01ژانویه/17

شرایط تأثیرگذاری نماز بر قلب

آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

نماز، عبادت قلبی

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

و اما چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

«فراغت وقت» شرط اول کارسازی نماز

اولین شرط برای تحقق یک نماز کارساز این است که مؤمن برای اقامه نماز «فراغت وقت» داشته باشد؛ یعنی در شبانه‌روز، وقت خاصی را فقط برای نماز قرار دهد و بر آن مواظبت داشته باشد.

انسان در بیست و چهار ساعت کارهای مختلفی دارد که برای هرکدام زمان مشخصی را در نظر می‌گیرد. به فراغت زمانی که برای نماز وارد شده، «اوقات صلاه» می‌ گویند. خدا وقت نماز را تعیین کرده است و ما باید از وقتی که برای نماز تعیین شده، مواظبت کنیم و در آن زمان، کار دیگری را انجام ندهیم.

«فراغت قلب» شرط دوم

شرط دوم «فراغت قلب» است. فراغت وقت، مقدمه فراغت قلب است. برای ایجاد فراغت قلب، انسان باید پرنده خیال خود را مهار کند تا از این شاخه به آن شاخه نپرد و قلب را به غیرنماز مشغول نکند.

این کار خیلی سخت است، به‌خصوص که شیطان وقتی ببیند بنده می‌خواهد به خالق خود توجه کند، به سوی او هجوم می‌آورد و خیالش را پرواز می‌دهد. اینجاست که اوهام باطله سراسر وجود نمازگزار را فرامی‌گیرد و تا پایان نماز ادامه پیدا می‌کند.

کسانی که دل‌هایشان هنوز مؤدب به آداب الهی نشده، بیشتر به این مشکل مبتلا هستند؛ ولی کسی که قلب مؤدبی دارد، نه تنها این گونه نیست بلکه دائم به دنبال این است که چه موقع وقت نماز فرا می‌رسد تا قلبش را از هر مشغله‌ای خالی کند و چند رکعت نماز بخواند! چنین شخصی هنگامی که وقت نماز می‌رسد، از همه چیز غافل و فقط مشغول نماز  می‌شود.

انسان در این مرحله برای ایجاد توجه قلبی باید به این نکته دقت داشته باشد که نماز مهم‌ترین عبادت و در حقیقت گفت‌وگوی بین عبد و رب است. اگر انسان بخواهد با مخلوق عاجزی مانند خود صحبت کند، حاضر نیست در حین حرف زدن رویش را از او برگرداند و مشغول کار دیگری شود. لذا اگر در هنگام نماز فکرش در جای دیگری مشغول باشد، معلوم می‌شود قلب مؤدب به آداب الهی ندارد و این رفتار، نشانه بی‌ادبی اوست.

نماز، تکلم عبد با رب است. هنگامی که با پروردگارت صحبت می‌کنی، باید تمام قلبت متوجه او باشد. اشتغالات قلب هنگام نماز، به معنای برگرداندن چهره دل از کسی است که در مقابلش ایستاده‌ایم و داریم با او حرف می‌زنیم. اگر انسان ذره‌ای اهمیت نماز و عظمت خدا را به قلبش بفهماند، موفق خواهد شد  پرنده خیالش را مهار کند و اجازه ندهد به‌راحتی از شاخه توجه به خدا به شاخه دیگری بپرد. همه اینها شرایطی هستند که اگر نباشند، نماز، نماز نخواهد شد و اثر نخواهد داشت.(۲)

«حضور قلب» شرط سوم

اما فراغت وقت و قلب، مقدماتی برای «حضور قلب» هستند و با حضور قلب است که انسان، به ادب قلب راه پیدا می‌کند.

جایگاه نماز در معارف اسلامی

«عبادت» که از آن به پرستش تعبیر می‌شود، به‌طورکلی به معنای «ثنا گفتن و ستایش کردن معبود» است. ما در عبادات مختلف، معمولاً خدا را به یک صفت یا یک اسم خاص ثنا می‌گوییم، ولی در نماز او را به جمیع اسماء و صفاتش مدح و ستایش می‌کنیم و اهمیت نماز نیز در همین جاست که حتی ذات خدا هم در نماز مطرح می‌شود.

حضور قلب، شرط تأثیرگذاری نماز بر انسان

حال آیا ثناگویی جمیع اسماء و صفات الهی بدون توجه و حضور قلب ارزشی دارد؟ نماز بدون حضور قلب تکلیف را ساقط می‌کند، ولی هیچ تأثیری در رشد معنوی و تأدیب قلب ندارد. اسقاط تکلیف، غیر از قبولی عمل است. کسی که نمازش را بدون حضور قلب می‌خواند، تکلیف از او ساقط می‌شود؛ یعنی مؤاخذه نمی‌شود که چرا نمازش را نخوانده است و به جهنم نمی‌رود، اما این نماز، دلش را مؤدب نمی‌کند.

حضور در روایات

از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» روایت شده است: «به اندازه‌ای که در نماز حضور قلب داشته باشی می‌توانی از آن بهره‌گیری کنی.(۲) «اگر غلط خواندی یا دلت غافل بود و اقبال نداشت، آن نماز را می‌پیچند و به صورتت می‌زنند.»(۳)

امام صادق«ع» در روایت دیگری می‌فرماید: «من شخص مؤمنی از شما را دوست می‌دارم که وقتی می‌خواهد نماز واجب بخواند، با قلب خود به سوی خدا اقبال کند.(۴) «و دلش را به امور دنیوی مشغول نسازد. اینکه تمام توجه دل به خدا باشد و به هیچ ‌کدام از امور دنیایی توجه نکند به معنای همان فراغت قلب است. «کسی که با دل به سوی خدا برود، خدا هم با چهره‌اش به سوی او روی ‌می‌آورد. تو با چهره دل به خدا رو کن، خدا هم با چهره خود به تو رو می‌آورد؛ چون دل، آیینه خدانماست. «در اینجاست که مورد محبت خدا قرار گرفته و همین موجب می‌شود تا مؤمنین هم به او محبت بورزند.» (۵)

اقسام مختلف حضور قلب

اهل معرفت می‌گویند: حضور قلب در عبادت به طورکلی به دو دسته تقسیم می‌شود: «حضور قلب در عبادت»، «حضور قلب در معبود». حضور قلب در عبادت هم به «حضور قلب اجمالی» و «حضور قلب تفصیلی» تقسیم می‌شود.

حضور قلب اجمالی در عبادت

حضور قلب اجمالی یعنی اینکه بدانیم نماز، ثناگویی حق و ستایش معبود است. همین مقدار که بدانیم در حال ستایش کل‌الکمالی هستیم که منشأ همه کمالات است، ولی ما هنوز به هیچ ‌یک از کمالات او نرسیده‌ایم، حضور قلب اجمالی محقق شده است. این نوع از حضور قلب در  عبادت، به میزان معرفت اشخاص بستگی دارد و ذومراتب است.

استاد ما از استاد بزرگوارش(۶) نقل می‌کرد که ایشان در مقام تشبیه می‌فرمود:  «فرض کنید قصیده غرّایی را که سراسر مدح و ستایش کسی باشد به دست طفلی بدهند و به او بگویند برو و این قصیده را در مقابل این شخصیت باعظمت بخوان. طفل هیچ درکی از عظمت آن شخص ندارد و چیزی هم از قصیده دستگیرش نمی‌شود، ولی چون به او گفته‌اند که این قصیده در مدح یک شخصیت باعظمت است، نوعی درک اجمالی برایش پیدا شده و نگاهش نسبت به آن شخص تغییر می‌کند. فقط به آن طفل فهمانده‌اند که این شعر مدح آن شخص است؛ وگرنه طفل، نه آن انسان باعظمت را درک می‌کند و نه از این مدح‌ها چیزی می‌فهمد و فقط اجمالاً این را می‌داند که دارد آن شخص بزرگ را ستایش می‌کند. این حضور قلب اجمالی در عبادت است.

حضور قلب تفصیلی در عبادت

اما حضور قلب تفصیلی به این معناست که انسان أسماء و صفات حق را ادراک کند و به ستایش آنها بپردازد. این کار اولیای خاص خداست، ولی به آن معنا نیست که دیگران به طورکلی از این حضور قلب بی‌بهره‌اند. البته ممکن است دیگران هم بتوانند در بعضی از مراتب به بعضی از أسما و صفات حضور قلب پیدا کنند و تفصیلاً خدا را مدح و ستایش نمایند. در روایات هم آمده است که مرتبه نازله حضور قلب تفصیلی در عبادات این است که انسان، حداقل معنای الفاظی را که به زبان جاری می‌سازد، بفهمد و نسبت به آن حضور قلب داشته باشد. این پایین‌ترین مراتب حضور قلب تفصیلی است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: «من صلی رکعتین یعلم مایقول فیهما انصرف و لیس بینه و بین‌الله ذنب إلا غفره له»؛(۷) اگر کسی دو رکعت نماز بخواند و بداند که در این دو رکعت چه دارد می‌گوید، نماز را تمام می‌کند در حالی که بین او و خدا گناهی نیست و خدا همه آنها را می‌آمرزد.(۸) چنین نمازی مکفّر است؛ یعنی موجب آمرزش گناهان می‌شود. حداقل حضور قلب این است که انسان بفهمد چه دارد می‌گوید.

حضور قلب در معبود

مرتبه‌ بالای حضور قلب این است که شخص نمازگزار به هنگام ثناگویی در نماز همه أسماء و صفات حق را سیر و شهود کند؛ مثل اینکه دارد تمام زیبایی‌های محبوبش را می‌بیند و ستایش می‌کند، چون نماز ستایش مجموع أسما و صفات الهی است.

پیغمبر اکرم«ص» در روایتی فرمود: «دختر من فاطمه، سید زن‌های عالمیان از اول تا آخر است. او پاره تن و نور چشم و میوه دل من است. او روح در کالبد من و فرشته‌ای به صورت انسان است.» تمام این مطالبی که می‌گوید مقدمه است تا اینکه اصل مطلب را بگوید: «هرگاه در محراب نماز می‌ایستد، نور او به فرشتگان آسمان‌ها روشنایی می‌بخشد و همان گونه که نور ستارگان می‌درخشد و اهل زمین را روشن می‌کند.»

تشبیه بسیار بزرگی است! نسبت ملکوتیان به زهرا«س» مثل نسبت مُلکیان است با ملکوتیان.

بعد حضرت می‌فرماید: «وقتی فاطمه این گونه برای ملائک و ملکوتیان نورافشانی می‌کند، خداوند به فرشتگانش می‌فرماید ای فرشتگان من! ببینید فاطمه پیش روی من ایستاده است و بندبند بدنش از خوف من می‌لرزد. او با دلش به سوی من رو آورده و مرا عبادت می‌کند. شما را گواه می‌گیرم که شیعیان او را از آتش جهنم ایمنی می‌بخشم.» (۹)

نماز او به‌قدری مؤدبانه است که باعث نجات دوستدارانش می‌شود. این جمله برای ما خیلی امیدبخش است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما اگر یک مقدار ارزش برای خدا قائل بودیم، این قدر در نماز مشغولیت قلبی نداشتیم. ما برای خدا آن قدر ارزش قائل نیستیم که با توجه کامل در مقابلش قرار بگیریم!

۲ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۳ـ در اینجا بحث نافله مطرح نیست. معلوم می‌شود مصیبت‌ها بیشتر در نماز واجب است. امیرالمؤمنین فرمود: نماز مستحب که می‌خوانی، دلت را ادب کن! همه سر تا پای یک کرباسیم. نسبت به نماز فریضه دستخوش شیطان و اوهام هستیم؛ یعنی هیچ مصونیتی نسبت به واجب نداریم. باید مراعات این را داشته باشیم. مراقب باشیم، نگوییم که نمی‌شود؛ می‌شود، خوب هم می‌شود.

۴ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۷۵٫

۵ـ‌ حضرت امام خمینی«ره» از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی«ره» نقل می‌کردند…

۶ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، صص ۴۷۶ـ۴۷۵٫

۷ـ برخی می‌گویند: منظور از این گناهان صغائر است.

۸ـ بحارلانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

 

 

۲٫

چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

 

01ژانویه/17

آرامش روح در سایه ایمان

 

حضرت آیت الله جوادی آملی

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نیازهای اساسی انسان در زندگی فردی و اجتماعی، آرامش روح است. آدمی در زندگی اجتماعی باید در سایه امنیت و آرامش زندگی کند. این آرامش زمانی تحقق پیدا می‌کند که در جامعه هم قوانین صحیحی وضع شود و هم درست اجرا شوند.

قرآن می‌فرماید وقتی حکومت الهی تحقق پیدا کند و دین حق بر آن حاکم گردد، ترس و وحشت در آن جامعه به امنیت تبدیل می‌شود: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لهَُمْ دِینهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَیُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنىِ لَا یُشْرِکُونَ بىِ شَیًْئا…(۱) خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده‌‌ و عمل صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش تبدیل می‌کند، آن چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.»

از آیه استفاده می‌شود اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

و در سوره انعام می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون؛(۲) آنها که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند، امنیت برای آنهاست و هدایت مخصوص آنان.»

بنابراین زمانی امنیت در جامعه محقق می‌شود که دو اصل ایمان و عدالت اجتماعی حکومت کنند. اگر پایه‌های ایمان به خدا متزلزل شوند و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از بین برود و عدالت جای خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنیت در چنین جامعه‌ای وجود نخواهد داشت. شاید به دلیل فقدان این دو عنصر است که با تمام کوششی که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط ناامنی انجام می‌دهند، مردم جهان هر روز از آرامش و امنیت واقعی بیشتر فاصله می‌گیرند. لذا برای رسیدن به امنیت واقعی باید از آرامش و امنیت روحی بهره‌مند بود که ریشه در ایمان به خدا و پرهیز از ستم دارد.

قرآن می‌فرماید: « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ . لَهُمْ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم.»(۳) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. همانها که ایمان آورده‌اند و از مخالفت فرمان خدا پرهیز می‌کنند، در زندگی دنیا و آخرت شادانند و وعده الهی تخلف‌ناپذیر است و این رستگاری بزرگی است.»

در این آیه به نکاتی اشاره شده است که به تفصیل به آنها می‌پردازیم.

۱ـ اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. اولیاء جمع ولی و  ولایت به معنای نزدیک شدن به چیزی و قرار گرفتن در کنار آن است. ولی خدا  تحت فرمان خدا کار می‌کند و میان او و دستور خدا فاصله‌ای نیست. کارش را به دیگری واگذار نمی‌کند و در مشاجرات اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و فقهی، مرجع او حکم خدا و رسول اوست.

این قرب به برقراری ولایت متقابل می‌انجامد، یعنی او هم اولی‌الامر است و هم خدا ولی اوست. انسان برخوردار از ولایت الهی، از آرامش روحی نیز برخوردار است.

خوف و حزن به تعلقات فرد وابسته‌اند و اولیای الهی بر اثر استغراق در جمال و جلال الهی، به دنیا و امور آن دلبستگی ندارند و همه چیز را ملک و مُلک خدا و حوادث را به دست رب الارباب می‌دانند و از واگذاری مال خدا به خدا هیچ خوفی ندارند. به عبارت دیگر اولیای الهی کسانی هستند که بر اثر قرب به خدا حجاب‌ها از قلب‌شان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل می‌بینند. هیچ‌گونه شک و تردیدی به دل‌هایشان راه نمی‌دهند و به خاطر همین آشنایی به خدا، غیر خدا در نظرشان کوچک و کم‌ارزش و ناپایدار است. از این روی نه ترسی دارند و نه اندوهی، زیرا خوف و اندوه معمولاً ناشی از فقدان نعمت‌ها و یا خطراتی است که در آینده او را تهدید می‌کنند.

اولیای الهی به دلیل ارتباط با خدای مطلق و نامحدود، اندوه یا ترسی را به خود راه نمی‌دهند، اما انسان‌هایی که چنین پیوندی را با خدا ندارند، پیوسته در باره گذشته و آینده مضطرب و نگران‌اند. غم و ترس از روح دنیاپرستی سرچشمه می‌گیرد و انسانی که دلش با پیوند الهی از دنیاپرستی تهی است، غم و ترسی به دل راه نمی‌دهد.

 

مراتب اولیای الهی

اولیاء الهی مراتبی دارند و لذا خوف و حزن آنها هم ذومراتب است.

الف) مرحله استغراق در جمال و جلال الهی که ویژه دارندگان مقام شامخ ولایت کامل است که با از دست دادن چیزی در گذشته و یا احتمال از دست دادن آن در آینده ترسان یا اندوهگین نمی‌شوند، مانند استغراق و حضور قلب حضرت امیرالمؤمنین«ع» در نماز که وقتی می‌خواستند تیر از پای ایشان بکشند، هیچ بدان توجه نداشتند(۴) و یا درباره حضرت سکینه«س» آمده است که استغراق و در حضور خدا بودن بر او غالب و پیوسته در جمال و جلال الهی غرق بود. (۵)

ب) مرحله دوم. در این مقام فرد توجه دارد که چیزی را از دست داده یا از دست می‌دهد و یا ممکن است مشکلی در آینده برای او پیش آید، اما برای او بی‌ارزش است و آنچه از دست دادنی است، محبوب او نیست، از این رو، کریمانه از کنار آن عبور می‌کند.

ج) مرحله سوم مقام صابران است که با قدری سختی و دشواری همراه است. آنان می‌گویند که ما در راه خدا دشواری‌ها را تحمل می‌کنیم و هراس و اندوهی ندارند.

 

مصداق کامل اولیای الهی

اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  نه خود خائف‌اند و نه دیگران از آنان آنها در هراس‌اند و پس از آنها، پیروانشان نیز چنین‌اند.

علی‌ابن ابیطالب«ع» فرمودند: «دوستان خدا ما هستیم و پیروان ما که بعد از ما می‌آیند. خوشا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنها.(۶) بعضی پرسیدند چرا بیشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پیرو یک مکتب نیستیم؟ فرمود: نه، آنها مسئولیت‌هایی را بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتی می‌دهند که شما نمی‌دهید.

 

اوصاف اولیای الهی

در روایات متعدد برای اولیای الهی اوصافی ذکر شده است. امام صادق«ع» در این باره فرمودند: «ولی خدا کسی است که خدا را بشناسد و او را به عظمت یاد کند، دهان‌ش را از سخن گفتن و شکم‌اش را از غذا منع کند و خود را به نماز و روزه مشغول سازد.»(۷)

پیامبر فرمود: «اولیا کسانی هستند که سکوت آنها ذکر و یاد خدا و نگریستن آنها عبرت گرفتن و سخن آنها حکیمانه و رفت و آمد آنان در بین مردم برکت است. آنان کسانی هستند که اگر خدای سبحان اجل آنها را مشخص نمی‌کرد، از روی ترس از عذاب و شوق به ثواب الهی، ارواح آنها در اجسادشان استقرار پیدا نمی‌کرد و به عالم بقا می‌شتافتند. »

امام باقر«ع» از امام سجاد«ع» نقل فرمودند: «اولیای الهی کسانی هستند که فرائض و واجبات الهی را به جا می‌آورند و سنت‌های پیامبر خدا را اخذ و به آنها عمل می‌کنند و از حرام الهی پرهیز می‌کنند. در دنیا زهد می‌ورزند و به آنچه که در پیشگاه خداست رغبت و تمایل دارند. روزی پاکیزه کسب می‌کنند، فخرفروشی و تکاثر ندارند و حقوق واجب مالی را انفاق می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند در کسب‌شان برکت قرار داده و نسبت به آنچه که به آخرت‌شان فرستاده‌‌اند، پاداش داده می‌شوند.»(۸)

 

۲ـ ایمان مستقر و تقوای مستمر اولیای الهی  

براساس این آیات، مدار ولایت اولیای الهی، ایمان مستقر و تقوای مستمر است. اولیای الهی همواره با تقوا هستند، در حالی که حتی برخی از افراد مؤمن هم گاهی نزد غیر خدا می‌روند و به غیر او تکیه و با معصیت، مشکل خود را حل می‌کنند.

کسانی که از دو رکن ایمان و تقوا برخوردارند، در درون خود آرامشی را احساس می‌کنند که حوادث گذشته و آینده، آنها را تکان نمی‌دهد، بلکه همچون کوهی استوار در برابر تندباد حوادث استقامت می‌ورزند.

 

۳ـ بشارت برای اولیای الهی

بشارت خاص اولیاء الهی و مراحل معنوی و بهشت و نجات از دوزخ است. اینان هم در دنیا و هم در آخرت از نعمت‌های فراوان و مواهب بی‌پایان الهی برخوردارند.

مقصود از بشارت در این آیه ممکن است بشارت فرشتـگان به اولیای الهی در آستانه مرگ و انتقال از این عالم به جهان آخرت باشد: « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۹) آنان را به بهشتی که وعده داده شدند بشارت دهید.» ممکن است بشارت به غلبه و پیروزی بر دشمنان و حکومت در روی زمین باشد و یا خواب‌های خوشی باشد که مؤمنان می‌بینند، اما چون آیه به طور مطلق مطلب را بیان کرده است، هرگونه بشارت و نشاط و پیروزی و موفقیت را شامل می‌شود، خواه آن بشارت در دنیا باشد خواه در آخرت باشد. در برخی از روایات آمده است که آنها در لحظه مرگ، پیامبر«ص» و علی«ع» را می‌بینند و آنها به مؤمنان و اولیای الهی بشارت می‌دهند.(۱۰)

در پایان آیه آمده است : « لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّه: سخنان پروردگار و وعده‌های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به وعده خود وفا می‌کند.»

و این پیروزی و موفقیت بزرگی است برای کسی که بهره او شود.

 

نتیجه‌گیری

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند. این انسان که از اولیای الهی است، از ایمان مستقر و تقوای مستمر و در دنیا و آخرت از بشارت و وعده‌های الهی بهره‌مند است و در نتیجه پیوسته در مسیر رستگاری و موفقیت به پیش می‌رود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۵۵٫

۲ـ انعام، ۸۲٫

۳ـ یونس، ۶۴ـ۶۲٫

۴ـ ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۷٫

۵ـ همان، ج ۲، ص ۴۰۵٫

۶ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ۱۲۴٫

۷ـ کافی، ج ۲، ص ۲۳۷٫

۸ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۱۹٫

۹ـ سجد، ۳۰٫

۱۰ـ نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

 

۲٫

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند.

 

30دسامبر/16

راه‌کارهای رسیدن به یکپارچگی و همدلی

 

 

 

غلامرضا شریعتی‌مهر

«واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرّقوا…».

برای رسیدن به جایگاه «پیوستگی به حبل الله»، چه باید کرد؟ و راه‌کارهای دوری از پراکندگی و «تفرّقوا» چیست؟

در آغاز باید این هیولای زشت و بد سیما را بشناسیم.

باید «تفرقه‌شناسی» کنیم، و آن‌ گاه که از زشتی، پلشتی و هولناک بودن آن آگاه شدیم، در شناخت چیستی آن اندیشه کنیم و دریابیم که چه کسانی جدایی انداختن بین مردم را دوست دارند؟ آنها «شرّ ما خلق» می‌توانند باشند؛ همان‌ها که کلام وحی به پیامبرش می‌گوید از آنها به پروردگار جهان پناه ببر:«قل أعوذ بربّ الفلق، من شرّ ما خلق»۱؛ بگو پناه می‌برم به پروردگار سپیده‌دم و پناه می‌‌برم از بدی آنها که شب‌های تیره را بر فضای دوستی‌ها و همدلی‌ها چیره می‌سازند!

«و من شرّ غاسق اذا وقب»۲؛ و از شر تاریکی چون فرا گیرد. «و من شرّ النّفاثات فی العقد»۳؛ از بدی «دمندگان در گره‌ها».

آنها چه کسانی هستند و در کدام گره‌ها می‌دمند؟ آن گره‌ها در کجای زندگی و جامعه رخ می‌نمایند؟ آنچه می‌تواند رابطه دو گروه خویشاوند، دوست‌ و آشنایان دیرین را تیره سازد چیست؟ نام آشنای این پدیده پلید، همان «کینه» است. کینه‌ها همان گره‌ها هستند؟ کینه‌ها از کجا می‌آیند و از کجا ریشه می‌گیرند؟ و چگونه می‌توان آنها را همانند آتش‌های کم سو که پس از دمیدن، شعله‌ور می‌شوند، خاموش کرد و یا برافروخت و بر دامان یک ملّت یا قوم و طایفه انداخت؟

یک آتش کوچک را بر زیر انبوهی از هیزم قرار دهید، آن گاه در آن آتش بدمید. با رسیدن اکسیژن به آتش، شعله‌های کوچک ـ همان خرده‌ آتش‌ها ـ همه‌ هیزم‌ها را در آتش بزرگی شعله‌ور خواهد ساخت. «کینه‌های کوچک» نژادی یا  محلّی و زبانی، می‌توانند منطقه، شهر و یا استانی را چنان شعله‌ور سازند و آتش دو‌دستگی را در آن برافروزند که هستی ملّتی را در خود نابود سازند. «کینه‌های کوچک»، همانند زخم‌های مزمن هستند که می‌توانند به کانون پدید آورنده «عفونت‌ها» و بیماری‌ها تبدیل شوند!

کینه‌های کوچک مذهبی، قومی، نژادی یا زبانی، می‌توانند با گردآمدن انبوهی از هیزم‌های شایعه، دروغ و سخنان بی‌خردانه، به افروختن آتش‌های هولناک برای سوزاندن باورهای دینی درست و ریشه‌دار بینجامند!

آسیب  شناسی جامعه اسلامی

نیاز جامعه اسلامی به آسیب‌شناسی رفتاری، در اینجا رخ می‌نماید. رهنمود کلام وحی، خردورزان و رهبران دینی در باره رفتار با برادران دینی، از آسیب‌های گوناگون در این زمینه پیشگیری می‌کند.

  1. خوش بینی و اعتماد به برادران مؤمن

ارزیابی «مدح» و «قدح»۴  سخن، نخستین گامی است که برای

نگاهبانی از «باورهای درست» و «چهره انسان‌های دین‌باور» باید با ژرف‌نگری انجام پذیرد.

هر سخن ناشناخته‌ای نباید به آسانی به اندیشه و دل راه یابد. کلام وحی می‌گوید: گوینده سخن را در نگاه آوریم، پیش از آن‌که از چیستیِ سخنش آگاه شویم. در کیستی او بنگریم!…اگر «ناپرهیزکاری» برایتان همچون «رسانه» سخن در باره کسی گفت، سخن او را بررسی کنید. مبادا ] در بازتاب سخنش[ گروهی را از ناآگاهی آسیب رسانید. آنگاه پس از آسیب رساندن به آنان، ‌از کرده خویش پشیمان شوید!۵

در کلام معصوم آمده است: «شنیده‌ها و دیده‌هایت را در باره برادر دین  باورت تا هفتاد مرتبه دروغ شمار!»۶

در روایت دیگری نیز آمده است: یکی از اصحاب معصومان(ع)،

از  حضرت در باره روابط خود با برادران دینی‌اش این گونه سؤال می‌کند: گاهی برای من نقل می‌کنند که فلان برادر دین‌باور، در باره من، ‌سخنان ناشایستی گفته است! امّا هنگامی که از آن برادر در باره سخنانش می‌پرسم، آن‌ را انکار می‌کند! در حالی که بدگویی او در باره من را، گروهی از آدم‌های مورد اعتماد نقل کرده‌اند؟

امام معصوم(ع) در پاسخ می‌فرماید: «چشم و گوشت را در باره هر نوع بدگویی از برادر دین  باورت فرو بند. حتّی اگر پنجاه سوگند، آن بدگویی را تأیید نماید، آن برادر دین باورت را راستگو بدان‌ ـ و انکارش را بپذیر ـ و آن  ـ پنجاه نفر و سوگندشان ـ را  دروغ.  مبادا سخنی در باره آن برادر، پخش کنی که آبرویش را ویران سازی که اگر چنین کنی، از آدم‌هایی خواهی بود که قرآن در باره آنها گفته است: «آن کسانی که دوست دارند خبرکردار ناپسند و ناپاک‌دامن را درباره دین‌باوران پخش کنند، برایشان عذاب دردناکی خواهد بود».۷ ،۸

پیشگیری از هرزباوری در جامعه اسلامی

هرزباوری، ویروس هولناکی است که نگاه بدبینی در جامعه‌ می‌پراکند. پای نهادن گستاخانه به «حریم آبروی زنان و مردان دین  باور» و شکستن مرزهای حرمت آنان، آسیب‌های گوناگونی بر جامعه اسلامی وارد می‌کند. کلام وحی در باره جلوگیری از این گناه نابخشودنی، با لحنی پر سرزنش می‌گوید:«چرا آن هنگام که چنان سخنی را شنیدید، نگفتید ما را نشاید بدان لب گشاییم؟! خدایا! تو وارسته‌ای. این سهمگین بهتانی است».۹ در آیه‌ دیگر نیز آمده: «چرا نباید با شنیدن آن ناروا، مردان و زنان دین‌باور، با خوش‌بینی به جامعه خود می‌گفتند: این، بهتانی است آشکار؟».۱۰

  1. دوری از نزاع و درگیری‌های پوچ

نکته دیگری که پس از «پیوستگی به حبل‌الله و پرهیز از تفرقه»۱۱ و یادآوری دوران پریشان خاطری و دشمن‌های دیرینه داشتن،‌ در کلام وحی آمده است، ‌پرهیز دادن دین  باوران از نزاع و درگیری‌های بی‌ریشه است. عبارت «ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»۱۲ می‌گوید:«نزاع نکنید؛ پس سست می‌شوید و توان و آبرویتان می‌رود». چه چیزهایی دست‌مایه نزاع و درگیری در جامعه دین‌باوران است؟ جدال و بحث‌های بیهوده، ریشه بسیاری از برخوردهای بی‌فایده و نابخردانه در میان افراد و گروه‌هاست.

تفاوت بحث و جدال

هر یک از ما، هر روز، ‌دیدگاه‌های خود را با دیگران در میان می‌گذاریم و بر این باوریم که دیدگاه ما به پدیده‌ها و رویداد‌های زندگی، ‌درست‌ترین دیدگاه است! برخورد آرا و نظریات خود و دیگران و گفتگو در باره آنها ، ‌زمینه‌ساز بحث و مباحثه و یا «جدال و مراء» است؛ امّا تفاوت «بحث‌های سازنده» ـ که آن را نوعی از پژوهش می‌توان نامید‌ ـ و «جدال و مراء» ـ که آن را حرام و زشت و تفرقه‌انگیز دانسته‌اند ـ چیست؟ ویژگی بحث‌های سازنده و یا بحث‌های طلبگی و دانشجویی، در به کار بستن آداب بحث و در نگاه آوردن چیستی، زمان و مکان و طرفین و یا اطراف بحث است.

آنچه در یک بحث پُرفایده و خردپذیر باید از آن دوری کرد، نکاتی است که آن را در یک نگاه می‌توان برشمرد:

تکبّر؛ کینه؛ خودستایی؛ دروغگویی؛ پیگیری کمبودها و عیبجویی از حریف؛ حسد؛ غیبت؛ شاد شدن از اندوه حریف و اندوهگین شدن از شادی او؛ پیروی از گمان؛ پیروی از هواهای نفسانی؛ لجاجت؛ تقلید؛ جدال و مراء؛ دشمنی؛ خشم؛ یاری گرفتن از باطل؛ اهانت به حریف؛ واکنش اهانت  آمیز هنگام دریافت اهانت از حریف؛ تعصّب بیجا.

امّا نکاتی که هنگام بحث باید آنها را به کار ببندیم:

حق‌طلبی؛ خیرخواهی‌ برای حریف؛ برای حریف همان خواستن که برای خود؛ نگاه کردن به سخن، نه به گوینده؛ پیروی از دانش؛ دانشجویی پیوسته؛ بهره‌گیری از خرد،‌کتاب آسمانی قرآن و احادیث و سنّت؛ یاری خواستن از خدا؛ راستی؛ برخورداری از حسن نیّت؛ مدارا؛ آزاد  منشی و ایجاد فضای آزاد در بحث.

جایگاه بحث در اصلاح ذات البین

کسی که سوگند خورده است، بر گمراه کردن انسان،‌ راه‌کار پُراثری برای آن به کار می‌بندد. ایجاد دشمنی و کینه، از راه‌های شیطان است: «همانا شیطان تصمیم گرفته است که بین شما دشمنی و کینه فراهم آورد»؛۱۳ امّا خداوند رحمان، دوستی و گرمی بین دل‌ها را می‌خواهد و دین  باوران را بر پیراسته کردن پیوندها و «اصلاح ذات البین» سفارش کرده است:«…فاتّقوا الله واصلحوا ذات بینکم…»۱۴ و دین باوران را برادر خوانده و گفته است:«انّما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم…».۱۵

از کاربردهای «بحث» برنامه‌ریزی شده و سودمند، بهره‌گیری در جلسات «آشتی کنان» است. برای نمونه، می‌توان به کشمکش‌های خانوادگی اشاره داشت. بی‌گمان «خانواده» ـ که در اسلام از ارزش و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است ـ ، از پُرکشش‌ترین اهداف شیطان برای نفوذ، ‌اختلاف‌افکنی و دشمن‌سازی است. شیطان می‌کوشد از کمبودها، چالش‌ها و انگیزه‌های شخصی، حسادت‌ها و خودخواهی‌ها برای ایجاد شکاف و روزنه‌هایی برای دشمنی و درگیری بهره گیرد.

هنگام برقراری پیوند بین دو خانواده، هر یک از طرفین، به دلایل اشتباهات انسانی و کمبودهایی که از لحاظ مادی و معنوی در شیوه برخورد، پذیرایی و ارتباط داشته‌اند، از یکدیگر گله‌مند شده‌اند. باید توجّه داشت که هیچ یک از انسان‌ها از اشتباه مصون نیستند و ممکن است هر حرکتی، سخنی و رابطه‌ای که از یک طرف انجام شده ـ و هیچ گونه نیّت بدی نداشته ـ ، برداشت اشتباه شده و با نگاه بد، دریافت شده باشد. سوءتفاهم به همین معناست که ممکن است از کلام، ‌حرکت و هر اقدام ریز و درشت طرف مقابل، برداشت نادرست و بد در نگاه بنشیند.

با گفتگو‌های دوستانه و بحث منطقی ـ و با شرایطی که ذکر شد ـ می‌توان از طریق حسن نیّت و دوستی و صمیمیت و داشتن چاشنی نرمش و خوش بینی، بدی‌ها را نادیده گرفت و یا «حمل به صحّت» کرد و روح صفا و دوستی را در پیوند و نگاه زنان و مردان خانواده، زنده و پایدار ساخت.

نقش رهبری در ایجاد دوستی و صمیمیت

«پیامبران» همواره با پیام آشتی و دوستی در میان امّت‌ها گام نهاده‌اند و چنین وصف حالی داشته‌اند که: «ما برای وصل کردن آمدیم». دانستن زبان مردم از ویژگی پیامبران بوده است:«و ما أرسلنا من رسول الّا بلسان قومه لیبیّن لهم…»؛ ۱۶ پیامبری نفرستادیم مگر آشنا به زبان امّت خود تا پیام ما را برای آنان آشکار سازد.

این «زباندانی»، بی‌گمان، ژرف‌تر از دانستن واژه‌های فرهنگ لغت است؛ امّا در مثال می‌توان همین «زبان» عرفی و واژگان را نیز در نگاه آورد.

پی‌نوشت‌ها

  1. سوره فلق،‌آیه ۱ ـ ۲٫
  2. همان، آیه ۳٫
  3. همان،‌آیه ۴٫
  4. مدح: ستایش و تعریف و تمجید است و قدح، بر شمردن نارسایی‌ها و عیبجویی است.
  5. «یا ایّها الّذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبیّنوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» (سوره حجرات، آیه ۶).
  6. کذّب سمعک و بصرک فی أخیک المؤمن سبعین مرّه». روایات پرشماری با این مفهوم، در منابع روایی آمده است (الکافی،‌ ج ۸، ص ۱۴۸).
  7. سوره نور،‌ آیه ۱۹٫
  8. الکافی، ج ۸، ‌ص ۱۴۸٫
  9. سوره نور، آیه ۱۶٫
  10. سوره نور، ‌آیه ۱۲٫
  11. «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا»(سوره آل عمران، آیه ۳).
  12. سوره‌ انفال، ‌آیه ۴۶٫
  13. سوره‌ مائده، آیه ۹۱٫
  14. سوره انفال، ‌آیه ‌۱٫
  15. سوره حجرات، آیه ۱۰٫
  16. سوره ابراهیم، آیه ۴٫
30دسامبر/16

«شبکه اطلاع رسانی امام حسین(ع)»

 

 

 

به کوشش: حمید دویّمی

ایران، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای شیعه‌نشین، سهم‌ بسزایی در پاسداشت ارزش‌های اسلامی و شیعی بر عهده دارد. یکی از این ارزش‌ها ـ که در طول تاریخ ایران اسلامی ، بسیار مورد توجّه قرار گرفته است و حتّی به صورت بخشی از آداب و رسوم مردم ایران تبدیل شده است ـ‌ زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و یاران اوست که در محرّم سال ۶۳ هجری‌، حماسه‌ای بزرگ ـ نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشریت ـ‌ آفریدند.

با توضیحات بالا، بدیهی است که از زمان شکل‌گیری این حماسه تاریخی تا به امروز، آثار شفاهی و مکتوب بسیاری در این خصوص از سوی ایرانیان، تولید شده و به نسل‌های بعد منتقل گشته است؛ امّا ظهور فنّاوری‌های جدید ارتباطی، امکان گسترش هرچه بیشتر این ارزش‌ها و معارف اسلامی ـ شیعی را برای ما امکان‌پذیر نموده است که یکی از این امکانات، استفاده از فضای مجازی اینترنت برای نشر و گسترش این معارف است.

در حال حاضر، وب سابت‌ها، بلاگ‌ها‌، و انجمن‌های گفتگوی بسیاری در فضای مجازی وجود دارند که به تشریح و توصیف و بحث و گفتگو در مورد ابعاد شخصیّت امام حسین(ع) و یارانش و حماسه بزرگی که آفریدند و نیز انعکاس اخبار و آداب و رسوم مرتبط با این حماسه تاریخی می‌پردازند که یکی از کامل‌ترین این فضاها، وب‌سایت «شبکه‌ اطلاع رسانی امام حسین(ع)» با نشانی: www.imamhossein.net  است که در ادامه به معرفی بخش‌های مختلف آن می‌پردازیم:

مقالات

شما با ورود به این بخش می‌توانید مقالات و مطالب علمی مفیدی در زمینه معرفی شخصیت امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحاب ایشان، حماسه عاشورا، سرزمین کربلا، ماه محرم و صفر و نیز عزاداری امام حسین، به دست آورید. برای مثال، به چند نمونه از عناوین مقالاتی که در این بخش آورده شده‌اند، اشاره می‌کنیم: «سیماشناسی               سید الشهدا(ع)؛ در آینه زیارت ناحیه مقدّسه»؛ «آثار و برکات تربت پاک سید الشهدا(ع)»؛ «نقش اهل بیت سید الشهدا در تبلیغ نهضت حسینی»؛ «زینب کبرا(س)ا مفسّر معنی زندگی»؛ «زمینه‌های اجتماعی واقعه عاشورا»؛ «اسوه‌های تربیتی و اخلاقی در نهضت‌ حسینی»؛ «بن‌مایه‌ها و درون‌مایه‌های رخداد عاشورا»؛ «فرهنگ عاشورا در سیره معصومان(ع)»؛ «عاشورا از نگاه اندیشمندان جهان»؛ «نهضت کربلا از دیدگاه اهل سنّت»؛ «وجه تسمیه کربلا»؛ «ثواب زائر قبر حسین(ع)»؛ «هشت خاصیّت زمین کربلا»؛ «آداب عزاداری»؛ «گریه برای امام حسین(ع) چرا؟»؛ «اعمال عبادی ماه محرم و صفر»؛ «در بیان آیاتی که در قرآن، راجع به گریه کردن وارد شده»؛ «نمونه‌ای از عزاداری در سیره عملی اهل بیت(ع)» و… .

 احادیث

در این بخش،‌ تعدادی از احادیث نقل شده از زبان امام حسین(ع) با ذکر منبع آنها قرار داده شده‌اند. برای مثال، حدیث ۲۵ این مجموعه را ذکر می‌کنیم:

مردی نزد امام حسین(ع) آمد و گفت:«من مردی گناهکارم و از معصیت پرهیز نمی‌کنم. مرا پند و اندرز بده».

امام حسین(ع) فرمودند:«پنج کار انجام بده و هرچه می‌خواهی گناه کن. اوّل: روزیِ خدا را نخور و هر‌چه می‌خواهی گناه کن. دوم: از ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر‌چه می‌خواهی گناه کن. سوم: جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر‌چه می‌خواهی گناه کن. چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می‌آید، او را از خود دور کن و هر‌چه می‌خواهی گناه کن. پنجم: وقتی مأمور و مالک جهنّم می‌خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هرچه می‌خواهی گناه کن».۱

کتابخانه؛ ادعیه و زیارات؛‌داستان‌ها؛‌اشعار

این بخش‌ها به معرفی کتاب‌های منتشر شده در باره امام حسین(ع) و واقعه عاشورا و همچنین زیارت‌های وارده در این خصوص و نیز داستان‌ها و اشعار مرتبط با موضوع امام حسین(ع) و کربلا می‌پردازد.

شعری از این مجموعه:

خون بیداری

زخونت باغ آزادی شکوفا شد

مرام و نهضت آلاله احیا شد

به رگ‌ها گشت جاری خون بیداری

و مشت آهن و زنجیر و شب واشد

زخون سرخت ‌ای ثارالله، ای مولا!

معطّر از شهادت باغ دل‌ها شد

به دریای عطش گل کرد عاشورا

و اقیانوسی از فریاد برپا شد

شفق شد وامدار نام سرخ تو

که رستاخیزی از یاد تو برپا شد

ز ایثار تو در کربُبلای عشق

به دل‌ها انقلاب نور احیا شد

ز دریای قیامت شعله‌های سرکش توفان

به جان‌ها شعله‌ور شد، ظلم رسوا شد.

محمّد رضا کوزه‌گر کالجی(قنبر ثانی)

 

مجموعه صوتی و تصویری

بعضی از آثار صوتی مدّاحان معروف کشورمان در قالب‌های مولودی، مدّاحی، ادعیه و زیارت و سخنرانی‌های مرتبط با امام حسین(ع) و حماسه عاشورا را می‌توانید در این بخش، دانلود کنید. همچنین تصاویر زیبایی از بارگاه امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) نیز در بخش تصاویر قرار داده شده‌اند.

تالار گفتمان

شاید یکی از پرطرفدارترین بخش‌های این سایت، مربوط به تالارهای گفتمان آن باشد که کاربران سایت، می‌توانند در این قسمت،‌ در باره مسائل مذهبی، به گفتگو و اظهار نظر بپردازند. بعضی از مهم‌ترین موضوعاتی که در باره آنها بحث شده، عبارت‌اند از: اصحاب و خاندان امام حسین(ع)، علما و مراجع، تلفن همراه(نرم‌افزار‌های مذهبی) مناسبت‌ها ، ‌ادبیات(عاشورایی) و… .

پرسش و پاسخ

اگر احیاناً سؤال و یا شبهه‌ای در باره واقعه عاشورا و قیام امام حسین(ع) و یارانشان دارید، می‌توانید (در قسمت تماس با ما) با مدیران سایت مطرح کنید و آنها نیز پاسخ شما را از طریق تحقیق و در منابع موثّق در این بخش خواهند داد. همچنین می‌توانید سؤالات و شبهات کاربرانی را که قبلاً در این بخش مطرح شده است، به همراه پاسخ آنها در این بخش مشاهده نمایید.

 سایت‌‌های عاشورایی

این قسمت، همان طور که از نامش پیداست، به معرفی سایت‌هایی می‌پردازد که در باره شخصیت امام حسین(ع)، یارانش و نیز حماسه عاشورا و مباحث مرتبط با آن فعالیت می‌نمایند.

پخش زنده کربلا

در این بخش نیز می‌توانید پخش زنده مراسم مربوط به بارگاه امام حسین(ع) را به صورت شبانه‌روزی مشاهده نمایید.

تماس با ما

در نهایت، اگر پیشنهاد، انتقاد و یا مطلبی مرتبط با موضوعات مطرح شده در این سایت دارید، می‌توانید با وارد شدن به این بخش، آنها را با مدیران سایت در میان بگذارید.

پی‌نوشت‌ها

  1. بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۲۶٫
30دسامبر/16

دنیای علم

 

 

 

علی مهرنوش

تصویر آواز

آنچه می‌بینید، به نظر می‌رسد تصویر گل باشد یا الگو و طرح زیبایی که با رنگ‌های زنده و شاد ترسیم شده‌اند؛ امّا در واقع، نه گل است و نه تصویر هندسی. اینها نمایش صوتی از آوازهایی هستند که دلفین‌ها و وال‌ها در عمق دریا سر می‌دهند. این الگوی تصویری، به عنوان تکنیک و نرم‌افزار در مصارف نظامی استفاده می‌شود.

نیروی دریایی، از این نرم‌افزار برای ثبت مکالمات زیردریایی بین وال‌ها و دلفین‌ها استفاده می‌کند که به شکل تصویر زیر درآمده است.

مغز بی‌ مغز

در این جا هم شما با مغز انسان یا هر حیوان دیگری، در کنار انگشتر، رو به رو نیستید. البته مغز، ربطی هم به این انگشتر ندارد. تنها چیزی که این دو تا را به هم مرتبط می‌کند، مروارید بودن این دو است. نگین روی انگشتر، یک مروارید معمولی است و در کنار آنهم، بزرگ‌ترین مروارید جهان دیده می‌شود؛ مرواریدی که شباهت زیادی به مغز انسان دارد. نام این مروارید، «پرنسس پالاوان» است که دومین مروارید عظیم جهان شناخته می‌شود. وزن آن ۲۵/۲ کیلوگرم و قطرش ۱۵ سانتی‌متر است. این مروارید را صدف غول‌پیکری که در سواحل فیلیپین است، به وجود آورده. قیمتش را هم که نگو! چهارصد هزار دلار؛ چیزی حدود چهارصد میلیون تومان خودمان.

روبات و قیچی افتتاح

این آدم‌هایی را که می‌بینید، چند نفر از مقامات ژاپنی هستند که دستکش سفید و قیچی به دست، می‌خواهند نمایشگاه را هم‌زمان افتتاح کنند. نمایشگاه بین‌المللی روبات‌ها با حضور این مقامات در توکیوی ژاپن افتتاح شد که اتفاق ویژه‌اش همین روباتی است که همگام با آدم‌های چشم‌بادامی می‌خواهد نمایشگاه را بازگشایی کند. این روبات را شرکت صنعتی کاوادای ژاپن ساخته است.

گوشی گران

با پیشرفت وسایل صوتی و تصویری، تنوّع هم در این عرصه دیده می‌شود؛ تنوع در شکل، نرم‌افزار، کیفیت، اندازه و… یکی از این وسایل ـ که اکثر مردم با آن سر و کار دارند ـ ، موبایل یا همان تلفن همراه خودمان است. تا به حال، شرکت‌های مختلف، گوشی‌هایی را در اندازه و قیمت و شکل‌های مختلف ساخته‌اند که آخرینش این گوشی است.

این گوشی در قیمت، رکورد‌دار است؛ یعنی گران‌قیمت‌ترین گوشی جهان است. گرانی‌اش به خاطر این است که روکش آن را طلا تشکیل داده و برای بدنه آن، ۲۷۱ گرم طلای ۲۲ عیار استفاده شده است. همچنین ۱۸۹ الماس، لبه قاب و لوگوی گوشی را تزیین کرده‌اند. ساخت این گوشی، ده‌ماه طول کشیده است.

لامپ پارافینی

این هم ابتکاری تازه است برای بهره‌وری انرژی برق. در تصویر، لامپ‌هایی را می‌بینید که کار شمع را انجام می‌دهند. این لامپ‌ها بیشتر جنبه تزیین دارند و حبابشان پر از پارافین است و برای ثابت ایستادن، دارای دو پایه مغناطیسی هستند.

30دسامبر/16

چند پنجره

 

 

 

ساناز احمدی دوستدار

کجای دنیا ایستاده‌ام که هرچه می‌گردم، تو را کمتر پیدا می‌کنم؟ نه اینکه نباشی، نه! عیب از من است که نمی‌دانم کجای این زندگی ماشینی، خودم را، دلم را، گم کرده‌ام.

گاهی که هوای احساسم ابری می‌شود و باران تنهایی می‌بارد، من بی‌چتر، کوچه‌های رو ‌به شما را آنقدر قدم می‌زنم که به جمعه می‌رسم. جمعه برای منی که هفت روز هفته‌ام شبیه هم است، جور دیگری است.

جمعه، دلواپسی‌های مرا دوست دارد. وقتی به جمعه می‌رسم، تنهایی‌ام پشت دیوار، پنهان می‌شود، گاهی سرک می‌کشد؛ امّا مثل بقیه روزها با من قدم نمی‌زند، چای نمی‌نوشد و از پنجره، بیرون را تماشا نمی‌کند.

جمعه، مرا شاعر می‌کند. من، کلمه‌ها را دوست دارم. اصلاً با کلمه‌هاست که می‌توانم دلم را بردارم، بیایم هرجا که شما هستی. بیایم و لااقل دل‌تنگی‌هایم را برایتان بگویم.

من و جمعه و کلمه‌ها، روزگار خوشی داریم؛ روزگار خوشی که بوی دل‌تنگی می‌دهد، بوی انتظار… .

انتظار، از آنْ کلمه‌هایی است که وقتی می‌نویسمش، تمام سلول‌هایم درد می‌گیرند، چشمانم خیس می‌شوند و دلم پر از آشوب می‌گردد.

انتظار، از آن کلمه‌هایی است که روی لحظه‌های آدم، راه می‌رود و نفس می‌کشد. می‌بینید! باز کلمه‌ها دست دلم را گرفته‌اند و… .

بعضی وقت‌ها که تنهایی، روبه‌روی من می‌نشنید در اتاق، دست به دامن همین کلمه‌ها می‌شوم. کلمه‌ها برای من، معجزه قرن‌اند، آن هم در فصل نبودن شما.

نمی‌دانم! نمی‌دانم تا آن جمعه آمدنتان، چند کلمه و چند پنجره فاصله است؟ اصلاً نمی‌دانم آن زمان که بیایید و چشم دنیا را روشن کنید، من و کلمه‌هایم را می‌پذیرید یا نه؟! آقای خوب! آقای جمعه‌های مهربان!

وقتی که آمدید، من نه، ولی کلمه‌هایم را بپذیرید. کلمه‌ها می‌خواهند با شما سبز شوند، قد بکشند و ببالند؛ دوست دارند روی عبایتان، گرد عشق بپاشند.

کلمه‌هایم دلشان می‌خواهند، پابه‌پای شما بیایند در کوچه‌های رو به خدا بگردند، عاشق شوند و در باران بودنتان، قدم بزنند.

قرار است کلمه‌ها شور مرا، دلتنگی مرا و خواستن مرا به شما برسانند. شما آقای عشق و عدالتید. آقای باران! آقای آفتاب و شب‌های پُر ستاره! اصلاً شما آقای عالَم‌اید و چه حس دل‌انگیزی است نوشتن برای آقای عالَم!

آقای عالَم!

در خانه خاک تشنه، ای رود بیا

جان از غم دوریّ تو فرسود بیا

از پنجره‌های بسته، نومید شدیم

ای بازترین منظر موعود بیا!۱

پی‌نوشت‌ها

  1. رباعی، از زنده‌یاد سیّد حسن حسینی.
30دسامبر/16

آیا خدا در آخرت دیده می‌شود؟

 

 

 

محمّد‌کاظم حقّانی فضل

چگونه است که شیعه، رؤیت خدا را ناممکن می‌داند، در حالی که رؤیت خدا در آخرت، از آیات و روایات استفاده می‌شود؟

از نظر شیعیان، دیدن خداوند متعال با چشم ظاهری، در دنیا و آخرت، امکان ندارد؛ ولی این مسئله در بین اهل سنّت، محل اختلاف است. عقل‌گرایان اهل سنّت (معتزلیان) منکر دیده شدن خداوند هستند.۱ برخی دیگر از متکلّمان اشعری مسلک، فقط قائل به امکان رؤیت خداوند در آخرت‌اند. فرقه‌های تجسّم‌گرا همچون کرامیه و مُشَبِهه، اعتقاد دارند که در این جهان نیز می‌توان خدا را در جهت و مکانی خاص مشاهده کرد.۲

دلایل فلسفی

  1. بر اساس دلایل عقلانی، خداوند از هرگونه جسمیت و مادیت و بلکه هر گونه صفتی که ویژه ممکن الوجود باشد منزّه است، و بدیهی است که با نفی جسمیت خداوند، امکان رؤیت نیز منتفی خواهد شد.۳
  2. اگر دیدن خدا با چشم ظاهری ممکن باشد، آنچه دیده می‌شود، یا همه ذات خداست و یا بخشی از آن. دیده شدن تمام ذات خدا به این معناست که بیننده، بر خداوند احاطه داشته باشد که چنین چیزی محال است. اگر بگوییم جزء و یا بخشی از خدا دیده می‌شود، به این معناست که ذات الهی مرکّب از چند جزء است که آن نیز، غیرممکن و محال است.۴

نکته مهم آن است که باید توجّه داشته باشیم قواعد عقلی، به این دنیا اختصاص ندارند و در جهان آخرت نیز صدق می‌کنند.

دلایل نقلی

  1. آیه شریفه «لیس کمثله شیء»، ۵ هرگونه شباهت بین خدا و غیر خدا را نفی می‌کند و در نتیجه، جسم بودن، مادی بودن، مکان‌داری و… در باره خدا منتفی می‌گردند. با نفی این صفات، امکان رؤیت ظاهری نیز از بین می‌رود.
  2. آیه «لاتدرک الابصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر؛ دیدگان نمی‌توانند او را درک کند و او دیدگان را درک می‌کند»۶، به صراحت، مشاهده حسی خداوند را منتفی اعلام می‌کند.
  3. پاسخ منفی خداوند به درخواست حضرت موسی(ع)، با عبارت «لن ترانی؛ هرگز مرا نخواهی دید»۷، نیز همین مدّعا را اثبات می‌کند. استفاده از کلمه «لن» به معنای هرگز، نشان دهنده ابدی بودن این جمله است، و شامل رؤیت در قیامت هم می‌شود. در این آیه همچنین رؤیت خداوند، به یک امر ناممکن، یعنی «استقرار کوه در برابر تجلّی الهی» وابسته شده است و از آنجا که خود آیه، خبر از عدم استقرار کوه داده است، می‌توان نتیجه گرفت که رؤیت خداوند نیز غیر ممکن است. در انتهای آیه نیز سخن از توبه موسی(ع) آمده است و حضرت موسی(ع)، خود را اوّلین مؤمن به عدم امکان رؤیت ظاهری خداوند معرفی می‌کند.۸
  4. بر اساس آیات ۵۵ سوره بقره و ۱۵۳ سوره نساء نیز بنی ‌اسرائیل به خاطر تقاضای دیدن آشکار خداوند، مستحق عذاب صاعقه شناخته شده‌اند.۹

دلایل اهل سنّت

برخی از دانشمندان اهل سنّت، با استناد به بعضی آیات قرآن کریم، نتیجه می‌گیرند که خداوند در قیامت، به صورت ظاهری دیده خواهد شد.

  1. آیه ۱۴۳ سوره اعراف: «لن ترانی». این گروه می‌گویند: اوّلاً اگر رؤیت ممکن نبود، حضرت موسی(ع) آن را درخواست نمی‌کرد؛ ثانیاً رؤیت خداوند مبتنی بر استقرار کوه شده است، و استقرار کوه هم ذاتاً شدنی است و غیر ممکن نیست.۱۰ با توضیحاتی که در مورد همین آیه ذکر کردیم، و با توجّه به این‌که دیدن خدا تقاضای بنی ‌اسرائیل بود نه حضرت موسی(ع)، نیازی به پاسخ دوباره نیست.
  2. آیه شریفه «الی ربها ناظره». ۱۱ گروهی گفته‌اند این آیه، به این معناست که مؤمنان در قیامت، در حال نگاه کردن به خدا هستند.۱۲

مفسّران شیعه معتقدند که کلمه «نظر» در این آیه، یا به معنای «انتظار» است، یعنی مؤمنان، منتظر ثواب و رحمت الهی هستند، و یا به همان معنای اصلی خود، یعنی «نگاه کردن» به کار رفته است؛ ولی منظور نگاه به خدا نیست؛ بلکه نگاه به ثواب و نعمت‌های الهی است. در داستان حضرت سلیمان(ع) نیز کلمه «ناظره»، به معنای انتظار به کار رفته است: «…فناظره بم یرجع المرسلون؛ یعنی منتظر می‌مانم تا ببینم فرستادگان چه باز می‌گردانند».۱۳

برخی از مفسران اهل سنّت مثل مجاهد، ابو صالح، حسن، سعید بن جُبیر، و… نیز آیه را مثل شیعه تفسیر کرده‌اند.۱۴

این نکته نیز باید مورد توجّه قرار گیرد که نظر (نگاه کردن) و رؤیت (دیدن) به یک معنا نیستند، و گاه نکاه کردن، جدا از دیدن است، چنان که می‌گوییم نگاه کردم؛ ولی ندیدم.۱۵

علّامه طباطبایی، تمامی این آیات را ناظر به رؤیت قلبی می‌دانند، و آیات یازده سوره نجم و پانزده مطفّفین را به عنوان شاهد ذکر می‌کنند.۱۶

برخی دیگر از محقّقان شیعه و اهل سنّت نیز اشاره کرده‌اند که اگر رؤیت، به معنای مشاهده قلبی خداوند متعال باشد، همه فرقه‌های اسلامی، آن را می‌پذیرند.۱۷

مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیّه قم

پی‌نوشت‌ها

  1. رک: شرح تجرید العقاید ، علاءالدین علی بن محمد قوشجی، قم: منشورات رضی، چاپ سنگی، ص ۳۲۷؛ الکشّاف، جارالله زمخشری، نشر البلاغه، ۱۴۱۵ق، ج ۲، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲؛‌ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن (تفسیر الثعالبی)؛ عبدالرحمان بن محمّد الثعالبی المالکی بیروت: داراحیاء التراث العربی و نیز تعالبی المالکی، عبدالرحمان بن محمد، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق، ج ۲، ص ۵۰۳٫
  2. شرح تجرید العقاید، ص ۳۲۷٫
  3. به عنوان نمونه، رک: کشف المراد، علامه حلی، تحقیق: حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم ۱۴۲۲ق،‌ص ۴۰۵ ـ ۴۱۴٫ این صفات، همه مورد قبول بسیاری از علمای اهل سنّت نیز هستند، و قوشجی نیز در شرح خود، آنها را می‌پذیرد.

سبحانی، جعفر، رساله حول رؤیه الله سبحانه، مؤسسه الامام الصادق(ع)، قم ، ۱۴۲۴،‌ص ۶۳ ـ ۶۴٫

  1. سوره شورا،‌آیه ۱۱٫
  2. سوره انعام، آیه ۱۰۳٫
  3. سوره اعراف، آیه ۱۴۳٫
  4. درباره ناتوانی استدلال به این آیه برای اثبات مدّعای اشاعره، رک: الکشّاف، ج ۲،‌ ص ۱۵۱ ـ ۱۵۶؛ شرح تجرید العقاید،. نیز برای اطلاع از تفاسیر شیعه ر.ک: المیزان(علّامه) محمّد حسین طباطبایی، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۷۱ ش، ج ۵ و ج ۸، ص ۲۳۶ ـ ۲۴۳٫
  5. به ترتیب، «لن نؤمن لک حتی نری الله جهره فأخذتکم الصاعقه» و «فقالوا أرنا الله جهره فأخذتهم الصاعقه».
  6. ر.ک: شرح تجرید العقاید، ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹؛ الکشّاف، ج ۲، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ تفسیر الثعالبی، ج ۳،‌ص ۷۷٫
  7. سوره قیامت، آیه ۲۳٫
  8. شرح تجرید العقاید، ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹٫
  9. سوه نمل،‌آیه ۳۵٫
  10. رک: التبیان، شیخ طوسی، تحقیق: احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت: مکتب الأعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق،‌ج ۱۰، ص ۱۹۹٫
  11. درباره نظر شیعه در تفسیر این آیه، رک: همان‌جا؛ مجمع البیان، فضل بن الحسن الطبرسی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۹ق، ج ۱۰، ص ۱۹۶ ـ ۱۹۹٫
  12. ر.ک: المیزان، ج ۸، ص ۲۳۸٫
  13. شرح تجرید العقائد، ص ۳۲۷؛ نیز ر.ک: شرح الاسماء‌اذلحسنی،‌«ملّا هادی سبزواری، قم: مکتبه بصیرتی،‌ج ۲،‌ص ۲۳٫
30دسامبر/16

المپیک مسلمانان

 

 

 

سیّد مهدی حسینی

بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی، با تصمیم سازمان کنفرانس اسلامی شکل گرفت. این بازی‌ها را می‌توان «المپیک مسلمانان» نامید. هدف از برگزاری این مسابقات، بروز دادن بیشتر توانایی مسلمانان است؛ . زیرا با توجّه به وجود یک و نیم میلیارد مسلمان در جهان، بازی‌های کشورهای اسلامی می‌تواند به یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای ورزشی جهان تبدیل شود.

حضور ورزشکاران به عنوان نمایندگان این تعداد مسلمان، خود، کنگره‌ای عظیم را برای هماهنگ کردن مسائل اسلام و اتّحاد بین مسلمانان در دنیا به وجود خواهد آورد؛ زیرا آشنایی با فرهنگ و تمدّن غنی اسلام ـ که بسیاری از مسلمانان و دیگر ادیان آسمانی، به دلیل نداشتن آگاهی و عدم ارتباط از آن محروم‌اند ـ، می‌تواند در آگاهی و بیداری آنان نقش مؤثّری داشته باشد.

دلیل اصلی شکل‌گیری این بازی‌ها، علاوه بر بروز توانایی‌های مسلمانان در رشته‌های مختلف ورزشی، ایجاد دوستی بیشتر بین کشورهای مسلمان و ورزشکاران است. این پیوند و دوستی، سبب اقتدار کشورهای مسلمان در مجامع بین‌المللی و گسترش دین اسلام در سراسر عالم می‌شود.

نخستین دوره بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی

اوّلین دوره این بازی‌ها به میزبانی عربستان سعودی و در چهار شهر مکّه، ‌مدینه، جدّه و طائف برگزار شد.

شش هزار ورزشکار از ۵۵ کشور مسلمان در نخستین دوره این مسابقات حضور داشتند که در سیزده رشته ورزشی، با یکدیگر به رقابت پرداختند.

دوره اوّل، از بیست فروردین تا اوّل اردیبهشت سال ۱۳۸۴ برگزار شد. بیش از ۳۵۵ مدال در سه رنگ، شامل ۱۰۸ مدال طلا، ۱۰۸ نقره، ۱۳۹ مدال برنز، به قهرمانان مواد مختلف اهدا گردید.

در این دوره، عربستان به مقام اوّل و مصر به مقام دوم و قزاقستان به مقام‌  سوم رسیدند و جمهوری اسلامی ایران هم مقام چهارم را به دست آورد.

دومین دوره

قرار بود دومین دوره بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی، در فروردین‌ ماه ۱۳۸۹ در سه شهر تهران، مشهد و اصفهان برگزار شود. با این که مسئولان کشورمان، تدارک وسیعی برای برگزاری این دوره از  بازی‌ها دیده بودند، امّا زمزمه‌هایی که از چندی پیش مبنی بر اعتراض برخی کشورهای عربی نسبت به میزبانی ایران شنیده می‌شد، نهایتاً منجر به لغو میزبانی ایران شد.

لغو بازی‌ها

مسئله لغو میزبانی ایران در دومین دوره بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی، از آن‌ جا آغاز شد که فدراسیون همبستگی کشورهای اسلامی و کشورهای عربی ـ که عضو این فدراسیون هستند ـ، از زمانی که میزبانی به ایران داده شد و نقش مدال‌ها با تصویر و نام خلیج فارس طراحی شد،‌ با این مسئله مشکل داشته و اعتراض خود را عنوان کردند و صراحتاً بیان داشتند که نقش و نام «خلیج فارس»، از روی لوگو و مدال‌های بازی‌ها حذف شود. وقتی با واکنش شدید مسئولان کشورمان رو به رو شدند اعتراض خود را روی کلمه فارس گذاشته و خواستند که نام «خلیج فارس» بدون فارس بیاید. این بار نیز مسئولان کوتاه نیامدند و نهایتاً کشورهای عربی، این مسئله را بهانه قرار داده و میزبانی بازی‌ها را از ما گرفتند.

قطعاً پاسداری از هویّت و تاریخ کشورمان، مسئله اصلی و اساسی ماست و هرگونه فعالیت در قالب ورزشی و فرهنگی باید مؤیّد و در راستای اصول اصلی نظام باشد.

مسئولان ورزش کشور، با توجّه به شرایطی که کشورهای عربی برای ایران ترتیب داده بودند، بهترین و منطقی‌ترین تصمیم را گرفتند؛‌ زیرا مسئله خلیج فارس، موضوعی بسیار پر اهمیّت و ارزشمند برای کشور ما محسوب می‌شود که باید تمام مسئولان در حفظ و حراست از آن تلاش کنند.

ورزش صبحگاهی

ورزش صبحگاهی در شروع فعالیت آموزشی مدارس می‌تواند عامل مهمی در ایجاد نشاط و شادابی و تأمین سلامت جسم و روح دانش‌آموزان باشد.

با توجّه به ویژگی‌های ورزش صبحگاهی، می‌توان آن را در سه بخش: «گرم کردن»، «پیاده کردن هدف» و« بازگشت به حالت اوّلیه» طراحی کرد. انجام دادن این برنامه، در ابتدا با افزایش تدریجی ضربان قلب همراه است که به آستانه تحریک برای افزایش استقامت عمومی می‌رسد و سرانجام به حالت اولیه برمی‌گردد.

اجرای ورزش صبحگاهی به طور منظّم و روزانه، می‌تواند نقش بسیار مهمی در کسب آمادگی جسمانی، روانی و نشاط و شادابی دانش‌آموزان داشته باشد. انجام دادن فعالیّت‌های مداوم، آثار مثبتی بر بافت استخوانی دارد.

یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهد که ورزش در رشد طولی استخوان و نیز آرایش سلول‌های استخوانی، تأثیر بسیار ناچیزی دارد؛ امّا تأثیر فعّالیت‌های ورزشی در افزایش تراکم و رشد عرضی استخوان، با افزایش مواد معدنی در آن تأیید شده است و بی‌تحرّکی و حذف فشار مکانیکی از استخوان‌ها، باعث کاهش مواد معدنی و کاهش استحکام آنها می‌شود.

مرحله زوال استخوانی در دختران، از یازده سالگی آغاز می‌شود و تا چهارده سالگی ادامه می‌یابد.  بنا بر این دوران بلوغ، مرحله بسیار مهمی در رشد استخوانی ‌آنهاست. استحکام استخوان‌ها، به تراکم مواد معدنی در آنها و نحوه آرایش سلول‌های استخوانی بستگی دارد.

اجرای برنامه ورزشی روزانه، موجب ارتقای سطح آمادگی قلبی و عروقی می‌شود و نیاز به صرف وقت زیادی ندارد. در چنین برنامه‌ای، لازم است که ضربان قلب تا ۱۴۰ بار در دقیقه افزایش یابد و پنج روز در هفته، استمرار یابد.

هنگام ورزش، سیستم ترشّحی همانند سیستم عصبی، اثرات مثبتی بر واکنش بدن نسبت به هر فعالیت خاص دارد و هماهنگی مکانیسم‌های مختلف بدن، مانند تولید انرژی، به اجرای فعالیت کمک می‌کند.

فواید مربوط به ورزش صبحگاهی، فقط به کاهش خطر بیماری‌های قلبی و عروقی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه تقویت سیستم ایمنی بدن، بالا رفتن سطح بهداشت روانی، و بهبود کیفیت عمر را به دنبال خواهد داشت.

انجام دادن چند حرکت ساده و منظّم آن‌ هم در چند دقیقه، بدن را در برابر عوارض جسمی زیادی مصون می‌دارد. یک برنامه ورزشی مناسب، چگونگی و شدّت تمرینات و در نهایت، مدّت اجرای تمرینات را در بر می‌گیرد. به این صورت که:

  1. تناوب تمرینات، حداقل پنج روز در هفته باشد؛
  2. شدّت تمرینات، به قدری باشد که به نفس نفس بیفتید. این بدان معناست که تعداد ضربان قلب شما حداقل به ۶۰ درصد حداکثر ضربان قلبتان افزایش یابد؛
  3. مدّت اجرای تمرینات، حداقل ده دقیقه باشد تا برای بدن مفید واقع گردد.

بیشتر افسردگی‌ها در کودکان، در دوران ابتدایی، و در نوجوانان، در دوره راهنمایی و دبیرستان است. این افسردگی‌ها بیشتر زاییده حوادث نامطلوب زندگی‌اند و معمولاً نیاز به دارو و درمان ندارند و اگر عوامل ایجاد کننده آنها برطرف شوند، خود به خود درمان می‌شوند.

تمرینات بدنی، نرمش مداوم و ورزش صبحگاهی یکی از راه‌های علاج و تسکین فشارهای روانی است. از آنجایی که فشارهای روانی می‌تواند باعث بروز خستگی شود، ورزش، موجب بالا رفتن قدرت عضلانی و جریان خون بیشتر و بهتر می‌شود و از میزان خستگی و دردهای عضلانی ناشی از فشارهای روانی می‌کاهد.

بنا بر این با ورزش صبحگاهی، دانش آموزان، قابلیت‌های بیشتری برای برتری یافتن بر مشکلات روانی را پیدا می‌کنند. دانش آموزانی که شروع به انجام دادن فعالیّت‌های منظم می‌کنند، هدفمند و امیدوار می شوند و تغییرات زیادی را در اهداف زندگی خود به وجود می‌آورند.

ورزش، مهم‌ترین عامل در از بین بردن افسردگی‌ها و یا پیشگیری از به وجود آمدن این نوع بیماری‌هاست. ثابت شده که نرمش‌های مداوم روزانه، موجب کاهش اضطراب، افسردگی، تنظیم و تعدیل استرس، می‌شود. ضمن آن که شخص ورزشکار، دید مثبت‌تری نسبت به زندگی دارد.

نکات مثبت ورزش صبحگاهی

  1. آلودگی هوا در صبح کمتر است و می‌توانید در هوای پاک صبح، به راحتی نفس عمیق بکشید.
  2. اگر کمی زودتر از خواب بیدار شوید، زمان کافی برای ورزش کردن خواهید داشت.
  3. هنگامی که در ساعات اوّلیه روز ورزش می‌کنید،‌ سرعت ضربان قلبتان را افزایش می‌دهید و در ساعات اوّلیه روز، کالری‌های اضافی را می‌سوزانید.
  4. ورزش کردن در ساعات اوّلیه روز، به شما کمک می‌کند تا انرژی جسمی و روحی کافی برای کارهای روزانه به دست آورید.
  5. در تابستان، صبح‌ها معمولاً دمای هوا پایین‌تر است.

۶ . ورزش صبحگاهی، توانایی و قدرت فعّالیت ذهنی و خلاقیت شما را افزایش می‌دهد.

30دسامبر/16

گر مسلمانی از این است…

 

 

 

 

سارا حَمزاوی

فیلمنامه‌نویس: محمّد رحمانیان

کارگردان: مازیار میری

تهیه کننده: محسن علی‌اکبری (شرکت سینمایی هفت آسمان)

بازیگران: پرویز پرستویی؛ دارین حمسه؛ فتحعلی بیگی؛ مهرداد ضیایی؛ فریبا جدی‌کار؛ نگار جواهریان؛ نیّره فراهانی؛ روشنک عجمیان؛ احمد محبّی سنگری؛ ویشکا آسایش و….

ژانر: کمدی ـ اجتماعی.

مهندس رحمان توانا، کارمند عالی‌رتبه دولتی، در مأموریتی خارج از کشور، به دختری مسیحی دل می‌بندد. پس از ماجراهایی، سرانجام دختر، مسلمان می‌شود و به همراه رحمان، به ایران باز می‌گردد؛ امّا بازگشتش آغازگر ماجراهایی تازه است. از آنجا که او به اختیار خود و با آگاهی کامل به اسلام گرویده، چالش جدّی‌ای میان او و کسانی که از طریق شناس‌نامه مسلمان هستند، در می‌گیرد؛ اختلافاتی میان او و رحمان، خانواده رحمان، همکاران او و همه کسانی که مناسبات و احکام شرع را در رفتار و گفتارشان رعایت نمی‌کنند.

به تدریج، ادامه این اختلافات، گسترده‌تر می‌شود تا جایی که نو‌مسلمان قصّه ما، تصمیم می‌گیرد ایران را ترک کند و از همسرش جدا شود؛ امّا وقوع فاجعه زلزله بم، شناخت تازه‌ای از یک ملّت به او می‌دهد، ملّتی که در وقت خطر، حماسه‌آفرین می‌شوند و معنای تازه‌ای از اتّحاد و انسجام را به نمایش می‌گذارند.

دلیل عدم توفیق ما در دور‌ه‌هایی از زندگی، در این است که: حق خدا را به جا نمی‌آوریم و از امرش سرپیچی می‌کنیم؛ قرآن را می‌خوانیم، ولی بدان عمل نمی‌کنیم؛ به سنّت پیامبر(ص) آگاهیم، ولی به دلخواه خود عمل می‌کنیم؛ شیطان را لعنت می‌کنیم، ولی باز از پیروان او هستیم.

به واقع، ما دارای بهترین کتاب قانون زندگی چه در دنیا و چه در آخرت، یعنی «قرآن مجید» هستیم. به علاوه، با این که کتب دینی‌ای داریم که رمزگشا و راهنمای تفسیر این قانون اساسی زندگی‌اند، باز هم دچار بیشترین بی‌قانونی هستیم. تا آنجا که یک زن تازه مسلمان ـ که ما را از بیرون خودمان نظاره‌گر است ـ‌ ، در باره مسلمانی ما قضاوت می‌کند و شاهد است که رفتار ما فاصله زیادی با دستورهایی دارد که خود را مقیّد به انجام دادن آنها می‌دانیم. خداوند نیز، آگاه است که جوامع دیگر در عمل به این دستورها، چه قدر از ما جلوترند! همان طور که اشعار شاعرانی چون حافظ و مولانا را به گونه‌ای می‌خوانند که انگار این مشاهیر و افتخارات، از آن آنها هستند نه ما!

«کتاب قانون» آیینه تمام‌نمای خودمان است؛ مسلمانی‌مان، کارکردنمان، خرید و فروشمان، کیفیت عباداتمان و غیبت کردنمان سر سفره حضرت ابوالفضل!نها آ

 

توقّع بی‌جایی است که فکر کنیم با اکران این فیلم، جامعه ما مدینه فاضله‌ای خواهد شد که دین و آیینمان ترسیم می‌کند؛ زیرا خیلی‌ها حوصله طی طریق اصلی و آسفالته را نداشته و به هر شیوه‌ای متوسّل می‌شوند تا از میانبر بروند و زودتر برسند؛ حتی اگر متحمّل خرج سنگین یک جلوبندی شوند!

«کتاب قانون» را ببینید و کلاه خود را قاضی کنید که تا چه حد به این کتاب،‌ پایبند هستید؟

در سالن سینما که بنشینیم، تماشاگرانی را می‌بینیم که خود، از جنس متّهمان ردیف اوّل فیلم هستند، امّا سر تکان می‌دهند و «نُچ نُچ» می‌کنند! و تأسف می‌خورند از بی‌قانونی و بی‌محلّی به «کتاب قانون». فیلم، نمایش رفتارهای ناپسند و ناهنجاری است که امروز در جامعه، «عادی» شده و گاه از مرز عادت گذشته و به پوشه «ضروریات زندگی اجتماعی» ما پیوست شده است.

فیلم، رفتارهایی را در قاب نقره پیشروی ما قرار داده که همه می‌دانند «نکوهیده» است؛ امّا «همه» همین را انجام می‌دهند و آب از آب تکان نمی‌خورد و کسی هم اعتراض نمی‌کند. در حقیقت، فیلم می‌خواهد بگوید وقتی بی‌قانونی ـ بر مبنای کتاب قانون فیلم ـ در کشور فراگیر شد، عمل به قانون، نوعی بی‌قانونی محسوب می‌شود و انسان قانون‌گرا، «مجرم» قلمداد می‌شود؛ چرا که او بر خلاف جهت آب شنا می‌کند و نمی‌خواهد همرنگ جماعت شود. و وای بر این شناگر خلاف جهت، اگر بخواهد دست کسی را هم بگیرد و مثلاً او را هم به جرم قانون‌گرایی، با خود همراه کند…!

به محض ورود و دیدن صحنه آغازین فیلم، ناگهان گویی، این خود ما هستیم که بی‌پرده و عریان، در پرده سینما هویدا شده‌ایم و هر میزان از فیلم که به جلو می‌‌رود، سعی بر این داریم برای این حقیقت عریان خویش، پوششی از مستحبّات و مکروهات بدوزیم و آنجا که راه به جایی نمی‌بَریم، چنگ می‌زنیم بر دامن منتقد به خویش… و به دنبال راه‌کاری هستیم تا چشم منتقد را به درآوریم و خود، پیروز میدان باشیم، حال آن که زهی خیال باطل!

در فیلم«کتاب قانون»، ژولیت، نقش منتقد را برای ما دارد و می‌بینیم که انتقاد از دهان و زبان هر موجود، با همه علاقه‌ای که شاید به او داشته باشیم و او را مقدّس بدانیم، بر ما آدمیان، بسیار سخت و دشوار است.

ژولیت، دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فرانسه، وجودش چنان با سخن «لسان غیب» درآمیخته بود که نفس حق در روحش به بار نشست و به دین مبین اسلام گروید. در این رویکرد اشعار حافظ، نقش محوری و مهمّی دارد. اشعاری که گاه و بیگاه بر لبان شخصیّت‌های اصلی جاری می‌شود یا در ذهن شخصیّت‌ها آنها را مرور می‌کنیم. جالب آن که شخصیّت‌های ایرانیِ فیلم، یا این اشعار را غلط می‌خوانند و یا نیمه‌کاره؛ امّا تک‌شخصیّت خارجی فیلم، استفاده‌ای دقیق، درست و به‌جا از این اشعار دارد.

یک هیئت ایرانی که برای پاره‌ای مذاکرات سه جانبه در باره انجمن‌های زنان در سفرهای چندباره به لبنان رفت، ژولیت حمسه را مترجم خود یافت، رحمان ـ فرد برگزیده هیئت ـ که خود رزمنده سالیان دفاع مقدّس است،‌ در این دیدارها دل می‌بازد.

ژولیت ـ که مسلمان شده و نام «آمنه» را برای خود برگزیده ـ ،‌ در پی عشق رحمان، به ازدواج او در می‌آید. با ورود این نوعروس به ایران و خانواده رحمان، همه تضادها و علامت سؤال‌ها آغاز می‌شود: «که عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکل‌ها».

رفتارها برایش عجیب است؛ او با کسانی روبه‌روست که تعصّباتی دارند که از کوچک‌ترین حرکات او ایراد می‌گیرند، در حالی که خود، به راحتی خلاف آنچه را که خداوند امر فرموده، انجام می‌دهند. نه تنها افراد درون خانه، که حتی بقّال و قصّاب و راننده تاکسی، و واکنش‌ها در برابر اعتراض و ذکر او از کتاب خدا، همه شبیه هم است:«همه آدم‌های این شهر، شبیه رحمان هستند».

به راستی فاصله ما با زمان جاهلیت و پیامبر(ص) چه میزان است؟ آن زمان که بر سر پیامبر(ص) خاکروبه فرو می‌ریختند و آنچه را نباید می‌کردند… درست که می‌اندیشیم، هیچ فاصله‌ای با آن زمان نمی‌بینیم و واکنش ما در برابر خوبی، همان واکنش مردم زمان جاهلیت است که چه کردند با امامان و پیامبران ما!

افسوس که برخورد مردم با ژولیت تازه‌مسلمان شده،‌ همانی است که با پیامبر و صالحان کردند و آن قدر پیش رفتند که مجبور شد رخت خویش را از این شهر بیرون کشد و بازگردد به بخت خویش!

به راستی، جامعه کنونی ما نیاز به ژولیتی دارد که باز بخواند برای ما که: « آیا روا می‌دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید؟». واقعاً سخت و سنگین است وقتی به این می‌اندیشیم که با وجود این همه نعمت‌های آسمانی و زمینی خدا، باز هم ارتزاق ما باید از گوشت برادر مرده خویش باشد! با زندگی پر از دروغ، غیبت و تهمت. به راستی چرا؟

در میان این همه افراد، تنها یک نفر از خانواده رحمان، یعنی خواهر کوچکش کوکب است که اعتقادات او را ستایش کرده و به خاطر شعله انسانیتی که در وجودش هست، تاب کارهای دیگران را نمی‌آورد؛ ولی تنها یک حامی در میان چنین جمعی کافی نیست. در فیلم، هیچ کس خواهان ژولیت نبود و او را به زور پذیرفتند، حتّی حاجی که ادّعای دیانت و جوهره مسلمانی‌اش چشم همه را کور می‌کند!

در پایان فیلم، گفتگوی راننده و رحمان ـ که جوهره همه ادیان را یکی دانسته بود و آنچه وجه مشترک میان همه آنها بود و آدمیان را به هم پیوند می‌داد، همانا «مکارم اخلاق» می‌دانست و بس ـ‌ ، دلنشین و شیوا بود. مگر نه این است که دین مبین اسلام، سراسر، مکرمت اخلاق است؟! چگونه ممکن است ادیان الهی، راه و روشی گوناگون داشته باشند، حال آن که همه آنها از سوی خداوند به وسیله رسول برای آدمیان فرستاده شده‌اند  و همه‌ ادیان الهی و بدون تحریف،  راه راست و راه رسیدن به حق را برای ما نشان می‌دهند؟ هدف ادیان، یکی است؛ امّا راه‌هایی که ما مردمان برای رسیدن به آن برمی‌گزینیم، متفاوت است و دیری نیست که همه به یک چیز می‌رسیم و همان «وحدانیت خدا»  است؛ خدایی که آکنده از رحمت و مرحمت است.

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی‌‍!

فیلم «کتاب قانون» به خوبی توانسته است با نقد مسلمانی ظاهری، تناقض‌های مسلمانی که وجود دارد و مسلمانی که باید باشد را نشان دهد.

مازیار میری در این فیلم، رفتارهای نادرست و کاستی‌های فرهنگی را به باد انتقاد می‌گیرد. از جمله عاداتی که داریم، این است که روی هر پدیده‌ای نامی می‌گذاریم که با ذات و اصل موضوع، تضاد و تناقضی باورنکردنی دارد. به عنوان مثالی ساده و دم‌دست، در فوتبال، مدّعی  داشتن بهترین تماشاگران دنیا هستیم، امّا در عمل و وقتی ناهنجاری‌های رفتاری این تماشگران را می‌بینیم، نام بی‌مسمّا و بی‌معنای «تماشاگرنما» را روی آنها می‌گذاریم.

مزیّت دیگر «کتاب قانون»، این است که هرگز به سطح یک هجویه کمیک نزول نمی‌کند و برای کشاندن تماشگر به سالن‌های سینما، دست به دامن شوخی‌های سطح پایین بازاری یا دیالوگ‌‌های سخیف و آلوده با رکاکت لفظی نمی‌شود.

نام فیلم نیز بسیار با مسمّا و ابتکاری است. به این مضمون که یک مسلمان شیعه، با استفاده از آیات قرآن و سخنان ائمه معصوم(ع) و همچنین دستورهای دینی و احکام الهی رساله، در قالب یک کتاب قانون و راه‌گشا و راهبر زندگی، باید زندگی کند، و وقتی پای عمل پیش کشیده می‌شود، مسلمان شناس‌نامه‌ای و مسلمان حقیقی، دستشان رو می‌گردد.

در نوشتن این مقاله، از دو گفتگوی زیر بهره جسته‌ایم:

میری در گفتگو با خبرگزاری مهر،۱۷/۸/۱۳۸۸ www.mehrnews.com    

ایسنا (خبرگزاری دانشجویان ایران ـ تهران) ۲۵/۷/۱۳۸۸: www.isna.ir

 

 

30دسامبر/16

چکادها

 

 

 

عالم ژرف‌نگر و عارف با بصیرت(برگ‌هایی از زندگی آیه الله حاج شیخ محمد کوهستانی، مشهور به «آقاجان»)

حسین پور شریف‌

در یکی از روزهای سال ۱۳۰۸ قمری(۱۲۶۷ ش) در روستای«کوهستان» و در خانه علم و تقوا، کودکی به نام «محمّد» چشم به جهان گشود که سیمای ملکوتی‌اش آینده‌ای بس درخشان را نوید می‌داد.

پدرش عالم پارسا و فقیه وارسته، آیه الله محمّد مهدی کوهستانی، از عالمان برجسته و فاضل به شمار می‌آمد. فاطمه کوهستانی ـ همسر حاج شیخ مهدی ـ بانویی با  ایمان و پاک دامن و مادری خردمند و با کفایت بود. قناعت و ساده‌زیستی همراه با کیاست و تدبیر، از صفات این بانوی صالح به شمار می‌آمد.

استعداد و نبوغ فوق‌العاده پسر، پدر را به آن داشت که در تعلیم و تربیت فرزندش بیشتر بکوشد، لذا در همان اوان کودکی، وی را به مکتب‌خانه فرستاد تا با قرائت قرآن آشنا گردد و خود نیز شخصاً در تربیت او مراقبت کامل داشت که در آینده، فردی مفید و عالمی خدمت‌گزار شود؛ گویی از جبینش، آتیه‌ای پُرامید را می‌خواند؛ ولی افسوس که بیش از هشت بهار از عمرش سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر، محروم گشت.

محمّد، این نوجوان باهوش و تشنه علم، پس از فراگیری قرآن و خواندن و نوشتن، به حوزه علمیه بهشهر رفت. علوم پایه از قبیل صرف، نحو و منطق را در آن ‌جا فرا گرفت.

آیه الله کوهستانی، پس از اتمام علوم پایه و آموختن ادبیات عرب و مقداری از فقه و اصول، جهت ادامه تحصیل، عازم حوزه مشهد گردید تا در جوار ملکوتی حضرت علی ‌بن موسی الرضا(ع)، از فیوضات و برکات معنوی آن امام رئوف، بهره‌مند گردد.

اساتید وی در درس خارج، عبارت بودند از: آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی و آیه الله میرزا محمّد کفایی.

آیه الله کوهستانی، پس از اقامت طولانی در جوار حضرت رضا(ع) جهت تحکیم مبانی اجتهاد و رسیدن به مدارج عالیه علمی، حدود سال ۱۳۴۰ ق، رهسپار حوزه نجف اشرف گردید. ورود ایشان به حوزه نجف، زمانی بود که در اوج شکوفایی علمی و معنوی به سر می‌بُرد و استوانه‌های بزرگ فقاهت و عدالت، بر کرسی تدریس تکیه زده بودند و حضور آن بزرگان، خود فرصت مناسبی را فراهم آورده بود که آن فقیه والامقام، مبانی فقهی خویش را هرچه بهتر، تقویت و استوارتر سازد.

سرانجام آیه الله کوهستانی پس از نه سال اقامت در جوار آن امام همام و بهره‌گیری از محضر اکابر علم و عمل و دستیابی به مراتب والای علمی و عرفانی و رسیدن به مرتبه عالی اجتهاد، آهنگ وطن کرد.

ایشان در بُعد علمی و فقهی، از عالمان برجسته به شمار می‌رفت. هرچند زهد و تقوای وی زبانزد همگان بود و عوام مردم، از وسعت دامنه علمش بی‌خبر بودند؛ امّا هم اساتید ایشان و هم خواص از شاگردان، همواره به موقعیت بالای علمی وی اعتراف می‌نمودند.

در فقه و اصول، صاحب نظر، در ادبیات عرب، توانمند، در دین‌شناسی، عالمی ژرف‌نگر و در عرفان عملی، عارفی با بصیرت بود.

آیه الله کوهستانی در دوران تحصیل، از استادان زیادی که هر یک در زمان خود از چهره‌های برجسته حوزه‌ها بودند، بهره گرفت. جهت پاسداشت زحمات آن بزرگواران، اشاره به نام آنها خالی از فایده نیست:

آیه الله خضر اشرفی؛ آیه الله حاج سیّد محسن نبوی اشرفی، آیه الله شیخ نجف‌علی فاضل استرآبادی؛ آیه حاج‌آقا حسین طباطبایی قمی؛ آیه الله میرزا محمّد کفایی؛ آیه میرزا محمّد حسین نائینی؛ آیه الله سیّد ابو ‌الحسین اصفهانی، آیه الله ضیاء‌ الدین عراقی.

برخی از شاگردان برجسته ایشان و آنان را که از خرمن علوم ربانی‌اش خوشه چیدند و از برکات انفاس قدسی‌اش بهره‌گرفتند، یاد می‌کنیم:

آیه الله حاج میر تقی نصیری؛ آیه الله حاج شیخ حسین محمّدی لائینی؛ آیه الله سیّد فضل ‌الله حسینی بادابسری؛ آیه الله سیّد خلیل محمّدی بادابسری؛ آیه الله شیخ ابوالقاسم رحمانی؛ شهید سیّد عبد‌ الکریم هاشمی‌نژاد؛ آیه الله شیخ‌ ابو الحسن ایازی؛ آیه الله شیخ رضا صادقی گِلوَردی.

مهم‌ترین خدمات و مجاهدت‌های مخلصانه آیه الله کوهستانی در عرصه علم و دین، تأسیس حوزه علمیه در زادگاهش روستای «کوهستان» بود. وی در سایه پُر برکت این مرکز علمی توانست نقش بسزایی در بالندگی و شکوفایی فرهنگ غنی اسلام در استان مازندران ایفا نماید.

مرحوم آیه الله کوهستانی در سال‌های آخر عمر شریفشان به بیماری برونشیت مزمن و تنگی نفس مبتلا شد و سرانجام، در روز پنج‌شنبه ششم ربیع الأول ۱۳۹۲ ق، بر اثر شدت بیماری، از هوش رفت؛ ولی با تلاش پزشکان به هوش آمد.

چیزی نگذشت که بار دیگر بی‌هوش شد و به مدّت یک هفته تمام در حال اغما به سر بُرد و در طول این مدت، یکی دوبار بیشتر نتوانست سخن بگوید آن هم به صورت جمله‌ای کوتاه، از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود: «مگر راهی غیر از راه خدا هست؟».

سرانجام در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه هشتم اردیبهشت سال ۱۳۵۱ ش، در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و آسمان خطّه شمال را فرا گرفته بود، قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید فروزانی که هزاران نفر، از پرتو روشنایی او بهره می‌گرفتند، غروب کرد و ندای «إرجعی إلی ربک» را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و بدین ترتیب، خواسته‌اش ـ که رحلتش شب جمعه باشد ـ مستجاب گشت و در آن شب غفران و رحمت الهی،‌ به لقای محبوب شتافت.

رفتارش مصداق فرمایش مولایش بود که هیچ‌ گاه در مسائل دنیوی بر آنچه از دستش می‌رفت، تأسف نمی‌خورد و آنچه از دنیا به او روی می‌آورد، به گونه‌ای شاد و مغرورش نمی‌کرد که همه چیز را به فراموشی بسپارد.

مقام والای زهد، سکون و آرامش روحی فوق ‌العاده‌ای را برای ایشان فراهم کرده بود که هر کس می‌خواست از فشارها و تنگناهای زندگی و علایق مادی آسوده شود، به محضر آن بزرگوار می‌رسید و با مشاهده زندگی ایشان، احساس آرامش و اطمینان می‌کرد.

بارها ارادتمندان آن جناب نقل نمودند که وقتی با تهاجم اندوه مواجه می‌گشتیم، به محضرش می‌رفتیم و از غم و اندوه رها شده، با آرامش خاطر و سبک‌بار، باز می‌گشتیم.

مرحوم آقا جان کوهستانی، از لباس‌های پشمی و قیمتی در منزل استفاده نمی‌کرد. لباس‌های او: پیراهن،‌ قبا، عبا، عمامه، شلوار و جوراب، همگی از جنس کرباس بود که آن را بعضی مؤمنان دامغان یا برخی از اشخاص معتمد روستاهای هزار جریب تهیه می‌کردند.

در واقع، تمام لباس‌های ایشان سنّتی و ایرانی بود. وقتی یکی از دوستان آیه الله شعرانی از تهران به دیدن ایشان آمده بود، پس از بازگشت، آیه الله شعرانی از وی پرسید: «آقای کوهستانی را چگونه یافتید؟». گفت:«آیه ‌الله کوهستانی را ملاقات کردم در حالی که هیچ آثار خارجی در لباس ایشان ندیدم. ظرف‌های چینی در منزل نداشت بجز چند پارچ چینی موروثی که از آنها استفاده‌ نمی‌شد».

غذای ایشان نیز همچون زندگی‌‌شان ساده و معمولی بود. در خوراک، مقیّد به خوردن غذای لذیذ و مقوّی نبود.

آقاجان، دایماً در حال مراقبه و توجّه بود. نفس را کشیک می‌داد. نفس اماره و هواهای نفسانی را کنترل می‌کرد. وسوسه‌ها و اندیشه‌های غیر الهی را از درون دل زدوده بود و همواره در یاد خدا بود.

از قضایایی که حاکی از مراقبت دایم آن عارف الهی در همه‌ حالات است، ماجرایی است که ایشان برای یکی از شاگردان خود نقل نمودند:

«همواره احساس می‌کردم که رجا و امید من به خداوند، بیش از خوف است،‌ حال آن که مستفاد از روایات معصومان، آن است که خوف و رجای انسان به خدای متعال باید یکسان باشد. این، خود، عویصه‌ای (سختی) برای من شده بود. هرچه به درون خود مراجعه می‌کردم، می‌دیدم رجای من بیشتر است. از طرفی، با خود می‌گفتم طبق فرمایش معصوم باید خوف و رجا مساوی باشند؛ تا این که در سفر حج در نقطه‌ای با خطر مواجه گشتم و عدّه‌ای از سارقان به ما حمله‌ور شدند. در همین گیر و دار، وقتی به درون خود مراجعه کردم، احساس نمودم خوف و رجای من مساوی است و همان قدر که امیدوار به فضل و دستگیری خدا هستم،‌ خوف از خدا هم دارم و در همان‌جا شکر خدا را به جای آوردم».

اخلاق مرحوم آیه الله کوهستانی در خانواده، بر اساس محبّت و مهربانی بود. با اعضای خانواده حتی خدمت‌گزاران، برخوردی همراه با ادب و احترام داشت. به فرزندان خود حرمت می‌نهاد و آنان را عزیز می‌داشت. در خانواده، سختگیر نبود.

او خدمت‌گزار مردم بود و ساعت خاصی برای ملاقات نداشت. هرکس در هر موقع از روز یا شب برای دیدارش و یا حاجتی مراجعه می‌کرد، با آغوش باز و گشاده از وی پذیرایی می‌کرد.

هر‌کس خدمت ایشان می‌رسید، افزون بر آگاه شدن از امور دینی زادگاه آن شخص، از اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی آن منطقه، اطلاع حاصل می‌کرد و از مشکلات و گرفتاری‌های آن ‌جا آگاه می‌شد و چنین نبود که در باره مردم و مشکلات آنان بی‌تفاوت باشد.

او خود را شریک غم و اندوه و ناملایمات مردم می‌دانست و به راستی، قلب این مرد بزرگ و الهی، کانون مهر و محبّت برای بندگان خدا بود. از این ‌رو مردم نیز دوستیِ عمیق و احساسات درونی خود را نسبت به وی مبذول می‌داشتند و در اظهار ارادت و محبّت به ساحت مقدّسش سر از پا نمی‌شناختند و با جان و دل، او را «آقاجان» خطاب می‌کردند. این تعبیر ساده و پُرمعنا، حاکی از عمق دوستی و پیوند مردم با آن عالم وارسته بوده است.

در تمام حرکات و خدمات، جز خدا را در نظر نمی‌گرفت و از ریا و تظاهر، به شدّت پرهیز می‌کرد. نه تنها در عبادات و مناجات‌های خود نیّت خالصی داشت، بلکه در معاشرت‌ها، مساعدت‌ها، موعظه‌ها، محبّت‌ها و تعلیم و تربیت، تمام سعی وی آن بود که عقربه کارها و اعمال وی قطب اخلاص را نشان داده و اندک انحرافی نداشته باشد.

او جز به رضایت حق نمی‌اندیشید و به طور کلی، خود را فراموش کرده بود. هیچ‌ گاه اجازه نمی‌داد شرایطی به وجود آید که از فضل و تقوا و زهد ایشان تمجید و تعریف شود، ‌از این رو، در مجلسی اگر سخن از تقدّس و تقوا به میان می‌آمد و به نوعی ممکن بود تجلیل و ستایش از وی به عمل آید،‌ کلام را تغییر می‌داد تا زمینه مدح و ثنای او فراهم نشود.

از جمله ویژگی‌های اخلاقی ـ انسانی مرحوم آیه الله کوهستانی ـ که تقریباً از امتیازات منحصر به فرد ایشان بود ـ، مهمان‌نوازی و سفره باز و با برکت اطعام وی بوده است تا آنجا که طعام و آش ایشان در نقاط مختلف کشور، از شهرت به‌سزایی برخوردار گشته بود، به حدی که برخی از بزرگان و مراجع نیز تمایل داشتند از آن میل نمایند و از برخی دوستان ایشان نیز خواستار آن آَش ساده بودند.

درِ خانه وی همواره بر روی همگان باز بود. ایشان با کمال میل و رغبت همراه با خوش‌رویی، از مهمانان پذیرایی می‌نمود و منزلش جایگاه امنی برای مستمندان و عموم ارادتمندان بود که از نقاط مختلف استان به خدمت ایشان می‌رسیدند.

در واقع، مرحوم کوهستانی، نه تنها از کثرت مهمانان اظهار ناخشنودی نمی‌کرد، بلکه اگر روزی بر سر سفره‌‌اش مهمانی نبود که با وی هم غذا گردد، بسیار ناراحت می‌شد و تأسّف می‌خورد.

روزی در محضر آقاجان، جوانی با ریشی تراشیده خدمت ایشان رسید. پس از استفاده از محضرشان، موقعی که می‌خواست با آقاجان خداحافظی کند، آقا از وی تفقّد کرد و برخلاف معمول، صورتش را بوسید. یکی از اهالی محل ـ که در حضور آقا نشسته بود ـ اعتراض کرد که: آقا جان! چرا صورت این جوان ریش تراشیده را بوسیدی؟

آقا در پاسخش چیزی نفرمود تا آن که پس از دو سه هفته، همان جوان با عدّه‌ای دیگر از جوانان، خدمت آقاجان شرف‌یاب شدند و اتّفاقاً پیرمرد معترض نیز حضور داشت. پس از مرخص شدن آن جوانان، آقا پاسخ آن اعتراض را داد و فرمود:«دیدی آن‌ بوسه چه کار کرد!».

آیه الله کوهستانی، از عارفانی بود که از عمق جانش خدا را شناخته و باور کرده بود و در پرتو این خداباوری، همواره به یاد خدا بود. به غیر او توجّه نمی‌کرد و همیشه مشغول ذکر بود. غفلت نداشت‌، اهل راز و نیاز و مناجات شبانه بود و با قرآن و دعا بویژه «صحیفه سجّادیه»، انس فراوان داشت. بسیاری از دعاهای مفاتیح و اغلب ادعیه صحیفه را از حفظ داشت و روزها نزدیک غروب، برخی از دعاهای«صحیفه سجّادیه» را زمزمه می‌کرد. با زیارت‌های رسیده از ائمّه معصوم(ع) آشنایی داشت و به «زیارت جامعه کبیره» عشق می‌ورزید.

مرحوم آقاجان، در مورد مرگ و حال انسان در تشییع جنازه چنین بیان داشتند:«دامادی انسان، آن روزی است که انسان را پس از شستشو و غسل، آن هم با سدر و کافور و پوشاندن لباس سفید(کفن) روی دست می‌گیرند و از هر طرف صدا می‌زنند: لا‌إله الّا الله. اگر آن روز، خدای بزرگ به من اجازه دهد، سر از تابوت بیرون می‌آورم و خطاب به مردم می‌گویم: مردم! قدر لا إله الّا الله را بدانید؛ ولی حیف که خدا چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد».

از دیگر کراماتی که در باره آیه الله کوهستانی مکرّر از مؤمنان نقل شده و در بین علاقه‌مندانشان شهرت یافته،‌مسئله «طیّ ‌الأرض» است. بارها از ارادتمندان ایشان شنیده شده که ایشان را در برخی از مشاهد مشرّفه و یا در مراسم حج دیده‌اند که مشغول زیارت یا اعمال دیگری بود و بعد از آن سفر زیارتی، خودشان خدمت آقاجان می‌رسیدند و ماجرا را به وی می‌گفتند؛ امّا خود آن مرحوم، هیچ‌گاه مدّعی طیّ الأرض نبود و به نوعی،‌ آن را انکار می‌کرد و عکس ‌العمل ایشان در برابر این مسائل چنین بود که می‌فرمود:«شاید خداوند، ملکی را شبیه من خلق کرده و آن ملک را مأمور ساخته که در مراسم حج یا در مشاهد دیگر برای من زیارت کند و یا در تشییع جنازه فلان عالم، ‌شرکت کند».

در همان حال که این گونه ادعا‌ها را رد می‌کرد، معتقد بود که این امور برای بندگان شایسته خدا، چیز مهمی نیست.

یکی از ارادتمندان آیه الله کوهستانی می‌گوید: زمانی به آقا جان عرض کردم: راستی در باره شما می‌گویند، شما اسم اعظم دارید و شما را در مکان‌های مختلف زیارتی، همچون مراسم حج یا کربلا زیارت کرده‌اند آیا صحیح است؟ ایشان در جواب من با تبسّمی لطیف فرمودند:«مردم به ما لطف دارند. این مطالب را برای ما می‌بندند. البته کسی که بنده خدا باشد، لازم نیست اسم اعظم داشته باشد، هرجا خواست می‌تواند برود».

منابع:

  1. گلشن ابرار ( خلاصه‌ای از زندگی اسوه‌های علم و عمل)، قم: نشر معروف، ۱۳۸۲، ج ۳، ص ۳۸۸ ـ ۴۰۴٫
  2. بر قلّه پارسایی، عبد الکریم کوهستانی،‌ قم: مؤسسه انتشاراتی زمینه‌سازان ظهور امام عصر(عج)، ۱۳۸۱٫

 

 

30دسامبر/16

نوستالُژی

 

 

 

علی ‌مهرنوش

اتّفاق زیبای فرهنگی

پاسدار اسلام در ۲۹ سال پیش(اسفند ۱۳۶۰)

«پاسدار اسلام» یک اتفاق فرهنگی زیبایی بود که در سال ۱۳۶۰ به وقوع پیوست. در اوّلین ماه زمستان سال ۱۳۶۰، اوّلین شماره        پاسدار اسلام به چاپ رسید و توانست در آن سال‌هایی که همه جای ایران، خبر از جنگ بود، جایی در دل‌ها بازکند. حالا ۲۹ سال است که از این رویداد فرهنگی می‌گذرد. وقتی شماره‌های اوّل مجلّه را دیدم، ناخودآگاه یاد اوایل انقلاب افتادم. مطالب، کاغذ، خطوط و تصاویر، با من حرف می‌زدند و بوی آن روزهای صمیمی را به مشام می‌رساندند. به همین خاطر، گفتم این احساس را باید با شما در میان بگذارم و با هم برویم به ۲۸ سال پیش و مروری داشته باشیم بر خلاصه مطالب که این خود نیز لطفی دیگر دارد.

پاسدار اسلام

اسفند ۱۳۶۰

شماره: ۳

روی جلد این شماره، تصویر زیبایی از امام راحل(ره) است که به این جمله زیبا، مزیّن شده است: «ای کاش من هم یک پاسدار بودم». در صفحه دوی جلد، گزیده‌ای از بیانات حضرت امام در باره ارتش است: «ارتش، شاه را نمی‌خواهد؛ ولی قدرت در دست سران است. مخصوصاً افسران و درجه‌داران جوان آن، با ملّت است».

مصاحبه با خبرنگار البیرق، ۲۲/۰۸/۱۳۵۷

«این جانب به امرای ارتش اعلام می‌کنم که در صورت جلوگیری از تجاوز ارتش و پیوستن آنان به ملّت و دولت قانونی، ملّی و اسلامی‌ما، آنان را از ملّت و ملّت را از آنان می‌دانیم و مانند برادران با آنان رفتار می‌کنیم».

۲۲/۱۱/۱۳۵۷

«شما امروز لشکر پیغمبر اسلام هستید؛ لشکر امام زمان ـ ارواحنا له الفداء ـ هستید. الآن نظر دارد به شماها».

۱۶/۰۴/۱۳۵۹

سرمقاله ‌این شماره، با عنوان «السلام یعلوا…» است که به مهم‌ترین مسائل روز، مثل انقلاب اسلامی ایران، حماسه حضور مردم در ۲۲ بهمن و جنگ تحمیلی می‌پردازد که نویسنده آن، حجهالاسلام‌والمسلمین رحیمیان است.

در صفحه ۴ و ۵، چند استفتای جدید از امام(ره) آمده است که یکی از آنها این است:

سؤال: آیا فرستادن زکات را برای کمک به جبهه، اجازه می‌فرمایید؟

جواب: برای فرستادن به جبهه از زکات، مانع ندارد.

عنوان صفحه ۶ و ۷، «فقه» است که در آن، مقاله‌ای با نام «تحلیلی  در باره تعریف شهید و بعضی احکام فقهی آن» است که اشاره‌ای دارد به تعریف شهید، حکم شهید راجع به تغسیل و تکفین، مس بدن شهید. آیهالله قدیری، تهیه کننده این مقاله است «اخلاق در اسلام» عنوان مطلب صفحه ۸ تا ۱۰ است که آن را آیهالله مشکینی به رشته تحریر درآورده است. در صفحه ۱۱ به مطلب «انقلاب و رهبر از دیدگاه دیگران» بر می‌خوریم.

از آنچه در تهران و دیگر شهر‌ستان‌های ایران مشاهده کردم، با جرئت می‌توانم بگویم که عراق در این جنگ، هیچ پیروزی‌ای نخواهد داشت؛ گرچه تمام ارتش خود را به حرکت درآورد و از شوروی، بیشترین هواپیما‌های جنگی تحویل بگیرد.

روزنامه‌نگار یونانی، ژرژ مارفی

صحفه ۱۲ و ۱۳ «تفسیر قرآن» است که با عکسی از جوانی‌های مرحوم آیه‌الله فاضل لنکرانی مزیّن شده و نویسنده مطلب هم ایشان است. سه صفحه‌ بعدی، مطلب سیاسی مجلّه است که موضوع آن، «آمریکا، منطقه و انقلاب اسلامی» است. در صحفه ۱۷، به تفسیر آیات جهاد بر می‌خوریم که آیهالله طاهری خرّم‌آبادی،‌ آن را نوشته است.

اقتصاد اسلامی، مطلب صفحه بیست به قلم آیه الله نوری است: تاریخ سیاه استعمار، از همین آزادی اقتصادی دنیای سرمایه‌داری سرچشمه گرفته است.

در صفحه ۲۶، مطلبی از آیه الله جوادی آملی با عنوان «ضرورت رسالت انبیا» منتشر شده است.

مطلب سلسله‌وار «مالکیت در اسلام» از دکتر بهشتی است که هر شماره در دو صفحه چاپ می‌شود.

در ادامه بر‌ می‌خوریم به مطب دنباله‌دار دیگری که نویسنده آن استاد جلال ‌الدین فارسی، عضو ستاد انقلاب فرهنگی است. این مطلب،     در باره ایسم‌های مختلف است که «از مارکسیسم،‌لنینیسم تا استالینیسم» نام دارد.

صفحه ۳۳، ‌صفحه شعر است که عنوان اصلی آن «شعر…شعور…شعار» نام گرفته است. در این شماره، ابیاتی از یک مثنوی پرشور آمده که رسالت شعر راستین را بیان می‌کند و شاعر آن، حجهالاسلام محمّد حسین بهجتی (شفق) نام دارد.

نَُبوَد شعر به هم پیوستن

جمله‌ها را به سرِ هم بستن

قلب و تشبیه و جناس آوردن

کلماتی به قیاس آوردن

شعر، الفاظ به هم بافته نیست

شعله‌ای جز زدل تافته نیست

شعر مسئول شکوه است و وقار

نه ستایشگری از خمر و خمار

شعر، مسئول جهاد است و تلاش

نه شکمبارگی و حرص معاش

شعر، مسئول بت انداختن است

نه زمدّاحی، بت ساختن است

شعر، مسئول گشودن گره ‌است

که ز هر شعر خوش، این شعر، به است

آنکه را آگهی از واقعه نیست

شعر مسئول چه ‌می‌داند چیست!

مصاحبه و گفتگو در پاسدار اسلام، از نقاط قوّت این مجلّه است. در هر شماره، به مصاحبه با یکی از شخصیّت‌های سیاسی ـ  نظامی بر می‌خوریم که نشان دهنده توجّه مسئولان به این مجلّه است. در این شماره، دو مصاحبه و گفتگو به چاپ رسیده است.

اوّلین مصاحبه، گفتگوی مجلّه با سرهنگ سلیمی، وزیر دفاع وقت است. در این گفتگو، سرهنگ سلیمی، گزارشی را از آخرین وقایع مربوط به جبهه‌های جنگ، تشریح می‌کند. سؤال‌های بعدی، در باره کمک اردن به صدّام برای جنگ با ایران، ‌قراردادهای امنیتی بین کشورهای خلیج فارس، رقم بودجه دولت برای دفاع، وضعیّت تسلیحات نظامی و عملکرد نهادهای سیاسی ایدئولوژیک در ارتش.

سؤال: در مورد بودجه سال ۱۳۶۱، چند درصد کل بودجه دولت، صرف در هزینه‌های دفاعی خواهد شد؟

جواب: رقم دقیقش را نمی‌توانم بگویم؛ ولی بین ۱۰ تا ۵/۱۲ درصد از بودجه کل کشور، صرف هزینه‌های دفاعی است. با توجّه به این که ما الآن در جنگ هستیم و دولت، امسال، یک اعتبار بیشتری و یک افزایش اعتبار نسبت به بودجه سال قبل برای مسائل دفاعی در رابطه با جنگ تعیین کرده و این، بیانگر دید دولت ماست نسبت به جنگ که به دنبال اوامر رهبر و خواسته مردم که می‌گویند: جنگ جنگ تا پیروزی،

دولت هم یک بودجه قابل توجهی را برای مسائل دفاعی تعیین کرده که ما برای اداره‌ جنگ، اگر تا آخر سال آینده هم طول بکشد، هیچ نگرانی‌ای از نظر بودجه نداریم.

در گفتگوی بعدی، مجلّه به سراغ شهید صیّاد شیرازی رفته است که عنوان آن «مصاحبه با سرهنگ صیاد شیرازی» است. در مجموع، هفت صفحه مجله به این مصاحبه اختصاص پیدا کرده است. سؤال‌ها در باره وضعیت ارتش، نقش ارتش در جنگ، هماهنگی بین ارتش و سپاه،‌ عملیات آینده رزمندگان اسلام، حمایت حکومت‌های منطقه از صدّام، اقدامات برای مکتبی شدن ارتش و خاطره از جنگ است.

شهید صیّاد شیرازی، در پاسخ به سؤال نتایج جنگ می‌گوید: با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، اکنون نهضت ما به جهان و جهانیان ثابت کرده است و به زودی بیشتر ثابت خواهد کرد که در کنار ابرقدرت‌های کاذبی به نام شرق و غرب، ‌ابر قدرت حقیقی به نام اسلام معرّفی خواهد شد. این ابر قدرت حقیقی که اسمش را اسلام می‌گوییم، این مسیر تکاملی خودش را به این سادگی‌ها به دست نیاورده، ‌مسیری؛ است که ده‌ها هزار نفر شهید داده و وقتی که کشور ما طاغوت را سرنگون کرد، از سرلوحه این نهضت، ما می‌بینیم که نعمت مبارزه و جنگ کمک کرده که علاوه بر این که ایمان‌های ما را بیشتر تثبیت کرده، علاوه بر این که با این نعمت، خائنین با خادمین، کاملاًتشخیص داده شدند، در یک حرکت دسته‌جمعی، ما مسیری را طی کردیم که یک آبدیدگی خاص را برای استحکام و تداوم انقلاب اسلامی به دست آوردیم و این لازم بود.

یکی از جالب‌ترین مطالب این شماره، سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام است که آن‌ را حجهالاسلام فردوسی، نماینده مجلس نوشته است. در این شماره، چهار خاطره زیبا از هنگامی که امام در پاریس بود تا موقعی که به ایران آمد، بیان شده که یکی از آنها این خاطره است:

درست در همان ایّامی که برنامه حرکت امام از پاریس و ورودشان به ایران تهیه می‌شد، کمیته استقبال تشکیل شد، به منظور هرچه باشکوه‌تر برگزار کردن استقبال از امام. روزی که کمیته استقبال از تهران زنگ زدند. من (حجهالاسلام رسولی) مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفن کننده از تهران، شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی بود، فرمود: «برای ورود امام برنامه‌هایی تنظیم شده. برای این که امام در جریان باشند، به عرضشان برسانید: فرودگاه را فرش می‌کنیم، چراغانی می‌کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلیکوپتر می‌رویم و…».

خدمت امام رسیدم و مطالب را گزارش کردم. پس از استماع دقیق که عادت امام است که سخن را به دقت گوش کنند، آن‌گاه جواب بگویند، با همان قاطعیت و صراحت خاص خود ـ که دو شرط مهم رهبر است ـ سربلند کرد و فرمود: « برو به آقایان بگو مگر می‌خواهند کورش را وارد ایران کنند. ابداً این کارها لازم نیست. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز می‌گردد. من می‌خواهم در میان امّتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال شوم».

«پاسدار بزرگ اسلام» عنوان صفحات ۵۲ تا ۵۴ است که به زندگی شیخ مفید می‌پردازد. در این صفحه، سخن زیبایی از امام خمینی به صورت درشت آمده که:«اگر روحانیون نبودند، ما الآن از اسلام اطلاعی نداشتیم».

سیری در آثار و نوشته‌های خطّی امام خمینی، ریشه‌های علوم تجربی و انسانی در اسلام، و نگاهی به رویدادها، مطالب بعدی مجلّه است. صفحه ۶۰ ـ که مربوط به رویدادهاست ـ به دو قسمت تقسیم شده است: قسمت اوّل، خلاصه‌ای از بیانات حضرت امام از تاریخ ۲۱/۱۰/۶۰ تا ۱۵/۱۱/۶۰ است و در قسمت دوم، به رویدادهای ایران در طول این مدّت اشاره شده است.

«حق وتویِ ابرقدرت‌ها از حکومت جنگل بدتر است».

امام خمینی ۵/۱۱/۶۰

«وصیّت‌نامه جوانان را نگاه کنید. این وصیّت نامه‌ها انسان را می‌لرزاند و بیدار می‌کند!».

۱۵/۱۱/۶۰

«ایران، قدرت‌های بزرگ را بیرون راند و قدرتش از روز اوّل هم بیشتر شده است».

۱۵/۱۱/۶۰

خلاصه ‌مطالب مربوط به رویدادها:

۹۲۸۳ هکتار زمین به روستاییان لرستان واگذار شد.

۱۵/۱۰/۶۰

میزان خرید گندم در باختران، به ۱۳ برابر سال گذشته رسید.

۱/۱۱/۶۰

۷ کارگاه صنعتی در کهکیلویه و بویراحمد، تأسیس شد.

۱۰/۱۱/۶۰

یک پاسدار موفّق بخ اختراع بمب آفتابی، یخچال و سماور آفتابی و پنکه بدون سوخت شد.

۳۰/۱۰/۶۰

۸۰ تن از محکومین دادگاه‌های انقلاب، مشمول عفو امام قرار گرفتند.

۲۴/۱۰/۶۰

ستاد تبلیغات جنگ از سازمان‌های بین‌المللی خواست تا از جنایات مزدوران صدام در روستای دمار، بازدید کنند.

۲۶/۱۰/۶۰

با کشف سه چاپ‌خانه مجهز گورهک‌های آمریکایی، ۹۰ نفر دستگیر شدند.

۲۷/۱۰/۶۰

یونان، یک قرارداد تسلیحاتی با عراق منعقد کرد.

اردن به خاک سوریه تجاوز کرد.

۶ کودک و زن رانده شده، بر اثر سرما کشته شدند.

۱۰/۱۱/۶۰

صفحات بعدی، متعلّق به حوزه، ‌نامه‌ها و وصیّت‌نامه ‌شهداست.

پدر عزیزم! درود خدا بر تو باد که با امضا نمودن رضایت‌نامه برای من، در حقیقت، شهادت‌نامه مرا امضا ‌کردی. مادرم کوه باش و چون کوه استقامت کن! لحظه‌ای از نام و یاد خدا غافل مباش! در راه دین بکوش که هرچه بکوشی، ‌باز کم است. قامتت را بلندگیر و ندای «الله اکبر، خمینی رهبر» سر ده و فریاد شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا و قرآن و خمینی است.

شهید محمد علی فرزانه

در صفحه آخر هم عکس‌هایی از شهدای جنگ تحمیلی است و در پشت جلد، عکسی از جبهه جنگ و سخنی از امام خمینی است: «ما برنده جنگ هستیم و هیچ تردیدی در آن نیست!»

30دسامبر/16

باران کلمه

 

 

 

سیّد سعید هاشمی

نقش کج

چشم

چشم، یک روز گفت:«من در آن سوی این درّه‌ها، کوهی را می‌بینم که از مِه پوشیده است. این زیبا نیست؟».

گوش، لحظه‌ای خوب گوش داد. سپس گفت: «پس کوه کجاست؟ من کوهی نمی‌شنوم».

آن‌گاه دست درآمد و گفت:«من بیهوده می‌کوشم آن کوه را لمش کنم؛ من کوهی نمی‌یابم».

بینی گفت:«کوهی در کار نیست، من او را نمی‌بویم».

آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید و همه در باره وَهمِ شگفت چشم، گرم گفتگو شدند و گفتند: «این چشم، یک جای کارش خراب است».

«پیامبر و دیوانه»، جبران خلیل جبران، ترجمه: نجف دریابندری

ادّعا

مهدی خلیفه، در شکار، از لشکر جدا ماند. شب به خانه اعرابی رسید. طعام ما حَضَری و کوزه شراب پیش آورد.

چون کاسه‌ای بخوردند، گفت:«من یکی از خواص مهدی‌ام».

کاسه دوم بخوردند، گفت:«یکی از امرای مهدی‌ام».

کاسه سوم بخوردند، گفت:«من مهدی‌ام».

اعرابی، کوزه را برداشت و گفت:«کاسه اوّل خوردی، دعوی خدمتکاری کردی. دوم، دعوی امارت کردی. سیم، دعوی خلافت کردی. اگر کاسه دیگری بخوری، هر آینه دعوی خدایی کنی!».

«رساله دلگشا»، عبید زاکانی

حنظل

جوان‌مردی را در جنگ تاتار، جراحتی هول رسید. کسی گفت: فلان بازرگان نوشدارو دارد. اگر بخواهی، باشد که دریغ ندارد.

گویند آن بازرگان، به بُخل معروف بود.

گربه‌ جای نانش اندر سفره بودی آفتاب

تا قیامت، روز روشن کس ندیدی در جهان.

جوان‌مردی گفت: اگر خواهم، دارو دهد یا ندهد و گر دهد، منفعت کند یا نکند، باری خواستن از او زهر کُشنده است.

هرچه از دونان به منّت خواستی

در تن افزودیّ و از جان کاستی.

و حکیمان گفته‌اند: آب حیات، اگر فروشند فی ‌المثل به آبِ روی، دانا نَخَرد که مُردنِ به علّت، بِه از زندگانیِ به مذلّت!

اگر حنظل خوری از دست خوش‌روی

به از شیرینی از دست تُرُش‌روش.

«گلستان» سعدی

شاه‌نامه

پس در مدّت سی‌سال، شاه‌نامه را تمام ساخت و پیش سلطان آورد و به دستور آنچه پیش‌تر واقع شده بود، در مقابله هر بیتی، یک دینار زرِ سرخ توقّع می‌داشت. حاسدان، خوض کردند و گفتند: «شاعری را چه قدر آن که وی را بدین قدر عطا سرفراز گردانند و صله وی را بر شصت هزاردرم قرار دادند». فردوسی از آن معنی برنجید. می‌گویند در آن وقت که آن درم‌ها را آوردند، وی در حمام بود و چون از حمام بیرون آمد، بیست هزار درم به حمامی داد و بیست هزار درم، به فقاعی و بیست هزار، به آن کسانی که آن را آورده بودند و سلطان را به چهل بیت کمابیش مذمّت کرد که از آن جمله است این چند بیت:

اگر شاه را شاه بودی پدر

به سر بر نهادی مرا تاج زر

چو اندر تبارش بزرگی نبود

نیارست نام بزرگان شنود.

پس از آن، مخفی شد. هر چند وی را طلب کردند، نیافتند. بعد از چند‌گاه، خواجه حسن میمندی ـ که مرتبه وزارت داشت ـ در شکارگاهی، بیتی چند از «شاه‌نامه» به تقریبی که واقع شده بود، بخواند. سلطان را بسیار خوش آمد. پرسید که:« این شعر کیست؟».

گفت:«شعر فردوسی».

از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد تا شصت هزار دینار زر سرخ، با خلعت‌های خاص، نامزد فردوسی کنند و به طوس برند؛ امّا طالع مساعدت نکرد. چون آن عطیه را به یک دروازه طوس آوردند، تابوت فردوسی را از دیگر دروازه بیرون بردند.

«بهارستان»، جامی

جثّه ضخیم

آورده‌اند که روباهی در بیشه‌ای رفت. آن‌جا طبلی دید پهلوی درختی افکنده و هرگاه که باد بجَستی، شاخ درخت بر طبل رسیدی، آوازی سهمناک به گوش روباه آمدی. چون روباه، ضخامت جثّه بدید و مهابت آواز بشنید، طمع دربست که گوشت و پوست،‌ فراخور آواز باشد. می‌کوشید تا آن را بدرید.

الحق چَربُوی بیشتر نیافت. مَرکبِ زیان در جَولان کشید و گفت: «بدانستم که هر کُجا جثّه ضخیم‌تر و آواز آن‌ هایل‌تر ، منفعت آن کمتر».

«کلیله و دمنه»، نصر الله منشی

نقش کج

ابلهی دید اُشتری به چَرا

گفت: نقشت همه کژ است چِرا؟

گفت اُشتر که: اندرین پیکار

عیب نقّاش می‌کنی هُشدار!

در کژیّ‌ام مکن به عیب نگاه

تو زِمن راه راست رفتن‌خواه.

«حدیقه الحقیقه»، سنایی

انسان ساده و صمیمی

انسان ساده و صمیمی

مادرش را خانم صدا می‌کند

پدرش را آقا می‌گوید

در سوزندگی آتش، شک نمی‌کند

عروسک‌ها را عروس صدا می‌زند

در جارو کردن خانه، شک نمی‌کند

در سرما برای وضو گرفتن، اخم نمی‌کند

قسم می‌خورد که دیگر قسم نخورد

هنگامی که تاریخ می‌خوانَد، به کوچه می‌رود

می‌پرسد: خانم / آقا ساعت چند است؟

دیگران را با لبخندی همراهی می‌کند

بی‌آن که بیندیشد

این لبخند، روزی برایش خاطره خواهد شد.

«همه آن سالها»، احمد رضا احمدی

30دسامبر/16

روزی که می‌آید

 

 

 

محمّدحسین فکور

امام صادق(ع) به «ابو بصیر» فرمود:«ای ابو محمّد! گویا قائم(عج) را می‌بینم که با عیال و اهل خود در مسجد سهله۱ فرود آمده است.۲

امام باقر(ع) می‌فرماید: «…عصای موسی برای قائم ما نگاه داشته شده است. او با آن عصا، کارهایی که موسی(ع) می‌کرد، خواهد کرد. با آن، مردمانی را ]که دشمنان اویند [می‌ترسانَد و چیزهایی که از دروغ ساخته‌اند، می‌بلعد… دو لب گشوده دارد که فاصله آن، چهل ذراع است و آنچه از دروغ و سحر ساخته‌اند، می‌بلعد».۳

امام صادق(ع) فرموده‌اند:«عمر دنیا تمام نمی‌شود تا آن که مردی از اهل بیت بیاید که مانند داوود و آل داوود(ع) قضاوت کند و از مردم در قضاوت شاهد نمی‌خواهد ] و به دانش و آگاهی خود عمل می‌کند.[».۴

امام صادق(ع) در روایتی که «معاویه وَهنی» نقل کرده، به او فرموده است: «ای معاویه! مردم در باره این آیه سوره الرحمن که فرموده: «مجرمان از چهره‌هایشان شناخته می‌شوند و آنگاه موهای پیش سر و پاهایشان را می‌گیرند چه می‌گویند؟».

معاویه گفت: مردم می‌گویند که خدا در روز قیامت، گناهکاران را از سیمایشان می‌شناسد. سپس موهای پیشانی و پاهای آنها را می‌گیرند و در آتش می‌اندازند.

امام صادق(ع) فرمود:«خدا خودش آنها را آفریده ]و آن‌ها می‌شناسد[. دیگر چه نیازی دارد که به سیمای آنها بنگرد؟! این آیه، در باره قائم ماست. او کافران ]و دشمنان[ را از سیمایشان می‌شناسد و سپس دستور می‌دهد تا آنها را دستگیر کنند و به سختی به آنها شمشیر می‌زند».۵

از کلام نیکوی او

در شگفتم از کسی که در نمازش سوره «انّا أنزلنا» نمی‌خواند، چگونه (خداوند) نمازش را قبول می‌کند؟!

نمازی که در آن، سوره «قل هو الله» خوانده نشود با فضیلت نمی‌شود.

به درستی که در بهشت، زنان نمی‌زایند. خون‌های زنانه را نمی‌بینند. نقصان‌ها و کمبودهایی که کودکان دارند ]در مؤمنان[ وجود ندارد. هرچه انسان دوست دارد و هر چیزی که چشمانش از آن لذّت می‌بَرَد، در بهشت هست. همانطور که در قرآن نیز خداوند فرموده که:«و فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذّ الأعین».۶

هرگاه مؤمنی دلش فرزندی بخواهد، خداوند به همان شکلی که دوست دارد، برای او خلق می‌کند، همان طور که حضرت آدم(ع) را خلق کرده تا نمونه‌ای باشد و مردم باور کنند.۷

وعده دیدار

آقای حاج آقا جمّال الدّین اصفهانی ـ قدّس سرّه ـ ۸ گفتند: من برای خواندن نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله ـ که در میدان شاه (میدان امام کنونی) اصفهان است ـ می‌آمدم. روزی نزدیک مسجد، جنازه‌ای را دیدم که می‌بَرَند و چند نفر از باربرها و کشیکچی‌های بازار۹ همراه او هستند. مرد تاجری از بزرگان بازار اصفهان نیز همراه جنازه می‌رفت و به شدّت می‌گریست. آن تاجر، مرا می‌شناخت. وقتی او را گریان دیدم، تعجب کردم که اگر این میّت از آشنایان اوست که این‌طور برایش می‌گرید، پس چرا او را به این صورت مختصر و اهانت آمیز، تشییع می‌کنند؟ و اگر با او ارتباطی ندارد، چرا این‌طور گریه می‌کند؟ جنازه که نزدیک من رسید، مرد تاجر پیش من آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه این ولیّ خدا، نمی‌آیید؟ بی‌اختیار با شنیدن این حرف، از رفتن به مسجد و اقامه نماز برای مردم منصرف شدم و با جنازه، همراه شدم. جنازه را تشییع کردیم تا به سرچشمه پاقلعه در اصفهان رسیدیم که غسّالخانه معروف شهر بود. در این حال، ناراحت بودم که چه‌طور شد که من نماز جماعت اوّل وقت را رها کردم و این راه دور را آمدم؟! در این فکر بودم که مرد تاجر، پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که این جنازه از کیست؟

گفتم: بگو. گفت: سال گذشته،  به سفر حج مشرّف شدم. در راه حج، به کربلا رسیدم. در کربلا، بسته‌ای را که همه پول‌ها و مخارج سفر و اثاثیه ضروری من در آن بود، دزدیدند. در کربلا نیز هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر این که آنهمه پول را داشتم و در راه حج تا کربلا رسیده بودم، ولی از حج رفتن محروم شده بودم، مرا بی‌اندازه غمگین و افسرده کرده بود.

حیران و سرگردان مانده بودم که به ذهنم رسید شب به مسجد کوفه بروم. در بین راه مسجد کوفه، با غم و غصّه، سرم را پایین انداخته بودم و می‌رفتم. ناگهان دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که برای وجود مبارک حضرت صاحب الأمر(عج) شنیده بودم، در برابرم پیدا شد و فرمود: «چرا این چنین افسرده‌حالی؟». عرض کردم:  مسافرم و در طول مسیر، خسته شده‌ام. فرمود: «اگر علّت دیگری غیر این دارد، بگو!». با اصرار اسب‌سوارِ باهیبت، شرح ماجرا را گفتم. در آن حال، صدا زدند:«هالو!هالو!هالو! ». به ناگاه دیدم که شخصی با لباس نمدی در قیافه حمّال‌ها و کشیکچی‌های بازار اصفهان، ظاهر شد. در نزدیک مغازه ما در بازار اصفهان، یک نگهبان به نام «هالو» بود.۱۰ به او که خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است. حضرت به او فرمودند:«اثاثیه‌ای را که از او دزدیده‌اند، به او برسان و او را به مکّه ببر» و خودشان ناپدید شدند.

حضرت که رفتند، هالو به من گفت: «در فلان ساعت از شب بیا تا اثاثیه‌ات را به تو برسانم!». وقتی آنجا حاضر شدم، او هم تشریف آورد و بسته پول و اثاثیه‌ام را به دستم داد و فرمود:«درست نگاه کن و ببین اموال و اثاثیه‌ات تمام است؟!». بسته را باز کردم و دیدم چیزی از آنها کم نشده است. فرمود: «برو اثاثیه خود را به کسی بسپار! و فلان زمان، در فلان مکان، حاضر باش تا تو را به مکّه برسانم!».

من سر موعد، حاضر شدم و او هم حاضر شد. فرمود: «پشت سر من بیا!». به دنبال او راه افتادم. مقدار کمی از مسافت که طی شد،‌ به ناگاه دیدم در مکّه هستم. فرمود: «بعد از اعمال حج، در فلان مکان، حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو: با شخصی دیگر، از راه نزدیک‌تر آمده‌ام، تا متوجّه نشوند».

پس از اعمال حج در موعد مقرّر، حاضر شدم و جناب هالو مرا به همان طریق، به کربلا بازگردانید. آن جناب در مسیر رفت و برگشت به ملایمت با من سخن می‌گفت؛ اما هر وقت می‌خواستم بپرسم که آیا شما همان هالوی بازار اصفهان هستید، هیبت او مانع از پرسیدن می‌شد.

…در میان راه از او پرسیدم: «چرا امام زمان(عج) سه مرتبه، تو را صدا زدند تا تو حاضر شدی؟ پاسخ داد:«مرتبه نخست که صدایم زدند،‌ در بازار اصفهان بودم، ‌در مرتبه دوم، در میانه راه بودم و در مرتبه سوم، در نزد شما و ایشان حاضر بودم».

هنگامی که به کربلای معلّا رسیدیم، ‌رو به من کرد و فرمود: « آیا حق محبّت من به گردن تو ثابت شد». گفتم: بله. فرمود: «تقاضایی دارم که به وقتش از تو خواهم خواست تا برایم انجام بدهی!» و آن‌گاه از من جدا شد.

…به اصفهان آمدم و برای دید و بازدید زیارت، در خانه نشستم. روز اوّل، دیدم جناب هالو وارد شد. خواستم از جای خویش برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیده‌ام، ‌او را اکرام و احترام نمایم که با اشاره از من خواست در جایم بنشینم و چیزی نگویم. آنگاه به قهوه‌خانه رفت و پیش خادم‌ها نشست و در آنجا مانند خدمتکاران، چای خورد و قلیانی کشید. بعد از آن، وقتی خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود: «آن تقاضایی که از تو داشتم، این است که روز پنج‌شنبه، دو ساعت به ظهر مانده،‌ به منزلم بیایی تا کارم را به تو بگویم!». آنگاه نشانی مَنزلش را داد و تأکید فرمود: «سر ساعتی که گفتم، به این نشانی بیا! نه زودتر نه دیرتر».

در روز موعود، با خود گفتم: چه خوب است ساعتی زودتر بروم تا فرصتی بیابم در کنار هالو بنشینم و احوال امام زمانم را از او بپرسم. شاید به برکت همنشینی با هالو، من هم آدم بشوم!

به نشانی‌ای که فرموده بود، رفتم؛ امّا هرچه گشتم، خانه او را پیدا نکردم. ساعتی گذشت تا آن‌که رأس ساعتی که فرموده بود، به ناگاه خانه‌اش را یافتم. آمدم در بزنم،‌ دیدم در باز شد و سیّد بزرگواری غرق نور، عمامه سبزی به سر و شالی مشکی به کمر، ‌از خانه هالو خارج شد. به ناگاه دیدم که هالو نیز به دنبال آن سیّد نورانی، از خانه خارج شد و با تواضع و احترام فوق‌العاده‌ای به دنبال آن جناب، روان گشت. در آن هنگام شنیدم که هالو خطاب به آن بزرگوار می‌گفت: «سیدی و مولای! خوش آمدی! لطف فرمودید به خانه ‌این حقیر تشریف آوردید!». هالو تا انتهای کوچه، او را بدرقه کرد و بازگشت. در هاله‌ای از تعجّب و حیرت پرسیدم: هالو! او که بود؟! پاسخ داد:«وای بر تو! مولای خود را نشناختی؟! او حجّت بن الحسن(عج) بود که در آخرین روز عمرم لطف فرموده، به دیدارم آمده بود… و امّا از تو می‌خواهم که فردا صبح به ابتدای بازار بروی و حمّال‌ها و کشیکچی‌ها را با خود به این خانه بیاری! در این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می‌شوید، من از دنیا رفته‌ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده‌ام و در گوشه اتاق گذاشته‌ام. آن را بردار و با کمک دیگران، بدنم را غسل بده و کفن کن و در قبرستان تخت فولاد به خاک بسپار!».

….صبح جمعه، غریبانه، جنازه او را برداشتیم و پس از غسل و کفن کردن، در گوشه‌ای از قبرستان تخت فولاد، به خاک سپردیم. وقتی خاک‌ها را روی بدن مطهرش ریختند،‌ غرق اشک و آه فریاد زدم: «مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید! او یکی از اولیای خدا و امام زمان(عج) بود.

آنگاه به سراغ هم‌ سفران مکّه‌ام رفتم و همه را جمع کرده،‌ به خانه آیه الله روضاتی۱۱ بردم و خطاب به آن جناب گفتم: آقا! همه هم‌ سفرانم شاهدند که در طول سفر حج از آنها جدا شدم… عاقبت امام زمان(عج) مرا نجات داد و کسی که به دستور حضرت، اموال و اثاثیه‌ام را به من بازگرداند و مرا به مسجد الحرام و از آنجا دو باره به کربلا رسانید، جناب هالو بود؛ همو که او را غریبانه به خاک سپردیم.

آیت الله روضاتی، به محض شنیدن این کلام، سراسیمه و گریان به سوی تخت فولاد حرکت کرد و موجی از مردم نیز به همراه او روان شدند. به سرعت، خود را به قبر هالو رسانید و بر روی قبر او انداخت و گریه‌ها کرد. وقتی از روی قبر برخاست، رو به جمعیت کرد و فرمود: «مردم اصفهان! در همینجا به شما وصیّت می‌کنم وقتی من مُردم، مرا در اینجا در کنار قبر هالو دفن کنید! می‌خواهم وقتی امام زمان(عج) به زیارت قبر هالو تشریف می‌آورند، ‌از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به من بیندازند».

آری، صاحب کتاب شریف روضات الجنات معروف به آیه الله روضاتی، همواره در طول حیات پُربرکت خویش، با اشاره به گوشه‌ای دورافتاده از قبرستان تخت فولاد، تأکید اکید و توصیه شدید می‌فرمود که مرا در این زمین دفن نمایید و چون از علّت آن می‌پرسیدند، می‌فرمود: «این جا مدفن یکی از اولیای مکرّم الهی است و من می‌خواهم در جوار او دفن شوم».۱۲

وظایف شیعیان در زمان غیبت

اوّل: دعا برای آن جناب

یکی از مهم ترین وظایف، دعا برای حفظ وجود مبارک امام عصر(عج) از شرور شیاطین انس و جن است. نیز برای تعجیل در ظهور او و فتح و پیروزی‌اش بر کافران و ملحدان و منافقان. این کار، نوعی اظهار بندگی، اظهار شوق و اظهار محبّت به اوست.

باید دانست که دعای برای او با هر زبانی و در هر حالی، ممکن است. لیک پدران طاهرینش برای این منظور، دعاهای فراوانی تعلیم داده‌اند. یکی، دعایی است که یونس بن عبد الرّحمان نقل کرده است که حضرت امام رضا(ع) امر ‌فرمودند برای حضرت صاحب الأمر(عج)، این دعا را بخوانیدکه این‌ گونه آغاز می‌شود: «اللّهمّ ادفع عن ولیّک و خلیفتک و حجتک …. ».

این دعا را محدّث قمی(ره) در کتاب «مفاتیح الجنان» در باب زیارات حضرت صاحب الأمر(عج) آورده است.

و دیگری صلواتی معروف که منسوب است به «ابو الحسن ضرّاب اصفهانی» که این نیز در «مفاتیح الجنان» در اعمال روز جمعه آمده است.

و دیگر، دعای معروف «اللّهم کن لولیک الحجه بن الحسن…» است که این دعا را همیشه و بویژه در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان باید بسیار خواند.

دوم: صدقه به فقیر برای حفظ وجود آن جناب

صدقه برای حفظ وجود مبارک امام عصر(عج) به هر چیز و هر مقدار و هر وقت که ممکن شود؛ زیرا هیچ ‌کس در جهان از او محبو‌ب‌تر نیست و نباید هم باشد؛. بلکه او محبوب‌تر از خود ما از ماست. اگر چنین اعتقادی نداشته باشیم، نشانه سستی و ضعف و خلل در اعتقاد است. در روایاتی با سندهای معتبر از پیامبر‌خدا(ص) نقل شده که فرموده است:«هیچ یک از شما ایمان نیاورده باشد مگر آن ‌که من و اهل بیتم در نزد او محبوب‌تر باشیم از جان و فرزند و تمام مردم».۱۳

پی‌نوشت‌ها

  1. مسجد سهله، یکی از مساجد معروف شهر کوفه است که در نزدیکی مسجد بزرگ کوفه قرار دارد.
  2. بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷، ح ۱۳٫
  3. بصائر الدرجات ج ۴، ص ۱۸۳، باب ۴، ح ۳۶٫
  4. همان، جلد ۵، ص ۲۵۹، باب ۱۵، ح ۴٫
  5. همان، ج ۴، ص ۱۸۸، باب ۴،‌ ح ۵۶٫
  6. سوره ‌زخرف، آیه ۷۱٫
  7. دار السلام عراقی، ص ۳۷۵ ـ ۳۷۴٫
  8. یکی از علمای اصفهان در زمان‌های گذشته.
  9. در گذشته، به نگهبانان بازار، «کشیکچی» می‌گفتند.
  10. گویا به خاطر سادگی و ساده‌دلی و صفای او به این نام مشهور شده بود.
  11. میرزا محمّد باقر موسوی خوانساری(م ۱۳۱۳ ق) کتاب مشهوری دارد به نام روضات الجنات. از این رو، به صاحب روضات مشهور شده است
  12. ر.ک: العبقری الحسان شیخ علی اکبر نهاوندی، ج ۲، ص ۱۰۵؛ برکات حضرت ولی‌عصر(عج) سیّد جواد معلم، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۷٫ نیز ر.ک: سر رسید به سوی ظهور ۱۳۸۶، مؤسّسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
  13. منتهی ‌الآمال، باب چهاردهم، فصل ششم، با تصرّف و تلخیص.
30دسامبر/16

اینرنت نگو بگو هلو!

 

 

 

سیّد علی‌اکبر رضوی

بدون محدودیت، با سرعت نور، پیش به سوی اینترنت

دسترسی به اینترنت هم در کشور ما برای خودش حکایتی دارد. از آمارهای ضد و نقیضی که وزارت ارتباطات می‌دهد گرفته تا میزان دسترسی مردم به اینترنت‌های پرسرعت و هزینه اتصال به اینرنت. حالا هم که چند وقتی است مردم چشمشان به خبرهاست تا کی این اینترنت وای‌مکس که اینقدر روی آن تبلیغ شده است و بهترین جایگزین اتصالات اینرنتی در آینده معرفی شده است شروع به کار می‌کند.

وایمکس چیست؟

وایمکس یک نوع سیستم رادیویی(بی‌سیم) با پنهای باند بالا است که می‌تواند همزمان حجم زیادی از اطلاعات و فیلم و صدا را تا ده‌ها کیلومتر منتشر کند. روی همین حساب یکی از بهترین گزینه‌ها برای دسترسی اینترنتی از طریق بی‌سیم محسوب می‌شود.

شبکه‌های بنا شده با تکنولوژی wimax، جزء‌شبکه‌های wirless شهری محسوب می‌شوند که به راحتی می‌توانند با وجود منطقه بسیار وسیعی که دکل‌های wimax تحت پوشش خود قرار می‌دهند، کل شه رو یا شهرک‌های صنعتی و مناطق استراتژیک(چیزی در حدود ۵۰ کیلومتر برای ایستگاه‌های ثابت و ۵ تا ۱۵ کیلومتر برای ایستگاه‌های سیار) را پوشش دهند و قابلیت استفاده اینترنت بسیار پرسرعت را از طریق این تکنولوژی برای سازمان‌ها، ارگان‌ها و شرکت‌های تجاری و همچنین منازل مسکونی امکان‌پذیر سازند.

به کمک wimax ، سرعت داده‌هایی مانند Wi – Fi پشنیبانی می‌شوند و موضوع تداخل امواج نیز کاهش می‌یابد. از جمله خصوصیات wimax آن است که سرویسی که ارائه می‌شود به صورت کاملاً نامحدود می‌باشد و هیچ‌گونه محدودیت حجمی و یا زمانی ندارد و این بدان معناست که شما می‌توانید بدون هیچ محدودیت زمانی،‌در تمام شبانه روز به هر مقدار و حجمی که پهنای باندش اجازه می‌دهد download یا upload داشته باشید.

فرق Wi – Fi  با Wimax چیست؟

Wi-Fi  یا همان چیزی که بیشتر به وایرلس(wireless) مشهور است، اتصای بی‌سیم را با بردی کوتاه، حداکثر در حد محوطه یک فرودگاه، نمایشگاه یا کافی‌شاب (نهایتاً در سطح ۶۵ کیلومتر مربع و شعاع ۳۰ تا ۱۰۰ متر) برقرار می‌سازد. در حالی که WiMAX صحبت از اتصال بی‌سیم دست کم در حد یک شهر کوچک است (چیزی در حدود هشت هزار کیلومتر مربع). گذشته از این حداکثر سرعتی که تکنولوژی Wi-Fi برای کاربران فراهم می‌کند، سرعت دانلود پنج مگابایت در ثانیه است در حالی که با تکنولوژی WiMAX می‌توانید با سرعت شگفت‌انگیز ۵۰ تا ۱۰۰ مگابایت داده‌ها را از اینترنت دانلود کنید. یعنی به عبارت دیگر می‌توانید یک فیلم با کیفیت دی وی‌دی را در حالی در ماشینتان نشسته‌اید و دارید در جاده حرکت می‌کید به صورت آنلاین تماشا کنید. یکی دیگر از تفاوت‌های دیگر که طراحان تکنولوژی وایمکس روی آن تبلیغ می‌کنند و آن را یکی از دلایل همه‌گیر شدن این سیستم در آینده می‌دانند، ارزان و به صرفه بودن آن نسبت به خطور دیگر اینترنت به خصوص Wi-Fi است. البته خیلی هم خوشبین نباشید، چون همین الآن قیمتی که اپراتورهای وایمکس در ایران ارائه می‌دهند چیزی در حدود ۶ برابر قیمت اینترنت‌های پرسرعت DSL است. البته در کشورهای دیگر این قیمت بسیار پایین‌تر از این حد است.

تاریخچه وایمکس

اول از همه سرو کله وایمکس از آنجایی پیدا شد که دانشمندان در تحقیاتشان به این نتیجه رسیدند که در کشورهای در حال توسعه هزینه‌های اتصال به اینترنت پرسرعت خیلی زیاد است و از طرفی هم به خاطر وجود نداشتن زیرساخت‌های مناسب امکان دسترسی به اینترنت پرسرعت برای تمام افراد وجود ندارد. برای همین به فکر افتادند که امکان اتصال به اینترنت توسط امواج رادیویی را ایجاد کنند. اتفاقاً این طرح خیلی خوب هم جواب داد. برای همین کشورهای غربی هم دهانشان آب افتاد و گفتند چرا ما خودمان از این فناوری استفاده نکنیم. همین شد که خیلی زود وایمکس در کشورهای پیشرفته هم طرفداران خودش را پیدا کرد تا جایی که دانشمندان پیش‌بینی می‌کنند تعداد کاربران وایمکس تا سال ۲۰۱۳ به ۱۴۰ میلیون مشترک برسد. با این وجود مطمئناً در آینده بیشتر سهم بازار از خدمات اینترنت پرسرعت در اختیار وایمکس خواهد بود.

وایمکس در کجاها طرفدار دارد؟

اتحادیه جهانی وایمکس اخیراً اعلام نموده است در سال ۲۰۰۹ ، ۱۱۲ پیاده سازی جدید وایمکس وجود داشته. بطوری که تعداد این پیاده‌سازی‌ها از ۴۰۷ مورد در سال ۲۰۰۸ به ۵۱۹ مورد در سال ۲۰۰۹ رسیده است. این پوشش شامل ۱۸ کشور در آسیای جنوب شرق با ۶۲ ارائه دهنده خدمات، ۹ کشور در خاورمیانه با ۱۶ سرویس دهنده، ۴۰ کشور در اروپا با ۱۴۵ خدمات‌دهنده، ۳۷ کشور در آفریقا با ۹۲ ارائه دهنده خدمات، ۲ کشور در آمریکای شمالی با ۴۶ سرویس دهنده و در نهایت ۲۹ کشور در آمریکایی مرکزی و لاتین با ۹۵ ارئه دهنده خدمات می‌شود. جالب آن است در بین این اپراتورهای وایمکس ۹۵ اپراتور، از جمله اپراتورهای نسل دوم تلفن همراه به حساب می‌آیند. در کشورمان ایران نیز،‌از بین ۴ اپراتور دارای مجوز ارائه خدمات وایمکس، ۲ اپراتور موبایل دیده می‌شود.

مزایای وایمکس

۱ـ ‌عدم نیاز به خط تلفن: برای تمامی خطوی پرسرعت DSL مثل ADSL و ADSL2 وجود یک خط تلفن ثابت ضروری است. ولی در وایمکس شما کافیست یک مودم وایمکس به همراه یک شناسه عبور داشته باشید تا از هر مکانی بتوانید به اینترنت متصل شوید.

۲ـ سرعت بالا

اتصال با خطوط DSL با توجه به مراکز ارائه دهنده سرویس و فاصله کاربر تا مرکز سرویس دهنده حجم محدودی از پنهای باند را در اختیار کاربر قرار می‌دهد( در ایران حداکثر ۱ مگابایت در ثانیه). در حالی که در وایمکس بدون توجه به فاصله کاربر تا مرکز سرویس دهنده حجم زیادی از اطلاعات،‌تصویر و صدا را می‌تواند برای کاربر ارسال کند( چیزی در حدود ۵۰ تا ۱۰۰ مگابایت در ثانیه).

۳ـ دسترسی در حال حرکت

حتی اگر در اتوموبیل شخصی‌تان نشسته‌ باشید و سرعتی بین ۶۰ تا ۲۵۰ کیلومتر در ساعت داشته باشید، باز هم می‌توانید با همان کیفیتی که در بالا ذکر شد اطلاعات را رد و بدل کنید.

۴ـ امنیت بالا

امکان تداخل اطلاعات و هک سیستم‌های بی‌سیم در وایمکس بسیار پایین‌تر از سیستم‌های دیگر بی‌سیم مثل Wi-Fi است. علتش هم این است که در انتقال اطلاعات از طریق وایمکس از یک نوع رمزنگاری دیجیتالی استفاده می‌شود که امکان تداخل اطلاعات را از بین می‌برد.

۵ ـ دسترسی آسان

دیگر هر کجا که لپ‌تاپتان را باز کنید یا موبایلتان را روشن کنید اینترنت در دسترس دارید. البته باید موبایلتان امکان اتصال به اینترنت از طریق وایمکس را داشته باشد که بیشتر گوشی‌های که بعد از ۲۰۰۸ تولید شده‌اند این امکان را دارند. در مورد لپ‌تاپ‌ها هم خرجش یک مودم وایمکس است که مانند حافظه فلش می‌ماند و از طریق USB به کامپیوتر متصل می‌شود.

۶ ـ اتصال به وسیله دستگاه‌‌‌های مختلف

شما حتی با یک دستگاه MP3 Player هم می‌توانید به اینترنت وصل شوید. به شرط آنکه دستگاه شما قابلیت اتصال به شبکه وایمکس را داشته باشد. اما بیشترین مصرف وایمکس در گوشی‌های موبایل و لپ‌تاپ‌هاست که با شرط داشتن مودم وایمکس می‌توانند از هرجایی به اینترنت متصل شوند. حتی می‌توانید وایمکس را برای کامپیوتر خانگی‌تان هم استفاده کنید.

۷ ـ استفاده‌های غیر از اینترنت

وایمکس صرفاً یک نوع تکنولوژی مبتنی بر امواج رادیویی است که با قار گرفتن در پروتکل‌های اینترنت می‌توان از ان برای تبادل اطلاعات تحت وب هم استفاده کرد. امّا غیر از آن کاربردهای دیگری مثل امکان برقراری ویدئو کنفرانس یا فرستادن تبلیغاتی توسط این تکنولوژی هم وجود دارد که می‌توان همزمان از آن استفاده کرد.

اصلاً خود عبارت اینترنت پرسرعت در کشور ما بیشتر به یک نوع طنز و کنایه شبیه است تا یک عبارت علمی در حوزه کامپیوتر و اینترنت. برای اینکه سرعت‌های ارائه شده توسط سرویس دهنده‌های اینترنت پرسرعت برای کاربران خانگی در ایران نهایتاً ۵۱۲ کیلوبایت است. البته خطوط یک مگابایتی هم وجود دارد که فقط به شرکت‌ها و ادارات ارائه می‌شود. تازه در خوشبیانه‌ترین حالت اگر بتوانید از نصف این پنهای باند استفاده کنید باید کلاهتان را بیندازید هوا، برای اینکه سرعت واقعی اینترنت‌های پرسعت در ایران خیلی کمتر از آن چیزی است که ابراز می‌شود. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته و در بیشتر کشورهای در حال توسعه دنیا سرعت متوسط استفاده از اینترنت از ۵۱۲ کیلوبایت در ثانیه تا ۳ مگابایت در ثانیه است. به علاوه هزینه استفاده از این نوع سرویس‌ها در کشور ما آنقدر زیاد است که خیلی‌ها را بی‌خیال آن می‌کند که دور و بر آن بروند و به همان اتصالات قدیمی(dialup) کفایت می‌کنند. در حالی که این نوع اتصال به اینترنت تقریباً در دنیا منسوخ شده است به طور مثال برای استفاده از سرویس اینترنت پرسرعت با پهنای باند ۱۲۸ کیلوبایت و ترافیک ۳ گیگ در ماه که پر مصرف‌ترین نوع آن در ایران است باید چیزی در حدود ماهی ده‌هزار تومان بپردازید که این تقریباً سه برابر قیمت جهانی آن است. اینها را به علاوه نید به قطعی‌ها و اختلالات زیاد در خطوط پرسرعت باعث کلافه شدن کاربر می‌شود. همه اینها باعث می‌شود تا مردم رقبت چندانی به استفاده از اینترنت پرسرعت نداشته باشند، مگر کسانی که سرو کارشان با اینترنت زیاد است و اینترنت (dialup) کفافشان را نمی‌دهد. حالا با همه این احوال و رغبت کمی که مردم نسبت به سرویس اینرنت پرسرعت در ایران دارند و البته هزینه‌های بالای این نوع خدمات معلوم نیست وایمکس چقدر می‌تواند موفق باشد. به علاوه اینکه قیمت‌های ارائه شده برای استفاده از وایمکس برای کاربران خانگی اصلاً صرفه اقتصادی ندارد.

حالا به درد ما می‌خورد یا نه؟

این که وای‌مکس، جایگزین برای سرویس‌های سیمی از جمله DSL است شکی نیست. اما بد نیست بدانید که برای کاربر عادی با استفاده معمول مرور اینرنت و انجام دادن امور روزمره بر روی خط اینترنت،‌نیاز به تغییر روش دسترسی هست یا نه؟ در قدم اول، مهم‌ترین موضوعی که مطرح می‌شود، نسبت هزینه به سرعت است. بررسی ساده و استعلام قیمت از طریق سایت اینترنتی شرکت‌های ارائه دهنده خدمات جدول مقایسه‌ای زیر را به ما داد.(با تذکر در این مورد که قیمت‌ها و سرعت‌ها تقریبی است. یعنی وقتی شما دسترسی ۱۲۸ کیلوبایت بر ثانیه دریافت می‌کنید این رقم حداکثر سرعت شما را نشان می‌دهد. ضمن این که قیمت‌ها بدون محاسبه آبونمان مخابرات و عوارض است).

 

سرعت دسترسی بر حسب کیلوبایت برثانیه قیمت خدمات ADSL قیمت خدمات

ADSL2

قیمت خدمات بی‌سیم

WiMax

۱۲۸ ۱۷ تا ۲۵ هزار تومان ۲۸ تا ۳۸ هزار تومان ۱۰۰ تا  ۱۵۰هزار تومان
۲۵۶ ۴۵ تا ۵۰ هزار تومان ۶۰ تا ۷۰ هزار تومان ۱۸۵ تا ۲۹۰ هزار تومان
۵۱۲ ۹۰ تا ۹۵ هزارتومان ۱۲۰ تا ۲۰۰ هزار تومان ۳۵۰ تا ۵۷۰ هزار تومان
۷۶۸ ۳۰۰ تا ۳۵۰ هزار تومان ۵۰۰ تا ۸۲۰ هزار تومان

 

با توجه به قیمت‌های موجود و این‌که شرکت‌های جدید ارائه کننده خدمات، هنوز ( تا زمان نگارش این مطلب) قیمتی اعلام نکرده‌اند، می‌توان متوجه شد که ای شیوه مگر در موارد خاص برای کاربران عادی صرفه اقتصادی ندارد.‌

 

30دسامبر/16

این‌ جا نوار غزّه،‌ قلب تپنده مسلمانان

 

 

 

 

غزّه، یک وسعت خاکی کوچک و بی‌اعتبار نیست؛ جایی ا‌ست به وسعت دلِ همه مسلمانان و مظلومان؛ سرزمینی که تکّه تکّه قلب همه‌ مشتاقان به فلسطین را در خود جای داده.

غزّه، خانه دل دردمندان و میعادگاه مبارزان و مجاهدان راه خداست. عاشقان قدس، هیچ‌ گاه دل از غزّه برنگرفته‌اند و مردمان سخت‌کوش و دردمندش را از یاد نخواهند برد.

نوار غزّه را بهتر بشناسیم

این خاک گلگون و زجر دیده، تکّه‌ای از جسم رنجور و پایمال شده فلسطین است. در انگلیسی به نوار غزه: Gaza strip می‌گویند. در عربی هم نام آن «قطاع غزّه» است.

نوار غزّه ناحیه‌ای است به شکل نوار با امتدادی طولانی که در کنار دریای مدیترانه، در منطقه خاورمیانه واقع شده است. از جنوب غربی با مصر، از شمال و شرق با دیگر شهرهای فلسطین اشغالی ۱۹۴۸ هم مرز است.

منطقه نوار غزّه، ۴۱ کیلومتر طول و در بخش‌هایی، از شش تا دوازده کیلومتر عرض دارد. مساحت کلی آن ۳۶۵ کیلومتر مربع است. شهر غزّه بزرگ‌ترین شهر در منطقه نوار غزّه است که مردمانش همگی فلسطینی هستند. این منطقه، دارای ۵۱ کیلومتر مرز با فلسطین اشغالی ۱۹۴۸ و نزدیک به چهارده کیلومتر، ‌با مصر هم مرز است.

جمعیت این منطقه، نزدیک به یک میلیون و پانصدهزار نفر است که با توجّه به وسعت آن، پُر تراکم‌ترین منطقه با در جهان به حساب می‌آید.

نوار غزّه، دارای قدیمی‌ترین بقایای به جا مانده از معابد بزرگ ساخته شده  به دست بشر است.

همچنین در این منطقه، می‌توان برخی از قدیمی‌ترین اسکلت‌های به جای مانده انسان‌ها را مشاهده کرد که واقعاً دیدنی هستند.

خان یونس، یکی از شهرهای نوار غزّه، در هفت کیلومتری شمال شرقی روخ قرار دارد و شهرهای متعدّدی در طول ساحل بین این منطقه و شهر غزّه واقع شده است. بیت لاهیا و بیت حانون، به ترتیب در شمال و شمال شرقی شهر غزّه قرار گرفته‌اند.

وقتی نیروهای امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اوّل، از بریتانیا شکست خوردند، کنترل نوار غزّه به همراه دیگر سرزمین‌های فلسطین، به دست دولت وقت بریتانیا افتاد. این اتفاق، در ۲۵ آوریل ۱۹۲۰ میلادی روی داد. انگلیسی‌‌ها با تشکیل یک سیستم حکومتی خودخواسته، تحت عنوان قیومیت بریتانیا بر فلسطین، آن جا را تحت نفوذ خود قرار دادند.

کشور مصر بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی به مدت نوزده سال، اداره‌ نوار غزه را به عهده گرفت؛ ‌امّا سرانجام رژیم صهیونیستی، در جریان جنگ ژوئن ۱۹۶۷، آن را اشغال و تحت سلطه خود گرفت.

شهر غزّه بعد از بیت ‌المقدّس دومین شهر بزرگ فلسطین است که در شمال نوار غزّه و جنوب غرب فلسطین، در ساحل دریای مدیترانه واقع شده است. مساحت این شهر ۴۵ کیلومتر مربع و تعداد ساکنانش تا سال ۲۰۰۶ میلادی، چهارصد‌ هزار نفر برآورد شده است.

در سال ۲۰۰۵ م، ارتش رژیم صهیونیستی، به دنبال ضربات کوبنده مقاومت، از غزّه عقب نشینی کرد و این رژیم، هزاران نفر از شهرک‌نشینان یهود را از این منطقه بیرون راند.

امّا همچنان رژیم صهیونیستی از هوا و زمین و دریا، نوار غزّه را محاصره کرده و این منطقه را به بزرگ‌ترین زندان روباز دنیا تبدیل نموده است.

هم‌اکنون کلیّه گذرگاه‌های نوار غزّه ـ که بیش از ده‌ گذرگاه ـ است، تحت کنترل و سیطره رژیم صهیونیستی اسرائیل است؛ اما گذرگاه رفح از کنترل آنان خارج و به وسیله مصر بسته شده است.

اقتصاد نوار غزّه به دنبال اشغال فلسطین و جنگ‌های پیاپی و اشغال این منطقه در سال ۱۹۶۷م، از هم فرو پاشیده و ببیش‌تر از هشتاد درصد ساکنان آن، زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

صنایع آن اغلب از تجارت‌های خانوادگی که به تولید منسوجات، صابون، حکّاکی بر چوب درخت زیتون و سوغاتی صدف مروارید می‌پردازند، تشکیل شده است.

نوار غزّه، دارای شبکه کوچک و محدودی از راه‌هاست. در این منطقه، یک راه‌آهن یک خطه استاندارد وجود دارد که در طول نوار در مسیر شمال به جنوب، از مرکز این منطقه می‌گذرد. این راه آهن ـ که به وسیله رژیم صهیونیستی تخریب شده ـ در گذشته از جنوب به راه آهن مصر و از شمال به راه آهن داخل فلسطین وصل بود.

احداث تنها بندر نوار غزّه پس از آغاز انتفاضه الاقصی،‌ به صورت نیمه‌کاره و معلّق رها شده است. فرودگاه بین‌المللی غزّه، به موجب توافقاتی که در پیمان دوم اسلو و همچنین در تفاهم نامه ۱۹۹۸ وای ریور به عمل آمده بود، در ۲۴ نوامبر ۱۹۹۴م، افتتاح شد؛ امّا این فرودگاه در اکتبر سال ۲۰۰۰م، به دستور اسرائیل بسته شد و در دسامبر ۲۰۰۱م، از سوی این رژیم، بمباران شد و کاملاً‌ تخریب گردید.

بیشترین ساکنان نوار غزّه را آوارگان فلسطین اشغالی سال ۱۹۴۸ تشکیل می‌دهند.

بیشترین ساکنان شهر غزّه، در هشت اردوگاه زندگی می‌کنند که سازمان ملل متّحد، خدمات درمانی و آموزشی در اختیارشان قرار می‌دهد. تعدادی از این اردوگاه‌ها در مرزهای شهرها برپا شده‌اند و بعدها به عنوان بخشی از شهرها درآمده‌اند.

طبق آمارهای سازمان ملل، ساکنان اردوگاه‌های نوار غزّه، به شکل زیر در آنها تقسیم شده‌اند:

اردوگاه جبالیا: ۱۰۶۶۹۱ نفر؛

اردوگاه روخ: ۹۵۵۸۷ نفر؛

اردوگاه الشاطی: ۷۸۷۶۸ نفر؛

اردوگاه خان یونس: ۶۳۲۱۹ نفر؛

اردوگاه نُصیرات: ۵۷۱۲۰ نفر؛

اردوگاه بُرَیج: ۲۸۷۷۰ نفر؛

اردوگاه المَغازی: ۲۲۲۶۶ نفر؛

اردوگاه دیر البلح: ۱۹۵۳۴ نفر؛

دیوار فولادی مصر

سازمان عربی حقوق بشر در انگلیس، فاش ساخت که این دیوار در اصل، یک طرح امریکایی ا‌ست؛ جنایتی علیه انسانیت، با هدف تشدید محاصره  ملّت فلسطین در نوار غزّه . این دیوار از صفحات فولادی تشکیل شده که طول هر کدام هجده متر و ضخامتش پنجاه سانتی‌متر است. دیوار یاد شده در عمق بیست تا سی متری زمین فرو خواهد رفت و مجهّز به حسگرهای هشدار دهنده در مقابل تلاش برای عبور از آن است. افسران امریکایی و فرانسوی نیز به شکل کاملی بر ساخت آن نظارت دارند.

سازمان عربی حقوق بشر گفت که تا کنون مصر، حدود پنج کیلومتر و چهارصد متر از مجموع ده کیلومتری این دیوار را در طول جاده صلاح الدین در نوار غزّه احداث کرده است. این گزارش، هدف اعلام شده از این دیوار را تخریب شبکه تونل‌های مرزی رفح عنوان کرده است که منبع اساسی کالاهای وارداتی به باریکه غزّه به شمار می‌روند. طرّاحان این دیوار فولادی در صددند تا آنچه را که در جنگ غزّه در تحقّق آن ناکام بودند، از طریق احداث موانع فلزی و تشدید محاصره محقّق سازند.

ساخت این دیوار می‌تواند تشدید بحران انسانی در نوار غزّه را ـ که هشتاد درصد از ساکنان آن زیر خطر فقر زندگی می‌کنند ـ ، در پی‌داشته باشد.

در این گزارش همچنین تصریح شده است که با وجود  خطراتی که متوجّه کارگران فلسطینی مشغول به کار در تونل‌های منطقه مرزی رفح که برای تأمین نیازهای دارویی و غذایی ساکنان باریکه غزّه تلاش می‌کنند خواهد شد، دولت مصر گاهی با پمپاژ هفتگی گاز سمی در این تونل‌ها و گاهی نیز با پمپاژ آب به درون این تونل‌ها، از فعالیت‌ آنها برای انتقال کالا به داخل نوار غزّه ممانعت به عمل می‌آورد. گفتنی است که در همین راستا با همکاری نیروی هوایی رژیم صهیونیستی،‌ تونل‌های مرزی رفح، چندین بار منفجر شد، که تا کنون به کشته شدن و مجروحیت ده‌ها تن از شهروندان فلسطینی انجامیده است.

بر اساس گزارش یاد شده، دولت مصر صدها نفر از کارگران مشغول به کار در تونل‌های مرزی رفح را نیز بازداشت و روانه زندان کرده است که هنوز از سرنوشتشان، اطلاعی در دست نیست.

در این گزارش می‌خوانیم که دولت آمریکا پنجاه میلیون دلار برای خرید تجهیزات پیش‌رفته کنترل مرزهای مصر با غزّه اختصاص داده است و فرانسه هم برای کمک به این امر، ماهواره جاسوسی «هیلیوس ۲ بی» را ـ که یکی از مأموریت‌های آن کنترل مرزهای نوار غزّه است ـ ، به فضا خواهد فرستاد.

گشت‌های مشترک نیروهای مصری و امریکایی هم در طول مرزهای نوار غزّه، به کرّات دیده شده‌اند.

سازمان عربی حقوق بشر، این سؤال را مطرح می‌سازد که: احداث این دیوار فولادی، به نفع کدام طرف است؟ و دولت مصر تحت چه عنوانی آن را می‌سازد؟ آیا واقعاً یک ملّت بی‌پناه و زخم دیده، چه خطر و تهدیدی را می‌توانند برای امنیّت ملی مصر ایجاد کنند و آیا امنیّت مصر در همین گذرگاه مرزی رفح خلاصه می‌شود؟!

باید گفت نوار غزّه هنوز هم در محاصره است. دردها و زخم‌هایش التیام نیافته‌اند. کودکانش با شکم گرسنه، سر بر بالین خواب می‌گذارند و مردمانش، در فقر و زحمت زندگی می‌کنند؛ امّا در تپش قلب‌هاشان،‌ نام مبارک آزادی، طنین‌انداز است و جوان‌هایش، برای آینده‌ای روشن و پر امید در تلاش‌اند. غزّه ،پر توان‌تر از دیروز خود، ‌با خدا عهد بسته که تا رهایی کامل از چنگ رژیم صهیونیستی اسرائیل، از پای ننشیند.

منبع:

هفته‌نامه دفتر جنبش مقاومت اسلامی حماس ـ تهران،‌ ش ۱۰۷٫

30دسامبر/16

اذان مناره‌ها

 

 

 

مجید اشتهاردی

به بهانه چهاردهم ربیع‌الثانی ۱۷۳ ق، تولّد حضرت عبدالعظیم حسنی

اینجا را فرشته‌ها با گُلاب می‌شویند، نه با آب. اینجا کاشی‌ها هم دعا می‌کنند؛ منازه‌ها هم اذان می‌گویند؛ و محراب هم، بلد است نماز بخواند.

و این فقط آدم‌ها نیستند که دعاخوان‌اند و اذان‌گو و نمازخوان. بل، مناره‌ها و کاشی‌ها و محراب هم با خدا حرف می‌زنند و ردایشان از عطر بهشت، خوش‌بوست.

کاش من تکّه‌ای از نجابتشان بودم! کاش این گنبد زیبا، حرف‌های خِشت و گِلی‌اش را با من قسمت می‌کرد و آن گل‌دسته‌های آسمانی، برای من هم «مثنوی معنویِ» نور می‌خواندند! من هواخواهِ معرفتم و فداییِ سِخاوتِ این کتیبه‌هایی که گره در عشق خدا دارند و بر انحنای خطوطشان، باران نور نشسته… اینجا، به هر سو که بنگری، هنر آسمانی تماشایی است.

ای بستگان تن، به تماشای جان رَوید

کآخر رسول گفت: تماشا مبارک است!

حضرت عبد العظیم حسنی، ملقّب به «سیّد الکریم» و مکنّی به       «ابو القاسم» در سال ۱۷۳ قمری در مدینه به دنیا آمد. ۷۹ سال عمر   بابرکتش با دوران امامت چهار امام هُمام حضرت موسی بن جعفر(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، و امام هادی(ع) مقارن بود و وی بجز امام کاظم(ع)، محضر سه امام دیگر را درک کرده و احادیث فراوانی از آن بزرگواران نقل نموده است.

حضرت عبد العظیم(ع) به واسطه چهار پشت، به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد. حرم مطهّرشان در شهرری قرار دارد و آرامگاه امام‌زاده حمزه(ع) و امام‌زاده طاهر(ع) نیز در جوار ایشان واقع شده است.

شیخ صدوق در کتاب «امالی» در ضمن حدیثی آورده است: هنگامی که حضرت عبد العظیم(ع) خدمت حضرت امام هادی(ع) مشرّف شد و عقاید خود را اظهار کرد امام فرمود: «تو از دوستان ما هستی!».

گروهی از مدینه ری به دیدن امام هادی(ع) رفتند. حضرت پرسید: «در کجا بوده‌اید؟!».

پاسخ دادند: از زیارت امام حسین(ع) می‌آییم.

حضرت فرمود: «همانا اگر زیارت می‌کردید قبر عبد العظیم را ـ که نزد شماست ـ همانند کسی بودید که امام حسین(ع) را زیارت کرده است».۱

پی‌نوشتها

  1. سفینه البحار، ج ۳، ‌ص ۳۰۷٫
30دسامبر/16

سال‌های حادثه‌خیز

 

 

 

به نام خدا

طی می‌کنند بی تو فراز و نشیب را

یا سال‌های حادثه‌خیز و عجیب را

مثل فَرَزدق‌اند که بر دوش می‌کشد

تا انتهای لحظه بودن صلیب را

حالا کسی رسیده که بر چوبه‌های دار

این بچّه آهوان یتیم و غریب را…

امّا غزل به نقطه موعود می‌رسد

تو از ردیف قافیه‌ها نانجیب را

خط می‌زنی، به نام خداوند مهربان

و جای آن، شمیم بِه و عطر سیب را… .

رقیه ندیری

30دسامبر/16

فدک، فریادی فراتر از میراث

 

 

 

 

مریم عزّتی

در تاریخ اسلام، ماه ربیع ‌الأوّل، یادآور غصب فدک است؛ سرزمین آبادی که از سوی پیامبر اسلام(ص) به حضرت زهرا(س) بخشیده شده بود.

ماجرای فدک چیست؟

فدک، دهکده‌ای در شمال مدینه، در قسمت خیبر است. در سال هفتم هجری، پس از  توطئه یهودیانِ خیبر در پناه دادن به یهودیان رانده شده از مدینه و تحریک قبایل مختلف علیه اسلام، پیامبر(ص) سپاهی را راهی خیبر کرد. بعد از چند روز محاصره، مردم فدک  ـ که از مهربانی و عطوفت پیامبر اسلام با آبادی‌های اطراف، باخبر بودند ـ صلح را بر جنگ ترجیح دادند. آنها تعهّد کردند، که نصف سرزمین‌شان، به پیامبر اختصاص یابد و نصف دیگر، از آنِ خودشان بمانَد. همچنین، کشاورزی سهم پیامبر(ص) را نیز به عهده داشته باشند و در برابر کارشان، مزد بگیرند.

بخشش فدک

بخشی از خیبر، «مفتوح العنوه» بود؛ یعنی با جنگ و نیروی نظامی، تصرّف و گشایش شده بود، این قسمت در اختیار مسلمانان قرار گرفت؛ امّا سرزمین فدک، بدون عملیات نظامی و با پیمان صلح، به دست مسلمانان افتاد و به پیامبر اختصاص داشت.

پیامبر، طبق آیه ششم سوره حشر، در سهم خود در فدک تصرّف می‌کرد تا این‌ که آیه ۳۶ سوره اسراء نازل شد: «و آت ذاالقربی حقّه». جبرئیل، منظور آیه را چنین اعلام کرد که فدک را به فاطمه(س) ببخش تا به جای ثروتی که خدیجه(س) در راه اسلام صرف کرد، برای فاطمه و فرزندانش، مایه زندگی باشد. پیامبر(ص)، فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید و فدک، از آن پس، ملک فاطمه(س) شد.

محدّثان و مفسّران شیعه و گروهی از دانشمندان اهل سنّت، به این شأن نزول، اشاره داشته‌اند.۱

ارزش اقتصادی فدک

فدک، مملو از درختان نخل و چشمه‌های جوشان بود. زمین‌های حاصلخیزی داشت و از منابع مهم درآمد در منطقه حجاز محسوب می‌شد. در باره ارزش اقتصادی فدک، بسیار سخن گفته‌اند. برخی از منابع شیعی، درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشته‌اند و برخی دیگر، نصف درآمد سالیانه آن را بیست و چهار هزار دینار نگاشته‌اند. ابن ابی الحدید معتزلی ( از متکلّمان امامی مذهب) چنان نقل می‌کند که ارزش درختان خرمای این ناحیه، با ارزش درختان خرمای شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود.۲

به نظر می‌رسد می‌توان تا حدودی ارزش واقعی اقتصادی آن را از یک گزارش تاریخی زمان خلافت عمر بن خطّاب دریافت. وقتی خلیفه دوم تصمیم گرفت فدکیان یهودی را از شبه جزیره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمین و درختان و میوه‌ها قیمت‌گذاری کنند. کارشناسان، ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعیین کردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدک، آنها را از عربستان بیرون راند.۳ بنا بر این، می‌توان ارزش اقتصادی فدک را در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر، چیزی نزدیک این مقدار دانست.

فدک پس از پیامبر(ص)

منظور از بخشیدن فدک، چنان که قرائن گواهی می‌دهد، دو چیز بود:

  1. زمامداری مسلمانان پس از درگذشت پیامبر اسلام، طبق تصریح مکرّر پیامبر(ص)، با امیرمؤمنان(ع) بود و چنین مقام و منصبی، به هزینه سنگینی نیاز دارد. علی(ع) برای حفظ این مقام و منصب، می‌توانست از درآمد «فدک» حداکثر استفاده را بنماید. گویا دستگاه خلافت از این پیش‌بینی، آگاه شده بود که در همان روزهای نخست، «فدک» را از دست خاندان پیامبر بیرون آورد.
  2. دودمان پیامبر ـ که فرد کامل آن، یگانه دختر وی و نور دیدگانش حضرت حسن و حضرت حسین(ع) بود ـ باید پس از فوت پیامبر، به صورت آبرومندی زندگی کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفوظ بماند. برای تحقّق این هدف بود که پیامبر(ص)، «فدک» را به دختر خود بخشید.

امّا پس از رحلت رسول خدا(ص) و تسلّط ابوبکر بر خلافت، آن را مصادره کرد. در مقابل، حضرت زهرا(س) برای مطالبه حقّ خود اقدام نود و ادّعای مالکیّت آن را مطرح کرد. ابوبکر، از حضرت، درخواست بیّنه و شاهد نمود. هرچند در اسلام، اگر ملکی در تصرّف کسی باشد، از او بیّنه و شاهد درخواست نمی‌شود؛ بلکه کسی که ادّعای خلاف آن را دارد، باید دلیل اقامه کند. امّا فاطمه(س)، فدک را ملک خود می‌دانست و برای اثبات مالکیّت خود، دو راه را به صورت طولی پیمود؛ یعنی وقتی از راه اوّل نتیجه نگرفت، سراغ راه دوم رفت. این دو راه، عبارت‌اند از: بخشش و ارث.

  1. بخشش (نحله): حضرت فاطمه(س)،‌ برای اثبات بخشش فدک از سوی پیامبر(ص)، علی(ع) و اُمّ ایمن را گواه قرار داد؛ ولی حکومت، به این بهانه که شهادت یک مرد و یک زن کافی نیست، نپذیرفت. حضرت برای بار دوم علاوه بر دو شاهد قبلی، اسماء‌ دختر عمیس (همسر جعفر بن ابی ‌طالب)، حسن(ع) و حسین(ع) را شاهد آورد. ابوبکر، به این دلیل که شاهدان، از خویشان فاطمه(س) هستند و در این گواهی، صاحب نفع‌اند، شهادت آ»ها را نپذیرفت. اُمّ ایمن نیز به دلیل غیر عرب بودن و اینکه نمی‌توانست به درستی مطالب را بیان کند، باطل اعلام شد.۴

حکومت در مقابل، مدّعی بود که پیامبر(ص)، (فدک) را به کسی نبخشید؛ بلکه به عنوان صدقه جاریه از درآمد آن، زندگی حضرت فاطمه و دیگر بنی‌هاشم را تأمین می‌کرده و مازاد بر آن را در راه خدا مصرف می‌کرده است. خلیفه نیز چون، خود را جانشین پیامبر می‌دانست، می‌خواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیّت ادّعایی را برای همگان به اثبات برساند و اعتقاد داشت که چشم‌پوشی از این موضوع، نوعی خلل در مشروعیّت حکومتش پدید می‌آورد.

نقد و بررسی

نقدها و اشکالات فراوانی بر پذیرفته نشدن گواهی شاهدان فاطمه(س) ، توسط خلیفه، بیان شده است که عبارت‌اند از:

  1. فدک، چهار سال (بین سالهای هفتم تا یازدهم هجری) در دست فاطمه بود و طبق قانون دادرسی اسلام، شاهد آوردن، وظیفه مدّعی است و وظیفه منکر، فقط قسم خوردن است.
  2. اگر بحث قضاوت حقیقی است، قاضی باید شخص سومی باشد. لذا یک شاهد هم کافی است.
  3. با توجّه به آیه تطهیر(سوره احزاب، آیه ۳۳)، آیه ولایت(سوره مائده، آیه ۵۵)،‌ آیه‌مباهله(سوره آل عمران، آیه ۶۱) و احادیثی که پیامبر،‌ فاطمه و علی را تأیید نموده است، این دو، از هرگونه رجس و پلیدی، مبرّا هستند و در درستی گفتار و کردارشان، شکّی باقی نمی‌مانَد.
  4. در میان اصحاب پیامبر(ص)، خزیمه بن ثابت، از سوی پیامبر، به «ذو الشهادتین» لقب گرفت و گواهی‌اش با دو شاهد برابر بود. چرا خلیفه، گواهی علی(ع) را که به مراتب از «خزیمه» برتر است، ‌با دو شهادت برابر ندانست؟۵

۵ . پیامبر(ص)، ‌ُامّ ایمن را زن بهشتی معرفی کرده است. آیا چنین زنی، دروغ می‌گوید؟۶

  1. ارث: پس از آنکه خلیفه، شهادت گواهان فاطمه(س) را نپذیرفت، حضرت از حکومت خواست که میراث پدرش را ـ که فدک نیز بخشی از آن است ـ ۷ به او واگذار کند. ایشان به آیه چهارم سوره نساء، متمسّک شد:«یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین…؛ خداوند به شما در باره (ارث) فرزندانتان سفارش می‌کند که سهم پسر، دو برابر دختر است…».

خلیفه، در حالی که ظاهر این آیه،‌ عمومیت دارد و انبیا و غیر انبیا را شامل می‌شود، در برابر این آیه گفت که انبیا ‌از خود ارث باقی نمی‌گذارند. حضرت زهرا(س) فرمود: «چگونه است که هرگاه تو در گذشتی، فرزندانت از تو ارث می‌بَرَند، امّا ما از رسول خدا(ص) ارث نمی‌بریم؟!».۸

سپس دخت پیامبر، به آیات دیگر قرآن ـ که از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است ـ تمسّک جست. مانند آیه شانزدهم سوره نمل، که از ارث بردن سلیمان پیامبر،‌ از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده است و نیز آیه ‌ششم سوره مریم که حضرت زکریا بیان می‌دارد: «خداوندا! من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم… . پس فرزندی به من عطا ‌کن که از من و آل یعقوب ارث بَرَد».

البته اگر فدک از طریق ارث به دست حضرت می‌رسید، پیامبر(ص)، ‌وارثان شرعی دیگری به عنوان همسران داشت و همه‌ فدک از آن حضرت نمی‌شد، امّا حضرت، تمام فدک را شرعاً از آن خود می‌دانست و چون ادّعای بخشش او را نپذیرفتند، به ادّعای ارث متوسّل شد و چون طبق قانون ارث اسلام، هجده قسمت فدک، میان تمام همسران پیامبر(ص) تقسیم می‌شد و ۷۸ قسمت آن به حضرت می‌رسید، طبیعی می‌نمود که حضرت فاطمه(س) به جهت فراوانی سهمش، ادّعای خود را در ظاهر به صورت کلّی بیان داشت.

ولی خلیفه، این ادّعای حضرت را نیز نپذیرفت و حدیث نفی ارث پیامبران را مطرح کرد. این حدیث را ابوبکر از پیامبر(ص) نقل می‌کند:«انا معاشر الأنبیاء لانورث. ما ترکناه، صدقه؛ ما جماعت پیامبران، از خود ارث باقی نمی‌گذاریم. هرچه از ما ماند، ‌صدقه است».

نقد و بررسی

در باره حدیث نفی ارث پیامبران، چند نکته قابل تأمّل است:

  1. راوی این حدیث، تنها ابوبکر است. البته در دهه‌های بعدی، افرادی چون مالک بن انس، عمر، طلحه،‌ زبیر و عایشه، آن را تأیید کردند.
  2. در مقابل این حدیث، سه نفر، یعنی فاطمه(س)، علی(ع) و اُمّ ایمن، حدیث بخشش فدک را نقل کرده‌اند که تعداد آنها بیشتر از ناقل حدیث نفی ارث است.
  3. در روایات منقول دیگر از اهل سنّت، به ارث گذاشتن حجره‌ها و وسایل شخصی پیامبر(ص) اشاره شده است که با نفی میراث انبیا منافات دارد.
  4. این حدیث، ‌با آیات متعدّدی از قرآن، تعارض دارد؛ در حالی که یک حدیث، نمی‌تواند در مقابل آیات قرآن قرار گیرد.۹

پی‌نوشت‌ها

  1. مدارک اهل تسنّن ذیل آیه ۲۶ سوره‌ اسراء:

ـ حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزل، ج ۱،‌ ص ۴۳۸ و ۴۴۲؛

ـ کاندهلوی در کتاب حیاه الصحابه ، ج ۲، ص ۵۱۹؛

ـ رازی در کتاب الجرح و التعدیل ، ج ۱، ص ۲۵۷؛

ـ قندوزی در کتاب ینابیع الموده،‌ ص ۱۱۹ و ۴۳۹؛

ـ خوارزمی در کتاب مقتل الحسین، ج ۱،‌ ص ۷۰؛

ـ سیوطی در تفسیر خود ـ که از دو صحابی(ابوسعید خدری و عبدالله بن عبّاس)، بخشش فدک را متذکّر می‌شود ـ ، ج ۲، ‌ص ۱۵۸ و ج ۵، ص ۲۷۳ ـ ۲۷۴؛

ـ ابن ابی حاتم در تفسیرش که «ابن تیمیه» آن را خالی از هر حدیث جعلی می‌داند؛

ـ متّقی هندی در کتاب کنز العمّال، ج ۲، ص ۱۵۸ و ج ۳، ص ۷۶۷٫

  1. بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۱۲۳ و ۱۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۲۳۶٫
  2. السقیفه و فدک، ص ۹۸٫
  3. شرح نهج البلاغه، ج ۱۶،‌ ص ۲۷۳٫
  4. الاحتجاج، طبرسی، ج ۱،‌ ص ۱۲۱٫
  5. شرح نهج البلاغه، ج ۱۶،‌ ص ۲۷۵ و ۲۶۸؛‌ فتوح البلدان، ص ۴۴٫
  6. شرح نهج البلاغه ، ج ۱۶ ، ‌ص ۲۱۷٫
  7. همان، ص ۲۱۸ و ۲۵۱٫
  8. همان، ج ۱۶، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۷؛‌ فدک فی التاریخ، ص ۱۴۹؛‌ مجله پرسمان، ش ۱۱،‌ مرداد ۸۲٫
30دسامبر/16

کوتاه و خواندنی از کتب اخلاقی ـ عرفانی

 

 

 

به کوشش: محمّد باقری‌زاده اشعری

مناجات

خداوندا! رحمت و عظمت تو، ‌بسی بالاتر از آن است که به جرم گناهکاران، متوجّه باشی. خطاهای بزرگ ما را مبین. تو پدید آورنده خوبی‌ها و زیبایی‌هاستی. دل ما را روشن و پاک نما. تو پوشاننده زشتی‌ها و بدی‌هایی! ‌نهان ما را از خوهای تیره و آشفته خلاصی ده. سراسر کلمه‌های هستی در پیشگاهت خاضع و از جمال دلفریب تو نمایش می‌دهند. ما را شیفته روی خود ساز…، ای خدایی‌که ظاهر کرده‌ای خوبی را و پوشانده‌ای بدی‌را! ای کسی‌که نمی‌گیرد به سبب گناه، و پاره نمی‌کند پرده و پنهانی‌ را!

مهربان آفریننده ما! بر حال یک مشت ضعیفان و جاهلان، ترحّم فرما! یکسره بندگان گنهکار توییم. از خطاهای ما بگذر! در این دنیای تاریک، پرده به روی ستمگری‌های ما کشیدی. در آن سرای پُر شکوه نیز مشت ما را باز مکن تا میان نیکان و خوبان، رسوا نگردیم و آبروی عفّت و پاک‌دامنی که به صورت زدیم، از رخساره ما مریز. بر این افراد بیچاره و عاجز و نادان و خیره‌سر منگر. بخشایندگی و بی‌نیازی و بزرگی خود را ببین. به این ذرّه‌های بی‌مقدار و بی‌ارج، خرده مگیر و با عظمت و جلال و زیبایی خویش، با ما رفتار نما تا در دایره جاذبه دلربایی‌ات سرتا پا محو و فریفته شویم.

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر!

«رهنمای گم شدگان»، علّامه مصطفوی

در معالجه ‌حرص

طریقه معالجه حرص، تحصیل صفت «قناعت» و ازاله مرض «حرص» است و تحصیل صفت «قناعت»؛ آن است که ابتدا تأمّل کند در زحمت جمع مال و تصدیع آن و آفات دنیویه که از برای مال است و حوادثی که در پی دارد و ببیند که زیادتر از قدر ضرورتِ دنیا را چه ثمر و چه فایده است. اگر از برای اولاد ذخیره می‌کنی، بدان که خدای تو و اولاد، یکی است. آن که روزی به تو داد، به او نیز خواهد داد. تو غم فرزندی را می‌خوری که از نطفه تو حاصل شده. چگونه آن که او را آفریده، غم او را نمی‌خورد؟! به عزّت خودش قسم که او از تو مهربان‌تر است و قدرت او بیشتر، و اگر فرزند تو، کسی است که باید به تنگی بگذراند، اگر عالم را برای او ذخیره بگذاری، از دست او بیرون می‌رود. جان من! احتیاج فرزند به مال،‌ در وقت حیات اوست. تو که چاره‌ عمر او را نتوانی کرد و قدر زندگانی از برای او نتوانی نهاد، چرا در فکر روزی، زحمت می‌کشی؟

ساعتی سر به زانوی تفکّر نِه و به اطراف ولایات، نظری کن. دور و نزدیک را سِیری نما و ببین کسانی که در عهد تو هستند، چه‌قدر کسانی هستند که صاحب ثروت و جاه و حشمت‌اند و پدر ایشان از برای ایشان ذخیره نگذاشت و چه قدر اشخاص یافت می‌شوند که به فقر و فاقه مبتلایند و اموال بسیار از پدر ایشان مانده بود. بسی پدران، خانه در شهری ساختند و اولاد ایشان در ولایتی دیگر در خرابه مُردند و بسا ده و مزرعه و کشوری از برای ایشان گذاردند و ایشان به جهت قرص نانی در کشوری دیگر، جان دادند.

« معراج السعاده»، ملّا محمد نراقی، ص ۳۰۴(با تصرّف).

دروغگویی

بدان که این رذیله، از اموری ]است[ که عقل و نقل، متّفق بر قبح و فسادش هستند. و خود آن فی نفسه از کبائر و فواحش است، چنان‌که اخبار، دلالت بر آن دارد،‌ و علاوه گاه شود که بر آن مترتّب شود مفاسد دیگری که قبح و فسادش کمتر از این موبقه نیست؛ بلکه گاهی شود که به واسطه کشف یک دروغ، انسان به طوری از درجه اعتبار پیش مردم ساقط شود که تا آخر عمر، جبرانش را نتوان کرد. خدا نکند کسی معروف شود به دروغگویی که هیچ چیز شاید بیشتر از این به حیثیت انسان لطمه نمی‌زند… .

حضرت باقر (ع) فرمود:«دروغگویی، خرابی ایمان است».۱

حقیقتاً این طور اخبار، دل انسان را می‌لرزاند و پشت انسان را می‌شکند. گمان می‌کنم که دروغ، از مفاسد اعمالی است که از بس شایع است، ‌قبحش به کلّی از بین رفته؛ ولی یک وقت تنبّه پیدا می‌کنیم که ایمان ـ  که سرمایه حیات عالم آخرت است ـ به واسطه این موبقه از دست ما رفته و خود ما نفهمیدیم.

«چهل حدیث»، امام خمینی، ‌حدیث ۲۹

مسافر دنیا و آرزوهای طولانی

پس بدان که سفر، خیلی پر خطر است و این نسیان و فراموشی که در ماست، از مکائد نفسی و شیطان است و این امیدها و آمال طولانی و دراز از دام‌های بزرگ ابلیس و از مکائد نفس است.

پس، از این خواب برخیز و تیقّظ و تنبّه پیدا کن. بدان که مسافری و دارای مقصدی. مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم، خواهی نخواهی می‌برند. اگر تهیّه سفر و زاد و راحله آن را دیدی، در این سفر درمانده نشوی و در این سیر، بیچاره نشوی، و إلّا فقیر و بیچاره و بی‌نوا گردی و خواهی رفت به سوی شقاوتی که سعادت ندارد؛ ذلّتی که عزّت ندارد؛ فقری که غنا دنبالش نیست؛ عذابی که رحمت ندارد، آتشی که خاموشی پیدا نکند؛ فشاری که بر طرف شدن ندارد؛ حزن و اندوهی که خوش‌حالی در پی آن نیست؛ حسرت و ندامتی که آخر ندارد.

«چهل حدیث»، امام خمینی،‌ حدیث ۱۰

دعای خیر برای برادر دینی

دعای خیر از برای برادر دینی، بهترین طاعات و فاضل‌ترین عبادات است و فایده آن، بی‌حد، و ثواب آن، خارج از حیّز عد است؛‌ بلکه در حقیقت، کسی که دعا بر دیگری کند، دعا به خود کرده. حضرت رسول(ص) فرمودند که چون کسی دعا به برادر خود کند، در غیاب او فرشته گوید: از برای تو هم مثل این باشد.

و فرمودند که در حق برادر مستجاب می‌شود دعایی که در حق خود مستجاب نمی‌شود و از حضرت امام زین العابدین(ع) مروی است که چون ملائکه بشنوند که بنده مؤمن، برادر خود را دعا می‌کند گویند: خوب برادری هستی از برای برادرت! دعای خیر به او می‌کنی و حال این که او حاضر نیست و او را به خیر یاد می‌کنی. خدا داد به تو دو مقابل آنچه از برای او خواستی و ثنا کردی بر تو دو مقابل آنچه ثنا کردی بر او و از برای توست فضیلت بر او. و اخبار در این خصوص، بی‌حد است.

و چه کرامتی از این بالاتر است که هدیه‌ای از دعا و طلب آمرزش از تو به برادر مؤمنت رسد و او در زیر طبقات خاک خوابیده و تأمّل کن که روح او به چه حد از تو شاد می‌شود که اهل و فرزندانش میراث او را قسمت می‌کنند و در مال او عیش و تنعّم می‌نمایند و تو او را در تاریکی‌های شب یاد می‌کنی و از خدا آمرزش او را می‌طلبی و هدیه از برای او می‌فرستی و پیغمبر خدا(ص) فرمودند که میّت در قبر‌،‌ مانند کسی است که به دریا غرق شده باشد هرچه را دید، چنگ به آن می‌زند که باشد، نجات یابد و منتظر دعای کسی است که به او دعا کند از فرزند و پدر و برادر خویش، و از دعای زندگان، نورهایی مانند کوه‌ها داخل قبور اموات می‌شود و این، مثل هدیه‌ای است که زندگان از برای یکدیگر می‌فرستند. پس چون کسی از برای میّتی استغفاری یا دعایی کرد، فرشته‌ای آن را بر طبقی می‌گذارد و از برای میّت می‌برد و می‌گوید: این هدیه‌ای است که فلان برادرت یا فلان خویشت از برای تو فرستاده است و آن میّت به آن سبب، شاد و فرحناک می‌شود.

«معراج السعاده»، ملّا احمد نراقی، ص ۱۹۷

حدیثی در باره صبر

ابو بصیر گفت: شنیدم حضرت صادق (ع) را که می‌گفت: آزاد، آزاد است بر همه احوال خود. اگر بیاید او را مصیبتی، صبر کند مر آن را و اگر فرو کوبیده شود بر او مصیبت‌ها، نمی‌شکند او را، گرچه اسیر شود و مقهور گردد، و سختی را به آسانی بدل گیرد. چنان که بود یوسف (ع) ]همان[ بسیار راستگوی امین که ضرر نرساند آزادیِ او را این که به بندگی گرفته شد و اسیر شد و مقهور گردید، و زیان نرساند او را تاریکی چاه و ترس آن و آنچه رسید او را، تا آن که منّت گذاشت خدا بر او. پس قرار داد جبّار متکبّر را بنده او،‌ بعد از آن که مالک بود. پس فرستاد خدا او را (یعنی به پیغمبری) و ترحّم فرمود به واسطه او امّتی را. و همین طور صبر، دنبال آورد خیر را. پس صبر کنید و مهیّا کنید خود را بر صبر تا مزد داده شود.۲

«چهل حدیث» امام خمینی، حدیث ۱۶

پی‌نوشت‌ها

  1. الکافی، ج ۲، ‌کتاب الایمان و الکفر، باب الکذب، ح ۴٫
  2. همان، ‌باب الصبر، ح ۶٫
30دسامبر/16

نهج‌البلاغه، شهیدی، خطبه ۱۵۶

 

 

 

سَبِیلٌ اَبلَجُ المِنهاجِ، اَنوَرُ السِّراج.فَبِالایمانِ یُستَدَلُّ عَلَی الصَّالِحاتِ، وَ بِالصّالِحاتِ یُستَدَلُّ عَلَی الایمانِ.

ایمان، راهی گشاده و روشن است. و چراغی نورانی و پرتو‌افکن است. با ایمان می‌توان به اعمال صالح راه بُرد و باکردار نیک ایمان را توان شناخت.

 

 

30دسامبر/16

مرد بد اخلاق جوگیر

 

 

 

 

سیّد سعید هاشمی

مردی بود که همیشه الکی عصبانی بود. توی خانه، داد و قال راه می‌انداخت. سر زن و بچّه‌اش فریاد می‌زد. کاسه بشقاب را پرت می‌کرد. توی خیابان هم آرام نبود. اگر عابری جلوی راهش سبز می‌شد، با او گلاویز می‌شد. حتی گاهی با ماشین که خلاف می‌رفت، اگر کسی اعتراض می‌کرد، زود از ماشین پیاده می‌شد و با طرف، درگیر می‌شد. بارها از دستش شکایت کردند و او را به کلانتری بردند. توی کلانتری که همه از دست او ذلّه شده بودند، از او می‌پرسیدند: «آخه مرتیکه! تو درد و مرضت چیه که نمی‌تونی آروم بمونی؟».

او هم جواب می‌داد که:«جدّ و آبادتون درد و مرض داره! الهی به درد من گرفتار بشین تا بفهمین من چی می‌کشم!».

مأمورین کلانتری هم برای این که او را ادب کنند، می‌انداختندش توی بازداشتگاه تا بفهمد که یک من ماست، چه‌قدر کره دارد!

یک روز، فک و فامیل و در و همسایه و مسئولین و همکاران یارو، دور هم نشستند تا فکری برای این آقای بدعُنُق بکنند. خلاصه، همه فکرهایشان را ریختند روی هم و در آخر به این نتیجه رسیدند که همه چیز را بسپارند به همسر او. با همسر او صحبت کردند و از او خواستند یک شب که شوهرش تقریباً حال خوشی دارد، پای حرف‌های او بنشیند و ببیند این ناراحتی‌ها و تلخ‌کامی‌های او از کجا سرچشمه می‌گیرند و چرا او هیچ وقت حاضر نیست خودش را شاد نشان دهد.

چند شب بعد، خانم خانه، خانه‌اش را حسابی تمیز کرد. چند جور غذا برای شام آماده کرد. بهترین لباس‌هایش را پوشید و منتظر شوهرش شد.

چند لحظه بعد، شوهرش خسته و کوفته از سرکار آمد. حسابی کفری بود. موهایش ژولیده، لباس‌هایش عرق کرده و بادمجانی هم پای چشمش سبز شده. معلوم بود دوباره با کسی درگیر شده است.

زنش، با لبخند گفت:«سلام‌‍!».

مرد جواب داد:«سلام و زهر مار! چیه؟ چرا نیشت بازه؟ مگه میمون دیدی؟».

زن، فوری نیشش را بست و گفت:«نه عزیزم‌! می‌خواستم خستگی‌ات در بره».

مرد، نگاهی به سر و وضع زن انداخت و گفت:«اِ…اِ…اِ… تو که لباس‌های مهمونیت رو پوشیدی؟ مگه بنا نبود اینها رو توی عروسی بپوشی؟ چرا الآن پوشیدی که کهنه بشن؟ آخه من از کجا پول لباس‌های تو رو جور کنم؟».

و حمله کرد به طرف زن. زن، مظلومانه گفت:«عزیزم! یه لحظه دست نگه‌دار. بذار با هم گفتمان کنیم. من اینها رو پوشیدم که تو خوشت بیاد. ناراحت نشو، قراره بابام یک دست لباس نو برام بخره».

با این حرف، مرد، آرام شد. زن، سفره انداخت و شام را کشید. مرد نشست سر سفره. تا نگاهش به غذا افتاد گفت:«اَه…اَه… بازم که قرمه‌سبزی درست کردی؟ مگه تو نمی‌دونی من از لوبیا بدم می‌آد؟ مگه نمی‌دونی من نفخ دارم شکمم باد می‌کنه؟».

زن گفت:«عزیزم! اینو برای خودم درست کردم. برای تو قیمه‌پلو گذاشتم».

ـ چی قیمه پلو؟ غلط کردی! مگه تو نمی‌دونی من از بچگی از قیمه‌پلو بدم می‌اومد. چرا کشک بادمجون درست نکردی؟

ـ وا! راست می‌گی؟ به خدا خبر نداشتم. عیبی نداره. اتفاقاً کشک بادمجون هم درست کردم.

و سریع، کشک بادمجان را آورد سر سفره. مرد، حسابی کفری شده بود. خون خونش را می‌خورد. از هر راهی وارد شده بود، به بن‌بست خورده بود؛ امّا خودش را دلداری می‌داد که: «عیبی نداره. بذار شامو بخورم. بالاخره یه راهی پیدا می‌شه که جیره امشب این ضعیفه رو بذارم کف دستش».

بعد از شام، زن نشست کنار شوهرش و گفت:«عزیزم! تو چرا اینقدر عصبانی هستی؟ چرا ناراحتی؟».

مرد گفت:« به تو چه! تو مگه فضولی؟».

زن به روی خودش نیاورد و گفت: «یادش به خیر او قدیم‌ها! چه‌قدر شاد بودی! چه‌قدر انرژی و نشاط داشتی! چه‌قدر مهربون بودی! همیشه با میوه و گل می‌اومدی توی خونه! همیشه لبخند روی لبت بود! همیشه…».

زن، آنقدر گفت و گفت و گفت تا مرد، کم‌کم تحت تأثیر قرار گرفت و رفت به دوران قدیم که شادی در دلش خانه داشت و زندگی‌اش در آرامش غرق بود.

مرد گفت:«می‌دونی! من قبلاً خیلی آدم شادی بودم؛ ولی امان… از دست این نویسنده پول‌دوست که به خاطر پول، منو بدبخت کرد. اعصابمو به‌هم ریخت تا بتونه طنزش رو بنویسه».

زن گفت:«وا! کدوم نویسنده؟!».

ـ همین نویسنده که الآن داره به حرف‌های ما گوش می‌ده و اونها رو می‌نویسه.

نویسنده: برو آقا! به من چه! چرا ضعف اخلاقت رو می‌ذاری پای حساب من؟

مرد با داد و فریاد:«مگه تو به خاطر همین طنز، منو مجبور نکردی که شادی‌هام رو کنار  بذارم و عصبانی بشم.

این تویی که زندگیم رو به‌هم ریختی. آبروم رو تو در و همسایه بُردی. باعث شدی همه‌ جا کتک‌کاری کنم…».

ـ برو عمو! به من چه! می‌خواستی شخصیت خودت رو حفظ کنی. تازه من هم اگه از تو بخوام، تو نباید قبول کنی!

ـ خجالت بکش نویسنده عوضی! قلم به دست مزدور! آی مردم…!

زن: «وا! مرد داد نزن! ول کن این ذلیل شده رو! می‌ریم از دستش شکایت می‌کنیم».

نویسنده:«خانوم! احترام خودتو‌ن رو نگه دارید. من دوست ندارم با زن جماعت، طرف بشم».

مرد: «خجالت بکش!‌ خفه شو! با ناموس من دهن به دهن نشو! آی….نفس کش…!».

روز بعد، صفحه حوادث روزنامه‌ها:

شب گذشته، جنازه طنزنویس یکی از مجلّات، در کوچه‌ای بن بست در محلّه غربی شهر، کشف شد. این شخص ـ‌که هفده چاقو و دوتا لگد خورده است ـ ، ‌به دلیل خونریزی شدید، جان خود را از دست داده است. از ضارب یا ضاربین، ‌اطلاعی در دست نیست و پلیس در حال پیگیری موضوع است.

30دسامبر/16

دور دنیا با خبر

 

 

 

جوان‌ترین دانشجوی پزشکی

دختر لبنانی فلسطینی‌تبار، جوان‌ترین دانشجوی پزشکی در جهان است. این دختر جوان، وقتی در رشته پزشکی در دانشگاه ویل‌کور‌نل در قطر پذیرفته شد، فقط چهارده سال داشت. مارکو امدوری، استاد این دانشگاه می‌گوید: «ما در پذیرش متقاضیان برای رشته پزشکی، به دنبال افرادی بودیم که در دوران دبیرستان، عملکرد بسیار خوبی داشتند و سپس به شرایط دیگر یعنی کمال و تعهّد آنها در امر پزشکی نگاه می‌کردیم. ما همه این شرایط را در اقبال این دختر جوان دیدیم. علاوه بر این شرایط، سن کم وی تحسین برانگیز بود. وی یکی از دانشجویان باسواد و متعهّد ماست و من مطمئنم که او در رشته پزشکی، خوش خواهد درخشید. من مطمئن هستم که وی محقّق خوبی خواهد شد و امیدوارم که وی را در آینده به عنوان همکار در دانشگاه ببینم».

«اقبال الاسد» در این زمینه می‌گوید: «من مطمئناً احساس خوبی دارم. من در دوازده سالگی دبیرستان را تمام کردم. اگر چه من جوان‌تر از دوستانم هستم، امّا آنها به عنوان کوچک‌تر به من نگاه نمی‌کنند».

این دختر فلسطینی‌تبار می‌گوید: «من از همان کودکی، علاقه داشتم که در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم و این مطلب را بارها به پدرم گفتم. وی نیز مرا تشویق کرد. پدرم به من گفت که باید به سرزمینم، فلسطین و کشورم لبنان و سراسر جهان خدمت کنم. من تصمیم دارم در رشته عصب شناسی تخصّص بگیرم و بر روی سرطان، تحقیقات  انجام دهم تا بتوانم بیماران سرطانی را درمان کنم».

پرچم ایران در قطب

یک استاد ایرانی، پرچم ایران را در قطب شمال به اهتزاز درآورد. پرچم جمهوری اسلامی ایران در یک سفر علمی و تحقیقاتی به دست یکی از استادان دانشگاه قزوین در قطب شمال به اهتزاز درآمد.

محمّد نقی‌زاده، مدیر گروه معماری مقطع کاردانی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد قزوین، توانست در یک سفر پژوهشی و اکتشافی، پرچم کشورمان را در شمالی‌ترین نقطه زمین به اهتزاز درآورد.

این استاد ایرانی، در خصوص سفر خود به قطب شمال بیان داشت: «از یک سال پیش برنامه‌ریزی این سفر برای بازدید گروهی از استادان و مهندسان ایرانی از منطقه قطب شمال انجام شد تا در خصوص نوع زندگی، نوع ساخت خانه‌ها در قطب و در سرمای شدید ۳۵ تا ۴۰ درجه زیر صفر تحقیق کنند».

نقی‌زاده توضیح داد: «برای این سفر تحقیقاتی، بعد از پرواز به کشور نروژ، از شمال این کشور به جزیره‌ای به نام اسدالابارد (svalbard ) سفر کردیم. ساکنان این جزیره، بیشتر از محقّقان و دانشمندان تشکیل می‌شود و کارشان تحقیق و پژوهش در خصوص طبیعت وحش قطب شمال است».

وی ادامه داد: «در این سفر، ساختمان‌هایی را که در منطقه ساخته شده بود، از نزدیک مشاهده کردیم، این سازه‌ها بیشتر یک یا دو طبقه و با سازه‌های چوبی و با عایق‌های حرارتی بسیار مناسب همراه با آب‌ رسانی و برق رسانی بسیار جالبی ساخته شده‌اند و توانایی تحمل سرمای شدید بیش از ۴۰ درجه زیر صفر را دارند».

با سواد شوید تا سکته نکنید

تحقیقات جدید نشان می‌دهد که تحصیلات بالاتر می‌تواند خطر حملات قلبی را به طور قابل توجّهی کاهش دهد. برخی از مطالعات انجام شده در کشورهای غربی، نشان می‌دهد هرچه وضعیت اجتماعی و اقتصادی افراد بالاتر باشد، به همان میزان، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی در آنها پایین‌تر است. دانشمندان در این تحقیقات برای سنجیدن وضعیت اجتماعی و اقتصادی، فاکتورهای گوناگونی مانند:  میزان تحصیلات، شغل و درآمد و بسیاری موارد دیگر را مد نظر قرار می‌دهند.

در آخرین تحقیقات انجام شده در این زمینه دانشمندان اطلاعات پزشکی، بیش از دوازده هزار بیمار قلبی و چهارده هزار فرد سالم را از ۵۲ کشور جهان بررسی کردند.

آنها طی این مطالعات، متوجه شدند که در کشورهای مختلف جهان، فقط تحصیلات و نه میزان درآمد، شغل و دارایی‌های او می‌تواند در کاهش میزان ابتلا به بیماری‌های قلبی مؤثّر باشد.

اگر چه ارتباط بین تحصیلات بالاتر و خطر کمتر ابتلا به بیماری‌های قلبی در کشورهای ثروتمند دنیا قوی‌تر است، ‌امّا این موضوع در کشورهای دارای درآمد متوسط و کم درآمد نیز صادق است.

دکتر آنیکا روزنگرن استاد دانشگاه Sahlgrenska در سوئد در این ‌باره می‌گوید: «احتمالاً دلیل این موضوع، آن است که افراد دارای تحصیلات بالاتر، اطلاعات بیشتری در مورد فاکتورهای مؤثّر در بیماری‌های قلبی دارند و به همین دلیل، بسیار بهتر از دیگران می‌توانند از ابتلا به بیماری‌های قلبی پیشگیری کنند.

تحصیلات کمتر باعث می‌شود افراد، شیوه‌ها و عادات ناسالمی مانند: سیگار کشیدن، مصرف کمتر میوه و سبزیجات و نداشتن تحرّک بدنی را در زندگی خود در پیش بگیرند که همه این عوامل می‌تواند به بروز بیماری‌های قلبی کمک کند».

این تحقیقات نشان داد در کنار عواملی مانند سن، درآمد، وضعیت شغلی و مانند آن، هیچ چیز مانند تحصیلات نمی‌تواند در پیشگیری ازبیماری‌های قلبی مؤثّر باشد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که افراد کم سواد، ۳۱ درصد بیشتر از افرادی که دارای تحصیلات بالای دبیرستان هستند، به بیماری‌های قلبی دچار می‌شوند.

البته این رابطه در کشورهای ثروتمند، بسیار قوی‌تر است، به طوری که تحقیقات نشان می‌دهد کم‌سوادی، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی را در کشورهای ثروتمند تا ۶۱ درصد افزایش می‌دهد. این در حالی است که این آمار در کشورهای دارای درآمد متوسّط و کم‌درآمد، نزدیک به ۲۵ درصد است.

موتور سیکلت غوّاص

موتور سیکلت غوّاص‌بر در اعماق آب‌ها به همّت محقّقان ایرانی طراحی و ساخته شد. هادی فیوض، مجری این طرح در گفتگ‌و با خبرنگار اجتماعی فارس گفت: «این دستگاه غوّاص‌بر، همانند موتورسیکلت غوّاص برای استفاده در اعماق آب‌ها طراحی شده است».

وی تصریح کرد: «این دستگاه می‌تواند غوّاص را زیر آب در مسافت‌هایی طولانی جابه‌جا کند و نمونه‌های مختلفی از این دستگاه در سطح دنیا وجود داشت که هم اکنون ما توانستیم نمونه پیشرفته آن را طراحی کرده و بسازیم».

مجری این طرح افزود: « بُرد این غوّاص‌بر، بین ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر و با سرعت ۳ تا ۴ نات است، و این دستگاه، تا عمق ۵۰ متر (عمقی که غواص دوام می‌آورد) می‌تواند دوام بیاورد».

وی ادامه داد: «این دستگاه، موقعیت‌یابی خودکار دارد و می‌توانیم به آن مسیر بدهیم و به طور خودکار غوّاص را به سمت هدف می‌برد و در صورتی که در زیر آب‌ها گم شود، با استفاده از سیستم ماهواره‌ای می‌توان آن را پیدا کرد».

فیوض با اشاره به این‌که نمونه آمریکایی این دستگاه موجود است، گفت: «وزن این دستگاه نسبت به نمونه آمریکایی، یک دوم و قیمت آن نیز به نسبت نمونه خارجی یک دوم است».

این محقّق ایرانی گفت: «این دستگاه در حدود ۳ تا ۴ ساعت شارژ نگه‌ می‌دارد و البته شارژ آن با توجّه به نیاز مشتری تعریف می‌شود و می‌توان آن را ارتقا داد».

معتاد به اینترنت

نتایج تازه‌ترین پژوهش دانشمندان چینی و استرالیایی نشان می‌دهد که  احتمال بروز رفتارهای ناهنجار و خود آزاری در نوجوانان معتاد به اینترنت، در مقایسه با دیگر گروه‌های سنّی بیشتر است. برای مثال، مطالعه رفتاری روی یک هزار و ۶۱۸ جوان و نوجوان ۱۳ تا ۱۸ ساله در استان گوانگدونگ چین نشان می‌دهد که اعتیاد به اینترنت در نوجوانان، با رفتارهای خود‌ آزاری از جمله کشیدن موهای خود یا خودسوزی، همراه است. بررسی‌ها ثابت کرده است که درصد خودآزاری در دانش‌آموزان معتاد به اینترنت، در مقایسه با دانش‌آموزانی که به اینترنت معتاد نیستند، تا حدود سه برابر بیشتر است.

از اواسط دهه ۱۹۹۰ م، اعتیاد به اینترنت در قالب بیماری‌های روحی و روانی طبقه‌بندی می‌شود و این در حالی است که در سالیان اخیر، با توجّه به افزایش دسترسی به اینترنت در اغلب کشورهای آسیایی، اعتیاد به اینترنت، به معضل فزاینده روحی و روانی در میان بزرگ‌سالان تبدیل شده است و بررسیها بر وجود رابطه میان اعتیاد به اینترنت و عوارض روحی ، روانی و افسردگی دلالت دارد.

مرتفع‌ترین مسجد جهان

مرتفع‌ترین مسجد جهان در طبقه ۱۶۰ برج دبی به زودی افتتاح خواهد شد. مرتفع‌ترین برج جهان، هفت روز دیگر در حالی در دبی افتتاح خواهد شد که در بالاترین طبقه آن، یک مسجد ساخته شده است.

در طبقه آخر این برج ۱۶۰ طبقه‌ای ـ که ۶۰۰ متر ارتفاع دارد ـ مسجد بزرگی ساخته شده است و بیش از یک هزار نمازگزار را در خود جای خواهد داد.

این مسجد پس از افتتاح، به عنوان مرتفع‌ترین مسجد در جهان به شمار می‌آید؛ زیرا مسجد برج دبی، از مسجدی که در طبقه ۷۷ برجی در عربستان قرار دارد، در ارتفاع بالاتری قرار دارد.

دست‌اندرکاران ساخت برج دبی، بیست میلیارد دلار برای ساخت آن هزینه کردند. پانزده هزار کارگر نیز در ساخت این برج همکاری داشتند و هفت هزار و پانصد مهندس از مناطق مختلف جهان، بر بهره‌برداری از آن نظارت دارند. برج دبی، بلندترین و مشهورترین برج جهان نامیده می‌شود.

۵۰ مورچه در ساندویچ

وجود یک یا دو مورچه در یک ساندویچ، شاید امری عادی باشد؛ امّا زمانی که بیش از پنجاه  مورچه در ساندویچی مشاهده شد، نمی‌توان به سادگی چشم‌پوشی کرد.

مورچه‌ها مشکل اصلی تامی لام، جواهر فروش و همسرش در رستوران مک‌دونالد در تعطیلات آخر هفته بودند. آنها قصد داشتند پیش از رفتن به سر کار در ساعت ده صبح، ساندویچی در مک‌دونالد نزدیک محل کارشان در مونتریال بخورند؛ امّا پس از نزدیک به پانزده دقیقه انتظار، با ساندویچی رو به رو شدند که به گفته لام پر از مورچه بود. چیزی که لام را به شدّت عصبانی کرده بود، ‌عدم عذرخواهی مدیر رستوران از او بوده که حتّی از پس دادن پول او هم خودداری کرده بود.

کشف اثر نماز

یک دانشمند آمریکایی در تحقیقی، به تأثیرات شگفت‌انگیز نماز بر بدن انسان پی‌بُرد. «رامشاندرن» در تحقیقی که در مورد وضعیت بدن انسان هنگام نماز خواندن، با مجموعه‌ای از پژوهشگران آمریکایی انجام داد، به فعالیت بیشتر مغز انسان و آرامش روحی هنگام نماز آگاه شد.

در این تحقیق علمی،  ‌مشخص شدن این وضعیت پس از پنجاه ثانیه از آغاز نماز آشکار می‌شود.

در این تحقیق آمده است: میانگین ضربان قلب و احتمال لخته شدن خون به صورت مشترک در حین نماز، بین بیست تا سی درصد کاهش می‌یابد و همچنین پوست بدن، مقاومت بیشتری پیدا می‌کند.

همچنین در عکس‌هایی که از مغز در هنگام نماز گرفته شده است، ‌فعالیّت مغز نمازگزار به صورت قابل توجّهی در مقایسه با حالت‌های عادی افزایش پیدا می‌کند و نورون‌های عصبی، به صورت نورانی در اشعه‌های دریافتی از مغز به نمایش در می‌آید.

روزنامه «واشنگتن پست» در این باره نوشت: این تحقیقات علمی، اسرار نهان مغز انسان را روشن می‌کند. روزنامه «ساینس» نیز در شماره گذشته خود با تقدیر از این گونه تحقیقات، بر رابطه قطعی دین و علم تأکید کرد.

30دسامبر/16

خوش‌بینی ـ بدگمانی

 

 

 

خسرو هدایت

خوش بینی به دیگران

یکی از فضیلت‌های ارزشمند و معیارهای دینی در زندگی با دیگران، خوش‌بینی (حسن ظنّ) و خوش‌گمانی به دیگران است. خوش‌بینی، یعنی انسان به رفتارها و گفتارهای اطرافیان و دیگران، نگاهی خوش‌بینانه داشته باشد و آنها را بر وجه درست و پسندیده حمل کند، در حالی که دلیل آشکار و روشنی، بر وجه نادرست و ناپسند، وجود ندارد.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید:«برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می‌زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش».۱

انسان‌های خوش‌بین، افکار منفی و تفسیرهای بدبینانه را در باره سخنان و کارهای دیگران، از ذهن خود دور می‌کنند. آنها، تشویق‌ها و احترام‌های دیگران را بر وجه محبّت و دوستی، حمل می‌کنند.

بدگمانی به دیگران

از سوی دیگر، در مقابل توصیه به خوش‌بینی، از بدگمانی و سوءظنّ به دیگران، پرهیز داده شده است و توصیه می‌شود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن، تا زمانی که کاری از او سر می‌زند که راه توجیه را بر تو می‌بندد. و هیچ‌گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‌آید، تا وقتی برای آن محمل خوبی می‌یابی، گمان بد مبر.» ۲

انسان‌های بدبین، هر صدایی را علیه خود می‌دانند و هر حرکتی را مخالف خود می‌بینند. بدگمانی، ناشی از ظنّ و گمان است و در قرآن نیز در باره آن آمده است:«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید؛ زیرا برخی گمان‌ها، گناه است».۳

امّا خوش‌گمانی، از عقل و خرد بر می‌خیزد که «گمان خردمند، از یقین نادان، درست‌تر است».۴

آثار خوش‌بینی و بدگمانی

خوش‌بینی ـ که « از نیکوترین ویژگی‌ها و برترین بهره‌هاست»۵ ـ‌ و بدگمانی ـ که از صفات آدم‌های شرور است و «آدم شرور، به هیچ‌کس گمان نیک نمی‌بَرَد؛ زیرا همگان را به خوی و خصلت خود می‌بیند» ۶

هر یک از این دو فضیلت و رذیلت، آثار و پیامدهایی دارند که با نگاهی به روایات، به برخی از آنها اشاره می‌شود.

  1. آرامش

تصویر انسان خوش‌بین، از دیگران و محیط زندگی‌اش، مثبت است و این تفکّر سالم، بر خود و دیگران، تأثیر مثبت خواهد گذاشت. خوش‌بینی، افکار منفی را که ـ از مهم‌ترین عوامل اضطراب و ناآرامی و ضد آرامش است ـ از ذهن او می‌راند.

بنا بر این، افراد بدبین و بدگمان، به دلیل نگاه بدبینانه، از نظر سازمان روانی، به هم ریخته‌اند و در معرض بیم و هراس هستند و این بدگمانی، بر هم زننده آرامش آنهاست.

از امیرمؤمنان منقول است:

«حسن الظّنّ، راحه القلب و سلامه الّدین؛ خوش‌بینی، مایه آسایش دل و سلامت دین است».۷

 

«حُسنُ الظَّنِّ، یُخَفِّف الهمَّ و یُنجی مِن تَقَلُّدِ الإثمِ؛ خوش‌بینی، اندوه را می‌کاهد و از افتادن در بند گناه، می‌رهاند».۸

  1. حفظ ایمان و دوری از گناه

بدگمانی، موجب پیامدهای ناپسندی می‌شود که انسان را به گناه آلوده می‌کند و از ایمانش می‌کاهد و چه بسا ممکن است که باعث آثار زیان‌بار فردی و جمعی گردد. از آن جمله است: قضاوت‌های شتاب‌زده و نادرست، تهمت، غیبت، بدگویی، درگیری، عیبجویی و… .

دو روایت پیشین که اشاره به آرامش قلب و کاهش اندوه داشت، به سلامت دین و دوری از گناه، به عنوان پیامد مثبت دیگر حسن ظن، تأکید دارد.

همچنین در روایات ‌آمده است که «برترین پارسایی، خوش‌بینی است»۹ و «و ایمان، با بدگمانی سازگار نیست.»۱۰ اگر خود را با ایمان می‌دانیم، پس سفارش امام صادق(ع) را فراموش نمی‌کنیم:«انّ المؤمنَ اَخ المؤمِن، لایَشتِمَه ولایَحرمه و لا یسیءَ به الظَّنِّ؛ همانا مؤمن، برادر مؤمن است؛ او را دشنام نمی‌دهد، محروم نمی‌کند و به او بدگمان نمی‌شود».۱۱

از امام علی(ع) روایت است که «از بدگمانی بپرهیز؛ زیرا بدگمانی، عبادت را تباه می‌کند».۱۲

  1. اعتماد‌سازی و سامان کارها

انسان‌هایی که جنبه‌های مثبت دیگران را می‌بینند، محبّت و دوستی دیگران را به دست می‌آورند و به دیگران اعتماد می‌ورزند و در حلّ مشکلات، از آنها یاری می‌خواهند و بدین‌سان، امور و کارهای خود را سامان می‌بخشند؛ امّا انسان‌های بدبین، گاه از دیگران و اجتماع، دوری می‌کنند و با شخصی ساختن مشکلاتشان، کارهایشان به خوبی سامان نمی‌یابد.

«هرکه به مردم گمان نیک بَرَد، محبّت آنان را به دست آوَرَد».۱۳ «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و باعث روی آوردن به انواع بدی‌ها می‌شود.»۱۴

«هرکه خوش‌‌بین نباشد، از همه گریزان است»۱۵ و « کسی از همه حال و روزش بدتر است که به سبب بدگمانی‌اش، به هیچ کس اعتماد ندارد و به سبب بدرفتاری‌اش، هیچ کس به او اعتماد نمی‌کند».۱۶

پرهیز از موجبات سوءظن

در روایات، همچنان که به خوش‌بینی، توصیه شده است، از قرار گرفتن در آنچه که سوءظن دیگران را بر می‌انگیزد نیز پرهیز داده شده است:«هرکه خود را در جایگاه تهمت و بدگمانی نهد، نباید کسی را که به او گمان بد می‌برد، سرزنش کند»۱۷

از جمله مواردی که انسان را در معرض سوءظنّ قرار می‌دهد، آمد و شد به جاهای بد و همنشینی با بَدان است؛ زیرا «هرکه به جاهای بد، آمد و شد کند، متّهم می‌شود»۱۸ و «همنشینی با بدان، بدگمانی به نیکان را در پی دارد»۱۹

موارد مجاز سوءظن

دایره خوش‌بینی، به میزان صلاح و فساد محیط و اجتماع، بستگی دارد؛ یعنی «هرگاه درستی و پاکی، بر زمانه و مردمش حکم‌فرما شد، اگر کسی به دیگری بی آن که گناهی از او آشکار شود، گمان بد بَرَد، ستم کرده است و هرگاه فساد و ناراستی، بر روزگار و مردم آن چیره شد، اگر کسی به دیگری گمان نیک بَرَد و خوش‌بین باشد، فریب خورده است».۲۰

همچنین در روایات آمده است که علاوه بر شرایط نامساعد، در مواردی نظیر: جنگ، پیمان صلح با دشمن، تجارت، و انتخاب کارگزاران و امانتداران، نباید بر خوش‌بینی تکیه کرد.۲۱ در این موارد به حکم عقل، خوشی‌بینی، نا‌به‌جا و ساده‌لوحی است و باید جانب احتیاط را رعایت کرد.

از جمله مباحثی که به موضوع حسن ظن و سوء ظن، مربوط است و مجال دیگری را می‌طلبد، عبارت‌اند از: خوش‌بینی و بدگمانی به خدا و نشانه‌ها و آثار آن؛ ریشه‌های بدگمانی و راه‌های کنار گذاشتن آن؛ خوش‌بینی به خود و نفس امّاره؛ راه‌های تقویت خوش‌بینی؛ تأثیر و نقش خوش‌بینی و بدگمانی در روابط خانوادگی بویژه همسران؛ مثبت‌نگری (حوزه روان‌شناسی)؛ بدگمانی و خوش‌بینی در روابط مردم و حکومت.

پی‌نوشت‌ها:

  1. بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۱۹۷، ح ۱۵ (نشانی و ترجمه احادیث، از کتاب «منتخب میزان الحکمه، با ترجمه حمید رضا شیخی، گرفته شده است).
  2. الأمالی، شیخ صدوق، ص ۲۵۰، ح ۸٫
  3. سوره حجرات، آیه ۱۲٫
  4. غرر الحکم، ح ۶۰۴۰٫
  5. همان، ح ۲۸۲۴٫
  6. همان، ح ۱۹۰۳٫
  7. همان، ح ۴۸۱۶٫
  8. همان،‌ح ۴۸۲۳٫
  9. همان، ح ۳۰۲۷٫
  10. همان، ح ۱۰۵۳۴٫
  11. بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۲۰۱٫
  12. غرر الحکم، ح ۲۷۰۹٫
  13. همان، ح ۸۸۴۲٫
  14. همان، ح ۵۵۷۵٫
  15. همان، ح ۹۰۸۴٫
  16. کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۸۲٫
  17. الأمالی، شیخ صدوق، ص ۲۵۰، ح ۸٫
  18. کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۸۲٫
  19. بحار الأنوار، ج ۷۴،‌ص ۱۹۷، ح ۳۱٫
  20. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۴٫
  21. برای نمونه ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵۳ (نامه به مالک اشتر).
30دسامبر/16

شعر

 

 

 

قوم و خویش

با همه بیگانه، با ما قوم و خویش

خانه‌ات آباد، ای حال پریش!

از جنونم، عقل، پس افتاده پس

از غرورم، عشق، پیش افتاده پیش

حال ما را کس نمی‌پرسد به لطف

لطف ما را کس نمی‌خوانَد به خویش

با چنین آتش‌پرستی‌های دل

بر چه کیشم، بر چه کیشم، بر چه کیش؟

قلب ما آیینه آباد غم ‌است

مرحبا بر مذهب آیینگی‌‌ش!

تقی پور‌متّقی

ساعت صفر

(برای کارتن‌خواب‌ها)

دوباره ساعت سفر و من و خیابان‌ها

و من که گُم شده‌ام لابه‌لای انسان‌ها

دوباره ساعت صفر و به خانه باید رفت

و من که خانه ندارم، کجا؟مسلمان‌ها!

و من که خانه ندا….بغض من ترک برداشت

خوشا به حال شما ای همیشه خندان‌ها!

دوباره ساعت صفر است و زرد می‌خوانم

غزل، خزانِ دلم را به گوش توفان‌ها

دوباره با غم خود پرسه می‌زنم در شب

و همنوای دلم زوزه زمستان‌ها

دوباره ساعت صفر است و من که می‌میرم

به روی حیرت یخ‌بسته خیابان‌ها

دوباره ساعت صفر است و نعش یک انسان

به روی دست زمین مانده، ای…انسان‌ها!

رضا اسماعیلی

آخرین دقیقه‌های آخرالزمان

پیراهن سفید ستاره، سیاه بود

تابوت شب، روان و بر آن، نعش ماه بود

خورشید: کوهی از یخ و هرچه درخت: سنگ!

بی‌ریشه بود هرچه که نامش گیاه بود

دنیا مکرّر از عَبَثِ هرچه هست و نیست

در خود زمین: تکیده، زمانه: تباه بود

بی‌شک، هُبَل، خدای‌ترین خدایگان

عُزّا برای جهل عرب، تکیه‌گاه بود

کعبه، پر از شکوه و شعف، شور و زندگی

امّا برای روح بَشَر، قتلگاه بود

شهری پر از کنیزک و بَرده، که هرچه مست

خمرش به جام و عیش مدامش به راه بود

با هر پسر، ولیمه و شادی، ولی چه چیز

در انتظار دختر یک «رو‌سیاه»۱ بود؟

در چشم‌های وحشی بابا، دو دست گور

تنها پناه دخترکِ بی‌پناه بود

بابا به روی ننگ قبیله که خاک ریخت

تنها سؤال دخترکش، یک نگاه بود

لبریز بغض، بر دو دهانی که می‌شدند

هر بار باز و بسته «دعا»؟ نه «دو آه» بود

روشن: سیاه و خوب: بد و هرچه خیر: شرّ

عصیان: ثواب و صحبت از ایمان: گناه بود

سیر و سقوط، معنی سیر و سلوکشان

اوج صعودها، همه در عمق چاه بود

سالک اگر که کافر، یا کفر اگر سلوک

کعبه، نه قبله‌گاه، که یک خانقاه بود

این گونه شد که نعره زد ابلیس: ای خدا!

حق با من است، خلقت تو اشتباه بود

*

فوج مَلَک به ظنّ غلط در گمان شدند

با طرح نکته‌ای، همگی نکته‌دان شدند

توفان شک وزید و ملائک از آسمان

با کشتی شکسته، به دریا روان شدند

عرش از درون به لرزه درآمد که: بس کنید!

از این به بعد، اهل زمین در امان شدند

شک شد: یقین و «کن فیکون» بانگ در گرفت

بود و نبود، آنچه نبودند آن شدند

برقی زد آسمان و زمین، غرق نور شد

یک یک ستارگان همگی کهکشان شدند

مردان گوژپشت و درختان پیر و خشک

قد راست کرده، باز، نهالی جوان شدند

بر قبرهای کوچک و بی‌نام و بی‌شمار

حک شد که بعد از این پدران، مهربان شدند

هر سنگ: شاخه‌ای گل و هر صخره: جنگلی

انبوه رنگ‌ها همه رنگین‌کمان شدند

کسرا شکست و آتش آتشکده نشست

رود از خروش ماند و علائم عیان شدند

اهل زمین، بدون پر و بال، پَر زدند

مردم، تمام، سالک هفت آسمان شدند.

مهدی زارعی

پی‌نوشت‌ها

  1. و چون یکی از آنها را به فرزندی دختر، مژده ‌آید، از شدّت غم و حسرت، رخسارش«سیاه» و سخت دل‌تنگ می‌شود(سوره نحل، آیه ۵۸).
30دسامبر/16

«تاریخ پیامبر اسلام(ص)»

 

 

 

وحیدرضا نوربخش

کتاب«تاریخ پیامبر اسلام» تألیف دکتر آیتی، تحقیقی است مستند، گسترده و دقیق، بر اساس متون کهن در باره حیات اشرف مخلوقات هستی، پیامبر اکرم(ص) که نویسنده در تنظیم آن، زحمات فراوانی را متحمّل شده است. این کتاب، با تعلیقات و اضافاتی از دکتر ابو القاسم گرجی، از طرف دانشگاه تهران منتشر شده و چندین بار نیز تجدید چاپ گردیده است.

کتاب، بدون هیچ مقدّمه و شرحی، با معرفی اجداد پیامبر خدا(ص) شروع می‌شود و سپس به تولّد ایشان می‌رسد و از آن پس، به ترتیب، سوانح و وقایع زندگی پیامبر خدا را تا سال نهم هجری بر می‌شمرد. روشن است که وقایع پس از این سال، از جمله حجّه الوداع، حادثه غدیرخم، وفات پیامبر و… نیامده است که این امر، ناشی از درگذشت ناگهانی نویسنده است.

یکی از ویژگی‌های این کتاب ـ که آن را از نظر تحقیقی، برجسته می‌سازد ـ، توقّف نویسنده بر نکات دقیقی است که چه بسا در نگاه اوّل برای خواننده عادی اهمیتی نداشته باشد؛ ولی خواننده‌ باریک‌بین، قطعاً آنها را از نظر، دور نخواهد داشت. برای مثال، هنگامی که سخن از مناصب کعبه مقارن ظهور اسلام به میان می‌آید، نویسنده، چهارده نوع منصب گوناگون را بر‌ می‌شمرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب ـ‌ که به آن ارزش مطالعه می‌بخشد‌ ـ سلیس بودن نثر فارسی آن است. این ویژگی را عموماً در آثار نویسندگانی که در قرن اخیر از سرزمین خراسان برخاسته‌اند، می‌توان مشاهده کرد؛ کسانی همچون شهید مطهری، حسینعلی راشد، بدیع الزمان فروزانفر و محمّد پروین گنابادی.

امّا نباید از نظر دور داشت که چاپ این کتاب، جز از طریق تلاش مجدّانه و دلسوزانه دانشمند ارجمند دکتر ابو القاسم گرجی تحقّق نمی‌یافت.

سه سال پس از درگذشت استاد آیتی، فرزند ایشان، دست نویس کتاب را برای چاپ به دانشکده ‌الهیات فرستاد. پس از نگارش، کتاب از نظر استاد مجتبی مینوی گذشت و آن را کتابی بسیار ارزنده شمرد و سپس توصیه کرد که این کار را مرد دقیق و باسواد و علاقه‌مند و عاشق و دینداری چون دکتر گرجی باید به عهده بگیرد. بدین ترتیب، دکتر گرجی، با صرف وقت زیاد، کتاب را از نظر گذراند و اصلاحات لازم را انجام داد و مطالبی در حدود ۱۸۸ صفحه بدان افزود و سرانجام در آذرماه سال ۱۳۵۹ (یعنی شانزده سال پس از درگذشت نویسنده کتاب) در ۸۳۱ صفحه منتشر و در انتشارات دانشگاه تهران، به زیور طبع آراسته گردید. در سال ۱۳۷۸ با همکاری بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی و سازمان مطالعه و تدوین (سمت)، چکیده‌ای از این کتاب در ۲۴۴ صفحه، با تلخیص آقای جعفر شریعتمداری به چاپ رسید.

اینک به معرفی بیشتر کتاب می‌پردازیم:

همان طور که اشاره شد، فصل نخست کتاب، با معرفی اجداد رسول خدا آغاز می‌گردد و از تولّد تا هنگام هجرت را در بر می‌گیرد. بی‌شک، مهم‌ترین بخش این فصل، آغاز دعوت است. برخی گفته‌اند که جبرئیل در روز دوم بعثت برای تعلیم وضو و نماز نازل شد. یعقوبی می‌نویسد: نخستین نمازی که بر وی واجب گشت، نماز ظهر بود. جبرئیل فرود آمد و وضو گرفتن را به او نشان داد و پیامبر نیز هم‌زمان، همان کار را انجام می‌داد. سپس نماز خواندن را به او آموزش داد.

ابن اسحاق می‌نویسد: نماز ابتدا دو رکعتی بود، سپس خداوند آن را در چهار رکعت تمام قرار داد و در سفر بر همان صورت اوّل که واجب شده بود، باقی گذاشت. از عمر بن عبسه نقل است که در آغاز بعثت، نزد پیامبر(ص) شرفیاب شده و پرسیدم: آیا کسی در امر رسالت، تو را پیروی کرده است؟ فرمود:«آری. زنی و کودکی و غلامی». مقصودش خدیجه(س) و علی بن ابی طالب(ع) و زید بن حارثه بود… .

فصل دوم، مربوط به حوادث سال اوّل هجرت است. این بخش، با ورود پیامبر به مدینه آغاز می‌گردد. پیامبر، روز دوشنبه دوازدهم ربیع‌الأول نزدیک ظهر، وارد محلّه قبا شد و بر کلثوم بن هِدَم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد گشت و برای ملاقات با مردم، در خانه سعد بن خیثمه ـ که زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرّد در خانه وی منزل کرده بودند ـ می‌نشست و نخستین دستوری که داد، درهم شکستن بت‌ها بود. سپس زمینی به ده دینار خرید و بنای مسجد مدینه را آغاز کرد.

پس از اقامت پیامبر خدا در مدینه و ساختن مسجد، انصار، همگی به دین اسلام درآمدند. هشت ماه بعد از هجرت بود که پیامبر(ص) میان مهاجر و انصار، عهد برادری نهاد که در راه حق، یکدیگر را یاری دهند و پس از مرگ، از یکدیگر ارث برند. به آنها فرمود: «در راه خدا دو نفر با هم برادری کنید». سپس دست علی(ع) را گرفت و گفت: «این است برادر من».

فصل سوم، حوادث سال دوم هجرت را شامل می‌گردد. از جمله حوادث مهم این سال، تغییر قبله، وجوب زکات و روزه، دستور جهاد و آغاز غزوه‌ها و سریه‌ها، عروسی علی (ع) با دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه زهرا(س)، مقرّر شدن اذان اسلامی و دستور قربانی در عید اضحی، هفده ماه پس از ورود پیامبر به مدینه بود که روز دوشنبه نیمه ماه رجب، در مسجد بنی سالم بن عوف ـ که نخستین نماز جمعه در آن جا خوانده شد ـ ‌قبله از بیت المقدس به طرف کعبه گشت و پیامبر، دو رکعت پایانی نماز ظهر را به سوی کعبه گزارد.

در فصل چهارم، با حوادث سال سوم هجرت آشنا می‌شویم: تزویج پیامبر(ص) با حفصه؛ ولادت امام حسن(ع)؛ تزویج پیامبر با زینب دختر خزیمه و جنگ احد. پس از واقعه بدر، ابو سفیان، کاروان تجاری را به مکّه رسانید. عبد الله بن ابی ربیعه، عکرمه بن ابی جهل و صفوان بن امیّه، با مردانی از قریش که پدران و برادرانشان در بدر کشته شده بودند، با ابو سفیان و دیگر کسان، وارد صحبت شدند و گفتند: ای گروه قریش! وقت آن رسیده که به انتقام خون کشتگانمان، لشکری را به جنگ محمّد گسیل دارید. ابو سفیان گفت: من نخستین کسی هستم که این پیشنهاد را می‌‍‌پذیرم و سود مال التجاره را به هزینه جنگ اختصاص داد. سپس طوایف قریش بر جنگ با پیامبر هم داستان شدند که طی این جنگ، حمزه عموی پیامبر به شهادت رسید.

در فصل پنجم، حوادث سال چهارم هجرت را مرور می‌کنیم؛ ولادت امام حسین(ع) در ماه شعبان؛ تزویج رسول الله با امّ‌سلمه؛ سنگسار شدن مرد و زن یهودی که زنا کرده بودند؛ وفات فاطمه دختر اسد بن هاشم و مادر بزرگوار علی(ع)؛ پیامبر به زید بن حارثه که پس از جنگ بدر به وسیله یکی از اسیران، خواندن و نوشتن را آموخته بود، دستور داد که کتابت یهودیان را نیز بیاموزد؛ وفات ام المؤمنین زینب دختر خزیمه و در نهایت در این سال، می‌گساری که در آغاز، در مکّه، آیه ۶۷ سوره نحل و در مدینه، آیه ۱۰۹ و ۲۱۹ سوره بقره و آیه ۴۳ سوره نساء در باره آن نازل شده بود، بوسیله نزول آیه‌های ۹۰ و ۹۱ سوره مائده در ماه ربیع الأوّل، صریحاً تحریم شد.

در فصل ششم، به حوادث سال پنجم هجرت بر می‌خوریم که از عمده این حوادث، دو غزوه مهم دومه الجندل و خندق است. در ماه ربیع الأوّل وقتی پیامبر خبر یافت که گروهی عظیم در دومه الجندل گرد آمده‌اند و بر مسافران و رهگذران ستم می‌کنند و قصد تصرّف مدینه را دارند، برای دفع ایشان با هزار مرد مسلمان بیرون رفت؛ امّا با نزدیک شدن به آنها معلوم شد که دشمن به طرف غرب کوچ کرده  است و جز بر مواشی و شبانان ایشان دست نیافت و به مدینه بازگشت و این نخستین جنگ با رومیان بود؛ زیرا زمامدار دومه الجندل، کیش مسیحی داشت و زیر فرمان هرقل پادشاه روم بود.

فصل هفتم، به وقایع سال ششم هجری اشاره دارد که از آن میان می‌توان اینها را بر شمرد: قحطی و خشک‌سالی و خواندن نماز باران توسط پیامبر در ماه رمضان؛ اسلام اوردن مغیره بن شعبه؛ شکست خوردن «شهر بَراز» فرمانده پرویز بن هرمز از رومیان و پیروزی رومیان بر ایرانیان؛ ظهار کردن (به رسم جاهلیت طلاق دادن) أوس بن صامت انصاری با زنش خوله و شکایت کردن زنش در نزد پیامبر و نزول آیات ظهار که در أوّل سوره مجادله آمده است و سرانجام، نامه نوشتن پیامبر برای خسرو پرویز پادشاه ایران.

هشتمین فصل کتاب، به حوادث سال هفتم هجری اختصاص دارد که از مهم‌ترین آنها جنگ خیبر و بازگشت جعفر بن ابی طالب از حبشه است.

فصل بعدی، مربوط به حوادث سال هشتم هجری است که از این قرارند: فتح مکّه؛ پیش از فتح مکّه؛ پیامبر(ص) علاء بن حضرمی را نزد منذر بن ساوی عبدی، پادشاه بحرین فرستاد و منذر اسلام آورد؛ در ذی حجّه سال هشتم بود که ابراهیم پسر پیامبر، از ماریه کنیز مصری تولّد یافت و در نهایت، این سال مصادف بود با وفات زینب دختر بزرگ پیامبر در مدینه.

واپسین فصل کتاب (فصل دهم) به حوادث سال نهم هجرت اختصاص دارد که از این قرارند: در شعبان سال نهم، امّ کلثوم دختر پیامبر وفات نمود؛ در ذی قعده عبد الله بن اُبَی، یکی از منافقان سرشناس مدینه که مقارن هجرت پیامبر، تاج سلطنت برای او می‌ساختند، مُرد و اسلام و مسلمانان از چنان دشمن فتنه انگیزی آسوده شدند؛‌ نازل شدن سوره برائت.

ابن اسحاق می‌نویسد که پیامبر خدا پس از بازگشت از جنگ تبوک، ابو بکر را به عنوان امیر الحاج، رهسپار مکّه ساخت و هنوز مشرکان به عادت گذشته خود به حج می‌آمدند؛ ابو بکر و مسلمانان همراه وی از مدینه برای حج، رهسپار مکّه شدند، آنگاه سوره برائت در شأن منافقان و مشرکان نازل شد و مردم به پیامبر گفتند: کاش این آیات را برای ابو بکر می‌فرستادی تا بر مردم بخواند! پیامبر(ص) فرمود: «جز مردی از خاندان من، از طرف من، این پیام را نمی‌رساند». در پی نزول آیات سوره برائت، پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را به مکّه فرستاد تا این پیام را برای مردم بخواند. حضرت علی(ع) نیز پس از روز عید قربان، به پا خاست و همان چه را پیامبر فرموده بود، ‌به مردم اعلام کرد.

در پایان، خالی از لطف نیست تا با زندگی‌نامه مختصری از مرحوم محمّد ابراهیم آیتی(ره) آشنا شویم:

ولادت

در سال ۱۳۳۳ق، در قریه گازار از توابع بیرجند در خانواده‌ای روحانی و شیعه متولّد شد و اهل خانه را از قدم خویش شاد کرد. این فرزند، محمّد ابراهیم نام گرفت. پدرش شیخ محمّد قائنی، پیش‌نماز روستای گازار بود و به امور شرعی مردم رسیدگی می‌کرد. او در سلک روحانیت و در امور دینی خود و مردم کوشا بود.

تحصیلات و استادان

مرحوم محمّد ابراهیم آیتی، پس از فراگیری دروس حوزه‌های علوم دینی، به دانشگاه راه یافت و در کنار تحصیل، به تدریس نیز پرداخت. در سال ۱۲۲۳ش، در دانشکده علوم معقول و منقول، به تدریس مشغول شد و درس‌های تاریخ اسلام، تاریخ تمدّن اسلام، فقه و فقه الحدیث را درس می‌داد. او در همان دانشکده معقول و منقول تهران، تحصیل کرده بود و موفّق به اخذ درجه دکتری شده بود. ایشان علاوه بر علوم اسلامی و ادبیات عرب، به زبان انگلیسی نیز احاطه کامل داشت و از این راه، با اندیشه‌های غربی و متون و روش تحقیق آنان آشنا گردید.

از امتیازات بسیار ارزنده حیات علمی مرحوم آیتی، این است که او هرگز خود را در علوم متداول حوزه‌ها و مجامع علمی، محدود نساخت. گو این که راز موفقیّت هر اندیشه‌ور دلسوز و تلاشگر و کاوشگر پُر توفیق، این است که خودجوش و زیرکانه، ‌بداند که چه چیزی را باید بخواند و کدام راه را برود. بدین‌سان او در تاریخ دوره اسلامی و تاریخ پیامبر و اهل بیت نیز تلاش فراوانی کرد و یکی از متخصّصان این رشته گشت و از تألیفات ایشان نیز این نکته، آشکار خواهد شد. شهید مطهّری در تمجید از مقام علمی و زحمات ایشان چنین یاد می‌کند:

«آقای آیتی، یک مورّخی است نسبت به تاریخ صدر اسلام. من به جرئت می‌توانم بگویم در همه ‌تهران و شاید در همه کشور کسی نداریم که به تاریخ صد ساله اول اسلام، مثل آقای آیتی احاطه داشته باشد. کسی مثل او نیست که به جزئیات این قسمت از تاریخ، احاطه و اطلاع داشته باشد. این مرد، بر تمام متون تاریخی این قسمت مسلّط است و جزئیاتش را می‌داند. اگر مثلاً از جنگ بدر بپرسید، یک‌یک آدم‌هایش را می‌شناسد. حتی گاهی می‌گوید پدرش کیست، مادرش کیست، خویش و تبارش کیستند. حرفی که این مرد بگوید، سند است… .ایشان آخرین اثری که تألیف کرده‌اند و دانشگاه چاپ کرده است، کتابی است در تاریخ اندلس که در

خدمات فرهنگی و اجتماعی

او همچنین در پرداختن به برخی موضوعات اسلامی و پیراستن نقص‌ها و خرافه‌ها، متون اصیل و استواری را عرضه کرد که از آن جمله «بررسی تاریخ عاشورا» است که ابتدا در «رادیو ایران» آن زمان پخش گردید و نیز «سیمای امیر المؤمنین از مسجد الحرام تا مسجد کوفه» و برخی مباحث دیگر که به صورت مقاله، ارائه شده است.

کتاب «سرمایه سخن» را که در باره مناسبت‌های اسلامی سال است، برای واعظان و اهل منبر نوشت تا در مناسبت‌های گوناگون، مطالب صحیح در دسترس افراد باشد و بتوانند با تکیه بر متون مطمئن، معارف دین را طرح کنند.

یکی از تلاش‌های تحسین برانگیز ایشان تلاش در راه انتشار کتاب‌های مذهبی بود که از آن جمله، تلاش گروهی ایشان و همراهانشان منشأ ایجاد «شرکت انتشار» گردید. آری او در راه اصلاح ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه خویش، از هیچ خدمتی فروگذار نکرد و با قلم و زبان و دست خویش، هر آنچه کرد، برای احیای فکر دینی و اندیشه الهی بود.

تألیفات

  1. تاریخ پیامبر اسلام.
  2. ترجمه «تاریخ یعقوبی».
  3. آندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا.
  4. سرمایه سخن.
  5. بررسی تاریخ عاشورا.
  6. تصحیح «تفسیر شریف» لاهیجی.
  7. ترجمه «البلدان» یعقوبی.

۸ . افکار جاوید.

  1. آیینه اسلام.
  2. سیمای امیر المؤمنین از مسجد الحرام تا مسجد کوفه.
  3. راه و رسم تبلیغ (مقاله).
  4. کتاب و سنّت.
  5. همه مسئول یکدیگریم(مقاله).
  6. فهرست ابواب و فصول اسفار(مقاله).
  7. مقولات عشر.
  8. گفتار عاشورا.
  9. مرجعیت و روحانیت.
  10. دینداری و دین‌شناسی.
  11. تدبّر در قرآن.
  12. حکایت رحلت.

وفات

استاد فرزانه دکتر محمّد ابراهیم آیتی، پس از سال‌ها خدمات شایسته به جامعه علمی ایران و اسلام، در یک سانحه به سال ۱۳۸۴ق در ۵۱ سالگی، به دیدار معبود شتافت، و در قبرستان شهر مقدّس قم، طی مراسم خاصی به خاک سپرده شد. روحش شاد!

پی‌نوشت:

  1. ده گفتار، مرتضی مطهری، تهراتن: صدرا، ص ۲۲۲٫

 

 

 

 

30دسامبر/16

مُد، افسونگر همیشه تاریخ

 

 

 

الهام رضایی

اشاره

تاریخ، باز هم تکرار می‌شود؛ چرا که هنوز هم کلیسا و مسیحیت از نفوذ و پیش‌رفت سریع اسلام، واهمه دارند و به نقشه‌های ماهرانه خود امید بسته‌اند. آری! امروزه هم ایادی همان کلیسا که تمد\ن درخشان اسپانیا را به آن روز سیاه نشاندند، فعالیت خود را در ممالک کوچک و بزرگ اسلامی رها نکرده‌اند و روندی مشابه همان روشی را که در شش قرن گذشته پی‌گرفتند، در کشورهای اسلامی تکرار می‌کنند.

مُد، ‌افسونگر همیشه تاریخ

پیشینه هر کشور، رویدادهای تلخ و شیرین بسیاری را در خود جای داده است؛ ولی کمتر حادثه‌ای همانند سرنوشت شوم کشور زیبای آندلس، تکان دهنده و عبرت‌انگیز است. بی‌شک، تغییر سرنوشت هیچ کشوری با یک حادثه رقم نمی‌خورد و عوامل متعددی در این امر دخیل هستند که توجّه چندانی به آنها نمی‌شود. کاوش‌های مستمر پژوهشگران پس از گذشت قرن‌ها از دوران پُر عظمت مسلمانان، حقایق تلخی را از وضع اسف‌بار مسلمانان اندلس آشکار ساخته است. در حقیقت، انحطاط تمد\ن غنی اندلس از هنگامی آغاز شد که مسیحیت تصمیم گرفت از هر راه ممکن ـ چه مشروع و چه نا مشروع ـ مانع از پیشرفت اسلام در اروپا و دیگر قاره‌ها شود و سرانجام نقشه‌ها و دسیسه‌های آنان یک روز به سقوط اندلس در غرب انجامید و روزی هم به صورت جنگ‌های صلیبی در شرق نمایان شد که تلفات سنگینی را بر مسلمانان وارد کرد.

یکی از عوامل مهمی که سقوط اندلس را سرعت بخشید، خودباختگی و استحاله فرهنگی بر اثر هجوم فرهنگ‌های بیگانه و دولت‌های مهاجم بود؛ حربه‌ای که هم‌اکنون سرزمین ما را نیز نشانه رفته است. شاید تا چند سال پیش، اگر به فردی بر می‌خوردیم که مو، صورت و یا پوشش خود را به شکلی نامتعارف درآورده بود، انگشت حیرت به دهان می‌گرفتیم؛ ولی اکنون چنان بی‌اعتنا از کنار این مسائل می‌گذریم که گویی آنها را به صورت هنجاری از اجتماع پذیرفته‌ایم. در اوضاع کنونی، دیدن برخی گریم‌های صورت ، مو و … در عین شگفتی و یا مضحک بودن، ره‌آورد مد، هر ثانیه، تحفه تازه‌تری است از آنچه تا چند لحظه پیش مطرح بوده. آری! این تب تند و تیز که بازتاب لایه‌های زیرین فرهنگی جامعه تعریف شده، در جامعه‌ای تجلّی می‌یابد که دارای غنای فرهنگی و دست‌مایه‌های فلسفی است.

واژه مد به معنای سلیقه، اسلوب، روش و… به کار می‌رود و در اصطلاح، عبارت است از راه و روشی که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه، سبک زندگی، نوع لباس پوشیدن، آداب معاشرت، معماری و… را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بنا بر این می‌توان گفت: مد، به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا برخی از افراد یک جامعه اطلاق می‌شود که به گرایش و بروز رفتاری خاص یا مصرف کالایی ویژه و پیش گرفتن سبکی نو می‌شود.

در بررسی ابعاد گوناگون این پدیده، نکته حائز اهمیت این است که مد و مدگرایی، همواره در تاریخ بشر وجود داشته و در هر دوره، با شکلی خاص تجلّی یافته است. در حقیقت، ریشه‌های مد و مدگرایی، به فطرت انسان باز می‌گردد. به عبارتی دیگر، آفرینش انسان به گونه‌ای است که همواره از حالت یک‌نواختی گریزان بوده و در مقابل، از تحوّل، نوآوری و تنوّع در شکل و شیوه زندگی استقبال می‌کند. این امر، نفوذ مد و گرایش به آن را شدّت می‌بخشد که اگر این تمایل در حالت عادی، آگاهانه و تدریجی صورت گیرد، قابل توجیه است، مشروط بر این که کمالجویی و زیبا‌دوستی انسان، در توجّه به ظواهر و تقلید کورکورانه خلاصه نشود که در این صورت، جنبه ‌انحرافی یافته و رذایلی چون: خودنمایی، فخر فروشی، رقابت‌های نادرست، اسراف و تبذیرها و… بروز می‌یابند و انسان را به حیوانی پست مبدّل می‌کنند و این همان اتفاقی بود که در سرزمین اندلس به وقوع پیوست؛ ‌چرا که سران دولت‌های اروپایی دریافته بودند برای نفوذ و پیشبرد مقاصد شوم خود، بهترین راه در کوتاه‌ترین زمان ممکن، استحاله فرهنگی مردم آن سرزمین است. پس به سرعت دست به کار شدند.

آنها برای محقّق ساختن اهداف خود می‌بایست در اذهان سالم مسلمانان ـ که امکان هرگونه تعدّی را از بیگانگان گرفته بود ـ نفوذ می‌کردند. پس با آلوده ساختن مسلمانان، به انحرافات و لهو و لعب‌ها، مقدّمات انحطاط اخلاقی آنان را فراهم کردند و به فاصله اندکی، نوع پوشش، رفتار و حتّی شیوه‌ زندگی مردم آن سرزمین، همان گونه شد که دولت‌های متجاوز در قالب تمدّن و به واسطه تبلیغات وسیع، آن را دنبال می‌کردند.

در این میان، نقش زنان و دختران اروپایی ـ که روانه سرزمین اندلس شده بودند ـ، اهمیت فراوانی داشت. آنها پوشش، آرایش، ابتذال و حتی شیوه دل‌ربایی خود را در معرض دید زنان و دختران کشور میزبان قرار دادند و نتیجه همان شد که در تاریخ شاهدش بودیم. قلعه‌ای که هیچ نیروی نظامی نمی‌توانست به آن راه یابد، با مبارزه فرهنگی و نفوذ در شئون اجتماعی مسلمانان به راحتی دست یافتنی شد و در اندک زمانی از هویّت اسلامی تهی گشت؛ امّا مد، این معشوقه ناخوانده، این بار سرزمین اصیل دیگری را نشانه گرفت که هرچند در آغاز، نفوذ آن در چنین سرزمینی بعید به نظر می‌رسید، ولی دسیسه‌ها و توطئه استعمارگران، بر این امر محال فائق آمد.

در حقیقت، صلیبیان با شعار آزادی، زنان و دختران عثمانی را به عرصه‌های اجتماعی کشاندند؛ سپس با صلاح‌دید و زیر پوشش فُرم، ‌کم‌کم، چهره و لباسشان را تغییر دادند. این تغییر و تحوّل، بعدها در سبک و شیوه زندگی آنها نیز دیده شد، به گونه‌ای که اسباب و وسایل زندگی، نیازها و ملزومات و حتّی شکل خانه‌ها و معماری سنّتی و اصیل آنها را نیز در بر گرفت.

شبیه این حرکت در ایران معاصر نیز به وقوع پیوست و در نخستین گام، زنان و دختران را نشانه گرفت. مسیونرهای خارجی به همراه هیئت‌های اعزامی از کشورهای اروپایی به ایران آمدند و اجازه رسمی فعالیت مدارس آموزش جدید را از محمّدشاه قاجار دریافت کردند. بعدها اجازه تأسیس یک باب مدرسه دخترانه ویژه ارامنه و اتباع کشورهای اروپایی در تهران گرفته شد، مشروط بر این که دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند؛ ولی پس از چند سال، یک دختر ایرانی با پوششی اسلامی به این مدرسه آمد و با دختران نامسلمان، مشغول تحصیل شد. سرانجام در دوران ناصر الدین ‌شاه به خواهش بنجامین، وزیر مختار امریکا، اجازه ورود دختران مسلمان به مدرسه امریکایی‌ها صادر شد و این مدارس در سراسر ایران ـ بجز برخی از شهرها ـ تأسیس شدند.

به راستی هدف اصلی از تأسیس این مدارس چه بود؟ یکی از اهداف اساسی، تبلیغ آیین مسیحیت بود که به وسیله مبلّغه‌های مسیحی، نخست برای دختران غیر مسلمان و سپس برای دختران مسلمان انجام گرفت. هدف دیگر، گسترش فرهنگ غرب به منظور تسلّط بر کشورهای مسلمان بود که مدارس خارجی برای تحقّق این امر، آموزش دختران را به صورت رایگان عهده‌دار شدند. هدف واقعی آنان باسواد کردن دختران ایرانی نبود؛ چرا که در سال‌های بعد و بویژه در برنامه کشف حجاب رضاشاه، همین تحصیل کردگان مدارس خارجی، نقش نخست را ایفا می‌کردند.

پس از انقلاب مشروطه در ایران، در باره تأسیس مدارس جدید یا عدم تأسیس آنها اختلاف نظر به وجود آمد. عدّه‌ای معتقد بودند به رغم گستردگی علوم و فنون جدید، دختران باید فقط به یادگیری مباحثی چون تربیت فرزند، خانه‌داری و… بپردازند؛ ولی دسته دوم از مشروطه‌خواهان که بیشتر آنها از روشن‌فکران حزب دموکرات بودند، اعتقاد داشتند نباید در آموزش دختران، هیچ محدودیتی وجود داشته باشد و بدین منظور باید بر تعداد مدارس جدید افزوده و مکتب‌خانه‌های قدیم بسته شود؛ و در مقابل، دسته سوم از مشروطه‌خواهان، با تأسیس مدارس به سبک جدید مخالف بودند و همان مکتب‌خانه‌های قدیمی را ترجیح می‌دادند. عموم مردم نیز این مدارس را مرکز ترویج کفر می‌دانستند و همراه علما و بسیاری از مشروطه‌خواهان، با راه‌اندازی و فعالیت آنها به شدّت مخالفت کردند.

آنان در تشریح مخالفت خود، دلایلی را بیان می‌کردند. از جمله این دلایل، مواد درسی بود؛ چرا که در مدارس قدیم(مکتب‌خانه‌ها) آموزش قرآن و احکام مذهبی مد نظر بود؛ ولی در مدارس جدید، آموزش قرآن اساساً مطرح نمی‌شد. مسئله دیگر،‌ زبان این گونه مدارس بود. در مدارس قدیم،  زبان عربی آموخته می‌شد و در مدارس جدید، زبان‌های خارجی(فرانسه و انگلیسی) آموزش داده می‌شد و زبان عربی را رد می‌کردند. معلمان این گونه مدارس نیز افراد تحصیل کرده اروپایی و به اصطلاح «روشن‌فکر» بودند که به جای آموزش قرآن، احکام مذهبی، یاد دادن صرف و نحو عربی، ادبیات فارسی و حساب، علوم و فنون جدید را به دانش‌آموزان ارائه می‌کردند و در کنار این اقدامات،‌ با رواج ابتذال، میل به تجدّد‌طلبی را در قشرهای گوناگون مردم افزایش می‌دادند.

در حقیقت، آنان ادعا می‌کردند که دین اسلام، ‌آزادی را بویژه برای زنان و دختران محدود می‌سازد و با شعار ساده‌زیستی، هرگونه نوگرایی و تغییر و تنوّع را نفی می‌کند؛ حال این که در دین مبین اسلام و سیره اولیای الهی، همواره به این مسئله توصیه شده که از آن جمله پوشیدن لباس تمیز و آراسته، ‌شانه کردن موی سر و صورت و… است. البته این آراستگی و خودآرایی به زینت ظاهر محدود نمی‌شود و آراستگی به فضایل معنوی و اخلاقی را نیز در بر می‌گیرد که زمینه‌ساز سعادت و کمال روحی است، و پیروان خود را به درک زیبایی‌های مافوق عالم ماده راهنمایی می‌کند تا گرفتار سطحی‌نگری نشوند؛ چنان که امیر مؤمنان علی(ع) نیز در این باره فرموده‌اند: «زینت درونی از زینت ظاهری بسیار زیباتر است؛ چه از نظر تأثیر و چه از نظر ماندگاری».

پس می‌بینیم که اسلام، نه با نوگرایی، که با افراط و تفریط در خودآرایی و مدگرایی مخالف است و آشکارا اعلام کرده هرچیز که جنبه خودنمایی یابد و به تجمّل‌پرستی بگراید، منفور است.

امّا چندی پیش، تعدادی از زنان جوان وابسته به جمعیت جنبش آزُادی زنان، به عنوان اعتراض در «رویال البرت هال» ـ مکانی که مراسم انتخاب ملکه زیبایی جهان برگزار می‌شود ـ، تظاهراتی برپا کردند و رژه دختران نیمه‌عریان را که در برابر چشم مردان صورت می‌گیرد، ‌نکوهش و محکوم کردند. در حقیقت، آنان پی‌برده‌اند که این عمل، توهین به مقام زن است. زنان غربی هم‌اکنون بیان کرده‌اند که از آنان استفاده‌ ابزاری می‌شود و مردان برای ارضای شهوات و خواسته‌های جنسی خود، آنان را به شرکت در چنین مسابقه‌هایی تشویق می‌کنند؛ حقیقتی که متأسفانه هنوز بسیاری از زنان شرقی از آن غافل هستند و این در حالی است که دسیسه‌های دشمنان، هر لحظه تدبیر دیگری را رقم می‌زند. هم‌اکنون رواج مد و مدگرایی در کشور ما هر لحظه به شکل و به گونه‌ای متفاوت، اندیشه‌های آنان را عملی می‌سازد، به طوری که در دهه‌ شصت میلادی جنبش بیتیلیزم،‌ در دهه هفتاد هیپی‌ها و هیپیزم، در دهه هشتاد، پانک و پانکیزم و در دهه‌ نود میلادی، مقوله رپ و رپیزم مطرح شد و پس از این جریانات، شاهد تلفیقی از این چند موج اجتماعی بودیم که هر کدام از این جنبش‌ها به طور طبیعی، نوع پوشش، ‌لباس، ‌آرایش، ‌مدل مو و حتّی موسیقی خود را بر دنیا تحمیل کردند.

جالب است بدانیم که سرچشمه و پناهگاه همه این جنبش‌ها، ایالات متحده امریکا بوده است.

امّا به رغم تمامی تلاش‌های ثانیه‌ای که از بیرون،‌لایه‌های درونی جامعه ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند، متأسفانه دوره نوگرایی و مدگرایی بومی‌ ما به همان دوران جنگ تحمیلی محدود می‌شود و نتوانسته‌ایم پس از آن، مدل نویی را بر پایه فرهنگ عمومی جامعه رقم بزنیم. در حقیقت، برخی از نهادهای فرهنگی ـ ارزشی که باید در طراحی مد لباس، مد کفش،‌ مد مو و… فعالیت داشته باشند، در این زمینه، سستی کرده و می‌کنند.

از سویی آنچه به صورت مد وارد جامعه می‌شود، تأثیر خویش را می‌گذارد و می‌رود و در کشور ما توسط هیچ مرجعی پیگیری نمی‌شود که شاید همین امر، به تقلید کورکورانه از مد دامن می‌زند. طی سال‌های اخیر، بارها و بارها از زبان مسئولان شنیده‌ایم که خطاب به جوانان گفته‌اند: پانک نه، رپ نه، هوی متال نه؛ ولی هرگز مدلی را ـ دست کم برای آن دسته از جوانانی که متعهد و در عین حال نوگرا هستند ـ ارائه نکرده‌اند و این فقط مدل مو، لباس و… را در بر نمی‌گیرد؛ چرا که هم‌اکنون زبان محاوره بسیاری از جوانان نیز تحت تأثیر الفاظ بیگانه ـ و به طور عمده: انگلیسی و امریکایی ـ تغییر یافته و اصالت خود را از دست داده که نیازمند گویشی جدید در ادبیات محاوره است.

متأسفانه، عمق فاجعه، جای دیگری است. هم‌اکنون به رغم تدابیر تبلیغاتی‌ای که در باره استفاده نکردن از آنتن‌های ماهواره‌ای در کشور صورت گرفته، جمعیت قابل توجهی بیننده این شبکه‌ها هستند که همین امر، آنها را با آخرین مدل از آرایش صورت، مو، لباس،‌ دکوراسیون و… آشنا می‌کند. به عبارت بهتر، بیشتر تماشاگران شبکه‌های ماهواره‌ای، دریافت کننده‌ خوراک‌های مسموم صاحبان این شبکه‌ها می‌شوند که در لابه‌لای عرضه مدهای گوناگون و کاملاً متمایز و به روز، اقلام بهداشتی و دارویی و … این کشورها نیز به بهترین شکل ممکن تبلیغ می‌شود.

در این بین ، شبکه‌های ۲۴ ساعته Fashtiontv  و Modtv با به نمایش گذاشتن مدل‌های مو، صورت، لباس و حتی اندام، به وسیله مانکن‌ها و زنان و مردانی که سال‌های گذشته رتبه‌های برتر را در مسابقات و جشنواره‌های زنان و مردان سال کسب کرده‌ و حال در کمال ناباوری توسط برخی شرکت‌ها و از جمله بیمه‌های مطرح، تحت پوشش بیمه بدنی و اندامی قرار گرفته‌اند، گوی سبقت را از سایر شبکه‌ها ربوده‌اند. نمایش لباس‌ها، گریم و آرایش مو، صورت و … آن هم به شکل نامتعارف و در عین حال مضحک از این شبکه‌ها، ضمن از بین بردن قبح بسیاری از ناهنجاری‌ها در کشورهای اسلامی،‌ چشمان پاک و معصوم تماشاگران را ـ از هر صنف و سنّی ـ به دیدن این صحنه‌ها عادت می‌دهد.

از سوی دیگر، در این شبکه‌ها افزون بر رواج مدهای مورد نظر، مسائل دیگری از قبیل سکس نیز به طور مستقیم در معرض دید تماشاگران قرار می‌گیرد تا با رواج این ابتذال، در هر ثانیه، اذهانی از این داده‌های مسموم،‌ تخریب و یک گام به اهداف مورد نظرشان نزدیک‌تر شوند.

حال با وجود چنین ورطه‌هایی که هر لحظه قربانیانی به خود می‌گیرد، چگونه می‌توان بر مکر و اندیشه پلید این ایادی فائق آمد؟

بی‌شک اگر بخواهیم از روند پرشتاب تحوّلات در عرصه دانش و فنّاوری باز نمانیم، باید فرموده مقام معظّم رهبری را آویزه گوشمان قرار دهیم که همگان را به مبارزه با تحجّر فرا خواندند. حاصل این فراخوان، تعامل و ارتباط خوبی است که در سال‌های اخیر بین مجامع حوزوی و دانشگاهی صورت گرفته است. به عبارتی، فقط با کمک گرفتن از زیر ساخت‌های فکری و فلسفی و با یاری رسانه‌هاست که می‌توان دهه به دهه، دانشگاه‌ها و نخبگان کشور را تحت تأثیر یک موج اجتماعی جدید قرار داد تا با مبانی فکری امروز و فردا آشنا شوند و بتوانند با آینده، ارتباط برقرار کنند و در سایه‌ چنین اقداماتی است که می‌توان با قاطعیت گفت: رؤیای کج‌اندیشان خام‌طمع، مبنی بر اندلس کردن این سرزمین، هیچ گاه محقّق نمی‌شود؛ چرا که صلیبیان هنوز هم چنین اندیشه‌ای در سر می‌پرورانند و این مسئله برایشان به قدری اهمیت دارد که با به رسمیت شناختن دولت غاصب یهود بین کشورهای اسلامی و دادن کمک‌های بلاعوض به آنها، تصمیم گرفته‌اند با دشمن دیرینه خود (یهود) صلح کنند تا به واسطه این صلح و همکاری، نیروی بیشتری را در جهت مبارزه با اسلام و مسلمانان به کار گیرند.

آری! آنان سرسختانه می‌کوشند، در حالی که ما مسلمانان، با دیدی خوش‌بینانه فقط نظاره‌گر تلاش آنها برای تصرّف سرزمین‌های اسلامی هستیم که در این بین، برخی ـ خواسته و یا ناخواسته ـ خود، عامل اجرای نقشه‌های شوم این دولت‌های متجاوز و اشغالگر می‌شوند و با پذیرش برخی فرهنگ‌های القا شده و اجرای کور کورانه آنها ، تیشه بر ریشه این سرزمین کهن و فرهنگ متمدّن اسلامی می‌زنند.

منابع

  1. اندلس سرزمین خاطره‌ها، قم: نسل جوان.
  2. روزنامه اطلاعات، دوم آذر ۱۳۴۳، شماره ۱۱۵۴۶٫
  3. تاریخ عرب.
  4. سیر تجدّد‌زدگی نظام آموزشی دختران در ایران معاصر، رضا رمضانی.
  5. ‌الگوی زن اصیل و آزاد ، سید محمد تقی حشمت الواعظین طباطبایی، قم: مدرسه علمیه ایروانی.
  6. مد و مدگرایی، سید صادق سید‌نژاد.
  7. مجله ردینس، چاپ دهلی نو.
30دسامبر/16

چارشنبه سوری، لذّتی به قیمت جان

 

 

 

الهام رضایی

خیلی وقت‌ها به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم. هرجا که صحبت از رسم و رسوم دیرینه و سنّت‌های ریشه‌دار است، بادی به غبغب می‌اندازم و به خود می‌بالم؛ چرا که می‌دانم بیشتر آیین‌های ماندگار و در عین حال زیبا، از این سرزمین سرچشمه می‌گیرد که به راستی در دل هر کدام از این سنّت‌ها، ‌دنیایی حرف و حکمت  نهفته است. مثلاً همین عید نوروز که خزان رفتن سالی را با آمدن بهاری دیگر جشن می‌گیریم و در سایه آن، دیدارها را تازه و خزان بی‌مهری‌ها را بهاری می‌کنیم یا سیزده‌ به در که فرصتی را برای همجواری انسان با طبیعت مهیّا می‌کند؛ امّا در این بین، برخی رسومات نه برای من که شاید برای بسیاری از هموطنان، تعریف مشخصی ندارند.

چهارشنبه سوری، یکی از آنهاست. این روزها همه ما از تردّد در کوچه و خیابان‌های شهر دوری می‌کنیم و به نحوی می‌هراسیم؛ چرا که برخی به مدد آتش و ترقّه، سوری به پا کرده و لذّتی را به قیمت جان به پا می‌کنند.

هر ساله، لذّت آنان قربانیان بسیار می‌گیرد؛ اما این قصّه، باز تکرار می‌شود و تکرار می‌شود. آری. شوری لحظه‌ای، چشمی را برای همیشه از دیدن زیبایی‌ها محروم می‌کند. مادری را در سوگ عزیزی می‌نشاند و هزار و یک فاجعه دیگر را خواسته یا ناخواسته به ارمغان می‌آورد. امّا به راستی چرا؟ ارضای شور و شر جوانی تا کجا و به چه قیمتی می‌تواند قابل توجیه باشد؟

آیا ترس و هراسی که از پرتاب یا شنیدن صدای ترقّه در دل سالمندان، زنان‌ باردار و کودکان و… ایجاد می‌شود، به واقع می‌تواند ما را در مقام یک انسان ـ که از حس مردمداری و نوع دوستی برخورداریم ـ، مسرور کند؟

سلب آسایش و امنیت عمومی، مستأصل ساختن مسئولان در مهار ساختن حوادث و اتفاقاتی که با اشتباه لحظه‌ای رقم می‌خورند و قطع یا نقص عضو، همه و همه، رهاورد تفریحی هستند که با نابخردی و اندکی غفلت بوجود آمده‌اند. بی‌شک، سور آخرین چهارشنبه سال می‌تواند حتی بی‌آتش هم بهترین سور باشد، مشروط بر این که آن را با شیطنتی کودکانه و یا شوری نوجوانانه، به فاجعه‌ای بزرگ تبدیل نکنیم.

از طرفی، هرچند فقط آداب و سنّت گذشتگان بر ما که میراثدار آنان هستیم، ضرورتی است انکار ناپذیر؛ امّا برخی رسم و رسومات ـ که بی‌پایه و اساس تلقی می‌شوند ـ، انجامشان سلامت فکری ما را زیر سؤال برده و انگ تقلید کورکورانه را بر پیشانی ما می‌نهند، حال آن که جوان امروز، با واژه‌هایی چون تدبّر، تعهّد و تدیّن تعریف می‌شود.

 

 

 

30دسامبر/16

نوروز، چهارشنبه سوری، بایدها و نبایدها

 

 

 

ولی الله عیسی‌زاده آملی

«یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر الیل و النهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی أحسن الحال»

با پایان روزهای سوز و سرما، فصل سرسبز و زیبای بهار ـ که سرآغاز امید و آرزوست ـ پدیدار می‌شود. در این روزهای مبارک آغازین سال، جشن نوروز در ایران اسلامی، افغانستان، تاجیکستان و کشورهای دیگر  برگزار می‌شود. به مناسبت این روزها بایسته‌ها و نبایسته‌هایی چند از محضر شما می‌گذرد:

عید نوروز، جایگاه خاصی در فرهنگ فارسی زبانان به ویژه ایرانیان دارد؛ آنان از دیرباز با آغاز بیداری، شادابی و طراوت طبیعت، به جشن و سرور می‌پرداختند؛ امامان معصوم(ع) نیز در برخی از روایات با جهت‌دهی به این سنّت حسنه، آن را محترم می‌شمردند.

امام صادق(ع) و گرامی  داشت نوروز

معلّی بن خُنَیس، در روز نوروز، خدمت امام صادق(ع) رسید. امام فرمود: «آیا این روز را می‌شناسی؟» وی گفت: روزی است که ایرانیان، آن را بزرگ می‌شمارند. آن گاه حضرت به تفسیر آن پرداخت و فرمود:«نوروز، روزی است که خدا از بندگانش میثاق بندگی گرفت تا شرک نورزند و  تنها او را بپرستند و به پیامبران و ائمّه ایمان آورند. نوروز، نخستین روزی است که خورشید طلوع کرد، باد وزیدن گرفت و گل‌های زمین پدید آمدند و روزی است که کشتی حضرت نوح، بر کوه جودی آرام گرفت و حضرت ابراهیم(ع) بت‌شکن، بت‌ها را شکست و همچنین روزی است که پیامبر اکرم(ص) حضرت علی(ع) را بر شانه گرفت و امیر مؤمنان بت‌های کعبه را واژگون کرد. نوروز، روزی است که پیامبر برای جانشینی حضرت علی(ع) در غدیر خم از مسلمانان بیعت گرفت. روزی است که حضرت علی در جنگ نهروان بر خوارج پیروز شد. همچنین روزی است که حضرت مهدی(عج) ظهور می‌کند و بر دجّال، پیروز خواهد گشت».۱

گفتنی است در باره «نوروز»، روایات و احادیث، متناقض است.  در روایتی امام کاظم(ع) نوروز را از سنّت‌های قوم فارس شمرده‌اند که اسلام آن را محو کرده است.۲ در این ‌باره در بین اصحاب حدیث، بحث‌های مختلفی وجود دارد که به خاطر تخصّصی بودن بدان نمی‌پردازیم.

باید‌ها و نباید‌های نوروزی

از سنّتهای حسنه این عید: صله رحم، دید و بازدیدهای عاطفی، خانه‌تکانی، غسل کردن و شست و شو، پوشیدن لباس‌های تمیز، آراستگی ظاهر و پیراستگی باطن و دیدار از خانواده‌های شهدا، درگذشتگان و … است.

متأسّفانه در کنار این همه عظمت، شکوه و کارهای بایسته، در این ایام، شاهد ولخرجی، پرخوری، اسراف و شیوع برخی خرافه‌های مجعول هستیم، از جمله نحس پنداشتن آخرین چهارشنبه سال و برگزاری جشن چهارشنبه  سوری و آتش‌بازی‌های خطرناک و.. ..

نحس نبودن چهارشنبه

قرآن کریم، هیچ روزی را به خودی خود نحس نمی‌داند؛ بلکه روزهایی را که عذاب الهی بر کافران و متمرّدان نازل می‌شود، نسبت به خود آنان نحس می‌داند؛ همین روز نسبت به مؤمنان، مبارک است. برای مثال، این کتاب الهی روزهای عذاب قوم عاد را نامیمون می‌شمارد: «فأرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی أیام نحساتٍ لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیاه الدّنیا»۳:

در ایّام منحوس بر قوم عاد

فرستاد ایز،د یکی تند‌ باد

که تا خود بر آنان به دار الفنا

چشانیم ذُل عذاب خدا.

«انا أرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی یوم نحس مستمر»۴

یکی تند باد آمد از کردگار

یکی روز نحسی که بُد پایدار

چنان تند باد عظیمی وزید

که از جای برکند هرچه رسید

ایرانیان نیز نه تنها چهارشنبه، بلکه هیچ روز و شبی را به خودی خود نحس ندانسته و نمی‌دانند. در باورهای ایرانیان باستان، هر روز به یکی از ایزدان، منتسب و گرامی داشته می‌شد، به ویژه روزهای پایانی سال که زمان بازگشت روان و فروهر به کالبد درگذشتگان است که به این مناسبت، آیین‌های ویژه، زیبا و با شکوهی در استقبال نمادین آنان برگزار می‌کردند. پس باور نحس بودن آخرین چهارشنبه سال، به فرهنگ‌های وارداتی دیگران وابسته است، نه فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی!

چهارشنبه  سوری و ناهنجاری‌های اجتماعی

آداب و رسوم انسان‌ها گوناگون است و ممکن است هر باوری از دید گروهی درست، ولی از دیدگاه دسته‌ای دیگر، نادرست باشد. در نتیجه، هنگامی می‌توان کاری را توهین‌آمیز خواند که مجری آن، آهنگ توهین داشته باشد. هم‌ میهنان ما هیچ گاه از عمل چهارشنبه سوری، چنین قصدی را ندارند. اگر چه پریدن از روی آتش، بگونه‌ای نمادین برای زدودن و سوزاندن بدی‌های هر شخص انجام می‌شود؛ ولی در این سال‌ها ناخواسته، به جهنّمی برای گروهی تبدیل می‌شود که گاه به قطع عضو و حتی مرگ می‌انجامد.

همان طور که می‌دانیم، حوادث بسیار خطرناکی در این مراسم به وجود می‌آید. برای نمونه، سال گذشته در اثر بی احتیاطی برخی شهروندان تهرانی، ۱۷۲ مورد آتش‌سوزی اتفاق افتاده، سه نفر کشته و هفت نفر نیز مجروح شدند. شهروندان باید با دقت و حساسیت ویژه در رعایت نکات ایمنی کوشا باشند و مخاطرات ناشی از آتش‌بازی، نگهداری و استفاده از مواد منفجره را در نظر داشته باشند؛ چرا که هرگونه بی‌توجّهی به نکات ایمنی و سهل‌انگاری در برپایی مراسم چهارشنبه سوری، زیان‌های جانی و مالی سنگین و غیر قابل جبرانی را در پی‌خواهد داشت.

پی‌نوشتها

  1. بحار الأنوار، ج ۵۶، ص ۹۲٫
  2. همان، ج ۵۹، ص ۱۰۰٫
  3. سوره فصّلت، آیه ۱۶٫
  4. سوره قمر، آیه ۱۹٫
30دسامبر/16

بازخوانی اندیشه‌های امام خمینی (قدّس سرّه)

 

 

 

محمد تقی رهبر*

«حفظ این جمهوری اسلامی از اعظم فرائض است».(امام خمینی(ره))

«این بنای استوار که هندسه آن الهی است و بنای آن هم با دست یک مرد الهی پایه‌ریزی شده و بقای آن پشتوانه یک ملت الهی است، استوار خواهد ماند و مخالفان آن به اهداف خود نخواهد رسید» (مقام معظم رهبری ـ دام ظلّه).

بر آن شدیم طی سلسله مقالاتی که بخواست خداوند تقدیم خوانندگان گرامی ماهنامه پاسدار اسلام می‌کنیم از اندیشه‌های امام راحل و معمار این انقلاب سخن بگوییم؛ به عبارت دیگر، آن را باز خوانی کنیم؛ بویژه با توجه به حوادث اخیر پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم که برخی فریب خوردگان با دنباله روی از دشمنان قسم خورده ایران اسلامی، سردمداری فتنه را به عهده گرفته و رو در روی نظام و ملت بزرگ‌مان ایستادند، هرچند ملت بزرگ و هوشیار و عزیز پاسخ دندان شکن به دشمنان دادند و در حماسه با شکوه ۲۲ بهمن به فرموده رهبر معظم، بهت و حیرت جهانیان را بر انگیخته و دشمن را مأیوس کردند و بیگانه و بیگانه پرستان را روی سنگ فرش خیابان‌ها زیر پای خود نهادند و در این روز تاریخی با حماسه حضور، برگ زرّین دیگری به دفتر افتخارات خود افزودند و نشان دادند که عهد ملت با امام امّت، رهبری نظام و خون پاک شهیدان عهدی است ناگسستنی و دشمنان بیهوده آب در هاون می‌کوبند و فتنه گران اگر کمترین اعتباری در میان مردم داشتند، پاک از دست دادند تا بدانجا که دیگر نمی‌توانند از خجلت و شرم در میان مردم ظاهر شوند. و این است سرانجام کسانی که رضای خالق را نادیده گرفته و درصدد جلب رضای مخلوق و ارضای هواهای نفسانی و جاه‌طلبی خویش‌اند.

باری، در چنین شرایطی که در ماه‌های اخیر پیش آمد، چیزی که مایه شگفتی بود این که سردمداران فتنه و عقبه سیاسی آنها نام امام راحل را هم می‌بردند و به سخن و سیره آن عزیز سفر کرده استناد می‌کردند! که این تاکتیک سیاسی، یادآور سیاست بنی‌امیّه بود که پس از رسول خدا(ص) نام آن حضرت را بر زبان می‌آوردند و در جمعه‌ها و جماعت‌ها به سخن و سیره پیامبر(ص) استناد می‌کردند! امّا بدترین خصومت و دشمنی را با امام بحق امیر مؤمنان(ع) داشتند. فتنه‌گران و هوادارانشان نیز با همین الگو از امام راحل دم می‌زدند و شاید هنوز هم دم بزنند و در برابر ولیّ امر و خط امام صف‌آرائی کردند و هشت ماه تمام کشور را با التهاب‌های سیاسی روبه‌ رو ساختند که باید پاسخگوی خون‌های به ناحق ریخته و خسارت‌های مادی و معنوی به نظام اسلامی و مردم مسلمان باشند که طی سی‌سال پس از انقلاب به این شیوه و این بدعت سابقه نداشته است و نمی‌دانیم در برابر مؤاخذه آخرت چه پاسخی تدارک دیده‌اند؟

باری، به اصل موضوع برگردیم؛ بازخوانی اندیشه‌های حضرت. امام(قدّس سرّه) امروز یک ضرورت است و امکان دارد مرور زمان و گذشت ایّام، گفته‌ها، نوشته‌ها و وقایعی را که شأن نزول آنها بوده تحت تأثیر قرار دهد، که نباید چنین مجالی را به سیر زمان داد. و می‌دانیم که بالاتر از حفظ آثار گفته‌ها و نوشته‌ها، تفسیر و بیان آنهاست. در صدر اسلام امویان می‌کوشیدند موارد و شأن نزول قرآن را جا به جا کنند و یا به مفسران می‌گفتند: «آنچه را از پیامبر اکرم شنیده‌اند و مواردی را که قرآن در خصوص آن نازل شده، تفسیر و بیان نکنند». معاویه به ابن عباس می‌گفت: «قرآن بخوان ولی آن را تفسیر نکن». از سوی دیگر به راویان دین فروش همچون سمره بن جندب صدها هزار درهم و دینار می‌داد تا قرآن را وفق مراد وی تفسیر کنند.

پاسداری از آرمان‌های امام

این خطر همواره اصالتهای فرهنگی و انقلابی را تهدید می‌کند؛ لذا حفظ آثار امام تنها به حفظ الفاظ و عبارات نیست، بلکه تجلّی اندیشه‌های امام را در رهگذر حوادث مختلف باید دید و نهادی که عهده دار این مسئولیت است نه تنها باید اهتمام او به حفظ گفتار و نوشتار باشد، بلکه باید در مرحله نخست اهداف و آرمان‌های امام را پاسداری کند و مرکز حفظ و نشر آثار امام، امروزه چنین رسالتی را بر دوش دارد و سیاست زد‌گی‌ها و خطوط انحرافی و یک جانبه‌نگری نباید این نهاد را از وظیفه مهم خود باز دارد. انتظار این است، بنیاد حفظ و نشر آثار امام بدون اینکه متأثر از جریان‌های خاص سیاسی باشد ـ همانگونه که از کلام و نوشتار امام حراست می‌کند ـ هرگاه شاهد هجمه علیه آرمان‌های امام راحل بود با حسّاسیّت تمام واکنش نشان دهد. این انتظاری بود که متأسفانه در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بدون جواب ماند.

نکته قابل ذکر این‌که در حوادث اخیر که ضرورت بازخوانی اندیشه و سلوک سیاسی امام راحل کاملاً محسوس بود و رسانه ملی بدان می‌پرداخت و مواضع حضرت امام در جریان‌های سال‌های نخستین انقلاب را در برابر منافقان برانداز و متحدان سیاسی آنها در جایگاه ریاست جمهوری و ماجرای بنی‌صدر نشان می‌داد، برخی دلسوزان بر این برنامه‌ها نکته گرفتند که چرا از امام چهره خشن نشان داده می‌شود، در حالی که آن بزرگوار مظهر رأفت و رحمت نیز بود؟ به نظر نگارنده این نکته‌گیری چندان توجیه نداشت؛ چرا که امام همان گونه که مظهر رحمت بود، مظهر خشم انقلابی و شدّت در برابر دشمنان اسلام بود. درست همان‌گونه که قرآن کریم درباره امّت محمّد(ص) می‌فرماید:« محمّد رسول اللّه والّذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء ‌بینهم».(سوره فتح ، آیه ۲۹).

آری یاران پیامبر در برابر کفّار، سرسخت و با یکدیگر رئوف و مهربانند، و این شیوه و خصلت حضرت امام بود. موضع آن عزیز را در برابر منافقان آدم کش و بنی‌صدر وطن فروش و نیز در برابر نوشته شیطانی سلمان رشدی و مواردی از این قبیل می‌دانیم؛ همان‌گونه که در برابر امّت مشی متواضعانه‌اش بی‌مانند بود.

استفاده ابزاری از نام امام

نکته اساسی این است که بدانیم کجا و چگونه از سخنان امام و مواضع ایشان استفاده کنیم. در شرایط پس از انتخابات و ادّعای تقلّب دیکته شده از بیگانگان و اجرا به دست فریب خوردگان و اردوکشی خیابانی و هجوم به حیثیت نظام از سوی برخی بازی خوردگان که جمعی را به کشتن دادند و آن‌ همه بحران آفریدند و بر حیثیت نظام تاختند، یادآور همان روزهای نخستین انقلاب بود که متأسفانه این بار برخی افراد که سابقه‌ای هم در نظام داشتند در این ماجرا چون ابزار بی‌اراده وِفق مراد دشمنان عمل کردند و فضا را برای تخریب شخصیّت‌های نظام و توهین به مقدّسات اسلام در روز عاشورا فراهم آوردند، که لکّه ننگ آن تا ابد از دامن آنان پاک نخواهد شد، و این در حالی بود که این جریان انحرافی در گفتارها و بیانیه‌هایش از نام امام راحل بهره تبلیغاتی می‌گرفت تا توجیه‌گر مواضع ضد انقلابی خود باشد و متأسفانه آن دلسوزان صدایشان در نیامد! در چنین شرایطی پادزهر این ویروس نوظهور سیاسی ارائه مواضع حضرت امام در برابر منافقان و ضد انقلاب‌های روزهای نخستین بود که به یاد آورد اگر امام امروز هم در حیات بود چه موضعی داشت. نسل سوم انقلاب باید بداند اگر انقلاب روزهای بحرانی را پشت سر گذاشته و برخی عناصر بودند با چهره انقلابی و عمل ضد انقلاب، چیزی مشابه آن را این روزها می‌بینند در قالب دیگر و با شیوه نرم و رنگ خاص. در چنین شرایطی به یک جراحی سیاسی و روشنگری عملی نیاز است و باید از سیره مبارک امام و تازیانه‌ بیدار کننده او در برابر نااهلان و پیمان شکنان که استفاده ابزاری از نام امام می‌کنند بهره گرفت. آری، امام در همه زمینه‌ها الگو و أسوه بود، برای هر حادثه‌ای موضع مناسب داشت، برای هر دردی درمانی و در هر مناسبتی باید از خط مشی آن بزرگ مرد بهره گرفت. آنجا که پای رأفت است از رأفت او، و آنجا که پای خشم و شدّت است از«أشدّاء علی الکفار» بودن او. این است استفاده درست از سیره مبارک بنیانگذار جمهوری اسلامی که راهش همواره پایدار خواهد ماند.

خطر تحریف و استحاله مکتب

استحاله و تحریف و استفاده ابزاری از مکتب خطر بسیار جدی است که مکتب را تهدید می‌کند و باید با آن مقابله کرد. این مشکلی بود که در صدر اسلام دامنگیر اسلام شد و پرچمدار آن پس مانده‌های جاهلیت بودند که این‌بار با نقاب اسلامیّت به جنگ اسلام آمدند، با شمشیر اسلام رو در روی اسلام ایستادند و خون‌های پاک فرزندان اسلام را ریختند؛ همان‌گونه که حضرت سید الشهدا(ع) در خطبه روز عاشورا در برابر سپاه عمر سعد از آن یاد کردند: «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدوّنا و عدوّکم؛ شمشیری را که ما در دست شما نهادیم تا با دشمنان خدا بجنگید به روی ما کشیدید، و آتشی را که برای دشمنان ما و شما تدارک دیدیم به سوی ما افروختید!».

در چنین اوضاع و احوالی که برای انقلاب نوپای اسلام پدید آمده بود، نقش سرنوشت ساز اهلبیت(ع) و خاندان پیامبر اکرم بود که تیرگی‌های فتنه را از چهره اسلام زدود، اسلام ناب محمّدی(ص) را از اسلام اموی و خلافت جور تفکیک کرد و سره را از نا سره متمایز کرد. هرچند با تقدیم قربانیان در این راه و پذیرش شهادت، اسارت و هزاران درد و رنج… .

این فرایند در انقلاب اسلامی نیز تکرار شد. از همان آغاز گروه‌هایی که به نظام ولائی اسلام اعتقاد نداشتند، نقاب انقلابی گری بر چهره زدند که در فراز و نشیب سی ساله انقلاب اسلامی خساراتی به بار آوردند، و هر از چندگاه پروژه‌ای را به اجرا در آوردند تا انقلاب را از محتوا خالی کنند. پس از رحلت امام این تحرّکات سرعت بیشتری گرفت که طی بیست سال شاهد آن بودیم و ماه‌های اخیر شدّت بیشتری یافت که بحمدالله این توطئه احزاب ضد نظام که پشت سر برخی کاندیداها کمین کرده بودند، خنثی شد و رهبر فرزانه بحران‌ها را مدیریت کرده و از میان امواج فتنه، کشتی انقلاب اسلامی را در راستای خط امام ناخدائی کردند، و مردم آگاه و با بصیرت ، نیز نقش تاریخی خود را در خفه کردن نطفه این فتنه ایفا کردند که شایسته هزاران افتخار و تکریم‌اند، و نمی‌توان گفت: «توطئه‌ها پایان یافته» تا این انقلاب با این محتوا باقی است نبرد با توطئه باید ادامه یابد…

ادامه دارد

* نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی

30دسامبر/16

نیاز به حکومت اسلامی

 

 

 

آیه الله حسین‌ نوری‌ همدانی

در انقلاب اسلامی سال ۵۷ ۱۳، مردمی که از استبداد شاهان به تنگ آمده بودند و می‌خواستند آزاد و مستقل باشند، به میدان آمدند و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را فریاد زدند و در عین حال، حکومتی اسلامی می‌خواستند که در سایه فقیه عادلی به وجود آید ( که در آن روز، آن ولیّ فقیه عادل، حضرت امام خمینی«ره») بود. این شعار، شعار همگانی ملّت، ایران در آن روز بود که با ازدحام و خروش ملّت همه ‌جا را گرفته بود و مردم با این شعار، جلوی گلوله‌ها می‌رفتند و کشته می‌شدند؛ ولی باز هم همین شعار را سرمی‌دادند.

سرانجام امام خمینی پس از دوران تبعید به ایران بازگشتند. در دوره امام «ره» نیز هرگاه چالشی بر سر راه انقلاب به وجود، می‌آمد توده‌های میلیونی مردم بودند که از چالش‌ها و تنگناهای به وجود آمده جلوگیری می‌کردند. در سال‌های جنگ تحمیلی نیز باز همین توده‌های مستضعف و محروم بودند که فرزندان خود را قربانی می‌کردند.

مردم متعهّد و متدیّن ایران در طی اعصار و قرون، از ظلم و ستم و استبداد خسته شدند و چندین‌بار قیام کردند. یکی از این قیام‌ها، قیام «مشروطه» بود. جرقه‌های این قیام در زمان ناصر الدین ‌شاه زده شد و در زمان مظفّر الدین ‌شاه به اوج و نتیجه رسید.

چون مردم می‌دیدند که شاهان، یکی پس از دیگری می‌آیند و می‌روند؛ سلسله‌هایی همانند غزنویان، ایلخانان، سلجوقیان، تیموریان، صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و … امّا همگی این کاخ‌نشینیان، در فکر تجمّل و عیش و نوش خودشان بودند و مردم را دچار فقر فرهنگی و مادی کرده بودند. آنها به مردم توجهی نمی‌کردند و عدالتی در بین نبود. مردم پاک طینت ایران، از این وضع رنج می‌بردند. چون در فطرت مردم، این مسئله نهاده شده است که دین فطری و الهی اسلام همه نیازهای انسان را تأمین کرده است و از جمله احتیاج‌های عامّه، مسئله حکومت است؛ زیرا جریان‌های سیاسی،‌ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جملگی به نحوه حکومت باز می‌گردد. از این جهت، مردم با نهاد پاک خود، این خواسته را در درون خود احساس کرده بودند که جامعه، نیاز به یک حکومت اسلامی بر پایه احکام نورانی اسلام دارد.

پادشاهان قاجار، با ظلم فراوان بر کشور ایران مسلّط شدند. همان ‌گونه که کم و بیش شنیده‌اید، سرسلسله قاجار، آغا‌محمّد خان بود. او برای دستگیری لطفعلی‌خان زند، شهر کرمان را ماه‌ها به محاصره درآورد و چون مردم کرمان در برابر او ایستادند، پس از تصرّف شهر، به جهت کینه عمقی که پیدا کرده بود، چهل هزار چشم از مردم بیرون آورد. آن‌ گاه هر کدام از شاهان پس از او نیز دست به ظلم‌های بسیاری زدند. مثلاًً فتحعلی‌شاه میرزا  ابراهیم کلانتر را کشت،‌ که نخست وزیر او بود. به دستور محمّد شاه قاجار، قائم مقام فراهانی را با طناب در باغی خفه کردند که او نیز مردی با فرهنگ و صدر اعظم شاه بود. ناصرالدین شاه، میرزا تقی‌خان امیر کبیر را کشت.

خلاصه این سلاطین مستبد، آن قدر بر استبداد و آزار مردم پافشاری کردند تا مردم در دوره مظفر الدین شاه قیام کردند. زحمت بسیار کشیدند و قربانی‌های زیادی دادند؛ امّا سرانجام به نتیجه قطعی نرسیدند؛ زیرا از دل مشروطه، رضاخان پهلوی بیرون آمد. یعنی غرب گرایانی که در مشروطه دخیل بودند، مسیر مشروطه را تغییر دادند. گرچه در آن زمان نیز مردم و عالمان دینی در تهران آن روز، قصد برپایی یک مشروطه مشروعه را داشتند امّا غرب‌گرایان فرماسونر، این مسیر را تغییر دادند.

بعضی از جوانان ما را که برای درس خواندن به  اروپا می‌رفتند شستشوی مغزی می‌دادند. آنها آن جا سرسپرده می‌شدند و بر می‌گشتند، در حالی که فرماسونر شده بودند.

در آن زمان وزرا، وکلا و نخست وزیران، همگی فرماسونری بودند؛ یعنی سرسپرده‌گان غرب بر ما حکومت می‌کردند تعدادی از آنها آمدند و مسیر مشروطیت را به سمت غرب منحرف کردند. سردار اسعد بختیاری و امثال او از شمال و جنوب آمدند و جریان مشروطه را به دست گرفتند و شیخ‌ فضل ‌الله نوری را به دار آویختند. در نتیجه، حکومت پهلوی به وجود آمد.

امام خمینی بارها فرمودند که مردم زمان ما از مردم زمان پیامبر(ص) بالاتر و بهترند. درست است که در میان اصحاب، عمّار بود، مقداد و ابوذر و سلمان بود؛ امّا تعداد کمی بودند. در میان همان افراد، اشخاص منافقی هم بودند؛ امّا ایرانیان از نظر فطرت، بسیار بسیار بالا و تعهدشان بسیار بالابود. امّا چه باید کرد که مسیر مشروطیت، منحرف شد و به نتیجه نرسید!

تاریخ صنعت نفت

رضاخان را انگلیسی‌ها آوردند و تا سال ۱۳۲۰ حکومت کرد، آن هم با فجایع زیاد مثل کشف حجاب و ممنوعیت عزاداری سید الشهدا(ع). در سال ،۱۳۲۰ انگلیسی‌ها او را بردند و پسرش را جای او گذاشتند. محمّد رضا خان شروع کرد به ادامه کارهای پدر. هر دوی آنها سر  سپرده غرب بودند؛ امّا در تهران، آیه الله کاشانی به نام ملّی کردن صنعت نفت  در مقابل محمّد ‌رضا قیام کرد به نام ملی کرد. مردم از او حمایت کردند و تقویت کردند. نوّاب صفوی از کسانی بود که مسلحانه علیه استبداد قیام کرد. آنها راه را برای انقلاب باز کردند.

عدّه‌ای از وزرا هم مخالف ملّی شدن نفت بودند.‌ انگلیس نفت را توسط شاه می‌بُرد، آن هم به قیمت خیلی کم و مجّانی، آیه الله کاشانی قیام کرد و مردم هم از او پشتیبانی می‌کردند. نوّاب صفوی و یارانش عدّه‌ای را که مخالف ملّی شدن نفت بودند را به هلاکت رساندند. آنها هژیر و رزم‌آرا را کشتند و راه را برای ملّی شدن نفت، هموار کردند.

اوّلین کسانی که مسلّحانه قیام کردند، همین افراد بودند. صنعت نفت، ملّی شد؛ امّا حکومت اسلامی مورد دلخواه به وجود نیامد تا آن که در سال ۵۷ این امر محقّق شد. در آن سال، مردم تهران و قم و شهرهای دیگر به انتظار ورود امام در فرودگاه آمدند.

امام چه کسی بود؟

در برابر استبداد، یک فقیه فرزانه مدیر،  مدبّر، شجاع، عارفی حماسه آفرین با روح خلّاق، قهرمان میدان علم و قلم و بیان، فریاد‌گری با صلابت و مجاهدی توانا و زمان‌شناس و عادلی به وسعت دریاها و همّتی به اندازه‌ کوه‌ها قرار داشت به نام امام خمینی(ره). اوّلین حرف امام این بود که شاه باید برود. تا رژیم سلطنتی سرنگون نشود،‌ مردم به نتیجه مطلوب نمی‌رسند الحمدلله آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و رژیم منقرض شد و در نتیجه، حکومت اسلامی‌ای برپا شد که در تاریخ، سابقه ندارد. در اسلام، یک نوع حکومت مشروعیت دارد. در رأس حکومت یا باید پیامبر باشد یا امام معصوم و اگر نشد، نائب امام(ولی فقیه). تمام حکومت‌ها غیر از این، نامشروع‌اند. حکومت، مسئله خیلی مهمی است. مردم  به حاکم نیاز دارند؛ به کسی که مقدّرات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را برای آنها به وجود آورد؛ کسی که مبیّن و مجری احکام الهی باشد. چنین کسی باید:

  1. فقیه و مجتهد باشد؛ اسلام شناس در حد اجتهاد باشد.
  2. عادل باشد.‌ عدالت، یک مرتبه از عصمت پایین‌تر است. حال که معصوم غائب است باید یک حاکم فقیه و عادل باشد.
  3. زمان شناس و جهان شناس باشد و به حال روزگار آشنا باشد.
  4. مدیر و مدبّر باشد.

۵ .‌ در برابر دشمنان اسلام، شجاع باشد و در برابر دشمنان بایستد.

بعد از امام، این مسند به آیه ‌الله خامنه‌ای سپرده شد. بعد از بیست سال از رحلت امام خمینی(ره) این سکاندار، این کشتی را در دریای پرتلاطم، به خوبی و با قدرت هدایت کرده است.

برای مثال در صنایع نظامی و دفاعی دارای پیشرفت‌های خوبی هستیم. اگر دارای قدرت نظامی نبودیم، امریکا قبل از افغانستان و عراق و یمن به ما حمله می‌کرد. دانشمندان مجاهد ما در همه زمینه‌ها از جمله انرژی هسته‌ای،‌ پزشکی و… دستاوردهای چشمگیری داشته‌اند که این، از جهت مدیریت خوب مقام معظّم رهبری است.

این نظام، نظامی بسیار قوی و اسلامی است. وظیفه مردم، نگهداری از این نظام است. فتنه‌ها و نقشه‌های دشمن برای آسیب به این نظام، فراوان است؛ امّا اگر مردم، آگاه و بیدار باشند، دشمنان، عقب نشینی می‌کنند. امام خمینی چندین‌بار فرمودند که اصل، مردم‌اند.

مردم، دیروز با امام بودند و امروز، با مقام معظّم رهبری هستند.

در پایان، به شما سفارش می‌کنم که سه کتاب را مطالعه کنید:

اوّل: «صحیفه نور» که بیست و دو جلد است حاوی تمام بیانات امام خمینی(ره) تا ببینید آرمان‌های امام چه بود، این کار از کجا نشأت گرفته؛‌ برداشت امام از اسلام چه بود و روحیه جهادی امام از کجاست؟

دوم: دفتر «تبیان» که پنجاه جلد است و در آن، کلمات امام را دسته‌بندی کرده‌اند و هر دفتر دفتر تبیان، یک موضوع خاص دارد.

سوم: «وصیت‌نامه امام».

امام، حاصل تجارب خود را در« وصیت نامه» خود نوشته است. کار ما ان شاء الله زمینه‌سازی برای  ظهور آقا امام زمان است؛ یعنی ما مستضعفان را بیدار می‌کنیم، خودباوری ایجاد می‌کنیم و به آنها شجاعت می‌دهیم. مستکبران را هم که سرکوب ‌کنیم، روز به روز جبهه مستضعفان قوی می‌شود و مستکبران ضعیف می‌شوند. در نتیجه، ظهور امام زمان(عج) نزدیک می‌شود.

30دسامبر/16

صبح آن روز…

 

 

 

 

فاطمه بختیاری

صبح بود و خورشید در گوشه آسمان می‌درخشید. امام علی(ع) از خانه بیرون آمد. به کوچه نگاه کرد، کوچه خلوت بود. امام به طرف بازار به راه افتاد. یک دینار در دست داشت و می‌خواست با تنها دیناری که دارد، مقداری آرد بخرد و به خانه ببرد. از چند کوچه گذشت، به میدان رسید. صدای همهمه مردم از سمت بازار شنیده می‌شد. خرما  فروش‌ها خرماهایشان را روی حصیر ریخته بودند و برای مشتری‌ها از شیرینی آنها می‌گفتند. مغازه کوزه  فروشی،  پر بود از کوزه‌های بزرگ و کوچک. در دکان بزّازی هم پارچه‌های زربفت و حریر از دیوار آویزان بود. امام به سمت دکانی رفت که کیسه‌های آرد را روی هم چیده بود. مقداد را دید و سلام گفت. مقداد، جواب سلام امام را داد. امام علی(ع) به چهره مقداد نگاه کرد. مقداد سر به زیر انداخت. امام، ضعف و ناراحتی را در صورت مقداد دید. دانست چند روز است که او چیزی نخورده  که این طور رنگ پریده و ضعیف شده است. امام، دینار را به طرف مقداد گرفت. مقداد با خود گفت: حتماً همین یک سکّه است. اگر بیشتر بود، همه را به من می‌داد. در بخشش چون رسول خداست.

امام هنوز دستش را به طرف مقداد گرفته بود و سکّه، کف دستش بود.

مقداد گفت: نه و قدمی به عقب برداشت. خواست به راهش ادامه دهد. امام، سکّه را در دست مقداد گذاشت و قبل از آن که مقداد بتواند حرفی بزند، رفت. مقداد زیر لب، خدا را شکر کرد. به دکان آرد  فروشی رفت که کمی آرد بخرد تا نانی بپزد و بعد از چند روز، لقمه نانی بخورد.

****

میدان شهر شلوغ بود. کاروان آماده حرکت بود. زن‌ها سوار کجاوه‌ها شده بودند. نگهبان قافله فریاد زد: زودتر آماده شوید.

بازرگان برای آخرین‌بار به خدمتکارش سفارش کرد: وقتی رسیدی به شهر همه پارچه‌ها را به انبار می‌‌بری تا من بیایم.

خدمتکار طناب بار را محکم کرد و گفت: بله قربان!

بازرگان برای اطمینان، دور چند شتری که بار پارچه داشتند، چرخید و طناب‌هایی که پارچه‌ها را با آن بسته بودند، وارسی کرد. کنار آخرین شتر ایستاد و با عصبانیت به خدمتکار گفت: این بد بسته شده است.

خدمتکار با عجله دوید و طناب را محکم کرد. صدای گریه زنی، نگاه بازرگان را به سوی شترهایی کشاند که کجاوه بر روی آنها بود.

زن گفت: به خدا وقتی رسیدیم، تمام مخارج سفر را می‌دهیم.

قافله سالار، بی‌حوصله بود. شوهر زن با صدای لرزانی گفت: ما فقیر نیستیم؛ امّا حالا گرفتاریم.

در همین موقع، پرده یکی از کجاوه‌ها کنار رفت و پیرزن چاقی پرسید: چرا حرکت نمی‌کنید؟

قافله سالار با دستپاچگی، سمت کجاوه رفت و جواب داد: هنوز چند نفر نیامده‌اند.

پیرزن، پوزخندی زد و پرده کجاوه را انداخت.

زن به شوهرش اشاره کرد. شوهرش به التماس گفت: وقتی رسیدیم، کرایه شتر را می‌دهم.

قافله سالار، دستارش را از سر برداشت. صورتش از خشم سرخ شده بود. داد زد: کرایه را همین حالا می‌گیرم!

زن فکر کرد برای آخرین بار حرفی بزند، شاید بتواند دل قافله سالار را نرم کند. جلو رفت و گفت: پدرم بیمار است. می‌خواهیم… .

فریاد قافله سالار، حرف زن را قطع کرد: بس است!

زن، اشکی را که از گوشه چشمش می‌چکید، با دستش پاک کرد و به طرف خُرده وسایلی که داشت برگشت. زیر لب گفت: باید به خانه برگردیم.

قافله سالار، سوار اسب سیاهش شد. دستش را سایه‌بان چشمانش کرد و به نگهبانان قافله گفت: به زودی حرکت می‌کنیم.

چند سوار به سمت قافله آمدند و با قافله سالار حرف زدند و کنار بقیه مسافران ایستادند.

زن و مرد با حسرت به مسافران نگاه کردند. بازرگان، وقتی از بار پارچه‌هایش خیالش راحت شد، به سمت آنها رفت. با خود گفت: باید بیشتر خودم را به مردم عادی نزدیک کنم.

رو به روی زن ایستاد و پرسید: می‌خواهید به سفر بروید؟

زن گفت: آری؛ امّا… .

شوهرش با ناراحتی گفت: قافله سالار کمکی نکرد، حالا می‌خواهی چه چیز را بدانی؟

بازرگان، کیسه‌ای را به طرفش گرفت و گفت: کافی است؟

زن و شوهر نمی‌توانستند باور کنند. با ناباوری به همدیگر نگاه کردند. بازرگان، کیسه را روی وسایل آنها گذاشت و گفت: هزار درهم است.

مرد، مقداری از سکّه‌ها را به قافله سالار داد. قافله سالار همان طور که سکه‌ها را می‌شمرد، فریاد زد:حرکت می‌کنیم. حرکت می‌کنیم.

بازرگان با خودش گفت: می‌توانم تا مدّت‌ها برای دیگران ماجرای امروز را تعریف کنم. این زن و مرد، اهل همین شهر هستند. برای مردم از کار من تعریف خواهند کرد.

زن و مرد باور نمی‌کردند. ‌انگار خواب می‌دیدند. زن، با صدایی که از شادی می‌لرزید، گفت: خدا تو را جزای خیر دهد!

بعد وسایلش را به دست شوهر داد. یکی از نگهبان‌های قافله، پرده کجاوه‌ای را کنار زد و به شوهر زن کمک کرد تا وسایلشان را در کجاوه بگذارند. زن به داخل کجاوه رفت. شوهرش افسار شتر را کشید. شتر از جایش بلند شد. بازرگان به سمت شترهایش رفت.

صدای زنگ ‌شترها و شیهه اسب‌ها بلند شد. کاروان از دروازه شهر بیرون رفت. بازرگان، دل نگران پارچه‌هایش بود. برای آخرین‌بار به خدمتکارش گفت: همه حواست به پارچه‌ها باشد.

خدمتکار همان طور که افسار شتری را گرفته بود گفت: مراقب خواهم بود.

شتر زن و شوهر، از کنار بازرگان رد شد. مرد گفت: به زودی باز می‌گردیم و امانتی شما را پس می‌دهیم.

زن، پرده کجاوه را کنار زد و دعا کرد: خدا تو را جزای خیر دهد!

بازرگان سر تکان داد و به سمت بازار به راه افتاد.

****

بازرگان، پیامبر(ص) را میان مردم دید. جمعیت زیادی دور تا دور پیامبر(ص) نشسته بودند. بازرگان نگاه کرد تا جای خالی پیدا کند. کنار دیوار رفت و ما بین دو مرد که به پیامبر(ص) نگاه می‌کردند، نشست. بازرگان به دیوار تکیه داد. پیامبر (ص) پرسید: «چه کسی از شما امروز برای خشنودی خدا مالی را انفاق نموده است؟».

همه به هم نگاه کردند؛ امّا کسی حرفی نزد. بازرگان لبخندی زد و خواست حرفی بزند که کسی گفت: «از خانه بیرون آمدم..». .بازرگان نگاه کرد. امام علی(ع) بود. بازرگان با ناراحتی به دیوار تکیه داد و ماجرای کمک کردن امام علی(ع) به مقداد را شنید. وقتی حرف‌های امام تمام شد، بازرگان با رضایت سر تکان داد و با خود گفت: فقط یک دینار! من هزار درهم بخشش کردم.

پیامبر(ص) بعد از شنیدن حرف‌های امام فرمودند: «رحمت خدا بر تو باد». بازرگان طاقت نیاورد و با خود گفت: باید پیامبر(ص) هم از کار من با خبر شود.

از جایش بلند شد و گفت: من بیشتر از علی انفاق کردم.

بازرگان، ماجرای سفر آن زن و شوهر را برای همه گفت. به چهره، پیامبر(ص) نگاه کرد! چند نفر گفتند: چه احسان بزرگی!

یکی از مردها گفت: خدا تو را جزای خیر دهد!

پیرمردی گفت: به راستی بخشنده هستی!

بازرگان با غرور، سر تکان داد و منتظر ماند تا پیامبر(ص) هم او را دعا کند؛ امّا ایشان ساکت ماند. بازرگان تعجّب کرد. شخصی از جمعیت، رو به پیامبر کرد و  پرسید: ای رسول خدا! درباره علی گفتی: رحمت خدا بر تو باد؛ ولی به این شخص که انفاق بیشتری کرده، چیزی نفرمودید؟!

همه جمعیت منتظر جواب پیامبر(ص) بودند. امام علی(ع) کنار پیامبر نشسته بود و ایشان را نگاه می‌کرد.

پیامبر(ص) فرمود: «آیا ندیده‌اید خدمت گزار پادشاهی، هدیه‌ای ناچیز نزد او می‌برد. پادشاه آن خدمت گزار را بسیار احترام می‌کند. او را در جایگاه ارجمندی می‌نشاند؛ ولی اگر خدمت گزار دیگری هدیه نفیسی برای او بیاورد، چندان به او احترام نمی‌کند؟

جمعیت با اطمینان، حرف پیامبر(ص) را تأیید کردند. مردی گفت: آری بارها دیده‌ام.

مرد دیگری گفت: من هم دیده و شنیده‌ام.

بازرگان هم گفت: من هم دیده‌ام.

پیامبر(ص) فرمود: «چنین است انفاق علی که یک دینار را فقط برای خدا و به خاطر تأمین نیاز مؤمنی داد».

پیامبر(ص) به بازرگان نگاه کرد و ادامه داد: «شخص دیگر، مال خود را به رقابت… ».

به یک‌باره، حال بازرگان بد شد. انگار پیامبر در دل او بود و از همه چیز خبر داشت. هزار درهم را داده بود تا همه‌ جا از آن حرف بزند.

بازرگان به دیوار تکیه داد و ادامه حرف‌های پیامبر(ص) را شنید: «اگر او با این نیّت به اندازه زمین تا عرش، طلا و گوهر انفاق کند، از رحمت خداوند دورتر می‌شود و به غضب خدا نزدیک‌تر».

بازرگان دیگر توان شنیدن نداشت. دستش را به دیوار گرفت تا از جایش بلند شود؛ امّا نتوانست. حس کرد همه دیوار روی سرش آوار شده است و فقط مهربانی و کمک پیامبر(ص) است که می‌تواند او را از زیر آوار بیرون بیاورد.

منبع: «داستان‌های شنیدنی»؛ محمّد محمّدی اشتهاردی

30دسامبر/16

سنّت امامان معصوم(ع)

 

 

 

آیت الله سید احمد خاتمی*

در «زیارت جامعه کبیره» امامان را چنین می‌ستاییم که «سننتم سنته»؛ ‌شما راه الهی را دنبال کردید.

واژه سنّت

«السنّنم» از ریشه سنّت است. این مادّه در اصل به معنای جریان چیزی به آسانی است. به سنّت و سیره پیامبر هم که سنّت گفته می‌شود از همین باب است که به عنوان یک روش مطرح است. روشی که جریان دارد.۱

سنْت خداوند هم به معنای قوانین ثابت و جاری حضرت حق در عرصه تکوین و تشریع است.

بنا بر این تفسیر سنّت به معنای طریقه و عادت مستمر تفسیری صحیح است.۲

سنّت در مقابل بدعت

اصطلاح سنّت گاه در مقابل بدعت است. در این صورت به معنای حکمی است که مستند به شریعت است در مقابل، بدعت به معنای حکمی است که ریشه در شریعت ندارد. حضرت مولا علی(ع) فرمود: «فاعلم انّ افضل عباد اللّه عند الله امام عادل هدی و هدی فاقام سنّه معلومه و امات بدعه مجهوله؛ بدان برترین بندگان نزد خدا پیشوای عادلی است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت می‌کند، سنّت‌های شناخته شده را بر پا می‌دارد و بدعتهای ناشناخته را می‌میراند»۳٫

در جای دیگر مولی از یاران خوب و وفادارش یاد می‌کند و چنین آنها را می‌ستاید که: «اوّه علی اخوانی الّذین تلوا القرآن فاحکموه و تدبّروا الفرض فاقاموه احیوا السنته و اماتوا البدعه ؛ آه بر برادرانم! همان‌ها که قرآن را تلاوت می‌کردند و به کار می‌بستند، در فرائض الهی تدبّر می‌کردند و به پا می‌داشتند، سنّتها را زنده کرده و بدعت‌ها را می‌میراندند»۴٫

سنّت معصوم

و گاه سنّت به معنای گفتار،‌ رفتار و تقریر معصوم است. در نهج البلاغه در موارد متعدّدی سنّت به این معنی آمده است: «واقتدوا بهدی نبیّکم فانّه افضل الهدی و استنوّا بسنّته فانها اهدی السنن… ؛و به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین راه و رسم‌هاست، و دستور‌ها و سنّت او را به کار بندید که هدایت کننده‌ترین سنّتهاست»۵٫

در وصیّت پایانی مولی علی(ع) که در نهج البلاغه آمده است، سفارش به پاسداری از سنّت پیامبر(ص) است: «اما وصیتی فالله لاتشرکوا به شیئا و محمّداً صلّی الله علیه و آله فلا تضیّعوا سنّته اقیموا هذین العمودین و او‌قدوا هدین المصباحین؛ اما وصیّت من این است که چیزی را همتای خدا قرار ندهید و سنّت و شریعت محمّد(ص) را ضایع نکنید. این دو ستون محکم را بر پا دارید و این دو چراغ پر فروغ را فروزان نگهدارید»۶٫

شبیه این سفارش در نامه ۲۳ نهج البلاغه آمده است. حفظ سنّت پیغمبر(ص) به آن است که نه تنها در سخن بلکه در عمل پیاده شود؛ ولی با نهایت تأسف گروهی تنها به نام اسلام قناعت کرده و سنّت پیامبر اکرم(ص) را به کلّی فراموش کرده‌اند. گروه دیگری با انواع تفسیر به رأی‌ها و توجیه‌ها و به اصطلاح قرائت‌های جدید و نو، آن چه را می‌خواستند بر سنّت تحمیل کرده و هوای نفس خود را جانشین سنّت کرده‌اند.

در نگاه‌ ما سنّت همه معصومین (ع) همانند سنّت پیامبر اکرم(ص) واجب الاتباع است؛ چون آنها عدل قرآنند. همان‌ گونه که اتّباع از قرآن واجب است اتّباع از سنّت عترت هم واجب است. دلیل آن حدیث ثقلین است که از احادیث معتبر و متواتر ماست.

این روایت را علاوه بر حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) و حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع)، ۴۳ نفر از صحابه پیامبر نقل کرده‌اند.

نام برخی از آنان به ترتیب ذیل است:

  1. ابو ایّوب انصاری، ۲٫ ابوذر غفّاری، ۳٫ ابوالهیثم بن تیهان، ۴٫ جابر بن عبدالله انصاری، ۵٫ حذیقه بن یمان، ۶٫ عبدالله بن عباس، ۷٫ محمد بن ابی بکر، ۸٫ مقداد، ۹٫ عمّار بن یاسر، ۱۰٫ سهل بن سعد و … .

این حدیث در کتب معتبر اهل سنّت اعم از صحاح، سنن، مسانید، تفسیر و غیر اینها آمده است.۷

بر این اساس نگاه ما به سنّت معصومین(ع) همانند نگاه به سنّت نبوی است؛ یعنی همانگونه که ما موظفیم اخذ به سنّت نبوی بنماییم، موظفیم تمسّک به سنّت اهل بیت(ع) بنماییم، و این را می‌توانیم از ترغیبی که پیامبر به تمسّک به اهل بیت(ع) نموده و نیز هشداری که از ترک تمسّک به آنان فرموده بفهمیم.

«فتمسّکوا»، «فاستمسکوا»، «خذوا به»، «ما ان تمسّکتم بهما لن تضّلوا»، «و الله سائلکم حین تردّون علی الحوض» و … برخی از تعابیری است که پیامبر در لزوم تمسّک به قرآن و عترت فرموده است.

ابعاد سنّت معصومین

سنّت معصومین(ع)  سه بخش دارد:

  1. افعال و رفتار آنان

کاری را که معصوم انجام می‌دهد حداقل دلالت آن اینست که آن کار مباح است و کاری را که ترک می‌کند حداقل آن است که دلالت بر عدم وجوب می‌کند. این دلالت حداقلی است و مبنای آن عصمت معصومین(ع) است. فعل معصوم برای ما حجّت است، علاوه بر آن تأکید شده که شما تأسی به پیامبر داشته باشید :«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً؛ پیامبر(ص) اسوه نیکویی برای شماست، آنان که ایمان به خدا و قیامت داشته و زیاد به یاد خدا هستند»۸٫

معنای آن این است که کاری را که پیامبر به عنوان واجب انجام می‌دهد،‌ شما هم آن را به عنوان واجب انجام دهید. مگر کاری که بدانیم وجوبش اختصاص به آن حضرت دارد. اگر آن کار را به عنوان مستحب انجام می‌دهد ما هم آن را به عنوان مستحب انجام دهیم؛ و اگر کاری را او به عنوان اباحه انجام داده، ما هم آن را به عنوان اباحه آورده خود را مختار در فعل و ترک بدانیم.

  1. تقریر معصوم

یعنی آن که اگر کسی نزد معصوم کاری انجام داد، مثلاً نماز خواند و در نمارش قنوت را نخواند و معصوم در شرایطی بود که می‌توانست اظهار نظر کند، یعنی وقتش تنگ نبود، مانعی از ابراز نظر مثل خوف، تقیّه، یأس از تأثیر ارشاد، تنبیه و… نبود، در این صورت اگر ابراز نظری نکرد، این گویای آن است که آن کار درست انجام گرفته؛ وگرنه بر معصوم ابراز نظر و توجه دادن فاعل بر خطایش واجب بود، این نامش «تقریر» است. همان‌ طور که فعل معصوم بر ما واجب الاتباع است، «تقریر» او نیز واجب الاتباع است.

  1. گفتار معصوم

گفتار معصوم نیز بعد دیگر سنّت است که ما موظف به اخذ به آن هستیم. اکثر کتب روائی ما را این بعد سنّت تشکیل می‌دهد.

جوامع اوّلیه حدیثی شیعه

این کتابها تحت عنوان جوامع حدیثی شیعه و اهل سنّت نام گرفته است. جوامع حدیثی شیعه بر دو گروه‌اند:

  1. جوامع اولیه که عبارتند از:

الف. «الکافی»

تألیف محمّد بن یعقوب کلینی متوفای سال ۳۲۹ هجری در دو قسمت اصول و فروع که مجموعاً ۱۶۱۹۹ حدیث در آن جمع آوری شده، مؤلّف بزرگوار برای تألیف این کتاب ارزشمند بیست سال وقت صرف کرده است.

ب. «من لایحضره الفقیه»

تألیف محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به صدوق متوفای سال ۳۸۱ هجری که شامل ۵۹۶۳ حدیث است (۳۹۱۳ مسند، ۲۰۵۰ مرسل).

ج. «تهذیب الاحکام»

تألیف محمد بن حسن طوسی شیخ الطائفه متوفای حدود ۴۶۰ قمری که شامل ۱۳۵۹۰ حدیث است.

د. «الاستبصار»

تألیف مرحوم شیخ طوسی که شامل ۵۵۱۱ حدیث است.

این چهار کتاب کتب اربعه شیعه نامیده می‌شوند.

جوامع ثانویه

 

گروه دوم جوامع ثانویه، این کتاب‌ها عبارتند از:

  1. «وسائل الشیعه»

تألیف محمد بن حسن معروف به شیخ حر عاملی، متوفای ۱۱۰۴ هجری قمری. این کتاب علاوه بر احادیث موجود در کتب اربعه احادیثی دیگر مأخوذ در ۱۸۰ کتاب و رساله دیگر در آن ذکر شده است.

  1. «بحار الأنوار»

تألیف مرحوم علّامه محمد باقر مجلسی، متوفای ۱۱۱۰ هجری قمری.

این علّامه بزرگوار به منظور حفظ کتب حدیث در موضوعات مختلف دینی این کتاب را تألیف نموده و تشخیص صحت و سقم احادیث مندرج در آن بعهده محقّقین و علماء اسلامی واگذار شده است.

  1. «الوافی»

تألیف مرحوم ملا محسن فیض کاشانی، متوفای ۱۰۹۰ که احادیث کتب اربعه را همراه با تفسیر مختصر آورده است.

  1. «مستدرک الوسائل»

تألیف میرزا محمد حسین نوری، متوفای سال ۱۳۲۰ هجری که حاوی روایاتی است که مرحوم شیخ حرّ عاملی در وسائل نیاورده است.

جوامع روایی اهل سنّت

 

اهل سنّت نیز شش کتاب معروف دارند که به «صحاح سته» معروف است:

  1. «صحیح بخاری»

تألیف محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای سال ۲۵۶، که غیر از مکرّرات دارای ۲۷۶۱ حدیث است.

۲٫«صحیح مسلم»

تألیف مسلم بن حجاج نیشابوری، متوفای ۲۶۱ که شامل ۴۰۰۰ حدیث است.

  1. «سنن ابی داود سلیمان»

متوفای ۲۷۵ هجری قمری، که از اصحاب احمد بن حنبل بوده است. در این کتاب ۴۸۰۰ حدیث گرد آمده است.

  1. «صحیح نسائی»

تألیف احمد بن شعیب.

  1. «صحیح ترمذی»

تألیف محمد بن عیسی، متوفای ۲۷۹ هجری قمری، وی از شاگردان بخاری است.

  1. «سنن ابن ماجه»

تألیف محمد بن احمد، متوفای ۲۷۳٫

شش کتاب ذکر شده به اضافه الوطا از مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی (متوفای ۱۶۹ یا ۱۷۰) و مسند احمد بن حنبل، پیشوای مذهب حنبلی(متوفای ۲۲۰ هجری قمری)، جوامع اولیه اهل سنّت محسوب می‌شود.

سخن در زمینه جوامع حدیثی شیعه و اهل سنّت مفصّل است. در این مقاله به همین اندازه بسنده می‌کنیم.۹

سلام بر امامان معصوم که سنّت الهی را دنبال کرده، هم رفتارشان، هم گفتارشان و هم تقریرشان بر گرفته از ذات مقدّس ربوبی بود.

بنا بر این تأسی به گلهای بی‌خار جهان هستی در حقیقت تأسّی به سنّت الهی است.

* استاد حوزه علمیه قم و امام جمعه موقت تهران

پی نوشت‌ها

  1. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۵‌، ص ۲۸۷ «سنن».
  2. لسان العرب، ج ۶،‌ص ۳۹۹ «سنن»؛‌ مجمع البیان، ج ۵ و ۶،‌ ص ۶۶۷٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴٫

۴ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰٫
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹٫
  3. ر.ک موسوعه کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین «المدخل»، ص ۱۳ و ۱۴٫
  4. سوره احزاب، آیه ۲۱٫
  5. ر.ک کتاب سیر تحوّل قرآن و حدیث و… .
30دسامبر/16

برگی از ایام

 

 

 

مصطفی پورنجاتی ـ آسیه بحرانی

چهارم اسفند/ هشتم  ربیع الأول

شهادت امام حسن عسکری(ع)

مرثیه سرای تو و چشم انتظار فرزند توایم

از کودکی‌ات، سجود و سیر و سلوک، به سیمایت نور می‌نشانْد و عرفان، رخ‌آرای تو گشته بود.

وقتی بر شانه‌های تو، جامه فاخر امامت نشست، به حبس کج ‌نهادان، آزرده شدی. پرنده روح تو امّا به هیچ میله و قُفلی، تن نداد؛ که اوج زندان و کُنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».

روزها با تشنگی کام تو، با روزه و شب‌ها با ناله و نوای مناجات تو، پیوسته رنگ خدا می‌گرفت. آن رنج‌ها و عسرت‌ها را به صبر و سکوت، به شیوه نیای بزرگت علی(ع)، از سر گذراندی و با حضور گسترده کلامت بر سرزمین‌های شیعیان، دل‌آرامشان شدی. این حضور گرم، از آن ارشادگری‌های تو بود.

سیره و سَریرَت تو، به سان کهکشانی از نور و منظومه‌ای از ستارگان شب، مرز پیدا کردن راه بود از بیراهه، و بدعت‌ها و کژی‌ها با انگشت اشاره تو به سمت صراط، راه می‌نمود. آهسته آهسته، روی در پرده می‌کشاندی تا دلدادگان کوی تشیّع را به شیوه مهدی‌ات مأنوس کنی که: آفتاب می‌خواهد روی در نقاب ابر کشد و تا زمانی دور، این گونه بتابد.

مرثیه‌سرای هجرت توایم و همچنان چشم‌ انتظار رونمایی آفتاب.

«ما در انتظار رؤیت خورشیدیم».

هشتم اسفند / دوازدهم ربیع الأول

میلاد پیامبر اسلام(ص) به روایت اهل سنّت و آغاز هفته وحدت

نقطه مشترک، حبل الله است

میلاد پیامبر، مناسبت هفته وحدت است. پیامبر گرامی اسلام ـ که منادی رستگاری و پیروزی بود ـ ، با وحدت‌آفرینی توانست قوای از هم گسسته مردم را جمع کند و با تقویت قوای لشکر اسلام، به مقابله با شرک و کفر و بی‌عدالتی‌ها بپردازد.

هفته وحدت، سرآغاز پیوند برادران مسلمان و تجلّی حضور یکپارچه مسلمین در عرصه‌های گوناگون همکاری‌های اجتماعی است؛ حفظ شعایر و پایبندی به دستورها و سفارش‌های مؤکّد این دین آسمانی، محور رشد و تعالی و آسایش اجتماعی مسلمانان خواهد شد.

این، کیمیای تمرکز بر اشتراکات است که هم‌افزایی پدید می‌آورد و همه نیروها را به سمت آرمان مشترک و واحد، همسو می‌کند. پس هرگونه زنجموره اختلاف‌افکنی، زهر است و باید از آن پرهیخت.

در این هفته، تمرین می‌کنیم گفتگو و تحمّل را با برادرانمان که در برخی دیدگاه‌ها جور دیگرند؛ امّا با مایند در اصول. این نیروی عظیم بیش از یک میلیارد نفری، این گونه به منصّه ظهور می‌رسد و گرنه چیزی جز جمعی ناهمسو نخواهد بود که هر دست قدرتی، می‌تواند این سو و آن سویش کند و با تک ضربه‌ای متلاشی‌اش سازد.

از پیامدهای اختلاف، بدبینی و بدگمانی است و چنانچه انسان‌ها عینک اعتماد به چشم بزنند، چه بسا که می‌توان از بروز بسیاری از اختلاف‌ها جلوگیری کرد و با وفاق و یکدلی، در کنار یکدیگر زندگی کرد.

بیست و دوم  اسفند

سال‌ روز صدور فرمان امام خمینی مبنی بر تأسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی (۱۳۵۸)

روز بزرگداشت شهدا

خون شهید، ساکت نیست. از آگاهی و غیرت، حرف‌های بسیار می‌زند. این حرف‌ها را همه می‌شنوند؛ امّا فقط عدّه‌ای هستند که گوش می‌کنند.

شهادت، مرز زمین و آسمان را بر می‌دارد و آدم‌های این جایی را آن‌جهانی می‌کند. مثل پیامبران، شهدا هم حامل وحی‌اند و کلام آسمانی آنها، حامل پیغام بهار است. اگر آنها نبودند، ما هم نبودیم. آنها رفتند تا ما بمانیم.

از کربلای حسین تا هور العظیم، از مکّه تا فکّه، ‌از اُحد تا قله‌های بازی دراز، از خندق تا شلمچه و خرمشهر، دیگر راهی نیست با نَفس حق شهید که شهادتین را می‌گوید با رمق آخر، و مستانه می‌خندد و می‌گذرد.

می‌گویند لاله، رمز شهید است؛ امّا لاله بجز حصار غنچه نمی‌شکافد تا سر بزند، و شهید، حصار بزرگ دنیا را می‌شکند و اوج می‌گیرد، مثل روح، آن گاه که بزرگ می‌شود، و جسم از پذیرش آن وا می‌مانَد، و به سان معنا وقتی عظمت بیکران می‌گیرد، و به جای کلمه، به آوا بدل می‌شود.

امروز مشق ما باید زمزمه دلبستگی‌های شهدا باشد: استقلال میهن، عزّت،‌ پیشرفت و خدا.

بیست و نهم اسفند

روز ملّی شدن صنعت نفت(۱۳۲۹)

یک مقدّمه خواندنی

۲۹ اسفند، یک مقدّمه خواندنی بود بر کتاب پُر برگ و بار «پیشرفت‌های ایرانیان»، که به استقلال علمی و اقتصادی می‌اندیشیدند. وقتش رسیده بود که نای عزّت و حقجویی ایرانی، از گلوی چاه‌های نفت به فلک برسد و همه را بیدار سازد. راه دشواری را در پس این افتخار گذرانده بودیم؛ امّا نتیجه، عالی بود: رگ‌های حیاتی و ذخایر خداداد نفت، دیگر در خدمت زنده ماندن خودمان بود، نه در مسیر منافع بیگانه.

ما طعمه شده بودیم، سرمایه‌هایمان بُشکه بُشکه در کاخ لذّت‌های خارجیان خرج می‌شد و در ازایش حقارت به ما بر می‌گشت، تا این که دست‌های غیور از آستین اراده بیرون آمدند و ملت،‌ عزم خود را در تصمیم مردانش ریخت.

زنده باد کارگزارانی که کوشیدند این حقّ ملّی به صاحبانش برگردد و زنجیره‌های وابستگی و چپاول، پاره گردد!

یکم فروردین 

عید نوروز

حوّل حالنا إلی أحسن الحال

نوروز، عیدی که ریشه در تولّد و مرگ دارد. تحویل و تحوّل؛ چرخش پرتکرار بی تکرار زندگی، برای زایشی دیگر که این برای صاحبان عقل، نمودی از رستاخیز است. سبزه، سمنو، سماق، سکّه، سنجد، سیر، سیب؛ گندم‌ها خیش می‌شوند، جوانه می‌زنند، سبز می‌شوند و سبزه، زینت‌بخش سفره هفت، سین می‌شود تا روح تازه زندگی باشد؛ نویدبخش سالی سرسبز و خرّم و سراسر رویش.

و قرآن، نخستین چیزی است که بر سفره می‌نهند و تا پیش از دعای تحویل سال، به زمزمه شنیده می‌شود.

عید نوروز با دید و بازدید‌هایی همراه است. سنّت پسندیده صله رحم که ایرانیان این گونه آن را با ارج نهادن به میهمان به جای می‌آورند.

چهارم فروردین  /  هشتم ربیع الثانی  

ولادت امام حسن عسکری(ع) (۲۳۲ق)

سایه آفتاب…

در مدینه متولّد شد. فرزند امام هادی و بانویی صالحه به نام سوسن؛ هم نام سبط اکبر رسول خدا(ص). ولادتی که نقطه عطف تاریخ تشیّع بود و در آینده‌ای نه چندان دور، تاریخ بشریت را دگرگون می‌کند. آنچه در زندگی امام حسن عسکری(ع)‌ مهم است توجّه ایشان به آینده درخشان و تابناک اسلام و امّت اسلامی بود. او توانست در سال‌های رسالت خویش، ویژگی‌های دولت حضرت مهدی(عج) را یادآور شود و در این راه، گام‌های مؤثّری چون: پاسخ به مسائل علمی، ردّ شبهات، توجّه به اصحاب، بر حذر کردن آنان در همکاری با خلفا، تقویت و تحکیم مبانی امامت به صورت یک عقیده اسلامی، آماده کردن مردم برای غیبت امام مهدی(عج) و دعوت مردم به امامی که غائب خواهد بود، بردارند.

امام در نامه‌ای برای یکی از دوستان خاصش در باره غیبت پسرش این چنین نوشت: «آن زمانی که همه جا را ظلم می‌گیرد، از خدا صبر بخواهید. برای فرجش دعا کنید. جدّم رسول خدا هم گفته است که بهترین عبادت، انتظار فرج است. وقتی می‌آید با خودش خوشی می‌آورد، بعد همه مشکلات و ناراحتی‌ها تمام می‌شود. پس منتظر باشید تا ظهور کند».۱

ششم فروردین / دهم ربیع الثّانی

رحلت حضرت معصومه (۲۰۱ق)

کسی چه می‌داند کوچ، با او چه خواهد کرد؟!

دلتنگی، سرآغاز هجرت است؛ امّا چه کسی می‌داند کوچ، با او چه خواهد کرد؟ دلت که بگیرد، هوای عزیزی که بکند، دیگر راه و جاده و فاصله معنا ندارد. برای او هم این گونه بود. امام رضا(ع)، فقط برادر نبود. از وقتی پدر رفته بود،‌ حضرت رضا(ع) همه چیز معصومه(س) بود. حالا بار سفر بستن و رفتن به راهی که نمی‌دانی تو را به کجا خواهد برد، برای دیدار کسی که همه چیزت است، سختی ندارد. کاروانی از برادرها و برادرزادگان آماده‌اند تا شهر به شهر و کوی به کوی پیش روند و به مرو برسند. و تو امام رضا(ع) را ببینی، امّا فقط این نبود. از همان لحظه‌ای که کاروان  راه افتاد و صدای پای اسبان شنیده می‌شد و زنگوله‌ها به آواز درآمده بودند، رسالت زینبی خود را به یاد آوردی و به هر شهر و هر آبادی که رسیدی، گفتی از مظلومیت و غربت برادر،‌ که مأمون به اسم ولایت عهدی، چگونه حضرت رضا(ع) را به اسارت گرفت. حالا کوچ در نیمه راه، ‌تو را خسته و بیمار کرده است.

امّا مأمون عباسی، ظالم‌تر از اینهاست تا رؤیای کوچ، به حقیقت بپیوندد. همرهان خسته‌اند و تو خسته‌تر. این جا ساوه است. مخالفان به روی کاروان شمشیر می‌کشند. گویی دوباره عاشوراست. مردان کشته می‌شوند و حضرت معصومه(س) چون زینب(س)،‌ با برادرزادگان، تنها می‌شود. چه خوب که از پدر شنیده بودی قم، مرکز شیعیان است و چه خوب که قم با ساوه فاصله چندانی ندارد؛ امّا همین راه کوتاه، تو را خسته‌‌تر می‌کند. تو می‌دانی که به قم خواهی رفت؛ جایی که برادر نیست، جایی که … .

در قم، مردم پیاده و سواره به استقبال می‌آیند. اندوه، کمی کاسته می‌شود. این جا خانه «موسی بن خزرج» بزرگِ ‌خاندان اشعری و دوستدار اهل بیت است. هفده روز عبادت و راز و نیاز با پروردگار، هفده روز زندگی به شوق دیدار برادر، به شوق هجرت، به شوق کوچ… . کسی چه می‌داند کوچ، با او چه خواهد کرد؟!

دوازدهم فروردین

روز جمهوری اسلامی

از اسلامش می‌ترسیدند!

در جمهوری اسلامی، ظلم نیست. در جمهوری اسلامی، این طور مسائلی که زورگویی باشد، نیست. نمی‌تواند طبقه غنی بر طبقه فقیر زور بگوید؛ نمی‌تواند استثمار کند. من به همه اقشار ملت ـ به تمام ـ عرض می‌کنم که در اسلام، هیچ امتیازی بین اشخاص غنی و غیر غنی، اشخاص سفید و سیاه، گروه‌های مختلف سنّی و شیعه، عرب و عجم و ترک نیست. قرآن کریم، امتیاز را به عدالت و تقوا دانسته است.

روزنامه‌ها خودشان را اصلاح کنند؛ خیانت نکنند به اسلام و مسلمین؛ خون مظلومان ما را هدر ندهند؛ تبلیغات سوء را منعکس نکنند، توطئه‌ها را جلوگیری کنند. لکن همه ‌مردم در آراء ‌آزادند. وقتی رفراندوم اعلام شد، رأی من، حکومت جمهوری است؛ جمهوری اسلامی است. و هر کس که تبعیت از اسلام دارد، جمهوری اسلامی باید بخواهد؛ لکن تمام مردم آزادند آرای خودشان را بنویسند و بگویند. بگویند که ما رژیم سلطنتی می‌خواهیم؛ بگویند که ما برگشت محمد رضا پهلوی می‌خواهیم؛ آزادند بگویند ما رژیم غربی می‌خواهیم. این آدمی که می‌گوید جمهوری باشد، اسلام نباشد، باید پرسید که از اسلام چه می‌دانی و چه دیدی؟ چه بدی‌ای از اسلام دیدی؟ باید به او گفت که این اسلام است که طاغوت را قطع کرد، نه مردم. ایمان، ‌ایمان طاغوت را قطع کرد، نه من و تو. از اسلام چه بدی‌ای دیدی؟ آن که می‌گوید ما جمهوری دمکراتیک می‌خواهیم، یعنی جمهوری به فرم غرب، از اسلام چه بدی‌ای دیدید؟ چه می‌دانید از اسلام؟ اسلام، تأمین کننده‌ آزادی، استقلال و عدل است. اسلام، شخص اوّل مملکتش با یکی از رعایا فرقی نداشت، بلکه پایین‌تر از او بود.۲

سیزدهم فروردین

روز طبیعت

در ستایش پروردگار…

سیزدهمین روز سال، سیزدهم فروردین، روز پایان جشن‌های نوروزی، روز طبیعت و آن طور که از قدیم گفته‌اند، سیزده به در است. ایرانیان در این روز، بنا بر یک سنّت قدیمی، از خانه‌هایشان بیرون می‌زنند تا آخرین روز از تعطیلات نوروزی را در کنار هم به خوبی و خوشی سپری کنند. آنها در میان بوستان، در کنار چشمه‌های روان و یا جویبارها، فرشی می‌گسترانند، آخرین آجیل‌های عید را می‌خورند و از روزهای خوش عید آن سال و سال‌های پیش می‌گویند.

سبزه‌های گره زده را برای نیکبختی،‌ به آب می‌سپارند و ماهی‌ها را از تنُگِ تُنگ رها می‌کنند تا مدار حیات به چرخش خود ادامه دهد و امتداد این شادی به شب می‌رسد. و سیزدهم، دیگر روز نحسی نیست، وقتی همه چیز و همه کس در ستایش خالق است؛ خالق گل، خالق گیاه، خالق برگ، خالق باران و خالق خاک. و این همه از طبیعت مداری نیاکانمان بر‌ می‌آید. به هر سو که می‌نگری، حمد است و نیایش؛ تقدیس و شکر از پروردگار طبیعت و بهانه‌ای برای رویش جوانه‌های خنده بر لبانمان.

بیست و نهم فروردین

روز ارتش جمهوری اسلامی ایران

یار مردم…

می‌خواست انقلاب شود. امّا مگر نه این که انقلاب به پیروزی رسیده بود. پس چه شده بود؟!… آن روز در میان قلب‌های جوانانی انقلاب شده بود که قرار بود از اسلحه‌هایشان گلوله ببارد و بوی باروت همه جا را پر کند؛د امّا نوک اسلحه‌ها گل رویید و عطر خوشش همه جا را پُر کرد. میخک‌ها که بالا رفتند، امام خودش گفت: «لحظه شادی بندگان خدا و یأس ستمگران». امام خودش گفت… حالا دوباره انقلاب شده بود و تاریخ شمسی ما، بیست و نه فروردین پنجاه و هشت را نشان می‌داد. روزی که ارتش، نقاب شاهنشاهی خویش را کنار نهاد،‌ به ندای رهبر لبیک گفت و همان‌ گونه که در شعارها آمده بود، یار مردم شد.

سی فروردین /  ششم جمادی الأوّل

ولادت حضرت زینب(س) (۶ ق)

بیا زینب، بیا…

بیا زینب، بیا…! عاشورا منتظر است. کوفیان که بیعت کنند، حسین بار سفر می‌بندد. پسرانت را بردار و با برادر، راهی کربلا شو. در کربلا خیمه‌ها گسترانیده می‌شود. یزید، آب بر کاروان می‌بندد و کودکان از فرط تشنگی، نوای العطش سر می‌دهند و مادران به بی‌تابی، آب می‌جویند. نیزه‌ها که پرتاب شود، خون‌ها می‌ریزد و جوانان شهید می‌شوند. بیا زینب، بیا…! عاشورا منتظر است تا بر شهیدانش ندبه بخوانی و مادران را آرام کنی و به لالایی، کودکان را بخوابانی.

بیا زینب، بیا…! بگو. آرام با حسین سخن بگو. بگو از مادر، ‌از پدر، ‌از عبّاس و اصغر و اکبر… بگو از همه مردان وفاداری که یکی پس از دیگری رفتند. بگو، از آنان که به یاری حسین آمده بودند. تو به تنهایی پا به قتلگاه خواهی نهاد تا برادر را  بازشناسی. صدای گریه می‌آید. رقیه گریه می‌کند، سکینه گریه می‌کند، فاطمه گریه می‌کند، بانوان به اسارت می‌گریند.

بیا زینب، بیا…! عصر عاشورا منتظر است. حالا تو قافله سالار کربلایی. دست‌ها در زنجیر، پاها در بند و کاروان، راهی کوفه می‌شود. همان کوفه، همان خانه‌ها، همان مردم… اینان که اهل بیت را دیده‌اند! می‌شناسند! پس چرا آمده‌اند؟! چرا ایستاده‌اند و عبور اسرا را نظاره می‌کنند؟!

پی‌‌نوشت‌ها

  1. قرب الاسناد، ص ۳۳۰٫
  2. پیام امام در دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ (صحیفه‌ نور، ج ۶،‌ص ۴۶۵ ـ‌۴۵۷).

 

 

 

30دسامبر/16

آراستگی شوهر

 

 

 

خسرو هدایت

دین و آراستگی

وقتی از نظافت، بهداشت و آراستگی صحبت می‌کنیم، فوراً یاد روایاتی می‌افتیم که نظافت را از ایمان بر شمرده۱ و یا این که خداوند، زیبایی و آراستن را دوست دارد.۲

بله، همین طور است. خداوند، انسان‌ها را طوری آفریده است که آنها به طور طبیعی،‌عاشق زیبایی و پاکیزگی باشند. نیز نظافت و پاکیزگی و آراستگی، از آداب پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع)۳ بوده است. در اسلام، به پاکیزگی عمومی، آراستگی و خودآرایی، تأکید و سفارش شده است.۴

در این‌جا قصد پرداختن به همه وجوه آراستگی ظاهری و باطنی و روایات آن نیست؛ بلکه از میان آنها، به آراستگی و نظافت شوهر، اشاره می‌شود.

آراستگی شوهر

همان‌ طور که اشاره شد، انسان‌ها، چه مرد و چه زن، به طور طبیعی و خدادادی، زیباطلب هستند و دوست دارند با همسر زیبا ازدواج کنند.

این حسّ زیبا‌خواهی در زنان، باعث می‌شود که علاقه‌مند باشند، شوهرانشان، با ظاهری‌ زیبا و پاکیزه در کنارشان زندگی کنند. از این ‌رو، پیشوایان دینی نیز خود را برای همسران خویش، آراسته می‌کردند و لباس‌های رنگارنگ می‌پوشیدند. پیامبر(ص) فرمود: «هر شوهری باید خود را برای همسرش آراسته نماید، همان‌طوری که زنان، خود را برای شوهرانشان آرایش می‌کنند».۵

سنگین‌ترین هزینه زندگی پیامبر و امامان، به عطر، پاکیزگی و آراستگی آنان اختصاص می‌یافت و آنها خود را برای خانواده خویش، آرایش می‌کردند. از امام رضا(ع) نقل می‌کنند که گروهی به محضر امام باقر(ع) مشرف شدند. دیدند که ایشان محاسن خود را با رنگ مشکی خضاب نموده است. چون از ایشان، علّت این کار را سؤال کردند، فرمود: «چون من زنانم را دوست دارم، این کار را به جهت آنان انجام داده‌ام».۶

عفّت همسر

نظافت و آراسته بودن شوهر، عشق خانوادگی و رغبت جنسی را نسبت به شوهر حفظ می‌کند و برعکس، عدم دقّت و توجّه به این مهم، میل جنسی زنان را کاهش می‌دهد و آنها را در پرتگاه گناه و لغزش قرار می‌دهد.

در روایت است که امام کاظم(ع) را با قیافه‌ای آراسته و خضاب کرده دیدند. از ایشان سؤال کردند: آیا شما هم خضاب می‌کنید؟ فرمود: «آراستگی شوهر، موجب عفّت همسرش می‌شود و چه بسا زنانی که راه بی‌عفّتی را به دلیل عدم آراستگی شوهرانشان، دنبال کردند».۷

البته توجّه به نظافت و آراستگی، هم بر مرد خانه و هم بر همسر او، لازم است. در بعضی روایات که به جنبه‌های آراستگی و خودآرایی، مانند مو، ناخن، عطر، لباس، دهان و … اشاره دارند، به تفاوت جنبه‌های ظاهری و زیبایی مردان و زنان، ‌توجّه شده است.

امام صادق(ع) به مردان می‌فرمود: « ناخن‌های خود را کوتاه کنید» و به زنان می‌فرمود: «ناخن‌های خود را بلند نگه دارید که برای شما زیباتر است».۸

شاید در این ‌جا بتوان گفت همان گونه که فقها در باره هرگونه زینت زنان فتوا می‌دهند که نباید نامحرم، آن را ببیند، ناخن بلند نیز اگر زینت باشد نباید در برابر نامحرم، آشکار شود.

بنا بر این، شایسته است که برای حفظ کانون عشق و محبّت خانواده، در کنار همه حق و حقوق خانوادگی، مردان، برای آراستگی و خودآرایی خود هزینه کنند و در خانه و بیرون آن، زیبا، خوش‌بو ، خوش‌قیافه‌، معطّر، خوش‌پوش و… باشند.۹

پی‌نوشت‌ها

  1. بحار الأنوار، ج ۵۹، ص ۲۹۱ : النّظافه من الایمان.
  2. الأمالی، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۲۷۵: انّ الله یحبّ الجمال و التجمیل و یکره البؤس و التباؤس؛ خداوند، زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن، کراهت دارد.
  3. ر.ک: شمائل النّبی(ص)، ابو عیسی تِرمِذی، ترجمه: دکتر محمّد مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، اوّل: ۱۳۷۲، ص ۲۶۱ ، رقعی؛ اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر، سیدرضا پاک‌نژاد، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، ج ۱۸، (بهداشت لباس)، ۳۳۹ ص، جیبی.
  4. نک: میزان الحکمه، محمّد محمّدی ری‌شهری و همکاران، عناوین: نظافت، طهارت، زینت.
  5. مستدرک الوسائل، ج۲، ص ۵۵۹٫
  6. وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۳۹۹: انّی رجل أحب النّساء و انا اتصنّع لهن.
  7. الکافی، ج ۶، ص ۴۸۰: انّ التهیّه ممّا یزید فی عفّه النّساء و لقدترک النّساء العفّه بترک ازواجهنّ التهیّه.
  8. بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۱۴۰٫
  9. ر.ک : مسائل ازدواج و حقوق خانواده، علی اکبر بابازاده، ‌انتشارات بدر،‌ سوم، ۱۳۷۵، ص ۲۰۲ ـ‌۲۰۶ و ۲۵۲ ـ ۲۵۶؛ ‌دو‌ماه‌نامه حدیث زندگی، ش ۱، مهر و آبان ۸۰، ویژه آراستگی، ص ۶ ـ ۹ و ۱۵ ـ ۱۹٫

 

30دسامبر/16

اسلام،آیین صلح و صفا

 

 

 

آیه الله جوادی آملی

تهیه و تدوین: محمّدرضا مصطفی‌پور

صلح و امنیّت، از نیازهای اساسی جامعه انسانی است. در جامعه‌ای که افراد آن، با هم دچار اختلاف شده، به جنگ و ستیز بپردازند، زندگی، بسیار سخت و توانفرساست، استعدادها در آن متوقّف می‌شود، رشد و توسعه جامعه و افراد، دچار رکود و توقّف می‌گردد. از این رو در آموزه‌های قرآن، مؤمنان به صلح و صفا فرا خوانده شده‌اند و خدای سبحان، خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا  فی السلم کافّه و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدوّ مبین؛۱  ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگی در صلح و آشتی درآیید و از گام‌های شیطان، پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست».

در این آیه، مؤمنان به صلح و اتّحاد و زندگی مسالمت‌آمیز فراخوانده شده‌اند؛ زیرا صلح و اتّحاد، به منزله دژ محکمی است که انسان را از حوادث ناگوار، حفظ می‌کند.

با دقّت در مفهوم آیه، چنین پرسش‌هایی، قابل طرح و بررسی‌اند: چرا مؤمنان، به صلح واتحاد فرا خوانده شده‌اند؟ راه دستیابی به صلح و زندگی مسالمت‌آمیز و همچنین راه حفظ آن کدام است؟ دشمن صلح و اتّحاد، چه کسانی هستند؟  چگونه می‌توان از دشمنی دشمنان صلح و اتحاد محفوظ ماند؟ برای پاسخ به سؤالات یاد شده، بحث را در چند مطلب پی‌ می‌گیریم.

  1. صلح و آرامش، در پرتو ایمان

صلح و آرامش در صورتی پدید می‌آید که افراد جامعه، همگان از اصول جامع و حافظ منافع عمومی اطاعت کرده و از حقوق و مقررات مشترک، پیروی کنند و هیچ فرد یا گروهی منافع خود را بر مصالح دیگران ترجیح ندهد. چون ایمان به خدا و تسلیم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانی و رمز ارتباط اقوام و ملّت‌هاست، پس تنها در پرتو ایمان به خدا می‌توان به صلح و آرامش دسترسی پیدا کرد و با اتکا به قوانین مادّی، هرگز نمی‌توان به جنگ و ناامنی و اضطراب پایان داد؛ زیرا عالم مادّه و پیوستگی به آن، پیوسته سرچشمه کشمکش‌ها و تصادم‌هاست و این که آیه، مؤمنان را به صلح و اتّحاد فرا خوانده، برای آن است که مؤمنان به حکم ایمان با هم برادرند: « انّما المؤمنون اخوه».۲

فقط اهل ایمان با هم برادرند. اهل ایمان به لحاظ این که خود را مخلوق خدای یکتا می‌دانند و می‌دانند که همه انسان‌ها در اصل انسانیّت، با هم برابرند؛ زیرا همگان دارای فطرت الهی هستند. پس خود را موظّف می‌دانند از قوانین و مقرّرات الهی پیروی کنند و حدود الهی را در بین خود رعایت کرده و از آن تعدّی ننمایند؛ چون تعدّی از حدود الهی، ظلم است و ظلم و ستم نیز به حکم عقل فطری، قبیح و زشت است و باید از آن دوری کرد.

از این رو، این آیه، اوّلاً مؤمنان را به صلح و سازش و اتّحاد دعوت کرده است و راه دستیابی به آن صلح و اتّحاد و همچنین حفظ آن را در پیروی از قوانین الهی ـ که با مصالح واقعی آدمیان سازگار است ـ، ممکن می‌داند.

  1. دشمن صلح و آشتی

بر اساس این آیه، دشمن صلح و آشتی، شیطان است؛ زیرا شیطان است که بین انسان‌ها تفرقه و اختلاف ایجاد می‌کند. در واقع، اختلاف‌افکنی، از هر کسی سرچشمه گیرد، از وسوسه شیطان است؛ چون اوّلاً راه شیطان در برابر صراط مستقیم و وحی و برهان است و ثانیاً فکر، امری وجودی است و هیچ امر وجودی‌ای خود به خود پدید نمی‌آید؛ بلکه فاعل و سببی آن را به وجود می‌آورد. ثالثاً سبب آن خود ذهن نیست؛ زیرا فکر در ذهن ایجاد می‌شود و ذهن فقط سبب قابلی آن است و نه مبدأ فاعلی آن.

سبب فاعلی فکر اگر حق باشد، خدا و فرشتگان‌اند و اگر باطل باشد، القائات شیطان است، چنان‌که قرآن می‌فرماید:«و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم؛ در حقیقت، شیطان‌ها به دوستانشان القای‌ وسوسه می‌کنند تا با شما به جدال بپردازند.».

برای تشخیص القای شیطان یا الهام الهی باید از عقل سالم و نقل معتبر، کمک گرفت.

یکی از کارهای تخریبیِ شیطان، خالی کردن زیرپای مؤمنان و سست کردن عقاید آنان است که قهراً آنها را می‌لغزانَد و منحرف می‌کند. شیطان، با وسوسه و سوگند دروغ؛ زیر پای آدم و حوّا را خالی کرد و آنان را از آن مقام و منزلتی که داشتند، فرود آورد.

اگر انسان‌ها در برابر وسوسه‌های شیطان، انفعال و پذیرش‌ نشان ندهند و برخی از گناهان را مرتکب نشوند، انحراف و لغزش‌ از راه راست دامنگیرشان نمی‌شود.

  1. منشأ دشمنی شیطان

قرآن کریم، منشأ و سرچشمه دشمنی شیطان را چند چیز می‌داند:

الف. تکبّر و برتری‌جویی شیطان در برابر انسان؛

ب. حسادت و تحمّل نکردن کرامت انسان؛

ج. هبوط و سقوط او از عالم نور به عالم غرور؛

د: لعن و نفرین خدا و بندگانش بر او تا قیامت.

با توجه به  این موارد، برای این که انسان در دام شیطان گرفتار نشود و در مسیر شیطان گام برندارد، باید از ویژگی یاد شده پرهیز کند.

پی‌نوشت‌ها

  1. سوره بقره، آیه ۲۰۸٫
  2. سوره حجرات، آیه ۱۰٫
  3. سوره انعام، آیه ۱۲۱٫
30دسامبر/16

از آگاهان بپرسید!

 

سیّد محمّد تقی علوی

  1. تعداد نمازهایی که نخوانده‌ام زیاد است برای جبران، راه به غیر از به جای آوردن قضای آنها، وجود دارد؟

هیچ عملی، جبران نماز قضا شده را نمی‌کند، جز به جای آوردن آن. بنا بر این سعی کنید تا به تدریج، نمازهایی را که یقین دارید از شما قضا شده است، به جا آورید. مثلاً پس از هر نماز روزانه، یک نماز قضا هم بخوانید یا شب‌ها قبل از خوابیدن، چند نماز قضا به جا آورید. با تصمیم و داشتن اراده‌ای قوی، انجام دادن این کار، چندان سخت نیست. ان شاء الله خداوند متعال هم شما را در انجام تکالیف شرعی موفّق می‌فرماید.

  1. در کتاب «گنج‌های معنوی»، در روایتی آمده است که اگر کسی شب دوشنبه، پنجاه رکعت نماز بخواند و روز آن را روزه بگیرد و ظهر دوشنبه نیز پنجاه رکعت نماز بخواند و بعد از آن، صد مرتبه استغفار کند، با صد سال نماز قضا شده مطابق است. آیا این روایت درست است؟

همه مجتهدان می‌گویند قضای نماز، واجب است. اگر روایت یاد شده از نظر سند هم مشکلی نداشته باشد، مورد عمل فقها قرار نگرفته است و نماز مذکور، جبران نماز‌های قضا شده را نمی‌کند. آری اگر این روایت درست باشد، ‌ممکن است ثواب صدسال عبادت داشته باشد.

  1. عکس‌هایی که قبل از تکلیف و بدون حجاب گرفته‌ایم، نامحرم ببیند، برای ما اشکال شرعی دارد؟

اگر نامحرم بدون قصد لذّت به عکس‌ها نگاه کند، مانعی ندارد و شما هم تکلیفی ندارید.

  1. در عقد و عروسی‌ها که معمولاً خانم‌ها با آرایش و لباس ویژه در مراسم در آن شرکت دارند و فیلم برداری صورت می‌گیرد، ‌تکلیف چیست؟

اگر می‌دانید یا احتمال می‌دهید که در آینده فیلم‌ها توسط افراد نامحرم مشاهده می‌گردد، لازم است حجاب کامل خود را در زمان فیلم‌برداری مراعات کنید و اگر نمی‌توانید، از واقع شدن در مقابل دوربین خودداری ننمایید.

۵ . ‌در جلسات عقد و عروسی که داماد وارد می‌شود، تکلیف خانم‌هایی که با او محرم نیستند چیست؟

خانم‌ها در مقابل داماد و سایر نامحرمان باید رعایت حجاب کامل را بنمایند و فرقی بین مجلس عروسی و سایر موارد نیست.

۶ . آیا می‌توان در یک مسئله به رساله چندین مجتهد رجوع و بهترین را انتخاب کرد؟

در مسائلی که مرجع تقلید اعلم فتوا داشته باشد، نمی‌توان به غیر اعلم رجوع کرد و توجّه دارید که کسی که می‌خواهد بهترین نظریه را در بین آرای متخصّصان انتخاب کند، باید خودش متخصّص باشد.

  1. آیا عرق بدن خانم‌ها در ایّام عادت نجس است؟

خیر ـ نجس نیست.

۸ . مراجع تقلید فرموده‌اند که اگر خون انسان به لباس یا بدن باشد و مقدار آن از اندازه یک درهم کمتر باشد، بخشیده شده. آیا این خون کمتر از درهم که در نماز بخشیده شده، پاک نیز هست؟

خون کمتر ‌از درهم، نجس و نجس کننده است؛ ولی اگر در بدن و یا لباس نمازگزار باشد، نماز با آن صحیح است‌(بهتر است این نکته را نیز بدانید که منظور از درهم، سکّه‌های نقره ‌قدیمی است که احتمالاً در موزه‌ها دیده‌اید).

  1. سخن گفتن در اثناء‌ اذان و اقامه چه صورت دارد؟

سخن نگفتن در اثناء اذان و اقامه، مستحب است.

30دسامبر/16

پاسخ به سوالات شرعی

 

 

 

س: در بین مردم متعارف است که عمل مستحبی همانند زیارت و یا طواف و یا عمره مفرده را برای خود و دیگران بجای می‌آورند، آیا چنین عمل واحدی که اصالتاً از ناحیه خود و نیابتاً از طرف دیگران می‌باشد صحیح است؟

بسمه تعالی

ج: شریک کردن دیگران در حج یا عمره مستحبه خود جایز است.

س: در طراحی تعدادی از افراد دور هم جمع می‌شوند و برای سفر کربلا هر نفر ۱۰۰۰ تومان پول می‌پردازد و از تمامی افراد شرکت کننده در این طرح ثبت نام می‌شود.

پس از پایان ثبت نام از میان افراد ثبت نام کننده قرعه کشی به عمل می‌آید و ۳ نفر از کل افراد ثبت نام کننده با پول جمع‌آوری شده به کربلا اعزام می‌شوند و اضافه پول جمع شده نیز خرج کمک به نیازمندان می‌گردد. لطفاً حکم شرعی این عمل را بیان فرمایید.

بسمه تعالی

ج: اگر همه افراد پرداخت کننده پول با اطلاع و آگاهی از چگونگی مصرف پول جمع آوری شده، به آن رضایت داشته باشند، اشکال ندارد.

س: آیا یک شیعه می‌تواند با یک سنی عقد متعه انجام بدهد؟ با توجه به اینکه برادران اهل سنّت عقد موقت را قبول ندارند؟

بسمه تعالی

ج: اگر طرفین ازدواج معتقد به صحّت شرعی عقد متعه نباشند، و قصد جدّی در انشاء عقد نداشته باشند چنین عقدی محکوم به صحّت نیست.

س: در خصوص حکمِ‌ خمسِ مبلغی که بعنوان پس‌انداز بصورت اختیاری توسط سازمان از حقوق کارکنان کسر می‌گردد، دو فتوا به شرح ذیل آمده است که جمع آنها به ظاهر دشوار است:

الف: هر مقدار از حقوق آنها که پس انداز شده «از درآمد سال وصول محسوب می‌شود…»

ب: اگر ذخیره مذکور با اجازه خود شما از حقوقتان کسر شده، همان مبلغ کسر شده حکم پس انداز دارد که «باید سر سال خمسی محاسبه و خمس آن پرداخت شود» استدعا دارد نسبت به تکلیف شرعی کارکنان سپاه در این خصوص که مبتلا به آنان می‌باشد بطور واضح تعیین تکلیف فرمایید.

باسمه تعالی

ج: اگر ذخیره مذکور که با اجازه شما از حقوقتان کسر شده، چنانچه در سر سال خمسی قابل استرداد باشد، خمس آن باید پرداخت شود، و اگر نه در سال وصول باید تخمیس گردد، و همچنین آن مبالغی که دولت از خودش بر کسور بازنشستگی اضافه می‌کند و پس از باز نشستگی به تدریج می‌پردازد.

دریافتی هر سال جزء درآمد همان سال وصول محسوب است که باید زاید بر مؤنه تخمیس گردد.

س: حق استفاده از آب رودخانه و آبهای زیر زمینی در صورت نیاز مبرم و در حدّ نیاز در مناطق مرتفع با اهالی همان منطقه است یا اهالی مناطقی که کیلومتر‌ها دورتر زندگی می‌کنند؟

 

بسمه تعالی

ج: اهالی منطقه بالا اگر احداث ساختمان مسکونی یا مزرع نموده‌اند به امید استفاده از آب رودخانه، پیش از اقدام اهالی مناطق پایین بر احداث ساختمان یا مزرعه در این صورت، اهالی منطقه بالا در استفاده از آب رودخانه به مقدار نیاز خودشان حق تقدّم دارند و در آبهای زیر زمینی اگر حفر چاه در مناطق پایین آب چاهای بالا را به خودش جذب نکند، اهالی مناطق بالا حق ممانعت ندارند.

30دسامبر/16

باغ آیه

 

 

 

خسرو هدایت

سوره‌‌های مکّی و مدنی

یکی از مسائل علوم قرآنی، شناخت سوره‌های مکّی و مدنی است. سوره‌های قرآن کریم، به دو بخش مکّی و مدنی تقسیم شده‌اند.

شناخت سوره‌های مکّی و مدنی، علاوه بر روشن ساختن تاریخ نزول قران و سیر دعوت پیامبر، در فهم آیات قرآن در استدلال‌های فقهی و کلامی، نقش اساسی دارد. مانند تشخیص عام و خاص، ناسخ و منسوخ.

معیار تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی

در تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی، سه معیار وجود دارد:زمانی؛مکانی؛ خطابی.

  1. معیار زمانی: در این معیار، هجرت پیامبر(ص) از مکّه به مدینه ملاک است. هر سوره‌ای که پیش از هجرت و ورود به مدینه، نازل شده است، مدنی به شعار می‌رود و هر سوره‌ای که پس از هجرت، نازل شده باشد، مدنی است، در مکّه نازل شده باشد مانند سفر حج و عمره یا حادثه فتح مکّه.
  2. معیار مکانی: در این ملاک، شهر مکّه و مدینه، معیار است. یعنی آن‌چه که در شهر مکّه و پیرامون آن، نازل شده است، مکّی است و آن‌چه که در مدینه و پیرامون آن نازل گشته است، مدنی است؛ خواه پیش از هجرت نازل گردیده است یا بعد از هجرت. بنابراین، هرچه که در غیر این دو منطقه، نازل شده باشند، نه مکّی‌اند و نه مدنی.
  3. معیار خطابی: طبق این معیار، هر سوره‌ای که در آن، خطاب به مردم مکّه و مشرکان است، مکّی و هر سوره‌ای که خطاب آن به مردم مکه و مؤمنان است، مدنی است. بر این اساس گفته شده است که در هر سوره‌ای که خطاب « یا ایّها الناس» به کار رفته است، مکّی است و هر سوره‌ای که خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» در آن به کار برده شده است، مدنی است؛ زیرا در مدینه، غلبه با مؤمنان بوده و در مکّه با مشرکان.

گفتنی است که برای تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی، ملاک‌ها و علایم دیگری نیز ذکر شده است.

از آن جمله است: ۱ـ روایات (ملاک سماعی)؛ ۲ـ علام صوری و ظاهری(ملاک قیاسی)؛ ۳ـ علایم محتوایی و معنوی (ملاک قیاسی).

ویژگی‌های سوره‌های مکّی و مدنی

برای سوره‌های مکّی و مدنی، خصوصیات و ویژگی‌هایی ذکر کرده‌اند که غالباً در این دو، وجود دارد.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مکّی

  1. کوتاهی سوره و کوتاهی آیات درون یک سوره.
  2. بحث درباره اصول معارف و اصل ایمان به خدا و روز قیامت.
  3. دعوت به اخلاق و استقامت در عقیده و ترک لجاج و عناد.
  4. فراوانی قسم به خدا، روز قیامت، قرآن و ….
  5. فراوانی خطاب «یا ایّها الناس» و لحن تند و شدید با مشرکان مکّه.
  6. داستان آدم و ابلیس و انبیاء و امّت‌های پیشین.
  7. آغاز با حرف مقطعه، به جز سوره‌های بقره و آل‌عمران.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مدنی

  1. طولانی بودن سوره و آیات.
  2. بیان شریعت و تفصیل احکام.
  3. برخورد با اهل کتاب و مبارزه با منافقین و ذکر صفات آنان.
  4. فراوانی اشاره به جهاد و احکام آن.
  5. فروانی خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» و لحن ملایم و خفیف با مؤمنان.

البته این ویژگی‌ها ، کلیّت ندارد برخی از مفسّران معتقدند که ملاک اصلی، نص و خبر (روایات) است و بعد، اجتماع چندین ویژگی اگر نص معارضی در میان نباشد.(۱) ولی بعضی از مفسّران این روایات را قابل اعتماد نمی‌دانند و تنها راه تشخیص را تدبّر در مضامین سوره‌ها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از آن می‌دانند.(۲)

همچنین در مکّی یا مدنی بودن بعضی سوره‌ها، اختلاف است. و نیز درباره برخی از سور مکّی و مدنی که گفته شده است که اگر سوره مکّی است، برخی آیات آن، مدنی است و بالعکس.

در این‌باره، آیه الله معرفت «ره»، معتقد است که براساس تتبعی که انجام شده است، هر سوره‌ای که مکّی است، تمام آیات آن مکّی است و هر سوره‌ای که مدنی است، تمام آیات آن مدنی است.(۳)

بر اساس دو روایت ابن عباس و جابربن زید، جدول سوره‌های مکّی و مدنی و نیز ترتیب نزول سوره‌های قرآن، در کتب علوم قرآنی آمده است. طبق این روایات، ۸۶ سوره مکّی و ۲۸ سوره مدنی است که همراه قرآن به خط عثمان طه، چاپ سده است.

پی‌نوشتها

  1. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، رجوع کنید به : تاریخ قرآن، محمّد هادی معرفت، تهران: سمت، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
  2. قرآن در اسلام، ص ۱۸۶ و ۱۸۷٫
  3. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، رجوع کنید به : تاریخ قرآن، محمّد هادی معرفت، تهران: سمت، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
30دسامبر/16

امام حسین(ع)، دعای عرفه

 

 

 

ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ ،وَ مَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدکَ . لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دُونَکَ بَدَلاً وَ لَقَد خَسِرَ مَن بَغی عَنکَ مُتَحوِّلاً.

 

چه دارد آن که تو را ندارد؟ و چه ندارد آنکه تو را دارد؟ به‌راستی تُهیدست مانْد کسی که به جای تو دیگری را برگزید. و زیان‌کار مانْد آن که از درگاه تو، به جایی دیگر رفت.

 

30دسامبر/16

امام خمینی(ره)

 

 

 

 

ملّت ایران با این وحدت کلمه و اتکال به اسلام نهضت را پیش برد، و این رمز را از دست نخواهد داد.

از امور مهمّه‌ای که بر همه ما واجب است دفاع از اسلام، دفاع از جمهوری اسلامی است، و آن بستگی دارد به وحدت.

این‌جانب با تمام طاقت، در حصول وحدت همه اقشار ملّت مسلمان کوشش کرده و می‌کنم، و از خداوند متعال در این امر بسیار مهم که هستی ملّت بدان پیوسته است استمداد می‌نمایم.

سخنرانیهای سالم و سازنده در محیط‌های سالم و غیر متشنّج، برای ایجاد وحدت و تفاهم و جلوگیری از اختلاف و تشنّج، مفید و موجب رضای خداست.

مقام معظم رهبری

در اوایل انقلاب، برخی افراد و جریانها که مدّعی روشن‌ فکری و طرفداری از رأی مردم و خلق بودند و شعار دموکراسی می‌دادند، در مقابل خلقی که نظام اسلامی را با بهای سنگینی بر سر کار آورده و به آن رأی داده بودند، ایستادند و با مردم مقابله مسلحانه کردند.

در آن زمان، با لطف و هدایت الهی، مردم در صحنه حاضر شدند و همه توطئه‌ها را خنثی کردند. البتّه این به معنای تمام شدن توطئه‌ها نبود؛ ولی مهم آن بود که مردم بیدار و در صحنه حاضر بودند و به حرکت خود تا به امروز ادامه دادند.

حوادث اخیر باعث شد تا همه مردم برای حضور بیش از پیش در صحنه دفاع از جمهوری اسلامی، احساس وظیفه کنند.

البتّه در مقاطعی، برخی طرّاحی‌های دشمن برای وادار کردن نظام اسلامی به باج دادن بوده است؛ ‌امّا امام بزرگوار(ره) هیچ‌گاه باج نداد و همه بدانند ما نیز از طرف ملت ایران و از طرف خود، به هیچ کس باج نخواهیم داد.

یکی از هدف‌های دشمن، بی‌اعتماد کردن مردم به مسئولان است و همه باید در این خصوص هوشیار باشند.

البته پشتیبانی از مسئولان، به معنای تذکّر ندادن و یا پرهیز از انتقاد به جا و صحیح نیست؛ امّا این تذکّر و یا انتقاد لازم باید همانند تذکّر دو هم‌ سنگر به یکدیگر باشد و نه به صورت مقابله و رودررویی!

30دسامبر/16

مؤمنان و بهره بهینه از نعمت‌های خدا

 

آیه‌الله جوادی‌آملی

تهیه و تنظیم: محمد رضا مصطفی‌پور

خدای سبحان، انسان را آفرید تا به کمال شایسته خود نائل شود. انسان برای رسیدن به کمال شایسته خویش، نیازمند راهنمایی است تا از رهگذر این راهنمایی، به هدف خود برسد.

از این رو، قرآن کریم را به عنوان راهنما در اختیارش قرار داده است. شیوه قرآن در بیان آموزه‌های دین، به صورت خطاب است و چون خدای متعال، کمال مطلق است، خطاب کمال مطلق به انسان، ثمرات و آثاری دارد و آنها عبارت‌اند از:

  1. خداوند، با خطاب قرار دادن انسان‌ها، به آنان شخصیت می‌دهد و از آنان انسان‌هایی متعهّد و مسئول می‌سازد؛
  2. خداوند با خطاب خود، لذّت حضور در حریم و محضر خود را به مخاطبان می‌چشاند تا هنگامی که معارف و حقایق را دریافت می‌کنند، آنها را در قلب‌شان ثابت و مستقر گردانند و در حال انجام اعمال و عبادت عملی، رنج و خستگی را احساس نکنند.

خدای سبحان در آیه ۱‌۷۲سوره بقره، خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از نعمت‌های پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید و شکر خدا را به‌ جا آورید، اگر او را پرستش می‌کنید.

خداوند در این آیه شریفه،از اهل ایمان خواسته است که به چند چیز توجّه کنند:

  1. نعمت‌های پاک وحلال –که ممنوعیتی ندارند و هماهنگ با طبع و فطرت سالم انسانی‌اند-، برای مؤمنان آفریده شده‌اند و باید از آنها بهره بهینه ببرند.

خداوند، روزی‌هایی که می‌آفریند، برای همه آدمیان است و همگان از آن بهره می‌برند؛ امّا مؤمنان، این ویژگی را دارند که از آن روزی‌های حلال و پاکیزه، «بهره صحیح» می‌برند و با بهره‌برداری صحیح و درست از آنها، نیرو و توان می‌گیرند تا وظایف خود را به درستی انجام دهند.

  1. به لحاظ این که قرآن، کتابی است که برای هدایت همگان و در همه زمان‌ها فرو فرستاده شده و از این جهت، کتابی جهان شمول است، انسان‌ها را به گونه‌ای هدایت می‌‌کند که نه راه افراط را در پیش گیرند و همچون برخی زاهدمنشان، حلال‌های خدا را بر خود حرام سازند و نه راه تفریط را در پیش گیرند تا حرام خدا را حلال کنند؛ بلکه باید از روزی‌های پاکیزه، بهترین استفاده را داشته باشند.
  2. مؤمنان در این آیه، به شکرگزاری خدا مأمور شده‌اند، اگر خدا را پرستش می‌کنند.

انسان موحّدی که خداوند را ولی نعمت خود می‌شناسد، شکر نعمت‌ها را به خود واجب می‌داند و فقط او را می‌پرستد و در برابر نعمت او سپاس‌گزاری می‌کند.

شکرگزاری خدا، سه گونه دارد: شکر قلبی، جوارحی و زبانی. اعتقاد به این که نعمت، از خدای سبحان است، شکر قلبی است، به کارگیری نعمت و مصرف نمودن آن در جای مناسبِ خود، شکر جوارحی است وخدا را با زبان سپاس کردن، شکر لسانی است.

  1. شکر نعمت‌های الهی، گونه‌ای عبادت است و عبادت نیز مصداق کامل شکر اوست؛ یعنی آدمی، وقتی با قلب و اعضا و زبان خود، سپاس نعمت‌های خدا را به جا می‌آورد، همین خود عبادت و اطاعت خدا است و خودِ عبادت نیز غیر از شکر نعمت خدا نیست؛ زیرا انسانی که همه نعمت‌ها را از خدا می‌داند و به آن اعتقاد دارد، نعمت‌ها را بدون اسراف و تبذیر در جای خود مصرف می‌کند و این، به جایِ خود مصرف کردن، یعنی این‌که در مواردی که خدای سبحان به او امر کرده، مصرف می‌کند و با زبان، حمد و سپاس الهی را به جا می‌آورد.
  2. عبادت انسان در برابر خدای متعال، فقط برای اوست، نه برای رهایی از رنج دوزخ و یا رسیدن به گنج بهشت. به دیگر سخن، انسان مؤمن، فقط خدا را خالصانه، دوستانه، آزادانه و کریمانه عبادت می‌کند و نه هراسناکانه و نه سوداگرانه. توضیح آن‌که انسان‌هایی که به عبادت خدا می‌پردازند، سه دسته‌اند: برخی خدا را «سوداگرانه» عبادت می‌کنند. اینها کسانی هستند که خدا را برای دستیابی به بهشت و نعمت‌هایش عبادت می‌کنند و اگر در دنیا از لذّتی چشم‌ پوشی می‌کنند، در واقع، از لذّت زودگذر دنیا می‌گذرند. برخی دیگر، خدا را برای نرفتن به جهنّم و ترس از عذاب الهی عبادت می‌کنند، مانند بردگانی که برای فرار از ترس کیفر، فرمان مولایشان را به کار می‌بندند؛ امّا انسان‌های مؤمن، «خالصانه» خدا را عبادت می‌کنند؛ چون فقط خدا را می‌خواهند و مطلوب آن تنها خداست. آنها «دوستانه» خدا را عبادت می‌کنند؛ زیرا تنها خدا را دوست دارند، نه بهشت او را. آنها همچنین «آزادانه» خدا را عبادت می‌کنند؛ زیرا آنها از خود آزادند و به خود و لذّت و رنج خود نمی‌اندیشند و فقط به خدای متعال و لقاء او دلبسته‌اند و خدا را «کریمانه» عبادت می‌کنند؛ زیرا کرامت خود را در این می‌دانند و می‌یابند که تنها باتقوایان و پروا پیشگان‌اند که نزد خداوند، کرامت دارند.

نتیجه‌گیری

خدای سبحان برای کمال انسان‌ها، هم نعمت‌های عادی را آفرید و در اختیار آنها قرار داد و هم نعمت‌های معنوی را به صورت برنامه‌های هدایت، بدست آنان سپرد تا مؤمنان،‌ با استفاده بهینه از نعمت‌های عادی و مصرف صحیح آنها، شکر نعمت الهی را به جا آورند و با اجرای برنامه هدایت الهی،‌ تنها او را خالصانه و به عشق و محبّت او و بریدگی از هر تعلّقی جز تعلّق به او برای حفظ کرامت در پیشگاه او، او را عبادت و پرستش کنند.﷼

 

 

 

 

30دسامبر/16

مرکز اسلامی هامبورگ

 

 

حمید دویمی

مقدّمه

برای بسیاری از مسلمانان اروپا و بویژه آلمان، نام «مرکز اسلامی هامبورگ»، نامی آشناست و شاید برخی از آنان نیز بارها از راه‌های دور و نزدیک، به بازدید از این مرکز و مسجد، موفّق شده‌اند، با آن تماس برقرار کرده‌اند، در برنامه‌های گوناگون آن شرکت جسته‌اند و یا پرسش‌های اسلامی خود را با آن مطرح کرده و پاسخ دریافت نموده‌اند.

فراتر از آن، موقعیت جالب مسجد در کنار دریاچه‌ی زیبای آلستر و ساختمان چشم‌نواز آن، به عنوان تجلّی معماری و هنر شرقی، موجب شده است تا تازه واردان به شهر هامبورگ و تورهای توریستی کشورهای مختلف، از مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ، به عنوان یکی از آثار دیدنی این شهر، بازدید نمایند. سال‌هاست که این مسجد، به عنوان یکی از نقاط دیدنی شهر هامبورگ، در بروشورهایی که از جانب مؤسّسات جهانگردی آلمانی منتشر می‌شود، معرّفی شده است.

تاریخچه‌ی بنیان‌گذاری و مراحل بنای مرکز

در سال ۱۳۳۲ شمسی، برابر با ۱۹۵۳ میلادی، در جلسه‌ای که با حضور جمعی از ایرانیان مقیم هامبورگ در هتل آتلانتیک این شهر برگزار گردید، گفت‌وگویی درباره‌ی لزوم تشکیل مرکزی اسلامی و بنای مسجدی برای ایرانیان مقیم این شهر انجام گرفت. این پیشنهاد، با استقبال حاضران، روبه‌رو شد و قرار شد که دایره‌ی فعالیت این مرکز و مسجد، تنها به ایرانیان محدود نگردد و برای همه‌ی مسلمانان شهر هامبورگ، تأسیس شود.

این جمع، در سال ۱۳۳۲ش. (۱۹۵۳ م) نامه‌ای به مرجع تقلید وقت آیت‌الله بروجردی، ارسال کردند و در آن، پیشنهاد تأسیس مسجدی برای انجام عبادات و برگزاری جلسات دینی برای مسلمانان را با ایشان مطرح کردند. مرحوم آیت‌الله بروجردی، طی نامه‌ای، موافقت‌شان را با این پیشنهاد، اعلام نمودند و مبلغ ده هزار تومان نیز به عنوان نخستین رقم مالی برای شروع این کار، حواله کردند.

در نهم مهرماه ۱۳۳۶ش (اول اکتبر ۱۹۵۷ م) زمین کنونی، به مساحت ۳۷۴۴ مترمربع به مبلغ ۲۵۰ هزار مارک برای مسجد خریداری شد و به ثبت رسید. این مبلغ را یکی از تجّار خیّر ایرانی، به نام مرحوم قاسم همدانیان، از طریق مرحوم آیت‌الله بروجردی، اهدا کرد.

در دوازدهم آذر ماه ۱۳۳۶ ش (سوم دسامبر ۱۹۵۷ م) از جانب هیئت ساختمانی مرکز، ترتیب مسابقه‌ای داده شد که در آن سه شرکت، پیشنهادهای خود را برای ساخت مسجد ارائه نمودند. این طرح‌های پیشنهادی، جهت انتخاب نهایی برای آیت‌الله بروجردی، به قم ارسال شد و ایشان این کار را به یکی از معماران معروف ایرانی (آقای لرزاده) ارجاع دادند و ایشان هم از میان نقشه‌های طراحی شده، یکی را برگزید و نواقص آن را طی نامه‌ی جداگانه‌ای یادآور شد.

نخستین کلنگ ساختمان مسجد در نیمه‌ی شعبان ۱۳۷۰ ق. برابر با (۲۴ بهمن ۱۳۳۶ ش و ۱۳ فوریه ۱۹۶۰ م) مصادف با سال‌روز میلاد حضرت مهدی(عج)، با حضور جمعی از مسلمانان و نمایندگان شهر هامبورگ زده شد و پس از مدّت کوتاهی، کارهای ساختمانی شروع گردید.

با فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی، وقفه‌ی مجدّدی در کار ساختمانی مسجد روی داد و هیئت ساختمانی نیز به دلیل نبودن بودجه‌ی کافی، به ناچار به بانک‌های آلمانی، بدهکار شد؛ امّا در اواسط سال ۱۴۴۲ ش (۱۹۶۴ م) با همراهی اتاق بازرگانی تهران در ایران، مبلغی به حساب مسجد هامبورگ واریز شد و بدین ترتیب، تقریباً بدهکاری مسجد به بانک و شرکت‌های مربوطه، تسویه گردید.

در سال ۱۳۴۳ ش (۱۹۶۵ م) شهید‌مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی، با تأیید مراجع وقت، به عنوان امام مسجد، برگزیده شد. یکی از ابتکارهای مهم آیت‌الله بهشتی، این بود که در کنار مسجد مؤسّسه اسلامی‌ـ فرهنگی دیگری با هدف تحت پوشش قراردادن همه‌ی مسلمانان از ملّیت‌ها و مذاهب مختلف را بنیان گذارد و بدین‌سان، در نوزدهم بهمن ماه ۱۳۴۴ (هشتم فوریه‌ی ۱۹۶۶ م)، «مرکز اسلامی هامبورگ» به ابتکار آیت‌الله بهشتی، به ثبت رسید و فعّالیّت فرهنگی خود را در سطح آلمان و دیگر کشورهای اروپایی، آغاز نمود که این فعّالیّت‌ها تا به امروز نیز همچنان ادامه دارند.

یکی از امکانات خوب این مرکز، سایت آن است که امکانات گوناگونی را در دسترس علاقه‌مندان به معارف اسلامی در سراسر جهان (با پنج زبان فارسی، عربی، انگلیسی، ترکی و آلمانی) قرار می‌دهد. از مهم‌ترین قسمت‌های بخش فارسیِ این سایت‌ـ که با نشانی:

http://fa.izhamburg.com/index.php

در دسترس است‌ـ می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد:

کتاب‌خانه

یکی از مهم‌ترین بخش‌های مرکز اسلامی هامبورگ، مربوط به کتاب‌خانه‌ی این مرکز است که سایت خودِ مرکز، از آن به عنوان «کتاب‌خانه‌ای بی‌نظیر در قلب اروپا» یاد کرده است. این کتاب‌خانه در طبقه‌ی بالایی ساختمان مرکز اسلامی هامبورگ واقع شده است. از محلّ کتاب‌خانه، علاوه بر مطالعه، برای جلسات علمی کوچک‌تر نیز استفاده می‌گردد. سالن زیبای کتاب‌خانه همچنین در اوقات تعطیلی برای کلاس‌های آموزش نقاشی نوجوانان و نیز نمایش فیلم و برخی مراسم جشن نیز مورد استفاده واقع می‌شود.

کتاب‌های این کتاب‌خانه، بیش‌تر در زمینه‌ی اسلام بوده و شامل کتاب‌های مرجع و کتب مربوط به علوم اسلامی، اعم از: فقه، اصول فقه، قرآن، احادیث، سرگذشت‌نامه‌ی ائمّه‌ی اطهار، عرفان، زبان‌ها و ادبیات عربی، تاریخ ایران و… است. در حال حاضر، این مجموعه، در بردارنده‌ی ۶۸۱۰ عنوان و ۱۰۲۸۸ جلد کتاب است. کتاب‌خانه‌ی مرکز اسلامی هامبورگ، در روزهای دوشنبه تا جمعه، از ساعت ده صبح تا سه بعدازظهر، آماده‌ی ارائه‌ی خدمات به مراجعین است. ضمناً بخش دیگری از کتاب‌های مرکز اسلامی هامبورگ در قسمت کتاب‌خانه‌ی لاتین‌ـ‌ که در سالن آکادمی اسلامی مرکز جای گرفته است‌ـ وجود دارد و شامل حدود سه هزار عنوان کتاب است. علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب‌ها را پس از دریافت، در محل قرائت‌خانه مطالعه نمایند و با پذیرش شرایط عضویت در کتاب‌خانه و ثبت‌نام می‌توانند کتاب مورد نظرشان را برای دو هفته، به امانت بگیرند. لازم به ذکر است علاوه بر وجود نسخه‌های نفیس در کتاب‌خانه‌ی مرکز اسلامی هامبورگ، برخی از این کتب، منقوش به یادداشت‌های اهدایی نویسندگان است. از جمله این افراد می‌توان به مرحوم آیت‌الله سیّدمحسن حکیم و مرحوم آیت‌الله طالقانی اشاره کرد که کتاب‌های خود را با دست‌خط خویش، به مرکز اسلامی هامبورگ تقدیم داشته‌اند. ضمناً کتاب‌خانه‌ی شخصی مرحوم پروفسور فلاطوری نیز که طبق وصیّت‌ ایشان، به مرکز اسلامی هامبورگ اهدا شده است، بر غنای کتب اسلامی (اعم از زبان فارسی، عربی و آلمانی) افزوده است.

مرکز اسلامی هامبورگ همچنین در صدد راه‌اندازی کتاب‌خانه‌ای ویژه‌ی کودکان و نوجوانان برآمده و از تاریخ ۱/۷/۲۰۰۸ م (تیرماه ۱۳۷۸ ش) افتخار این را دارد که با تأسیس بخش کتاب‌خانه‌ی کودک و نوجوان در کنار کتاب‌خانه‌ی بزرگ این مرکز، در محیطی کاملاً شاد و آرام، با ارائه کتاب‌ها و سی‌دی‌های صوتی‌ـ تصویری، به زبان‌های فارسی،‌ آلمانی، عربی، و… در خدمت کودکان علاقه‌مند به کتاب باشد. ساعات کار کتاب‌خانه‌ی کودک،‌ دوشنبه تا پنج‌شنبه، از ساعت ده صبح تا سه بعدازظهر است.

در این بخش از سایت، امکان خرید اینترنتی کتاب، سی‌دی و دیگر محصولات اسلامی برای علاقه‌مندان در اروپا و دیگر نقاط جهان، فراهم آمده است.

مجله‌ی «والفجر»

این بخش، به معرفی آخرین شماره‌های مجله‌ی «والفجر» اختصاص دارد که حدود سی سال است توسط مرکز اسلامی هامبورگ، انتشار می‌یابد و شامل موضوعات مختلف از جمله: مقالات ادبی درباره‌ی مباحث گفت‌وگوی بین ادیان،، مباحث اعتقادی، فلسفی، عرفانی و دیگر ابعاد جهان‌بینی اسلامی،‌ ترجمه‌ی بخش‌هایی از تفسیر «المیزان»، کتب تازه انتشار یافته‌ی  مرکز اسلامی هامبورگ، اخبار مسلمانان در اروپا و گزارشی از فعالیت‌های مرکز اسلامی هامبورگ است.

خدمات

بخش خدمات‌ـ که در واقع، مربوط به واحد «امور اجتماعی مرکز اسلامی هامبورگ» است‌ـ، به ارائه خدمات مشاوره‌ای در خصوص ازدواج اسلامی، تشرّف به اسلام و طلاق اسلامی و همچنین مشاوره خانواده می‌پردازد. برای مثال، در بخش «تشرّف به اسلام» می‌خوانیم: «برای تشرّف به اسلام، درخواست‌ فرم‌های مخصوص الزامی است. این فرم، همراه با یک جزوه (به زبان آلمانی و یا انگلیسی)‌ـ که کلیاتی از اصول عقاید یک مسلمان در آن بحث شده است‌ـ، ارسال می‌گردد. در فرم، از متقاضیان تشرّف به اسلام خواسته شده است تا حداقل در دو صفحه، خلاصه‌ای از برداشت و نظرشان را درباره‌ی اسلام و نیز جزوه‌ی ارسالی نوشته و همراه با تکمیل فرم مخصوص و دو قطعه عکس، به نشانی مرکز اسلامی هامبورگ، برگشت دهند. این مدارک، پس از وصول، مورد بررسی قرار گرفته و بدین شکل، کارت تشرّف به اسلام برای تازه واردان به اسلام، صادر می‌شود. در مواردی که متقاضیان، اطلاعات بیش‌تری را درباره‌ی اسلام خواهان باشند، زمینه‌ی ارتباط مستمر آنان با مرکز فراهم می‌شود و برحسب نیاز و علاقه‌ی آنان، کتاب و جزوه درباره‌ی موضوعات مختلف دینی و اسلامی، ارسال می‌گردد.

گروه جوانان

این بخش، انعکاس‌دهنده‌ی فعّالیّت‌های مربوط به «گروه جوانان مرکز اسلامی هامبورگ» است. مسابقه‌ی نامه‌ای به خدا، گزارش یکی از فعّالیّت‌های این مرکز است که در این بخش، به آن اشاره شده است. در این مسابقه‌ـ که در سال گذشته و به دو زبان فارسی و آلمانی برگزار گردیده است و با استقبال چشم‌گیر جوانان نیز روبه‌رو شده است‌ـ، از شرکت‌کنندگان خواسته شده است که در نوشته‌های خود خطاب به خداوند، در قالب نثر و ادبیات زیبا، به بیان احساسات صمیمانه‌ی خود بپردازند‌ـ که گزیده‌ای از این نامه‌ها در این بخش گذاشته شده است‌ـ همایش دو روزه‌ی جوانان مسلمان در مرکز اسلامی هامبورگ، سمینار روح و معنویت در اسلام و همچنین گزارش مربوط به همایش دو روزه‌ی جوانان در مرکز اسلامی با موضوع حجاب و… نیز از دیگر گزارش‌هایی هستند که در این بخش، قابل دسترسی‌اند.

از دیگر قسمت‌های این سایت می‌توان به این موارد، اشاره کرد: گروه بانوان (انعکاس گزارش‌های مربوط به فعّالیّت‌های بانوان عضو این مرکز)؛ پرسش و پاسخ (امکان طرح انواع پرسش‌های عقیدتی، شرعی و…)؛ اخبار (خبرهای مربوط به جلسات، همایش‌ها مراسمات مذهبی و دیگر فعالیت‌های مختلف مرکز)؛ برنامه‌های مرکز (اطلاع‌رسانی در مورد زمان‌بندی برگزاری برنامه‌های آینده‌ی مرکز)؛ نماز جمعه (مباحث مربوط به خطبه‌های نماز جمعه‌ی مرکز)؛ گفتار تازه (ارائه مطالب متناسب با مناسبت‌های مذهبی، در خصوص زندگی و سیره‌ی ائمّه)؛ درباره‌ی مرکز اسلامی هامبورگ (معرفی تاریخچه و فعّالیّت‌های مرکز از زمان تأسیس تاکنون)؛ آلبوم تصاویر (عکس‌های مربوط به تاریخچه‌ی این مرکز و شخصیت‌هایی که در ساخت و مدیریت آن نقش داشته‌‌اند و همچنین عکس‌های مربوط به مراسم‌های مذهبی و همایش‌های برگزار شده در این مرکز) و… .

30دسامبر/16

برگی از ایّام

 

مصطفی‌ پورنجاتی

رحلت پیامبراسلام(ص)

اهمیت رحلت پیامبراسلام، حضرت محمّدبن عبدالله(ص)، به اندازه‌ی بزرگیِ اوست. نامی که نازل شد تا گردونه‌های تمدّن راـ که در دست‌های جهالت بودـ به دست‌های اخلاق بسپرد، و هدایت را به مدد انفاس قدسی، هدیه‌ی انسان‌های گرفتار و دربند کند.

خلاصه‌ی سیاهی‌های زندگی انسان، در عربستان جمع شده بود و این بیایان، خطّه‌ی خشک‌سالی برای جان‌های دور از حقیقت شده بود. عدالت و توحید، گم شده بود و کسی با کسی برادر نبود. خویشی و نسب، جای انسانیت و اخلاق را گرفته بود. وقتش بود تا کسی از تبار عیسی، موسی، ابراهیم، نوح و آدم، ظهور کند تا به یاد آوَرَد این همه انحراف را که از سر گذشته بود. و چه کسی بهتر از محمّدبن عبدالله که «امین» خوانده می‌شد بر زبان همان‌ها که از امانتداری و صداقت، فاصله می‌گرفتند. او مبعوث شد به رسالت؛ و رسالتش الگو بودن برای انسان زیستن و شکستن قفل‌های خودپرستی و بت‌پرستی. سخنش برادری بود و اخوّت مؤمنان. کسی که با آمدنش رودبارهایی جاری شد به درازنای زمان؛ چشمه‌هایی زلال مثل: علی، فاطمه، سلمان و ابوذر.

امروز، کسی به دیار یادها می‌رود که هنوز و همواره زنده است؛‌ زیرا همه‌ی خاطره‌ها با نام اوست: رفتن حمزه؛ نبرد حنین؛ شعب ابی‌طالب؛ دعوت عشیره‌ی مقربین؛ فتح مکه؛ غدیر.

از محمّد(ص) آموختیم که مهربان باشیم، نماز بخوانیم، دروغ نگوییم، ریا نکنیم، در آیه‌های آفرینش، بیندیشیم و درنگ کنیم، عدالت بورزیم و اهل مساوات باشیم، خود و دیگران را آزار ندهیم، و در یک کلام، «انسان» باشیم: جانشین خدا بر زمین.

او تنهای‌مان نگذاشته است با این دو ودیعه: کتاب خدا، اهل‌بیت(ع). می‌شود تا همیشه در محضر کلام و رهنمود او ماند با این دو حقیقت زنده؛ با این دو ودیعه.

پس خاموشی او، فراموشی‌اش نیست؛ زیرا ندای لااله الاالله، رمز جاودانی محمّد(ص) است.

شهادت امام رضا(ع)

کسی رحلت کرده است که راز قلعه‌ی لااله الاالله را با ما در میان گذاشته بود؛ دانایی که فاش کرد رمز رابطه‌ی توحید را با ولایت. و این حق‌گویی‌اش، فقط در کلام «سلسله‌الذهب» جلوه نکرد. او در هر حرکت و هر آهنگ، در دربار مأمون یا در میان خلق، تفسیر کلمه‌ی توحید می‌گفت. آن جا که عالمان ادیان، گِردش نِشستند، تا عرض وجودی کنند؛ امّا با دست‌های پر از دانسته‌های تازه و ناشنیده، صحنه را ترک کردند.

مسافر توس، می‌دانست که مأمون، وجود او را تاب نمی‌آورد، و می‌دانست که ولی‌عهدی، بهانه‌ای بود فقط برای توجیه خیانت‌های طاغوتی خلفا. پس به هیچ چیز، دل نبسته بود و به مسئولیت امامت می‌اندیشید که باید هر بار در هر میدان، صورتی متناسب به خود بگیرد و هدایتش را با اوضاع زمانه، سازگار کند. او از تبار موسی کاظم(ع) بود که زندان را نیز میدان تبلیغ دین می‌دانست. او از تبار علی بود که دست بسته یا بر مسند حکومت، تنها به یک چیز می‌اندیشید: دستگیری از انسان برای رفتن به سوی الله.

هشتمین عاشق! دانه‌های انگور مرثیه‌خوان تواَند اکنون. تو چه خوب می‌دانستی کربلایت، همین کاخ تبهکاری است و چنین است که به دانه‌های انگور لبخند می‌زنی؛ لبخند حقارت‌بار انسان کامل، به ذلّت مأمون که از ارزش‌های تمام نشدنی تو جرعه‌ای ننوشید.

ما تو را قدر می‌دانیم. ما ایرانیان که شرمسار مهربانی‌های همواره‌ی توایم. کدام آهودلی در صحرای روزگار وانفسا پیدا می‌شود که تو از صیّاد بلاها ضمانتش نکرده باشی؟! در مشهد عاشقان، صدای‌مان را به نگاهت پیوند می‌زنیم و هر سال بر مصیبتی جانکاه، اشک می‌ریزیم که تا صبح حشر، در دل‌ها مقیم است و پابرجا؛ علی‌بن موسی‌الرضا!

اربعین

اربعین که می‌آید، باید از زینب و سجّاد گفت؛ از حاصل زخم‌ها و نمازهای نِشسته؛ از فریادهای بیدارگر.

دیگر کوس رسوایی یزید و یزیدیان، بر آفاق است. ننگی ابدی بر پیشانیِ اهالی ظلم نشسته که هرگز زدوده نمی‌شود.

اربعین می‌آید؛ امّا تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب باید جُست. زینب از آنچه یزیدیانِ شرم‌زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب، با خطبه‌ای از غربت در میان هلهله‌ی زنان شام، گُلِ گریه کاشت.

در اربعین، کاروان تأثیرگذار عشق، کاروان حاملان پیام عاشورا از راه می‌رسند. فرزند مکّه و منا، زین‌العبّاد، آمده است؛ پیک انقلابگر، برای شامیانی آمده است که دل‌هایشان از بنای مسجد دمشق هم سخت‌تر بود.

این کاروان عزاپوش، سپاه پیروز افتخار و وارثان خون و روشنی است. امروز جابر و عطیه، خود را به مدفن حنجره‌ی آزادگی رسانده‌اند.

امروز زینب، صدایش را آزاد می‌کند بر تمام پهنه‌ی ظلم و بیداد. او فریاد می‌زند. و جز صدای حقیقت نخواهد ماند. کوفه، سال‌هاست صدای بیدارگر علی را از یاد برده و سر بر بستر فراموشی و غفلت گذاشته است. با غریو زینب، تمام غافلان کوفه و گمراهان شام، صدای بیداری را می‌شنوند. او خطبه می‌خواند با دهانی خدایی و صدایی از جنس نور؛ یادآور طنین علی، بر سر نفاق و ضلالت. کوفه و شام باید بشنود و مانند بیگانه‌ای گم شده در تاریکی، اشتیاق آوای حقیقت را ادراک کند و چه کسی بهتر از کاروان کربلا، به رهبری زینب و سجّاد که این آوا را به گوش‌های بسته‌ شده برساند!

فریاد علی، به گوش می‌رسد؛ آی شمایی که بر کرسی‌های دنیا تکیه زده‌اید! زین پس در میان شعله‌های سرکش ته‌مانده وجدان‌های‌تان، ذوب خواهید شد. خیزران بر لب‌های قرآن‌خوان حسین زدن، نشان بیچارگی شماست که به هر وسیله، در صدد خاموش کردن فریاد حقیقت برآمده‌اید.

زینب، خاموش نخواهد ماند، تا تصویر خاکسترنشینیِ حسین را در پیام سرخ عاشورا، به گوش همه برساند.

صدای علی(ع) هنوز به گوش می‌رسد؛ صدایی که از نای سرخ کربلا برخاسته است.

جایگاه بین‌المللی و داخلی ۲۲ بهمن

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تنها یک حادثه‌ی داخلی برای تغییر رژیمی سیاسی نبود؛ بلکه زلزله‌ای ویرانگر برای جهان غرب بود.

گذشته از آن که آمریکا، مطلوب‌ترین شرایط جغرافیایی، اقتصادی و نظامی را در یکی از حساس‌ترین مناطق جهان‌ـ که مرزهای طولانی با رقیب (دولت شوروی سابق) داشت‌ـ از دست می‌داد، امواج این انفجار بزرگ، رژیم‌های وابسته به غرب را در ممالک اسلامی و بلاد عربی، متزلزل و بیمناک کرده بود.

پیام اصلی انقلاب اسلامی، ماهیتی فرهنگی داشت و بر اندیشه‌ی دینی و ارزش‌های معنوی، استوار بود. پیروزی انقلاب، به معنای صدور پیام و ارزش‌های آن و به حرکت درآمدن موجی از خیزش‌های رهایی‌بخش در کشورهای اسلامی و جهان سوم بود.

با وجود همه‌ی تلاش‌هایی که در سطح بین‌المللی برای حفظ رژیم شاه و جلوگیری از موفقیّت‌های امام‌ خمینی به عمل آمد، انقلاب اسلامی، پیروز شد و از این جهت، بیش‌تر به یک معجزه شبیه بود تا تحوّلی عادی. بجز امام خمینی و توده‌های بی‌شماری که به گفته‌ها و وعده‌های امام، باور قلبی داشتند، عموم تحلیل‌گران سیاسی، وقوع چنین پیروزی‌ای را حتّی تا روزهای واپسین عمر رژیم شاه، ناممکن می‌دانستند.

نهضتی که امام خمینی، پرچمدار و پایه‌گذار آن بود، توانست غبار از چهره‌ی اسلام بزداید و سیمای حقیقی آن را پس از چهارده قرن، به جهان تشنه‌ی عدالت بنمایاند.

نهضتی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، امروزه برای بسیاری از ملل جهان، چراغ راه زندگی است. مهم‌ترین دستاوردهای این انقلاب در صحنه‌ی بین‌المللی تاکنون به قرار زیر بوده است:

  1. تجدید بنای تفکّر انقلابی بر مبنای دین؛
  2. تلفیق موفقیّت‌آمیز رهبری سیاسی و مذهبی؛
  3. احیای روحیه‌ی گرایش به معنویات و ارزش‌های دینی در میان مسلمانان جهان؛
  4. احیای روحیه‌ی خودباوری و سلطه ستیزی در میان ملّت‌ها؛
  5. منفعل شدن دولت‌ها و قدرت‌ها در برابر اراده‌ی ملّت‌ها.

 

30دسامبر/16

جُمجمه

 

مرتضی دانشمند

دستمال را گشود‌. به جمجمه زل زدند. گفت: «هیچ کس نمی‌تواند‌. هیچ کس!».

و جمجمه را برگرداند‌. چشم‌ها به حدقه‌های استخوانی زل زدند‌.

گفت: «شما می‌گویید برزخ، حقیقت دارد‌. زندگی پس از مرگ و پیش از قیامت واقعیت دارد‌. من او را می‌شناسم‌، کافر بود‌. سال‌های فراوانی است که به برزخ آمده است، برزخی که شما می‌گویید. هر‌کس اعتقاد به برزخ شما دارد، بیاید و دست بر این جمجمه بگذارد؛ امّا مواظب باشد دستش نسوزد.»

ساکت شدند‌.

مبهوت شدند.

درمانده شدند.

شک کردند.

گفتند:«سؤال سختی است».

صدایی شنیدند:

شاید کسی بتواند.

چه کسی؟

خلیفه گفت:«آری، فقط یک نفر. او می‌تواند وارث: دانش پیامبران؛ آگاه‌ترین کس به راز آسمان‌ها.

به دنبالش فرستادند.

ـ پرسشی که هوش از سرها ربوده بود همین بود؟

سکوت بود و انتظار.

جمجمه هم منتظر جواب بود.

فرمود:«دو سنگ آتش زدند».

آوردند.

ـ به دست او بدهید.

سنگ‌ها را گرفت.

ـ به‌ هم بزن.

جرقه را دیدند.

پرسید:«دست بر سنگ‌ها بگذار. حرارتی احساس می‌کنی؟ اگر نه، جرقّه‌ها از کجا آمدند؟».

ساکت شد.

مبهوت شد.

درمانده شد.

نفس راحتی کشیدند. دل‌ها آرام گرفتند. ابرها کنار رفتند.

  1. «الغدیر»، علامه امینی، ج ۸، ص ۲۱۴٫
30دسامبر/16

امام در سایه خیال

﷼ لبخند تو، خلاصه خوبی‌هاست

لختی بخند، خنده گل، زیباست

پیشانی‌ات تنفّس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست.

قیصر امین‌پور

﷼ آتشکده آتش دردی، ای مرد!

اسطوره ایمان و نبردی، ای مرد!

پهنای زمین، عرصه‌ نامردان است

تنها تو در این میانه مردی، ای مرد!

حسن حسینی

﷼ او سینه ای به وسعت دریا داشت

چشمی چو آفتاب، شکوفا داشت

در لحظه های خلسه و تنهایی

یک آسمان نگاه تماشا داشت.

عباس براتی پور

﷼ تو از کهن‌ترین زخم عشیره سخن گفتی

از کاری‌ترین،

چرکین‌ترین

جراحت تاریخ

و از داغ‌های باغ

داغ‌های هزار ساله.

علی اکبر صادقی رشّاد

﷼ مردی چو موسی بر فراز طور سینین

مرهم کش زخم کهن‌سال فلسطین

مردی که تادستش به‌سوی آسمان بود

چشمان بی‌سوی زمین را سایبان بود

بس اُشتر رم کرده را در کوی کرده

صد آب از رخ رفته را در جوی کرده.

سیّد ابوطالب مظفّری

﷼ ای خفته در نگاه تو صد کشور آیینه

شد مدّتی، نگاه نکردی در آیینه.

محمد کاظم کاظمی

﷼ تویی ساقی جام‌های ازل

لبت مثنوی، چشم‌هایت غزل.

پرویز عبّاسی راکانی

﷼ ای پیر، ای تبلور تاریخ، ای امام!

ای صخره از صلابت قد قامت تو رام

ای از تو وامدار، کران تا کران نور

ای تیغ شب شکار علی، درنیام گور

ای سرو، ای اناالحق منصور آفتاب

ای چرخش نگاه تو منشور آفتاب…

غلامرضا رحمدل

﷼ ای نگاهت امتداد سوره یاسین شده

با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده

تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیش ما

کوچه‌های دل برای مقدمت آذین شده.

عبدالرحیم سعیدی راد

﷼ همه وجود تو لبّیک بر‌ندای خداست

تمام زندگی‌ات یک نماز طولانی.

فاطمه راکعی

﷼ وادی مقدّس پابرهنگی،

آشنا‌تر از تو

ندارد

ای خودمانی‌تر از خورشید!

ابوالقاسم حسینجانی

 

 

 

30دسامبر/16

ماجرای نقد کوبنده‌ی آقای گُل‌حواس

 

 

سید سعید هاشمی

آقای «گل‌حواس» هر کار می‌کرد، نمی‌توانست خودش را جمع و جور کند و دل آقای سردبیر را به دست بیاورد. مُدام، این جمله‌ی سردبیر، مثل گوشت‌کوب، توی سرش می‌خورد که: «تو حواس‌پرتی».

حواس‌پرتی، به اندازه‌ی کافی آزارش می‌داد؛ امّا این جمله‌ی آقای سردبیر، دردناک‌تر از حواس‌پرتی بود. تقصیر خودش هم نبود. حواس‌پرتی که دست خود آدم نیست. اگر دست خودش بود، سعی می‌کرد بادقّت‌ترین و منظّم‌ترین آفریده‌ی خدا باشد؛ امّا حیف که از دست خودش خارج بود.

آخرین باری که با حواس‌پرتی‌اش، دسته گل به آب داد، دیگر حرص سردبیر درآمد. قضیه این بود که سردبیر، با این که می‌دانست آقای «گل‌حواس» آدم هپروتی است و معمولاً در دنیایی غیر از دنیای آدم‌ها زندگی می‌کند، از آن جا که به قلمش ایمان داشت، پیش خودش گفت: «بگذار یک فرصت دیگر به این حیف نان بدهم، بلکه به خودش بیاید».

با این فکر، آقای گُل‌حواس را صدا زد و گفت:‌ «آقای گل‌حواس! می‌خواهم صفحه‌ی جدیدی توی مجلّه، باز کنم».

آقای گُل‌حواس، لبخندی زد و گفت: «خوب است قربان! باز کنید. باز کنید».

بعد دقت کرد تا حواسش جمع باشد و جمله‌ی سردبیر یادش بیاید. از این ترسید که مبادا آقای سردبیر گفته باشد: «می‌خواهم پنجره‌ی جدیدی توی اتاقم باز کنم».

امّا وقتی آقای سردبیر، جمله‌ی دوم را گفت، او خیالش راحت شد.

ـ زحمت این صفحه‌ی جدید را شما باید بکشید.

ـ خواهش می‌کنم قربان! چه زحمتی! حالا این صفحه‌ی جدید چی هست؟

ـ نقد داستان‌های ارسالی خوانندگان. داستان‌هایی را که خوانندگان مجلّه، ارسال می‌کنند شما نقد کن و بیاور تا در هر شماره‌، چاپ شود. من در هر شماره، دو صفحه به این نقد اختصاص می‌دهم.

ـ ایده‌ی خوبی است. حالا از کی باید شروع کنم؟

ـ می‌توانی از همین الآن شروع کنی. فقط باید حواست را جمع کنی. سعی کن داستان‌های کوتاه را انتخاب کنی تا بتوانیم هم داستان را چاپ کنیم و هم نقدش را. نقدت باید جوری باشد که به یارو برنخورد و پس فردا یقه‌مان را نگیرد. در ضمن آقای گل‌حواس…!

ـ بله قربان!

ـ جان بچّه‌ات حواست را جمع کن. مواظب باش یک وقت، دسته گل به آب ندهی و آبروی‌مان را نبری!

ـ اختیار دارید قربان! شما هنوز مرا نشناخته‌اید.

ـ اتّفاقاً شما را خوب شناخته‌ام که دارم این جوری می‌گویم. خلاصه حواس‌پرتی را بگذار کنار. آثار رسیده، این جا روی میز من است. می‌توانی آن‌ها را نگاه کنی و هر هفته، یکی‌اش را انتخاب کنی.

هفته‌ی بعد آقای گل‌حواس، اوّلین داستان و نقدش را آورد و تحویل سردبیر داد و بعد خوش و خرّم از اتاق بیرون رفت. خوش‌حال از این که هم دستور آقای سردبیر را موبه‌مو اجرا کرده و هم کمی حق‌التألیف به جیب می‌زند و می‌تواند نیم مثقال تنقلات بخرد و بزند به بدن.

***

فردا صبح زود، هنوز پایش را درست در دفتر مجلّه نگذاشته بود که نگهبان گفت: «آقای گل‌حواس! جناب سردبیر، از وقتی که آمده‌اند، سراغ شما را می‌گیرند. لطفاً تشریف ببرید توی اتاق‌شان».

آقای گل‌حواس، به امید تعریف و تمجید سردبیرانه، پا به اتاق ایشان گذاشت؛ امّا وقتی اخم‌های توی هم رفته و دندان‌های به هم فشرده و چشم‌های چَپَکی سردبیر را دید، فوری خودش را جمع و جور کرد.

ـ سلام جناب سردبیر.

ـ سلام جناب آقای گل‌حواس! مگر من عرض نکردم حواس‌تان را جمع کنید!

ـ حواسم جمع است قربان!

ـ پس این چرت و پرت‌ها چیست که به عنوان نقد تحویل بنده داده‌اید؟

ـ اختیار دارید قربان! چرت و پرت کدام است؟ شما گفتید یک داستان کوتاه انتخاب کنم؛ من هم آثار رسیده را گشتم و یک داستان مینی‌مالیست انتخاب کردم.

یکدفعه سردبیر داد زد: «بس کنید آقا! آن چیزی که شما نقد کرده‌اید، نسخه‌ی دکتری است که من به خاطر سرماخوردگی‌ام رفته بودم پیشش. شما چه طور آن را با یک داستان مینی‌مالیست، اشتباه گرفته‌اید؟».

رنگ از چهره‌ی آقای گل‌حواس پرید. با تته پته گفت: «راستش قربان…».

سردبیر داد زد: «توجیه نکنید آقا! اشتباه‌تان را توجیه نکنید. شما آن قدر حواس‌‌پرت هستید که خطوط انگلیسی دکتر را که از چپ به راست نوشته، به صورت فارسی و از راست به چپ خوانده‌اید. کمی خجالت بکشید. گیرم مُهر دکتر را ندیدید، اقلاً آدرس مطبش را که آن زیر نوشته شده بود، می‌خواندید».

آقای گل‌حواس،‌ با شرمندگی گفت:‌ «اتفاقاً مُهر دکتر را دیدم، جناب سردبیر؛ ولی فکر کردم ایشان دکترای ادبیات دارند. آدرس مطبش را هم دیدم؛ امّا فکر کردم نشانی دفتر کارش است».

خشم سردبیر بیش‌تر شد: «این قدر اراجیف به هم نباف آقاجان! برو خدا را شکر کن که من این نسخه را گم کرده بودم و شما برایم پیدا کردی و گرنه، این برج، نصف حقوقت کسر می‌شد».

آقای گل‌حواس، لبخند می‌زد و گفت: «دیدید… دیدید آقای سردبیر! شما هم حواس‌تان پرت است. خوب… کار است دیگر. برای همه پیش می‌آید».

بعد که اخم سردبیر را دید، زیب دهانش را بست و با سرعت از اتاق او بیرون آمد.

***

چند روز بعد، آقای گل‌حواس،‌ آثار ارسالی روی میز سردبیر را گشت و اثری بدیع را انتخاب کرد و به خانه بُرد. آن را به دقت خواند. پایین و بالایش را نگاه کرد تا مُهری، آدرس مطبی، چیزی در آن نباشد. وقتی مطمئن شد که هیچ موردی در آن نیست، نقدی بر آن نوشت و فردا آن را تحویل سردبیر داد. دیگر مطمئن بود که وظیفه‌اش را به خوبی انجام داده است.

***

فردا صبح اوّل وقت، وقتی نگهبان مجلّه، به آقای گل‌حواس گفت که آقای سردبیر، توی اتاقش منتظر اوست، آقای گل‌حواس، دیگر صد درصد مطمئن نبود که ماجرا، مربوط به تشکّر می‌شود یا داد و فریاد. هر چه بود، خودش سابقه‌ی خودش را داشت. دل دل کرد و «خدایا به امید تو» گفت و رفت توی اتاق. وقتی ابروهای گَلِ هم و دندان‌های فشرده و چشم‌های سرخ سردبیر را دید، مطمئن شد که بحث، بحث دست گل است و داد و فریاد. آقای دبیر گفت: «آخه آدم حسابی! من به تو چی بگویم؟».

ـ قربان! هر چی که دوست دارید، بگویید.

ـ این چیست که تو نقد کرده‌ای و داده‌ای دست من؟

ـ قربان باور کنید من کلّی دقّت کردم. مطمئن باشید که نسخه‌ی دکتر نیست. یک داستان کوتاه است. از دست خطش هم معلوم است که یک آدم هپل هپو، آن را نوشته. احتمالاً خیلی توی باغ نبوده. خواسته مثلاً سوررئال کار کند یا به قول خودشان پُست مدرن؛ ولی معلوم است که طرف، خیلی شوت بوده. شما خودتان آن داستان را ملاحظه بفرمایید، واقعاً قابل نقد است.

یکدفعه آقای سردبیر منفجر شد.

ـ آقای گل‌حواس، شما یکی از نامه‌های اداری مرا برداشته‌اید و نقد کرده‌اید. من آن را دیروز راجع به نظم و انضباط اداری نوشته بودم و می‌خواستم بچسبانم به تابلوی اعلانات. لازم به گفتن نیست که آقای گل‌حواس،‌ هیچ حرفی برای گفتن نداشت. فقط سرخ شد و بعد آرام بلند شد و از اتاق سردبیر بیرون آمد و تا شب دعا می‌خواند و دور خودش فوت می‌کرد.

***

این دفعه، وقتی آقای گل‌حواس، آثار رسیده‌ی پخش و پلا شده روی میز آقای سردبیر را می‌گشت، یک اثر جدید پیدا کرد. این اثر، خیلی خوش‌خط بود. بالای آن هم نوشته شده بود: داستان. نشست و بادقت، آن اثر را خواند. خودش بود؛ یک داستان واقعی. همان چیزی که دنبالش می‌گشت. داستان را کلّی این طرف و آن طرف کرد، چپ و راست و بالا و پایینش را نگاه کرد تا ببیند مُهری، آدرسی، نام دکتری، امضای سردبیری، چیزی دارد یا نه. خوش‌بختانه هیچ کدام از این‌ها را نداشت. حتی اسم نویسنده‌اش هم نوشته نشده بود. آقای گل‌حواس، با خوش‌حالی، آن را به خانه بُرد. تا ساعت دویِ نیمه شب، هی داستان را خواند و هی نقدش را نوشت؛ هی داستان را خواند و هی نقدش را نوشت. تازه بعد از تمام شدن نقد، دوباره چند بار داستان را خواند تا ببیند هنوز داستان است یا نه. می‌ترسید که اجنّه و ارواح خبیثه، یکدفعه متن را تغییر دهند و متن، تبدیل به چیز دیگری شود. فردا صبح هم وقتی بیدار شد، دوباره نشست هم داستان را خواند و هم نقدش را. دیگر صد در صد مطمئن بود که اشتباه نمی‌کند. خوش‌حال و سرحال، داستان و نقد آن را بُرد به آقای سردبیر تحویل داد و رفت توی اتاق کارش و پشت میز نشست.

***

فردا صبح، وقتی آقای گل‌حواس، وارد دفتر مجله شد، نگهبان مجله گفت: «آقای گل‌حواس! آقای سردبیر کارتان دارند».

آقای گل‌حواس، با این که تا حدودی خاطرجمع بود که دست از پا خطا نکرده، امّا با این حال نمی‌دانست با این حرف نگهبان، بشکن بزند یا توی کله‌اش بکوبد. با صد تا سلام و صلوات، به دفتر آقای سردبیر رفت. همین که وارد شد، چشم‌های سرخ و دندان‌های به هم فشرده و ابروهای گَلِ هم آقای سردبیر را دید، به اضافه‌ی این که این دفعه موهای آقای سردبیر هم سیخ سیخ شده بود و عینکش به صورت یک وری، به چشم‌هایش بود. آقای گل‌حواس، با دیدن این چهره‌ی سردبیر، اوّل خواست فرار کند؛ امّا بعد با خودش فکر کرد شاید سوءتفاهم شده، به همین خاطر، به آقای سردبیر گفت: «قربان! اجازه بدهید بنده توضیح بدهم».

ـ چی چی را توضیح بدهی؟

ـ قضیه را!

ـ خوب توضیح بده! قضیه چی بود؟

ـ قربان این دفعه، واقعاً یک داستان انتخاب کردم. باور کنید به جان خودتان به جان بچه‌های‌تان یک داستان واقعی بود. البته داستان چرت و پرتی بود. مطمئن باشید آن قدر داستانش الکی بود که هیچ کس مسؤولیت آن را به عهده نمی‌گیرد. به خاطر آن که، حواس‌پرتی، بندم را آب ندهد، یک داستان خوش‌خط انتخاب کردم که بتوانم بخوانم و با نسخه‌ی دکتر و نامه‌ی اداری اشتباه نگیرم. باور کنید واقعاً یک داستان واقعی بود؛ فقط خیلی دم دستی و بی‌خود و بی‌مزه بود و به درد سطل زباله می‌خورد که اتفاقاً من در نقدی که نوشتم، به همین‌ها اشاره کرده‌ام. کلّی هم روی نقدش وقت گذاشتم. باور کنید آقای سردبیر این دفعه دیگر…

یکدفعه سردبیر مثل کپسول گاز ترکید.

آقای گل‌حواس! حواس‌تان کجاست؟ شما داستان جدیدی را که خودتان برای مجلّه نوشته بودید، نقد کرده‌اید. خجالت بکشید…!

با شنیدن این حرف، دیگر رمقی برای آقای گل‌حواس نماند. همان جا افتاد روی صندلی. مجله‌ای از روی میز برداشت و شروع کرد به باد زدن خودش. با این حال، باز هم خدا را شکر می‌کرد که چیزی را که انتخاب کرده بود، داستان بود. چون او این روزها به خاطر حواس‌پرتی، چیزهای مختلفی به آقای سردبیر تحویل می‌داد!

30دسامبر/16

گفتگو با علی نادری

 

«رزمنده‌ی چهارده ساله و قهرمان پاراالمپیک»

چهارده ساله بود که عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد. در عملیات‌های مختلف از جمله بدر، خیبر، والفجرهای چهار،‌ هشت و ده شرکت داشت. بعد از حضوری مستمر و شش ساله، سرانجام در عملیات والفجر ده، از ناحیه‌ی نخاع آسیب دیدو و به درجه‌ی رفیع جانبازی نائل گشت. بعد از جانباز شدن، به ورزش روی آورد تا در عرصه‌ای دیگر، برای میهن اسلامی، افتخارآفرینی کند. او تاکنون، مدال‌های رنگارنگ زیادی از میادین بین‌المللی به دست آورده است. گفتگوی ما را با «علی نادری» بخوانید.

ـ آقای نادری، متولّد چه سالی هستید؟

۱۳۴۶ شمسی.

ـ زادگاه شما کدام شهر است؟

اصفهان.

ـ چند سال است که حرفه‌ای ورزش می‌کنید؟

ده سال.

ـ چه سالی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شدید؟

سال ۱۳۶۰٫

ـ با توجه به سنّ کم‌تان، آیا با مشکلی هم روبه‌رو شدید؟

بله. با اعزام من موافق نبودند.

ـ چگونه رضایت مسئولان را جلب کردید؟

به جای اثر انگشت پدرم، با انگشت شست پای خودم، رضایت‌نامه را تکمیل کرده، به آن‌ها تحویل دادم.

ـ با مصدومیت هم مواجه شدید؟

چندین بار مجروح شدم. در عملیات بدر، خیبر، والفجر هشت و ده، شیمیایی و در ارتفاعات میمک، مجروح شدم که باید درمان می‌شدم.

ـ بعد از مصدومیت، برخورد اعضای خانواده با شما چگونه بود؟

چون فکر می‌کردم که ممکن است اعضای خانواده، با اعزام مجدّد من موافقت نکنند، ترجیح دادم همان جا درمان شوم تا پدر و مادرم، ناراحت و غمگین نشوند.

ـ در کدام عملیات به درجه‌ی رفیع جانبازی نایل گشتید؟

در عملیات والفجر ده، در حلبچه، شیمیایی شدم و از ناحیه‌ی نخاع، به شدّت آسیب دیدم. از آن به بعد هم با صندلی چرخ‌دار، به کارهایم می‌پرداختم.

ـ لطفاً خوانندگان مجله‌ی «پاسدار اسلام» را با خاطره‌ای از دوران دفاع مقدّس مهمان کنید؟

در عملیات والفجر چهارـ که به قصد آزادسازی پنجوین عراق انجام شد ـ از رودخانه‌ای گذشتیم و با توسّل به اذکار قرآن کریم و تکرار آیات نورانی آن، موفّق شدیم بیست پاسگاه را در ارتفاعات لری‌ـ که از بلندترین ارتفاعات منطقه بود و راه‌های منتهی به آن، ‌سخت و صعب‌العبور بودند‌ـ آزاد کنیم. من در این عملیات، تک تیرانداز بودم. در اطراف ما، عراقی‌ها، مهمّات و تجهیزات یک لشگر را داشتند و تا بن دندان، مسلّح بودند. حدود یکصد و پنجاه نفر از سربازان دشمن هم در حالت کمین بودند. خوش‌بختانه، امداد الهی و آیات نورانی قرآن، کمک حال‌مان گشت و بدون درگیری مجدّد، توانستیم با موفقیّت، پاک‌سازی لازم را انجام دهیم.

ـ از چه سالی، وارد عرصه‌ی ورزش شدید؟

از طریق برنامه‌های تلویزیونی، موفّقیّت جانبازان را در عرصه‌های مختلف ورزش، مشاهده کردم و وقتی می‌دیدم که پرچم ایران، به همّت این عزیزان در میادین بین‌المللی به اهتزاز درمی‌آید، من هم تصمیم گرفتم که در این آوردگاه، افتخارآفرینی کنم. بر این اساس، دو بار به این امر پرداختم؛ ولی هر دو بار، به علّت درد شدید و خونریزی، مجبور شدم از ورزش، کناره‌گیری کنم. با  بهترین شرایط، دوباره سال ۱۳۷۹، در رشته‌ی دو و میدانی به فعّالیّت پرداختم و در موادّ پرتابی، به توفیقات زیادی دست یافتم تا آن که سال ۱۳۸۱، به عضویت تیم ملّی جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران درآمدم.

ـ تاکنون به چه عناوین و افتخاراتی دست یافته‌اید؟

در مسابقات جهانی سال ۲۰۰۲ م. فرانسه، به یک مدال طلا و یک برنز دست یافتم. در مسابقات جهانی سال ۲۰۰۳ م. نیوزیلند، در پرتاب نیزه، مدال طلا گرفتم و در پرتاب وزنه و دیسک، دو مدال نقره کسب کردم. سال ۲۰۰۴ م. در بازی‌های پاراالمپیک آتن، رکورد شکنی کردم و در کلاس F55، مدال طلا گرفتم. در مسابقات جهانی ۲۰۰۵ م. فنلاند، به کسب مدال برنز نایل گشتم. سال ۲۰۰۶ م، در مسابقات جهانی چین تایپه، نایب قهرمان مسابقات شدم و به مدال نقره دست یافتم. در سال جاری هم در مسابقات جهانی تونس، قهرمان شدم و مدال طلای بازی‌ها را به دست آوردم.

ـ مهم‌ترین مسابقات پیش رو، کدام بازی‌ها هستند؟

مسابقات جهانی هندوستان، بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰ م. کوانگ‌ژوی چین و بلافاصله مسابقات جهانی بعدی.

ـ این مسابقات، در پاراالمپیک ۲۰۱۲ م. لندن، تأثیرگذارند؟

بله همه‌ی این مسابقات، جنبه‌ی ورودی پاراالمپیک ۲۰۱۲ م. لندن را دارند و کسانی می‌توانند در پاراالمپیک شرکت کنند که در مسابقات مقدماتی، امتیازات لازم را به دست آورند.

ـ حریفان اصلی شما از کدام کشورها هستند؟

به جرأت می‌توان گفت که هیچ حریفی، بدون آمادگی در مسابقات، شرکت نمی‌کند؛ ولی رقیبان هلندی و چینی، اقتدار بیش‌تری دارند.

ـ در مسابقات آتی در کدام کلاس شرکت می‌کنید؟

F56.

ـ در کسب موفّقیّت‌ها چه احساسی دارید؟

همیشه، رسیدن به موفّقیّت‌ها و کسب توفیق، مرا خوش‌حال می‌کند. در بازی‌های پاراالمپیک آتن، وقتی به قهرمانی رسیدم و گردن‌آویز طلا را صاحب شدم، پرچم ایران در سالن برگزاری مسابقات، به اهتزاز درآمد و سرود دلنشین کشورم، فضا را عطرآگین کرد. در این لحظه، احساس غرور کردم و خدا را شکر نمودم که در عرصه‌ی ورزش هم توانستم مؤثّر واقع شوم و افتخارآفرینی کنم.

ـ اگر با مسئولان؛ صحبتی دارید، بفرمایید.

از تمامی عزیزانی که از من حمایت و پشتیبانی کردند، تشکر می‌کنم. از فدراسیون جانبازان و معلولین، خصوصاً آقای محمود خسروی‌وفا تشکّر می‌کنم. از مربّیان تیم ملّی آقایان بهمن رضایی، هرمز صادقی و مصطفی بهرامی هم قدردانی نموده و در بخش تدارکات و پشتیبانی، ممنون زحمات آقای احمدی هستم.

30دسامبر/16

از عراق تا پاریس

 

سیدهادی موسوی

اعطای حقّ کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) به مستشاران نظامی و اتباع آمریکایی و تصویب آن در مجلس ایران، موضوع سخنرانی و اعلامیه‌ی تند حضرت امام در چهارم آبان ۱۳۴۳ بود که به تبعید به ترکیه در سیزدهم آبان ماه انجامید. یازده ماه پس از تبعید به ترکیه، کشور عراق، دومین تبعیدگاه پذیرای امام بود. اقامت امام در نجف، با همه‌ی فراز و نشیب‌هایش، سیزده سال به طول انجامید. هشدار حکومت بَعث در مورد دخالت در امور سیاسی و محاصره‌ی خانه‌ی امام در مهرماه ۱۳۵۷، گویای مواضع جدید دولت عراق و توافق با دولت ایران بود.

حجّت‌الاسلام سیّدهادی موسوی، از یاران و شاگردان امام، خاطره‌ی خروج از نجف و عراق و عزیمت به کشور دیگری را که آن روز احتمال می‌دادند کویت یا یک کشور مسلمان باشد، بیان می‌کند.

هر چند حوادثی که هنگام سفر پیش آمد، به گونه‌ی دیگری رقم خورد که برای همراهان و مشایعت‌کنندگان، دور از انتظار بود:

ما خبر محاصره بودن امام را به همه جا داده بودیم و توانسته بودیم این موفّقیّت را پیدا کنیم که غیرمستقیم، از طریق کشورهای خلیج فارس، همه را آگاه کنیم، حتّی با تلفن‌هایی که خارج از نجف انجام می‌دادیم و نامه‌هایی که خارج از نجف، پست می‌کردیم؛ چون فکر می‌‌کردیم آن‌جاها سانسور باشد و نگذارند به ایران و اروپا و آمریکا منتقل شود. همه جا توانسته بودیم اطلاع بدهیم که امام، تحت محاصره است و حزب بعث، معلوم نیست که چه نقشه‌ای در سر دارد. این‌ها موجب شده بود که خیلی‌ها دست به کار شوند و یک سری کارهایی را انجام دهند که افکار عمومی جهان را متوجّه این قضیه بکنند.

امام، نماز خواند و زیارت کرد. از دم در حرم، سوار ماشین شدیم و به طرف بصره، حرکت کردیم. از نجف راهی دارد که می‌آید برای حلّه و دیوانیه. برای بصره، حدود پنج‌ـ شش ساعت راه است. دوستان گفتند که امام، عازم است. آقای دکتر یزدی‌ـ که در بین مشایعت‌کنندگان حضور داشتندـ گفتند: «من هم می‌توانم با امام بروم». خب ما از یک جهت، کمی خیال‌مان راحت شد به این که، ایشان گذرنامه‌اش آماده است. گذرنامه‌های ما آماده نبود؛ یعنی نیاز به این داشت که ما به اصطلاح، ویزای ورودی کشورها را بگیریم و این کار را نکرده بودیم. فقط دو نفر از رفقا ویزا داشتند که می‌توانستند مثلاً کویت بروند. ایشان گذرنامه‌ی بازی داشت و می‌توانست امام را در هر کشوری، همراهی کند. ما از این جهت، مقداری خیال‌مان راحت شد.

این را در ذهنم داشتم که: «خرج الحسین من المدینه خائفاً کخروج موسی خائفاً یترقب».(۱) ما از طرفی، فکر این بودیم که با رفتن امام چه خواهد شد و امام کجا مستقر می‌شود؟ سرنوشت امام به کجا می‌انجامد؟ سرنوشت مبارزات به کجا می‌انجامد؟ آیا واقعاً شاه، موفّق شده که ریشه‌ی مبارزه را بخشکاند و جلویِ انقلاب اسلامی را بگیرد و یا عکس این خواهد شد؟ انقلاب، به اوج خودش خواهد رسید با حرکت امام؟ آیا امام، جان سالم به در خواهند بُرد؟ کجا مستقر خواهند شد؟ یا این که امام همه‌ی این‌ها را با موفّقیّت پشت سر می‌گذارد؟

این‌ها مسائلی بود که واقعاً برای ما موجب نگرانی بود. آیا با نجات از دست حزب بعث، واقعاً احساس راحتی خواهیم کرد؟ کما این که همین‌جور هم شد.

سرانجام ما صبح آمدیم دم منزل امام و منتظر ماندیم تا امام بیرون بیاید. بعد از اذان و قبل از طلوع خورشید، امام تشریف آوردند، برای بعد از شاید ده‌ـ دوازده روز که هیچ بیرون نیامده بودند و هیچ کس چهره‌ی نورانی حضرت امام را در این چند روز ندیده بود. غیر از آن نِشستی که شب خدمت امام رفته بودیم، برای اوّلین بار بعد از این ده‌ـ دوازده روز آمدند بیرون. همین‌طور پیاده، مشرّف شدند حرم…‌ .

ما گفتیم روزهای اوّل اقلاً یک کسی همراه امام باشد و ایشان هم اعلام آمادگی کردند و راه افتادیم. امام در یک ماشین بودند با آقای احمدآقا و راننده و گاهی هم می‌شد یکی از رفقاـ که حالا من یادم نیست چه کسانی بودندـ می‌رفتند. جابه‌جا نفر سومی هم در ماشین بود و ماها هم دیگر هر چند نفری توی یک ماشین. به نظرم چهار یا پنج تا ماشین بود که راه افتاد. صبحانه را آمدیم در بین راه، کنار یک دکّه‌ای که آن جا بود. چون وسایل هم داشتیم، نان و چای و این‌ها برداشته بودند. نشستیم به صورت حلقوی، صبحانه خوردیم. صحبت‌ها شد. از آن صحبت‌ها، چیزی یادم نیست و در خاطرم نمانده است. فقط این یادم است که امام در طول این سفر، هیچ اضطراب و نگرانی که چه خواهد شد، نداشتند و این در سیمای همه‌ی ما مشهود بود؛ ولی در سیمای حضرت امام، کوچک‌ترین اضطراب و نگرانی دیده نمی‌شد، خیلی ثابت و استوار، انگار که مثلاً از نجف راه افتاده برای زیارت کربلا. مثلاً آرام‌تر و در مسافتی بیش‌تر. خب این‌ها موجب قوّت قلب ما می‌شد.

ظهر را آمدیم در زبیر حدود (سی کیلومتری بصره) آن جا ایستادیم نماز بخوانیم. وارد مسجدی شدیم. البته از ظهر گذشته بود که معمولاً هم آن جا مساجد اهل‌سنّت بود که اوّل ظهر نماز را می‌خوانند. دیگر نماز جماعتی وجود نداشت. امام آن جا وضو گرفتند که این وضوگرفتن هم، یک خاطره‌ی جالبی دارد؛ در رعایت ریختن آب و کیفیت وضوگرفتن. این‌ها چیزهایی بود که امام، خیلی رعایت می‌کرد و واقعاً کسی که در اوج این نهضت قرار داشت و آن را رهبری می‌کرد که بعدش به ثمر رساند، و دنیا را متوجّه خودش کرد، از این مسائل بسیار جزئی و ساده، غافل نبود. امام، وضویی در آن جا گرفت که خاطره‌اش هنوز هم در ذهن همه‌ی دوستان و رفقایی که همراه امام بودند، هست و همه را جلب کرد، حتّی راننده‌هایی که بعضاً همراه ما آمده بودند. امام، شیر آب را به مقدار خیلی کم و باریک باز کردند، دست و صورت‌شان را شستند. وقتی می‌خواستند دست راست را بشویند، به مقدار یک کف دست، آب وضو گرفتند و شیر را بستند. بعد برای دست چپ، باز آب را باز کردند و دوباره شیر را بستند که شاید من دقیقاً حساب کنم، اما یک لیوان آب هم در این وضو مصرف نکردند و این، چیز خیلی عجیبی بود.

ما نماز را خواندیم. به نظرم می‌آید که نماز در آن جا خوانده نشد؛ بله، آمدیم نماز بخوانیم که دیدیم درب مسجد، بسته است. فقط درِ ورودی به حیاط باز بود که ما توانستیم برویم وضو بگیریم. رفتیم برای بصره، نخیر بصره هم نماز نخواندیم، رفتیم سر مرز صفوان. آن جا توی گمرک، یک موکت آوردند انداختند که فیلمی هم از آن نماز جماعت گرفته شد… .

نماز را تمام کردیم و دم ماشین آمدیم. امام، برای خداحافظی، چند کلمه‌ای صحبت کردند و ما هم دست امام را بوسیدیم.

بچّه‌ها منقلب بودند و گریه می‌کردند. باز همان صحبت‌های‌شان را تکرار فرمودند که: «من شماها را فراموش نمی‌کنم. شماها نگران من نباشید! من هر جا هستم، نگران شماها هستم و ان‌شاءالله اگر جایی مستقر شدم، در خدمت شماها خواهم بود و شماها هم خواهید آمد، در کنار هم خواهیم بود».

واقعاً آن لحظه‌ی جدایی و لحظه‌ی خداحافظی، تاریک‌ترین لحظه‌ی عمر ما بود. هیچ ما فکر و تصوّر نمی‌کردیم به رهبری که این اندازه، ایمان و عشق و علاقه پیدا کردیم و ایشان نهضتی که خواستِ درونی همه‌ی ما بوده، رهبری می‌کردند و ما هم مثل پروانه، دور شمع وجودشان می‌گشتیم، یک لحظه احساس بکنیم که از کنار ما می‌رود. به هر حال، ناچار بودیم و خودمان را تسلیم قضا و قدر کرده بودیم.

خداحافظی صورت گرفت. پیشنهاد کردیم که دوـ سه نفر از رفقا بیایند همراه امام، هر کجا که دارند می‌روند. سرانجام نتیجه بر این شد که آقای احمدآقا و آقای ابراهیم یزدی‌ـ که همراه امام هستندـ، آقای فردوسی‌پور و آقای دعایی هم به نظرم می‌آید یا کس دیگر، همراهِ امام باشند. در این مجموعه، فقط آقای فردوسی‌پور مورد موافقت قرار گرفت که باشند؛ چون ایشان هم گذرنامه‌اش جور بود برای کویت. این‌ها سوار ماشین شدند؛ همان ماشینی که پسر آقای مُهری آورده بودند. آن جا جدا شدیم و آن‌ها سوار ماشین شدند و رفتند برای مرز کویت… .

به هر حال ما برگشتیم. به نجف که رسیدیم، گفتیم که دَرِ منزل امام، سری بزنیم و برویم. خب معمولاً آن جا کسی بود. مخصوصاً با توجّه به این پیش‌آمد، سفارش کرده بودیم که باشند تا ما برگردیم. رفتیم منزل امام، دیدیم که همه، مضطرب نشسته‌اند؛ سراسیمه و ناراحت. گفتم: ای بابا چی شده؟ فکر کردیم مثلاً از رفتن امام نگران‌اند یا چون ما دیر کردیم، مضطرب‌اند. گفتند: «چه خبر دارید؟». گفتم: ما که خبری نداریم. امام را رساندیم از مرز صفوان آن طرف و برگشتیم. گفتند: «پس بقیه‌اش را خبر ندارید؟». گفتم: نه مگر چه شده؟ گفتند: «بله، امام رفتند که بروند کویت و کویت اجازه نداده».

خیلی پَکَر شدیم. بچّه‌ها نظرشان این بود که همین حالا برگردیم. گفتند: «امام برگشتند و آمدند بصره و الآن در یک هتلی هستند. از آن جا زنگ زدند و گفتند که ما برگشتیم آمدیم و تو این هتل هستیم».

دوباره وحشت، تمام وجود ما را گرفت که امام باز گرفتار چنگال حزب بعث شده و چه خواهد شد! گفتند: «امام فرمودند که ما فردا صبح یا با هلی‌کوپتر یا با ماشین می‌رویم برای بغداد که از آن جا تصمیمی بگیریم».

ما همین‌جور مضطرب و نگران ماندیم که چه بکنیم… به هر حال، فردا صبح دوـ سه تا از رفقا، با شتاب و عجله به بغداد رفتند… .

به هر حال، آن روز را هم امام تا عصر در بغداد بودند. یعنی روز که آمدند برای بغداد، تمام روز را بغداد ماندند و شب را هم ماندند. سرانجام تصمیم گرفته شد بگوییم که پروازی که معلوم نیست به کجا می‌رود و این هواپیما جوری بود که حتّی خود برادرهایی که آن جا بودند و مثلاً تا مرز صفوان هم با امام رفته بودند، در وهله‌ی اوّل، این پرواز را نمی‌دانستند؛ یعنی جوری بود که امام فرموده بود: «یک نفر بلیت هواپیما را بگیرد و او بداند و ما. هیچ کس دیگر نباید بداند. هر که هم زنگ زد و یا آمد تماس گرفت، نداند که ما کجا می‌خواهیم برویم، فقط این قدر بدانند که ما با هواپیما می‌خواهیم برویم».

ما هم لحظه به لحظه، این خبرها را به ایران می‌دادیم، تمام وقت به اروپا می‌دادیم؛ به بچّه‌های انجمن اسلامی که مکرّر ارتباط می‌گرفتند و خبر را دریافت می‌کردند. در نتیجه، می‌توانم بگویم دو شبانه‌روز طول کشید یا بیش‌تر که ما در نجف نمی‌دانستیم امام کجا رفته است! هواپیما پرواز کرد و از عراق رفت؛ امّا کجا و در چه کشوری فرود آمد، آیا سالم پایین آمد، اطلاعی نداشتیم. خب طبیعی است که این، واقعاً سخت است. لحظات بسیار دشواری که دقیقاً آدم می‌تواند بگوید در یک همچون شرایطی، هر دقیقه‌ای، یک عمر حساب می‌شود.

عُمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح، کم است

ور به تلخی گذرد، نیم نفس، بسیار است

به هر حال، بایستی تحمّل می‌کردیم تا این که برای اوّلین بار، روز سوم یا چهارم بود که مضطرب و نگران در بیرونی خانه‌ی امام نشسته بودیم که تلفن زنگ زد و احمدآقا، نوید ورود‌شان را به پاریس به ما دادند و گفتند: «ما در پاریس هستیم؛ در یک دهکده‌ای مستقر شدیم و امام هم حال‌شان خوب است و آقایان، نگران نباشید!» که ما را واقعاً از نگرانی درآورد… .

دوـ سه روزی نگذشته بود که امام، اوّلین اعلامیه را دادند و بعد هم مصاحبه کردند که سرانجام معلوم شد ایشان در «نوفل لوشاتو»، منزلی را اجاره کرده‌اند و به همان درخت سیب‌ـ که درخت پیروزی انقلاب اسلامی هم نام گرفت‌ـ تکیه داده‌اند… .

 

(۱) «از شهر بیرون رفت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) (باترس) همچنان که موسی با ترس از فرعونیان از شهر خارج شد.»

در این شعر، از صنایع شعری و تشبیه و کنایه استفاده شده است و گوینده‌ی خاطره، این شعر را مناسب خروج اجباری حضرت امام از نجف دانسته است.

30دسامبر/16

به تو که بهترینی

 

اشرف گل‌فشان

بگذار همیشه بخندم

برایت می‌گویم ای تویی که همه کس منی!

ای تو که همین جا… کنار منی

در قلب و روح و وجود من…

تویی که صدایت نوازشی است برای رسیدن به آرامشی از دست رفته!

و وجودت ترنّم احساسات زیبای من.

آن جا که زیبایی نیست، تو نیستی!

و آن جا که عشق می‌میرد، گویی تو رخ بربستی!

دوباره برایم آرامش باش… برای من که خسته‌ام!

برای من که غم ایّام را در دل نشانده و بیمار گشته‌ام.

به من بگو با این دل بیمار چه کنم؟

با این تن رنجور چه کنم؟

این تویی که اوّلین و آخرین پناهی!

اوّلین و آخرین کسی…

اوّلین و آخرین تکیه‌گاهی…

به من بگو چه کنم با آنانی که در عین بودن، نیستند؟!

با دل‌هایی که در عین مهر، پر زکینه‌اند!

و با روزهایی که در عین روشنی، تاریک‌اند!

آه، خدای من!

دلم گرفته!

به وسعت کویر پهناور و پرستاره‌ات.

و تنها تو می‌دانی در آن چه می‌گذرد.

خدای من!

به پناهگاهم، پناه آوردم

سر بر سجده‌اش فرود آوردم

و چه زیباست خرد بودن در برابرش!

این را همین اکنون در همین سجده دریافتم!

خدای من!

کنارم باش که تویی تنها یار لحظه‌های بی‌کسی‌ام

تویی تنها روشنیِ ساعت‌های تاریک و کور ناامیدی‌ام

و تویی تنها مرهم دل شکسته‌ام.

خدای من!

با تو سخن می‌گویم از تمام حرف‌های نگفته.

از تمام بغض‌های فرو خورده و تمام اشک‌های نریخته.

با تو سخن می‌گویم؛ چون فقط تو می‌شنوی

و فقط تو می‌دانی:

تنهایی من، به اندازه‌ی بزرگی تو بزرگ است!

خدای من!

به بی‌تابیِ موج‌های دریا بی‌تاب است دل من!

و تنها تو می‌دانی دلیل آن را و نه هیچ کس و نه حتّی خود من!

خدای من!

اینجا معصومیتی، از دست رفته و

انسانی، به سوگ نشسته

و دلی، شکسته است

و کسی نمی‌داند بهای چیزهایی که این چنین، فنا شده و از دست رفته!

خدای من!

بگذار همیشه بخندم و دیوانه باشم

تا شاید فراموش کنم بی‌تابی‌های این دل بی‌قرار را

و فراموش کنم دل‌تنگی‌های خالص و بی‌غبار را

و فراموش کنم بی‌رحمی‌های این روزگار را!

30دسامبر/16

موعود

 

بیا موعود! حسن مطلع این شعر، نام توست

و با هر واژه، ضرباهنگ پولادین گام توست

سر انگشتانم از موسیقی الهام تو رقصان

و این گل نغمه‌ها آکنده از عطر کلام توست

مرا آتش نزد این مستی جام از پی هر جام

که افروزنده این دور بی‌فرجام، جام توست

بیاور فصل‌ها را بویی از اردی‌بهشت عشق

شمیم این شقایق‌زارها مست از مشام توست

شبانه، آفتابی‌شو که آیینه در آیینه

تمام چشم‌ها همراز خورشید همام توست

پر از رنگین‌کمان است آسمان، در رقص پرچم‌ها

بر افراز آن شکوه سبز را، وقت قیام توست

ببین منظومه های آفرینش، رو به پایان است

سراپا شور! گل کن! نوبت حسن ختام توست

محمّد تقی اکبری

30دسامبر/16

لحظه‌های آخر شاهنشاهی

 

 

غلامرضا‌ کرباسچی

روز بیستم بهمن فرا رسید. آن شب، به اتّفاق حجت‌الاسلام عبّاس صالحی، به منزل یکی از دوستان‌ـ که در خیابان آزادی منزل داشت‌ـ رفته بودیم. پس از صرف شام و دیدن اخبار، ناگهان تلویزیون طیّ یک برنامه، آمدن حضرت امام و استقبال از ایشان را پخش کرد. دیدن این برنامه برای ما جالب و غیرمنتظره بود؛‌ زیرا رژیم تا آن روز، از پخش هرگونه خبری در مورد حضرت امام، جداً خودداری می‌کرد.

پس از دیدن تلویزیون، ناگهان متوجّه شدم که به ساعت منع عبور و مرور، نزدیک می‌شویم. با عجله، حرکت کردیم. منزل صالحی در خیابان نظام‌آباد، اوّل حسینی بود. حدود ساعت یازده، به ابتدای خیابان حسینی رسیدیم. خیابان حسینی، بین خیابان نظام‌آباد و خیابان دماوند واقع شده و کمی پایین‌تر، خیابان کهن‌ـ که خیابان کوتاه و پهنی است‌ـ، در سمت مقابل خیابان حسینی قرار دارد و در انتهای آن، نیروی هوایی و خوابگاه آن واقع شده است. دیدیم با آن که از ساعت منع عبور و مرور گذشته، جمعیّت زیادی در خیابان هستند و وضع، کاملاً غیرعادی است.

پرسیدیم چه شده؟ گفتند: «گارد، به نیروی هوایی حمله کرده» صالحی به من گفت: «شروع شده». مثل این که مدّت‌ها بود انتظار این لحظه را می‌کشید. سپس به سرعت به داخل مردم رفت.

جوان‌ها با موتور حرکت می‌کردند و اعلام می‌کردند: «گاردی‌ها به نیروی هوایی حمله کردند. به کمک برادران‌تان بروید.»

مردم از کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌جوشیدند. با هر چه به دست می‌آوردند، مثل: چوب، سنگ، آجر، میله‌ی آهنی و حداکثر چاقو، به طرف نیروی هوایی راه افتادند.

وضعیّت، هر لحظه حسّاس‌تر می‌شد، به حدّی که هیچ کس نمی‌توانست به راحتی وظیفه‌ی خود را تعیین کند. تصمیم گرفتن، خیلی مشکل شده بود. همه از هم می‌پرسیدند که چه باید کرد؟ چه خواهد شد؟

کمی بعد صالحی برگشت. مردم، از ما‌ـ که روحانی بودیم‌ـ، توقّع راهنمایی داشتند. با پیشنهاد صالحی، قرار شد از دفتر امام کسب تکلیف کنیم. همان جا به تعارف یکی از اهالی محل، به خانه‌ای رفتیم و از آن جا به محل اقامت حضرت امام تلفن کردیم. برای آن‌ها نیز اوضاع روشن نبود. گفتند بهتر است مردم در خیابان بمانند تا تکلیف روشن شود. به میان جمعیّت رفتیم. صالحی، پیام دفتر امام را برای مردم بازگو کرد؛ امّا بلاتکلیفی، هنوز هم آشکار بود. در این موقع، چند نفر از اهالی محلّ‌ـ که بعضی از نزدیکان آن‌ها در میان همافران خوابگاه بودندـ، پیامی از طرف همافران آوردند. همافران، تکّه کاغذی از پنجره‌ی خوابگاه نیروی هوایی بیرون انداخته بودند که جان ما در خطر است و از مردم خواسته بودند متفرّق نشوند و دست از حمایت آن‌ها برندارند.

صالحی، بالای یک ماشین وانت رفت و با طرح موضوع نامه، در ضمن یک سخنرانی کوتاه و مؤثّر گفت: «برادران ما از نیروی هوایی گفته‌اند که جان‌شان در خطر است و ما باید برای پشتیبانی از آن‌ها بمانیم».

بار دیگر روح مقاومت در مردم بیدار شد. همه ایستادند. هوا سرد بود. بعضی آتش روشن کردند و با فریادهای تکبیر، حمایت خود را از همافران، اعلام می‌کردند.

مدّتی گذشت، ناگهان خودروهای حکومت نظامی، در حال شلیک هوایی، از طرف تهران نو آمدند. برخی از مردم در کوچه‌ها پناه گرفتند؛ ولی ما و بیش از صد و پنجاه نفر از مردم، همراه با صالحی دستگیر شدیم. عدّه‌ای از مردم، غافلگیر شدند، امّا من و صالحی، چون روحانی بودیم، فرار نکردیم. همه‌ی ما را به کلانتری تهران نو بردند که در آن وقت، ستاد حکومت نظامی منطقه بود. بعضی، خود را باخته بودند. صالحی، در این مرحله هم در روحیّه دادن به مردم، عجیب مؤثّر بود، در حالی که کاملاً سرزنده و شاداب بود، می‌خندید و می‌گفت: «خوب جایی آمدیم» و مردم را می‌خنداند. او کاری کرد که مردم هنگام نام‌نویسی (در بازجویی مقدماتی) بر هم سبقت می‌جستند. ما را از مردم جدا کردند. ما دو نفر روحانی، در گوشه‌ای از حیاط کلانتری بودیم. همه را برای بازجویی بردند و پس از چند سؤال از مشخصات و نام و نشانی، به قسمت دیگر حیاط منتقل کردند. من از خود می‌پرسیدم: «پس چرا ما را نمی‌برند و از ما نمی‌پرسند؟»؛ امّا به زودی، با سخن نیشدار یکی از مأموران‌ـ که ظاهراً سِمَت مهمّی داشت‌ـ، علّت را یافتم او خطاب به ما دو روحانی گفت: «آقایان که در همه جا پیش‌قدم هستند، چه طور شده برای بازجویی نمی‌آیند؟».

صالحی گفت: «شما خودتان ما را جدا کردید. حساب ما خصوصی است» و باز با لحنی طنزآمیز گفت: «حساب ما چرب‌تر است». در همین هنگام، من و صالحی را نیز برای بازجویی بردند. در آن جا پس از پرسیدن نام و نشانی، پرسیدند: «از کجا آمده‌اید؟» و خودشان اضافه کردند: «از قم آمده‌اید، مردم را تحریک کنید تا به نیروی هوایی حمله کنند!». همین جا بنا کردند تهدید کردن. گفتند: «شما را می‌برند باغ شاه و اعدام می‌کنند. شما رهبر این گروه هستید.» سپس ما را بردند به اتاق کوچکی که به زحمت همه‌ی ما صد و پنجاه و دو نفر به حالت ایستاده در آن جای می‌گرفتیم. پس از چند دقیقه، در اتاق باز شد و مأموری گفت: «آن دو روحانی بیایند». من و صالحی آمدیم، امّا به محض آن که پای‌مان را از در اتاق بیرون گذاشتیم، کتک شروع شد. عمّامه، یک طرف افتاد و عینک و عبا، به گوشه‌ی اتاق پرت شد. کسی که با تمام توان ما را می‌زد، سرهنگ چاقی بود که ضمن مشت و لگد زدن، با لهجه‌ی مخصوصش فحّاشی هم می‌کرد. او ضمن زدن ما، نفس نفس می‌زد و حرص می‌خورد؛ امّا ما چیزی نمی‌فهمیدیم و دردی احساس نمی‌کردیم. تنها از یک گوشه‌ی اتاق به طرف دیگر پرت می‌شدیم. بدن من کرخت شده بود. در اطراف اتاق، چند مأمور مسلّح ایستاده بودند، امّا من احساس می‌کردم هیچ علاقه‌ای به کار سرهنگ ندارند و شاید با ما احساس همدردی می‌کردند. بالاخره سرهنگ (که بعداً فهمیدیم سرهنگ توانا بوده)، خسته شد و رفت پشت میز و با تلفن، دستورهایی داد.

صالحی، به هیچ‌وجه خود را نباخته بود. بعدها گفت: «می‌خواستم توانا را بزنم. حتّی پایش را گرفتم و چیزی نمانده بود او را به زمین بکوبم؛ امّا حساب کردم دیدم، من، تنها نیستم و ممکن است با مقابله‌ی من، اوضاع‌، خطیرتر شود و جان مردم در خطر بیفتد».

همه را به حیاط سرد کلانتری آورده، روی میز یخ نشانده بودند. سپس ما را هم با توهین و لگد آوردند و جلوی مردم نشاندند. هوا کمی روشن شده بود. صالحی، پس از قدری نشستن، بلند گفت: «می‌خواهیم نماز بخوانیم». سرهنگ توانا که خیال می‌کرد، خود را باخته‌ایم، با خشونت فریاد زد: «شما می‌خواهید نماز بخوانید؟». باز ما را به کتک گرفتند و حدود نیم ساعت می‌زدند و توهین می‌کردند.

بعد از این کتک‌ها، باز صالحی با روحیه‌ای جدّی گفت: «ما می‌خواهیم نماز بخوانیم».

بار دیگر ما را بردند و کتک شروع شد. بار سوم و یا چهارم بود که دیدند اگر این قضیّه ادامه یابد، ممکن است به تحریک مردم بینجامد. مقاومت صالحی، آن‌ها را کلافه کرده بود. ظاهراً در مقابل ما کوتاه آمدند و چند سرباز وظیفه، ما را برای وضو و نماز بردند. پس از گرفتن وضو، ما را به اتاقی هدایت کردند. در آن جا مردمی که همراه ما دستگیر شده بودند، از ما استقبال کردند. استقبال مردم در آن لحظه، واقعاً وصف‌ناپذیر بود. مردم که ما را سمبل مقاومت در برابر رژیم می‌دیدند‌ـ، سراپای ما را غرق در بوسه کردند. سعی می‌کردند از ما دلجویی کنند و به ما روحیه بدهند و سر و وضع ما را مرتّب کنند در آن اتاق که حدوداً سه در چهار بود‌ـ، ۱۵۲ زندانی در کنار هم ایستاده بودند و جایی برای نشستن نبود، امّا مردم، با زحمت، جایی برای نماز خواندن ما باز کردند.

آن دو رکعت نماز، همانند تمام نمازهای دیگر نبود. عواطف و احساسات مردم، آن قدر پاک و صمیمانه بود که قدرت ادای کلمات و اذکار نماز را از من گرفته بود. با زحمت زیاد، آن نماز به یاد ماندنی تمام شد.

یک ساعت بعد، همه‌ی ما را به محوطه‌ی سالن مانندی در کلانتری بردند و روی زمین نشاندند. من و صالحی، در کناری نشستیم و قرآن جیبیِ خود را می‌خواندیم. اتّفاقاً هنگامی که قرآن را باز کردم، آیه‌ی نوید دهنده‌ی پیروزی آمد. شاید آیه این بود: «اَلَیس الصُبح بقریب» جالب این جاست که یکی از مأموران عالی رتبه‌ـ گویا فرمانده بود ‌ـ، هنگام قرائت قرآن به من و دوستم، ناسزایی گفت و افزود: «آن خطّ ریز را مگر می‌شود خواند! بیهوده خودنمایی نکنید»؛ امّا ما بدون توجّه به سخنان شماتت‌آمیز درجه‌دار، با آیات قرآن، انس عمیقی احساس می‌کردیم؛ گویا فرشتگان بی‌شماری به یاری ما آمده بودند.

در همین هنگامع همان درجه‌دار‌ـ که خود را آدم خیلی نرمخو و باحوصله‌ای وانمود می‌کردـ، مردم را در سالن جمع کرد تا به اصطلاح، آن‌ها را توجیه و هدایتِ فکری کند. او سخنرانی خود را شروع کرد و مطالبی را برای فریب مردم بیان کرد که ما می‌خواهیم هرج و مرج نباشد، امنیّت باشد و… . یکی از حاضران، به او پرخاش کرد که: «این دو نفر روحانی، چه گناهی داشتند که آن‌ها را زدید؟». او سعی کرد در این جا با تهدید، او را مجاب کند؛ امّا به سؤال شخصی دیگری روبه‌رو شد. جالب بود هنوز یک سؤال را پاسخ نگفته بود، فرد دیگری سؤالی مطرح می‌کرد. در این جا نکته‌ی جالب و مضحکی که او اظهار کرد، آن قدر بی‌منطق بود که من بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. او سعی می‌کرد اوّلاً همه‌ی این اغتشاشات را به گردن چپی‌ها و کمونیست‌ها بیندازد و وانمود کند که گویا مخالفان، طرفداران کمونیست‌ها و شوروی هستند. از این‌رو گفت: «این نفتی که می‌گویند آمریکا می‌بَرَد، قیمتی ندارد. شما ببینید یک پیت نفت، قیمتش یک تومان است؛ امّا شوروی، گاز ما را می‌بَرَد. می‌دانید قیمت یک کپسول گاز، چه قدر زیاد است؟!».

در این جا نکته‌ای که جالب است، مکالمه‌ی تلفنی سرهنگ توانا بود. او با تکبّر، به مخاطبش‌ـ که نمی‌دانم چه کسی بودـ، می‌گفت: «یک مشت هنرجو! این‌ها را بزنید بیرون کنید». چنان با تحقیر درباره‌ی همافران نیروی هوایی سخن می‌گفت، گو این که دارد از چند دانش‌آموز کلاس اوّل دبستان نام می‌برد.

نکته‌ی جالب دیگر این که جریان ما را برای کسی به نام «استاد» گزارش می‌داد. تلفنی خطاب به او می‌گفت: «استاد! صد و پنجاه نفر بودند. آن‌ها را گرفته‌ایم. دو نفر روحانی هم گرفته‌ایم که رهبر گروه بودند». در همین اثنا، ناگهان خبری به سرهنگ توانا دادند که او گیج و مبهوت و باعجله حرکت کرد و رفت. با رفتن سرهنگ توانا، اوضاع کمی تغییر کرد. ما را به اتاقی که نزدیک آبدارخانه و دریچه‌ای به آبدارخانه داشت بردند و برای من و دوستم صبحانه آوردند. آن جا پول صبحانه را یکی از مأموران کلانتری حساب کرد و ناگهان یکی از مأموران از راه رسید. خوش‌حال بود. آمد و آهسته کنار گوش من گفت: «انتقامتون گرفته شد، انتقامتون گرفته شد!». من نفهمیدم منظور او چیست. پرسیدم: انتقام؟ آهسته گفت: «آره سرهنگ توانا. او که شما رو زد، تیر خورده، توی درگیری تیر خورده!».

بار دیگر، همه‌ی ما را به همان اتاق بردند. ساعت نه صبح بود که صدای گلوله‌ها با وضوح بیش‌تری به گوش می‌رسید و کم‌کم، نیروهای مهاجم به کلانتری نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. اتاقی که در آن زندانی بودیم، در کنار خیابان واقع شده بود. واقعاً امنیّت نداشتیم. صدای گلوله و رگبار، لحظه‌ای قطع نمی‌شد. مجروحان گارد را به پشت جبهه، یعنی کلانتری می‌آوردند.

از خاطرات به یاد ماندنی من، همان لحظات آخر رژیم است. این لحظات را هر کسی در جایی از تهران یا شهرستان‌ها و در حالت خصوصی شاهد بوده؛ ولی آنچه را من شاهد بودم و از زاویه‌ای که من ماجرا را دیدم، واقعاً حیرت‌آور بود. درگیری، هر لحظه سخت‌تر می‌شد. فعل و انفعال شدیدی در محوّطه‌ی کلانتری به چشم می‌خورد. عدّه‌ای از نیروهای تازه نفس، به دریچه‌ای‌ـ که ظاهراً اسلحه‌خانه بودـ مراجعه می‌کردند و سلاح آماده، تحویل می‌گرفتند. من به بهانه‌ی دستشویی رفتن، چند بار از اتاق بیرون آمدم. در سالن، منظره‌ی عجیبی بود. در اطراف سالن، عدّه‌ای از گاردی‌ها ایستاده بودند، در حالتی بسیار مشوّش دست‌های‌شان را روی سینه به یکدیگر حلقه زده بودند و در حالت فکر و انتظار به سر می‌بردند. دو نفر از آن‌ها که به نظر می‌رسید انگیزه‌ی جنگیدن در آن‌ها قوی‌تر بود، به دیگران نهیب می‌زدند و آن‌ها را ترسو می‌خواندند و می‌گفتند: «بروید بجنگید. این جا ایستاده‌اید چه کنید؟!». آن دو نفر خودشان اسلحه گرفتند و رفتند به صحنه‌ی درگیری. رژیم، نفس‌های آخر را می‌کشید.

یک بار دیگر که از اتاق بیرون آمدم، صحنه‌ی عجیبی دیدم. سالن و اتاق‌ها همه پر از زخمی بود. هر لحظه زخمی‌های بیش‌تری می‌آوردند. در آن جا وسائل پزشکی و کمک‌های اولیّه داشتند و کلانتری، شباهت زیادی به یک بیمارستان پیدا کرده بود.

در لحظه‌های آخرـ که شکست حتمی بودـ صدای درخواست کمک آن‌ها هنگام مکالمه با بی‌سیم، به روشنی شنیده می‌شد؛ امّا ظاهراً از آن طرف، پاسخی شنیده نمی‌شد.

صدایی می‌گفت: «مرکز! مرکز! کلانتری مرکز، گارد در حال سقوط است، فوراً کمک بفرستید». و هنگامی که چند بار کمک خواستن نتیجه نداد، کوبیدن مشت بود یا هر چیز دیگر. در این حال، کلانتری به شدّت از بیرون کوبیده می‌شد. سرانجام، نبض رژیم، از زدن ایستاد. او بی‌سیم را چند بار بر روی میز کوبید و مرگ رژیم… .

هنگامی که گاردی‌ها نیز تسلیم شده بودند، هنوز از بیرون به طرف کلانتری تیراندازی می‌شد. در این جا به پیشنهاد گاردی‌ها و برادران خود ماـ که زندانی بودندـ، از عمّامه من که سفید بود، به عنوان پرچم سفید و علامت تسلیم استفاده کردند. گاردی‌ها عمّامه را باز کردند و به سر چوب بستند و از پنجره بیرون آوردند که تیراندازی قطع شد.

در داخل کلانتری، حالت عجیبی به چشم می‌خورد. تعداد زیادی از مجروحان، داخل اتاق‌ها بودند. چند جسد نیز در گوشه و کنار افتاده بودند. تعدادی از گاردی‌هاـ که شکست را با تمام وجود احساس می‌کردندـ، روحیه‌شان را باخته بودند و نمی‌دانستند چه کنند. بعضی از آن‌ها التماس می‌کردند. بعضی‌ها گریه می‌کردند. بعضی‌ها هم دست و روی ما را بوسیدند و تقاضای عفو می‌کردند. در داخل سالن، یکی از آن‌ها را دیدم که دچار جنون شده بود. کلاه مسی خود را بر روی میز می‌کوبید و فریاد می‌زد: «ما همه سرباز توییم خمینی! ما همه سرباز توییم خمینی…!».

به زحمت از داخل کلانتری بیرون آمدم. هنگامی که مردم را سوار بر تانک‌ها و مسلّح دیدم، هنوز نمی‌توانستم پیروزی را حتمی بدانم و ترس آن داشتم که این پیروزی، قطعی و فراگیر نباشد؛ امّا آن شب تا صبح، بیش‌تر مراکز حسّاس، به دست مردم افتاد و صبح آن شب، صبح پیروزی بود.

30دسامبر/16

جدول

 

افقی:

۱ـ پیامبر بت‌شکن‌ـ سرزمین عاشورا

۲ـ اولین اذان‌گوـ احسان و نیکویی در عربی‌ـ پیام‌آور کربلا

۳ـ نازک و لطیف‌ـ خوی و سرشت‌ـ گیاهی

۴ـ شماره‌ـ بیماری صرع و تشنج‌ـ نام کشور عزیزمان

۵ـ برتری‌ـ در حمام بجوییدـ آزادمرد کربلا

۶ـ غذاخوری مدرن‌ـ حرف تعجب و شگفتی

۷ـ شهر خانه‌ی خدا‌ـ مخالف آمدـ نقطه‌ی سیاه روی بدن

۸ـ نغمه و سرودـ خون خدا

۹ـ همه و تمام‌ـ غزال‌ـ بعضی از آن در می‌روند

۱۰ـ جمع حرم‌ـ نام دیگر کدو‌ـ کتابی که به چاپ هفتادم رسید.

۱۱ـ ابزارـ ارزش و بهاـ عقل و دانش

۱۲ـ پسران‌ـ الفت و دوستی‌ـ جا و مکان

۱۳ـ پشتیبانی‌ـ کوچک‌ترین شهید کربلا

 

عمودی:

۱ـ نوآوری‌ـ محل جنگ امام علی(ع) با خوارج

۲ـ کوتاه نیست‌ـ جانور خوش‌پوش جنگل‌ـ ظرف میوه

۳ـ گوسفند جنگی‌ـ بالش‌ـ این‌های خودمانی

۴ـ خاندان‌ـ جنگ‌هایی که پیامبر(ص) شرکت داشت‌ـ جمع حلم

۵ـ مشورت‌کننده‌ـ رخسار

۶ـ کشور اُویس‌ـ تیره و کدرـ حرف تعجّب

۷ـ سرچشمه و مبدأـ نفس خراب‌ـ جلوگیری‌کننده

۸ـ شمای بیگانه‌ـ درخت انگورـ پیامبران

۹ـ شهری در استان مرکزی، جریان داشتن

۱۰ـ کلید گنج صاحب هنرـ داخل نیست‌ـ من و تو

۱۱ـ شرح و توضیح‌ـ سرگشته و شیداـ عام نیست

۱۲ـ در ترمز ماشین بجوییدـ اکنون‌ـ راست نیست

۱۳ـ از اعمال کشاورزی‌ ـ حامی و طرفدار

 

 

  ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳
۱                          
۲                          
۳                          
۴                          
۵                          
۶                          
۷                          
۸                          
۹                          
۱۰                          
۱۱                          
۱۲                          
۱۳                          

 

 

30دسامبر/16

گل‌ها و گیاهان در تزیین تاریخ

 

 

امیر مشهدی میرزایی

طبیعتی که ما در آن زندگی می‌کنیم، از صدها و یا هزاران گل و گیاه و درختان گوناگون، پوشیده شده است. با دقت نظر در رنگ‌آمیزی آن‌ها، به یاد کسی می‌افتیم که تمام وجود ما از اوست. هم او؛ که نه تنها ما را بلکه تمام جانداران و زینت‌بخش‌های طبیعت را خلق کرده است و به یاد اوست که هم قلب‌های‌مان را هم با نظاره کردن به خلقت بی‌پایان زیبا و دل‌فریب او روح و روان ما آرامش می‌گیرد.

«… زمین را خشکیده می‌نگری ولی آن‌گاه که باران بر آن فرود آوریم، سبز و خرّم می‌شود و نمو می‌کند و از هر نوع گیاه زیبا می‌رویاند» (حج/ ۵)

گل‌ها و گیاهان نزد مردمان ایران، از زمان باستان تاکنون، اهمیت ویژه‌ای داشته‌اند. ابتدا در زمان ماقبل تاریخ (پارینه سنگی)، کشاورزی رونقی نداشت و مردم آن دوره، فقط به شکار می‌پرداختند. دانشمندان با مشاهده‌ی آثار نقاشی‌های به جا مانده روی دیوارهای غارها (مانند غار باستانی آلتامیرا در اسپانیا)، به این موضوع پی بردند.

با رشد فکری مردمان باستان، در کنار شکار، به کار کشاورزی هم پرداختند. آنان زمین‌های زیادی را به زیر کشت بردند تا جایی که اقتصاد آن زمان، به کشاورزی وابسته شد. حتی در نوشته‌های باستانی آمده است که کورش کبیر، خود، به کشاورزی می‌پرداخت و برای آباد نگاه‌داشتن باغی که در کاخش قرار داشت، خودش به آن رسیدگی می‌کرد.

ایرانیان، در آباد کردن باغ‌ها و مزارع شگرد خاصی داشتند. حتی آنان به تقلید از طرح‌های قالی‌ها، باغ‌های خود را آرایش و تزیین می‌کردند. این علاقه، سبب شد در آثارهای به جا مانده از آن دوران، به وفور، نقوش گیاهان و درختان را در کنار جانوران و پرندگان ببینیم. چک کردن این نقوش، از زمان آغاز تاریخ (یعنی همان تاریخ ظهور خط و نوشتار) انجام گرفته است. اشیایی در مناطق مختلف باستانی، کشف شده است که روی بدنه‌ی آن‌ها تصاویری از گل‌ها و گیاهان را می‌بینیم.

آثاری از هند، با قدمت هزار سال پیش از میلاد، به دست آمده‌اند که خود، عمدتاً ظروف و کوزه‌هایی منقّش به «درخت زندگی» و دیگر نقش‌های گیاهی بوده‌اند. از دره‌ی سند در هند کوزه‌هایی کشف شده است که روی بدنه‌ی آن‌ها نقوش گل‌‌های سه پر و چهار پر دیده می‌شود.

در زمان هخامنشیان روی بدنه‌ی کاخ‌ها و ستون‌ها و روی سفال‌ها و فرش‌ها نقش‌های فراوانی ترسیم می‌شد. تزیینات درون کاخ‌ها و اطراف آن‌ها با نقوش گیاهی، دیده شده است. در آپادانای تخت جمشید، تصویر درخت سرو وجود دارد. همچنین در پایه‌ی ستون‌های کاخ‌ها طرح‌هایی از نیلوفر آبی یا گل میخک یا برگ خرما حک شده است. از گل نیلوفر آبی در آرایش کاخ‌ها و در تزیین زیورآلات استفاده شده است. به طور کلی، شکل ستون‌ها به صورت گل لوتوس وارونه است که سمبل و نیروی زندگی‌بخش است. در کاخ خشایارشاه نقوش گل‌های چندپر دیده می‌شود و اطراف قاب کلیه‌ی کتیبه‌های موجود در این کاخ، با گل تزیین شده است. گل‌های دیگری هم شناسایی کرده‌اند که یکی از آن‌ها روزت (Rosette) است. این گل، سمبل خورشید است و همانند گل لوتوس، نیروی زندگی‌بخش را بازگو می‌کند.

پس می‌بینیم نه تنها برای تزیین و آرایش کاخ‌ها،‌بلکه از روی اعتقادات خود،‌ به استفاده از این نقوش می‌پرداختند. درخت نخل، سابقه‌ی کهنی در میان دو رود (بین‌النهرین) و ایران دارد. تفسیرکننده‌ی اوستا در روزگار ساسانیان می‌نویسد: «بلندترین درختان روی زمین، چون سرو و چنار، خوش‌بوترین رستنی‌ها چون گل یاسمن، خوردنی‌ترین میوه چون خرماست. در دوره‌ی ساسانیان در آثار فلزی‌ای همچون بشقاب، جام گلدان و زیورآلات، از طرح‌هایی چون گل‌ها، درختان، پرندگان و حیوانات استفاده شده است. استفاده از نقوش گیاهان فقط به دوران قبل از اسلام محدود نشد؛ بلکه کاربرد تصویر گیاهان و گل‌ها در اشیا و ساختمان‌ها به دوران اسلامی هم راه پیدا کرد.

به جرأت می‌توان گفت که اعراب، بیش‌ترین تأثیر خود را در زمینه‌ی معماری و دیگر هنرها مانند ظروف‌سازی و بافت قالی، از هنر ساسانی فراگرفته‌اند. چون مردمان عرب در چادرها و بیابان‌ها زندگی می‌کردند و فاقد هرگونه معماری و هنر بوده‌اند، می‌توان گفت که ایرانیان بودند که هنر اسلامی را با خلاقیّت‌های‌شان، به سطح بالایی ارتقا دادند. در کنار این هنرها، هنری به نام «شیشه‌گری» وجود داشت. شیشه‌گری دوره‌ی اسلامی نیز به صورت ایجاد نقوش برجسته بود. تصویرهای روی شیشه، شامل گیاهان و گل‌ها، حیوانات بویژه پرندگان بودند. بسیاری از نقش‌های کار شده روی سفال‌ها در دوره‌ی اسلامی، تحت تأثیر نقوش دوره‌ی ساسانی بوده‌اند که شامل تصویرهای گیاهی (گل و برگ)، درخت و پرنده‌اند.

این هنرها به دوران حکومت عثمانی‌ها هم کشیده شد. از طرح‌های اصلی سفال‌های این دوره، گل (گل استکانی و میخک) بود که گاهی به صورت کاملاً شبیه‌سازی شده و گاهی به صورت تزیینی، ترسیم می‌شد. از طرح درخت سرو، گل لاله، گل رز و گاهی انگور هم استفاده می‌گردید.

به یکی از هنرهایی که باید بیش‌تر به آن توجّه نمود، هنر «قالی‌بافی» است. این هنر، قبل از اسلام و در زمان باستان در ایران وجود داشته است. قالی پازیریک‌ـ که یادگار هنر دوران هخامنشی است و در سیبری روسیه، کشف گردیده است‌ـ، دارای نقوش هندسی، گل، حیوانات افسانه‌ای و انسان‌های سوار بر اسب و پیاده است. در تاریخ آمده است که دیوارهای درون کاخ تخت‌جمشید، با قالی‌های بزرگ، آراسته شده بود.

رسم نقش گل در قالی‌های ایرانی، چیزی جزء هنر برتر ایرانی نیست که با دستان زحمتکش مردان و زنان روستایی، بر روی قالی‌ها جان می‌گیرند و هنگامی که ما قدم روی آن می‌گذاریم، گل‌ها و برگ‌های جان گرفته‌ی قالی،‌ در زیر پایمان به نرمی حرکت می‌کنند و آن وقت است که خود را در گلستانی از گل‌های زیبا می‌بینیم.

هنر قالی‌بافی در دوره‌ی ساسانی، رواج زیادی داشت. یکی از این قالی‌ها، «قالی بهارستان» است که در آن، از نقوش گل، گیاه، حیوانات و پرندگان استفاده شده است. یکی از موضوعات کلّی این بافته‌ها نقش باغ و صحنه‌های شکار است. همان‌طور که پیش از این اشاره شد، قالی‌های باغ‌نما آن قدر محبوب و مورد علاقه بودند که حتّی باغ‌ها را به تقلید از آن‌ها آرایش و تزیین می‌کردند.

در زمان عثمانیان، انواع پارچه‌های ابریشمی، زربافی و پارچه‌بافی، با زمینه‌های اصلی رنگ‌های زرد، آبی و قرمز که با طرح‌هایی از گل‌هایی به رنگ سیاه، قرمز، طلایی و آبی بود، تولید می‌شد.

در دوره‌ی حکومت صفوی، هنرها بخصوص هنر قالی‌بافی، همراه با طرح‌هایی همچون منظره‌ی باغ گل و گیاه، به اوج و شکوفایی خود رسید.

هنر و خلاقیّت، چیزی نیست که سریع بیاید و سریع برود و تمام شود. انسان‌ها از دیرباز برای طراوت بخشیدن به زندگی خود و محیط اطراف‌شان، دست به آفرینش اثار هنری می‌زدند.

با سفری هر چند کوتاه، به اعماق تاریخ ایران کهن و سرشار از تمدّن، به نکاتی برخورد کردیم که نمادی از این تمدّن کهن‌اند و مصداق این ضرب‌المثل فارسی هستند که «مشت، نمونه‌ی خروار است».

هنر ایرانی را نمی‌توان فقط درباره‌ی استفاده‌ی نقوش در زندگی مورد مطالعه قرار داد؛ بلکه می‌توان درباره‌ی آداب زندگی، آداب معاشرت، آداب برخورد با ملل گوناگون، روش‌های معماری و ساختمان‌سازی و صدها مورد دیگر، جداگانه کتاب و مقاله نوشت. ما تمدّنی داریم که جوامع غیرمتمدّن غربی، به دنبال یک هزارم این تمدّن هستند و قصد آن را دارند که با تاراج این تمدّن برای خود، هویّتی هر چند جعلی درست کنند. ما به عنوان نگهبانان و حافظان این تمدّن، باید به وظیفه‌ی خود، خوب عمل کنیم و به خواب غفلت نرویم.

امید است که جوانان این سرزمین متمدن، با شناخت تمدّن و هویّت خود و مطالعه درباره‌ی آن‌ها به حفظ ارزش‌های نیاکان خود بپردازند و از ورود ارزش‌های غیرمتمدّن و غیرفرهنگی به جامعه‌ی خود جلوگیری کنند.

منابع:

۱ـ بررسی هنر هخامنشی (نقوش گیاهی و جانوری)، نینا بهزادی، تهران: دانشگاه آزاد، ۱۳۸۴ ش.

۲ـ تاریخ هنر، ترجمه: فرهاد گشایش، تهران: عفاف، ۱۳۸۲ ش.

30دسامبر/16

دور دنیا با خبر

 

ازدواج با ۹۵ سال اختلاف

مرد ۱۱۲ ساله‌ی سومالیایی، با دختری ۹۵ سال کوچک‌تر از خود ازدواج کرد.

این پیرمرد، اطمینان داد که می‌تواند از هر جوان دیگری، محبّت بیش‌تری نثار این دختر کند.

«احمد محمّد دوره»؛ با داشتن ۱۱۲ سال، به خواستگاری دختر هفده ساله‌ای به نام «سفیو عبدی حسن» رفت. مراسم ازدواج آن‌ها با حضور صدها مهمان، در گوریل‌ـ که شهر کوچکی در مرکز سومالی است‌ـ، برگزار شد. این پیرداماد گفت: «وقتی مسأله‌ی زندگی زناشویی مطرح است، باید از عشق و احساس سخن گفت، نه سن و زیبایی». احمد که سر از پا نمی‌شناخت، گفت: «زنم ده برابر از من، کوچک‌تر است؛ امّا همدیگر را دوست داریم».

احمد محمّد دوره، در دوران طولانی زندگی‌اش، پنج زن دیگر داشته است که چهار زن او مرده‌اند. او همچنین نود فرزند و نوه دارد.

وی در گفتگوی تلفنی، با وجود مشکلات شنوایی گفت: «تاریخ ازدواج قبلی‌ام یادم نمی‌آید؛ امّا باید حدود ۷۵ سال پیش باشد.

محمّد دوره افزود: «من زنم را از زمانی که بچّه بود، دوست داشتم و پدر و خانواده‌اش هنگامی که متوجّه شدند، این عشق، دوطرفه است، پذیرفتند که او را به ازدواج من درآورند. این داماد پیر، متولّد ۱۸۹۷ میلادی است. رژیم غذایی و فعّالیّت‌های فراوان بدنی او در طول جوانی، علّت طولانی بودن عمر اوست. وی همچنین توضیح داد که این فکر فرزندان و نوه‌های من است که برایم این ازدواج را فراهم کردند.

یکی از مهمانان این مراسم گفت: من در ابتدا آنچه را که می‌دیدم، باور نداشتم. این پیرمرد و همسر جوانش در حال گذاشتن کیک در دهان هم بودند و این نخستین باری بود که من چنین صحنه‌ای را می‌دیدم و این، از مواهب الهی است.

سه شب در هتل، با چهار میلیون دلار

یک مؤسّسه‌ی گردشگری در اسپانیا، قصد دارد هتلی خارج از جو زمین افتتاح کند. پیش‌بینی می‌شود این هتل در سال ۲۰۱۲ م، از اوّلین مهمانان خود پذیرایی کند؛ امّا منتقدان این طرح را بسیار سنگین و سخت دانسته و در عملی شدن آن، ابراز تردید کرده‌اند.

کارشناسان «شرکت ریزورت»‌ـ که دفتر آن در بارسلوناست‌ـ گفته‌اند: هزینه‌ی اقامت سه شب در این هتل، حدود ۴/۴ میلیون دلار برآورد می‌شود.

مسافران در مدّت اقامت‌شان در این هتل، پانزده بار طلوع خورشید را مشاهده می‌کنند و هر هشتاد دقیقه، یک بار به دور زمین می‌چرخند.

این هتل، در فاصله‌ی ۴۵۰ کیلومتری زمین ساخته خواهد شد و با سرعتی معادل سه هزار کیلومتر در ساعت، به دور زمین می‌چرخد.

پرسرعت‌ترین کامپیوتر

قوی‌ترین‌ و ‌‌پر سرعت‌ترین‌ کامپیوتر ‌دنیا ‌‌که ‌نامش         (Roadrunner) است، تاکنون برای شبیه‌سازی انفجارهای اتمی از آن استفاده می‌شد.

امّا به تازگی چند سری تحقیقات جدید در دستور کار استفاده از این اَبَر رایانه قرار گرفته و دانشمندان موفّق شده‌اند بیش از ده هزار حالت مختلف از رشته DNA ویروس ایدز را شبیه‌سازی کنند و روی آن‌ها تحقیقاتی انجام دهند.

محکوم به هدیه‌ی گل

در اقدامی جالب، از سوی یکی از شعب دادگاه‌های استان فارس، مردی محکوم شد که به مدت سه سال و هر سال ده روز، به همسرش گل هدیه کند. در غیر این صورت، با سه ماه و یک روز حبس، روبه‌رو خواهد شد. مردی، با اتهام رهاکردن زندگی مشترک و ترک نفقه و ضرب و شتم همسرش، مورد تعقیب قرار گرفت و دادگاه پس از رسیدگی به شکایت، او را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد؛ امّا با توجّه به فقدان سابقه‌ی کیفری متّهم، برای تحکیم مبانی خانوادگی و زندگی مشترک، محکومیت نامبرده را به مدّت سه سال معلّق کرد، مشروط بر این که شوهر، دستورهای زیر را اجرا کند:

۱ـ پرداخت به موقع نفقه‌ی زوجه و حسن معاشرت با وی؛

۲ـ هدیه دادن یک شاخه گل به مدّت سه سال، هر سال ده روز، به گونه‌ای که پایان نوبت دهم، سالگرد ازدواج زوجین باشد؛

۳ـ استفاده از نصایح یکی از علمای مذهبی، به تشخیص دادستان، در سال‌روز ازدواج در هر سال؛

۴ـ خودداری از استعمال سیگار و دخانیات.

حکم صادره، قطعی شده و پرونده‌ی این حکم، جهت اجرا، به اجرای احکام ارسال شده است.

صدور احکام جایگزین حبس، یکی از مواردی است که در دادگاه‌های استان فارس، طی مدّت اخیر، در دستور کار قرار گرفته است.

دوخت لباس ۳۲ متری در فلسطین

بزرگ‌ترین لباس زنانه‌ی فلسطین که در فستیوالی در شهر الخلیل عرضه شده بود، رکورد شکست و در «کتاب گینس» ثبت شد.

به گزارش روزنامه‌ی «الخلیج»، این لباس‌ـ که به عنوان بزرگ‌ترین لباس جهان به شمار می‌رود ‌ـ ۳۲ متر است و برای دوخت آن، ۱۵۰۰ متر پارچه به کار رفته است. در این مراسم، دکتر سلام فیّاض، نخست‌وزیر فلسطین، از این لباس پرده‌برداری کرد و گفت: «زنان فلسطینی در گذشته، معمولاً لباس‌های‌شان را از پارچه‌ی سیاه رنگی می‌دوختند و اَشکال هندسی را با نخ‌های سرخ، سفید و سبزـ که رنگ پرچم کشور فلسطین است‌ـ، بر روی آن گلدوزی می‌کردند. این نوع لباس، در اردن و تعدادی از روستاهای شام نیز رواج یافته بود.

شمشیر سه‌هزار ساله

مردی نروژی که چند سال پیش، شمشیری را پیدا کرده بود، هیچ‌گاه گمان نمی‌کرد که شیء باارزشی را یافته باشد.

به گزارش روزنامه‌ی «البیان»، این مرد، چهار سال پیش، شمشیری را در یک جای تنگ و پُردرخت، در کنار جاده‌ای پیدا کرده بود. او از یک تیم باستان‌شناس‌ـ که در مزرعه‌ی نزدیک خانه‌اش، به تحقیق و تفحّص می‌پرداختندـ خواسته بود که این شمشیر را بررسی کنند.

کارشناسان، قدمت این شمشیر را سه هزار سال تخمین زدند و معتقد بودند که این شمشیر، به سال‌های نهصد تا ۱۱۰۰ میلادی برمی‌گردد.

زمانی که باستان‌شناسان، این موضوع را با مرد نروژی در میان گذاشتند، ابتدا گمان می‌کرد که آنان قصد شوخی دارند؛ امّا این موضوع، حقیقت داشت. مرد نروژی، شمشیر را به مقامات دولتی بازگرداند تا تحقیقات لازم را روی آن انجام دهند.

30دسامبر/16

یک «آمدن»

 

رویدادی که «بهمن» را پُر آوازه کرد، یک «ٱمدن» بود. روزها بود که مردم ایران، چشم به راه بودند؛ چشم به راه انسانی دوست داشتنی. مردم می‌خواستند فریاد‌گر روشنایی را از نزدیک ببینند. بسیاری از آنها تنها صدای گرم،متین و امیدوار کننده او را از «نوار» شنیده بودند. آنها می‌خواستند گرمی دست‌های پُر مهر «خمینی» را در دست‌های خود احساس کنند. آنها آهنگ گرم سخنان امام و پیام‌های آگاهی‌بخش او را بارها در خاطر، مرور کرده بودند. آنها در راهپیمایی، تظاهرات و درگیری خیابانی و زندان و در سخت‌ترین شرایط مبارزه، در رنج‌ها و هنگام به جان خریدن درد هر «تازیانه»، نام «خمینی» را بر زبان آورده بودند. آنها می‌خواستند اکنون همه هستی خود را بر گام‌های استوار امام خمینی نثار کنند.

پرسشی که بر صفحات تاریخ مانده است و پژوهشگران ایرانی و بسی افزون‌تر ، «خارجی» را در شگفتی وانهاده است، از چیستی و چرایی این‌گونه «دوستی‌ها» و «ارادت‌های» مردمی است؛ دوستی‌هایی که شالوده داد و ستد و انگیزه‌های سود و زیان سیاسی یا اقتصادی ندارد. مفسّران سیاسی و تحلیل‌گران تاریخی، هر یک به شیوه‌ای این‌گونه دوستی‌ها را باور و توجیه کرده‌اند؛ امّّا آنچه در«کلام وحی» آمده است، برای «دین باوران» دل‌نشین‌تر است . پروردگار عالمیان در جایگه این دوستی،«باور و کردار درست» را سبب خواست خداوند در «نهادن» آن «دوستی‌ویژه» در دل‌ها برشمرده است:«کسانی که به باور رسیده‌اند و کارهای شایسته کردند، به زودی، خداوند مهر گستر،«دوستی ویژه‌ای » در دل‌ها برایشان می‌نشاند»(سوره مریم، آیه ۹۶) جایگاه این دوستی‌ها خیابان‌های تهران و روزهای بهمن بود. شر و شور روزهای بهمن، مردان و زنان، پیران و جوانان از همه گروه‌ها و دسته‌های مردم ، حال و هوایی در کوچه و خیابان‌های تهران و دیگر شهرها ساخته بود که چند و چون آن، ناگفتنی می‌نماید. تنها باید خودت آن فضا را احساس می‌کردی؛ باید در آن فضا نفس می‌کشیدی تا روزهای بهمن را احساس کنی! آن روزها خستگی و گرسنگی و دوری از شهر و دیار، برای کسی معنا نداشت. نگاه همه ایران به تهران و خیابان آزادی بود؛ خیابانی که همه‌جای آن، بوی انتظار داشت، گذرگاهی که چون جویباری پُرتلاطم از جمعیّت موج می‌زد و نگران و دل‌واپس لحظه‌های ورود و آمدن امام بودند. صفحه اوّل روزنامه‌ها هر روز، خبر تازه‌ای داشت.

30دسامبر/16

شیر بیشه‌ی عرفان

 

 (برگ‌هایی از زندگانی آیت‌الله محمّدعلی شاه‌آبادی)

حسین شریف‌پور

به سال ۱۲۹۲ ق، در محلّه‌ی حسین‌آباد اصفهان و در خانه‌ی آیت‌الله میرزامحمّدجواد بیدآبادی، کودکی به‌نام «محمّدعلی»، پا به عرصه‌ی وجود نهاد. وی مقدّمات وجودی خود را نزد پدر پی ریخت. در محضر برادر ارشدش، آقاشیخ احمد بیدآبادی، به ادامه‌ی رشد علمی و عملی خود پرداخت و آن‌گاه به حوزه‌ی درسی مرحوم میرزامحمّدهاشم خوانساری، راه یافت. پس از آن، به تهران هجرت کرد و به تکمیل اصول فقه نزد مرحوم حاج‌میرزا حسن آشتیانی پرداخت. فطرت توحیدی و کمالجوی او، به درس مرحوم میرزا هاشم لنکرانی، حکیم بزرگ، رهنمونش ساخت و در آن حوزه، یافته‌های خویش را در قالب براهین آموخت. فراگیری حکمت نیز عطش حق‌یاب او را فرونشاند. از این‌رو برای آموختن عرفان نظری و پیمودن پلکان عرفان عملی، به محضر میرزا ابوالحسن جلوه شتافت و از او بهره‌ها و درس‌ها گرفت.

حرص به فراگیری علوم و عشق به علوم آل‌محمد(ص) او را به جوار باب مدینه‌ی علم وحی، نجف اشرف، کشاند و در آن دیار، توفیق بهره‌گیری از حوزه‌های درسی بزرگانی چون: مرحوم آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی و میرزا حسین خلیل یافت و آن‌گاه برای دستیابی به قلّه‌ی علم زمان خویش به سامرا هجرت کرد و در آستانه‌ی میرزامحمّدتقی شیرازی، به تلمّذ نشست. او در درس این بزرگ‌مرد، مردانگی را آموخت. دریافت که چگونه می‌شود فقاهت در خدمت امّت قرار گیرد و چه‌طور یک فقیه باید از کیان اسلام و مسلمانان حراست کند.

فطرت پاک ذهن و دیدن اساتیدی والا، از او انسانی کامل و برخوردار از ابعاد و شئون گوناگون ساخت. او در جوار مولی الموحدین(ع)، به توحید حقیقی دست یافت و اسفار سه‌گانه را درپیمود و برای چهارمین سفر، به ایران بازگشت و در سواد اعظم ایران: تهران، اقامت گزید تا مرکز رسمی ایران را با روح الهی خود، به والایی‌هایی کشاند و آنا ن را با دام‌های شیاطین، و نقشه‌های گوناگون و فریبنده‌ی شیطان‌صفتان، آشنا سازد.

وقتی نیاز و عطش شدیدی نسبت به معارف باطنی در طالب علمان قم، یافت، به سراغ این شیفتگان حق شتافت. عاشقان علوم حقیقی و راهیان صراط ربوبی، پروانه‌وار به گرد شمع او حلقه زدند تا با سوختن هر آنچه رنگ تعلّق پذیرد، جانشان را نورانی ساخته و با کرّوبیان، همنوا گردند. ثمره‌ی این هجرت مقدّس، تربیت بزرگ‌مردی چون امام راحل گردید که با تجلّی روح خدایی‌اش، جهان ظلمانی امروز را منوّر گردانید.

مرحوم شاه‌آبادی، حکمت و عرفان را در خدمت نجات و پرورش انسان قرار داد. با درایتی تمام از حقایق بلند عرفانی و از مقام توحید محض، به کثرت‌ها و اجتماع انسانی، نقب می‌زد. با مبانی فطرت‌پذیر، به تفسیر اجتماع و نابه‌سامانی‌های آن پرداخت. امام خمینی که کلماتش ریشه در جبروت دارد، از برکت زانوزدن در نزد این بزرگ‌مرد بوده است. امام خمینی، در موارد بسیاری، از استاد خود به بزرگی یاد کرده و سخنان بلند و والایی را از او نقل می‌کند. در عرفان نظری، کم‌نظیر بود و خود مکتب عرفانی ویژه‌ای را براساس فطرت و با الهام از قرآن و سنّت، پی نهاد.

در عین حال، زمان خود را به خوبی می‌شناخت و در جهت علاج نابه‌سامانی‌های آن می‌سوخت. سیاست را با چشم ربوبی دریافته بود و جوامع انسانی را مهد عروج انسان به مقامات الهی می‌دانست. حضور در متن سیاست را لازم ذاتی انسان می‌دانست و در این زمینه می‌گفت: «سیاست، عبارت است از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقیق مفاسد آنها… معرفت تشریع احکام الهیه، چون از جهت مصالح و مفاسد واقعیه است، قوانین اسلام خواهد بود و چون تدبیر در جریان همان مصالح و عدم ظهور مفاسد بوده باشد، سیاسات الهیه است».

سیر آن مرد الهی در کتاب تکوین، و آگاهی از سنّت‌های حاکم بر هستی و اتصال فطرت او با کتاب فطرت، از او مصلحی شجاع و ژرف‌بین ساخت که از ظاهر امور، باطن و ریشه آنها را می‌یافت و از برخوردهای سطحی روحانیون و دینداران ظاهربین، رنج می‌برد و در این زمینه دردمندانه می‌گفت :«جمعی از متدیّنین در محافل و مجالس، اظهار دردمندی و تأسّف بر اسلام می‌نمایند؛ ولی غافل از این که باید درد را معالجه نمود. مذاکره‌ی مرض معالجه‌ی درد نخواهد بود…».

در آن دوره‌ی استبداد سیاه رضاخانی، به تدوین طرحی برای سامان‌بخشی به نابه‌سامانی‌های جامعه و عرضه‌ی آن، اقدام کرد. او در کنار این طرح، علّت العلل همه‌ی مفاسد و نابه‌سامانی‌ها را دولت رضاخانی دانسته و در این زمینه،‌ به حوزه‌های علمیه و پیروان اسلام هشدار می‌داد و می‌گفت:‌ «اسلام، از وجود دولت وقت در خطر است».

خود او در جهت نابودی دولت رضاخان و جلوگیری از پیاده‌کردن برنامه‌های شوم او، یازده ماه در حرم حضرت عبدالعظیم به تحصّن نشست. با این اقدام خود، بسیاری از علما را به صحنه‌ی مبارزه کشانید. در زمانی که رضاخان، اقدام به تعطیل کردن مساجد کرد، او استوار ایستاد و سنگر مسجد را حفظ کرد و در آن به ارشاد مردم و افشای ماهیت پلید دولت وقت پرداخت. او، همانند شمعی سوخت و به راهیان راه حق رهروی آموخت. آن بزرگوار، در ۷۷ سالگی ندای: «یا ایّتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربّک» را لبیک گفت: «راضیه مرضیه» به لقاء‌ جانان پیوست و در جوار حضرت عبدالعظیم، سر بر خاک نهاد.

آن ستوده‌ی خصال، در اموری چند متفرّد بود:

اوّل: در ذکا و حافظه، اعجوبه‌ی عصر بود و دعاهای طولانی مثل «دعای ابوحمزه ثمالی» را به طور تقطیع در قنوت نوافل با لهجه‌ی بسیار جذابی، قرائت می‌کرد؛

دوم: بر فروع فقهی به طوری مسلّط بود که عدیل و نظیری نداشت؛

سوم: در اخلاص و ارادت به خاندان عصمت و طهارت، جدّیت تام داشت؛

چهارم: در فتوّت و جوانمردی و فرزانگی، آیت وقت بود.

از امام خمینی نقل است که می‌فرمود: «مرحوم شاه‌آبادی در هر روز، نُه درس می‌گفتند و درس‌های ایشان نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب شروع می‌شد و حدود نیم ساعت مانده به ظهر، تمام می‌شد» و از تواضع استاد خود در مقابل طلاب هم داستان‌ها نقل کرده‌اند.

از آثار و برکات این عالم بزرگ بعد از ممنوع المنبر شدن از سوی رضاخان، تشکیل جلسات و هیئت‌های مذهبی و هفتگی در تهران بود که تاکنون منشأ بسیاری از خیرات و موجب ارشاد مردم و انسجام سیاسی و اجتماعی در برهه‌های مختلف بوده است.

طرح تشکیل صندوق‌های قرض‌الحسنه در تهران، به جهت بی‌نیاز شدن از معاملات ربوی، از آثار این رادمرد الهی بوده است.

آثار این بزرگوار، نوشته‌های ارزشمندی هستند که به ذکر نام بعضی از آن‌ها می‌پردازیم:

  1. شذراه المعارف (مرام الاسلام)؛ ۲٫ رشحات البحار؛ ۳٫ مفتاح السعاده فی احکام العباده (رساله عملیه)؛ ۴٫ رساله فی العقل و الجهل؛ ۵٫ حاشیه نجات العباد صاحب جواهر؛ ۶٫ منازل السالکین؛ ۷٫ حاشیه کفایه الاصول؛ ۸٫ حاشیه فصول در علم اصول.

در پایان نکات و سفارش‌های مفیدی را از ایشان می‌آوریم:

تأثیر دنیادوستی

حضرت امام خمینی در «چهل حدیث» از قول سالک فرزانه، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی درباره‌ی آثار دنیادوستی می‌نویسند: «محبّت زیاد به دنیا، سبب آن می‌شود که در وقت خروج از دنیا که انسان، دید به عیان، حقّ تعالی و ملائکه و سَدَنه او، محبوب او را از او می‌گیرند و او را از محبوبش جدا می‌کنند، بالجبله و الفطره، غضبناک به آن‌ها شود و با عداوت حق تعالی و ملائکه مقدّسه او از دنیا بیرون رود».

راه تشخیص ریاضت صحیح از غیرصحیح

حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی در اشاره به ملاک درست و نادرست بودن ریاضت می‌فرمایند: «میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قَدَمِ نفس و قدم حق است. اگر سالک، به قدم نَفس حرکت کرد و ریاضت او برای ظهور قوای نَفْس و قدرت سلطنت آن باشد، ریاضت باطل، و سلوک آن منجر به سوء‌عاقبت است و دعوی‌های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می‌کند و اگر سالک به قَدَم حق سلوک کرد و خداجو شد، ریاضت او حقّ و شرعی است و حق تعالی از او دستگیری می‌کند. به نصّ آیه‌ی شریفه: وَالذینَ جَاهَدُوا فینا لَنَهدیَنّهم سُبُلَنا؛ کسانی که در راه ما به جهاد و مبارزه بپردازند، حتماً آن‌ها را به راه خودمان هدایت می‌کنیم (عنکبوت/ ۶۹)».

برای دنیای‌تان هم که شده سحرها بیدار شوید!

آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی نقل می‌کنند:

موضوع دیگری که مرحوم والد به آن عنایت ویژه‌ای داشتند و آن را در قرب به حق، مؤثّر می‌دانستند، بیداری شب و سحرخیزی بود… می‌فرمودند: «اگر برای نافله‌ی شب بیدار شدید [و دیدید] برای نافله خواندن، آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می‌کند». «بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی». «برای دنیای‌تان هم که شده، سحرها بیدار شوید؛ چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش‌اخلاقی می‌آورد».

بصیرت و درک فقهی

در زمان آیت‌الله شاه‌آبادی، استفاده از بی‌سیم و رادیو در ایران، تازه رایج شده بود؛ ولی چون مسائل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره می‌شد، بیش‌تر برنامه‌های آن، مبتذل، ضداسلامی و مروّج فرهنگ غرب بود.

این امر موجب شد که عده‌ای از علما، معتقد به حرمت تمام برنامه‌های آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند. در این حال، عدّه‌ای از مردم، نزد آیت‌الله شاه‌آبادی رفته، از ایشان درباره‌ی جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند.

ایشان ضمن اظهار تأسف از این که این وسیله‌ی تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست فرمودند: «رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می‌تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می‌تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه‌های مفید، مانعی ندارد».

در دورانی که بلندگو تازه رواج یافته بود و تعدادی از علما، استفاده از آن را مجاز نمی‌دانستند، ایشان در پاسخ عدّه‌ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می‌دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟ جواب دادند: «این چه سؤالی است؟! حتماً آن را تهیه کنید که تا من زنده‌ام، حجّت بر مردم تمام شود که این وسیله، گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است».

اینک دروازه‌ی قلب‌مان را بر مقدم نَفَس قدسی او می‌گشاییم تا وعظ نیکو و ملکوتی او نَفْس‌مان را تکانی دهد و قلب‌مان را گشایشی بخشد:

بدان که تو هستی و نمی‌میری. بدن است که می‌میرد، تو هستی و زنده. حساب کار خودت را بکن که چه تهیه دیده‌ای برای زندگی آخرت. ببین برای این دو روزه، که می‌دانی ثباتی در آن نیست، چه کوشش‌ها و تقلاها می‌کنی. برای آن جا که به حکم فطرت هستی و زندگی ابدی است، چه کوشش کرده و چه تهیه دیده‌ای؟ در آن جا زندگی انفرادی است، احتیاجات خود را خودت منفرداً باید رفع کنی؛ باب استقراض و استعداد، مسدود است. این جا آمده‌ای که تهیه برای آن جا ببینی.

باید به اراده، کارت درست شود. به صرف اراده، اداره شود، زندگی آخرت. آن جا، نتیجه‌ی تحصیلات عقلی و نفسی و حسی است؛ یعنی باید عقلت، منوّر باشد به معارف حقّه و عقاید صحیحه، و نفست‌ـ که قلب است‌ـ باید منوّر باشد به اخلاق حسنه، و حسّت، منوّر به اعمال صحیحه و صالحه. مقیاس مقاصد مهمه‌ی عالم برزخ و ماورای این عالم، همانا شخص شخیص وجود مقدس پیامبراکرم(ص) و ائمّه‌ی هدی(ع) هستند.

منابع:

۱ـ عارف کامل، تحقیق: بنیاد علوم و معارف اسلامی دانش‌پژوهان، تهران: انتشارات عارف کامل، دوم، ۱۳۸۱ ش.

۲ـ گلشن ابرار (ج ۲)، جمعی از پژوهشگران حوزه‌ی علمیه‌ی قم، قم: نشر معروف، «آیت‌الله شاه‌آبادی: آسمان عرفان»، محمّدعلی محمّدی.

۳ـ آیینه‌ی دانشوران، سیّدعلی‌رضا ریحان‌یزدی، به کوشش: ناصر باقری بیدهندی، تهران: نشر کتاب.

۴ـ تاریخ و فرهنگ معاصر (فصلنامه)، شماره‌ی ۵٫

۵ـ تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح‌الدین مهدوی، اصفهان، ثقفی، ۱۳۴۸ ش، ۷۵ .

۶ـ گنجینه‌ی دانشمندان، محمّد شریف رازی، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۲ ش.

۷ـ نقباء‌البشر، محمّدحسن آقابزرگ طهرانی، مشهد: دارالمرتضی للنشر، ۱۴۰۴ ق.

۸ـ «نجوم امّت: آیت‌الله آقا میرزامحمّدعلی شاه‌آبادی»، ناصر باقری بیدهندی، مجلّه‌ی نور علم، ش ۹٫

۹ـ آسمانی: شرح زندگانی عارف مکتوم حضرت آیت‌الله‌ میرزا محمّدعلی شاه‌آبادی، تهران: مؤسّسه‌ی فرهنگی‌ـ مطالعاتی شمس الشموس، ۱۳۸۳ ش، ۲۴۸ .

۱۰ـ «دستورالعملی از آیت‌الله شاه‌آبادی، فقیه و عارف متفکّر»، مجلّه‌ی حوزه، شماره‌ی ۴۲، بهمن و اسفند ۱۳۶۹ ش.

30دسامبر/16

منتهی الآمال

 

وحید‌رضا نور ‌بخش

و بعد چنین گوید این فقیر بی‌بضاعت و متمسّک به اَذیال اهل‌بیت رسالت، عباس بن محمّدرضا القمی ختم الله لهما بالحسنی و السّعاده که چون به مقتضای اخبار بسیار، ثابت شده که از اعظم طاعات و اشرف قربات، احیای احادیث أئمّه دین و مقربّان حضرت ربّ‌ العالمین و گریستن بر بلایا و محن آن سادات مظلومین است… .

لهذا به ‌خاطر داعی رسید تألیف کتابی در ذکر ولادت و مصائب حضرت سیّدالمرسلین و عترت طیّبین آن‌جناب -صلوات الله علیهم أجمعین- و ذکر قلیلی از فضایل و مناقب و اخلاق آن بزرگواران، تا مؤمنان بخواندن و شنیدن آن، به ثواب احیای احادیث ایشان فایز گردند و به محزون بودن و گریستن بر مصائب عظیم ایشان، به درجات مقرّبین رسند. پس این کتاب شریف را در کمال ایجاز و اختصار جمع نموده و نامیدم آن را به «منتهی الآمال فی تواریخ النّبی و الآل» و مرتب گردانیدم آن را بر چهارده باب، به عدد مقرّبان حضرت ربّ الأرباب.

آنچه در بالا آمد، بر آمده از بیان گرم و شیرین و خامه دلکش پیری است از تبار پاکان اهل دل و مرشدان باذوق که عمر شریفش را بر سر احیای معارف ناب محمّدی گذاشت و آنچنان رهزن دل و دین اهل بشارت گشت که نامش و اثر جاودانش برای همیشه، در کُنج تاقچه دل و خانه جا خوش کرده تا بدان‌جا که کمتر منزلی است که صاحب «مفاتیح» را نشناسد و از این جهت، کم از خواجه شیراز ندارد.

امّا این مقال، درصدد برآمده تا اثر دیگری از محدّث قمی را ـ که کمتر از «مفاتیح» او نزد عموم شناخته شده است ـ ، معرفی کند. وی حماسه‌ای در عرصه احیای اندیشه شیعی آفرید و با رجوع به منابع و مآخذ معتبر اسلامی-که در صلاحیت و توانمندی علمی و عملی او بود-، به تدوین تاریخ اسلام با نام «منتهی الآمال» همّت گماشت که یک دوره تاریخ تحلیلی و مستند است. کتاب «منتهی الآمال»، از کتب ارزشمند و با قدر و قیمت جهان تشیّع محسوب می‌شود که به عنوان کتابی موجز و در عین حال کامل، به معرفی شرح حال و احوال ستارگان فروزان آسمان عصمت و امامت(ع) می‌پردازد.

این کتاب، در چهارده باب فراهم آمده که هر باب آن، به یکی از معصومان اختصاص دارد.

باری این کتاب شریف و ماندگار، ویژگی‌های بی‌شماری در خود دارد که از دیر زمان تاکنون، عموم مردمان از آن بهره‌ها برده و خواص اهل علم، خوشه‌ها چیده‌اند.

این کتاب، تاریخی مستند و متقن از زندگانی چهارده معصوم و فرزندان و اصحاب به‌دست می‌دهد و از آن‌جا که نویسنده آن، محدّث، تاریخدان و متخصّص فن است، به خوبی می‌توان بر گفته‌های او در این کتاب، اعتماد و به آنها استناد کرد. این نوشتار مختصر، حوصله آن را ندارد تا به دقّت،‌ همه ویژگی‌های والای آن را برشمارد؛ امّا اشاره به یک نکته‌، خالی از لطف نیست: از آن‌جا که حاج شیخ در ادبیات فارسی و عربی، دستی تمام داشته است، چنان نثر زیبا و فاخر و ادیبانه‌ای را در این کتاب به کار گرفته است که خواننده خوش ذوق را مسحور خود می‌کند.

حاج شیخ همچنین برای این کتاب –که در دو مجلّد سامان داده است- تتمّه و تکمله‌ای نگاشته به‌نام «تتمه المنتهی» در آن، به صورتی مختصر، به شرح حال خلفا و پادشاهان از ابوبکر تا آخرین خلیفه عباسی «مُستعصم بالله» پرداخته است. این کتاب نیز خوش‌بختانه اکنون در دست است و به صورت‌های مختلفی به چاپ رسیده است.

در پایان، معرفی اجمالی محدّث قمی(ره) و آشنایی با دیگر آثار شریفش، خالی از لطف به‌نظر نمی‌رسد.

حاج شیخ عبّاس قمی، از علما، مورّخان و محدّثان عصر حاضر محسوب می‌شود. او در قم متولّد شد و تحصیلات ابتدایی را در آن شهر فرا گرفت. سپس در ۱۳۱۶ق، به نجف رفت و از محضر درس حاج میرزاحسین نوری محدّث، بهره فراوان بُرد. در ۱۳۲۰ق، پس از وفات استاد، به قم بازگشت. آن‌گاه از قم به مشهد رفت و از آن‌جا مجدّداً رهسپار نجف شد. او سرانجام در ۲۳ ذی‌الحجّه سال ۱۳۵۹ق، درگذشت و در جوار استاد خود، حاج میرزاحسین نوری، دفن شد.

تهاجم فرهنگی غرب علیه اسلام، فعّال شدن تشکیلات ماسونی، پدید آمدن مذاهب ساختگی استعماری در ایران و عربستان و عراق و پاکستان، پیدایش احزاب و جمعیت‌های مختلف با ایدئولوژی‌های الحادی–غربی، نغمه‌های باستان‌گرایی از سوی شرق‌شناسان و ایران‌شناسان با طرح ایران منهای اسلام، نشر مطبوعات رنگارنگ با اهداف انحرافی‌شان، تأسیس مدارس جدید و تعطیل اجباری مدارس قدیم و حوزه‌های علمیه، نشر و ترجمه کتاب‌های غربی خاصه در تاریخ، چاپ نوشته‌های ضد اسلام و تشیّع و ده‌ها مورد دیگر، همگی بر دین ستیزی، اسلام‌زدایی و محو معنویت تشیّع،‌ اشتراک نظر داشتند. آنچه در این سرزمین می‌بایست کوبیده می‌شد، «معارف الهی» بود. حتّی با تأسیس فِرق دراویش مختلف، به از میان بردن «تعهد» و «تعصب» دینی، همّت گماشتند. در این هنگامه در حوزه علمیه قم، یک روحانی محقّق، محدّث، مورّخ، ادیب و ژرف‌ اندیش برخاست تا از حریم و حرم اسلام و تشیّع دفاع کند. او زندگی‌اش را وقف اسلام کرد؛ تا آن‌جا که روزانه، افزون از هفده ساعت مطالعه می‌کرد و می‌نوشت. شیخ عبّاس قمی، در دورانی که معنویت و حقیقت دین، مورد هجوم بود، به تدوین، تنظیم و ارایه کتاب دعایی با نام «مفاتیح الجنان» شامل یک دوره اعمال واجب و مستحب در طول سال،‌ همت گماشت. پس از رسالات سیّد بن طاوس و علّامه‌ی مجلسی، کاری بدین عظمت و کامل در عالم شیعه انجام نشده بود. این کتاب در تمام خانه‌ها و اماکن مقدّسه، به عنوان رساله‌ای در باب «سیر و سلوک» علمی و عملی برای مشتاقان عرفان عملی در آمد که هر روز بر اهمیت و ضرورت آن افزوده می‌شود.

شیخ عبّاس قمی، هشت جلد کتاب با عنوان «مستدرک بحارالأنوار» برای متخصّصان حدیث تدوین کرد که در حوزه‌های علمیه، دست‌ مایه‌ای برای عالمان دینی است.

از دیگر آثار شیخ عبّاس قمی می‌توان به تلخیص «معراج السعاده» اثر ملّا احمد نراقی، تدوین یکصد کلام از سخنان امام علی(ع)، نگارش «منازل الآخره» به عنوان توشه راهیان ابدیت و شناخت منازل موت، قبر، سؤال و جواب و عالم برزخ، اشاره کرد.

گر چه امروز محدّث قمی را با «سفینه البحار»، «منتهی الآمال» و «مفاتیح الجنان» می‌شناسیم و او با این کتاب‌ها خود را جاودانه تاریخ تشیّع ساخته است، امّا اگر امروز پس از گذشت یک قرن به قفسه بعضی کتاب فروشی‌ها نظر کنیم، دیدگانمان کمتر به کتبی جدید بر می‌خورَد که در زیر آن، نام محدّث قمی بدرخشد. این در حالی است که میراث ماندگار محدّث قمی که در زمینه‌های مختلف اخلاق، دعا و تاریخ با قلمی از نور نگاشته شده است، به بیش از شصت جلد می‌رسد که متأسفانه، بسیاری از جوانان و حتّی استادان حتّی با نام آنها نیز آشنا نیستند. فرزند بزرگ ایشان درباره آثار محدّث بلند آوازه شیعه می‌گوید: «تألیفات پدرم به ۶۳ جلد می‌رسد. آقای محمّدکاظم شانه‌چی کتاب‌های شیخ عبّاس را به سه دسته تقسیم کرده‌اند: ۱- کتاب‌هایی که در زمان حیات خود ایشان چاپ شده؛ ۲- کتاب‌هایی که تمام شده، ولی چاپ نشده است؛ ۳- کتاب‌هایی که ناتمام مانده است».

شاید بتوان گفت غنی‌ترین اثر محدّث قمی، کتاب ارزشمند «سفینه البحار» است. تلاش پیگیر و شبانه‌روزی او در طی سال‌ها غوّاصی در دریای نور و کلام اهل بیت علیهم السلام، دائره المعارفی تاریخی، حدیثی، رجالی و قرآنی پدید آورد که به نوعی می‌توان گفت ارزشمندترین اثر این مرد بزرگ به شمار می‌رود.

«سفینه»، فرهنگِ موضوعیِ منظّمی است که کلید علوم «بحار الأنوار» علّامه‌ مجلسی به حساب می‌آید. این اثر ارزشمند، شامل حداقل سه هزار عنوان عقیدتی، اخلاقی، تاریخی، رجالی و تفسیری است که اطلاعات مربوط به آن از متقن‌ترین منابع گرفته شده است. شیخ عبّاس، برای تنظیم این کتاب، دو بار با تمام دقّت و با یادداشت برداری، تمام یکصد و ده جلد کتاب «بجار الأنوار» را مطالعه کرده است.

اسامی دیگر کتب این عالم وارسته، به این قرار است:

– «الفصول العلیه فی المناقب المرتضویه»؛ تعدادی از مناقب و مکارم اخلاقی حضرت علی(ع) را گردآوری کرده که بسیاری از آنها از کتاب‌های اهل سنّت نقل شده‌اند.

– «نفس المهموم»؛ در بیان ماجرای عاشورا و حوادث پس از آن است که بنا به تصدیق اهل فن، از بهترین و معتبرترین مقاتلی است که به رشته تحریر در آمده است. کتاب، از ولادت حضرت شروع شده، سپس در مناقب حضرت و آن‌گاه تمام وقایع بیعت تا مرحله شهادت ایشان، از اوّل تا به آخر را شرح می‌دهد.

ـ «نفثه المصدور»؛ رساله‌ای در تتمیم و تکمیل «نفس المهموم».

ـ «بیت الأحزان»؛ این کتاب درباره رنج‌ها و ناله‌های حضرت زهرای اطهر(س) و زندگی و حوادث دوران حیات آن بانوی بزرگ، نوشته شده است.

ـ «الأنوار البهیه فی تاریخ الحجج الالهیه»؛ در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم نگاشته شده است. (عربی)

ـ «فوائد الرجبیه»؛ نخستین نوشته ایشان است که قبل از بیست سالگی نگاشت و شامل وقایع روزها و آداب مستحبی و اعمال ماه‌های عربی است. (عربی)

ـ «هدیه الزائرین و بهجه الناضرین»؛ درباره زیارت قبور ائمّه اطهار و ثواب آن است. همچنین در تعیین قبور علما و مؤمنان مشهور و مدفون در کنار مشاهد مشرّفه امامان. (فارسی)

– «التحفه الطوسیه و النفخه القدسیه یا مشهدنامه»؛ نوشته مختصری است مربوط به زیارت حضرت رضا(ع) و بعضی فوائد مربوط به آستان مقدسش. (فارسی)

– «رساله دستور العمل»؛ قبل از مفاتیح نوشته و ادعیه‌ای که در آن ناتمام است، در مفاتیح، به طور کامل آمده است. شیخ عبّاس،‌ خود در مورد این کتاب می‌نویسد: «این دستور العملی است برای طالبان عبادت و پویندگان راه سعادت که در آن ذکر کردم به نحو فهرست و اجمال، در (ارتباط با) ایّام سنه از اعمال، از مأخذ معتبر، مانند کتب «مصباح» و «اقبال» و همچنین نگاشتم در آن؛ تواریخ موالید و وفیات حجج طاهره را».

– «مفاتیح الجنان»؛ هدف محدّث قمی از تنظیم مفاتیح، ارائه کتابی جامع و مستند در زمینه معرفی دعاها و زیارت‌ها و اعمال و آداب گوناگونی است که از سوی معصومان(ع) بیان شده است. آیهالله مرعشی نجفی، در مورد این کتاب می‌نویسد: «مفاتیح او را بهترین کتابی یافتم که در باب ادعیه و زیارات و آداب و سنن و مناجات نوشته شده است». جامعیت علمی مؤلّف و تخصّص وی در علوم اسلامی و نیز کثرت منابع و مآخذی که در مفاتیح به چشم می‌خورد، این کتاب را به صورت دائره المعارفی کوچک و کم‌نظیر در آورده است. دقّت و وسواس محدّث قمی در ارائه مجموعه‌ای مستند، تا آن‌جاست که در چندین قسمت از مفاتیح، به شدّت از کسانی که قصد تصرّف در این مجموعه را دارند، انتقاد کرده است. ایشان در مقدّمه ملحقات مفاتیح می‌نویسد: «به لعنت خداوند قهّار و نفرین رسول خدا(ص) و ائمّه اطهار(ع) واگذار و حواله نمودم کسی را که در مفاتیح، تصرف کند».

ـ «الباقیات الصالحات»؛ در حاشیه مفاتیح چاپ شده است.

ـ «الکنی و الألقاب»؛ درباره زندگانی علما و شعرا و … که در سه جلد است. این کتاب، یکی از کتاب‌های معتبر علم تراجم (شرح حال‌نویسی) است.

ـ «فواید الرضویه»؛ این کتاب، در مشهد و در مدّت اقامت شیخ عبّاس در آن‌جا به رشته تحریر درآمده که در شرح حال علما و بزرگان دین است. (فارسی)

ـ «تحفهالأحباب»؛ درباره اصحاب پیامبر و ائمّه اطهار(ع). (فارسی)

ـ «منازلالآخره»؛ کتاب نفیسی است که مراحل دشوار سفر آخرت را بر اساس روایات بررسی نموده و توشه لازم را یادآور شده است. شیخ عبّاس، در مقدّمه این کتاب می‌نویسد: «اگر حق تعالی مرا توفیق داد و مهلتی در اجل حاصل شد، شاید کتابی مفصّل در این باب تصنیف کنم و اگر چه در این زمان، اشخاصی را نمی‌بینم که از روی جد و حقیقت، طالب این نحو مطالب باشند و به همین ملاحظه، این مختصر را نیز با حال افسردگی و کم رغبتی نوشتم».﷼

 

 

 

 

30دسامبر/16

صبح بی‌تو

وعده دیدار

محمد حسین فکور

در یک «صبحِ بی تو»، قلم برداشته‌ایم تا از تو و برای تو بنویسیم. به خودمان که می‌نگریم، می‌بینیم که چه‌قدر دست‌هایمان ناتوان است. می‌دانی که خودت باید دستمان را بگیری و راهمان اندازی. امیدواریم آن‌قدر پلید نباشیم که بتوانیم دل‌هایمان را به تو بدهیم تا به دادمان برسی. قصد کرده‌ایم تا در هر شماره از دوره‌ی جدید مجلّه، برگ‌های سبز و زرّین تاریخ تو را ورق بزنیم. به آینه‌های روشن سخنان تو، خاطرات دوستان تو چشم بدوزیم تا اگر بتوانیم تصویر زلال تو را چون چراغی فرا رویمان بگذاریم. مولای ما! ذهنمان را روشن کن، خیالمان را بال و پَر بده، نیّتمان را پاک و نورانی کن تا در هر شماره،‌ چند برگی از تو و برای تو بنویسیم؛ باشد تا دلمان لحظه‌ای بیشتر برایت پر بزند… .

روزی که می‌آید

امام رضا(ع) فرموده است: «[آن حضرت،] اولاد قاتلان حسین(ع) را به عوض کرده‌های پدرانشان می‌کشد؛زیرا آنان به عمل پدران خود راضی‌اند و به آن افتخار می‌کنند، و هر کس به چیزی راضی باشد، مثل آن است که خود او کرده. حتی اگر کسی در مغرب، به کشته شدن شخصی در مشرق راضی باشد، هر آینه در نزد خدا شریک قاتل خواهد بود…(۱)

علی‌بن الحسین(ع) فرموده است: «چون قائم قیام کند، خداوند [هرگونه] آفت را از شیعه ما زایل می‌کند و دل‌های ایشان را چون پاره آهن، سخت می‌گرداند؛ یعنی آنان شجاع می‌شوند و به هر یک به اندازه چهل مرد، قوّت می‌دهد و آنان را حاکمان و بزرگان روی زمین می‌کند».(۲)

امام رضا(ع) فرموده است: «چون قائم خروج کند، زمین، با نور پروردگار، روشن می‌شود و ترازوی عدالت در میان مردم می‌گذارد و کسی به کسی ظلم نخواهد کرد. زمین، در زیر پایش پیچیده می‌شود. بدن مبارک او سایه ندارد و ندا کننده‌ای از آسمان، نام او را می‌خواند و می‌گوید: حجّت خدا در کنار خانه خدا ظهور کرده است. با او بیعت کنید که حق با اوست».(۳)

پیامبر خدا(ص) فرموده است: «… بدانید در میان شما کسی خواهد آمد که مانند «ذوالقرنین»، غایب می‌شود و همان‌گونه که خداوند به ذوالقرنین توانایی داد، به او نیز قدرت و توانایی می‌دهد. خداوند، به ذوالقرنین، «اسباب» همه چیز را داد و او قادر بود که به شرق و غرب برود. قائم نیز که از اولاد من است، همان گونه خواهد کرد…

خداوند،‌ گنج‌ها و معادن زمین را برای او ظاهر می‌‌کند. او را با رُعب و وحشت یاری می‌کند و رُعب او را در دل‌ها می‌اندازد و زمین را پُر از عدل و داد می‌کند، چنان که پر از ظلم و جور گشته است».(۴)

از کلام نیکوی او

همانا ما خدای یگانه را سپاس می‌گوییم و از او می‌خواهیم تا بر مولا و پیامبر ما محمد(ص) و‌ آل طاهرین او درود فرستد…

ما اگر چه در جایی منزل کرده‌ایم که از مکان ستمگران دور است- زیرا خداوند برای ما و شیعیان ما، مادامی که حکومت در دست فاسقان است چنین مصلحت دانسته-، ولی دانش ما به اخبار شما احاطه دارد. چیزی از احوال شما برای ما پوشیده نیست و به لغزش‌های شما آگاهیم… [؛ امّا] ما از مراعات شما دست بر نمی‌داریم و شما را از یاد نمی‌بریم و اگر چنین نباشد، بلاها بر شما نازل می‌شود و دشمنان، شما را نابود می‌کنند.

از خدا پرهیز کنید، تقوا را شعار خود سازید و برای علاج فتنه‌ای که به شما روی آورده، ما را یاری کنید… .(۵)

وعده دیدار

حدود ده سال قبل، روزی منزل یکی از وعّاظ معروف شهر مشهد، به ناهار دعوت داشتم. دو نفر دیگر هم در آن‌جا مهمان بودند: یکی از تجّار محترم و متدیّن مشهد و دیگری مردی عالم و روحانی. میزبان، یعنی همان واعظ محترم، به آن عالم بزرگ گفت: «مجلس،‌ خالی از اغیار است و من کسی را دعوت نکرده‌ام تا بتوانم حدّ اعلای استفاده را از محضر مبارکتان ببریم و آقای تولّایی و حاجی… هم از خود هستند و مَحرم سرّ».

سپس گفت: «شغل ما وعظ برای مردم است واعتقادات مردم، بستگی به گفتار ما دارد. بنا بر این، ما وعّاظ اهل منبر، خودمان باید به آنچه می‌گوییم، یقین داشته باشیم. پس با کمال صراحت از حضرت‌عالی سؤال می‌کنم آیا خود جناب‌عالی، حضرت بقیه‌الله(ع) را زیارت کرده‌اید یا نه؟ و آیا مرحوم میرزا مهدی اصفهانی –رحمه‌الله علیه- آن‌ حضرت را زیارت کرده بودند یا نه؟».

آن مرد عالم –که در معرض چنین سؤالی قرار گرفت- در جواب گفت: «امّا من فقط می‌توانم عرض کنم که آن حضرت، مرا پاسبان گلّه و رمه‌ خود خود قرار داده‌اند تا از گوسفندانشان حفاظت کنم و جز این مطلب،‌ چیز دیگری ندارم و نمی‌توانم بگویم. و امّا مرحوم آقا میرزا مهدی را چه عرض کنم. مثبت یا منفی، مطلبی نگفتند؛ ولی چون شما می‌خواهید برای اطمینان بیشتر قلبی، در این موضوع اطلّاعی داشته باشید، به عنوان امانت الهی می‌گویم که مرحوم حاج شیخ حسنعلی –رحمه‌الله‌‌علیه-، دو مرتبه، شرفیاب حضور حضرت شده است». و شرفیابی ایشان را از قول خود مرحوم حاج شیخ نقل کردند.

آن مرد عالم گفت: «مرحوم شیخ می‌فرمودند من وقتی [ریاضت‌ها و] مقدّمات کارم تمام شد و بایستی از آن به بعد، به وسیله دعا به رفع حوائج مردم بپردازم، دانستم که شرط اوّل دعا، خوردن غذای کاملاً حلال است و تهیه چنین غذایی که صد درصد مورد اطمینان باشد، محال است و تنها یک راه دارد و آن، این است که از دست مبارک «ولیّ وقت»، سرمایه‌ای گرفته شود؛ زیرا آن حضرت، به تملیک الهی، مالک واقعی همه چیز است. لذا یک سال، شبی به من الهام شد که فردا در بازار خربزه فروشان اصفهان، اجازه ملاقات داده شد. در اصفهان، بازاچه‌ای بود که تمام دکان‌های اطراف آن، خربزه فروشی بود و بعضی هم که دکّان نداشتند، خربزه را قطعه قطعه می‌کردند و در طبقی می‌گذاشتند و خورده فروشی می‌کردند. فردای آن شب، پس از غسل کردن و لباس تمیز پوشیدن، با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتی داخل بازار شدم، از یک طرف حرکت می‌کردم و اشخاص را زیر نظر می‌گرفتم، ناگاه دیدم آن درُّ یگانه عالم امکان، در کنار یکی از این کسبه فقیر- که طَبق خربزه فروشی دارد-، نزول اجلال فرموده است. مؤدّب جلو رفتم و سلام عرض کردم. جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند که منظور چیست؟ عرض کردم استدعای سرمایه‌ای دارم. آن‌حضرت چند چندک (پول خود آن زمان) خواستند به من عنایت کنند. من عرض کردم برای سرمایه می‌خواهم! از پرداخت آن خودداری فرمودند و مرا مرخص کردند. وقتی به حال طبیعی آمدم، فهمیدم تصرّف خود آن حضرت بود که من چنین سخنی بگویم و معلوم می‌شود هنوز قابل نیستم. لذا یک سال دیگر به عبادت و ریاضت به منظور رسیدن به مقصود، مشغول شدم. پس از آن روز،گاهی به دیدن آن مرد عامی خربزه فروش می‌رفتم و گاهی به او کمک می‌کردم. روزی از او پرسیدم:آن آقا که فلان روز این جا نشسته بودند که هستند؟ گفت: او را نمی‌شناسم، مرد بسیار خوبی است. گاهگاهی این جا می‌آید و کنار من می‌نشیند و با من دوست شده است. بعضی از اوقات که وضع مالی من خوب نیست، به من کمک می‌کند.

سال دوم تمام شد، باز به من اجازه ملاقات در همان محل، عنایت فرمودند. در این دفعه، چون آدرس را می‌دانستم، مستقیماً به کنار طَبَق آن مرد رفتم و حضرتش روی کرسی کوچکی نزول اجلال فرموده بودند. سلام عرض کردم. جوابْ مرحمت فرمودند و باز همان چند چندک که مرا مرحمت فرمودند و من گرفته، سپاس‌گزاری کردم و مرخص شدم. با آن چند چندَک، مقداری پایه مهر خریدم و در کیسه‌ای ریختم و چون فن مُهرکنی را بلد بودم، هر وقت به غذای حلال مطمئن دست نمی‌یافتم، کنار بازار می‌نشستم و چند عدد مهر می‌کندم برای مشتری‌ها، البته به قدر حداقل و از آن کیسه که در جیبم بود، پایه مهر بر می‌داشتم بدون آن‌که به شماره آنها توجّه کنم. سال‌های سال، کار من موقع اضطرار، استفاده از آن پایه مهرها بود و تمام نمی‌شد و در حقیقت، در سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم.(۶)

پاره‌ای از وظایف شیعیان در زمان غیبت

دوستان و شیعیان، در زمان حُزن‌آور غیبت امام عصر(عج) وظایفی برعهده دارند:

اوّل: غصّه‌دار بودن برای آن‌جناب؛ زیرا در این دوران، دست‌ها از دامان وصالش کوتاه است و چشم‌ها از نور جمالش محجوب.

سبب دیگر برای اندوه، این است که دست آن سلطان عظیم‌الشأن، از رتق و فتق امور و اجرای احکام و حقوق حدود، بسته است و می‌بیند که حق او در دست دیگران است.

امام باقر(ع) در روایتی به عبدالله‌بن ظبیان فرموده است که: «هیچ عیدی برای مسلمانان نیست – نه فطر و نه قربان- مگر آن‌که تازه می‌کند خداوند برای آل محمد(ع) اندوهی را!».  راوی پرسید چرا؟ فرمود:‌ «زیرا ایشان می‌بینند که حق خودشان در دست دیگران است».

دوم: انتظار فَرَج آل محمد(ص) در هر لحظه.

شیخِ نُعمانی در کتاب «غیبت» از علاءبن سِیابه، از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده است: «کسی که بمیرد از شما و منتظر این امر باشد، مانند کسی است که در خیمه حضرت قائم(عج) است.

نیز شیخ صدوق در کتاب «کمال الدّین»، از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده است: «وَرع و عفّت و صلاح و انتظار فَرَج آل محمد(ع)  از دین است».

و نیز امیرمؤمنان فرموده است: «منتظر امرِ ما، مانند کسی است که در راه خداوند، در خون خود غلطیده باشد».(۷)

۱) علل الشرائع. ج۱، ص۲۲۹، باب ۱۶۴، ح۱٫

۲) الخصال، ج۲، ص۵۴۱، ح۱۴٫

۳) کمال الدین، ج۲، ص۳۷۱‌، باب۳۵، ح۵٫

۴) همان، ص۳۹۴، باب ۳۸،‌ ح۴٫

۵) دارالسّلام عراقی، ص۳۷۸-۳۷۷، از نامه به شیخ مفید(ره).

۶) شمّه‌ای از کرامات حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، محمّدعلی تولایی. سالک و عارف کامل، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، از عالمان و عارفان یگانه روزگار خود بوده است و چون در روستای «نخودک» در نزدیکی شهر مشهد زندگی می‌کرده، به «نخودکی» شهرت یافته است. از او کرامات زیادی دیده شده است. وی در سال ۱۳۲۰ش. وفات کرد و اکنون مرقد او در صحن انقلاب شهر مشهد، زیارتگاه خاص و عام است.

۷) منتهی الآمال، باب چهاردهم، فصل ششم، با تصرّف و تلخیص.﷼

 

30دسامبر/16

سخن بزرگان

گریه کردن بر عزای امام حسین(ع)، زنده‌‌نگه داشتن نهضت، و زنده نگه‌ داشتن همین معنا که یک جمعیّت کمی در مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد، دستور است.

بیست و دوّم بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگی و برای نسل‌های آینده، که همه آن‌ها ۲۲ بهمن را که [روز] غلبه ایمان بر کفر و «الله» بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند.

امام خمینی(ره)

امام با سخنان خود، با رفتار خود، یک هدایت مستمری را برای امّت خود ـ برای ما مردم ـ به جای گذاشته است؛ یعنی دست امام، انگشت اشاره امام، در همه پیچ و خم‌های زندگی ما را راهنمایی می‌کند.

وصیّت امام این است که جوان‌ما، مردم ما، نسل‌های گوناگون ما، با چشم واقع بینانه نگاه کنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نیستند. انقلابی بودن به حفظ رابطه خود و عمل خود و پیوستگی خود با انقلاب است.

مقام معظم رهبری

30دسامبر/16

کوتاه و خواندنی از کتب اخلاقی و عرفانی

 

محمد‌باقری‌زاده اشعری

پس بدان ای کسی که خداوند –عَزَّ شَأَنه و جَلَّ جَلالُه-، این نعمت اولاد را به تو ارزانی داشته، این امانتی است که از جانب او به تو سپرده شده، و شما را ولی نعمت او قرار داده. در این امانت باید خیانتی از تو نسبت به او سر نزند، و تفریطی در این باب نکرده باشی، که حقی ضایع شده باشد تا صاحب امانت از تو مؤاخذه بکند که چرا او را حفظ و ضبط نکرده‌ای و از اوّل با تربیتی که من به تو دستور داده بودم، تربیتش نکردی تا به من رد کنی و اجر جزیل از من بگیری؟

کیفیّت تربیت اطفال، آن‌که اگر طفل را باحیا دیدی، این دلیل بر عقل اوست،‌ جدّ و جهد بکن در تَحَفُّظ او تا مُهْمَل نشود؛ زیرا که در نفس بچّه، هنوز ناملایمات منقّش نشده. ساده است و رأی و عزیمتی از خود ندارد، و صاحب مشربی نگردیده.

«تذکره المتَّقین»، شیخ محمد بهاری همدانی (با اندکی ویرایش).

آداب تربیت اولاد(۲)

اولاً باید او را بر آداب شرعیه، ترغیب و تحریص نمایی، و ملزم کنی او را بر سُنَن نبویّه(ص) و ثانیاً مدح خوبان را پیش او ذکر کنی، و اگر کار خوبی از او سر زد، بسیار او را مدح کنی… و تعلیم کنی بر او غرض از خورد و خوراک را [که همان سَلامت بدن است نه لذّت بردن؛ زیرا غذاها مانند دواها هستند. خوراکی‌ها آفریده شده‌اند تا وسیله‌ای برای سلامت بدن و برطرف کننده رنج گرسنگی و مانع از بیماری باشند، و غرض از این سخنان، کوچک نشان دادن طعام و خوراکی در نزد کودک است].

«تذکره المتّقین»، شیخ محمّد بهاری همدانی (با اندکی ویرایش)

اثر سوء غیبت

مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانی شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیّت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پُرواضح است که این کبیره موبقه [و مُهلک] اگر رایج شود در بین جمعیّتی، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد، در جمعیّت بدوانَد. درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد کند و از این جهت، بر فساد و قبح آن افزوده گردد. پس بر هر مُسْلم غیورِ دینداری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد، و نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه مسلمین و نگهبانی وحدت جمعیّت و احکام عقد اخوّت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آنها را نهی از این عمل قبیح نماید، و اگر خدای نخواسته تاکنون دارای این  عمل زشت [بوده] از آن توبه کند و در صورت امکان و عدم فساد از صاحبش، استرضاء و استحلال نماید، و إلّا برای او استغفار کرده و ترک این خطیئه را  نموده، و ریشه صداقت و وحدت و اتّحاد را در قلب خود کشت کرده، تا از اعضای صالحه جامعه به شمار آید، و یکی از اجزای دخیله در چرخ اسلام باشد. والله الهادی الی سبیل الرّشاد

«چهل حدیث»، امام خمینی

دنیا دار ثواب و عقاب پروردگار نیست

بدان که این عالم دنیا برای نقص و قصور و ضعفی که در آن است، نه دار کرامت و جای ثواب حقّ‌تعالی است، و نه محلّ عذاب و عقاب است؛ زیرا که دار کرامت حقّ، عالمی است که نعمت‌های آن خالص و اختلاط به نقمت ندارد و راحت آن مشوب به تعب و رنج نیست، و در این عالم چنین نعمتی که امکان ندارد؛ زیرا که دار تزاحم است و به هر نعمتی، انواع رنج و زحمت و نقمت اختلاط دارد. بلکه حکما گفته‌اند: لذّات این عالم، دفع آلام است، و توان گفت که لذّاتش موجب آلام است؛ زیرا که این‌جا هر لذّتی در پی، رنج و الم و تعبی دارد. بلکه مادّه این عالم تعصّی دارد از قبول رحمتِ خالص و نعمت غیر مشوب و همین‌طور عذاب و زحمت و رنج و تعب این عالَم نیز خالص نیست؛ بلکه هر رنجی و تعبی، مخوف به نعمتی و نعمت‌هایی است، و هیچ یک از آلام و اَسقام و رنج و محنت در این عالم غیر مشوب نیست، و موادّ این عالم، تعصّی دارد از قبول عذاب خالص مطلق، و دار عذاب و عقاب حق، داری است که در آن ، عذاب محض و عقاب خالص باشد. آلام و اسقام آن جا، مثل این عالم نیست که به عضوی دون، عضوی متوجّه باشد. یک عضو، سالم و راحت باشد و عضو دیگر، در تعب و زحمت.

«چهل حدیث»، امام خمینی(ره)﷼

30دسامبر/16

دلیلی عقلی بر حقّانیت شیعه

 

باز نوشته: محمد حسین فکور

آیا بر حقّانیت مذهب شیعه دوازده امامی، دلیل عقلی نیز داریم؟

آری، عالمان دین، دلیل‌های فراوانی در این‌باره ارائه کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. به نظر شیعیان، تنها راه ثبوت امامت و تنها روش معتبر برای تعیین جانشین پیامبر اسلام(ص)، «نص» است.

نص، یعنی پیامبر یا شخص دیگری که به صورت قطعی، امامت او ثابت شده، با بیانی رسا و خالی از هرگونه ابهام، امامت او را اعلام کند و وی را بر جانشینی خویش بگمارد؛ زیرا امامت، یک مقام دنیوی مثل پادشاهی نیست؛ بلکه مقام و منصبی الهی است که مسئولیت بسیار بزرگ رهبری امَت اسلامی و حفظ دین خدا را بر عهده دارد.

در اوَلین مرحله، چنین شخصی باید هیچ‌گونه خطایی از او سر نزند و از همه مردم نیز در دارا بودن فضیلت‌های معنوی، برتر باشد. روشن است که چنین فرد شایسته‌ای را فقط خداوند یا پیامبر او می‌توانند تشخیص دهند. چگونه می‌توان پذیرفت که مقام جانشینی پیامبر خدا، با همه عظمتی که دارد،‌ تنها با بیعت چند نفر از سران قوم و قبیله (اهل حَلّ و عقد) تعیین شود و یا چگونه عقل سلیم، رضایت می‌دهد که یک انسان فاسق و فاجر، با توسّل به زور و تهدید، بر این مسند تکیه زند و جانشین پیامبر و رهبر دینی و دنیوی امّت اسلامی تلقی شود؟

امّا شیعه، معتقد است که شخص پیامبر اسلام درباره این مسئله،‌ به شدّت اهتمام داشته و جانشینان الهی و پس از خود را به فرمان خداوند، دقیقاً مشخّص کرده است.

شناخت معصوم از راه «نص»

توضیح بیشتر، آن که یکی از شرایط احراز مقام امامت، «عصمت» است. از سوی دیگر، از صفاتی است که تشخیص آن برای مردم، ممکن نیست؛ زیرا ملکه دوری از گناه و هر گونه خطایی، امری درونی است که فقط خدا از آن آگاهی دارد و اوست که می‌تواند به وسیله پیامبر خود، او را به مردم معرفی کند. از سوی دیگر، یکی از شئون بسیار مهمّ امامت، «رهبری جامعه اسلامی» است و هر عقل سلیمی می‌پذیرد که حال آحاد جامعه،‌ در صورت وجود پیشوای مقتدری که از هر گونه خطا به دور باشد و از او اطاعت شود، با وقتی که چنین شخصی در بین نباشد، یکی نیست. در این مسئله،‌ هیچ اختلافی بین شیعه و اهل سنّت وجود ندارد؛ امّا نکته در این جاست که آیا چنین شخصی از طرف خدا و پیامبر، به مردم معرفی شده است یا خیر؟

گروهی از مسلمانان (اهل سنّت) ادعا می‌‌کنند که پیامبر(ص) درباره رهبری اجتماع و شیوه مدیریت و اداره جامعه پس از رحلت خود، هیچ حرفی نزده و آن را به مردم واگذار کرده است؛ امّا شیعیان، با استناد به آیات قرآن، روایات گوناگون و شواهد تاریخی فراوان، مدعی‌اند که پیامبر به صورت جدّی،‌ از روزهای اوّلِ‌ اعلان عمومی دعوت خود تا لحظه‌های آخر عمر شریفشان، پیوسته مسئله رهبر پس از خود را برای مردم تبیین می‌کردند.

خلاصه آن‌که مسئله زعامت سیاسی و رهبر امّت اسلامی، مورد پذیرش همه مسلمانان است و هیچ اختلافی درباره ضرورت خلافت و امامت نیست. از طرفی می‌دانیم که با رحلت پیامبر، وحی تشریعی، قطع شده است؛ امّا شئون دیگر پیامبر ـ همانند رهبری و اداره اجتماع و نیز توضیح و تفسیر آیات قرآن و حدیث پیامبر ـ همچنان پابرجاست. اضافه بر این‌که بسیاری از گزارش‌های تاریخی، روشن می‌کند که مسلمانان در بسیاری از امور دینی خود، دچار اختلافات شدیدی شده‌اند و لازم است که جانشین او کسی باشد که بتواند به خوبی، این اختلافات را برطرف کند و علم و آگاهی وی به دین خدا همانند خود پیامبر(ص) باشد!

اکنون با توجّه با آنچه گفته شد، با سه احتمال روبه‌رو هستیم:

الف. خداوند، با علم به توانایی امّت برای رفع نیازهای خود در امور دین و دنیا، هیچ تدبیری نیندیشیده و هیچ راه‌کاری نشان نداده است؛

ب؛ امّت اسلامی، به موجب بهره‌مندی از تعالیم پیامبر(ص)، به مرتبه‌ای از درک و فهم رسیده که بتواند این‌گونه نیازهای خود را برآورده کند؛

ج. پیامبر گرامی اسلامی موظّف بوده که همه علوم و معارف الهی خود و همه احکامی را که در آینده، امّت اسلامی با آن روبه‌رو می‌شود، به شخص شایسته‌ای که خود خدا دستور داده، بسپارد و او را به مردم معرفی کند تا هم جامعه مسلمین به شایستگی و به صورتی درست اداره شود و هم دین خدا از تحریف مصون بماند.

نادرستی احتمال نخست، با اندک توجّهی روشن می‌شود؛ چون لازم می‌آید خدای حکیم، غرض خود را از آوردن پیامبر، نقض کند، در صورتی که نقض غرض از سوی «حکیم» محال است.

اگر به تاریخ پس از رحلت پیامبر(ص) مراجعه کنیم، احتمال دوم نیز نادرستی خود را نشان می‌دهد؛ زیرا تاریخ، به روشنی نشان می‌دهد که امّت اسلامی، به هیچ‌ وجه توانایی انجام دادن وظایف نامبرده را نداشته‌اند. مثلاً در تفسیر آیات قرآن، دچار اختلاف‌های زیادی شده‌اند و در سنّت و حدیث پیامبر(ص)، احادیث جعلی فراوانی وارد شده است. حتّی در شیوه اداره جامعه نیز اختلافات فراوانی پیدا کرده‌اند و گاهی افراد خونریز و فاسقی، زمام اداره امور جامعه را بر عهده گرفته‌اند و امّت اسلامی را به سوی تباهی سوق داده‌اند.

با توجّه به باطل بودن دو احتمال اوّل، خودبه‌خود، احتمال سوم ثابت می‌شود.

مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم﷼

30دسامبر/16

امام حسین(ع)، دعای عرفه

 

«یا مَن اَذاقَ اَحِبِِائَهُ حَلاوَه المُؤانَسَه فَقامُوا بَین یَِِِِِِِِِِِِِِدَیهِِِِِِِِِِِِِِ مُتَمَلِّقینَ»

چه شیرین کام می‌شوند هم‌صحبتان تو آن‌گاه که تملّق گویان در برابرت می‌ایستند.

30دسامبر/16

حکایت شاه

 

خاندان پهلوی، سالیان سال بر ایران حکومت کردند . شیوه حکومت آن‌ها آمیخته بود با ظلم و فساد و بی‌عدالتی.

کشور داری این خاندان، آن‌قدر آشفته بود که بعدها اطرافیان هم لب به اعتراض گشودند؛ اطرافیانی که تا رضاشاه و پسرش زنده بودند، جرأت بازگویی یکی از این مطالب را نداشتند.

برخی از مطالبی که در زیر می‌آید، بیان خاطرات شاهانه از زبان اطرافیان این خاندان است.

﷼ شاه ثروتمند

موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم، آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضور داشت. هیتلر، با من و اشرف و شمس، دست داد و از من، حال و احوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران، یک مرد جوان، به عنوان دیلماج حضور داشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرف‌های ما را برای هیتلر ترجمه می‌کرد. اگر اشتباه نکنم، این مرد جوان، جمالزاده، پسر سیّد جمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد.

ما برای هیتلر، چند هدیه برده بودیم که عبارت بود از دو قطعه قالی نفیس ایرانی و مقداری پسته رفسنجان. حاج محتشم السلطنه اسفندیاری، قالی‌ها را در جلوی پای هیتلر باز کرد و شروع به توضیح کرد.

هیتلر، خیلی از نقش قالی‌ها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی یک قالی ـ‌که در تبریز بافته شده بود ـ،‌عکس خود هیتلر بود. روی قالی دیگر هم علامت آلمان را ـ که عبارت از صلیب شکسته بود ـ‌ نقش کرده بودند.

از مطالب هیتلر، دستگیرمان شد که باورش نمی‌شود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.

هیتلر هم متقابلاً سه قطعه عکس خود را امضا کرد و به من و دخترانم داد.

دیلماج سفارت گفت: آقای هیتلر می‌گویند متأسّفانه، پیشوای آلمان، مثل شاه ایران، ثروتمند نیست و نمی‌تواند متقابلاً هدیه گران‌قیمت به ما بدهد و از این بابت، معذرت می خواهند!

خاطرات تاج الملوک، همسر رضاشاه

﷼ حرف تلخ

استالین، رو به محمّد رضا کرد و جمله دیگری بر زبان آورد. من معنای آن را فهمیدم، ولی چیزی نگفتم. به همین خاطر، دیلماج سفارت روس، جمله استالین را ترجمه کرد و گفت:«رفیق استالین، می‌گویند: حتماً شاه جوان ایران، زبان انگلیسی‌ها را می‌داند.»

محمّدرضا به علامت تأیید،‌سر خود را تکان داد و گفت:«انگلیسی،فرانسه و آلمانی را صحبت می‌کنم».

استالین خندید و جمله دیگری بر زبان آورد. دیلماج، فوراً ترجمه کرد و گفت:«رفیق استالین می گویند: ممکن است شما زبان امپریالیست‌ها را خوب یاد بگیرید، امّا هرگز نمی‌توانید از نقشه‌های آنها مطّلع شوید».

استالین در این ملاقات، چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر(بلکه یک پدر بزرگ) مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین، چند نصیحت تند و صریح به محمّدرضا کرد و به او گفت:«فئودالیسم، یک سیستم قرون وسطایی است و شاه جوان ایران، اگر می‌خواهد موفّق شود، باید کشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمین‌ها را به آنها بدهد». او همچنین به محمّدرضا گفت که نباید به حمایت امپریالیست‌ها مطمئن باشد؛ زیرا آنها همان‌طور که رضاشاه را از مملکت بیرون انداختند،‌اگر منافعشان به خطر بیفتد، او را هم از مملکت بیرون خواهند انداخت.

استالین، با آن که می‌دانست ما ناراحت می‌شویم، اظهار داشت:«شاه جوان، بهتر است که در اوّلین فرصت مناسب، حکومت را به مردم واگذار کند و بساط سلطنت را ـ که یک سیستم قرون وسطایی است ـ‌ جمع آوری نماید!».

خاطرات تاج الملوک،همسر رضا شاه

﷼ رهبری ادامه‌دار

شاه در اوایل سال ۱۹۷۴‌م، در کوران عظمت‌طلبی ناشی از اوج قیمت نفت اوپک، ضمن مصاحبه‌ای درباره آینده ایران، صحبت کرد:

«ما در حال حاضر، طرحی در دست داریم که به موجب آن، کارخانه‌ها ۴۹ درصد از سهام خود را به کارگران می‌دهند. لذا کارگران و زمینداران خرده‌پا، در خطّ اوّل جنبش انقلابی ما قرار دارند و در کنار رژیم ایستاده‌اند. دو گل نیز سعی کرد همین کار را در فرانسه انجام دهد؛ امّا نتوانست. من به این دلیل می‌توانم که در کشور ما رابطه بسیار ویژه‌ای میان شاه و مردم وجود دارد. امیدوارم که این رهبری، آن قدر ادامه پیدا کند که نه تنها همه باسواد شوند، بلکه همه از یک زندگی خوب برخوردار گردند».

نخستین اعتراف عمومی، امّا غیر مستقیم شاه درباره آینده، اشاره به این آرزو بود که «رهبری» او باقی بماند.

«شکست شاهانه»، ماروین زونیس

تغییرات یک شبه

شب‌هنگام که همگی به تماشای مراسم معرّفی کابینه بختیار در برنامه اخبار تلویزیون نشستیم، با حیرت، صحنه‌هایی را مشاهده کردیم که حقیقتاً تا به حال نظیرش را ندیده بودیم. نه از لباس‌های رسمی یراق دوزی خبری بود و نه از کلاه‌های استوانه‌ای؛ نه برق شمشیرها چشم را خیره می‌کرد و نه درخشش نشان‌های سرخ رنگ «همایون».

موقعی که شاه به مقابل صف وزرا رسید، فقط بختیار تعظیم کرد؛ ولی بعداً او و نه وزرایش، هیچ کدام دست شاه را نبوسیدند….

واقعاً چطور شد که یک‌شبه، رسم بوسیدن پای شاه، به تکان دادن مختصر سر و گردن به عنوان ادای احترام، تغییر یافت و هیچ‌کس ـ حتی خود شاه هم ـ احساس نکرد که از مقام و منزلتش چیزی کاسته شده؟

«خدمت‌گزار تخت طاووس»، پرویز راجی(سفیر شاه در لندن)

﷼ روز خواستگاری

فاروق(پادشاه مصر)، به دقّت، جوان ایرانی را از نظر می‌گذراند. فاروق کت و شلوار اروپایی به تن دارد، کروات زده است و فینه (کلاه منگوله‌دار) بر سر گذارده است.

ولی‌عهد ایران (محمّد رضا پهلوی)، لباس تمام رسمی نظامی پوشیده است: یقه بزرگ که سراسر گردن را تا زیر چانه، پوشانده است؛ سردوشی‌های درخشان و اُپلت‌دار، با آن دایره‌های پُر نقش و نگار بالای شانه‌های فرنچ نظامی که ملیله از آن آویخته است؛ حمایل روی سینه؛ کمربند بسته؛ شلوار سواری و چکمه مشکی برّاق به‌ پا.

فاروق، داماد آینده را کمی اُمّل می‌بیند، زیرا رسم نیست در مراسم آشنایی و معارفه عروس و داماد، لباس نظامی، بر تن و چکمه، به پای داماد باشد.

«حکایت تلخکامی» فوزیه(اوّلین همسرشاه)

﷼ همین دزدها

مرحوم دکتر زنگنه برای من تعریف کرد که یک وقتی به شاه گفته و افرادی را اسم برده که اینها در جامعه ایران، به نادرستی و دزدی و عدم امانت‌ در امور اداری، شناخته شده‌اند. شاه گفته بود:«همین‌ها به درد من می‌خورند. اینها در خدمت من بهتر می‌مانند و به من احتیاج بیشتر دارند».

«امیدها و ناامیدی‌ها» دکتر کریم سنجابی

﷼ چمدان‌ها

شاه، مرتباً از «آسوان» با ایران در تماس بود تا از جریان‌ها باخبر شود؟ امّا هر روز، خبرهای ناگوارتری می‌شنید. او خواب و خوراک خود را از دست داده بود و حالتی بیمار‌گونه داشت و با قرص خواب‌آور می‌خوابید.

آنها پس از چند روز، تصمیم گرفتند که از مصر به مراکش و رباط بروند. شاه و ملکه، در فرودگاه به طور خصوصی صحبت می‌کردند. ضمن صحبت، شاه به اصطلاح، لب خود را گزید؛ یعنی این که چیزی نگو. بعداً معلوم شد که راجع به چمدان‌ها صحبت می‌کردند. گویا انورسادات،دستور داده بود که تعدادی از چمدان‌ها را ـ که زیر هواپیما جاسازی شده بود ـ بدزدند.

خاطرات مرحوم آیت الله خلخالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30دسامبر/16

سخن سردبیر

صفحات آخر مجله را که می‌بندیم به صرافت می‌افتم که باید «سرمقاله» هم بنویسم؛ زیرا به سی سالگی مجله‌ی «پاسدار اسلام» دو قدم بیشتر نمانده. مجله می‌‌خواهد نَفَس تازه کند و دوباره به راه بیفتد. کاغذ و قلم به دست به گوشه‌ی خلوتی می‌نشینم تا باب گفت‌وگویی را با یاران باوفا و قدیمی مجله و نیز آنان که از این‌ به بعد می‌خواهند مجله را بخوانند باز کنم. امّا هنوز قلم روی کاغذ نلغزیده که صدای «پیامک» می‌آید. از تنهایی بیرون می‌آیم و یادم می‌آید که امواج و دنیای دیجیتال خلوت‌ها را هم گرفته است. ناچار پیامک را می‌گشایم. نوشته است: «اگر میزان تحوّلات خارج از سازمان شما، بیش از میزان رشد داخل سازمان باشد، در این صورت سقوط سازمان حتمی است.» با خود فکر می‌کنم پیامک درست و بجا رسیده است و بهانه‌ی خوبی برای نوشتن به دست داده است. به گمانم باید به هوشیاری شما نیز آفرین بگویم. آری، درست فهمیده‌اید. مجله‌ی «پاسدار اسلام» اصلاً دوست ندارد و نمی‌خواهد که از گردونه‌ی مطبوعات کشور خارج شود. برای همین نیز دست به کار شده‌ایم تا مجله را با لباسی نو و محتوایی نو عرضه کنیم.

این روزگار زمانه‌ی امواج و صفحات «وب» و «پیامک» و هزاران صفحه‌ی گشوده‌ی جذّاب در برابر خواننده‌ی بی‌حوصله  امروز است. بنابراین دیگر نمی‌توان و نباید بر همان روش یکسالگی ماند و در آن طریق راند. باید راه افتاد. گر چه آن روز که «پاسدار اسلام» متولد شد و بالید، روزی آرمانی بود. آن روز، روز جبهه و جنگ بود و حضور امام. فرهنگ ایثار بود و عطرِ ـ شهادت که در آسمان و زمین گسترده بود. از سویی مطبوعات نیز کم و کوتاه و محدود بودند و مجله در آن زمان خوش می‌درخشید ـ که همین‌جا باید گل‌واژه‌ی سپاس را بدرقه‌ی راه همه‌ی کسانی که رنج بردند و این شجره‌ی طیّبه‌ی را پروریدند کنیم. خصوصاً بزرگواری مثل حجه الاسلام و المسلمین آقای رحیمیان.

امّا… این بار و در پی قریب به سی سالگی مجله باید راه افتاد. باید مثل جویبار جاری شد و باید بسان گلبرگی تازه عطری خوش فشاند.

همه می‌دانیم که اکثر جمعیت کشور اسلامی و عزیزمان جمعیتی جوان و پویاست. اینان آماج هزاران دام و دانه‌اند. گر چه این سرمایه‌ی غنی که آینده در گرو آنان است پاک‌اند و پاک دل، لیک در برابر چشمان روشن‌شان پنجره‌ای باید چشم‌نواز، تا در چشم انداز آن «چکادها»ی خرد و تقوا و دشت‌های امید و احساس را به نظاره گیرند. باشد تا گره کور سردرگمی و کلاف پیچیده‌ی پوچی را در مجله سرنخی بیابیم. «چراغ راه»ی از آن بسازیم برای روزگارِ تاریکی و غیبت تا در گلخانه‌ی احساس آن «صبح بی او» را به «وعده‌ی دیدار» برسانیم. رهنمود و دعایتان بدرقه‌ی راهمان باد! یا علی مدد!﷼

 

30دسامبر/16

باغ آیه

خسرو هدایت

سوره‌‌های مکّی و مدنی

یکی از مسائل علوم قرآنی، شناخت سوره‌های مکّی و مدنی است. سوره‌های قرآن کریم، به دو بخش مکّی و مدنی تقسیم شده‌اند.

شناخت سوره‌های مکّی و مدنی، علاوه بر روشن ساختن تاریخ نزول قرآن و سیر دعوت پیامبر، در فهم آیات قرآن در استدلال‌های فقهی و کلامی، نقش اساسی دارد. مانند تشخیص عام و خاص و  ناسخ و منسوخ.

معیار تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی

در تشخیص سوره‌های مکّی و مدنی، سه معیار وجود دارد: زمانی؛ مکانی؛ خطابی.

  1. معیار زمانی: در این معیار، هجرت پیامبر(ص) از مکّه به مدینه ملاک است. هر سوره‌ای که پیش از هجرت و ورود به مدینه، نازل شده است، مکّی به شمار می‌رود و هر سوره‌ای که پس از هجرت، نازل شده است، مدنی به حساب می‌آید، هر چند در مکّه نازل شده باشد، مانند سفر حج و عمره یا حادثه فتح مکّه. بیشتر مفسّران، این معیار را انتخاب کرده‌اند.
  2. معیار مکانی: در این ملاک، شهر مکّه و مدینه، معیار است؛ یعنی آنچه در شهر مکّه و پیرامون آن، نازل شده است، مکّی است و آنچه در مدینه و اطراف آن نازل گشته است، مدنی است؛ خواه پیش از هجرت نازل گردیده است یا پس از هجرت. بنا بر این، هرچه در غیر این دو منطقه، نازل شده باشند، نه مکّی‌اند و نه مدنی.
  3. معیار خطابی: طبق این معیار، هر سوره‌ای که در آن، خطاب به مردم مکّه و مشرکان است، مکّی، و هر سوره‌ای که خطاب آن به مردم مکّه و مؤمنان است، مدنی است. بر این اساس گفته شده است که در هر سوره‌ای که خطاب « یا أیّها الناس» به کار رفته، مکّی است و هر سوره‌ای که خطاب «یا أیّها الذین آمنوا» در آن به کار برده شده است، مدنی ؛ زیرا در مدینه، غلبه با مؤمنان بوده و در مکّه، با مشرکان.

ویژگی‌های سوره‌های مکّی و مدنی

برای سوره‌های مکّی و مدنی،  ویژگی‌های خاصّی ذکر کرده‌اند که غالباً در این دو، وجود دارد.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مکّی

  1. کوتاهی سوره و کوتاهی آیات درون یک سوره.
  2. بحث در باره اصول معارف و اصل ایمان به خدا و روز قیامت.
  3. دعوت به اخلاق و استقامت در عقیده و ترک لجاج و عناد.
  4. فراوانی قسم به خدا، روز قیامت، قرآن و … .
  5. فراوانی خطاب «یا أیّها الناس» و لحن تند و شدید با مشرکان مکّه.
  6. داستان آدم و ابلیس و انبیا و امّت‌های پیشین.
  7. آغاز با حروف مقطّعه، بجز سوره‌های بقره و آل‌عمران.

ویژگی‌های غالبی سوره‌های مدنی

  1. طولانی بودن سوره و آیات.
  2. بیان شریعت و تفصیل احکام.
  3. برخورد با اهل کتاب و مبارزه با منافقان و ذکر صفات آنان.
  4. فراوانی اشاره به جهاد و احکام آن.
  5. فراوانی خطاب «یاأیّها الّذین آمنوا» و لحن ملایم و خفیف با مؤمنان.

البته این ویژگی‌ها ، کلیّت ندارد برخی از مفسّران معتقدند که ملاک اصلی، نص و خبر (روایات) است و بعد، اجتماع چندین ویژگی اگر نص معارضی در میان نباشد؛۱ ولی بعضی از مفسّران، این روایات را قابل اعتماد نمی‌دانند و تنها راه تشخیص را تدبّر در مضامین سوره‌ها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از آن می‌دانند.۲

همچنین در مکّی یا مدنی بودن بعضی سوره‌ها، اختلاف است و نیز در باره برخی از سور مکّی و مدنی که گفته شده است اگر سوره مکّی است، برخی آیات آن، مدنی است و بالعکس.

در این ‌باره، آیه الله معرفت، معتقد است که بر اساس تتبعی که انجام شده است، هر سوره‌ای که مکّی است، تمام آیات آن، مکّی است و هر سوره‌ای که مدنی است، تمام آیات آن، مدنی است.۳

بر اساس دو روایت ابن عباس و جابر بن زید، جدول سوره‌های مکّی و مدنی و نیز ترتیب نزول سوره‌های قرآن، در کتب علوم قرآنی آمده است. طبق این روایات، ۸۶ سوره از قرآن، مکّی و ۲۸ سوره آن، مدنی است که همراه قرآن به خط عثمان طه، چاپ شده است.

پی‌نوشت‌ها

  1. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، ر.ک: تاریخ قرآن، محمّد هادی معرفت، تهران: سمت، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
  2. قرآن در اسلام، ص ۱۸۶ و ۱۸۷٫
  3. برای مطالعه بیشتر و دیدن نمونه‌ها ، ر.ک: تاریخ قرآن، ص ۵۸ ـ ۶۳٫
30دسامبر/16

امامان(ع) ناشران فرهنگ دین

 

 

 

آیت الله سید احمد خاتمی*

در ادامه مباحث «در آستان امامان(ع)» که «زیارت جامعه کبیره» محور آن بود. سخن از جهاد فرهنگی امامان علیهم السلام به میان آمد و برکات این جهاد.

در این مقاله به برکت دیگر این جهاد فرهنگی می‌پردازیم.

امامان(ع) ناشران فرهنگ دین

«ونشرتم شرایع احکامه».

و کلید واژه‌های احکام او را منتشر ساختید.

واژه نشر

واژه نشر در لغت به معنای گستردن و گسترده شدن است. ابن‌فارس در مقائیس گوید:«اصل صحیح یدل علی فتح شیء و تشعبه»(۱) اصل صحیح است که دلالت بر گشودن چیزی و شعبه شعبه شدن آن می‌کند«نشر الثوب و الکتاب نشراً». یعنی لباس و کتاب را گستراند.

واژه شرایع

واژه شرایع جمع شریعت است. شرع به معنای راه روشن است سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته،‌چرا که راه روشن سعادت در آن است و طریق وصول به آب حیات ایمان و تقوی است.

شریعت به معنای راهی است که برای رسیدن به آب در کنار نهرهائی که سطح آب از ساحل نهر پایین‌تر است احداث می‌کنند.«ثم جعلناک علی شریعه من الامر فاتّبعها»(۲) سپس تو را بر شریعت و آئین حقی قرار دادیم از آن پیروی کن.

در این آیه شریفه شریعت در مورد آیین حق به کار رفته است به خاطر آن است که انسان را به سرچشمه وحی و رضایت الهی و سعادت جاویدان که همچون آب حیات است می‌رساند، این واژه تنها یکبار در قرآن به کار رفته و تنها در مورد اسلام است.

شرایع یعنی احکام

جمله «نشرتم شرایع احکامه» به دو گونه معنی شده است:

۱ـ‌ آنکه اضافه شرایع به احکام را اضافه بیانیه گرفته‌اند و چنین معنا کرده‌اند که شما احکام الهی را منتشر ساختید. یعنی امامان علیهم السلام بودند که احکام قرآن را در جامعه منتشر کرده آن‌را تبیین نمودند. اگر آنها در این عرصه وارد نمی‌شدند از دین جز کلیاتی باقی نمانده بود. امامان شیعه بویژه حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با بسیج فرهنگی گسترده‌ای که بوجود آوردند تمام ابعاد دین را تبیین نمودند. آنان احکام را املاء می‌فرمودند و شاگردان می‌نوشتند از این عرصه ۴۰۰ کتاب تولید شد که نام هر کتاب را «اصل» نهادند. و به اصول اربعمائه معروف شد. کتب اربعه اصلی شیعه «کافی، من لایحضره الفقیه؛‌تهذیب الاحکام و استبصار» تشکیل شده از این ۴۰۰ کتاب است که مؤلفان آنها به دسته‌بندی و تبویب این مجموعه‌ها پرداخته‌اند.

منابع کتب اربعه

نام برخی از این کتابها که در کتب اربعه از آنها استفاده شده اینهاست:

۱ـ کتاب ابان بن تغلب.

۲ـ کتاب ابان بن عثمان.

۳ـ کتاب نوادر ابراهیم بن عبدالحمید.

۴ـ کتاب ابی ایوب خزاز.

۵ ـ کتاب ابی بصیر.

۶ ـ کتاب ابی الصباح کنانی.

۷ـ کتاب ابی هاشم جعفری.

۸ ـ کتاب احمد بن عبدالله خانبه.

۹ـ کتاب احمد بن محمد بن خالد برقی.

۱۰ـ کتاب احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی.

۱۱ـ کتاب نوادر احمد بن محمد بن عیسی.

۱۲ـ کتاب اسحاق بن عمار.

۱۳ـ کتاب اسماعیل بن ابی زیاد سکونی.

۱۴ـ کتاب اسحاق بن محمد نخعی.

۱۵ـ کتاب اسماعیل بن عبدالخالق.

۱۶ـ کتاب جعفر بن بشیر البجلی.

۱۷ـ کتاب جمیل بن درّاج.

۱۸ـ کتاب حریز بن عبدالله.

۱۹ـ کتاب حسن بن عباس رازی.

۲۰ـ کتاب‌های حسن بن علی بن فضال.

۲۱ـ کتابهای حسن بن محبوب.

۲۲ـ کتاب حسین بن ابی‌ عنذر الکوفی.

۲۳ـ کتاب‌های حسین بن سعید اهوازی.

۲۴ـ کتاب حماد بن عثمان.

۲۵ـ رساله حماد بن عمرو و انس بن محمد.

۲۶ـ کتاب‌های حماد بن عیسی.

۲۷ـ کتاب حنان بن سدیر.

۲۸ـ کتاب رفاعه بن موسی تخاس.

۲۹ـ کتاب زراره بن اعین.

۳۰ـ کتاب سعد بن عبدالله قمی(کتاب الرحمه).

۳۱ـ کتاب سعید بن یسار.

۳۲ـ کتاب سماعه بن مهران.

۳۳ـ‌کتاب‌های سهل بن زیاد.

۳۴ـ کتاب صفوان بن مهران.

۳۵ـ کتاب‌های صفوان بن یحیی.

۳۶ـ کتاب‌های عبدالرحمن بن حجاج.

۳۷ـ کتاب عبدالعظیم بن عبدالله حسنی.

۳۸ـ کتاب‌های عبدالله بن سنان.

۳۹ـ کتاب‌های عبدالله بن مسکان.

۴۰ـ کتاب‌های عبدالله بن مغیره.

۴۱ـ کتاب عبدالله بن ولید وصافی.

۴۲ـ کتاب عبدالله بن یحیی کاهلی.

۴۳ـ کتاب عبیدالله بن علی الحلبی.

۴۴ـ‌کتاب علاء بن رزین.

۴۵ـ کتاب علی بن جعفر الصادق(ع).

۴۶ـ کتاب علی بن سوید سائی.

۴۷ـ کتاب‌های علی بن مهزیار.

۴۸ـ کتاب عمار بن موسی ساباطی.

۴۹ـ کتاب عیص بن قاسم.

۵۰ ـ‌کتاب فضاله بن ایوب.

۵۱ ـ کتاب‌های فضل بن شاذان نیشابوری.

۵۲ ـ کتاب‌های محمد بن ابی عمیر.

۵۳ ـ کتاب محمد بن احمد بن یحیی الاشعری(نوادر الحکمه).

۵۴ ـ کتاب محمد بن اسمعیل بن بزیع.

۵۵ ـ کتاب محمد بن حسن بن ولید(الجامع).

۵۶ ـ‌ کتاب محمد بن علی الحلبی.

۵۷ ـ کتاب‌های محمد بن علی بن محبوب.

۵۸ ـ کتاب‌های معاویه بن عمار الدهنی.

۵۹ ـ کتاب‌های منصور بن حازم.

۶۰ ـ کتاب‌های موسی‌بن قاسم البجلی.

۶۱ ـ کتاب هارون بن خارجه.

۶۲ ـ‌کتاب‌های هشام بن الحکم.

۶۳ ـ کتاب هشام بن سالم الجوالیقی.

۶۴ ـ کتاب یحیی الازرق.

۶۵ ـ کتاب یزید بن خلیفه.

۶۶ ـ‌کتاب یعقوب بن شعیب.

۶۷ ـ‌ کتاب‌های یعقوب بن یزید بن حماد.

۶۸ ـ‌ کتاب‌های یونس‌بن عبدالرحمن.

۶۹ ـ کتاب‌های یونس‌بن یعقوب.(۳)

این بزرگان از اصحاب امامان سلام الله علیهم اجمعین با تدوین و نشر این کتاب‌ها در حقیقت ناشر احکام الهی شدند که توسط امامان(ع) املاء شده بود.

شرایع کلید واژه‌های احکام الهی

۲ـ‌ معنای دوم «نشرتم شرایع احکامه» از معنای اول دقیق‌تر است و آن این که: شما کلید واژه‌های احکام الهی را در اختیار مشتاقان معارف الهی قرار دادید. این معنا بر‌گرفته از معنای واژه (شریعت) است.

این واژه همان‌گونه که گفتیم در لغت به‌معنای راهی است که به آب رود یا دریا منتهی می‌شود و از آنجا که بخاطر پستی و بلندی حاشیه رودخانه دستیابی به آب در سراسر آن ممکن نیست به آبشخور و جای برداشتن آب، شریعه می‌گویند و تنها از همان مکان آب بر‌ می‌دارند ،‌احکام الهی در حقیقت آبهائی هستند که جان آدمیان را سیراب می‌کنند. «یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم؛(۴) مؤمنان: خداوند و پیغمبر را هنگامی که شما را به چیزی می‌خوانند اجابت کنید که زنده‌تان می‌سازد.»(۵)

در این تفسیر تنها سخن این نیست که شما امامان نور احکام الهی را گسترانیدید بلکه معنائی بالاتر از آن مطرح است که شما چشمه را در اختیار جویندگان آب زلال معارف الهی قرار دادید نه تنها جوی را.

اجتهاد شیعی

از این جمله می‌توان «اجتهاد» با تفسیر شیعی را استنباط کرد این همان است که در روایتی از حضرت امام صادق(ع) آمده است که: «انّما علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا؛(۶) ما وظیفه داریم که اصول را به شما بگوئیم و شما موظفید که فروع را از آنها استخراج کنید.»

اجتهاد شیعی با اجتهاد سنّی تفاوتی‌ ماهوی دارد و در اجتهاد سنّی اعمال رأی شخصی و قیاس و استحسان راه دارد گرچه در طول زمان قدری تفاوت در روش حاصل شده است، اما در اجتهاد شیعی تنها مایه استنباط احکام بر پایه نصوص و ظواهر کتاب و سنّت پیامبر و معصومین(ع) محور است. شیوه اجتهاد را معصومین(ع) به پیروان خویش آموختند که از کتاب خدا و روایات اهل بیت چگونه احکام الهی را استنباط کنید و به هنگام تعارض روایات چه شیوه‌ای پیش بگیرید، اجتهاد به شیوه‌ای که اهل بیت(ع) آموختند مرادف با تفقه در دین است.

«کلمه اجتهاد تا قرن پنجم به معنای قیاس و اجتهاد رأی که از نظر شیعه اجتهاد ممنوع است استعمال می‌شد علمای شیعه تا آن‌وقت در کتب خود باب الاجتهاد را می‌نوشتند برای اینکه آن‌را رد کنند و باطل بشمارند و آن‌را ممنوع اعلام نمایند. مثل شیخ طوسی در عده الاصول، ولی تدریجا ً معنای این کلمه از اختصاص بیرون آمد و خود علمای اهل تسنن مثل ابن حاجب در مختصر الاصول که عضدی آن‌را شرح کرده و تا این اواخر کتاب اصول رسمی جامع ازهر بوده و شاید الآن هم باشد و قبل از او غزالی در کتاب معروف المستصغی کلمه اجتهاد را به‌معنای خصوص اجتهاد رأی استعمال نکردند که در عرض کتاب و سنت قرار بگیرد،‌بلکه به معنای مطلق جهد و کوشش برای بدست آوردن حکم شرعی بکار بردند که با این تعبیر بیان می‌گردد «استفراغ الوسع فی طلب الحکم الشرعی» به‌حسب این تعریف معنای اجتهاد به کار بردن منتهای کوشش در استنباط حکم شرعی از روی ادلّه معتبره شرعیّه است. از این‌وقت علمای شیعه نیز این کلمه را پذیرفتند زیرا که معنای صحیح و منطقی پیدا کرد. یعنی به کار بردن تدبّر و تعقّل در فهم ادله شرعیه که البته احتیاج دارد به یک رشته علوم که مقدّمه شایستگی و استعداد و تعقّل و تدبّر صحیح و عالمانه می‌باشد علماء‌ اسلام تدریجاً برخوردند که استنباط و استخراج احکام از مجموعه ادله شرعیه احتیاج دارد به یک سلسله علوم و معارف ابتدائی دارد از قبیل علوم ادبیه و منطق و نیز دانستن قرآن و تفسیر و حدیث و رجال و قواعد اصول و حتی اطلاع بر فقه سایر فرق بطور جزم نمی‌گویم ولی گمان قوی دارم که اول کسی که کلمه اجتهاد و مجتهد را در شیعه به‌این معنا استعمال کرد. علّامه حلّی است او در کتاب تهذیب الاصول بعد از باب القیاس، باب الاجتهاد دارد و در آن‌جا اجتهاد را به همین معنا استعمال کرده که امروز استعمال می‌کنند و شایع است.»(۷)

اجتهاد با تفسیر شیعی آن پیوسته مایه عزت، سربلندی و پویائی فرهنگ دین در تمام زمان‌ها بوده است. امامان سلام الله علیهم اجمعین ناشر این شیوه بودند و با کلید واژه‌ها و قواعد کلی در تمامی عرصه‌ها و شیوه صحیح استنباط احکام الهی را به پیروان خود آموختند.

این کار بزرگ فرهنگی امامان بود که ماندگاری مکتب را تا روز قیامت تضمین کرده است.

نهادینه کنندگان سنّت الهی

«وسننتم سنّته»

شما امامان سنّت او را پایه‌گذار کردید(جریان دادید).

سنت بمعنی طریقه، شیوه، روش، رسم و قانون است«الطریقه و السیره»(۸)

«و ان یعودوا فقد مضت سنّت الاولین؛(۹) یعنی اگر به عداوت اسلام و رسول خدا برگردند طریقه گذشتگان یعنی طریقه و رویه خداوند درباره کفار دیگر که هلاکشان کرد گذشته و روشن شده است.»

«سنه الله» طریقه ذات مقدّس ربوبی است «سنه الله فی الّذین خلوا من قبل؛(۱۰) سنت خداوند در مورد پیشینیان است.»

اما در اصطلاح سنّت پیامبر و معصومین علیهم السلام عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم. شما امامان با قول و فعل و تقریرتان روش الهی را ماندگار کردید.

این شما بودید که سنّت الهی را به عنوان یک فرهنگ در جان جامعه نهادینه کردید. فرهنگ‌سازی از کارهای کلیدی در عرصه کارهای فرهنگی است. و این کار، کاری کوتاه مدّت نیست بلکه کاری زمان‌بر است امامان سلام الله علیهم اجمعین در طول مدّت حضور خویش در جامعه و بعد از آن با رهنمودهای الهی خود سنّتها و روش‌های الهی را نهادینه کردند. در مقاله آینده سخنی پیرامون سنّت پیامبر و معصوم تقدیم خواهیم کرد. انشاءالله.

* استاد حوزه علمیه قم و امام جمعه موقت تهران

پی نوشتها

  1. مقائیس اللّغه ، ص ۹۹۱ ، (نشر).
  2. سوره جاثیه، آیه ۱۸٫
  3. الأعلام الهادیه الرفیعه از ص ۱۲ تا ۹۹٫
  4. سوره انفال، آیه ۲۴٫
  5. تفسیر قرآن ناطق، ص ۴۲۱٫
  6. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۶۱ « چاپ آل البیت(ع)».
  7. ده گفتار از ص ۸۰ تا ۸۲ با تلخیص.
  8. لسان العرب، ج ۱۳ ،‌ص ۲۲۵٫
  9. سوره انفال،‌آیه ۳۸٫
  10. سوره احزاب، آیه ۳۸٫
30دسامبر/16

شعر

 

 

 

کتاب آب

مثل گلی تازه، تو وا می‌شوی

همدم تنهایی ما می‌شوی

بر لبم آیات تو سر می‌زند

عشق، کمی بعد، به در می‌زند

باز، دل از سینه رها می‌شود

باغ غزل‌های خدا می‌شود

ای تو چو گل! ما همه زنبورِ تو

خسروِ شیرین پر از شور تو

عطر خدا در نَفس مؤمنی

ناب‌ترین منبع اکسیژنی

جاده تویی، سمت رهایی، تویی

تابلوی راهنمایی، تویی

بارش یک ریز و فراوان شعر

از لب جبریل، تو دیوان شعر

شعر تویی، شعر نوشته به زر

از سخن حافظ هم شعرتر

خون به رگ «مثنوی معنوی»

از شررت، سوخت نیِ مولوی

ای خط و الفاظ تو ناب و سلیس

مانده به بند اَلِفت خوشنویس

آیه به آیه، همه باغ جنان

سبزتر از جنگل مازندران

نقطه‌ی هر حرف تو باغ سرور

باغ گل و آهو و سیب است و حور

هر نَفَسم، بسته به آن سیب تو

باغ تنفّس شده تذهیب تو

ای سخنت وِرد زبان‌ها شده!

قاری مصر از تو شکرخا شده

پیش منی، باز، ورق می‌زنم

دست به دامان «عَلَق» می‌زنم

لفظ، نشاط‌آور و معنا، قشنگ

هر وَرَقَت تابلویی رنگ‌رنگ

تابلویِ حیرت و نوآوری

تابلو، نه! هر وَرَقت گالری

هر چه زبان‌آور و اندیشمند

در عجب از حرف نخست تواَند

حرف نخست تو طلوعی خوش است

بسم‌الله تو شروعی خوش است

راز جهان، ریخته در «با»ی او

چشم دل ما به تماشای او

می‌بَرَد این شعر دلم را به سیر

یاد سخن‌های نظامی به خیر

یاد سخن‌های شکربار او

این سخن ناب و پریوار او:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم».

سیّدسعید هاشمی

﷼ شوق پروانه شدن

بدتر از جامه‌ی تنگ و قفس پیرهنم

لحظه‌ی وصل، به جان تو، حجابی‌ست تنم

باید انگار، به آتش بکشانم خود را

تا نماند اثری از تنم از پیرهنم

شوق پروانه شدن، حُکم چنین کرده که من

پیله‌ای از نفس عشق، به دورم بتنم

نشود زنده دلم، جز به نفس‌های مسیح

تا زمانی که اسیر قفس خویشتنم

انتخابم کن از این مردم سرمست‌ـ ای مرگ!ـ

هیچ کس نیست بدین‌گونه مهیّا که مَنَم

ای ملایک، همه بر صورت من سجده کنید

قدمی بیش نمانده‌ست به آدم شدنم!

محسن وطنی

﷼ نیزه‌ها

پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها

می‌دمد یک آسمان خورشیدِ ناب از نیزه‌ها

می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را؟

آه، ای خورشیدِ زخمی! رخ متاب از نیزه‌ها

کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌رسد

ماهتاب از نیزه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها

ریگ ریگش هم گواهی می‌دهد روز حساب

کاین بیابان، خورده زخمِ بی‌حساب از نیزه‌ها

یال‌هایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است

یادگار اسب‌هایی بی‌رکاب از نیزه‌ها

آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است

خواهد آمد العطش‌ها را جواب از نیزه‌ها

باز هم جاری‌ست این جا رود رود از سینه‌ها

بس که می‌آمد صدای آب آب از نیزه‌ها

گرچه این‌جا موج موج تشنگی‌ها جاری است

می‌تراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزه‌ها

سعید بیابانکی

﷼ کاروان، خورشید می‌پاشید

آسمان، آهسته می‌بارید بُغضی ساده را

کاروان، خورشید می‌پاشید عَرض جاده را

صوت قرآن غریبی، دشت را پُر کرده بود

بر فراز نیزه می‌بردند قرآن زاده را

دست و پای نیزه را بستند بر روی شتر

تا نبندد قامت بیمار او سجّاده را

دور می‌کردند از دامان پُر مهر پدر

دختران خردسالِ دل به بابا داده را

کاروان! گامی مرو! گویا کسی جا مانده است

ساربان! سیلی مزن این کودک افتاده را…!

حیدر منصوری

30دسامبر/16

خواب شب پیش

 

 

 

 

مجید اشتهاردی

مرد، دایم به پشت اسب سیاهش می‌زد؛ امّا حیوان، به فریادهای او توجّهی نداشت و آرام می‌رفت. مرد، نگران بود که به قافله‌ی مدینه نرسد. خانه‌های نیشابور، از دور نمایان شدو خوش‌حال، دوباره بر پشت اسب زد. حیوان، پوزه بالا داد و گوش‌های کوچکش را لرزاند.

مرد،‌پیش خودش فکر کرد: «با این دهان زخمی و دهان بسته، چگونه بگویم؟ من که به راحتی توانِ حرف زدن ندارم».

آهی کشید و غصّه خورد و ماتم گرفت. بعد فکر کرد بهترین راه، این است که حرف‌هایش را شکسته شکسته، به امام رضا(ع) بگوید:

ـ من شیعه‌ای دوستدار شما هستم. مدّتی پیش، همراه کاروانی، به مسافرت می‌رفتیم. راهزنان، سرِ یکی از گردنه‌های کوهستانی، به کاروان ما حمله کردند و همه چیزمان را به غارت بردند. آن‌ها فکر کردند که من ثروتمندم. هوا سرد بود و زمین، در زیر برفی سنگین، در خواب. آن‌ها دست‌هایم را از پشت بستند و بر روی برف‌ها کتکم زدند؛ اما من می‌نالیدم و می‌گفتم: شما اشتباه می‌کنید. من هیچ ثروتی ندارم. هر چه بود، همین چند درهم بود و آن الاغ پیر! امّا آن‌ها اعتنایی نکردند. سر کرده‌شان آمد جلو. گیسوانم را از پشتِ سر گرفت و گفت:‌ «می‌گویی یا خفه‌ات کنم؟» گفتم: به خدا دروغ نمی‌گویم!

او با بی‌رحمی،‌ صورتم را در برف‌ها فرو برد. داشتم خفه می‌شدم. آن قدر فشار داد که دهانم پر از برف و خون شد. حلقم از برف سوخت و سینه‌ام پر از برف ریزه شد. دیگر نایِ حرف زدن نداشتم. چشم‌هایم داشت می‌رفت و دست و پایم سست می‌شد که پیرزنی جلو آمد. مُشتی از جواهرات خود را به سر کرده داد و گفت: «هر چی داشتم همین‌هاست. این مرد بیچاره را رها کن!»

آن‌ها رهایم کردند و رفتند. کاروانیان ورشکسته، جسم نیمه‌جان مرا به خانه‌ام رساندند. از آن پس، دهانم باد کرد و زبان و لب‌هایم زخم بزرگی برداشتند. من دیگر به سختی حرف می‌زنم و خوراکم اشک و ناله‌ است. همسر و فرزندانم غصه‌دار من‌اند و هیچ طبیبی در خراسان، قادر به درمانم نیست. دیشب، همین دیشب خواب دیدم که شخصی به من گفت: «امام هشتم به خراسان آمده، نزد او برو تا تو را درمان کند». در همان حال، به حضور شما آمدم. با خوش‌رویی، مرا به حضور پذیرفتید و شفایم دادید… به خدا راست می‌گویم!»

مرد، دوباره غصه‌دار شد و فکر کرد: «امّا چند جمله‌ای دیگر هم مانده… امام، در خواب به من دستور داد که چند داروی گیاهی تهیه کنم و به روی زخم‌هایم بگذارم؛ امّا من هنوز آن‌ها را تهیه نکرده‌ام… نه… جملاتم زیاد است و من توانِ گفتن همه‌ی آن‌ها را ندارم. شاید امام از حرف زدنِ بریده بریده و ناقص من رنجیده شوند… خدایا پس چه کنم؟»

به نیشابور رسید. حالا از چند کوچه گذشته بود. خوب چشم گرداند. از قافله، خبری نبود. به زحمت، زبان چرخاند و از پشت پارچه‌ای که بر دهانش بسته بود، از کشاورزی بیل بر دوش پرسید: «قافله‌ی امام رضا(ع) کجاست؟»

مرد، ایستاد و اشاره کرد به سویی و گفت: «مولای‌مان آن جاست؛ در کاروانسرای سعد».

مرد، اسبش را به کاروانسرا رساند. پیاده شد و حیوان را به کاروانسرا برد. از مأموری پرسید: «امام رضا(ع) کجاست؟»

مأمور، نگاه مشکوکی به او انداخت. مرد، فوری صورتش را باز کرد.

مأمور، تا زخم دهان او را دید، اخم کرد و گفت: «آن جا، در آن حجره!»

با خوش‌حالی، اسب را به دیواره‌ی کنار حوض کاروانسرا بست و به حجره رفت. امام در آن جا بود؛ همراه با چند مرد که دورتادور حجره نشسته بودند.

به زحمت، سلام کرد و جلوی امام نشست و زبان چرخاند و ماجرا را تعریف کرد؛ امّا خیلی تکّه تکّه و کوتاه.

امام با ناراحتی، به دهان او نگاه کرد. مرد گفت: «آن قدر دهانم آسیب دیده که به سختی حرف می‌زنم. آمده‌ام که دوایی از شما بگیرم تا خود را درمان کنم!».

امام گفت: «مگر آن دوا را در خواب به تو معرّفی نکردم؟»

مرد با شگفتی پاسخ داد: «آری… آری!».

ـ به همان دستور عمل کن.

ـ آن دستور را دوباره برایم بگویید!

ـ مقداری زیره را با آویشن و نمک، مخلوط کن و بکوب، و دو سه بار بر دهانت بگذار، خوب می‌شوی!

دستور امام، درست مثل همان دستور خواب شبِ پیشش بود. مرد، داشت از تعجّب، شاخ درمی‌آورد. دیگر حرفی برای گفتن نداشت، جز این که احساس خوبی پیدا کرده بود.

فوری خم شد تا دست امام را ببوسد؛ امّا به خاطر دهان زخمی‌اش، خجالت کشید!

30دسامبر/16

باران کلمه

به کوشش: سعید حسینی

﷼ مولانا در خانقاه شمس تبریزی

عارفان بینی و انفاس و عقول

سر فرو بر سینه‌ی لطف و قبول

پیشِ در، شیخ بهایی یک طرف

دست بر سینه، سنایی یک طرف

ابن‌سینا می‌برد قلیان شاه

فخر رازی، انفیه گردان شاه

آبداری عهده‌ی فیض دَکَن

دهلَوی اِستاده پای کفش‌کَن

شاعر طوس آب بسته کِشته را

هم غزالی، پنبه کرده رشته را

رودکی، گهگاه رودی می‌زند

خوش سمرقندی سرودی می‌زند:

«بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی»

سعدی آن گوشه، قیامت می‌کند

وصف آن رخسار و قامت می‌کند

خواجه با ساز خوش و آواز خوش

خوش فکنده شوری از شهناز خوش

شیخ عطَار، آن میان با مُشک و عود

چشم بد را می‌کند اسفند دود

مجلس‌آرایی نظامی را رسد

آن سخن‌پرداز نامی را رسد

نظم مجلس با نظامی داده‌اند

جام پیمودن به جامی داده‌اند

می‌کشد خیّام خُمّ می به دوش

بَر شود فریاد فردوسی که: نوش!

مستی ما از شراب معنوی‌ست

نُقل ما نای و نوای مثنوی است

هدیه‌ی ما اشک ما و عشق ما

عشوه‌ی ابروی او سرمشق ما

﷼﷼﷼

شهریارا! طبع دلکش داشتی

وقت مهمانان خود، خوش داشتی

شهریار

﷼ درماندگی معلّم

معلّم، پای تخته رسید. گچ را گرفت. برگشت و گفت: «خرگوشی می‌کشم تا بکشید». شاگردی از در مخالفت، صدا برداشت: «خرگوش نه!».

و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکی‌شان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، از سگ. دنیا پر از حیوان است».

از ته کلاس، شاگردی بانگ زد: «اسب».

و تنی چند، با او هم‌صدا شدند: «اسب، اسب».

و معلّم مشوّش بود. از درِ ناسازی، صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمی‌خورد. حیوان مشکلی است».

پی بردیم راه دست خودش هم نیست. و این بار، اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب» که معلّم نعره کشید: «ساکت!».

و ما ساکت شدیم.

معلّم، آهسته گفت: «باشد، اسب می‌کِشم».

و طراحی آغاز کرد. دست معلّم از وَقَب حیوان روان شد. فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. تکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند. پس بالا رفت. چشم را نشاند. دو گوش را بالا برد. از یال و غارب به زیر آمد. از پستی پُشت گذشت. گُرده و کَفَل را برآورد. دُم را آویخت و به خط ران از رفتن ماند. پس به جای گردن باز آمد. به پایین رونهاد. از خم کتف و سینه، فرا رفت. سپس خط زیر شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گَرته زد. از کار بازماند. مردّد مانده بود. سراپاش از درماندگی‌اش خبر می‌داد؛ امّا معلّم درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید. شتابان، خط‌هایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد. صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد. سُم ندارد!».

و معلّم که از مخمصه رسته بود، به خون‌سردی گفت: «در علف است. حیوان باید بچرد».

معلّم نقاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورت‌گری درمی‌مانَد، چاره‌ی درماندگی به شیوه‌ی معلّم خود می‌کند!

«اتاق آبی»، سهراب سپهری

﷼ زنجیر

دستی که به دست من بپیوندد نیست

صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست

زنجیر، فراوانِ فراوان،‌ امّا

چیزی که مرا به زندگی بندد نیست

زنده‌یاد حسین منزوی

﷼ شعر و نماز

شاعری، شعری از هر چه گویند بی‌مزه‌تر خواند و ترویج آن را گفت: «والله این را در اثنای نماز گفته‌ام!». شنیدم که یکی از مجلسیان می‌گفت: «شعری که در نماز گفته شده است، چنین بی‌مزه است؛ نمازی را که در وی این شعر گفته شده باشد، چه مزه بوده باشد؟».

«بهارستان»، جامی

﷼ جدایی

موجب جدایی یوسف را از پدر چنین نویسند که کنیزی را با فرزند، برای فروش به بازار کنعان آوردند. یعقوب، کنیز را خریدار شد و دیگری فرزند را. کنیز، به ناله و لابه درآمد که میان من و فرزندم، جدایی میندازید که مرا تاب فراق و توان اشتیاق فرزند نیست.

لاجَرَم کنیز، رخ به خاک مالید و به درگاه باری نالید. یعقوب را از درگاه حق خطاب رسید که چون مادر را از فرزند، جدا ساختی و به ناله‌ی وی نپرداختی، به عزّت و جلال خودم سوگند که تو را از بهتر فرزندت جدا سازم و به ناله‌ات نپردازم!»

چندی نگذشت که به خواست خدایی، جدایی یوسف را دید و سالی چند بار، فراق یوسف را کشید تا بداند که رنجیده را چه حالتی است و غم‌دیده را چه ملامتی؟

«خرابات»، فقیر شیرازی

﷼ الهی

الهی، به زیباییِ سادگی!

به والاییِ اوج افتادگی

رهایم مکن جز به بند غمت

اسیرم مکن جز به آزادگی!

زنده‌یاد قیصر امین‌پور

﷼ طمع

در سفری که به دور دنیا داشتم، در جزیره‌ای لم‌یزرع، به موجود هولناکی برخوردم که سری همچون سر انسان و سُم‌هایی آهنین داشت. آن موجود هولناک، بی‌انقطاع، زمین را می‌خورد و آب دریا را می‌آشامید. مدّتی طولانی به تماشا ایستادم. سپس نزدیک شد و پرسیدم: «آیا هنوز سیر نشده‌ای؟ آیا شکم تو چاه ویل است و گرسنگی و تشنگی‌ات را پایانی نیست؟» و موجود هولناک، در جواب من گفت: «چرا، چرا! به راستی که سیر شده‌ام؛ بلکه کارم از سیری گذشته و از خوردن و آشامیدن به درد آمده‌ام؛ امّا وحشت من از این است که تا فردا، زمینی برای خوردن و دریایی برای آشامیدن باقی نماند.

«حمّام روح»، جبران خلیل جبران

﷼ بیت‌هایی از صائب تبریزی

* آن چنان کز رفتن گل، خار می‌ماند به جا

از جوانی، حسرت بسیار می‌ماند به جا

* ای گل! که موج خنده‌ات از سر گذشته است

آماده باش گریه‌ی تلخ گلاب را

* از همان راهی که آمد گُل، مسافر می‌شود

باغبان، بیهوده می‌بندد درِ گلزار را

* ریشه‌ی نخل کهن‌سال از جوان، افزون‌تر است

بیش‌تر، دلبستگی باشد به دنیا پیر را

* چون وانمی‌کنی گِرهی، خود،‌ گره مشو

ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست

30دسامبر/16

چراغ راه

 

 

محمد تقی علوی

از آگاهان بپرسید!

به خواست خدا، هر شماره در این صفحه، به دیدارتان می‌آییم و یکی دو مسئله شرعی مورد نیاز، همراه می‌آوریم. سعی‌مان این است که مسئله‌ها از بین موضوعاتی باشد که بیشتر مورد نیاز و به اصطلاح «محلّ ابتلا» است.

نکته دیگر این که مسائل و عبارت‌های فنی آن را به‌گونه‌ای می‌‌نویسیم که هم ساده و قابل فهم باشد و هم از نظر فتوای مراجع –تا جایی که امکان دارد-، مورد اتفاق همه علماء باشد. روشن است که وقتی فتوایی را همه علما قبول دارند، اگر کسی طبق آن عمل کند، تکلیف خود را انجام داده است.

  1. چرا در مسائل شرعی باید از مجتهد تقلید کنیم؟!

در هر کاری، رجوع به متخصّص آن رشته، مسئله‌ای عُقلایی است. به طور طبیعی، خردمندان در امور زندگی خود، به متخصّص مراجعه می‌کنند. روشن است که در احکام دینی هم –که امری کاملاً تخصّصی است- باید به کارشناسان دین اسلام –که فقیهان جامع الشرایط هستند- مراجعه کرد.

قرآن مجید در آیه «فَاسْئلوا اَهْلَ الذِّکر»؛ پس اگر نمی‌دانید، از پژوهندگان کتاب‌های آسمانی جویا شوید،(۱) هم اشاره به همین حکم عقلی دارد.

  1. آیا امام جماعت می‌تواند دو بار نماز ظهر و عصر را -مثلاً در دو مسجد و برای دو گروه از مردم- بخواند؟

بلی، امام جماعت می‌تواند برای گروه دیگری غیر از مأمومین نوبت اوّل، مجدداً نماز جماعت بخواند.

  1. اگر در هنگام قرائتِ امام جماعت، بدن مأموم حرکت کند، اشکالی دارد؟

مقدار مختصری که از حالت نماز خارج نشود، اشکال ندارد.

  1. خانم‌هایی که شاغل هستند و برای خود درآمدی دارند هم باید خمس درآمد خود را بدهند؟

آری. در تاریخی که اوّلین حقوق خود را می‌گیرند، اوّل سال مالی آنهاست، و هر مقدار از درآمدشان که تا آخر سال مصرف نشود و زیاد بیاید، خمس دارد. در این باره خوب است به حدیثی از امام صادق(ع) نیز توجّه کنیم. آن حضرت فرموده‌اند: «مَن مَنَع حقاً لِلّه –عَزَّوجل- اَنْفَقَ فی باطلٍ مِثْلَیه»؛‌ کسی که حقی از حقوق الهی را ندهد، دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد (و از دست می‌دهد)(۲)

  1. آیا استفاده از زنجیر، انگشتر، و حلقه نامزدی طلا برای مردان جایز است؟

زینت طلا برای مرد، در هر صورت، حرام و نماز نیز با آن باطل است.

  1. سوره نحل، آیه ۴۳٫
  2. وَسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴٫﷼
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى۶

امامان و اقامه حدود الهى          حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۷

انتخابات ریاست جمهورى (براندازى نرم طراحان، مجریان، فریب‏خوردگان) حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۰

هشدارهاى علوى به حارث همدانى          حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۳

پاسخ به یک شبهه      حجهالاسلام سیدجواد حسینى۱۸

سوگوارى‏هاى محرم در سیره و سنت معصومین(ع)              غلامرضا گلى‏زواره۲۲

عاشورا آیینه تمام‏نماى حقیقت دین          حسن ظاهرى وحدتى۲۶

حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزت‏آفرین     اسماعیل نساجى‏زواره۳۰

رویش فضیلت در پرتو زیارت                  زهرا نساجى۳۵

خاطراتى سبز از یاد شهیدان       محمد اصغرى‏نژاد۴۵

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

 

س – در دانشکده پزشکى دانشگاه تهران در واحد تشریح، اجساد مرد تشریح مى‏شوند. دانشجوى دخترى که در حال تشریح کردن جسد مرد است، ضرورتى ندارد تنه جسد را هم ببیند در حالیکه بخاطر جهل نسبت به مسأله اغلب پوشش جسدها بیشتر از حدّ ضرورت کنار برده مى‏شود و یا در جائیکه ضرورتى براى لمس نیست دانشجویان دختر نمى‏دانند که نباید بدن مرد را لمس کنند. تکلیف خود را در قبال جاهلان به این حکم که از دفتر مقام رهبرى سؤال کردم گفتند به استادتان بگوئید تا آگاهى لازم را به دانشجویان بدهند. (چون جسدها و کلاسها معمولاً به صورتى نیست که خودم به همه اطلاع دهم) اگر لازم مى‏دانید تقاضا دارم حکم نگاه به جسد مرد و لمس آن را که در موارد غیر ضرورت توسط دانشجویان دختر حرام است به صورت کتبى در اختیارم گزارید تا از طریق نماینده ولى فقیه در دانشگاه حکم به استادان مربوطه اعلام گردد.

سپاسگزار مى‏شوم اگر حکم موارد غیر ضرورى را آنطور که اشاره شد مکتوب فرمائید؟

بسمه تعالى

ج – نظر زن بر بدن مرد نامحرم بجز سر و گردن و دستها و همچنین لمس بدن مرد نامحرم بر زن شرعاً حرام است، مگر در موارد استثنائى ضرورت، آنهم فقط همان مقدارى که ضرورت اقتضاء مى‏کند.

 

س – با سلام بر محمّد و آل محمّد(ص) لطفاً بفرمائید. در صورتى که شخصى خمس اضافه در سال مالى پرداخت کرده است آیا مى‏تواند در سالهاى بعد آن مبلغ را بابت خمس حساب نماید؟

بسمه تعالى

ج – اگر پول پرداختى بابت خمس اضافى در دست گیرنده در سال بعد موجود نباشد نمى‏تواند آنرا بابت بدهى خمس سال آینده حساب نماید.

 

س – کسى که سال خمسى اش نزدیک است و یکباره پول هنگفتى که مورد نیاز است به دست مى‏آورد (از محل بیمه و رهن منزل) آیا براى این پول مى‏تواند یک سال خمس جدا در نظر بگیرد یا باید در سال خمس که نزدیک است خمسش را بدهد؟

 

بسمه تعالى

ج – با مجموع درآمد همان سال خمسى رویهم حساب مى‏شود و در زائد بر مؤنه خمس دارد، ولى پول بابت رهن منزل اگر منزل خود را اجاره داده و از مستأجر پولى به اسم رهن گرفته، آن پول در واقع قرض است که تا اقساط آنرا نپرداخته خمس ندارد.

 

30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

یک حق درونى

از سردار شهید على چیت سازیان – که در قلّه بلندى از تقوا و معنویت زندگى مى‏کرد – خاطرات جالب و ارزنده‏اى نقل شده است. برخى از آن‏ها از کرامت‏هاى او حکایت مى‏کند. نمونه‌هایى که در سال ۶۶ اتّفاق افتاده گویاى این مدعاست:

در حال کندن سنگر و آماده شدن براى دفع پاتک دشمن بالاى قلّه بودیم که على آقا رسید. گفت: کسى نیست از ما پذیرایى کند.

فورى چند تا کمپوت باز کردیم و روى یک سنگر روباز دور على آقا حلقه زدیم همین که هسته آلبالو را در دهانش مى‏چرخاند، گوش‌هایش را تیز کرد. خمپاره‏اى زوزه کشید و خورد به سینه کوه.

على آقا گفت: یک حسى به من مى‏گوید که عراقى‏ها نمى‏توانند ببینند ما با هم کمپوت مى‏خوریم.

بلافاصله ادامه داد: به سنگر بغلى بروید!

آخرین نفر که داخل سنگر اجتماعى شد، خمپاره به جایى که ما نشسته بودیم، اصابت کرد.۱

على آقا با تیم شناسایى از میان شیار کوه “برده هوش” بالا مى‏آمد.

با دیدن آن‏ها گفتم: بچه‏ها، على آقا دارد از گشت مى‏آید:بساط چاى را آماده کنید.

کنار سنگر رسید و سلام کرد. چاى تعارف کردیم برنداشت. گفت: همه داخل سنگر و بعداً چاى.

همه داخل سنگر اجتماعى روى قلّه رفتیم. خمپاره زوزه کشید و دقیقاً همان جا منفجر شد که یک دقیقه پیش چاى تعارف مى‏کردیم.

بوى تند باروت داخل سنگر را پر کرد. چشمانم از تعجّب گرد شد. پرسیدم: على آقا، از کجا فهمیدى…

چاى را سر کشید و گفت: وقتش نرسیده بود.۲

اوایل سال ۶۶ بود که على آقا بچه‏هاى اطلاعات و عملیات را جمع کرد و گفت: بیاید هم قسم بشویم که از حالا تا دوسال در جبهه بمانیم، فقط دو سال.

همه متحیّر شدیم. قبلاً مى‏گفت جنگ زمان و مکان نمى‏شناسد. ما وقف جبهه‏ایم…یکسال بعد خودش شهید شد و دوسال بعد جنگ تمام شد. همه فهمیدند على آقا براى چه پیمان دوساله گرفته بود.۳

 

تو که آن بالا نشستى

در عملیات خیبر، آتش دشمن بى سابقه بود. عراق هرچه در توان داشت، به کار گرفته بود تا جزیره‏ها را پس بگیرد. خبرگزاریها گفتند که عراق یک میلیون و خرده‏اى بمب در منطقه خیبر ریخت به طورى که هیچ موجود زنده‏اى باقى نمانده. در یکى از پاتک‏هاى دشمن، پاى آقا مهدى ترکش خورد، از آن ترکش‏هاى درشت که هر کسى را زمینگیر مى‏کند. ولى آقا مهدى چون وضع را بحرانى دید و صلاح نمى‏دانست بچه‏ها را تنها بگذارد، خصوصاً با توجه به فشار غیر قابل تحمّلى که روى آنها وارد مى‏شد، سوار موتورش شد و بعد از یک ساعت برگشت. نمى‏دانستیم براى چه کارى عقب رفته بود. بعد فهمیدیم رفته بود زخمش را باندپیچى کند و شلوار خونیش را عوض نماید.۴

 

 

وفا، مروت، جوانمردى

شهداى لشکر۵ افتاده بودند حد فاصل خاکریز ما با خاکریز عراقى‏ها. باید شبانه مى‏رفتیم براى انتقال آنها. دوبار رفتیم و متوجه شدیم عراقى‏ها مین تله‏اى زیر اجساد پاک شهدا گذاشته‏اند.

برگشتیم، ناامید و خسته. خبر به على آقا چیت سازیان – فرمانده اطلاعات و عملیات – که رسید، برافروخته گفت: وفا، مروت، جوانمردى!

و چند بار تکرار کرد.

تیم شناسایى، خجالت زده برگشت. شب اول با تکان دادن پیکر اولین شهید دست یکى از بچه‏ها با انفجار مین تله‏اى قطع شد. اما بچه‏ها متوجه شدند مین‏ها از کجا تله شده‏اند. شب دوم، هشت شهید به عقب آوردیم.۶

 

اندازه اندازه

اطراف مان را که نگاه کردیم، جاى خالى خیلى از بچه‏ها را که شهید شده بودند و خاطرات زیادى با آن‏ها داشتیم، مى‏دیدیم. خیلى دلتنگ شده بودیم. چند نفرى جمع شدیم و رفتیم گلزار. یکى یکى سر مزار دوستان رفتیم. هر کس تو حال خودش بود. دیدیم حاج احمد۷ نیست. گشتیم تا توى قبرى خالى او را پیدا کردیم. تا ما را دید، گفت: مى‏خواستم ببینم این قبر اندازه من هست یا نه؟

چند ماه بعد که شهید شد، توى همان قبر خواباندنش و اندازه اندازه‏اش بود.۸

 

مانند کوه

به خاطر گرماى ۵۰ درجه و کشنده اهواز، لشکر ثاراللّه روزه‏دارى را براى حفظ سلامت بچه‏ها ممنوع کرده بود. اگر در هر چند دقیقه لیوانى آب نمى‏خوردى، گلویت از گرما خشک مى‏شد و از گرمازدگى به حالت مرگ مى‏افتادى. در همان ایام، على آقا۹ آمد و تأکید کرد کسى نفهمد. بعد به من آهسته گفت: تا آخر ماه مبارک رمضان مهمان شما هستم.

خیلى خوشحال شدم. هر روز یک کمپوت براى سحر تحویلش مى‏دادم و از خداى مى‏خواستم در آن گرماى کشنده یارى‏اش کند. سر سفره، همیشه جایش خالى بود. بچه‏ها دائم سراغش را مى‏گرفتند. اما قسم خورده بودم که از روزه دارى او چیزى نگویم. لذا مى‏گفتم موقع ناهار مى‏رود پیش فلان کس. باور نمى‏کردم حتى چهار روز دوام بیاورد اما بعد از سى روز، با ضعفى در چهره به من گفت: خدا اجرت بدهد.۱۰

 

با گلوله سبک نه

در عملیات بدر، عدّه‏اى موتور سوار از لشکر ۱۷ على بن ابى طالب(ع) تحت عنوان گروه ذوالجناح، رزمندگان مستقر در خط را پشتیبانى مى‏کردند. این موتور سوارها با خورجین‏هاى آهنى – که از قبل روى موتورهاشان تعبیه شده بود – آب، مهمات و آذوقه به رزمندگان رسانده، در برگشت، مجروحان را به اسکله منتقل مى‏نمودند. یکى از آنها از نیروهاى گردان موسى بن جعفر از استان سمنان به نام جامى بود. جامى بى‏وقفه نیروهاى مستقر در خط را تدارک مى‏کرد. او مى‏گفت: حیف است با گلوله‏هاى سبک به شهادت برسیم. من دوست دارم با گلوله تانک به شهادت برسم.

جامى در حالى که به تدارک نیروهاى مستقر در خط مشغول بود، مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و روح نازنینش به ملکوت اعلى پیوست.۱۱

 

حماسه نبیرى

سردار کاوه نبیرى در کربلاى ۵ کربلایى شد. وى در این عملیات به عنوان فرمانده محور یکم فعالیت مى‏کرد. کاوه در عملیات بدر از ناحیه گوش زخمى شد اما در صحنه نبرد باقى ماند. لحظاتى بعد ترکشى به صورتش اصابت نمود، بعد از پانسمان هر اندازه همرزمان اصرار کردند، به عقب نرفت. از ناحیه گردن هم با ترکش خصم جراحت برداشت. او را پس از پانسمان به عقب منتقل کردند اما چند ساعت بعد به خط برگشت و در کنار یارانش به جنگیدن با اهریمنان ادامه داد.۱۲

 

براى آن که عملیات لو نرود

از بس گفته بودند بچه‏اى، اگر زخمى بشوى، آه و ناله مى‏کنى و عملیات لو مى‏رود، بغض کرده بود. شاید هم حق داشتند. نه اروند با کسى شوخى داشت نه عراقى‏ها.

اگر عملیات لو مى‏رفت، غوّاص‏ها که فقط مسلح به یک چاقو بودند قتل عام مى‏شدند. سرانجام، فرمانده که اشتیاقش را دید و از طرفى بغض کردنش را، موافقت کرد.

در گل و لاى اروند در ساحل فاو، دراز کشیده بود. هر دو پایش قبل از خودش رفته بود یا به وسیله کوسه یا ترکش خمپاره، دهانش را پر از گل کرده بود تا عملیات لو نرود.۱۳

 

پایدارى تا پرواز

ضد انقلاب براى سردار کلانتر پیغام و نامه زیادى فرستاد که از کردستان برود ولى آن بزرگوار مى‏گفت: هرگز جایى نمى‏روم. من براى این کارها کمر خود را محکم بسته‏ام و از چیزى باک ندارم.

اعضاى گروهک ضد انقلاب در یک کمین ناجوانمردانه، کلانتر و همرزمانش را به شهادت رساندند و بعد با کمال قساوت روى شهدا و اتومبیل حامل آنها بنزین ریختند و پیکر مطهرشان را سوزاندند.

پیکر محمدرضا کلانتر به گونه‏اى سوخته بود که آن را به مادرش نشان نداده، گفتند: شما طاقت دیدنش را ندارید.۱۴

 

معجزه‏اى براى حمید

روزى چشم‏هاى حمیدرضا محمدى۱۵ را غرق در اشک دیدم. بعد از اصرار و سؤال زیاد گفت: با موتور در طول یک میدان مین رفته، در جایى متوقف شدم و موتور را روى جک گذاشتم. در کنار لاستیک جلوى موتور، یک مین ضد تانک و کنار لاستیک عقب نیز یک مین ضد تانک قرار داشت. جک موتور هم در چند سانتى یک مین محافظ پدالى بود. کوچک‏ترین حرکتى کافى بود که مین محافظ، غرش مین‏هاى ضدتانک را به هوا بلند کند.۱۶

یک صحنه تکان دهنده

سردار رحیم انجفى – فرمانده تیپ یکم لشکر ۱۷ على بن ابى طالب(ع) – در تاریخ ۶۲/۸/۵ در عملیات والفجر ۴ بر اثر اصابت تیر به دست و پهلو به مقام عظیم شهادت نایل گردید. یکى از عزیزان ضمن خاطره‏اى از آن بزگوار گوید: در یکى از جبهه‏هاى غرب که برادر انجفى به دیدار بچه‏ها آمده بود، توفیق یافتم شب در خدمت ایشان باشم. غذاى مختصرى صرف شد و همه خوابیدند. هنوز خوابم نبرده بود که چیزى نظرم را به خود جلب کرد. به دقت به اطراف نگریستم. با کمال حیرت و شگفتى متوجه شدم شهید رحیم انجفى برپاى رزمندگان بوسه مى‏زند و اشک مى‏ریزد.۱۷

 

حماسه محمد رضا

در عملیات انهدام کارخانه پتروشیمى عراق – که اواخر بهمن سال ۶۴ رخ داد – محمد رضا ارند با کوله‏اى پر از گلوله‏هاى آرپى جى به سوى دشمن دوید و شروع به شلیک کرد. آتش حساب شده او که هر لحظ جایش را عوض مى‏کرد، سنگرها و تانک‏هاى دشمن را از هم پراکنده کرد. محمد رضا یک تنه آتشى افروخت که عراقى‏ها فکر کردند با گروهى از آرپى جى زن‏ها روبه رو شده‏اند. وقتى او آخرین گلوله را رها کرد، تانک‏هاى صدام در حال فرار بودند. محمد رضا ضامن نارنجکى را کشید و دوان دوان به سوى نزدیک‏ترین تانک دشمن تاخت. و لحظه بعد او همراه تانک در انفجارى هراس‏انگیز از نظر ناپدید شد. بعد از فرونشتن غبار حادثه، پیکر مطهرش صد پاره شد.۱۸

 

فقط براى خدا

سرتیپ پاسدار حبیب اللّه شمایلى به سال ۱۳۳۲ در بهبهان به دنیا آمد و در سال ۶۷ در پى شلیک توپ یا خمپاره بعثیان کافر به کروبیان پیوست و شاهد شهادت را در آغوش کشید.

روزى به او گفتم: چرا تلویزیون یک بار هم شما را نشان نمى‏دهد؟

گفت: ما براى مطرح شدن خود به جبهه نمى‏رویم. رفتن ما فقط براى خداست…

گفتم: گفتم دوست دارم وقتى که دلم برایت تنگ شد ببینمت؟

گفت: وقتى مى‏آیند با ما مصاحبه کنند، خود را از دوربین فیلم بردارى پنهان مى‏کنیم و نمى‏خواهیم که مطرح باشیم.۱۹

 

کاخ فرمانده لشکر ۳۱

شهید یوسف ولى نژاد – فرمانده عملیات سپاه اشنویه – قبل از شهادت گفت: یکى از فرماندهان گردان که یک ماه پیش به شهادت رسید، تعریف کرد: در خواب دیدم در بهشت یک کاخ رفیع و سفید رنگ مى‏سازند، مجلل و با صفا. پرسیدم: این را براى چه کسى دارید آماده مى‏کنید؟ گفتند: به تازگى قرار است یکى بیاید به بهشت این کاخ را براى او مى‏سازیم. پرسیدم: اون شخص کى است؟

مى‏گویند: قرار است مهدى باکرى به این زودى‏ها بیاید اینجا. ما این را براى آمدنش آماده مى‏کنیم.۲۰

 

با قرآن تا واپسین لحظات

در روایت برادر زارعى آمده است: شب اول عملیات (کربلاى ۸) من بى سیم چى فرمانده گردان بودم. ساعت حدود ۲:۱۵ دقیقه بود که عملیات شروع شد. بچه‏ها با ذکر اللّه اکبر به خط زدند… در حال تماس با نیروها و گردانها در خط بودیم که زمزمه ملایم قرآن توجهم را جلب کرد. سرم را برگرداندم، دیدم برادر مجروحى در چند قدمى ما زیر نور منورهاى دشمن قرآن مى‏خواند. چیزى نگذشت که دیگر صداى او را نشنیدم. نزدیکش رفتم. در حالى که به شنى تانک تکیه کرده بود و قرآن در دستش بود، به مقصد و مقصود خود رسیده بود.۲۱

 

زیبایى شهادت

طلبه مجاهد على اکبر لاهیجانى در ۲۶ اسفند سال ۵۹ با گروهى از جان گذشتگان بسیج به قلب دشمن حمله برد و در جدالى بنیان ن به شهادت رسید. او در بخشى از وصیتنامه خویش گوید: “احساس مى‏کنم در این سرزمین (خوزستان) مانند جنگهاى بدر و خندق در کنار پیامبرم و هر لحظه در جلوى چشمانم امام زمان(عج) را مى‏بینم. چقدر شهادت در راه خدا زیباست.”۲۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: محمد ویسى، ر.ک: دلیل، ص ۲۳۳٫

۵۳۶ (موسوى، شاهد، تهران، اول: ۸۲)

  1. همان، ص ۲۴۲٫
  2. ر.ک: تو که آن بالا نشستى، ص ۷۸ و ۸۱ و ۸۲٫
  3. راوى: احسان قنبرى، همان، ص ۲۴۵٫
  4. لشکر انصارالحسین(ع).
  5. راوى: حسین توکلى، ر.ک: دلیل، ص ۱۹۵ (بنیاد حفظ آثار، تهران، دوم: ۸۷)
  6. فرمانده شهید گردان، موسى بن جعفر(ع).
  7. ر.ک:پلاک ۱۷ (نشریه داخلى لشکر على بن ابى طالب)، ص ۱۵٫
  8. ظاهراً منظور سردار على ژاله بود. این بزرگوار در کربلاى ۵ کربلایى شد.
  9. ر.ک: شمیم عشق، شهریور و مهر ۸۷، ص ۱۴٫
  10. ر.ک: سررسید خیبر شکنان، ذیل تاریخ ۱۹ اسفند ۸۷٫
  11. ر.ک:سر رسید خیبرشکنان، ذیل تاریخ ۲۶ و ۲۷ دى ۸۷٫
  12. ر.ک: امتحان نهایى، ص ۹، به نقل از روایت مقدس، ص ۳۲۱ و ۳۲۲٫
  13. راوى:همرزم سردار کلانتر، ر.ک: غربت سبز، ص ۱۱۵٫
  14. مسؤول واحد تخریب لشکر ۱۷ که در تاریخ ۶۲/۵/۲۵ به مقام عظیم شهادت نائل گردید.
  15. راوى: دوست شهید، ر.ک: سررسید خیبرشکنان، سال ۸۷، ذیل تاریخ ۱۳ و ۱۴ مرداد.
  16. راوى:برادر شهید، ر.ک: سررسید خیبرشکنان، سال ۸۷، ذیل ۷ آذر.
  17. ر.ک: شمیم معطر دوست، ص ۵ و ۶٫
  18. راوى: مادر شهید، ر.ک: صبح ارغوانى، ص ۱۵ – ۱۷ و ۴۳٫
  19. راوى: سردار مصطفى ایزدى، ر.ک: خداحافظ سردار، ص ۱۸ و ۱۹٫
  20. فرهنگ جبهه(مشاهدات)، ج ۷، ص ۱۳۰٫
  21. ر.ک: شهداى روحانیت در جبهه، ج ۲، ص ۱۲۵ – ۱۲۷٫

 

30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله:

× “اِنَّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَهً فى قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرَد ابَداً “

(مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ح ۱۲۰۸۴)

به راستى براى شهادت حسین(ع) در قلب‏هاى مردم با ایمان، شور و حرارت جاودانه‏اى است که هرگز به سردى نخواهد گرایید.

 

امام حسین علیه السلام:

× “لَو اَدرَکتُهُ لَخَدمَتُهُ اَیّامَ حَیاتى”

(عقدالدرر،ص ۱۶۰)

اگر زمانى ایشان (امام مهدى(عج)) را درک کنم، تا آخر عمر به او خدمت مى‏کنم.

 

امام حسین علیه السلام:

× “لَیسَ المَوتُ فى سَبیلِ العِزَّهِ اِلّا حَیاهً خالِدهً و لَیسَتِ الحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ اِلّا المَوتُ الَّذى لاحَیاه مَعَه” (ادب الحسین، ص ۱۵۶)

مرگ در راه رسیدن به عزّت، حیات جاویدان است و زندگى با ذلّت چیزى جز مرگ بدون (آثار) حیات نیست.

 

امام حسین علیه السلام:

× “یَظهَرُ اللّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِم مِنَ الظّالِمین”

(اثبات الهداه، ج ۷، ص ۱۳۸)

خداوند قائم ما را از پس پرده غیب برون آورد و آن گاه او از ستمگران انتقام گیرد.

 

امام حسین علیه السلام:

× “حَدِّث بِما اَعطاکَ اللّهُ وَ فَضَّلَکَ وَ رَزَقَک.”

(میزان الحکمه، حدیث ۲۰۴۳۵)

آنچه را خدا به تو عطا کرده و نیکى کرده و روزى داده است، یاد کن.

 

 

امام حسین علیه السلام:

× “مَن دَمِعَت عَیناهُ فینا قَطرَهً بَوَّأَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ الجَنَّه.”

(احقاق الحق، ج ۵، ص ۵۲۳)

هر کسى در مصیبت‏هاى ما قطره‏اى اشک از چشمانش بریزد خداوند او را در بهشت جاى دهد.

 

امام حسین علیه السلام:

× “اَنَا قَتیلُ العَبَرَه، لایَذکُرُنى مُؤمِنٌ اِلّا استَعبر””

(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص ۷۲۴، ح ۵۵)

من کشته اشک‌هایم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى‏کند مگر آن که از سوز دل اشک مى‏ریزد.

 

امام باقر علیه السلام:

× “لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فى زِیارَهِ قَبرِ الحُسینِ(ع) لَماتُوا شَوقاً”

(ثواب الأعمال، ص ۳۱۹)

اگر مردم ثواب زیارت قبر امام حسین(ع) را مى‏دانستند، از شوق، جان مى‏باختند.

 

امام باقر علیه السلام:

× “مَن لَم یَأتِ قَبرَالحُسَینِ(ع) مِن شیعَتِنا کانَ مُنتَقِص الایمان “

(بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۲، ح ۱۳)

اگر شیعه‏اى قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند ایمانش ناقص است.

 

امام صادق علیه السلام:

× “مَوضِعُ قَبرِ الحُسَینِ تُرعَهٌ مِن تُرع الجَنَّه”

(کامل الزیارات، ص ۲۷۱)

جایگاه قبر امام حسین(ع) درى از درهاى بهشت است.

 

امام صادق علیه السلام:

× “مَن زارَ الحُسَین(ع) یَومَ عاشُورا، وَجَبَت لَهُ الجَنَّه”

(اقبال الأعمال، ص ۵۶۸)

هر کس امام حسین را روز عاشورا زیارت کند بهشت براى او واجب مى‏شود.

 

امام صادق علیه السلام:

× “حَنّکوا اَولادَکُم بِتُربَهِ الحُسینِ فَاِنَّها اَمانٌ”

(وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۲۴)

کام نوزادان خود را با تربت امام حسین(ع) بردارید که مایه ایمنى است.

 

امام رضا علیه السلام:

× “مَن کانَ یَومُ عاشُورا یَومَ مُصیبَتِه وَ حُزنِه وَ بُکائِه یَجعَلُ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ یَومَ فَرَحِه وَ سُرُورِه” (علل الشرایع، ص ۲۲۵)

هر کس که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد، خداوند قیامت را روز شادى او قرار دهد.

 

30دسامبر/16

امامان و اقامه حدود الهى

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

در سلسله مقالات “در آستان امامان” که به شرح زیارت جامعه کبیره مى‏پردازد بهمقوله برکات جهاد فرهنگى امامان رسیدیم که در مقاله گذشته بخشهایى ازاینبرکات تقدیم شد در این مقاله به دیگر برکت جهاد فرهنگى این امامان نورمى‏پردازیم.

 

اقامه حدود و واژه حدّ

“واقمتم حدوده” و مقررات و حدودش را اجرا کردید. واژه حدّ به معناى آن است که چیزى در میان دوستى مانع شود.۱ و به گفته راغب: “واسطه میان دو چیزى است که مانع اختلاط و آمیختگى آنها به یکدیگر شود.”۲

به نظر مى‏رسد که واژه حدّ در اصطلاح شرعى به دو معنا آمده است یکى به معناى عام که کلیّه مقررات شرعى است که در آیات متعددى آمده است مثلاً در آیه ۱۸۷ سوره بقره بعد از اعلام ممنوعیت آمیزش جنسى در اعتکاف و احکامى درباره روزه و نیز در آیات ۲۲۹ و ۲۳۰ بقره و آیه ۱۰ طلاق بعد از بیان قسمتى از احکام طلاق و آیه ۴ سوره مجادله بعد از بیان کفّاره ظهار “تلک حدود اللّه” آمده است. در تمامى این موارد احکام و قوانینى وجود دارد که تجاوز از آنها ممنوع است و به همین جهت به عنوان مرزهاى الهى شناخته شده‏اند.

و دوّم حدّ به معناى خاص است که در کتاب الحدود از آن بحث مى‏شود، و به مجازاتى گفته مى‏شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است مرحوم محقق در شرایع مى‏گوید: “کلّ ماله عقوبه مقدّره یسمّى حدّاً” هر چیزى که مجازاتى مشخص دارد نام آن مجازات، حدّ است. و ریشه آن برگرفته از معناى لغوى است زیرا که حدّ مانعى براى تکرار آن عمل ناپسند است مانند حدِّ زنا و حد خمر که هم مانع تکرار این اعمال مى‏شود و هم دیگران را از این امر باز مى‏دارد.

 

امامان و اجراى مقررات الهى

امامان سلام اللّه علیهم اجمعین با تلاش گسترده فرهنگى و سیاسى خود تلاش گسترده در جهت اقامه مقررات و حدود الهى هم به معناى عام آن داشتند و هم به معناى خاص آن، اصولاً تبیین حدود و مقررات خداوند در عرصه‏هاى مختلف مدیون تلاش گسترده امامان علیهم السلام است و اجراى آنهم مدیون آنهاست. زیرا که اجراى حکم، متفرع بر تبیین آن است. اگر آنها تبیین نمى‏کردند حکم الهى اجرا نمى‏شد علاوه بر آنکه هرگاه قدرتى در اختیار امامان قرار مى‏گرفته هر چند اندک، مقررات دین را اجرا کردند.

 

امام على(ع) و اجراى مقررات الهى

حضرت مولى على(ع) در حکومت حدود ۵ ساله‏اش تمام توان خویش را در جهت اجراى مقررات و حدود الهى به کار بست.

تلاشهاى فراوان مولى على(ع) جهت اجراى قوانین اسلام در عرصه سیاست ادارى، سیاست فرهنگى، سیاست اقتصادى، سیاست اجتماعى، سیاست قضائى، سیاست جنگى و سیاست امنیتى نیازمند تألیف کتابهاى مبسوط است.۳

نمى‏توان اندوه و غصه را پنهان نمود که متأسفانه منحرفان نگذاشتند این حکومت عدالت گستر به اهداف بلندش نائل آید و گرنه امروز مسلمین سرنوشتى بهتر از آنکه امروز دارند مى‏داشتند. مولى على(ع) فرمود: “لوقد استوت قدماى من هذه المداحض لغیرّت اشیاء”۴ اگر گامهایم استوار ماند و از این فتنه‏ها خلاص گردم امورى را تغییر خواهم داد “و بدعتهایى را که گزارده‏اند از میان خواهم برد.”

مولى على(ع) با کلمه “لو” همراه با برطرف شدن مشکلات که از جمله آنها فتنه‏گرى‏هاست در حقیقت هدف و آرزوى خود را بیان مى‏کند، که اگر این مشکلات برطرف شود فسادهاى موجود در اندیشه و عمل را اصلاح خواهد کرد. ولى سوگ مندانه باید گفت که این امکان فراهم نشد و شمشیر ستم ولایت ستیزان، فرق مبارک على را شکافت و دنیاى بشریت را در حسرت حکومت عدل گذاشت بامید آنکه فرزند برومندش با ظهورش جهان تشنه عدالت را با حکومت عدلش سیراب کند.

 

امام حسن(ع) و اجراى مقررات الهى

پس از مولى على(ع) امام حسن(ع) در کمتر از یک سالى که بطور رسمى در جایگاه حکومت که حق حضرتش بود قرار داشت با تمام قدرت به اجراى مقررات اسلام از جمله در عرصه سیاسى پرداخت. به عنوان نمونه از جمله مقررات دین در حوزه سیاسى برخورد قاطع با جاسوس دشمن است در تاریخ آورده‏اند در روزهاى آغاز حکومت حضرت امام حسن(ع) معاویه دو جاسوس کار آزموده خود را از دو قبیله حمیر و بنى قین به کوفه و بصره فرستاد آنان وارد حوزه مأموریت خود شدند جاسوس حمیرى وارد خانه قصابى شد و کار خود را از آنجا شروع کرد که نیروهاى مخفى و اطلاعاتى حضرت امام حسن(ع) او را دستگیر کرده محضر امام حسن(ع) آوردند و حضرت حکم قتل او را صادر نمود و دستور داد گردنش را زدند آنگاه نامه‏اى به بصره نوشت و عبداللّه بن عباس را از حرکات جاسوسى معاویه آگاه ساخت که به محض رسیدن نامه امام مأموران در بصره دست به کار شدند و جاسوس بنى القین را نیز دستگیر نمودند و بنا به دستور حکومت او را هم در برابر مردم گردن زدند.۵

 

امام حسین(ع) و اجراى مقررات الهى

نیز در زندگانى حضرت امام حسین(ع) مى‏خوانیم که کاروانى مالى از یمن براى معاویه مى‏بردند عبور کاروان به مدینه افتاد و امام حسین(ع) دستور داد آن اموال را مصادره کرده و بین نیازمندان شیعه و برخى از خاندان خود تقسیم کرد.۶

مبناى این رفتار حکم و قانون خداست که حکومت معاویه مشروعیت ندارد و هرچقدر که مى‏شود و توان است باید براى تضعیف حکومت جور، تلاش کرد و این برخورد امام مصداقى از مصادیق این کلّى بود. امام با عمل اثبات کرد که معاویه حق حکومت و گرفتن مالیات و باج و خراج و مصرف آنرا ندارد و اینها همه از حقوق حاکم حق است و حاکم حق، آن حضرت است و هم اوست که باید اموال بیت المال را روى موازین اسلام در مصارف آن صرف کند.

مقصود آنکه امامان حتى در هنگامى که حاکمیت هم نداشتند و اندک قدرتى داشتند همان را در مسیر اجراى دین به کار گرفتند و اینست معناى “واقمتم حدوده”.

 

امامان و اجراى حدود به معناى خاص

امامان هرجا امکان داشتند حتى آن هنگام که حاکم نبودند در حد توان خود حدود به معناى خاص را هم اجراء مى‏کنند به عنوان نمونه آورده‏اند: “ولید بن عقبه” فرماندار کوفه که از ناحیه عثمان منصوب شده بود از آغاز شب تا به صبح میگسارى کرد. شهود آمدند و نزد عثمان شهادت دادند که او شراب نوشیده است. عثمان در برابر آنها ایستاد و از ولید شرابخوار حمایت کرد و لباس نرم و نوبر او پوشاند و وى را براى آنکه حد بر او اجرا نشود داخل اتاقى کرد. حضرت مولا على(ع) وقتى وضعیت را چنین دید تازیانه را گرفت و بر وى حد زد.۷

اجراى حدود هدف حکومت دینى

اجراى حدود الهى هم به معناى عامش و هم به معناى خاص آن از اهداف مولى على(ع) براى پذیرش حکومت بود:

“اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذى کان منا منافسه فى سلطان ولاالتماس شى‏ء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّله من حدودک”۸

خدایا تو مى‏دانى که آنچه ما در امر حکومت انجام دادیم، نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود و نه براى نیل به متاع پست دنیا بلکه به خاطر این بود که نشانه‏هاى محو شده دینت را باز گردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهاى تو آشکار کنیم تا بندگان ستمدیده‏ات از ظلم ظالمان ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‏ات اقامه و اجرا شود در این جملات امام چهار هدف براى بدست گرفتن حکومت بیان مى‏کند.

۱- باز گرداندن نشانه‏هاى دین که بر اثر حکومت‏هاى خودکامه محو شده است “النرد المعالم من دینک”.

۲- اصلاحات در تمام شؤون اجتماعى اعم از سیاسى، اقتصادى و فرهنگى…” و نظهر الاصلاح فى بلادک.”

۳- در امنیت قرار گرفتن مظلومین “فیأمن المظلومون من عبادک”

 

۴- اقامه اجراى حدود تعطیل شده الهى “و تقام المعطّله من حدودک”

 

اهداف بعثت انبیاء

این امور همان است که در قرآن مجید به عنوان اهداف بعثت پیامبران یاد شده است یکى تعلیم و تهذیب و نجات از گمراهى آشکار را هدف بعثت مى‏شمارد “هو الّذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین.”۹

او کسى است که در میان جمعیت درس ناخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت را بیاموزد هرچند پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.”

و در جاى دیگر “اقامه قسط و عدالت اجتماعى” را هدف قیام انبیاء ذکر مى‏کند.

“لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنامعهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس ولیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّ اللّه قوىّ عزیز”۱۰

ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانى و میزان (شناسائى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند

و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است تا خداوند بداند (علم خدا تجلّى یابد) چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى آنکه او را ببیند خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است.

“بیّنات” دلائل روشن، معنى گسترده‏اى دارد که شامل معجزات و دلائل عقلى مى‏شود که انبیاء و رسولان الهى به آن مجهز بودند.

“کتاب” همان کتب آسمانى است و از آنجا که روح و حقیقت همه آنها یک چیز است به صورت مفرد ذکر شده است هرچند باگذشت زمان و تکامل انسانها محتواى آن کاملتر مى‏گردد.

“میزان” به معناى وسیله سنجش و وزن کردن است که مصداق حسىّ آن ترازوهایى است که وزن اجناس را با آن مى‏سنجند و در اینجا مقصود مصداق معنوى آن است که تمام اعمال انسانها را با آن مى‏سنجند یعنى احکام و قوانین الهى که معیار سنجش نیکیها، بدیها، ارزشها و ضد ارزشهاست.

“قسط” به معناى عدالت اجتماعى است.

نکته جالب این است که آیه مى‏گوید: “لیقوم الناس بالقسط” تا خودجوش، مردم به برپایى قسط همت گمارند نه “لیقیموا الناس بالقسط” مردم را وادار به قسط کنند هدف آن است. یعنى کار انبیاء اینست که “فرهنگ سازى” کنند، فرهنگ سازى که از ابعاد آن فرهنگ عدالت است. مهم اینست که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند و این راه را با پاى خویش بپویند.

این جملات مولا على(ع) مى‏تواند در حقیقت تفسیر این آیه شریفه باشد ودر آیه دیگر یاران خداوند را چنین مى‏ستاید که:

“الّذین ان مکّناهم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبه الامور.”۱۱

کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و پایان همه کارها از آن خداست “مکنّا” از ماده تمکین و تمکین به معناى فراهم ساختن وسائل و ابزار کار است اعم از آلات لازم یا علم و اگاهى کافى و توان و نیروى جسمى و فکرى .

“معروف” به معناى کارهاى خوب و حق است.

“منکر” به معناى کارهاى زشت و باطل است.

“اقامه صلوه” ضمن اینکه نماز در قلّه آن است که پرچم معنویات است مى‏تواند به نحوى به معناى برپایى تمام ابعاد معنویت باشد.

“ایتاء الزکوه” ضمن اینکه زکوه مصطلح در متن آن است مى‏تواند به معناى روابط درست اجتماعى با ویژگیهاى مکتبى آن باشد.

“امر به معروف و نهى از منکر” تجلّى برجسته غیرت دین است. یعنى یاران خداوند به هنگام قدرت با غیرت دینى که دارند تمام تلاش خود را جهت تحقق معروفها و منزوى کردن منکرها به کار مى‏گیرند.

 

اقامه حدود و تلاش فرهنگى

ممکن است بپرسید که اقامه حدود یک کار اجرایى است چگونه در این فرازها به عنوان بخشى از برکات جهاد فرهنگى امامان یاد مى‏شود؟ پاسخ آن است که مهم‏تر از “اقامه حدود” فرهنگ آن است که این جهاد فرهنگى امامان بود که زمینه‏هاى تحقق این مهم را فراهم کرد. سلام بر امامان که تمام توان خویش را در مسیر اجراى حدود و مقررات دینى به کار گرفتند و امید که ما هم رهرو این راه باشیم. آمین یا رب العالمین.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. العین جلد ۳، ص ۱۹، صحاح اللغه جلد ۲، ص ۳، مصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۲۴، قاموس اللغه جلد ۱، ص ۲۹۶و…
  2. مفردات راغب کلمه، “حد”.
  3. ر.ک به جلد چهارم موسوعه الامام على بن ابى طالب(ع).
  4. نهج البلاغه کلمه قصار، ۲۷۲٫
  5. صلح الحسن تألیف راضى آل یاسین، ص ۷۶؛ ارشاد مفید، ص۱۶۸٫
  6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۴، ص۴(.۳۲۷جلدى)
  7. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۴۵ ؛ شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۰؛ الشافى، ج ۳، ص ۲۵۴٫
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱٫
  9. سوره جمعه، آیه ۲٫
  10. سوره حدید، آیه ۲۵٫
  11. سوره حج، آیه ۴۱٫
30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“قل من ینجیکم من ظلمات البرّ و البحر تدعونه تضرّعاً و خفیه لئن أنجانا من هذه لنکوننّ من الشاکرین × قل الله ینجّیکم منها و من کل کرب ثم أنتم تشرکون” ( سوره أنعام – آیه۶۴ – ۶۳)

بگو(اى پیامبر) کیست که در ظلمتهاى بیابان و دریا شما را نجات مى‏دهد، که او را با التماس و در دل خویش مى‏خوانید که بار خدایا اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتما و قطعا سپاسگزار خواهیم بود؟ بگو که خدا شما را از این گرفتارى و از همه بلاها نجات مى‏دهد ولى باز هم شرک مى‏ورزید!

 

یکى از روشهاى ممتاز قرآن براى هدایت کفار و از خدا بى خبران، تکیه کردن بر وجدان و فطرت انسانى است و با انگشت گذاشتن روى مسائل درونى و روانى، فطرت خفته انسانها را بیدار مى‏کند و آنان را به سوى خداى یکتا باز مى‏گرداند. شاید برجسته ترین و روشن ترین نمونه‏هاى آن، همین مطلبى باشد که در آیه شریفه آمده و در آیات دیگرى نیز به آن اشاره شده است. در روایتى آمده است که شخص ملحدى از إمام صادق علیه‏السلام پرسید: خدا را چگونه بیابم ؟ حضرت فرمود: گاهى شده است که در وسط دریا کشتى شما متمایل به غرق شدن باشد ؟ عرض کرد: آرى. فرمود: در آن حال به قلبت خطور نکرد که کسى توانائى نجات تو را از این مرگ محقق دارد ؟ گفت: چرا ! فرمود: همو که توقع نجات از او داشتى و تو را نجات داد خداو پروردگار تو است.

در این جا نیز خداوند به پیامبرش روش زیبائى را براى هدایت کفار مى آموزد و آن تکیه بر چنین مطلبى است. مى‏فرماید: به اینها بگو در ظلمات دریاها و در تاریکى شبهاى دراز در دل بیابانها چه بسا گرفتار شده‏اید و در حالى که هیچ امیدى به زنده ماندن نداشتید، یک روزنه همواره جلوى دیدگانتان گشوده شده بود که از راه آن با التماس و تضرع، با کرنش و خواهش خدا را مى‏خواندید و با قلبى مضطرب به سوى او روى مى آوردید و گریه کنان ملتمسانه درخواست نجات مى‏کردید. و مگر نه خداوند شما را پس از نومیدى کامل، نجات مى‏داد و از میان امواج متلاطم دریا به ساحل خشکى مى‏رساند و در وسط بیابان هولناک به سوى خانه‌هاى امن سوق مى‏داد، پس چرا آن عهد و پیمان خود را شکستید و به سوى او باز نگشتید؟ مگر نه در آن هنگام وانفسا او را مى‏خواندید و با کمال خلوص با او عهد و پیمان مى‏بستید که بار الها از همین یکبلا ما را نجات ده، ما حتما شکرگزار خواهیم بود و حتما به سوى تو باز خواهیم گشت و بى گمان دست از کفر و شرک بر خواهیم داشت؛ پس چرا بعد از رهائى از بلا، دوباره پیمان را شکستید و به کلى فراموش کردید که خدا شما را نجات داده و حیات و زندگى تازه همچنان حیات گذشته مرهون او است ؟ و نه تنها در این مورد که پیوسته خدا شما را در مى‏یابد و از بلاها نجات مى‏دهد و شما همچنان در ضلال و گمراهى فرو رفته‏اید و به فطرت خویش پاسخ مثبت نداده‏اید.

ظلمات البر و البحر: ظلمات واژه کلى است که شامل تمام تاریکیهاى مادى و معنوى مى‏شود و تمام گرفتاریها و مشکلات و سختیها را در بر مى‏گیرد.

برخى قائل اند بر اینکه مقصود از ظلمات، تاریکى شب است خصوصا هنگام ریزش باران در میان بیابان، یا در وسط أمواج تاریک دریاى متلاطم و هیجان انگیز، چنان که حافظ سراید:

شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین حاصل

کجا دانند حال ما سبک باران ساحل را

و برخى از مفسران، ظلمت را کنایه از وحشت کرده‏اند که وقتى انسان به شدت مى‏هراسد گوئى دنیا در جلوى دیدگانش تاریک مى‏گردد ولى ظاهرا ظلمات کنایه از شدت هول انسان در هنگام آمدن بلا است، چه در دریا باشد و چه در صحرا بلکه چه در رختخواب راحتى باشد وچه هنگام کار و کاسبى. ظلمات شامل تمام اینها مى‏گردد و جدا واژه جامعى است که وحشت را در بر مى‏گیرد.

به هر حال، انسانها اعم از مشرک و مسلمان، معمولا در موقع شدت بلا، به سوى خدا روى مى‏آوردند و از روى اخلاص او را مى‏خوانند ولى پس از رهائى، گوئى خبرى نبوده است ! مى‏فرماید: “و إذا مسّ الانسان الضر دعانا لجنبه أو قاعدا أو قائما فلما کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلى ضرّ مسّه”(سوره یونس، آیه ۱۳) و هنگامى بلائى به سر انسان‏آید چه نشسته باشد و چه ایستاده فورا ما را مى‏خواند و دست دعا به سوى خدا دراز مى‏کند ولى پس از آن که خدا آن بلا را از سرش رفع و دفع کرد، آنچنان از آن مى‏گذرد که گوئى بلائى نبوده و او از ما درخواستى نکرده است. چقدر این آیه به روشنى و وضوح مطلب را بیان مى‏کند که دیگر جائى براى سخن نمى‏ماند. یادمان نرود که اگر در آیه قبلى بحث از شرک و مشرکان بود، در این جا مطلب را به صورت کلى و همگانى بیان کرده و عموم انسانها را مد نظر قرار داده، زیرا این صفت تمام مردم است که به زودى خدا را از یاد مى‏برند و فراموش مى‏کنند که از چه بلاى سختى نجاتشان داد، جز مخلصین و اولیاى خدا که در هر حال خدا را فراموش نمى کنند؛ چه آن هنگام که در خوشى و مسرّت به سر مى‏برند و چه آن هنگام که باران بلا بر سرشان ببارد. سید الشهدا علیه‏السلام در سخت‏ترین ساعات عاشورا خدا را شکر مى‏کرد و زبانش در لحظه جدا شدن روح از بدن پاره پاره‏اش به ذکر پروردگار مشغول بود. دشمن در وهم و خیال براندازى و حسین در حال ساختن روح و نیایش کامل با تمام وجود. زینب علیها سلام نیز همین روح بزرگ را از پدر و نیاى اطهرش به ارث برده بود و به خدا خطاب مى‏کرد: خدایا این قربانى را از خاندان رسولت بپذیر و در پاسخ آن لعین که طعنه به قتل برادرش کرد مى‏فرمود: ما رأیت إلا جمیلا. راستى این چه ایمانى است که آن همه مصیبت و بلا را از خدا جز زیبائى نمى‏بیند. خدایا ما را از شاکران و سپاسگزاران در هنگام وزش بادهاى بلا قرار ده. آمین رب العالمین.

 

30دسامبر/16

سوگوارى‏هاى محرم در سیره و سنّت معصومین

غلامرضا گلى زواره

 

خروش‏ها و خیزش‏ها

در جهان اسلام آن روز سه منطقه بسیار حسّاس وجود داشت که عبارت بودند از کوفه، دمشق و مدینه، کوفه مرکز فرمانروایى حضرت على(ع) شهرى بود در دل عراق و سرزمین‌هایى از ایران مثل خراسان، طبرستان و رى زیر نظر این قلمرو اداره مى‏گردید، در واقع مرکز ایالت وسیعى بود که عراق و ایران را در بر مى‏گرفت، دمشق هم موقعیت استراتژیکى خاصى داشت چرا که مرکز خلافت امویان به شمار مى‏آمد و از سویى سراسر شامات، سوریه و تا حدودى مصر را اداه مى‏کرد، مدینه نیز مرکزى براى حجاز، شبه جزیره عربستان و یمامه محسوب مى‏شد مخصوصاً با سابقه تاریخى که این شهر داشت و در آن جا نهضت اسلامى گسترش یافته و رشد و توسعه آیین محمدى صورت گرفته بود، به علاوه اصحاب، تابعین و اهل بیت پیامبر اغلب در این شهر سکونت داشتند.

بنابراین با منقلب شدن شهرهاى کوفه، دمشق و مدینه پایه‏هاى انقلاب حسینى و حماسه عاشورا در سراسر قلمرو عظیم و گسترده دنیاى اسلام استوار مى‏گردید، با این وصف حضرت امام سجاد(ع) و دیگر بازماندگان حضرت ابا عبداللّه الحسین درست دقت کردند که حرکت خویش را در این سه شهر آغاز کردند، سخنرانى زینب(س)، على بن الحسین و دیگران نخست در کوفه، بعد در دمشق و سپس در مدینه و نیز سوگوارى اهل بیت امام در این نقاط و همگامى مردم با آنان سیماى کریه ستم اموى را افشا کرد و اعتراضات گسترده‏اى را علیه متجاوزان خاندان بنى امیه بوجود آورد و مى‏توان گفت برافتادن این سلسله و انتقال خلافت از دودمان آلوده مذکور به حاکمانى دیگر به دنبال ماجراى کربلا صورت گرفت.۱

در اواخر حکومت امویان و در آستانه روى کار آمدن عباسیان، عاشورا رسماً روز ماتم عمومى و سالروز شهادت امام حسین(ع) اعلام گردید، امّا بنى عباس وقتى این هیجان‏هاى مذهبى و مقدّس را مشاهده کردند نه تنها براى برپایى مجالس سوگوارى تنگناهایى بوجود آوردند و در این‏باره به اختناق سیاسى افزودند، متوکّل عباسى این فشارها را چنان شدّت بخشید که مرقد امام حسین و اطراف آن را مورد تخریب قرار داد و مردم را از زیارت مزار آن حضرت باز داشت و زایرین را دستگیر و روانه زندان‏هاى مخوف مى‏ساخت.۲

 

کوفه در التهاب

جانیان اموى اسیران دشت نینوا و بازماندگان حادثه عاشورا را همراه سرهاى بریده شهیدان کربلا به سوى کوفه حرکت دادند، وقتى آنان به این شهر وارد شدند، مردم براى مشاهده آنان در اطرافشان اجتماع کردند و چون پرسیدند شما کدام اسیران هستید، جواب دادند از آل محمّد هستیم اهل کوفه در آن حال به گریه و ضجه پرداختند، امام سجّاد فرمود: آیا براى ما نوحه سرایى مى‏کنید.

پس جوانان ما را چه کسى کشته است؟ در این اثنا آن حضرت، زینب کبرى، ام کلثوم و دختر امام حسین(ع) در بیاناتى حقایقى را باز گفتند و به افشاى نیرنگ‏هاى کم رنگ فرمانروایان اموى پرداختند و بعد از خطبه‏اى که مى‏خواندند مى‏گریستند، کوفیان با شنیدن این سخنان و تأثر اهل بیت امام حسین(ع) چنان به سوگوارى پرداختند که کمتر روزى کسى آنان را این گونه گریان دیده بود، تحت تأثیر این برنامه عدّه‏اى از بانوان کوفه در همان سال ۶۱ هجرى در کربلا به مزار امام حسین(ع) جمع شدند و مدت یک هفته نوحه سراى و عزادارى کردند و برخى از آنان که نازا و عقیم بودند صاحب فرزند گردیدند.۳

شیخ مفید روایت کرده است وقتى رأس مقدّس امام حسین از کربلا به کوفه رسید و اهل بیت امام حسین(ع) به عنوان اسیران رخداد عاشورا به کاخ ابن زیاد آمدند، او با چوبى به دندان‏هاى حضرت مى‏زد و مى‏خندید، در این حال زینب دلش به درد آمد و گریست و گفت:

اى ابن زیاد به جان خودم تو بزرگان مرا کشتى… با مشاهده این وضع و اعتراض برخى حاضران در مجلس چون انس بن مالک و زید بن ارقم صداى گریه و ناله از میان جمعیت برخاست.۴ منابع دیگرى افزوده‏اند وقتى فاطمه دختر امام حسین(ع) خطبه‏اى براى کوفیان ایراد کرد، کوفیان صداى خویش را به گریه و زارى بلند کردند و گفتند تو را بس است اى دختر پاکان، قلب ما را آتش زدى، گلوهاى ما را خشک کردى و اندرون ما را شعله‏ور ساختى، آنگاه آن بانو ساکت گردید، بعد از خطبه امام سجّاد نیز صداى مردم از هر سو به گریه بلند شد و آنان به یکدیگر مى‏گفتند هلاک شدید و نمى‏دانید.۵ زینب کبرى(س) که زبان على در کامش بود به مردم اشاره کرد ساکت شوند، پس نفس‏ها برگشت و خاموشى بر آن جمع حاکم گردید آنگاه بیاناتى مهیّج بر زبان آورد و خطاب به کوفیان گفت: اى بى‏وفایان به حال ما گریه مى‏کنید، اشکتان خشک مباد و ناله شما فرو ننشیند، براى آخرت خویش کردار زشتى فرستاده‏اید، آرى به خدا باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به ننگى آلوده نموده‏اید.

سید بن طاووس بعد از نقل این خطبه از بشربن خزیم اسدى که در آن مجلس حضور داشته است مى‏افزاید: قسم به خداوند آن روز مردم را حیرت فرا گرفته بود، در حالى که دست‏ها را بر دهان گذارده و مى‏گریستند.۶ عبداللّه فرزند عفیف ازدى با قصیده‏اى پرشور و طولانى که در رثاى سالار شهیدان در حضور ابن زیاد سرود مجلس وى را تحت تأثیر قرار داد و به همین دلیل به دستور عبیداللّه فرزند زیاد، حاکم کوفه، کشته شد، او در اشعارى حزن‏انگیز گفت، خورشید درخشان دچار کسوف و تیرگى گردید زیرا مصائب سختى در کربلا به وقوع پیوست و تمامى آفاق آشکارا از این بابت گریان گشتند.۷

طبرى از سوگوارى در منزل یکى از جنایت‏کاران کربلا گزارشى ارائه داده است، او خولى بن یزید ازدى مى‏باشد که سر امام را از عمر سعد تحویل گرفت و براى دادن بشارت به عبیداللّه و گرفتن پاداش قبل از دیگران به کوفه حرکت و چون با بسته بودن دارالاماره مواجه شد به خانه برگشت و آن سر مبارک را در تنور منزلش پنهان نمود، همسرش بعد از آگاهى شروع به ناله و فریاد نمود و براى مظلومیت امام حسین(ع) سخت گریست و منزل این ستمگر خائن را ترک گفت.۸

 

شیون در شام

سوگوارى براى اباعبداللّه و سایر شهیدان کربلا، با انتقال اسیران به شام، به سرزمین مذکور منتقل شد و محفل شادمانى و عیاشى یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد. از کسانى که بعد از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به دمشق، تحت تأثیر مظلومیت شهیدان کربلا قرار گرفت. خالد بن معدان است که ازجمله بزرگان تابعین نزد اهل سنت مى‏باشد، وى در همان آغاز ورود کاروان حسینى به شام که پیشاپیش اسرا و سرهاى بریده وارد مرکز حکومت اموى گردید به شدّت متأثر شد و گریست و از شدّت اندوه به مدّت یک ماه از مردم کناره‏گیرى کرد و در حیرت و ماتم فرو رفت، بعد از آن که دوستانش به دیدنش رفتند، در رثاى امام حسین(ع) اشعارى سرود که ترجمه بخشى از آن‏ها چنین است: اى فرزند دختر پیامبر با سر شما آمدند در حالى که به خون آغشته بود، با قتل شما گویى آشکارا، عمداً پیامبر را کشتند، شما را با لب تشنه شهید نمودند و در اینجنایت تأویل قرآن و وحى را در نظر نگرفتند، هنگام انجام این جنایت تکبیر مى‏گفتند اما با قتل تو تکبیر و تهلیل را نیز در معرض تهدید قرار دادند.۹

اهل بیت امام حسین(ع) در حالى به شام منتقل شدند که بر فراز شتران به غل و زنجیر کشیده شده و آفتاب داغ سیماى آنان را سوزانیده بود، دست‏هاى این عزیزان به گردن‏ها بسته و در بازار دمشق گردانیده مى‏شدند وقتى اسیران را به بارگاه یزید بُردند زینب کبرى با مشاهده سر بریده برادر بسیار نالید و با گریه‏اى جانسوز فریاد زد اى حسین اى حبیب خدا اى فرزند مکّه و مدینه و پسر سرور زنان جهان فاطمه زهرا(س)، هر کس در آن مجلس بود با شنیدن این سخنان گریست.

یزید لعین بر لبان مبارک و دندان‏هاى امام حسین(ع) چوب مى‏زد، زینب با مشاهده این وضع نالید و با خود نجوا کرد که‏اى کاش خواهرت نبود و تو را به این وضع نمى‏دید، بعد مطالبى سوزناک بیان داشت که اهل مجلس را به گریه واداشت، از آن پس سه روز عزادارى برپا شد و این نخستین مجلس سوگوارى عمومى بود که در دمشق و در حضور یزید براى امام سوم و یارانش برپا گشت، وقتى اسیران را به خانه‏اى در مجاور محل اقامت فرزند معاویه انتقال دادند تا چندین روز بر حادثه کربلا نوحه سرایى مى‏کردند و مورخان مى‏گویند این زنان بنى‏هاشم نبودند که مى‏گریستند بلکه زنان شامى هم اشک خود را تقدیم حماسه آفرینان محرم کردند.۱۰

بر اثر فعالیّت‏هاى تبلیغى امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و تنفر روز افزون مردم،یزید چهره‏اى نادم به خود گرفت و اجازه داد حتى اطرافیان درباره کربلا احساسات درونى خود را بیان کنند. از آن جمله وقتى اهل بیت سید الشهداء(ع) به منزل یزید رفتند هیچ زن و دخترى از خاندان او باقى نماند مگر این که همگام با اسیران به سوگوارى پرداختند.۱۱

یزید خطیبى را فرا خواند تا بر بالاى منبر برود و امام حسین و خاندانش را نکوهش کند او چنین کرد و در دفاع از معاویه و یزید زیاده روى نمود، امام سجاد(ع) بر این سخنران اعتراض نمود و از یزید خواست اجازه دهد سخنانى بر زبان آورد که خدا را خشنود نموده و براى حاضران پاداشى در بر داشته باشد، سرانجام با حمایت مردم، یزید رضایت داد امام به منبر برود، امام چهارم پس از ستایش خداوند و مدح رسول اکرم(ص) به معرفى خاندان خویش پرداخت و حقایقى را براى حاضران بازگفت که ناگهان صداى شیون مردم بلند شد، یزید از این که عزادارى مذکور تبدیل به یک قیام فراگیر گردد دستور داد مؤذن اذان بگوید و وقتى او گفت: اشهد انّ محمّداً رسول اللّه، حضرت فرمود صبر کن تا جمله‏اى در این ارتباط به مردم بگویم. اى یزید آیا پیامبر جدّ توست یا جدّ من؟ اگر بگویى جدّ توست که دروغ مى‏گویى و اگر اعتراف مى‏کنى که نیاى من است، پس چرا فرزندش را کشتى، اهل بیتش را اسیر و فرزندان سبط او را آواره بیابان‏ها نمودى و چندان به بازگویى حقایقى پرداخت که صداى گریه مردم بلند گردید و سوگوارى‏ها شدّت گرفت و موج این ماجرا در شهر انتشار یافت و یزید ناگزیر گردید رفتار خود را نسبت به خاندان اباعبداللّه و امام سجاد(ع) عوض کند و هنگام حرکت کاروان اسیران از شام به جانب مدینه، دستور داد با تشریفاتى اهل بیت را ببرند و نسبت به آنان با تجلیل و تکریم برخورد گردد، افکار عمومى هم دگرگون شد و مردم بیدار شدندو هیجانى در آنان پدید آمد و اسباب ناراحتى و فشارهاى روانى دودمان بنى‏امیّه را سامان داد.۱۲

 

ماتم دارى در مدینه

با استناد به پاره‏اى روایات و استنباط از منابع تاریخى اسیران کربلا بعد از بیرون آمدن از شام در بیستم صفر سال ۶۱ یا ۶۲ هجرى که مصادف با اربعین حسینى بود به قتلگاه شهیدان عاشورا رفتند و براى آنان مجلس سوگ و ماتم برپاکردند، برخى اصحاب و یاران ائمه هدى نیز به این جمع پیوستند و ساکنین آن نواحى اجتماع مذکور را گسترش دادند، مى‏گوید جابر بن عبداللّه انصارى نخستین صحابى پیامبر و حضرت على(ع) است که موفق گردید در روز اربعین مرقد امام حسین را زیارت کند.۱۳

کاروان اهل بیت پس از زیارت مرقد امام حسین و دیگر حماسه آفرینان عاشورا، به سوى مدینه حرکت کردند، این شهر آمادگى بهترى براى بزرگداشت قیام کربلا داشت و بانوان‌هاشمى در همان موقعى که متوجه شدند امام حسین(ع) مى‏خواهد از مدینه بیرون برود، دسته جمعى نوحه سرایى کردند، حضرت از آنان خواست دیگر بس است، زنان بنى عبدالمطلب گفتند پس سوگوارى را براى چه کسى نگاهداریم، این هجرت شما بوى جدایى دائمى مى‏دهد و همچون روزى است که پیامبر، فاطمه زهرا(س) و امام حسین(ع) به سراى دیگر شتافتند.۱۴

بشیر بن جذلم که مرثیه سرا بود و ذوق شعرى داشت مى‏گوید وقتى آن قائله به حوالى مدینه رسید امام زین العابدین(ع) فرمود. تو به داخل شهر برو و خبر شهادت امام را به مردم بده، او مى‏گوید سوار بر مرکب خویش گردیدم و با شتاب، خود را به مسجد النبى رسانیدم و ضمن گریه اشعارى را خواندم:

اى ساکنان یثرب(مدینه) دیگر در شهر نمانید چون امام‏حسین کشته شد و اشک‏هاى مداوم از دیده‏ها جارى سازید، بدنش در کربلا به خون آغشته گردید و سرش بر سر نیزه‏ها در حال گردش است. بشیر مى‏افزاید به مردم گفتم على بن الحسین با عمه‏ها و خواهرانش نزد شما آمده‏اند و من قاصد او به سوى شما هستم، پیک کاروان(بشیر) خاطرنشان نموده است مردم از خانه‏ها بیرون آمدند و براى استقبال در مسیر ورودى شهر آماده شدند امام سجّاد(ع) از خیمه‏اش بیرون آمد در حالى که با دستمالى اشک‏هاى خود را پاک مى‏کرد، براى ایشان کرسى گذاشتند، امام بر روى آن نشست تا سخن بگوید ولى گریه مجال نمى‏داد، با دیدن این وضع المناک فریاد مردم از هر سو به ناله و زارى بلند شد و هر کدام به امام چهارم تعزیت و تسلیت مى‏گفتند، با فرو نشستن هیجان‏هاى مردم امام خطبه غرّایى خواند آنگاه کاروان وارد مدینه گردید، شهر از آن زمان چندین روز متوالى شاهد مجالس عزا بود و نوحه‏هاى دردآورى شنیده مى‏شد.۱۵

دسته جات سوگوار بانوان از منزل زینب‏کبرى(س) به سوى حرم پیامبر و از آن مکان مبارک به منزل ام البنین(همسر حضرت على و مادر ابوالفضل العباس) در حال رفت و آمد بود.۱۶

دختر عقیل بن ابى طالب وقتى خبر شهادت امام حسین و یارانش را شنید ضمن آن که ابیاتى سوزناک مى‏خواند همراه خواهرانش براى کشته‏هاى کربلا عزادارى مى‏کردند.۱۷

رباب دختر امرءالقیس (همسر امام حسین) در مدینه یک سال تمام با اندوهى ویژه مجلس سوگوارى برپا داشت، زنان مدینه همراهش مى‏گریستند و آنقدر این بانو گریه کرد که اشک دیدگانش خشک شد. ام البنین دختر حزام کلابیّه که فرزندانش در کربلا به شهادت رسیدند، هر روز به قبرستان بقیع مى‏رفت و براى چهار پسرش با ناله‏اى دردناک و دل سوز ندبه مى‏کرد، به طورى که مردم جمع مى‏شدند و به گریه‏هایش گوش مى‏دادند و متأثر مى‏شدند او ضمن گریه در رثاى فرزندان شهیدش اشعارى غمناک مى‏خواند.۱۸

بعد از آن که اسراى کربلا به مدینه بازگشتند و عزادارى براى حماسه آفرینان طف در این شهر اوج گرفت یک نوع هیجان همراه با آگاهى و بیدارى، مردم مدینه را به تحرّک و موضع‏گیرى علیه دستگاه اموى وادار کرد و نفرت و انزجار آنان هر روز از ستمگران عصر خویش افزایش مى‏یافت و آن سیما و کارنامه‏اى که خیلى وقت پیش روشن و آشکارا دیده بود رفته رفته پیش روى آنان قابل تشخیص بود.

والى وقت مدینه یعنى عثمان بن محمد ابى سفیان که جوانى مغرور و کم تجربه بود وقتى مشاهده کرد اهالى این دیار از ظلم و جنایات یزید و اعوان و انصارش و فراموش گردیدن موازین اسلامى به ستوه آمده‏اند به تصوّر نادرست خویش تصمیم گرفت قلمرو فرمانروایى خود را آرام و عدّه‏اى از بزرگان مدینه را از خود و یزید خشنود کند، بر این اساس گروهى از فرزندان مهار و انصار را به دمشق فرستاد تا اعتراضات خود را با فرزند معاویه در میان بگذارند در رأس این افراد انسان زاهد و پارسایى چون عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه دیده مى‏شد نمایندگان مدینه مورد احترام یزید قرار گرفتند و وى به آنان بخشش فراوان کرد و تصوّر نمود با این دِرَم بخشى‏ها امواج تنفر و انزجار برخاسته از اقیانوس مردمان مسلمان را خاموش مى‏سازد امّا اکسیر قیام کربلا اثر خود را به شکلى دیگر نشان داد و این حیله نتیجه معکوس بخشید، چراکه تا آن زمان هرچه مسلمین از فسق، عیاشى و میگسارى و لهو ولعب دستگاه اموى مى‏شنیدند در حد مسموعات بود و شاید عدّه‏اى باور نمى‏کردند و حتى بعید هم مى‏دانستند که مسند خلافت اسلامى به امور زشت و شرم آور آلوده باشد.

گروه اعزامى از مدینه به شام که افراد موجّه، متدین و درست کردارى بودند از نزدیک خلاف‏ها و منکرات حاکم اُموى را مشاهده کردند و در بازگشت به مدینه به جاى این که دست از اعتراض و خشم و شورش بردارند، علم مخالفت و انزجار برافراشتند و مردم را به خلع یزید دعوت کردند، حرکت مزبور به یک قیام عمومى تبدیل شد و یزید را در موجى از هراس و نگرانى قرار داد و او براى رهایى وضع سپاهى از شامیان به فرماندهى مسلم بن عقبه به سوى شهر پیامبر فرستاد که از بس در کشتار مردم مدینه و جنایات واقعه حرّه به سال ۶۳ هجرى اسراف کرده بود او را لقب مسرف دادند، این جانى بعد از غلبه بر مخالفان، فرمان قتل و غارت داد و از روز ۲۸ ذیحجه این سال به مدت سه روز و سه شب، خونخواران شامى عدّه‏اى از صحابه و زاهدان و انسان‏هاى عابد و وارسته را به قتل رسانیدند، آن قدر از اهالى مدینه کشته شدند که ده هزار زن بى شوهر شدند، ناگوارتر از این کشتارها و غارت اموال مردم اقدام لشکر حریض شام به هتک ناموس اهل مدینه بود.۱۹

 

گریه‏هاى امام سجّاد، باران بیدارى

امام سجّاد اگرچه در یک دورانى توأم با اختناق شدید و بحرانى مى‏زیست، کوشید قیام کربلا و انقلاب حسینى زنده بماند و از آن بهره‏بردارى درست شود، آن حضرت همان گونه که اشاره کردیم در سه مرکز مهم آن زمان دنیاى اسلام از طریق سخنرانى‏هاى موج آفرین، برپایى مجالس سوگوارى براى امام حسین و یارانش و گریه و ماتم دارى یک نوع جوشش و خیزشى را در میان مسلمانان پدید آورد که سرچشمه‏اش حماسه‏هاى کربلا بود.

در واقع آن حضرت پرچم دفاع از حق و پیام رسانى خون کشته‏هاى نینوا را بر دوش داشت و در خطبه‏ها و گفتگوهایى که با برخى دوستان و حتى دشمنان داشت ضمن بیان مصائب اهل بیت، عزّت و کرامت این بزرگواران را آشکار ساخت و حجّت را بر همه تمام کرد.

در هنگام دفن پیکر مقدس حضرت امام حسین(ع) فرزند داغدارش، على بن الحسین(ع) بعد از آن که جسد مبارک را وارد قبر نمود گلوى خودیش بر گلوى گلگون پدر نهاد و با چشم گریان فرمود: خوشا به حال زمینى که پیکر شریفت را در آغوش گرفته است، این دنیا بعد از تو تیره و تار است ولى سراى جاوید به نورت تابندگى دارد امّا حزن و اندوه ما از این پس دایمى است.۲۰

امام صادق(ع) فرموده‏اند: حضرت زین العابدین چهل سال بعد از پدر بزرگوارشان گریستند، هیچ غذایى در برابرشان ننهادند مگر آن که گریه مى‏کردند و چون یکى از خدمه دلیل این همه ناله و زارى را پرسیدند و از این وضع اظهار نگرانى کرد، فرمود: من شدّت حزن و اندوه را به خدا شکوه مى‏کنم و از پروردگارم چیزى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید، هیچ گاه کشته شدن فرزندان فاطمه را یادآور نمى‏شوم مگر این که اشکم جارى شود.۲۱

در پاسخ یکى از کسانى که به گریه‏هاى شدید حضرت معترض بود، امام فرمود: واى بر تو یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت که وقتى یکى از آنان(یوسف) از چشم پدر دور شد در فراقش به قدرى گریست که دیدگانش نابینا شد

و کمرش از غصّه حضرت یوسف خمیده گشت در حالى که مطمئن بود فرزندش در سلامت به سر مى‏برد ولى من بادو چشم خود دیدم که پدر، برادر، عموهایم و هفده تن از اهل بیتم روبرویم کشته شدند، چگونه مى‏توانم گریه نکنم.۲۲

آن حضرت در بیانى این گونه مسلمین را براى گریه بر امام حسین(ع) تشویق کرده‏اند: هر مؤمنى که چشمانش براى شهادت امام حسین(ع) گریان گردد به طورى که اشک بر گونه‌هایش سرازیر گردد خداوند به سبب آن، او را در غرفه‏هاى بهشتى جاى دهد که روزگاران درازى در آن‏ها به سر ببرد.۲۳

از موضع‏گیرى‏ها، سفارش‏ها و سوگوارى‏هاى امام سجاد(ع) بر مى‏آید که برگزارى مجالس ماتم براى کشته‏هاى دشت کربلا از مؤثرترین ابزارى بوده که مى‏توانسته با نقشه‏هاى شوم بنى امیّه براى محو آثار و برکات معنوى و فرهنگى این قیام مقابله کند. ابوریحان بیرونى مى‏نویسد: امویان در این روز لباس نو بر تن کردند و عاشورا را عید گرفتند، عطر استعمال نموده و مهمانى و ولیمه‏ها دادند و تا زمانى که بر سر کار بودند این رسم منحوس در میان مردم برقرار بود.۲۴

 

حضرت امام‏باقر(ع) و عزاى حسینى

امام باقر(ع) براى این که یاد حسین(ع) از دل‏ها نرود و در تمامى قرون و اعصار زنده بماند و همواره جامعه اسلامى از این مصیبت بزرگ درس فرا گیرد مردم را به گریه و حتى تباکى در این باره تشویق مى‏فرمود و با این سوز دل و تأثر از دشمنان اهل بیت دورى گزینند و به سوى معرفت و فضیلت گرایش یابند، آن حضرت مبلغ هشتصد درهم به منا فرستاد تا زنان نوحه خوان در این مکان مبارک براى مصایب اهل بیت و عاشورا ندبه کنند و نوحه بخوانند و مردمانى را که در موسم حج اجتماع کرده‏اند متوجه مظلومیت این خاندان نمایند.۲۵

البته با توجه به اختناق اموى، امام از مشتاقان حماسه آفرینان کربلا مى‏خواست رعایت احتیاط را کرده و عزادارى‏ها را به نحوى برگزار کنند تا مبادا ستمگران به این بهانه به آتش افروزى و خصومت ورزى‏هاى خونین بپردازند. در عین حال آن حضرت تأکید داشتند یادبودهاى این چنینى ضمن این که مکتب اسلام و فرهنگ تشیع را از انزوا بیرون مى‏آورد و فضیلت‏ها را در جامعه ترویج مى‏دهد مردم را براى دفاع از حق و پایدارى در برابر ستم مهیّا مى‏کند، آن فروغ پنجم امامت فرمودند: هرگاه پیرامون هم جمع شدید به یاد ما باشید، بهترین مردم کسانى هستند که درباره اوضاع و احوال ما مذاکره مى‏نمایند و مردم را به سوى ما فرا مى‏خوانند.۲۶

ابن قولویه گفته است امام باقر(ع) فرمود: در روز عاشورا باید براى امام حسین(ع) گریست و هر کس در خانه‏اش باشد، توصیه کند که اهل آن، در این ماجرا بگریند و آنان به یکدیگر مصائب اباعبداللّه(ع) را تسلیت گویند و چون سنت مذکور را برپا دارند و در استمرار آن بکوشند در پیشگاه خدا ضامنم که ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب پیامبر اکرم‏و ائمه هدى به آنان عطا مى‏فرماید.۲۷

امام باقر با این تأکیدها به مردم براى زنده نگاه داشتن این رخداد، جرئت مى‏داد کمیت بن زید اسدى متوفى در ۱۲۶ هجرى قصیده‏هاى مهمى را در مدح بنى‌هاشم و ذکر مصائب آل رسول، در حضور امام باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) سرود، محمد جواد مغنیه مى‏گوید کمیت وقتى قصیده میمیه را خدمت امام پنجم خواند و به اینجا رسید که: یکى از بنى‌هاشم در نبرد طف مظلومانه در میان هیاهوى مردم کشته شد. حضرت گریست و فرمود: اى کمیت اگر نزد ما پولى بود به تو مى‏دادیم ولى براى تو همان چیزى است که رسول خدا(ص) به حسان بن ثابت گفت: همیشه تو با روح القدس کمک مى‏شوى مادامى که از ما خاندان حمایت کنى۲۸٫

امام باقر(ع) در اهمیت سوگوارى براى سالار شهیدان کربلا فرمودند: آسمان بر اَحَدى بعد از حضرت یحیى بن زکریا نگریست مگر بر حسین بن على(ع) که چهل روز برایش اشک ریخت.۲۹

آن فروغ امامت نسبت به کسانى که در روز عاشورا نمى‏توانند به زیارت آن حضرت بروند این گونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: بر حسین(ع) ندبه و زارى کنید و خانه‏ها و اهل آن عزادارى برپا نمایند و یکدیگر را در حالت ماتم و تعزیت گویى ملاقات کنند.۳۰

 

تشویق به شورآفرینى در مکتب امام صادق(ع)

دوران امامت حضرت صادق(ع) با ضعف و انقراض دستگاه اموى و انتقال حکومت به بنى عباس مقارن بود، از این روى آن حضرت براى شکوفایى معارف اهل بیت و ریشه دار کردن شعائر مذهبى و خصوص عزادارى به مناسبت حادثه عاشورا نقش حسّاسى را بر عهده گرفت، با این وجود هنوز رگه‏هاى سیاه اختناق زمامداران خودسر براى آن فروغ ولایت تنگناهایى را پدید مى‏آورد و مواردى نشان مى‏دهد آن حضرت در این‏باره تحت نظر و مورد تجسّس عمّال دستگاه عباسى قرار گرفته بود، به گونه‏اى که مجبور گردید براى در امان ماندن از آسیب‏هاى حاکمان و برجاى ماندن این سنّت دینى تقیّه کند و شیون عزاداران حسینى در خانه‏اش را به بیمارى فرزندش نسبت دهد.۳۱

با این وصف با کمترین اشاره‏اى به واقعه کربلا، اشک امام جارى مى‏گردید و حتى یک بار که امام دخترى کوچک از خاندان‌هاشمى را دید، متأثر شد و گریست.۳۲

امّا برنامه‏هاى تشویقى امام براى برپایى مراسم سوگ و ماتم و اهمیت دادن به این سنّت حسنه متعدد است که به مواردى اشاره مى‏گردد:

امام خطاب به عبداللّه بن حمّاد بصرى: به من آگاهى داده‏اند عدّه‏اى از اهالى کوفه و غیر آن و نیز زنان نوحه‏گر در نیمه شعبان به مزار امام حسین(ع) مى‏آیند، عدّه‏اى کیفیت شهادت را بیان مى‏کنند و گروهى دیگر مرثیه خوانده و نوحه خوانى مى‏نمایند، حماد بصرى این خبر را مورد تأیید قرار داده و گفت: فدایتان گردم آن چه را فرمودید مشاهده کردم، امام فرمود: خدا را از این بابت ستایش مى‏کنم که در میان مردم کسانى را قرار داد که به نزد ما مى‏آیند و ما را مدح مى‏کنند و مرثیه مى‏خوانند و قرار داد دشمن ما را کسانى که طعنه مى‏زنند برایشان و آنها را تهدید مى‏کنند و تلاششان را تقبیح مى‏کنند.۳۳

همچنین آن حضرت به ابى عماره (شعر خوان) فرمود: هر که شعرى در رثاى حسین بن على بخواند و پنجاه نفر را بگریاند بهشت نصیبش مى‏گردد، امام در این روایت عدد عزاداران را حتى به یک نفر هم تقلیل مى‏دهد و باز برایش بهشت را تضمین مى‏نماید و در خاتمه نوید مى‏دهد اگر کسى شعرى بخواند در مصیبت حسین و خود را به گریه وادارد جنّت براى اوست امام به ابوهارون نابینا نیز همین نکات را یادآور شد.۳۴

جعفربن عفان در محضر آن حضرت اشعار رثایى خواند و آن جناب را گریاند، امام خطاب به وى فرمود: هر آینه به درستى که خداى تعالى براى تو در این ساعت بهشت را مقرّر ساخت و گناهانت را مورد آمرزش قرار داد.۳۵

در روایتى دیگر فروغ ششم امامت تأکید نمودند: نزد هر کس که از ما(و مظلومیت ما) یاد گردد و دیدگانش پر از اشک گردد خداوند آتش را بر چهره‏اش حرام مى‏کند.۳۶

آن حضرت هرگونه ناله و زارى را مکروه دانستند جز گریه بر امام حسین(ع) و افزوده‏اند نَفَس کسى که به دلیل مظلومیت ما خاندان غمگین است، تسبیح مى‏باشد.۳۷ و خطاب به یکى از شاعران مى‏فرمایند: دوست دارم برایم شعرى بسرایى و بخوانى چرا که این روزها ایام غم و اندوه ماست(مصادف با عاشوراست).۳۸

البته امام صادق(ع) مایل بودندشعرا به همان شیوه سنتى و مناسبت با ذائقه مردم عادى شعر بخوانند و با سروده‏هاى خود علاقه‏مندان را تحت تأثیر قرار دهند، ابوهارون مکفوف مى‏گوید خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم، فرمود برایم شعرى بخوان، پس خواندم فرمودند: نه همانطور که براى افراد عادى نزد مرقد امام حسین(ع) مرثیه خوانى مى‏کنى براى ما نیز عمل کن.۳۹

از عبداللّه سنان روایت گردیده است در روز عاشورا بر امام صادق(ع) وارد گردیدم در حالى که عرض کردم یابن رسول اللّه براى چه مى‏گریید، خداوند دیده شما را نگریاند، فرمود: مگر نمى‏دانى در چنین روزى امام حسین(ع) به شهادت رسید و گریه بیش از این بر آن بزرگوار امان نداد و دیگران نیز همراه حضرت گریستند.۴۰

محمد بن سهل در ایام تشریق خدمت امام صادق(ع) رسید و امام خانواده خود را فرا خواند تا مجلس سوگوارى تشکیل دهند آنگاه به کمیت اسدى فرمود تا اشعار خود را در رثاى امام حسین(ع) بخواند، او چنین کرد و جمع حاضر به گریه و زارى پرداختند و امام در حق وى دعا و طلب آمرزش کرد. مسمع بن عبدالملک بصرى که به دلیل وجود جاسوسان حکومتى نمى‏توانست در کربلا حاضر شود به محضر امام رسید، حضرت به وى یادآور شد مصیبت امام حسین(ع) را به یاد مى‏آورى، او گفت: آرى، امام فرمود متأثر هم مى‏گردى، وى تأیید کرد و افرود چنان ناراحت مى‏شوم که خانواده‏ام آثار غم و اندوه را در من مشاهده مى‏کنند، از خوردن نیز امتناع مى‏نمایم، امام فرمود: آگاه باش که از کسانى به حساب مى‏آیى که در شادى ما خوشحال و در عزاى ما غمگین مى‏گردند.۴۱

امام صادق(ع) در مناجات خویش بعد از نماز مى‏فرمودند: اى خدایى که ما را به کرامت ویژه گردانیدى و به ما وعده شفاعت داده‏اى این چهره‏هاى آفتاب سوخته را که بر قبر اباعبداللّه مالیده مى‏شود بیامرز و این دیدگانى را که از سر دلسوزى براى ما اشک مى‏ریزند و این قلوبى که در غم مصایب ما بى تاب و سوزان است و این ناله و شیون‏هایى که براى ما صورت مى‏گیرد مشمول رحمت خویش بفرما. بار خدایا این جان‏ها و پیکرها را به تو مى‏سپارم تا در آن روز تشنگى (روز قیامت) از حوض کوثر سیرابشان کنى.۴۲

از امام صادق(ع) پرسیده شد چه باعث گردیده که روز عاشورا ایام مصیبت، غم و گریه گردیده ولى سالروز شهادت پیامبر(ص)، فاطمه زهرا(س)،على(ع) و حسن به على(ع) این گونه نمى‏باشد، امام فرمودند روز کشته شدن امام حسین(ع) از نظر مصایب و ناگوارى‏ها از تمامى ایام عظیم‏تر است، زیرا مردم وقتى پیامبر رحلت فرمود به وجود دیگر اصحاب کساء آرامش مى‏یافتند و با شهادت هر کدام از آنان، دیگرى تسلّى بخش مردم بود و با به شهادت رسیدن امام حسین(ع) دیگر کسى نبود که مردم را آرامش بدهد و رفتنش به منزله رفتن تمامى آن بزرگواران بود، همان گونه که وجودش همچون وجود دیگر اصحاب کساء بود.۴۳

 

اندوه امام کاظم(ع)

ایام امامت حضرت موسى بن جعفر(ع) با سال‏هاى آخر خلافت منصور دوانیقى و دوره خلافت‌هادى عباسى و سیزده سال از خلافت‌هارون مقارن بود، در چنین موقعیتى قیام‏ها و جنبش‏هایى با تأثیر پذیرى از حماسه کربلا سامان یافت، بسیارى از سادات، علویین و امامزادگان که علیه دستگاه استبداد بنى‏عباس قیام کرده بودند به شهادت رسیدند، آنان غالباً از عالمان، پرهیزگاران، حق طلبان اهل بیت و شیر بیشه شجاعت بودند و در حراست از مواضع انقلابى ائمه، آن ستارگان فروزان را یارى مى‏کردند.

گسترش این نهضت‏ها از یک سو و افزایش اقتدار سیاسى بنى‏عباس خصوص در دوران‌هارون از سوى دیگر باعث تشدید مراقبت و سخت‏گیرى نسبت به امام شد به طورى که‌هارون درباره امام مى‏گفت: خوف آن دارم فتنه‏اى برپا کند که طى آن خون‏ها ریخته شود، سخت‏گیرى نسبت به امام به جایى رسید که کمتر کسى مى‏توانست حتى براى ضرورى‏ترین مسایل و سؤالات به امام دست یابد، با این وصف امام کاظم نمى‏توانست به طور علنى و فراگیر به سوگوارى براى سالار شهیدان بپردازد یا حتى زمینه‏هاى ترویج این سنت را پى‏گیر باشد.

اما امام مى‏کوشید سیماى حماسه آفرین دشت نینوا را به مردم معرفى کند و با رعایت برخى استراتژى‏ها فرهنگ ایثار و شهادت را به شیعیان انتقال دهد و آن را استوار و پایدار سازد، حضرت تأکید کردند: کمترین چیزى که به عنوان اجر و ثواب به زیارت کننده امام حسین(ع) در کنار شط فرات داده مى‏شود، هنگامى که عارف به حق او و حرمت او و ولایت او باشد، این است که گناهان گذشته و آینده‏اش آمرزیده مى‏شود.۴۴

امام هیچ‏گاه آموزش درس عزادارى به ارادتمندان امام حسین(ع) را بطور علنى و عینى فراموش نکرد. حضرت امام رضا(ع) از این جنبه زندگى پدرش چنین گزارش داده است: وقتى محرم فرا مى‏رسید دیگر کسى پدرم را خندان نمى‏دید و نگرانى، ناراحتى و اندوه بر آن بزرگوار غالب مى‏گردید تا ده روز از آن بگذرد، روز دهم که مى‏شد زمان مصیبت، اندوه و گریه آن حضرت بود و مى‏فرمود این روز روزى است که در آن امام حسین(ع) به شهادت رسید.۴۵

 

پیوستگى عاطفى امام رضا(ع) با عاشورا

اگرچه دوران امامت حضرت رضا(ع) با ایام فرمانروایى‌هارون و فرزندش مأمون مصادف بود اما رفته رفته شخصیت والاى امام و نقش چشمگیر آن حضرت در جامعه آن روز، شرایطى را بوجود آورد که عباسیان فشارهاى سیاسى را در حق ائمه کاهش دهند و با چنین اوضاعى امام موفق گردید به دفاع از حق و بیان اصل امامت و رهبرى بپردازد و با برنامه‏هاى ویژه و توصیه‏هاى موکّد یاد حماسه آفرینان کربلا را در اذهان و قلوب زنده نگاه دارد. حضرت رضا(ع) فرمودند: هر کس در مجلسى بنشیند که در آن امر و مرام ما احیاء گردد، دلش در روزى که قلوب مى‏میرند، نمى‏میرد.۴۶

شیخ صدوق روایت کرده است حضرت امام رضا(ع) فرمودند: محرم ماهى بود که مردم در زمان جاهلیت قتال و جدال را در آن حرام مى‏دانستند اما این جفاکاران حرمت محرم را نگه نداشتند و خون ما را حلال و احترام ما را نادیده گرفته و اهل بیت ما را اسیر کردند، خیمه‏هاى اهل بیت را سوزانیده و اموال آنان را به غارت بُردند و هیچ حُرمتى از براى رسول اللّه(ص) در حق ما لحاظ نکردند. روز قتل امام حسین(ع) چشم‏هاى ما را مجروح و اشک ما را جارى و عزیز ما را ذلیل گردانیدند، پس گریه کنندگان بر مثل حسین باید بگریند زیرا که گریستن بر او، گناهان را محو مى‏سازد.۴۷

حضرت على بن موسى الرضا(ع) مى‏فرمایند: هر کس که عاشورا را روز ماتم و اشک قرار دهد، خداوند در روز قیامت برایش سرور و شادمانى در نظر مى‏گیرد.۴۸

ریّان بن شبیب مى‏گوید: روز اول محرم به حضرت رضا(ع) وارد شدم که فرمودند: اى فرزند شبیب اگر براى چیزى مى‏گریى براى حسین گریه کن زیرا که او را و هیجده تن از خاندانش را که در زمین نظیرى نداشتند کشتند، آسمان و زمین بر قتل او گریستند و چهار هزار فرشته براى یاریش به کربلا آمدند ولى او را مقتول یافتند، پس بر سر قبرش پریشان و غبار آلود خواهند بود تا وقتى که قائم آل محمد ظهور کند و از یاوران آن حضرت خواهند بود و شعارشان یالثارات الحسین است.۴۹ اگر بر حسین بگریى چندان که اشک برگونه‌هایت جارى گردد خداى تعالى گناهانتان را مى‏بخشد، اگر مى‏خواهى در درجات بهشت با ما باشى براى اندوه ما محزون و در ایام سرور ما شادمان باش.۵۰

دعبل خزاعى، روایت کرده است در ایام عاشورا خدمت على بن موسى رسیدیم دیدیم آن حضرت با اصحاب خویش ملول و محزون نشسته‏اند، چون امام مرا دید فرمود: آفرین بر تو، مرحبا به یارى کننده ما با دست و زبان خودش. پس مرا طلبید و نزد خود نشانید و فرمود: اى دعبل دوست دارم شعرى برایم بخوانى که این ایام، زمان حزن ما و شادى دشمنان ما خصوص بنى امیّه بوده است. اى دعبل کسى که بگرید و بگریاند بر مصائب ما حق تعالى او را در زمره ما محشور گرداند و بعد حضرت برخاست و پرده در میان ما و اهل حرم زد و ایشان را بین پرده نشانید تا در سوگ جدّ خویش بگریند. سپس به من فرمود: مرثیه بخوان براى امام حسین(ع) که تو تا زنده‏اى یار و مدح گوى ما هستى و با این کار ناصر ما باش و در این امر کوتاهى مکن. دعبل مى‏گوید: اشک از چشمانم جارى گردید و اشعارى در رثاى اباعبداللّه(ع) خواندم.۵۱

 

حمایت از حماسه

بعد از شهادت حضرت امام رضا(ع) در آخر صفر سال ۲۰۳ هجرى به دست مأمون، عرصه بر ائمه پس از ایشان روز به روز تنگ‏تر گردید و میزان فشار سیاسى و مراقبت‏ها و کنترل‏هاى کارگزاران ستمگر عباسى بر آن بزرگواران هر لحظه افزایش یافت واین دوران که در مجموع ۵۷ سال طول کشید از نظر فضاى سیاسى و اجتماعى داراى تشابه زیادى مى‏باشد، با تمام این محدودیت‏ها و سخت‏گیرى‏ها هر کدام از این سه امام در مرزبانى از حریم اسلام و حمایت از حق و عدالت لحظه‏اى دریغ نکردند و در سنگر دفاع از فضیلت و معنویت استقامت ورزیدند و با ایثار و فداکارى و فرزانگى اجازه ندادند مشعل عاشورا خاموش گردد و پیام آن را به گوش علاقه‏مندان رسانیدند.

امام‌هادى(ع) با وجود آن که خود از نظر امامت و ولایت همچون امام حسین(ع) داراى حرمت و کرامت بود، براى آن که مردم را به سوى بارگاه امام سوم توجه دهد و اهمیّت این مکان را یادآور شود در هنگام بیمارى از ابوهاشم جعفرى و محمد بن حمزه خواست کسى را به حائر حسینى بفرستید تا برایم دعا کند و چون دلیل این امر را از حضرت پرسیدند، فرمود: این‏ها جاهایى است که خداوند دوست دارد در آن عبادت صورت گیرد، من نیز علاقه دارم تا در چنین مکان‌هایى که خدا مى‏خواهد خوانده شود، برایم دعا کنند.

آن حضرت مردم را براى زیارت امام حسین(ع) و گرامى داشت یاد حضرت ابا عبداللّه تشویق مى‏فرمود و تأکید مى‏کرد هر کس از خانه‏اش به قصد زیارت امام حسین(ع) از خانه بیرون رود و به سوى فرات رفته آن جا غسل(زیارت) کند، خداوند او را از رستگاران مى‏نویسد و چون به او سلام کند خداوند وى را در زمره کامیابان مى‏شمارد و چون از نمازش فارغ گردد، فرشته‏اى نزدش مى‏آید و مى‏گوید: رسول اکرم:(ص) به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید تمام گناهانت بخشیده شد، عمل خود را از سر گیر.

با توجه به اختناق عباسیان امام در قالب زیارت امام حسین(ع) و شهدا در روز عاشورا مقام آن حضرت و دیگر شهیدان کربلا را مورد تکریم قرار داد و پس از ذکر مقامات معنوى و ملکوتى اباعبداللّه و پیوستگى ایشان با رسول اکرم(ص) به شیوه‏اى که معمولاً در مقتل‏ها و بین روضه خوانان معروف متداول است گزارشى از جنایت امویان درباره آن خورشید عاشورا و قمرهایش ارائه داد و برقاتلان این عزیزان لعنت فرستاد امام در این زیارت به یکایک شهیدان کربلا از بنى‌هاشم تا اصحاب و یاران حسین بن على(ع) سلام مى‏نماید، این متن زیارتى را حضرت‌هادى به سفارش منصوربن عبدالمنعم در سال ۲۵۲ هجرى نگاشت و برایش توسط محمد بن غالب اصفهانى فرستاد.۵۲

حضرت امام حسن عسگرى(ع) در قالب دعا و صلوات و درود فرستادن بر امام حسین(ع) ضمن اشاره به مقامات معنوى و روحانى و مطهر بودن و جنبه‏هاى هدایتى آن سید شهیدان کربلا از مظلومیت او سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: خدایا بر حسین بن على درود فرست، آن مظلوم شهید، کشته کافران و بر خاک افتاده فاجران، خدا لعنت کند گروهى که تو را کشتند و به یاریت اقدام نکردند و بر ضد تو گرد آمدند. از کسانى که تو را تکذیب کردند و حق تو را سبک شمردند و خونت را مباح دانستند به درگاه خداوند بیزارى مى‏جویم. گواهى مى‏دهم که تو و امامان از فرزندان تو، کلمه تقوایید و باب هدایت و دستگیره محکم و حجّت بر اهل دنیا، گواهى مى‏دهم که من به شما ایمان و به مقام و منزلت شما یقین دارم و با جانم و خودم و آیین‏هاى دینم و فرجام کارم و بازگشت گاهم در دنیا و آخرت پیرو شمایم.۵۳ این شیوه از برنامه امام حسن عسکرى(ع) مى‏تواند براى روضه خوان‏ها و مدّاحان الگوى استوار و مورد اطمینان باشد.

با این بررسى‏ها نتیجه مى‏گیریم عزادارى براى سبط نبى اکرم امام حسین(ع) نیرومندترین وسیله براى زنده نگاه داشتن دین حق و برقرارى پیوند عاطفى و سیاسى با ائمه هدى است و هیچ عاملى همچون سوگوارى فرهنگ عاشورا را گسترش نمى‏دهد و تقویت نمى‏کند به همین دلیل رهبران الهى حتى قبل از وقوع این حادثه ضمن خبر دادن به قیام عاشورا، اقدام به عزادارى مى‏کرده‏اند تا مردم نسبت به آن کوتاهى نکنند، ماتم‏دارى معصومین و ترتیب دادن مجالس و هزینه‏هایى براى این برنامه و تشویق شاعران یک نوع آموزش عملى در احیاى یاد شهیدان کربلا و تعظیم مصائب بزرگ عاشورا بوده است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. گسترش نهضت حسینى، شهید دکتر محمد جواد باهنر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول ۱۳۷۷، ص ۲۱ – ۲۲٫
  2. شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه مصطفى زمانى، ص ۱۹۵٫
  3. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۰۰، تاریخچه عزادارى حسینى، ص۸۰ – ۸۱٫
  4. الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۷ – ۱۱۸٫
  5. مجالس اسّنیه، سید محسن امین جبل عاملى، ترجمه محمدرضا جباران، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۳۳ – ۲۳۴٫
  6. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۵۰ – ۱۵۱٫
  7. آبشارهاى عاشورایى، از نگارنده، قم، موج علم، ص ۱۳۸۵، ص ۴۸، به نقل از بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۲۲٫
  8. تاریخ الامم و الملوک، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ج ۵، ص ۴۵۵٫
  9. مناقب آل ابوطالب، ابن شهر آشوب سهروى مازندرانى، بیروت دارالاخوان، ج ۳، ص ۱۱۷٫
  10. سنّت عزادارى و منقبت خوانى در تاریخ شیعه امامیه، محمود تقى زاده، داورى، تهران، مؤسسه شیعه‏شناسى، ص ۷۲، به نقل از نصوص من تاریخ ابى مخنف، ج ۱، ص ۵۰۰٫
  11. الکامل شیخ بهائى، ج ۲، ص ۳۰۰، قتل خوارزمى، ص ۷۶ – ۷۸، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۴٫
  12. گسترش نهضت حسینى، ص ۸۲ – ۸۳٫
  13. موسوعه آل النبى، ص ۷۴۷، مجالس السنیه، ص ۱۴۲، المدخل الى موسوعه العتبات المقدسه، تدوین جعفر خلیلى، ص ۳۶۱٫
  14. تاریخچه عزادارى حسینى، ص ۴۰، به نقل از اعیان الشیعه، قسم اول از جلد چهارم، ص ۷۵٫
  15. المجالس السنیه، ص مجس نودم، مثیرالاحزان، ص ۹۰٫
  16. احرام محرم، ص ۲۳٫
  17. الارشاد فى معرفه حجج اللّه على العباد، ج ۲، ص ۱۲۴٫
  18. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۴۵، مقاتل الطالبیین، ص ۸۵٫
  19. دراین‏باره بنگرید به تاریخ طبرى ذیل وقایع سال ۶۳ هجرى، واقعه حرّه، محمد على چنارانى و احمد ترابى و نیز اسرار و آثار واقعه کربلا به قلم جلال الدین همایى، گسترش نهضت حسینى، باهنر.
  20. معالى السبطین، حایرى مازندرانى، ج ۲، ص ۴۰٫
  21. مناقب آل ابى طالب، ج ۳، ص ۳۰۳، کامل الزیارات، ص ۲۱۳، المجالس السنیه، مجلس نود و یک.
  22. کامل الزیارات، باب ۳۲، ص ۱۱۵٫
  23. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵٫
  24. آثار الباقیه، ابوریحان بیرونى، ترجمه اکبر داناسرشت،تهران، امیرکبیر، ص ۱۳۶۳، ص ۵۲۴٫
  25. مقتل الحسین، علّامه عبدالرزاق مقدّم، ترجمع عزیزاللّه عطاردى، تهران، جهان، ۱۳۶۸، ص ۱۰۹٫
  26. همان، ص ۱۰۳٫
  27. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۱۷۴٫
  28. شیعه و زمامداران خودسر، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، تاریخچه عزادارى حسینى، ص ۱۷۴٫
  29. کامل الزیارات، ص ۹۵، حدیث نهم.
  30. همان، ص ۱۷۵٫
  31. الغدیر، علّامه عبدالحسین امینى، ج ۲، ص ۲۹۴ – ۲۹۵٫
  32. احرام محرم، ص ۳۵٫
  33. کامل الزیارات، باب ۱۰۸، ص ۳۲۵ – ۳۲۶٫
  34. همان، مأخذ، ص ۱۰۵ – ۱۰۶٫
  35. رجال کشى، ص ۲۸۹٫
  36. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵٫
  37. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱۴؛ امالى شیخ مفید، ص ۳۳۸٫
  38. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج ۱۰، ص ۳۸۶٫
  39. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
  40. اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسى، قم، آل البیت، ج ۲، ص ۵۷۴٫
  41. کامل الزیارات، ص ۹۳٫
  42. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۸، ص حدیث شماره ۳۰٫
  43. همان، ج ۴۴، ص ۲۶۹٫
  44. کامل الزیارات، باب ۵۴، حدیث سوم، ص ۱۴۹٫
  45. امالى، شیخ صدوق، مجلس ۲۷، ص ۷۸، المنتخب، فریدالدین طریحى، ج ۲، ص ۴۸۳٫
  46. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
  47. امالى صدوق، ص ۱۳۰ – ۱۲۹، مناقب آل ابى طالب، ج ۳، ص ۲۳۸٫
  48. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴٫
  49. نفس المهموم، محدث قمى، ص ۳۰ – ۳۱٫
  50. امالى صدوق، مجلس ۲۷٫
  51. کامل الزّیارات، باب ۳۲، ص ۱۱۲٫
  52. فرهنگ جامع سخنان امام هدى(ع)، پژوهشکده باقرالعلوم، ص ۵۴۵ ۵۱۱ ۵۰۹ ۴۸۹٫
  53. فرهنگ جامع سخنان امام حسن عسکرى(ع) گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، ص ۴۳۷٫

 

30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

 

هواپیماهاى سعودى بر روى شیعیان صعده بمب فسفرى ریختند.(۸۸/۸/۱۶)

در سالگرد فروپاشى دیوار برلین، تخریب دیوار حائل اسرائیل به دست جوانان فلسطینى صورت گرفت.(۸۸/۸/۱۷)

هشدار اخوان المسلمین به ملک عبداللّه؛ از قتل عام شیعیان صعده دست بردارید.

فتواى جدید خاخام‏هاى اسرائیلى: قتل هر غیر یهودى در فلسطین اشغالى که تهدیدى براى اسرائیل باشد، لازم است.

(۸۸/۸/۱۹)

پس از ۵ ماه کشمکش سیاسى، حریرى سرانجام کابینه لبنان را معرفى کرد.

ادوات نظامى ارتش سعودى به غنیمت شیعیان صعده درآمد.(۸۸/۸/۲۰)

با حمایت از رژیم سعودى در جنگ یمن، اتحاد ارتجاع عرب براى قتل عام شیعیان صعده صورت گرفت.

انفجار شمال غرب پاکستان ۲ کشته و ۱۰۰ مجروح بجاى گذاشت.(۸۸/۸/۲۱)

آمریکا رسماً با امضاى توافقنامه نظامى میان واشنگتن و صنعا وارد جنگ علیه شیعیان یمن شد.(۸۸/۸/۲۲)

نظامیان عربستان سعودى ۱۰ کیلومتر در خاک یمن پیشروى کردند.(۸۸/۸/۲۴)

کارشناسان اسرائیلى: حزب اللّه اطلاعات دقیقى از ارتش ما دارد.

نسل کشى در یمن، مأموریت تازه رژیم آل سعود است.(۸۸/۸/۲۵)

سارکوزى براى حمایت از عربستان در سرکوب شیعیان صعده به ریاض رفت.

(۸۸/۸/۲۶)

شلیک ۱۵۰ موشک سعودى، کودکان صعده را به خاک و خون کشید.

(۸۸/۸/۲۸)

سید حسن نصراللّه براى ششمین بار در مقام خود ابقاء شد.(۸۸/۸/۳۰)

مقاومت فلسطین: جنایت اسرائیل را بى پاسخ نمى‏گذاریم.

گاردین از شکست ارتش ۷۰۰ هزارنفرى یمن مقابل شیعیان صعده خبر داد.

(۸۸/۹/۳)

پیروزى دیگرى براى حزب اللّه، سلاح مقاومت لبنان در دولت جدید به رسمیت شناخته شد.(۸۸/۹/۸)

سید حسن نصراللّه: مخالفت هر کشور عربى با ایران خدمت به اسرائیل است.

یک وزیر سابق رژیم صهیونیستى: ما اسرائیلى‏ها مردم پستى هستیم. دست ما به خون فلسطینى‏ها آغشته است.

(۸۸/۹/۱۱)

 

اخبار داخلى

رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: دشمن براى همه کشورهاى اسلامى برنامه دارد.

(۸۸/۸/۱۶)

رئیس جمهور در مصاحبه با شبکه تى آرتى ترکیه: اورانیوم نمى‏دهیم، سوخت مى‏خریم.

مقابله با دکترین نظامى ایران در دستور کار پنتاگون قرار گرفت.

سردار جاهد، جانشین شهید شوشترى: سپاه، پنجمین همایش وحدت طوایف را در بلوچستان برگزار مى‏کند.

ایران پیشنهاد البرادعى براى انتقال اورانیوم به ترکیه را رد کرد.

(۸۸/۸/۱۷)

رهبر انقلاب ضرغامى را براى ۵ سال دیگر ابقاء کرد.

مجلس نظر دولت را در هدفمند کردن یارانه‏ها تأمین کرد.(۸۸/۸/۱۸)

۱۷۷ نماینده، برخورد قاطع با عوامل آشوب را درخواست کردند.

رئیس جمهور در کنفرانس خبرى اسلامبول: تحقق شعار تغییر اوباما در گروه جدایى آمریکا از اسرائیل است.

(۸۸/۸/۲۰)

بوش: اصلاح طلبان در ایران خط مقدم آمریکا هستند.

رئیس جمهور در اختتامیه جشنواره حکمت سینوى: بوعلى ایرانى است اما همه او را از خود مى‏دانند.

میلیاردها دلار اموال ایران در آمریکا در آستانه توقیف قرار گرفت.(۸۸/۸/۲۳)

البرادعى فشار آمریکا به آژانس براى تهیه گزارش علیه ایران را فاش کرد.

رئیس سازمان قضایى: تحقیقات پرونده کهریزک در مرحله نهایى است.(۸۸/۸/۲۴)

مجلس به ۳ وزیر پیشنهادى رأى اعتماد داد. حاجى بابایى، نامجو و محصولى به ترتیب با ۲۱۰ ۲۱۷ و ۱۴۹ رأى موافق به عنوان وزراى آموزش و پرورش، نیرو و رفاه انتخاب شدند.

۲۵۰ نماینده مجلس در بیانیه‏اى کشتار بى رحمانه مسلمانان یمن را محکوم کردند.(۸۸/۸/۲۵)

عیدى امسال کارمندان دولت ۳۰۰ هزار تومان اعلام شد.

سران شرکت‏هاى هرمى در عملیات گسترده وزارت اطلاعات دستگیر شدند.

(۸۸/۸/۲۶)

حکم ۸۹ متهم اغتشاشات اخیر اعلام شد.

چین به تحریم ایران “نه” گفت.

(۸۸/۸/۲۸)

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: رفتار دولت اوباما با ایران بدتر از بوش است.

(۸۸/۸/۳۰)

رهبر انقلاب در دیدار نخست وزیر کویت: کشورهاى اسلامى باید در سیاست‏هاى جهانى تأثیرگذار باشند.

على کردان به رحمت ایزدى پیوست.

(۸۸/۹/۲)

آیت اللّه رى شهرى خطاب به برخى خواص: چرا با دشمنان امام هم صدا مى‏شوید.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: نقد اجتماعى و سیاسى، مبناى حیات نظام اسلامى است.(۸۸/۹/۳)

تایم: سبزهاى ایران از آمریکا درخواست کمک کردند.(۸۸/۹/۴)

رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان: کسانى که به مقابله با نظام برخاسته‏اند سر به سنگ مى‏کوبند.(۸۸/۹/۵)

پیام مهم رهبر معظم انقلاب به کنگره عظیم حج: هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا و صهیونیسم بریزید و برائت را در قول و عمل نشان دهید.

آیت اللّه جوادى آملى از امامت جمعه قم خداحافظى کرد.

ولى امر مسلمین: دیو چند چهره استعمار علیه اسلام به میدان آمده است.

سلطانیه: حتى یک کلمه از قطعنامه را اجرا نمى‏کنیم.(۸۸/۹/۸)

با صدور بیانیه‏اى، کاهش سطح همکارى با آژانس، درخواست ۲۲۶ نماینده از دولت اعلام شد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: قطعنامه شوراى حکام کل دستاوردهاى هسته‏اى ایران را هدف قرار داده است.(۸۸/۹/۹)

سى ان ان: ایران تهدید غرب را با سیلى پاسخ داد.(۸۸/۹/۱۰)

در سالگرد شهادت آیت اللّه مدرس نشست صمیمانه مسؤولان نظام در همایش شکرانه اتحاد صورت گرفت.

۵ تبعه انگلیس پس از ورود غیرقانونى به آب‏هاى کشور بازداشت شدند.(۸۸/۹/۱۱)

رئیس جمهور در جمع مردم اصفهان: غربى‏ها سوخت ۲۰ درصد ندادند، خودمان تولید مى‏کنیم.(۸۸/۹/۱۲)

رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم بمناسبت عید غدیر: دروغگویى علیه ایران، غرب را بى آبروتر مى‏کند.

با حضور آیت اللّه‌هاشمى رفنسجانى، افتتاح بزرگترین مرکز بین المللى چاپ و نشر قرآن کریم خاورمیانه در مشهد صورت گرفت.(۸۸/۹/۱۶)

 

اخبار خارجى

افسر معترض آمریکایى ده‏ها نظامى را در تگزاس به رگبار بست.

سازمان ملل متحد: اسرائیل جنایتکار جنگى است.(۸۸/۸/۱۶)

تفنگداران آمریکایى در افغانستان، نظامیان ناتو را به رگبار بستند.(۸۸/۸/۱۷)

تظاهر کنندگان ژاپنى: نمى‏گذاریم آمریکا پایگاه جدید احداث کند.(۸۸/۸/۱۸)

پطروس غالى: سازمان ملل آلت دست آمریکاست.(۸۸/۸/۱۹)

اوباما با اعزام سربازان تازه نفس به افغانستان موافقت کرد.(۸۸/۹/۱۱)

30دسامبر/16

براندازى نرم طراحان، مجریان، فریب خوردگان

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

ماه‏هاى اخیر فضاى سیاسى کشور شاهد حوادثى بود که درسها و عبرتهایى را در پى داشت و طىّ چند مقال با عنوان “انتخابات ریاست جمهورى و…” بدان پرداختیم. از آنجا که حوادث یاد شده در قالب براندازى نرم قابل تفسیر است و هرچند دشمنان ناکام شدند امّا نمى‏توان گفت آثار و تبعات آن پایان یافته و دشمنان ما از ادامه توطئه دست برداشته‏اند. و از این رو بصیرت و آگاهى مداوم را جهت مأیوس کردن دشمن طلب مى‏کند، لذا مناسب است بصورت بنیادى و تاریخى به موضوع براندازى نرم و استراتژى و تاکتیک‏هاى این طرح نگاهى دیگر بیفکنیم.

مى‏دانیم که طى یکى دو قرن اخیر و پس از فروپاشى دولت عثمانى در کشورهاى اسلامى غربیها با خوى تجاوزگرى که دارند و با استفاده از دستاوردهاى علمى و تکنولوژى جدید و مرعوب کردن دیگر ملتها به توسعه‏طلبى و استعمار و استثمار کشورهاى دیگر روى آوردند تا به اصطلاح مدیریت جهان را به دست گیرند و ثروت ملتها بویژه کالاى استراتژیک نفت را به غارت ببرند و در این راستا به کنترل نظام سیاسى کشورهاى تحت سلطه و گماشتن مزدوران و دست نشاندگان خود در رأس حکومت‏ها و دولت‏ها و کودتا علیه دولتهاى ملى و مردمى دست زدند و براى چند دهه نیز رقابت میان دو بلوک غرب و شرق ادامه یافت و جهان سوم بازیچه سیاستهاى این دو ابر قدرت بود و جنگهایى درگرفت که در جنگ جهانى اول و دوم میلیون‏ها انسان را به دیار مرگ رهسپار کردند و از آن جمله کشور ایران که پل ارتباطى شرق و غرب بود. از آسیب تعارض دو بلوک مصون نماند و بالأخره با فروکش کردن جنگ گرم، جهان وارد عرصه دیگرى شد بنام جنگ سرد تا بالأخره با دخالت غربى‏ها نظام سوسیالیستى شرق رو به افول نهاد و تفکّر مارکسیستى که فاقد پشتوانه ایدئولوژى معنوى بود و با بکارگیرى شیوه استالینى نفس ملتهاى تحت سلطه خود را در سینه حبس کرده بود با عنوان اصلاحات سیاسى و اقتصادى گورباچوف سقوط کرد و غربى‏ها بویژه آمریکاییها با استفاده از این فرصت ایده مدیریت جهان و کدخدایى دهکده جهانى را در سر پرورانده و به توسعه سیاستهاى خود در شرق رو آورده و بسیارى از دولتها را با کودتاى نظامى یا براندازى نرم ساقط کردند و حاکمانى را که مى‏خواستند به جاى آنها نشاندند.

در این میان و در تعارضات سیاسى غرب و شرق و گرما گرم جنگ سرد، انقلاب اسلامى پا به عرصه نهاد که سیاست نه شرقى و نه غربى را مطرح کرد و به روى ملت‏ها راه نوینى گشود و اسلام انقلابى را مطرح نمود که امیدى نو براى ملتهاى در بند بود که مى‏توانند از یوغ بردگى آزاد شوند و بدون وابستگى به قدرتهاى بیگانه روى پاى خود بایستند و سرنوشت خود را خود بنویسند و این تفکّر نو در عرصه سیاسى قرن بیستم هرچند با نوآورى همراه بود اما به تدریج جاى خود را باز کرد و ایران اسلامى به عنوان الگوى حاکمیت مطرح گردید، این رقیب جدید در عرصه منازعات سیاسى جهان با شکست سوسیالیسم و شوروى سابق و طرد زیاده خواهى‏هاى ایالات متحده هر روز توانمندتر از پیش قد برافراشت که امروزه در عرصه‏هاى مختلف علمى، سیاسى و اقتصادى و قطع وابستگى به خارجى‏ها آزمایش شده و پاسخ داده و در جاى جاى جهان از خاورمیانه و فلسطین و لبنان گرفته تا آمریکاى لاتین و در دیدگاه آزادى خواهان جهان راه نوینى گشوده و این بالندگى است که غربى‏ها را به وحشت انداخته که مى‏بینند اندیشه‏هاى نوین انقلاب اسلامى به رغم همه کارشکنى‏ها در حال گسترش و یارگیرى و الگوسازى است و این روند ضربه سهمگین بر ارکان سلطه استکبار جهانى و جریانهاى وابسته و دولتهاى دست نشانده و افق روشنى است پیش روى ملتهایى که از ستم حاکمان زبون و وابسته و مستبد به جان آمده و راه نجاتى را جستجو مى‏کنند.

جریان اسلام ستیزى و القاى شیعه هراسى از سوى قدرتهاى استکبارى و دجّال‏هاى خبرى صهیونیستى و اهانت به مقدّسات اسلام در حول و هراس اقطاب سلطه استکبارى از نفوذ اسلام رهایى بخش و استکبار ستیز قابل تفسیر است در حالیکه انقلاب اسلامى و اندیشه‏هاى امام راحل(ره) معمار این انقلاب در عرصه جهانى تا برچیده شدن نظام سلطه و حاکمیت حق و عدل به دست منجى عالم بشریت امرى است اجتناب‏ناپذیر هرچند مشرکان و کافران و تبهکاران حاکم جهانى نخواهند و البته که نور خدا خاموش شدنى نیست.

سى سال توطئه‏هاى ناکام آمریکا

از استقرار نظام اسلامى ایران سى سال مى‏گذرد و استکبار جهانى به سردمدارى آمریکا لحظه‏اى از توطئه و تخریب و خصومت با این نظام در عرصه‏هاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى، فروگذار نکرده هرچند با مقاومت ملت و رهبرى‏هاى داهیانه نظام، این توطئه‏ها نقش بر آب شده است، اما اگر تصور کنیم دشمن از شیطنت و خصومت دست برداشته، تصورى است باطل و استعمار، دیو هزار چهره‏اى است که هر چند چهره عوض مى‏کند و از سیاست تغییر دم مى‏زند اما ماهیت او تغییرناپذیر است. تجربه دخالتهاى نظامى غرب بویژه آمریکا در کشورها نشان داده که لشکرکشى علاوه بر هزینه‏هاى کلان بر متجاوز عامل بیدارى ملتها و انگیزه مقاومت در برابر هجوم بیگانه است که نمونه آن را در افغانستان و عراق مى‏بینیم و در گذشته ویتنام دیده‏ایم که آمریکاییها با انبوه بودجه‏هاى نظامى و هلاکت سربازان خود مفتضحانه شکست خوردند و همین سرنوشت را در عراق و افغانستان تجربه خواهد کرد. با توجه به این موارد استراتژى بنیادین آمریکا دخالت سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و تبلیغى به اصطلاح جنگ نرم و کودتاى مخملى است، در این شیوه سیاسى دشمن کمتر سرمایه گذارى مى‏کند از داخل کشورها سرباز افتخارى مى‏گیرد! و سربازان خود را به میدان نمى‏فرستد و به حسب ظاهر کمتر آبروى خود را مى‏برد. در این شیوه سیاسى ابزارهاى تبلیغاتى و رسانه‏اى از یک طرف و یارگیرى از داخل کشورها از طرف دیگر و همزمان جاسوسى و جنگ روانى و دخالتهاى مستقیم و غیر مستقیم و اعمال فشار بر رژیم‏هاى مردمى و تحریک به نافرمانى مدنى به کار گرفته مى‏شود تا آن رژیم‏ها را به زانو درآورد و تدریجاً ساقط کند و رژیم دلخواه خود را بر کرسى حکومت بنشاند.

این سیاست، شیوه کنونى آمریکا و غرب بر جمهورى اسلامى ایران است. آمریکا یا هر قدرت خارجى دیگر بخوبى مى‏دانند که دخالت نظامى در ایران به هیچوجه به مصلحت آنان نیست چنانکه در جنگ تحمیلى تجربه کردند در حالیکه آمادگى امروز ایران قابل قیاس با زمان دفاع مقدس نیست. لذا سیاست جنگ نرم را در دستور کار خود دارند و این را به صراحت گفته و عمل کرده‏اند که نمونه اخیر آن انتخابات ریاست جمهورى بود. بارى طرح براندازى نرم آمریکا در ایران را در چند جبهه مى‏توان خلاصه کرد:

۱- ائتلاف و اتحاد معارضین و مخالفین نظام (اپوزسیون) در خارج و داخل از منافقین سلطنت طلب‏ها، تجزیه طلبان، لیبرال‏ها، بهائیها و دیگر گروههاى معارض با مزدورى اراذل و اوباش و دلارهاى آمریکایى،… و چنانکه دیدیم تمام جریانهاى سیاسى معاند در یک جبهه گرد آمدند و با طرح تقلّب در انتخابات به بمباران تبلیغاتى علیه نظام و ارکان جمهورى اسلامى بویژه دولت و بالاتر از آن اصل ولایت فقیه هجوم سنگینى را سامان دادند و یک کاندید را که سوابقى در گذشته داشت به میدان آوردند که موفق نشد.

در راستاى ائتلاف علیه نظام اسلامى تشکّل‏هاى دیگرى بنام جنبش زنان فمنیستى دانشجوئى، کارگرى را هدف قرار داد که با بیدارى ملت و رهبرى‏هاى رهبر فرزانه همه اینها ناکام ماند.

۲- قداست زدائى از اسلام و مقدّسات مسلمین

از دیگر جبهه‏ها که غربى‏ها در معارضه با انقلاب اسلامى گشودند اهانت به مقدّسات مسلمین بود که آغاز آن در چند دهه اخیر کتاب آیه‏هاى شیطانى بود هرچند ریشه‏هاى اهانت به اسلام را در تاریخ تهاجم کلیساهاى غرب باید جستجو کرد که برخى تندروهاى مسیحى و مستشرقین در ادامه جنگهاى صلیبى با هدف جلوگیرى از نفوذ اسلام سامان دادند و سیل تهمت و ناروا را به سوى اسلام و مسلمین سرازیر کردند(هرچند در میان مستشرقین غرب تاریخ نگاران و تحلیل گرانى نیز بودند که با نگاه منصفانه به اسلام نگریستند و درباره تمدّن اسلامى و عظمت مسلمین و شخصیّت آسمانى پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان اسلام کتابها نوشتند که حساب آنان را مى‏بایست از هتاکان غربى جدا کرد.)

بارى غربیها با گسترش فرهنگ اسلام در رهگذار خیزش انقلابى قرن و نهضت مردمى به رهبرى امام خمینى(ره) دستخوش وحشتى دوباره شدند و اندیشه صلیبى‏گرى بار دیگر از لانه غرب سربرون کرد تا آنجا که بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا نقاب از چهره افکند و از یک جنگ صلیبى نوین دم زد و همزمان با لشکرکشى به کشورهاى اسلامى چون افغانستان و عراق تهاجم رسانه‏اى وقیحانه‏اى را بر ضد مسلمین و مقدّسات اسلام سامان دادند و کاریکاتورهاى موهن نسبت به پیامبران خدا در این راستا تهیه و منتشر شد و توهین به کتاب آسمانى به وسیله سربازان آمریکایى و تهمت‏ها و تبلیغات گسترده علیه مسلمین با این هدف صورت پذیرفت که اسلام را از چشم جهانیان بیندازند و مسلمانان را مردمى بى‏فرهنگ، تروریست و ضد حقوق بشر جلوه دهند در حالیکه هرکجاى زمین حقوق بشر نقض شده و تروریسم جان گرفته و فرهنگ سلطه مشروعیت داده شده، ردپاى غربى‏ها بویژه صهیونیستها و آمریکاییها را باید جستجو کرد.

 

حمله به اصل ولایت فقیه

در جریات قداست زدائى بیشترین تبلیغات رسانه‏هاى امپریالیستى و صهیونیستى در راستاى همان سیاست استکبارى اسلام ستیز، حمله به اصل ولایت فقیه بوده چرا که رهبرى این رستاخیز بزرگ استکبار ستیز را ولى فقیه پرچمدارى کرد و بدون آن شکل‏گیرى انقلاب اسلامى امکان نداشت. بنابراین جاى شگفتى نیست که آن همه ترورهاى شخصى و شخصیتى متوجه عالمان دین و مغزهاى متفکّر روحانیت یعنى مدافعان ولایت فقیه و حامیان حکومت اسلامى و رهبرى این نظام شکل گیرد که شرح آن، موضوع این مقال نیست.

مطلبى که در حوادث اخیر بعد از انتخابات بخوبى دیده مى‏شد ادامه همین سیاست یعنى هجوم به اصل کلیدى ولایت فقیه و رهبرى نظام بود که برخى جریانهاى سیاسى در لیست سیاستهاى خود قرار داده و هرچند به صراحت اظهار نمى‏کردند اما عملکرد شکست خوردگان انتخابات و عقبه سبزپوش آنان نشان داد، که چگونه در صف پیاده نظام دشمنان خارجى قرار گرفتند و مسئله تقابل دو جریان سیاسى سر از معارضه با ولایت امر در آورد چیزى که سالها دنبال آن بودند و برخى هواداران آنها وقاحت و رذالت را به آنجا کشیدند که به تصویر مبارک امام اهانت کردند هرچند بگفته مولوى دریا با دهان حیوان نجس العین نجس نمى‏شود:

کى شود دریا به پوز سگ نجس

کى شود خورشید از پف منطمس

اى بریده آن لب و حلق و دهان

کى کند تف سوى ماه آسمان

تف به رویش باز گردد بى شکى

تف نیاید سوى گردن مسلکى

و در برابر این گستاخى ابلهانه دیدیم که خروش یک پارچه ملت همچون یک اقیانوس به تلاطم آمد و سراسر ایران به قیامى دوباره و انقلابى دیگر علیه منافقان جدید روى آورد و نشان داد که پیوند این ملت با رهبر کبیر و معمار انقلاب و خلف صالح او مقام معظم رهبرى پیمانى ناگسستنى است و حرکت توفنده ملت در مسیر انقلاب و حفظ آرمانهاى بنیانگذار نظام همچون یک قطار سریع السیرى است که چند تا مگس بخواهند جلو این حرکت را بگیرند و این هرگز شدنى نیست.

و نکته قابل ذکر اینکه این جریانهاى سیاسى هنجار شکن هنگامى که واکنش ملت را در برابر عمل زشت برخى هوادارانشان دیدند به دست و پا افتاده و اظهار وفادارى به تصویر! امام راحل نمودند در حالیکه این حرکت فریبنده نمى‏تواند چهره نفاق پیشه‏گان را پوشش دهد چرا که این چهره‏هاى سیاسى ورشکسته بودند که فضا را اینگونه ساختند که کار به جاى باریک کشید اینها طى شش ماه پس از انتخابات یکسره بیانیه دادند و تهمت به نظام زدند و در برابر آرمان‏هاى امام و اصول نظام ایستادند و به بیگانه چراغ سبز نشان داده و اراذل و اوباش را در آستین پروراندند که عملکرد آنها را در روز قدس و سیزده آبان و شانزده آذر دیدیم بنابراین بیزارى جستن از اهانت کنندگان به امام نمى‏تواند امام ستیزى آنها در عمل پوشش دهد و اینها بناى این ستیز و اهانت را نهادند: “آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد”.

 

بنابراین اگر بگوییم اهانت به آرمان و اهداف امام اگر بدتر از اهانت به تصویر امام نباشد کمتر از آن نیست. در هر حال آنچه ملت بزرگ ایران در واکنش به آن اهانت و آن لجاجت نشان داد هشدار و انذارى بود و به نابخردانى که در اوهام شیطانى خود گرفتارند و بصیرت ایمانى را از دست داده و در لجن زار نفسانیت دست و پا مى‏زنند و اخطار دیگرى به بیگانه و سران گردنکش غربى که دل به مهره‏هاى سوخته و مطرود این ملت نبندند که حامیان انقلاب اسلامى خس و خاشاک‏ها را از پیش پاى برخواهند داشت و به زباله دان خواهند فرستاد همانگونه که با رژیم ستمشاهى و حامیانش چنین کردند.

سیاست قداست زدائى چیزى بود که در دادگاه عوامل فتنه و اغتشاشگران به صراحت اعتراف کردند. همانگونه که حمایت بیگانه از جریان فتنه و سردمداران آن بارها در سخن غربى‏ها آمد. وزیر خارجه آمریکا گفت: “ما براى مقاومت مداوم اصلاح طلبان ارزش قائلیم و آن را تحسین مى‏کنیم””ما براى حمایت از آشوبگران کار زیادى کردیم” و وزیر خارجه فرانسه گفت: “ما هم دخالت کردیم و بر حمایت از اپوزسیون تأکید داریم” بنابراین جاى تردید نیست که توطئه از پیش طراحى شده سیا و موساد و جریان‏هاى ضد انقلاب با همکارى پیاده نظام آنها در ایران اجرا شد هرچند ناکام ماند، اما بى بصیرتى سردمداران داخلى آنها اجازه نمى‏دهد به این واقعیت اعتراف کنند.

 

نخبگان فریب خورده و خود فریب

مایه شگفتى دیگر عملکرد و مواضع کسانى است که ادعاهاى پنجاه سال کار سیاسى و سى سال همکارى با نظام را در سطوح عالى داشته و امروز بازیچه این جریان فتنه‏انگیز قرار گرفته‏اند. نه ملت را مى‏شناسند نه جایگاه ولایت فقیه را، نه سپاه را و نه بسیج را و نه دانشگاه و استاد و دانشجو را، نه دوست را و نه دشمن را و نه واقعیات تاریخ را و نه علم و دانش به آنها سودى مى‏رساند و نه تجربه‏ها و کشته جهل و بى بصیرتى‏اند. به فرموده امیرالمؤمنین(ع) “کم من عالم قتله جهله و علمه معه لاینفعه” چه بسا دانشمندى که کشته جهل خویش است و دانش با اوست اما براى او سودى ندارد. از این ماجرا بیش از این نمى‏گوییم که گفته‏اند:

در خانه اگر کس است یک حرف بس است… به خدا پناه مى‏بریم از بدى عاقبت.

30دسامبر/16

هشدارهاى علوى به حارث همدانى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

امام على(ع) در بخش نامه‏هاى نهج‏البلاغه۱ به “حارث همدانى” رهنمودها و هشدارهایى داده است که براى همیشه و همگان در طول تاریخ سودمند و آگاهى‏بخش و عبرت‏آموز است این نامه را در دو محور “هدایتها” و “هشدارها” به اندازه مجال شرح خواهیم داد، لکن پیش از آن لازم است درنگى در شخصیت حارث همدانى داشته باشیم.

 

حارث همدانى

حارث، از خواص شیعیان امیرالمؤمنین(ع) بود. او یار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترین بود(انه کان افقه الناس) در سال ۶۵ هجرى از دنیا رفت.

از برخى از روایات چنین به دست مى‏آید که وى به گونه‏اى ویژه مورد توجّه و علاقه امام بود و امام به میهمانى او مى‏رفت از این رو نوشته‏اند:

“روزى حارث از امام خواست که براى غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولى به این شرط که خود را به زحمت نیفکند، به هنگام خوردن غذا تکّه‏نانهایى که در سفره بود به خدمت امام آورد، امیرمؤمنان(ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرمایید چیزى بخرم و بیاورم امام فرمود: “هذه مما فى بیتک” این از چیزهایى است که در خانه دارى و باید براى میهمان آورده شود( اشاره به این که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بیاور و اضافه نه، به این معنى است که نباید قرض کرد، نه این که فقط از خوراکیها هرچه داخل خانه هست بیاورى و از پولها براى میهمان مصرف نشود.”۲

این علاقه دوسویه بود، هم امام به حارث علاقمند بودند و هم حارث از شیفتگان مکتب علوى بود و در این راه سر از پا نمى‏شناخت و از پرچمداران دفاع از جریان ولایت علوى و اسلام ناب بشمار مى‏رفت. حارث مى‏گوید:

“نیمه روزى به خدمت امیرمؤمنان رسیدم، فرمود آمدنت نزد من براى چیست؟ گفتم: به خدا سوگند علاقه و محبت به تو مرا این جا آورده، فرمود: اگر در گفته ات راست بگویى مرا در سه جا خواهى دید: هنگامى که جان به گلوگاهت رسیده، و در صراط و کنار حوض کوثر.”۳

در این نامه‏اى که به آن اشارت شد مجموعه‏اى از اوامر و نواهى، هدایتها و هشدارها از سوى امام براى حارث نوشته شده است که در این نوشتار آن را در دو بخش به تفکیک ارائه مى‏دهیم:

بخش اول: هدایتها

بخش دوم: هشدارها

 

هدایتها و رهنمودها

۱- قرآن محورى

“تمسّک بحبل القرآن و النتصحه، و احلّ حلاله و حرم حرامه و صدّق بما سلف من الحق”

به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر، و حرامش را حرام، آنچه از حقایق زندگى پیشینیان در قرآن آمده است تصدیق کن.

قرآن مجید محکمترین سند سعادت و جامع‏ترین قانون خوشبختى دنیا و آخرت است این کتاب انسان را به بهترین راه هدایت مى‏کند۴ و خالصترین نصیحت‏ها و خیرخواهى‏ها را پیش روى آدمى مى‏گزارد. هدایتگرى است که در او غش نیست، راهنمایى است که صادقانه راه مى‏نماید،۵ و رهزنان را نشان مى‏دهد، پایبندى به حلال‏ها و حرامهایى که در قرآن مطرح شده تضمین کننده خیردنیا و آخرت است.

گزارش‏ها، قصه‏ها و سرگذشت پیشینیان در این کتاب اطمینان آور و شفاف و درس‏آموز است، باور کردن این سرگذشت‏ها پشتوانه‏اى استوار براى حرکت به سوى کمال است زیرا همواره گذشته چراغ راه آینده است و از گذشته باید پلى براى آینده ساخت.

اگر قرآن محور زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان باشد هیچگاه دشمنان قدرت تسلّط بر آنان را نخواهند داشت، جامعه‏اى که بر اساس قانون در رهنمودهاى قرآنى شکل بگیرد در روابط داخلى و خارجى‏اش عزیز و مقتدر و مستقل، خودباور و خداباور و خویشتن بان و خوشبین به آینده خواهد بود.

جامعه قرآنى برخوردار از “حیات طیّبه”۶ و جامعه‏اى برتر و به تعبیر قرآن “اعلون”۷ است، تعالى روحى و اخلاقى، تعالى سیاسى و اجتماعى، تعالى فرهنگى و انسانى از مشخصات روشن جامعه قرآن محور است.

از این رو على(ع) در این نامه و دستورالعمل به حارث همدانى نخستین توصیه و دستور را تمسّک به ارزشهاى قرآنى و پرهیز از نواهى آن مى‏داند.

قرآن ریسمانى است که از چاه ظلمات نفس آدمى را به نور هدایت الهى بالا مى‏کشد، از فرش بسوى عرش و از ملک به سوى ملکوت رهنمون مى‏گردد، افسوس که قرآن هنوز که هنوز است در بین بسیارى از مسلمانان (مهجور)۸ و در حاشیه زندگى است، اگر این کتاب انسان ساز و جامعه پرداز به متن زندگى مسلمانها راه مى‏یافت امروز وضعیت مسلمانان این چنین که هست نبود و دشمنان این گونه که هستند نبودند.

 

  1. عبرت آموزى

هدایت دیگرى که در این دستورالعمل علوى آمده است این است که:

“واعتبر بما مضى من الدّنیا ما بقى منها فأنّ بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحق بأولها و کلّها حائلٌ مفارق”

از (رخدادهاى) گذشته دنیا براى باقیمانده آن عبرت گیر، چرا که بعضى از آن شبیه بعضى دیگر است. و پایانش به نخستین آن ملحق مى‏گردد، اما تمام آن گذرا و ناپایدار است.

“عبرت” از ماده عبور است، یعنى از ظاهر پدیده‏هاى تاریخى باید نقبى به درون آن زد، سنتهاى حاکم بر تاریخ و فلسفه آن را باید کشف کرد و از آن درس زندگى آموخت، علل پیشرفت و پیروزى ملتها و نیز ریشه‏هاى شکست و نابودى آنان را جستجو کرد و آن را به عنوان قانون و سنت عالم آفرینش مورد توجه قرار داد.

قرآن در سوره “دخان” مى‏فرماید:

“کم ترکوا من جنّات و عیون وزروع و مقام کریم و نعمه کانوا فیها فاکهین کذالک و او رثناها قوماً آخرین فما بکت علیهم السماء و للأرض و ماکانوا منظرین”۹

(سرانجام همگى نابود شدند و) چه بسیار باغها و چشمه‏ها که از خود به جاى گذاشتند، و زراعتها و قصرهاى زیبا و گران قیمت. و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند. این چنین بود (ماجراى آنان) و ما (اموال و حکومت) اینها را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم.

نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آنها مهلتى داده شد.

این آیات اشاره به قوم بنى اسرائیل و فرعونیان دارد که با آن همه کبکبه و تمدّنى که داشتند بر اثر لجاجت با خداو پیامبر الهى در کام دریا فرو غلتیدند و از آب وارد آتش جهنم شدند.

هر قوم و ملتى که روحیه تفرعن و فرعونیت که همان خودخواهى و منیّت است در او باشد محکوم به فنا و نابودى است.

خدا با هیچ قوم و ملّتى پیوند خویشى نبسته است.

 

  1. نام خدا را بزرگ شمار

“وعظّم اسم اللّه ان تذکره الّا على حقٍّ…واطع اللّه فى جمیع امورک فأنّ طاعه اللّه فاضلهٌ على ماسواها.”

نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر…در تمام اعمالت مطیع فرمان خداباش، زیرا اطاعت و فرمانبردارى خدا از هرکارى بهتر است.

در این دو فراز از این نامه به دو نکته در رابطه با خداى متعال اشاره شده است:

– بزرگ شمردن نام خدا

– فرمانبردارى از فرامین او

معناى بزرگ شمردن نام خدا آن است که اسم او را وسیله مطامع و منافع دنیوى قرار ندهیم، براى رسیدن به متاع اندک دنیا به ذات اقدس او سوگند نخوریم، زیر پوشش نام او مردم را فریب ندهیم، گزیده سخن آن که خدا را هزینه زندگى زودگذر و فانى دنیا نکنیم، باعظمت از او یاد کنیم و جز در موارد حق نام او را نبریم.

نکته دیگر آن که سرلوحه همه کارهایمان را اطاعت از او قرار دهیم به خدا نگوییم کار داریم، به کارمان بگوییم خدا داریم، فرمان و قانون او را بر همه فرمانها و قانونها مقدم بداریم. سرمایه باقى و ثمربخش و ماندگار براى انسان، قرار گرفتن در حوزه جاذبه حق تعالى و پیروى نمودن فرامین حیات بخش او در زندگى فردى و اجتماعى است. در همین نامه حضرت مى‏فرماید: “و وقّراللّه احبب احباءه” خداى را محترم شمار و دوستان خدرا دوست بدار، بنابراین تعظیم توقیر و اطاعت خداوند وظیفه اساسى ما است است.

 

  1. یاد مرگ و مراحل پس از آن

“واکثر ذکرالموت و ما بعدالموت؟ ولاتتمنّ الموت الّا بشرط وثیق.”

همواره به فکر مرگ و عالم پس از آن باش، هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرایط مورد اعتماد(به این شرط که خود را اهل نجات بدانى).

ما انسانها در این بزرگ راه زندگى مسافرى را مانند هستیم که از مبدأى به سوى مقصدى در حرکت است غفلت از مبدأ و مقصد و توجه نکردن به تابلوهاى در مسیر، آدمى را به بیراهه مى‏کشاند و چه بسا او را در درّه سقوط بیفکند که نام و نشانى هم از او باقى نماند.

ذکر مرگ و یاد گردنه‏هاى پس از آن انسان را از خواب غفلت بیدار مى‏سازد تا راه را گم نکند و مقصد را فراموش ننماید.

نسیان آخرت برابر است با غفلت و سنگدلى، و انسان داراى قساوت قلب از رحمت و فیض و فضل الهى به دور است، مانند سنگى که در مسیر رودخانه قرار گرفته انبوه آب از روى او عبور مى‏کند اما هیچ سودى به حال او ندارد.

آرزوى مرگ براى کسى زیبا و مثبت است که دستش از عمل صالح پر باشد با دست خالى به سوى آن عالم رفتن رسوایى دارد، اگر على(ع) مى‏فرمود علاقه من به مرگ مانند علاقه کودک به شیر و پستان مادر است.۱۰ و یا مى‏فرمود: “من و مرگ مانند تشنه و آب هستیم.”۱۱ و یا به هنگام ضربت خوردن فرمود: (فزت و رب الکعبه) براى آن بود که او لحظه‏اى از عمرش را در غیر یاد خدا و اطاعت او مصرف نکرد و همواره غرق در یاد خدا بود.

در ادامه نامه حضرت مى‏فرماید: “و ایاک ان ینزل بک الموت و انت آبق من رب فى طلب الدنیا”. و بترس از آن که مرگ گریبانت را بگیرد و تو از خدایت فرار کرده و در طلب دنیا باشى.

 

  1. عاقبت اندیش باش

“واکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدّوله، تکن لک العاقبه”.

خشمت را فرو خور، به هنگام قدرت گذشت پیشه کن و هنگام خشم بردبار باش، آن گاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب براى تو باشد.

در این فراز از سخن مولا به عواملى اشاره شده که در پى‏ریزى عاقبت آدمى نقش بنیادى و اساسى دارد:

فرو بردن خشم، عفو و گذشت و بردبارى پایه‏هاى شخصیّت انسان را تشکیل مى‏دهند، قرآن مجید مى‏فرماید:

“والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین”۱۲

(متقین) کسانى هستند که خشم خود را فرو مى‏برند و از (خطاى) مردم مى‏گذرند، و خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.

در گام اول انسان در برابر رخدادها و عوامل خشم آفرین باید قدرت کنترل خویش را داشته باشد. از آن بالاتر این که به کسى که او را به خشم آورده با آرامى و بزرگوارى برخورد کند در گام سوم بردبارى و سعه صدر از خود نشان دهد و بالأخره در گام چهارم دولت و قدرت او را سرمست نکند بلکه به او بزرگوارى بدهد که از لغزش دیگران چشم پوشى نماید اگر انسان این چهار مرحله را به درستى بپیماید عاقبت او تضمین است، چنین انسانى چشم انداز آینده او روشن و درخشان است و روزگار به سودش رو به پیش خواهد رفت.

 

  1. نگرش انسان به نعمتها

“واستصلح کل نعمه انعمها اللّه علیک، ولاتضیّعنّ نعمه من نعم اللّه عندک ولیر علیک اثر ما انعم اللّه به علیک…و اکثر ان تنظر الى من فضّلت علیه فأنّ ذلک من ابواب الشکر.”

هر نعمتى را که خدا به تو داد نیکودار و هیچ نعمتى از نعمتها را ضایع و تباه مساز، و باید اثر نعمتهایى که خدا به تو داده در تو دیده شود… به افراد پایین‏تر از خود توجه داشته باش، که این خود شکر برترى تو بر آنهاست.

استفاده بهینه از نعمتها و تباه نساختن آنها نشانه خداباورى و خردمندى است باید بدانیم که در هر نعمتى عوامل فراوانى در عالم هستى دست به دست هم مى‏دهند تا آن را به دست ما بسپارند، شایسته نیست که آن را به آسانى تباه سازیم و ضایع کنیم، از سوى دیگر آثار نعمتهاى الهى در زندگى ما باید محسوس باشد، در عمل شاکر نعمتها باشیم، آنها را به جا و درست مصرف نماییم و در مرحله سوم همواره به افراد پایین دست نگاه کنیم ونه بالا دست تا روحیه شکرگزارى در ما ایجاد شود و تداوم یابد.

بسیارند از کسانى که غرق در نعمت فرزند صالح، همسر شایسته، منزل وسیع، آبرومندى اجتماعى و مانند آن هستند اما همواره آه و ناله و ناسپاسى آنها به گوش مى‏رسد، ریشه آن این است که خود را با انسانهاى بالاتر و جلوتر از خود در امور مادى و دنیایى مقایسه کنند و احساس کمبود مى‏کنند، رهنمود على(ع) آن است که خود را با پایین دستها سنجش کن تا درهاى شکر برایت گشوده شود.

 

هشدارها و تحذیرها

در نامه ۶۹ نهج البلاغه در کنار هدایتها و رهنمودها – که به آن اشارت شد – هشدارها و تحذیرهایى نیز آمده است که هر کدام به نوبه خود آژیر خطر و زنگ بیدار باش براى ما انسانها است، امام على(ع) مانند طبیب حاذقى که بیماران را با دستورهاى مثبت و منفى، ایجابى و سلبى مداوا مى‏کند و یا از گسترش بیمارى پیشگیرى و جلوگیرى مى‏نماید، در این دستورالعمل هم به موضوعات ایجابى که باید انجام داد و هم به موضوعات سلبى که نباید انجام داد پرداخته است تا درمان خود را با کمال و تمام به انجام رسانده باشد.

آنچه در بخش پیشین به آن اشارت شد، دستور به انجام کارهایى بود که شایسته انجام بود. در بخش دوم به آن امورى اشاره خواهیم کرد که حضرت همگان را از آن برحذر داشته‏اند و هشدار داده‏اند.

لازم به ذکر است که زبان هشدار گاهى با جمله (ایاک) است و گاهى با صیغه (واحذر) و گاهى هم با فعل نهى، که نتیجه هر سه از لحاظ معنایى یکى است.

 

  1. کار ناپسند نسبت به دیگران

“واحذر کلّ عمل یرضاه صاحبه لنفسه و یکره لعامّه المسلمین.”

از هر عملى که تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آید برحذر باش.

در این فراز از سخن، مولا على(ع) معیارى براى کارهاى روزانه ما مسلمانان بیان کردند و آن این است که: پسندیده و ناپسندیده بودن کار را با روحیات خودت محاسبه نکن، بلکه معیار خوب و بد و شایسته و ناشایسته بودن کار را عموم مسلمانان قرار ده، به دیگر سخن خودت میزان و خط کش نباش که هرچه را بپسندى انجام دهى و هرچه را نپسندى ترک کنى، بلکه بررسى و دقت کن این کارى که مى‏خواهى انجام دهى، این حرفى که قرار است بیان کنى، این تصمیمى که قرار است اتخاذ کنى و بالأخره هر اقدامى که قرار است از تو صادر شود آیا به مذاق دیگر هم کیشان تو و مسلمانان پیرامون تو پسندیده هست یا نه، اگر سر دوراهى قرار گرفتى بر خشنودى خویش و ناخوشنودى دیگران، دیگران را بر خود مقدّم بدار، مصلحت امّت و جامعه اسلامى را بر رضاى خویشتن و مصلحت خود ترجیح بده و به گونه‏اى عمل کن که فضاى جامعه دینى را آلوده و مه آلود نسازى، اگر دیدى شعاع عملکرد تو دیگر مسلمانان را مى‏آزارد و آنان را نگران مى‏سازد از عملیاتى کردن آن تصمیم و اراده صرف نظر کن.

این رهنمود حضرت که با هشدار همراه است در بسیارى از مسائل و مواضع اجتماعى کارساز و گره‏گشاست، چه بسا ذوق و سلیقه فردى چیزى را اقتضاء کند که مزاج سیاسى و فرهنگى جامعه آن را پذیرا نیست، در این فرض بهتر است که مصلحت جمع و جامعه را بر نگرش و بینش خود مقدّم بدارد تا جامعه به تنش و چالش گرفتار نگردد.

 

  1. شرم و حیاء

“واحذر کلّ عمل یعمل به فى السرّ و یستحى منه العلانیه”

و از هر کارى که پنهانى انجام مى‏شود و در ظاهر از آن شرم دارى، پرهیز کن.

بى‏شرمى و بى‏حیایى یکى از آسیبهاى بزرگ و فردى و اجتماعى است، بى‏حیایى نسبت به خدا، بى‏حیایى نسبت به مردم، بى‏حیایى نسبت به خود. تنها سفارشى که از همه پیامبران الهى باقى مانده این است که: اگر کسى حیاء نداشت هرکارى که مى‏خواهد بکند مانعى براى آن نیست. یعنى تنها چیزى مى‏تواند جلو هرزگى و تبه کارى انسان را بگیرد داشتن “حیاء” است.

بسیارى از کارها را انسان در ملأ عام و در منظر مرأى انجام نمى‏دهد ولى ممکن است در خلوت و پنهانى انجام دهد، امام على(ع) مى‏فرماید: از آن کارى که حاضر نیستى در خلوت و در دیدگاه مردم انجام دهى از آن در پنهانى نیز پرهیز کن و انجام نده.

در روایات از حیاء به عنوان “رأس”۱۳ و سرآمد فضائل یاد شده است، حیاء کلید خوبى‏هاست و بى‏حیایى کلید زشتى‏ها و پلیدیها. از این رو در روایت آمده است که “لاایمان لمن لاحیاء له”۱۴

بنابراین یکى دیگر از هشدارهاى امام على(ع) به شیعیان این است که همواره خود را در محضر خدا بیند و آشکار و پنهانشان یکسان باشد و حرمت حیاء را پاسدارند.

 

  1. کارى که عذرخواهى به دنبال دارد را ترککن

“واحذر کلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه”

از اعمالى که اگر از انجام دهنده‏اش پرسش شود انکار مى‏کند و یا پوزش مى‏طلبد دورى کن.

در این فراز امام ملاک و معیار کار خوب و بد را بیان کرده‏اند، فرموده است: هر عمل و کارى که این دو چیز را به دنبال داشته باشد، شایسته است که ترک شود و انجام آن به صلاح نیست:

الف: کارى که اگر انجام بگیرد انسان انجام دهنده حاضر نیست آن را به خودش نسبت دهد.

ب: کارى که اگر عملى شود انسان حاضر است از انجام آن عذرخواهى نماید.

امام مى‏فرماید: در هر اقدامى نخست بیندیش و فکر کن، به پیامدها و عواقب کارها اندیشه کن، اگر دیدى از جمله کارهایى است که آن قدر زشت و نامناسب است که آدم دوست ندارد آن را بعهده بگیرد و یا اگر عهده دار شود ناچار است از آن پوزش بطلبد، از چنین کارهایى اجتناب کن و از آغاز که نیت انجامش را دارى ترک کن تا گرفتار آن نشوى.

این هشدار امیرالمؤمنین(ع) را اگر جدّى بگیریم بسیارى از فضاسازیهاى منفى و شایعه سازیهاى اجتماعى رخت بر مى‏بندند، کسانى هستند دست به کارهایى مى‏زنند که اگر آشکار شود و روزنامه‏اى و یا رسانه‏اى شود آن را تکذیب مى‏کنند، چرا عاقل کند کارى که بازآرد پشیمانى، شایسته است پیش از انجام هر اقدامى جوانب آن را به درستى بررسى کنیم تا گرفتار آثار منفى آن نشویم.

 

  1. پاییدن زبان

“ولاتجعل عرضک غرضاً لنبال القول، ولا تحدّث النّاس بکلّ ما سمعت به فکفى بذلک کذبا، ولاتردّ على الناس بکلّ ماسمعت به فکفى بذلک جهلاً”

آبروى خود را هدف تیرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مى‏شنوى براى مردم بازگو مکن (چرا که راست و دروغ مخلوط است) دین تو را به دروغ آلوده مى‏کند و نیز تمام آنچه را براى تو نقل مى‏کنند تکذیب منما.

سه نکته و سه هشدار در این قطعه از سخنان مولاعلى(ع) مورد توجه قرار گرفته است: زبان سرخ سر سبز مى‏دهد بر باد. بسیارى از اوقات بر اثر عدم توجه و رعایت نکردن اصول انسانى در روابط اجتماعى، انسان با یک اظهار نظر و با یک گفتار آبرو و حیثیت اجتماعى چند ساله خود را برباد مى‏دهد و آماج تهمتها و حمله‏ها و هجمه‏ها قرار مى‏دهد. بنابراین زمام زبان باید در اختیار انسان باشد، کم بگوید و محکم بگوید و از سست گویى و پرگویى بپرهیزد. در جاى دیگر على(ع) فرمود: “من کثر کلامه کثر خطاء؛۱۵ آنکه سخن زیاد بگوید لغزشهایش نیز بیشتر است.”

گوش انسان دروازه‏اى است که دربان ندارد، فیلتر و حاجب و مانع هم ندارد ممکن است بسیارى از چیزها را آدمى در طول شبانه روز بشنود، راست و دروغ، سست و محکم، حق و باطل، اما مجاز نیست که هرچه شنید آن را به دیگران منتقل کند زیرا همین روحیه کافى است که او را در ردیف دروغگویان قرار دهد و آبرو و اعتبار خود را در معرض آسیب بگذارد.

۳- نکته سومى که حضرت به آن اشاره فرموده است آن است که: آنچه از دیگران مى‏شنوى تکذیب نکن که این روش تو را در ردیف جاهلان و نابخردان قرار مى‏دهد، بسیارى از گفته‏هاى دیگران که به گوش تو مى‏رسد حق است، راست و درست است با تبر(لا) گفته‏ها و اقوال دیگران را هدف قرار مده. درباره آنها فکر کن، بررسى و جستجو کن، شاید از لابلاى آنها به حقایقى دست یابى که در صورت دست یابى به آنها زندگى اجتماعى و حتى فردى تو را دگرگون سازد و نقطه عطفى در اراده و عزم تو شود.

  1. از یار بد گریزان باش

“واحذر صحابه من یقیل رأیه و ینکر عمله فانّ الصاحب معتبر بصاحبه”

از یارانى که در فکر و نظر ضعیفند و عمل آنها ناشایسته است برحذر باش، زیرا مقیاس سنجش شخصیّت هر کس را یارانش تشکیل مى‏دهند.

مردم در جامعه انسان را از دو طریق شناسایى مى‏کنند: یکى گفتار و رفتار فردى و موضع گیریهاى اجتماعى و دیگر از نشست و برخاست با دیگران، مصاحبت و همنشینى معیار خوبى براى نمره دادن مثبت و منفى به انسانهاست.

در روایات آمده است که:

“المرء على دین خلیله؛۱۶ هر کس با آیین دوست و رفیقش شناخته و ارزیابى مى‏شود.”

انسان مسلمان و شیعه اهل بیت(ع) اجازه ندارد با هر کس و ناکس رفت و آمد کند و دست دوستى بدهد. شایسته است با کسانى همنشینى نماید که او را به ارزشها نزدیک و از زشتى‏ها دور سازند و اگر به عکس شد این رفاقت ممنوع است زیرا یار بد بدتر بود از مار بد.

در ادامه این دستورالعمل حضرت شفافتر به این مسأله اشاره کرده‏اند: “ایّاک و مصاحبه الفساق فأنّ الشّر بالشّر ملحق”

از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مى‏پیوندد.

نسیم با آن لطافتى که دارد هنگامى که از روى مزبله عبور مى‏کند بوى بد مى‏گیرد و آزار دهنده مى‏شود، مراقب باش روح لطیف خود را که با رنگ عبودیت و عطر بندگى خوگرفته گرفتار بوى بدگناه نکنى و دوستان ناباب فضاى جان و روح تو را آلوده نسازند که اگر روحت رنگ گناه گرفت رفتار و گفتارت نیز به فسق و فجور آلوده خواهد شد.

 

  1. در گزینش مسکن حسّاس باش

“واسکن الامصار العظام فأنها جماع المسلمین و احذر منازل الغفله والجفاء و قله الأعوان على طاعه اللّه”

در شهرهاى بزرگ سکونت کن زیرا مرکز اجتماع مسلمانان است و از جاهایى که مردم آن از یاد خدا غافلند و به یکدیگر ستم روا مى‏دارند و بر اطاعت از خدا به یکدیگر کمک نمى‏کنند، بپرهیز.

در ضرب المثل‏ها گویند: “وطن جایى است که آزارى نباشد کسى را با کسى کارى نباشد” در شهرهاى کوچک چون همه همدیگر را مى‏شناسند دردسرها و مزاحمت‏ها هم فراوان است به خلاف شهرهاى بزرگ که انسان در یک فضاى جمعى کلانى زندگى مى‏کند، امکانات و ابزار زندگى فراهم‏تر است، اگر در کلان شهرها انسان بتواند سکونت گزیند و در عین حال به یاد خدا باشد بهتر است اصولاً هرکجا که تعاون بر نیکى و تقوا بیشتر باشد و تعاون بر گناه و تجاوز کمتر، شایسته سکونت است.

در این رابطه دو حدیث را ملاحظه نمایید:

رسولخدا(ص) فرمود:

“البلاد بلاد اللّه و العباد عباد اللّه فحیثما اصبت خیراً فأقم؛۱۷ شهرها شهرهاى خدایند و بندگان نیز بندگان خدا. پس هرجا که محیط خیر و خوبى باشد شایسته سکونت و زندگى است.

امام على(ع) فرمود:

“والزموا سواد الأعظم فأنّ یداللّه مع الجماعه؛۱۸ همواره با بزرگترین جمعیّت‏ها باشید که دست خدا با جماعت است.

 

  1. جایگاه حضور شیطان

“وایّاک و مقاعد الأسواق، فأنها محاضر الشیطان و معاریض الفتن” از نشستن در گذرگاههاى عمومى و بازار، پرهیز کن که جاى حاضر شدن شیطان و برانگیخته شدن فتنه‏هاست.

گرچه شیطان مانند خون در تن انسان جارى است و هه جا انسان را رَصَد مى‏کند و کمین کرده تا زمینه‏هاى لغزش او را فراهم آورد امّا در برخى زمان‏ها و مکان‏ها حضور پررنگ‏تر و جدّى‏ترى دارد، از جمله آن مکانها، اماکن عمومى مانند بازار است که زمینه گناه و انجام حرام بیشتر است از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود:

“انّ الشیاطین تغدوا برایاتها الى الأسواق فیدخلون مع اول داخل و یخرجون مع آخر خارج؛۱۹ شیطان‏ها صبحگاهان با پرچم‏هاى خود به بازار مى‏روند و با هر که زودتر به بازار رود داخل مى‏شوند و با هر که دیرتر درآید، بیرون مى‏آیند.”

بنابراین زمینه شیطنت شیطان‏ها در بازار فراهم‏تر است، چه انسانهایى به ظاهر انسان اما در عمل دست شیطان را از پشت مى‏بندند و با هزاران دوز و کلک مردم را مى‏فریبند و شیطان گونه با سوگند و قسم‏هاى پى در پى و با شیوه‏هاى ویژه‏اى که دارند، اجناس بُنجُل را به قیمت بالا به مشتریان ناآگاه مى‏فروشند و نام آن را هم زرنگى و کیاست مى‏گذارند.

 

  1. مسافرت در جمعه

“ولاتسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الّافاصلاً فى سبیل اللّه او فى امر تعذربه”

روز جمعه پیش از نماز مسافرت نکن جز براى جهاد در راه خدا و یا کارى که از انجام آن ناچارى.

از این فراز کلام مولا اهمیت حضور و شرکت در نماز جمعه استفاده مى‏شود. هشدار حضرت آن است که هیچ چیزى نباید مانع حضور در نماز جمعه شود، زیرا نماز جمعه رمز وحدت، عامل تقویت نظام، پیوند و بیعت با ولایت، حضور در متن سیاست، و بالآخره نماز جمعه پیشانى و چهره حکومت اسلامى است.

حضور دسته جمعى و با انگیزه هر هفته در نماز جمعه اقتدار مسلمانان را به نمایش مى‏گذارد و صف بهم پیوسته آنان را که حاکى از دلها و انگیزه‏هاى بهم گره خورده است، نشان مى‏دهد، امام جمعه با تبیین مسائل سیاسى و تحلیل آنها و نیز تشریح مصلحت اسلام و مسلمانان و شیطنت‏ها و فتنه گریهاى دشمنان، مردم را به حضور در صحنه فرا مى‏خواند و با ذکر و موعظه و سفارش به تقوا مصونیّت فردى و اجتماعى را گسترش مى‏دهد، این چنین اجتماعى که در آن هم عبادت و هم سیاست با هم مطرح باشد در سایر ادیان وجود ندارد و این از ویژگیهاى دین همه سونگر و جامع اسلام است.

از این رو در روایات نسبت به کسانى که بدون عذر و دلیلى سه هفته پى در پى به نماز جمعه حضور نیابند هشدار داده شده است.

امام باقر(ع) فرمود:”من ترک الجمعه ثلاث جمع متوالیه طبع اللّه على قلبه”۲۰ هر که سه جمعه متوالى (بدون عذر) نماز جمعه را ترک کند، خداوند بر قلب او مهر مى‏زند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه ۶۹ با استفاده از ترجمه مرحوم دشتى، و نیز آیه اللّه مکارم.
  2. ترجمه و شرح فشرده نهج البلاغه آیه اللّه مکارم، ج ۳، ص ۴۷۶ سفینهالبحار، دارالأسوه، ج ۲، ص ۱۳۹٫
  3. همان.
  4. سوره اسراء، آیه ۱۷٫
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶٫
  6. سوره نحل، آیه ۹۷٫
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  8. سوره فرقان، آیه ۳۰٫
  9. سوره دخان، آیه ۲۵ – ۲۹٫
  10. نهج البلاغه، خطبه ۵٫
  11. همان، نامه ۲۳٫
  12. سوره آل عمران، آیه ۱۳۴٫
  13. میزان الحکمه، رى شهرى، ترجمه شیخى، ج ۳، ص ۲۸۰٫
  14. همان، ص ۲۸۲٫
  15. نهج البلاغه، قصار، ۳۴۹٫
  16. میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۹۰٫
  17. نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۱۱۶٫
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
  19. نهج الفصاحه، شماره ۶۳۸٫
  20. التهذیب، ج ۳، ص ۲۳۸٫
30دسامبر/16

پاسخ به یک شبهه

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

سؤال:

وقتى که اسلام همواره توصیه به صفاى روح و نشاط مى‏نماید و راههایى را براى درمان حزن و ناراحتى‏هاى روحى بیان مى‏کند، عزادارى و گریه و حزن در مذهب تشیّع براى امامانشان و گریه بر شهیدان با این توصیه‏هاى اسلام چگونه قابل جمع مى‏باشد؟

جهت روشن شدن بحث به دو نکته ابتداء اشاره مى‏شود:

 

الف – انواع گریه

گریه‏ها و پیامهایى را که اشک‏ها بیان مى‏دارد به طور کلّى با بهره‏گیرى از متون دینى و ادبى در موارد زیر مى‏توان مطرح نمود:

۱- گریه عجز و زبونى

اظهار عجز پیش ستمگر روامدار

اشک کباب باعث طغیان آتش است

۲- گریه تزویر و دروغ

قرآن درباره فرزندان یعقوب مى‏گوید: “وجاءوا اباهم عشاء یبکون”۱ و در برگشت نزد پدر به گریه پرداختند. امّا گریه آنان از نوع گریه‏هاى دروغین بود.

۳- گریه پشیمانى

در روایت مى‏خوانیم که “طوبى…لمن بکى على خطیئته؛۲ خوشا به حال کسى که براى گناهى که مرتکب شده گریه کند.”

بهر گریه آدم آمد بر زمین

تا بود نالان و گریان و حزین

۴- گریه شوق

بخاطر شوق به بهشت “واثبات حقانیّت…” قرآن مى‏فرماید: “و چون آنچه را به سوى این پیامبر نازل شده، بشوند مى‏بینى بر اثر آن حقیقتى که شناخته‏اند اشک از چشمهایشان سرازیر مى‏شود.”۳

وقتى جعفر بن ابى طالب از حبشه برگشت رسول خدا(ص) “بکى فرحاً برؤیته؛۴ از شوق دیدارش گریست.”

۵ – رحم و رأفت

پیامبر(ص) در مرگ ابراهیم فرزندش اشک ریخت و فرمود: “لیس هذا بکاء غضبٍ انّما هذا رحمهٌ و من لایرحم لایرحم؛)۵( این گریه خشم و نارضایتى (از قضاى الهى نیست) بلکه گریه رحمت و رأفت است و هر کس رحم نکند مورد رحمت واقع نمى‏شود.”

۶- غم و اندوه

گریه از روى غم و اندوه نیز، یکى از گریه‏هاى طبیعى و غریزى انسان است، قرآن مى‏فرماید:(درباره مجاهدانى که وسیله براى جبهه رفتن نداشتند.) آنان در حالى که از شدّت اندوه اشک از چشمانشان فرو مى‏ریخت، بر مى‏گشتند که (چرا) چیزى نمى‏یابند تا (در راه جهاد) خرج کنند.”

۷- گریه فراق

که به خاطر دورى و جدایى از عزیزى یا نبودن در کنار محبوبى اشک مى‏ریزد

از آن دمى که زچشمم برفت یار عزیز

کنار دامن من همچو رود جیحون است

(حافظ)

گریه بر حسین(ع) و شهیدان کربلا، از این نوع و همچنین نوع ششم است، لذا خطاب به آن حضرت مى‏گوییم: “یا لیتنى کنت معک فافوز فوزا عظیماً”۶ اى کاش ما هم در کنار تو بودیم (تو را یارى مى‏دادیم) و به آن سعادت بزرگ دست مى‏یافتیم.

 

ب: لیاقت گریه

این که انسانى به حدّى برسد که مردمان زیادى براى او بلکه هستى براى او گریه کند و اشک بریزد، نه یک روز و دو روز بلکه قرنها، لیاقت بالایى لازم دارد، لذا قرآن در مورد فرعونیان که بر اثر نفرین موسى غرق شدند مى‏گوید: “فما بکت علیهم السّماء و الأرض و ما کانوا منظرین”۷ نه آسمان (و اهل او) بر آنها گریست و نه زمین( و اهل آن) و نه (به هنگام نزول بلا) به هر حال این جمعیّت چنان لیاقت و ارزش و پایگاه معنوى خویش را از دست دادند که پس از مرگ آنان نه آسمان و نه زمین و به تفسیر دیگر، از اهل آسمان و زمین کسى براى آنها گریه‏اى نکرد، زیرا افراد براى کسى گریه مى‏کنند که ارزش و لیاقتى داشته باشند، و این که کسى براى آنان گریه‏اى نکرده و نوعى حقارت و بى‏لیاقتى به شمار آمده، آنان بدین سبب مورد سرزنش قرار گرفته‏اند بدین جهت است که امام باقر(ع) روایت مى‏کند. هنگامى که امیرالمؤمنین على(ع) در آستانه شهادت قرار گرفت فرزندانش حسن(ع) و حسین(ع) محمد بن حنفیه و دیگر فرزندان خردسالش – را گرد آورد و آنها را وصیّت کرد و در پایان فرمود: فرزندانم با مردم به گونه‏اى رفتار کنید که اگر از میان آنان غایب بودید خواهان و مشتاق ملاقات شما باشند و اگر از میانشان رخت بربستید، براى شما گریه کنند.”۸ و رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه‏هاى قساوت قلب و شقاوت جمود عین و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا است. چنانکه در روایتى مى‏خوانیم گریه چشم‏ها و ترس دل‏ها از نشانه‏هاى رحمت خدا است. با توجّه به مقدّمه پیش گفته پاسخهاى متعددى مى‏توان به شبهه فوق داد.

با ذکر این نکته که این گونه نیست که اسلام همواره به نشاط و شادى توصیه نموده باشد.

 

اولین پاسخ

جواب نقضى است که در منابع اهل سنّت روایات متعددى درباره عزادارى پیامبراکرم(ص) و اصحاب نقل شده است مانند عزادارى و گریه حضرت بر شهداىاحد، حمزه سیدالشهداء، عزادارى در شهادت جعفربن ابى طالب و سعد بن خوله، گریه در مرگ دختران و فرزندان خود چون ابراهیم… و گریه در مرگ عثمان بن مظعون.۹ و همچنین گریه پیامبراکرم(ص) و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین(ع)۱۰ عزادارى صحابه پس از ارتحال پیامبراکرم(ص)چنانکه‏ام سلمه مى‏گوید: “و نحن مجتمعون نبکى و لم ننم”۱۱ ما (در مسجد جمع شده) بر پیامبر گریه مى‏کردیم و نخوابیدیم و همچنین فاطمه زهرا(س) در عزاى پدر محزون و گریه و عزادارى نمود و مى‏گفت: “واابتاه ربّاً دعاه”۱۲ اى پدر بزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتى و همچنین در رحلت مادرش خدیجه کبرى اشک مى‏ریخت و گریه مى‏کرد.۱۳ و همچنین خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبراکرم(ص) اشک ریختند(فجعلا یبکیان)۱۴ آیا همه این‏ها خلاف دستورات اسلام رفتار نموده‏اند؟ آیا نعوذ باللّه حتّى پیغمبر اکرم(ص) هم آگاهى نداشتکه این گریه‏ها و عزادارى‏ها با توصیه‏هاى اسلام به نشاط و.. .سازگارى ندارد؟ هر جوابى که گروههاى اسلامى (تمام مذاهب اربعه و حتّى وهابیون) دارند در این مورد براى رفع تنافى دارند، ما هم از آن مى‏توانیم استفاده ببریم.

 

دومین پاسخ

این است که روایات نشاط و شادابى را باید بررسى کنیم که در کجاها نشاط و شادى را مطلوب دانسته‏اند؟ در این باب روایات فراوانى داریم که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

۱- على(ع) مى‏فرماید:”التّبسّم فى وجه المؤمن الغریب من کفّاره الذنوب؛۱۵ تبسم و با خنده برخورد کردن با مؤمن غریب گناهان را از بین مى‏برد.” و یا فرمودند: “تبسّم الرّجل فى وجه اخیه حسنهٌ” تبسم مرد در برابر برادرش حسنه است.

۲- على(ع) فرمود: “بشاشه الوجه عطیه ثانیه”۱۶ با چهره گشاده برخورد کردن عطیّه و بخشش دوم است.

۳- امام صادق(ع) فرمود: حدّ حسن خلق این است: “تلین جانبک و تطیّب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن”۱۷ با نرمى و ملایمت و کلام خوب و متین، و چهره گشاده برخورد کنى.”۱۸ با دقّت در روایات فوق و امثال آن بدست مى‏آید، که آنچه از بشاشت و نشاط توصیه شده است، مربوط به برخوردهاى اجتماعى افراد با همدیگر است که با چهره گشاده و صورت خندان و شاداب با هم برخورد کنند، و این نمى‏رساند که در سوگ عزیزى که از دست داده‏اید اشک نریزید و گریه نکنید، لذا على(ع) فرمود: “هر کس دلى را شاد کند خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.”۱۹

نتیجه این شد که روایات سرور و شادى مربوط به برخوردهاى اجتماعى است، از این جا کم کم مى‏توان حدس زد که در اسلام در کنار شادى، غم، همراه فرح، حزن، و همگام با نشاط و شادابى حزن و اندوه نیز مطرح است، اسلام تنها دین نشاط خالى نیست چنانکه فقط اندوه و غم در آن مطرح نیست بلکه هر دو مطرحند منتهى مهم شناخت جایگاه هر یک است که در این قسمت به این امر مهم فقط اشاره مى‏کنیم.

 

جایگاه شادابى‏ها و غم‏ها

۱- على(ع) مى‏فرماید: انسان گاهى خشنود مى‏شود به چیزى که هرگز از دستش نمى‏رود، و ناراحت مى‏شود براى از دست دادن چیزى که هرگز به آن نخواهد رسید.

(چون معیار و جایگاه شادیها و غم‏ها را نمى‏داند) لذا به ابن عباس! فرمود: “فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک ولیکن اسفک على مافاتک منها و مانلت من دنیاک فلاتکثر به فرحاً”۲۰ خوشحالى تو از چیزى باشد که در آخرت براى تو مفید است و اندوه تو براى از دست دادن چیزى از آخرتت باشد، آنچه از دنیا به دست مى‏آورى تو را خوشنودنسازد، آنچه در دنیا از دست مى‏دهى زارى کنان تأسف نخور.”

این روایت شادى را در کارهاى آخرتى و نفع آن و حزن و ناراحتى را در منفعت آخرتى مى‏داند درست بر عکس آنچیزى که عوام و عدّه‏اى تصور مى‏کنند که از کارها و منافع دنیوى شاد مى‏شوند.

۲- شادى در خوشحالى اهلبیت(ع) و اندوه در حزن آنها

مورد دیگرى از شادى‏ها که به صورت مرزبندى دقیق بیان شده است مربوط به اهلبیت پیامبر اسلام(ص) است که در روایات عدیده‏اى دستور داده‏اند که در شادى آنها شاد و در حزن و اندوه آن‏هامحزون و اندوهناک باشید که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- امیرالمؤمنین على(ع) مى‏فرماید: “انّ اللّه تبارک و تعالى…فاختارنا و اختار لنا شیعهً ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۲۱ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریک‏اند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از مایند و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا(ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شاد باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد در روز قیامت با آن محشور مى‏گردد “وافرح لفرحنا.. و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولّى حجراً فحشره اللّه معه یوم القیامه؛ و علّت امر هم روشن است که چرا باید در سوگ اهلبیت اشک ریخت و گریه کرد، زیرا احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد تحریک هر نوع احساسات و عواطف باید با حادثه مربوط متناسب باشد، شهادت ابى عبداللّه(ع) مسیر تاریخ را عوض کرد، او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‏ها داد باید کار متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده‏ها جارى گردد، شور و عشق در دلها پدید آید، و در این حادثه چیزى که مى‏تواند چنین نقشى را بیافریند همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است، در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى‏تواند این نقش را ایفا کند خندیدن هیچگاه انسان را شهادت طلب بار نمى‏آورد.۲۲

 

پاسخ سوم

چنانکه در مقدمه بیان شد، اشک و گریه انواع و اقسامى دارد، تمام آن‏ها حزن آور نیست، گریه‏اى حزن آور است که بخاطر اندوه و غم باشد امّا گریه شوق، گریه فراق، گریه همدردى و رأفت هرچند به ظاهر حزن و اندوه است چون اظهار محبّت و عشق و علاقه است لذا نشاط و بسط باطنى را در پى دارد، چرا که هماهنگى روحى با شخصیّت باعظمتى چون اباعبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار(ع) نشاط و بسط باطنى را درپى دارد، چون حسین(ع) مصباح و چراغ هدایت است هر کس در مسیر او افتاد هدایت یافته، و على(ع) فرمود:متّقین و پرهیزکاران در راه هدایت شادمانند “ونشاطاً فى هدى”۲۳ و همچنین گریه در مصائب اهل بیت(ع) روح وجان انسان را زنده و نشاط مى‏بخشد، در روایتى از امام هشتم مى‏خوانیم “کسى که مصیبتهایى را که بر ما وارد شده به یاد آورد و بر آن گریه کند در قیامت همراه ما خواهد بود، کسى که به یاد مصائب ما گریه کندو دیگران را بگریاند چشمان او روزى که همه چشمها گریانند. گریان نخواهد شد و کسى که در جلسه‏اى بنشیند که در آن جلسه امر ما احیاء و بر پاداشته مى‏شود:”لم یمت قلبه یوم تموت القلوب”۲۴ دل او در روزى که دلها مى‏میرد زنده مى‏شود و نمى‏میرد و این امرى است که حتى دانشمندان امروزى نیز به آن اعتراف کرده‏اند “اویه” یکى از دانشمندان روسى مى‏گوید: “در گریستن لذّتى است زیرا اندوهها و تأثّرات درونى که در اعماق روح و قلب انسان است با سیلاب اشک بیرون آمده و نابود مى‏شود.”

دیگرى مى‏گوید: “قطره‏هاى اشک بدون اینکه به کوشش ما براى جلوگیرى از آن توجّهى کند فرو ریخته و با افتادن خود روح پر شکنجه ما را آسوده مى‏کنند.”۲۵ و همچنین از نظریات علمى ثابت شده است که اشک از بسیارى از امراض انسان را حفظ مى‏کند از جمله چون در اشک آنزیمى وجود دارد از سرطان جلوگیرى مى‏نماید و مى‏گویند: ترشح داخلى غدّه‏هاى اشک ما رل احساسى در جلوگیرى از سرطان بازى مى‏کند.۲۶ نتیجه این پاسخ این است که گریستن بر انسانهاى بزرگ و در سوگ عزیز مصطفى حسین بن على(ع) صفاى باطن و نشاط و بسط درونى را در پى دارد. این شادابى در قیامت ظاهر مى‏شود که همه چشم‏ها گریان است جز چشمى که بر حسین اشک ریخته است “کل عین باکیه الّا عین بکت على مصاب الحسین”۲۷

و چهارمین پاسخ: این است، چنانکه در مقدمه یادآور شدیم، گریه در سوگ انسان یا انسانها نشانه عظمت و بزرگى والایى آن شخص است، لذا قرآن فرعونیان را مذمّت مى‏کند که در سوگ آنها نه زمین گریه کرد و نه آسمان، نه ملائکه اشکى ریخت و نه انسانها.۲۸ و همچنین توصیه شده است که بگونه‏اى زندگى کنید که مردم در سوگ شما اشک بریزند و در فراق شما گریه کنند.۲۹ ابا عبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار، طبق سفارش قرآن به مودّت اهل بیت.۳۰ در درون قلب‏ها، و در اعماق سینه‏ها جاى دارند و خود آنها توصیه نموده‏اند به عزادارى چرا که در سوگ امام حسین (ع) نه تنها انسان‏ها، که هستى اشک ریخت. امام صادق(ع) مى‏فرماید: “الحمدللّه الّذى فضّلنا على خلقه بالرّحمه و خصّنا اهل البیت بالرحمه یا مسمع انّ الارض و السّماء تبکى منذ قتل امیرالمؤمنین رحمه لنا و ما بکى لنا من الملائکه اکثر و ما رقأت دموع الملائکه منذ قتلنا؛۳۱ سپاس خدایى را که ما اهل بیت را به رحمت خاصّه‏اش ویژه ساخت و بر سایر مخلوقات برترى بخشید اى مسمع از زمان کشته شدن امیرمؤمنان زمین و آسمان مى‏گریند و گریه فرشتگان خشک نشده است.

درباره حسین بن على(ع) هم در روایات شیعه و هم اهل سنّت آمده که آسمان و زمین در شهادت او گریه کردند، در منابع تشیّع مى‏خوانیم: “بکت السّماء و الأرض على یحیى بن زکریّا(ع) و على الحسین بن علىٍّ(ع) اربعین صباحاً؛۳۲ که آسمان و زمین(در شهادت) یحیى بن زکریّا و (در شهادت) حسین بن على(ع) چهل روز گریستند.”

و در منابع اهل سنّت آمده است “انّ یحیى بن زکریّا لمّا قتل احمرت السّماء و قطرت دماً و انّ حسین بن علىٍّ یوم قتل احمرت السّماء؛ هنگامى که یحیى زکریّا کشته شد آسمان سرخ و خون بارید و همین طور در قتل حسین بن على(ع) آسمان خون گریست”.۳۳ در دیگرى دارد “لمّا قتل الحسین احمرت آفاق السّماء اربعه اشهر”۳۴ در روایت سومى از منابع اهل سنّت مى‏خوانیم که در آن روزهایى که حسین بن على(ع) کشته شده بود “لم یرتفع حجر الّا وجد تحته دم عبیط، حتّى فى بیت المقدس”۳۵ هر سنگى را بر مى‏داشتى زیر آن خون تازه دیده مى‏شد حتى در سرزمین بیت المقدس وقتى تمام هستى براى بزرگان گریه کند، گریه انسان بر آنها نشانه عظمت آن افراد، صفاى روح گریه کننده است که با چنان افرادى این چنین ارتباط روحى دارد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۶٫
  2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بیروت: داراحیاء التراث العربى) ج ۱۴، ص ۳۲۰٫
  3. سوره مائده، آیه ۸۳٫
  4. بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۴٫
  5. همان، ج ۲۲، ص ۱۵۱، و عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۱٫
  6. حرّ عاملى، وسائل الشیعه،(بیروت داراحیاء التراث العربى، چاپ چهارم ۱۳۹۱( ج ۱۰، ص ۳۹۳٫
  7. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  8. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷ و ج ۷۱، ص ۱۶۷؛ نهج البلاغه فیض، حکمت ۹، ص ۱۰۹۲، با اختلاف.
  9. ر ک حافظ ابوالمؤید خوارزمى، مقتل، ج ۱، ص ۸۸، و محبّ الدین طبرى، ذخائر العقبى، ص ۱۱۹، و تقى هندى کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۲۳ و هیثمى مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۹٫
  10. ابن جوزى، مقتل، ج ۱، ص ۱۶۴٫
  11. ابن عبداللّه قرطبى، اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۰۲٫
  12. حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین (رکن مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیّه). کتاب انباس، ج ۱،ص ۳۸۱٫
  13. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه ابراهیم آیتى (آموزش عالى، چاپ سوم) ج ۱، ص ۳۹۰٫
  14. ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء(مصر مطبعه السعاده) ج ۲، ص ۶۲ شماره ۱۴ و ر ک ابى بکر هیثمى، مجمع الزوائد (بیروت) دارالکتاب العربى، ج ۹، ص ۳۳٫

۱۵ و ۱۶٫ ر ک محمد بن یعقوب کلینى، الکافى (دارالکتب الاسلامیه) ج ۲، ص ۱۸۸ و ر ک جامع الاخبار، ص ۱۰۱٫

  1. سید محسن حسینى عاملى، الاثناعشریه (چاپ قدیم)، ص ۱۴٫
  2. محمد بن بابویه قمى، معانى الاخبار(تهران، مکتبه الحیدرى، مکتبه الصدق)، ج ۲۴۰٫
  3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۶۸۲، حکمت ۲۵۷٫
  4. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۵۰۰،نامه ۲۲٫
  5. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار(بیروت، داراحیاء التراث العربى)، ح ۴۴، ص ۲۸۷٫
  6. همان، ص ۲۸۶، و شیخ صدوق، امالى، مجلس، ۲۷٫
  7. ر ک آیه اللّه محمد تقى مصباح، بررسى شبهاتى پیرامون عاشورا، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۴۱، ص ۲۰۵٫
  8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۴۰۴، خطبه ۱۹۳٫
  9. ر ک: محمد تقى عطارنژاد، نسخه عطار(کتابفروشى افتخارى، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۳۲، ص ۱۸۰٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸٫
  11. على سالک، چراهاى پزشکى(قم، انتشارات استاد مطهرى، چاپ اول)، ص ۲۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳٫
  13. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  14. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷٫
  15. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۰٫
  17. فیض کاشانى، تفسیر الصافى،(بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات چاپ سوم، ۱۴۰۲(، ج ۴، ص ۴۰۷٫
  18. سیوطى، درالمنثور(مصر مطبعه المیمنیه، ۱۳۱۴ ه) ج ۵ ذیل آیه ۲۹ دخان به نقل از المیزان، ج ۱۸، ص ۱۵۱٫
  19. همان.
  20. جلال الدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص ۱۳۸ به نقل از همان و به نقل از تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۱۸۰٫

 

30دسامبر/16

حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزّت آفرین

 

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

حماسه جاوید عاشورا از مهم‏ترین وقایع در تاریخ بشریّت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن پرسشگر و نگاه هر کاوشگر را به سوى خود جلب مى‏نماید و هرچه زمان مى‏گذرد، چهره آن فروزان‏تر و تابنده‏تر مى‏شود. این نهضت یک رویکرد احساساتى و برخاسته از خواهش‏هاى نفسانى نیست، بلکه یک قیام الهى – انسانى است که بررسى و شناخت حقایق آن براى پیشرفت و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد، لذا اندیشمندان بسیارى از ادیان، مکاتب، فرقه‏ها و نژادهاى مختلف درباره این رخداد عظیم سخن گفته‏اند و هر یک در خور شأن و مقام علمى و اجتماعى خود، آموزه‏هایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده‏اند. آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پر فروغ و سازنده جلوه مى‏دهد، توجه به آموزه‏هاى عزّت آفرین آن است.که در ضمیر انسان‏ها تأثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنان را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى عدّه‏اى از زمامداران فاسد را گرفته است.

اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمى‏داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى‏پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون‏تر مى‏شد، لذا رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّى‏تر روبه رو شده و مکتب “انسان سازى” تعطیل مى‏شد، امّا تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه‏اى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکّل عباسى ناچار مى‏شدند که براى تحکیم پایه‏هاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومى را به راه اندازند. امّا جذابیّت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدّس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى‏اش که هدایت و سربلندى جامعه بشرى است، هم چنان ادامه مى‏دهد. نگارنده در این نوشتار در صدد است که به بیان مهم‏ترین آموزه‏هاى هدایت بخش و عزّت آفرین این قیام جاویدان بپردازد.

 

بیدارى جامعه اسلامى

اولین آموزه عزّت آفرین در قیام حسین بن على(ع) بیدارى جامعه اسلامى و انسانى بود. شناخت و آگاهى از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمداران همواره تلاش مى‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.

معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) تبلیغات منفى نمود، امّا تمام آن چه را که وى طىّ حاکمیتش به دست آورد، امام حسین(ع) با قیامش در عاشوراى سال ۶۱ هجرى باطل نمود و امام سجّاد(ع) در مرکز خلافت اموى، بنى امیّه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت رسول خدا(ص) را نمایان ساخت. بدون تردید روشن گرى‏هاى حضرت زین العابدین(ع) و زینب کبرى و برخى دیگر از خاندان حضرت اباعبداللّه(ع) بعد از ماجراى غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامى نقش بسزایى داشته است. مهم‏ترین پیامد سخنان امام سجاد(ع) آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدان‏هاى خفته و افشاى جنایات دشمنان اهل بیت(ع) بود.

سیدالسّاجدین(ع) در شهر کوفه با مردم سطحى‏نگر، تأثیرپذیر و پیمان شکن سخن گفت و بعد از معرّفى خویش و افشاى جنایات امویان فرمود: “اى مردم! آیا شما براى پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بى وفایى نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟! واى بر شما! چه کار زشتى انجام دادید، شما چگونه به سیماى رسول خدا(ص) نظاره خواهید کرد، آن گاه که بگوید: “فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امّت من نیستید.”۱

هنوز سخنان چهارمین فروغ امامت تمام نشده بود که مردم کوفه گریه‏کنان همدیگر را ملامت کردند، به نگون بختى خود تأسّف خورده و اشک ندامت و پشیمانى ریختند. از آن پس جامعه اسلامى متوجّه شد که بنى امیّه جز دشمنى با اسلام نیّت دیگرى ندارد. آیت اللّه شهید مطهرى(ره) در این زمینه مى‏نویسد: “اموى‏ها شخصیّت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساس‏هاى اسلامى در خودش نمى‏دید. امّا همین کوفه بعد از مدّت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على(ع) رفتند و در آن جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند، توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على(ع) را نگیریم از پاى نمى‏نشینیم و عمل کردند و قاتلان کربلا را همین‏ها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود.”۲

 

معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب

حماسه کربلا چهره واقعى و ماهیّت حقیقى حاکمیّتى را که به نام اسلام بر مردم حکومت مى‏کرد، روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى را با سلطنت موروثى آشکار ساخت.

مردم از خطبه آتشین امام سجّاد(ع) در شام فهمیدند که ریشه‏هاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیّت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند. با شهادت مظلومانه زاده حیدر، مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیّت دروغین و غیر دینى آنان آشکار گردید و این هدیه‏اى است به مردم و جامعه اسلامى تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست کم ناهنجارى‏هاى امویان را به اسلام و ارزش‏هاى دینى نسبت ندهند. آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمّدى غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستیز همچون خورشید عالم تاب بر تارک جهان مى‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین(ع) و قیام نینواست.۳

 

اهل بیت(ع) چشمه‏هاى فضیلت

مکتب حیات بخش اسلام براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى نقش‌هایى را تعیین نموده که مسلمانان باید به ارزیابى آن بپردازند. این جاست که افراد به الگو نیاز دارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خویش بپردازند.

شخصیّت‏هاى مرجع از معیارهایى هستند که هر کس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیّت معیّن از آنان استفاده مى‏کند، فرد با این ارزیابى مى‏تواند مشخص کند که آیا نقش خود را درست ایفا کرده یا نه؟۴

پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به مثابه سرچشمه‏هاى معارف ناب به امّت معرّفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن اُسوه محروم نباشند و با بهره‏گیرى از این ستارگان فروزان راه کمال را در پیش گیرند و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیّر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول اللّه(ص) جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار راه دیگرى را پیش گرفت و از آن الگوى کامل و جامع بهره درست نبرد و تاوان سختى را در این راه متحمّل گردید. امّا با حماسه‏اى که کاروان دشت نینوا در کربلا برپا نمود، روندى که بنى امیّه در جهت کاهش منزلت اهل بیت(ع) در پیش گرفته بود، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها تبدیل به مودّت گردید و هرچه از واقعه خونین کربلا مى‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان پیامبر(ص) بیش‏تر مى‏شدند۵ و هرچه زمان مى‏گذرد دل‏ها و احساسات عمومى به سوى محبّت خاندان وى معطوف مى‏گردد و این محبّت فقط در سینه‏ها حبس نمى‏گردد، بلکه با شور و هیجان توصیف‏ناپذیر هر ساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلّى مى‏شود.

یکى از مراجع تقلید در این زمینه مى‏نویسد: “این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، لبنان، بحرین، مصر و نقاط دیگر به نام زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهاى مخصوص مانند: عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مى‏شود نشان مى‏دهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان، عاشق و دلباخته او شده‏اند.”۶

به علاوه عزادارى و سوگوارى‌هایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مى‏شود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این‏ها همه گامى مؤثّر در اسوه قرار گرفتن خاندان نبوت مى‏باشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مى‏شود، زیرا شایسته‏ترین رهبران را دارد.

 

بدعت ستیزى

دین خدا همیشه از سوى دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینى است، لذا وظیفه دانشمندان، حفظ دین و معتقدات اسلامى از تحریفات و مقابله با بدعت‌هاست.

نبى مکرّم اسلام(ص) مى‏فرماید:”اذا ظهرت البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه؛۷ هرگاه بدعت‏ها آشکار شود، دانشمند باید علم و دانش خویش را آشکار کند.”

امام حسین(ع) براى عمل به این تکلیف الهى به دفاع از حریم دیانت پرداخت و از انگیزه‏هاى قیام خود، احیاى دین و بدعت ستیزى را برشمرد. تأکید آن حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین(ع) و جدّش رسول خدا(ص) نیز گونه دیگرى از همین بدعت ستیزى و حفاظت از دین است.

آن چه بنى امیه از آن دم مى‏زدند، چهره‏اى تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمّد(ص) بود، زیرا معتقدان به این نوع اسلام تعارضى میان آن و ستم‏ها و فسادهاى یزید نمى‏دیدند.

واقعه عاشورا ثابت کرد آن چه بر جامعه مسلمین حاکم و جارى است، اسلام ناب محمّدى نیست.

 

تکریم انسانیّت

در جبهه حق مؤمن ارزش و کرامت دارد و کرامتش نشأت گرفته از ارزش حق است. انسان‏ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم هستند. سالار شهیدان در روز عاشورا به یاران خویش عزّت بخشید و به آیندگان درس عزّت و سرافرازى آموخت. یاران خود را باوفاترین یاوران حق دانست. خود را به بالین یکایک شهیدان مى‏رساند و سر آنان را بر دامن مى‏گرفت و دراین باره بین آنان تفاوت قائل نمى‏شد. هم بر بالین فرزندش حضرت على اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.

وقتى حرّ آگاه شد و توبه کرد و به لشکر امام پیوست. تردید داشت که ابا عبداللّه(ع) او را مى‏پذیرد یا نه؟ امّا امام او را بهبخشایش و رستگارى نوید داد.۸ ارج نهادن سالار شهیدان بهفداکارى یارانش نشانه تکریم انسان و انسانیّت است.

حسین بن على(ع) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش مى‏آمد؛ آنان را آغشته به خون مى‏دید و عطر شهادت را از اجساد مطهرشان استشمام مى‏کرد و آنان را ستایش مى‏نمود و قاتلانشان را سرزنش مى‏کرد.

شخصیّت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین پیامد عاشوراست که از امام حسین(ع) آموخته مى‏شود. جامعه‏اى که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید براى چنین انسان‏هاى از جان گذشته حرمتى عظیم قائل شود تا این مسیر خدایى همواره پرجاذبه باقى بماند و مشتاق داشته باشد.۹

 

احیاى روحیه شهادت‏طلبى

یکى از شاخص‏ترین و کارآمدترین آموزه‏هاى عزّت آفرین عاشورا، احیاى روحیه شهادت‏طلبى در جامعه مسلمین بود. شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضایش با امنیّت خاطر به زندگى اجتماعى خود که جایگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و این خواسته هر انسان کمال‏جو و طالب زندگى ابدى است.

حضرت ابا عبداللّه(ع) با آگاهى به شهادت، راه کربلا را در پیش گرفت و دیگران را نیز به سوى این راه هدایت نمود. وقتى امّ سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: “مى‏دانم در چه ساعت و چه روزى توسط کدام شخص کشته مى‏شوم و از خاندان و یارانم کدام افراد کشته مى‏شوند.”۱۰

سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و بعد از عاشورا ارزش‏هاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان خویش در مقابل عبیداللّه بن زیاد لباس ذلّت پوشیدند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، همه چیز را از دست دادند.

 

تقویت روح شجاعت

شجاعت یک نیروى قلبى و قوّت روحى است که سبب مى‏شود انسان از بیان حق نترسد و هنگام نیاز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکارى و جانبازى نهراسد. همه رشادت‏ها و حماسه آفرینى‏هاى میدان‏هاى جهاد، مدیون دلیرى شجاعان بوده است. نهراسیدن از مرگ یکى از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسه‏اى ماندگار بیافریند.

وقتى حضرت سیدالشهداء(ع) از مکّه به سمت کوفه حرکت مى‏کرد، در طول راه کسانى با وى برخورد مى‏کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلاى ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر بیم مى‏دادند.

امّا شجاعت امام حسین(ع) این سفر را حتمى ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمود: “لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛۱۱ شأن و موقعیّت من مانند موقعیّت کسى نیست که از مرگ مى‏هراسد.”

شجاعت عاشوراییان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مى‏جنگیدند، از مرگ ترسى نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان مى‏گریختند و چون یاراى رزم فردى با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم مى‏بردند یا از دور یاران امام را سنگباران مى‏کردند.

در زیارت نامه‏هاى متعدد به شجاعت سالار شهیدان و یارانش اشاره شده است از قبیل: “بطل المسلمین”، “فُرسان الهیجاء” و “لیوث الغابات” که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و… ستوده‏اند.۱۲

عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرّم همواره روحیه شهامت و ظلم ستیزى را در مردم تقویت مى‏کند. به تعبیر حضرت امام خمینى(ره): “ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد. ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‏هاى شیطانى زد. ماهى که به نسل‏ها در طول تاریخ، راه پیروزى بر سر نیزه را آموخت…”۱۳

با توجّه به این که مایه شهامت و شجاعت در متن قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهداى کربلا موج مى‏زند، سزاوار است که این محتوا براى مردم به ویژه جوانان پیش‏تر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیّت شهداى کربلا و شهادت حسین بن على(ع) مى‏ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. هم چنین یادآورى شجاعت روحى حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابه‏هاى آتشین آن حضرت در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار مى‏آورد.۱۴

 

صورت حماسى و روح عرفانى

انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالى است و در عین حال که داراى روح انعطاف‏پذیر و لطیف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغیان طاغیان در وجودش موج مى‏زند. او در یک زمان و در یک مکان هم چهره حماسى دارد و هم روح عرفانى. این دو روح هماهنگ در واقعه عاشورا کاملاً متجلّى گردیده است. آمیختن حماسه با عرفان ضرورتى است که بدون آن ماهیّت قیام عاشورا دچار تحریف مى‏گردد. حماسه حضرت امام حسین(ع) را باید در عرفان او جست و جو نمود. واقعه کربلا اگرچه صورتى حماسى دارد، امّا روح آن عرفانى است که رهبر قیام پلى استوار میان این دو بنا نهاده است.

عاشورا به ما مى‏آوزد که لقاى الهى علت غایى عرفان حماسى است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزى بر دشمن کمک کنند، امّا امام بین پیروزى و لقاء اللّه، دیدار پروردگارش را برگزید، زیرا فیض الهى، حلاوت مؤانست با خویش را به اولیاءاش چشانیده است.۱۵

عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مى‏کند، نه تنها طلب وصل مى‏کند، بلکه درخواستى بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسیدن به مقام فنا و جذب است، مقامى که حاصلش تحقق حواس باطنى است تا جایى که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مى‏کند. آرى! چنین فنایى که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباخته‏اى دارد که از خانه نفس بیرون مى‏آیند و سالک راه حق مى‏گردند و به سوى خدا هجرت مى‏کنند و از هرگونه تعلّقات وجودى و هرچه رنگ تعلّق پذیرد، فانى مى‏شوند و دیگر چیزى از خود باقى نمى‏گذارند. بدین سان هجرت عارفان براى خدا در نهادشان است که از پرده‏هاى نفس هجرت کنند تا به دل رسند.

آن‏گاه در پرده‏هاى جان هجرت کنند تا به دیدار جانان برسند و این درجه‏اى است که حق تعالى عارف را محو جمال خود مى‏سازد و عقل او را مستغرق دریاى معرفت خویش مى‏کند تا جایى که عارف خود را به کلّى نمى‏بیند و براى او مصائب و رفاه فرقى ندارد. هرچه هست و در هر حالى که هست جز رضاى خالق را نمى‏جوید.

حضرت سید الشهداء(ع) در سخت‏ترین لحظات آن‏گاه که از بالاى اسب بر روى زمین قرار گرفت عرض کرد: “الهى!صبراً على قضائک مالى ربّ سواک و لامعبود غیرک”۱۶ و این مقام از والاترین مراتب اخلاص و بندگى است. حضرت اباعبداللّه(ع) با براق برق آساى معرفت و عبودیّت در ژرفاى جان خویش سیر کرد و در وادى عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید و از سوى دیگر با جهاد و شهادت به عمیق‏ترین لایه‏هاى درونى و پاینده جامعه، سفینه‏اى آسمان پیما ساخت که براى سالکان و عاشقان تازه‏ترین وسیله وصول به مقصود است.

 

نفى راحت طلبى

از دستاوردهاى همیشگى نهضت عاشورا، اهمیت حفظ دین است. در پرتو چنین تفکّرى است که هرچه با صیانت دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کناز زده شود.

یکى از آسیب‏هاى جامعه مسلمین که باعث شد حضرت على(ع) خانه نشین شود و حسین(ع) یارى نشود و سرش بر سر نیزه قرار گیرد، این بود که خواص به دنبال آسایش و راحتى رفتند و خود را اسیر عاقبت‏طلبى کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا(س) غریبانه بر زمین ریخته شد، امّا عاشورا این حقیقت را به همگان باوراند که براى حفظ دین و ارزش‏هاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود و گرنه باید به دلیل عدم نصرت و حمایت دین خدا در‌هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد بود که توّابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهى خاندان پیامبر(ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.۱۷

 

عمل به تکلیف

آخرین آموزه عزت آفرین نهضت خونین کربلا که در این نوشتار بدان اشاره مى‏شود این است که فرد مسلمان و مؤمن باید در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف عمل کند. امام حسین(ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبرى را حق مسلّم خویش مى‏دانست، ولى در نامه‏اى که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براى خود برگزیدند و ما به خاطر این که خوش نداشتیم در میان امّت تفرقه ایجاد شود، به آن رضایت دادیم، در حالى که ما خاندان پیامبر(ص) به خلافت و رهبرى شایسته‏تر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفته‏اند.”۱۸

همان حسین بن على(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، زیرا تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.

تعبّد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدّس و ستودنى است؛ زمانى که مسلم بن عقیل(ع) در کوفه و در خاهه‌هانى بن عروه پنهان بود، روزى ابن زیاد به عنوان عیادت به خانه‌هانى آمد. مسلم(ع) نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بود، ولى او براى اجراى برنامه از نهان گاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتى پرسیدند چرا او را نکشتى؟ جواب داد: دو چیز سبب شد: یکى اینکه‌هانى خوش نداشت که در خانه او قتل انجام گیرد. دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که فرمود: ایمان بازدارنده ترور است.۱۹

وقتى امام حسین(ع) مى‏خواست از مکه به سوى کوفه برود، بعضى از اصحاب او را نصحیت مى‏کردند که رفتن به سمت عراق صلاح نیست، ولى آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مى‏دانم شما از روى خیرخواهى و محبّت چنین مى‏گویید، امّا من تصمیم خود را گرفته‏ام.”۲۰

این نشان دهنده آن است که امام خود را براى انجام تکالیف مهیا کرده بود. هنگامى که دو نفر از سوى والى مکّه براى آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وى را از ادامه این سفر باز دارند، حضرت فرمود: “در رؤیایى راستین پیامبر خدا(ص) را دیدم که مرا به انجام کارى فرمان داد؛ بنابراین در پى آن خواهم رفت چه به زیانم باشد و چه به سودم!”۲۱

این همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزى در هر دو صورت امام حسین(ع) فرمود: “ارجو ان یکون خیراً ما اراد اللّه بنا قتلنا ام ظفرنا؛۲۲ امیدوارم آن چه خداوند براى ما اراده کرده است، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.”

وقتى نامه‏هاى پیاپى مردم کوفه به سالار شهیدان رسید، آن حضرت احساس تکلیف کرد که برود هر چند مى‏دانست که مردم کوفه داراى چه روحیّاتى هستند، ولى آن دعوت نامه‏ها و اعلام حمایت‏ها تکلیف آور بود. پس از برخورد امام حسین(ع) با سپاه حرّ که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبه‏اى به آنان فرمود: “آمدنم براى عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامه‏هایتان رسید که نزد ما بیا؛ زیرا پیشوایى نداریم. اگر بر سر پیمان و سخن خویش هستید، آمده‏ام و اگر خوش ندارید و مى‏خواهید،برمى‏گردم.”۲۳

این تغییر نشان دهنده عمل به تکلیف از سوى امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر تکلیف الهى در راه یارى وى شهید شدند. پیام عزّت آفرین عاشورا “شناخت تکلیف” و “عمل به تکلیف” است از سوى همه مردم به ویژه کسانى که موقعیّت خاص و الگویى براى دیگران دارند. اگر همه پیروان حق در زمان حسین بن على(ع) وظیفه خویش را مى‏دانستند و مثل شهداى کربلا با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مى‏کردند، مسیر تاریخ به گونه‏اى دیگر ترسیم مى‏شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحود دیگرى بود. امروزه باید شکل‏هاى مختلف وظیفه و تکلیف را شناخت و پیروزى را در انجام وظیفه دانست. اگر ما امروزه وظیفه خویش را بشناسیم، مى‏توانیم به آرمان‏هاى مورد نظرمان جهت ترقى و تعالى جامعه اسلامى دست یابیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج۲، ص ۳۲٫
  2. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)،ج ۱۷، ص ۵۷٫
  3. ماهنامه معرفت، ش ۵۹، آبان ۱۳۸۱، ص ۳۴ – ۳۵٫
  4. درآمدى بر جامعه‏شناسى، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثى، ص ۴۸٫
  5. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)، همان، ص ۵۷٫
  6. پرتوى از عظمت حسین(ع)، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۴۳۲٫
  7. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۵۴٫
  8. مقتل الحسین، سید عبدالرزّاق مقرّم، ص ۲۹۰٫
  9. پیام‏هاى عاشورا، جواد محدّثى، ص ۵۵٫
  10. چهره خونین حسین، سید عبدالرّزاق مقرّم، ص ۵۸٫
  11. ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلّغان، ش ۳۹، ص ۱۵٫
  12. مفاتیج الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص ۹۶۶٫
  13. صحفیه نور، امام خمینى(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫
  14. نک: پیام‏هاى عاشورا، ص ۶۲ – ۶۵٫
  15. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۸۳٫
  16. همان، ص ۵۱۰٫
  17. نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت(ع)، اصغر منتظر القائم، ص ۳۱۱٫
  18. وقعه الطّف، ابومخنف لوط بن یحیى، ج ۴، ص ۲۹۰٫
  19. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱٫
  20. همان، ص ۲۸۸٫
  21. همان، ص ۲۹۲٫
  22. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۵۹۷٫
  23. همان، ص ۳۰۳٫
30دسامبر/16

رویش فضیلت در پرتو زیارت

 

زهرا نساجى

 

معنا و مفهوم زیارت

زیارت در لغت به معناى دیدار از شخص محترم، بازدید کردن، رفتن به مشاهد متبرکه و بقعه‏ها و یا دعائى که به عنوان تشرّف باطنى براى امامان و امامزاده‏ها و اولیاء مى‏خوانند.۱

طبق این تعریف هرگونه ملاقات و دیدارى را زیارت نمى‏گویند بلکه اشخاصى که از نظر زیارت کنندگان داراى احترام و برترى خاص بوده و همچنین اماکن مقدّسى چون خانه خدا. بر این اساس شخصیّت‏هاى مورد توجه در زیارت، پیامبران و پیشوایان دین، علماء و اندیشمندانى هستند که براى هدایت مردم تلاش نموده و مجاهدانى که در راه مبارزه با ستم و دفاع از حق شهید شده‏اند.

زیارت حرکتى است همراه با عشق توأم با ایمان، آمیخته به نیاز و دریافت حاجت از واسطه‏هاى فیض الهى که در آن وفادارى صادقانه مرید به مراد و ابراز علاقه مطیع به مطاع و اعلام ادب و تکریم متعلّم به معلّم و فروتنى نسبت به صاحبان ولایت و شافعان روز جزا موج مى‏زند.

زیارت در عرف متداول به دو شکل صورت مى‏پذیرد. یکى باطنى و قلبى از راه دور که شخص با ارتباط درونى و قلبى به طور فردى و جمعى به انجام آن مى‏پردازد و شور و شوق خود را نسبت به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) ابراز مى‏دارد. زیارت‏هاى امین اللّه، عاشورا و وارث از این نمونه‏اند.

در نوع دیگر زایر به مشاهد متبرکه و بقاع شریف پیشوایان دین مى‏رود و با خواندن ادعیه مأثور و متون معتبر آنان را زیارت مى‏کند.

علاوه بر موارد فوق مصداق‏هاى دیگرى از زیارت وجود دارد، از جمله عمل عبادى، سیاسى حج که حاجیان طىّ اعمالى خانه خدا را زیارت مى‏کنند و یا اینکه افرادى براى زیارت اهل قبور خصوصاً مؤمنین و مؤمنات بر سر قبر آنان مى‏روند. البته در تمامى موارد رعایت آداب و مقدّمات از شروط اصلى زیارت به حساب مى‏آید و مقصد و مقصود زائر ارکان زیر را شامل مى‏شود. ابتدا جایگاهى که جسم مزور در آن مدفون شده و به آن قداست بخشیده و یا مکانى چون کعبه که به خواست الهى داراى آثار واقعى و تأثیرگذار گردیده است. و بعد زایرى که با گرایش قلبى همراه با تعظیم و تکریم و احساس نیاز به دریافت خیر و رفع شرّ در مکانى متبرک و مقدّس حضور مى‏یابد. بدیهى است هرچه ارکان فوق از اساس و بنیان محکم‏ترى برخوردار باشد آثار زیارت عمیق‏تر و عینى‏تر مى‏شود. اگر زایر از ایمان و معرفت والایى بهره داشته باشد و همچنین مَزور شخصیتى الهى و مؤثر در عالم امکان به حساب آید و نیل باطنى صادقانه و خالصانه ظهور نماید جلوه کامل‏ترى از زیارت شکل مى‏گیرد.

برخى زیارت را نوعى عبادت دانسته که موجب تقرّب به خدا مى‏شود پس باید با نیّت انجام گیرد. علامه حلّى مى‏گوید: “در همه زیارات نیّت (قربه الى اللّه) شرط بوده چونکه عبادت است.”۲ بنابراین زیارت یک پندار ذهنى و یا شعارى سطحى، تقلیدى نبوده بلکه واقعیتى اصیل و عملى عبادى است که در آن آثار و برکات فراوانى وجود دارد. نکته قابل توجّه در زیارت دعا کردن است که “الدعا مخ العباده” از آنجا که بیان شد زیارت نوعى عبادت است درمى‏یابیم که دعا و زیارت رابطه تنگاتنگى با هم داشته و شخص همانگونه که براى حیات جسمش نیاز به غذا دارد براى پرورش روح و روان نیاز به غذا دارد و یکى از موقعیت‏هاى تغذیه روح، زمان زیارت است که فرد با دعا کردن به درگاه پروردگار این نیاز را پاسخ مى‏دهد.

 

پیشینه زیارت

زیارت اماکن مقدّس و قربانى کردن، در بسیارى از اقوام و ملل معمول بوده و از زمان‏هاى پیشین مردم به عهد و نذر پایبند و به انجام آن همّت مى‏گمارده‏اند. در ادیان الهى عبادت‌هایى چون دعا و زیارت و راز و نیاز با پروردگار ویژگى مشترکى است که در طول تاریخ بین امّت‏هاى مختلف با شدّت و ضعف از استمرار و ثباتى خاص برخوردار مى‏باشد. امروزه گرایش روز افزون به دعا، زیارت و توسّل به نشانه‏ها و مظاهر دین گرایى و یکتاپرستى اصلى چشمگیر در جوامعى شده که به هر دلیل مدّت‏ها از فطرت و سرشت خدا آشنا دور مانده‏اند. آنان دریافته‏اند رفع اغلب گرفتارى‏ها، ناهنجارى‏هاو نابسامانى‏ها در سایه سار دعا و زیارت و توسّل به قبور مقدّس امکان‏پذیر است. و جود زیارت گاههاى بزرگ و کوچک در کشورهایى نظیر فرانسه، انگلستان و ایتالیا مؤیّد این مطلب است.

زیارت و اهداى نذورات از کهن‏ترین و ماندگارترین رفتارهاى دینى در فرهنگ انسانهاى پاک نیّت و فارغ از آلودگى‏هاى اخلاقى و مادى است و صرف هزینه‏هاى زیاد به منظور رشد و گسترش آثار هنرى و معمارى برگرفته از ادبیّات مذهبى در معابد و زیارت گاهها نشان از میل فطرى انسان‏ها به این امر دارد.

مورّخان و باستان شناسان خصلت نیک اندیشى، کمک به همنوع و نذرى دادن و حضور در اماکن و معابد مقدّس را جزء وظایف ملى و مذهبى مردم ایران باستان دانسته‏اند و تشکیل اجتماعات، مراسم و جشنها و زیارت و نیایش در کنار آتشکده‏ها و احترام به نور و آتش را بیانگر ارضاء میل باطنى آنها به خوبى‏ها ونیکى‏ها بر مى‏شمارند.۳ با ظهور دین اسلام و رهبرى پیامبر مکرّم(ص) زیارت در سنت و سیره بزرگان دینى معنایى واقعى و حقیقى یافت که پایه گذار این شیوه حضرت رسول اکرم(ص) بودند. در منابع روایى و کتب حدیث معتبر آمده است: پیامبر بر سر قبر مادرش آمنه بنت وهب رفت و گریست و به مرمّت و بازسازى آن پرداخت. همچنین آن حضرت در مزار شهداى احد حاضر مى‏گردید و این آیه را تلاوت مى‏فرمود: “سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار”۴ در سیره حضرت فاطمه آمده است که هر روز به زیارت مرقد پدرش مى‏رفت و مى‏گریست و همچنین قبر حمزه سیدالشهداء را زیارت مى‏کرد و کنار قبور شهداى احد نماز مى‏خواند، دعا مى‏کرد و مى‏گریست.۵ حسین بن على(ع) هنگام غروب هر جمعه، تربت برادرش امام مجتبى(ع) را زیارت مى‏کرد.۶ اولین زائر قبر امام حسین(ع)، صحابى والامقام پیامبر، جابر بن عبداللّه انصارى بود که همراه عطیّه به زیارت نایل شد.۷ و به نقلى هنگامى که اسیران اهل بیت(ع) از سفر شام به مدینه باز مى‏گشتند از مأموران خواستند تا آنان را از کربلا عبور دهند در آن زمان و گذر از دشت خونین، اسرا خصوصاً زنها به سوى قبرها شتافتند و اشک‏ها ریختند و سه روز را آنجا گذراندند. در همان موقعیت امام سجاد(ع) با جابر دیدار کرد و با زیارت قبور شهیدان از حوادث تلخى که بر آنان گذشته بود سخن‏ها گفت و سپس رهسپار مدینه گردید.

بهر جهت این سنت نیکو امرى مستحب و مورد تأکید اولیاى الهى و پیشوایان دین به حساب آمده و پیوسته آن بزرگان به زیارت رسول خدا(ص) و دیگر امامان متقدم بر خود مى‏رفتند و پیروان و دوستدارانشان را بر انجام این عمل دعوت مى‏نمودند.

 

حکمت و هدف زیارت

زیارت عملى هدفمند است که علاوه بر تکریم مقام بزرگان و صاحبان کمال موجب بقاء و استمرار حیات علمى، معنوى و رابطه بین نسلها و بهترین عامل اظهار شوق و علاقه به منابع فیض الهى یعنى امامان و سروران دین مى‏شود. پروردگار عالم از انسانها مى‏خواهد خواسته‏هایشان را با توسّل به اسماء الحسنى و کسب واسطه از او بخواهند: “وابتغو الیه الوسیله”۸ مطمئناً چهارده نور مقدّس ذوات شریف و معصومان بى‏بدیل، مصداق واقعى این تعبیر مى‏باشند. بدون شک انسان نمى‏تواند بدون یارى گرفتن از امدادهاى الهى و دستگیرى وجودهاى مؤثر در عالم خلقت که واسطه فیض و آیینه تمام نماى حقند ره به جایى برد. یکى از حکمت‏هاى زیارت تقویت این تفکّر جهت حصول اهدافى چون رسیدن به قرب الهى، گشودن مشکلات و گرفتارى‏ها و دستیابى به اجر و ثواب و در نهایت تغییر اخلاق و رفتار انسانها منطبق بر سیره پیشوایان مذهب است.

در مکتب اسلام و فرهنگ شیعه براى رشد و ترقى و سعادت بشر برنامه‏ها و دستورالعمل‏هاى خاصى پیش بینى شده است. قرآن به عنوان کتاب هدایت سرآمد این برنامه‏ها مى‏باشد و مجموعه عظیم احادیث و روایات همراه با داعیه گهربار که از لسان معصومین(ع) بیان شده دومین ذخیره معنوى و دستور زندگى براى طالبان حقیقت و رهجویان وادى سعادت به حساب مى‏آید. عنصر مهم زیارت نیز عملى عبادى است که دل را تسلیم حق و رأى و فکر را پیرو امامى مى‏کند که زائر به بیعت با او و زیارت مضجع شریفش اقدام نموده تا در مسیر رشد و کمال موفق گردد.

مضامین بلند و عارفانه زیارات، تعلیم و تلقین ارزش‌هایى است که قرآن بیان نموده و معصومین(ع) در سیره و کلام خود بدان تأکید ورزیده و در دعاها، راز و نیازها، زیارت و نیایش از درگاه الهى درخواست شده است.

در زیارت جامعه کبیره مى‏خوانیم: “السلام على الدعاه الى اللّه” سلام بر شما اى دعوت کنندگان به سوى خدا “والادلاء على مرضاه اللّه” اى کسانى که جامعه انسانیت را به سوى خشنودى خدا رهنمون شدید “والمستقرین فى امر اللّه” اى کسانى که در امر الهى استقرار دارید “والتامین فى محبه اللّه” در محبت خدا کامل بودید “والمظهرین لامر اللّه و نهیه” شما اوامر و نواهى الهى را اظهار کردید. اینها ارزشها و عقاید شیعه است که زائر آنها را پاس مى‏دارد و با عبادات یک هماهنگى روحى برقرار نموده تا بتواند در برابر آن معتمدین و ذخائر الهى، کتاب وجودش را بنگرد و به نقاط ضعف و فقرش اعتراف نماید. در زیارت امام رضا(ع) بیان مى‏داریم “یا مولاى اتیتک زائراً وافراً عائذاً جنیت على نفسى و احتطبت على ظهرى” مولاى من، به عنوان زائر به محضرت مهمانم و به تو پناه آورده‏ام از خلاف‏ها و ظلم‏هایى که بر ضرر خودم کرده‏ام، گناهانى که بر دوش دارم و با آنها بسوى دوزخ مى‏روم. بیان این کلمات و مفاهیم در عین انکسار به نفس تلقین مى‏شود و آن را از سرکشى و طغیان به زیر آورده دل را نرم کرده و راه اطاعت خدا را هموار مى‏سازد.

علاوه بر اینها در زیارت ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها نمایان مى‏گردد و زائر خود را در جرگه دوستداران و حامیان ارزش‏ها و متنفر از ضد ارزش‏ها به حساب مى‏آورد. چنانچه در زیارت عاشورا مى‏گوییم. “انى سلم لمن سالکم و حرب لمن حاربکم و ولىّ لمن والاکم و عدوٌ لمن عاداکم.” به عبارت دیگر هدف از زیارت دستیابى به مراتب عالیه قرب پروردگار است آنگونه که عاشق واقعى درخواست مى‏کند: “اللّهم اجعلنى من زوّارک”۹ بار خدایا مرا از زائران خویش قرار ده و نمونه این نوع زیارت وجود مقدّس حضرت فاطمه(س) مى‏باشد که فرمود:لذّتى که از خدمت حق مى‏برم مرا از هر خواهش بازداشته، حاجتى جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و دل آرام خدا باشم.۱۰

هر کس ز تو حاجتى مى‏خواهد

من آمده‏ام از تو، تو را مى‏خواهم

بنابراین دستیابى به حقیقت و هم صحبتى با یار عصاره زیارت و کامل‏ترین وجه آن است. که با پشت کردن به تمام بدى‏ها و پلیدى‏ها و روى آوردن به همه فضایل و خوبى‏ها ملموس و عینى مى‏شود .

 

معرفت کلید بوستان زیارت

جوهره اصلى زیارت معرفت است و معرفت آگاهى از منزلت و جایگاه شخصیتى است که زائر به قصد قربت و با نیّت خالصانه به زیارتش مى‏رود. سرّ اینکه توصیه کرده‏اند زیارت با معرفت قرین باشد آن است که آنچه مایه کمال مى‏گردد و شناخت موقعیت امام در بارگاه الهى و مقام بى مانندش در محضر ربوبى است معرفت رمز لذّت و بقاء زیارت بوده و بدون سلاح معرفت وارد عرصه زیارت شدن محرومیت از فواید و آثار دنیوى و اخرى را بدنبال دارد.

بزنطى مى‏گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: “من زارنى من اولیائى عارفاً بحقى الّا شفعت فیه یوم القیامه”۱۱ هر یک از اولیاء و پیروان مرا با معرفت زیارت کند در روز قیامت او را شفاعت مى‏کنم.

امام صادق(ع) به بشیر فرمود: “یا بشیر من زار قبرالحسین بن على صلوات اللّه علیه عارفاً بحقه کان کمن زاراللّه فى عرشه”۱۲ هر که قبر حسین بن على علیهما السلام را همراه با معرفت زیارت کند همانند کسى است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد. زائر زمانى عارف به حق امام است که به ولایت و حرمت مرتبه‏اش یقین حاصل کند، او را معصوم و افضل از دیگران بداند و اطاعت از دستوراتش را واجب بداند. باطن زیارت یک سیر جامع، کامل و مقدّس است. اگرچه نقطه شروعش ولى خداست ولى طلب حق در آن نهفته است. البته درک چنین حالتى درجات و مراتبى دارد که هر کس بنابر لیاقت و ظرفیتش از ثمرات آن بهره‏مند مى‏گردد.

علماء و بزرگان جهت حصول یک زیارت عارفانه مقدّماتى را در نظر گرفته‏اند که طهارت یکى از آنهاست. شرفیابى به محضرى که به نص آیه تطهیر از قداست ویژه برخوردار است و قدم نهادن به صحن و سرایى که نشان از پاکى خدادادى دارد موجب مى‏شود انسان بدون تحصیل طهارت یعنى غسل و وضو به حرمش نزدیک نشود بلکه با آراستگى جسم و جان در کسب فواید زیارت بکوشد.

اذن دخول مرحله دیگرى است که در آمادگى ذهنى و تمرکز حواس نقشى مؤثر و سود بخش دارد. و توقف و اذن دخول گرفتن براى درک جایگاهى است که پیکر معصوم را در بر گرفته و محل رفت و آمد فرشتگان و مورد عنایت ویژه پرودگار واقع گردیده است. ادب حضور و اذن ورود به پیشگاه انور خاتم الانبیاء در قرآن مورد تأکید است: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبى الّا ان یؤذن لکم”۱۳ اى کسانى که ایمان آورده‏اید در خانه‏هاى پیامبر وارد نشوید مگر اینکه اجازه داده شود.

همچنین در اذن دخول حضرات معصومین(ع) مى‏خوانیم. “باذن اللّه و اذن رسوله و اذن خلفائه ادخل هذاالبیت فکونوا ملائکه اللّه اعوانى و کونوا انصارى…” محل زیارت مصداق بیوت نورانى است که خداوند در خصوص آن فرمود: “فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه”۱۴ خانه‏هایى که خداوند اجازه داده رفعت یابند و در آنها ذکر او شود.

امام باقر(ع) در گفتگویى با قتاده از شگفتى وى که ناشى از ابهت خاص حضرت بود فرمود: مى‏دانى کجا نشسته‏اى در برابر همان خانه‌هایى که خداوند درباره آنها فرموده “فى بیوت اذن اللّه…” و سپس فرمود: تو آن هستى که گفتى(فقیه اهل بصره‏اى) و ما این هستیم که قرآن معرفى مى‏کند، قتاده پاسخ داد:راست گفتى فدایت گردم به خدا سوگند منظور آیه خانه‏هاى سنگى و گلى نمى‏باشد.۱۵ (بلکه هدف خانه‏هاى وحى و ایمان و هدایت است.)

زایران باید در مکانها و مشاهد شریفه بدانند معصومى را زیارت مى‏کنند که همچون زمان حیات خویش از حالات و خواسته‏هاى آنهامطلع و بر رفع هر مشکلى به اذن خدا تواناست. باور این اندیشه و یادآورى آن، معرفت به حق امام را بدنبال دارد و علاوه بر اجر و پاداش، گشایش امور و راهیابى به حقیقت را سبب مى‏گردد. بنابراین اگر مشاهده مى‏کنیم در فرمایشات معصومین(ع) زیارت ائمه(ع) غالباً با ثواب چندین حج و دیگر مزایا برابرى مى‏کند، منظور زیارت توأم با بصیرت درون و ارتباط معرفتى و شناخت قلبى است.

امام صادق(ع) فرمود: “امام حسین را زیارت کنید هرچند سالى یکبار باشد زیرا هر کس عارف به حق او باشد و زیارتش کند پاداشى جز بهشت ندارد. از رزق واسعى بهره‏مند مى‏شود و خداوند گشایشى در کار او ایجاد مى‏کند.”۱۶

معرفت و بصیرت نه تنها شرط کمال زیارت ائمه هدى(ع) مى‏باشد بلکه در طواف کعبه نیز که جزء زیارات است مهم مى‏باشد. ابراهیم تیمى مى‏گوید: در حال طواف کعبه بودم که امام صادق(ع) به من فرمود: اى ابراهیم از فضیلت طوافى که انجام مى‏دهى آگاهى گفتم: قربانت گردم آرى، فرمود: هر کس به سراغ این خانه بیاید در حالى که عارف به حق آن است و یا هفت شوط طواف کند و سپس دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بگذارد خداوند ده هزار حسنه براى او مى‏نویسد و ده هزار درجه او را بالا مى‏برد.۱۷

 

نقش هدایتى زیارت

زیارت عامل پیوند با صالحان و تقویت رابطه معنوى با وارستگانى است که موجب جلب الطاف الهى و افزایش مودّت و رحمت و کاهش بار گرفتارى و مشکلاتى است که در طول زندگى بر دوش انسان سنگینى مى‏کند. محیط زیارت جلوه‏گاه نور حق و فضاى امن و امانى است که به زایر امکان مى‏دهد. راحت درددل کند. طلب حاجت نماید و به استغفار و انابه برخیزد و با زمزمه زیارتنامه و مضامین بکر و عبارت‏هاى جاویدان در بوستان ملکوتى حرم از بارقه معنوى آن وجودهاى نازنین و برگزیده حق، به خودسازى، تحوّل فکرى و روحى تغییر در عمل دست یابد و این همه به واسطه توجّه و توسّل به نفوس قدسى و تأثیرگذارى روح زیارت شونده در مکانى مى‏باشد که فیوضات ربانى از هر سو جارى است، زایر پس خود را سبکبار و سبکبال‏تر از قبل مى‏بیند، به طیب خاطر مى‏رسد. از بدى‏ها بیزار مى‏شود و دوست دارد محبوب صاحبخانه شود. با خدا میثاق مى‏بنددو از پوسته غفلت خارج مى‏گردد. جان را به نسیم فرحزاى کوى دوست گره مى‏زند و دل رمیده را متذکر مى‏شود که اینجا کلاس یادآورى، تعلیم، تربیت و آموزش است. و امام مَزور تعلیم ده اوست به شرط آن که پیرو دین و عارف به حق باشد. نقش پرورشى و هدایتى زیارت گاه سبب مى‏شود زایر ره صدساله را یک شبه بپیماید و به ولایت و اذن امام تحوّلات بنیادى در زندگیش رخ دهد. و بدین وسیله به معجزه‌هادیان امّت و رهروان راستین دین پى‏ببرد، امّا نمونه‌هایى از آثار سازنده زیارت:

 

ذکر و تقرّب به خدا

یکى از راه‏هاى تقویت ایمان ذکر خداست. و خداوند از انسانها مى‏خواهد با زنده نگه داشتن این خصلت بر ایمانشان بیفزایند و آن را سرآمد برنامه‏هاى خود قرار دهند. “اذکروا اللّه ذکراً کثیراً”۱۸ ذکر خدا احساس حضور در پیشگاه خالق هستى و دورى از افکار و اعمالى است که انسا نرا در جهت غیر حق مشغول مى‏سازد. یاد خدا عبودیت او را بدنبال دارد و به قلب آرامش و طمأنینه مى‏بخشد. “الا بذکراللّه تطمئن القلوب”۱۹ رویگردانى از یاد پروردگار نکوهش شده زیرا تبعات ناثوابى را به همراه دارد. “و من اعرض عن ذکرى فانّ له معیشهً ضنکا.”۲۰ تنگى معیشت زاییده غفلت است و صلاح نیست کسى که دلش از یاد خدا غافل است به مصاحبت و مشاوره انتخاب گردد. “ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا”۲۱ و هرگز از کسى که ما دلش را از یاد خود غافل کرده‏ایم اطاعت مکن آنچه بستر ذکر پرودگار را فراهم مى‏سازد مورد توصیه وتوجّه فرهنگ دینى بوده و زیارت از آن جمله است.

حضور بر مزار معصومین، شهداء، علماء و صلحاء و زیارت آنان از آن روست که مصداق کامل ذاکر، عابد و مطیع حق بوده‏اند و اگر به ایشان تأسّى و تمسّک مى‏جوئیم رازش در ارتباط عمیق و دائمى و عاشقانه آنها با خداى جهانیان است. زیارت امامى که به تکریم و آستان بوسیش مى‏شتابیم و او را واسطه فیض الهى و مظهر تمامى صفات عالیه انسانى مى‏دانیم براى ما، تذکر و تفکر مى‏آفریند و چنین یادآورى سبب تقرّب به پیشگاه خدا و نزدیکى به مظهر تمام خوبى‏ها مى‏شود و خواسته‏اى که در زیارتنامه امام حسین(ع) به زبان مى‏آوریم: “یا ابا عبداللّه انى اتقرب الى اللّه” و در زیارت جامعه خطاب به معصومین بیان مى‏کنیم: “متقرب بکم الیه” شماها را وسیله تقرّب به پروردگار قرار مى‏دهم آن هم نه یک نزدیکى مکانى بلکه نزدیک شدن از طریق کسب فضایل و تحصیل مکارم اخلاق و آراسته شدن به طاعت و اخلاص و بندگى. تقرّب به اولیاى خدا راهى مطمئن بسوى تقرّب پروردگار است زیرا آنها وسیله و راهنما و مشعل هدایت‏اند. باید تقرّب جست تا به قرب رسید.

ابوعلى سینا مى‏گوید: درهنگام زیارت اذهان، صفاى زیادترى پیدا کرده و خاطره‏ها با تمرکز شدیدترى جلوه نموده و باعث نزدیکى به خداوند مى‏گردد.۲۲ زائر واقعى این احساس را مى‏فهمد و جلوه‏هاى فیوضات ربانى را درک مى‏کند، دلش به یاد حق زنده شده با خدا صمیمى‏تر مى‏شود و با توبه و توسّل به امام به حوائج و خواسته‏هاى خود دست مى‏یابد.

 

مودّت و محبت

از دیگر آثار زیارت محبّت و مودّت آفرینى بین زایر و مزور است. همانگونه که حضور نزد ائمه معصومین(ع) به هنگام حیات آنان سبب عشق و دوستى مى‏شود. این مراتب هنگام ممات آنان نیز متصوّر است.

“الزیاره تنبت الموده”۲۳ زیارت مودّت و دوستى را پدید مى‏آورد،زمزمه‏هاى عاشقانه زایر، راه عشق ورزى را هموار کرده و جویبارهاى شور و شوق را از قلب سرازیر مى‏کند. محبّت و دوستى اهل بیت یکى از دو امانت پیامبر اکرم(ص) نزد امّت و همپاى قرآن به حساب مى‏آید و به قدرى عظیم و ارزشمند است که اجر رسالت مى‏باشد.

“قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى”۲۴ تنها کسانى در مقابل رسول خدا(ص) سرافرازند و به وظیفه خویش عمل کرده‏اند که با معرفت و مودّت با خاندانش رفتار نموده‏اند. آنها اهل سعادت و رستگارند “و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً”۲۵ و هر کس این نیکى یعنى مودّت به اهل بیت را تحصیل کرده باشد به احسان و انعام الهى مى‏رسد. تردیدى نیست که از بهترین راههاى ایجاد محبت و بدست آوردن معرفت اهل بیت، حضور در مشاهد آنان و قرائت زیارتنامه‏هاى جامع و ارزنده آنان است.

زیارت سفرى مشتاقانه و شورانگیز و دیدارى صمیمانه است که زائر با نزدیک شدن جسم، روح را نیز بدنبال مى‏برد و از قرب مادى به قرب معنوى ره مى‏یابد، چه بسا انس‏ها و الفت‏ها که در سایه حضور و زیارت حاصل مى‏شود.

امام رضا(ع) فرمود: “براى هر امامى بر گردن شیعیان و هوادارانش پیمانى است و از جمله وفا به این پیمان زیارت قبور آنان است. پس هرکس از روى رغبت و پذیرش آنان را زیارت کند امامان در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود.”۲۶ برپایه وفاى به همین عهد و پیمان است که دوستداران امامان هدى(ع) در احیاى نام و زیارتشان زحمات و رنجها را متحمّل گشته بدان افتخار مى‏کنند.

ابن عامر السابى واعظ اهل حجاز مى‏گوید: به محضر امام صادق(ع) عرضه داشتم، اى فرزند رسول خدا چه چیز است (از اجر و ثواب) براى کسى که زیارت کند امیرالمؤمنین و معموره کند تربت و خاک آن قبر شریف را، فرمود حدیث کرد مرا پدرم از پدرش او از جدش حسین بن على(ع) از على(ع) که پیغمبر خدا فرمود(به على(ع)): به خدا قسم محققاً تو را مى‏کشند و کشته مى‏شوى در زمین عراق و در همان جا دفن مى‏شوى، عرض کردم: اى رسول خدا چه پاداشى است براى کسى که زیارت کند قبور ما را و معموره کند و بر عهده خود بداند این امور را؟ پیغمبر خدا در پاسخ على(ع) فرمود: اى ابوالحسن خداوند متعال محققاً قبر تو و قبرهاى فرزندان تو را بقعه‏اى از بقعه‏هاى بهشت و میدانى از میدان‏هاى بهشت قرار داده و دل‏هاى نجیب‏ها از مخلوقات خود، برگزیدگان از بندگان را مایل به سوى شما قرار داده است. همین افراد با اذیّت و آزار معموره کردن قبور شما را تحمّل مى‏کنند و زیاد به زیارت قبور شما مى‏آیند براى تقرّب به پروردگار و براى محبّت و دوستى که با پیغمبر دارند. شفاعت ما به اینها اختصاص دارد و اینها هستند که وارد بر حوض من مى‏شوند، اینها زایرین من و همسایگان من هستند و زیارت مى‏کنند مرا فرداى قیامت در بهشت.۲۷

محبّت، انسان را از یک سو به زیارت وادار مى‏کند و از سویى دیگر عامل سازنده و تربیت کننده او بر اساس همین عشق و مودّت است. زیرا مى‏کوشد در جهت رضاى محبوب خویش گام بردارد و محبّتش را در قلب و اندامها تسرى بخشد و در اعمال و رفتار خود را مطابق با امام مزور نماید. و این بنیاد اهل مودّت آفرینى زیارت است.

وادى زیارت پیش از آنکه وادى عقل و محاسبه باشد وادى دل و جذبه درون است و زایر مى‏تواند در فضاى معنوى دلدادگى با پرتو اثربخش فیض ربوبى که از ساحت امام زیارت شونده تلالؤ مى‏ورزد دلش را روشن و مس وجدش را به کیمیا تبدیل کند.

 

آرامش روانى، ارمغان زیارت

زیارت تنها یک عمل عبادى، عقیدتى نیست، بلکه گستره و کارکرد آن در وجوه مختلف راهبر و راهگشاست یک زیارت کامل که از عقیده و ایمان سرچشمه مى‏گیرد قادر است انسان را به آرامش، طمأنینه قلبى و سلامت ذهنى و به قولى به بهداشت روانى نائل آورد و فرد را به اتخاذ رفتار مناسب در جهت تخلیه و پیرایش درون و کسب صفات و حالات پسندیده آراسته گرداند. فراگیرترین و ملموس‏ترین کار زیارت تأثیر مستقیم در روح و جان زایر و صفاى باطنى اوست و این پالایش روحى فرصتى مناسب براى رشد معنوى اخلاقى اوست تا با تمامى نواقص و کمبودها خود را در مقابل وجودى که خلیفه اللّه و مظهر کمال است تنها نبیند و به خود هراس راه ندهد، ناامید و مستأصل نشود و احساساتش را بیان کرده، با اعتماد و اطمینان سرّ دل باز گشاید.

امروزه که ناراحتى‏ها و گرفتارى‏هاى افراد به دلیل فاصله گرفتن از ارزش‏هاى دینى چشمگیر و گسترده شده دانشمندان و نظریه پردازان به نقش سازنده مذهب و باورهاى دینى همچون زیارت پى برده و بدان اصرار مى‏ورزند. زیارت اماکن مقدّس به ویژه بارگاه مطهر معصومین عامل پیوند انسان به یک نیروى والاتر و برتر از جهان ماده مى‏شود که در این راستا مشکلات و تنگناها برطرف شده، دغدغه و اضطراب روحى جایش را به آرامش داده، افسردگى و تنهایى از وجودش رخت بر مى‏بندد و نهال امید در دلش جوانه مى‏زند.

از آنجایى که ذهن افسرده غالباً دچار خطا و کسالت مى‏گردد، زیارت گزینه‏اى مطلوب جهت تبدیل این عارضه به حالتى نشاطانگیز و حرکتى امیدوار کننده به جانب هدف است. بیان اذکار و ادعیه به زایر فرصت مى‏دهد تا روح خود را با دعا همساز و به توازن روحى و تعالى اخلاق گرایش پیدا کند و منفى نگرى و یأس جاى خود را به مثبت اندیشى که رمز موفقیّت زندگى است بدهد و این تأثیر اکسیرى و جاودانه زیارت عارفانه و خالصانه بر جسم و جان انسان است. مرحوم نراقى درباره این تحوّل مى‏نویسد: نفوس نیرومند قدسى به خصوص انبیاء و ائمه پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد در نهایت احاطه و استیلاء بر امور جهان هستند و قدرت تأثیرگذارى در موارد عالم را دارند و بدان آشکارند. هر کسى به زیارتشان برود بدو آگاهند و از زایران مرقدشان و درخواست و شفاعت طلبیشان اطلاع کامل دارند.

بنابراین نسیم لطف اولیاء الهى بر زایران مى‏وزد و رشحاتى از فروغشان به آنان مى‏تابد و در رفع نیازها و گرفتارى‏ها و بخشش گناهان در پیشگاه خدا شفاعت مى‏کنند و این رمز تأکید بر زیارت پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین است.

علاوه بر آنکه زیارت اجابت دعوت ائمه و پیوند با آنها و خشنودى وجودشان است، تجدید عهد با ولایت آنان بوده اعتلاى سخن و نابودى و ذلّت دشمنان را همراه داشته و داراى اجر و ثواب فراوان است.۲۸

زیارت قبور ائمه معصومین(ع) موجب بیدار شدن ارزش‏هاى اصیل انسانى و ظهور خود واقعى و ملکوتى و حاکمیت روح، بندگى بر تن خاکى انسان است و امیدى را براى وى به ارمغان مى‏آورد که لازمه حیات و زندگى سعادتمند اوست و به گفته روانشاسان “امید به آینده مشکلات زندگى را در کامشان گوارا کرده و کوچکترین خللى در عزم و اراده آنها وارد نمى‏سازد. به دشوارى‌ها لبخند زده و به استقبال مشکلات مى‏روند و به جاى یأس و نا امیدى با پشتکار به فعالیت مى‏پردازند.”۲۹

در آداب زیارت آمده است که فرد وقتى به زیارت مى‏رود با وضو باشد، پاکیزه و معطر باشد و بهترین لباس را به تن کند. چنین شرایطى در روحیه زایر تأثیرگذار بوده و اگر از صدق دل و باطنى خالص دعاها و زیارتنامه مد نظر را بخواند از الطاف غیبى و ولایت معنوى اولیاء برخوردار مى‏شود.

شیخ شهاب الدین سهروردى مى‏نویسد: “وقتى اهل سلوک معنوى با خلوص نیّت و نوعى استقامت و بردبارى درب بیوت نورانى را بکوبد.فرشتگان با هدایاى آسمانى از آنان پذیرایى مى‏کنند و بدیهى است نفوس کاملى که در مراتب معرفتى ترقى کرده‏اند با انوار و اشراق‏هاى خود نفس‏هاى ناقص را به فیض مى‏رسانند.”۳۰ واضح است بدون توازن و تحوّل روحى افراد موفق به کسب مکارم و فضایل نمى‏گردند و زیارت از عوامل ایجاد کننده این تغییر است.

 

غفلت زدایى و بخشش گناهان

زیارت گاهى منشأ تغییر و تحولاتى در زندگى معنوى انسان مى‏شود که برکاتش از یک عمر مراقبت و مواظبت بیشتر است. توبه‏هاى واقعى و تصمیم‏هاى جدّى و عزم راسخ در پاک شدن و خوب زیستن مى‏تواند از دستاوردهاى زیارت باشد. چه بسا سحاب رحمت و باران عفو پروردگار در محل زیارت شامل حال زایرانى شود که با امید به این جایگاه کوچیده‏اند و در طلب مغفرت ازناى دل عذر تقصیر سرداده‏اند.

از عوامل مهم و مؤثر در توبه خروج از غفلت و توجه به معاد است. یاد مرگ و حیات جاوید بعد از این دنیا در بارگاه نورانى و مراقد قدسى معصومین(ع) نافذتر و قابل احساس‏تر از هر مکان و مجلسى بوده باعث مى‏شود آرزوها کوتاه شود.

پرده غفلت کنار رود و جذبه ولایى آن محیط دل را صفا دهد و توبه مقبول افتد. مسلمانان به هنگام حیات پیامبر(ص) آن حضرت را واسطه قرار مى‏دادند تا برایشان نزد پروردگار طلب استغفار نماید. قرآن کریم مى‏فرماید:

“ولوانهم اذظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً”۳۱ هنگامى که به خود ستم مى‏کردند (اى پیامبر) نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏نمودند و پیامبر هم برایشان استغفار مى‏کرد(پس) خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند. همان گونه که پیامبر در موقع حیات افراد را در رسیدن به مغفرت الهى مدد مى‏رساند در هنگام مرگ نیز به دستگیرى گناهکارانى که توبه مى‏نمایند اقدام مى‏کند. آن حضرت خطاب به حضرت على(ع) فرمود: “اى على، هر کس مرا یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، ضمانت مى‏کنم که او را از سختى‏ها و شداید روز قیامت نجات دهم، تا آن که او را مانند درجه خودم گردانم”.۳۲

احساسى که فرد گنهکار کنار مرقد بزرگان الهى بدست مى‏آورد در توبه را به رویش مى‏گشاید و او را در معرض خنکاى بخشش الهى و تابش انوار الهى قرار مى‏دهد و این فیض به مدد امامى است که زایر به مرقد و مضجع شریفش توسّل جسته و به زیارتش مبادرت ورزیده است.

 

علاوه بر زیارت قبور مطهر ائمه معصومین(ع) که از مستحبات مؤکّد مى‏باشد. زیارت قبور مؤمنین نیز به خاطر آثار تربیتى و معنوى مورد سفارش پیامبر و پیشوایان دینى مى‏باشد. از امیرالمؤمنین سؤال شد چرا مجاور و همنشین قبرستان شدى؟ فرمود: “اینان بهترین همسایگان هستند که انسان را به یاد آخرت مى‏اندازند.”۳۳ و رسول خدا(ص) فرمود: “شما را از زیارت قبور نهى کرده بودم از این پس قبرها را زیارت کنید که قلب را نرم و چشم را گریان مى‏کند و آخرت را به یاد شما مى‏آورد.”۳۴

عبرت گرفتن و بازسازى اخلاق و رفتار جزء آثار پایدار زیارت اهل قبور به خصوص عالمان دینى مى‏باشد. فیض کاشانى در این‏باره مى‏گوید: “مقصود از زیارت قبور براى زیارت کنندگان عبرت گرفتن است و براى شخص زیارت شده سود بردن از دعاى زایرین است. پس سزاوار است که زایرین از دعا بر خود و بر میّت غافل نشوند”.۳۵

بزرگان دین معتقدند که هیچ عملى براى دلها بهتر و مفیدتر از زیارت قبور نیست مخصوصاً اگر دلها قساوت و کدورتى داشته باشد باید با حضور در مجالس وعظ و یاد مرگ و مشاهده احوال مردگان معالجه شود به شرط آنکه آداب و سنّت‏هاى مربوطه به قصد قربت و خودسازى رعایت گردد. فخر رازى درباره ثمرات تربیتى و معنوى زیارت مى‏گوید: هنگامى که زائر مشغول دعا و تضرّع به درگاه خداست. حجاب‏هاى ظلمانى برطرف شده نور جمال و جلال الهى جلوه‏گر مى‏شود و از آنجایى که این وضعیت در نزد قبر میّتى مى‏باشد، نفس زیارت کننده رابطه محکمى با نفس مزور برقرار کرده و در این صورت انوارى که از عالم قدسى متوجه زایر مى‏گردد به روح میّت نیز منعکس مى‏شود. دیگر آنکه وقتى نفس زائر با نفس میّت ارتباط پیدا کرد همانند دو آیینه مقابل یکدیگر که شعاع هر کدام در دیگرى منعکس مى‏شود و نهایتاً اینکه زیارت سبب ارتباط دو نفس زائر و مزور شده کمالات هر کدام در دیگرى سرایت مى‏کند.۳۶

بنابراین زیارت قبور اهل بیت عصمت و نیز زیارت قبر مؤمنان و صالحان یکى از شعائر دین مقدّس اسلام است و آیات شریفه‏اى از قرآن مجید و روایات زیادى بر آن دلالت دارد که مختص شیعه نبوده و از زمان قدیم در این موضوع تفاوتى بین شیعه و سنى نبوده و مسلمانان به زیارت اموات و مخصوصاً قبر سادات و اولاد رسول خدا(ص) مى‏رفته‏اند. چنان که زیارت قبر مطهر رسول خدا(ص) همواره به عنوان شعائر اصلى دین بوده و آرزوى هر مسلمانى در سراسر جهان مى‏باشد. متأسفانه با پیدایش فرقه وهابیّت و تبلیغات گسترده آنان علیه زیارت قبور مطهر امامان هدى(ع)، مسلمانان و خصوصاً شیعیان در مظلومیت و ستم مضاعف واقع شده‏اند که لازم است با هوشیارى و تبلیغ صحیح در این زمینه انسانها را از منافع و ثمرات گهربار زیارت مطلع سازند و نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب کنند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فرهنگ معین، دکتر محمد معین، ج ۲، ص ۱۷۶۷٫
  2. فلسفه زیارت و آیین آن، مرتضى واعظ جوادى، نشر اسراء، ص ۱۸۱٫
  3. مجموعه مقالات هم اندیشى زیارت، نشر مشعر، ج ۱، ص ۲۰۱ ۲۰۳٫
  4. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۰، ص ۲۷۶٫
  5. همان، ص ۲۷۹ ؛ وفاء الوفاء،ج ۳، ص ۹۳۳٫
  6. همان، ص ۳۱۷٫
  7. همان، ص ۳۳۴٫
  8. سوره مائده، آیه ۳۵٫
  9. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۱۸، ص ۳۷۷٫
  10. نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه) محمد دشتى، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، ص ۹۹٫
  11. بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۴۴٫
  12. همان، ج ۹۸، ص ۷۶٫
  13. سوره احزاب، آیه ۵۳٫
  14. سوره نور، آیه ۳۶٫
  15. تفسیر نورالثقلین، عبدعلى حویزى، ج ۳، ص ۶۰۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۱۹٫
  17. همان، ج ۷۱، ص ۳۱۹٫
  18. سوره احزاب، آیه ۴۱٫
  19. سوره رعد، آیه ۲۸٫
  20. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  21. سوره کهف، آیه ۲۸٫
  22. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سید رضا پاک نژاد، ج ۲، ص ۳۷٫
  23. بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۵۵٫
  24. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  25. همان.
  26. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۳٫
  27. مجموعه مقالات هم اندیشى…ص ۳۱۵، به نقل از تهذیب شیخ طوسى.
  28. جامع السعادات، مهدى نراقى، ج ۳، ص ۳۹۸٫
  29. چگونه باید بود، مجید رشیدپور، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ص ۸۸٫
  30. مجموعه مقالات هم اندیشى، ج ۱، ص ۱۳۳ – به نقل از مجموعه مصنفات شیخ اشراق.
  31. سوره نساء، آیه ۶۴٫
  32. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۳۲٫
  33. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۲۹٫
  34. کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۶۴۶٫
  35. المحجه البیضاء، ج ۸، ص ۲۹۲٫
  36. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۳۳ – ۴۳۴٫
30دسامبر/16

یادداشتى کوتاه از مرضیه حدیده چى (دباغ)

 

حضرت امام خمینى(س): “بسیج مدرسه عشق است.”

 

دومین سال جنگ خون خواران صهیونیسم، شیطان بزرگ آمریکا و غرب جنایتکار علیه جمهورى اسلامى بود سرما بیداد مى‏کند، بچه‏ها در غرب کشور با برف و یخبندان دست و پنجه نرم مى‏کنند… . خواهران بسیجى در تهران مرتب سؤال مى‏کنند چه باید کرد.

با چند نفر از خواهران منطقه نیروى هوائى و خیابان ۱۷ شهریور و… تدبیر کردیم که هر کس از منطقه خودش هرچه قدر مى‏تواند کامواهایى که در خانه هست و هر رنگى که باشد جمع آورى کنند. خدا مى‏داند که چقدر کاموا جمع آورى شد تا براى رزمندگان کلاه، جوراب و ژاکت ببافند.

عشق به خدمت به عزیزان رزمنده شب و روز را از خواهران بسیجى گرفته بود و از هم سبقت مى‏گرفتند. بعد از یک ماه یک کامیون حدود چهار ساعت این وسایل را بار مى‏زد. براى اینکه شهرستانها نیز یاد بگیرند. فیلمبردارى شد و همان شب در اخبار سراسرى پخش شد. بخشى از فیلم هم خواهرانى را نشان مى‏داد که دور هم نشسته بودند و مشغول بافتن لباس گرم بودند و در قسمت دیگر هم بار زدن وسایل در کامیون را نشان مى‏داد. چون بنده و تعدادى از خواهران در آنجا حضور داشتیم، در مورد کار انجام شده بنده توضیح دادم.

چند روز بعد خدمت امام رسیدم، حضرت امام با حالت رضایتى که در چهره مبارکشان بود فرمودند کار خوبى بود. از قول من به خانمها سلام برسانید، من دعایشان مى‏کنم.

امام در سال ۶۲ فرموده بودند مردم هر چقدر مى‏توانند براى یارى دیگر برادرانشان به جبهه بروند، در این شرایط خیلى از محصولات کشاورزى مثل گندم و جو و یونجه که علوفه دام را تأمین مى‏کرد روى زمین مانده بود آقا فرمودند خانمها مردان را در جبهه یارى بدهند.

دوباره دست به کار شدیم و هر روز چند اتوبوس در مسیرهاى میدان امام حسین(ع)، نیروى هوایى، میدان خراسان و میدان شهداء خانمها را سوار مى‏کردند و به جاهاى مختلف اطراف تهران براى درو مى‏بردیم. اول یکى از پیرمردان ده مى‏آمد به خانمها چگونه داس گرفتن را و چگونه درو کردن را یاد مى‏داد.

ظهر هم از تهران بقیه خواهران که مانده بودند غذا مى‏آوردند و تقسیم مى‏کردند. هر روز عصر اکثر خواهران با دستهاى خون آلود به خانه بر مى‏گشتند و روز بعد تعداد دیگرى مى‏آمدند. این دو حرکت و فیلم زنان تهرانى براى بقیه شهرستانها الگو شد و در اکثر شهرها هم اینگونه عمل کردند. و دل امام راحل (س) را شاد نمودند و دعاى حضرت را شامل حال خود کردند.

امیدوارم همه آن عزیزان و بنده بى‏مقدار در آن دنیا هم مورد لطف امام قرار بگیریم و از شفاعتش برخوردار گردیم.

 

 

 

 

30دسامبر/16

عاشورا آیینه تمام نماى حقیقت دین

 

حسین طاهرى وحدتى

 

چکیده

پدید آمدن حادثه عظماى عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، نزدیکان، یاران و در ادامه اسارت اهل بیت آن حضرت، برآیند زمینه‏ها و عوامل متعددى بود. فهم درست این اتفاق بزرگ در تاریخ اسلامى، بسته به این است که همه آنها مورد بازشناسى دقیق جامعه شناختى و فکرى قرار گیرد. این موضوع خود بحث مفصل و دامنه دارى است و مقالات علمى و تاریخى فراوانى هم درباره آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پیش رو، این مسئله مطرح مى‏شود که قیام امام و عاشورا، تجلّى تمام نماى حقیقت دین بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت ۱٫ توصیف این تجلى چگونه است؟ ۲٫ این تجلى حقیقت براى جامعه مسلمانان چه پیامى داشت؟ ۳٫ آسیب‌هایى که ممکن است آن را از تأثیرگذارى در متن زندگى مسلمانان باز دارد، کدام است؟

اگر ما این سه پرسش را درست مورد تحلیل قرار دهیم، مى‏توانیم با این واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقى برقرار کنیم و از متن آن، پاسخ‏هاى فراوانى در رویارویى با مسائل مختلف زندگى، بیرون بیاوریم. با این فرض به عاشورا به عنوان یک روش و مکتب هم براى فهم دین و هم براى فهم زندگى، نگاه مى‏کنیم و در فرایند تحولات و واقعیات انکارناپذیر، از این مکتب درس بهتر زیستن را مى‏آموزیم.

 

توصیف تجلّى حقیقت دین در عاشورا و قیامحسینى

رویارویى امام حسین(ع) با یزید در آن روزگار، مواجهه حقیقت دین با تظاهرگرایى به دین بود، البته رفتار یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، کار را از این مؤلّفه فراتر برده بود و در عمل نشان داد غرض او از تحمیل بیعت بر امام حسین(ع)، به بند کشیدن امامت دینى و نابود کردن اصل دین است، کوتاه آمدن امام حسین(ع) در برابر شرایط و اوضاع اجتماعى جامعه مسلمانان، حتماً به پیروزى مطلق تفکّر اموى منجر مى‏شد. این را تنها امام مى‏دانست و اندکى از پیروان وفادار و هوشمند ایشان. چرا که یزید حسب گزارشات معتبر تاریخى فسق خود را آشکار کرده بود.۱

در روزگارى که بسیارى از سرشناسان و چهره‏هاى شاخص دینى، تحت تأثیر رفتار استبدادى و ظالمانه یزید، در برابر اتفاقات و اعمال معارض با مکتب رسول اللّه سکوت پیشه کرده‏اند و حتى امام را نیز به آرامش دعوت مى‏کنند۲ چه چیزى مى‏توانست سد بحران به وجود آمده را بشکند و دین را از چنگال اهریمن بد خود رهایى بخشد. به ظاهر همه نماز به جا مى‏آوردند، روزه مى‏گرفتند، حج برگزار مى‏کردند، اما چگونه است که همه اعمال عبادى از خاصیت تأثیرگذارى و کارآمدى، تهى شده است؟ چرا مسلمانان پیامبرشناس این گونه نسبت به جریانات و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى اطراف خودشان بى تفاوت نشان مى‏دهند. مگر آنان امام على(ع) را فراموش کرده‏اند؟ مگر سوابق افراد و طوایف را نمى‏دانند، آیا توصیه‏ها و سفارشات شخص رسول اللّه(ص) را درباره عترت و قرآن نشنیده‏اند؟ پاسخ این قبیل پرسشها روشن است. اما نکته مهم این است که الآن دین اسلام با یک چالش و بحران ویران کننده درگیر شده و جامعه مسلمانان نیاز به یک شوک تکان دهنده دارد. اى چه بسا اگر امام مى‏خواست دست به یک عمل و حرکت صرفاً اخلاقى و فرهنگى بزند، در شناساندن ابتلاء امت اسلامى به پدیده و تفکرى که یزید نماد اصلى آن شده بود، موفق بیرون نمى‏آمد، پس براى خروج دین از این مشکل بزرگ، تنها راه اولاً نپذیرفتن رسمیت نظام حکومت یزید است و ثانیاً پرداخت بهاء احتمالى این اعتراض سرنوشت ساز و تبیین کننده حقیقت دین.

 

نماد تجلّى حقیقت دین

امام حسین(ع) با طرح مبانى صحیح یک نظام الهى مبتنى بر فرمانروایى امام عادل و محکوم نمودن رفتارهاى ناعادلانه امام جائر، در مرحله نخست تئورى منطقى دین اسلام را براى اذهان عمومى و کسانى که خود را مخاطب ایشان مى‏دانستند، از قول رسول خدا(ص) بیان کرد که: هر کس حاکم ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مى‏کند و او سکوت پیشه گیرد و در برابر آن واکنش نشان ندهد، جا دارد خداوند این فرد را در جایگاه آن حاکم قرار دهد.۳(کنایه از آتش دوزخ).

این کلام امام نمادى از منشور اعتقادى و نگره فکرى امامت اسلامى بود. گرچه تسلّط سیاسى، فرهنگى امویان، مانع از آن شده بود این پیام‏ها به بدنه جامعه مسلمانان رسوخ کند و همین عامل جهل و بى خبرى مردم بود که زمینه را براى جسارت‏ها و سخت‏گیرى امویان نسبت به امامت اسلامى، فراهم مى‏ساخت، با این همه امام تا جایى که فرصت به او اجازه مى‏داد، تصویر حقیقت دین را آشکار مى‏ساخت. این که امام در باب فلسفه حرکت خود، اصلاح امت و احیاء سیره رسول اللّه(ص) را مطرح مى‏کند.۴

یعنى اى مردم بدانید مشکل امت اسلامى در این روزگار، دور شدن از سنت پیامبر(ص) است. کسى مثل یزید که رسوایى او در معارضه آشکار با دیانت محمّدى، براى همه معلوم شده بود، بر مسند خلافت تکیه زده و همه چشمهاى داخل و خارج هم به او دوخته شده و همه اتفاقات جامعه مسلمانان را زیر نظر دارند.

از دیدگاه امامت ذرّه‏اى درنگ و کوتاه آمدن جایز نیست ممکن است به زودى همه زحمات نبى اکرم(ص) در معرض نابودى قرار گیرد، به ویژه آن که خصلت‏ها و انگاره‏هاى جاهلیت عرب و اشرافیگرى در لایه پنهان جامعه مسلمانان هنوز از بین نرفته است، لذا امام رسماً اعلام مى‏کند با وجود چنین اوضاعى باید بر اسلام بدرود خداحافظى گفت.۵ این در واقع یک هشدار بزرگ بود به همه افراد، گروه‏ها و قبیله‏ها، یاران و نزدیکان و حتى مى‏توان گفت یک پیام بود براى همه دوران‏هاى تاریخى و این گونه شد که در هر دوره‏اى از ادوار تاریخى قیام ابا عبداللّه الحسین(ع) الهام بخش مبارزات اسلام خواهان شد.

همه آنچه که در آغاز حرکت امام تا پایان آن یعنى شهادت، اتفاق افتاد، تفسیر درست دین بود. البته بسیارى از جزئیات سیره امام ممکن است گزارش نشده باشد، اما آنچه به ما رسیده کفایت مى‏کند تا با درس آموزى از آن، راه و روش خود را اصلاح کنیم و از قیام ابا عبداللّه بیش از چیزى که امروز در مناسبات آن مورد بهره برادرى قرار مى‏گیرد، در معرض بازخوانى و بازفهمى واقع شود. این همان تعامل ضرورى و منطقى است که بر اهل فن و پژوهش پوشیده نیست و مى‏بایست به تدریج این گونه نگاه واقع بینانه نسبت به رخدادهاى تاریخى الگو، در اسلام در سطح جامعه رواج پیدا کند تا در یک پروسه و فرآیند زمانى، وجه واقع گرایى در مقوله دین‏شناسى بر ظاهرگرایى غلبه کند و حداقل جامعه ایرانى از این رنج کهنه ماندن در سطح دین، رهایى پیدا کند.

مى‏توانیم از طریق مطالعه، معرفت خودمان را درباره زندگى هر یک از امامان افزایش دهیم تا رابطه‏مان با آن بزرگواران از استحکام بیشترى برخوردار باشد و شناخت امام حسین(ع) به لحاظ موقعیت خاص تاریخى ایشان مى‏بایست دقیق‏تر صورت گیرد.

 

آغاز انحراف

آنچه در عاشوراى سال ۶۱ هجرى در صحراى کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآیند بیست و اندى سال موضع امام حسین(ع) در برابر جریانات فکرى و سیاسى خلافت اسلامى بود. امام حسین(ع) خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشیب‏هاى جامعه اسلامى را زیر نظر داشت. علم و هوشمندى آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمین‏هاى اسلامى هیچ گاه از انتقادات صریح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کنارى با برادر بزرگوارش امام حسن(ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رویارویى آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندى از قدرت سلاح و سرمایه، تلاش مى‏کرد هرچه بیشتر عرصه را بر امام تنگ نماید.

بخش اعظم و اکثر مدت امامت امام حسین(ع) در دوران تسلّط و قدرت معاویه سپرى شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن(ع) و در کنار برادر به روشنگرى جامعه مسلمانان مى‏پرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمى در رویارویى با قدرت شیطانى معاویه سپرى کرد زمینه‏ها و رگه‏هاى حادثه عاشورا را مى‏توان از یک منظر در همین دوران مورد مداقه و تحلیل قرار داد.

حسب اظهار یکى از نویسندگان با توجه به زیر فشار بودن بنى‌هاشم و شیعیان و با وجود امام حسن(ع) تا سال ۵۰ هجرى، گزارشى از رابطه امام حسین(ع) با معاویه در منابع موجود نیست، لیکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن(ع)) و به ویژه پس از شهادت حجر به سال ۵۲ هجرى فعالیت سیاسى امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبنى بر قیام علیه معاویه و خلع او آغاز مى‏گردد۶ با پذیرش این فرضیه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همین فرآیند زمانى مى‏توان جست و جو کرد. نویسنده در بخش دیگرى از مقاله تحقیقى و علمى خود، برخوردهاى امام حسین(ع) و معاویه را به سه بخش تقسیم مى‏کند:

  1. برخوردهاى شخصى امام حسین(ع) با معاویه که صرفاً به ملاقات‏هاى امام با معاویه که معمولاً در سفرحج در مکه و مدینه صورت مى‏گرفت و گفت و گوهاى معمولى میان آنان رد و بدل مى‏شده است.
  2. برخوردهاى سیاسى امام و معاویه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاویه را به چالش مى‏کشید. الف: آن که بنا به نظر پیامبر(ص) خلافت بر معاویه حرام است. ب: این که معاویه در یک موقعیت بحرانى طبق عهدنامه‏اى به حکومت جهان اسلام رسیده بود و با زیر پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
  3. موضع امام حسین(ع) در برابر ولیعهدى یزید، این مسئله رویارویى امام با معاویه را در مرحله حادترى قرار مى‏داد و آن حضرت به صورت علنى در برابر او ایستاد.۷

اما فشارها و سخت‏گیرى‏هاى معاویه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز به مقاومت و پایدارى امام در مواجهه با این انحراف تازه و خطر جدى براى دین اسلام، افزوده مى‏شد تا این که فرجام کار معاویه فرا رسید و او که مى‏دانست یزید ظرفیت و توانایى این مقاومت را ندارد، در واپسین روزهاى زندگى، وى را به مدارا با امام توصیه مى‏کرد، اما این مقوله یزید را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سیاسى را متوجه امام نمود و اینک آن حضرت پس از تحمّل همه انحرافات و گژى‏هاى دوره قدرت معاویه، طرح حرکت و مبارزه‏اى سرنوشت ساز و ویران کننده بنیان سلطه اموى را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد براى حفظ دین جدم و حقیقت اسلام، با یزید بیعت نخواهم کرد و این ذلّت را نمى‏پذیرم.

امام در خطبه‏اى تاریخى و بلیغ در دوم محرم سال ۶۱ و در صحراى کربلا، در واقع رنجنامه‏اى را بر صفحه دل یاران خود مى‏نگارد تا پیامى باشد جاودانه براى کسانى که درآمد و رفت تاریخى، به دنبال حقیقت مى‏گردند.

… اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بیعت یا کشتنم) آنچه مى‏بینید پیش آمد. واقعاً دنیا دگرگون شده و چهره زشتى یافته، نیکى اش روى برگردانده و رفته و از آن همه خوبى جز اندکى همانند نیم ته مانده ظرف آب – یا زندگى ذلّت بار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آیا به حق نمى‏نگرید که به آن عمل نمى‏شود و به باطل نگاه نمى‏کنید که از آن جلوگیرى نمى‏شود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراین من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دلتنگى نمى‏بینم.

امام در ادامه از سردرد به تظاهر دینى مردم اشاره مى‏کند و این که: مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهایشان هست (لقله زیانى است نه از ته دل) آن را نگه مى‏دارند و دیندار هستند تا براى زندگى شان سود داشته باشد؛ اما وقتى که با (پیشامدهاى دشوار) در بوته آزمایش قرار گرفتند، دین داران کم مى‏شوند.۸

 

جهاد براى احیاء و بقاء حقیقت دین

جهاد امام حسین(ع) براى احیاى دین بود. امام در خطبه یاد شده از تغییرات فرهنگى اجتماعى سخن مى‏گوید که در فاصله اندکى پس از رحلت رسول(ص)، اتفاق افتاده بود، تبدیل چهره زیباى جامعه مدنى پیامبر(ص) به چهره زشت اموى، تسلّط قدرت حاوى ارزشهاى جاهلیت عربى و فرصت‏طلبى‏هاى عناصر زخم خورده از حاکمیت اسلام، همه از جمله عواملى است که امام را براى آماده شدن خلق یک اتفاق بزرگ یعنى عاشورا آماده مى‏سازد. این جهاد مانند جهاد صدر اسلام براى تثبیت و تأسیس حکومت دینى نبود، بلکه براى احیاى دین بود. تحمّل این همه مصیبت، اسارت، اهانت براى این بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشیارى و بازیابى هویت دینى عصر رسول اللّه(ص) برگردند امام براى عینیت یافتن این پروسه احیاء دینى چنان قاطع و جازم بود، بدون ذرّه‏اى تردید، همچنان گام‏ها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصیه‏ها و دعوت‏هاى به آرامش، یا به سکوت مى‏گذراند و با براى روشن سازى اذهان و رفع برداشت‏هاى غلط، اعلام مى‏کرد: من از سر طغیان و تکبّر یا فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمى‏شوم؛ بلکه فقط براى اصلاح‏طلبى در آمّت جدم بیرون مى‏روم.۹ نکته‏اى که گاهى به ذهن نگارنده مى‏رسد و شاید قابل تأمّل باشد این که امام حسین(ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پیشنهاد یزید و به عبارت درست‏تر در برابر تحمیل بیعت، به مقابله برمى‏خیزد، اما مردم را به صورت مستقیم به مقاومت نمى‏خواند؛ فقط به تنویر افکار مى‏پردازد و چهره ناشایسته رفتار یزید را به تصویر مى‏کشد؛ گویا فرصتى براى اندیشیدن جامعه آن روز فراهم مى‏آورد که‏اى آدمها چگونه مى‏توان پذیرفت در فاصله‏اى نه چندان دور با عصر نبوت، این همه نفاق، بدعت و ظاهرگرایى در دین پایدار شود. پس امام خود به تنهایى جور همه انحرافات را مى‏کشد تا شاید فطرت خفته مردم بیدار شود و سرزمین اسلامى غفلت زده، دوباره با حقیقت دین آشتى نماید.

 

بعد از عاشورا، حقیقت‏ها و تحریف‏ها

از پس آن روزى که این حادثه بزرگ رقم خورد، بسیارى از احساسات تحریک شد، حس کنجکاوى روایتگران تاریخ برانگیخته شد؛ رسوایى حاکمان اموى بر عرش اعلى رسید و در درازاى زمان هر کسى به گونه‏اى با این پدیده سترگ ارتباط برقرار کرد؛ عالمان، مورخان، شاعران، هنرمندان، پادشاهان، حاکمان و… اندیشه و احساس خودشان را در لابلاى اوراق دفتر، به ثبت رساندند و تاریخ نظاره گر برخورد مردمان این عصر با بزرگرتین و عبرت انگیزترین واقعه اسلام است.

گرچه پاره‏اى از گزارشگران تاریخ وابسته به طبقه‏اى از تفکّر معارض با منطق درست تشیّع بلکه اسلام راستین، در مقطعى از تاریخ مغرضانه و یا حداقل ناآگاهانه در مقام توجیه عاشورا و جنایتگران آن برآمده‏اند.۱۰ اما این اندک‏ها هرگز نتوانستند از تأثیرگذارى آن بکاهند. عاشورا همچنان عاشورا و کربلا همچنان کربلا باقى مانده است.

خطر را باید در جاى دیگر احساس کرد. ار درون تهدید بیشترى متوجه عاشورا و به طور کلى هر مقوله دینى، مى‏شود؛ آن گاه که در عرصه ابلاغ رسانى دین، فرصت بازگو کردن گزاره‏هاى تاریخى دینى براى غیر کارشناسان، فراهم مى‏شود و چه بسا از فرآیند آن موقعیت اجتماعى و اقتصادى هم پیدا مى‏کنند، دیگر نیازى به دشمن بیرونى نیست. یکى از مناقشاتى که علماء مبارز در پیش از پیروزى انقلاب اسلامى درباره دسته جات عزادارى مطرح مى‏کردند، همین بود که این تحریکات فاقد روح معرفت شناسانه است. به تعبیر یکى از نویسندگان، افسوس که شیعه بیش‏تر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید.۱۱

چگونه است که این همه پژوهش و مقالات تحقیقى درباره عاشورا نگاشته مى‏شود، همایش‏هاى متعددى هر ساله برگزار مى‏گردد، فریاد درون محققان و کارشناسان بر صفحه کاغذ و رایانه بازتاب مى‏یابد، اما کمتر شاهد تأثیرگذارى آن‏ها هستیم. چگونه مى‏توان به تولید یک فرهنگ عاشورایى برسیم؟ و اصولاً براى تعمیم و مناسبت‏هاى دینى چه کرده‏ایم؟ این همه مناسبت دینى در فرهنگ ما وجود دارد؛ اما کمتر تعامل و ارتباط میان آن‏ها برقرار کرده‏ایم و هر یک را به صورت مجرد و جداگانه شناختیم و شناسانده‏ایم، طبیعى است این گسستگى میان آنها براى مجموعه دین آفت زا خواهد بود.

فرضاً ما هیچ ارتباطى میان حادثه عاشورا و حرکت امام رضا(ع) و جریان ولایتعهدى آن حضرت برقرار نکرده‏ایم، میان حرکت فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با صلح امام حسن(ع) همین طور؛ در حالى که بر اساس عقیده‏ها همه این بزرگواران مأمور به ابلاغ یک پیام بودند؛ یعنى توحید و نفى هرچه غیر است از مقام اولوهیت، همان پیامى که رسول اللّه(ص) آورنده آن بود. این گونه نگاه به کلیت دین، زمینه ساز بستر مناسبى براى آموزه‏هاى آن است. همه حرکات و رفتارهاى مسلمانان را هدفمند و روشمند مى‏سازد و در نتیجه شکل درست مفاهیم و مقوله‏هاى دینى نمود پیدا مى‏کند و فراتر از آن مى‏توان ابعاد سازنده این نهضت و دیگر وقایع مهم اسلامى را در چرخه فرهنگ جهانى وارد کرد. یکى از پژوهشگران در تبیین انسانى و جهانى از نهضت عاشورا ضمن اشاره به این که عاشورا در زمانه خود یک رویداد داخلى بود، مى‏گوید: ولى با گذشت زمان به ویژه پیدایش تمدن غرب حاشیه‏اى شدن کل سرزمین‏هاى اسلامى، نهضت عاشورا، عملاً تبدیل به نهضتى مربوط به یک مردم بومى که در رابطه با اعتقاد خاصى هستند، شد. امروزه اگر دوباره بخواهیم به نهضت عاشورا بپردازیم، نیاز به این است تا جداى از آن استعمال و کاربرد داخلیش، عناصرى را از نهضت استنباط و استخراج کنیم که بتواند وارد تبادل و تعاطى با جریان‏ها و محورهاى اندیشه تفکّر غرب و اصولاً کل اندیشه بشرى شود.۱۲

 

چه باید کرد؟

این پرسش در مواجهه با هر چالش و مشکلى مطرح مى‏شود؛ مهم آن است بتوان بهترین راه حل را براى آن مشکل پیدا کرد. هرگز نمى‏توان احساس را از حادثه عاشورا حذف کرد. مصیبت آن قدر بزرگ بود که تا روز ابدیت ریزش اشک بر آن ماتم عظمى سزاست؛ اما مگر ماهیت و هویت عاشورا همین است؟ مگر مى‏توان در احساسات متوقف شد و به عمق نرسید؟ امام حسین(ع) اگر مى‏خواست خود متأثر از احساسات باشد، باید با ناله و فغان زنان و کودکان، در آن هولناک واقعه ورود پیدا نمى‏کرد، پس چه شد که امام در مواجهه با آن همه احساس و عاطفه و حالتهاى غمگنانه‏اى اهل بیت خود، استوار پا به میدان جنگ نهاد و اندک تردیدى در راهى که برگزیده بود، وجود آن حضرت را فرا نگرفت. امام همه آنچه را که از مصیبت‏ها و بلاها اتفاق افتاد، تحمّل کرد تا انسانیت انسان از زندان شهوت و ذلّت رهایى یابد. امام آگاهانه به استقبال همه سنّت‏هاى الهى مى‏رفت و هیچ گاه در انتظار معجزه‏اى براى نابودى جهل و ظلمت، نابرابرى و ستم و برپایى عدل و آزادى نبود. این روش و منش که از آن همه امامان(ع) بود، تصویرى از یک زندگى درست فراروى ما قرار مى‏دهد و این همان حقیقت عاشورا است. پس هر آنچه ما را از این حقیقت دور کند، یک تحریف و انحراف تلقى مى‏شود و نهضت عاشورا بیش از هر واقعه و اتفاقى در معرض برداشت‏هاى غیر درست از آن بوده است. بخشى از این مسئله طبیعى مى‏نماید، اما حسب آنچه اسلام شناسان بزرگ بر روى آن تأمّل کرده‏اند، مقوله‏هاى زیادى به متن نهضت عاشورا اضافه شده که با ماهیت و پیام آن سازگارى و تعامل ندارد.

به تعبیر استاد مسلّم اسلام‏شناسى، شهید مرتضى مطهرى، تاریخچه با عظمت کربلا به دست ما افتاده است، هم دچار تحریف لفظى و هم دچار تحریف معنوى شده است، یعنى ما از خودمان ساز و برگهایى بر پیکره این تاریخ ساخته‏ایم که چهره با عظمت و نورانى آن را تاریک و ظلمانى و قیافه زیباى آن را زشت کرده‏ایم.۱۳

بر اساس آنچه استاد شهید ما در این جملات بیان کرده، ما باید با حقیقت عاشورا خیلى فاصله داشته باشیم، به خاطر همین است که این حادثه بزرگ کمتر در زندگانى عمومى و خصوصى جامعه تأثیر گذار بوده است. مى‏توان گفت آنچه استاد درباب تحریف عاشورا در سالهاى ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد، مطرح کرده، سند روشن بینى و واقع نگرى آن فرزانه است؛ کسى که خود در عزاى اباعبداللّه چنان مى‏نگریست که گویا یک فرد عادى است نه یک فیلسوف بزرگ. این جامعیت استاد، امروز باید براى همه الگو قرار گیرد. شهامت استاد در طرح تحریفات عاشورا ستودنى است؛ گرچه متأسفانه دیدگاه‏هاى ایشان بعد از سه دهه عمر انقلاب اسلامى، چندان کاربردى نشده و شاید هم بتوان ادعا کرد، اضافه بر تحریفاتى که ایشان در اثر گرانسنگ خود (حماسه حسینى) در آن روزگار بازگو کرده، موارد فراوانى به آن افزوده شده است.

نگارنده تأکید مى‏کند بازخوانى نکته‏ها و اندیشه‏هاى استاد مطهرى در باب فهم کردن حقیقت عاشورا، یک امر ضرورى و حتمى است و جا دارد حتى مطالب ایشان به صورت واحدهاى درسى و در آموزشگاه‏ها و دانشگاه‏ها تدوین شود. اگر ما مؤمن به خط امام و وفادار به رهبرى مقام معظم ولایت حضرت آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى هستیم، باید در این مسئله کمى جدى‏تر برخورد کنیم. عاشورا براى جامعه اسلامى یک مقوله تمام نشدنى است. در رگ و پوست و گوشت این مردم ریشه دوانده پس سزاوار مى‏نماید با خرافه‏ها و رنگ و لعاب‏هاى پوچ، آن را ناکارآمد نکنیم.

سخنان استاد شهید مطهرى در باب تحریفات عاشورا در واقع رنجنامه ایشان در دور افتادن مردم از حقیقت عاشورا است، جا دارد در سطور پایانى این مقال، نکاتى چند از آن را با هم مرور نماییم:

۱٫٫٫اگر کوچکترین دخل و تصرّفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مى‏کند و به جاى اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد.۱۴

۲٫٫٫اگر بخواهیم روضه‏هاى دروغى را که مى‏خوانند جمع آورى کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه‏اى بشود.۱۵

۳٫٫٫چیزى که بیش‏تر دل انسان را به درد مى‏آورد، این است که اتفاقاً در میان وقایع تاریخى کمتر واقعه‏اى است که از نظر نقل‏هاى معتبر به اندازه حادثه کربلا غنى باشد.۱۶

در خاتمه یادآور مى‏شود براى آسیب زدایى از حقیقت عاشوراى حسینى و طرح درست آن، باید خاستگاه خرافه‏ها و تحریفات را شناخت و اصلاح کرد و بدیهى است اگر در این حرکت تعقل ورزیده شود و آنها که مى‏توانند مؤثر واقع شوند به وظیفه خود عمل نکنند، حتماً در نزد خداوند مسؤول هستند. عوامل گوناگونى در اشاعه خرافات نقش‏دارند، همچنانکه در زدودن آن نیز مى‏توانند تأثیرگذار باشند. از جمله: منابع مکتوب، رسانه‏هاى عمومى که مهمترین آن رسانه صدا و تصویر است. پژوهشگران که مى‏توانند پشتوانه پژوهشى در ارائه درست چهره عاشورا داشته باشند، شاعران با سرودن اشعار، مداحان با خواندن و توصیف واقعیت اتفاقات عاشورا، سخنرانان با تبیین منطقى حرکت امام حسین(ع) درباره منابع مکتوب، یکى از پژوهشگران کتاب شناس اینگونه اظهار مى‏دارد: خرافه آمیزترین کتابى که درباره امام حسین(ع) نوشته شده، اکسیر العباده فىاسرار الشهاده معروف به اسرار الشهاده فاضل دربندى است.۱۷

استاد شهید هم درباره این کتاب مى‏گوید: واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار مى‏کند که به اسلام بگرید.۱۸

آخرین کلام اینکه چون بیشتر اتفاقات خرافى و تحریفى در هیأت‏هاى مذهبى رخ مى‏دهد، پیشنهاد مى‏گردد با توجه به ضرورتها و اولویت‏هاى برآمده از مسئله، جا دارد اولیاء امور و دست اندرکاران، اقدام به تأسیس یک هیأت مذهبى نمونه بنمایند که در آن همه مؤلّفه‏ها و ضوابط یک عزادارى درست، رعایت شود؛ یعنىالگوسازى که در جامعه‏شناسى، امرى پذیرفته شده محسوبمى‏شود.

 

پى‏نوشت‏ها:

۱٫مسعودى در التبنیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫ درباره یزید این گونه تعبیر مى‏کند: و یجاهر بالمعصیه، یعنى آشکارا گناه مى‏کرد.

  1. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ص ۵۱٫
  2. تحف العقول، ص ۵۰۵٫
  3. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ج ۳، ص ۵۰٫
  4. لهوف، فارسى، ص ۴۱٫
  5. اصغر فروغى ابرى، نشریه دانشکده الهیات مشهد، ص ۱۳٫
  6. همان.
  7. محمد رکنى یزدى، نشریه مشکوه، ش ۷۶ و ۷۷، ص ۱۰٫
  8. سخنان امام حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص ۳۲٫
  9. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به مقاله تحقیقى آقاى اصغر قائدان، نشریه مشکوه، شماره ۷۶ و ۱۳۸۱ ۷۷٫
  10. حکیمى، محمد رضا، نشریه حضور، پاییز ۷۴، ش ۱۳٫
  11. اندیشه عاشورا(مجموعه مصاحبه‏ها)، دفتر دهم، ص ۱۸۸٫
  12. شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱، ص ۵۶٫
  13. همان.
  14. همان.
  15. همان.
  16. محمد اسفندیارى، کتاب‏شناسى تاریخى امام حسین(ع)، ص ۳۲٫
  17. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱،ص ۴۶٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى۶

مؤمنان و حمایت از نیازمندان                 آیهالله جوادى آملى۸

برکات جهاد فرهنگى امامان شیعه(ع)                   حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

جراحى اجتناب‏ناپذیر در اقتصاد کشور                    حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۴

تلوّن و چند رنگى                    حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۷

شهید آیهالله دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه                غلامرضا گلى‏زواره۲۰

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۸

روز عرفه و فرصت‏ها                یاسر جهانى‏پور۳۳

عزادارى در پرتو قرآن کریم                   عسکرى اسلامپور کریمى۳۶

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)                غلامرضا گلى‏زواره۳۹

ولایت و امام على(ع) در منابع اسلامى                 فاطمه وثوقى۴۲

شمه‏اى از حکمت بسیج            شهرام مهدوى مطلق۴۶

نگاهى به رویدادها۴۸

 

30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

از آنجایى که تهاجم فرهنگى غرب از هر وسیله‏اى براى حمله خود کمک مى‏گیرد و امروز با ابزار رایانه، CD و اینترنت بیشتر این تهاجم را انجام مى‏دهد، مى‏بینیم که CDهاى مبتذل و… به صورت رایت شده و با قیمت خیلى نازل و فراوان در بازار عرضه مى‏شود. و این در حالى است که CDهاى مذهبى مان با قیمت‏هاى گزاف عرضه مى‏شود که خرید آن براى خیلى‏ها مشکل است. لذا افرادى قفل این CDها را شکسته و به صورت رایتى و با قیمت خیلى نازل‏تر عرضه مى‏کنند. حال با این مقدمه چند سؤال از محضر شریف دارم:

س – استفاده از چنین CD‌هایى چه حکمى دارد؟

بسمه تعالى

ج – شکستن قفل سى دى و تکثیر آن بدون اجازه ناشر اصلى آن جایز نیست و استفاده و خرید و فروش سى دى تکثیر شده بدون اجازه ناشر اصلى جایز نیست.

س – حکم CD رایتى هدیه‏اى چیست؟

بسمه تعالى

ج – فرق بین سى دى هدیه‏اى و ابتیاعى در این‏باره نیست.

س – با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژى هر ساله برنامه‏هاى کامپیوترى پیشرفته‏ترى وارد بازار مى‏شود که نسبت به برنامه‏هاى ماقبل‏شان پیشرفته‏تر و کامل‏تر هستند. آیا استفاده از CDهاى رایتى قدیمى‏تر جایز مى‏باشد.

بسمه تعالى

ج – بدون اذن ناشر اصلى اولى جایز نیست.

س – آیا در کل مسائل فوق مى‏توان به مرجع دیگرى رجوع کرد؟

بسمه تعالى

ج – مسأله از موارد رجوع به غیر نیست.

س – کسى که سفر شغلى حداقل هر ده روز یکبار انجام مى‏دهد، تا چه مدّت آن را ادامه دهد حکم سفر شغلى بر آن مترتب مى‏شود؟

بسمه تعالى

ج – میزان صدق تکرّر سفر براى شغل است، همینکه کارى که براى آن سفر میکند شغل او محسوب باشد ولو شغل دو سه ماهه، و براى آن بدون تخلل اقامت ده روز در یکجا مکرّراً مسافرت میکند، در سفر سوّم تمازش تمام است.

س – کسى که جایى را به عنوان وطن انتخاب کرده، چه مدّت زمانى در آنجا بماند، حکم وطن بر آن مترتّب است؟

بسمه تعالى

ج – بمقدارى که عرفاً صدق کند آنجا را وطن اتّخاذ نموده، شاید دو سه ماه یا حتى کمتر بنحوى که عرفاً اهل آنجا محسوب باشد.

س – کسى که مى‏خواهد سالیانى در مکانى بماند، تا چه مدّتى بناى ماندن آنجا را داشته باشد، حکم وطن را دارد، و آیا بین ماندن در آنجا صرفاً به قصد زندگى یا براى کار یا هر دو، تفاوتى وجود دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بناى زندگى در آنجا را بمدّت هفت، هشت سال داشته باشد براى ترتّب حکم وطن کافیست. ولى اگر براى کار یا امر دیگرى غیر از زندگى در آنجا، مدّتى بخواهد بماند، حکم وطن مترتّب نیست.

س – آیا سرمایه خمس دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بمقدارى باشد که با پرداخت خمس آن، درآمد کسب با بقیّه وافى به هزینه زندگى او نیست، خمس ندارد، و همچنین اگر کسب با بقیّه کسب مناسب با شأن عرفى او نباشد.

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

امروز اولویت اصلى کشور مقابله با جنگ نرم دشمن که هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینى میان آحاد مردم است و مهمترین راههاى مقابله با این تهاجم، حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجى، امید کامل به آینده و مراقبت جدى در تشخیص است.

اینکه در یک کشور، مردم با همه وجود و با بهترین و مؤمن‏ترین عناصر خود از یک نظام بدون هیچ چشم داشتى و با همه توان دفاع کنند، فقط مخصوص انقلاب اسلامى ایران است که دل نورانى امام بزرگوار(ره) توانست به این حقیقت بزرگ دست پیدا کند و با کمک الهى آنرا تحقق بخشد.

یکى از این صحنه‏ها، عرصه دفاع از استقلال و عزّت کشور بود که اگر حضور بسیج در دوران دفاع مقدّس شکل نمى‏گرفت، امروز سرنوشت قطعاً بگونه‏اى دیگر بود.

بعد از پایان جنگ نیز بسیج همواره خط شکن و پیشرو بوده است.

امروز افتخارات گوناگون کشور نتیجه حضور انسانهاى خدوم، توانا و بى نام و نشان در صحنه‏هاى گوناگون است که اگر این حقایق بدرستى شناخته نشود، ظلم به بسیج است.

اگرچه بخشهاى نظامى از بهترین بسیجى‏ها هستند اما بسیج در واقع حضور فراگیر، مقتدر و تمام نشدنى قشرهاى مختلف مردم است، که هیچ وابستگى به پول، جاه و مقام، و دستور از بالا، ندارد و معیار او هم بصیرت و ایمان است.

بسیج واقعیتى نافذ و تأثیرگذار است که در عین اقتدار و قدرت، مظلوم هم واقع شده است.

مظلومیت به معناى ضعف نیست همانگونه که انقلاب اسلامى در عین حالى که جزو مقتدرترین و نافذترین پدیده‏هاى معاصر است، مظلوم هم است و یا شخص امام بزرگوار(ره) که با وجود اقتدار و قدرت روحى از مظلوم‏ترین انسانهاى دوران خود بود.

تا هنگامى که بسیج است، هیچ تهدیدى متوجه نظام اسلامى نخواهد شد و این موضوع، یک رکن اساسى است.

با توجه به شکست استکبار در مواجهه سخت با نظام اسلامى در دهه اول انقلاب، اکنون دشمن، جنگ نرم را در دستور کار خود قرار داده و امروز اولویت اصلى مقابله با جنگ نرم است.

دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهاى فرهنگى و ارتباطى پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنى و استفاده از برخى بهانه‏ها، میان آحاد مردم تردید، بدبینى، و اختلاف ایجاد کند.

در این قضایا، به بهانه انتخابات، ایجاد تردید و اختلاف کردند تا دلهاى مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به مسؤولان چرکین شود و در چنین فضاى مشوّش و شلوغى، عناصر مغرض، خائن و دست‏آموز خود را براى کارهاى اخلال گرانه وارد صحنه کنند اما به دلیل بصیرت مردم به نتیجه نرسیدند.

علت تأکیدهاى مکرر من بر لزوم بصیرت در جامعه در شرایط حاضر، به این دلیل است که مردم بدانند چه اتفاقى مى‏افتد و بتوانند صحنه گردان اصلى قضایا، و عناصر خائن و بدخواه را از آحاد مردم تشخیص دهند.

هر اقدامى که موجب مغشوش و تهمت آلوده شدن فضا شود و مردم را نسبت به یکدیگر بدبین و مردد کند، به ضرر کشور است.

من اصرار دارم که آحاد مردم و جریانات مختلف سیاسى، همه با یکدیگر متحد، در مقابل آن افراد معدودى باشند که مخالف اصل انقلاب و استقلال کشور هستند و هدف آنها تقدیم کشور به آمریکا و استکبار است.

نباید با برخى اظهارات و حرفها، فضا را بگونه‏اى مغشوش کرد که مردم سر در گم، و نسبت به یکدیگر و نسبت به نخبگان و مسؤولان بدبین شوند، این کار درستى نیست.

به کسانى که بدنبال مصالح کشور هستند، توصیه مى‏کنم. از این اختلافهاى جزئى، و غیر اصولى صرفنظر کنند.

اینگونه کارها در جهت خواست دشمن است، زیرا مسؤولان کشور اعم از رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه کسانى هستند که زمام کشور را بدست دارند و مردم باید به آنها اعتماد و حسن ظن داشته باشند.

نمى‏شود هر فردى را به دلیل یک خطا، منافق نامید و همچنین نمى‏توان، هر فردى را بدلیل اختلاف نظر و دیدگاه، ضد ولایت فقیه خواند.۱۳۸۸/۹/۵

 

 

امام خمینى ثابت و استوار

غدیر روز نصب على علیه السلام

 

من عید سعید را به همه مسلمین و بر ملت شریف ایران…تبریک عرض مى‏کنم، عیدى که در آن امامت ثبت شد و پیغمبر اسلام امام را براى امامت امّت نصب کرد. چه شخصى را، چه شخصیتى را، شخصیت این مرد بزرگ که امام امّت شد، شخصیّتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ داشته باشد. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده.

پیغمبر اکرم که از دنیا مى‏خواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشین‏ها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشین‏ها تعیین امام امّت را هم کردند، به طور کلى این امّت را به خود وانگذاشتند که متحیّر باشند، براى آنها امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند. تا ائمه هدى سلام اللّه علیهم بودند، آنها بودند و بعد فقها، آنهایى که متعهدند، آنهایى که اسلام شناسند، آنهایى که زهد دارند، آنهایى که اعراض از دنیا دارند، آنهایى که توجّه به زرق و برق دنیا ندارند، آنهایى که دلسوز براى ملت، آنهایى که ملت را مثل فرزندان خودشان مى‏دانند، آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این امّت.۵۸/۸/۱۸

و ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته‏اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللّه است. ادامه آن حکومت الهى است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است و ما در این روز سعید یکى از چیزهایى که وارد شده است این است که بخوانیم: “الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته”.

تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چى هست؟ یعنى ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین در روزى که ولایت به همان معناى واقعى خودش بوده است، نه تمسک به محبّت امیرالمؤمنین، تمسّک به محبت اصلاً معنا هم ندارد، تمسّک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمى‏تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعى و عدالت حقیقى را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمى‏توانیم ماها و هیچ کس قدرت نداریم که پیاده کنیم لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمى که قدرت داریم تمسّک کنیم، تمسّک به مقام ولایت معنایش این است، که یکى از معانى اش این است که ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم، مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است. این است که اگرچنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیرالمؤمنین است که آن عدالتی که امیرالمؤمنین اجرا مى‏کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوئیم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافى نیست. این تمسّک نیست اصلش. وقتى که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایى که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسّک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. اگر چنانچه او الگو نباشد یا اینکه تخلّفات حاصل بشود از آن الگوى بزرگ، هزار مرتبه هم روزى بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است، جز یک کذبى چیزى نیست.

همین طور گفتند ک ما شیعه على هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم، این کافى نیست، نمى‏شود این. این امور، امورى نیست که لفظى باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملى است، یک حکمت عملى است اینها. باید کسانى که مدعى هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیّت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافى گرفته‏ایم.۶۲/۷/۴

30دسامبر/16

شمه‏اى از حکمت بسیج

شهرام مهدوى مطلق

 

سلام بر بسیج ، سلام بر “مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام، سلام بر میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامى که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند.” سلام بر “فتح الفتوح امام (ره) و سلام بر اقیانوس ملت و مأمن شورآفرینى جوانان و امید آفرینى دوستان و بیم آفرینى دشمنان”. سلام بر نهالى‏که در مکتب اسلام و انبیاء الهى رویید و در فضاى نبوت و امامت رشد کرد و با خورشید انقلاب اسلامى درخشید و با دم مسیحایى مقتدایش در پنجم آذر ۵۸ به اوج خود رسید و مسلح به سلاح ایمان به آسمان ایثار سفرکرد و تک ستاره آسمان ایثار شد و فضیلتهاى غبار گرفته چند صد ساله را به امت مظلوم و تشنه حقیقت ارزانى داشت و پیام مظلومیت و مهجوریت قرآن را به اوج آسمانها برد و نور انقلاب اسلامى را بر فراز بام‏هاى دنیا ارسال نمود. در بیانات و دیدگاه‏هاى بنیانگذار بسیج (حضرت امام ره) سابقه بسیج به درازاى تاریخ بشریت است و ریشه‏هاى روشنى در فرهنگ قرآنى دارد.

خداوند در قرآن مى فرماید : “اگر خداوند بعضى را توسط بعضى دیگر دفع نکرده بود، دیرها، کلیساها، کنشت‏ها و مسجدهایى که نام خدا در آن ها به فراوانى برده مى‏شود ویران مى‏گردید و خدا هرکس را که یاریش کند، کمک مى‏کند و….”۱ ویا ” به سوى نبرد روانه شوید خواه بر شما آسان باشد، خواه سخت و با دارایى و اموال و جان خویش در راه خدا جهاد کنید ، اگر بدانید خیر شما در این است.”۲ و “واعدّوا لهم مااستطعتم من قوه … – در برابر دشمنان تا مى توانید نیرو و اسبان سوارى آماده کنید تا دشمنان خدا و خودتان و جز آنها که شما نمى‏شناسید و البته خدا مى‏شناسد را از قدرت بترسانید و …”۳و یا “اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید شما را چه شده است که چون به شما گفته مى‏شود در راه خدا بسیج شوید کندى به خرج مى دهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده‏اید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت ، جز اندکى نیست.”۴ و یا “سبکبار و گرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید براى شما بهتر است.”۵”وَ لاَتَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُواوَ أَنْتُمُ اٌْْْْلْأَعْلَوْنَ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ، و اگر مؤمنید ، سستى مکنید و غمگین مشوید که شما برترید”۶

این‏ها تنها یک نکته از آن معنى بود و سراسر قرآن ، فرمان به بسیج عمومى براى دفاع در برابر ظلم و جور و آمادگى براى آبادانى و اصلاح در ابعاد مختلف است و علاوه بر آن براى دانستن ضرورت و حکمت بسیج کافى است تا نهج البلاغه را ورق بزنیم خصوصاً آنجا که مى فرمایند “کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند کوچک و ذلیل مى شود.”۷ و یا “به خدا سوگند ، هرملتى که در درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ذلیل خواهد شد.”۸ و یا “تَزُولُ الْجِبَالُ وَلاتَزُل ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ . أَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَکَ .تِدْ فِى اٌلْاَرْضِ قَدَمَکَ . اٌرْمِ ببَصَرِکَ اَقصَى اٌلْقَوْمِ، وَ غُضَ بَصَرَکَ.وَ اٌعْلَمْ أََنَ النَصْرَمِنْ عِنْدِاٌللهِ. اگر کوهها از جاى کنده شوند تو ثابت و استوار باش ، دندان‏ها را برهم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده ، پاى بر زمین میخکوب کن ، به صفوف پایانى دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش ، و بدان که پیروزى از سوى خداوند است.”۹ و احادیث و روایات دینى ما همه و همه حکایت از این واقعیت دارد که ذکر آن‏ها در این مقال نمى‏گنجد ولى برای درک بهتر حکمت بسیج نیاز به واکاوى سیره قرآن ، نهج البلاغه ، و احادیث و روایات و ائمه داریمو فرمان علنى حضرت امام در پنجم آذر ماه ۵۸ مبنى بر تشکیل ارتش بیست میلیونى ناشى از همین ژرف اندیشى ، آینده‏نگرى و دور اندیشى و سالها تدبّر و تلمّذ در مکتب قرآن و انبیاء بود، خصوصاً این‏که بسیج در کلام امام در قلمروهاى مختلف اجتماعى، سیاسى، عبادىو حتى عشق و عرفان زیباترین مضمون‏ها را به خود مى‏گیرد و عنوان مصداق کاملو یا این‏که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‏اند ؛ و یا این‏که مى فرمایند : “قضیه بسیج همان مسأله‏اى است که در صدر اسلام بوده است.”۱۰ از آن مضامین بلند است که در آن مفهوم بسیج بسى فراتر از تمام معناهایى است که برایش متصور است و هابیل اولین شهیدى است که در این مضمون،خداوند خلعت بسیجى را به قامت او انداختو در این نگرش بیدارى قوم بنى اسراییل و قیام آن بر علیه فرعون به فرمان حضرت موسى علیه‏السلام و بسیج اصحاب فقیر و مستضعف صفّه در برابر ظلم و ستمهاى اشراف بت پرست مکّه به فرمان پیامبر اسلام و هجرتهاى آن حضرت و دعوت عمومى همه ائمه اطهار(ع) براى اتحاد و همبستگى مسلمین علیه حکّام ظالم و براى گره‏گشایى از امور و ….. همه و همه ماهیت بسیجى داردو در عصر کنونى هم بسیج مردم در ماجراى تحریم تنباکو به تبعیت از فتواى میرزاى شیرازى که یک باره خواب سالیان سال استکبار را آشفته و پریشان نمود، قیام مردم ورامین ، قم و شهرهاى دیگر در حوادث سال ۴۲ در تبعیت و حمایت از روحانیت معظم در برابر ظلم‏هاى رژیم پهلوى و استمرار این قیام ها تا سرنگونى رژیم شاهنشاهى در ۲۲ بهمن ۵۷ نیز ریشه در فرهنگ و تفکّر بسیجى و بسیج داشته و دارد. آرى بسیج در مکتب ولایت همان مجاهدانى‏اند که عرفان و اندیشه و حماسه را با هم آمیخته و مقصد خویش را لقاى الهى برگزیده‏اند، و در مدرسه عشق با فرهنگ عاشورایى یک دست سلاح و یک دست قرآن ، از جنوب ایران کربلا ساخت و در غرب آن عاشورا به پا کرد و جان خود را به پاى درخت مدنیت همراه با اسلامیت فدا کرد و چون بنیان مرصوص با دشمنان دین به میدان رفت تا فتنه‏اى نماند.

بسیج در منظر ملت نیز یادآور جانفشانى‏ها ، رشادتها، از خودگذشتگى‏ها و فتوحات دلاورمردانى است که اقتدار و گمنامى را با هم آمیختند و رمز اقتدار ملت ما در اوج تنهایى کشورمان بود که انقلاب اسلامى را بیمه کرد و امروزهحضورش در دیگر عرصه‏هاى نیاز کشور ضرورتى اجتناب ناپذیر است که نیازهاى دائمى، باورها و ارزشهاى فرهنگى پدیدآورنده آن باید به روشنى تعریف شوند و این نیازها ممکن است اقتصادى، سیاسى،فرهنگى و یا نظامى باشند که بر همگان است که با روحیه‏اى بسیجى قدر این الطاف جلیّه خداوند را که بر ملت ارزانى داشته بیش از پیش بدانند و بدانند که غفلت از بسیج غفلت از استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره حج، آیه ۳۹٫
  2. سوره توبه، آیه ۱۰٫
  3. سوره انفال، آیه ۶۰٫

۴٫سوره توبه، آیه ۲۸٫

  1. همان، آیه ۴۱٫
  2. سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫
  4. همان.
  5. همان، خطبه ۱۱٫
  6. بسیج در اندیشه حضرت امام (ره)، ص ۷٫
30دسامبر/16

جراحى اجتناب‏ناپذیر، در اقتصاد کشور

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

این روزها دولت و مجلس شوراى اسلامى درگیر لایحه‏اى هستند در راستاى طرح تحوّل اقتصادى بنام “هدفمند کردن یارانه‏ها” که رهبر معظم، آنرا جراحى اقتصادى نامیدند. و مى‏دانیم که جراحى در کالبد انسان هنگامى است که غدّه‏اى زیان آور در یکى از بخش‏هاى بدن فعّال باشد و چنانچه جراحى نشود بدن را فلج و بالأخره با مرگ روبرو مى‏کند. حقیقت این است که اقتصاد ما بیمار است و پیکره جامعه از این بیمارى رنج مى‏برد. بیمارى که ناشى از بى عدالتى، مصرف گرائى، اسرافکارى و شکاف فقر و غنا و نداشتن سامانه درست تولید و مصرف و… ضعف‏هاى دیگرى است که هر اندازه ادامه پیدا کند بیمارى مزمن‏تر و بى‏عدالتى افزون‏تر و آینده مبهم و تاریک‏تر خواهد بود. ذخائر ملّى ما که متعلّق به نسلهاى آینده و سرمایه حیات انسان‏هاى بعدى است، روز به روز کاهش مى‏یابد و ما پاى این ذخائر که عمدتاً نفت و گاز مى‏باشد نشسته‏ایم و مى‏فروشیم و هدر مى‏دهیم و یا دود مى‏کنیم و صادر مى‏کنیم، به جاى آن کالاهاى بیگانه را براى ما مى‏فرستند که از کالاهاى استراتیژیک و ضرورى فراتر رفته و به کالاهاى غیر ضرور رخنه کرده تا آنجا که این روزها به واردات میوه و سیب و پیاز، لباس و پارچه و اسباب بازى و مبل و صندلى و لوازم خانگى و لوازم بهداشتى و ساختمانى و ریز و درشت دیگر رسیده و صنعت داخلى و اشتغال و کشاورزى ما را با بحران روبرو کرده است که شرح این ماجرا از محور بحث کنونى خارج است و در جاى دیگر باید بدان پرداخت.

هدف اینست که به انواع مختلف و یا ندانم کارى و سهل انگارى سرمایه‏هاى ملى را که معلوم نیست تا کى و تا چند ادامه دارد هدر مى‏دهیم و اصولاً ما ایرانیها در اسراف و تبذیر و مصرف بى رویه متأسفانه سرآمدیم که از باب مثال به چند مورد اشاره مى‏کنیم.

 

اسرافکارى در مصرف

۱- مصرف بنزین در ایران سه برابر استاندارد جهانى است. همانگونه که این کالاى استراتژیک در کشور به ارزان‏ترین قیمت عرضه مى‏شود حتى بنزین آزاد ۴۰۰ تومان تقریباً نیمى از قیمت واقعى آن است و مى‏توان گفت: قیمت سهمیه بندى یکصد تومان در لیتر از قیمت آب خوردن ارزان‏تر است! امروز هر لیتر بنزین وارداتى براى دولت بیش از هفتصد تومان تمام مى‏شود و مازاد بر فروش آن یارانه است و چنانکه مى‏بینیم اتومبیل مانند قارچ مى‏روید و رقم مصرف روزانه افزایش دارد و علاوه بر اینکه تردد اتومبیل جاى نفس کشیدن براى مردم باقى نگذاشته و کشور را به یک پارکینگ بزرگ تبدیل کرده است، خسارت عظیمى بر بیت المال وارد مى‏کند. به علاوه مقدار نسبتاً زیادى نیز به کشورهاى همسایه قاچاق مى‏شود و چنین است مسئله گازوئیل و سایر حاملهاى انرژى در کشور.

ارزش واقعى حاملهاى انرژى که سالانه در کشور مصرف مى‏شود در کمترین محاسبه به ۹۰ هزار میلیارد تومان مى‏رسد و در برخى از مراکز رسمى تا ۱۲۰ هزار میلیارد تومان آمده که بیش از بودجه سالانه کشوراست!

روزانه ۴ میلیون بشکه نفت در کشور تولید مى‏شود و تولید گاز نیز اگر به بنزین تبدیل شود به ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه مى‏رسد و این سیر تصاعدى مصرف در دنیا بى سابقه است. چرا که الگوى مصرف رعایت نمى‏شود، امکانات حمل و نقل عمومى به قدر کافى وجود ندارد و اتومبیل تک سرنشین در شهر و روستا سرسام‏آور است.

و اگر به ارقام موارد دیگر از قبیل مصرف بى رویه برق و آب و گاز را بیفزائیم مصرف از حد و حصر مى‏گذرد که عمده آن یارانه است و آنچه از مصرف کننده به عنوان بهاى حاملهاى انرژى دریافت مى‏شود حداکثر یک پنجم قیمت واقعى است. بطور خلاصه ۹۰ درصد یارانه‏ها در حاملهاى انرژى است که سالانه ده درصد رشد دارد و البته که یارانه به حاملهاى انرژى منحصر نیست و کالاهاى اساسى چون نان، شیر، دارو، کود شیمیایى و… را شامل مى‏شود مثلاً: یارانه نان در سال ۴ هزار میلیارد تومان، یارانه شیر ۹۰۰ میلیارد تومان، یارانه کودشیمیایى ۹۰۰ میلیارد تومان و همچنین در مصرف سرانه دارو در دنیا اوّل هستیم در حالى که بسیارى از داروها در خانه‏ها هدر مى‏رود.

مصرف گاز در کشور ما نزدیک به مصرف کل اروپاست در حالى که ما ۷۰ میلیون جمعیت هستیم و اروپا ۳۶۰ میلیون جمعیت دارد و طبق یک گزارش معادل چین مصرف انرژى داریم.

موارد از این قبیل فراوان است که به این مقدار بسنده مى‏کنیم در یک جمع بندى کوتاه ۲۵۰ میلیارد دلار درآمد ناخالص ملى است که ۷۵ میلیارد دلار یارانه است که ۹۰ درصد آن در انرژى است و سالانه ده درصد رشد دارد.

 

عمده یارانه‏ها به چه کسانى داده مى‏شود؟

خوب اینها بخشى از موارد پرداخت یارانه بود که دیدیم که هرچند در جهت رفاه ملت از آن ناگزیریم اما آنچه قابل ذکر است اینکه این یارانه‏ها عمدتاً به چه کسانى داده مى‏شود؟ آیا اینگونه پرداخت یارانه بى درو دروازه به مصلحت ملت است آیا اقشار آسیب‏پذیر از این یارانه‏ها بیشتر استفاده مى‏کنند یا مرفّهان پر مصرف؟ مطلب اساسى اینجاست. سخن از حذف یارانه‏ها نیست. بلکه سخن از هدف اصلى یارانه‌هاست. البته همه ایران از این یارانه‏ها حق استفاده دارند، اما با چه ملاک و معیار؟ آنچه امروز در کشور مى‏گذرد حاکى از اینست که ۷۰ درصد یارانه‏ها را ۳۰ درصد جامعه یعنى دهک‏هاى بالاى بادرآمد کافى، مى‏برند و ۳۰ درصد یارانه‏ها به ۷۰ درصد مردم یعنى دهک‏هاى پایین داده مى‏شود و طبق این محاسبه دهک دهم جامعه که پردرآمدترین اقشار جامعه‏اند ۳۶ درصد برابر دهک اول که فقیرترین اقشار جامعه‏اند از یارانه‏ها استفاده مى‏کنند. این یک ظلم فاحش است که همواره در کشور جریان داشته و سخن امیرمؤمنان را به یاد مى‏آورد که فرمود: ” من ندیدم نعمتى انبوه را مگر آنکه در کنار آن حقى ضایع شده است”.

این وضع تا کى مى‏تواند ادامه پیدا کند؟ و بالأخره این دیوار بلند تبعیض نباید فرو ریزد؟! اینست که هدفمند کردن یارانه‏ها را الزامى مى‏سازد که از نگاه دین و عقل و عرف باید به آن گردن نهاد و این راهى است که کشورهاى پیشرفته پیموده‏اند. اما چرا و به چه دلیل ما تا کنون به آن تن نداده‏ایم؟ سالهاست که پس از انقلاب دولتهاى ما ضرورت آن را پذیرفته‏اند اما بدلیل دشوارى کار شانه از زیر بار آن خالى کرده‏اند. کارشناسان اقتصادى نیز با نگاه علمى آن را لازم و قابل اجرا مى‏دانند اما تنها نگرانى آنها خوف تورم و نگرانى از ناموفق بودن آن است به همین دلیل ورود در این عرصه به یک عزم جدى و شجاعت نیاز دارد و دل به دریازدن و وارد این جراحى بزرگ شدن که دولت و مجلس امروزه بدان تن داده و به میدان آمده‏اند. لایحه هدفمند کردن یارانه‏ها از سوى دولت به مجلس داده شد و در کمیسیون ویژه مورد بازخوانى و بررسى قرار گرفت و تحقیقاً هزاران ساعت کارى در این بررسى صرف شده تا از صافى مجلس گذشته و مراحل نهایى قانونى را طى مى‏کند. رهبرى نظام نیز آن را ضرورى دانسته و اقدام به این تحوّل را ستوده‏اند و تذکراتى در این باره داده‏اند. معظم له در این خصوص فرمودند: ” این مسئله طرح تحوّلى که اخیراً دولت مطرح کرده این هم از همان کارهاى بزرگ و از همان کارهایى است که به جرأت اقدام به آن کار، خودش با ارزش است… مسئله هدفمند کردن یارانه‏ها واقعاً چیز خیلى مهمى است در دولتهاى قبل هم مطرح بود، بارها صحبت شده بود و گفته شده بود منتها پیشرفت نمى‏کرد.”

به هر حال دولت دهم این مسؤولیت را پذیرفت، مجلس شوراى اسلامى نیز به کلیات آن رأى قاطع داد و جزئیات آن را با پاره‏اى تغییرات به تصویب رساند که پس از تأیید شوراى نگهبان جهت اجرا به دولت فرستاده مى‏شود.

 

مشکلات اجرائى این قانون و راه حل آنها

چنانچه اشاره شد با وجود ضرورت هدفمند کردن یارانه‏ها دولتهاى پیشین زیر بار مسؤولیت آن نرفتند و دلیل آن مشکلات و تبعات آن بود و اکنون که نظام کلیت آن را پذیرفته باید به ساز و کار اجرائى آن پرداخت که در این مرحله نکات مهمى وجود دارد و جوانب اجراى طرح بدرستى باید مورد مداقه مجریان قرار گیرد:

۱- از جمله اطلاع رسانى و شفاف سازى طرح براى توده مردم و فراهم آوردن جوّ مناسب به این معنا که باید توجیه و تفسیر این طرح از جنبه درآمد و هزینه بدرستى روشن شود تا همه بدانند این لایحه درصدد اجراى عدالت و کاهش دادن فشارهاى اقتصادى و ساماندهى به تولید و عرضه و مصرف و چگونگى تقسیم یارانه به آحاد جامعه است.

جریانهایى دست اندرکارند که دولت و مجلس را در این تصمیم ناموفق جلوه دهند و با طرح مشکلات جوّ روانى منفى را دامن بزنند، در برابر این جریان‏ها اطلاع رسانى کافى و توجیه لازم و زمینه سازى جامعه پذیرى ضرورى بنظر مى‏رسد که کارشناسان امر در مناسبت‏هاى مختلف و با ابزارهاى خبررسانى عمومى چون صدا و سیما باید بدان بپردازند و زمینه فکرى جامعه را براى همکارى فراهم آورند که مردم این طرح را در جهت مصالح خود بدانند و با دولت همکارى لازم داشته باشند که حتماً چنین خواهد شد.

 

بانک اطلاعات اقتصادى فراگیر

۲- شناسائى کلیه خانوارهاى ایرانى و تهیه بانک اطلاعات از وضعیت مالى و نیاز یا عدم نیاز آنها به یارانه و مقدار آن که کار بسیار دشوارى است و تا این کار بطور کامل انجام نشود اجراى طرح ناممکن خواهد بود و نفس این عمل به یک برنامه و مدیریت قوى نیازمند است تا بتواند تصویر جامعه از وضع خانوارها داشته باشد و در صورت لزوم هر دو سال یکبار روند افزایش یا کاهش توان مالى آنها را بازنگرى کند و براى دستیابى به این اطلاعات همکارى همه دستگاه‏ها و خود مردم ضرورى است چرا که اگر جز این باشد عدالت در توزیع یارانه با چالش روبرو خواهد شد. عملکرد گذشته نشان داده که خود اظهارى افراد همواره، با واقعیت منطبق نیست و تخلّفاتى دیده شده همانگونه که اخیراً منابع رسمى اعلام کردند سى درصد اظهارنامه‏ها غیر واقعى بوده است. بنابراین علاوه بر اظهار نامه‏ها و ارائه اطلاعات از طریق فرمهاى مخصوص، بررسى دستگاه اجرایى مى‏بایست مکمّل این اطلاعات باشد.

و هماهنگونه که گفته شد به یک اداره آمارى قوى و اطلاعاتى خاص نیاز است که هم اکنون دولت باید در دستور کار قرار دهد و تا این فرایند طى نشود اقدام به اجراى طرح خام و ناسنجیده خواهد بود و جبران آن بسیار دشوار است بنابراین در اجراى طرح عجله نباید کرد و قبل از هر چیز این بانک اطلاعاتى را باید تدارک دید. و از مردم هم باید خواست در اجراى طرح همکارى و شفاف سازى لازم را بنمایند که سرنوشت آینده و عدالت در توزیع یارانه‏ها به این امر بستگى دارد.

 

لجام‏گسیختگى در قیمت‏ها

۳- پیشگیرى از افزایش خودسرانه قیمت‏ها و گرانى‏هاى بى رویه و زود هنگام از دیگر الزامات طرح هدفمند کردن یارانه‏هاست. یکى از بیماریهاى اقتصادى در جامعه ما همین مسئله افزایش بى رویه قیمت‏هاست که پیش از آنکه یک طرح اقتصادى اجرایى شود فرصت طلبان پیشاپیش گرانى‏ها را کلید مى‏زنند و موج گرانیها را به راه مى‏اندازند. مثلاً هنگامى که سهمیه بندى بنزین عنوان مى‏شود بااینکه درصد تأثیر گذارى آن پنج درصد است بیست درصد کرایه‏ها را افزایش مى‏دهند و این گرانى به کلیه مایحتاج عموم تأثیر مى‏گذارد و چون دستگاه نظارتى ضعیف است و یا با جدیت عمل نمى‏کند موج گرانى به راه مى‏افتد.

در مورد هدفمند کردن یارانه‏ها که در جاى خود و زمان خود درصدى به بهاى حاملهاى انرژى و اقلام مصرفى دیگر افزوده مى‏شود و طى پنج سال به ارزش واقعى باید برسد و همزمان یارانه‏ها باید پرداخت گردد، همین مشکل یعنى گرانى بى رویه کالاها جدى است و با اینکه تا اجرایى شدن طرح پنج شش ماه و شاید بیشتر از این باقى مانده است عدّه‏اى را هول و هراس گرفته و به گرانى زودهنگام دامن زده‏اند و مردم نگران این جریان‏اند. هستند عوامل مافیایى مشکل ساز که با انگیزه‏هاى سوداگرانه مادى و حتى سیاسى درصدد ضربه زدن به نظام اند و مترصد بهره بردارى از فرصت‏ها با انگیزه‏هاى گوناگون مى‏باشند. دستگاه‏هاى اطلاعاتى ما از این مافیاها نباید غافل باشند، صنایع بزرگ و کوچک تولید کالاهاى مصرفى و واردات و صادرات در معرض آسیب اند. ساماندهى ونظارت و حمایت و هدایت آنها رونق اقتصادى و اشتغال را فراهم مى‏سازدو عرضه عادلانه کالا به مصرف کنندگان را میسر مى‏گرداند.

دولت باید همه جوانب امر را ببیند که همزمان با فعالیتهاى اقتصادى و تولیدى بهانه‏اى به بحران سازان ندهد و جلو افزایش قیمت‏هاى بى رویه را بگیرد و همین نظارت مى‏بایست نسبت به خرده فروشان در بازار و خیابان و محله و حمل و نقل و سایر خدمات رفاهى و… بطور جدى صورت پذیرد و نهادهاى مسؤول چون وزارت بازرگانى و تعزیرات و سازمان حمایت از مصرف کنندگان مى‏بایست بر قیمت‏ها نظارت کنند و با متخلفان برخورد قانونى نمایند تا فضاى اقتصادى جامعه شاهد هرج و مرج نباشد و اگر جز این باشد پیشاپیش از خطر افزایش قیمت‏ها و نارضایتى عمومى باید هراسید.

بطور خلاصه: طرح اقتصادى هدفمند کردن یارانه‏ها همزمان نظارت و کنترل قیمت‏ها را مى‏بایست در دستور داشته باشد و حاکمیت باید از قدرت نظارتى خود استفاده کند و اجازه ندهد هرج و مرج اقتصادى بازار را تحت الشعاع قرار دهد، همانگونه که در کشورهاى دیگر این کنترل و نظارت صورت گرفته و واقعى کردن قیمت‏ها، نظام اقتصادى را با بحران روبرو نکرده است.

 

فرهنگ صرفه جویى و همکارى دولت و ملت

۴- مسئله دیگر ترویج فرهنگ صرفه جوئى و ارائه الگوى مصرف است. متأسفانه چنانکه قبلاً اشاره کردیم کشور ما یکى از پر مصرف‏ترین کشورها در بسیارى از کالاهاست. البته اقشار محروم جامعه که توان مالى ندارند مشمول این قاعده نیستند ولى در عوض طبقات مرفه و متوسط جامعه و حتى دستگاه‏هاى دولتى به صرفه جوئى عادت ندارند!

رهبرى گرانقدر سال ۸۸ را سال اصلاح الگوى مصرف اعلام فرمودند که بسیار مهم و تعیین کننده است اما باید دید کدام صرفه‏جوئى در نظام مصرفى و اقتصادى ما صورت گرفت. تنها شعار اصلاح الگوى مصرف را در تابلوها و بنرها نباید دید که نقشى است بر دیوار! آیا در خرج و برج‏ها، حمل و نقل‏ها، مهمانیها، سیر و سفرها و مصرف آب و برق و گاز و بنزین و تلفن و غیره کدامین صرفه جوئى صورت گرفت؟ آیا خیابان‏هاى ما تراکم کمترى از ترافیک دارد؟ آیا هزینه خانوارها پایین آمده، آیا بودجه‏هاى دولتى در هزینه‏هاى جارى کاهش یافته است؟ پاسخ اینها را در ارقام و آمار باید خواند، طرح هدفمند کردن یارانه‏ها یکى از اهداف و نتایج‏اش اینست که فرهنگ مصرف را مى‏آموزد و باید بیاموزد. وقتى مردم بدانند اگر در مصرف بنزین و گاز و برق و آب و نان و غیره صرفه جوئى کنند به صلاح خود آنها و به مصلحت کشور است روبه صرفه جوئى خواهند آورد، بخصوص آنکه هزینه کمترى بابت آنها خواهند پرداخت و خودشان آن را مدیریت مى‏کنند، بویژه آنکه بدانند مصرف بى‏رویه از جیب آنها پرداخته مى‏شود، و بابت آن هزینه بیشترى خواهند پرداخت و یارانه نقدى و غیر نقدى هم جبران آن را نمى‏کند. بنابراین همه باید در امر صرفه‏جوئى مشارکت کنند تا هزینه کمترى بپردازند و یارانه را به زخم‏هاى دیگر زندگى خود بزنند.

 

اصولاً صرفه‏جوئى و خوددارى از ریخت و پاش و مصرف بى رویه بخشى از فرهنگ حیات بخش دینى ماست که متأسفانه فراموش شده و تضییع نعمت که به مفهوم کفران نعمت‏ها است بر زندگى ما سایه افکنده و موجب بى‏عدالتى و شکاف اجتماعى و دیوار بلند میان فقر و غنا شده که خدا را هم ناراضى نموده و شاید به همین سبب شاهد خشگسالى و کم بارانى شده‏ایم و نمى‏خواهیم این را بپذیریم که بهتر از این مى‏توان زندگى کرد و از نعمت‏هاى خداوند بهره گرفت که اینهمه مواد غذائى بخصوص نان چون ارزان قیمت است تضییع نشود و یا به گاودارى‏ها سرازیر نگردد.

موارد صرفه جوئى و لزوم فرهنگ بهینه سازى مصرف فراوان است که کارشناسان ما با ارائه آمار و ارقام از طریق رسانه ملى مى‏بایست آموزش دهند و البته مردم نیز همکارى نمایند و بطور طبیعى اگر مردم بدانند مصرف بى رویه هزینه بیشتر دارد الگوى مصرف را خواهند پذیرفت. در یک جمع بندى اجرائى شدن قانون هدفمند کردن یارانه‏ها توجه به موارد فوق و مشابه آن را مى‏طلبد تا به خواست خداوند و تدبیر مجریان و همکارى ملت به ثمرات مطلوب که عدالت اجتماعى است برسیم.

 

 

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتى إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا و هم لا یفرطون”

( سوره أنعام – آیه۶۲ – ۶۱۹)

او است خدائى که قدرتش بالاتر از قدرت بندگان است و براى نگهبانى شما فرشتگانى را مى‏فرستد که هرگاه مرگ یکى از شما فرا رسد، رسولان ما او رامیرانند و آنها در قبض ارواح بندگان، کمترین کوتاهى نخواهند کرد.

 

قاهر یکى از صفات خاص الهى است و معنایش این است که خداوند قدرتمندترین است و اصلا قدرت خدا – مانند دیگر صفاتش – قابل مقایسه با دیگران نیست. قاهریت خداوند به این است که تمام بندگان و مخلوقات، تحت اراده مطلقه او هستند و هرچند به بندگانش اختیار داده است ولى بدون اراده او هیچ کارى از هیچ بنده اى تحقق نمى‏یابد. و این منافات ندارد با مختار بودن افراد زیرا هرچند هر کارى به اختیار انسان صادر مى‏شود ولى قطعا مشیت حق هم اقتضا مى‏کند که آن کار تحقق یابد. و این به همان معناى ” لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین ” است زیرا اگر هر کارى تنها تحت اراده خدا باشد، جبر لازم مى‏آید و مؤاخذه بندگان، ظلم و ستم خواهد بود و منزه است خداوند از هر ستمى ” إن الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس أنفسهم یظلمون ” خداوند هرگز مردم را ظلم نمى‏کند بلکه این خود مردم اند که به خویشتن ظلم روامى دارند. بنا بر این خداوند سلب اختیار از مردم نمى‏کند ولى با این حال، هر کارى بخواهد صورت بگیرد باید با اذن و علم خداوند باشد. چه بسا بنده اى تصمیم به کارى مى‏گیرد ولى چون خداوند نمى‏خواهد، او را توفیق به آن کار نمى‏دهد، نه اینکه با قوه قهریه جلویش را مى‏گیرد.

پس خداوند قاهر است و بر همه بندگان غلبه دارد و هیچ کارى بدون إذن و إراده او صورت نمى‏گیرد ضمن اینکه بندگان در انجام کارهایشان مختارند.

و یرسل علیکم حفظه: هر گروهى از فرشتگان مأموریت دارند کارى را که به آنها واگذار شده بدون هیچ زیاد و کمى انجام دهند. برخى از فرشتگان مسئول ارزاق هستند و برخى موکل اعمال و کارهاى بندگان‏باشند و گروهى هم – چنانکه از آیه شریفه استفاده مى‏شود – مأموریت نگهدارى و نگهبانى مخلوقات به آنها واگذار شده است. اگر دقت کنید روزانه چقدر حوادث از کنار شما مى‏گذرد که متوجه آنها مى‏شوید و خداوند شما را نگه مى‏دارد و این غیر از هزاران حادثه دیگر است که ما با حواس خود احساس نمى‏کنیم. فرشتگان نگهبان “حفظه” کارشان نگهدارى شما و سایر مخلوقات است. ولى این نگهبانى همیشگى نیست، سر انجام دستور توقف از جانب خداوند مى‏رسد، آن هنگام که مرگ فرا رسد.

واز اینکه مى‏فرماید ” حتى إذا جاء أحدکم الموت ” معلوم مى‏شود اول مرگ مى‏رسد، سپس قبض روح مى‏شود، نه اینکه قبض روح باعث مرگ باشد چنانکه برخى بر این باورند. یعنى ملائکه نگهبان تا رسیدن بانگ رحیل، با انسان همراهى مى‏کنند،وقتى ندا رسید که اجل فرا رسیده ، فرشتگان دیگرى مأموریت مى‏یابند که قبض ارواح کنند.

در مورد قبض روح گاهى آن را به خودش نسبت داده، مى‏فرماید: ” الله یتوفى الانفس حین موتها ” خداوند أرواح و جانها را قبض و توفى مى کند و گاهى به ملک الموت (عزرائیل)، مى‏فرماید: ” قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکّل بکم ” بگو – اى پیامبر – ملک الموتى که از سوى خدا وکالت یافته است، جان شما را مى‏گیرد. و در این آیه مى‏فرماید: ” توفّته رسلنا ” فرستادگان ما جانش را مى‏گیرند. و این هر سه با هم هیچ منافاتى ندارند زیرا تا مشیت الهى اقتضا نکند، ملک الموت از پیش خود هیچ قدرتى ندارد و تا امر به ملک الموت نرسد اعوان او کوچکترین اقدامى‏توانند بکنند، بنابراین خداوند فرمان صادر مى‏کند به ملک الموت و او به فرشتگان تحت قدرتش دستور الهى را ابلاغ مى‏کند تا جان یک انسان گرفته شود. و این گرفتن و توفى روح، دلیل بر بقاء و جاودانگى او است زیرا اگر روح فانى مى‏شد و از بین مى‏رفت، دیگر توفىمعنى نداشت.پس خداوند روح را قبض مى‏کند یعنى جسم است که مى‏میرد ولى روح همچنان باقى است و در عالم برزخ مى‏ماند تا وقتى که نفخ صور شود و مردگان زنده شوند و قیامت برپا گردد و آن گاه روح به بدن باز گردد و براى حساب و کتاب و مجازات آماده شود.

و هم لا یفرطون: تفریط یعنى کوتاهى کردن در مقابل افراط بمعنى زیاده روى. و شاید کنایه از هر دو مطلب باشد به این معنى که هیچ کم و زیادى از سوى فرشتگان صورت نمى‏گیرد. روشن است که این بندگان مکرّم الهى أوامر صادره را بى کم و کاست انجام مى‏دهند و نه تنها اعتراضى ندارند، بلکه از کارشان خسته هم نمى‏شوند. و اینکه بعضى از جاهلان نسبتهائى به برخى ملائکه مى‏دهند که کم و زیادى کرده اند مثل داستان جعلى ” فطرس “، اینها از الفباى قرآن چیزى نمى‏دانند، زیرا ملائکه هرگز کوتاهى در اوامر صادره، نمى‏کنند و اصلا قابلیت عصیان هم ندارند زیرا خداوند آنها را معصوم قرار داده است ” بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون ” در جاى دیگرى مى‏فرماید: ” لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون ” و خداوند در مقام مدح و ستایش آنان، هر گونه تمرّد و عصیان و نافرمانى را از آنان محالمى‏داند در حالى که آنها چون خدا را مى‏شناسند و معرفت واقعى دارند، لذا در بالاترین مرحله خوف و خشیت قرار دارند. مى‏فرماید: ” و هم من خشیته مشفقون ” و در جاى دیگر تأکید دارد که آنها از غضب خدا مى‏ترسند.فرماید: ” یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون “. و از این آیات استفاده مى‏شود که ملائکه ممکن است توانائى عصیان هم داشته باشند ولى هرگز عصیان نمى‏کنند هرچند بزرگان ما معتقدند که آنها حتى توانائى معصیت هم ندارند. اگر دقت کنید خداوند مى‏فرماید: “لا یعصون الله ” و عاصى کسى است که توانائى عصیان دارد، پس اگر ناتوان از معصیت باشد، لا یعصون معنى نخواهد داشت، گذشته از اینکه ملائکه داراى عقل و شعورند، و خداوند آنها را مدح مى‏کند به اینکه عصیان نمى‏کنند، و شاید به این معنى باشد که مى‏توانند ولى معصیت نمى‏کنند. به هر حال چه بتوانند و گناه نکنند و چه توانائى گناه از آنان سلب شده باشد، آنچه قطعى و مسلّم است و از قرآن و حدیث، استفاده مى‏شود، ملائکه هرگز نافرمانى نمى کنند و در انجام أوامر کوتاهى نمى‏نمایند. پس نسبت دادن هر نوع کوتاهى یا گناهى به فرشتگان، باطل و غلط است. به امید روزى که ما هم خدا را بهتر بشناسیم و از خشیت مقام او نافرمانى نکنیم. والسلام

30دسامبر/16

شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه

غلامرضا گلى زواره

 

پیوستگى دانش و دیانت در ایران

از موقعى که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانى‏ها در عرصه‏هاى علمى و فرهنگى به شکوفایى خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظرى و عدم تعصب در اسلام براى فرا گرفتن دانش‏هاى گوناگون بسیج شدند، آنان مى‏کوشیدند براى اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را مى‏یابند سفر کنند و محضر هر دانشورى را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمى‏باشد و حکمت در فضاى بى ایمانى بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.۱

با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّرى در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهاى آموزشى ایران در روزگارى که اروپا در تیرگى جهل، غفلت و خرافات به سر مى‏برد، در حال اعتلاى علمى و گسترش اندیشه‏ها در شاخه‏هاى گوناگون علوم بودند، برجسته‏ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمى، کشف‏ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتى تأکید بر آن بود که فراگیرى معارف دینى را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامى و رفتارهاى خیرخواهانه را به هنگام بکارگیرى دانش خود فراموش نکنند.

اصولاً در این مراکز ترکیبى از دانش‏هاى دینى و علوم طبیعى آموزش داده مى‏شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنى، سنت نبوى، برترى آخرت بر دنیا، التزام عملى به فرایض دینى و احکام شرعى استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکى بین علوم و معارف وجود نداشت حتى تفوّق فراگیرى آموزه‏هاى مذهبى در حدّى بود که در مواقعى مساجد به عنوان کانون‏هاى مهم تعلیم و تربیت تلقى مى‏گردید، به دلیل همین نقش آموزشى و تربیتى به تدریج مساجد عمده داراى کتابخانه‏هاى بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار مى‏گرفت، چنان که مقدّسى مى‏گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمى در تمام زمینه‏ها یاد مى‏کند.

پایگاه اجتماعى و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینى در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردى و فرهنگى آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشى در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.۲

بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره‏اى را که مراکز آموزشى ایران پشت سر نهادند یگانگى دانشمندان علوم دینى و متفکران سایر علوم بود.

در این مقاطع نسبتاً طولانى، علوم حوزوى به معناى متداول کنونى با آموزش‏هاى دانشگاهى به لحاظ شیوه‏هاى تدریس و چگونگى کسب آن‏ها از سوى دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوى هدفى واحد گام برمى‏داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه‏هاى علوم و برخى روش‏ها و پژوهش‏ها بود امّا همه متحد و منسجم براى معمارى تمدّن اسلامى تلاش مى‏کردند.۳دانشوران علومى چون نجوم، فیزیک، شیمى، ریاضى، هندسه، زیست‏شناسى، زمین‏شناسى در همان مراکزى مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینى حضور داشتند و چه بسا نامدارانى از این کانون‏ها برخاسته بود که در دانش‏هاى دینى چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعى هم بى بهره‏نبودند و حتى در این زمینه صاحب نظراتى ارزشمند بودند.

 

نفیر انفکاک و نفرت

با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه‏اى مُدرن شکل جدّى به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضاى معنوى حوزه‏ها و مراکز علوم دینى انجام نمى‏پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا مى‏رفتند و در سیستم‏هاى غربى آموزش‏هاى لازم را فرا مى‏گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت مى‏شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار مى‏آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتى سیل آسا وارد این سرزمین شد و روى کارآمدن فرد ستم پیشه‏اى چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگى به استعمار و استکبار و نیز قلدرى و دیکتاتورى از یک سوى زمینه اجتماعى و سیاسى افزون‏ترى براى نفوذ مکتب‏هاى غربى در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک‏ها و ماتریالیست‏ها در ایران رویشى سرطان زا به خود گرفت، از سوى دیگر به مراکز حوزوى یورشى سهمگین بُرد و کوشش‏هاى علمى و آموزشى این نهاد مقدّس و دینى را با رکودى جدّى مواجه ساخت.

شیوه‏هاى آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشى غربى‏ها بود، شرایط جدیدى را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش‏هاى تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتى نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش مى‏داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلى نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانى و ارزش‏هاى مذهبى مغایرت داشت نقش مؤثّرى ایفا کردند.

امّا دشمنان دوست نما و عدّه‏اى از جاهلان و آنانى که شیفته تعالیم غربى شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینى تحصیل در دانشگاه را نوعى گرایش به تجدّد، غرب زدگى و فاصله گرفتن از دیانت، تلقى مى‏کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینى را نوعى حرکت ارتجاعى و جمود و تحجّر تصوّر مى‏نمودند، گاهى هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه‏هاى وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگى هم را بوجود مى‏آوردند. کارگزاران رژیم پهلوى تمام تلاش خود را در این راستا صرف مى‏کردند که دانشگاهها به سوى غربى شدن، فراموش نمودن ارزش‏ها، فاصله گرفتن از اصالت‏هاى بومى و توانایى‏ها و استعدادهاى خودى پیش روند و هرگونه استقلال علمى، پویایى، ابتکارها و خلاقیّت‏هاى تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمى‏تابیدند،در مقابل از تشکیلاتى حمایت مى‏کردند که با ارزش‏هاى دینى و باورهاى مذهبى در ستیز بودند.

تبلیغات زهرآگین این بوق‏هاى وابسته به استکبار تا بدان‏جا کشید که برخى دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامى جرئت نمى‏کردند پاى بندى خود را به مقدّسات مذهبى بروز دهند، کسى که روزه دار بود، به جاى آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکى یا نوشیدنى برایش مى‏آوردند یا در جلسه‏اى شرکت مى‏کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمى‏کردند، مى‏گفت: میل ندارم! جایى خلوت‏تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف‏انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامنغربت غرب چون توفانى بنیان کن، نفرت‏ها و انزجارهاى متقابل را در پى داشت و تهاجم فرهنگى علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانىکه هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غربدوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه‏اى آسوده نبودند و هردم که از شعله‏هاى آن کاسته مى‏شد هیزم کینه توزى بر آن مى‏ریختند.

امام خمینى در بیاناتى فرموده‏اند:

“…یک روز بود که دانشگاه و حوزه‏هاى علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّى به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمّل روحانى را داشت و نه روحانى تحمّل دانشگاهى را، اساس هم این بود که این دو قشرى که با اتحادشان تمام ملّت متّحد مى‏شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند…”۴

اغلب افرادى که از چنین دانشگاهى فارغ التحصیل مى‏شدند اهداف استعمار را تأمین مى‏کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویى مادى و تشخص کاذب اجتماعى فکر مى‏کردند و از رشد معنوى، فضیلت‏هاى اخلاقى و کرامت انسانى کمتر بهره داشتند. در مشاغلى که بر مى‏گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل‌هایى روى مى‏آوردند که منافع شخصى را تضمین کند و رفاه مادى را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکرى، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویى بیش نبود. دانشگاهى این گونه از تربیت اسلامى بهره‏اى نداشت و علومى که در آن تدریس مى‏شد گره‏اى از گرفتارى‏هاى مردم نمى‏گشود. بدین جهت امام خمینى مى‏فرمایند: “…دانشگاهها باید تغییر بنیانى کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت‏هاى اسلامى، نه این که تربیت کنند به تربیت‏هاى غربى… باید دانشگاهى اسلامى بشود تا علومى که در دانشگاه تحصیل مى‏شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معناى اسلامى شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.”۵

شهید آیت اللّه مطهرى، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت‏هاى حوزوى و عالى رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوى امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانى این عزیزان تجربه‏اى موفق براى وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد مى‏گردد.

 

پرتو افشانى در دانشگاه

مفتح در زمره عالمان دینى بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالى و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتى که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزى را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامى و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم مى‏شناخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند براى از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهى و حوزوى تلاش گسترده‏اى را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش‏هاى الهى را در میان دانشجویان پى گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى، افکار الحادى و اندیشه‏هاى متجددین، بذر ایمان و باورهاى دینى را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند از معارف ناب علوى در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهى و رشد معنوى را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان‏هایى بسازد که “استقلال فرهنگى” و “فرهنگ استقلال” را در کشور تحقق بخشند.

وى در پى عملى ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانى که توفان استکبار از نوع شرقى و غربى آن در حال وزیدن بود و بیم آن مى‏رفت که شکوفه‏هاى بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوى دانشگاه هدایت کرد.

آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهرى، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشى از اختناق رژیم پهلوى و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانى پرداختند و با درک درست از واقعیت‏هاى اجتماعى و شناخت ضرورت‏هاى تاریخى، سعى در احیاى فرهنگ اسلامى در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس‏هاى درس، سخنرانى‏ها و جلساتى که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بى اعتبارى فرهنگ وارداتى و اصالت فرهنگ خودى را به اثبات برسانند.

دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه‏هاى همکارى با شهید مطهرى، بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران، عهده‏دار برگزارى نماز جماعت در مسجد این مکان علمى شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانى‏هاى ارشادى ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوى مسایل مذهبى و نیز کاهش شکاف بین روحانى و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینى بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامى جلسات علمى و تبلیغى خود اندیشه‏ها و افکار عالى امام را براى حاضران تشریح مى‏نمود.۶

در یکى از جلسات شوراى آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالى تشکیل شد، برخى خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت‏هاى علمى این گونه برخورد مى‏کند. یادآور مى‏شود عدّه‏اى در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتى به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: “…این صحبت‏ها درباره اهانت به شخصیت‏هاى علمى نبود بلکه درباره کسانى است که این تحصیلات را براى(خدمت به) انسان‏ها قرار ندادند، تا آن روزى که بر ایران(رژیم) طاغوتى(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان‏ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما مى‏خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر براى علم منهاى احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما براى آن علمى احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکى محترم است که “انسان” باشد…آن کسى که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده‏اش رو نشود.”۷

شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکرى دانشگاه با حوزه و هماهنگى این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهى‏هاى عمومى و گسترش و اوج‏گیرى فرهنگ اسلامى در سطوح مختلف جامعه مى‏شود. سعى او بر آن بود تا آن هماهنگى و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش‏هاى سالم و از خصوصیّات بارز حوزه‏هاى علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکارى، معنویت و احترام به سنت‏هاى اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهى تفرقه افکن که نمى‏توانستند جارى شدن چنین جویبارهاى باطراوتى را در مراکز دانشگاهى بپذیرند، شایعه کردند مفتح مى‏خواهد در لباس دانشجویان تغییراتى بوجود آورد، مفتح طى سخنانى یادآور شد:

“لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبى هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که مى‏گویم قشر روحانى و دانشگاهى نمى‏گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمند و متفکر تعیین مى‏کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوى و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادى(طبیعى) و رشته‏هاى دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو مى‏رود.”۸

از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامى که ویژگى بارز حوزه‏هاى علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه‏هاى جدید تحقیقات علمى دانشگاهى باید در مراکز حوزوى مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایى علم، تخصص و فنآورى خود را در راه آبادى کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهى دروسى تدوین مى‏شود که با نیازهاى واقعى کشور و مردم انطباق دارد و جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى هم رعایت مى‏گردد. محیط چنین مرکز علمى عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردى توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکرى و علمى را عبادت تلقّى مى‏کنند.۹

 

چرا وحدت؟

وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزى انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعى و قبل از آن حتى یک ضرورت براى جامعه‏اى است که به سوى تحوّل پیش مى‏رود، پیگیرى وحدت از سوى شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل مى‏باشد.

این دو نیروى فکرى و علمى در حرکت‏هاى اجتماعى و فرهنگى نقشى والا داشته‏اند و در کویر ستم که رژیم پهلوى براى جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه مى‏داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صداى مقاومت و پایدارى سر مى‏داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوى متدین و مبارزى که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادى هدف مشترک و دشمنى واحد داشتند امّا خیلى دیر هم دیگر را باز مى‏یافتند.

مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخى تحمیل‏ها بدست نمى‏آید و نخستین گام در راستاى عملى شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستى شناخته شود چرا که با پى بردن به پویایى و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهى دارد رسیدن به وحدت آسان‏تر مى‏گردد.

حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانى به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه‏هاى مصرفى دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت‏هاى جهانى شدن و بازار مصرف را براى محصولات خارجى مهیا کردن ضایعه‏اى تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله مى‏گرفت و خللى را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوى در حوزه‏ها هم باید نیازهاى ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت‏هاى مسلّم اجتماعى مطرح گردد و برخى تعلیمات از حیطه‏هاى ذهنیت‏هاى مجرّد باید رها گردند و کاربردى و عینى شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمى‏باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش و نقد و ارزیابى حوزه‏ها دور باشند، تفکر ناهماهنگى و ناهمگونى دانشگاه و حوزه از القائات دشمنان بود و دانشگاهیان و حوزویان مى‏بایستى با هوشیارى عمل مى‏کردند و عملاً نادرستى این عقیده را ثابت مى‏کردند.۱۰

 

 

 

 

ضرورت وحدت

اشاره کردیم که شکاف‌هایى به دست خائنان سوداگر غرب و شرق بین حوزه ودانشگاه ایجاد کردند تا ملت اسلامى را به راحتى استعمار و استثمار نمایند با پیروزى انقلاب اسلامى قشرهاى تحصیل کرده با علماى دین احساس یگانگى کردند امّا ضرورت داشت آنان بیش از این بهم نزدیک گردند و از آن جدایى‏ها دست بردارند، وقتى عالى‏ترین طبقات فکرى و علمى با هم متحد گردند بهتر قادرند توطئه‏هاى سیاسى و فرهنگى را خنثى کنند. امام خمینى در این باره مى‏فرمایند:

“مغز متفکر جامعه شما دو طایفه هستید و آن قشرى که مى‏تواند خنثى کند آن توطئه‏هایى که با کمال دقت براى شکست دادن نهضت در شرف تکوین است، آن هم شماها هستید تکلیف براى شما دو طایفه از سایرین زیادتر است و مسؤولیتتان بسیار زیاد، همه مسؤولند لکن شما دو طایفه مسؤولیتتان زیادتر است آنها درصدد هستند… که شماها را از هم جدا کنند.”۱۱

از این جهت امام از دانشوران علوم دینى و علماى دانشگاهى مى‏خواهد براى تحقق این اتحاد بکوشند و از میان حوزویان شخصیتى که این رسالت را بر دوش مى‏گیرد مفتح است، او به این درجه از تشخیص رسیده بود که نه دانشگاهى مى‏تواند بدون روحانى به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاه، البته مفتح یک واقعیت دیگرى هم به عهده داشت زیرا حالا که آن دیوارهاى قبلى و بدبینى‏هاى نگران کننده از بین رفته و تحوّلى در مناسبات بین حوزه و دانشگاه پدید آمده بود، عدّه‏اى کوشیدند نقشه شیطانى جدیدى را به اجرا بگذارند و از زبان حوزویان بگویند دانشگاهى‏ها مشکل دارند و حوزه نمى‏تواند با آن‏ها هم آهنگ گردد، همچنین از لسان افراد تحصیل کرده چنین مطرح مى‏کردند که سنت‏هاى حاکم بر حوزه آن قدر قدیمى و دور از تحولات جدید است که نسل دانشگاهى نمى‏تواند خود را با طلّاب هم هدف ببیند، مفتح در بحث‏ها و درس‏هاو سخنرانى‏ها تأکید مى‏کرد چشم‏ها را درست بگشائید زیرا عدّه‏اى از داخل خود دانشگاه و از درون مراکز علوم دینى ساز تفرقه و فساد مى‏نوازند البته او اطمینان داشت که اگر این دو قشر به درستى هم را بشناسند و با هم تفاهمى عمیق و اساسى داشته باشند دیگر جناح‏هاى غرب زده و شرق زده از منافقان و چپ گرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان طمع چنین تفرقه‏اى را در سر نخواهند پرورانید بدین جهت تلاش مفتح بر آن بود که اولاً این وحدت فراگیر گردد، ثانیاً از مرز شعار بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو این وحدت کارهاى زیربنایى صورت گیرد که از مشکلات جامعه گره‏گشایى کند، رابعاً آن چنان دل‏ها به یکدیگر تألیف داده شود که جاى رخنه دشمنان نباشد و هرگونه نفاق افکنى و تشتت خنثى شود، در واقع او طالب یک انسجام مستمر، دائمى، ریشه‏اى و با ثمر بود نه اتحادى مقطعى، گذرا و تقویمى یا بر پایه یک مصلحت سیاسى در برهه‏اى خاص.

مفتح اعتقاد داشت براى تسخیر دل‏ها و حاکمیت حق، براى ساختن آینده‏اى درخشان براى استحکام جاى پاى مذهب در عقل‏ها و خردها، وجدان‏ها و قلب‏ها و زندگى‏ها باید شیرازه دین را در همه زوایاى نسل جوان همچون تار و پودى محکم دوانید، باید بین معنویت مذهب و علوم طبیعى پل ارتباطى زد.

روشنگرى‏هاى شهید مفتح و آیت اللّه مطهرى در گذر زمان موجب شد تا آن شکاف ساختگى و فاصله دروغین میان حوزه و دانشگاه حذف گردد و سوء تفاهم‏هاى محصول القائات مسموم استعمار به تدریج بر طرف شد. حوزه و دانشگاه با رسیدن به هدفى واحد که همان مبارزه همه جانبه براى کسب استقلال علمى، فرهنگى و آزادى بر محورهاى اسلام اصیل بود به عنوان دو سمبل مقاومت ملت و دو پایگاه اصلى انقلاب درآیند و با تکیه به همین دو پایگاه انقلاب اسلامى توانست به مسیر خود ادامه دهد، نقش شهید مفتح در تحقق این هدف‏هاى ارزشمند و عملى ساختن اندیشه‏هاى امام خمینى در این راستا، آنقدر حائز اهمیّت بود که گروههاى نفاق و التقاط کوشیدند نقشه‏اى دیگر را به اجرا بگذارند، آنان وقتى مشاهده کردند در برخوردى فکرى و منطقى با این شهید بزرگوار شکست خورده‏اند، سلاح شقاوت را برکشیدند و این بزرگوار را به جرم آگاه بخشى به نسل دانشجو و برقرارى پیوند میان محیطهاى علمى و مذهبى به شهادت رسانیدند اما حذف فیزیکى مفتح و مطهرى هرگز جریان الحاد و التقاط را به هدف شوم خود نرسانید و راه نورانى و سفارش و توصیه این دو عزیز به اتحاد حوزه و دانشگاه هنوز سرلوحه عمل دانشجویان و طلاب حوزه است.۱۲

حجت الاسلام و المسلمین‌هادى مروى(ره) در این باره مى‏گوید:

“ایشان (مفتح) اعتقاد نداشت که حوزه و دانشگاه باید در یکدیگر ادغام شوند و هر یک وظیفه و کار اصلى خود را رها سازند و به کار حیطه دیگر بپردازند بلکه این‏ها بایکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند و بتوانند حرف‏هاى هم را خوب درک کنند و ساحت علمى و فکرى یکدیگر را بفهمند تا این درک متقابل منجر به یک نگاه دین مدارانه به هستى شود و طبعاً زمان آگاهى و دین آگاهى هر دو تعالى پیدا کند. شیوه ایشان هم به گونه‏اى بود که افراد دانشگاهى در کنارشان عملاً احساس احترام و امنیت مى‏کردند و این شیوه را در تمام مساجد و به خصوص مسجد قبا که پایگاه حرکت ایشان بود ادامه دادند. (مفتح) توانست بسیارى از اساتید دانشگاه را به مسجد قبا جذب کند و با وجود حفظ کامل اصالت فکرى و مکتبى خود و پاى بندى به تمامى موازین اسلامى در تمام طول زندگى، ارتباط خود را با دیگر نحله‏هاى فکرى قطع نمى‏کرد و معتقد بود این ارتباط مى‏تواند به مرور زمان بر آن‏ها تأثیر بگذارد و باعث شود که آن‏ها دست کم بخشى از اشتباهات و خبطهاى خود را اصلاح کنند اما اگر ما این‏ها را رها کنیم طبیعتاً به دام طرف مقابل مى‏افتند و اگر ارتباطى وجود داشته باشد، در سراشیب سقوط و انحطاط فکرى خود باقى خواهند ماند.”۱۳

شهید مفتح براى فراهم نمودن مقدّمات کاربردى نمودن وحدت حوزه و دانشگاه در آغاز آبان ۱۳۵۸ و هم زمان با سالگرد شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را برگزار کرد در این همایش علاوه بر ایشان شخصیت‏هاى دیگرى از جمله دکتر حسن حبیبى، وزیر وقت وزارت علوم و آموزش عالى سخنرانى کردند.۱۴

مفتح با مسایل دانشگاهى آشنا بود و هم با مسایل روحانیّت، به همین دلیل خودش مى‏گفت: مشخصاً بنده هر دو جنبه را دارم این است که مى‏توانم از هر دو جنبه صحبت کنم، با این اشراف و آگاهى، عقیده داشت: “دیگر گروه‏ها به این‏ها نگاه مى‏کنند، این‏ها هستند که مسیر جامعه را تعیین مى‏کنند، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمندان در علوم مادى و دیگر رشته‏هاى علوم (تعیین مى‏کنند) این‏ها اگر با هم باشند جامعه جلو مى‏رود و مخصوصاً از نظر جنبه‏ها جامعه‏شناسى مذهب.۱۵

 

زمینه‏هاى تحقّق وحدت

شهید مفتح هرگز نگفت در حوزه و دانشگاه باید یک درس ارائه گردد یا آن که طلبه باید دانشجوى دانشگاه باشد و این که دانشجو هم زمان با درس‏هاى دانشگاهى، به فراگیرى علوم حوزوى بپردازد و نیز آن متفکر ژرف اندیش ادعا نکرد که باید برنامه‏هاى حوزه و مراکز دانشگاهى درهم آمیخته گردند یا حوزه برنامه‏هاى دانشگاه را عیناً پیاده کند و احیاناً دانشگاه، متون درسى خود را از روى کتب آموزشى حوزه تدوین کند، بلکه مفتح بارها تأکید مى‏نمود ادغام این دو کانون غیر ممکن مى‏باشد ولى وحدت اهدافشان حیاتى است، حوزه و دانشگاه، دو وظیفه و دو مأموریت ممتاز و ویژه خود، دارند اما تلاش‏ها باید هم سوء و به جانب یک مقصد باشند و یک فرهنگ و هویت بر هر دو مرکز حاکم گردد، این دو تکمیل کننده هم در اندیشه و عمل شوند تا از اجراى سیاست‏هاى متضاد و دوگانه جلوگیرى شود.

به باور مفتح افتراق‌هایى در سیستم آموزشى و نظام تحصیلى حوزه و دانشگاه دیده مى‏شود و هر یک از آنان اهداف، برنامه‏ها و کارکردهاى خاص خود را دارند و نباید از هر دو مرکز مزبور انتظارى یکسان داشت پس باید هم روحانیان و هم دانشگاهیان بطور متقابل این موجودیت را همراه احترام متقابل، اعتماد دوسویه و درک یکدیگر بپذیرند، در چنین نگاه احترام‏آمیز و واقع گرا دیگر کنش‏هاى تحقیرآمیز وجود ندارد و به جاى نفى، طرد و تکفیر یکدیگر و برچسب‏هاى ناچسب، درک متقابل میسّر مى‏گردد همچنین نگاه هنجارى حاکم بر دو نظام آموزشى باید آکنده از روح اعتماد و اطمینان بر یکدیگر باشد به گونه‏اى که این مؤلّفه در تمام ارکان آموزشى این دو سیستم ریشه بدواند، این امر ارتباطى صمیمانه، اُنسى با برکت و یگانگى فکرى را بوجود مى‏آورد.

تلاش شهید مفتح در این راستا صورت مى‏گرفت که نباید از میان این دو نظام یکى را بر دیگرى تفوّق داد و این درست نیست که به جامعه القاء کنیم یکى از آنها دینى و ارزشى و دیگر غرب زده و فاصله گرفته از دیانت است، این روند ما را براى رسیدن به وحدت صادقانه و راستین دور مى‏کند لذا به جاى برخوردهاى برترى طلبانه و مطلق انگارانه شایسته است این دو نهاد نسبت به یکدیگر نگاهى برادرانه و دوستانه داشته باشند و اصحابشان قبول کنند که حوزه و دانشگاه با هم قراب علمى، فکرى و فرهنگى دارند و مى‏توانند مکمّل هم قرار گیرند و هر دو به عنوان کانون‏هاى انسان سازى، نقس حسّاس خود را به خوبى ایفا کنند.

شایسته نیست که هر کدام بى اعتنا به موفقیّت‏ها و دستاوردهاى کلان و مفید دیگرى، صرفاً با نگاهى منفى و نگرشى تردیدآمیز به حریف بنگرند و رفتار و کارنامه هم را با نوعى سوء ظن و پیش فرض‏هاى متکى بر احساسات غیر معقول و دور از برهان ارزیابى کنند. مفتح بر این حقیقت پافشارى مى‏نمود که این وحدت و انسجام اوّل باید در اندیشه‏ها تجلّى یابد و آن نگرش‏هاى آشفته را متحول سازد و انگاره‏هاى مثبت و پندارهاى صادقانه و کنش‏هاى مبتنى بر واقعیت‏هاى موجود جاى آن بدبینى‏ها و نفرت‏ها را بگیرد و از سویى خطاهاى عدّه‏اى افراد از این دو نهاد، نباید موجب تعمیم مبالغه‏آمیز آن به کلّ دو نظام حوزه و دانشگاه گردد.

در ایران دو نظام آموزشى فوق مکمّل هم مى‏باشند و اصحاب هر کدام از این دو نهاد ضمن پرهیز از هرگونه تک روى و تک اندیشى، هرچه بیشتر با یکدیگر روابط علمى و آموزشى داشته باشند و در بحث‏هاى علمى و چالش‏هاى اجتماعى با هم روابط تحقیقاتى داشته و هم اندیشى نمایند، اگر این هم فکرى در فضایى پژوهشى، صمیمى و دوستانه و به دور از برخى حساسیت‏ها صورت گیرد باعث تبادل افکار و آراء و گسترش و توسعه مطالعات همه جانبه و رونق و شکوفایى علمى و فرهنگى مى‏گردد و ضمن این که هر دو نهاد از نظر علمى و پژوهشى تقویت مى‏گردند از هدر رفتن سرمایه‏اى و اتلاف وقت جلوگیرى به عمل مى‏آید و مانع اجراى بسیارى از طرح‏هاى تکرارى، مشابه، بى خاصیت و غیر مفید به حال اجتماع خواهد شد.

البته این دو نهاد قبل از برقرارى این ارتباطها و هم اندیشى‏ها باید به یک خانه تکانى آموزشى و علمى بپردازند، برخى ساختارهاى قدیمى و سنتى با نیازهاى عصر هماهنگ نمى‏باشد و لذا ساختار این دو کانون باید اصلاح گردد و با پالایش و پیرایش مقرّرات و هنجارهاى کهنه و ناهمگون با شرایط جدید زمینه بالندگى و پویندگى سازمانى این مراکز فزونى مى‏یابد و نیز مؤلّفه‏هاى وحدت بخش در تار و پود و ارکان آنان تقویت مى‏گردد و اصولاً همین دگرگونى‏ها و بازنگرى‏ها و رفع برخى ساختارهاى از رونق افتاده مقدّمه‏اى براى درک متقابل، احترام به یکدیگر، رفع کدورت‏ها و بدبینى مى‏گردد.۱۶

البته بدیهى است وحدت راستین حوزه و دانشگاه به معناى اختلاط این دو سیستم نمى‏باشد بلکه آن چه غالباً ناظر به معناى این وحدت است، قرابت فرهنگ حاکم بر آنان مى‏باشد. آرمان مقدّس و مهم مفتح درباره اتحاد این دو نهاد نباید به مسایل تبلیغاتى و ظاهر و برخى اصلاحات فرعى و پوسته‏اى منحصر گردد، براى رسیدن به وحدتى واقعى که از اصل استقلال علمى و فرهنگى در مقابل تهاجم تبلیغى شرق و غرب صیانت کند باید موانع بازدارنده را بر طرف کرد، از دشمنان آشکار، عوامل نفاق و انحراف که بگذریم برخى مقدّس نمایان و متحجرین که ساده اندیش و متصلّب در دیدگاهها هستند مى‏توانند تحقق این هدف را بارکود و سیر قهقرایى روبرو کنند. تغذیه صحیح فکرى و عقیدتى دانشجویان و پاسخ گویى روشن به سؤالات و شبهه‌هایى که برایشان مطرح است و رعایت ظرافت‏هاى حساس در برخورد با روحیه‏هاى حسّاس در محیط دانشگاه در این راستا بسیار مؤثر است. برخى افراد که خود را روشنفکر مى‏دانند، صرفاً جدید بودن را ملاک درستى مى‏دانند و تازه‏ها را، هرچه باشد، ترقى و توسعه دانسته و هرگونه سنتى را، اگرچه اصالت دارد، نوعى کهنگى و رجعت به گذشته مى‏پندارند که این تفکر غلط نیز از بازدارنده‏هاى این وحدت مقدّس است. قضاوت‏هاى یک طرفه آمیخته با حبّ و بغض و تعصب‏هاى منفى، نگاهههاى بدبینانه و غیر عالمانه و تخریب به جاى نقد نیز از موانع این روند هستند که باید با برنامه ریزى جامع، روشن و مشخص و برخى اقدامات حکیمانه آن‏ها را برطرف کرد.

 

انتخابى آگاهانه و مقدّس

امروزه سخن گفتن از وحدت و فراخواندن به آن، کار چندان دشوار و پرزحمتى نمى‏باشد ولى ما نباید فراموش کنیم که شهید آیت اللّه مفتح زمانى به این مهم اقدام کرد که عفریت شوم بد دلى و بدگمانى بر سر دو نهاد حوزه و دانشگاه، سایه افکنده بود، در فضایى که دانشگاه در منظر بسیارى از علماى دینى پایگاه بى دینى و سکولاریزم تلقى مى‏گردید و تحصیل علوم و دانش‏هاى جدید روى برگردانیدن از باورها و ارزش‏ها پنداشته مى‏شد، او که در حوزه استادى بلند پایه بود با گام نهادن به دانشگاه به تمام این پندارها مهر باطل زد.

این انتخاب مفتح ساده و تصادفى نبود بلکه بسیار عاقبت اندیشانه و با هدفى مقدّس و طریقى امیدوار کننده همراه بود. او در ایّام اختناق راه بین قم و تهران را براى چندین مرتبه در شب‏هاى سرد و تاریک زمستان مى‏پیمود و هر بار که خودش به یاد کرد آن روزها مى‏پرداخت با شوق فراوان خاطرات آن دوران را زمزمه مى‏کرد که چگونه مثلاً در یکى از این رفت و آمدها در بیابان اطراف قم به دام گرگان افتاد و یا وقتى دومین فرزندش به دنیا آمد، نیمه شب بود و او صبح در تهران کلاس داشت و یک ساعت بعد از ولادت فرزندش قم را ترک کرد تا سر کلاس حاضر گردد، امّا چنین تنگناهاى جانکاهى در قبال طعن‏ها و سرزنش‏هاى برخى کوتاه بینان ناصح و پندآموزان قشرى ناچیز مى‏نمود، آنان که بارها از سر دل سوزى وشفقت به او تذکر دادند شأن او خیلى بالاتر از ورود به چنین مجامعى است.

شهید مفتح مى‏توانست به آسانى در ساحل آرام حوزه درسى خود آرام بگیرد و به سرعت با تقریر یک درس خارج شهرتى فوق العاده بدست آورد، امّا این روش را برنگزید و خود را در گردونه پرتلاطم رویارویى فکرى عصر خویش وارد کرد.

مفتح با مقتضیات عصر به خوبى آشنا بود و مى‏دانست فرآوردهاى فکرى و علمى دانشگاه به زودى دامن مى‏گستراند و در تمام ارکان جامعه رسوخ مى‏کند، از این روى باید دست اخوّت به سوى دانشگاهیان دراز کند، با آنان کنار آید و در ضمن این انس و آشنایى به اطلاح ناگوارى‏هاى آن بپردازد.

شهید مفتح براى رسیدن به هدف مقدّس خود، هیچ گاه به جبهه‏گیرى در برابر دانشگاه و یا طرد دانشگاهیان نپرداخت و مطلق گرایى و نفى همه مفاهیم و شخصیت این نهاد را درست نمى‏دانست و معتقد بود یک شناخت مطابق با واقعیت در ایجاد تقریب و انسجام مؤثّر است، مفتح تلاش کرد روح همدلى، هم آوایى، یک هدف بینى و توجه به رسالت اصلى علم و عالم را در چنین اتحادى بوجود آورد.

او در این راستا داراى وسعت نظر، سعه صدر و ظرفیتى فوق العاده بود. هنگامى که او و هم فکرانش نخستین نمایشگاه کتاب اسلامى را در خرداد سال ۱۳۵۶ در کتابخانه مسجد قباى تهران برگزار کردند خبر درگذشت دکتر شریعتى به او رسید، با دریافت این خبر مفتح براى شرکت در مراسم تشییع جنازه وى به سوریه شتافت و در آنجا همراه امام موسى صدر ضمن تماس با انگلستان و براى این که مبارزه دیگرى علیه رژیم شاه، که مایل به انتقال جنازه دکتر به تهران نبود، ترتیب دهند، پیکر این متفکر را به سوریه منتقل و در زینبیه (جوار بارگاه حضرت زینب) دفن نمودند. این تصمیم وى نشانه بینش روشن او نسبت به قشر دانشگاهى و روشنفکر جامعه آن روز بود، قطعاً مفتح به دلیل آشنایى با افکار دکتر شریعتى، از برخى دریافت‏هاى ناصواب و خطاهاى وى به خوبى آگاه بود ولى این شناخت هرگز مانع آن نشد که مفتح گامى از مسیر تقریب آراء دانشگاهیان و حوزویان به عقب نهد.

مفتح ضمن وارد شدن به عرصه‏هاى سیاسى و قرار گرفتن در معرض تندبادهاى فکرى و عقیدتى هیچ گاه اصالت‏هاى معنوى و عشق به اسلام، حوزه و روحانیت را فراموش نکرد و تعهد خود را نسبت به معارف و مکارم اسلامى حفظ کرد و این گونه نبود که با ورود به دانشگاه از موازین شرعى و اخلاقى و تدیّن و تعهد فاصله بگیرد، مفتح به درستى دریافت اگر اسلام ناب محمّدى و به دور از پیرایه‏ها و خرافات به نسل دانشگاهى عرضه گردد، آنان با آن بُعد حقیقت جویى که در سرشت خود دارند بدون هیچ گونه مقاومت و واکنشى آن را پذیرا خواهند شد.۱۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیت اللّه مطهرى، ص ۴۴۷٫
  2. بینش اسلامى و پدیده‏هاى جغرافیایى، دکتر عباس سعیدى رضوانى، ص ۴۵٫
  3. تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ص ۴۰۵٫
  4. .
  5. امام و انقلاب فرهنگى، ص ۳٫
  6. تعلیم و تربیت و رهنمودهاى امام،ص ۶۹ – ۷۰٫
  7. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۵۶٫
  8. وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى، شهید دکتر مفتح، ص ۲۶ – ۲۷٫
  9. وحدت مقدّس، سخنرانى شهید مفتح در جمع دانشجویان مدرسه عالى پارس، مجله پیام انقلاب، شماره ۱۵۲٫
  10. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۶۴ – ۱۶۸٫
  11. با الهام از پیام مقام معظم رهبرى (در زمان ریاست جمهورى) به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه در سال ۱۳۶۰، روزنامه کیهان، ۲۷ آذر ۱۳۶۹، ش ۱۴۰۷۷٫
  12. از بیانات امام در ۱۴ شهریور ۱۳۵۸٫
  13. وحدت، هماهنگى و همکارى حوزه و دانشگاه، حجهالاسلام و المسلمین اعرافى، روزنامه اطلاعات ۲۷ آذر ۱۳۷۲، شماره ۲۰۰۸۵، ص ۷٫
  14. گفت و شنود با حجهالاسلام مروى، شاهد یاران، سال دوم، ش ۱۲، دى ماه ۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  15. زندگى و مبارزات شهید مفتح، رحیم نیک بخت، ص ۲۸۷؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۱۷۸٫
  16. زندگى و مبارزات مفتح، ص ۸۱٫
  17. با استفاده از مقاله غلامرضا خارکوهى، مندرج در روزنامه اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۲۷، ش ۲۲۳۷۲٫
  18. زندگى و مبارزات شهید مفتح، ص ۱۰۶ – ۱۰۷، شریعتى به روایت اسناد، به کوشش على کردى، ج ۳، ص ۳۱۶ – ۳۱۷ ؛ پاره‏اى از خورشید، ص ۳۶۷، نگاه حوزه (ضمیمه مجله حوزه) ش ۹ – ۸، ص ۲۶ – ۲۷٫
30دسامبر/16

باده‏اى از خمّ غدیر

 

سخن از غدیر است، و از قدر دریایى که در غدیر، بر تمامى سرزمین‏هاى تفته و خسته، جارى شد و در دل کویر، گلبوته‏ها رویانید، و باور سرخ خاک را تا سبزناى افلاک، وسعت بخشید. و دریا را بنگر که دلى دارد روشنتر از فروغ پگاهان! لطافت گلبرگ‏هاى بهارى را نشانه است.

موج خیز هیچ حادثه‏اى تن تناورش را نمى‏لرزاند! عصاره نور است و فشرده نعمات، و دریاى تسلاى جوشش همه چشمه‏سارهاست، فواره‏هاى رحمت، از دل دریا جوانه مى‏زند و آبشار هرچه نیکى، قدرت از او دارد.

و شگفتا از دریا…دریا… دریا!

و مرا یاراى نبشتن از آن گستره بى‏انتهاى والاست؟ یا تو را گوش شنیدن؟ و که را توان ستودن آن ولى مطلق است؟ و مگر نه هم آنچه مى‏گوییم ذرّه‏اى از کوهى است، قطره‏اى از دریا، و واژه‏اى خُرد از کتابى عظیم و قطور؟ و مگر نه این همه از سر تعظیم است و تبرک؟

غدیر تجلى اراده خداوند است.

غدیر، نقطه تأملى در تاریخ است، یک مکان محدود نیست، بى منتها و جاوانه است.

غدیر، روح جهان و انسان است و زنجیره تداوم ایمان.

غدیر، لحظه‏هاى هیجان حیات است.

غدیر، وجدان پاک هستى، چشم اندازى بر گستره دین، و تلاوت کننده آیه‏هاى رهایى بشر است.

غدیر، چشمه همیشه جوشان عشق و ولاست، سر خیل روزهاى خوب خدا که از شب “قدر” نیز گوى سبقت ربوده و سکه سرورى به نام او خورده است.

غدیر، آیینه است، آیینه تمام نماى حق جلىّ، در چهره امیرالمؤمنین على(ع).

غدیر، چهره گشاى شاهد قرآنى “نبأ عظیم” به دست با کفایت “رسول کریم” است.

غدیر، فرودگاه موکب مقدّس پیامبر اعظم(ص) و قرارگاه فرماندهى سپاه توحید در عالم هستى است.

غدیر، روز عهد و میثاق است، “عهد موعود” آسمانى و “میثاق مأخوذ” زمینى.

غدیر، ریشه دارترین عید تاریخ در صحیفه رسالت انبیاى سلف است که نسل در نسل به ولایت اولیاى خَلَف، راه برده است.

روز غدیر، روز پذیرش کردار شیعیان و پاک شدن اندوه دل‏هاى ایشان است.

روزى که عصاى معجزه “موساى کلیم” بر سحر تنیده “ساحره تیره گلیم”، غالب آمد و آتش نمرودیان بر ابراهیم ودود،سرد و سلامت شد.

روز خلافت “یوشع” از “موسى(ع)”، “شمعون” از “عیسى(ع)”، “آصف” از “سلیمان(ع)” و “على (ع)” از “محمد (ص)” است؛ که على خود، غایت خلقت همه اولیاء و اوصیاست:

در ملک ولایت، ولى و والى و والاست

هرگونه تصرّف کند او از همه بالاست

بایست بداند که على سیّد و مولاست

آن کس که مرا مولى،مى‏داند و سالار۱

اى گل! نه همین معرکه من به تو گرم است

هنگامه صد سوخته خرمن به تو گرم است۲

در غدیر، خطّ روشن رسالت نبوى به طغراى ولایت علوى کمال یافت و اسلام، دین برگزیده خدا گردید:

“الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً”۳ امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و رضا دادم که آئینتان، “اسلام” باشد.

غدیر، روز تجلّى توحید و نبوت محمد(ص)، ولایت على(ع) است و ذکر دوازده معصوم(ع).

غدیر، عید ولادت “مولایى” على(ع) است، همان جان راستین نبى اعظم(ع) که حلقه بندگى ایشان بر دست و پاى داشتن، نهال خرم آزادى در دل کاشتن است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

گفت: هر کو را منم مولا و دوست

ابن عمّ من على مولاى اوست

کیست مولا؟ آن که آزادت کند

بند رقیّت زپایت برکند

چون به آزادى نبوّت‌هادى است

مؤمنان را زانبیاء آزادى است

اى گروه مؤمنان! شادى کنید

همچو سرو و سوسن آزادى کنید۴

در غدیر، پژواک بلند نداى آسمانى “الیوم یئس الذین کفروا من دینکم”۵ امروز – در روز غدیر کافران از دین شما ناامید شدند.

پشت شیاطین بدخواه را لرزانید و امید واهى کافران بد اندیش را به یأس و حرمان نشانید.

امّت بى غدیر، شب بى‏چراغ است، و شبروى که به “ماه”ى دل نبست، به صبح سعادتى نپیوست.

منکر غدیر، تشنه به آب رسیده است و از سراب، سیراب شده!

شیعه غدیر، عطش نوش جام بلاست، که دلداده آیین مرتضاست:

“که عشق آسان نمود اوّل، ولى افتاد مشکل‏ها”

على(ع)، همان عنبر بوى “محمّدى” موى و آفتاب روى “زهرایى” خوى است که عالم و آدم طفیل هستى عشق اویند:

تا باد صبا بوى تو را در چمن آرد

برداشته هر شاخه گلى دست دعا را۶

آرى، على(ع) باب رحمت الهى بر مدینه دانش نبوى است تا جان‏هاى تشنه معنویت را هماره از کوثر “سلونى” خود سیراب سازد:

چون تو بابى آن مدینه علم را

تو شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب! بر جویاى باب

تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش اى باب رحمت تا ابد

بارگاه ما له کفواً احد۷

درود ما و همه هستى بر تو باد، اى على! اى نامت چون گلى خوشبو در سینه‏هاى مؤمنان، روییده است و با شیره جانشان آبیارى مى‏شود! درودها تا منتهاى بیکرانه‏ها!

 

سخنى با امام غدیر

از جاودانه مرد حقیقت! اگر به خود جرأت نگاشتن درباره “غدیر” را دادم، نه بدان معناست که لایق توصیف شأن توأم، بلکه امید که نام بى‏نشانم در ردیف خریداران محبت و عشق تو باشد. تو چون یوسفى با مشتریان بسیار و قیمتهاى هنگفت و من با دست تهى و کلاف ریسمان ناچیز! اینک تو را در کجا جستجو کنم؟ در دریاى اشک یا لجّه خون با شعله آه سوزان، در دل کعبه و یا در میان مظلومان تاریخ از ازل تا ابد، یا در میدان کارزار و برق شمشیر و فریاد تکبیرت، اى تمامى شجاعت و همه سخاوت اى جلوه گاه تنهاى تنهایى، آه که سرگذشت غمبار تو را جز خدا که پناه تو و رسول که مربّى تو و همسرت که رازدار تو بود چه کسى مى‏داند؟

اى بازوى توانمند قرآن و اى شمشیر شکست‏ناپذیر پیامبراعظم(ص)، اى خون و گوشت جان احمد(ص)، اى لسان صدق اللّه و اى کبریا، تو، سرّ بسم اللّه الرحمن الرحیمى که همه حسنها و جمالها و کمالها مستجمع در “اللّه” است و تو نقطه باء بسم اللهى که خود فرمودى: تمام اسرار الهى در کتابهاى آسمانى است و همه آنچه در کتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم اللّه است و آنچه مندرج در بسم اللّه است، مجتمع در باء بسم اللّه و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.۸

رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) فرمود: در شب معراج که به آسمان رفتم. چنان به خدا نزدیک شدم که فاصله من و خدایم به اندازه دو کمان یا دو زراع یا کمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد(ص)، در میان مخلوقات کدام را از همه بیشتر دوست دارى، عرض کردم: على(ع) را، خطاب رسید: پس تماشا کن. چون نگریستم، دیدم، على بن ابى طالب آنجاست.۹

اى شخصیت بیکران و جامع اضداد! که را رسد تا تو را وصف کند؟! اى که عارف به دامنت مى‏آویزد و عاشق در عشق تو سینه چاک مى‏کند و در شیدایى تو نغمه جانسوز مى‏سراید، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى‏شوند و پهلوانان در میدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرأت و جسارت و قدرت مى‏گیرند و با یا على شهره آفاق مى‏شوند، یتیمان خود را در آغوش تو مى‏افکنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خویش احساس مى‏کنند و دردمندان، خود را در سایه لطف تو تسلّى مى‏دهند و محرومان همه جا با هم، هم ناله‏اند.

یا على(ع)!

عید تو و غدیر، بر دوستداران کوى علوى مبارک باد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابوالحسن میرزا، معروف به شیخ الرئیس قاجار که در سروده‏هاى را “حیرت” مى‏نامد. از شاعران نامى اواخر دوران قاجار محسوب مى‏شود.
  2. دیوان حزین لاهیجى.
  3. سوره مائده، آیه ۳٫
  4. مولانا، شرح جامع مثنوى، دفتر ششم، ص ۱۱۶۲ – ۱۱۶۱٫
  5. سوره مائده، آیه ۳٫
  6. دیوان حزین لاهیجى.
  7. حکیم ابوالقاسم فردوسى.
  8. مشارق انوار الیقین، ص ۲۱٫
  9. امالى شیخ طوسى، ج ۱، ص ۳۶۲٫

 

30دسامبر/16

روز عرفه و فرصتها

یاسر جهانى پور

 

مقدمه

یکى از ویژگى‏هاى مؤمن این است که مى‏خواهد دائماً خود را به خدا نزدیک کند و پیوسته در جهت جلب رضاى اوست. همانطور که در روایات بسیارى به توبه یا دعا و…سفارش شده و از طرف دیگر مکانها یا زمانهاى خاصى براى اجات دعا یا قبولى توبه ذکر شده، براى جلب رضایت حق نیز اوقات یا مکانهایى بیان شده که مؤمن مى‏تواند در آنها، به خداوند تقرّب جوید. خداوند، مهربان و بخشنده بوده و رحمت او همیشه بر خلقش جارى است، اما باید بدانیم برخى از اوقات یا در برخى از مکانها رحمت خداوند بر خلق بیشتر بوده و بخشش معاصى راحت‏تر مى‏باشد، یکى از همین اوقات روز عرفه است. براى کسى که در جستجوى رحمت الهى است روز عرفه فرصت خوبى است تا بتواند رضایت خداوند را جلب نموده و از گناهان خود توبه کند در این نوشته سعى مى‏کنیم به برخى از این فرصتها اشاره کنیم.

 

عرفه و فرصت خداشناسى

روز عرفه داراى فضایل بسیارى است، هم براى کسانى که در عرفات حاضرند و هم براى کسانى که در اماکنى غیر از عرفات اند، به همین دلیل بر مؤمنان لازم است نهایت بهره بردارى از این روز شریف را بنمایند. یکى از مهمترین و بهترین فرصتهاى موجود در این روز، فرصت خداشناسى است، تأمّل و تدبّر در دعاى عرفه امام حسین که در حقیقت بیان و شرح حقایق توحیدى و مراتب آن است ما را به این موضوع یعنى خداشناسى نزدیکتر مى‏کند. اینکه خداوند انسان را چگونه خلق فرمود، چگونه روزى داد، چقدر بر بندگان نعمت ارزانى داشت، چقدر از گناهان ایشان بخشید،و… همه از مواردى است که در دعاى عرفه ذکر شده است. با قرائت دعاى عرفه خدا را بهتر مى‏شناسیم، وقتى فهمیدیم که نهایت مرتبه توحید آن است که غیر از خدا نبینیم و غیر از او نخواهیم، سعى مى‏کنیم تا خود را به آن مرتبه برسانیم، همانکه امام فرمود: “ایکون لغیرک منالظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدلّ علیک عمیت عین لا تراک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که براى تو نباشد تا آن غیر بخواهد مظهر تو باشد؟ چه وقت غایب بوده‏اى تا به دلیلى احتیاج باشد که بر تو دلالت کند؟ کور باد چشمى که تو را نبیند”. همه اینها با تأمّل و تفکر در دعاى عرفه بدست مى‏آید، براى آنانکه اراده دارند معرفت خود را نسبت به حقتعالى زیاد کنند. در این فصل سعى مى‏کنیم به برخى از راههاى افزایش خداشناسى اشاره کنیم.

 

الف: استفاده کردن از نعمتهاى در دسترس

خداوند مى‏فرماید: “الّذى جعل لکم الأرض فراشاً و السّماء بناءً و انزل من السّماء ماء فاخرج به من الثّمرات رزقاً لکم فلاتجعلوا للّه انداداً و انتم تعلمون؛۱ آن (خداوندى) که زمین را براى شما فرشى (گسترده) و آسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوه‏ها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریک و همتایى قرار ندهید با آنکه خودتان مى‏دانید(که هیچ یک از شرکا و بت‏ها، نه شما را آفریده‏اند و نه روزى مى‏دهند و اینها فقط کار خداست). اینکه انسان بداند از نعمتهاى خداوند استفاده مى‏کند و روزى خود را از آنها تأمین مى‏کند، او را به این موضوع راهنمایى مى‏کند که اولاً آنکه این نعمتها را به او ارزانى داشته، اگر اراده فرماید مى‏تواند همه را از او بگیرد. چنانکه مى‏بینیم هر گاه به سبب گناهان مردم، خشکسالى شده و آسمان باران را از زمین دریغمى‏کند مردم به تضرع و زارى به درگاه خداوند رفته، تا شاید حق از گناهان آنها درگذرد و درهاى رحمت خود را برایشان بگشاید. و ثانیاً به لطف و رحمت و مهربانى خداوند پى مى‏برد که چگونه لحظه‏اى بندگان را مهمل نگذاشته و روزى آنها را دائماً عنایت مى‏فرماید.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه در مورد نعمتهاى الهى و توجه بندگان به خداوند روزى دهنده مى‏فرماید: “فاىّ نعمک یا الهى احصى عدداً و ذکراً ام اىّ عطایاک اقوم بها شکراً و هى یا ربّ اکثر من ان یحصیها العادّون؛ پروردگارا کدام نوع از نعمت‏هاى بى‏حسابت را به ذکر و شماره مى‏توان آورد، به شکرانه کدامیک از عطاهایت مى‏توان قیام نمود در صورتى که نعمتت بیش از آن است که حسابگران به شمار آرند.”

 

ب: تفکر در ربوبیت خداوند

دقت در سیر تکاملى موجودات زنده، و تحوّل و دگرگونى‏هاى موجودات بى جان، و فراهم آمدن زمینه‏هاى تربیت موجودات، و ریزه کارى‌هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‏هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‌هایى که در میان اعضاء بدن ماست که غالباً بدون آگاهى ما برقرار مى‏باشد، یکى از نمونه‏هاى زنده آن است. فى المثل هنگامى که حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى‏دهد، و باید با تمام توان در برابر آن بپاخیزیم، در یک لحظه کوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگان‏هاى بدن ما – به صورت ناآگاه – صادر مى‏شود، بلافاصله، ضربان قلب بالا مى‏رود، تنفس شدید مى‏شود، تمام نیروهاى بدن بسیج مى‏گردند، مواد غذایى و اکسیژن هوا از طریق خون به طور فراوان به تمام سلول‏ها مى‏رسند، اعصاب آماده کار، و عضلات آماده حرکت بیشتر مى‏شوند، نیروى تحمّل انسان بالا مى‏رود، احساس درد کمتر مى‏شود، خواب از چشم مى‏پرد، خستگى از اعضا فرار مى‏کند، احساس گرسنگى به کلّى فراموش مى‏شود. چه کسى این هماهنگى عجیب را در این لحظه حساس، با این سرعت، در میان تمام ذرات وجود انسان، ایجاد مى‏کند؟ آیا این پرورش جز از ناحیه خداوند عالم و قادر ممکن است؟! آیات قرآن پر است از نمونه‏هاى این پرورش الهى که بخواست خدا هر کدام در جاى خود خواهد آمد و هر کدام دلیل روشنى براى شناخت خدا هستند.۲ امام حسین(ع) ربوبیت خداوند را در دعا چنین بیان مى‏فرماید: “معترفم که نعمتهایت را که بس زیادند در وجود حادث من نیست که بتوانم آن نعمتها را شماره کنم که پیوسته مرا با آن نعمتها از بدو خلقت و اول زندگانى منظور داشتى و احتیاجم را به غنا و بى‏نیازى مبدّل ساختى و رنج و الم را از من رفع نمودى و اسباب و وسایل آسایش عطا فرمودى و دفع هر سختى نمودى و از هر غم و اندوه مرا رهانیدى و عافیت در تن و سلامت در دین بخشیدى.

 

ج: تفکر در قدرت الهى و مقایسه قدرت حقتعالى با بندگان

خداوند در بیان قدرت خود مى‏فرماید: “قل من یرزقکم من السّماء و الأرض أمّن یملک السّمع و الأبصار و من یخرج الحىّ من المیّت و یخرج المیّت من الحىّ و من یدبّر الأمر فسیقولون اللّه فقل أفلا تتّقون؛۳ بگو: چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مى‏دهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشم‏هاست؟ و چه کسى زنده رااز مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد و چه کسى کار هستى را سامان مى‏دهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروا نمى‏کنید؟

همچنین در مقایسه قدرت خود با دیگران چنین مى‏فرماید: “هذا خلق اللّه فارونى ما ذا خلق الّذین من دونه بل الظّالمون فى ضلالٍ مبین؛۴ این آفرینش خداست، پس به من نشان دهید که (معبودان) غیر او چه آفریده‏اند؟ آرى، ستمگران(مشرک) در گمراهى آشکارند.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه مى‏فرماید: “و هو للدّعوات سامع و للکربات دافع و للدرجات رافع و للجبابره قامع، فلا اله غیره و لا شى‏ء یعدله و لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر” او دعاى بندگان را مى‏شنود و سختى‏هاى ایشان را از بین مى‏برد و مقامشان را بالا مى‏برد و گردنکشان را سرکوب مى‏کند پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایى نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد و او شنوا و بیناست.

 

د: تفکر در طبیعت

خداوند در آیات بسیارى انسان را به تفکّر در طبیعت و جهان آفرینش دعوت کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “انّ اللّه فالق الحبّ و النّوى؛۵ همانا خداوند، شکافنده دانه و هسته است. فالق الاصباح و جعل اللّیل سکناً و الشّمس و القمر حسباناً ذلک تقدیر العزیز العلیم؛۶ (خداوند) شکافنده سپیده دم است، و شب را مایه آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش (ایّام). این است اندازه‏گیرى خداوند قدرتمند دانا. حضرت على(ع) مى‏فرماید: خداوند با نشانه‏هاى تدبیر استوار و خواسته‏هاى حکیمانه در خلق نظام احسن، در برابر غفلتها، آشکارا جلوه کرده است.۷

 

عرفه و فرصت توبه و استغفار

یکى دیگر از فرصتهاى موجود در این روز که شاید مهمترین فرصت باشد، فرصت توبه است، فرصتى که به جرأت مى‏توان گفت در هیچ روزى مثل این روز تکرار نخواهد شد. توبه مهمترین چیزى است که بنده به آن احتیاج دارد. در این روز خداوند توبه بسیارى را قبول فرموده و از گناهان بندگان در مى‏گذرد، کافى استکه عزم بر ترک گناه کرده و به حقیقت از کرده‏هاى خود پشیمان باشیم، آنگاه خود را غرق در رحمت خداوند خواهیم دید.

تا کنون کردى گنه دیگر مکن

تیره کردى آب، افزون‏تر مکن

و به این نکته توجه داشته باشیم که شاید روز عرفه دیگرى در کار نباشد تا بخواهیم از آن استفاده کنیم، شاید این آخرین باشد، پس زنهار زنهار اى برادر:

چو پنجاه سالت برون شد زدست

غنیت شمر پنج روزى که هست

مخسب اى گنه کرده خفته، خیز

به قدر گنه آب چشمى بریز

 

احادیثى در باب توبه در روز عرفه

روز عرفه، روزى است که خداوند توبه داوود و آدم (علیهما السلام) را قبول فرمود.۸ در عظمت و بزرگى روز عرفه و قبولى توبه در آن، همین روایت بس که امام صادق(ع) فرمود: “من لم یغفر له فى شهر رمضان لم یغفر له الى قابل الّا ان یشهد عرفه؛۹ کسى که در ماه رمضان بخشیده نشود، براى او بخششى، (در مواقع دیگر سال) نخواهد بود جز اینکه در عرفه حاضر باشد.

در خبرى از رسول خدا(ص) است که فرمود: در ذى الحجه شبى است که آن سیّد شبهاست و آن شب ابراهیم خلیل است و در این شب خداى تعالى توبه داوود را قبول کرد و آن شب عرفه است. هر که در این شب عملى کند از عبادت، او را مزد صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعایش را اجابت کنند.۱۰

همچنین على بن ابراهیم از صادق آل محمد(ص) چنین روایت مى‏کند که پس از آنکه آدم(ع) در زمین صفا از مفارقت بهشت که در جوار حق تعالى بود در حال سجده چهل روز گریست، جبرئیل بر وى نازل گردید و گفت: اى آدم چرا اینقدر گریه مى‏کنى؟ آدم گفت: اى جبرئیل چگونه گریه نکنم در صورتى که خداوند مرا از جوار خود خارج نمود و بزمین سقوط نمودم. جبرئیل گفت: اى آدم توبه کن. آدم(ع) گفت: چگونه توبه کنم؟ آن گاه خداوند در محل کعبه، قبّه‏اى از نور براى او پدید آورد و نور آن اطراف مکه و کوه‏هاى مکه را فرا گرفت پس آنجا حرم شد و جبرئیل(ع) مأمور گردید که در آنجا علامتى بگذارد و گفت: اى آدم برخیز و غسل کن و محرم شو و روزى که آدم(ع) از بهشت سقوط نمود اول ذى القعده الحرام بود و روزى که محرم شد و داخل در عرفات گردید هشتم ماه ذى الحجه الحرام بود و مأمور شد بتلبیه و چون ظهر روز عرفه شد مأمور شد غسل کند و پس از نماز عصر خداوند کلماتى بوى القاء کرد و آن کلمات این بود: “سبحانک اللّهم و بحمدک لا اله الّا انت عملت سوء و ظلمت نفسى و اعترفت بذنبى فاغفر لى انّک انت التّوّاب الرّحیم” و آدم(ع) با حال گریه و مناجات در عرفات ماند بعد از غروب روانه گردید بسوى مشعر الحرام و چون صبح شد خدا را بکلماتى خواند و خداوند توبه او را قبول نمود.۱۱

 

عرفه و فرصت دعا

یکى از فرصتهاى مهم در روز عرفه، که بسیار مورد تأکید ائمه معصومین و بزرگان دین قرار گرفته است، فرصت دعا و مسئلت از خداوند است. چنانکه در فصل قبل گفتیم بنا به فرموده امام سجاد(ع) این روز روزى است که در آن درهاى رحمت الهى باز بوده و خداوند عطاى خود را بر مردم گسترانیده و بر همگان تفضّل فرموده است، به همین خاطر توبه در آن مقبول و دعا به اجابت خواهد رسید. کسى که به عظمت این روز بزرگ پى نبرده و مقام آن را نشناخته باشد. به جاى درخواست حاجات خود از خداوند به سراغ خلق او رفته، طلب نیاز از آنها مى‏کند.

 

احادیثى در فضیلت دعا در روز عرفه

در روایت معتبرى است که امام سجاد(ع) در روز عرفه مردان و زنانى را دید که گدایى مى‏کنند فرمود: “هؤلاء شرار خلق اللّه، الناس مقبلون على اللّه و هم مقبلون على النّاس؛۱۲ اینها بدترین خلق خدا هستند(زیرا رحمت خداوند در این روز را نادیده گرفتند همانا) مردم به خدا روى مى‏آورند و آنها روى به مردم مى‏آورند. مهمترین وظیفه یک مؤمن در این روز آن است که علاوه بر اینکه خود به عنایت حقتعالى توجه دارد دیگران را نیز به رحمت و مغفرت و عطایاى حق در این روز مبارک متوجه کند و از آنها بخواهد پیوسته دعا کرده و حاجات خود را از خداوند طلب کنند. اهمّیت دعا در این روز به قدرى است که سید بن طاووس در اقبال، حدیثى از امام باقر(ع) نقل فرموده مبنى بر اینکه چنانچه روزه دارى در این روز سبب ضعف از دعا شود باید این روز را افطار کرد. “عن حنّان بن سدیر عن ابیه عن ابى جعفر(ع) قال: سألته عن صوم عرفه فقلت: جعلت فداک انّهم یزعمون انّه یعدل صیام سنه؟ قال: کان ابى(ع) لایصومه، قلت: و لم ذلک جعلت فداک قال: انّ یوم عرفه یوم دعاء و مسأله، فاتخوف ان یضعفنى عن الدعاء و…” حنان بن سدیر از پدرش نقل مى‏کند که از ابى جعفر(ع) درباره روزه روز عرفه پرسیدم و عرض کردم: فدایت شوم آنها (اهل سنت) گمان مى‏کنند روزه آن روز برابر روزه یک سال است، فرمود: پدرم آن روز را روزه نمى‏گرفت (من هم نمى‏گیرم) عرض کردم: فدایت شوم چرا؟ فرمود: روز عرفه روز دعا و درخواست از خداست بیم آن دارم که ضعف روزه مرا از دعا باز دارد…

مرحوم ابن فهد حلى(ره) با عنایت به حدیث فوق مى‏فرماید: روز عرفه روز دعا و مسئلت از درگاه حقتعالى است و به همین دلیل خوردن در آن افضل از روزه گرفتن مى‏باشد، با آنکه در روایات ترغیب به روزه گرفتن در آن بسیار شده است.۱۳

به خاطر اهمیت دادن به دعاست که در این روز دعاهاى بسیارى از معدن اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده است که همگى نشان از جلب رضایت و مغفرت پروردگار و طلب توبه از درگاه ذات کبریایى او دارند.۱۴

 

عرفه و فرصت زیارت امام حسین(ع)

در مورد زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه فوائد و فضیلتهاى بسیارى وارد شده که حاکى از اهمیّت و جلالت شأن و بزرگى امام حسین(ع) و زمین کربلا است. آنچه از ظاهر برخى روایات معلوم مى‏شود آن است که روز عرفه خداوند ابتدا بر زوّار قبر امام حسین توجه مى‏فرماید و آنگاه به حاضران در عرفات. پس بهترین فرصت براى کسى که در چنین روزى در کربلا حاضر است، این است که علاوه بر بهره‏گیرى از رحمت بى پایان خداوند، امام را نیز واسطه در پیشگاه خداوند قرار داده و حوائج خود را بطلبد و البته بهترین عمل در این مکان مقدّس، قرائت دعاى امام حسین در روز عرفه است. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: “انّ اللّه تبارک و تعالى یتجلّى لزوّار قبر الحسین(ع) قبل اهل العرفات و یقضى حوائجهم و یغفر ذنوبهم و یشفّعهم فى مسائلهم ثمّ یأتى اهل عرفه فیفعل بهم ذلک.”۱۵ خداوند تبارک و تعالى در روز عرفه، قبل از اهل عرفات، بر زوار قبر امام حسین(ع) تجلّى فرموده و حوائج ایشان را رفع و گناهانشان را مى‏بخشد و در مشکلاتشان یارى خواهد نمود آنگاه به سراغ اهل عرفات آمده و مثل همین انجام مى‏دهد.

همچنین امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: “اذا کان یوم عرفه نظر اللّه تعالى الى زوّار قبر الحسین بن على(ع) فقال: ارجعوا مغفوراً لکم ما مضى و لا یکتب على احد ذنب سبعین یوماً من یوم ینصرف.”۱۶ چون روز عرفه شود خداوند بر زوار قبر حسین(ع) نظر انداخته مى‏فرماید: بازگردید در حالى که گناهان گذشته شما را بخشیده‏ام و بر هیچیک از شما – از زمان انصراف از زیارت – گناهى تا هفتاد روز نمى‏نویسم( در صورتى که گناه به عمد نباشد زیرا زیارت ائمه باید که همراه با معرفت باشد و معرفت ائمه مقتضى این است که انسان از گناه دورى کند. اگر با زیارت ایشان باز هم بنده به سراغ گناه برود معنایش آن است که زیارتش همراه با معرفت نبوده است.)

توجه به این نکته ضرورى است که زیارتى داراى فضیلت و ثوابهاى مذکور است که همراه با معرفت و شناخت باشد، چنانکه در روایت امام صادق(ع) است که فرمود: “من اتاه فى یوم عرفه عارفاً بحقه کتب له الف حجّه و الف عمره مقبوله و الف غزوه مع نبىّ مرسل او امام عادل؛۱۷ هر کس در روز عرفه به زیارت حسین(ع) بیاید در حالیکه حق او را بشناسد، خداوند براى او ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول و هزار غزوه مى‏نویسد که همراه نبى مرسل یا امام عادلى بر پا کرده باشد.”

پس روز عرفه روز بهره‏گیرى از فرصتهاى بسیارى است که بواسطه فزونى رحمت خداوند در این روز مى‏توان از آنها بهره گرفت، روزى که تنها در سال یک بار به انسان رو مى‏کند، بنابراین اگر بخواهیم مى‏توانیم که از این روز استفاده کامل را ببریم. بیاییم تلاش کنیم رحمت خداوند را هرچه بیشتر به سمت خود جلب کنیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۲۲٫
  2. تفسیر نمونه، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۳۶٫
  3. سوره یونس، آیه ۳۱٫
  4. سوره لقمان، آیه ۱۱٫
  5. سوره انعام، آیه ۹۵٫
  6. همان، آیه ۹۶٫
  7. ترجمه نهج البلاغه محمد دشتى، مؤسسه انتشارات مشهور، ۱۳۷۹، ص ۳۴۷٫
  8. مسار الشیعه، شیخ مفید، چاپ کنگره جهانى هزاره شیخ مفید قم، ۱۴۱۳، ص ۳۷٫
  9. الاقبال بالاعمال الحسنه، سید بن طاووس، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۲۸٫
  10. روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازى، بنیاد پژوهش‏هاى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ ق، ج ۲۰، ص ۲۵۶٫
  11. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، سیده نصرت امین بانوى اصفهانى، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۲۷۷٫
  12. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، انتشارات حکمت، ۱۳۷۷، ج ۳، ص ۱۴۳٫
  13. اقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۰٫
  14. عده الداعى، ابن فهد حلى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ ق، ص۵۴٫
  15. ر.ک اقبال، ج ۲، ص ۶۱ و ج ۳، ص ۲۵۱٫
  16. مصباح المتهجد شیخ طوسى، مؤسسه فقه الشیعه لبنان، ۱۴۱۱ ق، ص ۷۱۵٫
  17. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۱۹٫
  18. الامالى شیخ صدوق، مرکز الطباعه و النشر فى مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق، ص ۲۰۷٫

 

30دسامبر/16

عزادارى در پرتو قرآن کریم

عسکرى اسلامپور کریمى

 

اشاره

بیان هر چیزى در قرآن کریم آمده است؛ چنان که مى‏فرماید: “و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شى‏ء”۱ و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشنگر هر چیزى است. “و تفصیل کل شى‏ء”.۲

این آیات شریفه بیانگر این است که قرآن‏کریم نسبت به هر چیزى حالت روشنگرى دارد و چیزى از مسائل فردى و اجتماعى و دانش‏هاى مختلف نیست، مگر این که قرآن آن را بیان نموده است.

شاید براى برخى اذهان این پرسش پیدا شود که آیا قرآن کریم که خود جامع تمامى احکام و معارف و منبع شناخت دین مى‏باشد، از “عزادارى و سوگوارى” سخن گفته است؟ و آیا در قرآن شاهد و قرینه‏اى بر اثبات یا نفى عزادارى و یا تقسیم آن به انواعى وجود دارد؟ در قرآن‏کریم آیاتى وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزادارى و اقسام آن را اثبات مى‏کند. در این نوشتار مختصر، برآنیم تا با مطالعه و تدبر در آیات روح‏بخش قرآن‏کریم به چند نمونه اشاره کنیم:

الف) عزادارى فریاد ستمدیدگان علیه ستمگران

قرآن کریم مى‏فرماید: “لا یُحبُّ اللهُ الجَهْرَ بالسُّوء مِنَ الْقَولِ إِلاّ مَن ظُلِم.”۳ خداوند متعال فریاد زدن به بدگویى را دوست ندارد، جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته‏اند.

در این آیه شریفه دو فراز وجود دارد؛ نخست مى‏فرماید: “لا یحبّ الله …” خداوند متعال بدگویى و افشاى عیوب دیگران را دوست ندارد؛ جز کسانى که به حقوقشان تجاوز شده است و این‏گونه افراد استثنا شده‏اند. دوّم: “الاّ مَن ظلم”، این فراز هشدارى است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگرى داده، بلکه چنین فریادى محبوب الهى قرار گرفته است.

هر چند ظلم داراى اقسام و مراتبى است، مانند ظلم به نفس، ظلم به یتیمان و …، اما بزرگ‏ترین ظلم، آن است که به حقوقى که خداوند براى برخى از افراد قرار داده است تجاوز شود. به بیان دیگر خداوند براى برخى از افراد حقّى قرار داده و آن حق “ولایت و امامت” است؛ (إِنَّما وَلیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون)۴ به تحقیق سرپرست شما خدا و رسول و کسانى هستند که به خدا گرویده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

روشن است که تعدّى به حقّ خدادادى، بزرگ‏ترین ظلم است؛ زیرا سایر ظلم‏هاى فردى و تجاوزات اجتماعى از آن سرچشمه مى‏گیرد، بنابراین ستیز با حاکمیت ولىّ خدا، و سایر ارزش‏ها، ظلم و ستمى بزرگ و نارواست. بى‏تردید امام حسین(ع) یکى از کسانى است که خداوند متعال حقّ ولایت و حاکمیت براى آن حضرت قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت‏اند و غاصب حاکمیت الهى؛ ازاین‏رو نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول کنند. براین اساس بود که مردم کوفه در نامه‏هاى خود اظهار داشتند که ما ولایت معاویه و یزید را نمى‏پذیریم و شما هر چه زودتر به سوى کوفه بشتابید. آن حضرت با همه مشکلات و موانع موجود، به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و به سوى کوفه حرکت کرد؛ امّا دشمنان اهل‏بیت با تمام امکانات خویش در برابر نهضت کربلا ایستادند و با شهادت آن حضرت خسارت و ظلم بزرگى بر پیکر امت اسلامى وارد ساختند، به گونه‏اى که آثار شوم آن حادثه هنوز به چشم مى‏خورد.

آیا جامعه اسلامى در برابر چنین حادثه‏اى اندوهبار و غمناک که در آن فرزند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت رساندند، باید دست روى دست گذاشته و سکوت نماید، یا وظیفه بسیار سنگینى بر عهده دارد؟ طبق آیه شریفه، باید فریاد برآورد و به افشاگرى و بدگویى آشکار و رسوایى ستمگران پرداخت و چهره کثیف و زشت آنان را روشن نمود و با زبان شعر و مدیحه‏سرایى و بیان مصایب و گردهمایى‏هاى گسترده، برائت و بیزارى از دشمنان خدا را اعلان نمود. به یقین فریادها و عزادارى‏هایى که در این راستا باشد از مصادیق “جهر من القول” است که خداوند متعال آن را دوست دارد و عزادارى‏هاى پیروان اهل‏بیت(ع) با این هدف مقدس انجام مى‏گیرد و باید از هرگونه عزادارى که بر خلاف این هدف باشد جلوگیرى شود.

 

ب) عزادارى و مودّت اهل‏بیت

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِى القُرْبى.”۵

قرآن‏کریم دوستى خاندان پیامبر (ص) را بر امّت اسلامى فرض دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمات طاقت فرساى پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است که این حاکى از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگى پاداش مقرر براى آن است. بدیهى است که کار بزرگ، پاداش بزرگى لازم دارد و این آیه پاداش چنین رسالتى را مودّت نزدیکان و اهل‏بیت آن حضرت قرار داده است.

عشق و دوستى اثرات و لوازمى دارد. یار و دوست صادق کسى است که شرط دوستى را چنان که شایسته است، بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستى، زبانى و ظاهرى خواهد بود. از نشانه‏هاى مهم دوستى آنان، همدردى و همدلى در سوگ و یا شادى آنان است. در روایات فراوانى بر این نکته تأکید شده است که در جشن و سرور اهل‏بیت شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناک باشید و به راستى ابراز محبت در شادیها و عزاهاى اهل‏بیت(ع) از امتیازات پیروان مکتب آنان است.

در روایتى از امام على(ع) نقل شده که مى‏فرماید: “انّ الله تبارک و تعالى … فاختارنا و اختار لنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۶ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریکند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از ما و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى، در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر؛ چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور مى‏گردد.”۷ ازاین‏رو مودّت اهل‏بیت(ع) که همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است ایجاب مى‏کند تا با زبان گفتار و کردار، اشک و اندوه، مرثیه‏سرایى و لعن و نفرین بر قاتلان آنان در سوگ آن عزیزان اندوهناک بود و به یادآورى ویژگى‏ها و خصلت‏هاى الهى شهیدان پرداخت و بى‏تردید برپایى چنین مجالس و عزاداری‏هایى جز بیان حقایق چیز دیگرى دربرندارد.

 

ج) عزادارى و بزرگداشت شعایر الهى

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقَوَى الْقُلُوبِ.”۸

بى‏شک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهى از دستورات اساسى دین اسلام است. شعائر در لغت به معناى علامت آمده است، “شعایر شعائر” از شِعار یعنى علامت، و به معناى ندا نیز آمده است؛ “و العید، شعاره من شعائر الاسلام”. همچنین شعایر از شعیره به معناى علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است.۹ در مصداق شعایر بین علما اختلاف است:

  1. برخى گفته‏اند شعایر، قربانى حج است که علامت‏گذارى شده باشد؛
  2. برخى دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است؛
  3. گروهى مى گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است؛
  4. و گروهى دیگر اعتقاد دارند شعایر به معناى نشانه‏هاى دین و طاعت خداوند بزرگ است.۱۰ هر چند در روایات، شعایر به هر سه معناى اوّل تطبیق شده است، امّا عموم لفظ و معناى لغوى آن دلالت بر معناى چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهى به شمار مى‏آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهى، بزرگداشت نشانه‏هاى دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمى است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر مى‏باشد، چندان که در آیات قرآن، طواف، سعى بین صفا و مروه، رمى جمرات، قربانى و … هر کدام علامت و نشانه‏اى است که انسان را به سوى تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون مى‏شود.

میان علامت‏هاى الهى و تقواى دلها رابطه خاصى وجود دارد، برخى از علماى شیعه و سنّى به عمومیّت و شمول شعایر اشاره کرده‏اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر مى‏گردد:

  1. صاحب جان هندى حنفى از علماى اهل‏سنت در ذیل آیه شریفه مى‏نویسد: “شعایر جمع شعیر به معناى علامت است و هر چه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر الله اختصاص به صفا و مروه نداردچنان که در کتاب “حجت الله البالغه” از دهلوى نقل شده است: بزرگ‏ترین شعایر و نشانه‏هاى خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب “الطاف القدس” نیز آمده است که: محبت شعایر اللّه عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد، حتى اولیاى خدا.”۱۱

مولوى اسماعیل مى‏نویسد: “تعظیم شعایر مُنعم از فروع حُب اوست؛ یعنى تمام امورى که مناسبت خاصى با او دارد به طورى که ذهن هر کس متوجّه آن امور شود و به منعم متوجّه گردد؛ مانند تعظیم نام، کلام، لباس، سلاح و حتى مرکب و مسکن او.”

ب. ملا احمد نراقى از علماى شیعه مى‏نویسد: “برخى از فقها و مفسّران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ اگر این نظر پذیرفته شود، تعظیم همه شعایر اگر واجب نباشد، استحباب و رحجان دارد؛ زیرا شعایر منسوب خداوند بزرگ است.”۱۲

مفسّر بزرگ شیعه علامه طباطبایى(ره) در تفسیر گرانسنگ المیزان مى‏نویسد: “و الشعائر هى العلامات الداله، و لم یقیّد بشى‏ء مثل الصفا و المروه و غیر ذلک، فکلّ ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوى الله و یشمله جمیع الأیات الآمره بالتقوى؛ شعایر، عبارت است از نشانه‏هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى‏شود، بنابراین هر نشانه‏اى که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقواى الهى مى‏گردد و تمام نشانه‏ها را دربرمى‏گیرد.”۱۳

بنابراین، به طور عموم مى‏توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد، در صورتى که در چهار چوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعایر الهى به شمار مى‏آید. نماز، روزه و … هر کدام به نحوى از مصادیق شعایر الهى مى‏باشند، بنابراین با توجّه به دلایلى که عزادارى‏ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم مراسم عزا براى بندگان خاص خداوند که بحقّ، قرآن ناطق و حج مجسّم بودند و براى اعتلاى کلمه توحید جان خود را قربانى ساختند، از بارزترین نشانه‏ها و شعایر است؛ زیرا در این مراسم جز فراگیرى مسایل دین و یادآورى شهامتها و ایثارگری‏هاى شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا گفته مى‏شود و همان‏گونه که قربانى در عید قربان از سنت‏هاى اسلامى و از شعایر به شمار مى‏رود، یادآورى حزن‏آلود یاد قربانى کربلا و سایر قربانیانى که جان خود را در راه خدا قربانى نمودند از شعایر بزرگ الهى خواهد بود.

با توجّه به مطالب گفته شده: چگونه مى‏توان گفت برپایى مجالس براى کسانى که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازى نمودند از شعایر الهى به شمار نمى‏آید؟ آیا یادآورى ایثارگرى و اخلاص شهداى کربلا دلهاى عزادار را به سوى خداوند بزرگ رهنمون نمى‏سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداری‏ها نیز در اقسام و صورت‏هاى مختلف هر یک به نحوى حافظ و نگهبان آن ارزش‏هاست.

 

د) سوگوارى حضرت یعقوب(ع) در فراق حضرت یوسف(ع)

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “یا أَسَفَا عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ”۱۴ و از آنها روى برگرداند و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا او خشم خود را فرو مى‏برد (و هرگز کفران نمى‏کرد).

حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش، یوسف، دچار حزن و اندوه فراوانى گشت، به طورى که سالیان درازى در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایى خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنى برادران یوسف از گریه و حزن بسیار پدر به ستوه آمده و گفتند: “قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤا تَذْکَرُ یُوسُفَ حتى تَکُونَ حَرضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ”۱۵ به خدا سوگند تو اى پدر همیشه به یاد یوسف هستى و خاطره او را از یاد نمى‏برى و دست از او برنمى‏دارى تا حدّى که خود را مشرف به هلاک کنى!

این آیات شریفه، گریه طولانى حضرت یعقوب (ع) را از ویژگى‏هاى مهم زندگى آن حضرت یاد کرده است، چنان که برخى روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگى ممتاز وی قلمداد نموده است.

زمخشرى روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.۱۶

طبرى درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب، از حسن بصرى روایت کرده است: “کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الى یوم رجع ثمانون سنه لم یفارق الحزن قلبه یبکى حتى ذهب بصره و قال الحسن والله ما على الارض یومئذ خلیفهً اکرم على الله من یعقوب”۱۷از هنگامى که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانى که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبى او (یعقوب) را فراگرفته بود و گریه مى‏کرد تا بینایى خود را از دست داد. حسن بصرى گفته است در آن روزگار در روى زمین خلیفه‏اى بزرگوارتر از حضرت یعقوب(ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.

از این آیه شریفه درمى‏یابیم که گریه و اندوه هر چند سالیان درازى طول بکشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه مشروع و از ویژگى‏هاى مثبت به شمار مى‏آید. مؤیّد آنچه گفته شد تمسّک واستدلال امام سجاد(ع) است که در پاسخ به کسانى که به گریه آن حضرت اعتراض مى‏کردند، فرمود: “مگر شما از گریه و عزادارى یعقوب پیامبر اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانى در فراق یوسف گریست تا بینایى خود را از دست داد؛ در صورتى که فرزندش حیات داشت و تنها از او دور بود؛ اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و ۱۷ تن از اهل‏بیت پیامبر اکرم (ص) را شهید کرده و سرهایشان را از تن جدا نمودند!”۱۸

باتوجّه به آیات و روایات مزبور به روشنى مى‏توان استنباط کرد که: برپایى مجالس عزا و اقسام گوناگون عزادارى، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگارى ندارد، بلکه از مصادیق شعایر الهى،مودّت اهل‏بیت(ع) و مبارزه با ظلم وستممى‏باشد.

نکته: ممکن است کسى اشکال شود که این آیات مربوط به موارد خاصى است و هیچ ربطى به عزاداری‏هاى یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست.

در پاسخ باید گفت: قرآن کتابى است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصّى نیست، اگر در آغاز نزول موارد ویژه‏اى را نقل و بر موارد خاصّى منطبق شده، به معناى آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم مى‏باشد؛ ازاین‏رو، علما گفته‏اند حکم آیات را نمى‏توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود، بلکه هرجا موضوع آن محقّق شود، حکم نیز مترتّب مى‏گردد، چنان که در بسیارى از احکام و موضوعاتى که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه “وَ مَنْ یُشاقِق ألرَّسُولَ مِنْ بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ.”۱۹ صرف نظر از این که، از آیه مورد اشاره مسأله اجماع را مى‏توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین مى‏توان گفت در زمان نزول آیه مسأله‏اى به نام اجماع وجود نداشته است، بلکه در زمان‏هاى بعید به آن استدلال شده است. بر همین اساس مى‏توان نمونه‏هاى بسیارى را جستجو کرد که در آنها به آیاتى این چنین استدلال شده است. در مسأله عزادارى نیز با توجّه به ویژگى‏هایى که براى آن یادآورى شد، به خوبى روشن مى‏شود که عزادارى تا آن حدّى که با اصول کلى اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار مى‏آید.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۱۱٫
  2. سوره نحل، آیه ۸۹٫
  3. سوره نساء، آیه ۱۴۸٫
  4. سوره مائده، آیه ۵۵٫
  5. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۴،ص ۲۸۷٫
  7. همان، ص ۲۸۶٫
  8. اساس البلاغه زمخشرى، ص ۲۳۹، ماده شعر.
  9. سوره حج، آیه ۳۲٫
  10. عوائد الایام، نراقى، ص ۳۱، عائده ۲٫
  11. حجه البالغه، شاه ولى الله دهلوى، ص ۶۹ به نقل از اصول الاربعه فى‏تردید الوهابیه، صاحب جان هندى حنفى، ص ۳۰٫
  12. عوائد الایام، ص ۳۱٫
  13. المیزان فى تفسیرالقرآن، ج ۱،ص ۴۱۴، ذیل آیه ۱۶۵ سورهبقره.
  14. سوره یوسف، آیه ۸۴٫
  15. همان، آیه ۸۵٫
  16. تفسیر کشاف، زمخشرى، ج ۲، ص ۴۹۷ و تفسیر کبیر، فخر رازى، ج ۱۸، ص ۱۹۳، ذیل آیات ۸۴ – ۸۵٫
  17. همان.
  18. مناقب آل ابیطالب، على بن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۹، باب فى کرمه و صبره و بکائه و وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۲۳، باب جواز البکاء على المیّت.
  19. سوره نساء، آیه ۱۱۵٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

× “عَلَیکُم بِطاعَهِ اَئِمَّتِکُم، فَاِنَّهُمُ الشُّهَداء عَلَیکُمُ الیَوم، وَ الشّفَعاء لَکُم عِندَ اللّهِ تَعالى غَداً “

(غررالحکم، ج ۲، ص ۲۱ – ۲۶)

بر شما باد بر پیروى از پیشوایانتان، زیرا آنان امروز گواهان بر اعمالتان هستند و فرداى قیامت نزد خداوند شفاعت کنندگان شمایند.

 

× “اِنَّما الأَئِمَهُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلقِه، وَ عُرَفائُهُ عَلى عِبادِه، وَلایَدخُلُ الجَنَّهَ اِلّا مَن عَرَفَهُم وَ عَرَفُوه، وَ لایَدخُل النّارَ اِلّا مَن اَنکَرَهُم وَ اَنکَروه”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۵۲ / ۲۷۰)

به طور قطع امامان شیعه نمایندگان خدا بر آفریده‏هاى او هستند، و او را به بندگانش مى‏شناسانند، و هیچ کس داخل بهشت نشود مگر آن که امامان شیعه را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد دوزخ نشود مگر کسى که انکار امامان کند و آنان نیز او را انکار نمایند.

 

× “بِضاعَهُ الآخِرَهِ کاسِدَهٌ، فَاستَکثِر مِنها فى اَوان کَسادِها”

(کنزالفوائد، ج ۱، ص ۲۷۹)

متاع آخرت کم رونق است پس بهنگامى که خریدار ندارد، بسیار ذخیره کن.

 

× “حَلاوَهُ الآخِرَهِ تُذهِبُ مَضاضَهُ شِقاءِ الدُّنیا.”

(غررالحکم، ج ۵ / ۱۷۰ ،۱)

شیرینى آخرت، دردهاى بدبختى دنیا را از بین مى‏برد.

 

× “دَعِ الاِسرافَ مُقتَصِداً وَ اذکُر فِى الیَومِ غَداً وَ اَمسِک مِنَ المالِ بِقَدرِ ضَرورَتِک وَ قَدِّمِ الفَضلَ لِیَومِ حاجَتِک.”

(نهج البلاغه، نامه ۲۱)

 

اسراف را کنار بگذار و میانه روى پیشه کن، از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به مقدار ضرورت براى خویش نگهدار و زیادى را براى روز نیازت(قیامت) از پیش بفرست.

 

× “مُر بِالمَعرُوفِ تَکُن مِن اَهلِه، وَ اَنکِرِ المُنکَرَ بِلِسانِک وَ یَدِکَ وَ بایِن مَن فَعَلَهُ بِجُهدِک.”

(دستور معالم الحکم، ص ۷۱)

به نیکیها فرمان ده تا از اهل آن باشى و زشتى را با دست و زبان، ناپسند بشمار و بکوش تا با آن کس که آن را انجام مى‏دهد، بیگانه باشى.

 

× “اَلمِرآهُ الّتى یَنظُرُ الاِنسانُ فیها اِلى اَخلاقِه هِى النّاسَ، لانَّهُ یَرى مَحاسِنَهُ مِن اَولیائِه مِنهُم، وَ مَساویه مِن اَعدائِه فیهِم “”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۷)

آیینه‏اى که انسان اخلاقش را در آن مى‏بیند، مردمند، زیرا خوبیهایش را از دوستانش که در میان آنهاست و بدیهایش را از دشمنانش که از مردمند مى‏بیند.

 

× “اَسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا، وَ تَقَرَّبَ اِلَى اللّهِ بِنا، وَ اَخلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِما اِلَیهِ نَدبَنا، وَانتَهى عَمّا عَنه نَهیَنا، فَذاکَ مِنّا وَ هُوَ فى‏دارِ المُقامَهِ مَعنا”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۴۷۱ / ۲۰۶)

خوشبخت‏ترین مردم کسى است که برترى و فضیلت ما را بشناسد و بوسیله ما در پیشگاه الهى تقرّب جوید، دوستى خالصانه براى ما خاندان داشته باشد و به آنچه او را دستور دادیم عمل کند و از آنچه نهى کردیم دورى نماید، چنین کسى از ماست و در سراى جاوید با ما خواهد بود.

 

× “کُن لِلعدُوِّ المُکاتِمِ اَشَدُّ حَذَراً مِنکَ لِلعَدُوّ المُبارِز.”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۱)

از دشمنى که دشمنى‏اش را پنهان کند سخت‏تر بر حذر باش تا از آن که آشکارا مبارزه مى‏کند.

 

× “اِستَعیذُوا بِاللّهِ مِن سَکرَهِ الغِنى، فَاِنَّ لَهُ سَکرَهً بَعیدَه الاِفاقَه.”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۷۷ / ۱۵۰)

از مستى ثروت، به خدا پناه برید زیرا به هوش آمدن از مستى آن بعید است.

30دسامبر/16

مؤمنان و حمایت از نیازمندان

 

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

مقدمه

انسان موجودى اجتماعى است که گاه از او به عنوان جانورى که در جامعه زیست مى‏کند و با این زیست استعدادهاى خود را شکوفا مى‏سازد و با شکوفا ساختن خود به کمال مى‏رسد، آدمى براى شکوفا ساختن استعدادهاى خود در ظرف جامعه نیاز به راهنما دارد تا در پرتو راهنمایى او استعدادهاى خود را به طور هماهنگ پرورش دهد یعنى هم بُعد فردى او رشد کند و هم بُعدِ اجتماعى او، هم بُعد عاطفى او رشد کند و هم بعد عقلانى او، هم بعد مادى او رشد کند و هم بعد معنوى او، هم بعد دنیوى خود را پرورش دهد هم بعد اخروى خود را و… و اگر انسان تنها یکى از ابعاد وجودى و استعدادهاى خود را رشد ندهد تعادل او محفوظ نمى‏نماند در نتیجه دچار نقص و نارسایى خواهد شد و این راهنمایى باید توسط کسى انجام شود که انسان را بشناسد و به نیازها و استعدادهاى او آگاهى داشته باشد تا برنامه مناسب با او و استعدادهاى او ارائه دهد و این راهنما کسى غیر از انسان آفرین نمى‏تواند باشد و آن برنامه چیزى جز آموزه‏هاى دینى که به صورت وحى در اختیار او قرار مى‏گیرد نیست. از این رو دین الهى که برنامه هدایت انسان به سوى تکامل است هماهنگ با فطرت وى معرّفى شده است، در این تعلیم است که خداى سبحان انسان‏ها را به کار و تلاش فرا مى‏خواند و از او مى‏خواهد با انواع فعالیت‏ها از قبیل کشاورزى، بازرگانى و تولید نیازهاى انسان به کسب مال بپردازد که آن مال خیر است۱ تا با این اموال زندگى عزّت مندانه داشته باشد و در عین حال سفارش مى‏کند اموال را در اختیار کسانى قرار ندهند که چگونه مصرف کردن آن را نمى‏دانند و با سفاهت و بى خردى مصرف کردن، آن را تباه مى‏سازند زیرا مال قوام بخش جامعه انسانى است۲ اما در عین حال در تعالیم خود ما را به این برنامه توجّه مى‏دهد که با کسب مال دچار غرور و خودخواهى و تکبر نشوید بلکه بدانید که این اموال به این عنوان از سوى خداى سبحان در اختیار شما قرار گرفته است که شما به عنوان خلیفه خدا در آن تصرف کنید۳ از این رو باید از آن در جهت رفع نیاز دیگران نیز استفاده کنید و از آن در جهت حمایت نیازمندان بهره بردارى نمائید.

از این رو در قرآن از مؤمنان خواسته است با اموالشان در راه خدا جهاد کنند چنان چه با جان خود جهاد مى‏کنند و همچنین این اموال را در راه خدا انفاق کنند و با این انفاق نیازهاى نیازمندان را برطرف کنند.

قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یوم لابیع فیه و لاخلّه ولاشفاعه والکافرون هم الظالمون؛۴ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از آن چه به شما روزى دادیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى هست تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید، و نه دوستى(و رفاقت‏هاى مادى سودى دارد) و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران خود ستمگرند(هم به خودشان و هم به دیگران ستم مى‏کنند).”

در این آیه از مؤمنان خواسته است تا آن چه خدا به آن‏ها روزى داده است در راه خدا انفاق کنند و چون برخى از مغروران به مال و جاه دچار توّهم شده و آخرت را بر فرض قبول همسان دنیا مى‏پندارند و خودشان را چون در دنیا در ناز و نعمت مى‏بینند، مى‏پندارند که در عالم آخرت نیز متنعّم خواهند بود.

در این آیه به آنها توجّه مى‏دهد در آن عالم، عوامل و اسباب اعتبارى و قراردادى نقشى ایفا نمى‏کند.

ممکن است انسان در دنیا نیاز خود را با عمل خود برطرف نماید و اگر توان کار ندارد ولى خویشاوندان او نیازهایش را برطرف مى‏کنند، و یا دوستى مشکل او را حل مى‏کند هرچند با او پیوند خویشى ندارد و گاهى با درخواستى از بزرگى براى بخشش و گذشت میانجى گرى مى‏طلبد. اما در عالم قیامت این نظام برچیده مى‏شود، نه اسباب و علل کارگشاست تا انسان بتواند با عمل و کشت و کار خود در آنجا نیازش را برطرف کند و نه قراردادهاى اجتماعى و نه دوستى با افراد و نه مى‏توان به انتظار افراد میانجى نشست تا شفاعت کنند. بلکه در دنیا باید به فکر آخرت بوده و از راه انفاق آن چه که خدا روزى مى‏دهد زمینه نجات خود را فراهم کند.

انفاق به اندازه‏اى مهم است که اگر کسى خود را از آن فضیلت محروم کند دچار کفر عملى مى‏شود یعنى در برابر خدا ناسپاسى کرده و در نتیجه هم به خود ظلم کرده است و هم به دیگران.

با توجه به این که انفاق از برنامه‏هاى اساسى مؤمنان در قرآن کریم است این کتاب مقدّس براى آن چه انفاق مى‏شود و انفاق کننده شرائطى ذکر مى‏کند که این شرائط و ویژگى‏ها به کیفیت و احیاناً به کمّیت آن مربوط مى‏شود. در انفاق ارکانى چون مال و انفاق کننده و مورد انفاق و عمل انفاق سخن به میان مى‏آید بنابراین مالى که انفاق کننده به دیگران مى‏دهد چه ویژگى‌هایى دارد و انفاق کننده چه ویژگى دارد و عمل انفاق چه خصوصیاتى دارد و به چه کسانى مى‏توان انفاق کرد.

 

اوصاف حقیقى و اعتبارى مال

مال از ارکان انفاق و داراى اوصاف حقیقى و اعتبارى است. وصف اعتبارى مال برگرفته از ارتباط آن با مالک است از جهت ارتباط مال با مالک، این مال باید تصرف در آن حلال باشد و حرام نباشد، ولى اوصافى چون خوب و بد بودن، طیّب و خبیث بودن، مرغوب و نامرغوب بودن از اوصاف حقیقى مال است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا من طیّبات ماکسبتم و ممّا اخرجنا لکم من الأرض ولاتیّممواالخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه و اعلموا انّ اللّه غنىٌ حمید؛۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از قسمت پاکیزه اموالى که به دست آورده‏اید و از آن چه از زمین خارج ساخته‏ایم انفاق کنید و براى انفاق به سراغ قسمت‏هاى ناپاک نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن‏ها را بپذیرد مگر از روى اغماض و کراهت و بدانید که خداى سبحان بى نیاز و شایسته ستایش است.”

این آیه به مؤمنان مى‏گوید از مال مرغوب انفاق کنید خواه انفاق واجب باشد یا انفاق مستحب. اموال مرغوبى که انسان کسب مى‏کند ممکن است از راه تجارت بدست آمده باشد و ممکن است از راه کشاورزى و دامدارى یا استخراج از معدن باشد.

 

سرّ انفاق از مال مرغوب

راز این که باید از مال مرغوب و پاکیزه انفاق کرد عبارت است از:

۱- به لحاظ این که صدقه و انفاق نوعى هدیه است و هدیه با دادن مال بد سازگار نیست.

۲- انفاق از مال نامرغوب با هدف انفاق سازگار نیست زیرا هدف انفاق بر اساس آموزه قرآن تقرّب به خدا و کسب رضاى الهى۶ و تثبیت نفس۷ و درمان بیمارى بخل۸ و درمان فقر عمومى بدون آزردن عواطف افراد است و این اهداف تنها با انفاق مال خوب و پاکیزه بدست مى‏آید.

۳- حفظ کرامت گیرنده انفاق، کسى که انفاق مى‏کند باید کرامت گیرنده را حفظ کند و حفظ کرامت گیرنده به این است که از مال مرغوب انفاق کند در غیر این صورت به روحیّه او آسیب رسانده است.

 

ملاک تشخیص مال نامرغوب

ملاک سنجش مال نامرغوب از مرغوب چیست؟ آیا ملاک مادى دارد یا ملاک معنوى؟ با توجه به این که وسیله سنجش هر چیزى مناسب امور معنوى با نفسانیّات و وجدانیّات است از باب مثال در باب انفاق مى‏گویند: “شما خودتان را معیار قرار دهید و بنگرید که آیا خودتان به این مال رغبت مى‏کنید، آن را به دیگران بدهید زیرا حقیقت شما و دیگران یکى است. آن چه که براى شما ناگوار است براى دیگران نیز ناگوار و ناخوشایند است و هرچه را براى خود نمى‏پسندید به دیگران هم ندهید. چنان چه فرمود: “ولاتیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه؛ براى انفاق به سراغ اموال ناپاک و نامرغوب نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن را جز از راه کراهت بپذیرید.”

این جمله هم ملاک تشخیص مال خبیث را ارائه مى‏کند و هم به انسان‏ها درس تهذیب نفس مى‏دهد.

 

ویژگى‏هاى عمل انفاق

عمل انفاق مانند دیگر اعمال انسانى و دینى شرایطى دارد که انفاق کننده باید به آن توجه کند، یعنى این عمل باید مخلصانه باشد و پس از عمل نیز نباید منّت برگیرنده انفاق را در پى داشته باشد. قرآن کریم فرمود: “مثل الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه کمثل حبّه انبتت سبع سنابل فى کلّ سنبله مأه حبّه واللّه یضاعف لمن یشاء و اللّه واسع علیم؛۹ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد دو یا چند برابر مى‏کند و خدا وسیع و داناست.”

در این آیه به شرط اول انفاق یعنى فى سبیل اللّه و با اخلاص بودن اشاره مى‏کند و آثار معنوى مترتب بر انفاق را متوقّف بر وجود این شرط مى‏داند و مى‏فرماید: “انفاقى ثمر دارد که فى سبیل اللّه باشد و این عمل خالصانه مانند پاشیدن بذر بر زمین مستعد و آماده است که نتیجه هر دانه آن هفتصد دانه خواهد بود. و در واقع این دانه پرثمر خواهد بود.

 

راز تشبیه انفاق به دانه پرثمر

قرآن حکیم که براى تعلیم و تزکیه نازل شده، اهتمامى به پرورش انسان‏هاى کامل و یا متکامل دارد از این رو تنها به طرح مسائل و ارائه راهکارها بسنده نمى‏کند، بلکه ضمن حفظ عنصر اصلى مطلب مورد نظر، راهیان و واصلان را نیز از نظر دور نمى‏دارد در آیه مورد بحث خداى متعال مثل مؤمنان انفاق کننده را به حبّه و دانه‏اى که هفتصد برابر یا بیشتر ثمره مى‏دهد تشبیه نموده است زیرا غرض تربیت انفاق کننده است نه فقط تعلیم انفاق.

 

منّت بر گیرنده انفاق و آزار او، عامل تباهى انفاق

در آموزه‏هاى قرآن انفاقىارزشمند و پرثمر است که پس از انفاق نیز علاوه بر اخلاص حین عمل، منّت و آزار گیرنده انفاق را به دنبال نداشته باشد، قرآن کریم در این رابطه فرمود: “الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه ثم لایتبعون ما انفقوا منّاً ولااذى لهم اجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم و لا هم یحزنون،قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذى و اللّه غنىٌّ حلیم؛۱۰ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منّت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند، پاداش آن‏ها نزد پروردگارشان است و نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند، گفتار پسندیده در برابر نیازمندان و عفو و گذشت از آن‏ها، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند بى نیاز و بردبار است.”

از قرآن استفاده مى‏شود: اولاً انفاقى ارزشمند است و اجر و پاداش الهى را به دنبال دارد که براى رضاى خدا باشد. و ثانیاً به لحاظ این که عمل صالح در صورتى نتیجه بخش است که با همان خلوص باقى بماند و حفظ خلوص عمل بر عهده عامل است مى‏تواند آن را حفظ کند و مى‏تواند آن را تباه سازد چنان که اگر انسان پس از توحید به شرک روى آورد این شرک باعث تباهى و بى‏اثر شدن اعمال گذشته مى‏شود.

توضیح آن که برخى از گناهان در عین بزرگ بودن قلمرو و تأثیر آن‏ها محدود است مانند ریاء سمعه یعنى انجام دادن اعمال بقصد نشان دادن به دیگران یا براى این که به گوش دیگران برسد که فلان شخص عملى را انجام داده است حضور یا وسمعه در متن عمل سبب بطلان آن عمل است ولى حدوث آن ما بعد از عمل مایه بطلان عمل نخواهد شد اما برخى اعمال هستند که هرچند بعد از عمل واقع شود مایه بطلان عمل خواهد بود مانند منّت گذاشتن و اذیّت کردن که حدوث آن‏ها بعد از عمل هرچند دراز مدت باشد باعث بطلان عمل مى‏شود و این اثر گذاردن مهم به خاطر آن است که اهانت به انسان مورد احترام و تضییع شخصیت حقوقى او، از اهمیت برخوردار است.

منّت گذاشتن نسبت به انفاق گیرنده به معناى به رخ کشیدن نعمت است خواه فرد باشد و خواه جامعه و اذیّت و آزار رساندن نیز چنین است.

 

راز ناسازگارى انفاق با منّت و آزار رساندن

انفاق به جهت طاعت بودن محبوب خداوند و از نظر بخل زدایى محمود و به لحاظ سودمندى آن براى مستحق، معروف و مطلوب است ولى منّت گذاشتن و اذیّت کردن اگر با انگیزه برترى جویى و تحقیر دیگران صورت گیرد مبغوض خداست و اگر به لحاظ بزرگ شمردن عمل و به رخ کشیدن آن است سبب پدید آمدن رذایلى مانند عجب و غرور خواهد بود و اگر منّت و آزار سبب آزار انفاق گیرنده و برهم زننده آرامش باشد نامطلوب خواهد بود.

پس انفاق به عنوان حسنه محبوب خدا و پسندیده و معروف است ولى منّت و اذیّت کردن به عنوان سیّئه مبغوض خدا و ناپسند و از رذایل خواهد بود از این رو با هم ناسازگارند.

جایگاه قول معروف و مغفرت از سوى انفاق کننده

قول معروف از سوى انفاق کننده در جایى است که نیازمند در درخواست خود ادب را رعایت کرده و طرف مقابل را نرنجاند ولى مغفرت در موردى است که نیازمند با اصرار یا گفتار و کردار ناپسندش انفاق کننده را برنجاند و او با بردبارى از بدرفتارى این نیازمند جسور چشم پوشى کند،پس آن که قصد انفاق ندارد، شایسته است با سخن و کردار پسندیدهنیازمند را بازگرداند و در صورت رنجیدن از او با گذشتبرخوردکندوازدادن صدقه‏اى که همراهش نیازمند را مى‏آزارد پرهیز کند.

بر اساس آیه مورد بحث آدمى نه تنها باید از منّت گذاشتن و آزردن نیازمند پرهیز کند بلکه باید مصلحت از دست رفته صدقه را با مصلحت برترى که در قول معروف و مغفرت هست جبران کند زیرا معروف و مغفرت از مصادیق انفاق معنوى و مصرف آبرو و گذشتن از حق است.

ناگفته نماند قول معروف و حسن گفتار از اصول کلى حسن معاشرت با دیگران است یعنى باید نسبت به همه انسان‏ها خوشگفتار بود و اگر در درون نظام اسلامى برخورد و بد رفتارى میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلى آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدى و دشمنى را از بین ببرند.

 

آزار همتاى با ریا

انسان مؤمن همانطور که در حال انفاق باید اخلاص داشته باشد و از منّت گذاشتن و رنجاندن افرادى که به آنها انفاق مى‏کند پرهیز کند بلکه بعد از عمل نیز نباید خدمتى که نسبت به کسى انجام داده بر او منّت بگذارد و او را برنجاند در این صورت عمل او را بى اثر مى‏سازد و مراد از بى اثر شدن، زوال و از بین رفتن اجر و مزد و برکات اعمال صالح است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذى کالّذى ینفق ماله رئاء النّاس و لایؤمن باللّه و الیوم الآخر فمثله مثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لایقدرون على شى‏ء ممّا کسبوا واللّه لایهدى القوم الکافرین؛۱۱ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بخشش‏هاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشاندادن به مردم انفاق مى‏کند و به خدا و روز جزا و روز قیامت ایمان نمى‏آورد کار او همچون قطعه سنگى است که بر آن خاک باشد(و بذرهایى بر آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد و آن را صاف و خالى از خاک و بذر رها کند آن‏ها از کارى که انجام داده‏اند چیزى به دست نمى‏آورند و خدا جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.”

بر اساس این آیه خدشه دار کردن حیثیت نیازمند و آزار او در حدّ ریا است و ریا، شرک به خدا است، ریا، شرکى رقیق و خفى است و اذیّت مستمند که فشار روحى را بر فشار مالى او مى‏افزاید داراى پیامدهاى بدتر و در حد ریا است.

ریا تنها به معناى انجام دادن علنى عمل یا نشان دادن آن به دیگران نیست بلکه تظاهر به اخلاص در عمل با هدف جلب نظر مردم و کسب شهرت است زیرا نوع نگاه ریا کار به نظام هستى نادرست است به جاى آن که خدا را تنها مؤثّر مستقل در امور بداند، نظر مردم را داراى اثر استقلالى مى‏پندارد و به جاى آن که فقط از خدا بترسد خوف از مردم او را وادار به عمل مى‏کند.

ریاکار به جاى واقع بینى و خدا محورى، ظاهر بین و مردم محور است و خداگرایى با مردم گرایى با هم جمع نمى‏شود.

 

قلمرو تحقق منّت و اذیّت و ریا

منّت و اذیّت و ریا در صورتى تحقق پیدا مى‏کند که انسان حسن فعلى داشته باشد یعنى کار خوب و شایسته انجام دهد و مشکل در حسن فاعلى باشد یعنى انجام دهنده فاعل کار خوب و صالح را با انگیزه منّت و اذیّت و ریا انجام دهد. اما اگر انسان اصلاً کارى انجام ندهد و یا کار زیان بار انجام دهد از باب این که کار زیان بار انجام داده مشکل پیدا مى‏کند، نه از جهت آزار رساندن به دیگر و یا تظاهر کردن به کار و به عبارت دیگر: این که انسان کار صالح را با انگیزه منّت گذاشتن یا آزار رساندن و یا ریا و تظاهر انجام دهد مصداق آیه است. از این رو در تعالیم اسلامى تأکید شده است انفاق باید احترام‏آمیز باشد.

ائمه اطهار(ع) هنگام تصدّق و انفاق گاهى کالاى مورد انفاق را و زمانى نیز دست خود را مى‏بوسیدند و مى‏بوئیدند، امام صادق(ع) به معلى ابن خنیس فرمودند: “و کان ابى اذا تصدّق بشى‏ء وضعه فى ید السائل ثم ارتد منه فقبله و شمّه ثم ردّه فى ید السائل؛۱۲ پدر من هرگاه صدقه مى‏داد اوّل آن را در دست سائل قرار مى‏داد و سپس آن را مى‏گرفت و آن مى‏بوسید و مى‏بوئید سپس آن را به سائل بر مى‏گرداند.”

آنان معتقد بودند انفاق وظیفه‏اى است که باید همراه با احترام و ادب صورت گیرد…

اگر بینش کسى این باشد که اصل در انفاق، انفاق تادّبى و احترام‏آمیز است نه دلسوزى تحقیرآمیز، با فقیران کریمانه رفتار مى‏کند سرّ آن که اهل بیت دست خود را مى‏بوئیدند و مى‏بوسیدند آن است که آن‏ها مسکین را فرستاده خدا مى‏دانستند.۱۳ و فرد و جامعه فقیر فرستاده خدا و رساننده پیام اوست که به فرمان خدا به ما انفاق کنید، پس باید انفاق احترام‏آمیز باشد و چون انفاق پیش از رسیدن به دست فقیر به دست خدا مى‏رسد آن دست را باید بوسید و آن مال نیز متبرّک مى‏شود.

 

آثار و برکات انفاق

انفاق داراى آثار و برکاتى است که توجه به آن براى انفاق کننده لازم است، آن برکات عبارتند از:

الف: پاکسازى انسان و پیرایش مال

اعطاء زکات خواه واجب، خواه مستحب و زکات فطر، براى پاک ساختن انفاق کننده و مال اوست. از این رو خداى سبحان به پیامبراکرم(ص) مى‏فرماید: “از مؤمنان صدقه اموالشان را بگیر تا آنان را پاک کند: “خذ من اموالهم صدقه تطهرهم”۱۴ یعنى صدقه دادن انفاق کننده را پاکیزه مى‏کند بنابراین نپرداختن حق اللّه یا حق النّاس سبب آلودگى روحى انسان مى‏شود و پرداخت آن روح را پاک مى‏کند.

ب: پرورش روح

زکات هم مایه تطهیر انسان است و هم زمینه ساز رشد و نموّ اوست “الذى ماله یتزکى؛۱۵ آن که مالش را انفاق کند تا روحش پرورش یابد.”

ج: انفاق تنها راه درمان مال دوستى

خداى سبحان از هر راه ممکن، بیمارى خطرناک مال دوستى را به بشر مى‏شناساند و با موعظه یا برهان و یا جدال احسن و گاهى از راه تهدید یا تشویق انسان را به اصلاح و درمان آن فرا مى‏خواند گاه مى‏فرماید: “وانفقوا فى سبیل اللّه ولاتلقوا بایدیکم الى التهلکه؛۱۶ در راه خدا انفاق کنید و با دستان خود، خود را به هلاکت نیندازید”. بر اساس این، اگر کسى مال خود را در راه خدا انفاق نکند، در راه باطل مصرف خواهد کرد حتى خود امساک و خوددارى از انفاق کار باطلى است و گناه به شمار مى‏رود و گاهى هشدار مى‏دهد اموال و اولاد، شما را از یاد خدا باز ندارد “یا ایّها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله؛۱۷ اى کسانى که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندان شما را از یاد خدا باز ندارد.”

گاه مى‏فرماید براى درمان بیمارى مال دوستى که مانع هر چیز و زمینه ساز نفاق است، انفاق کنید “وانفقوا من مارزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول ربّ لولااخّرتنى الى اجل قریب فاصدّق واکن من الصالحین؛۱۸ از آن چه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخیر نینداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم.”

انسان نباید مانند قارون بیندیشد که اموال را خودش فراهم آورده، در حالى که اموال را خدا به او روزى داده است.

 

نتیجه گیرى

یکى از برنامه‏هاى مؤمنان حمایت از نیازمندان است که یکى از جلوه‏هاى آن انفاق کردن است که این عمل باید با شرائط و آداب ویژه خود انجام شود، انفاقى ارزشمند است که اولاً از مال پاکیزه باشد و ثانیاً با اخلاص و در راه خدا باشد و ثالثاً همراه با آن یا پس از انجام عمل منّت گذاشتن و اذیّت کردن نسبت به گیرنده انفاق رخ ندهد در غیر این صورت عمل باطل و بى‏اثر مى‏شود و پاداشى را بهره انفاق کننده نمى‏کند. عمل انفاق آثارى براى فرد و جامعه دارد آثار فردى آن تزکیه نفس و پاکسازى انسان و پرورش روح او و مبارزه با روحیه مال دوستى است و آثار اجتماعى آن پرکردن خلأ اجتماعى و رفع نیاز، نیازمندان و حمایت از آن‏هاست.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۸۰٫
  2. سوره نساء، آیه ۵٫
  3. سوره حدید، آیه ۷٫
  4. سوره بقره، آیه ۲۵۴٫
  5. همان، آیه ۲۶۷٫
  6. همان،آیه ۲۶۵٫
  7. همان.
  8. سوره نساء، آیه ۱۲۸٫
  9. سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
  10. همان، آیات ۲۶۲ – ۲۶۳٫
  11. همان، آیه ۲۶۴٫
  12. اصول کافى، ج ۴، ص ۸ و ۹٫
  13. نهج البلاغه، حکمت ۳۰۲٫
  14. سوره توبه، آیه ۱۰۳٫
  15. سوره لیل، آیه ۱۸٫
  16. سوره بقره، آیه ۱۹۵٫
  17. سوره منافقون،آیه ۹٫
  18. همان، آیه ۱۰٫

 

30دسامبر/16

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

پنجمین ستاره فروزان آسمان امامت و هفتمین گوهر عرش عصمت و طهارت حضرت امام محمد باقر (ع) در روز سوم ماه سفر و به نقلى در روز اول ماه رجب سال ۵۷ ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.۱ پدرش حضرت على بن الحسین(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) دختر امام حسن مجتبى(ع) است که امام صادق(ع) از وى با تعبیر “کانت صدّیقه لم یدرک مثلها فى آل الحسین”۲ یاد نموده است، لذا امام باقر(ع) نخستین کسى است که پدرش از نسل امام حسین(ع) و مادرش از نسل امام حسن(ع) است.۳

آن حضرت افزون بر لقب “شاکر” و”هادى” به لقب “باقر العلوم” شهرت یافت، به طورى که جابر بن یزید جعفى مى‏گوید:”لانّه بقرالعلم بقراً اى شقّه و اظهره اظهاراً؛۴ او علم را شکافت و رموز و نکات دقیق آن را روشن ساخت.”

ایشان در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیّدالشهدا(ع) کودکى بود که چهارمین بهار زندگى اش را آغاز کرده بود. آن بزرگوار بعد از شهادت پدرش حضرت امام سجاد(ع) در سال ۹۵ ه.ق کشتى هدایت امت اسلامى را در میان دریاى متلاطم حوادث رهبرى کرد و به مدت ۱۹ سال و چند ماه زعامت شیعیان را عهده‏دار شد و سرانجام در روزهفتم ماه ذى الحجّه سال ۱۱۴ ه.ق در سن ۵۷ سالگى به دستور هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه بنى امیه مسموم شد و در مدینه به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین(ع) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

آن حضرت در دوران امامت خویش فرصت‏هاى مناسبى را براى گسترش فرهنگ قرآنى و استحکام معارف شیعى و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد، به طورى که با اندک مطالعه در سیره آن بزرگوار مى‏توان به حضور گسترده آیات وحیانى در تمام زوایاى زندگى‏اشان پى برد.

پنجمین فروغ امامت همانند پدران طاهرینش آن چنان قرآن را با برنامه‏هاى زندگى خود عجین کرده بود که کم‏تر روایتى را مى‏توان از آن بزرگوار به دست آورد که در آن اشاره، شاهد و یا تفسیرى از قرآن نباشد، به طورى که تمام سخنان، پاسخ‏ها و مثال‏هاى ایشان برگرفته از مقال وحى است.

به بهانه شهادت آن امام همام(ع) در این فرصت به سراغ رهنمودهاى گهربارشان در زمینه آیات فراوان رفته تا بازتاب انوار درخشان الهى را در سیره و گفتار حضرتش به نظاره بنشینیم.

 

آگاه‏ترین مفسّر عصر خویش

با استناد به آموزه‏هاى دینى و روایى، امامان معصوم(ع) شایسته‏ترین ترجمان وحى و آشناترین افراد به تفسیر و تأویل آیات قرآن هستند. بنابراین اگر تشنگان معارف الهى بخواهند از چشمه سار وحى سیراب شوند، باید پوینده راه آن بزرگواران باشند. حضرت على(ع) در این زمینه مى‏فرماید:”…نحن احقّ النّاس به…؛۵ ما امامان معصوم(ع) براى تفسیر قرآن از همه مردم شایسته‏تر هستیم.” بر این اساس امام محمد باقر(ع) مى‏فرماید:” ما یستطیع احدٌ ان یدّعى انّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء؛۶ کسى به غیر از جانشینان پیامبر(ص) نمى‏تواند ادّعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش،نزد اوست ” و نیز مى‏فرماید:”انّ من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه؛۷ حقیقتاً دانشى که به ما داده شده است همان تفسیر قرآن و بیان احکام آن است.”

پنجمین خورشید امامت باز در این راستا مى‏فرماید: “فانّما على النّاس ان یقرؤا القرآن کما انزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا؛۸ وظیفه مردم آن است که قرآن را طبق آن چه نازل شده است قرائت کنند. ولى اگر به تفسیر نیاز داشته باشند، هدایت و تفسیر بر عهده ماست.” این آگاهى به کتاب الهى، وظیفه‏اى را بر عهده پیشوایان معصوم(ع) قرار داده و آن هدایت انسان‏ها جهت شناخت حقیقى آیات قرآن است، هدایتى که نتیجه‏اش معرفت کامل است.

لذا امام باقر(ع) همانند پدران بزرگوارش با راهنمایى‏هاى صحیح و منطقى وجدان‏هاى خفته بسیارى از افراد را بیدار مى‏کرد و آنان را به سوى کمال رهنمون مى‏نمود. ابوحمزه ثمالى در این زمینه چنین نقل مى‏کند: روزى امام باقر(ع) با قتاده بن دعامه بصرى روبرو شد. حضرت پرسید: تو کیستى؟ گفت: قتاده هستم. فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: آرى. حضرت فرمود: واى بر تو اى قتاده! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا بر دیگران حجّت باشند. آنان بر پادارنده اوامر الهى و نخبگان علم خدا هستند. قتاده پس از یک سکوت طولانى گفت: به خدا سوگند من تاکنون در برابر فقیهان بسیارى نشسته‏ام، ولى آن گونه که در برابر شما مضطرب شده‏ام در مقابل هیچ یک از آنان اضطراب مرا در بر نگرفت. امام باقر(ع) فرمود: تو مى‏دانى کجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى که خداوند در شأن و مقام آنان فرموده است:”فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجالٌ لاتلهیهم تجارهٌ و لابیعٌ عن ذکر اللّه و اقام الصّلاه و ایتاء الزّکوه…؛۹ این چراغ فروزان در خانه‌هایى قرار دارد که خداوند دستور داده آن را بالا برند، خانه‌هایى که نام خدا در آن‏ها برده مى‏شود و شب و روز در آن‏ها خداوند را تسبیح مى‏گویند. پاک مردانى که هیچ تجارت و کسبى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمى‏کند.” امام(ع) در ادامه فرمود: ما همان خاندانى هستیم که خداوند این گونه توصیف نموده است.۱۰

 

تبیین فرهنگ اجتهاد

یکى از شاخه‏هاى مهم علوم اسلامى “علم اصول” است که به کمک آن مى‏توان احکام دینى را از ادلّه و براهین شرعى استنباط و استخراج نمود. تمام دانشمندان شیعى معتقد هستند که امام باقر(ع) نخستین کسى است که این علم را تأسیس نمود و قواعد آن را تدوین و جمع آورى کرد و از این رهگذر دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان و طالبان علوم اسلامى باز نمود.۱۱ بنابراین آن حضرت در دوران امامت خویش به رغم این که عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف فقهى بود، سعى نمود تا با تبیین شیوه‏هاى صحیح اجتهاد به نهادینه ساختن این فرهنگ بین دانشمندان علوم اسلامى اقدام نماید.

“زراره بن اعین” و “محمد بن مسلم ثقفى” که از بزرگ‏ترین راویان احادیث اهل بیت(ع) قلمداد مى‏شوند، در روایتى مى‏گویند: از امام باقر(ع) در مورد نماز مسافر سؤال کردیم. امام(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرماید:”واذا ضربتم فى الأرض فلیس علیکم جناحٌ ان تقصروا من الصّلوه…؛۱۲ هنگامى که سفر مى‏روید، بر شما گناهى نیست که نماز خود را کوتاه کنید…” به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما “گناهى” نیست و نفرموده:”افعلوا” که ظهور در وجوب داشته باشد. پس چگونه از این آیه فهمیده مى‏شود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا نمى‏دانید که خداوند در مورد صفا و مروه فرموده است:” فمن حجّ البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطّوف بهما…؛۱۳ پس هر کس حجّ خانه خدا و یا عمره را به جا آورد، بر او گناهى نیست که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد…”

آیا نمى‏بینید که طواف آن دو (صفا و مروه) واجب شده است؟ چون خداوند در قرآن آورده و پیامبر(ص) نیز بدان عمل کرده است.

“تقصیر” در سفر نیز همین گونه است که پیامبر(ص) بدان عمل کرده است و پروردگار متعال نیز آن را در کتابش آورده است.

زراره در جاى دیگر مى‏گوید: از امام محمد باقر(ع) سؤال کردم: شما در مسح پا و سر، تمام سر و پا را مسح نمى‏کنید، بلکه مسح مقدارى از آن را کافى مى‏دانید، آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان مى‏فرمایید؟

امام(ع) با تبسمى پاسخ داد: این همان مطلبى است که در قرآن کریم آمده است. خداوند مى‏فرماید:”…وامسحوا برؤسکم…؛۱۴ و سرهایتان را مسح کنید.” و نفرموده است: “وامسحوا رؤسکم” بنابراین وقتى قرآن مى‏گوید:”برؤسکم” مقدارى از مسح سر کافى است و این مطلب از کلمه “ب” که حرف جارّه است فهمیده مى‏شود و در واقع امام حرف “باء” را “باء تبعیضیّه” در نظر گرفته است که دلالت بر جزء از کل مى‏کند. امام در ادامه فرمود: در عبارت “وارجلکم الى الکعبین” کلمه “ارجل” عطف به “رؤس” است بنابراین مى‏فهمیم که مسح قسمتى از پا براى وضو کافى است و این همان چیزى است که پیامبر اکرم(ص) آن را براى مردم تفسیر کرده بود امّا مردم به سخن ایشان هیچ توجهى نکردند و آن را تباه ساختند.۱۵

 

اثبات مقام امامت

امام باقر(ع) براى شناساندن جایگاه امامت به مردم و جلب دل‏ها به سوى محبّت اهل بیت(ع) از هیچ کوششى فروگذار نبود و درصدد بود تا با این شیوه جایگاه امامت و ولایت را به گونه‏اى روشن براى مردم ترسیم کند. ایشان به منظور اثبات مقام امامت در کودکى به ائمه اطهار(ع) آیه‏اى از قرآن را که در شأن و مقام حضرت یحیى(ع) است، مورد استناد قرار مى‏دهد:”یا یحیى خُذ الکتاب بقوّهٍ و آتیناه الحکم صبیّاً؛۱۶ اى یحیى! دستورات آسمانى را با تمام توان فراگیر و ما در همان سن کودکى مقام نبوت را به وى عطا کردیم.”

یک سال امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) به فرمان هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنى امیّه) به شام دعوت شدند درباریان مشغول تیراندازى بودند و هشام اصرار نمود که حضرت باقر(ع) هم در این برنامه شرکت کند. آن حضرت کمان را به دست گرفت و تیر به زه آن نهاد، به طورى که با پرتاب آن درست وسط هدف قرار گرفت و تیرهاى بعدى بر پیکان تیر اول فرود آمد. هشام ظاهراً این کار را تحسین نمود ولى از همان موقع نقشه بر شهادت رساندن آن امام را در سر پروراند. هشام خطاب به ایشان گفت: تاکنون تیراندازى بدین زبردستى ندیده بودم و گمان نمى‏کنم کسى به اندازه تو این گونه توانایى و مهارت داشته باشد! هشام در ادامه گفت: آیا فرزندت جعفر مى‏تواند این چنین تیراندازى کند؟ امام پاسخ داد: ما توانایى کامل و تمام را از یکدیگر به ارث مى‏بریم، همان کمال و تمامى که خداوند آیه‏اش را بر پیامبر نازل کرد:” الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛۱۷ امروز دین را براى شما کامل کردم و نعمت خویش را براى شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین کامل براى شما برگزیدم.”۱۸

 

عروج ملکوتى

جابربن یزید جعفى یکى از مهم‏ترین تربیت شدگان مکتب باقرالعلوم(ع) است. او به مدت ۱۸ سال در مدینه از محضر مبارک امام کسب فیض نمود و هزاران حدیث نورانى را در سینه خود جاى داد. وى مى‏گوید از امام باقر(ع) سؤال کردم که در آیه شریفه: “و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الأرض”۱۹ منظور از ملکوت آسمان‏ها و زمین که خداوند به حضرت ابراهیم نشان داد چیست؟ دیدم آن حضرت دستان مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و به من فرمود: نگاه کن تا بفهمى که نظاره گر چه چیزى هستى؟ من نورى را دیدم که از دستان آن حضرت به آسمان متصل شده است، به گونه‏اى که چشم‏ها را خیره مى‏کند و عقل‏ها را مات و مبهوت. آن گاه به من فرمود: حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این چنین دید. بعد امام دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خویش را عوض کرد و فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى کجا هستیم؟؟ گفتم: نه. فرمود: در آن ظلماتى هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهید که چشمانم را باز کنم؟ فرمود: باز کن امّا هیچ چیز نخواهى دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکى بودم که زیرپایم را نمى‏دیدم.

اندکى رفتیم باز هم فرمود: اى جابر! مى‏دانى در کجایى؟ گفتم: نه. امام فرمود: بر سرچشمه‏اى که خضر(ع) از آن آب حیات خورده است. آن حضرت هم چنان مرا از عالمى به عالم دیگر مى‏برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این گونه مشاهده کرد. او دید که ملکوت آسمان‏ها دوازده عالم است و هر امامى که از ما از دنیا برود، در یکى از این عوالم ساکن مى‏شود تا وقتى که ظهور قائم آل محمد(ص) فرا رسد.

امام باقر(ع) دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشید و به مجلس قبلى برگشتیم. من عرض کردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته است، فرمود: سه ساعت.۲۰

 

یاران استوار

امامان معصوم(ع) به جهت اهمّیت مسأله مهدویّت و غیبت دوازدهمین حجت الهى در فرصت‏هاى مناسب با استناد به آیات قرآن از عصر ظهور سخن گفته و شیعیان را با ویژگى‏هاى دولت کریمه حضرت مهدى(عج) آشنا نموده‏اند. پنجمین فروغ امامت در توصیف یاران قائم آل محمد(ص) به ابوخالد کابلى فرمود:

“من به گروهى مى‏نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا مى‏خیزند آنان براى رسیدن به حق و ایجاد حکومت الهى تلاش مى‏کنند، به طورى که کسى نمى‏تواند جلو آنان را بگیرد. این حق جویان وقتى که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از ولى امر مسلمین به کس دیگرى نمى‏سپارند. کشته‏هاى ایشان از شهیدان راه حق محسوب مى‏شوند. امام باقر(ع) در ادامه به ابوخالد فرمود: اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براى فداکارى در رکاب حضرت صاحب الامر(ع) تقدیم مى‏کنم.

سپس در مورد استقامت و استوارى یاران حضرت مهدى (عج) به این آیه از قرآن استناد کرد:”فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولى بأسٍ شدیدٍ فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً؛۲۱ پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان جنگجو و نیرومند خود را بر ضدّ شما بر مى‏انگیزیم، به گونه‏اى که درون خانه‏هاى شما را جست و جو کنند و مجرمان را دستگیر نمایند و این وعده یک امر قطعى است.” سپس آن بزرگوار فرمود: این بندگان پیکارجو و نیرومند که به طرفدارى از حق به پاى خیزند، همان آخرین حجت خدا و یاران وفادار او هستند.۲۲

 

رجعت در عصر ظهور

یکى از امتیازات مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اعتقاد و التزام به اندیشه و تفکّر “رجعت” است. پویندگان و سالکان کوى آن مکتب با الهام از آموزه‏هاى قرآنى و سنّت بر این باور هستند که هنگام ظهور منجى عالم بشریت حضرت مهدى (عج) عدّه‏اى از پیشینیان به زندگى این دنیا باز خواهند گشت. سپس دوباره قبض روح مى‏شوند و در روز قیامت محشور خواهند شد. این اعتقاد مسلّم شیعى بر گرفته از آیات قرآن است. در مقال وحى آیات زیادى به رجعت مردم در گذشته اشاره شده است، همچون: زنده شدن گروهى از قوم بنى اسرائیل،۲۳ زنده شدن عُزَیر بعد از صد سال،۲۴ داستان اصحاب کهف۲۵ و زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسى(ع)۲۶ نمونه‌هایى از رجعت افراد در اقوام گذشته است.

امام پنجم(ع) در سیره خود بر این باور وحیانى شیعه تأکید نموده و به این آیه شریفه استناد کرده است:”ویوم نحشر من کلّ امّهٍ فوجاً؛۲۷ و روزى فرا مى‏رسد که ما از هر امّتى گروهى را زنده کرده و محشور مى‏کنیم. این آیه به روشنى دلالت دارد بر این که قبل از قیامت گروه‌هایى از مردم زنده مى‏شوند و به این دنیا باز مى‏گردند .بنابراین قرآن نه تنها به موارد و مصادیق رجعت در این دنیا اشاره کرده، بلکه به رجعت گروهى نیز قبل از قیامت تأکید دارد.

سید مرتضى (ره) از دانشمندان بلند پایه مکتب اهل بیت(ع) در مورد رجعت و توضیح سخن امام باقر(ع) مى‏گوید: خداوند متعال در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) گروهى از اموات شیعه را زنده مى‏کند تا به ثواب نصرت و یارى آن حضرت نایل آمده و نظاره گر تشکیل دولت کریمه آن حضرت باشند و طعم شیرین عدالت و حکومت ایشان را بچشند و گروهى دیگر از دشمنان اهل بیت(ع) را محشور مى‏گرداند تا از آنان قبل از قیامت انتقام گرفته و این ظالمان در دنیا ذلّت و خوارى کفر و نفاق را احساس کنند.۲۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۶۵۰٫
  2. بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج ۴۶، ص ۲۱۵٫
  3. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص۲۸۵٫
  4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۳۳٫
  5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه ۱۲۵، ص ۲۳۸٫
  6. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۲۲۸٫
  7. همان، ص ۲۲۸٫
  8. تفسیر الفرات، شیخ ابوالقاسم فرات کوفى، ص ۲۵۸٫
  9. سوره نور، آیات ۳۶ – ۳۷٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۸٫
  11. حیاه الامام محمدٍ الباقر، باقر شریف قرشى، ج ۱، ص ۲۲۶٫
  12. سوره نساء، آیه ۱۰۱٫
  13. سوره بقره، آیه ۱۵۸٫
  14. سوره مائده، آیه ۶٫
  15. وسایل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، ج ۱، ص۲۹۰٫
  16. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  17. سوره مائده، آیه ۳٫
  18. دلایل الامامه، محمد بن جریر طبرى، ص ۴٫
  19. سوره انعام، آیه ۷۵٫
  20. حدیقه الشیعه، مقدّس اردبیلى، ص ۵۳۱٫
  21. سوره اسراء، آیه ۵٫
  22. تفسیر عیاشى، ابونصر محمد بن مسعود سرقندى، ج ۲، ص۲۸۱٫
  23. نک: سوره بقره، آیه ۵۵٫
  24. نک: همان، آیه ۲۵۹٫
  25. نک: سوره کهف آیه ۱۲٫
  26. نک: سوره آل عمران، آیه ۴۹٫
  27. سوره نحل، آیه ۸۳٫
  28. مع الشیعه الامامیه فى عقائد هم، آیت اللّه جعفر سبحانى، ص۱۳۹٫
30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

هنیه: مسجد الاقصى خط قرمز ماست.

(۸۸/۷/۱۶)

جنگ و گریز با نظامیان اسرائیلى براى دفاع از مسجد الاقصى، هنیه: این یک نبرد واقعى است.(۸۸/۷/۱۸)

مقاومت به بار نشست و شکست دیگرى براى اشغالگران قدس رقم خورد. صهیونیست‏ها از مسجد الاقصى عقب نشینى کردند.(۸۸/۷/۱۹)

مردم عراق در حمایت از توصیه‏هاى انتخاباتى آیت اللّه سیستانى تظاهرات کردند.

شیعیان الحوثى براى پایان دادن به جنگ صعده اعلام آمادگى کردند.(۸۸/۷/۲۰)

به دنبال سلسله انفجارهاى خونین در پاکستان، ارتش در حال آماده باش کامل درآمد.

تصویب گزارش گلدستون و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستى در غزه در شوراى حقوق بشر سازمان ملل صورت گرفت.(۸۸/۷/۲۵)

هشدار برژینسکى به کاخ سفید: افغانستان یک ویتنام دیگر است.(۸۸/۷/۲۶)

نتانیاهو: از کشورهاى موافق گزارش گلدستون انتقام مى‏گیریم.

آمریکا با حضور حزب اللّه در کابینه جدید لبنان صریحاً مخالفت کرد.(۸۸/۷/۲۷)

در حمایت آشکار از ارتش یمن، واحدهاى نظامى رژیم سعودى مواضع شیعیان صعده را گلوله‏باران کردند.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر اخوان المسلمین: ما خود را حامیان واقعى حزب اللّه لبنان مى‏دانیم.

الحوثى‏ها از ناکامى ارتش یمن در تصرّف مواضع شیعیان خبر دادند.(۸۸/۷/۳۰)

با اعزام ۱۰۰۰ نظامى به یمن، رژیم سعودى رسماً وارد جنگ علیه شیعیان صعده شد.(۸۸/۸/۲)

۲ پایگاه مهم ارتش یمن به تصرّف شیعیان صعده درآمد.(۸۸/۸/۳)

۲۴ آمریکایى در افغانستان بر اثر سقوط هلى کوپتر به هلاکت رسیدند.(۸۸/۸/۵)

با امضاى توافقنامه با دولت یمن: رژیم سعودى پاى القاعده را به جنگ علیه شیعیان صعده کشاند.(۸۸/۸/۶)

انفجار در بازار پیشاور ۸۷ کشته و ۲۰۰ مجروح به جاى گذاشت.(۸۸/۸/۷)

۶۳ افسر و مأمور امنیتى عراق در ارتباط با انفجار بغداد بازداشت شدند.(۸۸/۸/۹)

آمریکا با حمله به شهرهاى عراق، ۴۳ بار قرارداد امنیتى را نقض کرده است.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار داخلى

 

رهبر انقلاب در جمع مردم پرشور چالوس: نشانه یک انحرافى، ذوق زدگى دشمنان انقلاب است.

وزیر نفت: به تحریم کنندگان بنزین، نفت نمى‏فروشیم.

احمدى نژاد: آمریکا مى‏تواند یک طرف فروش سوخت هسته‏اى به تهران باشد.

(۸۸/۷/۱۶)

با بررسى دقیق دیوان محاسبات، پرونده “یک میلیارد دلار” مختومه شد.

لاریجانى از سکوت سران اصلاحات در مقابل شعارهاى انحرافى روز قدس شدیداً انتقاد کرد.(۸۸/۷/۱۸)

واردات برنج هندى متوقف شد.

سخنگوى سازمان انرژى اتمى ایران: اگر سوخت ۲۰ درصدى ندهند، رأساً اقدام به تأمین سوخت مى‏کنیم.(۸۸/۷/۱۹)

با رأى قاطع نمایندگان به کلیات لایحه، قانون هدفمند کردن یارانه‏ها تصویب شد.

استاندارد ایران و وزارت بهداشت اعلام کردند، مصرف برنج‏هاى هندى مشکلى ندارد.(۸۸/۷/۲۰)

با تصویب مجلس قیمت بنزین تا سال ۹۳ به تدریج آزاد مى‏شود.

۲۸۸ میلیون دلار براى ورود ۱۴ هزار خودروى خارجى از کشور خارج شد.

دادستان کل کشور، مطمئن باشید به اتهامات کروبى رسیدگى مى‏شود.

(۸۸/۷/۲۱)

آیت اللّه جوادى آملى بر محاکمه فتنه انگیزان تأکید کردند.(۸۸/۷/۲۵)

سردار نورعلى شوشترى جانشین فرمانده نیروى زمینى سپاه و جمعى از نیروهاى سپاه و سران شیعه و سنى قبایل بلوچستان در حادثه تروریستى انفجار به شهادت رسیدند.

در همایش مردمى سپاه پاسداران، طوایف و آحاد مردم مظلوم بومى منطقه پیشین ایرانشهر، یک تروریست انتحارى وارد محل این همایش شده و با منفجر کردن خود، جمع زیادى از حاضران از جمله تعدادى از فرماندهان سپاه و سران و شیوخ طوایف سیستان و بلوچستان را به شهادت رساند.

گروهک تروریستى عبدالمالک ریگى موسوم به جند اللّه مسؤولیت حادثه خونین بلوچستان را به عهده گرفت.

(۸۸/۷/۲۷)

رهبر انقلاب در پیامى به مناسبت فاجعه بلوچستان: دست قدرتمند نظام اسلامى تروریست‏ها را مجازات خواهد کرد.

احمدى نژاد از آصف على زردارى رئیس جمهور پاکستان درخواست کرد عوامل فاجعه تروریستى بلوچستان را تحویل دهد.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر انقلاب در دیدار بانوان قرآن پژوه: پایه‏هاى علوم انسانى در دانشگاه‏ها باید بر قرآن استوار شود.

سرتیپ سلامى: تروریست‏ها را در سراسر جهان تعقیب مى‏کنیم.

شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات در مصلى تهران افتتاح شد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در دیدار جمعى از فضلاى حوزه علمیه قم: روحانیت استوانه اسلامى و ملى جامعه و حوزه‏هاى علمیه سرمایه‏هاى اسلام، انقلاب و نظام اسلامى هستند. ترس و تملّق آفت حیات جامعه اسلامى است.

(۸۸/۷/۲۹)

ساخت ۳ ماهواره جدید به مراحل نهایى رسید.

وزیر کشور در اسلام آباد: پاکستان باید گروهک تروریستى ریگى را تحویل ایران دهد.(۸۸/۷/۳۰)

۳۶ میلیون نفر با تصویب طرح تحوّل اقتصادى، یارانه مى‏گیرند.(۸۸/۸/۲)

لاریجانى: ایران دست خون آلود اوباما را نمى‏فشارد.

ظرفیت پالایشگاه آبادان براى مقابله با تحریم‏ها افزایش یافت.

مأمور سابق “سیا” ارتباط آمریکا با گروهک ریگى را تأیید کرد.(۸۸/۸/۳)

براى بازدید از سایت فردو، بازرسان آژانس انرژى اتمى به تهران آمدند.

(۸۸/۸/۴)

رهبر انقلاب: با اشاره به اقدامات خونین در پاکستان، عراق و شرق کشور: تفرقه میان مسلمانان هدف عملیات تروریستى در منطقه است.(۸۸/۸/۵)

احمدى نژاد از مواضع ضد اسرائیلى اردوغان تجلیل کرد.(۸۸/۸/۶)

رهبر انقلاب: زیر سؤال بردن اصل انتخابات برزگترین جرم است.

راهبرد جدید دولت اوباما؛ ایران هسته‏اى قابل انکار نیست.

رهبر انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان علمى کشور: بیگانگان محیطهاى دانشگاهى را آماج توطئه قرار داده‏اند، جوانان نگذارند تیر دشمن به هدف بخورد.(۸۸/۸/۷)

ولى امر مسلمین از مواضع ضد اسرائیلى دولت ترکیه تجلیل کردند.

رئیس جمهور در جمع با شکوه مردم مشهد: یارانه‏ها حذف نمى‏شود، عادلانه توزیع مى‏شود.

ایران طى نامه‏اى به دبیرکل آژانس بین‏المللى انرژى اتمى، ارسال اورانیوم به خارج را رد کرد.(۸۸/۸/۹)

جنبش سبز علوى اعلام موجودیت کرد.

مجلس تصویب و دولت موافقت کرد: همه یارانه مى‏گیرند، کم درآمدها بیشتر.

(۸۸/۸/۱۱)

دستور رئیس جمهور براى رسیدگى سریع به مشکلات مترو صادر شد.

(۸۸/۸/۱۲)

رهبر انقلاب در جمع دانش‏آموزان و دانشجویان: لبخند تاکتیکى آمریکا فقط کودکان را فریب مى‏دهد.

مجلس با تشکیل صندوق هدفمند سازى یارانه‏ها توسط دولت مخالفت کرد.

(۸۸/۸/۱۳)

۱۳ آبان امسال پر خروش‏تر از همیشه، سیلى ملت اشک آمریکا را درآورد.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار خارجى

اعتصاب پشت اعتصاب، کارگران و کامیونداران فرانسوى دست از کار کشیدند.(۸۸/۷/۱۶)

در اقدامى تعجب برانگیز: جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور ۹ ماهه آمریکا رسید.(۸۸/۷/۱۸)

ترکیه و ارمنستان به ۹۴ سال اختلاف پایان دادند. دو کشور ترکیه و ارمنستان به خاطر مسئله تاریخى “کشتار ارامنه در جنگ جهانى اول توسط امپراتورى عثمانى” در سال ۱۹۱۵ با یکدیگر اختلاف داشته‏اند و از سال ۱۹۹۱ تا کنون هیچ روابط دیپلماتیک و اقتصادى با یکدیگر نداشته‏اند.

(۸۸/۷/۱۹)

اردوغان بازگشایى مرز ترکیه و ارمنستان را به حل بحران قره‏باغ مشروط کرد.

(۸۸/۷/۲۱)

مردم جهان: مجازات جنایتکاران صهیونست، آزمونى دیگر براى سازمانملل.(۸۸/۷/۲۶)

صهیونیست‏ها و غرب در تکاپوى جلوگیرى از مجازات سران جنایتکار اسرائیل هستند.

(۸۸/۷/۲۸)

سولانا از گزارش گلدستون دفاع کرد و گفت: اسرائیل به مقررات احترام بگذارد.

(۸۸/۸/۳)

قاضى گلدستون در مصاحبه با اشپیگل: اسرائیلى‏ها حقایق را کتمان نکنند، آنها جنایتکارند.

(۸۸/۸/۱۰)

کنگره آمریکا از اوباما درخواست کرد از محاکمه سران جنایتکار اسرائیل جلوگیرى کند.

در اعتراض به احتمال تکرار تقلّب، دکتر عبداللّه از حضور در دور دوم انتخابات ریاست جمهورى افغانستان کناره‏گیرى کرد.(۸۸/۸/۱۱)

البرادعى در مجمع عمومى سازمان ملل: عراق با بهانه‏هاى پوچ اشغال شد.

(۸۸/۸/۱۳)

عبداللّه: انتخاب مجدد کرزاى “غیرقانونى و نامشروع ” است.

(۸۸/۸/۱۴)