‏هاى گوناگون مى‏باشند. دستگاه‏هاى اطلاعاتى ما از این مافیاها نباید غافل باشند، صنایع بزرگ و کوچک تولید کالاهاى مصرفى و واردات و صادرات در معرض آسیب اند. ساماندهى ونظارت و حمایت و هدایت آنها رونق اقتصادى و اشتغال را فراهم مى‏سازدو عرضه عادلانه کالا به مصرف کنندگان را میسر مى‏گرداند.

دولت باید همه جوانب امر را ببیند که همزمان با فعالیتهاى اقتصادى و تولیدى بهانه‏اى به بحران سازان ندهد و جلو افزایش قیمت‏هاى بى رویه را بگیرد و همین نظارت مى‏بایست نسبت به خرده فروشان در بازار و خیابان و محله و حمل و نقل و سایر خدمات رفاهى و… بطور جدى صورت پذیرد و نهادهاى مسؤول چون وزارت بازرگانى و تعزیرات و سازمان حمایت از مصرف کنندگان مى‏بایست بر قیمت‏ها نظارت کنند و با متخلفان برخورد قانونى نمایند تا فضاى اقتصادى جامعه شاهد هرج و مرج نباشد و اگر جز این باشد پیشاپیش از خطر افزایش قیمت‏ها و نارضایتى عمومى باید هراسید.

بطور خلاصه: طرح اقتصادى هدفمند کردن یارانه‏ها همزمان نظارت و کنترل قیمت‏ها را مى‏بایست در دستور داشته باشد و حاکمیت باید از قدرت نظارتى خود استفاده کند و اجازه ندهد هرج و مرج اقتصادى بازار را تحت الشعاع قرار دهد، همانگونه که در کشورهاى دیگر این کنترل و نظارت صورت گرفته و واقعى کردن قیمت‏ها، نظام اقتصادى را با بحران روبرو نکرده است.

 

فرهنگ صرفه جویى و همکارى دولت و ملت

۴- مسئله دیگر ترویج فرهنگ صرفه جوئى و ارائه الگوى مصرف است. متأسفانه چنانکه قبلاً اشاره کردیم کشور ما یکى از پر مصرف‏ترین کشورها در بسیارى از کالاهاست. البته اقشار محروم جامعه که توان مالى ندارند مشمول این قاعده نیستند ولى در عوض طبقات مرفه و متوسط جامعه و حتى دستگاه‏هاى دولتى به صرفه جوئى عادت ندارند!

رهبرى گرانقدر سال ۸۸ را سال اصلاح الگوى مصرف اعلام فرمودند که بسیار مهم و تعیین کننده است اما باید دید کدام صرفه‏جوئى در نظام مصرفى و اقتصادى ما صورت گرفت. تنها شعار اصلاح الگوى مصرف را در تابلوها و بنرها نباید دید که نقشى است بر دیوار! آیا در خرج و برج‏ها، حمل و نقل‏ها، مهمانیها، سیر و سفرها و مصرف آب و برق و گاز و بنزین و تلفن و غیره کدامین صرفه جوئى صورت گرفت؟ آیا خیابان‏هاى ما تراکم کمترى از ترافیک دارد؟ آیا هزینه خانوارها پایین آمده، آیا بودجه‏هاى دولتى در هزینه‏هاى جارى کاهش یافته است؟ پاسخ اینها را در ارقام و آمار باید خواند، طرح هدفمند کردن یارانه‏ها یکى از اهداف و نتایج‏اش اینست که فرهنگ مصرف را مى‏آموزد و باید بیاموزد. وقتى مردم بدانند اگر در مصرف بنزین و گاز و برق و آب و نان و غیره صرفه جوئى کنند به صلاح خود آنها و به مصلحت کشور است روبه صرفه جوئى خواهند آورد، بخصوص آنکه هزینه کمترى بابت آنها خواهند پرداخت و خودشان آن را مدیریت مى‏کنند، بویژه آنکه بدانند مصرف بى‏رویه از جیب آنها پرداخته مى‏شود، و بابت آن هزینه بیشترى خواهند پرداخت و یارانه نقدى و غیر نقدى هم جبران آن را نمى‏کند. بنابراین همه باید در امر صرفه‏جوئى مشارکت کنند تا هزینه کمترى بپردازند و یارانه را به زخم‏هاى دیگر زندگى خود بزنند.

 

اصولاً صرفه‏جوئى و خوددارى از ریخت و پاش و مصرف بى رویه بخشى از فرهنگ حیات بخش دینى ماست که متأسفانه فراموش شده و تضییع نعمت که به مفهوم کفران نعمت‏ها است بر زندگى ما سایه افکنده و موجب بى‏عدالتى و شکاف اجتماعى و دیوار بلند میان فقر و غنا شده که خدا را هم ناراضى نموده و شاید به همین سبب شاهد خشگسالى و کم بارانى شده‏ایم و نمى‏خواهیم این را بپذیریم که بهتر از این مى‏توان زندگى کرد و از نعمت‏هاى خداوند بهره گرفت که اینهمه مواد غذائى بخصوص نان چون ارزان قیمت است تضییع نشود و یا به گاودارى‏ها سرازیر نگردد.

موارد صرفه جوئى و لزوم فرهنگ بهینه سازى مصرف فراوان است که کارشناسان ما با ارائه آمار و ارقام از طریق رسانه ملى مى‏بایست آموزش دهند و البته مردم نیز همکارى نمایند و بطور طبیعى اگر مردم بدانند مصرف بى رویه هزینه بیشتر دارد الگوى مصرف را خواهند پذیرفت. در یک جمع بندى اجرائى شدن قانون هدفمند کردن یارانه‏ها توجه به موارد فوق و مشابه آن را مى‏طلبد تا به خواست خداوند و تدبیر مجریان و همکارى ملت به ثمرات مطلوب که عدالت اجتماعى است برسیم.

 

 

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتى إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا و هم لا یفرطون”

( سوره أنعام – آیه۶۲ – ۶۱۹)

او است خدائى که قدرتش بالاتر از قدرت بندگان است و براى نگهبانى شما فرشتگانى را مى‏فرستد که هرگاه مرگ یکى از شما فرا رسد، رسولان ما او رامیرانند و آنها در قبض ارواح بندگان، کمترین کوتاهى نخواهند کرد.

 

قاهر یکى از صفات خاص الهى است و معنایش این است که خداوند قدرتمندترین است و اصلا قدرت خدا – مانند دیگر صفاتش – قابل مقایسه با دیگران نیست. قاهریت خداوند به این است که تمام بندگان و مخلوقات، تحت اراده مطلقه او هستند و هرچند به بندگانش اختیار داده است ولى بدون اراده او هیچ کارى از هیچ بنده اى تحقق نمى‏یابد. و این منافات ندارد با مختار بودن افراد زیرا هرچند هر کارى به اختیار انسان صادر مى‏شود ولى قطعا مشیت حق هم اقتضا مى‏کند که آن کار تحقق یابد. و این به همان معناى ” لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین ” است زیرا اگر هر کارى تنها تحت اراده خدا باشد، جبر لازم مى‏آید و مؤاخذه بندگان، ظلم و ستم خواهد بود و منزه است خداوند از هر ستمى ” إن الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس أنفسهم یظلمون ” خداوند هرگز مردم را ظلم نمى‏کند بلکه این خود مردم اند که به خویشتن ظلم روامى دارند. بنا بر این خداوند سلب اختیار از مردم نمى‏کند ولى با این حال، هر کارى بخواهد صورت بگیرد باید با اذن و علم خداوند باشد. چه بسا بنده اى تصمیم به کارى مى‏گیرد ولى چون خداوند نمى‏خواهد، او را توفیق به آن کار نمى‏دهد، نه اینکه با قوه قهریه جلویش را مى‏گیرد.

پس خداوند قاهر است و بر همه بندگان غلبه دارد و هیچ کارى بدون إذن و إراده او صورت نمى‏گیرد ضمن اینکه بندگان در انجام کارهایشان مختارند.

و یرسل علیکم حفظه: هر گروهى از فرشتگان مأموریت دارند کارى را که به آنها واگذار شده بدون هیچ زیاد و کمى انجام دهند. برخى از فرشتگان مسئول ارزاق هستند و برخى موکل اعمال و کارهاى بندگان‏باشند و گروهى هم – چنانکه از آیه شریفه استفاده مى‏شود – مأموریت نگهدارى و نگهبانى مخلوقات به آنها واگذار شده است. اگر دقت کنید روزانه چقدر حوادث از کنار شما مى‏گذرد که متوجه آنها مى‏شوید و خداوند شما را نگه مى‏دارد و این غیر از هزاران حادثه دیگر است که ما با حواس خود احساس نمى‏کنیم. فرشتگان نگهبان “حفظه” کارشان نگهدارى شما و سایر مخلوقات است. ولى این نگهبانى همیشگى نیست، سر انجام دستور توقف از جانب خداوند مى‏رسد، آن هنگام که مرگ فرا رسد.

واز اینکه مى‏فرماید ” حتى إذا جاء أحدکم الموت ” معلوم مى‏شود اول مرگ مى‏رسد، سپس قبض روح مى‏شود، نه اینکه قبض روح باعث مرگ باشد چنانکه برخى بر این باورند. یعنى ملائکه نگهبان تا رسیدن بانگ رحیل، با انسان همراهى مى‏کنند،وقتى ندا رسید که اجل فرا رسیده ، فرشتگان دیگرى مأموریت مى‏یابند که قبض ارواح کنند.

در مورد قبض روح گاهى آن را به خودش نسبت داده، مى‏فرماید: ” الله یتوفى الانفس حین موتها ” خداوند أرواح و جانها را قبض و توفى مى کند و گاهى به ملک الموت (عزرائیل)، مى‏فرماید: ” قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکّل بکم ” بگو – اى پیامبر – ملک الموتى که از سوى خدا وکالت یافته است، جان شما را مى‏گیرد. و در این آیه مى‏فرماید: ” توفّته رسلنا ” فرستادگان ما جانش را مى‏گیرند. و این هر سه با هم هیچ منافاتى ندارند زیرا تا مشیت الهى اقتضا نکند، ملک الموت از پیش خود هیچ قدرتى ندارد و تا امر به ملک الموت نرسد اعوان او کوچکترین اقدامى‏توانند بکنند، بنابراین خداوند فرمان صادر مى‏کند به ملک الموت و او به فرشتگان تحت قدرتش دستور الهى را ابلاغ مى‏کند تا جان یک انسان گرفته شود. و این گرفتن و توفى روح، دلیل بر بقاء و جاودانگى او است زیرا اگر روح فانى مى‏شد و از بین مى‏رفت، دیگر توفىمعنى نداشت.پس خداوند روح را قبض مى‏کند یعنى جسم است که مى‏میرد ولى روح همچنان باقى است و در عالم برزخ مى‏ماند تا وقتى که نفخ صور شود و مردگان زنده شوند و قیامت برپا گردد و آن گاه روح به بدن باز گردد و براى حساب و کتاب و مجازات آماده شود.

و هم لا یفرطون: تفریط یعنى کوتاهى کردن در مقابل افراط بمعنى زیاده روى. و شاید کنایه از هر دو مطلب باشد به این معنى که هیچ کم و زیادى از سوى فرشتگان صورت نمى‏گیرد. روشن است که این بندگان مکرّم الهى أوامر صادره را بى کم و کاست انجام مى‏دهند و نه تنها اعتراضى ندارند، بلکه از کارشان خسته هم نمى‏شوند. و اینکه بعضى از جاهلان نسبتهائى به برخى ملائکه مى‏دهند که کم و زیادى کرده اند مثل داستان جعلى ” فطرس “، اینها از الفباى قرآن چیزى نمى‏دانند، زیرا ملائکه هرگز کوتاهى در اوامر صادره، نمى‏کنند و اصلا قابلیت عصیان هم ندارند زیرا خداوند آنها را معصوم قرار داده است ” بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون ” در جاى دیگرى مى‏فرماید: ” لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون ” و خداوند در مقام مدح و ستایش آنان، هر گونه تمرّد و عصیان و نافرمانى را از آنان محالمى‏داند در حالى که آنها چون خدا را مى‏شناسند و معرفت واقعى دارند، لذا در بالاترین مرحله خوف و خشیت قرار دارند. مى‏فرماید: ” و هم من خشیته مشفقون ” و در جاى دیگر تأکید دارد که آنها از غضب خدا مى‏ترسند.فرماید: ” یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون “. و از این آیات استفاده مى‏شود که ملائکه ممکن است توانائى عصیان هم داشته باشند ولى هرگز عصیان نمى‏کنند هرچند بزرگان ما معتقدند که آنها حتى توانائى معصیت هم ندارند. اگر دقت کنید خداوند مى‏فرماید: “لا یعصون الله ” و عاصى کسى است که توانائى عصیان دارد، پس اگر ناتوان از معصیت باشد، لا یعصون معنى نخواهد داشت، گذشته از اینکه ملائکه داراى عقل و شعورند، و خداوند آنها را مدح مى‏کند به اینکه عصیان نمى‏کنند، و شاید به این معنى باشد که مى‏توانند ولى معصیت نمى‏کنند. به هر حال چه بتوانند و گناه نکنند و چه توانائى گناه از آنان سلب شده باشد، آنچه قطعى و مسلّم است و از قرآن و حدیث، استفاده مى‏شود، ملائکه هرگز نافرمانى نمى کنند و در انجام أوامر کوتاهى نمى‏نمایند. پس نسبت دادن هر نوع کوتاهى یا گناهى به فرشتگان، باطل و غلط است. به امید روزى که ما هم خدا را بهتر بشناسیم و از خشیت مقام او نافرمانى نکنیم. والسلام

30دسامبر/16

شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه

غلامرضا گلى زواره

 

پیوستگى دانش و دیانت در ایران

از موقعى که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانى‏ها در عرصه‏هاى علمى و فرهنگى به شکوفایى خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظرى و عدم تعصب در اسلام براى فرا گرفتن دانش‏هاى گوناگون بسیج شدند، آنان مى‏کوشیدند براى اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را مى‏یابند سفر کنند و محضر هر دانشورى را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمى‏باشد و حکمت در فضاى بى ایمانى بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.۱

با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّرى در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهاى آموزشى ایران در روزگارى که اروپا در تیرگى جهل، غفلت و خرافات به سر مى‏برد، در حال اعتلاى علمى و گسترش اندیشه‏ها در شاخه‏هاى گوناگون علوم بودند، برجسته‏ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمى، کشف‏ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتى تأکید بر آن بود که فراگیرى معارف دینى را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامى و رفتارهاى خیرخواهانه را به هنگام بکارگیرى دانش خود فراموش نکنند.

اصولاً در این مراکز ترکیبى از دانش‏هاى دینى و علوم طبیعى آموزش داده مى‏شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنى، سنت نبوى، برترى آخرت بر دنیا، التزام عملى به فرایض دینى و احکام شرعى استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکى بین علوم و معارف وجود نداشت حتى تفوّق فراگیرى آموزه‏هاى مذهبى در حدّى بود که در مواقعى مساجد به عنوان کانون‏هاى مهم تعلیم و تربیت تلقى مى‏گردید، به دلیل همین نقش آموزشى و تربیتى به تدریج مساجد عمده داراى کتابخانه‏هاى بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار مى‏گرفت، چنان که مقدّسى مى‏گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمى در تمام زمینه‏ها یاد مى‏کند.

پایگاه اجتماعى و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینى در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردى و فرهنگى آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشى در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.۲

بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره‏اى را که مراکز آموزشى ایران پشت سر نهادند یگانگى دانشمندان علوم دینى و متفکران سایر علوم بود.

در این مقاطع نسبتاً طولانى، علوم حوزوى به معناى متداول کنونى با آموزش‏هاى دانشگاهى به لحاظ شیوه‏هاى تدریس و چگونگى کسب آن‏ها از سوى دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوى هدفى واحد گام برمى‏داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه‏هاى علوم و برخى روش‏ها و پژوهش‏ها بود امّا همه متحد و منسجم براى معمارى تمدّن اسلامى تلاش مى‏کردند.۳دانشوران علومى چون نجوم، فیزیک، شیمى، ریاضى، هندسه، زیست‏شناسى، زمین‏شناسى در همان مراکزى مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینى حضور داشتند و چه بسا نامدارانى از این کانون‏ها برخاسته بود که در دانش‏هاى دینى چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعى هم بى بهره‏نبودند و حتى در این زمینه صاحب نظراتى ارزشمند بودند.

 

نفیر انفکاک و نفرت

با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه‏اى مُدرن شکل جدّى به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضاى معنوى حوزه‏ها و مراکز علوم دینى انجام نمى‏پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا مى‏رفتند و در سیستم‏هاى غربى آموزش‏هاى لازم را فرا مى‏گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت مى‏شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار مى‏آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتى سیل آسا وارد این سرزمین شد و روى کارآمدن فرد ستم پیشه‏اى چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگى به استعمار و استکبار و نیز قلدرى و دیکتاتورى از یک سوى زمینه اجتماعى و سیاسى افزون‏ترى براى نفوذ مکتب‏هاى غربى در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک‏ها و ماتریالیست‏ها در ایران رویشى سرطان زا به خود گرفت، از سوى دیگر به مراکز حوزوى یورشى سهمگین بُرد و کوشش‏هاى علمى و آموزشى این نهاد مقدّس و دینى را با رکودى جدّى مواجه ساخت.

شیوه‏هاى آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشى غربى‏ها بود، شرایط جدیدى را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش‏هاى تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتى نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش مى‏داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلى نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانى و ارزش‏هاى مذهبى مغایرت داشت نقش مؤثّرى ایفا کردند.

امّا دشمنان دوست نما و عدّه‏اى از جاهلان و آنانى که شیفته تعالیم غربى شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینى تحصیل در دانشگاه را نوعى گرایش به تجدّد، غرب زدگى و فاصله گرفتن از دیانت، تلقى مى‏کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینى را نوعى حرکت ارتجاعى و جمود و تحجّر تصوّر مى‏نمودند، گاهى هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه‏هاى وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگى هم را بوجود مى‏آوردند. کارگزاران رژیم پهلوى تمام تلاش خود را در این راستا صرف مى‏کردند که دانشگاهها به سوى غربى شدن، فراموش نمودن ارزش‏ها، فاصله گرفتن از اصالت‏هاى بومى و توانایى‏ها و استعدادهاى خودى پیش روند و هرگونه استقلال علمى، پویایى، ابتکارها و خلاقیّت‏هاى تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمى‏تابیدند،در مقابل از تشکیلاتى حمایت مى‏کردند که با ارزش‏هاى دینى و باورهاى مذهبى در ستیز بودند.

تبلیغات زهرآگین این بوق‏هاى وابسته به استکبار تا بدان‏جا کشید که برخى دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامى جرئت نمى‏کردند پاى بندى خود را به مقدّسات مذهبى بروز دهند، کسى که روزه دار بود، به جاى آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکى یا نوشیدنى برایش مى‏آوردند یا در جلسه‏اى شرکت مى‏کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمى‏کردند، مى‏گفت: میل ندارم! جایى خلوت‏تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف‏انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامنغربت غرب چون توفانى بنیان کن، نفرت‏ها و انزجارهاى متقابل را در پى داشت و تهاجم فرهنگى علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانىکه هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غربدوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه‏اى آسوده نبودند و هردم که از شعله‏هاى آن کاسته مى‏شد هیزم کینه توزى بر آن مى‏ریختند.

امام خمینى در بیاناتى فرموده‏اند:

“…یک روز بود که دانشگاه و حوزه‏هاى علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّى به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمّل روحانى را داشت و نه روحانى تحمّل دانشگاهى را، اساس هم این بود که این دو قشرى که با اتحادشان تمام ملّت متّحد مى‏شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند…”۴

اغلب افرادى که از چنین دانشگاهى فارغ التحصیل مى‏شدند اهداف استعمار را تأمین مى‏کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویى مادى و تشخص کاذب اجتماعى فکر مى‏کردند و از رشد معنوى، فضیلت‏هاى اخلاقى و کرامت انسانى کمتر بهره داشتند. در مشاغلى که بر مى‏گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل‌هایى روى مى‏آوردند که منافع شخصى را تضمین کند و رفاه مادى را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکرى، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویى بیش نبود. دانشگاهى این گونه از تربیت اسلامى بهره‏اى نداشت و علومى که در آن تدریس مى‏شد گره‏اى از گرفتارى‏هاى مردم نمى‏گشود. بدین جهت امام خمینى مى‏فرمایند: “…دانشگاهها باید تغییر بنیانى کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت‏هاى اسلامى، نه این که تربیت کنند به تربیت‏هاى غربى… باید دانشگاهى اسلامى بشود تا علومى که در دانشگاه تحصیل مى‏شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معناى اسلامى شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.”۵

شهید آیت اللّه مطهرى، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت‏هاى حوزوى و عالى رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوى امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانى این عزیزان تجربه‏اى موفق براى وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد مى‏گردد.

 

پرتو افشانى در دانشگاه

مفتح در زمره عالمان دینى بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالى و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتى که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزى را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامى و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم مى‏شناخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند براى از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهى و حوزوى تلاش گسترده‏اى را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش‏هاى الهى را در میان دانشجویان پى گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى، افکار الحادى و اندیشه‏هاى متجددین، بذر ایمان و باورهاى دینى را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند از معارف ناب علوى در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهى و رشد معنوى را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان‏هایى بسازد که “استقلال فرهنگى” و “فرهنگ استقلال” را در کشور تحقق بخشند.

وى در پى عملى ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانى که توفان استکبار از نوع شرقى و غربى آن در حال وزیدن بود و بیم آن مى‏رفت که شکوفه‏هاى بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوى دانشگاه هدایت کرد.

آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهرى، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشى از اختناق رژیم پهلوى و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانى پرداختند و با درک درست از واقعیت‏هاى اجتماعى و شناخت ضرورت‏هاى تاریخى، سعى در احیاى فرهنگ اسلامى در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس‏هاى درس، سخنرانى‏ها و جلساتى که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بى اعتبارى فرهنگ وارداتى و اصالت فرهنگ خودى را به اثبات برسانند.

دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه‏هاى همکارى با شهید مطهرى، بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران، عهده‏دار برگزارى نماز جماعت در مسجد این مکان علمى شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانى‏هاى ارشادى ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوى مسایل مذهبى و نیز کاهش شکاف بین روحانى و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینى بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامى جلسات علمى و تبلیغى خود اندیشه‏ها و افکار عالى امام را براى حاضران تشریح مى‏نمود.۶

در یکى از جلسات شوراى آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالى تشکیل شد، برخى خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت‏هاى علمى این گونه برخورد مى‏کند. یادآور مى‏شود عدّه‏اى در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتى به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: “…این صحبت‏ها درباره اهانت به شخصیت‏هاى علمى نبود بلکه درباره کسانى است که این تحصیلات را براى(خدمت به) انسان‏ها قرار ندادند، تا آن روزى که بر ایران(رژیم) طاغوتى(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان‏ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما مى‏خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر براى علم منهاى احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما براى آن علمى احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکى محترم است که “انسان” باشد…آن کسى که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده‏اش رو نشود.”۷

شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکرى دانشگاه با حوزه و هماهنگى این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهى‏هاى عمومى و گسترش و اوج‏گیرى فرهنگ اسلامى در سطوح مختلف جامعه مى‏شود. سعى او بر آن بود تا آن هماهنگى و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش‏هاى سالم و از خصوصیّات بارز حوزه‏هاى علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکارى، معنویت و احترام به سنت‏هاى اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهى تفرقه افکن که نمى‏توانستند جارى شدن چنین جویبارهاى باطراوتى را در مراکز دانشگاهى بپذیرند، شایعه کردند مفتح مى‏خواهد در لباس دانشجویان تغییراتى بوجود آورد، مفتح طى سخنانى یادآور شد:

“لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبى هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که مى‏گویم قشر روحانى و دانشگاهى نمى‏گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمند و متفکر تعیین مى‏کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوى و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادى(طبیعى) و رشته‏هاى دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو مى‏رود.”۸

از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامى که ویژگى بارز حوزه‏هاى علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه‏هاى جدید تحقیقات علمى دانشگاهى باید در مراکز حوزوى مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایى علم، تخصص و فنآورى خود را در راه آبادى کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهى دروسى تدوین مى‏شود که با نیازهاى واقعى کشور و مردم انطباق دارد و جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى هم رعایت مى‏گردد. محیط چنین مرکز علمى عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردى توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکرى و علمى را عبادت تلقّى مى‏کنند.۹

 

چرا وحدت؟

وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزى انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعى و قبل از آن حتى یک ضرورت براى جامعه‏اى است که به سوى تحوّل پیش مى‏رود، پیگیرى وحدت از سوى شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل مى‏باشد.

این دو نیروى فکرى و علمى در حرکت‏هاى اجتماعى و فرهنگى نقشى والا داشته‏اند و در کویر ستم که رژیم پهلوى براى جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه مى‏داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صداى مقاومت و پایدارى سر مى‏داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوى متدین و مبارزى که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادى هدف مشترک و دشمنى واحد داشتند امّا خیلى دیر هم دیگر را باز مى‏یافتند.

مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخى تحمیل‏ها بدست نمى‏آید و نخستین گام در راستاى عملى شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستى شناخته شود چرا که با پى بردن به پویایى و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهى دارد رسیدن به وحدت آسان‏تر مى‏گردد.

حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانى به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه‏هاى مصرفى دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت‏هاى جهانى شدن و بازار مصرف را براى محصولات خارجى مهیا کردن ضایعه‏اى تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله مى‏گرفت و خللى را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوى در حوزه‏ها هم باید نیازهاى ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت‏هاى مسلّم اجتماعى مطرح گردد و برخى تعلیمات از حیطه‏هاى ذهنیت‏هاى مجرّد باید رها گردند و کاربردى و عینى شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمى‏باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش و نقد و ارزیابى حوزه‏ها دور باشند، تفکر ناهماهنگى و ناهمگونى دانشگاه و حوزه از القائات دشمنان بود و دانشگاهیان و حوزویان مى‏بایستى با هوشیارى عمل مى‏کردند و عملاً نادرستى این عقیده را ثابت مى‏کردند.۱۰

 

 

 

 

ضرورت وحدت

اشاره کردیم که شکاف‌هایى به دست خائنان سوداگر غرب و شرق بین حوزه ودانشگاه ایجاد کردند تا ملت اسلامى را به راحتى استعمار و استثمار نمایند با پیروزى انقلاب اسلامى قشرهاى تحصیل کرده با علماى دین احساس یگانگى کردند امّا ضرورت داشت آنان بیش از این بهم نزدیک گردند و از آن جدایى‏ها دست بردارند، وقتى عالى‏ترین طبقات فکرى و علمى با هم متحد گردند بهتر قادرند توطئه‏هاى سیاسى و فرهنگى را خنثى کنند. امام خمینى در این باره مى‏فرمایند:

“مغز متفکر جامعه شما دو طایفه هستید و آن قشرى که مى‏تواند خنثى کند آن توطئه‏هایى که با کمال دقت براى شکست دادن نهضت در شرف تکوین است، آن هم شماها هستید تکلیف براى شما دو طایفه از سایرین زیادتر است و مسؤولیتتان بسیار زیاد، همه مسؤولند لکن شما دو طایفه مسؤولیتتان زیادتر است آنها درصدد هستند… که شماها را از هم جدا کنند.”۱۱

از این جهت امام از دانشوران علوم دینى و علماى دانشگاهى مى‏خواهد براى تحقق این اتحاد بکوشند و از میان حوزویان شخصیتى که این رسالت را بر دوش مى‏گیرد مفتح است، او به این درجه از تشخیص رسیده بود که نه دانشگاهى مى‏تواند بدون روحانى به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاه، البته مفتح یک واقعیت دیگرى هم به عهده داشت زیرا حالا که آن دیوارهاى قبلى و بدبینى‏هاى نگران کننده از بین رفته و تحوّلى در مناسبات بین حوزه و دانشگاه پدید آمده بود، عدّه‏اى کوشیدند نقشه شیطانى جدیدى را به اجرا بگذارند و از زبان حوزویان بگویند دانشگاهى‏ها مشکل دارند و حوزه نمى‏تواند با آن‏ها هم آهنگ گردد، همچنین از لسان افراد تحصیل کرده چنین مطرح مى‏کردند که سنت‏هاى حاکم بر حوزه آن قدر قدیمى و دور از تحولات جدید است که نسل دانشگاهى نمى‏تواند خود را با طلّاب هم هدف ببیند، مفتح در بحث‏ها و درس‏هاو سخنرانى‏ها تأکید مى‏کرد چشم‏ها را درست بگشائید زیرا عدّه‏اى از داخل خود دانشگاه و از درون مراکز علوم دینى ساز تفرقه و فساد مى‏نوازند البته او اطمینان داشت که اگر این دو قشر به درستى هم را بشناسند و با هم تفاهمى عمیق و اساسى داشته باشند دیگر جناح‏هاى غرب زده و شرق زده از منافقان و چپ گرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان طمع چنین تفرقه‏اى را در سر نخواهند پرورانید بدین جهت تلاش مفتح بر آن بود که اولاً این وحدت فراگیر گردد، ثانیاً از مرز شعار بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو این وحدت کارهاى زیربنایى صورت گیرد که از مشکلات جامعه گره‏گشایى کند، رابعاً آن چنان دل‏ها به یکدیگر تألیف داده شود که جاى رخنه دشمنان نباشد و هرگونه نفاق افکنى و تشتت خنثى شود، در واقع او طالب یک انسجام مستمر، دائمى، ریشه‏اى و با ثمر بود نه اتحادى مقطعى، گذرا و تقویمى یا بر پایه یک مصلحت سیاسى در برهه‏اى خاص.

مفتح اعتقاد داشت براى تسخیر دل‏ها و حاکمیت حق، براى ساختن آینده‏اى درخشان براى استحکام جاى پاى مذهب در عقل‏ها و خردها، وجدان‏ها و قلب‏ها و زندگى‏ها باید شیرازه دین را در همه زوایاى نسل جوان همچون تار و پودى محکم دوانید، باید بین معنویت مذهب و علوم طبیعى پل ارتباطى زد.

روشنگرى‏هاى شهید مفتح و آیت اللّه مطهرى در گذر زمان موجب شد تا آن شکاف ساختگى و فاصله دروغین میان حوزه و دانشگاه حذف گردد و سوء تفاهم‏هاى محصول القائات مسموم استعمار به تدریج بر طرف شد. حوزه و دانشگاه با رسیدن به هدفى واحد که همان مبارزه همه جانبه براى کسب استقلال علمى، فرهنگى و آزادى بر محورهاى اسلام اصیل بود به عنوان دو سمبل مقاومت ملت و دو پایگاه اصلى انقلاب درآیند و با تکیه به همین دو پایگاه انقلاب اسلامى توانست به مسیر خود ادامه دهد، نقش شهید مفتح در تحقق این هدف‏هاى ارزشمند و عملى ساختن اندیشه‏هاى امام خمینى در این راستا، آنقدر حائز اهمیّت بود که گروههاى نفاق و التقاط کوشیدند نقشه‏اى دیگر را به اجرا بگذارند، آنان وقتى مشاهده کردند در برخوردى فکرى و منطقى با این شهید بزرگوار شکست خورده‏اند، سلاح شقاوت را برکشیدند و این بزرگوار را به جرم آگاه بخشى به نسل دانشجو و برقرارى پیوند میان محیطهاى علمى و مذهبى به شهادت رسانیدند اما حذف فیزیکى مفتح و مطهرى هرگز جریان الحاد و التقاط را به هدف شوم خود نرسانید و راه نورانى و سفارش و توصیه این دو عزیز به اتحاد حوزه و دانشگاه هنوز سرلوحه عمل دانشجویان و طلاب حوزه است.۱۲

حجت الاسلام و المسلمین‌هادى مروى(ره) در این باره مى‏گوید:

“ایشان (مفتح) اعتقاد نداشت که حوزه و دانشگاه باید در یکدیگر ادغام شوند و هر یک وظیفه و کار اصلى خود را رها سازند و به کار حیطه دیگر بپردازند بلکه این‏ها بایکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند و بتوانند حرف‏هاى هم را خوب درک کنند و ساحت علمى و فکرى یکدیگر را بفهمند تا این درک متقابل منجر به یک نگاه دین مدارانه به هستى شود و طبعاً زمان آگاهى و دین آگاهى هر دو تعالى پیدا کند. شیوه ایشان هم به گونه‏اى بود که افراد دانشگاهى در کنارشان عملاً احساس احترام و امنیت مى‏کردند و این شیوه را در تمام مساجد و به خصوص مسجد قبا که پایگاه حرکت ایشان بود ادامه دادند. (مفتح) توانست بسیارى از اساتید دانشگاه را به مسجد قبا جذب کند و با وجود حفظ کامل اصالت فکرى و مکتبى خود و پاى بندى به تمامى موازین اسلامى در تمام طول زندگى، ارتباط خود را با دیگر نحله‏هاى فکرى قطع نمى‏کرد و معتقد بود این ارتباط مى‏تواند به مرور زمان بر آن‏ها تأثیر بگذارد و باعث شود که آن‏ها دست کم بخشى از اشتباهات و خبطهاى خود را اصلاح کنند اما اگر ما این‏ها را رها کنیم طبیعتاً به دام طرف مقابل مى‏افتند و اگر ارتباطى وجود داشته باشد، در سراشیب سقوط و انحطاط فکرى خود باقى خواهند ماند.”۱۳

شهید مفتح براى فراهم نمودن مقدّمات کاربردى نمودن وحدت حوزه و دانشگاه در آغاز آبان ۱۳۵۸ و هم زمان با سالگرد شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را برگزار کرد در این همایش علاوه بر ایشان شخصیت‏هاى دیگرى از جمله دکتر حسن حبیبى، وزیر وقت وزارت علوم و آموزش عالى سخنرانى کردند.۱۴

مفتح با مسایل دانشگاهى آشنا بود و هم با مسایل روحانیّت، به همین دلیل خودش مى‏گفت: مشخصاً بنده هر دو جنبه را دارم این است که مى‏توانم از هر دو جنبه صحبت کنم، با این اشراف و آگاهى، عقیده داشت: “دیگر گروه‏ها به این‏ها نگاه مى‏کنند، این‏ها هستند که مسیر جامعه را تعیین مى‏کنند، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمندان در علوم مادى و دیگر رشته‏هاى علوم (تعیین مى‏کنند) این‏ها اگر با هم باشند جامعه جلو مى‏رود و مخصوصاً از نظر جنبه‏ها جامعه‏شناسى مذهب.۱۵

 

زمینه‏هاى تحقّق وحدت

شهید مفتح هرگز نگفت در حوزه و دانشگاه باید یک درس ارائه گردد یا آن که طلبه باید دانشجوى دانشگاه باشد و این که دانشجو هم زمان با درس‏هاى دانشگاهى، به فراگیرى علوم حوزوى بپردازد و نیز آن متفکر ژرف اندیش ادعا نکرد که باید برنامه‏هاى حوزه و مراکز دانشگاهى درهم آمیخته گردند یا حوزه برنامه‏هاى دانشگاه را عیناً پیاده کند و احیاناً دانشگاه، متون درسى خود را از روى کتب آموزشى حوزه تدوین کند، بلکه مفتح بارها تأکید مى‏نمود ادغام این دو کانون غیر ممکن مى‏باشد ولى وحدت اهدافشان حیاتى است، حوزه و دانشگاه، دو وظیفه و دو مأموریت ممتاز و ویژه خود، دارند اما تلاش‏ها باید هم سوء و به جانب یک مقصد باشند و یک فرهنگ و هویت بر هر دو مرکز حاکم گردد، این دو تکمیل کننده هم در اندیشه و عمل شوند تا از اجراى سیاست‏هاى متضاد و دوگانه جلوگیرى شود.

به باور مفتح افتراق‌هایى در سیستم آموزشى و نظام تحصیلى حوزه و دانشگاه دیده مى‏شود و هر یک از آنان اهداف، برنامه‏ها و کارکردهاى خاص خود را دارند و نباید از هر دو مرکز مزبور انتظارى یکسان داشت پس باید هم روحانیان و هم دانشگاهیان بطور متقابل این موجودیت را همراه احترام متقابل، اعتماد دوسویه و درک یکدیگر بپذیرند، در چنین نگاه احترام‏آمیز و واقع گرا دیگر کنش‏هاى تحقیرآمیز وجود ندارد و به جاى نفى، طرد و تکفیر یکدیگر و برچسب‏هاى ناچسب، درک متقابل میسّر مى‏گردد همچنین نگاه هنجارى حاکم بر دو نظام آموزشى باید آکنده از روح اعتماد و اطمینان بر یکدیگر باشد به گونه‏اى که این مؤلّفه در تمام ارکان آموزشى این دو سیستم ریشه بدواند، این امر ارتباطى صمیمانه، اُنسى با برکت و یگانگى فکرى را بوجود مى‏آورد.

تلاش شهید مفتح در این راستا صورت مى‏گرفت که نباید از میان این دو نظام یکى را بر دیگرى تفوّق داد و این درست نیست که به جامعه القاء کنیم یکى از آنها دینى و ارزشى و دیگر غرب زده و فاصله گرفته از دیانت است، این روند ما را براى رسیدن به وحدت صادقانه و راستین دور مى‏کند لذا به جاى برخوردهاى برترى طلبانه و مطلق انگارانه شایسته است این دو نهاد نسبت به یکدیگر نگاهى برادرانه و دوستانه داشته باشند و اصحابشان قبول کنند که حوزه و دانشگاه با هم قراب علمى، فکرى و فرهنگى دارند و مى‏توانند مکمّل هم قرار گیرند و هر دو به عنوان کانون‏هاى انسان سازى، نقس حسّاس خود را به خوبى ایفا کنند.

شایسته نیست که هر کدام بى اعتنا به موفقیّت‏ها و دستاوردهاى کلان و مفید دیگرى، صرفاً با نگاهى منفى و نگرشى تردیدآمیز به حریف بنگرند و رفتار و کارنامه هم را با نوعى سوء ظن و پیش فرض‏هاى متکى بر احساسات غیر معقول و دور از برهان ارزیابى کنند. مفتح بر این حقیقت پافشارى مى‏نمود که این وحدت و انسجام اوّل باید در اندیشه‏ها تجلّى یابد و آن نگرش‏هاى آشفته را متحول سازد و انگاره‏هاى مثبت و پندارهاى صادقانه و کنش‏هاى مبتنى بر واقعیت‏هاى موجود جاى آن بدبینى‏ها و نفرت‏ها را بگیرد و از سویى خطاهاى عدّه‏اى افراد از این دو نهاد، نباید موجب تعمیم مبالغه‏آمیز آن به کلّ دو نظام حوزه و دانشگاه گردد.

در ایران دو نظام آموزشى فوق مکمّل هم مى‏باشند و اصحاب هر کدام از این دو نهاد ضمن پرهیز از هرگونه تک روى و تک اندیشى، هرچه بیشتر با یکدیگر روابط علمى و آموزشى داشته باشند و در بحث‏هاى علمى و چالش‏هاى اجتماعى با هم روابط تحقیقاتى داشته و هم اندیشى نمایند، اگر این هم فکرى در فضایى پژوهشى، صمیمى و دوستانه و به دور از برخى حساسیت‏ها صورت گیرد باعث تبادل افکار و آراء و گسترش و توسعه مطالعات همه جانبه و رونق و شکوفایى علمى و فرهنگى مى‏گردد و ضمن این که هر دو نهاد از نظر علمى و پژوهشى تقویت مى‏گردند از هدر رفتن سرمایه‏اى و اتلاف وقت جلوگیرى به عمل مى‏آید و مانع اجراى بسیارى از طرح‏هاى تکرارى، مشابه، بى خاصیت و غیر مفید به حال اجتماع خواهد شد.

البته این دو نهاد قبل از برقرارى این ارتباطها و هم اندیشى‏ها باید به یک خانه تکانى آموزشى و علمى بپردازند، برخى ساختارهاى قدیمى و سنتى با نیازهاى عصر هماهنگ نمى‏باشد و لذا ساختار این دو کانون باید اصلاح گردد و با پالایش و پیرایش مقرّرات و هنجارهاى کهنه و ناهمگون با شرایط جدید زمینه بالندگى و پویندگى سازمانى این مراکز فزونى مى‏یابد و نیز مؤلّفه‏هاى وحدت بخش در تار و پود و ارکان آنان تقویت مى‏گردد و اصولاً همین دگرگونى‏ها و بازنگرى‏ها و رفع برخى ساختارهاى از رونق افتاده مقدّمه‏اى براى درک متقابل، احترام به یکدیگر، رفع کدورت‏ها و بدبینى مى‏گردد.۱۶

البته بدیهى است وحدت راستین حوزه و دانشگاه به معناى اختلاط این دو سیستم نمى‏باشد بلکه آن چه غالباً ناظر به معناى این وحدت است، قرابت فرهنگ حاکم بر آنان مى‏باشد. آرمان مقدّس و مهم مفتح درباره اتحاد این دو نهاد نباید به مسایل تبلیغاتى و ظاهر و برخى اصلاحات فرعى و پوسته‏اى منحصر گردد، براى رسیدن به وحدتى واقعى که از اصل استقلال علمى و فرهنگى در مقابل تهاجم تبلیغى شرق و غرب صیانت کند باید موانع بازدارنده را بر طرف کرد، از دشمنان آشکار، عوامل نفاق و انحراف که بگذریم برخى مقدّس نمایان و متحجرین که ساده اندیش و متصلّب در دیدگاهها هستند مى‏توانند تحقق این هدف را بارکود و سیر قهقرایى روبرو کنند. تغذیه صحیح فکرى و عقیدتى دانشجویان و پاسخ گویى روشن به سؤالات و شبهه‌هایى که برایشان مطرح است و رعایت ظرافت‏هاى حساس در برخورد با روحیه‏هاى حسّاس در محیط دانشگاه در این راستا بسیار مؤثر است. برخى افراد که خود را روشنفکر مى‏دانند، صرفاً جدید بودن را ملاک درستى مى‏دانند و تازه‏ها را، هرچه باشد، ترقى و توسعه دانسته و هرگونه سنتى را، اگرچه اصالت دارد، نوعى کهنگى و رجعت به گذشته مى‏پندارند که این تفکر غلط نیز از بازدارنده‏هاى این وحدت مقدّس است. قضاوت‏هاى یک طرفه آمیخته با حبّ و بغض و تعصب‏هاى منفى، نگاهههاى بدبینانه و غیر عالمانه و تخریب به جاى نقد نیز از موانع این روند هستند که باید با برنامه ریزى جامع، روشن و مشخص و برخى اقدامات حکیمانه آن‏ها را برطرف کرد.

 

انتخابى آگاهانه و مقدّس

امروزه سخن گفتن از وحدت و فراخواندن به آن، کار چندان دشوار و پرزحمتى نمى‏باشد ولى ما نباید فراموش کنیم که شهید آیت اللّه مفتح زمانى به این مهم اقدام کرد که عفریت شوم بد دلى و بدگمانى بر سر دو نهاد حوزه و دانشگاه، سایه افکنده بود، در فضایى که دانشگاه در منظر بسیارى از علماى دینى پایگاه بى دینى و سکولاریزم تلقى مى‏گردید و تحصیل علوم و دانش‏هاى جدید روى برگردانیدن از باورها و ارزش‏ها پنداشته مى‏شد، او که در حوزه استادى بلند پایه بود با گام نهادن به دانشگاه به تمام این پندارها مهر باطل زد.

این انتخاب مفتح ساده و تصادفى نبود بلکه بسیار عاقبت اندیشانه و با هدفى مقدّس و طریقى امیدوار کننده همراه بود. او در ایّام اختناق راه بین قم و تهران را براى چندین مرتبه در شب‏هاى سرد و تاریک زمستان مى‏پیمود و هر بار که خودش به یاد کرد آن روزها مى‏پرداخت با شوق فراوان خاطرات آن دوران را زمزمه مى‏کرد که چگونه مثلاً در یکى از این رفت و آمدها در بیابان اطراف قم به دام گرگان افتاد و یا وقتى دومین فرزندش به دنیا آمد، نیمه شب بود و او صبح در تهران کلاس داشت و یک ساعت بعد از ولادت فرزندش قم را ترک کرد تا سر کلاس حاضر گردد، امّا چنین تنگناهاى جانکاهى در قبال طعن‏ها و سرزنش‏هاى برخى کوتاه بینان ناصح و پندآموزان قشرى ناچیز مى‏نمود، آنان که بارها از سر دل سوزى وشفقت به او تذکر دادند شأن او خیلى بالاتر از ورود به چنین مجامعى است.

شهید مفتح مى‏توانست به آسانى در ساحل آرام حوزه درسى خود آرام بگیرد و به سرعت با تقریر یک درس خارج شهرتى فوق العاده بدست آورد، امّا این روش را برنگزید و خود را در گردونه پرتلاطم رویارویى فکرى عصر خویش وارد کرد.

مفتح با مقتضیات عصر به خوبى آشنا بود و مى‏دانست فرآوردهاى فکرى و علمى دانشگاه به زودى دامن مى‏گستراند و در تمام ارکان جامعه رسوخ مى‏کند، از این روى باید دست اخوّت به سوى دانشگاهیان دراز کند، با آنان کنار آید و در ضمن این انس و آشنایى به اطلاح ناگوارى‏هاى آن بپردازد.

شهید مفتح براى رسیدن به هدف مقدّس خود، هیچ گاه به جبهه‏گیرى در برابر دانشگاه و یا طرد دانشگاهیان نپرداخت و مطلق گرایى و نفى همه مفاهیم و شخصیت این نهاد را درست نمى‏دانست و معتقد بود یک شناخت مطابق با واقعیت در ایجاد تقریب و انسجام مؤثّر است، مفتح تلاش کرد روح همدلى، هم آوایى، یک هدف بینى و توجه به رسالت اصلى علم و عالم را در چنین اتحادى بوجود آورد.

او در این راستا داراى وسعت نظر، سعه صدر و ظرفیتى فوق العاده بود. هنگامى که او و هم فکرانش نخستین نمایشگاه کتاب اسلامى را در خرداد سال ۱۳۵۶ در کتابخانه مسجد قباى تهران برگزار کردند خبر درگذشت دکتر شریعتى به او رسید، با دریافت این خبر مفتح براى شرکت در مراسم تشییع جنازه وى به سوریه شتافت و در آنجا همراه امام موسى صدر ضمن تماس با انگلستان و براى این که مبارزه دیگرى علیه رژیم شاه، که مایل به انتقال جنازه دکتر به تهران نبود، ترتیب دهند، پیکر این متفکر را به سوریه منتقل و در زینبیه (جوار بارگاه حضرت زینب) دفن نمودند. این تصمیم وى نشانه بینش روشن او نسبت به قشر دانشگاهى و روشنفکر جامعه آن روز بود، قطعاً مفتح به دلیل آشنایى با افکار دکتر شریعتى، از برخى دریافت‏هاى ناصواب و خطاهاى وى به خوبى آگاه بود ولى این شناخت هرگز مانع آن نشد که مفتح گامى از مسیر تقریب آراء دانشگاهیان و حوزویان به عقب نهد.

مفتح ضمن وارد شدن به عرصه‏هاى سیاسى و قرار گرفتن در معرض تندبادهاى فکرى و عقیدتى هیچ گاه اصالت‏هاى معنوى و عشق به اسلام، حوزه و روحانیت را فراموش نکرد و تعهد خود را نسبت به معارف و مکارم اسلامى حفظ کرد و این گونه نبود که با ورود به دانشگاه از موازین شرعى و اخلاقى و تدیّن و تعهد فاصله بگیرد، مفتح به درستى دریافت اگر اسلام ناب محمّدى و به دور از پیرایه‏ها و خرافات به نسل دانشگاهى عرضه گردد، آنان با آن بُعد حقیقت جویى که در سرشت خود دارند بدون هیچ گونه مقاومت و واکنشى آن را پذیرا خواهند شد.۱۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیت اللّه مطهرى، ص ۴۴۷٫
  2. بینش اسلامى و پدیده‏هاى جغرافیایى، دکتر عباس سعیدى رضوانى، ص ۴۵٫
  3. تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ص ۴۰۵٫
  4. .
  5. امام و انقلاب فرهنگى، ص ۳٫
  6. تعلیم و تربیت و رهنمودهاى امام،ص ۶۹ – ۷۰٫
  7. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۵۶٫
  8. وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى، شهید دکتر مفتح، ص ۲۶ – ۲۷٫
  9. وحدت مقدّس، سخنرانى شهید مفتح در جمع دانشجویان مدرسه عالى پارس، مجله پیام انقلاب، شماره ۱۵۲٫
  10. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۶۴ – ۱۶۸٫
  11. با الهام از پیام مقام معظم رهبرى (در زمان ریاست جمهورى) به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه در سال ۱۳۶۰، روزنامه کیهان، ۲۷ آذر ۱۳۶۹، ش ۱۴۰۷۷٫
  12. از بیانات امام در ۱۴ شهریور ۱۳۵۸٫
  13. وحدت، هماهنگى و همکارى حوزه و دانشگاه، حجهالاسلام و المسلمین اعرافى، روزنامه اطلاعات ۲۷ آذر ۱۳۷۲، شماره ۲۰۰۸۵، ص ۷٫
  14. گفت و شنود با حجهالاسلام مروى، شاهد یاران، سال دوم، ش ۱۲، دى ماه ۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  15. زندگى و مبارزات شهید مفتح، رحیم نیک بخت، ص ۲۸۷؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۱۷۸٫
  16. زندگى و مبارزات مفتح، ص ۸۱٫
  17. با استفاده از مقاله غلامرضا خارکوهى، مندرج در روزنامه اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۲۷، ش ۲۲۳۷۲٫
  18. زندگى و مبارزات شهید مفتح، ص ۱۰۶ – ۱۰۷، شریعتى به روایت اسناد، به کوشش على کردى، ج ۳، ص ۳۱۶ – ۳۱۷ ؛ پاره‏اى از خورشید، ص ۳۶۷، نگاه حوزه (ضمیمه مجله حوزه) ش ۹ – ۸، ص ۲۶ – ۲۷٫
30دسامبر/16

باده‏اى از خمّ غدیر

 

سخن از غدیر است، و از قدر دریایى که در غدیر، بر تمامى سرزمین‏هاى تفته و خسته، جارى شد و در دل کویر، گلبوته‏ها رویانید، و باور سرخ خاک را تا سبزناى افلاک، وسعت بخشید. و دریا را بنگر که دلى دارد روشنتر از فروغ پگاهان! لطافت گلبرگ‏هاى بهارى را نشانه است.

موج خیز هیچ حادثه‏اى تن تناورش را نمى‏لرزاند! عصاره نور است و فشرده نعمات، و دریاى تسلاى جوشش همه چشمه‏سارهاست، فواره‏هاى رحمت، از دل دریا جوانه مى‏زند و آبشار هرچه نیکى، قدرت از او دارد.

و شگفتا از دریا…دریا… دریا!

و مرا یاراى نبشتن از آن گستره بى‏انتهاى والاست؟ یا تو را گوش شنیدن؟ و که را توان ستودن آن ولى مطلق است؟ و مگر نه هم آنچه مى‏گوییم ذرّه‏اى از کوهى است، قطره‏اى از دریا، و واژه‏اى خُرد از کتابى عظیم و قطور؟ و مگر نه این همه از سر تعظیم است و تبرک؟

غدیر تجلى اراده خداوند است.

غدیر، نقطه تأملى در تاریخ است، یک مکان محدود نیست، بى منتها و جاوانه است.

غدیر، روح جهان و انسان است و زنجیره تداوم ایمان.

غدیر، لحظه‏هاى هیجان حیات است.

غدیر، وجدان پاک هستى، چشم اندازى بر گستره دین، و تلاوت کننده آیه‏هاى رهایى بشر است.

غدیر، چشمه همیشه جوشان عشق و ولاست، سر خیل روزهاى خوب خدا که از شب “قدر” نیز گوى سبقت ربوده و سکه سرورى به نام او خورده است.

غدیر، آیینه است، آیینه تمام نماى حق جلىّ، در چهره امیرالمؤمنین على(ع).

غدیر، چهره گشاى شاهد قرآنى “نبأ عظیم” به دست با کفایت “رسول کریم” است.

غدیر، فرودگاه موکب مقدّس پیامبر اعظم(ص) و قرارگاه فرماندهى سپاه توحید در عالم هستى است.

غدیر، روز عهد و میثاق است، “عهد موعود” آسمانى و “میثاق مأخوذ” زمینى.

غدیر، ریشه دارترین عید تاریخ در صحیفه رسالت انبیاى سلف است که نسل در نسل به ولایت اولیاى خَلَف، راه برده است.

روز غدیر، روز پذیرش کردار شیعیان و پاک شدن اندوه دل‏هاى ایشان است.

روزى که عصاى معجزه “موساى کلیم” بر سحر تنیده “ساحره تیره گلیم”، غالب آمد و آتش نمرودیان بر ابراهیم ودود،سرد و سلامت شد.

روز خلافت “یوشع” از “موسى(ع)”، “شمعون” از “عیسى(ع)”، “آصف” از “سلیمان(ع)” و “على (ع)” از “محمد (ص)” است؛ که على خود، غایت خلقت همه اولیاء و اوصیاست:

در ملک ولایت، ولى و والى و والاست

هرگونه تصرّف کند او از همه بالاست

بایست بداند که على سیّد و مولاست

آن کس که مرا مولى،مى‏داند و سالار۱

اى گل! نه همین معرکه من به تو گرم است

هنگامه صد سوخته خرمن به تو گرم است۲

در غدیر، خطّ روشن رسالت نبوى به طغراى ولایت علوى کمال یافت و اسلام، دین برگزیده خدا گردید:

“الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً”۳ امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و رضا دادم که آئینتان، “اسلام” باشد.

غدیر، روز تجلّى توحید و نبوت محمد(ص)، ولایت على(ع) است و ذکر دوازده معصوم(ع).

غدیر، عید ولادت “مولایى” على(ع) است، همان جان راستین نبى اعظم(ع) که حلقه بندگى ایشان بر دست و پاى داشتن، نهال خرم آزادى در دل کاشتن است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

گفت: هر کو را منم مولا و دوست

ابن عمّ من على مولاى اوست

کیست مولا؟ آن که آزادت کند

بند رقیّت زپایت برکند

چون به آزادى نبوّت‌هادى است

مؤمنان را زانبیاء آزادى است

اى گروه مؤمنان! شادى کنید

همچو سرو و سوسن آزادى کنید۴

در غدیر، پژواک بلند نداى آسمانى “الیوم یئس الذین کفروا من دینکم”۵ امروز – در روز غدیر کافران از دین شما ناامید شدند.

پشت شیاطین بدخواه را لرزانید و امید واهى کافران بد اندیش را به یأس و حرمان نشانید.

امّت بى غدیر، شب بى‏چراغ است، و شبروى که به “ماه”ى دل نبست، به صبح سعادتى نپیوست.

منکر غدیر، تشنه به آب رسیده است و از سراب، سیراب شده!

شیعه غدیر، عطش نوش جام بلاست، که دلداده آیین مرتضاست:

“که عشق آسان نمود اوّل، ولى افتاد مشکل‏ها”

على(ع)، همان عنبر بوى “محمّدى” موى و آفتاب روى “زهرایى” خوى است که عالم و آدم طفیل هستى عشق اویند:

تا باد صبا بوى تو را در چمن آرد

برداشته هر شاخه گلى دست دعا را۶

آرى، على(ع) باب رحمت الهى بر مدینه دانش نبوى است تا جان‏هاى تشنه معنویت را هماره از کوثر “سلونى” خود سیراب سازد:

چون تو بابى آن مدینه علم را

تو شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب! بر جویاى باب

تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش اى باب رحمت تا ابد

بارگاه ما له کفواً احد۷

درود ما و همه هستى بر تو باد، اى على! اى نامت چون گلى خوشبو در سینه‏هاى مؤمنان، روییده است و با شیره جانشان آبیارى مى‏شود! درودها تا منتهاى بیکرانه‏ها!

 

سخنى با امام غدیر

از جاودانه مرد حقیقت! اگر به خود جرأت نگاشتن درباره “غدیر” را دادم، نه بدان معناست که لایق توصیف شأن توأم، بلکه امید که نام بى‏نشانم در ردیف خریداران محبت و عشق تو باشد. تو چون یوسفى با مشتریان بسیار و قیمتهاى هنگفت و من با دست تهى و کلاف ریسمان ناچیز! اینک تو را در کجا جستجو کنم؟ در دریاى اشک یا لجّه خون با شعله آه سوزان، در دل کعبه و یا در میان مظلومان تاریخ از ازل تا ابد، یا در میدان کارزار و برق شمشیر و فریاد تکبیرت، اى تمامى شجاعت و همه سخاوت اى جلوه گاه تنهاى تنهایى، آه که سرگذشت غمبار تو را جز خدا که پناه تو و رسول که مربّى تو و همسرت که رازدار تو بود چه کسى مى‏داند؟

اى بازوى توانمند قرآن و اى شمشیر شکست‏ناپذیر پیامبراعظم(ص)، اى خون و گوشت جان احمد(ص)، اى لسان صدق اللّه و اى کبریا، تو، سرّ بسم اللّه الرحمن الرحیمى که همه حسنها و جمالها و کمالها مستجمع در “اللّه” است و تو نقطه باء بسم اللهى که خود فرمودى: تمام اسرار الهى در کتابهاى آسمانى است و همه آنچه در کتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم اللّه است و آنچه مندرج در بسم اللّه است، مجتمع در باء بسم اللّه و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.۸

رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) فرمود: در شب معراج که به آسمان رفتم. چنان به خدا نزدیک شدم که فاصله من و خدایم به اندازه دو کمان یا دو زراع یا کمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد(ص)، در میان مخلوقات کدام را از همه بیشتر دوست دارى، عرض کردم: على(ع) را، خطاب رسید: پس تماشا کن. چون نگریستم، دیدم، على بن ابى طالب آنجاست.۹

اى شخصیت بیکران و جامع اضداد! که را رسد تا تو را وصف کند؟! اى که عارف به دامنت مى‏آویزد و عاشق در عشق تو سینه چاک مى‏کند و در شیدایى تو نغمه جانسوز مى‏سراید، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى‏شوند و پهلوانان در میدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرأت و جسارت و قدرت مى‏گیرند و با یا على شهره آفاق مى‏شوند، یتیمان خود را در آغوش تو مى‏افکنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خویش احساس مى‏کنند و دردمندان، خود را در سایه لطف تو تسلّى مى‏دهند و محرومان همه جا با هم، هم ناله‏اند.

یا على(ع)!

عید تو و غدیر، بر دوستداران کوى علوى مبارک باد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابوالحسن میرزا، معروف به شیخ الرئیس قاجار که در سروده‏هاى را “حیرت” مى‏نامد. از شاعران نامى اواخر دوران قاجار محسوب مى‏شود.
  2. دیوان حزین لاهیجى.
  3. سوره مائده، آیه ۳٫
  4. مولانا، شرح جامع مثنوى، دفتر ششم، ص ۱۱۶۲ – ۱۱۶۱٫
  5. سوره مائده، آیه ۳٫
  6. دیوان حزین لاهیجى.
  7. حکیم ابوالقاسم فردوسى.
  8. مشارق انوار الیقین، ص ۲۱٫
  9. امالى شیخ طوسى، ج ۱، ص ۳۶۲٫

 

30دسامبر/16

روز عرفه و فرصتها

یاسر جهانى پور

 

مقدمه

یکى از ویژگى‏هاى مؤمن این است که مى‏خواهد دائماً خود را به خدا نزدیک کند و پیوسته در جهت جلب رضاى اوست. همانطور که در روایات بسیارى به توبه یا دعا و…سفارش شده و از طرف دیگر مکانها یا زمانهاى خاصى براى اجات دعا یا قبولى توبه ذکر شده، براى جلب رضایت حق نیز اوقات یا مکانهایى بیان شده که مؤمن مى‏تواند در آنها، به خداوند تقرّب جوید. خداوند، مهربان و بخشنده بوده و رحمت او همیشه بر خلقش جارى است، اما باید بدانیم برخى از اوقات یا در برخى از مکانها رحمت خداوند بر خلق بیشتر بوده و بخشش معاصى راحت‏تر مى‏باشد، یکى از همین اوقات روز عرفه است. براى کسى که در جستجوى رحمت الهى است روز عرفه فرصت خوبى است تا بتواند رضایت خداوند را جلب نموده و از گناهان خود توبه کند در این نوشته سعى مى‏کنیم به برخى از این فرصتها اشاره کنیم.

 

عرفه و فرصت خداشناسى

روز عرفه داراى فضایل بسیارى است، هم براى کسانى که در عرفات حاضرند و هم براى کسانى که در اماکنى غیر از عرفات اند، به همین دلیل بر مؤمنان لازم است نهایت بهره بردارى از این روز شریف را بنمایند. یکى از مهمترین و بهترین فرصتهاى موجود در این روز، فرصت خداشناسى است، تأمّل و تدبّر در دعاى عرفه امام حسین که در حقیقت بیان و شرح حقایق توحیدى و مراتب آن است ما را به این موضوع یعنى خداشناسى نزدیکتر مى‏کند. اینکه خداوند انسان را چگونه خلق فرمود، چگونه روزى داد، چقدر بر بندگان نعمت ارزانى داشت، چقدر از گناهان ایشان بخشید،و… همه از مواردى است که در دعاى عرفه ذکر شده است. با قرائت دعاى عرفه خدا را بهتر مى‏شناسیم، وقتى فهمیدیم که نهایت مرتبه توحید آن است که غیر از خدا نبینیم و غیر از او نخواهیم، سعى مى‏کنیم تا خود را به آن مرتبه برسانیم، همانکه امام فرمود: “ایکون لغیرک منالظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدلّ علیک عمیت عین لا تراک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که براى تو نباشد تا آن غیر بخواهد مظهر تو باشد؟ چه وقت غایب بوده‏اى تا به دلیلى احتیاج باشد که بر تو دلالت کند؟ کور باد چشمى که تو را نبیند”. همه اینها با تأمّل و تفکر در دعاى عرفه بدست مى‏آید، براى آنانکه اراده دارند معرفت خود را نسبت به حقتعالى زیاد کنند. در این فصل سعى مى‏کنیم به برخى از راههاى افزایش خداشناسى اشاره کنیم.

 

الف: استفاده کردن از نعمتهاى در دسترس

خداوند مى‏فرماید: “الّذى جعل لکم الأرض فراشاً و السّماء بناءً و انزل من السّماء ماء فاخرج به من الثّمرات رزقاً لکم فلاتجعلوا للّه انداداً و انتم تعلمون؛۱ آن (خداوندى) که زمین را براى شما فرشى (گسترده) و آسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوه‏ها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریک و همتایى قرار ندهید با آنکه خودتان مى‏دانید(که هیچ یک از شرکا و بت‏ها، نه شما را آفریده‏اند و نه روزى مى‏دهند و اینها فقط کار خداست). اینکه انسان بداند از نعمتهاى خداوند استفاده مى‏کند و روزى خود را از آنها تأمین مى‏کند، او را به این موضوع راهنمایى مى‏کند که اولاً آنکه این نعمتها را به او ارزانى داشته، اگر اراده فرماید مى‏تواند همه را از او بگیرد. چنانکه مى‏بینیم هر گاه به سبب گناهان مردم، خشکسالى شده و آسمان باران را از زمین دریغمى‏کند مردم به تضرع و زارى به درگاه خداوند رفته، تا شاید حق از گناهان آنها درگذرد و درهاى رحمت خود را برایشان بگشاید. و ثانیاً به لطف و رحمت و مهربانى خداوند پى مى‏برد که چگونه لحظه‏اى بندگان را مهمل نگذاشته و روزى آنها را دائماً عنایت مى‏فرماید.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه در مورد نعمتهاى الهى و توجه بندگان به خداوند روزى دهنده مى‏فرماید: “فاىّ نعمک یا الهى احصى عدداً و ذکراً ام اىّ عطایاک اقوم بها شکراً و هى یا ربّ اکثر من ان یحصیها العادّون؛ پروردگارا کدام نوع از نعمت‏هاى بى‏حسابت را به ذکر و شماره مى‏توان آورد، به شکرانه کدامیک از عطاهایت مى‏توان قیام نمود در صورتى که نعمتت بیش از آن است که حسابگران به شمار آرند.”

 

ب: تفکر در ربوبیت خداوند

دقت در سیر تکاملى موجودات زنده، و تحوّل و دگرگونى‏هاى موجودات بى جان، و فراهم آمدن زمینه‏هاى تربیت موجودات، و ریزه کارى‌هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‏هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‌هایى که در میان اعضاء بدن ماست که غالباً بدون آگاهى ما برقرار مى‏باشد، یکى از نمونه‏هاى زنده آن است. فى المثل هنگامى که حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى‏دهد، و باید با تمام توان در برابر آن بپاخیزیم، در یک لحظه کوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگان‏هاى بدن ما – به صورت ناآگاه – صادر مى‏شود، بلافاصله، ضربان قلب بالا مى‏رود، تنفس شدید مى‏شود، تمام نیروهاى بدن بسیج مى‏گردند، مواد غذایى و اکسیژن هوا از طریق خون به طور فراوان به تمام سلول‏ها مى‏رسند، اعصاب آماده کار، و عضلات آماده حرکت بیشتر مى‏شوند، نیروى تحمّل انسان بالا مى‏رود، احساس درد کمتر مى‏شود، خواب از چشم مى‏پرد، خستگى از اعضا فرار مى‏کند، احساس گرسنگى به کلّى فراموش مى‏شود. چه کسى این هماهنگى عجیب را در این لحظه حساس، با این سرعت، در میان تمام ذرات وجود انسان، ایجاد مى‏کند؟ آیا این پرورش جز از ناحیه خداوند عالم و قادر ممکن است؟! آیات قرآن پر است از نمونه‏هاى این پرورش الهى که بخواست خدا هر کدام در جاى خود خواهد آمد و هر کدام دلیل روشنى براى شناخت خدا هستند.۲ امام حسین(ع) ربوبیت خداوند را در دعا چنین بیان مى‏فرماید: “معترفم که نعمتهایت را که بس زیادند در وجود حادث من نیست که بتوانم آن نعمتها را شماره کنم که پیوسته مرا با آن نعمتها از بدو خلقت و اول زندگانى منظور داشتى و احتیاجم را به غنا و بى‏نیازى مبدّل ساختى و رنج و الم را از من رفع نمودى و اسباب و وسایل آسایش عطا فرمودى و دفع هر سختى نمودى و از هر غم و اندوه مرا رهانیدى و عافیت در تن و سلامت در دین بخشیدى.

 

ج: تفکر در قدرت الهى و مقایسه قدرت حقتعالى با بندگان

خداوند در بیان قدرت خود مى‏فرماید: “قل من یرزقکم من السّماء و الأرض أمّن یملک السّمع و الأبصار و من یخرج الحىّ من المیّت و یخرج المیّت من الحىّ و من یدبّر الأمر فسیقولون اللّه فقل أفلا تتّقون؛۳ بگو: چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مى‏دهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشم‏هاست؟ و چه کسى زنده رااز مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد و چه کسى کار هستى را سامان مى‏دهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروا نمى‏کنید؟

همچنین در مقایسه قدرت خود با دیگران چنین مى‏فرماید: “هذا خلق اللّه فارونى ما ذا خلق الّذین من دونه بل الظّالمون فى ضلالٍ مبین؛۴ این آفرینش خداست، پس به من نشان دهید که (معبودان) غیر او چه آفریده‏اند؟ آرى، ستمگران(مشرک) در گمراهى آشکارند.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه مى‏فرماید: “و هو للدّعوات سامع و للکربات دافع و للدرجات رافع و للجبابره قامع، فلا اله غیره و لا شى‏ء یعدله و لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر” او دعاى بندگان را مى‏شنود و سختى‏هاى ایشان را از بین مى‏برد و مقامشان را بالا مى‏برد و گردنکشان را سرکوب مى‏کند پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایى نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد و او شنوا و بیناست.

 

د: تفکر در طبیعت

خداوند در آیات بسیارى انسان را به تفکّر در طبیعت و جهان آفرینش دعوت کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “انّ اللّه فالق الحبّ و النّوى؛۵ همانا خداوند، شکافنده دانه و هسته است. فالق الاصباح و جعل اللّیل سکناً و الشّمس و القمر حسباناً ذلک تقدیر العزیز العلیم؛۶ (خداوند) شکافنده سپیده دم است، و شب را مایه آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش (ایّام). این است اندازه‏گیرى خداوند قدرتمند دانا. حضرت على(ع) مى‏فرماید: خداوند با نشانه‏هاى تدبیر استوار و خواسته‏هاى حکیمانه در خلق نظام احسن، در برابر غفلتها، آشکارا جلوه کرده است.۷

 

عرفه و فرصت توبه و استغفار

یکى دیگر از فرصتهاى موجود در این روز که شاید مهمترین فرصت باشد، فرصت توبه است، فرصتى که به جرأت مى‏توان گفت در هیچ روزى مثل این روز تکرار نخواهد شد. توبه مهمترین چیزى است که بنده به آن احتیاج دارد. در این روز خداوند توبه بسیارى را قبول فرموده و از گناهان بندگان در مى‏گذرد، کافى استکه عزم بر ترک گناه کرده و به حقیقت از کرده‏هاى خود پشیمان باشیم، آنگاه خود را غرق در رحمت خداوند خواهیم دید.

تا کنون کردى گنه دیگر مکن

تیره کردى آب، افزون‏تر مکن

و به این نکته توجه داشته باشیم که شاید روز عرفه دیگرى در کار نباشد تا بخواهیم از آن استفاده کنیم، شاید این آخرین باشد، پس زنهار زنهار اى برادر:

چو پنجاه سالت برون شد زدست

غنیت شمر پنج روزى که هست

مخسب اى گنه کرده خفته، خیز

به قدر گنه آب چشمى بریز

 

احادیثى در باب توبه در روز عرفه

روز عرفه، روزى است که خداوند توبه داوود و آدم (علیهما السلام) را قبول فرمود.۸ در عظمت و بزرگى روز عرفه و قبولى توبه در آن، همین روایت بس که امام صادق(ع) فرمود: “من لم یغفر له فى شهر رمضان لم یغفر له الى قابل الّا ان یشهد عرفه؛۹ کسى که در ماه رمضان بخشیده نشود، براى او بخششى، (در مواقع دیگر سال) نخواهد بود جز اینکه در عرفه حاضر باشد.

در خبرى از رسول خدا(ص) است که فرمود: در ذى الحجه شبى است که آن سیّد شبهاست و آن شب ابراهیم خلیل است و در این شب خداى تعالى توبه داوود را قبول کرد و آن شب عرفه است. هر که در این شب عملى کند از عبادت، او را مزد صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعایش را اجابت کنند.۱۰

همچنین على بن ابراهیم از صادق آل محمد(ص) چنین روایت مى‏کند که پس از آنکه آدم(ع) در زمین صفا از مفارقت بهشت که در جوار حق تعالى بود در حال سجده چهل روز گریست، جبرئیل بر وى نازل گردید و گفت: اى آدم چرا اینقدر گریه مى‏کنى؟ آدم گفت: اى جبرئیل چگونه گریه نکنم در صورتى که خداوند مرا از جوار خود خارج نمود و بزمین سقوط نمودم. جبرئیل گفت: اى آدم توبه کن. آدم(ع) گفت: چگونه توبه کنم؟ آن گاه خداوند در محل کعبه، قبّه‏اى از نور براى او پدید آورد و نور آن اطراف مکه و کوه‏هاى مکه را فرا گرفت پس آنجا حرم شد و جبرئیل(ع) مأمور گردید که در آنجا علامتى بگذارد و گفت: اى آدم برخیز و غسل کن و محرم شو و روزى که آدم(ع) از بهشت سقوط نمود اول ذى القعده الحرام بود و روزى که محرم شد و داخل در عرفات گردید هشتم ماه ذى الحجه الحرام بود و مأمور شد بتلبیه و چون ظهر روز عرفه شد مأمور شد غسل کند و پس از نماز عصر خداوند کلماتى بوى القاء کرد و آن کلمات این بود: “سبحانک اللّهم و بحمدک لا اله الّا انت عملت سوء و ظلمت نفسى و اعترفت بذنبى فاغفر لى انّک انت التّوّاب الرّحیم” و آدم(ع) با حال گریه و مناجات در عرفات ماند بعد از غروب روانه گردید بسوى مشعر الحرام و چون صبح شد خدا را بکلماتى خواند و خداوند توبه او را قبول نمود.۱۱

 

عرفه و فرصت دعا

یکى از فرصتهاى مهم در روز عرفه، که بسیار مورد تأکید ائمه معصومین و بزرگان دین قرار گرفته است، فرصت دعا و مسئلت از خداوند است. چنانکه در فصل قبل گفتیم بنا به فرموده امام سجاد(ع) این روز روزى است که در آن درهاى رحمت الهى باز بوده و خداوند عطاى خود را بر مردم گسترانیده و بر همگان تفضّل فرموده است، به همین خاطر توبه در آن مقبول و دعا به اجابت خواهد رسید. کسى که به عظمت این روز بزرگ پى نبرده و مقام آن را نشناخته باشد. به جاى درخواست حاجات خود از خداوند به سراغ خلق او رفته، طلب نیاز از آنها مى‏کند.

 

احادیثى در فضیلت دعا در روز عرفه

در روایت معتبرى است که امام سجاد(ع) در روز عرفه مردان و زنانى را دید که گدایى مى‏کنند فرمود: “هؤلاء شرار خلق اللّه، الناس مقبلون على اللّه و هم مقبلون على النّاس؛۱۲ اینها بدترین خلق خدا هستند(زیرا رحمت خداوند در این روز را نادیده گرفتند همانا) مردم به خدا روى مى‏آورند و آنها روى به مردم مى‏آورند. مهمترین وظیفه یک مؤمن در این روز آن است که علاوه بر اینکه خود به عنایت حقتعالى توجه دارد دیگران را نیز به رحمت و مغفرت و عطایاى حق در این روز مبارک متوجه کند و از آنها بخواهد پیوسته دعا کرده و حاجات خود را از خداوند طلب کنند. اهمّیت دعا در این روز به قدرى است که سید بن طاووس در اقبال، حدیثى از امام باقر(ع) نقل فرموده مبنى بر اینکه چنانچه روزه دارى در این روز سبب ضعف از دعا شود باید این روز را افطار کرد. “عن حنّان بن سدیر عن ابیه عن ابى جعفر(ع) قال: سألته عن صوم عرفه فقلت: جعلت فداک انّهم یزعمون انّه یعدل صیام سنه؟ قال: کان ابى(ع) لایصومه، قلت: و لم ذلک جعلت فداک قال: انّ یوم عرفه یوم دعاء و مسأله، فاتخوف ان یضعفنى عن الدعاء و…” حنان بن سدیر از پدرش نقل مى‏کند که از ابى جعفر(ع) درباره روزه روز عرفه پرسیدم و عرض کردم: فدایت شوم آنها (اهل سنت) گمان مى‏کنند روزه آن روز برابر روزه یک سال است، فرمود: پدرم آن روز را روزه نمى‏گرفت (من هم نمى‏گیرم) عرض کردم: فدایت شوم چرا؟ فرمود: روز عرفه روز دعا و درخواست از خداست بیم آن دارم که ضعف روزه مرا از دعا باز دارد…

مرحوم ابن فهد حلى(ره) با عنایت به حدیث فوق مى‏فرماید: روز عرفه روز دعا و مسئلت از درگاه حقتعالى است و به همین دلیل خوردن در آن افضل از روزه گرفتن مى‏باشد، با آنکه در روایات ترغیب به روزه گرفتن در آن بسیار شده است.۱۳

به خاطر اهمیت دادن به دعاست که در این روز دعاهاى بسیارى از معدن اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده است که همگى نشان از جلب رضایت و مغفرت پروردگار و طلب توبه از درگاه ذات کبریایى او دارند.۱۴

 

عرفه و فرصت زیارت امام حسین(ع)

در مورد زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه فوائد و فضیلتهاى بسیارى وارد شده که حاکى از اهمیّت و جلالت شأن و بزرگى امام حسین(ع) و زمین کربلا است. آنچه از ظاهر برخى روایات معلوم مى‏شود آن است که روز عرفه خداوند ابتدا بر زوّار قبر امام حسین توجه مى‏فرماید و آنگاه به حاضران در عرفات. پس بهترین فرصت براى کسى که در چنین روزى در کربلا حاضر است، این است که علاوه بر بهره‏گیرى از رحمت بى پایان خداوند، امام را نیز واسطه در پیشگاه خداوند قرار داده و حوائج خود را بطلبد و البته بهترین عمل در این مکان مقدّس، قرائت دعاى امام حسین در روز عرفه است. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: “انّ اللّه تبارک و تعالى یتجلّى لزوّار قبر الحسین(ع) قبل اهل العرفات و یقضى حوائجهم و یغفر ذنوبهم و یشفّعهم فى مسائلهم ثمّ یأتى اهل عرفه فیفعل بهم ذلک.”۱۵ خداوند تبارک و تعالى در روز عرفه، قبل از اهل عرفات، بر زوار قبر امام حسین(ع) تجلّى فرموده و حوائج ایشان را رفع و گناهانشان را مى‏بخشد و در مشکلاتشان یارى خواهد نمود آنگاه به سراغ اهل عرفات آمده و مثل همین انجام مى‏دهد.

همچنین امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: “اذا کان یوم عرفه نظر اللّه تعالى الى زوّار قبر الحسین بن على(ع) فقال: ارجعوا مغفوراً لکم ما مضى و لا یکتب على احد ذنب سبعین یوماً من یوم ینصرف.”۱۶ چون روز عرفه شود خداوند بر زوار قبر حسین(ع) نظر انداخته مى‏فرماید: بازگردید در حالى که گناهان گذشته شما را بخشیده‏ام و بر هیچیک از شما – از زمان انصراف از زیارت – گناهى تا هفتاد روز نمى‏نویسم( در صورتى که گناه به عمد نباشد زیرا زیارت ائمه باید که همراه با معرفت باشد و معرفت ائمه مقتضى این است که انسان از گناه دورى کند. اگر با زیارت ایشان باز هم بنده به سراغ گناه برود معنایش آن است که زیارتش همراه با معرفت نبوده است.)

توجه به این نکته ضرورى است که زیارتى داراى فضیلت و ثوابهاى مذکور است که همراه با معرفت و شناخت باشد، چنانکه در روایت امام صادق(ع) است که فرمود: “من اتاه فى یوم عرفه عارفاً بحقه کتب له الف حجّه و الف عمره مقبوله و الف غزوه مع نبىّ مرسل او امام عادل؛۱۷ هر کس در روز عرفه به زیارت حسین(ع) بیاید در حالیکه حق او را بشناسد، خداوند براى او ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول و هزار غزوه مى‏نویسد که همراه نبى مرسل یا امام عادلى بر پا کرده باشد.”

پس روز عرفه روز بهره‏گیرى از فرصتهاى بسیارى است که بواسطه فزونى رحمت خداوند در این روز مى‏توان از آنها بهره گرفت، روزى که تنها در سال یک بار به انسان رو مى‏کند، بنابراین اگر بخواهیم مى‏توانیم که از این روز استفاده کامل را ببریم. بیاییم تلاش کنیم رحمت خداوند را هرچه بیشتر به سمت خود جلب کنیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۲۲٫
  2. تفسیر نمونه، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۳۶٫
  3. سوره یونس، آیه ۳۱٫
  4. سوره لقمان، آیه ۱۱٫
  5. سوره انعام، آیه ۹۵٫
  6. همان، آیه ۹۶٫
  7. ترجمه نهج البلاغه محمد دشتى، مؤسسه انتشارات مشهور، ۱۳۷۹، ص ۳۴۷٫
  8. مسار الشیعه، شیخ مفید، چاپ کنگره جهانى هزاره شیخ مفید قم، ۱۴۱۳، ص ۳۷٫
  9. الاقبال بالاعمال الحسنه، سید بن طاووس، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۲۸٫
  10. روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازى، بنیاد پژوهش‏هاى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ ق، ج ۲۰، ص ۲۵۶٫
  11. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، سیده نصرت امین بانوى اصفهانى، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۲۷۷٫
  12. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، انتشارات حکمت، ۱۳۷۷، ج ۳، ص ۱۴۳٫
  13. اقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۰٫
  14. عده الداعى، ابن فهد حلى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ ق، ص۵۴٫
  15. ر.ک اقبال، ج ۲، ص ۶۱ و ج ۳، ص ۲۵۱٫
  16. مصباح المتهجد شیخ طوسى، مؤسسه فقه الشیعه لبنان، ۱۴۱۱ ق، ص ۷۱۵٫
  17. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۱۹٫
  18. الامالى شیخ صدوق، مرکز الطباعه و النشر فى مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق، ص ۲۰۷٫

 

30دسامبر/16

عزادارى در پرتو قرآن کریم

عسکرى اسلامپور کریمى

 

اشاره

بیان هر چیزى در قرآن کریم آمده است؛ چنان که مى‏فرماید: “و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شى‏ء”۱ و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشنگر هر چیزى است. “و تفصیل کل شى‏ء”.۲

این آیات شریفه بیانگر این است که قرآن‏کریم نسبت به هر چیزى حالت روشنگرى دارد و چیزى از مسائل فردى و اجتماعى و دانش‏هاى مختلف نیست، مگر این که قرآن آن را بیان نموده است.

شاید براى برخى اذهان این پرسش پیدا شود که آیا قرآن کریم که خود جامع تمامى احکام و معارف و منبع شناخت دین مى‏باشد، از “عزادارى و سوگوارى” سخن گفته است؟ و آیا در قرآن شاهد و قرینه‏اى بر اثبات یا نفى عزادارى و یا تقسیم آن به انواعى وجود دارد؟ در قرآن‏کریم آیاتى وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزادارى و اقسام آن را اثبات مى‏کند. در این نوشتار مختصر، برآنیم تا با مطالعه و تدبر در آیات روح‏بخش قرآن‏کریم به چند نمونه اشاره کنیم:

الف) عزادارى فریاد ستمدیدگان علیه ستمگران

قرآن کریم مى‏فرماید: “لا یُحبُّ اللهُ الجَهْرَ بالسُّوء مِنَ الْقَولِ إِلاّ مَن ظُلِم.”۳ خداوند متعال فریاد زدن به بدگویى را دوست ندارد، جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته‏اند.

در این آیه شریفه دو فراز وجود دارد؛ نخست مى‏فرماید: “لا یحبّ الله …” خداوند متعال بدگویى و افشاى عیوب دیگران را دوست ندارد؛ جز کسانى که به حقوقشان تجاوز شده است و این‏گونه افراد استثنا شده‏اند. دوّم: “الاّ مَن ظلم”، این فراز هشدارى است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگرى داده، بلکه چنین فریادى محبوب الهى قرار گرفته است.

هر چند ظلم داراى اقسام و مراتبى است، مانند ظلم به نفس، ظلم به یتیمان و …، اما بزرگ‏ترین ظلم، آن است که به حقوقى که خداوند براى برخى از افراد قرار داده است تجاوز شود. به بیان دیگر خداوند براى برخى از افراد حقّى قرار داده و آن حق “ولایت و امامت” است؛ (إِنَّما وَلیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون)۴ به تحقیق سرپرست شما خدا و رسول و کسانى هستند که به خدا گرویده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

روشن است که تعدّى به حقّ خدادادى، بزرگ‏ترین ظلم است؛ زیرا سایر ظلم‏هاى فردى و تجاوزات اجتماعى از آن سرچشمه مى‏گیرد، بنابراین ستیز با حاکمیت ولىّ خدا، و سایر ارزش‏ها، ظلم و ستمى بزرگ و نارواست. بى‏تردید امام حسین(ع) یکى از کسانى است که خداوند متعال حقّ ولایت و حاکمیت براى آن حضرت قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت‏اند و غاصب حاکمیت الهى؛ ازاین‏رو نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول کنند. براین اساس بود که مردم کوفه در نامه‏هاى خود اظهار داشتند که ما ولایت معاویه و یزید را نمى‏پذیریم و شما هر چه زودتر به سوى کوفه بشتابید. آن حضرت با همه مشکلات و موانع موجود، به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و به سوى کوفه حرکت کرد؛ امّا دشمنان اهل‏بیت با تمام امکانات خویش در برابر نهضت کربلا ایستادند و با شهادت آن حضرت خسارت و ظلم بزرگى بر پیکر امت اسلامى وارد ساختند، به گونه‏اى که آثار شوم آن حادثه هنوز به چشم مى‏خورد.

آیا جامعه اسلامى در برابر چنین حادثه‏اى اندوهبار و غمناک که در آن فرزند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت رساندند، باید دست روى دست گذاشته و سکوت نماید، یا وظیفه بسیار سنگینى بر عهده دارد؟ طبق آیه شریفه، باید فریاد برآورد و به افشاگرى و بدگویى آشکار و رسوایى ستمگران پرداخت و چهره کثیف و زشت آنان را روشن نمود و با زبان شعر و مدیحه‏سرایى و بیان مصایب و گردهمایى‏هاى گسترده، برائت و بیزارى از دشمنان خدا را اعلان نمود. به یقین فریادها و عزادارى‏هایى که در این راستا باشد از مصادیق “جهر من القول” است که خداوند متعال آن را دوست دارد و عزادارى‏هاى پیروان اهل‏بیت(ع) با این هدف مقدس انجام مى‏گیرد و باید از هرگونه عزادارى که بر خلاف این هدف باشد جلوگیرى شود.

 

ب) عزادارى و مودّت اهل‏بیت

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِى القُرْبى.”۵

قرآن‏کریم دوستى خاندان پیامبر (ص) را بر امّت اسلامى فرض دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمات طاقت فرساى پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است که این حاکى از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگى پاداش مقرر براى آن است. بدیهى است که کار بزرگ، پاداش بزرگى لازم دارد و این آیه پاداش چنین رسالتى را مودّت نزدیکان و اهل‏بیت آن حضرت قرار داده است.

عشق و دوستى اثرات و لوازمى دارد. یار و دوست صادق کسى است که شرط دوستى را چنان که شایسته است، بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستى، زبانى و ظاهرى خواهد بود. از نشانه‏هاى مهم دوستى آنان، همدردى و همدلى در سوگ و یا شادى آنان است. در روایات فراوانى بر این نکته تأکید شده است که در جشن و سرور اهل‏بیت شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناک باشید و به راستى ابراز محبت در شادیها و عزاهاى اهل‏بیت(ع) از امتیازات پیروان مکتب آنان است.

در روایتى از امام على(ع) نقل شده که مى‏فرماید: “انّ الله تبارک و تعالى … فاختارنا و اختار لنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۶ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریکند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از ما و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى، در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر؛ چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور مى‏گردد.”۷ ازاین‏رو مودّت اهل‏بیت(ع) که همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است ایجاب مى‏کند تا با زبان گفتار و کردار، اشک و اندوه، مرثیه‏سرایى و لعن و نفرین بر قاتلان آنان در سوگ آن عزیزان اندوهناک بود و به یادآورى ویژگى‏ها و خصلت‏هاى الهى شهیدان پرداخت و بى‏تردید برپایى چنین مجالس و عزاداری‏هایى جز بیان حقایق چیز دیگرى دربرندارد.

 

ج) عزادارى و بزرگداشت شعایر الهى

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقَوَى الْقُلُوبِ.”۸

بى‏شک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهى از دستورات اساسى دین اسلام است. شعائر در لغت به معناى علامت آمده است، “شعایر شعائر” از شِعار یعنى علامت، و به معناى ندا نیز آمده است؛ “و العید، شعاره من شعائر الاسلام”. همچنین شعایر از شعیره به معناى علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است.۹ در مصداق شعایر بین علما اختلاف است:

  1. برخى گفته‏اند شعایر، قربانى حج است که علامت‏گذارى شده باشد؛
  2. برخى دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است؛
  3. گروهى مى گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است؛
  4. و گروهى دیگر اعتقاد دارند شعایر به معناى نشانه‏هاى دین و طاعت خداوند بزرگ است.۱۰ هر چند در روایات، شعایر به هر سه معناى اوّل تطبیق شده است، امّا عموم لفظ و معناى لغوى آن دلالت بر معناى چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهى به شمار مى‏آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهى، بزرگداشت نشانه‏هاى دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمى است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر مى‏باشد، چندان که در آیات قرآن، طواف، سعى بین صفا و مروه، رمى جمرات، قربانى و … هر کدام علامت و نشانه‏اى است که انسان را به سوى تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون مى‏شود.

میان علامت‏هاى الهى و تقواى دلها رابطه خاصى وجود دارد، برخى از علماى شیعه و سنّى به عمومیّت و شمول شعایر اشاره کرده‏اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر مى‏گردد:

  1. صاحب جان هندى حنفى از علماى اهل‏سنت در ذیل آیه شریفه مى‏نویسد: “شعایر جمع شعیر به معناى علامت است و هر چه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر الله اختصاص به صفا و مروه نداردچنان که در کتاب “حجت الله البالغه” از دهلوى نقل شده است: بزرگ‏ترین شعایر و نشانه‏هاى خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب “الطاف القدس” نیز آمده است که: محبت شعایر اللّه عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد، حتى اولیاى خدا.”۱۱

مولوى اسماعیل مى‏نویسد: “تعظیم شعایر مُنعم از فروع حُب اوست؛ یعنى تمام امورى که مناسبت خاصى با او دارد به طورى که ذهن هر کس متوجّه آن امور شود و به منعم متوجّه گردد؛ مانند تعظیم نام، کلام، لباس، سلاح و حتى مرکب و مسکن او.”

ب. ملا احمد نراقى از علماى شیعه مى‏نویسد: “برخى از فقها و مفسّران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ اگر این نظر پذیرفته شود، تعظیم همه شعایر اگر واجب نباشد، استحباب و رحجان دارد؛ زیرا شعایر منسوب خداوند بزرگ است.”۱۲

مفسّر بزرگ شیعه علامه طباطبایى(ره) در تفسیر گرانسنگ المیزان مى‏نویسد: “و الشعائر هى العلامات الداله، و لم یقیّد بشى‏ء مثل الصفا و المروه و غیر ذلک، فکلّ ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوى الله و یشمله جمیع الأیات الآمره بالتقوى؛ شعایر، عبارت است از نشانه‏هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى‏شود، بنابراین هر نشانه‏اى که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقواى الهى مى‏گردد و تمام نشانه‏ها را دربرمى‏گیرد.”۱۳

بنابراین، به طور عموم مى‏توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد، در صورتى که در چهار چوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعایر الهى به شمار مى‏آید. نماز، روزه و … هر کدام به نحوى از مصادیق شعایر الهى مى‏باشند، بنابراین با توجّه به دلایلى که عزادارى‏ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم مراسم عزا براى بندگان خاص خداوند که بحقّ، قرآن ناطق و حج مجسّم بودند و براى اعتلاى کلمه توحید جان خود را قربانى ساختند، از بارزترین نشانه‏ها و شعایر است؛ زیرا در این مراسم جز فراگیرى مسایل دین و یادآورى شهامتها و ایثارگری‏هاى شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا گفته مى‏شود و همان‏گونه که قربانى در عید قربان از سنت‏هاى اسلامى و از شعایر به شمار مى‏رود، یادآورى حزن‏آلود یاد قربانى کربلا و سایر قربانیانى که جان خود را در راه خدا قربانى نمودند از شعایر بزرگ الهى خواهد بود.

با توجّه به مطالب گفته شده: چگونه مى‏توان گفت برپایى مجالس براى کسانى که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازى نمودند از شعایر الهى به شمار نمى‏آید؟ آیا یادآورى ایثارگرى و اخلاص شهداى کربلا دلهاى عزادار را به سوى خداوند بزرگ رهنمون نمى‏سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداری‏ها نیز در اقسام و صورت‏هاى مختلف هر یک به نحوى حافظ و نگهبان آن ارزش‏هاست.

 

د) سوگوارى حضرت یعقوب(ع) در فراق حضرت یوسف(ع)

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “یا أَسَفَا عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ”۱۴ و از آنها روى برگرداند و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا او خشم خود را فرو مى‏برد (و هرگز کفران نمى‏کرد).

حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش، یوسف، دچار حزن و اندوه فراوانى گشت، به طورى که سالیان درازى در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایى خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنى برادران یوسف از گریه و حزن بسیار پدر به ستوه آمده و گفتند: “قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤا تَذْکَرُ یُوسُفَ حتى تَکُونَ حَرضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ”۱۵ به خدا سوگند تو اى پدر همیشه به یاد یوسف هستى و خاطره او را از یاد نمى‏برى و دست از او برنمى‏دارى تا حدّى که خود را مشرف به هلاک کنى!

این آیات شریفه، گریه طولانى حضرت یعقوب (ع) را از ویژگى‏هاى مهم زندگى آن حضرت یاد کرده است، چنان که برخى روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگى ممتاز وی قلمداد نموده است.

زمخشرى روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.۱۶

طبرى درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب، از حسن بصرى روایت کرده است: “کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الى یوم رجع ثمانون سنه لم یفارق الحزن قلبه یبکى حتى ذهب بصره و قال الحسن والله ما على الارض یومئذ خلیفهً اکرم على الله من یعقوب”۱۷از هنگامى که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانى که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبى او (یعقوب) را فراگرفته بود و گریه مى‏کرد تا بینایى خود را از دست داد. حسن بصرى گفته است در آن روزگار در روى زمین خلیفه‏اى بزرگوارتر از حضرت یعقوب(ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.

از این آیه شریفه درمى‏یابیم که گریه و اندوه هر چند سالیان درازى طول بکشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه مشروع و از ویژگى‏هاى مثبت به شمار مى‏آید. مؤیّد آنچه گفته شد تمسّک واستدلال امام سجاد(ع) است که در پاسخ به کسانى که به گریه آن حضرت اعتراض مى‏کردند، فرمود: “مگر شما از گریه و عزادارى یعقوب پیامبر اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانى در فراق یوسف گریست تا بینایى خود را از دست داد؛ در صورتى که فرزندش حیات داشت و تنها از او دور بود؛ اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و ۱۷ تن از اهل‏بیت پیامبر اکرم (ص) را شهید کرده و سرهایشان را از تن جدا نمودند!”۱۸

باتوجّه به آیات و روایات مزبور به روشنى مى‏توان استنباط کرد که: برپایى مجالس عزا و اقسام گوناگون عزادارى، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگارى ندارد، بلکه از مصادیق شعایر الهى،مودّت اهل‏بیت(ع) و مبارزه با ظلم وستممى‏باشد.

نکته: ممکن است کسى اشکال شود که این آیات مربوط به موارد خاصى است و هیچ ربطى به عزاداری‏هاى یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست.

در پاسخ باید گفت: قرآن کتابى است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصّى نیست، اگر در آغاز نزول موارد ویژه‏اى را نقل و بر موارد خاصّى منطبق شده، به معناى آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم مى‏باشد؛ ازاین‏رو، علما گفته‏اند حکم آیات را نمى‏توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود، بلکه هرجا موضوع آن محقّق شود، حکم نیز مترتّب مى‏گردد، چنان که در بسیارى از احکام و موضوعاتى که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه “وَ مَنْ یُشاقِق ألرَّسُولَ مِنْ بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ.”۱۹ صرف نظر از این که، از آیه مورد اشاره مسأله اجماع را مى‏توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین مى‏توان گفت در زمان نزول آیه مسأله‏اى به نام اجماع وجود نداشته است، بلکه در زمان‏هاى بعید به آن استدلال شده است. بر همین اساس مى‏توان نمونه‏هاى بسیارى را جستجو کرد که در آنها به آیاتى این چنین استدلال شده است. در مسأله عزادارى نیز با توجّه به ویژگى‏هایى که براى آن یادآورى شد، به خوبى روشن مى‏شود که عزادارى تا آن حدّى که با اصول کلى اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار مى‏آید.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۱۱٫
  2. سوره نحل، آیه ۸۹٫
  3. سوره نساء، آیه ۱۴۸٫
  4. سوره مائده، آیه ۵۵٫
  5. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۴،ص ۲۸۷٫
  7. همان، ص ۲۸۶٫
  8. اساس البلاغه زمخشرى، ص ۲۳۹، ماده شعر.
  9. سوره حج، آیه ۳۲٫
  10. عوائد الایام، نراقى، ص ۳۱، عائده ۲٫
  11. حجه البالغه، شاه ولى الله دهلوى، ص ۶۹ به نقل از اصول الاربعه فى‏تردید الوهابیه، صاحب جان هندى حنفى، ص ۳۰٫
  12. عوائد الایام، ص ۳۱٫
  13. المیزان فى تفسیرالقرآن، ج ۱،ص ۴۱۴، ذیل آیه ۱۶۵ سورهبقره.
  14. سوره یوسف، آیه ۸۴٫
  15. همان، آیه ۸۵٫
  16. تفسیر کشاف، زمخشرى، ج ۲، ص ۴۹۷ و تفسیر کبیر، فخر رازى، ج ۱۸، ص ۱۹۳، ذیل آیات ۸۴ – ۸۵٫
  17. همان.
  18. مناقب آل ابیطالب، على بن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۹، باب فى کرمه و صبره و بکائه و وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۲۳، باب جواز البکاء على المیّت.
  19. سوره نساء، آیه ۱۱۵٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

× “عَلَیکُم بِطاعَهِ اَئِمَّتِکُم، فَاِنَّهُمُ الشُّهَداء عَلَیکُمُ الیَوم، وَ الشّفَعاء لَکُم عِندَ اللّهِ تَعالى غَداً “

(غررالحکم، ج ۲، ص ۲۱ – ۲۶)

بر شما باد بر پیروى از پیشوایانتان، زیرا آنان امروز گواهان بر اعمالتان هستند و فرداى قیامت نزد خداوند شفاعت کنندگان شمایند.

 

× “اِنَّما الأَئِمَهُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلقِه، وَ عُرَفائُهُ عَلى عِبادِه، وَلایَدخُلُ الجَنَّهَ اِلّا مَن عَرَفَهُم وَ عَرَفُوه، وَ لایَدخُل النّارَ اِلّا مَن اَنکَرَهُم وَ اَنکَروه”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۵۲ / ۲۷۰)

به طور قطع امامان شیعه نمایندگان خدا بر آفریده‏هاى او هستند، و او را به بندگانش مى‏شناسانند، و هیچ کس داخل بهشت نشود مگر آن که امامان شیعه را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد دوزخ نشود مگر کسى که انکار امامان کند و آنان نیز او را انکار نمایند.

 

× “بِضاعَهُ الآخِرَهِ کاسِدَهٌ، فَاستَکثِر مِنها فى اَوان کَسادِها”

(کنزالفوائد، ج ۱، ص ۲۷۹)

متاع آخرت کم رونق است پس بهنگامى که خریدار ندارد، بسیار ذخیره کن.

 

× “حَلاوَهُ الآخِرَهِ تُذهِبُ مَضاضَهُ شِقاءِ الدُّنیا.”

(غررالحکم، ج ۵ / ۱۷۰ ،۱)

شیرینى آخرت، دردهاى بدبختى دنیا را از بین مى‏برد.

 

× “دَعِ الاِسرافَ مُقتَصِداً وَ اذکُر فِى الیَومِ غَداً وَ اَمسِک مِنَ المالِ بِقَدرِ ضَرورَتِک وَ قَدِّمِ الفَضلَ لِیَومِ حاجَتِک.”

(نهج البلاغه، نامه ۲۱)

 

اسراف را کنار بگذار و میانه روى پیشه کن، از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به مقدار ضرورت براى خویش نگهدار و زیادى را براى روز نیازت(قیامت) از پیش بفرست.

 

× “مُر بِالمَعرُوفِ تَکُن مِن اَهلِه، وَ اَنکِرِ المُنکَرَ بِلِسانِک وَ یَدِکَ وَ بایِن مَن فَعَلَهُ بِجُهدِک.”

(دستور معالم الحکم، ص ۷۱)

به نیکیها فرمان ده تا از اهل آن باشى و زشتى را با دست و زبان، ناپسند بشمار و بکوش تا با آن کس که آن را انجام مى‏دهد، بیگانه باشى.

 

× “اَلمِرآهُ الّتى یَنظُرُ الاِنسانُ فیها اِلى اَخلاقِه هِى النّاسَ، لانَّهُ یَرى مَحاسِنَهُ مِن اَولیائِه مِنهُم، وَ مَساویه مِن اَعدائِه فیهِم “”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۷)

آیینه‏اى که انسان اخلاقش را در آن مى‏بیند، مردمند، زیرا خوبیهایش را از دوستانش که در میان آنهاست و بدیهایش را از دشمنانش که از مردمند مى‏بیند.

 

× “اَسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا، وَ تَقَرَّبَ اِلَى اللّهِ بِنا، وَ اَخلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِما اِلَیهِ نَدبَنا، وَانتَهى عَمّا عَنه نَهیَنا، فَذاکَ مِنّا وَ هُوَ فى‏دارِ المُقامَهِ مَعنا”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۴۷۱ / ۲۰۶)

خوشبخت‏ترین مردم کسى است که برترى و فضیلت ما را بشناسد و بوسیله ما در پیشگاه الهى تقرّب جوید، دوستى خالصانه براى ما خاندان داشته باشد و به آنچه او را دستور دادیم عمل کند و از آنچه نهى کردیم دورى نماید، چنین کسى از ماست و در سراى جاوید با ما خواهد بود.

 

× “کُن لِلعدُوِّ المُکاتِمِ اَشَدُّ حَذَراً مِنکَ لِلعَدُوّ المُبارِز.”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۱)

از دشمنى که دشمنى‏اش را پنهان کند سخت‏تر بر حذر باش تا از آن که آشکارا مبارزه مى‏کند.

 

× “اِستَعیذُوا بِاللّهِ مِن سَکرَهِ الغِنى، فَاِنَّ لَهُ سَکرَهً بَعیدَه الاِفاقَه.”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۷۷ / ۱۵۰)

از مستى ثروت، به خدا پناه برید زیرا به هوش آمدن از مستى آن بعید است.

30دسامبر/16

مؤمنان و حمایت از نیازمندان

 

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

مقدمه

انسان موجودى اجتماعى است که گاه از او به عنوان جانورى که در جامعه زیست مى‏کند و با این زیست استعدادهاى خود را شکوفا مى‏سازد و با شکوفا ساختن خود به کمال مى‏رسد، آدمى براى شکوفا ساختن استعدادهاى خود در ظرف جامعه نیاز به راهنما دارد تا در پرتو راهنمایى او استعدادهاى خود را به طور هماهنگ پرورش دهد یعنى هم بُعد فردى او رشد کند و هم بُعدِ اجتماعى او، هم بُعد عاطفى او رشد کند و هم بعد عقلانى او، هم بعد مادى او رشد کند و هم بعد معنوى او، هم بعد دنیوى خود را پرورش دهد هم بعد اخروى خود را و… و اگر انسان تنها یکى از ابعاد وجودى و استعدادهاى خود را رشد ندهد تعادل او محفوظ نمى‏نماند در نتیجه دچار نقص و نارسایى خواهد شد و این راهنمایى باید توسط کسى انجام شود که انسان را بشناسد و به نیازها و استعدادهاى او آگاهى داشته باشد تا برنامه مناسب با او و استعدادهاى او ارائه دهد و این راهنما کسى غیر از انسان آفرین نمى‏تواند باشد و آن برنامه چیزى جز آموزه‏هاى دینى که به صورت وحى در اختیار او قرار مى‏گیرد نیست. از این رو دین الهى که برنامه هدایت انسان به سوى تکامل است هماهنگ با فطرت وى معرّفى شده است، در این تعلیم است که خداى سبحان انسان‏ها را به کار و تلاش فرا مى‏خواند و از او مى‏خواهد با انواع فعالیت‏ها از قبیل کشاورزى، بازرگانى و تولید نیازهاى انسان به کسب مال بپردازد که آن مال خیر است۱ تا با این اموال زندگى عزّت مندانه داشته باشد و در عین حال سفارش مى‏کند اموال را در اختیار کسانى قرار ندهند که چگونه مصرف کردن آن را نمى‏دانند و با سفاهت و بى خردى مصرف کردن، آن را تباه مى‏سازند زیرا مال قوام بخش جامعه انسانى است۲ اما در عین حال در تعالیم خود ما را به این برنامه توجّه مى‏دهد که با کسب مال دچار غرور و خودخواهى و تکبر نشوید بلکه بدانید که این اموال به این عنوان از سوى خداى سبحان در اختیار شما قرار گرفته است که شما به عنوان خلیفه خدا در آن تصرف کنید۳ از این رو باید از آن در جهت رفع نیاز دیگران نیز استفاده کنید و از آن در جهت حمایت نیازمندان بهره بردارى نمائید.

از این رو در قرآن از مؤمنان خواسته است با اموالشان در راه خدا جهاد کنند چنان چه با جان خود جهاد مى‏کنند و همچنین این اموال را در راه خدا انفاق کنند و با این انفاق نیازهاى نیازمندان را برطرف کنند.

قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یوم لابیع فیه و لاخلّه ولاشفاعه والکافرون هم الظالمون؛۴ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از آن چه به شما روزى دادیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى هست تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید، و نه دوستى(و رفاقت‏هاى مادى سودى دارد) و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران خود ستمگرند(هم به خودشان و هم به دیگران ستم مى‏کنند).”

در این آیه از مؤمنان خواسته است تا آن چه خدا به آن‏ها روزى داده است در راه خدا انفاق کنند و چون برخى از مغروران به مال و جاه دچار توّهم شده و آخرت را بر فرض قبول همسان دنیا مى‏پندارند و خودشان را چون در دنیا در ناز و نعمت مى‏بینند، مى‏پندارند که در عالم آخرت نیز متنعّم خواهند بود.

در این آیه به آنها توجّه مى‏دهد در آن عالم، عوامل و اسباب اعتبارى و قراردادى نقشى ایفا نمى‏کند.

ممکن است انسان در دنیا نیاز خود را با عمل خود برطرف نماید و اگر توان کار ندارد ولى خویشاوندان او نیازهایش را برطرف مى‏کنند، و یا دوستى مشکل او را حل مى‏کند هرچند با او پیوند خویشى ندارد و گاهى با درخواستى از بزرگى براى بخشش و گذشت میانجى گرى مى‏طلبد. اما در عالم قیامت این نظام برچیده مى‏شود، نه اسباب و علل کارگشاست تا انسان بتواند با عمل و کشت و کار خود در آنجا نیازش را برطرف کند و نه قراردادهاى اجتماعى و نه دوستى با افراد و نه مى‏توان به انتظار افراد میانجى نشست تا شفاعت کنند. بلکه در دنیا باید به فکر آخرت بوده و از راه انفاق آن چه که خدا روزى مى‏دهد زمینه نجات خود را فراهم کند.

انفاق به اندازه‏اى مهم است که اگر کسى خود را از آن فضیلت محروم کند دچار کفر عملى مى‏شود یعنى در برابر خدا ناسپاسى کرده و در نتیجه هم به خود ظلم کرده است و هم به دیگران.

با توجه به این که انفاق از برنامه‏هاى اساسى مؤمنان در قرآن کریم است این کتاب مقدّس براى آن چه انفاق مى‏شود و انفاق کننده شرائطى ذکر مى‏کند که این شرائط و ویژگى‏ها به کیفیت و احیاناً به کمّیت آن مربوط مى‏شود. در انفاق ارکانى چون مال و انفاق کننده و مورد انفاق و عمل انفاق سخن به میان مى‏آید بنابراین مالى که انفاق کننده به دیگران مى‏دهد چه ویژگى‌هایى دارد و انفاق کننده چه ویژگى دارد و عمل انفاق چه خصوصیاتى دارد و به چه کسانى مى‏توان انفاق کرد.

 

اوصاف حقیقى و اعتبارى مال

مال از ارکان انفاق و داراى اوصاف حقیقى و اعتبارى است. وصف اعتبارى مال برگرفته از ارتباط آن با مالک است از جهت ارتباط مال با مالک، این مال باید تصرف در آن حلال باشد و حرام نباشد، ولى اوصافى چون خوب و بد بودن، طیّب و خبیث بودن، مرغوب و نامرغوب بودن از اوصاف حقیقى مال است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا من طیّبات ماکسبتم و ممّا اخرجنا لکم من الأرض ولاتیّممواالخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه و اعلموا انّ اللّه غنىٌ حمید؛۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از قسمت پاکیزه اموالى که به دست آورده‏اید و از آن چه از زمین خارج ساخته‏ایم انفاق کنید و براى انفاق به سراغ قسمت‏هاى ناپاک نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن‏ها را بپذیرد مگر از روى اغماض و کراهت و بدانید که خداى سبحان بى نیاز و شایسته ستایش است.”

این آیه به مؤمنان مى‏گوید از مال مرغوب انفاق کنید خواه انفاق واجب باشد یا انفاق مستحب. اموال مرغوبى که انسان کسب مى‏کند ممکن است از راه تجارت بدست آمده باشد و ممکن است از راه کشاورزى و دامدارى یا استخراج از معدن باشد.

 

سرّ انفاق از مال مرغوب

راز این که باید از مال مرغوب و پاکیزه انفاق کرد عبارت است از:

۱- به لحاظ این که صدقه و انفاق نوعى هدیه است و هدیه با دادن مال بد سازگار نیست.

۲- انفاق از مال نامرغوب با هدف انفاق سازگار نیست زیرا هدف انفاق بر اساس آموزه قرآن تقرّب به خدا و کسب رضاى الهى۶ و تثبیت نفس۷ و درمان بیمارى بخل۸ و درمان فقر عمومى بدون آزردن عواطف افراد است و این اهداف تنها با انفاق مال خوب و پاکیزه بدست مى‏آید.

۳- حفظ کرامت گیرنده انفاق، کسى که انفاق مى‏کند باید کرامت گیرنده را حفظ کند و حفظ کرامت گیرنده به این است که از مال مرغوب انفاق کند در غیر این صورت به روحیّه او آسیب رسانده است.

 

ملاک تشخیص مال نامرغوب

ملاک سنجش مال نامرغوب از مرغوب چیست؟ آیا ملاک مادى دارد یا ملاک معنوى؟ با توجه به این که وسیله سنجش هر چیزى مناسب امور معنوى با نفسانیّات و وجدانیّات است از باب مثال در باب انفاق مى‏گویند: “شما خودتان را معیار قرار دهید و بنگرید که آیا خودتان به این مال رغبت مى‏کنید، آن را به دیگران بدهید زیرا حقیقت شما و دیگران یکى است. آن چه که براى شما ناگوار است براى دیگران نیز ناگوار و ناخوشایند است و هرچه را براى خود نمى‏پسندید به دیگران هم ندهید. چنان چه فرمود: “ولاتیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه؛ براى انفاق به سراغ اموال ناپاک و نامرغوب نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن را جز از راه کراهت بپذیرید.”

این جمله هم ملاک تشخیص مال خبیث را ارائه مى‏کند و هم به انسان‏ها درس تهذیب نفس مى‏دهد.

 

ویژگى‏هاى عمل انفاق

عمل انفاق مانند دیگر اعمال انسانى و دینى شرایطى دارد که انفاق کننده باید به آن توجه کند، یعنى این عمل باید مخلصانه باشد و پس از عمل نیز نباید منّت برگیرنده انفاق را در پى داشته باشد. قرآن کریم فرمود: “مثل الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه کمثل حبّه انبتت سبع سنابل فى کلّ سنبله مأه حبّه واللّه یضاعف لمن یشاء و اللّه واسع علیم؛۹ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد دو یا چند برابر مى‏کند و خدا وسیع و داناست.”

در این آیه به شرط اول انفاق یعنى فى سبیل اللّه و با اخلاص بودن اشاره مى‏کند و آثار معنوى مترتب بر انفاق را متوقّف بر وجود این شرط مى‏داند و مى‏فرماید: “انفاقى ثمر دارد که فى سبیل اللّه باشد و این عمل خالصانه مانند پاشیدن بذر بر زمین مستعد و آماده است که نتیجه هر دانه آن هفتصد دانه خواهد بود. و در واقع این دانه پرثمر خواهد بود.

 

راز تشبیه انفاق به دانه پرثمر

قرآن حکیم که براى تعلیم و تزکیه نازل شده، اهتمامى به پرورش انسان‏هاى کامل و یا متکامل دارد از این رو تنها به طرح مسائل و ارائه راهکارها بسنده نمى‏کند، بلکه ضمن حفظ عنصر اصلى مطلب مورد نظر، راهیان و واصلان را نیز از نظر دور نمى‏دارد در آیه مورد بحث خداى متعال مثل مؤمنان انفاق کننده را به حبّه و دانه‏اى که هفتصد برابر یا بیشتر ثمره مى‏دهد تشبیه نموده است زیرا غرض تربیت انفاق کننده است نه فقط تعلیم انفاق.

 

منّت بر گیرنده انفاق و آزار او، عامل تباهى انفاق

در آموزه‏هاى قرآن انفاقىارزشمند و پرثمر است که پس از انفاق نیز علاوه بر اخلاص حین عمل، منّت و آزار گیرنده انفاق را به دنبال نداشته باشد، قرآن کریم در این رابطه فرمود: “الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه ثم لایتبعون ما انفقوا منّاً ولااذى لهم اجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم و لا هم یحزنون،قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذى و اللّه غنىٌّ حلیم؛۱۰ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منّت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند، پاداش آن‏ها نزد پروردگارشان است و نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند، گفتار پسندیده در برابر نیازمندان و عفو و گذشت از آن‏ها، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند بى نیاز و بردبار است.”

از قرآن استفاده مى‏شود: اولاً انفاقى ارزشمند است و اجر و پاداش الهى را به دنبال دارد که براى رضاى خدا باشد. و ثانیاً به لحاظ این که عمل صالح در صورتى نتیجه بخش است که با همان خلوص باقى بماند و حفظ خلوص عمل بر عهده عامل است مى‏تواند آن را حفظ کند و مى‏تواند آن را تباه سازد چنان که اگر انسان پس از توحید به شرک روى آورد این شرک باعث تباهى و بى‏اثر شدن اعمال گذشته مى‏شود.

توضیح آن که برخى از گناهان در عین بزرگ بودن قلمرو و تأثیر آن‏ها محدود است مانند ریاء سمعه یعنى انجام دادن اعمال بقصد نشان دادن به دیگران یا براى این که به گوش دیگران برسد که فلان شخص عملى را انجام داده است حضور یا وسمعه در متن عمل سبب بطلان آن عمل است ولى حدوث آن ما بعد از عمل مایه بطلان عمل نخواهد شد اما برخى اعمال هستند که هرچند بعد از عمل واقع شود مایه بطلان عمل خواهد بود مانند منّت گذاشتن و اذیّت کردن که حدوث آن‏ها بعد از عمل هرچند دراز مدت باشد باعث بطلان عمل مى‏شود و این اثر گذاردن مهم به خاطر آن است که اهانت به انسان مورد احترام و تضییع شخصیت حقوقى او، از اهمیت برخوردار است.

منّت گذاشتن نسبت به انفاق گیرنده به معناى به رخ کشیدن نعمت است خواه فرد باشد و خواه جامعه و اذیّت و آزار رساندن نیز چنین است.

 

راز ناسازگارى انفاق با منّت و آزار رساندن

انفاق به جهت طاعت بودن محبوب خداوند و از نظر بخل زدایى محمود و به لحاظ سودمندى آن براى مستحق، معروف و مطلوب است ولى منّت گذاشتن و اذیّت کردن اگر با انگیزه برترى جویى و تحقیر دیگران صورت گیرد مبغوض خداست و اگر به لحاظ بزرگ شمردن عمل و به رخ کشیدن آن است سبب پدید آمدن رذایلى مانند عجب و غرور خواهد بود و اگر منّت و آزار سبب آزار انفاق گیرنده و برهم زننده آرامش باشد نامطلوب خواهد بود.

پس انفاق به عنوان حسنه محبوب خدا و پسندیده و معروف است ولى منّت و اذیّت کردن به عنوان سیّئه مبغوض خدا و ناپسند و از رذایل خواهد بود از این رو با هم ناسازگارند.

جایگاه قول معروف و مغفرت از سوى انفاق کننده

قول معروف از سوى انفاق کننده در جایى است که نیازمند در درخواست خود ادب را رعایت کرده و طرف مقابل را نرنجاند ولى مغفرت در موردى است که نیازمند با اصرار یا گفتار و کردار ناپسندش انفاق کننده را برنجاند و او با بردبارى از بدرفتارى این نیازمند جسور چشم پوشى کند،پس آن که قصد انفاق ندارد، شایسته است با سخن و کردار پسندیدهنیازمند را بازگرداند و در صورت رنجیدن از او با گذشتبرخوردکندوازدادن صدقه‏اى که همراهش نیازمند را مى‏آزارد پرهیز کند.

بر اساس آیه مورد بحث آدمى نه تنها باید از منّت گذاشتن و آزردن نیازمند پرهیز کند بلکه باید مصلحت از دست رفته صدقه را با مصلحت برترى که در قول معروف و مغفرت هست جبران کند زیرا معروف و مغفرت از مصادیق انفاق معنوى و مصرف آبرو و گذشتن از حق است.

ناگفته نماند قول معروف و حسن گفتار از اصول کلى حسن معاشرت با دیگران است یعنى باید نسبت به همه انسان‏ها خوشگفتار بود و اگر در درون نظام اسلامى برخورد و بد رفتارى میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلى آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدى و دشمنى را از بین ببرند.

 

آزار همتاى با ریا

انسان مؤمن همانطور که در حال انفاق باید اخلاص داشته باشد و از منّت گذاشتن و رنجاندن افرادى که به آنها انفاق مى‏کند پرهیز کند بلکه بعد از عمل نیز نباید خدمتى که نسبت به کسى انجام داده بر او منّت بگذارد و او را برنجاند در این صورت عمل او را بى اثر مى‏سازد و مراد از بى اثر شدن، زوال و از بین رفتن اجر و مزد و برکات اعمال صالح است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذى کالّذى ینفق ماله رئاء النّاس و لایؤمن باللّه و الیوم الآخر فمثله مثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لایقدرون على شى‏ء ممّا کسبوا واللّه لایهدى القوم الکافرین؛۱۱ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بخشش‏هاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشاندادن به مردم انفاق مى‏کند و به خدا و روز جزا و روز قیامت ایمان نمى‏آورد کار او همچون قطعه سنگى است که بر آن خاک باشد(و بذرهایى بر آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد و آن را صاف و خالى از خاک و بذر رها کند آن‏ها از کارى که انجام داده‏اند چیزى به دست نمى‏آورند و خدا جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.”

بر اساس این آیه خدشه دار کردن حیثیت نیازمند و آزار او در حدّ ریا است و ریا، شرک به خدا است، ریا، شرکى رقیق و خفى است و اذیّت مستمند که فشار روحى را بر فشار مالى او مى‏افزاید داراى پیامدهاى بدتر و در حد ریا است.

ریا تنها به معناى انجام دادن علنى عمل یا نشان دادن آن به دیگران نیست بلکه تظاهر به اخلاص در عمل با هدف جلب نظر مردم و کسب شهرت است زیرا نوع نگاه ریا کار به نظام هستى نادرست است به جاى آن که خدا را تنها مؤثّر مستقل در امور بداند، نظر مردم را داراى اثر استقلالى مى‏پندارد و به جاى آن که فقط از خدا بترسد خوف از مردم او را وادار به عمل مى‏کند.

ریاکار به جاى واقع بینى و خدا محورى، ظاهر بین و مردم محور است و خداگرایى با مردم گرایى با هم جمع نمى‏شود.

 

قلمرو تحقق منّت و اذیّت و ریا

منّت و اذیّت و ریا در صورتى تحقق پیدا مى‏کند که انسان حسن فعلى داشته باشد یعنى کار خوب و شایسته انجام دهد و مشکل در حسن فاعلى باشد یعنى انجام دهنده فاعل کار خوب و صالح را با انگیزه منّت و اذیّت و ریا انجام دهد. اما اگر انسان اصلاً کارى انجام ندهد و یا کار زیان بار انجام دهد از باب این که کار زیان بار انجام داده مشکل پیدا مى‏کند، نه از جهت آزار رساندن به دیگر و یا تظاهر کردن به کار و به عبارت دیگر: این که انسان کار صالح را با انگیزه منّت گذاشتن یا آزار رساندن و یا ریا و تظاهر انجام دهد مصداق آیه است. از این رو در تعالیم اسلامى تأکید شده است انفاق باید احترام‏آمیز باشد.

ائمه اطهار(ع) هنگام تصدّق و انفاق گاهى کالاى مورد انفاق را و زمانى نیز دست خود را مى‏بوسیدند و مى‏بوئیدند، امام صادق(ع) به معلى ابن خنیس فرمودند: “و کان ابى اذا تصدّق بشى‏ء وضعه فى ید السائل ثم ارتد منه فقبله و شمّه ثم ردّه فى ید السائل؛۱۲ پدر من هرگاه صدقه مى‏داد اوّل آن را در دست سائل قرار مى‏داد و سپس آن را مى‏گرفت و آن مى‏بوسید و مى‏بوئید سپس آن را به سائل بر مى‏گرداند.”

آنان معتقد بودند انفاق وظیفه‏اى است که باید همراه با احترام و ادب صورت گیرد…

اگر بینش کسى این باشد که اصل در انفاق، انفاق تادّبى و احترام‏آمیز است نه دلسوزى تحقیرآمیز، با فقیران کریمانه رفتار مى‏کند سرّ آن که اهل بیت دست خود را مى‏بوئیدند و مى‏بوسیدند آن است که آن‏ها مسکین را فرستاده خدا مى‏دانستند.۱۳ و فرد و جامعه فقیر فرستاده خدا و رساننده پیام اوست که به فرمان خدا به ما انفاق کنید، پس باید انفاق احترام‏آمیز باشد و چون انفاق پیش از رسیدن به دست فقیر به دست خدا مى‏رسد آن دست را باید بوسید و آن مال نیز متبرّک مى‏شود.

 

آثار و برکات انفاق

انفاق داراى آثار و برکاتى است که توجه به آن براى انفاق کننده لازم است، آن برکات عبارتند از:

الف: پاکسازى انسان و پیرایش مال

اعطاء زکات خواه واجب، خواه مستحب و زکات فطر، براى پاک ساختن انفاق کننده و مال اوست. از این رو خداى سبحان به پیامبراکرم(ص) مى‏فرماید: “از مؤمنان صدقه اموالشان را بگیر تا آنان را پاک کند: “خذ من اموالهم صدقه تطهرهم”۱۴ یعنى صدقه دادن انفاق کننده را پاکیزه مى‏کند بنابراین نپرداختن حق اللّه یا حق النّاس سبب آلودگى روحى انسان مى‏شود و پرداخت آن روح را پاک مى‏کند.

ب: پرورش روح

زکات هم مایه تطهیر انسان است و هم زمینه ساز رشد و نموّ اوست “الذى ماله یتزکى؛۱۵ آن که مالش را انفاق کند تا روحش پرورش یابد.”

ج: انفاق تنها راه درمان مال دوستى

خداى سبحان از هر راه ممکن، بیمارى خطرناک مال دوستى را به بشر مى‏شناساند و با موعظه یا برهان و یا جدال احسن و گاهى از راه تهدید یا تشویق انسان را به اصلاح و درمان آن فرا مى‏خواند گاه مى‏فرماید: “وانفقوا فى سبیل اللّه ولاتلقوا بایدیکم الى التهلکه؛۱۶ در راه خدا انفاق کنید و با دستان خود، خود را به هلاکت نیندازید”. بر اساس این، اگر کسى مال خود را در راه خدا انفاق نکند، در راه باطل مصرف خواهد کرد حتى خود امساک و خوددارى از انفاق کار باطلى است و گناه به شمار مى‏رود و گاهى هشدار مى‏دهد اموال و اولاد، شما را از یاد خدا باز ندارد “یا ایّها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله؛۱۷ اى کسانى که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندان شما را از یاد خدا باز ندارد.”

گاه مى‏فرماید براى درمان بیمارى مال دوستى که مانع هر چیز و زمینه ساز نفاق است، انفاق کنید “وانفقوا من مارزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول ربّ لولااخّرتنى الى اجل قریب فاصدّق واکن من الصالحین؛۱۸ از آن چه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخیر نینداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم.”

انسان نباید مانند قارون بیندیشد که اموال را خودش فراهم آورده، در حالى که اموال را خدا به او روزى داده است.

 

نتیجه گیرى

یکى از برنامه‏هاى مؤمنان حمایت از نیازمندان است که یکى از جلوه‏هاى آن انفاق کردن است که این عمل باید با شرائط و آداب ویژه خود انجام شود، انفاقى ارزشمند است که اولاً از مال پاکیزه باشد و ثانیاً با اخلاص و در راه خدا باشد و ثالثاً همراه با آن یا پس از انجام عمل منّت گذاشتن و اذیّت کردن نسبت به گیرنده انفاق رخ ندهد در غیر این صورت عمل باطل و بى‏اثر مى‏شود و پاداشى را بهره انفاق کننده نمى‏کند. عمل انفاق آثارى براى فرد و جامعه دارد آثار فردى آن تزکیه نفس و پاکسازى انسان و پرورش روح او و مبارزه با روحیه مال دوستى است و آثار اجتماعى آن پرکردن خلأ اجتماعى و رفع نیاز، نیازمندان و حمایت از آن‏هاست.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۸۰٫
  2. سوره نساء، آیه ۵٫
  3. سوره حدید، آیه ۷٫
  4. سوره بقره، آیه ۲۵۴٫
  5. همان، آیه ۲۶۷٫
  6. همان،آیه ۲۶۵٫
  7. همان.
  8. سوره نساء، آیه ۱۲۸٫
  9. سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
  10. همان، آیات ۲۶۲ – ۲۶۳٫
  11. همان، آیه ۲۶۴٫
  12. اصول کافى، ج ۴، ص ۸ و ۹٫
  13. نهج البلاغه، حکمت ۳۰۲٫
  14. سوره توبه، آیه ۱۰۳٫
  15. سوره لیل، آیه ۱۸٫
  16. سوره بقره، آیه ۱۹۵٫
  17. سوره منافقون،آیه ۹٫
  18. همان، آیه ۱۰٫

 

30دسامبر/16

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

پنجمین ستاره فروزان آسمان امامت و هفتمین گوهر عرش عصمت و طهارت حضرت امام محمد باقر (ع) در روز سوم ماه سفر و به نقلى در روز اول ماه رجب سال ۵۷ ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.۱ پدرش حضرت على بن الحسین(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) دختر امام حسن مجتبى(ع) است که امام صادق(ع) از وى با تعبیر “کانت صدّیقه لم یدرک مثلها فى آل الحسین”۲ یاد نموده است، لذا امام باقر(ع) نخستین کسى است که پدرش از نسل امام حسین(ع) و مادرش از نسل امام حسن(ع) است.۳

آن حضرت افزون بر لقب “شاکر” و”هادى” به لقب “باقر العلوم” شهرت یافت، به طورى که جابر بن یزید جعفى مى‏گوید:”لانّه بقرالعلم بقراً اى شقّه و اظهره اظهاراً؛۴ او علم را شکافت و رموز و نکات دقیق آن را روشن ساخت.”

ایشان در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیّدالشهدا(ع) کودکى بود که چهارمین بهار زندگى اش را آغاز کرده بود. آن بزرگوار بعد از شهادت پدرش حضرت امام سجاد(ع) در سال ۹۵ ه.ق کشتى هدایت امت اسلامى را در میان دریاى متلاطم حوادث رهبرى کرد و به مدت ۱۹ سال و چند ماه زعامت شیعیان را عهده‏دار شد و سرانجام در روزهفتم ماه ذى الحجّه سال ۱۱۴ ه.ق در سن ۵۷ سالگى به دستور هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه بنى امیه مسموم شد و در مدینه به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین(ع) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

آن حضرت در دوران امامت خویش فرصت‏هاى مناسبى را براى گسترش فرهنگ قرآنى و استحکام معارف شیعى و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد، به طورى که با اندک مطالعه در سیره آن بزرگوار مى‏توان به حضور گسترده آیات وحیانى در تمام زوایاى زندگى‏اشان پى برد.

پنجمین فروغ امامت همانند پدران طاهرینش آن چنان قرآن را با برنامه‏هاى زندگى خود عجین کرده بود که کم‏تر روایتى را مى‏توان از آن بزرگوار به دست آورد که در آن اشاره، شاهد و یا تفسیرى از قرآن نباشد، به طورى که تمام سخنان، پاسخ‏ها و مثال‏هاى ایشان برگرفته از مقال وحى است.

به بهانه شهادت آن امام همام(ع) در این فرصت به سراغ رهنمودهاى گهربارشان در زمینه آیات فراوان رفته تا بازتاب انوار درخشان الهى را در سیره و گفتار حضرتش به نظاره بنشینیم.

 

آگاه‏ترین مفسّر عصر خویش

با استناد به آموزه‏هاى دینى و روایى، امامان معصوم(ع) شایسته‏ترین ترجمان وحى و آشناترین افراد به تفسیر و تأویل آیات قرآن هستند. بنابراین اگر تشنگان معارف الهى بخواهند از چشمه سار وحى سیراب شوند، باید پوینده راه آن بزرگواران باشند. حضرت على(ع) در این زمینه مى‏فرماید:”…نحن احقّ النّاس به…؛۵ ما امامان معصوم(ع) براى تفسیر قرآن از همه مردم شایسته‏تر هستیم.” بر این اساس امام محمد باقر(ع) مى‏فرماید:” ما یستطیع احدٌ ان یدّعى انّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء؛۶ کسى به غیر از جانشینان پیامبر(ص) نمى‏تواند ادّعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش،نزد اوست ” و نیز مى‏فرماید:”انّ من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه؛۷ حقیقتاً دانشى که به ما داده شده است همان تفسیر قرآن و بیان احکام آن است.”

پنجمین خورشید امامت باز در این راستا مى‏فرماید: “فانّما على النّاس ان یقرؤا القرآن کما انزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا؛۸ وظیفه مردم آن است که قرآن را طبق آن چه نازل شده است قرائت کنند. ولى اگر به تفسیر نیاز داشته باشند، هدایت و تفسیر بر عهده ماست.” این آگاهى به کتاب الهى، وظیفه‏اى را بر عهده پیشوایان معصوم(ع) قرار داده و آن هدایت انسان‏ها جهت شناخت حقیقى آیات قرآن است، هدایتى که نتیجه‏اش معرفت کامل است.

لذا امام باقر(ع) همانند پدران بزرگوارش با راهنمایى‏هاى صحیح و منطقى وجدان‏هاى خفته بسیارى از افراد را بیدار مى‏کرد و آنان را به سوى کمال رهنمون مى‏نمود. ابوحمزه ثمالى در این زمینه چنین نقل مى‏کند: روزى امام باقر(ع) با قتاده بن دعامه بصرى روبرو شد. حضرت پرسید: تو کیستى؟ گفت: قتاده هستم. فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: آرى. حضرت فرمود: واى بر تو اى قتاده! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا بر دیگران حجّت باشند. آنان بر پادارنده اوامر الهى و نخبگان علم خدا هستند. قتاده پس از یک سکوت طولانى گفت: به خدا سوگند من تاکنون در برابر فقیهان بسیارى نشسته‏ام، ولى آن گونه که در برابر شما مضطرب شده‏ام در مقابل هیچ یک از آنان اضطراب مرا در بر نگرفت. امام باقر(ع) فرمود: تو مى‏دانى کجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى که خداوند در شأن و مقام آنان فرموده است:”فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجالٌ لاتلهیهم تجارهٌ و لابیعٌ عن ذکر اللّه و اقام الصّلاه و ایتاء الزّکوه…؛۹ این چراغ فروزان در خانه‌هایى قرار دارد که خداوند دستور داده آن را بالا برند، خانه‌هایى که نام خدا در آن‏ها برده مى‏شود و شب و روز در آن‏ها خداوند را تسبیح مى‏گویند. پاک مردانى که هیچ تجارت و کسبى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمى‏کند.” امام(ع) در ادامه فرمود: ما همان خاندانى هستیم که خداوند این گونه توصیف نموده است.۱۰

 

تبیین فرهنگ اجتهاد

یکى از شاخه‏هاى مهم علوم اسلامى “علم اصول” است که به کمک آن مى‏توان احکام دینى را از ادلّه و براهین شرعى استنباط و استخراج نمود. تمام دانشمندان شیعى معتقد هستند که امام باقر(ع) نخستین کسى است که این علم را تأسیس نمود و قواعد آن را تدوین و جمع آورى کرد و از این رهگذر دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان و طالبان علوم اسلامى باز نمود.۱۱ بنابراین آن حضرت در دوران امامت خویش به رغم این که عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف فقهى بود، سعى نمود تا با تبیین شیوه‏هاى صحیح اجتهاد به نهادینه ساختن این فرهنگ بین دانشمندان علوم اسلامى اقدام نماید.

“زراره بن اعین” و “محمد بن مسلم ثقفى” که از بزرگ‏ترین راویان احادیث اهل بیت(ع) قلمداد مى‏شوند، در روایتى مى‏گویند: از امام باقر(ع) در مورد نماز مسافر سؤال کردیم. امام(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرماید:”واذا ضربتم فى الأرض فلیس علیکم جناحٌ ان تقصروا من الصّلوه…؛۱۲ هنگامى که سفر مى‏روید، بر شما گناهى نیست که نماز خود را کوتاه کنید…” به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما “گناهى” نیست و نفرموده:”افعلوا” که ظهور در وجوب داشته باشد. پس چگونه از این آیه فهمیده مى‏شود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا نمى‏دانید که خداوند در مورد صفا و مروه فرموده است:” فمن حجّ البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطّوف بهما…؛۱۳ پس هر کس حجّ خانه خدا و یا عمره را به جا آورد، بر او گناهى نیست که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد…”

آیا نمى‏بینید که طواف آن دو (صفا و مروه) واجب شده است؟ چون خداوند در قرآن آورده و پیامبر(ص) نیز بدان عمل کرده است.

“تقصیر” در سفر نیز همین گونه است که پیامبر(ص) بدان عمل کرده است و پروردگار متعال نیز آن را در کتابش آورده است.

زراره در جاى دیگر مى‏گوید: از امام محمد باقر(ع) سؤال کردم: شما در مسح پا و سر، تمام سر و پا را مسح نمى‏کنید، بلکه مسح مقدارى از آن را کافى مى‏دانید، آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان مى‏فرمایید؟

امام(ع) با تبسمى پاسخ داد: این همان مطلبى است که در قرآن کریم آمده است. خداوند مى‏فرماید:”…وامسحوا برؤسکم…؛۱۴ و سرهایتان را مسح کنید.” و نفرموده است: “وامسحوا رؤسکم” بنابراین وقتى قرآن مى‏گوید:”برؤسکم” مقدارى از مسح سر کافى است و این مطلب از کلمه “ب” که حرف جارّه است فهمیده مى‏شود و در واقع امام حرف “باء” را “باء تبعیضیّه” در نظر گرفته است که دلالت بر جزء از کل مى‏کند. امام در ادامه فرمود: در عبارت “وارجلکم الى الکعبین” کلمه “ارجل” عطف به “رؤس” است بنابراین مى‏فهمیم که مسح قسمتى از پا براى وضو کافى است و این همان چیزى است که پیامبر اکرم(ص) آن را براى مردم تفسیر کرده بود امّا مردم به سخن ایشان هیچ توجهى نکردند و آن را تباه ساختند.۱۵

 

اثبات مقام امامت

امام باقر(ع) براى شناساندن جایگاه امامت به مردم و جلب دل‏ها به سوى محبّت اهل بیت(ع) از هیچ کوششى فروگذار نبود و درصدد بود تا با این شیوه جایگاه امامت و ولایت را به گونه‏اى روشن براى مردم ترسیم کند. ایشان به منظور اثبات مقام امامت در کودکى به ائمه اطهار(ع) آیه‏اى از قرآن را که در شأن و مقام حضرت یحیى(ع) است، مورد استناد قرار مى‏دهد:”یا یحیى خُذ الکتاب بقوّهٍ و آتیناه الحکم صبیّاً؛۱۶ اى یحیى! دستورات آسمانى را با تمام توان فراگیر و ما در همان سن کودکى مقام نبوت را به وى عطا کردیم.”

یک سال امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) به فرمان هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنى امیّه) به شام دعوت شدند درباریان مشغول تیراندازى بودند و هشام اصرار نمود که حضرت باقر(ع) هم در این برنامه شرکت کند. آن حضرت کمان را به دست گرفت و تیر به زه آن نهاد، به طورى که با پرتاب آن درست وسط هدف قرار گرفت و تیرهاى بعدى بر پیکان تیر اول فرود آمد. هشام ظاهراً این کار را تحسین نمود ولى از همان موقع نقشه بر شهادت رساندن آن امام را در سر پروراند. هشام خطاب به ایشان گفت: تاکنون تیراندازى بدین زبردستى ندیده بودم و گمان نمى‏کنم کسى به اندازه تو این گونه توانایى و مهارت داشته باشد! هشام در ادامه گفت: آیا فرزندت جعفر مى‏تواند این چنین تیراندازى کند؟ امام پاسخ داد: ما توانایى کامل و تمام را از یکدیگر به ارث مى‏بریم، همان کمال و تمامى که خداوند آیه‏اش را بر پیامبر نازل کرد:” الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛۱۷ امروز دین را براى شما کامل کردم و نعمت خویش را براى شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین کامل براى شما برگزیدم.”۱۸

 

عروج ملکوتى

جابربن یزید جعفى یکى از مهم‏ترین تربیت شدگان مکتب باقرالعلوم(ع) است. او به مدت ۱۸ سال در مدینه از محضر مبارک امام کسب فیض نمود و هزاران حدیث نورانى را در سینه خود جاى داد. وى مى‏گوید از امام باقر(ع) سؤال کردم که در آیه شریفه: “و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الأرض”۱۹ منظور از ملکوت آسمان‏ها و زمین که خداوند به حضرت ابراهیم نشان داد چیست؟ دیدم آن حضرت دستان مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و به من فرمود: نگاه کن تا بفهمى که نظاره گر چه چیزى هستى؟ من نورى را دیدم که از دستان آن حضرت به آسمان متصل شده است، به گونه‏اى که چشم‏ها را خیره مى‏کند و عقل‏ها را مات و مبهوت. آن گاه به من فرمود: حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این چنین دید. بعد امام دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خویش را عوض کرد و فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى کجا هستیم؟؟ گفتم: نه. فرمود: در آن ظلماتى هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهید که چشمانم را باز کنم؟ فرمود: باز کن امّا هیچ چیز نخواهى دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکى بودم که زیرپایم را نمى‏دیدم.

اندکى رفتیم باز هم فرمود: اى جابر! مى‏دانى در کجایى؟ گفتم: نه. امام فرمود: بر سرچشمه‏اى که خضر(ع) از آن آب حیات خورده است. آن حضرت هم چنان مرا از عالمى به عالم دیگر مى‏برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این گونه مشاهده کرد. او دید که ملکوت آسمان‏ها دوازده عالم است و هر امامى که از ما از دنیا برود، در یکى از این عوالم ساکن مى‏شود تا وقتى که ظهور قائم آل محمد(ص) فرا رسد.

امام باقر(ع) دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشید و به مجلس قبلى برگشتیم. من عرض کردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته است، فرمود: سه ساعت.۲۰

 

یاران استوار

امامان معصوم(ع) به جهت اهمّیت مسأله مهدویّت و غیبت دوازدهمین حجت الهى در فرصت‏هاى مناسب با استناد به آیات قرآن از عصر ظهور سخن گفته و شیعیان را با ویژگى‏هاى دولت کریمه حضرت مهدى(عج) آشنا نموده‏اند. پنجمین فروغ امامت در توصیف یاران قائم آل محمد(ص) به ابوخالد کابلى فرمود:

“من به گروهى مى‏نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا مى‏خیزند آنان براى رسیدن به حق و ایجاد حکومت الهى تلاش مى‏کنند، به طورى که کسى نمى‏تواند جلو آنان را بگیرد. این حق جویان وقتى که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از ولى امر مسلمین به کس دیگرى نمى‏سپارند. کشته‏هاى ایشان از شهیدان راه حق محسوب مى‏شوند. امام باقر(ع) در ادامه به ابوخالد فرمود: اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براى فداکارى در رکاب حضرت صاحب الامر(ع) تقدیم مى‏کنم.

سپس در مورد استقامت و استوارى یاران حضرت مهدى (عج) به این آیه از قرآن استناد کرد:”فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولى بأسٍ شدیدٍ فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً؛۲۱ پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان جنگجو و نیرومند خود را بر ضدّ شما بر مى‏انگیزیم، به گونه‏اى که درون خانه‏هاى شما را جست و جو کنند و مجرمان را دستگیر نمایند و این وعده یک امر قطعى است.” سپس آن بزرگوار فرمود: این بندگان پیکارجو و نیرومند که به طرفدارى از حق به پاى خیزند، همان آخرین حجت خدا و یاران وفادار او هستند.۲۲

 

رجعت در عصر ظهور

یکى از امتیازات مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اعتقاد و التزام به اندیشه و تفکّر “رجعت” است. پویندگان و سالکان کوى آن مکتب با الهام از آموزه‏هاى قرآنى و سنّت بر این باور هستند که هنگام ظهور منجى عالم بشریت حضرت مهدى (عج) عدّه‏اى از پیشینیان به زندگى این دنیا باز خواهند گشت. سپس دوباره قبض روح مى‏شوند و در روز قیامت محشور خواهند شد. این اعتقاد مسلّم شیعى بر گرفته از آیات قرآن است. در مقال وحى آیات زیادى به رجعت مردم در گذشته اشاره شده است، همچون: زنده شدن گروهى از قوم بنى اسرائیل،۲۳ زنده شدن عُزَیر بعد از صد سال،۲۴ داستان اصحاب کهف۲۵ و زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسى(ع)۲۶ نمونه‌هایى از رجعت افراد در اقوام گذشته است.

امام پنجم(ع) در سیره خود بر این باور وحیانى شیعه تأکید نموده و به این آیه شریفه استناد کرده است:”ویوم نحشر من کلّ امّهٍ فوجاً؛۲۷ و روزى فرا مى‏رسد که ما از هر امّتى گروهى را زنده کرده و محشور مى‏کنیم. این آیه به روشنى دلالت دارد بر این که قبل از قیامت گروه‌هایى از مردم زنده مى‏شوند و به این دنیا باز مى‏گردند .بنابراین قرآن نه تنها به موارد و مصادیق رجعت در این دنیا اشاره کرده، بلکه به رجعت گروهى نیز قبل از قیامت تأکید دارد.

سید مرتضى (ره) از دانشمندان بلند پایه مکتب اهل بیت(ع) در مورد رجعت و توضیح سخن امام باقر(ع) مى‏گوید: خداوند متعال در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) گروهى از اموات شیعه را زنده مى‏کند تا به ثواب نصرت و یارى آن حضرت نایل آمده و نظاره گر تشکیل دولت کریمه آن حضرت باشند و طعم شیرین عدالت و حکومت ایشان را بچشند و گروهى دیگر از دشمنان اهل بیت(ع) را محشور مى‏گرداند تا از آنان قبل از قیامت انتقام گرفته و این ظالمان در دنیا ذلّت و خوارى کفر و نفاق را احساس کنند.۲۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۶۵۰٫
  2. بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج ۴۶، ص ۲۱۵٫
  3. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص۲۸۵٫
  4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۳۳٫
  5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه ۱۲۵، ص ۲۳۸٫
  6. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۲۲۸٫
  7. همان، ص ۲۲۸٫
  8. تفسیر الفرات، شیخ ابوالقاسم فرات کوفى، ص ۲۵۸٫
  9. سوره نور، آیات ۳۶ – ۳۷٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۸٫
  11. حیاه الامام محمدٍ الباقر، باقر شریف قرشى، ج ۱، ص ۲۲۶٫
  12. سوره نساء، آیه ۱۰۱٫
  13. سوره بقره، آیه ۱۵۸٫
  14. سوره مائده، آیه ۶٫
  15. وسایل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، ج ۱، ص۲۹۰٫
  16. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  17. سوره مائده، آیه ۳٫
  18. دلایل الامامه، محمد بن جریر طبرى، ص ۴٫
  19. سوره انعام، آیه ۷۵٫
  20. حدیقه الشیعه، مقدّس اردبیلى، ص ۵۳۱٫
  21. سوره اسراء، آیه ۵٫
  22. تفسیر عیاشى، ابونصر محمد بن مسعود سرقندى، ج ۲، ص۲۸۱٫
  23. نک: سوره بقره، آیه ۵۵٫
  24. نک: همان، آیه ۲۵۹٫
  25. نک: سوره کهف آیه ۱۲٫
  26. نک: سوره آل عمران، آیه ۴۹٫
  27. سوره نحل، آیه ۸۳٫
  28. مع الشیعه الامامیه فى عقائد هم، آیت اللّه جعفر سبحانى، ص۱۳۹٫
30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

هنیه: مسجد الاقصى خط قرمز ماست.

(۸۸/۷/۱۶)

جنگ و گریز با نظامیان اسرائیلى براى دفاع از مسجد الاقصى، هنیه: این یک نبرد واقعى است.(۸۸/۷/۱۸)

مقاومت به بار نشست و شکست دیگرى براى اشغالگران قدس رقم خورد. صهیونیست‏ها از مسجد الاقصى عقب نشینى کردند.(۸۸/۷/۱۹)

مردم عراق در حمایت از توصیه‏هاى انتخاباتى آیت اللّه سیستانى تظاهرات کردند.

شیعیان الحوثى براى پایان دادن به جنگ صعده اعلام آمادگى کردند.(۸۸/۷/۲۰)

به دنبال سلسله انفجارهاى خونین در پاکستان، ارتش در حال آماده باش کامل درآمد.

تصویب گزارش گلدستون و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستى در غزه در شوراى حقوق بشر سازمان ملل صورت گرفت.(۸۸/۷/۲۵)

هشدار برژینسکى به کاخ سفید: افغانستان یک ویتنام دیگر است.(۸۸/۷/۲۶)

نتانیاهو: از کشورهاى موافق گزارش گلدستون انتقام مى‏گیریم.

آمریکا با حضور حزب اللّه در کابینه جدید لبنان صریحاً مخالفت کرد.(۸۸/۷/۲۷)

در حمایت آشکار از ارتش یمن، واحدهاى نظامى رژیم سعودى مواضع شیعیان صعده را گلوله‏باران کردند.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر اخوان المسلمین: ما خود را حامیان واقعى حزب اللّه لبنان مى‏دانیم.

الحوثى‏ها از ناکامى ارتش یمن در تصرّف مواضع شیعیان خبر دادند.(۸۸/۷/۳۰)

با اعزام ۱۰۰۰ نظامى به یمن، رژیم سعودى رسماً وارد جنگ علیه شیعیان صعده شد.(۸۸/۸/۲)

۲ پایگاه مهم ارتش یمن به تصرّف شیعیان صعده درآمد.(۸۸/۸/۳)

۲۴ آمریکایى در افغانستان بر اثر سقوط هلى کوپتر به هلاکت رسیدند.(۸۸/۸/۵)

با امضاى توافقنامه با دولت یمن: رژیم سعودى پاى القاعده را به جنگ علیه شیعیان صعده کشاند.(۸۸/۸/۶)

انفجار در بازار پیشاور ۸۷ کشته و ۲۰۰ مجروح به جاى گذاشت.(۸۸/۸/۷)

۶۳ افسر و مأمور امنیتى عراق در ارتباط با انفجار بغداد بازداشت شدند.(۸۸/۸/۹)

آمریکا با حمله به شهرهاى عراق، ۴۳ بار قرارداد امنیتى را نقض کرده است.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار داخلى

 

رهبر انقلاب در جمع مردم پرشور چالوس: نشانه یک انحرافى، ذوق زدگى دشمنان انقلاب است.

وزیر نفت: به تحریم کنندگان بنزین، نفت نمى‏فروشیم.

احمدى نژاد: آمریکا مى‏تواند یک طرف فروش سوخت هسته‏اى به تهران باشد.

(۸۸/۷/۱۶)

با بررسى دقیق دیوان محاسبات، پرونده “یک میلیارد دلار” مختومه شد.

لاریجانى از سکوت سران اصلاحات در مقابل شعارهاى انحرافى روز قدس شدیداً انتقاد کرد.(۸۸/۷/۱۸)

واردات برنج هندى متوقف شد.

سخنگوى سازمان انرژى اتمى ایران: اگر سوخت ۲۰ درصدى ندهند، رأساً اقدام به تأمین سوخت مى‏کنیم.(۸۸/۷/۱۹)

با رأى قاطع نمایندگان به کلیات لایحه، قانون هدفمند کردن یارانه‏ها تصویب شد.

استاندارد ایران و وزارت بهداشت اعلام کردند، مصرف برنج‏هاى هندى مشکلى ندارد.(۸۸/۷/۲۰)

با تصویب مجلس قیمت بنزین تا سال ۹۳ به تدریج آزاد مى‏شود.

۲۸۸ میلیون دلار براى ورود ۱۴ هزار خودروى خارجى از کشور خارج شد.

دادستان کل کشور، مطمئن باشید به اتهامات کروبى رسیدگى مى‏شود.

(۸۸/۷/۲۱)

آیت اللّه جوادى آملى بر محاکمه فتنه انگیزان تأکید کردند.(۸۸/۷/۲۵)

سردار نورعلى شوشترى جانشین فرمانده نیروى زمینى سپاه و جمعى از نیروهاى سپاه و سران شیعه و سنى قبایل بلوچستان در حادثه تروریستى انفجار به شهادت رسیدند.

در همایش مردمى سپاه پاسداران، طوایف و آحاد مردم مظلوم بومى منطقه پیشین ایرانشهر، یک تروریست انتحارى وارد محل این همایش شده و با منفجر کردن خود، جمع زیادى از حاضران از جمله تعدادى از فرماندهان سپاه و سران و شیوخ طوایف سیستان و بلوچستان را به شهادت رساند.

گروهک تروریستى عبدالمالک ریگى موسوم به جند اللّه مسؤولیت حادثه خونین بلوچستان را به عهده گرفت.

(۸۸/۷/۲۷)

رهبر انقلاب در پیامى به مناسبت فاجعه بلوچستان: دست قدرتمند نظام اسلامى تروریست‏ها را مجازات خواهد کرد.

احمدى نژاد از آصف على زردارى رئیس جمهور پاکستان درخواست کرد عوامل فاجعه تروریستى بلوچستان را تحویل دهد.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر انقلاب در دیدار بانوان قرآن پژوه: پایه‏هاى علوم انسانى در دانشگاه‏ها باید بر قرآن استوار شود.

سرتیپ سلامى: تروریست‏ها را در سراسر جهان تعقیب مى‏کنیم.

شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات در مصلى تهران افتتاح شد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در دیدار جمعى از فضلاى حوزه علمیه قم: روحانیت استوانه اسلامى و ملى جامعه و حوزه‏هاى علمیه سرمایه‏هاى اسلام، انقلاب و نظام اسلامى هستند. ترس و تملّق آفت حیات جامعه اسلامى است.

(۸۸/۷/۲۹)

ساخت ۳ ماهواره جدید به مراحل نهایى رسید.

وزیر کشور در اسلام آباد: پاکستان باید گروهک تروریستى ریگى را تحویل ایران دهد.(۸۸/۷/۳۰)

۳۶ میلیون نفر با تصویب طرح تحوّل اقتصادى، یارانه مى‏گیرند.(۸۸/۸/۲)

لاریجانى: ایران دست خون آلود اوباما را نمى‏فشارد.

ظرفیت پالایشگاه آبادان براى مقابله با تحریم‏ها افزایش یافت.

مأمور سابق “سیا” ارتباط آمریکا با گروهک ریگى را تأیید کرد.(۸۸/۸/۳)

براى بازدید از سایت فردو، بازرسان آژانس انرژى اتمى به تهران آمدند.

(۸۸/۸/۴)

رهبر انقلاب: با اشاره به اقدامات خونین در پاکستان، عراق و شرق کشور: تفرقه میان مسلمانان هدف عملیات تروریستى در منطقه است.(۸۸/۸/۵)

احمدى نژاد از مواضع ضد اسرائیلى اردوغان تجلیل کرد.(۸۸/۸/۶)

رهبر انقلاب: زیر سؤال بردن اصل انتخابات برزگترین جرم است.

راهبرد جدید دولت اوباما؛ ایران هسته‏اى قابل انکار نیست.

رهبر انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان علمى کشور: بیگانگان محیطهاى دانشگاهى را آماج توطئه قرار داده‏اند، جوانان نگذارند تیر دشمن به هدف بخورد.(۸۸/۸/۷)

ولى امر مسلمین از مواضع ضد اسرائیلى دولت ترکیه تجلیل کردند.

رئیس جمهور در جمع با شکوه مردم مشهد: یارانه‏ها حذف نمى‏شود، عادلانه توزیع مى‏شود.

ایران طى نامه‏اى به دبیرکل آژانس بین‏المللى انرژى اتمى، ارسال اورانیوم به خارج را رد کرد.(۸۸/۸/۹)

جنبش سبز علوى اعلام موجودیت کرد.

مجلس تصویب و دولت موافقت کرد: همه یارانه مى‏گیرند، کم درآمدها بیشتر.

(۸۸/۸/۱۱)

دستور رئیس جمهور براى رسیدگى سریع به مشکلات مترو صادر شد.

(۸۸/۸/۱۲)

رهبر انقلاب در جمع دانش‏آموزان و دانشجویان: لبخند تاکتیکى آمریکا فقط کودکان را فریب مى‏دهد.

مجلس با تشکیل صندوق هدفمند سازى یارانه‏ها توسط دولت مخالفت کرد.

(۸۸/۸/۱۳)

۱۳ آبان امسال پر خروش‏تر از همیشه، سیلى ملت اشک آمریکا را درآورد.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار خارجى

اعتصاب پشت اعتصاب، کارگران و کامیونداران فرانسوى دست از کار کشیدند.(۸۸/۷/۱۶)

در اقدامى تعجب برانگیز: جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور ۹ ماهه آمریکا رسید.(۸۸/۷/۱۸)

ترکیه و ارمنستان به ۹۴ سال اختلاف پایان دادند. دو کشور ترکیه و ارمنستان به خاطر مسئله تاریخى “کشتار ارامنه در جنگ جهانى اول توسط امپراتورى عثمانى” در سال ۱۹۱۵ با یکدیگر اختلاف داشته‏اند و از سال ۱۹۹۱ تا کنون هیچ روابط دیپلماتیک و اقتصادى با یکدیگر نداشته‏اند.

(۸۸/۷/۱۹)

اردوغان بازگشایى مرز ترکیه و ارمنستان را به حل بحران قره‏باغ مشروط کرد.

(۸۸/۷/۲۱)

مردم جهان: مجازات جنایتکاران صهیونست، آزمونى دیگر براى سازمانملل.(۸۸/۷/۲۶)

صهیونیست‏ها و غرب در تکاپوى جلوگیرى از مجازات سران جنایتکار اسرائیل هستند.

(۸۸/۷/۲۸)

سولانا از گزارش گلدستون دفاع کرد و گفت: اسرائیل به مقررات احترام بگذارد.

(۸۸/۸/۳)

قاضى گلدستون در مصاحبه با اشپیگل: اسرائیلى‏ها حقایق را کتمان نکنند، آنها جنایتکارند.

(۸۸/۸/۱۰)

کنگره آمریکا از اوباما درخواست کرد از محاکمه سران جنایتکار اسرائیل جلوگیرى کند.

در اعتراض به احتمال تکرار تقلّب، دکتر عبداللّه از حضور در دور دوم انتخابات ریاست جمهورى افغانستان کناره‏گیرى کرد.(۸۸/۸/۱۱)

البرادعى در مجمع عمومى سازمان ملل: عراق با بهانه‏هاى پوچ اشغال شد.

(۸۸/۸/۱۳)

عبداللّه: انتخاب مجدد کرزاى “غیرقانونى و نامشروع ” است.

(۸۸/۸/۱۴)

 

30دسامبر/16

ولایت و امامت على(ع) در منابع اسلامى

فاطمه وثوقى

 

براى بزرگداشت خاطره غدیرخم هر ساله دوستداران توحید و عدالت با نگرش دوباره بر عملکرد مثبت و بى‏نظیر سرباز اسوه اسلام و رهبر حق جویان و مولاى متقیان تجدید بیعت مى‏کنند. و تلاش بر این دارند که هر چه بیشتر با شخصیت آسمانى على(ع) آشنا گردند.

مأموریت روز هیجده ذى الحجه به عنوان روز تثبیت اسلام و مأیوس شدن کفّار همواره در تاریخ اسلام ماندگار شده و از آن روز به بعد سرنوشت امت اسلامى به گونه‏اى دیگر رقم خورد.

نام غدیر خم به همراه نام مولاى متقیّان یادآور خاطرات تلخ و شیرین از مظلومیت، محرومیت از حقوق الهى على(ع) و امّت اسلامى است. ابر مردى که در طول عمر با برکت خویش چه در زمان حیات رسول خدا(ص) و چه بعد از رحلت ایشان، اسلام و مسلمین را نصرت بخشیده و مایه دلگرمى براى مظلومان و عدالت پیشگان بودند. بنابر فرموده صدیقه طاهره(س) در خطبه فدکیه، هرگاه مشکلى در دین پیش مى‏آمد رسول مکرم اسلام – مولاى متقیان را براى حل آن مشکل مى‏فرستاد. بنابراین سزاوار است در جهت – نزدیکى به مقام شامخ ولایت و امامت، با شناخت صحیح و منصفانه به جایگاه پر عظمت آن رهبر فرزانه از دیدگاه وحى و رسالت پرداخته شود. مقاله حاضر ضمن یادآورى عهد و پیمان در روز هیجده ذى الحجه امت اسلامى با پیامبر عظیم الشأن اسلام به جایگاه الهى امامت و ولایت از منظر وحى و رسالت پرداخته و سپس به نمونه‏هایى از اعترافات دانشمندان عامه در مورد منزلت و امامت امیرمؤمنان مى‏پردازد.

 

غدیر یادآور اکمال دین و…

اولین مطلبى که تحت عنوان روز اکمال دین و اتمام نعمت از آن روز تاریخى ذهن هر خواننده را به خود مشغول مى‏دارد پرسش‏هاى گوناگونى را در پى دارد، این مطلب است که با آن همه شفافیّت پیام الهى و اتمام حجت نبى مکرم اسلام، چگونه رخدادهاى بعد، مقرّ فرماندهى اسلام یعنى (ولایت و امامت) را دستخوش تغییرات غیر متعارف و عدیده کرد، بطوریکه مسلمانهاى نوپا سر در گم گشته و ضمن افتراق و تشتت آراء و افکار غیر الهى به فرقه‏هاى مختلف تقسیم شدند و کار به آنجا رسید که خود مردم اعتراف مى‏کردند به اینکه: اگر امروز رسولخدا(ص) در میان ما بود تنها قبله و نماز (اذان) ما را مشترک مى‏یافت – بدین گونه مردم از سرچشمه هدایت بدور گشتند. گویا آنها على(ع) را همواره در کنار پیامبرعظیم الشأن اسلام، در میادین جهاد بدر، احد،خندق و.. ندیده بودند آنها دیگر روز انتصاب امامشان را به یاد نمى‏آوردند هرچند که فرمان پروردگارشان بود.

 

امامت على(ع) از منظر وحى

نبى مکرم اسلام بارها فرمودند: “على با قرآن است و قرآن با على(ع)” بنابراین به سراغ آیات نورانى قرآن مى‏رویم و جایگاه امامت را مرورى دوباره مى‏کنیم.

“یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس…؛۱ اى پیامبر آنچه از پروردگارت نازل شده است تبلیغ کن (برسان) که اگر انجام ندهى رسالت خداوندى را نرسانده‏اى و در این کار از کسى پروا مکن که خدا ترا از مردم حفظ مى‏کند…”

آن چه امرى بود که اگر پیامبر خدا آنرا ابلاغ نمى‏کرد گویا رسالتش را انجام نداده است؟ این کلام خداوند با لحن بلند اهمیت و عظمت نصب امامت را مى‏رساند که در تکمیل دین الهى نقطه عطف بشمار مى‏آید.

“الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم…الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى…”۲

امروز کافران از اینکه بدین شما دستبرد زنند و اختلال رسانند طمع بریدند پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید، امروز دین شما را به حد کمال رساندم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم.”

گرچه این آیات در میان جمع کثیرى از مسلمانان نازل شد و اعلان امامت از طرف رسولخدا(ص) پس از اقرار گرفتن از مردم صورت گرفت و نیز اکثر راویان غدیر از اهل عامه بودند. اما على رغم روشن بودن مسأله عدّه‏اى از در بى انصافى وارد شده و در مورد آیات مربوط به فضائل و مناقب على(ع) به حاشیه روى پرداختند.

راویان غدیر در قرنهاى بعدى همگى از علماء و دانشمندان اهل تسنن بوده و حدود ۳۶۰ تن از آنان این حدیث را در کتابهاى خود گردآورى کرده‏اند و گروه زیادى به صحت و استوارى آنها اعتراف نموده‏اند و گروهى تنها آنرا نقل کرده‏اند، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاً کتابهایى نوشته‏اند، نظیر مورخ بزرگ اسلامى (طبرى) در کتاب “الولایه فى طریق حدیث الغدیر” و ابن عُقد کوفى در رساله(ولایت) به آن اشاره کردهاست.

طالبین براى اطلاع بیشتر به کتابهاى “فرازهایى از تاریخ اسلام، و پیشوایى از نظر اسلام” تألیف استاد گرانمایه آیه اللّه سبحانى و الغدیر، ج ۱، تألیف علامه بزرگوار امینى(ره) مراجعه نمایند.

روز نصب امامت علاوه بر اینکه در میان مسلمانان روز مهم و تاریخى به شمار مى‏رود در میان یهود نیز حائز اهمیت بود بطوریکه مرد یهودى به خلیفه دوم گفت: “اگر فلان آیه که در کتاب شماست، در کتاب ما بود آن روز را جشن مى‏گرفتیم، خلیفه دوم جواب داد:بخدا قسم من مى‏دانم (آن روز که) آن آیه نازل شد غروب روز جمعه بود”.۳

قرآن کریم در مقابل عدّه‏اى که قصد کردند ولایت على(ع) را انکار کنند، مى‏فرماید: “قل هل من شرکائکم من یهدى الى الحق قل اللّه یهدى للحقّ…”۴ بگو آیا کدام یک از شرکاء شما و مشرکان کسى را به راه حق هدایت تواند کرد. بگو تنها خداست که خلق را براه حق و طریق سعادت هدایت مى‏کند. یا آنکه خلق را به راه حق رهبرى مى‏کند سزاوار پیروى است یا آنکه نمى‏کند…”

در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: “و ما کان لمؤمن ولا مؤمنهٍ اذا قضى اللّه و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم…”۵ هیچ مرد و زن مؤمن را در کارى که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیارى نیست…” مگر آنکه نبى مکرم اسلام در مورد اهل بینش سفارش نکرده بودند و حد و حدود آنرا بیان نفرموده بودند که چه کسانى جزء اهل بیت ایشان هستند. افرادى که ادعا مى‏کنند اهل بیت پیامبر(ص) زنان ایشان هستند. این سخن درستى نمى‏تواند باشد. زیرا طبق آیه شریفه “تطهیر” اهل بیت پیامبر کسانى هستند که روح و جسمشان پاکیزه است.. در حالى که از آیه شریفه سوره تحریم چنین برمى‏آید که بهتر از زنان آن حضرت هم بانوانى بودند که شایستگى همسرى پیامبر خدا را داشتند چنانکه قرآن مى‏فرماید: “عسى ربّه ان طلقّکنّ ان یبدله ازواجاً خیراً منکنّ مسلماتٍ مؤمناتٍ قانتات تائبات سائحاتٍ ثیّباب و ابکارا”۶ امید هست که اگر پیامبر شما را طلاق دهد خدا زنان بهتر از شما به جایتان به او همسرکند که هم با مقام تسیلم و ایمان و خضوع اطاعت کنند و اهل توبه و عبادت باشند و رهسپار (طریق معرفت) چه بکر چه غیر بکر، علاوه بر استناد به آیه شریفه طبق اقوال در تاریخ زندگانى نبى اکرم(ص)همه همسران آن حضرت روح و جسم شان پاک و مطهر نبود.

آیه دیگرى که بر ولایت، امامت مولاى متقیان دلالت مى‏کند، آیه شریفه ۱۲۹ در سوره بقره است که مى‏فرماید: “واذابتلى ابراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمهنّ قال انّى جاعِلُکَ للنّاس اماماً قال و من ذرّیتى قال لاینال عهدى الظاّلمین”

بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود. او همه را به جاى آورد. خداوند گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزیدم. ابراهیم عرض کرد این پیشوایى را به فرزندان من نیز عطا مى‏کنى، فرمود: آرى اگر عادل و صالح و شایسته باشند، عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.

به وضوح از این آیه به دست مى‏آید که امامت عهد خداوند است و کسى که عهد خدا را حمل مى‏کند نباید به خود یا به کسى دیگر ظلم کند چنانچه در مورد دیگر مى‏فرماید: “انّ الشرک لظلمٌ عظیم”۷ که شرک ظلم بسیار بزرگى است.

در واقع کسى که به خدا شرک ورزد هم برخود ظلم کرده و هم بر خداوند ظلم کرده است از آنجا که امیرمؤمنان از همان ابتداء سن نوجوانى موحّد بوده و به رسالت پیامبر خدا نیز ایمان آورد، سایر مردم قبل از اسلام بت پرست بودندبنابراین نمى‏توانند پیشواى مردم مسلمان باشند و امامت به آنها تعلّق نمى‏گیرد.

سیوطى در دُرالمنثور ذیل آیه دوم سوره والعصر: “انّ الانسان لفى خسر الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات “… مى‏نویسد: که انسان همیشه در خسارت و زیان است مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند. مراد از آیه اولى “اباجهل بن هشام” است و منظور از آیه بعدى على(ع) و سلمان است.۸

بسیارى از مفسران عامه و خاصه از طریق روایات متعدّدى در شأن نزول آیه شریه: “انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّاً”۹ کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند خداوند رحمن محبت آنها را در دل‏ها مى‏افکند، آورده‏اند: که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: نخستین بار این آیه در مورد على (ع) نازل شده است. از جمله علامه زمخشرى در “کشاف” و ثعلب و قرطبى و عدّه‏اى دیگر این روایت را آورده‏اند.

 

منزلت و جایگاه على(ع) در کلام رسولخدا(ص)

“ضربه علىٍ یوم الخندق افضل من عباده الثّقلین” این کلام رسولخدا(ص) در جنگ خندق درباره مولاى متقیان است که اینگونه ایشان را معرفى کرده و مى‏ستایند.۱۰ جنگى که تمامى کفر با تمامى ایمان روبرو شدند آن حضرت علاوه بر اطاعت کامل از نبى مکرم اسلام همواره از سر ایثار و فداکارى در خدمت پسر عم خود بودند چه در عرصه‏هاى بحرانى قبل از هجرت نظیر خوابیدن در بستر نبى مکرّم اسلام در شب هجرت ایشان و چه در عرصه‏هاى جهادى نظیر جنگ خندق و بدر و احد که یکى از جنگ‏هاى سرنوشت ساز مسلمانان بود. هنگامى که بر اثر نافرمانى سپاه جبهه اسلام شکست خورد و عدّه‏اى پا به فرار گذاشتند، تنها على(ع)بود که با عدّه‏اى اندک و گاه به تنهایى حافظ جان رسول خدا(ص) بودند. در آن روز هرچند رسولخدا(ص) فریاد زدند “الىّ عباد اللّه… فانّى رسول اللّه” بندگان خدا به سوى من بازگردید، من رسول خدایم. ولى هیچ کساز شما به سخنان او توجه نداشتید.”۱۱ این مطلب در ذیل آیه ۱۵۲ آل عمران آمده: “اذ تصعدون ولاتلون على احدٍ و الرّسول یدعوکم فى اخریکم فأثابکم غماً بغمٍ..” بیاد آرید هنگامى که روى به هزیمت گذاشته و چنان به دهشت مى‏گریختید که توجه به احدى نداشتید تا آنجا که به پیغمبر هم که شما را به یارى دیگران در صف کارزار مى‏خواند، توجه نکردید.

ابن هشام در سیره خود از قول انس بن مالک مى‏نویسد: موقعى که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر منتشر شد – مسلمانان به فکر جان خود افتادند و به گوشه‏اى پناه بردند من دیدم دسته‏اى از مهاجر و انصار را که در میان آنان عمر بن خطاب و طلحه بن عبداللّه بود، در گوشه‏اى نشسته‏اند من با لحن اعتراض‏آمیز به آنها گفتم: چرا این جا نشسته‏اید؟ جواب دادند: پیامبر کشته شده دیگر نبرد فایده ندارد.”۱۲ ابن اثیر در تاریخ خود مى‏نویسد: وجود پیامبر از هر طرف مورد هجوم دسته‌هایى از قریش قرار مى‏گرفت… على(ع) به فرمان پیامبر به آنها حمله مى‏کرد و با کشتن برخى موجبات تفرق آنها را فراهم مى‏ساخت. این جریان در احد چند بار تکرار شد. امین وحى نازل گردید و فداکارى على را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاریست که این افسر از خود نشان مى‏دهد، رسول خدا(ص) امین وحى را تصدیق کرد و فرمود: “من از على و على از من است،” سپس ندایى در میدان شنیده شد که مضمون آن این دو جمله بود: “لا سیف الّا ذوالفقار، لافتى الّا على”.

حاکم طبرانى از ابن مسعود و از قول جابر و ابوبکر و عایشه نقل مى‏کنند که حضرت پیامبر فرمودند: “النّظر الى على عباده”۱۳ نگاه کردن به صورت على عبادت است. اینها نمونه‌هایى از فضایل مولاى متقیان است که در میان کتب عامه نیز به چشم مى‏خورد و غیر از آن حضرت کسى اینگونه مدح و معرفى نشده‏است. چگونه مى‏توان این همه حقایق را دید و شنید، اما به گونه‏اى دیگر اظهار نظر کرد.

سیوطى در دُرالمنثور ذیل آیه: “سبحان الّذى اسرى بعبده… ” از قول ابن عساکر آورده است که حضرت پیامبر فرمود: زمانى که به معراج رفتم دیدم بر ساق عرش نوشته شده بود: “لا اله الّا اللّه محمد رسول اللّه ایدته بعلّىٍ” این مطلب در ذخائر العقبى و تاریخ بغداد نیز ذکر شده است.۱۴

در تفاسیر آمده است که بعد از نزول آیه شریفه “لنجعلها لکم تذکره و تعیها اُذن واعیه”۱۵ تا آنرا وسیله تذکرى براى شما مردم قرار دهیم و گوشهاى شنوا آن را نگه دارى مى‏کنند. پیامبر بزرگوار فرمودند: از خدا خواستم که گوش على(ع) از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد.”۱۶ به دنبال آن حضرت فرمودند: “من هیچ سخنى از آن به بعد از رسول خدا(ص) نشنیدم که آن را فراموش کنم، بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم. این فضیلتى ویژه و بزرگ است براى پیشواى اسلام که سینه مبارکش محل اسرار الهى بود. “محدث بحرانى” در تفسیر “البرهان” از محمد بن عباس نقل مى‏کند که دراین‏باره ۳۰ حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.۱۷

قرآن کریم مى‏فرماید: “قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه”۱۸ بگو اى پیامبر اگر خدا را دوست مى‏دارید مرا پیروى کنید که خدا شما را دوست دارد. بنابر دستور قرآن وظیفه مسلمانان است که رسول مکرم اسلام را دوست بدارند و به تبع آن توصیه‏هاى ایشان را از دل و جان قبول نمایند. وصىّ آن حضرت را امام و رهبر خویش بدانند. که فرمودند: “یا على طوبى لمن احبّک و صدق فیک، و ویلٌ لمن ابغضک و کذب فیک”۱۹ خوشا به حال آن کسى که ترا دوست بدارد و ترا تصدیق کند و واى بر کسى که ترا دشمن بدارد و تکذیب بکند. طبرى در کتاب “اوسط” از طریق “ابن لیلى” از سبط شهید حسین بن على (ع) از پیامبر خدا(ص) نقل مى‏کند که فرمودند: “ملازم مودّت ما خاندان باشید که هر کس با مودّت ما خدا را ملاقات کند به شفاعت ما قطعاً وارد بهشت مى‏شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست عمل کسى برایش سودمند نیست مگر با شفاعت حق ما”۲۰٫ این روایت را هیثمى در کتاب خود “مجمع” ج ۹، ص ۱۷۲ و “ابن حجر” در الصواعق و عدّه دیگر نیز آورده‏اند. طالبین به الغدیر رجوع فرمایند.

 

دیدگاه علماء اهل سنت در مورد امامت على(ع)

بنابر اظهارات علماء اهل تسنن در کتب حدیثى خود، رسولخدا(ص) بارها به جانشینى مولاى متقیان اشاره و یا تصریح داشتند و این امرى انکارناپذیر است. چنانچه در “صحیح مسلم” از جابر چنین نقل شده است: پیامبر خدا فرمودند: “همیشه دین باقى خواهد ماند تا هنگامى که رستاخیز برپا شود و تا این که بر شما دوازده خلیفه باشند که همه ایشان از قریش هستند.” در صحیح بخارى نیز در کتاب “الاحکام باب الاستخلاف” ۸۱/۹ مطالب فوق ذکر شده”۲۱

در تفسیر این احادیث شارحان اهل سنّت به بن بست رسیده‏اند. این شارحان خلفاى راشدین، خلفاى بنى امیّه و بنى عباس را خلیفه مى‏شمارند و مى‏بینند بیش از دوازده نفر هستند. احادیثى از این قبیل علاوه بر تأیید امامت على علیه السلام به امامت یازده فرزند ایشان هم صحّه مى‏گذارند. اما على رغم این احادیث روشن و متقن باز هم در صدد انکار بر مى‏آیند و با پاسخ‏هاى بى اساس احادیث نبوى را خدشه دار مى‏نمایند.

فقیه مشهور “ابن العربى” در شرح سنن ترمذى۶۸ -۶۹/۹ مى‏گوید: “من معنایى براى این حدیث نمى‏دانم.”۲۲

“ابن ابى الحدید” در شرح نهج البلاغه خود، خطبه ۸۴ مى‏گوید: “بدان که توحید، عدل مباحث شریف الهى فقط از کلام این مرد شناخته شد و سخن دیگران چیزى از معارف مزبور را در بر نداشت و آنان چیزى از مباحث الهى را تصوّر نمى‏کردند و اگر درک مى‏کردند حتماً بازگو مى‏کردند.۲۳

در کنار این اعترافات سخن خلیفه دوم جالب توجّه مى‏باشد که بیش از ۷۰ بار گفته است: “لولا على لهلک عمر” آیا این بیان خلیفه دوم بیانگر تأیید شایستگى مقام امامت براى على(ع) نیست؟

خطیب بغدادى در تاریخ خود چنین آورده است: ابن عباس گفت: “۳۰۰ آیه در حق على (ع) نازل شد و ابن عساکر ضمن نقل مطالب فوق از قول ابن عباس، بعض از آیات را نیز به عنوان نمونه ذکر مى‏کند. نظیر آیات “یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل….و الیوم اکملت لکم…”۲۴

بنابر نقل عامه و خاصه، رسولخدا(ص) بعد از نزول آیه تطهیر بمدت ۴ الى ۷ ماه صبح هنگام وقتى که براى نماز صبح به مسجد مى‏رفتند. بر در خانه دخترشان مى‏ایستادند و این آیه را تلاوت مى‏کردند.”۲۵

آن حضرت بدین گونه حد و مرز منزلت اهل بیت را براى مردم روشن مى‏کردند گویا آن حضرت حوادث بعد از خود را پیش بینى مى‏نمودند و انکار مردم حاضر در غدیرخم را مى‏دیدند.

این روایت را عدّه‏اى از علماء بزرگ اهل سنت نظیر “مسلم”، “ترمذى” “سیوطى”، “احمد حنبل” و “طبرى” صاحب اسدالغابه و خصایص و صاحب “مشکل الآثار” و هیثمى در مجمع خود آورده‏اند. سیوطى در تفسیرش ذیل آیه تطهیر آورده است که: “رسول مکرم مى‏فرمودند: “اللّهم هولاء اهلى و اهل بیتى”۲۶ آن حضرت ضمن تکرار آیه شریفه تطهیر، بارها فرمودند: “اى مردم من در میان شما دو امانت مى‏گذارم، که هرگاه به آنها تمسّک بجویید گمراه نخواهید شد” و نیز مى‏فرمودند: “من از شما مزد رسالت نمى‏خواهم” البته این کلام وحى بود که توصیه به نخواستن مزد کرده و در عوض محبّت و مودّت اهل بیت پیامبر خدا را توصیه مى‏کردند: “قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى”۲۷ بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا درحق خویشاوندان منظور دارید. زمخشرى در کشاف آورده است که بعد از نزول این آیه ازحضرت پیامبر سؤال کردند: “یا رسول اللّه اقرباء تو چه کسانى هستند که این چنین مودّت آنها بر ما واجب شده است، فرمودند: “على و فاطمه و فرزندان آنها”.۲۸

على رغم توصیه‏هاى نبى مکرم اسلام و آیاتى که مربوط به امامت مولاى متقیان بود. چند صباحى از وفات آن حضرت نگذشته بود که کینه‏هاى (احقاد) بدریه و خیبریه و… آشکار گردید. آن حضرت پیشاپیش براى مردم، آینده مه آلود را ترسیم کرده و فرموده بودند: “سیکون من بعدى فتنه فاذا کان ذالک فالزموا على بن ابى طالب فانّه اول من آمن بى و اوّل من یصافحنى یوم القیامه”۲۹ در آینده نزدیک پس از من فتنه‏اى بوجود خواهد آمد در این هنگام گرد على را بگیرید زیرا او اول کسى است که به من ایمان آورد و در روز قیامت اولین کسى است که با من دست خواهد داد. با این صراحت بیان رسول مکرم اسلام عدّه‏اى به گمراهى کشیده شده و به بیراهه رفتند و امت را نیز از سرچشمه اصلى هدایت دور نمودند. بدین گونه زمینه افتراق و تشتت آراء امّت مهیا گردید. بطوریکه امروز با وجود کثرت جمعیت مسلمانان در جهان، دشمنان اسلام جرات جسارت به اسلام را پیدا کرده و به تحقیر و آزار آنان پرداخته‏اند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره مائده، آیه ۶۷٫
  2. سوره مائده، آیه ۳٫
  3. امام واحدى، اسباب النزول، ص ۱۵۵٫
  4. سوره یونس، آیه ۳۵٫
  5. سوره احزاب، آیه ۳۶٫
  6. سوره تحریم، آیه ۵٫
  7. سوره لقمان، آیه ۱۳٫
  8. سیوطى دُرالمنثور، ج ۸، ص ۶۲۲٫
  9. تفسیر نمونه، ذیل آیه ۹۶ سوره مریم.
  10. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۴۷٫
  11. همان، ذیل آیه ۱۵۲ آل عمران.
  12. آیه اللّه سبحانى – فرازهایى از تاریخ اسلام، ص ۲۷۹ و فضائل الخمسه العلامه السید مرتضى الحسینى الفیروز آبادى، ج ۳، ص ۲۱۲٫
  13. الاحفظ البدخشانى الحارثى، نزل الابرار، ص ۶۳٫
  14. فضائل الخمسه (سابق)، ج ۱، ص ۲۱۲٫
  15. سوره الحاقه، آیه ۱۲٫
  16. تفسیر نمونه، ذیل آیه ۱۲ سوره الحاقه.
  17. همان.
  18. سوره آل عمران، آیه ۳۱٫
  19. فضائل الخمسه سابق، ج ۲، ص ۲۳۵٫
  20. عبدالحسین شرف الدین الموسوى، المراجعات، ص ۴۹٫
  21. سید محمد صالح موسوى، امام‏شناسى، ج ۱، ص ۱۱۰٫
  22. همان، ص ۲۲۵٫
  23. همان، ص ۱۲۳٫
  24. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۳۱۲٫
  25. همان، ص ۲۷۲٫
  26. همان، ص ۲۶۶٫
  27. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  28. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۳۰۹٫
  29. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۲۲۹٫
30دسامبر/16

هشدارهاى نبوى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

قال على(ع): “فأیّاکم والتلوّن فى دین اللّه فأنّ جماعهً فیما تکرهون من الحق خیرٌ من فرقهٍ فیما تحبّون من الباطل، و انّ اللّه سبحانه لم یعط احداً بفرقه خیراً ممّن مضى و لاممّن بقى”۱

زنهار از موضع گیریهاى رنگارنگ در دین، که اتحاد بر محور حق – هر چند که شما را ناخوش آید – به از پراکندگى در باطل است. – گرچه شما را خوش آید – زیرا بى‏گمان در تاریخ گذشته و آینده بشر هرگز خداوند با اختلاف خیرى را ارزانى کسى نداشته و نمى‏دارد.

در این حدیث شریف یکى از هشدارهاى مهم اجتماعى از زبان کسى بیان شده است که خود در کوران مبارزه و در بحران رویدادهاى اجتماعى و کشمکش‏ها و نزاع‏ها قرار داشته است.

 

تلوّن و تدیّن

جریانات اجتماعى با دو صبغه و دو مشخصه از یکدیگر شناخته مى‏شود جریان پایبند به دین و ارزشهاى انسانى و اسلامى که رنگ خدایى دارد و قرآن از آن به عنوان “صبغه اللّه”۲ نام برده است این جریان چون حق است یکرنگ و یک چهره بیشتر ندارد. رنگ او هم ثابت و پایدار است و هیچ موقعیتى و شرایطى نمى‏تواند رنگ او را دگرگون و جابجا سازد.

در برابر، جریانى است که هر روز رنگ عوض مى‏کند، تابع شرایط سیاسى و اجتماعى است، هر روزى زیر پرچمى قرار مى‏گیرد و پاى عَلَمى سینه مى‏زند و در یک کلام نان به نرخ روز مى‏خورد و فرزند رویدادها و رخدادهاى اجتماعى است، هرجا منفعت و نام و نانى داشته باشد همانجا قبله اوست.

این جریان که همواره در بستر تاریخ جارى و سارى بوده است جریان “نفاق” و “تلوّن” و هر روز به رنگى درآمدن است على(ع) که خود سردمدار جبهه حق و سردار یک رنگ جریان “تدیّن” است. نسبت به جریان مقابل یعنى “تلوّن” هشدار داده و پیروان جبهه حق و امّت اسلام را نسبت به آن بیدارى بخشیده است در کتاب شریف “نهج البلاغه” این واژه “تلوّن” در چندین جا به کار رفته است:

در شمارش اوصاف و ویژگیهاى منافقان مى‏فرماید:

“واحذّرکم اهل النفاق فأنّهم الضّالّون المضلّون و الزّالون المزلّون و یتلوّنون الوانا و یفتنون افتنانا؛۳ (اى بندگان خدا) من تمامى شما را از منافقان و دورویان برحذر مى‏دارم که اینان گمراهانى گمراهگر و لغزندگانى لغزش زایند، به رنگهاى گونه گون در مى‏آیند و از ترفندهاى رنگارنگ بهره مى‏گیرند.”

یکى از دردسرهاى بزرگ مصلحان در طول تاریخ وجود انسانهاى رنگ به رنگ با موضع گیریهاى بى ثبات و ناپایدار بوده است، این دسته از مردم خون به دل مصلحان کرده‏اند و آنان را در اوج اقتدار به مظلومیت کشانده‏اند. امام على(ع) از حضور این گونه کسان با این ویژگى در زمان پیامبر(ص) یاد مى‏کند و مى‏فرماید:

“و نشهد انّ محمداً عبده و رسوله خاض الى رضوان اللّه کلّ غمره و تجرّع فیه کلّ غصّه و قد تلوّن له الأدنون و تألّب علیه الأقصون.”۴

با تمام وجود بر این حقیقت گواهى مى‏دهیم که محمّد(ص) بنده و فرستاده اوست که در راه خشنودى خدا در امواج گونه گون خطر غوطه ور شد، و انواع شرنگهاى درد را سر کشید و عمرى خون دل خورد. نزدیکانش هر روز رنگ دیگر کردند، آنان که با وى فاصله‏اى بسیار دور داشتند در دشمنى او همدست شدند.

 

رهبران نالایق و مردمان متلوّن

هرگاه در رأس یک جریان انسان‏هاى بى کفایت و رهبران ناشایسته و نااهل قرار گیرند، پیروان آن جبهه و جریان نیز دچار انحراف و گمراهى و گردنکشى و چند چهره‏اى خواهند شد، على(ع) در ترسیم جامعه دینى پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و حاکمیت جریان سقیفه و بویژه خلافت دومى چنین فرموده است:

“فَمُنِىَ الناس – لعمر الله – بخبطٍ و شماس و تلوّنٍ و اعتراض، فصبرت على طول المده و شدّه المحنه…؛)۵( سوگند به خدا! مردم در حکومت دومى در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند و دورویى‏ها و انحراف‏ها در آن دوران رخ نمود. و من در این مدت طولانى محنت زا و عذاب آور، چاره‏اى جز صبر و شکیبایى نداشتم.

باغبان اسلام بذر سالم و نهال پاک و پاکیزه دین و دیانت را به شایستگى پاشید و کاشت، لکن مزرعه دین و بوستان رسالت پس از او دچار آفتها و آسیبهاى فراوان گردید، و نااهلان و نامحرمان به درون جامعه دینى نفوذ کردند و ریزش بزرگ تاریخى در آن زمان صورت گرفت و جلو رشد و رویش اسلام گرفته شد.

جریان آفت آفرین حاکمیت بنى امیّه مانند لشکر ملخ به مزرعه دین حمله ور شد و همه ارزشهاى راستین اسلام ناب محمدى(ص) را مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار داد تا آنجا که از اسلام جز اسمى باقى نماند و فرهنگ جاهلیت دوباره جان گرفت و آموزه‏هاى دینى یکى پس از دیگرى رنگ باخت.

در نامه‌هایى که بین امام على(ع) و معاویه ردّ و بدل شده است کاملاً جریان نفاق و تلوّن با جریان صداقت و تدیّن روبروى هم قرار گرفته‏اند و هر کسى اندک بصیرتى داشته باشد مى‏فهمد که بر امام حکیم و حلیم و بصیر على بن ابى طالب(ع) در آن مقطع تاریخى چه گذشته است.

در یکى از نامه‏ها به معاویه، حضرت تعبیر “تیه” را به کار گرفته است که نتیجه “تلوّن” است، انسانهایى که از مدار حق خارج مى‏شوند ره به جایى نمى‏برند و حرکتشان سرانجامى ندارد، بعد از طى مسیر دوباره بر مى‏گردند به همان نقطه که حرکت را شروع کرده‏اند، کسى که از “سیر الى اللّه” محروم شد گرفتار “تیه فى الأرض” مى‏شود قرآن درباره بنى اسرائیل متلوّن و رنگ به رنگ مى‏فرماید:

“قال فأنها محرّمه علیهم اربعین سنه یتیهون فى الأرض ؛۶ (از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که): این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدّس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند. و در بیابانها – به مدت چهل سال – باید سرگردان باشند.”

کسى که در حرکت “تیه” قرار گیرد و “صراط مستقیم” را رها سازد چشم و دیده دلش کور مى‏شود، نشانه این گونه کسان آن است که همواره درجا مى‏زنند و نه تنها پیشرفت و حرکت روبه جلو ندارند بلکه پسرفت هم دارند.

على(ع) به معاویه مى‏نویسد: “و انّک لذهّابٌ فى التّیه روّاغٌ عن القصد؛۷ تو همواره در بیابان گمراهى سرگردان، و از راه راست روى گردانى.”

و در جاى دیگر به عنوان یک قانون کلى و اصل اساسى فرمود:

“ایّها النّاس من سلک الطریق الواضح و ردالماء و من خالف وقع فى التیه؛۸ آن کس که از راه آشکار برود به آب مى‏رسد و هر کس از راه راست منحرف شود سرگردان مى‏ماند.”

افرادى که هر دم و هر روز رنگ مى‏بازند و رنگ مى‏گیرند و بر اساس “تلوّن” و چند رنگى زندگى مى‏کنند مانند دستگاه دماسنج عمل مى‏کنند خود را با شرایط محیط و فضاى جامعه تنظیم مى‏کنند، دماسنج اگر شرایط محیط گرم باشد جیوه آن بالا مى‏رود و اگر سرد باشد پایین مى‏آید.

 

این گونه زیستن نتیجه‏اش همان گرفتار شدن در “تیه” و سرگردانى و حیرت است که راه به جایى نمى‏برد.

على(ع) در بیانى دیگر فرمود:

“المتعبد بغیر علم کحمار الطاحونه، یدور ولا یبرح من مکانه؛۹ عبادت کننده‏اى که، عمل او از روى فهم و آگاهى نباشد همانند خر آسیاب است که پیوسته در یک جا مى‏چرخد ولى پیش نمى‏رود.”

در حاکمیت غیر دینى و در فضایى که “تدیّن” در حاشیه باشد و “تلوّن” در متن زندگى مردمان قرار گیرد و خریدار داشته باشد حاصلى جز افتادن در “تیه” و گمراهى نخواهد داشت. به عکس اگر در جامعه‏اى ارزشها حاکم شد و جهان بینى انسانها استحکام و ثبات پیدا کرد و فضاى حاکم بر مردم فضاى مصونیت و دیانت بود، چنین جامعه‏اى مى‏تواند با “تدیّن” و دیندارى. پایه‏هاى “تمدّن” و زیستى شایسته را پى ریزى نماید.۱۰

 

فرصت‏طلبان فتنه‏ساز

در سایه حاکمیت طاغوت و رهبرى انسانهاى نالایق و ناشایسته، فرهنگ چاپلوسى، تعریف و تمجید شکل مى‏گیرد و آدمهاى خاکشیر مزاج بى خاصیت که باد از هر طرف بوزد آنها را حرکت مى‏دهد، در چنین فضاهایى ظاهر مى‏شوند و گسترش

پیدا مى‏کنند این گونه کسان چون موضوع ثابت و پایدارى ندارند همواره آلت دست انسانهاى زیرک و شیطان صفت قرار مى‏گیرند و فضاى جامعه را مه آلود ساخته و جریان فتنه را به وجود مى‏آورند، کم نبودند و کم نیستند از این گونه انسانهاى سست عنصر و بى اراده‏اى که همواره حافظ تاج و تخت ستمگران و کاسه لیس جباران بوده و در شرایط فتنه کور کورانه عمل کرده و خون به دل مصلحان و رهبران راستین کرده‏اند.

گویند که ابوهریره پشت سر حضرت على(ع) نماز مى‏گزارد و کنار سفره معاویه غذاو در شرایط جنگ هم از هیچکدام حمایت نمى‏کرد به او گفتند: رفتارت چگونه قابل توجیه است؟

گفت: نماز را به على اقتدا مى‏کنم از دیگران مؤمن‏تر و عادلتر، کنار سفره معاویه مى‏نشینم از همه سفره‏ها رنگین‏تر، در جنگ از هیچکدام حمایت نمى‏کنم جانم به سلامتى نزدیکتر است.!!

واقعیت این است که بسیارى از مردم گرچه سنگ دین هم به سینه مى‏زنند امّا مى‏خواهند زندگى کنند، اسلام بى دردسر مى‏خواهند، مرفّهان بى‏دردى که امام خمینى از آنان نام برد این گونه کسان هستند، دین را تا هنگامى مى‏خواهند که نان و آب و امنیّت و آسایش آنان در خطر نیفتد و اگر دیدند شرایط بحرانى است و براى زندگى باید هزینه بپردازند ریزش مى‏کنند.

 

به فرموده امام حسین(ع): “النّاس عبید الدّنیا والّدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الدّیانون؛۱۱ مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آن‏هاست که با او زندگى مى‏کنند هنگامى که مورد آزمایش قرار گیرند دینداران و متدین‏ها کم مى‏شوند.”

همواره در طول تاریخ جریان “تدین” و دیندارى در اقلّیت بوده است و جریان “تلوّن” در اکثریت ولى در عین حال نوید و امید دهى قرآن این است که همین دسته کم و جریان اندک بر زمین حاکمیت خواهد یافت و آن اکثریت را به زباله دان تاریخ خواهد افکند.

“کم من فئته قلیله غلبت فئه کثیره بأذن اللّه”۱۲

امیرالمؤمنین (ع) فرمود:

“لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلّه اهله فأنّ النّاس قد اجتمعوا على مائده شعیبها قصیرٌ و جوعها طویلٌ؛۱۳

در مسیر هدایت (و دیانت) از کمى رهروان نهراسید زیرا اکثریت مردم بر گرد سفره‏اى جمع شدند که سیرى آن کوتاه، و گرسنگى آن طولانى است.”

قرآن مجید حق و باطل را به جریان آب رودخانه به هنگام سیلاب و کف و حباب روى آن مانند کرده است، گرچه آن کف روى آب جولان و طمطراق دارد و خود را جلودار و میدان دار مى‏داند وبه ظاهر خود را همه کاره قلمداد مى‏کند و به آب بى اعتنایى مى‏کند ولى حقیقت آن است که آنچه ماندنى و ماندگار است آب است و آنچه رفتنى و ناپایدار و پوچ و میان تهى است کف روى آب است.

“کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاءً و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الأرض.؛ خداوند حق و باطل را چنین مَثَل مى‏زند – امّا کفها به بیرون پرتاب مى‏شوند ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند (آب) در زمین مى‏ماند”.۱۴

 

حاکمیت بندگان صالح خدا در روى زمین که همان جریان دیندارى و (تدیّن) است و محکومیت و نابودى جریان باطل که همان جریان بى دینى و “تلوّن” است از وعده‏هاى قطعى پروردگار در قرآن کریم است.

“ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر انّ الأرض یرثها عبادى الصالحون؛۱۵ در “زبور” بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: “بندگان شایسته‏ام وارث حکومت زمین خواهند شد.”

گزیده سخن آن که تدیّن به دین خدا پایانش روشن و نورانى است و تلوّن در دین خدا عاقبتش تیره و تار است از این رو على (ع) در سخن آغازین این بخش از نوشتار که از آن بزرگوار نقل کردیم فرمود: “ایّاکم و التلوّن فى دین اللّه؛ بپرهیزید از رنگ به رنگ شدن در دین خدا”.

اشاره کوتاهى هم داشتیم به این نکته که، حرکت “تدیّنى” در برابر حرکت “تیهى” قرار دارد، “تدیّن” تمدّن ساز است و تعالى بخش و “تیه” و تلوّن تباهى آفرین است و عاقبت سوز.

آنان که بهرسیم و زر ایمان فروختند

حسرت خورند کین گهر ارزان فروختند

آخر به چند درهم ناچیز از عناد

ماه جمال یوسف کنعان فروختند

نابود ملتى که خرافات و جهل را

از اجنبى گرفته و قرآن فروختند

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج البلاغه، دشتى، خطبه ۱۷۶٫
  2. سوره بقره، آیه ۱۳۸٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴٫
  4. همان.
  5. همان، خطبه ۳٫
  6. سوره مائده، آیه ۲۶٫
  7. نهج البلاغه، خطبه ۲۸٫
  8. نهج البلاغه، نامه ۲۰۱٫
  9. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج ۲، ص ۱۲۵٫
  10. سوره نحل، آیه ۹۷٫
  11. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، پژوهشگاه باقر العلوم، ص۳۵۶٫
  12. سوره بقره، آیه ۲۴۹٫
  13. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱٫
  14. سوره رعد، آیه ۱۷٫
  15. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵٫

 

30دسامبر/16

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى

 

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

حج ابراهیمى در زمان امام

آیه اللّه جوادى آملى در این‏باره مى‏گوید: “اکنون حج قبل از انقلاب اسلامى و بعد از آن را مقایسه کنید، مردم ایران سالهاى متمادى به مکّه مشرف مى‏شدند چنانکه “یطوفون حول تلک الاحجار الّتى لاتضرّولا تنفع” امّا این فرزند برومند نبى اکرم(ص)، حضرت امام خمینى (ره) حج را به عنوان گوشه‏اى از اسلام ناب شناخت، اصل اصیل “من تمام الحجّ لقاء الامام”۱ را شناخت مسئله تولّى و تبرّى حج را شناخت و تبیین کرد و حج ابراهیمى را تشریح نمود، او حج منهاى برائت را “جاهلى” دانست و حجّ همراه با برائت از شرک و مشرکین را “حج ابراهیمى” معرّفى نمود. گرچه در این راه عدّه‏اى نثار و ایثار کردند و با انبیاء و اولیاء محشور شدند، اما او حج را اقامه کرد.”۲

در بخش دیگر مى‏گوید: “یکى از مواریث عظیم و یادگارهاى جاودان حضرت امام راحل (ره) اقامه حج ابراهیمى و احیاء مراسم “برائت از مشرکین” است لذا باید کارى را که آن حضرت در این زمینه انجام داد نیز بازگو شود”.۳ و اضافه مى‏کند “…پیش از این نیز هر ساله دور خانه خدا طواف مى‏کردند و کنار مقام ابراهیم نماز مى‏خواندند و سعى صفا و مروه داشتند و همه این مناسک بود. امّا در مناسک حج دو کار مهم که ابراهیم خلیل(ع) به فرمان ذات اقدس اله انجام داد، مورد غفلت بود:

۱- تطهیر مراسم حج و زیارت و سرزمین حجاز از لوث شرک (تبرّى از شرک و مشرکین).

۲- تنزیه جامعه اسلامى از نزاع و اختلاف (ایجاد وحدت).۴

 

نمونه‌هایى از کلام امام در این زمینه

ما در این بخش با بیان نمونه‏هایى از کلام امام درباره حج ابراهیمى سعى مى‏کنیم مسئله برائت از مشرکین را که به عنوان اوّلین نشانه حج ابراهیمى مطرح شد را در کلام امام مرحله به مرحله پى‏گیرى کنیم و آنگاه کلماتى از مقام معظّم رهبرى مطرح مى‏کنیم.

امام راحل در بیان حج ابراهیمى خصوصاً برائت از مشرکین مراحلى را طى نموده است:

 

الف: بیان اینکه فعلاً حج ابراهیمى انجام و اقامه نمى‏شود.

در این باره مى‏گوید: “اکنون که حجاج بیت اللّه الحرام از خانه تن و دنیا مهاجرت الى اللّه و رسوله، که خانه دل است مى‏کنند…باید بدانند که حج ابراهیمى محمدى صلّى اللّه علیهما و آلهما سال‏هاست غریب و مهجور است. هم از جهات معنوى و عرفانى و هم از جهات سیاسى و اجتماعى، و حجاج عزیز تمامى کشورهاى اسلامى باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند.”۵

 

ب: تأکید بر اینکه برائت از مشرکین جزء حج است.

مرحله دیگر در کلام امام راحل (قده) این است که تلاش کرد با بیان‏هاى مختلف به مردم و زائران تفهیم کند که برائت از مشرکان از وظائف سیاسى حج است. به نمونه‏هاى زیر توجه شود:

۱- اصولاً برائت از مشرکین از وظایف سیاسى حج است و بدون آن حج ما، حج نیست.۶

۲- فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج و این یک فریادى سیاسى عبادى است که رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم به آن امر فرمود.۷

۳- حج بى روح و بى تحرک و قیام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجّى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست.۸

 

ج: حجّاج باید برائت داشته باشند

تنها به این مسئله اکتفا نشد که برائت جزء وظائف حج است بلکه به عنوان یک مرجع جهانى از زائر ایرانى و کل زائران مسلمان خواست که این وظیفه را باید انجام دهند و امکان ترک آن حتى با دادن شهیدان امکان ندارد.

“لازم است حجاج بیت اللّه الحرام در این مجمع عمومى و سیل خروشان انسانى فریاد برائت از ظالمان و ستمکاران را هرچه رساتر برآورند.”۹ و در جاى دیگر مى‏گوید:

“ممکن نیست حجاج ما به حج بروند دست به تظاهرات علیه استکبار جهانى نزنند.”۱۰

و بعد از شهادت حجاج ایرانى فرمود: “خدا را سپاس مى‏گذاریم که در میثاقمان با خداى کعبه پایدار مانده‏ایم و پایه‏هاى برائت از مشرکین را با خون هزاران شهید از عزیزانمان بنیان نهاده‏ایم.”۱۱

 

د: معناى برائت و مشخص نمودن مصداق مشرکان

امام به کلیّات اکتفا نکرد دقیقاً معناى برائت را و همین طور مشرکینى که باید از آنهابرائت جست مشخص نمود، به نمونه‏هایى توجه شود.

۱- “امروز فریاد برائت ما از مشرکان و کافران، فریاد از ستم گران و فریاد امّتى است که جانشان از تجاوزات شرق و غرب و در رأس آنان آمریکا و اذناب آنان به لب رسیده است و خانه و وطن و سرمایه‏اش به غارت رفته است.”۱۲

۲- “فریاد برائت ما، فریاد برائت همه مردمانى است که دیگر تحمّل تفرعن آمریکا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده‏اند”.۱۳

۳- “فریاد برائت ما، فریاد فقر و تهیدستى گرسنگان و محرومان و پابرهنه‏هایى است که حاصل عرق جبین و زحمات شبانه روزى آنان را، زراندوزان و دزدان بین المللى به یغما برده‏اند.”۱۴

۴- “فریاد برائت ما، فریاد دفاع از مکتب و حیثیات و نوامیس، فریاد دفاع از منابع و ثروت‏ها و سرمایه، فریاد دردمندانه ملّت‏هایى است که خنجر کفر و نفاق قلب آنان را دریده است.”۱۵

 

ه: اهداف برائت از مشرکین

امام راحل اهداف برائت را نیز بیان نموده تا زائران با چشم باز حرکت کنند:

۱- در هم شکستن بت‏هاى غرب و شرق

“بیت اللّه الحرام و کعبه معظمه، زائران عزیزى را در آغوش مى‏کشد که حج را از انزواى سیاسى و انحراف اساسى به سوى حج ابراهیمى و محمّدى سوق داده و حیات آنرا تجدید مى‏نمایند و بت‏هاى شرق و غرب را در هم مى‏شکنند و معناى قیام ناس و حقیقت برائت از مشرکان را عرضه مى‏دارند.”۱۶

۲- آزادى از قید ظالمان

“ما بر این مطلب پافشارى و اصرار مى‏کنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهى، خود را از تمامى قید و بندهاى ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ ازچیزى که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیله‏اى براى  رهایى خود استفاده نمایند.”۱۷

۳- آزاد شدن انرژى در جهان اسلام

ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادى انرژى متراکم جهان اسلام داشته و داریم و به یارى خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزى این کار صورت خواهد گرفت.۱۸

۴- رمى استعمار

“مسلمانان بعد از شرکت در راهپیمایى برائت و اعلان همبستگى با ملّت دلاور ایران، باید به فکر رمى استعمار از کشورها و سرزمین‏هاى اسلامى خود باشند.”۱۹

 

پى‏آمدهاى برائت

امام راحل علاوه بر اهداف فوق پیامدهایى را نیز متذکر شده‏اند که خود در تقویت اهداف فوق و بهتر شدن برائت از مشرکین نقش سازنده دارد.

۱- نابودى ستمگران

“اگر انشاء اللّه عموم زائران از هر طائفه و مذهب که در سراسر جهان در آن مکان شریف مجتمع شده‏اند نداى خداوند را اجابت کنند وبافریاد واحد، ستمگران و ظالمان را محکومنمایند، کاخ‏هاى ستم فرو خواهد ریخت.”۲۰

۲- نابودى سرسپردگان

“راهپیمایى‏هاى برائت در مکّه و مدینه است که به نابودى سرسپردگان شوروى و آمریکا ختم مى‏شود.”۲۱

۳- بسته شدن شیر نفت

“راهپیمایى مکّه و مدینه است که بسته شدن شیرهاى نفت عربستان را به دنبال دارد.”۲۲

و صد البته که استکبار و مزدوران آنها در داخل و خارج بى کار نخواهند نشست و برائت گران را مورد هجوم فیزیکى و تهمتى قرار خواهند داد. امام راحل در این زمینه مى‏گوید: “در منطق استکبار جهانى هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد و مفتى‏ها و مفتى‏زادگان این نوادگان “بلعم باعورا”ها به قتل و کفر او حکم خواهند کرد.”۲۳

 

مقام معظم رهبرى و برائت از مشرکان

“…حج مظهر توحید، و کعبه خانه توحید است… در این خانه و به برکت آن، باید هر عامل غیر خدا از صحنه ذهن و عمل مسلمین زدوده شود و بساط انواع شرک از زندگى آنان برچیده شود. در این محیط، محور ومرکز هر حرکتى خداست و طواف و سعى و رمى و وقوف و دیگر شعائر اللّه، حج هر یک به نحوى نمایش به “اللّه” و طرد و نفى و برائت از (انداد اللّه) است.

این است که (ملّت حنیف) ابراهیم (ع) بت شکن بزرگ و منادى توحید بر فراز قله تاریخ، شرک همواره به یک گونه نیست، و بت همیشه به شکل هیاکل چوب و سنگ و فلز ظاهر نمى‏شود. خانه خدا و حج باید در همه زمانها شرک را در لباس خاص آن زمان، و بت شریک خدا را با جلوه‏اى مخصوص آن بشناساند و نفى و طرد کند.

امروز البته از “لات” و “منات” و “عزّى” خبرى نیست، امّا به جاى آن و خطرناکتر از آن، بتهاى زر و زور استکبارى است که همه فضاى زندگى مسلمین را در کشورهاى اسلامى فرا گرفته است. بتى که بسیارى از مردم جهان و از جمله بسیارى از مسلمین امروز به جبر و تحمیل، به عبادت و اطاعت آن وادار مى‏شوند، بت قدرت آمریکا است که همه شؤون فرهنگى و سیاسى و اقتصادى مسلمین را در قبضه گرفته و ملتها را خواه و ناخواه در جهت منافع و اغراض خود…حرکت مى‏دهد. این‏ها و امثال آن همه مظاهر همان شرک و بت پرستى است که در ضدیت کامل با نظام توحیدى و حیات توحیدى است که اسلام براى مسلمانان مقرّر داشته است”.۲۴

۲- نشانه دوم حج ابراهیمى نیز دورى جامعه اسلامى از نزاع و اختلاف و ایجاد وحدت است.

هر کس کمترین نگاه به یادگارهاى حضرت ابراهیم از لبیک و لباس احرام، طواف، سعى و صفا و حضور در عرفات و منى داشته باشد تمام آن را تجلّى وحدت مى‏یابد.

امام راحل نیز در ایجاد وحدت در جهان اسلام و تأکید بر آن نقش اساسى داشت مخصوصاً در مراسم حج بر این امر به شدّت تکیه داشت، به نمونه‏هایى از کلام معظم له توجّه شود:

۱- “عموم برادران و خواهران اسلامى باید توجّه داشته باشند که یکى از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادرى بین مسلمین است.”۲۵

۲- “…یکى از فلسفه‏هاى مهم اجتماعى عظیم، در سراسر جهان در این مقام مقدّس و مهبط وحى، به هم پیوستن مسلمانان جهان و تحکیم وحدت بین پیروان پیامبر اسلام و پیروان قرآن کریم در مقابل طاغوت‏هاى جهان است”.۲۶

در کلام مقام معظم رهبرى مى‏خوانیم: “ما…همواره اصرار بر وحدت فرق مسلمین داشته که یکى از آخرین آنها تشکیل مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى است.”۲۷

“طواف و سعى و نمازهاى جماعت و همه حرکات و سکنات دسته جمعى در حج این درس “وحدت” را به حج گزار مى‏رساند و آن را در اعماق وجود او نفوذ مى‏دهد.”۲۸

 

۳- امنیت همه جانبه

سوم نشانه حج ابراهیمى وجود امنیّت همه جانبه است، چرا که هم ابراهیم(ع) از خداوند خواست “و اذقال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً؛۲۹ (بیاد بیار) زمانى را که ابراهیم گفت: خدایا این شهر را، شهر امن قرار بده.” که مکه را امن قرار دهد. و هم خداوند اعلام کرد که “فیه آیاتٌ بیّنات مقام ابراهیم و من دخله کان آمناً؛ در آن نشانه‏هاى روشنى است (از جمله) مقام ابراهیم و کسى که داخل آن (خانه خدا) شود در امان خواهد بود.”

امام صادق(ع) مى‏فرماید: “هر کس داخل حرم شود از مردم و بر آن پناه برد در امنیت است و کسى داخل بیت شود از گناهکاران و به آن پناه برد از خشم الهى در امنیت است، وُحوش و درندگان و پرندگانى که داخل حرم شوند در امنیت مى‏باشند.”۳۰

امام راحل بر مسئله امنیّت همه جانبه خانه خدا سخت تأکید داشت لذا بعد از حج خونین فریاد او بلند شد که “جنایت تاریخى شکستن احترام حرم امن الهى که دل مسلمانان متعهد جهان را آتش زد چیزى نیست که تا ابد بشود آن را فراموش کرد و یا ساکت بود.”۳۱

“امروز حرم، حرم است امّا نه براى ناس، که براى آمریکا و کسى که به آمریکا لبیک نگوید و به خداى کعبه رو آورد سزاوار انتقام خواهد شد.”۳۲

 

۴- نشانه دیگر حج ابراهیمى خلوص نیّت است

قرآن کریم مى‏فرماید: “و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منّا انّک انت السمیع العلیم”۳۳

و (به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه (کعبه) را بالا مى‏بردند (و مى‏گفتند)“پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایى.”

امام راحل(ره) درباره اخلاص مى‏گوید: “وظیفه‏اى که از همه وظائف بالاتر است این که اخلاص داشته باشیم براى کارهایى که مى‏کنیم.”۳۴

از مهمات در همه عبادات، اخلاص در عمل است که اگر خداى نخواسته کسى عملى را براى خودنمایى و عرضه به دیگران انجام دهد و خوبى عملش را به رخ دیگرى بکشد، عمل او باطل است.۳۵

“مواظب باشید که اعمالتان، اعمال صالح باشد، قیامتان براى خدا باشد، اعمالتان براى خدا باشد.”۳۶

مقام معظم رهبرى نیز درباره نقش اسلام در سرزمین مکّه مى‏گوید: “خاطرات اسلامى در این سرزمین براى هر مسلمان متدبر، در حکم داروى شفابخشى است که او را از ضعف و زبونى…نجات مى‏دهد…این جا بود که اخلاص و جهاد پیروزى آفرید، و مال دوستى و غنیمت‏طلبى ناکامى آورد…”۳۷

 

۵ – حج ابراهیمى همراه با تسلیم و معرفت

حج ابراهیمى حجى است که همراه با تسلیم در مقابل اوامر الهى باشد، و تسلیم هم وقتى کامل خواهد بود که معرفت و شناخت عمیق در کنار خود داشته باشد.

“ربّنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذرّیتنا امّهً مسلمهً لک و ارنا مناسکنا وتب علینا انّک انت التّواب الرّحیم؛۳۸ پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده، و از دودمان ما امّتى که تسلیم فرمانت باشند، (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبه‏پذیر و مهربانى.”

قبلاً اشاره شد ابراهیم صددرصد تسلیم امر الهى بود “اذ قال له ربّه اسلم قال اسلمت لرّب العالمین؛۳۹ وقتى پروردگارش به او گفت تسلیم باش گفت: تسلیم پروردگار جهانیان هستم.” و در آیه دیگر خواندیم: “فلمّا اسلما و تلّه للجبین”۴۰

علّامه طباطبائى مى‏گوید: منظور از مناسک(در ارنا مناسکنا) افعال عبادى و اعمالى است که انجام مى‏دادند و با تعبیر “ارنا” مى‏خواستند که حقیقت آن اعمال به آنها نشان داده شود، نه تعلیم تکالیف، مانند آنچه که در “و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛۴۱ وحى کردیم به او انجام کارهاى نیک را.” آمده است۴۲ ارنا یعنى همان شناخت عمیق و حقیقت اعمال است.

امام راحل(ره) مى‏گوید: “لازم است حجاج مسائل حج را از واجبات و محرّمات نزد علماى اعلام به خوبى یاد گیرند تا خداى نخواسته تخلّفاتى حاصل نشود که موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد یا موجب مُحِلّ نشدن آنان شود و براى خودشان اشکالاتى پیش آید.”۴۳

“در میقات‏هاى الهى و مقامات مقدّس… حجاج عزیز از تمام وابستگى‏هاى به غیر حق آزاد… و با انوار تجلیّات الهى منوّر گردد تا اعمال و مناسک این سیر الى اللّه با محتواى حج ابراهیمى و پس از آن، حج محمّدى، آراسته گردد و با سبکبارى از افعال طبیعت، همگان سالم از وزرهاى منى و منیّت، با کوله بارى از معرفت حق و عشق محبوب به اوطان خود باز گردند… با مشتى پر ارزش‏هاى انسانى اسلامى که پیغمبران بزرگ از ابراهیم خلیل اللّه تا محمّد حبیب اللّه صلى اللّه علیهم و آلهم اجمعین به انگیزه آن مبعوث شدند به دوستان عاشق شهادت، بپیوندند”.۴۴

در کلام مقام معظم رهبرى مى‏خوانیم: “شناخت عظمت و رحمت خداوند در حج به معنى تأمّل در پایه گذارى این خانه است که در عین حال، هم خانه خداست و هم خانه مردم…هم جایى است که انسان نیازمند، بدان رو مى‏کند و هم نقطه‏اى است که عظمت آیین الهى در آن جلوه گر مى‏شود. آمیزه‏اى از شکوه و عظمت و صفا و سادگى، یادگارى از نخستین نداى توحید..”۴۵

 

۶- حج ابراهیمى، طواف با جان، گرد حرم ولاى اهل بیت

از نشانه‏هاى دیگر حج ابراهیمى این است که روح حج را، طواف جان در گرداگرد ولایت و محبّت على(ع) و اولاد او تشکیل دهد. خوب است این بخش را از زبان استاد جوادى آملى بشنویم.

“اساس و روح حج چیز دیگرى است. حضرت امام باقر(علیه آلاف التحیه والثنا) که مظهر علم ذات اقدس اله و باقر علوم الاولین و الآخرین است. وقتى به مکّه مشرف شد، دید مردمى کنار کعبه طواف مى‏کنند فرمود: “هکذا کانوا یطوفون فى الجاهلیه”۴۶ در جاهلیت نیز این چنین اشواط بر مى‏داشتند…این بیان به طور مکرر در بیانات اهل بیت(ع) آمده است تا زائران کعبه بدانند که در کنار “کعبه گل” آن “کعبه دل” که اصل ولایت و رهبرى است محفوظ است.”۴۷ قرآن از زبان حضرت ابراهیم نقل مى‏کند: “فاجعل افئدهً من النّاس تهوى الیهم؛۴۸پروردگارا! دلهاى گروهى از مردم را به فرزندان من مشتاق کن” این آیه در قبال (آیه) کریمه حج، پیام دارد، یعنى مردمى که از نقاط دور و نزدیک به حرم خدا مشرّف مى‏شوند، موظفند دو کار انجام دهند: اوّل اینکه با بدن، دور آن سنگهایى که “لاتضرّ و لا تنفع” است و دوم اینکه با جان، گرد حرم ولاى اهل بیت و رهبرى على و اولاد او طواف کنند. خداى سبحان پیام اوّل را که با ابدان مردم کار دارد، به عهده ابراهیم خلیل(ع) گذاشته و فرمود:تو اعلان کن، مردم مى‏آیند “و اذّن فى النّاس بالحج یأتوک…”۴۹ امّا وقتی مردم به جان بیایند تا ولاى خود را به اهل بیت(ع) عرضه کنند و آمادگى خود را براى فداکارى و نثار جان و ایثار مال ارائه دهند “حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود الناصر” محقق مى‏شود که ابراهیم خلیل(ع) آن کار را از خداى سبحان چنین درخواست نمود. فرمود: “پروردگارا! تسخیر دلهاى مردم که به اطراف کعبه دل بگردند، به عهده تو است.”

طبق بیان نورانى حضرت امام باقر(ع) حجّى که رهبرى در آن حضور و ظهور ندارد حج ناقص است “من تمام الحج لقاء الامام”۵۰ البته، این شامل همه عبادات بوده و اختصاصى به حج ندارد..این سخن حضرت امام باقر(ع)…از آیه کریمه “الیوم اکملت لکم دینکم، و اتممت علکیم…”۵۱ که در حجه الوداع نازل شده، الهام و مدد گرفته است. خداوند سبحان، اسلام همراه با ولایت و رهبرى را براى ما پسندیده است. دین خدا پسند، دینى است که با “کمال نعمت” و “تمام ولایت” آمیخته باشد، پس نه تنها “من تمام الحجّ لقاء الامام” بلکه “من تمام الاسلام لقاء الامام” است.۵۲

در روایات نیز بر این مسئله تأکید شده، که حج کامل و حج ابراهیمى همراه با ولایت اهل بیت(ع) است. على(ع) فرمود: “خداوند با این سنگها که در تقرّب و تعبّد آنها را سود و زیانى نیست، مردم را امتحان کرده است. بوسیدن احجار کعبه براى آن نیست که این حجر سود و زیانى ندارد.”۵۳ و در جاى دیگر فرمود: “حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود النّاصر؛۵۴ اگر حضور فراوان بیعت کننده نبود و یاران، حجّت بر من تمام نمى‏کردند.”

و حضرت باقر(ع) نیز فرمود: “انّما امروا ان یطّوفوا بها ثمّ ینفروا الینا فیعلمونا بولایتهم و مودّتهم و یعرضوا علینا نصرتهم، ثمّ قرء قوله سبحانه و تعالى فاجعل افئدهً من النّاس تهوى الیهم؛۵۵ همانا امر شده است (مردم) که طواف کنند دور آن احجار پس کوچ کنند به سوى ما پس ما را بولایتشان و محبتشان خبر دهند و یارى خود را بر ما عرضه کنند پس سخن خدا را تلاوت کرد که مى‏فرماید:پروردگارا دلهاى گروهى از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.”۵۶ ذیل همان دعا و درخواست ابراهیم علیه السلام است.

امام صادق(ع) نیز در روایتى فرمود: مراد از حرم امن الهى، معرفت ما اهل بیت(ع) است “من امّ هذاالبیت و هو یعلم انّه البیت الّذى امره اللّه عزّ و جلّ به و عرفنا اهل البیت حق معرفتنا کان آمناً فى الدنیا و الآخره؛۵۷ کسى که قصد این خانه (خدا) کند و بداند که این خانه است که خدا امر به (طواف) آن کرده است و ما اهل بیت را آنچنان که حق ماست بشناسد، در دنیا و آخرت در امنیّت خواهد بود.”

امام راحل در یکجا مى‏گوید: “بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکرده‏اند

و حج با آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است.”۵۸

یکى از مسائلى که در ایام حج به آن بى توجهى مى‏شود، مسئله ولایت اهل بیت است، مردم نماز و زکات و روزه و حج را مورد توجّه قرار مى‏دهند، ولى ولایت مورد بى مهرى قرار مى‏گیرد. امام باقر(ع) فرمود: “مردم چهار رکن اوّل را مى‏گیرند و ولایت را ترک مى‏کنند.”۵۹

امام راحل قدّه مى‏گوید: “از ملت مسلمان مى‏خواهم که از ائمه اطهار(ع) و فرهنگ سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى این بزرگ راهنمایان عالم بشریّت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانى و نثار عزیزان، پیروى کنند.”۶۰

“حج…هم معطّر به نَفَس نیایشگران و جاى سجده متعبّدان و دست نیاز ثناگویان، هم مطلَع خورشید اسلام در آغاز و هم مشرق طلوع مهدى موعود(عج) در انجام، هم پناهگاه دلهاى رمیده و هم امید بخش جانهاى به ستوه آمده.”۶۱

ما حصل سخن این شد، که حج بخاطر اوصاف برجسته حضرت ابراهیم، و نقش کلیدى او در بنیانگذارى کعبه و آبادى آن، و اعلام حج به مردم، به “حج ابراهیمى” معروف و مشهور شده است و در منابع دینى، اعم از قرآن و روایات و تاریخ به زنده نگهداشتن یاد ابراهیم و حج ابراهیمى سخت تأکید و پافشارى شده است. و نشانه‏هاى حج ابراهیمى را مى‏توان برائت از مشرکان، ایجاد وحدت بین مسلمانان، حج با معرفت و تسلیم و خلوص نیت همراه امنیت جاذبه دانست. امام راحل در تحقق این نشانه‏ها و تحقق حج ابراهیمى تلاش خستگى ناپذیرى انجام داد و بر اقامه حج ابراهیمى موفق شد و مقام معظم رهبرى نیز بر آن تأکید دارد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۳۷۴ روایت ۲٫
  2. بنیان مرصوص، ص ۲۷۰٫
  3. همان، ص ۲۷۱٫
  4. همان، ص ۲۷۲٫
  5. حج در کلام و پیام امام خمینى، همان، ص ۶۹٫
  6. همان، ص ۱۵۵٫
  7. صحیفه نور، همان، ج ۱۸، ص ۹۰٫
  8. حج در کلام امام، ص ۱۵۵، صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۱۲٫
  9. همان، ص ۱۵۶، همان، ص ۲۱٫
  10. همان، همان، ص ۲۳۳٫
  11. همان؛ همان، ص ۲۳۲٫
  12. همان، ص ۱۵۵؛ همان، ص ۱۱۲٫
  13. همان، ص ۱۵۵، همان، ص ۱۱۳٫
  14. همان، ص ۱۵۵؛ همان، ص ۱۱۳٫
  15. همان، ص ۱۵۶؛ همان، ص ۱۱۳٫
  16. همان؛ همان، ج ۱۹ ص ۱۹۷٫
  17. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۰٫
  18. همان؛ همان، ص ۲۳۱٫
  19. همان؛ ص ۱۵؛ همان، ص ۲۳۲٫
  20. همان، ص ۱۵۷؛ صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۵۷٫
  21. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۳٫
  22. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۳٫
  23. همان، ص ۱۵۶؛ همان، ص ۲۲۸٫
  24. پیام مقام معظم رهبرى، ۱۳۷۰/۳/۲۶ سایت http://www.shareh.com.
  25. حج در کلام امام خمینى، ص ۳۳٫
  26. همان، ص ۳۴٫
  27. سایت http://www.shareh.com.
  28. همان.
  29. سوره ابراهیم، آیه ۱۲۶٫
  30. سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
  31. وسائل الشیعه حرّ عاملى، مؤسسه الوفا، ج ۹، ص ۱۶۶؛ باب ۸۱ تروک الاحرام.
  32. حج در کلام امام خمینى، ص ۱۶۱، صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۴۸٫
  33. همان، ص ۱۶۱، همان، ص ۲۲۸٫
  34. سوره بقره آیه، ۱۲۷٫
  35. صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۱٫
  36. حج در کلام امام خمینى، ص ۱۲٫
  37. زمزم هدایت، گزیده رهنمودهاى امام خمینى(ره) مرکز تحقیقات سپاه، اول ۱۳۷۹ ش، ص ۱۵۲٫
  38. سایت پیش گفته.
  39. سوره بقره، آیه ۱۲۸٫
  40. سوره بقره، آیه ۱۳۱٫
  41. سوره صافات، آیه ۱۰۳٫
  42. سوره انبیاء، آیه ۷۴٫
  43. تفسیر المیزان، همان، ج ۱، ص ۱۷ ۲۸۴، ص ۳۰۵٫
  44. حج در کلام امام، ص ۲۵٫
  45. همان، ص ۱۱٫
  46. سایت http://www.shareh.com.
  47. بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۳۱۴، روایت ۶۸، ص ۸۷، روایت۱۲٫
  48. بنیان مرصوص، ص ۲۶۷ – ۲۶۶٫
  49. سوره ابراهیم، آیه ۳۷٫
  50. سوره حج، آیه ۲۷٫
  51. بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۷۴ روایت ۳٫
  52. سوره مائده، آیه ۳٫
  53. بنیان مرصوص امام خمینى، ص ۲۶۹ – ۲۶۸٫
  54. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴، قاصعه، ص ۷۹۴٫
  55. خطبه شقشقیّه، خطبه ۳، ص ۵۲٫

۵۶٫وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۲، نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۵۵ عیون الاخبار الرضا(ع) ج ۲، ص ۲۶۲، ج ۳۰، منتخب میزان الحکمه، ص ۱۲۳ با کمى تفاوت.

  1. کافى، کلینى، ج ۴، ص ۵۴۵ باب نوادر، البرهان فى تفسیر القرآن سیّد‌هاشم بحرانى، انتشارات دارالتفسیر، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص۲۹۹٫
  2. صحیفه نور، ج ۲، ص ۲۲۸؛ بنیان مرصوص، همان، ص ۲۶۶٫
  3. اصول کافى، ج ۲، ص ۲۱٫
  4. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۷۳؛ زمزم هدایت، ص ۵۰٫
  5. سایت http://www.shareh.com.

 

 

30دسامبر/16

برکات جهاد فرهنگى امامان شیعه(ع)

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

در مقاله گذشته سخن از جهاد فرهنگى امامان علیهم السلام داشتیم که از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفت در این مقاله آثار و برکات این جهاد فرهنگى در زیارت جامعه کبیره مورد بحث است.

 

۱- آشکار کردن دعوت الهى

“حتى اعلنتم دعوته” تا اینکه دعوت خدا را آشکار کردید.

معناى این سخن اینست که ذات مقدّس احدیت همگان را فراخوان کرده که لبیک به دعوت خدا و رسول داشته باشند.

“یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم؛۱ اى کسانیکه ایمان آورده‏اید به خداوند و پیامبر هنگامى که شما را به چیزى مى‏خوانند که زنده‏تان مى‏سازد پاسخ دهید.”

این دعوت، دعوت حیات بخش است شما را از مرگ فرهنگى، مرگ سیاسى و… دیگر مرگها مى‏رهاند. و زندگى بدون این دعوت در حقیقت زندگى نما! است نه زندگى!.

اگر تلاش گسترده امامان شیعه نبود این دعوت به گوش همگان نمى‏رسید تبیین و آموزش، نشر و گسترش این مکتب مدیون تلاش گسترده این امامان نور است.

امامان اهل بیت علیهم السلام عاشق بى قرار دین خدا بودند و دین را براى دین مى‏خواستند و خود را فداى دین کردند، آنان دین را براى رسیدن به کام دنیا نمى‏خواستند که دنیا در نظر این انوار تابناک الهى بى ارزش‏ترین بود.

اگر تلاش بیدریغ و مخلصانه آنان نبود برخى از حاکمان بویژه حاکمان اموى مروانى، عباسى در رأس دغدغه‏هاى آنها پایین کشیدن فتیله اسلام ناب محمدى بود.

معاویه به صراحت به مردم گفت: “واللّه انى ما قاتلتکم لتصلّوا و لالتصوموا و لا لتحجّوا ولا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک و انما قاتلتکم لأتأمّر علیکم؛ یعنى بخدا سوگند با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا آورید، زکات دهید!! که شما این کارها را انجام مى‏دهید تنها انگیزه من براى جنگیدن با شما این بود که بر شما حکومت کنم و خدا به من داد!!(این شیطنت و عوام فریبى بود خدا حکومت را به معاویه نداد حقه بازیها و شیطنت‏ها او را بر مسند نشاند). اگرچه شما آنرا خوش ندارید سپس با کمال وقاحت گفت: “الا و انّ کلّ شى‏ء اعطیت الحسن بن على تحت قدمى‌هاتین لاافى به؛۲ آگاه باشید که هر پیمانى را که به حسن بن على داده‏ام زیر پایم نهادم و به هیچ یک از آنها وفا نخواهم کرد.”

ابن ابى الحدید به دنبال این گفتار معاویه از ابى اسحاق سبیعى نقل کرده که درباره معاویه گفته است: “و کان واللّه غدّاراً؛ یعنى به خدا سوگند شیوه معاویه پیمان شکنى بود.”

و از عبدالرحمن بن شریک نخعى کوفى نقل کرده‏اند که گفته است: “هذا واللّه هو التهتک؛ بخدا سوگند این پرده درى است.

“دین” براى معاویه فقط ابزارى براى سلطه بود و بس و الّا پرونده دین ستیزى معاویه بسیار قطور است. پوشیدن لباس ابریشم، استعمال ظروف طلا و نقره، اهل استماع آوازهاى خلاف شرع، قضاوت بر خلاف اسلام، به رسمیّت شناختن فرزند زنا، جنگ با مولى على(ع)، قتل خوبان و اخیار همچون مالک اشتر، حجربن عدى و یارانش، عمروبن حمق، محمد بن ابى بکر، قتل عام شیعیان امیرمؤمنان على(ع)، جعل احادیث در مذمّت امام على و… و… بخشى از پرونده سیاه معاویه۳ در عرصه دین ستیزى است. براستى اگر در مقابل این دین ستیزان، امامان نبودند اثرى از دین مى‏ماند؟! هرگز.

بى دینى و لامذهبى فرزندش یزید هم که شهره آفاق است، جنایتکارى که گفت:

لعبت‌هاشم بالملک فلا

خبرٌ جاء ولا وحى زل

و کشتن فرزند پیغمبر را به انتقام خون اجدادش که در جنگ بدر به هلاکت رسیدند مى‏داند.

فاسقى که وقتى مروان به سیدالشهداء گفت با او بیعت کند، پسر فاطمه فرمود: “و على الاسلام السلام اذا قد بلیت الامه براع مثل یزید؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتى امت اسلامى گرفتار زمامدارى همچون یزید گردد.”

“ویحک یا مروان اتأمرنى ببیعه یزید و هو رجل فاسقٌ لقد قلت شططاً من القول…؛۴آیا به من دستور میدهى با یزید که مردى فاسق است بیعت کنم براستى که سخن گزافه و نامربوطى بر زبان راندى.”

اینها تنها اندکى از نمونه‏هاى فراوان حاکمان دین ستیز است که بنام دین بر مردم حکومت مى‏کردند اما با تمام قوا به جنگ با تمامیت دین آمده بودند و ذکر نمونه‏هاى دیگر از عهده یک مقاله بیرون است. این امامان بودند که با تلاش گسترده خویش نگذاشتند دین خدا در گمنامى و خمول باقى بماند.

 

۲- تبیین واجبات

“وبیّنتم فرائضه؛ و واجباتش را تبیین کردید.”

دومین برکت تلاش گسترده فرهنگى امامان(ع) تبیین فرائض الهى بود. آنان بودند که دستورات او را براى مردم بیان کردند. براى توضیح این فراز بیان این نکات لازم به نظر مى‏رسد:

الف: وجود مقدّس نبى اکرم(ص) در طول بیست و سه سال تمام همّتش تثبیت اصل اسلام و بیان کلّیات این شریعت پایدار و خاتم الهى بود. و حتى کلمات حضرت هم همانند مواد قانون اساسى است. در حدود کلّیات است.

بر این اساس است که در عرصه جزئیات احکام، روایات کمترى از آن وجود مقدّس داریم.

ب: تبیین فرائض الهى را در حقیقت امامان علیهم السلام عهده دار شدند، از حدود چهار هزار مسئله مربوط به نماز، اکثر قریب به اتفاق آنها را امامان علیهم السلام تبیین کرده‏اند و نیز در حوزه واجبات دیگر همانند روزه، حج، زکات، و… .

ج: امامان هر کدام در حد امکاناتى که داشتند و شرائط اجازه مى‏داد در این عرصه تلاش کردند اما متأسفانه نگذاشتند حضرت مولى(ع) که شاگرد برجسته مکتب رسول اللّه(ص) است و دروازه علم آن است. “انا مدینه العلم و على بابها” به تبیین ابعاد دین بپردازد. در دوره سکوت آنچنان فضاى خفقانى ساختند که مردم براى دنیایشان سعى مى‏کردند به مولى على(ع) نزدیک نشده و در نتیجه از آن دریاى جوشان معارف الهى محروم شدند. دوره حدود ۵ ساله حکومت حضرت هم که مدام مولى با مسائل اجرائى حکومت و از همه آنها سخت‏تر درگیر جنگ بود، زمینه فراهم نشد تا مولى على(ع) به تبیین ابعاد مختلفه دین بپردازد. بعد از حضرت دوره امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مى‏رسد. در این دوره هم با جوّ خفقانى که معاویه و یزید فراهم آورده بودند و با کشتار بیرحمانه اى که معاویه از شیعیان على(ع) داشت، جرأت نمى‏کردند شرفیاب حضور این دو امام همام شده از کوثر علمشان بهره گیرند. دوره ۳۵ ساله امامت حضرت امام سجاد(ع) را هم مى‏توان از خفقانى‏ترین دوره‏ها در زندگى امامان نامید. دوره‏اى که سبّ مولى على(ع) در خطبه‏هاى جمعه و منابر علنى بود. خلیفه مروانى با کمال وقاحت مى‏گفت: “لایأمرنى احد بتقوى اللّه الّا ضربت عنقه؛اگر کسى مرا دعوت به تقوا کند گردنش را مى‏زنم (او را مى‏کشم!!) در چنین شرائطى تمام تلاش حضرت امام سجاد(ع) این بود که عَلَم اسلام ناب محمدى(ص) که همان تشیع است بر زمین نیفتد.۵

پر واضح است که در چنین شرائطى هم زمینه براى تبیین ابعاد دین فراهم نبود.

و: بیشترین زمینه براى تبیین فرائض الهى براى حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) فراهم شد که این دو امام از فرصت درگیرى اموى‏ها و عباسى‏ها بهترین بهره‏ها را برده‏اند و به تبیین تمامى ابعاد دین که تا آن زمان فرصت نشده بود پرداختند. حوزه بزرگ علمى تشکیل دادند که تمامى ابعاد دین در آن تبیین شد شیخ مفید و بزرگان دیگر تعداد شاگردان حضرت را چهار هزار نفر مى‏دانند، همین را جناب محقق حلّى در معتبر و شهید اول در ذکرى تأیید مى‏کنند.۶

عالم معروف ابوالعباس احمد بن عقد، متوفاى سال ۳۳۳ هجرى که زیدى مذهب بوده کتابى نوشته بنام “اسماء الرجال الّذین رووا عن الصادق” نامهاى آنان که از امام صادق(ع) حدیث نقل کرده‏اند، متأسفانه این کتاب مانند برخى کتابهاى دیگر از بین رفته است.

حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق دوستانشان را تشویق به نوشتن مى‏کردند تا از این رهگذر فرهنگ اهل بیت در تبیین دین گسترش یابد.

اصحاب حضرت امام صادق(ع) از رهنمودهاى آن حضرت ۴۰۰ کتاب نوشتند که “به اصول اربعمائه” معروف شد، ۴۰۰ اصل.

شیخ بهائى علیه الرحمه در کتاب مشرق الشمسین فرموده: از مشایخ ما نقل شده که شیوه اصحاب اصول آن بود که چون از یکى از امامان علیهم السلام حدیثى مى‏شنیدند سریعاً مى‏نوشتند تا آن حدیث یا مقدارى از آن یادشان نرود مرحوم محقق داماد در رائحه بیست و نهم از کتاب خود روائح آورده است مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى از اعلام الورى آورده است که :

“از امام صادق” چهار هزار نفر از مشاهیر اهل علم، حدیث نقل کرده‏اند و از جوابهایى که در مسائل اسلامى داده چهار صد کتاب که آنها را اصول نامند تألیف شد آن اصول را اصحاب آن حضرت و اصحاب پسرش امام کاظم(ع) روایت کرده‏اند.۷

حضرت امام صادق(ع) در حقیقت دست به یک بسیج گسترده فرهنگى زد. تا کار زمین مانده تبیین ابعاد دین و بیان دستورات الهى را سامان دهد و منصفانه باید گفت: جهان اسلام مدیون این تلاش گسترده فرهنگى است هم شیعه هم سنّى. امامان فقهى اهل سنت، بر سر این سفره نشسته‏اند.

ابوحنیفه مى‏گوید: “لولا السنتان لهلک النعمان” اگر آن دو سالى که از محضر جعفر بن محمد بن محمد(ص) استفاده علمى کردم نبود هلاک شده بودم.۸

ابو حنیفه و مالک هر دو در خدمت امام صادق(ع) تلمّذ کرده چه در فقه و چه در سیر و سلوک، آن دو تحت تأثیر آن حضرت بودند.

مالک بن انس استاد شافعى بوده و احمد بن حنبل مدت ده سال در محضر او کسب علم و دانش کرده است اینان پیشوایان چهارگانه اهل سنت اند که مستقیم یا غیر مستقیم از شاگردان امام صادق(ع) بوده‏اند.”۹

علاوه بر اینان محدثانى همچون سفیان ثورى، عمروبن عبید، محمد بن عبدالرحمن ابن ابى‏لیلى، سفیان بن عیینه و…و… از محضر امام صادق(ع) بهره‏مند شده‏اند. دیگر برکات جهاد فرهنگى امامان را در مقاله آینده پى مى‏گیریم. انشاءاللّه.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره انفال، آیه ۲۴٫
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۱۶، ص ۴۶٫
  3. رجوع کنید به الغدیر، ج ۱۱٫
  4. الفتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۴٫
  5. رجوع کنید به مقاله ارزشمند، آقاى مرتضى تحت عنوان الامام السجاد باعث الاسلام من جدید، در کتاب دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام.
  6. ارشاد شیخ مفید، ص ۲۷۱ (مکتبه بصیرتى قم) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۶۹٫
  7. الزریعه، ج ۲، ص ۱۲۹٫
  8. ترجمه الامام الصادق جندمى، ص ۱۷۴٫
  9. همان.
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائات۶

نماز، ستون دین                      حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۸

–                حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

انتخابات ریاست جمهورى (اخلالگران در وحدت ملى کیانند؟!)            حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۵

هشدارهاى نبوىحجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۸

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)            حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۲۲

غروب سپیده‏گشا                     غلامرضا گلى‏زواره۲۶

مناظرات حضرت جواد الائمه(ع)              عسکرى اسلامپور کریمى۳۲

بهترین بندگان در کلام امام رضا(ع)                     یاسر جهانى‏پور۳۸

دوستى و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)                اسماعیل نساجى‏زواره۴۲

نگاهى گذرا به سیره قرآنى حضرت جواد الائمه(ع) ۴۶

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

هشدارهاى نبوى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

پیامبر اعظم(ص) پیامبر بشارت و انذار است، هم هدایت گر است و هم هشدار دهنده در دعوت و تبلیغ ارزشهاى دینى، این دو رکن باید وجود داشته باشد تا تأثیر گذار و سازنده باشد.

قرآن در ترسیم چهره رسولخدا(ص) مى‏فرماید:

“یا ایّها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیا الى الّه بأذنه و سراجا منیراً”۱

اى پیامبر ما تو را گواه بر امّت و مژده دهنده و ترساننده( اعلام خطر کننده)، و دعوت کننده بسوى خدا به اذن او و نیز چراغ فروزان، فرستادیم.

شهید مطهرى در تفسیر و توضیح واژه “انذار” مى‏نویسد:

“معناى “نذیر” ترساننده نیست، ترساننده ترجمه “مخوف” است “نذیر” یک معناى اخصّ از ترساننده دارد، یعنى اعلام خطر کننده…انذار، نوعى ترساندن را مى‏گویند که اعلام خطر باشد، شخصى تصمیمى گرفته است و از یک راهى مى‏رود، کسى مى‏آید اعلام خطر مى‏کند، مى‏گوید به دنبال این کار تو و این راه تو فلان خطر هست.”۲

به دیگر سخن جنبه انذارى دعوت پیامبر(ص) همان جنبه هشدار دهندگى او در برابر هدایتگرى اوست، هدایتهاى او راه را نشان مى‏دهد و هشدارهاى او رهزنان را معرفى مى‏کند، و خطرها و تورهاى نامرئى را گوشزد مى‏نماید.

در این بخش از نوشتار و با توجه به موضوع “هشدارهاى اجتماعى” بر آن شدیم که بخش پایانى این مجموعه را با هشدارهایى که از زبان رسول مُنذر و‌هادى به ما رسیده است و نیز در ادامه با هشدارهاى علوى مزیّن سازیم، امید آن که هدایتها و هشدارهاى آن بزرگواران ما را در مسیر تکامل و تعالى توشه راه باشد و پشتوانه اطمینان بخش حرکت بسوى قلّه توحید و ارزشهاى دینى.

 

دروغ گویى

“یا على ایّاک و الکذب فان الکذب یسود الوجه ثم یکتب عنداللّه کذاّباً و انّ الصدق یبیّض الوجه و یکتب عند اللّه صادقاً، و اعلم انّ الصدق مبارک و الکذب مشؤوم.”۳

اى على! از دروغ دورى کن چرا که دروغگویى سیاه چهرگى است و پس از آن (آدمى) پیش خدا دروغگو قلمداد مى‏شود. و این که راستى و صداقت سفید چهره‏گى است و آدم راستگو نامش در ردیف صادقان نوشته مى‏شود. و بدان که صدق برکت است و مبارک و کذب شوم است و تیره بختى”.

در این کلام نورانى چند نکته قابل توجه است:

۱- روز قیامت به تعبیر قرآن روزى است که “یوم تبیض وجوه و تسوّد وجوه، فأما الذین اسودّت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون، و اما الذین ابیضّت وجوههم ففى رحمه اللّه فهم فیها خالدون”۴

(روز قیامت روزى است که) چهره‏هایى سفید و چهره‏هایى سیاه مى‏گردد اما آنها که صورتهایشان سیاه شده به آنها گفته مى‏شود: آیا بعد از ایمان کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر ورزیدید. و اما آنها که چهره‌هایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن مى‏مانند.

نتیجه این آیه شریفه و آن کلام پیامبر(ص) این مى‏شود که یکى از کسانى که در قیامت چهره‌هایشان سیاه است دروغگویان مى‏باشند و از کسانى که چهره‏هایشان سفید مى‏باشد راستگویان خواهند بود.

۲- از تعبیر (یکتب) روشن مى‏شود که در قیامت که هر نهانى آشکار مى‏شود انسانها بر اساس نیّت‏ها و رفتارهایشان نشانه گذارى مى‏شوند به گونه‏اى که هر کس قیافه آنها را ببیند مى‏تواند سرّ ضمیرشان را بخواند، از جمله راستگویان و دروغگویان علائمى دارند که مانند تابلو آنها را معرفى مى‏کند و نیازى به اعلام نیست به خودى خود اهل محشر جرم و گناه دروغگویان را مى‏شناسند.

۳- نکته سومى که از حدیث پیامبر(ص) به دست مى‏آید آن است که: برکت و فرخندگى و خیر و خوبى در سایه صداقت رخ مى‏نماید، در برابر، شوم و نکبت و شرّ و بدى از دروغ ریشه مى‏گیرد، انسانهاى راستگو منشأخیر و برکتند انسانهاى دروغگو عامل بدبختى و ناهنجارى‏ها بشمار مى‏روند.

 

لجاجت و لجبازى

“یا على ایّاک و اللجاجه، فأنّ اوّلها جهل و آخرها ندامه”۵

اى على از لجبازى بپرهیز که آغازش نادانى و انجامش پشیمانى است.

در این هشدار پیامبر(ص) دو نکته را باید توضیح داد:

الف: لجاجت و عناد و پافشارى در امر ناپسند. یک خطر بزرگ براى سقوط انسان است که او را به وادى ضلالت و شقاوت مى‏کشاند، معمولاً لجاجت در مواردى است که انسان حاضر نیست حق را بپذیرد و بر همان باطل و پافشارى خود پاى مى‏فشرد قرآن مى‏فرماید:

“بل لجّوا فى عتو و نفور”۶

ولى آنها (کافران و مکذّبان) در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مى‏ورزند.

انسان لجوج بر مرکب غرور و طغیان و معصیت سوار است. و این مرکب چموش او را بهرجا که بخواهد مى‏برد او بر نردبان امنیّت بالا مى‏رود و عاقبت زین نردبان افتاده است.

ب: لجبازى در نگاه کارشناسانه پیامبر نوعى از نادانى است، اگر درخت جهل را ریشه هر شرّى بدانیم که چنین است “الجهل اصل کلّ شرّ”۷ یکى از شاخه‏هاى آن لجاجت است، انسان آگاه و حقیقت فهم روحیه تسلیم و پذیرش دارد و در برابر حق گردنکشى نمى‏کند و آن را مى‏پذیرد.

اما آدم نادان با عینک تاریک جهل به حقایق مى‏نگرد و چون خود در ظلمات است همه چیز را تاریک و تار مى‏بیند، از این رو هیچگاه به حقیقت دست نمى‏یابد و چشم بسته و گوش بسته با آن مى‏ستیزد. به همین جهت عاقبت این گونه کسان با پشیمانى و ندامت همراه است، هنگامى که پرده جهل از جلو چشم آنان کنار مى‏رود و آفتاب حقیقت بر دل و جان و اندیشه آنها مى‏تابد، مى‏فهمند که چقدر ضرر و خسران کرده‏اند و تباهى را به جاى تعالى اشتباه گرفته‏اند.

پیامبر اکرم(ص) به هنگامى که معاذبن جبل را به سوى یمن گسیل داشت دستورالعملى جامع و سودمند به وى داد که سرشار از هدایتها و نکته‏هاى روشنگر و نورانى است، در کنار آن هشدارهایى نیز داشت که خطاب به معاذ فرمود:

“ایّاک ان تشتم مسلماً، او تطیع آثما، او تعصى اماما عادلاً او تکذب صادقا او تصدّق کاذباً”۸

بپرهیز که مسلمانى را دشنام گویى یا گنهکارى را فرمان برى یا از امام عادلى نافرمانى کنى، یا راستگویى را تکذیب و یا دروغگویى را تصدیق کنى.

 

دشنام گویى

زشت گویى، ناسزاگویى، دشنام دادن از نشانه‏هاى کمبود شخصیت در انسانهاست انسان با شخصیت هم براى خود حرمت و احترام قائل است و هم احترام دیگران را دارد و حریم حرمت انسان‏ها را پاس مى‏دارد.

دشنام دهنده ارتباط ایمانى و انسانى خود را با دیگران قطع مى‏کند و کرامتى که خداى به انسانها بخشیده درهم مى‏شکند و شکستن این حرمت گناهى بس بزرگ و عظیم است.

از این رو پیامبر اکرم(ص) در جاى دیگرى فرمود:

“سباب المؤمن فسوق”۹

دشنام به مؤمن فسق (و مایه خروج از ایمان است).

در فرهنگ آموزه‏هاى تربیتى اسلام به آن اندازه ناسزاگویى و دشنام زشت و ناپسند است که قرآن مسلمانان را از ناسزاگویى به کافران هم برحذر داشته است ۱۰ و على (ع) هم مى‏فرماید:

“انى اکره لکم ان تکونوا سبّابین”۱۱

من خوش ندارم که یاران من فحاش و ناسزا گو باشند.

دشنام دادن افزون بر آن که نوعى بى تربیتى، بى حرمتى و بى شخصیتى است، به گونه‏اى ظلم هم بشمار مى‏رود از این رو آن که آغاز کننده به دشنام است ظالمتر است.

امام موسى بن جعفر(ع) به هنگامى که مشاهده کرد دو مرد به یکدیگر سخنان زشت و ناروا نسبت مى‏دهند فرمود:

“البادى اظلم و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر المظلوم”۱۲

آن که نخست ناسزاگویى را آغاز کرد ستمکارتر است و گناه او هم به گردن اوست مگر آنکه از مظلوم عذرخواهى کند.

 

فرمان بردن از گناهکار

انسانها در رابطه با گناه چند دسته‏اند:

برخى “گناه‏پذیر” و گناهکارند، حدود الهى را نادیده گرفته و از خطوط قرمز عبور کرده‏اند و فضاى روح و جانشان را با ابر سیاه گناه تیره و تار ساخته و در گرداب شهوات نفسانى گرفتار گردیده‏اند.

در برابر، گروهى دیگر هستند که “گناه ستیزند” نه تنها به دنبال گناه نمى‏روند، بلکه در برابر گناه و گناهکار موضع محکم مى‏گیرند و با گفتار و کردار خود از گناه و گناهکار بیزار و متنفرند.

دسته سومى هم هستند که نه شهامت گناه کردن دارند و نه شجاعت ایستادن در برابر گناه بلکه دنباله رو و فرمانبر گناهکارانند و به نوعى آنان را در گناه یارى و کمک مى‏کنند و به این هشدار قرآن که فرموده است:

“ولاتعاونوا على الأثم و العدوان”۱۳

با گناه و تجاوز همراه و همکار نباشید.

این دستور هشدار دهنده را نادیده گرفته و مطیع گناهکارانند پیامبر(ص) در حدیث فوق فرمود: “ایّاک…ان تطیع آثما” بپرهیز از این که اطاعت کنى از گناهکار. او خود در تاریکى فرو رفته و در گرداب گرفتار شده است نه تنها تو را نجات نخواهد داد بلکه تو را نیز به باتلاق گناه خواهد کشاند و سیه روزت خواهد کرد.

 

نافرمانى از رهبر عادل

رهبران دوگونه‏اند: رهبران نور و رهبران نار، آن دسته از رهبرانى که زمینه شکوفایى فطرت آدمیان را فراهم مى‏آورند تا غنچه وجودشان را بشکفند و به ثمر نشانند “رهبران نور” و هدایتند، اطاعت و تبعیّت از آنان امرى خردپسند و خداپسند است.

ایستادگى در برابر چنین رهبرانى خطر سقوط و بیچارگى را به دنبال دارد و اطاعت از آنها دستور صریح خداى بزرگ است:

“اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”۱۴

اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیاى او را.

در برابر، پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ایّاک…ان تعصى اماماً عادلاً”۱۵

بپرهیز از این که رهبر عادل را نافرمانى کنى.

روشن مى‏شود که پیروى از رهبر عادل وظیفه دینى و انسانى ما مسلمانان است، رهبر عادل ناخداى کشتى دین است، اوست که مى‏تواند در امواج فتنه‏هاى اجتماعى موج شکن باشد و بحرآنهارا مدیریت کند، و با رعایت عدل و انصاف سخن و رفتارش فصل الخطاب و فصل الکلام باشد.

آنانکه روحیه دیانت و تدین در آنها پررنگ است در برابر رهبر عادل تسلیم و مطیع و گوش بفرمانند، البته آنانى که “تلوّن” و نفاق بر آنها حاکم است توفیق اطاعت از رهبر عادل را ندارند و با لجاجت و خودخواهى به جایى مى‏رسند که نکث بیعت مى‏کنند و یا از مرزهاى دین خارج و علیه امام عادل خروج مى‏کنند و “خوارج” مى‏شوند.

خون جگرى که على بن ابى طالب(ع) خورد از دست همین خشک مقدسهاى ولایت گریز و ولایت ستیز بود، آنها که به هر بهانه‏اى خود را از حوزه اطاعت ولىّ و رهبر عادل زمانشان بیرون مى‏کشند و با شعارهاى انحرافى گروهى از مردم عوام و یا خواص غافل را نیز به دنبال خود مى‏کشانند.

در زمان ما نیز عدّه‏اى از روى حسادت و گروهى از روى لجاجت و دسته‏اى به جهت مأموریتى که از بیگانگان دارند، هر روز و به هر بهانه‏اى در برابر امام عادل و رهبر فرزانه و فرهیخته نافرمانى مى‏کنند، نمادهاى دین را بى احترامى و به مقدّسات دین بى حرمتى مى‏نمایند و سوگمندانه به جایى رسیده‏اند که با “استخفاف ولایت” مى‏خواهند به عزّت و قدرت دست یازند. بى تردید به این گونه تفکر و طرفدارانش باید گفت:

شمع حق را پُف کنى تو اى عجوز

هم تو سوزى هم لبت اى گنده پوز

و یا:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند

هر کسى بر طینت خود مى‏تند

به اینان باید گفت: آب دریا با پوز سگ نجس نمى‏شود و آن را که خدا بزرگى بخشیده است با این شگردها حقیر نمى‏شود و آن را هم که خدا ذلیل کرده کسى عزیز نخواهد کرد “و من یهن اللّه فماله من مکرم”۱۶

 

تکذیب صادق و تصدیق کاذب

در بیان نورانى پیامبر اکرم(ص) به این دو نکته اشاره شده و نسبت به آن دو هشدار داده است: یکى دروغ شمردن عملکرد انسانهاى راستگو و دیگر تأیید کردن رفتار انسانهاى دروغگو.

جریان “تکذیب” در طول تاریخ بشرى وجود داشته و قرآن کریم بیشترین دشمنان پیامبران را “مکذبین” مى‏نامد، یعنى کسانى که در برابر حرکت اصلاحى و صادقانه پیامبران همواره با حربه تکذیب و با شعار عوام فریبانه این که “او دروغ مى‏گوید” به صحنه مى‏آیند تا رقیب را از صحنه خارج کنند و دلهاى مشتاق به سمت و سوى او را کدر و مردّد سازند. قرآن تنها در سوره “مرسلات” هفت مرتبه مى‏فرماید:

“ویل یومئذ للمکذبین”۱۷

واى در آن روز بر تکذیب کنندگان.

پیامبران الهى و اولیاء و اوصیاى آنان رهروان صادقى بودند، که همواره از سوى رهزنان مکذّب، تکذیب مى‏شدند و از دست آنان خون به جگر مى‏شدند.

تکذیب گاهى زبانى است و گاهى عملى، آنها که با قلم و قدم و اقدام در برابر مصلحان و رهبران صادق ایستادگى مى‏کنند مصداق کاملى از کلام پیامبرند که فرمود: “دروغ مى‏پندارد مسیر راستگویان را”

البته این امر ممکن است در حوزه انسان‏هاى معمولى نیز صورت گیرد، و راستگویان در بین مردمان دروغ گو همواره آماج تهمت و شایعه قرار گیرند.

از سوى دیگر گناه اجتماعى دیگرى که ممکن است بسیارى از معیارها را بهم بزند آن است که برخى بدون ملاک و میزان انسانهاى دروغگو را مورد تصدیق قرار دهند، بسیارى از نحله‏ها و عرفانهاى قارچ گونه‏اى که در طول تاریخ به وجود آمده‏اند و در عصر ما نیز با چهره‏ها و شعارهاى جدید پدید آمده‏اند همه و همه بر اثر آن است که عدّه‏اى عوام و یا مأمور دور افراد کم ظرفیت جمع شده‏اند و دروغ و ادعاى دروغ آنان را تصدیق کرده و دستگاه و دکان مرید و مراد بازى راه انداخته‏اند، بسیارى از مدعیان دروغین مهدویت و بابیّت و مانند آن بر اثر تصدیق و تأیید اطرافیان، بزرگ شده و خود باور کرده‏اند که کسى هستند و کسانى از آنها حمایت و اطاعت مى‏کنند.

این هشدار پیامبر(ص) بسیار مهم است که مواظب باشیم بى جهت انسانهاى راستگو را دروغ گو ننامیم، و در برابر بهوش باشیم که انسانهاى دروغگو را تصدیق و باور نکنیم که این هر دو خطرناک و نابود کننده امنیّت اجتماعى و نظم و انضباط در جامعه دینى بشمار مى‏روند. سنت‏هاى سیئه و بدعتها ریشه در همین تصدیقهاى بى‏دلیل دارد با هر چیزى که از دین نیست و به دروغ به دین نسبت داده مى‏شود باید مبارزه کرد تا مکتبهاى قارچ گونه و عرفانهاى کاذب میدان بروز و ظهور پیدا نکنند.

 

ستایش و چاپلوسى

خوبى‏هاى دیگران را به زبان آوردن و از عملکرد و رفتار زیبایشان تعریف کردن در فرهنگ دینى نه تنها نکوهش نشده بلکه مورد ستایش و تشویق هم قرار گرفته است تا آنجا که این کلام و سخن به عنوان یک اصل پذیرفته شده در آمده است که: “من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق”.

لکن چاپلوسى، تملّق، چرب زبانى، پیاز داغ کردن و بادنجان دورقاب چیدن را اسلام نمى‏پسندد و از آن به عنوان “مدح” که لازمه‏اش “ذبح” است یاد کرده است، رسولخدا(ص) به عنوان یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و المدح فأنه الذّبح”۱۸

از مدح کردن بپرهیزید که مانند سربریدن است.

“مدح” اگر بجا باشد مورد نهى دین اسلام قرار گرفته است و اما اگر بى جا باشد یعنى انسان ناشایسته‏اى مورد ستایش و تعریف و تمجید کسى قرار گیرد عرش خدا به لرزه مى‏آید، در روایات از رسولخدا(ص) رسیده است که:

“اذا مدح الفاجر اهتزالعرش و غضب الرّب”۱۹

آن گاه که انسان فاجر فاسق مورد ستایش قرار گیرد عرش خداوند به لرزه افتد و پروردگار به خشم آید.

از این رو پیامبر بزرگوار اسلام این گونه کسان را شایسته نمى‏دانند که در جامعه میدان‏دار باشند و فرمود:

“احثوا التراب فى وجوه المداحین”۲۰

به صورت چاپلوسان خاک بپاشید.

 

نفرین و آه مظلوم

آه مظلوم از آهن برنده‏تر است، تا آن جا که گفته‏اند “آه مظلوم به سوهن ماند” خداوند در قرآن فرموده است که هیچ افشاگرى و سخن بد را آشکار کردن دوست نمى‏دارد جز براى کسیکه مظلوم واقع شده است:

“لایحب اللّه الجهر بالسوء من القول الّا من ظُلِم”۲۱

خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیهاى دیگران را اظهار کند، مگر کسى که مورد ستم واقع شده باشد.

مظلوم و سخن او که از دل برمى‏آید و علیه ظالم بلند مى‏شود، مورد محبت خداست دعاى ستمدیده پرده‏ها و موانع را کنار مى‏زند و به عرش خدا مى‏رسد.

از این رو پیامبر اکرم(ص) ضمن یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و دعوه المظلوم و ان کان من کافر، فأنه لیس لها حجاب، من دون اللّه عزّ و جلّ”۲۲

از نفرین مظلوم بپرهیزید، اگرچه کافر باشد، زیرا میان آن و خدا حجابى نیست.

یارى کردن مظلوم و مدد رساندن به ستمدیده یک ارزش والا و سپر ثواب است على(ع) در آخرین سفارشها و توصیه‏هایش به حسن و حسین(ع) فرمود:

“کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا”۲۳

دشمن ستمکار باشید و یار ستمدیده.

 

گناه بنده و نگاه خدا

هر عمل زشت و ناپسندى که از ما سر مى‏زند در معرض دید و نگاه پروردگار است از آن جا که عالم محضر خداست، در مرأى و منظر او گناه کردن جسارت است چه گناه بزرگ و چه کوچک، برخى براى ارتکاب گناه کوچک حسابى باز نمى‏کنند و گویى آنها را گناه نمى‏شمارند، در فرهنگ و آموزه‏هاى قرآنى و این عملها و رفتارهاى انسانها چه در بعد اثباتى و چه در بعد سلبى چه ثواب و چه گناه ریز و درشت و کوچک و بزرگ آن حساب و کتاب دارد، قرآن مجید مى‏فرماید روز قیامت گناهکاران تا چشمشان به دفترچه اعمالشان مى‏افتد مى‏گویند:

“یا ویلنا ما هذا الکتاب لایغادر صغیره و لاکبیره الااحصیها”۲۴

اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو گذار نکرده مگر این که آن را بشمار آورده است؟!

در همین رابطه پیامبر اعظم(ص) هشدار داده‏اند و فرموده‏اند:

“ایّاک و محقرات الذنوب فأن لها من اللّه طالبا”۲۵

از گناهان کوچک بپرهیز، زیرا خدا از آن بازخواست مى‏کند.

مثال گناهان کوچک مانند گروهى است که در درّه‏اى فرود آیند، یکى چوبى آورد، و دیگرى بوته‏اى و سومى هیزم خشکى،هنگامى که روى هم جمع شود، آتشى فراهم گردد که با آن مى‏توان نان پخت و غذا تهیه کرد. گناهان کوچک هم اگر به تدریج جمع شود حاصلش تهیه آتشى است که سوزاننده و نابود کننده آدمى خواهد بود.۲۶

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره احزاب، آیه ۴۵٫
  2. سیرى در سیره نبوى، ص ۱۸۹٫
  3. تحف العقول، عربى – بیروت، ص ۱۱٫
  4. سوره آل عمران،آیه ۱۰۶٫
  5. تحف العقول، ص ۱۱٫
  6. سوره ملک، آیه ۲۱٫
  7. غررالحکم، چاپ دانشگاه.
  8. تحف العقول، ص ۱۱٫
  9. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۴۸٫
  10. سوره انعام، آیه ۱۰۸٫
  11. نهج البلاغه، کلام ۱۹۷٫
  12. اصول کافى، ج ۲، ص ۳۶۰٫
  13. سوره مائده، آیه ۲٫
  14. سوره نساء، آیه ۵۹٫
  15. تحف العقول، ص ۱۱٫
  16. سوره حج، آیه ۱۸٫
  17. سوره مرسلات، آیه ۱۹٫
  18. نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۰۰۰٫
  19. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۴۴۴٫
  20. نهج الفصاحه، ش ۹۱٫
  21. سوره نساء آیه ۱۴۸٫
  22. نهج الفصاحه، ش ۱۰۰۳٫
  23. نهج البلاغه، نامه ۴۷٫
  24. سوره کهف، آیه ۴۹٫
  25. نهج الفصاحه، ش ۱۰۱۳٫
  26. همان، ش ۱۰۰۵٫
30دسامبر/16

مناظرات حضرت جواد الائمه (ع)

عسکرى اسلامپور کریمى

 

مقدمه

آزادى بحث و انتقاد در مسائل مذهبى، یکى از ویژگیهاى بارز شریعت حیاتبخش اسلام است. در تاریخ زندگى پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) و حتىّ رهبران تشیّع، موارد فراوانى یافت مى‏شود که مخالفان اسلام با آنان به مناظره، بحث و گفتگو مى‏نشستند و اشکالات خویش را به اصول یا فروع اسلام، با کمال آزادى و صراحت، بیان مى‏کردند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتى قرار گیرند، ایرادهاى آنان بررسى و پاسخ داده مى‏شد. مطالعه تاریخ صدر اسلام و عصر حضرات ائمه معصوم(ع) گواهى روشن براین مدّعاست.

در میان حضرات ائمه معصوم(ع) سه امام در خردسالى به امامت رسیدند: امام جواد(ع) در هفت سالگى، امام‌هادى(ع) در نه سالگى و حضرت مهدى(عج) در پنج سالگى؛ از این‏رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که: با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانى در خردسالى به امامت مى‏رسد؟ زیرا دوران شکوفایى رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگى شروع و در چهل سالگى به تکامل مى‏رسد.

براین اساس در عصر امامت حضرت جواد الائمه (ع) برخى این سؤال را مطرح مى‏کردند: آیا مى‏توان رهبرى جامعه را به کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دور اندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟ این مسائل در آن عصر، از جنجالى‏ترین مسائل روز بود.

هچنین برخى از مخالفان و معاندان، به ویژه عباسیان و در رأس آنها مأمون عبّاسى تلاشهاى زیادى کردند با دستاویز قرار دادن این مسئله از آن در جهت مطامع شوم خود بهره‏جویند؛ آنان با ترتیب مناظرات مختلف سعى مى‏کردند شخصیّت علمى آن حضرت را خدشه‏دار سازند. امّا پیروزى امام جواد(ع) در مناظرات با پاسخ‏هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى او و نیز اصل امامت از بین برد، و همه نقشه‏هاى معاندان و مخالفان و خلیفه مکّار عبّاسى را نقش بر آب نمود. در این نوشتار مختصر برآنیم با ارائه گوشه‏هایى از برخى از مناظرات آن امام همام، خوشه‏اى از خرمن علم و فضل و کمال عقل آن وجود گرامى برگیریم، و فراروى اندیشه خویش قرار دهیم.

 

علّت پیدایش مناظرات در عصر امام جواد (ع)

خردسالى آن حضرت هنگام عهده دارى این منصب الهى (امامت)، پدیده‏اى بى‏سابقه بود و پیامدها و واکنش‏هایى در پى داشت. برخى در جبهه خودى، در میان پیروان اهلبیت، این شبهه را مطرح کردند که آیا ممکن است کسى پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ در پى بروز این شبهه در محافل علمى و کلامى، جامعه شیعى دچار اضطراب و پراکندگى شد. بنابراین علّت اصلى پیدایش مناظرات در عصر آن امام همام این بود که از یک طرف، امامت حضرت به دلیل کمى سن براى بسیارى از افراد، حتّى شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازاین رو، براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى‏کردند.

از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت “معتزله” افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت عبّاسى در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مى‏کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیت خطّ فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان و خدشه‏دار کردن مقام امامت و ولایت، به هر شکلى بهره بردارى مى‏کرد. به طورى بسیارى از آن مناظرات با اقدام و نیرنگ مأمون عبّاسى برپا مى‏شد، وى با گردآورى دانشمندان از فرقه‏هاى مختلف و ترتیب مجالس بحث و مناظره با امام جواد (ع)، کوشید آن حضرت را از نظر علمى شکست دهد.

فرقه افراطى معتزله دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را رد و انکار مى‏کردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مى‏برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مى‏نمود. به همین دلیل بعد از آن حضرت در دوران امامت حضرت‌هادى(ع) این موضوع (تصدى امامت در خردسالى) مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب الهى ندارد.

 

مناظرات روشنگر امام خردسال

یکى از اصول پذیرفته شده تشیع این است که امام معصوم مى‏تواند با علم الهى پرسشهاى مردم را پاسخ دهد. شیعیان با توجه به سن کم امام جواد(ع) با انواع سؤالات و برپایى مجالس مناظره مى خواستند علم الهى امام را دریابند.

پس از شهادت امام رضا(ع) شیعیان گرد آمدند تا مسئله جانشینى را حل کنند. یونس عبد بن الرحمان که از شیعیان قابل اعتماد، نزد امام رضا(ع) بود گفت تا زمانى که این فرزند- امام جواد (ع) – بزرگ شود باید چه کنیم؟ ریّان بن صلت از جاى برخاست و با اعتراض به او گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد(ع) نشان مى‏دهى، ولى پیداست که در باطن در امامت او تردید دارى. اگر امامت وى از جانب خداوند باشد حتى اگر طفل یک روزه هم باشد به منزله شیخ است و چنانچه از طرف خداوند نباشد حتى اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. سرانجام در ایّام حج تعداد بسیار زیادى به قصد دیدار امام جواد(ع) عازم زیارت خانه خدا شدند. زمانى که به مدینه رسیدند وارد محل اقامت امام جواد(ع) شدند. ابتدا نزد عبدا…بن موسى برادر امام رضا(ع) رفتند. مردم سؤالات خود را از وى پرسیدند، اما از پاسخهاى بى پایه وى تعجب کردند در این هنگام امام جواد(ع) وارد مجلس شد.

آن حضرت به سؤالات حاضران پاسخ گفت و شیعیان از پاسخهاى آن حضرت که نشان از امامت و علم الهى بود شادمان شدند. سپس مردم به امام جواد(ع) روى آوردند و آنچه از مسائل دینى بر آنها مبهم بود از حضرت سؤال کردند و امام در حالى که کودکى خردسال بیش نبود به دلیل الهى بودن علم امامت قادر بود تمام مسائل علمى و فقهى شیعیان را پاسخگو باشد.

از روشهایى که مأمون در مورد حضرت رضا(ع) به کار مى‏بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عبّاسى مى‏خواستند از این راه – به گمان باطل خود – امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد(ع) نیز چنین روشى را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد(ع) نگذشته بود. مأمون نمى‏دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.

این خلیفه مکّار کار زهر دادن به امام رضا(ع) را بسیار سرّى و مخفیانه انجام داده بود و سعى داشت جامعه از این جنایت آگاهى نیابد. امّا با همه پرده پوشى و ریاکارى، سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسى نبوده است، وى براى پیشگیرى از عواقب امر، توطئه دیگرى آغاز کرد و با تظاهر به مهربانى و دوستى نسبت به امام جواد(ع)تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفاده‏اى را که از تحمیل ولیعهدى بر امام رضا(ع) در نظر داشت از این وصلت به دست آورد. بر اساس همین طرح بود که امام جواد (ع) را در سال ( ۲۰۴ ه.ق) یعنى یک سال پس از شهادت امام رضا(ع) از مدینه به بغداد آورد. در نخستین مناظره علمى که در مجلس مأمون برپا شد عالم برجسته دربار، یحیى بن اکثم به فضل و مرتبت علمى امام اعتراف کرد و سر خضوع و تسلیم در برابر او فرود آورد و مردم نیز دریافتند چهره‏اى دانشمندتر از امام جواد(ع) در میان مسلمانان نیست. این روند محبوبیت روزافزون امام را در پى داشت. مأمون به دنبال مذاکراتى که در جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم گذشت، دختر خود “ام الفضل” را به همسرى حضرت در آورد!

(البته این، قصد ظاهرى مأمون بوده و گرنه قصد اصلى وى کنترل امام بوده است) که با وجود مخالفت بنى‏عباس و اثبات فضیلت امام، جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم را ترتیب داده و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کودکى از نظر فضل و معرفت و حلم، سرآمد دیگران است. و ترتیب ازدواج امام با ام‏فضل را مهیا نمود و چنین گفت: “الحمدللّه على ما منّ به علىّ من السداد فى‏الامر والتوفیق فى الرأى” و أقبل على أبى جعفر و قال: “إنّى مزوّجک ابنتى أم‏الفضل و ان رغم أنوف قوم…”۱

شبلنجى عالم اهل‏سنت مى‏گوید: “مأمون شیفته او شد، زیرا با وجود کمى سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشکار ساخت.”۲

“ابن حجر هیثمى” از علماى اهل‏سنت مى‏نویسد: “مأموناو را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.”۳

از امام جواد(ع) مناظرات متعددى نقل شده۴ است که به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.

 

مناظره با یحیى بن اکثم۵

وقتى “مأمون” از “طوس” به “بغداد” آمد، نامه اى براى حضرت جواد – علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.

حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأموناو را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود “ام‏الفضل” را به ایشان کرد.

 

امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأموناین سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.

او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامه‏اى است؟

اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مى‏خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کرده‏اى؟!

مأمونپرسید: نظر شما چیست؟

گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‏اى ندارد.

مأمونگفت: شما این خاندان را نمى‏شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نیست او را بیازمایید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.

عباسیان از میان دانشمندان، “یحیى بن‏اکثم” را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مأمون جلسه‏اى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد (ع) ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مأمون کرد و گفت: اجازه مى‏دهى سؤالى از این جوان بنمایم؟

مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.

یحیى از امام جواد(ع) اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس.

یحیى گفت: درباره شخصى که “مُحْرِم” بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى‏گویید؟ (یکى از اعمالى که براى اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهى، احکام حج، پیچیدگى خاصى دارد، ازینرو افرادى مثل یحیى بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند!)

امام جواد (ع) فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ براى اوّلین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى اِبا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!

یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانى در چهره‏اش آشکار گردید و زبانش به لُکنت افتاد، به طورى که حضّار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.

در پى آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمى‏پذیرفتید دانستید؟!)۶(

حکم کلى شکار براى فرد “مُحْرِم”: آن‏گاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد(ع) کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعى را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.

امام جواد(ع) فرمود: بلى، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره‏اش یک گوسفند و اگر در حرم بکشد کفّاره‏اش دو برابر است؛ اگر جوجه پرنده‏اى را در بیرون حرم بکشد کفّاره‏اش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفّاره‏اش یک گاو است و اگر شترمرغ باشد کفّاره‏اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفّاره‏اش دو برابر مى‏شود.

اگر شخص مُحرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانى را در “منى” ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در مکه قربانى کند. کفّاره شکار براى عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ ولى در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفّاره) گناه نیز کرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

کفّاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفّاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفّاره نیست، ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کرده‏اش پشیمان است برداشته مى‏شود، اما آن که پشیمان نیست، کیفر خواهد شد.۷

 

سؤال امام جواد (ع) از یحیى بن اکثم

مأمون گفت: احسنت اى اباجعفر! خدا به تو نیکى کند! حال خوب است شما نیز از یحیى بن اکثم سؤالى بکنید همان طور که او از شما پرسید.

در این هنگام امام(ع) به یحیى فرمود: بپرسم؟ یحیى گفت: اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ مى‏گویم و گرنه از شما بهره‏مند مى‏شوم.

حضرت فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مى‏آید آن زن بر او حلال مى‏شود، و چون ظهر مى‏شود باز بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عصر مى‏رسد بر او حلال مى‏گردد، و چون آفتاب غروب مى‏کند بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عشاء مى‏شود بر او حلال مى‏گردد، و چون شب به نیمه مى‏رسد بر او حرام مى‏شود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مى‏گردد؟

این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مى‏شود؟

یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمى‏برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمى‏دانم، اگر صلاح مى‏دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.

امام فرمود:

این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه‏اى به او نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مى‏آید، کنیز را از صاحبش مى‏خرد و بر او حلال مى‏شود، چون ظهر مى‏شود او را آزاد مى‏کند و بر او حرام مى‏گردد، چون عصر فرامى‏رسد او را به حباله نکاح خود درمى‏آورد و بر او حلال مى‏شود، به هنگام مغرب او را “ظهار” مى‏کند.۸ و بر او حرام مى‏شود، موقع عشا کفّاره ظهار مى‏دهد و مجدداً بر او حلال مى‏شود چون نیمى از شب مى‏گذرد او را طلاق مى‏دهد و بر او حرام مى‏شود و هنگام طلوع فجر رجوع مى‏کند و زن بر او حلال مى‏گردد.۹

 

جلوه‏هایى از اقیانوس بیکران علوم جوادی (ع)

رسوایى حدیث سازان

نقل شده است که پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسى که مأمون و امام و یحیى بن اکثم و گروه بسیارى در آن حضور داشتند، یحیى عرض کرد: اى پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتى که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏رساند و مى‏گوید: “من از ابوبکر راضى هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟”. نظر شما درباره این حدیث چیست؟۱۰

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولى کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى را نیز که پیامبر اسلام در حجه الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: “کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید”.

امام جواد(ع) افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: “وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ”۱۱ ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه چیز مى‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.

آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.

یحیى گفت: روایت شده است که: “ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند”.

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهى‏اند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است و لحظه‏اى از دایره اطاعت خدا خارج نشده‏اند، ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‏اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده‏اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت‏پرستى سپرى کرده‏اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیى گفت: همچنین روایت شده است که: “ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند” درباره این حدیث چه مى‏گویید؟۱۲

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى‏شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنى‏امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبر اسلام (ص) درباره امام حسن و حسینعلیهما السلامنقل شده است که “حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند” ، جعل کرده‏اند.

یحیى گفت: روایت شده است که “عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است”.

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد(ص) و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمى‏شود، ولى با نور عمر روشن مى‏گردد؟!

یحیى اظهار داشت: روایت شده است که “سکینه” به زبان عمر سخن مى‏گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته مى‏گوید).

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولى ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏گفت: “من شیطانى دارم که مرا منحرف مى‏کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید”.

یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتماً عمر مبعوث مى‏شد.”۱۳

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست‏تر است، خدا در کتابش فرموده است: “وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ… “۱۴ به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح… .

از این آیه صریحاً برمى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‏اند، چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپرى کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: “در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم”.

باز یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “هیچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است”، یعنى نبوّت از من به آنها منتقل شده است.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند مى‏فرماید: “اللَّهُ یَصْطَفِى مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ”۱۵ خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانى برمى‏گزیند. (بنابراین، با گزینش الهى، دیگر جاى شکى براى پیامبر در باب پیامبرى خویش وجود ندارد).

یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: “اگر عذاب نازل مى‏شد، کسى جز عمر از آن نجات نمى‏یافت”.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: “وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ”۱۶ و مادام که تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند و نیز مادام که استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند.

مى‏بینید که براى نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛

الف) وجود مبارک پیامبر(ص) در بین مردم.

ب) توبه و استغفار مردم.

بدین ترتیب تا زمانى که پیامبر در میان مردم است و تا زمانى که مسلمانان استغفار مى‏کنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند.۱۷

 

اعتراف یحیى بن اکثم

یحیى بن اکثم(دشمن خاندان نبوت و امامت) که در مقاطع مختلف و در حضور خلیفه عباسى و سایر بزرگان بنى عباس، مغلوب امام جواد نه ساله شده است۱۸ اعتراف مى‏کند:

روزى نزدیک تربت پیامبر، امام جواد(ع) را دیدم، با او در مسائل مختلفى به مناظره پرداختم و همه را پاسخ داد. گفتم: به خدا سوگند! مى‏خواهم چیزى از شما بپرسم ولى شرم دارم. امام فرمود: من پاسخ را بدون آن که سؤال خود را به زبان بیاورى، به تو مى‏گویم؛ تو مى‏خواهى بپرسى “امام” کیست؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند! پرسشم همین است. فرمود: امام، منم. گفتم: نشانه‏اى بر این ادّعا دارید. در این هنگام، عصایى که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: او، مولاى من و حجّت خداست.۱۹

 

فتواى قضائى امام و شکست فقهاى دربارى

امام جواد (ع) غیر از مناظرات، گاه از راههاى دیگر نیز بى‏مایگى فقها و قضات دربارى عباسیان را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مى‏کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل “امامت” را در افکار عمومى تثبیت مى‏نمود.

از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:

“زرقان”۲۰ که با “ابن ابى‏دؤاد”۲۱ دوستى و صمیمیت داشت، مى‏گوید: یک روز “ابن ابى دؤاد” از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟

گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!

گفتم: جریان چه بود؟

گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و “محمد بن على” (حضرت جواد) را نیز فراخواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست.

گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: “فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ”۲۲ صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید” تا آرنج است.

آن‏گاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.

معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.

محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند.

معتصم گفت: به چه دلیل؟

امام جواد (ع) فرمودند:

زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى‏پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‏بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى‏فرماید: “وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا”۲۳ “سجده‏گاه‏ها (هفت عضوى که سجده بر آنها انجام مى‏گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید)”۲۴ و آنچه براى خداست، قطع نمى‏شود.

“ابن ابى‏دؤاد” مى‏گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم!۲۵

 

نتیجه

انجام چنین مناظرات و پیروزى امام جواد (ع) آثار و برکات مثبتى داشت از جمله این که:

با توجّه به این که امام جواد (ع) در خردسالى به امامت رسید، عبّاسیان و در رأس آنها خلیفه عباسى (مأمون) فکر مى‏کردند آن حضرت از نظر علمى ناتوان است و از این‏رو با ترتیب چنین مناظراتى سعى مى‏کردند شخصیت آن امام همام را خورد کنند. پیروزى امام در مناظره با پاسخ‏هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى او و نیز اصل امامت از بین برد.

این‏گونه مناظرات خط بطلانى بر بسیارى از احادیث جعلى کشید. احادیثى که به دستور حاکمان غاصب و براى تثبیت حکومت غصبى آنان توسط عده‏اى انسان خود فروخته جعل شده و موجب انحراف در امّت اسلامى بود.

دستگاه خلافت عباسى در عصر دو امام بزرگوار (امام رضا و فرزند گرانقدرش امام جواد)، با اهدافى خاص، از اندیشه وران مذهب و فرقه‏هاى گوناگون دعوت مى‏کرد و آنان را رو در روى آنان قرار مى‏داد. با مطالعه در شخصیت، روحیّات و افکار مأمون، آشکار مى‏شود که او از تشکیل چنین جلسات و همایشهایى اهدافى سیاسى را دنبال مى‏کرد. هرچند شخصاً به مباحثات علمى علاقمند بود، ولى مأمون خلیفه شخصى نبود که بخواهد با این گونه مناظرات، عظمت و حقانیت خاندان پیامبر(ص) را به نمایش بگذارد و شخصیتى را که مورد توجه انقلابیون آل على (ع) بود در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگى و برترى آنان را به دیگران بنمایاند. بلکه در این تلاشها اهدافى سیاسى داشت و چه بسا بى میل نبود که در این نشستها، براى یکبار هم که شده آن بزرگواران از پاسخگویى به پرسشها عاجز بمانند. به هر حال گذشته از اهدافى که مأمون بهدنبال داشت، ولى نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت ائمه(ع) و بهره علمى و اعتقادى شیعه شد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. مؤمن بن حسن شبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بیت النبىّ المختار، ص ۱۶۰، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى.
  2. همان، ص ۱۶۱٫
  3. ابن حجر هیثمى، صواعق المحرقه، ص ۲۰۵، قاهره، مکتبه القاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ق.
  4. احمد طبرسى، الاحتجاج، ج ۲،ص ۴۸۱، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۳٫
  5. یحیى یکى از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسى، بود که شهرت علمى او در رشته‌هاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اى داشت و با آن که مأمون خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شیفته مقام علمى یحیى بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وى واگذار کرد. یحیى علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگى به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آن که تمام کارهاى کشور اسلامى پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویى نزدیکتر از او به مأمون کسى نبود. اما متاسفانه یحیى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصیت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشى و برترى جویى فراگرفته بود. هر دانشمندى به دیدار او مى‏رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وى سؤال مى کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار کند!
  6. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۵۰،ص ۷۷ – ۷۶، چاپ سوم، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ق؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۱۹ – ۳۲۱، قم، مکتبه بصیرتى؛ احمد طبرسى، الاحتجاج، ص ۲۴۵،نجف، المطبعه المرتضویه، ۳۵۰ ق.
  7. بحارالانوار، ج ۵۰،ص ۷۷ ؛ الارشاد شیخ مفید، ص ۳۲۲ ؛ طبرسى، الاحتجاج، ص ۴۶۲٫
  8. ظهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا سبت‏به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مى‏شد و موجب حرمت ابدى مى‏گشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحى که گفته شد) گردید.
  9. بحارلانوار، ج ، ۷۸ قزوینى، همان کتاب، ص۱۷۵ ؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۲۲ ؛ طبرسى، همان کتاب، ص ۲۴۷٫
  10. علامه امینى در کتاب الغدیر (ج ۵ص ۳۲۱) مى‏نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن باب شاذ است.
  11. سوره ق، آیه ۱۶٫
  12. علامه امینى این حدیث را از برساخته‏هاى “یحیى بن عنبسه” شمرده و غیر قابل قبول مى‏داند، زیرا یحیى شخصى جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج ۵،ص ۳۲۲٫”ذهبى” نیز “یحیى بن عنبسه” را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو مى‏داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفى مى‏کند) میزان الاعتدال، تحقیق: على محمد البجاوى، ج ۴، ص ۴۰۰، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۲ ق.

۱۳٫یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد.”

  1. سوره احزاب،آیه ۷٫
  2. سوره حج، آیه ۷۵٫
  3. سوره انفال،آیه ۳۳٫
  4. مرحوم طبرسى، احتجاج، ج ۲، ص ۲۴۷ – ۲۴۸، نجف، المطبعه المرتضویه، ۱۳۵۰ ق؛ علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۸۰ – ۸۳ الطبعه الثانیه، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ ق؛ سید عبد الرزاق مقرم، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد (ع)، ترجمه دکتر پرویز لولاور، ص۹۸ -۱۰۰ مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۰ ش. البته ناگفته نماند کهامام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام دادهاست.
  5. نورالابصار، ص ۲۴۵ ؛ الفصول المهمّه، ص ۲۶۹٫
  6. اصول‏کافى،ج ۱،ص ۲۰ .۳۵۳٫ اصول کافى، ج ۱، ص ۳۵۳ ؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۶۸٫
  7. زرقان، لقب ابوجعفر بوده که مردى محدث بوده است و فرزندش بنام “عمرو” استاد اصمعى محسوب مى‏شده است (بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۵ پاورقى).

۲۲٫ابن ابى دؤاد، در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسى، قاضى بغداد بوده است ( بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۵ پاورقى).

  1. سوره مائده،آیه ۷٫
  2. سوره جن، آیه ۱۸٫
  3. مسجد (بکسر جیم، یا بفتح آن) به معناى محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانى که پیشانى روى آن قرار مى‏گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانى و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده مى‏کنیم محل سجده محسوب مى‏شوند و به همین اعتبار در این روایت “المساجد” به معناى هفت عضوى که با آنها سجده مى‏شود، تفسیر شده است. (طبرسى، تفسى مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۳۲۷، شرکه المعارف الاسلامیه، ۱۳۷۹ ق).
  4. عیاشى، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید‌هاشم رسولى محلاتى، ج ۱،ص ۳۲۰، قم، چاپ علمیه؛ بحارلانوار، ج ۵۰، ص ۱ – ۵ ؛ شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۹۰؛ ابواب حد السرقه، باب ۴ بیروت، دار احیاء التراث العربى.
30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

س – اخیراً شنیده شد که نظر مبارک در باب کسیکه نمازش را به جماعت خوانده است این است که اعاده آن نماز به جماعت دیگر اماماً و مأموماً وجهى ندارد، خواهشمند است در این خصوص و اینکه اگر جماعت دوم از جهاتى رجحان داشته باشد آیا حکم همین است یا خیر، نظر مبارک را امر به ابلاغ فرمائید.

بسمه تعالى

ج – نمازى که فرادا خوانده مى‏تواند با اقتداء به امام جماعتى اعاده نماید، و نمازى را که براى جماعتى امامت کرده مى‏تواند یک بار دیگر براى جماعت دیگر امامت کند، در غیر این دو صورت اعاده وجهى ندارد هرچند جماعت دوم داراى رجحانى باشد.

س – مقدار فاصله زن با مرد از طرف جلو با فرض تقدم زن براى نماز چه مقدار است؟

بسمه تعالى

ج – با فاصله ولو به مقدار حداقل یک وجب نماز صحیح است هر چند زن مقدّم باشد.

س – حکم اداء دَین پس از مدت طولانى با فرض تحقق تفاوت قدرت خرید و مطالبه مابه‏التفاوت از طرف مُقرض چیست؟

بسمه تعالى

ج – اگر دَین پول باشد، در مقدار تفاوت فاحش قدرت خرید احوط تصالح است.

س – لطفاً شرایط و حکم شخص کثیرالسفر را بیان فرمایید.

بسمه تعالى

ج – مجرد کثرت سفر موضوع حکم شرعى نیست، اگر براى شغل خود بین محل سکونت و محل کار تردد مینماید، در صورتیکه اینچنین سفر مکرّر شود و ده روز در یک جا نماند، نماز و روزه‏اش در محل کار و بین راه و محل سکونت تمام است.

س – گاهاً ما نظامیان براى مدت طولانى بنا به دستورات نظامى مى‏بایست در محلى خارج از وطن خود اقامت کنیم که این مدت در برخى موارد به کل ۳۰ سال خدمت موظفى نیز، به طول مى‏انجامد، و در ابتداى امر نیز تشخیص اینکه چندین سال در آن مکان به جهت شغل خود، حضور خواهیم داشت نامعیّن و نامشخص است حال آیا این گروه نظامیان با شرح فوق در محل اشتغال به کارشان نیازمند قصد اقامت هستند؟

بسمه تعالى

ج – ماندن در محل کار ولو به مدت طولانى موجب ترتّب حکم وطن نیست بلکه در صورت سفر از محل کار، در برگشت نیاز به قصد امامت دارند.

س – در فرض فوق نیز گروهى از همکاران، محل اقامت شان در شهرى واقع شده است که با شهر محل کارشان، بیش از مسافت شرعى فاصله است و هر روز جهت کار بین دو شهر که هیچکدام آن دو شهر نیز وطن او نمى‏باشد تردّد مى‏نماید، حکم نماز و روزه این گروه در شهر محل کار، شهرستان محل سکونت، و بین آن دو شهر چیست؟

بسمه تعالى

ج – با فرض اینکه بین محل کار و محل سکونت تردّد مکرر دارند و ده روز در یک جا نمى‏مانند، نماز و روزه شان در محل کار و بین راه و محل سکونت تمام است.

س – کسى که حساب سال ندارد الآن که مى‏خواهد محاسبه کند پول بازنشستگى موجب خمس مى‏شود؟

بسمه تعالى

ج – پول بازنشستگى از درآمد سال دریافت محسوب است و در زائد بر مؤنه آن سال خمس دارد.

30دسامبر/16

اخلالگران در وحدت ملى کیانند؟!

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

سخن عشق یکى بود ولى آوردند

این سخن‏ها به میان زمره نادانى چند

(حکیم سبزوارى)

چهار ماه از انتخابات ریاست جمهورى مى‏گذرد، در این مدت بسیارى حوادث را شاهد بودیم که هر چند تلخ و ناگوار بوده امّا درس‏ها و عبرتهاى آن آموزنده بود. تجمعات غیر قانونى، اعتراض‏هاى ناموجّه، یاغى گرى در برابر قانون، تخریب اموال عمومى و خصوصى و دست آلودن به خون بى‏گناهان، میدان دادن به بیگانه، تعزیه دارى شیادانه براى شهیدان ساختگى! با هدف بحران آفرینى و اعلامیه‏هاى بحران ساز با قصد تحریک و ناامن سازى محیط، تهمت و افترا به نظام و آبروریزى نا حق و غیر قابل گذشت و چراغ سبز بیگانه امپریالیسم و رژیم صهیونیستى دادن توسط عوامل فریب خورده پى آمد این تراژدى تلخ و ناگوار بود که یکى پس از دیگرى رخ نمود و هر یک از اینها به حساب دو کاندیداى شکست خورده و برخى هوادارانشان نوشته شد و عقبه سیاسى آنها را بیش از پیش بى نقاب رسوا کرد.

عقبه‏هاى سیاسى که سالها مترصد فرصت بودند تا عقده‏هاى درونى را خالى کنند و اغراض حزبى خود را تحقق بخشند و در فضاى فراهم شده میدان دار عرصه سیاسى کشور گردند.

از آن زمان که جریان اصلاح طلب با هدف بازنگرى در آرمانهاى امام و انقلاب پا به عرصه سیاسى و گاه مدیریت کشور نهاد در تعقیب این اهداف بود و هر از چندگاه بى پرده از این اهداف دم مى‏زد. زیر سؤال بردن دفاع مقدّس، آرمان آزادى قدس و دفاع از مظلومین فلسطین و مستضعفان جهان و جاودانگى آرمان‏هاى امام و انقلاب و استکبار ستیزى و سازش ناپذیرى در برابر نظام‏هاى سلطه، اباحیگرى اخلاقى و هنجارشکنى اجتماعى و معارضه با مفاهیم اصیل اسلامى و احکام مسلّم دینى و زیر سؤال بردن اصل خدشه‏ناپذیر ولایت فقیه که عمود این نظام است، دست آورد دوره اصلاحات بود که مدارک و شواهد آن در آرشیو مطبوعات مضبوط است و جریان‏ها و جبهه‏هاى سیاسى به این موارد دامن مى‏زدند و امید به بیگانه مى‏دادند که انقلاب اسلامى رو به افول است. انتخاب ریاست جمهورى فرصت مناسبى بود که بیگانه‏گان را به طمع انداخت که همه ابزارهاىسیاسى و رسانه‏اى و دلارها و جاسوس‏ها را بکار گیرند و لحظه به لحظه آشوبگران را خط بدهند و چهره‏هاى سیاسى ورشکسته را امیدوار سازند تا آنجا که سران آمریکا و انگلیس به صراحت اعلام حمایت از جریان پدید آمده و فلان کاندیداى فریب خورده بنمایند! و همه این‏ها بلطف خدا و رهبرى شایسته و بیدارى ملت نقش بر آب شد، امّا درسهاى آن به جاى ماند و انقلاب بار دیگر در سى‏سالگى خود پوست انداخت و ناخالصى‏ها را دور ریخت و دست غیب آمد و بر سینه نامحرمان زد. مهره‏هاى سیاسى دغلکار سوختند و از رده خارج شدند و به صف پیشینیان پیوستند و خطوط سیاسى رنگ باختند و خط راستین امام و ولایت برجاى ماند و دشمن سیاه روى شد و نظام توانمندتر از گذشته در عرصه جهانى با قامتى استوار ایستاد که در جریان انرژى هسته‏اى و موضع انفعالى زیاده خواهاى استکبارى در محافل بین الملل دیدیم و اعترافات بیگانگان در این عرصه گواه مدعاست و اینک چند مسئولیت فرا روى ماست:

 

حراست از وحدت ملى

آنچه در این حوادث نباید خدشه پذیرد وحدت ملى یکپارچه‏گى هفتاد میلیونى ایران اسلامى است چیزى که نخبه‏گان و دلسوزان نظام و بزرگان حوزه و سیاست بر آن تأکید دارند که البته خواسته به حقى است و همه براى آن باید تلاش کنند و نقش‏ها را کاهش دهند و به ریسمان الهى چنگ بزنند و نقشه دشمنان را نقش بر آب سازند.

در این فصل از گفتار نکاتى قابل مداقه و توجه است: عامل وحدت ملت و عوامل اختلاف کیانند؟

۱- عامل وحدت را مى‏توان در بنیان اعتقادى و ایمانى و منافع مشترک ملى جستجو کرد. وحدت از خصائص مؤمنان است آنانکه فرمان خدا را پذیرا شده و به حبل اللّه چنگ زده‏اند و از تفرقه پرهیز کرده‏اند: (واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا…) فرمان الهى است که به مؤمنان گوشزد مى‏کند بیاد آورند روزگار کفر و شرک و بى ایمانى را که دشمنان یکدیگر بودند و خداوند با روح ایمان دلهاى آنان را پیوند داد و از پرتگاه خانمانسوز جاهلیت و کفر و عناد رهانید و به نظام آرمانى توحید هدایت کرد و این نعمت بزرگ را کفران نباید کرد. بر همین اساس ملت بزرگ ما از انسجامى مثال زدنى برخوردار شد و با این سرمایه بزرگ آسمانى توانست اهریمنان زمینى را از پاى درآورد و نظام جمهورى اسلامى را پى افکند و سى سال در مجاهدتى خستگى‏ناپذیر خاک یأس و نومیدى بر چشم بدخواهان بپاشد آنانکه از دیرباز گفته بودند: “تفرقهبینداز و حکومت کن” و استعمار پیر و کهنه و نو همواره کوشیده و مى‏کوشند این سرمایه عظیم و همبستگى ایمانى و ملى را هدف قرار داده وحدت ملى را به اختلاف و انسجام اسلامى را به عناد و تفرقه تبدیل کنند و در رهگذر انتخابات گذشته این بذر را پاشیدند و آتش افروزى کردند.

هرچند با سکان دارى ولىّ امر و رهبرى نظام و بیدارى ملت بزرگ توطئه بیگانه شکست خورد و سیاه روئى براى کسانى باقى ماند که عَلَم اختلاف برافراشتند و با طرح تقلّب در انتخابات کارگزار طرح بیگانه شدند و خونهایى ریختند که بعداً براى آن تعزیه دارى کردند!

گناه این چهره‏هاى سیاسى را نه خدا مى‏بخشد و نه ملت چشم پوشى مى‏کند و اینها با ننگ نامى روزگار خواهند گذراند تا به اسلاف یاغى و سرکش خود بپیوندند.

 

محاکمه و مجازات سرکردگان فتنه

در عین حال این سرکردگان فتنه نباید از کیفر و مجازات مصون بمانند، همانگونه که شکایات بى شمار مردم از این فتنه گران در حال طرح شدن است و دستگاه قضائى رسیدگى عادلانه خواهد کرد. امیرمؤمنان علیه السلام مى‏فرماید: “هلاکت پیشینیان در این بود که اگر ضعیفى بزهکارى مى‏کرد حد بر او جارى مى‏کردند و اگر شخص قدرتمندى مرتکب بزهکارى مى‏شد او را معاف مى‏نمودند!” بنابراین اگر یک جوان فریب خورده بر ضد امنیّت کشور حرکت کرده و مجازات دارد چرا آنها که در اطاق‏هاى فرماندهى فتنه نشسته و این جوانان را تحریک مى‏کنند مجازات نداشته باشند؟! برخورد با این مجرمان مى‏تواند درس‏آموز براى دیگران باشد که بدانند مصالح کشور و امنیّت عمومى و حقوق ملت و کیان نظام نباید بازیچه افراد مغرور و متمرّد و فتنه گر قرار گیرد. و ناگفته پیداست که سران فتنه امروز دیگر پایگاه و اعتبارى در پیشگاه ملت حتى از نظر هوادارانشان ندارند، چرا که ماهیت آنان بر ملا شده و مردم چک سفید امضاء به اینها نداده‏اند. مردم به مصالح خود و مصالح نظام مى‏اندیشند و آرامش مى‏خواهند که به کار و زندگى شان برسند و مرفهین بى درد و این سران فتنه‏اند که نگرانى معیشت و اشتغال ندارند و دستخوش هواهاى نفسانى و گرایشهاى سیاسى و خودخواهى‏ها هستند. بنابراین تصوّر اینکه امروز سیزده میلیون پشت سر فلان جریان ایستاده‏اند تصورى است باطل. امروز را با روز انتخابات نمى‏توان قیاس کرد. شرائط آنروز و امروز از زمین تا آسمان تفاوت کرده است و آنانیکه دم از وحدت ملى مى‏زنند باید بدانند مردم در این جریان‏ها همه بى‏تقصیرند و همه خواهان مصالح کشور و امنیّت جامعه و به حل مشکلات فکر مى‏کنند نه خودخواهى‏هاى افراد خاص یا قشر بخصوص. گذشت حوادث بسیارى موارد را روشن کرده و امروز روز کار و خدمت و همبستگى براى حلّ مشکلات و به حرکت در آوردن چرخ‏هاى اقتصاد و معاش و سازندگى‌هاست و… و حساب اینها را از چند هزار بیمار روانى و اخلالگر و ناامن کننده جامعه باید جدا کرد و به تحرکاتى که به هر عنوان در هر نقطه و هر مناسبت توسط اخلالگران صورت مى‏پذیرد بدون گذشت و با قاطعیت باید پاسخ داد تا همگان بدانند نظام اسلامى در حفظ و حراست از مرزهاى سیاسى و اعتقادى و امنیتى خود با کسى شوخى ندارد و عقل و شرع و عرف حکم مى‏کند که با عناصر مفسد برخورد قاطع باید صورت پذیرد.

 

قانون، فصل الخطاب اختلافات است

در این بخش از سخن کلامى از امام راحل و معمار این نظام قابل توجّه و رهگشااست امام بزرگوار براى مردم نقش بنیادین قائل بود و در منازعات سیاسى، مردم گناهى ندارند و با اشاره به اینکه مردم بى تقصیرند و مشتى متمرّد و خود خواهند که سرکشى مى‏کنند مى‏فرماید: “این مردم بیچاره، همه چیز را قبول دارند این من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد مى‏گوئیم اساس را قبول نداریم. هرجا هر کس بر خلاف من است این اصلاً مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است اگر شمر هم باشد این ابوذر است! اصلاح کنید خودتان را…”

حضرت امام در جاى دیگر مى‏فرماید:

“غلط میکنى قانون را قبول ندارى، قانون تو را قبول ندارد. نباید از کسى پذیرفت که ما شوراى نگهبان را قبول نداریم. نمى‏توانى قبول

نداشته باشى. مردم به اینها رأى داده‏اند، مردم به قانون اساسى رأى داده‏اند، مردمى که به قانون اساسى رأى دادند منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود، نه اینکه هر کس از جائى صبح بلند شود بگوید من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم، نه همه باید مقیّد به این باشند که قانون را بپذیرند ولو خلاف رأى شما باشد باید بپذیرید، براى اینکه میزان اکثریت است…”

و در جاى دیگر با اشاره به اینکه مردم، قانون شکنان و سرکشان را قبول ندارند و خودشان آنها را طرد مى‏کنند هشدار مى‏دهد:

“اگر مى‏خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند بپذیرید قانون را. هى قانون نگوئید و خودتان خلاف قانون عمل بکنید. بپذیرید قانون را، همه تان روى مرز قانون عمل بکنید و اگر همه روى مرز قانون عمل بکنند اختلاف دیگر پیش نمى‏آید، دعواهاى ما دعوائى نیست که براى خدا باشد، همه این را از گوشتان بیرون کنید…اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است و این تلبیسات ابلیسى اگرچنانچه مسامحه کنید شما را به جهنم مى‏فرستد در همین دنیا هم به تباهى مى‏کشد.”

 

دیکتاتورهاى مظلوم نما!

بطور خلاصه کسانى که امروز از وحدت ملى دم مى‏زنند دو طرف اختلاف را نباید یکسان بنگرند. این بى عدالتى است که طرفین دعوى را به وحدت دعوت کنیم، بدون اینکه بى گناه از گنهکار باز شناخته شود. این به معناى بى تفاوتى حق و باطل است. باید دید مجرم کیست؟ آیا کسانى که بذر اختلاف مى‏پاشند و جوّ ناامنى در جامعه مى‏آفرینند؟ یا دولت قانونى و جریان هوادار آن که قانون را فصل الخطاب مى‏دانند؟ و این همان چیزى است که

رهبرى نظام نیز بر آن تأکید فرمودند و در کلام امام راحل دیدیم که محور را قانون بیان کردند. در مقابل جریان انحرافى و سران فتنه که پرچم اختلاف افکنى را به دوش مى‏کشند و دیکتاتورى مظلومانه! را پیشه کرده‏اند. باز در اینجا به سخن امام راحل بنگریم:

“اگر یک جائى به قانون عمل شد و یک گروهى در خیابان‏ها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این همان معناى دیکتاتورى است که مکرر گفته‏ام و قدم به قدم پیش مى‏رود. این همان دیکتاتورى است که انسان به هیتلر مبدّل مى‏شود. این همان دیکتاتورى است که انسان را به استالین مبدّل مى‏کند، اگر قانون در کشورى عمل نشود، کسانى که مى‏خواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانى هستند که به صورت اسلامى پیش آمده‏اند یا بصورت آزادى و امثال این حرف‏ها.”

در هر حال امروزه کشور از این مراحل عبور کرده و براى آینده باید فکرى کرد. کشور ما بحمد اللّه در عرصه جهانى در اوج عزت و اقتدار است و دشمنان درس خود را از انتخابات خوانده‏اند و جز پذیرش دولت قانونى و مقتدر راه دومى ندارند به عبارت دیگر ما با خارجى‏ها مشکلى نداریم و این داخلى‏ها هستند که باید سر عقل بیایند و بیش از این عرض خود را نبرند و زحمت براى مردم فراهم نکنند. مسئله وحدت ملى هم همانگونه که گفتیم در میان توده مردم حل است.

 

بى‏اعتمادى را به مردم تزریق نکنید

و خواص و نخبه‏گان باید این حقیقت را درک کنند و بازیچه این و آن قرار نگیرند مشکل خواص اینست که با توده مردم ارتباط ندارند و با کوچه و بازار بیگانه‏اند از واقعیات جامعه بى خبرند و لذا هراس اختلافات اجتماعى آنها را مى‏آزارد، و شاید حسن نیّت هم داشته باشند! عیب کار اینجاست که کانال ارتباطى خواص قشر خاصى هستند که حسن نیت آنان مورد تردید است. اینها بى اعتمادى را به خواص و نخبه گان تزریق مى‏کنند و گرد یأس و نومیدى مى‏پاشند و مى‏خواهند فضا را بحرانى نشان دهند و مثلاً اگر چند ده نفر جوان در یک جایى تجمع کرده و شعار مخالف دادند این را به حساب ملت مى‏گذارند در حالیکه این حرکت‏ها در برابر توده ملت قطره‏اى است در برابر دریا که ارزش عددى ندارد و در عین حال باید نخبه گان و اساتید و رؤسا مراقب این اوضاع و احوال باشند، جوانان را توجیه کنند و مجال بحران آفرینى به فتنه گران ندهند. این قابل قبول نیست که مثلاً چند دانشجو که شاهرگ حیاتشان را حقوق ملت تغذیه مى‏کند و با پول این مردم رنج دیده رایگان تحصیل مى‏کنند به ملت دهن کجى کنند و به آشوبگران بپیوندند و نغمه مخالف بسرایند. همچنین در این مرحله وظیفه مسؤولان امنیتى است که به دقت اوضاع و احوال را در کنترل داشته باشند و از منافع ملى دفاع کنند و به سردمداران فتنه بیش از این مجال ندهند و با عقبه سیاسى آنها برخورد قانونى نمایند که اگر آنها تحمّل کنند ملت تحمّل نخواهد کرد، این حق مردم است که مجازات قانونى سران فتنه را مطالبه کنند و دستگاه قضایى باید این خواسته را پاسخ دهد.

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

جهت‏گیرى همه فعالیتهاى قرآنى باید به سمت ظهور و بروز عملى آموزه‏ها و دستورات قرآنى در جامعه و رفتارهاى فردى و جمعى باشد و این هدف جز با آشنایى صحیح آحاد جامعه با مفاهیم و معانى قرآن و هدایت پژوهش‏هاى قرآنى در این مسیر، امکان‏پذیر نیست.

اسلام، براى زن احترام و شخصیت قائل است و زمینه بروز استعدادهاى فراوان بانوان در سطوح مختلف خانواده، جامعه و بین المللى را بمنظور کسب علم و دانش، تحقیق و پژوهش و تربیت و سازندگى فراهم مى‏کند.

جامعه ایران بدلیل فاصله بسیار زیاد با قرآن در دوران طاغوت، عقب ماندگى‏هایى از لحاظ تدبّر در قرآن و ظهور عملى دستورات قرآن در زندگى فردى و جمعى دارد که باید تلاش شود این عقب ماندگى‏ها برطرف شوند.

تشکیل نظام جمهورى اسلامى در ایران یکى از بزرگترین و مهمترین موارد عمل به قرآن بود که انجام شد و این حقیقت واضح و بدیهى غالباً مورد غفلت قرار مى‏گیرد.

تشکیل نظام جمهورى اسلامى، بهترین زمینه عملى را براى سازندگى قرآنى بوجود آورده است و باید تلاش شود در این چارچوب، رفتارهاى فردى، خانواده، مدیریتى، سازمانى، سیاسى، بین المللى، و رفتارها در مراکز آموزشى، علمى و تحقیقاتى بر اساس اسلام و قرآن شکل گیرد.

جهت‏گیرى پژوهش‏هاى قرآنى باید به سمت عینیت بخشى دستورات قرآن در جامعه و زندگى مردم باشد.

پژوهنده قرآن باید از نظر روحى و درونى زمینه پذیرش حقیقت ناب قرآن را داشته باشد زیرا در غیر اینصورت ممکن است پژوهش در قرآن، در جهت مخالف آن استفاده شود.۱۳۸۸/۷/۲۹

حج باید مظهر عزم راسخ امت اسلامى در مقابل هر اقدام تفرقه افکنانه و مخالف وحدت و پیشرفت دنیاى اسلام باشد.

از فرصت حضور در کنار مسجدالحرام و مسجد النبى و مراقد ائمه هدى و بزرگان صحابه، باید در جهت افزودن سرمایه ایمان، معنویت و خشوع در مقابل پروردگار استفاده کرد.

زائران باید مراقب باشند که این فرصت گرانبها، صرف کارهاى کم ارزش دنیوى نشود.

زائر ایرانى مى‏تواند با رفتار، حرکات و منش مبتنى بر آداب اسلامى، اسلام جمهورى اسلامى ایران را به زائران دیگر کشورها معرفى کند.

امام بزرگوار ما که انسانى بیدار و آگاه بود، همواره همه زائران خانه خدا را به حضور در نمازهاى جماعت توصیه مى‏کردند زیرا این حضور یکى از مصادیق عملى نمایش وحدت است.

مظهر توحید، حج است زیرا در حج اثبات ولایت خداوند و نفى ولایت غیر پروردگار وجود دارد و این، همان برائت است.

اقدامات خونینى که در برخى کشورهاى اسلامى از جمله عراق، پاکستان و برخى نقاط کشور انجام مى‏شود، با هدف ایجاد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان شیعه و اهل سنت است، بنابراین موضوع اتحاد مسلمانان، باید بسیار مورد توجه قرار گیرد.

کسانى که این اقدامات تروریستى و خونین را انجام مى‏دهند، مستقیم یا غیر مستقیم، عوامل بیگانه هستند.

حجاج بیت اللّه الحرام نمى‏توانند در مقابل آنچه که در جهان اسلام بویژه در عراق، افغانستان، فلسطین، و بخشى از پاکستان روى مى‏دهد، بى‏تفاوت باشند.

در حج باید نسبت به کارهاى خلاف وحدت اسلامى و یا تلاشهایى که براى ضربه زدن به پرچم برافراشته دنیاى اسلام، که در ایران به اهتزاز درآمده است، حساس بود.

اینگونه اقدامات، بر ضد وحدت و در جهت اهداف و خواسته آمریکا، و سرویس‏هاى جاسوسى بیگانه است و دولت سعودى باید به وظیفه خود براى مقابله با اینگونه اقدامات عمل کند.۱۳۸۸/۸/۵

 

 

“امام خمینى ثابت و استوار از آغاز تا پایان”

هرچه فریاد دارید به سر آمریکا بکشید

 

جوان‏هاى ما که سال‏هاى طولانى تحت فشار و تحت رنج بودند، رفته‏اند و این چند نفرى که در آن لانه جاسوسى بسر مى‏بردند و عامل توطئه و جاسوسى بر ضد ملت ما بودند بلکه بر ضد منطقه و قرائن و شواهد بر این امر زیاد است و بزرگتر شاهد اینکه تمام پرونده‏ها و چیزهائى که در آنجا بوده است تا توانستند آنها را بدل به یک پودرى کردند که قابل استفاده دیگر نیست. اگر اینها یک مسائل سفارتى بوده است احتیاج به این کار نبود، اگر یک مسائلى بود که مربوط به توطئه‌هایى که بر ضد ملت ماست نبود، این محتاج به این عمل نبود. حالا که این توطئه به ملت ما ثابت شده است و این عملى که این جوان‏هاى ما انجام داده‏اند، تمام ملت، تمام قشرهاى ملت، الا بعضى منحرفین، در اینجا و در سایر ممالک دیگر از آن پشتیبانى کردند و این خواست تمام ملت ما بوده است، نه یک خواست از روى هواى نفسانى، بلکه یک خواست انسانى بوده است که توطئه‏ها معلوم بشود. توطئه‏هایى که بر ضد بشر است، بر ضد کشورهاى ماست و بالخصوص بر ضد ایران است معلوم بشود و این حق از براى ملت ما هست، سفارتخانه‏ها حق قانونى ندارند که جاسوسى بکنند یا توطئه و این مرکز به حسب آنطورى که کارشناسها تا کنون نتوانسته‏اند بفهمند که مرکز جاسوسى و مرکز توطئه بوده است.۵۸/۸/۱۹

دانشجویان مسلمان و مبارزى که لانه جاسوسى را اشغال کرده‏اند با عمل انقلابى خودشان ضربه‏اى بزرگ به پیکر آمریکاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند.۵۸/۱۲/۴

ما تا آخر عمر علیه دولت آمریکا مبارزه مى‏کنیم و تا آن را به جایش ننشانیم و دستش را از منطقه کوتاه نکنیم و به تمام مبارزان راه آزادى کمک نکنیم تا آنها را شکست دهند و خود مردم ایران سرنوشت خویش را به دست گیرند، از پاى نمى‏نشینیم. براى ما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار فرقى نمى‏کند. ما مى‏جنگیم و چون حق پیروز است پیروزیم. سلطه آمریکا تمام بدبختى‏هاى ملل مستضعف را به دنبال دارد.۵۸/۱۲/۲۰

بر ملت شریف ایران است که در هر مسلکى و با هر گروهى هستند، از اختلاف و نفاق و کارشکنى براى یکدیگر دست بردارند و دشمنان را با وحدت کلمه و اعتصام به حبل اللّه درهم کوبند و نزاع‏هاى شخصى و گروهى را که جز از هواى نفس برنمى‏خیزد و در صورت رشد همه را به تباهى مى‏کشد و کشور را به خرابى سوق مى‏دهد کنار گذارند و گویندگان و روشنفکران و متفکران و دانشگاهیان و دانشمندان، همه توان خود را صرف قطع امید دشمن اصلى ما آمریکا کنند که با سلطه دشمن قدرتمند، براى هیچ یک چیزى باقى نخواهد ماند.۵۹/۱/۱۲

مهم‏ترین و دردآورترین مسأله‏اى که ملت‏هاى اسلامى وغیر اسلامى کشورهاى تحت سلطه با آن مواجه است موضوع آمریکاست. دولت آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشورهاى جهان براى بیشتر بلعیدن ذخایر مادى کشورهاى تحت سلطه، از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کند.

آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است. آمریکا براى سیطره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى خویش بر جهان زیر سلطه، از هیچ جنایتى خوددارى نمى‏نماید. او مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیله صهیونیسم بین الملل سازماندهى مى‏گردد، استثمار مى‏نماید. او با ایادى مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بى پناه را مى‏مکد که گوئى در جهان هیچ کسى جز او و اقمارش حقّ حیات ندارند…

اگر ما با آمریکا و یا سایر ابرقدرتها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصائب نبودیم، ولى مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به خوارى و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگى ننگین ترجیح مى‏دهند. ما براى کشته شدن حاضریم و با خداى خویش عهد نموده‏ایم که دنباله روى امام خود سیدالشهداء(ع) باشیم.۵۹/۶/۲۱

ما دیدیم که جوان‏هاى ما به واسطه آنهمه ناراحتى‏هائى که ملت ما از این قدرت فاسد کشیده بود عکس العمل نشان دادند و رفتند و ریختند و آن اعضاى آنجا را گرفتند و هیچ آسمان به زمین نیامد. ویژگى این عمل این بود که این قدرت آمریکا و این ارعابى که کرده بودند آنهاکه اگر چنانچه یک تعرضى بشود، به دیوار سفارت آمریکا کسى یک خطى بکشد چه‏ها خواهد شد، این از بین رفت. شما جوان‏ها که رفتید و آنجا را گرفتید و بعد هم به همه معلوم شد که اینها اصلش یک افرادى نبودند که راجع به یک سفارتخانه متعارف باشند، اینها مرکز یک توطئه‏اى بودند که در همه شؤون کشور ما بلکه منطقه دخالت مى‏کردند و دولت‏هاى سابق دانسته یا ندانسته از آنها باید تبعیت بکند و هر کارى که مى‏خواهد انجام بدهد باید با مشورت اینها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت که – ما – لیست وکلا از سفارت مى‏آمد و ما باید این لیست را همانطورى که آنها نوشتند عمل بکنیم. این خدمتى که این جوان‏ها کردند و رفتند و شکستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، این یک مطلبى بود که آن واهمه‌هائى که در ذهن مردم بود، در ذهن ملت‏ها بود، در ذهن دولت‏ها بود و آن هیولائى که نشان داده بودند آنها از قدرت‏هاى بزرگ، آن را شکستند.۵۹/۸/۱۲

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و هو الذى یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضى أجل مسمى ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون”

(سوره أنعام، آیه ۶۰)

و اوست که جان شما را شب هنگام مى‏گیرد، و هرچه در روز کرده‏اید مى‏داند و پس از آن، شما را برمى انگیزاند تا اجل معین سرآید، آن گاه بازگشت ما به سوى اوست سپس به نتیجه آنچه کرده‏اید، شما را آگاه مى‏کند.

 

در این آیه کریمه به صراحت اشاره دارد به اینکه در حال خواب، جان انسانها گرفته مى‏شود. “توفى” یعنى گرفتن با قدرت و اینکه مى‏فرماید در هنگام شب شما را توفى مى‏کند و روحتان را قبض مى‏کند معنایش این است که در هنگام خواب این عمل اجرا مى‏شود.

و یعلم ما جرحتم بالنهار:

جرح به معناى کسب است و به این لحاظ به آن کسب گفته مى‏شود، که متضمن ضرر و زیان است زیرا هر کار و کسبى قطعاً زیان دارد و انسان باید متحمل خستگى و اذیت و سختى شود تا اینکه در اثر سختى‏ها و رنج‏ها مالى را به دست آورد و امرار معاش کند.

نابرده رنج گنج میسر نمى‏شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

و اما تعبیر به “نهار” یعنى روز، کنایه از بیدارى و هشیارى است چنانکه “لیل” کنایه از خواب و بى حس بودن است. بنابراین کار و کردار و رفتار ما در حال هشیارى زیر نظر مستقیم پروردگار است و چنانکه مرحوم امام مى‏فرمود: “عالم محضر خدا است پس در محضر خدا گناه نکنید.” و در این آیه تأکید مى‏کند که خداوند به کارها و اعمال شما در روز یعنى در حال هشیارى و بیدارى آگاه است، اشاره به همین معنى است و ما را هشدار مى‏دهد که همانا خداوند آنچه را که انجام دهیم یا حتى نیّت انجامش را داشته باشیم، بر همه آن اعمال و نوایاى ما اطلاع دارد “یعلم خائنه الأعین و ما تخفى الصدور” و همه را در نامه اعمال ما ثبت مى‏کند و لذا قرآن کریم از زبان کفار نقل مى‏کند که روز قیامت مى‏گویند: “ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الّا أحصاها” این چه نامه عملى است که از هیچ کم و زیادى نمى‏گذرد و همه را چه کوچک و چه بزرگ ثبت مى‏کند.

حال برگردیم به حقیقت خواب: مادّیگرایان کوشیده‏اند براى خواب عواملى مادى جستجو کنند گاهى آن را عامل شیمیایى مى‏دانند و گاهى بعضى از عوامل عصبى را موجب خواب مى‏پندارند و چنین نتیجه مى‏گیرند که مثلاً اعصاب ویژه‏اى در مغز انسان وجود دارد که عامل تحرّک و جنبش اعضاى بدن مى‏شود و بر اثر فعالیت زیاد انسان، این دستگاه عصبى از کار مى‏افتد و انسان به خواب مى‏رود. این را به عنوان مثال و نمونه عرض کردیم و گرنه در این زمینه تئوریهاى عجیبى وجود دارد که هیچکدام نتوانسته است به حقیقت خواب پى ببرد. و حتى فلاسفه و بزرگان علوم قدیمه در این مسأله انگشت حیرت به دهان گرفته‏اند و نتوانسته‏اند از حقیقت آن اطلاعى حاصل کنند. اما قرآن مجید آن را یک پدیده روحانى و معنوى مى‏داند و قطعاً براى شناخت امور معنوى و روحانى نیاز به تحقیق بیشتر و فراگیرتر هست.

به هر حال خواب – چنانچه از قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام بر مى‏آید – یک نوع قبض روح است ولى به طور ناقص یعنى همان گونه که با فرا رسیدن مرگ روح از بدن جدا مى‏شود در حال خواب نیز روح از بدن – به طور موقت و ناقص – جدا مى‏شود، از این روى است که انسان کاملاً بى حس مى‏شود و قوه مدرکه نیز از کار مى‏افتد.

در آیه کریمه مى‏خوانیم: “اللّه یتوفى الأنفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها” خداوند جان آدمیان را هنگام مرگ مى‏گیرد و آن نفس بشرى که مرگش فرا نرسیده است در خواب روحش گرفته مى‏شود.

و در تفسیر این آیه روایت بسیار ظریف و جالبى از امام باقر علیه السلام آمده است که فرمود: “ما من أحد ینام الّا عرجت نفسه الى السماء، و بقیت روحه فى بدنه، و صار بینهما سبب کشعاع الشمس، فان أذن اللّه فى قبض الارواح أجابت الروح النّفس، و اذا أذن اللّه فى قبض الارواح أجابت النفس الروح، و هو قوله سبحانه: اللّه یتوفى الأنفس حین موتها.”

کسى نیست که بخوابد جز آنکه نفس او به آسمان بالا مى‏رود در حالى که روحش در کالبد بدنش قرا ردارد و در میان این نفس و روح، ارتباط و علاقه‏اى مانند علاقه آفتاب به پرتواش وجود دارد، پس اگر خداوند فرمان قبض روح را دهد، روح دعوت نفس را مى‏پذیرد و هنگامى که خداوند اجازه بازگشت روح را دهد آنجاست که نفس، دعوت روح را قبول مى‏کند و به بدن انسان باز مى‏گردد و این است معناى سخن خداى سبحان که مى‏فرماید: “اللّه یتوفى الأنفس حین موتها”.

و در کتاب معانى الأخبار آمده است که از امام جواد علیه السلام سؤال کردند که حقیقت مرگ چیست؟ حضرت فرمود:”هو النوم الذى یأتیکم کلّ لیله الّا أنه طویل مدّته لاینتبه منه الّا یوم القیامه” مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى‏آید جز آنکه مدتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى‏شود مگر در روز قیامت.

بنابراین مى‏شود گفت که خواب، مرگى است سبک و مرگ، خوابى است سنگین.

ثم یبعثکم فیه: در اینجا تأکید مى‏شود که بعثت و برانگیخته شدن در روز رستاخیز در “نهار” است کنایه از این که در حال بیدارى انسان برانگیخته مى‏شود. پس همانگونه که در حال خواب تمام اعضاء از کار مى‏افتد و انسان بدون احساس و درک به عالمى دیگر روانه مى‏شود و پس از بیدارى و بازگشت حواس، آماده کار و فعالیت مجدد مى‏گردد، همین طور، پس از تمام شدن دوران مرگ و طى عالم برزخ، دوباره روح به بدن باز مى‏گردد و انسان به جهان دیگر که همان مرحله آخرین است پا مى‏گذارد و آماده پاسخگویى به اعمال و رفتار خویش مى‏شود.

ثم ینبئکم بما کنتم تعملون: بازگشت همه ما انسانها به سوى اوست و در آن روز تمام جن و انس – از اولین مخلوق تا آخرین – برانگیخته مى‏شوند و هر کس اعمال خودش را مشاهده مى‏کند، و چه مشاهده‏اى! با دید آهنین و بى پرده خود عمل را مى‏بیند و قطعاً پاداش و کیفر او در گرو اعمالش است “فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّاً یره” بار خدایا به حق محمد و آل محمد از سر تقصیرات ما بگذر و ما را در آن یوم الخسره، با لطف و کرمت مورد عنایت قرار ده و شفاعت اولیاى برگزیده‏ات را نصیبمان گردان. آمین رب العالمین.

 

30دسامبر/16

نگاهی بهرویدادها

 

اخبار جهان اسلام

سخنگوى گروه الحوثى: یمن براى دریافت کمک‏هاى عربستان، ایران را به دخالت در صعده متهم مى‏کند.(۸۸/۶/۱۶)

حزب اللّه و گروه‏هاى مخالف به کابینه پیشنهادى نخست وزیر لبنان اعتراض کردند.(۸۸/۶/۱۸)

ارتش یمن به مناطق مسکونى و مواضع شیعیان صعده حمله سنگین کردند.

(۸۸/۶/۱۹)

نخست وزیر لبنان با شکست در معرفى کابینه کنار رفت.(۸۸/۶/۲۱)

دولت بلژیک حجاب در مدارس راممنوع کرد.(۸۸/۶/۲۲)

حزب اللّه: بدون حضور اعضاى مقاومت، کابینه لبنان تشکیل نمى‏شود.

سید عمار حکیم، خواستار پیوستن مالکى به ائتلاف ملى عراق شد.

دخالت مستقیم شرکت آمریکایى “بلک واتر” در ترور بوتو و حریرى افشا شد.

علامه فضل اللّه هرگونه عادى سازى روابط با رژیم صهیونیستى را حرام اعلام کرد.(۸۸/۶/۲۳)

منتظرالزیدى از زندان آزاد شد.

(۸۸/۶/۲۵)

سعد حریرى به دستور رئیس جمهور لبنان بار دیگر مأمور تشکیل کابینه شد.

سازمان ملل با انتشار گزارش ۵۷۴ صفحه‏اى کمیته تحقیق: سران اسرائیل در غزه مرتکب جنایت جنگى شده‏اند.

(۸۸/۶/۲۶)

صهیونیست‏ها تا کنون اعضاى بدن ۱۰۰۰ شهید فلسطینى را فروخته‏اند.

(۸۸/۶/۲۸)

از پیشنهاد سید حسن نصراللّه در یمن براى پایان دادن به درگیرى‏هاى صعده استقبال شد.(۸۸/۶/۳۰)

نشست ۳ جانبه سازش در نیویورک براى صلح خاورمیانه بى‏نتیجه پایان یافت.

(۸۸/۷/۲)

مقاومت شیعیان صعده ارتش یمن را در تصرف مناطق استراتژیک ناکام گذاشت.

(۸۸/۷/۴)

اوباما: نمى‏دانم با جنگ افغانستان چه کنم.

مسلمانان آمریکا با اقامه نماز جمعه مقابل کنگره آمریکا، خواستار تأمین حقوق شهروندى خود شدند.

دو عملیات انتحارى در پاکستان، ۱۷۰ کشته و زخمى بر جاى گذاشت.(۸۸/۷/۵)

یورش نظامیان اسرائیلى به مراسم تشیع پیکر ۳ شهید فلسطینى ۱۷ نفر را زخمى کرد.(۸۸/۷/۶)

انفجار خشم ملت‏هاى مسلمان علیه هتک حرمت مسجد الاقصى صورت گرفت.(۸۸/۷/۷)

شیعیان صعده جنگنده میگ ۲۱ ارتش یمن را سرنگون کردند.

جبهه سیاسى نورى مالکى با ۴۰ حزب و گروه اعلام موجودیت کرد.

۲۰ اسیر فلسطینى از بندر رژیم صهیونیستى آزاد شدند.(۸۸/۷/۱۱)

افشاگرى ۱۰۰ لبنانى اخراجى از ابوظبى: علیه حزب اللّه جاسوسى نکردیم، از امارات اخراج شدیم.(۸۸/۷/۱۲)

هشدار آیت اللّه سیستانى به احزاب عراق: اگر فهرست مشترک ندهید انتخابات را تحریم مى‏کنیم.(۸۸/۷/۱۴)

دوین جنگنده ارتش یمن با آتش شیعیان صعده سرنگون شد.(۸۸/۷/۱۵)

 

اخبار داخلى

رهبر انقلاب در جمع هنرمندان: در جنگ نرم، هنر را تمام عیار به میدان آورید.

رهبر انقلاب در دیدار رئیس جمهور ونزوئلا: شکست‏هاى پى در پى آمریکا، نشانه واقعیت تغییر دنیا است.

(۸۸/۶/۱۶)

دیدار اعضاى هئیت دولت نهم و دهم، توصیه‏هاى دهگانه رهبر انقلاب به رئیس جمهور و دولت دهم صورت گرفت.

رئیس جمهور: از نظر ما چیزى به عنوان پرونده هسته‏اى وجود نارد و پرونده دو، سه کشور با ملت ایران وجود دارد.

(۸۸/۶/۱۷)

مشاور وزیر سابق خزانه دارى آمریکا در مصاحبه با کیهان: آمریکا قبل از انتخابات از کودتاى سبز در ایران خبر داده بود.

(۸۸/۶/۱۸)

رئیس جمهور در جمع اعضاى کابینه:دولت دهم توصیه‏هاى رهبرى را به طور کامل اجرا مى‏کند.

جلیلى: براى استفاده از حق خود به اجازه کسى نیاز نداریم.

تایمز: صادرات بنزین ونزوئلا به ایران تحریم آمریکا را خنثى مى‏کند.

ایران: غنى سازى را تعلیق نمى‏کنیم.

(۸۸/۶/۱۹)

رهبر انقلاب در خطبه‏هاى نماز جمعه بر برخورد قاطع با فتنه انگیزان تأکید کردند.

رهبر انقلاب: روز قدس مظهر وحدت ملت ایران است، مراقب باشید کسى براى تفرقه از آن استفاده نکند.(۸۸/۶/۲۱)

هیأت سه نفره قضایى، ادعاى تجاوز به بازداشت شدگان را تکذیب کرد.

(۸۸/۶/۲۲)

فعالان سیاسى پس از گزارش هیئت سه نفره قضایى: کروبى باید محاکمه شود.

محمدرضا رحیمى معاون اول رئیس جمهور شد.(۸۸/۶/۲۳)

در پنجمین جلسه دادگاه عوامل کودتاى مخملى فاش شد؛ آموزش و تأمین هزینه آشوب بر عهده آمریکا بود.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: روز قدس مظهر وحدت است، با پرهیز از اختلافات همه آنرا گرامى بدارند.

البرادعى: موضوع هسته ایران، تنها با گفتگوى بدون پیش شرط حل مى‏شود.

(۸۸/۶/۲۴)

رهبر انقلاب در دیدار فعالان عرصه فرهنگى و هنر: بازآفرینى هنرى دفاع مقدّس مجاهدتى بزرگ است.

توکلى: مدرک دکتراى محمد رضا رحیمى جعلى است.(۸۸/۶/۲۵)

توده‏هاى میلیونى مردم ایران در راهپیمایى فردا خواهند خروشید. قدس شریف: ما مى‏آئیم.(۸۸/۶/۲۶)

خروش حماسى ملت بار دیگر اسرائیل را رسوا کرد. روز جهانى قدس با شکوهتر از همیشه برگزار شد.

همسر جواد امام ربوده شدن دخترش را تکذیب کرد.(۸۸/۶/۲۸)

ولى امر مسلمین در خطبه‏هاى نماز عید سعید فطر: گناه تهمت به نظام از تهمت به اشخاص سنگین‏تر است.

(۸۸/۶/۳۰)

موشک سجیل، پیشرفته‏ترین موشک بالستیک، پس از موشک‏هاى نوع شهاب و قدر در نمایش اقتدار ایران رونمایى شد.

ایران به انگلیس براى اکتشاف معدن طلا مجوز نداد.(۸۸/۷/۱)

در بیانیه پایانى اجلاس سالانه مجلس خبرگان رهبرى تأکید شد؛ لباس رهبرى تنها بر قامت آیت اللّه خامنه‏اى برازندهاست.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: جریانىمرموز، دوستى مسؤولان رده بالاى نظام را مانع منافع خود مى‏بیند.

(۸۸/۷/۲)

رهبر انقلاب در دیار اعضاى مجلس خبرگان: خواص، خود را کنار نکشند. سکوت کمک به فتنه است.

رئیس جمهور در مجمع عمومى سازمان ملل: دیگر پذیرفته نیست اقلیتى کوچک بر دنیا حکمرانى کنند.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: فاصله انداختن بین یادگاران امام با انقلاب خیانت است.(۸۸/۷/۴)

تأسیسات جدید غنى سازى – برگ برنده ایران در مذاکرات اکتبر است.

وزیر دفاع آمریکا: تنها فایده اقدام نظامى علیه ایران اتلاف وقت است.

(۸۸/۷/۵)

آیت اللّه آملى لاریجانى، رئیس قوه قضائیه:انتساب به خواص، مانع اجراى عدالت نمى‏شود.

مخابرات در ۳۵ دقیقه خصوصى شد.

خریدار، کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین است که از سه شرکت ثبت شده در استان تهران و خراسان تشکیل شده است.

(۸۸/۷/۶)

عوامل ترور ماموستا شیخ الاسلام دستگیر شدند.(۸۸/۷/۷)

طى بیانه‏اى با ۲۳۹ امضاء هشدار نمایندگان مجلس به کشورهاى ۵ + ۱ در آستانه مذاکرات اکتبر صورت گرفت.

آزمایش موشکى ایران بهاى نفت را افزایش داد.(۸۸/۷/۸)

جلیلى قبل از عزیمت به سوئیس: مذاکرات ژنو، آزمونى براى ۵ + ۱ است.

وزیر اطلاعات از دستگیرى ۱۴ تروریست در کردستان خبر داد.

حجاریان آزاد شد.

در واکنش به احتمال اعمال تحریم، ایران مبادى واردات بنزین خود را تغییر مى‏دهد.(۸۸/۷/۹)

ایران و ۵ + ۱ براى ادامه گفتگوها توافق کردند.

وزارت بهداشت: برنجهاى وارداتى آلوده نیستند.(۸۸/۷/۱۱)

لس آنجلس تایمز: ایران برنده مذاکرات ژنو بود.

رئیس جمهور در همایش رادیو تلویزیونى کشورهاى اسلامى: نظام استکبارى بدون رسانه یک روزهم دوام نمى‏آورد.

البرادعى براى مذاکره پیرامون سوخت راکتور وارد تهران شد.(۸۸/۷/۱۲)

البرادعى در کنفرانس مطبوعاتى مشترک با رئیس سازمان انرژى اتمى ایران: اسرائیل خطر اول منطقه است.

(۸۸/۷/۱۳)

در ادامه اعترافات شخصیت‏هاى سیاسى غرب به موفقیت کشورمان در نشست با ۵ + ۱ بولتون: مذاکرات ژنو پیروزى بزرگ ایران بود.

هفته نیروى انتظامى و طرح پاکسازى ۸۰ نقطه پایتخت از معتادان پرخطر آغاز شد.

ایران خواستار واکنش سریع به توطئه صهیونیستى علیه مسجد الاقصى شد.

(۸۸/۷/۱۴)

 

اخبار خارجى

مشاور اوباما: حادثه ۱۱ سپتامبر یک طرح آمریکایى بود.(۸۸/۶/۱۶)

دولت بلژیک حجاب در مدارس را ممنوع کرد.

هشدار پوتین: تحریم و تهدید ایران خطرناک و غیرقابل پذیرش است.

(۸۸/۶/۲۲)

نظامیان آمریکایى در دام اعتیاد در جنگ افغانستان افتادند. تفنگ دادند، مواد گرفتند.(۸۸/۶/۲۴)

کانادا: در افغانستان نمى‏مانیم، حتى اگر اوباما بخواهد.(۸۸/۶/۲۸)

اعتصاب نامحدود کارکنان پست در فرانسه آغاز شد.(۸۸/۶/۳۱)

پلیس آمریکا ۷۰ مخالف نظام سرمایه دارى را بازداشت کرد.(۸۸/۷/۵)

ناآرامى‏هاى گینه ۱۵۷ کشته برجاى گذاشت.(۸۸/۷/۸)

رژیم صهیونیستى ۲ زیردریاى هسته‏اى از آلمان تحویل گرفت.

۲ بانک اروپایى در ادامه بحران مالى غرب ۴۰۰ میلیارد یورو زیان دیدند.

(۸۸/۷/۱۲)

30دسامبر/16

دوستى و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمد تقى(ع) معروف به جوادالائمه(ع) در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.۱ پدر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا(ع) و مادر مکرّمه‏اش بانویى مصرى تبار به نام “سبیکه” از خاندان “ماریه قبطیّه” همسر پیامبر اسلام(ص) بود، به طورى که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویى قدسیه و پاکیزه یاد مى‏کرد.۲

امام جواد(ع) در سن هفت سالگى به امامت رسید و مدّت هفده سال رهبرى شیعیان را به عهده گرفت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى به نام‏هاى “مأمون” و “معتصم” مقارن بود. آن حضرت در آخر ماه ذى قعده سال ۲۲۰ ه.ق در سن ۲۵ سالگى و در عنفوان جوانى به دستور معتصم عباسى و توسط همسر بى‏وفایش ام الفضل(دختر مأمون) با انگور زهرآلود مسموم و در بغداد به شهادت رسید.۳ آن بزرگوار همانند دیگر امامان معصوم(ع) دارنده تمام کمالات و فضایل اخلاقى در مرتبه اعلى بود و به رغم جوان بودن، آن چنان بر قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده‏اند، بلکه دشمنان کینه توز و سرسخت به مدح و ستایش آن گوهر نبوى پرداخته‏اند.

ایشان در سیره عملى و شیوه رفتارى خود دستورالعمل‏هاى فردى، اجتماعى و تربیتى را به شیعیان آموزش داد و از این رهگذر موفق گردید که به رغم تهاجم عقیدتى و نیرنگ بازى‏هاى دو خلیفه ملعون عبّاسى، مکتب اهل بیت(ع) را به جهانیان معرفى کند.

رهنمودهاى حکیمانه امام نهم شیعیان در زمینه انسان سازى و تهذیب نفس برگ زرّینى است در کتاب تاریخ شیعه که در این نوشتار به بیان مقوله “دوستى و تعامل با همنوعان” از دیدگاه آن امام خواهیم پرداخت. امید است که مورد عنایت خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

کیمیاى سعادت

انسان موجودى است اجتماعى و پویا که به منظور تأمین نیازهاى جسمى، روحى و عاطفى همیشه با همنوعان خود در حال تعامل است و بدون ارتباط با دیگران نمى‏تواند توانمندى‏هاى خویش را در جهت انجام وظایف فردى و اجتماعى توسعه دهد.

تمام انسان‏ها جهت تأمین نیاز به دلبستگى و ارتباط با همنوعان به دنبال یافتن کسانى هستند که در کنار آنان احساس آرامش، آسایش و خوشبختى کنند، لذا اسلام به عنوان جامع‏ترین دین در جهت تحقّق چنین هدفى آداب و ظرفیّت‏هاى وسیعى را در نظر گرفته است و از تمام راهبردها و شیوه‏هاى شناختى و عاطفى مؤثّر در امر هدایت و سعادت انسان‏ها استفاده مى‏کند و در چارچوب دعوت به آموزه‏هاى نجات بخش، زمینه بالندگى، تعالى و شکوفایى فردى و اجتماعى انسان را فراهم نموده است. یکى از این آداب فرآیند “دوستى و تعامل با همنوعان” است که افراد را گرد هم جمع مى‏نماید و بستر آسایش و زیبا زیستن را براى آنان مهیّا مى‏کند.

دوستى و ارتباط با افراد صالح و فرهیخته یکى از اهرم‏هاى مهم زندگى و از عوامل سعادت و سرافرازى انسان قلمداد مى‏شود. با دوستان شایسته و وارسته انسان مى‏تواند از گردنه‏هاى سخت زندگى عبور کند و به اهداف و آرمان‏هاى حقیقى خویش نایل گردد.

ره یافت‏هاى دینى و روان شناختى نشان مى‏دهد انسانى که از نعمت دوستى و تعامل با همنوعان محروم است، غریب و تنهاست چنین شخصى حرف دل خود را کتمان مى‏کند و نمى‏تواند خودش را آن چنان که هست بشناسد، به طورى که در زندگى از شکوفایى عقلى محروم مى‏گردد و نشاط و شادابى خود را از دست مى‏دهد. امام جواد(ع) در این رابطه مى‏فرماید: “ملاقاه الاخوان نشرهٌ و تلقیحٌ للعقل و ان کان نزراً قلیلاً؛۴ دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابى و زیادى عقل مى‏شود. هر چند مدت دیدار کم باشد.”

از دیدگاه نهمین فروغ امامت کسانى دوستان واقعى محسوب مى‏شوند که آیینه اخلاق، محرم اسرار و معاون افکار در مصائب و مشکلات زندگى باشند و دیگران را در راه دیندارى و بالا بردن سطح معرفت یارى رسانند؛ به شرطى که در این زمینه حد اعتدال را رعایت کنند، زیرا رعایت اعتدال و میانه روى در دوستى و رفاقت ضامن بقاى رشته مؤدّت است به گونه‏اى که این نوع دوستى کارساز و چاره ساز است و پیوند آن به قدرى محکم است که هرگز گسسته نمى‏شود. لذا انسان باید هوشیار باشد و افرادى را براى دوستى برگزیند که لطف و رحمت خداوند شامل حال آنان باشد و کارى نکرده باشند که خشم خداوند را برانگیزند. در حقیقت دوستى با بندگان صالح گرایش به سوى رحمت خداوند و ترک دوستى با افراد ناصالح گریز از خشم و غضب اوست.

قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتتولّوا قوماً غضب اللّه علیهم قد یئسوا من الآخره کما یئس الکفّار من اصحاب القبور؛۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با افرادى که مورد غضب خداوند واقع شده‏اند، طرح دوستى نیندازید، زیرا آنان از آخرت مأیوس و ناامید هستند همان طورى که کافران از خفتگان در گور ناامید شده‏اند.”

 

کدام دوستى؟

دوستى و تعامل با دیگران وقتى که به خاطر خدا و بر پایه هویّت انسانى بنا شده باشد و از رنگ مطامع دنیوى پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودى الهى است. این نوع دوستى زمینه رشد و تعالى هویّت افراد جامعه را فراهم مى‏سازد به طورى که همه به بالاترین درجه سعادت و خوشبختى مى‏رسند…

امام محمد تقى(ع) پیرامون دوستى و رفاقت راستین مى‏فرماید: “من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد بیتاً فى الجنّه؛۶ هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه‏اى در بهشت به دست مى‏آورد.”

کلام گهر بار آن بزرگوار متضمّن این حقیقت است که دوستى‌هایى که به خاطر رضایت و خشنودى خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخوردارى از نعمت‏هاى اخروى را بر فرد مؤمن و صالح واجب مى‏گرداند، چون انسان صالح و با تقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان انجام اعمال نیک و عادات پسندیده را در نهاد خویش تقویت مى‏کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدى است.

امّا اگر دوستى و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و بدور از تقواى الهى باشد، دیر یا زود به دشمنى تبدیل خواهد شد.

قرآن کریم مى‏فرماید: “الاخلّاء یومئذٍ بعضهم لبعض عدوٌّ الّا المتّقین؛۷ دوستان در آن روز بعضى دشمن بعضى دیگرند مگر افراد باتقوا و پرهیزکار.”

 

رفاقت معرّف شخصیّت

شخصیّت هر انسانى را در جامعه با دوستان او مى‏سنجند. تأثیرى که گروه دوستان در رفتار، گفتار و کردار فرد به جا مى‏گذارد، پدیده‏اى انکار ناشدنى است تا آن جا که مى‏توان به واسطه دوستان به شخصیت افراد پى برد. لذا یکى از بهترین معیارهاى واقعى شناخت فرد، دوستان و رفقاى او هستند.

سرور کائنات حضرت محمد(ص) در این باره مى‏فرماید: “لاتحملوا على رجلٍ بشى‏ءٍ حتّى تنظروا الى من یصاحب فانّما یعرف الرّجل باشکاله و اقرانه و ینسب الى اصحابه و اخدانه؛۸ درباره انسانى قضاوت نکنید مگر این که به دوستانش نظر بیفکند، زیرا هر انسانى به وسیله دوستان و همنشینان خویش شناخته مى‏شود و به یاران و برادرانش منسوب مى‏گردد.”

اساساً دوستى با انسان‏هاى آلوده و منحرف فرد را از گروه نیکان و صالحان جدا مى‏کند و در صف افراد شرور و ناهنجار قرار مى‏دهد، به طورى که فرد دیگر به نصیحت انسان‏هاى وارسته و صالح توجه نمى‏کند و حتى نسبت به آنان سوءظن پیدا مى‏کند. به همین علت حضرت جواد الائمه(ع) مى‏فرماید: “مجالسه الاشرار تورث سوء الظّنّ بالاخیار؛۹ همنشینى با بدان باعث مى‏شود که انسان نسبت به افراد خوب و نیک بدبین شود.” بنابراین یکى از متقن‏ترین معیارهاى واقعى شناخت انسان دوستان و رفقاى او هستند که این گونه افراد آیینه تمام نماى وجود وى مى‏باشند، زیرا انسان به اشخاصى روى مى‏آورد که از نظر باطنى و ساختار شخصیّت با آنان همسان است.

 

پرهیز از دوستى با نا اهلان

انتخاب دوست خوب اساسى‏ترین نقش را در موفقیّت انسان در عرصه‏هاى مختلف زندگى ایفا مى‏کند و کم توجهى یا بى توجهى نسبت به این انتخاب، مایه بدبختى و هلاکت فرد مى‏شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمى را در رسیدن به آرمان‏هاى واقعى زندگى یارى مى‏دهند، به همان اندازه دوستان ناشایست او را از مرحله موفقیّت دور مى‏کنند و زمینه هلاکت و نابودى وى را فراهم مى‏کنند. قرآن کریم درباره عواقب دوستى با نااهلان از زبان اهل جهنّم چنین نقل مى‏کند: “و یوم یعضّ الظّالم على یدیه یقول یالیتنى اتّخذت مع الرّسول سبیلاً یا ویلنى لیتنى لم اتّخذ فلاناً خلیلا؛۱۰ روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دهان مى‏گیرد و مى‏گوید: اى کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه مى‏شدم. واى بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمى‏کردم.”

امام محمد تقى(ع) با الهام از آموزه‏هاى وحیانى در سیره خود مى‏فرماید: “ایّاک و مصاحبه الشّریر فانّه کالسّیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره؛۱۱ از رفاقت و دوستى با انسان‏هاى بد بشدّت پرهیز کن، زیرا انسان شریر مانند شمشیر برهنه است که ظاهر زیبا و آثار زننده دارد.”

آن امام بزرگوار در این کلام گهربار خاطرنشان مى‏کند که فرد مسلمان و مؤمن باید از همنشینى و تعامل با افراد ناشایست و نالایق جداً اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد بذر رذایل اخلاقى را در نهاد انسان مى‏پاشد و مایه قساوت قلب مى‏شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهى سهیم گرداند.

روزى پدر بزرگوار امام جواد(ع) به شخصى از نزدیکان خود به نام سلیمان بن جعفر جعفرى که با امام‌هادى(ع) رفت و آمد داشت، فرمود: “چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب مى‏بینم و با او رابطه دوستى دارى؟” سلیمان پاسخ داد: او دایى من است.

امام فرمود: “او انسان منحرفى است و درباره خداوند حرف‏هاى نادرستى مى‏زند و به جسم بودن خدا معتقد است.” سلیمان گفت: او هرچه مى‏خواهد بگوید! من فقط با وى دوست هستم. وقتى به گفته‏هایش اعتقادى نداشته باشم، دوستى ما چه اشکالى دارد؟ امام فرمود: “یا با او دوست باش و ما را رها کن و یا ما را دوست داشته باش و با وى قطع دوستى و رابطه کن، چون ممکن نیست که هم ما را دوست داشته باشى و هم او را. بدان که اگر عذابى بر او نازل شود، دامان تو را هم مى‏گیرد.” سپس امام‌هادى(ع) داستان جوانى را تعریف کرد که خودش از دوستان حضرت موسى(ع) بود و پدرش از یاران فرعون، لذا در ادامه فرمود: “وقتى لشکر فرعون در کنار رود نیل به حضرت موسى(ع) و پیروان او رسید، جوان از گروه موسى جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و به راه راست هدایت نماید، امّا پدرش بصیرت و گوش شنوا نداشت و اندرز پسر در او تحولى ایجاد نکرد و سرسختانه به پیروى از فرعون ادامه داد. در این هنگام یاران موسى از رود نیل گذشتند و نجات یافتند. امّا پسر چون نزد پدرش ماند، به همراه او غرق شد. موضوع را به اطلاع حضرت موسى رساندند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت موسى(ع) فرمود: جوان مشمول رحمت الهى است چون با پدر هم عقیده نبود، ولى هنگامى که عذاب نازل مى‏شود، نزدیکان افراد گناهکار نیز گرفتار عذاب مى‏شوند و آتش شرارت بدکاران افراد صالح را نیز به کام خود فرو مى‏برد.۱۲

 

پرهیز از منّت گذارى

فرد مؤمن باید از هر نوع رفتارى که سبب منّت گذاشتن بر دوستان مى‏شود، بپرهیزد. مردى نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر مى‏رسید. امام علت خوشحالى‏اش را بپرسید، و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته‏ترین روز براى شادى یک بنده روزى است که در آن، انسان توفیق نیکى و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینى که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزى بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود: “لعمرى انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛۱۳ به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشى، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشى یا بعداً از بین ببرى” او با شگفتى پرسید: چگونه عمل نیک من بى‏فایده مى‏شود و از بین مى‏رود؟ در حالى که من از شیعیان خالص شما هستم.

امام فرمود: با همین سخنى که گفتى، کارهاى نیک و انفاق‏هاى خود را در حق دوستان از بین بردى، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذى؛۱۴ اى مؤمنان صدقه‏ها و بخشش‏هاى خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.”

مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم.

امام فرمود: همین که گفتى: چگونه عمل نیک من بى فایده مى‏شود و از بین مى‏رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادى، ما را آزردى! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن مى‏دارم.۱۵ مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: “الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛۱۶ اکنون پاداش بخشش‏هایت به تو برگشت و حبط و بى اثر بودن آن زایل شد.”

 

راهبردهاى تحکیم دوستى

۱- مشورت و همفکرى: مشورت در امور یکى از مؤلّفه‏هاى تحکیم دوستى و تعامل با دیگران و یکى از عوامل جذب دوستان مى‏باشد.

در قرآن کریم فرآیند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم‏تر این که سوره‏اى به نام “شورى” در این کتاب آسمانى وجود دارد. خداوند براى زنده کردن شخصیّت انسان‏ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر(ص) دستور مى‏دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: “…و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللّه…؛۱۷ و با آنان در امور مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن.”

پیامبراکرم(ص) قطع نظر از وحى آسمانى چنان فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت، امّا براى این که از یک سو مسلمانان را به اهمیّت مشورت متوجه سازد و از سوى دیگر نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان که جنبه اجراى قوانین الهى را داشت، جلسه مشاوره تشکیل مى‏داد و براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصّى قائل بود؟ به طورى که براى احترام به دوستان از رأى خود صرف نظر مى‏نمود؛۱۸ بنابراین گاهى انسان قادر به تصمیم‏گیرى نیست. در چنین مواقعى مى‏توان با دوستان صالح و نیک اندیش مشورت نمود و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانى که با دوستان شایسته و خوب مشورت مى‏کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد. نهمینامام شیعیان در این راستا مى‏فرماید: “ثلاثٌ من کنّ فیه لم یندم: ترک العجله و المشوره و التّوکّل عند العزم على اللّه؛۱۹ سه ویژگى در هر انسانى باشد از کار خود پشیمان نمى‏شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکرى با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامى که تصمیم مى‏گیرد که کارى را انجام دهد، بر خداوند توکّل نماید.” بنابراین مشورت با دوستان در تحکیم دوستى و گسترش تعامل مؤثر است، چرا که انسان در مشورت با دیگران علاوه بر این که از نظرات مختلف بهره مى‏برد، براى دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل مى‏شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبّت آنان را در پى خواهد داشت.

۲- خوش رویى: یکى دیگر از راهبردهاى تحکیم دوستى و جذب دوستان حقیقى و یاران صمیمى خوش رویى و گشاده رویى در معاشرت با دیگران است. امام نهم شیعیان در این زمینه چنین تصریح نموده‏اند: “انّکم لن تسعوا باموالکم فسعو هم بطلاقه الوجه و حسن اللّقاء؛۲۰ شما هرگز با مال و منال دنیا نمى‏توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضى کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده رویى و خوش برخوردى آنان را راضى نمایید.”

از آن جایى که انسان براى تداوم زندگى و غلبه بر مشکلات و پیمودن راه تکامل به همراهان و همفکران نیازمند است، لازم است که این عامل کارساز را در معاشرت با دیگران به کار گیرد و هر روز دوستان زیادى را براى خود کسب کند که این امر در پرتو خوش خلقى و گشاده رویى با دیگران تحقق مى‏یابد. به همین دلیل است که مولاى متقیان حضرت على(ع) ناتوان‏ترین افراد جامعه را کسانى مى‏داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجز باشند، لذا مى‏فرماید: “اعجز النّاس من عجز عن اکتساب الأخوان و اعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم؛۲۱ ناتوان‏ترین مردم کسى است که از پیدا کردن دوست، ناتوان باشد و عاجزتر از او کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست دهد.”

۳- دیدار و همدردى: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعى خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینى و دوستان خود دیدار و همدردى داشته باشد، زیرا گوشه‏گیرى از مردم و فاصله گرفتن از آنان عواقب زیانبارى را به دنبال دارد و ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان مى‏شود. بدین سبب امام جواد(ع) مى‏فرماید: “ثلاث خصالٍ تجتلب بهنّ المحبّه: الانصاف فى المعاشره و المواساه فى الشدّه و الانطواع و الرّجوع على قلبٍ سلم؛۲۲ با سه چیز محبّت دوستان جلب مى‏شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردى با آنان در سختى‏ها و راحتى‏ها و داشتن قلب سلیم.”

همیشه با مال و مناصب دنیوى نمى‏توان دل‏ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت‏آمیز مانند باران بهارى لطافت، نشاط و سرسبزى را به دنبال دارد. گاهى دیدار صمیمانه معجزه مى‏کند و تحوّل مى‏آفریند، به طورى که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستى را عمق و ژرفا مى‏بخشد. بنابراین دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى است و امام محمد تقى(ع) مانند سایر پیشوایان معصوم در سیره خود آن را از مؤلّفه‏هاى مهم خوشبختى و بهزیستى قلمداد مى‏کند، زیرا این پدیده تعامل بین افراد را در جامعه مسلمین مستحکم مى‏نماید و دوستان آنان را زیاد مى‏کند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بعضى ولادت آن بزرگوار را در ماه مبارک رمضان سال ۱۹۵ ه.ق مى‏دانند. نک: الارشاد، شیخ مفید، ص ۱۶٫
  2. بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج ۵۰، ص ۱۵٫
  3. اصول کافى، کلینى، ج ۲، ص ۴۹۲٫
  4. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۲۲۹٫
  5. سوره ممتحنه، آیه ۱۳٫
  6. موسوعه کلمات الامام الجواد(ع)، ج ۲، ص ۳۵۲٫
  7. سوره زخرف، آیه ۶۷٫
  8. تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازى و دیگران، ج ۱۵، ص ۷۳٫
  9. امالى شیخ صدوق، ص ۵۳۱٫
  10. سوره فرقان، آیات ۲۷ – ۲۸٫
  11. منتهى الآمال، ج ۲، ص ۲۲۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۵٫
  13. همان، ج ۶۸، ص ۱۵۹٫
  14. سوره بقره، آیه ۲۶۴٫
  15. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۵۹٫
  16. همان، ص ۱۶۰٫
  17. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹٫
  18. نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۲ – ۱۴۶٫
  19. کشف الغمّه فى معرفه الائمه(ع) على بن عیسى اربلى، ج ۲، ص ۳۴۳٫
  20. امالى شیخ صدوق، ص ۵۳۱٫
  21. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۶۲۶، حکمت ۱۲٫
  22. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۲٫
30دسامبر/16

آموزش نماز به کودکان در خانواده و فواید آن

مقاله وارده

 

مقدمه

قرآن مجید به یادگیرى و آموزش به طور اعم و آموزش نماز به طور اخص اهمیّت بسیار داده است. اهمیت یادگیرى بخصوص یادگیرى نماز به اندازه‏اى مهم و مفید است که خداوند در اولین آیه خودش که به رسولش نازل مى‏کند مى‏فرماید: بخوان، بخوان، که با خواندن و یادگیرى انسان پرورش مى‏یابد و انسان مى‏شود. انسان، انسان است به تربیت و یادگیرى صحیح.

خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: “و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها؛۱ خانواده خود را به نماز فرمان بده و بر انجام آن شکیبا باش.”

حضرت ابراهیم در دعاى خود مى‏فرماید: “پروردگارا مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم (نیز چنین فرما) پروردگارا دعاى مرا بپذیر”۲ حضرت لقمان به پسرش مى‏فرمایند: “پسرم! نماز را برپادار و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصائبى که بر تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است.”۳

شاعر شیرین سخن استاد محمد حسین شهریار در باب نماز مى‏گوید:

صدا زدند که برگ صبوح ساز کنید

بساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید

وضو به چشمه صهباى صبحدم سازید

به سوى قبله میخوارگان نماز کنید

یگانه راز و نیاز قبولى اهل دل است

دوگانه‏اى که به درگاه بى نیاز کنید

اگرچه دست دل اینجا به اشک مى‏شویند

شما به دامنش این دست دل دراز کنید

نماز از مهم‏ترین سفارشهاى انبیاء بوده، از بارزترین مصادیق عبادت است. نماز داروى نسیان و وسیله ذکر خداوند است. نماز پیمان خداوند است. نماز نور چشم عزیز است. نماز اهرم استقامت در غمها و مشکلات است. خداوند مى‏فرماید: “از صبر و نماز در مشکلات کمک بگیرید و بر آنها پیروز شوید. نماز داروى تکبّر است.”

على(ع) مى‏فرمایند: “خداوند نماز را واجب کرد تا انسان را از کبر دور کند.”

نماز وسیله تشکر از خداوند بر نعمتهاى اوست. نماز، سیماى مکتب است. نماز به منزله پرچم و نشان مکتب اسلام است. نماز پایه و ستون دین است. نماز گناهان را از بین مى‏برد. نماز کلید بهشت است. نماز میزان و وسیله سنجش مردم است. نماز اساس دین است. در حدیث، نماز به نهرى تشبیه شده که انسان روزى پنج بار در آن شستشو مى‏کند و دیگر چرکى باقى نمى‏ماند. نماز رابطه مخلوق به خالق است. انسان مادى را معنوى مى‏کند. ما باید به فرزندانمان بیاموزیم که به یاد خدا بودن و ذکر حق اسباب سعادت و تکامل آنان است و روى‏گردانى از یاد خدا موجب تیرگى روزگار نگون بختى مى‏شود.

 

نماز و خانواده

از مهمترین وظایف پدران و مادران ترغیب فرزندان به اقامه نماز در سنین کودکى و نوجوانى است. اگر انسان در آغاز زندگى و در دوران کودکى به اقامه نماز تشویق شود و با خدا پیوند یابد در مراحل بعد، از غرق شدن در گرداب گناهان ایمن خواهد ماند.

خانواده نهادى است مقدّس که هر انسانى در خانواده چشم به جهان مى‏گشاید و خود را در آغوش گرم کانون مى‏بیند. در تمام مسائل جهان هستى نقش اول برعهده خانواده است. خانواده علاوه بر اینکه باید کلیه نیازهاى افراد خانواده را برآورده نماید باید به تربیت اصولى و دینى آنها هم اقدام نماید. یکى از وظایف اصلى و بزرگ هر خانواده‏اى هدایت فرزندان به سوى نماز است. براى اینکه رفتارى در وجود انسان نهادینه شود باید آن رفتار از دوران کودکى، به او آموخته شود. به همین جهت ابتدا باید دانستنى‏هاى مورد نظر به فرد آموخته شود سپس نگرش‏هاى لازم در او ایجاد گردد، اگر این مراحل با موفقیت انجام شود مهارت در شخص ایجاد مى‏شود یعنى اگر مى‏خواهیم که مى‏خواهیم نماز خواندن جا بیفتد باید این مراحل طى شود و در جوان رغبت لازم به وجود آید.

بر این اساس پدران و مادران با برخوردارى از الگو مى‏توانند در بهترین دوره تربیتى یعنى زمان کودکى و خردسالگى اصول ایمانى و اعتقادى را به فرزندان انتقال دهند. بدیهى است که آن چه کودک در دوره کودکى دریافت مى‏کند در قلبش حک مى‏گردد و آن را هرگز از دست نمى‏دهد. نوجوان با همین میراث ارزنده دوران کودکى خود را در مراحل مختلف زندگى از آلودگى برکنار مى‏دارد. به عقیده نگارنده در هر کارى اول باید یک باور عمیق در کودک، نوجوان و جوان یا خانواده بوجود بیاوریم. اگر این باور حاصل شد، عمل یا رفتار مورد نظر نهادینه مى‏شود.

در مورد نماز وقتى کودکى چشم باز مى‏کند و مى‏بیند اهل خانه در ساعت‏هاى مشخص و منظم به نماز مشغول مى‏شوند بطور غیر مستقیم این عمل را مى‏آموزد و به تقلید از آنها این کار را انجام مى‏دهد و این باور آرام آرام ملکه وجود فرزند مى‏گردد، ولى این کافى نیست باید یک باور عمیق قلبى در مورد نماز و فواید آن در وى حاصل شود، درباره فواید آن که ذیلاً به طور مختصر اشاره خواهیم نمود بحث شود و کودک و خانواده راغب این کار باشند.

ناپلئون بناپارت مى‏گوید: “براى تربیت خانواده از ۲۰ سال پیش باید اقدام نمود.”

چون کودک امروز، بزرگسال فرداست، اگر مى‏خواهیم پدر و مادر آینده و یا خانواده آینده نماز خوان باشند از هم اکنون یعنى از خردسالى باید اقدام به این کار بکنیم که اگر بصورت اصولى و بارغبت و علاقه کودک، نوجوان و یا جوان آموخته شود نه با اجبار، فوایدش را علناً در خانواده مى‏بیند و به هیچ وجه از این عمل خداپسند دست بر نمى‏دارد.هدف از آفرینش انسان عبادت خداوند است و اوج تکامل انسان در پرستش خدا و سجده کردن در برابر آفریدگار هستى است.

روح عبادت نماز است و انجام آن بر هر انسانى واجب است و خانواده در برپا داشتن نماز نقش اساسى دارد، پدران ومادران باید سعى کنند در محیط خانوادگى نماز به پا دارند، با یکدیگر صمیمى، یار و رفیق باشند. پدران و مادران با انجام این کار براى فرزندان امنیت خاطر مى‏آورند و در پرتو امنیت خاطر، استعدادهاى کودکان خانواده یکى پس از دیگرى شکوفا مى‏گردد، به زندگى و آینده امید خواهند داشت و در انجام فرایض دینى و امر تحصیل کوشا و جدى خواهند بود.

پایه و اساس جامعه سالم، خانواده سالم و تندرست و روان درست است. خانواده اگر نماز به پا دارند به تبع آن زکات مى‏دهد، روزه مى‏گیرد، با دوستان خدا دوستى و با دشمنان خدا دشمنى مى‏کند، نظافت را رعایت مى‏نماید، لباس و مکان زندگى را از راه حلال کسب مى‏نماید، دروغ نمى‏گوید، به زیارت خانه خدا مى‏رود در صورت مستطیع شدن، انضباط را رعایت مى‏کند، منظم و وقت شناس مى‏شود، هرکارى را در وقتش انجام مى‏دهد، به پاکیزگى خانه و جامعه اهمیت مى‏دهد، بى تفاوت نمى‏شود، از زشتیها باز داشته مى شود، از راه حلال کسب روزى مى‏نماید، به پدر و مادر احترام مى‏گذارد، قوانین دینى و میهنى را رعایت مى‏نماید، از تبهکارى و بزهکارى پرهیز نمى‏نماید، بدنبال اعتیاد و سایر انحرافات اجتماعى نمى‏رودو…

خلاصه اگر فرهنگ نماز در خانواده بصورت یک باور قلبى درآید و اجرا شود ما از انحرافات اجتماعى بدور خواهیم بود و خانواده‏هایى خواهیم داشت نمونه و ایده آل که لازمه یک جامعه سالم مى‏باشد.

شیوه آموزش نماز به فرزندان: والدین باید خود اهل نماز باشند و با شیوه‏هاى مختلف فرزندان خود را به نماز تمرین دهند،آن هم از کوچکى، دستور از ائمه رسیده که به بچه از هفت سالگى نماز تمرینى یاد دهید. البته بچه هفت ساله نمى‏تواند نماز بخواند ولى صورت نماز را مى‏تواند بخواند. از هفت سالگى مى‏تواند به نماز عادت کند.

ولى باید این را توجه داشت که یاد دادن و وادار کردن با زور هیچ نتیجه‏اى ندارد، کوشش شود که بچه از اول به نماز خواندن رغبت داشته باشد و به این کار تشویق بشود، به هر شکلى که مى‏توانید موجبات تشویق بچه‏تان را فراهم کنید که با ذوق و شوق نماز بخواند زیاد به او “بارک اللّه” بگویید، جایزه بدهید، اظهار محبّت کنید که بفهمد وقتى نماز مى‏خواند ب رمحبّت شما نسبت به او افزوده مى‏شود. دیگر این که کودک را به محیطهاى اجتماعى که نماز خوانده مى‏شود باید برد تا کودک خود را در اجتماع ببیند به این ترتیب تشویق مى‏شود و اعتماد به نفسش هم بالا مى‏رود. یکى از راههاى تشویق، جشن تکلیف است که براى دختران برگزار مى‏شود که این یک مشوّق براى آنهاست در این وقت باید براى او هدیه چادر نمازى سفید رنگ، خرید و از او عکس تهیه کرد، به نظر نگارنده بهتر است جشن تکلیف براى پسران هم برگزار شود تا احساس مکلّف بودن نمایند و به نماز خواندن تشویق شوند. ما باید بچه‏ها را با خودمان به مساجد و معابد ببریم.

از دیگر شیوه‏هاى آموزش اینکه: پدر و مادر باید در وضو گرفتن عجله و شتاب نکنند. وضوى کامل پیش فرزندان بگیرند. نماز را اول وقت بجا آورند. نماز را با عجله و شتاب نخوانند، پدرها نماز را با صداى زیبا و بلند بخوانند. براى فرزندان عطر تهیه نمایند تا در نماز خود را معطر کنند و لباسهاى زیبا و با رنگ روشن بخرند. والدین باید به نماز خواندن فرزندانشان اهمیت بدهند و از فرصتهاى لازم براى تشویق استفاده نمایند. اگر ما مى‏خواهیم فرهنگ نماز را به فرزندان خود بیاموزیم باید از اخلاق نیکو بهره‏مند باشیم. اخلاق بزرگترین سرمایه در محیط خانواده است. در خانه‏اى که نماز خوانده مى‏شود دیگر رذایل اخلاقى جایى ندارد.

اگر فرزندان در خانواده نماز خوان بزرگ شوند. خانواده‏اى که در آن فرهنگ نماز حاکم است و فرزندان با شور و نشاط و علاقه نماز مى‏خوانند و احکام نماز را آموزش دیده و عملاً رعایت مى‏نمایند، به پدر و مادر خود احترام مى‏گذارند. در آینده افرادى وظیفه شناس و نماز خوان خواهند بود و از تمامى بزهکارى‏ها و ناهنجاریهاى اجتماعى به دور خواهند بود.

 

فواید نماز

۱- از نظر دین: نماز ستون دین است که مرتب روح انسان را با خدا و صفات نیکوى الهى مرتبط مى‏سازد.

۲- از نظر روان پزشکى: نماز سبب آرامش دلهاست. “الا بذکر اللّه تطمئن القلوب” با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد.

امروزه بسیارى از روانشناسان و پزشکان روحى دریافته‏اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانى، تشویش، یأس و ترس را که موجب نیم بیشترى از بیماریهاست برطرف مى‏سازد.

۳- نماز باعث رستگارى مى‏شود: “قد افلح المؤمنون الّذینهم فى صلاتهم خاشعون” براستى که مؤمنان رستگارند، کسانى که در نمازشان خشوع مى‏ورزند.

توجه و خشوع که از شرایط مهم نماز است، وسیله‏اى است براى پرورش و تمرین حضور ذهن و تمرکز حواس که در زندگى بسیار حائز اهمیت بوده، بیشتر موفقیتهاى انسان در نتیجه همین تمرکز فکر و توجّه کامل و حضور ذهنى است.

۴- از نظر اخلاقى: نماز آدمى را از بدیها و تباهى‏ها باز مى‏دارد. “انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر”.

نماز با توجه دادن به خدا و صفات نیکوى الهى و روز قیامت آدمى را از بدیها باز مى‏دارد و فضائل اخلاقى و انسانى را در وى تقویت و به اخلاق الهى آراسته مى‏گرداند.

۵ – از نظر تربیتى و اجتماعى: نظافت و طهارت لباس و بدن و غصبى نبودن لباس و محل نماز و وقت‏شناسى و غیره از شرایط صحت نماز است. از آنجا که پوشیدن لباس منظم و تمیز، زینت انسان و نشانه احترام به دیگران و اجتماع است بسیار بجاست که هنگام رفتن بسوى خدا و نماز به درگاه بى نیاز که فرمانرواى تمام انسانهاست مخصوصاً در نمازهاى جماعت با پوشیدن بهترین و نظیف‏ترین لباس و خوشبو کردن، خود را موقر و مؤدّب سازیم. امام خمینى (ره) مى‏فرماید: “سزاوار است که نمازگزار با حالت سنگینى و وقار و لباس آراسته و عطر زده و مسواک کرده، شانه کرده باشد.”

۶- از نظر معنوى: “الصلوه معراج المؤمن” نماز معراج و سفر معنوى شخص با ایمان به سوى خدا است. نماز مایه تقرّب و نزدیک شدن افراد پرهیزگار به خدا خواهد بود.

۷ – از نظر وقت‏شناسى: خانواده‏اى که در آن نماز در سر وقت ادا مى‏گردد. موفقیتهاى چشمگیرى حاصل مى‏شود. افراد خانواده برنامه ریزى خاصى براى نماز و سایر کارها خواهند داشت و برنامه ریزان همیشه موفقند. در مورد تقسیم اوقات امام کاظم(ع) مى‏فرماید: “بکوشید در این که وقت شما بر چهار بخش تقسیم گردد. ۱- ساعتى براى مناجات با خداى متعال ۲- ساعتى براى کار و تأمین معاش ۳- ساعتى هم براى معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیبهایتان را به شما گفته و در دل شما را دوست دارند. ۴- ساعتى هم براى درک لذّتهاى حلال.”

در حدیثى از حضرت على(ع) آمده است که “ساعات روز و شب گنجایش تمام نیازهاى تو را ندارد، پس آنها را در میان کار و استراحت تقسیم کن، میان خود و خداى سبحان بهترین اوقات را براى عبادت و راز و نیاز قرار ده.”

۸ – جهت یابى و ایجاد وحدت و همبستگى بین مسلمانان: “البته خداوند مکان ندارد” هرکجا که روى آورند همانجا محل توجه الهى است.” هدف از ایستادن بسوى قبله ایجاد وحدت و همبستگى میان مسلمانان جهان است که همگى توجهشان به یک نقطه معطوف مى‏گردد.

۹ – نماز از نظر تمرین ضبط نفس: نماز واقعاً عبادت جامع و عجیبى است. زیرا در حال نماز انسان باید بر تمایلات خود از قبیل خوردن و خوابیدن غلبه کند و بر احساسات خود از قبیل خندیدن و گریستن مسلّط باشد. این یک حالت انضباطى جسمى و روحى است. جسمى مثل همین که در حال نماز به چپ و راست و یا پشت سرنگاه نکند و از نظر روحى هم نباید اسیر احساسات بشود. نماز به انسان بطور غیر مستقیم مى‏آموزد که از نظر جسمى و روانى بر خود مسلّط باشد.

۱۰- نماز گواه خداپرستى است: انسان در اقامه نماز و هنگام گفتن اذان، شهادت مى‏دهد به یگانگى خداوند، خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و… . انسان وقتى خود را در برابر عظمت و جلال خدایى مى‏بیند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنى مى‏کند. آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیّت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم مى‏کند.

۱۱- نماز وسیله بندگى خداست: رسول اکرم(ص) فرمود: از همه مردم برتر و بهتر در پرستش الهى کسى است که به عبادت خدا عشق ورزى کند، معانقه نماید، بندگى پروردگار را در دل دوست بدارد و با بدن انجام دهد.

۱۲- نماز سبب پاکیزگى است: نمازگزار پیوسته نظافت را رعایت مى‏نماید. مسواک مى‏زند. موهایش را شانه مى‏کند. لباسهایش را تمیز نگه مى‏دارد، از عطر براى معطر نمودن خود استفاده مى‏کند، در هر حال نمازگزار سعى مى‏کند خود را زیبا نگه دارد چون خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد.

۱۳- نماز سبب تمرکز حواس است: تمرکز حواس داشتن از مهم‏ترین اصول در موفقیت هر انسان به شمار مى‏رود، نمازگزاران با به پا داشتن نماز در ۵ نوبت روز همواره از تمرکز حواس بالایى برخوردارند.

۱۴- نماز انسان را به خیرات و خوبیها دعوت مى‏کند و از فحشا و منکرات باز مى‏دارد.

۱۵- نمازگزار خدا را ناظر بر اعمال خویش و عالم را محضر کردگار مى‏داند. از این روى در خلوت و جلوت، معصیت و بى ادبى را در محضرش روا نمى‏داند.

۱۶- آن که نماز مى‏خواند از خدا مى‏ترسد و کسى که از خدا مى‏ترسد از غیر او هراس ندارد و چنین انسانى شجاع و آزادبار مى‏آید.

۱۷- نماز مهم‏ترین عامل بازدارنده از تباهیهاست.

خداى تعالى فرمود: “از پیامبر! آنچه از قرآن بسوى تو وحى مى‏شود، بر مردم بخوان و نماز را در میان جامعه برپادار. براستى که نماز از گناهان کبیره و اعمال ناپسند باز مى‏دارد و یاد خدا فایده برتر و بزرگترى است که در نماز وجود دارد و خداوند از آنچه مى‏کنید باخبر است.”

 

نماز از دیدگاه اندیشمندان

در مورد اهمیت نماز آیات و احادیث زیادى وجود دارد که از ائمه اطهار و امامان معصوم(ع) نقل شده، اما ما بر آن شدیم که نظرات چند تن از اندیشمندان جهان را در مورد نماز بطور خلاصه بازگو نماییم:

آقاى سیریل برت، روان‏شناس انگلیسى مى‏گوید: “ما به وسیله نماز مى‏توانیم وارد آنچنان محیط گسترده‏اى از نشاط عقلانى شویم که در شرایط عادى یاراى وصول به آن را نداریم.”

پرفسور والترکوفمان استاد دانشگاه بریستول انگلیس مى‏گوید: هنگام ستایش و نیایش چنان صمیمیت اخلاقى در ما ایجاد مى‏شود که در هیچ یک از حالتهاى عادى میسر نیست. آقاى کارل مى‏گوید: به نظر مى‏رسد که نیایش، انسانها را چنان رشد مى‏دهد که جامه وراثت برقامتشان کوتاه مى‏شود. ملاقات پروردگار، آنها را از صلح و آرامش درون لبریز مى‏سازد، به نحوى که شعشه پرتو این صلح از چهره‏شان نمودار است و آن را هر جا که مى‏روند به همراه مى‏برند.

آب دریا را اگر نتوان کشید

پس به قدر تشنگى باید چشید

(این مقاله را آقاى حسن ساریزاده از مشترکین مجله براى ما ارسال نموده‏اند)

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره طه،آیه ۱۳۲٫
  2. سوره ابراهیم، آیه ۹۰٫
  3. سوره لقمان، آیه ۱۷٫
  4. سوره بقره، آیه ۱۱۵٫
30دسامبر/16

نگاهى گذرا به سیره قرآنى حضرت جواد الائمه (ع)

عسکرى اسلامپور کریمى

 

حضرت جوادالائمه (ع) همانند دیگر حضرات معصومان (ع)، جان و روحش با کلام الهى (قرآن) مأنوس و همدم بود، به گونه‏اى که یکى از القاب آن امام همام را “ترجمان القرآن”۱ ذکر کرده‏اند.

امام جواد (ع) بر این باور بود که آیات قرآن باید در جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهاى روزمره خود از این کتاب و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت سعى مى‏کرد که در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم به آیات قرآن استناد کند. هنگامى که آن حضرت با خیل مردمى که به دلیل سنّ کم او در امر امامتش به حیرت افتاده بودند روبه‏رو شد، با روشهاى مختلف و با استناد به آیات الهى به پاسخگویى و زدودن شبهات و ذهنیات پرداخت.

على بن اسباط، یکى از یاران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام مى‏گوید:

روزى به محضر امام جواد(ع) رسیدم، در ضمن دیدار، به سیماى حضرت خیره شدم تا چهره (قیافه) او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براى ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.۲

درست در همین لحظه، امام جواد(ع) که گویى تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجّه کرد و فرمود: اى على! همانا خداوند درباره “امامت”، حجّت آورده همانطور که درباره “نبوّت” حجت آورده است. خداوند درباره حضرت یحیى (ع) مى‏فرماید: “…وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛۳ ما به یحیى در کودکى فرمان نبوّت دادیم.”

و درباره حضرت یوسف (ع) مى‏فرماید: “وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ آتیناه حُکْماً وَ عِلْماً؛۴ هنگامى که او به حدّ رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم.”

و همچنین درباره حضرت موسى(ع) مى‏فرماید: “وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً؛۵ و چون به سنّ رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوّت) و علم دادیم.”

بنابراین، همانگونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سنّ چهل سالگى به شخصى عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکى نیز عطا کند.۶

در موردى دیگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراض کنندگان، این آیه را خواند: “قُلْ هَذِهِ سَبِیلِى أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِى. ..؛۷ بگو: این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنم.”

امام جواد(ع) به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات قرآن راهنمایى مى‏فرمود. در اینجا به دو مورد اشاره مى‏کنیم:

۱- روزى در مجلس معتصم، برخى از دانشمندان به آیه‏اى استناد کرده و یک حکم شرعى صادر نمودند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را براى حاضران بیان نمود.

تفسیر عیاشى ماجراى آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسى، عوامل خلیفه عدّه‏اى دزد را – که راههاى عمومى در بین شهرها را براى مسافرین و کاروانهاى حج نا امن کرده بودند – دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتى تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجراى حد شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که مى‏فرماید: “إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِى الاَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الاَرْضِ؛۸ کیفر کسانى که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمى‏خیزند و در روى زمین در اشاعه فساد تلاش مى‏کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پاى آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.”

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکى از کیفرهاى فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام جواد(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اوّل از اظهارنظر خوددارى کرد، امّا وقتى که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه شریفه خطا کردند. استنباط حکم شرعى از این آیه شریفه دقت  بیشترى مى‏طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهاى مختلف، کیفرها فرق مى‏کند؛ زیرا این مسئله صورتهاى مختلف و احکام جداگانه دارد:

الف) اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرده‏اند؛ نه کسى را کشته و نه مال دیگرى را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معناى نفى از ارض است.

ب) اگر راه را ناامن کرده و افراد بى‏گناهى را کشته‏اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده‏اند، مجازات آنان اعدام است.

ج) اگر امنیت را از راههاى عمومى سلب کرده، انسانهاى بیگناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‏اند، کیفر آنان باید سخت‏تر باشد؛ یعنى اوّل دست و پایشان را به عکس یکدیگر قطع مى‏کنند، پس به دار مجازات آویخته مى‏گردند.

معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد (ع) عمل کند.۹

۲- زرقان، یکى از دوستان صمیمى احمد بن ابى داود، قاضى بغداد بود. او مى‏گوید: روزى دوستم احمد را دیدم که از مجلس معتصم – هشتمین خلیفه عباسى – مى‏آید؛ امّا خیلى افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسرده‏ای؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابوجعفر ابن الرضا(ع) چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، اى کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزى را نمى‏دیدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصى را به اتهام دزدى پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو کرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر این دزد را بیان کنید! دست او را چطور قطع کنیم؟

من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع کرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آن که دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل مى‏شود و خداوند در آیه تیمم فرموده: “فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ؛۱۰ (با خاک پاک تیمم کنید) از آن، بر صورت (پیشانى) و دستها (تا مچ) بکشید.”

بسیارى از علماء در این نظریه با من موافقت کرده و آن را تأیید نمودند. امّا عدّه‏اى دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که مى‏فرماید:

“فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ؛۱۱ (هنگام اقامه نماز) صورت و دستها را تا آرنج بشویید.” خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین کرده است. برخى نیز فتوا دادند که: باید از شانه، دست را قطع کرد و استدلال مى‏کردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل مى‏شود.

خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیّر شده و به محمد بن على علیهما السلام رو کرده و گفت: اى ابا جعفر! در این موضوع شما چه مى‏گویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بیان کردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو کردن نظریه‏ام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان کنید.

امامجواد (ع) فرمودند: اکنون که قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى‏گویم: این حدود که علماى مجلس تعیین کردند صحیح نیست، بلکه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.

خلیفه گفت: دلیل شما براى این مدعا چیست؟ حضرت پاسخ داد:

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: “السجود على سبعه اعضاء: الوجه والیدین و الرکبتین والرجلین؛ سجده با هفت عضو انجام مى‏شود: پیشانى، دو (کف) دست، دو زانو و دو (انگشت ابهام) پا.” اى خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا کنند، دیگر دستى براى سجده باقى نمى‏ماند؛ در صورتى که خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید: ” و انّ المساجد لله؛ مواضع سجده مخصوص خداوند است.” و هر چه براى خدا باشد بریده نمى‏شود . معتصم از این استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر امام (ع) بریدند.۱۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بحارالانوار، ج ۱۰۲،ص ۲۲، ح ۱۲٫
  2. از سخن على بن اسباط استفاده مى‏شود که آن حضرت در آن زمان پیروانى هم در مصر داشته است و آنان علاقه مند بوده‏اند با خصوصیات جسمى حضرت آشنا شوند.
  3. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  4. سوره یوسف، آیه ۲۲٫
  5. سوره قصص، آیه ۱۴٫
  6. اصول کافى، ج ۱،ص ۳۸۴٫
  7. سوره یوسف، آیه ۱۰۸٫
  8. سوره مائده، آیه ۳۳٫
  9. تفسیر العیاشى، مکتبه العلمیه، تهران، ج ۱،ص ۳۱۵٫
  10. سوره مائده، آیه ۶٫
  11. همان.
  12. وسائل الشیعه، ج ۲۸،ص ۲۵۳٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

× “مَن اَرادَ اَن یَکُون اَقوى النّاسِ، فَلیَتَوَکَّل عَلَى اللّه “

(بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۴۳)

هر کس خواست نیرومندترین مردم باشد، توکّل بر خدا کند.

 

× “اِذا کَذِبَ الوُلاهُ حُبِسَ المَطَرُ وَ اِذا جارَ السُّلطانٌ‌هانَتِ الدَّولَهُ وَ اِذا حُبِسَتِ الزَّکاه ماتَتِ المَواشى” (امالى طوسى، ج ۱، ص ۷۷)

اگر فرمانروایان و والیان دروغ گویند، باران نبارد و اگر سلطان و حاکم ستم ورزد، حکومت از هم بپاشد و اگر از زکات خوددارى شود گوسفندان بمیرند.

 

× “حافِظَوا عَلى مَواقیتِ الصَّلواتِ فَاِنَّ العَبدَ لایأمَن الحوادِثَ وَ مَن دَخَل عَلَیهِ وَقتُ فَریضَهٍ فَقَصَّرَ عَنها عَمداً مُتَعَمِّداً فَهُوَ خاطِى.” (فقه الرضا، ص ۶)

نمازها را در وقتهایش بخوانید زیرا بنده خدا نمى‏تواند حوادث را پیش بینى کند.

پس اگر وقت نماز واجب بر بنده‏اى فرا رسد و او عمداً به آن اهمیّت ندهد(و در اوّل وقت نخواند) همانا او خطاکار است.

× “کُلَّما اَحدَثَ العِبادُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَم یَکُونُوا یَعمَلون اَحدث لَهُم مِنَ البَلاءِ ما لَم یَکوُنُوا یَعرفُون.” (کافى چاپ قدیم، ص ۴۴۲)

هرگاه مردم به گناهانى تازه که قبلاً به انجام آن نمى‏پرداختند، آلوده شوند، با بیمارى‏ها و مشکلات جدید که برایشان ناآشنا خواهد بود مواجه گردند.

 

× “اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَمَرَ بِثَلاثَهٍ مَقرُونٍ بِها ثَلاثَه اُخرى: اَمَرَ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ فَمَن صَلى وَ لَم یُزَکِّ لَم تُقبَل مِنه صَلاتُهُ، و َاَمَرَ بِالشُّکرِلَهُ وَ لِلوالِدَینِ فَمن لَم یَشکُر والِدَیه لَم یَشکُرِ اللّهَ، وَ اَمَرَ بِاتِّقاءِ اللّهِ وَصِلَهِ الرَّحِم، فَمَن لَم یَصل رَحِمَه لَم یَتَّقِ اللّه.”

(عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۵۸)

خداوند به سه چیز امر کرده که آنها را با سه چیز دیگر مقرون نموده است: به نماز و زکات امر کرده پس اگر کسى نماز بخواند و زکات ندهد، نمازش پذیرفته نمى‏شود، و به سپاس خود و سپاس والدین امر فرموده، پس اگر کسى پدر و مادرش را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته است، و به تقوى و صله رحم امر کرده پس اگر کسى صله رحم نکند، از خداوند نترسیده است.

 

× “ما اَعمالُ العِبادِ کُلُّهم عِندَ المُجاهِدینَ فِى سَبیلِ اللّه اِلّا کَمَثَلِ خُطّافٍ اَخَذَ بِمِنقارِهِ مِن ماءِ البَحر.”

(کنزالعمّال، حدیث ۱۰۶۸۱)

تمام اعمال بندگان در مقایسه با جهاد مجاهدان فى سبیل اللّه همچون قطره آبى است که پرستویى با منقارش از دریا برگیرد.

 

× “اِنَّما اِتَّخَذَ اللّهُ اِبراهیمَ خَلیلاً لاِنَّهُ لَم یُرَد اَحَداً وَ لَم یَسأَل اَحَداً قَطُّ غَیرَ اللّهِ تَعالى”” (علل الشرایع،ص ۲۳)

همانا خداوند ابراهیم را به دوستى خویش برگزید، براى این که هیچ گاه قصد غیر خدا نکرد و هرگز جز از “اللّه” چیزى نخواست.

 

× “لِلتَوَکل دَرجاتٌ: مِنها اَن تَثِقَ بِه فى اَمرِکَ کُلِّه و تَعلَمَ اَنّ الحُکمَ فى ذلِکَ لَهُ فَتَتَوکَّلُ عَلَیهِ بِتَفویضِ ذلِک اِلَیه.”

(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۳۶)

توکّل داراى درجاتى است: بعضى از درجات آن این است که در تمام امورت به خداوند اعتماد نمایى و بدانى که در تمام این امور حکم، حکم اوست با واگذارى آنها به خدا، بر او توکّل نمایى.

 

× “عن الرضا علیه السلام، عن النبى صلى اللّه علیه و آله قالَ: اِنَّ اللّهَ تَعالى غافِرُ کُلِّ ذَنبٍ اِلّا مَن جَحَدَ مَهراً اَو اغتَصَبَ اَجیراً اَجرَهُ اَوباعَ رَجُلاً حُرّاً.” (سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۲)

خداوند تعالى بخشنده هر گناهى است جز گناه کسى که مهر زنى را انکار ورزد و یا مزد کارگرى را غصب نماید یا مرد آزادى به بردگى بفروشد.

 

× “اِذا خَرَجَ اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِ رَبِّها، و وضَعَ میزان العَدلِ بَینَ النّاسِ، فَلا یَظلِمُ اَحَدٌ اَحَداً.” (اکمال الدین، ج ۲، ص ۴۲)

هنگامى که امام زمان ظهور کند، جهان به نور پروردگارش روشن مى‏گردد و ترازوى عدالت میان مردم گذاشته مى‏شود و دیگر هیچ کس به دیگرى ظلم نمى‏کند.

 

× “الصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ اِلَى الکَبائِرِ، وَ مَن لَم یَخَفِ اللّهَ فِى القَلیلِ لَم یَخَفهُ فِى الکَثیر.” (عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۸۰)

گناهان کوچک، راهى براى گناهان بزرگ است و هر کس از خداوند در گناهان اندک، نترسد، در گناهان بزرگ نخواهد ترسید.

 

× “اِستِعمالُ العَدلِ وَ الاِحسانِ، مُؤذِنٌ بِدَوامِ النِّعمَه”

(بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۶)

بادادگرى و احسان رفتار کردن، گویاى ادامه نعمت و پیوستگى است.

30دسامبر/16

نماز، ستون دین

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

خداى سبحان چنان چه انسان را آفرید، تمام نیازهاى مادى و معنوى او را نیز خلق کرده و در اختیار او نهاد. تا وى از آن نعمت در جهت رشد و تعالى خود بهره‏بردارى نماید و موانع رشد را برکنارى نهد و در نتیجه به سعادت مادى و معنوى نایل آید.

از سویى انسان‏ها نیز در برابر خداى متعال وظیفه شکر نعمت و سپاسگزارى را به عهده دارند و این سپاسگزارى در قالب عبادت الهى تحقق پیدا مى‏کند. یکى از عبادت‌هایى که به عنوان شکر نعمت‏هاى الهى از انسان خواسته شده است اقامه نماز و مداومت بر آن است از این رو یکى از برنامه‏هاى مؤمنان اقامه نماز در برابر خداى متعال است که در طول شبانه روز در پنج نوبت باید آن را به جاى آورد.

نمازهاى پنج‏گانه در قرآن کریم

از آیات قرآن استفاده مى‏شود که آدمى در پنج نوبت با خدا ارتباط برقرار کرده و با این ارتباط اظهار سپاس نموده و با او به نیایش و گفتگو پردازد. “اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر، انّ قرآن الفجر کان مشهوداً؛۱ نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب(نیمه شب) برپا دار و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را چرا که قرآن فجر مشهود (فرشتگان شب و روز) است.”

در این آیه به پنج وقت نماز یاد شده است به چهار وقت ظهر، عصر، مغرب، و عشاء که از هنگام گذشتن خورشید از دایره نصف النهار تا تاریکى شب است یعنى از نیمه روز یا نیمه شب اشاره شده است و از وقت نماز صبح “به قرآن الفجر” تعبیر شده است.

در آیه دیگرى فرمود:”فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من آناء اللیل فسبّح و اطراف النهار لعلّک ترضى؛۲ پس در برابر آن چه مى‏گویند: صبر کن، و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن، تسبیح و حمد پروردگارت بجا آور و همچنین برخى از ساعات شب و اطراف روز پروردگارت را تسبیح گوى، باشد که از الطاف الهى خوشنود شوى.”

در این آیه نیز عبادت پیش از طلوع آفتاب با نماز صبح و قبل از غروب با نماز عصر و باعث ساعت شب به نماز مغرب و عشاء و اطراف روز با نماز ظهر تطبیق شده است.

در آیه ۱۷ و ۱۸ سوره روم نیز فرمود: “فسبحان اللّه حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فى السموات و الأرض و عشیّاً و حین تظهرون؛۳ منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و صبح مى‏کنید و حمد و سپاس مخصوص اوست در آسمان و زمین و به هنگام عصر و هنگامى که ظهر مى‏کنید.”

در این آیه عبارت (حین تمسون) ناظر به شامگاه است و به نماز مغرب و عشاء اشعار دارد که در شب خوانده مى‏شود و (حین تصبحون) به بامداد و نماز صبح نظر دارد و عبارت (وعشیاً) که در برابر بامداد و شامگاه آمده است، نزدیک غروب یعنى هنگام نماز عصر است و (حین تظهرون) ناظر به زمان زوال آفتاب و نماز ظهر است.

 

لزوم حفظ اصل نماز و کمیّت آن

احکام الهى حدود الهى هستند که مؤمنان عهده دار حفظ آن احکام و حدود مى‏باشند، خداى متعال در وصف مؤمنان فرموده است “والحافظون لحدود الله”۴ یکى از اوصاف مؤمنان حفظ حدود الهى است و اگر انسانى از حدود الهى تجاوز کند ستمکار معرفى شده است.

“و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون؛۵ هر که از حدود الهى تجاوز کند آنان ستمگرانند.”

حدود الهى همان معارف اعتقادى و اصول اخلاقى و احکام فقهى و حقوقى است.

علت این که حدود الهى شامل معارف اعتقادى و اصول اخلاقى و احکام فقهى است، آن است که صرف بیان احکام فقهى در این حد که کدام کار واجب است و کدام کار حرام، ضمانت اجرایى ندارد ولى اگر در کنار بیان حلال و حرام مسائل اخلاقى و حقوقى و معارف الهى بازگو شود، احکام فقهى ضمانت اجرا پیدا مى‏کند. بنابراین قرآن کریم افزون بر این که به صورت جزئى به اتیان یا ترک حدود الهى فرمان داده است به شکل کلّى نیز درباره مراعات نکردن آن هشدار داده است. و فرموده از حدود الهى تعدّى نکنید زیرا تجاوز از احکام فقهى و اصول اخلاقى و معارف الهى انسان را در ردیف ظالمان قرار مى‏دهد و انسانى که در ردیف ظالمان باشد از هدایت ویژه الهى که همانا رساندن به مقصد است نه اصل راهنمایى، محروم مى‏سازد. “و اللّه لایهدى القوم الظالمین؛۶ خداى سبحان قوم ستمکار را هدایت نمى‏کند.” ناگفته خداى سبحان راه صحیح را هماره به همگان نشان مى‏دهد و آنان را هدایت مى‏کند اما از هدایت ویژه که پاداش پذیرش هدایت الهى است محروم مى‏سازد همانطور که مؤمنان عهده دار حفظ حدود الهى هستند و نماز نیز یکى از حدود الهى و داراى احکام و حدودى است که نمازگزار باید علاوه بر حفظ اصل نماز، حدود آن را رعایت کند از این رو در قرآن فرمود: “حافظوا على الصلوات و الصلوه الوسطى و قوموا لله قانتین؛۷ در انجام همه نمازها (به خصوص) نماز وسطى (نماز ظهر) کوشا باشید و از روى خضوع و اطاعت براى خدا بپاخیزید، در سوره مؤمنون نیز فرمود: “والّذین هم على صلواتهم یحافظون؛۸ مؤمنان بر نماز شان محافظت مى‏کنند.”

مسلمانان باید نمازهاى پنج گانه به ویژه نماز ظهر را از نظر کمى و کیفى پاس بدارند تا از آثار و برکات فراوان این فریضه الهى برخوردار شوند.

در مرحله حدوث باید نماز را با آداب و شرایط آن انجام داد و در مرحله بقاء نیز باید آن را حفظ کرد و باید از اعمالى که به اخلاص نماز آسیب مى‏رساند، پرهیز کرد.

همان گونه که نمازگزار نماز را پاس مى‏دارد. نماز نیز مظهر حفظ خداى حفیظ است و انسان را از زشتى‏ها و شهوات حفظ مى‏کند.

 

اقامه نماز نه خواندن نماز

این که خداى سبحان از انسان‏ها خواسته است تا نماز را اقامه کنند و نه تنها نماز بخوانند، براى آن است که وظیفه مؤمنان برپاداشتن حقیقت نماز است.

بر پا داشتن حقیقت و روح نماز به این است که آدمى افزون‏بر تلفظ اذکار نماز و کلمات ذکر رکوع و سجود و تشهد و مانند آن و صرفنظر از هیئت‏هاى خاص قیام و انحناى تام و کامل و غیر کامل (رکوع) و نشستن و نظیر آن و قطع نظر از تصویر مفاهیم اذکار آن در ذهن، پیام‏هاى اصلى آن از وجود لفظى و ذهنى بیرون آید و به وجود عینى و خارجى برسد و در محدوده روح نمازگزار متمثّل گردد و سپس با سیرت و سنّت و روش مستمر او در جامعه جلوه کند و با تبلیغ و تعلیم و تزکیه نفوس مستعد و آماده دیگران. آن‏ها نیز با روح متمثل نماز پرورش یابند.

 

تناسب عمود دین بودن نماز با اقامه

در روایات از نماز به عنوان ستون و عمود دین یاد کرده است، به کار بردن اقامه و برپاداشتن، با ستون بودن نماز هماهنگ است زیرا عمود را به پا مى‏دارند نه این که بخوانند. چون ستون با اقامه مى‏تواند خیمه را حفظ کند، وقتى احداث نماز با اقامه است نه قرائت، حفظ آن نیز به تقویم خواهد بود نه تلاوت. زیرا قرائت نماز اولین مرحله وجوب آن است که در تمام مراتب محفوظ است و پشتوانه این تلاوت معرفت و حضور قلب و عمل به مقتضاى آن خواهد بود.

 

اقامه نماز از حساس‏ترین وظایف حاکمان اسلامى

قرآن کریم نماز را یکى از حساس‏ترین وظائف حاکم اسلامى قرار داده است “الّذین ان مکنّاهم فى الارض اقاموا الصلوه؛۹ همان کسانى که در زمین اگر به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا مى‏دارند.”

زیرا مهم‏ترین عامل تعدیل خواسته‏هاى سیاسى احزاب و گروه‏ها همانا نماز است یعنى کسى که بر اثر اعتماد مردم به مقامى مى‏رسد، از آسیب مانع خیر شدن بپرهیزد. و به عبارت دیگر: جامعه نمازگزار و حکومت حامى نماز، از گزند حرص و آز مصون و به حیات طیّب قناعت مى‏رسد.

حاکمان مسلمان پس از پیروزى همچون خودکامگان و جبّاران به عیش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند و در غرور و مستى فرو نمى‏روند بلکه موقعیت‏ها و پیروزى را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى‏دهند. آن‏ها نماز را بر پا مى‏دارند و با این کار هم خود را حفظ مى‏کنند و هم زمینه حفظ جامعه را فراهم مى‏کنند همانطور که حاکم عادل مسلمان نماز را اقامه مى‏کند و با اقامه نماز زمینه رشد جامعه را فراهم مى‏کند افراد ناصالحى نیز هستند که وقتى روى بیایند نماز را تباه کرده و گرفتار شهوات مى‏شوند، چنان که فرمود: “فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّاً؛۱۰ بعد از آن فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند که به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند یافت.”

در این آیه از کسانى یاد مى‏کند که با ترک نماز یا تأخیر از وقت آن و یا انجام دادن اعمالى که نماز را تباه مى‏کند، نماز را تباه ساختند و پیروى از شهوات را بر یاد خدا ترجیح دادند و جامعه را گرفتار فساد ساختند که در قیامت گرفتار عذاب خواهند شد.

 

محافظت نماز از انسان

نمازگزار نماز را پاس مى‏دارد و نماز نیز وظیفه حفظ نمازگزار را بر عهده دارد نماز انسان را از فحشاء و بدیها باز مى‏دارد.

البته مراقبت و استمرار حفظ نماز سبب پیدایش ملکه‏اى نفسانى در جان نمازگزار است و ملکه نفسانى ارزشمند نیز مراقب صاحب خود هستند از این رو قرآن فرمود: “اقم الصلوه انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر؛۱۱ نماز را به پا دار که نماز انسان را از زشتى‏ها و منکرات باز مى‏دارد.”

این که نماز انسان را از فحشاء و منکرات باز مى‏دارد براى این است که اولاً روح و اساس و پایه، یاد خداست که این یاد خدا خود مقدمه فکر و انگیزه عمل خواهد بود و یاد خدا باعث ترک گناهان خواهد بود و ثانیاً نماز وسیله شستشوى از گناهان و آمرزش الهى است چرا که نماز انسان را به توبه واصلاح گذشته وا مى‏دارد و ثالثاً این عبادت سرّى در برابر گناهان آینده است زیرا نماز روح ایمان را در انسان تقویت مى‏کند و نهال تقوا را در دل پرورش مى‏دهد و رابعاً: از آن جایى که مهمترین عامل گناهان غرق شدن در لذائذ مادى است و فرو رفتن در لذایذ مادى سبب غفلت از خدا است، اقامه نماز در طول شبانه روز پیوسته انسان را به یاد خدا وا مى‏دارد و با این ارتباط پیوسته به او اعلام بیدار باش مى‏دهد و در نتیجه با غفلت که سرچشمه گناهان است مبارزه مى‏کند و خامساً: با توجه به این که یکى از عوامل گناهان کبر و غرور و خود بینى است انسان نمازگزار با رکوع و سجده به این سرچشمه به جدال بر مى‏خیزد و با او جهاد مى‏کند. بنابراین اقامه نماز سرچشمه رذایل را در انسان سدّ مى‏کند و انسانى که گرفتار غفلت و خود بینى و دیگر موارد نباشد از فحشاء و منکرات محفوظ خواهد ماند.

 

نماز چشمه‏اى پاک و پاک‏کننده

حضرت امیرالمؤمنین على(ع) در خطبه‏اى پیوسته اصحاب و یاران خود را به امورى سفارش مى‏کرد که یکى از آن‏ها نماز است و در آن به اهمیت نماز اشاره کرده و آن را وسیله نجات در آخرت و سبب پاکى در دنیا و شستشوى جان و دل از رذائل اخلاقى مى‏شمرد.در این خطبه مى‏فرماید: “برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و بر محافظت آن بکوشید، بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید. زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است.

آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟ نمى‏شنوید که مى‏گویند ما از نمازگزاران نبودیم، آرى نماز گناهان را فرو مى‏ریزد همچون فرو ریختن برگ از درختان و طناب‏هاى معاصى را از گردن مى‏گشاید، پیامبر اکرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه نمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بى شک چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند.

آن گروه از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان و اموالى که مایه چشم روشنى است آن را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناخته‏اند، خداى متعال در حق آنان فرمود: آن‏ها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و پرداختن زکات باز نمى‏دارد و رسول خدا بعد از بشارت به بهشت، خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مى‏انداخت. زیرا خداى متعال به او فرموده بود، خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش، آن حضرت پى در پى اهل بیت خود را به نماز دعوت مى‏کرد و خود را بر آن وادار مى‏فرمود و بر آن شکیبایى مى‏نمود.۱۲

در این خطبه امام على(ع) به هفت دلیل از دلایل اهمیت نماز اشاره کردند و آثار مهم معنوى و تربیتى نماز و عاقبت شوم تارکان و سبک شمرندگان آن را بر شمردند.

حضرت در قسمت نخست از مراقبت و محافظت و فراوانى وسیله و تقرّب به خدا بودن آن سخن گفته‏اند و سپس فرموده‏اند:

۱- نماز به عنوان یک فریضه بر مؤمنان مقرر شده است.

۲- دلیل دوزخى شدن جهنمیان را از زبان خودشان اهل نماز نبودن مى‏داند.

۳- نماز گناهان را مانند برگ درختان مى‏ریزاند و باعث آمرزش گناهان گذشته مى‏شود زیرا نماز عامل توبه و انابه مى‏گردد.

۴- نماز طناب معاصى را از گردن مى‏گشاید و او را آزاد مى‏سازد و از ابتلاء به گناهان در آینده حفظ مى‏کند.

۵ – از بیان پیامبر اکرم(ص) استفاده مى‏کند که نماز باعث شستشوى همیشگى روح انسانى مى‏گردد.

۶- کسانى که حق نماز را بشناسند این نماز انسان را از لذائذ زودگذر دنیا باز مى‏دارد و نمى‏گذارد زرق و برق دنیا، وى را مشغول سازد.

۷- به لحاظ این که مسلمانان باید پیامبر را اسوه و الگوى خود قرار دهند فرمود: آن حضرت پس از امر به نماز خود را براى انجام آن به زحمت مى‏انداخت و خانواده خودش را به آن دعوت مى‏کرد و در انجام آن شکیبا بود زیرا نماز کلید راهیابى انسان به بهشت است.

 

تمثّل نماز

نماز مناجات میان عبد و مولاست چنان که رسول اکرم(ص) فرمود: نمازگزار با پروردگارش مناجات مى‏کند. “المصلى یناجى ربّه”۱۳

نماز حقیقتى دارد که براى انسانى که آن را با شرائط در اول وقت به جا آورده است دعا مى‏کند که خدا او را حفظ کند و نیز در حق کسى که آن را بدون شرائط و با عجله و بدون حضور قلب انجام داده است نفرین مى‏کند خدا او را تباه سازد، امام صادق(ع) فرمود: “انّ العبد اذا صلّى الصلاه فى وقتها و حافظ علیها ارتفعت بیضاء نقیّه تقول حفظتنى حفظک اللّه و اذا لم یصلّها لوقتها و لم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمه تقول ضیّعتنى ضیّعک اللّه؛۱۴ عابد هنگامى که نماز را در وقتش بخواند و بر آن محافظت داشته باشد نور روشنى از آن بالا مى‏رود و مى‏گوید: خدایا نمازگزار مرا حفظ کرده است، تو نیز او را حفظ کن و هنگامى که نماز را در وقتش بجا نیاورد و بر آن محافظ نداشته باشد سیاهى تاریکى بالا مى‏رود و مى‏گوید چون مرا تباه ساختى خدا تو را تباه سازد.”

پیامبر اکرم(ص) فرمود:”لایزیل الشیطان دعراً من المؤمن، مام حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضبعهنّ تجرأ علیه فادخله فى العظائم؛۱۵ پیوسته شیطان از مؤمنى که بر نمازهاى پنجگانه محافظت مى‏کند در هراس است اما وقتى که او نماز را تباه سازد شیطان بر او جرأت مى‏کند و او را در حوادث بزرگ وارد مى‏سازد.”

هنگام قبض روح و انتقال از دنیا به برزخ که حالت بسیار دشوارى است، شاید انسان طاقت نیاورد و دین خود را با دسیسه و وسوسه شیطان از دست دهد مگر آن که از نماز محافظت کرده باشد.

 

سؤال از نماز در قیامت

از رسول اکرم(ص) نقل شده است که در قیامت نخست از نماز پرسیده مى‏شود: “اذا کان یوم القیامه یدعى بالعبد فاوّل شى‏ء یسأل عنه الصلاه فان جاء بها تامّه و الّازج به فى النار؛۱۶ وقتى روز قیامت برپا شود انسان را مى‏خوانند و اول چیزى که از او مى‏پرسند، نماز است، اگر آن را کامل انجام داده باشد که مشکلى نخواهد داشت، اما اگر به صورت کامل انجام نداده باشد به آتش انداخته خواهد شد.”

در قرآن نیز مى‏فرماید: وقتى از محکومان جهنمى سؤال مى‏کنند که چرا به این سرنوشت شوم دچار شده‏اند مى‏گویند: “لم نک من المصلّین؛۱۷ ما از نمازگزاران نبودیم.”

 

خشوع روح نماز

در قرآن وقتى ویژگى‏هاى مؤمنان را بیان مى‏کند از جمله آن‏ها را خشوع در نماز مى‏داند و مى‏فرماید: “الّذین هم فى صلاتهم خاشعون؛۱۸ مؤمنان کسانى هستند که در نمازشان خاشعند.”

خشوع به معناى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى‏شود و آثارش در بدن ظاهر مى‏گردد.

در آیه فوق خشوع در نماز را از ویژگى‏هاى مؤمن مى‏شمارد زیرا نماز تنها الفاظ و حرکاتى بى روح نیست بلکه در حالت نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار در نمازگزار پیدا مى‏شود و با او پیوند برقرار مى‏کند و چنان غرق حالت تفکّر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مى‏شوند که بر تمام ذرّات وجودشان اثر مى‏گذارد و خود را ذرّه‏اى مى‏بیند در برابر وجودى بى‏پایان و مانند قطره‏اى مى‏داند که در اقیانوس بیکرانى قرار گرفته است.

در حدیثى وارد شده است که پیامبر(ص) مردى را دید که باریش خود در حال نماز بازى مى‏کند به او فرمود: “اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه؛۱۹ اگر او قلبش خاشع بود اعضاى بدن او نیز خاشع بود.”

یعنى خشوع حالت درونى است که در ظاهر انسان نیز ظاهر مى‏شود.

 

پرسش و پاسخ

حال که سخن از خشوع مؤمن در نماز به میان آمد پرسشى مطرح مى‏شود و آن این که چه کنیم تا توفیق خشوع در نماز براى انسان پیدا شود؟

پاسخ آن این است که انسان باید براى تحصیل خشوع به عوامل ذیل توجه کند.

الف: شناخت خدا و انسان و دنیا

در مرحله اول آدمى باید خدا را با عظمت و جلال و جمالش بشناسد و بداند او غنى محض و داراى اسماء حسناست و دنیا میدان گذرائى است که آدمى چند صباحى باید در آن زندگى کند و از آن بگذرد و خود انسان فقیر و نیازمند محض است که در برابر آن موجود، با عظمت قرار گرفته است وقتى انسان این معرفت را بدست آورد دنیا در نظر او کوچک و خدا در نظر او بزرگ و خود را موجود نیازمند یافت به طور طبیعى وقتى در برابر خداى با عظمت قرار گرفت و با او به راز و نیاز مشغول شد، همه توجه او متوجه معبود او شده و از هرچه غیر خدا باشد منصرف مى‏کند.

ب: کم کردن کارهاى پراکنده

انسان در حین نماز باید تمرکز حواس داشته و تمام توجهش را به خدا گرداند از این رو آدمى باید از کارهاى پراکنده و مشغله‏هاى مشوّش کننده ذهن و فکر و آن چه که باعث توهّم و خیالات مى‏شود پرهیز نماید تا توفیق یابد در نماز حالت حضور قلب پیدا کند.

ج: انتخاب محل مناسب

آدمى باید محلى براى نماز انتخاب کند که از امورى که باعث مشغول کردن او مى‏شود به دور باشد از باب مثال، محل عبور و مرور مردم نباشد در محیط با سر و صدا نباشد در برابر عکس و یا مانند آن نباشد و بالأخره هرچه ذهن و جوارح انسان را مشغول مى‏سازد از آن به دور باشد تا حضور قلب را بدست آورد.

د: پرهیز از گناهان

یکى از امورى که قلب را از خدا دور مى‏سازد و از حضور قلب مى‏کاهد گناهان است. انسان با ترک گناهان زمینه را براى حضور قلب خود فراهم سازد.

ه: انجام مستحبات و آداب مخصوص نماز

انسان در مقدّمات و مقارنات نماز مستحباتى را رعایت کند از باب مثال دعاهایى که قبل از ورود به نماز است آن را بخواند.

و: آشنایى با حقیقت نماز و روح آن و همچنین توجه به معانى الفاظ و اذکارى که در نماز به زبان مى‏آورد.

ناگفته نماند همه امور فوق در صورتى زمینه توفیق نماز با خشوع را فراهم مى‏کند که انسان با مراقبت و تمرین و استمرار آن زمینه را براى تمرکز فکر پیدا کند و تمام پنجره‏هاى فکر خود را بر غیر معبود، سدّ نماید.

 

راه فعلیت یافتن استعدادهاى انسانى

هر کس بخواهد خود را بشناسد معیار شناسایى او کارهایى است که در هر موقعیتى از او سر مى‏زند و حاکى از زیربناى روانى اوست زیرا اگر این طور نباشد بجا آوردن کارهایى صرفاً تشریفاتى و خالى از روح و گفتن کلماتى بدون توجه کافى به معناى آن‏ها و بعد هم دل خوش داشتن به آن‏ها سزاوار مؤمن واقعى نخواهد بود. از این رو در قرآن مؤمنان را به امورى فراخوانده است و در نهایت فرمود نماز را اقامه کنید در این آیات خطاب به مؤمنان فرمود:

“یا ایّها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون و جاهدوا فى اللّه حق جهاده هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فى الدین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سمّیکم المسلمین من قبل و فى هذا لیکون الرسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء على النّاس فاقیموا الصلوه و آتو الزکاه و اعتصموا بالله هو مولیکم فنعم المولى و نعم النصیر؛۲۰ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، رکوع کنید و سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید و در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمایید او شما را برگزید و در دین کار سنگینى بر شما نگذارد، این همان آئین پدر شما ابراهیم است او شما را در کتب پیشین و در این کتاب آسمانى مسلمان نامید تا پیامبر گواه و شاهد بر شما باشدو شما گواهان مردم. بنابراین نماز را بپادارید و زکات را بدهید و به خدا تمسّک جوئید که او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه یار و یاور شایسته‏اى.”

در آیات خطاب به مؤمنان نخست آن‏ها را به پنج دستور فرمان داده است تا با آن زمینه رسیدن به فلاح و رستگارى فراهم شود و آن‏ها عبارتند از:

۱- تنها در برابر پروردگارتان سر فرود آورید و جز در برابر او براى هیچ کسى به رکوع و تعظیم نپردازید، زیرا کسى جز او شایسته تعظیم و سرفرود آوردن نیست.

۲- به خاک افتادن و تواضع فقط در برابر بى‏نیاز مطلق که برآورنده نیازهاى تمام نیازمندان است شایسته است، یعنى در حال سجده که متواضعانه‏ترین حالات یک انسان است آدمى پیشانى خود را بر خاک مى‏نهد و با معبود خود به راز و نیاز مى‏پردازد و با این حال نشان مى‏دهد که از هرگونه خودخواهى و خودبینى، خود را رهانیده است و با گفتن سبحان ربّى الاعلى و بحمده این حالت را از خود آشکار مى‏سازد.

۳- این انسان تنها به عبادت او مى‏پردازد و تنها او را پروردگار خود مى‏داند و همه کارها را از جنبه عبادت و پرستش عملى خدا انجام مى‏دهد و به عبارت دیگر: این انسان چون خدا را مالک و صاحب و تربیت کننده خود مى‏داند همه کارها را براى او و بر اساس فرمان او انجام مى‏دهد.

۴- انسان مؤمن فقط کار خیر انجام مى‏دهد یعنى در هر موقعیتى که باشد فقط کار خیر از او سر مى‏زند.

۵ – در راه خدا از هر نوع کوشش و جهاد و تلاش براى انجام نیکى‏ها و مبارزه با هوس سرکش و پیکار با دشمنان ستمگر و بالأخره در جهاد اکبر و اصغر فرو گذار نمى‏کند.

در بخش دوم مؤمنان را متوجه مى‏کند که این دستورات پنج گانه سنگین نیست بلکه این دستورات نشانه لطف خدا به آن‌هاست براى بیان این مقصود دلایلى را ذکر مى‏کند و مى‏فرماید:

۱- شما برگزیدگان خدا هستید و اگر برگزیده او نبودید این مسؤولیت‏ها بر دوش شما گزارده نمى‏شد.

۲- خداى سبحان کار سنگین و مشقت زا را در دین قرار نداده است زیرا احکام دین همگى با فطرت انسان هماهنگ است و هر کدام از احکام وسیله تکامل انسان و مطابق با مصالح واقعى آدمى است و آدمى اگر این حقیقت را بیابد همه احکام الهى را با توجه به هماهنگ با مصالح واقعى خود با رضایت استقبال مى‏کند و با لذّت و گوارایى آن‏ها را انجام دهد.

۳- این دستورات را آیین حضرت ابراهیم مى‏داند که این آیین را باید بزرگ شمرد و آن را انجام داد و لازمه پیروى از آیین ابراهیمى تسلیم بودن در برابر خداى سبحان است.

۴- با توجه به این که دستورات متوجه پیامبراکرم(ص) و امّت اوست براى تشویق مؤمنان مى‏فرماید: هدف از این برنامه این بود که پیامبر الگو و اسوه شما باشد و شما هم اسوه و الگوى امّت‏هاى دیگر باشید.

در قسمت سوم این آیات وظائف پنجگانه پیشین را خلاصه کرده و مى‏فرماید: با توجه به این که شما مؤمنان داراى امتیازات و افتخاراتى هستید پس نماز را بپا دارید و زکات را ادا کنید و به خدا تمسّک جوئید. زیرا خداى سبحان یار و یاور و سرپرست شماست.

و خدا برترین و بهترین مولى و شایسته‏ترین یار و یاور است. و چون خدا مولاى آدمیان است پس آدمیان شایسته است عبد و بنده او باشند و ظهور عبودیت را با اقامه نماز به انجام رسانند.

 

نتیجه‏گیرى

در این مقاله از نماز به عنوان ستون برپایه دین سخن به میان آمد و به مطالب زیر پرداخته شد.

۱- قرآن مؤمنان را به نمازهاى پنجگانه و چگونگى آن فرا مى‏خواند.

۲- مؤمنان باید بر اصل نماز و کمیّت و کیفیت آن محافظت کنند و حدود آن را رعایت نمایند و در واقع باید نماز را اقامه کنند و نه تنها بخوانند.

۳- همانطور که مؤمنان باید نماز را حفظ کنند نماز نیز از آنان حفاظت مى‏کند.

۴- نماز چشمه‏اى پاک و پاک کننده معرفى شده است.

۵ – نماز براى مؤمن در برزخ و قیامت متمثل مى‏شود.

۶- از خشوع به عنوان روح نماز یاد شده است.

و در پایان چگونگى فعلیت یافتن استعداد انسان مؤمن در پرتو نماز بیان گردید.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره اسراء، آیه ۷۸٫
  2. سوره طه، آیه ۱۳۰٫
  3. سوره روم، آیات ۱۸ – ۱۷٫
  4. سوره توبه، آیه ۱۱۲٫
  5. سوره بقره، آیه ۲۲۹٫
  6. سوره آل عمران، آیه ۸۶٫
  7. سوره بقره، آیه ۲۲۶٫
  8. سوره مؤمن، آیه ۹٫
  9. سوره حج، آیه ۴۱٫
  10. سوره مریم، آیه ۵۹٫
  11. سوره عنکبوت، آیه ۴۵٫
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹٫
  13. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۱۶٫
  14. همان، ج ۸۰، ص ۹٫
  15. الکافى، ج ۳، ص ۲۶۹٫
  16. عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۳۵؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۳۰٫
  17. سوره مدثر، آیه ۴۳٫
  18. سوره مؤمن، آیه ۲٫
  19. تفسیر صافى، ذیل آیه.
  20. سوره حج، آیات ۷۸ – ۷۷٫
30دسامبر/16

غروب سپیده گشا آخرین قسمت

غلامرضا گلى زواره

 

یکى از وقایعى که موجب گسترش و اوج‏گیرى نهضت اسلامى گشت و امواج این حرکت را در اقصى نقاط جهان پراکنده ساخت ماجراى شهادت فرزند ارشد حضرت امام خمینى(ره) مى‏باشد. تمامى مجالس و محافلى که بدین مناسبت در ایران برگزار مى‏گردید صبغه‏اى سیاسى مى‏یافت و نیروهاى مبارز در مراسم مزبور براى درهم کوبیدن پایه‏هاى سلطه‏هاى استبداد و استکبار منسجم‏تر و مقتدرتر مى‏شدند، به علاوه تشکیل جلسات فاتحه و مجالس ترحیم که در ضمن آن شاگردان امام و روحانیان مبارز به روشنگرى و افشاگرى مى‏پرداختند و اقشار مردم را براى مقاومتى شکننده بسیج مى‏کردند این خاصیت را داشت که نام، راه و یاد و اندیشه امام را که آفریننده حماسه‏ها و خیزش و خروش آنها بود بطور جدى و علنى مطرح ساخت.

در دو قسمت قبلى به فرازهایى از این برنامه‏ها اشاره گردید و اکنون در این بخش به جنبه‌هایى از تأثیر شهادت حاج آقا مصطفى در مشتعل گرداندن خروش مقدّس مردم ایران اشاراتى خواهیم داشت.

 

انعکاس ماجرا در خارج از کشور

در نجف اشرف پس از مراسم خاک سپارى، جمعیت براى عرض تسلیت به بیت حضرت امام سرازیر گردید در آن جا یکى از واعظان لبنانى سخنرانى شیوایى ایراد کرد که در ضمن خطاب به حضرت امام خمینى چنین گفت: “سیّدى و مولاى ان کنت فقدت المصطفى فانّک لن تفقده لاننا جمیعاً نعتبر انفسنا ابنائک و مصطفاک؛ یعنى اگر امروز اى آقا و رهبر ما در کنار شما نمى‏باشد ولى هرگز او را از دست نداده‏اید چون تمام طلاب و فضلاى نجف فرزندان شما و چونان مصطفاى شما هستند”، همه ما مصطفاهاى شما هستیم. مجالس و محافل عزادارى براى آن شهید در نجف به صورت گسترده‏اى برگزار شد، خود امام اوّلین جلسه فاتحه را در مسجد هندى برگزار کرد و عموم اقشار مردم از شهرهاى عراق در آن حضور یافتند، در این برنامه سیدجواد شبّر یکى از واعظان مبارز و مجاهد عراق درباره شخصیت امام و حاج آقا مصطفى صحبت کرد، مراسم دیگرى نیز از سوى برخى مراجع مثل آیت اللّه خویى در مسجد خضرا هم چنین از طرف هیأت‏هاى علمى کشورهاى لبنان، ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و…برگزار شد، مدت ده روز حوزه علمیه نجف در حال تعطیلى و برگزارى مجالس و محافل سوگوارى و ماتم بود و علاقه‏مندان مایل بودند این مراسم تا اربعین آن شهید ادامه یابد امّا امام فرمودند: درس‏ها نباید تعطیل باشد و آقایان درس‏هاى خود را آغاز کنند و به شاگردان و علاقه‏مندان به حاج آقا مصطفى پیغام دادند شما نباید در این امور بى‏تابى نمائید به درس و بحث و خودسازى بپردازید و به عنوان پیشگام در حوزه نجف درس‏هاى خود را شروع نمائید.

روز سه شنبه ۱۸ ذى قعده سال ۱۳۹۷ مطابق ۱۰ آبان ۱۳۵۶ امام فعّالیت کامل خود اعم از تدریس و اقامه نماز جماعت را آغاز کردند و به پیروى از ایشان فضلا، مدرّسان و طلّاب کار تحصیلى خود را از سر گرفتند. در روز اول درس جمعیت زیادى براى گوش دادن به سخنان امام گرد آمده بودند، امام در سخنان خود این حادثه را به رغم شأن والاى آن شهید لطفى از جانب خدا تلقى کرد و آن را از الطاف خفیه الهى نامید.۱

خبر شهادت حاج آقا مصطفى در میان مسلمانان خارج از کشور نیز انعکاس وسیعى داشت و مجالس، تظاهرات و راهپیمایى‏هاى گسترده در گوشه و کنار جهان بوجود آورد که تبدیل به کانون‏هاى مبارزه علیه رژیم استبدادى گردید. در پاکستان، افغانستان، سوریه، کویت، عربستان سعودى، بحرین و قطر اقشار گوناگون ضمن حضور و مشارکت در مجالس، تنفر و انزجار شدید خود را نسبت به طاغوت حاکم بر ایران ابراز مى‏کردند و از نهضت امام خمینى حمایت مى‏نمودند، در کشورهاى اروپایى و آمریکایى مجالس مذکور میان مسلمانان به حماسه‏هاى با شکوهى تبدیل گشت.

جنبش محرومین (نیروهاى مقاومت لبنان موسوم به امل) در حسینیه شیاح بیروت زیر نظر امام موسى صدر و گروهى از روحانیان و جوانان مراسم سوگوارى براى سید مصطفى خمینى برگزار کرد.

این مراسم با تلاوت آیاتى چند از کلام اللّه مجید آغاز، سپس انیس سویدان و مجید صالح و در خاتمه شیخ محمد یعقوب سخنرانى‏هایى نمودند، محمد یعقوب یادآور در این یاد بود دردناک که رنج فقدان علامه سید مصطفى فرزند امام مجاهد آیت اللّه خمینى غم و اندوه مى‏آفریند هدف‏هایمان به هم مى‏پیوندند و حالتى بوجود مى‏آورند که سرشار از رایحه شهادت است.۲

مسلمانان کشور قطر ضمن ابراز تأسّف از غروب ستاره درخشان علم و فضیلت و استاد بزرگ تعلیم و تربیت حاج آقا مصطفى خمینى و تسلیت این مصیبت بزرگ به پیشگاه حضرت ولى عصر (عج) عصر جمعه ۱۵ ذى قعده الحرام ۱۳۹۷ در حسینیه بحرینى‏ها واقع در فریق بحارنه قطر مجلس ختمى به این مناسبت برگزار کردند.۳

در لندن به کوشش شهید محمد منتظرى تظاهرات باشکوهى به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى برگزار شد، این برنامه در روز شنبه ۱۵ ذى قعده ۱۳۹۷ مطابق ۷ آبان ۱۳۵۶ در کاکستون‌هال واقع در جنوب غربى لندن و با حضور قشر عظیمى از برادران و خواهران مسلمان صورت گرفت، پس از قرائت آیاتى از قرآن یکى از برادران مسلمان سخنرانى کرد و سپس تظاهراتى برپا شد، آنان وقتى مقابل سفارت ایران در لندن رسیدند شعارهایى مبنى بر حمایت از مبارزان و زندانیان سیاسى، تجلیل از مقام شهید سید مصطفى خمینى و نفرت از رژیم شاه و امپریالیسم آمریکا سر دادند و فریاد زدند:

خمینى خمینى خدا نگه دار تو

بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو۴

در حین راهپیمایى نیز اطلاعیه‌هایى منتشر و در اختیار تظاهر کنندگان قرار گرفت.

مسلمانان شهر لوند سوئد نیز در سوم آبان ۱۳۵۶ بدین مناسبت اطلاعیه‏اى صادر کردند که در آن آمده بود: ضمن ابراز تأثر شدید درگذشت نابهنگام و مرموز حاج آقا مصطفى فرزند برومند رهبر عالیقدر و مجاهد نستوه امام خمینى را به پیشگاه قائد زمان و مجاهد کبیر و مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت اللّه خمینى تسلیت گفته، از خداوند بزرگ براى رهبر خردمند و نستوه خود طول عمر و براى تمامى بازماندگان آن مرحوم و بویژه ملت ایران صبر و تحمّل را مسئلت مى‏نمائیم.

اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا ضمن ابراز تأثر شدید از این ضایعه دردناک خاطرنشان ساخت تمامى واحدهاى اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان سراسر اروپا وسازمان‏هاى اسلامى دانشجویى وابسته به انجمن اسلامى دانشجویان در آمریکا و کانادا و نیز انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در هند، روزهاى جمعه و شنبه ۶ و ۷ آبان برابر ۱۴ و ۱۵ ذیقعده ۱۳۹۷ مراسم یاد بود و فاتحه برگزار خواهند کرد. نشریه قدس ارگان اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا، کمیته فلسطین در اطلاعیه‏اى آورد: شهادت مظلومانه سید مصطفى خمینى اخگرى بر خرمن باروت خشم، قهر، شور، عشق و عصیان ملّت ایران زد و مردمى را که سالیان درازى شرنگ دورى رهبر روح و جانشان را ساییده بود، یکباره به مرز انفجار کشانید. مردمى که تا دیروز به جُرم بر زبان آوردن نام خمینى با زندان‏هاى دراز مدت و شکنجه‏هاى توان فرسا کیفر دیده بودند در مراسم سوگوارى و بزرگداشت فرزند دل بند امام یک باره عقده دل را گشودند و بى‏پروا با شعارها و تظاهراتى خیابانى در حمایت از امام تبعیدى خویش فریادى در سکوت کشیدند و رعدى در آسمان بى ابر کشور پدید آوردند و بدین گونه وفادارى و پیوستگى خود را نسبت به امام و رهبر خویش آشکار کردند.۵

 

پیامدهاى پر فروغ شهادت حاج آقا مصطفى خمینى

افشاى ماهیّت رژیم استبدادى

در فضاى باز سیاسى ایجاد شده، نیروهاى انقلابى به سازماندهى نیروها، برگزارى مجالس و مراسم سخنرانى، انتشار مجلات و جراید و افشاى جنایات روى آوردند، روحانیان و فعالان مذهبى پخش اعلامیه‏ها و نوارهاى امام را در صدر کارهاى خویش قرار داده و روشنگرى‏ها را بطور جدّى‏تر پى گرفتند، در چنین شرایطى خبر درگذشت مشکوک حاج آقا مصطفى موج جدیدى بوجود آورد این خبر با پیش زمینه‏هایى که قبلاً فراهم آمده بود یعنى جنایت انجام شده توسط ساواک که منجر به مرگ هزاران جوان انقلابى در ایران شده بود افکار عمومى آحاد ملّت ایران را به این سو بُرد که این مرگ طبیعى نبوده و بلکه شهادت است و این جنایت به وسیله ساواک صورت گرفته است.

اولین اثر این ضایعه افشا شدن چهره رژیم و دستگاه ساواک در کشتار بى حدّ و حصر جوانان و انقلابیون بود. به دنبال این حادثه موضوع سایر مرگ‏ها و ناپدید شدن سال‏هاى سیاه گذشته در جامعه مطرح شد.۶

بدیهى است بعد از هر واقعه دل خراش، اذهان بیدار مردم به دنبال عوامل بروز آن حادثه خواهد بود و بطور طبیعى مردم مسلمان با شهادت فرزند رشید امام به سراغ عناصر اصلى، طراحان و مجریان این جنایت بودند، پزشکى که در بیمارستان کوفه پیکر مصطفى را معاینه کرد بلافاصله اظهار داشت وى مسموم گردیده و اگر به او اجازه کالبد شکافى بدهند این حقیقت را به اثبات مى‏رساند، این پزشک بلافاصله از طرف سازمان امنیت عراق بازداشت شد و بیست و چهار ساعت بعد آزاد گردید که پس از آن از هرگونه اظهار نظرى پیرامون این موضوع خوددارى کرد.

و با توجه به قرائن قبلى و جنایات متعددى که رژیم مرتکب شده بود مردم دست‏هاى او را مستقیماً در جریان مشاهده مى‏کردند، برخى مفسّران طى تحلیلى دراین‏باره گفتنه‏اند: در جوّ پر از بدگمانى آن روز ایران معمول بود بسیارى سازمان امنیت را در مرگ سید مصطفى دخیل مى‏دیدند. روزنامه المجاهد چاپ الجزایر نوشت مصطفى خمینى به دست ساواک به قتل رسیده است و خبرگزارى فرانسه در ۲۴ اکتبر ۱۹۷۷ م این گونه گزارش داد: مردم این فرضیه را که امکان دارد رژیم ایران مسؤول مرگ مصطفى خمینى باشد بعید نمى‏دانند. همین خبرگزارى در گزارش دیگرى به نقل از خبرگزارى فلسطینى وفا در ششم دسامبر ۱۹۷۷، نوشته است: سید مصطفى خمینى پسر امام روح اللّه خمینى چهل روز قبل در نتیجه بدرفتارى‏هاى پُلیس مخفى ایران جان خود را از دست داده است، روزنامه ارشاد چاپ پاکستان در مقاله‏اى که در ۲۹ اکتبر ۱۹۷۷ م منتشر شد به مرموزبودن شهادت آن علامه اشاره مى‏کند روزنامه السفیر چاپ لبنان به انتشار بیانیه رهبران مذهبى ایران که در آن ساواک را مسؤول شهادت حاج آقا مصطفى دانسته‏اند مبادرت مى‏ورزد.۷

ژنرال‌هایزر در خاطراتش گفته است: تنفّر (امام) خمینى از شاه هرگز تغییر نکرد، این تنفّر او را به زندان انداخت و سپس موجب تبعید او به ترکیه و عراق گردید و باعث شد که او رهبر معنوى و بلامنازع شیعیان که ۹۲% ملّت ایران را تشکیل مى‏داد، گردد. این تنفّر پس از مرگ فرزندش در پاییز سال ۱۹۷۷ م که گناهش به گردن شاه انداخته شد، جوشش پیدا کرد. طوفانى که به نخستین قیام عمده از قم در ژانویه ۱۹۷۸ م منجر شد قبلاً توسط شاه پیش بینى شده بود اما این قیام زودتر از زمان پیش بینى شده به وقوع پیوست، به نظر مى‏رسد که هیچ یک از دول غربى اهمیّت آن را تا ماه سپتامبر بعد متوجه نشدند. سرآنتونى پارسونز سفیر بریتانیا به شکست خود در درک این حوادث اعتراف کرده است.۸

جان استمپل مى‏نویسد: در اکتر ۱۹۷۷ م یکى از فرزندان آیت اللّه خمینى کشته شد، هرگز ثابت نشده است که براى قتل فرزند خمینى از طرف ساواک دامى گسترده شده باشد، ولى اطرافیان خمینى معتقد بودند این کار توسط ساواک انجام گرفته است، طبیعتاً این نفرت آیت اللّه را از رژیم افزایش داد، پیروان خمینى با برگزارى مراسم سوگوارى و عنوان کردن مقام شهادت براى فرزند او، اعتبارش را نیرو بخشیدند تأثیر تبلیغاتى این حادثه و نیز سایر موارد موجب شد که سازمان‏ها و گروههاى ناراضى توده وار به حمایت برخیزند کارى که در طول سال‏هاى ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۷ م از عهده‏اش برنیامده بودند.۹

 

مطرح شدن نام و یاد امام خمینى

ابتلاى هر انسانى در گرو معرفت او مى‏باشد و به همان میزان که بصیرت و بینش افزوده مى‏شود آزمون الهى دشوارتر است و چون انبیاء و اوصیاى الهى عالى‏ترین مراحل کمال را طى کرده‏اند به دشوارترین مصائب دچار گردیده‏اند. البته معرفت هر مرحله ابتلاى خاص آن را به همراه مى‏آورد و خروج پیروزمندانه صبر ویژه‏اى را مى‏طلبد و ظفرمندى در این رتبه خود موجب ترفیع درجه و اعتلاى معرفت مى‏گردد و با ارتقاى معرفت آزمونى قوى‏تر از راه مى‏رسد و چون صبر نسبت به اجزاى ایمان به منزله رأس نسبت به جسد است لذا ایمان به نصاب خود نمى‏رسد مگر با پیروزى در امتحان الهى و این فتح در پرتو استقامت و بردبارى بدست مى‏آید، اهل معرفت علاوه بر برخوردارى از صبر به یقین هم رسیده‏اند و همین عامل موجب مى‏گردد که پویندگان راه کمال حقایق هستى و اسرار آفرینش و رموز حوادث را با نگرش دیگرى مشاهده کنند و از این روى اکثر امورى را که دیگران در لباس کراهت و ناراحتى مى‏بینند و از آن‏ها روى گردان هستند، خیر دانسته و خوب دیده و بدان سوى گرایش دارند و آن را چونان محبوب خویش به آغوش مى‏کشند، این افراد در پرتو یقین و صبر واقعى با خرق حجاب‏هاى ظاهرى مهر و لطف مخفى را مشاهده مى‏کنند لذا هضم مصایب تلخ و رخدادهاى ناگوار که از دیگران ساخته نمى‏باشد براى آنان سبک و سهل مى‏باشد.

امام خمینى که از نظر دانش و تقوا و کمالات اخلاقى و مکارم انسانى در پایگاهى رفیع قرار داشت خود را دائم در میدان آزمون پروردگار مى‏دید و در طول سال‏هاى متمادى با آزمون‏هاى فراوانى روبرو شد که همه آن‏ها را با موفقیت پشت سر نهاد و نه تنها در برابر رخدادهاى ناگوار و تلخ عقب نشینى ننمود بلکه از آن‏ها استقبال کرد و با پیروزى بر مصائب متعدد خداوند با قبول قربانى او که حاج آقا مصطفى بود وى را به مقام مهم‏تر و والاترى ارتقا داد که همان انهدام بناى فرسوده نظام استبدادى شاهنشاهى و برقرارى تشکیلات سیاسى بر اساس مقرّرات اسلامى بود. او در قیام علیه طاغوت حزن و خوفى به دل راه نداد و اجازه نداد برخى تهدیدهاى دشمن در سد آهنین امت اسلامى خلل وارد سازد و چون فرزند ارشد و دانشمند خود را از دست داد، از آن به لطف پنهان الهى تعبیر کرد و از رنج فقدان او که امید آینده اسلام بود استقبال کرد و گرچه در آن زمان بسیارى از مردم نمى‏توانستند عمق این سخن را درک کنند ولى یک سال پس از شهادتش شجره طیّبه جمهورى اسلامى به شکوفایى و شکوهمندى رسید و تومار رژیم ستم شاهى برچیده شد.

در واقع ضایعه مزبور نخستین جرقه‏اى محسوب مى‏شد که شعله‏هاى انقلاب اسلامى را روشن کرد، رژیم شاه به تصوّر این که فقدان این شخصیّت بزرگ رهبر انقلاب اسلامى را دچار شکست روحى و نهایتاً آسیب‏پذیر مى‏کند، ناگهان در برابر صلابت امام که در کمال آرامش بدون آن که خم به ابرو بیاورد از کنار آن گذشت، دچار حیرت و سرگردانى شده و با درماندگى دچار اشتباه بزرگ دیگرى شد که سرآغاز انقلاب اسلامى محسوب مى‏گردد. در واقع تصوّر مى‏نمود با به شهادت رسانیدن حاج آقا مصطفى مى‏تواند امام را از صحنه مبارزه خارج کند، براى آنان بهترین ضربه به امام این بود که بهترین اولادش را از او بگیرند.

فرزندى که براى ایشان دوست، یار و یاور و در تمام اوقات زندگى و مراحل گوناگون مبارزه پشت سر امام بود امّا درست تیرى که رژیم انداخت، کمانه کرد و خودش را هدف گرفت و حرکت انقلاب را تسریع کرد و به سرنگونى رژیم منجر شد و امام آن روز که مصطفى را از دست داد این فتح را مى‏دید که فقدانش را لطف مخفى تلقّى مى‏کرد.۱۰

شور و شوق و استقبال مردم ایران براى برگزارى مراسم بزرگداشت آیت اللّه سید مصطفى خمینى به خوبى نشان داد که توطئه دیرینه و تبلیغات پانزده ساله استبداد و استکبار براى زدودن نام و یاد خمینى از دل‏ها، با شکست روبرو شده و نتوانستند پیوند امام و امّت را از هم بگسلند. هیچ عاملى مانع انتشار پیام‏ها، نوارها و اعلامیه‏هاى امام نبود، یاد قیام پانزده خرداد و مقاومت و مبارزات سال‏هاى گذشته امام در اذهان و افکار احیاء گردید، آنهایى که امام را مى‏شناختند مجدداً به سویش بازگشتند و آنها که جوان‏تر بوده و او را نمى‏شناختند براى یافتن گم شده خود تشنه پیام‏ها و سخنانش شدند، در آن جوّ آشفته شرایطى فراهم آمد تا نام امام خمینى در محافل و مجالس گوناگون مذهبى و سیاسى بر زبان‏ها بیاید و موقعیت رهبرى در یکى از مقاطع حسّاس استوار گردید، در برهه‏اى تاریخ ساز که در پى فشار رژیم ذکر نام امام در مجامع گوناگون با شش ماه زندان توأم بود۱۱ و انواع شیوه‏هاى سیاسى و فرهنگى به کار گرفته شده بود تا نام و یاد رهبرى انقلاب در قلوب و افکار مردم فراموش گردد. به یکباره همه آن تلاش‏هاى مذبوحانه خنثى گردید. ساواک در گزارشى از مجالس ترحیم به مناسبت درگذشت حاج آقا مصطفى مى‏نویسد: در تعدادى از این محافل شعارهایى به طرفدارى از روح اللّه خمینى داده شده است،۱۲ مفسّر شبکه خبرى بى بى سى گفته است: آیت اللّه خمینى که از تبعید گاهش در نجف نه تنها اکثر تشکیلات مذهبى، بلکه نبض سیاسى کشور را در دست داشت، ناگهان نام ممنوع الذکرش بار دیگر پس از سال‏ها و در پى فوت ناگهانى فرزند ارشدش مصطفى، بر سر زبان‏ها افتاد، رادیو مذکور در جایى گفته است: از عصر روز سیزدهم آبان ۱۳۴۳ که اطلاعیه چند سطرى سازمان امنیت خبر تبعید آیت اللّه خمینى را منتشر کرد تا سیزده سال بعد که اطلاعیه ترحیم فرزندش سید مصطفى در مطبوعات ایران منتشر شد، ذکر نام آیت اللّه خمینى رسماً ممنوع بود.۱۳ در ادامه همین روند و در شرایطى که همراه داشتن رساله عملیه حضرت امام خمینى خلاف و جرم محسوب مى‏گردید و رژیم درصدد تبلیغ از برخى مراجع دیگر بود تعدادى از سخنرانان مجالس ختم حاج آقا مصطفى، حضرت امام را به عنوان رهبر و مرجع مسلّم شیعیان به مردم معرفى مى‏نمودند. ساواک در گزارشى در همین زمینه نوشته است: در این مجالس سخنرانان مذهبى از روح اللّه خمینى به عنوان مرجع مسلّم عالم تشیع نام مى‏برده‏اند، بنابراین حتى دشمنان و تحلیل‏گران خارجى ضمن اعتراف به رهبرى و هدایت انقلاب توسط امام از تبعیدگاه، شهادت فرزند ارشدش را عامل مهمى در ترویج نام امام و در واقع استحکام موقعیت رهبرى در میان اقشار مردم دانسته‏اند، این در حالى است که امام از سال ۱۳۴۳ ش به بعد در میان مردمى که هدایت‏هاى سیاسى، فکرى و معنوى او را پذیرفته بودند و بر فرامینش گردن مى‏نهادند، حضور نداشت و بطور مستقیم نمى‏توانست با آنان ارتباط برقرار کند.۱۴

در این شرایط با وجود آن که امام فرزندى فرزانه و فاضل را از دست داده بود حتى حاضر به تغییر برنامه‏هاى درسى و مطالعاتى خود نشد و از موقعیت بوجود آمده براى ایجاد تحرّک و تقویت همبستگى امت مسلمان بر ضد استکبار و ستم کاران بهره برد و در حقیقت آن مجالس ترحیم متعدد، تلگرام‏هاى تسلیت و اقبال عمومى امام را براى پیشبرد نهضت مصمم‏تر ساخت، از همین مقطع است که به رغم دورى چند ساله از ایران آن روح قدسى به دلیل شناخت دقیق و ارتباط عمیق عاطفى با مردم پى در پى اعلامیه‏هاى پرمحتوا و انرژى بخش خود را خطاب به مبارزان و اقشار مسلمان داخل و خارج ایران صادر کرد، بیانیه‏هاى امام که حاکى از ایستادگى در مقابل رژیم سفّاک بود بیش از پیش به ایران مى‏رسید و استقبال مردم بر تندى لحن امام افزود.۱۵ از این زمان او خواستار سرنگونى سلسله پهلوى گردید، امام ضمن توجه به مبارزه با رژیم پهلوى براى جنبش‏هاى مسلمان در جهان اسلام در محو سلطه و تهاجم و اشغال ارزش ویژه‏اى قایل بود و در همین فراز تاریخى مشکلات جهان اسلام را مدّ نظر قرار داد. خبرگزارى فرانسه به نقل از خبرگزارى وفا در ششم دسامبر ۱۹۷۷ در خصوص پاسخ امام به تلگراف تسلیت یاسر عرفات گزارش داد: امام مى‏گوید بین رژیم شاه، صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا رابطه‏اى وجود دارد روح اللّه خمینى در پیام خود بار دیگر حمایت خویش را از جنبش مقاومت فلسطین براى آزادى از سرزمین اعلام کرده است.۱۶

 

آتش خشم و نفرت برافروخته شد

یکى از روحانیان مبارز که در قیام نوزده دى ۱۳۵۶ حضور داشته است مى‏گوید در سال ۱۳۵۶ که فرزند امام به طرز مرموزى به شهادت رسید در قم به عنوان مرکز انقلاب و قیام حضرت امام جرقه‏اى زده شد و علاقه‏مندان به ایشان، نام او را بر سرزبان‏ها انداختند. طى مراسمى که براى آقا مصطفى برگزار شد از امام به طرز با شکوهى نام برده و ایشان را علناً به عنوان رهبر نهضت اسلامى معرفى و مطرح کردند. رژیم پهلوى وقتى با این تحلیل از مقام امام روبرو گردید خوف آن را داشت که امام بار دیگر حرکت انقلاب را سامان دهد و منافع رژیم را به خطر اندازد، لذا درصدد برآمدند به نحوى از انحاء این امر را خنثى کنند، راهى که انتخاب کردند توهین به ساحت مقدس ایشان بود، لذا نگارش و چاپ مقاله کذایى در روزنامه اطلاعات انجام شد، اگرچه آن مطالب در هفدهم دى ماه با امضاى احمد رشیدى مطلق به عنوان نویسنده‏اش در این نشریه درج شد ولى همه مى‏دانستند که دست دربار و حتى شخص شاه و ساواک در بین است، شاید عوامل رژیم قصد داشتند با این کار، افکار عمومى را نسبت به امام بسنجند، البته در قضیه درج مقاله رژیم دست به امتحانى زد که مجانى نبود و براى او گران تمام شد، حوزه علمیه که همواره پشت سر امام حرکت مى‏کرد ساکت ننشست و به عنوان اولین اقدام روز هیجدم دى ماه مجموعه حوزه علمیه (در اعتراض به این مقاله) تعطیل شد. روز نوزدهم دى ماه هم طلاب انقلابى و مذهبى در مسجد اعظم اجتماع کردند و قرار شد که در قالب دستجات راهپیمایى به منزل مراجع عظام تقلید مراجعه نمایند و نظر ایشان را نسبت به مقاله مزبور و توهین به ساحت مقدّس حضرت امام جویا شوند.۱۷

در واقع بعد از انتشار مقاله موهن، شهر قم دچار موجى از خشم و نفرت نسبت به رژیم شد و همان شب براى اولین بار بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بار دیگر شعار درود بر خمینى و مرگ بر حکومت پهلوى در شهر قم طنین افکن شد، راهپیمایى و تظاهرات مردم در نوزده دیماه ادامه یافت و راهپیمایان در حین حرکت با قواى امنیتى رژیم پهلوى درگیر شدند که بر اثر آن جمع زیادى به شهادت رسیدند.

و به این ترتیب فضاى شهر قم به خون و انقلاب و ستیز با ستم تبدیل شد و اربعین شهداى قم در تبریز به یک تظاهرات با شکوه تبدیل گشت که طى آن عدّه‏اى از مردم قهرمان پرور این شهر توسط نیروهاى نظامى به شهادت رسیدند، چهل روز بعد اربعین شهداى تبریز در شهر یزد برگزار گردید و این مراسم به اربعین‏هاى گذشته پیوست و به این ترتیب انقلاب اسلامى اوج گرفت.۱۸

شاه در مصاحبه با خبرنگار بى بى سى گفت: شورش‏هاى قم و تبریز نتیجه اتحاد نامقدس بین کمونیست‏ها و اشخاص مرتجع است.۱۹

بعد از این که ایادى رژیم دست به درج این مقاله موهن زدند، به تدریج متوجه اشتباه خود شدند ولى دیگر کار از کار گذشته بود، همانگونه که ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه یادآور گردیده و اسد اللّه علم در خاطرات خود گفته است تصوّر غلط نظام از اوضاع دهه ۱۳۵۰ آنها را وادار کرده دست به چنین حرکت سبک مغزى بزنند، برنامه‏اى که حرکت انقلاب را تشدید و تقویت کرد. از سوى دیگر آن‏ها قصد داشتند چهره مقدّس رهبر انقلاب را که استوانه اصلى جریان‏هاى انقلابى و ضد استبدادى بود مخدوش نمایند و در ضمن یک بحران فکرى در سطح جامعه پدید آورند اما خداوند به دست خودشان پرتو افشانى انقلاب را افزایش دادند و از خاموشى آن جلوگیرى کردند.۲۰

 

موج آفرینى

آنچه طوفان عواطف مردم را در ابراز احساسات نسبت به امام از کنترل ساواک بیرون آورد، تصمیم حساب شده نیروهاى انقلابى در برگزارى مراسم اربعین‏هاى متوالى بود، شکوه این مراسم چنان بود که شاه موفق نشد موج آن را پشت سر بگذراند و به موازات آن که نیروهاى انقلاب هوشمندانه عمل کردند، رژیم با خشمى توأم با جنون، ناپخته واکنش نشان داد و بر اثر تسلسل اربعین‏ها بحران فراگیر شد و کانون اصلى فساد و استبداد را در کام خود بلعید، در روند خطاهاى پى در پى بود که رژیم در واکنش به برگزار مراسم اربعین، عدّه‏اى از روحانیان برجسته راتبعید کرد، حضور این افراد تبعیدى در شهرهاى دور افتاده، فراگیر شدن انقلاب را در پى داشت.۲۱

شهادت حاج آقا مصطفى و حوادثى که به دنبال آن در قم، تهران، و دیگر شهرها روى داد مردم را براى حمایت از امام متحد نمود و حوزه‏هاى علمیه ایران با حوزه نجف پیوند برقرار کرد، ترس‏ها و دلهره‏ها از بین رفت و دیگر مردم از آن جوّ اختناق و فشارى که حاکم بود هراسى نشان نمى‏دادند. پس از ختم هر جلسه چند دقیقه‏اى نیز با ترس و لرز شعار داده مى‏شد مثل درود بر خمینى و پس از گذشت جلساتى شعار مرگ بر حکومت یزیدى افزوده شد، آن جلسات به طور پراکنده تا چهل روز ادامه داشت و سرانجام برکات خود را نشان داد، بالا رفتن آگاهى‏هاى سیاسى نیروهاى انقلابى، زدودن ترس و تقویت روحیه شجاعت و فداکارى و افزایش اعتماد به نفس مردم در ابراز اعتراض و انزجار به خاطر برنامه‏هاى ضد اسلامى دستگاه حاکمه از ثمرات این اربعین‏ها بود. جلسات مزبور شعارهاى کوتاه و چند لحظه‏اى توأم با خوف را به شعارهاى طولانى همراه با شجاعت و صلابت تبدیل کرد. مردم چون سیل خروشان براى سرنگونى نظام طاغوتى به حرکت درآمدند و کنترل اوضاع از دست مأموران خارج و ابتکار به دست رهبرى قیام و نیروهاى مبارز قرار گرفت، استکبار وقتى احساس کرد نیروهاى مذهبى هر روز قوى‏تر و خطرناک‏تر مى‏شوند تصمیم گرفت وحدت و انسجام آنان را هدف قرار دهد. امام خمینى که پى به این توطئه برده بود در آذر سال ۱۳۵۶ در نجف پیرامون وحدت مطالبى بیان فرمودند که مضامین آن این بود: تمام عقب افتادگى‏هاى ما از پراکندگى و تفرقه است، امروز وحدت اهمیّت دارد و بدین گونه ایشان بین طلّاب، دانشجویان، بازاریان و کارگران یک نوع اتحاد و هم دلى بوجود مى‏آورد، امام در جایى دیگر هشدار دادند مبادا جناح‏هاى مذهبى و مبارز از هم فاصله بگیرند، و تأکید نمودند روحانیان و دانشگاهیان با یکدیگر دست برادرى دهند و جمعیت‏هایى که دارند براى اسلام کار مى‏کنند نباید از هم فاصله بگیرند، آن‏ها باید با هم مرتبط گردند، وقتى سخنان امام که برگرفته‏اى و مضمونى از آن را در این جا آوردیم در قالب نوارهایى در سطح وسیعى پخش شد و در منابر، مساجد و محافل مذهبى مورد ارزیابى قرار گرفت ارتباط دانشگاه و حوزه قوى و این دو قشر روحانى و دانشگاهى با یکدیگر مأنوس گردیدند.

رژیم براى برهم زدن اتحاد نیروهاى مسلمان و انقلابى که از حوزه و دانشگاه برخاسته بودند در کنار حزب رستاخیز گروهى تحت عنوان سازمان ملى دانشگاهیان بوجود آورد و تمام تحصیل کرده‏ها، سرسپرده‏هاى آموزش دیده و دست آموخته‏هاى سیا، ساواک و دربار که در لباس استاد، رئیس دانشگاه، و رئیس دانشکده بودند تحت پوشش این سازمان جمع کرد تا با بوجود آوردن یک جریان دست نشانده با ظاهرى انقلابى و مخالف رژیم بوجود آورد، اولاً در صفوت متحد مورد اشاره بذر تفرقه بپاشند و ثانیاً اوضاع را از طریق این تشکّل بدست گیرند که موفقیتى بدست نیاوردند.۲۲

با این همه جریان اصلى مبارزه براى سرنگون کردن رژیم پهلوى مرکز ثقل و نقطه امیدى یافت، سرود وحدت ساخته شد و در سراسر جهان بین مسلمانان شنیده شد، شاه و کارگزارانش چند ماهى بعد آن را شنیدند. هزاران تنى که هرماه به میمنت شرایط جدید سیاسى و بهبود روابط ایران راهى عتبات عراق مى‏شدند پیام آور و پیغامبرانى بودند که دور از چشم مأموران ساواک شب‏ها خود را به حرم حضرت على(ع) در نجف مى‏رسانیدند و در ضمن به تماشاى مردى مى‏نشستند که کار هر شب او در این تبعید طولانى حضور در آن حرم بود، زائران ایرانى گهگاه به دست بوس نائل مى‏آمدند و وجوه شرعى را به نمایندگان امام خمینى مى‏سپردند.

تحرّک بى‏سابقه‏اى که ناگهان در نهضت اسلامى پدید آمد گرچه در داخل و خارج از ایران به کیفیّت‏هاى گوناگون رُخ مى‏نمود ولى در عمل یک هدف داشت، دانشجویان مسلمان مقیم اروپا، کانادا و آمریکا جانى تازه گرفتند و به فعالیت‏هاى خود تحرّک بخشیدند، رابطین مبارزین در کشورها و نواحى مسلمان نشین جهان در فرصت‏هاى مناسب و مقتضى گزارش امور را به نجف مى‏رسانیدند و رهنمودهاى حیات بخش امام را دریافت مى‏نمودند.

حرکت عمیق دیگرى نیز در ایران در حال شکل‏گیرى و سازماندهى بود که ساواک از ابعاد گسترده آن اطلاعاتى اندک داشت. جناح‏هاى مختلف مذهبى و مبارز حول یک مرکزیت مخفى جمع مى‏شدند، این کانون را یاران باوفاى امام و شاگردان برجسته ایشان بوجود آورده بودند که در رأس آنان شخصیت‌هایى چون شهید آیت اللّه مطهرى، آیت اللّه سید على خامنه‏اى، شهید مظلوم دکتر بهشتى، دکتر مفتح و دکتر باهنر قرار داشتند، چند نفرى از این بزرگان نیز در زندان به سر مى‏بردند، این مرکزیت در شهرستان‏ها یارانى استوار داشت از جمله شهید صدوقى در یزد، قاضى طباطبایى در تبریز، دستغیب در شیراز،‌هاشمى نژاد در مشهد و… که هر کدام از طریق مساجد و حسینیه‏ها اجتماعاتى را بر پا مى‏داشتند و به روشنگرى و افشاگرى مى‏پرداختند، دستور کلى و رهنمودهاى اساسى این برنامه‏ها از نجف مى‏رسید، ابرها آهسته آهسته کنار مى‏رفت و در تناسب مستقیم با واکنش و آمادگى مردم ایران پیام‏ها و سخنرانى‏هاى امام شدیدتر و بارزتر مى‏شد. یازدهم آذر ۱۳۵۶ سرآغاز حرکت تازه‏اى بود زیرا امام خمینى در مسجد شیخ انصارى نجف پرده از سیاست فضاى باز سیاسى برداشت و خاطرنشان ساخت این وضع جدید که رژیم شاه به نویسندگان مجال نوشتن و به گویندگان فرصت گفتن داده، نیرنگ بزرگى براى تطهیر شاه و وانمود کردن آزادى ادعایى و جنایات را به گردن دولتى‏انداختن که ابزارى بیش نمى‏باشد، امام پس از افشاى این نقشه عموم مسلمین خصوص علما، دانشگاهیان، روشنفکران و…را موظف نمود از فرصت پیش آمده بهره گرفته و حقایق را بر زبان جارى کرده و به گوش مقامات بین المللى و سایر جوامع بشرى برسانند، امام هشدار دادند اشخاص متعهد و متدین که ابتکار عمل را به دست گرفته‏اند از معرفى خود اجتناب نمایند و فریب این فضاى باز را نخورند از تجربه‏هاى سابق پند گیرند وبه فعالیت‏هاى خود در پرتو اسلام و در چارچوب موازین دینى، ادامه دهند.

در حالى که رژیم مى‏کوشید تا به نهضت مذهبى انگ ایسم‏هاى جدید را بزند و به بهانه سرکوبى کمونیست‏ها و مارکسیست‏ها، کشتار خونینى به راه اندازد، توصیه‏هاى ارزشمند امام یک دستور العمل راهگشا مشخص و حساب شده بود که جلو چنین جنایتى را مى‏گرفت.۲۳

ساواک براى کنترل و مهار جنبش و قیام خودجوش مردم از آذرماه ۱۳۵۶ بار دیگر اقدام به دستگیرى و تبعید چهره‏هاى فعّال دانشگاهى حوزوى کرد، تعداد زیادى از طلاب و فضلاى حوزه و نیز دهها نفر از دانشجویان دانشگاههاى تهران، اصفهان و… دستگیر و روانه سیاه چال‏هاى رژیم شدند. بسیارى از دانشجویان از ادامه تحصیل محروم گردیدند، دانشگاهها و مراکز آموزش عالى یکى پس از دیگرى به تعطیلى کشیده مى‏شد و هر روز از گوشه و کنار کشور خبر شهادت عدّه‏اى و دستگیرى و شکنجه‏هاى عدّه‏اى دیگر به گوش مى‏رسید.۲۴

به موازات سرکوب‏هاى خونین چهره‏هاى مقبول و مورد احترام مردم که در مبارزات نقش داشتند و بعد از حضرت امام محور انقلاب بودند از بدنه جامعه جدا کرده و به نقاط بد آب و هوا و دور افتاده تبعید مى‏کردند، آیت اللّه پسندیده که پیرمردى ۸۵ ساله بود به انارک در مناطق کویرى شمال شرقى اصفهان تبعید شد، آیات محترم و حجج اسلام حسین نورى، صادق خلخالى، ربانى شیرازى، ربانى املشى، مرتضى فهیم کرمانى نیز جزو شخصیت‏هاى تبعید شده بودند، به این خیال که با دستگیرى این بزرگان نیروى محرکه نهضت کم توان مى‏گردد غافل از آن که مردم با اشتیاقى درونى و یک نوع حرکت خودجوش با امام یکى شده و در همان مسیرى که رهبر ترسیم کرده بود گام برمى‏داشتند و اگر نیمى از این جمعیت محبوس و تبعید مى‏گشت از حرکت خود باز نمى‏ایستادند.۲۵

بدین گونه از مهم‏ترین آثار شهادت حاج آقا مصطفى ایجاد شور و هیجان روز افزون در میان مردم بود و بر اساس اسناد ساواک در پایان اکثر مجالس ترحیم وى جمعیّت شرکت کننده در مراسم، به تظاهرات پرالتهاب در حمایت از امام و محکومیت جنایات رژیم پهلوى مى‏پرداختند، پس اگر بگوئیم این رویداد فعالیت یک آتشفشان نیمه خاموش به شمار مى‏رفت سخنى به گزاف نگفته‏ایم، یکى از عناصر وابسته به جبهه ملّى اعتراف کرده است:۲۶ یک ماجراى سیاسى بود نه این که در گذشت فرزند (امام) خمینى این قدر جنجال به ظاهر به پا کند، مردم به دنبال یک علتى و مستمسکى مى‏گشتند که تظاهراتى به راه اندازند، فوت پسر خمینى موضوعى بسیار عالى براى حرکت ایجاد کردن بود…خوب این‏ها از آن استفاده کردند و بهره‏بردارى لازم را نمودند. اگرچه او کوشیده است از ابعاد سیاسى و اجتماعى حادثه شهادت حاج آقا مصطفى بکاهد ولى بطور ضمنى اعتراف کرده است که مبارزان با استفاده از نتایج این ضایعه با یکدیگر متحد شدند و موج جدید و شدیدى بوجود آوردند.

اسناد ساواک نیز به این واقعیت تصریح نموده‏اند: بعد از مراسم چهلمین درگذشت مصطفى خمینى افراطیون مذهبى در دنباله فعالیت‏هاى اخلال گرانه خود در ماه محرم، بار دیگر فرصتى پیدا کردند که تلاش‏هاى مضرّه را در مقیاس وسیع‏تر تعقیب نمایند و در چند مورد در شهرهاى مشهد و اهواز به تظاهرات خیابانى و شکستن چند جام از شیشه‏هاى دو شعبه بانک صادرات مبادرت نموده‏اند.۲۷

در فاصله برگزارى مجالس ختم سید مصطفى خمینى و مجالسى که به مناسبت چهلمین روز درگذشت او برگزار گردید فعالیت‏هاى وسیع‏ترى نیز از طرف عناصر متعصب مذهبى طرفدار روحانیون افراطى و وابسته به گروههاى برانداز انجام گرفت و عدّه‏اى در شهرهاى تهران، شیراز و مشهد به تظاهرات خیابانى، حمل شعارهاى پارچه‏اى مضر و شکستن شیشه‏هاى چند شعبه بانک، سینما، مشروب فروشى و هم چنین شرکت هواپیمایى ملّى ایران در شهر شیراز مبادرت نموده‏اند.۲۸

از آن پس ایران اسلامى شاهد انفجارى فزاینده از عواطف شد که هرگز در تاریخ نهضت‏ها تا آن روز سابقه نداشت، بحران فراگیر شد و چنان شدت و حدّتى پیدا کرد که تشکیلات ستم را در معرض خطر جدّى قرار داد. آن روز که خیابان‏هاى اصلى تهران شاهد راهپیمایى میلیونى شد تمامى تماشاگران و تحلیل گران خارجى دریافتند که موج انقلاب مهار شدنى نمى‏باشد، بنابراین آن چه رژیم پهلوى را برانداخت زلزله‏هاى سیاسى سال‏هاى ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ بودند که کانون آن‏ها در مراسم اربعین رحلت شهادت گونه حاج آقا مصطفى شکل گرفت.۲۹

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. از ایران به ایران، ج ۲، ص ۴۱ – ۴۲٫
  2. فصلنامه ۱۵ خرداد، تابستان و پائیز ۱۳۷۳، ص ۱۲۸ – ۱۲۹٫
  3. از ایران، ج ۲، بخش اسناد، سند ش ۷، ص ۴۹۷٫
  4. فرزندان اسلام و قرآن، دفتر اول، واحد فرهنگى بنیاد شهید، تهران ۳۶۲، ص ۱۳۶ – ۱۳۹٫
  5. مجله ۱۵ خرداد، ص ۱۲۸ – ۱۲۹ ؛ از ایران به ایران، ج ۲، ص۴۹۴ – ۴۹۵٫
  6. انقلاب اسلامى در تئورى و عمل، سید حسین تقوى حسینى، قم انتشارات علمى فرهنگى صاحب الزمان، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص۱۶۴٫
  7. شاهد یاران، آبان ۱۳۸۵، ص ۷۱، داستان انقلاب، محمود طلوعى، ص ۲۶۱، فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۱۵ – ۱۶، ص۱۲۴ – ۱۲۹٫
  8. مأموریت مخفى در ایران (خاطرات ژنرال‌هایزر)، ترجمه سید محمد حسین عادلى، تهران، بى نا، چاپ اول ۱۳۶۵، ص۴۶۲-۴۶۳٫
  9. درون انقلاب ایران، جان دى استمپل، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، مرکز خدمات فرهنگى رسا، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۶۲٫
  10. پا به پاى آفتاب، ج ۱، ص ۱۵۶ – ۱۵۸٫
  11. فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴، ص ۲۷٫
  12. ساواک و روحانیت، ص ۲۰۲٫
  13. داستان انقلاب،ص ۲۳۰ و ۲۵۳٫
  14. مجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه سید مطفى خمینى، ص۱۵۲ – ۱۵۳، شاهد یاران، همان، ص ۶۹٫
  15. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، ص۳۱۸٫
  16. فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۱۵ و ۱۶، ص ۱۲۴٫
  17. حماسه نوزده دى ۱۳۵۶، به کوشش على شیر خانى، ص۱۱۳ -۱۱۴٫
  18. انقلاب اسلامى در تئورى و عمل، ص ۱۶۴ – ۱۶۵٫
  19. تاریخ سیاسى ایران، دکتر سید جلال الدین مدنى، ج ۲، ص۲۴۸٫
  20. حماسه نوزده دى، ص ۳۳ – ۳۴٫
  21. مجموعه مقالات کنگره شهید سید مصطفى خمینى، ص ۲۹ – ۳۱٫
  22. سیر تکوینى انقلاب اسلامى، جواد منصورى، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ سوم ۱۳۷۹، ص ۳۰۸ – ۳۰۱٫
  23. از سید ضیاء تا بختیار، ص ۷۳۲ – ۷۳۴٫
  24. از ایران به ایران، ج ۲، ص ۸۶ – ۸۷٫
  25. همان، ص ۱۰۸ – ۱۰۹٫
  26. داستان انقلاب، ص ۲۶۲٫
  27. ساواک و روحانیّت، ص ۲۰۲٫
  28. همان، ص ۱۹۹٫
  29. شاهد یاران، همان، ص ۵۸٫
30دسامبر/16

بهترین بندگان در کلام امام رضا(ع)

“یازدهم ذیقعده سالروز میلاد فرخنده هشتمین اختر تابناک ولایت بر پیروان راستینش مبارک باد”

یاسر جهانى پور

 

مقدمه

امام على بن موسى الرضا علیه السلام در روز جمعه یازدهم ذى القعده سال ۱۵۳ هجرى و بقولى در سال ۱۴۸ هجرى قمرى در مدینه منوّره به دنیا آمد.

مادرش نجمه خاتون مى‏گوید: هنگامى که به فرزندم على حامله بودم، هرگز سنگینى باردارى را احساس نکردم و همواره در وقت خواب، از درونم صداى تسبیح و تهلیل و تمجید خدا مى‏شنیدم، پس گاهى وحشت مى‏کردم و بر مى‏خاستم ولى پس از بیدار شدن چیزى را نمى‏شنیدم. و وقتى فرزندم متولد شد، دستش را بر زمین گذاشت و سر به آسمان بلند کرد و دیدم لبهایش حرکت مى‏کنند گویى چیزى مى‏گوید، پس پدرش موسى بن جعفر علیه السلام بر من وارد شد و فرمود: این کرامت پروردگار بر تو مبارک باد اى نجمه! سپس على را در پارچه سفید پیچیده به او سپردم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را به من رد کرد و فرمود: او را بگیر که او بقیه اللّه در زمین است.

امام رضا(ع) در بیان و شرح حال بهترین بندگان خداوند ۵ خصلت را از ایشان نام مى‏برد و مى‏فرماید: “الّذین اذا احسنوا استبشروا و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شکروا و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا عفوا؛۱ بهترین بندگان کسانى هستند که هنگام انجام کار نیک خرسند، و هنگام ارتکاب عمل زشت از خداوند طلب بخشش کنند، و آنگاه که چیزى به آنان داده شود سپاسگزار بوده و زمانى که به مصیبتى دچار شوند صبر کنند، و در هنگام خشم عفو نمایند.

این کلام نورانى بر گرفته از آیات کلام اللّه مجید است که براى بیدارى بندگان خدا توسط حضرت بیان شده امید است چراغ هدایت همه ما قرار گیرد.

خوشحالى از انجام کار نیک

خداوند مى‏فرماید: “قل بفضل اللّه و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیرٌ ممّا یجمعون؛۲ بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که از آنچه گردآورى کرده‏اند بهتر است.”

اولین خصلت بندگان خوب در کلام امام رضا آن است که اگر کار نیکى انجام مى‏دهند، از انجام دادن آن کار خوشحال مى‏شوند. براى خوشحالى انسان در انجام دادن کار خوب سه حالت وجود دارد: یا اینکه آن را خالص براى خدا و پنهانى انجام مى‏دهد ولى اگر عملش لو رفت و دیگران فهمیدند، ممکن است خوشحال شود و یا اینکه هیچکس عمل او را نمى‏بیند، اما او از عمل خود شادمان است و دلیلش هم آن است که در جهت کسب رضاى حق تلاش کرده و موفق به این کار شده است. حالت اول به طور قطع منظور حدیث نیست زیرا عمل ریایى کاملاً باطل و از اساس شرک آلود است. اما حالت دوم بنا به قول روایات هیچ عیب و مفسده‏اى ندارد. در روایت است که مردى به رسول خدا(ص) عرض کرد: من عملم را پنهان مى‏دارم و دوست ندارم که کسى از آن مطلع شود و اتفاقاً بر آن مطلع مى‏گردند و من از این اطلاع خوشحال مى‏شوم. فرمود: براى تو دو اجر است اجر پنهان داشتن و اجر آشکار شدن و از امام محمد باقر(ع) سؤال شد که مردى عمل خیرى مى‏کند و چون کسى مى‏بیند او خوشحال و شکفته خاطر مى‏شود، فرمود:باکى نیست، هیچکس نیست مگر اینکه دوست دارد که خداوند کار خوب او را در میان مردم آشکار کند، حتى وقتى که آن را براى این مقصود انجام نداده باشد.۳ از این دو خبر فهمیده مى‏شود، خوشحالى براى مقاصد مذکور مانعى ندارد، هر چند هدف وى در آغاز این بود که عملش را پنهان دارد، اما در موردى که شادى و خوشحالى او براى منزلت یافتن در دل مردم باشد تا او را مدح و تعظیم کنند و حاجتش را برآورند این امر باعث بطلان عمل اوست.

در حالت سوم، با اینکه کسى عمل او را نمى‏بیند، اما خوشحالى او به سبب رضایت خداوند است. پس این خوشحالى نه ریاست و نه عجب و نه هیچ چیز دیگر، بلکه حالتى روحانى و معنوى است که پس از انجام عمل خیرخواهانه به انسان دست مى‏دهد.

استغفار به هنگام انجام گناه

خداوند مى‏فرماید: “انّما التّوبه على اللّه للّذین یعملون السّوء بجهاله ثمّ یتوبون من قریبٍ فاولئک یتوب اللّه علیهم و کان اللّه علیماً حکیماً؛۴ توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى‏دهند و سپس بزودى توبه مى‏کنند، خداوند توبه چنین اشخاصى را مى‏پذیرد و خدا دانا و حکیم است.”

همچنین مى‏فرماید: “والّذین اذا فعلوا فاحشهً أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذّنوب الّا اللّه و لم یصرّوا عى ما فعلوا و هم یعلمون؛۵ و کسانیکه چون مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مى‏افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى‏کنند – و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد – و اصرار به گناه نمى‏کنند با اینکه میدانند.”

در آیه فوق اشاره به یکى دیگر از صفات پرهیزکاران شده و آن اینکه اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بیاد خدا مى‏افتند و توبه مى‏کنند و هیچگاه اصرار به گناه نمى‏ورزند. در تفسیر نمونه مى‏خوانیم:

“از تعبیرى که در این آیه شده چنین استفاده مى‏شود که انسان تا بیاد خدا است، مرتکب گناه نمى‏شود، آن گاه مرتکب گناه مى‏شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزگار دیرى نمى‏پاید، بزودى بیاد خدا مى‏افتند و گذشته را جبران مى‏کنند، آنها احساس مى‏کنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند.

در پایان آیه براى تأکید مى‏گوید: “و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون؛ آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى‏ورزند و تکرار گناه نمى‏کنند.”

در ذیل این آیه از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود:

“الاصرار ان یذنب الذنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدث نفسه بتوبه فذلک الاصرار؛ اصرار بر گناه این است که انسان گناهى کند و دنبال آن استغفار ننماید و در فکر توبه نباشد، این است اصرار بر گناه.”

در کتاب امالى صدوق، از امام صادق(ع) حدیثى پر معنى نقل شده که خلاصه آن چنین است: هنگامى که آیه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش الهى نوید داد، ابلیس سخت ناراحت شد،و تمام یاران خود را با صداى بلند به تشکیل انجمنى دعوت کرد، آنها از وى علت این دعوت را پرسیدند، او از نزول این آیه اظهار نگرانى کرد، یکى از یاران او گفت: من با دعوت انسانها به – این گناه و آن گناه تأثیر این آیه را خنثى مى‏کنم، ابلیس پیشنهاد اورا نپذیرفت، دیگرى نیز پیشنهادى شبیه آن کرد که آنهم پذیرفته نشد، در این میان شیطانى کهنه کار بنام وسواس خناس گفت: من مشکل را حل مى‏کنم، ابلیس پرسید: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده‏ها و آرزوها آلوده به گناه مى‏کنم، و هنگامى که مرتکب گناهى شدند یاد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى‏برم، ابلیس گفت: راه همین است، و این مأموریت را تا پایان دنیا بر عهده او گذاشت.

روشن است که فراموشکارى نتیجه سهل انگارى و وسوسه‏هاى شیطانى است، و تنها کسانى گرفتار آن مى‏شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکارى نزدیک نمایند. ولى مردان بیدار و با ایمان کاملاً مراقبند که هرگاه خطایى از آنها سرزد در نخستین فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشویند و دریچه‏هاى قلب خود را به روى شیطان و لشکر او ببندند که آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى‏شوند.۶

 

شکرگزارى به هنگام عطاى نعمت

“اعملوا آل داود شکراً و قلیلٌ من عبادى الشّکور؛۷ ما به آنان گفتیم: اى آل داود(در مقابل این همه نعمت) سپاسگزار باشید، و حال آنکه قلیلى از بندگان من شکرگزارند.”

با توجه به آیه فوق، عدّه کمى از بندگان، شاکر حقیقى هستند، بهمین دلیل امام رضا در این حدیث، شکر گزار بودن را از صفات بندگان خوب خدا شمرده است.

بندگان شاکر حقیقى، کسانى هستند که علاوه بر اینکه زبانشان به شکر خالق و مخلوق مشغول است، با اعتقاد قلبى محکم نیز ایمان داشته باشند که هرآنچه در عالم از نعمتهاى بسیار مى‏بینند، از جانب خداى متعال و به لطف و رحمت او بر بندگان عطا شده است، پس اگر از کسى نعمتى هم به آنان مى‏رسد، باز آن را از خدا دانسته و علاوه بر مخلوق از او نیز سپاسگزارند. و چون به این مهم اعتقاد پیدا نمودند، از هیچ عملى در راه رضاى محبوب فروگذارى نکرده و با تمام نیرو در جهت کسب خشنودى خداوند، مى‏کوشند. مرحوم ملا احمد نراقى(ره) مى‏فرماید:شکر عبارت است از شناختن نعمت از منعم و آن را از او دانستن و به آن شاد و خرّم بودن و به مقتضاى آن شادى عمل کردن، به این معنى که خیر منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفى که او راضى باشد، رساندن. پس شکر منعم حقیقى که حضرت آفریدگار است، آن است که همه نعمتها را از او دانى و او را منعم و ولىّ خودشناسى و اگر کسى دیگر با تو نیکى کند، چنین دانى که خداى تعالى دل او را مسخر فرموده که به آن نیکى اقدام نماید و کسى که این را فهمید، یک رکن شکر را به جا آورده، بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این شکر قلبى است. و رکن دیگر شکر خدا آن است که: به نعمت‏هاى الهى که به او عطا کرده شاد و خرم باشد، اما نه از این راه که باعث لذّت و کامرانى او در دنیاست، بلکه از این راه که به واسطه آنها مى‏تواند تحصیل رضاى منعم را کند و خود را به قرب و جوار لقاى او برساند. و علامتش این است که از نعمتهاى دنیویه شاد نشود، مگر به چیزى که اعانت بر تحصیل آخرت نماید. چون این صفت را تحصیل کرد، رکن دوم شکر را به جا آورده و رکن سوم، آن است که در دل و زبان حمد و ثناى او را به جا آورد و حمد دل آن است که خیرخواه کافه مخلوقات الهى بوده، نیکویى ایشان را جوید و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزارى او را کند. و رکن چهارم آن است که نعمتهاى الهیه را صرف رضا و مقصود او نماید، مثلاً اعضاء و جوارح که از نعمتهاى الهى است، در طاعات و عبادات او به کار برد و از استعمال آنها در عصیان او احتراز کند. حتى اینکه از جمله شکر چشمها آن است که هر عیبى از مسلمى ببیند ندیده پندارد و از جمله شکر گوشها آنکه هر نقصى از مسلمى بشنود نشنیده انگارد و امثال آنها.۸

 

صبر هنگام نزول بلا

“ولنبلونّکم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین الّذین اذا أصابتهم مصیبهٌ قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون أولئک علیهم صلواتٌ من ربّهم و رحمهٌ و أولئک هم المهتدون؛۹ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى، و کمبود میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم، اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.

بى شک این آیه بهترین شناخت بر کلام امام رضاست. کسانى که به وقت نزول بلا صبر پیشه کرده و بر خدا توکّل مى‏کنند، خدا نیز در عوض بهترین پاداش را براى بهترین بندگان خود در نظر مى‏گیرد که همان، لطف و رحمت و هدایت الهى است، رحمتى که بهشت با آن همه عظمتش، گوشه‏اى از فضل و رحمت اوست.

آزمایشهاست ما را در وقوع

از شما بر چیزها از خوف و جوع

هم دگر از نقص اموال و نفوس

که خورد هر کس ز نقصانش فسوس

ده بشارت صابران را از وداد

که صبور اندر سلوکند و جهاد

صابرند اندر غم و آفات خود

در ولاى ما ز مألوفات خود

آن کسان کز عشق، نز بیم و امید

در مصیبتها که ایشان را رسید

از خداوندیم ما گفتند، چون

لاجرم انا الیه راجعون

هر تصرف کو کند بر ما رواست

ملک ملک اوست، کرد آن را که خواست

هست ایشان را بهر لیل و نهار

بس درود و رحمت از پروردگار

هم هدایت‌هاست ایشان را زما

هر دمى یابند نوعى اهتدا۱۰

امام رضا در حدیثى فرمود: حقیقت ایمان در مؤمن تحقق نمى‏پذیرد، جز آنکه سه فرصت در او باشد، روشى از خداوند، و روشى از پیامبرش و روشى از امامش، روشى که از خدایش باید در او باشد، رازدارى و روش پیامبرش، برخورد نیکو با مردم و روشى که از امامش باید در او باشد، صبر و شکیبایى در غمها و اندوه‏هاست.۱۱ همچنین در حدیثى دیگر فرمود: حقیقت ایمان بنده کامل نمى‏گردد، تا اینکه سه صفت را دارا باشد: “بصیرت در دین، میانه روى در زندگى، و صبر در مصیبتها”۱۲ یک چیز در دو حدیث فوق مشترک است و آن اینکه ایمان مؤمن کامل نمى‏گردد مگر با صبر بر بلا.

 

بخشش هنگام غضب

“و سارعوا الى مغفرهمن ربّکم و جنّه عرضها السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقین الّذین ینفقون فى السّرّاء و الضّرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحب المحسنین؛۱۳ و بشتابید بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بسوى بهشتى که پهناى آن به اندازه جمیع آسمانها و زمین است(که این بهشت) مهیّا شده براى کسانى که تقوى داشته باشند، آنهایى که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق کنند و خشم و غضب فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (چنین مردمى نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است.

این آیه شریفه چهار صفت از صفات متقین را بیان مى‏فرماید که هر یک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حمیده و ملکات حسنه است.

۱- صفت انفاق که از شئون سخاوت است و آیات و اخبار در مدح و آثار و نتایج آن و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخیمه که بر او مترتب مى‏شود، بسیار است چنانکه در روایت از پیامبر اسلام آمده که فرمود: “الجنه دار الاسخیاء؛۱۴ بهشت منزلگاه سخاوتمندان است.”

۲- “کظم غیظ و الکاظمین الغیظ” فرو بردن غیظ و خشم بخصوص بر کسى که قدرت بر تلافى داشته باشد، در سفینه از حضرت صادق علیه السلام فرمود: “ما من عبد کظم غیظا الّا زاده اللّه عزّ و عجلّ عزّا فى الدّنیا و الآخره؛۱۵ هیچ بنده‏اى نیست که خشم خود را فرو نشاند، جز اینکه خداوند بر عزّتش، در دنیا و آخرت مى‏افزاید.”

کظم غیظ بزرگتر از انفاق است، زیرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانى است و بسا انسان در ناملایمات طاقت تحمّل ندارد، ولى در انفاقات مضایقه نمى‏کند.

۳- “والعافین عن النّاس” و مقام عفو بالاتر از کظلم غیظ است، زیرا کظم غیظ تحمّل اذیت است و حواله او بخدا است که در دنیا و آخرت انتقام بگیرد اما عفو، گذشت از اشتباه دیگرى است به گونه‏اى که عقوبت و کیفر براى او نخواهد و عفو از صفات ربوبى است و انسانى که داراى این صفت باشد، متخلق به اخلاق الهى مى‏شود.

از نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم منقول است که فرمود:

(انّه ینادى مناد یوم القیمه من کان له على اللّه اجر فلیقم. فلا یقوم الّا العافون. الم تسمعوا قوله تعالى فمن عفا و أصلح فأجره على اللّه)۱۶ روز قیامت منادى ندا مى‏دهد هر که اجر او بر خداست برخیزد، پس کسى بلند نمى‏شود مگر عفو کنندگان. آیا نشنیده‏اى که خداوند مى‏فرماید: هر که عفو کند پس اجر او بر خداست.

۴- “و اللّه یحبّ المحسنین” و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است، زیرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافى بضدّ است. چنانچه از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم مرویست: “حاکیا عن ربه یأمره بهذه الخصال: صل من قطعک و اعف عمّن ظلمک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک”۱۷ از قول پیامبر است که خداوند او را به این خصال امر فرمود: با کسى که از تو بریده است پیوند برقرار کن، از کسى که بر تو ستم روا داشته گذشت کن، به کسى که محرومت کرده عطا کن، و به کسى که به تو بدى کرده نیکى کن.

مؤمن و بنده واقعى، حاکم بر نفس خود، و تحت حکم عقل و شرع مقدّس است. به همین خاطر امام رضا در حدیثى فرمود: مؤمن آنگاه که خشمگین مى‏شود، خشمش او را از راه حق خارج نمى‏سازد، و هنگامى که خرسند مى‏گردد، خرسندى او را در باطل وارد نمى‏کند و آن هنگام که قادر و توانا شود از حق خود بیشتر طلب نمى‏نماید.۱۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فقه الرضا، شیخ صدوق، ص ۳۵۴٫
  2. سوره یونس، آیه ۵۸٫
  3. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، ج ۳، ص ۵۰۷٫
  4. سوره نساء، آیه ۱۷٫
  5. سوره آل عمران، آیه ۱۳۵٫
  6. تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازى، ج ۳، ص ۱۰۰٫
  7. سوره سبأ، آیه ۱۳٫
  8. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، ص ۷۴۶٫
  9. سوره بقره، آیه ۱۵۷ – ۱۵۵٫
  10. تفسیر صفى، حاج میرزا حسن اصفهانى(صفى علیشاه)، ج۱،ص ۵۶٫
  11. صحیفه الرضا، جواد قیومى، ص ۳۸۱٫
  12. همان.
  13. سوره آل عمران، آیه ۱۳۳ و ۱۳۴٫
  14. المحجه البیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج ۷، ص ۶۲٫
  15. الاخلاق، سید عبداللّه شبر، ص ۱۷۴٫
  16. سوره شورى، آیه ۴۰؛ المحجه البیضاء ج ۶، ص ۳۲۰٫
  17. جامع السعادات، ملا مهدى نراقى، ج ۳، ص ۲۹۷٫
  18. صحیفه الرضا، ص ۳۸۱٫

 

30دسامبر/16

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)

حجهالاسلام عیسى عیسى زاده

 

آثار منفى و زیانبار اسراف

اسراف در منطق قرآن و اهل بیت(ع) به عنوان یکى از گناهانى شمرده شده است که داراى آثار زیانبار و پیامدهاى خطرناکى مى‏باشد. یکى از بهترین شیوه‏هاى پیشگیرى از این گناه بزرگ، آگاه نمودن افراد نسبت به آن آثار زیانبار و پیامدهاى خطرناک است با توجه به هشدار مقام معظم رهبرى در سخنان ایام نوروز به وجود آسیب‏ها و مشکلات گوناگون اسراف در ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى.۱ نگارنده، تلاش نموده تا با بهره‏گیرى از آیات نورانى قرآن و سخنان گرانمایه اهل بیت(ع) مطالبى را در مورد آثار زیانبار و آسیب‏هاى اسراف تهیه و به جامعه اسلامى تقدیم بنماید.

به امید آن که همه ما با پرهیز از هر نوع اسراف زمینه حفاظت خویش و جامعه اسلامى را از پیامدهاى زیانبار اسراف فراهم نماییم.

قبل از بیان آثار زیانبار اسراف، ذکر این نکته ضرورت دارد که مراد از اسراف، در آیات قرآن و سخنان اهل بیت (ع) فقط بُعد اقتصادى آن نمى‏باشد بلکه به معناى وسیع آن که هر نوع تجاوز از حد اعتدال در همه امور چه مسایل اقتصادى و چه اخلاقى و غیر آن را شامل مى‏شود.

آثار منفى و زیانبار اسراف از دیدگاه قرآن

۱- محرومیت از محبّت خداوند

“… ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین”۲ اسراف نکنید که خداوند، اسراف کنندگان را دوست ندارد.

۲- محرومیت از هدایت الهى

“… اِنَّ اللّهَ لا یَهدى مَن هُوَ مُسرِفٌ کَذّاب”۳ همانا خداوند، انسان اسرافکار و دروغگو را هدایت نمى‏کند.

۳- محرومیت از همراهى پیامبر اکرم صلى‏الله علیه وآله وسلم “واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوهِ والعَشىِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَهَ الحَیوهِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَواهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا”۴

و همیشه خویش را با کمال شکیبائى به محبّت آنان که صبح و شام خدا را مى‏خوانند و رضاى او را مى‏طلبند وادار کن و یکلحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهاى دنیا مایل شوى و هرگز با آنان که ما دلهاى آن‏ها را از یاد خود غافل کرده‏ایم و تابع هواى نفس خود شدند و به اسراف کارى پرداختند متابعت مکن.

۴- محرومیت از مقام بندگى خداوند

پرهیز از اسراف و میانه روى در قرآن از ویژگى‏ها و صفات بندگان خداوند شمرده شده است، پیام این آیه، آن است که انسان‏هاى اسرافکار از رسیدن به چنین مقامى (بندگى خدا) محروم هستند. “وعِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ…× والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواما”۵

۵ – سبب غضب خداوند

سخط و غضب خداوند از آثار اسراف و تجاوز از حدود الهى مى‏شود. “کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبى…”۶ تناسب بین جمله “کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ” مى‏فهماند که منظور از طغیان، اسراف است.

۶- گمراهى

“… کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن هُوَ مُسرِفٌ مُرتاب”۷ این گونه خداوند، هر اسرافکار تردید کننده‏اى را گمراه مى‏سازد.

۷- نا امیدى

اسراف در گناه و ستم به خویشتن، در قرآن از عوامل و زمینه‏هاى نا امیدى مطرح شده است.

“قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلى اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَهِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم”۸زیرا اگر اسراف، سبب نا امیدى نباشد، نهى از آن معنا ندارد.

۸ – تکذیب انبیا و رهبران الهى

تکذیب پیامبران الهى در قرآن از آثار و پیامدهاى روحیه اسرافگرى مطرح شده است.

“واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحابَ القَریَهِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون× اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکَذَّ بوهُما…× قالوا طائرکُم مَعَکُم أاِن ذُکِّرتُم بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون”۹

۹- سبب درماندگى

زیاده روى و اسراف در قرآن یکى از عوامل درماندگى معرفى شده است. “ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلى عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا”۱۰

۱۰- فساد در زمین

“ولا تُطیعوا اَمرَ المُسرِفین× اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِى الاَرضِ ولا یُصلِحون”۱۱

فرمان مسرفان را اطاعت نکنید، همانها که در زمین فساد مى‏کنند و اصلاح نمى‏کنند.

۱۱- حسرت و پشیمانى

“ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلى عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا”۱۲

نه هرگز دست خود را در احسان به خلق، محکم بسته دار و نه بسیار باز و گشاده (اسراف) که هر کدام کنى به نکوهش و حسرت خواهى نشست.

۱۲- گناه و فحشا

حضرت لوط علیه‏السلام در خطاب به قومش، روحیه اسرافکارى و تجاوز را عامل گناه و فحشاى آنها برشمرده است. “ولوطًا اِذقالَ لِقَومِهِ اَتَأتونَ الفاحِشَهَ ما سَبَقَکُم بِها مِن اَحَدٍ مِنَ العالَمین × اِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَهً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون”۱۳ “اِذ قالَ لَهُم اَخوهُم لوطٌ اَلا تَتَّقون × اَتَأتونَ الذُّکر انَ مِنَ العالَمین × وتَذَرونَ ما خَلَقَ لَکُم رَبُّکُم مِن اَزواجِکُم بَل اَنتُم قَومٌ عادون”۱۴

۱۳- قحطى و گرسنگى

“وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَهً کانَت ءامِنَهً مُطمَئنهً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون”۱۵

خداوند (براى آنها که اهل کفران و اسراف هستند) مثلى زده: منطقه آبادى را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش بطور فراوان از هر مکانى فرا مى‏رسید، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام مى‏دادند لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانید.

در روایتى از امام صادق علیه‏السلام نقل شد که فرمود: “گروهى از بنى اسرائیل آن قدر زندگى مرفهى داشتند که حتى از مواد غذایى مجسمه‏هاى کوچک مى‏ساختند و گاهى با آن (آلودگى) بدن خود را نیز پاک مى‏کردند، اما سرانجام کار آنها به جائى رسید که مجبور شدند همان مواد غذائى آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده “وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَهً…”۱۶

امام باقر علیه‏السلام فرمود: … جمعیتى پیش از شما زندگى مى‏کردند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد اما ناشکرى کردند و مواد غذائى را بى جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطى گرفتارشان ساخت.۱۷

۱۴- زندگى سخت

“ومَن اَعرَضَ عَن ذِکرى فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیامَهِ اَعمى× قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرتَنى اَعمى وقَد کُنتُ بَصیرا× قالَ کَذلِکَ اَتَتکَ ءایتُنا فَنَسیتَها وکَذلِکَ الیَومَ تُنسى× وکَذلِکَ نَجزى مَن اَسرَفَ ولَم یُؤمِن بآیاتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الآخِرَهِ اَشَدُّ واَبقى”۱۸

هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور مى‏کنیم مى‏گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟ من که بینا بودم! مى‏فرماید: آن گونه که آیات ما براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى؛ امروز نیز تو فراموش خواهى شد و این گونه جزا مى‏دهیم کسى را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است.

مرحوم علامه طباطبایى در این مورد، فرمودند: کسى که همه چیزش از آن خداوند است، اگر او را فراموش کند، در حقیقت از مسیر اعتدال و حق خارج شده و چنین فردى اسرافکار و متجاوز است لذاست که خداوند آنان را به عذابشدید و دردناک دنیوى مبتلا مى‏کند.۱۹

۱۵- زیبا پنداشتن زشتى‏ها

“… کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون”۲۰ همین (کفران و غفلت است) که اعمال زشت اسراف کاران را در نظرشان، زیبا نموده است.

۱۶- کورى در قیامت

“ومَن اَعرَضَ عَن ذِکرى… ونَحشُرُهُ یَومَ القِیامَهِ اَعمى… وکَذلِکَ نَجزى مَن اَسرَفَ ولَم یُؤمِن بآیاتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الآخِرَهِ اَشَدُّ واَبقى”۲۱ هر کسى از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور خواهیم کرد،… این گونه جزا مى‏دهیم کسى را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.

۱۷- عذاب دنیوى

یکى دیگر از فرجام‏هاى اسراف که در قرآن به آن اشاره شده، عذاب‏هاى دنیوى است.

خداوند متعال درباره قوم لوط مى‏فرماید: “اِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَهً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون× واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُجرِمین”۲۲

آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، نه زنان؟ شما جمعیت اسراف کارى هستید بارانى بر آنها فرستادیم (بارانى از سنگ که آنها را نابود ساخت) اکنون بنگر سرانجام کار مجرمان به کجا کشید. “لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجارَهً مِن طین× مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفین”۲۳ خداوند فرشتگان عذاب را با سنگ‏هایى ویژه بر سر آنان (قوم لوط) فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد.

۱۸- ورود در آتش جهنّم

“واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار”۲۴ و مسرفان اهل آتشند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “النار غایه المفرطین”۲۵ سرانجام افراد تندرو ،هلاکت و آتش جهنّم است.

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “من بنى بنیانا ریاء و سمعه حمله یوم القیامه الى سبع أرضین ثمّ یطّوقه نارا توقد فى عنقه ثم یرمى به فى النار فقلنا: یا رسول الله صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم کیف یبنى ریاء و سمعه؟ فقال: یبنى فضلا على ما یکفیه او یبنى مباهاه”۲۶ هر کسى که ساختمانى را از روى ریا و سمعه (شنواندن به مردم کارهایى را که مایه کسب جاه است) بسازد باید آن را در قیامت تا هفت طبقه زمین حمل کند و بر گردنش آتشى آویزان خواهد شد و به داخل آتش جهنم انداخته مى‏شود. از حضرت سؤال شد، مراد از ریاء و سمعه چیست؟ فرمود: این که ساختمانى بسازد بیش از نیازش تا بر دیگران فخر کند.

۱۹- هلاکت

“… واَهلَکنَا المُسرِفین”۲۷ سرانجام مسرفان را هلاک گردانیدیم.

منظور آیه از مسرفین، کسانى هستند که در مورد خود و جامعه‏اى که در آن زندگى مى‏کردند و نیز در حق خدا و انبیاى الهى، اسراف و تجاوز و ستم مرتکب شدند و آیات الهى و رسالت پیامبران را تکذیب نمودند و نعمت نبوتو یاد حق را انکار کردند و سعادت و آخرت خود را نادیده گرفتند و از این جهت، خداوند آنان را به شدیدترین وجه مجازات کرد و به هلاکت و نابودى رساند.۲۸

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لن یهلک من اقتصد”۲۹ هرگز به هلاکت نمى‏رسد کسى که میانه روى کند. (اسراف نکند).

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “علیک بالقصد فانه اعون شى‏ء على حسن العیش، و لن یهلک امرؤ حتى یؤثر شهوته على دینه”۳۰ بر تو باد به میانه روى زیرا که آن یارى کننده چیزیست بر نیکوئى زندگى، و هرگز مردى به هلاکت نمى‏رسد تا آن که خواسته‏هاى نفسانى خود را بر دینش مقّدم کند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “و سیهلک فىّ صنفان: محبٌ مفرط یَذْهبُ به الحُبّ الى غیر الحقّ و مبغضٌ مفرط یَذهَبُ به البغضُ الى غیر الحقّ و خیرُ الناس فىّ حالاً النَّمط الاوسطُ فالزموه…”۳۱ به زودى دو گروه نسبت به من هلاک مى‏گردند: دوستى که افراط کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنى که در کینه توزى با من زیاده روى کرده و به راه باطل در آید. بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند. از آنها جدا نشوید.

۲۰- برادر شیاطین

“وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسکینَ وابنَ السَّبیلِ ولا تُبَذِّر تَبذیرا× اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخوانَ الشّیاطینِ وکانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ کَفورا”۳۲

حقوق خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن و نیز فقیران و رهگذران را به حق خودشان برسان و هرگز اسراف مکن که مبذّران (اسراف کنندگان) برادر شیطانند و شیطان است که سخت کفران نعمت پروردگار خود کرد.

 

آثار منفى و زیانبار اسراف از دیدگاه اهل بیت (ع)

  1. تنبلى در اطاعت خداوند

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایاکم و فضول المطعم، فانه… یبطى بالجوارح عن الطاعه…”۳۳

از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که اعضاى بدن را در اطاعت خداوند تنبل مى‏سازد.

  1. نابودى سرمایه

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “القصد مثراه و السرف مثواه”۳۴ اعتدال و میانه روى در مصرف، سبب فراوانى مال و ثروت و اسراف و زیاده روى، باعث نابودى و تباهى آن است.

  1. فقر

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “من بذّر افقره الله”۳۵ کسى که مالش را بیهوده هدر دهد خدا او را فقیر مى‏کند.

 

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “سبب الفقر، الاسراف”۳۶ سبب فقر، اسراف است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “ما عال امرؤ اقتصد” ۳۷ انسانى که میانه روى کند فقیر و محتاج نشود.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “انّ السرف یورث الفقر” ۳۸ اسراف فقر مى‏آورد.

امام کاظم علیه‏السلام فرمود: “من اقتصد وقنع، بقیت علیه النعمه و من بذّر و اسرف زالت عنه النعمه”۳۹ میانه روى و قناعت سبب بقاى نعمت و تبذیر و اسراف سبب زوال نعمت مى‏شود.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “ضمنتُ لمن اقتصد ان لایفتقر”۴۰ من براى کسى که میانه روى کند (اسراف نکند) ضمانت مى‏کنم که فقیر نشود.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “الاقتصاد ینمى القلیل، الاسراف یفنى الجزیل”۴۱ میانه روى مال اندک را رشد و اسراف مال زیاد را نابود مى‏کند.

  1. قساوت قلب

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایاکم و فضول المطعم؛ فانه یسمّ القلب بالقسوه…”۴۲ از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که قلب را سخت مى‏کند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “اذا ملى‏ء البطن من المباح عمى القلب عن الصلاح”۴۳ هرگاه شکم از خوردنى‏هاى مباح پر شود، دل از دیدن خیر و صلاح کور مى‏شود.

  1. منشأ دردها

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “از پرخورى بپرهیزید زیرا سبب فساد بدن و منشأ دردهاست.”۴۴

 

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “علیکم بالقصد فى المطاعم، فانه ابعد من السرف واصحّ للبدن”۴۵ بر شما باد رعایت میانه روى در مصرف غذاها در جایى که اطعام مى‏شود، زیرا اقتصاد و میانه روى دور از اسراف و زیاده روى است و براى سلامت بدن بهتر است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “من کثر اکله قلّت صحته و ثقلت على نفسه مؤنته”۴۶ هر که خوراکش زیاد باشد، سلامتى اش کم باشد و بار زندگى بر دوش او سنگین شود.

  1. محرومیت از تیز هوشى

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لاتجتمع القطنه و البطنه” تیز هوشى و پرخورى (اسراف در خوردن) با هم جمع نمى‏شود.

  1. مستجاب نشدن دعا

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ان اصنافا من امّتى لایستجاب لهم دعاؤهم… و رجل رزقه الله مالا کثیرا فانفقه، ثم اقیل یدعوا یا رب ارزقینى! فیقول الله عزّ و جلّ: الم ارزقک رزقا واسعا؟ فهلا اقتصدت فیه کما امرتک و لم تسرف، و قد نهیتک عن الاسراف”۴۷ گروههایى از امت من دعایشان مستجاب نمى‏شود… و مردى که خداوند مال فراوانى روزى او سازد، و او آن مال را خرج (ولخرجى) کند، سپس رو به دعا آورد و بگوید: پروردگارا به من روزى بده! خداوند بزرگ به چنین کسى مى‏فرماید مگر به تو روزى گسترده ندادم، چرا چنان که به تو امر کرده بودم میانه روى نکردى و به اسراف پرداختى، در صورتى که من تو را از اسراف نیز نهى کرده بودم.

 

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “رجل اعطاه الله مالاً فانفقه فى غیر حقه، ثم قال اللهم ارزقینى، فلا یستجاب له…”۴۸ مردى که خدا مالى به او عطا کند، و او آن را در غیر جاى شایسته خود به مصرف رساند، و از خدا طلب روزى کند، دعایش مستجاب نمى‏شود.

  1. محرومیت از پند پذیرى

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایّاکم و فضول المطعم، فانه… یصمّ الصم عن سماع الموعظه”۴۹ از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که همّتها را از شنیدن پند و اندرز، کر مى‏کند.

  1. از گناهان کبیره

امام صادق صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “و الکبائر محّرمه و هى الشرک بالله… و الاسراف و التبذیر…”۵۰ گناهان کبیره از محرمات الهى است که عبارتند از: شرک بالله، اسراف و تبذیر.

  1. از زمره جاهلان

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لایرى الجاهل الامفرطا او مفرّطا”۵۱ افراد نادان یا تند روى مى‏کنند تا کند روى مى‏کنند.

  1. خوارى و ذلّت در آخرت و نزد خدا

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “اعطاءَ المال فى غیر حقّه تبذیر و اسرافٌ و هو یرفع صاحَبه فى الدنیا و یضعَهُ فى الاخره و یکرمه فى الناس و یُهینُه عند الله…”۵۲

بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد کرد، در میان مردم ممکن است گرامى‏اش بدارند، امّا در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.

در پایان لازم به ذکر است که ریشه‏ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بل‏که شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگرى قابل طرح باشد که امیدواریم

همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیرى این مباحث در ارتقاى شناخت و آگاهى جامعه نسبت به ریشه‏ها، آسیب‏ها و راه‏هاى پیشگیرى از اسراف، گام‏هاى مؤثرى بردارند تا ان‏شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامى از هر گونه آلودگى اسراف و تجاوز از حدود الهى باشیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سایت رهبرى.
  2. سوره انعام، آیه ۱۴۱، سوره اعراف، آیه ۳۱٫
  3. سوره مؤمن، آیه ۲۸٫
  4. سوره کهف، آیه ۲۸٫
  5. سوره فرقان، آیه ۶۳ و ۶۷٫
  6. سوره طه، آیه ۸۱٫
  7. سوره مؤمن، آیه ۳۴٫
  8. سوره زمر، آیه ۵۳٫
  9. سوره یس، آیه ۱۳ و ۱۴ و ۱۹٫
  10. سوره اسراء، آیه ۲۹٫
  11. سوره شعراء، آیه ۱۵۰ و ۱۵۱٫
  12. سوره اسراء، آیه ۲۹٫
  13. سوره اعراف، آیه ۸۰ و ۸۱٫
  14. سوره شعراء، آیه ۱۶۱ و ۱۶۵ و ۱۶۶٫
  15. سوره نحل، آیه ۱۱۲٫
  16. تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۹۱٫
  17. همان.
  18. سوره طه، آیه ۱۲۴ و ۱۲۷٫
  19. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۱٫
  20. سوره یونس، آیه ۱۲٫
  21. سوره طه، آیه ۱۲۴ و ۱۲۷٫
  22. سوره اعراف، آیه ۸۱ و ۸۳٫
  23. سوره ذاریات، آیات، ۳۲ و ۳۴٫
  24. سوره غافر، آیه ۴۳٫
  25. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۰٫
  26. وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۵۸۸٫
  27. سوره انبیاء، آیه ۹٫
  28. تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۶۳٫
  29. غررالحکم، ج ۲، ص ۱۱۸۷٫
  30. همان، ص ۱۱۸۶٫
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
  32. سوره اسراء، آیه ۲۶ و ۲۷٫
  33. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  34. الحیاه ج ۴، ص ۳۲۲٫
  35. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۱٫
  36. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۶۴۶٫
  37. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۱٫
  38. تحف العقول، ص ۲۹۷٫
  39. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۲۱، ح ۱۷۲۱٫
  40. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۱٫
  41. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  42. همان، ص ۱۱۵٫
  43. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۰٫
  44. غررالحکم، ج ۲، ص ۴۸۴٫
  45. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۴٫
  46. الکافى، ج ۲، ص ۵۱۰٫
  47. همان، ج ۵، ص ۶۷٫
  48. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  49. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۶۲٫
  50. نهج البلاغه، حکمت ۷۰٫
  51. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

–                حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۶

امامان و جهاد فرهنگى و سیاسى            حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۰

انتخابات ریاست جمهورى، تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى‏آمدها۳                حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۴

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)            حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۷

آثار برخى گناهان از زبان امام سجاد(ع)                 حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۲

جویبارهاى حکمت و معرفت از سرچشمه‏هاى معنویت و فضیلت          غلامرضا گلى‏زواره۲۶

نگاهى گذرا به سیره قرآنى امام صادق(ع) ۳۲

برخى از آثار اعتقاد به معاد از منظر قرآن                عسکرى اسلامپور کریمى۳۴

اندیشه‏هاى نورانى امام صادق(ع)                         اسماعیل نساجى‏زواره۴۰

خاطراتى سبز از یاد شهیدان۴۵

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

استعانت به صبر و نماز

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

مقدّمه

انسان موجودى فقیر و نیازمند آفریده شده است و هر فقیرى نیازمند به کمک است تا از راه کمک خواهى از دیگران و کمک کردن دیگران به او، نیازهایش را برطرف سازد، همین نیاز انسان‏ها به یکدیگر است که آنها را به هم پیوند مى‏دهد و این پیوند موجب مى‏شود تا هر فردى به میزان توان خود نیاز طرف دیگر را برطرف کند، خواه این نیاز مادى باشد مانند: تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و… خواه معنوى باشد، مانند: نیاز به علم و….

 

نیاز مقیّد و مطلق

البته نیاز انسان به انسان‏هاى دیگر نیاز مقیّد و محدود است یعنى هر انسان در هر بعدى از ابعاد وجودى خود و یا شأنى از شئون که نیازمند است به فردى احتیاج دارد که در آن بعد بتواند نیازش را برطرف سازد.

از باب مثال: انسانى که مى‏خواهد خانه‏اى بسازد به دلیل این که خود بنّایى نمى‏داند به بنّا نیازمند است و یا چون جاهل است به عالمى نیازمند است تا نیاز او را به علم برطرف سازد.

اما نوعى نیاز نیز وجود دارد که مطلق است و آن نیاز انسان به خداست.

زیرا انسان به لحاظ وجودى وابسته و ربط محض به خداست و هیچ سهمى از استقلال ندارد. از این رو در همه شئون و ابعاد وجودى خود نیازمند به خدا است و خدا باید نیاز او را برطرف گرداند. قرآن کریم مى‏فرماید: “یا ایّها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى الحمید؛۱ اى مردم شما همگى نیازمند به خدائید، تنها خداوند است که بى‏نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.”

و چون خدا بى‏نیاز مطلق است آدمى در حال نماز به او اعلام مى‏دارد که ما فقط از تو استعانت مى‏طلبیم.

چنانکه فقط تو را عبادت مى‏کنیم “ایاک نعبد و ایّاک نستعین” راز این که فقط باید از خدا استعانت کرد آن است که هرچه براى رفع نیاز مورد استفاده قرار مى‏گیرد همه و همه از شئون فاعلیت خداى سبحان و از سربازان آماده الهى است که هر یک در نظام آفرینش مأمور کارى هستند.

انسان موحّد، خالق،‌هادى، مطعم، ساقى و شفا دهنده را خداى سبحان مى‏داند.

البته خدا از راه اسبابى خاص فاعل این امور است و مسبّب الاسباب نیز خود اوست. یعنى خدا همان طور که غذا و آب را آفریده و به آن خاصیّت سیر و سیراب کردن بخشیده است پیامبران را فرستاده و به اذن خود به آن‏ها خاصیّت هدایت کردن را بخشیده است.

 

جواب یک سؤال

اگر تنها باید از خدا کمک خواست پس چرا به آدمیان فرمود: “تعاونوا على البرّ و التقوى:۲همدیگر را بر نیکى و تقوا کمک کنید” یعنى دیگران نیز مى‏توانند به انسان کمک کنند.

در جواب مى‏گوییم: به مقتضاى توحید افعالى همه کارهاى نیک نیکوکاران از آن خداست و همه فاعل‏ها از درجات و شئون فاعلیّت خداى سبحان هستند یعنى خدا انسان‏هاى مددکار را آفریده و به او توان امداد و گره‏گشایى را اعطا کرده است.

در حقیقت او آیت خداست و این کارها همه از اوصاف فعلى خداست که از مقام فعل او انتزاع مى‏شود و زاید بر ذات اوست از این رو استعانت از هر چیزى استعانت از فیض خداست نه غیر آن و هیچ معینى در اعانت خود مستقل نیست.

با توجه به این حقیقت است که تعاون و استعانت و اعانت از دیگران منافات با حصر استعانت از خدا ندارد.

 

استعانت راستین و دروغین

راه آزمودن استعانت راستین آن است که انسان همه شئون هستى خود را محاسبه کند، اگر در هیچ شأنى از شئون خود به غیر خدا تکیه نکرد او در نماز صادقانه مى‏گوید: “ایّاک نعبد و ایّاک نستعین” اما اگر در هر پیش آمد و رخداد حادثه‏اى به غیر خدا نظر دارد و اگر پس از ناامیدشدن از اسباب عادى به سوى خدا مى‏روداو صادقانه خدا را کمک کننده خود نمى‏داند. از باب مثال اگر کسى در صورت رخدادن حادثه‏اى اولین پناهگاهش را خدا مى‏داند صادق است و اما اگر غیر خدا مانند قدرت خود یا قبیله را، در ادعاى استعانت از خدا کاذب است.

به طور خلاصه مى‏توان گفت: با توجه به نیازمندى مطلق انسان به خدا، اولاً: استعانت براى انسان لازم و کمال وجودى اوست و ثانیاً: متعلق استعانت همه شئون تکاملى اوست و ثالثاً: آن چه از انسان صادر مى‏شود هرچند به صورت استعانت باشد همگى در تعمیم نصاب استعانت سهم دارد و رابعاً: مبدأ افاضه هر فیضى خداى سبحان است که شریک و ظهیر و پشتیبان ندارد و خامساً: هرجا سخن از اعانت صادق و تعاون حق است در واقع آن معین مظهرى از مظاهر اعانت خداست.

 

استعانت از صبر و نماز از برنامه‏هاى مؤمنان

خداى سبحان در قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلّوه ان اللّه مع الصابرین؛۳ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به صبر و نماز استعانت کنید. زیرا خدا با صابران است.”

در این آیه به مؤمنان مى‏گوید: براى موفقیت و پیروزى از دو نیروى صبر و نماز کمک بگیرید. زیرا انسانى که در برابر حوادث گوناگون قرار بگیرد، در صورتى مى‏تواند در برابر آن حوادث ایستادگى کند و از پا در نیاید که اولاً از قدرت صبر و پایمردى و استقامت و پایدارى استعانت کند و ثانیاً به تکیه‏گاهى تکیه کند که از هر جهت نامحدود و بى‏انتها باشد و نماز وسیله‏اى است که او را با چنین مبدئى مربوطمى‏سازد از این راه مى‏تواند با روحى مطمئن و آرام امواج سهمگین مشکلات را درهم بشکند.

آیه فوق در واقع انسان مؤمن را به دو اصل سفارش مى‏کند یکى اتکا به نفس و خود یارى که از آن به صبر یاد شده است و دیگرى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است.

راز ذکر صبر با نماز

در قرآن کریم هنگام طرح امور بسیار مهم و براى ورود در آن مقدمه‏اى ذکر مى‏شود. بر خلاف امور عادى که بیان آن‏ها بدون ذکر مقدمه است. نبرد با دشمن داخلى یا خارجى و مقاومت و پیروزى یا شهادت در آن نیز از امور مهم اسلامى است از این رو در آیه مورد اشاره که در آغاز به عنوان مقدمه عظمت صبر را بیان مى‏کند زیرا از عوامل مؤثر در پیشبرد جنگ صبر و بردبارى از یکسو و تقرّب و عروج به طرف ملکوت از سوى دیگر است.

با توجه به این که چهره دین باید در همه مظاهر تجلّى کند و هیچ امر دینى از نماز جدا نیست و صبر و مقاومت بدون نماز راه بجایى نمى‏برد، صبر و نماز را در کنار هم ذکر کرده و آن دو وسیله کمک رسانى خداى متعال است.

 

شرط تنزّل نصرت الهى

خداى سبحان در آیه به مؤمنان استعانت به صبر و نماز مى‏دهد، با این که نصر و کمک فقط نزد خداست “و ما النّصر الّا من عند اللّه؛۴پیروزى و نصرت فقط از نزد خداست ” معین و مستعان تنها خداى متعال است.

با توجه به انحصار نصر و پیروزى از نزد خدا، چرا به مؤمنان دستور مى‏دهد از صبر و نماز استعانت بجوئید؟

در جواب مى‏گوییم: اگرچه نصرت و یارى در نزد خداست لیکن یارى فرستادن خدا مشروط است نه مطلق. از این رو فرمود: “ان تنصروا اللّه ینصرکم؛۵ اگر خدا را یارى کنید خدا شما را یارى مى‏کند”. از این رو خداى سبحان عدّه‏اى را که از یاد خدا اعراض و به خود اکتفا کرده‏اند مخذول مى‏کند “فلاناصرلهم”۶ در آیه محل بحث با امر به استعانت به وسیله صبر و نماز به شرط تنزّل نصرت الهى اشاره مى‏کند یعنى آن که خواهان بهره‏مندى از رحمت و نصر الهى است باید صابر و نماز گزار باشد و دین خدا را یارى کند.

 

استعانت به صبر و نماز نه از صبر ونماز

سؤالى در اینجا مطرح مى‏شود که چرا در این آیه خداوند به مؤمنان دستور مى‏دهد به صبر و نماز استعانت کنید نه از صبر و نماز. در جواب مى‏گوییم: صبر و نماز وسیله قابلى هستند نه معین و مستعان فاعلى چنان چه تقوا و جهاد و مانند آن وسیله است، صبر و نماز نیز وسیله یارى خواستن از خدا است.

و به عبارت دیگر: صبر و نماز مبدأ فاعلى مددرسانى نیستند زیرا مبدأ فاعلى مددرسانى خداى سبحان است و صبر و نماز متمم قابلیّت قابل است و قابل را براى تنزّل فیض خدا آماده مى‏کند یعنى این گونه وسیله قابلى است و خدا کمک کننده فاعلى است.

قرآن کریم این معنا را که در صبر نیز باید به خدا استعانت داشت از گفته موسى کلیم فرمود: “قال موسى لقومه استیعنوا باللّه و اصبروا؛۷ موسى به قومش گفت: به خدا استعانت کنید و صابر باشید.” وعده‏اى در برابر استعانت صبر به بنى اسرائیل داده است که “انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین؛۸ خداى سبحان زمین را به هرکس از بندگانش که بخواهد به ارث مى‏دهد و سرانجام از آن پرهیزگاران است.”

نصیب بنى اسرائیل از این استعانت و صبر، فرجام نیکو و تحقق وعده تخلف‏ناپذیر الهى درباره آنان خواهد بود.

ناگفته نماند که صبر یک کمال وجودى است و همه کمال‏هاى نظام هستى از خداى نظام بخش است صبر را نیز خدا باید به انسان اعطا کند یعنى تنها فاعلى که این کمال را به انسان مى‏بخشد خداى سبحان است.

نکته اساسى در لزوم استعانت به نماز این است که نماز نه تنها عمود دین است بلکه ستون استقرار، استقلال، آزادى و حیات بر این جامعه است.

 

تفاوت صبر و نماز

دستور استعانت به صبر و نماز در آیه مورد بحث، همچنین در آیه ۴۵ سوره بقره نیز آمده است، در آن جا فرمود: “واستعینوا بالصبر و الصلوه و انّها لکبیره الّا على الخاشعین؛ به صبر و نماز استعانت بجویید که به راستى نماز کارى بس سنگین و گران است مگر بر فروتنان” سؤالى که در اینجا مطرح است این است با این که در هر دو آیه صبر و نماز با هم ذکر شده است در آیه۴۵ نماز مهمتر از صبر تلقى شده است در حالى که درآیه ۱۵۳ صبر مهمتر از نماز تلقى شده است.

راز این تفاوت بر مى‏گردد به تفاوت در مورد صبر و نماز در دو آیه. در آیه ۴۵ به لحاظ این که مسئله عبادت مطرح است اهمیّت را به نماز مى‏دهد ولى در آیه ۱۵۳ به لحاظ مسئله جنگ و نبرد و تحمّل رنج‏هاى مبارزه و لزوم پایدارى و پرهیز از عقب نشینى مطرح است به بیان صبر اهتمام ورزیده است.

و فرمود: خدا با صابران است با این که خداى سبحان با نمازگزاران نیز هست و نماز نیز در حل مشکلات جنگ و پیشبرد آن تأثیر بسزایى دارد.

 

رابطه صبر و نماز

در مبارزه با هوس و رهایى از رذایل درونى و پایدارى و پیروزى در برابر دشمن بیرونى، صبر و نماز هر دو سهم دارند و یکدیگر را کمک مى‏کنند به این صورت که جزع و بى‏تابى که در برابر صبر و استقامت است به وسیله نماز برطرف مى‏شود. از این جهت مى‏توان گفت صبر محصول نماز است زیرا انسان گرچه بالفطره صبور است، نماز مانع حرص و بى تابى است و صبر را تثبیت و انسان بى تاب را صبور و شکیبامى‏کند.

از سوى دیگر سهم صبر در تدافع از خصم و سهم در تهاجم بر دشمن آشکارتر است از این رو گفته‏اند نماز ستون دین است.

از سوى دیگر خود نماز نیز حاصل صبر است. زیرا طاعت که باید بر آن صبر کرد شامل نماز نیز هست و نمازگزار بر طاعت نماز صبر مى‏کند و تا انسان صبر بر اطاعت نداشته باشد نماز نخواهد گزارد.

 

سنگینى و بزرگى نماز

خداى سبحان در آیه ۴۵ نماز را به بزرگى و عظمت یاد مى‏کند.

این تعبیر بیان گر اهمیّت و عظمت ذاتى نماز است. بنابراین، اگرچه حمل آن میسور خاشعان است لیکن بر آنان نیز سنگین و عظیم است. از این رو امامان معصوم (ع) هنگام نماز واداى این امانت سنگین الهى با چهره زرد و تپش پهلوها نماز مى‏گزاردند چنان که درباره امام حسن مجتبى(ع) گفته شده است “کان اذا اقام فى صلاته ترتعد فرائصه بین یدى ربّه؛۹ وقتى براى نماز مى‏ایستاد پهلوهایش در برابر خدا دچار تپش و لرزش مى‏شد.”

 

ملاک مقبولیت نماز

قرآن کریم نماز را بازدارنده انسان از فحشا و منکر معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: “واقم الصلوه انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر؛۱۰ نماز را به پا دارید که نماز انسان را از فحشاء و منکر باز مى‏دارد.”

بر طبق این آیه خداوند تشخیص قبولى یا عدم قبولى نماز را به قیامت واگذار نکرده است، پیش از قیامت نیز مى‏توان پذیرش یا عدم پذیرش نماز را تشخیص داد و نسبت به آن اطمینان پیدا کرد. چنان چه امام صادق(ع) فرمود: “من احبّ ان یعلم اقبلت صلاته‏ام لم یقبل فلینظر هل منعته صلاته عن الفحشاء و المنکر بقدر ما منعته قبلت منه؛۱۱ هر کس در پى آگاهى از قبول یا عدم قبول نماز خویش است بنگرد آیا نماز او را از گناه باز مى‏دارد یا نه، قدر مقبول از نماز به میزان مانعیت آن از ارتکاب گناه است.”

قبول نشدن نماز براى غفلت زدگان در قیامت روشن مى‏شود، لکن اهل مراقبت و محاسبه با توجه به ملاک یاد شده، با احساس اندک گرایشى به زشتى، عدم مقبولیّت نماز خویش را درمى‏یابند و آن را جبران مى‏کنند. بر این اساس انسان باید، آثار عبادت را در خود بیابد و چنان چه اثر مثبت آن را در خود نیافت بداند مؤثر نبوده و قبول نشده است.

نماز فقط مجموعه حرکات و سکنات و عبادتى صورى نیست زیرا اگر نماز همین بود آن آثارى که باید داشته باشد نمى‏داشت و آدمى را از گناه باز نمى‏داشت، از این رو خدا از کسانى سخن مى‏گوید که نماز آنان صورى است و آنان را از زشتى باز نمى‏دارد زیرا آنها از نماز خود غافلند و دل به غیر خدا داده‏اند، “فویل للمصلّین، الّذین عن صلاتهم ساهون؛۱۲ واى بر نمازگزاران که از نمازشان غافلند و بدان اهتمام نمى‏ورزند.”

در این آیه سخن از تارکان نماز نیست بلکه از نمازگزارانى است که از نمازشان غافل اند و درباره آن نمى‏اندیشند.

 

اصلاح پیامدهاى سوء طبیعى نماز

انسان داراى فطرتى توحیدى است و با آن خدا را مى‏شناسد و او را مى‏طلبد و طبیعتى دارد که بدن او از آن تنظیم شده است، خداى متعال آن فطرت را به خود و طبیعت را به کل نسبت مى‏دهد.

طبیعت انسان که به طین بر مى‏گردد و به حسّ نزدیکتر است. داراى پیامدهایى است: “انّ الانسان خلق هلوعا اذا مسّه الشرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً الّا المصلین، الذین هم على صلاتهم دائمون؛۱۳ به راستى انسان آزمند و حریص آفریده شده است، چون گزندى به او روى بیاورد بى تابى مى‏کند و ناله و اندوه سر مى‏دهد و چون خیرى به او روى بیاورد آن را به شدت از دیگران باز مى‏دارد، مگر نمازگزاران، همانان که بر نماز خود مداومت مى‏کنند.”

حریص و آزمند بودن و بى تابى و منوع بودن دردهایى است که از طبیعت انسان برخاسته و نشان نقص طبیعى اوست، نماز که از فطرت انسان بر مى‏خیزد همه این پیامدهاى سوء طبیعى را درمان و اصلاح مى‏کند.

لازم به تذکر است حرص ذاتاً نکوهیده نیست به گونه‏اى که اگر در نهاد انسان قرار داده شد آفرینش الهى ناقص باشد، چگونه ممکن است این صفت ناپسند باشد، در صورتى که این صفت تنها وسیله رسیدن انسان به کمال و سعادت واقعى است، انسان اگر براى رسیدن به خیرها حریص نباشد و در برابر رنج‏ها و گزندها بى تابى نکند و آه و ناله سر ندهد هرگز نمى‏تواند به سعادت نایل شود.

آن چه در این میان مهم است خیر و شر واقعى است. از این روى خداى سبحان نیروى عقل را در انسان آفریده است تا خوبى‏ها را به وسیله آن بشناسد سپس با نیروى حرص و آز براى دست یابى به آن تلاش کند و بدى‏ها را نیز تشخیص دهد و با نیروى جزع از آن‏ها بگریزد.

از آن جا که خیر واقعى انسان سعادت واقعى او در سراى آخرت است و شرّ حقیقى او تیره بختى او در جهان آخرت است، انسان خردمند چون مرتکب گناه شود آشفته مى‏گردد و به درگاه خدا تضرّع مى‏کند چون کار نیکى ببیند براى انجام آن تلاش مى‏کند و مى‏خواهد بیش از دیگران به انجام آن توفیق یابد و چیزى جز حرص او را به هنگام گناه به آشفتگى و تلاش براى کار نیک وا نمى‏دارد.

پس نه تنها این صفت نکوهیده نیست بلکه براى تکامل آدمى ضرورى است و براى استفاده صحیح از حرص، انسان نمازگزار آن را با حسن تدبیر در مسیر تکامل خویش به کار مى‏گیرد.

آثار نماز و اوصاف نمازگزاران

خداى سبحان در آیات سوره معارج علاوه بر آن که آنان را اهل مداومت بر نماز معرفى مى‏کند، اوصاف دیگران را براى آن بر مى‏شمارد:

۱- انسان نمازگزار به فکر محرومان و نیازمندان است. زیرا نماز انسان را وا مى‏دارد تا در مسائل مالى، اعم از واجب و مستحب به فکر نیازمندان و محرومان باشد “والّذین فى اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم”۱۴ این اهتمام و تأمین مالى مختص به پرداخت زکات واجب نیست بلکه او را وادار مى‏کند به آن‏ها توجه ویژه کرده و حق آنان را ادا کند.

۲- انسان نماز گزار به یاد قیامت بوده و از عذاب الهى هراسناک است زیرا مى‏داند به هیچکس امان نامه‏اى براى رهایى از عذاب الهى نداده‏اند.

“والّذین یصدّقون بیوم الدین و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون، انّ عذاب ربّهم غیرمأمون؛۱۵ آنان که روز جزا را تصدیق کرده و تصدیق خود را در عمل نشان مى‏دهند و آنان که از عذاب پروردگارشان هراسناکند چرا که مى‏دانند کسى را از عذاب پروردگارشان ایمنى نداده‏اند.

۳- نمازگزار انسانى عفیف و پاکدامن است “والّذین هم لفروجهم حافظون الّا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانّهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون؛۱۶ و آنان که دامن خود را حفظ مى‏کنند مگر از همسرانشان یا کنیزانى که مالک آن‏ها شده‏اند که اینان نکوهش نمى‏شوند.”

۴- نماز گزار امین است و به عهد و پیمان خود وفا مى‏کند “والّذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون؛۱۷ و آنان که امانت‏هاى همدیگر را پاس مى‏دارند و بر پیمان خود وفادارند.”

۵ – نمازگزار حدوثاً و بقاءً به حق و عدل شهادت مى‏دهد “والّذین هم بشهاداتهم قائمون؛۱۸ و آنان که شهادت‏هاى خود را برپا مى‏دارند و در عمل و اداى آن هیچ گونه کوتاهى نمى‏کنند و در آن تغییرى نمى‏دهند.

و بالآخره نمازگزارند “والّذین هم على صلاتهم یحافظون؛۱۹ کسانى که بر نماز خود مراقبت مى‏کنند و آداب کمال آن را رعایت مى‏کنند” و پاداش نماز گزاران راستین نیز بهشت است. “اولئک فى جنّات مکرمون؛۲۰ آنان در بوستان بهشتى خواهند بود و در آن مورد احترام قرار خواهند گرفت.”

 

معیّت خدا با صابران

در پایان آیه خداوند به عنوان برهان قضیه مى‏فرماید: “انّ اللّه مع الصابرین؛ خداوند در حقیقت با صابران است” و این همراهى و معیّت، همراهى خاص است و گرنه خدا با همه در همه حالات هست. توضیح آن که معیّت خداى متعال سه قسم است.

۱- معیّت مطلق و آن این که خدا با هر موجودى هست، “هو معکم اینما کنتم؛۲۱ او با شماست هرجا که باشید.” زیرا خداوند جامع همه کمالات وجودى است از این رو او همه جا حضور دارد و چیزى از او پنهان نیست.

۲- معیّت خاص که معیّت با لطف و رحمت و مهر است، خداى سبحان به عنوان غفّار و رئوف و مهربان با سالک صالح است “واعلموا انّ اللّه مع المتقین؛۲۲ بدانید که خدا با اهل تقوا است.”

۳- معیّت خاص که قهر است و خداى سبحان به قهّار و منتقم با طغیان گران فاسدان و کافران و فجار و بد اندیشان است.

در آیه مورد بحث از معیّت خاص خدا که همراه با مهر و لطف است سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: خدا با صابران است.

 

نتیجه‏گیرى

در این مقاله از نیازمند آفریده شدن انسان سخن به میان آمده انسانى که نیازمند آفریده شده است او را وادار مى‏کند با دیگران پیوند برقرار کند، اما چون موجودى ممکن است و داراى وجود ربطى و در نتیجه نیازمند مطلق است به موجودى تکیه مى‏کند که او بى نیاز مطلق است. از این رو به خداى سبحان که بى‏نیاز مطلق است تکیه مى‏کند و از او استعانت مى‏جوید. بر این اساس است که خداوند یکى از وظائف مؤمنان را استعانت از خدا به وسیله نماز و صبر مى‏داند و از آنها مى‏خواهد که از صبر به منظور خودباورى و از نماز به عنوان وسیله نیرو گرفتن از خداى متعال استفاده کند و در مسیر تکامل در برابر حوادث و مشکلات و رنج‏ها ایستادگى نماید.

البته صبر و نماز در صورتى معین انسان در مسیر تکامل است که صبر حقیقى بوده و نماز نیز واقعى به گونه‏اى که واقعاً انسان صابر خدا را در معیت خود مى‏یابد و نماز را به گونه‏اى برپا مى‏دارد که او را از زشتى‏ها باز مى‏دارد و این باز داشتن از زشتیها نشانه قبولى نماز است و در پایان به آثار و برکات نماز پرداخته شده است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره فاطر، آیه ۱۵٫
  2. سوره مائده، آیه ۲٫
  3. سوره بقره، آیه ۱۵۳٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۲۶٫
  5. سوره محمّد(ص)، آیه ۷٫
  6. همان، آیه ۱۳٫
  7. سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫
  8. همان.
  9. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۱٫
  10. سوره عنکبوت، آیه ۴۵٫
  11. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۰۴٫
  12. سوره ماعون، آیات ۴ و ۵٫
  13. سوره معارج، آیات ۲۳ – ۱۹٫
  14. همان، آیات ۲۵ – ۲۴٫
  15. همان، آیات ۲۸ – ۲۶٫
  16. همان، آیات ۳۱ – ۲۹٫
  17. همان، آیه ۳۲٫
  18. همان، آیه ۳۳٫
  19. همان، آیه ۳۴٫
  20. همان، آیه ۳۵٫
  21. سوره حدید، آیه ۴٫
  22. سوره توبه، آیه ۳۶٫
30دسامبر/16

آثار برخى گناهان از زبان امام سجاد(ع)

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

 

بارها در دعاى کمیل این جملات را زمزمه کرده‏ایم: “اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تهتک العصم، اللّهم اغفر لى الذّنوب الّتى تنزل النقم، اللّهم اغفرلى الذنوب الّتى تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل البلاء؛۱ خدایا بیامرز گناهانى را که پرده‏هاى عصمت را مى‏درد(و آبروى انسان را مى‏برد) خدایا بیامرز گناهانى را که بدبختى‏ها را فرو مى‏ریزد. خدایا ببخش گناهانى را که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد، خدایا ببخش گناهانى را که دعاى انسان را (از اجابت) حبس مى‏کند (و باز مى‏دارد) و خدایا ببخش گناهانى را که بلاها را نازل مى‏کند.”

بارها و بارها این پرسش هم براى خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده‏اند که چه گناهانى است که گرفتارى و بدبختى را در پى‏دارد؟ کدام گناهان است که نعمت‏هاى انسان را تغییر و باعث سلب نعمت‏ها مى‏شود؟ چه گناهانى است که مانع استجابت دعاهاى انسانها مى‏شود؟ و چه گناهانى باعث نزول بلاهایى چون سیل و زلزله و خشکسالى و…مى‏شود؟ سربسته هم جواب داده‏ایم که برخى گناهان عامل این بیچارگى‏ها است. ولى جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامى گناهان دارد، تا یکى یکى استخراج نشود که چه گناهانى مانع استجابت دعا مى‏شود، و کدام گناه بلاها را نازل مى‏کند… به روایتى از سید ساجدان زین عابدان، على بن‏الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.

 

 

الف: گناهانى که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد

خداوند آنچه از نعمت‏ها در زمین و اسمان است براى بهره‏بردارى انسان آفریده است: “هو الّذى خلق لکم ما فى الارض جمیعاً؛۲ او خدایى است که آنچه در زمین است همه را براى شما (انسان‏ها) آفریده.) و گاه نعمتهاى ویژه را نیز به انسان عنایت مى‏کند. ولى گاه این نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد نه بخاطر این که “نعوذباللّه” خزانه الهى تمام شده باشد، که تمام شدنى نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصى مبرّا مى‏باشد. بلکه گناهى و یا گناهانى از انسان صادر مى‏شود که نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد و یا تغییر مى‏دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد و یا از انسان مى‏گیرد.

محمد بن على بن الحسین از احمد بن الحسن تا مى‏رسد به ابى خالد کابلى و او مى‏گوید: سمعت زین العابدین على بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتى تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه مى‏فرمود:گناهانى که نعمتها را تغییر مى‏دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:

 

۱- ظلم و ستم کردن به مردم

“البغى على النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد)” لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگى دوام مى‏آورد ولى با ظلم و ستم پیشگى دوام نخواهد آورد.۳ خصوصاً ظلم در حق افرادى که پناهى جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم مى‏گیرد و نعمت را تغییر مى‏دهد.۴

 

۲- ترک عادت نیک

“الزّوال عن العاده فى الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک” گاه انسان عادت‏هاى خوبى دارد، مانند خرج دادن براى امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتى به دست نیامده نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد و یا تغییر مى‏دهد.

 

۳- ترک اختیار معروف

“واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.

 

۴- کفران نعمت

“وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن.” خداوند نعمتهاى بیشمارى به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت‏هاى عادى و معمولى همچون سلامتى، عقل، انواع خوردنى‏ها و پوشیدنى‏ها. کفران این نعمت‏ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهدداشت.

 

۵ – شکر نعمت نکردن

“وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).”

برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،۵ و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانى را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.

در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: “قال اللّه تعالى انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم؛۶ خداوند نعمتهاى خود را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.”۷

استاد مطهرى در ذیل آیه “الیوم یئس الذین…. واخشون” مى‏گوید: “فلا تخشوهم” دیگر از ناحیه آنها بیمى نداشته باشید “واخشون”، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید “از من بترسید” یعنى چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبى را مى‏گوید که در آیات زیادى از قرآن به صورت یک اصلى اساسى هست راجع به نعمتهایى که خداوند بر بنده‏اش تمام مى‏کند، مى‏فرماید: “ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم”۸ یا “ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراًنعمهً انعمها على قومٍ حتّى یغیّروا مابانفسهم”.۹

مضمون اینست: خداوند هر نعمتى را که بر قومى ارزانى بدارد، آن نعمت را از آنها نمى‏گیرد مگر وقتى که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنى مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسى در قرآن مجید است.۱۰

 

گناهانى که پشیمانى مى‏آورد

پنج گناه است که پشیمانى و حسرت شدیدى را به دنبال دارد که به راحتى قابل جبران هم نیست:

 

۱- قتل ناحق

حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: “والذّنوب الّتى تورث النّدم قتل النّفس الّتى حرّم اللّه قال اللّه تعالى فى قصّه قابیل حین قتل اخاه‌هابیل فعجز عن دفنه “فاصبح من النّادمین؛۱۱ گناهانى که پشیمانى مى‏آورند (یکى) کشتن نفس انسانى است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.”

خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانى که برادرش‌هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغى را دید که چیزى را دفن مى‏کند) مى‏فرماید:(صبح کرد در حالى که پشیمان بود)

نمونه‏هاى فراوان در خاطرات زندانى‏ها در مجلات و روزنامه‏ها مى‏خوانیم که کسانى که مرتکب قتل شده‏اند به شدّت پشیمان و نادمشده‏اند.

 

۲- ترک صله رحم

“و ترک صله القرابه حتى یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایى که بى‏نیاز شوند” ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانى است که حسرت و پشیمانى و ندامت را به دنبال دارد که نمونه‏هاى آن را بخوبى در جامعه مى‏توانیم مشاهده کنیم.

 

۳- ترک نماز در وقتش

“و ترک الصّلوه حتى یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد” در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانى را در پى خواهد داشت.

 

۴- ترک وصیّت

“و ترک الوصیّه؛ وصیّت نامه ننوشتن.”

هستند کسانى که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد مى‏دانند، ولى نمى‏دانند که ممکن است مرگ ناگهانى دامن آنها را بگیرد، وصیّت‏ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانى مى‏شود.

در ادامه این فقره آمده که “و ردّ المظالم؛یعنى ردّ مظالم را ترک کند”

مقصود این است که گاه انسان مالى از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسى بوده است. براى این گونه موارد خوب است مالى در راه خدا داده شود به عنوان “ردّ مظالم” و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانى و حسرت را به دنبال دارد.

 

۵ – زکات ندادن

“و منع الزّکاه حتّى یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانى که مرگ فرا برسد و زبان بند آید” آنگاه مى‏شود که همین اموالى که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار مى‏گیرد و آنها از آن استفاده مى‏کنند ولى عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.

 

ج: گناهانى که عذاب و بدبختى را بدنبال دارد

“و الذّنوب الّتى تنزل النقم؛ گناهانى که عذاب و بدبختى را نازل مى‏کند” عبارت است از:

 

۱- نافرمانى ستمگرانه از آگاهان

“عصیان العارف بالبغى؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینى) نافرمانى نمودن.”

سرپیچى از فرامین پیشوایان دینى، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکى از آثارش فرود آمدن عذاب الهى است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و… در تاریخ به ثبت رسیدهاست.

 

۲- سرکشى در مقابل مردم

“والتّطاول على النّاس؛ سرکشى در مقابل مردم.”

 

۳- استهزاء دیگران

“والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم” و استهزاء نمودن آنان عذاب الهى را در پى دارد.

 

۴- مسخره کردن دیگران

“والسّخریّه منهم؛ مسخره کردن دیگران” که قرآن به صراحت از آن نهى نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.۱۲

 

د: گناهانى که روزى و قسمت را تغییر مى‏دهد

درست است که روزى تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلى را دارد ولى برخى گناهان تلاش و سعى را هم بى اثر مى‏کند و باعث مى‏شود که از سهم روزى انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت استاز:

 

۱- اظهار ندارى

“اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن”

با همه کاستى باید قبول کرد که در طول سى سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگى مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولى متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه‏اى بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمى‏شوند نعمت‏هاى الهى را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایى کم شدن رزق و روزى است.

 

۲- نماز عشاء را نخواندن

“والنّوم عن العتمه؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن”

کلاً استخفاف به نماز عامل بى‏برکتى و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشترى در کم شدن رزق و بى‏برکتى دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: “و عن صلاه الغداه؛ خواب ماندن از نماز صبح”

 

۳- سبک شمردن نعمت‏ها

“واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت‏هاى الهى”

تک تک نعمتهاى الهى براى انسان نقش حیاتى دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلى‏ها اصلاً جزء نعمت‏هاى الهى به حساب نمى‏آورند، وقتى آلوده کردند قدر آن را مى‏فهمند و همین طور سلامتى و…

حقیر و کوچک شمردن نعمت‏ها، نعمت‏ها را از دست انسان مى‏گیرد.

 

۴- از خدا شکایت کردن

برخى بنده‏ها بجاى بندگى به خداوند (نعوذ باللّه) مى‏خواهیم به خدا خدایى یاد بدهیم، و به او مى‏گوییم که اگر فلان گونه مى‏کردى بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز مى‏کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن‏هاى او از سر حکمت است و ندادن‏هاى او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکى مى‏شود و رزق و روزى او کم مى‏شود. امام سجاد(ع) فرمود: “وشکوى المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خداى) عزیز و جلیل خویش (که روزى انسان را کم مى‏کند)”

 

ه – گناهانى که پرده‏ها را مى‏درد

“والذّنوب الّتى تهتک العصم؛ گناهانى که پرده‏ها را مى‏درد” عبارت است از:

 

۱- شراب خوارى

“شرب الخمر؛ خوردن شراب”

 

۲- قمار بازى

“واللعب بالقمار؛بازى نمودن(با آلات) قمار”

 

۳- مزاحهاى بیهوده

“وتعاطى ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)”

 

۴- گفتن عیب دیگران

“و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم” که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهاى فراوانى دارد از جمله پرده حرمت انسان را مى‏درد.

 

۵ – همنشینى با دودلان

“و مجالسه اهل الرّیب؛ همنشینى با اهل شک و تردید(و انسانهاى سست عقیده)(پرده عصمت را مى‏درد)”

 

و – گناهانى که بلاها را نازل مى‏کند

حضرت سجاد(ع) فرمود:”والذّنوب الّتى تنزل البلاء؛ گناهانى که بلاء نازل مى‏کند” عبارت است از:

 

۱- کمک نکردن به درماندگان

“ترک اغاثه الملهوف؛ ترک یارى رسانى به فریادرسى درمانده” هرجا نداى مظلومى بلند شد باید مسلمانان یارى کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم‏ترین مصداق مظلومین در این دوران مى‏توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و… مى‏باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:”و ترک معاونه المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل مى‏کند)”

 

۲- ترک امر به معروف و نهى از منکر

جامعه اسلامى به این امر جدّى توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهى از منکر باعث مى‏شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این مى‏شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “یک گنهکار در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود و به هنگامى که در وسط دریا قرار مى‏گیرد، تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف مى‏کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى‏کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده، یکبارگى همگى در دریا غرق مى‏شوند.”۱۳ به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکى از گناهانى که بلاها را فرود مى‏آورد “و تضییع الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر؛۱۴ ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهى از منکر است”

 

ز گناهانى که دشمنان را قدرت مى‏بخشد

“والذنوب الّذى تدیل الاعداء؛گناهانى که دشمنان را قدرت مى‏بخشد” عبارت است از:

۱- “المجاهره بالظلم؛آشکارا ستم کردن” آرى اگر در جامعه ظلم و ستم علنى شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم مى‏شود.

۲- “و اعلان الفجور؛ کارهاى بد را علنى کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)”

۳- “واباحه المحظور؛حلال شمردن حرام‏ها” توجّه شود اگر کسى حرام الهى را حلال شمارد فرق نمى‏کند در بحث مالى باشد و یا حجاب و مرزهاى دینى، بداند گامى براى تقویت دشمن برداشته است.

 

۴- نافرمانى از نیکان “و عصیان الاخیار؛ و نافرمانى (از فرمان) نیکان و برگزیدگان” وجود پیشوایان دینى رحمت الهى است براى جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه‏اى به پیشوایان دینى و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکى نگاهى به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه‏هاى خویش داشته باشیم به خوبى این مسئله را تصدیق مى‏کنیم.

دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنى‏ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروى از پاکان و خوبان و مراجع دینى را در جامعه نهادینهنمایند.

آرى وقتى على(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتى کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.

در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیه اللّه کاشانى خانه نشین شد و مورد بى احترامى قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتى خانه آیه اللّه حکیم سنگباران شد بعثى‏ها قدرت گرفتند و وقتى آیه اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازى بعثى‏ها بیشتر شد و امروز عدّه‏اى تلاش دارند در جامعه ما با برخى رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهمنمایند.

 

۵ – “والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگرى است براى قدرت یابى دشمن)” حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهى است. اگر کسى اتصال به علم الهى نداشته باشد هرگز نمى‏تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از ۱۳۰۰ سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویى که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه‏اى آن اشاره دارد.

 

ح: گناهانى که عمر را کوتاه مى‏کند

برخى گناهان عامل کوتاهى عمر انسانها است که حضرت در این باره مى‏فرماید: “والذّنوب الّتى تعجّل الفناء؛ و گناهانى که مرگ را نزدیک مى‏کند” شش گناه است.

۱- “قطیعه الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبى و) رحم”

۲- “والیمین الفاجره؛ قسم ناحق (و دروغ)”

۳- “والاقوال الکاذبه؛ سخنان دروغ(و دروغگویى)”

۴- “والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت ” که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار مى‏بینیم.

۵ -“و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیرى..)”

۶- “وادعاء الامامه بغیر حقّ؛ ادعاى امامت نمودن بناحق” عمر را کوتاه مى‏کند.

ط.” والذّنوب الّتى تقطع الرّجاء؛ گناهانى که امید را قطع مى‏کند.”

۱- نا امیدى از خدا “الیأس من روح اللّه؛۱۵ نا امیدى از رحمت خدا”

 

۲- “والقنوط من رحمه اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهى” با این که رحمت او همه هستى را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزى مى‏خورند.

۳- “والثّقه بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند”

۴- دروغ پنداشتن وعده‏هاى الهى ” و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.”

 

ى – گناهانى که هوا را تاریک مى‏کند

این گونه نیست که فقط عوامل طبیعى در ظلمانى شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوى نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:”والذّنوب الّتى یظلم الهواء؛ گناهانى که هوا را تاریک مى‏کند” عبارت است از:

۱- جادوگرى “والسّحر؛ جادوگرى” که متأسفانه در سالهاى اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعى و یا سحر نمایى) و جمعى از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوى دیگران است. از مشکلات کارى گرفته تا بسته شدن بخت دختران.

۲- پیشگویى کاهنانه: “والکهانه؛ کهانه (و پیشگویى کاهنانه)” که در این زمینه نیز عدّه‏اى با باز کردن “سرکتاب” به پیشگویى‏هاى دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگى‏ها را از هم مى‏پاشند و با کلّاشى پولهاى کلانى را به جیب مى‏زنند.

۳- تنجیم “والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)”

مراد از تنجیم پیش بینى هوا، جهت‏شناسى و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکى آینده جهان و بشریت را پیش بینى کردن از کارهایى است که حرام مى‏باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکى ندارد و آگاهى ناقص جز اخبار ناقص را در پى ندارد.

۴- تکذیب تقدیرات الهى “و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهى و قضا و قدر) نیز باعث تاریکى هوا مى‏شود. به این نکته توجّه شود که قضاى الهى (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه‏هاى هر کار و عمل) الهى بر اساس رفتارهاى همه جانبه و اختیارى ما ورق مى‏خورد.

۵ – عاق والدین “و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکى هوا مى‏شود.”

ک: گناهانى که باعث آبروبرى و کنار رفتن پرده‏ها مى‏شود

“والذّنوب الّتى تکشف الغطاء؛ و گناهانى که پرده‏ها را کنار مى‏زند.” عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:

۱- وامى را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد

“الاستدانه بغیر نیّه الاداء؛ وام بگیرد و قصد اداى آن را نداشته باشد” به قول معروف روغن زیر آش نمى‏خوابد یکروزى این نیّت سوء آشکار مى‏شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست مى‏دهد.

۲- اسراف نمودن؛ “والاسراف فى النفقه على الباطل؛ زیاده روى و اسراف در راه باطل”.

۳- بخل ورزى بر اهل و عیال؛ “والبخل على الاهل و الولد و ذوى الارحام؛ بخل ورزى (در پرداخت هزینه زندگى) همسر و فرزندان و خویشان”.

۴- بد اخلاقى “و سوء الخلق؛ بد اخلاقى نمودن” نیز پرده‏ها را کنار مى‏زند.

۵ – کم صبرى؛ “وقلّه الصّبر؛کم صبرى (و بى صبرى باعث رسوایى انسان مى‏شود).”

۶- تنبلى داشتن؛ “و استعمال الضجر و الکسل؛۱۶ تنبلى و کسالت را پیشه قرار دادن.”

۷- اهانت به دینداران؛ “و الاستهانه باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان)”.

 

ل – گناهانى که دعا را حبس مى‏کند

“والذّنوب الّتى تردّ الدّعا؛گناهانى که دعا را رد مى‏کند.”

۱- بد نیّتى

“سوء النیّه؛ بد نیّتى است ” ممکن است مراد نیّت‏هاى غیر الهى باشد و یا هدفهاى شوم و ناروا داشتن.

۲- بد باطن بودن

“و خبث السّریره؛ بد بودن باطن” و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودى و یا خوشحالى از گرفتارى مردم داشته باشد.

۳- نفاق

“والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینى نفاق و دروئى کردن” دعا را رد مى‏کند.

۴- یقین به اجابت نداشتن

“و ترک التصدیق بالاجابه؛ تصدیق به اجابت الهى را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده مى‏شود.

۵ – تأخیر نماز

“و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّى تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد” توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزى هم هست این مانعى ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.

۶- ترک صدقه

“و ترک التّقرب الى اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقه؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن” از این جمله فهمیده مى‏شود که فقط نماز و دعا… عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهى باشد انسان را به خدا نزدیک مى‏کند و از نظر معنوى انسان را رشد مى‏دهد.

۷- بد زبان

“واستعمال البذاء و الفحش فى القول؛۱۷ فحش و ناسزا گفتن ” نکته‏اى که مردم خیلى کم به آن توجّه دارند.

 

م – گناهانى که مانع باریدن باران مى‏شود

“والذّنوب الّتى تحبس غیث السّماء؛گناهانى که باران آسمان را حبس مى‏کند”

چند امر است که ضرورى است در خشکسالى‏ها به آن توجّه جدّى‏تر بشود.

 

۱- “جور الحکّام فى القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داورى.”

۲- شهادت ناحق “و شهاده الزّور؛ شهادت ناحق دادن.”

۳- “و کتمان الشهاده؛ کتمان نمودن شهادت (حق).”

۴- زکات و قرض ندادن “و منع الزّکاه و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگى را ندادن” ماعون وسائلى مثل بیل، و کلنگ، تیشه و… را گویند.

۵ – بى رحمى به نیازمندان “و قساوه القلب على اهل الفقر و الفاقه؛ بى رحمى بر کسانى که فقیر و ندارند” برخى معنى کرده‏اند “فقیر و نیازمندى که قساوت قلب داشته باشد” عامل دیگرى است براى حبس باران.

۶- ستم بر یتیمان “و ظلم الیتیم و الارمله؛۱۸ ستم بر یتیمان و بیوه زنان”

۷- دست خالى رد کردن سائل

“و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالى یا از منزل) در شب” این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدى‏ترین پرسشهاى جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر مى‏کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانى مى‏شود؟ چرا عذاب و بلا نازل مى‏شود؟ چرا پرده‏درى مى‏شود؟ چرا جوانمرگى فراوان شده است؟ چه گناهانى دشمن را تقویت مى‏کند؟ و عامل خشکسالى‏ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟ و پرسشهاى دیگر.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص ۱۰۲،دعاى کمیل.
  2. سوره بقره، آیه ۲۹٫
  3. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
  4. اصول کافى، کلینى، بیروت دارالصعب و التعارف، ج ۲، ص۳۳۱،ح ۵٫
  5. ر.ک: راغب اصفهانى، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، ۱۴۰۴، ص ۲۶۵٫
  6. سوره رعد، آیه ۱۱٫
  7. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملى، بیروت داراحیاء التراث العربى، بى تا، ۲۰ جلدى، ج ۱۱، ص ۵۱۹، ح ۸٫
  8. سوره رعد، آیه ۱۱٫
  9. سوره انفال، آیه ۵۳٫
  10. امامت و رهبرى، مرتضى مطهرى، قم، صدرا، سوم، ۱۳۶۲، ص۱۳۳٫
  11. سوره حجرات، آیه ۱۱٫
  12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج ۳، ص ۳۷ – ۳۸٫
  13. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۲۰٫
  14. در قرآن سوره یوسف، آیه ۸۷ آمده “لاتیأسوا من روح اللّه”.
  15. وسائل الشیعه، ص ۵۲۰٫
  16. همان.
  17. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۲۰٫
30دسامبر/16

برخى از آثار اعتقاد به معاد از منظر قرآن

عسکرى اسلامپورکریمى

 

مقدمه

همه عقاید دینى در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینى، اعتقاد به رستاخیز و معاد یکى از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربیت و اصلاح اوست.

بدون شک، ایمان به معاد تأثیر بسیار عمیق و گسترده‏اى در اعمال انسانها دارد. اصولاً اعمال انسان بازتاب اعتقادات اوست، یا به تعبیر دیگر رفتار هر کسى با جهان‏بینى او ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد.

کسى که میداند تمام اعمالش بى کم و کاست به زودى در دادگاهى مورد بررسى قرار مى‏گیرد که قضاتش از همه چیز آگاهند، نه توصیه‏ها در آن مؤثر است و نه رشوها و نه حکم دادگاهش تجدید نظر دارد؛ سپس بر طبق آن پاداش و کیفر مى‏بیند. نه فقط در اصلاح خود مى‏کوشد، بلکه در انجام اعمال گوناگونش فوق‏العاده سخت‏گیر و موشکاف است. چنین عقیده‏اى نقش شایانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مى‏آورد، در این بحث برآنیم تا با مراجعه به آیات نورانى قرآن کریم و دیگر منابع دینى، آثار فردى اعتقاد به معاد را مورد تحلیل و بررسى قرار دهیم.

 

واژه “معاد”

واژه “معاد” از ماده “عود” است که معانى مختلفى دارد، در لغت به معناى “بازگشت و عودت” است و البته این واژه به عنوان “مصدر میمى”، اسم زمان و مکان، مى‏تواند مورد توجه قرار گیرد. و معناى اصطلاحى آن، “زندگى در عالم آخرت” و “حیات پس از مرگ” است.

 

جایگاه معاد در قرآن کریم

اصل معاد در دین مبین اسلام بدان معناست که همه انسانهایى که در این عالم به دنیا آمده و بعد از مدتى زندگى در این عالم مى‏میرند، همگى در جهان دیگرى زنده شده و در قیامت در دادگاه عدل الهى حضور یافته و پس از رسیدگى به اعمال و رفتار آنها در دنیا، در بهشت و سعادت جاودانه یا در دوزخ خشم و غضب الهى همیشه خواهند بود.

یک نظر اجمالى به آیات قرآن کریم نشان مى‏دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله‏اى در اسلام بعد از توحید به اهمیت مسأله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت نیست. وجود حدود هزار و دویست آیه درباره معاد در قرآن و این‏که بسیارى از سوره‏هاى اواخر قرآن به طور کامل یا به طور عمده درباره معاد و مقدمات و علایم و نتایج آن سخن مى‏گوید، شاهد گویاى این مدعا است.

در جاى جاى قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده و تقریباً در ۳۰ آیه این دو موضوع را قرین هم قرار داده “و یؤمنون بالله و الیوم الآخر” یا تعبیرى شبیه آن فرموده است و در بیش از صد آیه اشاره به “الیوم الآخر” یا “الآخر” فرموده است.۱

در راه ارائه همین مسأله و بیان همین اندیشه‏ها و اعتقادات بود که پیامبر اسلام(ص) گرفتار مشقتها و آزار و اذیتهاى سخت و طاقت فرساى مشرکین شدند و همچون سایر انبیاى الهى مورد تهمت‏هاى فراوان قرار گرفتند، تا آنجا که او را مجنون خواندند. قرآن‏کریم دراینباره مى‏فرماید: “وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ × أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّهٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ فِى الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِِ”۲ و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: آیا شما مردم را آگاه سازیم از مردى که مدعى است هنگامى که بدنهاى شما به کلّى متلاشى گردید و استخوان‏هاى شما پوسید و خاک شد، بار دیگر آفرینش جدید و حیات تازه‏اى پیدا مى‏کند؟ او یا به خداوند، دروغ و کذب نسبت میدهد و یا دچار جنون و دیوانگى گشته است. امّا در واقع چنین نیست، بلکه کسانى که به آخرت ایمان نمى‏آورند در عذابى سخت و در ضلالت و گمراهى عمیقى گرفتارند.

مسأله معاد و جهان آخرت همواره در سرلوحه دعوت انبیاء قرار داشته است و پیامبران الهى علیرغم مخالفتهاى سرسختانه مردم در پیشروى چنین مسأله‏اى، همواره بر آن تأکید داشته و مردم را به اعتقاد به چنین اصلى دعوت نموده‏اند و این مقاومت و پایدارى انبیاء در طرح مسأله معاد و آشنا ساختن مردم با مسأله جهان پس از مرگ، نشانگر اهمیت فوق‏العاده این اصل اعتقادى در زندگى بشر و سعادت و کمال نهایى انسان است. علم و آگاهى به اصل مسأله معاد تأثیر مستقیم در رفتار و کردار فرد و جامعه داشته و زندگى انسان را متحوّل مى‏سازد. شناخت رابطه میان دنیا و آخرت و مقدمه بودن این جهان براى جهان دیگر نیز نقش بسزایى در رفتار آدمى دارد.

اگر فرد بداند که آنچه در این دنیا انجام میدهد در سراى دیگر نیز همان را باز خواهد یافت، مسلماً در رفتار و عمل کرد خویش دقت و ملاحظه بیشترى خواهد نمود.

 

آثار فردى اعتقاد به معاد

آثار دنیوى ایمان به معاد در دو بعد فردى و اجتماعى قابل بررسى است؛ مقصود از آثار فردى آن دسته از آثار است که در زندگى شخصى هر فردى متجلّى مى‏شود. برخى از آثار فردى اعتقاد به معاد عبارتند از:

 

۱- اعتقاد به معاد به زندگى مفهوم مى‏بخشد.

از اثرات ایمان به رستاخیز در شکل دادن به زندگى انسان این است که اگر زندگى بعد از مرگ نباشد زندگى این جهان “پوچ” و “بیهوده” خواهد بود.

اگر انسان به زندگى پس از مرگ معتقد نباشد و مرگ را آخرین نقطه حیات بداند، این زندگى براى او مفهومى نخواهد داشت. با اندکى توجّه، خود را در یک حالت بى‏هدفى و بى وزنى احساس مى‏کند و زندگى را پوچ و بیهوده مى‏بیند، با خود مى‏اندیشد که بالأخره پس از این همه تلاش و فعالیت و تهیه وسائل زندگى، چه مى‏شود؟ و اگر پاسخ بشنود که هیچ، مى‏میرد و زندگى پایان مى‏گیرد، سخت ناراحت و آزرده مى‏گردد و شاید به همین دلیل است که بسیارى از مردم کشورهاى صنعتى و پیشرفته با این که از لحاظ زندگى مادى در رفاه هستند، همواره از زندگى ناله مى‏کنند و خود را با انواع سرگرمى‏ها مشغول مى‏سازند، این براى آن است که از فکر کردن درباره پوچى و بى هدفى زندگى فرار کنند.

این انسانها که “وجود خود” را احساس مى‏کنند، اگر توجّهى به “عدم” خود نیز در چند بعد، به نمایند، وحشت نموده و یک حالت اضطراب، نگرانى بر آنها حکم فرما مى‏شود. هنگامى که فرد، دلیلى بر هستى خود نبیند در این دنیا خود را بیگانه احساس مى‏کند و خود را به صورت وصله ناجورى مى‏بیند.

به راستى اگر “جنین” در شکم مادر داراى هوش و دانشى باشد، امّا خبرى از بیرون رحم نداشته باشد و درباره زندگى در آن محیط بیندیشد چه حالى پیدا خواهد کرد، آیا حیات خود را پوچ و بى هدف و بیحاصل نخواهد دانست؟ و سراسر زندگیش را اضطراب فرا نخواهد گرفت؟

آنان که حیات را به همین چند روزه دنیا محدود مى‏دانند و بر این گمانند که با سپرى شدن آن، چیزى جز فنا و نیستى در انتظارشان نیست، از این که پا به عرصه هستى گذاشته‏اند گله دارند و مى‏گویند: اى کاش به دنیا نمى‏آمدیم. اینان به زندگى بدبین‏اند؛ زیرا در آن چیزى جز مشکل و رنج نمى‏بینند چیزى که مایه دلخوشى آنان باشد در آن یافت نمى‏شود.

امّا اگر یقین داشته باشیم که منزلگاهى در پیش داریم آن منزلگاه عدم نیست، هستى است، در یک سطح عالیتر حیاتى است که با زندگى این دنیا هیچ چیزش قابل قیاس نیست، نه این تنگ نظریها وجود دارد، نه بخلها، نه کینه‏ها، نه حسادتها، نه ناامنى‏ها و نه دردها و رنجها، بلکه همه آرامش و صلح و صفا است و به تعبیر قرآن کریم:

“دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ…”۳گفتار آنها در بهشت این است که خداوندا منزهى تو و تحیّت آنها سلام است.

معتقد به معاد، باور دارد که زندگى به این چند روز دنیا محدود نیست، بلکه این زندگى در آنچه در پیش روى دارد از مقایسه قطره به دریا نیز کمتر است.

“وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ”۴ این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا در سراى آخرت است؛ اى کاش مى‏دانستند.

بنابراین، یکى از آثار عقیده به زندگى پس از مرگ، مفهوم دادن و هدف بخشیدن به زندگى و از بیهودگى در آوردن است.

با وجود اعتقاد به معاد، زندگى هدفدار مى‏شود چنین شخصى مى‏داند که خداوند او را بیهوده نیافریده و به زودى به سوى خداوند باز مى‏گردد، چنان که خداوند مى‏فرماید: “أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ”۵ آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى‏گردید؟

فردى که به معاد اعتقاد دارد، زندگى دنیا را مقدمه‏اى براى آخرت و دنیا را مزرعه‏اى براى آخرت مى‏داند. ازاین رو سعى مى‏کند با مشکلات زندگى مبارزه کند و به سوى هدف مقدس گام بردارد.

بنابراین، اگر ما یقین داشته باشیم که منزلگاهى که در پیش داریم، منزلگاه عدم نیست، هستى است در یک سطح عالى‏تر، ادامه همین حیات است در یک افق بالاتر، و همه تلاشها و کوششها سرانجام به آن منتهى مى‏گردد، در این حالت زندگى ما از پوچى و بیهودگى خارج مى‏شود و مفهوم مى‏گیرد.

 

۲- کنترل غرایز و شهوات

تا زمانى که انسان در این دنیا استقرار دارد، دلش از تمنّا و خواهش‏ها باز نمى‏ایستد، امّا وقتى در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سراى باقى دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسیار ناچیز است، و حتّى در قلمرویى که به دست مى‏آید نمى‏توان آن را براى همیشه حفظ کرد و خوشى‏ها و لذایذ واقعى نیز در همین ایّام کوتاه خلاصه نمى‏شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته‏هاى بى‏پایان بر دلش استیلا مى‏یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از این که بیش از حد از نعمت‏ها و ثروت‏هاى دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر مى‏شود.

در زندگى دنیا هم آرزوهاى بلند و هم یأس‏هاى عمیق در کمین انسان نشسته‏اند و هر دو کشنده‏اند و هر دو تهدید کننده زندگى‏اند، و آنچه هر دو را در بند مى‏کشد، یاد مرگ است. یاد مرگ هم “آمال” و هم “آلام” را که هر دو بى‏حد جلوه مى‏کنند، محدود مى‏کند و آنها را آن‏چنان که هستند کوچک نشان مى‏دهد و تاب و طاقت آدمى را افزایش مى‏دهد و او را بر ادامه زندگى قادر مى‏سازد.

رسول گرامى اسلام فرمود: “از بین برنده لذتها را یاد کنید، سؤال شد: آن چیست؟ فرمود: مرگ… و مرگ اولین منزل از منازل سراى آخرت، و آخرین مرحله از مراحل ( زندگى) دنیاست.”۶

امام على(ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر مى‏خواند و مى‏فرماید:

“الا فاذکروا‌هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الاُمنیات عند المساوَرهِ لِلاْعمالِ القبیحه”۷ به هنگام تصمیم بر کارهاى زشت، مرگ را که نابود کننده لذت‏ها و مکدّرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید.

قرآن‏کریم نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد در آیات متعددى سخن مى‏گوید، از جمله:

۱- مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستم‏ها و بیدادگرى‏ها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایدارى زندگى دنیا و ابدى بودن سراى آخرت متوجّه مى‏سازد و مى‏گوید:

“یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَهَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ”۸ اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زودگذرى است و آخرت سراى همیشگى و ابدى است.

“مسأله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مسأله مهم، مسأله حساب و جزاست: هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى‏شود، امّا کسى که عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن باشد وارد بهشت مى‏شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد.

او در این سخنان حساب شده‏اش از یک سو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى‏کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه مى‏شوند. و از سوى دیگر اشاره به فضل بى انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بى حساب به مؤمنان داده مى‏شود و هیچگونه موازنه‏اى در آن رعایت نخواهد شد، پاداشى که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و حتى به فکر انسانى خطور نکرده است. و از سوى سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور مى‏شود.

و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى.

به هر حال، او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى‏کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى‏تواند وسیله رسیدن به پاداش بى‏حساب گردد، چه معامله‏اى از این پرسودتر؟! ضمناً تعبیر به “مثلها” اشاره به این است که مجازاتهاى عالم دیگر شبیه همان کارى است که انسان در این دنیا انجام داده است، شباهتى کامل و تمام عیار.

تعبیر به “غیر حساب” ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نگاه داشتن حساب عطایا مخصوص کسانى است که مواهب محدودى دارند و مى‏ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، امّا کسى که خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پایان است و هر قدر ببخشد کاستى در آن پیدا نمى‏شود، زیرا هر قدر از بینهایت بر دارند باز هم بینهایت است !نیاز به حسابگرى ندارد.”۹

۲- قرآن کریم از گروهى افراد با ایمان یاد مى‏کند که در برابر انسان‏هاى فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگى قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوى لحظه‏اى زندگى همچون وى را در دل مى‏پروراندند، مى‏گفتند:

“واى بر شما! چه مى‏گویید، ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است.”

“…وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا…”۱۰

ایمان به معاد، چنان افق فکرى آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر مى‏نگریستند و این جلوه‏هاى فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهى هیچ مى‏انگاشتند.

۳- حضرت شعیب(ع) در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت‏پرستى سرگردان بودند و نه تنها بت، که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم مى‏پرستیدند، و براى کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم‏فروشى و خلافکارى‏هاى دیگرى آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد مى‏نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهى بیم مى‏دهد، تا شاید به خود آیند و از مفاسد اقتصادى خود دست شویند:

“…وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّى أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّى أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ”۱۱ اى قوم من! .. . پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید). من شما را در خیر و خوبى مى‏بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم.

 

۳- آرامش روحىروانى

از آنجا که روى برتافتن از معنویت و اخلاق و گرایش به ارزشهاى مادّى، برخلاف ساختار روحى – روانى انسان و در جهت عکس قانون خلقت است، بشریت با بحرانهاى بسیارى دست به گریبان مى‏باشد و هر چه این حرکت معکوس تداوم یابد این بحران شدیدتر مى‏شود.

یکى از پیامدهاى بى اعتنایى انسان به معنویت، که طعم خوش حیات را در کام انسانها تلخ کرده، افسرگىو اضطراب است.

اینگونه انسانها، زندگى را منحصر به دنیا و دنیا را همه دوره حیات خود مى‏پندارند و به فرموده قرآن کریم شعار چنین افرادى این است: “وَقَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ”۱۲ آنها گفتند: “چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى‏میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند!” آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس میزنند (و گمانى بى‏پایه دارند)!

زندگى براى چنین افرادى همین مدت محدود، همراه با همه رنجها، سختیها و مشکلات گوناگون است. ازاین رو، افسردگى، ناامیدى، اضطراب روانى، بلاتکلیفى، احساس پوچى و بى هدفى بر اینگونه زندگى سایه مى‏افکند و حتى در زمانهایى که به لذتهاى ناپایدار و زودگذر این دنیا رو مى‏آورد نیز ترس و وحشت و اضطراب آنها را رها نمى‏کند.

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى”۱۳ و هر کس از یاد من رویگردان شود زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم.

طبیعت دنیا مستلزم آن است که انسان همیشه به آنچه مى‏خواهد و دوست دارد نرسد. با سختیها و ناملایمات، شکستها و ناکامیها، ضرر و زیانها و بسیارى چیزهاى ناخوشایند دیگر مواجه شود. ایستادگى در برابر مشکلات و ناامید نشدن، محتاج به جهانبینى استوارى است که بتواند مقاومت در برابر آنها را براى انسان توجیه کند. تنها جهانبینى الهى و ایمان معاد است که از عهده این مشکل برمى‏آید: “أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِى ضَلَالٍ مُبِینٍ”۱۴ پس آیا کسى که خدا سینه‏اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده، و (در نتیجه) برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد (همانند فرد تاریک دل است؟) پس واى بر آنان که از سخت دلى یاد خدا نمى‏کنند، اینانند که در گمراهى آشکارند.

جهانبینى مادى، توان توجیه منطقى و منطبق با فطرت سلیم را ندارد و معتقدان به آن، در مقابل مشکلات خلع سلاح هستند.۱۵ شاهد این مدعا وجود بیماریهاى روحى حادّ و بحرانهاى شدید اخلاقى در دنیاى معاصر به ویژه در جوامع مادى غرب است.

“وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ، أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ”۱۶ و کسانى که کفر مى‏ورزیدند، کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مى‏پندارد، تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زود شمار است. یا (کارهایشان) مانند تاریکى‏هایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى‏پوشاند و روى آن موجى دیگر است و بالاى آن ابرى است. تاریکى‏هایىاست که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه (غریق) دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را مى‏بیند، و خدا به هرکس نورى نداده باشد، او را نورى نخواهد بود.

ملاکها و ارزشهاى مادّى، توان توجیه و تبیین این امر را ندارند و انسان را در نیمه راه زندگى رها کرده و قدرت روبه رو شدن و تصمیم‏گیرى در برابر حوادث را از انسان سلب مى‏کند. اینجاست که انسان از انسانیت خود خلع و به موجودى زبون و بى اراده و افسرده تبدیل مى‏شود و زندگى را بى ارزش مى‏یابد و اضطراب و نگرانى و افسردگیها بر او هجوم مى‏آورد.

به هر حال، عامل اصلى این نگرانیها عمدتاً احساس پوچى و بى هدف بودن زندگى، احساس نداشتن پناهگاه در مشکلات طاقت فرسا، تصویر وحشتناک از مرگ و بدبینى و ترس از آینده جهان و آینده زندگى فردى است. بدون شک ایمان به سراى دیگر و زندگى جاویدان در آن عالم، توأم با آرامش و عدالت، میتواند به این نگرانیها پایان دهد.۱۷

افرادى که به جهان آخرت ایمان راسخ ندارند و فقط به لذایذ و کامیابى‏هاى دنیوى اهمیت مى‏دهند؛ از جهات مختلف گرفتار تشویش خاطر و اضطراب مى‏گردند:

  1. در اثر احساس شکست در برابر موانع طبیعى، قانونى و اجتماعى که سدّ راه آنان در رسیدن به کامیابى‏هاى مطلوب و دلخواهشان مى‏باشد.
  2. به خاطر مصایب و ناملایمات طبیعى و غیرطبیعى که از زندگى دنیوى انفکاک پذیر نیست.
  3. اندیشه و تصور مرگ که در نظر آنان به منزله پایان مطلق حیات مى‏باشد.

برعکس، ایمان راسخ به جهان پس از مرگ، همه عوامل یاد شده را خنثى مى‏کند، زیرا:

اولاً: زندگى دنیوى جز مزرعه و کشتزارى براى حیات اخروى نیست، و تمتعات مادّى تا آنجا مجاز مى‏باشد که مانع رسیدن انسان به سعادت ابدى نگردد:

“وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ”۱۸

ثانیاً: تحمّل شداید و ناگوارى‏ها به انگیزه به دست آوردن رضاى الهى، پاداش‏هاى اخروى بزرگى را به دنبال دارد:

“الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ أُولَئِکَ × عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ”۱۹ آنها که هرگاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او بازمى گردیم! اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.

قرآن کریم در جاى دیگر پس از بیان این‏که انسان طبیعتاً در برابر ناملایمات بى‏قرارى و بى‏تابى مى‏کند، از اقامه نماز، کمک به محرومان، ایمان به جهان آخرت، و ترس از عذاب الهى، به عنوان عوامل آرامش بخش یاد کرده و مى‏فرماید:

“إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا × إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا × وَإِذَا مَسّ‏هُ الْخَیْرُ مَنُوعًا × إِلاَّ الْمُصَلِّینَ × الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ × وَالَّذِینَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ × لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ × وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ × وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ.”۲۰

ثالثاً: بر پایه ایمان به معاد، مرگ پایان زندگى نیست، بلکه دریچه‏اى به سوى جهان ابدى است، چنانکه امام على(ع) مى‏فرماید:

“اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا وَ اِیَّاکُمْ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاء، لَکِنَّکُمْ مِنْ دارٍ اِلى دارٍ تُنْقَلُونْ”۲۱ اى مردم، ما و شما براى بقاء و پایدارى آفریده شده‏ایم، نه براى فناء و نابودى، ولى شما از سرایى به سراى دیگر منتقل مى‏شوید.

 

  1. احساس مسئولیت و حالت آماده‏باش دائمى

یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه‏شناسى در عمق وجود انسان‏هاست، به گونه‏اى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و او در مقابل هر کارى خود را موظّف به پاسخگویى مى‏داند.

قرآن‏کریم به منظور تأکید بر مسئولیت انسان در برابر عملکرد خویش با لحنى آمیخته به انکار و عتاب مى‏فرماید: “أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى”۲۲ آیا انسان گمان مى‏کند بى هدف رها مى‏شود؟

قرآن‏کریم در نفى این پندار؛ حیات مجدّد انسان، جریان مسئولیت خواهى و مؤاخذه انسان در روز قیامت را به او گوشزد مى‏نماید: “فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ × عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ”۲۳ پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید، از آنچه انجام مى‏دادند.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهى مؤاخذه خواهد شد و دایره مسئولیت او به کارهاى ظاهرى بزرگ محدود نمى‏شود: “…وَإِن تُبْدُواْ مَا فِى أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ…وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ”۲۴ و اگر آنچه در دلهاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خدا شما را به آن محاسبه مى‏کند… و خداوند بر هر چیزى تواناست.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهى تمام اعمال او، حتّى به اندازه وزن دانه “خردل” و یا “ذرّه” را نافذى بصیر و خبیر به نقد مى‏کشد تا سرّه از ناسرّه مشخص گردد.

“… وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ”۲۵ و اگر (عمل) هموزن دانه خردلى باشد آن را مى‏آوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم.

“یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ × فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ”۲۶ در آن روز مردم با گروههاى متفرّق بیرون مى‏آیند تا اعمال آنها را به آنان نشان دهند پس هر کس به سنگینى یک ذره خوبى کند آن را مى‏بیند و هر کس به سنگینى یک ذره بدى کند آن را مى‏بیند. از این رو کوتاه‏ترین لحظات عمر نیز ارزشى فوق‏العاده مى‏یابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که باید از فرصت‏ها بیشترین بهره را ببرد و ره‏توشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد.

 

  1. انجام اعمال صالح و اجتناب از گناه

عقیده به عالم پس از مرگ و بقاى اثر اعمال آدمى، هم مى‏تواند یک “عامل بازدارنده قوى” در برابر گناه و خطاکارى، و هم یک “عامل محرّک نیرومند” براى تشویق سرمایه گذارى مادى و معنوى در راه خدمت به خلق خدا و نیکى‏ها گردد.

اثراتى که ایمان به عالم پس از مرگ مى‏تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و لایق بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاهها و کیفرهاى معمولى، و بیش از پاداشها و تشویقهاى عادى است؛ زیرا از مشخصات دادگاه رستاخیز این است که نه تجدید نظر در آن راه دارد، و نه توصیه و پارتى بازى، و نه مى‏توان فکر قضات آن را با طرفند و ارائه مدارک دروغین تغییر داد، و نه تشریفات آن نیازمند به طول و تفصیل خواهد بود.

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ”۲۷ از روزى بپرهیزید که هیچ کس بجاى دیگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى از او پذیرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه کسى به یارى او مى آید.

همچنین میفرماید: “وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِى الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِىَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ”۲۸ و هر کس از آنها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامى روى زمین را در اختیار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خویشمى‏دهد، و هنگامى که عذاب الهى را مى‏بینند پشیمانى خود را مکتوم مى‏دارند (مبادا رسواتر شوند) و در میان آنها به عدالت داورى مى‏شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت.

و نیز در آیه‏اى دیگر مى‏خوانیم : “لِیَجْزِی اللّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ”۲۹ هدف این است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا که خداوند سریع الحساب است.

به همین دلیل در قرآن مجید سرچشمه بسیارى از گناهان فراموش کردن روز جزا ذکر شده است: “فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا…”۳۰ بچشید آتش دوزخ را به خاطر اینکه ملاقات امروز را فراموش کردید.

حتّى از پاره‏اى از تعبیرات استفاده مى‏شود که انسان اگر گمانى در قیامت داشته باشد نیز از انجام بسیارى از اعمال خلاف خود دارى مى‏کند.۳۱

 

  1. عبرت‏آموزى

یکى دیگر از ثمرات نیکوى درخت پربار ایمان به معاد، عبرت‏آموزى از تاریخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشیب زندگى است.

آدمى در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانى نافذ و حقیقت‏بین مى‏تواند از ظواهر امور به باطن آن دیده گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا نهد.

تحوّلات دنیا، دگرگونى‏هاى روزگار، آمدن‏ها و رفتن‏ها همه و همه آینه‏هاى تمام‏نمایى هستند که به خوبى ناپایدارى این دنیا و جلوه‏هاى فریباى آن را نشان مى‏دهند و انسان را از دل بستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت برحذر مى‏دارند، به شرط آن که انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قیامت مهیا سازد:

اى خوشا چشمى که عبرت‏بین بود

عبرت از نیک و بدش آیین بود

انسان فطرتاً جویاى سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مى‏گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت، لرزه بر اندامش مى‏افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مى‏گردد. آنچه مایه سعادت انسان مى‏گردد دو چیز است: یکى تلاش و دیگرى اطمینان به شرایط محیط.

امام على(ع) در سفارش به پندپذیرى از تاریخ مى‏فرماید:

“اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى‏داشت، یا از مرگ، گریزى بود، حتماً سلیمان بن داوود(ع) چنین مى‏کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد . امّا آن‏گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزى او تمام شد، تیرهاى مرگ از کمان‏هاى نیستى بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالى گشت، خانه‏هاى او بى‏صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند.

مردم! براى شما در تاریخ گذشته درس‏هاى عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعون‏ها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟”۳۲

قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجراى آنها را درس عبرتى مى‏داند براى همه کسانى که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر مى‏برند، و پشتشان از شنیدن حوادث هولناک قیامت مى‏لرزد؛ آنجا که مى‏فرماید:

“إِنَّ فِى ذَلِکَ لایَهً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَهِ ذَلِکَ یَوْمٌ مّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ”۳۳ در این (سرگذشت‏هاى عبرت‏انگیز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه‏اى است براى کسانى که از عذاب آخرت مى‏ترسند؛ همان روزى که همه مردم در آن گرد مى‏آیند.

آرى، آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه‏ها و سرنوشت شومى که چنین اقوامى بدان گرفتار آمدند، دل‏هایشان تکان مى‏خورد، و از ماجراى آنها عبرت مى‏گیرند و راه خود را باز مى‏یابند و دامان خود را به گناهانى که آنها بدان آلوده شدند نمى‏آلایند.

امّا آنها که ایمانى به قیامت ندارند، دریچه دل‏هایشان بر واقعیت‏هاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافل‏اند. ازاینرو از کنار تمامى حوادث و تحوّلات زندگى به سادگى مى‏گذرند و دل‏هاى سنگ و سختشان از مواعظ و عبرت‏هاى فراوان عالم هیچ تأثیر نمى‏پذیرد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج ۵، ص ۱۷، قم، انتشارات هدف،۱۳۷۲ ش.
  2. سوره سبأ، آیه ۷ و ۸٫
  3. سوره یونس،آیه۱۰٫
  4. سوره عنکبوت، آیه ۶۴؛ ر.ک: سوره رعد، آیه ۲۶؛ سوره توبه، آیه ۳۸٫
  5. سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵٫
  6. بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۳۳، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۹۹٫
  8. سوره مؤمن،آیه ۳۹ .
  9. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۱۰۶٫
  10. سوره قصص،آیه ۸۰٫
  11. سوره هود، آیه ۸۴٫
  12. سوره جاثیه، آیه ۲۴٫
  13. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  14. سوره زمر، آیه ۲۲٫
  15. قرآن و روانشاسى، ص ۳۳۵ – ۳۳۶؛ ر.ک: سوره بقره، آیه ۱۵۸ و ۲۴۹ – ۲۵۱ ؛ سوره معارج، آیه۲۸ -۱۹٫
  16. سوره نور،آیه ۳۹ -۴۰٫
  17. پیام قرآن ج ۵، ص ۴۱۱٫
  18. سوره عنکبوت، آیه ۶۴٫
  19. سوره بقره، آیات ۱۵۷ – ۱۵۶٫
  20. سوره معارج، آیات .۲۷ – ۱۹٫
  21. شیخ مفید، ارشاد، ص ۱۲۷، چاپ دوم، نجف اشرف.
  22. سوره قیامت، آیه ۳۶٫
  23. سوره حجر، آیه ۹۲ – ۹۳٫
  24. سوره بقره،آیه ۲۸۴٫
  25. سوره انبیاء،آیه ۴۷٫
  26. سوره زلزال،آیات ۶ – ۸٫
  27. سوره بقره، آیه ۴۸٫
  28. سوره یونس، آیه ۵۴٫
  29. سوره ابراهیم، آیه ۵۱٫
  30. سوره السجده، آیه ۱۴٫
  31. سوره مطففین، آیه ۴٫
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫
  33. سوره هود، آیه ۱۰۳٫
30دسامبر/16

امامان و جهاد فرهنگى و سیاسى

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

از فرازهاى زیارت جامعه کبیره در معرفى امامان اینست که “و جاهدتم فى اللّه حق جهاده” همه توان خود را در راه خدا آنگونه که شایسته است به کار گرفتید.

 

واژه جهاد

این فراز برگرفته از آیه شریفه “وجاهدوا فى اللّه حق جهاده” است و قبل از آنکه به تفسیر آیه بپردازیم ابتدا باید واژه جهاد را مورد بحث قرار دهیم.

جهاد از ریشه جهد، و جهد به معناى به کار بردن نهایت توان است گفته شده جُهد به ضم جیم “جُهد” به معناى توان و به فتح جیم “جَهد” بمعناى مشقت و رنج است.۱

راغب در مفردات مى‏گوید: “جَهد” و “جُهد” بمعنى طاقت و توانایى و مشقت و سختى است و نیز گفته‏اند که جَهد بمعناى مشقت و سختى است و جُهد بمعناى کوشش گسترده و وسیع و توانایى است.۲

بنابراین واژه جهاد مرادف با قتال نیست بلکه قتال از مصادیق بارز کوشش در راه خداست باین ترتیب واژه جهاد علاوه بر نبرد رزمى شامل مبارزات علمى و اقتصادى و فرهنگى و سیاسى نیز مى‏شود.

 

تفسیر آیه شریفه

این آیه در سوره حج آیه ۷۸ است “و جاهدوا فى اللّه حق جهاده…” در راه خدا جهاد کنید و حق جهاد را اداء کنید. سؤال اینست که حق جهاد چیست؟ مرحوم طبرسى مى‏گوید: “اکثر المفسرین حملوا الجهاد‌هاهنا على جمیع اعمال الطاعه و قالوا حق الجهاد ان یکون بنیّه صادقه خالصه لله تعالى”۳ اکثر مفسران گفته‏اند جهاد در اینجا مراد تمامى چیزهایى است که طاعت خداوند محسوب مى‏شود و گفتند حق جهاد اینست که با نیّت صادق و خالص براى خداوند اتیان شود.

مفسر دیگرى گفته است: “معناه جاهدوا بالسیف من کفر بالله و ان کانو الآباء و الابناء”۴

معناى آن اینست که با شمشیر با کافران نبرد کنید هرچند پدران و برادران باشند.

مفسر دیگرى گفته است: “هو مجاهده الهوى و النفس”.۵ معناى حق جهاد جهاد با هواى نفس است.

به نظر مى‏رسد که آنچه این مفسران گفته‏اند هر کدام بخشى از مصادیق “حق جهاد” است ولى مى‏توان حق جهاد را در حوزه‏اى وسیع معنا کرد که هم کمیّت افعال را هم کیفیت آنها را هم از جهت زمان هم از جهت مکان و هم از جهت انگیزه‏ها دید.

 

امامان و “حق جهاد”

اینک جاى این سؤال است که مراد از اینکه امامان را با این وصف مى‏ستائیم کهآنان در راه خدا حق جهاد را صورت دادندچیست؟

نمى‏توان تفسیر این جمله را منهاى عبارات بعدى دید عبارت بعدى اینست که “حتى اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنته و صرتم فى ذلک منه الى الرضا و سلمتم له القضاء…” تا آنجا که دعوت خداوند را آشکار و واجباتش را تبیین و مقررات و حدودش را اجرا و احکام او را منتشر نمودید و سنت او را پایه گذارى کردید و به سبب آنچه انجام دادید به مقام رضا دست یافتید و براى حکم الهى سر فرو آوردید.

با توجّه به این جملات حوزه جهاد امامان را باید در عرصه اجتماع تبیین کرده حق جهاد را در این راستا معنا کنیم.

یعنى با تلاش امامان بود که دین خداوند علنى شد و حدود و ابعاد دین بیانگردید.

با این نگاه باید به بررسى جهاد امامان در عرصه دین بپردازیم و ببینیم که در این حوزه چه تلاشهایى صورت دادند.

 

جهاد امامان در عرصه تبیین دین

بدون هیچگونه تردید اگر تلاش گسترده امامان در حوزه تبیین دین نبود امروز از دین چیزى جز خرافه و موهومات باقى نمانده بود. آنها بودند که حتى در سخت‏ترین شرائط تمام همّت خود را در این جهت مصروف نمودند. آنها از هر فرصتى براى این کار استفاده مى‏کردند در تاریخ زندگى مولى على(ع) آمده است: “روى انّه کان اذا یفرغ من الجهاد یتفرغ لتعلیم الناس و القضاء بینهم”۶ روایت شده است که هرگاه مولى على(ع) از نبرد فراغت پیدا مى‏کرد به آموزش مردم و داورى بین آنان مى‏پرداخت.

نیز حضرت امام باقر(ع) در تبیین سیره مولى على(ع) مى‏فرماید: “کان علىٌ(ع) اذا صلّى الفجر لم یزل معقب الى ان تطلع الشمس فاذا طلعت اجتمع الیه الفقراء و المساکین و غیرهم من الناس فیعلّمهم الفقه و القرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک”۷ روش حضرت مولى على(ع) این بود که وقتى نماز صبح را به جا مى‏آورد در حال تعقیب نماز بود تا خورشید طلوع مى‏کرد. هنگام طلوع خورشید، تهى دستان و مستمندان و دیگر قشرهاى مردم نزد او جمع مى‏شدند او به آنان دین‏شناسى و قرآن مى‏آموخت و در ساعتى خاص از این جلسه برمى‏خاست.

این منش مولى على(ع) بود. همانگونه که در جبهه رزم نظامى اهتمام داشت همانگونه در جبهه فرهنگى تلاش وافر داشت و اصولاً حضور در این جبهه را وظیفه حکومت مى‏دانست، مى‏فرمود از جمله وظیفه حکومت اسلامى آن است که: “…و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا…”۸ شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید.

نیز به استاندارش “قثم بن عباس” مى‏نویسد:”…و اجلس لهم العصرین فافت المستفتى و علّم الجاهل و ذاکر العالم…”۹ …بامداد و شامگاه براى آنان مجلس ساز آنرا که خواهد فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا به گفتگو بپرداز…”

 

امام حسن(ع) و جهاد فرهنگى

حضرت امام حسن(ع) پس از نرمش قهرمانانه خویش به مدینه هجرت کرد. و در مدینه به کار گسترده فرهنگى پرداخت و با تربیت شاگردانى برجسته دین خود را به مکتب اداء کرد. برخى از آنان همانها بودند که از چشمه فروزان علوم نبوى(ص) و علوى(ع) نیز بهره‏مند شده بودند همانند احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابربن عبداللّه انصارى، حبیب بن مظاهر، حجربن عدى، رفاعه بن شداد، سلیمان بن صرد خزاعى، سلیم بن قیس هلالى، عمروبن حمق خزاعى، کمیل بن زیاد نخعى، میثم بن یحیى معروف به میثم تمارو…و… پرداخت. شاگردانى که هر کدام اعلام هدایت و سفیر نور بودند.

امام حسن(ع) پس از ماجراى صلح در سنگر مبارزه با تهاجم فرهنگى قرار گرفت که عمده باند معاویه در سنگر تهاجم بودند و امام حسن(ع) در سنگر مبارزه با تهاجم. از حضرت امام حسن(ع) روایات فراوانى در ابعاد مختلف معارفى رسیده است.

 

امام حسین(ع) و جهاد فرهنگى

سالار شهیدان حضرت ابى عبدالله الحسین(ع) نیز در دوره ده ساله امامت خود پس از شهادت امام حسن(ع) در سنگر برادر قرار داشت.

برخى از برگزیدگانى که از مکتب امام حسن(ع) بهره‏مند شدند، از مکتب سالار شهیدان هم بهره گرفتند و کسانى دیگر همچون ابو سعید خدرى، انس بن حارث، جابربن یزید جعفى، جعده بن هبیره، طاوس یمانى، عبداللّه بن عباس، و… اینها علاوه بر یاران فداکارى بودند که همچون خورشید در بین یاران امام مى‏درخشیدند.

حضرت در ابواب مختلف دین، عرصه فقهى، تفسیرى، اخلاقى، کلامى و… و… رهنمودهاى فراوانى دارند.۱۰

گرچه قیام خونین حضرت را باید به نحوى قیام فرهنگى بنامیم. قیامى که فرهنگ دفاع از دین، استقامت در راه حق، ایثار در راه حق و… و… را به انسانها تا روز قیامت آموخت.

 

تلاش فرهنگى امام سجاد(ع)

حضرت امام سجاد(ع) نیز با اینکه در خفقانى‏ترین دوره‏ها زندگى مى‏کرد دوره‏اى که خلفاى جبّار دیکتاتورانه روش را علیه امامان و علیه مردم داشتند. خلفاى جبارى که مى‏گفتند: “یأمرنى احد بتقوى اللّه الّاضربت عنقه”۱۱ هر کس مرا دعوت به تقوا کند گردنش را مى‏زنم!

پرواضح است در چنین شرائط، کار فرهنگى کار آسانى نیست اما مى‏بینیم، حضرت بادعاى بلندش عالى‏ترین مفاهیم دین را در حوزه‏هاى مختلف تبیین نموده است و در همین شرائط به وظیفه مرزبانى به احسن وجه انجام وظیفه نموده است.

 

امام باقر(ع) و امام صادق(ع)

دوره این دو امام بزرگوار را باید دوره شکوفایى فرهنگ دینى بنامیم این دو امام بزرگوار از فرصت درگیرى بنى امیه و بنى عباس استفاده کردند، تلاش فرهنگى را به اوج رساندند. کارى که دشمنان ائمه در دوره مولى على(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) نگذاشته بودند در این وسعت صورت پذیرد صورت دادند و در حقیقت “استقلال فرهنگى دین” را در تمامى ابعاد دینى جهت دادند. این دو امام در عرصه تلاش فرهنگى از شیوه‏هاى مختلفى بهره مى‏گرفتند:

الف: جلسات درس عمومى در مسجد رسول خدا داشتند که همه در آن شرکت مى‏کردند هم شیعیان و هم اهل سنت. بزرگان اهل سنّت از حضرت امام صادق(ع) در این جلسات بهره‏ها گرفته‏اند، همانند ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان ثورى، سفیان بن عیینه، یحیى بن سعید انصارى، یحیى قطان، ایوب سجستانى، ابوعمروبن علاء، عبدالعزیز الداوردى، سلیمان بن بلال، ابن جریح ابن اسحق، روح بن قاسم، وهب بن خالدو…و…۱۲

ب: تشکیل مجالس خصوصى که اغلب در منزل آن حضرت انجام مى‏گرفت و فقط اشخاص خاصى در آن شرکت مى‏کردند.

ج: تربیت شاگردان متخصص در حوزه‏هاى علوم قرآنى، مسائل اعتقادى و بویژه در عرصه مناظرات و بحثهاى آزاد همانند هشام بن حکم، مؤمن الطاق و…

د: جلسات مناظرات علمى که در حقیقت تریبون نشر اندیشه در عصر حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) بوده است. در این جلسات فردى که از پاسخ دادن به سؤال طرف مقابل عاجز مى‏شد در حقیقت اعتراف به عجز خود نموده و تسلیم شدهاست.

امام صادق(ع) ضمن انجام مناظرات فراوان با منحرفان فکرى و اعتقادى اعم از مادى‏ها و زنادقه، خوارج یا علماء معتزله و دیگر علماء اهل سنت از شرائط زمان و مکان برگزارى این محافل براى تبلیغ رسالت الهى سود جستند.

امام بسیارى از مناظرات خود را در موسم حج در مسجد الحرام، تشکیل مى‏دادند که این خود یکى از ظرافتهاى این رسالت مهم الهى است که مبلّغ باید از زمان و مکان بهترین استفاده را بنماید. موسم حج زمان جمع شدن دانشمندان فرق مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى در مکّه بود و با یک مناظره که به شکست خصم منجر مى‏شد هزاران بیننده تحت تأثیر قرار مى‏گرفتند. از سوى دیگر در زمان برگزارى مراسم حج، امام و یاران ایشان از امنیّت خاص زمان برگزارى مراسم و منطقه حرم برخوردار بودند و این امر به گستردگى کار کمک مى‏کرد.

ه: تشویق یاران به نوشتن احادیث که این خود گام بلندى در راستاى ماندگارى فرهنگ اهل بیت علیه السلام بود. ابوبصیر مى‏گوید از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: “…اکتبوا فانکم لاتحفظون حتى تکتبوا”۱۳ بنویسید که شما (معارف اسلامى را) حفظ نخواهید کرد مگر آنکه بنویسید.

در روایت دیگر به یکى از یاران خویش فرمود: “اکتب وبث علمک فى اخوانک فان متّ فورث کتبک بنیک فانه یأتى علم الناس زمان هرج لایأنسون فیه الا بکتبهم”۱۴ بنویس و علمت را بین برادرانت منتشر ساز اگر از دنیا رفتى فرزندانت کتابهایت را به ارث مى‏برند همانا زمانى بر مردم مى‏رسد که هرج و مرج خواهد بود که در این دوره جز به کتابهاى خود مأنوس نخواهند بود.

این توصیه و تشویق خود عامل مهمى بود که بسیارى از یاران امام صادق(ع) دست به قلم شده و “اصول اربعمأته” که مصدر کتابهاى اصلى شیعه است شکل بگیرد.

مرحوم محقق حلّى در مقدمه معتبر مى‏گوید از جوابها و گفته‏هاى امام صادق(ع) چهارصد کتاب نوشته شد که آنها را اصول نامیدند.۱۵

مرحوم طبرسى در اعلام الورى گوید: “فان اصحاب الحدیث قد جمعوا اسامى الرواه عنه من الثقات على اختلافهم فىالمقالات و الدیانات فکانوا اربعه آلاف رجل”۱۶

همانا اصحاب حدیث نام راویان وثوق را با اختلافى که در نظر و مذهب دارند جمع کرده‏اند تعداد آنها چهار هزار مرد شده است.

ناگفته نماند شاگردان امام صادق(ع) تنها اصول چهارصد گانه را ننوشته‏اند بلکه آنها کتابهاى دیگرى نیز نوشتند مثلاً:

۱- ابان بن تغلب غیر از اصلى که گفته شد کتاب معانى القرآن، کتاب القراءات و کتاب الشیعه را نوشت.۱۷

۲- ابوحمزه ثمالى(ثابت بن دینار) متوفاى ۱۵۰ از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که کتاب تفسیر القرآن و کتاب نوادر را نوشته است.۱۸

۳- مفضل بن عمر کوفى که کتابهایى نوشته از جمله “ما افترض اللّه على الجوارح من الایمان و کتاب یوم و لیله و کتاب فکر و…و…”.۱۹

۴- هشام بن حکم از اصحاب امام صادق(ع) که رجال نجاشى کتابهاى متعددى براى او نقل کرده است.۲۰

۵ – ابوجعفر احول مؤمن الطاق از اصحاب امام صادق(ع) که کتاب امامت، کتاب معرفت، کتاب ردّ بر معتزله، کتابى در امر طلحه و زبیر نوشته است.۲۱

“نهضت نگارش و قلم” نقش ارزشمندى در ماندگارى فرهنگ اهلبیت علیهم السلام داشته است.

تبیین نقش فرهنگى دیگر امامان از عهده یک مقاله بیرون است و خود موضوع یک کتاب مستقل است.

 

جهاد سیاسى امامان

“حق جهاد” امامان علیهم السلام را نباید منحصر در جهاد فرهنگى نمود. بلکه باید آنرا در حوزه جهاد سیاسى نیز دید. که اگر این جهاد سیاسى نیز نبود راهى براى علنى کردن دعوت مکتب نبود. در این رابطه نکاتى گفتنى است:

۱- در نگاه امامان سیاست به معناى صحیح آن در متن دین است و از آن جدا نیست. دلیلش آن است که در همین زیارت جامعه کبیره امامان را “ساسه العباد” مى‏خوانیم در این باره در ذیل فراز فوق به مبسوط سخن گفته‏ایم.

۲- مى‏توان در یک تحلیل جهاد فرهنگى امامان را هم جهادى سیاسى نامید زیرا که بردگى فرهنگى مبناى بردگى سیاسى است به همین ترتیب استقلال فرهنگى هم زیربناى استقلال سیاسى است و همه امامان و عمده حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در حقیقت رزمنده فرهنگى مکتب بودند.

۳- در عرصه سیاسى ما شاهد دو نوع تحرّک سیاسى در سیره امامان علیهم السلام هستیم یکى تحرّک علنى سیاسى و دیگرى تحرّک مخفى.

تحرّک علنى سیاسى به معناى عامش را در سیره مولى على(ع)، سیره امام حسن(ع) و سیره امام حسین(ع) مى‏بینیم. گفتنى است تحرّک سیاسى اعم از قیام است. قیام بخشى از تحرّک سیاسى است ولى محدود به آن نیست سکوت هدفمند هم تحرّک سیاسى است. بدست گرفتن حکومت هم تحرّک سیاسى است، نرمش قهرمانانه هم تحرّک سیاسى است. قیام خونین هم تحرّک سیاسى است. و نیز نمونه‏اى دیگر در حوزه سیره سیاسى امامان ولى بخش دیگر تحرّک سیاسى همان تحرک سیاسى مخفى است که تحت عنوان تقیه در معارف اسلامى ما مطرح است.

مرحوم شیخ مفید تقیه را چنین تعریفمى‏کند:

“التقیه سرّ الاعتقاد و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فى الدین و الدنیا”۲۲

تقیه مستور دانستن اعتقاد باطنى و کتمان در برابر مخالفان بخاطر اجتناب از زیانهاى دینى و دنیوى است.

درست که تقیه در حوزه امور شخصى نیز مطرح است، لیکن از تشبیهى که امامان علیهم السلام از تقیه کرده‏اند مى‏توان تقیه را “سپرى براى مبارزه عمیق‏تر”۲۳ تفسیر کرد.

تعابیرى همچون “جنّه” و “ترس” که به معناى سپر است، “حرز” که به معناى وسیله حفظ است. این تعابیر گویاى اینست تقیه به مفهوم واقعى کار مجاهدان است نه گوشه گیران فاقد تعهد و مسؤولیت و نه عافیت طلبان ترسو.

امام باقر(ع) فرمود: “…انّ التقیه جُنّه المؤمن”۲۴ همانا تقیه سپر مؤمن است.

امام صادق(ع) فرمود: “التقیه تُرس المؤمن و التقیه حرز المؤمن”۲۵ یعنى تقیهسپر مؤمن است و وسیله حفظ و نگهدارى او.

در حدیثى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم که فرمود: “علیک بالتقیه فانها سنّه ابراهیم الخلیل”۲۶ بر تو باد که تقیه را فراموش نکنى زیرا آن روش ابراهیم خلیل آن قهرمان بت شکن است. ابراهیم کسى بود که یک تنه با نمرود جبار مبارزه کرد نه تنها با او بلکه با متعصبان لجوج که در برابر انواع بتها سجده مى‏کردند نیز درگیر شد و همه را با منطق کوبنده و شجاعت بى نظیر خود به زانو درآورد. لیکن او از تقیه به عنوان سپرى براى مبارزات خویش بهره گرفت.

مبارزات سرّى امامان(ع) یا تأیید قیامهاى مخلصانه را به صورت مخفى، مى‏توان مصداقى از مصادیق “تقیه” نامید.

تأیید قیام مخلصانه شهید زید بن على بن الحسین که در مقابل دستگاه خلافت جبار هشام بن عبدالملک قیام کرد از این نمونه قیامهاست با اینکه حضرت به صورت علنى در این قیام دخالت نداشت اما مؤید آن بود. امام صادق(ع) فرمود: “مضى واللّه زید عمّى و اصحابه شهداء مثل ما مضى علیه على بن ابى طالب و اصحابه”۲۷ بخدا قسم عمویم زید و اصحابش شهیدند بر همان راهى بودند که حضرت على بن ابى طالب و اصحابش بودند.

امامان تشکلهاى مخفى را سامان داده بودند و در رأس هر تشکل یک مسؤول بوده است و نامش “داعى” بوده است.۲۸

این تشکلها توانستند تفکر اسلام ناب محمّدى(ص) که تجلّى آن در فرهنگ شیعى است گسترش دهند. هر کدام از این تشکلها پرونده‏هایى براى افراد وفادار داشتند. محمد بن عبداللّه بن الحسن ملقب به نفس زکیه این پرونده‏ها را در اختیار داشت و وقتى احساس کرد در آستانه دستگیرى است آنها را سوزاند تا دشمن به آنها دسترسى پیدا نکند.۲۹

راز قتل معلى بن خنیس از یاران وفادار حضرت امام صادق(ع) همین بود که با همه تهدیدها حاضر نشده بود اسامى شیعه را لو دهد و راز زندان ۱۷ ساله محمد بن ابى عمیر آنهم در زندانهاى سیاهچال‌هارونى همین بود که حاضر به افشاى این اسامى نشده بود اینها همه گویاى آن است که امامان از تحرکهاى سیاسى بدور نبودند.

از جمله جلوه‏هاى مبارزات سیاسى غیر علنى ائمه مبارزه منفى با دستگاه خلافت و ممنوع نمودن هرگونه همکارى با آنان بود. حتى مى‏فرمودند که “لاتعنهم على بناء مسجد”۳۰ در ساختن مسجد نیز آنان را کمک نکنید.

در روایتى آمده است: “من سود اسمه فى دیوان ولدسابع هم حشره اللّه یوم القیامه خنزیراً”۳۱ آنکس که نامش را در دفتر آنان بنویسد خداوند روز قیامت او را به صورت خوک محشور مى‏کند.

و امثال این روایات فراوان است.

سلام بر امامان که مجاهد فى سبیل اللّه بودند، هم در جبهه فرهنگى، هم در جبهه حاد سیاسى مثل سالار شهیدان و هم در جبهه غیر حادّ و حق جهاد را ادا کردند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. صحاح اللغه، ج ۲، ص ۴۶۰٫
  2. مفردات راغب، ص ۱۰۱٫

۳ و ۴ و ۵٫ مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۶۳٫

  1. ارشاد القلوب، ص ۲۱۸؛عده اسلامى، ص ۱۰۱؛ بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶؛ موسوعه الامام على بن ابى‏طالب، ج ۳، ص ۴۲۰٫
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۴، ص ۱۰۹؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۳٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۴٫
  4. همان، نامه ۶۷٫
  5. به کتاب مسند الامام المجتبى(ع) تألیف عزیز اللّه عطاردى مراجعه فرمائید.
  6. به کتاب مسند الامام حسین(ع) در ۳ جلد تألیف عزیزاللّه عطاردى مراجعه فرمایید نیز کتاب موسوعه کلمات الامام حسین(ع) تدوین پژوهشکده باقرالعلوم.
  7. به مقاله ارزشمند و نفیس الامام السجاد باعث الاسلام منجدید.
  8. سیراعلام النبلاء، ج ۶، ص ۴۳۹ ؛ حلیه الاولیاء، ص ۲۳۱٫
  9. کشف المحجه، ص ۱۷۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۲، ح ۳۸؛ عوالم العلوم و المعارف کتاب العلم، ص ۴۵۵٫
  10. کشف المحجه، ص ۳۵؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۷٫
  11. المعتبر، ج ۱، ص ۲۶ چاپ جدید.
  12. اعلام الورى، ج ۱، ص ۵۳۵٫
  13. فهرست ابن ندیم، ص ۳۰۸٫
  14. رجال نجاشى، ص ۱۱۵، شماره ۲۹۶٫
  15. همان، ص ۴۱۶، شماره ۱۱۱۲٫
  16. رجال نجاشى، ص ۴۳۳، شماره ۱۱۶۴٫
  17. همان، ص ۳۲۵، شماره ۸۸۶٫
  18. تصحیح الاعتقاد، ص ۶۶٫
  19. نام کتابى پیرامون تقیه از آیه الله العظمى مکارم شیرازى.
  20. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۱۱، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر ابواب الامر و النهى باب ۲۴، حدیث ۲۵٫

۲۶ و ۲۷٫ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵ و ص ۲۰۸، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر ابواب الامر و النهى باب ۲۴، حدیث ۷، و حدیث ۱۷٫

  1. امالى شیخ صدوق، ص ۳۴۹٫
  2. الکنى و الالقاب، ج ۲، ص ۴۱۷٫

۳۰ و ۳۱٫وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۱۸۰، کتاب التجاره ابواب ما یکتسب به باب ۴۲، حدیث ۸ و ۹٫

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و عنده مفتاح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین”

کلیدهاى خزائن غیب نزد اوست که جز او کسى از آنها خبر ندارد و او مى‏داند چه در بیابانها و چه در دریاها است و هیچ برگى از درختى نمى‏افتد و هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى زمین نیست جز اینکه از آن آگاه است و همانا هیچ‏ترى و خشکى نیست جز آنکه در کتابى مبین ثبت شده است.

(سوره أنعام، آیه ۵۹)

 

مفتاح: جمع مفتح است و معنایش چیزى است که داراى مفتاح و کلید مى‏باشد و کنایه است از خزائن که در آنها جواهرات مى‏گذارند و کسى جز صاحب خزائن از آنها اطلاعى ندارد و بر کیفیت و کمیتش آگاه نیست. و چنانچه در گذشته بحث شد برخى از امور غیبیه است که مخصوص خداوند است و هیچ کس از آنها آگاه نیست مانند روز قیامت و برخى از امور را خود او به خواص و اولیایش داده است که البته اگر اذن خدا نباشد احدى بر آنها آگاه نخواهد بود ولى خدا مى‏خواهد که برخى از امور غیبیه را به خواص اولیایش نشان دهد. و لذا در مورد حضرت عیسى در قرآن مکرر به لفظ “باذنى” یا “باذن اللّه” برمى‏خوریم که معلوم شود اگر انبیاء و ائمه علیهم السلام بر امورى از غیب آگاهند به امر و اذن خدا است و لاغیر، زیرا غیب در اصل مختص به ذى الجلال است، اوست که عالم به غیب آسمانها و زمین است. پس اگر مى‏بینیم گاهى ائمه معصومین علیهم‏السلام یا رسولان و پیامبران خبرى از غیب مى‏دهند باید بدانیم که به امر و اجازه خدا است نه آنکه کسى فکر کند که امامان از پیش خود و بالذات بر غیب مطلعند. وانگهى غیب امرى است نسبى یعنى آنچه بر ما مردم مستور و پنهان است ممکن است بر امامان مکشوف باشد (البته به اذن خدا) ولى امورى وجود دارد که بر همه مستور است و در آنها امام و پیامبر و مردم عادى یکسانند زیرا آن امور غیب مطلق است و مخصوص خداوند مى‏باشد. در جاى دیگر مى‏فرماید: “و ان من شى‏ء الّا عندنا خزائنه” و یا مى‏فرماید: “و للّه خزائن السموات و الأرض” یعنى آنچه مربوط به عالم غیب مى‏شود مخصوص خداست.

 

 

در تفسیر تبیان روایتى را از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله نقل مى‏کند که حضرت خزائن غیب را با اقتباس از قرآن پنج قسمت مى‏کند، مى‏فرماید: “مفتاح الغیب خمس لایعلمها الا اللّه: ان اللّه عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فى الارحام و ما تدرى نفس ماذا تکسب غدا و ماتدرى نفس بأى أرض تموت” کلیدهاى خزانه غیب خداوند پنج چیز است: فرا رسیدن روز قیامت و آمدن باران و آگاهى ازآنچه در رحم مادران است و چه بر سر هر کسى مى‏آید و در چه زمینىمى‏میرد.

خلاصه آنکه خداوند از آغاز هر امرى و انجامش مطلع است ولى برخى از امور را به اولیایش مى‏آموزد، زیرا در آن خاصیتى براى هدایت انسانها نهفته است.

یعلم ما فى البر و البحر: عبارت بر و بحر به این معنا است که علم خدا همه چیز را در بر مى‏گیرد، چه آنکه در خشکى‏ها و بیابانها باشد و چه در دریاها و محیطات. هیچ چیزى از علم خدا بیرون نیست چه کلى باشد و چه جزئى، چه مربوط به آسمانها باشد و چه زمین که مقصود از امور آسمانى و علوى امور ماوراء الطبیعه است و امور ارضى مربوط به طبیعت و مادیات است. و اصلاً آسمان اطلاق بر عوالم بالا (از نظر مقام و درجه) مى‏شود و ارض بر عوالم سفلى و مادى.

و اینکه خداوند بر علم خود مثال مى‏زند از برگ درختى که از درخت مى‏افتد یا دانه‏اى که در تاریکیهاى زمین مى‏روید، از باب مثال است یعنى کوچکترین و جزئى‏ترین چیزى که به فکر ما بیاید همین دانه‏اى است که در زیر زمین نهفته است و خداوند آن را مهیاى روئیدن و سبز شدن مى‏کند یا برگى است که میلیاردها از آن هر لحظه بر روى زمین مى‏افتد و خداوند مى‏خواهد ما را به احاطه کامل خودش بر همه چیز آگاه سازد تا آنکه کسى فکر نکند مى‏تواند لحظه‏اى از سلطه و احاطه خداوند دور باشد. وقتى خداوند به برگ درخت مثال مى‏زند مى‏خواهد ما را متنبه سازد که‏اى انسانها! شما با تمام وجود و افکار و اندیشه‏ها و خطرات قلبیتان در تحت سلطه قدرتمند من قرار دارید، مبادا گامى را بر خلاف اراده و دستور من بردارید که من بر تمام امور و شئون شما آگاهم و آنچه در قلب شما خطور مى‏کند من از آن باخبرم، پس خود را آماده کنید که در روز حساب، پاسخى براى کارها و رفتارها و اعمال خویش داشته باشید.

لارطب و لا یابس: رطب و یابس یعنى‏ترى و خشکى و به طور کلى یعنى هرچیزى با مفهوم مخالفش: مرگ و زندگى، تاریکى و نور، فقر و غنا، خوارى و عزّت، جوهر و عرض، کفر و ایمان، بهشت و جهنم، و خلاصه همه خوبیها و همه بدیها، در کتابى مبین و روشن ثبت شده است. برخى گویند مقصود از کتاب مبین، لوح محفوظ است و برخى از مفسران آن را بر قرآن کریم تأویل کرده‏اند ولى ظاهراً مقصود همان لوح محفوظ است یعنى صفحه علم پروردگار.

در قرآن کریم گاهى واژه کتاب به طور مطلق آمده و گاهى “کتاب مبین” مى‏گوید یا “لوح محفوظ” نامگذارى مى‏کند که همه اینها عبارتند از علم حضورى خداوند بر تمام اشیاء مادى و معنوى، همچون سرنوشت بشر و سعادت و شقاوت افراد و خواسته‏ها و نخواسته‏ها و شئون زندگى و افکار درونى و خطرات قلب و تدبیر تمام امور علوى و سفلى در جهان هستى. البته روشن است که مقصود از کتاب امرى مادى نیست مانند کاغذ، بلکه کتاب مرکز گردآورى اشیاء است چه مادى و چه معنوى که علم خدا بر همه آنها احاطه دارد. و اللّه العالم.

 

30دسامبر/16

تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى آمدها۳

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

در دو مقاله پیشین پیرامون بحث انتخابات ریاست جمهورى به تحلیل و بررسى پاره‏اى مسائل که در پدید آوردن بحران و دامن زدن به آشوب‏ها نقش آفرین بود پرداختیم، اکنون که گردو غبار فتنه فرو نشسته و نظام استکبارى و سردمداران فتنه از شکل‏گیرى کودتاى مخملى و نافرمانى مدنى مأیوس شده‏اند وقت آن است که به پاره‏اى آموزه‏ها، دست آوردها و عبرت‏هاى ناگفته دیگر بپردازیم.

 

نقش رهبرى در مدیریت و کنترل بحران

یکى از مواردى که مى‏بایست مورد توجه ویژه قرار گیرد جایگاه و نقش رهبرى در خنثى سازى این بحران بود. این مطلب را از دو زاویه مى‏نگریم: هدف قرار داشتن ولایت و نقش رهبرى در خنثى کردن فتنه، هدف قرارداشتن رهبرى در طرح آشوبگران و طراحان پشت پرده داخلى و خارجى.

دلائل بسیارى وجود دارد که در طرح تقلب در انتخابات و موج سوارى متعاقب آن تضعیف رهبرى و جایگاه ولىّ فقیه در نظام اسلامى هدف بود که مى‏توانست مقدمه فروپاشى نظام و رخنه بیگانه در بدنه حاکمیت و سرانجام تیر خلاص به حاکمیت دینى و ارزشهاى اسلامى باشد، چرا که روح انقلاب اسلامى و شاهرگ حیات نظام اسلامى ولایت فقیه است که معمار اندیشه انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) پى‏افکند و احدى تردید ندارد که موتور محرّک انقلاب اسلامى و روح حاکم بر آن ولایت فقیه بود که تار و پود نظام ستمشاهى و سلطه خارجى را از هم گسست و به زباله دان تاریخ فرستاد و توده‏هاى مردمى به رهبرى ولىّ فقیه براى درهم شکستن حکومت طاغوت به جز ولىّ فقیه رهبرى نداشتند و هیچ حزب و گروهى ادعاى این را ندارد که در شکل‏گیرى انقلاب نقش بنیادین داشته و حتى بسیارى از تشکّل‏هاى سیاسى از عنوان کردن سقوط رژیم طاغوت وحشتداشتند و حداکثر خواسته آنها این بود که شاه بماند و قانون اساسى آن روز را اجرا کند! آرى این امام بت شکن قرن بیستم بود که با الهام‏گیرى از اصل مترقى ولایت فقیه و ضرورت حاکمیت اسلامى و قطع وابستگى به بیگانه با اطمینان و شهامت تمام سخن گفت و ملت پشتیبانى کرد و نظام اسلامى شکل گرفت.

همانگونه که در پدید آمدن انقلاب اسلامى ولىّ فقیه تنها نقش بنیادین را ایفا کرد تداوم حاکمیت دینى نیز جز با ولایت فقیه قابل دسترسى نبوده و نخواهد بود و این را دوست و دشمن دریافته‏اند. لذا وفاداران و یاران انقلاب همچنان دست در دست ولىّ فقیه و رهبرى نظام دارند و با حضور یک پارچه خود بر آن پاى فشرده و در عمل به اثبات رسانده‏اند همانگونه که در جریان انتخابات و فتنه‏هاى بعد از آن دیدیم که رهبرى نظام به میدان آمد و چشم فتنه را کور کرد و آرامش را به جامعه برگردانید و با موضعگیرى حکیمانه و روشنگرى مستدل خود مدعیان را سر جاى خود نشاند و آب پاکى روى دست بیگانه و بیگانه پرست ریخت و گردو غبارها کنار رفت و چهره‏هاى پنهان و نقشه‏هاى تدارک شده بى نقاب به مردم معرفى شد و آنانکه در اشتباه بودند و فریب جریان‏هاى سیاسى را خورده و تحت تأثیر نخبه‏گان گمراه قرار گرفته بودند فهمیدند که سر دمداران فتنه دچار توهم و بحران روانى‏اند و برآنند تا جامعه را در التهاب نگهدارند و غرور خود باورى کاذب را اشباع کنند و شکست‏هاى خود را جبران نمایند.

آرى نقش ولىّ فقیه و رهبرى براى خودى‏ها واضح‏تر از گذشته نمایان شد و به راستى اگر رهبرى به میدان نمى‏آمد و کنترل بحران را مدیریت نمى‏کرد کدام چهره‏سیاسى مى‏توانست از عهده این مسؤولیت برآید؟

آنها که خودشان دستخوش توهمات بودند و به آشوبگران میدان مى‏دادند؟

یا آنها که خط فکرى‏شان را نور چشمى‌هایشان هدایت مى‏کردند و دستخوش احساسات نامعقول آتش فتنه و بى اعتمادى را دامن مى‏زدند؟! و یا تشکل‏هاى سیاسى و متأسفانه بعضاً روحانى که القائات دشمنان بیرونى را بر زبان داشتند و مردم را به خیابان‏ها مى‏کشاندند تا مقاصد خود را به اجرا درآورند و کینه‏ها و عقده‏هاى دیرین را اشباع نمایند و هر از چندگاه از شوراى رهبرى حرف مى‏زدند و یا رکن بنیادین ولایت امر را زیر سؤال مى‏بردند؟

 

دشمنان ولایت کیانند؟

ولایت فقیه اصلى‏ترین هدف دشمنان خارجى و برخى تشکل‏ها و احزاب فریب خوردگان داخلى است. چرا که دشمنان ملت سالهاست روى انقلاب اسلامى و نقش ولایت فقیه مطالعه کرده و بخوبى مى‏دانند که ولایت فقیه عمود بنیادین نظام است که با استوار بودن آن همه چیز استوار خواهند ماند و اگر خللى بر آن وارد شود به کلیّت نظام خلل وارد شده است. به همین دلیل است که بیشترین هجمه دشمن خارجى بر ولایت فقیه است و بیشترین تبلیغات دجّال‏هاى خبرى صهیونیستى و امپریالیستى علیه این اصل بنیادین جمهورى اسلامى است و مع الأسف دیدیم پاره‏اى سیاسیون و تئورسین‏هاى آشوب‏ها در این موقعیت حساس با هدف تضعیف رهبرى بحث شوراى رهبرى را مطرح کردند! و این را به پاره‏اى محافل روحانى کشیدند و برخى چهره‏هاى روحانى را فریب دادند که آب به آسیاب دشمن بریزند با این هدف که نقش رهبرى در کنترل بحران‏ها تضعیف شود و بحران قابل کنترل نباشد و تنور اعتراض و اغتشاش روشن بماند تا کودتاى مخملى طراحى شده شکل گیرد. غاقل از آنکه جایگاه ولایت در ایمان و اعتقاد مردم آگاه و مؤمن ما آنقدر مستحکم است که از این بادهاى مخالف نخواهد لرزید.

در هر حال با رهبرى قاطعانه ولىّ امر مسلمین فتنه بعد از انتخابات خنثى شد و بسیارى از آنان که در آغاز فتنه فریب خورده بودند از خواب بیدار شدند، آنها که حسن نیّت داشتند اشتباه خود را جبران کردند و آنها که در عصبیت و خصومت پاى مى‏فشارند همچنان اسیر ماجراجوئیهاى خود هستند هرچند ملت آنان را منزوى کرده‏اند.

 

منزوى شدن فتنه‏گران و موج‏آفرینان

نکته قابل ذکر در فتنه پس از انتخابات اینکه هر چند برخى کاندیدهاى شکست خورده همچنان اسیر جهالت و غفلت و توهم، و عقده‏هاى روانى خود مى‏باشند و تصوّر مى‏کنند هنوز هواداران آنها از آنان حمایت مى‏کنند! اما خوشبختانه هوادارانشان جز معدودى مغرض و بیمار، از آنان بریده‏اند چرا که طى دو سه ماه گذشته بسیارى از پرده‏ها عقب زده شد، توطئه‏ها آشکار گردید، نقش دشمن در مدیریت فتنه بر ملا گردید، دادگاه‏هاى متهمان بسیارى چیزها را روشن کرد و مردم با ماهیت اعتراضات و تحرکات غیرقانونى پى بردند و بنابراین تصور اینکه هنوز هم چندین میلیون نفر پشت سر فلان شخص ایستاده‏اند و از جریانى که ریشه و عامل و سرنوشت آن را دیدند همچنان حمایت مى‏کنند، تصوّر باطلى است و این خاصیّت فتنه و فتنه گران است.

فتنه، در کوران حوادث مبهم و سربسته است اما تدریجاً شفاف و آشکار مى‏گردد و سررشته‏هاى آن شناخته مى‏شود و چند فرایند فتنه و سیر تدریجى آن تا افشاگرى مراحلى وجود دارد و خسارت‌هایى به جامعه وارد مى‏شود.

امیرمؤمنان على(ع) در باب فتنه و انگیزه‏ها و روند و پایان آن در دوران پرماجراى حکومت خود سخنانى دارد که توجه به آنها در شرائط کنونى بى فایده نیست.

سرآغاز فتنه: “انما بدأ وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع و یخالف فیها کتاب اللّه و یتولى علیها رجال على غیر دین اللّه” (خطبه ۵ نهج البلاغه)

سرآغاز شکل‏گیرى فتنه هواهاى نفسانى است که افراد تسلیم آن مى‏شوند و احکام بدعت‏آمیزى که ابلاغ مى‏گردد و بوسیله آن با کتاب خدا علم مخالفت برافراشته مى‏شود و مردانى بر مردانى دیگر بر خلاف دین خدا سلطه پیدا مى‏کنند.

آغاز و انجام فتنه: “انّ الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت”(خطبه ۹۳ نهج البلاغه).

هنگامى که فتنه رو مى‏آورد مبهم و سربسته و مشتبه است و چون پشت کند آگاهى دهنده است.

آرى، فتنه از هواى نفس فتنه گران زاده مى‏شود و در فضاى تیره و تار شکل مى‏گیرد و جمعى بدعت گرا گرد پرچمدار فتنه جمع مى‏شوند و گروهى را به دنبال خود مى‏کشند اما دیرى نمى‏پاید که گردو غبار فرو مى‏نشیند و نقاب از چهره فتنه‏گران مى‏افتد و سردمداران فتنه باز شناخته مى‏شوند و ماهیت فتنه و انگیزه‏ها و مقاصد و عوامل آن شناخته مى‏شوند. هنگامى که شکل‏گیرى این فتنه را در روزگار حکومت آن حضرت مرور مى‏کنیم، خواهیم دید که نخستین فتنه گران کسانى بودند که خواسته‏هاى نفسانى آنها تحقق نیافته و با دستاویز کردن خون عثمان پرچم مخالفت با آن حضرت را برافراشتند، در میان آنها چهره‏هایى چون طلحه و زیبر بودند که سوابق انقلابى نیز داشتند و امثال معاویه که علمدار نفاق اموى بودند و جمعى فریب خورده در جمع یاران امام که قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و فریب ریاکارى جبهه مقابل خوردند و در این فرایند شوم سه جنگ خونبار علیه حکومت علوى به راه انداختند و چه خونهایى که به ناحق در این فتنه ریخته و چه بدعتها که نهادند و جز على بن ابیطالب(ع) که تراز حق و باطل و معیار ایمان و نفاق و مظهر صراحت و شجاعت بود نمى‏توانست این فتنه‏ها را بر ملا کند و چشم فتنه را درآورد. همانگونه که فرمود: “ایّها الناس فانى فقأت عین الفتنه و لم یکن لیجترى‏ء علیها احد غیرى بعد ان ماج علیها غیهبها و اشتدّ کلیها…” (خطبه ۹۳، نهج البلاغه).

مردم! من بودم که چشم فتنه را درآوردم و احدى جز من جزئت این کار را نداشت بعد از آنکه تاریکى و ظلمت غلبه کرده و درد کشنده آن شدت گرفته بود.

و در جاى دیگر به منظور برون رفت از بحران فتنه مردم را مأمور ساخت امواج فتنه‏ها را با کشتى نجات بشکافند و از میانه آن امواج سهمگین عبور کنند. “ایّها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه” (خطبه ۵ نهج البلاغه) فتنه‏هایى که اگر امواج آن شکافته نشود و چشم فتنه کور نگردد رشته دین پاره مى‏شوند و کفر و نقاق دوباره باز مى‏گردد و مردم به گمراهى خواهند افتاد. ” و الناس فى فتن انجذم فیها حبل الدین” (خطبه ۲ نهج البلاغه)

موارد دیگرى را مى‏توان در سخنان آن حضرت یافت که از فتنه و سرکردگان و عواقب شوم آن سخن مى‏گوید و راه برون رفت از فتنه‏ها را مى‏نماید. سیره علوى در بحران‏هاى سیاسى عصر حاکمیت چند ساله آن حضرت روشنگر راه آیندگان در هر عصر و نسلى است که تیره ابرهاى فتنه سایه شوم و سیاه خود را مى‏گستراند و حق و باطل را در هم مى‏آمیزد و لباس حق بر قامت باطل مى‏پوشاند و شاکى و متهم را جابه جا مى‏کنند!

 

مهندسى نافرمانى مدنى و تهاجم نرم

حوادث پس از انتخابات فتنه بود با همان ویژگى‏ها که در سخن و سیره امیرالمؤمنین(ع) دیدیم:القاى تقلب، القاى بى اعتمادى، شبهه آفرینى، سوء استفاده از چهره‏هاى انقلابى، هدف قراردادن نظام اسلامى که ثمره مجاهدات خستگى‏ناپذیر و خونهاى پاک مجاهدان راه خدا است، خدمت به دشمن سوگند خورده و جبهه استکبار و نفاق، استخدام شعارهاى دینى و نمادهاى مذهبى در انجام این پدیده شوم. و در هر حال از میان این طوفان، ملت عبور کرد و رهبرى نظام کشتیبان عبور از طوفان بود و سیه روئى براى کسانى ماند که روبروى اراده ملت صف آرائى کردند چه عناصر داخلى که امروزه باید پاسخگوى فتنه‏هائى که آفریدند باشند و مى‏بایست در محکمه عدالت احضار شوند و کیفر خساراتى را که وارد کردند، ببینند و در این عرصه ترحم و گذشت به معناى تضییع حقوق ملت و درماندگى در برابر عدالت است. چه محکمه عدل اسلامى نباید سیاه و سفید وچاق و لاغر بشناسد و بدون اغماض به جرائم سران فتنه که به حیثیت نظام و جان و مال و امنیت و آرامش جامعه و هویت دینى و ملى خدشه وارد آوردند، رسیدگى کنند که انتظار ملت این است. و چه دشمنان خارجى که از رئیس جمهور و وزیر خارجه اروپا و آمریکا گرفته تا پادوهاى سیاسى و جاسوسى و بنگاه‏هاى صهیونیستى (چون بنیاد هوور و سوروس) و… سفارتخانه‌هایشان در ایران اغتشاشات را هدایت مى‏کردند و با تصویب بودجه‏هاى کلان شبکه‏هاى وابسته خارج کشور را تغذیه مى‏نمودند که از طریق ماهواره‏ها و توزیع پول به اوباش و اراذل و سران فتنه، التهاب و بحران آفرینى را دامن بزنند تا به خیال خام خودشان نظام را از پاى درآورند، این چهره‏هاى سیاسى خارجى امروز در برابر ملت شرمسار و سرافکنده‏اند و این شرمندگى را پنهان نمى‏کنند و بر مسؤولین کشور و دستگاه‏هاى دیپلماسى ماست که از این جبهه خارجى مطالبه پاسخ کنند که چرا در امور کشورمان دخالت کرده و سفارتخانه‌هایشان را بصورت پایگاه جاسوسى و توطئه و اطاق جنگ درآورده و اینها مى‏بایست در روابط ما با خارجى‏ها اثر گذار باشد تا عبرت بگیرند و سرجاى خود بنشینند هرچه این نخستین بار و آخرین بار توطئه خارجى‏ها نبوده و نخواهد بود و ما باید بیدار باشیم و به فرموده رهبر معظم، این حوادث نشان داد که در هیچ حال از توطئه‏ها نباید غافل بود و دشمن را نباید حقیر و بیچاره بشماریم که از دیر باز گفته‏اند دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.

و از سوى دیگر دولتمردان ما مى‏بایست از این پشتوانه مردمى و حضور ۸۵% در انتخابات بهره گیرند و در محافل بین المللى قوى‏تر از گذشته حاضر شوند ود خالتهاى دولتهاى خارجى را به چالش بکشند و در احقاق حقوق ملت ذرّه‏اى کوتاه نیایند. امروز کشورهاى خارجى به ما نیازمندند نه ما به خارجى‏ها، آنها با حضور در کشورهاى همسایه همچون عراق و افغانستان و خلیج تیررس اقدامات سیاسى ما مى‏باشند و ضربات سهمگین از ملت‏ها خورده اند و آبروى خود را از دست داده‏اند امروز انگلیس و آمریکا و سایر دولتهاى غربى نه ابرقدرت‏اند و نه حاکم بر سرنوشت ملت‏ها، آنها در تلّه‏هاى انفجارى که براى دیگران ساخته‏اند خود گرفتار آمده و در پى یافتن راه چاره‏اند. آنها در برابر ملت ایران با رفتار غیر انسانى خود هم شرمنده‏اند و هم کمک مى‏طلبند! و این شرمسارى و کوتاه آمدن را در همین روزها در سیماى خارجى‏ها و مسایلى چون انرژى هسته‏اى و اعلام آمادگى براى مذاکره و عذرخواهى از ایران مى‏بینیم. اینها علائم شکست دشمن در توطئه اخیر پس از انتخابات است اینها براى نخبه‏گان سیاسى ما درس‏آموز است اگر فهم آن را داشته باشند، اینها براى اخلالگران و نفاق پیشه گان عبرت است که با تلاش مذبوحانه به مصاف انقلاب اسلامى نیایند که گفته‏اند:

اى مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود مى‏برى و زحمت ما مى‏دارى

 

انقلاب پوست مى‏اندازد

نکته دیگر اینکه انقلاب اسلامى در فراز و نشیب حوادث تصفیه مى‏گردد و هر حادثه‏اى هر چند تلخ ثمرات شیرینى در بر دارد. انسان‏ها غربال مى‏شوند، ناخالصى‏ها جدا مى‏شود، رنگهاى ریاکارانه به ننگ‏ها تبدیل مى‏شود. اسلام از آغاز چنین بوده، پس از رحلت پیامبراکرم(ص) حوادث و توطئه‏ها براى مسدود کردن خط راستین اسلام و ولایت کم نبوده است، منافقان، مشرکان، احزاب، اقلیت‏ها، امویان، مروانیان، عباسیان طى صدها سال تلاش کردند خط راستین اسلام را به بیراهه بکشانند و در توالى توطئه دیدیم که چه ضرباتى بر وحدت امت و کیان دین و رهبران مسلمین وارد ساختند اما سرجمع حوادث را که مى‏نگریم آنها کف‏هاى روى آب بودند که هوا شدند و آنچه باقى ماند چشمه سار حقیقت اسلام ناب بود که کانون ولایت، آن را هدایت و رهبرى مى‏کرد…تاریخ تکرار مى‏شود، انقلاب اسلامى نیز طى سى سال با توطئه‏هاى سهمگینى روبرو بوده که امواج آن را از سر گذرانیده و حوادث پس از انتخابات ریاست جمهورى دهم حلقه‏اى از آن توطئه‏ها بود که بحمداللّه خنثى شد و انقلاب بار دیگر پوست انداخت و مشت عدّه‏اى دیگر را باز کرد که سینه چاک براى انقلاب غمخوارى مى‏کردند! و این بار خود خون به دل ملت کردند و کارنامه سیاسى براى خود نوشتند که در صفحات تاریخ ماندنى است و اگر به جبران آن نپردازند و از ملت عذرخواهى نکنند و از گناهان خود توبه ننمایند سیه روئى تا ابد براى آنان خواهد ماند.

نکته اخیر اینکه این مقاومت‏هاى غیر قانونى در برابر نتیجه انتخابات و تبعات آن از نظر اجتماعى و حتى خانوادگى آثار نامطلوبى برجاى نهاد، تقابل سیاسى به شیوه آنارشیستى غیر معمول براى نخستین بار از سوى برخى اصلاح طلبان و احزاب و کاندیداها بدعتى بود که سنت‏هاى انقلابى را دور زد و پاى برخى بزرگان را به میان آورد و برخى بیوتات و خانواده‏هاى آنان را در مجراى غیرقانونى قرار داد. در کوچه‏ها و خیابان‏ها کدورت همسایگى را باعث شدند و با نقاب سبز و اللّه اکبر! به جنگ با قانون اساسى و اراده ملت بسیج شدند و اینها تبعات کمى نیست براى یک مردم یکپارچه ما که تاکنون براى آرمانهاى انقلاب اسلامى هرگونه فداکارى کرده‏اند. لذا شفاف سازى و روشنگرى افکار عمومى بى‏طرفانه و قاطعانه و مستدل از سوى نهادهاى مسؤول و دادگاه‏ها مى‏تواند این کدورت‏ها را کاهش دهد زیرا توده مردم معاند نیستند و حقرا مى‏پذیرند و همچنین برخورد با برخى تخلّفات که دربازداشت گاه اتفاق افتاده اقدامى است ضرورى که چهره نظام با عملکرد معدودى افراد مشکوک لکه دار نشود اما همانگونه که رهبر معظم فرمودند قضیه کهریزک و نظائر آن نباید افکار را از اصل جریان فتنه‏انگیز غافل سازد. در هر حال دشمنان وحدت امت را هدف قرار دادند که باید به جبران آن پرداخت و درسهاى این مقطع تاریخى نیز از درسهاى فراموش نشدنى است که با توجه به این درسها و عبرتها مى‏بایست نصب العین نیروهاى انقلاب و دلسوزان نظام باشد. و سخن آخر اینکه این نظام صاحب دارد که دست رد بر سینه نامحرمان خواهد زد.

30دسامبر/16

جویبارهاى حکمت و معرفت از سرچشمه‏هاى معنویت و فضیلت

 

غلامرضا گلى زواره

 

“کما ارسلنا فیکم رسولاً یتلوا علیکم آیاتنا و یزکّیکم و یعلّمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛۱ هم چنان که پیامبرى از خودتان برایتان فرستادیم تا آیاتمان را برایتان بخواند و شما راپاکیزه گرداند و کتاب و حکمت آموزد و آن چه را که نمى‏دانستید بهشمابیاموزد.”

 

دو بال علم و ایمان

از مزایایى که آیین جاودانى و آسمانى اسلام را از دیگر ادیان تفکیک مى‏نماید، این است که از یک سو پیروان خود را به رشد معنوى و خصال نیکو فراخوانده و از طرف دیگر آدمى را به خردورزى، دانش اندوزى و استفاده از توانایى‏هاى فکرى و ذهنى و شکوفایى بوستان معرفت و حکمت فرا خوانده است. نخستین آیاتى که به حضرت رسول اکرم(ص) نازل گشت به آموختن با قلم و دانش افزایى اشاره دارد. واژه علم و مشتقات آن در حدود یکصد و شصت و هفت بار در قرآن آمده و در آیات متعددى پروردگار متعال انسان را براى امور آموزنده، رشد دهنده و مفید برمى‏انگیزاند. در آیات زیادى بر دقّت و تأمّل در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آن چه در آن‏ها وجود دارد تأکید شده است. در قرآن کریم حقایق بسیارى درباره ستاره‏شناسى، شناخت آب و هوا، جغرافیا، زیست‏شناسى، گیاه‏شناسى، جانور شناسى، پزشکى، بهداشت، علوم تغذیه، روان‏شناسى آشنایی با جوامع گوناگون و…آمده است.

اساس تعلیم اسلام، دانش، منطق، استدلال و برهان مى‏باشد حتى خداوند درباره ایمان و اعتقاد به مبدأ و معاد، دعوت خویش را بر پایه مباحث عقلى، حکیمانه و مناظره قرار داده است، بر حسب آموزه‏هاى قرآنى آدمى را خداوند به زیور دانش و خرد آراسته و بر علم و معرفت پارسایان مى‏افزاید. دانشمندان متعهد و پرهیزگار که حکمت و فضیلت را با یکدیگر توأم ساخته‏اند از دیگر افراد متمایزند و آیات عدیده‏اى بر فضل و برترى آنان تصریح دارد و خداوند کسانى را که دانشورند درجاتشان را رفعت مى‏دهد. رسول اکرم(ص) نیز بر حسب روایاتى مستند و معتبر، مسلمانان را به کسب علوم و معارف فرا مى‏خواند. علما در روایات اسلامى وارثان پیامبران و نزدیک‏ترین افراد به درجه نبوت معرفى شده‏اند و قلم دانشمندان بر خون شهیدان رجحان دارد، البته منظور متفکران، حکیمان و فرزانگانى است که با توانایى‏هاى علمى و فکرى خود به دفاع از حقیقت، نشر معارف و هدایت انسان‏ها مى‏پردازند و از غرور و تکبّر و هرگونه رذیلت اجتناب مى‏ورزند. فرا گرفتن علم باید با صداقت، اخلاص و درستى و نیز همّت و تلاش قرین گردد، در غیر این صورت عوارضى غیر قابل اغماض به بار مى‏آورد.

کازنوا، دانشمند فرانسوى و استاد دانشگاه کالج دوفرانس پاریس، مى‏گوید: بسیارى از افراد چنین پنداشته‏اند آراء و افکار ما براى مسلمانان قابل درک نمى‏باشد و به غلط تصوّر کرده‏اند نیروى علمى آنان به اندازه‏اى نیست که بتواند به علوم ما پى ببرند. بى گمان این پندار بى پایه ناشى از عدم اطلاع آنان از حقایق درخشان آیین اسلام بوده و گویا این نکته را فراموش کرده‏اند که تنها کسى که دانش را بر عبادت ترجیح داده رسول اکرم(ص) بوده و آیا کدام پیشواى دین و کشیش و روحانى بزرگى را مى‏شناسید که چون آن حضرت با این شهامت چنین کلام محکم و متینى را مطرح کرده باشد. همان بیان عالى و درخشانى که در عصر جدید و با این همه ترقى و تحوّل که نصیب علم گردیده، حیات فکرى و علمى ما بر اساس آن استوار گردیده است. دکتر هورتن، محقق آلمانى، گفته است اسلام بین دین و دانش وحدت و هماهنگى کامل برقرار ساختهو در میان ادیان گوناگون، تنها آیینى است که موفق گردیده در عرصه عمل این پیوند را حفظ نماید.۲

خاتم رسولان حضرت محمّد(ص) درباره مقام علمى حضرت على(ع) فرمودند: “انا مدینه العلم و على بابها؛ من شهر دانش هستم و على(ع) دروازه آن مى‏باشد.” در دنباله روایت آمده است: “فمن ارادالعلم فلیأت الباب؛۳ هر کس خواستار دانش است باید از درب آن وارد گردد” آن حضرت در حدیث دیگرى فرموده‏اند: “اعلم امّتى من بعدى على بن ابى طالب؛۴ دانشمندترین افراد امّت من بعد از من امیرمؤمنان است.” حضرت على(ع) ذخائر گرانبهایى از معارف الهى و علوم اسلامى را در میان مردم به یادگار گذاشت و در بیاناتى با سبکى روان، شیوا و جذاب حقایق جالبى را مطرح ساخت که در مجموعه‏اى که نهج البلاغه نامیده مى‏شود در اختیار مردم مى‏باشد. آن امام مظلوم به اندازه‏اى حکمت و معرفت را مورد توجه قرار مى‏داد که در بحبوحه جنگ‏ها به بحث‏هاى علمى مى‏پرداخت، او کثیرى از مشاهر و دانشوران را تربیت کرد که پیشتازان نخستیندر عرفان، فقه، کلام، تفسیر و غیره مى‏باشند.

بخشى از دعاهاى امام سجاد که تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه برجاى مانده حاوى ژرف‏ترین مضامین در مباحث گوناگون کلامى، عرفانى، علمى، جامعه‏شناسى و روان‏شناسى مى‏باشد در زمان امام باقر(ع) به دلیل ضعفى که در دستگاه خلافت مستبدانه اموى راه یافته بود، علاقه‏مندان از سرزمین‏هاى دور و نزدیک مشتاقانه به حضور آن امام مى‏رسیدند تا از بحر حکمت و معرفت آن حضرت جرعه‌هایى جانبخش بنوشند. مقام علمى آن فروغ پنجم امامت چنان در تعالیم دامنه دار و گسترده‏اش جلوه کرد که دوست و دشمن را به شگفتى و تحیّر وادار کرد و لقب باقرالعلوم (شکافنده دانش‏ها) به ایشان داده شد.

در عصر امام صادق(ع) که بازار علم و بحث‏هاى فکرى و کلامى رواج کامل داشت، آن خورشید ششم ولایت و امامت از این فرصت استفاده کرد و گنجینه گرانبهایى از معارف الهى، علمى و برهانى برجاى نهاد که در حراست از معارف اسلامى و تعالیم آسمانى طى قرون و اعصار تأثیر بسزایى داشت. محضر درس آن حضرت چنان رونقى داشت که به تدریج حدود چهار هزار نفر در زمینه‏هاى علمى، اعتقادى، تفسیر و فقه از حوزه درسى ایشان بهره بردند. این افراد در مسافرت‏هاى گوناگون و بحث‏هاى گسترده معلومات خویش را به دیگران انتقال مى‏دادند. مشهورترین آنان جابربن حیّان و هشام بن حکم بوده‏اند جابر به دلیل هوش و استعداد سرشار، درایت و همّت وافر، مورد توجه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) قرار گرفت و در علوم طبیعى و تجربى همچنین دانش‏هاى غریبه شهرت فراوانى بدست آورد و در این زمینه‏ها بیش از یکصد جلد کتاب نگاشت. او علاوه بر مهارت در فیزیک و شیمى در پزشکى ماهر بود و بیمارى‏هاى مهمى را درمان مى‏کرده است.

این مسلمان شیعى و اهل کوفه پدر کیمیاى قرون وسطى و شیمى امروز جهان است او اوّلین دانشمندى است که در تجربه‏هاى علمى ترازو به کار برد. این ترازو براى وزن کردن دانه‏هاى بسیار کوچک و با حساسیت و دقت زیاد بکار مى‏رفت. او موفق شد مدادى نورانى براى نگارش خطوط مهم اختراع کند تا خواندن آنها در تاریکى امکان‏پذیر باشد. هم چنین دسته‏اى از اوراق نسوز را تهیه نمود و امام صادق(ع) کتابى در حکمت بر روى این ورقه‏ها نگاشت. او نوعى رنگ کشف کرد که از زنگ زدگى آهن جلوگیرى مى‏کرد و اگر بر روى لباس ریخته مى‏شد از پوسیدگى آن مى‏کاست. او شیوه‏هایى براى ساختن فولاد، کربنات سرب، اکسید جیوه و اسید ازوتیک (اسید نیتریک) وضع نمود و درباره سموم تحقیقاتى به عمل آورد. جوج سارتن او را در زمره بزرگترین دانشمندانى مى‏داند که در قرون وسطى در میدان علم گام نهادند. بریتلوى فرانسوى مقامش را همچون ارسطو دانسته است.۵

هشام بن حکم نیز از مشاهیر آگاه و وارسته‏اى است که بارها مورد تمجید و تحسین امام صادق، امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) واقع شد. او در مسایل اعتقادى و فلسفى بررسى‏هایى انجام داد و در علوم فقه و اصول، درایت و حدیث، حکمت و کلام آثارى ارزنده نگاشت به همین دلیل او را جامع معقول و منقول معرفى کرده‏اند.۶

با ظهور حضرت مهدى(عج) و زوال حکومت طاغوت‏ها و کارگزاران استکبار، محیط براى رشد فکرى و عقلى و علمى مساعد مى‏گردد و دانش در رشته‏هاى گوناگون توسعه و گسترش مى‏یابد. در روایتى از امام صادق(ع) مطلبى به این مضمون آمده است. اگر ظرفیت علمى بشر بیست و هفت حرف باشد تا آن روز دو حرفش را شناخته‏اند و در آن دوران به تدریج تمام آن کشف مى‏گردد.۷

 

خورشید دانش در افق اسلام مى‏درخشد

اسلام علاوه بر تشویق و ترغیب مسلمین به دانش و پژوهش، کوشید پیروان خود را از قید اوهام و خرافات و فکرهاى بیهوده‏اى که عقل‏ها و اراده‏ها را در بند کرده بود، آزاد نماید، قرآن و سنت نبوى و سیره ائمه به مسلمین این حقیقت را آموزش داد که داروى جهالت، هراس‏هاى بیهوده و هوس‏هاى تخریب کننده، ضعف نفس و یک سلسله آداب و رسوم منفى رویکرد نشان دادن به معرفت، دانش و کنجکاوى است و اگر آدمى در این مسیر گام نهد گوهر واقعى را در اعماق وجود خویش بدست مى‏آورد و سعادت دنیا و آخرت را کسب مى‏کند. یکى از گرایش‏هاى اصیل فطرى در انسان کشش و جاذبه‏اى است که درباره کشف حقیقت دارد، بر اساس این میل درونى درک حقایق براى آدمى با وجد و سرور توأم است. این انگیزه نیرومند که چون چشمه از ژرفاى انسان مى‏جوشد سبب گردیده تا او پرده‏هاى جهل و بى‏خبرى را کنار بزند و از تاریکى‏هاى نادانى به روشنایى دانایى برسد و کاخ عظیمى از فرهنگ و تمدن را پى‏ریزى کند. در تعالیم ارزنده اسلامى به رشد و پرورش این میل مبارک توجه شایانى شده و در نظام تربیتى که قرآن و عترت ترسیم نموده‏اند توجه به علم و حقیقت و پرهیز از آفات آن جایگاه ویژه‏اى براى خود پیدا کرده است. در روایات اسلامى از علم و حکمت به عنوان گمشده مؤمن یاد شده که مؤمنان واقعى در جستجوى آن هستند و در کسب آن از هرگونه رنج و تلاشى مضایقه نمى‏کنند.

اصولاً فراست، بیدارى فکر، روشنگرى و برخوردارى از بصیرت در پیدایش ایمانى صحیح و استوار دخالت دارند، این معرفت مى‏تواند تا سرحدّ یقین ارتقاء یابد و تمامى تردیدها را بر طرف کند و هرگاه با درک و فهم ومعرفت نباشد یقین بى اثر است. افکار برجسته مى‏توانند اسرار جهان را بشکافند و نشانه‏هاى خدا را در مکان‏ها و زمان‏هاى مختلف بفهمند چنانچه خداوند مى‏فرماید: “انّما یخشى اللّه من عباده العلماء؛۸ بندگان دانشمند از خدا مى‏ترسند.” “انّ فى خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النّهار لآیات لاولى الالباب”۹ در خلقت آسمان‏ها و زمین و اختلاف شب و روز براى صاحبان خرد نشانه‌هایى وجود دارد.افکار عالى بین حق و باطل را تفکیک مى‏نماید و حقایق وحى را از هوس‏هاى آلوده جدا مى‏سازد. البته ایمان و پارسایى به دانش افزایى و حکمت یابى کمک مى‏کند.

قرآن کریم مقرّر مى‏دارد که تجربه‏هاى علمى و کاربردى وسیله بهترى براى قانع شدن است و تجارب علمى در بسیارى از آیات دیده مى‏شود. توجه در علت و معلول، مشاهدات و استنتاج‏ها عقل را بیدار مى‏سازد و با تأمل در خود و اطراف از اثر به مؤثر، از خلق به خالق، از قدرت به قادر و از ابداع بر مبدأ ایمان مى‏آورد و مسلمانان این دعوت را پذیرا شدند و دعوت پروردگار و پیامبر اکرم(ص) را استجابت نمودند و با اراده‏اى قوى و ایمانى استوار به دانش و پژوهش روى آوردند

اسلام نه تنها علم را میان پیروان خود انتشار داد بلکه در نقاط مختلف جهان منتشر ساخت در سال ۲۴۵ هجرى در شهر فاس مسجد بزرگى ساخته شد که مختص عبادت نبود بلکه دانشگاهى بود که دانش پژوهان از تمام شهرها براى مطالعه علوم گوناگون به آن جا مى‏آمدند، به این مکان که اوّلین آموزشگاه علمى بود، دانشگاه قرویین اطلاق مى‏گردید، بنابراین قدیمى‏ترین مؤسسات علمى و آموزشى در اروپا نیست بلکه در فاس، پایتخت مراکش و درقاره آفریقا مى‏باشد در این مرکز مهم عبادى و تحقیقى دهها دانشجوى غیر مسلمان تربیت شدند، یکى از آنان ژربرت بود که اعداد عربى را به اروپا منتقل نمود و چون به ایتالیا رسید کتاب‏هاى مسلمانان را ترجمه کرد.

نخستین مدرسه پزشکى را مسلمانان در سالیدن ایتالیا بوجود آوردند و اوّلین رصدخانه که در اروپا ساخته شد، همان است که افراد مسلمان در اندلس (شهر اشبیلیه) تأسیس کردند. تاریخ تأیید مى‏کند که آغازین کوشش براى پرواز توسط یک نفر مسلمان ساکن در اندلس به نام عباس بن فرناس به عمل آمد. مسلمانان در اختراع و نگارش با حروف روشن و درشت مخصوص نابینایان بر دیگران سبقت گرفتند و این ابتکار از زین الدین آمدى (متوفى ۷۱۲ هجرى) مى‏باشد. جان دیون پورت انگلیسى مى‏نویسد: اگر در جنوب اروپا تمدن اسلامى برقرار نگشته بود بدون تردید این قارّه با فرقه‏هاى مختلف و آشوب‏هاى گوناگونش در تاریکى‏هاى جهل غوطه مى‏خورد و اثرى از تمدّن کنونى در اروپا آشکار نمى‏گردید. نوبرگر اعتراف مى‏کند: تمدّن اسلام بر تمدّن قدیم روم از حیث تنوّع تفوق داشت. ابراهام کنستاتین دوسن مى‏گوید: تمدّن غربى از تمدّن اسلامى اخذ گردید و شگفت آن که مسلمانان در همان آغاز کار به عناصر فاتح تبدیل گردیدند و با حماسه بزرگ و سرعت بى‏نظیرشان در تحصیل علوم طى یک قرن به سطحى بسیار عالى و ارجمند رسیدند زمانى که آلمان‏ها با وجود فتح امپراتورى روم هزار سال طول کشید تا دست از توحش بردارند و به احیاى علوم بپردازند.۱۰

در روزگارى که سلاطین اروپا معلم خصوصى استخدام مى‏کردند تا به آنها امضاء کردن و نوشتن نام‏هاى خود را آموزش دهند، نهادهاى آموزش اسلامى در حال اصلاح، حفظ و اعتلا بخشیدن به فرهنگ‏هاى کهن در دانشگاههاى مترقى و مراکز پژوهشى تحت نظر دانشمندان بود.۱۱ این در حالى است که افراد متعصب در اروپا به مبارزه علیه احیاى دانش باستانى مى‏پرداختند و تحقیقات درباره متون یونانى بدعت و افرادى که در این‏باره تلاش مى‏کردند تکفیر مى‏شدند.۱۲ و به قول وایتهد در اروپاى سال ۱۵۰۰ میلادى دانش از دانایى ارشمیدس که در ۲۱۲ قبل از میلاد درگذشت کمتر بود.۱۳

ویل دورانت مى‏نویسد: اسلام طى پنج قرن از سال ۸۱ هجرى تا ۵۹۷ هجرى از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو، اخلاق نیک، تکامل سطح زندگانى، قوانین منصفانه انسانى، تسامح دینى، ادبیات، تحقیق علمى، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. وى مى‏افزاید علماى مسلمان، ریاضیات، علوم طبیعى، شیمى، هیأت و طب یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونانى را که بسیار غنى‏تر شده بود به اروپا انتقال دادند، طبیبان مسلمان پانصد سال تمام علمدار طب جهان بودند، ابوعلى‏سینا و ابن رشد بر اروپا پرتو افکندند، صنعتگران اروپایى تمامى هنرها و فنون خود را در آن اعصار از مسلمانان فرا گرفتند. نفوذ اسلامى به اروپا از راه بازرگانى، جنگ‏هاى صلیبى و ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتین و مسافرت دانشوران به اندلس صورت گرفت.۱۴

دلیسى اولیرى استاد دانشگاه بریستول انگلستان یادآور مى‏شود: آن چه که از یونانیان به مسلمانان رسید، تنها به صورت اصلى و دست نخورده به دیگران انتقال نیافت، بلکه مسلمین در نجوم و ریاضیات کارهاى یونانیان و هندیان را درهم آمیختند و به آنها نظم و سازمان تازه بخشیدند. مى‏توان گفت علم جبر و مثلثات مستوى و کروى از علومى است که توسط علماى مسلمان ایجاد شده و توسعه یافته است. اینان در ارصاد فلکى و تهیه زیج‏ها مهارت کامل داشتند و تنها به این بسنده نکردند که آن چه را از یونانیان گرفته‏اند گسترش دهند، زیج‏ها و رصدهاى قدیمى را مورد تدقیق قرار دادند و آنها را اصلاح کردند. پزشکان مسلمان در علم طب اهل دقّت نظر بودند و آن چه در بیمارستان‏هاى خود بر بالین بیماران مشاهده کرده و از خود برجاى نهاده‏اند بر دانش‏هاى قبلى افزوده است.۱۵

دبلیوتامپسون در مورد مدرسه‏هاى لورن در آلمان نوشته است: بى گمان این مراکز در نیمه دوم سده دهم میلادى مکان‌هایى بودند که بذر علوم اسلامى در اروپاى لاتین در آن‏ها کاشته شدند و از آن جا به دیگر بخش‏هاى آلمان، به فرانسه و به ویژه انگلستان منتقل شد.۱۶

لوئیس پل تاد این گونه اعتراف مى‏نماید: اروپا دانسته و ندانسته مرهون تمدن اسلامى بوده و با بهره گرفتن از اطلاعات فضلا و دانشمندان علوم اسلامى در زمینه علوم مختلف، پرچم تمدن را از مسلمانان گرفته، در این قاره بر افراشتند، دنیا دَین عظیمى را به محمد(ص) و پیروان او بر گردن دارد، زیرا آنان بودند که با بسط و توسعه علوم خدمت شگرفى به دنیاى امروز نمودند، آیا این طور نیست و آیا شما با من هم عقیده نیستید؟ چرا و حتماً بلى.۱۷

گوشون مى‏گوید ابوعلى سینا یکى از بنیان گذاران فکرى اروپاییان به شمار مى‏آید و ویل دورانت مى‏نویسد حکمت سینایى خلاصه مطالبى است که متفکران مسیحى دو قرن بعد از وى به آنها دست یافتند و توانستند مکاتب مختلف را در فلسفه اسکولاستیک، که شبیه علم کلام در میان مسلمین است، هماهنگ کنند، راجر بیکن ابوعلى سینا را بزرگترین استاد حکمت بعد از ارسطو مى‏داند و در حوزه پزشکى به گفته ماکس میرهوف کتاب قانون این دانشمند مسلمان اهل ایران در اواخر قرن پانزدهم، شانزده بار و در قرن شانزدهم بیش از بیست بار به طبع رسید، تفسیرهایى که بر این اثر به زبان لاتین و عبرى نوشته شده بى‏شمار است. گوستاولوبون مى‏گوید: کتاب‏هاى پزشکى ابن سینا به غالب زبان‏ها ترجمه شده و تا شش قرن جزو کتب مرجع علم طب بوده و در دانشگاههاى فرانسه و ایتالیا تنها کتاب‏هاى متن درسى همان نوشته‏هاى ابوعلى سینا بود.

على بن عباس اهوازى که خطاهاى بقراط و جالینوس را در دانش پزشکى به اثبات رسانیده بود کتاب جامعى در طب نظرى و عملى نگاشت که در نیمه‏هاى قرن شانزدهم میلادى در شهر لیون فرانسه چاپ شد. ابن هیثم بصرى که حدود پنجاه جلد کتاب و رساله در ریاضیات، طب، مکانیک و فیزیک نوشته، چگونگى انکسار نور را در اجسام و مایعات اندازه گرفت و به طور نظر عدسى را پیشنهاد کرد که سه قرن بعد در ایتالیا شناخته شد. او اشتباه اقلیدس را در فرضیه‏اش درباره عمل رؤیت چشم اثبات نمود. ابوسعید سجزى اختر شناس قرن چهارو و پنجم هجرى چند قرن قبل از کوپرنیک بر اساس این نظریه که زمین به دور خورشید مى‏چرخد اسطرلاب زورقى را ابداع کرد. غیاث الدین جمشید کاشانى از بزرگترین علماى علم حساب و کاشف حقیقى کسر اعشارى در قرون هشتم و نهم هجرى رابطه بین محیط دایره و قطر آن را تعریف کرد و براى اولین بار عدد پى را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود و در بوجود آوردن زیج الغ بیکى نقش اساسى داشت که ترجمه آن در قرون هفدهم و نوزدهم در لندن و پاریس منتشر و مورد استقبال و تحسین قرار گرفت.

واسکودوگاماى پرتغالى با راهنمایى احمد بن ماجد، دریانورد مسلمان، دماغه امید نیک را دور زد. سلیمان صیرافى پنج قرن قبل از مارکوپولو راههاى دریایى هندو چین را شناسایى کرده بود. ادریسى جغرافى دان نیمه قرن دوازدهم میلادى از رواج کاربرد قطب نما در میان مسلمانان سخن گفت، در حالى که در قرن سیزدهم اروپائیان هنوز از چنین وسیله‏اى استفاده نکرده بودند.

× کوشش‏هاى کاربردى

اعجاز دین اسلام این بود که اجتماع انسان‏ها را در یک پایگاه اتحاد همگانى بر اساس ایمان و تقوا محقق نمود و ضمن تألیف قلوب، هم بستگى و انسجام راستین میان جوامع مسلمان، امنیت واقعى، فرهنگ پویا، آزادگى و کرامت‏هاى عالى را برایشان به ارمغان آورد و آن گاه این امت یکپارچه صرف نظر از ملیّت‏ها، زبان‏ها و گرایش‏هاى گوناگون جغرافیایى براى شکوفایى علمى، نوآورى‏ها و ابداعات در هنر و صنعت مصمم گردیدند و تمدنى اصیل و با ارزش را بنیان نهادند.

ن.بامات رئیس بخش مطالعات انسانى و فلسفى یونسکو در نیمه قرن بیستم میلادى خاطر نشان مى‏نماید تمدن اسلامى موفق به دادن چنان مفهومى از علم گردید که دانشوران را قادر مى‏ساخت تا مداخلات حساب شده‏اى در موضوع مورد مطالعه به عمل آورند و هدف خود را پیاده کردن اصول علمى در عرصه‏هاى عملى قرار دهد، یعنى دانش مسلمین به تئورى‏ها و نظریه‏ها ختم نگشت و عناصر تحقیقاتى، کاربردى، آزمایشگاهى و مشاهده‏اى را در برداشت، به همین دلیل الکساندرفون هومبلوت مى‏گوید مسلمانان را باید بوجود آورندگان واقعى علوم فیزیکى دانست. بر خلاف عقاید حکماى یونان که مى‏گفتند علم براى علم، بخش بزرگى از کوشش مسلمانان ارتباط بسیار نزدیکى با نیازمندهاى جوامع به فنون و صنایع داشت و حتى دانش کاملاً نظرى همچون ریاضى تحت تأثیر مسایل کاربردى قرار مى‏گرفت. وضع مالیات، صدقات قانونى، موقوفات، تقسیم ارث، محاسبه مسیرهاى ارتباطى، اوزان، مقیاس و… سبک ویژه‏اى به بعضى از حوزه‏هاى ریاضى در تمدن اسلامى مى‏بخشید.

تعیین اوقات صحیح نمازهاى یومیّه، احتساب ایام روزه، آغاز و پایان ماههاى قمرى، ایّام حج‏گزارى، مشخص نمودن اقلیم‏ها و شهرها و مانند این موارد، هم چنین تمایل مسلمانان به سهولت امور منجر به پیشرفت مثلثات گردید.

در جانورشناسى توجه عمده روى اسب و دام پرورى متمرکز بود، گیاه‏شناسى هم شاخه‏اى از داروسازى و یا جنبه‏اى از باغدارى و کشاورزى تلقى گشت و اصولاً آبیارى و فنون هدایت منابع آب به سوى دشت‏ها از کوهپایه‏ها به دشت‏هاى تشنه با حفر قنوات در جاهایى مطرح مى‏شد که آب و هواى گرم وخشک داشت و با کم آبى مواجه بود. تغییرات عمده‏اى در مهندسى نقشه کشى، به دلیل نیازمندیهاى تجارى، ادارى، ارتباطى و نظامى روى داد. در مناطقى که فاقد منابع معدنى و امکانات طبیعى بود و براى کشاورزى و دامدارى شرایط مناسبى نداشت تمدن اصیل و وسیع شهرى پدید آمد تا از راه بازرگانى و صنعت و برخى مهارت‏هاى ذوقى و هنرى، خدمات ارتباطى و سرمایه‏اى، اصناف گوناگون منابع درآمدى خود را بدست آورند. از طرفى چون راههاى بازرگانى در امتداد دریاها یا مسیرهاى طولانى کاروان‏ها قرار داشتند مزیّت تازه‏اى پدید آمد و کالاهاى کم حجم و پرارزشى چون مصنوعات هنرى، ادویه جات، انواع عطرها، جواهرات و گیاهان دارویى در چرخه صادرات و واردات قرار گرفتند.

امّا لازمه تولید و بسته بندى این گونه اشیاء داشتن کارخانجاتى بود که از ارزش فناورى زیادى برخوردار باشد و از این رهگذر شیشه سازى، گلدوزى، قلاب سازى در دمشق، پارچه بافى در موصل، چرم سازى در قرطبه، میناکارى و ساختن انواع آلات مسى و شیشه‏اى و قالى بافى در ایران رونق گرفت. دانش از راه صنعت به نحو بارزى در الگوهاى اجتماعى جامعه نقش انداخته بود حتى صنعت در اثر ابداعات فنى و مهارت‏هاى ذوقى سر از هنر برآورد. یک ظرف مسى با ظریف کاى‏هاى خاص خودش در آن واحد هم به هنر تعلق داشت و هم به فنون و علوم. پیشرفت عمده فیزیک و شیمى به دلیل گسترش روش‏هاى جدید براى رنگرزى، آلیاژها، لعاب‏هاى تازه و…در سفالگرى، کوزه گرى و مانند آن بود.

 

توازن در دانش و کرامت‏هاى اخلاقى

از دیدگاه قرآن، بشر روى زمین جانشین خداست و پروردگار متعال براى هدف‏هایى عالى که به رشد و کمال انسان کمک مى‏کند، آدمى را حاکم و تسخیر کننده زمین و موجودات آن گردانیده و راه آن را هم به وى نشان داده است.۱۸

مسلمانان در شکوفایى علمى و فرهنگى از این اصل قرآنى استفاده کردند و براى گسترش قلمرو اسلام، رونق اقتصادى بندگان خدا، نشر دین و اثبات رفعت و عظمت آیین خود، رفع مشکلات جوامع گوناگون به تولیدات فکرى، علمى، صنعتى و هنرى روى آوردند و تمدنى پربار را سامان دادند. البته آنان براى پیشرفت در این عرصه‏ها به حقوق انسان‏ها تجاوز نکردند، مردم را استثمار ننمودند. براى دستیابى به امکانات رفاهى و خدماتى و ارتباطى، منابع معدنى و انرژى، معنویت و معرفت انسان‏ها را به تحلیل نبردند و عدالت و مساوات را شعار خویش قرار دادند. هیچ گاه از ستمگران و متجاوزین به حقوق آدمیان حمایت ننمودند و اصولاً مسلمین کوشیدند بین علوم و فنون از یک سو و فضیلت‏هاى اخلاقى و مسایل معنوى یک نوع تعادل و توازن و ارتباطى معنادار بوجود آورند.

فرهنگ اسلامى هرجا گام نهاد، فرهنگ‏هاى بومى و سنت‏هاى اصیل اقوام و ملل گوناگون را منهدم نکرد بلکه آن‏ها را به واقعیتى اسلامى مبدّل ساخت، آن چه منع گردید و مطرود گشت عناصرى بودند که آشکارا طبیعتى غیر اسلامى داشته‏اند، در نتیجه تمدن اسلامى در چند قلمرو مشخص از جمله عربى، ایرانى، افریقاى سیاه، ترکى، هندى، مالزیایى و چینى بسط یافته است. در هر یک از این اقالیم فرهنگ و هنر اسلامى علاوه بر حفظ هویت اسلامى و جهانى خود، سبک محلى و مشخص داشته است. معمارى مراکش و ترکیه در عین ویژگى‏هاى عمیق اسلامى منحصر به فردند، در خطاطى و خوش نویسى سبک‏هاى مغربى در مراکش، اندلس و الجزایر و سبک شکسته در ایران گسترش یافتند، گرچه در این نواحى مى‏توان شیوه‏هاى کوفى، ثلث و نسخ را که در سراسر جهان اسلام فرا گیرند مشاهده کرد.

از آن جا که اسلام اجازه نمى‏دهد تصاویر قدسى ترسیم گردند و حتى نقاشى موجودات جاندار محدویت‏هایى دارند به جاى نمادهاى تصویرى از هنر بى تصویر روحانى که در آن حضور توحید و خداشناسى با انگاره‏هاى هندسى، نقوش عربى، تکرارهاى موزون و فضاهاى خالى که به یگانگى اشاره دارند استفاده مى‏شود، نقش محورى قرائت و خوشنویسى قرآنى در جاى جاى تمدن اسلامى حضورى مؤثّر و پر نشاط دارد و در معمارى بلند آوازه مسلمین فضاهایى وجود دارد که در آن‏ها کلام وحى طنین انداز است و در نتیجه در قالب و عملکرد بنیادین خویش با مسایل اعتقادى ارتباطمى‏یابد.

تفاسیر متفاوت از تعالیم کلامى و فلسفى و حتى قوانین اسلامى نشانه وسعت مشرب و نگرش جهان شمول دانش اسلامى مى‏باشد. وقتى تمدن اسلامى مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد نه تنها تفاوت زبانى، نوشتارى، خواندنى، رنگ پوست، ویژگى‏هاى جسمى، پوششى، خوراک و واکنش به موقعیت‏هاى مختلف آب و هوایى مشاهده مى‏شود بلکه تفاسیر گوناگون از آیات قرآن، احادیث، اصول و قوانین شرعى و فقهى و نیز پرسش‏هاى مربوط به علوم الهى و فلسفى و برداشت‏هاى متفاوت عرفانى نیز دیده مى‏شود اما همچنان یگانگى، انسجام و وحدتى ریشه‏اى، پایدار و چشمگیر بر این مجموعه غالب است.

از ویژگى‏هاى تمدن اسلامى عدم تمرکز آن بود. در دور افتاده‏ترین مناطق، مدارس اسلامى در رشته‏هاى گوناگون دانش‏هاى عقلى، نقلى و تجربى یا مدرّسان برجسته و پرآوازه‏اى داشتند و یا انسان‏هایى دانشور و عالم پرورش مى‏دادند. متأسفانه این شیوه که تمام امکانات علمى و فکرى ودانشگاهى باید در شهر خاصى متمرکز گردد یک بدعت نامبارک و مذموم و سوغات تمدن مادى غرب است. خواجه نظام الملک طوسى در شهرهاى بغداد، بلخ، بصره، هرات، اصفهان و نیشابور مراکزى که مى‏توان آنها را دانشگاهى نامید تأسیس کرد، در این کانون‏ها بیشتر شکوفایى علمى، انگیزش‏هاى درونى و جنبه‏هاى کیفى مطرح بود، آزادگى و وارستگى نیز آراستگى معنوى مدارس مزبور را ارتقاء مى‏داد امّا متأسفانه اکنون از آن جوشش‏هاى درونى کاسته شده و یادگیرى‏ها غالباً نظرى و بدون تجربى و متکى بر حافظه هستند و مدرک گرایى و سلسله مراتب ظاهرى به حریم علم و دانشگاه راه یافته و هدف علم را فداى مقدّمات و وسایل آن ساخته و در نتیجه نوآورى‏ها و ابتکارات و خلاقیّت‏ها را به حاشیه رانده است.۱۹

یک امتیاز جالب دیگر در هنگام شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى این بود که مسلمین در این مسیر نوعى تسامح و صدق و صفا و اغماض را در نظر داشتند و در همان حالى که به قول ولتر، دانشمند فرانسوى، پیروان کلیسا افراد مسلمان و حتى هم کیشان خود را در آتش مى‏سوزانیدند مسلمانان افراد مسیحى و یهودى را تحت حمایت خویش قرار مى‏دادند و زمینه‏هاى رشد فکرى و علمى آنان را فراهم مى‏کردند، پیروان اقلیّت‏هاى دینى در ترجمه آثار مسلمین و نشر و گسترش علوم و فنون مسلمانان نقش مؤثرى داشتند و در انتقال این فرهنگ به اروپا فعّال بودند، هم زیستى بین افراد با گرایش‏هاى گوناگون و برخوردهاى شایسته با افراد غیر مسلمان موجب شد آنان از دین خویش دست برداشته و آیین محمّدى را برگزینند.

مسلمانان صرفاً در تلاش‏هاى علمى به اروپا کمک نکردند بلکه در نخستین وهله به آنان آموختند براى رسیدن به سعادت باید کرامت انسانى را محترم شمرد، حقوق فرق و مذاهب را در نظر گرفت، در این راستا ضرورت دارد سختى‏ها را تحمّل کنیم، همّت بورزیم، اراده‏اى استوار داشته و در پیشروى‏هاى علمى و فکرى معنویت و مذهب را فراموش نکنیم، نقد و بررسى منابع قبلى و روشن ساختن اختلافات افکار مشاهر سلف، مطالعات تطبیقى و تحلیلى، پژوهش‏هاى کاربردى و قابل اجرا، کاوش‏هاى جغرافیایى، نجومى، ارتباطى و ناحیه‏اى، چگونگى استخراج معادن، معمارى و شهرسازى، شیوه‏هاى نوین کشاورزى، باغدارى و دامدارى، کاربرد گیاهان دارویى در معالجه امراض، آبیارى، سد سازى، پل سازى، فنون جنگى، دلاورى و تاکتیک‏هاى نظامى، کشتیرانى، تجارت دریایى و توسعه بنادر، بیابان زدایى و سرسبز نمودن صحراها و کوهستان‏ها، شبکه‏هاى آموزشى،خیریه، درمانى و عمومى، فلزکارى و تولید انواع محصولات صنعتى، کاشى کارى، کچ برى، انواع نقش و نگار، طاق و قوس، آداب و رسوم و پوشاک، تعارفات، طباخى، آرایش ظاهرى و تدارک وسایل منزل، سکّه‏هاى گوناگون و چگونگى ضرب و رواج آنها، فعالیّت‏هاى بازرگانى، شبکه‏هاى اجتماعى، رفاه، امنیت و انتظامات شهر و روستا، ادبیات، داستان و متون منظوم، نظام ادارى و سیاسى، تشکیلات کشورى، لشکرى و حراستى، اصلاح نظام مالکیت، مداراى دینى و تسامح از امورى است که مسلمانان در آن‏ها نوآورى، ابتکار و ابداعات جالبى داشتند و در این عرصه‏ها اروپاى آشفته و غوطه ور در جهالت را فروغ بخشیدند.

 

از تمدّن تا تجدّد

رابین کوک، وزیر امورخارجه وقت انگلستان در ۱۵ مهر ۱۳۷۷ طى سخنانى درباره روابط اسلام و غرب گفت: ریشه‏هاى فرهنگى ما نه تنها اصیل که از اسلام نیز بهره دارد، هنر، علوم و حکمت اسلامى به شکل‏گیرى اندیشه و شخصیت ما کمک کرد. ما در جریان توسعه روابط خود با جهان اسلام باید دَینى را که فرهنگ غرب به اسلام دارد به خوبى مدّ نظر داشته باشیم، غرب به اسلام بسیار مدیون است. اسلام بنیادهاى فکرى بخش عظیمى از تمدن غربى را پایه‏ریزى کرد در بریتانیا بیش از نهصد مسجد وجود دارد، مسلمانان انگلیس نقش فزاینده‏اى در زندگى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى این کشور ایفا مى‏کنند.۲۰ بنابراین میلیون‏ها مسلمانى که در کشورهاى اروپایى زندگى مى‏کنند و از تخصص‏ها و مهارت‏هاى عالى برخوردارند همچنان در توسعه و شکوفایى اروپا مشارکت دارند.

روژه دو پاسکیه به نکات جالبى اشاره دارد: “مسلمانان در گذشته پیشاپیش ملت‏ها راه مى‏سپرده‏اند امّا اکنون برترى سیاسى و نظامى غرب و تولیدات صنعتى آن در صدد دست اندازى به همه جاست. رسوم را از میان مى‏برد و به جولانگاه اندیشه‏ها هم وارد مى‏شود، بناى غرب ستیزه‏گر این بوده و هست که ارزش‏هاى ویژه اقوام مسلمان را که مُلهم از آیین آنان است از اعتبار بیندازد و ارزش‏هاى نوین بیگانه با تمدن اسلامى را بدان تحمیل کند. و این پرسش را مطرح مى‏کند که چرا فجر ترقى در سرزمین مسلمانان سربرنیاورد و در اروپا طلوع کرد در حالى که غرب تا حدود زیادى با وام گرفتن از تمدن اسلامى توانست چهارچوب اندیشه قرون وسطایى را بشکند و گام به میدان رنسانس بگذارد. آنگاه چنین پاسخ مى‏دهد: منشأ تجدّد غربى که به بحران کنونى منجر شده است، روحیه‏اى است که نفى اسلام را در دل مى‏پرورد، حتى این نوگرایى با مسیحیت اصیل هم به دشوارى موافقت دارد.

بطور مسلّم تمدن غربى پیروزى‏هاى زمینى بى‏شمار و خیره کننده‏اى دارد امّا چون از اصول متعالى محروم است از آسمان بریده و از توافق با آن دور مانده و به نظاره تجزیه مفهوم “اصالت انسان” خود نشسته است، به سوى گرداب نیست انگارى عمومیت یافته راه مى‏سپارد و به دیدار مصیبتى عظیم و عالمگیر مى‏رود. تمدن اسلامى هرگز نمى‏توانست و نمى‏تواند بى آن که به نفى خود برخیزد، تن به این انفصال بدهد و پیشاپیش چنین تحوّلى از هم گسلنده قرار گیرد. همین ناتوانى در ویران گرى است که تا حدود زیادى مى‏تواند این مطلب را بیان کند که چرا دنیاى مدرن و تجددخواه در اروپا بنیان نهاده شد و نه در جهان اسلام دو پاسکیه مى‏افزاید: باید هوشیار بود و به آشفته کارى و حیله و ترفند تن نسپرد و از ملاحظات بالا نتیجه نادرست نگرفت. آرى نتیجه ملاحظات بالا این ادعا نخواهد بود که اسلام با ترقّى و علم و تمدّن، بطور کلّى مخالف است. از صدر اسلام تا این زمان، عکس چنین ادعایى ثابت مى‏گردد امّا اسلام به امورى که نام ترقى بر آن‏ها مى‏نهند و حدودى را تحمیل مى‏کند و مرزهایى برایشان ترسیم مى‏نماید. در محدود این مرزها به ضرورت حفظ تعادل عام آفرینش مى‏اندیشد و این امر لازم را مدّ نظر دارد و به حساب مى‏آورد که باید راه را به گونه‏اى براى امکانات حرکت آدمى باز و هموار ساخت که وى بتواند در این جهان موفق به تحقق رسالت اعلایى گردد که خداوند وى را شایسته آن ساخته یعنى خلیفه خویش بر روى زمینش نموده است. پس آن چه اسلام با آن موافق نیست روحیه تجدّد خواهانه امروزى است۲۱، همان حالتى که قرآن صاحب آن را این گونه وصف مى‏کند: “یعلمون ظاهراً من الحیوه الدّنیا و هم عن الآخره هم غافلون؛۲۲ آنان به ظواهر زندگى دنیوى آگاهى دارند و از آخرت غفلتدارند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۵۳٫
  2. اسلام و علم، عبدالرزاق نوفل، ترجمه حسین وجدانى، ص ۳۸۴ – ۳۸۵٫
  3. میزان الحکمه، ج اول، ص ۲۰۹، به نقل از کنزالعمال، حسام الدین هندى، حدیث شماره ۳۲۸۹٫
  4. مأخذ قبل، ص ۲۱۰٫
  5. مسلمانان و دانش جدید، ص ۱۱۰ – ۹۶٫
  6. تنقیح المقال، علامه مامقانى، ج ۳، ص ۲۹۶، هشام بن حکم، عبداللّه نعمه، ص ۵۹ – ۶۳٫
  7. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۵۲ (تاریخ الامام الثانى عشر)، ص ۳۳۶، حدیث ۷۳٫
  8. سوره فاطر، آیه ۲۶٫
  9. سوره آل عمران، آیه ۱۹۰٫
  10. مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ترجمه محمد على میررکنى و محمد جواد خداکرمى، ص۶۸ – ۷۷٫
  11. تاریخ سرچشمه‏هاى اسلامى آموزش و پرورش غرب، ص ۱۱٫
  12. خوابگردها، ص ۱۵۴٫
  13. همان، ص ۱۲۲٫
  14. نک: تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۱، ص ۳۱۷ – ۳۱۹٫
  15. انتقال علوم یونانى به عالم اسلام، دلیس اولیرى، ترجمه احمد آرام، ص ۶ – ۷٫
  16. تاریخ و فلسفه علوم اسلامى، عثمان بکّار، ترجمه محمد رضا مصباحى، ص ۱۴۶٫
  17. تاریخ تمدن و زندگى مردم جهان، لوئیس پل تاد و دیگران، ترجمه‌هاشم رضى، ص ۳۰۵٫
  18. نک: سوره ابراهیم، آیه ۳۱؛ اسرى، ایه ۱۷۲ ؛ نحل، آیه ۶ – ۹ ؛ زخرف، آیه ۱۳ – ۱۴ ؛ حدید آیه ۲۶٫
  19. جامعه‏شناسى علم، منوچهر محسنى، ص ۱۲۲٫
  20. روابط جدید اسلام و غرب، اظهارات رابین کوک در مرکز اسلامى لندن، ترجمه مجتبى امیرى، روزنامه اطلاعات، ۲۲ مهر ۱۳۷۷، ش ۲۱۴۶۱، ص ۱۲٫
  21. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه، ترجمه حسن حبیبى‏فر، ص ۸۹ – ۹۰٫
  22. سوره روم، آیه ۷٫
30دسامبر/16

اندیشه‏هاى نورانى امام صادق(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

امامان معصوم(ع) چشمه‏هاى جوشان معرفت و گنجینه‏هاى حکمت الهى هستند که چون چراغى پر فروغ و خاموش نشدنى فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مى‏کنند. آنان با اندیشه‏ها و افکار منوّر خود تاریکى‏هاى جهل را از بین برده و در هر زمان امید حق ستیزان را نومید مى‏ساختند.

پاسدار حریم وحى امام جعفر صادق(ع) در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.۱ دوران امامتش از سال ۱۱۴ ه.ق شروع شد و مقارن بود با خلافت پنج تن از خلفاى اموى و دو طاغوت عباسى. آن بزرگوار در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ ه.ق در سن ۶۵ سالگى توسط منصور دوانیقى مسموم شد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.۲

در زمان امامت آن حضرت بر اثر جنگ و ستیزهاى بنى عباس براى براندازى حکومت بنى امیه و درگیرى شدیدى که آنها با یکدیگر داشتند، فضاى مناسبى براى ایشان فراهم شد و به رغم مشکلات حادّ جامعه مسلمین، در جهت بارور نمودن فرهنگ غنى اسلامى و هدایت جامعه مسلمانان از دریاى موّاج اندیشه‏هاى خود بهره مى‏برد. مقاله‏اى که از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرد، گامى است در بیان اندیشه‏هاى تابناک آن گوهر نبوى امید است که ره توشه‏اى باشد براى پویندگان راه امامت و ولایت.

 

استناد به قرآن

با اندکى تأمّل در زندگانى امام جعفر صادق(ع) روشن مى‏شود که قرآن در سیره و سخن آن امام بزرگوار جایگاه ویژه‏اى داشته و زندگى روزمرّه خود را با آیات قرآن آن چنان آمیخته بود که در تمام ابعاد پرتو افشانى مى‏کرد. آن حضرت با حالت ملکوتى خاصّى آیات قرآن را در نماز تلاوت مى‏کرد، به طورى که از حالت عادى خارج مى‏شد. روزى یکى از حاضران از او پرسید: این چه حالى بود که به شما دست داد؟ فرمود: “پیوسته آیات قرآن را تکرار کردم تا این که به حالتى رسیدم که گویى آن آیات را به طور مستقیم از زبان نازل کننده‏اش شنیدم.”۳

“مسعده بن صدقه” مى‏گوید: شنیدم که از امام صادق(ع) پرسیده شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود:خیر! به ایشان عرض شد چرا؟ فرمود: بر کسى واجب است که توانمند، داراى جایگاه علمى و عالم به معروف و منکر باشد و بر انسان ناتوان واجب نیست. دلیل آن قرآن کریم است که مى‏فرماید: “ولتکن منکم امّهٌ یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛۴ باید از میان شما گروهى باشند که به خیردعوت کنند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند.”

نعبیر (منکم) عدّه‏اى خاص را بیان مى‏کند، نه عموم مردم را چنان که در این آیه شریفه آمده است: “و من قوم موسى امّهٌ یهدون بالحقّ و به یعدلون؛۵ و برخى از قوم موسى به راه حق هدایت مى‏کنند و به آن باز مى‏گردند. ” عنى عدّه‏اى از قوم موسى(ع) به حق هدایت مى‏کنند نه همه.

در این جا امام صادق(ع) به حرف “مِن” در “منکم” و “من قوم موسى” استدلال کرد که امر به معروف و نهى از منکر بر همه افراد واجب نیست، بلکه بر کسانى که توانایى و آگاهى نسبت به معروف و منکر داشته باشند، واجب است.”۶

هم چنین صادق آل محمد(ص) در سیره عملى خود خاطرنشان نموده است که هر فرد مسلمان بنابر ظرفیت وجودى خود مى‏تواند از معارف، حقایق و آموزه‏هاى قرآنى بهره ببرد، لذا هدایت جویان کوى سعادت را به اندیشیدن در آیات قرآن تشویق و ترغیب نموده است و مى‏فرماید: “همانا قرآن جایگاه نور هدایت و چراغ شب‏هاى تار است. پس شخص تیزبین باید در آن دقت کند و براى بهره‏مندى از پرتوش نظر خویش را بگشاید! زیرا که اندیشیدن مایه زندگانى و حیات قلب انسان بیناست.”۷

آن حضرت در جاى دیگر در مورد عدم شتاب در قرائت قرآن و توجه به محتواى آیات مى‏فرماید: “قرآن نباید با سرعت خوانده شود و باید شمرده و با آهنگ خوش خوانده شود و هرگاه به آیه‏اى که در آن نام بهشت برده شده است، گذرکنى آن جا بایست و از خداى عزّ و جلّ بهشت را بخواه و چون به آیه‏اى که در آن دوزخ ذکر شده است، گذرکنى، نزد آن نیز توقف کن و از دوزخ به خدا پناه ببر.”۸

ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت همچنان که مردم را به تدبّر و تعمّق در آیات قرآن سفارش مى‏کرد، خود نیز در آیات قرآن تدبّر و دقت مى‏نمود و در این راه از خداوند منّان توفیق طلب مى‏کرد. آن حضرت وقتى قرآن را در دست مى‏گرفت، قبل از تلاوت به خداوند عرض مى‏کرد: “خدایا! من شهادت مى‏دهم که این قرآن از جانب تو بر پیامبر(ص) نازل شده است و کلام توست که بر زبان پیامبر جارى شده است. خدایا نگاه کردنم را در قرآن عبادت و قرائتم را تفکّر و فکر کردنم را عبرت پذیرى قرار بده و نیز قرائتم را قرائت بدون تدبّر قرار مده و به من توفیق ده که در آیات قرآن و احکام آن تدبّر کنم. بدرستى که تو مهربان و رحیم هستى.”۹

 

دفاع از حریم ولایت

مردم بعد از رحلت پیامبر(ص) جایگاه امامت و ولایت را نشناختند، بنابراین کسانى روى کار آمدند که هیچ گونه شایستگى و لیاقت در وجود آنان نبود، لذا این عدم آگاهى و شناخت پى آمدهاى ناگوارى همچون: به وجود آمدن اختلافات، رواج بدعت‏ها و وارد نمودن زیان‏هاى سنگین علمى و فرهنگى بر جامعه اسلامى را به دنبال داشت، به همین علت امامان معصوم(ع) در طول تاریخ اسلام تلاش نمودند تا تبیین صحیح و درستى از امامت و ولایت و جایگاه آن در شرع مقدّس اسلام ارایه دهند.

امام صادق(ع) همچون پدران بزرگوارش سخت تلاش نمود تا از فرصت‏ها بهره‏بردارى نماید و در جامعه‏اى که امامت و خلافت رنگ پادشاهى و خودکامگى به خود گرفته بود، معنا و تفسیر روشنى از امامت و جایگاه آن ارایه دهد و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون کند.

ایشان در این زمینه مى‏فرماید: “من بات لیلهً لایعرف امام زمانه مات میتهً جاهلیه؛۱۰ هر کس شبى را به صبح برساند و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است.”

“عیسى بن سرى” مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم، پایه‏هایى را که اسلام بر آن بنا شده به من بفرما. آن حضرت فرمود: “گواهى دادن به یگانگى خدا و این که محمد(ص) فرستاده اوست و اقرار نمودن به آن چه که از جانب خداوند آورده و پیروى از ولایتى که خداوند عزّ و جلّ به آن امر فرموده و آن ولایت آل محمد(ص) است.”۱۱

آموزه‏هاى دینى مبیّن این حقیقت است که یکى از انتظارات ششمین امام از شیعیان این است که نسبت به امامان خویش معرفت و شناخت داشته باشند و بعد از شناخت با دل و جان ولایت آنان را بپذیرند و آن چنان به این ولایت دلبستگى داشته باشند که خوشى و ناخوشى زندگى خویش را با محبّت و ولایت ائمه اطهار(ع) پیوند زنند. آن حضرت در این باره چنین مى‏فرماید: “رحم اللّه شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا. یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا؛۱۲ خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادى سرشت ما آفریده شده‏اند و با آب ولایت ما عجین گشته‏اند، آنان به خاطر غم و اندوه ما غمناک مى‏شوند و به خاطر شادى ما خوشحال.”

آن حضرت در سیره عملى خود شیعیان و ولایت مداران راستین را از مدّعیان ولایت جدا نموده به طورى که مى‏فرماید: “الشّیعه ثلاثه اصنافٍ: صنفٌ یتذیّنون بنا و صنفٌ یستأکلون بنا و صنفٌ منّا والینا. یأمنون بامننا و یخافون بخوفنا و لیسوا بالبذر المذیّعین و لابالجفاه المرائین. ان غابوا لم یفقدوا و ان شهدوا لم یؤبه بهم۱۳اولئک مصابیح الهدى؛ شیعیان ما سه گروه هستند:گروهى به وسیله ما خود را زینت مى‏دهند و ما را مایه سرافرازى و آبروى خویش قرار مى‏دهند و گروهى ما را وسیله درآمد زندگى دنیایى خود قرار مى‏دهند و گروهى دیگر که از ما و پیرو راه ما هستند. گروه سوم با امنیت ما آرامش مى‏یابند و با ترس ما ترسان هستند. بذرهاى کاشته شده اسرار را پخش نمى‏کنند و در برابر جفاکاران خودنمایى ندارند. اگر پنهان باشند، کسى سراغ آنان را نمى‏گیرد و اگر آشکار باشند کسى به آنان اعتنا نمى‏کند، اینان چراغ‏هاى هدایت (شیعیان واقعى) هستند.”

به استناد حدیث مزبور شیعیان واقعى سراپا تسلیم فرمان امام خویش مى‏باشند و هرگز اهل بیت(ع) را رها نخواهند کرد، چنان که آن امام بزرگوار در جاى دیگر مى‏فرماید: “کذب من زعم انّه من شیعتنا و هو متمسّکٌ بعروه غیرنا؛۱۴ دروغ گوست آن کسى که خود را شیعه ما بداند ولى به ریسمانى غیر از ما چنگ زند.” چرا که رستگارى و سعادت ابدى جز در سایه پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم(ع) میسّر نیست.

امام صادق(ع) علاوه بر سفارش‏هاى مکرّر به ولایت پذیرى شیعیان، در مکتب تربیتى خویش شیعیان ولایى تربیت نمود. یکى از این تربیت شدگان”عبداللّه بن یعفور” است که در پذیرش ولایت امامان معصوم(ع) الگویى کامل و جاویدان براى تمام شیعیان مى‏باشد.

 

تکریم شاگردان

یکى از روش‏هاى صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش “احترام و تکریم شخصیّت” است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهم‏ترین عوامل رشد شخصیّت اوست.

خداوند متعال در قرآن کریم بنى آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودى را برتر از او نیافریده است: “ولقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛۱۵ ما فرزندان آدمى را گرامى داشتیم و آن‏ها را در خشکى و دریا بر مرکب‏هاى راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.”

از آیه مزبور چنین استنباط مى‏شود که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکى کرامت و بزرگوارى و دیگرى برترى بر سایر مخلوقات.

سیره عملى امام صادق(ع) گویاى توجه و احترام به شخصیّت مردم بخصوص شاگردان مکتبش بود. در زمان آن حضرت هر کس بر او وارد مى‏شد، مورد تکریم قرار مى‏گرفت که این خود یکى از عوامل بسیار مؤثّر در گرایش مردم به دین و مکتب جعفرى بود.

دوران ۳۴ ساله امامت آن حضرت یک فرصت طلایى بود تاکام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهاى آن بزرگوار با افراد و گروه‏ها آموزنده بود.

سلوک علمى امام صادق(ع) طى این چند سال(۳۴ سال) برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مى‏کند.

تاریخ زندگى برخى یاران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبیرات بسیار زیبایى که آن حضرت در حضور و یا در غیاب آن‏ها مى‏فرمود، به خوبى نشانگر آن است که امام تا چه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار مى‏داد. در میان یاران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. یکى از این جوانان “هشام بن الحکم” بود که به گفته شیخ مفید(ره) آن چنان در نزد امام مقام و منزلت داشت که گاهى برخى را به شگفتى وا مى‏داشت. وى مى‏نویسد: روزى هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى که تازه جوانى بیش نبود و در آن مجلس بزرگان شیعه همانند: “یونس بن یعقوب”، “حمران بن اعین” و “ابوحمزه احول” حضور داشتند. در حالى که از تمامى حاضران کوچک‏تر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت. همین که امام دریافت که احترام به هشام بر حضّار گران آمده است، فرمود: “این جوان با قلب، زبان و دستش یارى کننده ماست.”۱۶

 

دعوت به پیروى از اخلاق حسنه

نیاز به اخلاق حسنه یک نیاز بشرى و انسانى است و به جامعه خاصى اختصاص ندارد. حسن خلق آن قدر عظمت و ارزش دارد که هر کس به عمق و ژرفاى آن نمى‏رسد، چنان که امام صادق(ع) مى‏فرماید: “لایکون حسن الخلق الّا فى کلّ ولىٍّ و صفىٍّ و لا یعلم ما فى حقیقه حسن الخلق الّا اللّه تعالى؛۱۷ حسن خلق یافت نمى‏شود مگر در وجود دوستان و برگزیدگان خداوند و آنچه در حقیقت خلق نیکوست، جز خداوند متعال کسى نمى‏داند.”

رئیس مکتب جعفرى نه تنها به بیان اهمیّت و ارزش اخلاق بسنده نکرده، بلکه در سیره خود براى ثمربخش بودن آن در جامعه به بیان موارد و مصداق‏هاى عینى آن نیز پرداخته است تا مسأله مذکور ملموس‏تر و محسوس‏تر شود. از آن حضرت در مورد مکارم اخلاق سؤال شد، فرمود: “العفو عمّن ظلمک و صله من قطعک و اعطاء من حرّمک و قول الحقّ و لو على نفسک؛۱۸ گذشت از کسى که به تو ستم روا داشته است و ارتباط داشتن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است و عطا نمودن به کسیکه تو را محروم ساخته و گفتن سخن حق هرچند به ضرر تو باشد.”

صادق آل محمّد(ص) در ادامه این موضوع به ثمرات و فواید اخلاق نیک اشاره نموده است و مى‏فرماید: “حسن الخلق یزید فى الرزق؛۱۹ خوى نیک باعث افزایش روزى مى‏شود.”

در روایتى دیگر شیعیان را به خوش رفتارى با خانواده سفارش نموده و آن را موجب طولانى شدن عمر مى‏داند و مى‏فرماید: “من حسن برّه فى اهل بیته زید فى عمره؛۲۰ هر کس با خانواده خود، خوش رفتارى کند، عمرش طولانى مى‏شود.”

هم چنین رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى و خوش برخوردى را از ویژگى‏هاى مکتب تشیّع دانسته و آن را بر شیعیان راستین لازم شمرده و بر اجتناب از بدخلقى تأکید نموده است.

 

طاغوت ستیزى

یکى از ابعاد مهم زندگى امام صادق(ع) مبارزات سیاسى آن حضرت است. ایشان از هر فرصتى براى طرد و نفى طاغوتیان و ستمگران استفاده مى‏کرد و در کنار نهضت فکرى به نهضت سیاسى پرداخت. او قیام‏هاى اسلامى را تأیید مى‏کرد و طرفداران قیام را به عنوان نهى کنندگان از منکر تشویق مى‏نمود.

ششمین امام شیعیان در طول دوران امامت خویش زحمت‏هاى فراوان و رنج‏هاى طاقت فرسایى را تحمّل کرد و به پیروزى‏هاى چشمگیر و ماندگار نایل شد.

آن حضرت نه تنها به طاغوتیان و سردمداران ظلم فرصت نمى‏داد، بلکه همواره با افکار و اندیشه‏هاى خود مردم را از نزدیک شدن به آنان برحذر مى‏داشت. ایشان در این زمینه با صراحت مى‏فرماید: “کسى که درباره موضوعى چه حق و چه باطل نزد آنان (بنى امیّه و یا بنى عباس) برود مانند کسى است که براى داورى نزد طاغوت و ستمگر رفتهاست و آن چه که طاغوت حکم کند اگرچه به حق باشد از منظر آموزه‏هاى وحیانى مردوداست.”۲۱

ایشان در زمینه طاغوت زدایى و طرد جریان‏هاى طاغوتى باز مى‏فرماید:”من مدح سلطاناً جائراً و تخفّف و تضعضع له طمعاً فیه کان قرینه فى النّار؛۲۲ هر کس که سلطان ستمگرى را ستایش کند و در برابر او کرنش و فروتنى نماید تا در کنار او به نوایى برسد، چنین کسى همنشین آن سلطان در آتش دوزخ خواهد بود.”

 

بیدار سازى وجدان‏ها

آموزه‏هاى الهى نشان مى‏دهد که انسان هرچند ممکن است که در ظاهر حقایق را فراموش کند، امّا از درون هرگز دچار فراموشى حقایق نمى‏شود و با مخاطب قراردادن درون و فطرتش مى‏توان او را نجات داد.

قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید:” ولئن سألتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر الشّمس و القمر لیقولنّ اللّه…؛۲۳ اگر از آنان بپرسى که چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را به تسخیر درآورد، به یقین مى‏گویند خدا.”

این روش را در سیره امام صادق(ع) هم مى‏بینیم، روشى که در آن، امام از مخاطبش مى‏خواهد که خود را در موقعیّت فرض شده ببیند و بفهمد که فطرتش چه مى‏جوید وچهمى‏خواهد؟

مردى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا با خدا آشنا کن. خدا چیست؟ مجادله کنندگان بر من چیره شده‏اند و مرا سرگردان نموده‏اند. امام فرمود: “اى بنده خدا! آیا تا به حال سوار کشتى شده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا شده که کشتى بشکند و کشتى دیگرى براى نجات تو نباشد و امکان نجات با شنا را هم نداشته باشى. گفت: آرى. فرمود: در چنین حالتى به چیزى که بتواند از آن گرفتارى تو را نجات دهد، دل بسته بودى؟ گفت: آرى. فرمود: آن چیز همان خداست که قادر بر نجات است. آن جا که فریادرسى نیست، او فریادرس است.”۲۴

 

تبلیغ عملى

مؤثرترین روش امامان در عرصه تبلیغ، “تبلیغ عملى” است، یعنى خود تجسّم عالى ارزش‏هاى انسانى بودند.

قرآن کریم افرادى را که از خوبى‏ها مى‏گویند، امّا خود به آن عمل نمى‏کنند، مورد نکوهش قرار مى‏دهد: “یا ایّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون…؛۲۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى را که انجام نمى‏دهید به مردم مى‏گویید…”

بیش‏ترین سفارش امامان در عرصه تبلیغ دین، دعوت به تبلیغ عملى بوده است. از نگاه آنان عالم واقعى کسى است که علمش همراه با عمل باشد. امام صادق(ع) در این زمینه مى‏فرماید: “العالم من صدّق فعله قوله و من لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالمٍ؛۲۶ دانشمند کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند و هر کس که کردار او سخن وى را تصدیق نکند و بر خلاف گفته‏اش باشد، دانشمند نخواهد بود.”

آن گوهر نبوى در روایت دیگر مى‏فرماید: “کونوا دعاه النّاس باعمالکم ولاتکونوا دعاه النّاس بالسنتکم؛۲۷ مردم را با عمل خود به نیکى‏ها دعوت کنید نه با زبان خود.”

تأثیر عمیق دعوت عملى از این جا سرچشمه مى‏گیرد که هرگاه شنونده بداند که گوینده از صمیم جان سخن مى‏گوید و به گفته خویش صددرصد اعتقاد و ایمان دارد، گوش جان خود را بر روى سخنان گوینده مى‏گشاید، زیرا سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

 

ارتباط با نسل جوان

در تربیت اسلامى هدایت و تربیت نسل جوان اهمیّت ویژه‏اى دارد. نوجوان قلبى پاک و روحى حساس و عاطفى دارد. ارزش دادن به شخصیّت جوان بهترین شیوه ارتباط با اوست.

شیوه رفتارى امام صادق(ع) با جوانان و دستورالعمل‏هاى آن حضرت براى جوانان و نحوه برخورد با آنان بهترین راهکار براى حل مشکلات و معضلات این قشر است. آن حضرت به سرعت پذیرش سجایاى اخلاقى در نوجوانان و جوانان توجه نموده و این چنین مى‏فرماید: “علیک بالاحداث فانّهم اسرع الى کلّ خیرٍ؛۲۸ بر تو باد تربیت نوجوان، زیرا آنان زودتر از دیگران خوبى‏ها را مى‏پذیرند.”

 

تقویت مبانى اعتقادى فرزندان

دوران کودکى و نوجوانى بهترین زمان براى تربیت و پایه گذارى زندگى سالم و سعادتمندانه فرزندان است. انبوه نتایج علمى که امروزیان بدان دست یافته‏اند در سایه استمداد از تجربیّات گذشتگان و استفاده از فناورى‏هاى جدید تحقق یافته است، با این حال پیوسته طرح‏ها و نظریات جدیدى درباره تربیت کودکان و نوجوانان به دست مى‏آید که گاه به طور کامل ناقض نظریات گذشته است، امّا در قرن‏ها پیش که هیچ یک از این امکانات پژوهشى وجود نداشت، از سوى پیشوایان معصوم(ع) رفتارها و گفتارهایى در برخورد با کودکان و نوجوانان مشاهده شده است که محققان امروزى در ژرفاى آن درمانده‏اند، به طورى که ره یافت‏هاى جدید علم روان‏شناسى بر همه آن‏ها مهر تأیید زده است.

مطالعه در سیره ارزشمند امام صادق(ع) نشان مى‏دهد که آن حضرت همچون پدران بزرگوارش توجّه خاصى به تربیت فرزندان داشت، لذا به منظور تحقق چنین امرى راهبردهایى را در سیره عملى خویش ارایه مى‏دهد. یکى از راهبردهایى را که آن بزرگوار در زمینه یادگیرى مورد تأکید قرار مى‏دهد “تقویت مبانى اعتقادى فرزند” است. ایشان در این زمینه مى‏فرماید: “هنگامى که کودک به سن سه سالگى رسید، “لااله الّا اللّه” را به او بیاموزید و او را رها کنید. وقتى هفت ماه دیگر گذشت “محمد رسول اللّه” را به او آموزش دهید سپس او را رها کنید تا چهار ساله شود. آن گاه “صلوات فرستادن” را به او بیاموزید در پنج سالگى به او سمت راست و چپ را یاد بدهید و قبله را به او نشان دهید و بگویید سجده کند. آن گاه او را تا سن شش سالگى به حال خود رها کنید و فقط پیش روى او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش تمام شود. وقتى سن هفت سالگى را پشت سرگذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به وى بگویید که نماز بخواند. وقتى نه ساله شد، وضو گرفتن و نماز خواندن آموخته است.۲۹

 

تشویق به تفکّر

پیشرفت‏هاى جوامع و افراد بر اثر بهره‏ورى از توان عقل و تفکّر و قدرت عمل و تلاش است. پیامبران، امامان و بنگان صالح خدا همگى اهل تفکّر و تعقّل بوده‏اند. در منزلت ابوذر غفارى امام صادق(ع) مى‏فرماید: “کان اکثر عباده ابى ذرٍّ التّفکّر و الاعتبار؛۳۰ بیش‏ترین عبادت ابوذر، اندیشه و عبرت اندوزى بود.”

امام صادق(ع) در سیره رفتارى و عملى خود براى اندیشه و تفکّر ارزش والایى قائل بود، لذا زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش تفکّر در مسائل دینى بیان فرموده است.

آن حضرت مى‏فرماید: “لاخیر فى من لایتفقّه من اصحابنا. انّ الرّجل منهم اذا لم یستغن بفقهه احتاج الیهم فاذا احتاج الیهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لایعلم؛۳۱ از دوستان ما کسى که در دین خود اندیشه و تفقّه نکند، ارزش ندارد. اگر یکى از دوستان ما در دین خود تفقّه نکند و به مسائل و احکام آن آشنا نباشد، به دیگران (مخالفین ما) محتاج مى‏شود، هرگاه به آن‏ها نیاز پیدا کرد، آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مى‏دهند در حالى که خودش نمى‏داند.”

ضرورت یادگیرى احکام دینى در منظر پیشواى ششم آن قدر مهم است که مى‏فرماید: “اگر به جوانى از جوانان شیعه برخورد نمایم که در دین تفقّه نمى‏کند، او را تأدیب خواهم کرد.”۳۲

 

بهره‏گیرى از افراد توانا

ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت با ارزیابى قابلیّت‏ها و توانمندى‏هاى شاگردان خود، برخى از آن‏ها را براى پاسخ به سؤالات و گفت و گوهاى علمى پرورش داده بود. به عنوان مثال در مباحث کلام و مباحث اعتقادى به ویژه مسائل امامت، افراد ممتاز و برگزیده‏اى همچون: “هشام بن سالم”، “هشام بن حکم”، “حمران بن اعین” و… را تربیت کرده بود و به موقع از آن‏ها استفادهمى‏کرد.

هشام بن حکم مى‏گوید: مردى از شام وارد شد و به امام صادق(ع) گفت:مى‏خواهم چند سؤال بکنم. حضرت پرسید: درباره چه مى‏خواهى بپرسى؟ گفت: از قرآن. امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. مرد گفت: مى‏خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمود: اگر بر او غلبه کردى، بر من پیروز شده‏اى. مرد شامى آن قدر سؤال کرد و پاسخ شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایى است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشاره امام سؤالى پرسید که او جوابى نداشت.

مرد این بار تقاضاى پرسش درباره “نحو” کرد. امام او را به “ابان بن تغلب” حواله داد و در فقه به “زراره بن اعین” و در کلام به “مؤمن الطّاق” و در توحید به “هشام به سالم” و در امامت به من معرفى کرد و او در تمام موارد مغلوب شد.

امام چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامى گفت:گویا مى‏خواستى به من بفهمانى که در میان شیعیان چنین مردمى دارى؟ امام فرمود: همین طور است. آن مرد به جرگه شیعیان پیوست.۳۳ این رویداد بیان گر انسجام و تبلیغ گروهى است که امام صادق(ع) در مورد آن فرموده است: “رحم اللّه عبداً اجتمع مع آخر فتذکّر امرنا؛۳۴خدا رحمت کند بنده‏اى را که با دیگرى هماره شود تا دستورات ما را تبلیغ کند.”

 

فرجام سخن

امام صادق(ع) طى ۳۴ سال امامت با برکتش شور و نشاط علمى و فرهنگى خاصى در جامعه اسلامى گسترش داد که در تاریخ زندگى بشر کم سابقه بوده است. وى در میدان مبارزه با همه جریانات فکرى به مخالفت برخاست تا عقاید باطل را بکوبد و اندیشه‏هاى منحرف را اصلاح کند و عقاید ناب اسلامى را به تشنگان حقیقت هدیه نماید. ولى سرانجام این بزرگ مرد تاریخ انسانیت، مورد خشم دستگاه غاصب عباسى قرار گرفت، زیرا هرگز منصور را خوش نمى‏آمد که شاهد پیشرفت علمى و شهرت روز افزون امام باشد. او ترس آن را داشت که شاید روزى امام کرسى خلافت را از زیر پایش بیرون بکشد و حکومتش را واژگون سازد، بنابراین در پى ضربه زدن به وجود مبارک آن حضرت بود تا این که سرانجام با انگور زهرآگین امام صادق(ع) را به شهادترساند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۷۴٫
  2. مروج الذهب، على بن حسین مسعودى، ج ۳،ص ۲۹۷٫
  3. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۸۴، ص ۲۴۸٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۰۴٫
  5. سوره اعراف، آیه ۱۵۹٫
  6. تفسیر نورالثقلین، على بن جمعه الحویزى، ج ۱، ص ۳۸۰٫
  7. اصول کافى، کلینى، ج ۴، ص ۴۰۰٫
  8. همان، ص ۴۲۲٫
  9. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۰۷٫
  10. الغیبه، نعمانى، ص ۶۲٫
  11. اصول کافى، ج ۳، ص ۳۴٫
  12. شجره طوبى، شیخ محمد مهدى حائرى، ج ۱، ص ۳٫
  13. المحجّه البیضاء، ملامحسن فیض کاشانى، ج ۴، ص ۳۵۶٫
  14. فضایل الشیعه و صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۵٫
  15. سوره اسراء، آیه ۷۰٫
  16. سفینه البحار، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۷۱۹٫
  17. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۹۳٫
  18. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص ۱۹۱٫
  19. مأخذ قبل، ج ۷۱، ص ۳۹۵٫
  20. کشف الغمّه فى معرفه الائمه، على بن عیسى اربلى، ج۲،ص۲۰۸٫
  21. اصول کافى، ج ۱، ص ۶۷٫
  22. وسایل الشیعه، حرّ عاملى، ج ۱۲، ص ۱۳۳٫
  23. سوره عنکبوت، آیه ۶۱٫
  24. بحارالانوار، ج ۳، ص ۴۱٫
  25. سوره صفّ، آیه ۲٫
  26. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۸٫
  27. بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۹۸٫
  28. مأخذ قبل، ج ۸، ص ۹۳٫
  29. وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۳٫
  30. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۳۱٫
  31. اصول کافى، ج ۱، ص ۲۵٫
  32. مأخذ قبل، ج ۱، ص ۲۶۱٫
  33. همان، ج ۴۷، ص ۲۱۷٫
  34. همان، ج ۱،ص ۲۰۰٫

 

30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

فرمانده‏تان را صدا کنید

یک روز آقا مهدى باکرى – فرمانده لشکر عاشورا آمد محل آموزش گروهان ما در قجریه، مثل بیشتر وقت‏ها لباس ساده بسیجى به تن داشت. از نزدیک کار بچه‏ها را دید و پس از سفارشاتى درباره سرعت بیشتر بچه‏هاى پیاده به یگان‏هاى دیگر رفت. چند دقیقه بعد یک پاترول ارتشى در کنار محل تمرین ما ترمز کرد و یکى از افراد داخل آن گفت: فرمانده سپاه اینجاست؟

گفتم: بله.

گفت: صدایش کنید.

یکى از بچه‏ها در پى آقا مهدى رفت.

طولى نکشید که آقا مهدى تند آمد و کنار پاترول رفت و گفت: در خدمتم، کارى داشتید؟

سرگرد ارتشى نگاهى به آقا مهدى کرد و به برادرى که دنبال آقا مهدى رفته بود گفت: آهاى آقا، من گفتم برو فرمانده‏تان را صدایش کن،

حداقل فرمانده دسته را.

آقا مهدى چند قدم نزدیک‏تر رفت و گفت: با من کارى داشتید؟بفرمایید.

سرگرد ارتشى نیم نگاهى به آقا مهدى کرد و گفت: نه خیر آقا.

این بار آقا مهدى با قاطعیت بیشتر گفت: اگر با من کارى نداشتید، چرا دنبالم فرستادید؟

ارتشى دیگرى که کنار سرگرد نشسته بود، گفت: فرماندء لشکر اییشان هستند. من او را توى قرارگاه دیده بودم.

با شنیدن این حرف، ارتشى‏ها احترام نظامى گذاشتند: بعد آقا مهدى کنار پاترول روى زمین نشست و با تبسم به ارتشى‏ها گفت: بفرمایید بنشینید….۱

 

 

حکایت یا على مدد

“عبدالرحمان یا على مدد” در تاریخ ۶۰/۶/۲۷ در سوسنگرد رداى شهادت به تن کرد. او از مدت‏ها قبل از عروج خونین خود از پروازش آگاهى داشت. در بخشى از وصیّت نامه او آمده است: “پدر و مادر عزیزم، شما را به خدا مى‏سپارم…مادرم، فرزندت را حلال کن. تو را مى‏بوسم و خداحافظى مى‏کنم.”

و این جمله نیز در وصیتنامه اوست: “وقتى نامه من به دست شما مى‏رسد که دیگر من در بین شما نیستم.”

نکته شگفت‏انگیز دیگر، تاریخ نگارش وصیتنامه است. عبدالرحمان آن را مدتها پیش از باریابى به پیشگاه حق نگاشته بود، یعنى در تاریخ (.۱۳۵۸/۲) ۲

 

 

 

رسیدن خیرات به اموات شهدا

محمدرضا، نورانى و زیبا و با لباسى سبز و تبسم کنان به طرفم آمد. با آن که مى‏دانستم شهید شده، اما از شوق شروع نمودم به بوسیدن او بعد از چند دقیقه گفت: سیر شدى مادر؟

گفتم: نه.

گفت: خوب بیا کمى با هم حرف بزنیم…

از او پرسیدم: آیا چیزى از ما زمینى‏ها به شما مى‏رسد؟

با خنده گفت: مرتب، حتى قرآن خواندن شما کلمه به کلمه به ما مى‏رسد،اما…

در آن لحظه خنده از چهره‏اش رفت.

با نگرانى پرسیدم: اما چه؟

گفت: اما دو هفته است چیزى به ما نرسیده…

راست مى‏گفت: مدتى بود او را فراموش کرده بودم…۳

 

 

علت تذکر مجید

عملیاتى در ۷ فروردین ۶۱ در سر پل ذهاب از سه محور کوره موش و بازى دراز و جبهه میانى سرپل ذهاب انجام شد.

یکى از برادران عزیز به نام مجید رستمى – که مسؤولیت یکى از گروه‏هاى عملیات کننده را داشت – به محض شروع به حرکت یکى از بچه‏ها را صدا کرد و راهى را که کاملاً با آن آشنا بود، به او شناساند و گفت:از اینجا برگردید و فلان کار را بکنید و فلان کار را نکنید. طرف مقابل از صحبت‏هاى مجید شگفت زده شده بود، آخر سر به او گفت: حالا چرا این‏ها را به من مى‏گویید؟

مجید پاسخ داد:چون قرار است شما بچه‏ها را عقب بیاورید.

وقتى مجید رفت، دلم آتش گرفت. او انسان فداکار و مخلصى بود که همیشه به حالش غبطه مى‏خوردم. چه قدر براى پیروزى انقلاب زحمت کشید. چه فداکارى‏ها که در جبهه انجام نداد. صخره‏هاى تنگ کورک، دلاور مردى‏هاى او را فراموش نمى‏کنند. اما ماجراى غم انگیزى که تا مدت‏ها باورش براى من مشکل بود، این که وقتى گروه مجید به هدف رسید، مجید بالاى ارتفاع رفت و با صداى بلند تکبیر گفت. در همان لحظه عراقى‏ها سینه او را با دوشکا هدف قرار دادند و شهیدش کردند.۴

 

 

احمد و حسین و مهدى

دو نفر از فرماندهان عراقى را ما گرفتیم. مى‏گفتند: وقتى اسم احمد کاظمى، حسین خرازى یا مهدى باکرى مى‏آمد، لرزه بر اندام ما مى‏افتاد. دعا مى‏کردیم روبروى لشکرهاى این سه نفر نباشیم چون مطمئن بودیم که اینها مى‏آیند و مى‏زنند و هیچ کس هم جلودارشان نیست.۵

 

 

به یاد روحانى گردان امیر(ع)

من در عملیات والفجر ۱۰ (در شاخ شمیران) در گردان امیر(ع) بودم. در گردان روحانى اى از شهرستان فارسان وجود داشت که خیلى شوخ طبع و خوش اخلاق بود. وى همیشه به بچه‏ها روحیه مى‏داد.

زمانى که عملیات تمام شد، ما براى تخلیه پیکر شهدا از منطقه عازم شاخ شمیران شدیم. در حالى که مشغول جمع آورى پیکرهاى مطهر شهدا بودیم، متوجه شدم روى سینه شاخ شمیران یک تکه پارچه وجود دارد. خوب که دقت کردم و نزدیکتر شدم، فهمیدم آن تکه پارچه، عمامه همان روحانى است که متأسفانه اسمش را از خاطر برده‏ام. عراقى‏هاى لامذهب و بى رحم، بعد از آن که روحانى را در ارتفاعات به شهادت رسانده بودند، پیکرش را پایین پرتاب کردند براى همین جنازه، او پاره پاره شده بود.۶

 

 

پاداش ایثار

روزى مشغول انتقال دو مجروح از پشت خط بودم در آن زمان من پزشک یار بودم. یکى از آنها پایش قطع شده بود. پاى دیگرش هم به پوستى بیشتر بند نبود و استخوان پایش کاملاً از هم جدا شده بود. نفر دیگر از ناحیه سینه مجروح بود. آن که پایش قطع شده بود با زحمت سرش را از روى برانکارد بالا آورد، گفت: آقاى دکتر، فکر مى‏کنید من شهید مى‏شوم یا نه؟

من که فکر نمى‏کردم نگران آینده است، با تبسم گفتم: اصلاً نگران نباش، ان شاء اللّه خوب مى‏شود.

ناگاه گریست و گفت: پس شما مى‏فرمایید من لیاقت شهادت ندارم!

گفتم: نه برادر، اصلا من قصد چنین جسارتى نداشتم…

به علت کمبود آمبولانس مجبور بودیم مجروحان را طبق اولویت و شدت جراحت به پشت خط و بیمارستان صحرایى برسانیم. وقتى خواستیم همان شخص را به بیمارستان منتقل کنیم با اسرار زیاد از ما خواست اول دوست او را به مقصد برسانیم. ما هم چنین کردیم. و وقتى سراغ او رفتیم، دیدیم بى‏هوش است. ضمن انجام کمک‏هاى اولیه او را به بیمارستان رساندیم در آنجا پزشکان اورژانس بسیج شدند تا ایشان را نجات دهند ولى سرانجام در کنار معشوقش آرام گرفت.۷

 

 

حماسه سهام

عدّاى از دختران هویزه در ۹ مهر ۵۹ براى آوردن آب به کنار رودخانه رفتند. در آنجا مزدوران عراقى مزاحمشان شدند. یکى از افراد دشمن کوزه سفالى را که روى سر یکى از دخترها بود نشانه‏گیرى کرد و آن را شکست. دختر بچه‏اى به نام سهام با شجاعت جلو رفت و با حالت اعتراض گفت: نامردها، چرا نمى‏گذارید آب ببریم؟ مگر شما شمر هستید؟

هنوز سخن سهام به پایان نرسیده بود که گلوله‏اى به پیشانى سهام نشست و خون، صورت معصومش را پوشاند. خبر شهادت سهام که به مردم رسید، به طرف محل حادثه هجوم آوردند و پیکر آن شهید کوچک را به سر دست گرفته عزادارى کردند. رفته رفته عزادارى به تظاهرات تبدیل شد و فریادهاى اعتراض و اللّه اکبر در فضاى شهر اوج گرفت. این اقدام مردمى چنان ترسى به دل دشمن افکند که جرأت نکرد از محدوده پاسگاه جلوتر بیاید.۸

اسوه مقاومت

به بیمارستان شهید چمران مجروحى آورده بودند که دو پایش از زانو قطع شده بود. چون وسیله کم داشتیم، نمى‏توانستیم برایش کارى انجام دهیم. دکترى از بچه‏هاى سپاه را دیدم. گفت: چرا ایستاده‏اى؟ اگر بلد نیستى کار کنى، برو کنار.

گفتم: دکتر، بلدم ولى وسیله نیست، نمى‏دانم چه کار کنم.

گفت: نمى‏بینى پاى او چه طور خونریزى مى‏کند؟ بازش کن،زود باش.

پاى مجروح خونریزى شدیدى داشت. پارچه‌هایى به پایش بسته بودند و او را از خط مقدّم به بیمارستان آورده بودند.

با سرعت پارچه‏ها را باز کردم تا با کمک دکتر جلوى خونریزش را بگیرم.

گوشت پاى مجروح ماننند پارچه رشته رشته شده بود.

دکتر گفت: زود باش قیچى کن.

برایم خیلى سخت بود که بدون بى حسى یا بى‏هوشى بخواهم گوشت بدن کسى را قیچى کنم، اما مجبور بودم چون دکتر بالاى سرم ایستاده بود. آرام آرام اشک مى‏ریختم و گوشت‏هاى پاره پاره‏اش را قیچى مى‏کردم.

آن مجروح که نوجوانى ۱۵ ،۱۴ ساله بود، گوشه پتو را در دهانش فرو برده بود و ناله مى‏کرد. صورتش از شدت درد قرمز شده بود.

پانسمان که تمام شد، دیدم نوجوان مجروح از حال رفته است. مقاومت او برایم خیلى جالب بود.۹

 

 

حماسه على بیات

فتح اللّه شربینى در تمام مدت اسارتش بدون ترس و واهمه با عراقى‏ها در مى‏افتاد و آنها را اشغال گر و کافر خطاب مى‏نمود. شکنجه‏هاى عراقى‏ها نتوانست در مسیر او تغییر ایجاد کند. از او باشورتر على بیات بود. یکى از ترفندهاى عراقى‏ها براى آزار على کشیدن سوت آمار هنگام قضاى حاجت یا وضو گرفتن در وقتى بود که بچه‏ها آزادانه مى‏توانستند به کارهاى شخصى خود رسیدگى کنند. قانون سوت آمار این بود که هر اسیرى در هرکجا که مى‏بود، مى‏بایست کار خود را رها کرده، سریعاً به محل آمارگیرى برود. اما على، هیچ اعتنایى به سوت آمار نکرد و یک راست به سوى شیر آب مى‏رفت و وضو مى‏گرفت. على در جواب عصبانیت نگهبانان و حمله آنها به او در هنگام وضو – که با ضربات کابل و چوب به ناحیه سر و صورت بود – آن را نیمه کاره رها نمى‏کرد. عراقى‏ها یک روز او را جلوى صف آورده، با دادن نسبت‏هاى دروغ در مورد برخى از کارهاى صورت گرفته على را به ستون بزرگى بستند و با ریختن نفت، بدنش را به آتش کشیدند اما على حسرت یک آخ را به دل عراقى‏ها نهاد هنوز هم پس از سال‏ها از اسارت، جاى سوختگى روى پاهایش باقى است.۱۰

 

مانند مقتداى خود

در روزهاى اول ورودمان به اردوگاه دوازده – که مصادف با فصل تابستان و حرارت زیاد خورشید بود – عراقى‏ها شمر صفت آب را به روى ما بستند. براى همین لب ما خشکید و چهره‏ها سیاه شد و دیگر کسى ناى سخن گفتن نداشت. یکى از عزیزان ما به نام رحمتى همان طور که کنار ستون آسایشگاه ایستاده بود، نقش بر زمین شد و مانند مولایش حسین بن على(ع) با عطش شدید به شهادت رسید.۱۱

 

 

شجاعت و مقاومت مسعود

در دوران اسارت، دوستى داشتیم به نام مسعود پلاتینى. او فردى بسیار شجاع و مقاوم بود و به راحتى در مقابل عراقى‏ها مى‏ایستاد. یک بار در یک روز سرد زمستان چند نگهبان اردوگاه که بسیار سنگ دل بودند، از او خواستند به امام توهین کند. مسعود زیر بار نرفت. براى همین حدود ۵۰۰ ضربه شلاق به او زدند اما او هم چنان مقاومت کرد. چند روز بعد از آن، او از سرجایش در صف آمارگیرى برخاست و بلند گفت: مرگ بر صدام یزید کافر! عراقى‏ها از شدت عصبانیت نزدیک بود دیوانه شوند. مسعود را گرفته، بعد از ضرب و شتم زیاد، حدود دو ماه در سلول انفرادى قرار دادند. از او پرسیدند: چرا به صدام اهانت کردى؟ گفت: شما به رهبر ما اهانت کردید. من هم به رهبر شما اهانت کردم.۱۲

 

 

فرمانده گردان صبار

براى انجام جلسه‏اى اضطرارى از سنگر فرمانده ارتش بى سیم زده، فرمانده گردان صبار – حاج محمد طاهرى – را خواستند.

در آن زمان حاج محمد در حال پیاده کردن جعبه‏هاى مهمات و انتقال آن به زاغه مهمات بود و لذا لباسش با زنگ فلزات و قفل و دستگیره‏هاى جعبه آلوده شده بود. البته این کار از لحاظ سازمانى هیچ ربطى به حاجى نداشت ولى او در بسیارى از کارهاى تدارکات و جابه جایى تسلیحات – در کنار امر فرماندهى گردان – فعالیت داشت.

 

حاجى به محض اطلاع از جلسه لباس‌هایش را تکاند و حرکت کرد. وقتى وارد سنگر برادران ارتشى شد، توجه چندانى به او نکردند زیرا فکر مى‏کردند او از نیروهاى تدارکات است، مخصوصاً این که لباس یونیفرم سپاه هم نداشت و مثل همیشه با لباس خاکى رنگ بسیج بود.

بعد از چند دقیقه، یکى از فرماندهان ارتش به حاجى گفت: چرا فرمانده شما نیامد؟

حاجى گفت: با کى کار دارید؟

گفت: با فرمانده گردان صبار.

حاجى گفت: بفرمایید، در خدمتم.

فرماندهان ارتش با تعجب یکدیگر را نگاه کرده، سپس به حاجى نگریستند.

آن شخص که از حاجى سراغ فرمانده گردان صبار را گرفته بود، از او پرسید: شما؟

حاجى گفت: طاهرى هستم، فرمانده گردان صبار.

این بار نگاه‏ها با شگفتى بیشترى به سمت حاجى معطوف شد…۱۳

 

 

شجاعتى کم نظیر

در موارد متعددى اتفاق مى‏افتاد که وقتى گروهک‏ها به منازل پیش مرگان حمله مى‏کردند، زنان غیور سلاح بر دوش به دفاع بر مى‏خاستند و اجازه نمى‏دادند حریم خانواده آنها توسط دشمن شکسته شود. نمونه بارز آن همسر بنده خانم صدیقه است. ایشان در آن دوران، مسلح بود و در زمینه‏هاى مختلف همکارى مى‏کرد و به جمع آورى اطلاعات مى‏پرداخت. او گاهى همراه بنده در عملیات هم حضور داشت. براى نمونه در عملیات روستاى “باباریز” – واقع در شرق سنندج – که یکى از عملیات‏هاى مهم پیش مرگان بود، ضربه‏هاى اساسى به ضد انقلاب زد و دوشادوش من و دیگر پیش مرگان جنگید. ایشان بارها به تنهایى در دقع یورش ضد انقلاب به منزل ما نقش داشت. در یکى از این حمله‏ها، زبان ایشان در اثر ترکش نارنجکى که دشمن به داخل خانه ما پرتاب کرده بود، آسیب دید. و صدیقه خانم دچار مشکل تکلّم شد و سال‏ها با این بیمارى دست و پنجه نرم مى‏کرد.۱۴

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: فرهنگ یونسى، ر.ک: آشنایى‏ها، ص ۹۹ و ۱۰۰ (قلى زاده عیار، صریر، تهران، اول: ۸۵)
  2. ر.ک: در انتظار او، ص ۱۹۸ و ۱۹۹ (اسماعیل ماهینى، کنگره سرداران و ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر،اول: ۸۴)
  3. راوى: مادر شهید محمد رضا یزدانى، به نقل از خواهر شهید،ر.ک: خفته بیدار، ص ۱۰۱٫
  4. راوى: برادر مظاهرى ر.ک: ده مترى چشمان کمین، ص ۱۷۹ – ۱۸۱ (صیفى کار)، بنیاد حفظ آثار، تهران، اول، ۸۶٫
  5. راوى: برادر محسن رضایى، ر.ک: پرواز آخر، ص ۹۵(محمد مهدى بهداروند، صبح میثاق، قم، اول: ۸۵)
  6. راوى: اسماعیل رستمى، ر.ک: حماسه شاخ شمیران، ص ۷۴٫
  7. راوى: ستوان دوم على رضا مهرى، ر.ک: در مدار حماسه، ص ۳۷ و ۳۸٫
  8. هویزه، ص ۲۰ و ۲۱٫
  9. راوى: معصومه میرزایى (امدادگر دوران دفاع مقدس) ر.ک: دیدار زخم‏ها، ص ۱۰۳ و ۱۰۳٫
  10. راوى: فریدون بیاتى، ر.ک: شهردار ارودگاه، ص ۹۷ و ۹۸٫
  11. راوى: برادر محمدى، ر.ک: شکوفه‏هاى صبر، ص ۱۴۶٫
  12. راوى: برادر مزارى، ر.ک: رمز مقاومت، ج ۳، ص ۱۷۲ و ۱۷۳(عطاریان، پیام آزادگان، اول: ۸۶)
  13. راوى: مهدى رجب زاده همرزم شهید، ر.ک: گل اشک، ص ۶۵ و ۶۶٫
  14. راوى: رحیم احمدى (فرمانده سابق پیش مرگان کرد مسلمان)، ر.ک: روزهاى سبز کردستان، ج ۱، ص ۴۰ (محمد فایق فرجى، صریر، تهران، اول: ۸۵(

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

حضور ۸۵ درصدى ملت در انتخابات پرشور و فراموش ناشدنى ۲۲ خرداد، نشان دهنده اراده، اختیار و احساس مسئولیت مردم در تعیین مسئولان کشور است که همه باید این لطف بزرگ خداوند را نسبت به نظام و انقلاب، شاکر باشند.

اگر مسؤولان کشور و نخبگان و زبدگان سیاسى این پیامها را درک کنند بسیارى از گره‏ها و مشکلات حل مى‏شود.

ملت و انقلاب اسلامى با این حرکت جمهوریت خود را با فریادى قوى اثبات کردند.

سخنان نامزدهاى ریاست جمهورى مبنى بر پایبندى به اسلام و انقلاب و خط امام نیز در واقع نشان مى‏دهد که ملت به این سمت گرایش دارد و به همین علت نامزدهاى محترم تلاش مى‏کردند خود را دلبسته امام و انقلاب نشان دهند.

انتخابات ریاست جمهورى دهم صفحه تازه‏اى در حیات انقلاب و نظام گشود البته واکنش برخى نسبت به این حرکت عظیم مردمى، نجیبانه، جونمردانه و اخلاقى نبود، اما آنچه براى کشور و تاریخ مهم و ماندنى است نعمت الهى حرکت عظیم مردم و جریان پربرکت انقلاب اسلامى است.

باید به رأى مردم مفتخر و مستظهر بود اما در اوج تواضع، از هرگونه غرور پرهیز کرد چرا که غرور از دامهاى بزرگ شیطان است و انحرافات و انحطاطات گوناگونى را به همراه مى‏آورد.

موقعیت کنونى، کار فراوان کمى همراه با ظرافت و کیفیت کامل مى‏طلبد که به فضل الهى آقاى رئیس جمهور خستگى نشناس و پر انرژى در همین مسیر حرکت مى‏کنند.

توکّل و توجه به خدا و مستحکم ساختن درون و باطن، مهمترین عامل پیروزى بر همه مشکلات و دشواریهاست.

علیه این دولت و علیه نظام، تلاشهاى فراوانى انجام خواهد شد اما تواناییها، امیدها و فرصت‏هاى دولت و ملت بیشتر از همه توطئه‏ها و مشکلات پیش روست.

باید در همه کارها و رفتارها، حتى در قضاوتها و موضعگیریها، عدالت و تعادل را شاخص قرار داد.

در بحث یارانه‏ها، قشرهاى فقیر از کمکهاى دولت بهره کمترى مى‏برند که هدفمند کردن یارانه‏ها که به دولتهاى قبلى نیز توصیه مى‏شد مى‏تواند این مشکل را حل کند.

برخى برخوردهاى افراطى بعضى گروهها در گذشته، اکنون به تغییرات ۱۸۰ درجه‏اى مواضع آنها تبدیل شده است چرا که عدالت خواهى آنان با عقلانیت و تفکر همراه نبود.

سند چشم انداز به تعبیرى، بعد از قانون اساسى مهمترین سند کشور است بنابراین باید همه فعالیتها و جهت گیریهاى کارى دولت با شاخص سند چشم انداز سنجیده شود.

باید به سمت آینده روشن پیش بینى شده در این سند مهم حرکت کنیم و دولت دهم باید ضمن تنظیم سرعت اجراى برنامه‏ها، سهم خود را در تحقق اهداف این سند، پیگیرى و ادا کند.

نباید منتظر تغییرات اساسى در زیرساختها و تصویب طرح تحول اقتصادى ماند و کار را به بن بست رسیده فرض کرد بلکه باید به هر شکل ممکن، در مسیر اجراى سیاستهاى اصل ۴۴ به جلو رفت.

باید به گونه‏اى برنامه ریزى و تلاش کرد که فشار تورّمى به مردم از ابعاد مختلف از جمله از ناحیه هزینه خدمات دولتى کمشود.

از دیدگاه‏هاى کارشناسى درست و دقیق، به ویژه در مسائل اقتصادى، مالى و پولى به طور کامل استفاده کنید زیرا کم توجهى به مسائل کارشناسى در مباحث اقتصادى ممکن است به زیانهاى بزرگى منجر شود.

وظیفه مسئولان، اداره امور زندگى مردم همراه با هدایت جامعه است، بنابراین از ظرفیتها و امکانات دستگاههاى حکومتى نظیر: صدا و سیما، فرهنگ و ارشاد اسلامى، آموزش و پرورش، و آموزش عالى به گونه‏اى استفاده کنید که مردم به مبانى دینى بیشتر علاقمند و پایبند شوند.

اگر در مسئله‏اى قانون نادیده گرفته شد موضوع به نقض یک قانون ختم نمى‏شود بلکه راهى براى بى اعتنایى به قانون بازخواهد شد.

هدف از برخى انتقادهاى داخلى که به پشتوانه رسانه‏هاى بیگانه صورت مى‏گیرد تخریب است اما نقدهاى مصلحانه و خیرخواهانه‏اى هم وجود دارد که از سوى طرفداران دولت هم نیست که باید به آنها توجه و عمل کرد.

نباید از این راه خسته شد یا انتقادهاى کوچک را حمل بر دشمنى کرد.

بزرگان علما در مناطق مختلف کشور و مراکز حوزه‏هاى علمیه، طرفداران نظام اسلامى هستند و خدمات دولت را هم مى‏بینند. بنابراین توصیه‏هاى آنان از روى محبت و علاقه‏مندى است و باید مغتنم شمرده شود.

ممکن است نخبگان خیرخواه، اعتراضى هم داشته باشند که لازم است با استقبال از آنها ذهن فعال و پویاى نخبگان را براى خود ذخیره کرد.

به گونه‏اى حرکت کنید که اقدامات شما در فرصت ۴ ساله خدمت، پایه‏هاى محکمى براى مسئولان آینده کشور فراهم کند تا انشاء اللّه در همه زمینه‏ها حرکتى قوى‏تر از دولت نهم انجام شود.۱۳۸۸/۶/۱۷

 

 

“امام خمینى ثابت و استوار از آغاز تا پایان”

عامل پیروزى نیروى اسلام و وحدت کلمه

 

ما تا اینجا که بحمداللّه پیروزمندانه آمدیم باید بفهمیم که با چه نیرو این پیروزى دست آمد، اگر ندانیم چه نیرویى بود، براى آتیه خطرناک است و اگر بدانیم چه نیرویى بود و اهتمام نکنیم براى حفظ آن، براى آتیه کشور ما خطرناک است. نیروى پیروزمندانه، نیروى اسلام بود، نیروى ایمان جوانان ما به اسلام و به خداى تبارک و تعالى بود، توجه به مقصد واحد که آن اسلام و جمهورى اسلام و احکام اسلام بود و فداکارى ملت ما براى اسلام، و شهادت را فوز عظیم دانستن رمز پیروزى بود. ما اگر وحدت کلمه نداشتیم، هر یک، یک مقصدى داشت، هر گروهى به طرفى مى‏کشیدند، ممکن نبود بر این قوه شیطانى و قدرت‏هاى بزرگ که در دنبال او بود پیروز شویم. اجنبى‏ها فهمیدند که ما با قدرت واحد که قدرت ایمان است و وحدت کلمه و اجتماع گروه‏هاى مختلف در یک کلمه پیروز شدیم و آنها خوف این را دارند که دست آنها تا ابد قطع شود،در صدد برآمدند که این رمز را از دست ما بگیرند و ما را از این سلاح بزرگ اسلامى خلع کنند.۵۸/۱/۳۰

الآن تکلیف براى ما زیادتر است تا تکلیف سابق، سابق تکلیف این بود که همه بزنیم این سد را بشکنیم…تکلیف حالا این است که آن قشرهایى که با شیطنت، حالا یک وقت با سرنیزه جلوه آمده بودند (سرنیزه را مردم جلویش را گرفتند) اینها الآن با شیطنت پیش آمده‏اند، مى‏خواهند با شیطنت قشرها را از هم جدا کنند، ما مکلفیم الآن به اینکه قشرها را به هم جوش بدهیم، دانشگاهى و روحانى با هم باشند، بازارى و دهقان و کارگر همه با هم باشند، اگر این وحدت کلمه از بین برود و این توجه به خداى تبارک و تعالى از بین برود، خداى نخواسته شکست است و شکست آن شکستى است که دیگر برگشت ندارد.

۵۸/۲/۲

ما باید همه با هم توجه به این بکنیم که همانطورى که اسلام فرموده است: “واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا” همه با هم دست به هم بدهید و اعتصام به حبل خدا بکنید و براى خدا اجتماع کنید و تفرقه نباشد در کار، از تفرقه بترسید، همه مان، این مسأله واضحى است که امروز آنچه ما را پیش برد این وحدت کلمه بود، تفرقه این وحدت کلمه را از بین مى‏برد، وقتى که از بین برد این رمزى که رمز پیروزى ما بود از دستمان گرفته مى‏شود، گرفته که شد شکست مى‏خوریم. اگر خداى نخواسته ما در این نهضت شکست بخوریم دیگر ایران به حال استقلال برنخواهد گشت، دیگر ایران به حال آزادى برنخواهد گشت براى اینکه یک نمونه بود این نهضت.۵۸/۲/۲۸

متوجه باشید که امروز آن چیزى که اهمیتش بیشتر از چیزهاى دیگر است این است که ما حفظ اسلامیت این نهضت را بکنیم. این نهضت از اولش اسلامى بود و تا اینجا هم اسلامى هست و انشاء اللّه تا آخر هم اسلامى باشد و همه ما و همه شما و همه ملت و همه کسانى که در سپاه و ارتش و در ژاندارمرى و در شهربانى و ادارات هستند و دولت و همه باید همّشان این باشد که نهضت را اسلامى پیش ببرند. اگر اسلامى بودن نهضت محفوظ باشد، دیگر آسیب نمى‏بیند. اگرچنانچه نهضت از اسلامیتش بیرون رفت هر کس یک راهى دارد، راه‏ها مختلف خواهد شد. وقتى راه‏ها مختلف شد، آسیب مى‏بیند. اما اگر ما همه زیر یک پرچم باشیم. همانطورى که در صدر اسلام جمعیت‏ها کم بودند لکن زیر یک پرچم بودند و با یک ایده حرکت مى‏کردند اینها پیش مى‏برند.الان ما در یک همچو محلى واقع شدیم که اسلام به دست ما سپرده شده است. خواهى نخواهى شما پاسدار اسلام هستید، حالا همه قوا، ارتش و شما، پاسدار اسلام هستند. پاسدار اسلام باید هم خودش اسلامى باشد و هم دیگران را اسلامى کند و هم مشى آن اسلامى باشد و اگر انحرافاتى که گاهى در بعضى از جوان‏ها، آنهائى که درست مسائل را درک نمى‏کنند واقع بشود و نیز شمائى که مى‏خواهید با فعالیت خودتان جلوى این مسائل را بگیرید دیده شد، سعى کنید جلو انحرافات خودتان را هم بگیرید. باید بر اساس اسلام حرکت کنیم و بر اساس اسلام این نهضت را پیش ببریم و از اختلافات و این چیزهایى که اخیراً مى‏بینید که به جان هم افتاده‏اند و روزنامه‏ها چه مى‏کنند، باید از این اختلافات برى باشیم و باید همه تان با هم مجتمع و برادر و تحت لواى توحید پیش بروید و پیروزى هم نصیب شماست.۵۹/۴/۱

30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

۴۰ هزار موشک حزب اللّه آماده شلیک به تل آویو است.

موج ناآرامى‏ها در عربستان، مردم علیه شاهزاده‏ها به خیابان‏ها ریختند.

سرکرده طالبان پاکستان کشته شد.

(۸۸/۵/۱۷)

عربستان یک میلیون دلار به جنبلاط حق السکوت داد.(۸۸/۵/۱۸)

گسترش فضاى سیاسى – امنیتى در عربستان به دنبال کودتاى نافرجام بندربن سلطان حاصل شد.

تروریست‏ها با انفجار دو کامیون در منطقه موصل ۲۴ کرد شیعه را به خاک و خون کشیدند.(۸۸/۵/۲۰)

پیشنهاد ۷۰ سناتور آمریکایى به اعراب، راه سادات و ملک حسین را ادامه دهید!

نامه ۷۰ سناتور آمریکایى به اوباما: رهبران عرب را به سازش با اسرائیل وادار کنید.(۸۸/۵/۲۱)

حملات زمینى و هوایى ارتش یمن به مواضع شیعیان در استان صعده صورت گرفت. ارتش یمن روز چهارشنبه، حملات هوایى، توپخانه‏اى و موشکى خود را علیه چند منطقه از استان صعده که در آن شیعیان زیدى حضور دارند، آغاز کرد.(۸۸/۵/۲۲)

دربار سعودى براى برچیدن نمادهاى شیعه در عربستان دستور فورى صادر کرد.

۲۱ شهید و ۳۰ مجروح، حاصل تازه‏ترین جنایت تروریست‏ها در موصل است.

(۸۸/۵/۲۴)

درگیرى حماس با طرفداران القاعده در غزه، ۳۰ کشته و ۱۰۰ مجروح برجاى گذاشت.(۸۸/۵/۲۵)

۱۰۰ شهید و ۳۸۰ مجروح در کم سابقه‏ترین حمله تروریستى به بغداد به جاى ماند.

معاون سید حسن نصراللّه: حزب اللّه مى‏تواند فراتر از مرزها به اهداف دشمن صهیونیستى حمله کند.(۸۸/۵/۲۹)

علامه فضل اللّه: آمریکا، اسرائیل و برخى کشورهاى عربى، حامى بمب گزاران در عراق هستند.(۸۸/۵/۳۱)

ورود علماى شیعه به کویت ممنوع شد.

مقاومت ۲ هفته‏اى شیعیان صعده یمن در برابر آتشبارى سنگین ارتش یمن ستودنى است.(۸۸/۶/۲)

نیروهاى دولتى یمن از صحنه نبرد با شیعیان صعده فرار کردند.(۸۸/۶/۴)

انفجار مهیب قندهار، ۴۰ کشته و ۷۰ مجروح برجاى گذاشت.(۸۸/۶/۵)

ارتش یمن در سومین هفته نبرد با شیعیان صعده خسارت سنگین متحمل شدند.

تشییع جنازه پدر خالد مشعل درامان به دفاع از مقاومت فلسطین تبدیل شد.

(۸۸/۶/۹)

سید عمار حکیم به اتفاق آراء، رئیس مجلس اعلاى اسلامى عراق شد.

(۸۸/۶/۱۱)

۴ مقام دولتى و ۱۴ غیر نظامى در انفجار شرق افغانستان کشته شدند.

(۸۸/۶/۱۲)

ارتش یمن بر روى شیعیان صعده بمب‏هاى فسفرى ریخت.(۸۸/۶/۱۴)

خارجى‏ها براى انتخابات، ۱۶ میلیارد دلار وارد لبنان کردند.(۸۸/۶/۱۵)

 

 

اخبار داخلى

جشن میلاد بقیه اللّه الاعظم )عج( با شکوه‏تر از همیشه در سراسر کشور برگزار شد.(۸۸/۵/۱۷)

با مشارکت واشنگتن و تل آویو،لندن، اتاق فرمان آشوب‏هاى خیابانى در تهران بود.

تحلیلگر ارشد سفارت انگلیس در دادگاه: دیپلمات‏هاى انگلیسى با ستاد موسوى در تماس دائم بودند.

دکتر باقر لنکرانى: دستیابى ایران به فرمولاسیون داروى آنفولانزا هزینه آن را ۶۰ درصد کاهش داد.

معاون مبارزه با جرائم اقتصادى: ۵۰ درصد تسهیلات اشتغال زایى به بیراهه رفته است.(۸۸/۵/۱۸)

رئیس جمهور: هفته آینده کابینه را معرفى مى‏کنم.

فرمانده نیروى انتظامى: مدیر بازداشتگاه کهریزک عزل و بازداشت شده، من هم مقصرم.(۸۸/۵/۱۹)

اعتراف صریح وزیر خارجه آمریکا، هیلارى کلینتون: براى حمایت از آشوب‏ها، کارهاى زیادى کردیم.

امیر خلبان لشگرى به خیل شهداى دفاع مقدس پیوست.

رئیس مجلس شوراى اسلامى: وزارت جاى یادگیرى نیست.

(۸۸/۵/۲۰)

سردار جعفرى فرمانده کل سپاه تأکید کرد: مقابله با تهدید نرم، اولویت کنونى سپاه است.

سخنگوى قوه قضائیه: آقایان تاج زاده و زیدآبادى قطعاً در زندان نگهدارى مى‏شوند.(۸۸/۵/۲۱)

پیکر آزاده شهید حسینى لشگرى بر دوش مردم قدرشناس تهران تشییع شد.

رهبر انقلاب در دیدار اعضاى دفتر رهبرى و سپاه ولى امر)عج(: برخى از نخبگان دچار بى‏بصیرتى شده‏اند.

با استناد به گزارش کمیته تحقیق مجلس، لاریجانى: آزار جنسى بازداشت شدگان کذب محض است.(۸۸/۵/۲۲)

تاج زاده: شایعه تقلّب، ساخته و پرداخته ستاد موسوى بود.

پاسخ لاریجانى به کروبى؛ مستندات را ارائه کنید تا رسیدگى شود.

(۸۸/۵/۲۴)

رهبر معظم انقلاب در حکمى آیت اللّه آقاى شیخ صادق آملى لاریجانى را به ریاست قوه قضائیه منصوب کردند.

(۸۸/۵/۲۵)

آشوبگران در دادگاه: آقاى موسوى! شما متهم اصلى هستید!(۸۸/۵/۲۶)

آیت اللّه آملى لاریجانى رئیس جدید قوه قضائیه: قانون شکنان نباید احساس امنیت کنند.

هفدهمین نمایشگاه قرآن کریم در مصلى تهران افتتاح شد.

مراسم معارفه و تودیع رؤساى جدید و سابق قوه قضائیه دیروز برگزار شد.

رئیس جدید قوه قضائیه: نسبت به احدى گذشت نخواهم کرد و خاطیان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد.

طى حکمى رهبر انقلاب اسلامى، آیت اللّه شاهرودى به عنوان عضو شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.(۸۸/۵/۲۷)

احمدى نژاد، رئیس جمهور طى نامه‏اى اسامى وزراى پیشنهادى خود را براى اخذ رأى اعتماد به مجلس شوراى اسلامى معرفى کرد.

رهبر انقلاب در دیدار رئیس جمهور سوریه: ایستادگى و مقاومت، مهمترین ویژگى سوریه در میان کشورهاى عربى است.(۸۸/۵/۲۹)

نخستین کشتى اقیانوس پیماى ساخت ایران به آب انداخته شد.

آیت اللّه امینى: کشاندن اختلافات به حوزه، جنایت به حوزه و نظام است.

(۸۸/۵/۳۱)

قطار اکو امروز به تهران مى‏رسد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام: اتحاد و همدلى لازمه عبور کشور از مسائل داخلى است.(۸۸/۶/۱)

رهبر انقلاب در جمع قاریان: دل‏هایى که پیام قرآن را درک کرده‏اند، وحدت عظیم ملى را به هم نمى‏زنند.

پاسخ مجلس به مصوبه ضد ایرانى سناى آمریکا، ۲۰ میلیون دلار براى افشاى جنایات آمریکا.(۸۸/۶/۲)

بزرگترین میدان نفتى با ۸۱۸ میلیارد بشکه در سوسنگرد کشف شد.

محسنى اژه‏اى دادستان جدید کل کشور شد.

حجهالاسلام و المسلمین صدیقى امام جمعه موقت تهران شد.

آیت اللّه محسنى گرگانى رئیس دیوانعالى کشور شد.(۸۸/۶/۳)

اعتراف صریح نظریه پرداز اصلاحات در دادگاه، حجاریان: خطاى بزرگى کردیم، از ملت پوزش مى‏خواهم.(۸۸/۶/۴)

رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان و نخبگان علمى: حوادث پس از انتخابات از پیش طراحى شده بود.

حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالعزیز حکیم دارفانى را وداع گفت.

فعالان سیاسى: با فرزندان خطاکار مسؤولان برخورد قضایى شود.(۸۸/۶/۵)

ولى امر مسلمین: خدمات آقاى حکیم کم نظیر و فراموش نشدنى است.(۸۸/۶/۷)

رئیس جمهور: مردم از ما مى‏خواهند راه رجایى و باهنر را ادامه دهیم.

با حکم رئیس قوه قضائیه، دادستان عمومى و انقلاب تهران منصوب شد.

با حکم رئیس قوه قضائیه، اعضاى هیأت نظارت بر رسیدگى به حوادث و اغتشاشات اخیر منصوب شدند.(۸۸/۶/۸)

با ارائه نظر موافق و مخالف در جلسه علنى مجلس مطرح شد، حرف‏هاى داغ بهارستان در بررسى کابینه دهم.

والیبال ایران به مسابقات جهانى ۲۰۱۰ راه یافت.(۸۸/۶/۹)

دبیر شوراى عالى امنیت ملى خبر داد: بسته به روز شده ایران روى میز ۵ + ۱٫

واردات ۲ میلیون تن برنج، چوب حراج به شالیزارهاى شمال زد.(۸۸/۶/۱۱)

پس از ۵ روز بحث و بررسى، همه نگاه‏ها امروز به مجلس، ترکیب کابینه مشخص مى‏شود.

بازار ایران در تسخیر میوه‏هاى چهارگوشه جهان است.(۸۸/۶/۱۲)

مجلس به کابینه پیشنهادى نمره ۱۸ داد. دولت دهم رسماً آغاز به کار کرد.

حجاریان: شایعات درباره شکنجه و وخامت حال من لاطائلات است.

(۸۸/۶/۱۴)

گسترش جبهه ضد استکبارى، محور مذاکرات چاوز و احمدى نژاد در تهران است.(۸۸/۶/۱۵)

 

 

اخبار خارجى

فرمانده نیروهاى زرهى اسرائیل در مانور جولان به هلاکت رسید.(۸۸/۵/۱۸)

تعجب نکنید! مردم واشنگتن حق رأى ندارند. مردم واشنگتن با تظاهرات در خیابان‏هاى این شهر، خواستار حق رأى شدند. روى پلاکارد بزرگى که پیشاپیش راهپیمایان حمل مى‏شد، نوشته شده است:

اول آزادى بدهید، بعد مالیات بگیرید. رهبر جنبش “رأى براى واشنگتن ” آمریکا تنها کشور دنیاست که مردم پایتخت خود را از داشتن حق رأى در کنگره محروم کرده است. این اقدام آمریکا، زیر پا گذاشتن اصول اولیه دموکراسى است.

(۸۸/۵/۱۸)

آشوب‏هاى خیابانى در پاریس با آتش زدن خودروها از سر گرفته شد.

(۸۸/۵/۲۱)

۴۱ سال پس از قتل عام مردم ویتنام، افسر جنایتکار آمریکایى: پشیمانم!

(۸۸/۶/۲)

فرمانده سابق ارتش شوروى فاش کرد: ۵۰ میلیارد دلار سود آمریکا از قاچاق مواد مخدر در افغانستان است.

(۸۸/۶/۳)

صف‏بندى جدید قدرت در انتخابات افغانستان، مجاهدین باز مى‏گردند.

(۸۸/۶/۷)

 

30دسامبر/16

نگاهى گذرا به سیره قرآنى امام صادق(ع)

 

اشاره

خداوند پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را از هرگونه آلودگى منزّه فرموده است و به همین دلیل، آنان مى‏توانند به طور کامل با روح و جان خود با قرآن در ارتباط باشند و تجلّى خداوند را در قرآن مشاهده کنند؛ در حالى که دیگران از شهود کامل جلوه حق بى‏بهره‏اند.

آرى، آنها انسانهاى کاملى هستند که سیره و روش زندگیشان در تمام لحظات با حقیقت قرآن پیوند خورده است.

حضرات معصومان(ع) به عنوان کسانى که در فهم قرآن و عمل به آن الگو و اسوه مؤمنان هستند، با تعابیر گوناگونى انس با قرآن را بزرگترین مایه نجات و رستگارى انسانها دانسته و همگان را به این امر فراخوانده‏اند. آنان، ضمن توصیه دیگران نسبت به اُنسبا قرآن، خود نیز با قرآن اُنس ویژه‏اى داشته‏اند. تا آنجا که در ظاهر و باطن همواره با قرآن بوده‏اند و قرآن در طول عمرشان، نصب‏العین آنان بوده است. در این نوشتار مختصر، با نگاهى گذرا سیره قرآنى امام صادق با قرآن کریم مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

 

انس امام صادق(ع) با قرآن

در سیره امام صادق (ع) آمده است که فرمود: “به دنبال مونسى بودم که در پناه آن، آرامش پیدا کنم، آن را در قرائت قرآن یافتم.”۱ همچنین آن حضرت فرمود: “القرآن عهد اللّه الى خلقه ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده وأن یقرأ منه فى کلّ یوم خمسین آیه؛ قرآن، میثاقى است بین خالق و مخلوق و شایسته است یک مسلمان، هر روز به این عهدنامه نظر کند و (حداقل) پنجاه آیه از آن را بخواند.”

امام صادق (ع) مى‏فرماید: “إنَّ هذَالقُرآنِ فیهِ مَنارُالهُدى وَ مَصابیحُ الدُّجى فَلْیَجُلْ جالٍ بَصَرَهُ وِ نَفْتَحُ لِلضِّیاءِ، نَظَرَهُ فَإنَّ التَّفَکَّرَ حَیاهُ قلْبِ الْبَصیرِ کَما یَمْشىِ الْمُسْتَنیرُ فِى‏الظُّلُماتِ بِالنُّورِ؛۲ همانا قرآن (کتابى) است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغ‏هاى شب تار است. پس شخص تیزبین باید که در آن دقّت نظر کند و براى پرتوش نظر خویش را بگشاید. زیرا که اندیشه کردن، زندگانى و مایه حیات قلب بینا است. چنان که آن که جویاى روشنایى است، در تاریکى‏ها به سبب نور راه پیماید.”

امام صادق (ع) قبل از قرائت قرآن، وقتى که آن را در دست مى‏گرفتند به خداوند عرض مى‏کردند:

“أَللَّهُمَّ اِنّى أَشْهَدُ أَنَّ هذا کِتابُکَ المُنَزَلُ مِنْ عِنْدِکَ عَلى رَسولِکَ محمّد بن عبدالله، وَ کَلامُکَ النَّاطِقُ عَلى لِسانِ نَبِیِّکَ، جَعَلْتَهُ‌هادِیاً مِنْکَ اِلى خَلْقِکَ وَ حَبْلاً مُتَّصِلاً فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عِبادِکَ. أَللّهمَّ إِنّى نَشَرْتُ عَهْدَکَ وَ کِتابَکَ، اللّهمَّ فَاجْعَلْ نَظَرى فیهِ عِبادَهً، وَ قِرائَتى فِیهِ فِکْراً، وَ فِکْرى فیهِ اعْتِباراً، وَاجْعَلْنى مِمَّنِ اتَّعَظَ بِبَیانِ مَواعِظِکَ فیهِ وَاجْتَنَبَ مَعاصیکَ، وَ لا تَطْبَعْ عِنْدَ قِرائَتى عَلى سَمْعى، وَ لا تَجْعَلْ عَلى بَصَرى غِشاوَهً، وَ لا تَجْعَلْ قِرائَتى قِرائَهً لا تَدَبُّرَ فیها، بَلِ اجْعَلْنى أتَدَبَّرُ آیاتِهِ وَ أَحْکامَهُ، آخِذاً بِشَرائِعِ دینِکَ، وَ لا تَجْعَلْ نَظَرى فیهِ غَفْلَهً وَ لا قِرائَتى هَذَراً، إِنَّکَ أَنْتَ الرَّؤُوفُ الرحیم؛۳ خدایا! من شهادت مى‏دهم این، کتاب توست که از نزد تو بر رسولت محمّد بن عبداللّه نازل شده است. و کلام توست که بر زبان پیامبرت جارى شده است. آن را‌هادى به سوى خلقت قرار داده‏اى و ریسمان متّصل بین خود و بندگانت قرار داده‏اى.

خدایا! من عهد و کتابت را باز مى‏کنم.

خدایا! نظر کردنم در قرآن را، عبادت و قرائتم را، فکر و فکر کردنم در آن را عبرت‏پذیرى قرار ده. مرا از کسانى قرار ده که به وسیله بیان مواعظ تو در قرآن، موعظه مى‏پذیرند و از نافرمانى تو پرهیز مى‏کنند. و هنگام قرائت کردنم، برگوش (دل) من مُهر (غفلت) و بر دیدگانم (قلبم) پرده (جهالت) نکش. و قرائتم را قرائتى که بدون تدبّر در آن باشد، قرار نده، بلکه مرا طورى قرار ده که در آیات قرآن و احکام آن تدبّر کنم به گونه‏اى که شرایع دینت را اخذ کنم. و نظرم را در آن، نظر غفلت و قرائتم را، بیهوده گویى قرار نده. به درستى که تو مهربان و رحیم هستى.”

امام صادق (ع) درباره حق تلاوت آیات مى‏فرماید:

“فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتابَ رَبِّکَ وَ مَنشُورَ وَلایَتِکَ، وَ کَیْفَ تُجیبُ أوامِرَهُ وَ نَواهِیَهُ وَ کَیْفَ تَمْتَثِلُ حُدُودَهُ، فَإِنَّهُ کِتابٌ عَزِیزٌ لایَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ، فَرَتِّلْهُ تَرْتیلاً وَ قِفْ عِندَ وَعْدِهِ وَ وَعیدِهِ، وَ تَفَکَّرْ فِى أَمْثالِهِ وَ مَواعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إقامَتِکَ حُرُوفَهُ فى إِضاعَهِ حُدُودِهِ؛۴ بنگر چگونه نامه پروردگارت و منشور ولایتت را مى‏خوانى و چگونه امرها و نهى‏هاى او را پاسخ مى‏دهى و چگونه از حدود الهى فرمانبردارى مى‏کنى، که این قرآن کتابى است استوار که نه از پیش رو و نه از پشت سر، از هیچ طرف، باطلى سراغ آن نمى‏آید، نازل شده‏اى از سوى خداى حکیم و ستوده است. پس آن را به نیکى تلاوت کن، هنگام (برخورد با) وعده و وعیدش درنگ کن و در مَثَل‏ها و موعظه‏هایش بیندیش، و پرهیز از این که با مراعات حروف، به تباه ساختن حدود آن بیفتى!”

این تعبیر، به راستى که شگفت است، برخى در قرائت، تنها به ادای صحیح مخارج حروف و رعایت قواعد تجوید و لحن و صوت مى‏اندیشند، امّا حقیقت قرآن را مورد بى مهرى و بى اعتنایى قرار مى‏دهند. این همان “اقامه حروف” و “اضاعه حدود” است و پرداختن به پوست و غفلت از مغز!

امام صادق (ع) هم در تفسیر “وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلاً”؛ مفهوم ترتیل و حقّ تلاوت را یکى، مکث و درنگ هنگام خواندن دانسته، یکى هم، زیبا خواندن قرآن: “و تُحَسِّنَ بِهِ صَوتَکَ.”۵

آن امام همام به هنگام ختم قرآن عرضه مى‏داشت:

“أللّهمَّ انّى قَدْ قَرَأْتُ ماقَضَیتَ مِنْ کِتابِکَ الَّذى أَنْزَلْتَهُ عَلى نَبِیِّکَ الصّادِقِ‏صلى الله علیه وآله وسلم، فَلَکَ الحمدُ رَبَّنا، اللّهمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ یُحِلُّ حَلالَهُ وَ یُحَرِّمُ حَرامَهُ وَ یُؤْمِنُ بِمُحْکْمِهِ وَ مُتَشابِهِه، وَاجْعَلْهُ لى اُنْساً فى قَبْرى وَ اُنساً فى حَشْرى، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ تُرْقیهِ بِکُلِّ آیَهٍ قَرَأَها دَرَجَهً فى أَعْلى عِلِّیینَ، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛۶ خدایا! همانا من آنچه را که از کتابت بیان نموده‏اى، تلاوت کردم؛ همان کتابى که بر پیامبر راستگویت فرو فرستادى. پروردگارا! سپاس و ستایش، سزاوار توست. خداوندا! مرا جزو گروهى قرار بده که حلال قرآن را، حلال و حرامش را، حرام شمرده و به محکم و متشابه آن، معتقد هستند. و قرآن را در قبرم و هنگام حشر و زنده شدنم، انیس و مونسم ساز، و نیز مرا جزو کسانى قرار بده که به سبب تلاوت هر آیه‏اى، آنها را به والاترین مقامات (بهشتى) مى‏رسانى و بر درجه آنان مى‏افزایى. به رحمتت اى مهربان‏ترین مهربانان!”

بر اساس نقل دیگر، امام صادق (ع) اینگونه دعا مى‏خواند:

“أللّهمَّ إنّى قَرَأتُ ما قَضَیتَ لى مِن کِتابِکَ، الَّذى أَنْزَلتَهُ عَلى نَبِیِّکَ محمّدٍ صَلواتُکَ عَلَیهِ وَ رَحمَتِکَ، فَلَکَ الحَمْدُ رَبَّنا، وَ لَکَ الشُّکْرُ وَالمِنَّهُ عَلى ما قَدَّرْتَ وَ وَفَّقْتَ.

اللّهمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ یُحِلُّ حَلالَکَ، وَ یُحَرِّمُ حَرامَکِ، وَ یَجْتَنِبُ مَعاصیکَ، وَ یُؤمِنُ بِمُحْکَمِهِ وَ مُتَشابِهِهِ وَ ناسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ، وَاجْعَلْهُ لى شِفاءً وَ رَحْمَهً، وَ حِرْزاً وَ ذُخْراً.

اللّهمَّ اجْعَلْهُ لى اُنْساً فى قَبرى، وَ اُنْساً فى حَشْرى، وَ اُنساً فى نَشْرى، وَاجْعَلْهُ لى بَرَکَهً بِکُلِّ آیَهٍ قَرَأْتُها، وَارْفَعْ لى بِکُلِّ حَرْفٍ دَرَجَهً فى أعْلى عِلِّیّینَ، آمینَ یا ربّ العالمینَ.

اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ نَبِیِّکَ وَ صَفیِّکَ وَ نَجیِّکَ وَ دَلِیلِکَ، وَالدَّاعى الى سَبیلِکَ، وَ عَلى أَمیرِالمؤمنینَ وَلِیِّکَ وَ خَلیفَتِکَ مِنْ بَعْدِ رَسُولِکَ، وَ عَلى أَوصِیائِهِمَا المُسْتَحْفِظینَ دینَکَ المُسْتَوْدِعینَ حَقَّکَ، وَ عَلَیهِمْ أجْمعینَ السّلامُ وَ رحمهُ اللّه و برکاته.”۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. میرزا حسین النورى، مستدرک الوسائل،ج ۱۲،ص ۱۷۴٫
  2. اصول کافى، ج ۴،ص ۴۰۰،انتشارات علمیه اسلامیه.
  3. بحارالانوار، ج ۹۲،ص ۲۰۷٫
  4. بحارالانوار، ج ۸۲،ص ۴۴٫
  5. الحیاه، ج ۲،ص ۱۵۸٫
  6. بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۰۷٫
  7. همان، ص ۲۰۸٫
30دسامبر/16

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)

حجهالاسلام عیسى عیسى‏زاده

 

پیام مقام معظم رهبرى در مورد اصلاح الگوى مصرف

رهبر معظم انقلاب اسلامى با اشاره به تأکیدى که در پیام نوروزى بر لزوم اصلاح الگوى مصرف داشته‏اند، افزودند: این حرکت (اصلاح الگوى مصرف)، گامى اساسى در روند پیشرفت و عدالت است چرا که بیمارى اسراف، از لحاظ اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، آسیبها و مشکلات گوناگونى بوجود آورده و آینده کشور را تهدید مى‏کند.

ایشان، صرفه جویى را درست مصرف کردن و مصرف کارآمد و ثمر بخش خواندند و افزودند: باید اعتراف کنیم که عادتها، سنتها و روشهاى غلط، زیاده‏روى در مصرف را به دنبال آورده و نسبت میان تولید و مصرف را، به ضرر تولید بر هم زده است، به گونه‏اى که یک سوم نان تولیدى و حداقل یک پنجم آب مصرفى، که با آن همه مشکلات و دشوارى‏ها تهیه مى‏شود عملاً به هدر مى‏رود، متوسط مجموع انرژى مصرفى در ایران، بیش از دو برابر متوسط جهانى شده و شاخص شدت انرژى در کشور ما یعنى نسبت انرژى مصرف شده به کالاى تولید شده، متاسفانه هشت برابر کشورهاى پیشرفته است.

رهبر انقلاب، اصلاح الگوى مصرف و پرهیز از اسراف را مسئله‏اى دینى و عقلى برشمردند و در بحث اسراف در سطح ملى و در سطوح مسئولیتى به شبکه‏هاى فرسوده انتقال آب و برق، مصارف بى رویه در سازمانها، سفرهاى بیهوده و نگاه تجمّلى مسئولان اشاره کردند.

ایشان در جمع بندى این بخش از سخنان تأکید کردند: مقابله با اسراف و صرفه جویى صحیح، با حرف، امکان‏پذیر نیست و قواى مقننه و مجریه موظفند با قانونگذارى صحیح و اجرا و پیگیرى قاطعانه، الگوى مصرف را از “تولید تا مصرف و باز یافت” اصلاح کنند.۱

 

مقدمه

یکى از مهمترین عوامل هدایت و رستگارى جامعه، اعتدال و رعایت حدود الهى است، اسراف و خروج از اعتدال و تجاوز از حدود الهى، مانع پیشرفت و اصلاح امّت و سبب نابودى سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏باشد. جامعه اسرافگرا، جامعه‏اى بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین صفتى است که فرجامى به جز هلاکت و بدبختى نخواهد داشت.

بهترین راه پیشگیرى از چنین بیمارى مهلک و خطرناک و پاک سازى و نجات جامعه مبتلا به این مرض، تمسّک به کتاب آسمانى قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام مى‏باشد، زیرا اگر جامعه‏اى به توصیه‏هاى قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام در کیفیت مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى عمل نماید و الگوى معرفى شده از سوى این ثقلین را در استفاده از ثروت‏ها بکار بگیرد، هیچگاه به گناه اسراف و فساد و تباهى و ضلالت و گمراهى دچار نخواهد شد و به سعادت دنیا و آخرت نائل خواهد گشت.

ریشه اصلى تمام گرفتارى‏هاى بشر، فاصله گرفتن از دو فیض بزرگ الهى است که براى هدایت و نجات بشر به امانت گذاشته شده است.۲ اجابت دعوت این دو امانت الهى است که مى‏تواند بشر را از تاریکى‏هاى گناه و تجاوز، رهایى بخشد۳ و مدینه فاضله را به آنها ارزانى نماید.

اکنون که پس از قرن‏ها سال به لطف پروردگار و تلاش، فداکارى و مجاهدت خستگى‏ناپذیر انبیا، اولیاى الهى، امام خمینى(ره) و شهداى عزیز، زمینه تشکیل حکومت اسلامى در کشور عزیزمان فراهم شد، شایسته است تا با رهروى از رهبر معظم انقلاب، تمام افراد جامعه، هر کس به قدر توان خویش، براى تحقّق ارزش‏هاى الهى و پیشگیرى از تمام مفاسد و آلودگى‏ها، خصوصا گناه اسراف و تجاوز از حدود الهى، تلاش نماید و با بهره‏گیرى از فرامین نجات بخش قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام در تطهیر و پاک سازى جامعه از گناه اسراف، قدمى بردارد، به ویژه در عصرى که دشمنان قسم خورده مکتب رهایى بخش شیعه، که با تمام توان خویش، تلاش مى‏کنند تا با ترویج تجمّل گرایى و مصرف گرایى، جوامع اسلامى خصوصا جامعه شیعى ایران را به سوى اسراف، مصرف گرایى سوق داده و از استفاده صحیح ثروت و نعمت‏هاى فراوان خداوند محروم نمایند و با رواج بى بند و بارى و هوسرانى، جوانان ارزشمند کشورمان را به فساد و تباهى بکشند.

بر این اساس، نگارنده تصمیم گرفته است تا با توکّل به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم‏السلام به قدر توان خویش با بهره‏گیرى از معارف نورانى قرآن و سخنان گهربار اهل بیت علیهم‏السلام به نداى رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، که امسال (۱۳۸۸) را به نام اصلاح الگوى مصرف، نام گذارى نموده، لبیک گفته و اثرى را درباره موضوع بسیار مهم اسراف به جامعه اسلامى تقدیم نماید، تا شاید بتواند با اینتلاش ناچیز، رضایت خداوند و خشنودى حجّت بر حقّش بقیّه الله الاعظم(عج) را فراهمنماید.

یکى از مهم‏ترین عوامل سعادت و رستگارى جامعه رعایت حدود الهى و پرهیز از هر گونه اسراف مى‏باشد؛ زیرا اسراف از گناهان بزرگى است که مانع پیشرفت و اصلاح امت و سبب نابودى سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود. جامعه اسرافگرا، جامعه‏اى بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین ضعفى است که فرجامى به جز هلاکت و بدبختى نخواهد داشت. هشدار جدّى مقام معظم رهبرى در سخنان نوروزى سال۱۳۸۸ به آسیب‏ها و مشکلات گوناگون اسراف در عرصه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشور، همگان را موظف مى‏کند تا براى پاکسازى خویش و جامعه اسلامى از این بلاى خانمانسوز اقدام جدّى نمایند. بر این اساس نگارنده تصمیم گرفته تا با بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف با بهره‏گیری از آیات نورانى قرآن و سخنان اهل بیت(ع)، قدم ناچیزى را برداشته و مطالبى را درخور بضاعت خویش به جامعه اسلامى تقدیمنماید.

 

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف

یکى از مباحث مهم درباره اسراف، شناسایى ریشه‏ها و عوامل اسراف مى‏باشد، زیرا با شناخته شدن ریشه‏هاى این صفت ناپسند وخطرناکمى‏توان راهکارى مناسب و واقعى جهت پیشگیرى از مبتلا شدن افراد و جامعه به آن ارائه نموده و براى تطهیر افراد و جامعه مبتلا به اسراف، شیوه‏هاى کار سازترى را انتخاب کرد.

با توجه به گسترده بودن دامنه اسراف در مسایل اعتقادى، اخلاقى و اقتصادى، ریشه‏ها و عوامل اسراف از دو جهت درونى و بیرونى قابل بررسى مى‏باشد.

 

الف: عوامل درونى

  1. بى ایمانى و ضعف باورهاى دینى

یکى از عوامل و ریشه‏هاى ارتکاب گناه و اسراف که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، بى ایمانى و کفر به خداوند۴ و عالم آخرت۵و یا ضعف ایمان و باورهاى دینى مى‏باشد، زیرا اگر انسان ایمان به خداوند داشته باشد و به این باور رسیده، که همه سرمایه و ثروت‏هاى داده شده به او، از امانت‏هاى الهى هستند و روزى فرا خواهد رسید که باید درباره تمام نعمت‏هاى داده شده پاسخگو باشد،۶ تمام سعى و تلاش خود را براى استفاده مفید و ارزشمند آن سرمایه، صرف خواهد کرد. یا به این باور، دست پیدا کرده باشد که همین ثروت در اختیار، هم مى‏تواند سبب بهره‏مندى از زندگى جاودانه در آخرت و هم سبب خلود در جهنّم شود، حتما، براى استفاده صحیح از سرمایه‏هاى مادى و معنوى، برنامه ریزى خواهد کرد و از هر گونه اسراف و ولخرجى، پرهیز خواهد نمود. انسان اگر به این اعتقاد برسد، که تمام سرمایه‏هاى مادى و معنوى داده شده به او، فقط براى آزمایش الهى است۷ تا مشخص شود آیا او در مقابل این نعمت‏ها، شکرگزار است یا ناسپاس،۸ هیچ گاه آن را وسیله گمراهى، تکبّر و مباهات بر دیگران قرار نخواهد داد.

با بررسى خصوصیات افراد اسرافکار در جامعه معاصر، مى‏شود فهمید که بسیارى از آنها به سبب همین عامل که قرآن مطرح نموده است (بى ایمانى یا ضعف ایمان)، مرتکب گناه اسراف مى‏شوند.

 

  1. تربیت ناصحیح

یکى از مهمترین عوامل و ریشه‏هاى اسراف، تربیت غلط و ناصحیح مى‏باشد، افرادى که در خانواده‏هاى اسراف گر، ولخرج و لا ابالى بزرگ مى‏شوند، طولى نخواهد کشید، که همانند خانواده، اسرافگر خواهد شد و در اثر تربیت غلط خانواده، مرتکب این عمل زشت مى‏شود و همانند آنها رفتار خواهد کرد. زیرا به فرموده حضرت على علیه‏السلام، قلب نوجوان همچون زمین خالى از هر بذرى است که هر چه در آن کاشته شود، مى‏پذیرد.۹ فرزندان اگر در همان دوران کودکى از سخنان و سیره عملى پدر و مادر و دیگر اعضاى خانواده، میانه روى و اعتدال در مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى را یاد بگیرند، دچار اسرافگرى در زندگى نخواهندشد.

البته در این مورد، نباید نقش دیگر مراکز تعلیم و تربیت فراموش گردد، زیرا اگر فرزندى در خانواده، میانه روى و پرهیز از اسراف را یاد بگیرد، ولى در دیگر مراکز تربیتى، مثل مدارس و دانشگاه‏ها، خلاف آن را بیاموزد و ببیند، شاید تحت تأثیر واقع شود و ناخود آگاه مرتکب اسرافکارى در مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى شود.

یکى دیگر از مراکزى که نقش بسیار مهمى در تربیت جامعه دارد که هر گونه غفلت در پخش برنامه‏هاى آن، خسارت جبران ناپذیرى را مى‏تواند در هدر دادن و اسراف سرمایه‏هاى مادى و معنوى داشته باشد، رسانه ملى کشور (صدا و سیما) مى‏باشد. این رسانه با شبکه‏هاى مختلف، همانند لبه شمشیر، هم مى‏تواند با معرفى الگوى غلط و تبلیغات ناصحیح، جامعه را به سوى اسراف و اسرافگرى سوق دهد و هم مى‏تواند با معرفى الگوى صحیح و پخش برنامه‏هاى مؤثر، جامعه را به سوى پرهیز از اسراف و ولخرجى بکشاند.

یکى دیگر از چیزهایى که هم مى‏تواند در سوق دادن جامعه به سوى اسرافگرى و تربیت ناصحیح افراد، نقش داشته باشد، و هم در سوق دادن جامعه به سمت دورى از اسراف گرى، رسانه‏هاى مطبوعاتى و سایت‏هاى اینترنتى مى‏باشد. در جامعه معاصر با پیشرفت علم و فناآورى و ارتباطات، بسیارى از افراد جامعه از این امکانات پیشرفته استفاده مى‏کنند. اگر دست اندرکاران و مسئولین مربوطه در اطلاع رسانى و پخش برنامه‏هاى خویش، هر گونه اسراف‏واسرافگرى را دامن بزنند مسلماً، مخاطبان آنها تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و طولى نخواهد کشید که این مرض خانمان سوز، سرمایه‏هاى فراوانى از ملت را نابود خواهد کرد.

 

 

  1. احساس بى نیازى و غنا

یکى دیگر از زمینه‏ها و عوامل اسراف و طغیان که در قرآن به آن اشاره شده است، احساس غنا و بى نیازى کردن است “کَلاّ اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغى اَن رَءاهُ استَغنى”۱۰”واِذا مَسَّ الاِنسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائما فَلَمّا کَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون”۱۱ “هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیم مَنّاعٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ اَثیم اَن کانَ ذا مالٍ وبَنین”۱۲ ثروت فراوان و غرق شدن در مادیات و رفاه، اگر همراه با ایمان و اعتقاد به خداوند و مالکیت خداوند نباشد، سبب ایجاد روحیه سرمایه دارى و بى نیازى و سقوط اخلاقى خواهد شد، چنین انسان‌هایى با طغیان گرى، تجاوز از حدود الهى، حیف و میل، تضییع اموال و اسراف کارى و ولخرجى، زمینه هلاکت و نابودى خویش را فراهم مى‏کنند “…واَهلَکنَا المُسرِفین”۱۳ در منطق اسلام، سرمایه و اموال، اگر سبب فراهم آوردن سعادت زندگى آخرتى و رفع مشکلات دنیوى شود، و الگوى تعیین شده از سوى خداوند در مصرف آن، رعایت گردد و حق و حقوق صاحبان حق، مثل نیازمندان، یتیمان از آن ثروت، پرداخت شود، چنین سرمایه و ثروتى داراى ارزش است. اما اگر ثروتى زمینه فراهم شدن ارتکاب گناه، مثل اسراف، تکبّر، فخر فروشى، گردد، هیچ ارزشى ندارد.

امام صادق علیه‏السلام با قرائت آیه “وکُلوا واشرَبوا ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین” فرمودند: “المال مال الله یضعه عند الرجل ودائع و جوّز لهم ان یاکلوا قصدا و یلبسوا قصدا و ینکحوا قصدا و یرکبوا قصدا”۱۴

مال و ثروت متعلق به خداست و به عنوان ودیعه و امانت در اختیار مردم قرار داده و براى آنها مجاز شمرده با رعایت میانه روى بخورند، بپوشند ازدواج کنند و مرکب تهیه کنند.

آن حضرت در روایتى دیگر فرمود: “لاخیر فیمن لایحبّ جمع المال من حلال یکفّ به وجهه و یقضى به دینه و یصل به رحمه”۱۵ در کسى که گردآورى ثروت را براى حفظ آبرو، اداى قرض و دستگیرى از خویشاوندان دوست ندارد خیرى نیست.

 

  1. جهل و نا آگاهى

جهل به آثار منفى و زیانبار گوناگون اسراف و بى اطلاعى از فرجام آن، یکى از ریشه‏هاى اسراف مى‏باشد، زیرا اگر فرد اسرافکار بداند، اسراف گرى ایشان، سبب ضررهاى فردى و اجتماعى براى او و خانواده و نسل و ذریه‏اش و دیگر افراد جامعه مى‏شود، تلاش مى‏کند تا از این عمل خطرناک، پرهیز نماید. یا اگر بداند، اسراف در عالم قیامت، موجب عذاب‏هاى غیر قابل تحمّل و محرومیت از رحمت و لطف پروردگار و شفعاى قیامت مى‏شود، سعى مى‏کند تا با این کار، زندگى آخرتى خود را به نابودى نکشاند.

قرآن مجید، جهل و نادانى را یکى از ریشه‏هاى اسراف گرى قوم لوط بر شمرده است.۱۶

آنها با اسراف و تجاوز از حدود الهى در مسایل اخلاقى، گرفتار عذاب الهى شدند.

از منظر اهل بیت نیز، جهل و نا آگاهى به عنوان یکى از عوامل اسراف معرفى شده است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرّطا”۱۷ نمى‏بینى جاهل را، مگر اینکه تندرو یا کندرو است.

امام صادق علیه‏السلام در بیان سپاه عقل و جهل، هفتاد و پنج صفت زشت را براى سپاه جهل ذکر کرده است، که در مورد یکى از آن موارد، فرمود: “القصد و ضدّه العدوان”۱۸ یکى از سربازان عقل، میانه‏روى و ضد آن تجاوز از حد مى‏باشد.

در بعضى از آیات و روایات، جهل و نادانى ریشه همه زشتى‏ها و گناهان مطرح شده است. “… یَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ…”۱۹”اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُم سوءًا بِجَهالَهٍ…”۲۰” قالَ رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدعونَنى اِلَیهِ واِلاّ تَصرِف عَنّى کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلَیهِنَّ واَکُن مِنَ الجاهِلین”۲۱” لِلَّذینَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهالَهٍ…”۲۲ حضرت على علیه‏السلام فرمود: “الجهل معدن الشر”۲۳ جهل و نادانى، منبع و ریشه هر بدى است.

 

  1. کمبود شخصیت

کمبود شخصیت یکى از عوامل اسرافکارى مى‏باشد، بعضى از اسرافگران که به دلائل گوناگون در دوران زندگى دچار سرخوردگى و کمبود شخصیت شده‏اند، پس از دستیابى به سرمایه و قدرت، براى جبران آن سرخوردگى‏ها و حقارت‏ها دست به اسراف کارى و ولخرجى مى‏زنند تا خود را مطرح نموده تا به این وسیله مورد ستایش و تمجید از سوى اطرافیان واقع گردند.

در حدیثى پیامبر اکرم صلى‏الله علیه و آله و سلم فرمود: “هر کسى که ساختمان را از روى ریا و سمعه (شنواندن به مردم، کارهایى را که مایه کسب جاه است) بسازد در قیامت به آتش دوزخ افکنده خواهد شد.

شخصى از آن حضرت پرسید: چگونه بنایى با این وصف ساخته مى‏شود؟ حضرت فرمود: بدین صورت که براى بزرگى فروختن بر همسایگان و فخر فروشى بر برادران دینى‏اش بیش از حدّ لازم براى خود ساختمان بسازد.”۲۴

 

  1. تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمى

با توجه به این که، اسراف و تجاوز از حدود الهى یکى از مصادیق روشن گناه است، آن هم گناه کبیره‏اى است که خداوند، مرتکبان آن را به آتش دوزخ تهدید نموده است، “… واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار”۲۵ یکى از عوامل ارتکاب گناه و اعمال زشت، که در قرآن به آن پرداخته شده است، تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمى مى‏باشد. “واِذا فَعَلوا فاحِشَهً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا…”۲۶ “وکَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فى قَریَهٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلى اُمَّهٍ واِنّا عَلى ءاثارِهِم مُقتَدون”۲۷”ثَمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم موسى و‌هارونَ اِلى فِرعَونَ ومَلاَءِهِ بِآیاتِنا فاستَکبَروا وکانوا قَوماً مُجرِمین قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِى الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین”۲۸”وجوَزنا بِبَنى اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلى قَومٍ یَعکُفونَ عَلى اَصنامٍ لَهُم قالوا یاموسَى اجعَل لَنا اِلهاً کَما لَهُم ءالِهَهٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فیهِ وباطِلٌ ما کانوا یَعمَلون”۲۹”قالَ نوحٌ رَبِّ اِنَّهُم عَصَونى واتَّبَعوا مَن لَم یَزِدهُ مالُهُ وولَدُهُ اِلاّ خَسارا”۳۰”یاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِى الاَرضِ حَلالاً طَیِّبًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیئاً ولا یَهتَدون”۳۱

در عصر حاضر و جامعه امروزى، نیز با بررسى رفتارهاى اسراف گران ، مشخّص مى‏شود که تقلید از دیگران و چشم هم چشمى، آن چنان آنها را در گرداب عمل زشت اسراف، قرار داده است که گاهاً این عمل آنان، مشکلات فراوانى را هم براى خودشان و هم براى جامعه به بار آورده است. به عنوان نمونه، چشم هم چشمى در برگزارى مراسم جشن عروسى، ولیمه سفرهاى زیارتى ،تعیین مهریه، تهیه جهیزیه، تهیه اتومبیل‏هاى شخصى، تزیین خانه‏هاى مسکونى و دیگر موارد، آن چنان جامعه را به چالش کشاند و سبب بروز خسارت‏هاى جبران ناپذیرى در عرصه‏هاى گوناگون اخلاقى، فرهنگى شده است که رهبر معظم انقلاب را وادار به هشدار جامعه اسلامى نموده است.

 

  1. وسواس

یکى از عوامل اسراف و زیاده روى، وسواسى مى‏باشد که متأسفانه گاهى افراد متدین و مذهبى نیز به آن مبتلا مى‏شوند، این افراد با این که مى‏دانند اسراف حرام است اما با وسوسه نفس، ناخواسته مرتکب اسراف مى‏شوند. این صفت زشت یک بیمارى روانى است که ریشه آن از القائات شیطان و نفس امّار مى‏باشد که اگر درمان نشود، سبب هدر رفتن عمر، فرسوده شدن اعصاب، مخالفت با احکام دین و نابودى سرمایه‏هاى مادى مى‏شود.

در منطق اهل بیت علیهم‏السلام وسواسى به عنوان یک فکر و کار شیطانى معرفى شده و شدیداً مورد نهى قرار گرفته است.

پیامبر اکرم (ص) از جایى عبور مى‏کردند، با سعد برخورد کردند که در حال وضو گرفتن بود، حضرت فرمود: “اى سعد اسراف نکن، سعد پرسید اى رسول خدا آیا در وضو هم اسراف است، حضرت فرمود: آرى، اگر چه در کنار نهر جارى باشى”۳۲

عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم، شخصى است دچار وسواسى در وضو و نماز مى‏باشد او مرد عاقلى است. اما مبتلا به این بیمارى روانى است، حضرت فرمودند: چه عقلى براى اوست او از شیطان پیروى مى‏کند. عرض کردم: چگونه؟ امام فرمود: از او بپرس این فکر او از کدام ناحیه مى‏آید، او پاسخ خواهد داد، از ناحیه شیطان.۳۳

 

ب: عوامل بیرونى

  1. قوانین غیر کارشناسى شده

قوانین و دستورالعمل‏هاى ناصحیح یکى از عوامل اسراف و زیاده روى و هدر رفتن سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏باشد. به عنوان مثال، اگر قانونى از سوى قانون گذار تصویب و یا دستور العملى از سوى مدیران صادر شود که فلان مقدار سرمایه ملى، مثل نفت‏و بنزین در اختیار فلان گروه قرار گیرد با این که آن گروه یا قشر خاص مى‏تواند با مقدار کمتر از مقدار تصویب شده، نیاز خود را بر آورده کند، اما چون بیش از نیاز در اختیار دارد آن را به هر صورتى که هست مصرف مى‏کند که در نتیجه، سرمایه زیادى در این بین، اسراف شده است و علت اصلى در این گونه اسراف‏ها جز وضع قانون غیر کارشناسى شده، چیز دیگرى نیست.

 

  1. عادت‏ها و سنّت‏هاى غلط

یکى دیگر از عواملى که سبب اسراف، ولخرجى و زیاده روى در جامعه مى‏شود، وجود عادت‏ها و سنّت‏هاى غلط و غیر عقلایى است۳۴ گاهى اوقات به سبب آنکه، جامعه‏اى مى‏خواهد به آن عادت و سنّت غلط خود عمل کند، سرمایه‏هاى فراوانى را هزینه مى‏کند که هیچ فایده عقلایى در آن وجود ندارد و جز نابودى و هدر دادن سرمایه، چیز دیگرى را به دنبال نخواهد داشت، خصوصا اگر جامعه‏اى معتاد به عادت غلطى گردد، براى اصلاح آن عادت، باید هزینه‏هاى سنگینى پرداخت کرد، زیرا به قول حضرت على علیه‏السلام: برگرداندن شخصى از عادتش مانند معجزه(ناشدنى) است.۳۵

در جامعه معاصر به افرادى که در بعضى از چیزها مثل ولیمه عروسى، سفرهاى زیارتى، تولد فرزندان ،بیش از حد ولخرجى و زیاده روى مى‏کنند، تذکر داده مى‏شود که چرا این قدر اسراف و زیاده روى مى‏کنید، جواب مى‏دهند، سنّت و عادت، اجازه نمى‏دهد، کمتر از این هزینه کنیم. با این که در همین جامعه، انسان‏هاى زیادى هستند که زیر خط فقر زندگى مى‏کنند و محتاج به نان شبشان هستند.

 

  1. واگذارى مدیریت به افراد غیر متخصص

یکى از عوامل و زمینه‏هاى اسراف، واگذارى مسئولیت‏هاى سرمایه و اموال چه شخصى و چه عمومى به افرادى است که شایستگى لازم براى اداره اموال را دارا نیستند.

خداوند در قرآن، از سپردن اموال به افراد سفیه و سپردن اموال یتیمان به آنها قبل از رسیدن به سن رشد عقلى، نهى فرموده است۳۶ و آگاهى، تخصص و امانتدارى را شرط سپردن مدیریت بر سرمایه و اموال عمومى، مطرح نموده است.۳۷ و در یک توصیه همگانى فرمود: امانت را به اهلش واگذار کنید.۳۸ سرمایه‏هاى جامعه و اموال عمومى از امانت‏هایى هستند که اگر به افراد ناشایسته واگذار شود با تصمیمات غیر کارشناسانه، زمینه اسراف اموال را فراهم خواهند نمود که این امر، سبب وارد شدن خسارت‏هاى جبران ناپذیرى به ثروت‏هاى ملى خواهد شد. مسئولین مربوطه

اگر از تعهد و امانتدارى لازم برخوردار نبوده و انسان‏هاى ریاست طلب و تجمل گرا باشند، به هیچ وجه حاضر به پرهیز از ریخت و پاش‏هاى آن چنانى در مجموعه مسئولیتى خود نخواهند شد و وجود چنین افرادى خصوصا در پست‏هاى کلیدى جامعه سبب مى‏شود تا زیاده روى و ولخرجى در زیر مجموعه آنها نیز سرایت کند و سرمایه‏هاى ملت به هدر رود.

 

  1. عرضه ناصحیح سرمایه‏ها

یکى از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه‏ها، عرضه ناصحیح ثروت‏هاى ملى مى‏باشد به عنوان مثال، یکى از علت‏هاى هدر رفتن نان در جامعه، عرضه نامرغوب آن مى‏باشد که موجب مى‏شود، افراد آن را به دور ریخته یا براى خوراکى حیوانات استفاده نمایند. عرضه ناصحیح این نعمت الهى در کشور، در حدى است که خرید و فروش نان زاید و خشکیده، شغل افراد زیادى گردیده است، انسان‌هایى که مى‏توانند بجاى این شغل، نقش بسیار مهمّى را در عرصه تولید و صنعت داشته باشند. اما عدم نظارت قاطع بر عرضه سرمایه‏هاى ملى سبب شده است هم سرمایه‏هاى فراوانى که براى به دست آوردن آن زحمت‏هاى طاقت فرسایى کشیده شده و میلیاردها ریال یارانه پرداخت گردید، به هدر رود و هم از سرمایه‏هاى ارزشمند انسانى، استفاده صحیح صورت نگیرد.

 

  1. سنّتى بودن شیوه‏هاى مصرف

یکى دیگر از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه‏ها، قدیمى بودن شیوه‏هاى مصرف سرمایه‏هاى ملى و استفاده نکردن از سیستم‏هاى پیش رفته مى‏باشد. به عنوان مثال، آبیارى مزارع با شیوه سنّتى به جاى شیوه قطره‏اى همسبب هدر رفتن مقدار زیادى از آب شده و هم به کیفیت محصولات کشاورزى آسیب جدّى وارد مى‏کند با استفاده از ابزار و آلات شبکه آب رسانى قدیمى به جاى ابزارهاى پیشرفته، خصوصا در اماکن عمومى مى‏تواند سبب هدر رفتن مقدار زیادى از این نعمت خدا دادى شود.

 

  1. فرسوده بودن شبکه‏هاى انتقال انرژى

یکى از عوامل به هدر رفتن سرمایه‏هاى ملى و انرژى‌هایى هم چون آب، گاز و برق، فرسوده بودن شبکه‏هاى انتقال مى‏باشد.۳۹ در بعضى از شهرها به جهت فرسوده بودن شبکه آب رسانى و ترکیدگى لوله‏هاى انتقال آب، مشاهده مى‏شود آن قدر این مایه حیات به هدر رفته که تمام خیابان‏هاى اطراف را آب گرفته است و اگر محاسبه دقیق صورت گیرد مشخص مى‏شود اگر تمام اهالى آن شهر در مصرف آب زیاده روى مى‏کردند به این اندازه آب هدر نمى‏رفت.

 

  1. ارزان بودن بهاى انرژى و سرمایه‏هاى ملى

یکى دیگر از علت‏هاى اسراف، زیاده روى و استفاده ناصحیح، پایین بودن بها و قیمت ثروت‏ها و سرمایه‏هاى ملى است، اکثر انسان‏ها براى سرمایه‏هایى که ارزان بدست مى‏آورند، ارزش آن چنانى قائل نیستند و به هر صورت دلخواهى آن را مصرف مى‏کنند.

اما اگر براى آن سرمایه، بهاى بیشترى پرداخت کنند به سادگى حاضر نیستند در مصرف آن زیاده روى و ولخرجى کنند. به عنوان مثال، نان در جامعه فعلى، به جهت پرداخت یارانهدولتى به قیمت ارزان در اختیار افراد قرارمى‏گیرد و همین امر، باعث شده تا بیش از یک پنجم این برکت الهى به هدر رود۴۰ و مقدارى زیادى از آن، خوراک دام و دیگر حیوانات گردد.

 

  1. ترک نهى از منکر

یکى از عوامل مهمّ اسراف، ترک نهى از منکر مى‏باشد. زیرا هر گناه و فسادى که در جامعه انجام مى‏گیرد، اگر به موقع جلوى آن گرفته نشود، تدریجا از قباحت و زشتى آن فساد کاسته مى‏شود، در حدى که کسى، انجام آن را زشت نمى‏داند و در نتیجه، انجام آن منکر، جنبه عمومى پیدا مى‏کند، وقتى چنین شد، تطهیر چنین جامعه از آن فساد، بسیار سخت است. بر همین اساس، خداوند افرادى را که نسبت به انجام گناه در جامعه بى تفاوت هستند و نهى از منکر نمى‏کنند آنها را سرزنش نموده۴۱ و آنان را مورد لعن قرار داده است.۴۲

با توجه به این که نهى عملى اسراف، از مسئولیت‏هاى حکومت مى‏باشد، ترک این مسئولیت یا ضعف در انجام این مسئولیت مى‏تواند، سبب قوى‏تر شدن اسرافگران در هدر دادن سرمایه‏هاى مملکت شود. به عنوان مثال، اگر مسئولین با افرادى که سرمایه‏هاى ملى مثل آب، گاز، برق، نفت، بنزین، جنگل‏ها را هدر مى‏دهند و به تذکّر افراد اعتنایى نمى‏کنند، برخورد قانونى نکنند یا ضعیف برخورد کنند، طولى نخواهد کشید که خسارت جبران ناپذیرى به ثروت‏هاى ملى وارد خواهد شد.

در پایان لازم به ذکر است که ریشه‏ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بلکه شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگرى قابل طرح باشد که امیدواریم همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیرى این مباحث در ارتقاى شناخت و آگاهى جامعه نسبت به ریشه‏ها، آسیب‏ها و راه‏هاى پیشگیرى از اسراف، گام‏هاى مؤثرى بردارند تا ان‏شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامى از هر گونه آلودگى اسراف و تجاوز از حدود الهى باشیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سایت رهبرى، سخنان ایام نوروزى سال ۱۳۸۸٫
  2. قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلّم:” انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى، ما ان تمسّکتم بهما لن تضل ابدا” بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۰۸، الکافى، ج ۲، ص ۴۱۷٫
  3. “یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم انّ اللّه یحول بین المرء و قبله و انه الیه تحشرون.” سوره انفال، آیه ۲۴؛ سوره ابراهیم آیه ۱٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۷۸٫
  5. سوره انعام، آیه ۱۱۳؛ سوره قیامت، ۳ تا ۶؛ سوره مدثر، ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ و ۴۶٫
  6. سوره تکاثر، آیه ۸٫
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۸۶؛ سوره مائده، آیه ۴۸؛ سوره انفال، آیه ۲۷ و ۲۸ ؛ سوره طه، آیه ۱۳۱٫
  8. سوره نمل، آیه ۴۰٫
  9. نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
  10. سوره علق، آیه ۶ و ۷٫
  11. سوره یونس، آیه ۱۲٫
  12. سوره قلم،آیه ۱۱ و ۱۲ و ۱۴٫
  13. سوره انبیاء، آیه ۹٫
  14. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶٫
  15. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۹٫
  16. سوره نمل، آیه ۵۵٫
  17. نهج البلاغه، حکمت ۷۰٫
  18. الکافى، ج ۱، ص ۶۲٫
  19. سوره نساء، آیه ۱۷٫
  20. سوره انعام، آیه ۵۴٫
  21. سوره یوسف، آیه ۳۳٫
  22. سوره نحل، آیه ۱۱۹٫
  23. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۴٫
  24. وسایل الشیعه، ج ۳، ص ۵۸۸٫
  25. سوره غافر، آیه ۴۳٫
  26. سوره اعراف، آیه ۲۸٫
  27. سوره زخرف، آیه ۲۳٫
  28. سوره یونس، آیه ۷۵ و ۷۸٫
  29. سوره اعراف، آیه ۱۳۸ و ۱۳۹٫
  30. سوره نوح، آیه ۲۱٫
  31. سوره بقره، آیه ۱۶۸ و ۱۷۰٫
  32. تفسیر صافى، ج ۳، ص ۱۸۷٫
  33. الکافى، ج ۱، ص ۳۷، ح ۱٫
  34. از پیام مقام معظم رهبرى نوروز ۱۳۸۸٫
  35. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۷٫
  36. سوره نساء، آیه ۵؛ سوره انعام، آیه ۱۵۲؛ سوره اسراء، آیه ۳۴٫
  37. سوره یوسف، آیه ۵۵٫
  38. سوره نساء، آیه ۵۸٫
  39. سایت رهبرى از پیام‏هاى نوروزى مقام رهبرى، سال ۱۳۸۸٫
  40. همان.
  41. سوره مائده، آیه ۶۳؛ سوره هود، آیه ۱۱۶٫
  42. سوره مائده، آیه ۷۷ و ۷۸٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

روزه، رمضان و قرآن                حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۶

امامان و امر به معروف و نهى از منکر                   حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

انتخابات ریاست جمهورى، تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى‏آمدها                  حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۶

برادرى و اخوت “آرى” کینه‏توزى و کدورت “نه”                 حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۹

پیوند آگاهانه و معنوى خدیجه(س)                       حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۳

هجوم شب از خورشید روشنگر چه مى‏خواست؟                   شهرام مهدوى مطلق۲۶

بهبود روش‏ها در مصرف از نگاه اسلام                  حجهالاسلام اصغر‌هادوى کاشانى۲۸

اهل‏بیت(ع) در کلام امام حسن(ع) ۳۴

رسانه، راستى، درستى و حق‏جویى                       غلامرضا گلى‏زواره۳۶

نگاهى گذرا به فلسفه ریاست شوهر بر خانواده                     عسکرى اسلامپور کریمى۴۱

شرح نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام‏الله علیه)              یاسر جهانى‏پور۴۴

نگاهى به رویدادها۴۸

رمضان، ماه ضیافت الهى                      عسکرى اسلامپور کریمى۵۰

 

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و إذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم على نفسه الرحمه أنه من عمل منکم سوءا بجهاله ثم تاب من بعده و أصلح فأنه غفورٌ رحیمٌ”

آنان که به آیات ما ایمان آورده اند، اگر نزد تو آمدند، پس بگو سلام بر شما، همانا پروردگارتان رحمت را بر خود نوشته (واجب کرده است)، پس هر یک از شما کارى را از روى نادانى و جهالت انجام داد، سپس توبه کرد و کار نیکو و عمل صالح به جا آورد، پس خداوند آمرزنده و بخشنده است. (سوره أنعام، آیه ۵۴)

 

ایمان به آیات: چه کسانى ایمان به آیات دارند و مقصود از آیات خدا در این آیه چه مى‏باشد؟ آنچه در آغاز به نظر مى‏آید، این است که آیات خدا همان احکام شرع و قوانین اسلام است که ایمان به آنها ایمان به خدا و رسول مى‏باشد. البته ممکن است مقصود از آیات، همان ظاهر آیه یعنى آیات قرآن باشد که بازگشت آن باز هم به احکام اسلام است. و ممکن است منظور از آیات الهى، ایمان به حجج و براهین و معجزات باشد، که بالمآل ایمان به پیامبر و ایمان به اوامر و نواهى او است “ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا” و ممکن است مقصود ایمان به انبیا و اولیا و حجج الهى باشد که آنان بارزترین و بزرگترین آیات الهى هستند و بعید نیست که مقصود همه اینها باشد زیرا ایمان به آیات خدا به هر معنائى ایمان به خدا است و ایمان به خدا کامل نمى‏شود جز با فرمان بردن از اوامر و امتناع از نواهى و عمل کردن بهاحکام و سر نهادن به قوانین اسلام.

سلام علیکم: سلام به چه معنائى است؟

مفسرین براى سلام چهار معنى ذکر کرده اند :

۱- سلام یکى از اسماء حسناى پروردگار است (السلام المؤمن المهیمن) و معنایش این است که خداى سلام، حافظ و نگهدار شما باشد.

۲- سلام دربرگیرنده دعا است یعنى خداوند شما را از بلیات و دگرگونیهاى دنیا و آخرت دور گرداند و در کمال سلامتى باشید.

۳- خبر مى‏دهدکه شما از شرور و آفات دنیوى و اخروى در سلامت هستید و آن شرور و بلایا به شما زیانى نمى‏رساند یا آنکه شما در آخرت به سلامت هستید.

۴- حضرت به آنها اطمینان مى‏دهد که هرچند شما گناه کرده‏اید از جانب من در امان هستید و من شما را طرد نمى‏کنم و به شما آسیبى نمى‏رسانم.

و در هر صورت سلام، تحیت اسلام است و فضیلت و ثواب زیاد دارد و خداوند به ما دستور داده‏است که هرگاه بر مسلمان یا مسلمانانى وارد شویم حتما سلام کنیم و حتى اگر به خانه خودمان وارد شدیم و کسى نبود که به او سلام کنیم به خودمان سلام کنیم و از سلام (که خدا است) استمداد سلامتى نمائیم (فإذا دخلتم بیوتا فسلموا على أنفسکم) و به همین مضمون حتى در سلام آخر نماز بر خودمان و بر بندگان شایسته خداوند سلام مى‏کنیم (السلام علینا و على عباد الله الصالحین). پس اگر سلام اینقدر در اسلام اهمیت دارد قطعا رسول خدا اولى و سزاوارتر از دیگران به سلام است..ولى در اینجا که تأکید برآن شده است به خاطر نکته دیگرى است زیرا در شأن نزول آیه آمده است که برخى از مؤمنین که گناهى مرتکب شده بودند خدمت حضرت رسیدند و چون گناه آنان بزرگ بود توقع نداشتند که رسول خدا آنان را استقبال کند ولى خداوند به رسولش امر مى‏کند که به آنان سلام کن و بگو که خداوند رحمت و بخشش را بر خود واجب دانسته است و تائبان و نادمان را مى‏پذیرد و از گناهان آنان هر چند بزرگ باشد در صورتى که به سوى او بازگردند و از این پس عمل صالح انجام دهند، مى‏گذرد و قلم عفو بر روى آنها مى‏کشد چرا که خداوند ارحم الراحمین و همو غفور و بخشاینده است.

از خیر محض جز نکوئى ناید

خوش باش که عاقبت نکو خواهد شد

آنچه لازم به ذکر است این است که این رحمت گسترده شامل حال مؤمنان و تائبان مى‏شود نه آن ظالمان از خدا بى خبر که همانا:

ترحم بر پلنگ تیز دندان

ستم کارى بود بر گوسفندان

اگر خداوند غفور و رحیم است، شدید العقاب هم هست.. هرگز مجازات افراد یکسان نیست، نمى‏شود کسى که سالها مردم را زجر داده و به آنان ظلم نموده است مستوجب بخشش و عفو الهى باشد؟ این خلاف عدالت الهى است. لذا باید تلاش کنیم که ضمن توبه و بازگشت به سوى خدا، از کارهاى بد دست برداریم و عمل صالح انجام دهیم. در آیه شریفه نیز بر آن تأکید شده است که هرچند خداوند رحمت را بر خود نوشته و مقرر فرموده است ولى در صورتى شامل حال شما خواهد بود که توبه کنید و از کار زشتتان دست بردارید و عمل صالح انجام دهید، آنگاه خداوند از تقصیرات شما مى‏گذرد و در دائره گسترده رحمتش قرار خواهید گرفت.

بجهاله: مقصود از جهالت چیست؟ آیا آن مؤمنى که آیات خدا راداند و به آن ایمان دارد، نسبت به گناهان کبیره جهل دارد و آنها را نمى‏شناسد؟ اصلاً گناهان بزرگ با فطرت انسانى مغایر است و هرکس حتى یک بچه ممیز مى‏تواند عیوب آن را درک کند؛ بنا بر این مقصود از جهالت، جهل در مقابل علم نیست بلکه جهل در مقابل عقل است. یعنى گاهى آنچنان غرائز بر انسان مستولى مى‏شود که با علم به بدى فعل، آن را انجام‏دهد. و این نیز از روى جهالت و حماقت است نه اینکه در اصل بدى و زشتى گناه را درک نکند. لذا این جهالت، در برابر عقل است نه علم. و به عبارت دیگر در اثر طغیان شهوت، ممکن است مؤمن مرتکب گناهى شود که او قطعا به بدى گناه پى مى‏برد ولى گویا زیادى شهمت، بر روى دیدگانش پرده‏افکند و او را به توجیه احمقانه کار زشتش وادار مى‏سازد.

به هر حال خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که مؤمنان را از خود نراند و طرد نکند هرچند کار بدى مرتکب شده باشند، چه بسا توبه کنند و به خدایشان برگردند که خداوند تائبان را هرچند گناه زیادى مرتکب شده‏اند به فضل و رحمتش مى‏بخشد و عفو مى‏کند. پس اگر خداوند عفوکند تو اى رسول خدا باید با آنان مهربان باشى و آنها را از حریم خود طرد نکنى. و حقا که رسول الله بر مسلمانان بسیار مهربان بود، او که تربیت شده خدایش است “أدبنى ربى فأحسن تأدیبى” و نیکو تربیت شده است، مانند پروردگارش مهربان و با مؤمنان رحیم بود تا جائى که او را نبى الرحمه مى‏نامند. ما نیز دست توسل به سوى او بلند کنیم و از او که آینه رحمت الهى است بخواهیم تا از خداى خود بخواهد که از گناهان بى شمار ما در این ماه برکت ورحمت بگذرد و ما را مورد عفو قرار دهد آمین رب العالمین.

30دسامبر/16

تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى آمدها۲

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

در بخش پیشین مقال از برگزارى شکوهمند انتخابات ریاست جمهورى و حضور گسترده و بى سابقه مردم خوب مان در این همایش ملّى و حمایت از نظام اسلامى، و پى آمدهاى آن، شمه‏اى نگارش یافت. گفتم برخى ماجراجوئیها از سوى نامزدهاى ریاست جمهورى و طرح تقلّب دیکته شده از سوى سازمان‏هاى جاسوسى سیا و دشمنان خارجى مداخله گر آغاز شد و برخى زیاده خواهان و عوامل اجیر شده، جامعه را به آشوب کشیدند و بذر کینه و اختلاف پاشیدند و خوراک براى دشمنان قسم خورده و رسانه‏هاى بیگانه فراهم ساختند که تلخى‏هاى آن در تاریخ ماندنى است و همچنانکه دست آوردها و عبرتهاى آن ازیاد نخواهد رفت.

پیرو این حوادث، وقایع دیگرى اتّفاق افتاد که توجه به آنها براى درک توطئه‏هاى بیگانگان و چالش‏هاى پیش آمده ضرورى و عبرت‏آموز است. اینها آزمایشى بود براى همه که به فرموده مقام معظم رهبرى گروهى نمره قبولى گرفتند که مردم ایران بودند و جمعى مردود شدند که با کمال شرمندگى نخبه‏گان بودند!

 

سیه‏روئى پاره‏اى نخبه‏گان سیاسى!

آرى مردود شده گان پاره‏اى از نخبه گان بودند که در این محک تجربه، سیه روى از آب درآمدند. براى این ادعا دلائل روشنى وجود دارد.

اما نخبه گان کیانند؟ نخبه گان کسانى هستند که یک سرو گردن از مردم دیگر خود را برتر مى‏بینند، با پول و سرمایه این مردم درس خوانده‏اند و رتبه تحصیلى گرفته‏اند، از نردبان ملت بالا رفته و به جاه و مقامى رسیده‏اند که دیگر مردم را نمى‏بینند! مردم را براى خود مى‏خواهند نه خود را براى مردم، خود از خواص‏اند و مردم را عوام مى‏نامند! و بر آنند که آنها را بدنبال خود بکشند با مقاصد خاص خود. این گروه نخبه گان اگر مردمى نباشند بلاى جان مردم خواهند شد، ادعاى مردمى بودن دارند اما از درد و رنج مردم ناآگاهند، مردم را براى منافع شخصى و حزبى به خیابان‏ها مى‏کشانند و خود در جاى امن آرمیده و از احساسات جوانان مردم بهره‏کشى مى‏کنند. آرى تعدادى از همین نخبه‏گان بودند که آتش فتنه را در انتخابات دامن زدند و با تحریک عقبه‏هاى سیاسى خود روح بى اعتمادى را دمیدند و پیشاپیش به پیروى از احزاب ورشکسته و حاشیه‏هاى پیرامون خود بلند گوى بیگانه شدند و دانسته و ندانسته در چنبره توطئه‏هاى از پیش طراحى شده گرفتار آمده و قهقهه شادمانى را از دل دشمنان خونى این ملت برآورده‏اند. اگر به فرهنگ قرآن بنگریم براى اینگونه نخبه‏گان عناوینى همچون ملأ مترفین، مستکبرین، و گاه احبار و رهبان و سران فتنه و اقطاب کفر و نفاق آورده که گاه در کسوت قدرت، گاه ثروت و گاه عناوین روحانى و کسوت دینى ظاهر مى‏شوند، ساده دلهاى خلق را بازر و زور و تزویر به دنبال خود مى‏کشند، که نمونه‏هاى آن را دیدیم.

 

نخبه‏گان بى‏بصیرت!

با اینکه نخبه‏گان ادعاى روشنفکرى، دانائى و بینش و تحلیل‏گرى دارند اما هرگاه دچار نفسانیت، کج فهمى و تردید و بى اعتمادى شدند، از درک اوّلیات و بدیهیات نیز محروم ماندند و خطر کج فهمى آنان بسیار عظیم است، نخبه‏گان در مثال همچون خلبان، ملوان و راننده‏اى هستند که ماشین جامعه را هدایت مى‏کنند اندکى خواب آلودگى، سستى و غفلت کافى است که جان صدها تن را به مخاطره افکنده و به آتش بکشند و البته در مقیاس جامعه میلیون‏ها انسان را به گمراهى بکشانند، و به همین لحاظ جرمشان سنگین است.

اما سؤال اینست که چگونه و چرا نخبه‏گان دچار بى‏بصیرتى مى‏شوند همانگونه که رهبر فرزانه حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‏اى در مورد انتخابات و مواضع نخبه‏گان سیاسى فرمودند؟ اول ببینیم بصیرت چیست و بى‏بصیرتى کدام است؟ بصیرت و روشن بینى، بینش دل و نگرش قلب و آگاهى وجدان است و این در حالى براى انسان فراهم مى‏گردد که آیینه دل و صحیفه وجدان آلوده نباشد و گردو غبار هواى نفس بر جان و فطرت غلبه نکند و آدمى دچار کور دلى نگردد. همانگونه که قرآن کریم دراین‏باره مى‏فرماید: “قد جائکم بصائر من ربّکم فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعلیها”(انعام، آیه ۱۰۳)

از سوى خداوند روشنگریهایى براى شما آمده است پس هر آنکه از طریق بصیرت درآید خیر و سعادت براى خود فراهم آورده و هرکس دچار کور دلى شد زیان آن را خود برده است.

خلاصه آنکه بصیرت و روشندلى حاصل تقوا و پرهیزکارى و کور دلى و بى بصیرتى نتیجه گناه و بى‏تقوایى است، گناه و معصیت و حب جاه و نفس پرستى چشمه‏هاى دل را کور مى‏کند هرچند امکان دارد چنین فردى از علم و دانش هم بهره‏اى داشته باشد. علم مقوله‏اى است و بصیرت مقوله دیگر، بسیار اتّفاق مى‏افتد که فردى صاحب علم باشد و علم او را سودى نرساند و همچنان در گمراهى و ضلالت سرگردان باشد. قرآن با بیان این حقیقت مى‏فرماید: “افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه على علم” آیا دیدى آنکس را که هواى نفس را خداى خود گرفته و خداوند با وجود علم ودانایى به گمراهى‏اش کشیده است؟ آرى هواى نفس دشمن عقل و خرد و بصیرت و بینش آدمى است. کسانى که دچار بى تقوایى سیاسى و بى‏بصیرتى شدند در جریان انتخابات و حوادث بعدى آن از آزمایش الهى سیه روى بیرون آمدند وقتى به عمق مسائل بنگریم، انگیزه‏اى جز هواى نفس نداشتند و این هواى نفس براى انسان‏ها متفاوت است. خیلى‏ها خود نمى‏فهمند به کدام یک از رشته‏هاى جادوئى نفس گرفتار آمده‏اند و آنچنان اسیرند که اندیشه آزاد از کف اختیارشان بیرون رفته است. این هواى نفس براى خواص شهوت و شراب نیست بلکه خود بینى و حسادت و کینه توزى است، جاه پرستى است و تفوق‏طلبى است. عقده‏هاى واپس زده‏اى است که به دلیل شکست‏هایشان به نوعى از کمین سربرون مى‏کند و چالش‏هاى درونى را پوشش مى‏دهد، دروغ، تهمت به اشخاص، تخریب نظام، و بى پروایى در افترا زدن و ناروا گفتن در این راستا تعریف و توجیه مى‏شوند در همین آزمایش مردودى‏ها دیدیم که عقده گشائى‏ها تا آنجا پیش مى‏رود که بدون حجت شرعى و به استناد شایعه‏هاى ساخته و پرداخته دشمن ادعانامه علیه نظام اسلامى صادر مى‏کنند و پلشتى‏ها را دامن مى‏زنند و به رغم گزارشات مستند و مستدل که اعمال وقیحانه مورد ادعا را رد مى‏کند، بازهم بر اداى کذب خود پافشارى مى‏کنند و به دشمنان اسلام صادقانه خدمت مى‏نمایند، به مثل معروف براى یک دستمال قیصریه را به آتش مى‏کشند. راستى که وقایع جارى چه قدر شباهت دارد به موضعگیرى‏هاى طلحه و زبیر بر ضد مولاى متقین على(ع) که آنهمه سوابق را زیر پا گذاشتند صرفاً بخاطر اینکه نتوانستند حکومت عراق و بصره را بدست آورند، و امیرالمؤمنین(ع) آنها را به بازى نگرفت، بر امام زمان خود خروج کردند و بر مسلمین سلاح کشیدند.

 

خود مى‏کشى و خود تعزیه مى‏دارى!

ماجراى شگفت آور اینکه این ورشکسته‏هاى سیاسى و بى‏بصیرت پس از آن ماجراهاى تلخ و کشیدن مردم به خیابان‏ها با تز کودتاى سبز مخملى! که توسط دیگران از پشت مرزها هدایت مى‏شد، و تجمعات غیرقانونى و زمینه سازى براى اشرار و اغتشاشگران که به کشته شدن تعدادى از هموطنانمان انجامید، براى کشته‏ها اعلام عزا کردند! و برخى روحانیون نیز هم صداى با آنها مردم را به مصلا و بهشت زهرا کشاندند و پیراهن عثمان سبز رنگ را بالاى نیزه بردند و به خون خواهى کسانى پرداختند که خود سبب کشته شدن آنان شدند و بگفته حافظ: “خود مى‏کشى اى حافظ خود تعزیه مى‏دارى”

مسجد ضرارها!

از عبرتهاى دیگر انتخابات سنگر گرفتن در نمادهاى دینى چون مسجد ضرار بود. مسجد ضرار مسجدى بود که منافقان عصر پیامبر(ص) در برابر مسجد نبوى ساختند تا مسجد پیامبر را خلوت کنند “والّذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفرا و تفریقا بین المؤمنین” آنها مسجدى ساختند زیان آور با انگیزه کفر و تفرقه افکنى میان مؤمنان، و پیامبر(ص) مأمور شد که در آن مسجد حضور پیدا نکند و دستور داد آنرا تخریب نمایند و به آتش بکشند.

“مسجد ضرار” نماد است براى شعائر دینى که بر ضد دین به استخدام درآید.

امیرالمؤمنین(ع) را معاویه و عمر و عاص با اوراق قرآن که بر نیزه‏ها بالا بردند در عرصه کارزار به بن بست صلح ناخواسته کشاندند و زمینه حاکمیت امویان فراهم آمد، امام حسین(ع) را با شعاد دین و اللّه اکبر شهید کردند، همانگونه که شاعر عرب گفت:

و یکبرون بان قتلت و انما

قتلوا بک التکبیر و التهلیلا

با کشتن تو تکبیر گفتند در حالیکه با کشتن تو تکبیر و توحید را کشتند.

برخى کاندیداهاى فریب خورده و توهم زده که طرح تقلب دیکته شده را ابزار آشوب کردند از عنوان تقلید و نام امام خمینى(ره) رنگ سبز سادات، دعوت مردم به اللّه اکبر شبانه و حضور در مصلا ژست قانون‏گرائى و مانند آن بهره گرفتند و سرکردگى فتنه را عهده‏دار شدند و برخى نخبه‏گان از پایگاه نماز و خطابه و منبر جهت القاى بى‏اعتمادى و روشن نگهداشتن آتش فتنه بهره جستند و برخى دیگر به عنوان حمایت از قانون و حقوق مردم به نشر اکاذیب و تهمت ناروا و بى‏آبروئى نسبت به نظام پرداختند تا آبروى اسلام را ببرند، و برخى با لباس روحانیت و فقاهت بى فقه و سیادت و سوابق خود آتش بیار معرکه شدند که دیدیم، همه اینها مسجد ضرار بود… که از سوى آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و تروریست‏هاى منافق حمایت مى‏شد و این نخبه‏هاى بى بصیرت نفهمیدند! و اصلاح طلبان مفسد دست آویز کردند.

مردم ما از پاره‏اى از احزاب غیرقانونى و تشکّل‏هاى ورشکسته جز آنچه اتّفاق افتاد انتظار نداشتند چرا که مى‏دانستند این احزاب اخلالگر سالهاست در کمین انقلاب اسلامى و حکومت دینى و ولایتمدارى‏اند و ماجراى انتخابات فرصت طلائى بود براى آنها که با این سناریو به میدان بیایند و ضربه به نظام دینى بزنند و حاکمیت و ولایت را به چالش بکشند، اما همین مردم انتظار نداشتند کسانیکه سالها نان اسلام و امام زمان را خورده‏اند و از نردبان انقلاب به پست‏هاى ریاست جمهورى، نخست وزیرى، و ریاست و سیادت رسیده‏اند اینگونه دست در دست دشمنان خونى ملت بگذارند و همان چیزى را بگویند که از کاخ سفید و الیزه و لانه‏هاى منافقان و دشمنان این ملت به گوش مى‏رسد.

 

زیر چتر حمایت اجنبى

و نکته عجیب دیگر اینکه: برخى از این نامزدها که حمایت‏هاى دشمنان ملت را از خود شنیدند و به صراحت دیدند که جریان اصلاح‏طلبى فاسد خواسته آمریکا و اسرائیل و انگلیس مى‏باشد و از نامزد آنها اقطاب کفر و استکبار حمایت مى‏کند و میلیاردها به پاى آنان خرج مى‏کنند حاضر نشدند براى حفظ ظاهر هم که شده اعلام برائت از بیگانگان بکنند و آن را براى خود پشتوانه مى‏دانند و به شک مى‏اندازد که نکند واقعاً بده بستان‏هایى و قرار مدارى با بیگانه دارند که نشان رضایتمندى از این حمایتها در سیماى ایناندیده مى‏شود، اگر اینان تمایل به جهان استکبارى و صهیونیستى ندارند (که انشاء اللّه چنین است) چرا حاضر نشدند از حمایتهاى آنان برائت جویند و دسیسه‏هاى آنان را علیه ملت محکوم کنند؟ حافظ مى‏گوید:

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمى‏پرستى!

اینها براى مردم درس‏آموز است، به مردم بینش بیشتر نسبت به چهره‏ها مى‏دهد که دست در دست هر ناکس نگذارند و فریب زبان بازى آنان را نخورند و به سوابق آنان تکیه نکنند که حضرت امام فرمودند: ملاک وضع فعلى افراد است.

 

جبهه سبز امید (براى بیگانه)

و شگفتا که برخى از این جریان‏ها در اندیشه تشکیل “جبهه سبز امید” برآمده‏اند این جبهه امید براى چه کسانى است؟ براى خودى یا بیگانه؟ عملکرد اینها نشان داد که جز بیگانگان و وطن فروشان فرارى امیدى به این جریان‏هاى سیاسى ندارند که البته امید آنان نیز سرابى بیش نیست. چه، با بیدارى ملت بزرگ و رهبرى حکیمانه رهبر معظم و هوشیارى دینداران غیور ایرانى و سربازان اسلام، این مهره‏ها سوخته‏اند و از این عناصر ماجراجو جز شرّ و فتنه چیزى ساخته نیست و اینها نیز به اسلاف خود خواهند پیوست که شبانه از کشور گریختند و به دامن بیگانه پناه بردند و این خاصیّت انقلاب و مظلومیت نظام و خون پاک شهیدانى است که هستى خود را دادند تا انقلاب اسلامى و گفتمان امام راحل جاودانه بماند، آرى این خاصیّت نظام است که ناخالصى‏ها را طرد و نفى کند و آنچه براى بشریت سودمند است بماند: “اما الزبد فیذهب جفاء واما ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض” .

این روزها دادگاه توطئه گران و اغتشاش گران پیش روى ملت و مردم جهان باز است و همه مى‏بینند چه ماجراها پشت صحنه بوده که گوشه‏اى از آن درز کرده است، امروز متهمین در دادگاه‏ها مى‏گویند چرا فقط ما را محاکمه مى‏کنید در حالیکه ما فریب کسانى را خوردیم که آزاد مى‏گردند و پرونده آنها سنگین‏تر از ماست” و این سخن درستى است. قانون، مجازات اخلالگران و توطئه گران را روشن کرده و مسببین اصلى این فتنه و آشوب‏ها که بخوبى شناخته شده‏اند مى‏بایست در برابر میز محاکمه بایستند و به دادگاه عدل اسلامى پاسخ دهند که چرا علیه نظام و امنیت کشور قیام کرده‏اند؟ اینها انتظار به حقى است که ملت از قوّه قضائیه دارد که دانه درشت‏ها را هم به محکمه بکشانند تا پاسخگوى اعمالشان باشند اینها حق تشکیل حزب و جبهه و نظائر آن را ندارند، اینها محکومند و محکوم باید مجازات شود.

 

مسئولیت امروز نیروهاى انقلاب

و اما رسالت و مسئولیت امروز نیروهاى انقلاب، امروزه بسیار سنگین است.

اطاعت و حمایت از رهبرى و ولایت فقیه که عمود نظام و ستون انقلاب و سررشته دار وحدت امّت است که از آغاز تا امروزه هدف اصلى دشمن بوده و امام راحل فرمود: “پشتیبان ولایت فقیه باشید تا لطمه به نظام وارد نیاید” رهبرى داهیانه و قاطعانه ولى امر (دام ظله) در جریانهاى سه ماه اخیر فصل الخطاب بود که مورد تأیید قاطبه مردم و فرزندان واقعى امام و انقلاب قرار داشت و در آینده و براى همیشه مورد تأیید و تأکید بیشتر قرار خواهد داشت و امت با رهبرى خود پیوند و عهد ناگسستنى دارد.

مسئولیت دولت منتخب نیز بسیار سنگین است و خط مشى دولت مى‏بایست ولایتمدارى، عدالت خواهى، قانون گرائى و خدمتگزارى و اهتمام به نشر فرهنگ اسلامى با تمام ابعاد آن باشد کابینه دولت و وزرا نیز همین مسئولیت را بر دوش دارند و مى‏بایست از بهترین نیروهاى توانمند مجرب و کارآزموده و پرتلاش و با درایت انتخاب شوند و فراجناحى باسعه صدر و بلندنگرى عمل کنند که این کشور و ملت تشنه عدالت و خدمت است و جز این چیزى را برنمى‏تابد، و همین مسئولیتها براى مجلس و قوّه قضائیه و همه نهادها و سازمان‏ها مطرح است که دست در دست یکدیگر داده و بدون تعارض و لجبازى و یک‏جانبه‏نگرى به مصالح کشور فکر کنند و گره‏هاى کور اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و صنعتى و کشاورزى را بگشایند که شرائط سخت است و دشمنان زخم خورده در کمین‏اند وضایع کردن فرصت خسارتى نابخشودنى است و چشم جهانى نگران ایران اسلامى است و مسلمانان و مستضعفان جهان بیش از خود ما نگران آینده ایران انقلابى هستند که این تجربه نوین در عرصه بین المللى بالنده بماند و سران کفر و استکبار و فتنه‏هاى گوناگون را از سر راه بردارد و به زیاده خواهى نظام‏هاى سلطه گر پایان دهد که از خداوند بزرگ و امدادهاى غیبى و توجه خاص ولى امر – عجل اللّه تعالى فرجه – انتظار یارى داریم.

 

30دسامبر/16

پیوند آگاهانه و معنوى خدیجه(س)

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

از مقدّس‏ترین پیوندى که بین انسانها وجود دارد، پیوند ازدواج و همسردارى است. خداوند متعال آن را از نشانه‏هاى خود دانسته مى‏فرماید: “من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها؛۱ از نشانه‏هاى (قدرت و دانش) او این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا با آنها آرامش یابید”.

منتهى این ازدواج انگیزه‏هاى مختلف و انواع متعدد دارد.

 

انواع پیوندها

بر خلاف پندار عدّه‏اى که پیوند خانوادگى‏ها را همسان و همانند مى‏دانند واقعیت این است که ازدواجها بسان زندگى متنوع و گوناگون هستند.

۱- پیوند قالبى و محیطى ۲- پیوند غریزى و حیوانى ۳- پیوند هوسى و عیّاشانه ۴- پیوند ریاکارانه و تفاخرانه ۵ – پیوند تقلیدى و دنباله‏روانه ۶- پیوند اقتصادى و تجارى و حسابگرانه ۷- پیوند سیاسى و تدبیرگرایانه ۸ – پیوند انسانى و اخلاقى ۹- ازدواج هدفمند درس‏آموز، تاریخ ساز الهام بخش همراه با معنویت و آگاهى.۲

رسول خدا(ص) فرمود: “من تزوّج امراهً لایتزوّجها الّا لجمالها لم یرفیها ما یحبّ و من تزوّجها لما لها لایتزوّجها الّا وکلّه اللّه الیه فعلیکم بذات الدّین؛۳ هر که با زنى به خاطر زیبایى‏اش ازدواج کند، دلخواه خود را در او نبیند و هر که با زنى به خاطر مال و ثروتش ازدواج کند خداوند او را با همان مال و ثروت واگذارد. پس بر شما باد به (ازدواج) با زنان متدین.

پیوند خدیجه با پیامبراکرم(ص) پیوند آگاهانه، معنوى، الهام بخش و تاریخ ساز بوده است. یعنى از همان نوع آخر پیوندها

 

ویژگى‏هاى این پیوند

پیوند خدیجه با پیامبر اکرم(ص) خصوصیات و ویژگیهاى متعددى دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

الف: ازدواج آگاهانه

خدیجه از طرق کتب ادیان گذشته، مشاوره با بزرگانى چون ورقه بن نوفل۴ مطالعه شخصى و خصوصى در رفتار و اخلاق محمّد(ص) و الهامات الهى دریافته بود که محمّد(ص) پیامبر خاتم، و رسول آخرالزمان است و داراى برترین اخلاق مى‏باشد به این جهت اقدام به ازدواج با او کرد، به نمونه‏هایى که نشان دهنده آگاهى خدیجه بوده است توجّه کنید.

۱- آگاهى از رقباى محمد(ص)

جناب ابوطالب مى‏گوید: “انّ خدیجه امراه کاملهٌ….و خطبها ملوک العرب و رؤسائهم و سنادید قریشٍ و سادات بنى‌هاشمٍ و ملوک الیمن و اکابر الطّائف و بذلوا لها الاموال فلم ترغب فى احدٍ و رأت انّها اکبر منهم؛۵ به راستى خدیجه بانویى است کامله که شاهان عرب و سران آنها و دلاوران قریش و بزرگان بنى‌هاشم و شاهان یمن و سردمداران طائف از او خواستگارى کردند و مال زیادى نیز (حاضر شدند) بپردازند، اما او به هیچ یک از آنان روى موافق نشان نداد و خود را برتر از آنان یافت.”

جملات فوق نشان مى‏دهد که خدیجه هم از رقباى پیامبر بخوبى شناخت داشت و هم از جایگاه و منزلت آینده خویش با خبر بود.

۲- آگاهى از آینده محمّد(ص)

از حضرت صادق(ع) درباره شخصیّت حضرت خدیجه، واین که ازدواج او با پیامبر از سر آگاهى و شناخت بود، چنین رسیده است “و هى سیده نساء قریشٍ و قد خطبها کلّ صندید و رئیسٍ قد ابتهم فزوّجتها نفسها للّذى بلغها من خبر بحیراء…؛۶ و او (خدیجه) سالار بانوان قریش است که تمام دلاوران و زمامداران از او خواستگارى نمودند ولى با کسى ازدواج کرد که خبر بشارت (نبوت) او را از بحیرا دریافت نموده بود.”

۳- آگاهى از نبوّت محمّد(ص)

حضرت خدیجه نه تنها از آینده روشن پیامبر به صورت اجمالى با خبر بود، که دقیقاً از نبوّت آن حضرت در آینده خبر داشت.

روزى به هنگام مشاوره با “ورقه” درباره ازدواج با محمّد(ص) از ناهمگونى مالى او با محمّد سخن در میان آمد. خدیجه گفت: عموجان اگر من به آرزوى خویش برسم و با این جوان با فضیلت ازدواج کنم، تمام ثروت خویش را فداى او مى‏کنم.

ورقه در پاسخ گفت: “اذن واللّه تسعدین و ترشدین و تحطین بنبىّ کریمٍ؛۷ در این صورت بخدا سوگند سعادتمند و رشد یافته و بهره برنده خواهى بود بخاطر (ازدواج) با نبى بزرگوار.”

به این جهت است که وقتى پیامبر مبعوث به رسالت شد، خدیجه(س) عرض کرد: “طال ما عرفت ذلک؛از دیر باز (در انتظار این امر بودم و) این را مى‏شناختم و صریحاً ایمان خود را اعلام کرد “آمنت و صدّقت و رضیت و سلّمت؛۸ ایمان آوردم و تصدیق کردم(محمّد را) و راضى و تسلیم (امر الهى) شدم.”

۴- آگاهى از شرافت و اخلاق محمّد(ص)

خدیجه از بزرگوارى محمّد(ص) جایگاه اجتماعى او در نزد خویشان، امانت و صداقت و خوشرفتارى او کاملاً آگاهى داشت و این آگاهى را از راه اطلاعات همگانى و عمومى، و دقّت‏ها و زیر نظر گرفتن‏هاى خصوصى بدست آورد.

در سفر تجارتى که محمّد(ص)(به نمایندگى از خدیجه) به شام داشت “میسره” غلام خدیجه کار و رفتار او را به شدّت زیر نظر گرفت نتیجه گزارش مفصّل میسره حاکى از امانت، درایت، کرامت، معنویت و اخلاق خوش آن حضرت بود. خدیجه وقتى گزارش میسره را شنید گفت: با این گزارش مهر و علاقه مرا نسبت به محمّد(ص) چند برابر کردى، آنگاه مبلغ دویست درهم و دو مرکب و لباس‏هاى گرانبها به میسره و همسرش به عنوان تشویقى داد.۹

مرحوم اربلى در این باره مى‏نویسد:”و کانت خدیجه امرأهً خازمه نبیله شریفهً و هى یومئذٍ اوسط قریشٍ نسباً و اعظمهم شرفاً و عرضت نفسها على النّبىّ و قالت: یابن عمٍّ انّى رغبت فیک لقرابتک منّى و شرفک من قومک و امانتک عندهم و صدق حدیثک و حسن خلقک؛۱۰ خدیجه بانوى خردمند و خردورز و با شرافت بود. او در روزگار خویش از نظر نسب و تبار از بهترین و بزرگترین قریش بود، و از نظر مالى(نیز) بیشترین ثروت را دارا بود. تمام قوم خدیجه خواستگار بى‏قرار خدیجه بودند. امّا او به آنان پاسخ منفى داد، و (با توجّه به آگاهى که از محمّد(ص) داشت) خود را بر نبى مکرّم عرضه کرد و گفت: اى پسر عمو! من بخاطر خویشاوندى و شرافت و امانت دارى، راستى، و خوش خلقیّت به شما علاقمند شده‏ام (و خواهان ازدواج با شما هستم).”۱۱

۵ – خواب الهام بخش

در روزگارى که خدیجه در اندیشه شناخت بیشتر خلق و خوى محمّد(ص) بود شبى در عالم رؤیا دید که ماه از آسمان مکّه آرام آرام در سراى او فرود آمد! شگفت زده گردید و خواب خویش را براى تعبیر و تفسیر نزد عمویش “ورقه” برد و او پس از شنیدن داستان خواب او، نوید سعادت و نیک بختى جاودانه و توفیق همراهى و همسرى آخرین پیامبر و زندگى و فداکارى در راه دین و آیین او را به وى داد.۱۲

 

واسطه‏هاى خدیجه

خدیجه که بخوبى از خصوصیات اخلاقى و رفتارى محمّد(ص) آگاهى داشت و از آینده درخشان او به روشنى باخبر بود. بر خلاف سنّت جامعه خویش به صدد برآمد که خود نظر مثبت محمّد(ص) را در ازدواج با او جلب کند، لذا افراد متعددى را در این راه واسطه قرار داد.

۱- “هاله” خواهر خدیجه

خدیجه‌هاله، خواهر خوش فکر و با تجربه خود را به عنوان سفیرى به نزد “عمّار” فرستاد تا با درایت و راستى زمینه ازدواج او با محمّد را فراهم نماید.

عمار مى‏گوید: من “هاله” خواهر خدیجه را در راه صفا و مروه دیدم، او از من خواست تا مراتب مهر و علاقه پاک و ارادت خالصانه خواهرش “خدیجه” را به محمّد(ص) به گونه‏اى شایسته و با رعایت ادب و خیرخواهى اعلام نموده و به هر صورتى که صلاح مى‏داند حضرت را براى این پیوند آماده سازد و من نیز با ارادت خالصانه که با محمّد(ص) داشتم و رابطه دوستانه‏اى که میان ما بود، مقدّمات این کار را فراهم نمودم.۱۳

۲- نفیسه

گروهى بر این باورند، که حضرت خدیجه، بانویى هوشمند و با تجربه به نام “نفیسه” را به عنوان سفیر خویش به سوى محمّد(ص) فرستاد او ضمن گفت و گو با آن حضرت، پرسید که چرا ازدواج نمى‏کند و اضافه کرد که خدیجه تمایل دارد با او ازدواج کند، محمّد(ص) نیز بعد از سخنانى بناشد موضوع را با عموها و عمّه‏ها در میان گذارد.۱۴

۳- مشورت با ورقه

در جاى دیگر مى‏خوانیم که خدیجه علاقه و محبّت خود را نسبت به محمّد(ص) با عموى خود ورقه در میان گذارد و از او راه چاره جویا شد او نیز خواست که از طریق راز و نیاز به خداى ابراهیم و دعا مى‏تواند به این خواسته‏اش برسد.۱۵

۴- مطرح نمودن با خود پیامبر

بعد از طىّ مراحل قبل خدیجه، مسأله را به صورت بسیار ظرافتمندانه با خود محمّد در میان گذارد. در بحار چنین مى‏خوانیم:”و قالت یا سیّدى اما ترضى انّى اخطب لک امره تحسن بقلبى؟ قال نعم، قالت: قد وجدت لک زوجه و هى من اهل مکّه من قومک و هى اکثرهن مالاً و احسنهن جمالاً و اعظمهنّ کمالاً و اعفهنّ فرجاً و ابسطهن یداً طاهره و مصونه ساعدک على الامور و تصنع منک بالمیسور و لاترضى من غیرک بالکثیر و هى قریبه منک فى النّسب قال و ماذلک، سمّیها لى، قالت هى مملوکتک خدیجه؛۱۶ گفت: آقاى من آیا رضایت مى‏دهى زنى را که قلباً خوب مى‏دانم برایت خواستگارى کنم.فرمود: بلى. گفت: همسرى براى تو یافته‏ام که اهل و از بستگانت مى‏باشد داراى جمال و مال و کمال و عفت و بخشندگى بیشتر است پاک و پاکیزه که در کارها یاریت مى‏کند و به کم نسبت به تو قانع است ولى نسبت به غیرت به زیاد هم قانع نشده است زنى که از بستگانت مى‏باشد و تمام ملوک بر تو حسودى مى‏کنند جز اینکه من عیبهاى او را در کنار خوبى‏هایش مى‏گویم:فرمود: کیست؟ نام ببر، عرض کرد: او کنیزت خدیجه است.

 

مراسم خواستگارى

هرچند خدیجه اصل تمایلات خویش را براى ازدواج با محمّد(ص) از طریق واسطه یا بى واسطه خود به پیامبر منتقل کرد ولى طبق رسوم زمانه رسم خواستگارى را به عهده بزرگان گذاشت به این جهت جناب ابوطالب از طرف محمّد(ص) به خواستگارى خدیجه رفت، و در جمع خانواده آنان این چنین اظهار کرد: “الحمد لرب هذا البیت الّذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذرّیه اسماعیل و انزلنا حرماً آمناً و جلعنا الحکّام على النّاس و بارک لنا فى بلدنا الّذى نحن فیه؛ حمد از آن پروردگار این خانه(کعبه) است که ما را از نسل ابراهیم و فرزند اسماعیل قرار داد و در کنار خانه امن خویش فرود آورد و ما را فرمانرواى مردم قرار داد و خیر و برکت خود را در این شهر و دیار بر ما ارزانى داشت.

“ثمّ ان ابن اخى هذا ممّن لایوزن برجلٍ من قریشٍ الّا رجّح به و لایقاس به رجلٌ الّا عظم عنه و لا عدل له فى الخلق، و ان کان مقلّاً فى المال فانّ المال رفد جار و ظلّ زائلٌ و له فى خدیجه رغبهٌ ولها فیه رغبهٌ، و قد جئناک لنخطبها الیک برضاها و امرها و المهر علىّ فى مالى…و له و ربّ هذا البیت حظّ عظیمٌ و دینٌ شائع و رأى کاملٌ…؛۱۷ پس براستى این برادر زاده من (محمد) با هیچ مردى از قریش سنجیده نمى‏شود مگر اینکه برترى مى‏یابد. و هیچ مردى با او قیاس نمى‏شود مگر اینکه بر او بزرگى مى‏یابد. و همسانى براى او در میان مردم نیست، هرچند کم ثروت است، ولى مال و ثروت ناپایدار و همچون سایه زودگذر و زائل شدنى است، و او نسبت به خدیجه عشق و علاقه دارد و خدیجه نیز به او عشق مى‏ورزد، و ما با رضایت خدیجه و امر او براى خواستگارى نزد شما آمده‏ایم.

و (ضمناً) مهریه او به عهده من و مال من است و براى او (محمد) قسم به پروردگار این خانه، بهره بزرگ، و عادت معروف و اندیشه کامل است.”

در جملات فوق به امور مهمّى اشاره است که به اختصار از این قرار است.

۱- اعتقاد به خداى یگانه و اختصاص دادن حمد و ستایش به او.

۲- افتخار به این که از فرزندان و نسل ابراهیم و اسماعیل مى‏باشد.

۳- شکرگزارى این نعمت که در حرم امن الهى ساکن شده‏اند و به عنوان رؤساى مردم مطرحند.

۴- سخن از خیر و برکت مکّه به میان آوردن.

۵ – بیان جامع و کامل از شخصیّت با ارزش محمّد، که قابل برابرى و مقایسه با دیگران نیست. و این که از همه مردان قریش و غیر قریش و حتى عالم هستى برتر است و داراى خرد و نظر کامل و جامع مى‏باشد.

۶- با صداقت فقر مالى محمد(ص) را گوشزد کرد ولى به این امر نیز اشاره کرد که مال در امر ازدواج نقش اساسى ندارد، چون زوال‏پذیر و ناپایدار است.

۷- عشق و محبّت محمّد به خدیجه و برعکس را که پایه و اساس زندگى است گوشزد نمود.

۸ – اشاره به احترام بزرگان از جمله پدر و عموى حضرت خدیجه، (ورقه) نمود، که با امر و رضایت خدیجه براى جلب رضایت شما آمده‏ایم.

۹- مهر را که حق زن است تضمینى نمود و آن را بر عهده خود قرار داد.

 

پاسخ شجاعانه و خردمندانه خدیجه

در پاسخ “ابوطالب” “ورقه” عموى خدیجه که از عالمان مذهب مسیح و کشیش بزرگى بود لب به سخن گشود، ولى شکوه مجلس و هیبت با عظمت ابوطالب او را به گونه‏اى تحت تأثیر قرار داد که به لکنت زبان افتاد و از پاسخ مناسب و در خور سخنان ابوطالب بازماند. مدّتى مجلس خواستگارى به سردى گرایید ولى خدیجه آن بانوى خرد و کمال این گونه رشته سخن را بدست گرفت.

“فقالت خدیجه مبتدئه یا عمّاه انّک و ان کنت اولى بنفسى منّى فى الشهود فلست اولى بى من نفسى قد زوجتک یا محمد نفسى و المهر علىّ فى مالى فامر عمّک فلینحر ناقهً فلیولم بها.”۱۸

پس گفت: اى عمو هرچند تو نسبت به من در شهادت برترى دارى ولى نسبت به خودم (و امر ازدواجم) خودم برتر مى‏باشم. پس تزویج کردم خود را به تو یا محمد و مهر هم بر مال خودم باشد پس به عمویت دستور بده که شتر نحر کند و به مردم ولیمه دهد.

برابر برخى روایات، “عمروبن اسد” عموى دیگر خدیجه خطبه شیواى جناب ابوطالب را پاسخ داد و رضایت دختر گرانقدر حجاز را اعلام نمود و از پى آن پدر دختر، با شادمانى گفت: “زوّجناها و رضینابه؛۱۹ خدیجه را به تزویج(محمد) درآوردیم و به این امر خشنودیم.”

 

اشعار زیباى یکى از حضّار

یکى از شاعران با ذوق که در جلسه حضور داشت اشعار زیبایى درباره این خواستگارى و اظهار رضایت خدیجه نسبت به امر ازدواج سروده است:

هنیأً مریئاً یا خدیجه قد جرت

لک الطّیر فى ما کان منک باسعد

تزوّجت خیر البریّه کلّها

و من ذاالّذى فى النّاس مثل محمّد

و بشّر به البرّ ان عیسى بن مریمٍ

و موسى بن عمرانٍ فیا قرب موعد

اقرّت به الکتاب قدماً بانّه

رسولٌ من البطحاء‌هاد و مهتد۲۰

اى خدیجه مبارک و گوارا باد که هماى بختت به سوى بلندترین قلّه سعادت پر کشید تو (امروز) با برترین انسان ازدواج کردى، چرا که کسى در بین مردم مانند محمّد نیست.

دو نیکوکار (و پیامبر) یعنى عیسى بن مریم و موسى فرزند عمران به او (و رسالت او) بشارت داده است و چه قدر نزدیک است موعد (ظهور رسالت محمّد).

کتابهاى گذشته به این امر که او رسولى است از بطحا(و مکه) هدایتگر و هدایت شده اقرار و اعتراف نموده است.

 

انفاق بى نظیر

خدیجه پس از مراسم خواستگارى و عقد، عموى خویش “ورقه” را خواست آنگاه اموال فراوانى در اختیار او گذاشت تا آن را به عنوان هدیه به حضور پیامبر گرامى اسلام ببرد و همین طور دستور داد تا در برابر دیدگان مردم اعلام کند که از این پس همه ثروت و امکانات اقتصادى و تجارى و بردگان او از آن محمّد(ص) است و با طیب خاطر و افتخار کامل به او بخشیده است.

ورقه برابر دستور کنارخانه خدا آمد و در میان زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدایى بلند، همگان را ندا داد و گفت: اى مردم! گواه باشید و بدانید که “خدیجه” خود همه ثروت و امکانات خویش را از مزرعه و باغ و انواع دام‏ها گرفته تا غلامان و کنیزان و نیز مهر خویش را به محمّد بخشیده است و او نیز پذیرفته است.۲۱

بنت “خویلد” که چرخ پیر عقیم است

تا که بزاید زنى به جاى خدیجه

نقل محافل بود سخاوت حاتم

حاتم طایى بود گداى خدیجه

رفعت طبع و صفاى باطن وى را

کس نشناسد مگر خداى خدیجه

یک زن و این قدر جانفشانى و ایثار

چشم خرد مات بر عطاى خدیجه

ثروت و مالى که حدّ و وصف نبودش

کرد نثار، این بود سخاى خدیجه۲۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره روم، آیه ۲۱٫
  2. با نگاهى به فروغ آسمان حجاز، خدیجه.
  3. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۰۳، ص ۲۳۵، ح ۱۹؛ منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، سید حمید حسینى، قم، دارالحدیث ص ۲۳۴٫
  4. و کان لخدیجه عم یقال له ورقهً و کان قد قرأ الکتب کلّها و کان عالماً حبراً و کان یعرف صفات النّبى الخارج فى آخر الزمان؛ بحار، ج ۱۶، ص ۶۱، باب ۵، تزوجه بخدیجه.
  5. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۵۶، ح ۷۵؛ الانوار الساطعه، ص ۳۷۳٫
  6. قرب الاسناد، حمیرى، تهران، مثنوى، ص ۳۲۵؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۳۰، باب ۲٫
  7. بحار، ج ۱۶، ص ۹۳ ،۳۵، ص ۲۴ – ۲۳٫
  8. همان، ج ۱۸، ص ۱۹۶، ح ۲۲۳٫
  9. ر.ک: بحار، ج ۱۶، ص ۱۸ ،۸؛ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶٫
  10. کشف الغمّه اربلى، بیروت، دارالاضواء، ج ۱، ص ۵۰۹٫
  11. بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۰۴؛ المجالس السنّیه، سید محسن امین، ج ۵، ص ۶٫
  12. تاریخ یعقوبى،چ ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۳۷۵، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى .
  13. فروغ آسمان حجاز، خدیجه، ص ۱۱۶٫
  14. بحار، ج ۱۶، ص ۶۰، ج ۳۵، ص ۹۳٫
  15. بحار، ج ۱۶،ص ۵۵ – ۵۴٫
  16. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۴۶۳ و ج ۱۶، ص ۱۴ – ۱۳ حدیث ۱۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۷۰، مناقب ج ۱، ص ۳۰، کافى ج ۵، ح ۳۷۴ باب خطب النکاح، ص ۳۱۹٫
  17. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۴، باب ۵، تزوجه بخدیجه(س)، حدیث۱۳٫
  18. بحار، ج ۱۶، ص ۱۹، مناقب آل ابى طالب، قم، دارالحدیث، ج۱،ص ۴۲٫
  19. مناقب ابى طالب، ج ۱، ص ۴۳ – ۴۱٫
  20. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۵؛ فروع کافى، کلینى، ج ۵، ص۳۷۵-۳۷۴٫
  21. فروغ آسمان حجاز، ص ۱۲۹ – ۱۲۸٫
  22. حاج حسین فولادى قمى.

 

30دسامبر/16

رسانه، راستى، درستى و حق جوئى آخرین قسمت

 

غلامرضا گلى زواره

 

نوعدوستى و توجّه به دردها و نیازهاى مردم

دست اندرکاران رسانه‏ها ادّعا دارند دانستن حق مردم است و باید آنان را در کشف حقایق و واقعیّت‏هاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى یارى داد و خیر و مصالح توده‏هاى تشنه حق را در نظر گرفت امّا در عرصه عمل کمتر درصدد بوده‏اند از حقوق مردم دفاع کنند و در راه اعتلاى فکرى و معنوى آنان تلاشى اندک داشته‏اند.

نمونه آن ستایش و مدح افرادى است که ارزش‏هاى مردم را مورد تهاجم قرار داده‏اند و یا مانع اجراى عدالت اجتماعى و مساوات اسلامى بوده‏اند، در واقع تحسین افراد نالایق و ستایش از نابخردان و خلافکاران و خوب جلوه دادن اشخاصى که شایستگى‏هاى لازم را ندارند خود فریب افکار عمومى و خیانت به جامعه است.

در مواقعى فضاى ناسالم مطبوعات و بزرگ شمردن افرادى که صلاحیت‏هاى لازم را نداشته‏اند مشکلات سیاسى اجتماعى نگران کننده‏اى را به دنبال آورده است و بطور طبیعى هر حرکتى که موجب انحراف از مسیر حقیقى و تصاحب پست‏هاى حسّاس به دست نالایقان منجر گردد یک نوع ستم آشکار و اغوا و تدلیس محسوب مى‏گردد و این روش نه تنها به لحاظ عقلى و اخلاقى نارواست بلکه به نوعى اعانت در ستم بوده و منع شرعى و قانونى هم دارد، قرآن مى‏فرماید: “ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسکم النار”۱ به سوى ستمکاران گرایش نیابید که آتش بسوزاندتان، در روایتى از امام سجّاد(ع) نقل گردیده است: “ایّاکم وصحبه العاصین و معونه الظالمین”۲ بنابراین فریب احساسات عمومى با شگردهاى مطبوعاتى و اسطوره سازى از صاحبان زر، زور و تزویر ممنوع و نکوهش شده است.

مطبوعات باید بکوشند مودّت، محبّت، و صمیمیت را در جامعه تقویت کرده و گسترش دهند و با اقشار گوناگون که اهل تلاش، تولید فکر، فن و اهتمام به امور مسلمین هستند انس و الفت برقرار کنند. رسول اکرم(ص) هشدار داده‏اند کسى که با دیگران مأنوس نگردد و مردم هم با او الفت نداشته باشند خیرى در او نمى‏باشد و بهترین اشخاص فردى است که براى عموم مردم سودمندتر باشد.۳

آن حضرت مى‏فرمایند: بعد از انجام فرائض، عملى بهتر از اصلاح میان افراد نیست سخن انسان مصلح خیر است و او خیر را شکوفا مى‏کند و نیز فرمودند: اصلاح ذات البین از یک سال نماز و روزه برتر است.

امام صادق(ع) فرمودند: “زکوه اللسان النّصح للمسلمین؛۴ زکات زبان نصیحت و خیرخواهى نسبت به دیگران است.۵

از رسول اکرم(ص) روایت گردیده است که آن وجود بزرگوار فرموده‏اند: “کسى که موانع راه مسلمین را برطرف سازد خداوند متعال ثواب خواندن چهارصد آیه و در برابر هر حرف آن آیات ده حسنه در نامه اعمالش مى‏نگارد”.۶

“امام صادق پاداش کسى را که نیازمندى‏ها و حوائج مسلمین را برآورده مى‏سازد از ثواب طواف خانه خدا برتر دانسته است.”۷

و نیز آن فروغ ششم امامت چنین فردى را مانند شخصى مى‏داند که ما بین صفا و مروه در حال سعى بوده و چون سلحشورى در راه خدا در نبرد بدر و اُحد در خون خویش غوطه ور است و آن گاه افزوده‏اند: “خداوند امّتى را معذّب مى‏سازد که به حقوق برادران مستمند خود بى اعتنا هستند.”۸

تو کز محنت دیگران بى غمى

نشاید که نامت نهند آدمى

دگر دوستى سرآمد مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى است و معصومین آن را از عوامل خوشبختى و بهزیستى براى تمامى انسان‏ها شناخته و رعایتش را در سطح جهانى به عموم مردم توصیه کرده‏اند زیرا این خصلت روابط آنان را مستحکم مى‏نماید، پیوندهاى محبّت را گسترش مى‏دهد و زندگى را بر آنان پر حرارت و مطبوع مى‏سازد، چنانچه امام کاظم(ع) فرموده‏اند: “مادامى که مردم یکدیگر را دوست بدارند زندگى آمیخته به رحمت و عطوفت خواهند داشت، البته همراه این عواطف باید اداءامانت نمایند و بر وفق عدالت عمل نمایند.”۹

رسانه‏ها باید در فعالیت‏هاى تبلیغى، ارتباطى و فرهنگى این شیوه را پى گیرند و آن را رواج دهند و همچون آداب و رسوم پایدار و ماندگار در میان جامعه اسلامى متداول نمایند و در کارنامه مطبوعاتى خود به سیره اهل بیت تأسّى نمایند که محرومان و مظلومان را فراموش نمى‏کردند و در حد توان اوضاع و احوال تأثّربارشان را بهبود مى‏بخشیدند و از حقوقشان دفاع مى‏کردند.

دگر دوستى که نمونه عالى آن را مى‏توان در سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) مشاهده کرد از جمله گرایش‏هاى عالى و مکارم اخلاقى است که با سرشت آدمى درهم آمیخته و در نهاد همه نهفته است و اگر مورد حمایت قرار گیرد و با روش‏هاى صحیح پرورش یابد شکوفا مى‏گردد و رنگ کاربردى به خود مى‏گیرد و سرانجام آدمى را نوع دوست بار مى‏آورد. چنین انسانى با دردمندان هم دردى مى‏کند، به یارى محرومان صالح مى‏شتابد، از ستم دیدگان دفاع مى‏کند و شقاوت و جنایت و تجاوز وحشیانه را محکوم مى‏نماید.

آیین اسلام در راه احیاى انسان سازى و رشد و شکوفایى این ویژگى اصل اخوّت دینى را میان مسلمانان بنیان نهاد و رسول اکرم(ص) و ائمه همواره مراقب بودند پیروان این آیین در انجام وظایف برادرى و اداى حقوق اسلامى سُستى نورزند و اگر مشاهده مى‏نمودند برخى مسلمین نسبت به یکدیگر سرد و بى‏مهرند آنان را به رعایت عواطف دینى وادار مى‏نمودند.

رسول اکرم(ص) مى‏فرمود: “ما لکم لاتحابّون و لا تناصحون و انتم اخوان على دین اللّه”۱۰ چه شده است شما را که نسبت به هم ابراز محبت مى‏نمائید و یکدیگر را دوستانه نصحیت نمى‏کنید با آن که در آیین اسلام هر یک از شما برادر آن دیگرى است؟

و امام صادق(ع) توصیه نموده‏اند:

“تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا اخوهً بررهً ما امرکم اللّه عزّ و جلّ؛۱۱ با یکدیگر پیوند و الفت برقرار کنید، نیکوکارى و عطوفت را درباره یکدیگر اعمال نمائید و برادران دل سوز و خیرخواه هم باشید همانگونه که خداوند به شما امر نموده است آن حضرت نکته‏اى از روان‏شناسى اسلامى را در روایتى مورد توجه قرار داده‏اند: “وقتى برادرت از تو جدا مى‏شود و از نظرت پنهان مى‏گردد درباره‏اش آن طور سخن بگو که دوست دارى او نیز در غیاب تو آن چنان گوید و واگذارش از هر چیزى که مى‏خواهى تو را از آن واگذارد.”۱۲

اگر رسانه‏ها این اصل را در گزارش‏ها و تحلیل‏هاى خود اجرایى کنند و مردم را در این‏باره توجیه نمایند اصل با برکت انسان دوستى را در جامعه گسترش داده‏اند که بر اثر آن مردم به صفات عالى آراسته مى‏گردند و نهاد خود را از هرگونه رشک‏ورزى، خصومت، بدخواهى و دیگر خلاف‏هاى اخلاقى خالى مى‏کنند، ترویج این روحیه امنیت روانى و رفتارى را بر جامعه حاکم مى‏کند که عزّت و شکوهمندى را ارتقاء مى‏دهد.

متأسفانه بر سر راه عملى ساختن دگر دوستى و رواج عطوفت، رحمت و مودّت موانعى جدّى وجود دارد که برخى رسانه‏ها هم به آن‏ها دامن مى‏زنند. برخى گزارش‏هاى مطبوعاتى بوى خشم و خشونت، تخریب و تهاجم، تفوق‏طلبى و برترى جویى، تکاثر خواهى، و مانند آن‏ها را مى‏دهد و وقتى این حالات بر روان‏ها و رفتارها اثر مى‏گذارد، مزاج مردم طوفانى مى‏گردد، کم حوصله مى‏شوند، سوءظن پیدا مى‏کنند، نفرت و بیزارى جویبارهاى عواطف را آلوده مى‏سازد و با فراموش گردیدن مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى دیگر جایى براى نوع دوستى، محروم نوازى و رسیدگى به دردها و نیازهاى مردم وجود ندارد.

پاره‏اى جراید به جاى چاره‏جویى دردها و آلام مردم بر ناراحتى‏ها و آشفتگى‏هاى آنان مى‏افزایند، در حالى که یک نوع ارزش‏هایى در سطحى بسیار رفیع قرار گرفته و نشان عالى‏ترین مقام انسانى هستند که حاکى از تعالى روحى و تکامل معنوى هستند، این‏ها درد فداکارى دارند، با غم دیدگان و ستم زدگان همدردند، با دردمندى عشق مى‏ورزند و زندگى را براى تب و تاب دردهاى انسانى مى‏خواهند، راستى نشریات و رسانه‏ها در این راستا چقدر گام برداشته‏اند. دست اندرکاران فعالیّت‏هاى ارتباطى و خبرى باید بکوشند مردم را نسبت به ضایعات، ناگوارى، فرودها و ریزش‏ها حسّاس کنند، آنقدر آگاهى‏هاى خوانندگان را افزایش دهند که نسبت به مشکلات و نابسامانى‏ها بى‏قرار گردند:

هر که او بیدارتر پردردتر

هر که او آگاه‏تر رخ زردتر

دردمندان حق و فضیلت و مشتاقان عدل و آزادگى همواره در اندیشه خیر و صلاح جامعه هستند و سعادت خود را در کاهش گرفتارى‏هاى دیگران مى‏دانند، این وارستگان از آسایش و رفاه معقول مردم خشنودند و از ناراحتى و رنجشان متألّم.

بزرگ‏ترین ارزش انسانى در نظر آنان تأمین سعادت انسان‏هاست، از این رو براى نیل به آن هدف عالى عاشقانه مى‏کوشند، در راه برطرف ساختن تیره روزى‏هاى مادى و معنوى مردم از هرگونه فداکارى دریغ ندارند و آرزومند هستند این مسیر مقدّس را با سوز و گدازهاى هرچه افزون‏تر بپیمایند.۱۳

این گونه انسان‏هاى بزرگ و افتخار آفرین در همه ادوار تاریخى بین مردمان جهان بوده و در هر عصرى اقشار گوناگون از نعمت وجودشان برخوردار شده‏اند، در صف اوّل این بزرگان، انبیاء و اولیاى الهى قرار دارند که براى اصلاح دین و دنیاى مردم و تأمین سعادت همه جانبه آنان حداکثر اهتمام را داشته‏اند، شایسته است رسانه‏ها مروّج چنین فرهنگ و معرّف اسوه‏هایى عالى در این عرصه باشند و خود نیز در تبلیغات و فعالیّت‏هاى فکرى و ارتباطى چنین روندى را دنبال کنند و با شاعر هم نوا شوند

دلى خواهم که از آن درد خیزد

بسوزد، عشق ورزد، اشک ریزد

صفاى خاطر دل‏ها زدرد است

دلى بى درد همچون گور سرد است

در منابع روایى و کتب اخلاقى فصلى تحت عنوان “ادخال السرور على المؤمن” وجود دارد و حضرت على(ع) فرموده‏اند: “هر کس قلب مؤمنى را شادمان کند ما خاندان را مسرور ساخته است و نشاط ما اهل بیت موجب انبساط روحى رسول اکرم(ص) مى‏گردد”۱۴

با نگاهى به برنامه‏هاى رسانه‏هاى جمعى و وسایل ارتباطى مشاهده مى‏گردد این اصول اخلاقى نیز چندان جایگاهى در جراید و نشریات ندارد و البته مطالب و گزارش‏هایى درباره انواع سرگرمى‏هاى بیهوده در آن‏ها دیده مى‏شود، روزنامه‌هایى که حتى وابسته به نهادهاى مذهبى هستند نیز در پى درج مطالبى هستند که همین هدف‏هاى عاطل و باطل را تعقیب مى‏کنند و براى این که از دیگران کم نیاورند براى چنین منظورى گاه مسیرى افراطى را طى مى‏نمایند.

از دیدگاه اسلام، قرآن و حدیث سرگرمى‏هاى بیخود و تلف کننده اوقات مردم مصداق بارز لهو مى‏باشند)۱۵(. حتى به معناى کارهاى نابخردانه تفسیر گردیده‏اند. این گونه برنامه‏ها اگر آدمى را از یاد خدا باز دارد ممنوع هستند.)۱۶( منظور پیدایش حالتى است که بر اثر آن روح و روان از یاد حق غافل گردد. رسول اکرم(ص) سرگرمى‏هاى بیهوده و لهو را براى مؤمن باطل شمرده‏اند.۱۷

امام باقر(ع) در جواب پرسشى درباره سفرى که به عنوان شکار(تفریحى) صورت گرفته فرموده‏اند: چون سفر کننده به منظور لهو و سرگرمى به مسافرت رفته نباید نماز را شکسته بخواند.۱۸

بدیهى است سرگمى‏هاى سازنده و رشد دهنده از نظر اسلام منع شرعى ندارد اما رسانه مجاز نمى‏باشد به ملاهى(لهوهایى) که بازدارنده مسیر تربیتى و خرد سازى اخلاقى هستند بپردازد، به علاوه حجم قابل توجهى از مباحث و مطالب مندرج در جراید نه تنها مفید نمى‏باشند و گرهى نمى‏گشایند بلکه ارزشمندترین گوهر انسانى یعنى عمر آنان را تلف مى‏نمایند، اگر ما اندکى از حقوق مادى مردم را تضییع کنیم در صورت برخوردارى از تدیّن و تعهد دچار ملامت‏هاى وجدان مى‏گردیم و در صدد آن هستیم که در اولین فرصت حق‏الناس را رد کنیم و این برنامه کارى شایسته است اما متوجه این واقعیت نمى‏باشیم که چقدر وقت خوانندگان را از بین مى‏بریم و از این بابت هم ناراحت نمى‏باشیم و بى‏تفاوت مى‏گذریم.

معمولاً غالب سعادت‏ها و موفقیّت‏هایى که نصیب بسیارى از افراد گردیده بیش از آنکه مربوط به استعداد و لیاقت آنان باشد مربوط به هوشیارى و بیدارى و استفاده نمودن از فرصت‏هاست و نیز بدبختى و محرومیت‏هاى دسته‏اى دیگر به دلیل هدر دادن اوقات و از کف دادن موقعیت‏هاست. اسراف در زمان زیان بارتر از اسراف در اموال است، چنین بدست مى‏آید که مطبوعات کمتر براى وقت مردم ارزش قایل هستند در حالى که آنان باید بر عکس عمل نمایند و به گونه‏اى برنامه‏ریزى کنند که در مردم حسّ احترام به وقت پیدا شود.۱۹

 

نصیحت و انتقاد دلسوزانه

شبکه روابط اجتماعى در اسلام به گونه‏اى است که ضمن انسجام و اتّحاد، هر کدام از اجزاء بر دیگرى تأثیر مى‏گذارد و یا از دیگرى تأثیر مى‏پذیرد. هر کدام وظیفه دارند مردم را اندرز دهند و پند نیوشان هم موظف هستند آن چه را آموخته‏اند بکار گیرند. اصولاً به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) اساس دین بر همان نصیحت و خیرخواهى است.۲۰

جانشین آن وجود مقدّس یعنى امیرمؤمنان على(ع) تصریح نموده‏اند: “قومى که افراد آن نصحیت کننده نباشند و علاقه‏اى هم به ناصحان نداشته باشند هیچ خیر و برکتى در آنان نخواهد بود.”۲۱

پس از آن که امّت اسلامى با آن حضرت بیعت نمودند، چند موضوع مهم را گوشزد فرمودند: از جمله آن که: “نسبت به من در حضور و خفا ناصح باشید.”۲۲

اهمیّت نصیحت بدان حد است که در مواقعى جانشین جهاد در راه خدا مى‏گردد زیرا قرآن مى‏فرماید: “و کسانى که قدرت بر جهاد ندارند در صورتى که مردم را به راه صواب نصیحت کنند بر آنان حرجى نمى‏باشد.”۲۳ حضرت على(ع) یکى از عوامل بعثت را این ویژگى دانسته است: “(رسول اکرم) که از سوى خداوند برانگیخته شد، با دل سوزى تمام مردم را نصیحت کرد و در مسیرى روشن آنان را جلو برد و به پند و حکمت فراخواندشان.”۲۴

قرآن، حدیث و منطق‏هاى خردمندانه بر ضرورت نصیحت تأکید دارند و امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “یجب للمؤمن على المؤمن النصیحه؛۲۵ نصحیت مؤمن بر مؤمن واجب است”. و افزودند: لازم است که نصیحت را در هیچ حالى ترک نکنید.۲۶

البته باید نصیحت توأم با نیّت خالصانه را از برخى نصایح که درونى شیطنت‏آمیز دارند تفکیک نمود و این جداسازى کار ساده‏اى نمى‏باشد. اولین کسى که این لباس را بر تن کرد و از آن سوء استفاده نمود ابلیس بود که موجب رانده شدن آدم و حوّا از بهشت گردید، منافقین نیز براى اغواى جوانان و افراد متدیّن از این حربه بهره برده‏اند. خلفاى اموى و عباسى و برخى رژیم‏هاى دیکتاتور براى فریب مردم از این راه وارد مى‏شدند. ناصح و خیرخواه واقعى و راستین را حضرت رسول اکرم(ص) ذیل حدیثى معرفى نموده‏اند: “امّا نصیحتگر(واقعى) چهار مورد است: به حق قضاوت مى‏کند، حق مردم را بدون مطالبه مى‏پردازد، هرچه را براى خود روا مى‏داند براى دیگران هم مى‏پسندد، به هیچ کس تعدّى و تجاوز نمى‏کند.۲۷

فرمایش مولاى پرهیزگاران نیز ملاک و معیارهایى را در این راستا ترسیم مى‏نماید: “به ناصح خویش بنگر اگر از درى وارد شد که موجب ضرر مردم مى‏شود، پس آن را نپذیر و از آن پرهیز نما و اگر از باب عدل و انصاف و اصلاح سخن گفت آن را قبول کن”.۲۸

شیطان، دوست نماها، تبهکاران و کسانى که در قلب خود ناخالصى دارند به جاى نصیحت راستین به بدگویى و سخن چینى مى‏پردازند، حیله گرى پیشه مى‏کنند و حق را واژگون جلوه مى‏دهند و با سوء استفاده از صداقت مردم به فریبکارى و دون صفتى روى مى‏آورند. براى رسیدن به مقصد شوم خود در قالب توصیه‏ها و نصایح به ظاهر مفید مخاطبین را به فساد و تباهى دعوت مى‏کنند. آنان باطل را با لباس حق مى‏آرایند و با استفاده منفى از عناوینى چون امیدوارى، توبه و رحمت و مبالغه‏آمیزى در برخى مفاهیم، راه معصیت را هموار مى‏سازند و سیماى خلاف و فساد را در نظر مردم نیک جلوه مى‏دهند. مى‏گویند در این چند روزه باید خوش بود، رحمت الهى خیلى وسیع است و مى‏تواند همه آلودگى‏ها را پاک کند!؟

به مار ماهى مانى، نه این تمام، نه آن

منافقى چه کنى؟ مار باش یا ماهى

این افراد که خود را اهل اندرز و پند معرفى مى‏کنند با زبانى چرب و شیرین سخنانى بر زبان مى‏آورند که خود به آن عمل نمى‏کنند. از گفته تا کردارشان فاصله زیادى وجود دارد، آنان قبل از آن که به فکر اصلاح جامعه و رفع گرفتارى‏هاى مردم باشند به منافع شخصى، حزبى و جناحى فکر مى‏کنند، از دموکراسى، رشد و توسعه جامعه، رفاه عمومى، عدالت اجتماعى دم مى‏زنند ولى در وراى این شعارهاى فریبنده مقاصد شومى را پى مى‏گیرند.

بهترین نصیحت آن است که موجب قُرب به خدا و اجتناب از گناه و خلاف گردد و عیوب و کاستى‏ها را بر طرف کند. امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “احبّ اخوانى الىّ من اهدى الىّ عیوبى؛۲۹بهترین برادران من کسانى هستند که عیوبم را به من اهدا کنند. در آیین اسلام علاوه بر قوانین کیفرى و مقررات امر به معروف و نهى از منکر مواعظ حسنه، انتقادهاى دوستانه و راهنمایى‏هاى مفید و ثمربخش پیش بینى گردیده است و تمام مسلمین موظفند نقایص و کمبودهاى یکدیگر را تذکر دهند، اخلاق برادران را اصلاح کنند و براى سوق دادن جامعه به سوى کمال و فضیلت تلاش نمایند.

امّاا انسان مسلمان حق ندارد به عنوان نهى از منکر و جلوگیرى از فساد یا انتقاد از برخى عیوب اخلاقى و اجتماعى در گناهان و مفاسد این و آن تجسّس کند، پرده درى و آبروریزى نماید، زیرا همین جستجوهاى افراطى خود مصداق خصلت منفى و مذموم عیب جویى بوده که گناهى بزرگ محسوب مى‏گردد و مایه فساد اجتماعى مى‏شود.

در انتقاد از خلاف‏ها و مذمت کارهاى بد باید مراقب باشند، اولاً امور جزئى و اندک بزرگ جلوه داده نشوند، ثانیاً موجب آشکار گردیدن و اشاعه مفاسد نشود، در این موارد باید رعایت حق و مصلحت گردد، در ضمن نباید به خوبى‏ها و موفقیت‏ها و افتخار آفرینى‏ها بى‏توجه و بى اعتنا بود، برخى عینک بدبینى بر دیدگان خود زده‏اند و همواره در جستجوى امور قبیح و زشتى‏ها هستند، این‏ها را نمى‏توان جزو منتقدین دل سوز و ناصحان راستین شمرد بلکه بر عکس چنین اشخاصى مبتلا به بیمارى روانى عیب‏جویى هستند که حضرت على(ع) توصیه کرده‏اند باید از آنان دورى گزید.۳۰

رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: مجلس دو نفر مسلمان امانت خداوند است و یکى از آن دو حق ندارد چیزى را که آن دیگرى مایل نیست فاش گردد، افشاء کند.۳۱ عیب جویان خود نیز مبتلا به عیوبى هستند و از درون احساس حقارت و خوارى مى‏کنند و در واقع دچار آلودگى‏هاى روحى مى‏باشند و به فرمایش حضرت على(ع) کسانى که نقایصى دارند، مایلند عیوب مردم را شایع کنند تا راه عذرشان توسعه یابد و با استناد به عیوب دیگران اعتراض مردم را نسبت به خود کاهش دهند.۳۲

رسول اکرم(ص) شدیدترین افراد را اشخاصى دانسته‏اند که در بین مردم سخن چینى مى‏کنند، بین دوستان تفرقه مى‏اندازند و پیوسته در صدد آن هستند براى اشخاص پاک عیب بتراشند.۳۳

انتقاد بجا از وسایل شناخت درست از نادرست است و مردم را واقع بین مى‏سازد، افکار و اعمال را اصلاح مى‏سازد، راه رشد و ترقى را به روى جامعه مى‏گشاید و زمینه ترقى و پویایى اجتماع را فراهم مى‏نماید. دانش و معرفت در پرتو بررسى‏هاى نقّادانه رشد مى‏کند. نقد صحیح و از روى دل سوزى آحاد جامعه را متوجّه حقایق و فضایل مى‏کند.

نقد منصفانه به صرف فهرست نمودن مشکلات بسنده نمى‏کند، بلکه راه حل هم ارائه داده مى‏شود، نقد یک روش بررسى آگاهانه و مدبرانه است که حاصلش بهتر شدن اوضاع، سازندگى و توسعه، تعامل و بهینه استفاده کردن و شفاف شدن امور و در نهایت ترقى است، نقد با هجو، تهمت، افترا، تهمت و یورش‏هاى تبلیغى که حاصلى منفى و مخرّب دارد در تباین مى‏باشد، انتقادهاى توأم با اغراض شخصى و سیاسى به وحدت ملّى آسیب مى‏رساند و اوضاع فرهنگى و اجتماعى را آشفته مى‏سازد، مشى اصلاح گرایانه در نقد ممدوح مى‏باشد، در واقع بر اثر انتقادهاى خردمندانه دروازه‏اى به سوى امور ناپیدا گشوده مى‏شود و حقایق روشن خواهد شد نقّاد همچون پزشک، اوّل ناگوارى‏ها را عاقلانه و عالمانه ارزیابى مى‏کند و با پى بردن به ناملایمات و کاستى‏ها، راه درمان را توصیه مى‏نماید.

اولین شرط انتقاد درست آن است که منتقد منع قانونى یا قبح اخلاقى مطلب مورد انتقاد را شناخته باشد و با معرفت و آگاهى آن را تذکر دهد نه از روى حدس و گمان و بر اساس گفته‏هاى مغرضان، چه بسا افراد نادانى که در دیدگاه خود رفتار مباحى را خلاف غیر قابل اغماض تلقى مى‏کنند و به عنوان نهى از منکر وارد میدان مى‏گردند ولى اثرات سویى بر جاى مى‏گذارند و موجبات آزار و تحقیر افراد را فراهم مى‏سازند.

شایسته است منتقدین افکار خود را با موازین حق و فضیلت بسنجند، صحیح و سقیم را بشناسند و اندیشه‏هاى باطل و پلید را از ذهن دور کنند تا انتقادشان مؤثّر و مفید باشد. امام حسین(ع) فرموده‏اند: “از دلایل انسان دانشور در امر ارشاد و هدایت این است که گفته‏هاى خویش را مورد ارزیابى و انتقاد قرار مى‏دهد، حقایق را از جهات گوناگون دیده و از آن‏ها آگاه مى‏گردد.”۳۴

انتقاد کننده باید عیوب و کاستى‏هاى افراد را به گونه‏اى مطرح کند که آبروى آنان مخدوش نگردد و موجبات شرمندگى افراد را فراهم نسازند. حضرت على(ع) فرموده‏اند: “نصیحت گویى در ملأ عام سرکوب نمودن حیثیت شخصى است که او را اندرز مى‏دهد.”۳۵

روش رسول اکرم(ص) این بود که وقتى به آن حضرت خبر رسید که شخصى گناه آلود و ناروا سخن مى‏گوید، در مقام انتقاد، در حضور مردم از او نام نمى‏برد، به آبرویش لطمه نمى‏زد.۳۶

در انتقادها باید ادب و احترام را مراعات کرد، با افراد به نرمى و با ملایمت سخن گفته شود و بیانات منتقد با مدارا و محبت توأم باشد. رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: “رفق و مدارا بر امرى قرار نمى‏گیرد جز این که زینت دهنده آن است و از چیزى جدا نمى‏شود مگر این که باعث زشتى آن مى‏شود”.۳۷

در نقدها، گفته‏هاى منتقد دو مسیر را طى مى‏کند یکى متوجه عملى نادرست است دیگر شخصى است که رفتار ناروایى از خود بروز داده است، آن چه در نقد و بررسى‏ها ناراحت کننده است این مى‏باشد که وقتى مى‏خواهند عملى مذموم را محکوم کنند به حیثیت افراد خدشه وارد مى‏سازند و این برنامه نه تنها به اصلاح رفتار کمک نمى‏کند بلکه بذرهاى کینه و خصومت مى‏افشاند و شخص مورد انتقاد را دچار نوسانات روحى و روانى مى‏نماید در هنگام انتقاد باید از تندگویى، کلمات موهن، مراو جدال منفى پرهیز کرد و در روایتى آمده است که رسول اکرم(ص) فرموده‏اند:

“آدمى قادر نمى‏باشد حقیقت ایمان را در نهاد خود کامل کند مگر آن که از مجادله و بحث‏هاى خصومت‏آمیز بپرهیزد اگرچه حق با او باشد.”۳۸

حضرت امام رضا مراء (جدال لفظى بر اساس هواى نفس و به قصد برترى‏طلبى) را از دیدگاه قرآن کفر دانسته‏اند.۳۹ زیرا پیامبر اکرم(ص) تأکید نموده بودند اولین چیزى که بعد از بت پرستى پروردگارم مورد نهى قرار داد جدال و مراء بود۴۰ جدال و مراء میان مردم دشمنى بوجود مى‏آورد و سبب رواج فتنه انگیزى، نابودى دین و از بین رفتن اعمال مى‏گردد.۴۱

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره هود، آیه ۱۱۳٫
  2. وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۲۸، باب ۴۲، حدیث اول.
  3. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۳۵٫
  4. سفینهالبحار، محدّث قمى، ماده صلح.
  5. الحیاه، ج ۱، ص ۵۸٫
  6. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۴۹٫
  7. وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۸۱٫
  8. بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۹۰٫
  9. مجموعه ورام، ورام بن ابى فراس، ج ۱، ص ۱۲٫
  10. همان، ص ۱۳۴٫
  11. کافى، ج ۲، ص ۱۷۵٫
  12. مشکوه الانوار، طبرسى، ص ۱۹۰٫
  13. مأخوذ از گفتار فلسفى (اخلاق از نظر هم زیستى و ارزش‏هاى انسانى، ج ۲، ص ۳۴۷ – ۳۴۸)
  14. جامع الأخبار او معارج الیقین فى اصول الدین، شیخ محمد بن محمد سبزوارى، ص ۲۲۳٫
  15. لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۲، ص ۳۴۷٫
  16. نک: وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۳۵، باب دهم، حدیث ۱۵٫
  17. همان، ج ۱۳، ص ۳۴۷ باب اول، حدیث پنجم.
  18. همان، ج ۵، ص ۵۱، باب نهم، حدیث اول.
  19. بنگرید به حکمت‏ها و اندرزها، شهید مطهرى، ج ۲، ص ۲۴ و۱۹۶ و ۱۹۵٫
  20. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۵۹٫
  21. معجم الفاظ غرر الحکم و دررالکلم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، ص ۱۱۰۲٫
  22. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۳۴، ص ۱۱۴؛ الکاشف عن الفاظ نهج البلاغه فى شروحه، وضعه السید جواد مصطفوى الخراسانى(ره)، ص ۴۱۸٫
  23. سوره توبه، آیه ۹۱٫
  24. نهج البلاغه، خطبه ۹۴، ص ۲۸۲ ؛ الکاشف، ص ۴۱۸٫
  25. روضه المتقین، محمد تقى مجلسى، ج ۹، ص ۴۰۸؛ اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج ۳، ص ۲۹۶٫
  26. الحکم الزاهره، علیرضا صابرى یزدى، ص ۲۰۵٫
  27. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۵۷؛ تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، ص ۲۳٫
  28. قصار الجمل، آیت اللّه میرزا على مشکینى، ج ۲، ص ۲۶۱٫
  29. وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۱۳٫
  30. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۶٫
  31. مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۹۸٫
  32. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۷٫
  33. خصال صدوق، ص ۲۶۰، کفایه المحدثین، سید حسن صدر، ص ۱۰۴ – ۱۰۵٫
  34. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج ۲، ص ۳۵۳٫
  35. فهرست غررالحکم، ص ۳۸۲٫
  36. گفتار فلسفى (اخلاق)، ج ۱، ص ۳۷۶٫
  37. سفینه البحار، محدّث قمى، ماده رفق، ج ۱، ص ۵۳۲٫
  38. همان، ماده مراء.
  39. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۸، ص ۱۵۰٫
  40. منیه المرید، شهید ثانى، ص ۱۱۳٫
  41. پرورش روح، سید محمّد شفیعى، ج ۲، ص ۷۰ – ۷۱٫
30دسامبر/16

رمضان، ماه ضیافت الهى

 

رمضان دعوتى است معنوى و تو میهمان عرش خدایى.

رمضان، فرصتِ استفاده از “نفخاتِ ربّ” است.

رمضان، موسم “عبادت” است و عبادت، غذاى روح است.

رمضان، فصل مناجات و دعاست. و دعا، نردبان تعالى جان است.

رمضان، دوره تزکیه و تهذیب و تربیت و ساختن و مقاومت کردن و تحمّل نمودن و چشیدن است.

رمضان، بهار جانهاى خدا جوست و باران کرامتِ “شهرالله”، روز و شب بر کویر دلها مى‏بارد و یاد خدا، صفابخش دلهاى عاشقان شب‏زنده‏دار است.

شبهاى رمضان، از شام تا سحر، دل را در چشمه زلال یاد خدا و اولیاء خدا شستشو دهیم و مشتى از برکاتِ آسمانى این ماه برداریم.

در خلوت بیداران شب زنده‏دار، دستى به دعا و چشمى به امید، به سوى خداى غفار بگشاییم و در شبهاى قدر، بستر خواب را جمع کرده، مائده طیّبات ذکر مدایح و مراثى خاندان عصمت بگسترانیم و در ناى نیاز، نجواى عارفانه سردهیم.

رمضان را باید “آیینه”اى بسازیم. پیش رویمان، تا در آن، چهره باطن و سیماى اخلاق خویش را به تماشا بنشینیم.

رمضان، براى ما کلاس است. در همه زمینه‏ها، و در رابطه با “خدا”، و “خود” و “مردم” و “مکتب”.

رمضان، ماه ضیافت خدا است. خداوند میزبان است و بندگان او مهمان، و نیایش و قرب وسیله پذیرایى. و قلبهاى روشن، فدیه بندگان به آستان خداوند است، و دیدگان اشکبار و دلهاى امیدوار، سرمایه عابدان.

رمضان، ماه گریز از خویش و التجاء به خدا است. فصل بازیابى خود گمشده است. ایّام تقویت اراده، و مالک نفس شدن و مهار زدن به تمنّیات است.

رمضان، ماه “قرب” است، ماه “یافتن” و “رسیدن” است.

رمضان، فرصت مناسبى براى محاسبه و به خود پرداختن و به خدا رسیدن است. از لحظه لحظه‏اش، از هر روز و شبش باید سود برد.

رمضان، فرصتى براى “خود سازى” است تا بذر “جان” را در مزرعه “لحظات” و “ایّام” بارور کنند و با آب “اخلاص”، آن را برویانند و به ثمر برسانند.

رمضان فراغتى است و موسمى براى انس و خلوت، و فصل یاد و مناجات است.

رمضان، ماه هجرت از “سیّئات” به “حسنات” و ماه گسستن از “خود” و پیوستن به “خدا”ست.

حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!!

شب قدر، گسترده‏ترین سفره رحمت و پر نعمت‏ترین مائده لطف خداست.

شب قدر، شب گشودن سفره دل و ریختن اشک نیاز و فصل گریستن چون ابر بهار در آستان آفریدگار غفّار است.

در شب قدر، روبه‏روى “آینه محاسبه” مى‏نشینیم و چهره جان را بى‏غبار مى‏بینیم و با باران اشک، دل را در سحر رحمت و مغفرت، شستشو مى‏دهیم.

شب قدر، فرصتى است تا چهره دل را با آب توبه بشوییم و پاکتر گردیم و به فطرت بى‏عیبِ خویش برگردیم.

رمضان، موعد عروج است و شب قدر، میعاد بیداران و معراج شب‏زنده‏داران.

شب قدر، شب احیاء خویش با دم مسیحایى دعاست.

شب قدر، براى آن است که قدر خویش را بشناسى، تقدیر خویش را رقم‏زنى، قدرت اراده و انتخاب را بیازمایى و “خویشتن جدید” را با قلم توبه و جوهر اشک، ترسیم کنى.

“حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!”

عید فطر، “پایان نامه” دوره ایثار و گذشت

عید فطر، عید توفیق در عبودیّت و معرفت و تهذیب نفس است.

رمضان، دعوتى است به باز یافتنِ “خودِ گمشده”، ندایى است، براى توجّه به خداى فراموش شده، ضیافتى است براى تناول از مائده “تقوا” و پایان این مهمانى خدایى، “عید فطر” است، عید توفیق بر “طاعت” و “اطاعت”، عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکر و یاد محرومان و گرسنگان، عید “کفّ نفس” و “کنترل خواسته‏ها”

“فطر”، چیدن میوه‏هایى است که از “فطرت” مى‏جوشد!

فطر، سپاس نعمتى است که در رمضان نازل شده است.

پیروزى بر خصم درون (نفس) جشنى روحانى دارد بنام “عید فطر”، که میثاق بستن با فطرت را از سوى روزه‏داران مجاهده‏گر اعلام مى‏دارد.

عید “فطر”، پاداش “افطار”هاى خالصانه و بجاست. مُهر قبولى انفاق‏هاى با قصد قربت است، “پایان نامه” دوره ایثار و گذشت، در مسایل مالى است.

“فطر”، عید خداجویى و خدا ترسى و خدا پرستى است. برکت بخشِ “ماه مبارک” است.

“عید فطر”، بر فاتحانِ عرصه‏هاى “جهاد با نفس”، گرامى باد.

 

30دسامبر/16

اهل بیت در قرآن و روایات

 

خداوند در آیه ۳۳ سوره احزاب به صراحت از لفظ اهل بیت پیامبر نام برده و مى‏فرماید: “انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهّرکم تطهیراً”. همانا خداوند اراده کرده که رجس و آلودگى را از شما اهل بیت پیامبر ببرد.نکته‏اى که در این آیه به چشم مى‏خورد آن است که خداوند هر گونه رجس وآلودگى را از اهل بیت دور کرده است. پس اهل بیت را هر که در نظر بگیریم عصمت ویژگى‏اى است که براى او در این آیه وارد شده است. در مورد شأن نزول این آیه احادیث بسیارى درمیان علماى اهل سنت و شیعه وارد شده است که در بین آنها احادیثى وجود دارد که حاکى از اتفاق نظربین این دو فرقه و اتحادشان در بیان علت نزول این آیه مى باشد. آنچه ما به عنوان اهل بیت پیامبر مى شناسیم پنج تن آل عبا یعنى پیامبر،على،فاطمه وحسنین (سلام الله علیهم) هستند،اما اهل سنت در این مسأله با ما اختلاف کرده وآن را به موارد دیگر هم سرایت داده‏اند. در مجموع – به جز عدّه کمى – اتفاق بر این دارند که منظور از بیت، خانه پیامبر و مقصود از اهل بیت، اهل بیت پیامبر مى‏باشد.آنگاه دراین امر اختلاف شده است که آیا از اهل بیت همسران پیامبر منظور است یا على و فاطمه و حسنین مى‏باشند و یا هر دو گروه داخل در اهلبیت پیامبر مى‏باشند. ما شیعیان اعتقاد راسخ داریم که مراد از اهل بیت در این آیه پنج تن آل عبا هستند و بر گفته خود دلایل زیادى از شیعه و سنى در دست داریم. از جمله این دلایل روایات بسیارى است که از اهل سنت بدست ما رسیده است. که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

  1. “عن عمر بن ابى سلمه ربیب النبى قال:لما نزلت هذه الآیه على النبى انما یرید الله لیذهب عنکم.فى بیت ام سلمه فدعا فاطمه وحسناً وحسیناً فجللهم بکساء وعلى خلف ظهره فجلله بکساء ثم قال اللهم هولاءاهل بیتى فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً قالت ام سلمه وانا معهم یا نبى الله قال انت على مکانک وانت على خیر”.۱ از عمر بن ابى سلمه پرورش یافته پیغمبر منقول است که گفت: چون این آیه بر پیامبر نازل شد در خانه ام سلمه بود پس فاطمه وحسن و حسین را خواسته و در زیر کساء جمع فرمود، على(ع) را که در پشت سرش بود هم خواسته، داخل در کساء نمود. آنگاه فرمود: خداوندا اینان اهل بیت منند، پس از ایشان هرگونه رجس و پلیدى را ببر و پاک و پاکیزه شان گردان. در این وقت ام‏سلمه عرض مى‏کند: یا رسول الله آیا من نیز با ایشان هستم؟ پیامبر فرمود: تو در جاى خودت هستى وبرخیر و نیکى مى‏باشى (اما داخل دراین گروه نیستى).
  2. “عن انس قال:انّ رسول الله کان یمرّ بباب فاطمه سته اشهر اذا خرج الى صلاه الفجر یقول الصلاه یا اهل البیت انما یرید الله ….”۲ از انس منقول است که پیامبر(بعد از نزول آیه) تا شش ماه هر گاه براى نماز صبح به مسجد مى‏رفت چون به در خانه فاطمه مى‏رسید مى‏فرمود:الصلاه الصلاه اى اهل بیت و آنگاه تلاوت مى فرمود: “انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس”.
  3. “عن ام سلمه انها قالت:فى بیتى نزلت هذه الآیه انما یرید الله لیذهب….قالت:فارسل رسول الله الى على و فاطمه والحسن و الحسین فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتى قالت ام سلمه یا رسول الله ما انا من اهل البیت؟ قال:انک على خیر و هؤلاء اهل بیتى”۳از ام سلمه منقول است که این آیه درخانه من نازل شد پس پیغمبر به دنبال على و فاطمه و حسنین فرستاد و فرمود: خدایا اینان اهل بیت منند. ام سلمه مى‏گوید:اى رسولخدا آیا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیغمبر فرمود:تو برخیرى ولى اینان اهل بیت من هستند.
  4. “عن ابى سعید الخدرى فى قوله عزّ و جلّ انما یرید الله لیذهب…قال نزلت فى رسول الله وعلى وفاطمه والحسن والحسین رضى الله عنهم”۴ از ابى سعید خدرى منقول است که این آیه درمورد پنج نفر نازل شد:پیامبر على،فاطمه، حسن وحسین.

این احادیثى که با این کیفیت نقل شد ،به دفعات در منابع اهل سنت تکرار شده و تقریباً شبیه به هم هستند. براى مثال ابن عساکر حدیث مذکور را با ۴۵ سند مختلف و از راویان متفاوت و با طرق گوناگون در کتاب خود با عنوان تاریخ دمشق نقل کرده است که تقریباً از لحاظ مضمون همگى شبیه به هم و در یک مرتبه قرار دارند. بنابراین ذکر بیش از این در این مقاله لازم نیست.

 

کلام امام حسن(ع) در مورد ویژگى‏هاى اهل بیت

امام حسن دررابطه با نزول آیه تطهیر مى‏فرماید:

“لما نزلت آیه التطهیر جمعنا رسول‏الله(ص) فى کساء لام سلمه خیبرى ثم قال: اللهم هؤلاء اهل بیتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا”۵ وقتى آیه تطهیر نازل شد رسول خدا ما را درون کساى خیبرى متعلق به ام سلمه گرد آورد و سپس فرمود: بار خدایا اینان اهل بیت و عترت من هستند پس پلیدى را از آنها دورکن و به طهارت مخصوص خود پاکیزه گردانشان.

روایت شده است که: چون حضرت امام حسن(ع) به جهت احترام به پدر بزرگوار خود در حضور او کم سخن مى‏گفت، بعضى ازاهل کوفه به خدمت آن حضرت عرض کردند: امام حسن در سخن گفتن عاجز است. على(ع) فرزند خود را طلبید و فرمود:مردم چنین سخن مى‏گویند بر منبر برو و فضل خود را برایشان ظاهرکن.

امام حسن(ع)فرمود: یا امیرالمؤمنین درحضور تو من یاراى سخن گفتن ندارم حضرت فرمود:اى فرزند من خود را از تو پنهان مى‏کنم. پس على فرمود مردم را ندا کردند تا جمع شدند امام حسن بر منبر برآمد خطبه‏اى در نهایت فصاحت و بلاغت خواند. مردم را موعظه کرد که خروش از اهل مسجد بر آمد سپس فرمود:

“ایهاالناس اعقلوا عن ربکم “انّ الله اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران على العالمین.ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم”۶ فنحن الذریه من آدم و الاسره من نوح والصفوه من ابراهیم، والسلاله من اسماعیل آل من محمد(ص)نحن فیکم کالسماء المرفوعه والارض المدحوّه، والشمس الضاحیه وکالشجره الزیتونه لاشرقیه ولاغربیه التى بورک زیتها.النبى اصلها وعلىّ فرعهاونحن والله ثمره تلک الشجره،فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا ومن تخلف عنها فالى النار هوى”.۷

فرمود: اى مردم سخن پروردگار خود را بفهمید، در آیات قرآن تدبر نمایید که حقتعالى مى‏فرماید: خداوند، آدم ونوح وآل ابراهیم وآل عمران رابر جهانیان برترى داد. آنها فرزندان و دودمانى بودند که از نظر پاکى و تقوا و فضیلت بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست. پس بدانید که ذریّه برگزیده آدم و سلاله نوح و برگزیده آل ابراهیم و فرزندان پسندیده اسماعیل و آل محمد مائیم. ما در میان شما مانند آسمان بلندیم و به منزله خورشید انوریم که جهان را به نور خود روشن کرده‏ایم. مائیم شجره زیتونه که حقتعالى در قرآن مثل زده و او را به برکت یاد کرده است. فرمود: نه شرقى ونه غربى است، پیغمبراصل آن درخت و على شاخه آن درخت است، به خدا سوگند که ما میوه آن درختیم، پس هرکه چنگ زند به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن درخت نجات مى‏یابد، هر که از آن درخت دورماند، پس در آتش جهنم سقوط کرده است.

و نیز در نامه‏اى به عبدالله جندب چنین نوشت:

“… هر که از ما جدا شود نابود گردد و هرکس از ما پیروی کند به ما خواهد پیوست. هرکسولایت ما را ترک گوید کافر است. و هر کس دنباله رو ولایت ما باشد مؤمن است. کافر، ما را دوست نخواهد داشت و مؤمن، ما را دشمن نخواهد داشت. هر کس با دوستى ما بمیرد بر خدا لازم است که وى را با ما برانگیزد…خداوند دین را با ما آغاز کرده و با ما به پایان خواهد برد و بوسیله ما خدا گیاهان روى زمین را روزى شما کرده است و بوسیله ما خداوند در زندگى شما و در گورهایتان و در هنگام حشر و نزد پل صراط و ترازوى سنجش اعمال و به هنگام واردشدن به باغهاى بهشت نجاتتان میدهد. و بدانید مثل ما در کتاب خداوند چون قندیلى است که چراغ در آن است و محمد(ص) و اهلبیت او همان چراغ هستند…ما نژادى گرامى هستیم و ما جانشینان خداوندیم در روى زمین و ماییم که درکتاب خداوند وضعیت ویژه‏اى داریم و ماییم که نزدیکترین مردم به پیامبر خدا هستیم”.۸

 

کلام امام حسن در مورد دوستى و دشمنى با اهل‏بیت

خداوند در آیه ۲۳ سوره شورى مى‏فرماید: “قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّه فى القربى و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا” این آیه در نزد مفسرین معروف است به آیه مودت. طبق روایات معتبر، منظور از قربى در آیه فوق همان اهل بیتى است که در آیه تطهیر منظور است. چنانکه امام حسن(ع) در یکى از خطبه‏هاى خود چنین فرمود:

“اناابن السراج المنیر انا من اهل بیت اذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا انا من اهل بیت فرض الله مودّتهم فى کتابه فقال تعالى: قل لااسئلکم علیه اجرا…فالحسنه مودتنا اهل البیت”۹ من فرزند چراغ درخشان هستم من از همان اهل بیتى هستم که خدا رجس را از آنها برده و پاکیزه‏شان گردانیده ، من از اهل بیتى هستم که خدا محبت ایشان را برهمه واجب کرده و مى‏فرماید: بگو من از شما اجر رسالت نمى‏خواهم جز محبت و دوستى با اهلبیتم… پس حسنه دوستى با ما اهل بیت است.

آنچه در روایات وارد شده از امام حسن(ع) در باب دوستى اهلبیت مطرح است آن است که دوستى ایشان براى خدا باشد نه براى منافع دنیوى یا حتى منافع اخروى، که در واقع یک نوع منفعت طلبى و سوءاستفاده از آنهاست. منظور از این‏که دوستى براى خدا باشد، آن است که این دوستى سبب کسب کمالات و ترقیات روحى و مانع دورى از گناهان باشد و در واقع عاملى باشد براى رسیدن بندگان و تقربّشان به خداوند.این قسم دوستى دوستى‏اى است که اثرات سازنده بسیارى به دنبال دارد.انسانى که اهل بیت را دوست دارد باید از کلمات ،گفتار و رفتار ایشان عبرت و الگو گرفته و در راه سلوک بهره بگیرد. این دوستى بسیار مؤثّر و مورد رضاى اهل بیت وخداوند است و محبتى است که در روایات به آن بسیار تاکید شده. از آن جمله امام حسن(ع) فرمود:

“من احبّنا لله جئنا نحن هو یوم القیامه کهاتین(وجمع بین اصبعین المسبحه والوسطى من یده) ولوشئت لقلت: کهاتین (وجمع بین المسبحتین من یدیه جمیعا) من احبّنا للدنیا فاذا جاءت الدنیا اتّسعت للبروالفاجرو ایضا قال:من احبّنا لله نفعه الله تعالى بحبّنا و من احبّنا لغیر الله فان الله یقضى فى الامور ما یشاء اما انّ حبّنا اهل البیت یساقط الذنوب کماتساقط الریح الورق عن الشجر”۱۰ کسى که ما خاندان پیامبر را براى خدا دوست داشته باشد ما و او در روز قیامت کنار هم خواهیم بود (آنگاه دو انگشت اشاره و میانى رابه هم چسباند) و فرمود: مانند این دو انگشت و اگر بخواهم میگویم ماننداین دوانگشت( سپس دو انگشت اشاره هر دودست را به هم چسباند) و کسى که ما را به خاطر دنیا دوست داشته باشد بداند که اگر دنیا روى آورد براى خوب وبدى کسان رو کند و نیز فرمود:کسى که ما را براى خداى بزرگ دوست بدارد خداوند او را بهره‏مند خواهد کرد و کسى که ما را براى غیر خدا دوست بدارد خدا آنگونه که بخواهد درباره او تصمیم مى‏گیرد. آگاه باشید همانا دوستى خاندان پیامبر گناهان را فرو مى‏ریزد، آنچنان که باد برگ درختان را فرو مى‏ریزد.

همچنان‏که درباره دشمنى با اهلبیت به معاویه بن خدیج فرمود: اى معاویه، از دشمنى با ما بپرهیز زیرا رسولخدا فرمود: کسى با ما دشمنى نمى‏کند و بر ما حسد نمى‏ورزد، جز آنکه در روز قیامت با شلاق آتشین از حوض کوثر رانده خواهد شد.۱۱

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ترمذى، محمد بن عیسى، سنن، بیروت دارالفکر، ج۱۲،ص۱۶۴٫
  2. سنن ترمذى ۱۰/۴۹۵؛ الاحاد والمثانى ۸/۳۰۷ ؛ مصنف ابن ابى شیبه ۷/۵۲۷؛ معرفه الصحابه ۲۰/۳۱؛ مسنداحمد ۲۷/۲۷۸؛ معجم ال‏کبیر ۳/۹۳٫
  3. الحاکم،ابوعبدالله محمدبن عبدالله،المستدرک على الصحیحین،ج ۸، ص ۲۲۰٫
  4. طبرانى،معجم آل‏کبیر، ج ۳، ص ۹۴٫
  5. دشتى، محمد، فرهنگ سخنان امام حسن مجتبى، محدث،۱۳۸۲، ص ۱۷۵٫
  6. سوره آل عمران،آیات ۳۳ و ۳۴٫
  7. بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۳۵۸٫
  8. همان، ج ۲۳، ص ۳۱۵٫
  9. بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۳۶۲٫
  10. فرهنگ سخنان امام حسن، صص ۶۶ و ۶۷٫
  11. همان، ص ۶۷٫
30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

ترجیح زخمى‏ها

وسیله ترابرى ما در عملیات خیبر کم بود. اکثر ماشین‏ها یا جلو بودند یا این که آنها را زده بودند. سرانجام با یکى از ماشین‏هاى غنیمتى جلو رفتم. شب توى سنگر بودم که به نظرم آمد صداى کامیون مى‏شنوم. از سنگر بیرون آمدم. دیدم کامیونى از دور زیر آتش دشمن دارد مى‏آید. تعجب کردم. هر لحظه امکان داشت با یک خمپاره منهدم گردد. وقتى رسید، اولین نفرى که از آن بیرون پرید، آقا مهدى زین الدین بود. آمده بود وضعیت منطقه عملیاتى و نیروها را بررسى کند، آن هم با یک کامیون ده چرخ. یادم هست یک سنگر محکم بتونى را براى استقرار بى‏سیم و فرماندهى خط انتخاب کرده بودیم. آن شب مجروح زیاد داشتیم هلى کوپترها هم نمى‏توانستند در شب پرواز کنند و شرایط جوّى خراب بود. براى همین مجروحین روى زمین مانده بودند. آقا مهدى دستور داد سنگر فرماندهى را تخلیه کنند. بعد هرچه پتو داشتیم در آنجا جمع کرد و مجروحین را در آن سنگر جا داد. فرمانده هم با بى‏سیم و نقشه‏هاى عملیاتش بیرون سنگر ماند، در آن شرایط جوّى و زیر آتش دشمن. انگار نه انگار، سرش توى نقشه‏ها بود نه اضطرابى داشت و نه دلهره و تشویش.۱

 

تصویرى از شهید على اصغر مراد نژاد

سرهنگ خلبان سهراب على شهدادى پیرامون این شهید والامقام گوید:” من فکر مى‏کنم هرآنچه در مورد این شهید بزرگوار بنویسیم، کم نوشته‏ام…او اخلاقى بسیار پسندیده داشت و همه قبولش داشتند. یادم نمى‏رود در یک پرواز از گیلان غرب به کرمانشاه مى‏آمدیم. شهر گیلان غرب بمباران هوایى شده بود. من جهت تخلیه مجروحان به آنجا رفتم و ایشان با من بودند. بعد از این که مجروحان را سوار کردیم تا به بیمارستان طالقانى کرمانشاه بیاوریم، وضع مجروحان بسیار وخیم بود و مادرى در داخل هلى‏کوپتر بالاى سر دو فرزند ترکش خورده‏اش ایستاده بود و مرتب به سر و سینه مى‏زد و مى‏گریست. ایشان هم همزمان با آن مادر مى‏گریست و به فرزندانش تنفس مصنوعى مى‏داد. من گاهى به عقب هلى‏کوپتر نگاه مى‏کردم و مى‏دیدم که چه مى‏کند.( شهید مراد نژاد) کرد چیف بود، مداح بود، امام جماعت بود، پزشکیار بود، آمپول مى‏زد. هرچه مى‏خواستى، مى‏گفت: بلدم. در مأموریتى با هم در منطقه بودیم. مردم شهر فرار کرده بودند و در داخل رودخانه‏اى چادر زده بودند و وضع خوبى نداشتند. در مدت دو هفته‏اى که با هم در آنجا بودیم، مرتب غذاهاى اضافى را از سنگرها مى‏گرفت و به آنها مى‏داد به طورى که همه بچه‏هاى کوچک سیاه چادرها، او را مى‏شناختند. هرچه کنسرو و کمپوت در جبهه به او مى‏دادند، همه را به آنها مى‏داد…”۲

 

بلند شو و حرکت کن

“مهدى باى جامه شورانى” بیش از ۷ سال از عمرش را در جبهه‏ها گذراند. وقتى براى آخرین بار خواست به جبهه برود، گفت: من اطمینان دارم دیگر بر نمى‏گردم…

از او پرسیدم: از کجا این قدر اطمینان دارى؟

گفت: دیشب در عالم خواب آقایى با لباس سبز بر بالینم حاضر شده گفتند: پسرم مهدى، از جایت بلند شو و برو که دوستانت منتظر تو هستند.

همین طور که با من سخن مى‏گفتند، پارچه سبزرنگى دور بدنم مى‏پیچیدند و به طور مکرر مى‏فرمودند:”مهدى بلند شو و حرکت کن”.

بیدار شده، خوابم را این طور تعبیر کردم که منظور از پارچه سبز کفن است و من هم سرباز امام زمان(عج) هستم. و اکنون که امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینى مرا دعوت کرده‏اند، حکمتى در آن وجود دارد.

یک هفته بعد از عزیمت مهدى، خواب صادقه‏اش به بار نشست و وجود تشنه‏اش از جام شهادت لبریز شد.۳

 

 

راننده بى نظیر

پیش از عملیات والفجر مقدماتى، تو هواى سرد و گزنده یک روز زمستانى، با چند تا از بچه‏ها راهى منطقه شدیم. ما با یک مینى‏بوس و یک تویوتا مى‏رفتیم. بعد از سه راهى سلفچگان سرماى هوا بیشتر شد. نزدیک اراک تویوتا چپ کرد و بعد از آن که چند معلق زد، روى چرخ‏هایش ایستاد. اولین نفرى که خودش را به تویوتا رساند، راد مرد بود. سید‌هاشم موسوى هم از تویوتا بیرون آمده بود. آن دو ابراهیم امیر عباسى را کشاندند بیرون و رادمرد سر ابراهیم را پانسمان کرد با توجه به آن که ما در حال مأموریت بودیم، قاعدتاً مى‏بایست تویوتا را به حال خود رها مى‏کردیم ولى رادمرد به بچه گفت: ابراهیم را سوار مینى بوس کنین و اراک بروید، من هم خودم را مى‏رسانم.

یکى با تعجب پرسید: مگر مى‏خواهى چه کار کنى؟

با خونسردى گفت: مى‏خواهم تویوتا را بیاورم.

خرده شیشه زیادى روى صندلى‏هاى تویوتا ریخته شده بود سریع تمیزشان کردیم و رادمرد نشت پشت فرمان و راه افتاد. این در حالى بود که شیشه جلوى تویوتا کاملاً شکسته و ریخته بود و سردى هوا تا مغز استخوان نفوذ مى‏کرد. ما هم سوار مینى بوس شده، راه افتادیم. رادمرد تا مسیر نسبتاً زیادى پشت فرمان نشست کم کم احساس کردیم بدن او کرخت شده است. چون هیچ تکانى نمى‏خورد و فقط دستهایش فرمان را مى‏چرخاند. ولى گویى حس فداکارى و ایثارش فروکش نمى‏کرد. بالآخره مینى‏بوس را جلوى تویوتا کشاندیم و او را وادار کردیم نگه دارد. وقتى سراغش رفتیم، دیدیم یخ زده و نمى‏تواند حرف بزند. در عین حال راضى نمى‏شد پایین بیاید. به زور متوسّل شده او را خارج کردیم. او حتى نتوانست روى پاهایش راه برود. با کمک دو تا از بچه‏ها او را داخل مینى‏بوس بردیم و یک پتو رویش انداختیم. بعد از آن، هر پنج شش کیلومتر یکى ازبچه‏ها پشت تویوتا مى‏نشست تا آن که ماشین را به اراک رساندیم. و بعد از تعمیر تویوتا و بهتر شدن حال ابراهیم، به راهمان ادامه دادیم.۴

گفتنى این که برادر محمد باقر رادمرد در ۱۱ فروردین ۶۵ به شهادت رسید. آخرین سِمَت وى مسؤولیت واحد آموزش تیپ ویژه شهدا بود.

 

راهکار آن بزرگوار

براى آزاد سازى بستان مى‏بایست از پل‏هاى سه گانه سابله عبور مى‏کردیم. اما چون عراق آنجا را زیر اتش شدید خود گرفته بود، نمى‏دانستیم چگونه موفق شویم. به ائمه اطهار بویژه آقا امام زمان(ع) متوسّل شدیم. هنگام غروب یک روحانى با لباس سبز نزدیک ما آمد. گمان کردیم ایشان از روحانیون رزمنده اهل قم است. آقا فرمودند: همراه من نقشه اطلاعات و عملیات است و آن را به شما مى‏دهم تا بتوانید از پل‏ها عبور کنید.

کنار ایشان نشستیم، فرمودند: دشمن بیشتر متوجه بالاى پل‏هاست و شما مى‏توانید از زیر پل‏ها عبور کنید و شهر را دور بزنید.

رزمنده‏ها از ایشان پرسیدند: آیا مى‏توانیم از زیر پل‏ها بگذریم؟

فرمودند: آرى بعد از آن که گروه اطلاعات و عملیات عبور کرد، شما هم پشت سر آن بروید.

با راه کار ایشان توانستیم شهر را آزاد سازیم ولى وقتى داخل شهر شدیم از آن بزگوار اثرى نبود. فرماندهان هم او را نمى‏شناختند.۵

 

لطف حق در بیت المقدس ۳

در عملیات بیت المقدّس ۳ در اسفند ۶۶ در سلیمانیه عراق به عنوان طلبه در گردان محمد رسول اللّه(ص) از لشکر نصر فعالیت داشتم.

یک شب – مصادف با ۲۶ اسفند – بعد از خواندن نماز و صرف شام، به سوى قله گوجال به قصد تصرّف تپه اولاغلو – که حساس و خطرناک بود – حرکت کردیم.

این تپه دو، سه بار میان نیروهاى ایرانى و عراقى رد و بدل شده بود.

تا نقطه رهایى راه سخت و طولانى داشتیم و مى‏بایست ۵ ،۴ ساعت طى مسیر مى‏کردیم. در طول راه به علت ضعف بینایى،، دید کافى نداشتم. براى همین نفر جلویى خود را میزان قرار داده بودم.

در طول مسیر این عملیات امدادهاى غیبى را به طور آشکار مشاهده کردم. براى نمونه با آن که نیروهاى دشمن تفنگ ۱۰۶ و خمپاره‏هاى ۶۰ و ۸۰ و ۱۲۰ میلى مترى و توپ‏هاى دوربرد و نزدیک برد خود، انواع منورها را مى‏زدند، ولى ما اصلاً دیده نمى‏شدیم. این به خاطر پایین آمدن ابرها به سطح زمین در آن نقطه کوهستانى بود. ما در پناه ابرها – و به تعبیر درست‏تر، مه – حرکت مى‏کردیم.

بعد از ۵ ،۴ ساعت، وقتى به نقطه رهایى در گوجال رسیدیم، یک باره ابرها ناپدید شد. در آن هنگام فهمیدیم ابرها مأموریت داشتند ما را تحت پوشش قرار دهند.

سرانجام عملیات صورت گرفت و تپه مزبور به تصرّف ما در آمد. بعد از اذان صبح که هوا رو به روشنى مى‏رفت، شروع به بازگشت نمودیم.

چون به مسیر بازگشت نگاه کردیم، خیلى شگفت و وحشت زده شدیم. باورمان نمى‏شد چنین راه خطرناک و صعب العبورى را پشت سر گذاشته باشیم من این موضوع را یکى از امدادهاى غیبى مى‏دانم. زیرا هنگام رفتن اصلاً احساس ناراحتى و ترس نمى‏کردیم. اگر چنین احساسى داشتیم چه بسا قلّه را نمى‏توانستیم تصرّف کنیم. به هر حال پس از رسیدن به دامنه کوه در چادرهایى که کنار رودخانه برپا کرده بودند، مستقر و منتظر شدیم تا ما را پشت خط منتقل کنند، اما هرچه منتظر شدیم، ماشین‏ها نیامدند. ناچار شب را در چادرها به سر بردیم. بعد از نماز مشغول خوردن شام بودیم ناگهان گفتند: بمب شیمیایى زده‏اند؟

بى درنگ همه از چادرها بیرون آمدند. بعضى از بچه‏ها ماسک نداشتند. من چفیه خود را با آب رودخانه خیس کرده، به صورتم بستم.نیروها سعى مى‏کردند خود را بالاى کوه برسانند تا از تأثیر گازها در امان بمانند.

کسانى که میان سال و پیر بودند، نتوانستند خود را بالاى بلندى‏ها برسانند و بین راه افتادند. تعدادى از آنها ناله مى‏کردند و تحت تأثیر گازهاى مخرّب واقع شده بودند. من به بعضى از آنها کمک کردم اما دیدم به علت خستگى و ضعف زیاد و تأثیر گازها، توانایى دیگرى براى یارى رسانى ندارم.

افراد دیگر هم رمق چندانى براى یارى نداشتند، زیرا از عملیات باز گشته و خسته بودند.

صحنه وحشت ناک و غم انگیزى بود. ناچار از بالاى ارتفاعات به طرف چادرها آمده، دو کترى برداشتم. آنها را از آب رودخانه پر کرده، به کمک مصدومان شتافتم. و با ریختن آب به سر و صورتشان سعى کردم وضعیت تنفسى آنها را بهتر کنم.با آن که فضاى آن منطقه آلوده به گازهاى شیمیاى بود، اثر آن را نمى‏فهمیدم لذا توانستم دو، سه بار بالا و پایین بروم و با پر کردن کترى‏ها به کمک مصدومان بشتابم. به جز من، دو، سه نفر دیگر از جمله یکى از معاونان فرمانده گردان خود را بالاى کوه رسانده بودند و فقط ما به ظاهر شیمیایى نشده بودیم. معاون گردان مانند من به شیمیایى شدگان کمک مى‏کرد.

براى انتقال مصدومان به آمبولانس احتیاج داشتیم و مرتب اعلام نیاز مى‏کردیم ولى تا صبح هیچ وسیله‏اى براى ما نفرستادند. سرانجام چهار، پنج دستگاه آمبولانس آمد.

به یاد دارم وقتى آخرین آمبولانس آمد و آخرین مصدومان را در آن گذاشتیم، یک دفعه به دل درد سخت و حالت روحى عجیبى دچار شدم. دیگر نتوانستم خود را سرپا نگه دارم. لذا من را هم به عنوان مصدوم در آمبولانس گذاشتند در آن لحظه احساس کردم خداوند من را تا وقتى که امدادگران برسند و وضعیت مصدومان مشخص شود، مأمور کمک، به آنها کرده بود. الآن هرچه فکر مى‏کنم، جز این که بگویم همه این ماجرا الطافى الهى بوده، چیز دیگرى نمى‏توانم اظهار کنم.۶

 

فرمانده خدمتگزار

در عملیات خیبر(سال ۶۲) فرمانده گردان بود. یک روز پیش از عملیات براى دیدارش به پادگان لشکر ۱۷ رفتم. دیدم دو نفر فرغونى پر از ظروف غذا را جهت شستن مى‏برند. نیروها زیاد بودند و ظرفها کم بود. آن دو با عجله فرغون را مى‏راندند تا پس از شستن ظرفها آنها را براى غذا خوردن سایر نیروها آماده سازند. یکى از آن دو سردار اسماعیل دقایقى بود.۷

 

تندیس تواضع

آن وقتها “محمد باقر صادق جوادى” فرمانده یک گروهان در پادگان امام رضا(ع) بود. به خاطر احساس مسؤولیتى که مى‏کرد، یک لحظه هم آرام و قرار نداشت. حتى جزئى‏ترین امور مربوط به گروهان از دید او پنهان نمى‏ماند. یکى از امورى که خیلى بر انجامش اصرار داشت، بازدید از نظافت فردى و عمومى نیروها بود. همیشه به این جور جاها سرکشى مى‏کرد و اشکالات را برطرف مى‏کرد. در یکى از این سرکشى‏ها فهمید توالت‏ها بند آمده و کثیف شده است. خودش رفت و چند تا نیرو آورد. بعضى از آنها وقتى فهمیدند که چه کار باید بکنند، حسابى ناراحت شدند و به آنها برخورد. بقیه هم با اکراه شروع به کار کردند. محمد باقر این طور مواقع نه اسمى از دستور و لغو دستور مى‏آورد و نه اسمى از مافوق و زیر دست. با این که به راحتى مى‏توانست از موقعیت فرماندهى‏اش استفاده کند و آنها را وابدارد به کار، این کار را نکرد. او آنجا هم آستین‏ها را بالا زد و شروع کرد به باز کردن چاه و شستن دستشویى‏ها. البته تأثیر این عمل و این شیوه به روى افراد واضح و آشکار بود: از یک طرف شرمندگى زیاد و از یک طرف هم با جان و دل مشغول کار شدن.۸

 

با پاى برهنه

برادر اصغر عدالت در منطقه عملیاتى فاو به عنوان فرمانده مشغول خدمت بود یک شب به سنگرها سرکشى کرد ناگهان متوجه شدیم ایشان با پاى برهنه روى خاک و خاشاک راه مى‏رود. من به ایشان گفتم: برادر عزیز، اصغر عدالت، چرا با پاى برهنه راه مى‏روید؟ ممکن است عقرب یا مار به شما آسیب برساند. گفت: شما به هر نقطه از این خاک اشاره کنید قطره‏اى از خون یک شهید روى آن ریخته است ما باید با وضو و با پاى برهنه در اینجا حاضر شویم.۹

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: احمد فتوحى، ر.ک: تو که آن بالا نشستى، ص ۳۶ و ۳۷٫
  2. اهالى آسمان، ص ۳۶۱ – ۳۶۳٫
  3. راوى: همسر شهید، ر.ک: لحظه‏هاى ماندگار، روایت عشق(دفتر دوم)، ص ۱۵۰٫
  4. راوى سید حسن پیشقدم، ر.ک: کلید فتح بستان، ص ۱۱۳ و ۱۱۴٫
  5. ر.ک: عنایات امام زمان(ع) در هشت سال دفاع مقدس،ص ۴۴ – ۴۶٫
  6. راوى حجت الاسلام و المسلمین عبدالرحیم اباذرى، (این خاطره به طور مستقیم از نامبرده نقل شده است).
  7. راوى: اسماعیل محمدى، ر.ک: بدرقه ماه، عزیز اللّه سالارى، ص ۷۷٫
  8. راوى: سید‌هاشم موسوى، ر.ک: کلید فتح بستان، سعید عاکف، ص ۱۴۹ و ۱۵۰٫
  9. راوى: عبدالرسول حمیدى، ر.ک: فتح، ویژه‏نامه سوم خرداد ۱۳۸۷، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‏هاى دفاع مقدّس استان بوشهر، ص ۳۶٫

 

30دسامبر/16

روزه، رمضان و قرآن

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

روزه یکى از مهم‏ترین عبادت‏هاى مسلمانان و مؤمنان است که به عنوان یکى از مؤثرترین عوامل براى پرورش روح تقوا در تمام زمینه‏ها و همه ابعاد به مؤمنان معرفى شده است.

انجام این عبادت در ماه رمضان در طول یک ماه کامل بر آن‏ها

واجب است. ماهى که مهمترین امتیاز آن نزول قرآن به منظور هدایت انسان‏ها در آن است.

در این مقاله در رابطه با مقوله‏هاى سه گانه فوق یعنى روزه، ماه رمضان و قرآن در سه فصل سخن به میان مى‏آید.

 

فصل اول: روزه

روزه تکلیفى است که مؤمنان وظیفه دارند در ماه مبارک رمضان آن را به منظور تقرّب به خدا با ترک خوردن و آشامیدن و مانند آن از طلوع فجر تا اذان مغرب در طول یک ماه کامل که گاه ۲۹ روز و گاه ۳۰ روز است، آن را به انجام رسانند.

قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الّذین من قبلکم لعلّکم تتقون؛۱ اى افرادى که ایمان آورده‏اید، روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانى که قبل از شما بوده‏اند نوشته شده تا پرهیزکار شوید.”

 

تجلّى رحمت خدا در تکلیف روزه

با این که روزه از ارکان اسلام است اما انجام آن با مشقّت و محرومیت از لذایذ مادى و مشکلاتى چون تحمّل رنج گرسنگى و تشنگى همراه است اما خداوند اولاً آن را با خطاب عاطفه برانگیز و مسؤولیت بخش “یا ایّها الّذین آمنوا” همراه کرده است تا علاوه بر اهمیّت موضوع روزه، به مؤمنان عظمت و کرامت ببخشد. امام صادق(ع) فرمود: “لذّه ما فى النداء ازال تعب العباده و العناء؛۲ لذّت خطاب “یا ایّها الّذین آمنوا” آن چنان است که سختى و مشقت این عبادت را از بین برده است.”

ثانیاً با بیان این حقیقت که روزه اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه در امّت‏هاى پیشین نیز بوده است، این مطلب را گوشزد مى‏کند این وظیفه، وظیفه همه انسان‏ها در هر دینى بوده است و این خود ترغیب بر فعل و تطیّب نفس است لذا مى‏فرماید: این عبادت تنها بر شما واجب نشد، بلکه هیچ امتى از این طاعت مستثنا نبوده‏اند.

ثالثاً با بیان فایده روزه و فلسفه انجام آن یعنى تحصیل تقوا آن را یک موضوع دوست داشتنى و گوارا مى‏سازد.

رابعاً با بیان این حقیقت که گرفتن روزه براى شما خیر است “و ان تصوموا خیرلکم” رحمت خود را متجلّى ساخته است تا مؤمنان با علاقه و عشق و محبت به این وظیفه الهى بپردازند.

 

روزه در دیگر ادیان

روزه بر پیروان دیگر ادیان نیز واجب بوده است و برخى گفته‏اند این تکلیف از عهد آدم تا کنون وجود داشته.۳

ناگفته نماند همانندى روزه مسلمانان با غیر مسلمانان در اصل تکلیف است نه در خصوصیات آن، زیرا آیه درباره این مطلب که روزه بر همه امّت‏ها بدون استنثنا واجب بوده در کمیّت و کیفیت نیز یکسان بوده ساکت است، در برخى نوشته‏ها آمده است:

روزه به طور کلّى در تمام اوقات در میان هر طایفه، هر ملّت و مذهب در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقبه معمول بوده است.۴

و حیات حواریون و مؤمنین ایام گذشته، عمرى مملو از افکار لذات و زحمات بیشمار و روزه دارى بود.۵

 

هدف روزه

۱- انسان مسافر است و مسافر به زاد و توشه نیاز دارد. بهترین ره توشه سالکان مسیر معاد تقواست “و تزوّدوا فانّ خیر الزاد التقوى؛۶ توشه برگیرید زیرا بهترین توشه تقوا است.”

براى رسیدن به تقوا گاه باید اندیشه را از راه تعلیل و تحلیل علمى و زمانى با تأیید انگیزه از راه دستورهاى عملى تقویت کرد در آیه مورد نظر دستور عملى به روزه را عاملى براى پیدایش این ره توشه معنوى مى‏کند که انسان روزه‏دار با روزه دارى به تقوا مى‏رسد.

۲- روزه داراى ابعاد گوناگون و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى است، روزه هم در بعد اخلاقى آثارى دارد و هم از نظر اجتماعى و هم از نظر بهداشتى و روانى و تأمین صحت و سلامتى انسان.

روزه از نظر اخلاقى روح انسان را تلطیف و اراده انسان را قوى و امیال و غرائز او را تعدیل مى‏کند. زیرا انسان روزه دار اولاً با تحمّل گرسنگى و تشنگى و چشم پوشى از لذّت جنسى، روح خودش را تلطیف مى‏کند و از این طریق زمام نفس سرکش را در اختیار داشته و بر هوس‏ها و شهوات خود مسلّط مى‏گردد و با تسلّط بر آن قلب انسان از نور و صفا برخوردار مى‏گردد.

و ثانیاً با ترک موقت خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها و لذایذ با امکان دسترسى به آن‏ها از طریق حلال، روحیه مقاومت را در خود تمرین مى‏دهد تا در غیر ماه رمضان از حرام اجتناب کند و به عبارت دیگر: اراده خود را تقویت مى‏کند تا به راحتى از هرچه که حرام است دورى گزیند.

و ثالثاً با اراده قوى، امیال خود را تعدیل مى‏کند نه چون حیوانات که تنها تحت تأثیر غرائز عمل کند بلکه غرائز خود را در اختیار دارد که د رجایى که باید آن را اعمال کند، اعمال کند و در جایى که باید کنترل کند و اعمال نکند، اعمال نمى‏کند و بالأخره روزه انسان را از عالم حیوانات ترقّى داده و به عالم ملکوت و فرشتگان صعود مى‏دهد.

در روایات اسلامى روزه را سپرى در برابر آتش دوزخ معرفى مى‏کند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: “الصوم جنه من النار؛۷ روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ”.

امام صادق(ع) از پدرانش نقل مى‏کند که پیامبر اکرم(ص) به اصحابش فرمودند: “الا اخبرکم بشى‏ء ان انتم فعلتموه تباعدالشیطان منکم کما تباعدالمشرق من المغرب به قالوا بلى یا رسول اللّه (ص) قال: الصوم یسود وجهه و الصدقه تکسّر ظهره و الحب فى اللّه و الموازره على العمل الصالح یقطع دابره و الاستغفار یقطع وتینه و لکل شى‏ء زکاه و زکاه الابدان الصیام؛۸ روزه روى شیطان را سیاه مى‏کند و انفاق و صدقه دادن در راه خدا پشت او را مى‏شکند و دوست داشتن به خاطر خدا و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى‏کند و طلب مغفرت از خدا رگ گردن او را قطع مى‏کند و براى هرچیزى زکاتى است و زکات بدن روزه گرفتن است.”

حضرت امیر(ع) فرمود: “والصیام ابتلاءً لاخلاص العمل؛۹ خداى سبحان از این جهت روزه را واجب فرمود که روح اخلاص در مردم پرورش یابد.”

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “انّ للجنه باباً یدعى الریّان لایدخل منه الّا الصائمون؛۱۰ بهشت درى دارد به نام ریّان (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد مى‏شوند.”

 

مشاهده ملکوت

روزه دار به دلیل صبر و مقاومت در برابر گرسنگى و تشنگى و امیال و غرائز مى‏تواند ملکوت را مشاهده کند. توضیح آن که: بزرگترین مانع پیشرفت معنوى بشر اشتغال به خوردن و آشامیدن و لذائذ بدنى است و بهترین عامل رشد روحى وى نزاهت و پرهیز از این امور است روزه انسان را از اشتغال به امور مادى باز مى‏دارد و فراغت بیشترى براى او فراهم مى‏کند تا در راز آفرینش خود بیندیشد و زادراهش را فراهم آورد، روزه بهترین راه براى رسیدن به باطن عالم و مشاهده ملکوت آن است.

کم خورى و رعایت اعتدال از بهترین راه‏هاى طىّ مسیر کمال است چنان‏چه پرخورى از بزرگترین موانع کمال به شمار مى‏آید. بر همین اساس برخى بزرگان فرمودند: در فضیلت روزه همین بس که انسان روزه دار شبیه فرشتگان مى‏شود و غذاى او چون فرشتگان تسبیح و تحمید حضرت حق تعالى است.

در روایتى از امام رضا(ع) علت دستور به روزه دارى سؤال شد، آن حضرت فرمود: “لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فلیستدلّوا على فقر الآخره و لیکون الصائم خاشعاً ذلیلاً مستکینا مأجورا محتسباً عارفاً صابراً على ما اصابه من الجوع و العطش فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساک عن الشهوات و یکون ذلک واعظاً لهم فى العاجل و رائضاً لهم على اداء ما کلّفهم و دلیلاً لهم فى‏الآجل و لیعرفوا شدّه مبلغ ذلک على اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا فیؤدّوا الیهم ما افترض اللّه لهم فى اموالهم؛۱۱ علت تشریع روزه آن است که اولاً مسلمانان رنج گرسنگى و تشنگى را دریابند و به فقر و نیاز آخرت راه یابند و ثانیاً انسان روزه دار در برابر خدا خاشع و خاضع بوده و از اجر و پاداش برخوردار شده و بر آن چه که از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد صبر کند تا استحقاق ثواب خدا را بیابد و ثالثاً روزه دارى سبب جلوگیرى از شهوت‏ها مى‏شود و رابعاً روزه دارى سبب مى‏شود تا او واعظى در حال داشته و ریاضتى را تحمّل کرده تا در آخرت از آثار آن بهره‏مند شود و خامساً بداند گرفتارى‌هایى که به فقیران و نیازمندان در دنیا مى‏رسد پس حقوقى را که در اموال خود دارد به آن‏ها پرداخت کند.”

از این روایت استفاده مى‏شود انسان سیر در برابر خدا خشوع و ذلّت بایسته را ندارد، از این رو خدا فرمود: “روزه بگیرید تا با تقوا باشید منشأ فجور شهوت و غضب است و قوّه غضب نیز در خدمت شهوت است، بیشتر انسان‏هاى ظاهرى حیوان شهوى اند و قوّه غضب در آنان براى دفع از مشتهیات نفسانى است و در این روایت امام رضا(ع) روزه گرفتن را عامل شکسته شدن شهوت مى‏داند.

انسان روزه با روزه‏داراى واعظ درونى است که او را نسبت به آخرتش پند دهد.

از نظر اجتماعى نیز روزه درس مساوات و برابرى در میان افراد اجتماع است انسان‏هاى متمکن و ثروتمند با انجام این دستور دینى، موقعیت گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس درمى‏یابند. از این روى مى‏یابیم که هشام ابن حکم از علت تشریع روزه سؤال مى‏کند، امام صادق(ع) جواب مى‏فرماید: “انما فرض اللّه عزّ و جلّ الصیام لیستوى به الغنى و الفقیر و ذلک ان الغنى لم یکن لیجد مسّ الجوع فیرحم الفقیر، لانّ الغنى کلما اراد شیئاً قدر علیه فاراداللّه عزّ و جلّ ان یستوى بین خلقه و ان یذیق الغنى مسّ الجوع و الالم لیرقّ على الضعیف و یرحم الجائع؛۱۲ روزه به این دلیل واجب شده است که میان غنى و فقیر مساوات و برابرى بر قرار گردد و این به خاطر آن است که غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقیر اداى حق کند، زیرا اغنیاء و ثروتمندان هرچه را بخواهند براى آن‏ها فراهم است، خدا مى‏خواهد میان بندگان خود مساوات باشد و طعم گرسنگى و درد و رنج را به ثروتمندان بچشاند تا نسبت به ضعیفان و گرسنگان ترحم و دلسوزى کنند.”

انسان روزه دار علاوه بر ترحم و دلسوزى نسبت به نیازمندان، و شریک شدن با آن‏ها در تحمّل رنج گرسنگى و تشنگى، مازاد مصرف خود را ذخیره و آن را در اختیار نیازمند قرار مى‏دهد.

 

ویژگیهاى روزه

روزه در آموزه‏هاى اسلامى ویژگى‌هایى دارد که به آن‏ها اشاره مى‏شود:

۱- سلامتى و تندرستى

پیامبر اسلام(ص) فرمود: “ان اللّه اوحى الى نبىّ من بنى اسرائیل: اخبر قومک ان لیس عبد یصوم یوماً ابتغاء وجهى الا صحّت جسمه واعظمت اجره؛۱۳ خداى سبحان به پیامبرى از بنى اسرائیل وحى کرده است به قومت خبر بده که بنده‏اى روزى را روزه نمى‏گیرد براى رضاى خدا جز این که جسمش سالم مى‏ماند و پاداشش بزرگ داشته مى‏شود.

و در روایت دیگرى فرمود: “صوموا تصحوا؛۱۴ روزه بگیرید سالم مى‏شوید.” با توجه به این که پیامبر فرمود: “المعده بیت کلّ داء و الحمیّه رأس کلّ دواء؛۱۵ معده خانه تمام دردها و امساک بالاترین داروهاست.” روشن مى‏شود انسان روزه دارى که در ماه رمضان از خوردن و آشامیدن خوددارى مى‏کند، دستگاه گوارشى او به استراحت پرداخته و مواد زائد بدن را دفع مى‏کند.

۲- عبادت بى مانند

روزه داراى خصلتى است که در اعمال عبادى دیگر یافت نمى‏شود از این رو راوى مى‏گوید: به پیامبر اکرم(ص) گفتم: مرا به کارى فرمان ده که با عمل به آن خداى سبحان به من سود و منفعت اعطاء کند. پیامبر(ص) فرمود: “علیک بالصوم فانه لامثل له؛۱۶ بر تو باد به روزه گرفتن زیرا چیزى در عبادت مانند او نیست.”

۳- دعاى فرشتگان براى روزه‏داران

امام صادق(ع) از پیامبر نقل فرمود: که آن حضرت فرمودند: “انّ اللّه عزّ و جلّ وکّل ملائکته بالدعاء للصائمین و قال اخبرنى جبرئیل عن ربّه انه قال: ما امرت ملائکتى بالدعاء لاحد الّا استجیب لهم فیه؛۱۷ خداى متعال به فرشتگان وکالت داده تا براى روزه داران دعا کنند و فرمود: جبرئیل از سوى خدا به من خبر داد که خدا فرمود: فرشتگان را امر به دعا نکردم جز این که آن را اجابت خواهم کرد.”

و در سخن دیگرى آن حضرت فرمود: “انّ الصائم تسبح عظامه و تستغفر له الملائکه ما اکل عنده؛۱۸ استخوان‏هاى روزه دار خدا را تنزیه مى‏کند و فرشتگان براى او استغفار مى‏کنند”.

۴- آمرزش گناهان

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “من صام رمضان ایماناً و احتساباً غفرله ما تقدّم من ذنبه؛۱۹ کسى که در ماه رمضان از روى ایمان و اعتقاد روزه بگیرد خداى متعال گناهان گذشته‏اش را مى‏بخشد.”

بر اساس آموزه‏هاى قرآن که “انّ الحسنات یذهبن السیئات؛ نیکوکارى‏ها بدى‏ها را از صفحه اعمال انسان پاک مى‏کند” روزه کار خوبى است که سیئات و بدهى‏هاى گناه را در انسان از بین مى‏برد.

۵ – استجابت دعاى روزه‏دار

یکى از ویژگى‏هاى روزه‏دار آن است که دعاى او مستجاب مى‏شود پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ثلاثه لاتردّ دعوتهم: الصائم حتى یفطر”۲۰ سه گروه دعاى آن‏ها رد نمى‏شود که از آن‏ها روزه دارى است تا افطار کند”. و در بیان دیگر فرمود: “الصائم عند افطاره دعوه مستجابه؛۲۱ دعاى روزه دار هنگام افطار مستجاب است.”

و در گفتار دیگرى فرمود: “نوم الصائم عباده و صمته تسبیح و عمله مضاعف و دعائه مستجاب و ذنبه مغفور؛۲۲ خواب روزه دار عبادت و سکوت او تنزیه خدا و عمل او چندین برابر و دعاى او مستجاب و گناه او مورد مغفرت است.”

از این احادیث استفاده مى‏شود، هر سالکى که حرمت الهى را پاس دارد دعاى او مستجاب خواهد بود. روزه دار نیز از این برکت برخوردار و از وعده استجابت دعا بهره‏مند است.

۶- دهان روزه دار خوشبوتر از مشک

در روایات دهن روزه دار را عطر آگین معرفى مى‏کند. امام صادق(ع) مى‏فرماید: “اوحى اللّه عزّ و جلّ الى موسى(ع) ما یمنعک من مناجاتى: فقال: یا ربّ احبّک عن المناجاه لخلوف فم الصائم فاوحى اللّه عزّو جلّ الیه: یا موسى لخلوف فم الصائم اطیب عندى من ریح المسک؛۲۳ خداى سبحان به موسى کلیم وحى کرد و فرمود: چه چیزى تو را از مناجات با من باز مى‏دارد، موسى کلیم فرمود: به دلیل بوى دهان روزه‏دار مناجات را به تأخیر انداختم، خداى سبحان به وى وحى کرد و فرمود: بوى دهن روزه‏دار براى من از بوى عطر مشک عطرآگین‏تر است.”

ناگفته نماند، این استشمام، استشمام ملکوتى است و استشمام ملکوتى نیازمند به باز شدن شامّه قلبى است و باز شدن شامّه قلبى و درونى آدمى است که عطرآگین بودن دهن روزه دار احساس مى‏شود.

۷- دو خوشحالى براى روزه‏دار

امام صادق(ع) فرمود: “للصائم فرحتان، فرحه عند افطاره و فرحه عند لقاء ربّه؛۲۴ روزه دار دو خوشحالى دارد، خوشحالى هنگام افطار و خوشحالى هنگام ملاقات پروردگار.”

روزه دار هنگام افطار خوشحال است زیرا از عهده تکلیف الهى برآمده است و هنگام لقاى خداى سبحان نیز شاداب و شادمان خواهد بود.

البته ممکن است هنگام افطار، غروب و مغرب باشد و ممکن است عید فطر باشد که جایزه روزه داران در آن روز اعطا مى‏شود.

۸ – اعطاء پاداش به روزداران توسط خداى سبحان بدون واسطه

در روایات فراوانى آمده است که خداى سبحان روزه را براى خود مى‏داند و خود بدان پاداش مى‏دهد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: “کلّ عمل ابن آدم یضاعف الحسنه عشره امثالها الى سبعمأه ضعف قال اللّه عزّ و جلّ الّا الصوم فانه لى و اجزى به یدع طعامه و شرابه و شهوته من اجلى؛۲۵ همه اعمال حسنه انسان از ده برابر تا هفتصد برابر پاداش دریافت مى‏کند اما خدا فرمود روزه مال من است و من به آن پاداش مى‏دهم زیرا روزه‏دار براى خدا خوردن و آشامیدن و شهوتش را رها مى‏کند.”

و باز پیامبر(ص) فرمود: “الصیام لاریاء فیه قال اللّه: هولى و انا اجزى به؛۲۶ در روزه ریا و تظاهر راه پیدا نمى‏کند او مال من است و من به آن پاداش مى‏دهم.”

این که در روایت فرمود: روزه مال من است براى آن است که روزه صبغه صمدى دارد و بیان‏گر اوصاف تنزیهى خداى سبحان است زیرا خدا همه را غذا مى‏دهد اما خود غذا خور نیست روزه دار نیز در بخشى از ساعات شبانه روز از خوردن و آشامیدن و امور ممنوع دیگر خوددارى مى‏کند.

و این که فرمود: من بدون واسطه به روزه‏دار پاداش مى‏دهم از عظمت این عمل و خالص بودن حکایت مى‏کند.

۹- پذیرایى ویژه روزه‏داران در بهشت

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “للجنه ثمانیه ابواب: فیها بابٌ یسمّى الریّان یدخل منه الصائمون فاذا دخل آخرهم اغلق فلم یدخل منهم احد و من دخل منه شرب و من شرب لم یظمأ ابداً؛۲۷ بهشت هشت در دارد که نام یکى از آن درها (ریّان) است که روز قیامت از آن در روزه داران وارد مى‏شوند و غیر آن‏ها وارد نخواهند شد، گفته مى‏شود روزه داران کجایند تا وارد شوند، وقتى که آخرین آن‏ها وارد شد در بسته مى‏شود و کسى وارد نخواهد شد و کسیکه از آن در وارد شد از نوشیدنى استفاده مى‏کند و هر کس از آن نوشیدنى بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد.”

روزه داران در قیامت از سفره‏اى استفاده مى‏کنند که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى آن را شنیده و نه بر قلب کسى خطور کرده است.

 

۱۰- شفاعت روزه از روزه داران

عمل صالح همواره زنده است و از عامل شفاعت مى‏کند زیرا صورت ملکوتى عمل صالح به طرف خداى سبحان صعود مى‏کند و همین عمل زمینه صعود عامل را نیز فراهم مى‏کند از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود: “الصیام و القرآن یشفعان للعبد یوم القیامه، یقول الصیام، اى ربّ منعته الطعام و الشهوه فشفعنى فیه و یقول القرآن منعته النوم باللیل فشفعنى فیه قال: فیشفعان؛۲۸ روزه و قرآن از انسان در روز قیامت شفاعت مى‏کنند، روزه مى‏گوید: پروردگار من این انسان را از خوردن و اعمال شهوت باز داشتى. مرا در آن شفیع قرار ده و قرآن مى‏گوید: این انسان را از خواب شب منع کردى، مرا در آن شفیع قرار ده، خداى سبحان به آن‏ها اجازه شفاعت مى‏دهد و آن‏ها شفاعت مى‏کنند.”

 

دستورات روزه براى کاستن از سنگینى آن

“ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخرو على الّذین یطیقونه فدیه طعام مسکین فمن تطوّع خیراً فهو خیر له و ان تصوموا خیرٌ لکم ان کنتم تعلمون؛۲۹ چند روز معدودى را باید روزه بگیرند و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادى از روزهاى دیگر را روزه بدارد و بر کسانى که روزه براى آن‏ها طاقت فراست (همچون بیماران مزمن و پیران) لازم است کفّاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند و کسى که کار خیرى انجام دهد براى او بهتر است و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانید.”

در آیه فوق چند دستور دیگر را براى روزه داران بیان مى‏کند تا از سنگینى بار روزه کاشته شود و آن‏ها عبارتند از:

۱- اولاً بدانید انجام عمل روزه در روزهاى معدودى است نه آن که لازم باشد در همه سال و یا بخش مهم از آن را روزه بدارید. میبدى در کشف الاسرار مى‏نویسد: “خداوند سبحان چون بندگان را بر روزه تکلیف کرد و این بار حکم بر ایشان نهاده “ایاماً معدودات” بگفت تا بر بندگان تکلیف کردن نیاید پس “ایاماً معدودات” تخفیفى‏است فردى، نظیر “وجاهدوا فى‏اللّه حق جهاده” که پس از آن فرمود:” و ما جعل علیکم فى الدین من حرج”.۳۰

۲- براى بیمار و مسافرى که روزه گرفتن براى او مشقت دارد از این حکم در سفر معافند و باید روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرند.

۳- کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند مانند پیرمردان و پیرزنان و بیماران مزمنى که بهبودى براى آن‏ها نیست روزه گرفتن براى آن‏ها واجب نیست. آن‏ها باید به جاى روزه گرفتن کفاره بدهند و مسکینى را اطعام کنند.

۴- اگر کسى مایل باشد بیش از آن چه که به عنوان کفّاره فرض و واجب است به صورت تطوّع و استحبابى اطعام کند براى او خیر است.

۵ – یکى از حکمت‏ها و فلسفه‏هاى روزه آن است که خیر، مصلحت مسلمانان در انجام آن است در صورتى که آن‏ها به خیر بودن آن توجه کنند. زیرا انبیاء الهى تعالیمى آورده‏اند که بشر در پیشرفت همه علوم از نیل و ادراک آن‏ها عاجز و ناتوان است چه این که فرمود: “و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون؛۳۱ خداى سبحان حقایق و معارف و چیزهایى را به شما تعلیم مى‏دهد که شما هرگز نمى‏توانستید به آن معارف و حقایق علم پیدا کنید.”

یکى از نوآورى‏هاى انبیاء که با محاسبات علمى نمى‏توان به آن رسید مسئله امساک از خوردن و آشامیدن و کنترل غرائز همراه با خلوص و قصد تقرّب است قرآن کریم علم جامعه بشرى به این معارف را در پرتو ایمان به وحى و استماع آیات آن و تحلیل عمیق علمى آن‏ها ممکن مى‏داند.

 

فصل دوم: ماه رمضان

“شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخر، یریداللّه بکم الیسرو لایرید بکم العسر و لتکملوا العده و لتکبّروا اللّه على ما هدیکم و لعلّکم تشکرون؛۳۲( آن چند روز معدود را که باید روزه بگیرید) ماه رمضان است، همان ماهى که قرآن در آن نازل شده است، قرآنى که موجب هدایت مردم و داراى نشانه‏هاى هدایت و معیارهاى سنجش حق و باطل است.

کسانى که ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آن‏ها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگر را به جاى آن روزه مى‏گیرند، خداى سبحان راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد، هدف آن است که شما تعداد این روزها را کامل کنید و خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده، بزرگ شمارید و شاید شکر نعمت‏هاى او را بگذارید.”

 

وجه نامگذارى ماه رمضان

۱- رمضان از ریشه “رمض” به معناى شدّت و حرارت است۳۳ و در اصطلاح ماه پنجم از ماه‏هاى قمرى را گویند در علت نامگذارى این ماه به رمضان وجوهى گفته‏اند: “رمض” بارانى است که قبل از پائیز مى‏بارد و زمین را شستشو مى‏دهد همچنان که ماه رمضان انسان‏ها را از گناه شستشو و دلهایشان را پاک مى‏کند.۳۴

۲- رمض حرارت سنگ بر اثر حرارت خورشید است و چون روزه دار در ماه رمضان حرارت تشنگى و مانند آن را احساس مى‏کند به آن رمضان گفته شده است.۳۵

۳- رمضان از اسماى الهى است و بر اثر رحمت پروردگار گناهان برطرف مى‏شود.۳۶

از این رو امیرالمؤمنین على(ع) فرمود:”لاتقولوا رمضان و قولوا شهر رمضان فانکم ماتدرون ما رمضان”.۳۷

و امام باقر(ع) فرمود: “لاتقولوا هذا رمضان و لا ذهب رمضان و لاجاء رمضان فانّ رمضان اسم من اسماء اللّه و لکن قولوا شهر رمضان؛۳۸ نگویید این رمضان است و نگویید رمضان رفته است و یا آمده است، رمضان اسمى از اسماء خداست ولى بگویید ماه رمضان.”

و پیامبر اکرم(ص) در وجه تسمیه رمضان فرمود: “انما سمّى رمضان لانّ رمضان یرمض الذنوب؛۳۹ رمضان را به رمضان نام گذارى کردند چون رمضان گناهان را شستشو مى‏دهد.”

 

۲- ماه رمضان، ماه وجوب روزه و علت آن

با توجه به این که در آیات قبل از وجوب روزه در روزهاى معیّن سخن به میان آمده، در این آیه ظرف آن روزهاى معیّن را مشخص کرده و آن ماه مبارک رمضان است.

از اختصاص ماه رمضان به وجوب روزه در بیانى از امام رضا(ع) چنین است اگر پرسش شود که چرا خداى سبحان روزه را در ماه رمضان واجب گردانید نه ماه دیگر، علت و حکمت آن این است که اولاً ماه رمضان ماهى است که خداى سبحان قرآن را در آن فرو فرستاده است که در آن مرز حق و باطل از هم تمایز پیدا مى‏کند چنان که قرآن فرمود، ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده است و ثانیاً در آن نبوت تحقق پیدا کرده است و ثالثاً در آن شب قدرى قرار گرفته است که ارزش آن بیش از هزار ماه است و در آن هر امر حکیمانه و استوارى بر اساس حکمت الهى تدبیر و اجرا مى‏گردد و رابعاً آغاز سال است که مقدّرات سالانه هرچیز و هر شخصى به اعتبار شب قدر در آن رقم مى‏خورد.

اگر پرسش شود که چرا به روزه در ماه رمضان امر شده است و نه کمتر و نه بیشتر براى آن است که ارزیابى صحیح توان غالب مردم مقدور خداى سبحان است که به هر چیز احاطه علمى دارد و شاید از تجربه نوعى به توان استمداد کرد که نصاب مقرر براى اهل روزه و افطار و براى ادا و قضا حدّى است معقول و مقبول متشرّعان از این رو خداى سبحان این توان را در نظر گرفته و آن را در ماه رمضان قرار داده است و اگر توان مردم کمتر از این بود روزهاى کمترى واجب مى‏شد و اگر توان بیشتر بود روزهاى بیشترى واجب مى‏گردید.۴۰

 

۳- ویژگى‏هاى ماه مبارک رمضان

در روایات و ادعیه ویژگى‏هاى فراوانى براى ماه رمضان ذکر شده که بیان گر عظمت این ماه است.

در دعاى ۴۴ صحیفه سجادیه که هنگام دخول ماه رمضان امام سجاد(ع) آن را مى‏خواندند آمده است که خدا را سپاس که ما را به راه‏هاى احسان خویش کشاند که به مدد ستایش او به سوى خشنودى‏اش ره پوییم، ستایشى که از ما بپذیرد و خرسند گردد. سپاس و ستایش خداى را که ماه خود، ماه رمضان را راهى از راه‏هاى احسان خویش قرار داد. ماه روزه، و ماه اسلام و ماه پاکى و پاک کنندگى و ماه آزمایش براى خلوص و ماه به پا خاستن براى شب زنده‏دارى و ماهى که قرآن چون رهنمونى براى مردم و چون نشانه‏هایى آشکار از راه راست و جدا کننده درست از نادرست است، براى همین برترى آن را بر ماه‏هاى دیگر با حرمتى بى‏شمار و فضیلت‏هاى بسیار، آشکار ساخت از این رو براى بزرگداشت این ماه، آن چه را که در ماه‏هاى دیگر جایز و حلال مى‏شمرد حرام کرد و به گرامى داشت آن خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها را ممنوع کرد و براى وقتى معلوم و مقرّر فرمود که اگر پیش‏تر انجام گیرد خداى متعال انجام آن را اجازت ندهد و اگر باز پس افرازد نپذیرد.

پیامبر اکرم(ص) در خطبه‏اى در پایان ماه شعبان در اهمیت این ماه فرمود: ماه رمضان، ماه خدا، ماه برکت، آمرزش و رحمت است ماهى که روزهاى آن برتر از روزهاى دیگر و شب‏هاى آن بهترین شب‏هاست، لحظات و ساعات این ماه بهترین ساعات است.

ماهى که مردم در آن به میهمانى خدا دعوت شده‏اند و از کسانى که مورد اکرام خداى سبحان هستند.

ماهى که نفس‏ها تسبیح، خوابشان عبادت، اعمالشان مقبول و دعاهاشان مستجاب است.۴۱

 

فصل سوم: قرآن

۱- ماه رمضان ماه نزول قرآن

ماه رمضان ماهى که شرافت آن به نزول قرآن است یعنى عظمت و شرافت ماه به قرآن است نه به وجود روزه…

قرآنى که حاوى معارف و احکام فراوانى است که یکى از آن‏ها روزه است، قرآنى که هدایت انسان‏ها را بعهده دارد و شواهد هدایت و فرق بین حق و باطل در آن تعبیه شده است.

۲- اوصاف قرآن

در روایات فراوانى خداى سبحان اوصاف قرآن را ذکر فرموده است: قرآن نور و روشنایى است که خود روشن است و دیگران را روشن مى‏کند، قرآن کتابى خواندنى است که گاه به انسان هشدار مى‏دهد و گاه به او بشارت و مژده مى‏دهد، قرآن کتابى است که خداى سبحان به عنوان بهترین نعمت معنوى به انسان ارزانى داشته است، قرآن معجزه جاوید پیامبر گرامى اسلام، کتاب موعظه و پند و اندرز است، کتابى است که بیمارى‏هاى روحى و قلبى انسان را شفا مى‏بخشد، و اوصاف فراوان دیگر: اما در آیه مورد نظر سه وصف براى قرآن ذکر مى‏کند:

الف: کتاب هدایت

قرآن هدایت گر انسان‌هاست، اگرچه هدایت از اوصاف فعلى خداست و فقط او هدایت‏گر انسان‏هاست اما نسبت هدایت به قرآن به اعتبار مظهر بودنش براى هدایت حق تعالى است.

قرآن هدایت گر همه انسان‏هاست اما در برخى آیات آن را‌هادى متّقین معرفى کرده است. اما باید توجه داشت که براى متقیان‌هادى بالفعل است و تنها آن‏ها که از تقوا بهره‏اى دارند از این کتاب بهره بهینه مى‏برند.

ب: شواهد دلایل هدایت

در آیه فرمود: “و بیّنات من الهدى” یعنى قرآن دلایل و شواهد هدایت است. گروهى از انسان‏ها وجود خدا و معاد و نیاز بشر به وحى و پیامبرى و این که تنها راه اصلاح جوامع بشرى وحى است را با برهان عقلى مى‏فهمند، معارف قرآن براى این دسته روشن است و آیات قرآن براى این گروه شاهد است و دلیل نقلى در واقع براى آنان تأیید کننده برهان عقلى است اما کسانى که خود اهل ابتکار و استدلال نیستند سراسر قرآن براى آنان هدایت است.

ج – فارق بین حق و باطل

قرآن به اعتبار اشتمال آن بر معارف الهى و احکام عملى معیار سنجش حق و باطل است.

 

سرّ برداشتن حکم روزه از مسافر و بیمار

قرآن در این آیه حکم روزه براى مسافر را با شرایط خود برداشته است و فرموده در حالت سفر و بیمارى روزه بر آن‏ها واجب نیست و در غیر ماه رمضان باید روزه بگیرند البته باید حتماً یک ماه کامل روزه بگیرند قرآن بدنبال آن سرّ آن را ذکر مى‏کند و مى‏فرماید: “یریدبکم الیسر و لایرید بکم العسر” خداى سبحان راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد یعنى روزه با تمام اهمیّتى که دارد چون خداى سبحان زحمت انسان‏ها را نمى‏خواهد در سفر و در حالت بیمارى این وجوب برداشته مى‏شود زیرا اسلام دین آسان و روان است و پیامبر فرمود: “که خدا مرا به شریعتى و آیینى مبعوث کرده است که آسان و روان است”.۴۲

و در این دین تکلیفى فراتر از توان انسان‏ها ندارد و چون روزه گرفتن مریض و مسافر غالباً دشوار است قرآن در آیه مورد نظر به دلیل مشقّت‏زا بودن، حکم آن را برداشته ولى وجوب قضا براى جبران و تکمیل شماره روزهاى فوت شده فرموده، شما باید قضاى روزه‏هاى فوت شده را انجام دهید.

 

روزه و اعتراف به کبریایى خدا

در پایان آیه مورد بحث قرآن فرمود: “ولتکبّروا اللّه على ماهدیکم و لعلکم تشکرون” تا خدا را به خاطر آن که شما را هدایت کرده بزرگ بشمارید و سپاسگزار نعمت‏هاى او باشید. در واقع یکى از حکمت‏هاى روزه اعتراف به کبریایى خدا در فرستادن قرآن و اقرار به ربوبیت او و عبودیت بندگان اوست و همچنین روزه گرفتن سپاسگزارى از اوست به جهت هدایتى که در حق بندگان روا داشته است اما این که روزه گرفتن براى شکر نعمت است جهت آن این است که عبادت براى تشکر از خداست و روزه وقتى شکر نعمت محسوب مى‏شود که واقعى باشد یعنى انسان در رستن از آلودگى‏هاى طبیعت و خوددارى از بسیارى خواسته‏هاى برخاسته از نفس، اخلاص داشته باشد.

 

نتیجه‏گیرى

از مجموعه مطالب مطرح شده استفاده مى‏شود که خداى سبحان روزه را بر مسلمانان و مؤمنان واجب کرده است چنان که بر پیشینیان نیز واجب کرده بود. و خدا براى این که مشقّت زا بودن این عبادت را براى مؤمنان قابل پذیرش قرار دهد از تعابیر ویژه‏اى استفاده کرده است و آن‏ها عبارتند از:

۱- با خطاب به مؤمنان لطف و رحمت خود را به آن‏ها نشان داده و گرفتن روزه را در واقع لطف و رحمت خدا به بندگان مى‏داند.

۲- فرمود: وجود روزه اختصاص به شما ندارد بلکه پیشینیان نیز این تکلیف را داشته‏اند.

۳- روزه به منظور تکمیل نفسانى شما و رسیدن به تقواى الهى است.

۴- وجوب این روزه در مدت معیّن و در ماه خاص یعنى ماه رمضان است و در این ماه انسان‏ها از حلال اجتناب مى‏کنند تا در غیر رمضان از حرام دورى کنند.

۵ – ماهى که روزه در آن بر مؤمنان واجب شده است ماه خیر و برکت و نزول قرآن است که وسیله هدایت انسان و برخوردار از شواهد هدایت و فارق بین حق و باطل است، ماهى که در آن شب قدر واقع شده است.که ارزش آن برابر با هزار ماه است، شبى که در آن تقدیر و سرنوشت انسان رقم مى‏خورد.

۶- انسان مسافر و مریض براى تسهیل و آسان‏گیرى این تکلیف را ندارد گرچه در غیر ماه رمضان به تعداد روزهاى سفر و بیمارى باید آن را جبران کند.

۷- انسان‌هایى که توان انجام قضاى روزه را ندارند بجاى روزه گرفتن باید به مساکین اطعام کنند.

۸ – روزه عبادتى است که انسان مؤمن آن را به منظور اعتراف به کبریایى خدا انجام مى‏دهد.

۹- روزه مثل دیگر عبادات براى شکر نعمت‏هاى الهى است.

۱۰- قرآنى که در این ماه نازل شده است هدف نزول آن هدایت بشریت و رهانیدن آنان از جهل و ظلمت و وارد کردن آنان در نور و روشنایى است از این رو شایسته است مسلمانان براى رسیدن به نور قرآن و استفاده از مواعظ آن و درمان بیمارى‏هاى روحى به قرآئت آن پرداخته و ضمن خواندن، در معارف آن تدبر نموده و حقایق آن را فهم کنند و به آن عمل نمایند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۸۳٫
  2. تفسیر مجمع البیان، ج ۲۱، ص ۴۹۰٫
  3. الکشاف، ج ۱، ص ۲۲۵٫
  4. قاموس، کتاب مقدس، ص ۳۲۷٫
  5. همان،ص ۳۲۸٫
  6. سوره بقره، آیه ۱۹۷٫
  7. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۹٫
  8. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۶ – ۳۹۵٫
  9. نهج البلاغه،، حکمت ۲۵۲٫
  10. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۰۴٫
  11. همان،ج ۷، ص ۴٫
  12. همان، ص ۳٫
  13. الدرالمنثور، ج ۱، ص ۴۳۷٫
  14. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۵۵٫
  15. همان، ج ۵۹، ص ۲۶۰٫
  16. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۳۷٫
  17. اصول کافى، ج ۴، ص ۶۴٫
  18. الدر المنثور، ج ۱، ص ۴۳۹٫
  19. همان، ص ۴۳۶٫
  20. همان، ص ۴۴۱٫
  21. همان، ص ۴۳۷٫
  22. همان.
  23. اصول کافى، ج ۴، ص ۶۵ -۶۴٫
  24. همان، ص ۶۵٫
  25. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۳۵٫
  26. همان، ص ۴۳۶٫
  27. همان.
  28. همان، ص ۴۴۰٫
  29. سوره بقره، آیه ۱۸۴٫
  30. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۸۵٫
  31. سوره بقره، آیه ۱۵۱٫
  32. همان، آیه ۱۸۵٫
  33. مفردات راغب، ص ۳۶۶٫
  34. لسان العرب، ج ۷، ص ۱۶۱ و تفسیر کبیر، ج ۵، ص ۸۳٫
  35. ترتیب کتاب العین، ج ۱، ص ۷۱۳ و تفسیر قرطبى، ج ۲، ص۲۷۱٫
  36. مجمع البیان، ج ۲ -۱، ص ۴۹۵٫
  37. الکافى، ج ۴، ص ۶۹٫
  38. همان.
  39. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۴۴٫
  40. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۲۳٫
  41. وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۱۳٫
  42. کافى، ج ۵، ص ۲۹۴٫
30دسامبر/16

شرح نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام الله علیه)

یاسر جهانى پور

 

نکته ۲۶: حفظ زبان

در حدیث شریف کافى از حضرت رسول(ص) منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسى است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.چه شده که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا مى‏داریم و از ایذاء و ظلم به آنها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آنها و گرنه در غیاب،اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا مى‏کنیم و به تهمت و غیبتشان مى‏پردازیم.۱

بر اساس آنچه از آیات و روایات بر مى‏آید، متوجه مى‏شویم از هیچ عضوى از انسان مثل زبان، اینقدر گناه صادر نمى‏شود؛ بنابراین اگر انسان بتواند جز در برخى از موارد که واقعاً حرف زدن لازم است، مهار زبان خود را بدست گیرد، توانسته است جلو بسیارى از مفاسد را گرفته و راه اصلى ورود شیطان را ببندد. اگر خوب دقت کنى مى‏بینى براى زبان گناهان زیادى مثل غیبت ، دروغ ، فحش ، تمسخر ،زخم زبان ،لعن ونفرین‏هاى بیجا،آبروى دیگران را بردن و…وجود دارد که نتایج واقعاً تأسف بارى هم در این دنیا و هم در عالم دیگر بدنبال خواهد داشت.بهمین دلیل است که پیامبر(ص) فرمود: “لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه”۲ ایمان بنده محکم و درست نمى‏شود مگر آن‏که قلبش درست شود و قلبش درست نمى شود مگر آن‏که زبانش درست شود. معناى این کلام گوهر بار آن است که از زبان آنقدر گناه بوجود مى‏آید که بیشتر تیرگى و قساوت قلب مربوط به آن مى‏شود،از این رو اگر کسى مى‏خواهد قلب و روحى نورانى داشته باشد باید بتواند زبان خود را از گناهان کنترل کند. بنابراین حفظ لسان عامل مهمى در تثبیت ایمان در آدمى است. همچنین پیامبر در حدیث دیگرى فرمود: “لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن من لسانه”۳ بنده طعم ایمان را نمى‏چشد و به حقیقت آن نمى‏رسد مگر با کنترل و حفظ زبان.

امام خمینى(ره)به عنوان یک عارف کامل،ما را به مفاسد و زشتى‏هاى زبان آگاه نموده و به حفظ زبان تذکر داده‏اند.ایشان مى‏فرمایند: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته، بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط مى‏کند و کدورت و غفلت و قساوت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ناچیز و ضعیف کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانى بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنى بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بد بین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بى‏وزن و بى‏مقدار کند و اینها در صورتى است که بر کلام او مترتب نشود معصیتهاى گوناگون لسانى۴ به دلیل وجود این مفاسد و مضرّات گوناگون است که امام على(ع) فرمود: “صلاح انسان در حبس زبان در دهان است”۵ همچنین فرمود: “که بسیار انسانهایى که زبانشان آنها را هلاک کرد”۶

 

نکته ۲۷: امید به خداوند

یأس از جنود شیطان است،امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.۷

رجاء یا همان امیدوارى عبارت است از احساس راحتى قلب در نتیجه انتظار تحقق امرى که محبوب و خوشایند است البته در صورتى که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد، ولى هرگاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد به چنین انتظارى تمنّى یا آرزو گفته مى‏شود و اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد به چنین انتظارى غرور و حماقت مى‏گویند۸ در موردى که گفته مى‏شود انسان به رحمت خداوند امیدوار باشد، منظور آن است که راه رسیدن به رحمت را براى خود هموار کند و اسباب و وسایلى که سبب جلب رضایت خداوند مى‏شود را در خود جمع کند، آنگاه به لطف و کرم او امیدوار باشد و در غیر این صورت امید به او معنایى نخواهد داشت.اگر بخواهیم مثالى بزنیم مانند کشاورزى که محصولى نکاشته منتظر دروست. به طور قطع این کار چیزى جز حماقت و نادانى نخواهد بود،زیرا محصول را کسى بدست مى‏آورد که چیزى کاشته باشد.

 

چرا باید به خداوند امیدوار باشیم؟

دلایل مختلفى وجود دارد که ما را به رحمت خداوند امیدوار مى‏کند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- یکى از سنتهاى خداوند و قوانینى که در جهان برقرار کرده و آن را بر خود واجب نموده، نجات اهل ایمان و نصرت آنهاست. حقتعالى مى‏فرماید: “ثمّ ننجى رسلنا والذین آمنوا کذلک حقاً علینا ننج المؤمنین”۹ فرستادگان خود را و کسانى را که ایمان آوردند، نجات مى‏دهیم و همین گونه بر ما حق است که مؤمنان را رهایى بخشیم. و در جاى دیگر فرمود: “و کان حقاً علینا نصر المؤمنین”۱۰ بر ماست یارى مؤمنان (چه در دنیا،چه در آخرت)

۲- بخشش و رحمت بى‏کران خداوند به گونه‏اى است که گناهان مؤمنان را در روز قیامت بخشیده و راز آنها را مى‏پوشاند چنان‏که در آیات متعددى در قرآن این بشارت را به بندگان مؤمن خود داده است. از آن جمله مى‏فرماید: “کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص)نازل شده نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارهایشان را اصلاح مى‏کند”۱۱ همچنین فرمود: “اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خداوند مأیوس نباشید که خداوند جمیع گناهان را (اگر بخواهد)مى‏بخشد و خداوند بخشنده و مهربان است”۱۲ ضمن بیان این نکته که آیاتى که بر بخشش همه گناهان غیر از شرک در قرآن وارد شده است نیز دلالت بر همین معنا دارد.۱۳

۳- شفاعت یکى دیگر از مواردى است که انسان مى‏تواند به آن امیدوار باشد. چنان‏که در روایات و آیات بر این معنا تأکید شده که انبیاء،اولیاء،شهداء،صالحان و ملائک و.. مى‏توانند شفاعت گناه‏کاران را در روز قیامت بنمایند.

۴- طبق برخى روایات جهنم براى گروهى از جمله مؤمنان پاک کننده است، یعنى بعضى انسانهاى گناه‏کار براى پاک شدن،مدتى در جهنم مى‏مانند وپس از پاک شدن، وارد بهشت مى‏شوند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان همیشه در آن مخلد هستند، ولى همه کسانى که در جهنم وارد مى‏شوند همیشه در آن باقى نمى‏مانند و در جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت براى بشر رقم بخورد و پس از پاک شدن وارد بهشت گردد. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرمایند: “خداى ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتى است که اگر سیاهى روى ما بندگان سیه روى را با فشارهاى قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهى دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر ممزوج گشته و به جذبه نور احدى،نور فطرت توحید مجذوب شود.و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکى از انوار شفعاء از انبیاء و ائمه هدى آشنایی و تناسب پیدا کند او به شفاعت مى‏آید.۱۴ منظور امام آن است که انسانى که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدى به کسى ندارد، تنها آشناى او و همدمش به دادش مى‏رسد،یعنى آخرین چیزى که شفاعت مى‏کند اسم ارحم الراحمین است. “آخر من یشفع، ارحم الراحمین”۱۵ در حدیث آمده که حق تعالى به نحوى در قیامت بسط بساط رحمت مى‏کند که شیطان به مغفرت او طمع مى‏کند۱۶ اگرچه لطف و بخشش خداوند در دنیا نیز هست اما رحمتاو همه را در عالم آخرت فرا مى‏گیرد و به تعبیر امام خمینى(ره): “اینطور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند. افراد خیلى کمى هستند که به جهنم مى‏روند”۱۷ با احتساب موارد فوق به یک نتیجه مى‏رسیم:

و آن این‏که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و لطف و کرم او بى‏اندازه بوده و در ذهن قابل تصور نیست. و با همین رحمت و کرم خود به بندگان مؤمن خود قول غفران و بخشش گناهان را داده است. و اگر گناهان بنده مؤمنى زیاد بود با مدتى عذاب گناهان او را پاک نموده آنگاه او را به بهشت مى‏برد.یعنى اگر شفاعت هیچ کس هم شامل حال انسان نشود، در آخر خداوند خود بنده‏اش را شفاعت مى‏کند، زیرا فرمود: “رحمتى وسعت کل شى‏ء”۱۸

فرق رجاء و غرور چیست؟

پیش از این گفته شد زمانى که انسان با فراهم آوردن اسباب و مقدمات و علل، منتظر سرانجامى خوش باشد آن حالت رجا و امیدوارى است اما اگر انسان منتظر همین حالت بدون فراهم آوردن مقدّمات باشد آن حالت غرور نامیده میشود. در نظام اخلاقى اسلام، وصول به مقام قرب الهى و قرار گرفتن در جوار رحمت او، جز از طریق عمل صالح نمى‏باشد. افراد بسیارى وجود دارند که بدون تلاش و عمل نیک مدعى امیدوارى به سرانجام نیکو هستند امام على در هشدارى به این گروه مى‏فرماید:

“امید دارى خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالى که تو نزد او از گردن افرازان به شمار آیى و طمع بسته‏اى که ثواب صدقه دهندگان یابى، در حالى که در نعمت غلتانى و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ مى‏دارى آدمى پاداش یابد بدانچه کرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.”۱۹

امام خمینى(ره)در مورد فرق بین رجاء و غرور مى‏فرمایند: ملتفت باش که رجا را از غرور تمییز دهى. ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى. ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را راجى مى‏دانى از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمییز آن نیز مشکل است از آثار مى‏توان تمییز داد.اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدّس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى‏کند، چون تعظیم و عبادت عظیم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدّ و جهد در طاعت و عبادت اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمرى، و امید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و غضب و سخط بدانى و تکیه‏گاه تو رحمت وجود علىالاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى و بى‏اهمیت و ناچیز شمردى فرموده‏هاى ذات اقدس حق را بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده.۲۰

 

نکته ۲۸: دورى از تکبر

تکبر مبدأش خودبینى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر اوست و غایتش نفس و خودنمایى است و نتیجه‏اش سرکشى و طغیان است.۲۱

کبر حالتى نفسانى است که انسان با آن بر دیگران بزرگى کند و خود را برتر از دیگران ببیند. بنابراین کبر نتیجه عجب یا خودبزرگ بینى است. این حالت اگر در درون و قلب انسان باشد به آن کبر مى‏گویند ولى اگر از باطن به ظاهر برسد(که صد در صد هم خواهد رسید) آن را تکبر مى‏گویند مثلاً از هم غذا شدن و هم نشینى با دیگرى خوددارى کند یا از دیگران انتظار سلام کردن داشته باشد و …

نکته اول: کبر از احساس کمبود شخصیت ناشى مى‏شود از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ‏کس تکبر نمى‏کند مگر در اثر حقارتى که در خود احساس مى‏کند.۲۲

نکته دوم: خداوند در آیات زیادى در قرآن متکبرین را سرزنش کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “ان اللّه لا یحب من کان مختالاً فخوراً”۲۳ خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد. همچنین فرمود: بندگان خداوند رحمن آنانى هستند که در روى زمین با تواضع و فروتنى راه مى‏روند نه با تکبر۲۴ و نیز فرمود: در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ در آیند.۲۵

نکته سوم: در احادیث نیز تکبر به شدت منع شده است. از امام صادق است که فرمود:از تکبر اجتناب کنید زیرا کبر مختص به خداوند بزرگ است و کسى که با خدا نزاع کند خداوند او را در هم مى‏شکند و روز قیامت ذلیلش مى‏کند.۲۶ همچنین از رسولخدا(ص)نقل شده است که هر کس به اندازه دانه خردلى در دلش کبر و خود خواهى باشد هر گز داخل بهشت نمى‏شود۲۷ امام على(ع) در کلامى گوهربار چنین فرمود: ” ما لابن آدم و الفخر؟اوله نطفه و آخره جیفه لا یرزق نفسه و لا یدفع حتفه”.۲۸ آدمیزاد را با ناز و فخر چکار؟ که آغازش نطفه و عاقبتش مردارى بیش نیست نه توانایى دارد که روزى خود را تأمین کند و نه مى تواند از مرگ جلوگیرى کند و در جاى دیگر فرمود: “فخر فروشى را رها کن و کبر را از خودت دور کن و قبرت را به خاطر بیاور.”۲۹

نکته چهارم: یکى از دلایل طرد ابلیس از درگاه خداوند بزرگ و لعن ابدى او کبرورزى او بود نسبت به آدم. شیاطین زیادى در عالم وجود دارند، خداوند از بین همه آنها ابلیس را به عنوان بزرگ و رئیسشان که تمام گمراهى‏ها از اوست در قرآن ذکر فرمود. آنچه باعث شد شیطان در برابر فرمان خدا سرکشى کند تکبّر وى بود۳۰ و همین امر موجب سقوط و هبوط او نیز شد.۳۱

نکته پنجم: تکبر داراى اقسام مختلفى است. تکبر در بالاترین مرتبه نسبت به خداوند است. که در واقع همان کفر و شرک است و عدم پرستش و اطاعت فرامین اوست. خداوند در مورد این گروه فرمود: “هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى‏آورد(تا ببینند تکبر به حقیقت از آن کیست؟) در مرتبه‏اى دیگر تکبر نسبت به پیامبران و اولیاء آنهاست. این نوع از تکبر به این معناست که فرد شأن و مقام خود را بالاتر از آن ببیند که به فرامین و راهنمایى‏هاى انبیاء گوش دهد. چنان‏که خداوند در قرآن سخن گروهى از کافران را اینگونه گزارش مى‏دهد: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم۳۲ تکبر در مرتبه‏اى پایین‏تر، نسبت به مردم و خلق خداست. به این معنا که خود را بالاتر از دیگران و بقیه را از خود پست‏تر و پایین‏تر ببیند. و این هم دلایل مختلف دارد یا عالمى است که به واسطه علمش خود را برتر از دیگران مى‏بیند. مثلاً کتابى یا مقاله‏اى نوشته یا از کلماتى استفاده کرده که عوام نمى‏فهمند یا در محضر درس بزرگان حاضر شده و..و یا انسان پولدارى است که به خاطر ثروتش دیگران – خصوصاً فقراء- را کوچک مى‏بیند. براى برخى از این افراد کار به جایى مى‏رسد که فقراء خار چشمشان مى‏شوند و هر وقت اسم مستمندى را مى‏برند تا به او کمک کند گویى کوهى بر سرش خراب کرده‏اند یا مثل این است که به او توهین شده و او را کوچک شمرده‏اند. دور از باور نیست اگر در احادیث مى‏خوانیم که از این نوع تکبر به جنون واقعى یاد شده است.۳۳ یا خود بینى به سبب انتساب به نسب و نیاکان شرافتمند و بزرگ و خانواده‏اى گسترده است. به طور قطع و یقین این افراد غافلند از این‏که روز قیامت نسب و سبب به کار نمى‏آید و هر کس از زن و فرزند و خانواده و عشیره خود فرار مى‏کند. به سبب همین غفلت است که به دیگران فخر فروشى مى‏کنند. همچنین تکبر شاید به سبب قدرتمندى باشد چنانچه خداوند از قوم عاد نقل مى‏کند که دچار توهمى شدند و گفتند از ما نیرومند تر کیست؟۳۴ خداوند هم آنها را دچار عذابى سخت کرد به گونه‏اى که نیرومندى شان هیچ به کارشان نیامد. ممکن است خود پسندى به سبب زیبایى و جمال یا داشتن فرزندان و عشیره بسیار باشد البته دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد.

نکته ششم: براى درمان تکبر نسبت به علت آن و مراتبش راههاى مختلفى وجود دارد.اما کلّى‏ترین راه آن است که اسباب تکبر و علل آن را از خود رفع کند یا مانع از ورود آنها به روح و جان خود شود.انسان اگر مى‏خواهد چشمه‏اى را خشک کند نباید از آن سطل سطل آب بکشد باید سرچشمه را از بین ببرد و بخشکاند یا مانعى بگذارد تا آب قطع شود. براى درمان تکبر باید اسباب آن را از ریشه نابود کرد. بهترین راه براى نابودى ریشه‏هاى تکبر معرفت خداست.اگر انسان خدا را بشناسد و به عظمت و بزرگى و کبریایى او یقین حاصل کند احساس ذرّه‏اى تکبر در خود نخواهد داشت، زیرا مى‏داند که هر چیزى که او دارد خداوند برتر از او را داراست و اگر بخواهد مى‏تواند با اراده خود آنها را از او بگیرد.بنابراین چیزى که براى انسان عاریه‏اى است و اعطا از جانب دیگرى است هیچ جاى تکبرى براى او نمى‏گذارد.اگر قدرت دارد ،بداند که قدرت او برتر از فرعون و نمرود نیست که ادعاى خدایى کردند و خداوند آنها را نابود کرد.اگر زیبایى دارد بداند که جمال او برتر از یوسف نبى نیست که اکنون قرنهاست که از مرگ او گذشته و از آن جمال و زیبایى دیگر خبرى نیست.اگر قوم و قبیله دارد بداند روز قیامت آنچه براى انسان مى‏ماند تنها عمل اوست نه قوم و خویش. اگر مال و مکنت دارد بداند ثروت او بیشتر از قارون نیست که زمین تمام اموال او را در خود فرو برد و…با این معرفت مى‏فهمد هیچ چیز براى او ماندنى نیست و آنچه باقى است قدرت و جمال و ثروت و علم و..خداوند است که خالق و آفریننده اوست.

امام خمینى(ره)در بیان علاج تکبّر و رفع آن مى‏فرمایند: “بدان‏که از براى تکبّر موجبات بسیارى است که از جمله آن ضیق صدر است.انسانى که داراى شرح صدر باشد هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. واین سعه صدر از معرفت حقتعالى پبدا شود…پس خدا خواهى سعه صدر آورد و سعه صدر تواضع و عزت نفس آورد و در مقابلخود خواهى و خود بینى هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد و آن مبدأ تکبر است، زیرا چون ضعف قابلیت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود بیند در نظرش بزرگ شود و به آن بزرگى کند و در عین حال چون اسیر نفس است، براى رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا – که مورد طمع اوست – ذلت و خوارى کشد و تملقها گوید.بل‏که مبدأ همه مبادى در کمالات، معرفت اللّه است و ترک نفس و مبدأ همه نقائص و سیئات حب نفس و خود خواهى است و راه اصلاح تمام مفاسد اقبال به حق است و ترک هواهاى نفسانیه “ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک.”۳۵

بنابراین براى از بین بردن تکبر، بلکه همه معاصى که در انسان ملکه شده باید راهى براى تقویت معرفت الله و خداخواهى در خود پیدا کرد؛ چون انسان به معرفت اللّه رسید، سعه صدر پیدا کرده و گناهان قلبى در او ریشه کن مى‏شوند. هر چند این راه، راهی است بس دشوار، اما رسیدن به برخى از مراتب آن براى همه مقدور است بنابراین جاى هیچ عذر و بهانه براى کسى نیست.

به امید ریشه کن شدن همه رذایل و بدیها در انسان.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. چهل حدیث امام خمینى،ص ۱۳۷ و ۱۳۸٫
  2. میزان الحکمه،محمدى رى شهرى،ج ۴، ص ۲۷۷۶٫

۳٫بحار الانوار،علامه مجلسى،ج ۷۱، ص ۲۱۸٫

۴٫شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص ۳۹۱٫

۵٫میزان الحکمه، ج ۴،ص ۲۷۸۱٫

۶٫همان ص ۲۷۸۰٫

۷٫کلمات قصار امام خمینى، ص ۱٫

۸٫اخلاق اسلامى،احمد دیلمى و مسعود آذربایجانى،ص ۹۷٫

  1. سوره یونس، آیه ۱۰۳٫
  2. سوره روم، آیه ۴۷٫
  3. سوره محمّد، آیه ۲٫
  4. سوره زمر، آیه ۵۳٫
  5. سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫
  6. عدل از دیدگاه امام خمینى تبیان دفتر هفدهم ص ۲۰۴٫
  7. علم الیقین،ملا محسن فیض کاشانی،ج۲، ص ۱۰۸۶٫
  8. بحار النوار،ج ۷، ص ۲۸۷٫
  9. معاد ازدیدگاه امام خمینى تبیان دفتر سى ام، ص ۲۳۶٫
  10. سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
  11. کافى،علامه کلینى،ج ۲، ص ۶۸، ح ۵٫
  12. چهل حدیث امام خمینى، ص ۱۹۹٫
  13. شرح حدیث جنود عقل و جهل ص ۳۳۶٫
  14. کافى، ج ۲، ص ۳۱۲، ح ۱۷٫
  15. سوره نساء، آیه ۳۶٫
  16. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  17. سوره مؤمن، آیه ۶۰٫
  18. وسایل الشیعه،شیخ حر عاملی،باب ۵۸، از ابواب جهاد النفس،ج ۱۵، ص ۳۷۶، ح ۹٫
  19. بحار، ج ۲، ص ۱۴۱، ح ۱٫
  20. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۴٫
  21. همان، حکمت ۳۹۸٫
  22. سوره بقره، آیه ۳۴٫
  23. سوره اعراف، آیه ۱۳٫
  24. سوره مؤمنون، آیه ۴۷٫
  25. خصال شیخ صدوق، ص ۳۳۲، ح ۳۱٫
  26. سوره فصلت، آیه ۱۵٫
  27. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص ۳۳۷٫