25فوریه/18

ردپای سلفیان وهابی در سودان

مقدمه:      

سودان به عنوان یکی از کشورهای مهم در جهان عرب و آفریقا، محل التقای فرهنگ‌های اسلامی و آفریقایی است. این منطقه از قرون اولیه تاریخ اسلام یکی از مراکز مهم گسترش اسلام در قاره آفریقا محسوب می‌شده است.

 با وجود اینکه اسلام در سودان در طول تاریخ خود مانند اغلب مناطق قاره آفریقا مشخصه‌هایی چون پیروی از مذهب اهل سنت و جماعت، مدرسه فقهی مالکی و رویکرد تصوف داشته؛ در دهه‌های اخیر شاهد گسترش فعالیت‌ها و یارگیری گروه‌های سلفی وهابی بوده است. اوج این پدیده را می‌توان در مشارکت گروه‌های وهابی سلفی در کابینۀ سودان از سال ۲۰۱۵ تا کنون مشاهده کرد.  

تاریخچه جریان سلفی در سودان:

سودان از دوران‌های اولیه تاریخ اسلام با این دین حنیف آشنا شد و خیلی زود اسلام در سودان صبغه صوفیانه به خود گرفت، به‌گونه‌ای که بیش از ۶۰ درصد مردم سودان وابسته به یکی از گروه‌های صوفی هستند و تنها ۱۰ درصد مردم را می‌توان به‌نوعی طرفدار جریان سلف وهابی محسوب ‌کرد(۱)

ایده‌های سلفی از طریق شبه‌جزیره عربستان، مصر و غرب آفریقا  که منبع اسلام سُنی و صوفی است، به سودان نفوذ کردند.

سودان از طریق گروهی از محققان، به‌ویژه عبدالرحمن بن حجر الجزایری (۱۸۳۹-۱۸۷۰) که در سودان ساکن بود با جریان سلفی وهابی آشنا شد.(۲)

از سال ۱۸۹۷ روند شکل‌گیری آنچه جریان سلفی نامیده می‌شود، آغاز شد.

نقطه عطف این جریان در سال ۱۹۳۶ بود که شیخ یوسف أبو، جمعیت انصارالسنه المحمدیه را به منظور آنچه که دعوت به توحید و عقیده صحیح می‌خواند، تأسیس کرد.

 این مرکز در سال ۱۹۴۷ موفق به کسب تأیید برای تأسیس یک مرکز عمومی شد.

 این جمعیت در سال ۱۹۶۷، اولین مسجد خود را تأسیس کرد که توسط ملک فیصل بن عبدالعزیز آل سعود افتتاح شد. (۳) جمعیت انصارالسنه یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های سلفی در سودان و دارای ارتباطاتی قوی با گروه‌های سلفی در عربستان سعودی و مصر است(۴)

این جماعت تا کنون فعالیت‌های مختلفی را در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از جمله شرکت در ائتلافات سیاسی، ساخت مساجد، مدارس دینی و مراکز حفظ قرآن برای پسران و دختران، مراکز خیریه و … انجام داده است.

 با وجود اینکه جمعیت انصارالسنه بزرگ‌ترین گروه سلفی وهابی در کشور سودان است، تا کنون از انشعابات در امان نبوده و در طول زمان گروه‌های بسیاری از گروه اصلی جدا شده‌اند.

 هر چند این انشعابات تا کنون نتوانسته‌اند آسیب جدی به جایگاه جمعیت انصارالسنه وارد سازند و این گروه همچنان مهم‌ترین گروه سلفی وهابی در سودان است.  

برخی از گروه‌های انشعابی عبارتند از:

۱٫       جریان اول را که می‌توان تحت تأثیر افکار محمد امان الجامی و ربیع الهادی المدخلی دانست که به حرمت سرپیچی از حاکم و مخالفت سیاسی با او و معتقد به عدم صدور جواز برای هرگونه فعالیت حزبی و سازمانی در زمینه‌های دینی، فرهنگی و سیاسی هستند.  

۲٫      جریان دوم که به جمعیت خیریه کتاب و سنت مشهورند بر زدودن بدعت‌ها، شرک، خرافات، دجل و جادوگری از زندگی مردم تأکید دارند و در فضای سیاسی فعالیت ندارند.

۳٫     جریان سوم در سال ۲۰۰۷ و بر اثر مشارکت جمعیت انصارالسنه در دولت سودان از این گروه منشعب شد و از منتقدان و مخالفان حکومت سودان، جریان اخوان المسلمین و گروه‌های اسلام‌گرای دیگر هستند و عقاید تکفیری دارند.(۵)

۴٫     جریان چهارم به حزب وسط اسلامی معروف است که از آموزه‌های سنتی جریان سلفی فاصله گرفته است و خواهان افزایش آزادی‌های مدنی، دموکراسی و افزایش مشارکت زنان در جامعه و حکومت است و به این دلیل طرفدار زیادی ندارد.(۶)

نگاه جریان انصار‌السنه به‌طور خاص و سلفی‌ها به‌طور عام نسبت به تشیع و جمهوری اسلامی ایران بسیار خصمانه است و این امر در تلاش‌های دامنه‌دار این گروه‌ها به‌خصوص انصارالسنه برای مبارزه با آنچه که این جماعت به‌زعم خود نفوذ ایران و تشیع در سودان می‌خواند قابل مشاهده است.

 از سوی دیگر روابط بسیار تنگاتنگ جماعت انصارالسنه المحمدیه با عربستان سعودی و توانایی این جماعت در بسیج مردمی به‌علاوه اهمیت روابط با عربستان سعودی به ‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شرکای تجاری سودان باعث شده است که دولت سودان همواره با وجود اختلافات ایدئولوژیک با این جماعت، در صدد همکاری با آنها و وارد کردنشان در ساختار دولت باشد.

 از این رو جماعت انصارالسنه المحمدیه از سال ۲۰۰۷ تا کنون دارای منصب حکومتی در حد استاندار، معاون وزیر، وزیر مشاور و حتی وزیر بوده است(۷)

پس از قطع روابط ایران و سودان و قرار گرفتن رسمی سودان در محور سعودی، جمعیت انصارالسنه تلاش کرده است از طریق فضای به وجود آمده از نزدیکی عربستان سعودی و سودان، فعالیت‌های خود را در جامعه سودان افزایش دهد. با وجود این دولت سودان با هوشمندی و دادن اجازه فعالیت به این گروه و استفاده از آنها به‌خصوص در امور سیاسی و اقتصادی، مانع از قدرت گرفتن بیش از پیش این جماعت شده است.

نتیجه‌گیری:

جماعت‌های سلفی در جامعه سودان تاریخی بسیار طولانی دارند و با حمایت عربستان سعودی توانسته‌اند در نبود خدمات دولتی که ناشی از فساد و ناکارآمدی دولت است، خدمات بسیاری را در عرصه‌های بهداشتی، آموزشی، خیریه و فرهنگی به مردم فقیر سودان ارائه دهند.

 با این همه این جماعت تا کنون نتوانسته است بر جامعه غالباً صوفی این کشور تأثیر چندانی بگذارد. با وجود افزایش فعالیت‌های گروه‌های سلفی به‌خصوص انصارالسنه، این گروه‌ها در حال حاضر تحت کنترل دولت سودان فعالیت می‌کنند و تأثیر آنها بر سیاست خارجی سودان بسیار محدود است.

 هر چند افزایش نفوذ این گروه‌ها در بلند مدت ممکن است تهدیدی برای نظام حاکم و کشورهای همجوار باشد.

منابع:

۵٫      جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۶٫         سایت رسمی جماعت انصار السنه:      http://ansar-alsuna.net/?page_id=16   

۷٫        مؤسسه تحقیقات راهبردی عماد، نقش نهاد ها و جریانات ایمن محور در فضای سیاسی مصر، بهار ۱۳۹۵

۸٫      أثار تعیینه جدلاً فقهیاً..الهد..سلفی قائم على أمر الآثار!!، صحیفه الراکوبه السودانیه، ۷ نوفمبر ۲۰۱۲: https://www.alrakoba.net/news-action-show-id-64223.htm

۹٫      International Crisis Group, Sudan’s Islamists: From Salvation to Survival, Crisis Group Africa Briefing N°۱۱۹, ۲۱ march 2016.      

 

پی‌نوشت:

۱٫ جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۲٫همان

۳٫ سایت رسمی جماعت انصار السنه: http://ansar-alsuna.net/?page_id=16           

۴٫ مؤسسه تحقیقات راهبردی عماد، نقش نهاد ها و جریانات ایمن محور در فضای سیاسی مصر، بهار ۱۳۹۵

۵٫ جمال الشریف، السلفیه فی السودان: انقسام بین التسلیم والصدام، تقاریر، مرکز الجزیره للداراسات، ۲ یولیو ۲۰۱۲

۶٫ International Crisis Group, Sudan’s Islamists: From Salvation to Survival  Crisis Group Africa Briefing N°۱۱۹, ۲۱ march 2016.      

۷٫ أثار تعیینه جدلاً فقهیاً..الهد..سلفی قائم على أمر الآثار!!، صحیفه الراکوبه السودانیه، ۷ نوفمبر ۲۰۱۲: https://www.alrakoba.net/news-action-show-id-64223.htm

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

نگاه جریان انصار‌السنه به‌طور خاص و سلفی‌ها به‌طور عام نسبت به تشیع و جمهوری اسلامی ایران بسیار خصمانه است و این امر در تلاش‌های دامنه‌دار این گروه‌ها به‌خصوص انصارالسنه برای مبارزه با آنچه که این جماعت به‌زعم خود نفوذ ایران و تشیع در سودان می‌خواند قابل مشاهده است.

 

۲٫

این جماعت تا کنون نتوانسته است بر جامعه غالباً صوفی این کشور تأثیر چندانی بگذارد. با وجود افزایش فعالیت‌های گروه‌های سلفی به‌خصوص انصارالسنه، این گروه‌ها در حال حاضر تحت کنترل دولت سودان فعالیت می‌کنند و تأثیر آنها بر سیاست خارجی سودان بسیار محدود است. هر چند افزایش نفوذ این گروه‌ها در بلند مدت ممکن است تهدیدی برای نظام حاکم و کشورهای همجوار باشد.

 

25فوریه/18

تجربۀ موفق مقاومت در غزه

شبهات تاریخی

رویدادهای خشن نظامی معمولاً در یک نقطه بلوغ سیاسی و یا شرایط ویژه امنیتی روی می‏دهد تا با عبور از آن، مرحله‏ای جدید را بیافریند. جنگ، یک فرصت‏طلبی سیاسی با ابزارهای غیرسیاسی است تا هدف‌های روشنی را محقق سازد و موازنه قوا را به نفع اقدام‏کننده برهم زند. در جنگ‌های کلاسیک، معیار سنجش توانمندی‌های دو طرف و یا شاخص‏های پیروزی و شکست با جنگ‌های نسل چهارم و نامتقارن متفاوت است و برتری‏های ابزاری و ادوات جنگی در جنگ‌های جدید تعیین‏کننده نتیجه جنگ نیست، به‏ویژه اینکه در جنگ‌های نسل جدید، به جز تسلیحات نظامی، ابزارهای رسانه‏ای و فضای مجازی و کارکردهای آن نیز مطرح هستند که افکارعمومی و واکنش‌های آن را در قبال رویدادهای جنگی و حتی سقف رفتاری جنگ و یا طول جنگ تعیین‏کننده و مؤثر می‏سازد.

از نگاه «کلوزویتس» استراتژیست مشهور آلمانی، «جنگ، استمرار سیاست‏ورزی با ابزارهای دیگر است و هدف سیاسی، هدف اساسی جنگ است». این بدان معناست که جنگ برای اهداف روشن سیاسی شکل می‏گیرد و هدف‌های نظامی، پایه‏ای برای متجلی کردن دستاورد و اهداف سیاسی خواهند بود.(۱) بر همین اساس رژیم صهیونیستی جنگ‌های متعددی به اعراب به ویژه فلسطینیان تحمیل کرد تا به اهداف سیاسی خود دست یابد، هر چند این رژیم در بیشتر این جنگ‌ها به اهداف سیاسی خود دست می‌یافت، اما این آرزوی دیرینه و رؤیای شکست‌ناپذیری آن چندان دوام نیافت و اولین شکست تلخ و خفت‌بار خود را از مقاومت اسلامی لبنان (حزب‌الله) در تابستان ۲۰۰۶ میلادی تجربه کرد، اما اولین شکست تلخ این رژیم از مقاومت فلسطین در اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی اتفاق افتاد.

این رژیم پس از ماه‌ها محاصره طولانی نوار غزه و بستن تمامی گذرهای این منطقه بر روی ساکنان این منطقه که جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون نفر می‏باشند، نتوانست این مردم را از پای درآورد، این در حالی بود که فلسطینیان به‌رغم تحمل بحران اقتصادی غزه که با مرگ خاموش دست و پنجه نرم می‏کردند هیچ‏گاه از مقاومت دست برنداشتند. از این‏رو رژیم صهیونیستی پس از ناکامی در شکست دادن دولت قانونی حماس تلاش کرد تا از فلسطینیان انتقام بگیرد و به مجازات دسته‌جمعی آنها در نوار غزه دست بزنند. بر این اساس در هفتم دی ماه ۱۳۸۷ مرحله اول عملیات سنگین نظامی علیه منطقه بسته غزه را آغاز کرد تا با در هم شکستن مقاومت اسلامی مردم منطقه و حذف مقاومت از معادله فلسطینی ـ اسرائیلی، راه مذاکرات را برای تأسیس دو دولت در یک سرزمین باز کند و عملاً با حذف کشور فلسطین صرفاً یک دولت مسلمان ـ مسیحی در بخشی از سرزمین تحت حاکمیت اسرائیل شکل بگیرد.

شواهد و قرائن حاکی از این بود که رژیم صهیونیستی باور کرده بود و این باور را به شهروندان یهودی خود نیز باورانده بود که طی یک دوره کوتاه ۷ تا ۱۰ روزه جریان مقاومت را از میان برمی‏دارد و یا آنکه آن را تا آنجا تضعیف می‏کند که توانایی مخالفت با طرح‌های اسرائیلی ـ آمریکایی نداشته باشد.(۲)

برای بهتر روشن شدن موضوع ضروری است به شرایط سیاسی ـ امنیتی منطقه، اهداف و سناریو و تاکتیک‌های ارتش صهیونیستی در جنگ اشاره شود.

الف) شرایط سیاسی ـ امنیتی منطقه

جنگ ۲۲ روزه غزه که رژیم صهیونیستی از آن به عنوان «سرب گداخته» یاد می‏کرد در حالی آغاز شد که یک اجماع غربی ـ اسرائیلی و تعدادی از کشورهای عربی را بر اهداف جنگ علیه حماس در کنار هم قرار داده بود. یک نیاز استراتژیک برای برون‏رفت از بن‏بست‌های سیاسی و یا پاسخ‌گویی به نیازهای امنیتی راهبردی و یا مقدمه‏سازی برای اجرای طرح خاورمیانه‏ای آمریکا، اساس این پیوند بود.

رژیم صهیونیستی که از جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ با شکست خارج شده بود، برای جبران آسیب بر اقتدار و هیبت نظامی و یا توان بازدارندگی خود، باید دست به اقدامی موفق و اعتمادساز در سطح جامعه صهیونیستی می‏زد. در گزینه‏های موجود، امکان حمله اسرائیل به ایران وجود نداشت و غیر از فقدان تضمین برای کسب پیروزی، هزینه گسترده ناشی از وسعت جنگ، کشورهای مخالف غرب و نیز کشورهای عربی را درگیر می‌کرد و آغاز چنین جنگی، آسیب‌های همه‌جانبه منطقه‏ای را برای اسرائیل دربرداشت.

گزینه دوم، حمله مجدد به حزب‏الله بود که تأثیر نگران‌کننده ناشی از تجربه ناموفق سال ۲۰۰۶  و احتمال شکستی جدید،  تصمیم‌گیری نهایی را دشوار می‌ساخت، به‌‏ویژه اینکه بنا به ارزیابی و گزارش دستگاه‌های امنیتی اسرائیل، قابلیت‌های جنگی و نظامی حزب‏الله بسیار ارتقا یافته بود و می‏توانست این رژیم را با ریسک‌های خطرناکی روبه‏رو کند.

آخرین گزینه رژیم صهیونیستی حمله به غزه و حکومت حماس بود که با توجه به سطح توانمندی‏هایش در این منطقه، شانس بیشتری را برای کسب پیروزی احساس می‏کرد. کشورهای مرتجع عربی که از سیاست‌های هشت ساله حکومت بوش در خاورمیانه آسیب دیده بودند، برای پاسخ به نیازهای گوناگون خود، نابودی حماس و مقاومت در غزه را امری حیاتی می‌دانستند.

رویکرد سازش این کشورها که از سال ۲۰۰۲ طرح مشترک عربی را برای صلح با اسرائیل ارائه کرده بودند، طی سال‌های اخیر پررنگ‌تر شده و همگرایی بیشتری را در تماس‌های آشکار و پنهان با این رژیم نشان می‏دهد.

حذف حماس برای جایگزینی ابومازن و جریان حکومت خودگردان و اجرایی کردن طرح سازش با اسرائیل و پایان دادن به مسئله فلسطین از نگاه این کشورها فرصت بازیگری ایران را محدود می‌ساخت و می‏توانست به‌تدریج موازنه قوای منطقه‏ای را به نفع کشورهای یاد شده و به زیان جریان مقاومت منطقه‏ای و ایران رقم بزند.

آمریکا نیز که پروژه خاورمیانه‏ای او در هشت سال گذشته با موانع و چالش‌ها و ناکامی‌های جدی روبه‏رو و هزینه‏های سنگینی را بر آن کشور تحمیل شده بود، به دنبال رهیافت جدیدی برای رهائی از بن‏بست طرح‌های منطقه‏ای خود بود.

برای اجرای این تصمیم، ساز و کارهای ایجاد شده طی سال‌های گذشته در همکاری‏های اطلاعاتی (شرم‏الشیخ) و یا هماهنگی‏های سیاسی و رسانه‏ای و تعیین سناریوهای نظامی، سیاسی و تبلیغاتی فعالانه به کار گرفته شدند و هزینه‏های مالی آن به عهده عربستان، مدیریت اجرایی صحنه بیرونی به مصر، پشتیبانی و لجستیک جنگ به عهده امریکا و حمایت‌های سیاسی و تبلیغاتی به اروپا واگذار شدند.(۳)

 

ب) اهداف جنگ

اگرچه مسئولین رژیم صهیونیستی تلاش کردند با تکیه بر تجربه جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ با حزب‏الله، اهداف جنگ را به روشنی ابراز نکنند تا در تنگنای تفسیرهای پیروزی در جنگ قرار نگیرند، ولی محورهای زیر از زبان مسئولان مختلف این رژیم بیان شدند:

۱ـ ضرورت دگرگونی در وضعیت امنیتی غزه و عدم تحمل حکومت حماس

۲ـ نابودی مقاومت و توقف اقدامات آن و بازگشت ابومازن به غزه

۳ـ امروز حماس، فردا حزب‏الله و…

۴ـ تضعیف حماس

۵ـ جلوگیری از شلیک موشک از غزه به سوی اسرائیل

۶ـ توقف و جلوگیری از امکان تسلیح مجدد حماس از طریق تونل‌های مرز رفح

خانم لیونی ماهیت جنگ غزه را، جنگ ارزش‌های تمدن غربی و پیشرفته با تروریست‌ها معرفی کرد.(۴)

 

ج) سناریو و تاکتیکهای جنگ

رژیم صهیونیستی برای اهداف حداقلی و حداکثری خود، سناریوهای مختلفی را درنظر گرفته بود تا بتواند در قالب ابهام در هدف‌های اعلام شده، به همه اهداف خود در این جنگ برسد. در یک سناریوی حداکثری، حکومت حماس باید ساقط و مقاومت به‌شدت سرکوب و نیروهای محمد دحلان که در مصر و اردن در قالب طرح امنیتی ژنرال دیتون آموزش دیده بودند، به غزه وارد می‌شدند و ابومازن حاکمیت را در دست می‌گرفت. بدین‏منظور از روش «جنگ پرشدت» و «غافلگیرانه» و «آتش گسترده بر اهداف شناسایی شده» استفاده می‏شد و حملات وسیع هوایی در روز اول جنگ و حتی چهار روز اول، این سناریو را تعقیب می‏کرد.

در سناریوی بعدی، با اجرای حملات گسترده هوایی، توپخانه و دریایی بر مناطق مسکونی و شهری و بر اهداف حکومتی و مقاومت در غزه (سیاست زمین سوخته)، امکان ایجاد شورش مردمی و اعتراض به مقاومت و حکومت حماس مدنظر بود تا بدین‏ترتیب هدف ساقط کردن حکومت حماس فراهم شود.

در سناریوی سوم، پس از حملات گسترده هوایی و شدت آتش، به حملات زمینی نیز تکیه می‏شد تا دو سطح از اهداف برای کسب پیروزی را امکان‏پذیر کند.

در سطح اول، امکان اشغال مناطق شهری در شمال نوار غزه، شهر غزه و پیرامون آن و یا مناطق جنوبی در شرق خان‏یونس و یا مرز رفح و نوار فیلادلفی مدنظر بود تا ضمن وارد کردن ضربه به مقاومت و تضعیف آن، هدف‌های سیاسی جنگ از طریق چانه‏زنی در مورد مناطق اشغال شده دنبال شود.

هدف ثانوی از اجرای این عملیات، ترور یا ربایش رهبران مقاومت و یا دستیابی به شالیط برای نیل به بخشی از اهداف جنگ و ثبت پیروزی و ایجاد شرایط برای چانه‏زنی در جهت کسب امتیازات سیاسی بود.

سطح دوم عملیات در سناریوی اخیر شدت بخشیدن به حملات هوایی و به‌‏کارگیری سلاح‌های ممنوعه و اجرای حملات زمینی و نفوذی برای تضعیف هر چه بیشتر مقاومت و فرسایش آن بود تا امکان تسلیم‏پذیری مقاومت را افزایش یابد و تصویری از موازنه وحشت (ویرانی‏سازی) به جای احیای توان بازدارندگی ثبت شود.(۵)

 

د) مراحل جنگ

ارتش اسرائیل عملیات نظامی خود را در سه مرحله عملیات هوایی، زمینی (الف) و عملیات دریائی (ب) طراحی کرد و مدت زمان عملیات هوایی را حداکثر چهار روز و مدت زمان هر مرحله از عملیات زمینی را حداکثر سه روز در نظر گرفت.

مرحله اول عملیات به گونه‏ای طراحی شده بود که با بمباران حدود ۳۰۰ نقطه از غزه، مقاومت زمینگیر و عناصر آن به صیدهای قابل دسترسی تبدیل می‌شدند.

عملیات سنگین هوایی به جای چهار روز هفت روز به درازا کشید و بر اساس اطلاعاتی که خود اسرائیل منتشر کرد، ۶۰۰ نقطه از مراکز حساس منطقه کوچک غزه را زد، اما وقتی روز ۱۳ دی ماه فرا رسید، کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی دریافت که آسیب چندانی به مقاومت حماس وارد نشده است و شلیک موشک‌های آن نه تنها ادامه دارد، بلکه هر روز به برد آنها افزوده می‌شود.(۶)

مراحل اصلی این جنگ عبارت بودند از:

 

۱ـ آغاز تهاجم و بمباران هوایی غزه

شنبه سیاه ۲۷ دسامبر رسید و در ساعت ۳۰/۱۱ صبح ۶۴ جنگنده به حریم‏ هوایی غزه تعرض کردند. تنها در چند ساعت نخست تهاجم صهیونیست‌ها ۱۰۰ تن بمب روی خانه‏ها و تونل‌های زیرزمینی‌ای که غزه را به مصر متصل می‏کرد، ریخته شد. در هفت ساعت اول حمله ۲۳۰ فلسطینی به شهادت رسیدند و ۷۵۰ نفر مجروح شدند تا بزرگ‌ترین و طولانی‏ترین مقاومت فلسطین رقم بخورد. مأموریت نخست پرنده‏های مرگ صهیونیست‌ها بستن راه‌های ارتباطی غزه بود. این بزرگ‌ترین حمله اسرائیل به غزه از سال ۱۹۶۷ به این سو بود.

در شب چهارم جنگ، سازمان موساد، فهرست جدیدی شامل ۳۰۰ نقطه دیگر را به مقامات نظامی و سیاسی تل‏آویو ارائه کرد و از آنان خواست با حمله به این نقاط کار حماس را یکسره کنند. نیروی هوایی رژیم صهیونیستی مأموریت یافت تا نقاط جدید را بزند، ولی از آغاز مرحله جدید عملیات نظامی، حماس و جهاد اسلامی برگ جدیدی را رو کردند و آن افزودن بر برد و قدرت موشک‌ها بود. اندکی بعد حماس نیز ۷۰۰ موشک را به سرزمین‌های اشغالی فلسطین شلیک کرد. برای اولین بار موشک‌های حماس شهرک‌های تازه‏ای چون اشکول و بئرالسبع را هدف قرار دادند و به چند پایگاه نظامی صهیونیستی خسارات جدی وارد کردند.

یکشنبه ۲۸ دسامبر، ۲۵ دستور تخریب اماکن عمومی صادر شد و هواپیماهای اسرائیلی یک مسجد و ایستگاه تلویزیونی حماس را هدف قرار دادند. دانشگاه غزه، مدارس، ساختمان‌های وزارت امور خارجه و دارایی و همچنین دفتر نخست‏وزیری از دیگر نقاطی بودند که در مرحله بعد، هدف موشک‌های اسرائیلی قرار گرفتند.

دوره عملیات هوایی تا روز شنبه ۱۴ دی‏ماه استمرار یافت. اسرائیل به تکرار افتاد و ابتکار عمل جدیدی نداشت، در حالی که حماس با متنوع کردن شهرهای هدف و شلیک به نقاط کلیدی هر روز حرف جدیدی برای گفتن داشت.

 

۲ـ آغاز جنگ زمینی و دریایی

مرحله (الف) عملیات زمینی در شامگاه روز شنبه ۱۴ دیماه با یورش ۲۰هزار نیروی نظامی که هر کدام از یک جان پناه متحرک ــ تانک مرکاوا ــ برخوردار بودند و خط سنگین آتش بمب‏افکن‌ها آنان را پشتیبانی می‏کرد، شروع شد. سران تل‏آویو پس از چند روز که به بی‏نتیجه بودن حملات هوایی خود پی بردند، فرمان شروع حمله دریایی را صادر کردند. دو روز پس از آتشباری ناوچه‏ها، ایهود باراک سراسیمه دستور ورود نیروهای زمینی را داد. بدین ترتیب جنگ هوایی در شامگاه روز شنبه جای خود را به جنگ زمینی داد و نیروی هوائی صرفاً به عنوان پشتیبان عملیات نیروی زمینی نقش جدیدی پیدا کرد. در روز چهارم ژانویه، مهم‌ترین آزمون نیروی زمینی ارتش صهیونیستی رخ داد.

در عرصه جنگ زمینی رژیم صهیونیستی از شش محور ـ  دو محور از کناره دریا، دو محور از مناطق بیت‏حانون و جبالیا، یک محور از حی‏الشجاعیه و یک محور از منطقه میانی «نتساریا» ـ وارد عمل شد. این نیروها به سمت عرض کوتاه ـ بین ۶ تا ۱۱ کیلومتر ـ هجوم بردند. تانک‌های اسرائیلی نیز به امید نفوذ کوماندوها شهر غزه را به محاصره درآوردند، اما  باز هم بر خلاف تصور دستگاه نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، مقاومت مبارزان حماس اجازه پیشروی بیشتر را به آنها نداد.

دو سه روز طول کشید تا فضای سنگین روانی عملیات زمینی فروکش کند. ژنرال ایهود باراک و ژنرال گابی اشکنازی وزیر جنگ و رئیس ستاد مشترک ارتش در روز دوشنبه در پاسخ به سئوالات پی‏درپی اعضای ۲۲ نفره کابینه امنیتی اسرائیل که چرا عملیات زمینی سرد شده است گفتند که عملیات زمینی اسرائیل فقط تا زمانی که روی زمین صاف و بی‏مانع باشد، باشکوه و پرحرارت است، ولی زمانی که به «ساختمان‌ها» و موانع نزدیک می‏شود، وضع دیگری پیدا می‏کند.(۷)

در دهمین روز جنگ، آمار تلفات ارتش صهیونیستی سیر صعودی به خود گرفت. گردان‌های قسام در چند عملیات پیاپی حدود ۲۰ نظامی صهیونیست را به هلاکت رساندند. اسرائیل که کاملاً علائم باخت را حس می‏کرد، بعد از شنیدن گزارش‌های ناامیدکننده فرماندهان زمینی، ناگهان به فکر پرتاب موشک‌های حاوی فسفر سفید افتاد. تصمیمی که مصداق بارز توسل به جنایت جنگی بود. این بمب بدن قربانیان خود را به‌نحو عجیبی می‏سوزاند. این مرحله نیز بیش از یک هفته به طول انجامید و بدون آنکه نتیجه‏ای در برداشته باشد، به پایان رسید. شاید عدم دستیابی رژیم صهیونیستی به اهداف خود در جنگ غزه سبب گردید که با بمباران گسترده هوایی، دریایی و زمینی این منطقه و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی ممنوعه از مردم مقاوم غزه انتقام بگیرد.

بیست و دومین روز جنگ خبرهای جبهه نبرد برای تل‏آویو بسیار ناامیدکننده بود. با وجود بمباران بیش از ۱۰۰ نقطه غزه، کوماندوهای این رژیم در کمین مبارزان حماس قرار گرفتند و نتوانستند به داخل شهر نفوذ کنند، جنگ وارد هفته چهارم شده بود، لذا چاره‏ای نبود که در نشست کابینه ایهود اولمرت آتش‏بس یک‏جانبه را اعلام کند.(۸)

تصمیمی که یک‏ بار دیگر خاطرات تلخ جنگ ۳۳ روزه مقابل حزب‏الله لبنان را در ذهن آنان زنده کرد. جلسه وزرای رژیم صهیونیستی زمانی رأی به توقف جنگ داد که اعتراضات‌ و مخالفت‌ها با تصمیم باراک و اولمرت از کشورهای جهان به خیابان‌های تل‏آویو کشیده شد. درست همانند جنگ ۳۳ روزه که با هجوم شهروندان این رژیم به خیابان‌ها، رسانه‏ها و ارگان‌های خبری این رژیم رسما زنگ دومین ناکامی ارتش صهیونیستی در مقابله با جبهه مقاومت را به صدا درآوردند.(۹)

 

هـ) شکست ارتش اسرائیل

در حالی که رژیم صهیونیستی نتوانست به هیچ یک از اهداف خود دست یابد و نوارغزه را که در برخی جاها عرض آن کمتر از شش کیلومتر است اشغال کند، سرانجام این جنگ پس از ۲۲ روز در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۸۷ به پایان رسید. این در حالی بود که ارتش این رژیم در جنگ سوم اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ در جنگ با ارتش‌های چهار کشور عربی مصر، اردن، سوریه و عراق توانسته بود در عرض شش روز سرزمین‌های تحت اشغال خود را چهار برابر و حدود ۸۰ درصد تجهیزات نظامی این کشورهای منهدم کند و حدود هزار کشته و مفقود از ارتش مصر بگیرد.(۱۰)

در پی شکست رژیم صهیونیستی بعد از ۲۲ روز حمله به غزه، ارتش این رژیم در روز دوشنبه ۳۰/۱۰/۱۳۸۷ عقب‏نشینی خود را از این منطقه آغاز کرد. به گزارش خبرگزاری‏ها به نقل از شبکه خبری الجزیره، نیروهای اشغالگر صهیونیست، عقب‏نشینی خود را از نوار غزه آغاز کردند و در نوار مرزی بین سرزمین‌های اشغالی و غزه مستقر شدند. این اقدام در پی اعتراضات‏ مردمی در جهان و ضرب‏الاجل یک هفته‏ای جنبش مقاومت اسلامی فلسطین «حماس» و جهاد اسلامی فلسطین برای خروج نظامی اسرائیل از نوار غزه صورت گرفت.

در همین راستا روزنامه صهیونیستی جروزالم‏پست به نقل از مقامات صهیونیستی نوشت، اسرائیل تا پیش از مراسم تحلیف ریاست جمهوری جدید آمریکا تمام نیروهای خود را از غزه خارج خواهد کرد. این در حالی بود که اعلام آتش‏بس یک‏جانبه از سوی رژیم صهیونیستی به منزله شکست برای سران این رژیم و پیروزی برای حماس و مردم مظلوم فلسطین محسوب می‏شد.

رژیم صهیونیستی در اثر این شکست خفت‏بار در شرایطی بحرانی قرار گرفت، به‌گونه‌ای که همه شخصیت‌ها، احزاب و مطبوعات رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که هیچ نتیجه‏ای از این جنگ ۲۲ روزه به دست نیامده، بلکه برعکس به قدرت و محبوبیت حماس افزوده شده است.

درخصوص تلفات صهیونیست‌ها نیز شبکه خبری العالم اعلام کرد که در این تجاوز ۲۲ روزه ۲۵۶ صهیونیست به هلاکت رسیدند و بیش از ۱۳۲۷ نفر دیگر زخمی شدند.(۱۱) این در حالی است که رژیم صهیونیستی به‌شدت اخبار رسانه‏ها و منابع خبری را سانسور می‏کرد و تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام داشت که هیچ روزنامه‏نگار اسرائیلی یا خارجی نباید با مجروحان مصاحبه کند.

منابع خبری فلسطین تعداد کشته‏ها و زخمی‏های صهیونیست‌ها را بسیار بیش از  آمار منتشر شده ارزیابی ‏کردند و رئیس سازمان امنیت داخلی رژیم صهیونیستی اذعان کرد که اسرائیل در رسیدن به اهداف تعیین شده در تهاجم به غزه کاملاً شکست خورده است.

تحلیلگران و سیاستمداران رژیم صهیونیستی نیز تأکید کردند که جنگ غزه نتوانست حملات موشکی فلسطینیان به اسرائیل را متوقف کند. این تحلیلگران همچنین اذعان داشتند که آرزوهای عباس رئیس تشکیلات خودگردان و حسنی‏مبارک رئیس‏جمهور مصر از نابودی حماس تحقق نیافت.(۱۲)

همچنین مقامات بلندپایه نظامی رژیم صهیونیستی اظهار داشتند که قدرت مقاومت بار دیگر فزونی یافته است، زیرا این حمله، ضربه‏ غیرقابل جبرانی برای حماس نبوده است. شهرک‏نشینان صهیونیست نیز معتقد بودند که اعلام آتش‏بس یک‏جانبه نشانه شکست اسرائیل است.

روزنامه «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اعلام آتش‏بس یک‏جانبه موجب قدرت گرفتن بیشتر جنبش حماس شد.»

روزنامه هاآرتس نیز نوشت: «جنگ غزه موجب رسمیت یافتن حماس توسط جامعه جهانی شد.»

شبکه خبری «مفکره‏الاسلام»… به نقل از کارگران فلسطینی که در سرزمین‌های اشغالی مشغول به کارند، اظهار داشت: «شهرک‌های جنوبی از جمله اشدود، عسقلان، سدروت و مناطق اطراف به شهر ارواح تبدیل شده‏اند.»

روزنامه صهیونیستی جروزالم پست نوشت: «تفاهم‏نامه آمریکا واشنگتن و تل‏آویو ریسمان نجات اسرائیل از باتلاق جنگ است.» به نوشته این روزنامه، «تزیپی لیونی» وزیرخارجه رژیم صهیونیستی از «کاندولیزا رایس» همتای آمریکایی خود به خاطر امضای سریع و به‌موقع تفاهم‏نامه امنیتی تشکر کرد.

همچنین روزنامه آمریکایی نیویورک‏تایمز نوشت: «به نظر می‏رسد که تئوری اسرائیل به نتیجه نرسیده و این مثل عبری در میان نظامیان اسرائیل شنیده می‏شود که: «رئیس باز هم شکست خورد.»

روزنامه گاردین هم نوشت: «این جنگ بر وجهه حماس افزود و رهبران آن می‏توانند با افتخار سر خود را در خیابان‌های غزه بالا بگیرند.»

شبکه تلویزیونی دویچه‏وله گزارش داد: «توان نظامی حماس در نوار غزه دست نخورده باقی مانده است.»(۱۳)

 

و) پیامدهای جنگ

اسرائیل شدیدترین حملات ممکن را با به‌کارگیری آخرین توان نظامی و تسلیحاتی در جنگ غزه اجرا کرد. ارتش رژیم صهیونیستی در حالی از غزه عقب‌نشینی کرد که طبق برآوردهای اولیه بیش از دو میلیارد دلار به اقتصاد این منطقه خسارت وارد شد. بیش از ۶۰۰۰۰ نفر از ساکنان غزه بی‌خانمان و حدود ۵۰۰۰ خانه کاملاً ویران و با خاک یکسان شدند و ۱۸۰۰۰ منزل مسکونی دیگر نیز خسارت دیدند.

طبق آمار دفتر مرکزی آمار فلسطین در این جنگ حدود ۱۵۰۰ فلسطینی شهید و بیش از ۵۳۰۰ نفر دیگر مجروح شدند. مدیر برنامه سلامت روانی غزه نیز اعلام کرد که ۵۰ درصد کودکان غزه به دلیل حمله رژیم صهیونیستی به روان درمانی نیاز دارند. یک پزشک نروژی نیز اظهار داشت اسرائیل از نوعی سلاح جدید ناشناخته در غزه استفاده کرد.(۱۴)

مهم‌ترین پیامدهای جنگ ۲۲ روزه عبارتند از:

ـ حملات اسرائیل حدود ۱۳۰۰ شهید و ۵۴۰۰ زخمی از مردم غزه گرفت و تمام مراکز حکومتی و هزاران منزل مسکونی و اماکن تجاری و کسب و کار ویران شدند.

ـ تلفات مستقیم مقاومت (تمام گروه‌ها) حدود ۸۰ شهید و تعدادی زخمی است و آسیب به ساختارهای مقاومت و امکانات آن بسیار اندک بودند.

ـ برآوردهای تقریبی، تلفات اسرائیل را نیز حدود ۸۰ کشته و ۱۷۰ زخمی نشان می‏دهد. در خسارت‌های دیگر، موشک‌های مقاومت از شعاع ده کیلومتری به شعاع ۵۰ کیلومتری رسیدند و شهرها، شهرک‌ها، پایگاه‌های نظامی ـ هوایی و مراکز تجمع نیروی نظامی و نیروهای زرهی آن را نیز دربرگرفتند.

ـ اسرائیل نتوانست به یک پیشروی مؤثر در مناطق حضور مقاومت دست یابد.

ـ مقاومت از طریق اجرای جنگ چریک شهری، از درگیری مستقیم در مناطق آزاد پرهیز کرد و با کشاندن نیروهای دشمن به حاشیه مناطق مسکونی، تلفات جدی از آنها گرفت که در این بین، تلفات اسرائیل در چالیا و غرب بیت‏لاهیا، چشمگیر بودند.

ـ  به‌رغم سانسور خبری و روش‌های عملیات روانی برای تحریف، تشکیک و تردید و وارونه نشان دادن حقایق، واکنش‌های جهانی بسیار گسترده‌ای در سطوح رسمی و مردمی (افکارعمومی) علیه اسرائیل شکل گرفتند و شعارها و مطالبات مردم غزه، ضمن استمرار، ارتقا را نیز نشان داد و در یک مرحله، اعتراض عمومی به حمله به مراکز اسرائیلی و کشورهای مصر و عربستان کشیده شد و حمله به افراد صهیونیست و مراکز اسرائیل در برخی از کشورها آغاز شد.

ـ تلاش هدفمند دیپلماسی غربی و اسرائیلی برای برداشتن صفت تهدید اسرائیلی در سال‌های متمادی، در جریان این جنگ به تهدید برجسته اسرائیلی برای منطقه و امنیت و صلح جهانی تبدیل شد.

ـ چهره اسرائیل به عنوان یک جنایتکار جنگی بروز کرد و نتوانست با به کارگیری گسترده قدرت، آتش و سلاح‌های متنوع جنگی و ممنوعه، اقتدار و موازنه وحشت را ثبت کند.

ـ هزینه‏های دیپلماسی جنگ برای اسرائیل، غرب (آمریکا و اروپا) و کشورهای مرتجع بسیار بالا رفت.

ـ آسیب‏پذیری کشورهای مرتجع و هم‏پیمان اسرائیل در جنگ به‌شدت افزایش یافت و موجب تغییر و یا نرمش در مواضع آنان گردید.

ـ ادامه حیات طرح‌های صلح و سازش عربی با تردیدهای جدی روبه‏رو شد.

ـ مشروعیت مقاومت که تا به حال در ادبیات سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست‌ها و غرب به عنوان تروریسم توصیف می‏شد، به عنوان مقاومت و مشروعیت مقابله با رژیم صهیونیستی گسترش یافت.

ـ هیچ یک از اهداف نظامی جنگ که توسط مقامات اسرائیلی بیان شده بود محقق نشدند و ژنرال عاموس گلعاد اعلام کرد از اینکه نتوانسته حتی شالیت را آزاد کند خجالت‏زده است.

ـ اگرچه شکاف عربی افزایش یافت، ولی مجموعه کشورهای حامی مقاومت در شرایط بهتر و آفندی و ابتکاری و کشورهای مرتجع عربی در شرایط انفعالی که ناشی از تبانی و همکاری با صهیونیست‌ها در جنگ بود قرار گرفتند.

ـ وجهه آمریکا در سطح منطقه و جهان آسیب‌های جدی دید که برای اوباما در آغازین روزهای ریاستش، مطلوب نبود و اجرای پروژه‏های خاورمیانه‏ای امریکا را با دشواری بیشتری روبه‏رو ‏کرد.

ـ فضای فتنه‏انگیزی غربی ـ عربی (ارتجاع) و صهیونیست‌ها در موضوع شیعه ـ سنی به‌شدت فروکش کرد و تمرکز تلاش‌های تبلیغاتی و روانی در موضوعات قومی و ناسیونالیستی روی ایران قرار گرفت، بدین‏ مضمون که ایران در جنگ غزه به دنبال منافع خود است.

ـ سران رژیم صهیونیستی، به‌ویژه فرماندهان و مسئولین نظامی، خود را برای محاکمه در دادگاه‌های بین‏المللی به عنوان جنایتکار جنگی آماده ‏کردند و در داخل اسرائیل نیز برای فروکش کردن اعتراضات جهانی، دادگاه فرمایشی تشکیل شد.

ـ در حال حاضر سطح اعتماد و امید در داخل رژیم صهیونیستی افق روشنی ندارد که بازتاب‌های آن را باید در آمار مهاجرت و مهاجرت معکوس از اسرائیل جست‏وجو کرد.

ـ جنگ غزه موازنه قوا و معادله امنیتی ـ سیاسی منطقه‏ای و جایگاه و وزن بازیگران را متأثر کرد و ایران از نظر وضعیت امنیتی و منطقه‏ای در بهترین شرایط قرار گرفت.

ـ مقاومت غزه با ناکام کردن دشمن از کسب پیروزی، بااقتدار، باقیمانده توان رزمی خود را حفظ کرد و با تکیه بر تجربه سنگین جنگ ۲۲ روزه به افق‌های بالنده‏تر اندیشید.

ـ نتیجه جنگ در رویکردهای کلان نیز قابل احصا و ابراز تمایل غرب و آمریکا برای تماس با حماس و به رسمیت شناختن آن، از بازتاب‌های ابتدایی نتایج جنگ است.

ـ حکومت خودگردان و ابومازن در بدترین شرایط سیاسی و هویتی قرار گرفتند. لذا غرب، اسرائیل و کشورهای مرتجع در پرسه سیاسی پس از جنگ، به دنبال «نقش‏دهی» و احیای بازیگری و توان آن برآمدند.(۱۵)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۲ـ غلامی، بنفشه: روزنامه ایران، «حوادثی که مسیر جنگ را تغییر دادند»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۳ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۴ـ روزنامه ایران، ویژه‏نامه جنگ ۲۲ روزه غزه، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۵ـ غلامی، بنفشه: روزنامه ایران، «حوادثی که مسیر جنگ را تغییر دادند»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۶ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۷ـ عابدینی، حسن: روزنامه ایران، آرایش رسانه‏ای در جنگ غزه، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۸ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۹ـ پیشین.

۱۰ـ برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹) جلد سومف ص ۱۵۵-۱۴۲٫

۱۱ـ روزنامه کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۲ـ دعویسرا، سلیمان: روزنامه ایران، «پنج بازوی دفاعی غزه»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۳ـ روزنامه کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۷٫

۱۴ـ سعدالله زارعی، «موقعیت امنیتی اسرائیل قبل از جنگ و بعد از جنگ غزه»، روزنامه کیهان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۷٫

۱۵ـ مجیدی، هادی: روزنامه ایران، «ابعاد نظامی و امنیتی تهاجم سرب گداخته»، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی پس از ماه‌ها محاصره طولانی نوار غزه و بستن تمامی گذرهای این منطقه بر روی ساکنان این منطقه که جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون نفر می‏باشند، نتوانست این مردم را از پای درآورد، این در حالی بود که فلسطینیان به‌رغم تحمل بحران اقتصادی غزه که با مرگ خاموش دست و پنجه نرم می‏کردند هیچ‏گاه از مقاومت دست برنداشتند.

 

۲٫

 

تحلیلگران و سیاستمداران رژیم صهیونیستی تأکید کردند که جنگ غزه نتوانست حملات موشکی فلسطینیان به اسرائیل را متوقف کند. این تحلیلگران همچنین اذعان داشتند که آرزوهای عباس رئیس تشکیلات خودگردان و حسنی‏مبارک رئیس‏جمهور مصر از نابودی حماس تحقق نیافت.

 

۳٫

 

رژیم صهیونیستی در اثر این شکست خفت‏بار در شرایطی بحرانی قرار گرفت، به‌گونه‌ای که همه شخصیت‌ها، احزاب و مطبوعات رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که هیچ نتیجه‏ای از این جنگ ۲۲ روزه به دست نیامده، بلکه برعکس به قدرت و محبوبیت حماس افزوده شده است.

25فوریه/18

مولفه‌های حل مسئله فلسطین

در طول تاریخ سرزمین فلسطین و همچنین بیت‌المقدس به عنوان نخستین قبله برای مسلمانان اهمیت زیادی داشته است. مسجدالأقصی در کنار مکه (مسجد الحرام) و مدینه (مسجدالحـرام) از اماکن مقدس مذهبی به شمار می‌روند. در قرآن مجید آیات متعددی در باره سرزمین فلسطین نازل شده است. در یکی از آیات، از آن به عنوان سرزمین مبارک یاد شد ه است:

«پاک و منزه است خداوندی که بنده خود محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماید»

در و آیه دیگری، آن سرزمین را سرزمین مقدس خوانده و فرموده است: «ای قوم! وارد سرزمین مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید».

به‌رغم اهمیت فلسطین برای جهان اسلام از دو دهه آخر قرن نوزدهم، مهاجرت یهودیان به این سرزمین که همیشه محل همزیستی ادیان توحیدی یهود، مسیحیت و اسلام بوده، شروع شد. یهودیان با ارائه تفسیر مذهبی  در باره مهاجرت خود مدعی بودند که آنها با تبعید اجباری در سراسر جهان آواره و پراکنده شده‌اند و به همین دلیل از هر نقطه‌ای از جهان باید عزم رفتن به فلسطین کنند و در آنجا مقیم شوند. فلسطین امروز  بنا بر ادعای یهودیان، سرزمین موعود اسـت.

فروپاشی امپراتوری عثمانی و قیمومیت انگلستان(۱) بر فلسطین زمینه مهاجرت گسترده و همچنین زمینه‌سازی برای ایجاد کشور مستقل یهودی را فراهم کرد. به این ترتیب رهبران صهیون با حمایت دولت بریتانیا در فاصله سال‌های ۱۹۲۳-۱۹۴۸ زمینه‌های تشکیل‌ دولت یهود را ایجاد‌ کردند‌ و علاوه‌ بر آن این امکان را نـیز فـراهم آوردنـد که علاوه بر ۵۱۷ هزار مهاجر یـهودی‌، نزدیک به‌ ۱۵۰ هزار نفر نیز‌ به صورت غیرقانونی‌ و بدون مجوز به فلسطین وارد شدند و اسکان یـافتند. براساس آمارهای موجود، ۵۹ درصد از یهودیان مهاجر، از‌ اروپا‌، ۱۵ درصد از آفریقا، ۱۳ درصـد از آسیا، ۶ درصد از امریکا و اقیانوسیه بوده‌اند.

به‌رغم داستان و روایت‌های ساختگی یهودیان درباره تبعید اجباری و همچنین آزار و اذیت و نسل‌کشی که غالباً به شکل اغراق‌آمیزی مطرح می‌شود، مطالعات تاریخی نشان می‌دهند که مهاجرت یهودیان صرفاً ناشی از تبعید و کوچ اجباری نبوده، بلکه پول و امنیت یا ثروت و امنیت دو عامل اصلی است که در مهاجرت یهودیان تأثیرگذار بوده است. یهودیان در طول تاریخ ترجیح داده‌اند در سرزمینی اقامت گزینند که منافع مالی و امنیت آنها حفظ بشود. تبعید و خشونت علیه یهودیان و همچنین طرح مباحثی مانند قضیه هولوکاست با هدف توجیه افکارعمومی برای مهاجرت یهود و همچنین تشکیل کشور اسرائیل بوده است.

نزدیک به هفت دهه از استقرار دولت اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی سپری شده است، اما واقعیت این است که تلاش‌های صورت گرفته برای حل این مسئله و مناقشه ره به جایی نبرده‌اند. اگر از زاویه جهان اسلام نگاهی به این مسئله داشته باشیم، سئوال اساسی این است که چرا جهان عرب نتوانسته راه‌حل مناسبی برای مسئله فلسطین پیدا کند؟

ضمن آسیب‌شناسی این رویکرد مسئله دیگری که مورد توجه قرار می‌گیرد موضع جمهوری اسلامی ایران در حل مسئله فلسطین است. به نظر می‌رسد جهان اسلام  و به‌طور خاص دنیای عرب می‌بایست با جدیت بیشتری به بازاندیشی در گذشته خود درباره مسئله فلسطین بیندیشد. جهان عرب از همان ابتدا با مسئله فلسطین مواجهه درستی نداشته است. به این معنی که موضوع فلسطین را از زوایه ناسیونالیسم عربی و نه از زاویه ارزش‌های اسلامی و انسانی و فلسطین به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی، مورد توجه قرار دادند.

بنابراین در حالی که یهودی‌ها با تفاسیر مذهبی به‌ اقدامات خود در فلسطین مشروعیت می‌بخشیدند و بر عامل مذهب به عنوان مسئله هویتی تأکید می‌کردند، جهان عرب در دوره پساعثمانی تصور می‌کرد که ناسیونالیسم عربی می‌تواند آلترناتیو خوبی برای وحدت امت عربی باشد؛ غافل از اینکه ناسیونالیسم قومی که ناسیونالیسم عربی نوعی خوانش کم‌مایه از  ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به شمار می‌رود، در جغرافیای جهان اسلام پدیده‌ای ناشناخته و در عین حال با اثرات منفی بسیاری بوده است.

جهان عرب در مواجهه با موضوع فلسطین اتحاد موضع خود را بر پایه ناسیونالیسم عربی را نیز حفظ نکرد. به عبارت دیگر مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد. این شکاف در ادامه به‌تدریج عمیق‌تر شد و حمایت از فلسطین به کشورهای عربی محدود ماند که به‌نوعی در مرز با رژیم اشغالگر قدس قرار داشتند و این کشورها هم به دلیل اینکه بخشی از خاکشان در اشغال اسرائیل بود و یا در معرض تهدید این کشور قرار داشتند، منافع ملی خود را بر مسئله فلسطین ترجیح دادند و اتفاقات بعدی نشان داد که دایره حامیان فلسطین در جهان عرب بسیار محدودتر از همیشه شد.

اتفاق دیگر را باید غلبه دیدگاهی در جهان عرب دانست که مذاکره را بر روش‌های دیگری چون مقاومت اولویت دادند. مذاکره‌ای که با خوش‌بینی زیادی نسبت به نیات اسرائیل و همین طور نسبت به امریکا همراه بود و سعی می‌کرد طرف‌های درگیر را پای میز مذاکره بکشاند.

مصر نخستین کشور عربی بود که برای مذاکره با اسرائیل حاضر شد و برای بازپس‌گیری صحرای سینا به انعقاد قرارداد کمپ دیوید تن داد. مذاکرات کمپ دیوید در ۱۹۷۸‌  به پایان رسید و مصر‌ راه‌ خود را از جهان‌ عرب‌ جدا کرد. بر همین اساس، ابتدا مصر منزوی و از اتحادیه عرب اخراج شد؛ امـا‌ گذشت‌ زمان نشان داد که‌‌ دیگر‌ کشورهای عربی‌ نیز‌ دیر‌ یا زود راه مصر‌ در پیش گرفتند و به‌تدریج رویه‌های سازش‌گونه‌ای را در بین سایر کشورهای عربی شاهد هستیم.

بنابراین جهان عرب دو دوره را در مواجهه با اسرائیل پشت سرگذاشته است: دوره نخست دور‌ه‌ای است که اعراب به مواجهه نظامی با اسرائیل پرداختند. این مواجهه به لحاظ تاریخی با اعلام موجودیت اسرائیل‌ آغاز‌ و چهار جنگ عمده اعـراب‌ در سـالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ را شامل می‌شود و با شکست اعراب به پایان می‌رسد. این شکست‌ها  اسطوره شکست‌ناپذیری اسرائیل را بین کشورهای عربی ایجاد کرد. جنگ سال ۱۹۸۲ و خروج اسرائیل از لبنان در ماه‌ مه‌‌ ۲۰۰۰ بر اثر اقـدامات حـزب‌الله و مقاومت اسلامی لبنان خط بطلانی بر این اسطوره به شمار می‌رود. با وجود این، این شکست‌ها جهان عرب را به موضع مذاکره سوق داد که نتیجه آن از قبل مشخص بود. مذاکره با دستان خالی و با شکست در میدان مبارزه باعث شد که مذاکره در عرصه دیپلماتیک نیز هرگز باب میل اعراب پیش نرود. مذاکره البته پیامد مهم دیگری را نیز به دنبال داشت و آن شناسایی موجودیت اسرائیل و انصراف از نابودی این رژیم و شناسایی این کشور گام اول برای برقراری ارتباط بعدی با این کشور بود.

شناسایی رسمی یا غیررسمی اسرائیل تغییر دیگری را نیز در سیاست‌های منطقه‌ای اعراب ایجاد کرد. تمرکز بر ایجاد و خلق دشمنی دیگر. بحران هویت در جهان عرب ناشی از تحقیر در مواجهه با اسرائیل و اقناع افکارعمومی و تداوم سلطه و حاکمیت خاندان سلطنتی، به خلق دشمن دیگری نیاز داشت. به این ترتیب هم مسئله فلسطین فراموش و هم اشتراک منافع بین اسرائیل، ایالات متحده امریکا در یک طرف و کشورهای عربی منطقه در سوی دیگر ایجاد می‌شد.

کوبیدن بر خطر ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی ائتلاف جدیدی را در منطقه و بین کشورهای محافظه‌کار جهان عرب و ایالات متحده امریکا و اسرائیل ایجاد کرد. عربستان سعودی در این زمینه گوی سبقت را از بقیه کشورهای عربی ربود. رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل رهبران این کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران با اسرائیل تأکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

شکاف و اختلاف البته به موارد فوق محدود نماند و اتفاق دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. اقدامات اسرائیل برای شکاف‌افکنی در مسئله فلسطین و بین گروه‌های مختلف فلسطینی سبب گردیده که جریان انتفاضه از حالت انتفاضه علیه اسرائیل به انتفاضه به سوی فلسطینی‌ها معکوس و به‌ فلسطینی‌ کردن مبارزه فلسطینی‌ها منجر شود. درگـیری‌های ‌‌مـکرر‌ عـرفات با مبارزان حماس و جهاد اسلامی، گواه‌ صدق این مدعاست‌.

این مسئله در سال‌های نخست فروپاشی امپراتوری عثمانی و دست‌اندازی بریتانیا و یهود به خاک این کشور نیز قابل مشاهده بود. بین سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۸  که دولت انگلستان فلسطین را اشغال کرد، این کشور دچار دو دستگی بود. برخی از ‌هاشمی‌ها پشتیبانی می‌کردند و برخی دیگر به ناسیونالیسم سوری علاقه داشتند. فروپاشی امپراتوری عثمانی و ضعف و تفرقه جهان اسلام و موج ناسیونالیسمی که به دنبال تکه پاره کردن جهان اسلام  به وجود آمد، مانع از شکل‌گیری هویتی واحد شد.

به این ترتیب اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ابتدا ۷۸ درصد از سرزمین تحت قیمومیت بریتانیا را دراختیار خود گرفت و از سال ۱۹۶۷، ۲۲ درصد دیگر را نیز ضمیمه خاک خویش کرد و در خلال جنگ شش روزه ارتش‌های مصر، سوریه و اردن را شکست داد و به این ترتیب بلندی‌های جولان را از سوریه، کرانه غربی و قدس شرقی را از اردن و نوار غزه و صحرای سینا را از مصر گرفت و به اشغال خود درآورد. از ۱۹۶۷ بیش از ۸۰ درصد واحدهای مسکونی ساخته شده در بیت‌المقدس شرقی متعلق به اسرائیلی‌ها بود و نزدیک به دو هزار خانه در بیت‌المقدس شرقی که متعلق به فلسطینی‌ها بود، تخریب شدند.

اسرائیل در یک اقدام نژادپرستانه و ظالمانه فلسطینی‌ها را نیز به دو دسته فلسطینی و غیرفلسطینی تقسیم‌بندی کرده است، به‌طوری که فلسطینی‌های مـقیم کـشورهای خارجی را اسـاساً فـلسطینی نـمی‌داند، بلکه آنان اعرابی‌ هستند‌ که‌ مـی‌توانند هـمچون دیگر اعراب در کشورهای عربی زندگی کنند. اگر همه مهاجران یهودی اسرائیلی تلقی می‌شوند، فلسطینی‌هایی که به‌زور آواره دیگر کشورها شده‌اند، از نظر اسرائیلی‌ها دیگر فلسطینی به شمار نمی‌روند. فقط ظرف دو سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸ بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی مجبور به خروج از سرزمین مادری خویش شدند.

گفتمان سلفی و افراطی نیز نتوانسته در عمل و نظر ره‌آورد جدیدی برای فلسطین داشته باشد. تنها اتفاق این است که گفتمان سلفی و تکفیری جمعیت آوارگان فلسطینی را بستر مناسبی برای رشد و گسترش گفتمان خویش دیده است. غالب پناهندگان فلسطینی ساکن اردوگاه‌های غزه و کرانـه بـاختری و همچنـین‌ کشـورهای‌ عربی از مشکلات متعددی چون فـقر و کمبود امکانات اولیه برای زندگی و کاهش امید به آینده رنج می‌برند و این‌ بافت اجتماعی، زمینه مناسبی را برای رشد افراط‌گرایی و گسترش گفتمـان سـلفی‌گری و تکفیری‌ فراهم می‌کند. آنان توانسته‌اند فلسطینی‌ها را به گفتمان و اسـتراتژی این ســازمان در بــاره رهـایی از دسـت حاکمـان عـرب و آزادسازی دیگر کشورهای اسلامی برای تشکیل خلافت اسلامی متقاعد سازند. ماحصل شکل‌گیری چنین گفتمانی برای فلسطین چیزی جز امن شدن محیط امنیتی رژیم صهیونیستی نبوده است، زیرا آنها در شناسایی اولویت دچار اشکال و ایراد شدند و «دشمن قریب» را  نه اسرائیل و امریکا، بلکه دیگر کشورهای اسلامی، محور مقاومت و همچنین شیعیان تعریف کردند. لذا ابتدا باید خلافت اسلامی در این سرزمین‌ها شکل می‌گرفت و بعد مسئله فلسطین حل می‌شد. این مسئله باعث شد تا انرژی مادی و معنوی بخش بزرگی از جهان اسلام به نادرست در جای دیگری صرف شود که هیچ نتیجه‌ای جز ویرانی به دنبال نداشته است. حتی برخی از‌ آوارگـان‌ و سـاکنان اردوگـاه‌های فـلسـطینی به جای تمرکز و توجه خود بر‌ مبارزه‌ با رژیم صهیونیستی، به میدان‌های نبرد در‌ عـراق‌ و سوریه عازم شدند. ایمن الظواهری، رهبر القاعده‌ با‌ اشاره به این واقعیت تـاریخی کــه در دوران عـثمـانی، حتـی در زمانی که‌ این‌ امپراتوری در معرض فروپاشـی قـرار‌ داشـت‌، فلسـطین جزئـی‌ از‌ خلافـت‌ اسـلامی محسوب مـی‌شـد و بـعد از‌ فروپاشی‌ عثمانی، انگلیس آن را اشغال و تقدیم یهود کـرد، اظهـار داشـت:

«مجاهدین از‌ گروزنی‌ تـا موگادیشو و از کاشغر تا طنجه‌ با خصومت آمریکـا، اروپـا‌ و روسـیه‌ صـلیبی مواجهند که ما را‌ به یاد‌ ائتلاف مخالف تاتار علیه دولت عـباسی و ائتـلاف آنها‌ با غربی‌ها علیـه دولـت‌ عثمانی‌ می‌اندازد. فلسطین از دو راه‌ آزاد‌ می‌شود‌. یکی هـدف گـرفتن‌ غرب‌ به‌ویژه آمریکا و دیگر‌، ایجاد‌ کشوری اسـلامی در مـصر و شـام.»

با این توصیف از آنچه که در مناسبات کشورهای عربی با فلسطین گذشت، سئوال اساسی این است که برای فلسطین چه باید کرد؟ موضع جمهوری اسلامی ایران در این باره چیست؟ ویژگی‌های راهبرد جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین کدامند؟ رویکرد جمهوری اسلامی ایران ریشه در افکار انقلابیون و اسلام‌گرایان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. امام خمینی«ره» در سخنرانی‌هایشان در سال ۱۳۴۳دولت‌های اسلامی را از سازش با رژیم صهیونیستی برحذر می‌دارند و موضع خود را در این باره با تفکیک میان ملت‌ها و دولت‌ها به این شرح اعلام می‌کنند:

«‏‏من به جمیع دول اسلام و مسلمین جهان در هرجا که هستند، اعلام‏‎ ‎‏می‌کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل و‏‎ ‎‏از دولت‌هایی که با اسرائیل سازش می‌کنند متنفر و منزجرند. این‏‎ ‎‏ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملت‏‎ ‎‏ایران از این گناه بزرگ بری است. این دولت‌ها هستند که به هیچ‌وجه‏‎ ‎‏مورد تأیید ملت نیستند.»

این رویکرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سیاست اعلامی و اعمالی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. دیدگاه جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین بر مؤلفه‌های زیر استوار است:

۱ـ اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین: ناسیونالیسم و سوسیالیسم از جمله ایدئولوژی‌هایی هستند که در مواجهه با اسرائیل مورد آزمون قرار گرفته‌اند، بدون اینکه دستاوردی برای فلسطین داشته باشند. برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود. اسرائیل نشان داده است که برای ارزش‌های انسانی کوچک‌ترین اهمیتی  قائل نیست و رژیم صهیونیستی دشمن همه مسلمانان و آزادی‌خواهان است و نه فقط فلسطینی‌ها. در بیانات رهبر انقلاب می‌توان این تأکید را به‌کرات یافت:

«مسئله غزه و مسئله فلسطین، مسئله ماست؛ مسئله اسلامی ماست؛ مسئله همه مسلمین است و وظیفه ماست. آنچه را هم که انجام می‌دهیم، وظیفه ماست. بر کسی هم منت نداریم. وظائمان‌ را انجام داده‌ایم. از خدای متعال هم می‌خواهیم که کمک کند تا بتوانیم وظائف را انجام بدهیم».

رویکرد اسلامی‌ کردن‌ نبرد اسرائیل ـ فلسطین با الهام از انـقلاب اسلامی و به دنبال‌ تأسیس جنبش جهاد اسلامی‌ و حماس‌ در‌ سال ۱۹۸۷ شکل گرفت. ایـن رویـکرد حـاصل ناکامی تمسک به ایدئولوژی‌های مارکسیستی، به‌ویژه ناسیونالیسم‌ عربی‌ در آزادسازی‌ فلسطین است. حماس نمونه‌ای از اسلام سـیاسی و نـشانه‌ای از دگـرگونی در‌ الگوهای‌‌ مبارزاتی‌ فلسطینیان با اسرائیل است. با پیدایش حماس و جهاد اسلامی در فـلسطین، مـبارزه فلسطینی‌ها ماهیت اسلامی یافته است.

 

۲ـ مراجعه به آرای عمومی

برای حل مسئله فلسطین راه‌حل‌های مختلفی ارائه شده‌اند. مطلوب دولت اسرائیل همان طور که مورد تأکید بنیانگذاران دولت یهود است؛ تشکیل اسرائیل بزرگ است که از نیل تا فرات امتداد دارد و در کتاب دولت یهود هرتزل به آن اشاره شده است. تداوم همین نگاه را می‌توان در سایر رهبران و مقامات این کشور هم سراغ گرفت. سفیر اسرائیل در امریکا در آسـتانه بـرگزاری کنفرانس‌ مادرید که سنگ ‌بنای روند ده‌ ساله صلح اعراب اسرائیل است، اظهار داشت:

«سرزمین‌های فعلی‌ اسرائیل تنها ۲۰ درصد از اراضی موعود نهضت صهیونیسم است و ۸۰ درصد بقیه را فعلاً به اعراب‌ بخشیده‌ایم‌.»

اسرائیل بزرگ در نظر برخی از رهبران این رژیم در معنای اقتصادی هم مطرح است. شیمون پرز در کتاب «خاورمیانه جدید» از این رویکرد یعنی دراختیار گرفتن تمام بازارهای اقتصادی منطقه از نیل تا فرات دفاع می‌کند. مناسبات اقتصادی در این رویکرد، تولید مواد اولیه توسط کشورهای مسلمان منطقه و دست بالا داشتن اسرائیل در تولید محصولات صنعتی و تکنولوژیک برتر و ایجاد رابطه نابرابر است.

اتحادیه اروپا بر راه‌حل دو دولتی تأکید دارد. فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در کنفرانس مشترک خبری خود با بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل در بروکسل گفت:

«اختلاف فلسطین ـ اسرائیل تنها با راه‌حل دو دولتی در مرزهای سال ۱۹۶۷ و اعلام قدس به عنوان پایتخت هر دو دولت برطرف خواهد شد.»

طرح پیشنهادی دیگری نیز توسط ملک عبدالله پس از کنفرانس بیروت در سال ۲۰۰۲ ارائه شد که بعدها طرح ابتکاری صلح اعراب نام گرفت و پیشنهاد می‌کرد که به شرط عقب‌نشینی اسرائیلی‌ها تا مرزهای ۴ ژوئن سال ۱۹۶۷ و حل مشکل پناه‌جویان فلسطینی بر اساس قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد، روابط اسرائیل و جهان عرب و مسلمانان عادی‌سازی شود. برخی به راه‌حل شکل‌گیری یک دولت لائیک در کل سرزمین فلسطین معتقدند تا  غرب از مسئله فلسطین و حمایت از اسرائیل کوتاه بیاید.

جمهوری اسلامی مراجعه به آرای عمومی برای تصمیم‌گیری در مورد آینده این سرزمین را راه حل می‌داند تا از این طریق خود مردم فلسطین فارغ از دین اعم از یهودی و مسیحی و مسلمان، نوع حکومت و ساختار سیاسی و آینده سیاسی کشورشان را تعیین کنند. به تعبیر رهبر انقلاب باید یک رفراندوم و همه‌پرسی‌ از مردم فلسطین انجام گیرد و هر رژیمی را که مردم با رفراندوم به آن رأی دادند، بر کل فلسطین حاکم شود. بعد آنها خودشان تصمیم خواهند گرفت که با این صهیونیست‌هایی که از خارج وارد کشور فلسطین شدند، چه معامله‌ای بکنند. این بسته به نظر آن رژیمی است که برخاسته‌ از آرا مردم فلسطین است.

 

۳ـ مذاکره توأم با قدرت و توان سخت‌افزاری

مذاکره تجربه شکست‌خورده‌ای در باره مسئله فلسطین است. تجربه نشان داده است که دولت اسرائیل به هیچ یک از قوانین بین‌المللی و همچنین تعهدات دو یا چند جانبه در ارتباط با مسئله فلسطین پایبند نیست. بر اساس کنوانسیون ژنو که دولت اسرائیل نیز آن را امضا کرد، قدرت اشغالگر نباید مردم را به شکل قهرآمیز یا سایر شیوه‌ها وادار به ترک یا انتقال از سرزمین‌های اشغالی کند. شمار شهرک نشینان از ۲۰ هزار تن در سال ۱۹۷۷ به ۱۲۴ هزارتن در سال ۲۰۰۰ رسیده است و پس از آن با سیر صعودی در حال افزایش است. حامیان رژیم صهیونیستی در دنیا نیز در مقابل اقدامات او سکوت کرده‌اند. قدرت‌های غربی اسرائیل را ویترین خود در منطقه می‌دانند. برای همین از هیچ‌گونه حمایت دریغ نکرده‌اند و به ترتیب هر کدام در یک برهه تاریخی حمایت از این کشور را به ‌عهده گرفته‌اند. بعد از حمایت انگلستان برای استقرار دولت یهود در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۰ دولت فرانسه اولین صادرکننده تجهیزات نظامی به اسرائیل بود و نیروگاه هسته‌ای و تسلیحات اتمی آن را نیز تامین کرد. امروزه ایالات متحده امریکا حامی اصلی اسرائیل و اقدامات خشونت بار این کشور علیه منافع فلسطینی‌هاست. اولین اقدام امریکا برای حمایت از اسرائیلی‌ها پرداخت وام صد میلیون دلاری در سال ۱۹۴۹ بود.

حمایت از مقاومت و گروه‌های آزادیخواه فلسطینی که همچنان به آرمان آزادی فلسطین معتقدند، در ابعاد مختلف بیانگر این مسئله است که می‌بایست توان سخت‌افزاری گروه‌های مقاومت را نیز ارتقا داد. ارتقای توان سخت‌افزاری از یک طرف می‌تواند در کسب امتیاز مؤثر واقع شود و از طرف دیگر مانعی اساسی در هژمونی اسرائیل در منطقه باشد.

رهبر انقلاب در رد ادعای بی‌فایده بودن مقاومت و ضرورت بازنگری در این روش معتقدند:

«ادعای آنان این است که مقاومت در پی چند دهه از عمر خود هنوز نتوانسته است آزادی فلسطین را محقق سازد؛ پس این روش نیازمند بازنگری است! در پاسخ باید گفت درست است که مقاومت هنوز نتوانسته به هدف غائی خود یعنی آزادی کل فلسطین دست یابد، لیکن توانسته مسئله فلسطین را زنده نگه دارد. باید دید اگر مقاومت نبود، اینک در چه شرایطی به سر می‌بردیم؟ مهم‌ترین دستاورد مقاومت، ایجاد مانع اساسی در برابر پروژه‌های صهیونیستی است. موفقیت مقاومت در تحمیل یک جنگ فرسایشی به دشمن است، یعنی توانسته برنامه اصلی رژیم صهیونیستی را که سیطره بر کل منطقه بود، به شکست بکشاند. جنگ ۳۳ روزه‌ لبنان و جنگ‌های ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۱ روزه در غزه، همگی صفحات درخشانی از کارنامه مقاومت است که موجب ‌افتخار تمام ملت‌های منطقه، جهان اسلام و همه انسان‌های آزادیخواه‌ جهان است.

«علاج، مقاومت قاطع و مسلحانه در مقابل این رژیم است. در مقابله با رژیم صهیونیستى، باید از سوى فلسطینى‌‌ها قدرت نشان داده بشود. کسى گمان نکند که اگر چنانچه موشک‌هاى غزه نبود، رژیم صهیونیستى کوتاه مى‌‌آمد. نخیر. حالا شما نگاه کنید ببینید در کرانه‌‌ باخترى چه می‌کنند! در کرانه باخترى که موشکى وجود ندارد، سلاحى وجود ندارد، تفنگى وجود ندارد. آنجا تنها ابزار و سلاح مردم سنگ است. ببینید آنجا رژیم صهیونیستى دارد چه‌‌کار می‌کند. هر چه را که از دستش بر بیاید، انجام می‌دهد. خانه‌‌هاى مردم را خراب می‌کند. باغ‌هاى مردم را خراب می‌کند. زندگى مردم را نابود می‌کند. آنها را به خوارى و ذلت می‌کشاند. تحقیر می‌کند.»

۴ـ وحدت امت و دولت‌های اسلامی بر سر مسئله فلسطین

جهان اسلام در مورد مسئله فلسطین فرصت‌سوزی‌های زیادی کرده است. عمده‌ترین دلیل آن هم دولت‌های حاکم بر ملت‌های مسلمان بوده‌اند که منافع رژیم و حکومت خود  را بر منافع ملت‌های مسلمان ترجیح داده‌ و برای همین هرگز به صورت یکپارچه در کنار مسئله فلسطین و آرمان آن نبوده‌اند. جمهوری اسلامی ایران معتقد است با اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین، امکان وحدت همه کشورهای اسلامی بر سر مسئله فلسطین ممکن خواهد شد. وحدت جهان اسلام می‌تواند در مجامع بین‌المللی و منطقه‌ای و در اقناع افکارعمومی جهانیان برای مسئله فلسطین تاثیرگذار باشد.

تجربه فلسطین به‌وضوح نشان داده است که منطق حاکم بر دنیا و همچنین سازمان‌های بین‌المللی، سلطه دولت‌های بزرگ و اولویت و اهمیت دادن به منافع آنهاست. به عبارت دیگر حق با اقویاست و اصـل «حـق با قدرت» است و قدرتمند حق هر اقدامی را دارد‌ و اقدامات او عین حق است و حقوق مستضعفان و محرومان همیشه پایمال می‌شود.

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارآمد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

برخلاف تصور اسرائیل، فلسطین و فلسطینیان را با کشتار و تبعید و مهاجرت اجباری نمی‌توان از بین برد. افکار عمومی جهانیان حساسیت بیشتری به مسئله فلسطین پیدا کرده است. روند مهاجرت معکوس در سرزمین‌های اشغالی نشان می‌دهد که اسرائیل در ایجاد یک کشور امن برای یهودیان جهان چندان موفق نبوده است. یهودیان با فرهنگ‌های مختلف از همه جای دنیا در سرزمین‌های اشغالی نتوانسته‌اند در یک هویت فرهنگی کلان ادغام شوند و ابعاد شکاف‌های اجتماعی در این کشور روز به روز عمیق‌تر می‌شود. جمعیت رو به افزایش فلسطینی‌ها بر نگرانی‌های این کشور افزوده است. تجربه تلخ مذاکرات، خوش‌بینی جهان عرب را  به طرح‌های صلح ایالات متحده امریکا کمرنگ کرده است و جریان مقاومت روز به روز قدرت‌ بیشتری پیدا می‌کند و اهمیت مسئله مقاومت بیش از پیش مورد توجه قرار می‌گیرد. همه اینها زمزمه‌های پیروزی و امیدواری به آزادی فلسطین را بیش از پیش نوید می‌دهند.

 

پی‌نوشت

۱ـ در پی کـنفرانس شـورای عالی متفقین، قیمومیت عراق و فلسطین به انگلیس و سوریه و لبنان به فرانسه محول‌ شد و در ۲۴‌ ژوئیـه‌ ۱۹۲۲ نـیز جامعه ملل بر‌ آن‌ صحه گـذاشت. در ایـن دوران که از سال ۱۹۲۳ بـا انـتصاب سر هربرت ساموئل یهودی به عنوان اولین کمیسر عالی مهاجرت‌‌ یهودیان‌ در فلسطین آغاز ‌شد، مهاجرت یهودیان برای تشکیل دولتی صـهیونیستی گسترش یافت و آبادی‌های یهودی‌نشین برای استقرار فعالیت‌های‌ کشاورزی و اقتصادی ایجاد  و گروه‌های تروریستی‌ از جمله هاگانا، اشترن، پالماچ، ایرگون تأسیس‌ شدند. (که بعدها ارتش اسرائیل را تشکیل دادند) و اعضای آن‌ توسط ارتش بریتانیا آموزش دیدند و مجهز ‌شدند. در این دوران حکومت‌ قیمومیت‌ وظیفه خود ‌دانست که تمام حرکت‌های ضدصهیونیستی از جمله‌ قیام عزالدین قسام را  سرکوب ‌‌کند‌ تا هیچ مـانعی بـرای تشکیل دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ وجود نداشته باشد.

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد.

 

۲٫

 

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارامد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

 

 

۳٫

برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود.

 

25فوریه/18

برخورد دوگانۀ غرب با حرکت‌های اعتراضی

اشاره:

در طول چهاردهه‌ای که از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد، جمهوری اسلامی ایران  فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است. به جرئت می‌توان ادعا کرد در طول همه این سال‌ها، قدرت‌های جهانیِ متضرر و خشمگین از انقلاب اسلامی از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی و مضمحل کردن آن به عنوان پرچمدار و الگوی دکترین نه شرقی، نه غربی درجهان، فروگذار نکرده‌اند. از توطئه برای برافروختن جنگ داخلی و تجزیه کشور و تحمیل هشت سال جنگ نابرابر و ناجوانمردانه تا فشار و تحریم‌های ظالمانه در حوزه‌های اقتصادی، علمی و فناوری، ترور مردم و مسئولان و دانشمدان ایرانی نمونه‌هایی از کارنامه سیاه امریکا و سایر متحدانش برای براندازی نظام اسلامی ایران است.

به دنبال بروز برخی از اعتراضات مردمی نسبت به وضع معیشتی خود (که از قضا تحریم‌ها یکی از عوامل بروز آن است)، دشمنان ملت ایران که طرفی از سیاست‌های خصمانه و تهدیدهای نظامی نبسته‌اند، کوشیدند این بار هم با سوار شدن بر موج مطالبات مردم، “اعتراضات” را به سمت ” اغتشاش”  واهداف براندازانه و خصمانه منحرف کنند.

طبق گفته‌ای برخی ازمقامات امریکائی، این بار مثلث غربی-عربی-عبری با فعال کردن عوامل نفوذی داخلی و پروپاگاندای رسانه‌ای خود  امیدوار بود نگذارد انقلاب اسلامی به چهل سالگی برسد؛ اما این توطئه هم به فضل خدا و با تدابیر رهبر معظم انقلاب و  هوشیاری مردم و به‌رغم برخی گلایه‌ها از عملکرد شماری از مدیران و مسئولان نافرجام ماند.

در این میان رسانه‌های غربی، به‌خصوص رسانه‌های آمریکایی و انگلیسی سعی کردند با پررنگ کردن اغتشاشات و درگیری اغتشاشگران با نیروهای انتظامی، آتش توپخانه تبلیغاتی‌ خود را عیله جمهوری اسلامی در جهان تقویت کنند.

در این زمینه گفتگویی با دکتر فواد ایزدی کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل انجام داده‌ایم که تقدیم می‌شود:

 

*اغتشاشاتی شبیه به اغتشاشات اخیر را در امریکا و کشورهای اروپایی شاهد هستیم. در آنجا چگونه برخورد می‌شود؟ هنگامی که در اینجا اغتشاشی صورت می‌گیرد رسانه‌های غربی هجمه سنگینی را علیه نحوه برخوردهای ما به راه می‌اندازند و ترامپ و نتانیاهو پیام می‌دهند. در اروپا و امریکا با چنین مواردی چگونه مقابله می‌شود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. نکته‌ای را که در ابتدا می‌خواهم ذکر کنم نکته‌ای است که مقام معظم رهبری هم به آن اشاره کردند که «مگس روی زخم می‌نشیند». به هر حال ما در کشور مشکلاتی داریم که باید حل شوند. اتفاقاً یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی که کشور ما با آن مواجه است این است که در زمانی که تظاهرات خشونت‌آمیزی اتفاق می‌افتد و خارجی‌ها به هر حال بخشی از این تظاهرات را مدیریت می‌کنند، مسئولینی که در قوه مجریه کشور که باید به یک‌سری از مسئولیت‌هایشان عمل می‌کردند و نکرده‌ و خلاف‌هایی داشته‌اند، پشت این گرد و خاک پنهان می‌شوند و مشکلات حل نمی‌شود.

به نظرم افرادی که در خیابان‌ها آمده بودند چهار گروه بودند. آنها در ابتدا دغدغه اقتصادی داشتند که کاملاً قابل حل است و باید به آن توجه می‌شد که نشده است. گروه دوم مشکل سیاسی داشتند که این هم طبق اصل ۲۵ قانون اساسی که شامل اعتراضات سیاسی است، قابل مدیریت است. گروه سوم، گروهی بودند که با نهادهای اپوزیسیون خارج از کشور و دولت‌های دشمن ایران مرتبط بودند و آتش‌سوزی‌ها و تخریب‌ها را هم بیشتر اینها به صورت سازماندهی شده انجام دادند. گروه چهارم هم عده‌ای بودند که برای تماشا آمده بودند. بعضی جاها دیدم تعداد کسانی که برای تماشا آمده بودند از تعداد کسانی که شعار می‌دادند بیشتر بود. درست مثل وقتی که دعوا یا تصادف می‌شود و مردم جمع می‌شوند. بنابراین، همه افراد حاضر در صحنه لزوماً ربطی به موضوع ندارند.

پس این چهار گروه در صحنه حاضر بودند، اما گروه سوم است که مشکلات اساسی را ایجاد می‌کند.

نکته بعد اینکه در اروپا هم سالی سه چهار بار حرکت‌های اعتراضی صورت می‌گیرد. یکی از کشورهای مدعی علیه ما انگلیس است و بی.بی.سی فارسی هم در این مورد سنگ تمام گذاشت. هنوز هم با اینکه چند هفته از اغتشاشات گذشته است هر شب بدون استثنا به بهانه‌ای این بحث را ادامه و تصاویر را نشان می‌دهد و خیلی سعی می‌کنند داستان را زنده کنند یا زنده نگه دارند.

 از این جهت می‌شود بحث را با انگلیس شروع کرد. اتفاقاً در سال ۲۰۱۱ در این کشور تظاهرات صورت گرفت که تظاهرات اعتراضی بود. پلیس انگلیس جوانی را با گلوله کشته بود که اعتراضات گسترده‌ای را به دنبال داشت. افرادی که تظاهرات کردند به نحوه برخورد پلیس، وضعیت بد اجتماع و مشکلات اقتصادی اعتراض داشتند و بحث براندازی در بین نبود. برخلاف اتفاقی که در کشور ما افتاد و دسته‌ای به دنبال براندازی بودند و شعارهایی که می‌دادند، شعارهای براندازی بود، اما در انگلیس بحث براندازی نبود.

ما یک بحث riot اغتشاش و تظاهرات داریم و یک بحث طراحی برای براندازی داریم. آنها این جنبه‌ها را تفکیک می‌کنند و با جنبه‌هایی که با براندازی ارتباط دارند خیلی شدیدتر هم برخورد می‌کنند، اما در اعتراضات ۲۰۱۱ انگلیس که کسی شعار براندازانه هم نداد، بیش از سه هزار نفر در پنج روزی که تظاهرات بود دستگیر شدند و ۱۲۹۳ نفر دستگیری‌شان منجر به زندان بلند مدت شد. منبع این آمار و ارقام هم سایت بی.بی.سی است. نزدیک به یک سال بعد از تظاهرات ۲۰۱۱، بی.بی.سی، گزارشی را تهیه و این آمار را ارائه می‌کند. نویسنده این گزارش راد داوی است و تاریخ آن ۶ آگوست ۲۰۱۲،  سایت بی.بی.سی در این گزارش می‌گوید یک سال بعد از اغتشاشات انگلیس مجموعاً ۱۸۰۰ سال زندان برای دستگیرشدگان بریدند. در آنجا توضیح می‌دهد که ۱۲۹۲ نفری که از بین حدود ۳۰۰۰ فرد دستگیر شده در زندان‌ها ماندند میانگین زندانشان ۱۶٫۸ ماه، یعنی نزدیک به ۱۷ ماه بود. ۱۷ ماه یعنی بالای یک سال و عده‌ای هم کمتر از یک سال در زندان بودند. بعضی‌ها که در شبکه‌های اجتماعی و توئیتر دیگران را به اغتشاش تشویق می‌کردند چهار سال زندانی گرفتند. یعنی اگر دیگران را برای اغتشاش هدایت و تشویق کنید چهار سال زندانی دارد و آنهایی که به خیابان می‌روند و تظاهرات می‌کنند ۱۶٫۸ ماه زندانی شدند. اگر این ۱۶٫۸ ماه را در ۱۲۹۲ نفر ضرب کنیم، همان ۱۸۰۰ سال می‌شود.

 

*در فرانسه هم تقریباً همزمان اعتراضاتی شد.

بله، در فرانسه و آلمان هم همان‌طور است. اتفاقاً همزمان با تهران و چند شهر دیگر که در مجموع ده پانزده ماشین را آتش زدند، در فرانسه چند صد ماشین را به آتش کشیدند. در آنجا هم همین‌طور است. افراد را دستگیر و زندانی می‌کنند. زندان‌ها هم طولانی مدت و برخورد با اغتشاشگران سنگین است. این برخوردها مربوط به تظاهرات خیابانی است.

 

*یعنی ما عملاً شاهد برخوردهای سخت‌تری در مقایسه با ایران هستیم.

 

بله، ما در ایران برخورد نرم‌تری داریم.  بعضی‌ها در دو سه روز اول و برخی‌ها در هفته‌های اول آزاد می‌شوند.

در امریکا هم دستگیری‌ها بسیار جدی است. شهروندان امریکایی در جنبش تسخیر وال‌استریت حتی یک شیشه هم نشکستند و به شکل مسالمت‌‌آمیز در پارک یا جای دیگری تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند. شیشه‌ای نشکست و کار خلافی صورت نگرفت. اعتراضات کاملاً مسالمت‌آمیز بود، اما به بهانه اینکه آمده‌اید و بدون مجوز مثلاً یک پارک عمومی را اشغال کرده‌اید، دستگیری داشتند و بیش از چند ماه در زندان نگه می‌‌داشتند. امریکایی‌ها روش‌های دیگری هم داشتند که در رسانه‌هایشان هم پخش شد که زندانی‌های خلافکار را از زندان بیرون می‌آوردند و به آنها می‌گفتند به بعضی جاها بروند و سر و صدا و اغتشاش و خلاف کنند و موقعی که برمی‌گردند نصف زندان آنها بخشیده می‌شود. یعنی از روش‌های نرم به این شکل هم استفاده می‌کردند.

اما اگر مورد، یک بُعد خارجی پیدا کند. مواردی که تا به حال اشاره کردیم مردم هستند و کاری به کشورهای خارج ندارند. اگر بُعد خارجی پیدا کند، یعنی شما به‌نوعی به تظاهراتِ یک کشور دشمن کمک کنید، به این treason (خیانت) می‌گویند. قانون ۲۳۸۱ فصل ۱۱۵ بخش یک امریکا می‌گوید، کسی که تابعیت امریکا را دارد و متعهد به دولت امریکاست، اگر کارهایی انجام بدهد که به نفع دشمن امریکا باشد ـ منظور فقط کشورهای دشمن هم نیست، بلکه حتی گرایش به آن کشورها ـ خیانت محسوب می‌شود و مجازات آن مرگ است!. یعنی چنین فردی را اعدام می‌کنند. اگر قاضی تشخیص بدهد اعدام ضرورت ندارد، حداقل زندان چنین فردی باید پنج سال باشد و حداقلش این است که باید جریمه هم بشود و جریمه هم کمتر از ۱۰ هزار دلار نیست. چنین فردی تا آخر عمر نمی‌تواند هیچ کار دولتی داشته باشد. در ادامه می‌گوید اگر شما خبردار شوید فردی مورد و حالت اول را دارد و اطلاع ندهید، متهم به سکوت در برابر خیانت او هستید و تا هفت سال زندان و جریمه دارد. مبلغ جریمه را نیاورده است و در این باره قاضی تصمیم می‌گیرد.

اگر به خیابان بروید و بگویید مرگ بر ترامپ، تهدید رئیس‌جمهور به مرگ محسوب می‌شود و نهادی به اسم congress secret service که مسئولیت حفاظت از رئیس‌جمهور را دارد، شما را صرفاً به علت اینکه حرفش را زده‌اید، نه اسلحه دارید، نه به رئیس‌جمهور نزدیک شده‌ و فقط شعارش را داده‌اید دستگیر و با شما برخورد می‌کنند و برخورد هم کاملاً جدی است. در اینجا کشور خارجی مطرح نیست. اگر کسی به سمت به چالش کشیدن دولت امریکا یا قوانین این کشور حرکت کند و این نوع اعتراضی داشته باشید تا ده سال زندان دارد و تا آخر عمرتان هم نمی‌توانید کار دولتی داشته باشید.

اگر طراحی برای فعالیت‌های براندازانه هم صورت بگیرد ـ و نه خود براندازی ـ یعنی اگر دو نفر یا بیش از دو نفر با هماهنگی یکدیگر نه فقط براندازی که حتی اگر بخواهند دولت امریکا را تضعیف یا محلی را در امریکا تصرف کنند ۲۰ سال زندان و جریمه دارد. جریمه را مشخص نکرده و به عهده قاضی گذاشته است. حکومت امریکا جمهوری است و اگر کسی بگوید نوع حکومت دیگری می‌خواهیم و عملیاتی انجام بدهد که حاکی از آن باشد که این نوع حکومت نباید سر کار باشد، تا ۲۰ سال زندان دارد!.

کارهایی از این دست در ایران انجام می‌شوند و می‌بینید برخورد خاصی هم با آنها نمی‌شود و بسیاری از دستگیرشدگان در همان شب‌های اول و دوم آزاد شدند. اگر این افراد اغتشاشگری که در تهران و در برخی شهرهای دیگر کشور ما بودند، در امریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان یا هر جای دیگری بودند حداقل ماه‌ها باید در زندان می‌ماندند و از این جهت برخوردی که طرف مقابل دارد بسیار سنگین‌تر از برخورد کشور ماست.

 

*آیا در اعتراضات اروپا و امریکا هم فضای مجازی این‌قدر مهم می‌شود؟ چون در تظاهرات اخیر در بسیاری از نقاط عملاً تظاهراتی وجود نداشت، ولی در کانال‌های تلگرامی که می‌رفتیم یا در بی.بی.سی می‌گفتند در آنجا اعتراضات شدیدی صورت گرفته است و مردم به خیابان‌ها ریخته‌اند. آیا در کشورهای غربی هم فضای مجازی این‌قدر مهم است؟

 

شبکه‌های مجازی امکان اطلاع‌رسانی گسترده را برای افراد معمولی فراهم می‌سازند. به همین علت در آن مورد انگلیسی، افرادی در شبکه‌های اجتماعی می‌آمدند و مردم را به آمدن در خیابان تشویق می‌کردند. محکومیت آنان چهار سال بود. این ۱۶٫۸ ماه و از مواردی بود که میانگین را به ۱۶٫۸ تبدیل کرده است. یعنی دقیقاً سه چهار سال بوده است.

اینکه در داخل کشور چند نفر از کسانی را که در شبکه‌های اجتماعی کار می‌کردند گرفته‌اند نمی‌دانم. به نظرم عده‌ای حتی دستگیر هم نشده‌اند. منتهی تفاوتی که وضعیت ما با وضعیت آنها دارد این است که یک‌سری شرکت‌ها مثل فیس‌بوک و توئیتر متعلق به کشورهای مدعی ما هستند. در آنجا لازم نیست سایتی را ببندید. کافی است نامه بزنند و جلوی فعالیت آن را بگیرند. در انتخابات سال ۲۰۱۶ ، امریکایی‌ها، روس‌ها را متهم می‌کردند که برای رساندن بعضی از پیام‌ها به مخاطب امریکایی از بعضی از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کرد. نتیجه‌اش این شد که هم فیس‌بوک و هم توئیتر رسماً اعلام کردند برای متوقف کردن این استفاده، با دولت امریکا همکاری می‌کنند که کس دیگری نتواند استفاده کند.

 این «National Strategy »یا راهبرد امنیت ملی امریکا است که آقای ترامپ حدود یک ماه پیش منتشر کرد. در آنجا اصطلاحی تحت عنوان تسلیحاتی کردن اطلاعات. یعنی یک موج اطلاعاتی ایجاد می‌شود و بعد چشم باز می‌کنید و می‌بینید ۲۱ کشته روی دستتان مانده است.  امریکایی‌ها روس‌ها را متهم می‌کردند، اما اصل وجود تسلیحاتی کردن اطلاعات یک اصل واقعی است که از اطلاعات برای براندازی، تأثیرگذاری روی افکار عمومی و ایجاد نارضایتی استفاده می‌کنید. هیچ کشوری اجازه چنین کاری را به کسی نمی‌دهد. امریکایی‌ها به‌شدت با این موضوع برخورد و افرادی بسیاری را زندانی می‌کنند. این وضعیتی که برای چند روز شبکه‌ها بسته و بعد باز شدند، اگر امریکا بود قطعاً این کار را نمی‌کردند. آنها بعد از انتخابات سال ۲۰۱۶ هنوز این محدودیت‌ها را دارند و برخورد می‌کنند، منتهی لازم نیست کل شبکه را ببندند، چون دست خودشان است.

یک تجربه شخصی در توئیتر دارم. در سیستم توئیتر، شما اسم و تصویر افرادی را که شما را follow می‌کنند و پیام‌هایتان را می‌خوانند می‌بینید و اسم و تصویرشان قابل دیدن است. روزی پانزده الی بیست نفر آدم جدید می‌آیند و follow می‌کنند و عددی را می‌نویسد که تعداد followerها را نشان می‌دهد. این پانزده بیست نفر جدید که می‌آیند آن عدد دو سه نفر بالا می‌رود و بعد یکمرتبه در روز بعد پانزده بیست نفر پایین می‌آید. یعنی یک قدم جلو می‌آید و سه قدم عقب می‌رود. به نظرم این طبیعی نیست و طراحی است. به نظر می‌رسد افرادی را که با هدف ایجاد فیس‌بوک و توئیتر هماهنگ نیستند، بعضی از آنها را که کاملاً حذف می‌کنند، منتهی در توئیتر هیچ کاری غیر از ترجمه بعضی از محتواهای توئیتر و گذاشتن آنها در پست خودم در توئیتر انجام نمی‌دهم و لذا دلیلی برای بستن وجود ندارد، چون ترجمه کرده‌ایم. در مورد ما حداقل کاری که می‌کنند این است که تعداد followerها را پایین می‌آورند. مورد آخری که اتفاق دیگری افتاد این است که در توئیتر هشتگ می‌زنند و یک محتوا top می‌شود، یعنی تعداد زیادی like یا retweet می‌کنند که مطلب بالا می‌رود. یکی از مقامات سابق وزارت خزانه‌داری امریکا کشتی سانچی که غرق شد خبر غرق آن را گذاشته و بالایش نوشته بود دلارهای نفتی کمتر برای اسد و سپاه. یعنی ابراز خوشحالی کرده بود، چون نفت مال ایران بود. عیناً همین را ترجمه کردم و در توئیتر گذاشتم و در همان یکی دو ساعت اول ۴۶ تا retweet و حدود ۲۰۰ تا like شد. رفتم دیدم پاک شده است. از نظر فناوری کاری کرده‌اند که اگر بهانه‌ای برای حذف کسی پیدا کردند مدیریتش کنند. تعداد followerها را کم کنند و نگذارند top شود. از نظر فنی قابل اجراست و block می‌کنند و فرد نمی‌تواند کار کند. از این جهت شبکه‌های اجتماعی کاملاً در دست طرف مقابل هستند و برای براندازی از آن استفاده می‌کنند. این بحث براندازی را هم آقای تیلرسون چند بار با عنوان regime change گفته است. آقای ماتیس گفته است. آقای ترامپ چقدر آن چند روز اغتشاشات ایران ذوق کرده.

 

*حتی نتانیاهو هم موضع گرفت.

این همان تسلیحاتی کردن اطلاعات است. این کارها را می‌کنند و ما هم می‌دانیم، اما حالت عجیبی در دولت داریم که اصرار دارد این ابزار در دست دشمنان مردم ایران باشد. واقعاً متوجه این اصرار نمی‌شوم که چرا اجازه می‌دهیم این اسلحه یعنی اطلاعات تسلیحاتی شده در دست دشمن باشد.

بنا ندارم خیلی وارد مسائل داخلی شوم. شاید به خاطر این است که دولت در دستاوردهای داخلی چیزی برای ارائه نداشته و فقط همین یک مورد خاص یعنی فضای مجازی برای مردم باقی مانده است.

من هم نمی‌خواهم وارد بحث‌های سیاسی داخلی شویم، اما حداقل می‌توانم بگویم این مسئله ابداً در دنیا استاندارد نیست.

 

*همین موردی که اشاره کردید، محدودیت‌ها از سال ۲۰۱۶ تا حالا در امریکا ادامه دارد.

                  

محدودیت‌ها هر روز هم دارد گسترده‌تر می‌شود. فضای مجازی کاملاً مدیریت می‌شود و او می‌گوید من لیبرال هستم و اینجا دوستان در دولت ممکن است لیبرال‌ باشند، اما اگر قرار است از امریکا چیزی یاد بگیرند، این را هم یاد بگیرند. اگر معلم لیبرال بودن امریکا و ته لیبرالیسم است، خب شما هم اگر لیبرال هستید از او یاد بگیرید که چه کار دارد می‌کند.

 

*پس در امریکا و کشورهای اروپایی با بحث براندازی به شکل نرم برخورد نمی‌کنند.

به‌شدت برخورد می‌کنند. بنابراین ما هم این انتظار را داریم.

 

افرادی که از این سیاست حمایت می‌کنند که دست سایت‌های براندازی را باز می‌گذارند، فقط یک نمونه بیاورند که کشوری اجازه این کار را می‌دهد. نه شرقی، نه غربی، نه جنوب، نه شمال. چنین کشوری را پیدا نمی‌کنید. بعد هم نباید فراموش کنیم ما ایران هستیم و دشمن زیاد داریم. اگر بودجه ۲۰۱۷ امریکا را نگاه کنید ۲٫۳ میلیارد دلار را به برنامه‌های دموکراسی اختصاص داده‌اند. دموکراسی برای عربستان که دموکراسی ندارد یا برای بحرین؟ خیر. از دو سه کشور نام می‌برد: چین، روسیه، ایران و کشورهایی که امریکا با آنها مشکل دارد. ۲٫۳ میلیارد دلار رقم بسیار سنگینی است. کارهایی هم که می‌کنند و محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کنند بودجه سنگینی را می‌طلبد. فناوری می‌خواهد و هزینه می‌برد. بودجه می‌گذارند و علناً اعلام می‌کنند می‌خواهیم شما را سرنگون کنیم.

آقای تیلرسون علناً این حرف را می‌زند. سیستم بودجه‌نویسی به شکلی است که اگر بودجه‌ای را تخصیص بدهید و استفاده نکنید سال بعد آن بودجه را اختصاص نمی‌دهند. بودجه‌های سال‌های ۲۰۱۶، ۲۰۱۷ و همین ۲۰۱۸ را که هنوز تصویب نشده است نگاه کنید. این بودجه حول و حوش همین ۲٫۳، ۲٫۴ میلیارد است، یعنی در سال قبل این بودجه هزینه شده است. لذا کاری که دولت ما می‌کند در دنیا بی‌سابقه است. در دنیا چنین موردی را نداریم و نیاز به توضیح داد، در حالی که این توضیح را نداده‌اند که چرا سیاست‌هایی را اجرا می‌کنید که در راستای سیاست‌های امریکا عمل می‌کنند. در حالی که قاعدتاً باید در مقابل زیاده‌خواهی‌های دولت امریکا از حقوق مردم ایران دفاع کنید. دفاع فقط این نیست که در مرزها از کشور دفاع کنید، بلکه در هر جا که برای مردم مشکلی ایجاد می‌شود باید حضور داشته باشید، چون طرف مقابل به هر حال یک بار هم در اینجا کودتا کرده است و سابقه درخشانی در کشور ما ندارد. چرا این مقابله انجام نمی‌شود؟ جای سئوال دارد.

ما می‌بینیم در آن طرف در زمینه سانسور خیلی قوی عمل می‌کنند، اما در کشور خودمان وقتی اتفاقی می‌افتد ناگهان در رسانه‌ها تبدیل به خبر اول می‌شود. قطعاً علیه ایران پروژه دارند، چون می‌‌بینیم اعتراضات را bold می‌کنند و در همه رسانه‌هایشان به آن می‌پردازند. آیا در کشورهای دیگر هم نمونه‌هایی داریم که اعتراضاتی باشد و مثل اعتراضات ایران با آنها برخورد شود؟

داستان جنبش تسخیر وال‌استریت که از نیویورک شروع شد. این تظاهرات نزدیک به یک هفته ادامه داشت و رسانه‌های اصلی امریکا آن را پوشش نمی‌دادند. زمانی این رویداد پوشش داده شد که حدود ۹۰ نفر دستگیر شدند و تازه بعد از دستگیری این افراد بود که خبر را پوشش دادند. یعنی سبک برخورد رسانه‌های اصلی امریکا این‌گونه است که اگر بتوانند به این رویداد بی‌توجهی می‌کنند و اگر نتوانند پوشش می‌دهند، منتهی خراب می‌کنند. از این جهت ابتدا این رویداد را پوشش ندادند و بعد هم که پوشش دادند خبرنگار می‌رفت و عده‌ای اراذل و اوباش را پیدا می‌کرد که اصلاً ربطی هم به آن مجموعه نداشتند و شاید فقط تماشاچی بودند و تصویر بدی از معترضین نشان می‌داد. باید این نکته را اضافه کنم که در حوزه عملیات روانی و تبلیغات امریکایی‌ها خیلی واردتر از ما هستند. یکی از نقص‌های جدی در صدا و سیما و رسانه‌های ما همین است که نحوه پوشش مناسبی نداریم و صدا و سیما می‌تواند خیلی هوشمندانه‌تر برخورد کند. تمام قضیه هم تقصیر صدا و سیما نیست و گاهی شورای امنیت ملی محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کند. به نظرم قوانین، قواعد و سبک‌های کار باید به‌روز شوند. مدیریت فضای رسانه‌ای در جهان امروز به خاطر شبکه‌های اجتماعی و ماهواره بسیار دشوار شده است. این هنر نیست که وقتی خبر جدیدی اتفاق می‌افتد شما پوشش ندهید و تصور کنید مخاطب ایرانی نمی‌فهمد. این شیوه مخاطب ایرانی را به سمت رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های اجتماعی هل می‌دهد و طرف مقابل هم به هر شکلی که خواست قضیه را مدیریت می‌کند. یادم هست روز پنج‌شنبه‌ای که این ماجرا شروع شد بی.بی.سی قضیه مشهد را برجسته کرد، اما همان شب خط خبری بی.بی.سی آن را اعتراضات ضد حکومتی خواند، در حالی که بخش عمده‌ افرادی که آمده بودند مال‌باخته بودند و اعتراضات مالی داشتند.

این نکته را از یاد نبریم که آن طرف تجربه می‌آموزد. یک‌سری تجربه‌ها را در فتنه ۸۸ به دست آورد. او هم خود را به‌روز و طراحی‌اش را اصلاح می‌کند و از این طرف کسانی هم که مسئولیت دارند و باید هوشمندانه مقابله کنند نیاز دارند به‌روز باشند تا بدانند با این‌گونه مسائل چگونه باید برخورد کرد. به نظرم برخورد در حوزه رسانه‌ای می‌توانست خیلی بهتر باشد.

 

*در جایی دولت احساس کرد مهار کار، دارد از دستش بیرون می‌رود و وزیر ارشاد از پاول دورف درخواست کرد برای چند روزی تلگرام را ببندد که این کار عملی نشد. آیا بهتر نیست به دولت توصیه‌ای کنیم که به‌جای قطع تلگرام و وصل مجدد آن به سراغ علت اصلی درگیری‌ها که آغاز آن از معضل مال‌باختگان شروع شد برود. تلگرام معلول است. علت آن اعتراضات است.

 

شاید علت اصلی ناراحتی در این رویداد همین بود و بعد که کشته شدن عده‌ای از مردم، از جمله آن ماشین پرایدی که ماشین آتش‌نشانی روی آن رفت. یکی از پروژه‌های طرف مقابل افزایش کشته‌ها بود. به هر حال افرادی کشته شدند که این ناراحتی و دغدغه اول است. از سوی دیگر افرادی که در دولت مسئولیت پاسخگویی داشتند، به‌جای این کار خود را در گرد و خاک برآمده از این رویداد پنهان کردند. بله، تلگرام علت نیست و وسیله است، اما بدین معنا نیست که تلگرام را رها کنید. باید در حوزه‌های مختلف تدبیر کرد. دولت باید کارش را درست انجام بدهد و رسانه‌های عمومی و شبکه‌های مجازی را مدیریت کند. شبکه‌های اجتماعی یک واقعیت انکارناپذیر هستند و برای ده‌ها و صدها سال دیگر با ما خواهند بود. فضای مجازی بخشی از زندگی بشر شده است، منتهی نیاز به تدبیر دارد. تدبیر قطعاً این نیست که شما شبکه مجازی کشور را در اختیار فلان شبکه خارج از کشور قرار بدهید. این تدبیر نیست، بلکه بی‌برنامگی و ضعف است و این را باید اصلاح کنند، چون در وهله اول مردم ضربه می‌خورند و بعد برای خود دولت هم خوب نیست.

 

*آیا دولت‌های ما در زمینه عدالت اجتماعی خوب عمل کرده‌اند؟ آیا ما نسبت به کشورهای غربی عقب هستیم؟

ایران در زمینه عدالت اجتماعی جزو بهترین کشورهای دنیاست. ممکن است شنیده باشید در فلان کشور غربی بیمه بیکاری هست، اما اگر اینها خیلی واقعیت داشت، این همه بی‌خانمان و کارتن‌خواب در این کشورها وجود نداشت و می‌رفتند بیمه بیکاری می‌گرفتند و جایی را اجاره می‌کردند. البته ما هم در کشور کارتن‌خواب و زیر پل خواب داریم و قطعاً وضعیت خدمات اجتماعی می‌تواند در کشور ما بهتر باشد، اما وقتی مقایسه می‌کنیم ایران در این زمینه جزو بهترین‌هاست. البته تردیدی نیست که می‌شود بهتر و هوشمندانه‌تر خدمات ارائه داد. این نیاز به کار و مطالعه دارد، ولی همه چیز را هم نباید سیاه ببینیم. طبق آمار وزارت کشاورزی امریکا در آن کشور ۴۴ میلیون آدم گرسنه وجود دارد. گرسنه یعنی کسی که صبحانه و ناهار ندارد و شب نانی به او می‌رسد و چیزی می‌خورد که نمیرد، اما گرسنه است. اگر بیمه بیکاری داشت از آن استفاده می‌کرد. چرا گرسنه است؟!

سوای همه اینها ما جمهوری اسلامی هستیم و حکومت ما باید قوانین اسلامی را اجرا کند. اسلام بر توجه به قشر مستضعف تأکید بالایی دارد. در سیستم سرمایه‌داری کمک به قشر مستضعف چندان ترویج نشده است، در نتیجه ما مسئولیت بیشتری داریم و در این حوزه می‌توانیم بهتر هم عمل کنیم.

 

*آیا جامعه ما به آن سطح از پختگی رسیده است که از فضای مجازی با تمام خطرات و تهدیداتش استفاده کند؟

هیچ کشوری را در دنیا نداریم که در حوزه فضای مجازی محدودیت نداشته باشد. نکته دیگر این است که ما سوئیس نیستیم. امریکا و برخی از حکومت‌های غربی خیال دارند حکومت مردمی ما را سرنگون کنند، چون خوششان نیامده است. وقتی شما دشمن دارید که هزینه و طراحی می‌کند و این فناوری و توانمندی هم کاملاً در ید قدرت اوست، باید خیلی هوشمندانه‌تر از بسیاری از کشورها در این حوزه عمل کنیم، ولی واقعیت این است که ما به اندازه سوئیس هم که مشکل براندازی ندارد هوشمندی به خرج نمی‌دهیم. کشورهای دیگر دارند خیلی قوی‌تر از ما عمل می‌کنند و به نظر من جای کار زیادی دارد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.            

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

یکی از کشورهای مدعی علیه ما انگلیس است و بی.بی.سی فارسی هم در این مورد سنگ تمام گذاشت. هنوز هم با اینکه چند هفته از اغتشاشات گذشته است هر شب بدون استثنا به بهانه‌ای این بحث را ادامه و تصاویر را نشان می‌دهد و خیلی سعی می‌کنند داستان را زنده کنند یا زنده نگه دارند

 

۲٫

در اعتراضات ۲۰۱۱ انگلیس که کسی شعار براندازانه هم نداد، بیش از سه هزار نفر در پنج روزی که تظاهرات بود دستگیر شدند و ۱۲۹۳ نفر دستگیری‌شان منجر به زندان بلند مدت شد. منبع این آمار و ارقام هم سایت بی.بی.سی است… و بعضی‌ها که در شبکه‌های اجتماعی و توئیتر دیگران را به اغتشاش تشویق می‌کردند چهار سال زندانی گرفتند

 

۳٫

همزمان با تهران و چند شهر دیگر که در مجموع ده پانزده ماشین را آتش زدند، در فرانسه چند صد ماشین را به آتش کشیدند. در آنجا هم همین‌طور است. افراد را دستگیر و زندانی می‌کنند. زندان‌ها هم طولانی مدت و برخورد با اغتشاشگران سنگین است. این برخوردها مربوط به تظاهرات خیابانی است.

 

۴٫

شهروندان امریکایی‌ در جنبش تسخیر وال‌استریت حتی یک شیشه هم نشکستند و به شکل مسالمت‌‌آمیز در پارک یا جای دیگری تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند. شیشه‌ای نشکست و کار خلافی صورت نگرفت. اعتراضات کاملاً مسالمت‌آمیز بود، اما به بهانه اینکه آمده‌اید و بدون مجوز مثلاً یک پارک عمومی را اشغال کرده‌اید، دستگیری داشتند و بیش از چند ماه در زندان نگه می‌‌داشتند

 

۵٫

قانون ۲۳۸۱ فصل ۱۱۵ بخش یک امریکا می‌گوید، کسی که تابعیت امریکا را دارد و متعهد به دولت امریکاست، اگر کارهایی انجام بدهد که به نفع دشمن امریکا باشد ـ منظور فقط کشورهای دشمن هم نیست، بلکه حتی گرایش به آن کشورها ـ خیانت محسوب می‌شود و مجازات آن مرگ است!.و  در ادامه می‌گوید اگر شما خبردار شوید فردی مورد و حالت اول را دارد و اطلاع ندهید، متهم به سکوت در برابر خیانت او هستید و تا هفت سال زندان و جریمه دارد

 

۶٫

طبق آمار وزارت کشاورزی امریکا در آن کشور ۴۴ میلیون آدم گرسنه وجود دارد. گرسنه یعنی کسی که صبحانه و ناهار ندارد و شب نانی به او می‌رسد و چیزی می‌خورد که نمیرد، اما گرسنه است. اگر بیمه بیکاری داشت از آن استفاده می‌کرد. چرا گرسنه است؟

 

25فوریه/18

آیندۀ انقلاب و عبور از جریان‌های انحرافی

وقتی بناست از رخداد تاریخی سخن بگوئیم آنچه را می‌توانیم در بیان آوریم بخش کوچکی است از آن چیزی که نمی‌توانیم در بیان آوریم، اما درون ما از آن باخبر است. پس هیچ‌گاه پرونده سخن در امور حقیقی بسته نمی‌شود، به‌خصوص ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ یعنی انقلاب اسلامی، ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم تا فهم ما از یکدیگر و گفتگوی‌ ما بیرون از تاریخمان نباشد که در آن صورت عملاً از افق درونی خود فاصله گرفته‌ایم و به جهت گسستی که پیش می‌آید سخنانمان برای همدیگر نامفهوم می‌شوند و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان از این گسست رهایی یافت، به شرطی که احساسِ حضور تاریخی را که همان «اگزیستانسِ» ما در این دوران است، زنده نگه داریم و ببینیم در درون گوینده متن چه می‌گذرد.

البته تا ما از «خود» بیرون نیاییم و به آن وجهِ بنیادین خود که در این تاریخ ما را دربرگرفته، نظر نکنیم؛ نمی‌توانیم احساس هم‌سخنی و دیالوگ لازم را نزد هم داشته باشیم. با توجه به این امر علاقه‌مند هستم تا نگاهی دیگر به انقلاب اسلامی و حضور تاریخیِ آن و نحوه‌ بقای آن در آینده تاریخ جهان داشته باشم تا معلوم شود نه ‌تنها آینده‌ ما، بلکه‌ آینده‌ جهان با انقلاب اسلامی عجین است و چالش‌های رو در روی آن و فتنه فتنه‌گران، نه‌تنها مانع حضور تاریخی آن نخواهد بود، بلکه سبب می‌شود تا چهره‌های بنیادین آن حقیقتِ تاریخی بیش از پیش به ظهور آیند و ما آماده شویم تا به سراغ آن‌ سعادتی که دارد اتفاق می‌افتد، رهسپار گردیم.

 

نظر به لایه‌های باطنی حادثه‌ها در تاریخ

یکی از مهم‌ترین برکات فهم جایگاه تاریخی حادثه‌ها این است که با لایه‌های پنهان تاریخی که در آن قرار داریم و در آن تنفس می‌کنیم، مرتبط ‌می‌شویم و از ظاهر تاریخی که در آن به سر می بریم به باطن آن نظر ‌می‌نماییم و حادثه‌ها را چیزهای بی‌ریشه و جدا از هم نمی‌بینیم و از آن مهم‌تر، اگر جایگاه تاریخی حوادث مد نظر قرار نگیرد، تصور می‌شود می‌توانیم هر طور که بخواهیم با هر حادثه‌ای برخورد کنیم.

اگر حادثه‌ای را بر اساس جایگاه تاریخی‌ا‌ش ارزیابی کنیم، متوجه خواهیم شد حتی اگر بخواهیم آن حادثه را حذف کنیم مجبوریم در فکر عبور از آن باشیم و در راستای عبور از آن برنامه‌ریزی کنیم.

حوادث گذشته‌ نشان می‌دهند که کدام جریان در جایگاه تاریخی‌خود قرار نداشته و با همه تلاشی که برای بقای خود کرده، باقی نمانده و کدام جریان در جایگاه تاریخی خود ظهور و رشد کرده و جلو آمده است.

در هر شهری از کشور ما، قبل از انقلاب چندین گروه مذهبی با گرایش‌های مختلف فعال بودند، بعضی از گروه‌‌ها اصالت را به غرب می‌دادند و سعی داشتند اسلامی را مطرح کنند که هماهنگ با غرب باشد، مثل گروه‌هایی که نزدیک به تفکر انجمن حجتیه‌ای بودند. برعکس آنها، گروه‌هایی به ظاهر انقلابی بودند، ولی می‌خواستند در مدتی کوتاه همه‌چیز را به سامان بیاورند و در این راستا هرکسی را که مانع آنها بود به عنوان ضدانقلاب معرفی می‌کردند و هر دو گروه بی‌تاریخ ماندند. از جمله از نوع گروه اول نهضت آزادی مهندس بازرگان بود. آنها با این رویکرد که شاه باید سلطنت بکند نه حکومت، اصالت را به فرهنگ غرب می‌دادند؛ با این تفاوت که غربی‌‌ها مسیحی هستند و در امور فردی به دین عمل می‌کنند و ما هم در امور فردی به اسلام مقید هستیم.

هیچ یک از این گروه‌ها تاریخ خود را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند در کجای تاریخ هستند. حجتیه‌ای‌ها فکر می‌کردند فرهنگ غربی همه‌ آینده تاریخ را تصاحب خواهد کرد و باید ذیل آن فرهنگ خود را سر و سامان دهند. ملی مذهبی‌ها در عین پذیرفتن نگاه حجتیه‌ای‌ها نسبت به غرب سعی می‌کردند نظام شاهنشاهی را کنترل کنند، بدون آنکه مخالف نظام شاهنشاهی باشند. غیر از این دو جریان، جریان‌هایی هستند که بدون آنکه بدانند چه می‌خواهند و در کجای تاریخ هستند، اعتراض به همه‌چیز را در خود رشد داده بودند، غافل از آنکه باید بر اساس آنچه می‌خواهند، نسبت به نبایست‌ها موضع‌گیری کنند وگرنه دشمن مسیر را برایشان تعیین می‌کند، همان بلایی که بر سر مجاهدین خلق آمد و آنها را تا منافقین خلق جلو برد.

ما بعد از چهل سال می‌توانیم جایگاه تاریخی آن گروه‌ها را درست ارزیابی کنیم و لذا قادریم جایگاه خود را نیز نسبت به انقلاب اسلامی که یک جریان ریشه‌دار در تاریخ است و ریشه در واقعه‌ «غدیر» دارد، ارزیابی نمائیم.

 

عبور از یک فکر یا حذف آن فکر؟

نکته‌ای که در شناخت جایگاه جریان‌های فکری بسیار حائز اهمیت است، چگونگی برخورد یا تعامل با آنها از این زاویه است که آیا آن جریان‌ها، جریان‌های آینده‌داری‌اند و یا بی‌آینده‌اند و ملاک آینده‌دار ‌بودن یا بی‌آینده‌بودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد تا بر اساس جایگاه تاریخی‌شان با آنها برخورد کنیم؟

برای آنکه بحثمان کمی ملموس شود، نهضت آزادی را در پنجاه ساله‌ اخیر بررسی می‌کنیم که در ابتدا چگونه خود را به عنوان شاخه‌ مذهبی جبهه‌ ملی تعریف کرد، بدون آنکه از آرمان‌های دکتر مصدق که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت، فاصله بگیرد، در حالی که انقلاب اسلامی به کمک روشی که امام داشتند از تفکر نهضت آزادی عبور کرد، به این معنا که انقلاب اسلامی اهداف دیگری را مد نظر قرار داد و بر اساس آن اهداف، آقای مهندس بازرگان را دعوت کرد تا مدیریت دولت موقت را به عهده گیرد. عده‌ای متوجه فاصله نهضت آزادی با اهداف نظام نبودند و آنها را کاملاً پذیرفتند و جامعه ایده‌آل اسلامی را به همان‌گونه می‌شناختند که امثال آقای مهندس بازرگان مد نظر داشت. عده‌ای هم مثل شهید محمد منتظری ابداً تحمل کارهای دولت موقت را نداشتند. او به قدری از کارهای دولت موقت عصبانی شده بود که پدرش او را متهم کرد که به جهت شکنجه‌های ساواک اختلال فکری پیدا کرده است. شخصیت‌هایی مثل شهید بهشتی که متوجه جایگاه فکری نهضت آزادی بودند می‌دانستند اندیشه‌های امثال مهندس بازرگان در آن زمان مخاطب‌هایی در بین مذهبی‌های تحصیلکرده دارد. مرحوم شهید بهشتی و همفکران او بدون توهین به آقای مهندس بازرگان نشان دادند این فکر نمی‌تواند مدیریت اجرایی انقلاب را تا آخر به‌دست گیرد و افکار آنها موانعی را در مسیر انقلاب ایجاد می‌کند و لذا در عین مدارا با دولت موقت، نظر بر اهداف اصلی انقلاب داشتند و نظر به اینکه چگونه باید انقلاب اسلامی از این فکر عبور کند. شهید محمد منتظری تحمل چنین مدارایی را نداشت و شاید سیره و فرهنگِ عبور تاریخی از یک جریان فکری را نمی‌شناخت و لذا با نظر دکتر بهشتی مخالفت کرد و تهمت‌های تندی به ایشان زد. البته بعدها متوجه تندروی خود شد و به ایشان گرایش پیدا کرد و هر دو در انفجار حزب جمهوری اسلامی در زیر یک سقف شهید شدند. از آنجایی که شور محمد منتظری شور رسیدنِ هر چه بیشتر به اهداف انقلاب بود، امام بعد از شهادت او در تسلیت به پدرشان تعبیرِ «محمد ما و شما» را به ‌کار بردند.

شهید محمد منتظری به این نکته توجه نداشت که بازرگان به عنوان یک فکر، ذیل فرهنگ مدرنیته، یک مرحله از تاریخ ماست و باید کاری کنیم که مردمِ معتقد به انقلاب اسلامی جایگاه آن فکر را بشناسند و آن رویکرد را بچشند تا بتوانند به‌درستی از آن فکر عبور کنند. چیزی که شهید بهشتی و مقام معظم رهبری در آن زمان به‌خوبی می‌دانستند و بدون آنکه عصبانی شوند و بخواهند آن فکر را نادیده بگیرند و یک‌شبه آن را حذف کنند، بستر عبور از آن فکر را فراهم ‌کردند، چون بین عبور از یک فکر با حذف آن فکر تفاوت قائل بودند.

اگر ما در ابتدای انقلاب با آن درایت از فکر آقای بازرگان به‌نحو صحیح عبور نکرده بودیم، با روی کارآمدن دولت اصلاحات، جریان نهضت آزادی هدایت فکری جریان اصلاحات را به‌کلی در دست می‌گرفت و در موجِ رجوعِ مردم به آقای خاتمی، ما با حاکمیت افکار ملی‌مذهبی‌ها روبه‌رو می‌شدیم. در حالی‌که از جهاتی بسیار فرق است بین ملی‌مذهبی‌ها که به‌کلی منکر ولایت فقیه‌اند با رهبران جریان اصلاحات که با تأکید بر قانون اساسی، ولایت فقیه را در محدوده قانون اساسی می‌پذیرند و در عین حال آرمان‌شهر خود را در نظامی جستجو می‌کنند که ارزش‌های فرهنگ غربی در آن برجسته شده است. ممکن است کسی که حوصله‌ فکر کردن در این امور را ندارد، در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیده باشد که ملی‌مذهبی‌ها و طرفداران فکری جریان اصلاحات هر دو یکی هستند. چنین کسی متوجه نیست جایگاه تاریخی افراد و افکارِ آنها در تحلیل موقعیت آنها و در چگونگی عبور از آنها بسیار فرق می‌کند، هرچند به‌خوبی روشن است که رهبرانِ فکری جبهه‌ اصلاحات نسبت به اهداف انقلاب از آن جهت که مقام معظم رهبری، انقلاب را جلو می‌برند، زاویه دارند.

 

انقلاب اسلامی و توانایی عبور از جریان‌های انحرافی

با مثالی که در مورد شهید محمد منتظری آوردم، باید متوجه بود انقلاب اسلامی در شرایط تاریخی خود طوری است که نه‌تنها می‌تواند از جریان‌هایی مثل نهضت آزادی عبور کند، بلکه از حرکاتی چون فتنه‌ ۸۸ هم که عزم براندازی نظام را داشت به‌خوبی عبور کرد و می‌کند، چه رسد به حرکات کوری که در چند روز اوایل دی‌ماه ۹۶ خودنمایی کرد. وظیفه‌ ماست که با تأکید بر اهداف انقلاب اسلامی و نقد جریانی که رویکرد غربی دارد، شرایط عبورِ انقلاب از این جریان‌ها‌ را فراهم کنیم.

انقلاب چه خصوصیاتی دارد که می‌تواند از این نوع افکار عبور کند و در دام چنین افکاری استحاله نشود؟ مقام معظم رهبری بعد از دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی فرمودند: «بعضی از مدیریت‌ها در بخشی از برهه‏های این سی سال زاویه‏هایی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست اینها را در درون خود قرار بدهد؛  در کوره‏ خود ذوب و هضم کند و بر ظرفیت و تجربه خود بیفزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد. آن کسانی که می‌خواستند از درونِ این نظام به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه و  مسیر مستقیم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه‏ کسانی که با انگیزه‏های مختلف در درون این نظام قرار گرفته‏اند، خواسته یا ناخواسته، به توانایی‏های این نظام کمک کرده‌اند. به این حقیقت بایستی با دقت نگاه کرد. این ظرفیت عظیم ناشی از همین جمهوریت و اسلامیت است. از همین مردم‏سالاری دینی و اسلامی است. راز ماندگاری و مصونیت و آسیب‏ناپذیری جمهوری اسلامی هم این است و این را جمهوری اسلامی در ذات خود دارد و إن‏شاءالله آن را همواره حفظ خواهد کرد.»(۱)

آن وقتی‌که ما نگران آینده‌ انقلاب بودیم که چرا آن مسائل از طریق بعضی از دولت‌ها برای انقلاب پیش آمد، مقام معظم رهبری با بصیرت و مدیریتِ حکیمانه‌ خود سعی داشتند انقلاب را از آن مراحل عبور دهند و در راستای عبور جامعه از آن مراحل، بدون آنکه بخواهند آن گروه‌ها و افکار را به روش‌های غیرحکیمانه حذف کنند، مردم را هدایت ‌کردند. ایشان از یک سو جریان اصلاح‌طلبی را مد نظر داشتند و از آن طرف هم متوجه بودند انقلاب اسلامی توانایی عبور از آن را دارد، به این معنا که در آینده انقلاب آن نوع فکر نمی‌تواند حضور داشته باشد. چون آنچه مردم مد نظر دارند با آنچه دولت اصلاحات می‌خواست یکی نبود.

با شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، جایگاه جریان‌هایی مثل جریان اصلاحات و سازندگی و اصول‌گرایی حزبی و قبیلگی را خواهیم شناخت و متوجه بی‌آینده بودن آنها در انقلاب خواهیم شد. شهید منتظری در آن زمان می‌خواست دولت موقت را از سر راه انقلاب حذف کند، ولی تقدیر الهی آن بود که انقلاب اسلامی از آن جریان عبور کند تا ما در آینده تاریخ انقلاب دوباره گرفتار چنین فکری نشویم. فرق عبور از یک جریان فکری با حذف آن جریان در این نکته‌ مهم نهفته است.

بنای همه‌ ما باید این باشد که از ریزش نیروهای انقلاب جلوگیری کنیم. ما با تأسی از رسول خدا«ص» که به ابوسفیان و همفکرانش فرمودند: «اِذْهَبُوا وَ اَنْتُم الْطُلَقاء» بروید شما آزادید؛ باید بدانیم تاریخی شروع شده که جریان‌های غرب‌گرا خواهی نخواهی دیگر در آن جایی ندارند. با ظهور انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی به وجود آمده که دست و زبان و فکر و دل مردم به چیز دیگری غیر از غرب نظر دارد و اگر ما جایگاه انقلاب اسلامی را در شرایط تاریخیش بشناسیم می‌فهمیم که جایگاه هر حادثه‌ای کجاست و به کجا ختم می‌شود. تنها در چنین فضایی است که می‌توانیم فکر کنیم و سخن بگوئیم و به تفاهم برسیم.

 

آینده‌داری انقلاب اسلامی

ما در کجای تاریخمان هستیم؟ امام فرمودند: «این قرن، قرنِ نابودی ابرقدرت‌هاست» ایشان با چه ملاکی این سخن را گفتند؟ مقام معظم رهبریدر طلوع نهضت‌های بیداری اسلامی در مقابل آنهایی که گفتند بهار عربی شروع شده، فرمودند: «این قرن قرنِ اسلام است.»

وقتی شرایط نابودی یک فکر و فرهنگ در تاریخ فراهم می‌شود، به گفته قرآن: «مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ» هرگز اجل آن امت و آن فرهنگ نه جلو می‌افتد و نه به تأخیر می‌انجامد. دکتر شریعتی می‌گفت: «ابوسفیان خوب فهمید که اسلام آمده است که بگوید ای ابوسفیان! تو در این تاریخ، دیگر جایی نداری.» به همین جهت ابوسفیان در ابتدا سخت در مقابل اسلام ایستاد و جنگید، ولی پس از آنکه فهمید اسلام به عنوان تاریخ جدیدی وارد عالم شده، بدون آنکه حتی یک روز هم از ته قلب اسلام را بپذیرد، خود را داخل مسلمانان جا زد. ابوسفیان چون نقطه ضعف‌های خود و نقطه قوت‌های اسلام را درک کرد، بدون آنکه تغییر هویت داده باشد، خود را در تاریخ جدید ادامه داد. این ناشی‌گری را بعضی‌ها در تاریخ انقلاب نیز انجام دادند، ولی با همه زرنگی‌ای که به خرج دادند نتوانستند خود را از بی‌آیندگی رهایی ببخشند، چون به اسلامی که آینده تاریخ را در دست دارد نپیوستند، بلکه خواستند اسلام را به خود پیوند بزنند. این‌که امویان این‌همه اصرار دارند تا هیچ اسمی از امیرالمؤمنین«ع» در میان نباشد به این دلیل است که می‌خواهند اسلام را به خود پیوند بزنند، در حالی‌که اسلام و امیرالمؤمنین«ع» به همدیگر پیوند خورده‌اند و از این جهت آن حضرت مانند اسلام، عین آینده‌داری‌اند. امویان فکر کردند می‌توانند خود را به جای علی«ع» به اسلام پیوند بزنند و با آینده‌داریِ اسلام، آینده‌دار شوند و تلاش معاویه برای ولایتعهدی یزید در همین راستا بود، غافل از آنکه اینها از جنس اسلامی که آینده تاریخ را تغذیه می‌کند و جلو می‌رود، نیستند و به همین جهت پس از هزار ماه اصرار بر ماندن بالاخره طومار امویان پیچیده ‌شد.

چرا اهل‌بیت«ع» اطمینان داشتند که آینده از آنِ آنهاست؟ از حضرت امام باقر«ع» داریم که در شرح آیه: «وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» فرمودند: «نَحْنُ اَهْلُ الْعَاقِبَه» ما اهل عاقبت هستیم و آینده‌ تاریخ از آن ماست. می‌فرمایند: «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ«ع» «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»‏ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ»(۲) قرآن می‌فرماید: «زمین را برای کسانی از بندگانمان قرار می‌دهیم که می‌خواهیم و عاقبت از آن متقین است» حضرت علی«ع» فرمودند: «من و اهل‌بیت من آنهایی‌ هستند که زمین را برای آنها قرار داد و مائیم آن متقینی که عاقبت از آنِ آنان است.»

راز این اطمینان آن است که حضرت جایگاه تاریخی حادثه‌ها و حاکمیت‌ها را می‌شناختند و می‌دانستند آنها هستند که همواره تاریخ را به سوی اهداف نهاییش مدیریت می‌کنند و به همین جهت هر جا در تاریخ، حیاتی مشاهده می‌شود ـ مثل انقلاب اسلامی ـ به جهت حضور فرهنگ اهل‌بیت«ع» است. اهل‌بیت«ع» در سراسر تاریخ حاضرند و نمی‌گذارند قداست دروغین امثال مأمون عباسی پایدار بماند.‌

در همین‌ راستا انقلاب اسلامی آرمانی را در مقابل بشر امروز قرار داد که نه‌ تنها جهان اسلام دیگر نمی‌تواند دیکتاتورها را تحمل کند، بلکه جهان غرب نیز نمی‌تواند نظام سرمایه‌داری را تحمل کند و علت چالش‌هایی را که جهان استکباری و دست‌نشاندگان آن منطقه برای انقلاب اسلامی ایجاد کرده‌اند، باید در حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ دانست.

دلیل حضور تاریخی حضرت علی«ع»  بعد از شهادتِ آن حضرت، به قتل رساندن مُحبین امیرالمؤمنین«ع» است و این نشان می‌دهد که حضرت علی«ع» به پایان نرسیده است و عجیب این است که دشمنان علی«ع» سعی دارند محبین علی«ع» به ‌دست افراد به ظاهر متدین به قتل برسند تا تصور مقابله جبهه حق با باطل از دل آن شهادت‌ها بیرون نیاید. امویان سعی دارند محبّین علی«ع» به ‌دست حجاج بن یوسف ثقفی‌ها که حافظ قرآن‌ بودند، کشته شوند تا موضوعِ حق و باطل در میان نباشد. محبین امیرالمؤمنین«ع» به دست انسان‌های وحشی مثل چنگیزخان به قتل نرسیدند، بلکه در نهایتِ حیله‌گری، به دست انسان‌های ظاهرالصلاح به قتل رسیدند تا بگویند شیعیان علی«ع» قداست خاصی ندارند، ولی نتیجه برعکس شد و قاتلان محبین علی«ع» از پوشش قداست دروغین خود خارج شدند.

 

انقلاب اسلامی، فتحی تاریخی

هنر ما آن است که با شروع انقلاب اسلامی در عین آنکه چشم خود را از اهداف آن برنمی‌داریم، آن را به عنوان یک فتح تاریخی ببینیم و مراحل رسیدن به اهداف انقلاب را بشناسیم تا بتوانیم به‌درستی از موانع تاریخی آن عبور کنیم و امیدوار به وعده خداوند باشیم که وعده الهی در تحقق تاریخی جدید، تخلف‌ناپذیر است. اگر کسی فضای تاریخ آن زمان را که پیامبر خدا«ص» مأمور شدند علی«ع»را در غدیر به عنوان ادامه اسلام معرفی کنند، می‌شناخت، به‌خوبی مثل پیامبر«ص» می‌فهمید زمینه پذیرش چنین پیشنهادی فراهم نیست. آنجا که خدا می‌فرماید: «ای پیغمبر تو درست می‌فهمی که زمینه پذیرش علی هنوز فراهم نیست، ولی در معرفی او کوتاهی نکن و علی را معرفی کن و اگر معرفی نکنی رسالت خود را به انتها نرسانده‌ای.» می‌خواهد تاریخ جدیدی را در ادامه اسلام شروع کند تا به‌مرور زمینه فعلیت‌ یافتن آن فرا رسد.

پیامبر خدا«ص»خوب تشخیص داده بودند که جریان‌های سیاسی و قبیلگی، غدیر را نادیده می‌گیرند، با این‌ همه خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»(۳) ای پیامبر چرا معطل هستی؟ چون طبق روایات و اشاراتی که رسول خدا«ص» در سخنانشان قبل از غدیر در مکه و منا دارند، معلوم است که قبلاً خداوند موضوع وصایت علی«ع» را با رسول خدا«ص» در میان گذاشته و لذا در این آیه تهدید می‌کند و می‌فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر آن عمل را انجام ندهی، هیچ نتیجه‌ای از رسالت خود نمی‌گیری و عملاً رسالت خود را ابلاغ نکرده‌ای. تحلیل پیامبر«ص» این بود که زمینه تاریخی معرفی علی«ع» فراهم نیست. خودِ خدا این نور را به پیامبرش داده که حضرت می‌فهمد زمینه‌ تاریخی این موضوع فراهم نیست. بعد هم که موضوع مطرح شد، روشن شد که شرایط همان ‌طوری بود که رسول خدا«ص» پیش‌بینی می‌کردند. به‌طوری که نضر بن حارث بن کلده با شنیدن جریان غدیر گفت: «خدایا! اگر محمد حق است و آنچه می‌گوید از نزد توست پس سنگی بر ما ببار یا ما را به عذابی الیم مبتلا کن.» که سنگی از آسمان آمد و بر آن ملعون افتاد و آیه‌ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل شد. خدا در عین تأیید نظر رسول خدا«ص»، نکته‌ا‌ی را در ادامه آیه مربوط به جریان غدیر می‌فرماید: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ» ای پیامبر! خداوند تو را و رسالت تو را از دست مردم حفظ می‌کند و کاری می‌کند که نقشه‌شان به آن نهایتی که می‌خواهند نرسد. اگر این آیه را در تاریخ خودش ببرید، معلوم می‌شود خداوند می‌خواهد به پیامبر خود مژده و تسلی بدهد که اولاً: اینهایی که در مقابل علی«ع» ایستاده‌اند کافرند، ثانیاً: درست است این کافران نقشه‌هایی می‌کشند، ولی نقشه‌هایشان نتیجه نمی‌دهد و خداوند آنها را در نقشه‌هایشان هدایت نمی‌کند و کارشان بی‌ثمر خواهد شد. خطاب به رسول الله«ص» می‌فرماید درست است متوجه شده‌ای عده‌ای نقشه می‌کشند تا پیام غدیر به حاشیه برود و آن را تحریف ‌کنند، ولی به تو مژده می‌دهم که نتیجه نمی‌گیرند. سقیفه را ساختند برای نادیده‌گرفتن غدیر و قبل از آن هم در آن صحیفه‌ مشهور متحد شدند که نگذارند جریان غدیر پا بگیرد، ولی به آن نتیجه‌ای که می‌خواستند نرسیدند و فرهنگ غدیر به عنوان یک فتح تاریخی، با وعده و مژده‌ خدا ادامه یافت و انقلاب اسلامی به همان معنایی که غدیر ادامه نبوت بود تا توحید در حجاب جاهلیت قرار نگیرد، صورت وعده خداوند است به پیامبر«ص» و به یک معنا روح توحید است در موطن تاریخ امروز ما.

اگر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را غیر از این بدانیم، نه‌تنها به انقلاب که به خود جفا کرده‌ایم، همان‌ طور که امثال بنی‌صدر و بعضی از سیاسیون و حزب‌های قبیله‌ای اعم از اصولگرا و غیر اصولگرا به خود جفا و با نگاه غلط به انقلاب اسلامی، خود و جریانِ خود را بی‌تاریخ و بی‌آینده کردند. اصولگرایی واقعی آن است که بتوانیم جایگاه انقلاب اسلامی را به عنوان حضور روح توحید در این زمان بشناسیم.

 

راز تفاوت دو نگاه

امویان و عباسیان بسیار تلاش کردند تا مسلمانان جهانِ اسلام به اهل‌بیت«ع» به عنوان کسانی که شایستگی مدیریت دینی و سیاسی جهان اسلام را دارند، رجوع نکنند و عنصر تُرک در دربار بنی‌عباس در جسارت به اهل‌بیت«ع» مشهور بود. در هر حال و به هر دلیلی هارون و مأمون به امام رضا«ع» می‌گفتند پسر عمو، ولی شاخصه ترکان عثمانی ضدیت با اولاد امیرالمؤمنین«ع» بود. با این‌ همه درست در اوج حاکمیت ترکان عثمانی، با ظهور سلسله صفویه، تشیع به عنوان یک دولت ظهور کرد و شیعه حضور تاریخی خاصی پیدا کرد و به یک معنا به فتح تاریخی خاص خود دست یافت. همان‌طور که ما با ظهور انقلاب اسلامی به فتح تاریخی خاص خود دست یافتیم و از این جهت که سلسله صفویه فتح تاریخی ظهور حکومتیِ شیعی است، جایگاه ذیقیمتی در تاریخ ما دارد، هر چند بعضی از عناصر این سلسله درست عمل نکردند و یا بعضی اعمال ناشایست از بعضی از آنها به چشم می‌خورد. به نظر بنده غفلت آقای دکتر شریعتی غفلت از جایگاه تاریخی سلسله صفوی است. دکتر شریعتی با طرح تشیع علوی و تشیع صفوی، به سراغ ضعف‌های جزئی بعضی از پادشاهان صفوی می‌رود و اشکال می‌گیرد که چرا مرحوم مجلسی پادشاه صفوی را تمجید کرده است، غافل از اینکه‌ زعمای دین متوجه شده‌اند با ظهور دولت صفوی تاریخ جدیدی شروع شده و لذا امثال شیخ بهایی و محقق کرکی از بعلبک لبنان حرکت می‌کنند و به دربار صفوی می‌آیند تا مسیر آینده تاریخ را مدیریت کنند، چون متوجه جایگاه دولت صفوی در تاریخ هستند ومی‌دانند که این مسیر به حاکمیت تشیع با فرهنگ علی«ع» منتهی می‌شود و نه به حاکمیت شاه عباس صفوی. باید متوجه علت تفاوت این دو نگاه به سلسله صفویه بود. تاریخ‌دانانی مثل آقای دکتر موسی نجفی به‌خوبی متوجه روحیه‌ تمدن‌سازی سلسله‌ صفوی ذیل اسلام اهل‌بیت«ع» شده‌اند.  با توجه به این نکته است که مقام معظم رهبری در مقایسه صفویه با قاجار، سلسله‌ قاجار را شدیداً می‌کوبند، در حالی‌که برای صفویه ارزش قائل‌اند. این نوع ارزش‌گذاری که ایشان نسبت به صفویه دارند به جهت شناختی است که نسبت به جایگاه تاریخی سلسله صفویه دارند نه افراد آنها.

مشکل دکتر شریعتی نسبت به سلسله‌ صفویه را امروز بعضی‌ها نسبت به انقلاب اسلامی دارند. آنان نمی‌توانند جایگاه تاریخی انقلاب را بفهمند و می‌گویند اگر انقلاب اسلامی شده چرا هنوز بی‌حجابی و مشکلات اقتصادی وجود دارند و ادارات ما اسلامی نیستند. آنها از این نکته غافل‌اند که همیشه انحطاطِ‌ تمدن‌ها به صورت فرایند واقع می‌شود و طول می‌کشد تا تمدن جدیدی به جای تمدن قبلی با عالَم مخصوص به خود حاکم شود. ما در طلیعه گذارِ تاریخی از فرهنگ غربی به فرهنگ دینی هستیم و نه در پایان آن. طلیعه یعنی آغاز یک آغاز. چیزی که در اینجا مهم است فهمِ جایگاه تاریخی این پدیده است. از عظمت تاریخی سلسله صفویه همین بس که دولت عثمانی حاضر شد با نادرشاه کنار بیاید، به این شرط که نادرشاه از این‌که صفویه مذهب رسمی کشور را تشیع اعلام کرده بود، کوتاه بیاید و با کوتاه ‌آمدن نادرشاه، نادرشاهی که در اذهان مردم به سردار ملی مشهور بود به ننگ ملی تبدیل شد.

ادامه امیرالمؤمنین«ع» در تاریخ

جایگاه تاریخی سلسله صفوی طوری تثبیت شده که به نادرشاه اجازه نمی‌دهد بیاید و حضور تاریخی صفویه را ـ به عنوان شروع دولت شیعی ـ تغییر دهد. حضرت امام به همین معنا در مورد انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند.» درست است که با تلاش دشمنانِ اسلام سلسله قاجار بعد از صفویه با نژاد مغولیش بر ما تحمیل و عملاً حجابِ اسلام شیعی شد، ولی مردم در اولین فرصت با طرح مشروطه، عزم عبور از قاجار را نشان دادند و خواستند با طرح رجوع به پارلمان، آراء مردمی در جامعه حاکم باشد که به اسلام و تشیع وفادارند. درست است که دشمن بیکار نمی‌نشیند و با جریان روشنفکری غرب‌زده سعی دارد انقلاب مردم را در نهضت مشروطه مصادره کند، ولی با طرح متمم قانون اساسی توسط شیخ فضل‌الله، روحیه تأکید بر عهد تشیع فرو ننشست و بر آن موضوع تأکید شد که باید هر قانونی که از مجلس می‌گذرد به تأیید مجتهدین برسد.

عده‌ای که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب مشروطه نیستند فقط به عیب‌ها می‌نگرند. در دولت صفوی، شاه عباس بر سر شیخ بهایی منت می‌گذارد و اجازه می‌دهد او حجت‌الاسلام باشد و حکم حجت‌الاسلامی را که منصب قضاوت به حساب می‌آمد به او تفویض می‌کند، در حالی‌که در مشروطه ما یک قدم جلوتر آمدیم و حالا این مراجع‌اند که در کنار نمایندگان مجلس شورای ملی، نماینده تعیین می‌کنند تا قوانینِ مصوب مجلس به تأیید اسلام برسند و این فرهنگ همچنان جلو آمد تا آنجا که در انقلاب اسلامی حکم رئیس‌جمهور را هم باید ولی‌فقیه تنفیذ کند. به این معنا که با آن ‌همه نقشه‌ای که در حذف حضرت علی«ع» کشیدند، آن حضرت با تفصیل بیشتر به تاریخ برگشت، زیرا فقیه جز آنچه که خدا و رسول و امام می‌گویند، نمی‌گوید.

گلایه‌ای که حضرت امام از بعضی مقدسین و روحانیون داشتند همین بود که آنها اشکال می‌گرفتند که چرا هنوز ادارات درست نشده و بعضی از زنان بی‌حجاب‌اند. حضرت امام انتظار داشتند که آقایان متوجه شوند تاریخ جدیدی شروع شده و همه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را از این زاویه ملاحظه کنند که با طلوع انقلاب اسلامی، بشر در مقیاس جهانی و در ایران به‌طور خاص، وارد فاز تاریخی عبور از عالم مدرن شده، منتهی این فازِ تاریخی مثل همه تحولات تاریخی دیگر امری ناگهانی نیست که سریعاً با ثمرات آن روبرو شویم، بلکه یک فرایند طولانی تاریخی است، همان‌طور که انتقال از قرون وسطی به مدرنیته حداقل ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال ـ از نیمه‌ دوم قرن ۱۲ میلادی تا نیمه دوم قرن  ۱۴ ـ طول کشید. طلیعه‌های ظهور مدرنیته را در شعری از فرانچسکو پترارک از اولین شاعران مدرن تا داستان‌های هرزه و عشقی کامرون می‌توان یافت.

بر همین اساس اگر از ظهور امری در تاریخ سخن می‌گوئیم به معنای ظهور ناگهانی و لحظه‌ای نیست. وقتی از انحطاط مدرنیسم حرف می‌زنیم، به فرایند انحطاط نظر داریم که شروع آن انحطاط تا تحققِ انقراض، ۲۰۰، ۳۰۰ سال طول می‌کشد و تازه وقتی انحطاط به انقراض انجامید و تمدن جدید حاکم شد، تحقق تمدن جدید نیز یک فرایند چند صد ساله است. مهم آن است که بدانیم وقتی جامعه و یا افرادی نظر به تمدن جدید دارند، در طول مدت فرایندِ به صحنه ‌آمدن آن تمدن، در تاریخی از نشاط و هدفداری و معنویت به ‌سر می‌برند.

امام «ره» انتظار داشتند که مقدسین متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی که رجوع به توحید دارد، بشوند. هرچند فضای دانشگاه‌های ما به‌نحوی همه‌جانبه وارد فرایندِ تمدن اسلامی نشده و بعضی از اساتید سعی بر محکم‌ کردن مناسبات جهان مدرن در تئوری‌های سیاسی خود دارند تا دانشجویان متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نشوند و در نتیجه انقلاب را بی‌آینده بدانند و تحت‌تأثیر افکار به اصطلاح روشنفکران غرب‌زده، خود را در مقابل فرهنگ غرب ببازند، ولی انقلاب اسلامی در محلی از تاریخ قرار دارد که اینها‌ کاری از پیش نمی‌برند. جریان روشنفکری غرب‌زده از همان ابتدای دولت سازندگی چنین القا کرد که انقلاب اسلامی حادثه‌ای است در کنار نظام مدرن و باید در چنین فضایی خود را تعریف کند. متأسفانه عده‌ای هم تحت‌تأثیر این فکر قرار گرفتند و کار به جائی رسید که عده‌ای در همان زمان‌ها بورسیه تحصیل به خارج گرفتند تا به عنوان کارگزاران آینده نظام اسلامی بتوانند نظام ایران را در کنار فرهنگ مدرن جای دهند.

تفاوت دولت‌ها نسبت به انقلاب در این است که بعضی از آنها اگر از یک طرف تا حدی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هم هستند، از طرف دیگر انحطاط و انقراض تمدن غرب از چشمشان پنهان است و با این ملاک می‌توان فهمید چه نوع دولتی در آینده می‌تواند بستر تحقق اهداف انقلاب اسلامی باشد و چه نوع دولتی نمی‌تواند.

ضعف‌های اجرایی را همه‌ دولت‌ها دارند، زیرا ساختار فرهنگی و اقتصادی ما در حال حاضر در درون فرهنگ مدرنیته و تحت‌تأثیر آن است و ما در حال حاضر از این جهت در قسمت تاریک تاریخمان به سر می‌بریم، با این تفاوت که با انقلاب اسلامی عزم عبور از نقص‌های تاریخی در ما ظهور کرده و این چیزی نیست که با ممانعت روشنفکرانِ تحت تأثیر غرب تغییر کند.

نفهمیدنِ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی موجب شد که عده‌ای نزد خود حساب کنند که می‌توانند از خارج بیایند و همراه با روشنفکرانِ داخلی، ارزش‌های انقلاب را دگرگون سازند. آنان با این نیت در بعضی از دولت‌ها نفوذ کردند، ولی متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نیستند. در حالی‌که مقام معظم رهبری متوجه مسیر تاریخی انقلاب اسلامی هستند و بدون آنکه برخورد مستقیمی با آنها داشته باشند، با زنده نگهداشتن روح انقلاب، نفوذ جریان روشنفکری غرب‌زده را هر روز بی‌خاصیت‌تر می‌کنند. بر این اساس درک این نکته دشوار نیست که نه احزاب غرب‌گرا در ایران ماندنی‌اند و نه حاکمان سعودی در کشور عربستان، زیرا با ظهور انقلاب اسلامی فرایند حاکمیت مردم به جای حاکمیت قبایل و یا سرمایه‌داران، دنبال خواهد شد. جریان‌های داخلی هم اگر نتوانند خود را ذیل شخصیت امام قرار دهند، در فرآیند تاریخ جدید از تاریخ بیرون می‌افتند. اینان اگر صدها حزب هم تشکیل بدهند و همه‌ مراکز قدرت را هم در دست بگیرند، تا تکلیف خود را در قبال انقلاب روشن نکنند،  از زحمات خود نتایج چندانی نمی‌گیرند.

بنابراین اگر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم متوجه خواهیم شد که ابتدا باید شخصیت اشراقی حضرت امام را بشناسیم. به تعبیر دیگر باید امام را آن ‌طور که هست و نه آن طور که سیاسیون به ما معرفی می‌کنند، پیدا کنیم و سپس در همان راستا متوجه‌ زعامت مقام معظم رهبری در این زمانه باشیم.  معدود افرادی چون رهبری جایگاه تاریخی امام را پیدا کرده‌اند و در این متوجهند که امام راهی را در مقابل ما گشودند که راز سعادت ما در این زمانه است.  به همین دلیل است که ایشان با اطمینان می‌فرمایند: «وجود چالش، انسان‌های آگاه و بصیر و شجاع را نگران نمی‌کند. وجود چالش، انسان‌های متعهد را به نگاه به ظرفیت‌های موجود و احیاناً معطل ‌مانده وادار می‌کند. این چالش‌ها بر اثر این است که در نظام جمهوری اسلامی توان پیشرفت، توان استحکام، توان اقتدارِ روزافزون بسیار است.»(۴)

و نیز: «ما به إذن الهی در همه‌ عرصه‌ها امریکا را مأیوس خواهیم کرد.(۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در تاریخ ۱۲/۵/۱۳۸۸٫

۲ـ الکافی، ج ‏۱، ص ۴۰۷٫

۳ـ مائده، ‌۶۷٫

۴ـ سخنان مقام معظم رهبری، در تاریخ ۳۱/۲/۹۳٫

۵ـ به سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در تاریخ ۶/۱۰/۱۳۹۶ رجوع شود.

سوتیترها

 

۱٫

 

نکته‌ای که در شناخت جایگاه جریان‌های فکری بسیار حائز اهمیت است، چگونگی برخورد یا تعامل با آنها از این زاویه است که آیا آن جریان‌ها، جریان‌های آینده‌داری‌اند و یا بی‌آینده‌اند و ملاک آینده‌دار ‌بودن یا بی‌آینده‌بودن یک جریان فکری چیست و با هرکدام چگونه باید برخورد کرد تا بر اساس جایگاه تاریخی‌شان با آنها برخورد کنیم؟

 

۲٫

بین ملی‌مذهبی‌ها که به‌کلی منکر ولایت فقیه‌اند با رهبران جریان اصلاحات که با تأکید بر قانون اساسی، ولایت فقیه را در محدوده قانون اساسی می‌پذیرند و در عین حال آرمان‌شهر خود را در نظامی جستجو می‌کنند که ارزش‌های فرهنگ غربی در آن برجسته شده است. ممکن است کسی که حوصله‌ فکر کردن در این امور را ندارد، در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیده باشد که ملی‌مذهبی‌ها و طرفداران فکری جریان اصلاحات هر دو یکی هستند.

 

۳٫

 

مقام معظم رهبری بعد از دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی فرمودند: «بعضی از مدیریت‌ها در بخشی از برهه‏های این سی سال زاویه‏هایی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست اینها را در درون خود قرار بدهد؛  در کوره‏ خود ذوب و هضم کند و بر ظرفیت و تجربه خود بیفزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد.

 

 

۴٫

تفاوت دولت‌ها نسبت به انقلاب در این است که بعضی از آنها اگر از یک طرف تا حدی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هم هستند، از طرف دیگر انحطاط و انقراض تمدن غرب از چشمشان پنهان است و با این ملاک می‌توان فهمید چه نوع دولتی در آینده می‌تواند بستر تحقق اهداف انقلاب اسلامی باشد و چه نوع دولتی نمی‌تواند.

 

 

۵٫

ضعف‌های اجرایی را همه‌ دولت‌ها دارند، زیرا ساختار فرهنگی و اقتصادی ما در حال حاضر در درون فرهنگ مدرنیته و تحت‌تأثیر آن است و ما در حال حاضر از این جهت در قسمت تاریک تاریخمان به سر می‌بریم، با این تفاوت که با انقلاب اسلامی عزم عبور از نقص‌های تاریخی در ما ظهور کرده و این چیزی نیست که با ممانعت روشنفکرانِ تحت تأثیر غرب تغییر کند.

 

 

 

 

25فوریه/18

خواسته‌های خواستنی از امامان

در آستان امامان

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است در حوزه «معرفت امامان» که «متن» آن شرح زیارت جامعه کبیره است که متنی جامع‌تر از آن در حوزه «امام‌شناسی» نداریم. اینک در فرازهای پایانی زبارت بعد از سلام و عرض ادب به ساحت مقدس امامان و اعتراف به مناقب والایشان درخواست‌ها مطرح می‌شود:

۱ ثبات قدم

« فَثَبَّتَنِىَ اللّهُ أبدا ما حَییتُ عَلى مَوالاتِکُمْ وَ مُحَبَّتِکُمْ وَ دینَکُْم» :پس خداوند همیشه تا زنده‌ام بر موالات و دوستی شما و آئین شما پابرجایم سازد.

 «ثبات در دین» ارزش والای قرآنی که در آیات فراوانی بر آن تأکید شده است، از خداوند ثبات و پایداری در مسیر ولایت خواسته شده است. «دین‌مداری» در طول تاریخ هزینه داشته و دین‌مداران با افتخار هزینه آن را پرداخته‌اند. شهادت، زندان، تبعید از سوی طواغیت، اهانت‌، هتک‌حرمت‌، شایعه‌پراکنی‌ و… بخشی از این هزینه است که بدون پرداخت آن نمی‌توان پای عَلَم دین ایستاد.

در این حوزه «ثبات قدم» در مسیر ولایت مستلزم سختی‌ها و قهراً هزینه‌های بیش‌تری است که رهروان این راه باید خود را برای تحمل و پرداخت آنها آماده آن نمایند.

 مردی نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «والله این الاحبکم: به خدا من شما خاندان پیامبر «عترت» را دوست دارم. امام(ع) فرمودند: «فاتخذ للبلاء جلباباً فوالله انه لاسرع الینا و الی شیعتنا من السیل فی الوادی و بنا یبدءالبلاء ثم بکم و بنا یبدءالرخا ثم بکم…: پس جامه محافظی برای بلا بر تن کن، زیرا سوگند به خدا که بلا و سختی به سوی ما و پیروان ما شتابنده‌تر می‌آید تا حرکت سیلاب. بلا به سوی ما آغاز می‌آید و سپس به شما می‌رسد و آسایش و رفاه نیز از ما آغاز می‌شود و سپس به شما می‌رسد.»(۱)

در روایتی از حضرت مولی علی(ع) می‌خوانیم: «من احبنا اهل البیت فلیعد للفقر جلباباً؛(۲)هر کس که خاندان ما را دوست دارد باید برای مقابله با فقر تن‌پوشی (محافظ) یا «برگستوانی» آماده سازد.»

 

 

آری رهروی راه اهل بیت«ع» و محبت آنان به خاطر دشمنان این «صراط مستقیم»، پرسنگلاخ است و باید بر آن ثبات قدم داشت. امامان خود الگوی ثبات قدم‌اند و نشان آن «شهادت» یازده امام است. رهروان شهید راه امامان نیز اسوه و الگویند. این سروهای قامت کشیده فراوانند. فقط برای نمونه نام یکی از این راست‌قامتان را می‌برم. «کمیت اسدی» شاعر برجسته عاشق بی‌قرار اهل بیت«ع» است که دانشمند بزرگ، علامه سید محسن امین جبل‌عاملی در باره او می‌گوید:

«کمیت شاعری است شیعی که در شیعه بودنش عمیق و ژرف‌اندیش است. شعر او خردمندانه و برهانش قوی و دلیل‌هایش در موقع بحث و جدل متین و محکم است. او شاعری با روشی ویژه و سبکی خاص است که از آن تخلف نمی‌کند. از تفکر دینی خود دفاع می‌کند و در راه آن به مبارزه می‌پردازد. او را مذهبی است سیاسی و ضد حاکمیت جور که آن را صریح و بدون مبالغه دورغین ابلاغ می‌کند. او نخستین کسی است که بیان برهان و زبان دلیل را در شعر وارد و به وسیله آن از آل علی«ع» وحق غصب شده و به تاراج رفته آنها دفاع کرده است.»(۳)

او هنگامی که یکی از سروده‌های خویش را می‌خواند، دژخیمان بنی‌امیه و هواداران خالد قسری بر سرش ریختند و شمشیرهایشان را در سینه سینائی او فرو بردند و او را به شهادت رساندند. پسر کمیت «مستهل» می‌گوید:

 «در واپسین لحظات پدرم بالای سرش بودم. آخرین نفس‌های خویش را می‌کشید. دیدم که بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد سه بار گفت: «اللهم آل محمد، اللهم آل محمد، اللهم آل محمد؛ بارخدایا خاندان محمد.»(۴)

الگوی ثبات قدم تا آخرین نفر و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون یعنی این.

 

ثبات در دین در عصر غیبت

 

 

این ثبات در دین در عصر غیبت حضرت ولی‌عصر«عج» ارواحنا فداه بسی مهم‌تر و سخت‌تر است، از آن رو که:

۱- امام زمان غایب است و غیبتش طولانی است.(۵)

۲- فضای حاکم مقوم انگیزه‌های گوناگون دین‌گریزی است.(۶)

۳- سستی در گرایش‌ها و باورها پیدا می‌شود.(۷)

۴- انحراف و دین‌گریزی افزایش می‌یابد.(۸)

۵- ستیزه‌جویی‌ با دینداران افزایش می‌یابد.(۹)

در چنین فضایی این‌چنین پایداری و پایمردی در عرصه دین بسیار مشکل است. حضرت نبی اکرم(ص) فرمودند: «لاخدهم اشدّ بقیه علی دینه من فرط القتاد فی اللیله الظلماء او کالقابض علی جمرالفضاء: هریک از آنان «دینداران عصر غیبت» اعتقادات و دین خویش را با هر سختی که هست، نگه می‌دارند چنانکه گویی خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می‌کنند و یا آتش پردوام را در دست نگاه می‌دارند.»(۱۰) به همین دلیل دینداری در عصر غیبت ارزشی بزرگ و دینداران شایسته تجلیل و تکریم‌اند.

حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «قال النبی(ص) لعلی: یاعلی و اعلم ان اعظم الناس یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی و حجب عنهم الحجه فامنوا بسواد علی بیاض؛(۱۱) پیامبر اکرم به علی(ع) فرمودند: یا علی بزرگ‌ترین مردمان در ایمان و یقین کسانی هستند که در آخرالزمان زندگی می‌کنند. اینان پیامبرشان را ندیده‌اند و امامشان پنهان است و با خواندن خطی بر کاغذ ایمان می‌آورند.»

حضرت امام سجاد(ع) فرمودند: «انّ اهل زمان غیبته القائلون بامامته المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان لان الله تعالی ذکره اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه، صارت به الغیبته عندهم بمنزله المشاهده… اولئک المخلصون حقا؛(۱۲)به‌درستی که مردمان زمان غیبت مهدی«عج» که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور

 

اویند، از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدا چنان عقل‌ها، فهم‌ها و شناخت آنان را قوت بخشیده است که غیبت نزد آنان همچون دیدن باشد… آنان به حق اخلاص‌ورزانند.»

۲- توفیق اطاعت از امامان

درخواست دیگر توفیق اطاعت از آنان است. این توفیق رزق است: « اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَه: خدایا توفیق اطاعت را روزی‌مان کن.» توفیق یعنی که خداوند اسباب کار را چنان فراهم آورد که انسان به خواسته نیکویش برسد.

اطاعت از امامان معصوم ارزشی والاست که در تحقق آن حتما نیازمند فراهم شدن اسباب یعنی توفیق هستیم. البته مقصود «اطاعت عملی» است و نه اطاعت شعاری. در روایتی ابوالصباح کنانی» به امام صادق(ع) گفت: «در راه شما چه‌ها که از مردم نمی‌بینیم.» حضرت فرمودند: «در راه من از مردم چه می‌بینی؟» گفت: «همواره میان ما و مردی از مخالفان سخنی درمی‌گیرد. او می‌گوید تو جعفری خبیث هستی.» امام فرمودند: «مردم شما را به خاطر من سرزنش می‌کنند؟» ابوالصباح گفت: «آری.» امام فرمودند: «ما اقلّ والله من یتتبع جعفراً منکم انما اصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه و رجائوا به فهو لاءاصحابی: به خدا سوگند پیروان جعفر از میان شما چه اندک‌اند. یاران من کسانی هستند که سخت پرهیزکارند و برای آفریدگارشان عمل می‌کنند و به پاداش او امیدوارند. اینان یاران من‌اند.»(۱۳)

 

۳- بهره‌مندی از شفاعت امامان

« رَزَقَنِی شَفَاعَتَکُم»

بهره‌مندی از شفاعت امامان سومین درخواست است در مقالات گذشته مفصل از شفاعت در ذیل عناوین مربوط بحث کردیم. در این فراز، زائر شفاعت اهل بیت(ع) را به عنوان روزی معنوی خود از خداوند درخواست می‌کند.

 

 

 

«شفاعت» اولیاء خداوند از جمله مسلمات معارف الهی است که ده‌ها آیه و روایت بر آن گواهند، اما نکته مهم آن که کسی که می‌خواهد مورد شفاعت قرار گیرد باید زمینه‌های آن را فراهم کند به تعبیر دیگر همان گونه که فاعل باید در فاعلیت کامل باشد، قابل هم باید زمینه آن را فراهم کند. بر این اساس است که در آیات و روایات آمده که چند گروه مشمول شفاعت نمی‌شوند و اولیای خداوند از آنان شفاعت نمی‌کنند:

۱- کافر.(۱۴)

۲- ستمگر.(۱۵)

۳- کسانی که فرزندان رسول اکرم«ص» را آزار داده‌اند.(۱۶)

۴- کسانی که به شفاعت اعتماد ندارند. (۱۷)

۵- دشمنان خاندان رسالت.(۱۸)

۶- خائن.(۱۹)

۷- کسی که به نماز اهمیت نمی‌دهد.(۲۰)

باید زمینه‌ها را فراهم ساخت تا نعمت شفاعت نصیب گردد. نقل می‌کنند شاعری به نام حاجب شعری به این مضمون سرود که:

«حاجب اگر معامله حشر با علی است             من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن»

شب هنگام امیرالمؤمنین«ع» را در خواب دید، در حالی که عصبانی و خشمگین بودند و فرمودند: شعر خوبی نگفتی. عرض‌کرد: چه بگویم؟ ‌فرمودند: شعرت را اصلاح کن و بگو:

«حاجب اگر معامله حشر با علی است            شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن»(۲۱)

 

 

 

در حلقه ویژه دوستان قرار گرفتن

«و جعلنی من خیار موالیکم التابعین لما دعوتم الیه: و مرا از بهترین دوستانتان که پیرو آنچه باشند که شما بدان دعوت می‌کنید قرار دهد.»

مهم‌ترین ویژگی دوستان برگزیده امامان پیروی از رهنمودهای آنان است. «التّابِعینَ لِما دَعَوتُمْ إلَیه». تبعیت محض با محبت رابطه مستقیم دارد. هر اندازه که محبت بیشتر شود، پیروی هم افزون می‌شود.

از حضرت امام باقر(ع) روایت شده که فرمودند هرکسی که ما را دوست بدارد، از ما محسوب می‌شود. راوی شگفت‌زده شد و پرسید: «فدایت شوم. از شما محسوب می‌شود؟» امام(ع) فرمودند: «منا والله اما سمعت قول ابراهیم فمن تبعنی فانه منی: به خدا سوگند از ماست. آیا سخن ابراهیم را نشنیده‌ای که هر کس که مرا پیروی کند از من است.»(۲۲)

باید چنان عمل کرد که «خودیِ اهل بیت«ع» شد». امامان(ع) به برخی کسان چنین تعبیر کردند که «لیس منا» یعنی خودی نیستند، اما بر گروهی دیگر فرمودند خودی ما محسوب می‌شوند. چهره‌هایی همانند سلمان، ابوذر، فضیل بن یسار، یونس بن یعقوب و… را خودی نامیدند و مدال منا اهل البیت«ع» را به آنان دادند.(۲۳) ویژگی مشترک این خودی‌ها تقواست. نبی اکرم(ص) فرمودند: «آل محمد کل تقی؛ هر باتقوایی آل پیامبر محسوب می‌شود.»(۲۴)

 

سبک زندگی آنان را دانستن

۵- «و جعلنی ممن یقتص آثارکم: و مرا از کسانی قرار دهد که در مسیر شمایند.»

این عبارت را می‌توان این گونه تفسیر کرد که سبک زندگیم سبک زندگی شما باشد و زندگیم را رهنمودهای شما تنظیم ‌‎کند.

 

 

و نیز می‌توان این گونه تفسیر کرد که مرا از آنانی قرار دهد که آثار شما را نقل می‌کنند و نقل آثار شما یعنی زنده نگهداشتن فرهنگ اهل بیت(ع).

 

پانوشت:

۱– امالی، شیخ طوسی، ص ۱۵۴٫

۲- مشکات‌الانوار، ص ۸۷٫

۳- اعیان‌الشیعه، ج ۹، ص ۳۵٫

۴- کمیت بن زید حدیث حریث، ص ۲۰۵٫

۵- کتاب الغیبه، ص ۱۷۱٫

۶- بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۵۱٫

۷- همان، ص ۲۳۵٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۳٫

۹- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۶٫

۱۰- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴؛ ر.ک مقاله زندگی دینی پیش از ظهور در کتاب چشم به راه مهدی(عج).

۱۱- بحارالانوار، ج۵۲، ص ۱۲۵٫

۱۲- کمال‌الدین، ج ۱، ص ۳۲۰٫

۱۳- اصول کافی، ج ۲، باب‌الورع، ح ۶٫

۱۴- خصال، شیخ صدوق، ص ۳۵۵٫

 

۱۵- سوره غافر، آیه ۱۸٫

۱۶- امالی صدوق، ص ۱۷۷٫

۱۷- امالی صدوق، ص ۵، عیون اخبارالرضا(ع)، ج ۲، ص ۶۶٫

۱۸- محاسن برقی، ص ۱۸۴٫

۱۹- مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۷۲٫

۲۰- الکافی، ج ۳، ص ۲۷٫

۲۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳۴٫

۲۲- تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۳۱٫

۲۳- اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص ۵۴۱ تا ۵۴۷٫

۲۴- همان، ص ۵۳۶٫

 

سوتیترها:

۱٫

 «دین‌مداری» در طول تاریخ هزینه داشته و دین‌مداران با افتخار هزینه آن را پرداخته‌اند. شهادت، زندان، تبعید از سوی طواغیت، اهانت‌، هتک‌حرمت‌، شایعه‌پراکنی‌ و… بخشی از این هزینه است که بدون پرداخت آن نمی‌توان پای عَلَم دین ایستاد.

 

۲٫

حضرت نبی اکرم(ص) فرمودند: «دینداران عصر غیبت» اعتقادات و دین خویش را با هر سختی که هست نگه می‌دارند، چنانکه گویی خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می‌کنند و یا آتش پردوام را در دست نگاه می‌دارند.»

 

 

 

25فوریه/18

بدون اخلاق نمی‌توان دین کاملی داشت

رابطه دین و اخلاق

اشاره:

یکی از نکته‌هایی که جا دارد درباره‌ آن بیشتر اشاره شود، این است که آیا در ابعاد وجود انسان جای خاصی برای اخلاق، جای دیگری برای دین و جای دیگری مثلاً برای لذائذ دنیاست، یا این‌ مسایل با هم تداخل دارند و در یک مسئله از جهتی بعد دینی، از جهت دیگر بعد اخلاقی و از جهت دیگر بعد دنیوی آن مطرح است؟ حاصل این‌که چه رابطه‌ای بین اخلاق و دین وجود دارد؟. کسانی در این زمینه دچار خلط‌ها و اشتباهاتی شده‌اند و حتی کتاب‌های بسیاری در این باره نوشته شده است که آیا اخلاق بدون دین و بدون ایمان ممکن است یا نیست؛ اگر هست چگونه است؟، چگونه پیدا می‌شود و ویژگی‌هایش کدام است؟ در این جلسه به بررسی مفهوم اخلاق و دین از دیدگاه اسلامی می‌پردازیم تا ببینیم از این دیدگاه این دو مفهوم دارای دو حوزه و جایگاه مختلف هستند یا این‌گونه نیست؟

در بحث‌هایی که موضوعات و گاهی محمولاتش از مفاهیم انتزاعی است (یا به تعبیر خاصی در مسائل معقول، از امور اعتباری است نه از مفاهیم ماهوی) گاه خلط واقع می‌شود، به این‌ دلیل که درست تعریف نمی‌شود، یا تعاریف و کاربردهای متعددی دارد. این است که توصیه ما همیشه در این طور مباحث آن است که قبل از ورود در متن بحث، واژه‌ها و مفاهیم را معنا کنیم.

 

مراتب دین و دین‌داری

در نگاه اول، معنای دین و اخلاق واضح به نظر می‌رسد، اما اگر دقت ‌کنیم می‌بینیم که معنای این دو واژه به این وضوح هم نیست. برای مثال، در انتهای سوره جهد می‌خوانیم: لکم دینکم ولی دین؛ دین شما برای خودتان، دین من هم برای خودم. این سوره با کفار و مشرکین بحث می‌کند و می‌فرماید این اعتقادات شما درست نیست، و در آخر نیز می‌فرماید: اکنون که شما سخن ما را قبول نمی‌کنید، شما دین خودتان را داشته باشید و ما هم دین خودمان را. روشن است که منظور از دین  در «لکم دینکم» دینی نیست که خداوند بر پیغمبرش نازل فرموده است. آن‌ها اصلاً به پیغمبر معتقد نیستند و چه ‌بسا در خدا نیز شک داشته باشند.

کلمه دین در لغت عربی کاربرد بسیار وسیعی دارد. از نظر لغت به مجموعه اعتقادات و آیین‌های رفتاری یک قوم، دین می‌گویند. این معنا تقریباً مساوی کلمه آیین در فارسی است. آیین، دارای معنای بسیار وسیعی است و حتی اصطلاح «آیین نگارش» نیز به کار می‌رود. در این کاربرد به مجموعه قواعد و اصولی که انسان به آن معتقد است و در عمل اثر می‌گذارد، آیین می‌گویند. یکی از کاربردهای دین نیز تقریباً همین است.  البته دین کاربردهای دیگری نیز دارد؛ برای مثال، اصطلاح «یوم الدین» به معنای روز جزا و پاداش و کیفر است.

اما در عرف متشرعه به این معنای وسیع دین نظر نداریم و معنای خاصی از آن مورد توجه ماست. در این عرف ممکن است کسی  هزار نوع  آیین و آداب و رسوم داشته باشد، ولی بی‌دین باشد. در عرف‌ متشرعه اطلاق کلمه دین بر محور اعتقاد به خدای جهان‌آفرین است و اگر کسی به خدا و آفریدگار اعتقاد نداشت، بی‌دین محسوب می‌شود، حتی اگر هزار نوع  آداب و رسوم داشته، دارای اخلاق خوبی نیز باشد. البته این مفهوم درجاتی دارد. از نظر ما که دین اسلام را دین حق می‌دانیم، شخص باید دست‌کم به سه اصل محکم معتقد باشد تا او را دین‌دار بنامیم: ایمان بالله، بالیوم الاخر و بما انزل الله. این همان اصول سه گانه دین است که به آن توحید، نبوت و معاد می‌گوییم.

اگر کسی به این‌ سه اصل معتقد بود دین‌ دارد؛ البته ممکن است کسانی به خدا اعتقاد داشته باشند، اما به صفات غلطی برای خدا نیز معتقد باشند. برای  مثال، در بین علمای بزرگ اهل تسنن کسانی اعتقاد به تجسم خداوند داشتند. ابن‌تیمیه بالاترین عالم وهابیان نیز چنین اعتقادی داشته است. «مجسِّمه» خیال می‌کردند خدا جسم دارد و در عرش بر روی کرسی نشسته است! در تاریخ نقل کرده‌اند ابن‌تیمیه در مسجد اموی شام روی منبر بود و حدیثی‌خواند درباره این‌‌که خداوند شب‌های جمعه از آسمان  بر زمین هبوط می‌کند.

سپس از منبر پایین آمد و گفت: همین‌طور که من از منبر پایین می‌آیم، خدا نیز از آسمان پایین می‌آید! این بزرگ‌ترین عالم دین‌شناس وهابی‌هاست و می‌گفت: اگر کسی غیر از این بگوید، اصلاً اسلامش درست نیست. روشن است که نمی‌توانیم بگوییم این‌ها بی‌دین بوده‌اند، بلکه انحرافی در بعضی صفات و اعتقادات و معرفت‌ها داشته‌اند.

اصل اعتقاد به این‌که ما خدای آفریننده‌ای داریم که همه چیز را آفریده و دستوراتی به ما داده است که باید اطاعت کنیم و طبق این دستورات پاداش و کیفر می‌دهد، دین نامیده می‌شود؛ البته دین‌داری مراتبی دارد و کسانی که همین اعتقادات را توأم با انحراف و اشتباه داشته باشند، مرتبه‌ای از دین را دارند. اولیای خدا که عقل‌ و فهم ما به کُنه اعتقادات‌شان نمی‌رسد نیز بالاترین مراتب دین را دارند که عرض می‌کنند: بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک. بنابراین دین‌داری هم در اعتقادات و هم در تعبد و عمل مراتب دارد، ولی حد نصابش همان اعتقاد به اصول دین است. این معنای دین است. حال ببینیم این معنا چه نسبتی با اخلاق دارد.

 

فروض مختلف درباره رابطه دین و اخلاق

منظور ما از اخلاق، کارها و رفتارهایی است که ارزش دارد و شامل صفات و ملکات اختیاری ثابت نیز می‌شود. رابطه دین و اخلاق به چند صورت قابل فرض است. یک فرض این است که بگوییم از نظر قرآن و سنت، ارزش اخلاقی بدون اعتقاد به خدا، پیغمبر و قیامت اصلاً پیدا نمی‌شود و انسان هرچند خُلق خوب و ملکات فاضله داشته باشد، ولی اگر ایمان و اعتقاد به خدا نداشته باشد، اصلاً کارهایش ارزش اخلاقی ندارد. این فرض در حقیقت به این معناست که دین و اخلاق با هم تلازم کلی دارند و از هم هیچ انفکاکی ندارند. فرض دیگر این است که بگوییم بعضی از مراتب اخلاقی بدون دین تحقق پیدا نمی‌کند، اما تحقق بعضی دیگر از مراتب آن بدون دین ممکن است. ارزش‌های اخلاقی در اسلام مراتب مختلفی دارد و یکی از اقسام آن ارزش زیر حد نصاب است. این‌طور نیست که صبوری، حق‌شناسی، امانت‌داری و راستگویی بدون دین از نظر اسلام هیچ ارزشی نداشته باشد، اما تا مادامی که انسان ایمان ندارد، ارزشش به حد نصاب نرسیده است.

 

رابطه ایمان و ارزش اخلاقی

در فرهنگ ما ایمان و عمل صالح متلازم هستند و ایمانی مورد توجه اسلام و قرآن است که بعد از آن عمل صالح آمده باشد. هم‌چنین عمل صالحی مورد توجه اسلام است که مسبوق به ایمان باشد؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَو أُنثَى وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً.(۱) عمل صالح تقریباً همان چیزی است که از نظر اخلاقی حسن فعلی دارد. معمولاً در قرآن هر جا صحبت از ایمان است، قبل یا بعد از آن عمل صالح نیز ذکر می‌شود. اگر عمل صالح بی‌ایمان باشد، حد نصاب مطلوبیت را ندارد و آن تأثیری که باید در سعادت انسان داشته باشد، نخواهد داشت، زیرا سعادت انسان فقط مربوط به دنیا نیست و به آخرت نیز مربوط است. بنابراین این کارها بدون ایمان ارزشی زیر حد نصاب دارد؛ یعنی مساوی با صفر نیست و برای رشد و جهش انسان، استعداد فراهم می‌کند، اما به حدی نیست که برای سعادت ابدی انسان کافی باشد.

سعادت ابدی ارزش شایع عامی است و در اکثریت قریب به اتفاق آیات قرآن هر جا خداوند می‌خواهد مردم را به ایمان و عمل صالح ترغیب کند، به آن اشاره می‌فرماید. برای مثال در آیه ۶۵ سوره مائده می‌فرماید: وَلَو أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَکَفَّرنَا عَنهُم سَیِّئَاتِهِم وَلأدخَلنَاهُم جَنَّاتِ النَّعِیمِ. اگر کار کسی به حد نصاب رسیده باشد یعنی ایمان و عمل صالح داشته باشد، از جهنم خلاص می‌شود، وارد بهشت می‌شود؛ امنیت از عذاب و تأمین نعمت‌های بهشتی. این ارزش متعارف است. اما ارزش بالاتر از این هم داریم که در قرآن درباره آن اشاراتی وجود دارد و در روایات تفصیل بیشتری درباره آن بیان شده است.

آن‌هایی که مرتبه  عالی دارند هیچ نیّت و انگیزه‌ای جز رسیدن به روی والای الهی ندارند؛ إِلَّا ابتِغَاء وَجهِ رَبِّهِ الْأَعلَى(۲) قدر متقّن این انسان‌ها، حضرات معصومین‌سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین و سپس کسانی هستند که در آن مکتب تربیت شده‌اند. آن‌ها کسانی هستند که عرضه می‌دارند: الهی ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنّتک، ولکن وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک؛ من از ترس جهنم عبادت نمی‌کنم، طمعی در بهشت نیز ندارم، یافته‌ام که تو را باید عبادت کرد؛ اگر عبادت نکنم چه کنم؟! در تعبیر دیگری می‌فرماید: ولکنّی أعبده حباً له، و در روایت دیگری: أعبده شکراً له. این مرتبه‌ای عالی است که ائمه دین بر آن تأکید و اشاره کرده‌اند که شما هم باید برای رسیدن به این مقام تلاش کنید. می‌فرمایند: راه ما این است؛ شما هم باید سعی کنید که این‌گونه شوید؛ البته کار بسیار دشواری است، اما بدانید چنین چیزی هست و خیلی عالی است. این عالی‌ترین مرتبه‌ای است که ما برای ارزش‌های اخلاقی و دینی قائل هستیم. روشن است که رسیدن به این مقام بدون دین نمی‌شود. کسی که اصلاً خدا را باور ندارد، نمی‌تواند بگوید من عبادت خدا را می‌کنم به خاطر این‌که او را دوست دارم. خدایی را که باور ندارد چگونه دوست می‌دارد؟! بنابراین مرتبه‌ای از ارزش‌های اخلاقی بدون دین امکان ندارد. این‌گونه از مراتب عالیه ارزش‌هایی است که مخصوص اولیای خداست.

 

ضرورت ایمان در مراتب عالی ارزش‌های اخلاقی

نتیجه این‌که رسیدن به ارزش‌های اخلاقی فی‌الجمله بدون دین نمی‌شود و بعضی از ارزش‌ها و مراتب ارزش‌های اخلاقی وجود دارد که اصلاً بدون اعتقاد به دین امکان ندارد، اما این‌گونه نیست که هیچ ارزش اخلاقی بدون اعتقاد به دین و دین‌داری امکان نداشته باشد، بلکه ارزش زیر حد نصاب را می‌توان با اخلاق بدون دین نیز پیدا کرد. ممکن است انسان اعتقاد به خدا هم نداشته باشد، مثلاً از روی تنبلی ایمان پیدا نکرده است و شک دارد، اما می‌داند که انسان باید امین و درستکار باشد؛ می‌داند دروغگویی بد و زشت است و با تربیت‌هایی که شده و با فکرها و تجربه‌هایی که دارد، بنا گذاشته است که دروغ نگوید، در مال مردم خیانت نکند و به ناموس مردم تجاوز نکند. در تاریخ هزاران نمونه برای این نوع تعهد وجود دارد و امروز نیز کسانی را می‌توان پیدا کرد که که اعتقادی به اصول سه‌گانه دین ندارند، اما این را درک کرده‌اند که خیلی خوب است که انسان اخلاق خوبی داشته باشد و بنا گذاشته‌اند که این‌ها را رعایت کنند. بنابراین نمی‌توان گفت که هیچ مرتبه‌ای از ارزش‌های اخلاقی بدون دین امکان‌پذیر  نیست. این مطلب افزون بر این‌که قابل اثبات نیست،خلاف آن را هم می‌‌توان اثبات کرد.

البته رسیدن به عالی‌ترین مراتب ارزش‌های اخلاقی بدون ایمان به خدا نه قابل اثبات است و نه می‌توان برای آن مصداقی پیدا کرد، چنان که با تحلیل عقلی نیز هماهنگ نیست. اولاً یکی از صفات خوب اخلاقی این است که انسان باید قدردان باشد و از کسی که نعمتی به او داده ‌است، قدردانی و تشکر کند. حال انسان از خداوند که این همه نعمت به او داده است، نباید قدردانی کند؟! نباید بگوید این نعمت‌ها را چه کسی به من داده است و در مقابلش به خاک بیفتد و سر به سجده بساید؟! ثانیاً عالی‌ترین مراتب ارزش اخلاقی برای کاری بود که به عشق خدا، به شکرانه او و برای رسیدن به وجه او باشد، انسان تا اعتقادی به الله نداشته باشد، چگونه می‌خواهد چنین انگیزه‌ای داشته باشد؟! بنابراین رسیدن به این مراتب از ارزش‌های اخلاقی بدون دین اصلاً امکان تحقق ندارد.

 

قلمرو دین تمام زندگی انسان است

برخی می‌گویند نظام اخلاقی با نظام دینی دو مقوله هستند که هیچ ربطی به هم ندارند و انسان می‌تواند دین داشته باشد، اما اخلاق نداشته باشد. آن‌ها دین را فقط همان نماز و ذکر و… می‌دانند و گاهی می‌گویند ما انسا‌ن‌ها دین‌داری دیده‌ایم که بداخلاق هستند؛ تندی می‌کنند، دروغ می‌گویند و… اما همان‌گونه که اثبات شد، دین رنگی است که به زندگی انسان می‌خورد و همه شئون زندگی او را فرامی‌گیرد. چیزی در زندگی ما وجود ندارد که مصداق یک ارزش دینی قرار نگیرد و در آن، جای اطاعت خدا و دست‌کم شکر خدا نباشد. قلمروی دین تمام هستی انسان را فرا می‌گیرد و در زندگی کاری نداریم که دین از دادن حکم درباره آن منع شده باشد. دین‌داری فقط به معنای نماز خواندن، ذکر گفتن و تسبیح در دست گرفتن نیست. راست‌گویی و امانت‌داری نیز جزو دین است و البته حدنصابش این است که این کار را برای اطاعت خدا انجام دهد، اما اگر کسی فقط برای این راست بگوید که مردم دوستش بدارند، معروف شود و به او اعتماد کنند، اگرچه ارزش زیر حدنصاب را دارد، اما حد نصاب ارزش اسلامی را ندارد. ارزش آن صفر نیست، اما به حدی نیست که در سعادت ابدی انسان مؤثر باشد. اگرچه راست‌گویی، سخاوت، و… باعث می‌شود که به حق خیلی نزدیک شود و به راحتی می‌تواند جهش کند و مراتب کمال را طی کند.

از کسانی که می‌گویند اخلاق و دین دو مقوله متفاوت هستند و ربطی به هم ندارند، ابتدا باید بپرسیم اخلاق و دین را به چه معنا می‌گیرید، اگر دین را فقط نماز و عبادت می‌دانید، جای تأمل دارد، اما اگر دین روشی است که ما در زندگی اتخاذ کنیم که موجب سعادت ابدی ما باشد و خداوند آن را می‌پسندد، باید بدانیم که خداوند غیر از سعادت ما چیزی را نمی‌خواهد. او دین را نیز برای این نازل کرده است که ما به سعادت برسیم. همه زندگی ما تحت احکام دین است و چیزی جدای از آن نداریم که بگوییم این‌جا جای اخلاق است و جای دین نیست. دین نیز دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است و اخلاق جزیی از دین است. بنابراین اخلاق و دین از هم انفکاک ندارند و نمی‌توان بدون اخلاق، دین کاملی داشت. دین کامل دینی است که هم اعتقادات داشته باشد و هم اخلاق و هم رفتار صحیح و مشروع، بنابراین برای اثبات رابطه یا انفکاک اخلاق و دین ابتدا باید این دو را معنا کنیم. در این مرحله جای این نیست که بگوییم این اصطلاح درست یا غلط است.

ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های کش‌دار و ذومراتبی است که از قریب به حدنصاب شروع می‌شود و تا جایی پیش‌می‌رود که عقل ما به آن نمی‌رسد. این‌ها همه‌ ارزش‌های اخلاقی است. عبادت نیز یکی از ارزش‌های اخلاقی است و در عبادتی که «حباً للّه» باشد، نیّت حب اثر دارد. قوام فعل اخلاقی به نیّت است. وقتی من خدا را دوست دارم، لازمه محبت خدا این است که در مقابل او این محبت را ابراز کنم. این مقوم فعل اخلاقی است و خودش مصداق ارزش اخلاقی می‌شود.

 

خطر مغالطه‌های مفهومی

بسیاری از اشتباهاتی که بین مردم درباره ارزش‌یابی و ضرورت دین از یک طرف و ارزش‌های اخلاقی از طرف دیگر مطرح می‌شود، برای این است که به این بحث‌های مقدماتی درست توجه نشده است. این کار گسترش پیدا می‌کند و پیچیده‌ترین و مهم‌ترین مسائل سیاسی کشور و جهان می‌رسد. در یکی از دولت‌های گذشته فردی وزیر ارشاد بود که اکنون در خارج از ایران زندگی می‌کند. به ایشان گفته بودند که شما وزیر ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کار کرده‌اید؟ آیا در دستورات و کارهایی که در وزرات‌خانه شما انجام می‌گیرد، جایی برای اسلام وجود دارد؟ ایشان پاسخ داده بود که کلمه اسلامی در نام وزارت‌خانه ما یک پسوند تشریفاتی است و بسیاری از انجمن‌های دیگر  نیز این پسوند را دارند اما ربطی به اسلام ندارند، بنابراین اولاً ما تعهدی نسبت به اسلام نداریم، ثانیاً کار ما مسائل مدیریت کشور است و دین و مسایل آن به شما علما و روحانیین ارتباط دارد. شما از ما می‌پرسید که برای دین چه کار کرده‌ایم، مگر بنا بود ما کاری برای دین بکنیم؟! وزارتخانه ‌ما همان وزرات فرهنگ و هنر زمان شاه است، فقط نامش را عوض کرده‌اند و یک پسوند اسلامی به آن چسبانده‌اند، وگرنه کار ما ربطی به اسلام ندارد و شما نباید از ما توقعی داشته باشید. وقتی این کلام را باز کنید با همان مسئله ارتباط دین با سیاست، اخلاق و ارزش‌ها ارتباط پیدا می‌کند. می‌گویند اصلاً ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و می‌خواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلاً کاری با اسلام و دین نداریم؛ نه ادعای آن را داشته‌ایم و نه وظیفه‌ای در این راه برای ما تعیین شده است. اگر دینی هست و باید برای دین کاری کرد، کار شما آخوندهاست!

اما همه می‌دانیم که انقلاب‌ ما انقلاب اسلامی است و با انقلاب‌های مارکسیستی متفاوت بود. این انقلاب ماهیت دیگری داشت. در این انقلاب، مردم برای اجرای احکام دین و ارزش‌های اسلامی جان دادند. آن‌ها در این راه آن‌چه داشتند، فدا کردند. حتی نوجوان‌های دوازده ـ سیزده ساله در این راه فدا شدند، که امام درباره آن‌ها فرمود: این‌ها رهبر ما هستند. آیا مردم ما این کارها را کردند تا کمی اقتصاد ما و تکنولوژی‌مان پیشرفت کند؟ ماهیت انقلاب ما انقلاب اسلامی است و اگر اسلام را از آن برداریم، اصلاً این انقلاب ما نیست. این پسوند یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این بوده است که ماهیت انقلاب را نشان دهد.

به عقیده ما بسیاری از مسئولان کشور به ولایت فقیه باور ندارند!. می‌گویند امام چیزی گفت و مردم نیز احترام کردند و پذیرفتند، وگرنه اصل، دموکراسی و لیبرالیسم است. مردم رأی می‌دهند و یک رئیس‌جمهور را چهار سال برای خودشان تعیین می‌کنند. اختیارشان را هم به دست او می‌دهند که هر کاری تو می‌کنی همان درست است. دیگر ولی‌فقیه چه کاره است؟! ته دل بسیاری از مسئولان همین است، البته جرأت نمی‌کنند که آن را بر زبان  بیاورند. این‌ مسایل را ساده نگیریم! درباره نفی یا اثبات آن خوب فکر کنیم. اگر نیست صاف بگوییم دروغ  است، اما اگر هست، باید به آن‌ها پایبند باشیم! بدانیم هزاران جان پاک در این راه داده شده است. بنده با گوش‌های خودم از یکی از مسئولان بالای کشور شنیدم که می‌گفت: ما فقط به این دلیل ولایت فقیه را قبول داریم که در قانون اساسی آمده است. نتیجه اول این سخن این است که اصل قانون اساسی است و نه اسلام. اعتبار قانون اساسی به این است ‌که مردم به آن رأی دادند، حال خدا بگوید یا نگوید. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند، از اعتبار می‌افتد! درحالی که امام می‌فرمود: ولایت‌فقیه شعاع ولایت ‌الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نحل، ۹۷٫

۲ـ لیل، ۲۰٫

 

 

 

۱٫

یکی از صفات خوب اخلاقی این است که انسان باید قدردان باشد و از کسی که نعمتی به او داده ‌است، قدردانی و تشکر کند. حال انسان از خداوند که این همه نعمت به او داده است، نباید قدردانی کند؟! نباید بگوید این نعمت‌ها را چه کسی به من داده است و در مقابلش به خاک بیفتد و سر به سجده بساید؟!

 

۲٫

خداوند، غیر از سعادت ما چیزی را نمی‌خواهد. او دین را نیز برای این نازل کرده است که ما به سعادت برسیم. همه زندگی ما تحت احکام دین است و چیزی جدای از آن نداریم که بگوییم این‌جا جای اخلاق است و جای دین نیست. دین نیز دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است و اخلاق جزیی از دین است. بنابراین اخلاق و دین از هم انفکاک ندارند و نمی‌توان بدون اخلاق، دین کاملی داشت

25فوریه/18

آراستگی به اداب الهی

گفتاری از آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 

بحث ما در گذشته راجع ‏به ادب الهی بود و گفته شد کمال ‌ادب ‌الهی این است که انسان روابط اجتماعی‎، سه خصلتی را که در آیات سوره مبارکه ‌اعراف آمده‌اند رعایت کند تا بتواند در جایگاه مؤدِب و مربی و سرپرستی دیگران قرار بگیرد.

 

تأدیب تخریبی توسط مربیان بی‌ادب

اگر مربیان تربیتی فاقد این سه خصلت باشند، نه تنها روابط ‌اجتماعی آنها سازنده نیستند، بلکه گاهی نقش تخریبی هم دارند. مثلاً در محیط خانه اگر کسی بخواهد نسبت به اعضای خانواده و یا کسانی که با آنها معاشرت می‌کند، مثلاً پدر و مادر نسبت به فرزند، خواهر و برادر بزرگ‌تر نسبت به خواهر و برادر کوچک‌تر، نقش سازنده داشته باشد، باید این سه اصل را رعایت کند.

انسان عموماً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی و تحصیلی، رفاقتی و دوستانه و محیط کار و شغل با دیگران رابطه اجتماعی برقرار می‏کنند. اگر یک فرد مؤمن و متقی بخواهد در هریک از این محیط‌های چهارگانه، نسبت به اطرافیان خود نقش سازنده داشته باشد، باید این سه اصل را مد نظر قرار دهد، و گرنه نقش تخریبی خواهد داشت.

 

 احتمال بروز خشم در تأدیب دیگران

در آیه شریفه‏ای که در ذیل آیه، «خُذِ‌الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الْجاهِلین» آمده، مسئله نزغ شیطان مطرح شده است. یکی از ابزارهای شیطان نیروی خشم است. انسان وقتی در روابط اجتماعی‎ با معاند مسیء برخورد می‎کند، طبعاً از رفتار ناپسند او خشم و غضبش به جوش می‎آید. این ابزار کار شیطان است. یا در برخورد با فرد جاهل، خشمگین می‌شود . شاید این واکنش طبیعی باشد، اما یک رفتار طبیعیِ ‌حیوانی است و از دید الهی اصلاً طبیعی نیست. به‏ همین‏ دلیل خدای متعال در ذیل این آیه شریفه می‏فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛ بدان که عمل به این سه خصلت قطعاً با خطر هجوم شیطان همراه خواهد بود.

 

نقش تخریبی رفتار در حالت غضب

برخورد در حین عصبانیت، اثر تخریبی دارد، نه تربیتی!

ذکر دو نکته ضروری است. اول اینکه اگر انسانی نتواند غضب خود را مهار کند، نمی‎تواند مؤدب، مربی و سرپرستی سازنده برای دیگران باشد. پیغمبر‌اکرم«ص» در روایتی ادب کردن در هنگام غضب را نهی و  به علی«ع» فرمودند: «ادب با غضب همراه نمی‎شود.» ادب کردن در هنگام غضب نه تنها نقش سازنده ندارد، بلکه مخرب هم هست.

 

«نکوهش غضب» در روایات اسلامی

موسی‎بن‎جعفر«ع» فرمودند:‌ «الْغَضَبُ‏ مِفتَاحُ‏ الشَّر»؛(۱) خشم کلید شر است؛ نه‌ خیر! یعنی نه تنها با غضب کسی ادب نمی‎شود، بلکه اثر سوء هم بر او می‏گذارد. به‏همین‏خاطر در روایات، خشم یکی از جنود ابلیس به شمار آمده است.

علی«ع» در نامۀ ۶۹ نهج‎البلاغه خطاب به حارث‌همدانی می‏فرمایند: «وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ‏ جُنْدٌ عَظِیمٌ‏ مِنْ‏ جُنُودِ إِبْلِیس»؛ از غضب بپرهیز، خشم، لشکری بزرگ از لشکرهای ابلیس است.» ؛ ‌«وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ»؛ شراره خشم را فروبنشان، «تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَهِ»؛ آن‎گاه که توان را در خود دیدی، بگذر و عفو کن و انتقام نگیر. «خُذِ العَفوَ»؛ روش گذشت و عفو را پیش گیر. «وَ احلُم عِندَ الْغَضَبِ»؛ و هنگامی که خشم در درونت شعله‎ور شد، بردبار و خوددار باش، «وَ اصفَح مَعَ الدَّولَهِ تَکُن لَکَ‏ الْعَاقِبَهُ»؛ و در زمان حکومت و قدرت، چشم‏پوشی داشته باش تا عاقبت خوشی داشته باشی. اقتضای دوراندیشی صفح و گذشت است.

 

رابطۀ «کظم غیظ» با «عفو» در آیات قرآن

 

 

 

 

 

 

 

قرآن نیز مسئله کظم غیظ را که عبارت است از خودداری از إعمال غضب، یکی از صفات متقین برمی‏شمارد و می‏فرماید: «وَ الْکاظِمینَ‏ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ‏ عَنِ‏ النَّاس».(۲) کظم غیظ قبل از عفو آمده است؛ یعنی بخشیدن زمانی امکان دارد که نائره آتش غضب فروکش کرده باشد. از طرف دیگر نه‌تنها غضب مانع عفو نیست، بلکه کظم آن، سبب عفو مردم است. در آیه هم بین این دو عبارت رابطه سبب و مسببی برقرار شده است؛ یعنی چه کسی می‎تواند عفو کند؟ آن‏کس که بتواند جلوی خشمش را بگیرد. کسی که کظم غیظ کند، می‎تواند عفو کند، والا کسی‌که کظم غیظ ندارد، عفو هم ندارد.

 

راه‏های کنترل خشم در معارف اسلامی

ضرورت کنترل خشم برای ایجاد صفت عفو

چه کنیم تا بتوانیم این اصل اساسی را که زیربنای این سه خصلت است، برای خود تحصیل کنیم؟ کسی می‏تواند در روابط اجتماعی اهل گذشت، خیرخواهی و بردباری باشد که جلوی خشمش را بگیرد. چنین کسی برای تأدیب و سرپرستی دیگران صلاحیت دارد. همچنین او در روابط اجتماعی و‎ در هر محیطی که باشد، چه‌خانوادگی، چه آموزشی، چه تحصیلی، چه شغلی و چه‌رفاقتی‏اش، برای دیگران اثر سازندگی دارد.(۳)

در اینجا فقط به نکته‏ای که نقش اساسی دارد اشاره می‎کنم. انسان زمانی‏که به جُند ابلیس مبتلا شود، بالاترین اهرمی که می‏تواند(۴) برای کنترل خشم خویش به‏کار گیرد، این است که اثر جلوگیری از خشم را در ارتباط با طرف مقابل در نظر نگیرد؛ یعنی به رابطه خود و خدا نگاه کند.

 

نگاه عاقلانه و منطقی

برای اینکه بتوانیم از بروز غضب خود جلوگیری کنیم به ‌دو ‌صورت می‎توانیم اتفاقات را بررسی کنیم. فرض کنید من از کسی به سبب اینکه یا جاهل است  یا معاندی خشمگین هستم. در اینجا یک‏ وقت این طور فکر می‎کنم که اگر جلوی خشمم را بگیرم در سازندگی او چه تأثیر خواهد داشت. مثلاً فرزندم کار خلافی انجام داده و من عصبانی شده‏ام. اگر بتوانم جلوی خشمم را بگیرم بهتر می‎توانم فرزندم را تربیت کنم. این یک نگاه عاقلانه و منطقی است.  عقلا عموماً این ‌طور فکر می‎کنند. این نوع نگاه برای کنترل خشم اثر دارد، اما اثرش بسیار ضعیف است.

 

نگاه مکتبی و خدامحور

مکتب ما با اینکه این نگاه عقلانی ضعیف را قبول دارد، ولی می‏گوید برای مهار غضب باید به مسائل بالاتر از این فکر کرد. این فکر نمی‏تواند خشم را به‌‏طور کامل کنترل کند. با خود این‏ طور فکر کن که آیا تو با بالاتر از خودت رابطه نداری؟ اگر اهل ایمان هستی و به خدا اعتقاد داری و او را بالاتر از خود می‏دانی؛ آیا تو در مقابل خدا، عمل جاهلانه‏ای انجام نداده‏ای؟ آیا تا به ‏حال از تو عمل زشتی که مستوجب عقوبت باشد سر نزده است؟ از صبح که بلند می‎شوی تا شب چند خطا از تو سر می‏زند؟ آیا قدرت او نسبت به ما، با قدرت ما نسبت ‌به دیگران قابل مقایسه است؟ حال ببین که خودت از خدا توقع داری در برابر اعمال جاهلانه و رفتارهای زشتی که انجام داده‏ای چگونه  رفتار کند؟ آیا توقع داری تو را ببخشد یا از تو انتقام بگیرد؟ به این مسائل فکر کن و به هر نتیجه‏ای رسیدی، همان‌ طور با دیگران رفتار کن. یعنی هنگام خشم، با طرف مقابل به همان صورتی رفتار کن که دوست داری خدا با تو رفتار کند. اثر این نوع نگاه بسیار قوی است.

 

مقایسه میزان تأثیرگذاری نگاه‌ها

یک ‏وقت فکر می‎کنم که اگر عصبانی شوم نمی‎توانم فرزندم را تربیت کنم و یک‏وقت فکر ‎می‏کنم که من هم مثل او هستم و در برابر خدای متعال، روسیاهی به ‏بار آورده‏ام، اما خدا با من بد نکرده و من هم نمی‏خواهم او مرا عقوبت کند، لذا همان‏ طور با دیگران رفتار می‏کنم. این مطلب در روایات هم آمده است که هرطور با دیگران رفتار کنی با تو رفتار می‏شود؛ «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ».(۵) در مکتب ما روی نگاه دوم تکیه شده است، نه نگاه اول؛ در حالی که مکتب‎های انسانی و بشری و «به‏ اصطلاح فهمیده»، بیشتر روی نگاه اول تکیه می‎کنند. نگاه دوم نگاهی است که در تربیت الهی و خدایی مطرح می‌شود که می‏گوید خداگونه رفتار کن.

 

تطبیق بحث با روایات

خداوند خطاب به حضرت‌ موسی«ع» فرمود: «یَا مُوسى! أَمْسِک غَضَبَکَ‏ عَمَّنْ مَلَّکْتُکَ عَلَیهِ أَکُفَّ عَنکَ غَضَبِی»؛ اى موسى! خشم خود را از کسى که تو را بر او مسلط ساخته‏ام بازگیر تا من نیز خشم خود را از تو بازگیرم. یعنی آن‏گونه که می‎خواهی با تو برخورد شود، همان‏گونه با دیگران خصوصاً زیردستان رفتار کن!

در روایت دیگری آمده است: ‌«سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ‎اللهِ«ص» فَقَالَ أُحِبُّ أَنْ‌أَکُونَ آمِناً مِن سَخَطِ اللهِ»؛ شخصی خدمت پیغمبر آمد و گفت من دوست دارم که از خشم و سخط خدا ایمنی پیدا کنم. حضرت فرمودند:‌ «لا تَغْضَبْ عَلی أَحَدٍ تَأمَن مِن غَضَبِ اللهِ وَ سَخَطِهِ»؛(۶) تو بر دیگران خشمگین نشو تا خداوند هم نسبت به تو خشمگین نشود.

موسی‎بن‎جعفر«ع» در روایتی فرمودند:‌ «مَن کَفَّ‏ غَضَبَهُ‏ عَنِ‏ النَّاسِ‏ کَفَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنهُ عَذَابَ یَومِ القِیَامَه»؛(۷) هر کسی خشم خود را از مردم باز گیرد، خدا عذاب روز قیامت را از او باز گیرد.  در اینجا بحث غضب با عبارت عذاب قیامت مطرح شده است.(۸)

پس بهترین راه عقلانی مهار خشم این است که انسان به رابطه خود و خدا توجه و همان‏ گونه رفتار کند که دوست دارد خدا با او رفتار نماید. بنابراین انسان برای اینکه بتواند این سه خصلت را داشته باشد، تنها راه مهار نیروی حیوانیِ غضب در درون خود و سپردن افسار نفس به دست عقل و شرع است.

 

خطرات و پناهگاه در مسیر تأدیب

راه جلوگیری از بروز خطا و اشتباه در کارهای تربیتی

از جمله مسائلی که در باب تأدیب و تربیت مطرح می‏شود این است که چرا برخی تأدیب‏ها نتیجه نمی‏دهند و ابتر می‏مانند و حتی گاهی اوقات نتیجه عکس می‎دهند؟ نکته این است که در امور انسانی همواره احتمال خطا وجود دارد؛ اما نکته مهم این است که انسان ببیند چه ‌راهی وجود دارد که از این احتمال جلوگیری کند و در تربیت دچار خطا نشود؟ ممکن است که ما مرتکب خطا شویم و با یک رفتار نادرست و بی‏ادبانه، تمام زحمات خود و گذشتگان را به باد دهیم. پس باید دید که راه مصونیت از این خطای در تشخیص‏ها و رفتارها چیست؟

 

کارآمدی «الهام الهی» به جای «اعتماد به نفس» در امور تربیتی

عدم خطای صددرصدی در زمینه تأدیب دیگران دست من و شما نیست؛ یعنی کار باید از جای دیگر درست شود تا ما اشتباه نکنیم. هیچ‏ کسی نمی‏تواند تمام جنبه‏های رفتاری و شرایط محیطی مؤثر در تأدیب و تربیت انسان‏هایی را که با او در ارتباطند، احصا و ملاحظه کند؛ چون حداقل از منویات کسانی که تحت تربیت او هستند آگاهی کامل ندارد. بر فرض هم که آگاهی به اندازه کافی باشد، دشمن درونی و بیرونی مربی، یعنی نفس و شیطان دست به ‏دست هم می‏دهند تا او را در هنگام عمل از مسیر صحیح خارج کنند. پس با این دو مشکل اساسی، استقلال و «اعتماد به ‌نفس» در کارهای تربیتی معنا ندارد.

لذا انسان گاهی اوقات در زمینه مسائل تربیتی به این نیاز دارد که خداوند آنچه را گه حق و صواب است به ذهن او الهام کند و به زبان او جاری سازد تا مربی بتواند اثرگذار باشد و کار را خراب نکند.(۹) این الهام رابطه مستقیمی با این دارد که مربی و مؤدب چقدر به آداب الهی آراسته است و تا چه میزان به کمال ادب دست یافته تا بتواند از الهامات الهی بهره بگیرد؛ لذا اگر این سه خصلت در کسی وجود داشته باشد، از ناحیه خداوند جلوی اشتباهات او گرفته می‏شود.

 

«مؤمن» از ناحیه خدا موفق و مؤید است

امام‌صادق«ع» در روایت مفصّلی می‏فرمایند: ‌«إنَّ رَسُولَ‎الله«ص» کَانَ‏ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخطِئُ فی شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ»؛ همانا رسول خدا«ص» استوار، موفق و مؤید به روح‏القدس بود و نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچ‏گونه لغزش و خطایى نداشت. راه‎های خطا از ناحیه خداوند بر پیغمبر‌اکرم«ص» بسته بود؛ لذا او در جنبه‏های تربیتی و تدبیری که نسبت به دیگران داشت خطا نمی‎کرد.

چرا پیامبر«ص» هیچ خطایی نداشت و در تشخیص و در عمل مرتکب اشتباه نمی‏شد؟ امام ‌صادق«ص» در ادامه می‏فرمایند: «فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّه»؛(۱۰) چون حضرت مؤدب به آداب الهی بود، خطا و اشتباه نداشت؛ بنابراین کمال ادب الهی و وجود این سه خصلت در انسان جلوی خطاها و اشتباهات تربیتی افراد را هم می‎گیرد.

 

شرط تأثیرگذاری انسان در مسائل تربیتی

«رابطه محبتی با خدا» بهترین راه برای تأثیرگذاری

اگر بخواهیم در کار تربیتی روی طرف مقابل اثر بگذاریم چه‏ باید بکنیم؟ یعنی علاوه بر اینکه خطا نمی‏کنیم و درست تشخیص می‏دهیم و با یک عمل درست و به‏جا رفتار می‏کنیم، اگر بخواهیم کار تأدیبی‏مان اثر داشته باشد و در شخص حالت پذیرش به‏وجود آورد. باید چه کنیم؟ درست تشخیص دادن، درست عمل کردن و بدون خطا بودن یک بحث است و اثرگذاری و پذیرش طرف مقابل و تغییر و دگرگونی او بحثی دیگر است. یک‎وقت می‎گوئیم می‏خواهیم در تشخیص اشتباه نکنیم و خوب عمل کنیم. یک‏وقت دیگر می‏گوئیم می‏خواهیم اثر داشته باشیم و در روح طرف مقابل خود تغییر ایجاد کنیم.

پاسخ این است که اگر می‎خواهید روی طرف مقابل اثر بگذارید، باید با خدا رابطه محبتی داشته باشید؛ یعنی باید دلتان به ادب حب ‌الهی مؤدب شود تا بتوانید دل‏های دیگران را تسخیر کنید. بحث ما راجع ‏به تربیت الهی است و ما می‎خواهیم دیگران را به آداب الهی مؤدب کنیم؛ این کار یعنی پرورش محب خدا. لذا می‏توان گفت تا عاشق نشوی، نمی‎توانی برای خداوند عاشق درست کنی.

حالا معلوم می‏شود چرا وقتی‌که دیگران را تأدیب می‌کنیم با اینکه دستورات الهی را به آنها می‌گوییم، مؤدب نمی‎شوند و حرف ما به دلشان نمی‎نشیند. ریشه مشکل اینجاست که دل ما مؤدب نیست و قلبمان عاشق خدا نشده است که نمی‏توانیم اثر سازندگی داشته باشیم؛ وگرنه اگر دل مؤدب باشد، متناسب با خودش در دل‏های آماده اثر می‎گذارد.

ابواسحاق‌نحوی می‏گوید: «از ‌امام‌صادق«ع» شنیدم که ‏فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ‏ نَبِیَّهُ‏ عَلى مَحَبَّتِه»؛(۱۱) خداوند پیغمبر را بر محبت خود ادب کرد.» یعنی ریشه ادب الهی، محبت و دلدادگی است.

 

«دعا و مناجات» بهترین راه برای نفوذ محبت خدا در دل‌ها

حال که مشکل را دانستیم، ببینیم که باید چه کنیم تا محت خداوند در دل‏هایمان رسوخ کند، آن‏ هم محبتی که متناسب با تأدیب دیگران باشد؟ انسان باید از راه دعا و مناجات وارد شد، آن‏ هم از باب خطا و شرمندگی. یعنی ابتدا باید تصویری صحیح از خود پیدا  و با اعتراف به گناهان از خدا عذرخواهی کنیم تا دلمان از زشتی‏ گناه و خطا پاک و کم‏کم راه محبت ‌الهی برایش هموار شود. لذا باید از راه دعا و مناجات وارد شد و از او خواست که محتش را به دلمان بیندازد تا بتوانیم بر قلب‌ دیگران تاثیر‌گذار باشیم.

یکی از دعاهایی که موسی‎بن‎جعفر«ع» زیاد به آن تداوم داشتند این بود: ‌«عَظُمَ‏ الذَّنْبُ‏ مِن عَبْدِکَ‏ فَلْیَحْسُنِ الْعَفوُ مِن عِندِک»؛(۱۲) گناه بنده‏ات بزرگ است، پس باید گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد تا آن را بپوشاند.»  امام زین‎العابدین«ع» در سجده‎هایشان همواره این جمله را می‎گفتند. این تصویری است که انسان باید از خود داشته باشد.

«تَزَوَّدُوا رَحِمَکُمُ‏ اللَّه»؛(۱۳) زاد و توشه آخرتتا‌ن را بگیرید. این دعاها را بخوانید و بفهمید که چه می‎گویید. این ادعیه سازنده‌اند و دل را از محبت خدا پر می‎کنند. ما باید متوجه باشیم که وضعمان‎ خراب است و از خدا اصلاح و غفران بخواهیم تا بتوانیم وارد وادی محبت شویم که اولین مرحله سیر الی‏الله است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحار‌الأنوار، ج‏۱، ص۱۵۱٫

۲ـ آل‌عمران، ۱۳۴٫

۳ـ چندین سال پیش در بحث غضب، مفصل حدود دوازده یا سیزده راه را برای کنترل غضب مطرح کردم. (حضرت استاد، بحث خشم را در سال۱۳۵۹هـ ش طی۱۳ جلسه به‏طور مفل و مبسوط مطرح کرده‏اند که إن‏شاءالله در مجموعه «اخلاق ربانی» منتشر خواهد شد.)

۴ـ چون بحث ما راجع‏به مؤمنین است.

۵ـ الکافی، ج‏ ۲، ص ۱۳۴٫

۶ـ کنزالعمّال، ج۱۶، ص۱۲۹٫

۷ـ الکافی، ج ‏۲، ص ۳۰۳٫

۸ـ ما در این زمینه روایات زیادی داریم و من از آنجا که نمی‎خواهم راجع ‌به غضب بحث کنم از اشاره به این روایات خودداری می‌کنم.

۹ـ من چندین سال پیش بحث خطورات را مطرح کرده‌ام. (حضرت استاد این بحث را در سال۱۳۵۹هـ ش طی چهار جلسه مطرح کرده‏اند که إن‏شاءالله در مجموعه «تهذیب الأخلاق» منتشر خواهد شد.)

۱۰ـ الکافی، ج‏ ۱، ص ۲۶۶٫

۱۱ـ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۹۵٫

۱۲ـ بحار‌الأنوار، ج‏ ۴۸، ص ۱۰۱٫

۱۳ـ بحار‌الأنوار، ج۷۰، ص۱۰۶٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

کسی می‏تواند در روابط اجتماعی اهل گذشت، خیرخواهی و بردباری باشد که جلوی خشمش را بگیرد. چنین کسی برای تأدیب و سرپرستی دیگران صلاحیت دارد. همچنین او در روابط اجتماعی و‎ در هر محیطی که باشد، چهخانوادگی، چه آموزشی، چه تحصیلی، چه شغلی و چهرفاقتی‏اش، برای دیگران اثر سازندگی دارد.

 

۲٫

 

انسان گاهی اوقات در زمینه مسائل تربیتی به این نیاز دارد که خداوند آنچه را گه حق و صواب است به ذهن او الهام کند و به زبان او جاری سازد تا مربی بتواند اثرگذار باشد و کار را خراب نکند. این الهام رابطه مستقیمی با این دارد که مربی و مؤدب چقدر به آداب الهی آراسته است و تا چه میزان به کمال ادب دست یافته تا بتواند از الهامات الهی بهره بگیرد

 

۳٫

 

چرا وقتیکه دیگران را تأدیب میکنیم با اینکه دستورات الهی را به آنها میگوییم، مؤدب نمی‎شوند و حرف ما به دلشان نمی‎نشیند. ریشه مشکل اینجاست که دل ما مؤدب نیست و قلبمان عاشق خدا نشده است که نمی‏توانیم اثر سازندگی داشته باشیم؛ وگرنه اگر دل مؤدب باشد، متناسب با خودش در دل‏های آماده اثر می‎گذارد.

 

14ژانویه/18

عوامل فتنه

تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام(۲)

اشاره

یکی از مسائل مهم برای  انتخاب شیوه صحیح در زندگی این است که مواظب باشیم در چاله‌های فتنه‌ها و انحرافات نیفتیم. با عنایت به تذکرات مکرر مقام معظم رهبری و با توجه به خطبه پنجاهم نهج‌البلاغه این بحث را پی می‌گیریم، ولی به عنوان مقدمه نکاتی را تذکر می‌دهیم.

فاعل قسری و فاعل اختیاری

کارهایی که از یک فاعل سر می‌زند، زمانی قسری یا جبری است که انسان در انجام آنها هیچ اختیاری از خود ندارد. در مقابل، کارهایی هستندکه اراده و اختیار فاعل در آن مؤثر است.

کارهای اختیاری و ارادی به موجود مکلف تعلق دارند. در این صورت گاهی فاعل به نتیجه و پیامد کارش آگاه است و اساساً آن کار را برای رسیدن به همان نتیجه انجام می‌دهد. روشن است که در این صورت تمام مسئولیت کار به عهده اوست. اگر نتیجه خوبی دارد، ثواب، برکات و فضائل خواهد داشت و اگر کاری است که برای رسیدن به هدف بدی انجام می‌گیرد، بسته به‌شدت و ضعف کار و هدف و انگیزه فاعل، آثار بدش دامنگیرش خواهد شد تا جایی که گاهی انسان را مخلد در عذاب می‌کند: « وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ »(۱) نکته‌ این است که چنین فردی اگر هزار بار دیگر هم زنده شود، دوباره همان کار را تکرار خواهد کرد: « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ»(۲) خود را چنان ساخته که اگر تا ابد هم زندگی کند، باز همین کارها را خواهد کرد، از همین روی عذابش هم همیشگی خواهد بود.

اما گاهی در مقدمات ضعف‌هایی وجود دارد و نتایج کار چنان که باید و شاید برای فاعل روشن نیست. بدیهی است که فاعل هر اندازه به نتیجه بد کارش آگاه باشد، به همان اندازه مسئولیت خواهد داشت.

انتخاب شقاوت با چشم باز

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

در نهج‌البلاغه است که ابلیس شش هزار سال قبل از حضرت آدم خدا را عبادت می‌کرد. امیرالمومنین می‌فرمایند: «وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه، لَا یُدْرَى‏ أَ مِنْ‏ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه»(۳) معلوم نیست این شش هزار سال از نوع سال‌های دنیاست که ۳۶۵روز است یا سال آخرتی است که «اِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ»(۴) بعد از این شش‌هزار سال عبادت، خداوند متعال فرمود که باید در کنار ملائکه در مقابل آدم سجده کنی. به او برخورد و گفت: من به این آدم خاکی سجده کنم؟ من به خودت سجده و  هر چه بخواهی عبادت‌ات می‌کنم. خداوند فرمود: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ‏ حَیْثُ‏ أُرِید»(۵) آن عبادتی که به دلخواه خود می‌کنی در واقع عبادت خودت هست. اگر مرا عبادت می‌کنی، کاری را بکن که من می‌گویم.» گفت: «نه این کار را نمی‌کنم :«أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(۶)  فرمود با این کار تا ابد طرد و در عذاب مخلد می‌شوی. گفت: من به آدم سجده نمی‌کنم و تا جائی هم که بتوانم همه آدم‌ها را گمراه می‌کنم. در مقابل خدا، صریحاً لجبازی و فقط بندگان مخلَص را استثنا کرد، زیرا می‌دانست که دستش به آنها نمی‌رسد: «وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین»(۷)

قرآن می‌فرماید در بین آدم‌ها کسانی هستند که حکم شیطان را دارند. انسان هم ممکن است کارش به جایی برسد که در مقابل خدا بایستد و بگوید تو گفتی، اما من نمی‌کنم. این‌گونه افراد حساب‌شان روشن است.

در اینجا دیگر بحث فتنه و گمراه شدن و در چاله افتادن نیست. اگر چاله‌ای هم هست آگاهانه رفتن و انتخاب کردن است. حساب افرادی که آگاهانه راه غلطی را انتخاب می‌کنند و حتی به این هم قانع نیستند که فقط خودشان به جهنم بروند، بلکه سعی می‌کنند تا جائی که می‌شود دیگران را هم با خود به جهنم ببرند، جداست.

ولی در فتنه سخن از کسانی است که گاهی کار خوب می‌کنند و گاهی بد. کسی سالیان سال راه خوبی را انتخاب کرده و کارهای خوبی را انجام داده است، ولی ناگهان برمی‌گردد. البته این تحول خلق‌الساعه نیست و حتماً از ابتدا ریگی به کفش چنین فردی بوده و کم‌کم سقوط کرده است. درباره شیطان هم خداوند می‌فرماید: «کان من الکافرین»(۸) از اول روح استکبار در درون‌اش بود که کارش را به اینجا کشید.

بسته‌شدن نطفه فتنه در هوای نفس

فتنه درجایی نیست که کسی آگاهانه پرچم مخالفت با خدا را بلند می‌کند. در زبان فارسی تعبیر گرفتار شدن‌ به این معنا نزدیک‌ است که این گرفتاری با ابهام‌هایی همراه است. در خطبه پنجاه نهج‌البلاغه چگونگی وقوع این حالت بیان شده است. در تاریخ نمونه‌های روشنی وجود دارند که افرادی سالیان سال به راه صحیح رفته‌اند، مردم به آنها اعتماد داشته و پشت سرشان نماز ‌خوانده‌ و برایشان شعار ‌داده‌اند، اما ناگهان تغییر کرده‌اند. تحلیل این تغییر رویکرد در این خطبه چنین آمده است: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ؛ فتنه‌ها از هوای نفس آغاز می‌شوند. کسانی دلخواه‌هایی دارند و این دلخواه‌ها غلیان پیدا و عواملی نیز آنها را تقویت می‌کنند و کار به جایی می‌رسد که فرد در مقابل آنها کوتاه می‌آید و تسلیم می‌شود. این‌گونه نیست ‌که آنان ندانند که این کار غلط است و عواقب بدی دارد، اما خود را به تغافل می‌زنند. گاهی هم خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»(۹) زیانکارترین انسان‌ها این افراد هستند که دل به دنیا بسته‌اند و به دنبال هوای نفس‌ خود هستند. اینها تصور می‌کنند کار خوبی می‌کنند و خیلی عاقل، زرنگ و چیزفهم هستند‌ و حتی دیگران را به حماقت و سادگی متهم می‌کنند.

نفس آدمیزاد موجود بسیار عجیبی است. گاهی انسان تصور می‌کند که دارد  به اسلام خدمت می‌کند، اما در واقع به دنبال خدمت به شهرت، پول و مقام خود است: « بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ »(۱۰) انسان اگر بخواهد، می‌فهمد چه کاره است، ولی خودش را به نفهمی می‌زند. انسان‌‌هایی هستند که در مرحله‌ای از زندگی خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند، در صورتی که دنیاطلب هستند و زندگی آخرت‌شان را به زندگی چند روزه دنیا باخته‌اند، اینها در حقیقت مبتلا به فتنه هستند.

نقش تمایلات افسارگسیخته

انسان تمایلاتی دارد که برخی از آنها غیرخداپسندانه‌اند. در برخی از روایات آمده که شهوت در انبیا حتی بیش از دیگران است، ولی آنها مقاومت‌شان بیشتر است و شهوت خود را سرکوب می‌کنند و پا روی نفس می‌گذارند. حضرت رسول «ص»فرمودند: « “إِنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَى شَیْطَانٍ حَتَّى أَسْلَمَ عَلَى یَدَی»(۱۱) نه اینکه من شیطان ندارم، من هم شیطان داشتم، ولی آن‌ را تسلیم خود و مهار کردم. این ‌گونه نیست که اولیای خدا به شهوات تمایل نداشته باشند. شاید تمایل آنها خیلی هم قوی‌تر از دیگران هم باشد، اما برای خدا پای روی تمایلات‌شان می‌گذارند.

سرّ اینکه اگر انسان ترقی کند، فرشتگان هم خادمش می‌شوند همین است. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۱۲) در هنگام مرگ، فرشتگان به مؤمنان می‌گویند: ما در دنیا دوست شما بودیم و کمک‌تان می‌کردیم، اما شما متوجه نبودید. در آخرت نیز خادم شما هستیم. چرا فرشتگان خادم می‌شوند؟ چون آدمیزاد می‌توانست و می‌خواست گناه کند، اما پا روی نفس‌اش گذاشت، اما فرشتگان تمایلی به گناه نداشتند. بنابراین میل به کاری که می‌تواند به رفتار گناه‌آلود منتهی شود، در همه انسان‌ها هست، ولی بعضی‌ مهار نفس را رها می‌کنند و به دنبال هر ‌چه دل‌شان خواست می‌روند، در صورتی که می‌توانستند خود را مهار کنند.

اما این گمراهی‌ به کجا منتهی می‌شود؟ اگر در ادامه شرایطی پیش آمد که از رفتارشان پشیمان شدند، امید اصلاح هست، اما اگر ادامه دادند، دیگر هیچ قید و بندی برای خود نمی‌بینند و اگر هم زمانی گناهی را مرتکب نمی‌شوند، برای این است که نمی‌توانند، وگرنه تا دست‌شان برسد گناه می‌کنند. کار چنین کسانی به جایی می‌رسد که خدای متعال می‌فرماید: بر دل اینها قفل می‌زنیم، چشم‌شان را از دیدن حق نابینا و گوش‌شان را از شنیدن حق کر می‌کنیم. به پیغمبر هم می‌گوید خیلی انرژی صرف اینها نکن: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا.(۱۳) سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛(۱۴).

ابتدا به انسان گفتند اگر در گناه لجبازی کنی، کارت به جائی می‌کشد که منکر همه چیز می‌شوی: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛(۱۵). کم‌کم ایمان و اعتقاد‌ش را هم از دست می‌دهد و می‌گوید از کجا که قرآن، کتاب و کلام خدا باشد؟ کلام پیغمبر است. حالا گیریم که کلام خدا باشد، از کجا که خدا دروغ مصلحت‌آمیز نگفته باشد؟ این سخنان را سر کلاس‌های دانشگاه‌های ما گفته‌اند! برای چنین کسی دیگر چه می‌ماند؟

گناه و به دنبال آن رفتن از یک نگاه، شوخی، مسخره کردن مؤمن، رسیدن به پست و مقام و… شروع می‌شود. اگر فرد خود را اصلاح نکند، کم‌کم ادامه پیدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد. بنابراین باید در آغاز راه و تا وقتی که هنوز در مقابل هواهای نفس احساس عجز نکرده‌ایم، خود را اصلاح کنیم؛ چون گاهی انسان به حدی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند مقاومت کند.

نقش عناصر تهییج و تشکیک در فتنه

شیاطین آگاهانه راه شقاوت را انتخاب می‌کنند و افزون بر اینکه خود گمراه و جهنمی هستند، سعی می‌کنند دیگران را نیز گمراه کنند. آنها برای اینکه یک انسان معتدل معمولی را که کاملاً بر خود مسلط است و هنوز مغلوب هوای نفس نشده گمراه کنند، دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه سعی می‌کنند زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌کنند که نتواند خود را مهار کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که گناه بزرگی محسوب می‌کنی، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود. می‌گویی گناه ‌بودن این کار حدیث متواتر یا آیه قرآن دارد. می‌گویند اولاً ما احادیث جعلی زیاد داریم. ثانیاً معلوم نیست که قرآن هم کلام خدا باشد. آنچه پیغمبر دریافت کرد، علم شهودی بود و اصلاً مفاهیم و الفاظ در آن نبود. این الفاظ از خود پیامبر است، شاید اشتباه کرده باشد!

به همین دلیل است که یکی از قدم‌های اساسی دشمنان دین، ایجاد شبهه در عصمت انبیا و اولیاست. بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. وقتی می‌گویی صریح آیه قرآن است که می‌گوید هر کسی که این کار را بکند خالد در جهنم می‌شود، می‌گویند از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول دارم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست. آن علم حضوری و شهود را اگر ما هم پیدا می‌کردیم، قبول می‌کردیم، اما پیامبر که آن را تفسیر می‌کند و به زبان می‌آورد، ممکن است اشتباه کرده باشد، پس حجت نیست.

بدعت و نوآوری در دین

وقتی اصل عصمت خدشه‌دار شد، هیچ‌ یک از آیات قرآن قابل استناد نیستند. وقتی احتمال خطا در قرآن بود، دیگر از دین چه می‌ماند؟ «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ» به دنبال هواهای نفسانی، احکام و قضایایی را ابداع می‌کنند و دیگر مقید نیستند که حتماً دلیل قطعی شرعی داشته باشد. با بهانه‌هایی قانونی را جعل می‌کنند و به اسلام نسبت می‌دهند.

می‌گویند انسان آزاد آفریده شده است و باید هر کاری که دل‌اش می‌خواهد، بکند. به جوان می‌گویند تا جوان هستی لذت ببر، وقتی پیر شدی توبه می‌کنی! در مسایل دین می‌گویند این احکام مال ۱۴۰۰ سال پیش بوده که عرب‌ها اصلاً نه سوادی داشتند و نه فرهنگی. این آخوندها قدیمی‌ و کهنه‌پرست‌اند. اینها حقوق بشر و مدرنیته سرشان نمی‌شود و در دوران ماقبل مدرنیته و قرون وسطی زندگی می‌کنند. حرام و حلال یعنی چه؟ باید حقوق شهروندی رعایت شود. این ‌قدر نگویید اسلام اسلام. یک کمی ارزش‌های انقلاب را تعدیل کنید. کسی نیست بگوید پس چرا انقلاب کردیم و یا چرا اصلاً اسلام آوردیم؟

«أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه» اینها آرا، احکام و قوانینی را که عرضه می‌کنند، مخالف قرآن هستند، ولی آنها‌ باکی ندارند، چون قول نداده‌اند که حتماً موافق قرآن باشد. می‌گویند آنچه مهم است ارزش‌های اجتماعی است. باید ببینیم مردم چه دوست دارند: «یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ ویتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله» ولایت یعنی اینکه دو یا چند نفر با هم رابطه‌ای را برقرار کنند و با هم داد و ستد روحی داشته باشند. حضرت می‌فرمایند اینها ولایت کسانی را براساسی غیردین خدا می‌پذیرند: «یتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله». آنها اگر کسی را دوست دارند، به خاطر این نیست که طرفدار دین هستند، بلکه می‌گویند با هم تفاهم کردیم و توافق داریم و سلیقه‌مان یکی است. حال دین می‌خواهد موافق باشد یا مخالف!

این بحث را در آینده پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت

۱ـ دعای کمیل، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص ۸۴۸٫

۲ـ انعام، ۲۸٫

۳ـ نهج‌البلاغه، ص۲۸۷٫

۴ـ حج، ۴۷٫

۵ـ بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۱٫

۶ـ اعراف، ۱۲٫

۷ـ حجر، ۳۹-۴۰٫

۸ـ بقره، ۳۴٫

۹ـ کهف،۱۰۴و۱۰۳٫

۱۰ـ قیامت، ۱۴٫

۱۱ـ شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏۱، ص ۵۹۶٫

۱۲ـ فصلت، ۳۱٫

۱۳ـ نجم، ۲۹٫

۱۴ـ بقره، ۶٫

۱۵ـ روم، ۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

 

۲٫

 

شیاطین برای منحرف کردن یک انسان معتدل معمولی دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌می‌کنند تا نتواند خود را کنترل کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که شما گناه بزرگی محسوب می‌کنید، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود.

 

۳٫

بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول داریم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست.

 

14ژانویه/18

شرایط تأثیرگذاری نماز بر قلب

نماز، عبادت قلبی

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

و اما چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

«فراغت وقت» شرط اول کارسازی نماز

اولین شرط برای تحقق یک نماز کارساز این است که مؤمن برای اقامه نماز «فراغت وقت» داشته باشد؛ یعنی در شبانه‌روز، وقت خاصی را فقط برای نماز قرار دهد و بر آن مواظبت داشته باشد.

انسان در بیست و چهار ساعت کارهای مختلفی دارد که برای هرکدام زمان مشخصی را در نظر می‌گیرد. به فراغت زمانی که برای نماز وارد شده، «اوقات صلاه» می‌ گویند. خدا وقت نماز را تعیین کرده است و ما باید از وقتی که برای نماز تعیین شده، مواظبت کنیم و در آن زمان، کار دیگری را انجام ندهیم.

«فراغت قلب» شرط دوم

شرط دوم «فراغت قلب» است. فراغت وقت، مقدمه فراغت قلب است. برای ایجاد فراغت قلب، انسان باید پرنده خیال خود را مهار کند تا از این شاخه به آن شاخه نپرد و قلب را به غیرنماز مشغول نکند.

این کار خیلی سخت است، به‌خصوص که شیطان وقتی ببیند بنده می‌خواهد به خالق خود توجه کند، به سوی او هجوم می‌آورد و خیالش را پرواز می‌دهد. اینجاست که اوهام باطله سراسر وجود نمازگزار را فرامی‌گیرد و تا پایان نماز ادامه پیدا می‌کند.

کسانی که دل‌هایشان هنوز مؤدب به آداب الهی نشده، بیشتر به این مشکل مبتلا هستند؛ ولی کسی که قلب مؤدبی دارد، نه تنها این گونه نیست بلکه دائم به دنبال این است که چه موقع وقت نماز فرا می‌رسد تا قلبش را از هر مشغله‌ای خالی کند و چند رکعت نماز بخواند! چنین شخصی هنگامی که وقت نماز می‌رسد، از همه چیز غافل و فقط مشغول نماز  می‌شود.

انسان در این مرحله برای ایجاد توجه قلبی باید به این نکته دقت داشته باشد که نماز مهم‌ترین عبادت و در حقیقت گفت‌وگوی بین عبد و رب است. اگر انسان بخواهد با مخلوق عاجزی مانند خود صحبت کند، حاضر نیست در حین حرف زدن رویش را از او برگرداند و مشغول کار دیگری شود. لذا اگر در هنگام نماز فکرش در جای دیگری مشغول باشد، معلوم می‌شود قلب مؤدب به آداب الهی ندارد و این رفتار، نشانه بی‌ادبی اوست.

نماز، تکلم عبد با رب است. هنگامی که با پروردگارت صحبت می‌کنی، باید تمام قلبت متوجه او باشد. اشتغالات قلب هنگام نماز، به معنای برگرداندن چهره دل از کسی است که در مقابلش ایستاده‌ایم و داریم با او حرف می‌زنیم. اگر انسان ذره‌ای اهمیت نماز و عظمت خدا را به قلبش بفهماند، موفق خواهد شد  پرنده خیالش را مهار کند و اجازه ندهد به‌راحتی از شاخه توجه به خدا به شاخه دیگری بپرد. همه اینها شرایطی هستند که اگر نباشند، نماز، نماز نخواهد شد و اثر نخواهد داشت.(۲)

«حضور قلب» شرط سوم

اما فراغت وقت و قلب، مقدماتی برای «حضور قلب» هستند و با حضور قلب است که انسان، به ادب قلب راه پیدا می‌کند.

جایگاه نماز در معارف اسلامی

«عبادت» که از آن به پرستش تعبیر می‌شود، به‌طورکلی به معنای «ثنا گفتن و ستایش کردن معبود» است. ما در عبادات مختلف، معمولاً خدا را به یک صفت یا یک اسم خاص ثنا می‌گوییم، ولی در نماز او را به جمیع اسماء و صفاتش مدح و ستایش می‌کنیم و اهمیت نماز نیز در همین جاست که حتی ذات خدا هم در نماز مطرح می‌شود.

حضور قلب، شرط تأثیرگذاری نماز بر انسان

حال آیا ثناگویی جمیع اسماء و صفات الهی بدون توجه و حضور قلب ارزشی دارد؟ نماز بدون حضور قلب تکلیف را ساقط می‌کند، ولی هیچ تأثیری در رشد معنوی و تأدیب قلب ندارد. اسقاط تکلیف، غیر از قبولی عمل است. کسی که نمازش را بدون حضور قلب می‌خواند، تکلیف از او ساقط می‌شود؛ یعنی مؤاخذه نمی‌شود که چرا نمازش را نخوانده است و به جهنم نمی‌رود، اما این نماز، دلش را مؤدب نمی‌کند.

حضور در روایات

از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» روایت شده است: «به اندازه‌ای که در نماز حضور قلب داشته باشی می‌توانی از آن بهره‌گیری کنی.(۲) «اگر غلط خواندی یا دلت غافل بود و اقبال نداشت، آن نماز را می‌پیچند و به صورتت می‌زنند.»(۳)

امام صادق«ع» در روایت دیگری می‌فرماید: «من شخص مؤمنی از شما را دوست می‌دارم که وقتی می‌خواهد نماز واجب بخواند، با قلب خود به سوی خدا اقبال کند.(۴) «و دلش را به امور دنیوی مشغول نسازد. اینکه تمام توجه دل به خدا باشد و به هیچ ‌کدام از امور دنیایی توجه نکند به معنای همان فراغت قلب است. «کسی که با دل به سوی خدا برود، خدا هم با چهره‌اش به سوی او روی ‌می‌آورد. تو با چهره دل به خدا رو کن، خدا هم با چهره خود به تو رو می‌آورد؛ چون دل، آیینه خدانماست. «در اینجاست که مورد محبت خدا قرار گرفته و همین موجب می‌شود تا مؤمنین هم به او محبت بورزند.» (۵)

اقسام مختلف حضور قلب

اهل معرفت می‌گویند: حضور قلب در عبادت به طورکلی به دو دسته تقسیم می‌شود: «حضور قلب در عبادت»، «حضور قلب در معبود». حضور قلب در عبادت هم به «حضور قلب اجمالی» و «حضور قلب تفصیلی» تقسیم می‌شود.

حضور قلب اجمالی در عبادت

حضور قلب اجمالی یعنی اینکه بدانیم نماز، ثناگویی حق و ستایش معبود است. همین مقدار که بدانیم در حال ستایش کل‌الکمالی هستیم که منشأ همه کمالات است، ولی ما هنوز به هیچ ‌یک از کمالات او نرسیده‌ایم، حضور قلب اجمالی محقق شده است. این نوع از حضور قلب در  عبادت، به میزان معرفت اشخاص بستگی دارد و ذومراتب است.

استاد ما از استاد بزرگوارش(۶) نقل می‌کرد که ایشان در مقام تشبیه می‌فرمود:  «فرض کنید قصیده غرّایی را که سراسر مدح و ستایش کسی باشد به دست طفلی بدهند و به او بگویند برو و این قصیده را در مقابل این شخصیت باعظمت بخوان. طفل هیچ درکی از عظمت آن شخص ندارد و چیزی هم از قصیده دستگیرش نمی‌شود، ولی چون به او گفته‌اند که این قصیده در مدح یک شخصیت باعظمت است، نوعی درک اجمالی برایش پیدا شده و نگاهش نسبت به آن شخص تغییر می‌کند. فقط به آن طفل فهمانده‌اند که این شعر مدح آن شخص است؛ وگرنه طفل، نه آن انسان باعظمت را درک می‌کند و نه از این مدح‌ها چیزی می‌فهمد و فقط اجمالاً این را می‌داند که دارد آن شخص بزرگ را ستایش می‌کند. این حضور قلب اجمالی در عبادت است.

حضور قلب تفصیلی در عبادت

اما حضور قلب تفصیلی به این معناست که انسان أسماء و صفات حق را ادراک کند و به ستایش آنها بپردازد. این کار اولیای خاص خداست، ولی به آن معنا نیست که دیگران به طورکلی از این حضور قلب بی‌بهره‌اند. البته ممکن است دیگران هم بتوانند در بعضی از مراتب به بعضی از أسما و صفات حضور قلب پیدا کنند و تفصیلاً خدا را مدح و ستایش نمایند. در روایات هم آمده است که مرتبه نازله حضور قلب تفصیلی در عبادات این است که انسان، حداقل معنای الفاظی را که به زبان جاری می‌سازد، بفهمد و نسبت به آن حضور قلب داشته باشد. این پایین‌ترین مراتب حضور قلب تفصیلی است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: «من صلی رکعتین یعلم مایقول فیهما انصرف و لیس بینه و بین‌الله ذنب إلا غفره له»؛(۷) اگر کسی دو رکعت نماز بخواند و بداند که در این دو رکعت چه دارد می‌گوید، نماز را تمام می‌کند در حالی که بین او و خدا گناهی نیست و خدا همه آنها را می‌آمرزد.(۸) چنین نمازی مکفّر است؛ یعنی موجب آمرزش گناهان می‌شود. حداقل حضور قلب این است که انسان بفهمد چه دارد می‌گوید.

حضور قلب در معبود

مرتبه‌ بالای حضور قلب این است که شخص نمازگزار به هنگام ثناگویی در نماز همه أسماء و صفات حق را سیر و شهود کند؛ مثل اینکه دارد تمام زیبایی‌های محبوبش را می‌بیند و ستایش می‌کند، چون نماز ستایش مجموع أسما و صفات الهی است.

پیغمبر اکرم«ص» در روایتی فرمود: «دختر من فاطمه، سید زن‌های عالمیان از اول تا آخر است. او پاره تن و نور چشم و میوه دل من است. او روح در کالبد من و فرشته‌ای به صورت انسان است.» تمام این مطالبی که می‌گوید مقدمه است تا اینکه اصل مطلب را بگوید: «هرگاه در محراب نماز می‌ایستد، نور او به فرشتگان آسمان‌ها روشنایی می‌بخشد و همان گونه که نور ستارگان می‌درخشد و اهل زمین را روشن می‌کند.»

تشبیه بسیار بزرگی است! نسبت ملکوتیان به زهرا«س» مثل نسبت مُلکیان است با ملکوتیان.

بعد حضرت می‌فرماید: «وقتی فاطمه این گونه برای ملائک و ملکوتیان نورافشانی می‌کند، خداوند به فرشتگانش می‌فرماید ای فرشتگان من! ببینید فاطمه پیش روی من ایستاده است و بندبند بدنش از خوف من می‌لرزد. او با دلش به سوی من رو آورده و مرا عبادت می‌کند. شما را گواه می‌گیرم که شیعیان او را از آتش جهنم ایمنی می‌بخشم.» (۹)

نماز او به‌قدری مؤدبانه است که باعث نجات دوستدارانش می‌شود. این جمله برای ما خیلی امیدبخش است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما اگر یک مقدار ارزش برای خدا قائل بودیم، این قدر در نماز مشغولیت قلبی نداشتیم. ما برای خدا آن قدر ارزش قائل نیستیم که با توجه کامل در مقابلش قرار بگیریم!

۲ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۳ـ در اینجا بحث نافله مطرح نیست. معلوم می‌شود مصیبت‌ها بیشتر در نماز واجب است. امیرالمؤمنین فرمود: نماز مستحب که می‌خوانی، دلت را ادب کن! همه سر تا پای یک کرباسیم. نسبت به نماز فریضه دستخوش شیطان و اوهام هستیم؛ یعنی هیچ مصونیتی نسبت به واجب نداریم. باید مراعات این را داشته باشیم. مراقب باشیم، نگوییم که نمی‌شود؛ می‌شود، خوب هم می‌شود.

۴ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۷۵٫

۵ـ‌ حضرت امام خمینی«ره» از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی«ره» نقل می‌کردند…

۶ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، صص ۴۷۶ـ۴۷۵٫

۷ـ برخی می‌گویند: منظور از این گناهان صغائر است.

۸ـ بحارلانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

 

 

۲٫

چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

 

14ژانویه/18

آرامش روح در سایه ایمان

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نیازهای اساسی انسان در زندگی فردی و اجتماعی، آرامش روح است. آدمی در زندگی اجتماعی باید در سایه امنیت و آرامش زندگی کند. این آرامش زمانی تحقق پیدا می‌کند که در جامعه هم قوانین صحیحی وضع شود و هم درست اجرا شوند.

قرآن می‌فرماید وقتی حکومت الهی تحقق پیدا کند و دین حق بر آن حاکم گردد، ترس و وحشت در آن جامعه به امنیت تبدیل می‌شود: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لهَُمْ دِینهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَیُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنىِ لَا یُشْرِکُونَ بىِ شَیًْئا…(۱) خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده‌‌ و عمل صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش تبدیل می‌کند، آن چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.»

از آیه استفاده می‌شود اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

و در سوره انعام می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون؛(۲) آنها که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند، امنیت برای آنهاست و هدایت مخصوص آنان.»

بنابراین زمانی امنیت در جامعه محقق می‌شود که دو اصل ایمان و عدالت اجتماعی حکومت کنند. اگر پایه‌های ایمان به خدا متزلزل شوند و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از بین برود و عدالت جای خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنیت در چنین جامعه‌ای وجود نخواهد داشت. شاید به دلیل فقدان این دو عنصر است که با تمام کوششی که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط ناامنی انجام می‌دهند، مردم جهان هر روز از آرامش و امنیت واقعی بیشتر فاصله می‌گیرند. لذا برای رسیدن به امنیت واقعی باید از آرامش و امنیت روحی بهره‌مند بود که ریشه در ایمان به خدا و پرهیز از ستم دارد.

قرآن می‌فرماید: « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ . لَهُمْ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم.»(۳) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. همانها که ایمان آورده‌اند و از مخالفت فرمان خدا پرهیز می‌کنند، در زندگی دنیا و آخرت شادانند و وعده الهی تخلف‌ناپذیر است و این رستگاری بزرگی است.»

در این آیه به نکاتی اشاره شده است که به تفصیل به آنها می‌پردازیم.

۱ـ اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. اولیاء جمع ولی و  ولایت به معنای نزدیک شدن به چیزی و قرار گرفتن در کنار آن است. ولی خدا  تحت فرمان خدا کار می‌کند و میان او و دستور خدا فاصله‌ای نیست. کارش را به دیگری واگذار نمی‌کند و در مشاجرات اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و فقهی، مرجع او حکم خدا و رسول اوست.

این قرب به برقراری ولایت متقابل می‌انجامد، یعنی او هم اولی‌الامر است و هم خدا ولی اوست. انسان برخوردار از ولایت الهی، از آرامش روحی نیز برخوردار است.

خوف و حزن به تعلقات فرد وابسته‌اند و اولیای الهی بر اثر استغراق در جمال و جلال الهی، به دنیا و امور آن دلبستگی ندارند و همه چیز را ملک و مُلک خدا و حوادث را به دست رب الارباب می‌دانند و از واگذاری مال خدا به خدا هیچ خوفی ندارند. به عبارت دیگر اولیای الهی کسانی هستند که بر اثر قرب به خدا حجاب‌ها از قلب‌شان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل می‌بینند. هیچ‌گونه شک و تردیدی به دل‌هایشان راه نمی‌دهند و به خاطر همین آشنایی به خدا، غیر خدا در نظرشان کوچک و کم‌ارزش و ناپایدار است. از این روی نه ترسی دارند و نه اندوهی، زیرا خوف و اندوه معمولاً ناشی از فقدان نعمت‌ها و یا خطراتی است که در آینده او را تهدید می‌کنند.

اولیای الهی به دلیل ارتباط با خدای مطلق و نامحدود، اندوه یا ترسی را به خود راه نمی‌دهند، اما انسان‌هایی که چنین پیوندی را با خدا ندارند، پیوسته در باره گذشته و آینده مضطرب و نگران‌اند. غم و ترس از روح دنیاپرستی سرچشمه می‌گیرد و انسانی که دلش با پیوند الهی از دنیاپرستی تهی است، غم و ترسی به دل راه نمی‌دهد.

 

مراتب اولیای الهی

اولیاء الهی مراتبی دارند و لذا خوف و حزن آنها هم ذومراتب است.

الف) مرحله استغراق در جمال و جلال الهی که ویژه دارندگان مقام شامخ ولایت کامل است که با از دست دادن چیزی در گذشته و یا احتمال از دست دادن آن در آینده ترسان یا اندوهگین نمی‌شوند، مانند استغراق و حضور قلب حضرت امیرالمؤمنین«ع» در نماز که وقتی می‌خواستند تیر از پای ایشان بکشند، هیچ بدان توجه نداشتند(۴) و یا درباره حضرت سکینه«س» آمده است که استغراق و در حضور خدا بودن بر او غالب و پیوسته در جمال و جلال الهی غرق بود. (۵)

ب) مرحله دوم. در این مقام فرد توجه دارد که چیزی را از دست داده یا از دست می‌دهد و یا ممکن است مشکلی در آینده برای او پیش آید، اما برای او بی‌ارزش است و آنچه از دست دادنی است، محبوب او نیست، از این رو، کریمانه از کنار آن عبور می‌کند.

ج) مرحله سوم مقام صابران است که با قدری سختی و دشواری همراه است. آنان می‌گویند که ما در راه خدا دشواری‌ها را تحمل می‌کنیم و هراس و اندوهی ندارند.

 

مصداق کامل اولیای الهی

اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  نه خود خائف‌اند و نه دیگران از آنان آنها در هراس‌اند و پس از آنها، پیروانشان نیز چنین‌اند.

علی‌ابن ابیطالب«ع» فرمودند: «دوستان خدا ما هستیم و پیروان ما که بعد از ما می‌آیند. خوشا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنها.(۶) بعضی پرسیدند چرا بیشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پیرو یک مکتب نیستیم؟ فرمود: نه، آنها مسئولیت‌هایی را بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتی می‌دهند که شما نمی‌دهید.

 

اوصاف اولیای الهی

در روایات متعدد برای اولیای الهی اوصافی ذکر شده است. امام صادق«ع» در این باره فرمودند: «ولی خدا کسی است که خدا را بشناسد و او را به عظمت یاد کند، دهان‌ش را از سخن گفتن و شکم‌اش را از غذا منع کند و خود را به نماز و روزه مشغول سازد.»(۷)

پیامبر فرمود: «اولیا کسانی هستند که سکوت آنها ذکر و یاد خدا و نگریستن آنها عبرت گرفتن و سخن آنها حکیمانه و رفت و آمد آنان در بین مردم برکت است. آنان کسانی هستند که اگر خدای سبحان اجل آنها را مشخص نمی‌کرد، از روی ترس از عذاب و شوق به ثواب الهی، ارواح آنها در اجسادشان استقرار پیدا نمی‌کرد و به عالم بقا می‌شتافتند. »

امام باقر«ع» از امام سجاد«ع» نقل فرمودند: «اولیای الهی کسانی هستند که فرائض و واجبات الهی را به جا می‌آورند و سنت‌های پیامبر خدا را اخذ و به آنها عمل می‌کنند و از حرام الهی پرهیز می‌کنند. در دنیا زهد می‌ورزند و به آنچه که در پیشگاه خداست رغبت و تمایل دارند. روزی پاکیزه کسب می‌کنند، فخرفروشی و تکاثر ندارند و حقوق واجب مالی را انفاق می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند در کسب‌شان برکت قرار داده و نسبت به آنچه که به آخرت‌شان فرستاده‌‌اند، پاداش داده می‌شوند.»(۸)

 

۲ـ ایمان مستقر و تقوای مستمر اولیای الهی  

براساس این آیات، مدار ولایت اولیای الهی، ایمان مستقر و تقوای مستمر است. اولیای الهی همواره با تقوا هستند، در حالی که حتی برخی از افراد مؤمن هم گاهی نزد غیر خدا می‌روند و به غیر او تکیه و با معصیت، مشکل خود را حل می‌کنند.

کسانی که از دو رکن ایمان و تقوا برخوردارند، در درون خود آرامشی را احساس می‌کنند که حوادث گذشته و آینده، آنها را تکان نمی‌دهد، بلکه همچون کوهی استوار در برابر تندباد حوادث استقامت می‌ورزند.

 

۳ـ بشارت برای اولیای الهی

بشارت خاص اولیاء الهی و مراحل معنوی و بهشت و نجات از دوزخ است. اینان هم در دنیا و هم در آخرت از نعمت‌های فراوان و مواهب بی‌پایان الهی برخوردارند.

مقصود از بشارت در این آیه ممکن است بشارت فرشتـگان به اولیای الهی در آستانه مرگ و انتقال از این عالم به جهان آخرت باشد: « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۹) آنان را به بهشتی که وعده داده شدند بشارت دهید.» ممکن است بشارت به غلبه و پیروزی بر دشمنان و حکومت در روی زمین باشد و یا خواب‌های خوشی باشد که مؤمنان می‌بینند، اما چون آیه به طور مطلق مطلب را بیان کرده است، هرگونه بشارت و نشاط و پیروزی و موفقیت را شامل می‌شود، خواه آن بشارت در دنیا باشد خواه در آخرت باشد. در برخی از روایات آمده است که آنها در لحظه مرگ، پیامبر«ص» و علی«ع» را می‌بینند و آنها به مؤمنان و اولیای الهی بشارت می‌دهند.(۱۰)

در پایان آیه آمده است : « لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّه: سخنان پروردگار و وعده‌های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به وعده خود وفا می‌کند.»

و این پیروزی و موفقیت بزرگی است برای کسی که بهره او شود.

 

نتیجه‌گیری

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند. این انسان که از اولیای الهی است، از ایمان مستقر و تقوای مستمر و در دنیا و آخرت از بشارت و وعده‌های الهی بهره‌مند است و در نتیجه پیوسته در مسیر رستگاری و موفقیت به پیش می‌رود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۵۵٫

۲ـ انعام، ۸۲٫

۳ـ یونس، ۶۴ـ۶۲٫

۴ـ ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۷٫

۵ـ همان، ج ۲، ص ۴۰۵٫

۶ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ۱۲۴٫

۷ـ کافی، ج ۲، ص ۲۳۷٫

۸ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۱۹٫

۹ـ سجد، ۳۰٫

۱۰ـ نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

 

۲٫

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند.

 

11دسامبر/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث آبان و آذر ۱۳۶۲

 

از آغاز محاکمه سران حزب منحله توده

تا فتنه انگیزی یک گروهک در آستانه انتخابات

آبان ماه ۱۳۶۲ و در آستانه انتخابات مجلس دوم، گروهک نهضت آزادی دست به فتنه‌انگیزی زد، آنان با ادعای آزاد نبودن انتخابات از مردم خواستند در سمیناری با عنوان آزادی انتخابات شرکت کنند، درخواستی که با واکنش و پاسخ مسئولین وقت کشور از جمله نخست‌وزیر وقت مواجه شد.

از سوی دیگر شورای امنیت که در اختیار قدرت‌های حامی صدام بود طی قطعنامه‌ای جانبدارانه و به نفع رژیم بعث عراق خواستار پایان جنگ ایران و عراق شد، درخواستی که با مخالفت جمهوری اسلامی مواجه شد. در سوم آبان همین سال و پیش از تصویب قطعنامه شورای امنیت عراق، سردشت را بمباران شیمیایی کرده بود.

متلاشی شدن خانه‌های تیمی منافقین در مازندران و گیلان، ناکام ماندن توطئه انفجار سفارت ایران در بیروت، تصویب لایحه تشکیل وزارت جهاد سازندگی در مجلس و آغاز محاکمه سران حزب منحله توده از دیگر اخبار آبان و آذر ۱۳۶۲ است.

 

فتنه‌انگیزی نهضت آزادی در آستانه انتخابات مجلس دوم

آبان‌ماه ۱۳۶۲ و در آستانه برگزاری انتخابات مجلس دوم شورای اسلامی، نهضت آزادی بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن از مردم خواسته شده بود در سمیناری تحت عنوان آزادی انتخابات شرکت کنند.

علی‌اکبر ناطق نوری وزیر کشور وقت، نسبت به برگزاری بدون مجوز این میتینگ سیاسی که قرار بود تحت عنوان سمینار برگزار شود هشدار داد؛ ولی صباغیان ادعا کرد طبق قانون اساسی نیازی به مجوز نیست. دولت وقت نیز در پاسخ به ادعای نهضت آزادی اعلام کرد وزارت کشور نمی‌تواند با برگزاری چنین میتینگی موافقت کند و به این علت برگزاری چنین میتینگی ممنوع است. وزیر کشور وقت در پاسخ به این سئوال که چرا به میتینگ نهضت آزادی مجوز داده نشده است، می‌گوید:

«ما احتمال می‌دادیم در این میتینگ، امت حزب‌الله بریزند و از آن طرف، یک عده زیر چتر آنها جمع شوند و درگیری ایجاد شود و چیزی شبیه جریانات بنی‌صدر و ۳۰ خرداد منافقین پیش آید و مسائل اصلی کشور تحت‌الشعاع قرار گیرند. نتیجتاً ما به آنها اجازه‌ برگزاری میتینگ را ندادیم و طبق قانون هم اجازه داشتیم با برگزاری میتینگ آنها موافقت نکنیم.»

ناطق نوری به ارتباط برگزاری این میتینگ با خارج از کشور اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد:

«جالب اینجاست که می‌بینید رادیوهای بیگانه شروع به تبلیغات بر ضد جمهوری اسلامی می‌کنند و می‌گویند که در ایران حتی به اندازه‌ تشکیل یک سمینار هم آزادی نیست. باید در آینده مشخص شود که چه ارتباطی بین این حادثه‌آفرینی و خبردار شدن رادیوهای بیگانه وجود دارد. به هر حال، نهضت آزادی به‌نحوی می‌خواهد خود را مطرح کند که حیثیت از دست‌رفته‌اش را به دست آورد و این هم به دلیل بیداری ملت، کاری نشدنی است. همان طور که رئیس مجلس و نخست‌وزیر فرمودند، هدف آنها از این گونه حادثه‌آفرینی‌ها، خوراک درست کردن برای رادیوهای بیگانه است و آنها چون احتمال می‌دهند که در آینده انتخاب نشوند، با اعلامیه‌هایشان از همین الآن [می‌خواهند] انتخابات را زیر علامت سئوال ببرند.»

نهضت آزادی به سخنان وزیر کشور که در روزنامه‌ جمهوری اسلامی منتشر شده بود، طی نامه‌ای پاسخ داد. در این نامه به‌شدت از میرحسین موسوی نخست‌وزیر وقت انتقاد شده و آمده بود:

«ما علاقمندیم که به جای پخش اطلاعیه بتوانیم سمینارها و جلسات خود را در روزنامه‌ها اعلام کنیم و برای خود و مدعوین مشکلاتی مانند آنچه پیش آمد فراهم نسازیم؛ ولی روزنامه‌های کثیرالانتشار که متعلق به بنیاد مستضعفان هستند و تحت نظارت نخست‌وزیر در امور بنیاد اداره می‌شوند، حتی حاضر نیستند با اخذ بهاء آگهی‌های تسلیت و کلاس‌های سیاسی‌عقیدتی نهضت آزادی ایران را به اطلاع مردم برسانند. اگر حاکمیت برخلاف قانون همه درها را بر روی حزبی قانونی چون نهضت آزادی ببندد، آیا چاره‌ای جز پخش اطلاعیه آن هم در سطح محدود می‌ماند؟»

در همان زمان نخست‌وزیر وقت در مصاحبه با خبرنگاران به تشکیل کمیته «آزادی انتخابات» واکنش نشان داد و از آن به عنوان پررویی یاد کرد. وی گفت:

«مسئله‌ لیبرال‌ها روشن است. آنها چون یقین پیدا کرده‌اند که مردم بدان‌ها رأی نخواهند داد، برای آمریکا غذا تهیه می‌کنند، ولی بنده به حضرات اطمینان می‌دهم که اگر آنها‌ جرئت کنند رأی خود را خواهند داشت و ما آن را به مردم اعلام خواهیم کرد و اگر واقعاً مردم به آنها رأی دادند، ما به این رأی احترام خواهیم گذاشت.»

موسوی همچنین اظهار داشت:

«در عین حال بنده این اخطار را مجبور هستم بکنم که شعار تأمین آزادی برای انتخابات نمی‌تواند در هنگامه جنگ به عنوان وسیله‌ای جهت تضعیف جبهه‌ها به کار گرفته شود و واقعاً بنده از این همه پررویی متعجبم!»(۱)

 

بمباران شیمیایی سردشت توسط عراق

در سوم آبان ۱۳۶۲ عراق برای اولین بار شهر مرزی سردشت را با گاز خردل بمباران شیمیایی کرد، بر اثر این بمباران عده‌ای از رزمندگان و گروهی از مردم غیرنظامی اعم از زنان و کودکان مجروح شدند و یا به شهادت رسیدند. این اقدام ارتش عراق چند روز پس از عملیات والفجر ۴ صورت گرفت.

عراق از تاریخ  ۱۹ مرداد ۱۳۶۲  تا ۴ آذر همین سال  ۱۲  بار با استفاده از توپ، خمپاره و هواپیما اقدام به کاربرد گازهای شیمیایی، عمدتاً در غرب کشور از جمله مناطق نظامی و غیر نظامی پیرانشهر، بازی دراز، مریوان، بانه، پنجوین و پاوه کرد.

ساعت ۵ بامداد سوم آبان ماه ۱۳۶۲، هواپیماهای دشمن روستای باینجان از توابع بانه را بمباران شیمیایی کردند که منجر به شهادت و مصدوم شدن جمعی از اهالی روستا شد. در این حمله از بمب‌های شیمیایی حاوی ترکیبی از آرسنیک و نیتروژن موستارد، موسوم به بمب‌های تاول‌زا استفاده شد.

جمهوری اسلامی در پی استفاده وسیع رژیم عراق از سلاح‌های شیمیایی و سکوت مجامع جهانی تصمیم گرفت برای افشا کردن این جنایت ضد بشری و روشن شدن اذهان مردم جهان، مجروحین را برای ادامه مداوا به کشورهای مختلف اعزام کند.

براساس آمار موجود، در سال ۶۲ حدود ۵۸ نفر، در سال ۶۳ تعداد ۳ نفر، در سال ۶۵ تعداد ۶ نفر، در سال ۶۶ تعداد ۲۴ نفر و در سال ۱۳۶۷ تعداد ۵۳ نفر از مجروحین شیمیایی که شدت جراحت آنان بیشتر بود، به کشورهای انگلیس، فرانسه، آلمان، اتریش، هلند، سوئد، سوئیس، بلژیک، ژاپن، اسپانیا و آمریکا اعزام شدند و تحت مراقبت‌های ویژه قرار گرفتند. شدت جراحت بعضی از این قربانیان حملات شیمیایی دشمن به‌حدی بود که معالجات در مورد آنان مؤثر واقع نشد و به شهادت رسیدند.

به طورکلی آمار موجود از کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط رژیم عراق علیه نیروهای ایران حکایت از این دارد که از ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ تا ۳۰ مارس ۱۹۸۴ رژیم عراق ۸۳ بار سلاح شیمیایی به کار برد که بر اثر آن ۱۱۶ تن شهید و ۴۴۵۰ تن مجروح شدند و در مجموع از ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ تا ۸ آوریل ۸۷ عراق حداقل ۱۹۶ بار از سلاح شیمیایی استفاده کرد که ۲۶۲ شهید و ۲۷۳۰۹ مجروح به جای گذاشته است.(۲)

 

قطعنامه جانبدارانه شورای امنیت برای پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

۹ آبان ۱۳۶۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد، قطعنامه‌ای جانبدارانه نسبت به رژیم عراق صادر کرد که در آن خواستار پایان دادن به جنگ از سوی طرفین شده بود. شورای امنیت سازمان ملل متحد در جلسه خود پیش‌نویس قطعنامه پیشنهادی سه کشور آفریقایی زئیر، توگو و گایانا را در مورد پایان بخشیدن به جنگ ایران و عراق تصویب کرد. در جلسه شورای امنیت که به ریاست نماینده اردن برگزار شد، قطعنامه مذکور با ۱۲ رأی موافق و سه رأی ممتنع تصویب شد، نیکاراگوئه، مالت و پاکستان به این قطعنامه رأی ممتنع دادند.

طبق قوانین شورای امنیت هر طرح پیشنهادی می‌بایستی قبل از طرح در شورای امنیت به نظر کشورهای درگیر در مسئله رسانده شود، اما پیش‌نویس قطعنامه پیشنهادی اخیر از سوی رئیس شورا دراختیار جمهوری اسلامی ایران گذاشته نشده بود. رجایی خراسانی نماینده وقت کشورمان در سازمان ملل ضمن اعلام عدم پذیرش این قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی ایران گفت:

«دلایل عدم پذیرش این قطعنامه در درجه اول خود قطعنامه، زمان ارائه آن و محتوای آن است که نمی‌تواند با توجه به نادیده گرفتن حقوق کشورمان مورد قبول ما باشد. تجارب گذشته ما نیز نشان می‌دهد که قطعنامه‌های شورای امنیت همیشه به نفع متجاوز بوده است.»(۳)

پیش از تصویب این قطعنامه، نخست‌وزیر وقت به حضور امام خمینی«ره» بنیانگذار انقلاب رسید و با ایشان دیدار و گفت‌وگو کرد. نخست‌وزیر در پایان این دیدار در گفت‌وگویی با اشاره به قطعنامه شورای امنیت درباره جنگ تحمیلی گفت:

«شورای امنیت همیشه به عنوان محلی که در آنجا حرف آخر را قدرت‌های بزرگ می‌زنند برای ما مطرح بوده است و طبیعتاً این شورا با اعتقادات و بنیادهای فکری ما در تعارض کامل است و به‌هیج‌وجه ما در خودمان احساس تعهدی در مقابل تصمیمات این شورا نمی‌توانیم بکنیم… تا موقعی که در این شورا حرف قلدرها بر حرف مظلومان پیشی دارد و تا وقتی که ماهیت نظام جمهوری اسلامی ظلم‌ستیزی و مقابله با استکبار است چگونه ما می‌توانیم از این شورا تمکین کنیم.»(۴)

 

متلاشی شدن خانه‌های تیمی منافقین در گیلان و مازندران

۲۸ آبان ۱۳۶۲ در پی یک روز درگیری، چندین خانه تیمی منافقین در نقاط شهری و جنگلی استان‌های گیلان و مازندران توسط نیروهای کمیته و سپاه متلاشی شدند. براساس گزارش مطبوعات، «با انجام عملیات هماهنگ کمیته‌های انقلاب اسلامی دادستانی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تشکیلات شهری و جنگلی منافقین در استان‌های گیلان و مازندران نابود شدند.»

در بخشی از اطلاعیه سپاه پاسداران در همین زمینه آمده است:

«در این ضربه هماهنگ که همزمان با عملیات پیروزمندانه والفجر ۲ و ۴ انجام شد، ضمن کشته و دستگیر شدن تعداد زیادی از اعضا و هواداران تشکیلات شهری و جنگلی منافقین در استان‌های گیلان و مازندران تعدادی بی‌سیم به همراه انواع مهمات و اسلحه سبک و اسناد درون گروهی به دست آمد.»(۵)

 

ناکام ماندن توطئه انفجار سفارت ایران در بیروت

۲۸ آبان ۱۳۶۲ توطئه وابستگان به سرویس جاسوسی فرانسه برای منفجر کردن سفارت ایران در بیروت عقیم ماند. در بامداد این روز، نیروهای فرانسوی یک جیپ حامل ۵۰۰ کیلوگرم مواد منفجره را کنار سفارت ایران در بیروت پارک کردند و آن را با پرچم صلیب سرخ پوشاندند. هدف این بود که جیپ با شلیک یک موشک از فاصله صد متری منفجر شود، اما هوشیاری نگهبانان سفارت این نقشه را ناکام گذاشت.

 

تصویب لایحه تشکیل وزارت جهاد سازندگی در مجلس

۶ آذر ۱۳۶۲ لایحه تشکیل وزارت جهاد سازندگی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. بر اساس این لایحه وزارت جهاد سازندگی با اهداف ذیل تشکیل شد:

۱ـ حرکت به سوی استقلال و خودکفایی کشور با تلاش در جهت بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی روستاها و مناطق عشایری از طریق توسعه‌کشاورزی، دامداری، صنایع روستایی و بازسازی ویرانی‌ها با همکاری دستگاه‌های اجرایی مربوطه و اقشار مختلف مردم.

۲ـ ایجاد زمینه جهت رشد شخصیت والای انسانی روستائیان از طریق مشارکت و نظارت آنان در فعالیت‌های روستایی.

۳ـ بسیج اقشار مردم جهت سازندگی روستاها و فراهم کردن امکان تلاش برای نیروهای مؤمن و ایثارگر جامعه و رشد و تکامل آنها.(۶)

 

آغاز محاکمه سران حزب توده در دادگاه انقلاب

۱۵ آذر ۱۳۶۲ محاکمه نورالدین کیانوری، بهرام افضلی فرمانده پیشین نیروی دریایی و تنی چند از دیگر سران حزب توده توسط آیت‌الله ری‌شهری در دادگاه انقلاب اسلامی ارتش آغاز شد. روزنامه کیهان در خبری پیرامون آغاز محاکمه این افراد نوشت:

«اولین جلسه محاکمه ۵ تن از رهبران سازمان مخفی حزب منحله توده صبح امروز [۱۵ آبان ۱۳۶۲] در دادگاه انقلاب اسلامی ارتش به ریاست حجت‌الاسلام ری شهری تشکیل شد. محاکمه‌شدگان عبارتند از: نورالدین کیانوری، ناخدای سابق بهرام افضلی (فرمانده سابق نیروی دریایی)، محمد مهدی پرتوی، امیر معزز، شاهرخ جهانگیری.»

دادگاه ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه صبح با قرائت آیاتی از کلام‌الله مجید رسمیت یافت، سپس حجت‌الاسلام ری‌شهری رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش ضمن تشریح چگونگی دستگیری و عملکرد اعضای مخفی حزب منحله توده و نحوه محاکمه آنان گفت:

«در ابتدا اعضای سازمان مخفی حزب توده محاکمه خواهند شد تا دادگاه با بصیرت کامل‌تری نسبت به محاکمه اعضای کادر مرکزی اقدام نماید…پس از محاکمه کادر مخفی، محاکمه سران حزب توده در این دادگاه آغاز خواهد شد.»(۷)

مهدی پرتوی یکی از متهمین در اولین جلسه محاکمه گفت:

«ما با کمک شوروی می خواستیم وضعی شبیه افغانستان در ایران به وجود آوریم.»

در این جلسه همچنین اعلام شد: «شوروی یک سری اطلاعات از حزب توده می‌خواست که ما آن را از افضلی گرفتیم و به آنها‌ دادیم.»

در اولین جلسه دادگاه همچنین گفته شد:

«به اعضای نظامی و مخفی حزب توده رهنمود داده می‌شد که باید عقایدشان را بپوشانند و حتی منافقانه تظاهر به اسلام بکنند تا به این ترتیب بتوانند موقعیتشان را تثبیت کنند.»(۸)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۸ آبان ۱۳۶۲، ص ۱٫

۲ـ عراق در جنگ تحمیلی، ‪۳ هزار و ‪۵۰۰ بار ایران را بمباران شیمیایی کرد، پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیایی، ۲۶ شهریور ۱۳۹۴٫

۳ـ کیهان ، ۱۰ آبان ۱۳۶۲، ص ۳٫

۴ـ اطلاعات، ۹ آبان ۱۳۶۲، ص ۳٫

۵ـ اطلاعات، ۲۸ آبان ۱۳۶۲، ص ۲٫

۶ـ قانون تشکیل وزارت جهاد سازندگی، سایت مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی.

۷ـ کیهان، ۱۵ آذر ۱۳۶۲، ص ۲٫

۸ـ جمهوری اسلامی، ۱۶ آذر ۱۳۶۲، ص ۱٫

 

11دسامبر/17

تاریخ سینمای ایران۲۸

پیشگفتار

در ۲۷ قسمت پیشین تاریخچه سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۶۸ مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. از این قسمت وارد نقد فیلم‌های سال ۱۳۶۹ می‌شویم. سعی ما بر آن است که با تقسیم‌بندی ژانرهای مختلف حتی‌الامکان طبقه‌بندی مناسبی از فیلمها ارائه گردد. در این سال جمعاً ۴۷ فیلم به نمایش درآمدند که در این قسمت ۱۴ فیلم ژانر دفاع مقدس مورد بررسی قرار می‌گیرند.

الف) ژانر دفاع مقدس، انقلابی و حادثه‌ای و جاسوسی

۱ـ آتش‌ نهان ـ محصول: سازمان سینمائی سپاهان. کارگردان، تهیه‌کننده، سناریست: حبیب کاوش. بازیگران: علی‌اکبر بهادری، محمدرضا حقگو، ادیب قدروه، باران لوئی، مونیا جمال‌پور، فرهنگ مهرپرور، فائزه نوشیروان، فرهاد محبت.

قصه اشغالگری اسرائیل و تجاوز او به خاک لبنان و مقابله فلسطینی‌ها با آنان را به تصویر می‌کشد. واقعیت فاجعه فلسطین یکی از تراژدی‌های شرم‌آور قرن بیستم و بلکه بدترین آنهاست که توسط حکومت خائن انگلیس ایجاد شد و تاکنون جنایات بی‌شماری را در کارنامه خود به ثبت رسانده. ظرفیت فیلمسازی در این مقوله بسیار بالاست و جای کار زیادی وجود دارد.

۲ـ ابلیس ـ محصول شرکت تماشا. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: احمدرضا درویش. تدوین: مرحوم سیف‌الله داد (معاون اسبق سینمایی ارشاد در دوره خاتمی که در اثر سرطان از دنیا رفت). تهیه‌کنندگی با مشارکت علی جمشیدی صورت پذیرفته است. بازیگران: مرحوم خسرو شکیبایی، هوشنگ توکلی، اسماعیل سلطانیان، فخرالدین صدیق شریف، هادی مرزبان، پروین سلیمانی، فریبا کوثری.

داستان براساس جاسوسی علیه مملکت نوشته شده و تلاش درویش به عنوان سینماگر تازه‌کار در سال ۶۹ ارائه یک فیلم متوسط و سرگرم‌کننده است. درویش بعدها به عنوان کارگردان دفاع مقدس به فعالیت خود ادامه داد و فیلم‌های ارزشمندی مانند (سرزمین خورشید) و (دوئل) ساخت. فیلم (رستاخیز) وی که مربوط به واقعه عاشورا است به لحاظ ساختاری دیدنی است، اما از آنجا که برخلاف نظر مراجع عظام چهره حضرت ابوالفضل(ع) را نشان می‌دهد تاکنون مجوز نمایش دریافت ننموده است. درویش فیلم‌های نازلی مانند (متولد ماه مهر) هم در کارنامه خود دارد که علی‌رغم عنوان ژانر دفاع مقدس مملو از پیام‌های فاقد ارزش و شعارگونه متأثر از فضای جنگ‌های تجاوزکارانه محصول هالیوود و بیگانه با جو دفاع مقدس و ملت مظلوم ایران است. این قبیل آثار به حیثیت هنری درویش آسیب وارد نموده است.

۳ـ بازگشت قهرمان ـ محصول لاله فیلم. کارگردان: شاپور قریب. بازیگران: حسین خانی بیک، فیروز صباغی، هادی معمار تهرانی، مهری ودادیان، مسعود جمشیدیان، فرزانه فاضل‌زاده، امیر شهلا.

ماجرای جنایات گروهک‌های ضدانقلاب کردستان در اوائل انقلاب است و مشخصاً گروگانگیری یک جوان و درخواست باج قابل توجه برای آزادی اوست. شاپور قریب از کارگردان‌های قبل ازا نقلاب است که فیلم‌های موسوم به (بدنه) ارائه می‌کردند و ادعائی هم جز سرگرمی و گیشه نداشتند.

۴ـ تعقیب سایه‌ها ـ محصول: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. فیلمبردار: محمد درمنش (هم‌اکنون کارگردان)، محمدتقی پاک‌سیما. کارگردان: علی‌شاه حاتمی. بازیگران: جعفر دهقان، جواد هاشمی، غلامرضا اکبری، ناصر فروغ، حسن عباسی.

بمب‌گذاری ضدانقلاب که در سال‌های اولیه پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران به عنوان حربه‌ای مذبوحانه از جانب گروهک‌های معاند چپ و راست و منافق برای آزار مردم و نظام به کار گرفته می‌شد در این فیلم دستمایه داستان‌پردازی قرار گرفته است. علی شاه حاتمی مانند بسیاری از سینماگران از حوزه هنری و امکانات آن برای رشد و فراگیری بهره گرفت و بعدها آثار خوبی ارائه نمود که معروفترین آنها سریال (خوش‌رکاب) در ژانر دفاع مقدس بود. لازم به یادآوری است که تعدادی از کسانی که در حوزه هنری مشق سینماگری نمودند بعدها به آرمان‌های آن ارگان ناسپاسی کردند که در رأس آنها (محسن مخملباف) است.

۵ـ چشم شیشه‌ای ـ محصول: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. فیلمنامه‌نویس و کارگردان: حسین قاسمی جامی. بازیگران: جواد هاشمی، علیرضا اسحاقی، هادی جلیلی باله، اصغر تقی‌زاده.

رزمنده‌ای که برای فعالیت در حوزه تبلیغات جنگ عازم جبهه شده است با دیدن سختی‌ها و مخاطراتی که محاصره شدگان تحمل می‌کنند دوربین ثبت وقایع را کنار گذاشته و به صف آنان برای رزم می‌پیوند. البته این نگاه در آغاز جنگ به دلیل تجربه پائین واحدها پذیرفتنی بود و نشان از فداکاری و ایثارگری داشت، اما به تدریج هنگامی که سازماندهی رزمی نظامی در جبهه‌ها مستقر شد، همگان پذیرفتند که هر واحدی به عنوان جزئی از سیستم رزم باید کار خود را به نحو احسن انجام دهد و گمان نداشته باشد که جزئی بر جزء دیگر برتری دارد. کار برای رضای خدا بالا و پائین و خوب و بد ندارد.

۶ـ توئی که نمی‌شناختمت… ـ محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. فیلمنامه‌نویس و کارگردان: محمدابراهیم سلطانی‌فر. بازیگران: سعید سلطانی‌فر، مهسا کرامتی، حسین سالم، حسن سالم، نادر طالب‌زاده (هم‌اکنون کارگردان و مجری برنامه‌های خوب و ارزشی صدا و سیما)، پرویز شاهین‌خو، ماندانا باباخانی.

فیلم از سه اپیزود تشکیل شده است با سه قصه نیمه تخیلی جذاب، تأثیرگذار و تقریباً فاقد دیالوگ متعارف. کارگردان کاملاً در تصرف روان بیننده مسلط است و به ویژه قشر متدین را تا آخر با خود همراه می‌کند. کارگردان این فیلم نشان داد که به مدیوم سینما مسلط است ولی متأسفانه معلوم نیست به چه دلیل از آن سال به بعد اثری از وی به چشم نمی‌خورد. ارگان‌های مربوطه نباید این استعدادها را به امان خدا رها می‌کردند.

۷ـ در مسلخ عشق ـ محصول مشترک سینمای جمهوری اسلامی و سازمان سینمائی سبحان. سناریست، تهیه‌کننده (با مشارکت گروه تلویزیونی شاهد) و کارگردان: کمال تبریزی. تدوین: مرحوم سیف‌الله داد.

یکی از عملیات جبهه‌ها، موضوع این فیلم دفاع مقدسی قرار گرفته است. کمال تبریزی در آن سالها مشق فیلمسازی می‌کرد و بعدها به کارگردان قابلی تبدیل شد که می‌توان او را در ردیف کارگردان‌های (مؤلف) طبقه‌بندی نمود، اما سوگمندانه باید گفت که نگاه به گیشه و پولسازی گاهاً وی را به ورطه ساخت آثار مبتذلی مانند (همیشه پای یک زن در میان است) و (طبقه حساس) کشاند که قطعاً موجب کاهش اعتبار هنری و اخلاقی اوست. سریال (لیلی با من است) که در ژانر دفاع مقدس برای تلویزیون ساخته شد و مخاطب فراوانی داشت از آثار ماندگار کمال تبریزی است.

۸ـ چون ابر در بهاران ـ محصول: تعاونی بهسازان. کارگردان و فیلمنامه نویس (باشتراک محمد رحمانیان): سعید امیرسلیمانی. بازیگران: جمشید مشایخی، کمند امیرسلیمانی، ایرج راد، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی، افسانه محمدی، فرزانه کابلی، سایه میثمی.

موشک‌باران تهران توسط رژیم جنایتکار صدام، خمیرمایه داستان این فیلم است. عوارض تجاوز رژیم بعث عراق که به نیابت از تمام دولت‌های استکباری با هدف انهدام انقلاب نوپای اسلامی مردم ایران بر طبقات مختلف وارد آمد بسیار گسترده بود که در فیلم‌های متعدد به آن پرداخته شده است. در این فیلم سوختگی چهره یک دختر نوجوان ۱۵ ساله مبنای قصه قرار گرفته است. پیشرفت‌های موشکی کشور که به همت شهید حسن تهرانی مقدم و یاران تلاشگر وی در سازمان هوافضای سپاه به نتیجه رسید، تلخی‌های آن سال‌ها را به شیرینی مبدل ساخته است. تلاش کشورهای خائن غربی برای محدود کردن قدرت دفاعی کشور در حوزه موشکی نشانگر خیانت و خباثت چندقرن اخیر برای عقب نگه داشتن ممالک اسلامی در مفابل زورگویان معاصر است. به همین دلیل سینماگران متعهد و علاقمند به آینده کشور باید از هیچ کوششی در زمینه آگاهی‌بخشی عمومی و بلکه جهانی برای نمایش نفاق غربیان متجاوز دریغ نورزند.

۹ـ در کوچه‌های عشق ـ محصول: مرکز گسترش سینمای تجربی. تهیه‌کننده و کارگردان: خسرو سینائی. تدوین و موسیقی: خسرو سینائی. بازیگران: مهدی احمدی، رضا پژوهی، علی گله‌داری، بهناز رودانی، بهرام زندی، حمید فرخ‌نژاد.

مسأله مهاجرین جنگ تحمیلی و بازگشت آنان به اوطان خود در این فیلم مورد بررسی قرار گرفته است. خسرو سینائی که بیشتر در ژانر مستند مشهور است فیلم‌های سینمائی هم ساخته است که البته تعداد آنها بسیار کم است (مانند عروس آتش). وی به دلیل ساخت مستندهائی از مهاجرین لهستانی به ایران در جنگ جهانی دوم مورد تشویق دولت لهستان نیز قرار گرفته است. وی فیلمساز گیشه نیست و عمدتاً دغدغه‌مند مشکلات اجتماعی است.

۱۰ـ عروس حلبچه ـ محصول: مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و شرکت تعاونی صدرا. فیلمنامه: مهدی کلهر. کارگردان: حسن کاربخش. بازیگران: ولی‌الله مؤمنی، پریوش نظریه، مجید میرزائیان، آتش تقی‌پور، نسرین شهبازی.

در این اثر، قصه‌ای اجتماعی و خانوادگی در دوران جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در کردستان عراق روایت می‌شود که ضمن تعلیق‌های فراوان سینمائی، به موضوع بمباران شیمیائی حلبچه نیز مرتبط می‌شود. ترکیبی از جذابیت‌های نمایشی عامه‌پسند و روشنگری‌های جنگی در فیلم به چشم می‌خورد. مبارزه مشترک انقلابیون عراقی در کنار نیروهای سپاه اسلام علیه صدام نیز از نقاط قوت فیلم محسوب می‌شود.

۱۱ـ کلنل ـ محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. فیلمنامه (به اتفاق مهرداد غروی) و کارگردان: نورالدین نیک‌روش. بازیگران: ابوالقاسم محمدطاهر، حمید طاهریان، محمد حاتمی، مینا سعیدی، عباس شیخ.

زندگی کلنل پسیان در این فیلم در معرض دید تماشاگران قرار گرفته و فیلمساز تلاش کرده مراحل مختلف زندگی یک سرهنگ انقلابی و در عین حال فرنگ رفته و آشنا با توسعه غربی بدون اینکه در دام غرب‌زدگی بیفتد را نشان بدهد. مجموعاً فیلم قابل قبولی است که متناسب با توان هنری آن سالها ساخته شده است.

۱۲ـ عشق و مرگـ محصول: هدایت فیلم. فیلمنامه: محمدرضا اعلامی، تهمینه میلانی. کارگردان: محمدرضا اعلامی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور، ثریا گل‌محمدی، فهیمه راستکار، چنگیز وثوقی، ماهایا پطروسیان، ملیحه نصیری، عباس جهان‌بخش.

مبارزه سیاسی دوران دانشجوئی در کشور ما قبل از انقلاب، یکی از بخش‌های جذاب و قابل توجه تاریخچه مبارزات انقلابی منجر به پیروزی انقلاب اسلامی است. هر چند گروه‌های مختلف فکری در این مبارزات مشارکت داشتند، اما سوگمندانه باید گفت، بعضی از گروه‌های غیرمذهبی و ضدمذهبی با تسویه درون‌گروهی خشن و جنایتکارانه سابقه سیاهی از خود برجای گذاشتند که مشهورترین آنها ترور مجید شریف واقفی و مرتضی لبافی‌نژاد و توسط گروهک کمونیستی پیکار بود که به عنوان لکه ننگی تا ابد بر کارنامه آنها خودنمائی می‌کند، البته فضای این فیلم کلی است و گروه خاص و مسأله خاصی را دنبال نمی‌کند.

۱۳ـ گزل ـ محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. فیلمنامه و کارگردانی: محمدعلی سجادی. بازیگران: مهدی میامی، پردیس افکاری، مرحوم فیروز بهجت محمدی (بازیگر نقش طغای در سریال سربداران که نقشی جاودانه است)، رضا فیاضی، عبدالجبار دلدار، محمود جعفری، روح‌انگیز مهتدی.

داستان شهادت یکی از دو دوست در جبهه و علاقه دوست بازمانده به اسب شهید به نام «گزل» و سپس رفتن او هم به جبهه که منجر به قطع یک پایش می‌شود. او همچنان پس از بازگشت از جبهه به دنبال «گزل» است که حالا علاوه بر علاقه قبلی خودش، به عنوان یادگار دوست شهیدش هم محسوب می‌شود. جستجو برای یافتن «گزل» و ماجراهای این جستجو بقیه داستان را پیش می‌برد.

۱۴ـ همه یک ملت ـ محصول: جهاد دانشگاهی. سناریست و کارگردان: حسین مختاری. بازیگران: محمود عزیزی، مرحوم حمید اسماعیل‌خانی (همسر گوهرخیراندیش)، گوهر خیراندیش، مجید جعفری، اکرم محمدی، توران مهرزاد.

قصه‌ای خانوادگی که با تظاهرات دوران انقلاب اسلامی پیوند می‌خورد و کش و قوس‌های ناشی از فضای آن زمان دستمایه فیلمنامه‌نویس برای پرداختن به وجوه گوناگون زندگی در سال‌های منجر به پیروزی انقلاب اسلامی مردم کشورمان است.

همانطور که در مقدمه هم آمده است تعداد ۱۴ فیلم از فیلم‌های سال ۶۹ به نحوی با دفاع مقدس و جاسوسی مرتبط‌اند. نکته قابل توجه آن است که همه فیلم‌ها مستقیم یا غیرمستقیم توسط ارگان‌های دولتی یا عمومی ساخته شده‌اند و بخش خصوصی متأسفانه نقش قابل ذکری در ترسیم فداکاری‌های مردم این سرزمین ندارد. در این باره در آینده نیز سخن خواهیم گفت.

مأخذ: انتشارات سازمان سینمائی وزارت ارشاد و فرهنگ فیلمهای سینمای ایران تألیف جمال امید.

 

 

11دسامبر/17

درّ درخشان دریای دیانت و حکمت

با اصحاب معصومین

از نسل صادق آل محمد«ص»

میرسیداحمد علوی‌عاملی میردامادی از مشاهیر قرن دهم و یازدهم هجری است که از طریق ابوالحسن علی خارصی فرزند ابوجعفر محمد دیباج به صادق آل محمد (فروغ ششم امامت) نسب می‌برد.

جد اعلایش محمد دیباج، با امام کاظم(ع) از یک مادر بوده‌اند و والده‌اش حمیده‌ مصفاه نام دارد. این بانوی امّ ولد فرزند صاعد اندلسی است که در عصر امامت حضرت امام محمد باقر(ع) به مدینه آورده شد. این دوشیزه برده که به سفارش امام باقر(ع) از برده‌فروشی توسط ابن عکاشه (از اصحاب آن حضرت) خریداری شده بود به عقد ازدواج حضرت امام صادق(ع) درآمد. حضرت صادق(ع) فرموده‌اند: «حُمیده هم‌چون شمش‌های طلای خالص از پلیدی‌ها و ناخالصی‌ها پاک بود؛ همواره فرشتگان از وی مراقبت می‌کردند تا آنکه به من رسید. این بانو در صدق، درستی و راستی به درجه‌ای ارتقا یافت که لقب مصفاه را از سوی امام ششم دریافت کرد.»(۱)

فرزند امام صادق(ع) ابوالحسن محمد با توجه به حسن کمال و جمال به دیباج موسوم گردید. او امامزاده‌ای جلیل‌القدر بود واز پدر بزرگوارش برای اهالی حجاز حدیث نقل می‌کرد. یک روز در میان صائم بود. این علوی والاتبار یکی از پنج نفری است که امام ششم آنان را وصی خود قرار داد. محمد دیباج در برخورد با مخالفان و معاندان صلابت خاصی داشت و زیر بار ستمگران نمی‌رفت. در مجلسی که مأمون می‌خواست حضرت امام رضا(ع) را به عنوان ولیعهد خویش معرفی کند، هنگامی که به عنوان عموی آن حضرت نزد خلیفه‌ رفت و از مقابلش عبور کرد، برخلاف رسم دربار عباسی، بر دستان این خلیفه‌ مکار بوسه نزد.(۲)

هنگامی که مأمون در سال ۲۰۳ ش بعد از به شهادت رسانیدن امام رضا(ع) عازم عراق شد، از بیم اینکه علویان قیام نکنند برخی از افراد برجسته آنان را با خود همراه ساخت که محمد دیباج از جمله آنان بود، اما وی در شهر جرجان (گرگان کنونی) بنا به نقلی توسط کارگزار عباسی در این قلمرو  مسموم شد و درگذشت و پیکرش در همان جا دفن گردید. و بارگاهش سال‌هاست زیارتگاه شیعیان و علاقه‌مندان است.(۳)

نیاکان نامدار و مبارز

علی خارصی (خارکی) فرزند محمد دیباج با والد خود در قیام علیه بنی‌عباس هم‌عقیده بود. او از طرف محمد بن زید به سمت کارگزاری اهواز برگزیده شد و همراه پسرعموی خود، حسین بن حسن افطس، بدان سو حرکت کرد، اما وقتی مأمون بر علویان چیره شد، علی احساس کرد شرایط برای رفتن به منطقه خوزستان مساعد نیست، از این روی از بندر بصره عازم جزیره خارک شد و در آنجا اقامت گزید. برخی منابع هم گفته‌اند علی خارصی در قیام ابوالسرایا که در بصره رخ داد، حضوری فعال داشت و چون این خیزش در هم شکست او نخست در خارک و سپس در بغداد در اختفا زندگی کرد تا مرگش فرارسید.(۴)

حسین فرزند علی خارصی، از عراق عازم قم شد و در این شهر تشکیل خانواده داد و صاحب فرزندانی گردید، نواده‌اش محمد عزیزی فرزند ابوجعفر محمد با کاروانی از شهر قم، عازم عتبات عراق بود، اما در طول مسیر با عده‌ای از اشرار و افراد جفاکار مواجه شد و چون در برابر مهاجمان از خود مقاومت نشان داد،. او را محاصره‌ و سر از بدنش جدا کردند. همراهانش پیکر او را به قم انتقال دادند و در جایی که بعدها به چهل‌اختران موسوم گردید، دفن کردند. برخی نسب‌شناسان، رجال‌نگاران و مورخان تصور کرده‌اند امامزاده سیدسربخش همان محمد عزیزی شهید است، در حالی که وی از احفاد این بزرگوار است.(۵) نامش ابوالمعالی اسماعیل است که سیدی با جلالت قدر و صاحب تألیفات ارزشمند است. و به دلیل شرافت، اقتدار علمی و معنوی ثقایت سادات منطقه خراسان را عهده‌دار شد. او در شهر نیشابور ساکن بود که قوای مغولی، این دیار شیعیان را مورد یورش‌های وحشیانه خود قرار دادند. سیداسماعیل به همراه عده‌ای از اعیان شهر در مقابل این قوم سفّاک مقاومت کرد،. ولی با سقوط شهر، مغولان به قتل‌عام اهالی و ویرانی این آبادی پرداختند و سیداسماعیل عازم قم شد تا از گزند این قوم خونخوار مصون بماند. اما تاتارها او را تعقیب کردند و سرانجام موفق شدند این سید دانشمند، وارسته را دستگیر و سر از تنش جدا کردند، و علویان ساکن قم او را در این دیار به خاک سپردند. آستانه او زیارتگاه اهالی زائرین این شهر است. نوادگان این خاندان در مرو، حجاز، عراق عرب، حلب، شام و جبل‌عامل لبنان پراکنده گردیدند.(۶)

 

پدر پرهیزگار و عالم

یکی از احفاد این طایفه، سیدزین‌العابدین فرزند سیدعبدالله علوی عاملی از مشاهیر سادات و شیعیان مقیم سرزمین جبل‌عامل واقع در جنوب لبنان کنونی بود. وی بعد از فراگیری مقدمات ادبی، دینی و اخلاقی به محضر محقق کرکی (محقق ثانی) راه یافت و از پرتو اندیشه‌ها و کمالات وی در فقه استدلالی، کلام اسلامی و حدیث بهره‌مند شد.

سرانجام سیدزین‌العابدین تصمیم گرفت تقرب به این بیت علم و تقوا را از طریق وصلتی پاک پایدار و استوار کند و صبیه محقق ثانی را به عقد ازدواج خویش درآورد و مفتخر به دامادی وی گشت.(۷)

 

جویباری که در جبل‌عامل جاری شد

در اواخر قرن دهم هجری و مقارن با واپسین سال‌های حکومت شاه طهماسب صفوی، سیدزین‌العابدین علوی در سرزمین جبل‌عامل از دختر محقق کرکی صاحب پسری شد و او را احمد نامید که بعدها به نظام‌الدین و کمال‌الدین ملقب گشت و از آنجا که در دقت‌های علمی و پژوهش‌های پرمایه نسبت به اقران معاصر خویش برتری‌هایی به دست آورد با القابی چون احمد المحققین، سید المحققین، احمد الفضلا و المحققین معروف شد.(۸) قلمروی که این شخصیت در آن متولد شد و نشو و نما یافت در جنوب لبنان، بر کرانه دریای مدیترانه، از رودخانه‌ لیطانی به سوی جنوب تا حدود فلسطین ادامه داشت، بذر تشیع در این منطقه توسط ابوذر غفاری افشانده شد. به برکت کوشش‌های علمای شیعه در اعصار گوناگون و خدمات دُول آل بویه، فاطمیان و حمدانیان معارف اهل بیت«ع» در این ناحیه به شکوفایی باشکوهی رسید.(۹)

قاضی نورالله شوشتری نوشته است: «تجلی انوار رحمت الهی مدام شامل حال اهالی جبل‌عامل بود و نور محبت خاندان رسول اکرم(ص) از ناحیه ایمان ایشان، چون بارقه‌ نور از ارتفاعات ظهور کرد و هیچ قریه‌ای از آنجا نیست که جمعی از فقها و فضلای امامیّه در آن نباشد… و در تقوا، مرّوت، قناعت و زهد به طریقه مرضیه مولای خود، امیرمؤمنان(ع) اقتدا دارند.»(۱۰)

سیداحمد در بیتی قامت راست کرد که اهل آن نسل اندر نسل حامل لوای دانش، شهادت و فضیلت بودند و سخاوت، گشاده‌رویی و خُلق نیکوی ایشان زبانزد اهالی جبل‌عامل بود. سیداحمد در ایامی که دوران کودکی و نوجوانی را سپری می‌کرد و از جویبارهای عواطف پاک خانواده، جرعه‌های جان‌بخشی می‌نوشید، نزد پدر به فراگیری قرآن و برخی معارف مقدماتی حوزوی پرداخت.(۱۱)

 

در حوزه درسی حکیمی عالیقدر

در اوایل قرن یازدهم هجری هنگامی که سیداحمد جوانی بیست ساله بود، همراه پدر، از جبل‌ عازم ایران شد. و در اصفهان اقامت گزید. در این موقع دولت شیعی صفوی در اوج اقتدار بر قلمروی وسیع حکومت می‌کرد. حوزه علمیه این دیار از کانون‌های مهم دانشمندان و محققانی زبده، مبتکر و مبدع به شمار می‌رفت. چون اصفهان مرکز فرمانروایی شاه عباس (۹۹۶-۱۰۳۸ق) شده بود، اعلام و فضلا از اطراف و اکناف به این مرکز بزرگ فرهنگی و آموزشی روی ‌آوردند.(۱۲)

دانشمندی که در رأس مکتب فلسفی اصفهان قرار داشت حکیم محمدباقر استرآبادی معروف به میرداماد (متوفی ۱۰۴۰ق) بود که در مدرسه صدر تدریس می‌کرد. حکیمی که شاگردان شایسته و دانشوری را تربیت و ده‌ها اثر در حکمت، معارف ذوقی، کلام و منطق تألیف کرد، ولی با وجود این کارنامه پربار، آثار و افکار شاگرد پرآوازه‌اش ملاصدرا، بر وی و میراث مکتوبش سایه افکنده است.(۱۳)

سیداحمد علوی‌میردامادی در بدو ورود به اصفهان در حوزه درسی پسرخاله خود حکیم استرآباد حاضر شد. سیداحمد که خوشه‌چین خرمن میرداماد که در اصول اعتقادی و موازین فقهی و احکام شرعی او را بزرگ‌ترین مرجع می‌دانستند. به‌ویژه که مفتی اصفهان شاگردش بود.(۱۴)

سیداحمد بعد از ملاصدرا برجسته‌ترین شاگرد میرداماد است و تا آخر عمر به آرای او وفادار ماند و برخی از آثارش را شرح کرد.(۱۵) میرسیداحمد که با استاد مذکور نسبت خویشاوندی داشت، دختر استاد خود را به عقد ازدواج خود درآورد. و به این‌گونه تعلق خاطر سیداحمد به میرداماد با این پیوند پایدارتر شد.(۱۶)

میرداماد در اجازاتی که برای سیداحمد صادر کرده، او را ستوده و اهتمامش را در فراگیری معقول و منقول تکریم کرده است.(۱۷)

 

در محضر شیخ بهایی

بهاءالدین محمد معروف به شیخ بهایی‌عاملی در اصفهان محفل درس پرباری را گستراند. یکی از این جرعه‌نوشان چشمه شیخ بهایی، سیداحمد علوی است. که نزد او به تحصیل معارفی چون فقه، حدیث، رجال برخی مباحث کلامی و حکمی، تفسیر قرآن، مبانی معارف اهل بیت«ع)» اهتمام ورزید. شیخ بهایی برای این شاگرد خود اجازه‌ای روایی صادر کرد و در آن ضمن یاد کردن از مقامات علمی و اخلاقی سیداحمد، وی را مجاز دانست تا روایات کتب اربعه شیعه را از طریق او به وسیله اساتیدی که در کتاب اربعین او درج شده و سلسله سند آنها به اصحاب ائمه هدی«ع» متصل می‌شود، نقل و نیز مطالب مندرج در آثارش را روایت کند.(۱۸)

سیداحمد علوی برای مقام علمی شیخ بهایی تکریم ویژه‌ای قائل بود و در پژوهش‌های خود از افاضات و تألیفات این عالم جلیل‌القدر بهره می‌گرفت، اما در عرصه فکر و اندیشه و دیدگاه‌ها، تلاش می‌کرد استقلال خود را حفظ کند. او در کتابی با عنوان نفخات اللاهوتیه فی العشرات البهایی آرای شیخ مذکور را بررسی و ارزیابی دقیق و در برخی از موارد تفاوت دیدگاه‌های خود را با افکار وی را تبیین و تشریح کرد.(۱۹)

 

تدریس دینداری خردمندی

سیداحمد علوی عاملی بر اثر برخورداری از هوش فوق‌العاده، در کمتر از زمان متداول، تحصیلات خود را تا رسیدن به عالی‌ترین درجات علمی به پایان رساند و خود در زمره یکی از مشاهیر نامدار عصر صفویه به شمار آمد؛ به گونه‌ای که مربیان و معاصرین او اعم از مورخان، رجال‌نگاران و محققان مسایل فلسفی و…، زبان به ستایش وی گشودند.

میرداماد می‌گوید: «سیداحمد علوی یگانه دهر، سید سند، عالم عامل، فاضل کامل، شرافتی درخشان و فضلی آشکار است. بزرگی که شرافت، مجد، خردمندی، دیانت را با هم جمع کرده و برای پیمودن طریق تحقیق با اینجانب مصاحبه و ملازم گردیده، و ذهنش مهیای برطرف کردن پیچیدگی‌های مسائل عقلی و حکمی است.»(۲۰)

و در جای دیگر نوشته است: «…سیداحمد حسینی عاملی که خداوند او را از انوار فضل و ایقان برخوردار سازد و وی را به اسرار علوم و رازهای عرفانی مختص نماید. با نگارنده در تدوین فنون برهانی از حکمت‌های شفای ابوعلی سینا همکاری‌هایی داشته است. خداوند درجاتش را ارتقا دهد.»(۲۱)

شیخ بهایی در معرفی او می‌نویسد: «سید بلندمرتبه، اهل فضل، پرهیزکار و پاک‌سرشت، باذکاوت و اهل صفا، خورشید آسمان سیادت، سید سند کمال‌الدین احمد علوی عاملی که خداوند وی را در ارتقای علم و عمل موفق سازد و ایشان را به غایت مقصد و مراد مورد نظرش برساند.»(۲۲)

شیخ حرّ عاملی صاحب کتاب وسایل الشیعه در وصف وی گفته است: «عالم فاضل، محقق متکلم سیداحمد فرزند سیدزین العابدین حسینی عاملی از شاگردان میرداماد و شیخ بهایی.»(۲۳)

شیخ علی نقی کمره‌ای (متوفی ۱۰۶۰ق) در کتابی که برای هدایت شاه صفی نوشته و در آن مسایل فرهنگی و تبلیغی عصر خود را آسیب‌شناسی کرده است، با آنکه خود قاضی و شیخ‌الاسلام دولت صفوی است درباره توبه جرّی شقی و فردی که مرتد است به فتوای سیداحمد عاملی استناد و او را چنین معرفی می‌کند: «سید سند علامه عمده علمای دین در عصر ما، از مشایخ ما، امیراحمد بن زین العابدین العلوی صاحب رساله شریفه موسوم به اظهار الحق و معیار الصدق».(۲۴)

 

غوّاص اقیانوس حکمت و معرفت

با وجود آنکه سیداحمد علوی مهم‌ترین وارث فکری، علمی و فلسفی حکیم استرآباد و شیخ بهایی بوده و کرسی درس استادان مزبور به وی رسیده است اما تفحّص در منابع گوناگون و تتبّع وافر در آثار رجالی عصر صفوی آگاهی‌های مستندی از حوزه درسی این دانشمند عصر صفوی به دست نیامد و مشخص نگردید چه معارفی را تدریس می‌کرده و کدام شاگردان محضرش را درک کرده‌اند.

وی علاوه بر جامعیت در علوم متداول عصر خویش، نقش بنیادینی در نقد و بررسی مباحث کلامی ادیان داشته است. کمالات علمی و روحیه تحقیقاتی این عالم عامل از طرق زیر به اثبات می‌رسد:

۱٫از اجازاتی که علما در هنگامی که وی روزگار جوانی را سپری می‌کرده است برایش صادر کرده‌اند چنین برمی‌آید که او حتی در ایام دانش‌اندوزی در احاطه به مفاهیم فلسفی و عرفانی و فقهی، به موفقیت‌های قابل تحسینی نائل شده است.

۲٫مشاهیری که از او نام برده‌اند او را به فضل، فضیلت، تحقیق، و دانشوری ستوده‌اند و القابی را به او اختصاص داده‌اند که چنین توانایی‌هایی در آنها مندرج است.

۳٫در بسیاری از مسائل حکمی و کلامی دارای استنباطی عالمانه، آرایی در خور توجه و دیدگاهی نوست، به گونه‌ای که میراث فکری و علمی او مورد توجه دانشمندان اعصار بعد و حتی متفکران اروپایی قرار گرفته است. به گفته هانری کوربن، سیداحمد عاملی در زمره حکما و عرفایی است که کوشیدند بین وحی نبوی، عرفان و تعقل فلسفی وحدتی ویژه به وجود آورند و پهنای باطنی تعالیم محمدی و اهل بیت«ع» او را تبیین و همچون گنجینه گرانبهای وجدان شیعی درک کنند.

از میان شاگردان میرداماد سیداحمد دانشمندی است که آثار و تألیفات مهمی دارد. افزون بر تفسیرهایی بر رساله‌های دشوار استاد خود میرداماد، شرحی بر شفای ابن سینا نوشت که به عنوان حکمت شرقی ابوعلی سینا سخن می‌گوید. به‌علاوه از او کتابی با عنوان لطایف غیبی به زبان فارسی باقی مانده است که مندرجاتش مشخص کننده حکمت معنوی تشیع است.(۲۵)

 

برنتابیدن تحریفات اهل تصوف

صوفیه از محتوای اصیل اسلامی که ملهم از قرآن و حدیث است فاصله گرفتند و در مبانی نظری و برنامه‌های عملی خود دچار تحریفات و  بدعت‌ها شدند و برخی از موازین اعتقادی و شرعی را زیر پا ‌نهادند. این فرقه در عصر صفویه به تحرکاتی دست زدند و لذا علمای شیعه و دانشمندان جبهه فقاهت با آنان از در مخالفت برآمدند و تلاش‌های قلمی و تبلیغی آنان را نقد و رد کردند.(۲۶)

سیداحمد علوی که خود در عرفان نظری پژوهش‌ کرده و در عرفان عملی بر اساس موازین دینی، به توفیق‌های ارزنده‌ای دست یافته بود، اما نهج آفت‌زای اهل تصوف را برنمی‌تابید و درباره خلط فاجعه‌آمیز و رایج درباره موضوع اصلی حکمت یعنی التقاط میان وحدت وجود و وحدت موجود از دیدگاهی استوار و علمی اخطارهای شدیدی می‌داد، او این نوع برداشت را خطرناک و عارضه‌ای نامطلوب می‌دانست که بر برخی از تفسیرهای صوفیانه اثر گذاشته بود.(۲۷) صوفیه و دراویش در مجالسی که ترتیب می‌دادند، محفل قصه‌خوانی داشتند. این برنامه حاوی داستان‌های کذب و افسانه‌های باطل و معارض با فرهنگ اسلامی بود. چنین روندی افراد عامی را از مسیر ایمانی باز می‌داشت. سیداحمد علوی با این حرکت به مبارزه‌ای جدی برخاست. از مسائل مورد اختلاف بین صوفیه و علمای شیعه موضوع ابومسلم خراسانی، یعنی کسی بود که از طریق کشتارهای خونین برای روی کار آمدن سلسله سفاک و غاصب عباسی تلاش کرد. اهل تصوف عقاید غُلات را که حاوی قول به حلول و اتحاد و تناسخ بود با افسانه‌های ابومسلم ترکیب می‌کردند، سیداحمد علوی برای افشای این انحرافات، کتاب «اظهار الحق و معیارالصدق» را نوشت و در آن با ذکر نکات روایی و حقایق تاریخی کارنامه ابومسلم را در معرض دید خوانندگان قرار داد.(۲۸)

صوفیه مجالس رقص، سماع و خوانندگی داشتند. سیداحمد علوی این امور را مصداقی از غنا تلقی و با استناد به قرآن و روایات معتبر ثابت می‌کرد که فاعل این کردار و شنونده آن، هر دو مرتکب خلاف می‌شوند. در این ایام از علمای عصر درباره غنا و رقص صوفیان استفتا شد و سیداحمد علوی در پاسخ به آن، این طور فتوا داد: «ارتکاب امور مسطوره فسق است.»(۲۹)

 

مقابله فکری با تهاجم فرهنگی میسیونرهای مسیحی

سید احمد علوی در عصر صفویه طلایه‌دار مصاف با تبلیغات مبشرین مسیحی است. وی بی پایه بودن، تناقص و بدعت‌های مبلغان ترسایان را در آثار متعددی اثبات کرد. نگاشته‌های وی در نقد و ردّ ادعاهای میسیونرهای مسیحی نشان می‌دهد که او نه تنها با انجیل‌های چهارگانه آشنا بود، بلکه زبان عبری را نیز می‌دانست. به عنوان نمونه نقل قولی از سفر تکوین را به عبری، اما با خط عربی به فارسی برگرداند.

سیاح ایتالیایی پیتر دلاواله در عصر صفویه کتابی در دفاع از مسیحیت و ردّ نبوت محمدی نوشت. سیداحمد علوی با آگاهی از تألیف این اثر، کتاب «لوامع ربانی در ردّ شبهات نصرانی» یا «لوامع الربانیه» را به رشته نگارش درآورد. او در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «بعضی از فرنگیان متوجه بعضی سخنان در نفی نبوت و عدم تغییر در اناجیل اربعه گردیده و متصدی ذکر این ادعا در رساله‌ای گردیده‌اند، این بنده متوجه رد آن شده و سخنان مؤلف را عین عبارت نقل نموده و از کتب آسمانی که نزدشان معتبر است رفع ادعاهای وی را نموده و نقاب خفا را از چهره آن گشوده‌ام و با شهاب ثاقب برهان عقل، سخنان شیطانی او را مرجوم ساخته‌ام.»(۳۰)

ژرم‌گزاویه‌ (Jerome xavier)  کتاب «آیینه حق‌نما» را به صورت مناظره بین حکیم و پادری مسیحی نوشت. در پایان این گفتگو آن حکیم از دین خود دست برمی‌دارد و آیین مسیح را برمی‌گزیند. سیداحمد عاملی که متوجه تحریفات و مضامین مسموم این کتاب شد، در سال ۱۰۳۲ق در رد این کتاب «مصقل صفا» را به رشته تحریر درآورد و در دیباچه‌اش نوشت: «چون آن آینه حق‌نما به کدورت شبهه و شکوک، غبارآلود بود، ناگزیر به مصقلی احتیاج داشت که زنگارش را برطرف و غبارش را محو و تصفیه نماید تا شعاع آفتاب وحدت قیومی از مشرق لاهوت و اشراقات وجود ربوبی از صبح ازل در آینه منعکس گردد، آن رساله از این جهت به مصقل الصفا در تجلیه آینه حق‌نما در ردّ تثلیث نصاری موسوم گردید.»(۳۱)

«مصقل صفا» چنان برای اربابان کلیسا گران تمام شد که متکلمان مسیحی درصدد پاسخ به آن برآمدند و خواستند مطالب آن را مورد خدشه قرار دهند، اما مندرجات آن چنان مستند، برهانی و استوار بود که آنان در این عرصه ناکام ماندند. این جواب‌ها و موضع‌گیری‌ها درباره «مصقل صفا» حاکی از نگرانی‌های شدید جامعه مسیحیت بود. این ردّیه‌نویسی‌ها علیه سیداحمد تا متجاوز از دو قرن پس از رحلت او ادامه یافت و باعث شد که علمای شیعه در واکنش به ادعاهای ترسایان آثاری بنویسند. متفکران مسلمان در هنگام نقد و رد متون مسیحیان این اثر را ماخذ قرار می‌دادند.(۳۲) کتاب «لمعات مکتوبیه» به قلم سیداحمد علوی شامل بحثی حکمی کلامی در تفسیر برخی مضامین و مفاهیم انجیل وتطبیق آن با آیات قرآن است. وی در این اثر بعضی نکات تحریفی را مشخص کرده است.(۳۳)

«صواعق الرحمان» اثر دیگری است از سیداحمد علوی در ردّ تورات و زبور و بیان تحریفاتی که در این دو کتاب راه یافته است.(۳۴)

 

ازدواج و فرزندان

سیداحمد علوی در ایامی که نزد میرداماد درس می‌خواند، تنها دخترش را به عقد ازدواج خویش درآورد. محصول این پیمان پاک دو فرزند پسر به اسامی ذیل است:

۱- سیدبدرالدین عاملی؛ ساکن مشهد مقدس رضوی و از مدرسین پرآوازه این دیار،  که به عنوان فاضل عالم، محقق، فقیه مدقق و ادیب شاعر از او یاد شده است. وفاتش در عصر شیخ حرّ عاملی رخ داد.(۳۵)

۲- میرسیدمحمد عبدالحسیب علوی عاملی؛ دانشمندی محقق و صاحب تألیفات گوناگون در علوم عقلی و نقلی. او از ذوق ادبی برخوردار بود و مدتی امام جماعت مسجدشاه (امام خمینی کنونی) واقع در میدان نقش جهان اصفهان را به عهده داشت. ارتحالش در ۱۱۳۳ق روی داد.(۳۶) سرانجام سیداحمد علوی بعد از عمری تلاش‌های ارزشمند علمی، آموزشی و پژوهشی در میان سال‌های ۱۰۵۴ تا ۱۰۶۰ق رحلت کرد و پیکرش در تکیه سیدرضی واقع در تخت فولاد اصفهان دفن گردید.(۳۷)

 

احفاد و نوادگان

بازماندگان و شخصیت‌هایی که از نسل این خاندان هستند، همگی در قلمرو فضایل اخلاقی و کمالات علمی ادامه‌دهنده این راه روش و نهج نورانی بوده‌اند، چنان که سیدصدرالدین محمد فرزند میرسیدمحمد فرزند کمال الدین احمد علوی در منابع رجالی به عنوان سید سند، مؤلف آثاری نفیس، و عالمی پارسا و پرهیزگار توصیف شده است. او به سال ۱۱۴۵ق رحلت کرد.(۳۸)

اما از مشاهیر معاصر که به این بیت مکرم انتساب دارند، آیت الله سیدهاشم میردامادی فرزند سیدمحمد فرزند سیدعلی و از احفاد سیداحمد مذکور است. وی در حوزه نجف اشرف به درس مراجع عظام و زعمای بزرگ شیعه راه یافت و به درجه اجتهاد نائل آمد.

در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی حضوری مؤثر داشت، چنانکه در قیام گوهرشاد که در سال ۱۳۱۴ش در مخالفت با توطئه کشف حجاب رضاخان صورت گرفت نقش داشت و به همین دلیل دستگیر و محاکمه و به سمنان تبعید کردند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ش و سقوط رضاخان در مشهد مقدس به اقامه جماعت، تدریس و تألیف اشتغال داشت.

آیت الله سیدجواد خامنه‌ای (۱۳۱۳-۱۴۰۶ق) دختر سید هاشم مذکور را به همسری برگزید. بنابراین مقام معظم رهبری نواده مرحوم سیدهاشم میردامادی هستند. که در آذر ۱۳۳۹ش دار فانی را وداع گفت.(۳۹) به مناسبت تجلیل از مقام علمی و اخلاقی آن مرحوم، مقام  معظم رهبری در ۲۵/۱/۱۳۹۴ ش پیامی صادر فرمودند که در آن آمده بود: «عالم ربانی، فقیه و مفسر پارسا و پرهیزگار آیت الله سیدهاشم میردامادی محفل گرم و بی‌وقفه تفسیری خدایی در مسجد گوهرشاد برپا کرد…رفتار و منش عملی ایشان، به گونه‌ای بود که گفتارش را نافذ و اثرگذار می‌کرد.»(۴۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سفینه البحار، محدث قمی، ج ۲، ص ۶۹۹،

۲- بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۴۴،

۳- انوار گلستان، میرتقی حسینی ج ۱ ص۳۴

۴- الفصول الفخریه، ابن عنیه، ص ۱۳۴ و ۱۹۳،

۵- خلاصه المقال فی احوال الأئمه الآل، ج ۲، ص۵۹۵،

۶- مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۹۲،

۷- دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج ۳، ص ۲۴۷، محقق ثانی مقتدای شیعه، ص ۱۱۰

۸- لطائف غیبیه، مقدمه کتاب، ص ۶ – ۷، مقدمه مصقل صفا، ص ۹۰٫

۹- خطط جبل عامل، سیدمحسن امین، ص ۴۷، دائره المعارف الاسلامیه الشیعه، ج۲، ص۲۵٫

۱۰- مجالس المؤمنین قاضی نورالله شوشتری، ج ۱، ص ۷۷٫

۱۱- مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۹۴، لطائف غیبیه، سیدجمال میردامادی، ص ۷٫

۱۲- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۷، ص ۷۳

۱۳- تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ص ۴۷۶ .

۱۴- هدیه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۵۲، حکیم استرآباد، میرداماد، سیدعلی مدرس موسوی بهبهانی، ص ۵۲

۱۵- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۰۹، ص ۱۵۵، الذریعه، ج ۲، ص ۵۰۹٫

۱۶- منتخباتی از آثار حکمای الهی، ج ۲، ص ۳۲، دائره المعارف تشیع، ج ۱۱، ص ۴۱۱

۱۷- بحار الانوار، ج ۱۰۹، ص ۱۵۲

۱۸- همان مأخذ، ج ۱۰۷، ص ۱۵۹٫

۱۹- تتمیم امل الآمل، عبدالنبی قزوینی، ص ۶۲

۲۰- مصقل صفا، مقدمه، ص ۹۲ – ۹۳٫

۲۱- همان مدرک، ص ۹۵٫

۲۲- بحارالانوار ، ج ۱۰۹، ص۱۵۷٫

۲۳- امل الآمل، شیخ حرّ عاملی، ج ۱، ص ۳۳٫

۲۴- همم الثواقب، نسخه خطی موجود در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، به شماره ۱۶۱، برگ ۱۱۳٫

۲۵- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۵۶ و ۴۷۶، فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، ص ۲۴۷٫

۲۶- دین و سیاست در دوره صفوی، رسول جعفریان، ص ۲۲۱٫

۲۷- فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، ص۶۲٫

۲۸- صفویه در عرصه دین و فرهنگ، رسول جعفریان، ج ۲، ص ۸۷۰٫

۲۹- سلوه الشیعه، طبع گردیده در مجموعه میراث اسلامی، ج ۲، ص ۳۵۷

۳۰- لوامع ربانیه، مندرج در دائره المعارف قرآن کریم، حسن سعید، ج ۲، ص ۲۰

۳۱- مصقل صفا، سیداحمد عاملی، ص ۶۰٫

۳۲- همان، ص ۶۳، نخستین رویارویی اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، عبدالهادی حائری، ص ۴۸۴

۳۳- این اثر در سالنامه میراث اسلامی ایران، به سال ۱۳۴۷ ش چاپ شده است.

۳۴- دیباچه مصقل صفا، ص ۵٫

۳۵- ریحانه الادب، مدرس تبریزی، ج ۴، ص ۹۰٫

۳۶- مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۹۵ – ۱۱۹۶، تذکره القبور، مهدوی، ص ۱۲۲٫

۳۷-  تاریخ تخت فولاد اصفهان، مهدوی، ص ۱۱۸، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج۳ ، ص ۲۵۵٫

۳۸- اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۵۹۳، الذریعه، ج ۳، ص ۳۵۵٫

۳۹- مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج ۱، ص ۳۱۵ ، خاطرات آیت الله سیدمحمد خامنه‌ای، ج ۱، ص ۳۴٫

۴۰- افق حوزه، ۲/۲/۱۳۹۴، ش ۴۱۳، ص ۱۵٫

 

سوتیترها:

۱٫

هنگامی که مأمون در سال ۲۰۳ ش بعد از به شهادت رسانیدن حضرت امام رضا(ع) عازم عراق شد، از بیم اینکه علویان قیام نکنند برخی از افراد برجسته آنان را با خود همراه ساخت که محمد دیباج از جمله آنان بود، اما وی در شهر جرجان (گرگان کنونی) بنا به نقلی توسط کارگزار عباسی در این قلمرو  مسموم شد و درگذشت و پیکرش در همان جا دفن گردید

 

۲٫

 

سیداحمد علوی عاملی بر اثر برخورداری از هوش فوق‌العاده، در کمتر از زمان متداول، تحصیلات خود را تا رسیدن به عالی‌ترین درجات علمی به پایان رساند و خود در زمره یکی از مشاهیر نامدار عصر صفویه به شمار آمد؛ به گونه‌ای که مربیان و معاصرین او اعم از مورخان، رجال‌نگاران و محققان مسایل فلسفی و…، زبان به ستایش وی گشودند.

 

۳٫

سیداحمد علوی  علاوه بر جامعیت در علوم متداول عصر خویش، نقش بنیادینی در نقد و بررسی مباحث کلامی ادیان داشته است. بدون تردید او در زمره صاحب‌نظران و متفکرانی است که بعد از فراگیری معارف عقلی و نقلی، آموخته‌های خود را به‌درستی تحلیل و ارزیابی ‌کرد و با هوش بالا و ذهن نقادی که داشت از تلفیق و ترکیب افکار دیگران، اندیشه نوینی را سامان داد که در غنای علمی اعصار و قرون بعد از او بسیار تأثیرگذار بود

 

 

11دسامبر/17

همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: در شماره‌های پیشین، هشت گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ «خوش اخلاقی» اشاره و به برخی پرسش‌ها در این زمینه پاسخ داده شد. در ادامۀ همین بحث و در «گام‌ نهم» به صورت مختصر به انتظار و نحوه برخورد، و در گام دهم نیز در باره چگونگیِ پُر نگه داشتن کانون خانه از معنویت می‌پردازیم.

گام نهم: اگر من جای تو بودم

اگر من جای تو بودم، دوست داشتم با من چگونه برخورد کنی؟ حالا که من، من هستم و تو، تو هستی، باید چگونه با تو برخورد کنم؟

تاکنون هشت گام از گام‌های زندگی مشترک را در این نشریه با هم پیموده‌ایم. هفت گام اول، در حوزه شناخت‌های لازم در زندگی مشترک و یک گام هم در حوزه بایدهای زندگی مشترک بود. حالا به سراغ گام دیگری از بایدها می‌رویم.

این گام یک قانون بین‌المللی است و هر کسی به حکم اینکه انسان است، نمی‌تواند از پذیرش آن سر باز بزند: «در برخورد با دیگران، همان ‌گونه رفتار کنیم که دوست داریم آنها با ما برخورد کنند».(۱)

اگر دوست داریم همسرمان به ما محبت کند، به او محبت کنیم. اگر توقع داریم همسرمان به ما احترام بگذارد، به او احترام بگذاریم. اگر دوست داریم همسرمان اهل گذشت باشد، ما هم گذشت داشته باشیم. اگر دوست داریم همسرمان با خانواده ما محترمانه برخورد کند، ما هم با خانواده او با احترام برخورد کنیم و … .

یادمان باشد که مقصود از این قاعده آن نیست که مثلاً اگر دیگران احترام ما را نگه داشتند، ما هم با دیگران محترمانه برخورد کنیم. این که یک وظیفه انسانی است و کسی که این طوررفتار می‌کند، هنر چندانی نکرده است. هنر آن است که بدون آنکه به نوع رفتار دیگران با خودمان توجه کنیم، طوری برخورد کنیم که دوست داریم دیگران با ما برخورد کنند. چنین برخوردی علاوه بر این که موجب کمال انسان و رشد معنوی اوست، موجب می‌شود دیگران هم به رفتار شایسته دعوت شوند.

برای روشن شدن این قاعده، چند نمونه از مسائل زندگی مشترک را با هم مرور می‌کنیم.

اگر شما عصبانی باشید و در همین حال، رفتار تندی از شما سر بزند، دوست دارید همسرتان با شما چگونه برخورد کند؟ او هم تندی کند؟ یا شما و عصبانیتتان را درک و با آرامش برخورد کند؟

اگر از بیرون با خستگی وارد خانه شدید، دوست دارید همسرتان چگونه با شما برخورد کند؟ به استقبالتان بیاید و با رویی گشاده، آنچه را در دست دارید، بگیرد و با لبخندی محبت‌آمیز، شما را تا داخل اتاق همراهی کند؟ یا اینکه در همان اتاق بنشیند تا شما بیایید و پس از سلامی خشک و بی‌روح، به سراغ مُطالباتش برود؟

اگر  دارید آشپزی می‌کنید و همسرتان از راه می‌رسد، دوست دارید با شما چگونه برخورد کند؟ بی‌اعتنا به اتاق خود برود یا به آشپزخانه بیاید و با گفتن خدا قوتی از زحمات شما تشکر کند؟

نشسته بودم و داشتم فکر می‌کردم. فکر خوبی بود، اما آزارم می‌داد. از جا بلندم می‌کرد؛ اما برایم سنگین بود. گذشته‌ام را زیر سئوال می‌برد؛ اما آینده‌ام را روشن می‌کرد. چرا زودتر به این فکر نیفتاده بودم؟ با خودم می‌گفتم: چرا تا به حال، همیشه هر طور که دوست داشتی با دیگران رفتار می‌کردی و دوست داشتی دیگران هر طور که تو دوست داری، با تو برخورد کنند؟ این دوست داشتن‌ها اگر خودخواهی نیست، پس چیست؟ من با دیگران خوب رفتار می‌کنم یا نه، مهم نیست، آنچه اهمیت دارد، رفتار دیگران با من است. بالاتر از این هم خودخواهی وجود دارد؟!

تازه با این همه خودخواهی از این که دیگران مرا دوست ندارند، به شدت عصبانی‌ام. کسی نیست به من بگوید اصلاً مگر آدم خودخواه هم دوست داشتنی است؟

از امروز، اما ورق برگشته. خودم را دو تا کرده‌ام. هر وقت بخواهم با دیگران رفتار کنم، خودِ اولم را همانی می‌دانم که می‌خواهد کاری کند یا حرفی بزند. خودِ دومم را می‌گذارم به جای همان کسی که می‌خواهم در مقابلش رفتاری انجام دهم یا حرفی بزنم. این گونه که باشد، همیشه با دیگران رفتاری می‌کنم که دوست دارم با من همان رفتار را انجام دهند.

چند ساعت پیش از بیرون که آمدم، خیلی خسته بودم، کسی هم در اداره عصبانیم کرده بود و هنوز جوشش خشمم آرام نگرفته بود. وارد خانه که شدم همسرم به استقبالم آمد. ابروهایم در هم بودند و لحنم خسته. یادم آمد که باید دو تا شوم. خیلی زود دو تا شدم و خودِ دومم را گذاشتم به جای همسرم. خودِ دومم می‌گفت: «از صبح تا حالا منتظرت نشسته‌ و خانه را مهیای آمدنت کرده‌ و خود را آراسته‌ و با لب خندان به استقبالت آمده‌ام. دوست دارم تو هم لبِ خندان، لحن بانشاط و روی مهربان داشته باشی. اخم و تَخم را بگذار پشت در، خستگی را هم در کنارش.»

این فکرها را که کردم، لب‌هایم به خنده باز شدند و لحنم مهربان شد. چقدر همسرم خوشحال شد. در کامم مزه کرد. من دیگر عوض شده‌ام. ای خودخواهی! مرا به خدا بسپار. مرا با تو کاری نیست.

 

گام دهم: پُر نگهداشتن کانون خانه از معنویت

بوی خدا که در خانه می‌پیچد، حال و هوای دلت آسمانی می‌شود. برای همین است که میل به کارهای زمینی از تو گرفته می‌شود.

برای مقابله با بسیاری از مسائلی که با هوای نفس ما همراهند و لذت مادی دارند، باید طعم معنویت را چشید. بدون چشیدن طعم معنویت نمی‌شود از خیر لذات ‌دنیایی گذشت. انتقام لذت دارد، نفْس از لجاجت لذت می‌برد، شهوترانی خواسته نفس است، نفس با تکبر و فخرفروشی، احساس بزرگی می‌کند و…. وقتی انسان طعم معنویت را چشید، دیگر نمی‌تواند به لذات این ‌دنیا دل خوش کند. اگر این لذات خواسته نفس او باشند، به خاطر طعمی که معنویت دارد، راحت از کنار این لذات عبور می‌کند. تنها راه مبارزه با نفْس هم چشیدن طعم معنویت است. چه زیبا فرمود زینت عابدان، امام سجاد«ع» که:

«إِلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلَاوَهَ مَحَبَّتِک فَرَامَ مِنْکَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِی أَنِسَ بِقُرْبِک فَابْتَغَى عَنْک حِوَلاً؛(۲) خدایا! چه کسی شیرینی محبت تو را چشید و غیر از تو را برگزید؟ و کیست که به جوار قربتت اُنس گرفت و روی‌گردانی از تو را طلبید؟»

یعنی برای اینکه کسی جز خدا، محور زندگی انسان نباشد، باید طعم محبت خدا را چشید. اگر چشیدیم، دیگر ‌از خدا دور نمی‌شویم و چیز دیگری را به جای او انتخاب نمی‌کنیم؛ زیرا لذتی که در شیرینی محبت خدا و بندگی وجود دارد، در هیچ جای دیگری یافت نمی‌شود.

لذت زندگی را شیرین می‌کند. اگر باشد، لحظه‌ها هر کدام مضرابی می‌شوند روی تارِ شادی‌ها و ثانیه‌ها و دقیقه‌ها و ساعت‌ها را میدان طرب می‌کند برای خندیدن. اگر نباشد، لحظه‌ها هرکدام طوفانی می‌شوند در نی‌لبکِ غم و ثانیه‌ها و لحظه‌ها و ساعت‌ها را قبرستانی می‌کنند برای گریستن.

لذت وقتی که هست، خدا را شکر می‌‌کنی که تو را آفرید. وقتی که نیست، از خدا گلایه می‌کنی از بودنت. اگر برود، می‌خواهی بروی. ماندن، راه نفَست را می‌بندد. اگر بیاید، دوست داری بمانی برای همیشه.

لذت، اگر بدانی کجاست، به دنبالش می‌روی. اگر نشانیش را نیابی، کلافه می‌شوی. پیدا کردنش کلید قفل لبخند توست و گم کردنش موجب گره افتادن بر ابروانت. ایستادن بدون لذت از هر دویدنی نفس‌گیرتر است و دویدن برای لذت از هر خوابی آرام‌بخش‌تر.

لذت در هر کاری که باشد مشوق نمی‌خواهد، خودش انگیزه است. از دور که پیدا باشد، با سر به سویش می‌دوی. اگر کاری از لذت تهی باشد، تازیانه باید تا شاید کسی دل به آن دهد، شاید.

لذت، وقتی که هست زمان بی‌معناست، هر اندازه هم که طولانی باشد. وقتی که نیست، زمان کسل‌کننده‌ترین مفهوم است حتی اگر ثانیه‌ای باشد.

و من تازه فهمیدم راز خستگی‌ناپذیری دوستان خدا را در مسیر پُر ملالت دنیا. عبادت لذت دارد برای آنها. زیرا وقتی به عبادت می‌ایستند، زمان را فراموش می‌کنند. تماشاگر عبادت دوستان خدا شاید خسته شود از تماشا، اما دوست خدا خسته نمی‌شود از عبادت. چقدر لذت دارد عبادت برای دوست خدا که وقتی از آن جدا می‌شود، آرزوی مرگ می‌کند. راز خستگی‌ناپذیری دوستان خدا در مسیر خدمت به بندگان خدا هم معلوم شد: لذت.

و حالا باید دانست که چرا دوستان خدا از معصیت هم فراری‌اند. معصیت، لذت عبادت را می‌گیرد و از میان رفتن لذت عبادت، محو شدن مفهوم زندگی است. اگرچه باورش برای ما سخت است؛ اما باید پذیرفت رمز لبخندهای دوستان خدا در مصیبت هم به سبب لذتی است که در مصیبت وجود دارد.

و حالا باید این معما را حل کرد: چرا لذت دوستان خدا با چیزی که ما لذتش می‌نامیم، زمین تا آسمان فرق دارد؟

و من امروز محکی یافته‌ام برای میزان دوستیم با خدا. محک من پاسخ این پرسش است: در این دنیا از چه چیزهایی لذت می‌برم؟

در حال حاضر یکی از خطرهایی که خانواده‌ها را تهدید می‌کند، نبود معنویت یا کمرنگ بودن آن در خانه‌هاست. این یک قاعده است: هر ‌قدر معنویت کمتر باشد، مشکلات در زندگی مشترک بیشترند و هر چه معنویت بیشتر باشد، اختلاف با همسر کمتر است.

تا نام معنویت را می‌شنوید، در ذهنتان فقط نماز و روزه و قرآن خواندن و مجلس دعا رفتن مجسم نشود. اینها از مصادیق معنویت‌اند که اگر آن‌گونه که خدا گفته رعایت نشوند، ضد معنویت می‌شوند.

پسر: پدر! امشب که شب جمعه است، می‌شود با هم به پارک برویم؟

پدر: پسرم! بهترین تفریح، «دعای کمیل» است، بلند شو برویم دعا.

پسر: حالش را ندارم؛ اما می‌شود فردا صبح با هم به کوه برویم؟

پدر: فردا که باید بروم «دعای ندبه». اگر می‌خواهی تو هم بیا.

پسر: حالش را ندارم. از «دعای ندبه» که برگشتی، می‌شود با هم برویم به خانه عمو.

پدر: از «دعای ندبه» که برگردم، باید به حمام بروم و غسل جمعه کنم. بعد هم کارهای عقب افتاده دارم که باید انجام دهم.

پسر: بعد از انجام دادن کارهایت برویم؟

پدر: بعد از کارها هم که باید به نماز جمعه برویم.

پسر: بعد از نماز جمعه چه؟

پدر: بعد از نماز جمعه تا یک ناهاری بخوریم و استراحتی کنیم، غروب می‌شود. غروب هم که حال بیرون رفتن ندارم.

پسر، لب و لوچه‌اش آویزان می‌شود و دوباره به سراغ اینترنت می‌رود و فلان سایت.

پدر و مادرانی که معنویت را در همین امور خلاصه کرده‌اند، آن را اشتباه فهمیده‌اند. والدینی که با فرزندان خود بازی نمی‌کنند، آنها را به تفریح نمی‌برند، با آنان حرف نمی‌زنند یا اگر هم حرف ‌بزنند فقط دستور می‌دهند و در ابراز محبت به فرزندان خود خسیس هستند، اینها یا معنویت ندارند و یا در معنویت خیلی ضعیف هستند. اسلام معنویت را در این امور خلاصه نکرده است.

 

برخی از مصداق‌های معنویت

برای تقویت معنویت خانواده به این نکات توجه کنید:(۳)

انجام واجبات و ترک محرمات

به انجام دادن واجبات و ترک کردن محرمات شرعی پایبند باشیم. یکی از اصلی‌ترین راه‌های تقویت معنویت همین مسئله است.(۴) لازمه عمل به واجبات و ترک محرمات، شناخت آنهاست. پس زمانی را در طول زندگی به این کار اختصاص دهیم.(۵) یکی از مهم‌ترین واجبات، نماز است که در دستورهای دینی توصیه اکیدی بر آن شده است.(۶) تلاش کنیم که نمازمان را اول وقت بخوانیم تا خداوند روح معنویت را در کالبدمان بدمد.(۷)

گاهی که به خودم برمی‎گردم، می‌بینم چقدر دور خودم چرخیده‌ و نفس نفس زده‌ام، اما حتی یک قدم هم پیش نرفته‌ام. زحمتِ کشیده و راهِ نرفته را که می‌بینم، خستگی در جانم می‌ماند. امروز فهمیده‌ام راز قدم برداشتن و در جا زدنم این است که اصل را رها کرده و به فرع چسبیده‌ام. متن را پاک کرده و حاشیه‌ را پُررنگ کرده‌ام. مبنا را خراب کرده به فکر آباد کردن بنا هستم. اگر تا امروز با دغدغه انجام واجباتم زندگی می‎کردم و ترک حرام، فاتحِ قله اراده‌ام بود، حالا روی بال آسمان خانه‌ای داشتم به وسعت رضایت خدا از من؛ اما در آستان خدایی که این اندازه مهربان است و کریم، «دیر» معنا ندارد. هر وقت شروع کنم، آماده امداد است. پس از همین امروز می‌چسبم به اصل‌های رها شده و پُررنگ می‌کنم متن‌های پاک شده را و آباد می‌سازم مبناهای خراب شده را.

 

مناجات و توسل، قرآن و حدیث

سعی کنیم در طول هفته برنامه‌ای برای ارتباط با خدا و شرکت در مجالس معنوی مثل مراسم دعا و توسل به اهل بیت«ع» داشته باشیم.(۸) خلوتِ سحَری داشتن هم یکی از کارهایی است که در تحکیم فضای معنوی خانواده بسیار مؤثر است.(۹)

وقتی که با هواپیما پرواز می‎کنی، هر اندازه که اوج می‎گیری، بزرگ‌ترین چیزها پیش چشمت کوچک‌ترین می‌شوند تا اندازه‌ای که حس می‎کنی می‌توانی آنها را با انگشت کوچکت جا به جا کنی. اگر سوار بر فضاپیما شوی و اوج بگیری، کره زمین را ذره‌ای می‌بینی که تمام آن در مردمک چشمت جا می‎گیرد. اگر بالاتر بروی و تا خدا اوج بگیری، همه دنیا در نگاهت به اندازه دانه غبار معلقی میگردد که در یک ستون نور، دیده می‌شود. رسیدن به این اوج با هواپیما و فضاپیما ممکن نیست، خداپیما می‌خواهد. سجاده سحری که در کنار توست، همان خداپیماست. مبادا از آن غافل شوی!

تلاوت قرآن و تدبر در آیات این کتاب الهی هم نقش ویژه‌ای در معنویت خانواده دارد که قرآن(۱۰) و روایات(۱۱) و اولیای الهی(۱۲) بِدان توصیه کرده‌اند.

خبر نوشتنش را شنیده بودم. منتظر آمدنش بودم. خبر انتشارش که آمد، می‌خواستم مثل نان بربری، تازه تازه بگیرم و بخوانم و بخورمش. دوست نداشتم از دوستانم عقب بیفتم. به کتا‌بفروشی که رسیدم، زود رفتم آن قسمتی که کتاب‌های جدید را می‌گذارند، تا چشمم به کتاب افتاد، آرام گرفتم و خوشحال شدم. کتاب را برداشتم. قیمتش را هم نگاه نکردم. هر چه بود برایم مهم نبود. از کتابفروشی که بیرون آمدم، کتاب را باز کردم.

تا ایستگاه اتوبوس چند باری با چند عابر تصادف کردم. در ایستگاه نشستم. این جور مواقع، دوست دارم اتوبوس دیر بیاید. بغل‌دستیم هم داشت کتاب می‌خواند. بدجور غرق کتاب بود. راستش کنجکاویم گُل کرد. تا آن روز فکر می‌کردم از من کتابخوان‌تر روی زمین نیست؛ اما حالا او از من بیشتر غرق بود در کتاب. کتابش را جلد کرده بود. از جلد کتاب پیدا بود که کتاب امروز و دیروزش نیست. معلوم بود یا خیلی دست به دست شده بود و یا اینکه مدت‌هاست با آن همنشین است. روی جلدش نوشته بود: «نامۀ عزیزترین دوستم».

بین این همه رُمانی که خوانده‌ بودم، اسمش برایم ناآشنا بود. یعنی رُمانی هست که من تا به حال نخوانده باشمش؟ می‌ترسیدم متوجه کنجکاوی من شده باشد. برای همین هم زیرچشمی روی جلد، دنبال اسم نویسنده‌اش ‌گشتم. با خودم گفتم: «حتماً از نویسنده‌های فرانسوی است. من آخر هر کاری کردم، نتوانستم با ادبیات فرانسه اُنس بگیرم». کمی کتاب را بست. انگشتش را گذاشت لای کتاب. داشت فکر می‌کرد. جلد کتاب کاملاً پیدا بود. پایین کتاب نوشته بود: «نویسنده: خدای مهربان». دوباره کتابش را باز کرد. جمله‌های کتاب عربی بود. زیر هر جمله‌ای چند خط هم فارسی نوشته بود. جمله‌ای که برق چشمانم را رُبود، این بود: «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(۱۳) آیا در قرآن تدبر نمى‏کنند یا بر دل‏ها[یشان‏] قفل‏ها[ى عناد] است؟».

مطالعه احادیث اهل بیت«ع» نیز دل‌ها را زنده می‌کند(۱۴) و معنویت‌زاست.(۱۵) چه خوب می‌شد اگر پای کتاب‌های زیبایی همچون نهج البلاغه و صحیفه سجادیه به خانه فکر و دلمان باز می‌شد!

 

جلوگیری از ورود وسایل فساد به خانه

از آوردن وسایلی که معمولاً راه فساد اخلاقی را به خانه هموار می‌کنند، پرهیز کنیم. متأسفانه برخی از افراد به بهانه استفاده از برنامه‌های علمی یا سیاسی و حتی مذهبی، پای ماهواره را به خانه باز می‌کنند و پس از آن هم آنچه که نباید در خانه اتفاق می‌افتد.(۱۶)

البته برخی از وسایل در دنیای امروز، راه ارتباطی شده و بعضی از کارهای روزمره به وسیله آنها انجام می‌شوند. اینترنت از همین ابزارهاست. در استفاده از این وسایل هم باید حدود شرعی را مراعات کرد. اگر در سرکشی به سایت‌های مختلف، مراقب وسوسه‌های شیطانی نباشیم، ممکن است از همین راه هم به بیراهه کشیده شویم.

پیش از این هم اشاره شد که امروزه نرم‌افزارهای ارتباطی تلفن همراه نیز یکی از عوامل ایجاد بحران‌های معنوی در خانواده‌ها شده‌اند. متأسفانه به خاطر مراعات نکردن حدود دینی و اخلاقی در این نرم‌افزارها، مشکلاتی در خانواده‌ها ایجاد شده که اصلی‌ترین آن شکسته شدن حریم معنویت در خانه‌هاست.

 

زیارت اماکن مقدس

در مسافرت‌های سالیانه خود جایی برای زیارت اماکن مقدس باز کنیم. رفتن به شهرهای زیارتی می‌تواند در عمق بخشیدن به محیط معنوی خانه تأثیر به‌سزایی داشته باشد. سفرهای سیاحتی را اگر با دقت در آیات الهی همراه کنیم، از معنوی‌ترین سفرها خواهد شد.(۱۷)

دریا را دوست داشتم و دارم؛ اما آسمان چیز دیگری است. آسمان آرام است، دریا خروشان. من موسیقی سکوت آسمان را بر آهنگ خروشان دریا ترجیح می‌دهم. دریا تقصیر ندارد. تو هم اگر دائم چشم به آسمان می‌دوختی و روی زمین می‌ماندی، فریادت همیشه رو به آسمان بلند بود. من از صدای موجی که به ساحل می‌خورد، آهنگ وصال را نمی‌شنوم. این موج بلند می‌شود که به آسمان برسد؛ اما وقتی که به خاک می‌خورَد، تار حنجره‌اش آهنگ فراق را می‌نوازد. صدای موج تا وقتی که به ساحل نرسیده پُر از شوق است، اما وقتی به ساحل می‌رسد پُر از غم و پس از آن محو می‌شود. موج تا وقتی که شوق وصال دارد، احساس وجود می‌کند، ولی وقتی به ساحل رسید و آسمان را ندید، فلسفه‌ای برای هستی خویش نمی‌یابد و از میان می‌رود.

چرا برخی ساحل را نماد وصال می‌دانند؟ مگر می‌شود آب به خاک برسد و حس وصال داشته باشد؟ روزی که دریا به آسمان برسد، روز وصال است. ابرها نماد وصال دریا به آسمان‌اند. دریا زیر تابش خورشیدِ شوق، آتش می‌گیرد. آتش که گرفت، از «خود»ش بیرون می‌آید و سبُک می‌شود. آن وقت است که پرواز می‌کند و به آسمان می‌رسد. ابرها را درست بفهم. ابر، حضور دریا در آسمان است.

موج، خروش جاماندگی است. هوا ابری که می‌شود، دریا مواج می‌شود. نعرۀ مستی ابرهای روی آسمان، دل آب‌های روی زمین را چنان می‌برد که موج‌ها اوج می‌گیرند تا به آسمان برسند. هوا که صاف است، دریا آرام است؛ زیرا ابرها نیستند که دل آب‌های دریایی جامانده را بسوزانند. من از ابرها یاد گرفتم تا «خود»ت باشی، جایی جز روی زمین نداری. طوفان هم که بیاید، شاید تو را بلند کند؛ اما به آسمان نمی‌روی. از «خود»ت که بیرون می‌آیی، با وزش یک نسیم، می‌روی به آنجایی که باید. چرا فکر می‌کنی باید سنگین باشی تا اوج بگیری؟ از ابرها یاد بگیر که هر روز با صعودشان فریاد می‌زنند: «راز پرواز، سبُک شدن است».

پیچ و خم این جاده‌ها نمی‌گذارد خوابم بگیرد. خدایا! نکند پیچ و خم زندگی را گذاشتی تا خوابم نگیرد؟! وقتی جاده صاف می‌شود، چشم‌هایم سنگین می‌شوند و خواب به سراغم می‌آید. حالا فهمیدم چرا وقتی فراز و نشیب زندگی می‌رود، سر و کله غفلت پیدا می‌شود. آرامش مقتدرانه کوه‌ها مبهوتم می‌کند. اینها پناه این همه درخت سر به فلک کشیده‌اند و بی‌ادعا، استوار ایستاده‌اند. من کوه را که می‌بینم، می‌فهمم که می‌شود بی آنکه فریاد بکشی یا ابرو در هم  کنی، اقتدار داشته باشی. چقدر هیمنه دارد اقتدارِ بی‌صدا!

اینجا که نشسته‌ام، درخت‌های بید ایستاده‌اند. چقدر تکان می‌خورند این بیدها، وقتی گنجشک‌ها روی آنها می‌نشینند. چقدر دوست دارم درختان تنومندی را که عقاب از نشستن روی آنها احساس قدرت می‌کند.

دره‌هایی که در کنار این جاده‌اند، چقدر محتاطم می‌کنند. دهان باز اینها زبان گویایشان است. لحظه‌ای غفلت، مرا طعمه این دره‌ها می‌کند. من این دره‌ها را دوست دارم. اگر اینها نبودند، لحظه‌های من در این جاده، همه رنگ غفلت داشت. از این پس یادم باشد که دره‌های زندگیم را ببینم تا با احتیاط قدم بردارم و مست باده غفلت نگردم.

اینجا جاده باریک است. برای همین است که ایثار بیشتر است. چشم‌ها همه مراقب یکدیگرند. چرا نعمت که فراوان می‌شود، این اندازه حریص می‌شویم و همه را فراموش می‌کنیم؟

در کنار پیچ و خم هولناک این جاده، کوه‌های سر به فلک کشیده و رودخانه خروشان و درختان دست به دعا برداشته، هول جاده را از من می‌گیرند و غرق لذتم می‌کنند. کاش در کنار پیچ و خم زندگی، زیبایی‌ها از نگاهم پنهان نمی‌شد.

فریب خلوت بودن جاده را نباید خورد. در پیچ‌های تند باید آرام رفت. شاید آن سوی پیچ خبری باشد. شیطان پشت پیچ‌های تند زندگی کمین کرده است.

چقدر بزرگ است و بزرگوار این کوه! این اندازه با تیشه به جانش افتاده و تکه تکه‌اش کرده‌اند و حفره‌ای به این بلندی در دلش کَنْده‌اند؛ اما روی سر کسی هوار نمی‌شود و همان‌هایی را که تکه تکه‌اش کرده‌اند، در دلش جا می‌دهد. این، درس تونل‌های جاده است.

یادت باشد که همیشه جاده می‌ایستد و تو می‌روی. آنها که عمرشان برکت یافته، جاده را هم به حرکت در آورده‌اند. طیّ الأرض، تنها پیمودن راه‌های دنیا در یک لحظه نیست. راه آسمان هم طیّ السمّاء دارد. چشم بر هم می‌زنی و آسمانْ آسمان، راه طی می‌کنی. پس به دنبال طیّ الأرض نباش، تو برای پیمودن راه‌های آسمان خلق شده‌ای.

 

مطالعه کتاب‌های اخلاقی

از مطالعه کتاب‌های اسلامی و اخلاقی دوری نکنیم. در طول روز یا هفته، فرصتی را به این کار اختصاص دهیم. مطالعه زندگی‌نامه اهل بیت «ع» و بزرگان اخلاق و عرفان تأثیر بسیار فراوانی بر تقویت روحیه معنوی انسان دارد. البته در اینجا به یک نکته باید توجه کرد. مطالعه زندگی‌نامه بزرگان نباید ما را به انجام دادن هر عملی که آنها انجام داده‌اند یا گفتن هر ذکری که می‌گفته‌اند وادار کند.

زندگی عارف برای نشان دادن قله است. وقتی زندگی عارفی را مطالعه می‌کنی، می‌فهمی که مقصد جایی نیست که تو در آن هستی. باید حرکت کنی تا به مقصد برسی. زندگی عارف حال و هوای زندگیت را عوض می‌کند و دغدغه‌هایت را جهت می‌دهد. وقتی در آب و هوای زندگی عارف تنفس می‌کنی، می‌فهمی که چقدر هوای زندگیت آلوده است.

اما وقتی خواستی حرکت کنی، مراقب باش. تک تک کارهایی را که یک عارف انجام می‌داده، نقشه راه تو برای رسیدن به قله نیست. اگر خواندی عارفی مدت‌ها مُهر بر دهان زده و با کسی سخن نگفته مگر به اندازه ضرورت، نکند تو هم زبان در کام بگیری و با کسی حتی با اهل خانه‌ات سخن نگویی! اگر شنیدی عارفی یک سال جز روزهای حرام روزه بوده، لازم نیست تو هم از همین فردا بساط خوردن در روز را با روزه گرفتن جمع کنی. اگر خواندی عارفی چند ساعت قبل از سحَر بیدار می‌شده و به عبادت می‌ایستاده و در قنوت نماز شبش «دعای ابوحمزه» می‌خوانده، حواست باشد که نیازی نیست تو هم خواب را بر خود حرام کنی و چند ساعت قبل از سحر به عبادت بِایستی.

هر کسی که از راه حق به خدا رسیده، این قانون بر زندگیش حاکم بوده: «هر چه خدا گفت، بگو چشم».

اولین قدم در راه حق برای هر کسی که می‌خواهد از زمین جدا و به آسمان متصل شود، انجام واجبات و ترک محرمات است. این به معنای ترک مستحبات نیست؛ اما وقتی انجام مستحبات فراتر از مستحبات عادی می‌شود، بهتر است انسان با اهلش مشورت کند.(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام علی«ع» به فرزندش امام حسن مجتبی«ع» فرمود: «پسرکم! خویشتن را معیار [برخورد] خود با دیگری قرار ده. پس برای دیگران دوست بدار آنچه را که برای خود دوست داری و آنچه را برای خود ناپسند می‌داری، برای دیگران نیز ناپسند بدار. همچنان که دوست نداری مورد ظلم واقع شوی، به کسی ستم نکن. همان‌گونه که دوست داری به تو نیکی شود، به دیگران نیکی کن. آنچه را که از دیگران زشت می‌دانی، برای خود هم زشت بشمار. آنچه را که برای خود پسندیده می‌دانی، از مردم نیز پسندیده بدان. آنچه را نمی‌دانی نگو و آنچه را می‌دانی بگو. چیزی را که دوست نداری به تو بگویند، به دیگری مگو» (نهج البلاغه، نامه ۳۱).

۲ـ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات المحبّین.

۳ـ البته بسیاری از نکاتی که در این کتاب آمده، از مصادیق اصلی معنویت است؛ مانند گذشت، خوش‌اخلاقی، فرو خوردن خشم، شکر، صبر، مدارا و … .

۴ـ امام سجاد«ع» فرمود: «کسی که به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند، از بهترین مردم است» ( الکافی، ج ۲، ص۸۱). امام صادق«ع» فرمود: «هر کسی که بدانچه خدا بر او واجب نموده عمل کند، از عابدترینِ مردم است» (همان، ص۸۴). با توجه به همین روایات، عرفایی همچون آیت‌الله بهجت«ره» می‌فرماید: «ترک معصیت کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد» (برگی از دفتر آفتاب، ص۱۵۰).

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «ای کاش تازیانه بالای سرِ اصحابم بود تا در حلال و حرام، تفقه (ژرف‌کاوی) می‌کردند» (المحاسن، ج۱، ص۲۲۹). در این زمینه، مطالعه کتاب گناهان کبیره اثر آیت‌الله شهید دستغیب و گناه‌شناسی، نوشته حجت‌الاسلام قرائتی توصیه می‌شود.

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که نمازهای واجب را در اولِ وقت ادا کند و حدود آنها را حفظ نماید، فرشته آن را سپید و پاکیزه به آسمان می‌بَرَد. در این هنگام، نماز به نمازگزار می‌گوید: «خدا تو را نگاه دارد، همان‌گونه که مرا نگاه داشتی و به فرشته‌ای بزرگوار سپردی». کسی هم که نمازها را بی‌سبب به تأخیر اندازد و حدود آنها را حفظ نکند، فرشته نماز او را سیاه و تاریک به آسمان می‌بَرَد، در حالی که نماز با صدای بلند به نمازگزار می‌گوید: «مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند آن‌چنان که مرا ضایع کردی و خدا مراعات حال تو را نکند آن‌چنان که تو رعایت مرا نکردی»» (وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۲۳).

۷ـ مرحوم آیت‌الله بهجت«ره» از مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» نقل کرده‌اند که ایشان فرمود: «هر کس نمازهای واجب یومیه را اولِ وقت بخواند به همه مقامات معنوی خواهد رسید، اگر نرسید مرا لعنت کند» (زمزم عرفان، ص۷۹).

۸ـ مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» فرموده بودند: «محال است انسانی به جز از راه سید الشهدا«ع» به مقام توحید برسد» (عطش، ص۲۵۳). ایشان در خانه خود روضه هفتگی به پا می‌کرد و معتقد بود: «من باید برای اباعبد الله«ع» کار کنم؛ چه عالم باشم، چه عامی». وقتی مردم برای شرکت در مراسم روضه به خانه‌اش می‌آمدند، کفش‌های مردم را جلوی در جفت می‌کرد و هر چه می‌گفتند که این کار در شأن شما نیست، گوش نمی‌کرد (ر.ک: همان، ص۲۵۵).

۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شب زنده‌داری، شعارِ پرهیزگاران و خوی مشتاقان است» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۸۶).

۱۰ـ «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ هر چه از قرآن میسر مى‏شود، بخوانید» (سورۀ مزمل، ۷۳، آیۀ۲۰).

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ [این‏] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‏ایم تا در [باره‏] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند» (سورۀ ص: ۳۸، آیۀ۲۹).

۱۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «قرآن را فرا بگیرید که نیکوترین سخن است. در آن تفکر کنید که بهار دل‌هاست. از نورش شفا بگیرید که شفابخش سینه‌هاست و آن را نیکو تلاوت کنید؛ زیرا سودمندترین داستان است» ( نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰).

۱۲ـ مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» در نامه‌ای خطاب به مرحوم علامه طباطبایی«ره» می‌نویسد: «دستور العمل قرآن کریم است: «فیه دواء کلّ داء و شفاء کلّ علّه و دواء کلّ غلّه علماً و عملاً و حالاً» یعنی: در قرآن دوای هر درد و شفای هر مریضی و درمان هر حقد و کینه‌ای است، هم از نظر علمی و هم از نظر عملی و هم از نظر حالی؛ آن قرّه العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن، قرائت است به حُسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی (دل شب) …» (عطش، ص۳۰۳).

۱۳ـ محمد«ص»۲۴٫

۱۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «احادیث ما دل‌ها را زنده می‌کند» (وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۹۳).

۱۵ـ در توصیه‌های مرحوم آیت‌الله بهجت«ره» آمده است که: «هر کس هر روز یک حدیث از ابواب «جهاد با نفس» کتاب وسائل الشیعه را مطالعه نماید و در واضحات آن فکر کند و همانند دارو که انسان میل می‌کند، شربت معارفِ آن را بنوشد و به آن عمل کند، بعد از یک سال خواهد فهمید که تغییر کرده است» (برگی از دفتر آفتاب، ص۱۵۱). این بخش از کتاب وسائل الشیعه به صورت مستقل و همراه با ترجمه چاپ شده و هم اکنون در بازار کتاب موجود است.

۱۶ـ ما در این باره مباحث مفصلی داشته‌ایم که مجموع آنها را در کتاب بشقاب‌های سفره پشت‌بام‌مان آورده‌ایم.

۱۷ـ متنی که در ادامه می‌آید اگرچه طولانی است؛ اما نگاهی که امروز به سفرهای سیاحتی وجود دارد، مرا بر آن داشت که چنین متنی را در این جا بیاورم. بسیاری از ما در سفرهای سیاحتی نگاه معنوی به سفر نداریم، برای همین است که پس از بازگشت از سفر احساس نمی‌کنیم از نظر معنوی تغذیه شده‌ایم. این نگاه یک فرصت ویژه برای تقویت معنوی را از ما می‌گیرد. این‌ چند صفحه را در سفر چند ساعته که به شمال کشور داشتم، در راه برگشت نوشتم.

۱۸ـ در بحثی با عنوان «از خود تا خدا راهی نیست»، در این باره به تفصیل سخن گفته‌ایم که به یاری خدا در آینده منتشر خواهد شد.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برای مقابله با بسیاری از مسائلی که با هوای نفس ما همراهند و لذت مادی دارند، باید طعم معنویت را چشید. بدون چشیدن طعم معنویت نمی‌شود از خیر لذات ‌دنیایی گذشت. انتقام لذت دارد، نفْس از لجاجت لذت می‌برد، شهوترانی خواسته نفس است، نفس با تکبر و فخرفروشی، احساس بزرگی می‌کند و…. وقتی انسان طعم معنویت را چشید، دیگر نمی‌تواند به لذات این ‌دنیا دل خوش کند

 

۲٫

معصیت، لذت عبادت را می‌گیرد و از میان رفتن لذت عبادت، محو شدن مفهوم زندگی است. اگرچه باورش برای ما سخت است؛ اما باید پذیرفت رمز لبخندهای دوستان خدا در مصیبت هم به سبب لذتی است که در مصیبت وجود دارد

 

۳٫

در مسافرت‌های سالیانه خود جایی برای زیارت اماکن مقدس باز کنیم. رفتن به شهرهای زیارتی می‌تواند در عمق بخشیدن به محیط معنوی خانه تأثیر به‌سزایی داشته باشد. سفرهای سیاحتی را اگر با دقت در آیات الهی همراه کنیم، از معنوی‌ترین سفرها خواهد شد

 

 

 

 

11دسامبر/17

نگاهی گذرا به سیره قرآنی امام حسین«ع»

                                                

اشاره

عمق و ریشه انس و ارتباط تنگاتنگ و به هم تنیده قرآن کریم و اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» در حدیث مشهور و متواتر «ثقلین»به‌خوبی آشکار است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ؛ من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانبها و ارزشمند را برای شما می‌گذارم یکی کتاب خدا، قرآن کریم و دیگری عترت اهل‌بیتم و این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»(۱)   

در میان ائمه معصومین«ع»، پیشوای عزّت و آزادی و رهبر جهاد و شهادت و وفاداری حضرت سیدالشهدا حسین بن علی«ع» امتیازی ویژه دارد. پیوند آن امام همام با قرآن کریم بسیار ریشه‌دار و عمیق است؛ چنان که در زیارت‌نامه‌های آن حضرت«ع» و غیر آن، به روشنی گواه بر این حقیقت انکارناپذیر است. در زیارت‌نامه آن حضرت آمده است: «أشهد أنّک التّالی لکتاب الله؛ من شهادت میدهم که تو(امام حسین) تلاوت‌کننده کتاب خداوند بودی(۲) و همچنین: السلام علیک یا شریک القرآن؛ سلام بر تو ای شریک و همتای قرآن! آن امام همام، گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که همواره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد

درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. در این نوشتار مختصر، سیره قرآنی آن امام همام را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

انس با قرآن در کودکی

امام حسین«ع» از دوران کودکی عاشق و دلباخته قرآن کریم بود؛ زیرا آیات فراوانی از قرآن در خانه‌شان بر پیامبر«ص» نازل گشت و بدون تردید امام حسین«ع» متأثر از فضای قرآن حاکم بر خانواده بود. ایشان از سنین کودکی به قرائت، حفظ و تفسیر قرآن اهمیت زیادی می‌داد. امام حسین«ع» از دوران کودکی به این کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی‌اش از قرآن سخن می‌گفت و لحظه‌ای از آن جدا نبود.

 

آموختن سوره توحید

از آن امام همام سئوال شد از رسول خدا چه شنیده‌ای؟ فرمود: شنیدم که می‌فرمود: «خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می‌دارد و کارهای پست و حقیر را نمی‌پسندد.» او «قل هوالله احد و نمازهای پنجگانه را به من آموخت» و شنیدم که می‌فرمود: «هر که خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می‌برد و هر که نیت خود را برای خدا خالص کند خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هر که به آنچه نزد خداست اطمینان کند خدا او را بی‌نیاز کند و هر که بر خدا بزرگی کند خدا او را خوار سازد.»(۳)

 

شفا گرفتن به برکت سوره حمد

در روایات اسلامی از امیرمؤمنان نقل شده که فرمود: «وقتی امام حسین«ع» بیمار شد، مادرش فاطمه«س» او را نزد پیامبر«ص» برد و عرض کرد: یا رسول‌الله! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا«ص» فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال سوره‌ای را بر شما نازل نکرده مگر این که در آن، حرف «فاء» هست و هر «فائی» از آفت است، جز سوره «حمد» که در آن حرف «فاء» نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان پس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر«ص» چنین کرد و امام حسین«ع» عافیت یافت.»(۴)

 

عشق به آیات الهی

اگرچه شنیدن تمام آیات قرآن برای امام حسین«ع» لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم از زبان  پدرشان، آن قدر لذت‌بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی‌عبدالله«ع» می‌د‌انست و بس. امام صادق«ع» می‌فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علی بن ابی‌طالب«ع» در حالی که امام حسن و امام حسین در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْر» را قرائت کرد. امام حسین«ع» عرض کرد: پدرجان! گوئی شنیدن این سوره از دهان مبارک شما شیرینی ویژه‌ای دارد!؟ امام علی در پاسخ فرمود: «ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره‌ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدّت پیامبر خدا مرا به حضور طلبید و آن را برای من قرائت کرد، پس دست بر شانه من زد و فرمود: ای برادر و وصیّ من و ای سرپرست امّت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که برانگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و پس در شأن فرزندان تو، همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امّتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می‌کند. این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد«ع» نوری درخشان دارد.(۵)

 

تشویق معلم قرآن

شدت علاقه‏ امام حسین«ع» به قرآن کریم را تا اندازه‏ای می‏توان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونه‏ای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار می‏گرفت. «عبدالرحمان سلمی» سوره حمد را به فرزند امام حسین «ع» آموخت. کودک آن سوره مبارکه را برای پدر بزرگوارش قرائت کرد. حضرت، هزار دینار و هزار حلّه به عبدالرحمان سلمی عطا فرمود. بعضی به آن حضرت عرض کردند که این همه عطا و بخشش برای تعلیم سوره حمد؟! امام در پاسخ فرمودند: «وَ اَینَ یقَعُ هذا من عطائه؛ چگونه می‏توان کار او (تعلیم قرآن) را با این پاداش مقایسه کرد؟! یعنی چیزی که من دادم، کجا می‌تواند پاسخگوی حق عظیم و کار بزرگ او باشد؟(۶)

 

فضیلت تلاوت قرآن

بشر بن غالب اسدی نقل می‏کند که روزی خدمت امام حسین«ع» رسیدم و آن حضرت درباره‏ ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «کسی که یک آیه از قرآن را ایستاده بخواند، برای هر حرفی صد پاداش نیکو برای او نوشته می‏شود. اگر در غیر نماز بخواند، خداوند به هر حرفی، ده پاداش نیکو به او عطا می‏کند. پس اگر قرآن

را  بشنود، به هر حرفی یک پاداش نیکو به او عطا می‏کند و اگر کسی تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود می‏فرستند و اگر در روز ختم کند، فرشته‏های نگهبان تا شب بر او درود می‏فرستند و دعای او برآورده است و به اندازه آن چه میان آسمان و زمین است به او پاداش داده می‏شود.» پرسیدم این ثواب خواننده‏ قرآن است؛ امّا کسی که نمی‏تواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «ای برادر بنی ‏اسد! در شگفت مباش، زیرا خداوند، بخشنده، ستایش‌کننده و بزرگوار است. اگر آن چه را از قرآن می‏داند بخواند، خدا این اجر را به او می‏دهد.»(۷)

 

تفسیر برخی از آیات قرآن 

از امام حسین«ع» احادیثی (هر چند اندک، حدود سی روایت) درباره تفسیر آیات در منابع اسلامی وجود دارد که می‏تواند چراغی برای عاشقان ولایت باشد.(۸) به عنوان نمونه به برخی از آیاتی که دیگران درباره آنها پرسیده‏اند و حضرت به آنان پاسخ داده است اشاره می­کنیم:

۱ـ شیخ صدوق می‏نویسد: هنگامی که امام حسین«ع» و یاران او در مسیر حرکت به سوی کربلا به منزل «ثعلبیه» رسیدند، مردی به نام بشر بن غالب به محضرش آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول ‏خدا! مرا از قول خداوند خبر ده که می‏فرماید: «یَوْمَ نَدعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم.» به یادآور روزی را که هر گروهی را با پیشوایان فرامی‏خوانیم.»(۹) امام فرمود: یعنی، آن پیشوا و امامی که مردم را به راه راست هدایت می‏کند و مردم هم او را اجابت کنند و امامی که مردم را به گمراهی دعوت کند و مردم نیز به دعوتش پاسخ مثبت دهند. دسته نخست در بهشت و دسته دوم در آتش جهنم خواهند بود و این است که خدای متعال می‏فرماید: «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ.»(۱۰)

۲ـ نضر بن مالک می‏گوید: به امام حسین«ع» عرض کردم: ای اباعبدالله! در توضیح این سخن خدا «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ؛ این دو گروه، دشمنان یکدیگرند که درباره پروردگارشان با هم ستیز می‏کنند.»(۱۱) سخن بگویید.  حضرت فرمود: ما و بنی‏امیه درباره‏ «ایمان و کفر به» خدا با هم در ستیزیم. ما باور داریم که خدا راست می‏گوید. آنان می‏گویند خدا دروغ می‏گوید. پس ما و آنان در روز قیامت هم دشمن خواهیم بود.(۱۲)

۳ـ امام باقر«ع» فرمود: حارث‌بن عبدالله به امام حسین«ع» عرض کرد: ای فرزند رسول ‏خدا! مرا از تفسیر این کلام خدا «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا* وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا* وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا؛ سوگند به خورشید و تابندگیش؛ سوگند به ماه چون پی (خورشید) رود؛ سوگند به روز چون (زمین را) روشن گرداند.»(۱۳) آگاه کن. حضرت فرمود: ای حارث! منظور از آفتاب، محمد«ص» پیامبر خداست. منظور از ماه، امیرمؤمنان علی ابن ابی‏طالب«ع» است که از پی محمد می‏آید و مراد از روز، قائم آل ‏محمد«ع» است که گستره زمین را پر از روشنایی عدل و داد می‏سازد.(۱۴)

۴ـ مردی از اهل بصره گوید: امام حسین«ع» و عبدالله بن عمر را در حال طواف خانه خدا دیدم. از ابن عمر پرسیدم: «وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛ و از نعمت پروردگار خویش [با مردم‏] سخن گوى.»(۱۵) منظور کدام نعمت است؟ گفت: خدا به پیامبر دستور داده است که از هر چه نعمت به او داده سخن گوید. آن ‏گاه به امام حسین«ع» عرض کردم: شما چه می‏فرمایید؟ فرمود: خدای سبحان به پیامبر«ص» فرمان داده است که از نعمت دینش سخن گوید.(۱۶)

۵ـ امام سجاد«ع» فرمود: اهل بصره به امام حسین«ع» نامه نوشتند و در آن از معنای «صمد» پرسیدند.

حضرت در پاسخ نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد: در قرآن، گفت‌وگو و مجادله نکنید و بدون آگاهی، درباره‏ آن سخن مگویید. از جدم رسول ‏خدا«ص» شنیدم که می‏فرمود: هر کس بدون علم درباره قرآن سخن گوید جایگاهش را در آتش آماده کند. بدانید که خدای سبحان، خود تفسیر «صمد» را فرموده است: نه زاییده است و نه زاده شده و نه هیچ‌کس همتای او است. نیز حالات گوناگون از قبیل چرت، خواب، تردید، نگرانی، اندوه، شادی، خنده، گریه، ترس، امید، آرزو، آزردگی، گرسنگی و سیری از او منشعب نگردند.

او والاتر از آن است که چیزی از او بیرون شود و منفصل گردد، چه مادی، چه مجرد، و نه زاییده شده، از چیزی منفصل و زاده نشده است آن‌‏گونه که اشیای متراکم و انبوه از عناصر اولیه‏ خود زاده و بیرون می‏آیند؛ از قبیل جماد، جاندار از جاندار، گیاه از زمین، آب از چشمه‏ها، میوه‏ها از درختان و یا اشیای نامرئی که از پایگاه‏های اولیه خود بیرون زنند؛ مانند دیدن از چشم و شنیدن از گوش و بوییدن از بینی و چشیدن از کام و سخن گفتن از زبان و شناخت و تمیز از عقل و آتش از سنگ؛ بلکه اوست خدای صمد؛ نه از چیزی جدا شده و نه در چیزی جای گرفته و نه بر چیزی قرار گرفته است. او به وجود آورنده همه ‏چیز است و همه را با قدرت مطلقه خود پدید آورده است. با مشیت او، هر آنچه به منظور فنا آفریده است، نابود می‏شود و با علم او، هر آنچه برای بقا خلق کرده است، باقی می‏ماند. این است خدایی که نه زاییده است و نه زاده شده است. دانای پنهان و آشکار بلندمرتبه و والامنزلت است و او هیچ همتایی ندارد.(۱۷)

۶ـ استناد به قرآن در حاکمیت جامعه اسلامى؛ امام حسین«ع» در برخى نامه­ها بر جایگاه والا و نقش اساسى قرآن در حاکمیت جامعه اسلامى اشاره کرده و فردى را شایسته امامت دانسته­اند که اساس حکومت و مدیریتش بر معارف و آموزه‌هاى بلند قرآنى استوار باشد. آن حضرت در پاسخ به نامه­های کوفیان نگاشتند: تمام آنچه را در نامه­هایتان بیان کردید، دریافتم. سخن بزرگانتان‌ این بود که ما امام و رهبرى نداریم، تو به سوى ما بیا تا خدا به وسیله تو ما را به شیوه درست و در مسیر هدایت گرد آورد. امام نیست مگر آن کسى که به کتاب الهى عمل کند و بدان پایبند باشد.(۱۸)

همچنین امام حسین«ع» در نامه‌اى به مردم و بزرگان شهر بصره دعوتش در این نهضت را براساس کتاب الهى دانستند و چنین نگاشتند: اینک سفیرى را به همراه پیامم به سویتان مى‌فرستم و شما را به کتاب پرشکوه خدا و راه رسم انسان‌ساز پیامبرش«ص» فرامی‌خواند.(۱۹) در این موارد امام«ع» آشکار ضرورت هماهنگى رفتار حاکم اسلامى با قرآن را یادآور شده‌اند.

 

سیره قرآنی

انس امام حسین با قرآن را مى‏توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظ، سیره‏ علمى و عملى‏ و حماسه خونینش همه و همه الهام گرفته از قرآن بود. بنابراین کوته‏بینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانه‏اش را زیر سئوال مى‌برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبى، عدم توجه به مصالح، بى‏سیاستى، انتقام‏جویى و… را به آن حضرت نسبت مى‏دهند اگر ریشه‏هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه‏جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.

آرى، اهل‏بیت و به ویژه امام حسین«ع» فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد. حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏هاى این حماسه را مى‏توان با قرآن به دست آورد، بلکه امام«ع» با استناد به آیات قرآن، حرکت خود را الهام گرفته از آن مى‌دانست که نمونه‏هایى از آن را ذکر مى‏کنیم. در میان این رفتارها، نمونه‏هایی یافت می‌شوند‏ که خود حضرت آن را به قرآن نسبت داده است.

 

عفو و گذشت

گذشت عالى‌ترین کرامت انسانى است، به‌ویژه آنکه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه‏هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند، بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى‌کند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏؛ گذشت کردن شما به تقوى‏ نزدیک‌تر است.»(۲۰)

«وَلَا تَستَوِى الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛ و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن.»(۲۱)

«عصّام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على«ع» را مشاهده نموده و خوش‏نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‌اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به‌شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ تعبیر به ابوتراب برای امام علی«ع» در نظر کوته‌‏فکران، نوعی توهین بود.(۲۲) امام«ع» فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین«ع» نگاهى مهربانی به من کرد و فرمود: «أعوذُ باللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم، بِسم‌اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ * خُذِ الْعَفوَ وَأْمُر بِالْعُرفِ وَأَعرِض عَنِ الْجاهِلِین؛ گذشت پیشه کن و به (کار) پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسید، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوای داناست…»(۲۳) آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن؛ اگر از ما یارى مى‌خواستى ما تو را کمک و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى می‏کردیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى‌کردى، تو را رهنمون مى‏شدیم…

عصّام مى‏گوید: من از گفته‏ها و رفتار خود پشیمان شدم. حضرت فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را می‌‏بخشد که مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى؛ فرمود: شِنْشِنَه أعرفها مِنْ اخزم؛ و این مثلی است که حضرت به آن تمثیل جست؛ حاصل اینکه این دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خوی است در اهل شام که معاویه در میان آنها سنّت کرد. پس فرمود: حیّانا الله وً ایّاکَ؛ خداوند ما و تو را زنده نگه دارد؛ هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هر چه مى‌خواهى به بهترین وجه آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد.(۲۴) در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوب‌تر از او و پدرش نزد من هیچ ‌کس وجود ندارد.»

من از گفته‏ها و رفتار خود پشیمان شدم. حضرت فرمود: «لاتَثْریبَ عَلَیْکُمْ الْیَوْمَ یَغْفِرُاللهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمْ الرّاحِمینَ؛ امروز بر شما سرزنشی نیست؛ خدا شما را می‌آمرزد و او مهربان‏ترین مهربانان است.»(۲۵)

من از این اخلاق کریمانه در برابر جسارت‏ها و دشنام‏ها، دوست داشتم به زمین فرو روم. به‌ناچار از برابر چشم آن حضرت به میان مردم پناه بردم و اکنون کسی نزد من از او و پدرش محبوب‌تر نیست.(۲۶)

نقل شده که روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیظَ» امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ» حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «وَاللّهُ یُحِبُّ‌ الْمُحْسِنِینَ»(۲۷) حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و از این پس حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می‌دادم خواهد بود.(۲۸)

 

تواضع و فروتنی

تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازم‌تر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏هاى ستم‌کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، امّا در مقابل مستکبران و کافران نشانه‏ ذلت است. قرآن‏کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى‌پردازد: «وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛ در روى زمین با تکبّر راه مرو.»(۲۹)؛ «فَبِئسَ مَثوَى الْمُتَکَبِّرِین؛ بدجایگاهى است جایگاه متکبران.»(۳۰) و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى‌کند. خاکساری و فروتنی علاوه بر اینکه زیبنده هر انسانی است و سبب برتری مقام او در نزد دیگران می‌گردد، شخص متواضع را در زمره بندگان خاصّ پروردگار قرار می‌دهد، «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا…؛ بندگان ستوده خدا، آنانند که روی زمین متواضعانه راه می‌روند.»(۳۱) و برعکس آن، برتری‌جویی و تکبّر موجب سقوط آدمی به حضیض ذلّت و خواری در درگاه خداوند می­گردد. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «فیما أوحی اللهُ تعالی عزّوجلّ الی داود، کَما أنّ أقربَ النّاسِ الی الله المتواضعون، ابعَدُ الناس من الله المتکبّرون؛ در بین سخنانی که خداوند به حضرت داود وحی کرد، این سخن بود، همچنان که نزدیک‌ترین مردم به خدا افراد متواضع هستند، دورترین مردم نیز از خداوند متکبّرین‌اند.»(۳۲) همچنین قرآن کریم می‌فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ و بال مهر و فروتنى خود را براى هر کس از مؤمنان که پیرویت کنند فرود آر و چتر جلب و جذب بر سر آنان بگستران.»(۳۳)؛ امام حسین«ع» نیز صاحب این سیره‏ ارزشمند قرآنى بود.

عیّاشی در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین«ع» از کنار فقرا می‌گذشت؛ آنان سفره خود را پهن کرده و تکه‌های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود. حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و در کنار آنها نشست و با آنان هم‌غذا شد و این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»(۳۴) پس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! چنین می‌کنیم. پس همراه امام«ع» به سوی منزل روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هر چه در منزل گذاشته‌ای برای ما بیاورید.(۳۵)

 

پاسخ بهتر به محبت دیگران

علامه مجلسی«ره» از انس نقل می‌کند: نزد امام حسین بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم او را در برابر یک شاخه گل بی‌ارزش و کم بها آزاد می‌کنی؟ حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده که می‌فر‌ماید: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا؛ و چون به شما تحیّت و درودى گفته شد، شما تحیّتى نیکوتر از آن یا همانند آن را بگویید که بى‌تردید خداوند حسابرس همه چیز است.»(۳۶)

 

انس با قرآن در شب عاشورا

اُنس سالار شهیدان با قرآن به اندازه­ای است که وقتى بعد از ظهر روز نهم محرّم سال ۶۱، هجرى (روز تاسوعا) هنگامى که عمربن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت درآمد، از برادرش اباالفضل«ع» درخواست می‏کند که یک شب از امویان مهلت بگیرد تا به عبادت، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خداوند بپردازند. آن حضرت دراین باره می‌فرمایند: «فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوه و تلاوه کتابِهِ و کثره الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مى‌داند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى‏داشتم.» امام آن شب به خیمه بازمى‌گردد و تمام شب را چنین می‏کند.(۳۷)

این عبارات به روشنی می‌رساند که تلاوت قرآن­کریم محبوب امام حسین«ع» بوده، بدان عشق می‌ورزیده است؛ چنان که در آن شب خطرناک، یک شب را از دشمن مهلت می‌خواهد تا با نماز و تلاوت قرآن به صبح برساند.

امام سجاد«ع» می‌فرماید: «در شب عاشورا شنیدم پدرم به یارانش می­فرمود: أثنِی علی الله الثناء و أحمده علی السّرّاء والضّرّاء؛ اللهمّ إنّی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوّه و علّمتنا القرآن…؛ خداوند را با بهترین ثناها، ثناگویم و او را بر فراخی و تنگی ستایش می­کنم.(۳۸) خدایا! تو را به سبب این که ما را با انتخاب پیامبر، از میان ما گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی، ستایش می­کنم.»

در این خطبه، حضرت با افتخار به پیامبر«ص» و قرآن، به همگان می‌فهماند که هرکس با قرآن مأنوس باشد، شدیدترین و سخت­ترین مشکلات، در مقابل او آسان خواهد شد.

از ضحاک‌بن عبدالله مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا هرچند لحظه یک بار گروهی سوارکار از لشکریان عمرسعد به عنوان مأموریت و نظارت به پشت خیمه‌های حسین بن علی«ع» می‌آمدند و به وضع خیمه‌نشینان سر می‌کشیدند. یکی از آنها صدای امام حسین«ع» را که این آیه شریفه را می‌خواند، شناخت: «وَلاَ یَحسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ؛ و البته نباید کسانى که کفر ورزیده‌اند تصور کنند این که به ایشان مهلت می‏دهیم به نفع آنهاست؛ بلکه به آنان مهلت می‌دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و [آنگاه] عذابى خفت‌آور خواهند داشت.»(۳۹) قرآن کریم می‌فرماید: «مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛ خداوند مؤمنان را بر این وضعی که هستند واگذار نخواهد کرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.»(۴۰)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، چاپ بیروت، ج۱، ص۲۹۳؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۳۳٫

۲ـ محمد بن مشهدى، المزار، ص۱۵۸٫

۳ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین«ع»، ص۳۱٫

۴ـ بحارالانوار، ج۹۲، ص۲۶۱٫

۵ـ فرهنگ جامع امام حسین«ع»، ص۶۳۷٫

۶ـ مناقب آل ابی­طاالب، ج۴، ص۶۶؛ تفسیر برهان، ج۱، ص۳۴٫

۷ـ فروع کافی، ج۶، ص۴۲۰٫

۸ـ موسوعه کلمات الامام حسین«ع»، ص۵۷۱-۵۵۲.

۹ـ‌ اسراء،‏ ۷۱.

۱۰ـ شوری، ۷٫

۱۱ـ حج،‏ ۱۹.

۱۲ـ خصال صدوق، ج۱، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۵۱۷.

۱۳ـ شمس، ۱-۳٫

۱۴ـ تفسیر فرات کوفی، ص۵۶۲٫

۱۵ـ ضحی، ۱۱٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج۲۴، ص۵۳٫

۱۷ـ توحید صدوق، ص۹۰٫

۱۸ـ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۹؛ مناقب آل ابى‌طالب«ع»، ج۳، ص۲۴۲: «فلعمرى مَا الإمامُ الاّ الحاکم بالکتاب.»

۱۹ـ محمد بن طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، صص۲۵۶-۲۶۶؛ ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۰

۲۰ـ بقره، ۲۳۷٫

۲۱ـ فصلت، ۳۴٫

۲۲ـ حضرت امیرالمؤمنین«ع»، این کنیه را پیش از دیگر کنیه‏هایش دوست می‏داشت. (ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۳۳۵).

۲۳ـ اعراف،۲۰۰ـ۱۹۹.

۲۴ـ سفینه البحار، مادّه‏ «خلق»، ج۲، ص۱۱۶٫

۲۵ـ یوسف،‏ ۹۲.

۲۶ـ سفینه البحار، باب خلق (خلق امام حسین علیه‏السلام)؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۲۲۴٫

۲۷ـ آل‌عمران، ۱۳۴٫

۲۸ـ بحارالانوار ج۴۴ ص۱۹٫

۲۹ـ اسراء، ۳۷٫

۳۰ـ زمر، ۷۲٫

۳۱ـ فرقان، ۶۳٫

۳۲ـ اصول کافی، ج۲، ص۱۰۱٫

۳۳ـ شعرا، ۲۱۵٫

۳۴ـ نحل، ۲۳٫

۳۵ـ بحارالانوار ج۴۴ ص۱۹۵٫

۳۶ـ نساء، ۸۶٫

۳۷ـ شیخ مفید، ارشاد، قم، دارالمفید [بی­تا]، ج۲، ص۹۱؛ ابن جریر طبری، تاریخ الملوک و الامم، بیروت، مؤسسه الأعلمی [بی­تا]، ج۴، ص۳۱۶٫

۳۸ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۹۲٫

۳۹ـ آل عمران، ۱۷۸٫

۴۰ـ آل عمران، ۱۷۹٫

 

سوتیترها:

۱٫

 

شدت علاقه‏ امام حسین«ع» به قرآن کریم را تا اندازه‏ای می‏توان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونه‏ای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار می‏گرفت. «عبدالرحمان سلمی» سوره حمد را به فرزند امام حسین «ع» آموخت. کودک آن سوره مبارکه را برای پدر بزرگوارش قرائت کرد. حضرت، هزار دینار و هزار حلّه به عبدالرحمان سلمی عطا فرمود

 

۲٫

علامه مجلسی«ره» از انس نقل می‌کند: نزد امام حسین بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم او را در برابر یک شاخه گل بی‌ارزش و کم بها آزاد می‌کنی؟ حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده که می‌فرماید: چون به شما تحیّت و درودى گفته شد، شما تحیّتى نیکوتر از آن یا همانند آن را بگویید که بى‏تردید خداوند حسابرس همه چیز است.

 

۳٫

روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ» حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و از این پس حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می‌دادم خواهد بود

 

11دسامبر/17

گوشه‌‏اى از مناقب امام حسن مجتبى«ع»

امام دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی«ع» و فاطمه«س»  در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینه الرسول‌» دیده به جهان گشود.(۱) وقتی خبر ولادت امام مجتبی«ع» به گوش پیامبر گرامی اسلام«ص» رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادی‌کنان می‌آمدند و به پیامبر«ص» و علی«ع» و زهرا«س» تبریک می‌گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند.(۲)

پیامبر اکرم«ص» در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کردند و در هنگام کشتن گوسفند این دعا را خواندند: «بسم الله عقیقه عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه و لحمها بلحمه شعرها بشعره. اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله؛(۳) بنام خدا، [این] عقیقه‌ای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن و گوشتش در برابر گوشت او، خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده.‌»

سپس پیامبر اکرم«ص» موهای سر او را تراشیدند و فاطمه زهرا«س» هموزن آن به مستمندان «درهم‌» سکه نقره انفاق کردند.(۴) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد.

حسن بن علی«ع» هفت سال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان«ع» برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال ۴۰ هجری) به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگی به درجه شهادت رسید(۵) و در قبرستان «بقیع‌» در مدینه مدفون گشت. به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشه‌هایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم.

 

فضائل امام حسن«ع»

سیوطی در تاریخ خود می‌نویسد: « کانَ الحَسَنُ رَضِیَ اللّه‌ُ عَنهُ لَهُ مَناقِبُ کَثیرَهٍ، سَیِّدا حَلیما، ذا سَکینَهٍ و َوِقارٍ وَحِشمَهٍ، جَوادا، مَمدُوحا ؛(۶) حسن بن علی«ع» دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی] بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.‌»

البته سبط اکبر پیامبر اکرم«ص» باید چنین باشد، زیرا متقین باید دارای فضائل باشند. امام علی«ع» فرمودند: «فَالمُتَّقُونَ فیها هُم اَهلُ الفَضائِلِ ؛(۷) پرهیزگاران، اهل فضائل هستند.‌» در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را برمی‌شمریم.

 

۱ـ مورد محبت رسول خدا «ص»

از راه‌های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان‌های برتر و بافضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران«ص» نداریم و حسن بن علی«ع» سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام«ص» بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر و به اصحاب خود می‌فهماند. بخاری از ابی‌بکر نقل می‌کند که گفت: «رایت النبی«ص» علی المنبر والحسن بن علی معه و هو یقبل علی الناس مره وینظر الیه مره ویقول: ابنی هذا سید؛(۸) دیدم نبی‌اکرم«ص» را که بر فراز منبر بود و حسن بن علی هم با او بود، او گاهی به مردم رو می‌کرد و گاهی به حسن«ع» و می‌فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست.‌» و می‌فرمود: «مَن أَحَبَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ فَقَد أَحَبَّنِی، وَمَن أَبغَضَهُمَا فَقَد أَبغَضَنِی ؛(۹) هر که حسن و حسین«ع» را دوست بدارد، مرا دوست دارد و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.‌»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن«ع» در نزد رسول خدا«ص» که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین«ع» معیار فضیلت و خوبی‌ها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است.

پیامبر اکرم«ص» در جای دیگری فرمودند: «هُما سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ وَهُما رَیْحانَتی؛(۱۰) آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند.‌»

 

۲ـ بندگی و خوف از خدا

بندگی رمز پیشرفت اولیا الهی و زمینه‌ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا می‌شود و به او تقرب می‌یابد.

اگر ایوب«ع» و داوود«ع» و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نِعمَ العَبدُ»(۱۱) آنان را ستوده است و اگر خضر نبی«ع» علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی«ع» شاگردی او را  می‌کرد و جدایی از او را تلخ‌ترین حادثه زندگی می‌دانست، در اثر بندگی او بود. قرآن کریم نام حضرت خضر«ع» را نیاورد بلکه فرمود: «فَوَجَدَا عَبدًا مِّن عِبَادِنَا؛(۱۲) بنده‌ای از بندگان ما را یافتند.‌» که نشان‌دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی«ص» به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دست یازید، بر اثر بندگی بود. از این رو در شبانه‌روز حداقل ده نوبت عرضه می‌داریم: «وَاَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ ؛ شهادت می‌دهم که محمد«ص» بنده و رسول خداست.‌» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی می‌داند و می‌فرماید: «وَمَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالأِنْسَ إِلاَّ لِیَعبُدُونِ؛(۱۳) من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادت کنند.‌»

راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بی‌خبر و نسبت به آن بی‌توجهند، در حالی که تمام عزت‌ها، سربلندی‌ها و افتخارها زیر سایه بندگی است.

امام مجتبی«ع» می‌فرماید: «وَ إِذَا أَرَدتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَهٍ وَ هَیبَهً بِلَا سُلطَانٍ فَاخرُج مِن ذُلِّ مَعصِیَهِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(۱۴) هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون بیا و به سوی عزت طاعت خداوند رو کن.‌»

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی«ع» است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می‌دید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده و تمام هستی او را فراگرفته بود. در ذیل به نمونه‌هایی در این زمینه اشاره می‌شود:

 

الف) در حال وضو:

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش می‌لرزید، و چهره‌اش زرد می‌شد. از ایشان درباره راز این امر سئوال شد، فرمود: «حقُ عَلَى کُلِّ مَن وَقَفَ بَینَ یَدَی رَبِّ العَرشِ أَن یَصفَرَّ لَونُهُ وَ تَرتَعِدَ مَفَاصِلُ                                 ؛(۱۵) بر هر کسی که در پیشگاه خداوند می‌ایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.‌»

ب) زمان ورود به مسجد:

وقتی که در آستانه مسجد قرار می‌گرفت، سر به سوی آسمان بلند می‌کرد و عرضه می‌داشت: «إِلَهِی ضَیفُکَ بِبَابِکَ، یَا مُحسِنُ قَد أَتَاکَ المُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَن قَبِیحِ مَا عِندِی بِجَمِیلِ مَا عِندَکَ یَا کَرِیم؛(۱۶) خدایا میهمانت درب خانه‌ات ایستاده، ‌ای احسان کننده! [بنده] گنهکار به سوی تو آمد، به خوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر.‌ ای [خدای] بخشنده.‌»

ج) هنگام نماز و در هر حال:

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه‌السلام کانَ أعبَدَ الناسِ فی زَمانِهِ وَ أزهَدَهُم وَ أفضَلَهم، وَ کانَ إذا حَجَّ حجَّ ماشیا وَ رُبَّما مَشى حافیا ، وَکانَ إذا ذُکِرَ المَوتُ بَکى، وَإذا ذُکِرَ القَبرُ بَکى، وَإذا ذُکِرَ البَعثُ وَالنُشورُ  َکی، وَإذا ذُکِرَ المَمَرُّ عَلی الصِّراطِ بَکی، وَإذا ذُکِرَ العَرضُ عَلی اللَّهِ تَعالی ذِکرُه شَهِقَ شَهقَهً یُغشی عَلَیهِ مِنها، وَکانَ إذا قامَ فی صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بَینَ یَدی رَبِّهِ عزّ وجلّ، وَکانَ إذا ذُکِرَ الجَنَّهُ وَالنارُ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّلیمِ وَسأل اللّه َالجَنَّه؛(۱۷) امام حسن«ع» عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به‌جا می‌آورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این‌گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می‌کرد گریه می‌کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می‌کرد گریه می‌کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] می‌کرد، صدای حضرت بلند می‌شد تا آنجا که غش می‌کرد [و بیهوش می‌افتاد] و هرگاه برای نماز می‌ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می‌لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می‌کرد، مانند مارگزیده می‌پیچید و از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد.‌»

د) بعد از نماز:

در حالات آن حضرت نوشته‌اند: «ِانَّ الحَسَن«ع» کانَ اِذا فَرَغَ مِنَ الفَجر لَم یتََکَلَّمَ حَتی تَطلَعِ الشَمس؛(۱۸) امام حسن«ع» همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ می‌شد، [باز هم بر سجاده خویش می‌نشست و عبادت خدا می‌کرد،] با هیچ کس [در آن حال] سخن نمی‌گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع می‌کرد.‌»

هـ) زمان خواندن قرآن:

در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» می‌رسید، می‌گفت: «لَبیّک اَللهُمَ لبَیک؛(۱۹) اجابت کردم خدایا، اجابت کردم.‌»

و) لحظه  مرگ و شهادت:

آن حضرت هیچ گاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک می‌ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن،… و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‌اش شدت گرفت، عرض کردند: ‌ای پسر رسول خدا! گریه می‌کنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی. فرمود: «إِنَّمَا أَبکِی لِخَصلَتَینِ: لِهَولِ المُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الأَحِبَّه؛(۲۰) بخاطر دو چیز می‌گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدایی دوستان.‌»

۳ـ دانش الهی

مهم‌ترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات ـ حتی ملائکه ـ دانش و بینش است. در قرآن کریم آمده است: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَى المَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن کُنتُم صَادِقِینَ قَالُوا سُبحَانَکَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا»؛(۲۱) علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آنها‌ را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای نمی‌دانیم.‌»

برترین علم‌ها، علمی است که مستقیماً از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی‌» گفته می‌شود. خداوند در مورد حضرت خضر«ع» می‌فرماید: « وَعَلَّمنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلمًا ؛(۲۲) «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته‌ایم.‌»

امام حسن مجتبی«ع» دارای چنین علمی بود. به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:

۱ـ عثمان بن عفان درباره علم امام حسن«ع» خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می‌گوید: «وَ مَن لَکَ بِمِثلِ هَؤُلَاءِ الفِتیَهِ أُولَئِکَ فَطَمُوا العِلمَ فَطماً وَ حَازُوا الخَیرَ وَ الحِکمَهَ؛(۲۳) کجا می‌توانی مثل این جوان‌ها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند.‌»

۲ـ امام علی«ع» درباره فرزندش امام حسن«ع» بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمودند: «الحمدلله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «و آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیّاً»؛(۲۴) سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [که خداوند در مورد او فرمود:] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم.‌»

۳ـ معاویه به امام حسن مجتبی«ع» عرض کرد: شنیده‌ام رسول خدا مقدار خرمای درخت را می‌دانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می‌پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله«ص» کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا؛(۲۵) پیامبر خدا«ص» [مقدار] وزن و پیمانه [درخت خرما] را می‌گفت و من عدد آن را می‌گویم.‌» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‌های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است.

۴ـ دلاوری و شهامت

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می‌باشد. امیرالمؤمنین علی«ع» درباره متقین می‌فرمایند: «عَظُمَ الخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعیُنِهِم؛(۲۶) خالق در جان آنان بزرگ، پس غیر او در چشمشان کوچک است.‌» سرّ شجاعت اولیای الهی نیز در همین است.

بعضی می‌پندارند که شجاعت امام حسن«ع» کمتر از ائمه دیگر بوده است، برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونه‌هایی از شهامت آن حضرت اشاره می‌شود:

۱ـ به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر‌»، «ابن خلدون‌»، «سید هاشم معروف الحسنی‌» و «باقر شریف قرشی‌»، امام حسن«ع» به همراه برادرش امام حسین«ع» در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند.(۲۷)

همچنین به نقل از «طبری‌» و «ابن اثیر‌»، امام حسن«ع» و برادرش امام حسین«ع» در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند.(۲۸)

ابونعیم اصفهانی می‌نویسد: امام حسن«ع» در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود.(۲۹)

۲ـ امام مجتبی«ع» در جنگ جمل در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین«ع» در خط مقدم جبهه می‌جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی«ع» سبقت می‌گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می‌کرد.(۳۰)

پیش از شروع جنگ نیز به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.(۳۱)

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری‌» یکی از مهره‌های حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان«ع» مخالفت و از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان‌شکنان جلوگیری می‌کرد، با این حال حسن بن علی«ع» متجاوز از ۹ هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت.(۳۲)

۳ـ آن حضرت در جنگ صفین در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان«ع» برای جنگ با معاویه نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی«ع» و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت کرد.(۳۳)

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به‌قدری بود که امیرمؤمنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین«ع» را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند تا نسل پیامبر«ص» با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.(۳۴)

آنچه بیان شد و موارد مشابه آن نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی«ع» فردی سخت شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است. آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ‌گونه جانبازی دریغ نمی‌ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.

 

۵ـ رفتار و اخلاق

امام حسن مجتبی«ع» تجسم عالی فضایل انسانی بود. او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا«ص» داشت.

«علامه مجلسی‌» می‌نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی«ع» ناسزا گفت. امام مجتبی«ع» صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‌گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: «پیرمرد! فکر می‌کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده‌ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می‌خواهی راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‌ای سیرت کنیم، اگر برهنه‌ای لباست دهیم و اگر نیازمندی بی‌نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری مسکنت دهیم و می‌توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و..»

مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «أشهد أنَّک خلیفه الله فی أرضه، الله أعلمُ حیث یجعل رسالته، گواهی می‌دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.‌» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‌ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب‌ترین افراد در نزدم هستید.(۳۵)

۶ـ بخشندگی و فریادرسی از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان مسئولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی باید همواره در تأمین نیازمندی‌های محرومان کوشا باشند. پیامبر اکرم«ص» و پیشوایان دینی ما نه تنها سفارش‌های مؤکدی در این زمینه نموده‌اند، بلکه هرکدام در عصر خود نمونه برجسته‌ای از انسان‌دوستی و ضعیف‌نوازی به شمار می‌رفتند.

پیشوای دوم شیعیان در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و آرام‌بخش دل‌های دردمند و نقطه امید درماندگان بود. هیچ آزرده‌دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی‌کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می‌نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می‌ساخت و اجازه نمی‌داد رنج و مذلت سئوال را بر خود هموار سازد!

آن حضرت دوبار تمام دارایی خود را در راه خدا داد و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید.(۳۶)

در اینجا به نمونه‌هایی از انفاق‌های آن حضرت اشاره می‌شود:

۱ـ روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیری از او کمک مالی خواست. عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری کند، عثمان به امام حسن و امام حسین«ع» اشاره کرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک کرد. امام مجتبی«ع» فرمود: «إِنَّ الْمَسأَلَهَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحدَی ثَلَاثٍ دَمٍ مُفجِعٍ أَو دَینٍ مُقرِحٍ أَو فَقرٍ مُدقِع؛(۳۷) درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه‌ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دِینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.‌» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است.

آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی«ع» چهل و نه دینار به او عطا کرد. فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی، ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می‌خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سئوال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود. عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند. نظیر آنها را کی می‌توان یافت؟(۳۸)

۲ـ ابن ابی عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد. حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبت خوشم آمده است. حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید.(۳۹)

۳ـ کمک غیرمستقیم: همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی«ع» اجازه نمی‌داد کسی از در خانه ایشان ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به‌طور غیرمستقیم در رفع نیازمندی‌های افراد کوشش می‌کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می‌گشود.

روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه و درخواست کمک کرد. اتفاقاً در آن هنگام امام مجتبی«ع» پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از در خانه‌اش ناامید برگردد شرمسار بود. از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است. نزد خلیفه می‌روی و با سخنانی که به تو یاد می‌دهم، به وی تسلیت می‌گویی و از این راه به هدف خود می‌رسی. گفت: چگونه تسلیت بگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمدلله الذی سترها بجلوسک علی قبرها و لاهتکها بجلوسها علی قبرک؛ حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد.‌» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا می‌رفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در می‌شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.

مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد. این جمله‌های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزه‌ای به وی بدهند. آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی«ع» آن را به من آموخته است. خلیفه گفت: راست می‌گویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی)، ج ۴۴، ص ۱۳۴ و ۱۴۴٫

۲ـ همان، ج ۴۳، ص ۲۸۲٫

۳ـ هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج ۱، ص ۴۶۲٫

۴ـ همان، ص ۲۵۷٫

۵ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۴، ص ۱۳۴٫

۶ـ سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبه المثنی، ۱۳۸۳ هـ. ق) ص ۱۸۹٫

۷ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲٫

۸ـ محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج ۳، ص ۳۱٫

۹ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۲۶۴٫

۱۰ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۲٫

۱۱ـ صص ۳۰ و ۴۴٫

۱۲ـ کهف، ۶۹٫

۱۳ـ ذاریات، ۵۶٫

۱۴ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۴، ص ۱۳۹٫

۱۵ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹٫

۱۶ـ همان.

۱۷ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۳۱، روایت ۱٫

۱۸ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹٫

۱۹ـ همان، ص ۳۳۱٫

۲۰ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۳۲٫

۲۱ـ بقره، ۳۱- ۳۲٫

۲۲ـ کهف، ۶۵٫

۲۳ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۳۲- ۳۳۳، روایت ۴٫

۲۴ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۲۶، حدیث ۶ و ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۶٫

۲۵ـ همان، ج ۴۳، ص ۳۲۹، حدیث ۹٫

۲۶ـ نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، خطبه ۱۸۲٫

۲۷ـ هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج ۲، ص ۱۶؛ حقایق پنهان، ص ۱۱۷٫

۲۸ـ همان.

۲۹ـ اخبار اصفهان، ج ۱، ص ۴۳- ۴۷ و حقایق پنهان، ص ۱۱۷٫

۳۰ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج ۴، ص ۲۱٫

۳۱ـ ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ هـ. ق)، ج ۲، ص ۱۷۰٫

۳۲ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج ۳، ص ۲۳۱٫

۳۳ـ نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتی، ۱۳۸۲ ه. ق)، ص ۱۱۳٫

۳۴ـ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م)، ج ۱۱، ص ۲۵٫

۳۵ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۴۴، ذیل روایت ۱۶٫

۳۶ـ همان، ص ۳۳۹، ذیل روایت ۱۳ و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج ۲، ص ۲۱۵٫

۳۷ـ وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۷٫

۳۸ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۳۳- ۳۳۲، حدیث ۴٫

۳۹ـ همان، ص ۳۴۴٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

«علامه مجلسی‌» می‌نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی«ع» ناسزا گفت. امام مجتبی«ع» صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‌گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: «پیرمرد! فکر می‌کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده‌ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می‌خواهی راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‌ای سیرت کنیم. می‌توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی.»

 

۲٫

پیشوای دوم شیعیان در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و آرام‌بخش دل‌های دردمند و نقطه امید درماندگان بود. هیچ آزرده‌دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی‌کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می‌نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می‌ساخت و اجازه نمی‌داد رنج و مذلت سئوال را بر خود هموار سازد!

 

۳٫

همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی«ع» اجازه نمی‌داد کسی از در خانه ایشان ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به‌طور غیرمستقیم در رفع نیازمندی‌های افراد کوشش می‌کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می‌گشود.

 

11دسامبر/17

صفات اخلاقی پیامبراکرم«ص» از منظر قرآن

درآمد

پیامبر اعظم«ص» برترین آفریده الهی و والاترین الگوی بشریت است. اهمیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم ‌به‌قدری است که خدای متعال به‌خاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت می‌گذارد؛ «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسُولاً مِن أَنْفُسِهِم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ وَ إِن کانُوا مِن قَبلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ(۱)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.»

آری فلسفه بعثت، پاک شدن انسان‌هاست که در سایه آموزش و الگوگیری از پیامبر اعظم«ص» رخ می‌نماید. از این روست که قرآن کریم آن حضرت را اسوه بشریت معرفی می‌کند و می‌فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللَّهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً(۲) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.»

با توجه به اهمیت شناخت نقش الگویی آن حضرت بر ما لازم است ابتدا ویژگی‌های این «الگوی نیکو» را بشناسیم و سپس صفات یاد شده را در خودمان ایجاد کنیم. در این مقاله بر آنیم تا صفات و ویژگی‌های آن حضرت را از قرآن استخراج و ارائه کنیم. باشد که بیش از پیش در مسیر هدایت نبوی قرار گیریم.

در قرآن کریم به ده‌ها صفت پیامبر اعظم«ص» اشاره کرده است(۳) ولی از آنجا که ذکر همه خصلت‌های پیامبر اعظم«ص» از حوصله این مقاله خارج است، به چهار صفت ایشان یعنی ادب، استقامت، شجاعت و بصیرت اکتفا می‌کنیم.

 

ادب‏ نبوی

در فرهنگ‏نامه‏هاى فارسى تعاریف متعدّدى از واژه ادب ارائه شده که در عمده آنها به عناصرى مانند نیک‌خوئی، رفتار پسندیده و شایسته،(۴) حسن معاشرت و رعایت حرمت اشخاص(۵) توجّه شده است. در برخى از روایات آمده است که خداوند پیامبرش را به گونه‏اى خاص تأدیب کرد. آنگاه که ادب آن حضرت را به کمال و انتها رساند، فرمود: «انَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم».(۶) روایاتى که پیامبر«ص» را مؤدّب به بهترین تأدیب الهى مى‏داند، مانند «أدّبنى‏ ربّى فأحسن تأدیبى»(۷)، این معنا را تأیید مى‏کنند که آن حضرت به صورت ویژه و استثنایى از کمال تأدیب الهى برخوردار بوده‌اند. از سفارش‌های خداوند به حضرت محمّد«ص» برخورد مؤدبانه با دیگران و سلام کردن به آنان است. قرآن می‌فرماید: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکُم کَتَبَ رَبُّکُم عَلى‏ نَفسِهِ الرَّحمَهَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِن بَعدِهِ وَ أَصلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛(۸) هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو سلام بر شما پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده. هر کس از شما از روى نادانى کار بدى کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا مى‏شود زیرا) او آمرزنده مهربان است.»

همگام شدن با پیامبر اعظم «ص» و الگو گرفتن از ادب آن حضرت اقتضا می‌کند که ما مهم‌ترین حوزه‌های ادب را بشناسیم و آداب فردی و اجتماعی را رعایت کنیم. برخی از مهم‌ترین حوزه‌های آداب عبارتند از:

  • آداب عبادت(۹)
  • آداب توبه(۱۰)
  • آداب تجارت(۱۱)
  • آداب حضور در مکان‏هاى مقدّس.(۱۲)
  • آداب مواجهه با پیامبر«ص» و دیگر اولیای الهی(۱۳)
  • آداب حضور در برابر پدر و مادر.(۱۴)
  • ادب مواجهه والدین با فرزندان(۱۵)
  • آداب مهمانی و ورود به خانه دیگران.(۱۶)
  • آداب حضور در مجالس عمومی(۱۷)
  • آداب برخورد با افراد جاهل و نادان(۱۸) و مخالفان(۱۹)
  • آداب انفاق و کمک به دیگران(۲۰)
  • آداب حضور در مجالس و مواجهه با دیگران سلام کردن(۲۱)
  • آداب همسرداری(۲۲)
  • آداب تعلیم و تعلم(۲۳) و موارد فراوان دیگری که خداوند بر رعایت آداب در آن تأکید کرده است.(۲۴)

استقامت‏ محمدی

یکی دیگر از مهم‌ترین صفات پیامبر اعظم، استقامت ایشان است. مؤمنان و مسلمانان آنگاه می‌توانند خود را مسلمان واقعی بدانند که از پیامبر اعظم«ص» استقامت بیاموزند.

پیامبر«ص»، مأمور دعوتِ مردم به استقامت در راه خداست: «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیمُوا إِلَیهِ وَ استَغفِرُوهُ …(۲۵) بگو من فقط انسانى مثل شما هستم این حقیقت بر من وحى مى‏شود که معبود شما معبودى یگانه است پس تمام توجّه خویش را به او کنید و از وى آمرزش طلبید.».

در قرآن دو بار به پیامبر اسلام”ص» فرمان داده است که استقامت ورزد: «فاستَقِم کَما امِرت»(۲۶) و در ادامه یکى از این دو خطاب پیروان پیامبر «ص» نیز به استقامت مکلف شده‏اند: «فاستَقِم کَما امِرتَ ومَن تابَ مَعَک»(۲۷). پس نه تنها پیامبر اکرم بلکه مؤمنان نیز باید اهل استقامت باشند.

اهمیت استقامت‌ورزی به گونه‌ای است که غالب رهبران الهی، پیروان خود را همواره بر استقامت فراخوانده‌اند؛ چنانکه امام امت و مقام معظم رهبری در موارد فراوانی مردم را به استقامت فرا خوانده‌اند امام امت در این باره می‌فرماید:

«… در قرآن کریم یک آیه در دو سوره وارد شده است که در یک سوره یک ذیل کوچکى دارد، در یک سوره بدون آن ذیل است. در یک سوره وارد شده است وَ استَقِم کَما امِرتَ(۲۸) امر به رسول خدا «ص» مى‏فرماید که استقامت داشته باش در آن امورى که مأمورى. در یک سوره دیگرى که سوره «هود» است وارد شده است که فَاستَقِم کَما امِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ (۲۹)… استقامت، امری مهم است و مشکل. در آیه دومى که در سوره «هود» است، همه ما مأموریم به استقامت و در رأس، رسول اکرم«ص» است، از ایشان در باره این آیه وارد شده است که فرمودند: «شَیَّبَتنى‏ سُورَهُ هُودٍ لِمَکانِ هذِهِ الآیَه(۳۰)؛ سوره هود مرا پیر کرد. براى اینکه همه مأمورین را، همه ملت‌هاى اسلامى را، همه افراد مسلم را امر فرموده است به اینکه در مأموریتى که دارید استقامت کنید. پابرجا باشید… تعلیمى که خداى تبارک و تعالى به مسلمین داده است این است که باید در مأموریت‌هاى خودتان استقامت داشته باشید، پایدارى داشته باشید.»(۳۱)

در برابر مؤمنانی که اهل استقامت هستند در هر زمانی عده‌ای سست ایمان نیز یافت می‌شوند. در صدر اسلام نیز عده‌ای سست‌عنصر بوداند که تسلیم وسوسه‏ها و فشارهاى مشرکان شدند و به کفر گراییدند. قرآن کریم با اشاره به سرگذشت گروهى از این افراد مى‏فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ ارتَدُّوا عَلى‏ أَدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن لَهُمُ الهُدى الشَّیطانُ سَوَّلَ لَهُم وَأَملى‏ لَهُم* ذ لِکَ بِأَ نَّهُم قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُم فِى بَعضِ الأَمرِ وَاللَّهُ یَعلَمُ إِسرارَهُم»؛(۳۲) بى‏گمان کسانى که بعد از روشن شدن راه هدایت به حقیقت پشت کردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت، زیرا آنان به کسانى که نزول وحى را کراهت داشتند، [کفار] گفتند: ما در بعضى از امور از شما پیروى مى‏کنیم، حال آن که خداوند از پنهان‏کارى آنان آگاه است.(۳۳)

 

شجاعت مصطفوی

یکی دیگر از صفات بارز پیامبر اعظم«ص»، شجاعت بی‌مانند و مثال‌زدنی آن حضرت بود. شجاعت و شهامت مهم‌ترین کلید پیروزى و اساسى‏ترین پایه سربلندى و عظمت انسان‌هاست. نه تنها در میدان جنگ که در میدان‌هاى سیاست و اجتماع وحتى مباحث علمى، شجاعت نقش کلیدى را دارد و به همین دلیل علماى اخلاق، شجاعت‏ را یکى از ارکان چهارگانه فضایل برشمرده‌اند.

علمای اخلاق شجاعت را به شجاعت جسمی و روحی تقسیم کرده‌اند و در روایات؛ شجاع‌ترین مردم کسی شمرده شده که بر هوای نفسش غلبه کند.(۳۴)

در تقسیمی دیگر شجاعت را می‌توان به سه قسم تقسیم کرد: جسمی، اخلاقی و عقلی؛ که در هر سه قسم، پیامبر اعظم، سرآمد شجاعان بود.

مقصود از شجاعت جسمی، فقط نیرومندی بدنی نیست. نیرومندی بدنی مربوط به ساختمان جسمانی و عضلات و اعضا و اجزای بدن است، ولی شجاعت ملکه‌ای است نفسانی و مربوط به قوت قلب و صلابت اراده است که لشکر ترس و جبن بر روح غلبه نکند و اشباح و اوهام بر نفس مسلط نگردد. به عبارت دیگر شجاعت، بی‌پروایی از مخاطرات احتمالی و از القاء نفس در معارک و مهالک است. بسیار اتفاق می‌افتد که فرد یا لشکری با فرد یا لشکر دیگر روبرو می‌شوند که از لحاظ قوت و اسلحه و تجهیزات بدنی و جنگی، بسیار کمترند، ولی به واسطه شجاعت فاتح و پیروز می‌شوند، همان ‌طور که مثلاً مسلمانان با عدد اندک خود همواره بر اعراب و بر رومیان و ایرانیان فائق می‌آمدند. شجاعت جسمی در نبردها و مخاطرات جسمانی نمود دارد. به عنوان نمونه، شجاعت جنگی این است که در مبارزه‌های خونین و خطرناک که خطر کشتن و زندانی شدن و غارت شدن و شکست خوردن در کار است شخص نهراسد و نترسد.

در شجاعت جسمی پیامبر اعظم «ص» همین بس که حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «کُنَّا إِذَا احمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَینَا بِرَسُولِ اللَّهِ«ص» فَلَم یَکُن أَحَدٌ مِنَّا أَقرَبَ إِلَى العَدُوِّ مِنه(۳۵) یعنى هنگامى که جنگ شدید می‌شد، ما همه به پیغمبر خدا «ص» پناه می‌بردیم و هیچ یک از ما نسبت به دشمن از او نزدیک‌تر نبود.

شجاعت اخلاقی به این است که انسان در برابر تحریکات داخلی حیوانی وجود خودش قوی و با اراده باشد؛ مثلاً در مقابل میل به استراحت و خواب و در مقابل میل به غیبت کردن و میل به خیانت به حقوق مالی یا ناموسی مردم مقاومت کند.

پیامبر اعظم«ص» از نظر اخلاقی نیز برترین الگوی شجاعت بودند. ایشان آن قدر در این باره با نفس خودش شجاعانه مبارزه کردند که خداوند ایشان را دلداری داد و فرمود: «ما أَنزَلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ لِتَشقى؛(۳۶) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى.»

در برخی از تفاسیر در باره این آیه می‌خوانیم که پیامبر اکرم«ص» در تمام شب نماز می‌خواندند و… خداوند به ایشان دستور فرمود که بر خود آسان گیرد و خاطرنشان کرد که وحى نفرستاده است که تا این اندازه خود را رنجور سازد.(۳۷)

سومین نوع شجاعت شجاعت عقلی است. شجاعت عقلی مبارزه با تقلید کورکورانه و بی اساس و اعتقادات پوچ و بی اصل است.

حضرت محمد «ص» در این نوع از شجاعت نیز سرآمد بودند. آن حضرت یک تنه در برابر همه کفر و شرک و بت‌پرستی ایستادند و بدون هراس از زر و زور و تزویر مشرکان، عَلَم توحید را بر دوش گرفتند. از نگاه قرآن کریم، شجاعت پیامبر«ص» در بیان و ابلاغ احکام الهى، لازمه رسالت و نبوّت ایشان است. چنانکه می‌فرماید: «ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِن حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلُ(۳۸)؛ هیچ‌گونه منعى بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست این سنّت الهى در مورد پیشینیان هم جارى بوده است.»  ‏

این نوع از شجاعت نبوی را می‌توانیم شجاعت دینی نیز بنامیم. روشن است کسی که شجاعت دینی دارد، وقتی حکم خداوند را دریافت، دیگر در برابر تمام دنیا می‌ایستد؛ چنان‌ که امام خمینی این‌گونه بود و می‌فرمود: «..من با اطمینان مى‏گویم که اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت مى‏نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکى پس از دیگرى برطرف و سنگرهاى کلیدى جهان را فتح خواهد کرد… من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام مى‏کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیاى آنان خواهیم ایستاد و تا نابودى تمام آنان از پاى نخواهیم نشست، یا همه آزاد مى‏شویم و یا به آزادى بزرگ‌ترى که شهادت است مى‏رسیم.»(۳۹)

نمونه دیگری از برخوردارى پیامبر «ص» از شجاعت، شهامت و آرامش خاص را می‌توان هنگام هجرت از مکّه به مدینه مشاهده کرد که در عین تنهایى و نداشتن یار و یاور با توکل بر خداوند و بدون هیچ‌گونه حزن و اندوهی پای در رکاب راه نهاد و وقتی دید ترس از دشمن، وجود همراه خودش را فرا گرفته است، او را دلداری ‌داد. قرآن می‌فرماید:

«ِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثنَینِ إِذ هُما فِی الْغارِ إِذ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها(۴۰)؛ اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد (و در مشکل‌ترین ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالى که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند و او به همراه خود مى‏گفت غم مخور، خدا با ماست! در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایى که مشاهده نمى‏کردید، او را تقویت کرد.»

مسلمان واقعی باید نمونه کاملی از شجاعت جسمی، عقلی و اخلاقی باشد و بتواند در این سه جبهه مبارزه کند. قرآن کریم شجاعت مسلمانان را این گونه ستایش می‌کند.: «وَ لَمَّا رَأَ المُؤمِنُونَ الأَحزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً؛(۴۱) و چون مؤمنان آن لشکرها را دیدند گفتند این است آنچه خدا و پیامبرش ما را وعده داده‏اند و خدا و پیامبرش راست گفتند و [دیدن آن لشکرها] ایشان را جز باور داشتن و گردن‏نهادن نیفزود».

مسلمان شجاع هیچ‌گاه از آمریکا و دیگر دشمنان نمی‌هراسد. وقتی به او گفته شود که دشمنان دست در دست هم داده‌اند تا با شما بجنگند نه تنها نمی‌ترسد، بلکه بر ایمان او افزوده می‌شود: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَکیل‏؛(۴۲) اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند مردم [لشکر دشمن‏] براى (حمله به) شما اجتماع کرده‏اند از آنها بترسید، اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ماست.»

شعار آنان در برابر دشمنان تا دندان مسلح این آیه قرآن کریم است: «قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحدَى الحُسنَیَینِ وَ نَحنُ نَتَرَبَّصُ بِکُم أَن یُصیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَیدینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُونَ؛(۴۳) بگو آیا درباره ما، جز یکى از دو نیکى را انتظار دارید؟! (یا پیروزى یا شهادت) ولى ما انتظار داریم که خداوند، عذابى از سوى خودش (در آن جهان) به شما برساند، یا (در این جهان) به دست ما (مجازات شوید) اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار مى‏کشیم!»

جالب آنکه شجاعت از مهم‌ترین اوصاف یاوران مهدی«عج» است. یاران مهدی«عج» مانند مولایشان، افرادی شجاع و مردانی پولادین هستند که از هیچ چیز جز خدا هراس ندارند. برابر روایتی که از امام سجاد «ع» نقل شده است که دل‌های یاوران مهدی«عج» چون پاره‌های آهن شده است. چنان که حضرت می‌فرمایند: «جَعَلَ قُلُوبَهُم کَزُبَرِ الحَدِیدِ» (۴۴) امام سجاد(ع) نیروی آنان را برابر نیروی چهل مرد معرفی کرده‌اند: «وَ جَعَلَ قُوَّهَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا» (۴۵)

امام باقر(ع) در مورد شجاعت و دلیری یاران امام زمان«عج» می‌فرمایند: «أُلْقِیَ الرُّعبُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا مِن عَدُوِّنَا فَإِذَا وَقَعَ أَمرُنَا وَ خَرَجَ مَهْدِیُّنَا کَانَ أَحَدُهُم أَجرَى مِنَ اللَّیثِ وَ أَمضَى مِنَ السِّنَانِ یَطَأُ عَدُوَّنَا بِقَدَمَیهِ وَ یَقتُلُهُ بِکَفَّیْه‏»(۴۶) امروز ترس و رعب را دشمنان ما بر دل دوستان ما افکنده و چون امر ما واقع شود و مهدی«عج» ما خروج کند، هر کدام از دوستان ما از شیر دلیرتر و از نیزه بران‌تر شوند و دشمنان را پایمال کنند و با دستان بجنگند.

بصیرت‏ احمدی

یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی پیامبر اعظم«ص» که قرآن کریم نیز بر آن تأکید کرده است، بصیرت پیامبر«ص» است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قُل هذِهِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ؛(۴۷) بگو این راه من است من و پیروانم و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم. منزّه است خدا و من از مشرکان نیستم!»

در آیه فوق، پیامبر اسلام«ص» مأموریت پیدا مى‏کنند که آئین و روش و خط خود را مشخص کنند، مى‏فرمایند: «بگو راه و طریقه من این است که همگان را به سوى اللَّه (خداوند واحد یکتا) دعوت کنم.» سپس اضافه مى‏کنند: «من این راه را بى‏اطلاع یا از روى تقلید نمى‏پیمایم، بلکه از روى آگاهى و بصیرت، خود و پیروانم همه مردم جهان را به سوى این طریقه مى‏خوانینم» (عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی). این جمله نشان مى‏دهد که هر مسلمانى که پیرو پیامبر«ص» است به نوبه خود دعوت کننده به سوى حق است و باید با سخن و عملش دیگران را به راه اللَّه دعوت کند.و نیز نشان مى‏دهد که «رهبر» باید بصیرت و بینایى و آگاهى کافى داشته باشد وگرنه دعوتش به سوى حق نخواهد بود.(۴۸)

بصیرت برگرفته از ریشه عربى «ب- ص- ر» است.(۴۹) و غالباً در برابر بینایى حسى و ظاهرى، به معناى بینایى قلبى و شهودى به کار می‌رود.‏ مهم‌ترین کاربرد معنایى بصیرت در قرآن کریم، بینش، آگاهى، هوشیارى و زیرکى، روشندلى و چشم خِرَد و داشتن یقین و اطمینان است به عنوان نمونه در آیه شریفه: «ادعوا الَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَه». بصیرت به معنای یقین و دوری از شک و تردید است. پیامبر«ص» در این آیه با یقین و اطمینان و از روى بصیرت کامل و معرفتى که حق و باطل را از هم جدا مى‏سازد، مردم را به خدا دعوت مى‏کنند.(۵۰) چنانکه بصیرت در آیه شریفه: «قَد جاءَکُم بَصائرُ مِن رَبّکُم»؛(۵۱) به معنای دلایل قوی و روشنی است که باعث شناخت هدایت از ضلالت و ایمان از کفر(۵۲) می‌شود. خلاصه آنکه بصیرت در دین به معنی روشن‌بینى عمیق در دین و با چشم باز راه دین را برگزیدن و پاى آن مقاومت کردن است.

با توجه به ریشه این واژه می‌توان گفت به‌طور کلى بصیرت و ابصار به معناى بینایى است که گاه با چشم ظاهر صورت مى‏گیرد و جنبه حسى دارد و گاه با چشم درون و عقل و به معناى ادراکات عقلى و قلبى است.(۵۳) وقتی کسی با چشم سرش چیزی را ببیند، به آن یقین و اطمینان خاصی پیدا می‌کند و دیگر هیچ تردیدی در باره آن به خودش راه نمی‌دهد، دیدن قلبی نیز همین گونه است. شخص بصیر، در ایمان، اعتقاد و راهی که برگزیده هیچ تردیدی به خودش راه نداده و ثابت قدم و استوار است.

با توجه به این ویژگی است که خداوند در باره مومنان با بصیرت و ایمان آورندگان حقیقی می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنْفُسِهِم فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛(۵۴)مؤمنان واقعى تنها کسانى‌اند که به خدا و رسولش ایمان آوردند، سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جان‌هاى خود در راه خدا جهاد کردند اینان راستگو هستند.»

اهمیت بصیرت در دین به‌قدری است که ائمه«ع» در روایات متعددی به ما آموخته‌اند که از خداوند طلب بصیرت در دین کنیم. به عنوان نمونه در دعایی به نقل از امام صادق(ع) که تعقیب نماز مغرب و صبح است می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیکَ أَن تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَجعَلَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی…»(۵۵)

ما نباید تصور کنیم که بدون بصیرت می‌توانیم مسلمان واقعی و از یاوران مهدی«عج» باشیم. کسی که بصیرت ندارد نه تنها از یاوران حضرت مهدی«عج» نخواهد شد، بلکه چه بسا ممکن است در برابر آن حضرت بایستد و با امام زمان خودش بجنگد؛ چنانکه دشمنان امام حسین(ع) نیز به ظاهر از مسلمانان بودند و برخی از آنان همانند شمر بن ذی الجوشن سوابق درخشانی هم داشتند و حتی به افتخار جانبازی در رکاب حضرت علی«ع» نیز نائل آمده بودند، ولی بی‌بصیرتی باعث شد دنیا و آخرت خودشان را نابود کنند. آری فرد بی‌بصیرت همانند سرباز خواب‌آلودی است که ممکن است توپخانه را روی نیروهای خودی به کار گیرد. چنانکه امام خامنه‌ای می‌فرماید:

«اگر در جبهه‌ جنگ سرباز رزمنده خوابش ببرد، بعد از خواب بیدار بشود گیج و ویج، نمی‌داند چه کار می‌کند، توپخانه را روشن کند، ممکن است به خودی ضربه بزند. شما اگر ندانی دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، توپخانه را که روشن کردی، به جای اینکه به دشمن بخورد، به دوست می‌خورد؛ بصیرت که لازم است [برای] این است.»(۵۶)

یکی از ویژگی‏های یاران امام زمان «عج» نیز بصیرت آنان است. آنان در فرمانبری از امام و شناخت او و تشخیص حق و باطل دچار مشکل نمی‌شوند و در فتنه‏‌ها هوشیارانه راه می‌جویند. بصیرت یاوران مهدی به گونه‌ای است که گویا حقایق را با چشم سر دیده و به آن یقین پیدا می‌کنند. بصیرت آنان سبب می‏شود که در احیای سنت و مبارزه با بدعت درنگ نکنند. بصیرت یاوران مهدی«عج» به گونه‌ای است که آنان، چنان به هدایت یافتگی خود و گمراهی دشمنانشان ایمان دارند که نه از کسی و قدرتی وحشت دارند و نه به خاطر پیوستن فرد یا قدرتی به گروهشان به شادمانی و غرور دچار می‌گردند.

مولای متقیان در این باره می‌فرمایند: «فیجمع الله تعالی له قوماً، قزع کقزع السحاب، یؤلف الله بین قلوبهم، لا یستوحشون من أحد و لا یفرحون بأحد یدخل فیهم، علی عده أصحاب بدر، لم یسبقهم الأولون و لا یدرکهم الآخرون…(۵۷) آنگاه خداوند گروهی را بر گرد او می‌آورد – که بسان ابرهای پراکنده و پاییزی به هم پیوسته و متراکم می‌گردند – میان دل‌های آنان پیوندی از مهر و ایمان به وجود می‌آورد که نه از قدرتی می‌هراسند و نه به خاطر پیوستن فرد یا قدرتی به گروه‌شان دچار شادمانی و غرور می‌گردند، شمارشان شمار یاران پیامبر در بدر (۳۱۳ نفر) است و از نظر مقام و منزلت، نه گذشتگان از آنان سبقت جسته‌اند و نه آیندگان به آنان می‌رسند.»

*استادیار پژوهشگاه و علوم و فرهنگ اسلامی

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ آل عمران، ۱۶۴٫
  2. احزاب، ۲۱٫
  3. ۳٫ برخی از صفات نیکوی پیامبر اعظم«ص» از نگاه قرآن عبارتند از: ادب‏، استقامت‏، امانتدارى‏، بصیرت‏، احسان‏ و نیکو کاری، اخلاص‏، استغفار، الگوی نیکو، امر به معروف، انفاق، تقوا، توکّل، عبودیت و عبادت، حسن خلق‏، دلسوزى‏، رحمت‏، زهد، سازش‏ناپذیرى‏، شجاعت‏، شرح صدر، صبر، صداقت، عدالت‏، عزّت‏، عصمت، عفو، علم و دانش، کرامت‏، مدارا، مهربانى‏، هدایتگرى‏، و…
  4. ۴٫ لغت‏نامه، ج ۱، ص ۱۳۱۳٫
  5. ۵٫ فرهنگ فارسى، ص ۱۷۸٫
  6. ۶٫ الکافى، ج ۱، ص ۲۶۶ و التفسیر الاصفى، ج ۲، ص ۱۲۳۵٫
  7. ۷٫ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۰٫
  8. ۸٫ انعام، ۵۴٫
  9. اسراء، ۱۱۰؛ نساء، ۳۶ و ۱۴۲؛ اعراف، ۳۱؛ انعام، ۶۳؛ بقره،۱۷۲٫
  10. تحریم، ۸، اعراف، ۲۳؛ توبه، ۱۰۲؛ نمل، ۴۴٫
  11. جمعه،۱۰؛ نور ۲۴، ۳۷؛ بقره، ۲۸۲٫
  12. رک: احزاب، ۵۳٫
  13. ۱۳٫ حجرات، ۲- ۴٫
  14. ۱۴٫ اسراء، ۲۳- ۲۴٫
  15. ۱۵٫ صافات، ۱۰۲٫
  16. ذاریات، ۲۴- ۲۶ و احزاب، ۵۳ و نور، ۲۷- ۲۸٫
  17. ۱۷٫ مجادله، ۱۱٫
  18. ۱۸٫ فرقان، ۶۳ و ۷۲ و نساء، ۵٫
  19. ۱۹٫ انعام، ۱۰۸؛ نحل، ۱۲۵ و …
  20. ۲۰٫ بقره، ۲۶۲؛ فرقان، ۶۷ و …
  21. نور، ۲۷ و ۶۱ و ذاریات، ۲۴- ۲۵ و …
  22. ۲۲٫ بقره، ۱۸۷ و نور، ۵۸- ۵۹٫
  23. ۲۳٫ نمل، ۳۰- ۳۱ و کهف، ۶۶- ۶۹٫
  24. ۲۴٫ دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۲، ص: ۳۹۱٫
  25. فصلت، ۶٫
  26. هود، ۱۱۲٫
  27. هود، ۱۱۲٫
  28. ۲۸٫ شورى، ۱۵٫
  29. ۲۹٫ هود، ۱۱۲٫
  30. علم الیقین، فیض کاشانى، ج ۲، ص ۹۷۱؛ مجمع البیان، ذیل آیه ۱۱۲، سوره هود؛ تفسیر کشّاف، زمخشرى، ج ۲، ص ۴۳۲٫
  31. صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۴۶۳٫
  32. ۳۲٫ محمد، ۲۵- ۲۶٫
  33. ارتداد بازگشت به تاریکى، ص ۱۱۰٫
  34. عن علی (علیه السلام) اشجع الناس من غلب هواه (مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۱۱).
  35. ۳۵٫ نهج البلاغه، حکمت ۹٫
  36. طه، ۲٫
  37. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص: ۵٫
  38. ۳۸٫ احزاب، ۳۸٫
  39. صحیفه امام، ج‏۲۰، ص: ۳۲۵٫
  40. ۴۰٫ توبه، ۴۰٫
  41. ۴۱٫ احزاب، ۲۲٫
  42. ۴۲٫ آل‏عمران، ‏۱۷۳٫
  43. توبه، ۵۲٫
  44. ۴۴٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۶٫
  45. ۴۵٫ همان.
  46. ۴۶٫ اثبات الهداه ج، ص ۸۲٫
  47. یوسف، ۱۰۸.
  48. ۴۸٫ تفسیر نمونه، ج‏۱۰، ص ۹۶٫
  49. ۴۹٫ لسان‏العرب، ج ۲، ص ۴۱۸- ۴۱۹، «بصر»؛ لغت‏نامه، ج ۳، ص ۴۲۰۶، «بصیر».
  50. ۵۰٫ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۱٫
  51. انعام، ۱۰۴٫
  52. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۹۶؛ شرح توحیدالصدوق، ج ۲، ص ۲۹۳- ۲۹۴٫
  53. پیام قرآن، ج ۱، ص ۱۵۵٫
  54. حجرات، ۱۵٫
  55. أمالی مفید، ص ۱۷۹٫
  56. ۵۶٫ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ بیانات در دیدار مردم قم.
  57. معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج ۳، ص ۱۰۰ و مستدرک الصحیحین، ج ۴، ص ۵۵۴٫

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

  1. قرآن کریم
  2. ابن منظور ، لسان العرب (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  3. امام خمینی، روح الله، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی (بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی ونامه ها) تهران: مؤسسه تنظیم ونشرآثارامام خمینی(س)، ۱۳۷۸
  4. حاکم نیشابوری ،المستدرک علی الصحیحین، (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
  5. زمخشری ،الکشاف، (م.۵۳۸ق.)، مصطفی البابی، ۱۳۸۵ق.
  6. صادقى فدکى‏، سید جعفر،ارتداد بازگشت به تاریکى‏، قم: مؤسسه بوستان کتاب‏، چاپ اول،۱۳۸۸
  7. صدوق، توحید، (م.۳۸۱ق.)، به کوشش حسینی تهرانی، قم، جامعه مدرسین.
  8. طبرسی ،مجمع البیان، (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
  9. طبری،جامع البیان، (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
  10. عاملی ، اثبات الهداه، (م.۱۱۰۴ق.)، به کوشش تجلیل و رسولی، قم، العلمیه، ۱۳۹۹ق.
  11. فیض الکاشانی،الاصفی، (م.۱۰۹۱ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۸ق.
  12. علم الیقین فی اصول الدین (م.۱۰۹۱ق.)، به کوشش بیدارفر، قم، بیدار،۱۳۷۷ش.
  13. کورانی ، علی ، معجم‏ احادیث‏ الامام‏ المهدى‏ علیه السلام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، اول، ۱۴۱۱ ق.
  14. مجلسى ، محمد باقر، ،بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق.
  15. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ،دائره المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۶ش.
  16. معین، فرهنگ فارسی، (م.۱۳۵۰ش.)، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ش.
  17. مفید ،الامالی، (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
  18. مکارم شیرازی و دیگران ،پیام قرآن ، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب۷، ۱۳۷۴ش.
  19. ؛تفسیرنمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
  20. میبدی، ابوالفضل رشید الدین، کشف‏ الاسرار و عده الابرار، به کوشش على اصغر حکمت، چهارم، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ ش.
  21. نوری، مستدرک الوسائل، (م.۱۳۲۰ق.)، بیروت، آل البیت:، ۱۴۰۸ق.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

در برخى از روایات آمده است که خداوند پیامبرش را به گونه‏اى خاص تأدیب کرد. آنگاه که ادب آن حضرت را به کمال و انتها رساند، فرمود: «انَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم». روایاتى که پیامبر«ص» را مؤدّب به بهترین تأدیب الهى مى‏داند، مانند «أدّبنى‏ ربّى فأحسن تأدیبى»، این معنا را تأیید مى‏کنند که آن حضرت به صورت ویژه و استثنایى از کمال تأدیب الهى برخوردار بوده‌اند.

 

۲٫

در قرآن دو بار به پیامبر اسلام«ص» فرمان داده است که استقامت ورزد: «فاستَقِم کَما امِرت» و در ادامه یکى از این دو خطاب پیروان پیامبر «ص» نیز به استقامت مکلف شده‏اند: «فاستَقِم کَما امِرتَ ومَن تابَ مَعَک». پس نه تنها پیامبر اکرم بلکه مؤمنان نیز باید اهل استقامت باشند.

 

۳٫

ما نباید تصور کنیم که بدون بصیرت می‌توانیم مسلمان واقعی و از یاوران مهدی«عج» باشیم. کسی که بصیرت ندارد نه تنها از یاوران حضرت مهدی«عج» نخواهد شد، بلکه چه بسا ممکن است در برابر آن حضرت بایستد و با امام زمان خودش بجنگد؛ چنانکه دشمنان امام حسین(ع) نیز به ظاهر از مسلمانان بودند و برخی از آنان همانند شمر بن ذی الجوشن سوابق درخشانی هم داشتند و حتی به افتخار جانبازی در رکاب حضرت علی«ع» نیز نائل آمده بودند، ولی بی‌بصیرتی باعث شد دنیا و آخرت خودشان را نابود کنند.

 

 

۴٫

یکی از ویژگی‏های یاران امام زمان «عج» نیز بصیرت آنان است. آنان در فرمانبری از امام و شناخت او و تشخیص حق و باطل دچار مشکل نمی‌شوند و در فتنه‏‌ها هوشیارانه راه می‌جویند. بصیرت یاوران مهدی به گونه‌ای است که گویا حقایق را با چشم سر دیده و به آن یقین پیدا می‌کنند. بصیرت آنان سبب می‏شود که در احیای سنت و مبارزه با بدعت درنگ نکنند.

 

 

11دسامبر/17

سیاسـت تا دیـانت

دیانت پروتکلی

خاطر مبارکتان باشد دختر خانم محترمی که به عنوان معاون حقوقی رئیس‌جمهور منصوب شده‌اند بیان کردند که علاقه و تمایلی (بخوانید اعتقادی) به پوشیدن چادر ندارند و صرفاً بنا به دستور جناب روحانی و پروتکل کابینه از چادر استفاده می‌کنند. ایشان برای اثبات این موضوع و در اقدامی انتحاری در روزهایی از هفته با حضور بدون چادر (فقط با مانتو) در محیط دانشگاه تهران، به کار تدریس مشغول‌اند (و البته بدون محافظ!) تا همگان بدانند ایشان چادری نبوده و نخواهد بود و فقط به اقتضاء شغل جدید و در محیط کار جدید از چادر استفاده می‌کند

* به نظر می‌رسد ایشان از مؤمنان حقیقی به مکتب اعتدال باشند چون برای برهم نخوردن اعتدال در پوشش چند روز با چادر و چند روز بدون چادر در جامعه ظاهر می‌شوند!

* این‌که آیا پست و مقام (در حد معاونت حقوقی رئیس‌جمهور) تا این حد ارزش دارد که آدم برای به دست آوردن و حفظ آن مجبور باشد برخلاف عقیده‌اش کاری کند و همه هم متوجه این موضوع باشند، نکته‌ای است که این خانم محترم روزی باید بابت آن به خودش و دانشجویانش توضیح بدهد.

* و سؤالی اساسی از ریاست محترم جمهور: به نظر مبارک شما فردی با چنین ویژگی‌هایی تا چه حد می‌تواند در دعاوی بین‌المللی و نظایر آن از حقوق و منافع ملت ایران دفاع کند؟ فردی که برای رسیدن به معاونت ریاست جمهوری، اعتقاد و فهم خودش را جلوی چشم همه زیر پا گذاشته، آیا می‌تواند در برابر وسوسه‌های شیاطین بین‌المللی، حافظ منافع ملت ایران باشد؟

* بد نیست آقای روحانی به این پرسش هم پاسخ بدهند که چه ویژگی خاص باعث شده در میان انبوه حقوقدانان متعهد، باسواد و باتجربه، شخص فوق‌الذکر چشم ایشان را بگیرد؟

 

 

 

پرسشی آسان و پاسخ‌هایی سخت

# پرسش ساده: چرا مسئولان نظام در برابر عادی شدن و شیوع بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند؟ مگر فلسفه و علت وجودی حکومت دینی در جامعه تحقق احکام الهی در جامعه نیست؟

# پاسخ‌های سخت مسئولان و جریانات سیاسی به پرسش فوق:

الف) فرمانده محترم ناجا: علیرغم این‌که اولویت‌های ما مسائل مهم‌تری مانند ترافیک و مبارزه با سرقت و … است اما ما با قدرت به دنبال فرهنگ‌سازی در مورد حجاب هستیم و حتی به مأمورانمان دستور داده‌ایم با خانم‌هایی که در کوچه و خیابان کشف حجاب کرده یا اصولاً بی‌حجاب پا به خیابان گذاشته‌اند با نرمی و ملایمت و خوش‌رویی برخورد کنند تا بلکه تألیف قلوب بشود و خانم‌های مذکور به راه راست هدایت بشوند! البته تحقیقات ما نشان می‌دهد وضعیت حجاب و رعایت آن در جامعه خوب است و مشکلی در این زمینه وجود ندارد.

ب) جناح اصلاح‌طلب: حجاب امری شخصی است و به حکومت ربطی ندارد که مردم چه می‌پوشند! وظیفه حکومت رسیدن به آب و نان مردم و گسترش آزادی‌های بیان و عقیده و رفتار و پوشش (البته در چارچوب لیبرالیسم) می‌باشد. شعار هر فدایی: نان، مسکن، آزادی!!

ج) ریاست محترم جمهور: اولاً زنان ما خودشان بهتر از بقیه می‌دانند چه بپوشند یا نپوشند و نیازی به قیم ندارند. ثانیاً وظیفه ما نیست که مردم را به بهشت ببریم. ثالثاً در صورت اجرای برجام و شروع تابش آفتاب آن کلیه مشکلات اعم از آب خوردن تا حجاب حل‌وفصل خواهد شد. فعلاً اجازه بدهید تا ما پارگی برجام را رفو کنیم.

د) جناح اصول‌گرا (پس از گرفتن فوق‌لیسانس): تجربه نشان داده که استفاده از زور در مسائل فرهنگی مانند بی‌حجابی جواب نمی‌دهد و باید با استفاده از روش‌های زیرساختی فرهنگ‌سازی و الگوسازی‌های سیستماتیک و نظام‌مند، سطح کنش‌های اجتماعی را به سطح مطلوب ارتقا داد و در همین رابطه ما با تشکیل کارگروهی از مسئولان و کارشناسان و با صرف بیش از بیست هزار نفر ساعت کار پژوهشی موفق به تکمیل استانداردهای راهبردی کنشگری فرهنگی در حوزه رفتارهای نیمه ارادی مانند نحوه پوشش برخی بانوان شدیم و قرار بود که بررسی پلکانی آن را به دستگاه‌های مربوطه جهت سنجش میدانی ابلاغ کنیم که متأسفانه قدرت از دست ما خارج شد و در اختیار رقیب قرار گرفت.

و) طیف وعاظ توی بورس: ما فعلاً مشغول طرح مسائل بنیادی‌تری مانند: “تعاملات معنوی در جامعه مهدوی و نقش روانشناسی تربیتی در زمینه سازی آن” هستیم و بحث به جاهای حساسی رسیده و تا یکی دو سال جا انداختن آن طول می‌کشد لذا فرصتی برای پرداختن به مباحث نازل و پیش‌پاافتاده‌ای مانند سؤال مذکور را نداریم.

ز) رسانه ملی: حجاب که مشکلی نیست! خانم مجری‌ها و بازیگران زن سریال‌ها و فیلم‌های سیمای جمهوری اسلامی، الگوهای عالی ترویج حجاب‌اند و به ما هم مربوط نیست که در فضای مجازی حجاب دارند یا نه! چون در فضای حقیقی و تا آنجا که به ما مربوط می‌شود حجاب این عزیزان کامل است.

ط) مدعی‌العموم: اگر ضابطین قضایی فردی را به اتهام بی‌حجابی به ما معرفی کنند با رعایت کلیه موارد قانونی و در زمان مشخص شده برای پرونده، به آن رسیدگی خواهد شد. دیگر چه باید بکنیم که نکردیم؟

 

 مظنه قاچاق دختر

*شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب تهران ده نفر اعضای یک باند بزرگ قاچاق دختران جهت اغفال و… را به جرم قاچاق هشت‌صد دختر مجموعاً به صد سال زندان (هر یک از متهمان به ده سال) محکوم کرد. این حکم با اعتراض متهمان به دادگاه تجدیدنظر ارسال شد (ایران،۲۶/۷/۹۶)

* بر اساس علم ریاضی و بر مبنای حکم فوق مجازات قاچاق هر دختر با هدف اغفال ۴۵ روز زندان می‌باشد.

* ازآنجاکه شواهد و قرائن حاکی از آن است که قاچاق (به ویژه قاچاق دختر با هدف اغفال و …) کسب‌وکار نان و آب داری است و سود سرشاری را نصیب قاچاقچیان محترم می‌نماید، لذا تعیین مجازات مذکور و انتشار خبر آن موجبات رضایت خاطر صنف قاچاقچی را فراهم آورده و زمینه گرایش قاچاقچیان دیگر عرصه‌ها (مانند مواد مخدر و ارز و …) به حوزه قاچاق دختر را به سرعت فراهم می‌آورد. خدا وکیلی مجازات قاچاق اشیای عتیقه یا حیواناتی مانند آهو و عقاب، خیلی سنگین‌تر از مجازاتی است که برای قاچاق دختر وضع شده!

* بعید نیست با این مجازات خفیف، در آینده نزدیک کشورمان به قطب قاچاق دختر در غرب آسیا تبدیل شود و در این مورد هم مانند موارد مشابه صاحب مقام اول بشویم.

 

 بفرما به آمریکا

بیژن زنگنه (وزیر نفت): ما از شرکت‌های آمریکایی دعوت می‌کنیم برای سرمایه‌گذاری در حوزه نفت و گاز به ایران بیایند و منفعت ببرند. ما هیچ محدودیتی برای همکاری و مذاکره با شرکت‌های آمریکایی نداریم و همین فردا هم برای انعقاد قرارداد آماده هستیم. (ایران ۲۶/۷/ ۹۶)

الف) به دنبال این دعوت شرکت‌های آمریکایی سراسیمه و شتابان دلارها و دسته چک‌هایشان را برداشته و با اولین پروازها خود را به خیابان طالقانی و دفتر وزیر نفت رسانده و ساعت‌ها یک لنگه پا ایستادند بلکه نوبتشان بشود و جناب زنگنه قراردادی را هم جلوی آنها پرت نماید تا آنها هم از خوان گسترده کرم و سخاوت بیژن خان بی‌بهره نمانند، اما زهی تأسف که این اتفاق فقط در خیالات وزیر نفت رخ داد و هنوز هیچ شرکت آمریکایی حاضر نشده حتی شماره تلفن دفتر جناب زنگنه را گرفته و در آن فوت کند تا جناب ایشان بابت به هیچ انگاشته شدن دعوتش دچار یاس و سرخوردگی نشود!

ب) به اطلاع جناب وزیر می‌رسانیم که این تازه اول کار است و تلاش برای هم‌نشینی با شیطان صدها عارضه منفی دیگر هم به دنبال دارد که کم‌کم گریبان فرد مایل به رفاقت با شیطان را خواهد گرفت.

ج) هنوز هم متوجه نشده‌ایم که وزیر نفت با کدام اجازه و اختیار، مملکت امام زمان و انفال (همان گاز و نفت) آن را به شیطان بزرگ بفرما می‌زند؟ وقتی حاکم شرع علنی و به صراحت مخالف سپردن امور و مقدرات و منابع کشور به مستکبران و مخصوصاً آمریکایی‌هاست وزیر نفت به چه حقی مملکت و منابع و منافع آن را مانند ملک طلق شخصی به هر کس و ناکسی بفرما می‌زند؟ آیا شورای نگهبان وظیفه لغو چنین قوانین خلاف شرعی را ندارد؟ (به فرض این‌که وزیر نفت بر اساس قانون چنین اختیاری پیدا کرده باشد که بعید است).

د) در هیچ کجای دنیا (حتی در کشور زانگولا) فردی را که با انعقاد لجوجانه قراردادی مانند «کرسنت» حدود چهل میلیارد دلار به کشور خسارت زده را برای چندمین بار به وزارت نمی‌رسانند تا مجدداً با انعقاد قراردادهای بیست‌وپنج ساله نفتی با شرکت‌های انگلیسی و فرانسوی خسارت روی خسارت و قوز بالای قوز برای مملکت بسازد و بعد هم برود و از بازنشستگی لذت ببرد. (این مورد فقط و فقط از اختصاصات مملکت ماست و الحق که در بعضی امور بسیار ویژه و درجه یکیم)

 

 

11دسامبر/17

توان موشکی به چه کار می‌آید؟

الف) «موشک برای کشوری مانند ایران به چه دردی می‌خورد؟ اگر موشک نداشته باشیم چه می‌شود؟ آیا زیان داشتن موشک از منافع آن بیشتر نیست؟» این پرسش‌ها و نظایر آن در ایام اخیر ذهن بسیاری از مردم کشور ما را به خود مشغول و در فضای مجازی و حتی رسانه‌ای کشور بازتاب پیدا کرده است، بهویژه اینکه آمریکا و متحدان اروپایی آن، به اشکال مختلف نارضایتی خود را از توانایی‌های موشکی کشورمان ابراز و تحریم‌های جدید و سنگین‌تری را به خاطر داشتن این توانمندی بر کشورمان تحمیل و شرط لغو این تحریم‌ها را نابودی و حذف این توانایی عنوان کرده‌اند.

ب) عرصه روابط بین‌الملل مدرن، مخصوصاً پس از جنگ دوم جهانی مفهوم «قدرت» را به عنوان منطق حاکم بر خود به رسمیت شناخته و قالب‌های مختلف قدرت اعم از نظامی و اقتصادی و فرهنگی را به شکلی علنی و حتی رسمی، برتر از حقوق بین‌الملل و قواعد دیپلماسی و توافقات و پیمان‌های بین‌المللی دانسته است. هرچند که در مقام بیان و تبلیغات برعکس این را به نمایش گذاشته است. در این عرصه حق از آن صاحب قدرت است و میزان قدرت یک کشور مقدار بهره آن کشور از حقوق مختلف را مشخص می‌سازد.

بر همین مبناست که رعایت حقوق و قواعد مختلف بین‌المللی صرفاً وظیفه کشورهای ضعیف و کم‌توان است و صاحبان قدرت در نظام بین‌الملل، خود تعیین می‌کنند که در چه زمانی و تا چه حدی حقوق و قواعد بین‌المللی را رعایت کنند و در هر حال، منافع و امنیت ملی خود را بر هر قانون و توافق بین‌المللی ترجیح می‌دهند.

ج) در این میان همه واحدهای سیاسی با درک این مهم به دنبال کسب قدرت و افزایش توانمندی‌های خویش‌اند و هر کشوری بر اساس داشته‌ها و امکانات خود سهمی از قدرت دارد. البته «قدرت» زمانی معنای اصلی و حقیقی خود را پیدا می‌کند که خودبنیاد و برآمده از درون یک جامعه و مبتنی بر اهداف و باورهای آن باشد. در غیر این صورت، معنای قدرت محقق نمی‌شود و در مواقع لزوم قابل بهره‌‌برداری نیست. 

برخورداری از قدرت همه‌جانبه نیازمند بهره‌مندی از امکانات جغرافیایی و طبیعی و توانمندی در حوزه نیروی انسانی است و لذا بسیاری از کشورها به دلیل محدودیت در منابع، موقعیت جغرافیایی و نیروی انسانی کیفی، عملاً سهم اندکی از قدرت را در اختیار دارند و به‌ناچار تبعیت از واحدهای سیاسی قدرتمند را به عنوان تنها راه ادامه حیات پذیرفته‌ و جایگاه خود را به عنوان زیرمجموعه ابرقدرت‌ها تثبیت کرده‌اند و از این طریق به قدرت کشورهای برتر تکیه می‌دهند و البته هزینه‌های مختلف آن را هم پرداخت می‌کنند. مانند کویت که پس از تهاجم صدام با توسل به آمریکا و انگلستان و.. توانست خاک خود را از اشغال ارتش صدام آزاد کند و در ازای آن میلیاردها دلار را در قالب‌های مختلف به حساب دولت‌های آمریکا و انگلستان و شرکت‌های خصوصی این کشورها واریز کرد. 

د) وضعیت کشور ما به دلیل برخورداری از امکانات متنوع طبیعی و جغرافیایی و سابقه دیرین تمدنی و انسانی به‌گونه‌ای است که می‌تواند در زمره کشورهای قدرتمند قرار گیرد و به‌واسطه آن برای مردم خود رفاه و امنیت و اعتبار فراهم آورد و به اهداف اعتقادی خود دست پیدا کند. قرار گرفتن در شمال خلیج‌فارس که در ادبیات جغرافیای سیاسی از آن با عنوان «قلب جهان» یاد می‌شود و در اختیار داشتن حدود نیمی از آن که تقریباً ۶۵ درصد منابع نفت و گاز قابل استحصال دنیا را در اختیار دارد و تسلط قانونی بر بخش مهمی از تنگه هرمز که جزو پنج آبراهه راهبردی جهان محسوب می‌شود. همچنین واقع شدن در محل اتصال اروپا، روسیه و آسیای میانه با شرق آسیا و آب‌های آزاد آسیایی (مانند اقیانوس هند) و برخورداری از آب و هوایی چهارفصل و متنوع و انواع منابع معدنی و کانی و مساحتی بیش از مجموع مساحت انگلستان، فرانسه، آلمان و.. و مهم‌تر از همه، بهره‌مندی از سابقه نه هزار ساله تمدنی و دین اسلام، نمونه‌هایی از امکانات کشور ما برای تبدیل شدن به یک قدرت شاخص بین‌المللی است.

اما با کمال تأسف این مهم نه‌تنها برای ملت ما بلکه برای بسیاری از نخبگان و تحصیلکردگان کشور هم تبیین نشده و به همین دلیل هنوز قدر این نعمت و فرصت استثنایی را ندانسته و از آن برای تبدیل شدن به یک قدرت جدی در نظام بین‌الملل استفاده نکرده‌ایم.

هـ ) در عصر پهلوی، کشورمان به دلایل مختلف ازجمله خودکم‌بینی و احساس حقارت نخبگان و حاکمان ایران در برابر قدرت و توانمندی اروپا و غرب، جدی‌ترین فرصت‌های کسب قدرت را از دست داد و برای خود از سبد قدرت جهانی، سهمی معادل کشورهایی ضعیف و بی‌استعداد در اقتدار را در نظر گرفت و تنها به فروش نفت و رفع نیازهای جامعه با آن پرداخت.

استمرار این روش هرچند برای بخش‌هایی از جامعه رفاه نسبی ناشی از واردات را فراهم آورد، اما کشور و اکثریت ملت ما را به جامعه‌ای مصرف‌کننده و راحت‌طلب تبدیل کرد که حتی نخبگان آن نیز بهینه‌ترین روش زندگی را فروش نفت و خرید همه نیازمندی‌های جامعه از خارج می‌دانستند و افق مطلوب جامعه ایرانی را زندگی زیر چتر حمایتی قدرت‌های غربی می‌دیدند و هیچ بهره‌ای از «قدرت خودبنیاد» برای ایران قائل نبودند. در نظر آنان ایران کشوری متعلق به جهان سوم بود که تنها روزنه امید آن استخراج و فروش نفت است و البته صادرات اندکی فرش و خاویار و دیگر هیچ!

و) وقوع انقلاب اسلامی با شعار استقلال‌خواهی و احیای عظمت و تمدن ایرانی ـ اسلامی، تحولی عمیق و جدی در عقل و جان بسیاری از مردم ایران ایجاد کرد. حضرت امام با فرمایشاتی نظیر، «اگر توانایی‌های خود را بشناسید و به خدا توکل کنید، قادر به انجام هر کاری خواهید بود.» و یا «نژادهای فارس و عرب هیچ ‌چیزی کمتر از نژادهای اروپایی ندارند.» و نظایر آن و نگرش و عملکردی مبتنی بر همین عبارات، روحیه توانمندی و اقتدار را در کالبد جامعه اسلامی ایران دمیدند و خودباوری را در نهاد جوانان مستعد و مؤمن ایرانی بیدار و بارور کردند که نتیجه آن بروز معجزاتی مانند مقاومت هشت‌ساله در دفاع مقدس بود که به تعبیر یک رسانه دولتی انگلیس، جنگی میان ملت ایران و ۳۵ کشوری بود که پشت رژیم صدام ایستاده بودند.

ز) پس از سال‌های دفاع مقدس، نسلی که ضرورت و مفهوم اقتدار را در قالب آیه شریفه « وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ…»(انفال/۶۰) و آیات دیگر به عنوان باوری دینی پذیرفته و در عرصه دفاع از اسلام و نظام اسلامی تجربه کرده بود، با تکیه به رهنمود امام خویش که استقلال همه‌جانبه را شرط تحقق حاکمیت دینی می‌دانست، بر آن شد که خودکفایی در عرصه توان دفاعی را به عنوان ضامن حیات و بقای ایران اسلامی عملی کند و بر همین مبنا و در همین مسیر و با همان روحیه جهادی زمان جنگ، پیمودن راه دشوار تولید مایحتاج تسلیحاتی و نظامی را آغاز کرد. راهی که به صبر و پشتکار و ممارست علمی و خلاقیت در فناوری نیاز داشت و تحریم‌های گوناگون دشمنان انقلاب و نظام، پیمودن آن را دشوارتر و البته ضروری‌تر کرد. در میان همه این موانع، حمایت و پیگیری مداوم فرماندهی کل قوا بود که مجاهدان و تلاشگران این عرصه را به ادامه مسیر دلگرم و امیدوار می‌کرد.

ح) تنوع دشمنان اسلام و انقلاب، از آمریکا و متحدان اروپایی آن گرفته تا رژیم صهیونیستی و حکومت‌های مرتجع عربی و تفاوت در تسلیحات و امکانات و برنامه‌های تهاجمی آنها، مدافعان انقلاب اسلامی را به این نتیجه رساند که برای ایجاد قدرت دفاعی بازدارنده و تحقق «صلح مسلح و مبتنی بر اقتدار» باید بر ایجاد و گسترش توان موشکی کشور متمرکز شد، زیرا این ابزار قابلیت آن را دارد که در تمام عرصه‌ها، از دریا و خشکی گرفته تا آسمان و حتی فضا به کار گرفته شود؛ توازن صحنه جنگ را به زیان دشمن بر هم بزند؛ با کمترین نیاز به نیروی انسانی، بیش‌ترین خسارت و فشار را بر دشمن وارد کند و البته شعاع عمل آن بسته به نوع تهدید و عمق نیروهای مهاجم از چند کیلومتر تا بیش از دو هزار کیلومتر تغییر کند.

حساسیت و دقت فرماندهی کل قوا در این مسئله باعث افزایش دقت و تمرکز متخصصان صنایع دفاعی و موشکی کشور در طراحی و ساخت ده‌ها نمونه موشک با قابلیت‌ها و بردهای متفاوت گردید و میزان دقت و کارآمدی این موشک‌ها در رزمایش‌های متعدد هوایی، زمینی و دریایی به چشم دشمنان کشیده شد و در نتیجه به تعبیر عضو باسابقه شورای روابط خارجی آمریکا، «ایران با بهره‌گیری از توان موشکی، خود را به خارپشتی بدل کرد که به‌رغم کوچکی جثه، امکان و جرئت حمله به خود را از همه درندگان بزرگ‌تر سلب کرده است.»

ط) تأثیر توان موشکی جمهوری اسلامی بر بازدارندگی و ایجاد امنیت برای مردم و جامعه به‌حدی است که دشمنان انقلاب و نظام اسلامی به صراحت به آن اعتراف کرده‌اند. تا آنجا که رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی در پاسخ به این پرسش خبرنگاران صهیونیست که چرا به ایران و تأسیسات هسته‌ای آن حمله نمی‌کنید؟ گفته بود، «تنها دوازده دقیقه پس از حمله ما به ایران، موشک‌های ایرانی سراسر اسرائیل را شخم خواهند زد!»

همچنین توانایی موشک‌های کشورمان در هدف قرار دادن همه پایگاه‌های نظامی آمریکایی در شعاع بیش از دو هزار کیلومتر از مبدأ مرزهای ایران و امکان حمله به ناوهای هواپیمابر و ناوشکن‌ها و رزم‌ناوهای آمریکایی با موشک‌هایی که دارای توان نقطه زنی هستند، عاملی جدی در بازداشتن آمریکایی‌ها از هرگونه تهاجم به کشورمان به شمار می‌آید و قدرت برآمده از این امکان است که آمریکایی‌ها و متحدان اروپایی آن را به اوج خشم رسانده است.

در حقیقت توان موشکی مانند سپر و چتری مستحکم راه تهاجم نظامی به کشورمان را برای همه دشمنان مسدود کرده و باعث شده تا آنان امکان وارد آوردن فشار نظامی به ایران را نداشته باشند و این یعنی دستیابی به قدرت دفاعی خودبنیادی که به دلیل داخلی و بومی بودن، امکان تحریم آن نیز وجود ندارد و تا زمانی که ملت ایران اراده کند می‌تواند از این قدرت برای تأمین امنیت و تحقق اهدافش بهره‌برداری و حتی در صورت نیاز به وسیله آن از متحدان خود حمایت کند.

ی) قدرت دفاعی تنها بعد قدرت نیست و اقتدار در ابعاد دیگری نیز مانند فرهنگی و علمی، اقتصادی و صنعتی و… متجلی می‌شود. اصولاً قدرت تنها در صورتی که چند بعدی باشد، پایدار خواهد ماند؛ اما قدرت دفاعی تکیه‌گاهی است که سایر ابعاد قدرت در سایه و پناه آن امکان شکل‌گیری و رشد و توسعه پیدا می‌کنند. بدون قدرت دفاعی، داشتن اقتدار اقتصادی و صنعتی و … نه‌تنها رفاه و امنیت را برای دارنده آن به ارمغان نخواهد آورد، بلکه آن جامعه را آماج تهاجم و دست‌اندازی طمع‌ورزان و قدرت‌های مهاجم قرار خواهد داد.

بر این اساس است که اگر کشور ما بخواهد در عرصه‌هایی مانند اقتدار صنعتی و تولید ثروت و علم و فرهنگ وارد شود و با تکیه بر آنها رفاه و زندگی مطلوب را برای مردم خود به ارمغان بیاورد، قبل از هر اقدام دیگری باید امنیت پایدار را به عنوان پیش‌شرط دستیابی به سایر انواع قدرت به صورت خودکفا و بومی تأمین کند. توان موشکی مصداق بارز امنیت خودبنیاد و مؤثر به شمار می‌رود و دقیقاً به همین دلیل است که دشمنان اسلام و انقلاب با تأکید بسیار به دنبال نابودی این توانایی‌اند و تا سرحد امکان برای حذف این سپر دفاعی و امنیتی تلاش خواهند کرد.

ک) دولت‌هایی مانند ژاپن نمونه بارزی از وابستگی ابعاد مختلف قدرت به اقتدار نظامی دفاعی‌اند. ژاپن با وجود رشد جدی در حوزه‌های صنعتی و اقتصادی و تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، به دلیل ممانعت آمریکا نتوانسته است در عرصه دفاعی و نظامی به خودکفایی برسد و به همین دلیل است که به مجرد مواجهه با هر تهدیدی ناگزیر از توسل به آمریکاست. مانند تهدید اخیر ژاپن از سوی کره شمالی و بر هم خوردن نظم و امنیت روزمره در این کشور تا آنجا که پس از اولین تهدید کره شمالی، آژیر خطر در سراسر ژاپن به صدا درآمد و مردم به پناهگاه‌ها هجوم بردند و زندگی روزمره و فعالیت‌های اقتصادی و.. متوقف شد. ژاپن به دلیل نیاز به حمایت نظامی آمریکا نتوانسته آن گونه که شایسته این کشور است در صحنه‌های بین‌المللی به ایفای نقش بپردازد و در حد و اندازه خود ظاهر شود و مجبور به پیروی از سیاست‌ها و راهبردهای آمریکا در مسائل مختلف است

ل) کشور ما حتی اگر اهداف اعتقادی و رسالت انقلابی خود را کنار بگذارد، برای حفظ جایگاه و امنیت خود و برای تضمین تسلط بر مرزها و امکانات طبیعی و خداداده‌ای چون نفت و گاز و بهره‌مندی از امکانات دریایی و…، چاره‌ای جز توسل به قدرت بازدارنده دفاعی و امنیتی ندارد، وگرنه نخواهد توانست از خود در برابر زیاده‌خواهی‌های رقبای خشنی مانند رژیم آل سعود که بزرگ‌ترین زرادخانه نظامی در منطقه را در اختیار دارد، حفاظت و حراست کند و دائماً باید در حال ترس و ناامنی به سر ببرد و برای تأمین امنیت خود راهی جز تسلیم و کوتاه آمدن در برابر دشمنان نداشته باشد. حال آنکه جمهوری اسلامی به عنوان نخستین پایگاه انقلاب اسلامی، رسالتی جهانی برای خود قائل است و در مسیر انجام این تکلیف شرعی ناگزیر از رؤیایی با زورمندان و مستکبران جهانی است.

به همین دلیل ایران بیش از هر جامعه و نظام دیگری به اقتدار خودبنیاد دفاعی و مصداق بارز آن یعنی توان موشکی نیازمند است تا بتواند در برابر جهانی که تنها زبان زور و قدرت را درک می‌کند، از خود و باورها و اهدافش دفاع و مسیر را برای برپایی دولت کریمه هموار کند.

 

سوتیترها:

۱٫

تنوع دشمنان اسلام و انقلاب، از آمریکا و متحدان اروپایی آن گرفته تا رژیم صهیونیستی و حکومت‌های مرتجع عربی و تفاوت در تسلیحات و امکانات و برنامه‌های تهاجمی آنها، مدافعان انقلاب اسلامی را به این نتیجه رساند که برای ایجاد قدرت دفاعی بازدارنده و تحقق «صلح مسلح و مبتنی بر اقتدار» باید بر ایجاد و گسترش توان موشکی کشور متمرکز شد

 

۲٫

 

ایران بیش از هر جامعه و نظام دیگری به اقتدار خودبنیاد دفاعی و مصداق بارز آن یعنی توان موشکی نیازمند است تا بتواند در برابر جهانی که تنها زبان زور و قدرت را درک می‌کند، از خود و باورها و اهدافش دفاع و مسیر را برای برپایی دولت کریمه هموار کند

 

 

 

11دسامبر/17

چگونه افسانه شکست ناپذیری اسرائیل در جنگ هشت روزه شکسته شد؟

پاسخ به شبهات تاریخی

 

پس از موفقیت انقلاب‌های موسوم به بیداری اسلامی در تونس، مصر، یمن و لیبی و سرنگونی رژیم‌های حاکم بر این کشورها، وضعیت منطقه دگرگون و موضع مصر، تونس، ترکیه و احیاناً لیبی و یمن در برابر فلسطین به محور بازدارنده نزدیک شد، اما با شروع بحران در سوریه، جبهه استکبار تلاش کرد با مدل‌سازی انقلاب‌های عربی در سوریه، نظام سیاسی این کشور را که در محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی قرار داشت ساقط کند، لذا رژیم صهیونیستی با استفاده از فرصت به وجود آمده از  بحران و فتنه تکفیری‌ها در سوریه برای سرکوب مقاومت در غزه دست به تلاش مذبوحانه دیگری زد که به جنگ هشت روزه معروف شد. بدین لحاظ می‌توان گفت که انتخاب زمان جنگ هشت روزه از سوی سران رژیم صهیونیستی، ناشی از دو موضوع تحولات منطقه‌ای و برخی مسائل داخلی این رژیم بوده است.

 تصور ضعیف شدن محور مقاومت در منطقه از اصلی‌ترین دلایل منطقه‌ای این موضوع است، به‌نحوی که به تصور سران رژیم صهیونیستی شرایط برای استفاده از موقعیت موجود برای ضربه زدن به محور مقاومت از سوی این رژیم به لحاظ منطقه‌ای فراهم شد. در این بین حمایت کشورهای مرتجع عرب و جبهه استکبار به رهبری آمریکا در این میان تأثیرگذار بود که قابل انکار نیست.

 از بعد داخلی نیز رژیم صهیونیستی که پس از جنگ ۲۲ روزه به ترمیم ارتش خود پرداخته بود به تصور اینکه جبهه مقاومت فاقد تحول جدی در حوزه دفاعی است و به خاطر تحولات سوریه ضعیف شده است، فرصت را برای جبران شکست‌های گذشته غنیمت شمرد.

رژیم صهیونیستی نام عملیات این جنگ را «ستون ابرها» نامید که به موضوع تاریخی در تورات اشاره دارد و مقاومت نیز نام  «حجاره السجیل» (سنگ سجیل) بر عملیات دفاعی خود نهاد. این عبارت نیز با داستان ابرهه در حمله به مکه در زمان قبل از اسلام مرتبط است.

جنگ هشت روزه از چهارشنبه ۲۴آبان ۱۳۹۱ (۱۴ نوامبر۲۰۱۲) با ترور احمد الجعبری معاون فرمانده گردان‌های عزالدین قسام توسط هواپیماهای اسرائیلی آغاز شد و مدت آن هشت روز بود. اسرائیلی‌ها هدف از این عملیات را پاسخ به حملات موشکی و راکتی گروه‌های مقاومت فلسطینی مستقر در نوار غزه اعلام کردند. 

ساعتی پس از آغاز حمله، سخنگوی رژیم صهیونیستی بر صفحه تلویزیون حاضر شد و خطاب به صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی اعلام کرد: «این بار جنگ ما با حماس دست کم هفت هفته ـ ۴۹ روز ـ به طول می‌انجامد.»

وی در توضیح علت آن گفت: «این بار تصمیم گرفته‌ایم حماس را برای همیشه از میان برداریم.»

رژیم صهیونیستی در این جنگ از جنگنده‌های اف ۱۶ و اف ۱۵، تانک مرکاوا، بمب‌های فسفری استفاده کرد و مقاومت فقط موشک‌هایی با برد متوسط داشت. ارتش رژیم صهیونیستی فقط طی پنج روز بیش از یک‌هزار بار مناطق مختلف غزه اعم از ساختمان‌های مسکونی و دولتی، دفاتر رسانه‌های داخلی و خارجی را هدف حملات هوایی، زمینی و دریایی خود قرار داد که در اثر آن تعداد شهدای فلسطین به ۷۰ نفر و مجروحان به ۶۰۰ نفر رسید.

رزمندگان مقاومت فلسطین در عملیاتی مشترک به نام  «سنگ سجیل» بیش از ۵۵۰ موشک و خمپاره به سوی اهداف صهیونیستی شلیک کردند و باعث شدند که صهیونیست‌ها روز و شب خود را در وحشت سپری و به پناهگاه‌ها فرار کنند. منابع خبری صهیونیستی اعلام کردند که در نتیجه حملات موشکی گروه‌های فلسطینی تا کنون ۱۷‌ صهیونیست کشته و ۶۵۳ نفر دیگر زخمی شده‌اند. این منابع همچنین از تخریب ۷۱۸ ساختمان و ۲۴۰ خودرو در حملات موشکی مقاومت به اراضی اشغالی خبر دادند.(۱)

در همین زمینه،روزنامه صهیونیستی «معاریو» نوشت: «بر اثر شدت حملات موشک‌های مقاومت شهرهای بئرالسبع و افاکیم، به شهر ارواح تبدیل شده‌اند.»  رسانه‌های صهیونیستی خسارت وارد آمده از سوی موشک‌های مقاومت به تأسیسات رژیم صهیونیستی را ۷۵۰ میلیون دلار برآورد کردند.

در شرایطی که کشتار فلسطینیان به‌ویژه کودکان فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی با اعتراض افکارعمومی جهان روبه‌رو شده بود، شوراهای حاخام‌های اسرائیل در کناره باختری از دولت اسرائیل خواست به کودکان فلسطینی رحم نکند، چون تورات کشتار کودکان را در زمان جنگ جایز می‌داند. این شورا در بیانیه‌ای از دولت اسرائیل خواست دستور کشتار غیرنظامیان غزه را به ارتش بدهد. در این بیانیه ادعا شده است: «تورات کشتار زنان و کودکان را در زمان جنگ جایز می‌داند و هر که به کودکان غزه رحم کند به کودکان اسرائیلی رحم نکرده است.»

حاخام‌های اسرائیلی شهروندان لبنانی و فلسطینی را دشمن خود خواندند و از ارتش خواستند طبق متن تورات دشمنان را نابود کنند. بیانیه شورای حاخام‌های اسرائیلی از شبکه هفت رژیم صهیونیستی پخش شد.

ارتش اسرائیل پس از پایان جنگ اعلام کرد طی هشت روز بیش از ۱۵۰۰ حمله هوایی علیه مراکز فرماندهی، تونل‌ها و انبارهای تسلیحاتی و ساختمان‌های نظامی داشته است. طبق اخبار منابع بیمارستانی غزه ۱۷۵ فلسطینی شهید و بیش از ۱۲۸۰ نفر زخمی شدند. همچنین ۲۰۰ نفر از اسرائیلی‌ها نیز زخمی و ۵ نفر کشته شدند. گروه‌های مقاومت حدود ۱۵۰۰ موشک و راکت (فجر ایرانی، گراد روسی، قسام و…) به مناطق فلسطین اشغالی (اسرائیل) شلیک کردند.

موشک‌های مقاومت فلسطینی حدود ۷۵۰ هزار صهیونیست را تهدید و روند زندگی طبیعی و رفت و آمد آنها را در تمام مناطق جنوب سرزمین‌های اشغالی را مختل کردند و  همین امر موجب وارد آمدن خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم به اقتصاد رژیم صهیونیستی شد. مهم‌ترین خسارت‌های اقتصادی مستقیم را باید در تأمین هزینه ساخت مناطق و تأسیسات آسیب دیده در جنگ ملاحظه کرد.

اما خسارت‌های غیرمستقیم شامل تأمین هزینه غیرنظامی جنگ است که خسارت‌های وارده به کارخانه‌ها و تأسیسات و مراکز تجاری و بازرگانی آسیب‌دیده از جنگ را در بر می‌گیرد و به طور معمول تأمین هزینه این مراکز و تأسیسات بسیار بیشتر از خسارت‌های اقتصادی مستقیم است. روزنامه صهیونیستی «یسرائیل هیوم» فاش کرد که طی یک هفته پس از آغاز تهاجم رژیم صهیونیستی به نوار غزه یک میلیارد و ۲۰۰ هزار دلار به اقتصاد این رژیم خسارت وارد آمده است.

رسانه‌های صهیونیستی همچنین اعلام کردند که ۶ هزار گردشگر، سفر خود به اسرائیل (سرزمین‌های اشغالی فلسطین) را به دلیل جنگ غزه لغو کردند. لغو شمار زیادی از بلیت‌های رزرو شده به سرزمین‌های اشغالی، افزایش مالیات برای اسرائیلی‌ها، کاهش درآمدهای ناخالص داخلی، اخلال در بازار بورس و بیمه از دیگر پیامدهای شکست اسرائیل در جنگ هشت روزه علیه غزه است که باعث رکود در بسیاری از بخش‌های اقتصادی اسرائیل شد.(۲)

پس از پایان حملات رژیم صهیونیستی به غزه فلسطینی‌ها کوشیدند از تنها حامی خود در این جنگ تشکر کنند. تابلوهای بزرگی که روی آنها به زبان‌های عربی، فارسی، انگلیسی و عبری از ایران تشکر شده بود در بسیاری از خیابان‌ها و چهارراه‌های شهرهای غزه نصب شدند. روی این تابلوها و پوسترها تصاویر موشک‌های فجر پنج نیز به چشم می‌خورد.

این موشک‌ها نقش تعیین کننده‌ای در پیروزی نیروهای مقاومت در برابر این تجاوز داشتند. خضر حبیب، سخنگوی گروه جهاد اسلامی گفت: «ایران در حمایت از مقاومت فلسطین و آرمان فلسطین همیشه سخاوتمندانه عمل کرده است. برای همین ما از ایران تشکر و قدردانی می‌کنیم، زیرا بیشتر موشک‌هایی که نیروهای مقاومت به تل‌آویو و بیت‌المقدس شلیک کردند، با استفاده از فناوری ایران ساخته شده بود.»

فرمانده عملیاتی جهاد اسلامی فلسطین نیز در مقابل دوربین‌های شبکه‌های تلویزیونی غرب ظاهر شد و با اقتدار و افتخار اظهار داشت: «تسلیحاتی که در جنگ اخیر غزه به کار گرفته‌ایم و اسرائیل را به وحشت انداخته است، از فشنگ تا موشک، هدیه جمهوری اسلامی ایران است.»

«رمضان عبدالله» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین نیز در مصاحبه با هفته نامه المنار ۲۰/۱۱/۲۰۱۲ تأکید کرد: «ایران منبع کامل سلاح مقاومت فلسطین به غزه است. چه سلاح ایرانی باشد و چه غیر ایرانی، زیرا سلاح غیر ایرانی نیز با حمایت ایران به غزه می‌آید.»

«خالد البطش» یکی از رهبران برجسته جنبش جهاد اسلامی فلسطین نیز در گفت‌وگو با گروه مهر تأکید کرد: «ملت فلسطین در این مقاومت و پیروزی خود تنها نبود، بلکه طرف‌های دیگری نیز شریک این پیروزی بوده‌اند که جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله در رأس این طرف‌ها محسوب می‌شوند.»

«ابواحمد» سخنگوی گروهان‌های قدس با قدردانی از جمهوری اسلامی ایران تصریح کرد: «مقاومت با موشک‌های ایرانی فجر ۳ و۵  اسرائیل را غافلگیر کرد. سلاح گروهان‌های قدس در جنگ هشت روزه و به‌ویژه موشک‌های فجر ۵ و۳ ایرانی است؛ و سوریه و حزب‌الله نیز در این حمایت‌ها  نقش بزرگی دارند.»

 «خالد مشعل» رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس نیز در گفت‌وگو با خبرگزاری رویترز، ایران را تأمین‌کننده مالی و حامی اصلی گروه‌های مقاومت در جنگ هشت روزه غزه دانست: «ایران منبع تأمین‌کننده سلاح به حماس است و بی‌شک سال‌ها گروه‌های مقاومت از حمایت‌های فراوان جمهوری اسلامی بهره‌مند بوده‌اند.»

این قدردانی‌ها فقط به گروه‌های سیاسی و مقاومت فلسطینی محدود نشد. مردم عادی غزه نیز در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی «پرس تی وی» از ایران و مردم آن قدردانی کردند.

یکی از ساکنان غزه گفت: «این پیروزی در وهله نخست با لطف الهی و سپس با کمک و حمایت نامحدود دیپلماتیک و سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران حاصل شد. در نتیجه ما از دولت و مردم ایران تشکر می‌کنیم و آنها را در این پیروزی شریک خود می‌دانیم.»

تحلیل‌گران و سیاستمداران غربی و حتی اسرائیلی، پس از پایان جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه و تن دادن این رژیم به آتش‌بس با مقاومت و شرایط آن، از شکست اسرائیل در این جنگ در برابر مقاومت فلسطین سخن گفتند و حتی اعتراف کردند که ایران دست برتر را در این جنگ دارد. در ذیل به بخشی از آنها اشاره می‌شود.

«رابرت بائر» افسر سابق سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا (سیا) قبل از پایان یافتن جنگ و در شرایطی که رژیم صهیونیستی ادعای حمله زمینی به غزه را داشت، اعتراف کرد حمله زمینی به غزه و کنترل آن برای اسرائیل به منزله کابوس خواهد بود. وی در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی سی.ان.ان امریکا اظهار داشت: «ادامه جنگ غزه به ضرر اسرائیل است، زیرا این کار هیچ فایده‌ای ندارد و آسیب‌پذیری اسرائیل را افزایش می‌دهد. اگر اسرائیل به غزه حمله کند باز هم حماس به شلیک راکت‌هایش ادامه خواهد داد. حماس از حزب‌الله در جنگ با اسرائیل درس گرفته است. حماس با تکیه بر این تجارب می‌داند که اگر یک یا چند هدف خاص را به صورت مرتب هدف قرار بدهد، گنبد آهنین اسرائیل قادر نخواهد بود همه این راکت‌های شلیک شده را رهگیری و منهدم کند. به همین علت اسرائیلی‌ها نمی‌خواهند جنگ ادامه پیدا کند، زیرا کار برای اسرائیل دشوارتر خواهد شد و اسرائیل در شرایط بدتری قرار خواهد گرفت.»

حال و روز اسرائیل را باید از روزنامه اسرائیلی‌ هاآرتص پرسید که معتقد است: «باید قبل از آن که زمان بگذرد، از ستون ابرها پایین بیاییم تا بلای دو جنگ قبلی سر ارتش نیاید. نمی‌توان تبعات شلیک موشک به تل آویو و اورشلیم (بیت المقدس) را نادیده گرفت، زیرا از سال ۱۹۴۸ هیچ کشوری (جز یک مورد) حتی جمال عبدالناصر نتوانسته بودند به تل‌آویو حمله کنند و تل‌آویو دست نخورده باقی مانده بود.»

رابرت فیسک از روزنامه‌نگاران و تحلیل‌گران انگلیسی و نیز در روزنامه ایندیپندنت اظهار داشت: «اقدامات اسرائیل در غزه به رویدادی نزدیک می‌شود که اتفاقاً تل‌آویو بیشتر از همه از آن واهمه دارد و آن نابودی اسرائیل است.»

روزنامه فرانسوی «لیبراسیون» تصویر جنگ هشت روزه را این چنین ترسیم کرده است: «برد و تعداد موشک‌هایی که از غزه به سمت اسرائیل شلیک شد به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته بود. حماس برای اولین بار موفق شد تا هراس به دل اسرائیل بیندازد و آنها را وادار به اعلان آتش‌بس کند. یک سیاستمدار مستقل و ساکن غزه می‌گوید من از طرفداران حماس نیستم، اما باید بگویم که آنها پیروز شدند و محبوبیتشان احیا شد. در حالت کلی، جنگ همواره در غزه رخ می‌دهد و موشک‌های حماس و جهاد اسلامی توان عبور از شهرک سدیروت را نداشتند، اما این بار موشک‌ها به تل‌آویو و بیت‌المقدس رسید. دیدن تصاویر اسرائیلی‌ها که از ترس در حال دویدن به مناطق امن بودند، مزه پیروزی را به مردم غزه چشاند.»

تحلیل‌گر روزنامه «ایندیپندنت» در لندن تصویر دیگری را شکار کرده و در تحلیل خود قاب کرده است.

«در عالم واقعیت، درس عبرتی که از درگیری‌های غزه گرفته شد، خلاف ادعاهای اسرائیل و آمریکاست. معضلاتی که اسرائیل در عملیات کوچک غزه و علیه دشمنی ضعیف تجربه کرد، بر دشواری‌هایی صحه می‌گذارد که تل‌آویو در صورت رویارویی با ایران مواجه خواهد شد. اتفاقات غزه حاوی درس‌های عبرت فراوانی برای اسرائیل است، همان درس‌هایی که به‌رغم همه لفاظی‌های جنگ‌طلبانه نتانیاهو، باعث عقب‌نشینی او شد و بعید می‌نماید وی بتواند وارد ماجراجویی مقابل ایران شود.»

تصویر سوم مربوط به روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» است که فراتر از کلیدواژه مهم «موشک فجر» بر «قدرت نرم ایران» در منطقه متمرکز شده است. این روزنامه می‌نویسد: «درگیری اخیر اسرائیل در مرزهای غربی (غزه) و کاهش فشار علیه سوریه، برای ایران رضایت‌بخش است. قدرت نرم ایران در خاورمیانه آن هنگام که بحران‌ها و آشوب‌ها می‌توانند به اقدامات آمریکا یا اسرائیل مربوط باشند، فزونی می‌گیرد و اوباما مجبور است در چنین مواقعی از جمله در جنگ اخیر، ترمزها را فشار دهد. اتفاقاتی نظیر بحران غزه، تمرکز آمریکا روی پرونده هسته‌ای ایران را به هم می‌زند. اوباما در درجه نخست باید جبهه داخلی و اقتصادی را سامان دهد و مسائلی نظیر جنگ افغانستان را به سرانجام برساند، اما ایران این توانایی را دارد که روند مورد علاقه  آمریکا را به هم بزند. تمام رؤسای جمهور آمریکا پس از کارتر این تجربه را دارند که ایران قادر است حرکت آمریکا در قبال خاورمیانه پس از بحران را نافرجام بگذارد. در شرایطی که ایران و دیگر گروه‌های اسلام‌گرا دارای قدرت هستند و می‌توانند اقداماتی را ترتیب دهند، سناریو آمریکا در آسیا بغرنج می‌شود. ادامه درگیری فلسطین و اسرائیل، اوباما را گرفتار می‌کند حال آنکه برنامه هسته‌ای ایران نیز برای وی تبدیل به یک کابوس شده است. این مسئله همراه همیشگی سیاست خارجی اوباما خواهد بود.»

شبکه تلویزیونی آمریکایی «فکس نیوز» نیز درباره جنگ هشت روزه غزه به مصاحبه با «جان بولتون» سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل پرداخت. بولتون که همواره مواضع تندی علیه ایران اسلامی داشته است، این بار در تحلیل جنگ غزه اذعان داشت: «متأسفانه ایران بر اثر جنگ غزه قدرتمندتر از گذشته شده است. من فکر نمی‌کنم که جنگ هشت روزه مسئله‌ حماس و اسرائیل بود. در واقع این درگیری مسئله‌ ایران و اسرائیل بود.» 

روزنامه «نیویورک تایمز» هم معتقد است: «موشک‌های ایرانی فجر به حماس و دیگر جنبش‌ها در غزه اجازه داد که قلب اسرائیل را نشانه بروند، همین مسئله باعث فرار ساکنان فلسطین اشغالی به پناهگاه‌ها شد. کمک‌های سیاسی و مالی به فلسطین انجام می‌شد، اما رهبران گروه‌های فلسطینی می‌گفتند که کمک نظامی ایران کمک بزرگ‌تری است. این مسئله اعتبار ایران را افزایش داده است. برای نخستین بار شهرهای مهم اسرائیل هدف موشک‌ها قرار گرفتند. این موضوع شرایط را به نفع ایران عوض می‌کند.»

روزنامه «القدس العربی» دیگر روزنامه‌ای است که به موضوع جنگ غزه پرداخته و با بیان اینکه «اسرائیل شکست خورده جنگ غزه است»، نوشت: «در جنگ دوم غزه، معادله جنگ به‌کلی فرق کرده و این بار اسرائیل و دیگران از اینکه حماس به سلاح‌های مدرن روبه روز مجهز شده بود، غافلگیر شدند، بدین ترتیب مقاومت موفق شد ترس و نگرانی را در تل‌آویو قرار دهد و مانع از انجام تهدیدات ارتش در مورد تجاوز زمینی به غزه شود. تانک‌های اسرائیل نیز در ورود به نوار غزه و حتی نزدیک شدن به آن به خود لرزیدند، چرا که آنها از موشک‌های ضد زره کورنیت می‌ترسیدند.»(۳)

در تهاجم  هشت روزه رژیم صهیونیستی و جنگ نابرابر علیه مردم بی‌دفاع غزه اگر چه خسارت‌ها و تلفات زیادی را بر جای گذاشت، اما از لحاظ سیاسی اهداف این رژیم را محقق نکرد و دستاوردهای زیادی برای حماس به همراه داشت. در گذری کوتاه بر این جنگ دستاورد راهبردی زیر می‌تواند به عنوان مهم‌ترین نتایج حاصل از آن، مورد اشاره قرار گیرد:

۱ـ تقویت جبهه مقاومت در منطقه و به‌ویژه مواضع این جبهه در برابر تجاوزگری‌های رژیم صهیونیستی مهم‌ترین دستاورد در ناکامی رژیم صهیونیستی در جنگ اخیر به شمار می‌رود. رژیم صهیونیستی بعد از شکست سنگین و رسوایی در جنگ۲۲ روزه همواره به دنبال زمان مناسبی برای جبران این دو شکست بود. لذا در جنگ هشت روزه تلاش زیادی کرد که گام مؤثری در جبران ناکامی‌های گذشته خود بردارد که دستاورد این تجاوز به سنگینی شکست‌های گذشته ختم شد.

۲ـ برجسته‌سازی نقش جمهوری اسلامی به عنوان نخ اصلی مهره‌های مقاومت در جبهه‌های مختلف از دیگر دستاوردهای مهم جنگ هشت روزه به شمار می‌رود. گر چه در طول سه دهه گذشته جبهه‌های مقاومت در سراسر جهان مستقیم یا غیرمستقیم از پشتیبانی معنوی و مادی جمهوری اسلامی برخوردار بوده و دستاوردهای خود را در این عرصه مرهون انقلاب اسلامی می‌دانند، اما اذعان صریح و اتفاق‌نظر رهبران ارشد حماس، جهاد اسلامی و فرماندهان مقاومت و مردم مقاوم غزه مبنی بر نقش‌آفرینی جمهوری اسلامی در جنگ هشت روزه، به واقع مهر تأییدی بر جایگاه راهبردی ایران در تحولات منطقه و مدیریت جبهه مقابله با رژیم صهیونیستی با محوریت ایران است.

طرح این موضوع پس از سخنان رهبر معظم انقلاب مبنی بر نقش‌آفرینی ایران اسلامی در پیروزی جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و حمایت صریح و همه‌جانبه از مخالفان رژیم صهیونیستی در جبهه‌های مختلف، بر وجود نوعی وحدت رویه در میان اعضای جبهه مقاومت با محوریت ایران اسلامی اشاره دارد.

۳ـ جنگ هشت روزه غزه نشان داد که تجهیز سرپنجه‌های مقاومت به سامانه‌های دفاعی مبتنی بر فناوری ایرانی نقش تعیین‌کننده‌ای در عرصه رویارویی جبهه مقاومت با رژیم صهیونیستی دارد، به‌نحوی که قدرت دفاعی ایران شرایطی را فراهم ساخته که سرنوشت جنگ را دیگر آغازکننده جنگ تعیین نمی‌کند و قطعاً هر نوع تجاوز احتمالی از سوی رژیم صهیونیستی علیه ایران اسلامی را با واکنش‌های پشیمان کننده‌ای مواجه خواهد ساخت.

۴ـ ناکامی رژیم صهیونیستی در تأمین چتر دفاعی از سرزمین‌های اشغالی به‌رغم برخورداری از سامانه‌های دفاع موشکی پیشرفته و حسگرهای مراقبت شناسایی برتر از دیگر دستاوردهای جنگ غزه به شمار می‌رود.

۵ـ از دیگر دستاوردهای جنگ هشت روزه در غزه می‌توان به واکنش کشورهای منطقه به تجاوزگری صهیونیست‌ها اشاره کرد، مواضعی که با انتقاد رهبر معظم انقلاب همراه شد. معظم له در دیدار با بسیجیان در این باره فرمودند: «رفتار کشورهای اسلامی در قضیه غزه مناسب نبود، آنهایی که داعیه دنیای اسلام را دارند، در این مواقع باید خود را نشان دهند.»

 ۶ـ اما مهم‌ترین و راهبردی‌ترین دستاورد جنگ هشت روزه غزه، استمرار مقاومت در برابر تجاوزگری‌های رژیم تا بن دندان مسلح صهیونیستی بود و این مهم به جای ژست سیاسی کشورهای مدعی دفاع از فلسطین، تنها از طریق تقویت سلاح مقاومت امکان‌پذیر است. مقابله با چهارمین ارتش مجهز دنیا با حامیان برخوردار از تجهیزات و تسلیحات پیشرفته نیز عقلاً مستلزم استفاده از مجموعه تجهیزات و تسلیحات دفاعی روز است. حقیقتی که در جنگ هشت روزه برای همگان ثابت شد.(۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سلمان رضوی، «تحلیلی بر جنگ هشت روزه، اهداف، استراتژی‌ها و پیامدها»، رویداد و گزارش فلسطین ، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌های سیاسی ـ علمی ندا، شماره ۳۸۰، ۸/۹/۱۳۹۱.

۲ـ فریده شریفی، «اسرائیل در باتلاق»، کیهان ۷/۷/۱۳۹۰٫

۳ـ محمد ایمانی، «پشت دروازه تل‌آویو»، کیهان، شماره ۲۰۳۶۳٫

۴ـ اکبر صفری، «مروری بر دستاوردهای جنگ هشت روزه»، کیهان، ۱۱/۹/۱۳۹۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

با شروع بحران در سوریه، جبهه استکبار تلاش کرد با مدل‌سازی انقلاب‌های عربی در سوریه، نظام سیاسی این کشور را که در محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی قرار داشت ساقط کند، لذا رژیم صهیونیستی با استفاده از فرصت به وجود آمده از  بحران و فتنه تکفیری‌ها در سوریه برای سرکوب مقاومت در غزه دست به تلاش مذبوحانه دیگری زد که به جنگ هشت روزه معروف شد.

 

۲٫

در شرایطی که کشتار فلسطینیان به‌ویژه کودکان فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی با اعتراض افکارعمومی جهان روبه‌رو شده بود، شوراهای حاخام‌های اسرائیل در کناره باختری از دولت اسرائیل خواست به کودکان فلسطینی رحم نکند، چون تورات کشتار کودکان را در زمان جنگ جایز می‌داند.

 

۳٫

پس از پایان حملات رژیم صهیونیستی به غزه فلسطینی‌ها کوشیدند از تنها حامی خود در این جنگ تشکر کنند. تابلوهای بزرگی که روی آنها به زبان‌های عربی، فارسی، انگلیسی و عبری از ایران تشکر شده بود در بسیاری از خیابان‌ها و چهارراه‌های شهرهای غزه نصب شدند. روی این تابلوها و پوسترها تصاویر موشک‌های فجر پنج نیز به چشم می‌خورد.

 

 

۴٫

تحلیل‌گران و سیاستمداران غربی و حتی اسرائیلی، پس از پایان جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه و تن دادن این رژیم به آتش‌بس با مقاومت و شرایط آن، از شکست اسرائیل در این جنگ در برابر مقاومت فلسطین سخن گفتند و حتی اعتراف کردند که ایران دست برتر را در این جنگ دارد.

 

۵٫

در تهاجم  هشت روزه رژیم صهیونیستی و جنگ نابرابر علیه مردم بی‌دفاع غزه اگر چه خسارت‌ها و تلفات زیادی را بر جای گذاشت، اما از لحاظ سیاسی اهداف این رژیم را محقق نکرد و دستاوردهای زیادی برای حماس به همراه داشت.

11دسامبر/17

راهکارهایی در مورد کاهش ظهور سلفی‌گری در منطقه

 

 

با افول علایم حیاتی داعش، سخن از آینده منطقه، بیش از پیش مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است. پایان حیات داعش هرگز به معنای اتمام احتمال ظهور جریان‌های سلفی در منطقه نیست، زیرا سلفی‌گری در جهان اسلام تا به حال موج‌ها مختلفی را پشت سرگذاشته و با عناوین متفاوتی در جغرافیای مختلف جهان اسلام ظهور و بروز یافته است. در این میان این پرسش اساسی مطرح است که چگونه می‌توان احتمال ظهور پدیده‌هایی مثل داعش را که خسارات مادی و معنوی بسیار زیادی  را بر جهان اسلام تحمیل کرد‌ه‌اند، به حداقل رساند؟

در این مجال کوتاه به راهکارهای موثر در این زمینه اشاره خواهد شد.

خاورمیانه و به تعبیر دقیق‌تر آسیای جنوب غربی از معدود مناطقی از جهان است که هنوز همکاری‌های منطقه‌ای در آن در مراحل آغازین خود قرار دارند. ضرورت دارد که چنین مسئله‌ای فراتر از خطر رشد جنبش‌های سلفی در حوزه‌های مختلف مورد توجه قرار گیرد. همکاری‌های اخیر میان ایران و ترکیه در حوزه مبارزه با تروریسم باید به عزمی گسترده در سطح کشورهای اسلامی تبدیل و به معنای وسیع کلمه متوجه حوزه‌های امنیتی شود.

امنیت را در معنای وسیع خود نمی‌توان به بُعد نظامی و مبارزه با تروریسم محدود کرد، بلکه امنیت مقوله‌ای چند وجهی است که حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی را نیز در بر می‌گیرد. ظهور پدید‌ه‌ای مثل داعش امکان شکل‌گیری نظم‌های همگرایانه را برای دهه‌ها به تعویق می‌اندازد و فرصت‌های همکاری را از بین می‌برد.

جریان‌های افراطی در منطقه البته به داعش محدود نبوده‌اند و نیستند. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ایالات متحده در رقابت با اتحاد جماهیر شوروی که افغانستان را به بهانه حمایت از کمونیست‌های این کشور به اشغال خود درآورده بود، به تسلیح گروه‌های موسوم به جهادی در افعانستان دست زد که بعدها منجر به جریان طالبان و القاعده شد. به‌رغم اختلافات تاکتیکی و استراتژیکی میان طالبان و داعش، به نظر می‌رسد ریشه‌ها و زمینه‌های فکری جریان سلفی در بین اهل سنت تفاوت چندانی با هم ندارند و ممانعت از یپوند فکری و عملیاتی جریان‌های افراطی باید در اولویت کشورهای منطقه قرار گیرد:

  1. مشارکت همگانی برای بازسازی کشورهای آسیب‌دیده منطقه باید مورد توجه کشورهای اسلامی قرار گیرد. کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و لبنان به خاطر مقاومت در برابر داعش خسارات‌ها و هزینه‌های زیادی را متحمل شده‌اند و لذا این موضوع نیازمند توجه به اولویت نقش و اهمیت این کشورها در بازسازی عراق و سوریه است. تجربه جمهوری اسلامی ایران در بازسازی پس از جنگ تحمیلی که بعدها در افغانستان و لبنان هم تکرار شد، می‌تواند زمینه مناسبی برای همکاری در این زمینه باشد.

بازسازی ویرانه‌های ناشی از جنگ فقط در عراق به بیش از صد میلیارد دلار سرمایه نیاز دارد. غربِ مشتاق غنیمت حاصل از سرنگونی صدام، سهم بازسازی از عراق را بین خود تقسیم کرد و این مسئله زمینه‌ساز نفود و حضور غرب در منطقه گردیده و در رشد جریان‌های افراطی در منطقه تاثیر قابل توجهی دارد. کشورهای پیشرو منطقه باید مانع از ربایش این فرصت توسط دولت‌های غربی شوند.

بر اساس طرحی که دولت ایالات متحده اخیراً به کنگره داده، این کشور در قبال مشارکتش در بازسازی عراق، نفت عراق را بر اساس یک توافق دوطرفه، خریداری می‌کند. این طرح تحت عنوان «بازسازی عراق دربرابر نفت» نه تنها  حقوق شرکت‌های آمریکایی در عراق را تضمین می‌کند، بلکه وابستگی بغداد به واشنگتن را نیز در پی خواهد داشت.

باید به ظرفیت مجامع بین‌المللی‌اسلامی از چند جهت توجه کرد. نخست ایجاد هماهنگی میان مجامع کشورهای اسلامی از جمله سازمان کشورهای اسلامی برای در انزوا قرار دادن کشورهای حامی و صادر کننده تفکر سلفی.

تردیدی نیست که تفکر سلفی بدون پشتوانه دلارهای نفتی برخی از کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی تا این حد مجال بروز و ظهور پیدا نمی‌کرد. جهان اسلام باید به صورت یکپارچه، کشورهای حامی جریان‌های افراطی را در حاشیه و انزوا قرار دهد.

  1. اندیشه تقریب و وحدت در جهان اسلام باید به صورت گسترده‌ای در برابر اندیشه سلفی که در برابر اندیشه تقریب دست به تکفیر گروه‌های دیگر اسلامی اعم از شیعی و سنی می‌زند، ایستادگی کند. جریان سلفی، همانند داعش برخلاف سایر مذاهب اهل سنت، شیعیان را دشمن نزدیک و اصلی خود می‌داند و البته دامنه این تکفیر مذاهب، اهل سنت را نیز شامل می‌شود. اندیشه وحدت در جهان اسلام باید با جدیت بیشتری دنبال شود.
  2. باید از میراث مادی و معنوی مربوط به تمدن اسلامی در همه جای جهان اسلام با جدیت بیشتری حفاظت و از تخریب و تغییر آنها جلوگیری شود. تخریب گسترده آثار تمدن اسلامی و دوران قبل از آن توسط داعش یادآور خاطرات تلخ ناشی از ظهور وهابیت در شبه جزیره عربستان است که همه مظاهر مربوط به تمدن اسلامی را از بین برده‌اند. اخیراً چنین دست‌اندازی‌هائی حتی به حرم شریفین از جمله مکه نیز کشیده شده است. ساخت هتل بلندمرتبه در کنار مسجد‌الحرام از هیچ جنبه‌ای حتی از حیث زیباشناختی و معماری نیز قابل توجیه نیست.
  3. کار فکری و نظری بین علما و اندیشمندان جهان اسلام می‌تواند در نشان دادن نارسایی اندیشه سلفی در مواجهه با مشکلات و سرخوردگی‌های موجود در بین برخی از کشورهای اسلامی در عصر حاضر بسیار راهگشا باشد. برای بسیاری از جوانانی که به داعش و سایر گروه‌های تکفیری می‌پیوندند، اندیشه سلفی و تکفیری تنها بدیل ممکن برای تغییر شرایط موجود است. این در حالی‌است که این اندیشه و تفکر نه تنها در اعصار گذشته بلکه در عصر فعلی هم  به از دست رفتن بسیاری از ظرفیت‌های مادی و معنوی جهان اسلام منجر می‌شود.
  4. مشکل آوارگان سوریه و عراق باید به مهم‌ترین اولویت جهان اسلام تبدیل شود. بسیاری از این آوارگان هنوز به امکانات اولیه دسترسی ندارند و در برخی از کشورهای منطقه از جمله اردن و ترکیه در شرایط بسیار بدی به سر می‌برند. برخی دیگر نیز که با آرزوی زندگی بهتر موفق شدند خود را به کشورهای اروپایی برسانند، نمی‌توانند به‌راحتی جذب کشورهای اروپایی شوند و در معرض اتهام مهاجر و تروریست قرار دارند.

نهایتاً سازمان‌ها و مجامع کشورهای اسلامی می‌توانند برای مبارزه با اقدامات انفرادی نیروهای وابسته به داعش، همکاری‌های اطلاعاتی، امنیتی و نظامی داشته باشند. سلول‌های انفرادی داعش با از دست‌دادن جغرافیای خود در عراق و سوریه ممکن است فعالیت‌های انتقام‌جویانه‌ای را دنبال کنند. حتی از دست دادن مرکز فرماندهی در سوریه ممکن است اقدامات خودسرانه آنها را در جهان تشدید کند. هماهنگی در این زمینه بین کشورهای اسلامی می‌تواند در دفع حملات این گروه بسیار موثر باشد.

ظرفیت نیروهای مردمی در جهان اسلام همیشه در سایه دولت‌ها قرار گرفته است. چه بسا اگر این ظرفیت دیده می‌شد، امروز بسیاری از بحران‌های موجود در جهان اسلام حل شده بودند. گروه‌های مردمی در عراق و سوریه توانستند با تشکیل بسیج مردمی در برابر داعش و کشتار و روش‌های خشونت‌آمیز آن ایستادگی کنند.

فارغ از این مسئله آنچه که به تعبیر حضرت امام درباره ظرفیت مسلمانان به فراموشی سپرده شده است، فطرت بیدار آنهاست که برخلاف دولت‌های اسلامی آلوده به حب قدرت و فساد نیست. ظرفیت مردمی در جهان اسلام و شکل‌گیری انجمن‌های مردم نهاد می‌تواند بسیاری از کج‌فهمی‌ها  را در میان امت اسلامی بر طرف سازد و همگرایی بیشتر امت اسلامی را در پی داشته باشد. نظام‌های سیاسی غیرمردم‌سالار در منطقه، به‌ویژه در حاشیه جنوب خلیج‌فارس از ظهور و بروز جریانات با محوریت مردم دلواپس و نگرانند.

کمک به ایجاد همبستگی ملی و افزایش چسبندگی ملاط هویتی کشورهایی چون سوریه، لبنان و عراق و احترام به تمامیت ارضی این کشورها باید مورد توجه تمام کشورها از جمله کشورهای همسایه قرار گیرد. سابقه کم این کشورها در حکومتداری و ضعف در شکل‌گیری مؤلفه‌های دولت ـ ملت نشان می‌دهد که داعش تنها و آخرین مسئله و مشکل این کشورها نیست، بلکه خطر شکل‌گیری جریان‌های گریز از مرکز، بخشی از مسئله این کشورهاست که در شرایط بحرانی به موضوع حساسی تبدیل می‌شود.

میراث پان‌عربیسم در جهان عرب تا امروز نتیجه‌ای جز تفرقه، دعوا و رقابت بر سر رهبری جهان عرب و تقلیل آموزه‌های اسلامی به میراث قومی عرب نداشته است. پان‌عربیسم به‌وضوح در برابر آموزه‌های اسلامی قرار دارد و تقوا را جایگزین تفاوت‌های قومی و نژادی می‌کند.‌.

پان‌عربیسم خود به مانع مهمی در همگرایی جهان اسلام و از همه مهم‌تر حل مسئله فلسطین تبدیل شده است، به‌طوری که مسئله فلسطین را به جای مسئله جهان اسلام به مسئله اعراب ـ اسرائیل تقلیل داده است. جهان عرب باید با عبور از کلیشه‌های مربوط به قوم عرب و ناسیونالیسم عربی، قدم‌های مؤثرتری در تحقق آرمان‌های مربوط به امت اسلامی و جهان اسلام و از همه مهم‌تر فلسطین بردارد.

اقدامات خارجی برای از بین بردن داعش نه تنها دلسوزانه نیستند، بلکه کاملاً  بر سودگرایی و ملاحظات مبتنی بر سلطه و نفوذ استوارند. ضمن اینکه دخالت خارجی منجر به تسری تنش به سطوح دیگری چون شکاف‌های قومی می‌شود. برای غرب و به صورت خاص ایالات متحده امریکا خطر داعش می‌تواند مسئله رژیم صهیونیستی را از متن به حاشیه ببرد.

با از بین رفتن خطر داعش، دستگاه تبلیغاتی غرب، ایران که به‌زعم آنها در شرایط خلاء قدرت در عراق و سوریه و لبنان، در حال اتصال بازوهای امنیتی خود به آنهاست، تحت عنوان ایران‌هراسی به دنبال تعریف خطر جدیدی در منطقه است. این در حالی‌است که اقدامات ایران در منطقه با درخواست عراق و سوریه و در راستای دفع خطر داعش و حفظ تمامیت ارضی این کشورها صورت گرفته است. جهان اسلام باید با دشمن‌شناسی دقیق،  برجسته کردن خطر ایران‌هراسی را از نیات پنهان کشورهای غربی تشخیص دهد.

در مجموع می‌توان گفت داعش و یا هرگونه خطر و تهدید دیگری در جهان اسلام در درجه اول مسئله و مشکل جهان اسلام است، لذا این خودِ جهان اسلام است که باید به این حد از توانمندی نظری و عملی برسد که بتواند اقدامات هماهنگی در حل مسائل خود انجام دهد.

ائتلاف ضد داعش، کمک گرفتن از کشورهای فرامنطقه‌ای در مبارزه با داعش و یا کشاندن پای ناتو به منطقه، بیانگر ناتوانی جهان اسلام در حل مسائل درونی خود است. به نظر می‌رسد جهان اسلام به عنوان یک هویت تمدنی و فرهنگی با میراث غنی اسلامی در مهم‌ترین نقطه جهان یعنی آسیای جنوب غربی با قابلیت‌های مختلف، برای حل مسائل خود چاره‌ای جز وحدت و همگرایی ندارد. امید است چنین مهمی در دهه‌های آتی محقق شود.

 

سوتیترها:

 

۱٫

با از بین رفتن خطر داعش، دستگاه تبلیغاتی غرب، ایران که به‌زعم آنها در شرایط خلاء قدرت در عراق و سوریه و لبنان، در حال اتصال بازوهای امنیتی خود به آنهاست، تحت عنوان ایران‌هراسی به دنبال تعریف خطر جدیدی در منطقه است. این در حالی‌است که اقدامات ایران در منطقه با درخواست عراق و سوریه و در راستای دفع خطر داعش و حفظ تمامیت ارضی این کشورها صورت گرفته است.

 

۲٫

ائتلاف ضد داعش، کمک گرفتن از کشورهای فرامنطقه‌ای در مبارزه با داعش و یا کشاندن پای ناتو به منطقه، بیانگر ناتوانی جهان اسلام در حل مسائل درونی خود است. به نظر می‌رسد جهان اسلام به عنوان یک هویت تمدنی و فرهنگی با میراث غنی اسلامی در مهم‌ترین نقطه جهان یعنی آسیای جنوب غربی با قابلیت‌های مختلف، برای حل مسائل خود چاره‌ای جز وحدت و همگرایی ندارد.

 

  

11دسامبر/17

نقش قبیله‌گرایی در سیاست خارجی عربستان

مقدمه

کشورهای عربی منطقه غرب آسیا را به دلیل ساختار قبیله‌ای و حضور قبایل مختلف در همه این کشورها می‌توان دارای پیوندهایی بیش از پیوند زبان و دین دانست. این قبایل که برخی بدوی و برخی یکجانشین بودند، پیش از تأسیس دولت‌های ملی و کشیده شدن مرزهایی که حرکت آنها را محدود می‌کرد در مناطقی که بعدها به وسیله این کشورها تقسیم شد به تعامل با یکدیگر و داد و ستد مشغول بودند.

با تأسیس دولت‌های ملی در جهان عرب پس از جنگ جهانی اول و تعیین دقیق مرزها میان کشورها و مناطق مختلف این منطقه، سرزمین‌ها و افراد این قبایل بین کشورهای مختلف عربی تقسیم شدند که این امر در کشورهای حوزه شورای همکاری خلیج فارس به دلیل همگونی جمعیتی بیش از پیش مشهود است.

عربستان سعودی به عنوان خاستگاه بسیاری از این قبایل عرب همواره به دنبال استفاده از این ارتباطات فرامرزی برای پیشبرد سیاست خارجی خود در منطقه خلیج‌فارس و جهان عرب بوده است. حضور قبایل بزرگ عرب در مناطق وسیعی از عراق، سوریه، اردن و حتی فلسطین علاوه بر کشورهای شورای همکاری و یمن باعث شده است که این امر دایره وسیعی از تأثیرگذاری را برای عربستان سعودی به همراه داشته باشد.

 

قبیله‌گرایی در جهان عرب

قبیله را می‌توان به عنوان بزرگ‌ترین واحد یک سازمان خودمختار سیاسی تعریف کرد که بر یک دسته‌بندی اجتماعی انحصاری استوار است و از لحاظ نظری یک نَصَب مشترک دارد و در محدوده مشخصی زندگی می‌کند. علاوه بر این قبیله را می‌توان ساختاری اقتصادی و اجتماعی دید که اعضای آن بر مبنای مالکیت مشاع زمین و همچنین منابع طبیعی حالت همبستگی میان خود را حفظ کرده است. ریاست قبیله نیز در این ساختار قدرت زیادی دارد که مرجع عالی حل اختلاف، رهبر نظامی، نماینده قبیله در برابر بیگانگان و سازمان‌دهنده فعالیت‌های جمعی آن است. از طرفی این همبستگی میان اعضای قبیله به وسیله باورهایی مانند کمک به برادر و بستگان در هنگام بروز مشکلات و آمادگی برای دست بردن به سلاح برای حمایت از مصالح قبیله و افتخار به نسب و نیای مشترک تقویت می‌شود. ساختار‌هایی مانند سیستم قضایی قبیله که مبتنی بر عرف‌اند و موجب می‌گردد که همه اعضای قبیله مسئولیت کارهای آن را به عهده بگیرند، قبیله را به واحدی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یکپارچه تبدیل می‌کند. سابق بر این عرف قبیله‌ای مبنای یکپارچه حل و فصل منازعات در درون آن و در برابر قبایل دیگر در یک گروه قومی بوده است.(۱)

افزایش نقش دولت ملی در زندگی شهروندان در کشورهای عربی از اوایل قرن بیستم، ساختار قبیله‌ای را با چالش‌هایی در برابر دولت ملی روبرو کرد که از تمایل هر دو گروه (دولت و قبیله) برای اعمال مجموعه قوانین و ارزش‌های خود در مناطق قبیله‌ای ناشی می‌شد و منجر به تضعیف قبیله به وسیله عواملی همچون یکجانشینی و رواج مالکیت فردی در میان اعضای قبایل گردید. دولت‌های ملی در منطقه مشرق عربی و کشور‌های حاشیه خلیج‌فارس با استفاده از دلار‌های نفتی، ارتباط دادن رؤسای قبایل به ساختار سیاسی و حفظ اقتدار آنها‌ بر قبایل، از آنها به عنوان واسطه‌هایی میان دولت و مردم استفاده  و از این طریق قبایل را به عنوان گروهی اجتماعی متصل به دولت حفظ کردند. این امر باعث شد اقتدار رؤسای قبایل بر زیردستان خود تا حدود زیادی تضعیف شود و برای حفظ اقتدار خود بر دولت و نه اعضای قبایل خود متکی باشند. همچنین در دوره‌های ضعف دولت، این رؤسا به منظور کسب منافع برای خود و قبایلشان تبدیل به فروشندگان خدمات به قدرت‌های منطقه‌ای شوند.

 

پایه‌های نفوذ عربستان در قبایل

عربستان سعودی به عنوان کشوری که نظام اجتماعی قبیله‌ای دارد و شاخه‌های این قبایل در بسیاری از کشورهای عربی همسایه و حتی دورتر از عربستان سعودی زندگی می‌کنند، همواره تلاش کرده است از ریشه‌های قبیله نظام سیاسی و ساختار اجتماعی کشور برای ایجاد نفوذ در کشورهای عربی استفاده کند. این امر به‌خصوص برای قبایلی که پیوندهای نزدیک با خویشاوندان خود در عربستان سعودی و یا حتی ارتباطاتی با خاندان سلطنتی عربستان سعودی دارند، مشهودتر است.

عربستان سعودی به منظور مرتبط نگاه داشتن قبایل با دولت مرکزی و استفاده از آنها برای کسب نفوذ، به اقداماتی از جمله ایجاد پیوندهای خویشاوندی با قبایل در زمان ملک عبدالعزیز، تشکیل گارد ملی متشکل از نیروهای قبایل، انتصاب رسمی رؤسای قبایل و اعطای کمک هزینه‌های ماهانه به آنها که تا ماهانه ده هزار ریال برای رؤسای بزرگ قبایل می‌رسد، دست زده است.(۲)

از سوی دیگر عربستان سعودی با استفاده از پیوندهای خانوادگی و خونی با قبایل موجود در بحرین، کویت، قبایل سنی عراق، اردن یمن و حتی شرق سوریه به اعمال نفوذ و پیدا کردن متحدان در این مناطق می‌پردازد. مهم‌ترین نمونه این امر در دوران گذشته روابط دوستانه قبیله حاشد در یمن به رهبری شیخ‌عبدالله الاحمر و شیخ سلطان بن عبدالعزیز بود که براساس آمیزه‌ای از پیوندهای فکری، منافع مشترک و کمک‌های مالی استوار بود و از دوران جنگ داخلی یمن شمالی در دهه هفتاد میلادی آغاز شده بود.(۳)

اعطای شناسنامه سعودی به برخی از اعضای قبایل نزدیک به دولت سعودی از اتباع دیگر کشورها نیز که با واسطه رؤسای این قبایل در عربستان سعودی صورت می‌گیرد، یکی از ابزار‌های عربستان برای کسب نفوذ در کشورهای دیگر به‌خصوص کشورهای شورای همکاری است که باعث شده است بسیاری از شهروندان کشورهای شورای همکاری دارای تابعیت دوگانه سعودی ـ کشور خود باشند که این امر نگرانی‌هایی را برای کشورهای کوچک شورای همکاری به‌خصوص کویت و قطر به وجود آورده است.  هم‌اکنون در کشور کویت بیش از ۴۳۰ هزار شهروند کویتی وجود دارند که دارای تابعیت مضاعف سعودی کویتی هستند.(۴)

در حوزه عراق و شرق سوریه نیز هیئت حاکمه عربستان سعودی روابط خانوادگی و سیاسی مستحکمی با رؤسای قبایل مناطق دیر الزور، رقه، الانبار و موصل دارد و پیش از این نیز از این روابط برای تأثیرگذاری بر این کشورها استفاده کرده است؛ هرچند که طبیعت نظام سیاسی این کشورها و چنددستگی‌های موجود در این قبایل از دامنه نفوذ عربستان در این مناطق می‌کاهد.

 

چشم‌انداز سیاست خارجی عربستان در زمینه قبایل

عربستان سعودی با علم به ساختار قبیله‌ای منطقه غرب آسیا و با توجه به ظرفیت‌های خود در پرونده قبیله‌گرایی تصمیم دارد بیش از پیش از این کارت به منظور پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود در منطقه استفاده کند و برای تحقق این امر بر حسب کشورهای مختلف رویکردهای متفاوتی را اتخاذ می‌کند. در پرونده بحران قطر، عربستان سعودی تلاش می‌کند با استفاده از کارت قبایل مخالف نظام قطر به‌خصوص قبایل آل‌مره که بخش بزرگی از آنها به اتهام دست داشتن در کودتای نافرجام سال ۱۹۹۶ از این کشور رانده شده بودند، به این کشور فشار بیاورد.

در پرونده عراق، گسترش نفوذ عربستان سعودی از طریق قبایل سنی به سمت قبایل شیعه جنوب عراق و دعوت از آنان برای حضور در عربستان سعودی به منظور ایجاد جبهه‌ای بر ضد جمهوری اسلامی ایران و همچنین پیگیری ایجاد اقلیم سنی در عراق، از راهبردهایی هستند که این کشور قصد دارد با کمک قبایل، آن را عملی کند.

در سوریه نیز سفر ثامرالسبهان به شهر رقه بعد از تسخیر آن به دست نیروهای موسوم به سوریه دموکراتیک نشان می‌دهد که این کشور قصد دارد با استفاده از نفوذ خود در منطقه شرق سوریه، به اضافه عوامل دیگر در این منطقه حساس به نقش‌آفرینی بپردازد.(۵)

 

نتیجه‌گیری

با وجود تغییر طبیعت قبیله و قبیله‌گرایی در صد سال اخیر در منطقه مشرق عربی، این نهاد اجتماعی هنوز هم از نفوذ و اعتبار قابل توجهی برخوردار است و در تحولات جهان عرب ایفای نقش می‌کند. این امر سبب شده است که بازیگران منطقه‌ای و جهانی از این عنصر در راستای منافع خود استفاده کنند. بی‌توجهی سیاست‌گذاران جمهوری اسلامی به این بازیگران محلی و عدم ارائه طرح برای دربرگیری این عناصر می‌تواند اثرات سوئی بر منافع جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بروایه، احمد، زمینه‌ها و پیامدهای تحولات امنیتی شبه جزیره سینا ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۵، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مطالعات خاورمیانه، پاییز ۹۵٫

۲ـ «الداخلیه» تحدِّد رواتب «المناصب القبلیه»، صحیفه الحیاه، ٩ أکتوبر/ تشرین الأول ٢٠١۵: https://goo.gl/WZA9Bg.

۳ـ توفیق الجند، السعودیه والقبیله فی مهمه إضعاف الیمن، موقع العربی الجدید، ۳۰ یولیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/fFtZWo

۴ـ الکویت: تخییر ۴۳۲ ألف شخص بین الجنسیه الکویتیه والسعودیه، صحیفه الحیاه، الثلاثاء، ٢٩ یولیو/ تموز ٢٠١۴: https://goo.gl/WHJ98s

۵ـ ثامر السبهان در رقه به دنبال چه بود؟ خبرگزاری تسنیم، ۰۱ آبان ۱۳۹۶: https://goo.gl/7655n4

 

 

سوتیترها:

۱٫

در پرونده عراق، گسترش نفوذ عربستان سعودی از طریق قبایل سنی به سمت قبایل شیعه جنوب عراق و دعوت از آنان برای حضور در عربستان سعودی به منظور ایجاد جبهه‌ای بر ضد جمهوری اسلامی ایران و همچنین پیگیری ایجاد اقلیم سنی در عراق، از راهبردهایی هستند که این کشور قصد دارد با کمک قبایل، آن را عملی کند.

 

۲٫

با وجود تغییر طبیعت قبیله و قبیله‌گرایی در صد سال اخیر در منطقه مشرق عربی، این نهاد اجتماعی هنوز هم از نفوذ و اعتبار قابل توجهی برخوردار است و در تحولات جهان عرب ایفای نقش میکند. بی‌توجهی سیاست‌گذاران جمهوری اسلامی به این بازیگران محلی و عدم ارائه طرح برای دربرگیری این عناصر می‌تواند اثرات سوئی بر منافع جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.

 

 

11دسامبر/17

در عربستان چه خبر است؟

اقدامات بی‌سابقه بازداشت شاهزادگان سعودی و بسیاری از افراد ثروتمند و قبل از آن بازداشت بسیاری از علمای اصلاح‌طلب وهابی پرسش‌های بسیاری را در باره علل این‌گونه اقدامات جدید از سوی دولت کنونی عربستان مطرح می‌کند. همچنین واکنش دیوانه‌وار رهبران سعودی به اصابت موشک یمنی به فرودگاه ملک خالد در ریاض از یک نوع بی‌تابی نامتعارف سیاسی خبر می‌دهد که هیچ‌گاه در گذشتۀ سیاسی این کشور دیده نشده است.

احضار سعد حریری نخست‌وزیر لبنان به ریاض و درخواستِ خواندن متن استعفا از پایتخت کشور دیگر نیز اقدام نامرسومی است که برای اولین ‌بار در تاریخ منطقه اتفاق می‌افتد. این اقدامات بی‌سابقه چرا و به چه دلیل صورت می‌گیرند و دولت حاکم در ریاض از این اقدامات چه هدفی را دنبال می‌کند؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها وده‌ها سئوال دیگر باید به حقایق زیر توجه کرد تا پشت‌پرده این گونه حوادث کاملاً روشن گردد:

۱- شاهزاده محمد بن سلمان تصمیم دارد اشتباه شاهزاده متعب فرزند ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان را تکرار نکند. متعب در یک قدمی پادشاهی و پدرش در آستانه اعلام ولیعهدی او بود که ناگهان پدر فوت کرد و با انتقال قدرت به ملک سلمان به عنوان پادشاه، متعب کلاً از عرصه رقابت اخراج شد. بن سلمان تلاش دارد تا پدرش زنده است قدرت را به خود منتقل کند و با حضور پدر مخالفانش را مهار و پادشاهی خود را تثبیت کند.

۲- شاهزاده بن سلمان می‌داند که قبل از انتقال پادشاهی به خود باید تسلط خود را بر نظام سیاسی عربستان سعودی کامل و هرگونه امکان اعتراض دیگران را پیشاپیش مهار کند. او زمانی که ولیعهد اول شد، برخی از شاهزادگان حاضر در ساختار قدرت مانند شاهزاده متعب از بیعت با او خودداری کردند و به پشتوانه جایگاه خود زیر بار این انتصاب  پادشاه نرفتند. این واقعیت، بن سلمان را وادار کرد تا این موانع را از سر راه خود بردارد و انتقال قدرت را بدون هیچ معارضه‌ای انجام دهد.

۳- محمد بن سلمان ولیعهد کنونی با بازداشت شاهزادگان عموزاده و رقیب خود تلاش می‌کند تا همه رقیبان داخل خاندان آل‌سعود را مهار کند. در میان شاهزادگان فرزندان پادشاه عبد‌الله و ولیعهد در گذشته نایف و سلطان از اولویت خاصی برخوردار بودند که در موج اول بازداشت‌ها دستگیر شدند. بستن مرزها و جلوگیری از پرواز هواپیماهای خصوصی از جمله تدابیر دیگری بود تا مانع از فرار دیگر شاهزادگان سعودی شود و  شاهزادگانی مانند منصور فرزند مقرن که والی عسیر بود و تلاش داشت با استفاده از بالگرد فرار کند، با یک موشک ساقط و کشته شد تا عبرتی برای همه شود. بن سلمان با هیچ عمو زاده‌ای شوخی ندارد و برای رسیدن به قدرت مصمم و حاضر است هر بهایی را بپردازد.

۴- یکی از مهم‌ترین نهادهای مخالف ممکن با این انتقال قدرت، نهاد دینی است، به همین دلیل بن سلمان دستور داد پیشاپیش علما و خطبای وهابی سرکش مانند سلمان العوده و انس القرنی و ده‌ها روحانی سنی دیگر بازداشت و زندانی شوند. روحانیون وهابی، منفور اکثر مردم هستند و بن سلمان با وعده اشاعه مفاهیم میانه‌رو دینی و مقابله با افراط‌گرایی عملاً آینده این روحانیون درباری را تهدید می‌کند.

۵-  با توجه به جوان بودن جامعه عربستان که ۷۰% آنها زیر ۳۰ سال هستند، بن سلمان برای کسب این اکثریت اجتماعی تلاش می‌کند. او با طرح نگاه ۲۰۳۰ کوشیده است به جوانان قول از بین بردن بیکاری و اشاعه رفاه اقتصادی را بدهد. بن سلمان اخیراً اعلام کرد که زنان از این پس می‌توانند رانندگی کنند و به این ترتیب می‌کوشد زنان را که نیمی از جامعه هستند با خود همراه سازد. او اعلام کرده است که برای رسیدن به این هدف با همه مخالفان نوگرایی، خواهد جنگید.

۶- بن سلمان برای تسلط  کامل بر نهادهای اقتدارگرا، همه نهادهای امنیتی و نظامی را به تصرف خود در آورده و پیشاپیش، فرزندان سلطان را از دژ نهاد ارتش که زیر نظر وزارت دفاع است اخراج کرده و در گام بعدی سازمان‌های امنیتی را از انحصار فرزندان نایف درآورده و در گام آخر نیز شاهزاده متعب را از گارد سلطنتی اخراج و فرمانده نیروی دریایی را نیز عزل کرده و به این ترتیب همه نهادهای اقتدارگرای ارتش، گارد و امنیتی را به تصرف کامل خود در آورده است.

۷- شاهزاده بن سلمان در گام بعدی ثروتمندان را بازداشت و پیش از محاکمه و صدور احکام، دستور انتقال اموال آنها را به دولت صادر کرده است. بن سلمان معتقد است که ثروت برخی از شاهزادگان و یا ثروتمندان ممکن است در جهت اخلال در عملیات انتقال قدرت به کار گرفته شود و به همین دلیل باید با مصادره اموال افراد مشکوک، از هرگونه امکان اعتراض مبتنی بر ریخت و پاش‌های مالی جلوگیری شود.

۸- انتقال قدرت از فرزندان عبدالعزیز به نوادگان(محمد بن سلمان) آن هم با حضور چند عمو و ده‌ها عموزاده بزرگ‌تر از خود، یک شوک ساختاری در نظام سیاسی عربستان به شمار می‌آید. عبدالعزیز وصیت کرده بود که قدرت به طور افقی میان فرزندانش بچرخد، در حالی که بن سلمان قصد دارد از بقیه عموها و عموزادگانش عبور و قدرت را یک‌تنه تصاحب کند.

تاکنون قدرت میان این برادران تقسیم شده بود و همه در کیک قدرت، سهمی داشتند، در حالی که ولیعهد کنونی تلاش دارد قدرت را به خاندان سلمان محدود کند و دیگران را به تمکین وادار سازد. به همین علت امنیتی کردن فضای سیاسی این کشور لازم و ضروری است تا تحت عنوان وجود تهدید امنیت اجتماعی به هرگونه سرکوب مخالفان مشروعیت ببخشد.

اصابت موشک انصارالله به فرودگاه ملک خالد در جنگ جاری در یمن امری طبیعی است، زیرا عربستان بیش از هزار روز است که جنگ بی‌رحمانه‌ای را علیه یمن آغاز کرده و هر روز ده‌ها یمنی را با حملات هوایی و یا توپخانه‌ای به شهادت می‌رساند. کشور یمن در نتیجه این جنگ خانمان‌سوز به ویرانه تبدیل و صدها سال به عقب برده شده است. بی‌تابی و عدم تحمل مسئولان عربستان در برابر اصابت این موشک، هدفمند است و تلاش عمدی برای امنیتی کردن فضای سیاسی و آغاز عملیات اجرای طرح انتقال قدرت در فضای اجبار و دلهره اجتماعی است.

۹- در اینکه چرا اصابت موشک انصارالله به فرودگاه ملک خالد در ریاض با واکنش شدید آل سعود روبرو شده و ولیعهد سعودی و وزیر خارجه آن، حزب‌الله و ایران را متهم کرده‌اند که آنها از یمن علیه عربستان اعلام جنگ داده‌اند پرسش‌های متعددی مطرح می‌شوند. جنگ سعودی علیه یمن، نزدیک به سه سال است که ادامه دارد و روزی نیست که هواپیماهای جنگی ریاض علیه مردم غیر نظامی یمن، جنایتی مرتکب نشده باشند و زدن ریاض در این چهارچوب به عنوان واکنش متقابل نیز بعید نیست.

مسئولان آل سعود تصور می‌کردند جنگ یمن یک گردش تفریحی است که ظرف دو هفته به نفع آنها تمام می‌شود، ولی اینک به این نتیجه رسیده‌اند که درگیر یک جنگ فرسایشی شده‌اند و قادر به خروج آبرومندانه از این باتلاق نیستند. این اتفاق یک شکست بزرگ نظامی است که آبروی نیروهای مسلح سعودی را که سومین خریدار جنگ افزار‌های پیشرفته جهان است، می‌برد. به همین دلیل دولتمر‌دان سعودی برای توجیه این شکست ادعا می‌کنند که آنها در یمن در واقع با ایران و حزب‌الله می‌جنگند و ایران همه توان موشکی خود را در اختیار یمن گذاشته و با این موشک‌ها ریاض را هدف قرار داده است تا با این ادعا شکست نظامی خود را در یمن توجیه کنند.

۱۰- گفته می‌شود که دولت سعودی۱۷۰۰ حساب شخصی شهروندان سعودی را بسته است و با درخواست از ابوظبی در پی بلوکه کردن حساب این افراد در امارات نیز هست.

نقض قانون مقررات احترام به مالکیت فردی و چنگ انداختن بر ثروت‌های هزاران نفر،  دو مسئله را نشان می‌دهد.

دولت ریاض از یک سو می‌کوشد اموال مخالفان و افراد مشکوک را مصادره کند و از سوی دیگر تلاش می‌کند از به کارگیری این اموال برای تقابل با نظام در دوره انتقال قدرت از ملک سلمان به پسرش جلوگیری کند.

نکته جالب این است که آمریکا به عنوان رهبر جهان سرمایه‌داری که به مالکیت شخصی احترام می‌گذارد، از این اقدام ناهنجار حمایت کرده است. البته گفته می‌شود جمع‌آوری این اموال برای تامین مالی قراردادهایی است که بن سلمان با ترامپ رئیس جمهور امریکا بسته است و حمایت آمریکا نیز، این برداشت را تایید می‌کند.

۱۱- استعفای حریری نخست‌وزیر لبنان از مقام خود را نمی‌توان خارج از این حوادث تحلیل کرد، به‌ویژه که این اقدام از ریاض انجام گرفت. عربستان با احضار حریری به ریاض او را وادار به استعفا کرد تا این کابینه که به ادعای آنها بخش وسیعی از آن تحت سلطه حزب‌الله است، در خدمت حاکمیت کنونی لبنان نباشد. اعلام اینکه ایران در لبنان دخالت و زندگی حریری را تهدید می‌کند، مردود است چون او در روز قبل، با هیئت ایرانی به ریاست دکتر ولایتی دیدار کرده بود. اگر ایران با لبنان خصمانه رفتار می‌کرد، نخست‌وزیر لبنان قاعدتاً نباید با هیئت ایرانی دیدار می‌کرد. همچنین اتهام حزب‌الله به حضور نظامی در سوریه و اخلال در کار دولت از این طریق نیز بهانه قابل قبولی نیست، زیرا این حضور قبل از تشکیل کابینه حریری بوده و او بر پایه پذیرش این واقعیت از فرانسه به لبنان برگشته و کابینه جدید را تشکیل داده بود.

واقعیت این است که عربستان با پیروزی قاطع جبهه مقاومت در عراق، سوریه، لبنان و حتی یمن در منطقه روبروست و با برهم زدن بازی در لبنان می‌کوشد توافق ایران و لبنان را به هم زند و محور مقاومت را با مشکل مواجه کند. اظهارات اخیر ثامر السبهان در اینکه جریان المستقبل در لبنان باید در مقابل حزب‌الله بایستد و الا عربستان، لبنان را در حال جنگ با خود می‌بیند، بسیاری از اهداف عربستان را آشکار می‌سازد. ریاض تلاش دارد لبنان را قربانی شکست‌های منطقه‌ای خود کند که این اقدام برای هیچ شهروند لبنانی شرافتمندی قابل قبول نیست.

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از مهم‌ترین نهادهای مخالف ممکن با این انتقال قدرت، نهاد دینی است، به همین دلیل بن سلمان دستور داد پیشاپیش علما و خطبای وهابی سرکش مانند سلمان العوده و انس القرنی و ده‌ها روحانی سنی دیگر بازداشت و زندانی شوند.

 

۲٫

اعلام اینکه ایران در لبنان دخالت و زندگی حریری را تهدید می‌کند، مردود است چون او در روز قبل با هیئت ایرانی به ریاست دکتر ولایتی دیدار کرده بود. اگر ایران با لبنان خصمانه رفتار می‌کرد، نخست‌وزیر لبنان قاعدتاً نباید با هیئت ایرانی دیدار می‌کرد.

 

 

11دسامبر/17

دشمنان هم به موفقیت‌های ایران اذعان دارند

اشاره تحولات اخیر منطقه به‌ویژه  موفقیت‌های مهم محور مقاومت در تکمیل روند شکست‌های نظامی داعش در سوریه و عراق و تصمیمات ناپخته و عجیب ولیعهد جوان سعودی درسطح منطقه باعث شده تا برخی از تحلیلگران از آیندهای ناامیدکننده برای ائتلاف آمریکایی- صهیونیستی-سعودی در مقابل استمرار پیروزی‌های محور مقاومت سخن بگویند. در همین راستا این مسائل را در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا مورد بررسی و تدقیق قرار داده‌ایم.

* با توجه به تحولات پرشتاب منطقه، دلایل اصلی دست و پا زدن‌های جدید حکام سعودی و دخالت‌های شدید آنها در منطقه، به‌ویژه در دو عرصه یمن و لبنان کدامند؟ آیا این تحرکات ناشی از کنشی جدید یا واکنشی به شرایط متحول شده در سطح منطقه هستند؟

منطقه ما از دیرباز عرصه تقابل میان دو جریان “استیلا” و “استقلال” بوده است. قدرت‌های بزرگ از اواسط قرن هجدهم تلاش کردند منطقه خاورمیانه را به عنوان منطقه ضامن حفظ و گسترش قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی خود به کار بگیرند.

در همین راستا در طول ۲۰۰ سال گذشته شاهد رقابت بسیار نزدیکی در بین آنها بوده‌‌ایم و هر چه هم جلوتر آمده‌ایم و قدرت‌هایی در سطح جهان نزول و قدرت‌هایی دیگر ظهور کرده‌اند، این واقعیت که این منطقه، منطقه استراتژیکی است و نقش تعیین‌کننده‌ای در حفظ و توسعه قدرت‌های بزرگ دارد، این رقابت تغییری نکرده و همچنان باقی مانده است.

انقلاب اسلامی ایران در واقع مهم‌ترین اتفاق در ۲۰۰ سال گذشته در منطقه بوده است، زیرا که جریان “استیلاطلب” غرب را به‌طور کلی در معرض فشار قرار داد و اساساً منکر پذیرش سلطه آنان شد و در مقابل این خط ایستاد.

پیش از این حرکت‌ها و جنبش‌های ناسیونالیستی‌ از قبیل جنبشی که عبدالناصر رهبری ‌کرد و یا جنبش‌های ناسیونالیستی برخی از کشورهای نوظهور را به‌ویژه پس از جنگ جهانی دوم در سطح منطقه شاهد بوده‌ایم. همین ‌طور جنبش‌های فرا منطقه‌ای مانند جنبش عدم تعهد به مرحله ظهور و بروز رسیدند که به نظر می‌رسید مسئله آنها سیطره قدرت‌های غربی بر مناطق حساس و استراتژیک است، اما در عمل شاهد کنارآمدن آنان با قدرت‌های مسلط جهانی بودیم. ناصر به اردوگاه شرق پیوست و تنها اتفاق نقل مکان مصر از وابستگی به ابرقدرتی در غرب به وابستگی به ابرقدرت دیگری در شرق بود. همچنین گروه‌های چپ، مارکسیست و کمونیست، عموماً شوروی را به عنوان مرکز اصلی آمال و آرزوهای خود در نظر داشتند. بنابراین بخشی جزو اردوگاه شرق به حساب می‌آمدند و برخی هم غربی بودند.

کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هم در درون خود تعارضات زیادی داشتند. این جنبش دولت‌هایی با هویت‌های مختلف، از دولت‌های به‌شدت وابسته به آمریکا نظیر محمدرضا پهلوی در ایران تا دولت‌های به‌شدت وابسته به شوروی مانند کوبا حضور داشتند. طبیعتاً چنین جنبشی عملاً به شعار عدم تعهد متعهد نبود، بلکه بعضی از این کشورها به بلوک شرق و برخی دیگر به بلوک غرب متعهد بودند.

در این شرایط انقلاب اسلامی شعار نه شرقی نه غربی را برای خود برگزید و مبارزه با استیلا ـ اعم از شرق و غرب ـ را هدف اساسی خود قرار داد. اگر شعارهای انقلاب اسلامی را با شعارهای جنبش عدم تعهد مقایسه کنیم، متوجه واقعیت‌های مهمی می‌شویم. در آنجا بحث  بر سر این بود که کشورها نباید گرفتار یکی از دو بلوک شرق یا غرب شوند، اما انقلاب اسلامی مبارزه همزمان با سیطره غرب و شرق را شعار خود قرار داد، به همین دلیل از ابتدای انقلاب، شاهد هم‌داستانی شرق و غرب علیه انقلاب اسلامی ایران بوده‌ایم.

این شرایط ادامه پیدا کرد و در طول چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بخش‌های مختلف شاهد تقابل با این انقلاب بوده‌ایم. امروز شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی در قالب جبهه و محور جدیدی تحت عنوان جبهه مقاومت ظهور و بروز پیدا کرده است. با نگاهی به نقشه جغرافیایی منطقه غرب آسیا متوجه می‌شویم که اصلی‌ترین بخش این منطقه یا به تعبیر کلاسیک آن، خاورمیانه از سیطره قدرت‌های غربی و شرقی خارج شده است.

امروز در حد فاصل دریای عمان تا مدیترانه شاهد جبهه به هم پیوسته‌ای هستیم که هرگز تسلیم آمریکا یا قدرت‌های دیگر نمی‌شود. در این شرایط طبیعتاً دولت‌هایی چون عربستان سعودی که به ندای فطری و طبیعی رهائی کشورها و ملت‌ها از سیطره دولت‌های فاسد گوش فرا نداده‌اند و در عین‌حال شاهد شکل‌گیری قدرت بزرگ و جدیدی در صحنه خاورمیانه هستند، خود را در معرض تهدید می‌بینند و برای خروج از این شرایط، به اقداماتی دست می‌زنند. آقای محمد‌ بن‌ سلمان و تیم جدید او و شاید غرب، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که سیاست‌های عربستان برای مهار ایران و جبهه مقاومت به نتیجه نرسیده‌اند، پس بنابر این سیاست‌ها برای تامین هدف، باید تغییر کند.

محمدبن‌سلمان در یک گفتگوی تلوزیونی صریحاً گفت که سیاست‌هایی که تاکنون عربستان برای مهار ایران بکار بسته نتیجه نداده و شکست خورده‌ لذا باید تغییر کنند. صهیونیست‌ها هم اعتراف می‌کنند که سیاست‌های طراحی شدۀ آنها برای مهار ایران ـ اعم از برجام و سیاست‌های ضدایرانی دیگرـ  به نتیجه نرسیده و شکست خورده و ایران هم اکنون با ظرفیت، انرژی، قدرت و آزادی عمل بیشتری در منطقه تاثیرگذاری می‌کند و در پی تعیین چشم‌اندازها و راهبردهای اساسی در منطقه است.

آمریکایی‌ها هم این مسئله را اذعان می‌کنند. دونالد ترامپ در مقطع رقابت‌های انتخاباتی و در دوران ریاست جمهوری صراحتاً گفته است که سیاست‌های ضد ایرانی دوران اوباما که برای مهار ایران طراحی شده ناکافی بوده‌اند و باید تغییر کنند. آمریکایی‌ها پیش از این ادعا می‌کردند که توافق برجام که در اثر آن به فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان آسیب‌های جدی وارد آمد، بهترین راهبرد از سوی اوباما در برخورد با ایران بوده است؛ اما در دوران جدید می‌گویند که این سیاست‌ها به‌ویژه راهبردهای دوران اوباما با شکست مواجه شده‌اند. این مسئله‌ای است که حتی خود اوباما هم به آن اعتراف کرده است.

البته آمریکا در مقاطعی با تحرکاتی که داشتند، به نتایجی هم دست یافتند. فشار بر اقتصاد ایران سبب گردیده که وضعیت معیشت مردم دشوار‌تر شود، ارزش پول ملی و نیز سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ایران تا حد قابل توجهی کاهش یابند. در روابط خارجی ایران نیز اختلالاتی وارد و در مسیر تعاملات بین‌المللی ایران با جهان موانعی قرار داده شد‌.

در یک فرآیند کلی باید بگوییم که ایران طرف مقابل را ضربه فنی کرده، اما در جریان این کُشتی توسط حریف آمریکایی زخم‌هائی هم برداشته است. در این نبرد رویاروی، برنده نهایی ایران بوده و طی سال‌هایی که ایران و آمریکا مشغول این نبرد سنگین بوده‌اند، منطقۀ نفوذ ایران گسترش پیدا کرده است. از سال‌ ۲۰۰۰ به بعد، عراق به مهم‌ترین و اصلی‌ترین و به تعبیر آمریکایی‌ها مهم‌ترین متحد ایران شده است. و این مسئله در فاصله همین کشمکش‌های نفس‌گیر اتفاق افتاده و یا در همین دوره، نجات دولت سوریه از سقوط انجام شده‌اند. ایران زخم برداشته، ولی حزب‌الله لبنان به قدرت بزرگ‌تری تبدیل شده است. در همین دوره در یمن قدرتی سر برآورده که مخالفان جمهوری اسلامی از جمله آمریکا، صهیونیست‌ها و سعودی‌ها را به‌شدت نگران کرده است.

لذا این سخن آمریکایی‌ها و افرادی نظیر اوباما در باره اینکه ایران پیروز تحولات منطقه بوده است، حرف درستی است و کسی در دنیا در اینکه آمریکایی‌ها در این زورآزمایی شکست فاحشی خورده‌اند، تردید به خود راه نمی‌دهد.

در این صحنه سعودی‌ها بیش از دیگران احساس خطر می‌کنند، زیرا در منطقه‌ای که قرار بوده ایران در آن آسیب جدی ببیند و از آن اخراج شود، از صحنه درگیری در سوریه، عراق، یمن، لبنان و …پیروز  خارج می‌شود و قدرتی که قرار بوده ایران را به حاشیه ببرد و به آن آسیب بزند، از صحنه خارج شده و شکست خورده و ایران را به عنوان طرف پیروز این تحولات شناخته است.

از سوی دیگر در کنار سعودی‌ها اتفاقی رخ داده که به مذاق آنها خوش نمی‌آید و هرگز برای آنها قابل تحمل نیست در واقع به همان اندازه‌ که ایران از شرایط درگیری نظامی خارج شده، رژیم سعودی‌ با یمن دچار تنش شدید نظامی و امنیتی پرفشار متراکمی  شده‌ و کسی هم در کنارش نیست که در جنگ با یمن از او دفاع ‌کند.

در شرایطی که عربستان با جنگنده‌های خود به مردم یمن حمله و منازل آنان را تخریب می‌کند و بی‌پناهان را به خاک و خون می‌کشد، حتی یک نفر هم در دنیا از این کار سعودی‌ها حمایت نمی‌کند. سازمان ملل و دبیرکل آن آقای گوترش اخیراً تاکید کردند از آنچه که در یمن می‌گذرد، شرمنده‌اند و محاصره یمن باید برداشته شود، وگرنه فاجعه بزرگی رخ می‌دهد.

خبرها حاکی از آن است که آمریکایی‌ها به سعودی‌ها گفته‌اند که جنگ یمن معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرده و حیثیت آمریکا و عربستان را توامان دچار بحران کرده است. اروپایی‌ها عربستان را پیروز نبرد با یمن نمی‌دانند و به‌شدت نسبت به این مسئله حساس شده‌اند.

جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر انگلیس به شدت به عربستان و سیاست‌های انگلیس در حمایت از آنها حمله، و از ترزا می به علت فروش تسلیحات به عربستان سعودی و پرکردن جیب خود با استفاده از خون‌های بر زمین ریخته شده ملت یمن به‌شدت انتقاد کرد.

اصلی‌ترین علت اعتراضات این است که آنها عربستان را پیروز جنگ یمن نمی‌دانند و به همین علت نگران و دستپاچه شده‌اند. عربستان طی یک سال اخیر در یمن موفقیتی نداشته، و در رقم زدن هرگونه اتفاق جدیدی در عرصه سیاسی این کشور ناکام مانده‌ و به این دلیل به بمباران‌های خود ادامه داده است. این در حالی است که جنبش انصارالله یمن توان ایجاد تحولات جدید را دارد ولذا مشاهده می‌کنیم که یک موشک ۹۰۰ کیلومتری به سوی ریاض پرتاب می‌کند و سعودی‌ها دچار بحران می‌شوند. آنها یک بار گفتند که این موشک ایرانی است و بلافاصله حرف خود را پس گرفتند. اگر این موشک ایرانی بود، چرا از موضع خود عقب‌نشینی کردند؟

*دلیل این عقب‌نشینی واقعاً چه بود؟

‌دلیلش این بود که این می‌توانست پارامتر جدیدی را وارد معادله کند. این مسئله در صورت پیگیری و پافشاری بر آن باعث می‌شد که عربستان از داخل تحت فشار قرار بگیرد و در خارج هم به علت ناکامی‌ها با انتقادات بیشتری در مورد ایران مواجه شود. در صورت تایید این سخن، ایران از یک عامل ناظر در تحولات به یک عامل فعال و کنشگر تبدیل، به همین دلیل سعودی‌ها به‌سرعت این موضوع را جمع کردند و آمریکایی هم برای آبروداری گفتند برای اثبات نقش ایران در پرتاب این موشک نیاز به اسناد بیشتری داریم. در واقع همه تلاش کردند به‌نوعی عربستان را از گرفتاری در بحران جدید در جنگ یمن و اثبات ناتوانی در برابر ایران نجات بدهند.

از سوی دیگر عربستان در حال یک نقل و انتقال سیاسی است، آن هم نه فقط از یک پادشاه به پادشاهی دیگر. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ما دست‌کم شاهد ۴ مورد جابه‌جایی قدرت در عربستان بوده‌ایم.

امروز در سعودی یک جابه‌جایی پرهزینه و پرمسئله در حال وقوع است. جابه‌جایی‌ای که طلیعه آن دستگیری ۲۸۵ نفر از عناصر موثر در عربستان سعودی است که ۴۰ نفرشان مقامات و وزرای سابق عربستان و یا مقامات ملی و استانی و سرشناس هستند. همچنین از اعضای دو خاندان اصلی عربستان یعنی طلال و عبدالله هم بازداشت‌هایی صورت گرفته است. در واقع تمام رگ و ریشه‌های ملک عبدالله که در گذشته، هم از وی به نیکی یاد و هم از بازماندگانش در سمت‌های مهم استفاده می‌شد، قطع شده‌اند.

تحولات کنونی عربستان به‌شدت رازآلود و پر خطر به نظر می‌رسند. در این میان سعودی‌ها تلاش می‌کنند اثبات کنند که آنان رویدادهای منطقه را تعیین می‌کنند، نه ایران!. به همین دلیل به نمایش‌های عجیبی دست زدند. یکی از آنها مسئله اعلام جنگ به قطر به بهانه سخنان امیر قطر علیه عربستان بود. آنها قطر را تحت محاصره قرار دادند، و فشارهای شدیدی را علیه دوحه اعمال و این کشور را از شورای همکاری خلیج فارس اخراج و در واقع صحنه جنگی را به نمایش گذاشتند.

دومین اقدام آنان در مورد دولت لبنان بود. آنان آقای حریری را به ریاض فراخواندند و وی را بازداشت کردند. بعد هم استعفانامه‌ای را به دستش دادند و گفتند باید آن را بخوانی و استعفا بدهی. سعودی‌ها برای اثبات قدرت خود و پیش بردن و عملی کردن حرفشان در منطقه، این کارها را انجام دادند و این نمایش قدرت را که نه واقعی بود و نه ملموس به راه انداختند.

تحلیل سعودی‌ها این بود که این کار، آمریکایی‌ها را وادار به دخالت  می‌کند. آنان چنین تصور می‌کردند که در صورت درگیری با قطر، ترامپ طرف ریاض را می‌گیرد و برای اطمینان خاطر از نتایج این اقدام، ابتدا ترامپ را به ریاض دعوت و یک قرارداد ۴۰۰ میلیارد دلاری را با او منعقد کردند. سعودی‌ها انتظار داشتند این مقدمات باعث ‌شوند که آمریکایی‌ها در نبرد با قطر طرف ریاض را بگیرند.

آنها در قضیه لبنان هم سعی ‌کردند آمریکا و حتی اسرائیل را هم به صحنه بکشانند تا بین ایران و آمریکا جنگی به راه بیفتد.آنها با این طرح در لبنان دست به ایجاد تحولاتی زدند. البته آنها به این مسئله توجه نداشتند که از سال  ۲۰۰۵، استراتژی نبرد نظامی علیه ایران از راهبردهای واشنگتن خارج شده است و به‌جز مقطعی از فتنه ۸۸ که آمریکایی‌ها در فکر حمله به ایران بودند، در سال‌های پس از آن، این استراتژی جایی در بین راهبردهای آمریکا نداشته است. در واقع آنها متوجه نبودند که عدم حمله به ایران علاوه بر اینکه جمع‌بندی دموکرات‌هاست، مورد توافق دونالد ترامپ نیز هست.

به عنوان نمونه در همین دوره ترامپ که به‌شدت علیه ایران تبلیغات می‌شود، در منطقه التنف در شرق سوریه که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کمر پروژه آمریکایی را شکست، آنها با نیروهای ایران درگیر نشده و از رویارویی با ایران خودداری و چشم خود را بر حضور ایران در نقاط راهبردی و استراتژیک بستند.

البته سعودی‌ها متوجه این واقعیت نشدند و  تلاش کردند واشنگتن را وارد نبرد مستقیم با ایران کنند. سعودی‌ها علاوه بر اینکه در کشاندن آمریکا به رویارویی با ایران در این دو پرونده شکست خوردند، در قبال اقدامات نمایشی خود، از آمریکا نیز بازخوردهای منفی و نارضایتی دریافت کردند. واشنگتن حتی در مسئله حریری هم از سعودی‌ها حمایت نکرد و تاکید کرد که نمی‌داند حریری کجاست و چه سرنوشتی دارد و باید این مسئله را از سعودی‌ها جویا شد! بنابراین سعودی‌ها در این صحنه هم نشان دادند که از یک طرف در تنگنای تصمیم‌گیری قرار دارند و از سوی دیگر در صحنه، بازیگران خوبی نیستند.

به اعتقاد من سعودی‌ها بازیگرانی پر ریسک، بی‌فکر، با محدودیت‌های شدید هستند. یعنی در عین حال که در تصمیم‌گیری محدودیت دارند، با بی‌فکری بازی‌هایی را طراحی می‌کنند که تبعات آن را محاسبه نکرده‌اند.

*با وضعیت کنونی در عربستان و تصمیمات پر خطر و از سرِ بی‌فکری ولیعهد سعودی چه آینده‌ای را برای آل سعود متصور هستید؟ آیا به اعتقاد شما در سال‌های آتی شاهد تداوم سیاست‌های کنونی این رژیم خواهیم بود؟

به نظر من آقای بن سلمان نتوانسته برای خودش دوستی دست و پا کند. به عنوان مثال کویتی‌ها با رویکرد سعودی‌ها در دوران جدید مخالفند. امیر کویت به اقدامات بن سلمان انتقاد و اعتراض دارد و اگر کسی در عربستان علیه ولیعهد برخیزد، این مسئله با استقبال کویتی‌ها مواجه خواهد شد.

عمانی‌ها هم قطعاً با این مسئله مخالفند. وضعیت قطر هم که معلوم و مخالفتش واضح است. در داخل خود خاندان سعودی هم مشخص است که مخالفت‌هایی علیه بن سلمان وجود دارند. در سطح اروپا نیز رفتارهای بن سلمان پر خطر توصیف می‌شوند. در جامعه عربستان هم  به نظر نمی‌آید که گرایشی نسبت به بن سلمان وجود داشته باشد.

اگر چه از برخی آزادی‌هایی که او در حوزه زنان عنوان کرده و اعمال محدودیت علیه وهابی‌ها، استقبال‌هایی صورت گرفته است، اما چون رفتارهای بن سلمان در عرصه سیاسی از یک آینده نامعلوم و پرخطر حکایت دارند، جایگاه لازم را در جامعه عربستان پیدا نکرده است.

بنابراین وضعیت عربستان مبهم است و احتمال وقوع تغییرات جدی در آن کشور وجود دارد. جامعه عربستان یک جامعه تحول ندیده است و اندک تحولی در هیئت حاکمه سیاسی آن کشور می‌تواند منشاء بروز خواسته‌های فروخفته‌ هفتاد، هشتاد سال گذشته باشد.

 *تحلیل شما از شکست‌ گروه‌های تکفیری تروریستی در سوریه و عراق، به‌ویژه پس از پیروزی‌های مهم ارتش سوریه در البوکمال و ارتش عراق در القائم که به نابودی نظامی داعش انجامید، چیست؟ شرایط کنونی و آینده پس از نابودی کامل گروه‌های تروریستی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بحران سیاسی سوریه از ۲۰۱۱ شروع شد، اما بحران نظامی امنیتی در آن کشور با یک سال فاصله و با فعالیت گروه‌های تروریستی از سال ۲۰۱۲ آغاز گردید. فرآیند ماجرا هم به این‌صورت بود که در ابتدا درگیری‌های سیاسی آغاز شدند و به‌تدریج گسترش پیدا کردند.

بخش دوم تحولات امنیتی سوریه بود که از سال ۲۰۱۲ در یک برهه  شش ماهه آغاز شد و با برخی عملیات‌های تروریستی ادامه پیدا کرد. مرحله سوم تحولات سوریه در فاز نظامی از اواخر سال ۲۰۱۲ آغاز شد و در یک دوره سه ساله به‌شدت گسترش پیدا کرد. در اواسط سال ۲۰۱۴ اولین عملیات نظامی موثر علیه گروه‌های تروریستی در منطقه القصیر اتفاق افتاد که حزب الله لبنان در آنجا به مدت دو ماه جنگید و تروریست‌ها را شکست داد و منطقه را آزاد کرد.

در اینجا بود که مشخص شد به همان اندازه که احتمال پیروزی گروه‌های تروریستی وجود دارد، احتمال شکست آنها نیز هست. تا قبل از آن، همه تحلیل‌ها نشان می‌دادند که داعش و النصره حتماً طرف پیروز نبرد سوریه خواهند بود. از بعد از وقایع القصیر این نگاه کنار گذاشته شد و این ایده که تروریست‌ها شکست‌پذیر هستند، تقویت گردید. نه ماه پس از تحولات القصیر، شاهد عملیات یبرود بودیم و عملیاتی هم در مناطق دیگر رخ دادند تا اینکه منطقه راهبردی حلب از دست تروریست‌ها آزاد شد.

پس از عملیات القصیر که تروریسم در سوریه دچار بحران شد، برای اینکه بتواند این موج را به نفع خود برگرداند، تصرف برخی از مناطق عراق را در دستور کار قرار داد و داعش به شکل برق‌آسایی، چند ماه پس از عملیات القصیر، استان‌های مختلف عراق را تحت تسلط خود درآورد.

از آن زمان تا امروز که از پایان داعش سخن می‌گوییم، چیزی قریب به سه سال گذشته است و اینک دولت‌های عراق، سوریه، حزب الله لبنان، ایران و نیروهای دیگر در پاکستان، افغانستان و… موفق شده‌اند فتنه بسیار بزرگ گروه‌های تروریستی را که در مساحتی به اندازه کشور سوریه در عراق و سوریه جریان داشت، خنثی کرده و این مناطق را آزاد کنند. اینک سخن از پایان فعالیت همه گروه‌های تروریستی در منطقه طی شش ماه آینده مطرح است که این واقعاً اتفاق بسیار بزرگی است.

*با توجه به مواضعی که ترکیه در سال‌های اخیر در قبال بحران سوریه اتخاذ کرده و همواره شاهد نوسانات شدیدی در مواضع این کشور بوده‌ایم، سیاست احتمالی ترکیه در قبال تحرکات جدید سعودی در منطقه چه خواهد بود؟  

ترکیه دچار تناقض بزرگی است. از یک سو می‌خواهد قدرت اول منطقه باشد و از سوی دیگر حوصله هم ندارد که این موضوع را در یک فضای طبیعی جلو ببرد. روند طبیعی این است که ترکیه با کشورهای منطقه دشمنی نکند و آرام آرام و به صورت طبیعی به قدرت اقتصادی و سیاسی منطقه تبدیل شود. در مقطعی آقای داود اوغلو تئوری صفر کردن مشکلات با همسایگان را مطرح کرد. ترکیه با اکثر کشورهای همسایه خود مشکل دارد و این وضعیت خوبی نیست. این سیاست برای چند سال دنبال شد و نتایج خوبی هم داشت، در مجموع جزو دوره‌های پرثمر برای ترکیه بود؛ اما زمانی که اتفاقاتی در منطقه رخ دادند، ترکیه سیاست خود را به خاطر برخی از بهره‌برداری‌ها تغییر داد و از سیاست صفر کردن مسائل دست برداشت و به مداخله مستقیم و موثر در امورکشورهای دیگر روی آورد. ترک‌ها بیکباره در پرونده لیبی، مصر، عراق و سوریه ورود خصمانه و مداخله‌جویانه کردند و کار به جایی رسید که روابط تاریخی ایران و ترکیه که از دوران صفویه در شرایط مسالمت‌آمیزی قرار داشت، ناگهان تیره شد. این در حالی بود که ترکیه در بین همسایگانش تنها با ایران رابطه خوبی داشت.

البته این روزها یک موضوع به سیاست ترکیه اضافه شده که بازی با کارت روسیه در تحولات منطقه‌ای‌است. ترکیه تلاش می‌کند از طریق روسیه در منطقه به شکل موثرتری عمل کند که این هم از خطاهای آقای اردوغان است؛ چون هر قدر که پوتین به ترکیه نزدیک‌تر شود، در مقابل، از میزان و سطح روابطش با کشورهای اروپایی و همسایگان شمالی کاسته و رابطه با آنها سردتر می‌شود.به نظر بنده اردوغان مانند بن سلمان در عربستان مرتکب اشتباهات بزرگی شده است.

باید توجه داشت که گروه‌های تروریستی در سوریه و عراق از ارتباطات بین‌المللی و روابط منطقه‌ای دور نبوده‌اند. در اینجا ترکیه به داعش به عنوان یک فرصت تاریخی نگاه می‌کرد و حرف اردوغان این بود که نفوذ ایران در منطقه به علت وجود گروهی نظیر حزب‌الله لبنان است و ما اگر بخواهیم در منطقه تاثیرگذار باشیم، باید گروهی نظیر حزب‌الله داشته باشیم؛ لذا به داعش به عنوان گروهی که می‌تواند ضامن قدرت ترکیه در منطقه باشد، نگاه می‌کرد و بر این اساس کمک‌های خود را برای این گروه گسیل می‌داشت. کما اینکه سعودی‌ها به داعش به عنوان گروهی که می‌توانست نفوذ ایران در منطقه را از بین ببرد و دولت‌های حامی ایران در سوریه و عراق را سرنگون سازد، نگاه می‌کرد. آمریکایی‌ها هم به داعش در سوریه و عراق به عنوان گروهی که به دغدغه‌های دهه‌های گذشته آنها در قبال نفوذ ایران خاتمه می‌دهد، نگاه می‌کردند و به همبن دلیل انواع کمک‌های تسلیحاتی، مالی، لجستیکی، پشتیبانی و .. را برای تروریست‌ها ارسال می‌کردند.

این مسئله نشان می‌دهد که شکست گروه‌های تروریستی تکفیری تنها به معنای شکست یک گروه نظامی نیست، بلکه در واقع جبهه‌ای متشکل از داعش و حامیان آمریکایی عربی عبری او در برابر جبهه مقاومت به زانو درآمده است.

اما آیا با آزادسازی دیرالزور، بوکمال ، القائم و … فتنه داعش به پایان رسیده و ما شاهد اقدامات دیگری از سوی این گروه تروریستی نخوهیم بود؟ واقعیت این است که اراده تضعیف ایران و جبهه مقاومت از دستور کار آمریکا و غرب و هم‌پیمانان آنها خارج نشده است، پس تا این اراده وجود دارد و گروه‌های مزدور هم حضور دارند،  عملیات‌ها ادامه خواهند یافت، پیش‌بینی من این است که عملیات‌های تروریستی حداقل تا یک دوره زمانی دو ساله ادامه خواهند داشت.

البته داعش از لحاظ نظامی و در زمینه تئوریک تشکیل خلافت و تئوری ائتلاف برای شکست ایران، شکست خورده است؛ ولی در عین حال شرارت‌ها باقی خواهند ‌ماند؛ اما باز هم برای آنان حاصلی نخواهد داشت، زیرا وقتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی نتوانستند با فشار ۱۰۰ درجه به مقصد برسند، قطعاً با فشار ۶۰ درجه نخواهند رسید!

*تحلیل شما از استعفا تا پس‌گرفتن استعفای نخست‌وزیر لبنان چیست؟

همه می‌دانند که حریری‌ها مهم‌ترین عوامل عربستان در لبنان هستند. این وابستگی تا جایی ‌است که آقای سعدالدین حریری همزمان یک تبعه سعودی به حساب می‌آید. عربستان از دیرباز لبنان را منطقه نفوذ خود می‌دانست و در به قدرت رسیدن سعد حریری نقش داشت و این در زمانی بود که گروه‌های مختلف در دهم آبان‌ماه گذشته، بعد از حدود ۳۰ ماه که لبنان فاقد رییس جمهور بود، میشل‌عون را که چهره‌ای نزدیک به حزب‌الله به حساب می‌آید به ریاست جمهوری برگزیدند. در این شرایط او به یک پازل حداقلی تن داد و با تشکیل دولت توسط سعد حریری موافقت کرد. طبعاً در این شرایط حریری نمی‌توانست اقدام خاصی علیه حزب‌الله که عربستان از دیرباز روی آن حساسیت زیادی دارد، انجام دهد و از این رو همواره مورد شماتت دستگاه حکومتی سعودی قرار داشت تا اینکه با پیروزی‌های بزرگ حزب‌الله در سوریه، صبر سعودی‌‌ها لبریز شد و با واداشتن سعدحریری به استعفا، در صدد برآمدند تا فضای داخلی لبنان را علیه حزب‌الله به هم بریزند و از فروغ پیروزی‌های حزب‌الله بکاهند؛  اما گویا به این نکته توجه نداشتند که گروه‌های داخلیِ همراه با عربستان در لبنان، پیش از این و درست سه ماه پس از پایان جنگ ۳۳ روزه که در آن به حزب‌الله آسیب‌هایی وارد شده بود، دست به تجمعات خیابانی زده و به‌رغم ماه‌ها تلاش به نتیجه‌ای نرسیده بودند.

اقدام دولت سعودی در بازداشت سعد حریری با هوشیاری حزب‌الله توام بود. سید حسن نصرالله به‌رغم آنکه در بیانیه حریری مورد اهانت قرار گرفته بود، عربستان را مسئول جان نخست‌وزیر لبنان دانست و تلویحاً از سعد حریری حمایت کرد.

اقدام ناپخته عربستان در عین‌حال با نارضایتی طرف‌های غربی هم مواجه شد و در این میان دولت فرانسه دست به کار شد و با اعزام وزیر دفاع خود به ریاض ـ که البته نمادی از استفاده از اجبار هم بود ـ عربستان را وادار کرد که سعد حریری را آزاد کند.

سعدحریری در دیدار با میشل‌عون استعفای خود را پس گرفت و نشان داد که شهروندی لبنان را به شهروندی عربستان ترجیح می‌دهد. شاید پس‌گیری استعفا اهمیتی بیش از استعفای حریری داشته باشد، زیرا این اقدام نشانه کاهش میزان نفوذ و اثرگذاری رژیم سعودی بر لبنان است که می‌تواند آینده با ثبات‌تری را برای لبنان رقم بزند.

 

سوتیترها:

۱٫

محمدبن‌سلمان در یک گفتگوی تلوزیونی صریحاً گفت که سیاست‌هایی که تاکنون عربستان برای مهار ایران بکار بسته نتیجه نداده و شکست خورده‌ لذا باید تغییر کنند. صهیونیست‌ها هم اعتراف می‌کنند که سیاست‌های طراحی شدۀ آنها برای مهار ایران ـ اعم از برجام و سیاست‌های ضدایرانی دیگرـ  به نتیجه نرسیده و شکست خورده و ایران هم اکنون با ظرفیت، انرژی، قدرت و آزادی عمل بیشتری در منطقه تاثیرگذاری می‌کند

 

۲٫

در شرایطی که عربستان با جنگنده‌های خود به مردم یمن حمله و منازل آنان را تخریب می‌کند و بی‌پناهان را به خاک و خون می‌کشد، حتی یک نفر هم در دنیا از این کار سعودی‌ها حمایت نمی‌کند. سازمان ملل و دبیرکل آن آقای گوترش اخیراً تاکید کردند از آنچه که در یمن می‌گذرد، شرمنده‌اند و محاصره یمن باید برداشته شود، وگرنه فاجعه بزرگی رخ می‌دهد

۳٫

این روزها یک موضوع به سیاست ترکیه اضافه شده که بازی با کارت روسیه در تحولات منطقه‌ای‌است. ترکیه تلاش می‌کند از طریق روسیه در منطقه به شکل موثرتری عمل کند که این هم از خطاهای آقای اردوغان است؛ چون هر قدر که پوتین به ترکیه نزدیک‌تر شود، در مقابل، از میزان و سطح روابطش با کشورهای اروپایی و همسایگان شمالی کاسته و رابطه با آنها سردتر می‌شود

۴٫

اقدام دولت سعودی در بازداشت سعد حریری با هوشیاری حزب‌الله توام بود. سید حسن نصرالله به‌رغم آنکه در بیانیه حریری مورد اهانت قرار گرفته بود، عربستان را مسئول جان نخست‌وزیر لبنان دانست و تلویحاً از سعد حریری حمایت کرد.

۵٫

سعدحریری در دیدار با میشل‌عون استعفای خود را پس گرفت و نشان داد که شهروندی لبنان را به شهروندی عربستان ترجیح می‌دهد. شاید پس‌گیری استعفا اهمیتی بیش از استعفای حریری داشته باشد، زیرا این اقدام نشانه کاهش میزان نفوذ و اثرگذاری رژیم سعودی بر لبنان است که می‌تواند آینده با ثبات‌تری را برای لبنان رقم بزند

11دسامبر/17

مسئولیت فهمِ حرکت اربعینی

مقدمه

اربعین؛ به عنوان «امکان حضور در تاریخی دیگر» موضوعی است که باید در آن برای خوانندگان محترم معنای «حضور تاریخی» تبیین شود و متوجه شویم با چه احساسی باید حضور تاریخی انقلاب اسلامی را در رخدادی که در صورت اربعین در این سال‌ها ظهور کرده است دریابیم که البته این از مشکل‌ترین قسمت‌های فهم است از آن رو که باید از ماورای عقل مدرن به موضوعی نظر کرد که فعلاً در حال تولد است و خود را در طی یک فرآیند می‌نمایاند و در درون جان آدمیان سر برمی‌آورد، بدون آنکه یک فکر حصولی باشد در قول و فعلشان سریان می‌یابد، مانند آنکه بدیهیات اولیه‌ انسان را دربرمی‌گیرد. از این روی می‌توان گفت جریان اربعین در این تاریخ، وجهی از فطرت تاریخی ما است که با انقلاب اسلامی ما را فرا گرفته.

این مسلّم است که بدون درک زمانه، هیچ قدمی به سوی آینده خود نمی‌توان برداشت و رخداد اربعین در این تاریخ، همان تاریخی است که می‌توانیم با قرارگرفتن در آن، سرنوشت خود را از بند غرب آزاد کنیم و تاریخ پایان‌یافتگی غرب را نشان دهیم که این همان تاریخِ سست‌شدن عهد انسان با سکولاریته و اقامه رابطه انسان با خداست.

با توجه به امر فوق ممکن است این سئوال در ذهن صاحبان اندیشه پیش بیاید که سیطره‌ روح غربی که در اقصی نقاط عالم می‌خواهد همه‌چیز را از آنِ خود کند، در آن حدّ که حتی در تونس و مصر و در جریان بیداری اسلامی سعی کردند آن حرکات را تحت مدیریّت خودشان بگیرند، آیا در برخورد با اربعین هم روح سیطره‌ غربی موفّق خواهد شد این حرکت را به انحراف بکشاند؟ و آیا ما مسئولیت خاصی را در مورد فهم رخداد اربعینی به عهده داریم؟

واقعیت ماجرا این است که بدانیم چرا حرکت اربعینی به هیچ‌وجه تحت مدیریت غربی‌ها نبوده و نخواهد بود؟ علت این امر آن است که تعریفی که عقلِ غربی از جنبش‌های غیر همسو دارد و بر آن اساس این جنبش‌ها را استحاله می‌کند، با ذات حرکت اربعین تفاوت دارد و می‌توان گفت غربی‌ها در بدوِ امر از درک ماهیّتِ اربعین ناتوان هستند. به عبارت دیگر غربی‌ها این حرکت اربعینی را که در سال‌های اخیر ظهور کرده، چیز مهمی نمی‌دانند، زیرا از نظر آنها آنچه مهم است نظم غربی است که اصالت دارد و در نتیجه چنین حرکت‌هایی از نظر آنها چیزی نیست که در تقابل با آن نظم باشد، به‌خصوص که اعتراض‌های سیاسیِ صد ساله‌ اخیر اکثراً در عین مقابله با غرب به دنبال آن بودند که به‌نحوی به همان صورتی که غرب زندگی را تعریف کرده، به زندگی دست یابند و به همین دلیل بود که در ابتدایِ امر، انقلاب اسلامی را نفهمیدند، مگر وقتی که انقلاب اسلامی به یک قدرت سیاسی تبدیل شد. حرکت اربعینی که این سال‌ها ظهور کرده، چیزی از آن نوعی را که آنها‌ به آن حساس‌اند از خود نشان نمی‌دهد، زیرا به جای دیگری نظر دارد.

این دوگانگی بین نظم غربی و حرکت اربعینی مسئله‌ جدّی و محلّ توجّه و تفکّر است در آن حدّ که ممکن است خود ما هم ندانیم جایگاه این حرکت در این تاریخ در کجاست. عده‌ای تصور می‌کنند می‌توانند آن را با همان ملاک‌های اراده‌ معطوف به قدرت تعریف کنند، در حالی‌که سمت و سوی این حرکت درست عکس آن است.

آنچه باید به آن فکر کرد، مربوط به چراییِ ناتوانیِ غرب نسبت به سلطه و به حجاب‌بردنِ حقیقتِ اربعینی در این تاریخ است. ابتدا باید این موضوع روشن شود تا معنایِ آینده‌داری حرکت‌های توحیدی احساس شود.سئوال مهم این است که ما چه مسئولیتی را می‌توانیم برای خود تعریف کنیم که به معنیِ واقعی حضور در تاریخِ در حال ظهور را احساس کنیم.

نور خدا و فتحی که در یک تاریخ ایجاد می‌کند هرگز خاموش نمی‌شود، اما ممکن است آن نور به دلایلی به «خفا» و به «حجاب» برود.  سئوال این است که آیا غرب می‌تواند این حرکت اربعینی را به حجاب ببرد؟ به بیان دیگر آیا غرب می‌تواند حضور تاریخی اسلام را که در این سال‌ها به واسطه این اربعین‌ها برای مسلمانان رخ داده است، مصادره یا منحرف کند؟ برای درک درست این موضوع از خود می‌پرسیم؛ آیا در فتحِ تاریخی و توحیدیِ انقلاب اسلامی و دفاع مقدّسی که پیرو آن ظهور کرد، غرب توانست در استحاله و انحراف‌ آن کاری بکند، به این معنی که حضور تاریخی انقلاب اسلامی را از میان بردارد؟

برای فهم درست موضوع فوق بهتر است به مناسبات جاری در جهان، قبل و بعد از انقلاب اسلامی نگاهی بیندازیم. قبل از وقوع انقلاب اسلامی مناسبات عالم آن‌گونه بود که به‌محض اینکه آمریکا ناو جنگیش را برای سرکوب کوچک‌ترین مخالفت با نظمِ آمریکایی در آن سوی عالم به حرکت درمی‌آورد و خبر این حرکت به واسطه امپراطوری رسانه غربی در عالم منتشر می‌شد، ترس سراپای همه را می‌گرفت و قضیه شروع نشده، خاتمه پیدا می‌کرد، اما با انقلاب اسلامی این مسئله به‌کلّی تغییر کرد. امروز دیگر کسی با حرکت ناوِ آمریکایی به هراس نمی‌افتد، زیرا به خاطر روحیه‌ای که مردم پیدا کرده‌اند، آمریکا چه بخواهد و چه نخواهد هیمنه دروغینش در هم شکسته تا آنجا که حتّی جنگ رو در رو با این اهریمن شیطانی برای ملّت‌ها امری شدنی و ممکن شده است، لذا آمریکا دیگر مستقیماً وارد جنگ نمی‌شود و این به خاطر آن است که نه ‌تنها نتوانستند انقلاب اسلامی را از بین ببرند، بلکه حتی نتوانستند آن را در معادلات جهانی به حاشیه برانند، بلکه برعکس، همه‌چیز گواه آن است که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی شروع شده که در آن تاریخ، ملت‌ها برای همیشه این را آموختند که با مقاومت می‌توان از چنگال ناامیدی نسبت به آینده شومی که استکبار برای آنها رقم زده است، نجات یابند.

مقاومت مردم یمن امروز مصداق کامل این حضور تاریخی است. مقاومت یمن نشان می‌دهد که مُحال است جریانِ غرب‌گرایِ مخالف حوثی‌ها در یمن یا جریان غرب‌گرای طرفدار آل‌خلیفه در بحرین بتوانند از این معرکه پیروز بیرون آیند. نهایت کاری که اینها‌ می‌کنند حمله نظامی و به قتل‌رساندن زن‌ها و بچه‌ها و یا در بحرین تهمت‌زدن به شیخ عیسی قاسم و زندانی‌کردن رهبران نهضت است. اینان هرگز نمی‌توانند روحیه‌ مقاومت را از بین ببرند، در حالی‌که مسئله‌ مرگ و حیات آنها در میان است و اگر نتوانند این روحیه‌ را بشکنند، برای همیشه‌، تاریخِ مصرف خود را به نمایندگی آمریکا تمام کرده‌اند و این آغاز سقوط فرهنگ غرب و حضور تاریخی انقلاب اسلامی است که به‌رغم تمام تلاش غرب، هرگز  به محاق نرفته و پیشروتر از گذشته در اقصی نقاطِ عالم حیّ و زنده در حال نضج و نموّ است.

 

وظیفه‌ عدم وحشت از سیطره غرب در حرکات توحیدی

نگاه به واقعیت‌های دنیای کنونی به‌خوبی برای ما روشن می‌سازد که دنیای مدرنِ امروز در سراشیبی سقوط قرار گرفته و نسبت به گذشته توان بسیار کمتری دارد. به گفته اخیر دکتر رضا داوری «ساده نیست که رئیس‌جمهور آمریکا سخنِ بی‌خردانه می‌گوید. این یک اتفاق بزرگ است و این امر، اتفاقی نیست. غرب و تجدد و توسعه دچار بحران است و خردِ توسعه به آخر کار خود رسیده است.»(۱)

بنابراین در مورد حرکت توحیدیِ اربعینیِ این سال‌ها لازم است بدانیم که دیگر غولِ دنیای مدرن، هیچ توانی در تقابل با این جنس از حرکاتِ توحیدی ندارد و ما با این خودآگاهی تاریخی وظیفه داریم به وحشت و یأسِ ناشی از سیطره غرب در حرکت‌های توحیدی، توجه نکنیم تا در این مسیر به مقصدی که برای ما مقدّر شده است برسیم.

میدان عمل در اربعین، میدانِ حضوری است ماوراء سیطره‌ مدرنیته و ما با آگاهی از این نکته می‌توانیم مزه‌ پیروزی را بچشیم. انسان وقتی در میدان مسابقه با حریف دست و پنجه نرم می‌کند، اگر از او بترسد و او را مسلّط بر خود ببیند، قبل از آنکه پشتش به خاک برسد، شکست خورده ‌است، زیرا خود تصور شکست سبب می‌شود تا شکست رقم بخورد. روحِ سلطه‌گرِ غربی نمی‌تواند بر اراده‌ الهی که در این زمان از طریق انقلاب اسلامی ظهور کرده و حرکت اربعینی این سال‌ها شأنی از آن است، سلطه‌ای داشته باشد. توجّه به ناتوانی دشمن و مقهورِ ظاهرِ مخوفِ او نشدن و از آینده مأیوس‌نبودن، نکته بسیار مهمی است.

غرب هیچ‌گاه توان درک این قبیل حرکات توحیدی را نداشته است، همان‌ طور که بدون آنکه متوجه روح توحیدی تمدن‌ساز حضرت امام شود، شخصیت امام را مانند مهاتما گاندی دید. ما باید باور کنیم که داریم دشمن را در این پیاده‌رویِ اربعینی شکست می‌دهیم، ولی نه در بستری که او مبارزه را تعریف کرده و شکل داده است و نه به صورتی که نهضت‌های صدساله‌ اخیر با غرب مبارزه کردند تا خودشان جای غرب بنشینند. اگر بفهمیم چه رویدادی در حال وقوع است، می‌فهمیم که با هر قدمی که در این پیاده‌روی برمی‌داریم، یک گام به سمت پیروزی نهایی پیش می‌رویم. این صرفاً یک عبادت فردی نیست، بلکه حضورِ در مصاف تاریخی حق و باطل است که اجر هزار شهید از شهدای بدر را دارد.

امام باقر«ع» می‌فرمایند: ‏«لَو یَعلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَهِ قَبرِ الحُسَینِ«علیه‌السلام» مِنَ الْفَضلِ لَمَاتُوا شَوقا»، اگر مردم مى‏دانستند که در زیارت قبر حضرت حسین بن على«ع» چه فضل و ثوابى است، حتماً از شوق و ذوق قالب تهى مى‏کردند، زیرا در تاریخی حاضر می‌شوند که خدا در آن ظهور دارد.»

و در ادامه برای آنکه ما را متوجه فتح تاریخی کار خود بکنند، حرکت شهدای بدر را مطرح می‌کنند که منشأ تاریخ اسلام شدند و. می‌فرمایند: «وَ أَجرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِن شُهَدَاءِ بَدر» و در این حضور تاریخی هزار برابر فتح تاریخی شهدای بدر، اقدام تاریخی صورت می‌گیرد، به همان معنایی که امام می‌فرمایند عزاداری برای امام حسین«ع» یک اقدام سیاسی است تا ملت‌ها بسیج و یکپارچه شوند و این‌همه آسیب‌پذیر نباشند. این حضوری است بسیار عجیب از جنسِ حضور انبیاء که با تفسیر امروزی به این تاریخ آمده است و تحولی را سبب می‌شود که شهدای بدر برای فتح تاریخ اسلام بدان دست زدند، آن‌هم هزار برابر عظیم‌تر.

 

غفلت غرب از آنچه که در حال وقوع است

دلواپسی از سیطره‌ غرب و ترس از به انحراف‌کشیده شدن حقیقتِ اشراقی اربعینی کاملاً به‌جا و طبیعی است،  اما نباید دچار یأس شویم و از ادامه‌ کار باز بمانیم، بلکه باید دلواپسیِ همراه با هوشیاری داشته باشیم تا این حرکت را هرچه شکوفاتر به ظهور آوریم و به عالی‌ترین چهره‌های آن که عالی‌ترین نحوه‌ عبور از غرب است، برسیم. بدیهی است که دشمن برای انحرافِ این حرکت اربعینی برنامه دارد و می‌خواهد همه امور رنگ غربی داشته باشند و همه‌ تاریخ، تاریخِ غرب باشد، چه از آن احساس خطر بکند و یا نکند، ولی یقیناً موفق نخواهد شد، زیرا اصلاً آن را نمی‌شناسد تا بخواهد آن را از آنِ خود کند. همان‌ طور که جبهه‌ تاریخی باطل در تقابل با هیچ حرکت توحیدی تا به امروز موفّق نشده و چون این حرکت در ذات خود توحیدی است هر روز فتحی بعد از فتح دیگر ظهور پیدا می‌کند، بدون آنکه بفهمند چه چیزی در حال وقوع است.

در گذشته در پیاده‌روی اربعین صرفاً پیرمردها و شیوخ عرب و عموماً روحانیون شرکت داشتند، امّا امروز جوانان عرب با تحلیل‌های صحیحی که مربوط به این زمان است، در این طریق قدم می‌گذارند. جوانِ عراقی اگر نگاه و تحلیلِ سیاسی و تاریخی نداشته باشد در این حرکت شرکت نمی‌کند. صِرفِ ثواب برای انگیزه‌بخشی به جوانان کافی نیست، بلکه باید درک تاریخی خاصی از این حرکت داشته باشند. اینجاست که این جمله امام که می‌فرمایند: «واللّه همه‌ اسلام سیاست است» معنی پیدا می‌کند، زیرا این حضورِ سیاسی، عین عبودیّتِ مطلوبِ سالکان است.

در زمانه ما سرعتِ فتوحاتِ جبهه‌ حقّ خیلی زیاد شده و دشمن پیش از آنکه بتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد و متوجّه شود چه‌چیزی در حال وقوع است، ما فرسنگ‌ها از او پیش افتاده‌ایم. طبیعی است که دشمن سعی می‌کند این حرکتِ مهم را هم بشناسد و در چهارچوبِ مألوفِ خود تعریف کند، اما به دلایلی که اشاره شد هرگز موفّق نمی‌شود. رسانه‌های موجود دنیا به  خاطر روح ژورنالیستی و سیاست‌زدگی که دارند از فهم این حرکت ناتوانند و نمی‌دانند چه چیزی را باید به دنیا مخابره کنند، همان ‌طور که بعدها گفتند در مورد انقلاب اسلامی هر تصمیمی که ما می‌گرفتیم، می‌دیدیم انقلاب اسلامی چند قدم جلوتر است و همیشه از فهم آنچه واقع می‌شد ناتوان بودیم. امروز هم حرکت اربعینی که از جنسِ انقلابِ اسلامی است خیلی جلوتر از آن است که غرب بتواند آن را بشناسد و تحت سلطه سودجویانه خود در آورد.

 

سیر از ولایت فقیه تا نیابت حضرت مهدی«عج»

در مورد نقش غرب در به حجاب‌بردن این حرکت، غیر از آنچه که اشاره شد، درست‌ نفهمیدن این حرکت توسط خودی‌ها و غفلت از درک تاریخی این حرکت توسط آنهایی که در این صحنه وارد شده‌اند، اهمیت زیادی دارد و مسئولیت ما را چند برابر می‌کند. حقیقت در هر دوره‌ای تجلّی‌ای دارد و گاهی به دلیل عادت گذشته‌ای که در روح مردم رسوب کرده، به حجاب  می‌رود و این نمودار سینوسی ادامه می‌یابد تا آنجا که جلوه‌ا‌ی تامّ از آن حقیقت به صحنه حیات بشر قدم گذارد. مثلاً پیامبر اسلام«ص» در غدیر، شکلی از اسلام را متذکر شدند که حقیقت در آن ظهوری تامّ پیدا می‌کرد، ولی بعد از رحلت آن حضرت به خفا رفت تا در دوران صفویه و با حضور علمایی مثل شیخ بهائی و با ظهور حقیقتی در دوره‌ای آشکار شد، اما با آمدن سلسله‌ قاجار و سلسله پهلوی به حجاب دیگری رفت و بعداً در انقلاب اسلامی ظهوری بس متعالی پیدا کرد. از این روی باید نسبت به در حجاب ‌رفتنِ حق از سوی جبهه‌ باطل هوشیاری لازم را به خرج داد. لکن باید متوجه باشیم اولاً: به حجاب‌رفتنِ حقّ و حقیقت مساوی با نابودی حقیقت نیست. ثانیاً: نمودارِ ظهور و خفای حقیقت در کلیّت خود رو به صعود است و هرگز به عقب باز نمی‌گردد و تاریخی که با آن گشوده می‌شود، مأوای ادامه‌ شخصیت‌هایی می‌شود که آن را شناختند و بر عهدِ با آن باقی ماندند.

در مقطع تاریخیِ ما و با نظر به صعودی که ظهور حقیقت داشته است، شواهد حاکی از آنند که جریان باطل توانِ به حجاب ‌بردن این جنس از حضورِ توحیدِ ناب را به رسم گذشته ندارد و بسیار عقب‌تر از آن چیزی است که به ظهور آمده است. علت ناب‌تر بودن این حرکت توحیدی نسبت به آنچه در دوران صفویه ظهور کرد، در ذات انقلاب اسلامی نهفته است. در صفویه این شاه است که به جناب شیخ بهایی امتیاز شیخ‌الاسلامی می‌دهد، ولی در انقلاب اسلامی موضوع کاملاً برعکس است و این ولیّ فقیه است که مقام اجرایی رئیس‌جمهور را تنفیذ می‌کند. با توجه به این امر، آینده برتر از این است که فعلاً برای ما گشوده شده و معتقدیم در آینده به جای ولیّ فقیه خودِ حضرت مهدی«عج» را خواهیم داشت. ما حتّی همین امروز هم معتقد نیستیم که ولیّ فقیه تنها با عنوانِ فقه‌اش حکومت می‌کند؛ بلکه معتقدیم این خودِ امام زمان«عج»اند که به‌ واسطه‌ نایبشان دارند حکومت می‌کنند. نایبِ امام، جمالِ نازله حقیقت ایشان است. ما امروز در نسبتی که با ولیّ فقیه پیدا کرده‌ایم، از فقه به معنای دستور به احکام عملی بالاتر آمده‌ و با ولیّ فقیه به عنوان نایب امام معصوم مرتبط هستیم.

در زمانه‌ ما نگاه به ولیّ فقیه از آن دیدگاه است که او نایب حضرت مهدی«عج» است و در اداره‌ امورِ جهان وارد شده و این بیش از آن است که فکر کنیم امامِ معصوم به فقیه اجازه تفقّه و استخراجِ احکام را داده‌اند. تعبیر مقام معظم رهبری خطاب به جوانان نخبه است که: «خودتان را آماده کنید، ما می‌خواهیم جهان را بگیریم». این نشان می‌دهد ما با یک فقیه معمولی و یک مرجع تقلید به شکل رسمی آن مواجه نیستیم. تصور مردم در ابتدای انقلاب از ولیّ فقیه، بیشتر ولایتِ فقه به معنای رعایت احکام شریعت در امور فردی جامعه بود، به این معنا که با آمدن نظام اسلامی کشوری خواهیم داشت که در آن رعایت دستورات دین می‌شود، اما امروز ما ولایت فقیه را به صرف فقه او نمی‌بینیم، بلکه این جایگاه را جایگاه حاکمیّت نور اسلام می‌بینیم و آرام‌آرام امیدوار می‌شویم که حضرت مهدی«عج» به تاریخ باز می‌گردند. بنابراین نیابت امام چیزی بالاتر از نسبتی است که فقیه در انجام وظایف فقهی خود با امام دارد.

امام رضا»ع» می‌فرمایند: «إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ لاِمورِ عِبادِهِ شَرَحَ لِذلِکَ صَدرَهُ، و أودَعَ قَلبَهُ یَنابیعَ الحِکمَهِ، و ألهَمَهُ العِلمَ إلهامًا، فَلَم یَعیَ بَعدَهُ بِجَوابٍ، و لا یَحیرُ فیهِ عَنِ الصَّوابِ، فَهُوَ مُؤَیَّدٌ، مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ»(۲) هرگاه خداوند بنده‌اى را براى امور بندگانش برگزیند، براى این کار سینه‌اش را گشاده گرداند و چشمه‌هاى حکمت به دل او سپارد و علم را به کمال بر او الهام کند و از این پس دیگر در پاسخى درمانده نگردد و در تشخیص صواب سرگشته نشود، او تأییدشده از جانب خدا و توفیق‌یافته و رهنمون گشته است.

امروز ما با حقیقتی ماورای یک ولیّ فقیه که به صورت رسمی به ما دستور داده‌اند در امور خود به او رجوع کنیم مواجهیم و این چیزی است ماورای علم فقه رسمی و بیشتر باید با نظر به حاکمیت جهانی حضرت مهدی«عج» و تجلی نور ولایی آن حضرت مدّ نظر قرار می‌گیرد.

تبعیت مردم از شخصیت امام و مقام معظم رهبری به خاطر روحانیت و معنویت خاصی است که وجهی از آن مربوط به ولایت فقهیِ آنهاست. ما هنوز تفسیر و تبیین درستی برای این معنا نداریم، هرچند می‌فهمیم با چه حقیقتی سر و کار داریم. ما با این جمله که امام توانستند خدا را به این تاریخ بیاورند، در حقیقت از جلوه‌ای خاص از حضرت حق که در این زمان در صحنه‌ حیات بشر وارد شده است سخن می‌گوییم. قرآن می‌فرماید: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏»(۳) و متذکر می‌شود در هر روزگاری حضرت حق به نحوی خاص و به شأنی که مناسب آن دوران است، ظهور می‌کند.،

ما امروز به برکت انقلاب اسلامی شاهدِ ظهوری خاص از حضرت حجّت«عج» در این تاریخ هستیم که در حرکت اربعینیِ این تاریخ بیشتر قابل احساس است. اینکه ما احساس کنیم نورِ حضرت مهدی«عج» به صورت تشکیکی به تاریخ ما آمده است، قدمِ خوب و مهمّی برای فهم درست این تاریخ است و به همین اندازه که متوجه باشیم منحنی ظهور حضرت حقّ تا کجا پیش رفته و ما با اربعین در کجای تاریخِ ظهور حقّ قرار می‌گیریم؛ متوجه این نکته شده‌ایم که ما امروز در مرحله‌ای از مراحل حاکمیّت نور آن حضرت قرار گرفته‌ایم و ظهور تامّ و تمام حضرت در افقِ تاریخ نمایان است و باید این حرکتِ اربعینی را در این شرایطِ تاریخی و با توجه به این امر مورد تحلیل قرار دهیم و از این بصیرت بسیار مهم غفلت نکنیم که سیر تاریخ به سوی ظهورِ تامّ و تمام حضرت مهدی«عج» است..

می‌بینیم که در حرکت اربعینیِ این سال‌ها بعضی از افرادی که زیاد وضع مالی خوبی ندارند به‌راحتی ایثار می‌کنند و آن‌هم نهایتِ ایثاری که می‌توانند انجام دهند، و نه یک ایثارِ دمِ دستی؛ بهترین چیزی را که می‌توانند ایثار کنند، ایثار می‌کنند. این یعنی شرایطی پیش آمده که هیچ‌گونه ثروتی تعیین‌کننده نیست. اینجا عشق و محبّت است که تعیین‌کننده است.

سیر از تاریخِ «سودجویی» به تاریخِ «ایثار»

حرکت اربعینی سال‌های اخیر ظهور حقیقتی است که می‌خواهد ما را از تاریخِ «سودجویی» و «تکبّر» به تاریخِ «ایثار» و «تواضع» سیر دهد و از این روی حرکتی بیرون از تاریخی که مدرنیته در آن قرار دارد شروع شده، و به همین دلیل، مدرنیته آن را نمی‌فهمد، هرچند به خاطر عادت غرب‌زدگی که در ما هست خطر به حجاب‌بردنِ آن حرکت هست، به صورتی که ما به خاطر نفهمیدن جایگاه آن حرکت، آن را از هویت تاریخی و مسئولیت تاریخی آن خارج و آن را به یک عبادت فردی تبدیل کنیم. از این روی باید گفت فردی‌شدنِ حرکت اربعین خطری است جدّی که اگر رخ دهد و اگر تحلیل درستی از آن نداشته باشیم، هفتاد سال به عقب بازمی‌گردیم. امروز مردم در این حرکت عظیم احساسِ یک تجربه‌ جدید در حیاتی جمعی و در افقی قدسی دارند، امّا اگر این احساس به یک عبادتِ فردی از جنس زیارات فردی تبدیل شود، عملاً به نتیجه‌ مطلوب و متعالی نمی‌رسیم. به همین دلیل باید تلاش کرد مردم تحلیل درستی از این رخداد که آنها را فرا گرفته است داشته باشند و متوجه شوند اراده خداوند در این حرکت به چه سمت و سویی است. بنده معتقدم غرب نمی‌تواند این تنگنا را بر ما تحمیل کند مگر عادت گذشته‌ خودمان که در تاریخ عبادت فردی قرار داشتیم و گمان کنیم هنوز همان تاریخ است که ادامه دارد. البته شاید به شوخی بتوان گفت گویا خداوند هم حوصله‌اش از این‌همه غیبت حضرت مهدی«عج» سَر رفته و برای ظهورِ تامّ حضرت عجله دارد، ولی خودمان هم باید بفهمیم خداوند چه شرایطی را برایمان فراهم کرد.

آنچه باز باید با دقت به آن توجه کرد تا به معنای واقعی متوجه حضور تاریخی خود بشویم، توجه به این امر است که غربِ امروز، پس از چهارصد سال یکّه‌تازی، دیگر توانِ تحلیل و تقابل با این تحوّلات را ندارد و البته از آنجایی که زمینه عبادتِ فردی در ما و به‌خصوص در مردم عراق زیاد است، خطرِ به حجابِ فردیّت‌رفتنِ اربعین هست، با این‌همه؛ حرکتی است که آغاز شده و در ذات خود حرکتی است آزاد از فرهنگ مدرنیته و همان ‌طور که عرض شد به دو دلیل آن فرهنگ در نفی آن توفیقی نخواهد داشت. یکی اینکه‌ دنیای مدرن چیستی و ذات این حرکت را نمی‌تواند بفهمد و دیگر اینکه اگر هم بخواهد کاری بکند، توان لازم برای تقابل ندارد. امروز دیگر در عرصه رسانه، قدرتِ رسانه‌ای غرب، یکّه‌تاز نیست و در مقابل آن رسانه‌ها، جبهه‌ حقّ نیز تریبون‌هایی پیدا کرده است.

عمده این است که ما توجّه کنیم تاریخِ افولِ تمدّنِ اومانیستی شروع شده است و دیگر این‌گونه نیست که هر آنچه آنها اراده کنند خیلی راحت محقق می‌شود و به نتیجه‌ دلخواه می‌رسند. ما به معنای واقعی باید متوجّه این افول باشیم و فریبِ دروغ‌پردازی رسانه‌های غربی را نخوریم تا معنای حضور در این پیاده‌روی اربعینی برایمان‌ شکل حقیقی بگیرد. امپراطوری رسانه‌ای می‌خواهد القاء کند هیچ‌چیزِ خاصّی در نفیِ تمدّن مدرن رخ نداده است، و همه‌چیز تحت کنترلشان است. ما نباید فریبِ این دروغ بزرگ را بخوریم تا بتوانیم به واقعیّات این تاریخ که مردم را در بنیاد وجودشان در برگرفته، نظر کنیم.

ممکن است کسی اشکال کند این روح ایثاری که در اربعین ظهور می‌کند محدود به همین زمان پیاده‌روی است و بعد از گذشت این ایّام و اتمام پیاده‌روی، این روحیه فراموش می‌شود تا سال آینده؛ این سخن درستی است و حقیقتاً غلبه‌ عادت غربیِ ما و روحیه‌ای که تحت‌تأثیر روزمرّگی‌های زندگی است، راحت دست از سر ما برنمی‌دارد. مثل آنکه ملاحظه می‌کنید در حین پیاده‌روی اربعین هم هر جایی که کباب ترکی می‌دهند مردم صف می‌کشند و روح ایثار تا حدودی با سودجویی محجوب می‌شود. علّت این امر آن است  که ما دارای دو شخصیّت هستیم؛ یک شخصیّت سودجویانه که متأثر از ۲۰۰ سال هجوم فرهنگ و تمدّن غربی است و یک شخصیّتِ ایثارگرانه توحیدی که در عمق جان ما قرار دارد. این دو شخصیّت دائماً در حال ستیز با هم و قبض و بسط هستند. راهِ‌حلّ مشکل این است که اوّلاً: ما این ایثار و تواضعِ اربعینی را درست معنا کنیم و دائماً متذکّر این حقیقت باشیم که تاریخی در حال فتح و گشایش است و نباید آن را با شخصیت غرب‌زده خود به حجاب ببریم و ثانیاً: نسبتمان را با همدیگر بر مبنای همین ایثارها تعریف کنیم و بفهمانیم شرط درک تاریخی که در حال ظهور است، ایثار است آن‌هم ایثاری تمام. دائماً این نسبت باید بازتعریف شود تا قبضِ آن ضعیف و بسطِ آن رشد کند. با این ‌همه فراموش نکنیم که طول می‌کشد تا دائماً روحیه ایثار، جایگزینِ روحِ سودجویی و حرص و دنیاطلبی ما شود. یک فرآیند تاریخی در مقابل ما است و نه یک حادثه و اتفاق تاریخی.

این تغییر که ما در مردم به دنبال آن هستیم تا در قضیه اربعین و ظهور روح ایثار به آن ملکه‌ای برسیم که نیاز تاریخ ماست، یک حرکت زمان‌بَر است. ما نباید انتظار داشته باشیم مردم به یک‌باره از آن زندگیِ سودجویانه با پشتوانه‌ای ۲۰۰ ساله به این حیاتِ توحیدی که با طلوع آن روبه‌روییم؛ وارد شوند و  سریع عاداتِ گذشته را کنار بگذارند. این تغییر، زمان‌بَر است و باید با صبر و پشتکار به آن رسید و مأیوس نشد.

 

رسالت تاریخیِ ما نسبت به اربعین

موضوع تغییر از روحیه‌ سودجویانه به روحیه ایثار در طول زندگی، هم برای زوّار و هم برای خدّام و میزبانان یک نیاز اساسی است تا آن را به عنوان یک حرکت تاریخی بشناسند و شخصیتی مطابق این فکر و فرهنگ در طول زمان وارد تاریخ کنند تا چیزی ماورای زندگی روزمرّه که غرب در مقابل ما ایجاد کرده، در مقابل ما گشوده شود. مطلوب حقیقی ما چنین سبکی از زندگی است. باید توجّه داشته باشیم هنوز طبعِ تاریخِ غربی بر روح ما غلبه دارد و عبورِ از این طبع به فطرت، زمان می‌برد و مسئولیت تاریخی ما در این مورد باید تعریف شود. از سوی دیگر باید بدانیم برای این سیر، یعنی سیرِ از تاریخِ گذشته به تاریخِ ایثارِ اربعینی، نیازمندِ تعریف خاصی هستیم و این بسیار مهم است. ما در سال‌های اولیّه‌ انقلاب تعریفی آن‌چنانی از این حرکت نداشتیم و به‌تدریج و با حضور علمای معتقد به حرکت امام یک نوع سبک زندگی دیگری که به اهداف امام نزدیک بود تعریف و آغاز شد و با عمل بر اساس آن تعریف و مطابق آن سبک از زندگی، آرام‌آرام مهیّای پذیرش تامّ و تمام انقلاب اسلامی شدیم. آنهایی که در ایّام مبارزاتِ قبل از انقلاب آن سبک زندگی را که با همراهی علمایی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای برای خود تعریف و بر آن مبنا عمل کردند و به آن مقیّد ماندند، همان‌هایی هستند که امروز در عرصه مبارزه با انحرافات انقلاب پیشرو می‌باشند و امروز هم بار انقلاب بر دوش آنهاست.

در این حرکت اربعینی هم مردم ما هنوز تعریفِ مشخّصی از این حرکت ندارند و آنهایی هم که چیزی از آن می‌دانند صرفاً در این حدّ می‌دانند که این اربعین‌ها به ما نشان می‌دهد می‌توان از روحِ سکولاریته و سودجویانه این تاریخ عبور کرد، در حالی‌که این اجمال، باید به تفصیل بیاید و تعریفِ ما از این حرکت کامل شود و آن‌گاه با نوعی خودآگاهیِ تاریخی باید به سمت تعریفی رفت که در آن تعریف درک تاریخی این حرکت نهفته است تا آرام‌آرام بتوانیم به حیاتِ جدیدی قدم بگذاریم که ادامه غرب نیست تا مثل ملی‌مذهبی‌ها که با انقلاب اسلامی برخورد کردند ما با حرکت تاریخی اربعینی عمل نکنیم و تنها بخواهیم آمریکا پدرخوانده ما نباشد، ولی زندگی را همان زندگی غربی و با همان اهداف بدانیم. تاریخ شروع شده با این اربعین‌ها، یک نوع سبک زندگی معنوی خاصی را در بردارد که باید به عنوان یک رسالت تاریخی تعریف شود و شما ظهور آن را در ایثار و تواضع مشاهده می‌کنید. مگر جز این است که ما در اربعین عیناً می‌بینیم با سبکِ حیاتِ معنوی می‌توان چه اندازه خوب عمل کرد؟ و مگر ریشه‌ درمانِ تمامی تنگناها و مشکلاتِ تاریخی ما ـ از حقوق‌های نجومی گرفته تا رشوه‌ها و بی‌تفاوتی‌ها ـ جز در گرو فهم این سبک از حیاتِ معنوی و با نظر به این حرکت اربعینی ممکن است؟ البته باید تأکید کرد اگر ما بعد از پیاده‌روی اربعین، این روحِ تواضع و ایثار را با همان فرهنگ «آتش به اختیار» نهادینه نکنیم و آن را یک رسالت تاریخی ندانیم، تاریخ اربعین ظهور نخواهد کرد.

تاریخ اسلام با ایثار و تواضع انصار نسبت به مهاجرین شکل گرفت که همه دارائی‌های خود را با مهاجرین به نصف تقسیم کردند و مزه‌ حضور در تاریخ اسلام را چشیدند. آیا ما نباید به اندازه‌ای که می‌توانیم از اموال خود به عنوان یک رسالت تاریخی برای ظهور تاریخی دیگر صرف‌نظر کنیم؟ تاریخی که در آن این اموال چندان به ‌کار نمی‌آیند؟ این مسئله کار می‌برد، اما خیلی مهم است. ما باید بدانیم برای ورود به تاریخی که خداوند در مقابل ما گشوده است، چه خصوصیّاتی باید داشته باشیم؟ مگر جز این است که وقتی از ظهورِ تاریخ اربعین سخن می‌گوییم منظورمان همان ظهورِ تاریخی است که حضرت مهدی«عج» به آن نظر دارند؟ مگر تاریخ حضرت، غیر از تاریخ ایثار و تواضع است؟ حضرت مهدی«عج» در دفاع مقدّس ما نیز ظهوری خاص داشتند چون در آنجا نیز ایثار و تواضع به‌خوبی در صحنه بود.

به نظر می‌آید برای ادامه‌ اربعین و برای عبور کامل از روحِ غربی باید بر روی ایثار و تواضع به عنوان حرکتی تاریخ‌ساز به صورت جدّی تفکّر و تمرکز کنیم. ایثار به این معنا است که من به هیچ‌وجه خودم و منافع دنیایی خودم را محور زندگی قرار ندهم به همان معنایی که خداوند در توصیف مسلمانان صدر اسلام می‌فرماید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ»(۴) آنها بر خلاف امیال نفسانی خود ایثار می‌کردند هرچند خودشان به آنچه ایثار می‌کردند نیاز داشتند. به این معنا که دیگران را بر خودشان مقدم می‌داشتند تا زندگی معنای دیگری به خود بگیرد و صاحب نوعی دیگر از زندگی شوند. با این قبیل ایثارها است که تاریخ محمّد«ص» و آل محمّد«ع» آغاز می‌شود. چه می‌شود که شهدای جنگ بدر وارد آن‌چنان ایثاری می‌شوند که حاضرند از فرط تشنگی شهید شوند تا رفیقشان، تاریخی که شروع شده است را ادامه دهد؟ این احساس چیزی فراتر از یک ایثارِ اخلاقی و فردی است. اینها توجّه به این معنا دارند که با این عملشان در ظهور تاریخ جدید سهیم می‌شوند. دقیقاً مانند حسّی که شهدای کربلا داشتند یا همان سخنی که شهید عزیزِ ما محسن حججی در وصیّت‌نامه‌اش می‌گوید، مبنی بر اینکه‌: «دعا کنید موثّر باشم». این تأثیر یک نحوه حضور در تاریخ حقّ و سهیم‌شدن در یک فتح تاریخی است. ما هم اگر بخواهیم در تاریخ جدید حضور داشته باشیم باید تعریفی از زندگی ارائه دهیم که بر آن مبنا، ایثار و تواضع به زندگیِ ما وارد شود و بنابراین بسیار لازم است که به‌دقّت بر روی این دو خصوصیت تفکر کنیم و چه بسا برای ظهورِ آن تاریخ، خصوصیّات دیگری نیز باید به این دو خصوصیّت اضافه شود، ولی مهم آن است که در ابتدای امر این دو خصوصیت را از آنِ خود کنیم.

 

احساس حضور تاریخی؛ راز نجات از مشکلات

حرکت‌های بزرگ همیشه در ازای یک احساس حضور تاریخی پدید می‌آید. در کتابِ «همپای صاعقه» آمده است که در شب‌های عملیّات در جبهه‌های دفاع مقدس سردارهای ما که خودشان جوان و بسیجی و عاشق شهادت‌ بودند، خطاب به بسیجی‌ها،  سخنانی با این مضمون می‌گویند که: «بچّه‌ها! این یک فرصت استثنایی است که اگر چنانچه شما خوب عمل کنید، اسلام سربلند خواهد شد.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« این احساس که سرداران، خودشان را در تاریخِ انبیاء و اولیاء شریک می‌دانستند؛ باعث می‌شد تا کارهای بزرگی را انجام بدهند.

با نظری به انقلاب اسلامی می‌ببینیم که مشکلاتی چون حقوق‌های نجومی و اختلاس‌ها از زمانی شروع شدند که بعضی از کارگزاران و سیاسیون ما حسّ کردند که ادامه انقلاب اسلامی دیگر برایشان میسور نیست. پس باید به دنیای خودمان و به فرهنگ غربی بچسبیم. اینها همان کسانی بودند که برای انقلاب، زندان هم رفته بودند، امّا از ادامه‌ تاریخ انقلاب مأیوس شدند و این احساس، احساسی بسیار خطرناک بود که آنها گرفتار آن شدند. اینکه به این نتیجه رسیدند که انقلاب امکان ادامه‌ حیات ندارد، ریشه در غفلتی داشت که متوجه‌ حضور تاریخی انقلاب اسلامی و فرایند ظهور تاریخی آن نشدند، نفهمیدند انقلابی که برای تحققش مردم این‌همه شهید داده‌اند و ظرفیت این ‌همه ایثار را در خود دارد، چیزی نیست که با اراده مستکبران ضایع شود، در حالی‌که حضرت حق وعده داده: «إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ».(۵)

با نگاه به مردمِ عراق و احساسی که دارند متوجه می‌شویم آنها خود را در آغاز یک تاریخ می‌بینند و در چنین احساسی در هر اربعینی با همدیگر و با مردم سایر کشورها، حضوری تاریخی به هم می‌رسانند. اگر مردم عراق از این احساسِ حضورِ تاریخی عدول کردند و این حرکت را یک عبادت فردی دیدند، دیگر این ایثار ادامه پیدا نمی‌کند. مقام معظم رهبری صحبتی در مورد اربعین داشتند با این مضمون که جریان اربعین در نجات کشورِ ما مؤثّر است. سئوال این است که اربعین چه جنسی دارد که در نجات کشور ما نیز موثّر است؟ به نظر می‌آید قضیه از این قرار باشد که اگر ما انقلاب اسلامی را در ایران برپا کردیم، خودمان احساس تاریخیمان را گم کردیم. به واسطه‌ این حرکت اربعینی متوجّه تاریخی می‌شویم که توسط انقلاب اسلامی شروع شده است و متذکر می‌شویم که با این روحِ ایثار و تواضعِ اربعینی می‌توانیم از مشکلات و بحران‌هایی هم که برایمان پیش‌آمده‌اند، به‌خوبی عبور کنیم و اینجاست که جایگاه کلام مقام معظّم رهبری مشخّص می‌شود. چه شد که در جنگ بدر آن ایثارِ بزرگ رخ داد؟ چون کسی که جانش را برای زنده‌بودنِ همسنگرش ایثار می‌کرد، می‌دانست با این ایثار، در تاریخ جدیدی که اسلام به میان آورد، سهیم شد و ادامه حیات دیگر مبارزان را، حیاتِ خودش می‌دانست امّا در وسعتی بیشتر.

نجاتِ ملّت ما در احساسِ حضور در تاریخی است که شروع شده است و در اربعین اگر این احساس فراموش هم شده باشد، دوباره ظهور می‌کند. بنابراین اگر در همین راستا بتوانیم اربعین را به یک مکتب تبدیل کنیم، دیگر با پایان ایّام پیاده‌روی نمی‌گوییم ایثار تمام شد. ما باید در کلاسِ اربعین، مکتبی را پیدا کنیم که به حیاتِ ما وسعت دهد. اینجا بحث از ایجادِ یک مکتب است که نیاز به تفکّر و تعریف دارد و مسئولیت فهم حرکت اربعینی باید در این راستا تعریف شود.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ به اولین نشست در موضوع «خرد و توسعه» در انجمن میان فرهنگی در تاریخ ۲/۷/۱۳۹۶ رجوع فرمایید.

۲ـ بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۱۲۷

۳ـ الرحمن، ۲۹٫

۴ـ حشر، ۹٫

۵ـ توبه، ۱۲۰٫

 

 

 

 

 

۱٫

مسلّم است که بدون درک زمانه، هیچ قدمی به سوی آینده خود نمی‌توان برداشت و رخداد اربعین در این تاریخ، همان تاریخی است که می‌توانیم با قرارگرفتن در آن، سرنوشت خود را از بند غرب آزاد کنیم و تاریخ پایان‌یافتگی غرب را نشان دهیم که این همان تاریخِ سست‌شدن عهد انسان با سکولاریته و اقامه رابطه انسان با خداست.

 

۲٫

آنچه باید به آن فکر کرد، مربوط به چراییِ ناتوانیِ غرب نسبت به سلطه و به حجاب‌بردنِ حقیقتِ اربعینی در این تاریخ است. ابتدا باید این موضوع روشن شود تا معنایِ آینده‌داری حرکت‌های توحیدی احساس شود.سئوال مهم این است که ما چه مسئولیتی را می‌توانیم برای خود تعریف کنیم که به معنیِ واقعی حضور در تاریخِ در حال ظهور را احساس کنیم.

 

۳٫

در زمانه‌ ما نگاه به ولیّ فقیه از آن دیدگاه است که او نایب حضرت مهدی«عج» است و در اداره‌ امورِ جهان وارد شده و این بیش از آن است که فکر کنیم امامِ معصوم به فقیه اجازه تفقّه و استخراجِ احکام را داده‌اند. تعبیر مقام معظم رهبری خطاب به جوانان نخبه است که: «خودتان را آماده کنید، ما می‌خواهیم جهان را بگیریم». این نشان می‌دهد ما با یک فقیه معمولی و یک مرجع تقلید به شکل رسمی آن مواجه نیستیم.

 

۴٫

در زمانه ما سرعتِ فتوحاتِ جبهه‌ حقّ خیلی زیاد شده و دشمن پیش از آنکه بتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد و متوجّه شود چه‌چیزی در حال وقوع است، ما فرسنگ‌ها از او پیش افتاده‌ایم. طبیعی است که دشمن سعی می‌کند این حرکتِ مهم را هم بشناسد و در چهارچوبِ مألوفِ خود تعریف کند، اما به دلایلی که اشاره شد هرگز موفّق نمی‌شود.

 

 

۵٫

مشکلاتی چون حقوق‌های نجومی و اختلاس‌ها از زمانی شروع شدند که بعضی از کارگزاران و سیاسیون ما حسّ کردند که ادامه انقلاب اسلامی دیگر برایشان میسور نیست. پس باید به دنیای خودمان و به فرهنگ غربی بچسبیم. اینها همان کسانی بودند که برای انقلاب، زندان هم رفته بودند، امّا از ادامه‌ تاریخ انقلاب مأیوس شدند و این احساس، احساسی بسیار خطرناک بود که آنها گرفتار آن شدند.

11دسامبر/17

هرجا پیروزی و موفقیتی حاصل شده در پرتو اطاعت از ولایت فقیه بوده

 درآمد:

عالم فرزانه و اندیشمند وارسته آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم امینی متولد ۱۳۰۴ شمسی در نجف آباد اصفهان؛ از شاگردان مبرز حضرت امام خمینی، آیت‌الله‌العظمی بروجردی وعلامه طباطبایی است. 

ایشان ضمن نقش آفرینی ژرف در عرصه‌های علمی و پژوهشی در حوزه علمیه، ده‌ها اثر ارزشمند در مقولات و موضوعات مختلف به رشته تحریر درآورده که بسیاری از آنها ده‌ها بار تجدید چاپ شده است.
ایشان از آغاز نهضت امام خمینی با عزم و خلوصی زایدالوصف به این حرکت بیدارگر پیوست و در طول نیم قرن گذشته نقش‌های مهمی را در نهضت و نظام اسلامی ایفا کرده‌اند. آیت‌الله امینی  که در عداد نخستین أعضاء و از پایه گذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شمار می روند در کارنامه خود افتخار چندین مورد نمایندگی از سوی حضرت امام در امور گوناگون و همچنین عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی را داشته‌اند. امامت جمعه شهر مقدس قم و سه دوره نمایندگی مجلس خبرگان و نایب رئیسی آن مجلس، از دیگر مسئولیت‌های ایشان بوده است. آیت‌الله امینی ازجمله چهره‌هایی است که از بزنگاه‌های خطیر سالیان مبارزه و نیز تصمیمات مهم و سرنوشت‌ساز نظام اسلامی، خاطراتی شنیدنی دارند که شمه‌ای از آنها را در گفت و شنود پیش روی بیان داشته‌اند.

«پاسدار اسلام» از لطف حضرت آیت‌الله امینی که با وجود کبر سن و شرایط نامساعد جسمی ساعاتی از وقت خود را در اختیار این نشریه نهادند و سپس متن مصاحبه را مورد بازخوانی قرار دادند، صمیمانه سپاسگزار است و از درگاه خدای متعال، طول عمر و توفیق روزافزون را برای حضرتشان مسئلت دارد.

 

 

 

 

*بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن سپاس از فرصتی که به ماهنامه «پاسدار اسلام» لطف کردید. سئوال اول را از این موضوع آغاز می‌کنیم که حضرتعالی جزو مجموعه‌ای بودید که وقتی حضرت امام در سال ۱۳۴۲ دستگیر شده بودند، در حالیکه هنوز مرجعیت‌شان در میان عامه مردم مطرح نشده بود، مرجعیت ایشان را به جامعه اعلام کردید. دلیل این کار چه بود و چه بازتاب و نتیجه ای داشت؟

بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض تشکر از حضور جنابعالی و مسئولین مجله «پاسدار اسلام» که همیشه نقش بزرگی در تبیین مسایل تاریخ انقلاب داشته‌اید، در جواب حضرتعالی عرض می‌کنم که بعد از دستگیری حضرت امام و انتقال ایشان به تهران، این احتمال جدی وجود داشت که هدف رژیم شاه از این اقدام، محاکمه ایشان است. شنیده می‌شد که رژیم می‌خواهد برای ایشان دادگاه صحرایی تشکیل بدهد. طبعاً با آن شرایط به نظر می‌آمد امام را اعدام خواهند کرد!. طلبه‌های علاقمند به ایشان و فضلا و اساتید، از این وضع شدیداً نگران بودند و در صدد برآمدند که کاری کنند تا این محاکمه انجام نشود، چون به هرحال شرایط خطرناک بود. یکی از راه‌هایی که به نظرشان آمد این بود که کاری بکنند تا امام مصونیت داشته باشند و نتوانند ایشان را محاکمه کنند. در آن زمان هم، جایگاه مرجعیت تقلید، حرمت و مصونیت داشت؛ بالاخره مرجعیت همیشه جایگاه خاصی داشته است.

در این جهت، یکی از کارها این بود که مرجعیت ایشان را اعلام کنند، اما این کار هم در زمانِ خفقان رژیم شاه، کار ساده ای نبود. لذا عده‌ای از فضلا و اساتید انقلابی در صدد برآمدند تا متنی تهیه کنند و مخفیانه شروع به کار کردند. یکی از طلاب، متصدی شد این اطلاعیه اعلام مرجیعت امام را به منزل آقایان ببرد و از آنها امضا بگیرد. البته غیر از این، کارهای دیگری هم انجام می‌شد ولی اقدامی که خیلی ضروری به نظر می‌رسید، همین کار بود.

هر کسی هم حاضر نبود این کار را بکند، ولی همیشه طلاب انقلابی در این زمینه بزرگ‌ترین نقش را داشتند. این طلبه مخفیانه به منزل تک‌تک آقایان می‌رفت و جریان را می‌گفت که: تنها راه برای حفظ جان حضرت امام، امضای این متن است. به منزل ما هم آمدو ما هم امضا کردیم.

تعدادی از آقایان امضا کردند. پس از گرفتن امضا، چاپ آنها مسئله مهمی بود. طلاب انقلابی به شکل مخفیانه وسایلی برای تکثیر داشتند و این اعلامیه را تکثیر کردند. اما نشر و توزیع این اعلامیه هم کار ساده‌ای نبود، ولی طلبه‌های انقلابی با ارتباطاتی که با شهرستان‌ها داشتند، این کار را انجام دادند و پی کار را گرفتند و اطلاعیه به‌ سرعت در تمام ایران پخش شد و ساواک نتوانست کاری بکند. این سرعت عمل، بسیار موجب آشفتگی و شگفتی دستگاه اطلاعاتی رژیم شاه شد که اینها چگونه و با چه وسیله‌ای این اعلامیه را چاپ و به این شکل توزیع کرده‌اند و حتی یک نفرشان هم گیر نیفتاده است؟

با این همه، صرف این کار برای جلوگیری از محاکمه حضرت امام کافی نبود. وظیفه دیگری که فضلا و جمع طلاب علاقمند به امام انجام دادند، این بود که عده‌ای از آقایان قم و شهرستان‌ها را ترغیب کردند که به تهران بروند و در آنجا مانع از محاکمه امام شوند. خود من به همراه آیت‌الله منتظری در این قضیه نقش فعالی داشتیم. درِ خانه تک‌تک مراجع رفتیم و جریان را گفتیم که قضیه از این قرار است که شاه می‌خواهد امام را محاکمه و اعدام کند و شما بهتر است به تهران بروید و از نزدیک جلوی این کار را بگیرید. به خیلی از آقایان گفتیم. بعضی‌ها قبول می‌کردند، برخی هم‌ قبول نمی‌کردند، ولی اکثراً تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. آیت‌الله مرعشی نجفی از قم، آیت‌الله میلانی از مشهد، آیت‌الله بهبهانی از اهواز، آیت‌الله محلاتی از شیراز و خلاصه علمای بلاد از شهرهای مختلف به تهران آمدند.

به هر حال و به هر طریق ممکن توانستیم عده‌ای از آقایان را متقاعد کنیم که به تهران بروند. طبعاً این گردهمایی برخلاف نظر ساواک بود و نمی‌خواست علمای بلاد در تهران جمع شوند. مرحله مهم و مشکل بعد این بود که حالا باید چگونه این جمع را هماهنگ کرد. در آنجا بحث شد که آقایان اقدامی کنند. عمده این بود که آقایان در آنجا اطلاعیه‌ای بدهند و جلوی اعدام حضرت امام را بگیرند. وقتی در جلسات صحبت می شد، هر کسی نظری می‌داد که این کار و آن کار را بکنیم و اینکه بتوان کاری کرد که آنها یک اعلامیه رسمی بدهند، کار سختی بود. مثلاً وقتی که قرار شد آقایان اطلاعیه‌ای بدهند، متن اطلاعیه که تهیه ‌شد، هر یک از آقایان نظری داشت. یکی می‌گفت تند است! یکی می‌گفت صلاح نیست و…

من و آقای منتظری چند متن تهیه کردیم و پیش آقایان بردیم. همگی هم که در یک جا نبودند و در جاهای مختلف اقامت داشتند. وقتی می‌گفتند این تند است، متن دیگری را جلوی دستشان می‌گذاشتیم و می‌گفتیم این یکی چطور؟ بالاخره در جایی می‌پذیرفتند و امضا می‌کردند.

همه آقایان تحت نظر ساواک بودند و به امضا رساندن این اطلاعیه هم کار دشواری بود، ولی به هر حال هر طور که بود، اطلاعیه را این طرف و آن طرف می‌بردیم و امضا می‌گرفتیم. این را هم بگویم که آیت‌الله مرعشی نجفی از همه بیشتر همراهی می‌کرد. آخر سر هم اطلاعیه را بردیم حضرت عبدالعظیم«ع» چون آقای [سید کاظم] شریعتمداری در آنجا اقامت داشت. رفتیم که از او امضا بگیریم که این هم کار مشکلی بود، چون از بیت ایشان افرادی به آنجا آمده بودند که بعضاٌ با نهضت و امام همراه نبودند. به هر صورتی که بود، آقای منتظری اطلاعیه را نزد او برد و امضا گرفت. مراقب بودیم هر جور شده کار این اطلاعیه را تمام کنیم چون احساس می‌کردیم زیر نظر هستیم. و ظاهراً عُمال ساواک هم خبر داشتند که اطلاعیه نزد آقای منتظری است. خاطرم هست قبل از اینکه وارد حرم شویم، آقای منتظری را دستگیر کردند و بردند. منتهی کاری که ما کرده بودیم، این بود که اطلاعیه را زیر کاج‌های مدرسه برهان پنهان کرده بودیم. آقای منتظری را گرفتند و بردند زندان، ولی نتوانستند چیزی از ایشان بگیرند و بعد از مدتی هم آزادش کردند. ما رفتیم و اطلاعیه را برداشتیم و بردیم منتشر کردیم.

 

*بسیاری از نسل قدیم ما هم این شرایط و سختی‌ها را فراموش کرده‌اند! نسل جدید هم اصلاً نمی‌تواند تصور بکند که در آن دوره چه خفقان و شرایط سختی حاکم بوده. به هر حال نتیجه آن اقدامات حفظ جان حضرت امام و تثبیت جایگاه ایشان و ولایت‌فقیه در انقلاب و پس از آن در نظام اسلامی شد. متاسفانه باید اذعان کرد که به‌رغم اینکه اصل ولایت‌فقیه مهم‌ترین رکن نظام اسلامی است و به برکت همین اصل بود که این نقطه عطف تاریخی برای ایران و بلکه جهان اسلام رقم خورد، متأسفانه تا به حال این اصل مهم، آن ‌گونه که باید و شاید تبیین نشده است. هر چند که این مقوله یک مسئله علمی عمیق است و تبیین آن در یک یا چند جلسه نمی‌گنجد، بد نیست در این مجال اشاره‌ای به عصاره و لُبّ  بحث ولایت‌فقیه و ضرورت آن بفرمائید.

ولایت‌فقیه در تمام مراحل مبارزات بزرگ‌ترین نقش را داشته است. اگر فضلا، مدرسین، طلاب و مردم فعالیت می‌کردند، به اعتبار پیروی از ولایت‌فقیه بود. دستورات حضرت امام بود که به انسان تکلیف می‌کرد برود و آن اقدامات را انجام بدهد. در تمام مراحل این‌‌گونه بود. حتی هنگامی که ما در تهران از آقایان امضا می‌گرفتیم، مبنای ما پیروی از ولایت‌فقیه بود.

آن روزها اقدام به چنین کارهایی آسان نبود و زندان، تبعید و گرفتاری داشت، ولی چون مساله ولی‌فقیه مطرح بود، می‌گفتیم همه اینها واجب و مأجور است و زندان، شکنجه و تبعیدش را هم قبول می‌کردیم. در مراحل بعدی هم ولایت‌فقیه مبنای اقدمات ما بود. مردم هم می‌گفتند چون ولی‌فقیه و امام فرموده است، این کار را می‌کنیم و مأجور هم هستیم. اگر ولایت فقیه نبود که این فداکاری‌ها نبود. خود دفاع مقدس و جنگ و شهادت‌ها، همه در پیروی از ولایت‌فقیه و حکم امام بود. اگر در رأس این انقلاب یک مجتهد جامع‌الشرایط نبود، شهادت و شهید معنی پیدا نمی‌کرد واصلاً انقلاب پیش نمی‌رفت. در تمام این زمینه‌ها بزرگ‌ترین نقش را ولایت‌فقیه داشته است.

در همه مراحل، این حضرت امام بود که می‌گفت پیش بروید و این کار را بکنید. بعد از امام هم همین‌‌طور هرجا پیشرفت وپیروزی و موفقیتی حاصل شده در پرتو اطاعت از ولایت فقیه بوده است. الان مجال بحثش نیست که ادله ولایت‌فقیه چیست؟. اگر کسی غیر از ولی‌فقیه بود، چه کسی این کارها را می‌کرد؟ همه اگر انقلاب و نهضت ‌کردند، به خاطر پیروی از ولایت‌فقیه بود. طبق آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(۱) مردم اگر اطاعت کردند به خاطر «أولِی‌الأمرِ» و به اعتبار اتصال به «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» بوده است. لذا مردم وظیفه خود می‌دانستند «أَطِیعُوا اللَّهَ» -اطاعت از خدا که امری عقلی است- و «أَطِیعُوا الرَّسُولَ» که به اعتبار وحی واجب‌الاطاعه است، چون دستور خداست که از رسول اطاعت کنید و «أُولِی الامرِ مِنکُم» یعنی کسانی که امر حکومت در دست‌شان است هم مستند به قرآن و در طول اطاعت از دو مرجع قبلی است. مصداق اول«أُولِی الأَمرِ»، ناظر به ائمه«ع» است. آن‌ها مصداق اعلای این آیه هستند. پس از آنها در زمان غیبت، «أُولِی الأَمرِ» جانشینان امام معصوم«ع» و بر حسب ادله روایی و عقلی فقها هستند.

به هر حال اسلام با احکامی که دارد نمی‌تواند بی‌مجری باشد و این احکام را باید کسی پیاده کند که همان فقها هستند. حالا چه به استناد ادله روایی ولایت‌فقیه و چه مهم‌تر از همه اینها، ادله لُبّی به این امر دلالت دارد. مصداق اتم این ادله، این است که اسلام بی‌صاحب بی مجری نیست و این همه احکامی که دارد، از جمله جهاد، وجوب جهاد و بیت‌المال و….، مجموعاً وجود یک حکومت را مشخص ولازم می‌کند. اگر ادله روایی را هم نداشتیم، خود ادله لُبّی کافی بودند در اینکه بگوییم اسلام صاحب و مجری می‌خواهد.

 

*یکی از رخدادهای مهم تاریخ انقلاب که جنابعالی در جریان جزئیات آن بودید، جریان عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری از سوی امام خمینی بود. به اعتقاد شما، آیت‌الله منتظری واجد چه ویژگی‌هایی بود که خبرگان او را برای جانشینی حضرت امام مناسب دانستند و امام از چه جنبه هایی نگران قائم مقامی ایشان بودند؟

مرحوم آیت‌الله منتظری از شاگردان ممتاز درس فلسفه، فقه و اصول امام و از ارداتمندان مخلص ایشان بود. لذا امام از ‌مراتب علم و دانش ایشان مطلع بودند. به همین دلیل از ایشان به‌عنوان حاصل عمر خود یاد کردند. مضافاً بر اینکه آقای منتظری و فرزندش، در دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی زندان‌ها و شکنجه و تبعیدهای زیادی را تحمل کرده بودند و مراتب قاطعیت و اخلاص و شجاعت آنها بر کسی پوشیده نبود.

آقای منتظری علماً و عملاً به ولایت فقیه اعتقاد داشت و آثار ارزشمندی را در این رابطه تالیف و برای اثبات  اصل ولایت فقیه تلاش کرده بود. با توجه به این خصوصیات، شاید امام از جهات علمی و سوابق مبارزاتی و از همه مهم‌تر اعتقاد به اصل ولایت فقیه ایشان را برای این منصب مناسب‌ می‌دانستند، اما وجود مدیریت، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی که در امر رهبری  بسیار مهم و حیاتی می باشند، در آقای منتظری مورد تردید امام بود. به همین دلیل هم با انتخاب ایشان به قائم‌مقامی موافق نبودند و این تصمیم را زودهنگام می‌دانستند. در عین‌حال امام نمی‌خواستند در امور مربوط به خبرگان دخالت کنند.

 

*در خود مجلس خبرگان نسبت به این امر تردید و شک و شبهه‌ای وجود نداشت؟

چرا، اتفاقاً در اجلاس فوق‌العاده خبرگان که درباره انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی بحث می‌شد، آقای محمدی گیلانی به من گفتند که من در جماران بودم و شنیدم که امام با انتخاب ایشان موافق نیستند. این را به آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتم و ایشان گفت: امام نهی که نکرده‌اند، فعلاً هم این مطلب را مطرح نکنید تا ببینیم چه پیش می‌آید.

 

*به هر حال مجلس خبرگان ایشان را در سال ۱۳۶۴ به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب کرد. پس از آن چه شرایطی پیش آمد؟

حضرت امام عملاً در برابر یک امر انجام شده قرار گرفتند. ایشان قلباً امیدوار بودند که اگر آقای منتظری ضعفی هم دارد، به‌مرور زمان برطرف شود و صلاحیت ایشان برای رهبری در آینده به اثبات برسد. از طرف دیگر آقای منتظری بعد از انتخاب، مورد توجه اشخاص و گروه‌های مختلف قرار گرفت و همگان از علما و طلاب گرفته تا مسئولان نظام و مخالفان نظام و حتی افراد عادی می‌توانستند با ایشان ملاقات کنند و یا از طریق شکایت‌نامه وعرض حال، مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و یا حتی مشکلات شخصی خود را با ایشان مطرح کنند. لذا مراجعات به ایشان روز به روز بیشتر می‌شد. طبیعتاً بین این مراجعین همه نوع افرادی وجود داشتند و غیر از افراد انقلابی و دلسوز نظام، ضدانقلاب‌ها و منافقین و کج اندیشان هم به ایشان دسترسی داشتند.

 

*درآن دوره هم با توجه به نوپایی نظام و جنگ تحمیلی، جامعه با چالش‌های فراوانی دست به گریبان بود.

همین طور است. نظام از داخل و خارج مورد هجمه دشمنان قرار داشت و کشور با انبوهی از مشکلات سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، اداری و… دست به گریبان بود. آقای منتظری در معرض این مسائل قرار می‌گرفت و طبیعتاً اینها بر روح و روانش تأثیر می‌گذاشتند. متأسفانه ایشان در این امور نه تجربه کافی داشت و نه مشاوران و معاشران دلسوز و عاقل و باتجربه‌ای که به او در تحلیل و درک درست مسائل کمک کنند. اعضای دفتر آقای منتظری هم صلاحیت کافی برای ایفای وظایف خود را نداشتند.

از سویی هم، ایشان خود را قائم مقام رهبری می‌دانست و احساس مسئولیت می‌کرد و همین که اخبار حوادث ناگوار را می‌شنید، سریع برانگیخته می‌شد و واکنش نشان می‌داد و از روی احساس وظیفه، به امام نامه می‌نوشت و یا در ملاقات‌های حضوری، صراحتاً مطالبی را که بعضاً مبنای درستی هم نداشتند، بیان می‌کرد. اشکال کار در این بود که برخی از مسائلی را که نباید، در سخنرانی‌ها و درس‌هایش هم تکرار می‌کرد و یا به کسانی که در دلسوزی و وفاداری آنان تردیدهایی وجود داشت، این مطالب را منتقل می‌کرد. به‌خصوص در شرایط حساس جنگ، ایجاد بدبینی در مردم نسبت به سپاه و تهیه خوراک تبلیغاتی و سوژه برای دشمنان انقلاب، کار خطرناکی بود.

 

*مگر حضرت امام هم از کانال‌های مختلف در جریان مسائل کشور نبودند؟ آیا این اطلاعات فقط به آقای منتظری می‌رسید؟!

قطعاً اینگونه اطلاعات به امام و بیت ایشان هم می‌رسید، ولی ایشان سعه‌صدر و واقع‌نگری بی‌نظیری داشتند و پاسداری از اصل نظام برای‌شان در اولویت بود و طرح برخی از مسائل را که در مواردی هم واقعیت نداشت در آن شرایط به نفع کشور نمی‌دانستند؛ به‌خصوص وقتی چنین مسائلی توسط کسی بیان می‌شد که در مظان رهبری آینده بود و حرف‌هایش به عنوان قائم مقام رهبری وزن خاصی داشت، نظام به‌شدت آسیب می‌دید و فرصت برای ضد انقلاب و دشمنان نظام فراهم می‌شد. به هرحال هرچه زمان گذشت و برخوردهای غیرهوشمندانه آقای منتظری بیشتر شد، برتردیدهای امام در باب صلاحیت ایشان برای تصدی مقام حساس رهبری افزوده شد.

 

*گفته میشود که موضع‌گیری‌های آقای منتظری بیشتر ناشی از رویکرد اطرافیان ایشان بوده. نظر جنابعالی چیست؟

بله. امام هم در آغاز همین نظر را داشتند و می‌فرمودند که این برخوردها ناشی از القائات برخی از اعضای دفتر ولیبرال‌ها و نیز معاشران آقای منتظری است و چنانچه آنها عوض شوند، وضعیت تغییر خواهد کرد. به همین دلیل گاهی توصیه می‌کردند که اعضای دفتر و محافظان ایشان عوض شوند و گاهی هم روی افراد خاص تکیه می‌کردند. من روزی خدمت امام بودم و صحبت از آقای منتظری شد و عرض کردم که ایشان سوابق مبارزاتی طولانی دارد و اکنون هم در مقام قائم مقامی رهبری است. بدیهی است که دشمنان فراوانی داشته باشد که بخواهند با شایعه‌پراکنی و فتنه‌انگیزی، چهره ایشان را خراب کنند و به نظام صدمه بزنند. امام فرمودند: «من اینها را می‌دانم. اگر آقای منتظری اعضای دفترش را اصلاح کند و مراقب رفتار و گفتار خود باشد، من همه اینها را جبران می‌کنم. شما هم به ایشان بگویید که افراد آبرومند و خوش‌سابقه را در دفترش به کار بگمارد تا فضلا و اساتید برجسته به آنجا رفت و آمد کنند. من به بعضی از محافظین ایشان بدگمان هستم. بهتر است که این کار را به عهده مسئولین حفاظت بگذارد». من سخنان حضرت امام را عیناً برای آقای منتظری نقل کردم و ایشان در پاسخ گفت که آنها هیچ ایرادی ندارند و ایشان به آنها اعتماد کامل دارد!.

آماده کردن آقای منتظری برای قبول مسئولیت سنگین رهبری و تلاش برای تعدیل ایشان از طریق اصلاح فضای دفتر و بیت ایشان تا مدتی ادامه داشت و امام همچنان امیدوار بودند که به هر شکل ممکن بر رفتار و گفتار ایشان تأثیر بگذارند، اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد.

 

*به نظرمی رسد تیر خلاص این ماجرا هم محاکمه سید مهدی هاشمی بود.

بله، بعد از بازداشت و محاکمه سید مهدی هاشمی و اعترافات صریح او به جرائم و جنایات گوناگون، آقای منتظری به‌شدت در قبال بازداشت و محاکمه او موضع‌گیری کرد و این اقدام او، حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.

 

*آیا شما تصور می‌کردید که حضرت امام ایشان را عزل کنند؟

با توجه به قاطعیت امام و اینکه می‌دانستم ایشان از موضع‌گیری‌ها و رفتار آقای منتظری به‌شدت نگران هستند و در عین حال ایمان داشتم که برای امام حفظ نظام و دفاع از کیان اسلام از هر امری واجب‌تر و حیاتی‌تر است، انتظار چنین چیزی را داشتم، ولی نه با آن سرعت و قاطعیت و به همین دلیل سخت متعجب شدم.

 

*چگونه از تصمیم حضرت امام باخبر شدید؟

در روزهای اول سال ۶۸، مرحوم آقای مشکینی به من تلفن کردند و گفتند که امام از طریق حاج احمد آقا برای هیئت رئیسه خبرگان پیام مهمی فرستاده‌اند. شما و آقای مؤمن و آقای طاهری خرم‌آبادی هر چه زودتر به منزل من بیایید تا در این مورد مشورت کنیم. بعد که به منزل آقای مشکینی رفتیم، ایشان گفتند که حاج احمد آقا تلفنی به من گفت امام فرموده‌اند خبرگان را برای تشکیل اجلاس دعوت کنید و هیئت رئیسه هم بیایند تا من به آنها بگویم چه کنند.

 

*شما متوجه شدید که حضرت امام می‌خواهند چه بگویند؟

بله، همگی متوجه شدیم. منظور امام کاملاً برای ما روشن بود و از عواقب آن به‌شدت نگران شدیم. سرانجام و پس از مشورت زیاد به این نتیجه رسیدیم که با آقای هاشمی رفسنجانی تماس بگیریم و مشورت کنیم. همین کار را هم کردیم و به ایشان تلفن زدیم و جریان را گفتیم. ایشان گفت که من در این مورد حرف دارم، به تهران بیایید تا موضوع را در هیئت رئیسه مطرح و در باره آن مشورت کنیم و تصمیم بگیریم.

وقتی را برای تشکیل جلسه تعیین کردیم و به آیت‌الله خامنه‌ای که در مشهد بودند، اطلاع دادیم تا ایشان هم خود را به تهران برسانند. جلسه در دفتر آقای هاشمی تشکیل و پیام امام در مورد دعوت خبرگان برای تشکیل اجلاسیه خبرگان مطرح شد.

 

*در آن جلسه چه مباحثی مطرح شد؟

آقای هاشمی گفت: امام مدت‌هاست درباره عزل آقای منتظری تصمیم خود را گرفته و یکی دو بار هم به من فرموده‌اند که مسئله آقای منتظری را تمام کنید؛ اما من چون از عواقب این کار بیمناک هستم، با خواهش و التماس از ایشان خواسته‌ام تأمل بفرمایند بلکه راه حل بهتری پیدا شود، اما امام دوباره تاکید فرمودند من تصمیم خود را گرفته‌ام و هر چه زودتر قضیه را تمام کنید.

 

*و بالاخره خودشان هم اقدام کردند؟

بله، در روز ۶ فروردین سال ۶۸ خبردار شدیم که امام شخصاً وارد عمل شده و نامه عزل آقای منتظری را برای آقای هاشمی فرستاده‌اند تا ایشان به اتفاق آقای خامنه‌ای آن را برای آقای منتظری ببرند. یک نسخه را هم به صدا و سیما فرستادند که خوانده شود؛ اما آقای هاشمی به حاج احمد آقا گفته بود که بهتر است جلوی خوانده شدن نامه را از صدا و سیما بگیرید تا ما بیاییم و حرف‌هایمان را به امام بزنیم، خواندن نامه دیر نمی‌شود!

به هرحال درآن جلسه بحث‌های ما چندین ساعت طول کشید و درباره تمام جوانب امر از جمله انگیزه امام برای مستقیم وارد شدن به موضوع و آثار و عواقب اجتماعی آن، پخش یا عدم پخش فوری نامه، لزوم یا عدم لزوم تشکیل اجلاس خبرگان و امثال اینها بحث شد. نهایتاً تصمیم گرفتیم خدمت امام برسیم و نظراتمان را بگوییم و کسب تکلیف کنیم.

 

*نظرات آن جمع چه بود؟

اول اینکه از امام بخواهیم ولو موقتاً هم شده از عزل ایشان صرف‌نظر کنند. دیگر اینکه مفاد این نامه از صدا و سیما پخش نشود. از تشکیل اجلاس خبرگان صرف نظر شود یا دست‌کم به تعویق بیفتد. لحن نامه هم ملایم‌تر شود که دست‌کم وجهه حوزوی آقای منتظری محفوظ بماند. با دفتر امام تماس گرفتیم و تقاضای وقت ملاقات کردیم. حاج احمد آقا گفت که دیروقت است و امام این وقت شب به کسی وقت ملاقات نمی‌دهند. گفتیم که کار فوری و لازمی داریم و می‌آییم.

من و آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای و آقای مشکینی به سمت جماران حرکت کردیم و ساعت نه شب به آنجا رسیدیم. حاج احمد آقا باز هم تکرار کرد که گمان نمی‌کند امام در این وقت شب به کسی اجازه ملاقات بدهند، با این همه به اطلاع ایشان خواهد رساند. بعد هم نسخه‌ای از نامه امام را به آقای هاشمی داد و ایشان نامه را خواند. تلخی ناشی از اندوه و عاطفه و حسرت امام و در عین‌حال لحن قاطع ایشان، چنان تأثیر عمیقی روی روح و روان من گذاشت که هنوز هم وقتی خاطره آن لحظه را به یاد می‌آورم، به‌شدت متأثر می‌شوم.

حاج احمد آقا برگشت و گفت که امام برای ملاقات تشریف می‌آورند. ساعت حدود نه و نیم بود. که خدمت ایشان رسیدیم. ابتدا آقای هاشمی با لحن ملتمسانه‌ای گفت که ما همواره در هنگام بروز مشکلات بزرگ از شما کمک گرفته‌ایم، حالا هم فکر می‌کنیم انتشار این نامه و عزل آقای منتظری برای نظام عواقب ناگواری داشته باشد. حالا هم از شما می‌خواهیم در این باره عجله نکنید، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود، برای تشکیل اجلاس خبرگان هم شتاب نکنید و اجازه بدهید جوانب امر را دقیقاً بسنجیم و خدمت شما عرض کنیم، بعد از آن هر امری بفرمایید اطاعت خواهیم کرد. بعد هم آقای مشکینی و آقای خامنه‌ای نکاتی را بیان کردند.

 

*پاسخ حضرت امام چه بود؟

ایشان در حالی که آثار اندوه در چهره‌شان آشکار بود، فرمودند: «من درباره عواقب و جوانب این امر کاملاً فکر کرده و تصمیم خود را گرفته‌ام و چون و چرا هم ندارد. من گفته بودم که متن نامه مرا در اخبار بخوانند، اما کوتاهی شد. من از ابتدا با انتخاب ایشان مخالف بودم، اما نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. گفته‌ام که در تمام ادارات عکس ایشان را جمع کنند. تشکیل اجلاس خبرگان هم ضرورت ندارد و خودم رأساً ایشان را خلع می‌کنم.»

 

*استدلال امام برای عدم دخالت خبرگان در این امر چه بود؟

می‌خواستند مسئولیت این کار را شخصاً به عهده بگیرند. به آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای هم فرمودند که لازم نیست شما نامه عزل آقای منتظری را ببرید، می‌دهم کس دیگری ببرد، شما هم دیگر برای دیدار با ایشان به قم نروید. آقای هاشمی مجدداً از امام خواست لحن نامه را طوری تنظیم کنند که به وجهه حوزوی ایشان لطمه‌ای وارد نشود. امام در پاسخ سخنان تندی فرمودند که بیان آنها را ضروری نمی‌دانم و به جهت رعایت برخی مصالح از ذکر آنها خودداری می‌کنم. جلسه سنگینی بود و در حالی که همگی مأیوس و نگران بودیم از خدمت امام مرخص شدیم.

 

*شما چه کردید؟

من همان شب به قم برگشتم و فردا صبح به دیدن آقای منتظری رفتم و جریان نامه امام و ملاقات با ایشان را گفتم و اشاره کردم که احتمالاً امروز نامه امام به دست ایشان خواهد رسید. بعد از ظهر آن روز باز به دیدن ایشان رفتم و ایشان گفت که نامه امام حدود ظهر به دستش رسیده است. نامه را گرفتم و دو سه بار با دقت خواندم. در همین موقع شیخ عبدالله نوری هم آمد و نامه را گرفت و چند بار خواند و گفت: «تصور می‌کنم اگر این نامه پخش شود، مردم عکس‌العمل‌های تندی نشان بدهند. به نظرم بهتر است شما همین الان یک نامه عذرخواهی برای امام بنویسید و از حوادث گذشته اظهار پشیمانی کنید و بدهید رادیو هم متن نامه شما را اعلام کند. به این ترتیب اوضاع ‌آرام می‌شود». آقای منتظری گفت: «من کار خلافی نکرده‌ام که عذر بخواهم!» من هم با پیشنهاد آقای نوری موافق بودم، ولی آقای منتظری زیر بار نرفت. به هر حال هر چه اصرار کردیم، نتوانستیم ایشان را متقاعد کنیم. من با یأس و نگرانی به خانه رفتم.

صبح روز بعد، آقای شیخ حسن ابراهیمی به من تلفن زد و گفت که بالاخره آقای نوری آقای منتظری را قانع کرد که نامه‌ای بنویسد و آن را به تهران برد. در نتیجه امام هم از پخش نامه عزل ایشان از صدا و سیما صرف‌نظر کردند. ای کاش این حادثه رخ نمی‌داد و گرفتار عوارض اسفناک آن نمی‌شدیم.

 

*از آخرین دیدارتان با حضرت امام برایمان بگویید.از آن ملاقات چه خاطره‌ای دارید؟

آخرین دیدار من با ایشان زمانی بود که برای آخرین بار در بیمارستان بستری شدند و قلب ایشان با دستگاه مصنوعی کار می‌کرد. واقعیت این است که من هرگز به لحظه‌ای که امام نباشند و جانشین ایشان هم مشخص نباشد، فکر نکرده بودم، لذا احتمال وقوع توطئه‌های داخلی و خارجی ذهنم را پریشان کرده بود. در چند قدمی بستر امام ایستاده بودم و به ابر مردی نگاه می‌کردم که پانزده سال قبل، در شرایطی که نفس کسی در نمی‌آمد، بر سر شاه فریادزده بود: «کاری نکن که بدهم مردم ایران گوش تو را بگیرند و بیرونت کنند!» ابر مردی که گفته بود: «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و یک‌تنه و مردانه ایستادگی کرده و سرانجام پوزه استکبار را به خاک مالیده بود و حالا برای نجات آن بزرگمرد، از دست کسی کاری ساخته نبود. مارا به اتاق مجاور راهنمایی کردند و چند ساعت بعد حاج احمد آقا آمد و خبر رحلت آن بزرگوار را به اطلاع همه رساند.

 

*پس از رحلت امام، مهم‌ترین وظیفه‌ای که بر عهده مجلس خبرگان قرار داشت، انتخاب سریع جانشین ایشان بود. از تشکیل مجلس خبرگان، فضای مجلس و روزی که منجر به انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شد، برایمان بگویید؟

حضرت امام در ساعت ده و نیم شب ۱۳ خرداد ۶۸ رحلت کردند و روز بعد از رحلت ایشان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «دامت برکاته» به رهبری انتخاب شدند. ما آن روزها مشغول بازنگری قانون اساسی بودیم. بعدازظهر همان روز که قرار بود همراه آقای مشکینی و آقای خامنه‌ای در جلسه بازنگری شرکت کنیم، آیت‌الله خامنه‌ای که با ماشین ایشان عازم جماران بودیم در بین راه گفتند که حال امام خوب نیست و پزشکان قطع امید کرده‌اند، لذا بهتر است برای عیادت ایشان به بیمارستان برویم. در بیمارستان متوجه شدم که قلب ایشان با دستگاه مصنوعی کار می‌کند و واقعاً امیدی به بهبودی ایشان نیست و لذا باید هر چه سریع‌تر خبرگان را برای تشکیل اجلاس دعوت کنیم و تصمیم بگیریم. قرار شد همان شب افرادی با خبرگان در سراسر کشور تماس بگیرند و از آنها بخواهند خودشان را سریع به تهران برسانند.

 

*درباره جانشینی احتمالی حضرت امام هم صحبتی شد؟

تقریباً تمام افراد آن جمع معتقد بودند که یک فرد نمی‌تواند جانشین امام باشد و باید شورای رهبری تشکیل شود. من گفتم که: در کمیسیون ولایت فقیه، اصل شورایی حذف شده و امام هم بر حذف آن تأکید کرده‌اند، لذا باید روی فرد تصمیم بگیریم. بعد هم فردی را که از مدرسین و اساتید درس خارج بود، مطرح کردم که قبول نکردند.

صبح روز چهاردهم خرداد ۶۸ آماده برگزاری اجلاسیه خبرگان شدیم. نمایندگان تهران و شهرهای نزدیک خودشان را رسانده بودند. افرادی هم که از شهرهای دور بودند، یکی یکی خود را رساندند. ساعت حدود نه و نیم بود که جلسه رسمیت پیدا کرد.

 

*هیئت رئیسه جلسه چه کسانی بودند؟

مرحوم آقای مشکینی رئیس، مرحوم آقای هاشمی و من نایب رئیس اول و دوم و آقایان مؤمن و طاهری خرم‌آبادی هم منشی. آقای هاشمی اداره جلسه را به عهده گرفت. ابتدا قرآن تلاوت شد. سپس آقای مشکینی پاکت مهر و موم شده وصیت‌نامه امام را که در صندوق مجلس شورای اسلامی به امانت سپرده شده بود، باز کرد و گفت که امام نوشته‌اند وصیت‌نامه را احمد بخواند و چنانچه معذور بود، رئیس‌جمهور یا رئیس مجلس یا رئیس دیوانعالی کشور بخواند و در صورت معذور بودن آنها، یکی از فقهای شورای نگهبان این کار را به عهده بگیرد. با حاج احمد آقا تماس گرفته شد و ایشان گفت که گرفتاری دارد و عذرخواهی کرد. در نتیجه قرائت وصیت‌نامه امام به عهده آقای خامنه‌ای که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند قرار گرفت. جلسه عجیبی بود و بارها و بارها جلسه به دلیل تأثر نمایندگان و گریه شدید آنها دچار وقفه شد و لذا خواندن وصیت‌نامه تا ظهر طول کشید. جلسه بعدی در ساعت سه بعدازظهر تشکیل شد.

 

*چه موضوعاتی در آن جلسه مورد بحث و بررسی قرار گرفت؟

قبل از تصمیم در باره موضوع حساس جانشینی امام، ابتدا باید تکلیف چند موضوع، از جمله عزل آقای منتظری روشن می‌شد. هر چند ایشان کتباً استعفا داده بود و امام هم پذیرفته بودند، اما به لحاظ قانونی، باید مجلس خبرگان نیز عزل ایشان را تصویب می‌کرد. موضوع به رأی گذاشته شد و با اکثریت قریب به اتفاق به تصویب رسید. نکته دوم، موضوع شرط مرجعیت رهبری بود. هر چند در بازنگری قانون اساسی بر اساس دستور حضرت امام، شرط مرجعیت از شرایط رهبری حذف شده بود، اما هنوز بازنگری تمام نشده و قانون اساسی جدید به تصویب ملت نرسیده بود، لذا خبرگان موظف بودند بر اساس قانون اساسیِ سابق کار کنند.

در اصل ۱۰۷ قانون اساسی شرط مرجعیت برای رهبری ذکر شده و آمده بود که چنانچه خبرگان نتوانستند بر سر یک مرجع به توافق برسند، باید سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین کنند. بحث بر سر این بود که آیا مقصود از این مرجع، مرجع بالفعل است و رهبر باید در هنگام انتخاب، مرجع تقلید باشد و یا منظور مرجع تقلید بالقوه است، یعنی افرادی که از لحاظ علمی در مرتبه‌ای هستند که می‌توانند احکام اسلام را از منابع فقهی استنباط کنند، هر چند که در آن زمان رساله علمیه نداده و مقلد نداشته باشند.

عده‌ای بر این امر پافشاری می‌کردند که رهبر را باید از بین مراجع تقلید بالفعل انتخاب کنیم، زیرا مشروعیت نظام و تنفیذ احکام صادره مستلزم آن است که رهبر از مراجع تقلید باشد و مرحوم آیت‌الله گلپایگانی را به عنوان شایسته‌ترین فرد معرفی می‌کردند. استدلال‌شان هم این بود که حتی اگر خود ایشان هم فرصت و توان اداره کشور را نداشته باشند، می‌توانند فردی را به عنوان قائم‌مقام انتخاب کنند که امور محوله را انجام بدهد و ایشان تنفیذ کنند.

 

*جنابعالی چه نظری در این خصوص داشتید؟

من مرجعیت بالفعل را از شرایط ضروری برای رهبری نمی‌دانستم.

*بر چه مبنایی؟

بر مبنای نامه امام. ایشان در نامه‌ای خطاب به مرحوم آقای مشکینی نوشته بودند که من از ابتدا شرط مرجعیت را برای رهبری لازم نمی‌دانستم و معتقد بودم مجتهد عادلی که مورد تأیید خبرگان سراسر کشور باشد، کفایت می‌کند و حکم او نافذ است. بنده نامه‌ امام را عیناً قرائت کردم تا توجه نمایندگان خبرگان را به این نکته جلب کنم که نظر امام نیز بر مرجعیت رهبر نبوده است. غیر از قول امام که برای ما حجت بود، در هیچ یک از کتب حدیث و فقه هم دلیلی بر شرط مرجعیت ولی امر و حاکم شرعی پیدا نمی‌کنیم و شرایط را فقاهت وعدالت ذکر کرده‌اند. خود امام هم در کتاب ولایت فقیه روی فقاهت و تقوا تأکید کرده‌اند.

 

*خود شما هم در این زمینه صحبتی با امام داشتید؟

بله، امام دستور داده بودند شرط مرجعیت حذف شود، لذا من و مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی دور روز قبل از بستری شدن امام، خدمت ایشان رفتیم و عرض کردیم که در کمیسیون ولایت فقیه قصد داریم شرط مرجعیت تقلید را برای رهبری، به عنوان یک مرجح و اولویت و نه شرط حتمی ذکر کنیم، نظر حضرتعالی چیست؟ امام فرمودند، «صلاح نیست، در آینده مشکل پیدا می‌کنید». پس از من دو نفر از نمایندگان در تأیید صحبت‌های من صحبت کردند. همه معتقد بودند که انتخاب رهبری باید هر چه زودتر صورت بگیرد. برخی هم اعتراض داشتند که شما فقط دارید روی بحث مرجعیت و اعلمیت تکیه می‌کنید. تکلیف سایر شرایط رهبری از قبیل تدبیر، مدیریت، منش اجتماعی و سیاسی چه می‌شود؟‌

 

*بالاخره نتیجه این بحث‌ها به کجا انجامید؟

حاصل کل صحبت‌ها این بود که اولاً با توجه به اوضاع و شرایط داخلی و خارجی، باید هر چه سریع‌تر درباره رهبری تصمیم بگیریم و ثانیاً چون در حال حاضر فقیه جامع‌الشرایط ممتازی را برای تصدی این مسئولیت سنگین سراغ نداریم، باید از انتخاب یک فرد صرف‌نظر و شورای رهبری را انتخاب کنیم.

 

*چه کسانی کاندید شدند؟

برای این شورا عمدتاً از آقای خامنه‌ای، آقای مشکینی، آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی و حاج احمد آقای خمینی نام برده شد. چهار نفر اول مجتهد و آشنا با افکار امام و دارای سابقه در امور مدیریتی و اجرایی بودند و حاج احمد آقا هم به عنوان یادگار امام و کسی که دقیقاً با افکار امام آشنا بود، به عنوان شایسته‌ترین گزینه‌ها مدنظر بودند. البته ازآقای محمد فاضل [لنکرانی] و آقای جوادی آملی هم ذکری به میان آمد. پس از آن درباره فردی یا شورایی بودن رهبری بحث و تبادل نظر شد و موضوع به رأی گذاشته شد. عده‌ای از آقایان با شورایی بودن رهبری مخالف بودند و دلایل قابل قبولی هم داشتند.

 

*دلایلشان چه بود؟

آنها می‌گفتند ادله ولایت فقیه در ولایت فرد ظهور دارد، دراین صورت در شورای رهبری، ولایت از آنِ کیست؟ مضافاً بر اینکه چنین ولایتی در احادیث و فقه اسلام سابقه ندارد. از این گذشته نهادهای شورایی از قبیل شورایعالی قضایی و شورای صدا و سیما در عمل موفق نبودند و لذا در بازنگری قانون اساسی حذف خواهند شد، منتهی چون تا زمان تشکیل مجلس خبرگان در زمینه رهبری چنین تجربه‌ای نداشته‌ایم، مضار آن را درک نکرده‌ایم.

نکته مهم‌تر از همه اینکه مردم به رهبری شورایی عادت ندارند و این امر برایشان نامأنوس است. آنها همواره با رهبری فردی مأنوس بوده‌اند و لذا در عمل با رهبری شورایی مشکل پیدا خواهند کرد. در عین حال در مواقع حساس و بحرانی که نیاز به تصمیم‌گیری قاطع و فوری است، یک فرد بهتر می‌تواند به نتیجه برسد و تصمیم بگیرد. در هر حال سرانجام رأی‌گیری شد و رهبری فردی به تصویب رسید.

 

*چه شد که در نهایت، حضرت آیت الله خامنه ای برای رهبری معرفی شدند؟

یکی از خبرگان ایشان را پیشنهاد داد. بعد هم مرحوم آقای هاشمی گفت که پیشنهاد خود ما هم آقای خامنه‌ای است و برای تأیید حرفش، قول امام در باره ایشان را نقل کرد و گفت: «زمانی که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، همراه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر آقای منتظری را عزل کنید، ما در انتخاب رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام رهبری شورایی را نمی‌پسندیدند. ما هم معتقد بودیم که در حال حاضر فردی را نداریم که از هر نظری برای قبول این مسئولیت بزرگ مناسب باشد. امام خیلی قاطع فرمودند: «چطور ندارید؟همین آقای خامنه‌ای!» ما تصور کردیم که این حرف را برای اقناع ما زده‌اند و قرار گذاشتیم که مطلب به جایی درز نکند که البته کرد. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که موضوع در جایی مطرح نشود. من به‌رغم اینکه قانع شده بودم، یک بار دیگر به شکل خصوصی خدمت امام رفتم و روی این موضوع پافشاری کردم. امام باز فرمودند: «وقتی کسی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، مشکلتان چیست؟ چرا تردید می‌کنید؟».دیروز هم از حاج احمد آقا شنیدم که وقتی آقای خامنه‌ای به کره رفته بودند، تلویزیون ایشان را با آقای کیم‌ایل‌سونگ نشان داد. من گفتم: «آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده و واقعاً آبرویی برای نظام هستند.» امام فرمودند: «ایشان برای رهبری هم فرد شایسته‌ای است».

به این ترتیب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان بهترین مصداق واجد شرایط رهبری در آن زمان مشخص شدند و موضوع به رأی گذاشته شد.

 

*برخی با استناد به اینکه آقای هاشمی بعد از رای نیاوردن رهبری شورایی، دیدگاه امام را نقل کرد، می گویند: اگر ایشان از اول این مطلب را نقل کرده بود، دیگر بحث برسر شورایی بودن و غیرشورایی بودن رهبری پیش نمی‌آمد. دیدگاه جنابعالی دراین باره چیست؟

اولاً خود آقای خامنه‌ای گفته بودند این مسئله را جایی نقل نکنید. آقای هاشمی وقتی این خاطره را نقل کرد که دیگر شرعاً احساس کرد که باید برخی ملاحظات را کنار بگذارد و از آنچه که خبر دارد، سایر اعضای خبرگان را هم مطلع کند. ثانیاً شاید بشود از این جنبه هم به مسئله هم نگاه کرد که در آغاز جلسه، سعی براین بود که خبرگان نخست خودشان و در خلال مباحث به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.

 

*برخی اخیراً ادعا کرده‌اند که درآن جلسه، نمایندگان در«فضایی احساسی» و متاثر از اعلام دیدگاه امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای، به رهبری ایشان رای دادند. دیدگاه شما در باره این فرضیه چیست؟

بنده به عنوان نایب رئیس آن جلسه، هردو ادعا را تکذیب می‌کنم. اولاً در باره احساسی بودن فضا باید گفت که طبعاً همه ما و ملت ایران و مسلمانان جهان و حتی غیرمسلمانان استکبارستیز در تمام دنیا از رحلت امام متاثر شده بودند وغم بزرگی را احساس می‌کردند؛ اما اگر بخواهند از این امر این نتیجه را بگیرند که ۸۰ نفر مجتهد بدون ملاک شرعی و مقنع صرفاً بر مبنای احساس تصمیم گرفتند و ملاکات شرعی وعقلی را کنار گذاشتند، سخنی لغو و تهمت و توهین به این عده از علماست و عقوبت اخروی دارد.

ثانیاً همان‌طور که قبلاً عرض کردم، اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی این امر اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد. وقتی بحث رهبری شورایی پیش آمد، آقای خامنه‌ای جزو چند نفر مجتهدی بود که اعضای خبرگان برای حضور در شورا مدنظر داشتند. نظر امام در باره ایشان در مرحله بعد و وقتی مطرح شد که رهبری شورایی از سوی اکثریت رد شد و بحث به این سو آمد که حالا که بنا بر رهبری فردی است چه کسی را انتخاب کنیم؟

علاوه بر همه اینها همان‌طور که عرض کردم، مسئله هم، ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد و چند نفر از نمایندگان از طرقی از دیدگاه امام در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند. اینجا بود که آقای هاشمی ماجرا را نقل کرد. ایشان هم از قبل، برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای سوق دادن جلسه به سمت و سویی خاص را نداشت و نمی‌خواست دست نمایندگان را در انتخاب ببندد. آیت الله خامنه‌ای در یک فرآیند طبیعی و در خلال مباحث نمایندگان مطرح و به رهبری انتخاب شدند.

 

*اشاره فرمودید که آیت‌الله خامنه‌ای نخست خودشان با این انتخاب مخالف بودند. این مخالفت را چطور ابراز کردند؟

همین طور است. ایشان وقت گرفتند و به عنوان مخالف کاندیداتوری خود، پشت تریبون قرار گرفتند و مطالبی را به عنوان علل مخالفت خود بیان کردند که البته مورد قبول خبرگان قرار نگرفت و سرانجام رهبری آیت الله خامنه‌ای به رأی گذاشته شد و با اکثریت بیش از دو سوم آرا به تصویب رسید.

 

*بعد از نزدیک به سی سال، دیدگاه شما درباره انتخاب آن روزتان چیست؟ و آن تصمیم را در چه رتبه‌ای از صحت و صواب می‌بینید؟

در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هر چه هم‌زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده وهست. تاکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. ولی یک نگرانی بزرگ داریم که بعد از ایشان چه می‌شود؟ الان آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید، ولی نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشرهستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم. من هم نگران آینده انقلاب هستم. البته پرورش چنین فرد شایسته‌ای ابتدائا بر عهده حوزه علمیه و ثانیاً خبرگان رهبریست که اگر کوتاهی کنند مسئول خواهند بود.

من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا رامی‌کردیم ولی باید مراقب حریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: «خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این طور شد».

 

*جنابعالی علاوه بر رای در خبرگان، در سال ۱۳۶۹ شخصاً همانند عده زیادی از علمای بزرگ بطور مکتوب، فقاهت و اجتهاد و جامعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را اعلام نمودید. بنظر شما آیا ایشان در این سه دهه توانسته‌اند راه و تفکر امام را در مقام نظر و عمل تحقق بخشند؟

ایشان که قطعاً تمام تلاش و جدیت‌های لازم را کرده‌اند و در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمانهای امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته و به همین دلیل ایشان از وضعیت بعضی از امور راضی نیستند. ایشان می‌گویند و تاکید هم می‌کنند، اما در عمل می‌بینیم که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند. ایشان کمبودها و نواقص را می‌بینند، طبعاً در برخی از موارد نگران هم هستند. با این همه قطعاً ایشان در همه کارها بر اساس تکلیف عمل کرده‌اند، دراین جنبه هیچ تردیدی نیست. دستگاه‌های دیگر هم وظیفه‌شان این است که کارشان را درست انجام بدهند، اما بعضاً انجام نمی‌دهند. الان مسائل مربوط به اقتصاد و فرهنگ و… را ببینید. به هرحال  کاستی‌هایی وجود دارند که رفع آنها همت عموم دستگاه‌های نظام را میطلبد، وگرنه رهبری که همواره بر رفع مشکلات تاکید و برای آن تلاش کرده‌اند. در هر مورد که مسئولین  ذیربط، دستورات ایشان را با جدیت اجرا کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است.

 

*با سپاس و تشکر مجدد از فرصتی که در اختیار « پاسدار اسلام» قرار دادید، سلامتی و دوام عمر جنابعالی را از درگاه خداوند متعال خواستاریم.

 

 

 

پی‌نوشت‌:

۱ـ نساء/ ۵۹  ‌

 

 

 

 

سوتیترها:

 

ولایت‌فقیه در تمام مراحل انقلاب بزرگ‌ترین نقش را داشته است..‌. الان هم در هر مورد که مسئولین  ذیربط دستورات رهبری را با جدیت اجرا کرده‌اند، نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است

 

۲٫

حضرت امام در حالی که آثار اندوه آشکارا در چهره‌شان هویدا بود، فرمودند: «من در باره عواقب و جوانب عزل آقای منتظری  کاملاً فکر کرده و تصمیم خود را گرفته‌ام و چون و چرا هم ندارد. من گفته بودم که متن نامه مرا در اخبار بخوانند، اما کوتاهی شد… گفته‌ام که در تمام ادارات عکس ایشان را جمع کنند. تشکیل اجلاس خبرگان هم ضرورت ندارد و خودم راساً ایشان را خلع می‌کنم.»

 

۳٫

آقای هاشمی مجدداً از امام خواست لحن نامه را طوری تنظیم کنند که به وجهه حوزوی ایشان لطمه‌ای وارد نشود. امام در پاسخ سخنان تندی فرمودند که به جهت رعایت برخی مصالح از ذکر آنها خودداری می‌کنم.

 

 

 

۴٫

من روزی خدمت امام بودم و صحبت از آقای منتظری شد و عرض کردم که بدیهی است که ایشان دشمنان فراوانی داشته باشد که بخواهند با شایعه‌پراکنی و فتنه‌انگیزی، چهره ایشان را خراب کنند و به نظام صدمه بزنند. امام فرمودند: «من اینها را می‌دانم. اگر آقای منتظری اعضای دفترش را اصلاح کند و مراقب رفتار و گفتار خود باشد، من همه اینها را جبران می‌کنم. شما هم به ایشان بگویید که افراد آبرومند و خوش‌سابقه را در دفترش به کار بگمارد

 

 

۵٫

در جلسه خبرگان اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی رهبری اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد.. نظر امام هم ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد، چند نفر از نمایندگان از طرقی، از دیدگاه امام درباره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند

 

 

۶٫

در طول این مدت و در موقعیت‌های مختلف، فردی بهتر از آیت‌الله خامنه‌ای را نیافتیم و هر چه هم زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای منصب رهبری بوده و هست. تاکید می‌کنم که بعد از سی سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است

 

۷٫

من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا را می‌کردیم ولی باید مراقب حریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: «خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً نظام در مواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌‌طور که بعد از امام این‌طور شد»

 

 

۸٫

آیت‌الله خامنه‌ای در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمان‌های امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته

 

 

11دسامبر/17

منشور مدیریت علوی،درس‌نامه مدیران

موضوع مقالۀ منشور مدیریت علوی بر اساس عهدنامۀ مالک اشتر نخعی. جامع‌ترین سند سیاسی و مدیریتی اسلامی است. در شماره‌های پیشین، بخشهایی از این منشور را بیان کردیم، و اینک به بخش دیگری از این درس‌نامه سیاسی، مدیریتی می‌نگریم:

خواص یاتوده مردم، کدامیک؟!

«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی‌العدل و اجمعها یرضی الرعیه فان سخط العامه یحجف برضی الخاصه و ان سخط الخاصه یعتو مع رضی الرعیه و لیس احد من الرعیه اثقل علی الوالی معؤنه فی الرخا و اقل معونه له فی البلاء و اکره للانصاف و أسأل بالالحاف و أقل شکرا عند الاعطاء و أبطا عذر اعند المنع و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل اخاصه و انما عمادالدین و جماع المسلمین و العده للاعداء العامه من الامه فلیکی صغوک لهم و میلک معهم: و باید بهترین کارها نزد تو کاری باشد که بیشتر در شاهراه حق و شعاع مدل در آن گسترده‌تر و خشنودی رعیت را فراگیرتر باشد، زیرا نارضایتی عامه مردم، رضایت خواص را بی‌اثر و بی‌اعتبار می‌سازد، اما نارضایتی خواص با خشنودی عامه قابل اغماض است و احدی از مردم برای حکومت پرخرج‌تر در حال رفاه و بی‌فائده‌تر در شدائد و گریزان‌تر از انصاف و پرتوقع‌تر در خواسته‌ها و ناسپاس‌تر در بخشش‌ها و عذرناپذیرتر هنگام خودداری از بخشش‌ها و کم‌صبرتر در ناملایمات روزگار مانند خواص نیست و همانا ستون دین و توده مسلمین و پشتوانه در برابر دشمنان آحاد ملت‌اند، پس باید به آنان توجه کنی و به ایشان تمایل جوئی.»(۱)

 

ویژگی‌های عامه و خاصه

عامه توده مردم‌اند بدون نام و نشان و صبغه گروهی و جناحی که از آحاد ملت اعم از شهری و دهاتی و مرد و زن و فقیر و متوسط تشکیل می‌شوند، مردمی که در عرصه‌های مختلف ملی و دینی پشتوانه نظام‌اند. در جمعه و جماعت و جبهه و جنگ و پای صندوق‌های رأی بدون توقع و بده بستان سیاسی ـ جناحی حاضر می‌شوند. در سازندگی کشور از کشاورزی و صنعت گرفته تا دیگر عرصه‌های عمومی حضور دارند. سرباز می‌دهند و از مرزهای مملکت دفاع می‌کنند. معمولاً کم‌درآمدند و اخلاص و صداقت بیشتری دارند. در پی نام و عنوان و شهرت و امتیازگیری نیستند. قانع و صبورند. اکثریت مردم اینها هستند.

اما خواص، معمولاً افرادی بالانشین، اشرافی، مرفه و معمولاً در پی جاه و مقام و امتیازگیری هستند و کمتر در عرصه‌های ایثارگری و خطرخیز حضور دارند. اینها در اقلیت‌اند و درصد کمی از ملت را تشکیل می‌دهند.

با این حال حکومت اسلامی موظف است حقوق مشروع عامه و خاصه را بدون تبعیض رعایت کند و امنیت و رفاه و کرامت انسانی را ارج نهد و چتر مهر و محبت را بر سر همگان بگستراند.

در نظام اسلامی فراتر از اقشار مسلمان، اقلیت‌های دینی از حقوق عمومی انسانی برخوردارند و همان گونه که در همین نامه امام به مالک اشتر می‌خوانیم: «با مردم به مهربانی عمل کن و مانند یک درنده در پی ربودن حق آنان مباش، چون این مردم یا برادر دینی تواند یا انسانی همانند تو که باید مورد توجه قرار گیرند.»

چنین توصیه‌های اخلاقی ـ سیاسی را در کدام منشور حقوق بشر می‌توان یافت که در عمل نیز مورد توجه قرار گیرد؟ وضعیت مردم بی‌گناه و مستضعف فلسطینی، میانمار و یمن و جاهای دیگر جهان و وضع رنگین‌پوستان در امریکا را ببینیم که در قرن موسوم به حقوق بشر با آنان چه رفتاری می‌شود. اسارت و فقر و خانه‌خرابی و آوارگی و پاکسازی قومی کمترین رفتاری است که با آنان می‌شود و جالب‌ اینکه جایزه صلح نوبل را به متجاوزان می‌دهند.  از این مقوله بگذریم و اصل نامه و موضوع عامه و خاصه را دنبال کنیم.

امیرمؤمنان«ع» به مالک اشتر فرمان می‌دهند توجه ویژه‌ای به حق و عدل داشته باشد که بالاترین سرمایه حکومت حق و عدل است. رعایت حق و عدل تا بدانجا اهمیت دارد که در روایت آمده است: «المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفرِ و لا یَبقی مَع الظُّلم: کشور با کفر می‌ماند ولی با ظلم پایدار نمی‌ماند.»

در سخن دیگری از امیرمؤمنان«ع» است: «واژه حق و عدل گفتنش با زبان آسان، اما در عمل دشوار است: فَالْحَقُّ أَوسَعُ الْأَشیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضیَقُهَا فِی التَّنَاصُف».(۲)

همه از حق و عدل دم می‌زنند، اما در عمل به گونه‌ دیگری عمل می‌کنند. آیا آنان که از حق و عدل دم می‌زنند حاضرند مانند امام متقین، هنگامی که پای بیت‌المال به میان می‌آید به نورچشمی‌ها همان مقدار بدهند که به مردم فقیر ؟ آیا حقوق و امتیازاتی که از بیت‌المال داده می‌شود به حق و عدل نزدیک‌تر است یا به ولخرجی از کیسه ملت و حقوق‌های کذائی و نجومی که بالاخره سرانجام آن معلوم نشد؟!

 

چرا رویکرد به توده‌ها؟

امیرمؤمنان«ع»  دلائل رویکرد به توده‌ها و دل نبستن به خواص را این‌گونه بیان فرموده‌اند:

۱ـ خواص کمتر برای نظام اسلامی مایه می‌گذارند. آنها بیشتر به منافع خود فکر می‌کنند. حقوق‌های کلان حداقل ده میلیونی تا بیست میلیونی مال آنهاست، در حالی که یک کارگر از توده مردم به یک میلیون با کمی بیش و کم قانع است و برای دریافت ماهانه هر ماه مشکل دارد و جلوی مجلس شورای اسلامی از راه دور و نزدیک تجمع می‌کنند و معلوم نیست پاسخی بگیرند!

۲ـ خواص با این همه زیاده‌خواهی کمتر به کمک نظام می‌شتابند، در حالی که این توده‌ها هستند که ندای ولی امر را پاسخ می‌دهند و در عرصه‌های دفاعی و ایثارگری حضور دارند. به بیان امام خمینی«ره»: «اگر در مناطق بالانشین شهرها شهیدی یا جانبازی دیدید که از خواص و نخبگان باشد معرفی کنید و جایزه بگیرید.» (نقل به مضمون)

در انقلاب اسلامی ما شهدا و جانبازان و آزادگان از کدام قشرند؟ آیا جز از توده مردم و قشر کم‌درآمد که گاه چندین شهید تقدیم نظام اسلامی کرده‌اند؟ در گذشته نیز چنین بوده است. در حکومت امیرالمؤمنین«ع» اشراف و نخبگان چه مقدار حضور داشته‌اند؟ آنها که در پی جاه و مقام و مال دنیا بودند امام را رها کردند و رفتند و مانند طلحه و زبیر صف‌آرائی و مخالفت کردند و جنگ به راه انداختند.

۳ـ خواص از عدل و انصاف دل خوشی ندارند و اگر حکم عادلانه‌ای با منافعشان در تضاد باشد غوغا به راه می‌اندازند، در حالی که عامه مردم منافعی ندارند که دغدغه آن را داشته باشند. توده‌ها به اندک خدمتی از دولت سپاسگزارند و لذا توجه باید به سوی آنان باشد که در گوشه و کنار مملکت به‌ویژه مناطق مرزی مدافع حریم نظامند.

۴ـ خواص گروهی نازپرورده و راحت‌طلب‌اند، دل به گرو لذت و رفاه و شهرت و اتومبیل‌های میلیاردی دارند و با رنج و مشقت و صبر و ایثار بیگانه‌اند، در حالی که توده مردم اهل تشریفات و رفاه نیستند و به قول حافظ: «نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»، لذا دولت اسلامی و دست‌اندرکاران مدیریت باید سیاستی را در پیش گیرند که عامه مردم که سرمایه‌های کشورند راضی و به عدل اسلامی امیدوار باشند. همان‌گونه که در پایان این بخش سخن می‌فرماید: «و انما عمادالدین و جماع المسلمین و العده الاعداء العامه من الامه فلیکن صغوک لهم و میلک معهم».

جان کلام اینکه: ستون‌های استوار دین و پشتوانه نظام اسلامی توده مردم‌اند. مردمی که چهل سال است با انقلاب اسلامی همراهی کرده‌اند. چه در قانونگذاری و مجلس و چه در مرحله اجرائی از رئیس دولت تا وزرا و استانداران و دیگر مسئولان در مراتب مختلف مدیریتی فرهنگی، اقتصادی، کارآفرینی و بهداشت و درمان و بیمه و یارانه‌ها و… . باید توجه به مصالح کشور و این ملت سرلوحه مسئولان و مدیران در تمام سطوح باشد. چرا باید یارانه که دسترنج این مردم است به حلقوم کسانی برود که کمترین استحقاق را هم ندارند؟ چرا از یارانه گهگاه استفاده سیاسی ـ انتخاباتی می‌شود؟

توجه مسئولان باید فراتر از مرکز و پایتخت‌نشینان به مناطق محروم و محلات پائین شهر و عمران و آبادانی روستاها باشد که جوانان روستائی راهی شهرها نشوند و سر چهارراه‌ها برای چند ریال شیشه ماشین‌ها را پاک نکنند و بسیاری مسائل دیگر که زیبنده نظام اسلامی نیست.

دولت باید خدمات خود را به جای برگزاری سمینارها و همایش‌های نه چندان مفید و ساخت و سازهای غیرضروری و ترویج فرهنگ لوکس‌گرائی و تجمل و مصرف و سفرهای پرخرج خارجی، صرف امر اشتغال و تولید و مصرف عادلانه کند.

این روزها شاهد مسابقه دستگاه‌های حکومتی در برج‌سازی و توسعه ساختمان‌های گوناگون اداری و غیره هستیم،‌ در حالی که خانواده‌هائی هستند که به پنجاه متر ساختمان ساده نیازمندند و جوانان به خاطر نداشتن مسکن و شغل تن به ازدواج نمی‌دهند و بسیاری از ازدواج‌ها به طلاق می‌کشد. مسکن مهر که از خدمات بزرگ دولت قبل بود، قربانی کشمکش‌های سیاسی ‌شد، در حالی که از ظرفیت‌های این پروژه‌ها صدها هزار خانواده می‌توانند بهره‌برداری کنند.

مقصود از سخن امام علی«ع» در مقال فوق و توجه به توده‌ها پیگیری مسائلی است که منافع آن عائد ملت  و از زیاده‌خواهی‌ها و اختلاس‌ها که این روزها شاهدیم جلوگیری شود. اگر توجه به این موارد نشود، علاوه بر مسئولیت یادشده، خسارتی است برای نظام و چهره زشت نشان دادن از عدل اسلامی و گناهی نابخشودنی است.

این سخن حضرت امام یادمان باشد که فرمود: «کاری بکنید که اسلام بدنام نشود». اگر عملکرد ما به گونه‌ای باشد که نسل جوان که تجربه کافی ندارند، رفتار ما را به حساب اسلام بگذارند و عقائد آنها متزلزل شود، بازسازی کردن آن بسیار مشکل است.

بنابراین مسئولان نظام که دلسوز نظام اسلامی‌اند، باید رفتارشان را اصلاح کنند و با رفتار خود مردم را به اسلام دعوت کنند، همان گونه که امام صادق«ع» فرمودند: «کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم: با عمل خود مردم را به خیر و عمل صالح دعوت کنید تا از شما رفتار شایسته ببینند و به دین علاقمند شوند».

 

پی‌نوشت:

  1. نهج‌البلاغه، نامه ۵۳
  2. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در نظام اسلامی فراتر از اقشار مسلمان، اقلیت‌های دینی از حقوق عمومی انسانی برخوردارند و همان گونه که در همین نامه امام به مالک اشتر می‌خوانیم: «با مردم به مهربانی عمل کن و مانند یک درنده در پی ربودن حق آنان مباش، چون این مردم یا برادر دینی تواند یا انسانی همانند تو که باید مورد توجه قرار گیرند.»

 

۲٫

 

بنابراین مسئولان نظام که دلسوز نظام اسلامی‌اند، باید رفتارشان را اصلاح کنند و با رفتار خود مردم را به اسلام دعوت کنند، همان گونه که امام صادق«ع» فرمودند: « کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم: با عمل خود مردم را به خیر و عمل صالح دعوت کنید تا از شما رفتار شایسته ببینند و به دین علاقمند شوند».

 

 

11دسامبر/17

برائت از چه کسانی؟

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

 

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است در حوزه امام شناسی با محوریت زیارت جامعه‌ کبیره و اینک فرازهای دیگری از این زیارت را مطالعه می‌کنیم:  

«وَ مِنَ الْجِبتِ وَ الطّاغُوت وَ الشَّیاطین  وَ حِزبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُم  وَ الْجاحِدینَ لِحَقِّکُم  وَالْمارِقینَ مِنْ وِلایَتِکُم  وَ الغاصِبینَ لِاءرثِکُم ، وَ الشّاکّینَ فیکُم  وَ الْمُنحَرِفینَ عَنکُم  وَ مِن کلِّ وَلیجَهٍ دُونَکُم  وَ کُلِّ مُطاعٍ سَواکُم  وَ مِنَ الأْئِمَّهِ الَّذینَ یَدعُونَ إلَى النّار: و برائت می‌جویم از «جبت» و طاغوت و شیطان‌ها و گروهشان که بر شما ستم روا داشتند و حق شما را انکار کردند و از حوزه ولایتشان خارج شدند و ارث شما را غصب کردند و  در مورد شما شبهه‌افکنی کردند و از راه شما منحرف شدند و برائت می‌جویم از نفوذی‌ها و از هر فرمانروایی جز شما و از پیشوایانی که به سوی دوزخ فرا می‌‌خوانند.»

از چه کسانی برائت بجوییم

در دو مقاله گذشته از جایگاه برائت یا خشم مقدس از نگاه قرآن و روایات گفتیم. در فرازهای فوق شش مصداق از مصادیقی که باید از آنها برائت جست ذکر شده است این مصادیق عبارتند از:

۱٫ جبت: این کلمه یک بار در قرآن کریم آمده است: «سوره نساء، آیه ۵۱»:

« أَلَم تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُؤمِنُونَ بِالْجِبتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هَٰؤُلَاءِ أَهدَی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا: آیا ندیدی کسانی را که بهره‌ای از کتاب خدا به آنها داده شده (با این حال) به «جبت» و «طاغوت» ایمان می‌آورند و درباره کافران می‌گویند آنها از کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت‌یافته‌ترند.»

«جبت به معنای بت» کاهن «ساحر» هر معبود باطل، انسان متکبر خودخواه که از امور بیهوده و باطل و کار ناحق باکی ندارد، چیزی که خیری در آن نیست.(۱)

اینها معانی است که برای این واژه ذکر شده است. به تعبیر مؤلف «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» این واژه در اصل عبری است که به عربی ترجمه شده است در اصل به معنای متکبری است که عقلش ضعیف است و متوجه نیست چه می‌گوید.(۲)

می‌توان دیگر معانی ذکر شده را به این معنا برگرداند.

در این فراز از زیارت اعلام تبری می‌کنیم از «جبت»

«جبت» اسم عام است از هر متکبری که خود را معبود می‌پندارد و مردم را مطیع می‌خواهد و خود را مطاع. از مصادیق بارز این معنی «فرعون» است که به صراحت گفت: «اَناَ رَبُّکُم الأعلی»(۳): من پروردگار بزرگ شما هستم.»

« وَقَالَ فِرعَونُ یَا أَیُّهَا المَلَأُ مَا عَلِمتُ لَکُم مِن إِلَهٍ غَیرِی(۴)فرعون گفت ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم.»

زائر در این فراز می‌گوید که من از این جنس آدم‌ها نامشان هرچه می‌خواهد باشد، بیزارم. من فقط یک معبود دارم و آن حضرت حق‌تعالی است و از هر کسی که او بخواهد ـ از حاکم حق پیامبر، امامان و… و… پدر، مادرـ  اطاعت می‌کنم   

۲٫ طاغوت: از ماده طغیان و سرکشی و مبالغه در آن است. در فرهنگ قرآن «طاغوت» کسی است که در مخالفت با خداوند از حد تجاوز می‌کند. واژه «طاغوت» هشت بار در قرآن آمده است که چهار بار آن به فرعون نسبت داده شده است. (سوره طه، آیه ۲۴ و ۴۳؛ سوره نازعات، آیه ۱۷؛ سوره فجر، آیه ۱۱)

«طاغوت» نیز اسم عام است و به تمام طغیانگران در هر عصری گفته می‌شود. بی‌تردید امروز از مصادیق بارز طاغوت سران استکبار به‌ویژه سران دولت آمریکا هستند. آنان که تیغ تجاوزشان متوجه مسلمانان یمن، سوریه، بحرین و… هست. ممکن است کسانی بگویند ما که آمریکائی‌ها را در یمن و جاهای دیگر نمی‌بینیم. پاسخ این است آنان «سبب» اقوی از مباشرند. سلاح‌های اهدایی آنان به عربستان است که مسلمانان را هدف قرار می‌دهند و هر روز جنایتی نو می‌آفرینند.

زائر در این فراز از این جنایتکاران برائت می‌جوید و معنای صریح آن این است که زائر امامان «سکولار» نیست؛ دین را از سیاست جدا نمی‌داند؛ موضع دارد. و موضع او نفرت از دنیای استکبار است.

۳٫ شیطان و حزبش: این واژه که از ریشه «شطن» به معنای رانده شده است، به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع هجده بار در قرآن مجید آمده است.  .

ابلیس «شیطان» است چون از درگاه الهی رانده شده است.(۵)

این «اسم عام» هم بر انسان‌های شیطان؛ آنان که از فرمان خدا تمرد می‌کنند، اطلاق می‌شود و هم بر اجنه « وَکَذَلِکَ جَعَلنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالجِن» (انعام، آیه ۱۱۲)

از آیات قرآن فهمیده می‌شود که شیطان دار و دسته و تشکیلات دارد: « إِنَّهُ یَرَاکُم هُوَ وَقَبِیلُهُ مِن حَیثُ لَا تَرَوْنَهُم (۶) شیطان و دار و دسته‌اش شما را از محلی می‌بینند که شما آنها را نمی‌بینید.»

قرآن از «جنود ابلیس» سخن می‌گوید: « فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبلِیسَ أَجمَعُون»(۷)

حزب شیطان

از این رهگذر «حزب شیطان» معنا پیدا می‌کند. «حزب» به معنای گروهی است که در میانشان مقررات خاصی حکمفرماست. (مفردات / ۲۳۱) گروهی منسجم که برای تحقق اهداف مشترک می‌کوشند و همدیگر را تقویت می‌کنند. قرآن هم سخن از حزب‌الله دارد.(۸) کسانی که ولایت خدا و اولیای الهی را پذیرفته‌اند و هم سخن از «حزب شیطان» آنان که تابع هوای نفس‌اند و عملاً شیطان را به رهبری برگزیده‌اند: «استَحوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَأَنساهُم ذِکرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزبُ الشَّیطانِ أَلا إِنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُم؛(۹) شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است. آنان حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان زیانکارند (آنان که سرمایه را باخته‌اند.)

در روایات از دشمنان اهل بیت«ع» به «حزب شیطان» یاد شده است.

حضرت نبی اکرم«ص» به مولا علی«ع» فرمودند: «یا علی… اشهدالله تعالی و من حضر من امتی ان حزبک حزبی و حزبی حزب‌الله و ان حزب اعداءک حزب الشیطان؛(۱۰) آنان جانشینان و اوصیای من و حجت‌های خدا بر مردم و پس از من و سروران امت من هستند که پرهیزکاران را به سوی بهشت راهنمایی می‌کنند. حزب آنها حزب من است و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان ایشان «حزب شیطان» است.»

عملکرد شیاطین نسبت به اهل بیت«ع»

در این فرازها عملکرد شیطان و حزبش نسبت به اهل‌بیت«ع» با چند ویژگی بیان شده است:.

ستم بر اهل‌بیت«ع»

الف) « الظَّالِمِینَ لَکُمْ.» آنان که ستم در حق اهل‌بیت«ع» روا داشتند. ستم در حق اهل‌بیت«ع» در زمان پیامبر آتش زیر خاکستر بود، با رحلت نبی اکرم«ص» این خاکستر کنار رفت و آن ستم که ریشه در حسادت داشت خود را نشان داد: «أَم یَحسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِه؛(۱۲) آیا نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده هوس می‌ورزند…»

از مصادیق بارز این حسادت دشمنی‌ نسبت به اهل‌بیت«ع» است. حضرت امام علی«ع» فرمودند: « وَ اللَّهِ مَا تَنقِمُ مِنَّا قُرَیشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اختَارَنَا عَلَیهِم…؛(۱۳) به خدا سوگند که قریش از آن رو که خدا ما را بر آنها برتری داده، در صدد انتقام از ما برنیامده است.»

ستمگران در حق اهل‌بیت«ع»، ستمگر به حق خدا و رسول‌اند و اذیت خدا و رسول لعنت دنیا وآخرت را در پی دارد: « اِنَّ الَّذینَ یُؤذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهیناً؛(۱۴) کسانی که خدا و پیامبرش را آزار می‌دهند، خدا آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و برایشان عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده است.»

زائر در این فراز از ستمگران درحق اهل‌بیت«ع» برائت می‌جود. آنان که دیروز آن همه ستم بر اهل‌بیت«ع» روا داشتند. هیچ‌ یک از امامان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. « ما مِنّا إلاّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ» و چه آنان که امروز در حق پیروان اهل‌بیت«ع» ستم روا می‌دارند و آنان را از حق طبیعی‌ای که هر انسانی دارد محروم می‌کنند… آنچه بر پیروان مظلوم اهل‌بیت«ع» درحجاز و یمن و بحرین و… می‌گذرد. زائر از کنار این حوادث بی‌اعتنا نمی‌گذرد.

انکار حق اهل بیت«ع»

ب) منکران حق اهل‌بیت«ع»

آنان که نبودند یا نتوانستند برخورد فیزیکی با اهل‌بیت«ع» داشته باشند، ولی منکر حقشان شدند در ردیف ظالمانند « وَ الْجَاحِدِینَ لِحَقِّکُمْ» «جحد» انکار آگاهانه است. « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا؛(۱۵)با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.»

در روایتی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: «الأئمه من بعدی اثناعشر اولهم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و آخرهم القائم طاعتهم طاعتی و معصیتهم معصیتی من انکر واحداً منهم فقد انکرنی؛(۱۶) امامان پس از من دوازده نفرند. نخستین ایشان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب«ع» و آخرین آنها حضرت قائم«عج» است. اطاعت آنان فرمان بردن از من و نافرمانی ایشان معصیت من است هر کس یکی از آنها را انکار کند، مرا انکار کرده است.»

ج) خارج شدن از ولایت اهل‌بیت«ع»

از مصادیق دشمنی با اهل‌بیت«ع» «مروق» است. «مروق» خروج چیزی از غیر راه متعارف است.(۱۷)

به کسی که خود را از یک راه روشن و وسیع بیرون کشیده و به راهی تنگ و تاریک و راه گمراهی رفته است «مارق» گفته می‌شود. مارقین کسانی هستند که بسان بیرون شدن تیر از کمان از دین خارج شده‌اند.

«مارقین» به خوارج نهروان گفته می‌شود. جریانی که به رهبری عبدالله بن وهب راسبی شکل گرفت . مارقین از حضرت مولی علی«ع» جدا شدند و با تکفیر حضرت زمینه جنگ نهروان را فراهم کردند.

«خوارج» کوته‌فکر، ظاهرنگر فقط به عبادت سطحی و نماز و قرائت قرآن اهمیت می‌دادند مولی علی«ع» این جریان را فتنه‌ای نامید که تنها بصیرت علوی را یارای مقابله با آن بود: «أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَینَ الْفِتنَهِ وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِئَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعدَ أَن مَاجَ غَیهَبُهَا و اشتَدَّ کَلَبُهَا؛(۱۸)ای مردم! بعد از آنکه ظلمت فتنه‌ها در همه جا گسترده شد و به آخرین درجه شدت رسید، من چشم فتنه را کور کردم و کسی جز من بر این کار جرئت نداشت.»

برخی این فتنه را فتنه جمل یا صفین دیده‌اند، ولی معروف و مشهور فتنه خوارج است. درست است که «مارقین» به خوارج نهروان گفته می‌شود، ولی اختصاص به آنان ندارد. خروج از ولایت دیگر امامان هم «مروق» است. بر این اساس « وَ الْمَارِقِینَ مِن وِلایَتِکُمْ» معنای گسترده می‌یابد.

د) غاصبان ارث اهل‌بیت«ع»

« وَ الْغَاصِبِینَ لِإِرثِکُم» ارث به معنای مالی که بی عقد و قرارداد از کسی در اثر پیوند ویژه تکوینی به دیگری می‌رسد. مصداق بارز آن غصب فدک است. حضرت صدیقه طاهره«س» در خطبه فدکیه فرمودند: «ایهَا الْمُسلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرثی؟ یَابنَ اَبی قُحافَهَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَد جِئتَ شَیئاً فَرِیّاً؛(۱۹) مسلمانان! آیا شایسته است که من از ارث محروم باشم؟ ای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم. به تحقیق حکم تازه و دروغی آوردی.»

ه) شبهه‌آفرینان در مورد اهل‌بیت«ع»

« الشَّاکِّینَ فِیکُمْ » آنانی که در مورد اهل‌بیت«ع» القاء شبهه و تردید در مقامات ملکوتی و جایگاه الهی آنها دارند.

«شک و تردید» حکم ویروس را دارد که برای ورود اجازه نمی‌گیرد؛ بنابراین در دست انسان و در حوزه اختیار او نیست تا مورد نکوهش باشد. به همین دلیل در حدیث رفع از جمله اموری که عقاب بر آن نیست: « وَ الْوَسوَسَهُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلق» که همین تردید است.

آنچه در این فراز مورد نکوهش است و باید از آن برائت جست شبهه‌آفرینان هستند. در روایات « وَ لاَ الضَّالِّین» که در سوره حمد می‌خوانیم به همین‌ها تفسیر شده است. «الشکاک و الذین لایعرفون الامام؛ شک کنندگان و آنان که به امام معرفت قلبی ندارند»(۲۰)

شبهه‌افکنان با هدف کاستن از مقام والای امامان در پی تخریب آنها هستند. انبوه تهمت‌هایی که در عرصه‌های مختلف به امامان زده‌اند از ناحیه ایشان بوده است.

و) منحرفان از راه اهل‌بیت«ع»

«وَ الْمُنْحَرِفینَ عَنْکُمْ» انحراف به معنای کناره‌گیری، رویگردانی و عدول از چیزی است.(۲۱)

زائر ابراز برائت دارد از آنان که خطشان را از خط اهل‌بیت«ع» جدا کردند؛ یعنی جریان فطحیه، جریان واقفیه و…

 درست است که الآن نامی از این جریان‌ها نیست، ولی اینها نمادند. هر جریانی که در زمانی زیر پرچم امام حق است و بعد به خاطر منافع مادی از این جریان می‌برد، جریان واقفیه است. لکن آنچه در زمان امام رضا«ع» روی داد، جریان واقفیه آن روز بود و آنان که در عصر حاضر چنین‌اند «واقفیه مدرن» هستند.

برای رهایی از انحراف باید شاخص راه حق را شناخت و در آن مسیر حرکت کرد و آن شاخص حجت الهی و کسی است که خداوند رهبری او را به مشروعیت شناخته است. در روایتی آمده است که حضرت رضا«ع» به فرزند ابی محمود فرمودند: «یابن ابی محمود اذا اخذ الناس یمیناً و شمالاً فالزم طریقتنا فانه من لزمنا لزمنا و من فارقنا فارقناه…؛(۲۲)ای پسر ابی محمود! وقتی مردم به راست و چپ گرایش داشتند، تو از طریق ما منحرف نشو، چون هرکه همراه ما باشد، ما نیز دست از او برنمی‌داریم و هرکه از ما جدا شود، ما نیز از او جدا می‌شویم…»

امام باقر«ع» به سلمه بن کهیل و حکم بن عتبیه فرمودند: «مشرّقا و غرّبا فلا تجد ان علماً صحیحا الّا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت؛(۲۳) به مشرق و مغرب بروید (یعنی همه دنیا را بگردید) هرگز علم صحیحی نخواهید یافت، مگر آنچه از نزد ما اهل‌بیت«ع» بیرون بیاید.

۴٫ برائت از نفوذی‌ها

« وَ مِنْ کلِّ وَلیجَهٍ دُونَکُمْ» مرحوم طبرسی «ولیجه» را چنین معنا می‌کند. بیگانه‌ای که از خارج بر قومی وارد می‌شود و کسی که محرم اسرار و گرداننده کارهای دیگری می‌گردد ولیجه اوست.(۲۴)

چنین کسی با ادبیات روز «نفوذی» است. باید مراقب بود که نفوذی‌ها در حوزه مدیریت و تدبیر جامعه نیایند و باید از آنها پرهیز کرد. خروجی ورود نفوذی‌ها در عرصه مدیریت و تدبیر جامعه شهادت سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین«ع» است. وقتی «سِرجان» مسیحی همه‌کاره دستگاه بنی‌امیه و معاویه و یزید می‌شود، خروجی آن حادثه جانگداز عاشوراست. به همین دلیل اهل بیت«ع» در مورد نفوذی‌ها هشدار شدیدی می‌دادند.

امام باقر«ع» به ابوالصباح کنانی فرمودند: «إِیَّاکُمْ وَ الْوَلَائِجَ فَإِنَّ کُلَّ وَلِیجَهٍ دُونَنَا فَهِیَ طَاغُوتٌ أَوْ قَالَ نِدٌّ۲۵) ای ابوالصباح! بپرهیزید از نفوذی‌ها، اعتماد به نفوذی‌ها اعتماد به طاغوت یا به غیر خدا اعتماد کردن است.»

و از این رهگذر است که راز هشدار فراوان مقام معظم رهبری مدظله بر خطر نفوذی‌ها را در می‌یابیم.

۵٫ حاکمان نامشروع

« وَ کُلِّ مُطَاعٍ سِوَاکُمْ» زائر می‌گوید برائت می‌جویم از هر فرمانروایی غیر شما. باید مطیع حاکم و فرماندهی بود که مشروعیت الهی دارد. و باید از فرمانروای نامشروع برائت جست.   

تنها حکومت «الله» مشروع است و هر حکومتی که مشروعیت خدایی دارد. بر این اساس ولایت پیامبر اکرم«ص» و امامان«ع» مشروع است، زیرا مشروعیت الهی دارند و در عصر غیبت معصومان«ع» مشروعیت از آن ولی‌فقیه واجد شرائط است. بر این موضوع  صدها روایت دلالت دارند. باید بر این مهندسی تکیه کرد و در این عرصه تولی و تبری داشت. یعنی حاکمان مشروع را با جان و دل پذیرفت و از حاکمان نامشروع تبری جست. در این فراز از این زیارت، زائر از این حاکمان باطل تبری می‌جوید.

۶٫ پیشوایان دوزخی

« جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النَّار» زائر در این فراز از پیشوایانی که به جهنم فرامی‌خوانند برائت می‌جوید.

از نگاه قرآن دو نوع رهبر داریم:

۱٫ رهبری که به خدا و ارزش‌های الهی دعوت می‌کند که «امام نور» است.

۲٫ رهبری که به خود و هوس‌های خود دعوت می‌کند که «امام» نار است.

امام باقر«ع» از زبان پدرشان امام سجاد«ع» این دو نوع رهبری را چنین معرفی می‌کنند:

«الْأَئِمَّهُ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ: «وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(۲۶) لَا بِأَمرِ النَّاسِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَحُکمَ اللَّهِ قَبلَ حُکمِهِم قَالَ: «وَجَعَلناهُم أَئِمَّهً یَدعُونَ إِلَى النَّارِ»(۲۷) یُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَحُکمَهُم قَبلَ حُکْمِ اللَّهِ وَیَأْخُذُونَ بِأَهوَائِهِم خِلَافاً لِمَا فِی کِتَابِ اللَّه(۲۸): پیشوایان در کتاب خدا دوگونه‌اند امام عدل و امام جور. خداوند در مورد امامان عدل فرموده است و قرار دادیم آنها را پیشوایانی که به فرمان ما هدایت کنند، نه به خواست مردم، بلکه فرمان خدا را بر فرمان مردم وحکم الهی را بر حکم آنان مقدم می‌دارند.

خداوند درباره پیشوای جور می‌فرماید، «و قرار دادیم آنها را پیشوایانی که به سوی آتش دعوت می‌کنند. آنان خواسته‌های مردم را بر فرمان خدا و حکم آنان را بر حکم خدا پیش می‌دارند و مطابق میل و هوای نفس آنان رفتار می‌کنند و با آنچه در کتاب خدا آمده مخالفت می‌ورزند.»

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ مفردات راغب، ص ۱۸۲ جبت؛ العین، ج ۶، ص ۹۳؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۱٫

۲٫ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۲، ص ۵۳٫

۳٫ نازعات، آیه ۲۴٫

۴٫ قصص، آیه ۴٫

۵٫ مفردات راغب، ص ۴۵۴؛ مجمع البحرین، ج ۶، ص ۲۷۱٫

۶٫ اعراف، آیه ۲۷٫

۷٫ شعراء، آیه ۹۴ و ۹۵٫

۸٫ مائده، آیه ۵۶٫

۹٫ مجادله، آیه ۱۹٫

۱۰٫ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۶٫

۱۱٫ الامالی صدوق، ص ۱۹٫

۱۲٫ نساء، آیه ۵۴٫

۱۳٫ نهج البلاغه، خطبه ۳۳٫

۱۴٫ احزاب، آیه ۵۷٫

۱۵٫ نمل، آیه ۱۴٫

۱۶٫ اعتقادات الامامیه، ص ۱۰۴٫

۱۷٫ العین، ج ۵، ص ۱۶۰٫

۱۸٫ نهج البلاغه، خطبه ۹۳٫

۱۹٫ الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۲٫

۲۰٫ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۱٫

۲۱٫ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۱۳۰٫

۲۲٫ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۳۰۴٫

۲۳٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۹۹٫

۲۴٫ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۹٫

۲۵٫ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۸۳٫

۲۶٫ سجده، آیه ۲۴٫

۲۷٫ قصص، آیه ۴۱٫

۲۸٫ تفسیر القمی، ج ۲، ص ۱۷۱٫

در نگارش این مقاله از ادب فنای مقربان جلد دهم بهره بردم.

 

 

سوتیترها:

۱ به کسی که خود را از یک راه روشن و وسیع بیرون کشیده و به راهی تنگ و تاریک و راه گمراهی رفته است «مارق» گفته می‌شود. مارقین کسانی هستند که بسان بیرون شدن تیر از کمان از دین خارج شده‌اند.

 

۲٫

تنها حکومت «الله» مشروع است و هر حکومتی که مشروعیت خدایی دارد. بر این اساس ولایت پیامبر اکرم«ص» و امامان«ع» مشروع است، زیرا مشروعیت الهی دارند و در عصر غیبت معصومان«ع» مشروعیت از آن ولی‌فقیه واجد شرائط است.

 

۳ خداوند درباره پیشوای جور می‌فرماید، «و قرار دادیم آنها را پیشوایانی که به سوی آتش دعوت می‌کنند. آنان خواسته‌های مردم را بر فرمان خدا و حکم آنان را بر حکم خدا پیش می‌دارند و مطابق میل و هوای نفس آنان رفتار می‌کنند و با آنچه در کتاب خدا آمده مخالفت می‌ورزند.».

 

 

.

 

 

 

11دسامبر/17

گوهر وجودت را ارزان مفروش

اگر حقیقت برنامه انسان‌ساز الهی که قرآن کریم است در متن اجتماع پیاده بشود، مردم به سعادت ابدی‌ می‌رسند. می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم،(۱) خدا و رسول را اجابت کنید وقتی شما را دعوت می‌کنند به آنچه که به شما حیات می‌بخشد و شما را زنده می‌کند، اجابت کنید.»

می‌فرماید بیایید آب حیاتی بنوشید تا زنده ابدی شوید. نچشیدید. نمی‌دانید. نرسیدید. خودتان را ارزان فروختید. کجا می‌روید؟. ما خواهان خیر و سعادت شما هستیم. ما به عالمیان خطاب می‌کنیم: «إِنَّ هَذَا القُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ: (۲) این قرآن به راهی که استوارترین راه‌هاست هدایت می‌کند.»

به تعبیر خود قرآن: «قُل کُلّ یَعمَل عَلَى شَاکِلَته: (۳) هرکسی با خلق و خوی خود عمل می‌کند.» کار و اثر هر کسی شاکله و بیانگر او و نمودار دارایی اوست. این بیان خود خدای سبحان است که «قُل کُلٌّ یَعمَلُ علی شاکِلَتِه: بگو هرکسی بر اساس خلق و خوی خود عمل می‌کند.» عمل خداوند سبحان به شاکله او و شبیه و همانند اوست. چطور سخن، قلم و آثار وجودی هر کسی، معرّف دارایی اوست، نظام هستی هم معرّف دارایی حقیقتش است. نظام هستی از این بهتر تصور شدنی هست؟. ما انسان ازلی نیستیم، ولی انسان ابدی هستیم،.هستیم که هستیم؛ تا بی‌نهایت و بدانید که علم و عمل، انسان‌ساز است و ما به سوی عملمان می‌رویم، در عین حالی که «إنّا‌لله و إنّا إلیه راجعون». از امام صادق(ع) سؤال شد که ما کجا می رویم؟ فرمود: «به سوی عمل خودمان».

درست نگاه کن ببین به اندازه یک میکرون، خلاف، بی‌نظمی، هرج و مرج در  نظام هستی می‌شود پیدا کرد؟ جای اعتراض به زمین، آسمان، ستارگان، انسان، حیوان، اعضا و جوارح موجوداتش هست؟ سبحان‌الله! این کیست که این همه از او می‌جوشد؟ این کیست که به همّت خود دریا و آب را کنار می‌زند و راه باز می‌کند و می‌گوید بفرمایید بروید؟ این کیست که به همّت خود بدون این که بیل و کلنگ به کار ببرد به زمین می‌گوید دهان باز کن و قارون را بَر کن که این لیاقت ندارد روی زمین باشد و باید در دل زمین باشد؟ چرا؟ چون خود را ارزان فروخته و قدرِ دارایی خود را و نعمتی را که به او ارزانی داشتیم،  ندانسته است.

این کیست که می‌تواند تصرّف در ماده کائنات کند؟. نطفه، عصاره نظام هستی است. سبحان‌الله از این عصاره! «فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِق: ببینید از چه آفریده شده‌اید.»(۴) گویندگان، نویسندگان، مخترعین، ارباب اکتشافات، ارباب کرامات، صاحبان معجزات!، این همه فضایی‌ها و دریایی‌ها و صحرایی‌ها و آثار وجودی شما. اینها‌ را چه کسی پدید آورده است؟ همین یک قطره عصاره نظام هستی به نام نطفه. چه کسی او را پرورانده و به این صورت در آورده و این قدر قدرتش داده است. کیست که:

ز ابر افکند قطره‌ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه‌ای در شکم

از آن قطره لؤلؤ لالا کند

و از این صورتی سرو بالا کند

دهد نطفه را صورتی چون پری

که کرده است بر آب صورت‌گری؟

قدر حضور و مراقبت را بدانید. خودتان را فراموش نکنید. همواره در نزد ملکوت  باشید. ربّ‌العالمین کیست؟ ربّ شما کیست؟

همین ‌قدر که گرسنه شدم غذا می‌خواهم. بقیه جوارح چطور؟ چه کسی به دهان گفته است که از کوثر دهان آب شیرین بجوشد؟ چطور لقمه نان را به دهان گذاشتی و آب شیرین از او می‌جوشد که این نان را خمیر ‌کند؟ این آب شیرین کجا بود که به وفق لقمه‌ای که در دهان رفته است، می‌جوشد؟. دندان پیشین باید تیشه‌ای باشد. دندان‌های پهلو باید سر نیزه‌ای و دندان‌های پسین باید دندان آسیایی پهن باشند و آرد کنند.

چرا کتاب وجود خودتان را مطالعه نمی‌فرمایید؟ چرا نمی‌فرمایید که:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر

که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم

خداوند کتابی بزرگتر از حقیقت انسان ننوشته است. «فتبارک الله أحسن الخالقین».تمام کلمات نظام هستی در این کتاب نوشته شده، ولی باید از قوّه به فعل برسد. وقتی از قوّه به فعل برسد که انسان، قرآنی بشود، وحدت و خلوت داشته باشد و به صدق با حق رابطه داشته باشد. این قدر که با خدا هستیم و خدا خدا می‌گوییم مجازی است. مجاز که این قدر برکت دارد، خدا گفتن حقیقی چقدر برکت خواهد داشت.

چرا کتاب وجود خودتان را ورق نمی‌زنید؟ قدر خود را بشناس. گوهر وجودت را ارزان از دست نده. کتاب الله است. بگذارید اجتماع شما مدینه فاضله بشود. نعمت خدا را یاد کن و آن را آشکار ساز و براى مردم بازگو نما. در حدیث آمده است: کسى که از مردم تشکّر نکند از خدا تشکّر نکرده است.

باید کشیک نفس را خوب کشید و این فرمایش امام جعفر صادق(ع) را حلقه گوش قرار داد که: «القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم‌الله غیر الله». حداقل یک اربعین مواظب باشیم «گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن».

نه شکوفه‌ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم

همه حیرتم که دهقان به چه کار کاشت ما را

پیغمبر اکرم(ص) در زمانی مبعوث شد که مردم، مدرسه ندیده، دانشگاه ندیده، استاد ندیده و عوام و امّی بودند. امروز با این همه علوم، معارف، سخنوران، نویسندگان، شیخ الرئیس‌ها، فارابی‌ها، خواجه نصیر‌ها، شیخ طوسی‌ها، نوابغ شرق و غرب، بزرگ‌ترین ادیب، سخنور، سخندان، صاحب قلم، نویسنده و خلاصه بزرگ‌ترین افراد در کمالات انسانی و همه نوابغ دهر را جمع کنید و بعد حضرت خاتم انبیاء در میانشان حاضر شود و به سخن در آید تا همه آنها بگویند که ما امّی و عوام ‌هستیم ولذاست که آیه کریمه: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ،(۵) کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!.». تا قیام قیامت به قوّت و توان خود باقی و برقرار است.

تمام انبیاء اگر در زمان پیغمبر اکرم(ص) بودند، همه زیر پرچم ایشان جمع می‌شدند و می‌گفتند انسان کامل یعنی این. اینها ادعا نیست.

شعرای معروف عرب آمدند و شعرهایشان را در کعبه آویختند به نام معلّقات سبع دیدند خیر شعر و شاعری کدام است؟ کلام‌ الله حرف دیگری است. یکی از آنها به نام کعب بن زهیر، از شعرای بزرگ زمان پیغمبر«ص» بود مقداری جسارت کرد و با شعر و نثر مردم را نیز علیه رسول خدا تحریک مى‏کرد. بعد دید اشتباه کرده و فراری شد. بعد که شنید پیامبر خدا(ص) رؤف و مهربان است و هر کس نزد او اظهار ندامت نموده و توبه کند او را مى‏بخشد. به مدینه رفت. در آنجا به یکی از آشنایانش گفت که می‌خواهم حضور پیغمبر«ص» بروم. گفت: تو که در شعرت به آن جناب دشنام دادی و بد گفتی… گفت: بدگویی من از روی نادانی‌ بود. حالا مستبصر شده‌ام. چه وقت می‌شود حضور پیغمبر(ص) رسید؟ گفت: ایشان برای نماز صبح به مسجد می‌آیند.  کعب بن زهیر صبح به مسجد رفت و در کنار پیامبر(ص) نشست و خود را معرفی و از گذشته اظهار ندامت کرد و برای جبران طعن و توهین‌های گذشته، قصیده شیوایی را که در مدح و ثنای رسول خدا سروده بود، در محضر پیامبر و اصحاب ایشان در مسجد قرائت کرد: سعاد از من دور شده و امروز دل من در غیبت او پاره پاره و خوار و ذلیل است و هنوز از بند علاقه او آزاد نگردیده و در قید و بند او باقی است. او به سان شعرای دوران جاهلیت که قصائد خود را خطاب به معشوقه آغاز می‌کردند، قصیده خود را به یاد «سعاد» که دخترعمو و مورد علاقه او بود، آغاز کرد؛ تا آنجا که او در مقام عذرخواهی از کارهای زشت خود چنین می‌گوید: به من گفته‌اند که رسول خدا مرا تهدید کرده، در حالی که عفو و گذشت از پیامبر(ص) مطلوب و مورد آرزوست. پیامبر مشعل فروزانی است که در پرتو آن جهانیان به راه راست هدایت می شوند و از شمشیرهای برهنه الهی است که همه جا با پیروزی کامل توأم است.. هنگامی که کعب از خواندن این قصیده فارغ شد، رسول خدا به عنوان جایزه به او خلعتی بخشیدند.

امروز در جائی که مجلس و محفل و جشن است در بیرون چند چراغ روشن می‌کنند. رسم عرب این بود که شمشیرشان را بالای یک چوب می‌آویختند. شمشیر صیقلی بود و وقتی نور آفتاب به آن می‌خورد می‌درخشید و همه می‌دانستند که در اینجا خبری هست. به همین دلیل بود که زهیر گفت رسول‌الله  شمشیری صیقلی است که انسان از او هدایت می‌یابد و وارد محفل می‌شود. شمشیر صیقلی الهی است که انسان با هدایت او وارد محفل الهی می‌شود.

ملّای رومی در مثنوی ضابطه خوبی به دستمان داد. گفت حرف‌ها را که می‌شنوی، اگر تو را به بالا می‌کشاند بدان که این حرف آن سویی است. اگر تو را به این سوی به خاک می‌کشاند، بدان که این حرف، خاکی است. ببینید حرف، شما را به وحدت می‌کشاند یا به تفرقه؟ به جمعیت می‌کشاند یا به پراکندگی؟ شما را به برادری، به اتحاد دعوت می‌کند یا به جان هم انداختن و فتنه کردن و کشور را تجزیه کردن و فتنه و فساد به بار آوردن؟ دشمن در کمین است. حواستان جمع باشد.

دوستدار خدا را دوست بدارید

جناب مفید در ارشاد نقل می‌کند که جناب رسول‌الله(ص) از جوانی که اسلام آورده بود سئوال کردند که مرا بیشتر دوست داری یا خودت را؟ عرض کرد یا رسول‌الله شما را. فرمود من را بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را؟ عرض کرد شما را. فرمود من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ آن پسر باهوش و با استعداد عرض کرد یا رسول‌الله چون شما خدا را دوست دارید، شما را دوست دارم.

من نیز چون این بزرگوار (رهبر معظم انقلاب)، دوستدار خداست، او را دوست دارم. این انقلاب و رهبر عظیم‌الشانتان را دوست بدارید. عالم، رهبر، مومن، موحّد، دیندار، انسان ربّانی‌، پاک، منزّه، ایشان کسی است که دنیا شکارش نکرده است.

قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبر و ولیّ را بدانید. الان این تکلیف شرعی ماست. حواستان جمع باشد. مبادا این وحدت، این کشور علوی و نعمت ولایت را از دست شما بگیرند.

مبادا تار و مار کنند شما را. بیدار هستید الحمدلله ربّ العالمین. قدر این شهدای عزیز را بدانید. اینها برای ندای الهی و همین وحدت و اتحاد شهید شدند.

 پانوشت:

  1. ۱٫ انفال/۲۴
  2. اسری/۹
  3. اسری/۸۴
  4. طارق/۵
  5. جمعه/۲
  6. جمعه/۲
  7. ضحی/۱۱
  8. زیارت کبیره

 

سوتیترها:

 

۱٫

قدر خود را بشناس. گوهر وجودت را ارزان از دست نده. کتاب الله است. بگذارید اجتماع شما مدینه فاضله بشود. انسجام‌ و اتحادتان را حفظ بفرمایید. تا الان خوب از عهده امتحان برآمده‌اید. سراسر کشور علوی و حسنی و حسینی و رضوی و محمّدی است. مردم ما  الحمدلله ندای حق را خوب لبیک گفتند.

 

۲٫

ملّای رومی در مثنوی ضابطه خوبی به دستمان داد. گفت حرف‌ها را که می‌شنوی، اگر تو را به بالا می‌کشاند بدان که این حرف آن سویی است. اگر تو را به این سوی به خاک می‌کشاند، بدان که این حرف، خاکی است. ببینید حرف، شما را به وحدت می‌کشاند یا به تفرقه؟ به جمعیت می‌کشاند یا به پراکندگی؟

 

 

11دسامبر/17

موانع رسیدن به کمال

شیطان در کمین انسان برای خارج کردن او از مسیر ادب

خداوند پس از آنکه ارکان سه‏گانه کمال ادب را مطرح می‏کند، بلافاصله می‏فرماید:

«وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللَّهِ‏ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛(۱).

و هرگاه شیطان تو را تحریک کرد، به خدا پناه ببر که او شنوا و آگاه است.»

اوّلاً «نَزغ» در لغت به‏ معنای «تحریک‌ کردن» و «تکان دادن شدید» است که گاهی آن را «وسوسه» معنا می‏کنند. البتّه برگشت همه اینها به یک چیز است و آن هم تحریک درونی شیطان در جهت خارج کردن انسان از مسیر ادب الهی است.

ثانیاً باید ببینیم که این آیه با دستورهای قبلی چه ارتباطی دارد؛ یعنی آیا این آیه فقط با دستور سوم که اعراض از جاهلان است ارتباط دارد و یا با هر سه دستور اعمّ از عفو متجاوز، امر به عرف دوستان و اعراض از جاهلان مرتبط است؟

 

هجوم شیطان در بزنگاه‌ها

چه ‌بسا این آیه شریفه به این مطلب اشاره دارد که عمل به آیه «خُذِ‌الْعَفوَ» دستوری نیست که بتوان بدون مزاحمت شیطان انجام داد و شیطان خیلی مزاحم می‏شود که بتواند مسیر را ناهموار کند.

آفت بزرگ این ادب الهی و خطر عظیمی که به ‌همراه دارد، وسوسه‏ای است که علاج آن از دست انسان خارج است. ممکن نیست کسی بتواند انتقام نگرفتن از مسیء، نصح نسبت به محبّ و عدم ‌معارضه و مقابله با جاهل را به‌راحتی به ‏عنوان روش رفتاری خود قرار دهد.

این حالات و موقعیت‏های اجتماعی در مواقعی روی می‌دهند که شیطان وارد عمل می‌شود و شروع به تحریک و وسوسه می‎کند تا انسان را از راه خارج کند و به ‌اصطلاح تکان ‌بدهد.

ابزاری که شیطان از آنها برای منحرف کردن انسان استفاده می‏کند، مختلف‌اند. در ‏جائی ممکن است از ابزار خشم و غضب استفاده کند؛ خصوصاً در مورد گروه اوّل که معاند مسیء هستند.

مثلاً هنگامی ‏که شخصی با عمل خصمانه به حقّ من تجاوز کند و من توان این را داشته باشم که از او انتقام بگیرم.

اینجاست که شیطان از طریق غضب مرا تحریک و وسوسه می‏کند تا او را نبخشم و از خود بیخود شوم. در این موقعیت شیطان، چنان به ‏وسیله خشم انسان را تحریک می‌کند و آتش غضبش را شعله‎ور می‎سازد که ممکن است شخص کنترل رفتار خود را از دست بدهد و کاری کند که خودش هم فکر آن را نمی‏کند.

 

«عفو، امر به عرف و اعراض از جاهل» با وجود تحریکات شیطان

گاهی شیطان ابزار دیگری را به ‏کار می‏گیرد و مثلاً از در خیرخواهی وارد می‌شود و انسان را غافل می‏کند.

مثلاً وقتی محبّت به شخص جلوی چشم انسان را بگیرد، شیطان او را غافل می‌کند و نمی‏گذارد که دوستش را امر به معروف کند و او را بسازد.

او باید دوست خود را به کاری که خداپسندانه و عقل‏پسند است دعوت کند،

امّا شیطان کاری می‏کند که او نُصح محبّ را ترک کند و از خیرخواهی او دست بردارد.

گاهی هم ممکن است شیطان در برخورد با رفتار جاهلانه یک احمق، ما را به مقابله با او دعوت کند و بگوید که اینجا نباید ساکت باشی و حتماً باید از حق دفاع کنی و…

این تحریکات شیطانی باعث می‏شود که انسان از مسیر ادب الهی خارج و مرتکب کار بدی شود؛

پس می‏توان گفت که طبق نظر صحیح، این دستور استعاذه  به‏دنبال تمام دستوراتی است که خدای متعال فرموده است.

 

آیه خطاب به پیغمبر، ولی ناظر به همه مؤمنین

سئوال دیگر این است که چرا خدا پیغمبر«ص» را خطاب قرار می‌دهد و می‏فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللهِ»؛ مگر پیغمبر‌اکرم«ص» راهی برای ورود شیطان در وجود خویش باقی گذاشته که شیطان بتواند از آن مسیر وارد شود و حضرت را تحریک کند؟

سرّ این خطاب خدا به پیغمبر چیست؟

پاسخ این است که این آیه خطاب به پیغمبر‌اکرم«ص» است، امّا شیوه بیان مطلب کنایی است؛

یعنی به اصطلاح «به در می‎گوید تا دیوار بشنود»! این آیه به پیغمبر است، امّا ما را هدف گرفته است.

منظور آیه ما هستیم وگرنه پیغمبر‌اکرم«ص» که شیطان خود را به دست خود مسلمان کرده است. این آیه به‌نوعی اعلام خطر برای من و شماست.

 

جایگاه «استعاذه» در برابر وساوس شیطانی

خداوند به انسان دستور می‎دهد که در معاشرت‏هایش با کمال ‌ادب برخورد کند؛ امّا این دستور اگر بخواهد به‏ صورت یک روش رفتاری در بیاید باید بارها تکرار شود که زمان زیادی می‏برد.

آفت و خطر اصلی هم از جانب شیطان همیشه متوجّه ماست.

حال باید چه کنیم؟

خدای متعال راه‌حلّ این مشکل را در استعاذه و پناه بردن به خود معرّفی می‏کند و می‏فرماید: «فَاستَعِذ بِاللَّهِ‏ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».

در این موقعیت‏های خطرناک، از خداوند طلب پناهندگی‌ کن. این معنای «استعاذه» است.

 

استحاله دفع شیطان بدون «استعاذه از خدا»

مطلبی که از این عبارت به‌دست می‏آید این است که انسان به‌تنهایی نمی‎تواند شر شیطان را از خود دفع کند؛ بلکه این کار، فقط کار خداوند است و تنها او می‏تواند این شرّ را دفع کند.

به‏ عبارت دیگر انسان هیچ‏گاه نمی‏تواند از شر شیطان خلاص شود؛ نه به‏تنهایی و نه با کمک دیگران.

این قلّه فقط با امداد الهی فتح می‏شود.

پس باید به خدا پناه برد و با اعانت او بر وسوسه‏های‌شیطان غلبه کرد.

چقدر این دستور زیباست که خدا به پیغمبرش می‏گوید این‏طور مرا بخوان و بگو:‌ «رَبِّ إِنِّی مَغلُوبٌ فَانتَصِر(۲) خداوندا! من زمین‏خورده هستم، دستم را بگیر و مرا یاری کن!» باید از خداوند طلب پناهندگی کرد تا از این معرکه نجات یافت.

اگر او به انسان پناه دهد، انسان می‏تواند با غلبه بر هوای نفس به این سه دستور عمل کند؛ وگرنه عمل به این دستورات محال است.

 

صفات پایانی آیه، در مقام تعلیل و دفع شبهه

گاهی این مطلب به ذهن می‏آید که وقتی من از خداوند طلب‌پناهندگی می‏کنم و به او می‎گویم:

ای خدا! دست مرا بگیر!

آیا خداوند هم به من توجّه می‎کند و حرف مرا گوش می‏دهد یا نعوذبالله، موقعیت مرا درک نمی‏کند و به حرف‏هایم گوش نمی‏دهد؟

جواب این سئوالات و شبهات شیطانی هم در آخر همین آیه آمده است.

آنجا که می‏فرماید: « إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».

این یعنی تو به خدا پناه ببر که او هم صدایت را می‏شنود و هم به حال و روزت آگاه است.

اگر به خداوند بگویی دستم را بگیر، او حرف تو را گوش می‏کند.

من از شما می‏پرسم: آیا تا به ‏حال شده که ما واقعاً از او خواسته باشیم و او حرف ما را گوش نکرده و دست ما را نگرفته باشد؟!(۳)

«سَمیع»؛ یعنی شنوا و در مورد کسی به ‏کار می‏رود که هم می‏تواند صداها را بشنود و هم آنها را درک کند و می‏فهمد.

یک‏وقت می‏گویی فلانی حرف‎هایم را گوش می‏کند؛ یعنی قوّه شنواییش از کار نیفتاده و امواج صوتی به گوشش می‎رسد.

امّا یک‏وقت می‏گویی: فلانی حرف مرا گوش می‏کند؛ یعنی حرف مرا درک می‏کند و می‎پذیرد. منظور از شنوا بودن خدا مورد دوم است.

البتّه نه اینکه آهنگ اصوات به گوش خدا می‎رسد! خداوند که مثل ما پردۀ گوش ندارد! ولی او منظور حرف‌های ما را خوب درک می‌کند.

او موقعیت تو را هم بهتر از خودت درک می‏کند، چون «علیم» است.

در هر چاله‏ای که افتاده باشی او می‎تواند موقعیت تو را درک کند.

باید اوّل موقعیت خود را با استعاذه روشن کنی تا او به تو پناه دهد؛ چون به هر کسی که پناه نمی‏دهند.(۴)

 

باید از خدا کمک خواست و غافل نبود

مطلب دیگری که جنبۀ عملی دارد این است که گاهی انسان در یک حادثه خودش را گم می‎‏کند و نمی‏داند از چه کسی کمک بگیرد.

نمی‏داند باید چه ‏کار کند و متحیّر می‏شود.

گاهی کسی به ‌شما می‏گوید فلانی! اگر مشکلی برایت پیش آمد نگران نباش؛ من مشکلت را حلّ می‌کنم.

امّا این تضمین در صورتی مفید خواهد بود که وقتی حادثه پیش آمد، انسان یاد آن شخص بیفتد و از او کمک بخواهد.

امّا اگر او را فراموش کند، دیگر نمی‏تواند از او کمک بخواهد و در نتیجه مغلوب می‏شود.

خدا هم به انسان گفته است که وقتی به مشکل برخورد کردی، استعاذه کن که من شنوا و دانا هستم.

امّا در موقعیت‏های حسّاس، شیطان چنان هجوم می‏آورد و گرداگرد دل انسان را احاطه می‏کند که انسان از اینکه از چه کسی کمک بخواهد تا دستش را بگیرد، غفلت می‏کند و به زمین می‏خورد.

مثلاً در برخورد با معاند مسیء، شیطان خشم درونی شخص را آن ‏قدر شعله‏ور می‏سازد که دیگر خدا را فراموش می‏کند.

اگر خدا را از یاد ببرد، نمی‏تواند او را عفو کند، در نتیجه از او انتقام می‏گیرد و حتّی ممکن است که در انتقام‏گیری از حدود شرعی هم تجاوز کند و مرتکب اسراف شود

لذا خداوند در صورتی از ما دستگیری می‏کند که به یاد او باشیم.

ما باید از او پناهندگی بخواهیم و درخواست کنیم که نجاتمان دهد. برای ترک انتقام و امر به ‏عرف و اعراض از جاهلان، باید به خدا پناه برد.(۵)

از طرف دیگر این درست نیست که ما آنچه را که او عنایت کرده است، به‏کار نگیریم و بعد بگوییم واگذار می‎کنیم به خدا!،

بلکه باید هر چه در توان داریم به‏کار ببندیم و بعد هم بگوییم: خدایا دستم را بگیر!

 

استحاله آدم شدن بدون صبر در برابر لذّات دنیا

در روایتی آمده است: ‌«قَالَ لِلجَوادِ«ع» رَجُلٌ‏ أَوصِنِی»؛ شخصی خدمت امام‌جواد«ع» آمد و گفت: مرا سفارش کنید،(۶) «قَالَ: وَ تَقبَلُ؟»

فرمود: اگر تو را سفارش کنم آیا قبول می‎کنی؟ یعنی این تقاضای تو برای این است که آن را به‏کار ببندی یا صرفاً برای شنیدن است؟ «‏قَالَ نَعَمْ»؛ گفت: بله می‎پذیرم و به‏ کار می‎بندم.

«قَالَ تَوَسَّدِ الصَّبرَ»؛ حضرت فرمود: بساط صبر را پهن کن! یعنی اوّل باید پایداری کنی و هرچه در توان داری باید خرج کنی، «وَ‌اعتَنِقِ الْفَقرَ»؛ با آغوش باز از فقر و کمبود مواهب مادّی استقبال کن!

در همه این سفارشات اسراری وجود دارند. «معانقه» به معنای «گردن را به گردن رساندن» و «در آغوش کشیدن» است. به حالتی که انسان دیگری ‏را در بغل بگیرد «معانقه» می‏گویند.

این کار نشانه علاقه زیاد شخص به‏ طرف مقابل است.

به‌طور خلاصه این دو عبارت یعنی اگر ‏صبر نداری و در ارتباط با مسائل مادّی، خودباخته هستی، آدم نخواهی شد.

 

بدان که همیشه در منظر خدا هستی

حضرت در ادامه فرمودند: ‌«وَ ارفَضِ الشَّهَوَاتِ»؛ شهوات را رفع‌کن؛ «وَ خَالِفِ الْهَوَى»؛ با هواهای نفسانیت مخالفت کن؛ دنبال این نباش که به مقتضای خشم و شهوت و وهمت عمل کنی!

حضرت در اینجا به نکته‎ای اشاره می‎فرمایند که این نکته زمینه‎ای برای صبر و عدم خودباختگی انسان در برابر کمبودهای مادّی است.

این نکته زمینه‎ساز مخالفت با هوای نفس و رفض شهوات است.

توجّه به این مسئله کمک می‏کند تا انسان بی‏بندوباری در شهوات نامشروع را کنار بگذارد.

به ‌تعبیر دیگر چیزی که باعث می‏شود انسان آنچه را در توان دارد، انجام دهد این جمله است:‌ «وَ اعلَم أَنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللَّهِ»؛ این را بدان که تو از دیدگاه خداوند خارج نیستی.

اگر همین نکته را بدانی کافی است. «فَانظُر کَیفَ تَکُون»؛(۷) پس خوب دقّت کن که چگونه باید باشی.(۸)

من این روایت را به این دلیل خواندم که بگویم انسان باید آنچه را که در توان دارد مصرف کند.

بساط صبر را پهن کند،

شهوات را رفض کند،

با هوای نفس مخالفت کند

و همیشه به این فکر باشد که در‌ مقابل دیدگان خداوند است.

بعد از این مراحل است که می‏تواند بفهمد باید چگونه رفتار کند.

 

کمک خدا به اهل تقوا برای رفع غفلت از آنان

مطلب آخر این است که اگر شیطان ما را احاطه کند و ما هم از یاد خدا غفلت کنیم، چه می‏شود؟

آیه بعد می‏فرماید: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ‏ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبْصِرُونَ»؛(۹) کسانی که اهل تقوا هستند، یعنی کسانی که حضور خداوند را می‏فهمند، اگر گروهی از شیاطین یا وساوس شیطانی گرداگرد قلب آنها را فرا‌بگیرد،(۱۰)

بی‏تردید خداوند خود را به یاد آنها‏ می‏آورد و آنان متذکّر می‏شوند.

«تذکّر» همین است که خدا بنده را به یاد خویش بیندازد.

مثلاً اگر من به کسی بگویم: فلانی در حوادث از من کمک بخواه؛ من گره‎ات را باز می‏کنم!.

و او نیز هنگام حادثه مرا فراموش کند و من از بیرون فریاد بزنم:‌ «فلانی من اینجا هستم…» من به او تذکّر داده‏ام، این معنای «تذکّر» است.

خدا اهل تقوا را رها نمی‌کند و آنان را به خویش متذکّر می‏کند.

هرچند پرده غفلت جلوی چشم آنها‏ را بپوشاند، ولی خدا این پرده را کنار می‌زند و دستشان را می‏گیرد. «تَذَکَّرُوا»، یعنی خدا پرده غفلت آنها را کنار می‏زند؛

وقتی این پرده غفلت کنار رفت، «فَإِذا هُم مُبصِرُون»؛ در این هنگام او را می‎بینند و متوجّه پناهگاه خود می‏شوند.

همه اینها لطف و عنایت خدا به اهل تقواست.

آنانی که با اختیار خود، بی‏ادبی نمی‏کنند و از حدود الهی خارج نمی‏شوند، خدا هم سر بزنگاه دستشان را می‌گیرد.

 

«تذکّر و خروج از غفلت» لطف خداست

در روایتی که هم در کتاب اصول کافی و هم در تفسیر صافی نقل شده و در تفاسیر دیگر هم وجود دارد، آمده است که امام‌صادق«ع» در ذیل این آیه شریفه که مورد بحث ماست، فرمودند: ‌«هُوَ العَبدُ»؛ یکی از مصادیق همین آیه بنده‌ای است که، «یَهُمُّ‏ بِالذَّنْبِ»؛ قصد گناه می‎کند، «ثُمَّ یَتَذَکَّر»؛ بعد حجاب غفلت او از بین می‎رود و متوجّه خدا می‌شود.

آیا خود به ‏خود متذکّر می‏شود یا دیگری او را به‌یاد خدا می‏اندازد؟! خدا دست او را می‎کشد و از گناه دور می‏کند. اگر کسی اهل تقوا باشد، در این مواقع خدا به او تذکّر می‏دهد.

این مسائلی که می‏گویم مسائل بسیار دقیقی است.

انسان باید در روابط اجتماعیش کمال ادب الهی را رعایت کند.

کمال ادب الهی، آفتی دارد که رفع آن بدون مدد الهی محال است.

البتّه مدد الهی به شخص نیز بستگی دارد؛ چون ممکن است شخص در هنگام حادثه «استعاذه» را فراموش و از خدا غفلت کند.

امّا اگر اهل تقوا باشد، خداوند دستش را می‌گیرد و او را از وساوس شیطان نجات می‏دهد؛ بنابراین باید اهل تقوا بود.

تقوا یعنی عمل به اوامر و نواهی الهی.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعراف، ۲۰۰٫

۲ـ بحارالأنوار، ج۹۲، ص۳۸۲٫

۳ـ اگر ما حرف او را سامع باشیم، او حرف من و تو را سمیع است. اگر تو یک حرف خدا را گوش کنی، او هر بار که خدا را بخوانی، حرف تو را گوش می‎کند.

۴ـ در اینجا چه‌بسا «علیم» به دو جهت اشاره داشته باشد. هم اینکه به وضع موجود تو و پیشامد و حادثه‎ای که برای تو رخ داده و هم به راهی که برای حلّ مشکلت وجود دارد و شیطان را از تو دور می‌کند، علم دارد.

۵ـ این مطلبی که گفتم، در هیچ تفسیری نیست و غیر از آن چیزی است که در تفاسیر وجود دارد.

۶ـ در گذشته گفتم که این کار معمول بوده است که خدمت أئمّه می‎رسیدند و تحفه‎ای می‎خواستند؛ لذا آن شخص به این تعبیر گفت: «اوصنی»، یعنی مرا سفارش کنید یا مطلبی به‌من بگویید.

۷ـ تحف‌العقول، ص ۴۵۵٫

۸ـ «نظر» غیر از «رؤیت» است. «رؤیت» به‌ معنای دیدن با چشم است، ولی «نظر کردن» به‌ معنای دقّت کردن است.

۹ـ اعراف، ۲۰۱٫

۱۰ـ مانند کسی ‌که دشمن دور تا دور او را احاطه کرده و راه فرار را بر او بسته است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

ابزاری که شیطان از آنها برای منحرف کردن انسان استفاده می‏کند، مختلف‌اند. در ‏جائی ممکن است از ابزار خشم و غضب استفاده کند؛ خصوصاً در مورد گروه اوّل که معاند مسیء هستند، مثلاً هنگامی ‏که شخصی با عمل خصمانه به حقّ من تجاوز کند و من توان این را داشته باشم که از او انتقام بگیرم، اینجاست که شیطان از طریق غضب مرا تحریک و وسوسه می‏کند تا او را نبخشم و از خود بیخود شوم

 

۲٫

خدا اهل تقوا را رها نمی‌کند و آنان را به خویش متذکّر می‏کند. هرچند پرده غفلت جلوی چشم آنها‏ را بپوشاند، ولی خدا این پرده را کنار می‌زند و دستشان را می‏گیرد. «تَذَکَّرُوا»، یعنی خدا پرده غفلت آنها را کنار می‏زند؛ وقتی این پرده غفلت کنار رفت، در این هنگام او را می‎بینند و متوجّه پناهگاه خود می‏شوند. همه اینها لطف و عنایت خدا به اهل تقواست

 

۳٫

انسان باید در روابط اجتماعیش کمال ادب الهی را رعایت کند. کمال ادب الهی، آفتی دارد که رفع آن بدون مدد الهی محال است. البتّه مدد الهی به شخص نیز بستگی دارد؛ چون ممکن است شخص در هنگام حادثه «استعاذه» را فراموش و از خدا غفلت کند، امّا اگر اهل تقوا باشد، خداوند دستش را می‌گیرد و او را از وساوس شیطان نجات می‏دهد

 

 

 

23اکتبر/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث شهریور و مهر ۱۳۶۲

 

 

تکرارحملات موشکی صدامیان در پی عدم پاسخ متقابل از سوی ایران

شهریور و مهر ۱۳۶۲ جنگ در جبهه‌ها با شدت ادامه داشت، حمله موشکی رژیم عراق به شهرهای دزفول و اندیمشک و از سوی دیگر کمک رژیم‌های مرتجع عربی منطقه و همچنین کشورهای غربی به صدام از جمله خبرهای این دو ماه بود که روزنامه‌ها آن را پوشش دادند.

۲۷ مهر این سال نیز عملیات والفجر ۴ در مریوان و پنجوین شروع شد تا پاسخی باشد بر جنایات بی حد و حساب رژیم صدام در جبهه‌ها و همچنین موشک‌باران شهرهای بی‌دفاع و کشتار غیرنظامیان.

در ادامه به برخی خبرها و رویدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۲ می‌پردازیم.

 

شلیک موشک به شهرها و شهادت ده‌ها شهروند غیرنظامی

۶ مهرماه ۱۳۶۲ شلیک ۵ فروند موشک ۹ متری عراق به شهرهای اندیمشک و دزفول به شهادت بیش از یکصد نفر از ساکنان غیرنظامی این دو شهر منجر شد.

این اقدام عراق در پی موفقیت‌های رزمندگان ایران در عملیات‌های والفجر ۲ و ۳ بود.

مطبوعات در گزارشی از این حمله وحشیانه اعلام کردند، «حمله وحشیانه موشکی عراق به شهرهای اندیمشک و دزفول که در نخستین ساعات بامداد اتفاق افتاد ۶۰ شهید و ۲۵۰ مجروح برجای گذاشت».

در اثر این حملات وحشیانه در دزفول بالغ بر ۹۳۰ واحد مسکونی و مغازه ویران شدند و یا خسارت سنگین دیدند. در اندیمشک نیز ۴۳۰ واحد مسکونی و مغازه ویران شدند. برپایه این گزارش ۴ موشک ۹ متری به دزفول و ۲ موشک به اندیمشک اصابت کرده بود. این جنایت هولناک در ساعت ۲ و ۲۰ دقیقه بامداد و زمانی که مردم این دو شهر در حال استراحت بودند اتفاق افتاد. در بین اجسادی که از زیر آوار بیرون کشیده شدند تعداد زیادی کودک خردسال از چند ماهه تا ۱۲ ساله و تعدادی پیرمرد و پیرزن در حالی که بدن‌های آنان تکه‌تکه و غرق به خون بود دیده می‌شد.

همچنین در بین شهدا اعضای خانواده‌های چهار نفره تا هفت نفره مشاهده می‌شد که همگی در خواب به شهادت رسیده‌ بودند.(۱)

در پی حمله موشکی رژیم عراق به مناطق مسکونی دو شهر قهرمان‌پرور دزفول و اندیمشک، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت و رئیس شورای‌عالی دفاع طی پیامی تصریح کردند: «گردانندگان و کارگزاران این توطئه اینک حتی پنهان نمی‌کنند که این جنایات با تشویق و تائید آنان صورت می‌گیرد تا به خیال خود جمهوری اسلامی ایران را از این راه به پای میز مذاکره بکشانند و با تحمیل صلحی ننگین چرخ‌های انقلاب را از حرکت بازدارند، اما علی‌رغم توطئه‌های همه جانبه جنایتکاران بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی ایران، رزمندگان دلیر ما به حول قوه الهی آخرین ضربات کاری را بر پیکر دشمن رو به زوال فرود خواهند آورد و انتقام خون شهیدان را از جنایتکاران خواهند گرفت.(۲)

 

اجتماع ۱۲ هزار نفری اسرای عراقی در همبستگی با انقلاب اسلامی

۵ مهر ۱۳۶۲ هزاران نفر از اسرای عراقی در اردوگاه‌های سراسر کشور همزمان با هفته جنگ اجتماعات باشکوهی برپا و ضمن اعلام همبستگی با انقلاب اسلامی تبعیت خود از امام خمینی و انزجار خود را از رژیم بعثی اعلام کردند.

در اجتماع ۱۲ هزار نفری اسرای عراقی مقیم تهران در محل قرارگاه تیپ مستقل ذوالفقار که با حضور تنی چند از مقامات کشوری و لشکری و همچنین اعضای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق برگزار شد و آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان گفتند: «ما در این جنگ از اسلام دفاع می‌کنیم و علی‌رغم همه مشکلات به دفاع ادامه می‌دهیم. همه دنیا و دوستان و دشمنان ما نیز هر دو بدانند که ما از دفاع از اسلام دست نخواهیم کشید. ما نمی‌خواهیم کشورگشائی کنیم. نمی‌خواهیم انقلاب اسلامی را به‌زور وارد کشوری کنیم. ما در هیج جا قصد اجرای کودتا و بلوا  نداریم.»

در پایان این مراسم آیت‌الله خامنه‌ای از نمایشگاه دست‌ساخته‌های اسرای عراقی بازدید کردند.(۳)

 

تهدید ایران برای بستن تنگه هرمز

به دنبال کمک‌های برخی از رژیم‌های مرتجع منطقه و همچنین کشورهای غربی به صدام، نظام اسلامی در  مهر ماه ۱۳۶۲ هشدار داد که تحمل ایران حدی دارد و ممکن است تنگه هرمز بسته شود.

آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در شورای‌عالی دفاع پس از پایان نشست ۶ مهر ۱۳۶۲ این شورا که به ریاست آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت برگزار شد، در جمع خبرنگاران در مورد عکس‌العمل ایران در مورد ادامه کمک‌های نظامی و اقتصادی به رژیم عراق گفت: «ما به آنها نصیحت می‌کنیم که کمک‌های خود را به عراق قطع کنید، زیرا تحمل ما هم حدی دارد. البته آنها منکر کمک به عراق می‌شوند و هیچ‌ وقت به‌طور رسمی به این مسئله اعتراف نکرده‌اند، ولی به‌طورکلی برای ما اصل امنیت خلیج فارس است و بعضی از مسائل را نیز به خاطر امنیت خلیج فارس نادیده می‌گیریم. البته این موضوع هم حدی دارد و آن حد را هم خودمان تعیین می‌کنیم.»(۴)

سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش نیز طی مراسمی با اشاره به قدرت رزمی رزمندگان اسلام برای مسدود کردن تنگه هرمز گفت: «توطئه‌گران جهانی پس از گذشت سه سال از جنگ تحمیلی باید به این شعور رسیده باشند که انقلاب اسلامی ایران به هر حرفی که می‌زند عمل خواهد کرد و در صورت لزوم اگر ضرورت داشته باشد قدرت مسدود کردن تنگه هرمز را دارد و با فرمان فرمانده کل قوا امام خمینی این کار را خواهد کرد.»(۵)

دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت کشورمان نیز در سی و هشتمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل  در مورد امنیت تنگه هرمز گفت: «ما طبق موازین بین‌المللی امنیت کامل عبور کشتی‌ها را تامین می‌کنیم، اما در عین حال نمی‌گذاریم کشتی‌هایی که حامل سلاح برای عراق هستند از تنگه هرمز عبور کنند و با قاطعیت می‌گوئیم هرگونه صدمه به منافع جمهوری اسلامی ایران در خلیج فارس، انسداد کامل تنگه هرمز را به دنبال خواهد داشت.

«ما به ابرقدرت‌هایی که از یک طرف ماشین جنگی عراق را تغذیه می‌کنند و از سوی دیگر با ایجاد تبلیغات وسیع دائر بر عدم وجود امنیت خلیج فارس برای حضور هر چه بیشتر نیروهای خود در خلیج فارس زمینه‌سازی می‌کنند هشدار می‌دهیم که دود این آتش به چشم خودشان خواهد رفت.»(۶)

 

اعترافات سران حزب توده

۱۸ تن از اعضای کادر رهبری حزب توده در ۱۱ مهر ۱۳۶۲ در یک میزگرد تلویزیونی ضمن افشای پاره‌ای از خیانت‌ها و جنایات این حزب در گذشته، برخی از سیاست‌ها و اهداف پشت پرده این جریان وابسته از جمله جاسوسی برای بیگانه و قصد براندازی جمهوری اسلامی را برملا کردند.

آصف رزم دیده و آوانسیان که به ادعای سازمان برون مرزی حزب توده در زیر شکنجه‌ها جان سپرده بودند، در مصاحبه تلویزیونی حضور داشتند!

حاضران در این مصاحبه تلویزیونی بر موارد زیر تأکید کردند:

ـ حزب در سال ۱۳۲۰ و در دامان اتحاد شوروی به وجود آمد. حزب توده جز یک ننگ تاریخی چیز دیگری نیست، ما با اشاره شوروی‌ها در کابینه قوام کسی که عامل و سرسپرده انگلیسی‌ها و بعداً آمریکا بو،د شرکت کردیم و مهر ضد امپریالیستی به آن زدیم و این خیانت بزرگی برای گمراه کردن مردم بود.

ـ در جریان کودتای ۲۸ مرداد حزب توده در عین حال که از تمام جزئیات جریان کودتا خبر داشت و می‌توانست مصدق را مطلع کند، اما این کار را نکرد.

ـ عملیات حزب  به‌کلی مغایر با قانون اساس جمهوری اسلامی بود. تعداد زیادی از کادر مرکزی حزب برای شوروی جاسوسی می‌کردند و با کا گ ب سرویس جاسوسی شوروی در تماس بودند. اعضای حزب که پس از انقلاب و در سایه پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمدند، به جای تشکر و قدردانی از رهبر انقلاب براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی را هدف اصلی خود قرار دادند.(۷)

 

آغاز عملیات والفجر ۴

۲۷ مهر عملیات والفجر ۴ در مریوان و پنجوین شروع شد.

عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین و با هدف متصل کردن ارتفاعات سورن به سور کوه انجام شد. در صورت تحقق این هدف، خط دفاعی جبهه خودی در این منطقه (دشت شیلر) کوتاه و در به کارگیری نیرو صرفه‌جویی می‌شد.

همچنین راه ضدانقلاب از محور دشت شیلر مسدود و شهر مریوان از دید و تیر دشمن خارج می‌شد. علاوه بر این، شهر پنجوین و پادگان آن و پادگان گرمک به تصرف در می‌آمد و نیروهای دشمن منهدم می‌شدند و سرانجام، با پیروزی در این عملیات، مقدمات انجام عملیات در استان سلیمانیه عراق فراهم می‌گردید.

مهم‌ترین ارتفاعات منطقه پنجوین عبارتند از: سون، سور کوه و کانی مانگا که دهانه شیلر را تشکیل می‌دهند. ارتفاع دیگر منطقه، زله و به شهر پنجوین مشرف است. این شهر در طول جنگ به منطقه‌ای نظامی تبدیل و خالی از سکنه شد. دشمن با آگاهی از قصد رزمندگان برای حمله به این شهر، بخش عمده‌ای از آن را منهدم کرد.

بر اساس طرح مانور، قرار بود عملیات در دو مرحله، از دو محور بانه و مریوان آغاز ‌شود. اهداف مرحله اول از محور بانه، تأمین ارتفاعات لری، گرمک و کنگرک، و از محور مریوان، ارتفاعات زله، مارو و خلوزه بود. در مرحله دوم نیز باید ارتفاعات سورن و کانی مانگا تصرف می‌شدند و با تکمیل هدف‌های واسط عملیات، ارتفاع سورن به سور کوه وصل می‌شد و هدف اصلی تحقق می‌یافت.

برای انجام این مانور، هشت لشکر و دو تیپ پیاده از سپاه و یک لشکر پیاده از ارتش مأمور شدند. در مرحله اول، ۲۲ گردان از سپاه و سه گردان از نیروی زمینی ارتش و در مرحله دوم، هفت گردان از سپاه و یک گردان از نیروی زمینی ارتش و در مرحله سوم، تنها ۲۵ گردان از سپاه وارد عمل شدند.

عملیات در ۲۷ مهر ۱۳۶۲ (حدود دو ماه و نیم پس از عملیات والفجر ۲ و ۳) آغاز شد. در مرحله اول عملیات، به دلیل سرعت عمل فوق‌العاده نیروها ارتفاعات لری، گرمک، کنگرک در محور بانه و مارو، خلوزه ۱، بلاله، سربلاله، تخم مرغی، سه درختی، پادگان گرمک، شهرک هرگنه و تپه شهدا در محور مریوان آزاد شدند.

مرحله دوم، دو روز پس از مرحله اول آغاز شد و طی آن، ارتفاعات خلوزه ۲، کلو، هفت توانا، ارتفاعات اطراف پنجوین، یال شرقی ارتفاع زله، ارتفاعات ۱۶۷۲ شرق سنگ معدن در محور مریوان و شاخ نالشکینه در محور بانه تصرف شدند و نیروهای خودی کاملاً بر شهر پنجوین تسلط یافتند، اما به دلیل عدم سقوط کامل ارتفاع زله، تصرف کامل شهر میسر نشد.

اگر چه قرار بود عملیات والفجر ۴ در دو مرحله انجام ‌شود، ولی برای کامل کردن هدف‌ها، حدود ۱۳ روز بعد یعنی در ۱۲ آبان ۱۳۶۲، مرحله سوم این عملیات نیز انجام شد و طی آن، ارتفاعات استراتژیک شیخ گزنشین، شاخ تاجر از کانی مانگا به دست رزمندگان اسلام افتاد و در منطقه غرب ارتفاع کانی مانگا و چوارتا نیز نیروها دست به پیشروی زدند.

 

خاطره رهبر انقلاب از عملیات والفجر ۴

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در خاطره‌ای از عملیات والفجر ۴ می‌گویند، «در عملیات والفجر ۴ جوانان رزمنده‌ کرد و فارس و بقیه‌ جوانان رزمنده رفتند برای اینکه آتش دشمن را خاموش کنند و مریوان را از زیر آتش توپخانه‌ دشمن بیرون بیاورند و این کار را هم کردند. دشمن بعثی شهر مریوان را با توپخانه‌ دوربرد خود مرتباً زیر آتش قرار می‌داد. این جوانان مبارز، رزمندگان سپاه پاسداران و بسیج، متشکل از مردم مناطق مختلف از جمله دلاوران و جوان‌های کرد، عملیات والفجر ۴ را سازماندهی و آتش دشمن را خاموش کردند و دشمن را عقب راندند. حتی شهر حلبچه‌ عراق را هم توانستند از تصرف دشمن خارج کنند. دشمن به انتقام این کار می‌دانید چه کرد؟ نمی‌توانست به اینجا نفوذ کند؛ چون دلاوران ما ضرب شست به او نشان داده بودند. دشمن بعثی بی‌رحم دور از انسانیت، شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کرد. در آن بمباران شیمیایی صدها و شاید هزارها نفر از مردم کرد حلبچه و آن مناطق از بین رفتند، به خاطر اینکه صدام حسین می‌خواست از مردم کردی که در مقابله‌ با نیروهای مؤمن جمهوری اسلامی مقاومت نکرده و با آغوش باز آنها را پذیرفته بودند، انتقام بگیرد.»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۹ مهر ۱۳۶۲، ص ۲٫

۲ـ اطلاعات، ۹ مهر ۱۳۶۲، ص ۲٫

۳ـ کیهان، ۵ مهر ۱۳۶۲، ص ۱۸٫

۴ـ اطلاعات، ۷ مهر ۱۳۶۲، ص ۳٫

۵ـ اطلاعات، ۷ مهر ۱۳۶۲، ص ۳٫

۶ـ اطلاعات، ۹ مهر ۱۳۶۲، صص ۳، ۴٫

۷ـ اطلاعات، ۱۲ مهر ۱۳۶۲، صص ۱۷-۱۸-۱۴-۲۰٫

۸ـ بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم مریوان، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸٫

 

 

23اکتبر/17

تاریخ سینمای ایران

 

پیشگفتار

در ۲۶ قسمت گذشته تاریخ سینمای ایران از بدو تأسیس تا اواسط سال ۱۳۶۸ مورد بررسی و نقد قرار گرفت. در قسمت‌های ۲۵ و ۲۶ فیلم‌های دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و همچنین ژانر اجتماعی طبقه‌بندی و تحلیل گردید. در این قسمت فیلم‌های ژانر کودک و نوجوان و نیز ژانر حادثه، داستانی و متفرقه مورد نقد و تحلیل قرار خواهند گرفت.

ج) ژانر کودک و نوجوان

۲۴ـ پاتال و آرزوهای کوچک ـ محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. کارگردان: مسعود کرامتی. تهیه‌کننده: فرشته طائرپور، وحید نیکخواه آزاد. فیلمنامه: رضا کیانیان، مهدی سجّاده‌چی. تدوین: مرحوم رسول ملاقی‌پور (که بعدها کارگردان مسلطی شد و چند سال پیش درگذشت) بازیگران: رضا کیانیان، مرحوم احمد آقالو (بازیگر نقش مقام کاتب در سریال سلطان و شبان)، منصوره شادمنش، علی آقائی.

معمولاً دنیای کودکان، دنیای تخیل و خیالپردازی است. از آنجا که بچه‌ها توانائی و امکانات فیزیکی و مادی محدودی دارند، قادر به پیاده‌سازی ذهنیت جوشان و فعال خود نیستند. این عدم تطابق آنها را به وادی توهمات می‌کشاند. از همین روست که بچه‌ها شدیداً به افسانه‌ها علاقمندند. مکاتب تربیتی به ویژه در حوزه کودکان تلاش زیادی برای انطباق این دو جهان به عمل آورده‌اند که یکی از انواع آنها سفرهای خیالی و ذهنی است. بچه‌ها معمولاً دوست دارند به جای بزرگترها باشند و مانند آنان تصمیم بگیرند و عمل کنند. آنها معنا و منطق و رفتار و تصمیم بزرگترها را درک نمی‌کنند و به همین دلیل پرخاشگری و عصیان روش متعارف پاسخگوئی آنان به بزرگترهاست. این داستان جای بچه‌ها را با بزرگترها تعویض می‌کند تا در عمل نشان دهد که همه چیز آشفته خواهد شد و بهترین حالت، همین حالت طبیعی خلقت و رشد تدریجی و آرام انسانهاست و تعجیل در بر هم زدن آن تبعات آسیب‌زا دارد. این مطلب به روشنی و در حد درک کودکان در فیلم نشان داده شده است و از این منظر موفق است.

۲۵ـ دزد عروسک‌ها ـ کارگردان و سناریست: محمدرضا هنرمند. تهیه‌کننده: سیدضیاء هاشمی. بازیگران: اکبر عبدی، رسول نجفیان، آزیتا حاجیان، مهراوه شریفی‌نیا (دختر محمدرضا شریفی‌ن یا و آزیتا حاجیان)، ‌ابراهیم آبادی، فرهنگ مهرپرور، منوچهر آذری.

این داستان کودکانه نیز همانند فیلم (پاتال و آرزوهای کوچک) سیر و سفر در دنیای مواج و سیال کودکان را به نمایش گذاشته است که تا حدودی موفق بود و در زمان خود مورد توجه بچه‌ها قرار گرفت. به نظر می‌رسد که در سال‌های بعد این روند ادامه پیدا نکرد و جنبه‌های مثبت فیلم‌های کودکان ارتقاء نیافت.

۲۶ـ شنگول و منگول ـ کارگردان و سناریست: پرویز صبری. بازیگران: افسانه بایگان، حمید عبدالملکی، فریبا متخصص، حسن دادشکر، امید آهنگر، اسدالله یکتا.

کارگردان و نویسنده قصه مسأله مدارس شبانه‌روزی کودکان، تهدیدها و فرصت‌ها و مشکلات آنها را دستمایه داستان‌سرائی قرار داده است. این مدرسه به دلیل نداشتن مربی به حالت تعطیل درآمده ولی با آمدن خانم مربی جوانی فعالیت خود را از سر می‌گیرد. علاقه و اشتیاق و ذوق مربی به مدرسه سر و سامان می‌دهد و اثبات می‌کند که تأثیر انسان‌ها (چه مثبت و چه منفی) به چه میزان است.

۲۷ـ کاکلی ـ کارگردان: فریال بهزاد. فیلمنامه: فریال بهزاد، هوشنگ مرادی کرمانی، غلامرضا آزادی.

بازیگران: مرحوم مهدی فتحی، عبدالرضا اکبری، افسانه بایگان، مرحوم منوچهر حامدی، نسیم اکبری، مهری ودادیان، نیلوفر محمدی.

قصه شاگرد یک کارگاه مسگر ساده که می‌خواهد همانند استاد خود ورزیده و کار کشته شود. این فراز و فرود موجب پختگی و رشد شخصیت شاگرد می‌شود و او را برای مقابله با سختی‌های زندگی آماده می‌کند. فیلم را می‌توان در ژانر کودک و نوجوان طبقه‌بندی کرد.

۲۸ـ شنا در زمستان ـ کارگردان و سناریست: محمد کاسبی. بازیگران: مجید مجیدی، مسعود رحمانی، یحیی دیوانی، قدیر غیاثوند، داود قنبری.

برقراری رابطه خوب معلم با دانش‌آموزان و درک فداکاری‌های وی توسط آنان مسأله بسیار مهمی است که همیشه عملی نمی‌شود و ممکن است معکوس گردد. دستگیری معلم توسط ساواک، فضای مدرسه را از آن روابط صمیمی خالی و مجدداً عدم صمیمیت برقرار می‌شود.

د) ژانر اجتماعی و خانوادگی

۲۹ـ خواستگاری ـ سناریست و کارگردان:‌ مهدی فخیم‌زاده. تدوین: کامران قدکچیان (هم‌اکنون کارگردان)

بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، اسماعیل محرابی، ثریا قاسمی، مرحومه ثریا حکمت، منیژه آقائی.

مسأله ازدواج سالمندان و قبح اجتماعی آن دستمایه نویسنده برای نقد سنت‌های غلط و عوامانه قرار گرفته. فخیم‌زاده به خوبی توانسته این نکته را تشریح کند که گاهی سنت‌های غلط ولی مسلط بر روابط اجتماعی ما تا چه میزان آسیب‌زاست. ازدواج سنت الهی است و برخلاف نگرش عامیانه فقط متعلق به دوران جوانی نیست. مخالفت‌هائی که از طرف فرزندان با این امر می‌شود به هیچ عنوان منطق شرعی و عقلی ندارد و ضروری است که گروه‌های مرجع اجتماعی عملاً راهکار مناسبی برای این امر ارائه نمایند.

۳۰ـ دل نمک ـ کارگردان: مرحوم امیر قویدل. فیلمنامه: انسیه شاه‌حسینی (هم‌اکنون کارگردان) تدوین: محسن مخملباف. بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، مرحوم انوشیروان ارجمند، خسرو شجاع‌زاده، منصور خاکی، اکبر دودکار.

مناسبات خان‌ها و رعیت خمیرمایه داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. مانند همه فیلم‌های این ژانر، عنصری که معمولاً مسئولی در دستگاه خان هم دارد، به عنوان شخصیت مقابل ظلم و ستم خان قد علم می‌کند. مرحوم امیر قویدل کارگردان و سینماگر مسلط و متعهدی بود که چندین سال پیش از دنیا رفت. فیلم محصول بنیاد مستضعفان و جانبازان است.

۳۱ـ ریحانه ـ سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: علیرضا رئیسیان (تهیه‌کنندگی به همراه علی‌اکبر عرفانی). بازیگران: مجید مظفری، اکبر عبدی، فاطمه معتمدآریا، حسین محجوب، مرحوم حمیده‌ خیرآبادی، حمید جبلی.

در فیلم، داستان زنی تنها که پس از مدت‌ها دوری از موطن خود به زادگاهش برمی‌گردد ولی نزدیکانش او را نمی‌پذیرند به تصویر کشیده می‌شود. آن زن با جدیت و اعتقاد راسخ و عزم و اراده، اهداف انسانی خود را پیش می‌برد و با حوادث متنوع زندگی کنار می‌آید و به جای لجبازی عامیانه که بسیار میان مردم متعارف است، تلاش می‌کند مشکلات را از پیش رو بردارد.

۳۲ـ رانده شده ـ کارگردان: مرحوم جهانگیر جهانگیری. فیلمنامه: حسن هدایت. بازیگران: جمشید مشایخی، رضا رویگری، مرجانه گلچین، شهلا ریاحی، مرحوم رضا کرم‌رضائی، اکبر دودکار، عطاءالله زاهد.

محبت زیاد پدر و مادر به فرزند موجب تجرّی و رفتارهای نادرست او شده است، اما وقتی از خانواده جدا شده و به شهری غریب می‌رود و در شرایطی قرار می‌گیرد که باید روی پای خود بایستد، او نحوه زندگی و روابط صحیح با دیگران را فرا می‌گیرد و زمانی که به شهر پدری بازمی‌گردد، انسان دیگری شده است.

۳۳ـ زمان از دست رفته ـ کارگردان: پوران درخشنده. فیلمنامه: پوران درخشنده. تهیه‌کننده: پوران درخشنده و محمدعلی فرج‌اللهی. بازیگران: فرامرز صدیقی، افسر اسدی، ساناز صحتی، ژاله علو، داریوش اسدزاده.

مسأله فرزندخواندگی همواره به عنوان یک معضل دارای جنبه‌های مثبت و منفی مطرح بوده است. از یک طرف برای خانواده‌های فاقد فرزند و خود فرزند یتیم غنیمت ولی در عین حال برای سایر افراد مرتبط با این دو طرف حکم میهمانی ناخوانده است که جای صاحبان اصلی را تنگ می‌کند و ایجاد تعادل میان دو طرف بسیار دشوار است. پوران درخشنده با ساخت فیلم‌های معطوف به آسیب‌های اجتماعی در این وادی صاحب سبک است.

۳۴ـ شب مکافات ـ کارگردان: فرامرز باصری. بازیگران: کاظم بلوچی، جلیل فرجاد، مصطفی طاری، آتش تقی‌پور، افسر اسدی، رضا بنفشه‌خواه.

تخلف عمدی بازپرس و قتل عمد را خودکشی وانمود کردن و تبعات این دروغ برای خانواده مقتول موجب عذاب وجدان بازپرس و آشفتگی روحی وی گردیده و سرانجام خود نیز به همان شیوه به قتل می‌رسد و در واقع دست انتقام به درستی عمل می‌کند.

۳۵ـ صنوبرهای سوزان ـ سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: عباس شیخ بابائی (فیلمنامه با مشارکت رضا مشفق)

بازیگران: بیژن امکانیان، عبدالرضا اکبری، صدرالدین مشجره، قاسم زارع، مرتضی احمدی، فریبا کوثری، بهزاد فراهانی، جمیله شیخی.

در یک خانه قدیمی تعدادی مستأجر زندگی می‌کنند. در این خانه فقط یک تلویزیون وجود دارد که آن هم به سرقت می‌رود. همه مستأجرها مصمم به یافتن تلویزیون هستند. به همه سوءظن می‌رود، ولی سرانجام به طریقی معماگونه معلوم می‌شود سرقت توسط کسی صورت گرفته که مورد سوءظن نبوده است.

۳۶ـ فانی ـ کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: افشین شرکت (تهیه‌کننده همکار سید یحیی عابدی).بازیگران: مجید مظفری، عبدالرضا اکبری، افسانه بایگان، مرحوم منوچهر حامدی، نسیم اکبری، آتش تقی‌پور.

تلاش فداکارانه زن و شوهر برای نجات زندگی خانوادگی محور داستان است. معمولاً بسیاری از اختلافات بر مبنای مسائل کم‌اهمیت شکل می‌گیرد که گذشت می‌تواند تبعات منفی آنها را از بین ببرد. مشکلات می‌تواند قبل از تشکیل زندگی مشترک هم به وجود بیاید که در این فیلم به آن پرداخته می‌شود.

۳۷ـ کلوز آپ، نمای نزدیک ـ محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. نویسنده و کارگردان: مرحوم عباس کیارستمی. بازیگران: علی سبزیان، ابوالفضل آهنخواه، عباس کیارستمی، نیّر محسنی، حسن فرازمند، محسن مخملباف.

یک نفر که شباهت به مخملباف دارد خودش را به دروغ به جای او معرفی می‌کند و می‌گوید که قصد ساختن فیلمی را دارد، ولی پدر خانواده که به او مشکوک شده مسأله را پیگیری و متوجه ادعای دروغ او می‌شود. سرانجام با شکایت فرد دروغگو محکوم می‌گردد.

۳۸ـ عبور از غبار ـ کارگردان: پوران درخشنده. بازیگران: خسرو شکیبائی، افسر اسدی، بهرام شاه‌محمدلو، فریبا شمس، مهناز افضلی، هرمز هدایت، حسین خانی‌بیک.

معلم جوانی که وارد روستائی شده، خانه‌ای به روی تپه‌ای می‌سازد، اما قبل از سکونت در آن همسرش دچار بیماری سختی می‌شود که برای نجات و درمان وی ناگزیر است خانه را بفروشد، اما مادر یکی از بچه‌ها به کمک او می‌آید و در یک رابطه اخلاقی و فداکارانه دست او را می‌گیرند.

۳۹ـ زیر بام‌های شهر ـ کارگردان: اصغر هاشمی. بازیگران: ایرج طهماسب، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، گوهر خیراندیش، اسماعیل داورفر، علیرضا خمسه، عاطفه رضوی، مهوش افشارپناه.

پرداختن به معضلات مستأجران و دنیای مستأجری شاکله داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. فضای فیلم سرگرمی محور است و پیام خاصی را نمایندگی نمی‌کند.

۴۰ـ گل سرخ ـ نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان: حمید تمجیدی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، فتحعلی اویسی، سیامک اطلسی، مینا ناجی، خسرو معتمدی.

حسابدار یک شرکت مأمور انتقال حقوق ماهانه کارکنان در یکی از مناطق مرزی می‌شود. در بین راه پیرزنی بیمار را به اتفاق همراهانش سوار می‌کند تا به مقصدی برساند. در میانه راه طوفان شن آنها را دچار مشکل جدی می‌کند. آنان ناگزیر به قلعه‌ای متروک پناه می‌برند.

۴۱ـ هامون ـ کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده: داریوش مهرجویی. بازیگران: خسرو شکیبائی، بیتا فرحی، توران  مهرزاد، فتحعلی اویسی، اسدالله یکتا، سیما تیرانداز، عزت‌الله انتظامی.

یکی از فیلم‌های شاخص و پر سر و صدای اواخر دهه ۶۰ است که همواره محل بحث و تحلیل کارشناسان سینمائی بوده است. عشق و علاقه غیرمتعارف (حمید) به همسرش در حالی که زن رفتار نامتعادل روانی دارد از منظر عموم قابل پذیرش نیست. حمید با انواع رفتارهای آزاردهنده همسرش کنار آمده و آنها را پذیرفته است. فضای فیلم تا حدودی سورئالیستی است و به همین دلیل مخاطب عام آن را سنگین و تلخ تلقی می‌کند. به هر صورت مانند سایر آثار مهرجوئی، تلاش برای متفاوت بودن از سایر فیلم‌های عصر خود به وضوح دیده می‌شود.

۴۲ـ مادر ـ نویسنده و کارگردان: مرحوم علی حاتمی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی، حمید جبلی، امین تارخ، جمشید هاشم‌پور، فریماه فرجامی، اکرم محمدی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد (در نقش مادر).

شاخص‌ترین فیلم پایان دهه ۶۰ این فیلم است. علی حاتمی مانند برخی از دیگر آثارش به ویژه آثار پس از انقلاب اسلامی، دغدغه‌مند فرهنگ ایرانی است و با فضای نوستالژیک تهران قدیم و دیالوگ‌های فاخر سعی وافر در القای آن نموده است. فیلم هم به لحاظ مضامین، هم مناسبات اجتماعی و گفتار با واقعیت فاصله دارد و عمدتاً در جوّ خیالی و البته دلچسب پیش می‌رود. تسلط حرفه‌ای علی حاتمی و ترکیب دقیق همه عناصر منجمله موسیقی تأثیرگذار منجر به خلق اثری فاخر و ماندگار شده است.

ج) ژانرهای متفرقه

۴۳ـ دو سرنوشت ـ نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان: مهران تأییدی. بازیگران: پرویز پورحسینی، مرحومه مهین شهابی، ولی‌الله شیراندامی، مرجانه گلچین، محبوبه بیات، کاظم افرندنیا.

یک فیلم پلیسی توأم با قتل و مخفی شدن قاتل و حوادث حاشیه‌ای آن که فقط جنبه سرگرمی و جذب مخاطب دارد.

۴۴ـ مرگ پلنگ ـ کارگردان: اسماعیل فریبرز صالح. بازیگران: فرامرز قریبیان، فریبا کوثری، شهلا ریاحی، کاظم افرندنیا، ملیحه نظری، اکبر سنگی.

داستان فیلم به زندگی ایلی،‌ مهاجرت ایل و مشکلات آنان می‌پردازد. فیلم با هدف ارائه جذابیت‌های عامه‌پسند روستائی ساخته شده است.

۴۵ـ وسوسه ـ نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان: جمشید حیدری. بازیگران: رضا رویگری، مرحوم منوچهر حامدی، نیکی کریمی، ولی شیراندامی، علی ثابت.

ساختار داستان سرقت،‌ پنهانکاری، دستگیری توسط پلیس، تحمل زندان برای لو ندادن جای پول‌ها به امید تقسیم پس از آزادی و البته حوادث غیرقابل پیش‌بینی که دستیابی به اموال مسروقه را دشوار می‌کند، فیلم را به ژانر پلیسی، حادثه‌ای معمائی نزدیکتر می‌نماید. به هر حال هدف سازندگان سرگرمی و گیشه مطلوب بوده است.

ـ به این ترتیب تمام فیلم‌های سال ۶۸ مورد بررسی و تحلیل مختصر قرار گرفت. همانگونه که ملاحظه می‌شود، جمع فیلم‌های آن سال ۴۵ فقره بود. مضامین همچنان تا حدود زیادی متأثر از دفاع مقدس و ارزش‌های حاکم بر جامعه آن روز بوده و اهداف اخلاقی و انسانی مورد عنایت فیلمسازان است، اما دقت در برخی آثار نشان می‌دهد که به آرامی، ریل‌گذاری آثار خنثی و بی‌تفاوت (به عنوان مقدمه خروج از جاده ارزش‌های اخلاقی) صورت می‌گیرد و این کار چون با ظاهر سرگرمی و تفریح (برای فریب مسئولین وقت سینما) انجام می‌گیرد، حس بدی ایجاد نمی‌کند. آنچه در اوایل دهه ۷۰ و با شدت بیشتر از اواسط آن با استقرار دولت اصلاحات رخ نمود و ابتذال اخلاقی گسترده را رقم زد، نطفه‌اش با شروع به کار دولت سازندگی و تبلیغ منفعت‌طلبی و دنیاخواهی به جای ایثار و از خودگذشتگی دوران دفاع مقدس بسته شد.

پایان

(مآخذ: انتشارات سازمان سینمائی وزارت ارشاد و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران تألیف جمال امید)

 

 

 

23اکتبر/17

سلحشور پارسا

با اصحاب معصومین(ع)

سیری در کارنامه درخشان مسلم بن عوسجه اسدی، شهید عاشورا

قله‌ای در قلمرو قبیله اسد

نسب مسلم بن عوسجه این‌گونه به طایفه بنی اسد متصل می‌شود. مسلم فرزند عوسجه فرزند ثعلبه، فرزند دوران، فرزند اسد، فرزند خزیمه اسدی سعدی.۱ بنی اسد از قبایل بزرگ شبه جزیره عربستان به شمار می‌آیند، از تیره اعراب عدنانی‌ و منسوب به کنانه‌اند. آنان بعد از ظهور اسلام به این آیین گرویدند و در برخی از غزوات رسول اکرم(ص) و نیز فتوحات مسلمانان حضور فعال و مؤثر داشتند. شهرت این قبیله در گذر تاریخ اسلام به دلیل گرایش آنان به اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و حماسه‌آفرینی در رکاب حضرت علی(ع) و نیز جانفشانی افرادی از ایشان در قیام عاشوراست. اکثر آنان بعد از رشادت‌هایی که در فتوحات شرقی از جمله عراق و ایران از خود بروز دادند، در نواحی مرکزی و جنوبی عراق عرب ساکن گردیدند.۲

بنی اسد در نهضت حسینی به سه دسته موافق، مخالف و بی‌طرف تقسیم شدند. کسانی چون حبیب بن مظاهر اسدی، انس بن الحرث کاهلی، قیس بن مسهر صیداوی، عمربن خالد صیداوی، موقع بن ثمایه صیداوی از مشهورترین شخصیت‌های این طایفه‌اند که به حمایت از این حرکت مقدس برخاستند و بعد از رزم‌آفرینی‌های تحسین‌برانگیز در رکاب امام حسین(ع) به فیض شهادت نائل آمدند. اما حرمله بن کاهل اسدی در زمره افرادی است که در صف اشقیا و ستمگران اموی قرار گرفت و حضرت علی اصغر فرزند شیرخواره امام حسین(ع) را به شهادت رساند.

بعد از پایان ماجرای عاشورا عده‌ای از بنی اسد، شش سر مطهر از شهیدان نینوا را با خود به کوفه بردند تا از ابن زیاد جایزه دریافت دارند. تیره‌ای از بنی‌اسد در مزر بین غاضریه در کنار نهر علقمه در شمال شرقی کربلا ساکن بودند که در قیام حسینی، بی‌طرفی خود را اعلام کردند. آنان از جانب سیدالشهدا و حبیب بن مظاهر به یاری این نهضت جاوید فرا خوانده شدند، ولی از پیوستن به آن حضرت امتناع کردند، لکن بعد از شهادت فروغ سوم امامت و یاران آن وجود مقدس، نسبت به دفن پیکرهای شهیدان کربلا اقدام کردند.۳

تندیس عبادت و مقاومت

مسلم بن عوسجه از سنین جوانی بر اساس فطرت پاکی که داشت و نیز تحت تأثیر تعالیم حضرت رسول اکرم(ص) به عبادت، ذکر و تهجّد روی آورد. او مراقب بود هر عاملی که دلش را از یاد خدا غافل و او را از درگاه حق‌تعالی منصرف می‌کند، دوری کند و به ساحت مقدس الهی توجه قلبی داشته باشد. نیز می‌کوشید اعمالش را به قصد قربت و به نیت بندگی انجام دهد و چون در این مسیر خلوص، صدق و حالاتی توأم با معرفت و بصیرت پیش رفت و دل خود را تسلیم حق کرد، خداوند متعال او را به بندگی پذیرفت و به درجه‌ای ارتقا یافت که به مقربان درگاه پروردگار اختصاص دارد. او این سخن را در مکتب مولای متقیان آموخت که: «ای خدای من! این عزت برای من کفایت می‌کند که بنده‌ات باشم و این افتخار برایم بس است که تو ربّ من باشی.»۴

او در مقام بندگی، صرفاً به انجام واجبات و ترک محرّمات اکتفا نمی‌کرد و در به ‌جای آوردن نوافل و مستحبات و امور پسندیده و پرهیز از مکروهات و حتی امور شبهه‌ناک، عزمی جدی از خود نشان می‌داد. مسلم فرزند عوسجه نه از روی خوف و طمع، بلکه با حبّ ویژه‌ای خدای متعال را عبادت می‌کرد؛  به قضای الهی راضی و در برابر او تسلیم بود و انبیاء و اولیای الهی محبوب او بودند. همین علاقه و ارادتش نسبت به معصومین«ع» خود وسیله‌ای برای جلب وجذب معرفت و معنویت از خورشید عصمت و طهارت گردید.

شوق درونی وی در جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعیش هم تأثیرگذار بود، بدین معنا که دل به محبت دوستان و یاران خاندان عترت سپرد و در جمع آنان قدم نهاد و از دشمنان ایشان که افرادی ستمگر، جفاپیشه و عیاش و شهوت‌ران بودند بیزاری جست.

مسلم بن عوسجه با این شناخت عالمانه و عارفانه به عرصه‌های مبارزاتی قدم نهاد و به ستیز با زمامداران خودسر و ظالم اهتمام ورزید و در این مسیر لحظه‌ای از موضع استوار خویش عقب‌نشینی نکرد.

از این جهت شرح‌حال نگاران، از مسلم بن عوسجه به عنوان مؤمنی اهل تعبّد، پارسا، پرهیزگار، استوار در راستی و درستی، دلیر و شجاع یاد کرده‌ و افزوده‌اند او در ایمان و تقوا و صلابت معنوی میان اقرانش کم‌نظیر بود.۵

مرحوم سماوی می‌نویسد: «فرزند عوسجه مردی شریف، بزرگوار، عابد و زاهد بود.»۶ محدث قمی هم می‌گوید: «مسلم بن عوسجه از شجاعان نامی روزگار بود و چنان‌ که از کتاب اخبار الطوال دینوری برمی‌آید ضمن سلحشوری و فعالیت‌های رزمی، به عبادت و ذکر اهتمامی وافر داشت. او از عبّاد عصر خود به شمار می‌آمد و پیوسته در مسجد کوفه در پای ستونی از آن مشغول نماز و دعا بود.»۷

 

صحابی رزمنده

مسلم بن عوسجه به روایت ابن عبدالبر القرطبی در کتاب الاستعیاب فی معرفه الاصحاب، ابن اثیر در کتاب اسدالغابه، ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه و محمد بن سعد کاتبی در کتاب طبقات و دیگران از مورخان و رجال‌نگاران سنی مذهب و علمای شیعه، در زمره صحابۀ رسول خدا(ص) به شمار می‌آید. در نبرد با کفار، مشرکان مردی شجاع و شیرافکن به شمار می‌رفته است و نامش در فتوحات اسلامی زینت‌بخش کتب مغازی، تاریخی و روایی است، چنان‌ که در فتح آذربایجان که به سال بیستم هجری رخ داد شرکت کرد و حماسه آفرید و مورد تحسین حاضران قرار گرفت. شبث بن ربعی از پیشگامی وی در نبرد مسلمانان برای تسخیر آذربایجان یاد کرده است.۸

حذیقه بن یمان فرماندهی  عملیات فتح این خطه را برعهده داشت و در نبرد مذکور فرزند عوسجه در خط مقدم دیده می‌شد.۹

فرزند عوسجه از خواص اصحاب حضرت علی(ع) و ملازم رکاب آن بزرگوار در نبردهای جمل، صفین و نهروان است. او به روایت صاحب کتاب مهیج الاحزاب، قاری قرآن بود و چندین بار چگونگی تلاوت خود را از نظر امیرمؤمنان(ع) گذرانده بود. او پس از شهادت مولای متقیان در رمضان المبارک سال چهلم هجری، کوفه را ترک نگفت و ضمن اینکه اوقات خویش را به عبادت و ذکر سپری می‌کرد، مراقب اوضاع سیاسی اجتماعی این شهر هم بود، اما با مردم روابط چندانی نداشت.۱۰

 

حضور در نشستی سرنوشت‌ساز

مسلم بن عوسجه که از بنی‌امیه کینه‌ای عمیق داشت وقتی شنید معاویه به هلاکت رسیده است و برایش خبر آوردند که امام حسین(ع) با جانشین ملعون او یزید، بیعت نکرده و خلافت این جوان خلافکار را برنتابیده است، همراه عده‌ای از سران شیعه کوفه تصمیم گرفت آن فروغ امامت را از حجاز به کوفه دعوت کند برای انجام این امر و مشخص کردن چگونگی دعوت، جلساتی برگزار شدند که مسلم بن عوسجه از ارکان آن بود. بالاخره اعضای این نشست مهم سیاسی نتیجه گرفتند نامه‌ای به حضرت حسین بن علی(ع) بنویسند. مرکز این تکاپوها و اولین جلسه در خانه‌ سلیمان بن صرد خزایی برگزار شد.

در پی این نشست مهم، از جانب برگزیدگان شیعی کوفه که مسلم بن عوسجه در زمره آنان بود نامه‌ای برای امام حسین(ع) نوشته شد که در فرازی از آن آمده بود: «سپاس به درگاه خدا می‌گذاریم که پشت دشمن شما را بر زمین افکند. همان خودکامه کینه‌توزی که بر امت مسلمان به‌زور غلبه یافت و بدون خرسندی مردم، بر ایشان فرمانروایی کرد. نیکان جامعه اسلامی را به قتل رساند و افراد پست و شرور را به جای آنان گمارد و اموال عمومی و بیت‌المال مسلمین را وسیله عیاشی، رفاه‌طلبی خود، خانواده و هم‌پیمانان بیدادگرش قرار داد. خدا اورا از رحمت خویش دور گردانید، همان‌گونه که با قوم ثمود چنین کرد. ای زاده رسول خدا! جز تو ما را امامی و رهبری نیست. امید است که پروردگار با هدایت آن بزرگوار، ما را بر محور حق و عدالت گرد آورد. اکنون نعمان بن بشیر (والی امویان) در قصر حکومت به سر می‌برد، اما ما با او همراهی نداریم. هرگاه بدانیم به سوی کوفه حرکت کرده‌اید، بلادرنگ او را از شهر بیرون خواهیم راند تا به شام برود.۱۱»

این نامه را عبدالله بن مِشمَع هَمدانی و عبدالله بن وال با شتاب هرچه تمام‌تر به مکه رساندند و در دهم ماه مبارک سال ۶۰ هجری به حضور امام شرفیاب شدند. دو روز از نگارش این نامه نمی‌گذشت که کوفیان یکصد و پنجاه نامه دیگر را توسط قیس بن مُسهر صیداوی و دو نفر دیگر، روانه مکه کردند که در هر کدام از آنها امضای یک یا دو یا چهار نفر از اهالی کوفه دیده می‌شد. سیل نامه‌ها به سوی مکه و محضر امام روانه شدند.

فرزند عوسجه غیر از اینکه نامه‌های جمعی را امضا می‌کرد، به عنوان شخصیت بانفوذ کوفه و برخوردار از اقتدار معنوی و پایگاه اجتماعی، شخصاً برای امام نامه نوشت و تا پای جان بر آن دعوت ایستاد.۱۲

مرحوم سماوی می‌نویسد طبق مدارک تاریخی و رجالی او از کسانی است که برای حضرت سیدالشهدا نامه نگاشت و در کوفه از مردم برای آن فروغ ولایت بیعت ‌گرفت و چون نایب امام به این دیار قدم نهاد، خود را در خدمت او قرار داد.۱۳

امام با تأمل در باره دعوت شیعیان کوفه اندیشید و پیشنهاد کوفیان را مورد ارزیابی و بررسی دقیق قرار ‌داد و در پاسخ  به دعوت آنان درنگ کرد. تصمیم حکیمانه حضرت در این مرحله دشوار و پیچیده، در این واقعیت تجلی پیدا کرد که برای حل مشکلات، شخصاً راهی کوفه نشود و از پاسخ قطعی نهایی به کوفیان اجتناب ورزد. بینش ژرف امام آن حضرت را به تأنی و آرامش، بدون شتاب و تندروی برای گام نهادن در این راه طولانی فرا خواند و عزم آن وجود مقدس بر آن قرار گرفت تا یکی از افراد خاندان خویش را که مورد وثوق و سلحشوری مطمئن بود، به عنوان نایب و نماینده خویش در جهت تحقق اهداف مقدماتی و برآوردن خواسته‌های شیعیان کوفی، به سوی ایشان روانه سازد.۱۴

 

همگامی با قیام مسلم بن عقیل

سرانجام مسلم بن عقیل از جانب امام حسین(ع) مأمور شد به کوفه برود و اوضاع این شهر را بررسی کند  در صورتی که شرایط مناسب بود، به حضرت گزارش دهد و در غیر این صورت شتابان برگردد. مسلم از راه مدینه به جانب کوفه حرکت کرد و پس از تحمل سختی‌های بسیار در مسیر سرزمین عراق به آنجا رسید.۱۵

روز پنجم شوال المکرم بود که مسلم در معابر کوفه قدم نهاد و طبق نقل برخی از مورخان به خانه مسلم بن عوسجه اسدی رفت. در آن روز خانه مختار بن ابو عبیده ثقفی به نام منزل سلام بن مسیب خوانده می‌شد، زیرا این مکان بعدها به تملک وی درآمد. منابع روایی هم تصریح کرده‌اند که مسلم به خانه یکی از استوارترین مجاهدان کوفه که فرزند عوسجه بود، فرود آمد.

اما روایت دیگری می‌گوید مسلم از همان آغاز به خانه مختار آمد و منزلش را مقر خود قرار داد؛ ولی با آمدن عبیدالله فرزند زیاد به کوفه و آشفته گردیدن اوضاع، مسلم به خانه رئیس قبیله‌های مراد و مذجح رفت که در کوفه از پایگاه اجتماعی سیاسی قوی برخوردار بود.

با توجه به سفارش‌های موکد امام حسین(ع) خطاب به نایب خود که به او فرموده بود به هنگام ورود به کوفه نزد موثق‌ترین مردمان آن دیار سکونت اختیار کن، این سه منزل از مکان‌های امن و مورد اطمینان به شمار می‌آمدند و هرکدام از آنها مزایای ویژه‌ای داشتند. لکن قرائنی مؤید آن است که مسلم بن عقیل به خانه فرزند عوسجه رفت، زیرا او از سفیر امام شخصاً دعوت رسمی به عمل آورد. به علاوه فرزند عقیل برای مسلم بن عوسجه احترام وافری قائل بود، زیرا او از افراد جلیل‌القدر و در زمره صالحان کوفه و از مردان جهاد و اجتهاد محسوب می‌شد. به سبب همین شایستگی‌ها وی مسئولیت‌های مهمی را در خیزش نایب امام، عهده‌دار شد. چنین به نظر می‌رسد که مسلم بن عقیل در چند روز اول آمدن به کوفه، میهمان فرزند عوسجه بوده و بعد از چندی به منزل مختار رفته است، زیرا ای داماد والی وقت کوفه، نعمان بن بشیر و از این روی خانه‌اش از مصونیت سیاسی و امنیتی برخوردار بود.

به هر حال مسلم بن عقیل در بیت فرزند عوسجه جلسه‌ای تشکیل می‌دهد و نامه حسین بن علی(ع) را می‌خواند. پیام سید شهیدان گوش‌های حاضرین را نوازش می‌دهد، دل‌ها را مشحون از هیجان می‌کند و  اشک شوق در دیدگان حاضران حلقه می‌زند. در این هنگام اولین اشخاص برای بیعت با مسلم برمی‌خیزند که مسلم بن عوسجه در زمره آنان است.۱۶فرزند عوسجه نه تنها با فرستاده ویژه امام حسین(ع) بیعت کرد، بلکه از کوفیان برای امام بیعت ‌گرفت و آنان را به پایدار در این مسیر سوگند ‌داد.۱۷

 

آشفتگی شرایط سیاسی اجتماعی کوفه

تشکیل جلسات مکرر برای سازمان دادن به حرکت کوفیان و رفت‌وآمدهای اقشار گوناگون به محل اقامت مسلم و بیعت اهالی با او، کارگزاران حکومتی را به هراس ‌افکند. کم‌کم بیم یک خیزش فراگیر به رهبری فرستاده امام می‌رفت. وابستگان اموی و کسانی که منافع خویش را در خطر می‌دیدند، از طریق نامه و پیک‌هایی خواستار اقدامات سریع یزید بن معاویه در این باره شدند. سرانجام او امارت کوفه را با حفظ سمت والی بصره در ضمن فرمانی به عبیدالله بن زیاد واگذار کرد. فرزند زیاد که در بصره اقامت داشت با دریافت فرمان جدید، خود را برای رفتن به کوفه مهیا ساخت و این جرثومه فساد و جانیِ بی‌رحم، در اواخر ذی ‌القعده از بصره راهی کوفه و دارالاماره شد و روز بعد فرمان داد تا مردم شهر در مسجد کوفه گرد آیند. آنگاه بر فراز منبر رفت و جملاتی تهدیدآمیز در باره امام حسین(ع) و بیعت کوفیان با آن حضرت بر زبان آورد و افزود یزید مرا امیر شهرتان کرده و دستور داده است با اهل عصیان و تمرد به خشونت و سختی رفتار کنم. من سلاح و تازیانه خود را برای سرکوبی مخالفان و کسانی که با میثاق من منازعه کنند، آماده ساخته‌ام.۱۸

والی جدید در همان روزهای نخست عده‌ای از کوفیان را بازداشت کرد و در دم به قتل رساند!۱۹

تصمیم‌های خشن فرزند زیاد و وجود برخی از منافقان و فرصت‌طلبان و عدم بصیرت اقشاری از مردم، انسجام اهالی را برای شکل‌گیری حرکتی در حمایت از مسلم بن عقیل درهم شکست. حضرت مسلم با درک این اوضاع، مقر خود را تغییر داد و حالت اختفا به خود گرفت. به علاوه خانه قبلی، آن مصونیت گذشته را نداشت و برای عوامل حکومتی شناخته شده بود، لذا نماینده امام، بیت شخصیتی مجاهد، مؤمن و از پرورش‌یافتگان مکتب حضرت علی(ع) یعنی هانی بن عروه را بر‌گزید. حکمران جدید به‌رغم فضای اختناقی که به وجود آورده بود، از دستیابی به مسلم بن عقیل عاجز شد.

 

روی آوردن به نیرنگ و جاسوسی

ابن زیاد که در صدد پی بردن به محل اختفای مسلم  بود، ابتدا سعی کرد به بهانۀ عیادت از «شریک بن اعور حارثی» (از شیعیان بصره که به اجبار به کوفه آورده شده و بیمار بود)، به محل اختفای مسلم پی ببرد، غافل از اینکه «شریک» از هنگام ورود به شهر با وجود کسالت همچنان ملازم فرزند عقیل بود. چون ابن زیاد از این طریق موفقیتی به دست نیاورد، دست به نیرنگ جدیدی زد و چندتن از موالی را فراخواند از آنان خواست که با مهارت و تیزبینی به جاسوسی بپردازند. یکی از این موالی «معقل» نام داشت، از او خواسته شد تا وانمود کند که یکی از شیعیان است و «مولای ذو الکلاع حِمیَری» که در حمص از توابع شام مشهور به تشیع است، او به صورت مهاجری غریب با مبلغ سه هزار درهم که ابن زیاد به او داده بود، این گونه وانمود کرد که اموال مزبور را از جانب شیعیان ساکن شام برای اهل بیت«ع» آورده است و خویش را از «موالی» معرفی کرد. این حیله برای عادی جلوه دادن قضیه مناسب‌تر بود، زیرا بر اثر سیاست تبعیض نژادی اعمال شده توسط امویان، «موالیان» در زمره هواداران خاندان عترت قلمداد می‌شدند.

معقل از مردمان حومه کوفه بود و برخی از مقربان مسلم بن عقیل را از مدت‌ها پیش از ورود ابن زیاد به کوفه می‌شناخت و با بسیاری از یاران سفیر امام رابطه داشت. در عین حال به عنوان جاسوسی حرفه‌ای و عاملی نفوذی از همان روزهای اول که حضرت مسلم‌بن عقیل عازم کوفه شد، اوضاع را زیر نظر گرفت و کوشید اعتماد بسیاری را به سوی خود جلب کند. این جاسوس تلاش و تحقیق خود را برای رسیدن به مطلوب آغاز کرد. او در مسجد مردی را دید که مکرر مشغول عبادت بود و پس از فراغت از نمازی، به نمازی دیگر می‌پرداخت. معقل با خود گفت، «شیعیان زیاد نماز می‌خوانند. فکر می‌کنم این مرد در زمره آنان و از افرادی است که در دستگاه مسلم بن عقیل فعالیت می‌کند و برای او از مردم بیعت می‌گیرد.» و منتظر ماند تا او از نماز خود فارغ شد. سپس به او که کسی جز مسلم بن عوسجه نبود، با حالت تضرع و اشک‌ریزان و با چهره‌ای که آثار رنج، سختی و ستم بر آن نقش بسته بود، به حالت تضرع و اشک‌ریزان خطاب به او گفت: «ای بنده خدا! من مردی از اهالی شام هستم که خداوند نعمت محبت اهل بیت«ع» و حامیان آنان را به من عطا و مرا به این افتخار سرافراز کرده است. در ضمن با خود سه هزار درهم آورده‌ام و قصد دارم این مبلغ را به «مسلم بن عقیل» تسلیم کنم. کوشیدم با او دیدار کنم، ولی موفق نشدم، شنیده‌ام که شما با او ارتباط دارید.»

مسلم بن عوسجه با وجود رعایت جوانب احتیاط نتوانست جاسوس را بشناسد. از او پیمان‌های سختی گرفت تا برنامه‌های آنان را از کارگزاران حکومتی مخفی سازد. سپس به او گفت، چند روزی به رفت‌وآمد خود ادامه بده تا بتوانم برایت اجازۀ دیدار بخواهم. سرانجام جاسوس مذکور بعد از چند روز رفت و آمد، توسط مسلم بن عوسجه به مقر اقامت مسلم بن عقیل در منزل هانی رفت و با سفیر امام حسین(ع) بیعت کرد و پول را به او تحویل داد. معقل تمام روز را نزد مسلم بن عقیل می‌گذراند و اخبار لازم را به دست می‌آورد و شبانه مخفیانه به آگاهی ابن زیاد می‌رساند.

سرانجام فرزند زیاد، هانی را به مقر امارت خویش فراخواند و بعد از گفتگوهای مقدماتی، او را مورد عتاب و خطاب قرار داد که چرا مسلم بن عقیل را در منزل خویش پناه داده است و وقتی هانی این موضوع را انکار کرد، عبیدالله معقل را فراخواند. چون او وارد شد، هانی فهمید که این فرد، جاسوس دستگاه حکومت بوده است. با وجود این هانی از تحویل مهمان خویش به عبیدالله امتناع کرد. در نتیجه ابن زیاد او را مضروب و مجروح و در اتاقی زندانی کرد و سپس به شهادت رساند.۲۰

چون خبر کشته شدن هانی به مسلم بن عقیل رسید، بیعت‌کنندگان را فراخواند. همگان آمدند. مسلم‌بن عقیل، مسلم بن عوسجه را به فرماندهی قبیله‌های مذحج و اسد گماشت. بدین ترتیب قیام آغاز شد و انبوه مردم به جانب قصر حکومتی حرکت کردند. کار بر فرزند مرجانه سخت شد، زیرا مجموعه یاران و حامیانش به همراه نگهبانان قصر به یکصد نفر هم نمی‌رسیدند. در این لحظات حساس آسان‌ترین کار برای مهاجمان این بود که با یورش ناگهانی کار عبیدالله را یکسره کنند، اما سستی و دون‌همتی عده‌ای از کوفیان و نیز تهدید، هراس‌آفرینی و شایعه‌افکنی طرفداران ابن‌زیاد باعث پراکندگی و تفرقه در این نیروی چهارهزار نفری و ارتباط فرماندهان سپاه مزبور با یکدیگر قطع شد.

تاریکی شب فرا نرسیده بود که تنها سیصد نفر با مسلم بن عقیل ماندند. در هنگام اقامه نماز عشا سی نفر به وی اقتدا کردند و بعد از نماز در حال حرکت به سوی محله قبیله کنده بود که هیچ کس را پشت سر خود نیافت ناگزیر به خانه زنی به نام طوعه پناه برد، اما قوای امنیتی حاکم کوفه به محل اختفایش پی بردند، منزل مزبور را به محاصره خویش درآوردند و مسلم را بعد از نبردی سخت دستگیر کردند و به دارالاماره بردند. ابن زیاد با او سخن گفت و سرانجام آن مهمان گرانقدر کوفیان را به شهادت رساند.۲۱

 

فرازهایی از فداکاری

مسلم بن عوسجه که پیری سالخورده بود و محاسن خود را در تقوا، فضیلت و فداکاری سپید کرده بود و در قیام مسلم بن عقیل، وکیل او در قبض اموال، خرید اسلحه و اخذ بیعت بود و فرماندهی بخشی از قوای او را در خیزش علیه ابن زیاد عهده‌دار بود، وقتی اوضاع کوفه را این گونه دید، زندگی پنهانی برگزید و چون شنید امام حسین(ع) به کربلا آمده است، همراه دوست دیرینش حبیب بن مظاهر از کوفه بیرون آمد و به جانب نینوا روان گردید. شب‌ها راه می‌رفتند و روزها در نهانگاه به سر می‌بردند و خود را از دید مأموران حکومتی به دور می‌داشتند. جویندگانی بودند که پایداری کردند و به مقصد رسیدند و در زمره یاران حسین بن علی(ع) در آمدند. زندگی فرزند عوسجه از دیدار با رسول اکرم(ص) آغاز شد و به دیدار با سبط آن خاتم پیامبران خاتمه یافت.۲۲

در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع) در فرازی از بیانات خویش فرمودند: «اینک ای یارانم! اکنون که تاریکی همه جا را فرا گرفته، به شما اجازه می‌دهم که از اینجا بروید. شما هیچ گونه تعهد و پیمانی از من بر گردن ندارید، زیرا این گروه تنها مرا می‌جویند.»

از میان فداکاران عاشورا مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «آیا ما دست از تو برداریم؟ در آن هنگام چه عذری نزد خداوند نسبت به ادای حق تو بیاوریم؟ سوگند به پروردگار، تو را رها نکنم تا آنکه نیزه به سینه دشمنانت بکوبم و تا شمشیرم در قبضه من است، پیوسته بر آنان ضربت وارد سازم و اگر سلاحی در اختیار نداشته باشم، با سنگ با ایشان می‌جنگم. به خدا سوگند اگر بدانم کشته و سپس زنده می‌شوم و پس از آن مرا می‌سوزانند و باز زنده می‌شوم و هر بار خاکسترم را بر باد می‌دهند و این کار را هفتاد بار تکرار می‌کنند، دست از یاری تو برنمی‌دارم تا آنکه در حمایت از امام خویش مرگ را در آغوش بگیرم و چگونه چنین نکنم در حالی که مردن یک بار بیش نیست، اما پس از آن کرامت، سرافرازی و پایداری است که پایانی ندارد.۲۳»

در روز عاشورا هنگامی که نبردی خونین آغاز شد، مسلم بن عوسجه که در میسره یاران امام قرار داشت، پس از حمله نخست توسط عمرو بن حجاج از سمت فرات به سوی سپاه امام حسین(ع) به دشمن یورش برد و شمشیر ‌زد و این رجز را خواند: «اگر هویت مرا بپرسید، می‌گویم که شیری هستم از بیشه شیران بنی اسد. هرکس بر ما جفا کند گمراه است و براساس تعالیم اسلام و دین خدای بی‌نیاز، کفرپیشه خواهد بود.»

مسلم جنگی سخت کرد و عده‌ای از امویان را به هلاکت رساند و خود نیز به‌شدت مجروح شد. در بحبوحه نبرد، دوتن از قوای دشمن به نام‌های «مسلم بن عبدالله ضُبائی» و «عبدالله بن خشکاره بجلّی» بر او تاختند و با ضربات شمشیر او را نقش بر زمین کردند. سپس امام حسین(ع) گام پیش نهاد و بر بالین وی آمد. هنوز رمق در بدن داشت. آن حضرت خطاب به فرزند عوسجه فرمودند:

«مِنَ المؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عاهَدُوالله عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ مَا بَدّلوا تَبدِیلا: از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته‌اند وفا کردند. بعضی بر سر میثاق خویش جان باختند و برخی چشم به راهند و هیچ پیمان خود را دگرگون نکرده‌اند.»

حبیب بن مظاهر نزدیک آمد و گفت: «ای مسلم برای من بسی غیرقابل تحمل است که تو افتاده باشی. تو را مژده بهشت باد.» فرزند عوسجه با صدای ضعیفی پاسخ داد: «ای حبیب! خدا تو را مژده نیکو دهد. تو را به حمایت از امام سفارش می‌کنم و از تو می‌خواهم که جان خویش را نثارش کنی.» حبیب گفت: «چنین خواهم کرد.»

یاران عمرو بن حجاج فریاد زدند مسلم بن عوسجه را به قتل رساندیم. شبث بن ربعی گفت: «مادرتان در سوگ شما بنشیند. آیا از اینکه او را کشته‌اید شادمان هستید؟ سوگند به خداوند او در میان رزمندگان مسلمان از منزلت والایی برخوردار بود. در هنگام فتح آذربایجان به چشم خود دیدم قبل از آنکه سواران مسلمان خود را آماده نبرد کنند، او به‌تنهایی به سوی خصم یورش برد و شش نفر از مشرکان را کشت. آیا چنین دلاوری را می‌کشید و شادمانی می‌کنید؟»۲۴

آری! حتی دشمن به مقام معنوی و فداکاری او اعتراف می‌کند. سخنان او در شب عاشورا و نیز عباراتی که در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه در وصف مسلم بن عوسجه آمده، از جلالت قدر، قوت ایمان، تقوا و شجاعت او حکایت دارد. حالاتی که قلم از تحریر و لسان از تقدیر آن عاجز است.۲۵

پی‌نوشت:

۱- فرسان‌الهیجاء، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۲، ص ۱۱۶٫

۲- فرهنگ زیارت، ش ۲۹ و ۱۱۳ – ۱۱۵٫

۳- دائره‌المعارف تشیع، ج ۳، ص ۴۴۱٫

  1. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۰؛ تفسیر المیزان، ج ۲، ص ۱۰۲٫

۵- یاران پایدار امام حسین، محمدهادی اعینی، ص ۱۶۳٫

۶- ابصار العین، شیخ محمد سماوی، ص ۱۳۳٫

۷- منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۶۶۶٫

۸- تاریخ‌الامم و الملوک، طبری، ج ۳، ص ۳۲۵؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۶۷، فرسان الهیجاء، ص ۱۱۶٫

۹- فتوح‌البلدان، بلاذری، ص ۴۶۷٫

۱۰- فرسان‌الهیجاء، ج ۱، ص ۱۱۶؛ یاران پایدار امام حسین(ع)، ص ۱۶۳٫

۱۱- تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۱ – ۲۶۲؛ الارشاد، ص ۳۰۳؛ الامامه والسیاسه، ج ۲، ص ۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۶۶؛ تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص ۲۱۵٫

۱۲- انصارالحسین، محمدمهدی شمس الدین، ص ۱۰۶٫

۱۳- انصارالحسین، ص ۱۳۳٫

۱۴- اخبارالطوال، دنیوری، ص ۲۳۱؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص ۱۹؛ روضه‌الواعظین، ص ۱۴۹؛ الشهید مسلم بن عقیل، مقدم، ص ۵۴ – ۵۵٫

۱۵- اخبار الطوال، ص ۲۷۹٫

۱۶- الشهید مسلم بن عقیل، ص ۸۱ – ۸۳، مسلم بن عقیل، محمدعلی عابدین، ص ۱۱۳ – ۱۱۴٫

۱۷- مناقب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ج ۵، ص ۲۸۲٫

۱۸- تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۶۹٫

۱۹- حیاه الامام الحسین، ج ۲، ص ۳۶۰٫

۲۰- اخبار الطوال، ص ۲۸۳ – ۲۸۵، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۲۴؛ الفتوح، ابن اعلم کوفی، ص ۸۴۹ – ۸۵۰، کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۶۹؛ ارشاد، شیخ مفید، ص ۲۰۷؛ مسلم بن عقیل، عابدین، ص ۱۸۲ – ۱۸۳٫

۲۱- انصار الحسین، ص ۱۳۳، انصار الحسین، ص ۹۳، مقتل الحسین، مقوم، ص ۱۸۳ – ۱۸۴٫

۲۲- الفتوح، ص ۸۹۷، تجارب الامم، ج ۳، ص ۶۹؛ ارشاد، ص ۲۳۱٫

۲۳- سوره احزاب، آیه ۲۳٫

۲۴- تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۶، لهوف، سیدبن طاووس، ص ۱۰۶، الفتوح، ص ۸۹۷؛ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۶۶۵٫

۲۵- فرسان الهیجا، ج ۱، ص ۱۱۷٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

مسلم بن عوسجه از سنین جوانی بر اساس فطرت پاکی که داشت و نیز تحت تأثیر تعالیم حضرت رسول اکرم(ص) به عبادت، ذکر و تهجّد روی آورد. او مراقب بود هر عاملی که دلش را از یاد خدا غافل و او را از درگاه حق‌تعالی منصرف می‌کند، دوری کند و به ساحت مقدس الهی توجه قلبی داشته باشد

 

۲٫

عوسجه می‌کوشید اعمالش را به قصد قربت و به نیت بندگی انجام دهد و چون در این مسیر خلوص، صدق و حالاتی توأم با معرفت و بصیرت پیش رفت و دل خود را تسلیم حق کرد، خداوند متعال او را به بندگی پذیرفت و به درجه‌ای ارتقا یافت که به مقربان درگاه پروردگار اختصاص دارد.

 

۳٫

حتی دشمن به مقام معنوی و فداکاری او اعتراف می‌کند. سخنان او در شب عاشورا و نیز عباراتی که در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه در وصف مسلم بن عوسجه آمده، از جلالت قدر، قوت ایمان، تقوا و شجاعت او حکایت دارد. حالاتی که قلم از تحریر و لسان از تقدیر آن عاجز است

 

 

 

 

23اکتبر/17

مؤلفه‌های مادی تولید و اشتغال از منظر قرآن و احادیث

در فرآیند کار و تولید، مؤلفه­های مادی، نقش به‌سزایی دارند. انسان‌های مؤمن و دینمداری که به کار و تلاش اهمیت می‌دهند، باید عوامل مادی موفقیت را جدی بگیرند و تنها به اخلاق و تعهد اکتفا نکنند. در اینجا مهم‌ترین عوامل موفقیت را شرح می‌دهیم:

 

۱٫ مدیریت

یکی از عوامل موفقیت در کار و تولید، استفاده از مدیران شایسته است. مدیر کسی است که برای دستیابی به بالاترین بازدهی بهترین استفاده را از امکانات و توانایی‌ها می‌برد، از این رو جایگاه مدیر با سایر عوامل موفقیت یکی نیست، بلکه در رأس آنهاست.

امام علی«ع» در بیانی زیبا و نمادین، مدیر را حلقه اتصال امکانات و توانایی‌ها بر می‌شمرند: «موقعیت کسی که زمام امور را به عهده دارد، مانند موقعیت بند تسبیح است که دانه‌ها را گرد هم می‌آورد. اگر بند پاره شود، دانه‌ها پراکنده خواهند شد و هر کدام به کناری خواهند افتاد و بعد از آن هم  دیگر گرد هم نخواهند آمد.» (۱)

مدیری که زمام امور جامعه از جمله امور اقتصادی را به عهده می‌گیرد، باید از ویژگی‌هایی برخوردار باشد تا بتواند با بسیج امکانات و انجام جهاد اقتصادی، جامعه اسلامی را به رشد و شکوفایی برساند. مهم‌ترین ویژگی‌های یک مدیر کارآمد عبارتند از:

الف) تخصص

لازمه انجام هر کاری، برخورداری از آگاهی و دانش متناسب با آن کار است. جهاد اقتصادی نیز از این قاعده مستثنی نیست و گماردن مدیران لایق و متخصص بر امور اقتصادی، برای شکوفایی اقتصادی جامعه ضروری است. چه بسا در کشوری با وجود نیروهای متخصص و کار آمد، معادن و ذخایر زیرزمینی، موقعیت جغرافیایی مناسب، امکانات صنعتی و کشاورزی، نیروی جوان و آماده به کار فراوان و… به دلیل فقدان مدیران توانا و لایق و یا عدم به کارگیری آنان، از امکانات استفاده مناسب نشود و در نتیجه کشور از رشد اقتصادی مناسب باز بماند. اما کشوری با امکاناتی به‌مراتب پایین‌تر، به دلیل برخورداری از مدیران کاردان و لایق و به‌کارگیری آنان، رشد زیادی پیدا کند.

به همین دلیل، قرآن کریم دستور می‌دهد اموال و امکانات اقتصادی خود را به دست انسان‌هایی که آگاهی و توانایی لازم را ندارند، نسپارید: «وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً؛(۲)اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزی دهید و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید.»

سفیه کسی است که رشد عقلانی لازم برای اداره اموال خود را ندارد و برای اداره اموالش به قیّم نیازمند است. در این آیه، دارایی عامل برپایی انسان‌ها دانسته شده، به‌گونه‌ای که اگر فردی از امکانات اقتصادی مناسب برخوردار نباشد، خودکفا و متکی به خود نخواهد بود و به دیگرانی که نقش قیّم را برای او ایفا می‌کنند، وابسته است.

این آیه به دلیل اطلاقی که دارد، هم شامل حوزه اموال خصوصی و هم شامل حوزه اموال عمومی می‌شود. یعنی هم یکایک افراد جامعه نباید دارایی‌های خود را به دست افراد ناآگاه بسپارند و هم حکومت‌ها و جوامع نباید زمام اقتصادی خود را به دست افرادی بدهند که آگاهی و توانایی لازم را ندارند. بنابراین پیام مهم این آیه، توصیه به سپردن امور اقتصادی به دست افراد متخصص و خبره است.

ب) تعهد

حضرت یوسف«ع» هنگامی که خود را برای اداره  دارایی‌های مصر نامزد می‌کند، دو ویژگی خود برای تصدی این منصب را دانایی و امانتداری برمی‌شمرد: «قالَ اجعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الأَرضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیم؛(۳) گفت: مرا بر مراکز مال بگمار که من نگاهبانی دانایم.»

واژه «علیم» به دانایی و تخصص مدیر و واژه «حفیظ» به امانتداری یا تعهد او اشاره دارد. فرد متخصص، علم و دانایی کافی برای انجام کار را دارد و نسبت به کار خود ناآگاه نیست. فرد متعهد، امانتدار است، وجدان کاری دارد و خیانت نمی‌کند.

نکته جالب این است که فردی همچون حضرت یوسف«ع» نه تنها از این‌ که در فعالیت‌های اقتصادی جامعه شرکت کند، ابایی ندارد، بلکه حتی برای گرفتن مسئولیت در این حوزه پیشقدم می‌شود و برای تصدی بالاترین مقام اقتصادی کشور، خود را معرفی می‌کند.

در نقطه مقابل، فردی که آگاهی کافی از کار ندارد و یا از وجدان کاری لازم برخوردار نیست، در انجام کار دچار اشتباه می‌شود و کار مطلوبی را ارائه نمی‌دهد. از دیدگاه قرآن کریم نباید از چنین افرادی در کارها کمک گرفتحا: «ما أَشهَدْتُهُم خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرضِ وَ لا خَلقَ أَنْفُسِهِم وَ ما کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً؛(۴) من هرگز آنها (ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین و نه به هنگام آفرینش خودشان، ضر نساختم! و من هیچ‌گاه گمراه‌کنندگان را دستیار خود قرار نمی‌دهم!»  

مدیران بی‌تخصص یا بی‌تعهد، در فکر یا عمل دچار اشتباه می‌شوند و سازمان متبوع خود را به سرمنزل مقصود نمی‌رسانند. پیام روشن این آیه شریفه به کار نگرفتن افراد گمراه و گمراه‌کننده در مسئولیت‌های حکومتی است، افرادی که به دلیل انحراف فکری یا عملی، فرد یا گروهی را به بیراهه می‌کشانند.

افراد منحرفی حاضر بودند در مقابل دریافت منصب حکومتی با آن حضرت علی«ع» همکاری کنند، اما آن حضرت حاضر نبود حتی برای یک روز هم با آنان همکاری کند و مسئولیتی را  به آنان بسپارد. نمونه بارز این گروه، معاویه است. هنگام بیعت مردم با امیرالمومنین علی«ع» به آن حضرت خبر رسید که معاویه از بیعت کردن خودداری می‌کند و می‌گوید: «اگر علی مرا بر حکومت شام یا مسئولیت‌هایی که عثمان مرا بر آنها گماشته بود، بگمارد، با علی بیعت می‌کنم (و در غیر این صورت با او بیعت نمی‌کنم)».

مغیره بن شعبه نزد آن حضرت آمد و گفت: «ای امیر مومنان! معاویه را خوب می‌شناسی. حاکمان پیش از تو او را به حکومت شام منصوب کردند، تو هم تا امور حکومت سامان یابد چنین کن. پس از آن چنانچه فساد او بر تو روشن شد او را از کار برکنار کن.»

امیرمؤمنان در پاسخ مغیره فرمودند: «ای مغیره! آیا تضمین می‌کنی که در فاصله بین نصب و عزل او زنده باشم؟» مغیره گفت «نه» سپس امام علی«ع» فرمودند: «من از خداوند هیچ‌گاه درخواست نمی‌کنم که موفق شوم او را بر حکومت دو مرد مسلمان حتی برای یک شب بگمارم. زیرا (خداوند در قرآن فرمود: من از گمراهان یاری نمی‌گیرم.»(۵)

این توصیه قرآنی و رفتار علوی به ما می‌فهماند که مسئولیت‌ها را به افرادی که دچار انحراف فکری یا عملی هستند نسپاریم تا از آسیب آنها در امان باشیم. این تأکید و توصیه به‌ویژه در مسائل اقتصادی اهمیت بیشتری دارد، زیرا به دلیل ویژگی افزون‌طلبی و ثروت‌اندوزی انسان، اگر کسانی از صلاحیت اخلاقی و خویشتنداری کافی برخوردار نباشند، خطر آسیب‌پذیری و آسیب‌رسانی آنان بیشتر است و جامعه از وجود آنها آسیب فراوان می‌بیند.

جالب این که‌ در برنامه‌های اسلامی در همه جا «علم» و «تقوا » در کنار هم قرار دارند. مرجع تقلید باید «مجتهد» و «عادل» باشد. قاضی و رهبر باید «مجتهد» و «عادل» باشد. البته در کنار این دو شرط، شرایط دیگری نیز هستند، اما اساس و پایه، این دو هستند: «علم و آگاهی» توأم با «عدالت و تقوا».(۶)

قرآن کریم در ضمن داستان طالوت و جالوت، بار دیگر بر همین ویژگی تأکید می‌کند. وقتی گروهی از بنی‌اسرائیل از پیامبرانشان خواستند که برای نبرد با جالوت، فرماندهی برای آنان انتخاب کند، آن پیامبر از طرف خداوند، حضرت طالوت را به ایشان معرفی کرد. مردم که گمان می‌کردند فرمانده سپاه باید از طبقه اشراف و خانواده‌های متمکن باشد، با شنیدن این خبر تعجب کردند و لب به اعتراض گشودند که طالوت به دلیل عدم تمکن مالی صلاحیت فرماندهی لشکر را ندارد. قرآن کریم در رد این پندار نادرست به آنان پاسخ می‌دهد که آنچه شرط مدیریت و فرماندهی است، قدرت علمی و توانایی جسمی است نه قدرت مالی و تمکن اقتصادی: «وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم إِنَّ اللَّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلکُ عَلَینا وَ نَحنُ أَحَقُّ بِالْمُلکِ مِنهُ وَ لَم یُؤتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصطَفاهُ عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَهً فِی العِلمِ وَ الجِسمِ وَ اللَّهُ یُؤتی‏ مُلکَهُ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ؛(۷) پیامبرشان به آن‌ها گفت: «خداوند (طالوت) را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته‌تریم و او ثروت زیادی ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، می‌بخشد و احسان خداوند وسیع است و (از لیاقت افراد برای منصب‌ها) آگاه است.»

به همین دلیل است که در روایات ما توصیه شده است که کارها را به افرادی که نشاط کاری دارند بسپارید و از سپردن آنها به افراد کسل و تنبل بپرهیزید: «در کارهای خود بر فرد کسل و تنبل تکیه مکن.»(۸)

در جمع‌بندی شرایط لازم برای مدیران از جمله مدیران اقتصادی به این نتیجه می‌رسیم که از دیدگاه آیات و روایات، سه شرط «علم و آگاهی، امانتداری (صلاحیت اخلاقی) و توانایی عملی» از جمله مهم‌ترین ویژگی‌های لازم برای یک مدیر موفق است.

حسن ختام این بحث، توصیه‌های امام علی«ع» به حذیفه بن یمان یکی از کارگزاران آن حضرت است که وی را به انتخاب کارگزارانی با ویژگی‌های زیر دعوت می‌کنند:

«پس در کنار و اطراف خود، افراد مورد اطمینان و کسانی را که مورد علاقه تو هستند و راضی به دیانت آنها­ و حسن امانتشان هستی، جمع کن و از آنها در کارهایت یاری بخواه؛ زیرا این برای تو و مسئول مافوقت (امام علی«ع») بهتر است و باعث سرشکستگی دشمنانت می‌شود… و من تو را به تقوای الهی و اطاعت از او در پنهان و آشکار دعوت می‌کنم… و تو را به مدارا در کارهایت و نرمش و عدل نسبت به مردمت فرمان می‌دهم، زیرا تو در این امور مورد سئوال واقع می‌شوی و تو را به انصاف با مظلوم و عفو از مردم و روش نیکو تا آنجا که می‌توانی دعوت کنم. (۹)

 

۲٫ برنامه‌ریزی

کار و تولید مستلزم برنامه‌ریزی صحیح، دقیق و کارآمد است و بدون آن، نمی‌توان به شکوفایی اقتصادی نایل شد.

برنامه‌ریزی، واژه‌ای فارسی و معادل واژه تدبیر در زبان عربی است. تدبیر به معنای عاقبت اندیشی، دیدن وقایع ناپیدا و پشت صحنه است.

مدیران موفق با ملاحظه وقایع کنونی و تحلیل آنها، حوادث آینده را پیش‌بینی می‌کنند و با انجام اقداماتی مناسب، به مدیریت حوادث و جهت‌دهی آنها به سمت اهداف مطلوب می‌پردازند. در واقع مدیران با پیش‌بینی حوادث آینده و اقدامات لازم برای رسیدن به آنها، آینده را می‌سازند.

امام باقر«ع» تمام کمالات انسانی را در سه نکته خلاصه کرده‌اند که یکی از آنها تدبیر در زندگی است.

تمام کمالات در سه چیز نهفته‌اند: فهم عمیق از دین، بردباری در ناملایمات و برنامه‌ریزی در زندگی(۱۰) «الکمالُ کُلُّ الکمالِ التفقهُ فی الدینِ و الصبرُ علی النائبهِ و تقدیرُ المعیشهِ».

ایوب بن حرّ می‌گوید: «با گوش خود شنیدم که مردی به امام صادق«ع» گفت من شنیده‌ام که داشتن اقتصاد و تدبیر و برنامه‌ریزی در زندگی، نصف منشأ کسب و درآمد است. امام«ع» فرمودند: لَا بَلْ هُوَ الْکَسْبُ کُلُّهُ وَ مِنَ الدِّینِ التَّدْبِیرُ فِی الْمَعِیشَهِ؛(۱۱) نه، بلکه تدبیر در زندگی منشأ همه کسب و کار و درآمد است.»

با دقت در این گونه احادیث، پیوند وثیق دینداری و سعادت دنیوی خودنمایی می‌کند، بر این اساس می‌توان گفت انسان متدیّنی که اهل برنامه‌ریزی و نظم و انضباط نیست، به اندازه بی‌برنامگی و بی‌نظمی خود غیرمتدین است و انسان غیرمتدینی که اهل برنامه و نظم و انضباط است، هر چند به صورت خودآگاه و باانگیزه دینی، چنین رفتاری از خود نشان نداده باشد، به اندازه برنامه‌ریزی و نظم خود به آموزه‌های دینی عمل کرده است.

 

۳٫ امنیت

امنیت روحی و روانی در زمینه رشد فردی و امنیت اجتماعی و اقتصاد در بُعد اجتماعی زمینه‌ساز هرگونه رشد و تعالی هستند. امنیت همچون هوای پاک برای ادامه حیات ضروری است و زندگی در جامعه ناامن، همچون تنفس در هوای ناپاک سبب آلودگی و بیماری است. از این نظر در روایات معصومان«ع» بدترین شهرها، شهری است که شهروندان آن احساس امنیت نمی‌کنند. به فرموده امام علی«ع»: «بدترین شهرها شهری است که در آن امنیت و ارزانی نیست(۱۲) و شهروندان آن امنیت ندارند.»(۱۳)

در جامعه ناامن، قانون رنگ می‌بازد و هر کسی برای جلب منافع حداکثری، از پایمال کردن حقوق دیگران ابایی ندارد. جامعه ناامن به جنگلی می‌ماند که هر کسی درنده‌وار دیگران را می‌دَرد تا خود به حیات حیوانیش ادامه بدهد.

امام سجاد«ع» در تشبیهی نمادین درباره جامعه دوران خود که نمونه یک جامعه ناامن بود، فرمودند: «ای زراره! مردمان در زمان ما شش گروهند: شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند. شیران، شاهان جهانند و هر یک از ایشان می‌خواهند غالب باشند نه مغلوب. گرگ­ها بازرگانان شمایند که چون چیزی را بخواهند بخرند مذمّت می‌کنند و چون بخواهند بفروشند تعریف می‌کنند. روباهان کسانی‌اند که به نام دین نان می‌خورند و آنچه بر زبان می‌رانند در دل ندارند. سگ آن است که در روی مردمان پارس می‌کند و همه از ترس زبانش به اکرام او می‌پردازند. خوک، نامردان و همانندان ایشانند که به انجام هر کار زشت و ناپسندی پاسخ مثبت می‌دهند و اما گوسفند، آن کسانند که پشم‌های ایشان را می‌کنند و گوشت‌هایشان را می‌خورند و استخوان‌هاشان را می‌شکنند. گوسفند در میان شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک چه می‌تواند کند؟»(۱۴)

در جامعه ناامن، فعالیت‌های رشدآور از جمله فعالیت‌های اقتصادی سالم کمیاب است و بسیاری از فعالان اقتصادی بسان گرگ، به جان مردم می‌افتند و تا حد ممکن به دریدن انسان‌های ضعیف می‌پردازند. در نقطه مقابل در جامعه‌ای که امنیت حاکم است، حدود و حقوق هر کسی مشخص است، قانون حاکم است و آرامش بر جامعه سایه افکنده است. در چنین جامعه‌ای، زندگی دلپذیر و آرام است و زمینه برای رشد و شکوفایی استعداد‌های همگان فراهم است، از این رو «هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست.»(۱۵)

 

۴٫ نیروی انسانی شایسته

وجود مدیران لایق و برنامه‌ریزی صحیح، شرط لازم برای موفقیت در کار و تولید هست، اما شرط کافی نیست. اجرای برنامه‌های مدیران نیازمند مجریانی کارآمد است تا بتوانند برنامه‌های آنان را درست اجرا کنند.

اهمیت نیروی انسانی در برنامه‌های اقتصادی از آن روست که نیازمندی‌های انسان به صورت حاضر و آماده در طبیعت موجود نیست و انسان باید با کار و تلاش خود به آنها دست یابد. حکمت خداوند بر آن تعلق گرفته که با قرار دادن مواد خام در طبیعت، انسان را وادارد تا با کار و تلاش خود، نیازمندی‌هایش را تأمین کند. چرخه کاشت، داشت، برداشت در صحنه کار کشاورزی و چرخه استخراج، آماده‌سازی و توزیع، در صحنه کار صنعتی، نمودی از انجام مأموریتی است که خالق انسان از او خواسته است. از رهگذر کار و تلاش است که استعداد‌های انسان‌ها شکوفا می‌شود، زندگی و تعاملات اجتماعی شکل می‌گیرند، انسان با مشکلات و سختی‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، درس صبر و استقامت می‌آموزد و بالاخره از حاصل دسترنج خود بهره می‌برد. اگر همه نیازمندی‌های انسان بدون زحمت و به صورت آماده در اختیار او قرار می‌گرفت، انسان‌ها به یکدیگر نیازمند نبودند، زندگی اجتماعی شکل نمی‌گرفت، انسان در خلال حوادث روزگار آزموده نمی‌شد و در نتیجه استعداد‌های او شکوفا نمی‌شدند. به‌علاوه زندگی در چنین حالتی سرد و یکنواخت می‌شد و انسان از زندگی خود لذت نمی‌برد. لذت، محصول رسیدن به مطلوب بعد از رنج و سختی است. زندگی انسان‌های مرفهی که هر چیزی را که بخواهند آسان فراهم می‌کنند، سرد و بی‌روح است و هیجانی بر آن حاکم نیست. به همین دلیل این عده مرتباً به دنبال هیجانات کاذبی هستند تا زندگی آنها­ را از این حالت خارج کند و به آن نشاط و هیجان ببخشد.

امام صادق«ع» در ضمن کلامی دلنشین پرده از این حکمت الهی بر می‌دارند: «ای مفضّل! از چیزهایی عبرت بگیر که برای رفع نیازمندی‌های آدمی آفریده شده‌اند و تدبیر‌هایی در آنها به کار رفته‌اند: دانه برای خوراک انسان آفریده شده، لیکن آرد کردن و خمیر کردن و پختن آن به عهده خود او گذاشته شده است. کُرک و پشم برای پوشش او آفریده شده، ولی زدن و رشتن و بافتن آن تکلیف خود اوست. درخت برای او آفریده شده، اما نشاندن و آب دادن و رسیدگی به آن کارهایی است که خود باید بکند. گیاهان دارویی برای درمان او آفریده شده‌اند، لیک چیدن و ترکیب کردن و ساختن دارو از آنها‌ به خود او واگذار شده است و دیگر چیزها را نیز به همین‌گونه خواهی یافت.

پس بنگر که چگونه آنچه را انسان خود نمی‌توانسته پدید آورد خداوند پدید آورده است، لیکن در هر یک از آنها‌ جای کار و کوششی باقی گذاشته است، زیرا که صلاح آدمی در همین بوده است، چون اگر این کار نیز از عهده آدمی برداشته می‌شد و برای او هیچ کار و شغلی باقی نمی‌ماند، انسان از ناسپاسی و سرمستی چنان می‌شد که زمین نمی‌توانست تحملش کند و سرانجام به کارهایی دست می‌زد که به تلف شدن او منجر می‌شدند.

در واقع اگر همه نیازمندی‌های مردمان (بی‌هیچ کوشش و کار و زحمتی) در اختیار او می‌بودند، زندگی گوارا نمی‌شد و از آن لذتی برای هیچ‌کس فراهم نمی‌آمد. آیا ندیده‌ای که اگر کسی مهمان قومی شود و مدتی بماند و همه آنچه را که می‌خواهد از خوراک و پوشاک و پذیرایی در اختیارش باشد، از بیکا‌ری خسته و ملول می‌شود و دلش می‌خواهد خود را به چیزی مشغول کند؟ پس بر این قیاس کن که اگر آدمی در تمام عمر هر چه را که می‌خواست در اختیار ‌داشت به چه رنجی گرفتار می‌شد. حسن تدبیر در چیزهایی که برای انسان آفریده شده در آن است که جایی برای کار آدمی در آنها باقی مانده است تا هم از بیکاری دلگیر نشود و هم او را از پرداختن به چیزهایی بازدارد که یا به دست نمی‌آیند و یا به خیر و صلاح او نیستند.»(۱۶)

بنابراین پیشرفت اقتصادی بدون فعالیت و تلاش نیروی انسانی کار آمد ممکن نیست. از همین رو از نظر امام علی«ع»: «مسئولیت‌ها به دست کارگزاران (شایسته) به انجام می‌رسند.»(۱۷)

و نیز به همین دلیل، ایشان به کارگزار خود مالک اشتر توصیه می‌کنند که از نقش مهم تاجران و فعالان اقتصادی غافل نشود و زمینه مناسب را برای فعالیت آنان فراهم آورد.

 

۵٫ حقوق کارگران

یکی از مسائل مهم در اقتصاد دیروز و امروز جهان، قشر ارزشمند و تأثیرگذار کارگر است. در منابع دینی به این موضوع اهمیت فراوان داده شده است.

شیخ طوسی می‌گوید: « پیرمردی نابینا می‌گذشت و از مردم گدایی می‌کرد. امیرالمومنین فرمودند: چرا گدائی می‌کند؟ گفتند: یا امیرالمومنین، مردی است مسیحی. فرمودند: این مرد را در جوانی به کار وادار کرده‌اید، اکنون که پیر و ناتوان شده است از معاش محرومش ساخته‌اید. معاش او را از بیت المال بپردازید.» (۱۸)

این فرمایش مولا«ع» در واقع حکم اسلامی درباره کارگران است که اگر ناتوان شدند، نباید از معیشت ساقط شوند، بلکه باید از بیت المال تأمین شوند. فرقی هم نمی‌کند که کارگری مسیحی باشد یا مسلمان، چون در همین روایت می‌بینیم که به حضرت عرض می‌کنند که این مردی است مسیحی، اما ایشان اعتنا نمی‌کنند و در جواب آنان با تندی و تعجب می‌فرمایند: «در جوانیش برای شما کار کرده، اکنون که پیر شده است از معاش محرومش ساخته‌اید؟»

این نمونه‌ای از توجه عمیق امام به حقوق کارگران است که در ۱۴۰۰ سال پیش بیان شده است.

 

تعیین دستمزد کارگر و پرداخت سریع

یکی از اخلاق و آداب کار در اسلام، تعیین اجرت کارگر قبل از انجام کار و پرداخت سریع آن است. این عمل، علاوه بر اینکه جلوی اختلاف و مرافعه را می‌گیرد، از نظر روانی تأثیر فراوانی دارد. کارگر با اطمینان خاطر کار می‌کند و این آسایش خیال کار در نتیجه و بازده کار موثر است. در آیین اسلام، راجع به این موضوع سفارش فراوان شده است، از جمله، پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «هر گاه فردی از شما کارگری می‌گیرد، از قبل مزدش را مشخص و اعلام کند.» (۱۹)

امیرالمؤمنین علی«ع» فرمودند: «پیامبر اکرم«ص» نهی فرمود از اینکه کارگری پیش از تعیین مزدش به کار گرفته شود.»(۲۰)

امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نباید کارگری را به کار بگیرد، مگر آن که او را از مبلغ مزدش، مطلع سازد.»(۲۱)

سلیمان جعفری می‌گوید: «به همراه امام رضا«ع» وارد منزلشان شدیم. حضرت دیدند که غلامانشان مشغول گِلکاری هستند و کارگری با آنها مشغول کار است. حضرت پرسیدند: این شخص کیست؟ غلامان گفتند: کارگر است. او را آورده­ایم تا در انجام کار ما را کمک کند. حضرت فرمودند: آیا مزد او را تعیین کرده‌اید؟ گفتند: نه، ما هر چه به او بدهیم، او راضی است. حضرت بسیار خشمگین شدند.

«سلیمان می‌گوید: من جلو رفتم و سئوال کردم: فدایت شوم، چرا ناراحت شدید؟ فرمودند: این چندمین باری است که چنین کاری می‌کنند. به آنان گفته‌ام به هیچ شخصی کاری ندهند مگر این که ابتدا مزد آن را تعیین کنند. آن گاه فرمودند: بدان، اگر کسی مزدش معین نشود و برای تو کاری انجام بدهد و در عین حال مزد او را سه برابر بپردازی، باز گمان می‌کند که مزدش را کم داده‌ای؛ اما اگر از اول اجرت او را تعیین کنی، همان مقدار را به او بدهی، از تو سپاسگزاری می‌کند و اگر مقداری بیشتر از مزدش بدهی، می‌فهمد که به او بیشتر داده‌ای.»(۲۲)

بنابراین، تعیین دستمزد قبل از انجام کار بسیار مطلوب است. از سوی دیگر از وظایف اخلاقی و انسانی آن است که انسان، حق کارگر را با احترام به او بپردازد و در پرداخت اجرت تأخیر نیندازد و حتی اگر کارگری بیش از مقدار کارش تلاش کرد و یا کار را خوب به پایان رساند، مزد بیشتری به او پرداخت شود.

در روایات اسلامی به پرداخت سریع دستمزد تأکید شده است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مزد کارگر را پیش از آن که عرقش خشک شود، بدهید.»(۲۳)

یکی از یاران امام صادق«ع» به نام «شعیب» نقل می‌کند: «گروهی از کارگران را اجیر کردیم تا در باغ امام صادق«ع» مشغول کار شوند. هنگام عصر همین که کارشان تمام شد، آن حضرت به «مُعتَب» – یکی از کارگزاران ویژه خود ـ فرمودند: «پیش از آنکه عرق آنها بخشکد، مزدشان را پرداخت کن.»(۲۴)

در این باره سخنان فراوانی در متون دینی وجود دارند و قرآن به کسانی که در پرداخت دستمزد کارگران تعلل می‌ورزند، هشدار می‌دهد.

بالاتر از این، اگر کسی به کارگر ظلم کند و یا مزد او را کم بدهد و یا مزد کارگر را ندهد، از بهشت و نعمت‌های آن محروم خواهد شد و مورد لعنت خداست. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «کم دادن مزد کارگر از گناهان کبیره است. خداوند هر گناهی را می‌آمرزد، مگر دو گروه (دو نفر) یکی کسی که مهریه زنش را منکر شود، دیگر کسی که حقوق کارگری را غصب کند و ادا ننماید.» (۲۵)

اصبغ بن نباته می‌گوید: «خدمت امیر المومنین امام علی«ع» نشسته بودم که شخصی به نام «ابو خدیجه» پیش آمد و عرض کرد: ‌ای امیرالمؤمنین! آیا رازی از رازهای پیامبر داری که برایم بازگو کنی؟ حضرت فرمودند: آری، آن گاه به قنبر فرمودند: آن نوشته را بیاور. سپس آن را گشودند. در آن مطالب فراوانی نوشته شده بود. از جمله نوشته بود: لعنت خدا و فرشتگان او و همه مردم بر کسی که در اسلام بدعتی بگذارد و یا بدعت‌گزاری را پناه دهد. لعنت خدا و فرشتگان او و همه مردم بر کسی که حق کارگر را بخورد.»(۲۶)

پیامبر«ص» فرمودند: «آگاه باشید! لعنت خدا بر کسی که مزد کارگری را کامل نپردازد.» (۲۷)

و در حدیثی دیگر فرمودند: «در روز قیامت، خداوند خودش نسبت به سه گروه مدعی است: ۱٫ پیمان شکن، ۲٫ آدم فروش، ۳٫ کسی که کارگری را اجیر کند و از او کامل کار بکشد، اما مزدش را نپردازد.»(۲۸)

 

۶٫ ثبت و تنظیم اسناد

یکی از مؤلفه‌های موفقیت در کار و تجارت، نوشتن قرارداد یا تنظیم اسناد مالی است. مقصود از اسناد تجاری، هر نوشته‌ای است که در مقام دعوی یا در مقام دفاع قابل استناد باشد.

از آنجایی که اسلام دین جامع و کاملی است، برای ایجاد انضباط اقتصادی و رعایت مسائل حقوق و اخلاقی مالی، دستور به تنظیم اسناد مالی و تجاری در معاملات داده است.

یقیناً نوشتن و تنظیم اسناد در معاملات برای حفظ اعتماد و خوش‌بینی به همدیگر و آرامش روحی طرفین و جلوگیری از فراموشی، انکار، سوءظن و… تأثیر فراوان دارد.

در حدیث آمده است: «اگر کسی در معامله، سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد، هر چه دعا کند، خداوند مستجاب نمی‌کند.»(۲۹)

از سوی دیگر، معاملات و تجارات از حق‌الناس است. اگر انسان از دنیا برود و بدهی داشته باشد تا ادا نکنند، آمرزیده نمی‌شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۴۶٫

۲ـ نساء آیه ۵ .

۳ـ یوسف، آیه ۵۵

۴ـ کهف، آیه ۵۱٫

۵ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۶۸٫

۶ـ تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۶۶٫

۷ـ بقره، آیه ۲۴۷ :

۸ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۶۳

۹ـ‌ نهج السعاده، ج ۴، ص ۳۰ .

۱۰ـ کافی، ج ۱، ص ۳۲ .

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۳۱۵٫

۱۲ـ تصنیف غررالحکم، ح ش ۱۰۲۵۵

۱۳ـ میزان الحکمه، ج ۴، ص ۳۵۶۸

۱۴ـ شیخ صدوق، خصال، ج ۱، ص ۳۳۹‏

۱۵ـ تصنیف غررالحکم، ص ۴۴۷، ح ش ۱۰۲۵۴

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۶-۸۷

۱۷ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۳۴۵، ش ۷۹۲۰

۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۹٫

۱۹ـ کنز العمال، ح ۹۱۲۴٫

۲۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۱۰۵٫

۲۱ـ کافی، ج ۵، ص ۲۶۱٫

۲۲ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۱۰۴ – ۱۰۵٫

۲۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۹٫

۲۴ـ کافی، ج ۵، ص ۲۸۹٫

۲۵ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۳۱٫

۲۶ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۳۰٫

۲۷ـ همان، ص ۳۰٫

۲۸ـ میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۴٫

۲۹ـ بحار الانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۰۱٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

 

امام علی«ع» در بیانی زیبا و نمادین، مدیر را حلقه اتصال امکانات و توانایی‌ها بر می‌شمرند: «موقعیت کسی که زمام امور را به عهده دارد، مانند موقعیت بند تسبیح است که دانه‌ها را گرد هم می‌آورد. اگر بند پاره شود، دانه‌ها پراکنده خواهند شد و هر کدام به کناری خواهند افتاد و بعد از آن هم  دیگر گرد هم نخواهند آمد.»

 

۲٫

شیخ طوسی می‌گوید: « پیرمردی نابینا می‌گذشت و از مردم گدایی می‌کرد. امیرالمومنین فرمودند: چرا گدائی می‌کند؟ گفتند: یا امیرالمومنین، مردی است مسیحی. فرمودند: این مرد را در جوانی به کار وادار کرده‌اید، اکنون که پیر و ناتوان شده است از معاش محرومش ساخته‌اید. معاش او را از بیت المال بپردازید.»

 

۳٫

 

تعیین دستمزد قبل از انجام کار بسیار مطلوب است. از سوی دیگر از وظایف اخلاقی و انسانی آن است که انسان، حق کارگر را با احترام به او بپردازد و در پرداخت اجرت تأخیر نیندازد و حتی اگر کارگری بیش از مقدار کارش تلاش کرد و یا کار را خوب به پایان رساند، مزد بیشتری به او پرداخت شود پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مزد کارگر را پیش از آن که عرقش خشک شود، بدهید.»

 

 

 

23اکتبر/17

شیوه‌های تحمل عصبانیت

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: در گام هشتم از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک در بارۀ جایگاه خوش‌اخلاقی در زندگی مشترک و راه‌های مبارزه با عصبانیت سخن گفتیم. اینک به برخی از پرسش‌ها در این باره پاسخ خواهیم گفت.

 

طرز رفتار با شوهر بداخلاق

شوهرم اخلاق تندی دارد، اما اگر من با او برخورد خوب کنم، او هم با خوش‌اخلاقی رفتار می‌کند. من همیشه کوتاه می‌آیم، چون دوست ندارم در خانه دعوا بشود؛ اما پسرم می‌گوید نباید این قدر کوتاه بیایی، چون خودت را خُرد می‌کنی. کار من درست است یا حرف پسرم؟

ما قبل از هر چیز از کار ارزشمند این خواهر محترم و مادر هنرمند تقدیر و تشکر می‌کنیم و به این صفت زیبای ایشان احترام می‌گذاریم.

 

اصالت با فضای آرام و به دور از تنش

فراموش نکنید که در محیط خانواده، اصالت با ایجاد فضایی آرام، بدون تنش و همراه با مهربانی است. مفهوم این اصالت آن است که همه چیز در خانه باید به گونه‌ای اداره شود که این فضا ایجاد شود و اگر هست، از بین نرود.

 

شرایط تجویز ایجاد تنش

کسی که می‌خواهد کاری را انجام بدهد که فضای خانه متشنج شود، باید حداقل دو شرط لازم را در نظر بگیرد: اول آنکه مسئله‌ای که می‌خواهد برای آن خانه را متشنج کند، ارزش تشج را داشته باشد. مثلاً بحث از حقوق شخصی نباشد، بلکه سخن از زیر پا گذاشتن واجبی الهی و یا انجام دادن معصیتی در میان باشد. دوم آنکه راه‌ حلی جز آنچه فضای خانه را متشنج می‌کند، وجود نداشته باشد. وقتی شما می‌توانید بدون ایجاد تنش به پیمودن مسیر آفرینش خود ـ که همان عبودیت و بندگی است ـ بپردازید، چه دلیلی دارد که به بهانه‌های پیش پا افتاده و عوامانه، فضای خانه را به تنش و دعوا بکشانید؟

 

رابطه مهربانانه، راهی برای رسیدن به هدف آفرینش

اتفاقاً در چنین مواردی، رابطۀ خوب، مهربانانه و نرم‌خویانه موجب می‌شود انسان بیش از گذشته به هدف آفرینش خود نزدیک شود. یادمان باشد که ما برای چه به این دنیا آمده‌ایم و چه کارهایی ما را به هدفمان می‌رساند؟ خوش‌اخلاقی، حِلم و گذشت، همان‌ طور که در معارف دینی آمده، از مهم‌ترین عوامل رسیدن انسان به هدف آفرینش است.

 

رابطه فعال

این حرف‌ها به این معنا نیست که ما برای تغییر طرف مقابلمان هیچ فعالیتی نکنیم. اولاً خود این رفتارها زمینه تغییر طرف مقابل را ایجاد می‌کند. همان طور که این خواهر محترم گفتند، وقتی که ایشان با همسرشان با خوش‌اخلاقی برخورد می‌کنند، همسرشان هم نرم می‌شود. این یعنی تغییر. ثانیاً می‌توانیم با استحکام بخشیدن به رابطۀ زناشویی، در شرایط مناسب و با در نظر گرفتن قوانین گفتگو فضایی را ایجاد کنیم که در آن همسرمان به فکر تغییر بیفتد.

 

به دنبال عزت واقعی باشید

عزت، تنها در دست خداست.(۱) پس مطمئن باشید با عمل کردن به آنچه خدا به عهده شما گذاشته، عزت واقعی را به دست خواهید آورد.

 

همسری خوب، اما عصبانی و اهل توهین

همسری دارم که خیلی خوب است، شغل خوبی هم دارد، اما خیلی زود به من و بچه‌ها توهین می‌کند و خیلی داد می‌‌زند. تا یک بار اشتباه می‌کنیم، تمام خوبی‌هایمان را فراموش می‌کند. مثلاً اگر یک بار بچه‌ها را برای مدرسه دیر حاضر کنم، می‌گوید تو هیچ وقت بچه‌ها را زود حاضر نمی‌کنی.

 

فراموش نکردن خوبی‌ها

هیچ وقت خوبی‌های همسرتان را فراموش نکنید. همسر شما به قول خودتان خوبی‌های بسیاری دارد که نبودن هر یک از آنها می‌توانست زندگی شما را با مشکلات فراوانی مواجه کند. گاهی فراموش کردن خوبی‌های همسر موجب می‌شود که انسان انگیزه‌ای برای تحمل عیب‌های او پیدا نکند. به همین دلیل هم درجه تحملش در زندگی پایین می‌آید. برای مثال، احتمالاً همسر شما اهل نماز است. نسبت به لقمه حرام حساسیت ویژه دارد. نانی را که با زحمت درآورده  در سفره خانواده‌اش می‌گذارد. در ارتباط با زنان غریبه هرزه نیست. اعتیاد ندارد. نسبت به رفع نیازهای خانواده خود بی‌قید نیست و ده‌ها صفت خوب دیگر دارد که گاهی غفلت از اینها موجب می‌شود چهره همسرتان در نگاه شما تیره و تار شود. پس با تفکر روی خوبی‌های همسر، آستانه تحملتان را در برابر رفتار نادرست او بالا ببرید.

 

به جا آوردن شکر خوبی‌ها

البته فراموش نکنید که پس از تفکر روی خوبی‌های همسر باید شکر آن را به جا آورید. فکر نکنید که شما از کسانی که همسرشان خوبی‌های همسر شما را ندارد، برترید. خیال نکنید به هیچ‌وجه امکان نداشت همسر شما یکی از این ویژگی‌هایی که هزاران زندگی را به طلاق کشانده، داشته باشد. پس حالا که او از این عیب‌ها بر کنار است، شکر آن را به جا آورید.

حداقل شکر آن است که هر روز در پیشگاه الهی با زبان بندگی از خدای مهربان تشکر کنید که همسری با این ویژگی‌ها به شما داده است. بعد هم در مقام عمل سعی کنید حق این نعمت‌ها را ادا کنید. یکی از موارد شکر عملی، تحمل همین رفتارهای نادرست است.

 

تذکر در هنگام عصبانیت ممنوع

اگر واقعاً به دنبال اصلاح رفتار همسرتان هستید، در هنگام عصبانیت به او تذکر ندهید. تذکر در هنگام عصبانیت موجب می‌شود طرف مقابل عصبانی‌تر شود. انسان عصبانی به‌ویژه وقتی که عصبانیت او شدت دارد، نمی‌تواند منطقی فکر و تذکر شما را تحلیل کند و اگر حق بود، بپذیرد. امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «شدت خشم، نحوه سخن گفتن را تغییر می‌دهد، ریشۀ برهان و دلیل را قطع می‌کند و فهم را از هم می‌گسلد.»(۲)

پس بهتر است در مواقعی که همسرتان از آرامش کافی برخوردار است، با در نظر گرفتن قوانین گفتگو در باره این صفت و تأثیرهای بد آن با او صحبت کنید.(۳)

 

مقابله به مثل؟ هرگز!

همیشه تلاش کنید در هنگام عصبانیت همسرتان، شما عصبانی نشوید. بهترین راه برای درمان عصبانیت، برخورد همراه با بردباری و ملایم است. انسان عصبانی، آتشدانی برافروخته است.(۴) عصبانیت شما آتش غضب همسرتان را فروزان‌تر می‌‌کند. حتی اگر واقعاً هم عصبانی هستید، تلاش کنید با رعایت نکاتی که درباره راه‌های مبارزه با عصبانیت گفته شد، خود را آرام نشان دهید و مانند کسی که عصبانی نیست برخورد کنید.

 

برقراری رابطۀ محبت‌آمیز

یکی از عوامل پیشگیری از عصبانیت، برقراری رابطه محبت‌آمیز است. هر اندازه عاطفه میان شما و همسرتان بیشتر شود، دل‌هایتان نسبت به هم مهربان‌تر می‌شود. همین نکته موجب می‌شود تعداد و شدت عصبانیت‌های همسرتان کمتر شود و در مواردی هم که عصبانی می‌شود، مسئله زودتر خاتمه پیدا کند. محبت، توان پذیرش اشتباه طرف مقابل را  بالا می‌برد. پس مراقب باشید عصبانیت‌های او موجب نشوند که شما در رابطه محبت‌آمیز چیزی کم بگذارید.

 

جلوگیری از سرد شدن رابطه فرزندان با پدر

به فرزندانتان هم بفهمانید که نباید به خاطر این صفت ناپسند پدر، خوبی‌های او را فراموش و از برقراری رابطه محبت‌آمیز با او دوری کنند. به هم ریختن رابطه پدر با فرزندان تأثیر جبران‌ناپذیری در تربیت آنها خواهد داشت.

اگر به صورت دسته‌جمعی در مقابل پدر خانواده، سیاست حلم و محبت را پیش بگیرید، حتماً اگر هم عصبانیت او کمتر نشود، بیشتر نخواهد شد.

 

توجه به ریشه پزشکی بیماری

همیشه نباید عصبانیت را تنها یک مشکل اخلاقی دانست؛ بلکه گاهی این رفتار ریشه پزشکی دارد. مثلاً برخی در تغذیه به مزاج خود توجه ندارند و غذاهایی را مصرف می‌کنند که اعصابشان را ضعیف می‌کند. در این صورت باید به پزشک مراجعه و بیماری را درمان کرد. بدون مداوای این بیماری، نکات مشاوره‌ای تأثیر مطلوبی نخواهند داشت.

 

آشکار شدن عصبی بودن داماد در دوران نامزدی

چند ماهی است که دخترم را نامزد کرده‌ایم؛ اما حالا فهمیده‌ایم که دامادمان عصبانی است و داد و هوار می‌کند. گاهی هم خودش را می‌زند. او قبول ندارد که مشکل دارد. دخترم هم می‌ترسد. حالا ما چه کار کنیم؟ آیا بگذاریم به زندگی با او ادامه دهد یا نه؟

 

تصمیم‌گیرنده اصلی دختر است، نه پدر و مادر

قبل از اینکه شما بخواهید برای دخترتان تصمیم بگیرید، این دختر شماست که باید برای زندگی خود تصمیم بگیرد. آیا با توجه به شناختی که در این مدت از همسر خود پیدا کرده، این ویژگی را قابل تحمل می‌داند؟ شما فقط می‌توانید مشاوره بدهید، نه اینکه تصمیم گیرنده باشد، اما به دخترتان گوشزد کنید که هر تصمیمی می‌خواهد بگیرد، باید در همین دوران نامزدی باشد.

 

تصمیم‌گیری فارغ از ترس

تلاش کنید خیال دخترتان را از بابت تبعات جدایی راحت کنید تا با فشار روانی کمتری به ادامه این ازدواج یا جدایی فکر کند. به او بگویید که دوران نامزدی برای تصمیم‌گیری خیلی بهتر از دوران عقد دائم و پس از عروسی است. در این موارد ترس ناشی از تبعات جدایی به دختران اجازه نمی‌دهد تا تصمیمی را که به صلاحشان است بگیرند. آنها از اینکه مُهر جدایی به پیشانی‌شان بخورد، واهمه دارند.

 

گفتگو با داماد.

 دعوت به جدایی، ممنوع

البته مراقب باشید که دخترتان را دعوت به جدایی هم نکنید. خود عصبانیت، به‌تنهایی نمی‌تواند دلیلی برای برهم زدن یک ازدواج باشد؛ مگر اینکه واقعاً فراتر از عصبانیت، یک بیماری روانی باشد. شاید عصبانیت داماد شما مشکل حادی نباشد. پس اندکی هم پای صحبت دامادتان بنشینید و دنبال علت عصبانیت‌های او بگردید. شاید دختر شما در این میان تقصیر قابل توجهی داشته باشد که اگر آن را بدانید، قضاوت شما در باره دامادتان تغییر کند. هیچ‌گاه در این‌گونه قضایا با شنیدن صحبت‌های یک طرف قضیه، حتی اگر دخترتان باشد، قضاوت نکنید.

 

تحلیل نوع عصبانیت

با توجه به توصیفی که از عصبانیت داماد محترمتان کرده‌اید، به نظر می‌رسد عصبانیت او عادی نباشد؛ چون در یک عصبانیت عادی، انسان خودش را کتک نمی‌زند؛ مگر در موارد استثنایی، آن هم تحت فشار مضاعف که فرد به جای اینکه دیگری را کتک بزند، به خودش حمله‌ می‌کند.

اما اگر این کار یک اخلاق ثابت باشد و فرد هرگاه که عصبانی می‌شود، بی‌مهابا به خود حمله می‌کند، یک مسئله عادی نیست. البته ما توصیه می‌کنیم برای تشخیص سلامت روانی دامادتان حتماً با هر روش موثری که می‌شناسید‌، او را نزد مشاور ببرید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً؛ هر کس عزت مى‏خواهد، عزت، یکسره از آنِ خداست» (سورۀ فاطر: ۳۵، آیۀ۱۰).

۲ـ بحارالأنوار، ج۶۸، ص۴۲۸٫

۳ـ در گام اول از جلد سوم درباره قوانین گفت‌وگو سخن گفته‌ایم.

۴ـامیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، آتش دل‌‌هاست» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۱).

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از عوامل پیشگیری از عصبانیت، برقراری رابطه محبت‌آمیز است. هر اندازه عاطفه میان شما و همسرتان بیشتر شود، دل‌هایتان نسبت به هم مهربان‌تر می‌شود. همین نکته موجب می‌شود تعداد و شدت عصبانیت‌های همسرتان کمتر شود و در مواردی هم که عصبانی می‌شود، مسئله زودتر خاتمه پیدا کند

 

۲٫

همیشه نباید عصبانیت را تنها یک مشکل اخلاقی دانست؛ بلکه گاهی این رفتار ریشه پزشکی دارد. مثلاً برخی در تغذیه به مزاج خود توجه ندارند و غذاهایی را مصرف می‌کنند که اعصابشان را ضعیف می‌کند. در این صورت باید به پزشک مراجعه و بیماری را درمان کرد. بدون مداوای این بیماری، نکات مشاوره‌ای تأثیر مطلوبی نخواهند داشت

23اکتبر/17

سیـاست تا دیـانت

 

حکایت عشق به کدخدا

ایران خانم داشت برای خودش زندگی می‌کرد که یکی رفت زیر جلدش که اگر عیال کدخدا بشوی اوضاعت بهتر می‌شود و نانت در روغن می‌رود و چرخ زندگیت بهتر می‌چرخد. و می‌دانید این حرف‌ها اصولاً آدمیزاد را به وسوسه می‌اندازد. ایران خانم هم وسوسه شد و رفت سراغ کدخدا تا او را به عیالی انتخاب کند. اما دور و بر کدخدا خیلی شلوغ بود! یک طرف «ریاض» خانم خرپول‌ترین بیوه زن ده نشسته بود و برای کدخدا عشوه‌گری می‌کرد و طرف دیگر خانم «قاهره» به دلبری مشغول بود. یک مشت دختر بی‌اصل و نسب مثل «امارات» بنت آل نهیان و «کویت» صبیه جابر الصباح و «منامه» و… هم توی دم و دستگاه کدخدا می‌لولیدند و به همین دلخوش بودند.

اما  «ایران» خانم برای خودش اصل و نسب داشت و صاحب جمال و کمال و اهل دین و دیانت بود و برایش خیلی سخت بود که قاتی زنان و دختران بی‌سر و پای دور و بر کدخدا بشود، ولی شیطان آن قدر وسوسه کرد و از مال و منال کدخدا توی گوش «ایران» خانم خواند که خام شد و حرف عقلش را نشنید و به طمع النگوهای طلایی و ایرباس‌ها و بویینگ‌های نو رفت و خودش را به کدخدا عرضه کرد! کدخدا که سال‌های سال توی نخ «ایران» خانم بود و هر بار که به او پیشنهاد داده بود، با اخم و تخم و نجابت او روبه‌رو شده و شکست خورده بود، با دیدن این حال «ایران» خانم نیشش تا بناگوشش باز شد و برای او تاقچه بالا گذاشت و صد بار جلسه گفتگوی سرّی و علنی برگزار کرد و ایران را برد و آورد و حتی با او جلوی چشم همه اهالی در کنار جوی آب وسط ده قدم زد و بگو بخند کرد تا همه ببینند که حتی ایران خانم نجیب هم تسلیم کدخدا شده است.  آخر سر هم کاغذی را جلوی «ایران» گذاشت که اینها شرایط من است!

اول این که ایران خانم، آسیاب واقع در خنداب اراک را که ملک طلق و ارثیه پدریش بود با سنگ و ساروج پر کند. دوم کارگاه اورانیوم‌پزی واقع در نطنز را که با عرق جبین و کد یمین به دست آورده بود، شخم بزند و به جایش هویج و شلغم بکارد و سوم بپذیرد که تحت هر شرایطی از کدخدا تمکین کند و ابداً با تمنیات ایشان مخالفت نکند.

ایران خانم فی‌الفور دست به کار شد و در طرفه‌العینی همه منویات کدخدا را برآورده کرد و قاصد فرستاد که الوعده وفا! من به حکم وفای به عهد، هر آنچه فرمودید اجابت کردم. حال نوبت شماست که منت نهاده، مرا به کنیزی بپذیرید. اما کدخدا در ملاء عام دبه درآورد و کل قضیه را منکر شد و ایران خانم نه تنها به وصال کدخدا و النگوهای طلا و بویینگ‌های نو نرسید، بلکه آسیاب و اورانیوم‌پزیش را هم به همراه آبرو و اعتبارش به باد داد.  بماند که این اواخر کدخدا برای ایران خانم پیغام فرستاده بود که اگر عملگی و کلفتی درگاه ما را قبول کنی، ممکن است با تو «ازدواج سفید» کنم، به شرط آنکه خرجش را هم خودت بدهی.

و این بود عاقبت اعتماد به کدخدا و طمع ورزیدن به وعده‌های او!

*ازدواج سفید: تمکین زن به مردی غریبه بدون صیغه شرعی و مهریه و اجرت‌المثل و به مدت نامعلوم و به شکل بی همه چیز!

 

جشن بی‌حیایی (حافظ)

چند سالی است که در ظل بی‌غیرتی عامه رعیت و متولیان امر و ارباب جراید و رسانه‌ها در وسط تابستان جمعی از عمله خلوت و رقاصان و مطربان و آرتیستان در دارالخلافه طهران گرد هم می‌آیند و در نمایش نوامیسشان مسابقه می‌گذارند تا آنجا که از بابت بیشتر دیده شدن و چشم‌نوازتر بودن عیالشان به یکدیگر فخر نموده و لایک خوردن افزون‌تر تصاویر ناموسشان را مایه مباهات می‌دانند و خلایق نیز کرور کرور از عیالات نقاشی شده و سرتا پا تبرج این جماعت دیدار می‌نمایند و ضمن چراندن چشم‌های گرسنه بر مرتع تن و بدن نسوان مذکور، آنها را می‌لایکند!

این بزم منحط را جشن حافظ نام نهاده‌اند، هر چند که جناب حافظ با ارسال یادداشت تذکاریه‌ای از جهان برزخ نسبت به این قضیه واکنشی سخت نشان داده و از جمله در عبارتی آورده‌اند که: «حقیر به گور پدرم خندیده‌ام اگر به قدر ارزنی نسبت به این همه بی‌ناموسی و بی‌عفتی اعلام رضایت نموده باشم! این بنده حقیر را با این قرتی‌بازی‌ها چه کار؟» و در خاتمه از واعظ شهر و محتسب و گزمه به دلیل رها کردن ملک و مملکت و سپردن آن به دست این جماعت دریده و بی‌حیا  گلایه شدید نموده‌اند.

*تبصره المکمله: خداوکیلی اگر کسی مدعی است که زمان شاه گور به گور شده، چنین مجلس و مجمعی در ترویج بی‌حیایی و بی‌حجابی در مملکت و با حمایت همه جانبه وزارت ارشاد و رسانه‌ها و پلیس و استانداری و شورای تامین و… آن هم به صورت سالانه و به مدت بیش از یک دهه وجود داشته، بیاید و ادعایش را ثابت کند تا دل ما کمتر بسوزد! آخر این که هزاران نفر از مؤمنان این ولایت سال‌های سال زندان و شکنجه و داغ عزیزان و جنگ و جانبازی و اسارت را تحمل کنند تا حکومتی اسلامی بر پا شود و در سایه امنیت بر آمده از خون چند صد هزار شهید، در پایتخت این مملکت و جلوی چشم مقامات و با حمایت علنی و مخفی آنان این‌ گونه جشنی برپا شود، از هر مصیبت دیگری چشم و دل آدم را بیشتر می‌سوزاند!

 

حجاب پروتکلی

یکی از خانم‌هایی که در دولت دوازدهم به کابینه اضافه شده، در پاسخ به این پرسش که چرا قبل از ورود به کابینه از چادر استفاده نمی‌کرده و به شکل جدی حجاب شرعی نداشته، اما پس از ورود به کابینه چادری شده، فرموده‌اند که: «من فقط به دلیل آن که رئیس‌جمهور از من درخواست کردند و به دلیل پروتکل خاص کابینه چادری شده‌ام!»

* نکات اخلاقی:

۱ـ یعنی آدم می‌تواند نه به خاطر خدا و یا دیانت، بلکه به دلیل درخواست رئیس‌جمهور و پروتکل کابینه به یک رفتار دینی دست بزند و عضو کابینه هم بشود، آن هم در تنها نظام دینی جهان!

۲ـ راستی اگر فرمان خدا به اندازه درخواست رئیس‌جمهور یا پروتکل کابینه برای ما ارزش داشت، آن وقت وضعیت فرهنگی ما به این جایی که الان هست می‌رسید؟

۳ـ این خانم دقیقاً مشخص نکرده‌اند که آیا رئیس‌جمهور به ایشان دستور داده‌اند یا اینکه از ایشان خواهش کرده‌اند! (فرقش این است که بعید می‌دانیم ریاست محترم جمهور از کسی در اندازه آن خانم محترم خواهش و درخواست کند.)

۴ـ خودمانیم! اگر درخواست یا دستور رئیس‌جمهور و یا پروتکل کابینه این قدر مؤثر است که یک خانم بی‌اعتنا به چادر را چادری می‌کند، پس خوب است از ریاست محترم جمهور درخواست کنیم زحمت بکشند و به خانم‌های بی‌حجاب فراوان در کوچه و بازار دستور رعایت حجاب را بدهند (و یا درخواست کنند!)

۵ـ و اگر می‌شد همه خانم‌های بی‌حجاب و بد پوشش کشور را عضو کابینه کرد، آن‌گاه به برکت پروتکل کابینه مشکل بی‌حجابی در کشور حل و فصل می‌شد!

۶ـ اگر دولت دوازدهم هیچ خاصیت و برکتی نداشته باشد، همین چادری شدن مصلحتی خانم فوق‌الذکر را می‌توان از برکات این دولت محسوب کرد!

۷ـ محض کنجکاوی می‌پرسیم اگر خانم فوق عزل شود یا استعفا بدهد، دوباره چادر را کنار خواهد گذاشت؟ یعنی رویش می‌شود؟

 

برجام میراث بشریت مغلوب

«برجام» از جمله میراث‌های مفهومی بشریت است که از دیرباز مورد توجه انسان‌ها بوده است. هر چند برخی باستان‌شناسانان قدمت «برجام» را از «قالیچه پازریک» (قدیمی‌ترین قالی یافت شده توسط باستان‌شناسان که قدمت آن را ۶۰۰۰ سال تخمین زده‌اند) بیشتر می‌دانند و برخی دیگر قدمت برجام را تا دوران غارنشینی انسان تخمین زده‌اند؛ اما نخستین سند معتبری که از «برجام» در آن سخن به میان آمده منشور حقوق بشر کورش است. در ترجمه پرفسور گیرشمن از متن منشور حقوق بشر کورش که اکنون در موزه ملی انگلستان نگهداری می‌شود، عبارتی به این مضمون به چشم می‌خورد: من کورش کبیر پادشاه پارس تا فینقیه «برگامه» را از بردگان و کنیزان و اسیران برداشتم. (گیرشمن، ۱۹۶،۱۳۹۴)

خانم دکتر ماندانا مزداپور استاد زبان‌های باستانی و اوستایی دانشگاه جان‌ هاپکینز در شرح خود بر ترجمه پروفسور گیرشمن در شماره پانزدهم فصلنامه پژوهش‌های باستانی دانشگاه مریلند چنین نگاشته است: «برگامه» در زبان‌های سغدی و سکایی به معنای طوقی از آهن بوده که بر گردن بردگان و اسیران جنگی می‌نهادند و این واژه در زبان پهلوی باستان به شکل «برگام» درآمده و پس از یورش تازیان به ایران زمین و غلبه زبان تازی در ایران «برجام» تلفظ شده است (مزداپور، ۹۱، ۱۹۷۳)

در کتیبه بیستون نیز از «برجام» یاد شده است. آنجا که داریوش می‌گوید: من شاه شاهان از ۲۶ ملت باج و خراج گرفتم و «برجام» بر یونانیان نهادم! همچنین اردشیر دوازدهم پادشاه ساسانی نیز که در جنگی سخت والریانوس، امپراتور روم را شکست داد و به اسارت گرفت، فرمان داد تا کتیبه‌ای به یادبود این پیروزی بر سنگی از رخام سفید و به پهنای ۱۵ متر مربع بر دامنه کوه الوند تراشیده شود. در این کتیبه اردشیر سوار بر اسب است و امپراتور روم در برابر او زانو زده و اردشیر شمشیر خود را که طوماری بر نوک آن است به سوی والریانوس گرفته است. بر این طومار به خط میخی چند کلمه نگاشته شده که کارشناسان خط میخی موفق به خواندن و ترجمه یکی از این کلمات شدند. این کلمه «برگام» بوده و نشان می‌دهد که امپراتور مغلوب و اسیر از جانب داریوش مجبور به پذیرش برجام شده است! (ادموند و دیگران، ج ۲،۵۴۷،۱۹۸۱)

واژه «برجام» از قرن دوم هجری در متون کهن فارسی دری مشاهده می‌شود. فردوسی در شاهنامه خود سه بار از این واژه استفاده کرده است.

نبرد رستم و اسفندیار نخستین مجالی است که فردوسی در آن از واژه «برجام» بهره گرفته است:

شود کوه آهن چو «برجام» ناب

اگر بشنود نام افراسیاب

در این بیت مقصود از «برجام» زنجیر دانه‌درشتی است که به نشانه بردگی در گردن اسیران می‌انداختند. اسارت «گرسیوز» به دست رستم دومین عرصه کاربرد برجام در شاهنامه فردوسی است:

چو رستم بینداخت «برجام» را

کژی را بدی را و فرجام را

در این بیت، فردوسی برجام را به معنای سرانجام «بدی» و نماد «بار کجی که به منزل نمی‌رسد» به کار برده است.

و در نهایت در خاتمه شاهنامه است که فردوسی واژه «برجام» را در توصیف داستان ‌ستیز رودابه و سودابه و حسادت سودابه به پوراندخت به کار بسته و چنین آورده است:

چو «رودی» به «سودی» روان

ز «برجام» و بدعهدی مردمان

(در این بیت «رودی» و «سودی» مخفف رودابه و سودابه است)

پروفسور ادوارد براون در شرح خود بر شاهنامه معتقد است که «برجام» در این بیت به معنای توافقی است که برای عمل نکردن و بی‌اعتنایی منعقد می‌شود. (فصل‌نامه پژوهش‌های ادب پارسی، سال سوم، ش ۳۱)

پژوهش‌های گسترده زبان‌شناسان، باستان‌شناسان و مورخین نشان می‌دهند که واژه «برجام» از قرن چهارم هجری (دهم میلادی) به اکثر زبان‌های زنده دنیا وارد شده و برای توصیف شکست‌ها و تحقیرات بزرگ ملی و میهنی به کار رفته است. مثلاً در زبان هندی به شکل «برجام هه» تلفظ می‌شود و یادآور شکست جبار سینگ (سردار بزرگ هندی) در برابر جورج پنجم پادشاه انگلستان در قرن شانزدهم میلادی و معاهده صلحی است که پس از آن میان دو کشور منعقد شد و به موجب آن هند تا نیمه دوم قرن بیستم مستعمره انگلستان باقی ماند. در زبان روسی آن را «برجاموف» می‌خوانند و به عنوان مثال قراردادهایی را که میان روسیه و ایران در عصر فتحعلی‌شاه قاجار منعقد شده  «ایرانوسکی برجاموف» (یا برجام ایرانی) نام نهاده‌اند.

این واژه در زبان‌های لاتین جدید (انگلیسی، فرانسه و آلمانی مدرن) به شکلی یکسان و در قالب نوشتاری واحد وجود دارد. به عنوان نمونه در قراردادهایی که پس از شکست ژاپن، آلمان و ایتالیا در جنگ دوم جهانی از سوی متفقین بر این دولت‌ها تحمیل شد، از این واژه برای توصیف وضعیت دولت‌های فوق‌الذکر پس از پذیرش قراردادهای مذکور استفاده شده است.

اما سرآمد و قله همه برجام‌های تاریخ همانی است که از آن با عناوینی مانند آفتاب تابان و باران رحمت الهی و باغ سیب و گلابی و… یاد شده و مخالفانش به جهنم حواله شده‌اند! این برجام کارش به پاره شدن هم رسید، ولی طرف غالب پس از پاره شدن هم تعهد خود به آن را حفظ و از روح و متن برجام چون ناموس ازل و جان شیرین مراقبت کرد. از آنجا که گروهی مختوم به «چی» (مانند عراقچی و تخت روانچی و…) در پیدایش این برجام نقشی بی‌بدیل داشتند، آن را «برجام چی» نیز نامیده‌اند. «مادر برجام‌ها» یا «ام‌البراجم» و «برجام ظریف» از دیگر القاب این برجام بی‌مانند است.

علت اطلاق صفت «ظریف» به آن را دکتر جان کری استاد دانشگاه واشنگتن.دی.سی در کتاب مشهور خود، «چگونه از هیچ برجام ساختیم»، این‌گونه بیان کرده است که: «روزی با  اوباما و هیلاری و عده‌ای از بروبچ کاخ سفید نشسته بودیم و از باب رو کم کنی و گل انداختن طرح‌هایمان برای شکست خوردن از ایران (یا همان برجام ) را مطرح می‌کردیم. در این میان هیلاری ادعا کرد با یک کودتای کوچک و تمیز می‌تواند شکستی عظیم، ولی کم‌هزینه مقابل ایران برای آمریکا فراهم کند. من هم روی دست هیلاری بلند شدم و گفتم حاضرم با هزینه هیچ و به صورتی کاملاً تمیز چنان برجامی را به ایرانی‌ها غالب کنم که نتیجه‌اش دو بر سه به نفع ایران بشود. اوباما طرح مرا پسندید و قرار شد در صورت انعقاد برجام با شرایط مورد نظر، هیلاری به همه بچه‌های کاخ سفید بستنی مگنوم بدهد. خوشبختانه با همکاری کم‌نظیر تیم «چی» از ایران، برجام خیلی راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر از آنچه فکر می‌کردیم (پنجاه در صد ارزان‌تر از مفت) منعقد شد، ولی هیلاری به وعده‌اش وفا نکرد، چون مدعی بود: «هزار وعده خوبان یکی وفا نکند!». هرچند من معتقدم وعده او متن برجام نیست که بشود مانند آب خوردن زیرش زد و بالاخره هیلاری مجبور خواهد شد به وعده‌اش وفا کند!

 

 

 

 

 

23اکتبر/17

جمهوری اسلامی، آلسعود و آینده

 

۱- تکلیف انقلاب اسلامی با آل‌سعود بسیار روشن است. در نگرش انقلاب اسلامی، آل‌سعود زائده‌ای برآمده از استکبار جهانی و صهیونیسم در قلب جهان اسلام است که به صورتی نامشروع بر سرزمین حجاز مسلط و حاکم شده‌ و تکلیف شرعی مردم حجاز تلاش برای سرنگونی آن و سازش و گفتگو با آن به هر بهانه‌‌ای بی‌مورد است.

۲- اما تکلیف جمهوری اسلامی به عنوان نظامی محصور در واقعیت‌ها و توانایی‌های معین و محدود با رژیم آل‌سعود چندان روشن نیست، زیرا مسئولان و سیاستمداران حاکم بر آن دیدگاه یکسانی نسبت به این مسئله ندارند. برخی با نگرش انقلاب اسلامی به این مسئله می‌اندیشند و برخی دیگر با تفکری سکولار و غیرانقلابی به دنبال تعیین این تکلیف‌اند. برخی حالت موجود  بین دو حکومت را رقابت می‌نامند و بعضی دیگر از دشمنی سخن می‌گویند و همین تشتت در نگرش به این مسئله باعث بروز بلاتکلیفی در نحوه موضع‌گیری کشورمان در برابر رژیم آل‌سعود شده است، علاوه بر اینکه مسئله حج و ابعاد شرعی آن به پیچیدگی این معما افزوده است.

۳- حضور زائران کشورمان در مراسم حج سال جاری (۹۶) در حالتی بسیار عجیب و بی‌سابقه در روابط بین‌الملل اتفاق افتاد. در حالی که هیچ نوع رابطه سیاسی، حتی دفتر حفاظت منافع میان دو کشور وجود نداشت و موضع‌گیری‌های میان دو کشور در خصمانه‌ترین حالت ممکن (جنگ سرد سیاسی تبلیغاتی و جنگ رسمی نیابتی در سوریه، یمن و بحرین) قرار داشت و مسئولان دو کشور تصمیمی برای برقراری رابطه و  بهبود آن نداشتند، با تصمیم متولیان حج در جمهوری اسلامی، رایزنی‌ها برای اعزام زائران ایرانی به حج تمتع آغاز شد و در میان مخالفت‌های گسترده در کشور و در بین دولتمردان و اهالی سیاست، ۸۶ هزار زائر کشورمان به مراسم حج اعزام و به سلامت موفق به انجام اعمال خود شدند. همین امر متولیان حج در جمهوری اسلامی را تشویق کرد که در نشست مطبوعاتی و رسانه‌ای خود در مکه ضمن تشکر مکرر از مقامات سعودی و مطلوب توصیف کردن مراسم حج سال ۹۶، از احتمال برقراری سفرهای عمره نیز سخن بگویند.

۴- بر خلاف تصور برخی از ساده‌اندیشان، آنچه باعث شد تا مراسم حج سال ۹۶ برای زائران کشورمان بدون کمترین سانحه یا فاجعه‌ای انجام شود، تضمین وزارت حج آل‌سعود به متولیان حج جمهوری اسلامی نبود؛ زیرا نه وزارت حج سعودی در جایگاهی است که بتواند چنین تضمینی بدهد؛ نه آل‌سعود تعهدی برای عمل به تضمین‌هایش دارد و نه مسئولان ما اراده‌ای برای وادار کردن سعودی‌ها به جدی گرفتن تضمین‌هایشان دارند.

حقیقت آن است که پس از کشتار بیش از هشت هزار زائر در منی در سال ۹۴ و ممانعت از حضور زائران ایرانی و یمنی در مراسم  حج سال ۹۵  و بازتاب‌های منفی این رویدادها در جهان اسلام، رژیم آل‌سعود و یا مراکزی که در آمریکا و رژیم صهیونیستی برای آل‌سعود برنامه‌ریزی و تصمیم‌سازی می‌کنند؛ به این نتیجه رسیدند که تداوم وضع نامطلوب در مراسم حج و بی‌اعتنایی و بدرفتاری نهادینه و نظام‌مند حکومت آل‌سعود با حجاج، دیگر قابل ادامه نیست و به صورتی جدی به جایگاه این رژیم در جهان اسلام آسیب می‌زند و مانع از بهره‌برداری حکام حجاز از موقعیت ممتاز سرپرستی حرمین شریفین می‌شود. آن‌هم در روزگاری که به مدد وسایل ارتباطی جدید هر زائری با گوشی تلفن همراه خود می‌تواند وقایع و رویدادهای حج و رفتار آل‌سعود و نحوه مدیریت مراسم حج را به صورت تصویری و زنده و مستقیم به هر نقطه از دنیا مخابره کند. این فناوری، آل سعود را عملاً در برابر دیواری شیشه‌ای قرار داده و امکان مخفی کردن موارد نامطلوب و منفی را از او سلب کرده است.

این‌گونه بود که در سال ۹۶ شاهد تصمیم و حرکت عملی حکام حجاز برای ایجاد تغییراتی جدی در نحوه رفتار با حجاج و اداره مراسم حج بودیم. در حالی که برخی چنین وانمود می‌کنند که رفتار ماموران و مجموعه عمّال سعودی در برابر زائران ایرانی تغییر کرده و توام با ادب و احترام بوده است. تا سنوات قبل، حکام سعودی خود را خادم حرمین می‌خواندند؛ زیرا این جماعت خود را بالاتر از آن می‌دانند که خادم حجاج و زائران باشند.  در سال جاری رژیم سعودی شعارهای رسمی خود را «حج: پیام صلح و تمدن: حج رساله السلام و الحضاره» و «خدمت به حجاج افتخار و سربلندی ماست: خدمه للحجاج فخر و وسام لنا» برگزیدند و تلاش کردند با تغییر بافت نیروهای امنیتی و جوان‌گرایی در میان آنان و محدود کردن نیروهای خشن و متکبر نهی از منکر مستقر در حرمین شریفین، برخوردهای خشن، امنیتی و بی‌ادبانه با حجاج و زائران را کاهش دهند و حتی با تهیه دستورالعمل‌هایی این نیروها را وادار به انجام برخی خدمات و مساعدت‌ها از قیبل توزیع آب یا مواد غذایی در میان حجاج و در پاره‌ای از مواقع آب‌پاشی به روی حجاج و باد زدن آنها در ایام تشریق و… نمایند. این موارد هر چند عمدتاً ناشیانه و نمایشی صورت گرفتند و البته به شکل حداکثری توسط رسانه‌های وابسته به رژیم بازتاب گسترده پیدا کردند، اما در مقایسه با آنچه در سنوات گذشته صورت می‌گرفت، به‌مراتب انسانی‌تر و مودبانه‌تر بودند و رضایت عموم حجاج را در پی داشتند.

از این رو تقارن این تغییر رویکرد با اعزام زائران کشورمان به حج در سال جاری این ذهنیت را در برخی اذهان، از جمله متولیان حج در کشورمان ایجاد کرد که رژیم آل‌سعود به تعهدات خود در مذاکرات صورت گرفته وفادار بوده و به نظامی قابل اعتماد تبدیل شده است!

تشکر چند باره از مقامات سعودی و مطلوب توصیف کردن مراسم حج امسال از جانب متولیان حج کشورمان در نشست مطبوعاتی در مکه، متأسفانه این گمان غلط را در میان برخی از افراد ظاهربین تقویت کرده است که رژیم آل‌سعود دیگر رژیمی منفور و جنایتکار و مزدور آمریکا و صهیونیست‌ها نیست و در موضع دشمنی با انقلاب و نظام ما قرار ندارد که در واقع نوعی تطهیر عملی آل‌سعود از اقدامات و ماهیت پلید آن است. نتیجه آنکه باید برای بازسازی روابط با این رژیم پیشگام شویم، چون در قطع رابطه دو کشور، مقصر اصلی نیروهای افراطی خودی و اقدامات آنها از جمله حمله به سفارت سعودی و… بوده است!

۵- در این میان آنچه از دید مردم کشورمان مخفی ماند و مسئولان هم تلاش کردند تا از کنار آن به‌سادگی عبور کنند، ابراز خصومت و تنفر نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی و مقدسات آن در قالب‌های رسانه‌ای و رسمی بود. اقداماتی که دقیقاً در ایام حج صورت گرفت و نشان داد که سعودی‌ها عمداً در پی تفکیک مسئله حج از سیاست خارجی هستند. این نکته‌ای بود که امیر مکه در خاتمه مراسم حج و در نشست مطبوعاتی به آن اشاره و بر آن تاکید کرد. نامبرده در پاسخ به سئوالی در باره علت حضور زائران ایرانی در حج سال جاری بیان داشت که حضور در حج برای همه مسلمین آزاد است و ربطی به مسائل سیاسی ندارد. ایرانی‌ها هم مانند سایر مسلمین حق دارند به حج مشرف شوند، به شرط آنکه حج را سیاسی نکنند و فقط به اعمال عبادی بپردازند.

نکته جالب این است که در این نشست، کشورمان چندین بار به اشکال مختلف مورد حمله و اهانت قرار گرفت. با اجرای این سیاست، آل‌سعود در عین بهره‌برداری حداکثری از حج و تثبیت جایگاه خود به عنوان رهبر جهان اسلام، بر مواضع ضد انقلابی و ضد ایرانی خود پافشاری می‌کند و با تداوم این سیاست، دشمنی جهان اسلام  علیه انقلاب و جمهوری اسلامی را شکل می‌دهد.

به عنوان نمونه روزنامه‌های سعودی از قبیل عکاظ، الریاض و.. در اوج مراسم حج، با خبرسازی در باره کشف شبکه‌های جاسوسی و تروریستی وابسته به ایران در خاک عربستان و تلاش این شبکه‌ها برای انفجار خطوط نفتی و… و انعکاس این اخبار به شکل تیتر اول و ارائه گزارش‌های مصور و متعدد در باره خدمت‌رسانی یکپارچه حکومت سعودی به حجاج، در اجرای این خط تبلیغی تلاش ‌کردند. تولید و پخش برنامه‌های مستند و ترکیبی در شبکه‌های ماهواره‌ای متعلق به آل‌سعود، از جمله العربیه، الحدث و… با عناوینی چون «ایران متهم اصلی یازده سپتامبر» (در این برنامه ضمن گفتگو با برخی نیروهای امنیتی و کارشناسان آمریکایی تلاش شد ایران پشتیبان و محرک اصلی حادثه یازده سپتامبر معرفی شود) یا  «اخوان ایران» (این برنامه تلاش‌کرد ایران و اخوان‌المسلمین را به عنوان دو جریان شریک و همسو در پشتیبانی از تروریسم در جهان عرب معرفی کند)، از دیگر نمونه‌های اجرای این سیاست سعودی‌ها در ایام حج به شمار می‌رود.

یکی از جدی‌ترین و تهاجمی‌ترین نمونه‌های این روند، برنامه‌ای با عنوان «دوله اوهام القاتله: حکومت توهمات کشنده» بود که به عنوان بخشی از مجموعه برنامه »مرایا: چشم‌اندازها» در روز سه‌شنبه چهاردهم شهریور سال جاری از شبکه العربیه پخش شد. در این برنامه ضمن حمله شدید به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، به شکلی زننده و سخیف ساحت مقدس ولی‌عصر«عج» و حضرت امام خمینی مورد اهانت و تمسخر مستقیم ولیعهد رژیم سعودی و مجری برنامه قرار گرفت و برخی از مقامات رسمی سعودی، هر‌گونه حرکت برای بهبود رابطه با ایران را مردود و نامطلوب توصیف کردند. نکته تاسف‌آور این است که در طول این برنامه بارها اظهار تشکر متولیان حج کشورمان از آل‌سعود به دلیل برگزاری مطلوب مراسم حج زیرنویس شد. در همین فضا اظهار‌نظر رسمی وزیر امور خارجه سعودی در سفر به انگلستان هم پخش شد که ضمن رد تمایل رژیم سعودی به برقراری رابطه با ایران، اظهارات محمد جواد ظریف در این زمینه را به باد تمسخر گرفت که نمونه دیگری از سیاست رسمی این رژیم و نگرش آن به جمهوری اسلامی به شمار می‌رود. البته رسانه‌های وابسته به ریاض آکنده از این مواردند.

۶ – واقع‌بینی و عقلانیت حکم می‌کند که آینده روابط جمهوری اسلامی و رژیم سعودی تابعی از نگرش انقلاب اسلامی به این رژیم و با در نظر گرفتن  حقایق فوق‌الذکر تنظیم شود. بدیهی است که حکام ریاض در تنظیم سیاست خارجی و روابط منطقه‌ای خود، به‌ویژه با جمهوری اسلامی ایران اختیار چندانی ندارند و ناگزیر از اجرای خطوط و برنامه‌های ارائه شده از جانب واشنگتن و تل‌آویو هستند. علاوه بر این ماهیت بدوی و عقاید تکفیری حاکم بر این رژیم نیز مانع بزرگی در برقراری روابط معقول و منصفانه میان دو کشور است. البته بعید است که این شرایط لااقل در آینده نزدیک دچار تغییرات اساسی شود.

از سوی دیگر هشدارهای شدید و جدی بنیانگذار جمهوری اسلامی در خصوص آل‌سعود و ماهیت صهیونیستی این رژیم در عباراتی چون: «اگر ما از صدام هم بگذریم از آل‌سعود نخواهیم گذشت و…» تجلی آشکاری دارد. نگرانی‌های جدی و ابراز تنفر مکرر رهبر انقلاب اسلامی نسبت به شجره خبیثۀ حاکم بر ریاض و تجارب عملی در سال‌های پس از استقرار جمهوری اسلامی در کشورمان ایجاب می‌کند در برابر رژیم سعودی دست از خوش‌باوری و ساده‌لوحی برداریم و به جای نرمش و لبخند و فراموشی جنایت‌های این رژیم (از پشتیبانی کامل صدام در جنگ تحمیلی تا کشتار حجاج در سال‌های ۶۶و۹۴ و روشن کردن شعله جنگ‌های خانمان‌سوز فرقه‌ای در منطقه و حمایت همه جانبه از تروریسم تکفیری و…) از موضع اقتدار با این رژیم رو برو شویم، زیرا آل‌سعود به عنوان قبیله‌ای بدوی به‌خوبی نشان داده‌اند که تنها زبان قدرت را درک می‌کنند و هرگونه نرمش و احترام را نشانه ضعف تلقی می‌کنند و با گستاخی و بی احترامی پاسخ می‌دهند. آینده روابط ما و سعودی‌ها در گرو قدرت‌نمایی جدی و حضور مقتدرانه و فعال و غیرانفعالی نظام جمهوری اسلامی در برابر آل‌سعود در سطح منطقه، در ابعاد رسانه‌ای، سیاسی و امنیتی است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

تشکر چند باره از مقامات سعودی و مطلوب توصیف کردن مراسم حج امسال از جانب متولیان حج کشورمان در نشست مطبوعاتی در مکه، متأسفانه این گمان غلط را در میان برخی از افراد ظاهربین تقویت کرده است که رژیم آل‌سعود دیگر رژیمی منفور و جنایتکار و مزدور آمریکا و صهیونیست‌ها نیست و در موضع دشمنی با انقلاب و نظام ما قرار ندارد.

 

۲٫

 

آل‌سعود به عنوان قبیله‌ای بدوی به‌خوبی نشان داده‌اند که تنها زبان قدرت را درک می‌کنند و هرگونه نرمش و احترام را نشانه ضعف تلقی می‌کنند و با گستاخی و بی احترامی پاسخ می‌دهند. آینده روابط ما و سعودی‌ها در گرو قدرت‌نمایی جدی و حضور مقتدرانه و فعال و غیرانفعالی نظام جمهوری اسلامی در برابر آل‌سعود در سطح منطقه، در ابعاد رسانه‌ای، سیاسی و امنیتی است.

 

 

23اکتبر/17

عربستان، دشمن درجه یک جبهه مقاومت

 

 

 

عربستان یکی از کشورهای مهم و تاثیرگذار در جهان اسلام است. این کشور با توجه به وجود دو جایگاه مهم اسلامی مورد  توجه جامعه اسلامی، جهان عرب و  کشورهای اسلامی است و اغلب کشورها نگاه مثبتی به عربستان دارند. عربستان در میان مسلمانان اهل سنت جهان مرجعیت دارد و آنان به صورت سنتی به عربستان به عنوان خاستگاه جغرافیایی دین اسلام گرایش دارند.

از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان به منصب پادشاهی عربستان و روی کار آمدن نسل جدیدی از شاهزادگان جوان در این کشور، سیاست‌های عربستان تغییراتی پیدا کرد. در این مقاله به این تغییرات و تاثیر آنها در وضعیت منطقه و جهان می‌پردازیم:

 

ابزار نفوذ عربستان در جهان

عربستان‌سعودی به ‌دلیل برخورداری از ذخائر انرژی سرشار و  فروش روزانه حدود ۱۰ میلیون بشکه نفت، درآمد ارزی فراوانی دارد. این درآمد نفتی به عربستان توان هزینه کردن در کشورهای مختلف جهان و کسب نفوذ برای خود را داده است. در واقع عربستان با ثروت‌ کلان و دلارهای نفتی و ارتباط با کشورهای غربی به کشوری تاثیرگذار تبدیل شده است.

بسیاری از کشورهای فقیر و دارای مشکلات اقتصادی در جهان نیز سعی می‌کنند با گسترش روابط خود با عربستان و تن دادن به سیاست‌های حکام آل‌سعود، از کمک‌های مالی این کشور بهره‌مند شوند. کمک‌هایی که در واقع بیشتر در حکم پرداخت رشوه و حق‌السکوت و همراهی با آل‌سعود است.

ذخایر انرژی گسترده عربستان سعودی و جایگاه استراتژیک این کشور در خاورمیانه در دهه‌های اخیر سبب گردیده که کشورهای غربی نیز به شکلی کاملاً مؤدبانه چشمشان را به روی انواع جنایات سعودی‌ها ببندند و با رژیم این کشور تعامل نرم و ملایمی داشته باشند.

از دیگر ابزار آل‌سعود برای همراه کردن کشورهای اسلامی (به‌ویژه کشورهای افریقایی) استفاده از ابزار مناسک حج است. عربستان سعودی کشورهای آفریقایی‌ای را که مواضع سیاسی همسو با این کشور اتخاذ نکنند، به عدم صدور ویزا برای شرکت در مراسم حج تهدید می‌کند.

 

عربستان؛ عامل اجرای سیاست‌های امریکا و رژیم صهیونیستی

رژیم آل‌سعود سال‌هاست که با ایجاد انحراف در مسیر اسلام و ایجاد جنگ‌های نیابتی در منطقه، عملاً عامل اجرای سیاست‌های خصمانه آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه است.

خاندان آل‌سعود برای جلب رضایت و حمایت امریکا از هیچ اقدام جنایتکارانه‌ای دریغ نکرده است. امضای قراردادهای چندصد میلیاردی تجاری و تسلیحاتی اخیر با ترامپ نیز در همین راستا بوده است.

آمریکا نیز در حالی به حمایت خود از حکومت عربستان ادامه می‌دهد که همواره دفاع از دموکراسی و حقوق بشر را در زمره شعارهای اساسی خود جلوه می‌دهد و با وجود عدم پایبندی عربستان به دموکراسی و حقوق بشر، بنا به اذعان اکثر کارشناسان و تحلیلگران غربی و عربی، به حمایت خود از این کشور در همه ابعاد ادامه می‌دهد.

 

خریدهای نظامی عربستان

توسعه بخش نظامی، یکی از سیاست‌های اصلی حکومت این کشور است. حکومت عربستان از چند دهه پیش، دست به خریدهای نظامی بزرگ و توسعه ارتش این کشور زده است. خرید گسترده سلاح و تجهیزات نظامی توسط عربستان به بهانه مقابله با ایران صورت می‌گیرد؛ اما شواهد حاکی از آنند که هدف اصلی حکام آل‌سعود از این خریدها، ارعاب کشورهای کوچک عربی و سیطره بر آنهاست.

رژیم سعودی به‌رغم کارنامه‌‌ای سیاه در موضوع حقوق بشر، با برخورداری از منافع مالی فراوان، همچنان مشتری پر و پا قرص انواع سلاح و تجهیزات نظامی غربی، به‌ویژه امریکائی است؛ سلاح‌هایی که از آنها کراراً در حمله به مردم بی‌گناه یمن استفاده کرده است.

رژیم صهیونیستی نیز با برخورداری از لابی قوی در آمریکا، صادرات انواع سلاح و تجهیزات پیشرفتۀ نظامی به عربستان را ادامه می‌دهد، بنابراین بدیهی است که سلاح‌های خریداری شده توسط عربستان برای رژیم صهیونیستی هیچ خطری ندارند؛ بلکه بر عکس، لابی صهیونیستی در آمریکا ارتباط گسترده‌ای با حکومت عربستان دارد و از این رژیم حمایت می‌کند و هرگز هم در خصوص فعالیت‌های عربستان و فرقه وهابیت هشداری به آمریکا نداده است، زیرا از این بابت احساس خطری نمی‌کند، در حالی که دائماً در حال جریان‌سازی علیه فعالیت‌های جریان مقاومت است.

 

حمله عربستان به جریان مقاومت

یکی از ابعاد تغییر در سیاست‌های اصلی عربستان، تلاش علنی برای رابطه با اسرائیل و حمله به محور مقاومت است. رژیم سعودی از گذشته‌های دور به شکل‌های مختلف و به صورت مخفیانه با رژیم صهیونیستی ارتباط داشته است؛ اما طی سال‌های اخیر از سوی مقام‌های عربستان و رسانه‌های این کشور تلاش‌های زیادی برای علنی کردن رابطه عربستان با رژیم صهیونیستی صورت گرفته‌اند.

اسرائیل حزب‌الله را تروریست و دشمن خود می‌داند و عربستان هم برای همسوئی با رژیم صهیونیستی باید همین موضع را اتخاذ کند. به همین دلیل ابتدا شورای همکاری خلیج فارس و سپس اجلاس وزرای کشور و وزاری خارجه اتحادیه عرب، حزب‌الله را گروهی تروریستی اعلام کردند. همچنین سعودی‌ها اعلام کردند که حمایت از مقاومت و حزب‌الله در این کشور از این پس جرم محسوب می‌شود ومجازات دارد.

حمله به جریان مقاومت، از جمله گروه‌های فلسطینی یکی از ارکان اصلی سیاست‌های عربستان است. این کشور نه تنها به مقاومت فلسطین کمک نمی‌کند، بلکه مقاومت مردم فلسطین را مورد تهاجم دائمی خود قرار می‌دهد.

تقابل عربستان با ایران طی سال‌های اخیر شکل علنی به خود گرفته است. در این راستا مسئولان ارشد عربستان همچون محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور بارها کشورمان را به انجام اقدامات تروریستی تهدید کرده‌اند.

عربستان به صورت علنی از گروه‌های تروریستی مختلف در ایران، از جمله گروه‌های تکفیری و خلق عرب که برای انجام عملیات تروریستی در کشورمان تلاش می‌کنند، حمایت کرده است.

رسانه‌های وابسته به آل‌سعود هم برای ایجاد خلل در نظام جمهوری اسلامی ایران با برنامه‌هائی خاص، به صورت شبانه‌روزی و در تمام طول سال از گروه‌های تروریستی حمایت می‌کنند و تبلیغات ضد ایرانی را در دستور کار خود دارند.

همچنین عربستان با ادعای مبارزه با تروریسم، طی سال‌های اخیر برای ضربه زدن به محور مقاومت، یکی از مهم‌ترین حامیان گروه‌های تروریستی در سوریه بوده است.

بسیاری از اعضای خارجی داعش در عراق و سوریه تبعه کشور عربستان هستند و مفتی‌های این کشور مجوز شرعی انجام عملیات تروریستی را به آنان داده‌اند. عربستان و اتباع آن با حمایت‌های مالی و تجهیزاتی به داعش، نقش شایانی را در این گروه تروریستی ایفا می‌کنند.

 

تحریم قطر برای تحت قیمومیت درآوردن آن

عربستان داعیه‌ رهبری جهان عرب را دارد و تلاش می‌کند این جایگاه را همچنان حفظ کند، در نتیجه هر اقدامی از سوی کشورهای عربی که بوی استقلال در تصمیم‌گیری را به مشام حکام آل‌سعود برساند، با آتش خشم آنان مواجه خواهد شد؛ لذا عربستان به بهانه حمایت حکام قطر از اخوان ‌المسلمین و حماس، دست به تحریم همه جانبه قطر زد و به اذعان اکثر کارشناسان، خود را از اصلی‌ترین حامی تروریسم در منطقه بودن، تبرئه کرد، در صورتی که همه می‌دانند افکار تروریستی تکفیری و ظهور گروه‌هایی چون القاعده و داعش ریشه در وهابیگری دارد که منزلگاه آن عربستان است. از سوی دیگر عربستان با تروریست خواندن حماس و اخوان‌المسلمین قصد دارد قطر را از حمایت از این جنبش‌های اسلامی باز دارد و به این ترتیب در خدمت به اسراییل و آمریکا گوی سبقت را از همگان ربوده است. رئیس جمهور آمریکا نیز قطر را حامی تروریسم نامید و در برابر آن کشور از عربستان حمایت کرد. حکام رژیم غاصب صهیونیستی نیز نتوانستند خرسندی خود را از این عمل عربستان مخفی نگه دارند.

از دیگر اهداف عربستان از محاصره و تحت فشار قراردادن قطر، تحت قیمومیت درآوردن کشورهای عربی و اسلامی منطقه است. حاکمان این کشور در رفتار و عمل ثابت کرده‌اند که به هر قیمتی به دنبال سیطره بر کشورهای مختلف عربی و اسلامی هستند و می‌خواهند حاکم اصلی تمام کشورهای عربی و جهان اسلام باشند، تلاشی که البته در مورد قطر چندان هم موفقیت‌آمیز نبود و این کشور حاضر به پیروی از عربستان نشد.

 

وهابیت؛ ابزار نفوذ عربستان

یکی از ابزارهای نفوذ معنوی عربستان در منطقه و جهان، فرقه وهابیت است. این فرقه به عنوان پیاده نظام عربستان در کشورهای مختلف جهان فعالیت می‌کند. هر چند ظاهر فعالیت فرقه وهابیت مذهبی است؛ اما رژیم آل‌سعود از این فرقه برای گسترش نفوذ سیاسی عربستان در جهان استفاده می‌کند.

حوزه فعالیت فرقه وهابیت با حمایت همه‌جانبه عربستان در نقاط مختلف جهان گسترش پیدا کرده است. اعضای این فرقه با ایجاد مساجد و مدارس دینی در کشورهای مختلف جهان، مسلمانان را به فرقه وهابیت دعوت می‌کنند.

رواج وهابیت در جهان توسط عربستان گسترش حیرت‌انگیزی داشته است. در مناطقی از جهان که فرقه وهابیت نفوذ پیدا کرده است، زمینه برای ایجاد و گسترش گروه‌های تکفیری وجود دارد، چون وهابی‌ها برای عضویت در این گروه از افراد دیگر آمادگی بیشتری دارند.

با وجود اینکه طرفداران فرقه وهابیت حضور چشمگیری در گروه‌های تکفیری دارند، اما فعالیت‌های تبلیغی فرقه وهابیت هنوز هم در کشورهای مختلف جهان ادامه دارد. حتی دولت‌های غربی هم  چشم‌ خود را بر فعالیت‌های تبلیغی وهابیت و گسترش افکار تکفیری توسط این فرقه می‌بندند تا بتوانند باج‌های سنگینی را از عربستان بگیرند و با این کشور قراردادهای اقتصادی کلان ببندند.

وهابی‌ها گروه‌های مختلف مسلمانان را تکفیر می‌کنند و گاهی در این زمینه تا آنجا پیش می‌روند که حتی خود حکومت عربستان را هم تکفیر می‌کنند و علیه این حکومت سلاح به دست می‌گیرند! وهابی‌ها برای حکومت عربستان شمشیری دو لبه هستند که گاهی دست این حکومت را هم می‌برند.

 

خدشه‌دار شدن چهره عربستان در جهان اسلام

اکنون چهره عربستان در میان بسیاری از مسلمانان جهان به دلیل حمایت از فرقه وهابیت، مخالفت با انقلاب‌ها و حرکت‌های مردمی، حمایت از دیکتاتورها و مقابله با جریان مقاومت، به‌خصوص گروه‌های فلسطینی و تلاش برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی خدشه دار شده است.

بسیاری از شهروندان کشورهای مختلف اسلامی به اقدامات عربستان بدبین‌ا‌ند و به سیاست این کشور با شک و تردید نگاه می‌کنند.آنها معتفدند که عربستان به اسلام راستین عمل نمی‌کند و با سوء‌استفاده از دین در پی رسیدن به اهداف دنیوی خود است.

با وجود قرار داشتن اماکن مقدسه در خاک عربستان و صرف هزینه‌های سنگین توسط رژیم آل‌سعود در سایر کشورها، عربستان هر روز بیش از پیش اعتبار خود را  در جهان اسلام از دست می‌دهد. رسانه‌های وابسته به این کشور به صورت شبانه‌روزی در حال تبلیغ برای این کشور هستند؛ اما این تبلیغات غالباً تأثیر عکس داشته است.

 

ارتباط حکومت عربستان با شیعیان

پس از به پادشاهی رسیدن ملک سلمان در عربستان، تنش بین حکومت آل‌سعود و شیعیان عربستان افزایش یافت و اقدامات سرکوب‌گرایانه علیه شیعیان این کشور تشدید شد.

ملک سلمان به جای تلاش برای پاسخ به خواسته‌های مشروع شیعیان عربستان و تبدیل آنان از مخالف حکومت آل‌سعود به موافق، فاصله بین آنان و حکومت آل‌سعود را بیشتر کرده است.

سیاست ملک سلمان در برابر شیعیان عربستان استفاده از مشت آهنین بوده است، سیاستی که نه تنها موجب امنیت این کشور نشده، بلکه ممکن است که امنیت آن کشور را به‌ویژه در مناطق شیعه‌نشین به هم بریزد. افزایش حملات مسلحانه در مناطق شیعه‌نشین عربستان به نیروهای نظامی و امنیتی این کشور زنگ خطری برای حکومت عربستان است.

شیعیان عربستان از حداقل حقوق شهروندی هم برخوردار نیستند و همواره در معرض تکفیر قرار دارند. حکومت وهابی‌، شیعیان این کشور را کافر می‌داند و برای از بین بردن آنها از هیچ اقدامی رویگردان نیست. این رویکرد باعث شده است که شیعیان عربستان از حکومت این کشور فاصله بگیرند.

شیعیان این کشور. با وجود استخراج گسترده نفت از مناطق شیعه‌نشین، از لحاظ اقتصادی در زمره محروم‌ترین مردم عربستان هستند و وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند. این مناطق از بسیاری از زیرساخت‌ها محروم هستند.

 

اعتراض مردم عربستان به حکومت آل‌سعود

حکومت عربستان در داخل این کشور نیز با تنش‌های زیادی روبروست و اقشار مختلف مردم به اقدامات این حکومت معترض‌اند. هر چند که این اعتراض‌ها در خیابان‌های عربستان نمود زیادی ندارند، اما فضای مجازی مالامال از اعتراضات مردمی است. البته عربستان هر‌ اعتراضی را با مشت پولادین پاسخ می‌دهد.

سیاست‌های اقتصادی عربستان طی دهه‌های اخیر ناکارآمد بوده‌اند و مردم این کشور به‌رغم درآمد نفتی بالای کشور با مشکلات اقتصادی زیادی روبرو هستند. کاهش درآمدهای نفتی عربستان طی سال‌های اخیر موجب گردیده که حکومت به سراغ برنامه‌های ریاضت اقتصادی برود؛ در نتیجه مشکلات اقتصادی مردم  بیشتر هم شده است.

عده زیادی در عربستان در فقر زندگی می‌کنند و بسیاری از مردم توان خرید منزل شخصی برای خود را ندارند؛ در حالی که شاهزادگان سعودی تنها به دلیل انتساب‌ به خاندان سلطنتی، میلیاردها دلار از ثروت این کشور را تصاحب کرده‌اند.

 

سوتیترها:

۱٫

عربستان‌سعودی به ‌دلیل برخورداری از ذخائر انرژی سرشار و  فروش روزانه حدود ۱۰ میلیون بشکه نفت، درآمد ارزی فراوانی دارد. این درآمد نفتی به عربستان توان هزینه کردن در کشورهای مختلف جهان و کسب نفوذ برای خود را داده است. در واقع عربستان با ثروت‌ کلان و دلارهای نفتی و ارتباط با کشورهای غربی به کشوری تاثیرگذار تبدیل شده است.

 

۲٫

رواج وهابیت در جهان توسط عربستان گسترش حیرت‌انگیزی داشته است. در مناطقی از جهان که فرقه وهابیت نفوذ پیدا کرده است، زمینه برای ایجاد و گسترش گروه‌های تکفیری وجود دارد، چون وهابی‌ها برای عضویت در این گروه از افراد دیگر آمادگی بیشتری دارند

 

23اکتبر/17

ابزارهای عربستان برای به دست آوردن قدرت نرم در جهان اسلام

 

 

مقدمه

حوادث چند سال اخیر منطقه، به‌خصوص بحران سوریه و بالا گرفتن رقابت‌های میان جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و سپس تغییر سیاست عربستان در دوران ملک سلمان و سیر کردن به سمت سیاست خارجی تهاجمی که در جنگ یمن از آن پرده‌برداری شد، لزوم شناخت بیشتر از عربستان و مؤلفه‌های سیاست خارجی جدید آن را بیش‌از پیش ضروری می‌سازد.

یکی از مسائل تأمل‌برانگیز در سیاست جدید عربستان، توانایی این کشور در ایجاد نوعی اجماع در میان کشورهای اسلامی است که در ایجاد ائتلاف عربی در جنگ یمن، ائتلاف اسلامی ضدتروریستی، قطع رابطه با ایران، دعوت از سران کشورهای اسلامی برای ملاقات با دونالد ترامپ و در نهایت تا حدودی در بحران قطر نمود یافته است. استفاده از این توانایی‌ها از جانب عربستان در سال‌های اخیر نشانه پتانسیل‌های بزرگ این کشور است که پیش ‌از این به دلایلی از آن استفاده نشده بود. از سوی دیگر عدم شناخت درست از عربستان سعودی و مؤلفه‌های قدرت آن در جهان اسلام و ابزارهایی که برای تأثیرگذاری در سطح بین‌المللی از آن برخوردار است و محدود کردن دید تصمیم‌گیران و برخی از کارشناسان به انگاره قدیمی رشوه دادن عربستان به ازای وفاداری باعث شده است که کشور ما در اتخاذ تصمیم‌گیری برای مقابله با سیاست‌های عربستان منفعلانه و غیرفعال ظاهر شود.

در اینجا مؤلفه‌های قدرت نرم عربستان سعودی و توانایی استفاده از آنها در ایجاد اجماع در میان کشورهای اسلامی را بررسی می‌کنیم.

 

اصول سیاست خارجی عربستان سعودی

سیاست خارجی عربستان سعودی بر مبنای اصول ثابت، جغرافیایی، تاریخی، مذهبی، اقتصادی، امنیتی و عوامل سیاسی و در چهارچوب‌های اصلیِ افزایش روابط با کشورهای حوزه خلیج‌فارس و جزیره العرب، حمایت از همبستگی میان کشورهای عربی و اسلامی به‌گونه‌ای که از منافع این کشور دفاع کنند، پیگیری سیاست عدم تعهد، گسترش روابط با دولت‌های دوست و هم‌پیمان و ایفای نقشی مؤثر در چهارچوب نهادهای بین‌المللی منطقه‌ای و جهانی است.(۱)

سیاست خارجی عربستان این اهداف را در چهارچوب چهار حلقه کشورهای جنوب خلیج فارس، عربی، اسلامی و بین‌المللی دنبال می‌کند.

دایره خلیج‌فارس و یا کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس (بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی) مهم‌ترین حلقه‌ سیاست خارجی عربستان است. به دلیل ارتباطات فرهنگی، مذهبی، جغرافیایی، تاریخی و حتی خونی، عربستان سعودی اهداف خاص و محوری خود را بیشتر در این چهارچوب دنبال می‌کند. این شبکه تا سال ۱۹۸۱ به‌صورت غیررسمی کار می‌کرد و از آن زمان به شکل یک اتحادیه منطقه‌ای به نام شورای همکاری خلیج (GCC) وضعیتی رسمی پیدا کرد. کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس در موضوعات متنوعی از مسائل امنیتی تا مسائل فرهنگی همکاری می‌کنند.

رابطه عربستان با حلقه عربی به‌ وسیله رابطه با حلقه کشورهای اسلامی که همواره یکی از حوزه‌های مهم سیاست خارجی عربستان محسوب می‌شود، تقویت شده است.

در عرصه بین‌المللی بزرگ‌تر، عربستان برای پیشبرد اهداف خود سعی دارد از فرصت‌هایش در درون سیستم جهانی استفاده کند و به ایجاد اتحادهای صمیمی در ادامه حلقه‌های سه‌گانه قبلی مبادرت ورزد. با وجود آنکه سرنوشت دایره بیرونی به‌اندازه تحولات در سه حلقه داخلی متحدان پادشاهی مهم نیست، در اینجا نیز شبکه‌های همکاری وجود دارند که برای پادشاهی عربستان بسیار مهم است(۲). از جمله آنها می‌توان به رابطه با آمریکا و نیز رابطه در درون سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) اشاره کرد.

 

ابزارهای قدرت نرم عربستان برای اعمال نفوذ بر این حلقه‌ها

نهادهای اسلامی

قرار گرفتن مسجدالحرام و مضجع شریف پیامبر اکرم(ص) در خاک عربستان سعودی به این کشور این توانایی را داده است که ادعا کند ام‌القرای جهان اسلام است. از سوی دیگر ظهور ایدئولوژی وهابی در عربستان به ‌عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت باعث شده است که این کشور از این فرصت برای گسترش فکر سلفی وهابی و در صورت عدم موفقیت، برای افزایش پرستیژ خود در جهان اسلام استفاده کند. عربستان سعودی در راستای این اهداف از نهادها، جریان‌ها و مؤسسات زیر حمایت می‌کند.

لیگ جهان اسلام:(۳) لیگ جهان اسلام یکی از مهم‌ترین ابزارهای تأثیرگذاری عربستان سعودی در سطح افکار عمومی جهان اسلام است و نقش بسیار بارزی در افزایش قدرت نرم عربستان سعودی در جهان اسلام بازی می‌کند. لیگ جهانی اسلام بر اساس مصوبه اجلاس اسلامی عمومی که با حضور علمای اسلامی از سراسر جهان در سال ۱۹۶۲ در مکه تشکیل شده بود، به وجود آمد.

لیگ جهان اسلام سازمانی بسیار گسترده است که هدف خود را روشنگری در باره حقیقت اسلام و برقراری مسیرهای همکاری اسلامی و انسانی با همه عنوان کرده است. این لیگ ادعا می‌کند که برای دستیابی به اهداف خود از تمام ابزارهائی که با شرع مقدس در تضاد نیستند، استفاده می‌کند و در راستای اهداف خود در شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل متحد به عنوان عضو ناظر؛ در گروه نهادهای غیردولتی به عنوان مشاور، در سازمان همکاری‌های اسلامی به عنوان عضو ناظر، در سازمان علمی، فرهنگی تربیتی ملل متحد (یونسکو) و در سازمان کودکان ملل متحد یونیسف به عنوان عضو حضور دارد.

لیگ جهانی اسلام برای رسیدن به اهداف اعلام‌شده خود از ابزارهای زیر استفاده می‌کند:

*دعوت به اجرای شرع مقدس در سطح فردی، جامعه و دولت.

*ایجاد هماهنگی میان تلاش‌های فعالان اسلامی و ایجاد زمینه برای استفاده آنها از تجارب یکدیگر.

*توسعه شیوه‌های تبلیغ بر اساس قرآن و سنت و به شکلی که با آن مخالف نباشد.

*بالا بردن سطح رسانه‌ها، نهادهای تبلیغی، آموزشی، تربیتی و فرهنگی مسلمانان و افزایش بهره‌وری آنها.

*برگزاری همایش‌ها، دوره‌های آموزشی، کارآموزی و رسانه‌ای.

*استفاده از موسم حج برای جمع‌کردن صاحبان اندیشه و رهبران فکری جوامع اسلامی بر سر یک میز و درخواست از آنها برای همفکری برای یافتن راه‌حل‌های عملی برای بالا بردن سطح مسلمانان در جهان.

*نظارت بر فعالیت مجمع فقه اسلامی و حمایت از ایجاد راه‌حل‌های اسلامی برای مشکلات معاصر.

*حمایت از فعالیت‌های منجر به انتشار زبان عربی و افزایش سطح آموزش این زبان در میان مردم مسلمان عرب و غیر عرب.

*ایجاد دفاتر و مراکز اسلامی که برای خدمت به اهداف اسلامی فعالیت می‌کنند.

*ارائه کمک‌های اضطراری به مسلمانان تحت تأثیر جنگ‌ها و بلایای طبیعی.

*کمک به فعال‌سازی مساجد و آبادسازی آنها‌.

مجمع جهانی جوانان مسلمان: این مجمع، سازمانی غیردولتی در زمینه جوانان و دانشجویان است که در سال ؟؟؟؟ تأسیس شد. این سازمان خود را به‌عنوان «یک سازمان مستقل و انجمن اسلامی که از فعالیت‌های سازمان‌های اسلامی و جوامع نیازمند در سراسر جهان حمایت می‌کند» تعریف می‌کند. مقر اصلی این سازمان در عربستان سعودی واقع شده است. این سازمان همچنین سازمان‌های اقماری دیگری را در ۵۶ کشور دیگر اداره می‌کند و با حدود ۵۰۰ سازمان جوانان مسلمان، دانشجویان در پنج قاره مرتبط است.(۴) این سازمان یکی از مهم‌ترین ابزارهای سیاست خارجی عربستان محسوب می‌شود و تا کنون حدود ۵۰۰ سازمان جوانان را در میان اعضای خود که در مناطق خود فعال هستند به عضویت خود درآورده است. فعالیت‌های این نهاد در زمینه‌های متعددی همچون اعطای بورس‌های تحصیلی، فراهم کردن ابزارهای آموزشی، ارائه دوره‌های آموزشی برای حمایت از یتیمان، کمک به فقرا، توزیع قرآن کریم میان فقرا و… متمرکز شده است. سالانه تعدادی از جوانان عضو این سازمان با سفر به عربستان سعودی به سفر حج مشرف می‌شوند.(۵)

 

نهادهای توسعه‌ای و خیریه عربستان سعودی

صندوق سعودی توسعه: صندوق سعودی توسعه، سازمانی دولتی و دارای شخصیت حقوقی مستقل است که در سال ۱۹۷۴ با دستور ملک فیصل پادشاه وقت عربستان با هدف اعطای وام برای پروژه‌های توسعه‌ای در کشورهای کمتر توسعه‌یافته، اعطای کمک مالی برای افزایش توانایی فنی این کشورها و حمایت از پروژه‌های تحقیقاتی در زمینه توسعه و حمایت از نهادهای متولی آن و اعطای کمک و ضمانت به صادرات غیرنفتی عربستان سعودی تأسیس شد.(۶) این سازمان با سرمایه‌ای بیش از ۸ میلیارد دلار تا کنون ۶۰۹ پروژه عمرانی را در بیش از ۸۱ کشور جهان، به‌خصوص کشورهای اسلامی تأمین مالی کرده است.

بانک توسعه اسلامی: بانک توسعه اسلامی یکی از مسیرهای عمده توزیع کمک‌های مالی عربستان در سطح جهان اسلام محسوب می‌شود. عربستان از طریق بانک توسعه اسلامی ۷۷ میلیارد ریال به ۳۵ کشور اسلامی و عربی کمک کرد و بعد از آمریکا، دومین رتبه را در کمک‌‌رسانی به کشورهای عربی اسلامی دارد. این کشور در فاصله سال‌های ۱۴۱۴ تا  ۱۴۱۶ قمری بیش از دو میلیارد و هفت‌صد میلیون ریال سعودی در بوسنی و هرزگوین هزینه کرده است. ۸۷۷ مدرسه تحت کفالت آنهاست و ۱۵۰ مسجد ترمیم و تجهیز شده‌اند. سه میلیون ریال سعودی کتاب به آنجا فرستاده و ۶۴ دوره آموزش زبان عربی برگزار شده است.(۷)

قرار گرفتن مقر اصلی بانک توسعه اسلامی در شهر جده عربستان سعودی و عرف موجود در انتخاب رئیس این بانک از میان شهروندان کشور میزبان نیز باعث شده است که عربستان سعودی تأثیر بیشتری بر این بانک داشته باشد.

مؤسسات خیریه وابسته به خاندان آل‌سعود و تجار ثروتمند: با گسترش درآمدهای نفتی عربستان سعودی و توسعه زیرساخت‌های کشور به‌خصوص از دوره ملک فیصل، بسیاری از منتسبین به خاندان سلطنتی سعودی با تأسیس مؤسسه‌های خیریه به کمک‌رسانی و نشر عقاید دینی خود در عربستان سعودی و نقاط مختلف جهان پرداخته‌اند. اولین شخصیت‌هایی که اقدام به تأسیس مؤسسه‌های خیریه کردند، فرزندان ملک فیصل بودند که در سال ۱۹۷۵ میلادی برای زنده نگهداشتن یاد پدر مقتول خود مؤسسه خیریه ملک فیصل را تأسیس کردند. پس از ملک فیصل، مؤسساتی نیز به نام ملک خالد، ملک فهد، ملک عبدالله، ملک سلمان و محمد بن سلمان نیز تأسیس شدند.

علاوه بر این اعضای دیگر خاندان سلطنتی سعودی از جمله ولید بن طلال ثروتمندترین مرد جهان عرب و خاندان تجاری راجحی و… نیز مؤسسات خیریه بسیاری را در اختیار دارند که در زمینه‌های بسیاری در داخل و خارج از عربستان سعودی و در کشورهای مختلف جهان در پروژه‌های زیربنایی، ساخت مدارس و دانشگاه‌های غیرانتفاعی، توسعه انسانی، بهداشت و درمان، گفتگوی بین ادیان، تحقیقات اسلامی، ساخت منازل و ….   فعالیت دارند و برخی از آنها قراردادهای شراکت بلند مدتی را با نهادهای بین‌المللی همچون صلیب سرخ، کمیساریای عالی پناهندگان، فائو، یونیسف و دیگر نهادهای مشابه امضا کرده‌اند.(۸)

 

استفاده ابزاری از دین

مراسم حج: از دوران تأسیس دولت سوم عربستان سعودی در اوایل قرن ۲۰ میلادی و سیطره این دولت بر مکه و مدینه در سال ۱۹۲۵، عربستان سعودی همواره تلاش کرده است تا با استفاده از موسم حج به ترویج عقاید بنیادگرایانه خود در میان مسلمانان و یا حداقل کسب دوستی و نظر مثبت آنها بپردازد. از این ‌رو عربستان سعودی در اولین اقدام در راستای استفاده از مراسم حج، در سال ۱۹۲۶ امتیاز ارسال پرده کعبه را از مصری‌ها سلب کرد و خود به تولید آن همت گماشت.(۹) عربستان سعودی علاوه بر این، اقدامات دیگری را نیز در راستای استفاده از حج در افزایش نفوذ خود انجام می‌دهد که برخی از آنها عبارتند از:

*توسعه مشاعر مقدسه: دولتمردان عربستان سعودی به دلیل اهمیت رسیدگی به مکه و مدینه، برای افزایش نفوذ خود در جهان اسلام همواره تلاش می‌کنند مانند خلفا و سلاطین دوران قدیم به توسعه مسجدالحرام و مسجدالنبی بپردازند تا از این طریق علاوه بر افزایش تعداد حجاج برای آشنایی با افکار خود، نام نیکی را از خود در جهان اسلام گسترده کنند. از جمله اولین توسعه‌ها بر حرم مکی در دوران ملک عبدالعزیز اولین پادشاه دولت سعودی رخ داد و پس از او تقریباً تمامی پادشاهان بعدی عربستان سعودی بر مساحت و امکانات مسجدالحرام و مسجدالنبی افزودند.

*ارسال قطعاتی از پرده کعبه به رهبران کشورهای اسلامی و برخی از چهره‌های سرشناس: عربستان سعودی پس از تغییر پرده کعبه با قطعه‌قطعه کردن این پرده، طبق استانداردهایی مشخص، آن را به رؤسای کشورها، شخصیت‌های برجسته و مهمانان ویژه داخلی و خارجی، نهادهای دینی و سازمان‌های بین‌المللی و سفارت‌های عربستان سعودی در خارج تقدیم می‌کند.(۱۰)

*مهمانان ویژه: عربستان سعودی از دوران ملک فهد با طرح برنامه مهمانان ویژه پادشاه عربستان با هدف دعوت از برخی از مسلمانان واجد شرایط خاص، فقرا، خانواده‌های قربانیان عملیات تروریستی، علما، اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غیرمسلمان و… به سفر حج به صورت خارج از نوبت و با هزینه عربستان سعودی و استفاده از آن برای افزایش وجهه خود گام بزرگی را برای افزایش قدرت نرم خود برداشته است.(۱۱)

دعوت از این مهمانان علاوه بر ادای مراسم حج، دیدار علمای وهابی و بازدید از کارخانه تولید پرده کعبه و شرکت در کنفرانس‌ها و کلاس‌های مختلف را نیز شامل می‌شود. عربستان سعودی از ابتدای اجرای این برنامه تاکنون بیش از ۱۷ هزار حاجی را به ‌عنوان مهمانان خاص خود پذیرفته است.

*مرکز ملک فهد برای چاپ قرآن: یکی از چاپخانه‌های بسیار بزرگ قرآن کریم در عربستان سعودی است که در سال ۱۹۸۲ در مدینه منوره تأسیس شد. این مرکز سالانه بیش از ۱۳ میلیون نسخه از انواع مختلف قرآن را تولید می‌کند و از زمان تأسیس تا کنون بیش از ۳۱۲ میلیون نسخه قرآن را چاپ و در سطح جهان توزیع کرده است.(۱۲)

کمک به نهادهای دینی در سراسر جهان: عربستان سعودی در راستای افزایش نفوذ خود در سطح جهان یکی از کمک‌کنندگان اصلی و بنیان‌گذاران مراکز دینی بسیاری در سطح جهان است و از این امور برای ترویج افکار خود در سطح جهان و یا کسب وجهه بین‌المللی در سطح جهان استفاده می‌کند. عربستان سعودی  هم ‌اکنون دارای شبکه‌ای گسترده از مدارس دینی، مساجد، مراکز حفظ قرآن و دانشگاه‌های دینی است که در تمامی قاره‌های جهان به ترویج افکار دینی بنیادگرا مشغول‌اند و گاهی نیز با انتقاداتی از جانب دولت‌های میزبان مواجه بوده‌اند.(۱۳)

عربستان سعودی با ساخت مساجد ملی مانند مسجد فیصل پاکستان و یا تعمیر مساجد تاریخی مانند مسجد الازهر مصر و همچنین ساخت مدارس مدرن در کشورهای مختلف با هدف ارائه آموزش اسلامی به دانش‌آموزان مسلمان در این کشورها هم‌ز‌مان با آموزش‌های تحصیلی تلاش کرده است نفوذ خود را در کشورهای اسلامی و گروه‌های مسلمان در کشورهای غیراسلامی گسترش دهد. در همین راستا می‌توان به آکادمی ملک فهد در لندن، آکادمی ملک فهد در بن، آکادمی ملک فهد در برلین، مدرسه ابتدایی ملک فهد در اوگاندا، آکادمی ملک عبدالله در ویرجینیا، مدرسه اسلامی ملک فهد در نیوساوث ولز و مرکز اسلامی فرهنگی ملک فهد در آرژانتین اشاره کرد که با هزینه دولت سعودی در لندن برای آموزش دانش‌آموزان مسلمان در کشورهای اسلامی و در حقیقت برای ترویج عربستان سعودی با هزینه‌های گزاف در سراسر جهان تأسیس شده‌اند.

 

موارد متعدد دیگر

قبیله: شبه‌جزیره عربستان به‌ عنوان یکی از خاستگاه‌های مردم عرب همواره مورد توجه کشورهای عربی بوده است و بسیاری از  قبایل عرب در عراق، سوریه، اردن، مصر، کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و حتی سودان نسب خود را به قبایل این شبه‌جزیره می‌رسانند. نظام قبیله‌ای شبه‌جزیره عربستان و حضور بخش‌های بسیاری از قبایل عربی در عربستان سعودی و کشورهای دیگر عربی یکی از مواردی است که در موارد مختلف مورداستفاده عربستان سعودی قرارگرفته است.(۱۴)

رسانه: عربستان سعودی به‌عنوان یکی از کشورهایی که می‌خواهد نقش رهبری را در جهان عرب و جهان اسلام بازی کند به رسانه به‌ عنوان یکی از ابزارهای مهم تأثیرگذاری بر افکارعمومی توجه ویژه‌ای داشته است. از این‌ رو یکی از کشورهایی است که سرمایه‌گذاری مستقیم و غیرمستقیم عظیمی را بر روی رسانه‌های مختلف مانند روزنامه‌ها، سایت‌های خبری، شبکه‌های تلویزیونی خبری و حتی سرگرمی انجام داده است. این سرمایه‌گذاری بر زندگی و دیدگاه و افکار عمومی جهان عرب بی‌تأثیر نبوده است.

عربستان سعودی به‌عنوان کشوری که اسماً بر اساس قوانین شریعت اداره می‌شود محدودیت‌هایی را در تأسیس رسانه‌های عامه‌پسند و غربگرا در درون کشور، به‌خصوص در بخش رادیوتلویزیون داشته است. با ‌وجود این، جریان غرب‌زده وابسته به خاندان سلطنتی این نقش را به عهده گرفته‌اند. اولین تلاش عربستان برای تأثیرگذاری رسانه‌ای بر جهان عرب مشارکت مالی این کشور در تأسیس بخش عربی بی‌بی‌سی در دهه ۱۹۹۰ میلادی بود که به دلیل انتشار تحقیقی بر ضد نظام عربستان در این شبکه متوقف شد.(۱۵)

هم‌اکنون عربستان سعودی در دو حوزه رسانه‌های مروج وهابیت و رسانه‌های عامه‌پسند و غرب‌گرا فعالیت دارد که بخش دوم به دلیل اهمیت و فراگیری و همچنین اشاعه دیدگاه‌های عربستان در میان رسانه‌‌ها از اهمیت بالایی برخوردارند. این رسانه‌ها مانند گروه روتانا، ام بی سی، روزنامه‌های الشرق الاوسط و الحیات تحت مالکیت شاهزاده‌های سعودی اداره می‌شوند و بخش بزرگی از بازار رسانه و سرگرمی جهان عرب را در دست دارند.

 

نتیجه‌گیری

عربستان سعودی با استفاده هوشمندانه از پتانسیل‌های دینی و قدرت اقتصادی خود طی پنجاه سال گذشته با ترویج دیدگاه‌هایش در سراسر جهان و تلاش برای ساخت چهره‌ای مقبول و قابل احترام در میان افکارعمومی کشورهای اسلامی به پیروزی‌هایی در جبهه مقابله با محور مقاومت دست یافته است؛ از این رو شناخت بیشتر ابزارهای قدرت نرم عربستان و راه‌های مقابله با آن می‌بایست یکی از اولویت‌های سیاست خارجی محور مقاومت در کوتاه‌مدت باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ احمد الأزدی: الثابت والمتغیر فی السیاسه الخارجیه السعودیه، تقاریر، مرکز الجزیره للدراسات، فبرایر ۲۰۱۴

۲ـ همان

۳ـ رابطه العالم الاسلامی

۴- http://www.wamy.co.za/about.htm World Assembly of Muslim Youth (WAMY) Official website:

۵ـ الموقع الرسمی للندوه العالمیه للشباب المسلم: http://www.wamy.org/beta/

۶ـ الموقع الرسمی للصندوق السعودی للتنمیه، نبذه عن الصندوق: https://goo.gl/Eigxxs

۷ـ مرکز رابطه العالم الاسلامی چیست و در جهان چه می‌کند؟، پرسمان وهابیت: https://goo.gl/9XyVgD

۸ـ المملکه العربیه السعودیه وبرنامج الأمم المتحده الإنمائی یدشنان تقریراً حول المساعدات الإنمائیه الرسمیه بعنوان “شراکه فی التنمیه والتعاون فیما بین بلدان الجنوب” ، برنامج الامم المتحده الانمائی، ۱۵ مایو ۲۰۱۶: https://goo.gl/hR5UGC

۹ـ دیوان الحیاه المعاصره: واقعه المحمل‏!‏، صحیفه الاهرام، ۲۸ یونیو ۲۰۰۱: http://www.ahram.org.eg/Archive/2001/6/28/FILE1.HTM

۱۰ـ تغییر کسوه الکعبه، ماذا بحدث للکسوه القدیمه، موقع العربی الجدید، ۳۱ اغسطس ۲۰۱۷: https://goo.gl/Wo2Efs

۱۱ـ الامانه العامه لبرنامج ضیوف خادم الحرمین الشریفین للحج و العمره، لمحه تاریخیه:  http://www.guests.gov.sa/AboutUs/History/Pages/default.aspx

۱۲ـ الموقع الرسمی لمجمع ملک فهد لطباعه القران: http://qurancomplex.gov.sa/Display.asp?section=7&l=arb&f=nobza12&trans=

۱۳- Saudi Arabia boosting extremism in Europe, says former ambassador, The Guardian, 13 July 2017: https://goo.gl/MjyQqR

۱۴ـ‌ محمد حسنی ، الثابت و المتغیرات فی السیاسیه الخارجیه السعودیه، نون بوست،۱ مایو ۲۰۱۶:  http://www.noonpost.org/content/11531

۱۵- Paul Cochrane, Saudi Arabia’s Media Influence, Arab Media & Society: October 1, 2007: https://goo.gl/aoMbyG

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

دایره خلیج‌فارس و یا کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس (بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی) مهم‌ترین حلقه‌ سیاست خارجی عربستان است. به دلیل ارتباطات فرهنگی، مذهبی، جغرافیایی، تاریخی و حتی خونی، عربستان سعودی اهداف خاص و محوری خود را بیشتر در این چهارچوب دنبال می‌کند.

 

۲٫

 

عربستان سعودی از دوران ملک فهد با طرح برنامه مهمانان ویژه پادشاه عربستان با هدف دعوت از برخی از مسلمانان واجد شرایط خاص، فقرا، خانواده‌های قربانیان عملیات تروریستی، علما، اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غیرمسلمان و… به سفر حج به صورت خارج از نوبت و با هزینه عربستان سعودی و استفاده از آن برای افزایش وجهه خود گام بزرگی را برای افزایش قدرت نرم خود برداشته است.

 

۳٫

 

هم‌اکنون عربستان سعودی در دو حوزه رسانه‌های مروج وهابیت و رسانه‌های عامه‌پسند و غرب‌گرا فعالیت دارد که بخش دوم به دلیل اهمیت و فراگیری و همچنین اشاعه دیدگاه‌های عربستان در میان رسانه‌‌ها از اهمیت بالایی برخوردارند. این رسانه‌ها مانند گروه روتانا، ام بی سی، روزنامه‌های الشرق الاوسط و الحیات تحت مالکیت شاهزاده‌های سعودی اداره می‌شوند و بخش بزرگی از بازار رسانه و سرگرمی جهان عرب را در دست دارند.

 

23اکتبر/17

همه‌پرسی اقلیم کردستان عراق چرا و با چه هدفی؟

برگزاری همه‌پرسی استقلال در اقلیم کردستان عراق در اواخر شهریورماه گذشته رویداد مهمی است که نه تنها در خود اقلیم بلکه در منطقه مخالفانی جدی، به‌ویژه در سوی ایران وترکیه وسوریه داشته است.

پرسش اصلی این است که برگزاری همه‌پرسی در یک منطقه فدرال در داخل عراق چرا مورد اعتراض دولت مرکزی بغداد قرار گرفته است؟ و اساًسا چرا کشورهای منطقه و جهان با این اقدام مخالف‌اند و آن را به رسمیت نمی‌شناسند؟ آیا دخالت کشور‌های دیگر در امور داخلی عراق مجاز است یا این مخالفت‌ها مبنای حقوقی دارند؟

شکی نیست که برگزاری همه‌پرسی در اقلیم کردستان  یک امر داخلی است؛ ولی به دلیل مغایرت آن با قانون اساسی عراق با مخالفت بغداد روبرو شده و دادگاه فدرال که بالاترین نهاد در حل اختلافات میان دولت مرکزی و اقلیم کردستان است این اقدام را غیرقانونی اعلام کرده و آن را مغایر با قانون اساسی که بر یکپارچگی عراق تاکید دارد،  بر شمرده است و اقدام دولت مرکزی علیه این رفراندوم، در واقع دفاع از یکپارچگی سرزمین این کشور محسوب می‌شود.

اما چرا کشورهایی مانند ایران وترکیه از این اقدام عصبانی هستند وخط و نشان می‌کشند و با برگزاری مانور‌های نظامی در مرز کردستان عراق،  اقلیم را تهدید نظامی می‌کنند؟

این رفتار بر می‌گردد به امنیت ملی این کشورها. ایران وترکیه برپایی همه پرسی را تهدیدی برای امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی خود می‌دانند و به همین علت و برای رفع تهدید، از طریق وادار کردن مسئولان اقلیم به عقب‌نشینی از رفراندوم استقلال، در پی بازگرداندن ثبات به منطقه هستند.

تحولات اخیر کردستان عراق صاحبنظران سیاسی را به دو دسته تقسیم کرده است:

برخی معتقدند که نتیجه این همه‌پرسی پیدایش ایران دیگری است و برخی نیز معتقدند که این رویداد منجر به پیدایش اسرائیل دیگری در منطقه خواهد بود.

معمولاً شیوه استدلال در علوم سیاسی با شاخصه‌ای میدانی تعریف می‌شود. کسانی که معتقدند ایران دوم در حال تولد است، شاخصه‌ای برای این نتیجه‌گیری ندارند. در اقلیم کردستان نه پرچم ایران بالا رفته، نه گرایش به استقلال، جهت‌گیری ایرانی داشته و نه مسئولان کرد در این اقدام با تهران مشورت یا هماهنگی داشته‌اند. واقعیت این است که در تبلیغات این رفراندوم این پرچم اسرائیل است که بالا رفته واین تنها تل‌آویو است که از این اقدام دفاع کرده است.

سفر خلیل‌زاد امریکایی، هنری لیوی عضو لابی صهیونیستی اروپا و وزیر خارجه اسبق فرانسه به اقلیم پیش از برگزاری همه‌پرسی، همه و همه نشانه حمایت اسرائیل و لابی یهودی امریکا و اروپا از این اقدام است.

سئوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که چرا اسرائیل در پی واگرایی و تقسیم عراق است؟

واقعیت این است که رژیم صهیونیستی از آغاز حضور غاصبانه خود در منطقه اعلام کرده است که از برپایی دولت‌های جدید بر پایه قومی و یا مذهبی حمایت می‌کند و در چهارچوب تئوری گالیورها در صدد تغییر معادله منطقه است.

رژیم صهیونیستی همواره اعلام کرده است در منطقه در برابر غول‌هایی است که موجودیت این رژیم را به رسمیت نمی‌شناسند و قبول ندارند و به همین علت در تلاش است تا با کوچک‌سازی این غول‌ها یک نوع همسنگ‌سازی در منطقه پدید آورد و توان مقابله اسرائیل را افزایش دهد و معادله‌ای متناسب با شرایط اسرائیل در منطقه ایجاد کند.

بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باور‌ند که اعلام همه‌پرسی از سوی آقای مسعود بارزانی، علاوه بر عوامل خارجی دلایل داخلی نیز دارد. آقای بارزانی بیش از دو سال است که دوره ریاستش بر اقلیم به پایان رسیده و به‌زور سرنیزه در این منصب باقی مانده و در این مدت از برگزاری جلسات پارلمان اقلیم نیز جلوگیری کرده است، زیرا به علت خالی بودن جایگاه ریاست اقلیم، پارلمان باید تصمیم می‌گرفت، ولی آقای بارزانی با بستن ساختمان پارلمان از فعالیت آن در طول دو سال گذشته جلوگیری ‌کرده است.

آقای بارزانی با طرح پوپولیستی همه‌پرسی سعی دارد خود را به یک قهرمان ملی تبدیل کند و از طریق موفقیت این پروژه، زمینه بازگشت به قدرت را از وسیع‌ترین درهای آن یعنی ریاست جمهور این دولت تازه تاسیس شده فراهم سازد.

خیلی‌ها معتقدند که وظیفه دولت‌ها بهبود شرایط زندگی جوامع و تحقق خواسته‌های فرهنگی و سیاسی آنهاست، ولی اعلام همه‌پرسی در این برهه در این جهت نیست.  به عبارت دیگر اقلیم کردستان یک اقلیم فدرال بود که توسط کردها اداره می‌شد و همه حقوق فرهنگی از به‌کارگیری زبان محلی تا تعطیلی روزهای ملی بر پایه خواست مردم اقلیم صورت می‌گرفت. نه تنها این حقوق تحقق یافته بود که اقلیم کردستان از شرایطی فراتر از مدل فدرال نیز بهره‌مند بود.

معمولاً در ساختارهای فدرالی سیاست خارجی و دفاعی و پولی همگی در اختیار دولت مرکزی است. رهبران اقلیم با ایجاد ارتش مستقل و نیز تسلیم نکردن مبادی ورودی هوایی و زمینی و نیز بهره‌برداری از نفت خارج  از چهارچوب هماهنگی با مرکز، وضعیت نزدیک به استقلال داشت و دولت مرکزی به علت اشتغال به جنگ علیه تروریسم داعش، این شرایط غیرقانونی اقلیم را تحمل می‌کرد.  اقلیم نه تنها ۱۷% از بودجه عراق را  می‌گرفت که سهم کردها از بودجه ملی است، بلکه درآمد‌های نفتی غیرقانونی را نیز مصادره می‌کرد و علاوه بر همۀ این امتیازات، در بغداد نیز پست‌های ریاست جمهوری و پنج وزیر و رئیس ستاد ارتش را هم در چهارچوب ائتلاف سیاسی حاکم نیز در اختیار داشت.

برگزاری همه‌پرسی با داشتن این‌ همه امتیازات، پرسش‌های بسیاری را در باره انگیزه‌های این اقدام مطرح می‌کند. منطقه پس از هفت سال جنگ علیه گروه‌های تکفیری احساس می‌کند پس از تقدیم قربانیان بسیار، در حال به پایان رساندن جنگ در ابعاد نظامی علیه داعش است و پس از این مرحله تلخ که با ویرانی، کشتار و آوارگی‌های بسیاری همراه بوده، باید نفسی تازه کند واین شرایط تلخ را پشت سر بگذارد.

متاسفانه کسانی هستند که گویا جنگ علیه داعش تمام نشده، در پی جنگ بعدی هستند. قطعاً این بازیگرانِ خون و ویرانی، خیر وپیشرفت مردم منطقه را نمی‌خواهند و با طرح موضوعات پوپولیستی می‌کوشند جنگ را ادامه بدهند.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی همواره اعلام کرده است در منطقه در برابر غول‌هایی است که موجودیت این رژیم را به رسمیت نمی‌شناسند و قبول ندارند و به همین علت در تلاش است تا با کوچک‌سازی این غول‌ها یک نوع همسنگ‌سازی در منطقه پدید آورد و توان مقابله اسرائیل را افزایش دهد و معادله‌ای متناسب با شرایط اسرائیل در منطقه ایجاد کند.

 

 

۲

. متاسفانه کسانی هستند که گویا جنگ علیه داعش تمام نشده، در پی جنگ بعدی هستند. قطعاً این بازیگرانِ خون و ویرانی، خیر وپیشرفت مردم منطقه را نمی‌خواهند و با طرح موضوعات پوپولیستی می‌کوشند جنگ را ادامه بدهند.

23اکتبر/17

تاثیرگذارى صهیونیست‌ها بر هیئت حاکمه امریکا چگونه است؟

شبهات تاریخی

ساختار تشکیلاتى حکومت آمریکا زمینه را براى فعالیت بسیارى از صاحب نفوذان و ابزارهای تاثیرگذار آماده کرده است و گروه‌هاى داراى منافع مى‏توانند بر نمایندگان منتخب و اعضاى قوه مجریه تاثیرگذار باشند. در کشور آمریکا از ابتداى استقلال تا کنون، دو حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه فعالیت مى‏کنند و هرکدام توانسته‌اند در دوره یا دوره‌هایى زمام امور اجرایى و قدرت سیاسى را در این کشور به دست گیرد. لذا صهیونیست‌ها برای اینکه بتوانند بر آمریکا حکومت داشته باشند و با حداقل نقش عمده و به‌سزایى را در سیاست‌هاى خارجى و جهانى آمریکا ایفا کنند، همواره با اعطاى کمک‌هاى مالى و تبلیغاتى به این دو حزب تا حدود زیادى توانسته‏اند آنها را تحت سیطره خود درآورند.

در این راستا لابى یهود و گروه‌هاى فشار صهیونیستى نقش مهمى را در وارد کردن حکومت‌هاى آمریکا نسبت به حمایت از طرح صهیونیسم در کلیه مراحل و زمان‌ها ایفا نموده‏اند.(۱) اصولاً دولت‌هاى مختلفى که در آمریکا بر سر کار آمده‏اند، در خود جماعت‏هاى صاحب نفوذ یهودى‌ای را که در سازمان‌ها و نهادهاى وابسته به دولت، اقتصاد و امور نظامى آمریکا حضور داشتند و در پست‏هاى کلیدى و حساس آن فعالیت مى‏کردند و برخى از آنان در مراکز تصمیم‏گیرى در کاخ سفید یا حداقل در پست‏هایى مشغول به کار بودند و بر تصمیم گیرندگان دولت آمریکا تأثیر داشتند، جا مى‏دادند.

سابقه حضور یهودیان در دولت‏هاى گوناگون به اوایل قرن ۱۹ و بیشتر در نهادهایى مانند وزارت امور خارجه برمى‏گردد، زیرا اکثریت و نیز اقلیت‏هاى موجود در جامعه آمریکا نسبت به این پست، حساسیت کمترى داشتند..(۲)

رؤساى جمهور آمریکا دیدگاه‌هاى گوناگونى در باره حضور یهودیان در دولت خود داشته‏اند. برخى از آنان مخالف حضور یهودیان و برخى دیگر با حضور گسترده آنان موافق بوده و معاونان و مشاوران خود را از میان یهودیان انتخاب ‏کرده‌اند.(۳) اما به نظر مى‏رسد حتى در میان موافقان، برخى صرفاً به دلیل فشار بیش از حد لابى یهود و صهیونیسم مجبور استفاده از مشاوران و معاونان یهودى ‏شده‏اند.

نقطه عطف این فشارها به دستگاه هیئت حاکمه آمریکا در زمان «روزولت» بود، زیرا نفوذ محافل صهیونیست از سال ۱۹۱۲ م. و با شروع ریاست جمهورى روزولت به‌قدرى در دولت آمریکا زیاد شد که سرانجام منجر به ارائه طرح «بالفور» و تأیید آن از سوى «ویلسون» رئیس‌جمهور وقت آمریکا گردید.(۴) اگر حمایت آمریکا و شخص رئیس جمهور این کشور در تأیید اعلامیه بالفور اعلام نمى‌شد، دولت انگلستان هرگز به صدور آن اقدام نمى‌کرد.

در سال‌هاى جنگ جهانى اول، یک گروه فشار قوى یهودى در کاخ سفید به وجود آمد که به قدرتمندترین دستگاه فرعى آمریکا تبدیل شد. این گروه در تدوین‌نامه دوم مارس ۱۹۱۹ ویلسون رئیس‌جمهور وقت آمریکا به دولت انگلستان مبنى بر حمایت از تأسیس یک کشور مشترک‌المنافع یهودى در فلسطین بسیار مؤثر بود.(۵)

پس از جنگ جهانى دوم، نفوذ و نقش صهیونیست‌ها در آمریکا گسترش فراوانی یافت تا جایى که بسیارى از رؤساى جمهور این کشور را مغلوب خود ساختند و به زیر سلطه خود درآوردند. البته عده‏اى معتقدند که آخرین بارى که یکى از رهبران آمریکا توانست در مقابل لابى یهود مقاومت کند، آیزنهاور بود(۶) اما پس از او هیچ رئیس‌جمهورى به خود اجازه نداد در مقابل منافع یهودیان و گروه‌هاى فشار صهیونیستى مقاومت کند و مواضع آنها در برابر فشارهاى یهودیان عمدتاً تسلیم‌طلبانه، به نفع رژیم صهیونیستى و به ضرر اعراب و حتى گاهى به ضرر منافع آمریکا بوده است.

لابى‏هاى اسرائیل پس از آیزنهاور تلاش کردند تا بدون هیچ دغدغه خاطرى به فعالیت بپردازند. براى این منظور یهودیان با آگاهى از مشکلات مالى کندى در مبارزات انتخاباتى، در ضیافت شامى که گروه کوچکى از ثروتمندان یهودى در نیویورک ترتیب داده بودند، پیشنهادى را توسط «چارلز بارتولت» روزنامه‌نگار یهودی ارائه دادند.

چارلز گفت: «مى‏دانم که کندى در مبارزات انتخاباتى با مشکلات مالى روبرو است. یهودیان در قبال یک کمک مالى هنگفت، خواهان اجازه خط‌دهى سیاست خاورمیانه‏آمریکا در دوران ریاست جمهورى او هستند.»(۷)

کندى پس از تحویل گرفتن پست ریاست جمهورى آمریکا به تعهدات خود در قبال یهودیان گردن نهاد و عملاً در قبال درخواست‌هاى رژیم صهیونیستى در خاورمیانه عمل کرد. پس از او نیز صهیونیست‌هاى آمریکا سعى کردند با اعمال نفوذ در هیئت حاکمه این کشور عملاً سیاست‌هاى خود را بر رؤساى کاخ سفید دیکته کنند و سیاست‌هاى خارجى آمریکا را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق دهند. این فشارها چنان افزایش یافتند که حتى ناخشنودى ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا را برانگیختند‏. وى در خاطرات خود مى نویسد:

«یکى از بزرگ‌ترین مشکلاتى که من همواره با آن دست به گریبان بودم برداشت‌هاى کوته‌بینانه و غیرقابل انعطاف از «با اسرائیل بودن» در محافل متنفذ جامعه یهودیان آمریکا، کنگره، رسانه‏هاى گروهى و همچنین در محافل فرهنگى و روشنفکرى بود. یک ربع قرن پس از خاتمه جنگ جهانى دوم این برداشت‌ها چنان عمیقاً ریشه دوانده و رسوخ کرده بودند که براى بسیارى «با اسرائیل بودن» دقیقاً به معناى ضد اسرائیل نبودن و یا حتى یهودستیزى تلقى مى‌شد. من بدون آنکه توفیقى داشته باشم کوشیدم آنان را قانع کنم که این طرز تلقى صحیح نیست.»(۸)

در خلال جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل، هنگامى که رژیم صهیونیستى احساس کرد که آمریکا تجهیزات نظامى کافى در اختیارش نمی‌گذارد، سیمچا دینیتز (simcha Dinitz) سفیر اسرائیل در واشنگتن به دیدار «هنرى کیسینجر» وزیر خارجه ایالات متحده شتافت و با لحنى تهدیدآمیز گفت: «اگر فوراً حمل هوایى انبوه تجهیزات آمریکایى آغاز نشود، من خواهم دانست که ایالات متحده قول خود را زیر پا گذاشته و سیاستش تغییر کرده است و به این ترتیب به نتایج وخیمى خواهیم رسید.»

برادران کالب که براى تهیه بیوگرافى کیسینجر یک مصاحبه اختصاصى با «دینیتز» داشتند، از این اخطار چنین برداشت کردند: «دینیتز مجبور نبود پیام خود را شرح و بسط دهد. کیسینجر سریعاً دریافت که اسرائیلی‌ها فوراً به افکار عمومى متوسل خواهند شد و این که امواج اسرائیل خواهى مى‌توانست روى دولتى که در نتیجه رسوائى واترگیت قبلاً تضعیف شده بود، تأثیر فاجعه‌آمیزى داشته باشد.»

نمونه دیگرى از این ارعاب و تهدیدها مربوط به مذاکرات پرزیدنت کارتر و موشه دایان وزیر خارجه وقت اسرائیل است. در خلال مذاکرات مربوط به روند صلح در سال ۱۹۷۷ کارتر ناگهان موضوع سخن را عوض کرد و گفت: «قدرى درباره سیاست صحبت کنیم.»

کارتر در این گفتگوى خودمانى اعتراف کرد که با کنگره و یهودیان آمریکایى مشکلاتى دارد. این اعتراف ساده‌لوحانه موقعیت درخشانى را در مذاکرات براى دایان فراهم آورد. وزیرخارجه اسرائیل از این اشتباه احمقانه بیشترین بهره را گرفت. وى موافقت با طرح صلح با مصر و یک سلسله شرایط مختلف را پیش روى رئیس‌جمهور آمریکا قرار داد و موافقت کارتر را با آن شرایط خواستار شد. از جمله اینکه از سوى آمریکا براى تحمیل یک توافق نباید هیچ‌گونه فشارى وجود داشته باشد، در کمک‌هاى نظامى و اقتصادى به اسرائیل نباید کوچک‌ترین خللى به وجود آید و بالاخره اینکه ایالات متحده باید طى یک بیانیه رسمى اعلام کند که اسرائیل مجبور نیست به مرزهاى ۱۹۶۷ بازگردد.

اگر کارتر این شرایط را می‌پذیرفت، آنگاه «دایان مى‌توانست به یهودیان آمریکایى بگوید که توافقى صورت گرفته و آنها خوشحال می‌شدند.» دایان اضافه کرد: «اما اگر او (کارتر) مجبور است بگوید که اسرائیل باید با ساف براى تشکیل یک کشور فلسطینى معامله کند، فریاد اعتراض و جنجال از گوشه و کنار آمریکا و اسرائیل بلند خواهد شد.»

به نظر برخى از دیپلمات‌هاى آمریکایى این چیزى همانند یک باج‌خواهى بود، اما کارتر اعتراضی نکرد و فقط با لحنى ملایم اظهار داشت «چنین رویاروئى براى اسرائیل هم مناسب نخواهد بود.»(۹)

پس از کارتر و روى کار آمدن رونالدریگان گروه‌هاى فشار صهیونیستى از نظر نفوذ و قدرت خود در دستگاه هیئت حاکمه آمریکا به چنان قدرتى رسیدند که «هدریک اسمیت» خبرنگار کهنه‌کار نیویورک تایمز از آیپک به عنوان «اَبَر گروه فشار» نام برد و نوشت: «آیپک چنان قدرت سیاسى عظیمی را کسب کرده است که در سال ۱۹۸۵ پرزیدنت ریگان را مجبور کرد قولى را که براى انجام یک معامله تسلیحاتى به ملک حسین پادشاه اردن داده بود، زیر پا بگذارد.

در سال ۱۹۸۶ این گروه فشار طرفدار اسرائیل موفق شد ریگان را از انجام معامله فروش جت‏هاى جنگنده به عربستان سعودى باز دارد. کار به جایى رسید که «جورج شولتز» وزیر خارجه به جاى مشورت با رهبران کنگره با مدیر اجرایى آیپک گفتگو  کرد تا دریابد چه میزان فروش سلاح به عربستان سعودى از نظر آیپک قابل تحمل است.»(۱۰)

آیپک به‌قدرى بر کابینه ریگان مسلط بود که «توماس داین» مدیر اجرایى آیپک در بیست وهفتمین کنفرانس خط‌مشى سالیانه در سال ۱۹۸۶ اظهار داشت: «روابط بین اسرائیل و آمریکا ( و تلویحاً براى آیپک) هیچ گاه بهتر از این نبوده است.»(۱۱)

وى همچنین گفت: «در سایه این پیشرفت مجموعه کلانی از حمایت‌هاى اسرائیل شخصاً در محدوده‏اى که ما بیشترین ضعف را داریم در حال شکل‏گیرى است. در میان مقامات دولتى در وزارت خارجه، وزارت دفاع، خزانه‌دارى، سیا و همچنین در زمینه‏هاى علوم، بازرگانى، کشاورزى و سایر زمینه‏ها نفوذ خود را گسترش مى‏دهیم.»(۱۲)

در سال ۱۹۸۸ «کاتلین کریستى‌سُن»( Kathleen Christison) تحلیلگر سازمان اطلاعات مرکزى آمریکا «سیا» در مجله مطالعات فلسطین در باره تأثیر گروه‌هاى فشار صهیونیستى بر دستگاه هیئت حاکمه آمریکا چنین نوشت: «در دوران پرزیدنت ریگان، آیپک به صورت یکى از تعیین‌کنندگان خط مشى سیاسى درآمد. نفوذ کمیته روابط عمومى اسرائیل آمریکا در کاخ سفید و همچنین در کنگره و در جریان تصمیم‌‌گیری‌ها چنان عمیق و همه‌جانبه است که امکان ندارد بتوان تشخیص داد در چه مقطعى فشار آنها پایان می‌یابد و اندیشه‏هاى مستقل ریاست جمهورى آغاز مى‌شوند.»(۱۳)

پس از ریگان، محافل فشار صهیونیستى قصد داشتند سلطه خود را بر دستگاه هیئت حاکمه آمریکا بیشتر و از دولت بوش براى رژیم صهیونیستى تقاضاهاى بیشترى کنند، اما بوش ضمن انتقاد از تلاش‌هاى آیپک براى اعطاى تضمین‌هاى وام ده میلیارد دلارى به اسرائیل، در برخورد با مسائل خارجى به‌ویژه رژیم صهیونیستى و دخالت آنها در سیاست خارجى آمریکا محدودیت‌هایى را ایجاد کرد و اعطاى وام ده میلیارد دلارى به اسرائیل را به تعویق انداخت. این امر باعث نگرانى محافل صهیونیستى در آمریکا گردید، به گونه‏اى که حتى در سال ۱۹۹۲ «داین» مدیر اجرایى آیپک در نشست سالانه این گروه، مستقیماً بوش را به خاطر اظهاراتش به چالش کشید و اظهار داشت:

«بوش حقوق اتباع آمریکایى را زیر سئوال برده است. خاطره رسوایى روز دوازدهم سپتامبر ۱۹۹۲ همواره براى جامعه آمریکایى طرفدار اسرائیل زنده خواهد ماند. ما هرگز نباید آن را فراموش کنیم. همان طور که فیل‌هاى هندى ضربات چکش را فراموش نمی‌کنند. ما جایى نمی‌رویم و همین جا هستیم، ترس نداریم و مرعوب نخواهیم شد… هنوز مسئله تضمین‏هاى وام ده میلیارد دلارى منتفى نشده است. تا هنگامى که موفق نشویم، از این موضوع دست بر نخواهیم داشت و نمی‌توانیم دست برداریم. براى تأمین این تضمین‏ها سرانجام موفق خواهیم شد. کار ما تازه شروع شده است. ما نیاز داریم دوستان جدیدی بیابیم و آنها را به کنگره بیاوریم.»(۱۴)

به همین لحاظ محافل صهیونیستى از این موضوع نگران بودند که با انتخاب مجدد جرج بوش، آمریکا نسبت به رژیم صهیونیستى سیاست سخت‏گیرانه‏ترى را اعمال کند. لذا براى تأمین نیازها و اهداف خود در پى فردى بودند که انعطاف بیشترى داشته باشد، بر همین اساس «بیل کلینتون» را که به علت کم تجربگى، فقدان استقلال رأى و جوانى می‌توانست انعطاف بیشترى داشته باشد، برگزیدند.(۱۵)

بعد از انتخاب کلینتون نیز پست‌هاى کلیدى دستگاه هیئت حاکمه آمریکا به‌ویژه دستگاه سیاست خارجى این کشور سریعاً توسط صهیونیست‌ها اشغال شد. «در کتابى به نام “آمریکا مستعمره‏اى صهیونیستى” که نویسنده و تهیه‌کننده آن از ذکر نام خود در ذیل آن خوددارى کرده، آمده است که نسبت صهیونیست‌ها در وزارت خارجه امریکا به حدود ۷۵ درصد رسیده که عمدتاً در پست‏هاى مهم و کلیدى مثل معاون وزیر و مدیر کل منصوب شده‏اند. همچنین در وزارت کشور ۱۶ درصد، در وزارت دارایى [خزانه‌دارى] ۲۲ درصد و در وزارت دفاع ۲۵ درصد را یهودیان تشکیل مى‌دهند.»(۱۶)

در دولت کلینتون، یهودیان زیادى وجود داشتند. در این دوره «دنیس راس» و «آرون میلر»، نماینده ویژه رئیس‌جمهور در امور خاورمیانه بودند و «دانیل گیلرمن» نیز وزیر کشاورزى بود. «سندى برگر» نیز به عنوان مشاور رئیس‌جمهورى در امور امنیت ملى قدرت فراوانى در دولت کلینتون داشت.

قضات یهودى زیادى هم در دیوان‌عالى قضایى آمریکا (United State Supreme Court) فعالیت کرده‏اند. این قضات توسط رئیس‌جمهور انتخاب مى‏شوند. در دوره کلینتون «روث بادر» و «استیون بریر» (Steven Breyer) در سال ۱۹۹۴ به این سمت انتخاب شدند.(۱۷) این در حالى است که «دیوان عالى قضایى بالاترین مرجع قضایى در آمریکا و شامل یک رئیس (Chief Justice) و هشت دستیار (Associate) است. هر حکمى را این دیوان صادر کند، همان است و بس.»(۱۸) از این روست که صهیونیست‌ها در این دیوان به پست‏هاى مهمى گمارده شده‏اند. جدول زیر نمونه گویایى از سلطه صهیونیست‌ها بر حکومت آمریکاست.(۱۹)

مادلین البرایت، وزیر خارجه آمریکا، ساندى کریستوف رئیس دایره بهداشت و سلامتى کاخ سفید‌، رابرت روبین وزیر خزانه‌دارى، روبرت بورستین معاون مسئول ارتباطات کاخ سفید، ویلیام کوهن وزیر دفاع، کیت بوکین معاون مسئول ارتباطات کاخ سفید، دان کلیمان وزیر کشاورزى، جف ایللر معاون مخصوص کلینتون، جورج تنت رئیس CIA، تام ابشتاین مشاور بهداشت و سلامتى رئیس جمهور، ساموئل برگر رئیس شوراى امنیت ملى،  جودیت فیدیر عضو شوراى امنیت ملى، ایولین لیبرمن جانشین رئیس ستاد ارتش، ریچارد فارنبرگ معاون وزیر در نظامیان قدیم، استیوارت ایزشتات معاون وزیر خارجه، هیرشل گوبیر رئیس اداره اجرایى کاخ سفید، چارلز پاشیفسکى نمایندگان بازرگانى آمریکا، استیو کسلر عضو شوراى کاخ سفید، سوزان توماسز معاون هیلارى کلینتون، رون کلاین معاون وزیر آموزش عالى، جوبل کلاین معاون مدیر کل، مادلین کونین مسئول مسائل ارتباطى، جین اسنبیرلینگ عضو شوراى ملى اقتصاد، دیوید کاسنیت مسئول دایره برنامه ایدز، ایراماگارینیر رئیس شوراى بهداشت ملى (کشور)، مارگارت هام بورگ مدیر کنفرانس‏هاى مطبوعاتى رئیس‌جمهور، بیتیر تارانوف معاون وزیر خارجه، مانى گرونوولد افسر ارتباط سازمان‌هاى یهودى با کاخ سفید، الیس ریفلین مشاور اقتصادى در کاخ سفید، سحارین ادلیرمدیر مسائل سیاسى در کاخ سفید، جانیت یلین رئیس شوراى ملى اقتصاد،  ساموئل لویس عضو شوراى امنیت ملى، رام مانوبل مشاور مخصوص رئیس‌جمهورى در مسایل سیاسى، استالى دورس عضو شوراى امنیت ملى، داگ سویسینگ مشاور مخصوص رئیس‌جمهورى در مسایل عمومى، دان شیفتر مدیر دایره نیروى حافظ صلح آمریکا، جیم اشتاینبرگ نایب رئیس شوراى امنیت ملى، ایلى سیفال جانشین رئیس ستاد ارتش، جى فوتلیک نماینده کاخ سفید براى ارتباط با یهودیان آمریکا، مارتین ایندیک معاون وزیر خارجه، روبرت ناش رئیس بخش مسائل خصوصى کاخ سفید، دنیس رأس معاون وزیر خارجه، جین شیربورون وکیل مخصوص رئیس‌جمهورى کلینتون، جورج بارکان مشاور مخصوص الگور معاون رئیس‌جمهور آمریکا، مارک بین کارشناس اقتصادى.

در دوره جرج بوش [پسر] نیز حضور یهودیان در تمام ارکان جامعه آمریکا به‌خوبى مشخص و آشکار بود، اما حضور این اقلیت در دستگاه‌هاى سیاست‌گذارى و تصمیم‏گیرى آمریکا مسئله‏اى حائز اهمیت، هم براى خود یهودیان و هم براى سایر اقلیت‏ها و جامعه مسیحى آمریکاست.

یهودیان در دولت بوش در پست‏هایى مانند معاونت در دپارتمان دولت، پنتاگون، سیا و سایر نهادهاى مهم امور مربوط به مهاجرت و… حضور پیدا کردند.(۲۰)

اگرچه تعداد یهودیان دولت بوش کمتر از دوران ریاست جمهورى کلینتون بود، اما یهودیان توانستند در دولت بوش تا سطح معاون وزیر بالا بیایند و در وزارت امور خارجه نیز چندین پست سفارت را اشغال کردند.

توجه به دو نکته در میزان حضور یهودیان در دولت بوش و قوه مجریه آمریکا بسیار حائز اهمیت است. اول اینکه ورود یهودیان به دولت بوش از کانال نومحافظه‏کاران بود، زیرا اکثر یهودیانى که به دستگاه سیاست‌گذارى بوش رخنه کرده‏اند از نومحافظه‏کاران یا از طرفداران آنها محسوب مى‏شوند. دوم اینکه به خاطر منفعت‏طلبى یهودیان و توجه به جریانات بین‏المللى، حضور بسیارى از آنان در دولت بوش دیرى نپایید و پس از گرفتار شدن بوش در باتلاق عراق، اکثر آنان یا مستعفى شدند یا به گونه‏اى خط مقدم سیاست‌هاى جنگ‌طلبانه بوش را رها کردند و در شکست سیاست‌هاى او شریک نشدند.(۲۱)

آنچه به‌طور مشخص مى‏توان درباره تأثیرپذیرى دستگاه هیئت حاکمه آمریکا از محافل فشار صهیونیستى گفت این است که مقامات آمریکایى همواره سیاست کشور را در همان مسیر و خواست صهیونیست‌ها هدایت کرده‏اند که گاه به زیان مردم آمریکا تمام شده است، زیرا مخالفت و یا اعتراض به خواسته‌هاى صهیونیست‌ها، عواقب ناگوارى را براى آنها به بار خواهد آورد. از این روی، آنها (دموکرات و جمهوری‌خواه) حاضرند به دلیل مشکلات مالى اقتصادى در هزینه‏هاى مربوط به بهداشت عمومى، آموزش و کمک‌هاى اجتماعى که در بودجه سراسرى در نظر گرفته شده تجدیدنظر کنند و احتمالاً آن را کاهش دهند، ولى هیچ‌گاه جرئت نمی‌کنند کم کردن کمک‌هاى خارجى به رژیم صهیونیستى را مطرح کنند.

«دیوید دوک» (David Duke) از نویسندگان و اساتید دانشگاه‌هاى آمریکا که عضو حزب جمهوریخواه و یک دوره نیز نماینده مجلس نمایندگان از ایالت لوئیزیانا بود، ضمن انتقاد از سیاست‌هاى آمریکا در قبال رژیم صهیونیستى در خصوص نفوذ صهیونیست‌ها در هیئت حاکمه معتقد است که دستگاه حاکم بر آمریکا توجهى به نفوذ گسترده یهودیان در حیطه‏هاى مختلف اقتصادى و فرهنگى این جامعه ندارد. وى بارها مقامات این کشور را از کمک‌هاى مالى و رسانه‏اى به اسرائیل برحذر داشته و دولت را به دفاع از جنایت‌ها و تجاوزات رژیم صهیونیستى متهم کرده و همین امر را عامل اصلى و اساسى و نوع حوادثى مانند ۱۱ سپتامبر برشمرده است.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مؤسسه مطالعات فلسطین: سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، مرکز مطالعات و تحقیقات اندیشه‏سازان نور، تهران، ۱۳۷۷، ص ۴٫

۲ـ بی نا، یهودیان و ساختار انتخاباتی آمریکا، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۱۰/۱۲/۲۰۰۳٫

۳ـ زیتون، عبدالوهاب، دست‌هاى صهیونیسم در کاخ ریاست جمهورى آمریکا، مرکز اطلاع‌رسانى فلسطین، ۳۰/۹/۲۰۰۶٫

۴ـ طراح اصلى اعلامیه بالفور «لوئى براندیس» یهودى مقیم آمریکا و وزیر خارجه وقت بود که با پافشارى و سماجت وى این اعلامیه مورد تایید ویلسون رئیس‌جمهور آمریکا قرار گرفت و بعدها بالفور وزیر خارجه انگلستان آن را اعلام نمود.

۵ـ مؤسسه مطالعات فلسطین، پیشین.

۶ـ وى در سال ۱۹۵۳ بیان داشت: تا زمانى که اسرائیل کار حفر کانال را که براى تغییر مسیر رود اردن شروع کرده و با این کار که توافقنامه آتش‌بس در سال ۱۹۴۹ را نقش نموده است، متوقف نکند، روند اعطاى کمک به این کشور متوقف خواهد شد.»

پس از این موضع‏گیرى آیزنهاور لابى‏هاى یهود طرفدار اسرائیل حملات خود را از طرف مختلف از جمله اعمال فشار در داخل کنگره و نوشتن مقالات تحریک‏آمیز در رسانه‏هاى تبلیغاتى آمریکا و ارسال هزاران نامه تلگرام به کاخ سفید علیه او آغاز کردند. اما تمامى این اقدامات آیزنهاور را تسلیم نکرد بلکه اسرائیل مجبور شد کار کانال را متوقف نماید.

۷ـ نظام شرابى، آمریکا و اعراب، ترجمه عباسى عرب، انتشارات وزارت ارشاد، جلد دوم، ۱۳۷۵ ، ص ۱۶۲۳٫

۸- Nixon, Memoris, p. 481.

۹ـ فیندلى، پل: فریب‏هاى عمدى، حقایقى درباره روابط آمریکا و اسرائیل، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۷۸، صص ۱۱۶ ـ ۱۱۵٫

۱۰- Kenen, Israel’s Defense Line, p. 2-3.

۱۱- Smith. The Power Game, p. 216.

۱۲ـ فیندلى، پل: پیشین، ص ۱۰۳٫

۱۳- Kathleen Christison, “Blind Spots:Official U.S.Myths a bout The Middle East, “Journal of Palestine Studies, Winter 1988.

۱۴- Richard C.Cross, Washington Times, 8April 1992, Excerpts are in near East Report.

۱۵ـ بیل کلینتون در سخنان پیش از انتخابات ریاست جمهورى سال ۱۹۹۲ آمریکا گفته بود: «حفظ امنیت اسرائیل خط مشى آمریکاست و این امر به این یا آن حزب بستگى ندار.» نشریه پژوهش یار، ویژه نامه اسرائیل، نشریه علمى ـ خبرى، مؤسسه آموزشى و تحقیقاتى صنایع دفاعى، پاییز ۱۳۷۸، ص ۹۵٫

۱۶ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیست و توجیهات حمایت از اسرائیل» سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۳۲٫

۱۷ـ یهودیان و قوه مجریه آمریکا، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۲/۳/۲۰۰۳

۱۸ـ سیدهاشم میرلوحى، آمریکا بدون نقاب، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۸۳ ص ۹۹٫

۱۹ـ براى آگاهى بیشتر از تعداد و وضعیت شغلى یهودیان در دولت کلینتون نگاه کنید به: سیدهاشم میرلوحى، آمریکا بدون نقاب، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۸۳ صص ۱۰۲ ـ ۸۵٫

۲۰ـ‌ نشریه رویداد و گزارش، «میزان حضور و نقش یهودیان در دولت جرج دبلیو بوش» مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، شماره ۳۵۳، صص ۱۲ ـ ۱۳٫

۲۱ـ همان، ص ۲۷٫

۲۲-  http:/www.seanbryson.com/articles/duke- Letter-persident.Htm

 

 

 

سوتیترها:

۱

پس از جنگ جهانى دوم، نفوذ و نقش صهیونیست‌ها در آمریکا گسترش فراوانی یافت تا جایى که بسیارى از رؤساى جمهور این کشور را مغلوب خود ساختند و به زیر سلطه خود درآوردند. البته عده‏اى معتقدند که آخرین بارى که یکى از رهبران آمریکا توانست در مقابل لابى یهود مقاومت کند، آیزنهاور بود.

 

 

۲

اول اینکه ورود یهودیان به دولت بوش از کانال نومحافظه‏کاران بود، زیرا اکثر یهودیانى که به دستگاه سیاست‌گذارى بوش رخنه کرده‏اند از نومحافظه‏کاران یا از طرفداران آنها محسوب مى‏شوند. دوم اینکه به خاطر منفعت‏طلبى یهودیان و توجه به جریانات بین‏المللى، حضور بسیارى از آنان در دولت بوش دیرى نپایید و پس از گرفتار شدن بوش در باتلاق عراق، اکثر آنان یا مستعفى شدند یا به گونه‏اى خط مقدم سیاست‌هاى جنگ‌طلبانه بوش را رها کردند و در شکست سیاست‌هاى او شریک نشدند.

 

۳٫

در دولت کلینتون، یهودیان زیادى وجود داشتند. در این دوره «دنیس راس» و «آرون میلر»، نماینده ویژه رئیس‌جمهور در امور خاورمیانه بودند و «دانیل گیلرمن» نیز وزیر کشاورى بود. «سندى برگر» نیز به عنوان مشاور رئیس‌جمهورى در امور امنیت ملى قدرت فراوانى در دولت کلینتون داشت.

23اکتبر/17

پس از داعش: امریکا و تدوام سیاست ایران‌هراسی

 

در نیمه دوم سال ۲۰۱۴ میلادی جهان با خلافت خود خوانده داعش تحت عنوان دولت اسلامی عراق و شام آشنا شد. ابوبکر البغدادی خود را خلیفه نامید. خلافت اگر چه در سنت‌های حکومت در اسلام ریشه دارد، اما تغییر مرزهای سیاسی بعد از جنگ جهانی اول در جهان اسلام به منزله پایان رسمی خلافت بود و شکل‌گیری ترکیه نوین پایان خلافت را رقم زد.

کمتر از صد سال از الغای خلافت عثمانی، ابوبکر البغدادی خود را خلیفه نامید و بار دیگر سخن از احیای داعش به میان آمد. برای داعش ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی در عراق و سوریه، نقطه شروع تشکیل دولت اسلامی قلمداد می‌شد که بعدها قرار بود توسعه یابد و مرزهای آن از این دو کشور فراتر رود.

اکنون با گذشت نزدیک به سه سال از این واقعه، چشم‌انداز تحقق خلافت اسلامی مورد نظر داعش در جهان اسلام بسیار کمرنگ‌تر از همیشه می‌نماید.

فارغ از علل و انگیزه‌های ظهور داعش، آینده منطقه حساس عراق و شامات همچنان در‌هاله‌ای از ابهام است.

به‌راستی سمت و سوی تحولات در منطقه به چه نحوی رقم خواهد خورد؟ به نظر می‌رسد برای پاسخ به این سئوال فراتر از اراده کشورهای منطقه، از جنبه دیگر می‌توان به نقش و سیاست ایالات متحده امریکا در منطقه نیز اشاره کرد.

ظهور و ادامه حیات داعش در منطقه از نگاه ایالات متحده امریکا نه تنها خطری جهانی شمرده نمی‌شود، بلکه به منزله ابزاری برای ضربه زدن به منافع دشمنان این کشور و بستری برای نفوذ و حفظ نیروهای آمریکا در منطقه تلقی می‌شود. به همین دلیل سیاست امریکا در ارتباط با آن بسیار متناقض و در بسیاری از موارد حمایتی است.

واقعیت این است که ناامنی در منطقه در راستای منافع ایالات متحده امریکا است. برای این کشور تا زمانی که ناامنی به منافع آنها یعنی حضور در منطقه، امنیت اسرائیل و همچنین حفظ و تدوام صدور نفت خدشه‌ای وارد نکند، مطلوب و قابل تحمل است.  با وجود این به نظر می‌رسد، کم شدن خطر داعش به لحاظ سرزمینی و جغرافیایی و ناامنی حاصل از آن، منجر به بازگشت مجدد ایالات متحده امریکا به سیاست سنتی خود در منطقه یعنی کوبیدن بر طبل خطر ایران‌هراسی شده است تا بدین ترتیب ایران به عنوان خطری برای ناامنی منطقه معرفی شود.

ناامن نشان دادن منطقه از چند جهت در راستای منافع ایالات متحده امریکاست. نخست به حضور آنها در منطقه مشروعیت می‌بخشد، جذابیت‌های منطقه از وجوه مختلف جغرافیای اقتصادی(geoeconomic)، جغرافیای سیاسی(geopolitic) و جغرافیای فرهنگی (geoculture) کماکان انگیزه لازم را برای قدرت‌های بزرگ برای حضور در منطقه دارد.

دوم امریکا سیاست غرب را در حمایت از ویترین خود در منطقه، یعنی رژیم اشغالگر قدس با ادعای حفظ موجودیت و امنیت این کشور توجیه می‌کند و سوم اینکه متحدین خود را با حربه تهدید ایران در کنار خود حفظ می‌کند. متحدین ایالات متحده امریکا در حوزه خلیج فارس همراهی زیادی با سیاست‌های ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی ایالات متحده امریکا از خود نشان داده‌اند.

جمهوری‌خواهان امریکا که قدرت‌یابی ترامپ(Donald Trump) را فرصت مغتنمی برای پررنگ کردن خطر ایران‌هراسی می‌دانند، اظهارنظرهای مختلفی درباره جایگزینی خطر ایران دارند.

جان بولتون که به اظهارات ضد ایرانی عجیب و غریب شهرت دارد، در مصاحبه با تلویزیون فاکس نیوز(Fox News)  گفته است که‌ داعش دیر یا زود شکست خواهد خورد. پس از این ‏شکست، خلائی به وجود خواهد آمد که ایران، رژیم اسد، روسیه و  حزب‌الله آن ‌را پر خواهند کرد. برای همین ما باید نیروهای ‏عرب را بسیج کنیم.

هنری کیسینجر(Henry Alfred Kissinger) نیز اظهارات مشابهی دارد و از عنوان بسیار عجیب امپراتوری ایران رادیکال یاد می‌کند که شکل‌گیری آن منجر به ایجاد یک کمربند به هم پیوسته از تهران تا بیروت خواهد شد و می‌تواند زمینه‌ساز ظهور امپراتوری رادیکال ایران در خاورمیانه باشد.

فضاسازی رسانه‌ای علیه نیروهای ایرانی به‌ویژه سپاه قدس و مشابهت‌سازی آن با داعش و مقایسه اقدامات داعش با سپاه در چهارچوب این فضا شکل گرفته است.

روزنامه آمریکایی واشنگتن تایمز با تیتر «سازمان عظیم تروریستی ایران» می‌نویسد، «داعش برای مدتی طولانی توجه غرب را با بریدن وحشت‌آور سر انسان‌ها، چاقوزنی، قتل‌عام و حتی تیراندازی و بمب‌گذاری در اروپا و آمریکا به خود جلب کرد و تمرکز اخبار تلویزیونی را به خود اختصاص داد. در این میان آنچه عملاً به فراموشی سپرده شد، بزرگ‌ترین تهدید تروریستی جهان یعنی سپاه پاسداران ایران است. زمانی که گرد و خاک‌ها در رقه سوریه فرو نشیند و داعش دیگر جایگاهی در سوریه و عراق نداشته باشد، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی آنجا خواهد بود و نمایندگانش در همه‌ جا حضور خواهند داشت و سایه‌ای شوم‌تر از ترور را بر سر جهان خواهند افکند.»

برای مقامات امریکایی، دولت ایران در حال ایجاد پیوندهای قوی با متحدان خود در منطقه، به‌ویژه در کشورهای عراق، سوریه و لبنان است و شکست داعش به منزله قدرت‌یابی ایران و نیروهای وفادار به ایران است. چنین مسئله‌ای برای ایالات متحده امریکا به منزله قدرت‌یابی ایران در جغرافیایی وسیع‌تر از عراق است. به‌زعم آنها عراق عملاً به یکی از اقمار ایران تبدیل شده و مقابله با ایران و متحدانش جز از طریق نزدیکی به متحدان منطقه‌ای آمریکا در منطقه امکان‌پذیر نیست.

حربه ایران‌هراسی، نزدیکی سیاست‌های کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و رژیم صهیونیستی را که یکی از استراتژی‌های ایالات متحده امریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی  است، در پی داشته است و ایالات متحده به‌طور جدی این سیاست را در منطقه دنبال می‌کند.

جنجال‌سازی در زمینه خطر ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی در حالی است که سیاست‌های ایران در حمایت از گروه‌های سنی در جهان اسلام از جمله در بالکان، فلسطین و افغانستان بیشتر و پیشتر از شیعیان عراق و سوریه بوده است. امریکا در تداوم حضور خود در منطقه و حفظ ناامنی منطقه تلاش دارد تا همچنان گسل‌های غیرفعال منازعه را در منطقه فعال  کند. همچنین به دنبال حفظ فضای ایجاد شده برای تجزیه عراق یا دست‌کم تشکیل دولت‌های خودگردان در این کشور همانند منطقه کردستان است و از گروه‌های دیگری در سوریه که ادعای جدایی‌طلبی دارند، حمایت مالی و نظامی می‌کند و تسلیحات سنگین در اختیار آنها قرار می‌دهد.

امریکا همچنین قصد دارد به بهانه ایجاد امنیت در منطقه نیروهای خود را حفظ کند و افزایش دهد.

ژنرال استفان تاونسند (Stephen J. Townsend)  فرمانده ائتلاف ضدداعش به رهبری ایالات متحده آمریکا اعلام کرده است برای جلوگیری از تکرار آنچه که پس از عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۱۱ در عراق به وقوع پیوست، نیروهای ائتلاف باید در منطقه باقی بمانند.  شکست داعش نه‌ تنها به دخالت آمریکا در خاورمیانه پایان نمی‌دهد، بلکه آن را بیشتر هم می‌کند. دیگر شاهدِ جنگی مانند جنگ عراق با حضور گسترده ارتش آمریکا نخواهیم بود، اما تعهدی که امروز شاهدش هستیم تا مدت‌ها ادامه خواهد داشت. شاید ۵۰۰۰ سرباز در عراق، ۱۰۰۰ نفر در سوریه، ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر در اردن و دیگر پایگاه‌های منطقه‌ای.

تحولات کنونی در عرصه میدانی عراق و سوریه تا حدود زیادی نشانه این واقعیت است که عرصه بر داعش در این کشور بیش از پیش تنگ شده و به احتمال زیاد در آینده‌ای قریب‌الوقوع، دیگر زمینی برای طرح‌ریزی عملیات و فرماندهی در این دو کشور در اختیار نخواهد داشت؛ با این همه این هرگز به معنای از بین رفتن داعش نیست. رؤیای خلافت و احیای شکوه گذشته، ناتوانی و شکست‌های مختلف جهان عرب، وجود افکار و اندیشه‌های تکفیری و حمایت‌های گسترده برخی از کشورهای منطقه از اشاعه این قبیل تفکرات و همچنین دخالت‌های بیگانگان و مدیریت این منازعات در منطقه در راستای منافع و اهداف خویش، زمینه‌های مساعدی را برای بازگشت مجدد داعش و پدید‌ه‌های مشابه آن با نام و نشان‌های دیگر در جغرافیایی دیگر را محتمل می‌سازد. نیروهای تشکیل دهنده داعش چندملیتی هستند و این مسئله ظهور آن را در جغرافیای دیگر ممکن می‌سازد.

با وجود این سیاست‌های ایالات متحده امریکا در برخورد با این پدیده نشان می‌دهد که این کشور، به داعش و پدیده تکفیر و تروریسم از دریچه منافع ملی خود در منطقه می‌نگرد و به همین دلیل شاهد در مواجهه با این پدیده با معیارها و استانداردهائ دوگانه‌ای روبه‌رو هستیم. خطر داعش امروزه بسیار کمرنگ‌تر از همیشه است، اما ایالات متحده امریکا وجود ثبات و امنیت در منطقه را در راستای منافع خود نمی‌بیند و به همین دلیل از طریق فعال‌کردن گسل‌های بالقوه منازعه در منطقه از یک طرف و از سوی دیگر ایجاد ذهنیت و تصور خطر ایران‌هراسی به دنبال ایجاد ناامنی در منطقه است.

ایالات متحده امریکا چنین سیاستی را از فردای پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه در دستورکار خود قرار داد تا از این طریق جای پای خود را در منطقه و در بین متحدین خود تثبیت و ایران‌هراسی را جایگزین خطر اسرائیل برای منطقه کند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

ظهور و ادامه حیات داعش در منطقه از نگاه ایالات متحده امریکا نه تنها خطری جهانی شمرده نمی‌شود، بلکه به منزله ابزاری برای ضربه زدن به منافع دشمنان این کشور و بستری برای نفوذ و حفظ نیروهای آمریکا در منطقه تلقی می‌شود. به همین دلیل سیاست امریکا در ارتباط با آن بسیار متناقض و در بسیاری از موارد حمایتی است.

 

۲٫

 

تحولات کنونی در عرصه میدانی عراق و سوریه تا حدود زیادی نشانه این واقعیت است که عرصه بر داعش در این کشور بیش از پیش تنگ شده و به احتمال زیاد در آینده‌ای قریب‌الوقوع، دیگر زمینی برای طرح‌ریزی عملیات و فرماندهی در این دو کشور در اختیار نخواهد داشت؛ با این همه این هرگز به معنای از بین رفتن داعش نیست.

 

23اکتبر/17

فرهنگ شهادت‌طلبی و نقش آن در دفاع مقدس

 

مقدمه

در طول یک و نیم قرن گذشته به علت ضعف حاکمان وقت و استفاده نکردن از توان و قدرت مردم، نیروی نظامی ایران در همه جنگ‌هایی که دشمنان بر ایران تحمیل کردند، شکست خورد و در برخی از موارد مجبور به عقب‌نشینی و واگذاری بخشی از خاک کشور عزیزمان به بیگانگان شد. از زمان فتحعلی شاه قاجار، ایران در اکثر جنگ‌ها با شکست مواجه شد و یا نتوانست به پیروزی قابل توجهی دست پیدا کند.

‏ایران در دو جنگ بزرگ با همسایه شمالی خود (روسیه تزاری) شکست خورد. ‏روس‌ها که به سلاح‌های جدید مجهز بودند با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز، نیروهای پراکنده ایران را به‌آسانی شکست دادند و عهدنامه‌های گلستان در سال ۱۱۹۲ (۱۸۱۳میلادی) و ترکمن­چای ۱۲۰۹ (۱۸۲۸ میلادی) را بر فتحعلی شاه تحمیل کردند. بریتانیا نیز در همین دوره با استفاده از ضعف ایران بخش‌هایی از جنوب کشور را از حاکمیت ایران جدا کرد. ایران نیز پس از این جنگ‌ها ناچار شد امتیازات اقتصادی زیادی را به روسیه و بریتانیا واگذار کند که این امتیازات نفوذ این دو کشور استعمارگر را بیشتر و ایران را ضعیف‌تر  کرد.‏ شکست ایران در دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه، بزرگ­ترین شکست ایران در تاریخ معاصر است و شکست‌های بعدی نیز تا حدودی متأثّر از این شکست بودند.

‏در جنگ جهانی اول نیز یک بار دیگر ارتش ایران در مقابله با دشمنان نتوانست از خاک کشور دفاع کند و بخش‌هایی از خاک ایران توسط روسیه، انگلیس و عثمانی اشغال شد.

‏در جنگ جهانی دوم نیز ارتش به ظاهر قدرتمند رضا شاه، در ظرف مدت کوتاهی شکست خورد و بخش‌هایی از شمال و جنوب کشورمان به اشغال ارتش شوروی سابق و انگلیس درآمد و پس از سه روز ارتش ایران رسماً تسلیم شد.

‏پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رژیم بعث عراق با تحریک و تشویق غرب در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد. در این جنگ نابرابر، قدرت‌های بزرگ و بسیاری از کشورهای منطقه به‌طور همه جانبه از رژیم بعثی عراق پشتیبانی ‌کردند و کمک‌های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی زیادی را دراختیار رژیم عراق گذاشتند و حتی از نفوذ خود در سازمان‌های بین­المللی نیز برای حمایت از این کشور استفاده ‌کردند.

در حالی که نظام نوپای جمهوری ایران به دلیل از هم­پاشیدگی ارتش و عدم هماهنگی بین ارتش و سپاه و نیروهای انقلابی فاقد ساختار و آموزش بود و آمادگی دفاع از کشور را نداشت. علاوه بر این، ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور بی‌کفایتی که فرماندهی کل قوا را نیز دراختیار داشت با مخالفت‌های خود مانع دفاع نیروهای مسلح و جلوگیری از هجوم دشمن برای اشغال بخش­های مرزی مانند خرمشهر و آبادان و… می‏شد.

هشت سال دفاع مقدس، حماسه­ای شگفت، ژرف و پیروزی بی‌نظیر کشورمان در طول یک و نیم قرن گذشته است که باعث شگفتی و حیرت جهانیان شد. بی­شک در این حماسه بزرگ عوامل مختلفی نقش داشتند که مهم­ترین آنها روحیه شهادت‌طلبی رزمندگان باغیرت ایران اسلامی است. شهادت‌طلبی ریشه در اسلام و قرآن دارد و ملتی که شهادت را سعادت می‌داند، همواره پیروز است.

هشت سال جنگ توأم با تحریم، تهدید و برتری سخت‌افزاری نیروهای عراقی با برتری نیروهای ایرانی در جبهه نرم‌افزاری و روحیه شهادت‌طلبی و پیروی از فرهنگ شهادت با پیروزی نظام جمهوری اسلامی همراه گردید.

در این نوشتار مروری  بر فرهنگ شهادت‌طلبی و نقش آن در دفاع مقدس خواهیم داشت.

 

 مفهوم‌شناسی «شهادت و شهادت‌طلبی»

شهادت که قرآن کریم از آن، به «قُتِلَ فی سَبِیلِ اللَّهِ» یاد کرده است، مرگی است که شخص مؤمن، آگاهانه و با اختیار خویش در راه رسیدن به اهدافی که از منظر دین، مقدس شمرده شده‌اند، برمی­گزیند.

شهادت طلبی مفهومی فراتر از آمادگی برای شهادت است. با دقت در این اصطلاح درمی­یابیم که شهادت طلبی، علاوه بر آمادگی برای شهادت، معنای عشق و علاقه به این مفهوم را در خود دارد که زندگی فرد با شهادت پایان پذیرد.

شهادت طلبی از تعبیرهایی چون «طلب شهادت» گرفته شده است که اهل بیت «ع» در آشکار ساختن میزان عشقشان‌ به شهادت در راه خدا بیان داشته‌اند. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَن طَلَبَ الشَّهادَه صادِقا اُعطِیَها، و لَو لَمْ تُصِبْهُ: هر که به‌راستى خواهان شهادت باشد، ثواب آن به او داده مى‌شود، هر چند به شهادت نرسد.»(۱)

امام صادق«ع» در باره «شوق شهادت» فرمودند: «وَاللّهُ مامِنّا اِلاّ مَقتُولٌ شَهید: به‌خدا سوگند هیچ‌یک از ما نیست، مگر اینکه کشته و شهید مى‌شود.»(۲)

امام علی«ع» در باره «حبّ شهادت» فرمودند: «و اِنّ اَحَبَّ ما اَنا لاقٍ اِلىَّ المَوت: اکنون دوست‌داشتنی‌ترین چیزى که آرزو می‌کنم، مرگ است.»(۳)

ودر نهج‌البلاغه در باب «انس با شهادت» فرمودند: «واللّه لأبنُ ابیطالب آنسُ بِالمَوتِ مِنَ الطفلِ بثَدى امّه: سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند على بن ابى طالب«ع» به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است.»(۴)

و در باب «حرص ورزیدن بر شهادت» فرمودند:« اِحرِص عَلَى المَوتِ تُوهَبُ لَکَ الحیَاهُ بر مرگ حریص باش تا حیات را به ارث برى.»  (۵)

بنابراین «شهادت طلبی»، عشق و اشتیاق به شهادت در راه خداست و نه تنها آمادگی برای آن.

 

جایگاه مکتبى شهادت

شهادت در آینه آیات

آیاتی از قرآن کریم «شهادت در راه خدا» را سبب تَقَرَبُ اِلیَ اللّه و لِقای الهی که کمال نهایی انسان و هدف آفرینش اوست، معرفی می‌کند. این بزرگ‌ترین ملاک برای ارزش‌گذاری افعال اختیاری انسان است. آیات زیر مبین مطلب‌اند:

  1. «وَ لَئِن قُتِلْتُم فی سَبیلِ اللّهِ أَو مُتُّم لَمَغفِرَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَحمَهٌ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون: اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، به آمرزش و رحمت خدا رسیده‌اید که این از تمام آنچه (کافران) جمع‌آوری می‌کنند، بهتر است.» (آل‌عمران/ ۱۵۷)

این آیه شریفه، شهادت را سبب وصول به رحمت و مغفرت الهی می‌داند؛ مغفرتی که خدا برای انسان در صورت اطاعت بی چون و چرا واجب کرده است. شهادت هم اوج اثبات اطاعت با فدای جان است.

  1. «وَ مَن یُقاتِل فی سَبیلِ‌اللّهِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوفَ نُوتیهِ أَجرًا عَظیمًا: و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.» (نساء/ ۷۴)

این آیه شریفه بیان می‌کند که شهادت عملی است که استحقاق اجر عظیم دارد. قرآن کریم از کمتر عملی این گونه تعبیر کرده است و این ارزشی بودن شهادت را نشان می‌دهد.

  1. «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعمالَهُم سَیَهدیهِم وَ یُصلِحُ بالَهُم وَ یُدخِلُهُمُ الجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُم: و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی‌برد، بلکه به‌زودی آنان را هدایت و کارشان را اصلاح می‌کند و آنها را در بهشت که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده است، وارد می‌کند.» (محمد/ ۴-۶)

آیات یاد شده برای شهدا چندین خصوصیت را اثبات می‌کنند:

  1. محفوظ بودن اعمال صالح آنها از بطلان و نابودی؛
  2. هدایت به سوی منازل سعادت و کرامت در جوارِ خدا؛
  3. اصلاح حال آنها و جبران کاستی‌های عملی آنها با مغفرت و عفو گناهانشان تا شایسته بهشت گردند. این معنا از تعبیر « یُصلِحُ بالَهُم» برداشت می‌شود.

وقتی این آیه شریفه را به آیه ۱۶۹ سوره آل عمران: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمواتًا بَل أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ» بیفزاییم، معلوم می‌شود که مراد از «اصلاح بال» کشته شدگان راه خدا، زنده کردن ایشان به حیاتی پاک و طیب است تا برای حضور در نزد پروردگارشان لایق شوند؛ حیاتی که با کنار رفتن پرده‌ها (و لقاء حق) حاصل می‌شود.(۶)

با ویژگی‌هایی که در این آیات برای شهید ذکر شده‌اند، آشکارا ثابت می‌شود که شهادت از بزرگ‌ترین افعالی است که انسان را به هدف خلقت و کمال نهایی­ می‌رساند. در اثبات این حقیقت، افزون بر آیات قبل، آیات دیگری نیز وجود دارند.(۷)

 

شهادت در آینه روایات

در منابع اصیل روایی اسلام، از شهادت در راه خدا  به عنوان بالاترین نیکی‌ها تعبیر شده است.

پیامبر اسلام«ص» می‌فرمایند: «فَوقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ برٌّ حَتّی یُقتَل الرَّجُلُ فِی سَبیلِ اللّهِ فَإذا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَلَیسَ فَوقَهُ بِرٌّ: بالاتر از هر عمل نیکی، عمل نیکوی دیگری وجود دارد تا آنکه مرد در راه خدا کشته شود و وقتی در راه خدا کشته شد، دیگر بالاتر از آن، عمل نیکی وجود ندارد.»(۸)

در روایات بسیاری نیز شهادت در راه خدا عامل آمرزش و تکفیر گناهان معرفی شده است. امام صادق«ع» فرمودند: «مَن قُتلَ فى سَبیل اللّه لَم یَعرّفه اللّه شَیئا مِن سَیِّئاته: هر که در راه خدا کشته شود، خداوند چیزى از گناهانش را به او نمی‌شناساند.»(۹)

همچنین در کلام گهربار امام علی«ع»، کشته شدن در راه خدا، «برترین و شریف‌ترین مرگ‌ها» معرفی شده است: «اِنّ اَکرَمَ المَوت القَتل، اِن اَفضَل المَوت القَتل: همانا گرامی‌ترین مرگ کشته شدن است، همانا برترین مرگ کشته شدن است.»

همچنین از پیامبر اسلام«ص» نقل شده است: «اَشرَفَ المَوت قتِلَ الشَهادَه: شرافتمندانه­ترین مرگ، شهادت است.»(۱۰)

در برخی از روایات قطره خونی که از شهید بر زمین ریخته می‌شود، محبوب‌ترین چیزها نزد خدا دانسته شده است.

امام سجاد«ع» فرمودند: «ما مَن قَطرَهُ اَحِبُّ اِلىَ اللّه عَزَّ وَ جَل مَن قَطرتین: قَطره دَمُّ فى سَبیلِ اللّه وَ قَطرهُ دَمعَهُ فى سَوادِ الَلَّیل لایُریدُ بِها العَبدِ اِلّا اللّه عَزّ وَ جَل؛ امام سجاد«ع» می‌فرمایند: «هیچ قطره‌اى نزد خداى متعال محبوب‌تر از دو قطره نیست. قطره خونى که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکى که بنده در دل شب تار براى خداى عزّ و جلّ می‌ریزد.»(۱۱)

بنابراین، در دین اسلام، شهادت در بالاترین درجه محبوبیت قرار دارد و از بهترین اعمال نزد خدای سبحان شمرده می‌شود.

 

جایگاه مکتبی شهادت‌طلبی

تاریخ فریقین(شیعه و سنّی) گواه این مدعاست که همه حضرات معصومین«ع» مشتاق شهادت بودند و به این شرافت دست یافتند. سرانجام زندگی آخرین آنها، حضرت حجت«عج» نیز شهادت است.

از امام صادق«ع» روایت شده است: «وَ اللّهِ ما مِنّا إلاّ مَقْتُولٌ شهیدٌ: به خدا سوگند که هیچ‌یک از ما اهل بیت نیست، مگر این که کشته می‌شود و به شهادت می‌رسد.»(۱۲)

با اندک مروری بر سخنان آن بزرگواران درباره شهادت در راه خدا با تمام وجود می‌توان شدیدترین اشتیاق را در آنان نسبت به این مقام رفیع لمس کرد. آنان که گل سرسبد عالم آفرینش­اند و کامل­ترین خلایق، اشتیاقشان به شهادت در حد کمال و معرفت خودشان است، همچنان که کمال آنان برای ما غیرقابل درک است، اشتیاقشان به شهادت نیز برای ما تصورناشدنی است.

بنابراین برای فهم میزان اشتیاق آنان به شهادت جز به مراجعه به کلمات آن بزرگواران راهی نداریم. پس به مرور برخی از سخنان گهربار آنان در این باره می‌پردازیم:

از پیامبراکرم«ص» روایت شده است: «وَ الَّذی نَفْسی بِیَدَهِ لَوَدَدْتُ اِنّی اُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ، ثُمَّ اُحیا، ثُمَّ اُقْتَلُ، ثُمَّ اُحْیا، ثُمَّ اُقْتَلُ: قسم به کسی که جانم در دست اوست، دوست دارم در راه خدا کشته شوم، سپس زنده شوم، سپس کشته شده و پس از آن زنده شوم و سپس نیز در راه خدا شهید شوم.»(۱۳)

از امام علی«ع» نیز کلمات عاشقانه بسیاری در این باب نقل شده‌اند: «وَ اللّهِ لابْنَ اَبیطالبٍ آنَسَ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثدیِ اُمّه: به خدا قسم که پسر ابوطالب به مرگ مشتاق‌تر و مأنوس‌تر از طفل شیرخوار به پستان مادرش است..»(۱۴)

اشتیاق آن حضرت به شهادت به اندازه‌ای است که آن را «شریف­ترین و باشکوه­ترین مرگ» معرفی می­کند و هزار ضربه شمشیر را بر بدنش آسان­تر از مرگ در بستر و در غیر طاعت الهی می‌داند: «قسم به کسی که جان فرزند ابی طالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر از مرگ در بستر است.»(۱۵)

همچنین از آن حضرت نقل شده است که: «اِنَّ اَحَبُّ ما اَنَا لاقٍ اِلَیَّ الْمَوتُ؛ محبوب­ترین چیزی که آن را ملاقات می‌کنم، نزد من همانا مرگ است!»(۱۶)

در سخنان گهربار آن امام همام آمده است: «به خدا سوگند! که اشتیاق من به [صحنه نبرد و] رویارویى با دشمن بیش از شوقى است که آنان [دشمنان] به [خاندان و] سرزمین خود دارند.»(۱۷)

و چون ثمره شهادت، پیوستن به لقاء اللّه است، مجاهد را به تشنه‌کامى تشبیه کرده که در جست و جوى آب گواراست: «اَلرّائِحُ اِلَى اللّهِ کَالظَّمْانِ یَرِدُ الْماءَ؛ آن کـه [بـا سرعت و نشاط و جهاد خود] به سوى خدا برود همچون تشنه‌کامى است که به سوى آب مى شتابد.»(۱۸)

شهادت طلبى براى مردان خدا رازى نهان، محرکى نیرومند و سرآغازى است براى حیات نوین که سد یأس و ناامیدى را می‌شکند و در جان انسان‌هاى وارسته، روح زندگى می‌دمد. امام على«ع» هنگامى که شهادت محمدبن ابى بکر، والى مصر را شنیدند، سخت متأثر شدند و نامه­اى به عبدالله بن عباس نوشتند و در آن روحیه شهادت‌طلبى خود را منعکس کردند و فرمودند:

«از خدا مى­خواهم که به‌زودى از یارانى چنین [بی‌وفا] آسوده‌ام کند که به خدا سوگند، اگر رویـارویـى با دشمن و رسیدن به فیض شهادت را امید نبسته بودم و با این دلخوشى، خود را براى مرگ آماده نمی‌کردم، حتى ماندن یک روزه با اینان را دوست نمی‌داشتم و یک بار دیدنشان را هم تحمل نمی‌کردم.»(۱۹)

بر این اساس هنگامی که در مسجد کوفه به دست اشقی الاشقیاء، ابن ملجم مرادی ملعون، بر فرق مبارکش ضربت وارد شد، فرمودند: «سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شدم.» و هنگامی که در بسترِ شهادت افتادند، فرمودند: «به خدا سوگند همراه مرگ چیزی به من روی نیاورد که از آن خشنود نباشم و نشانه­های آن را زشت بدانم، بلکه من همچون جوینده آب در شبی تاریک که ناگهان آن را بیابد یا کسی که گمشده خود را پیدا کند، از مرگ خرسندم.»(۲۰)

اشتیاق و علاقه به شهادت در ائمه معصومین«ع» چنان است که سالار شهیدان حسین بن علی«ع» در مسیر حرکت به کربلای معلّی، آن تجلی­گاه خونین عشق و شهادت، همواره می‌فرمودند: «من مرگ را جز سعادت و زندگی با جفاکاران را جز به ستوه آمدن و زجر نمی‌بینم.»(۲۱) اشتیاق ایشان به شهادت و گرویدن به اجداد گرامیشان، همچون اشتیاق یعقوب به وصل یوسف است: «آن چنان شوقی به وصال پیشینیان خود دارم، همچون اشتیاق یعقوب به وصل یوسف و برایم قتلگاهی تعیین شده که باید دیدارش نمایم.»(۲۲)

آری، ایشان این گونه انسانیت را زنده کردند؛ بدان معنا بخشیدند؛ خون خویش را در سرخ رگ اجتماع، ملت‌ها و تاریخ، جریان دادند و شعله‌ای سردناشدنی و خموشی‌ناپذیر را در قلوب آزادی‌خواهان و آزادمردان و دلباختگان خود برافروختند و به یادگار نهادند.(۲۳)

پیام‌آور خون ابا عبدالله«ع»، فرزند گرامیشان، سیدالساجدین«ع» نیز در پاسخ ابن زیاد، چه زبیا شهادت طلبی خود و تمام اجداد معصومشان را به تصویر کشیدند: «آیا مرا به کشته شدن تهدید می‌کنی ای پسر زیاد؟ مگر (هنوز) نفهمیده‌ای که کشته شدن، عادت ما اهل بیت و مایه کرامت و شرافت ماست!»(۲۴)

حضرت زینب«س»، بانوی قهرمان کربلا و پیام‌رسان خون شهیدان نیز در خطبه‌های غرّایشان در سفر اسارت فرمودند: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. آن خدایی که آغاز کار ما را به سعادت و بخشش و فرجام ما را به شهادت و رحمت ختم فرمود.»(۲۵)

اشتیاق معصومان«ع» به شهادت در راه خدا تا بدان پایه بود که همواره در دعاهای خود آرزوی شهادت می‌کردند.

امام سجاد«ع» در نیایش خود مى‌فرمایند: «…[خـداونـد را مى‌ستاییم] ستایشى که به وسیله آن به همراه نیک‌بختان روى نیک‌بختى بینیم و در شمار دوستان او درآییم و به شهدا که با شمشیر دشمنانش به شهادت رسیده‌اند بپیوندیم و در جمع آنان باشیم.»(۲۶)

امام صادق«ع» در یکی از دعاهایشان در ماه مبارک رمضان می‌فرمایند: «خدایا، از تو می‌خواهم که مرگ مرا شهادت در راه خودت، زیر پرچم پیامبرت و به همراه دوستانت قرار دهی.»(۲۷)

آن بزرگواران باید هم این‌گونه باشند؛ زیرا آنان، مظهر تام اسماء و صفات الهی، مقرب‌ترین بندگان به او و عاشق‌ترین آنان به لقای اویند. آنان که شناخت حقیقتشان جز برای خودشان ممکن نیست و در توصیف سرّ این اشتیاق می‌فرمایند: «و با آنچه جاهلان از آن در هراسند، انس گرفتند.»(۲۸)

بنابرین شهادت‌طلبی ارزش است و مطلوب خدای سبحان و حد اعلای آن برای این انسان­های پاک ثابت است؛ زیرا ائمه معصومین«ع»، حجج الهی و الگوهای کامل هدایت از سوی خدای سبحان برای انسانها هستند و لذا در شهادت طلبی هم باید اسوه مؤمنان باشند که در پیشگاه الهی حجتی برای هیچ کس باقی نماند.

رزمندگان اسلام نیز به تأسّی از حضرات معصومین«ع» عشق فراوانی به شهادت داشتند و در زمان عملیات که بوی شهادت به مشام می‌رسید، با التماس خواستار حضور در عملیات می‌شدند. حتی نوجوانان ما  که هنوز محاسن چندانی بر صورت نداشتند، این گونه بودند. آرزوی شهادت هنوز هم در رگ‌های جوانان ما موج می‌زند، نترسیدن از کشته شدن و سبقت گرفتن جوانان و رزمندگان در جبهه‌های جنگ تحمیلی در به شهادت رسیدن، یکی از دلایل عمده پیروزی ایران در هشت سال دفاع مقدس بود.

 

شاخصه­های فرهنگ شهادت‌طلبى

صاحب هر اندیشه و عملى نمی‌تواند حرکت‌ها، فعالیت‌ها و جهت‌گیری‌هاى مبارزاتى و رزمى خود را شهادت‌طلبانه بداند؛ زیرا شهادت طلبى بر مبناى سلسله اصول فکرى و عملى استوار است و تنها کسانى می‌توانند به آن مرحله دست یابند که پایه‌هاى آن را مستحکم ساخته باشند. آن پایه­ها عبارت­اند از:

 

  1. ایمان مذهبى

مهم‌ترین شاخصه­های این فرهنگ، «ایمان مذهبی» است. واژه «ایمان» از واژه «اَمِنَ» به ‏معنای آرامش خاطر و زوال دلهره گرفته شده و در اصطلاح به گرویدن به «شریعت مقدس اسلام» و «گرایش نفس به حق و تصدیق آن اطلاق می‌شود(۲۹). به این بیان که انسان به آنچه از سوى خدا فرود آمده و حق است، اعتقاد راسخ پیدا کند و آن را از دل و جان خویش باور داشته باشد و از آن پیروى کند.

ایمان، سرآمد باورهای دینی و ریشه همه معنویات است. ایمان اساسی­ترین گام در راه اخلاق و معیار تمام ارزش‌های انسانی و حلقه ارتباط با خداست. ایمان سرچشمه توانایی، قدرت، پایمردی، دلیری، توکل و اعتماد به نفس  و بزرگ­ترین عامل پیروزی بر مشکلات است.(۳۰)

از آنجا که انگیزه دفاعی در پرتو اعتقاد و عشق صادقانه به خدای متعال بارور می­شود، جوهر مقاومت و حماسه نیز با تجلی قدرت در اراده و قلب انسان مجاهد تکوّن می­یابد. باید پذیرفت که هویت دفاعی در فرهنگ جامعه تنها در مدار خداباوری و ایمان و توکل به خدا تحقق پیدا می‌کند.

گرچه هر نوع باور علمى و عقلى براى انسان در ابعاد اخلاقى و روانى آثار گوناگونى دارد، ولى هیچ‌یک از آنها در حد ایمان تحول‌آفرین نـیستند. ایمان مذهبى تنها عاملى است که می‌تواند بشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد و به حیات آدمى بهجت و تحرک ببخشد و به آن جهت تازه و مثبت بدهد و در ضمیر انسان انقلاب ایجاد کند و به وى امنیت درونى و عشق و امید بدهد و اضطراب‌ها و نگرانی‌ها و دلهره‌ها را از او بزداید.(۳۱)

ایمان مذهبى، روابط اجتماعى افراد و جوامع را استحکام مى بخشد؛ افق دید انسان را وسعت می‌دهد؛ دنیا و آخرت را در امتداد یکدیگر به تصویر می‌کشد؛ آدمى را از بی‌هدفى نجات می‌دهد؛ در برابر خدا مکلف و مسئول می‌سازد؛ راه تکامل واقعى را که همان قرب الى اللّه است به او نشان می‌دهد؛ دنیاى گذراى مادى را در نظرش خوار و بی‌مقدار می‌سازد  در نتیجه، پذیرفتن مرگ را براى او همچون عبور از یک پل ساده و آسان مى‌کند.

چنین کسى مرگ را مانع و حجابى بین خود و محبوبش نمی‌بیند. به تعبیر امام على«ع»: «آدمی هر نفسى که برمى­آورد گامى به سوى مرگ برمى­دارد.»(۳۲) او باکى ندارد که به مرگ برسد و یا مرگ به سراغ او بیاید و این وعده محتوم و قطعى خداوند است: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّه فَاِنَّ اَجَلَ اللّهِ لاَتٍ: هرکس که به دیدار خداوند امیدوار باشد، [بداند که] وقت [دیدار] خداوند به یقین آمدنى است.»(۳۲)

سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین«ع» در روز عاشورا پس از نماز صبح، خطابه کوتاهى ایراد کردند و فرمودند:

«اندکی صبر و استقامت کنید. مرگ جز پلى نیست که شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و کرامت و بهشت‌هاى وسیع عبور می‌دهد.»(۳۳)

 

  1. شایستگى عملى

شهادت‌طلبى جایگاه رفیعى است که نیل به آن براى هرکس ‍ به‌سادگى ممکن نیست. انسان مؤمن براى آنکه بتواند به این اندازه از اعتلاى روحى برسد که کشته شدن در راه معبود را چون شربتى گوارا تلقى کند، لازم است پیشاپیش خود را براى پذیرش مرگ عادى آماده کند. بدین معنا که در انجام وظایف و واجبات و پرهیز از معاصى و محرمات بکوشد که لحظه‌اى که اجلش فرارسید، براى آینده پس از مرگ خود احساس نگرانى نکند و مرگ را چون جان شیرین دربرگیرد.

حضرت على«ع» می‌فرمایند: «اى بندگان خدا از [نافرمانى] خدا بپرهیزید و با اعمال نیک خود بر اجل‌هایتان پیشى گیرید.»(۳۴)

امام سجاد«ع» نیز مى‌فرمایند: «آمادگى براى مرگ، پرهیز از کارهاى حرام و دسـت و دلباز بودن در نیکوکارى است.»(۳۵)

عمل شایسته و خداپسندانه، به‌تدریج انسان را به خالق خود نزدیک و به دیدار او ترغیب می‌کند تا به مرحله‌اى می‌رسد که متاعى بهتر از جان ندارد که به خالق خود هدیه کند. چنین افرادى جان خود را در راه کسب رضوان ابدى الهى هدیه می‌کنند و این همان حقیقتى است که امام على«ع» به آن توصیه می‌کنند و می‌فرمایند: «آنچه را که براى شما پایدار خواهد ماند، به بهاى آنچه که از شما جدا می‌شود، بخرید.»(۳۶)

وقتى با احراز شایستگى‌هاى عملى مسئله مرگ براى آدمى حل می‌شود، شایستگى گام برداشتن در میدان وسیع‌ شهادت طلبى را پیدا می‌کند. وقتى به‌آسانى به اجل طبیعى و مرگ محتوم خویش راضى می‌شود صلاحیتى پیدا می‌کند تا درباره مرگ سرخ و شهادت بیندیشد.

امام على«ع» در این باره می‌فرمایند: «به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است.»(۳۷)

امام حسین«ع» در هنگام خروج از مکه ضمن خطابه‌اى می‌فرمایند: «و من به دیدار نیاکانم اشتیاقی دارم [درست] مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف.»(۳۸)

 

  1. بینش و درک صحیح

معرفت و بصیرت قلبى و ایمان مذهبى، افراد را از خرافات، جمود فکرى و تعصب کورکورانه دور نگه مى­دارد؛ از این­رو اگر روحیه شهادت‌طلبى با بینش و آگاهى همراه نباشد، ممکن است به نیروى توفنده‌اى زودگذر و باطل‌گرا مبدل شود و انسان را در مجارى باطل قرار دهد.

اگر عمل شایسته با بینش و معرفت کامل انجام نگیرد، انقیاد قلبى در شخص حاصل نمی‌شود. تجربه تاریخى ثابت کرده آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیله­اى می‌شود در دست منافقان زیرک که نمونه‌اش را در خوارج صدر اسلام و روزهاى بعد به گونه­هاى مختلف دیدیم و هنوز هم شاهدیم. آنها هم ایمان مذهبى داشتند و هم اهل تهجد و قرآن بودند، ولى چون در دین خود بصیرت کامل نداشتند، شهادت را در میدان جنگ با امیرمؤمنان می‌جُستند؛ زیرا در باورهاى مکتبى خود به مرحله یقین نرسیده بودند.

امام باقر«ع» می‌فرمایند: «نورى همانند نور یقین وجود ندارد.»(۳۹)

این گروه، ره گُم‌کردگانى بودند که در دل تاریکی‌ها «شاهراه» می‌جُستند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «آن که کارى را بدون بصیرت [و آگاهى لازم] انجام دهد، همانند کسى است که در بیراهه گام نهد. تند رفتن جز دور شدن (از مقصد) نتیجه دیگرى ندارد.»(۴۰)

 

نقش فرهنگ شهادت‌طلبی در دفاع مقدس

بدون تردید دوران هشت سال دفاع مقدس دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که آن را از سایر جنگ‌ها متمایز می‌کند. در ۳۱ شهریور سال  ۱۳۵۹ در پی حمله عراق به مرزهای جنوبی ایران، جنگ رسماً آغاز و دست پلید و ناپاک رژیم بعثی عراق به خون پاک صدها بی‌گناه آغشته شد و تجاوزی آغاز گردید که از سوی بسیاری از کشورهای مستکبر بیگانه حمایت مادی و معنوی می‌شد. جنگی به معنای واقعی کلمه نابرابر. بسیاری با پیش‌بینی‌های خام اولیه معتقد بودند که در ظرف کمتر از چند ماه کار تصرف ایران پایان خواهد یافت و رهبران متجاوز با پیروزی بر مسند قدرت می‌نشینند و امور را بر مبنای سلایق خویش اداره می‌کنند.

این پیش‌بینی‌ها ظاهراً تا حدودی درست و عقلانی هم جلوه می‌کردند، زیرا ایران تازه انقلاب کرده بود و سازماندهی منظمی نداشت. گروه‌ها و فرقه‌های گوناگون هر یک ساز خود را می‌زدند و فرماندهی نظامی منسجم و کارایی وجود نداشت. در مقابل ارتش منظم و مجهز به تمام سلاح‌ها تجهیزات و تکنیک‌های نظامی به خاک ما تجاوز کرده بود.

اما چرا همه این پیش‌بینی‌ها نادرست از آب درآمدند و چه عواملی باعث شدند که سرنوشت کشور ما در این نبرد نابرابر این‌گونه رقم بخورد. این عوامل ویژگی‌های منحصر به فرد دوران دفاع مقدس ما و یکی از بارزترین و مؤثرترین آنها «فرهنگ شهادت طلبی» بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. ۱٫ میزان الحکمه، ج۲، ص۱۵۱۶، ح۹۷۸۷٫
  2. همان، ص۱۵۱۸، ح۹۸۱۷٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰، ص۳۴۴٫
  4. نهج البلاغه، خطبه۵، ص۵۰٫
  5. نثر الدّر، ج۱، ص۱۴٫
  6. تفسیر المیزان، چاپ هفتم، ج۱۸، ص۳۴۲٫
  7. در این زمینه به آیات ۵۸ و ۵۹ سوره حج و ۵۲ و ۱۱۱ سوره توبه و ۱۷۰ و ۱۹۵ سوره آل عمران و ۶۹ سوره نساء و… می‌توان اشاره کرد.
  8. میزان الحکمه، ج۲، ص۱۵۱۲، ح۹۷۴۹٫
  9. همان، ص۱۵۱۴، ح ۹۷۷۴ تا ۹۷۷۸٫
  10. همان، ح ۹۷۷۱ و نیز ص۱۵۱۲، ح۹۷۵۰٫
  11. میزان الحکمه، ج۲، ص۱۵۱۲، ح۹۷۵۱٫
  12. میزان الحکمه، ج۲، ص۱۵۱۸، ح۹۸۱۷٫
  13. همان، ص۱۵۱۳، ح۹۷۶۰٫
  14. نهج البلاغه، خطبه ۵، ص۵۰٫
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳، ص ۲۳۴؛ بحارالانوار، ج۹۷، ص۴۰، ح۴۴٫
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰، ص۳۴۴٫
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴، ص۳۸۳٫
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴، ص۳۸۳٫
  19. همان، نامه ۵۳، ص۹۴۶٫
  20. همان، نامه ۲۳، ص۵۰۲٫
  21. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص۱۳۸٫
  22. همان، ص۱۲۶٫
  23. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۳۱۸٫
  24. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۲۰۲٫
  25. همان، ص ۲۱۸٫
  26. صحیفه سجّادیّه، دعاى اوّل.
  27. مفاتیح الجنان، اعمال مشترکه ماه مبارک رمضان، ص ۲۹۱٫
  28. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷، ص۶۶۰٫
  29. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ اوّل، ۱۴۰۴ هـ.ق، ذیل واژه «اَمِنَ».
  30. آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  31. مجموعه آثار، شهید مرتضى مطهرى، ج۲، ص۵۱۸٫
  32. نهج البلاغه، حکمت ۷۴، ص۱۱۲۰٫
  33. عنکبوت، آیه ۵٫
  34. مجموعه آثار، شهید مرتضى مطهرى، ج۲، ص۵۱۸٫
  35. نهج البلاغه، خطبه ۶۳، ص۱۵۲٫
  36. بحارالانوار، ج۴۶، ص۶۶٫
  37. نهج البلاغه، خطبه ۶۳، ص۱۵۲٫
  38. نهج البلاغه، خطبه ۵، ص۵۷٫
  39. الملهوف على قتلى الطفوف، ص۱۲۶٫
  40. تحف العقول، ص۲۰۸٫
  41. همان، ص۲۶۶٫
  42. مجموعه آثار، شهید مرتضى مطهرى، ج۲، ص۴۰ ـ ۴۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

شهادت طلبى براى مردان خدا رازى نهان، محرکى نیرومند و سرآغازى است براى حیات نوین که سد یأس و ناامیدى را می‌شکند و در جان انسان‌هاى وارسته، روح زندگى می‌دمد..

 

 

۲٫

اشتیاق و علاقه به شهادت در ائمه معصومین«ع» چنان است که سالار شهیدان حسین بن علی«ع» در مسیر حرکت به کربلای معلّی، آن تجلی‌گاه خونین عشق و شهادت، همواره می‌فرمودند: «من مرگ را جز سعادت و زندگی با جفاکاران را جز به ستوه آمدن و زجر نمی‌بینم.»

 

 

۳٫

عمل شایسته و خداپسندانه، به‌تدریج انسان را به خالق خود نزدیک و به دیدار او ترغیب می‌کند تا به مرحله‌اى می‌رسد که متاعى بهتر از جان ندارد که به خالق خود هدیه کند. چنین افرادى جان خود را در راه کسب رضوان ابدى الهى هدیه می‌کنند

23اکتبر/17

از دینم حمایت می‌کنم

 

تک تک شهدای کربلا هنگام ورود به میدان جنگ برای اهداف بلند و مقدس خویش رجزهای بسیار عمیق و معنی‌داری خوانده‌اند که حاکی از حمایت آنان از دین خدا است.

حبیب‌بن مظاهر، زهیر، حربن یزید ریاحی و… علی‌اکبر، قاسم بن الحسن و… همه رجزهایی خوانده‌اند که توضیح و تفسیر هریک از آنها دنیایی از معرفت را بر روی انسان باز می‌کند.

البته این رجزها نیز با توجه به شخصیت گوینده و شناخت او از دین و امامش از نظر رتبه و درجه فرق می‌کند، اما همۀ رجزها یک هدف مشترک داشتند و وجه مشترک همه آنها «حمایت از دین» بوده است.

از جمله کسانی که در روز عاشورا رجزهای معنی‌دار و عمیقی خوانده اند، حضرت ابوالفضل العباس سردار و علمدار حسین«ع» است. رجزهای او معروف و متعدد است که هریک دریایی از معارف را دربر دارد. آنچه پیش رو دارید، رجز معروفی است از آن حضرت، که بنا داریم با توضیح مختصر آن، گوشه‌ای از ژرفای آن را آشکار سازیم.

 

متن رجز

حضرت عباس(ع) بعد از شهادت علی‌اکبر نزد برادرش حسین«ع» آمد و گفت: ای برادر! سینه‌ام تنگ و از زندگی خسته شده‌ام.

امام حسین«ع» ‌فرمود: برای این کودکان مقداری آب تهیه کن. عباس به میدان رفت و سپاه کوفه و شام را موعظه کرد و آنها را از عذاب خداوند ترساند، ولی اثری نکرد، آنگاه آهنگ فرات نمود، در حالی که چهارهزار نفر فرات را محاصره کرده بودند، عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنان را به هلاکت رساند، مشک را پر از آب نمود و روانه خیمه‌گاه شد. لشکر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره نمودند، عباس با آنها پیکار می‌کرد و رجز می‌خواند.(۱) تا اینکه نوفل ارزق دست راست او را از بدن جدا کرد، آنگاه مشک را بر دوش چپ نهاد و این رجز را می‌خواند:

والله ان قطعتم یمینی

انی احامی ابداً عن دینی

و عن امام صادق الیقینی

نجل النبی الطاهر الامینی

به خدا قسم اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر پاک و امین است.(۲)

آنچه در این نوشتار توضیح و تفسیر می‌شود این جمله است: «انی احامی ابداً عن دینی» که در ابتدا لازم است نکاتی درباره دین بیان شود.

 

الف) تعریف دین

دین واژه‌ای است عربی که در لغت به معنای اطاعت و جزا و… آمده و اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید می‌باشد (۳).

شخصی به حضرت صادق«ع» عرض کرد: « از دین و اسلام که خداوند بر بندگان واجب کرده و ندانستن عذر نمی‌شود و غیر از آن، از آنها نمی‌پذیرد مرا خبر بده که چیست؟ حضرت فرمود: پرسشت را دوباره تکرار کن، راوی دوباره پرسید، حضرت فرمود: (مجموع دین) عبارت است از (توحید و) شهادت دادن به یگانگی خداوند، و اینکه محمد(ص) رسول‌ اوست و اقامه نماز و دادن زکات و حج برای کسی که توان دارد و روزه ماه رمضان. آنگاه ساکت شد و دوباره فرمود ولایت.(۴)»

در روایتی از امام باقر«ع» بعد از شهادتین این جملات آمده است: «و تقرُّ بما جاء من عندالله والولایه لنا اهل البیت والبراءه من عدونا و التسلیم لامرنا و الورع و التواضع و انتظار قائمنا فان لنا دوله اذا شاءالله جاءبها؛(۵) که اقرار به آنچه از نزد خداوند آورده شده است و ولایت ما اهل بیت را داشتن و برائت و بیزاری از دشمنان ما و تسلیم بودن در مقابل فرمان و دوری از حرام و فروتنی داشتن و منتظر قائم ما (حضرت مهدی«عج») بودن، زیرا برای دولتی است که هر وقت خدا بخواهد آن دولت برقرار خواهد شد.»

 

ب) دین و مشتّقات آن

تمام مقامات دنیوی نیاز به تلاش و زحمت دارد. انسان بدون تحمل رنج تعلم و فراگیری، به مراتب بالای علمی راه نمی‌یابد، بدون زحمت استاد دانشگاه، مبلغ موفق و نویسنده لایق نخواهد شد. عمل کردن به دین نیز مقام دنیوی خصوصاً مقامات آخرتی را در پی دارد که قطعاً بدون تلاش و زحمت و بدون دوری از یکسری لذت‌های زودگذر و تحمل زحمات برخی عبادات میسر نیست. به همین جهت است که مردم به خاطر فرار از قید و بندها و برخی زحمات، آنچنان به دین پیرایه می‌بندند که وقتی حضرت مهدی«عج» دین واقعی را به مردم عرضه می‌کند، خیلی‌ها فکر می‌کنند دین جدیدی آورده است(۶) و حال آنکه چنین نیست.

 

ج) ویژگی‌های دین، خصوصاً دین اسلام

اولاً باید گفت این ویژگی دین،یک امر فطری است و دستورات آن با فطرت سالم سازگار و هماهنگ است، «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون؛(۷) پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‌دانند.»

ثانیاً محکم و استوار است، «فاقم وجهک للدین القیم من قبل ان یأتی یوم لامرد له من الله یومئذ یصدعون؛(۸) روی خود را به سوی آیین مستقیم و پایدار بدار، پیش از آنکه روزی فرا رسد که هیچ کس نمی‌تواند آن را از خدا بازگرداند، در آن روز مردم به گروه‌هایی تقسیم می‌شوند.»

توصیف دین به «قیّم» با توجه به اینکه «قیّم» به معنی ثابت و برپا دارنده است، در حقیقت اشاره به دلیل این توجه مستمر به دین است، یعنی چون آیین اسلام آیینی است ثابت و مستقیم، و برپادارنده نظام زندگی مادی و معنوی مردم، هرگز از آن منحرف مشو.»(۹)

ثالثاً دین کامل است، قرآن کریم می‌فرماید: «الیوم الکمت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛(۱۰) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.»

مرحوم علامه بعد از توضیحات فراوانی که در ذیل آیه بیان می‌کند، می‌گوید: «از تمامی آنچه گفتیم روشن شد که ناامیدی کامل کفار وقتی تحقق می‌یابد که فردی جای نبی«ص» برای حفظ دین و تدبیر آن نشسته باشد و مردم به این امر ارشاد شده باشند، این امری است که باعث یأس کامل کفار از شکست دین اسلام می‌شود، چون می‌بینند که دین از اینکه به فردی خاصی که حامل آن است وابسته باشد، خارج شده و به مرحله‌ای رسیده که به رهبر نوعی بستگی دارد و این در واقع اکمال دین است که از حالت حدوث به حالت بقاء و پایداری تغییر یافته است و اتمام نعمت همین است که دین دارای رهبری همیشگی و مستمر شده است.»(۱۱)

رابعاً؛ در دین اجباری نیست، «لا اکراه فی‌الدین قد تبین الرشد من الغی؛(۱۲) در قبول دین اکراهی نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است.»

علامه طباطبایی می‌نویسد: «نفی اجبار در دین، به این جهت است که دین مجموعه معارف علمی است که به دنبالش مجموعه عمل را در پی دارد که به مجموع آن دو می‌توان اعتقادات گفت و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجباربردار نیست؛ زیرا اکراه در اعمال ظاهری و رفتار و حرکات بدنی مؤثر است و اما اعتقادات قلبی علل و اسباب خاص قلبی از سنخ اعتقاد و ادراک دارد. محال است که جهل، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیرعلمی تصدیق علمی را در پی داشته باشد. در واقع، «لا اکراه فی‌الدین» قضیه خبری است که حاکی از تکوین و واقع است [که دین اجباربردار نیست] که نتیجه‌اش حکم دینی است که در دین نمی‌توان اکراه و اجبار کرد.(۱۳) «از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده‌اش بر ایمان و یقین استوار است، خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی‌تواند داشته باشد و جمله «لا اکراه» در واقع اشاره‌ای به همین است.»(۱۴)

و در تفسیر نمونه می‌خوانیم: «اگر درست بنگرید اینها تکالیف شاقی نیستند، بلکه با فطرت پاک شما هماهنگ و سازگارند و اصولاً چون وسیله تکامل شما هستند و هرکدام فلسفه و منافع روشنی دارند که عاید خودتان می‌شود، در ذائقه جانتان تلخ نخواهند بود، بلکه کاملاً شیرین و گوارا هستند.»(۱۵)

در روایات نیز بر مسئله آسان بودن دین تکیه شده است. رسول خدا«ص» فرمود: «یا ایهاالناس ان دین الله یسر؛(۱۶) دین خداوند آسان است.» و نیز فرمود: «بعثت بالحنیفه السمحه و من خالف سنتی فلیس منی؛(۱۷) من در بر دین خالص (ابراهیمی) آسان مبعوث شده‌ام، هر کس با (دین) و سنت من مخالفت کند از من نیست.»

و از همان حضرت نقل شده است که: «ان الله لم یبعثنی بالرهبانیه و ان خیرالدین عندالله الحنیفه السمحه؛(۱۸) به راستی خداوند من را به رهبانیت و گوشه‌گیری (و دوری از لذت‌های حلال) مبعوث نکرده است. به راستی بهترین دین در نزد خداوند دین خالص آسان است.»

حضرت عباس(ع) که می‌فرماید: «همیشه از دینم حمایت می‌کنم» اشاره به دین اسلام دارد که تمام پنج ویژگی را داراست، هم فطری است و با خمیرمایه انسان عجین شده است و هم محکم و استوار است و هم کامل و تمام و بدون نقص می‌باشد و همین‌طور در آن اجباری وجود ندارد و مشقات از آن زدوده شده است.

د) چگونه از دین حمایت کنیم؟

برای حمایت از دین به سه مسئله توجه جدی باید بشود: اولین مسئله شناخت دین است. کسی که دین را نشناخته و ژرفا و عمق آن را نمی‌داند، نمی‌تواند به خوبی از آن دفاع و حمایت کند و در عمل هم می‌لنگد.

حضرت صادق«ع» فرمود: «لا خیر فیمن لا ینقه من اصحابنا؛(۱۹) در کسی که آگاهی به دین ندارد از اصحاب ما، خیری نیست.» امام باقر«ع» فرمود: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین؛(۲۰) تمامی کمال، درست فهمیدن دین است.»

ملاصدرا می‌گوید: «خیر دنیا عبارت است از پیمودن راه حق و عدم انحراف آن و هدایت مردم به راه حق و خیر آخرت عبارت است از رستگاری به سعادت ابدی و وارد شدن به پیشگاه ربوبی و این دو بدون آگاهی در دین و شناخت خدا و آنچه سزاوار اوست و بدون شناخت شریعت اسلام ممکن نیست.»(۲۱)

«المتفقه فی الدین افضل من الف عابد لا فقه له و لا روایه؛(۲۲) کسی که در دین آگاهی عمیقی دارد، برتر از هزار عابدی است که آگاهی و دقت در دین ندارد.»

حضرت صادق«ع» فرمود: «احسنوا النظر فیما لا یسعکم جهله و انصحوا لانفسکم؛ وجاهدوا فی طلب معرفه ما لا حذر لکم فی جهله فان لدین الله ارکانا لا ینفع من جهلها شده اجتهاده فی طلب عبادته و لا یضر من عرفها فدان بها حسن اقتصاده و لا سبیل لاحد الی ذلک الا بعون من الله عز و جل؛(۲۳) در آنچه نادانی در آن برای تو اجازه داده نشده (یعنی دینت) به خوبی دقت کن و برای خود خیرخواه باش و در شناخت آن چیزی که نادانی در آن برای شما عذری نیست جداً تلاش کن، زیرا دین خدا ارکانی دارد که شدت تلاش در عبادت خدا بدون شناخت ارکان دین سودی ندارد و زیان نمی‌رساند، کسی را که ارکان دین را می‌شناسد و با آن (به خدا) نزدیک می‌شود، میانه‌روی مناسب (در عبادت) و راهی برای کسی به شناخت ارکان دین نیست مگر با یاری خدای عزیز و جلیل.»

 

بهشت جای عارف به دین است

امام علی«ع» به ابن عباس فرمود: «فان تک عارفا بدینک متبعا للصادقین موالیا لاولیاء الله لقاک الله حجتک… و بشرت بالجنه و الرضوان من الله…؛(۲۴) اگر تو عارف و آگاه به دینت باشی و پیرو راستگویان (و اهل بیت) باشی و دوستان خداوند را دوست بداری، خداوند حجتت را به تو تلقین (و تمام) کرده است و به بهشت و رضوان الهی از طرف خداوند بشارت داده شده‌ای.»

حفظ دین

از علی«ع» پرسیده شد: «فما المروه؛ قال: حفظ الدین و اعزاز النفس و لین الکنف و تعهد الضیقه و اداء الحقوق و التحبب الی الناس؛(۲۵) مروت چیست؟ فرمود: محافظت از دین و عزت نفس داشتن و اداء حقوق دیگران و دوستی با مردم.»

«حفظ الدین ثمره المعرفه و اساس الحکمه؛(۲۶) محافظت از دین نتیجه شناخت و اساس حکمت است.»

«اللهم ارزقنی حفظ‌الدین و السریره؛(۲۷) خدایا محافظت از دین و اسرار را رزق و روزی من گردان.»

در حدیث اول، محافظت از دین از مهمترین ارکان مروت شمرده شده است و در حدیث دومی ثمره شناخت و اساس حکمت، آری اگر شناخت از دین کامل شود، خود به خود انسان را به سمت و سوی حمایت و محافظت از دین می‌کشاند. حضرت عباس«ع» «نافذ البصیره» و ژرف‌اندیش بود، در حمایت از دین نیز جان خویش فدا کرد.

در جمله سوم به عنوان یکی از آرزوهای مهم که باید با الحاح و اصرار از خداوند خواست، توفیق یاری و محافظت و حمایت از دین است، که هر کسی به چنین توفیقی دست نمی‌یابد.

توفیق ده ما را از بهر یاری دین

تا رو سفید گردیم در نزد حامی دین

در منابع دینی سخت بر محافظت از دین سفارش شده است. حضرت علی«ع» فرمود: «اذا حضرت بلیه فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسکم دون دینکم و اعلموا ان الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه؛(۲۸) هنگامی که بلا دامنگیر شما شد، اموال خود را بلاگردان خویش قرار دهید. بدانید هلاک شده کسی است که دینش از بین رفته است.»

به همین جهت، امامان معصوم(علیهم السلام) هنگام گرفتاری‌ها و بلاها دعا می‌کردند که این مصائب متوجه مال و دنیای آنها باشد و به دین و دیانت آنها زیان نرساند.

حضرت صادق«ع» فرمود: «کان یقول عند المصیبه: الحمد لله الذی لم یجعل مصیبتی فی دینی؛(۲۹) همیشه هنگام مصیبت می‌گفت: ستایش خدای را که مصیبت من را در دینم قرار نداد (و در بلاها دینم را ثابت نگه داشت)».

اینجاست که حساسیت امیرمؤمنان علی«ع» در سفارش به محافظت از دین برای انسان قابل درک می‌شود. امام صادق«ع» می‌فرماید: «کان امیرالمؤمنین«ع» کثیراً ما یقول فی خطبته: یا ایها الناس دینکم دینکم!! فان السیئه فیه خیر من الحسنه فی غیره و السیئه فیه تغفر و الحسنه فی غیره لا تقبل؛(۳۰) همیشه امیرالمؤمنین«ع» فراوان این تذکر را در خطبه‌هایش می‌داد: ای مردم! دین خود را، دین خود را (حفظ کنید) زیرا گناه کردن در مسیر (حفظ) دین بهتر از حسنه در غیردین است و سیئه در مسیر دین (و حفظ آن) قابل بخشش و نیکی در غیر مسیر دین پذیرفته نمی‌شود.»

البته حفظ دین کار آسانی نیست که هر کسی توان و یا توفیق آن را داشته باشد. علی«ع» فرمود: «انما المستحفظون لدین الله هم الذین آقاموا الدین و نصروه و حاطوه من جمیع جوانبه و حفظوه علی عبدالله درعوه؛(۳۱) فقط کسانی حافظان دین شمرده می‌شوند که دین را اقامه کرده‌اند (و به تمام دستورات آن عمل نموده‌اند) و دین را یاری کرده‌اند و بر تمام جوانب آن احاطه دارند و آن را برای بندگان خدا حفظ کردند و نگه داشتند.»

باید مرتب تلاش و دعا کرد برای محفوظ ماندن دین، خصوصاً در آخرالزمان و غیبت امام زمان«عج».

حضرت صادق«ع» فرمود: «ستصیبکم شبهه فتبقون بلا علم یری و لا امام هدی لا ینجو منها الا من دعا بدعاء الغریق، قلت: کیف دعاء الغریق؟ قال: یقول یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک؛(۳۲) به زودی شبهاتی برای شما پیش می‌آید که پیشوا و امام هدایتگر ندارید، و از آن نجات نمی‌یابد مگر کسی که دعای غریق را بخواند. عرض کردم دعای غریق چگونه است؟ فرمود: بگو یا الله یا رحمان یا رحیم، ای زیر و رو کننده قلب‌ها، قلبم را بر دینت ثابت نگهدار.»

 

عرضه دین

گاهی لازم است دین را به کارشناسان عرضه کرد و تأیید آنها باعث محافظت بیشتر دین انسان خواهد شد. حکم ابن عتبه می‌گوید: در حالی که در محضر امام باقر«ع» نشسته بودیم و خانه حضرت پر از جمعیت بود، پیرمردی آمد که به عصایی تکیه داده بود، آمد و بر درب خانه ایستاد و عرض کرد: السلام علیک یا ابن رسول‌الله و رحمه‌الله و برکاته، حضرت باقر«ع» فرمود: «وعلیک السلام و رحمه الله و برکاته» و آنگاه رو به جمعیت و به آنها سلام نمود، جمعیت نیز جواب سلام او را دادند، آنگاه رو کرد به امام باقر«ع» عرض کرد: ای پسر رسول خدا«ص»!. به خدا قسم من شما را دوست دارم و هر کس شما را دوست دارد نیز دوست دارم. نه به خاطر طمع به دنیا و من به راستی دشمنان شما را مغبوض می‌دارم و از آنها برائت می‌جویم. به خدا قسم این دشمنی و تبرّی من نه به خاطر این است که بین من و دشمن شما دشمنی(شخصی) وجود دارد. والله انی لاحل حلالکم و احرم حرامکم…؛ به خدا قسم من حلال (دین) شما را حلال می‌دانم و حرام شما را حرام می‌دانم و منتظر امر (فرج) شما هستم. آیا امیدی برای (نجات) من هست فدایت گردم؟ حضرت باقر«ع» فرمود: ای پیرمرد! مردی از پدرم علی‌بن الحسین«ع» همین سؤال‌های شما را مطرح کرد، پدرم به او فرمود: اگر با این حال (خوبی) که داری از دنیا بروی، بر رسول خدا«ص»، علی«ع» و حسن و حسین و علی بن الحسین«ع» وارد می‌شوی و قلبت خنک می‌شود و دلت سرد می‌شود و چشمت روشن و روح و ریحان (و ملائک) الهی از تو استقبال می‌کنند. هرگاه نَفَسَت به گلو رسید (و با دستش به حلق اشاره کرد) اگر زنده مانی با دیدن حکومت ما چشمت روشن خواهد شد و (سرانجام) در بهشت اعلی با ما خواهی بود. پیرمرد عرض کرد چگونه یا اباجعفر؟ حضرت دوباره سخنانش را اعاده کرد. پیرمرد گفت: الله‌اکبر ای ابوجعفر! یعنی من بعد از مردن بر رسول خدا«ص» وارد می‌شوم و بر علی«ع» و حسین و حسین و علی‌بن الحسین وارد می‌شوم و چشمم روشن می‌شود و قلب و دلم سرد و خنک می‌شود و روح و ریحان و ملائکه‌های نویسنده به استقبال من می‌آیند هنگام جان دادن؟! و اگر زنده ماندم (با حکومت مهدوی) چیزی می‌بینم که باعث چشم روشنی من می‌شود، پس سرانجام در بهشت اعلی با شما خواهم بود؟ آنگاه پیرمرد شروع کرد بلند بلند گریه کردن و های های ناله زدن تا به زمین افتاد، جمعیت خانه نیز شروع به گریه و ناله زدن نمودند، به خاطر حالی که از پیرمرد دیدند و حضرت باقر«ع» نزد پیرمرد رفت با انگشتش اشک را از چشمان او پاک نمود.

آنگاه پیرمرد سر خویش را بلند نموده عرض کرد: یابن رسول‌الله! فدایت شوم، دستت را به من بده، دست حضرت را گرفته شروع کرد به بوسیدن و بر چشمان خود مالیدن. آنگاه دامن خود را بالا زد، دست (مبارک حضرت) را بر شکم و سینه‌اش مالید. سرانجام بلند شد و خداحافظی کرد و حضرت او را بدرقه نمود، آنگاه حضرت باقر«ع» رو به جمعیت نموده و فرمود: «هر کس دوست دارد به مرد بهشتی نگاه کند، به این مرد نگاه کند.(۳۳)»

این عرضه دین است برای محافظت از دین به کارشناس واقعی دین که امام معصوم«ع» باشد و یا به عالمان آگاه و متخصص باید مراجعه نمود.

عمل به دین

شناخت تنها کافی نیست، باید در کنار شناخت دین، عمل به آن را پیشه خود ساخت. درباره متّقین، امام علی«ع» می‌فرماید: «ولا یدع احصاء عمله مستبطأ لنفسه فی العمل یعمل الاعمال الصالحه؛(۳۴) شمارش اعمال (نیک) او باعث کندی در عمل برای خویش نمی‌شود، بلکه مدام به دنبال اعمال صالحه است.»

قرآن به واقع تمام دین است. حضرت علی«ع» فرمود: «والله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم؛(۳۵) خدا را خدا را مبادا دیگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگیرند.»

آن حضرت در آخرین وصیت خویش تأکید شدید بر عملگرایی دارد، از جمله عمل نمودن به قرآن که متن اصلی دین به شمار می‌رود.

حضرت رسول«ص» فرمود: «فالعبره تورث صاحبها ثلاثه اشیاء العلم بما یعمل والعمل بما یعلم و العلم بما لا یعمل؛(۳۶) عبرت‌گیری (از گذشته) سه چیز را برای صاحبش به ارمغان می‌آورد: علم به چیزی که بدان عمل می‌کند و عمل به چیزی که می‌داند و علم به چیزی که نمی‌داند.»

رسول خدا«ص» می‌فرماید: «اسلام برهنه است و لباس آن تقوی و پاکی است و زینت آن حیا و میوه آن عمل (صالح) است.(۳۷)»

امام علی«ع» فرمود: «حقیقت اسلام عبارت است از تسلیم بودن (در مقابل حق) و تسلیم بودن (در واقع) همان یقین است و یقین همان تصدیق است و تصدیق اقرار است و اقرار در واقع عمل نمودن است و عمل یعنی ادا کردن (تکلیف) است. مؤمن دینش را از رأی و نظر خویش نمی‌گیرد، بلکه از آنچه خدا فرستاده است اخذ می‌کند. به راستی مؤمن یقینش در عملش دیده می‌شود و کافر انکارش در عمل مشاهده می‌شود. (۳۸)»

این روایت می‌گوید: تسلیم و یقین و تصدیق و اقرار آنگاه معنی می‌یابد که منجر شود به عمل کردن به دستورات دینی و اگر در عمل چیزی مشاهده نشود، معلوم می‌شود تسلیم و یقین هم در کار نیست.

جمع‌بندی

حضرت عباس«ع» در رجز معروف خویش می‌فرماید: «از دینم برای همیشه حمایت می‌کنم.» دینی را که عباس«ع» از آن حمایت می‌کند دارای پنج ویژگی است: فطری است، محکم و استوار است، کامل است و در آن اجباری نیست و سختی و زحمت ندارد و طبعاً برای حمایت از دین، هر آنچه انسان را از مسیر دین خارج می‌کند و یا به آن لطمه می‌زند دوری نمود و به سه امر مهم توجه دائمی و کامل داشت، اولی شناخت کامل دین است، دومی حفظ دین است و سومی عمل به دین است. عباس«ع» که می‌گوید از دینم حمایت می‌کنم، یعنی هم شناخت کامل و تمام از آن دارم، و هم در عمل به آن تلاش می‌کنم و هم برای حفظ آن جان خویش را فدا می‌کنم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی، قم، نشر علامه، اول، ۱۳۷۹ ق، ج ۴، ص ۱۰۸.

۲ـ مثیر الاحزان، ابن نما حلی، ترجمه علی کرمی، ایران، قم، نشر حاذق، بی‌تا، ص ۲۵۷، شرح الاخبار فی فضائل الائمه اطهار«ع»، ابن حیّون، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۹ ق، ج ۳، ص ۱۹۲.

۳- آموزش عقاید، مصباح یزدی، انتشارات امیرکبیر، هفدهم، ۱۳۸۴، ص ۱۱

۴ـ الکافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، اول، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۲۲.

۵ـ همان، ج ۲، ص ۲۳.

۶ـ الصراط المستقیم، علی‌بن یونس نباطی، اول، کتابخانه حیدریه، نجف، ۱۳۸۴ هـ ق، ج ۲، ص ۲۶۰.

۷ـ روم، ۳۰.

۸ـ روم، ۴۳.

۹ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج ۱۶، ص ۴۵۴.

۱۰ـ مائده، ۳.

۱۱ـ تفسیر المیزان، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، ج ۵، ص ۱۷۶.

۱۲ـ بقره، ۲۵۶.

۱۳ـ تفسیر المیزان، همان، ج ۲، ص ۳۴۳.

۱۴ـ تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۷۹.

۱۵ـ تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۱۸۱.

۱۶ـ کنزالعمال، متقی هندی، بیروت مؤسسه الرساله، اول، ۱۳۹۷ ق، ج ۳، ص ۳۳.

۱۷ـ همان، ج ۱، ص ۱۷۸، ش ۹۰۰.

۱۸ـ همان، ج ۳، ص ۳۰۰، ش ۲۲ ۵۴

۱۹- شرح اصول الکافی، ملاصدرا، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، اول، ۱۳۸۳ ش، ج ۲، ص ۳۹٫

۲۰ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲.

۲۱ـ همان.

۲۲ـ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، نشر الهادی، قم، اول، ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۱۹.

۲۳ـ الارشاد، شیخ مفید، قم، مؤسسه آل‌البیت، اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۲۰۳.

۲۴ـ تحف‌العقول، همان، ص ۳۷۶، بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۲۳.

۲۵ـ تحف‌العقول، حسن بن شعبه حرّانی، مصحح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۴ ق، ص ۲۲۵.

۲۶ـ غررالحکم، عبدالوحد آمدی تمیمی، قم، دارالکتاب الاسلامی، اول، ۱۴۱۰ ق، ص ۸۵.

۲۷ـ العدد القویه لدفع المخاوف للیومیه، رضی‌الدین حلّی، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۸ ق، بحار ج ۹۴، صص ۲۶۴ و ۲۶۹.

۲۸ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۲۱۶، ح ۲.

۲۹ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۶۸، ح ۱۸۳.

۳۰ـ نهج‌السعاده، ج ۲، ص ۳۶۸.

۳۱ـ غررالحکم، ج ۱، ص ۸۵، شماره ۱۲۹۹.

۳۲ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۸.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۱.

۳۴ـ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۸۵۱، ج ۲.

۳۵ـ همان، ص ۹۲۶.

۳۶ـ همان، ص ۲۰۱.

۳۷ـ المحاسن، احمد برقی، قم، دارالکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۷۱ ق، ج ۱، ص ۲۹۲.

۳۸ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۲۲.

سوتیترها:

۱٫

توصیف دین به «قیّم» با توجه به اینکه «قیّم» به معنی ثابت و برپا دارنده است، در حقیقت اشاره به دلیل این توجه مستمر به دین است، یعنی چون آیین اسلام آیینی است ثابت و مستقیم، و برپادارنده نظام زندگی مادی و معنوی مردم، هرگز از آن منحرف مشو.

۲٫

علامه طباطبایی می‌نویسد: «نفی اجبار در دین، به این جهت است که دین مجموعه معارف علمی است که به دنبالش مجموعه عمل را در پی دارد و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجباربردار نیست؛ زیرا اکراه در اعمال ظاهری و رفتار و حرکات بدنی مؤثر است و اما اعتقادات قلبی علل و اسباب خاص قلبی از سنخ اعتقاد و ادراک دارد.

۳٫

حضرت عباس(ع) که می‌فرماید: «همیشه از دینم حمایت می‌کنم» اشاره به دین اسلام دارد که تمام پنج ویژگی را داراست، هم فطری است و با خمیرمایه انسان عجین شده است و هم محکم و استوار است و هم کامل و تمام و بدون نقص می‌باشد و همین‌طور در آن اجباری وجود ندارد

23اکتبر/17

مبانی قرآنی در حماسه حسینی

 

آغازین سخن

حماسه جاویدان عاشورا از مهم‌ترین وقایع در تاریخ بشریت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن هر پرسشگر و نگاه هر کاوشگری را به سوی خود جلب می‌نماید و هرچه زمان می‌گذرد چهره آن فروزان‌تر و تابنده‌تر می‌شود. این نهضت یک رویکرد احساساتی و برخاسته از خواهش‌های نفسانی نیست، بلکه یک قیام الهی است که بررسی و شناخت آموزه‌های قرآنی آن برای تعالی و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد.

آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ‌ و ماندگار جلوه می‌دهد، شناخت مبانی قرآنی آن است که در ضمیر رهروان راستین آخرین کتاب آسمانی تأثیر شگفت‌انگیزی داشته و دارد. اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمی‌داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامی دیگری به وقوع نمی‌پیوست و خودکامگی زمامداران فاسد افزون‌تر و رشد جوامع اسلامی با خطرات جدی روبه‌رو می‌شد و مکتب قرآن و عترت تعطیل می‌شدند.

اما تأثیر بعد وحیانی حماسه حسینی در بیداری و آگاهی مردم به اندازه‌ای عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم‌شعوری مانند متوکل عباسی هم ناچار شدند برای تحکیم پایه‌های حکومتشان و برای جلوگیری از رشد و تعالی جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومی را به راه بیندازند؛ اما جذابیت این واقعه سرنوشت‌ساز در ضمیر حق‌پرست مردم به صورتی مقدس و هدایت‌بخش باقی ماند و توانست همچنان به نقش اساسی‌ خود که هدایت و سربلندی جامعه بشری است، ادامه دهد.

در این نوشتار درصددیم به بیان مهم‌ترین مبانی قرآنی و آموزه‌های وحیانی این قیام جاویدان بپردازیم با این امید که مورد توجه پویندگان راه مکتب حسینی قرار گیرد.

 

هدایت و اصلاح‌

امام حسین(ع) قیام جاویدان خویش را باشعار اصلاح‌طلبی و مبارزه با فساد اعلام کردند. آن بزرگوار در آغازین لحظات نهضت خویش در بخشی از وصیت‌نامه خود به برادرشان محمد حنفیه هدفشان را اصلاح جامعه بیان می‌کنند و می‌فرمایند: «انّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّه جدی؛۱همانا برای اصلاح‌ امت جدم از مدینه خارج شدم.»

آن حضرت در پایان سخنرانی معروف خود در سرزمین منا اصلاح واقعی را در جامعه اسلامی خواستار می‌شوند و می‌فرمایند: «خدایا تو می‌دانی که حرکت و مبارزه ما به خاطر به دست آوردن قدرت و کسب ثروت نیست، بلکه می‌خواهیم اصول و ارزش‌های دین تو را در جامعه حاکم کنیم و در شهرها به نفع مردم اصلاحاتی را انجام دهیم.»۲

لذا می‌بینیم که در مکتب سالار شهیدان اقدامات اصلاحی با خودسازی مصلحان آغاز می‌شود. اصلاح‌طلبان حسینی با الهام از پیام وحی، اولین گام‌های اصلاحی را در تربیت نفس خویش بر می‌دارند و اصلاح اخلاق و رفتار خویش را زیربنای اصلاحات اصولی می‌دانند. آنان این پیام آسمانی را سرلوحه مبارزه خویش قرار می‌دهند و هر صبح و شام آن را زیر لب زمزمه می‌کنند که: «…من هدفی جز اصلاح ندارم و توفیق من جز به یاری خدا نیست. بر او توکل کرده‌ام و به سوی او بازمی‌گردم.» ۳

شهید مطهری(ره) در مورد اصلاح‌ می‌گویند: «اصلاح‌طلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح‌طلب و لااقل طرفدار اصلاح‌طلبی است؛ زیرا اصلاح‌طلبی هم به عنوان شأن پیامبر(ص) در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. البته هر امر به معروف و نهی از منکری لزوماً مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هر اصلاح اجتماعی‌ای مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست. پس هر مسلمان آشنا به وظیفه‌ای از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر می‌داند، نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاصی دارد.»۴

حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی که ندای اصلاح‌ جامعه را سر دادند و مردم را برای مبارزه با انحرافات و تباهی در جامعه فراخواندند، از نظر دوست و دشمن فردی خودساخته و مورد اعتماد و اطمینان بودند تا جایی که معاویه به فرزندش یزید گفته بود: «حسین بن علی(ع) محبوب‌ترین چهره جامعه مسلمانان نزد مردم است.» ۵

 

برخورداری از شجاعت

شجاعت یک نیروی قلبی و یک قوت روحی است که سبب می‌شود انسان از بیان حق نترسد و در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکاری و جانبازی نهراسد. همه رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌های میدانی جهاد مدیون دلیری شجاعان بوده است. خداوند متعال در توصیف مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلت‌های آنان می‌شمارد و می‌فرماید: «الّذینَ یُبَلِّغونَ رِسالاتِ الله وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَداً الا اللهَ وَ کَفی باللهِ حَسیباً؛۶ کسانی که رسالت‌های الهی را ابلاغ می‌کنند و تنها از خدا می‌ترسند و از غیر او هیچ‌ واهمه‌ای ندارند، خداوند برای حسابرسی آنان کافی است.»

وقتی حضرت سیدالشهداء(ع) از مکه به سمت کوفه حرکت کردند، در طول راه کسانی با ایشان برخورد کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، ایشان را از عواقب این سفر بیم ‌دادند؛ اما شجاعت آن حضرت این سفر را حتمی ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمودند: «لَیسَ شأنی شأن مَن یَخافُ الموتَ؛۷ شأن و موقعیت من مانند موقعیت کسی نیست که از مرگ می‌هراسد.»

شجاعت عاشورائیان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند، از مردن ترسی نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند؛ از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم می‌بردند یا از دور، یاران امام را سنگباران می‌کردند.

زمانی که امام حسین(ع) جنگ تن به تن را آغاز کردند، هر یک از نیروهای دشمن را که در مقابل ایشان قرار می‌گرفتند، به هلاکت می‌رساندند. عمرسعد احساس کرد که کسی را یارای هماوردی با آن حضرت نیست؛ لذا بر سپاهیان خویش نهیب زد و گفت: «وای بر شما! آیا می‌دانید با چه کسی جنگ می‌کنید؟ این فرد فرزند آن پدری است که شجاعان عرب را به هلاکت رسانده است. روح علی(ع) در پیکر اوست.» در این زمان بود که از هر طرف لشکر دشمن به امام هجوم آوردند.۸

امام جواد(ع) از پدران خویش حالت امام حسین و یارانشان را پس از سخت شدن کارزار این‌چنین نقل می‌کنند: «چهره امام حسین(ع) و یاران باوفایشان به هنگام شدت گرفتن جنگ می‌درخشیدند و اعضا و جوارح آنان ساکن و آرام و روحشا‌ن استوار و از آرامش برخوردار بود. سپس هر یک به دیگری می‌گفت: «نگاه کنید که چگونه از مرگ باکی ندارد و بدان اعتنا نمی‌کند.»۹

عاشورا الهام‌بخش شجاعت به مبارزان است و محرم همواره روحیه شهامت و ظلم‌ستیزی را در مردم تقویت می‌کند. به تعبیر حضرت امام خمینی(ره): «ماه محرم، ماه حماسه، شجاعت و فداکاری است. ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم کرد و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‌های شیطانی زد. ماهی که به نسل‌ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت…»۱۰

با توجه به اینکه مایه شهامت و شجاعت در متن پیام قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج می‌زند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به‌ویژه جوانان بیشتر تشریح شود تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی(ع) می‌ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. همچنین یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابه‌های آتشین آن شیرزن در کوفه و دمشق در مقابل جباران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار می‌آورد.۱۱

 

بازگرداندن عزت به مسلمانان

توجه به عزت و خودباوری در سیره امام حسین(ع) یکی دیگر از اهداف قیام آن حضرت بود. از زمانی که نبی مکرم اسلام(ص) رحلت کردند، عزت و کرامت مسلمانان هر روز تضعیف ‌شد و دیری نپایید که این فضیلت اخلاقی از میان آنان رخت بر بست، به گونه‌ای که در زمان خلافت معاویه، مردم به عنوان بردگان حلقه به گوش، زیر فرمان حاکمان خودخواه اموی به سر می‌بردند و بدون آنکه از خود حرکتی نشان دهند، حق حیات خود را در اطاعت از زمامداران مستبد می‌دانستند.

سالار شهیدان در خطبه آتشین و روشنگرانه خود در سرزمین منا به این حقیقت تاریخی اشاره کردند و فرمودند: «زمین در تسلط آنان (حاکمان بنی امیه) است و دستشان برای هر تجاوز و جنایتی باز است. مردم بردگان آنان به شمار می‌آیند و قدرت دفاع از حق خویش را ندارند…»۱۲

آن حضرت برای جبران حقارت مسلمانان و برگرداندن عزت واقعی به آنان قیام کردند و به عنوان الگو و اسوه عزتمندان حقیقی، ندای «هیهات منّا الذلّه» را سر دادند و به ملت‌های تحقیر شده جهان، راه به دست آوردن عزت و افتخار را آموختند که عزت حقیقی فقط در سایه توجه به خدا و در پرتو عمل به قانون الهی است و این همان پیام آسمانی قرآن است که می‌فرماید: «الذینَ یتَّخِذونَ الکافرینَ من دونِ المؤمنینَ أَ یَبتَغونَ عِندَهُم العِزّهَ فانَّ العزّهَ للهِ جمیعاً؛۱۳ کسانی که کافران را به جای مؤمنان به عنوان دوست خود انتخاب می‌کنند، آیا می‌خواهند از کافران عزت و آبرو کسب کنند؟ [هرگز چنین نیست] تمام عزت و سرافرازی مخصوص خداوند است.»

بدون شک شخصیت و هویت هر فردی در کوران زندگی و در فراز و نشیب‌های روزگار آشکار می‌شود و صلابت و استواری انسان در برابر بحران‌ها و حوادث گوناگون، حاکی از شرافت و عزت درونی اوست. سومین فروغ امامت(ع) در نخستین خطبه روشنگر خود فرمودند: «آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است. ما هرگز تن به خواری و ذلت نمی‌دهیم؛ زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما تن به ذلت دهیم ابا دارند…»۱۴

در روز عاشورا هنگامی که دشمن، امام حسین(ع) را به پذیرش بیعت با یزید و گردن نهادن به حکومت آن پلید دعوت کرد، آن حضرت با استناد به آیه، «وَ للهِ العزّهُ وَ لِرسولِهِ و لِلمؤمنینَ و لکنَّ المنافقینَ لایعلمون؛۱۵ عزت مخصوص خدا و پیامبرش و مؤمنان است، ولی منافقان نمی‌دانند.» بیعت ذلت‌بار با یزید را رد کردند و فرمودند: «مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلت‌بار است.» ۱۶

عزت و کرامت در مکتب قرآن امام حسین(ع) از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که ایشان مخالفان و دشمنان خویش را نیز دعوت به آزادی‌خواهی و عزت‌طلبی می‌کنند و می‌فرمایند: «ویحَکُم یا شیعه آلِ ابی سفیانَ. اِن لَم یَکُن دینٌ وَ کنتُم لا تَخافونَ المعادَ فَکونوا اَحراراً فی دنیاکُم هذِهِ؛۱۷وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز واپسین نمی‌هراسید، لااقل در دنیا آزاده باشید.»

آن زاده شرف و عزت در روز عاشورا با سرودن شعار عزت‌آفرین در مبارزه با ظلم و ستم یزیدیان، به کافران ثابت کردند که حسین(ع) به مسلخ و قربانگاه می‌رود، ولی هرگز عزت و کرامت خویش را از دست نمی‌دهد.

عاشورا نشان داد که حضرت سیدالشهدا(ع) بهترین الگوی عزتمندی در گفتار و عمل هستند که با تمسک به کلام وحی و خداوند با تمام ذلت‌ها مقابله و در راه حفظ دین اسلام هر چه را که داشتند با عزت و سربلندی هدیه کردند.

 

زنده کردن فریضه امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر محور تحقق حاکمیت ارزش‌ها و محو پلیدی‌هاست. بنای رفیع جامعه اسلامی بر ستون مستحکم امر به معروف و نهی از منکر پایه‌گذاری شده است و امت مسلمان بهترین امتی هستند که برای اقامه امر به معروف و نهی از منکر برانگیخته شده‌اند.

قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «وَلتَکُن مِنکُم اَمَّه یَدعُونَ الی الخیرِ و یأمُرون بِالمعروفِ و یَنهَونَ عَن المُنکَرِ و اولئک هُم المُفلحون؛۱۸ باید از میان شما گروهی به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستگاران هستند.»

امام حسین(ع) در سیره خود یکی از اهداف اصلی قیامشان را زنده کردن فریضه امر به معروف و نهی از منکر معرفی می‌کنند و می‌فرمایند: «… اُریدُ اَن آمُرَ بالمَعروفِ وَ اَنعی عَنِ المُنکَر…؛۱۹ … می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم…»

حضرت در زمان حاکمیت معاویه، در یکی از مراسم حج در جمع بزرگان و صحابه سخنانی ایراد و با استناد به سخنان پدر بزرگوارشان هدف و نقش خود را در آن شرایط بیان کردند. سالار شهیدان(ع) در آن جمع با آگاه‌سازی مردم از رجعت‌طلبی بنی‌امیه سخن به میان آوردند و خود را مصلح و حرکتشان را اصلاح‌ معرفی کردند و سخنان امام علی(ع) را شاهدی بر هدف و رفتار خود گرفتند و فرمودند: «خدایا! تو می‌دانی آنچه از سوی  ما صورت گرفته است برای بازگرداندن سنت‌های دین توست و حرکت ما به خاطر اصلاح سرزمین اسلام است تا بندگان ستمدیده‌ات آرامش یابند و مقررات الهی زنده شوند…»۲۰

 

الگوسازی

در نظام تربیت اسلامی یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری شخصیت مذهبی افراد الگوپذیری از اسوه‌های دینی است. تاریخ اجتماعی بشر نشان داده است که در صورت نبودِ الگو در یک جامعه انسانی، افراد  در زندگی ظاهری، عقلانی و ایمانی خود سرگردان و حیران می‌مانند. جامعه‌ای که می‌خواهد نسلی توانمند، پویا و پرصلابت تربیت کند، احتیاج به الگوهای جاویدان دارد.

قرآن کریم در کنار طرح مسائل نظری و بیان اندیشه‌های ناب الهی، الگوهای عملی‌ای را هم معرفی می‌کند تا خداجویان به یاری نمونه‌هایی که معرفی می‌شوند به سر منزل مقصود برسند: «لَقَد کانَ لَکُم فیهِم اُسوَهٌ حَسَنه لِمن کانَ یَرجُواللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ؛۲۱ قطعاً برای شما در پیروی از آنان سرمشق نیکویی است برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند.»

همین شیوه را در سیره سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) نیز می‌بینیم.

 

انتخاب برتر

خداوند با ارسال کتب‌ آسمانی و پیامبران ربانی همه انسان‌ها را به راه هدایت و رستگاری دعوت کرده است، اما تاریخ نشان می‌دهد که همیشه عده‌ای خاص به ندای آسمانی آن فرستادگان لبیک گفته‌ و در زندگی بهترین راه را انتخاب کرده‌اند. قرآن کریم درباره آنان می‌فرماید: «الذّین یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ اولئکَ الذّین هَداهُمُ اللهُ و اولئک هُم اولوالالبابِ؛۲۲ کسانی که به سخنان گوش فرا می‌دهند و از بهترین آنها پیروی می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان هستند.»

از منظر قرآن کریم، جهان هستی کوره آزمایش انسان‌ها و فلسفه مرگ و زندگی، انتخاب برتر است: «الذی خَلَقَ الموتَ وَ الحَیاهَ لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عملاً وَ هُوَ العزیزُ الغَفورُ؛۲۳ او کسی است که مرگ و زندگی را بیافرید تا شما را بیازماید که کدام یک در عمل بهتر و نیکوتر عمل می‌کنید و او شکست‌ناپذیر و آمرزنده است.»

انسان همواره در طول زندگی بر سر دوراهی انتخاب قرار دارد. او انتخابگر است و باید راهی را برگزیند که سرانجامش خوشبختی‌ واقعی است و می‌تواند به مدد آن در میان امواج سهمناک زندگی بر کشتی اطمینان سوار شود و در  ساحل سعادت لنگر اندازد.

در منزلگاه «ثعلبیه» مردی از امام حسین(ع) درباره آیه شریفه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بِامامِهِم…»۲۴ سئوال کرد. حضرت فرمودند: «پیشوایی به هدایت دعوت می‌کند، پس گروهی او را اجابت می‌کنند و پیشوایی به گمراهی دعوت می‌کند، پس عده‌ای او را اجابت می‌کنند. آن گروه در بهشت هستند و این گروه در آتش. این گفته خداوند است که گروهی در بهشت هستند و گروهی در دوزخ.»۲۵

حضرت در منزلگاه «زَروَد» قاصدی را به خیمه «زهیر بن قین» فرستادند. زهیر یکی از مردانی بود که نه تنها با اهل بیت پیامبر(ص) و آل علی(ع) رابطه حسنه‌ای نداشت، بلکه تقریباً منحرف بود و هنگامی که امام حسین(ع) او را به جهاد در راه خدا دعوت کردند، مردد بر سر دوراهی «انتخاب» قرار گرفت. ولی با تشویق همسرش به ندای امام(ع) پاسخ داد و همراه حضرت رهسپار دیار خونین نینوا گردید. وقتی زهیر به کاروان کربلا پیوست به امام خویش گفت: «ای حسین! دوست دارم در راه تو کشته شوم و بار دیگر زنده گردم و کشته شوم و هزاربار طعم مرگ در راه حق را بچشم…»۲۶

بدین ترتیب زهیر بن قین با پذیرش دعوت اباعبدالله(ع) حیاتی نوین یافت و به سعادت رسید. این چیزی است که قرآن کریم همه مؤمنان را به سوی آن فرا می‌خواند تا با اجابت دعوت خدا، پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) رستگار شوند.

 

مبارزه با ستم و ستمگران

خداوند سبحان در آیات متعددی مسلمانان را از ارتباط با ستمگران و حاکمان مستکبر نهی کرده و در مورد عواقب ذلت‌بار همکاری و اطاعت از ظالمان هشدار داده است: «وَ لا تَرکَنوا الی الذین ظَلَموا فَتَمَسَّکُم وَ ما لَکُم مِن دون اللهِ مِن اولیاءَ ثُمَّ لاتُنصَرون؛۲۷ به ستمگران اعتماد نکنید و به آنان تمایل نداشته باشید؛ زیرا این عمل موجب می‌شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت. پس یاری نمی‌شوید.»

حضرت سیدالشهدا(ع) از قول رسول اکرم(ص) فرمودند: «هر کسی ببیند که زمامدار ستم‌پیشه‌ای به حقوق الهی و احکام دین بی‌اعتنایی می‌کند و حرام خدا را حلال می‌شمارد، ولی برای تغییر و اصلاح چنین حاکم ظالمی اقدام نکند، خداوند متعال او را با آن فرمانروای ستم‌پیشه محشور و همنشین خواهد کرد. ای مردم! آگاه باشید که این حاکمان ستمگر به اطاعت شیطان تن داده، از بندگی خدا سرباز زده‌، حدود الهی و مجازات دینی را تعطیل کرده و بیت المال را به خود اختصاص داده‌اند. بنابراین من (امام حسین) از هرکسی در اقدام به تغییر وضع موجود شایسته‌تر هستم.»۲۸

 

شوق شهادت

شهادت در راه خدا یک معیار اصیل و معنوی است که سایر امتیازات انسانی یک فرد مسلمان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و در طبقه‌بندی ارزش‌های اسلامی جایگاه رفیعی دارد.

شهید مطهری(ره) در مورد شهادت می‌نویسند: «شهادت به حکم اینکه عملی آگاهانه و اختیاری و در راه هدفی مقدس و از هرگونه انگیزه خودگرایانه منزه است، تحسین‌برانگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه محسوب می‌شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این نوع مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدس‌تر است. پس شهادت قداست خود را از اینجا کسب می‌کند که فداکردن آگاهانه تمام هستی خود است در راه هدفی مقدس.»۲۹

از منظر آیات وحیانی، شهادت، حیاتی جاودانی و همیشگی است و این ندای قرآن همیشه در گوش مردمان آزاده جهان طنین‌انداز است که: «وَلا تَحسَبَنَّ الذین قُتِلوا فی سبیلِ الله اَمواتاً بل احیاءٌ عندَ رَبِّهم یُرزَقون؛۳۰ کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندار، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.»

عشق به شهادت و جانفشانی در راه حق سراسر وجود مقدس حضرت اباعبدالله(ع) را فراگرفته بود و آن امام همام(ع) شهادت را برترین نوع مرگ می‌دانستند و می‌فرمودند: «اگر بدن‌ها برای مرگ آفریده شده‌اند، پس کشته شدن یک انسان در راه خدا با شمشیر برترین نوع مرگ است.»۳۱

البته شهادت در مکتب امام حسین(ع) به این معنا نیست که انسان خود را تسلیم مرگ کند و در مقابل دشمن هیچ اقدام و دفاعی نکند، بلکه آن حضرت در برابر ظلم و ستم غارتگران بیت‌المال شدیداً مقابله و دفاع می‌کردند. سرور شهیدان وقتی در معرض بیعت با یزید قرار گرفتند، احساس کردند که دین خدا جز با شهادت احیا نخواهد شد؛ لذا کنار قبر پیامبر(ص) آمدند و فرمودند: «ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! من با اکراه و اجبار از جوار تو بیرون می‌روم. میان من و تو جدایی انداختند؛ زیرا با یزید بن معاویه که شرابخوار و فردی فاسق و فاجر است، بیعت نکردم. اکنون با همه ناخوشایندی‌ها از نزد تو خارج می‌شوم.»۳۲

هنگامی که امام(ع) از مکه عازم کوفه بودند، عبدالله بن مطیع با ایشان را ملاقات کرد و خطاب به آن حضرت گفت: «به کوفه مرو که اگر آنجا بروی کشته می‌شوی.» حسین بن علی(ع) در پاسخ به وی این آیه را تلاوت کردند: «قُل لَن یُصیبَنا الا ما کَتَبَ الله لَنا هُو مَولنا وَ علی الله فَلیَتَوکلِ المؤمنین؛۳۳ بگو مصیبتی جز آنچه که خداوند برای ما مقدر کرده است، به ما نمی‌رسد. او مولای ماست و اهل ایمان بر او توکل می‌کنند.»

وقتی خبر شهادت قیس بن مسَهّر صیداوی را به امام(ع) دادند، اشک از چشمان آن حضرت جاری شد و این آیه را تلاوت کردند: «مِنَ المؤمنینَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه وَ منهُم مَن یَنتَظِر…؛۳۴ از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی دیگر در انتظار شهادت هستند…»

در شب عاشورا قاسم بن حسن(ع) که به لقای الهی می‌اندیشید، در جواب امام و مقتدایش که پرسیدند مرگ نزد تو چگونه است جواب داد: «شیرین‌تر از عسل» . هر یک از یاران باوفای سالار شهیدان نیز برای به آغوش کشیدن عروس شهادت تا صبح بر سجاده سبز عبودیت دست به آسمان بردند و آن قدر ثابت‌قدم و آماده بودند که وقتی حضرت زینب(س) در باره روحیه یاران از امام(ع) پرسیدند، حضرت در جواب فرمودند: «به خدا قسم آنان را آزموده‌ام. همه ثابت‌قدم هستند. انس آنان به مرگ مانند علاقه کودک به سینه مادر است.»۳۵

 

اتمام حجت

خداوند سبحان برای نجات انسان‌ها به ساحل سعادت افراد و ابزارهای مختلفی را فرستاده است تا پیام و ندای ایمان به گوش همه برسد و عذری برای کسی باقی نماند و حجت خدا بر همگان تمام شود. قرآن کریم می‌فرماید: «من اهتَدی فَانَّما یَهتَدی لِنَفسه وَ من ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلیها وَ لا تَزِروا وازره وِزرَ اُخری وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حتی نَبعَثَ رسولاً؛۳۶ هر کسی هدایت شود، برای خود هدایت شده است و هر کسی که گمراه شود، به زیان خود گمراه شده است. هیچ کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد و ما هرگز قومی را مجازات نخواهیم کرد، مگر اینکه پیامبری را برای آنان مبعوث کرده باشیم.»

امام حسین(ع) در تمام مراحل قیام خود به این آیه شریفه جامه عمل پوشاندند. در مکه به سران بصره نامه نوشتند و آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت کردند. هنگامی که سیل نامه‌های‌ کوفیان به سوی ایشان سرازیر شد، گروهی را به فرماندهی مسلم بن عقیل(ع) به سوی کوفه گسیل کردند و ضمن نامه‌ای به آنان نوشتند: «… به جانم سوگند! امام تنها کسی است که عمل کننده به کتاب خدا و رفتار کننده بر اساس عدالت و جزادهنده بر مبنای نیکی و نگهدارنده نفس خویش بر ذات خداوند است.» ۳۷

سومین فروغ امامت وقتی در منزلگاه «شراف» با لشکر حر بن یزید ریاحی روبه‌رو شدند و مطالبی بین آنان رد و بدل شد، با اشاره به نامه کوفیان علت حرکت خود را چنین بیان کردند: «انَّها مَعذِرَهٌ الی الله و اِلَیکُم و اِنّی لَم آتِکُمحتی اَتَتنی کُتُبُکُم؛۳۸ این تنها به علت عذر به پیشگاه خداوند و شماست. من به سویتان نیامدم تا نامه‌هایتان به من رسید.»

امام پس از آنکه نماز را در آنجا به جماعت اقامه کردند، ضمن خطبه‌ای فرمودند: «ای مردم! تقوای الهی را پیشه کنید و حق را برای اهلش معرفی کنید. این مایه خشنودی خداوند است و ما اهل بیت پیامبر(ص) به ولایت این امر از همه سزاوارتر هستیم.»۳۹

قافله سالار کربلا در آخرین لحظات نیز از دعوت مردم به سوی حق دست برنداشتند و در خطبه اول با اشاره به فلسفه قیام خود فرمودند: «پس اگر در آنچه می‌گویم شک دارید، یقین کنید که من فرزند دختر پیامبر هستم.»۴۰

اما آنان از جهالت و ضلالت دست برنداشتند. سرانجام امام(ع) در خطبه دوم قرآن را گشودند و شمشیر پیامبر(ص) را در دست گرفتند و عمامه ایشان را بر سر نهادند و به سپاه ستم چنین خطاب کردند: «همانا بین من و شما کتاب خدا و سنت جدم رسول خدا(ص) است.» ۴۱

آنان با اینکه امام را می‌شناختند و سخنان او را می‌شنیدند، همچنان در جهنم طغیان و گمراهی باقی ماندند و حجت بر آنان تمام شد.

آری! عاشورا بسان آیینه‌ای است که آیات قرآن و آموزه‌های وحیانی به‌روشنی در آن منعکس‌اند و حضرت اباعبدالله(ع) و یاران وفادارشان تجسم عینی آن دسته از آیات هستند که سیمای حق‌جویان، عدالت‌خواهان و پویندگان راه ولایت را به تصویر می‌کشند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- مقتل الحسین(ع)، سید عبدالرزاق مقوم، ص ۱۳۹٫

۲- تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۳۹٫

۳- سوره هود، آیه ۸۸٫

۴- نهضت‌های صدساله اخیر، مرتضی مطهری، به نقل از فصلنامه کوثر، زمستان ۱۳۸۶، شماره ۷۲، ص ۲۶٫

۵-تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ابن عساکر، ج ۴، ص ۳۲۷٫

۶- سوره احزاب، آیه ۳۹٫

۷- ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلغان، شماره ۳۹، ص ۱۵٫

۸- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۴۵، صص ۵۰-۵۱٫

۹- همان، ج ۴۴، ص ۲۹۷٫

۱۰- صحیفه نور، امام خمینی(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫

۱۱- نک: پیام‌های عاشورا، جواد محدثی، صص ۶۵ – ۶۲٫

۱۲- تحف العقول، ص ۱۶۸٫

۱۳- سوره نساء، آیه ۱۳۹٫

۱۴- مأخذ قبل، ص ۱۷۱٫

۱۵- سوره منافقون، آیه ۸٫

۱۶- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۲٫

۱۷- مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳۳٫

۱۸- سوره آل عمران، آیه ۱۰۴٫

۱۹- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫

۲۰- تحف العقول، به نقل از فصلنامه فرهنگ کوثر، زمستان ۱۳۸۶، شماره ۷۲، ص ۲۵٫

۲۱- سوره ممتحنه، آیه ۶٫

۲۲- سوره زمر، آیه ۱۸٫

۲۳- سوره ملک، آیه ۲٫

۲۴- سوره اسراء، آیه ۷۱٫

۲۵- مقتل الحسین(ع)، ص ۱۷۶٫

۲۶- نک: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۷ – ۳۱۵٫

۲۷- سوره هود، آیه ۱۱۳٫

۲۸- تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۶٫

۲۹- قیام و انقلاب مهدی، مرتضی مطهری، ص ۸۴٫

۳۰- سوره آل عمران، آیه ۱۶۹٫

۳۱- کنز العمّال، حسام الدین متقی هندی، ج ۴، ص ۲۹۵٫

۳۲- مدینه المعاجز، سیدهاشم بحرانی، ج ۳، ص ۴۸۴٫

۳۳- سوره توبه، آیه ۵۰٫

۳۴- سوره احزاب، آیه ۲۳٫

۳۵- مقتل الحسین(ع)، ص ۲۱۹٫

۳۶- سوره اسراء، آیه ۱۵٫

۳۷- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۳۴٫

۳۸ و ۳۹- مقتل الحسین(ع)، ص ۱۸۳٫

۴۰ و۴۱- همان، ص ۲۳۳٫    

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

حماسه جاویدان عاشورا از مهم‌ترین وقایع در تاریخ بشریت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن هر پرسشگر و نگاه هر کاوشگری را به سوی خود جلب می‌نماید و هرچه زمان می‌گذرد چهره آن فروزان‌تر و تابنده‌تر می‌شود. این نهضت یک رویکرد احساساتی و برخاسته از خواهش‌های نفسانی نیست، بلکه یک قیام الهی است.

 

۲٫

آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ‌ و ماندگار جلوه می‌دهد، شناخت مبانی قرآنی آن است که در ضمیر رهروان راستین آخرین کتاب آسمانی تأثیر شگفت‌انگیزی داشته و دارد. اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمی‌داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامی دیگری به وقوع نمی‌پیوست و خودکامگی زمامداران فاسد افزون‌تر و رشد جوامع اسلامی با خطرات جدی روبه‌رو می‌شد و مکتب قرآن و عترت تعطیل می‌شدند.

 

۳٫

شهادت در مکتب امام حسین(ع) به این معنا نیست که انسان خود را تسلیم مرگ کند و در مقابل دشمن هیچ اقدام و دفاعی نکند، بلکه آن حضرت در برابر ظلم و ستم غارتگران بیت‌المال شدیداً مقابله و دفاع می‌کردند. سرور شهیدان وقتی در معرض بیعت با یزید قرار گرفتند، احساس کردند که دین خدا جز با شهادت احیا نخواهد شد

 

 

23اکتبر/17

با امام حسین«ع» در کلاس استقامت

           

درآمد

یکی ازاصول مهم تربیتی توجه به الگوهاست، زیرا الگوها به گفته‌ها عمل کرده‌اند و برنامه‏هاى عملى، همیشه مؤثرترین برنامه‏ها هستند. این اصل مهم در اسلام نیز مورد توجه قرار گرفته و قرآن کریم، الگوها و سرمشق‌هائى را در همه زمینه‏ها براى مؤمنان معرفى مى‏کند، از حضرت ابراهیم«ع»(۱) و پیامبر اعظم«ص».(۲)

در روایات امامان معصوم«ع» نیز بر اسوه و الگو بودن ائمه تأکید شده است. به عنوان نمونه امام علی«ع» در نامه‌ای به عثمان‌ بن‌ حنیف نوشته‌اند: «بدان که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می‌کند و از نور علمش بهره می‌گیرد. آگاه باش که امام شما از تمام دنیا به دو جامه کهنه و از خوراک آن به دو قرص نان قناعت کرده است. بدان که شما قدرت چنین کاری را ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت و پاکدامنی و درستی یاری کنید.»(۳)

امام حسین«ع» نیز همانند دیگر امامان معصوم الگوست چنانکه در روایتی از آن حضرت می‌خوانیم: «فَلَکُم فیَّ اُسوه(۴): من برای شما الگو هستم.»

یکی از مهم‌ترین حکمت‌های بزرگداشت ائمه«ع» و برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسین«ع» الگوگیری از آن حضرت است. از این رو بر آنیم یکی از ویژگی‌های آن حضرت، یعنی استقامت را که برای دنیا و آخرت همه ما درس آموز است، بررسی کنیم.

 

مفهوم استقامت

استقامت به معنای اعتدال،(۵) ثبات، مداومت‏، استمرار،(۶) پایدارى، ایستادن، درست شدن و قیمت نهادن‏(۷) است.

در نظر راغب، کلمه استقامت در اصل در خصوص طریقى به کار مى‏رفته که به‏ خط مستقیم کشیده شده باشد و در آیه شریفه «اهدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقِیمَ» حق را به چنین راهى تشبیه کرده است. سپس مى‏گوید: و استقامت انسان به این معنى است که همواره ملازم طریقه مستقیم باشد.(۸)

در معنایى جامع مى‏توان گفت که استقامت به معناى طلب قیام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معناى اصلى آن به‏شمار مى‏آیند.(۹) استقامت در مفهوم قرآنى آن اصطلاحى براى پایدارى در دین و مسیر حق در برابر کژی‌هاست.(۱۰)

در بررسی کاربردهای استقامت و صبر در قرآن، تفاوت این دو در این است که استقامت به معناى پافشارى و پایدارى در اصل دین و ارزش‌هاى دینى و عدم انحراف از راه حق به بی‌راهه‏هاى کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بُعد فکرى و عقیدتى در آن لحاظ شده است و صبر به معناى شکیبایى در برابر سختی‌هاى اطاعت و دشواری‌هاى مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان‏ شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است.(۱۱) افزون بر این کاربرد استقامت و صبر در روایات به ‏صورت قسیم یکدیگر و به‏صورت دو مفهوم جدا از هم بر استقلال مفهومى هریک دلالت دارد.(۱۲)

 

اهمیت استقامت

استقامت یکی از بایسته‌ها و لوازم اصلی پیشرفت و تعالی انسان در دنیا و آخرت است که در تعالیم قرآن و روایات دینى نیز جایگاه ویژه‏اى دارد. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقامُوا فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‏»(۱۳): کسانى که گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت کردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.»

در قرآن دو بار به پیامبر اسلام«ص» فرمان به استقامت داده شده است: «فاستَقِم کَما اُمِرت»(۱۴) و در ادامه یکى از این دو خطاب پیروان پیامبر«ص» نیز به استقامت مکلف شده‏اند: «فاستَقِم کَما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَک».(۱۵)

قرآن کریم در آیات فراوانی به الگوهای استقامت اشاره کرده است. مؤمنان و موحدان همواره هدف نیرنگ‏ها، وسوسه‏ها، فشارها و تهدیدهاى بت‏پرستان بوده‌اند تا از دین الهى خود به آئین شرک و بت‏پرستى یا به آئین دیگری بازگردند؛ لیکن بیشتر مؤمنان با پایدارى در دین توحیدى، آن فشارها را با استقامت و توکل بر خداوند تحمل و گاه در این راه جان خود را فدا ‏کردند. قرآن در آیاتى به صبر و استقامت مؤمنان در برابر مشرکان اشاره کرده است.

سخنان پیامبران و مؤمنان همچون شعیب واصحابش در سوره اعراف(آیه۸۹) و مؤمنان زمان فرعون در سوره غافر آیات (آیات ۴۳و۴۴) وساحرانی که به حضرت موسی ایمان آوردند (طه/۷۳) واصحاب اخدود و مسلمانان صدر اسلام (انعام /۷۱) و صبر و استقامت آنان در برابر کفار و مشرکان باید سرمشق و الگوى تمام مسلمانان و مؤمنان قرار گیرد.

در مقابل، گروهى اندک از مسلمانان سست‌ایمان نیز بوده‏اند که تسلیم وسوسه‏ها و فشارهاى مشرکان شدند به کفر ‏گراییدند. قرآن کریم با اشاره به سرگذشت گروهى از این افراد مى‏فرماید: «بى‏گمان کسانى که بعد از روشن شدن راه هدایت به حقیقت پشت کردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت، زیرا آنان به کسانى که نزول وحى را کراهت داشتند، [کفار] گفتند ما در بعضى از امور از شما پیروى مى‏کنیم، حال آن که خداوند از پنهان‏کارى آنان آگاه است.»(۱۶)

به عنوان نمونه، قرآن کریم، حضرت ابراهیم«ع» را یکی از اسوه‌های استقامت معرفی می‌کند که در حرکت توحیدى خود ثبات قدم داشت. قرآن کریم می‌فرماید: «قَد کانَت لَکُم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنَّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَهُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ(۱۷): براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود دارد. در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید.».

از نگاه قرآن کریم، پیامبر«ص» مأمور دعوتِ مردم به استقامت در راه خداست: «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیمُوا إِلَیهِ وَ استَغفِرُوهُ …(۱۸):بگو من فقط انسانى مثل شما هستم که این حقیقت بر من وحى مى‏شود که معبود شما معبودى یگانه است، پس تمام توجه خویش را به او معطوف کنید و از او آمرزش بطلبید.»

در روایات نیز بر استقامت تأکید و به عوامل و موانع آن اشاره شده است. به عنوان نمونه امام صادق«ع» به نقل از پیامبر اعظم«ص» می‌فرمایند: « «سَلُوا الله السَّدَادَ وَ سَلُوهُ مَعَ السَّدَادِ سَدَادَ العَمَل: از خدا درستى و استقامت و همراه آن، درستى و استقامت در عمل بخواهید.».(۱۹)

از نگاه روایات، استقامت ثمرات شیرینی در پی دارد. رسول گرامی اسلام«ص» می‌فرمایند: «إن تَستَقیمُوا تُفلِحُوا(۲۰): اگر ایستادگى کنید رستگار مى‌شوید.» امام علی«ع» نیز به لزوم ایستادگی توجه می‌دهند زیرا استقامت کرامت‌بخش است: «علَیکَ بمَنهَجِ الاستِقامَهِ؛ فإنّهُ یُکسِبُکَ الکرامَهَ و یَکفیکَ المَلامَهَ: بر تو باد پایدارى در راه راست؛ زیرا این کار به تو کرامت مى بخشد و سرزنش را از تو باز می‌دارد.»(۲۱)

امام امت و مقام معظم رهبری نیز در موارد فراوانی مردم را به استقامت فرا خوانده‌اند. امام امت در این باره می‌فرماید: «قرآن کریم می‌فرماید: «وَ استَقِم کَما اُمِرتَ(۲۲) امر به رسول خدا «ص» مى‏فرماید که استقامت داشته باش در آن امورى که مأمورى. در سوره هود می‌فرماید: فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ؛(۲۳) استقامت امر مهمى است و مشکلى…از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که: «شَیَّبَتنى‏ سُورَهُ هُودٍ لِمَکانِ هذِهِ الآیَه»(۲۴): سوره هود مرا پیر کرد. این آیه. همه مأمورین، ملت‌هاى اسلامى و همه افراد مسلم را امر فرموده است به اینکه در مأموریتى که دارید استقامت کنید. پابرجا باشید… تعلیمى که خداى تبارک و تعالى به مسلمین داده است این است که باید در مأموریت‌هاى خودتان استقامت و پایدارى داشته باشند.»(۲۵)

در بررسی تاریخ در می‌یابیم، استقامت آثار و فواید فراوانی دارد که یکی از مهم‌ترین آن آثار، پیروزی است.

پافشاری و استقامت میخ

سزد ار عبرت بشر گردد

هر چه کوبند بیش بر سر او

پافشاریش بیشتر گردد(۲۶)

در مورد امیر تیمور گورگانی آورده‌اند که وی وقتی شکست خورد، هنگام فرار مورچه سختکوشی را دید و بادیدن آن، تصمیم گرفت بر استقامت خود بیفزاید تا پیروزشود. یکی از شاعران داستان زیبای یاد شده را این گونه به نظم کشیده است:

میر تیمور لنگ در جنگی

چون هزیمت گرفت از دشمن

شد به کنج خرابه‌ای پنهان

تا بیاساید از شر دشمن

دید ناگه ضعیف موری را

دانه‌ای برگرفته خوش به دهن

از نشیب زمین شد به فراز

دانه را باهزار رنج و محن

چون رسد نیمه راه دانه فتد

بازگردد به سوی آن مسکن

تا چهل نوبت او فرو افتاد

عاقبت گشت مقصدش مأمن

گفت من کم نی‌ام ز مور ضعیف

پیش چشمم همی بود روشن

این بگفت و ز جای جست چو

تیر خشم را کوفت درهم آن بیژن

آری آن کس که عزم راست نمود

نایل آمد به کارهای کهن

حکمت عزم خویش کن ستوار

تا که از خوشه‌ای کنی خرمن(۲۷)

 

استقامت امام حسین«ع»

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های بارز امام حسین«ع» و یاران آن حضرت استقامت بود که توانستند با لشکری اندک در برابر ده‌ها هزار نفر ایستادگی کنند و هیچ هراسی به خود راه ندهند. نمونه بارز استقامت را می‌توان در این سخن گهربار امام«ع» جستجو کرد که در شب عاشورا به یاران خود فرمودند: «وانّى لاظن انّ آخرَ یوم لنا من هولاء (۲۸): گمان می‌کنم این، آخرین روزی است که ما در کنار این افراد هستیم.»

این سخن امام نه تنها باعث ترس یاران آن حضرت نشد، بلکه بر استقامت آنان افزود و همه آنان از خبر شهادت خویش شاد شدند و نسبت به حضرت اعلام وفاداری کردند. آنان شب عاشورا با صداى رسا اعلام کردند: «نَفدیکَ بِاَنْفُسِنا وَاَموالِنا وَاَهلِنا وَنُقاتِلُ مَعَکَ حَتّى نَرِدَ مَورِدَکَ، فَقَبَحَ اللّهُ اَلعِیشَ بَعدَک(۲۹): با جان و مال و زن و بچه خود را فداى تو مى‌کنیم، در کنار تو و همراه تو تا رسیدن به مقام تو با دشمن مى‌جنگیم، خداوند زندگى بدون تو را زشت گرداند و حیات بدون تو را هرگز براى ما نخواهد.»

مقام معظم رهبری، در توصیف استقامت امام حسین«ع» می‌گویند:

«راوی‌ای که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتاب ها دهن به دهن منتقل شده است، می‌گوید: «واللَّه ما رأیت مکثورا» .مکثور یعنی کسی که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد، بچه‌اش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه‌ امواج بلا به طرفش بیاید. راوی می‌گوید من هیچ کس را در چهار موجه‌ بلا مثل حسین‌بن‌علی«ع» محکم‌دل‌تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا». در میدان‌های گوناگون جنگ‌ها، در میدان‌های اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدم‌های گوناگونی برخورد می‌کند. کسانی که دچار غم‌های گوناگونند. راوی می‌گوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامه‌ای با این همه مصیبت، مثل حسین‌بن‌علی«ع»، چهره‌ای شاد، مصمم، حاکی از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزت الهی است.(۳۰)

یاوران حضرت مهدی«عج» نیز نمونه‌های کامل صبر و استقامت هستند. حضرت علی«ع» در باره آنان می‌فرمایند: «کلهم لیوث قد خرجوا من غاباتهم لو انهم همّوا بإزاله الجبال لازالوها من مواضعها»(۳۱): آنها شیرهای ژیانی هستند که از جنگل‌های خود بیرون آمده‌اند و اگر اراده کنند که کوه‌ها را از جای برکنند، بی‌تردید چنین می‌کنند.»

 

عوامل استقامت‏:

ایمان‏

در قرآن کریم آمده است: «وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین(۳۲): و سست نشوید و غمگین نگردید. شما برترید اگر ایمان داشته باشید.»

ایمان کامل یکی از درخشان‌ترین صفات یاران امام حسین«ع» بود. در زیارت رجبیه خطاب به یاران امام حسین«ع» مى‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیکُم أَیُّهَا الرَّبَّانِیُّونَ أَنْتُم خِیَرَهٌ اختَارَکُمُ اللَّهُ لِأَبِی عَبدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) وَ أَنْتُم خَاصَّهٌ اختَصَّکُمُ اللَّهُ أَشهَدُ أَنَّکُم قُتِلتُم عَلَى الدُّعَاءِ إِلَى الْحَقِّ وَ نَصَرتُم وَ وَفَیتُم وَ بَذَلْتُم مُهَجَکُم مَعَ ابنِ رَسُولِ اللَّهِ؛(۳۳): سلام بر شما اى ربانیون، شما برگزیدگان خدایید که او شما را براى ابى عبدالله«ع» برگزید. شما افرادی هستید که خداوند شما را به شکل ویژه مورد عنایت قرار داده است. شهادت می‌دهم که شما در راه دعوت به حق کشته شدید.»

با توجه به فراز یاد شده از زیارت می‌توان گفت حکمت اینکه خداوند این یاران را برای امام«ع» برگزید، «ربانی» بودن آنان بود. ربّانى دانشمندی است که در دین و دانش راسخ است.(۳۴) کسی که در عالی‌ترین درجات علمی است و به آنچه می‌داند عمل می‌کند.(۳۵) چنین افرادی که علم را با عمل در هم آمیخته‌اند، ارتباطی تنگاتنگ و عاشقانه با خدا دارند و شهیدان کربلا این‌گونه بودند.

این ویژگی در یاران امام زمان نیز به‌خوبی متبلور است. در روایتی از امام علی«ع» در این باره می‌خوانیم: «رِجَالٌ مُؤمِنُونَ عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ وَ هُم أَیضاً أَنْصَارُ المَهدِیِّ فِی آخِرِالزَّمَان‏(۳۶): مردان با ایمانی که خدا را آن چنان که شایسته است، شناخته‌اند و آنان یاوران مهدی«عج» در آخر الزمان‌اند.»

 

امیدوارى‏

یکی دیگر از عوامل استقامت، امیدواری است. افراد نا امید در دنیا نیز در غالب موارد شکست می‌خورند، ولی افرادی که امیدوار هستند، در پی رسیدن به آمال خود تلاش می‌کنند و استقامت می‌ورزند. از نگاه قرآن کریم نیز امید به پاداش و نصرت الهى، سبب تقویت روحیه و ایستادگى در برابر دشمنان می‌شود: « و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید، (زیرا) اگر شما درد و رنج مى‏بینید، آنان نیز همانند شما درد و رنج مى‏بینندف ولى شما امیدى به خدا دارید که آنها ندارند و خداوند، دانا و حکیم است.»(۳۷) در این آیه خداوند به مومنان یادآورى می‌کند که در سختی‌ها و جنگ‌ها، دشمنان نیز همانند شما درد دارند، ولی شما امیدی دارید که آنان ندارند و امیدواری یاد شده باعث استقامت مومنان وسست نشدن آنان می‌شود.(۳۸)

در روایات اسلامی نیز بر امیدواری تأکید فراوانی شده و این ویژگی در شیعیان حضرت مهدی«عج» نمود و بروز بیشتری دارد. انتظار ظهور امام مهدى«عج» یا به تعبیر دیگر انتظار فرج آل محمد«ص» خود مصداقى از امید به آینده است که در روایات اسلامى بر آن تاکید فراوانى شده است. به عنوان نمونه از امام صادق«ع» نقل شده است که: « المُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللّه (۳۹): کسى که در انتظار تحقق امر ما (برقرارى حکومت اهل‌بیت«ع») باشد، همانند کسى است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.»

 

توکّل‏

توکّل بر خداوند باعث پایدارى در برابر سختى‏هاست. از نگاه قرآن همه مومنان وظیفه دارند در مشکلات به خداوند تکیه و بر او توکل کنند. خداوند می‌فرماید: «الَّذینَ قالَ لَهُم النَّاسُ إنّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادهُم إِیمنًا و قَالوا حَسبُنا اللّهُ و نِعمَ‏الوَکِیل».(۴۰) در شأن نزول این آیه آمده است که چون پیامبر«ص» آهنگ جنگ بدر کرد، منافقان به آنها گفتند اگر به جنگ ابوسفیان و کافران بروید، کسى از شما بازنگردد. پند ما را بشنوید و از ایشان بترسید و برحذر باشید. مسلمانان نه تنها نترسیدند، بلکه بر ایمانشان افزوده شد و گفتند خدا ما را بس است و او نیکو وکیلى است.(۴۱) از این روست که آیه ۱۷۳ آل عمران را «آیه توکّل» گویند.(۴۲)

اوج توکل امام حسین«ع» و یارانشان را می‌توان در کربلا دید. به عنوان نمونه آن حضرت صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام آن حضرت توکل خودش بر خداوند را در دعا این گونه بیان فرمودند: «اللهمَّ انتَ ثِقَتی فی کُلّ کَربٍ و انتَ رَجائی فی کلّ شِدهٍ و انتَ لی فی کُلِّ اَمرٍ نَزَلَ بی ثِقَه و عُده(۴۳)

یاری از غیر حق نه از دین است

حق «ایاک نستعین» این است

گر تو این نکته را نمی‌دانی

هر دم «الحمد» را چه می‌خوانی؟

چون توکل کنی، مگو از غیر

رخ در او کن، بتاب رو از غیر

 

دعا

نیایش و دعا نیز یکی دیگر از عوامل مهم تقویت روحیه و استقامت در برابر دشمنان خداست. از این رو قرآن کریم، پس از اشاره به برخی از نیکان و پیروان پیامبران بر این نکته تأکید می‌کند که آنان همواره دعا و نیایش می‌کردند و در دعاهایشان از خداوند استقامت می‌طلبیدند. به عنوان نمونه در باره طالوت و لشکریانش می‌فرماید:« وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفرِغ عَلَینَا صَبرًا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى القَومِ الکَافِرِین(۴۴) :و هنگامى که در برابر (جالوت) و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند پروردگارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز و قدم‌هاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز بگردان.»

 

در محضر خدا‏

توجه به امداد الهى و یادآوری آن و توجه به این که همه در محضر خدا هستیم، سبب پایدارى مؤمنان بر ایمان و عقیده خویش است. خداوند می‌فرماید: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاهِ الدُّنیا وَفِی الآخِرَهِ(۴۵):خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار مى‏دارد.»

در روز عاشورا وقتی امام حسین«ع» می‌خواستند با خانواده خود وداع کنند از آنان خواستند علی‌اصغر را به ایشان بدهند تا با او نیز وداع کنند. هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرمله بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و گلوى او را با تیر درید. امام«ع» در این هنگام فرمودند: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَینِ اللّه(۴۶): این مصیبت بر من آسان است، زیرا در محضر خداست.»

بیان خسارت‏هاى وارد شده بر دشمنان نیز سبب تقویت روحیّه مقاومت مجاهدان در رویارویى با آنان می‌شود. قرآن می‌فرماید: « وَلا تَهِنُوا فِی ابتِغَاءِ الْقَومِ إِن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإِنَّهُم یَألَمُون…(۴۷): و در راه تعقیب دشمن (هرگز) سست نشوید (زیرا) اگر شما درد و رنج مى‏بینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج مى‏بینند، ولى شما امید به خدا دارید و آنها ندارند و خداوند دانا و حکیم است.»

 

موانع استقامت‏

تأثیرپذیرى از دشمن‏

بدون تردید تأثیرپذیرى مجاهدان از تحریکات خیانت‏آمیز دشمن، مانع پایدارى آنان می‌شود و آنها را از استقامت بازمی‌دارد. قرآن کریم می‌فرماید: « إِذ هَمَّت طَّائِفَتَانِ مِنکُم أَن تَفشَلَا وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُون(۴۸): (و نیز به یاد آور) زمانى را که دو طایفه از شما تصمیم گرفتند سستى نشان دهند (و از وسط راه بازگردند) و خداوند پشتیبان آنها بود (و به آنها کمک کرد که از این فکر بازگردند) و افراد باایمان، باید تنها بر خدا توکّل کنند.»(۴۹)

 

دنیاطلبى‏

دومین مانع در مبارزه و رویارویى با دشمن، دنیاطلبى و دلدادگى به مادّیات است..قرآن کریم می‌فرماید: «خداوند وعده خود را به شما، (در باره پیروزى بر دشمن در احد) تحقق بخشید، در آن هنگام (که در آغاز جنگ) دشمنان را به فرمان او به قتل مى‏رساندید (و این پیروزى ادامه داشت) تا اینکه سست شدید و (بر سر رها کردن سنگرها) در کار خود به نزاع پرداختید و بعد از آن که آنچه را دوست مى‏داشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى کردید. بعضى از شما خواهان دنیا بودند و بعضى خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت (و پیروزى شما به شکست انجامید) تا شما را آزمایش کند و او شما را بخشید و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد.»(۵۰)

با نگاهی به واقعه عاشورا در می‌یابیم که دنیاطلبی باعث شد که بسیاری از افرادی که روزی در کنار حضرت علی«ع» شمشیر ‌زدند، در برابر سیدالشهدا«ع» قیام کنند. شمر نمونه بارز این افراد است. او در جنگ صفین از یاران حضرت علی«ع» بود و حتی به افتخار جانبازی در رکاب حضرت نیز نائل آمد.(۵۱)، ولی دنیاطلبی باعث شد رودرروی امام حسین«ع» قرار بگیرد. عمر سعد نیز از سرداران نگون‌بختی بود که به خاطر دنیاطلبی از مقاومت در کنار اهل بیت«ع» دست کشید و در برابر آنان قرار گرفت.

 

شیطان‏

بدون تردید یکی از مهم‌ترین موانع استقامت، شیطان است، همان گونه که در جنگ احد مانع استقامت مؤمنان شد: «إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ إِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا وَ لَقَد عَفَا اللَّهُ عَنهُم إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ حَلیم(۵۲): کسانى که در روز روبه‌رو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است‏.»

لازم به ذکر است که شیطان عام و شامل هر وسوسه‌گر و  افراد و افکاری است که آدمی را از راه مستقیم و استقامت در راه خداوند باز می‌دارند.

*استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ممتحنه، ۴٫

۲ـ احزاب،۲۱٫

۳ـ نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص۶۶۱.

۴ـ تحف العقول، ص ۵۰۵٫

۵ـ  زبیدى، تاج العروس، ج ۱۷، ص ۵۹۲٫ جوهری، الصحاح، ج ۵، ص ۲۰۱۷٫طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۶۶٫

۶ـ عسکری، الفروق اللغویه، ص ۵۱٫ خلیل، ترتیب العین، ص ۶۹۴٫

۷ـ دهخدا، لغت نامه، ج ۶، ص ۲۱۸۱٫ معین، فرهنگ فارسى، ج ۱، ص ۲۵۵٫

۸ـ راغب، مفردات، ماده «قوم».

۹ـ مصطفوى، التحقیق، ج ۹، ص ۳۴۱٫ طباطبایى، المیزان، ج ۱۱، ص ۴۷- ۴۸.

۱۰ـ ابن عربى، الفتوحات المکیه، ج ۲، ص، ۲۱۷٫ انصارى هروى، منازل‏السائرین، ص ۴۲٫ ابن قیم جوزیه، مدارج‏السالکین، ج ۲، ص، ۱۰۸٫

۱۱ـ طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص، ۵۷۷٫ فیروزآبادی، بصائر ذوى التمییز، ج ۳، ص ۳۷۱٫

۱۲ـ  مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۳، ص ۱۴۹٫

۱۳ـ احقاف، ۱۳٫

۱۴ـ هود، ۱۱۲٫

۱۵ـ هود، ۱۱۲٫

۱۶ـ محمد، ۲۵- ۲۶٫

۱۷ـ ممتحنه، ۴٫

۱۸ـ فصلت، ۶٫

۱۹ـ محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج۵، ص ۱۶۱٫

۲۰ـ متقى هندى، کنز العمّال، ۵۴٧۹.

۲۱ـ آمدی، غرر الحکم: ۶١٢۷.

۲۲ـ شورى، آیه ۱۵٫

۲۳ـ هود، آیه ۱۱۲٫

۲۴ـ فیض کاشانى، علم الیقین، ج ۲، ص ۹۷۱٫ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۰۴٫ زمخشرى، تفسیر کشّاف، ج ۲، ص ۴۳۲٫

۲۵ـ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۴۶۳٫

۲۶ـ محمد تقی بهار، قطعات ملک الشعرای بهار، شماره ۴۵٫

۲۷ـ والیزاده معجزی، تاریخ لرستان روزگار پهلوی، ص ۵۰۵٫

۲۸ـ مفید، ارشاد، ج۲، ص ۹۱٫

۲۹ـ همان.

۳۰- http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?mid=5&npt=8

۳۱ـ علی کورانی با همکاری موسسه معارف اسلامی، معجم الأحادیث المهدی، ج۴ ص۸۶٫

۳۲ـ آل‏عمران، ۱۳۹٫

۳۳ـ مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۸، ص۳۴۱٫ ابن طاوس، إقبال‏الأعمال، ص۷۱۴٫

۳۴ـ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص ۴۰۴٫

۳۵ـ طبرسى، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص: ۳۰۶٫

۳۶ـ مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۷، ص ۲۲۹.

۳۷ـ نساء، ۱۰۴٫

۳۸ـ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص ۲۰۵٫

۳۹ـ صدوق، کمال‏الدین و تمام‏النعمه، ج‏۲، ص‏۶۴۵، ج‏۶٫

۴۰ـ آل عمران، ۱۷۳٫

۴۱ـ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۵ و ۱۶۶٫

۴۲ـ حلی، نهج الحق، ص ۱۹۸٫

۴۳ـ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۹۶.

۴۴ـ بقره، ۲۵۰٫

۴۵ـ ابراهیم، ۲۷٫

۴۶ـ ابن طاووس، لهوف، ۱۱۵٫

۴۷ـ نساء، ۱۰۴٫

۴۸ـ آل‏عمران، ۱۲۲٫

۴۹ـ در شأن نزول آیه آمده است که «عبداللَّه‏بن‏ابىّ‏بن سلول» دو طایفه از مسلمانان را از رویارویى با دشمن برحذر داشت و آنان را به مدینه بازگرداند. (التبیان، ذیل آیه)

۵۰ـ آل‏عمران، ۱۵۲٫

۵۱ـ ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج ۵، ص. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص ۲۶۸٫ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۶۳۱٫

۵۲ـ آل‏عمران، ۱۵۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

نمونه بارز استقامت را می‌توان در این سخن گهربار امام«ع» جستجو کرد که در شب عاشورا به یاران خود فرمودند: «گمان می‌کنم این، آخرین روزی است که ما در کنار این افراد هستیم.»این سخن امام نه تنها باعث ترس یاران آن حضرت نشد، بلکه بر استقامت آنان افزود و همه آنان از خبر شهادت خویش شاد شدند و نسبت به حضرت اعلام وفاداری کردند.

 

 

 

۲٫

یکی دیگر از عوامل استقامت، امیدواری است. افراد نا امید در دنیا نیز در غالب موارد شکست می‌خورند، ولی افرادی که امیدوار هستند، در پی رسیدن به آمال خود تلاش می‌کنند و استقامت می‌ورزند. از نگاه قرآن کریم نیز امید به پاداش و نصرت الهى، سبب تقویت روحیه و ایستادگى در برابر دشمنان می‌شود.

 

 

۳

دنیاطلبی باعث شد که بسیاری از افرادی که روزی در کنار حضرت علی«ع» شمشیر ‌زدند، در برابر سیدالشهدا«ع» قیام کنند. شمر نمونه بارز این افراد است. او در جنگ صفین از یاران حضرت علی«ع» بود و حتی به افتخار جانبازی در رکاب حضرت نیز نائل آمد.

 

.

 

23اکتبر/17

«فرهنگ عاشورا» سدّ محکمی در برابر نفوذ فرهنگی، سیاسی استکبار

شعائر سیدالشهداء«ع»؛ ریشه‌ها و پیامدها

 

 

اشاره: مورخِ خبیر و متفکر بصیر، استاد علی ابوالحسنی معروف به منذر (م۱۳۹۰)، از دانایان رازِ تاریخ اسلام و ایران و از تحلیلگران ژرف پویِ قیام عاشورا و شعائر حسینی (ع) بود که آثار و مقالات گرانسنگی همچون «سیاهپوشی در سوگ ائمه نور (ع)»، «نماز عاشورا»، «حضرت رقیه (س) در اوراق تاریخ»، «روح هند در التهاب عاشورا» را در این زمینه به رشته تحریر درآورد.

استاد ابوالحسنی، پس از تحقیقات گسترده تاریخی، صاحب تئوری خاصی شده بود که ایران و ایرانیّت، را «ظرفِ» مذهب تشیّع  و تشیّع را «مظروف» آن می‌دانست و مصونیّتِ مظروف را بسته به مصونیّت ظرف آن قلمداد می‌کرد. وی معتقد بود که سقِّ استقلال سیاسی ایران و تمامیت ارضی ایران را با تشیّع بویژه شعائر حسینی (ع) برداشته‌اند، یعنی نه تنها حفاظت از دین مبین اسلام بلکه وحدت ملی ایران نیز در گروی پاسداشتِ شعائر و آموزه‌های عاشوراست.

آنچه در ادامه از نظر می‌گذرانید یکی از گفتگوهای منتشرنشده با آن عالم فقید است که درباره «مبانی نظری» و «برکات عملیِ» شعائر حسینی (ع)، تحلیل‌های عمیقی را به دست داده است. امید آنکه عاشوراپژوهان را مفید و یاریگر افتد.

*حضرتعالی سال‌های متمادی از عمر خود را صرف تحقیق درباره تاریخ تشیّع، شعائر اصیل شیعی و شیوه‌های ستیز استعمار با آن نموده‌اید. ضمن تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید، لطفاً بفرمایید واژه «شعائر» در اصل به چه معنا بوده و شعائر مذهبى در اسلام (به‌ویژه تشیع) از چه جایگاهی برخوردار است؟

 بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، إنّه خیرُ ناصرٍ و معین. برای پاسخ به سئوال حضرتعالی، اول باید به معنا و مبنای شعائر اشاره کنم و بعد می‌توانیم به رمز ستیزِ استعمار با آن بپردازیم.

مستحضرید که شَعائر جمعِ «شَعیره» به معناىِ نمود، نشانه و علامت است و شعائر مذهبى حکمِ جلوه ظاهری و وِجهه عملىِ دین را دارد. دین هر چند ریشه در دل و باور قلبى انسان‌ها دارد و لذا قرآن کریم جایگاه اصلى آن را در قلب مؤمنین سراغ مى‏گیرد: «اُولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاِیمانَ یا: هُوَ الَّذى أنزَلَ السَّکِینَهَ فى قُلُوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادُوا اِیماناً مَعَ اِیمانِهِم…»(۱) اما، همچون درختى تناور، برگ و بار آن در فضاى عمل و عرصه گفتار و کردار انسان‌ها ظاهر مى‏شود. لذا زمانى که از مولاى متقیان على«ع» مى‏پرسند: «ایمان چیست؟»، حضرت در پاسخ مى‏فرمایند: «الایمان معرفهٌ بِالقَلب و اقرارٌ بِاللِسان و عملٌ بِالاَرکان»(۲) (ایمان، عبارتند از: شناخت قلبى، اقرار زبانى، و کردار عملى). چنانکه همین نکته را، در کلام پیشواى هشتمین«ع» نیز مى‏بینیم که ایمان را داراى سه جزء: «عَقْدٌ بالقلب»، «لفظٌ باللسان» و «عملٌ بِالجَوارِح» مى‏شمارند.(۳)

یک درخت را در نظر بگیرید: ریشه‏اى دارد که از چشم‌ها نهان است، و ساقه و شاخه و برگ و بارى، که آشکار و قابل رؤیت است. «باطن» درخت، ریشه آن و (در نگاهى عمیق‏تر) آن روحِ نباتى و گیاهى است که همچون خون در رگ و پىِ درخت، جارى است و نشاط و زندگى و زایندگى درخت ناشى از آن است. «ظاهرِ» درخت نیز همان چیزى است که از دل خاک بیرون زده و مشهود و محسوسِ ماست. بر این قیاس، «شجره طیّبه» دین نیز ظاهرى دارد و باطنى. باطن دین، تقواى دل و توکل و تسلیم و رضا است و ظاهر آن، صورت نماز و روزه و حج و جهاد و غیره که هر یک نمود و نماد و شَعیره‏اى از آن باطن‏اند.

 

*به نظر شما رمز مخالفت قدرت‌های استعماری با شعائر مذهبى و تعظیم و بزرگداشت آنها چیست؟

رمز این مخالفت را بایستى در پیوند استوار و ارتباط وثیقى جستجو کرد که میان شعائر دینى و جوهر دین وجود دارد. چنانکه گفتیم، تعظیم شعائر، میوه‏اى است که از ریشه نهال دین ـ یعنى تقواى دل ـ سر مى‏زند: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّه‏ِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»(۴) و همان گونه که شعائر، جداى از روح و ریشه دین، کالبدى بی روح است، باطن دین نیز بدون برگ و بارِ ظاهرى و وِجهه عملىِ آن ـ یعنى بدون شرایع و شعائر ـ حقیقتى دست‌نایافتنى است. ظاهر و باطن، با هم داد و ستد متقابل دارند و اصولاً راه دستیابى به باطن دین و عامل حفظ آن، همین ظواهر و شعائر است.

بى‏جهت نیست که دشمنان اسلام، خاصّه استعمارگران، به انگیزه محو اساس دین و قطع ریشه آن، همواره از مبارزه با وجهه ظاهرى و عملىِ دین ـ یعنى از مبارزه با شعائر ـ آغاز مى‏کنند: براى آنکه روح تقوا و عفاف را نابود سازند، چادر و روسرى را ـ به جبر و عُنف (همچون زمان رضاخان) یا به غَنج و دَلال (همچون عصر محمدرضا) ـ از سر زنان و دختران مسلمان مى‌‏ربایند.

براى آنکه رشته پیوند خلق با خداى خویش را بگسلند، با جمعه و جماعت درمى‏افتند. و… بالأخره براى آنکه زمینه  طرحِ آرمان اساسى تشیّع ــ  ولایتِ علم و عصمت ـ را از پیروان اهل بیت«ع» بگیرند، کمر به هَدْمِ شعائر ذهبى مى‏بندند و سوگ و سرورِ شیعه در غدیر و عاشورا و… را به باد حمله مى‏گیرند و خلاصه در هر چه که نشانى از حقیقت و حقانیت تشیّع با خود دارد تشکیک مى‏کنند، زیرا مى‏دانند شعائر در حکم تنه و شاخه و برگ و بار درخت دین است و با قطع اینها، حقیقت دین ـ که «روح نباتىِ» این شجره طیّبه است ـ دیگر بسترى براى بروز و جریان نخواهد داشت و از آن پس، دین را باید در بیغوله‏ها، بل، در افسانه‏ها سراغ گرفت!

اهتمام عالمان راستین به حفظ و ترویج شعائر ـ مخصوصاً شعائر حسینى«ع» ـ نیز براى حفظ همین گوهر دین است. حضرت آیت‌الله‏ بهجت، مرجع بزرگوار تقلید، می‌فرمودند: «وقتى در زمان رضاخان روضه‌خوانى را منع کردند، یکى از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالکریم حائرى «قدّس سرّه» به ایشان عرض کرد: چیزى نیست؛ روضه‌خوانى یک عمل مستحب است که پهلوى آن را منع کرده است. حاج شیخ فرمود: بله، مستحبى است که هزار واجب در آن است!»(۵)

مسئله ذکر شهادت ثالثه (اشهد انّ علیاً ولی‌الله‏) در اذان نیز یکى از شعائر بزرگ مذهبى ماست که شخصیتى چون مرحوم آیت‌الله‏ العظمى حکیم در شرح مشهورش بر کتاب عروه الوثقى (با عنوان مستمسک عروه الوثقى)، آن را به عنوان ثانوى (یعنى از باب اینکه جنبه نماد و کیان تشیع را به خود گرفته) واجب مى‏داند. در مورد مرحوم شیخ انصارى، استاد فقیهان نیز نوشته‏اند که زمانى که والى بغداد مؤذّن‌هاى شیعه را از گفتن کلمه «اشهد انّ علیّاً ولی‌الله‏» در روى گلدسته‏هاى مساجد منع کرد و شیخ از این امر مطلع گردید، به طلاّب فرمود: «بار و بُنِه سفر را آماده کنید تا به جایى رویم که بتوانیم اعمال مذهبى خود را آزادانه انجام دهیم». با پخش خبر مهاجرت شیخ انصارى از نجف در بین مردم، نجفی‌ها همگى دست از کار کشیدند و گفتند ما هم با شیخ از عراق بیرون خواهیم رفت. این جریان هنگامه‏اى در نجف برپا کرد. سلطان عثمانى از کار حاکم بغداد ناراحت گردید و به احضار و تعویض وى امر کرد و بدین ترتیب، اوضاع شهر نجف دوباره آرام شد. به شیخ عرض کردند که شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین«ع» جزو اذان نیست، چرا جناب عالى در این موضوع این قدر پافشارى کردید؟! فرمود:

ـ اگر در این مورد ساکت مى‏ماندم ممکن بود فرمانروایان ناصبىِ دولت عثمانى تحمیلات دیگر بر ما روا دارند که عاقبت بدى داشته باشد.(۶)

 

*استعمار در بین انواع شعائر مذهبی، دشمنی خاصی با شعائر امام حسین«ع» دارد که بسیار سؤال برانگیز است، علت این برخورد کینه‌توزانه چیست؟

ببینید ابرقدرت‌های جهانخوار و استعماری اعم از روس‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از ابتدای ورود به ایران با مقاومت و پایداری مردم روبرو شدند. اینها به مرور فهمیدند که ملت ایران مردم هوشمند و متدیّنی هستند که بر بنیاد معارف عاشوراییِ تشیّع و پشت سر علمای دین، مقابل دشمن می‌ایستند و در مقاطع بحرانی، صف واحدی را در برابر استعمار تشکیل می‌دهند. آنها در ریشه‌یابی این روحیه دریافتند که عاشورا و شعائرِ عاشورا عامل اصلی مقاومت، بیداری و پایداری ایرانیان در برابر انواع توطئه‌ها و تجاوزهای استعمار است؛ یعنی در کشور ایران، «تشیّع» و «منطق عاشوراییِ شیعه» از یک سو ملاطِ وحدت ملی است و از سوی دیگر مثل یک موتور شورآفرین، خون را به کالبد شیعه تزریق می‌کند و مردم را بر ضد استبداد و استعمار به حرکت وامی‌دارد. اینجا بود که استعمار احساس خطر کرد و برنامه‌های پیچیده خودش را بر ضد شعائر و عزاداری آغاز کرد.

 

 *آیا نمونه‌هایی هم از تاثیر فرهنگ عاشورا بر نهضت‌های آزادی‌بخش ایران در تاریخ معاصر سراغ دارید؟

البته.شما می‌توانید نمونه‌های این خروش را  در آینه نهضت‌های گوناگون تاریخ معاصر ایران ببینید. مثلاً در ماجرای نبرد سپاه ایران با استعمار روس تزاری، اساساً دوره دوم جنگ‌های ایران و روس با ماه محرم آغاز شد و شور و شعور حماسی سربازان ایرانی در رشادت‌‌هایشان در این دوره در تاریخ ثبت شده است. نهضت تحریم تنباکو هم پس از چند ماهی که به ماه محرم برخورد کرد، رشد چشمگیری در تکاپوی ملی مردم ایجاد کرد. مورد دیگر نهضت مشروطه است که با نهضت عدالتخواهی در محرم ۱۳۲۳ قمری شروع شد و مورخان هم تأثیر ظلم‌ستیزی آموزه‌های محرم را در  نهضت مشروطه بسیار پررنگ می‌دانند. در انقلاب اسلامی نیز گلوله خلاص ملت ایران بر پیکره بی‌جان طاغوت در راهپیمایی روز تاسوعا و عاشورا سال ۱۳۵۷ شلیک شد. این حرکت عظیم و حماسی که از عاشورا تاثیر گرفته بود، بدون کوچکترین خشونتی از سوی ملت شکل گرفت و همین بود که شاه را فراری، و سازمان خشونت‌بار ساواک را به زوال کشانید. حتی بعد از پیروزی انقلاب و در جنگ تحمیلی، محرک اصلی جوانان، شهادت‌طلبی و اسوه‌گیری از شهدای کربلا بود.

تاریخ ایران کراراً اثبات کرده که حماسه امام حسین«ع» می‌تواند نظامی سیستمی و کارآمد در تأمین سعادت کامل بشر باشد، اما بایستی تحت رهبری فقیه اصیل و جامع اسلامی باشد تا سعادت و آزادی بشر را فراهم کند و با رعایت همه اهداف و جوانب قیام عاشورا، به بیراهه و انحراف کشیده نشود. کارشناسان غربی هم در کنفرانس ریشه‌یابی انقلاب اسلامی ایران ـ که در اوایل انقلاب و در اسرائیل تشکیل شد ـ اعتراف کردند که این نهضت یک مبنای عقیدتی و ایدئولوژیکی دارد که حافظ آن است و آن عقیده بنیادین، «حماسه عاشورا» و «انتظار فرج» است. پیامدهای فرهنگ عاشورا که با احیای شعائر و سوگواره آن صورت بسته است، سد محکمی در برابر نفوذ فرهنگی-سیاسی استکبار است. اگر استعمار از فرهنگ عاشورا ضربه‌های سختی نخورده بود که دست به چنین مبارزه حساب شده و بی‌امانی با زنده‌داشت و ترویج آموزه‌ها و نمادهای آن نمی‌زد.

بنده عمیقاً معتقدم که امام حسین«ع» الگوی حیات طیبه است و آموزه‌های نهضت جهانیش، روح حیات و تحرک را در پیکر تشیع جاری می‌سازد. ایران اسلامی، در طول تاریخ، هر وقت زیر ضرباتِ جانکاه استعمار قرار می‌گرفت و زیر پُتکِ جنایات آن دست و پا می‌زد و اوضاعش رو به وخامت می‌رفت، با اتکا به همین فرهنگِ حیات‌بخشِ عاشورا جانی تازه می‌گرفت و دشمنانش را پس می‌زد.

اصولاً عاشورا یعنی حیات جاوید! و در این زمینه علاوه بر شیعیان، سایر مذاهب هم ذوقیّات لطیفی به کار گرفته‌اند. مثلاً در یکى از مجالسى که سال‌ها پیش به مناسبت سالروز تولد آقا اباعبدالله«ع» در کربلا تشکیل شده بود، یکى از ادباى عرب که مرامى غیر از تشیّع داشت ذیلِ عنوانِ «عاشوراء، عاشَ وَراء»، آنچنان داد سخن داد که تحسین همگان را برانگیخت. او عاشورا را «عاشَ وراء» خواند و هر بار، با بحثى نو و تعبیرى تازه، تأکید مى‏کرد که اصولاً، زندگانى و حیات حسین«ع» با مرگش آغاز شد: عاشَ الْحُسَیْنُ وَراءَ قَتْلِهِ وَ بَعْدَ حَیاتِهِ! و قاتلان وى، به حیات او خاتمه که ندادند، هیچ، آغازگرِ حیاتِ خورشیدسان و جاویدانش شدند! حیاتى که مرگ‌ناپذیر است و قامتى به بلنداى ابدیّت دارد و امواج آن، هر روز رو به گسترش است: عاشوراء، عاشَ وَراء! شاعر دیگر عرب هم در باب سالار شهیدان«ع»، چکامه‏اى شیوا دارد و در خلال آن مى‏گوید: مرگ حسین را دروغ بشمار؛ زیرا حسین«ع» حقیقتى باقى و ماندگار است: کَذِّبِ الْمَوتَ فَالحسینُ مُخَلَّد کُلَّما مَرَّتِ الدُّهورُ تَجَدَّد

 

*بحث دیگری که بسیار مهم است، شناخت روش‌های استعمار در مبارزه با نمادهای مذهبی و عاشورایی است. معمولاً ابرقدرت‌ها و دولت‌هاى مخالف دین، کار مبارزه با شعائر را به‌طور پلّه پلّه شروع مى‏کنند. به عبارت روشن‏تر، نخست پاره‏اى از شعائر را مورد هجمه قرار مى‏دهند و آنگاه پس از موفقیت در مبارزه با آنها، به مبارزه با بقیه مى‏پردازند. فکر مى‏کنید سرّ این  سیاست چیست؟

به نکته بسیار مهم و راهگشایى اشاره کردید. واقعش این است در میان شعائر مذهبى، آن دسته که چشمگیرتر یا شورانگیرتر از دیگر شعائرند، همواره سپرِ بلاىِ شعائر دیگرند؛ و دشمن براى نابودى کلّ شعائر، نخست از مبارزه با این‌گونه شعائر آغاز مى‏کند. مثلاً در امر پوشش بانوان، «چادر» (به عنوان «حجاب برتر»)، حصن و حفاظِ «روسرى» و «مانتو» است و یا در امر عزادارى سالار شهیدان«ع»، مسائلى نظیر «سینه‏زنى» و «زنجیرزنى»، حافظ و پاسدار «روضه‏خوانى» و «اشک و گریه» در سوک شهیدان کربلا هستند. یعنى، همان طور که در جبهه نظامى، خاکریزهاى گوناگونى وجود دارد که برخى درست در خط مقدّم و در تیررس مستقیم دشمن قرار دارند و برخى آن‌سوتر و در پشت خطّ مقدّم؛ شعائر دینى نیز این چنین‏اند و بعضى از آنها حکمِ خاکریزِ نخستین را دارند که فتح و تسخیر آنها، موجودیّتِ باقىِ شعائر را مورد مخاطره شدید قرار مى‏دهد.

استاد ما مرحوم آیت‌الله‏ حاج شیخ حسین لنکرانى«ره»، با اشاره به آیه شریفه اِنَّ الصَّفا وَ الْمَروَهَ مِن شَعائِرِ اللّه(۷)، مى‏فرمود: ببینید، خداى متعال از بین مناسک و شعائرِ گوناگون حج انگشت تأکید بر سعى بین صفا و مروه (هَروَله) نهاده که در چشم کفّار، صورتاً عجیب‌ترین و سخت‌هضم‏ترین آداب و مناسک حج است و حتى مایه تمسخر و استهزاىِ مُلحدانى چون ابن ابى‏العوجاء!(۸) تا مؤمنان به طواف و احرام که مى‏رسند یا فى‏المثل سینه و زنجیر را که مى‏بینند اشکال نکنند. در تشبیهى البته معکوس، درست مثل این است که دیوان عدالت، وزیر یا نخست‌وزیر را به جرم اختلاس به زندان افکنَد تا دیگران ـ که در رتبه‏هاى فروتر قرار دارند ـ حساب کار خود را بکنند. خداى متعال نیز در بین شعائر و مناسک دین، روى سعى صفا و مروه انگشت مى‏گذارد تا بدانند که دین در امر شعائر جدیت بسیار دارد و مؤمنان، به ظاهر برخى از شعائر (که در نگاه سطحى و بدوى ـ و نه عمیق و کُنه یاب ـ ممکن است چندان متین و معقول جلوه نکند) ایراد نکنند؛ بلکه بکوشند از سطح به اعماق روند و با تحصیل شناخت بیشتر از حکمت و غایت آن، مُنکران را نیز با حجّتى قاطع بر جاى خویش نشانند.

بارى ـ چنانکه گفتیم ـ برخى از شعائر، سپرِ بلاىِ برخى دیگرند و دشمن براى نابودى کلّ شعائر، همواره از مبارزه با پرشورترین و چشمگیرترین آنها آغاز مى‏کند. آنگاه چنانچه در حمله به این گونه شعائر، با دفاعى سخت و جانانه روبرو شد، جا مى‏زند و عقب مى‏نشیند و انجام توطئه را به فرصتى دیگر وا مى‏نهد و اگر مقاومتى جدّى و کوبنده ندید، یا توانست با وحشیگرى یا تزویر آن را سرکوب کند، حمله را تا فتحِ خاکریزهاى بعدى ادامه مى‏دهد و همچون رضاخان و بدتر از او آتاتورک، کلّ شعائر را نابود مى‏سازد. چنانکه رضاخان در این اواخر حتى در مقام حذف ماه‌هاى قمرى اسلامى از تقویم‌ها برآمد و شب یازدهم محرم یعنى شام عاشورا را در میدان توپخانه بساط رقص و پایکوبى به راه افکند! و فجایع آتاتورک نیز ـ از تغییر خط گرفته تا… منع گفتن اذان به عربى و… ـ مشهور تاریخ است. بنابراین باید هوشیار بود و در برابر هرگونه رخنه به‏ شعائر، محکم و استوار ایستاد و توطئه عمیق و گسترده دشمن را در نطفه خفه ساخت.

 

*ایام غمبار محرّم و صفر است و کاروان شهیدان و اسیران آل‌الله‏، در هودجى از اشک و آه محبّان آن خاندان استقبال مى‏شود. همدلى و همسوزى با سالار شهیدان«ع»، در منطق تشیع، هم وظیفه است و هم عشق. شاید هم بهتر باشد آن را یک چیز بیشتر ندانیم: وظیفه عاشقى! دوست داشتیم در این زمینه هم، بر بنیاد رهنمود قرآن و سنت معصومان«ع» صحبتى بفرمایید.

چشم. این به قول شما وظیفه عاشقانه، ریشه در تعلیمات قرآن و خاندان وحى دارد. از قرآن آغاز مى‏کنم. مى‏دانیم که قرآن کریم، دوستى خاندان پیامبر«ع» را بر امّت اسلام فرض و واجب ساخته و حتى آن را در حکم پاداش زحمات گرانقدر پیامبر صلی‌الله‏ علیه و آله در راه ابلاغ رسالت شناخته است: «قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرا اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِى الْقُربى».(۹) و ما ـ جماعت شیعه ـ مفتخریم که بر پایه این حکم صریح و قاطع قرآنى که حکمت آن حفظِ دین از دستبرد منحرفان است، به خاندان پاک آن حضرت عشق مى‏ورزیم.

پیداست که عشق و دوستى لوازمى دارد و یار و محبّ صادق کسى است که شرط دوستى را ـ چنانکه باید و شاید ـ به جا آورد، و گرنه این دوستى صرفاً یک دوستى زبانى و ظاهرى خواهد بود. شاعر مى‏گوید:

دلا، یاران سه قسمند ار بدانى:

زبانى‏اند و نانى‏اند و جانى

به نانى نان بده از در برانش

نوازش کن به یاران زبانى

و لیکن یار جانى را به دست آر

به جانش جان بده تا مى‏توانى!

شک نیست که از مهم‌ترین شروط و لوازم دوستى، همدردى و همدلى با یاران و عزیزان در مواقع سوگ یا شادى آنان است و درست از همین روست که در روایات ما بر جشن و سرور در ایّام شادى اهل‏بیت«ع» و ابراز حزن و اندوه در سوگ و ماتم آنان تأکید فراوان رفته است و اصولاً امتیاز شیعه از دیگران، نه در صِرفِ محبت قلبى به خاندان پیامبر بلکه در «اظهار و ابرازِ» این محبت است. چنان که وقتی متوکل خلیفه جبار و خونریز عباسی، زیارت کربلا را به قطع یکی از دستان و پاهای شیعیان موکول کرد، دوستداران اهل بیت برای حفظ این شعار اسلامی و اثبات مودت خود به اهل‌بیت پیامبر اکرم«ص»، سخاوتمندانه به قیمت قطع دست و پا به زیارت رفتند. حتی بعضی‌ها زیارت دوم و… را نیز به قیمت قطع دست و پا و جان خود خریدند تا استبداد عباسی را به چالشی خیره‌کننده بکشند و با روشی حسینی ـ یعنی بهره‌گیری از اهرم مظلومیت ـ متوکل، آن خلیفه سفاک را به زانو درآورند.

 احادیث بسیار زیادی از ائمه هدی درباره آثار محبت و مودت به آل‌الله به ما رسیده است که به تناسب بحث به بعضى از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. امیرالمؤمنین على«ع» مى‏فرماید: «إِنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالى اِطَّلَعَ اِلَى الأَرضِ فَاختارَنا وَاختارَ لَنا شیعهً یَنصُرُونَنا وَ یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحزَنُونَ لِحُزنِنا وَ یَبذُلُونَ اَموالَهُم وَاَنْفُسَهُمْ فینا، اولئک مِنّا وَ اِلَینا.»

یعنى، خداوند تبارک و تعالى به جانب زمین توجه فرمود، پس بر گزید ما را براى خویش و برگزید براى ما پیروانى را که یارى ما مى‏کنند و در شادى و حزن ما شرکت دارند و مال و جان خویش را در راه ما بذل مى‏کنند؛ آنان از مایند و نزد ما (باز مى‏گردند).(۱۰)

  1. از امام صادق«ع» نقل شده که فرمود: «شیعَتُنا جُزءٌ مِنّا خُلِقُوا مِن فَضلِ طینَتِنا، یَسُوؤهُم ما یَسُوءُنا وَ یَسُرُّهُم ما یَسُرُّنا، فَأَذا اَرادَنا اَحَدٌ فَلْیَقصُدهُم، فَهُم الَّذینَ یُوصَلُ مِنْه اِلَینا.»

یعنى، شیعیان ما پاره‏اى از خود ما بوده و از زیادى گل ما خلق شده‏اند، آنچه که ما را بدحال یا خوشحال مى‏سازد آنان را بدحال و خوشحال مى‏گرداند. پس هرگاه کسى اراده ما را دارد، قصد آنان کند که آنان واسطه ارتباط و اتصال با مایند.(۱۱)

  1. امام صادق«ع» فرمود: «خداوند شیعیان ما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. به خدا قسم، شیعیان ما همان مؤمنین‏اند. آنان به خدا قسم با حزن و حسرت طولانى خویش [در عزاى ما] شریک و همدرد مصیبت‌هاى ما خاندانند.» (۱۲)

۴ . یکی از روایات مهم، بیان نورانی از امام رضا«ع» است: «ریّان بن شبیب می‌گوید در نخستین روز ماه محرّم به محضر امام هشتم«ع» رسیدم، به من فرمود: «… اى پسر شبیب اگر مى‏خواهى در درجات عالى بهشت با ما باشى، پس در حزن ما اندوهگین و در شادى ما مسرور باش و محبت و دوستى ما پیشه کن، که اگر مردى [در این جهان] به سنگى مِهر ورزد، خداى متعال او را در روز قیامت با همان سنگ محشور مى‏کند.» (۱۳)

همچنین امام رضا«ع» می‌فرمایند: «هر کس مصائب ما خاندان را یادآور شود و به خاطر آنچه که بر ما وارد شده بر ما بگرید، روز قیامت در مقاماتى که خواهیم داشت همراه ما خواهد بود؛ و هر کس با یادآورى مصائب ما بگرید و دیگران را بگریاند، دیدگان وى در روزى که چشم‌ها مى‏گریند نخواهد گریست؛ و هر کس در مجلسى بنشیند که در آن امر ما احیا مى‏شود [= معارف و مناقب ما در آن یاد مى‏شود] قلبش در روزى که دل‌ها در آن روز مى‏میرند، نخواهد مرد.» (۱۴)

بنابراین این اظهار سوگ و سرور در غم و شادى آن بزرگواران، از مصادیق بارز «احیاى امر» و زنده داشتن نام و یاد و مرام آنان است.(۱۵) 

این وظیفه که مورد تأکید عقل و شرع است ایجاب مى‏کند که در ایام عزاى اهل‏بیت«ع» حزن و اندوه خود را به اشکال گوناگون به زبانِ گفتار و کردار و خوراک و پوشاک و… نشان دهیم. اظهار اندوه به زبانِ «گفتار و کردار»، با اشک و آه و ناله و زارى در سوگ آن عزیزانِ عالَمِ وجود صورت مى‏گیرد، و لعن و نفرین بر قاتلان و دشمنان آنان، و سر سلامتى دادن به دوستان و یارانشان… (چنان که زیارت عاشورا، آینه تمام نماى این «تولّى» و «تبرّى» است).

اظهار اندوه به زبانِ خوراک نیز به این است که طبق فرموده پیشواى ششم«ع» به معاویه بن وهب، عزاداران سید الشهداء«ع» در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آنکه یک‌ساعت از وقت فضلیت نماز عصر بگذرد (یعنى زمانى که امام حسین«ع» به شهادت رسیده و اندک اندک حَصرِ شدید آب از اهل بیت داغدار آن حضرت برداشته شد، فرا رسد (= مقارن حدود ساعت ۴ بعد از ظهر) آنگاه در حدّ لزوم، به غذاى معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند…(۱۶)

و بالاخره، اظهار همدلى و همدردى با اهل بیت سید الشهداء«ع» در لباس و پوشاک، بدان است که دوستان آن حضرت در روز عاشورا و دیگر ایام عزا به گونه‏اى لباس بپوشند که از حیث نوع و جنس و رنگ لباس یا نحوه پوشش آن، عرف و عادت اجتماعْ آن را نشان همدردى با بستگانِ عزیزِ از دست رفته مى‏شمارد ـ چیزى که چنانکه خواهیم دید، عرف و عادت بشرى در بسیارى از مناطق جهان، خاصّه در سرزمین وحى و زیستگاه امامان معصوم (یعنى حجاز و عراق عرب) مصداق بارز آن را در رنگ سیاه و پارچه خشن مى‏جوید و مى‏بیند.

عالم برجسته شیعى، رضى‌الدین سید بن طاووس ـ که با امام عصر«عج» سَر و سِرّى خاص داشت ـ مى‏گوید: همدلى و همراهى با ائمه زمان (که بر سر سفره لطف و احسانشان نشسته‏ایم) در سرور و احزان، از مهم‌ترین رسومِ اهل صفا و صاحبان وفا و دوستان مخلص است و این معنى در این ده روز (دهه اوّل محرّم) جا و جلوه بیشترى دارد، چون در این ده روز، دشمنان اسلام جهت قتل فرزندان پیامبر«ص» اجتماع کردند و با این کار، در مقام شکستن حرمت خداى متعال و رسول گرامى او و ـ اصولاً ـ شکستن حرمت اسلام و مسلمین برآمدند. به خاطر این فاجعه که فساد دین و دنیاى مسلمین را در برداشت، بایستى لباس‌هاى اندوه برتن کرد. پس شایسته است که انسان از نخستین شب این ماه به شیوه کسانى که مصیبتى سخت بر آنان وارد شده، حزن و اندوه خود را در تمامى حرکات و سکنات ابراز دارد و قصدش نیز از این عمل اظهار دوستى با اولیاى خداوند و دشمنى با اعداى او باشد.(۱۷)

 

  *سخن از سنّت «سیاه‌پوشى» در محرم به میان رفت. مى‏دانیم که دوستان و علاقمندان اهل بیت«ع» هر ساله در ماه محرم و صفر در و دیوار را به نشانه عزاى ایشان سیاه‏پوش مى‏کنند. به نظر شما این امر (به ویژه در عصر حاضر) تا چه حد اهمیت و ضرورت دارد؟

سیاه‌پوشى در سوگ امامان پاک خصوصاً در مصیبت جانسوز کربلا در عصر ما یکى از شعائر مهم شیعه است؛ شعارى چشمگیر و مؤثر که رونق و رواجى عامّ دارد. شیعه در ایام عادى و روزهاى معمول زندگى (به جز دو سه مورد عبا و عمامه…) نوعاً از پوشیدن لباس سیاه پرهیز مى‏کند، امّا به دهه اول محرّم یا آخر صفر و نظایر آن که مى‏رسد جامه مشکین مى‏پوشد و در و دیوار و کوى و برزن را سیاه‌پوش مى‏کند… و قرن‌هاست که تاریخ در بلاد شیعه‌نشین ناظر این صحنه است.

همین جا به مناسبت بیفزاییم که در عصر حاضر (به رغم اقدامات مفیدى که در جهت تبلیغ فرهنگ نماز و جهاد و شهادت، ترویج هنر قدسى و… صورت مى‏گیرد و در حدّ خود نیز مؤثر است) آثار فساد و تباهى ـ تباهىِ دل و فساد اندیشه ـ از در و دیوار جلوه‏گر است. بدحجابی‌ها، آرایش‌هاى کذایى، مُدهاى آنچنانى، استعمال واژه‌هاى بیگانه بر سر در مغازه‏ها و عنوان کالاها، رواج نام‌هایى که بعضاً هیچ‌گونه بویى از «اسلام» ـ بلکه «ایران» ـ در آن نیست، نشستن پول به جاى ایمان و عاطفه، فرو ریختن حریم و حیا در آداب معاشرت و نظام معمارى و دیگر مظاهر نفوذ تعلیم و تربیت غربى (ممزوج به بوالهوسی‌هاىِ دیرینِ بومى) به گونه‏اى رو به‏گسترش است که اگر سریع و پخته علاج نشود، مى‏رود که گوش‌ها و چشم‌ها بلکه مغزها و دل‌ها را پر سازد و عالَمى نو بسازد که «توده‌‏هاى انبوه»ش عروسک‌هایى شَمّاطه دارند که با ماهواره کوک مى‏شوند و از بیگانه خط مى‏گیرند…! در این حَول و وَلا، طبعاً آنچه که رنگى از اسلام عزیز و بویى از قرآن شریف دارد و یادآور اصالت‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌هاى بزرگ انسانى و الهى است سخت مغتنم است؛ خاصّه اگر بارز و چشمگیر و دلنشین باشد؛ و سیاهپوشى در سوگ ائمه نور چنین است، شعارى مذهبى که جلوه آن بر چشم‌ها مى‏نشیند و پیامش تا عمق دل‌ها ـ دل‌هاى بیزار از ظلم و جنایت و شیفته قسط و عدالت ـ نفوذ مى‏کند.

لباس سیاه نشانه عشق و دوستى به ساحَتِ امامان پاک است و اعلام جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل؛ جبهه‏اى که پهنه میدان آن از بام تا شام تاریخ است و جز به شمشیر حجّت آخرین«عج»، پایانِ خوش و محتومِ خویش را بازنخواهد یافت.

شیعه در عزاى حسین ـ که درود و رضوان خدا بر او باد ـ لباس مشکین مى‏پوشد تا دردِ درون را از مصیبتى که با قتل عزیز فاطمه«ع» بر اسلام ـ بلکه بر انسان ـ رفته است فریاد کند و نفرت خویش را از خیل ظالمانى که «چراغ هدایت» را کشته و حرمت عدل و فضیلت را شکستند اعلام دارد. لباس سیاهى که شیعه در هر محرّم مى‏پوشد، به حقیقت جلوه دودِ آهى است که خانه دل او را ـ دل پر عشق او را ـ در عزاى حسین«ع» اندوده است. آرى، تنها «اشک دیدگان» نیست که در خانه چشم نشان از عشق استوار شیعه به امام عدل و آزادى دارد؛ شیعه را صد نشانِ دیگر از عشق و اخلاص در آستین است که یکى از آنها نیز جامه سیاه عزایى است که در عاشورا به تن مى‏کند و در غدیر بَدَل به لباس سپید سرور مى‏سازد.

شیعه با سیاهپوشى خود در عاشورا مى‏رساند که در منطق وى، «بى حسین» جامعه تاریک است و جهان بی‌فروغ، و تاریخ؟ هیچ!. شب سرد و سیاه و تلخى که در آن شغالان زوزه مى‏کشند، روبهان مى‏فریبند، گرگان مى‏درند، و… غنچه‏ها مى‌‏پژمرند.

آیا بشریت را مصیبتى بدتر از این متصوّر است که شب‌پرستانِ روزستیز، به «شیشه» چراغ هدایت ـ وجود نازنین فاطمه«ع» ـ سنگ زنند و چندى بعد خودِ چراغ هدایت ـ حسین بن على«ع»ـ را نیز کشته و بیجان سازند؟! (هر چند که خداى جهان ـ جلّت عظمته ـ این چراغ را یکسره خاموش نخواست و نور تابناک آن را در وجود مستمر امامان پاک، نسلاً بعد نسل پایدار ساخت). پس باید به شیعه حق داد که یاد آن فاجعه را تا طلوع آفتاب عدل«عج» در صبح ظهور، همیشه بزرگ و گرامى دارد و به رهنمود امامان خویش از محفل سوگ آن امام همام پایگاهى ماندگار جهت نشر و تبلیغ پیام وى سازد.

 

*به فلسفه سیاه‌پوشی در عزای امامان اشاره فرمودید. به نظر شما مهم‌ترین موارد تاریخی که سیاه‌پوشی را به عنوان یکی از شعائر اهل بیت«ع»، رسمیت می‌دهد، چیست؟

حقیر، ریشه‌های تاریخی، روایی و فقهی سیاه‌پوشی را به‌طور مستند و مبسوط در کتاب «سیاهپوشی در سوگ ائمه نور«ع»» بحث کرده‌ام و تاکید می‌کنم که خوانندگان محترم حتماً برای اطلاع از جزئیات آن به این کتاب مراجعه کنند. اینجا با مجال اندکی که دارم برای نمونه فقط به مهم‌ترین موارد اشاره می کنم:

شعر، لغت، تاریخ، سیره و حدیث به وضوح نشان مى‏دهد که سیاه‌پوشى در سوگ شهداى اهل البیت«ع» به‌ویژه سالار شهیدان«ع»، رسم و سیره جارى خاندان پیامبر«ص» و دوستان و شیعیان آنان بوده و این بیت شریف در ایام عزا به رسم معمول در میان عرب تأسى مى‏جسته است. قدیمی‌ترین موردى که تاریخ اسلام از سیاه‌پوشى بر شهداى آل‌الله یاد مى‏کند، سیاه‌پوشى دختر امّ سلمه و ربیبه رسول‌الله (زینب) و زنان انصار در سوگ حمزه سیدالشهداء «ع» و سپس سیاه‌پوشى اسماء بنت عمیس در عزاى شوى خویش، جعفر طیار«ع» پس از جنگ موته است.

گذشته از دو مورد فوق، مى‏توان به سیاه‌پوشى همسران پیامبر«ص» در سوگ آن حضرت، سیاهپوشى حسنین«ع» در سوگ مولاى متقیان«ع»، سیاه‌پوشى زنان بنى‌هاشم در عزاى امام مجتبى«ع» و نیز امام حسین«ع»، سیاه‌پوشى شیعیان و نیز فضل بن عبدالرحمن (شیخ و بزرگ بنى‌هاشم) در سوگ زید فرزند امام سجاد«ع»، سیاه‌پوشى مردم خراسان در سوگ زید و یحیى، توصیه سیف بن عَمیره، صحابى بزرگ امام صادق و کاظم«ع» شیعیان را به سیاه‌پوشى در عزاى سیدالشهداء، سیاه‌پوشى سلیمان بن ابی‌جعفر در تشییع پیکر امام کاظم«ع» اشاره کرد. در طول دوران غیبت پیشواى دوازدهم«عج» نیز، شواهد تاریخى بسیارى (خاصّه در شعر و ادب شیعى) مى‏توان جست که حاکى از سیاه‌پوشی ـ به مثابه شعارى عامّ و رایج در میان شیعه ـ در سوگ سالار شهیدان«ع» است، به گونه‏اى که این معنى حتى در نقش نگین سیاه شیعیان نیز منعکس بوده است:

انا غروىّ شدید السواد

و قد کنت ابیض مثل اللّجین

و ما کنت اسود، لکنّنى

صبغت سواداً لقتل الحسین«ع»

خلاصه مطلب این است که این مسئله از شعائر اصیل اسلامی است که ریشه در صدر اسلام دارد، نه اینکه زاییده عباسیان باشد. در کتاب سیاه‌پوشی شرحی مفصل از سوء‌استفاده بنی‌عباس از این شعار اصیل شیعی به دست داده‌ام که علاقمندان می‌توانند برای اطلاع بیشتر به آن مراجعه کنند.(۱۸)

*در خاتمه اگر توصیه یا پیامى دارید، بفرمایید.

در عصر ما که کفر به شبیخونى عظیم و بى‏امان دست زده و با مسلسل فیلم و تئاتر و رمان و ماهواره و…، مغز و دل میلیون‌ها پیر و جوان را در چهار گوشه جهان ـ خاصّه شرق اسلامى و ایران شیعى ـ هدف گرفته است و از منجنیق استعمار ـ دمادم ـ سنگ فتنه مى‏بارد، چاره‏اى نیست جز آنکه، آنچه را که نشانى از دوست و پیامى از فرهنگ و سنن الهى گذشته‌مان با خود دارد، سخت و استوار، از دستبرد دشمن پاس داریم، بلکه از آن نور و گرما گیریم و تنور جنگ با آفات زمانه را ـ که همچون سُموم سرد خزان به باغ معنویت شرق زده است ـ هرچه بیشتر داغ و روشن نگه داریم که در تیربارانِ خصم، سپر از کف نهادن و تیغ از دست دادن را جز ننگِ شکست، فرجامى در پى نیست. فراموش نکنیم که شعائر عاشورا از مهم‌ترین نمادهای مذهبی هستند که در ماه محرم به شکوفایی و ثمردهی فزاینده‌ای می‌رسند. مع‌الأسف هر سال با فرارسیدن ماه محرم ما مصیبت‌زده دو ماتم هستیم. یکی مصائب خود امام حسین«ع» و اهل‌بیت مظلومش و دیگری هجمه‌ها و مبارزات بی‌امان با شعائر حسینی. همزمان با فوج عظیم مردم در اندوهیاد محرّم، برخی رسماً به محو سوگواره حسینی کمر همت بسته و از اساس آن را زیر سؤال می‌برند. جماعتی دیگر هم که خطرشان خیلی بیشتر است از راه می‌رسند و گاه متاسفانه به اسم مبارزه با غلوّ، شرک و خرافات، خواسته یا ناخواسته، درصدد تضعیف آئین عزاداری و آموزه‌های ولایی تشیّع برمی‌آیند. به هوش باشیم که دشمن، ما را ـ به دست خویش ـ خلع سلاح نکند…!

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجادله، ۲۲ و فتح، ۴٫

۲ـ نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، بخش کلمات قصار، حکمت ۲۲۷٫

۳ـ معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۶٫

۴ـ‌ حج، ۳۲٫

۵ـ‌ نکته‏هاى ناب از آیت‌الله‏ العظمى بهجت، رضا باقى زاده گیلانى، صص ۵۱ ـ۵۲ .

۶ـ زندگینامه استاد الفقهاء شیخ انصارى قدّس سرّه، ضیاءالدین سبط الشیخ، ص ۱۲۷٫

۷ـ بقره، ۱۵۸٫

۸ـ‌ ابن ابى العوجاء در بحث مشهورش با امام صادق«ع» که با پاسخ‌هاى کوبنده امام روبه‌رو شد، به مسخره آداب حج پرداخته و لبه تیز حمله را در آن میان متوجه «هروله» حجاج در حین طواف قرار مى‏دهد توحید صدوق، باب ۳۶، ص ۲۵۳٫

۹ـ شورى، ۲۳٫

۱۰ـ‌ بحارالانوار، علامه مجلسى، ۴۴/۲۸۷٫

۱۱ـ امالى طوسى، مقدمه سید محمد صادق بحرالعلوم، ص ۳۰۵٫

۱۲ـ بحار الانوار، همان، ۴۳/۲۲۲٫

۱۳ـ الامالى، شیخ صدوق، مقدمه شیخ حسین اعلمى مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، طبع ۵، بیروت ۱۴۱۰ ق ـ ۱۹۹۰ م مجلس ۲۷، رقم ۵، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۳٫

۱۴ـ‌ بحار، همان، ۴۴/۲۷۸٫

۱۵ـ‌ بحار، ۴۴/۲۷۸٫

۱۶ـ ک، حدیث معاویه بن وهب از امام صادق«ع» (تاریخ النیاحه على الأمام الشهید الحسین بن على«ع»، سید صالح شهرستانى، ۱/۱۵۷ـ۱۵۹٫

۱۷ـ اقبال سید بن طاووس، بخش مربوط به اعمال شب اول محرم.

۱۸ـ ر.ک: سیاهپوشی در سوگ ائمه نور؛ ریشه‌های تاریخی، مبانی فقهی، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ج سوم، تهران۱۳۹۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

عاشورا و شعائرِ عاشورا عامل اصلی مقاومت، بیداری و پایداری ایرانیان در برابر انواع توطئه‌ها و تجاوزهای استعمار است؛ یعنی در کشور ایران، «تشیّع» و «منطق عاشوراییِ شیعه» از یک سو ملاطِ وحدت ملی است و از سوی دیگر مثل یک موتور شورآفرین، خون را به کالبد شیعه تزریق می‌کند و مردم را بر ضد استبداد و استعمار به حرکت وامی‌دارد

 

۲٫

پیامدهای فرهنگ عاشورا که با احیای شعائر و سوگواره آن صورت بسته است، سد مهمی در برابر نفوذ فرهنگی-سیاسی استکبار است. اگر استعمار از فرهنگ عاشورا ضربه‌های سختی نخورده بود که دست به چنین مبارزه حساب شده و بی‌امانی با زنده‌داشت و ترویج آموزه‌ها و نمادهای آن نمی‌زد

 

 

۳٫

تاریخ ایران کراراً اثبات کرده که حماسه امام حسین«ع» می‌تواند نظامی سیستمی و کارآمد در تأمین سعادت کامل بشر باشد، اما بایستی تحت رهبری فقیه اصیل و جامع اسلامی باشد تا سعادت و آزادی بشر را فراهم کند و با رعایت همه اهداف و جوانب قیام عاشورا، به بیراهه و انحراف کشیده نشود

 

۴٫

لباس سیاه نشانه عشق و دوستى به ساحَتِ امامان پاک است و اعلام جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل؛ جبهه‏اى که پهنه میدان آن از بام تا شام تاریخ است و جز به شمشیر حجّت آخرین«عج»، پایانِ خوش و محتومِ خویش را بازنخواهد یافت.

 

۵٫

عالم برجسته شیعى، رضى‌الدین سید بن طاووس ـ که با امام عصر«عج» سَر و سِرّى خاص داشت ـ مى‏گوید: همدلى و همراهى با ائمه زمان (که بر سر سفره لطف و احسانشان نشسته‏ایم) در سرور و احزان، از مهم‌ترین رسومِ اهل صفا و صاحبان وفا و دوستان مخلص است و این معنى در این ده روز (دهه اوّل محرّم) جا و جلوه بیشترى دارد

23اکتبر/17

امام گفت: شاه را بگذارید برای من

بسم الله الرحمن الرحیم

درگذشت خطیب مجاهد مرحوم حجه‌الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی اصغر مروارید رحمه‌الله علیه را به خاندان و بازماندگان محترم تسلیت عرض می‌کنم. ایشان از مبارزان قدیمی نهضت اسلامی و از یاوران صادق امام راحل در نخستین سال‌های مبارزات بود و دست‌اندرکاران نهضت خاطرۀ سخنرانی‌های پرشور ایشان را از یاد نمی‌برند. رحمت و غفران الهی بر ایشان باد.        سیّد علی خامنه‌ای / ۱۷ مرداد ۹۶

 

 

«خاطره‌ها وناگفته‌هایی از ادوارگوناگون نهضت اسلامی»

 

 

درآمد:

در روزهایی که بر ما گذشت، خبر رحلت روحانی مجاهد زنده یاد حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ علی اصغر مروارید برای فعالان نهضت اسلامی تاثرآور بود. او درتاریخ انقلاب، چهره‌ای پرآوازه ومبارز به شمار می‌رفت و در چشم همه علاقمندان به امام و مبارزه، قدر ومرتبتی والا داشت. در فقدان اودر مرداد ماه امسال رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(دام ظله) وبسیاری از مسئولان وچهره‌های سیاسی-انقلابی، پیام تسلیت صادرکردند ویادش را گرامی داشتند.

«پاسدار اسلام» نیز در تکریم نام وخاطره این عالم مبارز، گفت وشنودی منتشر نشده از خاطرات وی درباره برخی فراز ونشیب‌های نهضت اسلامی را به شما تقدیم می‌دارد و برای آن بزرگوار علو درجات مسالت می کند.

 

*حضرتعالی در زمره شخصیت‌هایی هستید که همواره در مقاطع خطیر دوران مبارزات نهضت اسلامی در صحنه حضور داشتید و به عنوان یکی از چهره‌‌های شاخصی که با حضرت امام همراهی ‌کرده‌اند، برای همه، شخصیت برجسته و بارزی هستید. با اینکه جز در دوره کوتاهی در درس اصول، در درس‌های امام حضور نداشتید، چگونه در شرایط دشوار همواره در کنار ایشان بودید و از چهر‌ه‌های شاخص در پیگیری نهضت امام شدید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من از نوجوانی سر پرشوری داشتم و نمی‌توانستم ظلم و ستم و زورگوی را تحمل کنم. بزرگ‌ترها گاهی به شوخی می‌گفتند: در بچگی هر وقت با کسی دعوا می‌کردی، می‌گفتی: می‌روم آژان می‌آورم! همین روحیه سبب گردید که بعد از طی دروس مقدماتی به تهران بیایم و جذب شخصیت‌هایی چون شهید نواب صفوی، فدائیان اسلام و مرحوم آیت‌الله کاشانی بشوم و خیلی زود پا به میدان مبارزه بگذارم.

 

*با شهید نواب صفوی هم حشر و نشر داشتید؟

بله، ایشان و دوستانش تا آخرین روزهای زندگی و قبل از دستگیری با من صمیمی بودند و رابطه صمیمی داشتیم.

 

*هنگام دستگیری آنها در تهران بودید؟

خیر، در قم بودم و آنها یک هفته قبل از شهادت، در حجره من در قم مهمان من بودند. وقتی خبر شهادت آنها را شنیدم تا مدت‌ها از همه بیزار بودم و احساس می‌کردم انسان چقدر باید پست باشد تا بتواند با آدم‌های فرشته صفتی مثل آنها چنین رفتاری را انجام بدهد. این احساس را تا همین الان با خودم دارم.

 

*جنابعالی چگونه با حضرت امام آشنا شدید؟

همین روحیه اعتراض به ظلم و شور و  اشتیاق زیاد برای مبارزه با ستمگران باعث شد که با آشنایی با مرحوم حاج آقا مصطفی، جذب شخصیت مرحوم امام شوم.

 

*آشنایی شما با حاج آقا مصطفی چگونه بود؟

ایشان در سال ۱۳۲۴ همراه امام برای زیارت به مشهد آمده بود. من تازه تحصیل در حوزه را شروع کرده بودم و ایشان را در مدرسه خیرات خان دیدم. آقا مصطفی حدوداً ۱۶ سال سن داشت و در میان طلبه‌ها خیلی خوش درخشید.

 

*چه ویژگی‌های در حاج آقا مصطفی برای شما جالب بودند؟

مهم‌ترین ویژگی او این بود که جلوی هیچ‌کس دست و پایش را گم نمی‌کرد و خودش را نمی‌باخت و حتی اگر با یک مرجع تقلید هم حرف می‌زد، خیلی صریح و با شجاعت حرفش را می‌زد و مثلاً می‌گفت: این مطلبی که شما دارید می‌گویید، از لحاظ ادبی قابل بحث است! آن روزها هنوز به درس‌های فقه و اصول نرسیده بود و در سطح ادبیات بود و لذا در مورد ادبیات بحث می‌کرد. با صدای بلند هم حرف می‌زد. در انواع ورزش، به خصوص شنا هم مهارت خاصی داشت.

 

*جنابعالی از منبری‌های برجسته دوران نهضت هستید. نخستین بار دراین جریان کی منبر رفتید؟

من چند سالی در مشهد بودم و جز یکی دو بار، نتوانستم مرحوم امام و حاج آقا مصطفی را ببینم و دورادور جویای احوالشان بودم. بعد از مشهد به تهران آمدم و بعد از دو سال اقامت در تهران، در سال ۳۲ به قم رفتم و از همان جا منبر رفتن‌های من شروع شد و به این ترتیب به امام و حاج آقا مصطفی که در بعضی از مجالسی که من منبر می‌رفتم شرکت می‌کردند، نزدیک شدم. منبرهای من با توجه به ذوقیاتی که داشتم، معمولاً عرفانی از آب در می‌آمد و چون قرآن را هم حفظ بودم، مباحث قرآنی و سیاسی و عرفانی در هم می‌آمیخت و این مطابق ذوق امام بود. چون ایشان شخصیتی جامع داشتند ودرهمه فنون وارد بودند.

 

*در نخستین برخورد، چه ویژگی‌ای در حضرت امام شما را جذب کرد؟

چهره، متانت و سبک راه رفتن ایشان. امام جذابیت‌های ذاتی زیادی داشت. من در اوایل ورود به قم، ایشان را در مسیر حرم و مراسم‌های روضه و درس می‌دیدم و رفتارش بسیار برایم جذاب بود. درخیلی از امور با دیگران متفاوت بودند.

 

*ظاهراً جنابعالی در روزهای پایانی زندگی مرحوم آیت‌الله خوانساری هم با ایشان ملاقات داشتید. خاطره آن دیدارها را بفرمایید؟

من برای منبر به شهرهای مختلفی می‌رفتم. از جمله در تابستان سال ۱۳۳۱ به همدان رفتم. اتفاقاً مرحوم آیت‌الله آسید محمدتقی خوانساری، مرحوم آیت‌الله اراکی، مرحوم امام و مرحوم حاج آقا مصطفی هم در همدان بودند. من شب‌ها بعد از نماز جماعت که به امامت آیت‌الله اراکی اقامه می‌شد، منبر می‌رفتم. مرحوم آیت‌الله خوانساری بیمار بود، با این همه چند شبی پای منبر من آمد. یک شب حال ایشان رو به وخامت گذاشت. من مجرد بودم و جایی را نداشتم که اقامت کنم، لذا بعد از منبر به مدرسه معصومیه می‌رفتم و در آنجا استراحت می‌کردم. شبِ رحلت آیت‌الله خوانساری خواب دیدم که وارد تالار باشکوهی شده‌ام و در اطراف مجلس، ائمه اطهار (ع) نشسته‌اند. من صورت‌هایشان را نمی‌دیدم، ولی متوجه بودم که یکی از آنها امام زمان (عج) هستند. آیت‌‌الله خوانساری در کنار ایشان نشسته بود من دو زانو و به حالت ادب در مقابل حضرت نشستم و پرسیدم که: حال آقای خوانساری چطور است؟ ایشان فرمودند که: ایشان دیگر خوب نمی‌شود!

صبح زود با شتاب به منزل آیت‌الله خوانساری رفتم و دیدم پسر ایشان، آسید محمدباقر دارد گریه می‌کند. فهمیدم که آقای خوانساری لحظاتی قبل از دنیا رفته‌اند و من جزو اولین کسانی بودم که از این موضوع باخبر شدم و بالای سر پیکر ایشان حضور پیدا کردم.

 

*حضرتعالی همواره از علاقه و ارادت خاصی که به مرحوم علامه طباطبایی دارید سخن گفته‌اید. اشاره‌ای به این موضوع هم داشته باشید.

من در طول دوران تحصیل، به دو نفر ارادت خاصی داشتم. یکی مرحوم امام و یکی مرحوم علامه طباطبایی. مرحوم علامه تابستان‌ها به درکه شمیران می‌آمدند و من هم به عشق ایشان در آنجا اتاقی را اجاره می‌کردم تا بیشتر بتوانم از محضرش کسب فیض کنم. من به قدری به اخلاص، قداست و عرفان مرحوم علامه ایمان داشتم که در و دیوار خانه‌اش را می‌بوسیدم، در حالی که اصولاً اهل این جور کارها نیستم. در یکی از دفعاتی که در درکه به دیدار علامه رفتم، آقای مصباح یزدی هم حضور داشت و من از هردو بزرگوار دعوت کردم به مجلس عروسی من بیایند که تشریف آوردند. بنده با صبیّه آقای اسلامی ازدواج کردم که خانه‌شان روبه‌روی خانه امام بود و این وصلت هم موجبات آشنایی و صمیمیت بیشتر با خانواده امام را فراهم آورد. به خصوص همسر بنده و همسر امام رابطه بسیار صمیمانه‌ای را با یکدیگر برقرار کردند که تا پایان حیات خانمِ امام ادامه داشت.

 

*از کی متوجه گرایشات سیاسی حضرت امام شدید و نحوه همراهی شما با ایشان به چه شکل بود؟

اولین بار با خواندن کتاب کشف‌الاسرار که در دهه ۲۰ نوشته شده است و کاملاً روحیه مبارزاتی امام را نشان می‌دهد. اوایل عده‌‌ای می‌خواستند علت نگارش این کتاب را به مصادره املاک و داریی‌های پدر امام توسط رژیم شاه ربط بدهند که البته ساده لوحی محض بود و نگارش چنین کتابی در آن سال‌ها ،انگیزه و جرأت فوق‌العاده زیادی را می‌طلبید. بنده با نشر و چاپ کتاب امرار معاش می‌کردم و در طول مدت طلبگی، دیناری از هیچ مرجعی شهریه نگرفتم.یک بار به ایشان عرض کردم که اجازه بدهند کتاب کشف‌الاسرار را چاپ و پخش کنم، ولی امام گفتند: دوست ندارم دوستان نزدیک من به عنوان ناشر وکتاب فروش مطرح باشند.

در سال‌های آغاز نهضت، من از منبری‌های ثابت منزل امام بودم و در اغلب مجالسی که در آنجا برگزار می‌شدند، من منبر می‌رفتم. به امام هم علاقه زیادی داشتم و لذا پیگیر مسائل و مبارزات سیاسی و مبارزاتی هم بودم. این علاه و پیگیری‌ به حدی بود که وقتی امام در روز عاشورا تصمیم گرفتند در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند، مرحوم آشیخ فضل‌الله محلاتی و مرحوم مهدی عراقی به تهران آمدند و به من گفتند که: قرار است شما و آسید غلامحسین شیرازی قبل از آقا در مدرسه فیضیه به منبر بروید. ماه محرم بود و من در تهران منبر داشتم. اما آقایان با امام صحبت کرده بودند و امام هم گفته بودند که به سراغ فلانی بروید.

در هر حال من به قم رفتم. آقای شیرازی منبر رفت که البته حرف‌های داغ و انقلابی نزد. بعد من منبر رفتم و از وضعیت تهران گزارشی دادم و گفتم: مردم خواهان اصلاح امور هستند و از مراجع و علما توقع دارند که در این امر دخالت کنند و تذکرات لازم را به حکومت بدهند و بدیهی است هر چه که آنها بگویند، مردم تمکین خواهند کرد… منبر من قبل از سخنرانی امام خیلی تند بود، طوری که بعضی‌ها گفتند: حرف‌های فلانی باعث شد که آقای خمینی آن‌طور پرشور و تند صحبت کند و بعد هم باعث دستگیری ایشان شد! افسوس می‌خورم که نوار سخنرانی آن روز که کاملاً روحیه مرا نشان می‌دهد، در دست نیست.

امام روحیه مرا کاملاً می‌شناختند و می‌دانستند که مبارزه، برای من یک امر جدی است. یک بار که قرار بود پیش از ایشان منبر بروم، مرا خواستند و گفتند: «می‌خواهی بالای منبر چه بگویی؟» گفتم، «می‌خواهم صریحاً به شاه حمله کنم!». امام گفتند، «شاه را بگذارید برای من!»

 

*پس از سخنرانی فیضیه چه کردید؟‌

سریع به تهران برگشتم، چون منبر داشتم. با سخنان تندی هم که امام گفته بودند، منتظر حوادثی بودم، ولی ابداً تصورش را هم نمی‌کردم که به گستردگی واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ بشود. روز ۱۵ خرداد موقعی که خبر دستگیری امام را شنیدم، تردید نکردم که به سراغ من هم خواهند آمد. همه منبرها را تعطیل کرده بودند و غیر از من، دیگران نمی‌توانستند منبر بروند. من به مدرسه مروی رفتم و دیدم ژاندارم‌ها به آنجا ریخته‌اند، منتهی چون چهره مرا نمی‌شناختند، دستگیرم نکردند. بعد به منزل برادرم در محله دولاب و بعد هم به درکه رفتم. همه علما و فضلای شاخص از جمله آقای مطهری و آقای فلسفی را دستگیر کرده بودند، ولی مرا نتوانستند پیدا کنند. بعدها سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران به من گفت : همه جا را برای پیدا کردن تو زیر و رو کردیم!

 

*نهایتا در چه زمانی و چگونه دستگیر شدید؟

تا ماه رمضان مخفی بودم. در ماه رمضان موج دستگیری‌ها کمی فروکش کرده بود و این طور به نظر می‌رسید که مثل گذشته پیگیر قضیه نیستند. مرحوم مهدی عراقی به سراغم آمد و گفت: «نمی‌شود که آقا را گرفته باشند و ما همین طوری ساکت بنشینیم. خوب است که در ماه رمضان جلساتی را برگزار کنیم و مطالبی را که لازم هست به اطلاع مردم برسانیم».

من تصمیم گرفتم دعوت‌هایی را که برای منبر من می‌شود، قبول کنم و قرار شد بعد از نماز مرحوم آقای حق‌شناس، در مسجد امین‌الدوله منبر بروم. مرحوم عراقی و دوستانش در مسجد جامع هم تدارک دیده بودند و من ساعت سه بعدازظهر هم در آنجا منبر می‌رفتم. مأموران ساواک دائماً مترصد بودند که مرا دستگیر کنند، ولی با هوشیاری آقای مهدی عراقی و کمک مردم، هر بار از مسجد فرار می‌کردم. هر بار هم مرا در جاهای متفاوتی از ماشین پیاده می‌کردند که مأموران ساواک نتوانند ردّم را بزنند. ژاندارم‌ها و مأموران ساواک در بین مردم بودند تا در فرصت مناسبی مرا دستگیر کنند، اما موفق نمی‌شدند. یک بار مرحوم آقای حق‌شناس گفت: من قلبم بیمار است و نمی‌توانم تحمل کنم که مأموران به مسجد بریزند و برای مردم مزاحمت ایجاد کنند!

بالاخره یک روز مسجد را محاصره کردند و سرهنگ طاهری، رئیس پلیس تهران شخصاً فرماندهی عملیات را به دست گرفت و مرا دستگیر کردند و به زندان قزل‌قلعه فرستادند. دو سه روزی در آنجا بودم و بعد به من گفتند: وسایلت را جمع کن و مرا به منزل سرتیپ هدایت بردند که خانه بسیار وسیعی بود و تجهیزات و امکانات فراوانی داشت!

 

*چطور چنین زندانی را برای شما تدارک دیدند؟‌

بعد از تجربه ۱۵ خرداد و دستگیری عده زیادی از علما و مدرسین، می‌دانستند که اگر بخواهند به برخوردهای تند خود با روحانیت ادامه بدهند، قادر نخواهند بود پیامدهای قضیه را مدیریت کنند. از آن به بعد هر کسی را که دستگیر می‌کردند، پیش ما می‌آوردند، از جمله مرحوم آیت‌الله فومنی، پسرشان حسین آقا فومنی، آقای شجونی، آقای شجاعی و چند نفر دیگر. خانه به شکلی بود که انگار دارند از ما پذیرایی می‌کنند و ابداً حالت زندان نداشت. سرهنگ مولوی هم هر شب می‌آمد و حسابی با ماها گرم می‌گرفت و چون می‌دانست من خیلی به امام علاقه دارم، می‌گفت: من خودم تو را پیش آقای خمینی می‌برم! بعدها شنیدم که رئیس ساواک، سرهنگ مقدم گفته بود: «عجب گرفتاری شده‌ایم! هر جا اسم خمینی هست، اسم مروارید هم هست!»

 

بالاخره شما را به ملاقات حضرت امام برد؟‌

بله، شب عید فطر مولوی آمد و گفت: «فردا صبح آماده باش که می‌خواهم تو را پیش آقای خمینی ببرم. منتهی قبلش باید با تو حرف بزنم. من یک آدم شمری هستم، ولی خوش دارم با تو رفاقت کنم.» بعد یک دسته اسکناس را به من داد و گفت: «کسی غیر از من و تو از این قضیه خبردار نمی‌شود. هر چقدر دلت می‌خواهد بردار، من هم اگر روزی به پول نیاز داشتم، می‌آیم و از تو می‌گیرم!». گفتم: «من تا دلت بخواهد نقطه ضعف دارم، ولی قطعاً پول نقطه ضعف من نیست، چون همیشه خودم کار کردم و پول داشته‌ام و در تمام دوران طلبگی یک ریال وجوهات نگرفته‌ام، بنابراین به پول تو نیاز ندارم». خلاصه خیلی سعی کرد با من رفیق بشود.

فردا صبح با لباس تمام رسمی دنبالم آمد. می‌خواست بعد از اینکه مرا نزد امام برد، خودش برای سلام رسمی عید فطر به دربار برود. مرحوم آیت‌الله فومنی هم خیلی دلش می‌خواست امام را ببیند و سرهنگ مولوی هم قبول کرد. ما را به منزلی در قیطریه بردند. امام نماز عید فطرشان را می‌خواند و سر سجاده نشسته بودند. وقتی سرهنگ مولوی وارد شد، فرصت را غنیمت شمردند و گفتند: «چرا به مردم حمله می‌کنید؟ این چه وضعی است که برای مردم درست کرده‌اید. مردم دارند در روستاها از شدت گرسنگی علف می‌خورند و غذا گیرشان نمی‌آید».

 

*به شما چه گفتند؟

امام کم حرف می‌زدند. از من تشکر کردند و یکی از سکه‌هایی را که نقش صاحب‌الزمان (عج) روی آن هست به من به عنوان عیدی دادند. سرهنگ مولوی مرا سر چهارراه قصر پیاده کرد و پرسید: «پول داری؟» گفتم: «بله».البته ده تومان بیشتر نداشتم!

 

*شما جزو اولین کسانی بودید که پس از آزادی امام از حصر به دیدار ایشان رفتید. از آن ایام برایمان بگویید؟

اشاره کردم که منزل پدر خانم من روبه‌روی منزل امام بود و لذا جزو اولین کسانی بودم که از بازگشت امام باخبر شدم. قرار بود طلبه‌ها، صبح و بعدازظهر در مدرسه فیضیه جشن بگیرند. در جلسه صبح آقای خزعلی منبر رفت و بعد مرحوم علی حجتی قطعنامه‌ای را قرائت کرد که یکی از بندهای آن، آزادی زندانیان سیاسی بود. من آن شب در حضور امام منبر رفتم. آن شب سرهنگ مولوی به خانه ما زنگ زد و گفت: «سخنرانی تو خیلی شور نبود، ولی قطعنامه حجتی کار را خراب کرد!» با این همه، همان سخنرانی را هم تاب نیاوردند و من و عده‌ دیگری را دستگیر کردند و به تهران فرستادند. در زندان به مرحوم حجتی گفتم: «واقعاً بند آزادی زندانیان سیاسی را عالی عملی کردند!»

 

*ظاهراً قبل از منبر رفتن ملاقاتی هم با آقای ( سید کاظم ) شریعتمداری داشتید. ماجرا از چه قرار بود؟

جلسه جشن فضلای حوزه برای بازگشت امام بسیار مهم بود. آقای مکارم و عده‌ای دیگر از آقای شریعتمداری خواسته بودند که در آن مراسم شرکت کند، ولی وقتی ایشان فهمید سخنران مجلس من هستم، گفته بود: نمی‌آیم، چون مروارید فقط در دنیا آقای خمینی را می‌شناسد و بس! عده‌ای آمدند و به من گفتند: درست نیست که آقای شریعتمداری از تو دلگیر باشد، بیا برویم و دلخوری را رفع کنیم تا در این جلسه شرکت کند. من گفتم: «به شرط اینکه بگذارید از ایشان بپرسم مشکلش با من چیست؟ می‌آیم». گفتند: «اگر این حرف را بزنی که وضعیت بدتر می‌شود» و از من قول گرفتند که حرفی نزنم! من هم رفتم و سکوت کردم ونهایتا ایشان به آن جلسه آمد.

 

*در ماجرای سخنرانی حضرت امام دراعتراض به کاپیتولاسیون که منجر به تبعید ایشان شد در قم بودید؟

بله، یادم هست که در آن روز تمام کوچه‌ها و خیابان‌های منتهی به منزل ایشان پر از جمعیت بود. من در حیاط منزل پدر خانمم راه می‌رفتم و صدای پر صلابت امام را از بلندگو می‌شنیدم. حقیقتاً محشر بود و من واقعاً لذت بردم. آن روز امام نه تنها شاه که امریکا و اسرائیل را هم زیر بار شماتت گرفت و تکلیف همه ماها را معلوم کرد.

*در صحبت‌هایتان چند بار به نام شهید مهدی عراقی اشاره کردید. ایشان را از کی‌ می‌شناختید و مراودات شما در چه مقاطعی بود؟

من با فدائیان اسلام آشنا بودم، ولی یادم نمی‌آید که با ایشان در کجا آشنا شدم، اما از شروع نهضت امام بارها با هم اعلامیه رد و بدل کردیم. موقعی هم که با آقای توکلی‌بینا و مرحوم شهاب‌‌ و دوستان دیگرشان در قم برنامه‌ای داشتند، به خانه ما آمدند. گاهی بیست سی نفر می‌شدند و به زور در خانه ما جا می‌گرفتند. واقعیت این است که در قم خبر زیادی نبود و اینهایی که از تهران می‌آمدند، آتش مبارزه را تند می‌کردند. به نظر من کسی نزدیک‌تر و در عین حال گمنام‌تر از مرحوم عراقی به امام نیست. ایشان هیچ وقت به چشم نمی‌آمد و جلوی صحنه نبود، ولی پشت صحنه خدمات زیادی به انقلاب کرد، بی‌آنکه کوچک‌ترین چشمداشتی داشته باشد. حتی گاهی از خودش هم هزینه می‌کرد. همه کاری می‌کرد. از جمع کردن افراد و گرفتن ماشین برای آوردن آنها تا نصب بلندگوها. کوچک‌ترین اطلاعاتی که حاج مهدی به امام می‌داد به اندازه یک کوه اطلاعات پر سر و صدای بقیه می‌ارزید و امام واقعاً به اطلاعات حاج مهدی اعتماد داشتند. حاج مهدی بینی بین‌الله با کمال اخلاص به انقلاب خدمت کرد و هیچ ادعایی هم نداشت و مطلقاً اهل خودنمایی نبود.

به نظر من کسانی که آن روزها عهده‌دار مدیریت برنامه‌ها، از جمله قضیه ۱۵ خرداد بودند، حاج مهدی و گروهش بودند، چون کسی دل و جرأت انجام این جور کارها را نداشت. مخصوصاً بعد از قضیه ۱۵ خرداد که امام را به زندان بردند، همه، ماست‌ها را کیسه کرده بودند، اما مهدی عراقی و دوستانش در مؤتلفه تصمیم گرفتند مجلسی را راه بیندازند که سر و صداها نخوابد.

یادم هست هر وقت منبر داشتم و بعد از آن باید فرار می‌کردم، حاج مهدی مثل شیر دم در می‌ایستاد و با نوچه‌هایش مرا فراری می‌داد.

 

*در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور هم با گروهی که این کار را انجام دادند، رابطه داشتید؟‌

یک شب در منزل شهید صادق امانی بودم. مرحوم شفیق و حاج مهدی و آقای توکی‌بینا هم بودند. آن شب زیارت عاشورای عجیبی خواندیم و درباره اعدام منصور تصمیم گرفتند، اما بعد باز من دستگیر شدم و در جریان بقیه ماجرا نبودم.

 

*آخرین بار امام را کی دیدید؟

یک سال مانده به رحلت ایشان، ملاقاتی داشتیم. مرحوم آسید محمد صادق لواسانی هم بودند. گفتگویی طولانی و دلپذیری بود. امام گفتند: «آقای مروارید! شما برای من خاطره‌انگیز هستید» و به این شکل از خدمات و همراهی‌های من تقدیر کردند.

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

۱٫

مهم‌ترین ویژگی او (حاج آقا مصطفی)  این بود که جلوی هیچ‌کس دست و پایش را گم نمی‌کرد و خودش را نمی‌باخت و حتی اگر با یک مرجع تقلید هم حرف می‌زد، خیلی صریح و با شجاعت حرفش را می‌زد و مثلاً می‌گفت: این مطلبی که شما دارید می‌گویید، از لحاظ ادبی قابل بحث است!

۲٫

یک بار که قرار بود پیش از ایشان( امام )منبر بروم، مرا خواستند و گفتند: «می‌خواهی بالای منبر چه بگویی؟» گفتم، «می‌خواهم صریحاً به شاه حمله کنم!». امام گفتند، «شاه را بگذارید برای من!»

 

۳٫

صدای پر صلابت امام را از بلندگو می‌شنیدم. حقیقتاً سخنرانی امام در اعتراض به کاپیتولاسیون محشر بود و من واقعاً لذت بردم. آن روز امام نه تنها شاه که امریکا و اسرائیل را هم زیر بار شماتت گرفت و تکلیف همه ماها را معلوم کرد

 

۴٫

به نظر من کسی نزدیک‌تر و در عین حال گمنام‌تر از مرحوم عراقی به امام نیست. ایشان هیچ وقت به چشم نمی‌آمد و جلوی صحنه نبود، ولی پشت صحنه خدمات زیادی به انقلاب کرد، بی‌آنکه کوچک‌ترین چشمداشتی داشته باشد. حتی گاهی از خودش هم هزینه می‌کرد. همه کاری می‌کرد… حاج مهدی بینی بین‌الله با کمال اخلاص به انقلاب خدمت کرد و هیچ ادعایی هم نداشت و مطلقاً اهل خودنمایی نبود

23اکتبر/17

منشور مدیریت علوی، درس‌نامه مدیران

 

 

موضوع مقاله منشور مدیریت علوی براساس عهدنامه مالک اشتر نخعی، جامع‌ترین سند سیاسی و مدیریتی اسلامی است. بخش‌هایی از این منشور را درشماره‌های قبل با شرح و بیان از نظر گذراندیم و اینک به بخش دیگری از این درس‌نامه سیاسی ـ‌ مدیریتی می‌نگریم:

«اِیّاکَ وَ مَساماهُ الله فی عظمته، وَ التَشَبُّه بِهِ فی جَبَروتِه، فَانَ الله یَذِلُ کُلِّ جَبارِ، وَ یِهینَ کُلِّ(۱): ای مالک! «زنهار که با خود بزرگ‌بینی به رقابت با خداوند برخیزی و در جبروت به او تشبه جوئی که خدا هر جبار و مستکبری را خوار و ذلیل خواهد کرد.»

باز هم سخن از اخلاق سیاسی برای زمامداران است که در بخش پیشین بدان پرداخته شد. توصیه امیرمؤمنان علی«ع» به زمامداران و صاحبان قدرت است که به‌هوش باشند که دستخوش غرور قدرت و ریاست نشوند.

این طبیعت سرکش آدمی است که هرگاه زمینه را فراهم دید یا خود را بی‌نیاز پنداشت، سر به طغیان برمی‌دارد و اخلاق و ایمان و علم و دانش و تجربه و تاریخ را از یاد می‌برد.

انسان همین که می‌بیند همه چیز برای او فراهم است و گروهی در برابر او سر فرود می‌آورند، خود را گم می‌کند و حد و مرز اخلاق را پشت سر می‌گذارد. نه تنها در برابر بندگان خدا، بلکه در برابر خداوند قهار از روی کبر و غرور می‌ایستد، گاه مانند فرعون دعوی خدائی می‌کند و گاه مانند دیگر مستکبرانی که در هر عصر و زمانی بوده‌اند و هستند، با کبر و غرور مرزهای اخلاق را می‌شکند.

امام علی«ع» راه مبارزه با این خوی استکباری را تعلیم می‌دهند و می‌فرمایند  علاج  بیماری خود بزرگ‌بینی این است که انسان به عظمت خالق مافوق خود بیندیشد که هر چه دارد از اوست و او حتی به مقدار یک نفس کشیدن از خود استقلال ندارد. انسان باید عظمت خالق را که جهان نامتناهی بزرگ در برابر او هیچ است و «اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها»  به یاد آورد و باد غرور و تکبر را از سر بیرون کند.

فراز دیگر از منشور امام«ع» این است که بر اساس سنت الهی، خداوند جباران را ذلیل و خوار می‌سازد و با ذلت و حقارت، آنان را عبرت روزگار می‌گرداند.

به تاریخ پیشینیان بنگریم و سرگذشت جباران و خودکامگان را ببینیم که چگونه از آنان انتقام گرفته شد و چگونه با حقارت و ذلت به دولتشان و تمام هستی‌شان خاتمه داده شد.  این سنت تغییرناپذیر خداوند است: «فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّار»

هم‌اکنون در زمین جباران و خودکامگانی هستند که با ملت‌ها و محرومان و مستضعفان همان می‌کنند که پیشینیانشان می‌کردند، غافل از اینکه ظلم و ستم پایدار نیست و قهر الهی گریبان مستکبران را خواهد گرفت. مستضعفان نیز بدانند که سپیده عدالت از پس افق تاریک شب ظلم و ستم  سر خواهد زد و آنان نباید در برابر مستکبر سر تسلیم فرود آورند. البته این ایستادگی در برابر مستکبران هزینه‌ای دارد که باید پرداخت.

 

چالش‌های مدیران و مسئولان

«أَنْصِفِ اللهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِن نَفسِکَ، وَمِن خَاصَّهِ أَهلِکَ، وَمَن لَکَ فِیهِ هَوًى مِن رَعِیَّتِکَ، فَإِنّکَ إِلاَّ تَفعَل تَظْلِم. وَمَن ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کَانَ اللهُ خَصمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَن خَاصَمَهُ اللهُ أَدحَضَ حُجّتَهُ، وَکَانَ لِلَّهِ حَرباً حَتَى یَنزِعَ أَو یَتُوب(۲): انصاف در برابر خداوند و مردم را نسبت به خویشتن و خاندان خود و کسانى که از رعایا مورد علاقه تواند رعایت کن، چه اگر چنین نکنی و رعایت عدل و انصاف ننمائی ستم کرده‌ای و کسی که در حق بندگان خدا ستم کند، خداوند خصم اوست و از بندگانش حمایت می‌کند، و کسی که خداوند خصم او باشد عذر او را نپذیرند و خدا دشمن او خواهد بود مگر آنکه به خود آید و از نگاه توبه کند.»

در برابر مسئولان و دولتمردان چالش‌های بسیاری است. منشأ این چالش‌ها را امام«ع» بدین گونه اشاره فرموده‌اند:

 اول، هوای نفس که بزرگ‌ترین دشمن آدمی است، آنگونه که در روایت نبوی است: «أعدی عدُوِّکَ نفسُکَ الّتی بینَ جَنبَیک: دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست که در درون تو لانه دارد.»

«نفس اماره» دشمن خانه‌زاد انسان است که می‌بایست آن را به بند کشید. قرآن می‌فرماید: «اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی؛ کسی که در برابر عظمت خالق سر فرود آورد و از انتقام او بهراسد و نفس اماره را به بند کشد، بهشت جایگاه اوست.»(۳)

نفس اماره نیز چهره‌های گوناگون دارد و در هر حالتی از حالات انسان، به‌گونه‌ای از شهوت  نفسانی گرفته تا مال‌پرستی و جاه‌طلبی و شهرت و ریاست و… خودنمائی می‌کند. یک مقام مسئول می‌بایست خود را از این دام‌های شیطانی برهاند تا بتواند در جهت رضای خالق و مصلحت خلق گام بردارد و به بیان امام علی«ع» به خدا و خلق انصاف دهد و از آنچه برخلاف رضای خداوند است رهائی یابد.

همانگونه که حضرت فرمودند: «حکومت به مقدار یک کفش کهنه وصله دار برای من ارزش ندارد، جز اینکه حقی را به پا دارم و باطلی را از میان بردارم.»(۴)

دوم؛ بستگان نزدیک مقام مسئول که با خواسته‌های خود، او را به خلافکاری و تبعیض و بی‌عدالتی می‌کشانند (وَ مِن خَاصَّهِ أَهلِکَ) فرزندان، برادران و سایر بستگان که از مقامات مسئول مطالباتی دارند که برخلاف عدل و انصاف است. این مطالبات به گونه‌های مختلف مطرح می‌شوند. از پست‌های اداری گرفته تا حقوق‌های کلان و بهره‌برداری از امکانات بیت‌المال و سفرها و سفره‌ها. یک مقام مسئول اگر خواهان انصاف و عدالت است باید دست رد به سینه این خواسته‌ها بزند و به گونه‌ای در عدل و انصاف اصرار ورزد که بستگان نزدیکش به او طمع نکنند. همان گونه که در سیره مبارک مولای متقیان«ع» می‌خوانیم که از دادن اندکی از بیت‌المال به صورت پیمانه جو یا گندم به برادرش عقیل خودداری کرد و با آهن داغ شده به او هشدار داد.

حال ببینیم آیا ما در مسئولینمان چنین دغدغه‌ها و حساسیت‌هائی را شاهدیم؟

اگر آری، زهی سعادت‌مان! و اگر نه، حق نداریم دعوی پیروی آن حضرت را داشته باشیم و باید خود را برای بازخواست و محاسبه الهی در یوم‌الحساب آماده کنیم.

سوم، جناح‌بندی‌های سیاسی، سومین لغزشگاه مسئولان، گروه‌هایی هستند که به دلیل روابط حزبی یا داد و ستدهای سیاسی به دولت یا دیگر مسئولان چشم طمع دارند که مقامی را کسب و پستی را قبضه کنند؛ در حاشیه سفره بیت‌المال بار خود را ببندند و یا بدون کفایت سیاسی به آنان مسئولیت و پست و مقامی داده شود که متأسفانه موارد آن کم نبوده است. خواسته این گروه‌های وابسته به دولت‌ها یکی دو تا نیست و در میان این مطالبات گوناگون، قبضه کردن پست‌های کلیدی حاکمیت از همه خطرناک‌تر و زیانبارتر است، چون مصالح ملی و منافع عمومی و ارزش‌های دینی و اعتقادی به پای مطامع این مسئولان بی‌کفایت قربانی می‌شود. اگر اصل بر شایسته‌سالاری باشد بسیاری از این مسئولان فاقد کفایت لازم‌اند و سوءمدیریت، جامعه را از جنبه معنوی و مادی و امنیتی با چالش‌ها مواجه می‌سازد؛ دین را و نظام را بدنام می‌کند و اعتماد و امید را در دل‌ها می‌میراند که خسارت آنها با هیچ چیز قابل جبران نیست.

امروز ما در شرایطی هستیم که این مشکل کم و بیش طرح شده و تبعات فراوانی را به بار آورده است، از بی‌بند و باری‌های اخلاقی عده‌ای گرفته تا بیکاری و گرانی و رکود و یأس که سایه سنگین خود را بر برخی از قشرهای جامعه افکنده است. از همه اینها بدتر بدبینی به نظام و انقلاب هم بعضاً دیده می‌شود.

امیرالمؤمنین«ع» نکات مهمی را خاطرنشان می‌سازند که شایان توجه مسئولان است: «یَستَدَلَّ عَلَی ادبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِل(۵): چهار چیز نشانه انحطاط دولت‌هاست. ضایع کردن اصول و کارهای اصلی و کلیدی و پرداختن به امور فرعی و حاشیه‌ها که در مصالح ملت نقشی ندارد و جلو انداختن افراد دون‌مایه و عقب زدن نیروهای شایسته و کارآمد.»

به این بیان گرانسنگ امام توجه کنیم تا ببینیم آیا چالش‌های اجتماعی ما در عرصه‌های مادی و معنوی همین اموری نیستند که حضرت خاطرنشان کرده‌اند؟ بیائیم به فکر جبران آن باشیم و از شهیدان پاک‌باز و امت فداکار درس اخلاص بیاموزیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.

۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.

۳ـ نازعات، ۴۱.

۴ـ نهج‌البلاغه، خ ۳۳.

۵ـ غررالحکم.

 

 

سوتیترها:

۱

به تاریخ پیشینیان بنگریم و سرگذشت جباران و خودکامگان را ببینیم که چگونه از آنان انتقام گرفته شد و چگونه با حقارت و ذلت به دولتشان و تمام هستی‌شان خاتمه داده شد.  این سنت تغییرناپذیر خداوند است: «فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّار»

 

۲٫

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «چهار چیز نشانه انحطاط دولت‌هاست. ضایع کردن اصول و کارهای اصلی و کلیدی و پرداختن به امور فرعی و حاشیه‌ها که در مصالح ملت نقشی ندارد و جلو انداختن افراد دون‌مایه و عقب زدن نیروهای شایسته و کارآمد.»

 

 

 

23اکتبر/17

انتخابی فوق رسم زمانه

کربلا واقعه‌ای است که پس از توجه به متن تاریخی آن، باید به بررسی ریشه‌ها و نتایج آن پرداخت، زیرا تحلیل هر حادثه‌ای نتیجه حقیقی آن‌ را به ما ارائه می‌دهد. نهضت کربلا به ‌عنوان آینده‌ای در مقابل ماست تا دائماً جایگاه خود و جامعه و انقلاب اسلامی را ارزیابی کنیم و نسبت به وضع موجودِ جامعه، به‌خصوص در رابطه با فرهنگ مدرنیته، تحلیل داشته باشیم و آن رخداد  را عبرتی برای تعالی هرچه بیشتر انقلاب اسلامی قرار دهیم.

 

چگونگی نگرش به تاریخ به عنوان مقدمه

۱- تاریخ یعنی تعیین و تحدیدِ «وقت»، از ریشه «اَرَخَ» و «وَرَخَ» است و این تعیین وقت یا حضوری است یا حصولی. یاد گذشته در صورتی که باواسطه باشد «حصولی» و اگر بی‏واسطه باشد «حضوری» است. پس تاریخ می‏شود «وقت‏یابی» حال یا به صورت حصولی و مفهومی و یا به صورت حضوری و وجودی. یعنی گاهی خبردار می‏شویم که در گذشته، چه گذشته و یا گاهی خود را در آن «وقت» و زمانه حاضر می‏کنیم و با آن «وقت» زندگی می‏کنیم. این نوع وقت‏یابی هر چند نادر است، ولی بسیار لازم و مفید است.

۲- یاد حادثه کربلا در فرهنگ شیعه، یعنی آن طور که شیعه با آن روبه‌رو می‏شود، علم حضوری به تاریخ است. به عبارت دیگر کربلا در فرهنگ شیعه، یک تاریخ حضوری است. یعنی شیعه با «وقت‏یابیِ» کربلا در آن صحنه و وقت حاضر می‏شود؛ خود را در «وقتِ» اصحاب کربلا قرار می‏دهد و به کمک کاری که امام‌ حسین«ع» در کربلا انجام دادند، هنر چنین «وقت»یابی‌ی را در رویارویی با صحنه کربلا به ‌دست می‌آورد، همچنان‌ که نهضت کربلا به امامت حسین«ع» هنر چنین «وقت‏دهی»‌ای را دارد.

۳- اگر تاریخ توان چنین حضوری را در صحنه‏های گذشته به ما ندهد، هر چه هم که باشد، چیزی نیست، چون آن تاریخ‏نگری و وقت‏یابی نتوانسته است زمان‏ها را در هم ادغام کند و ما را از «زمان ‏فانی» به «زمان‏ باقی» سیر دهد؛ در حالی که بحمداللّه شیعه عموماً به کربلا با چشمِ «زمان باقی» می‏نگرد و در نگاه دین – به‌خصوص در قرآن –  حادثه‏های تاریخی با همین حضور بابرکت مطرح هستند.

۴- اگر در نگاه به کربلا این «هم‏عهدی» و «هم‏وقتی» با امام حاصل نشود، در واقع از کربلا چیزی گفته نشده است و اگر هم که گفته شود، کربلا نیست. سلام و صلوات خداوند بر ائمه ‏معصومین«ع» ما که با زیارت‌‌نامه‌هایی که برای شیعه تدوین کردند و با توصیه به زیارت قبور ائمه«ع» نگذاشتند این نگاه حضوری به کربلا از دست برود.

۵ – اگر بپذیریم که هر حرکتی در تاریخ نیاز به مفسری دارد که روح و حیات حضوری آن حادثه را تفسیر کند، در کربلا باید تفسیر اصلی حادثه را از زبان امامان معصوم«ع» یعنی امام سجاد، امام باقر و امام صادق«ع» شنید، انسان‌هایی که دلشان را جمال و جلال حق پر کرده است.

تاریخ‏نویسان تلاش کرده‏اند کربلا را با زبان علم حصولی بنویسند و در واقع آن را بمیرانند، ولی امام باقر«ع» با زیارت عاشورا، کربلا را از نگاه حصولی نجات دادند و آن را با نگاه حضوری ترسیم فرمودند؛ لذا کربلا دیگر نه تنها جزء زندگی هر شیعه می‏شود و طرح آن برای خواب‌کردن انسان‌ها و حواله دادن آنها به حوادث گذشته نیست، بلکه در طول قرن‏ها خواب‏ها را بیدارکرده است و از همین روی کربلا تنها قصّه گذشته و امروز نیست، بلکه تاریخ ‏فردای ما نیز هست؛ ‏فردایی که هنوز افق‏های حضوریش برای این نسل پیدا نشده‌اند و فقط در انتظار فرجِ آن باید امروز شکیبایی کند.

۶- کربلا ریشه‏ای است که اگر بشر عصر مدرنیته از آن فاصله بگیرد، مثل بسیاری از ملت‏ها و تمدن‌ها تماماً پژمرده می‏شود. این همه امید به فردای تاریخ، حاصل تفسیر حضوری کربلاست. به همین زیارت عاشورا را با سلام آغاز می‏کنیم که مگر جز این است که انسان به کسی سلام می‏کند که حاضر است؟

۷- نگاه حصولی به تاریخ، نگاه به پوسته بی‏جان حوادث گذشته است. چنین نگاهی نمی‏تواند فریادی بر نفس امّاره بشر امروز باشد؛ غرور او را بشکند و سنن پروردگار عالم را در پیش روی او حاضر کند، یعنی با نگاه حصولی به کربلا، کربلای دیگری بر پا نخواهد شد و بشر امروز دیگر در لاابالی‌گری، خود را هم‏سرنوشت با یزید احساس نمی‏کند.

۸- نگاه حضوری به تاریخ موجب خوف اِجلال یعنی حیرت و هیبت در مقابل پروردگار و در نتیجه اسقاط اضافات و ترک تعلّقات و تعیّنات موهوم می‏شود، چون خود را همراه و روبه‌رو با حقیقتی جاری در هستی می‏یابد که باید خود را نسبت به آن حقیقتِ فعّال تنظیم کند و این است شرایطی که سرانجام، وارستگی و انس به حق را موجب می‏شود.

۹- در نگاه حضوری به کربلا یک احساس همدلی و «هم‏وقتی» برای همه انسان‏ها با حضرت‌حسین«ع» و یک تنفّر عمیق نسبت به همه شخصیت‏های جبهه مقابل حاصل و انسان‏سازی کربلا از اینجا شروع می‏شود؛ در نتیجه کربلا خزینه اسرار و ورود به یک زندگی بی‏نهایت معنوی خواهد شد.

۱۰- اکنون بسیاری از اقوام جهان از تاریخ حضوری خود بیرون افتاده‌اند و در تاریخ تجدّد جایی برای خود نیافته‌اند. نظر بر حسین«ع» و کربلا، ما را در متن تاریخی بزرگ و هدایتگر  قرار می‌دهد و گویا حسین«ع» متوجه این رسالت بزرگ خود بوده است.

۱۱- تاریخ بسیاری از اقوام، امروزه، نقطه جدا افتاده از زمان است، ولی کربلا این‌ گونه نیست و نمی‌گذارد ما از گذشته خود گسسته شویم. راه نجات از جدایی تاریخی ملت‌ها را نیز باید از طریق نگاهی که از کربلا می‌توان گرفت، جستجو کرد تا گذشته و آینده، نقاط و لحظات جدا و ناپیوسته زمان تلقی نگردند.

۱۲- مردم برای زندگی و عبرت‌آموزی نیاز به حافظه تاریخی دارند و گسستگی از تاریخ گذشته و عدم حضور تاریخی برای انسان‌ها خطرناک است. برای تحقق چنین حضوری در تاریخ باید در لحظه‌لحظه تاریخ زندگی کرد. برای زندگی در تاریخ باید در کنار کسانی به ‌سر برد که می‌توان از لحاظ عصمت و علم با آنها اتحاد روحی و قلبی بر قرار کرد.  کربلا بحمدالله می‌تواند چنین کمکی را به انسان‌ها بکند، وگرنه انسان‌ها در گسستی تاریخی، خود را قطره‌ای تنها و سرگردان در میان اقیانوس توده‌های انسانی می‌یابند؛ هیچ پیوندی با گذشته خود ندارند و لاجرم هیچ پیوندی با امروز خود نیز نمی‌توانند داشته باشند.

۱۳- اگر حافظه تاریخی، یعنی همان تاریخ حضوری از میان برود، اشیاء و امور از جای خود خارج می‌شوند و دیگر هیچ‌ چیز به هیچ ‌جا و هیچ ‌زمانی تعلق ندارد و عالَم انسانی به عالَمی انتزاعی و غیرحضوری مبدل می‌شود، عالَمی که مردمان در آن با اشیاء و امور انتزاعی زندگی می‌کنند.

۱۴- مردم زمانی حافظه تاریخی دارند که نسبت خود را با گذشته و آینده باز شناسند و به امکان‌های زندگی خود آگاه باشند. کربلا با به صحنه‌آمدن امام معصومی که همه رازهای خلقت را می‌شناسد، چنین امکانی را به انسان‌ها می‌دهد. درست به همان اندازه که با تاریخِ حصولیِ پادشاهان بیگانه با ما نمی‌توان زندگی کرد، بدون ‌تاریخ هم نمی‌توان بود. باید ببینیم تاریخ ما کدام است و ما در کجای تاریخ قرار داریم؛ زیرا اگر ملتی به بی‌تاریخی دچار شود، در حقیقت از بازی زمان بیرون می‌افتد و به تماشاگری حسرت‌زده تبدیل می‌شود. پیوستن به حسین«ع» شیعه را از تاریخ‌سازترین اقوامِ آینده قرار داده است. به تعبیر دیگر شیعه با کربلا آینده‌دارترین ملت‌هاست.

 

انتخابی فوق رسم زمانه

از خداوند می‏خواهیم ما را به فرازی از شعور وحکمت حسینی برساند تا هم معنی آن نهضت و حکمت بزرگ را بفهمیم، هم عزاداری‌های خود را به اوج برسانیم و در راه اتّحاد بیشتر با مقام والای ابا عبدالله«ع» به حیات نوینی دست یابیم. می‏خواهیم به شرایطی بنگریم که بسیار پیچیده است و احتیاج به تأمل زیادی دارد.

فرهنگ امویِ معاویه از کجا ریشه گرفته است؛ چه می‏خواهد بگوید و چرا بسیاری از صحابه و تابعین مانده‏اند که چگونه با آن مبارزه کنند؟ اگر چه حرف همه آنها این بود که: «فرهنگ معاویه پسندیدنی نیست»، امّا حرف دیگرشان هم این بود که: «چاره‏ای هم جز پذیرفتن آن نیست». این چه فرهنگی است که نخبگان‌ جامعه را این‌چنین مرعوب ومنکوب خود کرد و طوری خود را نمایاند که گویا مقابله با آن غیرممکن است و تنها ابا عبدالله«ع» بود که توان مقابله با آن فرهنگ پیچیده را در خود دید و موفق هم شد. امام«ع» همه ابعاد قضیه را می‏شناسند و به همین جهت تحلیل ایشان غیر از تحلیل سیاستمداران زمان است. برای شناخت آن فضا باید معاویه‌ را شناخت تا بتوان بیشتر به عمق نهضت حضرت سیدالشهدا «ع» در کربلا پی‏ برد.

قبل از اسلام جنگِ فرهنگ جاهلیت اموی در مکّه با بنی‌هاشم بود و این دو به عنوان دو رقیب در صحنه‌های سیاسی و اقتصادی رو در روی هم بودند؛ ولی با ظهور اسلام، آن مقابله و رقابت به‌ظاهر بی‌رنگ شد. امّا همین فرهنگ جاهلیت اموی وقتی به شام ‏آمد و با فرهنگ جدیدی به نام فرهنگ رُمی ترکیب شد، دیگر آن فرهنگ جاهلیت ابوسفیانی بی‌رنگ شده نبود، بلکه تبدیل به فرهنگ «امویِ رومیِ» معاویه‌ای شد.

شام محل تفکّر رومیان است و روم فرهنگ خاصّی دارد، فرهنگی که حتّی وقتی پس از چهار قرن مسیحیت را پذیرفت، بیش از آنکه رنگ مسیحیت را به خود بگیرد، رنگ خود را به مسیحیت زد. در نهایت هم همین فرهنگ رومی حتّی بعد از ۹ قرن حضور مسیحیت در اروپا، مسیحیت را حذف و فرهنگ رنسانس را با برگشت به اومانیسم تأسیس کرد. اصلاً اومانیسم که محور فرهنگ امروز اروپاست، یعنی «آداب رومی»، یعنی آدمیّتِ رُمی. آدمیّتی که به‌جای خدا، انسان محور عالم است.

اولین برخورد اساسی با اسلام

اوّلین برخورد اساسی با اسلام برخورد فرهنگی است که توسط امویانِ مجهّز به فرهنگ غربی شروع شد. معاویه فرزند فرهنگی بود که کینه جاهلیت عرب را با فرهنگ نیهیلیستیِ اومانیستی رومی ترکیب کرد و به مقابله مبنایی با تمام اسلام آمد. ضربه‌های مبنایی به اسلام در طول تاریخ از همین فرهنگ است و هنوز هم این مقابله با هویّت خاص خود ادامه دارد.

انحراف از اینجا شروع شد که امویانِ مجهز به فرهنگ غربیِ رُمی، به جنگ اسلام آمدند. مسیحیتی هم که فرهنگ رُم بر آن غلبه داشت، به جنگ اسلام آمد. معاویه فرزند فرهنگی است که جاهلیت عرب را با فرهنگ رُمی  ترکیب کرده و خود را در رویارویی با اساس اسلام قرار داده‌است.

در زمان حضرت ‌علی«ع» مردم متوجّه عمق فاجعه‏ای که معاویه ایجاد کرده بود، نشدند؛ به همین‌ دلیل تصور می‏کردند حساسیت حضرت، یک حساسیت افراطی است. در زمان امام حسن«ع» هم مردم نتوانستند عمق فاجعه را بفهمند، لذا امام را تنها گذاشتند و فرهنگ «امویِ رُمی» امام‌ حسین«ع» را شهید ‏کرد.

فرهنگ ابوسفیانی تا وقتی دست در دست فرهنگ رُمی نگذاشت، شکست ‏خورد و حتّی قلدریِ بنی‌امیّه و یورش آنها به اسلام در زمان عثمان هم نتیجه نداد و کار به قتل عثمان کشید؛ کلّ مملکت اسلامی متوجّه انحراف عثمان شد؛ با آن مقابله کرد و زشتی حاکمیّت اموی در زمان عثمان را شناخت؛ ولی امویان وقتی که از طریق معاویه که ترکیب جاهلیّت اموی و فرهنگ رُمی بود به صحنه سیاسی ‏آمدند، عده‌ای از صحابه‏ که با عثمان مقابله کردند با معاویه از در سازش در ‏آمدند.  بنابراین معاویه وقتی که به شام آمد، نه تنها با فکر غربی رُمی مقابله نکرد، بلکه به آن حساسیتی هم به خرج نداد و همان روش قیصرها را پیشه کرد. «ابن‌منصور سرجون»، مشاور معاویه فردی است مسیحی با فرهنگ غربی و این نمونه‌ای است از اینکه فرهنگ معاویه چگونه با فرهنگ رُمی ترکیب شد.

قصه کربلا، قصه فرهنگ مقابله اسلام است با دشمن اصلی خود یعنی فرهنگ غربی حسّ‌زده و این امام معصوم است که می‏داند چگونه با آن فرهنگ مقابله کند. امروز هم در مقابله با یورش فرهنگی غرب هیچ راهی جز استفاده از حکمت و روش حسینی نداریم و هر راه دیگری که برای مقابله با دشمن انتخاب کنیم، نشناختن غرب و نشناختن حسین«ع» و حکمت حسینی است و غافل شدن از دشمنی که مانع اصلی به ‌ثمر رسیدن تمدّن شیعی است. بنابراین باید اولاً دشمن و توانایی‌های او را درست بشناسیم و ثانیاً توان مقابله با آن‌ را با تمام چهره‌های متفاوتش، فقط و فقط در حکمت حسینی جستجو کنیم.

در نهضت مشروطه هم غرب‌گرایان مجلس را در دست گرفتند و شیخ فضل‌الله‌نوری را به شهادت رساندند و رضاخان را آوردند تا با کلّ دین مقابله کنند. به همین دلیل هم رضاخان با همه ریاکاری‏هایی که داشت و خود را عزادار امام‌ حسین«ع» جا می‌زد، آخرالامر با عزاداری امام ‌حسین«ع» مقابله ‏کرد، چون خوب فهمیده بود که تنها از طریق توانایی‌های حکمت حسینی می‌توان با او مقابله کرد.

بنابراین توجّه به امام‌ حسین«ع» یعنی نفی خطرناک‌ترین حوزه فرهنگی امروز، یعنی پوچ‌انگاری غرب. با روشن شدن حقیقت نیهیلیسم یا پوچ‌انگاری فرهنگ غرب، عظمت و توانایی حکمت حسینی در رویارویی با چنین فرهنگی نیز به‌خوبی آشکار و عمق خطر درک و امکان دفع آن به‌درستی ارزیابی می‌شود.

به همین دلیل تمام حیات ما به ‌عنوان ملت اسلام به امام ‌حسین«ع» است و تمام دشمنی دشمن ما نیز مقابله با امام ‌حسین«ع». انقلاب اسلامی با فرهنگ کربلا پیروز شد و ماه محرّم بود که کار را یکسره کرد. «سولیوان» سفیر آمریکا در ایران (سال ۵۷) می‏گوید: «در ملاقاتی که قبل از محرم آن سال با شاه داشتم، او گفت اگر از محرّم امسال سالم بگذریم پیروز می‏شویم.»؛ چون شاه خودش را از کربلا ضربه‌پذیر می‌دید.

نهضت و حکمت امام‌ حسین«ع» یک انتخاب واقعی و مافوق رسم زمانه است؛ زیرا مبنای انتخابِ عالِم علم مبتنی برآگاهی است. بر‌عکس؛ ترس مبنای حرکت انسانِ جامعه‌زده و مرعوب است. چنین انسانی انتخاب آزاد ندارد. انتخابی که بر اساس کشش‏های غریزی یا ترس صورت گرفته باشد، آزادانه نیست. معاویه می‏داند که عدّه‏ای تحت‌ تأثیر جوّ جامعه زندگی می‏کنند و نقشه و حیله خود را از همین‌ جا شروع می‏کند و همانها را طعمه سیاست‏های خود قرار می‏دهد. چنین انسان‌‌هایی در طول تاریخ کم نبوده‌اند. معاویه حکومت زورمدارانه‏ای را برپا می‌کند که انسانِ برخوردار از اقتدارِ روحی نمی‏تواند تحمّل کند، ولی انسان‌‌های بی‏محتوا، به‌راحتی طعمه پوچی زمانه‏ای می‏شوند که ترس بر آن حکومت می‏کند و آلت دست قرار می‏گیرند.

در زمان سه خلیفه اول، افراد جامعه به‌ دلیل غفلت از معارف دینی و پشت‌کردن به اهل‌البیت پیامبر(ص) به نهایت پوچی رسیدند و حدود سی سال مشغول همه چیز شدند جز معارف دینی و لذا ‌راحت آلت دست ارعاب جو حاکم شدند.

انسان‌ها در شرایط ترس، فقط به زیستن می‌اندیشند

در شرایط ترس و وقتی انسان بی‌محتوا می‌شود، دیگر اراده نمی‏کند تا هر طور که خودش خواست زندگی کند. انسان بی‏محتوا فقط به زیستن فکر می‏کند و نه به چگونه زیستن و زنده ماندن را زندگی می‏پندارد. معاویه روان جامعه و ترس مردمان را می‏شناخت و نه تنها درصدد درمان آن برنیامد، بلکه تلاش ‏کرد پایه حکومت خود را بر این روان اجتماعی بنا کند. او هدفی بالاتر از این نداشت که مردم را در همین شرایط فکری نگه دارد.

معاویه کسی نبود که همه او را بپذیرند، ولی کاری کرده بود که این عدم پذیرش، برای او مشکلی به‌وجود نیاورد؛ همه تسلیم او شوند و باور کنند که در برابر او نمی‏توان کاری کرد. و حسین«ع» آمد تا شعار «کاری نمی‏توان کرد» را که استمرار فرهنگ معاویه در گرو آن بود، بشکند.

وقتی تفکّر و علم و دین، مدار و محور زندگی انسان و جامعه نباشند، ترس از ستمگر و تملّق و چاپلوسی به او رواج پیدا می‌کند. خودکامگان در این شرایط بدون هیچ مقاومتی، ابتکار عمل را در دست می‌گیرند و به قیمت ترسی که ایجاد کرده‏اند در امنیت زندگی می‏کنند. حسین«ع» در چنین شرایطی زندگی خود را بر اساس توکّل و علم و ایمان انتخاب می‏کند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمی‏ستاند و به وضع موجود صحّه نمی‏گذارد.

رمز به‌کار نشستن حیله‌های معاویه از آنجاست که مسلمانان پس از جنگ و کشورگشایی‌های طولانی در زمان خلیفه دوم، از کمالات معنوی خالی شدند و معاویه به کمک چنین افراد عمل‌زده‌ای با فرهنگ علوی روبه‌رو شد، مردمی که بیش از ده‌سال فقط جنگیدند، آن هم چه جنگی! جنگی که خلیفه دوم دستور داد تا «حَیَّ عَلی‏ خَیْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف کنند تا نماز بهترین عمل قلمداد نشود و جنگ و کشورگشایی مقصد اصلی مردم باقی بماند.

در زمان خلیفه دوم عمل‌زدگی حاکم و زمینه‌ای شد تا معاویه بتواند در چنین بستر مناسبی نقشه‌های خود را عملی کند. یک ملّت بی‏محتوا که نه فکر دارد، نه دین و علم، هم می‌ترسد، هم به‌راحتی خضوع می‏کند و هم چاپلوس و تملّق‌گوی کسی می‏شود که از او می‏ترسد. در واقع آن جنگ‏ها فتوحات اسلامی نبودند، بلکه فتوحاتی بودند برای معاویه تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخیر کند و از فداکاری برای اسلامِ معنوی باز دارد.

 

ترس، منشأ انتخاب

در زمان معاویه همه چیز برمبنای ترس تنظیم شده بود و معاویه بر اساس ترس بیعت گرفت. ترس، حافظ نظم زمانه شد و ترسوهای چاپلوس میداندار شدند. معاویه خوب می‌دانست که در زمان خلافت علی«ع» می‏تواند با ترسی که در حوزه حکومت آن حضرت ایجاد می‏کند، مقاومت مردم را از بین ببرد و عملاً از طریق غارت‌های بُسربن‌ ارطات‌ها (از فرماندهان سپاه خود)، در حوزه حکومت حضرت اختلال ایجاد ‏کند.

وحشت از عدم رفاه، عامل سکوت و سکون همه افراد شده بود. مردمی که ده‌ها سال به تن‌آسایی و پرخوری خو کرده بود‏ند، از ترس جدا شدن از آن تن پروری هر کاری می‏کردند و به هر تسلیمی تن درمی‏دادند.

اکثر صحابه در اثر فتوحات و جنگ‏های طولانیِ زمان خلیفه دوم مال و کنیز و باغ‏های بسیار داشتند. معاویه می‏دانست که اینها دلبسته اموالشان هستند و با حسین«ع» کنار نمی‏آیند. آنها چنان مشغول زندگی‏ بودند که نمی‏توانستند به راه دیگری فکر کنند و آگاه نبودند که راه گریزی از این نوع زندگی هم هست. در چنین شرایطی آنچه مطرح نیست فکر کردن و نسبت به روند جامعه آگاهی داشتن است. مشغول زندگی شدن و زندگی را به عنوان یک گرفتاری پذیرفتن و خود را در چنگال آن افکندن، خودآگاهی را از افراد می‏گیرد و دیگر نمی‏توانند خود را در ماوراء روزمرّگی‌ها تحلیل کنند. در اینجا دیگر نصیحت و وعظ هم کارساز نیست.

 

حسین«ع» ، مذکِر خودآگاهی

امام‌ حسین«ع» برای همیشه عاملی شد که معنی خودآگاهی را در هر عصری به انسان‌‌ها آموزش دهد تا متوجّه شوند از راه دین و به روش ایشان می‏توان در هر زمانی خودآگاهانه زندگی کرد و همواره اتّصال عهد خود را با حقیقت و با نبوّت ‏محفوظ داشت و متوجّه بود که سایه سیاه تبلیغات اموی نباید ما را از عهد نبوی غافل کند و به پوسیدگی در زندگی بکشاند. امویان، مردم را از آن عالَم باطنی که پیامبراکرم «ص» پیام‌آور آن بودند، غافل می‏کردند و حسین «ع» تجدید کننده آن عهد و آن باطن بود. این جبهه هنوز هم گشوده است.

هر انسانی تا آگاهی به زمان خود نداشته باشد و راه رهایی از طلسم زمانه را نشناسد نمی‏تواند درست زندگی کند. عظمت نهضت امام ‌حسین«ع» در این است که خودآگاهی لازم را برای شناخت و تحلیل عهدی که در آن زندگی می‏کنیم به ما می‏دهد. مَشْی و روش دشمن، مَشْی و روش ترس و رعب و به پوچی کشاندن مردم و گرم کردن بازار سازش و چاپلوسی و تنها راه مقابله با آن، راه اباعبدالله«ع» است تا بتوانیم حیله‏های دشمنِ اموی رُمی را با خودآگاهی به شرایط تاریخی خود، درست تحلیل کنیم و طعمه نقشه‌های او قرار نگیریم، زیرا او واقعاً پیچیده‌تر از آن است که بتوان با عقل خود و بدون نور حسین«ع» از دام حیله‌هایش رهائی یافت.

اباعبدالله«ع» با روش خود، ما را به ‌چنان خودآگاهی‏‌ای ‌رساند که هیچ وقت تلاش و تحرکِ مطابق با آن روش، به شکست منتهی نمی‏شود. دشمن امروز بشریّت، همان دشمن سیدالشهداست در کربلا. حسین«ع» به‌ عنوان امام معصوم آمد تا ریزه‌کاری‌های فرهنگی دشمن را با تمام ابعادش به ما نشان بدهد و نیز راه مقابله همه‌جانبه با آن را به ما بنمایاند. و بقیه ائمه«ع» هم حافظ رسالت کربلا بودند؛ کربلایی که می‌تواند ورای ترسی که دشمن ایجاد می‌کند، به انسان قدرت انتخاب صحیح را بدهد.

 

عهد حسینی، عهدی پایدار

غربزدگی می‏خواهد ما را از عهد حسینی جدا کند. امروز نیز دو عهد و دو جبهه در کارند: یکی عهد و جبهه حسینی که حیات انسانی را معنی‌دار می‏کند و دیگری عهد و جبهه ترس و پوچی که زندگی را تباه می‏سازد. حسین«ع» کهنه‌شدنی نیست. عامل کهنه شدن جامعه اسلامی، نزدیک شدن به فرهنگ معاویه است و برای کسانی که به عهد نبوی وصل هستند، حسین«ع» همیشه زنده و جاوید است. تنها عهد نبوی تازه می‏ماند و درک این مطلب تنها از طریق حکمت و نهضت حسینی ممکن است و لاغیر.

وقتی فرهنگ اموی همه روابط را اشغال کرد و زندگی بر اساس ذوق اموی، عادت جامعه شد؛ برای انسان، تنها و تنها، انتخاب یکی از راه‌های ناحق باقی می‏ماند، مگر اینکه حسین‌وار بر اصل فرهنگ اموی شورشی صورت بگیرد و راه جداگانه‏ای مطرح شود.

در فرهنگ معاویه‏ای فکر و اخلاق و تربیت و ادب همه رُمی شد و هیچ‌ کس نفهمید که حقیقت اسلام در حال از بین رفتن است و حتی کسی متوجّه نشد آن نمازی که در فرهنگ معاویه خوانده می‏شود، نماز نیست، چنان که حجّش نیز حج نیست. در اردوگاه حسین«ع»‏ و با ملاکی که او می‏دهد، همه چیز فرهنگ رُمی باطل و شیطانی است. بهداشت فرهنگ «رُمی معاویه‌ای»؛ یعنی فاصله گرفتن از ملکوت و مقصد را «تن» انگاشتن و بیشتر به جنبه حیوانی خود پرداختن.

ولی همان بهداشت در فرهنگ حسینی«مِنَ الاْیمان» است. راستی چه ساده‏اند آنهایی که می‏خواهند با آشتی با فرهنگ غرب، حقّی و حقّانیتی را برای انقلاب اسلامی حفظ کنند و از این طریق به اسلام و انقلاب اسلامی آبرو بدهند. ارزش‌های جهت‌دهنده و واقعی از درون فرهنگ کفر صادر نمی‏شوند، بلکه از درون فرهنگی برمی‏خیزند که تسلیم زندگی پوچ دنیازده اموی نشده است.

انسانی که خود را پوچ نمی‏خواهد، ولی شرایط پوچ‌گراییِ فرهنگ اموی را پذیرفته است، راه جدیدی را پیشنهاد نمی‏کند و فقط از انحرافی به انحرافی دیگر پابه‌پا می‏شود. حسین«ع» مقابل فرهنگ اموی می‏ایستد و عالَم و فرهنگ دیگری را پیشنهاد می‏دهد که سراسر غیر اموی است، نه اینکه با چند انتقاد جزیی بخواهد با آن فرهنگ روبه‌رو شود. اصلاً عالَم حسین«ع»، عالم دیگری است و برعکس؛ سراسر فرهنگ غیرالهی پابه‌پا شدن از خطایی به خطایی دیگر است. تا زیر سقف چنین فرهنگی باشیم، فقط از ستونی به ستون دیگر پناه می‌بریم، ولی از این فرهنگ آزاد نمی‌شویم، زیرا عالَم ما عالَم فرهنگ رُمی است. باید عالَم ما عالَم حسینی شود تا نجات پیدا کنیم.

به همین دلیل است که در جامعه غرب‌زده، همواره کارشناسی می‏آید و بقیّه کارشناسان را تحقیر می‏کند و خودش به گمان خود حرف صحیحی را می‏آورد. بعد کارشناس دیگری می‏آید و قبلی را تحقیر می‏کند، زیرا تا فرهنگ به معصوم«ع» وصل نباشد، کارش از خطایی به خطایی دیگر پناه بردن است.

 

فرهنگی که انسان را قربانی می‏کند

حسین«ع» این را خوب فهمید که در نزدیکی به فرهنگ رُم، انسانیّت قربانی می‏شود و نه‌تنها در آن جوّ غالب مأیوس نشد و مقابله کرد، بلکه راه نجات را به ما هم نشان داد. قلّه فرهنگِ اومانیستی انسان‏کشِ غرب به‌قدری بلند است که انسان تصور می‏کند هرگز نمی‏توان بر آن غلبه کرد، به‌طوری‌که یأسی عمیق سراسر قلب را فرا می‏گیرد و تنها راه را تسلیم و تملق و چاپلوسی می‏داند. بسیاری از کسانی که مبلّغ فرهنگ غرب هستند، تملّق و تبلیغ آنها به جهت یأسی است که سراسر وجودشان را پر کرده است و باور نمی‏کنند که راه نجاتی هم هست، لذا ناخواسته خود را تسلیم آن می‌کنند و به تملّق تن می‌دهند. و این حسین«ع» بود که از قلّه فرهنگ رُمی معاویه فراتر رفت و راه نجات را به ما نمایاند و فرمود، «انسانیّت خود را جز به خدا به هیچ چیز و کسی نفروشید و در این راه، جان را به عشق الهی گرم نگه دارید و برای تن که تنها راه نفوذ فرهنگ اومانیستی است،بیش از آنچه که باید ارزش قائل نشوید تا همه ابهّت‏های دنیا زیر پای شما قرار گیرند.

در فرهنگ کاخ سبز معاویه تمامی انسانیّت قربانی می‏شود. دیگر نه دین می‏ماند نه اخلاق و آنگاه انواع رخوت‏ها و شک‏ها و انزواها ظاهر می‏شوند. حسین«ع» راه درمان را مقابله با ریشه این تفکّر دانست، حال چه شهید شود و چه بماند. مهم این است که راه رهائی حتّی به قیمت خون نشان داده شده است، زیرا خون توان زیادی دارد و پیامی که با خون همراه است، هم بیشتر می‏ماند و هم روشن‏تر و عمیق‏تر است.

در نهضت کربلا راه نجات نشان داده شد تا انسانیّت قربانی نشود و این راه به خون نزدیک شد تا روشن‏تر و پایدارتر بماند، وگرنه اصل مَشْی و حکمت حسینی، مشی و حکمت مقابله با رخوت و شک و انزوا و پوچی و اضمحلال است که فرهنگِ رُمیِ معاویه آن را تبلیغ می‏کند.

وقتی بشر در سیطره قوانین حاکمیّت غیردینی از اختیار و انتخاب آزادانه شیوه زندگی باز می‌ماند، دیگر کنار آمدن با فرهنگ حاکم معنا ندارد. در این حالت هر چیزی رعایت شود، رعایت حاکمیّت جور است و تصدیق سیطره باطل و اثبات صورت حیوانی انسان. لذا مقابله و سرباز زدن در مقابل کل حاکمیّت جور، تنها راه است و حکمت حسینی جز یک نوع ژرفانگری و پشت کردن به کل چنین فرهنگی نبود. درست برعکس عدّه‏ای مقدّس‌مآب و به اصطلاح روشنفکر آن دوران که ریشه را رها کردند و به شاخه‏ها پرداختند و برای انحراف امنیّت و مشروعیت ایجاد کردند.

 

اشک و تمدید امید

اشک بر حسین«ع» یعنی اینکه ما هنوز چون حسین«ع» و اصحاب او در انتخاب، آزاد و در آن قافله و اردوگاهیم. عزاداری برای اباعبدالله«ع» یعنی تمدید امید و یکدل‌ ‌شدن با کسی که دل در هوای خدا داشت و اسیر فرهنگ زمانه امویِ رُمی نشد. از همین روی فرهنگ دشمن شدیداً ما را تهدید می‏کند و چشم طمع خود را به بریدن ما از اردوگاه حسینی دوخته است. اتّصال به فرهنگ و حکمت حسینی از طریق اشک و عزاداری، به طمع دشمن اجازه قوت گرفتن نمی‏دهد.

عزاداری و اشک بر حسین«ع» تمدید امید به فرهنگ و حکمتی است که ناممکن‏های مقابله با فرهنگ اموی را که به یأسِ ما برای تغییر سرنوشتمان دامن می‌زد و می‌زند، ممکن می‌کند. دشمن تمام حیله‌ها و توان خود را به کار گرفت تا ما زندگی و حیاتی را که می‏خواهیم، انتخاب نکنیم و همواره ما را در خیالات وَهمی و سایه‏ای و در چنگال انتخاب نکردن قرار داد.

سلام و صلوات خدا برحسین«ع» که از این قیود آزاد شد و در جایی که اِبْن‌عباس‏ها هم اسیر شرایطی شدند که خودشان انتخاب نکرده بودند و مثل فکر ‏کردند و در نتیجه آنچه را که معاویه می‌خواست انتخاب کردند؛ آزادگی را انتخاب کرد و بنا نهاد. امام‌ حسین«ع» آزاد از حیله معاویه، آنچه را خواست با زیبایی تمام انتخاب کرد و چنین راهی را تا انتهای تاریخ گشود.

ما هنوز زنده‏ایم، چون از دَم حسینی نوشیده‏ایم و لذا می‏توانیم آزادانه انتخاب آزاد بکنیم. امام خمینیدر قرن بیستم، قهرمان چنین انتخاب آزادانه‌ای است. بحمدالله ما زنده و پایدار قهرمان راهی هستیم که رهروان آن، با این همه مانع‌تراشی‌ها و حیله‏های جهان غرب، در مقابل مقصدی که انتخاب کرده‌اند، هیچ یأسی را نمی‏شناسند.

 

صراط‌های مستقیم، حیله‌ای در مقابل صراط مستقیم

وقتی صراط مستقیم خانه‌نشین شود، برترین ارزش‏ها یعنی امام‌ معصوم«ع» بی‌ارزش می‏شود و فرهنگ باطل خود را حق جا می‏زند. ارزش‏های دروغین آبرو می‏گیرند و مذاهب بی‏شمار جانشین مذهب حق می‏شوند و هر گروهی قداست می‏یابد، زیرا عده‏ای آمده‏اند و می‏گویند هیچ چیز مقدّس نیست.

حکمت حسینی شوریدن برهمه این حیله‏هاست؛ لذا آنها را در کاخ‏های روشنفکری خود رها می‏کند تا جدا از مردم در تنهایی ذهن خود و بریده از روح معنوی صراط مستقیمِ دین فرمایش بفرمایند که: «دین قبض و بسط دارد» و نتیجه بگیرند که چون همه آنچه از مفهوم دین داریم بشری است و بشر هم که قداست ندارد، پس همه آنچه از دین تتبّع شده است غیرمقدّس است و آخر الامر می‏خواهند هیچ چیز غیر از خودشان مقدّس نباشد!

این قصه‏ جدیدی نیست. قصّه قداست‌زدایی در دین پیشینه‏ای دیرینه دارد. دشمن گاهی علنی حمله می‏کند و گاهی هم با زبان دوست. عمده نظر دشمن این است که به نتیجه‏ای که می‏خواهد برسد و آن نفی هرگونه قداست از جامعه اسلامی است.  مسلّماً در این حال، دشمن اسلام به آنکه و آنچه که می‏خواهد قداست می‏بخشد.

معاویه فرزند فرهنگی است که کینه و عصبیت جاهلی عرب را با فرهنگ بَزَک‌کرده نیهیلیستیِ اومانیستیِ رُمی ترکیب و اساسی‏ترین و مبنایی‏ترین دشمنی را با اسلام کرده و دقیقاً به مقابله با تمامیت اسلام برخاسته است و حسین«ع» مبارزه خود را با چنین معاویه‌ای شروع کرد.

امروز هم راه مقابله با غرب و حیله‌های قداست‌زدای آن جز از راه حسین«ع»‏، یعنی عشق به حق و پاکبازی‌ در راه دین ممکن نیست. این راهی است که جان‏ها را آفت ناپذیر، حیات را پرنشاط و دشمن را مأیوس می‏کند. مهم آن است که نهضت و حکمت امام‌ حسین«ع» را درست بشناسیم تا به آن دلبستگی پیدا کنیم.

فرض می‌گیریم که شیعیان عموماً می‏دانند امام«ع» چه کرد؟ بحث بر سر آن است که آنچه را حضرت انجام داد درک کنیم و متوجه معنی آن‌ بشویم، به همین‌ دلیل است که می‏گوییم می‌توانیم معنی آن نهضت را برای نجات امروزمان می‏توانیم درک کنیم و همین امروز از پوچی‏ها وآفات فکر معاویه‏ای دوران مدرن، نجات یابیم.

 

جوانان و پوچی!

آیا شما برای این جوانانی که دارند در آتش پوچی دارند خاکستر می‏شوند نگران نیستید؟ آیا درمان این پوچی را جز باید از راه محتوا دادن به زندگی پیدا کرد؟ بهترین درمان‏ها برای نفله نشدن، راه حسین«ع» است. عشق حسینی برای نجات دین از خطراتی که آن را تهدید می‏کند، راه نجات از پوچی‏هاست؛ زیرا معنی دادن به زندگی در مکتب حسین«ع»‌ به‌نحوی کمال‌یافته به صحنه زندگی بشر آمده است.

این ماییم که با اشتغالات رنگارنگ، پوچی‏های خود را پنهان می‏کنیم، ولی بسیاری از جوانان ما به‌ دلیل روح آزادی که دارند نمی‏توانند خود را مشغول چیزهائی کنند که ما خود را به آن مشغول کرده‌ایم. آنها پوچی‏های زندگی خود را می‏شناسند و در جستجوی راهی برای رهائی از آنها هستند که جز راه حسین‏«ع» و خود را به اسلام سپردن از طریق او نیست و این یعنی احیاء شدن؛ حضور و ظهور و شور و شعور حسینی در خود و در جامعه.

 

 

سوتیترها:

۱٫

کربلا در فرهنگ شیعه، یک تاریخ حضوری است. یعنی شیعه با «وقت‏یابیِ» کربلا در آن صحنه و وقت حاضر می‏شود؛ خود را در «وقتِ» اصحاب کربلا قرار می‏دهد و به کمک کاری که امام‌ حسین«ع» در کربلا انجام دادند، هنر چنین «وقت»یابی‌ی را در رویارویی با صحنه کربلا به ‌دست می‌آورد، همچنان‌ که نهضت کربلا به امامت حسین«ع» هنر چنین «وقت‏دهی»‌ای را دارد.

 

۲٫

باید ببینیم تاریخ ما کدام است و ما در کجای تاریخ قرار داریم؛ زیرا اگر ملتی به بی‌تاریخی دچار شود، در حقیقت از بازی زمان بیرون می‌افتد و به تماشاگری حسرت‌زده تبدیل می‌شود. پیوستن به حسین«ع» شیعه را از تاریخ‌سازترین اقوامِ آینده قرار داده است. به تعبیر دیگر شیعه با کربلا آینده‌دارترین ملت‌هاست.

 

  1. در زمان معاویه همه چیز برمبنای ترس تنظیم شده بود و معاویه بر اساس ترس بیعت گرفت. ترس، حافظ نظم زمانه شد و ترسوهای چاپلوس میداندار شدند. معاویه خوب می‌دانست که در زمان خلافت علی«ع» می‏تواند با ترسی که در حوزه حکومت آن حضرت ایجاد می‏کند، مقاومت مردم را از بین ببرد و عملاً از طریق غارت‌های بُسر بن‌ ارطات‌ها(از فرماندهان سپاه خود)، در حوزه حکومت حضرت اختلال ایجاد ‏کند.

 

۴٫

در فرهنگ معاویه‏ای، فکر و اخلاق و تربیت و ادب همه رُمی شد و هیچ‌ کس نفهمید که حقیقت اسلام در حال از بین رفتن است و حتی کسی متوجّه نشد آن نمازی که در فرهنگ معاویه خوانده می‏شود، نماز نیست، چنان که حجّش نیز حج نیست. در اردوگاه حسین«ع»‏ و با ملاکی که او می‏دهد، همه چیز فرهنگ رُمی باطل و شیطانی است.

 

۵٫

اشک بر حسین«ع» یعنی اینکه ما هنوز چون حسین«ع» و اصحاب او در انتخاب، آزاد و در آن قافله و اردوگاهیم. عزاداری برای اباعبدالله«ع» یعنی تمدید امید و یکدل‌ ‌شدن با کسی که دل در هوای خدا داشت و اسیر فرهنگ زمانه امویِ رُمی نشد. از همین روی فرهنگ دشمن شدیداً ما را تهدید می‏کند و چشم طمع خود را به بریدن ما از اردوگاه حسینی دوخته است. اتّصال به فرهنگ و حکمت حسینی از طریق اشک و عزاداری، به طمع دشمن اجازه قوت گرفتن نمی‏دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

23اکتبر/17

امامان و مرزبندی با دشمنان

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

در مجموعه مقالات «در آستان امامان» در ذیل این جمله از زیارت جامعه کبیره « وَ بَرِئتُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن أعدائِکُم» به بحث مرز با دشمنان رسیدیم. در مقاله قبل سخن از برائت از دشمنان در قرآن داشتیم. در این مقاله برائت از دشمنان را از نگاه روایات پی می‌گیریم.

 

برائت از دشمنان در روایات

در روایات عترت «س» از برائت و مرز داشتن با دشمنان با کلید واژه‌هایی همچون «برائت»، «غضب‌ لله»، «بغض فی‌الله» و… یاد شده است.

الف) برائت

در روایاتی از حضرت رضا«ع» برائت از دشمنان اهل بیت«ع»، از عناصر ایمان معرفی شده است. «والبَراءهُ  مِنَ الّذین ظَلَمُوا آل محمّدٍ«ع» همّو بِاِخراجَهُم و سنّوا ظَلَمَهُم و غیروا سنه نَبِیُّهُم»  برائت از آنانی که به خاندان پیامبر«ص» ستم کردند و تصمیم به آواره کردن آنان گرفتند و ظلم به آنان را سنت کردند و سنت پیامبر«ص» را تغییر دادند.»۱

در روایات فراوانی محک اهل بیت«ع» این معرفی شده است که دیده شود که در قلب خود آیا در کنار محبت اهل بیت«ع» دشمنان آنها را هم دوست دارد؟ اگر چنین است ما از او بیگانه‌ایم. « فَلَیسَ مِنَّا وَ لَسنَا» و خدا و جبرئیل و میکائیل هم از او بیگانه‌اند. « فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلکافِرین»: خداوند دشمن کافران است.»۲

به امام صادق«ع» گفته شد فلانی شما را دوست دارد، لکن برائتش ضعیف است. حضرت فرمودند: « کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا وَ لَم یَتَبَرَّأْ مِن عَدُوِّنَا: نه چنین است دروغ گفته است کسی که ادعای محبت ما را دارد و از دشمنان‌مان بیزاری نمی‌جوید.»۳

از این روایات جایگاه «برائت» در منظومه دین به‌خوبی شناخته می‌شود. مفهوم این روایات این است که کسی که مرز با دشمنان نداشته باشد، در تولّی او نیز باید شک کرد. «تولّی» و «تبری» با هم از فروع برجسته دین هستند.

ب) غضب لله

کلیدواژه دوم «مرز داشتن با دشمن» واژه غضب لله است که از ارزش‌های والای دینی است.

در روایات فراوان غضب در زمره رذائل معرفی شده است.

در کلمات رسیده از معصومان غضب چنین معرفی شده است: « الغَضَبُ مِفتاحُ کُلِّ شَرٍّ: خشم کلید هر بدی است.»

« الْغَضَبَ جَمْرَهٌ مِنَ الشَّیْطانِ: خشم اخگری از شیطان است.»

«الْغَضَبَ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ: خشم نوعی دیوانگی است.»۴

حوزه غضبی که «رذیله» است مسائل شخصی است. آنجاست که خود شخص مطرح است نه دین و ارزش‌‌ها. در این حوزه است که کَظم غیظ معنا پیدا می‌کند.

« وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُم یَغفِرُون: چون به خشم آیند می‌بخشند.»۵

امام باقر(ع) فرمودند: «مَن کَظمُ غیظاً وَ هُوَ یَقدِرُ عَلی اِمضائِه حَشا الله امَنّا و ایماناً یَومَ القیامَه: کسی که خشمی را فرو می‌خورد در حالی که می‌تواند آن را اعمال کند، خداوند در روز قیامت دستی را از ایمنی و ایمان پر می‌کند.»۶

اما همین خشم وقتی به حوزه‌ دین و ارزش‌های الهی می‌آید، می‌شود ارزش والای الهی می‌شود و خشم مقدس.

حضرت علی(ع) فرمودند که این ویژگی پیامبر بود که: «لایَغضِبُ لِلدُنیا فَاِذا اَغضَبَهُ الحَق لَم یَعرِفَهُ اَحَدَ وَ لَم یَقِم لِغَضَبَهُ شَیء حَتّی یَنتَصَرَ لَهُ؛ پیامبر خدا برای دنیا به خشم نمی‌آمد، اما هرگاه حق او را به خشم می‌آورد، هیچ‌کس او را نمی‌شناخت و هیچ چیز نمی‌توانست جلوی خشم او را بگیرد تا آنگاه که انتقام حق را می‌گرفت.»۷

این غضب نماد غیرت دینی و مورد ستایش است و موجب جلب عنایات خداوند است.

امیرالمؤمنین فرمودند: «مَن شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرضَاهُ یَومَ الْقِیَامَهِ: کسی که با فاسقان (گنهکاران) دشمنی ورزد و برای خدا خشم کند، خداوند به خاطر او خشم کند و روز قیامت خشنودش گرداند.»۸

و کسانی که این خصلت را ندارند و فاقد غضب ستودنی هدفمند هستند،  مورد نکوهش حضرت علی«ع» هستند:

« وَ قَد تَرَونَ عُهُودَ اَللَّهِ مَنقُوضَهً فَلاَ تَغضَبُونَ وَ أَنْتُم لِنَقضِ ذِمَمِ آبَائِکُم تَأْنَفُون: شما پیمان‌های خدا را شکسته می‌بینید، اما به خشم نمی‌آیید در حالی که از شکسته شدن پیمان‌های پدرانتان به غیرت می‌آیید و ناراحت می‌شوید.»۹

حضرت از غیرتمندان دینی، یعنی کسانی که خشم مقدس هدفمند دارند، ازجمله جناب ابوذر تجلیل می‌کنند و به هنگام بدرقه او به تبعیدگاه می‌فرمایند:

« یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبتَ لِلَّهِ فَارجُ مَن غَضِبتَ لَهُ : ای اباذر تو به خاطر خدا خشم گرفتی پس به همان کس که از بهر او به خشم آمدی امیدوار باش…»۱۰

نیز مردم مصر را به خاطر داشتن این ستوده صفت می‌ستاید و به هنگام اعزام مالک اشتر به مصر (که با توطئه معاویه به آنجا نرسید و بین راه به شهادت رسید و داغ به دل علی«ع» گذاشت) می‌نویسد:

« إِلَى اَلْقَومِ اَلَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ عُصِیَ فِی أَرضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّه: به مردمی که چون خداوند در زمینش نافرمانی شد و حقش پایمال گشت برای او به خشم آمدند.»۱۱

این خشم مقدس که جلوه‌ای از « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار»۱۲، « أَعِزَّهٍ عَلَى الکافِرین»۱۳ است از کلیدواژه‌های «مرز داشتن با دشمن» است.

ج) البغض لله

دوست داشتن برای خدا و برای او بغض و نفرت داشتن برای خدا روح و جان ایمان است. این حقیقتی است که در روایات فراوان آمده است. از امام صادق(ع) سئوال شد: « عَنِ الحُبِّ وَ البُغضِ أمِنَ الإِیمانِ هُوَ ؟: آیا دوستی (برای خدا) و دشمنی (برای خدا) جزء ایمان است.»۱۴ حضرت فرمودند: «مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است؟»

نیز در روایتی دیگر فرمودند: « کُلُّ مَن لم یُحّبُّ عَلَی الدّیِنِ وَ لَم یُبغِض عَلَی الدّینِ فَلَا دِینَ لَهُ : هرکسی که دوستی و دشمنی‌اش برای دین نباشد دین ندارد.»۱۵

این دوستی‌ها و دشمنی‌های هدفمند محک دین هستند. امام باقر(ع) فرمودند: «هرگاه خواستی بدانی که در تو خیری هست به دلت نگاه کن. اگر اهل طاعت خود را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داشتی، در تو خیر هست و خدا هم تو را دوست دارد، ولی اگر اهل طاعت خدا را دشمن داشتی و اهل معصیت خدا را دوست داشتی، خیری در تو نیست و خدا هم دشمنت دارد. « الْمَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ: در قیامت حشر انسان با کسی است که او را دوست دارد.»۱۶

پیامبر اکرم«ص» روزی از یارانشان پرسیدند استوارترین دستاویز ایمان چیست؟ هر کسی پاسخی داد. یکی گفت روزه، دیگری گفت حج و عمره، فرد دیگری گفت جهاد. پیامبر(ص) فرمودند:

« لِکُلِّ مَا قُلْتُم فَضلٌ وَ لَیسَ بِهِ وَ لَکِن أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الحُبُّ  فِی اللَّهِ وَ الْبُغضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَولِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِن أَعْدَاءِ اللَّه: هرآنچه گفتید فضیلتی ندارد. اما مقصود من نیست (پاسخ واقعی را ندادید.) استوارترین دستاویز ایمان دوستی در راه خدا و بیزاری جستن از دشمنان خدا.»۱۷

حقیقت آن است که «حُبُّ  فِی اللَّهِ » بدون « بُغضُ فِی اللَّه» امکان ندارد چنانکه در مصباح الشریعه آمده: «اَصلُ الحُبّ التّبرّی عَن سَوَی المَحبوب: ریشه دوستی بیزاری از غیر محبوب است.»۱۸

آنچه گفته شد بخشی از تفسیر « وَ بَرِئتُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن أعدائِکُم» در حد فهم قاصرم بود. اینک فرازهای دیگر را متذکر می‌شوم و تفسیرش را به مقاله‌ای دیگر وامی‌گذارم.

« وَ مِنَ الْجِبتِ وَ الطّاغُوت وَ الشَّیاطین وَ حِزبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُم، وَ الْجاحِدینَ لِحَقِّکُم وَ الْمَارِقِینَ مِن وِلایَتِکُم وَ الْغَاصِبِینَ لِإِرْثِکُم وَ الشَّاکِّینَ فِیکُم وَ الْمُنحَرِفِینَ عَنکُم وَ مِن کلِّ وَلیجَهٍ دُونَکُم، وَ کُلِّ مُطاعٍ سَواکُم ، وَ مِنَ الأْئِمَّهِ الَّذینَ یَدْعُونَ إلَى النّار»

و نیز برائت می‌جویم از:

۱- بت جبت و طاغوت

۲- شیطان‌ها و حزب آنان که به شما ستم کردند

۳- منکران حق شما

۴- روی‌گردانان از ولایت شما

۵- غاصبان ارث شما

۶- شک کنندگان درباره شما

۷- منحرفان از راه شما

۸- هر همراز و همدلی جز شما

۹- هر فرمانروایی جز شما

۱۰- پیشوایانی که مردم را به آتش دوزخ می‌خوانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۶۱؛ سفینه‌البحار، ۱/۱۷۴ کلمه برائت.
  2. بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۵۱، ح ۱، ۲، ۳ و…
  3. بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۵۸٫
  4. میزان الحکمه، کلمه غضب.
  5. شوری، آیه ۲۷٫
  6. کافی، ج ۲، ص ۱۱۰٫
  7. محجه البیضاء، ج ۵، ص ۳۰۳٫
  8. نهج البلاغه، حکمت ۳۱٫
  9. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶٫
  10. کافی، ج ۸، ص ۲۰۶٫
  11. نهج البلاغه، نامه ۳۸٫
  12. فتح، آیه ۲۹٫
  13. مائده، آیه ۵۴٫
  14. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۵٫
  15. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۷٫
  16. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۶٫
  17. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۵٫
  18. مصباح الشریعه، ص ۵۲۷٫

 

 

۱

در روایات فراوانی محک اهل بیت«ع» این معرفی شده است که دیده شود که در قلب خود آیا در کنار محبت اهل بیت«ع» دشمنان آنها را هم دوست دارد؟ اگر چنین است ما از او بیگانه‌ایم. و خدا و جبرئیل و میکائیل هم از او بیگانه‌اند.

 

۲٫

دوست داشتن برای خدا و برای او بغض و نفرت داشتن برای خدا روح و جان ایمان است. از امام صادق(ع) سئوال شد: آیا دوستی (برای خدا) و دشمنی (برای خدا) جزء ایمان است.» حضرت فرمودند: «مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است؟»

 

 

 

23اکتبر/17

تأدیب به ادب الهی

ادب الهی

بررسی مفاد آیه وَ أمُر بِالعُرفِ

گفته شد که کمال ادب در این است که انسان در روابط و معاشرت با دیگران، روشی را که خداوند به آن امر فرموده رعایت کند و به‏ دنبال سازندگی دیگران باشد؛ لذا باید با دشمنان، اهل‌ گذشت و با دوستان، اهل امر به‏ عرف باشد و از جاهلان نیز اعراض نماید. بحث ما به شیوۀ برخورد با دوستان مقبِل رسید که روش صحیح رفتاری با آنها، نصیحت و امر به‌ عرف است. حال ببینیم «عُرف» چیست که انسان باید دوستان خود را به آن امر نماید.

 

معنای «عُرف» در لغت و اصطلاح

مراد از عرف آن چیزی است که مورد پسند عقلا(۱) و نیز مورد قبول شرع است. البتّه آنچه را عقل عملی بپسندد، شارع هم می‎پسندد و آنچه را شارع بپسندد، عقل عملی نیز نیک می‌شمارد؛ چون تمام دستورات دینی ما با آنچه در نهاد ما وجود دارند موافق‌اند. دستورات شرعی با شهوت و غضب و وهم ما مخالفت دارند، ولی هیچ‏گاه با عقل ما مخالفت ندارند. پس چیزی که نزد عاقلان عالم و شرع مقدّس، به خوبی و نیکی شناخته شده باشد، عُرف است.

 

تفاوت «عرف و معروف» در محل بحث

برای روشن شدن بحث، کمی معنای معروف را برایتان باز می‏کنم تا متوجّه تفاوت عرف و معروف شوید. یکی از احکام شرعی ما «امر به‏معروف» است. معروف از ریشۀ عرف می‏آید و در لغت نیز به اموری که شناخته شده هستند، معروف می‏گویند. البتّه آن اموری که به نیکی و خوبی شناخته می‏شوند معروف‌اند نه هر عمل شناخته‏شده‏ای. معروف بودن یک امر، از جهت کیفیت شناخت آن نیست، بلکه از نظر شناخت نفس‌الأمر است.

بنابراین وقتی می‏گوییم معروف، یعنی فعل و عملی که ذاتاً زیباست و به این زیبایی شناخته شده است. در احکام فقهی مراد از معروف، عملی است که شارع آن را می‎پسندد و شایسته می‏داند. امر به ‏معروف هم یعنی امر به عملی که شارع می‎گوید این کار خوب است؛ و نهی از منکر یعنی نهی از عملی که شارع می‏گوید این کار، زشت است.

با این توضیحات روشن می‌شود که وقتی آیه می‏فرماید: «وَ أمُر بِالعُرفِ» دایره وسیع‌تری را نسبت به امر به معروف مدّنظر دارد؛ چون عرف اعمّ از معروف است؛ لذا آیه می‏فرماید دوستان مقبل خویش را به چیزهایی که مورد پسند عقلا و شارع مقدّس است امر کن؛ نه فقط به اموری که صرفاً نزد شارع، شناخته شده هستند.

در عبارت؛ «وَ أمُر بِالْعُرفِ» نیز کلمۀ أمُر هیئت و مادّه‏اش امر است و در حقیقت «امر به امر» شده است؛ یعنی خداوند به پیغمبر‌اکرم امر می‏کند که آن حضرت به دیگران امر کند.(۲)

 

راهنمایی و ارشاد بدون درخواست

بررسی چند تذکّر مهم و سازنده

در اینجا توجّه به چند نکته لازم به نظر می‏رسد. اوّل اینکه آیا منظور آیه این است که هرگاه دوستانت از تو تقاضای راهنمایی و خیرخواهی کردند، برایشان خیرخواهی کن یا مراد چیز دیگری است و خدا می‏فرماید: در معاشرت با دوستان، هر آنچه را به خیر و صلاح آنها‏ می‎بینی، تذکّر بده و به آنها امر کن؟ امر کردن، هیچ قیدی ندارد و باید دوستان ر ا امر کرد؛ چه تذکّر و راهنمایی بخواهند و چه نخواهند. معنای دوستی و دلسوزی همین است. پس یکی از آداب معاشرت با دوست، از این آیه به‏دست می‏آید که انسان باید دوستش را در هر شرایطی به عرف امر کند؛ یعنی دوست خود را به سنن و آدابی که نسبت به جمیع ابعاد وجودی او مطرح است، راهنمایی کند و خیر و صلاحش را به او بگوید.«کمال ادب الهی» این است.

قرآن می‏فرماید نسبت به دوستانت بی‎تفاوت نباش و منتظر این نباش که از تو درخواست راهنمایی کنند؛ بلکه آنها را امر به‌عرف کن. رابطۀ دوستی باید برای دو‌طرف اثر سازندگی داشته باشد.(۳)

 

تفاوت معنای «امر به عرف» و «امر به معروف»

نکتۀ دوم اینکه مفاد آیه تنها شامل «امر به معروف» نمی‏شود، بلکه دایره وسیع‏تری را در بر می‏گیرد. در احکام شرعیه، امر به‏معروف و نهی از منکر که جزو مسائل فقهی محسوب می‏شود، یکی از ابواب علم فقه را به خود اختصاص داده است. در این باب «امر به‌معروف» یک بخش و «نهی از منکر» بخش دیگری از آن به‏حساب می‏آید و متعلّقات هر یک با دیگری فرق می‏کند، امّا عرف در اینجا، معنای گسترده‎ای دارد و چه ‏بسا می‏تواند «نهی از منکر» را هم در خود جای دهد. امر به عرف کردن یعنی امر به معروف و نهی‌از منکر کردن؛ چون انجام ندادن منکر هم نزد عقلا، کار معروفی است و عرف به‏حساب می‏آید.

به‏عنوان مثال وقتی می‏بینید شخصی دارد به چاله می‏افتد به‌ او هشدار می‏دهید که مراقب باش. آنجا چاله است. این حرف که به او بگویید:‌ «از آن مسیر نرو» در اصطلاح فقهی، نهی از منکر است، امّا از نظر این آیه، عرف است و باید در روابط دوستانه وجود داشته باشد. هرچند با این جمله، او را نهی می‏کنید، ولی با همین نهی، راه خیر را جلوی پای او می‏گذارید و در مسیر سازندگی او قدم برمی‏دارید.

 

تفاوت فقهی میان «امر به عرف» با «امر به معروف»

مطلب دیگری که می‏خواهم عرض کنم این است که «وَ أمُر بِالعُرفِ» با «امر به معروف و نهی از منکر» فرق دیگری هم دارد. ما در فقه می‏گوییم لازم نیست آمر به معروف خودش عامل به ‌معروف باشد؛ همین‏ طور ناهی از منکر. برای حفظ نظم اجتماعی و ظواهر شرعی، واجب است که هر‌کسی را به‏ صورت آشکار معصیت می‏کند نهی کنند. مثلاً کسی که در ماه مبارک رمضان روزه‎اش را خورده یا اصلاً روزه نگرفته است، اگر ببیند دیگری دارد در ملاء عام روزه‏خواری می‏کند، باید او را نهی از منکر کند. اگر این کار را انجام ندهد، در آخرت دو چوب می‏خورد. یکی به ‏خاطر روزه‏خواری خودش و دیگری به‏ خاطر نهی از منکر نکردن دیگری.

در ‌اینجا بحث حفظ ظواهر شرع در سطح اجتماع مطرح است و این مسئله مهم نیست که آمر به ‏معروف یا ناهی از منکر، خودش عامل به معروف و نهی از منکر باشد. هیچ فقیهی هم نمی‏گوید که عمل کردن آمر به معروف و ناهی از منکر، شرط وجوب امر به ‏معروف و نهی از منکر است. بر همه واجب است نسبت به گناهانی که می‏بینند تذکّر بدهند و اگر این کار را نکنند معصیت مرتکب شده‏اند.

امّا لازمه امر به عرف این است که آمر، خودش عامل به عرف باشد؛ چون از یک ‏طرف اگر این ‏طور نباشد، امر بدون عمل، کار زشت و غیرمعروفی خواهد بود. امر بدون عمل، اصلاً عرف و زیبا نیست؛ لذا آمر به عرف باید خودش عامل باشد تا دلسوزیش برای دوستان، زیبا و پسندیده باشد.

 

شیوۀ برخورد الهی با «جاهلان»

 جاهل یعنی احمق، نه نادان یا مجنون

گروه سومی که انسان با آنها در ارتباط است، کسانی هستند که نه دوست‌اند و نه دشمن؛ بلکه جاهلانی هستند که شعور اجتماعی ندارند و معمولاً دردسرسازند. بخش سوم آیه ادب رفتاری در برابر این گروه را این ‏طور بیان می‏کند و می‏فرماید: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینچه‏ بسا منظور از جاهلین در اینجا، گروه خاصّی هستند که جهلشان در برابر علم نیست، بلکه در مقابل عقل است؛ یعنی این گروه کسانی هستند که ممکن است باسواد باشند، امّا عقلشان ناقص بوده و مشکل فهم و شعور دارند.

کیفیت برخورد با احمق جاهل

اینها‎ دشمن دانا نیستند که بخواهند با انسان بد‌رفتاری کنند و دوست دانا هم نیستند که بخواهند نسبت به او اقبال داشته باشند و سودی برسانند؛ بلکه روششان خطرناک است؛ چون اوّلاً جاهلانه و احمقانه است و ثانیاً با آنچه عقل عملی آن را زیبا می‎داند، مطابقت ندارد. این گروه چون اصلاح‏پذیر نیستند، هر قدر هم آنها‏ را امر به‏عرف کنیم، نمی‏پذیرند؛ لذا قرآن می‏فرماید: از اینها‏ اعراض کن و با این گروه مقابله نداشته باش. باید با این گروه مدارا کرد تا رفتار جاهلانۀ آنان به ‌خاطر برخورد و مقابلۀ ما تشدید نشود.

 

مراتب مختلف جهل و لزوم توجّه به آن

البتّه جهل مراتبی دارد و در افراد شدید، ضعیف و متوسط می‏شود.(۴) در مرتبه‏های ضعیف و متوسط، عدم ‏مقابله و معارضه با شخص جاهل و مدارای با او، نقش سازندگی پیدا می‏کند. این برای زمانی است که غفلت شدید نباشد که این روش رفتاری با او، سازنده شود. چه‏ بسا گاهی شخص جاهل، هنگام رویارویی با معارضۀ دیگران، متنبّه و متذکّر شود. گاهی این تذکّر برای او سازنده‌تر است تا اینکه با او مقابله شود و غرور او تحریک شود و او در جهل خود بیشتر فرو رود.

 

اطباع فاسده و اصلاح‌ناپذیری آنها

حال اگر کسی در حماقت خود فرو رود، به‎گونه‏ای که به هیچ شکلی اصلاح نمی‌شود، در جایگاه افرادی چون ابوجهل قرار خواهد گرفت و انسان باید از او اعراض کند. در روایتی فرمودند: «الحِکمَهُ لَا‌تَنجَعُ فی الطِّبَاعِ‏ الفَاسِدَه»؛(۵) حکمت در طبع‏های فاسدشده اثر ندارد. طباع فاسده یعنی کسانی‏که درونشان خراب و مسخ شده و به‏حدی رسیده‏اند که دیگر احتمال سازندگی برایشان وجود ندارد. اینها از وادی انسانیت به وادی دیگری منتقل شده‏اند و حکمت هم مشکلشان را حل نمی‏کند؛ چون ظرفی برای دریافت حکمت ندارند و عقلشان از کار افتاده است؛ لذا حکمت هم نمی‏تواند آنها را از این وادی به وادی انسانیت برگرداند، امّا اگر کسی به این حد نرسیده باشد، سخن و عمل حکیمانه بر او مؤثّر واقع خواهد شد.

رعایت اعتدال در مواجهه با این گروه از جاهلان احمق که حرف ‌حق، هیچ تأثیری در آنها ندارد، این است که انسان از آنان دوری کند و خود را درگیر حماقتشان نکند. ایستادن در برابر انسانِ نفهم، هیچ سازندگی‌ای ندارد. اعراض و درگیر نشدن با احمق‏ها، نیازمند به حلم است که خودش یکی از فضایل اخلاقی مرتبط با قوّه غضبیه است؛ لذا باید دقّت کرد اگر انسان خودش را مهذب نکند، با جاهلان رو به‌ رو نشود؛ چون ممکن است از کوره در‌برود و این رویارویی برای خودش و دیگران اثر تخریبی داشته باشد.(۶)

 

تفاوت «اعراض» با«طرد کردن»

البتّه دقت کنید که امر الهی نسبت به «طرد کردن» نیست؛ بلکه آیه می‏فرماید: از آنها اعراض کن؛ خودت را با آنان درگیر نکن؛ نه اینکه آنها را از خود بران و دورشان کن! طرد کردن هیچ جنبه سازنده‏ای ندارد؛ اما در اعراض و روگردانی ممکن است که او بیدار شود و مثلاً روزی با خود فکر کند و متوجه این رفتار شود و همین در او تأثیر مثبت و سازنده داشته باشد.

 

شیوۀ رفتاری خداوند با اصناف سه‏گانه مردم

امر قرآن، دستوری بر اساس شیوۀ رفتاری خداست

حالا مطلبی را در باره ادب خدا عرض می‌کنم؛ وقتی خداوند به پیغمبر‌اکرم«ص» امر می‎کند و می‏فرماید: «کمال‌ادب در روابط تو با دیگران باید این‏گونه باشد که دشمن بدکار خود را عفو کنی، کسی که تو را دوست ‎دارد، امر به عرف نمایی و نسبت به کسی که جاهل است، اهل مدارا و اعراض باشی.» این نشان می‏دهد چنین رفتاری، قطعاً رفتار خود خداوند بوده است که او به پیغمبرش دستور داده است؛ یعنی روش رفتاری خداوند با این سه گروه به ‌همین شکل است که او آن روش را به پیغمبرش توصیه می‏کند.

روش رفتاری حق‏تعالی با بدکاران و گنهکاران، عفو و گذشت است و برای دوستان خود ارائه طریق می‏کند و با جهّالی که هنوز طبعشان فاسد نشده، حلم‏ورزی و مدارا می‏کند. او از اهل معاصی می‏گذرد، دوستان را به خیر و صلاح راهنمایی می‎کند که در آخر، آنان را به عالم غیب متّصل خواهد کرد و با جاهلین مدارا می‏نماید. همۀ اینها برای آن است که رابطۀ این افراد هیچ‏گاه با خداوند قطع نشود و تا آنجا که ممکن است هیچ ‏کس از صلاح و فلاح باز نماند. درست است که عدّه‏ای بدکار و گنهکارند و عدّه‏ای احمق و جاهل، امّا این موجب نمی‏شود که خدا رابطه‏اش را با آنان قطع کند. او به‏دنبال این است که این رابطه حفظ شوند تا بندگانش به ‌سوی او بیایند.

 

توصیف سیرۀ الهی در ادعیۀ معصومین

ما این روش الهی یعنی اخذ به عفو، امر به عرف و اعراض از جاهلین را در ادعیه‏ای که از ناحیۀ معصومین«ع» وارد شده است می‏بینیم. واقعاً توصیف‏های زیبایی که در دعاها از خداوند شده، بسیار گویا هستند.(۷) به‏عنوان مثال در یکی از ادعیه ماه رجب آمده است: ‌«خَابَ‏ الْوَافِدُونَ‏ عَلى غَیرِکَ‏ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ»؛ کسی که به غیر از تو روی آورد، محروم گردید و کسی که به غیر از تو وارد شد، زیان دید. «وَ ضَاعَ المُلِمُّونَ إِلَّا بِکَ»؛ و هر‌کس به درگاه غیر تو روی آورد، محتاج شد. «وَ أَجدَبَ الْمُنتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انْتَجَعَ فَضلَکَ»؛ و هر ‌کس از غیر کرم و فضل تو درخواست کرد، بی‏امان شد. «بَابُکَ مَفتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیرُکَ مَبذُولٌ لِلطَّالِبِینَ»؛ درِ لطف و عنایت تو، به‌روی مشتاقان باز است و خیر و احسانت برای طالبان گشاده. «وَ فَضلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیلُکَ مُتَاحٌ لِلآمِلِینَ…»؛ فضل و کرم تو برای درخواست‏کنندگان مباح است و آرزو و امید به تو برای امیدواران جایزو سفره روزیت برای گناهکاران گسترده است و خویشتن‏داریت برای کسی که با تو دشمنی کرده، حائل شده که به آتش قهر و عذابت نیفتد. راه و روش تو با کسانی که از مرزهای تعیین شده تجاوز کردند، مدارا کردن است.

ببینید چقدر زیباست! خداوندا، روش رفتاری تو با گناهکاران و بدکاران این‏گونه است که به آنها نیکی می‎کنی. «اللَّهُمَّ فَاهدِنِی هُدَى الْمُهتَدِینَ وَ ارزُقنِی اجتِهَادَ الْمُجتَهِدِینَ وَ لَا تَجعَلنِی مِنَ الغَافِلِینَ المُبعَدِین»؛خدایا! کمک کن کار من به‌جایی نرسد که از غافلین باشم. از کسانی نباشم که قلبشان فاسد شده و دیگر حکمت در آن اثر نمی‏گذارد؛ از کسانی نباشم که روش رفتاری زیبای تو، روی آنها اثر ندارد. مصداق آن دسته از افراد نباشم(۸)

در یکی دیگر از ادعیۀ ماه رجب آمده است:«وَ امنُن بِغِنَاکَ عَلى فَقرِی»؛ و با غنای خویش، بر من منّت بگذار و فقر و احتیاجم را برطرف کن. «وَ بِحِلْمِکَ عَلى جَهلِی»؛ و به ‏وسیلۀ حلمت، بر جهل و نادانی من منّت بگذار و تحمّلم کن! خدایا! با منِ جاهل مدارا کن! (۹)

همان ‏طور که می‎بینید روش رفتاری خداوند با بندگانش این‏گونه است و همان روش را به پیغمبر خویش امر فرموده است: «خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الجاهِلین». در حقیقت خداوند به پیغمبرش می‏فرماید: تو نیز باید روش مرا با بندگانم داشته باشی؛ باید خداگونه عمل کنی؛ باید از بندگان من دستگیری کنی و دست رد، به‌سینۀ کسی نزنی. این روش من است. این روش، روش الهی است. مؤمن هم باید این روش را در آداب معاشرتیش حفظ کند. ما در آداب معاشرتی اسلام «طرد کردن» نداریم، مگر به‌ندرت. هر چه هست دستگیری است.

 

روش رفتاری معصومین«ع» نمودی از شیوۀ رفتاری پروردگار

روش رفتاری پیغمبر و ائمّۀ ما هم همین بوده است و اگر به تاریخ مراجعه کنید، موارد بسیاری را مشاهده خواهید کرد که به آنها ظلم شد و آنان با آنکه مُحِقّ بودند، انتقام نگرفتند و حتّی نفرین هم نکردند. آیا شما یک مورد سراغ دارید که پیغمبر‌اکرم«ص» کسی را نفرین کرده باشد؟ انبیای گذشته امّت خود را نفرین کردند، ولی پیغمبر با اینکه از ناحیۀ امّتش بیشترین اذیت را متحمّل شد، یک بار هم آنها‏ را نفرین نکرد! ایشان فرمودند:‌ «مَا أوذِیَ نَبیُّ مِثلَ مَا أوذیتُ»؛(۱۰) هیچ پیغمبری مانند من اذیت نشد. با این حال همیشه می‏فرمودند: «خداوندا! امّت مرا هدایت‎ کن!(۱۱) این رفتار پیغمبر، نمودی از رفتار خداست.

لذا ما در روایات داریم که روز قیامت همه انبیا فریاد می‎زنند: «وانفساه!» ولی پیغمبر‌اکرم می‎گوید: «وا امّتی!»(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منظور از عقلا کسانی هستند که عقل عملی آنها از کار نیفتاده و می‏توانند که حسن و قبح را تشخیص بدهند.

۲ـ ما می‎گوییم که امر به امر، امر خدا است و گویا خداوند خودش مستقیماً امر کرده است. مثلاً می‎گویند: خدا به پیغمبر امر کرد که به نماز امر کن. معنایش این است که خداوند به نماز امر می‌کند. پس اینکه خداوند به پیغمبر امر می‎کند که دوستانت را به عرف امر کن، این امر به عرف، امر خدا است.

۳ـ وای به آن وقتی ‌که نعوذبالله، این رابطۀ دوستی، مانع سازندگی شود.

۴ـ البتّه من از مراتب جهل این‌گونه تعبیر می‌کنم وإلّا جهل مراتب زیادی دارد.

۵ـ بحار‌الأنوار، ج ‏۷۵، ص ۳۷۰٫

۶ـ به ‌همین‌خاطر است که خدا در آیۀ بعد، این نکته را به پیغمبر تذکّر می‌دهد که در مواجهه با این‌ها، شیطان کمین می‌کند تا انسان را به زمین بزند.

۷ـ دوستان در دعاهای ماه رجب دقّت کنید! ماه رجب از بهترین ماه‎ها است.

۸ـ إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۶۴۳٫

۹ـ بحار‌الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۹۰٫

۱۰ـ بحار‌الأنوار، ج۳۹، ص۵۶٫

۱۱ـ بحار‌الأنوار، ج۲۰، ص۲۱

۱۲ـ کشف الیقین، ص۳۳۵٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

قرآن می‏فرماید نسبت به دوستانت بی‎تفاوت نباش و منتظر این نباش که از تو درخواست راهنمایی کنند؛ بلکه آنها را امر بهعرف کن. رابطۀ دوستی باید برای دوطرف اثر سازندگی داشته باشد. سازندگیِ این رابطه نیز درجایی است که افراد، خوبی‏ها را بدون درخواست و تقاضای طرف مقابل به یکدیگر تذکّر دهند

31آگوست/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۲

از تشدید همکاری فرانسه با صدام علیه ایران اسلامی

تا عملیات‌های موفق

 

در تیر و مرداد ۱۳۶۲ همکاری رژیم فرانسه با صدام علیه ایران اسلامی تشدید شد. در این روزها رزمندگان اسلام در جبهه‌ها درگیر عملیات‌های موفقی بودند که نشان از شکست رژیم بعث عراق داشت. ربوده شدن یک هواپیما در مسیر شیراز تهران و عزیمت آن به پاریس نیز نشان از همکاری فرانسه با ضدانقلاب داشت.

رویدادهای تیر و مرداد ۱۳۶۲ را به نقل از جرائد این روزها مرور می‌کنیم:

 

انتصاب اعضای جدید شورای نگهبان از سوی امام خمینی«ره»

در روز ۱۱ تیر ۱۳۶۲ در پی انقضای مدت عضویت سه تن از فقهای شورای نگهبان قانون اساسی آیات مهدوی کنی، ربانی املشی و رضوانی که به قید قرعه ازشورای نگهبان خارج شدند، طی احکام جداگانه‌ای از سوی امام خمینی«ره» رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آیات شیخ محمد محمدی گیلانی، امامی کاشانی و محمد مؤمن به عنوان اعضای جدید شورای نگهبان منصوب شدند.

 

حمایت از سوریه وظیفه تمام کشورهای اسلامی

آیت‌الله خامنه‌ای در مصاحبه با صوت الخلیج کویت که در جرائد یک تیر ۱۳۶۲ منتشر شد اعلام کردند «ایران هرگز نقش ژاندارم منطقه را ایفا نخواهد کرد». آیت‌الله خامنه‌اى رئیس شوراى عالى دفاع و رئیس‌جمهور کشورمان در یک مصاحبه اختصاصى با خبرنگار مجله صوت الخلیج، چاپ کویت نظرات خویش را در زمینه هدف سفر وزراى خارجه کویت و امارات به ایران، روابط ایران با کشورهاى خلیج فارس، توطئه‌هاى حزب توده، رویارویى با توطئه‌هاى آمریکا در لبنان، ایستادگى ایران در مقابل تجاوز به سوریه از سوى صهیونیست‌ها و تسلیح رژیم عراق توسط قدرت‌هاى سلطه‌گر جهانى تشریح کردند.

رئیس‌جمهور وقت کشورمان در بخشی از این گفت‌وگو در زمینه برخی از مشکلات در روابط میان ایران و کشورهای همسایه نیز گفتند: «به عقیده ما قدرت‌هاى بزرگ و در رأس آنها آمریکا، سعى می‌کنند از متحد شدن کشورهاى اسلامى، به‌ویژه کشورهاى این منطقه حساس از جهان جلوگیرى کندو لذا به نظر ما علت اصلى حالت تشنج در روابط بین ایران و همسایه‌هاى آن همین قدرت‌ها هستند، وگرنه چه دلیلى براى وخامت روابط بین کشورهاى منطقه که همگى در آسایش و حالت رفاه به سر مى‌برند مى‌توان ذکر کرد؟»

ایشان افزودند: «ما همیشه بر این باور هستیم که چنانچه دلایل و عوامل داخلى وجود نداشته باشند، باید به جستجوى علل و انگیزه‌هاى خارجى بپردازیم و از همین جا نقش تبلیغات و توطئه‌هاى آمریکایی که از همان اوایل پیروزى انقلاب اسلامى ایران اقدام به برانگیختن نگرانى‌ها از ایران کرد، روشن مى‌شود.»

اکثر آنچه درباره حزب توده گفته می‌شود صحت ندارد

ایشان در پاسخ به سئوالی درباره تلاش حزب توده برای کودتا با کمک قدرت‌های خارجی نیز اظهار داشتند: «در این باره مطالب زیادى گفته شده است که اغلب آنها صحت ندارند. از جمله این مطالب غیرواقعى که درباره تدارک کودتاى نظامى و ربط دادن آن به طرف‌هاى خارجى اظهار شده است.»

رئیس‌جمهور وقت کشورمان ادامه دادند: «آنچه درست است این است که تدارک براى انجام یک سلسله عملیات تخریبى صورت مى‌گرفته و علاوه بر آن، حزب توده براى یک کشور بیگانه جاسوسى مى‌کرده است و این حقیقت را خود سران حزب توده هم در اظهاراتشان که از طریق تلویزیون پخش شد اعتراف کرده‌اند. از سوی دیگر، برخى انتظار عکس‌العمل‌هاى افراطى در قبال طرف‌هاى خارجى ذی‌ربط با رهبرى حزب توده داشتند، ولى ما در پى آن بودیم که اقدامات لازم و مناسب با ابعاد این قضیه اتخاذ کنیم که تقاضاى ایران مبنى بر خروج تعدادى از دیپلمات‌هاى روسى از خاک ایران در رابطه با همین مسئله بوده است و در صورتى که مسائل جدیدى در این زمینه کشف شود، ما نیز اقدامات مناسب با آن را خواهیم کرد.»

آیت‌الله خامنه‌ای در مورد توطئه‌های آمریکا در لبنان نیز اظهار داشتند: «جمهورى اسلامى ایران به‌طور صریح و قاطع نقشه‌ای را که آمریکا در مورد لبنان برنامه‌ریزى کرد شدیداً محکوم نمود و موضع خویش را به‌طور رسمى اعلام کرد. سیاست‌هاى رژیم صهیونیستى که به‌طور مستقیم توسط آمریکا پشتیبانى مى‌شود، منطقه را به تشنج کشاند. از پیامدهاى این سیاست این است که هم اکنون سوریه با خطر تجاوز صهیونیست‌ها روبروست. به عقیده ما این وظیفه تمام کشورهاى اسلامى است که از موضع سوریه حمایت کنند، همان ‌طور که ما به نوبه خود با این وضع مقابله کردیم. در این زمینه من پیامى براى برادر حافظ اسد فرستادم که در آن اعلام داشتم که ما در کنار برادران سورى در مقابله با تجاوزات صهیونیستى خواهیم ایستاد.»

ایشان تصریح کردند: «ما در صورت تقاضا تمام امکانات موجودمان را در اختیار برادران سورى خواهیم گذاشت.»

ایشان درباره سلاح‌های جدید دریافتی رژیم عراق نیز اظهار داشتند: «سلاح‌هایى که عراق تا کنون دریافت کرده، بیشترین مقدارى بوده است که ابرقدرت‌ها مى‌توانستند عراق را با آنها مجهز کنند، با این وجود این عراق نتوانسته در این زمینه کارى انجام دهد، کما اینکه خطر جنگنده‌هاى میراژ ۲۰۰۰ کمتر از خطر موشک‌هاى اگزوست نیست و ما اطلاع داریم که عراق در حال حاضر در جنگ از جنگنده‌هاى آمریکایی مستقر در مصر و در جاهاى دیگر نیز استفاده مى‌کند. گفته مى‌شود خلبانان مصرى خود عهده‌دار آموزش خلبانان عراقى بر روى جنگنده‌هاى امریکایى هستند.(۱)

 

هواپیماربایانی که مسافران ایرانی را به پاریس بردند!

در روز ۱۵ تیر ماه ۱۳۶۲ یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ مسیر شیراز تهران با ۳۹۰ مسافر از آسمان شیراز ربوده و به کویت و پس از تأمین سوخت از آنجا به پاریس برده شد. این هواپیما سه روز بعد به تهران بازگشت.

براساس گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی هواپیمای مسافربری ۷۴۷ هواپیمایی جمهوری اسلامی که با ۳۹۰ مسافر و خدمه توسط چند فرد مسلح از آسمان شیراز ـ تهران ربوده و به کویت برده شده بود، پس از آزاد شدن ۱۸۷ تن از مسافرینش با تهدیدات ربایندگان فرودگاه کویت را به مقصد پاریس ترک کرد.

این گزارش می‌افزاید علی شمس اردکانی سفیر ایران در کویت در فرودگاه حاضر و موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران را مبنی بر بستن باند فرودگاه در جلوگیری از پرواز هواپیما به مقامات کویتی ابلاغ کرد، ولی مقامات کویتی پس از آنکه سوخت مورد نیاز را تأمین کردند، به هواپیماربایان اجازه ترک کویت را دادند. سفیر وقت ایران در کویت در این باره گفت: «همکاری مقامات کویتی با هواپیماربایان تروریست کاملاً برای ما مشهود بود، به‌طوری که آنها حتی نیم ساعت پس از پرواز خروج آن را به ما اعلام کردند.»

حضور منافقین در فرانسه احتمال نقش این گروهک ضد انقلاب و همچنین همکاری فرانسه با آدم‌ربایان را تقویت می‌کند، دو سال پیش از این رویداد ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور معزول و مسعود رجوی سرکرده منافقین نیز توسط یک هواپیما از ایران متواری شدند و به فرانسه رفتند.

علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه ۱۵ تیر ۱۳۶۲ در گفت‌وگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره کرایه ۵ هواپیمای سوپر اتاندارد(Super Étendard) از سوی فرانسه به رژیم صدام  نیز گفت: «کمک‌های نظامی فراوان دولت به اصطلاح سوسیالیست فرانسه به عراق بیانگر عمق وابستگی حیات دو رژیم به یکدیگر است.».

وی افزود: «دولت میتران که تا کنون جز تورم، بیکاری و ایجاد نارضایتی دستاورد دیگری برای مردم فرانسه نداشته است، با این کمک‌ها و حمایت‌های اقتصادی سیاسی و نظامی شرایط بسیار سخت‌تری را برای مردم فرانسه ایجاد خواهد کرد، ضمن اینکه تحویل این هواپیماها هم دردی را از رژیم صدام دوا نخواهد کرد. باید دانست چیزی که باعث حفظ حکومت‌ها می‌شود رضایت و حمایت مردم از آنها است و نه سلاح و تجهیزات نظامی.»

یک روز پیش از این نیز محمد شریعتی نماینده وقت سمیرم و دهاقان و عضو کمیسیون امور خارجه مجلس در نطق پیش از دستور خود در جلسه علنی مجلس گفت: «مسئله‌ای که این روزها مطرح است کمک فرانسه به عراق است. سلاح‌های مدرن نیروهای مسلح فرانسه دراختیار ارتش صدام گذاشته شده است و این خود نوعی اعلان جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران است.»

وی تأکید کرد: «ما از دولت می‌خواهیم که به عنوان عکس‌العمل کارهای اخیر پاریس روابط اقتصادی ما را با فرانسه که طبق گزارش‌ها رو به افزایش است قطع کند و برای کنترل آن کمیته‌ای را تشکیل دهد.»

 

شکست صدام شکست فرانسه محسوب می‌شود!

روزنامه فرانسوی لوکوتیدین ۵ تیر ۱۳۶۲ با اشاره به پاسخ کلود شسون وزیر وقت روابط خارجی فرانسه به سئوال خبرنگاران در باره تعداد جنگنده‌های فرانسوی سوپر اتاندارد که بایستی به عراق اجاره داده شوند نوشت: «وی در پاسخ به این سئوال تنها اظهار داشت که من مسئول این حسابرسی نیستم.»

این روزنامه ادامه می‌دهد: «یا آقای شسون حقیقت را نمی‌گوید و او مسئول این حسابرسی هست و یا او در کابینه‌ای وزارت می‌کند که کاملاً غیرمسئول و نامربوط است که این البته چیزی است که ما به آن معتقدیم.»

این روزنامه سپس طی مقاله‌ای اقدامات دولت فرانسه در قبال رژیم صدام را شدیداً مورد انتقاد قرار داد و نوشت: «تصمیم دولت فرانسه مبنی بر قرض دادن پنج هواپیمای سوپر اتاندارد به بغداد حاکی از دستپاچگی پاریس از شکست هم‌پیمان خود در نتیجه شکست مالی خود است.»

لکوتیدین در ادامه افزود: «میتران رئیس‌جمهور فرانسه مجبور شده است در محافل خصوصی اعتراف کند که شکست صدام در مقابل ایران به منزله شکست فرانسه است.»

روزنامه فرانسوی لوموند نیز در آن ایام در یک افشاگری مهم نوشت: «سرانجام پس از ماه‌ها بحث و گفت‌وگو و مذاکرات پشت پرده و رفت و آمدهای متعدد بین پاریس و بغداد، فرانسه موافقت خود را در زمینه تحویل پنج فروند هواپیمای سوپر اتاندارد به رژیم بعث عراق اعلام داشت.»

در روز اول تیر ۱۳۶۲ جرائد به نقل از خبرگزاری فرانسه گزارش دادند که ۱۶ خلبان و تکنسین عراقی برای آموزش بر روی هواپیماهای سوپر اتاندارد به‌طور محرمانه وارد فرانسه شدند. در همین حال یک هفته‌نامه فرانسوی فاش کرد که کنسرسیوم مشترک فرانسه و آلمان به‌زودی ارتش صدام را به موشک‌های زمین به هوا مجهز می‌کند.

 

آغاز به کار اولین مجلس خبرگان رهبری با پیام امام خمینی«ره»

در ۲۳ تیر ۱۳۶۲ اولین مجلس خبرگان رهبری با پیام امام خمینی آغاز به کار کرد. آیت‌الله مشکینی در مراسم افتتاحیه مجلس خبرگان با ۴۵ رأی به ریاست این مجلس و آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی با ۳۸ رأی نائب رئیس مجلس خبرگان شدند. تعداد حاضرین در این جلسه ۶۴ نفر بود.

در بخشی از پیام امام خمینی به اولین مجلس خبرگان آمده بود: اکنون شما ‌ای فقهای شورای خُبرگان و ‌ای برگزیدگان ملت ستمدیده در طول تاریخ شاهنشاهی و ستمشاهی! مسئولیتی را قبول فرمودید که در رأس همۀ مسئولیت‏هاست و آغاز به کاری کردید که سرنوشت اسلام و ملت رنجدیده و شهید داده و داغدیده گرو آن است. تاریخ و نسل‏های آینده دربارۀ شما قضاوت خواهند کرد، و اولیاء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما هستند. کوچک‌ترین سهل‌انگاری و مسامحه و اِعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعیت از هواهای نفسانی که ممکن است این عمل شریف الهی را به انحراف کشاند، بزرگ‌ترین فاجعۀ تاریخ را به وجود خواهد آورد.

«شما که خود را پیروان اصحاب وحی و اولیاء عظیم‌الشأن می‏دانید و بحمداللّه‏ هستید، خود را جزو خدمتگزاران به ملت‏های ستمدیده بدانید و باید بدانید که تبهکاران و جنایت‌پیشگان بیش از هرکسی چشم طمع به شما دوخته‏اند و با اشخاص منحرفِ نفوذی در بیوت شما، با چهره‏های صددرصد اسلامی‏ و انقلابی، ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی‏سیلی بزنند. اللّه‏، اللّه‏، در انتخاب اصحاب خود. اللّه‏، اللّه‏، در تعجیل تصمیم‏گیری، خصوصاً در امور مهمه و باید بدانید و می‏دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است.»(۲)

 

انجام عملیات والفجر ۲ در غرب پیرانشهر

در ۲۹ تیر ۱۳۶۲ انجام عملیات والفجر ۲ در غرب پیرانشهر به آزادسازی ۳۰ کیلومتر مربع از منطقه حاج عمران منجر شد. عراق در پی شکست در این عملیات برای اولین بار و به صورت محدود از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد.

پس از عملیات والفجر مقدماتی، دشمن با کمک استکبار جهانی تبلیغات وسیعی را به راه انداخت و ادعا ‌کرد که ایران دیگر نخواهد توانست حمله‌ای مؤثر در جبهه‌ها انجام دهد. شرایط جنگ به‌نحوی مطرح شد که به نظر می‌رسید با افزایش توانایی‌های نظامی دشمن، بدون تغییرات اساسی در شیوه نبرد، ادامه جنگ مشکل خواهد بود. از این رو تا رسیدن به آن نقطه مطلوب لازم بود تا از رکود جبهه در زمان طولانی جلوگیری شود. بدین ترتیب پس از بحث و بررسی مقرر شد عملیات والفجر ۲، ۳ و ۴ انجام شوند.

مهم‌ترین مسئله‌ای که در این عملیات‌ها مورد نظر بود، به کارگیری نیروی اندک، دادن تلفات کم و جلوگیری از وارد شدن ضربه اساسی به توان یگان‌ها و تضمین موفقیت عملیات‌ها بود.

آنچه که بر اهمیت منطقه و ضرورت تصرف آن می‌افزود، تبعات بعدی آن بود که قسمتی از آن چنین است:

۱ـ تسلط بر تردد ضدانقلاب و کنترل آن،

۲ـ ایجاد تسهیلات و پشتیبانی لازم از اکراد مسلمان و مبارز عراقی،

۳ـ فراهم‌سازی امکان گسترش عملیات نامنظم در خاک عراق،

۴ـ حفظ پیرانشهر از هرگونه تهاجم و تجاوز عراقی،

۵ـ زمینه‌سازی نزدیکی بیشتر به شهر و تأسیسات نفتی کرکوک.

به این ترتیب عملیات والفجر ۲ در ساعت یک بامداد روز ۲۹ تیر ۱۳۶۲ با رمز «یاالله» و در حالی آغاز شد که قسمتی از نیروهای خودی ۲۴ ساعت قبل از آغاز تک به منظور دور زدن دشمن از خط عزیمت خود حرکت و پس از دو ساعت راه‌پیمایی موفق شدند خود را به مناطق تعیین شده برسانند و آماده شروع عملیات بشوند. به‌رغم اینکه نیروها پس از دو ساعت تأخیر در تمام محورها با دشمن درگیر شدند، ولی پیشروی قابل توجهی صورت گرفت.

پس از تأمین اهداف اولیه، نیروهای ایران برای تسخیر پادگان معروف حاج عمران پیشروی به سمت آن را آغاز ‌کردند و لحظه به لحظه این هدف اصلی در معرض سقوط قرار گرفت. پس از محاصره پادگان استراتژیک حاج عمران و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره سرانجام در ساعت ۹ شب، این دژ نفوذناپذیر به تصرف و تسخیر کامل درآمد.

پس از این عملیات منطقه دربند هم به‌طور نسبی تحت کنترل و در تیررس رزمندگان قرار گرفت و فعالیت تدارکاتی عراق به‌شدت دچار اختلال ‌شد. در مرحله دوم والفجر ۲ در ارتفاعات «گردمند» در ۱۹ کیلومتری مرز و ۱۴ کیلومتری پادگان حاج عمران آزاد و به نام «حمزه سیدالشهداء» نام گذاری شد. ارتفاعات اطراف هم آزاد شدند و «شهید صدر» نام گرفتند..

قابل ذکر است که به لحاظ اهمیت منطقه، صدام در شهر دیانا حضور پیدا کرد و از آنجا به تشویق و ارعاب و تهدید نیروهای شکست خورده عراقی پرداخت. همچنین بنا به اظهارات اسرا، فرمانده تیپ ۹۱ پیاده از اهالی کردستان عراق به دستور صدام در شهر دیانا اعدام شد.

پایان والفجر ۲ برای رژیم بعث به جز ۴ هزار کشته و زخمی و ۲۰۰ اسیر، آزادی مناطقی چون پاسگاه مرزی تمرچین عراق، پادگان حاج عمران، گمرک مرزی، سلسله ارتفاعات «کلو»، ارتفاعات گردمند، سرسول، آزادی، سلمان، شیوه کارتا، «بردزرد»، روستاهای رایات، شیوش، ممی خلان، خوارو، میوتان بالا و پایین را برای نیروهای ایرانی به ارمغان آورد.

گفتنی است که در ۷ مرداد همین سال عملیات والفجر ۳ در منطقه مهران آغاز شد. با اجرای این عملیات دشت مهران و جاده مهران دهلران از تصرف عراق آزاد و ارتباط جبهه میانی و جنوبی برقرار گردید.

به دنبال این پیروزی‌ها بود که جنگنده‌های عراقی مناطق مسکونی گیلان غرب را در ۱۹ مرداد ۱۳۶۲ بمباران و تعدادی از هموطنان غیر نظامی ما را به شهادت رساندند و یا مجروح کردند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۱ تیر ۱۳۶۲، صفحه ۲٫

۲ـ اطلاعات، ۲۳ تیر ۱۳۶۲، صفحه ۱٫

 

 

 

31آگوست/17

تاریخ سینـمای ایران

قسمت ۲۶

 

پیشگفتار

در قسمت ۲۵ تعدادی از فیلم‌های «دفاع مقدس و مرتبط با انقلاب اسلامی» معرفی و تحلیل گردیدند. در این قسمت بقیه آن ژانر و سپس سایر ژانرها معرفی و بررسی می‌گردند. یادآوری می‌گردد که سال ۶۸ فرصت بسیار مناسبی برای ریل‌گذاری هدفمند و تولید محصولات سینمائی متناسب با پایان دفاع مقدس بود که سوگمندانه به آن توجه جدی مبذول نگردید و مانند یک لکوموتیو فاقد ترمز به حرکت خود ادامه داد.

الف) بقیه فیلم‌های دفاع مقدس و مرتبط با انقلاب اسلامی در سال ۶۸

۱۱ـ شب دهم ـ محصول: مرکز گسترش سینمای تجربی. کارگردان: جمال شورجه. تهیه‌کنندگان: جمال شورجه، رحیم رحیمی‌پور و حسین شریفی. سناریست: جمال شورجه، رحیم رحیمی‌پور. بازیگران: جهان‌بخش سلطانی، ملیحه نیکجومند، ولی‌الله شیراندامی، محمدرضا شعبانی، مهرداد ضیائی، نسرین خدادوست مقدم.

داستان فیلم به زندگی آدم‌های معمولی قبل از انقلاب می‌پردازد که بعد از پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی با ایجاد فرصت مناسب به دلیل گرایشات پاک به مراسم مذهبی، جذب جبهه می‌شوند. این انسان‌ها شاید در ابتدا، ورود پرشور به صحنه‌های دفاع غیرتمندانه از کشور و نظام نداشتند، اما به علت خلوص نیت به فضای ایجادشده پاسخ مثبت دادند.

جمال شورجه از سینماگران ارزشمند و متعهدی است که تاکنون در مسیر درست انقلاب و اسلام گام برداشته و در مقاطع مختلف دچار تزلزل و منفعت‌طلبی شخصی و پشت پا زدن به ارزش‌های اخلاقی و اسلامی نظام نشده است.

در کارنامه وی فیلم‌ها و سریال‌های فاخری وجود دارند که معروفترین آنها «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر» هستند که در سمت مشاور و کمک کارگردان همپای مرحوم فرج‌الله سلحشور بود.

۱۲ـ شما فرشته‌اید (نام دوم مهاجر پیر) ـ کارگردان و سناریست: محمدعلی میاندار (فیلمنامه اولیه از احمد مورانی). بازیگران: داریوش بابائیان، پری کربلائی، حسن اکلیلی، منصور فرنیا.

قصه فیلم روایتگر عشق و علاقه مهاجرین جنگ تحمیلی و برگشت آنان به زادگاهشان پس از پایان جنگ است. نمایش جدیت و شور و شوق جنگ‌زدگان برای ساختن مجدد تخریب‌های ارتش صدام ستودنی است.

۱۳ـ غفلت ـ کارگردان و سناریست: کامران ملکی. محصول: سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: احمد مهدوی، حسین فیاض، اکبر جلالی.

نگاه فیلم به حفاظت از اطلاعات واحدهای رزمی و آسیب‌های ناشی از بی‌توجهی به نقاط ضعف نیروهای خودی و سوءاستفاده مزدوران و جاسوسان دشمن است که موجب وارد آمدن خسارت‌های مادی و شهادت تعدادی از رزمندگان ما می‌شود، هر چند با دلاوری همرزمان آنان در هوانیروز جبران می‌گردد.

همانطور که ملاحظه می‌شود، فیلم بازیگر معروف ندارد، بنابراین اقبال عمومی به آن نیز کم خواهد بود. به نظر می‌رسد در صورتی که نیروهای مسلح قصد ساختن فیلم‌های حماسی برای اکران عمومی داشته باشند، ضروری است الزامات حرفه‌ای سینما را برای جذب مخاطب عام مدنظر قرار دهند. درغیر این صورت فیلم‌ها برای اکران در مراکز نظامی و مخاطب خاص مناسب خواهد بود. البته باید توجه داشته باشیم که با توسعه وسائل ارتباط جمعی و فضای مجازی، سلیقه مخاطب نیز دگرگون شده و جلب رضایت او در فضای رقابتی سنگین بسیار دشوارتر گردیده است.

۱۴ـ مهاجر ـ محصول: حوزه هنری. کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. سناریست: ابراهیم حاتمی‌کیا. بازیگران: علیرضا حاتمی، ابراهیم اصغرزاده، اصغر تقی‌زاده، منوچهر حاجی علی اکبری، حمیدرضا چارکچیان، حسن کریمی.

داستان فیلم به مسأله شناسایی جبهه دشمن متجاوز بعثی توسط پرنده‌های بدون سرنشین می‌پردازد. نکته اساسی روش فداکارانه بسیجیان حاضر در عملیات است. در طول زمان ابزارها تکامل می‌یابند و گاهاً بکلی دگرگون می‌شوند، اما عنصر انسانی و جوهره حیات آدمی خمیرمایه تحولات در همه حوزه‌هاست. حاتمی‌کیا در فیلم مهاجر به خوبی منزلت ایثارگری رزمندگان را به تصویر کشیده است. با اینکه ۲۸ سال از ساخت فیلم می‌گذرد، اما نمایش مکرر آن از صدا و سیما و جشنواره‌های مختلف نشان داده است که همچنان مضمون جذاب و پذیرفتنی برای مخاطب عام دارد. این ویژگی علاوه بر مضمون اخلاقی و ایثارگرانه مدیون تسلط حاتمی‌کیا بر مدیوم نمایش و قصه در سینما است. وی تا الان نشان داده که علی‌رغم دشواری‌های فراوان می‌توان هم به ارزش‌ها پایبند ماند و هم خلاقیت و نوآوری را استمرار بخشید مشروط بر اینکه عشق به کار مشوق اصلی باشد و انگیزه‌های اقتصادی و مادی حرف اول و آخر نباشد.

۱۵- الماس بنفش – کارگردان، سناریست و تهیه کننده: رحیم رحیمی‌پور. بازیگران: جهانبخش سلطانی، هادی قمیشی، جواد هاشمی، امیرحسین شریفی.

داستان فیلم، مربوط به عملیات چریکی سه گروه از رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است. فرمانده یکی از این گروه‌ها، حاج حسین خرازی فرمانده فداکار لشکر امام حسین(ع) اصفهان در سال‌های بعدی دفاع مقدس است. فیلم ویژگی خاصی ندارد و در سلسله آثار دفاع مقدس طبقه‌بندی می‌شود.

 

ب) فیلم‌های اجتماعی

۱۶ـ آب را گل نکنید ـ محصول مشترک مرکز گسترش سینمای تجربی و مؤسسه امور سینمائی بنیاد مستضعفان تهران. کارگردان: ‌شهریار بحرانی. سناریست: انسیه شاه‌حسینی (هم‌اکنون کارگردان). تدوین: بهروز افخمی (هم‌اکنون کارگردان و مجری برنامه سینمائی هفت). بازیگران: بهروز رضوی(صداپیشه مشهور)، رؤیا نونهالی، آمنه خلدبرین، اسماعیل سلطانیان، زهره سرمدی.

قصه یک خانم معلم نهضت سوادآموزی در فیلم روایت می‌شود که با فداکاری عجیب نه تنها امر تدریس کودکان و بیسوادان روستائی در خراسان را برعهده دارد،‌ بلکه به تمام مشکلات و تنگناهای روزمره آنان نیز رسیدگی می‌کند. طبعاً وظیفه قانونی معلم مطابق شرح شغل بسیار کمتر از اینهاست و تصویرگری معلمی که شبانه‌روز مشغول گره‌‌گشائی از گرفتاری‌های مردم است، شیرین و دلنشین است ولی مطلب مهمتر جنبه آموزشی و ترغیب مردم به ایثار و خدمت خالصانه به بندگان خداست. همان چیزی که عامل اصلی پیروزی ملت ما در جنگ تحمیلی بر دشمنان بود. متأسفانه تفکری غلط یا خائنانه که احتمال القا آن از سوی استکبار اما بیان آن از زبان برخی از گروه‌های داخلی نظام به صورت گسترده پس از پایان جنگ آغاز گردید، دمیدن مدام در مطالبات شخصی و به فراموشی سپردن رویه فداکارانه اجتماعی بود. بر همین اساس در سال‌های بعد فیلم‌هائی از این نوع کمتر ساخته شدند، در حالی که فضای سازندگی نیازمند تلاش پرحجم و ایثارگرانه بیشتری می‌باشد. نتیجه این نگرش معضلات پیچیده کنونی در حوزه‌های متعدد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. زمانی که آتش درخواست‌های فردی زبانه بکشد و همگان به جای گذشت به نفع دیگران پیوسته به دنبال منفعت شخصی باشند، تعادل اجتماعی از دست می‌رود. سینما در این شرائط نمی‌تواند نقش مؤثری برای هدایت فرهنگ عمومی در راستای گذشت و فداکاری داشته باشد. شهریار بحرانی بعد از این فیلم هم آثار ارزشمندی در سینما و تلویزیون پدید آورد، هر چند سینماگر کم‌کاری است.

۱۷ـ بازی تمام شد ـ کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. تهیه‌کننده: سیدغلامرضا موسوی و شرکاء. سناریست: مسعود میمی و همایون اسعدیان (هم‌اکنون کارگردان).

قصه فیلم به زندگی جوانی می‌پردازد که پس از عدم توفیق در کنکور در چاپخانه پدرزنش مشغول به کار می‌شود، اما همچنان به دنبال استقلال است. سرانجام با کمک دوستش کاری پیدا می‌کند غافل از اینکه ناخواسته در یک روابط و بازی آلوده وارد شده است. ماجرا ادامه می‌یابد تا سرانجام مرگ غافلگیرانه دوستش موجب تنبه او می‌شود.

۱۸ـ بچه‌های طلاق ـ کارگردان: تهمینه میلانی. سناریست: تهمینه میلانی، تدوین: مرحوم سیف‌الله داد (که بعداً کارگردان ورزیده شد و در دولت اصلاحات معاونت سینمائی ارشاد را عهده‌دار بود. متأسفانه زمان مدیریت او دوران آشفتگی و حرمت‌شکنی تعدادی از سینماگران محسوب می‌شود).

داستان فرزندان طلاق و آسیب‌های اجتماعی موضوع این فیلم است. تهمینه میلانی در سال‌های بعد هم به ادعای خود دغدغه‌های اجتماعی و خانوادگی طبقه متوسط را در آثارش دنبال نمود. هر چند برخی از آثار وی فضای تلخ و تاریکی را از جامعه به نمایش می‌گذارد که از دید منتقدین، غیرواقعی و آگراندیسمان شده است. میلانی عمدتاً موضوع ستم به زنان را به صورت اغراق‌شده به تصویر می‌کشد، به نحوی که از دید منتقدین در عداد نگاه فمینیستی طبقه‌بندی می‌شود و از واقعیت‌ها دور می‌ماند.

۱۹ـ پول خارجی ـ کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، مهتاج نجومی، رسول نجفیان، مرحوم جهانگیر فروهر.

یک کارمند معمولی و دون‌پایه که مشکلات زیادی در زندگی دارد و تصادفاً صاحب ۵۰ هزار دلار پول می‌شود. ابتدا دست و پای خود را گم می‌کند، ولی پس از تسلط بر خود تصمیم می‌گیرد بدون مشورت با نزدیکان پول‌ها را در بازار آزاد بفروشد و مشکلات خود را حل کند. این امر، وی را به دنیای ارزفروشان وارد می‌کند که تجربه جدیدی در زندگی کاری او فراهم می‌آورد.

رخشان بنی‌اعتماد در دنیای حرفه‌ای خود، کنکاش در زندگی طبقه ضعیف جامعه را محور فیلمسازی خود قرار داده و از این نظر موفق بوده است. فیلم سینمائی «زرد قناری» که بعداً به آن خواهیم پرداخت پرمخاطب‌ترین ساخته وی محسوب می‌شود. همسر وی جمشید کوثری به عنوان تهیه‌کننده آثارش معمولاً با او همکاری دارد. دخترش «باران کوثری» نیز به عنوان بازیگر سینما و تلویزیون خانواده هنری وی را تکمیل کرده است. متأسفانه بنی‌اعتماد در سال‌های بعد از زاویه بسیار تلخ و آزاردهنده شروع به ساخت فیلم نمود که موجب شد مخاطبین معمولی خود را از دست بدهد. برخی از گروه‌های سیاسی مزورانه درصدد هدایت آرام وی به موضع‌گیری‌های غیرهنری و آشفته برآمدند که موجب لطمه شدید به توانائی‌های حرفه‌ای و از دست دادن مخاطب بدنه آثار وی گردید.

انسان‌های مشهور باید بدانند که شهرت نفوذ کلام می‌آورد، اما تخصص در غیر حرفه خود، برای آنان خلق نمی‌کند. بنابراین همانطور که اظهارنظر فلاسفه بزرگ تاریخ بشر در غیر حوزه مهارتشان اسباب خنده و مضحکه تاریخ شده است، ورود و دخالت سینماگران در غیر حرفه خود به شدت به اعتبار اجتماعی و حتی سینمائی آنان آسیب خواهد زد.

۲۰ـ تماس ـ سناریست و کارگردان: خسرو ملکان. تدوینگر: کامران قدکچیان (هم‌اکنون کارگردان). بازیگران: حسین شعاعی، احمد قدکچیان، پروانه معصومی، نسرین صحت‌بخش.

قصه فیلم بر محور تماس تلفنی یک مزاحم و خبر دروغ تصادف فرزند می‌چرخد. حوادث تو در تو که به دنبال این خبر کذب به وجود می‌آید، فاجعه‌بار بودن یک خبر دروغ را که شاید برخی آن را تفنن و مزاح تلقی کنند اثبات می‌کند.

خسرو ملکان سینماگری اصطلاحاً متعلق به «مخاطب بدنه» است که اقشار متوسط ضعیف جامعه را هدف‌گیری می‌کند و از این نظر موفق بوده است. چه خوب است که غیر از سرگرمی، هدایت اخلاقی جامعه هدف نیز در این قبیل آثار مدنظر قرار گیرد.

۲۱ـ جستجوگر ـ کارگردان: محمد متوسلانی. فیلمنامه: محمد متوسلانی، اسماعیل خلج، میهن بهرامی. فیلمبردار: مازیار پرتو. موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی. بازیگران: داریوش ارجمند، امین تارخ،‌ محمدعلی کشاورز، بهروز رضوی، فاطمه نوری، اسماعیل خلج.

داستان فیلم در فضائی میان تخیل و واقعیت سیر می‌کند. کارگردان با گردآوری مجموعه‌ای حرفه‌ای از سازندگان، نویسندگان، موسیقی‌دانان و بازیگران کاردان و عرضه فیلمی خوش‌ساخت برای مخاطب عام توانائی‌های هنری خویش را به نمایش گذاشته است. ماهیگیر ضعیفی که برای درآمد بیشتر دریا را رها کرده و به وادی سفر پای گذاشته تا تخیلات خویش را عملیاتی کند، اما دچار گرفتاری‌های عجیب  غیر قابل پیش‌بینی می‌شود.

محمد متوسلانی بازیگر فیلم‌های کمدی قبل از انقلاب به همراه مرحوم گرشاسب رئوفی (معروف به گرشا) و محمد سپهرنیا (هم‌اکنون در سن بالا ساکن خارج از کشور) است که پس از انقلاب به کارگردانی روی آورد. او فیلم‌هائی مانند (کفش‌های میرزا نوروز) با بازی خوب علی نصیریان عرضه نمود که موجب جلب نظر مخاطب عام گردید. وی ضمن کارگردانی و کمک به دیگر کارگردانان در سال‌های اخیر به ایفای نقش در برخی سریال‌ها هم پرداخته است.

آثار وی عمدتاً بر محور جذابیت عمومی ساخته شده‌اند و در آنها عنصر پیام و آموزش کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

۲۲ـ تمام وسوسه‌های زمین ـ محصول: جهاد دانشگاهی. کارگردان و سناریست: حمید سمندریان. بازیگران: رضا کیانیان، مرحومه هما روستا (همسر مرحوم حمید سمندریان)، جمال اجلالی، مرحوم احمد آقالو (بازیگر نقش کاتب در سریال سلطان و شبان ساخته داریوش فرهنگ)،‌شهین نجف‌زاده، بهادر ابراهیمی.

سمندریان در این فیلم به کار پزشکان و خوب و بد زندگی حرفه‌ای آنان پرداخته است. نمایش گذشت و ایثار پزشک شهر برای خدمت‌دهی به اهالی و وسوسه تدریجی او برای فراهم آوردن زندگی مجلل و حوادث تلخ این تغییر رویه، مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. تسلط سمندریان به مدیوم سینما موجب ساخت فیلمی پرکشش برای تماشاگران معمولی و خانواده‌ها شده است. تماشاگر غیر از کنجکاوی پیگیری قصه، پیام‌های کمرنگی از ارزش ایثار و خدمت به مردم نیز دریافت می‌کند. لازم به توضیح است که بسیاری از سینماگران اعتقاد دارند وظیفه سینما انتقال پیام نیست، بلکه صرفاً سرگرمی است. این نگاه آشکارا با انبوه فیلم‌های مشهور هالیوودی در تضاد است.

۲۳ـ دخترم سحر ـ کارگردان: مجید قاری‌زاده. تهیه‌کننده: مجید قاری‌زاده، غلامرضا موسوی و شرکاء. تدوین: حسن حسندوست. بازیگران: رضا رویگری، مهشید افشارزاده، مرحوم نعمت‌الله گرجی، سارا مهین‌ترابی، مهری ودادیان، محمد شیری.

داستان معالجه فرزند معلول و هزینه‌های سنگین آن برای یک خانواده متوسط پائین شهری دستمایه کارگردان برای ساخت فیلمی قصه محور شده است. فراز و فرودهای جاذب، تعلیق‌های قابل قبول و قصه‌پردازی خانواده‌محور، مخاطب را مشتاق پیگیری سرانجام شخصیت‌ها به ویژه فرزند معلول می‌نماید. رضا رویگری خواننده سرود مشهور «ایران، ایران، ایران، رگبار مسلسلها» در ابتدای پیروزی انقلاب است که بعداً بازیگر پرکاری شد. او اخیراً دچار بیماری شده است. از پروردگار متعال شفای عاجل او را خواهانیم. مهشید افشارزاده هم اخیراً به جرگه کارگردانان پیوسته و اولین اثر خود را روانه اکران نموده است.

(مأخذ: انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید.)

31آگوست/17

مولفه‌های رونق کسب و کار از منظر قرآن و احادیث

 

کسب و کار و تولید مؤلفه‌هایی دارد که مهم‌ترین و برکت‌خیز‌ترین‌ آنها اخلاقی و معنوی است. در اینجا مهم‌ترین آنها را بررسی می‌کنیم.

۱ـ آغاز کار با نام خدا

اسلام خواسته است که انسان کارهای خود را با نام خدا و برای انجام مقاصد بزرگ و عالی شروع کند. آغاز کار با نام خدا ارزش تلقی می‌شود و به کارها رنگ و بوی دیگری می‌بخشد. در همین راستا خداوند از انسان‌ها می‌خواهد تا همواره در تمام کارها متوجه او باشند. هر کاری که با نام خدا شروع نشود ابتر و ناقص است.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «کُلُّ أَمرٍ ذِی بَالٍ لَا یُذکَرُ بِسمِ اللَّهِ فِیهِ فَهُوَ أَبتَر؛(۱) هر کار مهمی که در آن «بسم الله» ذکر نشود، بی‌فرجام است.»

آنچه از روایات به دست می‌آید این است که امامان معصوم«ع» هیچ کاری را بدون «بسم الله» آغاز نمی‌کردند و تأکید می‌کردند که بسم‌الله آشکار و بلند گفته شود. امام حسن عسکری«ع» یکی از نشانه‌های مؤمن را «جهر بسم الله» برشمردند.

خداوند نیز آغاز بعثت پیامبر اکرم«ص» را با «بسم الله» شروع کرد، آنجا که می‌فرماید: «اقرَأ بِاسمِ رَبِّک‏؛(۲) بخوان به نام پروردگارت.» آغاز هر سوره‌ای هم با «بسم الله» است و این تعلیم عملی برای همه است.

حضرت نوح«ع» در آن طوفان سخت و عجیب و سهمگین در هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت روی امواج دستور داد «بسم الله» بگویند.«وَ قالَ ارکَبُوا فیها بِسمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرساها؛(۳) نوح گفت: به نام خدا، برکشتی سوار شوید در هنگام حرکت و توقفش.»

همچنین حضرت سلیمان نامه‌اش را به ملکه سبا با «بسم الله» آغاز کرد و نوشت: «إِنَّهُ مِن سُلَیمانَ وَ إِنَّهُ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ؛(۴) این نامه از سلیمان است و چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان.»

در روایات آمده به فرزندانتان «بسم‌الله گفتن» را در هر کاری تعلیم بدهید. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «أَنَّهُ إِذَا قَالَ المُعَلِّمُ لِلصَّبِیِّ قُل بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ فَقَالَ الصَّبِیُّ بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ کَتَبَ اللَّهُ بَرَاءَهً لِلصَّبِیِّ وَ بَرَاءَهً لِأَبَوَیهِ وَ بَرَاءَهً لِلْمُعَلِّم‏؛(۵) پس هرگاه معلم به کودک بگوید بگو بِسمِ‌اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ و کودک بگوید بِسمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ؛ خداوند برای این کودک و پدر و مادرش و معلم او برائت از آتش خواهد نوشت.»

پس، آغاز کار به نام خدا یک ارزش و یک فضیلت است که آثار فراوانی به دنبال دارد. در تصمیم بر انجام کاری گفتن «ان شاء الله» هم یک فضیلت است. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَی‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا* إِلاَّ أَن یَشاءَ اللَّه؛(۶) و هرگز در مورد کاری نگو من فردا آن را انجام می‌دهم، مگر این­که خدا بخواهد.» یعنی اراده و مشیت الهی، پیش از اراده و مشیت هر کسی است.

۲ـ نیت خیر

از مهم ترین آداب کار و تولید و تجارت، داشتن انگیزه و نیّت خیر است. امام علی«ع» فرمودند: «صلاح العمل بصلاح النیه؛(۷) شایستگی رفتار به شایستگی انگیزه است.»

کسی که با انگیزه خیررسانی وارد کسب و کار می‌شود، به دنبال این است که گره‌ای باز کند و مشکلی را حل کند و اگر انگیزه صحیحی برای کسب خود نداشته باشد، به دنبال فریب دیگران است تا بتواند بیشترین سود را به دست آورد و در فکر خدمت رسانی نیست. اگر انگیزه و هدف از کسب خدمت خالصانه و گره‌گشایی باشد، خداوند توجه ویژه به کسب او می‌کند.

۳ـ توکل

مهم‌ترین سرمایه کسب و کار، توکل به خداوند است. در واژه توکل مفاهیمی چون اعتماد کردن و مطمئن بودن بنده به خدایی است که رزاق، توانا(۸)، مهربان(۹) و آگاه(۱۰) است. توکل به معنای اعتماد کردن به خدا و او را ولیّ و وکیل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشکلات و انبوه موانع نهراسیدن است.

توکل باور داشتن این مطلب است که فقط خداوند است که رزق و روزی را می‌دهد و به دیگران نمی‌توان امید داشت. قرآن در آیاتی چند می‌فرماید: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ؛(۱۱) مؤمنان فقط باید به خداوند توکل کنند.»

توکل نوعی رابطه فرد با خداست که شخص با توجه به اعتقادی که به قدرت علم، رأفت و رزاقیت خداوند دارد، در تمام حرکات و سکنات حضور خدا را در نظر گرفته و از او استمداد می‌جوید، فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیرمادی همچون دعا و نماز و… توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست خدا می‌داند و به او تکیه می‌کند.

گفت پیغمبر به آواز بلند

با توکل زانوی اُشتر ببند

رمز الکاسب حبیب الله شنو

از توکل در سبب کاهل مشو(۱۲)

کسی که به خداوند توکل دارد، از اضطراب به دور است. او در خود احساس ضعف و ناتوانی نمی‌کند، خود را تنها نمی‌بیند و در سایه توکل، یاری خدا را به دست می‌آورد. از بسیاری از بیماری‌های روحی همچون حرص و حسد در امان می‌ماند و از رزق و روزی خود نگران نیست، زیرا خداوند از جایی که او گمان نمی‌برد نیازهایش را برطرف می‌سازد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُه؛(۱۳) هر کس به خداوند اعتماد کند او برایش کافی است.»

پیامبر«ص» فرمودند: «مَن تَوَکَّل عَلَی‌اللهِ کَفاهُ مَونَتَه و رَزَقَهُ مِن حَیث لا یَحتَسِب؛(۱۴) کسی که به خداوند توکل کند خداوند خرجی و روزی او را از جایی که گمان نمی‌برد تأمین می‌کند.»

۴ـ خواندن نماز در اول وقت

مستحب است انسان در اول وقت نماز، کسب را رها کرده و به نماز برود.(۱۵) حسین بن یسار از امام کاظم«ع» درباره آیه «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِم تِجَارَهٌ وَ لَا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللَّه»(۱۶)‏ نقل نموده که حضرت فرمودند: آنان کسبه‌ای هستند که تجارتشان باعث غفلت از یاد خدا نمی‌شود، هر گاه وقت نماز می‌رسد نماز را به جای می‌آورند.(۱۷)

و در روایت دیگر حضرت رضا«ع» می‌فرماید: «إِذَا کُنتَ فِی تِجَارَتِکَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاهُ فَلَا یَشغَلکَ عَنهَا مَتجَرُکَ فَإِنَّ اللَّهَ وَصَفَ قَوماً وَ مَدَحَهُم فَقَالَ رِجالٌ لا تُلْهِیهِم تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ کَانَ هَؤُلَاءِ الْقَومُ یَتَّجِرُونَ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاهُ تَرَکُوا تِجَارَتَهُم وَ قَامُوا إِلَى صَلَاتِهِم وَ کَانُوا أَعظَمَ أَجراً مِمَّن لَا یَتَحَرَّفُ وَ یُصَلِّی؛(۱۸) هرگاه مشغول داد و ستد بودی و وقت نماز شد، آن را رها کن و به نماز حاضر شو و هیچ‌گاه تجارت تو را مشغول نسازد، زیرا خداوند دسته‌ای را ستایش نموده و می‌فرماید مردانی که تجارت و خرید و فروش، آنها را از یاد خدا غافل نمی‌سازد، اینها کسانی بودند که تجارت می‌کردند ولی هنگامی که نماز بر پا می‌شد در مسجد حاضر می‌شدند و کار خود را رها می‌نمودند. ثواب و جزای این گونه اشخاص بیشتر از کسانی است که فقط به عبادت و نماز می‌پردازند.»

۵ـ صداقت و راستی

یکی از اصول و فضیلت‌های مهم اخلاقی، صداقت است. اهمیت صداقت و راستی در گفتار و رفتار نزد خداوند متعال به‌قدری است که خداوند از همه پیامبران به صداقت و راستی پیمان گرفت و آنان را قبل از بعثت به این صفت امتحان کرد.

صداقت و راستی و دوری از حقه و نیرنگ، تقلب، دروغ، فریب کاری و… در تمام زمینه‌ها امری لازم و ضروری است؛ لیکن صداقت در معامله، بسیار مورد تأکید است.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهلِ بَیتٍ خَیراً رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِی المَعِیشَهِ وَ حُسنَ الْخُلُقِ؛(۱۹) هرگاه خداوند اراده کند خیر و موفقیتی را برای خانواده‌ای فراهم کند، سازگاری در زندگی و حسن خلق را روزی آنها می‌کند.»

در حدیث دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «یَا مَعشَرَ التُّجَّارِ أَنْتُم فُجَّارٌ إِلَّا مَنِ اتَّقَى وَ بَرَّ وَ صَدَق؛‏(۲۰) ای گروه تاجران! همه شما به دلیل رعایت نکردن مسائل اخلاقی فاجر هستید، مگر کسانی که در معاملات از خدا بترسند و نیکی کنند و صداقت و راستی در معامله داشته باشند.»

در روایت دیگر یکی از اصحاب به نام «عبدالرحمن انصاری» از پیامبر سؤال کرد: چرا تاجران فاجرند؟ حضرت فرمودند: «برای این که در معامله دروغ می‌گویند، قسم می‌خورند و تقلب و نیرنگ به کار می‌برند.»(۲۱)

در روایت دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ مَا لَم یَفتَرِقَا فَإِن صَدَقَا وَ بَیَّنَا بُورِکَ لَهُمَا فِی بَیعِهِمَا وَ إِن کَتَمَا وَ کَذَبَا مُحِقَ بَرَکَهُ بَیعِهِمَا؛(۲۲) فروشنده و مشتری هرکدام حق خیار و فسخ معامله را دارند تا زمانی که متفرق نشدند (خیار مجلس)؛ آن­گاه حضرت فرمودند: اگر خریدار و فروشنده در معامله صداقت داشته باشند، خداوند به معامله آنها‌ برکت می‌دهد، اما اگر عیب را کتمان کنند و دروغ بگویند، برکت از آنها برداشته می‌شود.»

در حدیث دیگری پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «إِیَّاکُم وَ الکَذِبَ فَإِنَّ الکَذِبَ یَهدِی إِلَى الفُجُورِ وَ الفُجُورَ یَهدِی إِلَى النَّارِ؛(۲۳) از دروغ بپرهیزید؛ همانا دروغ انسان را به بدی و فجور سوق می‌دهد و بدی و فجور هم انسان را به آتش جهنم می‌برد.»

احمد بن محمد یحیی می‌گوید یکی از یاران امام صادق«ع» می‌خواست به کار و تجارت و معاملات بپردازد، گفت قبل از آن باید خدمت امام صادق برسم و با آن حضرت مشورت کنم و آن حضرت در حق من دعا کند. می‌گوید نزد امام رفتم و جریان را گفتم، حضرت فرمودند: «عَلَیکَ بِصِدقِ اللِّسَانِ فِی حَدِیثِکَ وَ لَا تَکتُم عَیبا…؛(۲۴) بر تو باد به صداقت و درستی در معامله، مبادا عیبی را کتمان کنی و به مشتری ضرر بزنی.»

 

۶ـ انصاف

در انصاف نکته‌ای نهفته است که در عدل و عدالت لحاظ نشده است. در انصاف، انسان خود را به جای دیگران قرار می‌دهد، سپس نظر می‌کند که در آن جایگاه دوست دارد با آن چگونه رفتار کنند و همان را برای دیگران می‌پسندد. اگر دوست دارد که با او همکاری کنند، هم انصاف به خرج می‌دهد و با دیگران همکاری می‌کند و اگر دوست دارد که او را ببخشایند او هم دیگران را می‌بخشد.»

انصاف نوعی منش اجتماعی است که از صفات برجسته اهل ایمان به شمار می‌آید. انصاف آن است که انسان حق دیگران را رعایت کند؛ همان‌گونه که برای خود آن حق را لازم می‌داند. امام علی«ع» می‌فرماید:

«أَلَا إِنَّهُ مَن یُنصِفِ النَّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّا؛(۲۵) آگاه باشید هر که به مردم حق مساوی نسبت به خودش قائل شود چیزی جز عزت برای خود اضافه نکرده است.»

همچنین فرمودند: «فَأَحبِب لِغَیرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفسِک‏؛(۲۶) پس دوست بدار برای دیگری آنچه را که برای خود دوست داری.»

شخصی خدمت پیامبر«ص» رسید و عرض کرد عملی را به من یاد بده که به وسیله آن به بهشت بروم؛ حضرت فرمودند: «آنچه دوست داری مردم برای تو انجام دهند، تو نیز برای آنان انجام بده و آنچه دوست نداری نسبت به تو انجام شود، تو نیز نسبت به دیگران انجام مده.»(۲۷)

امام علی«ع» فرمودند: «إِنَّ أَفضَلَ الْإِیمَانِ إِنصَافُ الرَّجُلِ مِن نَفسِه‏؛(۲۸) برترین ایمان آن است که انسان از ناحیه خود انصاف را رعایت کند.»

۷ـ پرهیز از سوگند و ستایش کالا

هنگام خرید و فروش، قسم خوردن به منظور قانع کردن طرف مقابل شایسته نیست. اساساً عظمت خدای متعال و سایر مقدسات دینی به حدی است که برای مسائل کم‌ارزش مادی نباید به آنها سوگند خورد. شریعت اسلام برای موارد خاصی اجازه قسم خوردن به نام خدا را داده است.(۲۹)

قرآن کریم می‌فرماید: «وَلا تَجعَلُوا اللَّهَ عُرضَهً لِأَیمانِکُم؛(۳۰) خداوند را در معرض قسم‌های خود قرار ندهید.»

بنابراین سوگند خوردن در امور مادی و به‌خصوص هنگام خرید و فروش برای پایین یا بالا بردن قیمت جنس و کالا امری مذموم و ناپسند است.

پیامبر اکرم«ص» در این خصوص می‌فرماید: «مَن بَاعَ وَ اشتَرَى فَلیَحفَظ خَمسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا یَشتَرِیَنَّ وَ لَا یَبِیعَنَّ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ کِتمَانَ الْعَیبِ وَ الْحَمدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشتَرَى؛(۳۱) کسی که می‌خواهد خرید و فروش کند باید خود را از پنج خصلت حفظ کند وگرنه به هیچ‌وجه نباید خرید و فروش کند: رباخواری، سوگند خوردن، پوشانیدن عیب کالا، ستایش کالا در هنگام فروش، مذمت کالا در هنگام خرید.»

«مَن أنظرَ مُعسرا کانَ لَهُ علی الله فی کُلّ یومٍ صَدَقهٌ بمثلِ مالَهُ علیه؛(۳۲) کسی که به تنگدست مهلت دهد (برای پرداخت بدهی) خداوند به اندازه مالش برای او صدقه قرار می‌دهد.»

۸ـ بیان عیوب

پیامبر اکرم«ص» در بازار به مردی برخورد که گندم می‌فروخت، ظاهر آن مورد پسند حضرت قرار گرفت، اما وقتی دست خود را داخل آن کرد، رطوبتی حس نمود. سپس فرمودند: «ای مرد این چیست؟ فروشنده عرض کرد رطوبت از آسمان است. (یعنی باران بر آن باریده است) حضرت فرمودند: چرا آن را روی بقیه نگذاشته‌ای که مردم ببینند، کسی که در معامله فریبکاری کند از ما نیست.»(۳۳)

پیامبر فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است و جایز نیست به برادر مؤمن چیز معیوبی را بفروشد مگر آن­که به او اعلام نماید.»(۳۴)

۹ـ خوش‌خلقی

خوش خلقی از دین است و رزق و روزی را زیاد می‌کند. امام صادق«ع» فرمودند: «حُسنُ الْخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزق؛‏(۳۵) حسن خلق، رزق و روزی را زیاد می‌کند.»

۱۰ـ تعاون و همکاری اقتصادی

یکی از اصول اخلاقی اقتصادی، تعاون و همکاری است؛ هر چند اصل تعاون یکی از دستورهای مهم اسلامی است که در سراسر مسائل اجتماعی، حقوقی، اخلاقی و سیاسی جریان دارد. خداوند فرموده است: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثمِ وَ الْعُدوان‏؛(۳۶) همواره در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون و همکاری کنید و هرگز در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید.»

لیکن همکاری و تعاون در امور اقتصادی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. شاید بتوان گفت تعاون و همکاری اقتصادی ریشه و اساس تمام انواع تعاون است.

از اهداف والای دین مبین اسلام، برقراری عدالت و زدودن محرومیت از چهره جامعه و کمک به افراد نیازمند و محتاج است. از سوی دیگر در آموزه‌های دینی همواره بر کار و تلاش، داشتن استقلال مالی، بی‌نیازی و عزت نفس تأکید شده است. یقیناً سستی و تنبلی و بدون تلاش و کوشش به دسترنج دیگران وابسته بودن، امری ناپسند و نکوهیده است؛ اما با وجود همه این مطالب، افرادی در جامعه هستند که به دلایل مختلف مانند ورشکستگی، عدم توانایی کار، بیماری، حادثه و… نیازمند به تعاون و همکاری می‌باشند و باید به آنان کمک کرد تا به فعالیت اقتصادی بپردازند و آبرومندانه به زندگی خود ادامه دهند.

تعاون و همکاری اقتصادی در قالب وام و قرض، انفاق و بخشش، احسان و نیکوکاری، کمک بلاعوض و یا کمک‌های فکری و عملی صورت می‌گیرد که همه این‌ها مورد توجه و دستور اسلام است. احادیث و روایات در این زمینه در حد تواتر است از جمله:

امام صادق«ع» فرمودند: «خداوند این اموالی که افزون بر نیاز شماست، به شما داده تا بدان وسیله به خداوند تقرّب جویید و به اموری که خداوند دستور داده بپردازید؛ نه به این که آن را کنز و روی هم انباشته نمایید.» (۳۷) در تاریخ آمده؛ مردی بدهکار و ورشکسته بود، وارد مدینه شد و پرسید چه کسی در این شهر بخشنده‌ترین مردم است؟ او را به حسین بن علی«ع» راهنمایی نمودند. وی وارد مسجد شد و آن حضرت مشغول نماز بود. مقابلش ایستاد و اشعاری بدین مضمون خواند: کسی که امیدش به تو باشد و حلقه در خانه تو را بزند ناامید نمی‌شود؛ تو بخشنده و مورد اعتمادی، پدرت قاتل تبهکاران بود و اگر خوبی خاندان شما نبود، عذاب جهنم ما را فرا می‌گرفت.

امام حسین«ع» پس از سلام نماز، به غلامشان فرمودند: «آیا از مال حجاز چیزی مانده؟» غلام گفت: «آری چهار هزار دینار موجود است.» حضرت فرمودند: «آن را بیاور، به کسی که سزاوارتر از ماست. بپردازیم.» آن دینار‌ها را به آن مرد دادند و فرمودند: «اگر وسعت داشتیم بیشتر از این به شما می‌دادیم.» این شخص دینار را گرفت و شروع به گریه کرد؛ امام فرمودند: «گریه تو برای کمی عطاست؟» گفت: «نه، گریه من برای سخاوت شما و در فکرم چگونه جود و سخاوت و شخصیت با عظمت شما را خاک از بین می‌برد و در دل خود پنهان می‌کند.»(۳۸)

این نمونه اندکی از تعاون و همکاری پیامبر و ائمه اطهار است که نشانه روحیه والای تعاون و همکاری اقتصادی در مکتب اسلام و پیشوایان بزرگ آن به مردم می‌باشد.

۱۱ـ قرض الحسنه

خداوند در قرآن می‌فرماید: «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجرٌ کَریمٌ؛(۳۹) کیست که به خدا قرض نیکو دهد تا خداوند آن را چندین برابر کرده و پاداشی عظیم به او عنایت کند.»

همچنین می‌فرماید: «وَ إِن کانَ ذُو عُسرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیسَرَه؛(۴۰) هنگامی که از کسی طلبکار هستید، اگر تنگدست بود به او مهلت دهید تا توانگر شود.»

امام صادق«ع» فرمودند: «هر مؤمنی که به مؤمن دیگری قرض بدهد، در حالی که برای رضای خدا باشد، برای او اجر صدقه حساب می‌شود تا مالش به وی باز گردد.»(۴۱)

۱۲ـ انفاق

یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی که همواره جامعه ما دچار آن بوده و هم‌ اکنون نیز با آن مواجه است، مشکل فاصله طبقاتی است؛ به این معنا که فقر و بیچارگی در یک طرف و تراکم ثروت در طرف دیگر قرار دارد. عده‌ای آن قدر ثروت می‌اندوزند که حساب اموالشان ندارند و عده­ای از تهیدستی رنج می‌برند؛ به‌طوری که قوت لایموت خود را نمی‌توانند فراهم کنند. بدیهی است جامعه‌ای که قسمتی از آن را ثروت و غنی و بخش اعظم آن را فقر فراگرفته باشد، قابل دوام نیست و هرگز به سعادت واقعی نمی‌رسد.

هنگامی که می‌بینیم قرآن انفاق را بیش از هفتاد مرتبه مطرح کرده است، معلوم می‌شود که یکی از اهداف اسلام از بین بردن فاصله طبقاتی است.

امام علی«ع» فرمودند: «فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مَنَعَ غَنِیٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُم عَن ذَلِک؛(۴۲) هیچ فقیری گرسنه و محتاج نمی‌شود، مگر آنکه ثروتمندان از عمل به وظایف خودداری ‌کنند و مانع استفاده آنها‌ از مواهب خلقت و نعمت‌های خداوند ‌شوند و خداوند آنان را در این مورد تحت مؤاخذه و بازپرسی قرار خواهد داد.»

امام صادق«ع» فرمودند: «چیزی از صدقه دادن به مؤمن نزد شیطان سنگین‌تر نیست، زیرا پیش از آنکه به دست بنده خدا برسد، به دست خدا می‌رسد.»

در روایتی آمده است که خداوند می‌فرماید: «هیچ چیزی نیست مگر آن که من فرشته‌ای را برای گرفتن آن مأمور کرده‌ام؛ مگر صدقه که خودم آن را دریافت می‌کنم.»(۴۳)

روزی امام زین‌العابدین«ع» بعد از آنکه به مسکینی کمک کردند، دست خود را بوسیدند. به ایشان عرض شد مسئله چه بود؟ فرمودند: اگر صدقه برای خدا باشد، قبل از آنکه دست ما به دست بنده خدا برسد، به دست خدای تعالی می‌رسد. (بنابراین در وقت دادن انفاق و صدقات، رعایت ادب و احترام را داشته باشیم).(۴۴)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۷ ، ص ۱۷۰‏.

۲ـ علق، ۱٫‏

۳ـ هود، ۴۱‏.

۴ـ نمل، ۳۰٫

۵ـ وسائل الشیعه، ج۶،‌ ص۱۶۹٫

۶ـ کهف، ۲۳ و ۲۴‏.

۷ـ غررالحکم، ص ۹۳٫

۸ـ آل‌عمران، ۱۶۰‏.

۹ـ ملک، ۲۹‏.

۱۰ـ اعراف، ۸۹  و هود، ۱۲۳‏.

۱۱ـ تغابن، ۱۳؛ ابراهیم ۱۱ و مائده، ۲۳‏.

۱۲ـ مثنوی، دفتر اول، ص ۴۴‏.

۱۳ـ طلاق، ۳٫

۱۴ـ میزان الحکمه، ح ۲۲۵۶۷‏.

۱۵ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۹۶‏.

۱۶ـ نور، ۳۷٫

۱۷ـ کافی، ج ۵ ، ص ۱۵۴٫

۱۸ـ مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۶۴٫

۱۹ـ همان، ج ۱۳، ص ۵۱‏.

۲۰ـ مستدرک الوسائل، ص ۲۴۹٫

۲۱ـ النصوص الاقتصادیه، ج ۲، ص ۴۹۸‏.

۲۲ـ کافی، ج ۵، ص ۱۷۰‏.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۶۳‏.

۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۷ ، ص ۳۸۵‏.

۲۵ـ کافی، ج ۲، ص۱۴۴٫

۲۶ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱، قسمت ۵۵‏.

۲۷ـ علمنی عملا ادخل به الجنه فقال ما احببت ان یأتیه الناس الیک فأته الیهم و ما کرهت ان یأتیه الناس الیک فلا تأته الیهم (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۸۷، باب ۳۵، ح ۲۰۵۳۶‏).

۲۸ـ غررالحکم، ص ۸۸‏.

۲۹ـ همچون مواردی که به حفظ جان، ناموس، مال و آبروی افراد بستگی دارد و راهی جز قسم خوردن نباشد.

۳۰ـ بقره، ۲۴۴٫

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۱۰۳، باب ۱۹‏.

۳۲ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۳۶۸٫

۳۳ـ میزان الحکمه، مترجم، ج ۸، ص ۴۳۴‏.

۳۴ـ کنزالعمال، ج ۴، ص ۵۹٫

۳۵ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۴۵‏.

۳۶ـ مائده، ۲٫

۳۷ـ کافی، ج ۴، ص ۳۲٫

۳۸ـ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۳۷٫

۳۹ـ حدید، آیه ۱۱٫

۴۰ـ بقره، آیه ۲۸٫

۴۱ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۴۵٫

۴۲ـ نهج‌البلاغه، از کلمات قصار ح ۳۲۰٫

۴۳ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۸۳٫

۴۴ـ همان، ص ۳۰۳٫

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از اصول و فضیلت‌های مهم اخلاقی، صداقت است. اهمیت صداقت و راستی در گفتار و رفتار نزد خداوند متعال به‌قدری است که خداوند از همه پیامبران به صداقت و راستی پیمان گرفت و آنان را قبل از بعثت به این صفت امتحان کرد.صداقت و راستی و دوری از حقه و نیرنگ، تقلب، دروغ، فریب کاری و… در تمام زمینه‌ها امری لازم و ضروری است؛ لیکن صداقت در معامله، بسیار مورد تأکید است.

 

۲٫

کسی که به خداوند توکل دارد، از اضطراب به دور است. او در خود احساس ضعف و ناتوانی نمی‌کند، خود را تنها نمی‌بیند و در سایه توکل، یاری خدا را به دست می‌آورد. از بسیاری از بیماری‌های روحی همچون حرص و حسد در امان می‌ماند و از رزق و روزی خود نگران نیست، زیرا خداوند از جایی که او گمان نمی‌برد نیازهایش را برطرف می‌سازد

 

 

31آگوست/17

خوش‌خُلقی را محور زندگی بدانیم

گام هشتم از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: گام‌هایی که در شماره‌های گذشته تقدیم شما شد،‌ در حوزۀ شناخت‌های لازم در زندگی مشترک بود. در این شماره و در ادامه «گام هشتم» به سراغ گام‌هایی رفتیم که به باید‌های لازم در زندگی مشترک، یعنی موضوع مهم خوش‌اخلاقی اختصاص دارد.

در همین راستا و در شماره قبل به هفت مورد از موارد ضروری برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، از جمله: فراموش نکردن معاد، نتایج دنیاییِ فرو خوردن خشم، تفکر درباره زشتی خشم و… اشاره شد و اینک به نکات اساسی دیگر می‌پردازیم:

(و نکته ضروری اینکه مطالعه پاورقی‌ها لازم است، لذا حتماً مطالب متن را به همراه پاورقی‌ها مطالعه بفرمایید.)

 

۸ـ یاد خدا

یاد خدا در هنگام غضب، بهترین عامل فرو نشستن آن است.(۱) مقصود ما از یاد خدا آن است که خدا را در دل یاد کنیم و برای جلب رضای او، خشم خود را فرو خوریم.  علاوه بر این، در معارف دینی اذکار خاصی برای فرونشاندن خشم بیان شده‌اند که به برخی اشاره می‌کنیم:

الف) گفتن «أَعُوذُ بِاللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیمِ»؛(۲)

ب) فرستادن صلوات و گفتن: «یُذْهِب غَیظَ قُلُوبِهِمْ،(۳)‏ اللَّهُمَّ اغْفِر ذَنْبِی وَ أَذهِب غَیظَ قَلْبِی وَ أَجِرنِی مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَ لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیم‏»؛(۴)

ج) گفتن «اللَّهُمَّ أَذهِب عَنِّی غَیظَ قَلْبِی وَ اغفِر لِی ذَنْبِی وَ أَجِرنِی مِن مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ أَسْئَلُکَ بِرِضَاکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِن سَخَطِکَ أَسئَلُکَ جَنَّتَکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِن نَارِکَ أَسئَلُکَ الْخَیرَ کلَّهُ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّرِّ کلِّهِ. اللَّهُمَّ ثَبِّتنِی عَلَى الْهُدَى وَ الصَّوَابِ وَ اجعَلْنِی رَاضِیاً مَرضِیاً غَیرَ ضَالٍّ وَ لَا مُضِلٍّ»؛(۵)

د) بسیار صلوات فرستادن؛(۶)

هـ) گفتن «لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِاللهِ الْعَلیِّ العَظیمِ».(۷)

۹ـ سکوت

سعی کنیم تا چند دقیقه پس از عصبانیت حرف نزنیم و سکوت اختیار کنیم.(۸) به هیچ‌وجه تلاش نکنید که در هنگام عصبانیت با طرف مقابلتان بحث کنید؛ زیرا در هنگام خشم، نوع فهم و منطق شما و دلایلی که شما را قانع می‌کند، با حالت عادی متفاوت است، پس بحث در هنگام خشم فایده‌ای ندارد.(۹)

گاهی دهان که باز می‌شود، دروازۀ عقل، بسته می‌شود. ساکت باشی و عاقل بمانی، بهتر از آن است که سخن بگویی و دیوانه شوی. سکوت با عقل که همراه می‌شود، زبان گویاتری دارد از واژه‌هایی که همراه جنون‌اند.

 

۱۰ـ تغییر حالت

تغییر حالت در غلبه بر خشم به ما کمک می‌کند. مثلاً اگر نشسته‌ایم به پا خیزیم و اگر ایستاده‌ایم بنشینیم تا آتش غضبمان هم فرو نشیند.(۱۰)

 

۱۱ـ لمس کردن

اگر کسی که ما را عصبانی کرده از محارم است، دستمان را روی شانه‌اش بگذاریم.(۱۱)

 

۱۲ـ آب به صورت زدن

عصبانیت از جنس آتش است.(۱۲) این آتش در ظاهر و جسم انسان خیلی زود اثر می‌کند، به گونه‌ای که در عصبانیت‌های شدید، چهرۀ انسان برافروخته می‌شود، چشمان انسان را خون می‌گیرد و رگ‌های گردن متورم می‌شوند. نباید فراموش کرد کسی که در این آتش می‌دَمَد شیطان است.(۱۳) آب، آتش ظاهری را خاموش می‌کند. اگر دنبال آب معنوی هستیم تا این آتش معنوی را خاموش کنیم، وضو بگیریم. البته اگر حال وضو گرفتن نداریم، مُشتی آب به صورت زدن هم بی‌‌فایده نیست.(۱۴)

۱۳ـ حِلم، بزرگ‌ترین یاور

بدانید که فرشتگان الهی(۱۵) و مردم(۱۶) هم یاور انسان بردبار هستند و به او احترام ویژه می‌گذارند.(۱۷) پس خود حِلم، بزرگ‌ترین یاور انسان در زندگی است.(۱۸) گاهی شیطان وسوسه می‌کند که اگر در مقابل کارهای دیگران کوتاه بیایی، اقتدار و عزتت از بین می‌رود، غافل از اینکه بردباری ورزیدن، خود مایه عزت است.(۱۹) در بسیاری از موارد، حِلم موجب می‌شود کسی که ما را عصبانی کرده کوتاه بیاید و با ما مدارا کند.(۲۰)

شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگری به مدینه آمد. چشمش به مردی افتاد که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: حسین بن علی‌بن ابی‌طالب است. سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود موجب شد که خشمش به جوش آید و قربهً الی الله آنچه می‌تواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی«ع» کند.

همین که هر چه دلش خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین«ع» بی آنکه بر او خشم بگیرند و اظهار ناراحتی کنند، نگاهی پُر از مهر و عطوفت به او کردند و پس از آن که چند آیه از قرآن ـ مبنی بر حُسنِ خُلق و عفو و اغماض ـ قرائت کردند، به او فرمودند: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم». آن گاه از او پرسیدند: «آیا از اهل شامی؟». جواب داد: «آری» فرمودند: «من با این خُلق و خو سابقه دارم و سرچشمه آن را می‌دانم». پس از آن فرمودند: «تو در شهر ما غریبی. اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک کنیم. حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم».

مرد شامی که منتظر بود با واکنش شدیدی مواجه شود و هرگز گمان نمی‌کرد با چنین گذشت و اغماضی روبه‌رو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می‌شد و من به زمین فرو می‌رفتم و این‌چنین نشناخته و نسنجیده، گستاخی نمی‌کردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین، کسی از حسین و پدرش مبغوض‌تر نبودند و از آن ساعت، برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبو‌ب‌تر نیستند.»(۲۱)

بردبار کسی است که وقتی کار خلاف میل خود را می‌بیند، از جا کَنده و در درون او غوغا به پا نمی‌شود.(۲۲) به همین دلیل هم در ظاهر خندان است، به‌نرمی با طرف مقابل خود برخورد می‌کند، فریاد نمی‌کشد و… ما اگر مانند انسان حلیم نیستیم که در درونمان غوغا به پا نشود، باید در ظاهر، مانند انسان حلیم برخورد کنیم. به این کار «تَحَلُّم» می‌گویند. این نوع برخورد، آرام آرام انسان را در درون هم حلیم می‌کند.(۲۳)

 

۱۴ـ حالت انتظار

یکی از بهترین و مؤثرترین کارها برای جلوگیری از عصبانیت، داشتن «حالت انتظار» است. حالت انتظار یعنی اینکه من قبل از آنکه مسئله‌ای پیش بیاید که باعث عصبانی شدنم بشود، پیشِ خود فکر کنم که اگر این مسئله پیش آمد، باید چگونه برخورد کنم. یعنی خودم را برای رویارویی با عصبانیت آماده کنم.(۲۴)

ما با شناختی که از خود و زندگیمان‌ داریم، معمولاً می‌دانیم که چه مسائلی ما را عصبانی می‌کنند. اگر انسان حالت انتظار را در خود تقویت کند، در هنگام عصبانیت با آمادگی بهتری به مبارزه با خود می‌پردازد.

انسان باید در حالت انتظار فکر کند که چه چیزهایی ارزش عصبانیت دارند؟ بعضی از چیزها آن قدرها ارزش ندارند که آدم خم به ابروی خود بیاورد، چه رسد به اینکه عصبانی بشود و با همسرش دعوا کند.

به این مثال توجه کنید:

شب است و همه جا خاموش، من از کوچه‌مان عبور می‌کنم. صدای جیرجیرک‌ها در کوچه پیچیده. گاهی صدای زوزۀ سگ هم می‌آید. چراغ‌های کوچه همه خاموشند. یک خرابه در کوچه ‌ما هست. به آن نزدیک می‌شوم. در خیالات خودم غرقم. به خرابه می‌رسم. ناگهان صدای فریادی می‌آید. مو به بدنم سیخ می‌شود. دستم را روی قلبم می‌گذارم ت ببینم می‌زند یا ایستاده است. خیلی ترسید‌ه‌ام. کمی بعد می‌بینم که دوستم از خرابه بیرون میآ‌ید و با صدای بلند می‌خندد.

چرا این قدر ترسیدم؟ چون انتظار برخورد با این صحنه را نداشتم.

حالا اگر مثال این‌گونه تغییر کند:

من به خرابه نزدیک می‌شوم. در این فکرم که اگر یکی از دوستانم در این خرابه منتظر آمدن من بود که مرا بترساند، چه کنم؟ اگر فریاد کشید، چه کنم؟ اگر ناگهان در مقابلم ظاهر شد، چه واکنشی نشان بدهم؟ در این فکر هستم که دوستم فریاد می‌کشد و ناگهان در مقابلم ظاهر می‌شود. من هم انگار نه انگار که کسی فریادی کشیده و مرا ترسانده، سلام می‌دهم و او از برخورد آرام من تعجب می‌کند.

یکی از دلایل از دست دادن کنترل در هنگام عصبانیت این است که ما خود را از قبل آماده نکرده‌ایم. آدم عصبانی مثل آدم مست است، وقتی عصبانی می‌شود، اولین قوها‌‌ی که در او از کار می‌افتد، عقل اوست. وقتی با عامل عصبانیت روبه‌رو می‌شود و از قبل هم انتظار آن را نداشته ـ و اگر انتظارش را هم داشته، برنامه‌ای برای برخورد با آن آماده نکرده ـ ، تدبیر از دست عقلش خارج می‌شد و به دست نفسش می‌افتد و وای به حال کسی که مدیریت وجودش به دست نفس او باشد!

 

۱۵ـ محاکمۀ خویش

یکی دیگر از عوامل مهم برای ایجاد مبارزه با عصبانیت، «حالت محاکمه» است؛ یعنی بعد از اینکه انسان عصبانی شد، خود را محاکمه کند که چرا عصبانی شدم؟ عصبانیتم چه سودی بخشید؟ این مسئله چه اندازه مهم بود که مرا این قدر عصبانی کرد؟ گاهی در این محاکمه‌ها، انسان از خود خجالت می‌کشد. مثلاً از کسی که برای ریختن یک لیوان آب با همسرش دعوا می‌کند، باید پرسید که آیا ریختن یک لیوان آب و خیس شدن فرش یا سفره، این اندازه اهمیت دارد که انسان با همسرش دعوا کند؟

این همان محاسبه‌ای است که در معارف دینی نسبت به آن تأکید فراوانی شده است.(۲۵) یکی از ثمرات اصلی این محاسبه، رهایی از سستی در امور اخلاقی است. پس از این که خود را به جهت عصبانیت بی‌مورد محاکمه کردیم، انگیزه بیشتری برای مبارزه با عصبانیت پیدا می‌کنیم.(۲۶) اگر محاسبه دقیق باشد، انسان عیبِ کار خود را می‌یابد و درصدد جبران برمی‌آید.(۲۷)

 

۱۶ـ پوزش خواستن

وقتی انسان بی‌جهت عصبانی می‌شود، باید برای تنبیه خود و جبران حالت بدی که میان او و همسرش ایجاد شده، خیلی زود معذرت‌خواهی کند.(۲۸) این عمل علاوه بر آنکه انسان را ادب می‌کند تا بعد از این ‌سریع و بی‌جهت عصبانی نشود،(۲۹) خطر تشدید اختلاف را هم از بین می‌برد. البته طرف مقابل هم باید از خطای همسرش به‌راحتی گذشت کند. این کار موجب نزدیک شدن دل‌ها به هم می‌شود.(۳۰) ‌

 

۱۷ـ عبرت گرفتن

تا به حال چند بار خشمگین شده‌، خشم خود را ابراز کرده و پشیمان شده‌ایم؟ تا به حال چند بار در هنگام خشم سخنی گفته‌ایم که پس از آن، از یادآوری آن خجالت کشیده‌‌ایم؟ تا به حال با چند نفر خشمگینانه برخورد کرده‌ایم و پس از آنکه به اشتباه خود پی برده‌ایم، روی عذرخواهی نداشته‌‌ایم؟(۳۱)

عبرت‌ گرفتن، عبادت است،(۳۲) انسان را از تکرار اشتباهات می‌ترساند.(۳۳) به همین دلیل هم لغزش‌ها(۳۴) و اشتباهات(۳۵) انسان عبرت‌گیرنده کم می‌شود. بعید نیست که با عبرت‌گیری، انسان بتواند در برابر خشم بی‌جا مصونیت یابد.(۳۶)

 

۱۸ـ تغذیۀ مناسب

نوع غذایی که انسان در طول روز استفاده می‌کند، در اخلاق او به‌شدت مؤثر است. مثلاً نخوردن طولانی‌مدت گوشت، انسان را بداخلاق می‌کند(۳۷) از سوی دیگر استفاده از کشمش(۳۸) یا روغن زیتون(۳۹) در آرامش روانی و خوش‌اخلاقی انسان تأثیر ویژه‌ای دارد.(۴۰)

 

۱۹ـ تنظیم خواب

تنظیم ساعت خواب تأثیر فراوانی بر آرامش اعصاب دارد. خداوند، خواب را مایۀ آرامش انسان قرار داده است.(۴۱) کسانی که خواب منظمی ندارند، معمولاً در مهار خشم خود ناتوانند؛ زیرا کم‌خوابی، اعصاب انسان را ضعیف می‌کند و تحمل انسان را در برابر مسائلی که خلاف میل اوست پایین می‌آورد.

 

۲۰ـ دانایی

دانستن، کلید بردباری است. اگر آنچه را که در این گام گفتیم بدانیم، ما را در مسیر حلم‌ورزی یاری می‌کند.(۴۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ خدای مهربان به داوود«ع» وحی نمود: «هر گاه بنده من در هنگام عصبانیت مرا یاد کند، روز قیامت در میان همۀ خلق خود، او را یاد کرده، او را به همراه کسانی که نابودشان می‌‌کنم، نابود نمی‌گردانم» (بحارالأنوار، ج۷۰، ص۲۶۶).

۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «اگر کسی از شما به هنگام عصبانیت بگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم»، خشم او از بین می‌رود» (همان، ج۹۲، ص۳۳۹).

۳ـ توبه، ۱۵٫

۴ـ «و خشم، دلِ آنان را ببَرَد. خدایا! گناه مرا ببخش و خشم دلم را ببر و از شیطان رانده شده پناهم ده که قوت و قدرتی جز به یاری خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» (مکارم‌الأخلاق، ص۳۵۰).

۵ـ «خدایا! خشم دلم را از من بزُدا و گناهم را ببخش و از فتنه‌های گمراه‌کننده پناهم ده. من از تو خشنودی تو را می‌خواهم و از خشم تو به تو پناه می‌‌بَرَم. از تو بهشتت را تقاضا دارم و از آتش [قهر] تو به تو پناه می‌برم. از تو‌ تمام خیر را می‌خواهم و از تمام شر به تو پناه می‌برم. خدایا! مرا در هدایت و راه صحیح، ثابت‌قدم بدار. مرا راضی و مورد رضایت قرار ده،  نه گمراه و گمراه‌کننده» (همان‌جا).

۶ـ از آیت‌الله العظمی بهجت«ره» پرسیده شده؛ برای درمان عصبانیت چه کنیم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «با عقیده کامل، بسیار صلوات فرستادن» (به سوی محبوب، ص۷۰).

۷ـ ابلیس به موسی«ع» گفت: «از غضب دوری کن و آن گاه که خشمگین شدی، بگو: ”لا حَولَ و لَا قُوّه إلّا بِالله العلیّ العظیم“ که خشمت آرام می‌شود» (مستدرک الوسا‌ئل، ج۱۲، ص۱۵). نکته: غیر از این مورد، در روایات دیگری هم وارد شده که ابلیس به کسی موعظه کرده است.

۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «وقتی کسی از شما عصبانی شد، باید سکوت اختیار کند» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۰۴). امیر مؤمنان علی«ع» نیز فرمود: «خشم را با سکوت درمان کنید» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۵۰).

۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «شدت خشم، نحوه سخن گفتن را تغییر داده، ریشه برهان و دلیل را قطع می‌کند و فهم را از هم می‌گسلد» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۸).

۱۰ـ در نزد امام باقر«ع» سخن از خشم پیش آمد. امام«ع» فرمود: «همانا کسی غضبناک می‌شود و هیچ‌گاه راضی نمی‌شود و به همین دلیل هم وارد آتش [دوزخ] می‌شود. هر کس که خشمگین شد و ایستاده بود، بنشیند که این کار موجب می‌شود وسوسه شیطان از او دور شود و اگر نشسته است، به پا خیزد» (الأمالی، صدوق، ص۳۴۰۰).

ابوذر در کنار حوضی ایستاده بود و شترش را آب می‌داد، کسی ایجاد مزاحمت کرد و حوض را شکست. در این هنگام، ابوذر نشست و پس از اندکی دراز کشید. از او دلیل کارش را پرسیدند، گفت: «رسول خدا«ص» به ما دستور فرمود که وقتی کسی عصبانی شد و ایستاده بود، بنشیند. اگر خشمش فرو نشست که هیچ، وگر نه دراز بکشد» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۲۰). این که در روایت اول آمده: «کسی که غضبناک می‌شود و هیچ‌گاه راضی نمی‌شود، به همین دلیل هم وارد آتش می‌شود»، شاید از این رو باشد که خشم، انسان را به کارهایی مانند قتل و جرح می‌کشانَد که عِقاب آن، آتش است.

۱۱ـ امام باقر«ع» فرمود: «اگر کسی بر نزدیکان نسبی خویش خشم گرفت، به پا خیزد و به او نزدیک شود و دست بر بدن او بگذارد؛ چرا که وقتی کسی دست بر خویشِ نسبی خود می‌‌‌گذارد، آرام می‌شود» (الأمالی، صدوق، ص۴۲۰).

۱۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، آتش دل‌‌هاست» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۱).

۱۳ـ امام باقر«ع» فرمود: «همانا این غضب، آتش برافروخته‌ای از جانب شیطان است که در دل فرزند آدم برافروخته می‌شود. هر گاه کسی از شما خشمگین می‌شود، چشمانش سرخ می‌گردد و رگ‌های گردنش باد می‌کند و شیطان به درون او راه می‌یابد. وقتی کسی از شما از این حالت بر خود ترسید، بنشیند؛ چرا که در این هنگام وسوسۀ شیطان از او رخت بر می‌بندد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۴).

۱۴ـ رسول خدا«ص» فرمود: «وقتی کسی از شما را خشم گرفت، وضو بگیرد و خود را بشوید که غضب از جنس آتش است» (بحار الأنوار، ج۷۰، ص۲۷۲). ایشان در روایت دیگری فرمود: «غضب از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است. آتش را با آب خاموش می‌کنند. پس اگر کسی از شما عصبانی شد، وضو بگیرد» (همان‌جا).

۱۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «وقتی میان دو نفر نزاعی درمی‌گیرد، دو فرشته پایین می‌آیند و به کسی که از میان این دو نفر نابخرد است، می‌گویند: ”گفتی و گفتی و خودت به آنچه گفتی شایسته‌‌ای، به آنچه هم که گفتی، جزا داده خواهی شد“. به کسی هم که از میان این دو حلم ورزیده می‌گویند: ”صبر کردی و حلم ورزیدی، خداوند تو را ببخشاید اگر صبر و حِلم را به انتها برسانی“». امام«ع» در ادامه فرمود: «اگر انسان حلیم پاسخ انسان سفیه را بدهد، آن دو فرشته بالا می‌روند» ( الکافی، ج۲، ص۱۱۲).

۱۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اولین چیزی که در عوض حلم به انسان حلیم داده می‌شود، این است که مردم در برابر انسان جاهل، یاور او می‌شوند» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۵).

۱۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «حلم بورز تا مورد اکرام، واقع شوی» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۳۰).

۱۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری و تحمل را بیش از مردان شجاع، یاورِ خود یافتم» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰۶).

۱۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عزتی بالاتر از حِلم نیست» ( الکافی، ج۸، ص۱۹).

۲۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «ثمره حِلم مداراست» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۲۹).

۲۱ـ داستان راستان، ج ۱، ص ۲۸، با اندکی تغییر (به نقل از : نفثه الصدور، ص۴).

۲۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «حلیم کسی است که بارِ حلم‌ورزی برای او سخت نباشد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷).

۲۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اگر بردبار نیستی، در ظاهر همانند بردباران عمل کن که کم است کسی که خود را مانند گروهی درآورد و به زودی از جمله آنان به حساب نیاید» (نهج البلاغه، حکمت ۲۰۸). باز هم‌ایشان فرمود: «کسی که در ظاهر مانند انسان حلیم برخورد نکند، در واقع، حلیم نمی‌شود» (بحار الأنوار، ج۷۴، ص۲۸۳).

۲۴ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خود را از تندی غضب نگه دارید و ابزار مبارزه با آن، یعنی فرو خوردن خشم و بردباری را آماده کنید» (عیون الحکم و المواعظ، ص۸۷).

۲۵ـ رسول خدا«ص» فرمود: «بنده، مؤمن نباشد، مگر آن گاه که سخت‌تر از شریک از شریکش و سروَر از بنده‌اش، از نفس خود حساب بکشد» (محاسبه النفس، ص۱۴).

۲۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که تعهد کند از نفس خویش حسابرسی کند، از سستی نفس در امان خواهد بود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۹۵).

۲۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «هر کس از نفس خود حساب بکشد، به عیب‌‌هایش آگاه می‌شود، به گناهانش پی می‌برد، گناهان را جبران و عیب‌ها را اصلاح می‌کند» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۵).‌‌

۲۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «وقتی خطایی مرتکب شدی، عذرخواهی کن» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۸۲).

۲۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «پوزش‌طلبی، خود ترساننده‌ای خیرخواه است» (همان، ص۳۹).

۳۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عذر مردم را بپذیر تا از برادری آنها بهره‌مند شوی» (همان، ص۱۴۳).

۳۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «در هنگام خشم جایی برای خشنودی‌ات نیز باقی بگذار و هر گاه خشم گرفتی، شاکرانه نگذار خشمت اوج بگیرد» (همان، ص۱۳۶)؛ «یعنى هر گاه خشمناک شوى بر کسى، چنان سلوک کن با او که اگر خشنود شوى از او، خجل و منفعل نباشى از او، و هر گاه پرواز کنى، یعنى قهر و خشم تو را از جا بر آرد و بلند کند، پس فرود آى شکر کننده بر این که قدرت انتقام دارى. پس به همین، اکتفا کن و از طیش فرود آى و از او در گذر» (شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ، ج۲، ص۱۹۰).

۳۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «بیشترین عبادت ابوذر ــ که رحمت خدا بر او باد ــ دو ویژگی بود: یکی تفکر و دیگری عبرت گرفتن» (الخصال، ج۱، ص۴۲).

۳۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «تفکر، آینه‌ای صاف و عبرت گرفتن، ترساننده‌ای خیرخواه است» (نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵).

۳۴ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که فراوان عبرت می‌گیرد، لغزش‌هایش کم می‌شود» (همان، ص۴۷۳).

۳۵ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عبرت بگیر تا از [خطا] بازداشته شوی» (همان، ص۴۷۲).

۳۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «عبرت گرفتن، مصونیت [از خطا] را به بار می‌نشانَد» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۰).

۳۷ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد بداخلاق می‌شود و به کسی که اخلاقش بد شده، گوشت بخورانید» (وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۴۱). امام صادق«ع» فرمود: «گوشت، گوشت می‌رویانَد. هر کس چهل روز گوشت خوردن را ترک کند، بداخلاق می‌شود و هر کس که بداخلاق شد، در گوشش اذان بگویید» ( الکافی، ج۶، ص۳۰۹).

۳۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «بر شما باد مویز؛ زیرا… خستگی را از میان می‌بَرَد، اخلاق را خوش می‌کند، دل را پاک می‌‌کند و اندوه را می‌بَرَد» (بحار الأنوار، ج۶۳، ص۱۵۱).

۳۹ـ دربارۀ زیتون هم روایتی شبیه به آنچه دربارۀ کشمش گفته شد، آمده است (ر.ک: همان، ص۱۷۹).

۴۰ـ البته در این زمینه مشورت با یک پزشک حاذق برای تعیین رژیم غذایی مناسب کار بسیار به‌جایی است.

۴۱ـ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً؛ و اوست کسى که شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مایه‏] آرامشى و روز را زمان برخاستن [شما] گردانید» (سورۀ فرقان: ۲۵، آیۀ۴۷).

۴۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بر تو باد بردباری که آن ثمره دانایی است» (عیون الحکم و المواعظ، ص۳۳۵).

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

عصبانیت از جنس آتش است. نباید فراموش کرد کسی که در این آتش می‌دَمَد شیطان است. آب، آتش ظاهری را خاموش می‌کند. اگر دنبال آب معنوی هستیم تا این آتش معنوی را خاموش کنیم، وضو بگیریم. البته اگر حال وضو گرفتن نداریم، مُشتی آب به صورت زدن هم بی‌‌فایده نیست

 

 

31آگوست/17

ایرانیان در مسیر قرآن و اهل‌بیت«ع»

 

مقدمه

در پژوهشی که توسط یکی از محققین(۱) انجام شده است از تعدادی از اعضای هیئت علمی و نخبه‌های کشور سئوال شده است اگر روحیات و خلقیات ایرانی بحث‌برانگیز است، بیشتر مربوط به کدام مؤلفه‌ها از خلقیات ایرانی‌ها مربوط می‌شود؟ نتایج بر حسب رتبه به شرح زیر هستند:

۱ـ ضعف فرهنگ کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی

۲ـ انتقادناپذیری. ایرانیان از انتقادها آزرده و ناراحت می‌شوند، وقتی کسی از آنها انتقاد کند، به دل می‌گیرند.

۳ـ رودربایستی زیاد، تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوت‌های منفی. تعارف ایرانیان واقعی نیست.

۴ـ ایرانیان معمولاً پنهان‌کاری می‌کنند.

۵ـ ایرانی‌ها بیشتر خودمدارند و خود را مبنا قرار می‌دهند.

۶ـ احساسات در ایران بیشتر بر خردورزی چیره می‌شود.

۷ـ دروغ در بین آنها رواج دارد.

۸ـ ایرانی‌ها به‌سختی می‌توانند گفت‌وگو و توافق پایداری را انجام بدهند.

نگارنده در مقام نقد این تحقیق و راست‌نمایی آن نیست، اما اگر به جای این پژوهشگران بود، نکته‌های مثبت شخصیت ایرانی‌ها را هم می‌آورد یا در تحقیقی جداگانه بررسی می‌کرد. جای این سئوال باقی است که ایرانی‌ها که این قدر نکات منفی دارند چگونه زندگی می‌کنند و چگونه پایه تمدنی‌ِ بسیار قوی دارند؟

عاطفه، نوعدوستی‌، احترام به والدین، وحدت و همدلی در مسائل مهم اجتماعی که نمونه‌اش انقلاب اسلامی است، از وجوه مثبت شخصیت ایرانی‌هاست. در جنبه دینی عشق و ارادت به قرآن و اهل‌بیت«ع» به عنوان دو میراث گرانبهای رسول خدا«ص» جنبه مثبت دیگری از شخصیت ما ایرانی‌هاست. اما به قول این محقق و با نگاه آرمانی، ضعف‌هایی هم که در این تحقیق به آن اشاره شده است زیبنده جامعه اسلامی نیست و دین و مذهب ما آنها را تأیید نمی‌کند. فایده کار این محقق محترم این است که هشداری به جامعه بدهد تا این ضعف‌ها را برطرف کنند و در موج دوم پیمایش که انجام می‌شود این ضعف‌ها به حداقل برسند. در این نوشتار به هشدارهای قرآنی و روایی که در باره رفع این ضعف‌ها وجود دارد اشاره می‌شود.

 

۱ـ فرهنگ کار جمعی در اسلام

تشویق به کار جمعی در حوزه عبادات و امور اجتماعی نشان‌دهنده اهمیت کار گروهی است، نمونه آن توصیه به نماز جماعت و تعاون و همکاری است که در قرآن آمده است.

متأسفانه این آموزه‌های دینی به صورت اجرایی درنیامده‌اند. برای نمونه تشویق به کار گروهی که باید از دوران نوجوانی و حتی کودکی آموزش داده شوند، مورد توجه برنامه‌ریزان نیستند. برای نمونه، نتیجه محتوای کتاب‌های متوسطه نشان می‌دهد که ۸ درصد محتوای کتاب‌ها درباره همکاری گروهی و تعاون است، تشویق به کار گروهی و تقسیم کار منجر به احساس ارزشمندی در افراد، کاهش هزینه خدمات، احساس مسئولیت و احساس ارزشمندی در افراد می‌شود. از طرفی کنار هم بودن نوعی هم‌افزایی در توانایی‌ها را به وجود خواهد آورد.

 

خودانتقادی و انتقادپذیری

از نظر اسلام یک مؤمن مسلمان علاوه بر انتقادپذیری باید روحیه خودانتقادی را در خود پرورش دهد. در نهج البلاغه آمده است: « أَنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ یُمْسِی وَ لاَ یُصْبِحُ لاَ یُصْبِحُ وَ لاَ یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلاَ یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا… ؛(۲) مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمی‌برد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است. هماره از خود عیب‌جویی می‌کند و خواهان افزایش کار نیک از نفس است.»(۳)

در روایت دیگری از امام علی«ع» است که: «خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران بازدارد.» در روایت دیگری فرمود: «آن کسی که نفس خویش را ادب نکند، آن را تباه ساخته است.»(۴)

علاوه بر خودانتقادی، انتقادپذیری نیز مورد توجه اسلام است، چون نقدپذیری موجب اصلاح رفتارها در آینده می‌شود. علاوه بر آن نقد سازنده می‌تواند انسان را در مسیری قرار دهد که با توجه به محدودیت عمر، بهترین رفتارها را در مناسب‌ترین زمان‌ها انجام دهد و در حوزه اخلاق فردی نیز به اصلاح خویش بپردازد  این موضوع به‌قدری اهمیت دارد که امام سجاد«ع» فرمودند: «بهترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند. »

 

تعـارف

بدون تردید بسیاری از تعارفات رایج بین مردم مصداق دروغ‌اند. پیشوایان ما فرموده‌اند از دروغ شوخی و جدی بپرهیزید. کسی که به‌زحمت می‌تواند در یک محیط کوچک خود زندگی کند و خانواده خود را اداره کند، وقتی تعارف اصرار بر ماندن دیگران دارد، در واقع دروغ گفته است. در روایت است که اسماء بنت عمبس می‌گوید در شب زفاف عایشه، رسول خدا ظرف شیری به من دادند و فرمودند: «به زن‌ها بده تا بخورند.» زن‌ها گفتند: «میل نداریم.» (تعارف دروغین کردند). رسول خدا«ص» فرمودند: «بین گرسنگی و دروغ جمع نکنید.» اسماء گفت: «یا رسول‌الل!ه اگر چیزی را میل داریم و بگوییم میل نداریم، آیا دروغ شمرده می‌شود؟» فرمودند: «به‌درستی که دروغ در برنامه عمل ثبت می‌شود هر چند کوچک باشد.»(۵)

 

۴ـ پنهان‌کاری و عدم صداقت

برای همه افراد پذیرفته شده است که زندگی هر کس دو بخش دارد. بخشی که باید بر دیگران پوشیده و مخفی باشد و بخشی که باید آشکار گردد، اما این تقسیم‌بندی مطلق نیست و نمی‌توان مصادیق آن را برای همه یکسان گرفت. این هم که چه اموری باید پنهان یا آشکار باشند مشخص نیست و با توجه به افراد و زمان‌ها و مکان‌ها متفاوتنذ.

در کشور اسلامی و شیعی ما ایران از بهترین کارها ذکر فضایل اهل‌بیت«ع» و نشان دادن علامت شیعه‌گری است و این یک کنش صحیح است که واکنش منفی ندارد، اما همین کار در شرایطی دیگر و کشوری دیگر شاید درست نباشد. بیان گناه در دیدگاه عمومی و دیگران بد است، اما در خلوت با خداوند اقرار بر گناه پسندیده است.

در آنچه گفته شد کسی اشکال ندارد. اینکه گفته می‌شود ایرانیان پنهان‌کاری می‌کنند، به نظر می‌رسد در جاهایی است که منجر به فریبکاری می‌شود. مثلاً نظام اسلامی برای برنامه‌ریزی و توسعه کشور نیاز به اطلاعات شفاف دارد. عدم ارائه اطلاعات و آمار نوعی فریب دادن است و این کار پسندیده نیست. و یا در جریان خواستگاری اگر طرفین اطلاعات صحیح ندهند، عواقب ناخوشایندی دارد و یا عدم شفافیت در اطلاعات محصولات تولیدی و درجه‌بندی آنها معامله را از صورت حلال خارج و به مصداق خیانت تبدیل می‌کند. اینها همه در حالی است که در اسلام شعار بسیار زیبایی وجود دارد که پیامبر«ص» فرمود: «النجاه فی الصدق؛ نجات در راستگویی است.»

 

خودمحوری

بر هیچ‌کس پوشیده نیست که همه انسان‌ها در همه کارها نه تخصصی دارند و نه توان. استعدادها بین افراد توزیع شده‌اند تا با در کنار هم بودن و از یکدیگر مشورت گرفتن، امور فردی و اجتماعی اداره شوند. رسول خدا«ص» که خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات است، در اداره امور امر به مشورت شده بودند و از دیگران مشورت می‌گرفتند. این سنت اسلامی و الهی امروزه در سازمان‌ها و بنگاه‌های بزرگ با عناوین مختلف وجود دارد. هر فرد موفقی مشاور یا مشاورانی دارد و هر سازمانی شورای مشورتی و اطلاق اندیشه‌ورزی دارد. خودمحوری و خودمداری به استبداد کشیده می‌شود و فرد و سازمان از اندیشه‌های دیگران بی‌بهره می‌شوند. رسول خدا«ص» فرمودند: «هیچ‌کس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأی خوشبخت نشده است.»(۶)

ممکن است در تحقیق پیش گفته، خودمداری به معنای مقدم کردن خویشتن بر دیگران در منفعت باشد که آن هم از نظر اسلام نهی شده است و عبارت «الجارُ ثُمَّ الدّارُ» بین مسلمین مشهور است. البته در ترجیح دیگران بر خود باید حد اعتدال نیز رعایت شود.

 

توجه به احساسات به جای خردورزی

از زمانی که انسان پای به عرصه وجود گذاشته است، در میدان جنگ بین عقل و احساس بوده است. عقل سرچشمه دانش و تفکر و تکیه‌گاه آن منطق و استدلال است، برخلاف احساس که تکیه‌گاه آن عواطف هستند که هدفشان ایجاد هیجان برای رسیدن به مطلوب است. تصمیم‌گیری باید براساس عقل باشد. مؤلف اصول کافی اولین کتاب خود را به عقل اختصاص داده است و روایتی ذکر کرده که اولین چیزی که انسان را با آن محاسبه می‌کنند عقل اوست.

و در قرآن برای این چراغ که در وجود انسان نهاده شده است، آیات فراوانی آمده است. بنابراین اگر ایرانی‌ها بخواهند در مسیر قرآن و اهل بیت«ع» باشند، باید با نور این چراغ راه خویش را انتخاب کنند که راهی است درست و با عاقبتی خوش. اما تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی اگر براساس عواطف و احساس باشد، ماندگار نیست و با احساس و عاطفه از بین می‌رود.

 

دروغ

بدی‌های دروغ که ریشه همه گناهان است بر هیچ‌کس پوشیده نیست و از قرآن و روایات و معلمان اخلاق مطالب بسیاری وجود دارند. اگر به همین یک روایت معروف اکتفا شود که همه گناهان در اتاقی است و کلید آن دروغ است، اهمیت پرهیز از آن روشن می‌شود.

 

توافق و پایداری در گفت‌وگوها

گفت‌وگوهای بین مردم چند حالت دارند. گاهی برای اتلاف وقت هستند و سخنان بیهوده. گاهی گفت‌وگوی علمی و گاهی احساسات و عواطف و احوالپرسی. اما گاهی این گفت‌وگوها تعهدآورند و نشان می‌دهند که باید کاری انجام شود که البته گاهی مستلزم این است که این گفت‌وگوها ادامه یابند. شاید منظور از تحقیق درباره ایرانیان این باشد که یا گفت‌وگوها ناتمام می‌مانند و طرفین تعهدات خود را لغو می‌کنند و یا نتیجه گفت‌وگوها تعهدی است که باید انجام شود وایرانیان در این مورد نقطه ضعف دارند. هر کدام باشد پسندیده نیست و در قرآن آمده است: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ: به عقدهایتان وفادار باشید.» و در روایت است: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»(۷). بنابراین مخالف کتاب الهی و سنت رسول خدا و اهل بیت«ع» است که گفت‌وگوها پایدار نباشند و اگر پایدار باشند و عهدی در آن آمده است به آن وفا نشود.

نگارنده امیدوار است که ایرانیان افزون بر همه کمالاتی که دارند این ضعف‌ها را با به کار بردن دستورات دینی جبران نمایند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کتاب «ما ایرانیان» نوشته مقصود فراستخواه، نشر نی.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶٫

۳ـ وسایل الشیعه، ۱۵/۲۸۹٫

۴ـ میزان الحکمه، باب صلاح نفس.

۵ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۳۷٫

۶ـ نهج‌الفصاحه، پاینده، ص ۶۸۷٫

۷ـ اصول کافی، ۵/۱۶۹٫

سوتیترها:

 

۱٫

بر هیچ‌کس پوشیده نیست که همه انسان‌ها در همه کارها نه تخصصی دارند و نه توان. استعدادها بین افراد توزیع شده‌اند تا با در کنار هم بودن و از یکدیگر مشورت گرفتن، امور فردی و اجتماعی اداره شوند. رسول خدا«ص» که خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات است، در اداره امور امر به مشورت شده بودند و از دیگران مشورت می‌گرفتند.

 

 

 

31آگوست/17

مرواریدی بر ساحل قرآن و عترت

با اصحاب معصومین

زندگی و کارنامه علمی، عبادی و مبارزاتی شهید سعیدبن جُبیر

 

دانشمند سلحشور

سعیدبن جبیر اسدی کوفی و در اصل حبشی، اگرچه سیمایی تیره داشت، اما با خصالی پسندیده و کارنامه‌ای سپید و فروزان، از بزرگان تابعان و از پیشوایان آنان در فقه، حدیث و تفسیر قرآن به شمار می‌رود، او عمر خویش را در تزکیه درون، انس با قرآن و مبارزه با ستمگران اموی در اختناقی سیاه و شدید و مقاومت در برابر جفاکاران این عصر گذرانید، تا آن که چهره‌ای برجسته و مورد اعتماد جوامع اسلامی گشت و محدثان و مفسران همگی بر وثاقت او اتفاق‌نظر نموده‌اند.(۱)

سعید در عراق نشو و نما یافت و در مکه اقامت گزید، و از سلحشوران و مجاهدان صدر اسلام و در زمره مدافعان حریم اهل بیت«ع» و محرومان صالح محسوب می‌گردد. ابن جبیر را اولین مفسر تابعی معرفی کرده‌اند که علمای عامه و خاصه وی را به عنوان اعلم تابعین علی‌الاطلاق در تفسیر و طبقات مفسرین ذکر نموده‌اند.

اکثر محققان در وصف دانش و فضلش نوشته‌اند، از معصومین که بگذریم در میان مسلمانان کسی نبود مگر این که محتاج علم سعید باشد، ایشان از مقربان اصحاب حضرت علی‌بن الحسین«ع» بود و همین تقرب به فروغ چهارم امامت، موجبات شهادت او را فراهم ساخت.(۲)

این بزرگوار در میان مشاهیر عصر خویش، شخصیتی نکته‌سنج، صاحب‌نظر و منتقد بود، در طریق درستی و راستی گام نهاد و به ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت معتقد بود و در این باره پایبندی داشت.(۳)

روایت رویش و شکوفایی

خانواده سعید به طایفه بنی‌اسد تعلق دارند، قبیله‌ای که در رزم‌آوری و دلاوری معروفند و بعد از آن که اسلام آوردند در برخی غزوات رسول اکرم«ص» و نیز فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشتند، شهرت این افراد در گذر تاریخ اسلام به دلیل گرایش آنان به خاندان عترت و حماسه‌آفرینی در رکاب حضرت علی«ع»، امام حسن مجتبی«ع» و نیز جانفشانی در قیام کربلا می‌باشد.(۴)

جبیربن هاشم اسدی حبشی کوفی در سال ۴۵ یا ۴۶ هجری و در ایام پرتوافشانی خورشید دوم امامت، حضرت امام حسن مجتبی«ع» در شهر کوفه، صاحب فرزندی گردید که او را سعید نامید.

هنگامی که امام حسن مجتبی«ع» در سال ۵۰ هجری و در سن ۴۷ سالگی با نیرنگ معاویه توسط زهر هلاهل به شهادت رسید، سعید سنین چهار یا پنج سالگی را می‌گذرانید و در زمان شهادت حضرت امام حسین«ع» او نوجوانی پانزده ساله بود.

سعیدبن جبیر نقل کرده است: عبدالله بن عباس از من پرسید به کدام قبیله تعلق داری؟ گفتم: از بنی‌اسد. سؤال کرد از خودشان یا خدمه آنان؟ گفتم: وابسته به این طایفه می‌باشم و آزاد نیستم. ابن عباس به من این‌گونه تعلیم داد:‌ در زمره افرادی از قبیله بنی‌اسد هستم که خداوند به آنان نعمت ارزانی فرموده است.(۵)

 

در محضر عبدالله بن عباس

جبیر هنگامی که آثار ذکاوت، نبوغ و استعدادی ویژه را در فرزند خویش مشاهده کرد، با وجود آن که به لحاظ امکانات مالی و معیشتی با دشواری‌هایی روبه‌رو بود، سعید را به حجاز فرستاد تا نزد مفسر عالیقدر، عبدالله بن عباس به فراگیری قرآن، تفسیر، حدیث و دیگر معارف الهی بپردازد.

عبدالله فرزند عباس بن مطلب، معروف به ابن عباس از بزرگان صحابه رسول اکرم«ص» به شمار می‌رود. رسول خدا«ص» او را در حالی که کودکی بیش نبود در آغوش گرفت و برایش دعا کرد و فرمود: خدایا به او حکمت بیاموز و نیز زمانی دیگر آن حضرت فرمود: پروردگارا! او را در دین متقفد نما و نیز ایشان را از دانش تأویل برخوردار ساز. ابن‌عباس اگرچه در هنگام رحلت خاتم رسولان پانزده ساله بود، به دلیل هوش سرشار و حافظه‌ای قوی، قریب ۱۷۰۰ حدیث صحیح از پیامبر اکرم«ص» روایت نموده است. ابن‌‌عباس از دوران صباوت تحت تعلیم و ارشاد امیرمؤمنان«ع» قرار داشت و تفسیر قرآن که از ایشان روایت گردیده است، در واقع دروس تفسیر حضرت علی«ع» است که آن وجود مبارک املاء می‌نموده و عبدالله می‌نوشته است. فرزند عباس تفسیر محکمات و متشابهات قرآن و نیز فقه، حکمت را از مولای متقیان آموخت.

ابن‌عباس در زمان حکومت حضرت علی«ع» پیوسته ملازم آن حضرت بود. بعد از شهادت امام حسین«ع»، عبدالله بن زبیر در حجاز دعوی خلافت کرد، اما حرمت، حشمت و شرافت ابن عباس در مکه باعث شد بر وی حسد ببرد و پسر عموی پیامبر را به طائف در ۸۰ کیلومتری این دیار مقدس تبعید کند، اما در آنجا هم وی با وجود محروم بودن از نعمت بینائی از ارشاد مردم و تعلیم افراد و نقل احادیث دست برنداشت تا آنکه در ۷۲ سالگی درگذشت و همانجا پیکرش دفن گردید.(۶)

سعیدبن جبیر نزد این شخصیت که او را حبرالامه، بحرالامه، ترجمان القرآن و رئیس المفسرین لقب داده‌اند و حضرت علی«ع» درباره تفسیرش فرموده است: گویی از ورای پرده‌ای نازک حقایق غیبی را می‌بیند. به فراگیری معارف قرآنی و تفسیری پرداخت و در علوم اسلامی به پیشرفت‌های شایانی نایل گردید و در بسیاری از فنون و دانش‌های متداول آن روز، تبحر یافت و توجه استاد خود را به سوی خویش جلب نمود، به گونه‌ای که ابن‌عباس او را حتی بر فرزندان خویش ترجیح می‌داد.(۷)

روزی در حضور عده‌ای از دانشمندان، بحث‌هایی پیش آمد، در این حال ابن‌عباس به شاگرد شایسته خود سعید گفت: از رسول اکرم«ص» برای ما احادیثی نقل بنما، او جواب داد: در حضور استادم احساس شرمساری می‌نمایم که در این باره سخنی بگویم، فرزند عباس به وی گفت:‌ چرا باید از بابت نعمت گرانمایه‌ای که خدا به تو عطا کرده و توفیق‌هایی که نصیبت ساخته خجالت بکشی و از گفتن حدیث امتناع کنی، بیان کن، اگر درست گفتی تصدیق می‌کنم و در صورت خطا، تو را راهنمایی می‌نمایم.

ابن جبیر گفته است:‌ هنگامی که به حضور ابن‌عباس می‌رفتم، مطالبی را که او می‌گفت در دفتر خود می‌نوشتم تا بر دیگران املا کنم و نیز مورخان نوشته‌اند برخی صحابه پیامبر خبر داده‌اند وقتی نزد عبدالله بن عباس می‌رفته‌اند سعید را نزد وی می‌دیده‌اند که ابن‌عباس به او می‌گفت: بنگر که چگونه از اظهارات من روایت نقل می‌کنی، تو از من حدیث‌های زیادی به حافظه سپرده‌ای، موقعی که ابن‌عباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف می‌آمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی می‌نمودند، ابن‌عباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید.(۸)

 

در پرتو انوار امام زین‌العابدین«ع»

سعید در دوران حکومت آمیخته به اختناق معاویه در کوفه نشو و نمو یافت و ایام جوانی خود را نیز در این فضای استبدادی می‌گذرانید، زیرا امویان بعد از جنایات هولناکی که در صحرای کربلا و دشت نینوا مرتکب گردیدند، رعب هولناکی در قلوب مسلمانان و به ویژه محبان اهل بیت«ع» به وجود آوردند، هر چند نفرت و انزجار مردم از دستگاه حاکمه و کارگزاران خلافکار آن، عمیق‌تر از هر زمانی بود اما خفقان و فضای تهدیدآمیز در ژرفای جان مسلمانان نفوذ کرده و قدرت اظهارنظر را از آنان گرفته بود، در آن گیر و دار که صداهای حق‌طلبانه در گلوها خفه گردیده و شیعیان و ارادتمندان خاندان پیامبر یکی از بحرانی‌ترین ادوار تاریخی را پشت سر می‌نهادند، تنها پنج نفر بودند که نسبت به امام سجاد«ع» تعلق خاطر داشتند و این پیوستگی را علناً بروز می‌دادند، آنان عبارتند از: جبیربن مطعم محمد جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل، ابوخالد کابلی و سعیدبن جبیر. در واقع بیشتر عمر سعید در پرتو انوار سید ساجدین امام زین‌العابدین«ع» به شکوفایی علمی و معنوی رسید و بدین وسیله چراغ ایمان و تقوا را در دل و ذهن خود برافروخت.

سعید در مدینه ضمن فراگیری معارف قرآن و عترت از محضر امام سجاد«ع» به شدت تحت‌تأثیر حالات عبادی آن حضرت قرار گرفت، زیرا می‌دید آن امام همام در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می‌گذارد و شدت خضوع در برابر حق تعالی و احساس بندگی در سیمای آن وجود مبارک  هویدا می‌باشد، سجده‌های طولانی و فراوان بر پیشانی آن حضرت اثر گذارده و چون از سجده سربر می‌داشت، قطرات عرق بر جبینش جاری بود، عرقی آمیخته به اشک که محاسنش را آغشته می‌ساخت.(۹)

فضل بن شاذان نیشابوری می‌گوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است(۱۰) و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری می‌کرد.(۱۱) سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علی‌بن الحسین«ع» برمی‌شمارد.(۱۲)

مهم‌تر از این‌ها، فرموده صادق آل‌محمد حضرت جعفربن محمد«ص» است که فرموده‌اند: فرزند جبیر در طریق مستقیم استوار بود و به حضرت علی بن الحسین«ع» اقتدا می‌کرد و امام سجاد هم وی را مورد تمجید و ستایش قرار می‌داد و همین علاقه‌اش به آن حضرت، سبب شهادتش توسط حجاج بن یوسف ثقفی گردید.(۱۳)

فرزند جبیر در مکتب امام چهارم آموخت که عباداتش جهت‌دار باشد و حالات معنوی او رای مردم، پیام بیداری و رهنمایی به سوی عزت، صلابت و ظلم‌ستیزی به ارمغان بیاورد و به همگان اعلام کند اُنس من با قرآن و نماز، ذکر و دعا با توجه به واقعیت‌های زمانه و موضع‌گیری علیه حکام جور و ستم اموی می‌باشد و از انزوا، عزلت و رهبانیت بیزارم، او با این معرفتی که امام چهارم به وی تعلیم داد، در دو جبهه به نبرد پرداخت، نخست در محراب عبادت و سنگر مسجد با دیو درون می‌جنگید و دیگری در میدان رزم، که با دشمنان اهل بیت«ع» مشغول مبارزه بود.(۱۴)

 

مقامات علمی

سعید در کمالات علمی از علمای برجسته زمان خویش به شمار می‌رود و وی را ناقد دانشمندان خوانده‌اند و نه تنها اقشار مردم، بلکه مشاهیر فکری و علمی معاصرش به دانش وی در تفسیر، فقه و حدیث محتاج بودند.(۱۵)

عالمان، مورخان و محدثان متعددی به توانایی‌های علمی او اقرار دارند. او از متقدمان دانش تفسیر قرآن کریم، مباحث فقهی و روایی به شمار می‌رود. غالب آرای تفسیری را از ابن عباس نقل می‌کند و این افتخار برایش ثبت گردیده که ابن عباس به او اجازه نقل روایت داد، برخی مورخان این واقعیت را مورد توجه قرار داده‌اند که همه علوم مربوط به احکام شرعی و شیوه‌های تفسیر قرآن در سعید جمع گردیده بود. سعید می‌توانست به قرائت‌های گوناگون، قرآن را تلاوت نماید و این ویژگی بر میزان دانش او در معارف، مفاهیم و اسرار قرآن کریم حکایت دارد، او به رغم این توانایی‌ها علم و هوش و استعداد وافر، به دلیل برخورداری از پرهیزگاری، از تفسیر به رأی امتناع می‌کرد. سعید از مطمئن‌ترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کرده‌اند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است.

ابونعیم اصفهانی صاحب کتاب حلیه الاولیاء نکات تفسیری از سعید بن جبیر را تدوین نموده و برایش فصلی گشوده و با عنوان آثار سعید در تفسیر قرآن آورده است. این شهید سعید و تابعی صالح، قاری  قرآن و نیز فقیه محدث و مفسر، از عباس روایت کرده و پسرش عبدالله و حکم بن عینیه از او حدیث نقل نموده‌اند. سعید کلمات حکمت‌آمیز هم دارد از جمله اینکه: هلال بن خباب می‌گوید: سعید را در مکه مکرمه ملاقات کردم، پرسیدم مردم از چه طریقی هلاک می‌گردند؟ جواب داد:‌ از طریق دانشمندانی که خودساخته نمی‌باشند و به درستی سخن او قرین صحت است، زیرا در روایات معتبر هم آمده است فساد عالِمی، عالَمی را دچار تباهی می‌کند.

و نیز از او نقل نموده‌اند که گفته است: این که خداوند در قرآن می‌فرماید زمین فراخ است (بخشی از آیه ۵۶ عنکبوت)، هرگاه در سرزمینی فساد و گناه  تباهی دیدید اگر نمی‌توانید جلوی آن منکرات را بگیرد، از آنجا کوچ کنید.(۱۶)

 

حالات معنوی و روحانی

سعید بن جبیر تنها به فراگیری و نشر معارف قرآن و فرهنگ اهل بیت«ع» اکتفا نکرد و کوشید از طریق عبادت، ذکر، دعا و التزام به مستحبات و نوافل، مدارج و کمالات معنوی و ملکوتی را بپیماید. او در عبادات، حالت و توجه و حضور خاصی داشت و در هنگام نماز خشوع و خضوع کاملی از خود بروز می‌داد و لرزش و جنبش و حرکت را در این حال خوش نمی‌داشت، عبدالله بن مسلم می‌گوید هرگاه او را در حال نماز دیدم، همچون میخ استوار بود.

ابوشهاب گزارش داده است سعید بعد از نماز صبح و عصر برای ما سخنرانی می‌کرد و حقایقی را براساس قرآن و حدیث مطرح می‌نمود. یارانش بر او خرده گرفته بودند که چرا روایت نقل می‌کند، پاسخ داد اگر من حدیث بگویم خوشتر از آن است که این آگاهی‌ها را با خود به گور ببرم، ابوشهاب افزوده است در ماه رمضان سعید امامت نماز جماعت ما را برعهده داشت، با ترجیع قرائت را می‌خواند و گاهی آیه‌ای را ده بار می‌خواند، هم چنین وی می‌افزاید: در ماه رمضان سعید نماز عشا را اقامه می‌کرد. سپس برمی‌گشت و اندکی درنگ می‌کرد و دوباره می‌آمد و شش نماز تراویح و سه نماز یک رکعتی می‌گذارد و به اندازه پنجاه آیه قنوت می‌خواند.

سعید خود گفته است: در بیت‌الله الحرام، تمام قرآن را در یک رکعت خواندم. سعید بعد از شهادت حضرت امام حسین«ع» هر دو شب یک بار قرآن را ختم می‌نمود.

سعید از این که کسی قرآن را با حالت غِنایی بخواند، منزجر بود و می‌گفت این‌گونه قرآن‌خوانی بدعت است. موقعی که خطیب جمعه مشغول خطبه بود، کاملاً ساکت و خاموش بود و می‌گفت اگر تازیانه بر سرم بزنند برایم خوشتر است تا این که به هنگام سخنرانی امام جمعه، در روز جمعه سخن بگویم. سعید به اعتکاف تقید داشت و علاوه بر روزهای واجب، برای تقرب به خداوند، مکرر روزه‌های مستحبی می‌گرفت، به حج‌گذاری مقید بود و در طواف به آهستگی و با وقار حرکت می‌کرد، حتی موقعی که او را دستگیر کردند و به غل و زنجیر بسته بودند، از طواف بر گِرد خانه کعبه دست برنداشت و چون حاکم مدینه صدای زنجیر را شنید، پرسید چیست؟ گفتند سعید بن جبیر مشغول طواف است. گفت اجازه ندهید به این کارش ادامه دهد.

سعید پاره‌ای از شب‌ها هزار رکعت نماز می‌گذارد، ابن ایاس می‌گوید: در یکی از شب‌های ماه رمضان سعید گفت قرآن را نگه‌دار، تا من از حفظ بخوانم، از جایش حرکت نکرد تا کلام وحی را به طور کامل ختم نمود. نسبت به امور مستحبی هم جدیت داشت و در همه حال، نوافل و مستحبات را برگزار می‌کرد.

در میان تابعین از نظر تقوا، طلایه‌دار بود، و می‌گفت بالاترین خوف آن است که چنان از خدا بترسی که جلوی معصیت و عصیان تو را بگیرد و به طاعت الهی وادار گردی، این نوع خشیت سودمند است.

سعید به موازین اخلاقی مورد تأکید قرآن و سنت، التزام عملی و نظری داشت، به عنوان نمونه، نه تنها خودش از غیبت پرهیز می‌کرد، بلکه اجازه نمی‌داد کسی در حضورش از دیگری غیبت کند و به او می‌گفت:‌ اگر می‌خواهی درباره فردی چیزی مطرح کنی، رویاروی وی بگوی.

سعید از طمع‌ورزی به شدت پرهیز داشت، زمانی مرواریدی را دید که به روی زمین افتاده بود، ولی وی آن را برنداشت، عبدالملک پسرش نقل می‌کرد پدرم به ما تأکید می‌کرد به آنچه در دست مردم است ناامید باش که طمع ورزیدن به دارایی دیگران با رنجی جانکاه توأم می‌باشد و کاری نکن که ناگزیر باشی از افراد پوزش بخواهی. هیچ کس از انجام کار پسندیده و نیکو نمی‌تواند معذور باشد.

از سعید پرسیدند شکر برتر است یا صبر؟ گفت: صبر و عافیت در نظر من خوشتر است.

سعید با وجود اهتمام در امور عبادی و سازندگی‌های معنوی و پیمودن درجات پرهیزگاری و پارسایی از مسایل خانواده و خویشاوندان غافل نبود و نسبت به آنان عطوفت اسلامی را مراعات می‌نمود و با فرزندانش به مهربانی رفتار می‌کرد و در موقعیت‌های گوناگون، عاطفه خویش را درباره آنان بروز می‌داد.

محمد بن سعد کاتب واقدی می‌گوید قیصه بن عُتبه از سفیان  ما را خبر داد که می‌گفته است، کسی که خود دیده بود برایم نقل کرد که سعید بن جبیر پسر خودش را که مردی شده بود، غرق در بوسه می‌ساخت.(۱۷)

 

شراره‌های شقاوت

بعد از شهادت حضرت علی«ع» در سال ۴۰ هجری، معاویه بن ابوسفیان وقتی متوجه شد مردمان با امام حسن مجتبی«ع» بیعت کرده‌اند و آن حضرت کارگزاران و نمایندگان خود را به نواحی گوناگون گسیل داشته است، به مخالفت و کارشکنی با آن فروغ ولایت پرداخت و با نشر اکاذیب و ایجاد هراس مسلمانان را از گرد امام مجتبی«ع» پراکنده می‌ساخت، در همین ایام یعنی در سال ۴۱ هجری یوسف بن عقیل که از طایفه بنی عقیل بود، صاحب پسری گردید که او را کلیب (سگ کوچک) نامید که بعدها به حجاج مشهور گردید.

حجاج بعد از رسیدن به سنین جوانی، چون فردی جاه‌پرست و تشنه مقام بود، خود را به کارگزاران عبدالملک مروان، خلیفه وقت مروانی نزدیک کرد تا به مقامی برسد. سرانجام در این راستا موفق شد و فرماندهی لشکریان اموی را در عراق به دست آورد. از مأموریت‌های حجاج این بود که در حجاز با عبدالله بن زبیر بجنگد و این قلمرو را ضمیمه حکومت غاصب مروانی مستقر در شام بنماید.

حجاج در جمادی الاول ۷۲ هجری از طریق مدینه به مکه تاخت و آن را تحت محاصره قرار داد و با منجنیق خانه کعبه را ویران کرد تا اینکه بعد از یک سال این شهر مقدس و مکرم را گشود و عبدالله بن زبیر را کشت، سرش را برای پادشاه اموی فرستاد و تنش را برای ارعاب مردم، در مکه به دار آویخت. بعد از فتح مکه، حجاج به مدینه بازگشت و در این دیار با حامیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت«ع» با خشونت و زشتی رفتار کرد. از جمله بر گردن جابربن عبدالله انصاری، سهل بن سعد و انس بن مالک با مُهر تفتیده داغ نهاد و با انسان‌های متقی و مؤمن از مسلمانان چون ذمیّان برخورد می‌نمود و تهدید کرد اگر عبدالملک مروانی با نامه‌های متوالی مرا به خوشرفتاری با اهل مدینه سفارش نمی‌کرد، این دیار را با خاک یکسان می‌کردم، زیرا در اینجا جز منبر چوبین و مشتی استخوان فرسوده، چیز دیگری نمی‌بینم!

خوش خدمتی‌های حجاج سفاک و خونخوار به فرزند مروان موجب گردید که وی در سال ۷۵ هجری به استانداری عراق منصوب گردد و در آنجا به قتل و غارت مردم بپردازد و در سال ۷۸ هجری به استانداری خراسان و سجستان(سیستان کنونی) برگزیده شود و دامنه حکومتش از عراق تا خراسان گسترش یابد.

حجاج در مدت ۲۲ سال فرمانروایی کارنامه سیاه و ننگین از خود به جای نهاد، آدم‌کشی، زندانی کردن بیگناهان، بریدن دست و پا و دار زدن افراد، زنده به گور کردن مردان و زنان و تهدید مردم در منابر و اخذ مالیات‌های کمرشکن با زور و شکنجه از جمله جنایات او بود. البته در این جنایات و خباثت‌ها لبه تیغ تیز او متوجه محبان خاندان عترت بود.

امام محمدباقر«ع» فرموده‌اند: شیعیان ما را در هر شهری به دست می‌آوردند می‌کشتند، کسی که نامش به دوستی ما آشکار می‌گردید، روانه زندان می‌شد یا اموالش مصادره می‌گردید و خانه‌اش خراب می‌گشت، وضع آن‌چنان خطرناک گردید که اگر به کسی می‌گفتند تو کافری، بهتر خوش می‌داشت تا بگویند پیرو علی«ع» هستی.

حجاج عده‌ای از خواص شیعیان امیرمؤمنان«ع» چون کمیل بن زیاد نخعی و قنبر غلام آن حضرت را به شهادت رساند. عبدالرحمن بن ابی لیل انصاری را چنان تازیانه زد که کتفش سیاه شد و چون از سبّ مولای متقیان امتناع کرد، او را به قتل رسانید. یحیی بن ام‌الطویل را که از اصحاب امام سجاد«ع»‌بود دست و پایش را برید تا شهید شد. حضرت علی«ع» مکرر در مخاطبات خود با اهل کوفه از امارت و خونریزی حجاج خبر داده بود.

مردمانی را که حجاج بدون جنگ کشت، یکصد و بیست هزار نفر بود، موقعی که به هلاکت رسید، در زندانش پنجاه هزار مرد و سی هزار زن و کودک بودند.(۱۸)

 

قیامی فراگیر

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث در سال ۸۱ هجری علیه حجاج بن یوسف ثقفی قیام کرد، در این خیزش حدود دویست هزار نفر حضور داشتند که میان آنان هزاران تن از قاریان قرآن کوفه و بصره، اصحاب ائمه و برخی شیعیان مخلص و مجاهد دیده می‌شدند، سعید بن جبیر که نبرد با امویان و به خصوص حاکم ستمگر عراق (حجاج) را بر خود لازم می‌دید، در این حرکت حضوری فعال و مؤثر داشت. نیروهای حجاج رو به هزیمت نهادند، در حالی که عده زیادی از آنان به هلاکت رسیدند، نبرد مذکور حدود یکصد روز ادامه یافت، اما به دلیل سستی ورزیدن عده‌ای از قوای عراقی که در سپاه عبدالرحمن بودند و نیز رسیدن نیروهای کمکی از شام، مسیر این مبارزه عوض شد.

حجاج در دیر قرّه در حومه شهر انبار اردو زد و ابن اشحث هم در کنار دیر الجماجم موضع گرفت، در اواسط جمادی الثانی سال ۸۲ هجری جنگ به پایان رسید و قیام کنندگان شکست خوردند. عبدالرحمن همراه تعدادی از سرداران خود به سوی کوفه گریخت. حجاج فاتحانه به این شهر آمد و با خصومتی که نسبت به شیعیان این شهر داشت به قتل عام آنان، و دیگر ناراضیان پرداخت.

سعیدبن جبیر که در خیزش مزبور مسئولیت تدارکات نیروی انسانی و تجهیزات نظامی و دفاعی را عهده‌دار بود، بعد از شکست این قیام به قم آمد و در آبادی جمکران، نزد اعراب بنی‌اسد که با او خویشاوندی داشتند به‌مدت شش ماه اقامت گزید و چون متوجه شد امرای کاشان و اصفهان از پناهندگی ایشان به جمکران مطلع شده‌اند و درصدد دستگیری وی می‌باشند، روانه آذربایجان گردید و از آنجا به حجاز رفت و در مکه اقامت گزید و در آنجا به ذکر و بیان احادیث برای مردم مشغول شد، اما خالدبن عبدالله قسری که از جانب ولیدبن عبدالملک، حاکم مکه شده بود، سعید را دستگیر نمود و او را تحویل حجاج داد.(۱۹)

 

شهادت و مدفن

فرمانروای سفاک عراق در کاخ خویش واقع در واسط، بین کوفه و بغداد بر سریر امارت نشسته و عده‌ای از چاپلوسان در اطرافش دیده می‌شدند، سعید را در غل و زنجیر به دربار آوردند. با وجود آنکه وی ۴۹ سال داشت، به دلیل رنج‌ها و غم‌هایی که تحمل کرده بود، اندامش لاغر و تکیده و موی سر و محاسنش سپید می‌نمود.

حجاج وقتی او را در برابر خود دید، پرخاش‌کنان گفت ای شقی فرزند کسیر، آیا خود را می‌شناسی؟ سعید گفت: مادرم آگاهتر بود که نامم را سعید نهاد که عنوان مناسبی است و من واقعاً سعادتمند هستم. حجاج که می‌خواست به بهانه‌ای سعید را به شهادت برساند، از او درباره رسول اکرم«ص»، حضرت علی«ع» و خلفا سؤالاتی نمود، اما چون جواب‌های دندان‌شکن، منطقی و خردمندانه‌ای شنید، رنگ چهره‌اش برافروخته گردید و چون موفق نگردید از طریق طمیع، فریاد اعتراض این صحابه امام سجاد(ع) در سال ۹۵ هجری دستور داد سعید را بر روی نطعی (سفره چرمی) خوابانیده و سر از بردنش جدا کردند.

شاهدان گزارش نموده‌اند وقتی گردنش را زدند و سرش بر روی زمین افتاد و می‌غلطید، در حالی که ذکر لااله الاالله را بر زبان جاری می‌نمود و این کار ادامه داشت تا آن که حجاج دستور داد شخصی پایش را بر دهان سعید بگذارد و او را خاموش کند.

پیکر سعید را در واسط به خاک سپرده شد که در حال حاضر مرقدش زیارتگاه مردم می‌باشد.

حجاج بعد از این جنایت، دچار جنون و زوال عقل گردید و مکرر می‌گفت مرا با سعید چکار بود و در این حال بیهوش می‌شد و سعید را در رؤیا می‌دید و نعره‌زنان از خواب می‌پرید تا اینکه بعد از این کابوس‌های وحشتناک به هلاکت رسید.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ‌ التفسیر و المفسرون، آیت‌الله محمدهادی معرفت، ج اول، ص ۳۰۱٫

۲ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۷، ص ۲۳۴، تأسیس الشیعه، سیدحسن صدر، ص ۳۲۲، تفسیر و تفاسیر شیعه، شهیدی، ص ۱۹٫

۳ـ اختیار معرفه الرجال، ص ۷۹، روضه الواعظین، ص ۲۴۸، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۳۶٫

۴ـ در این باره بنگرید به مقاله نگارنده در فصلنامه فرهنگ زیارت، ش ۲۸٫

۵ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۶، ص ۷۱۱، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۱۵، سفینه البحار، ذیل سعد، داستان شجاعان، عباسعلی محمودی، صص ۹۵ـ۹۳، شاگردان مکتب ائمه، محمدعلی عالمی دامغانی، ج روم، ص ۲۷۷، دائره‌المعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫

۶ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۲، صص ۳۳۴ـ۳۳۰، معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، صص ۲۳۱ـ۲۲۹، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص ۳۲۲، الاعلام، زرکلی، ح ۴، ص ۳۵، الکنی و القاب، ج ۱، ص ۳۴۶، دائره‌المعارف تشیع، ج اول، صص ۳۴۶ـ۳۴۵٫

۷ـ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج اول، ص ۱۲۵، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۸ـ طبقات ابن سعد، ج ۶، صص ۷۱۲ـ۷۱۱٫

۹ـ حلیه الاولیاء، ج ۴، ص ۲۷۰، فصول المهمه، ص ۲۰۱، اعلام الوری، ص ۲۵۶، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۸۰، دائره‌المعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫

۱۰ـ جامع الرواه، اردبیلی، ج ۱، ص ۳۵۹٫

۱۱ـ جلاء العیون، مجلسی، ص ۵۰۲٫

۱۲ـ فی رحاب ائمه اهل البیت، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۲۱۳٫

۱۳ـ قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۴، معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۱۱۵، اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۲۳۴، شاگردان مکتب ائمه، عالمی، ج ۲، ص ۲۷۷٫

۱۴ـ امام سجاد جمال نیایشگران، گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، ص ۶۴، داستان شجاعان، ص ۹۶٫

۱۵ـ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۷۱، البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۹۸٫

۱۶ـ طبقات، ج ۶، ص ۷۱۷، وفیات الاعیان، ج ۲، صص ۳۷۴ـ۳۷۲، حلیه الاولیاء، ج ۴، صص ۲۷۳ و ۲۸۳، تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۴ـ۱۱، التفسیر و المفسرون، ج ۱، صص ۳۰۴ـ۳۰۳، قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۱، خصال، صدوق، ج ۱، ص ۳۲۴٫

۱۷ـ طبقات، ج ۶، صص ۷۲۳ـ۷۱۲، اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۸۱، البدایه و النهایه، ج ۹، صص ۹۹ـ۹۸٫

۱۸ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۶، مروج الذهب، مسجودی، ج ۲، ص ۱۵۲، الاغائی، ابوالندح اصفهانی، ج ۱۹، ص ۵۹، الشیعه و الحاکمون، محمدجواد مغنیه، صص ۱۲۶ـ۱۲۴، تتمه المنتهی، محدث قمی، صص ۶۵ـ۶۴، نهایه الارب من فنون ادب، ج ۶، ص ۱۹۴، وفیات الاعیان، ج اول، ص ۳۴۳٫

۱۹ـ نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۶، ص ۲۵۳، طبقات، ج ۶، صص ۷۲۰، ۷۱۹٫ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، صص ۲۱ـ۱۹، تاریخ قم، حسن بن محمدبن حسن اشعری قمی، صص ۱۱۶ـ۱۱۵

 

 

سوتیتر:

۱٫

موقعی که ابن‌عباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف می‌آمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی می‌نمودند، ابن‌عباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید

 

۲٫

فضل بن شاذان نیشابوری می‌گوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری می‌کرد. سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علی‌بن الحسین«ع» برمی‌شمارد

 

۳٫

سعید از مطمئن‌ترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کرده‌اند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است

31آگوست/17

علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع«ع»

 

 

مقدمه

وهابیت که با کنار گذاشتن تمام مذاهب و کشیدن شمشیر تکفیر به روی مسلمانان و ملحق کردن جامعه اسلامی به جمع کفار، تمام تلاش دینی خود را در مبارزه با موضوعاتی ‏مانند زیارت، توسل و شفاعت خلاصه‏ کرد و با پیوند اخوت و دوستی با آل‌سعود که خود را صاحبان قدرت و ثروت در تمامی ممالک اسلامی می­دانند، به مسلمانان نسبت شرک و کفر داد.

بدین طریق این گروه خشن، متعصب و بى‌منطق، خون پیروان اهل‌بیت(ع) را مباح دانستند و تخریب قبور مطهر پیشوایان آنان را بر خود واجب کردند و موج غربت و ظلمت را در بقیع به وجود آوردند. امروز در اثر جهل و نادانى این قوم، از آن حرمی که روزی با گنبد و بارگاه کهن و سر به فلک‏ کشیده­اش و با ضریح زیبا و ظریفش در میان سایر بقاع مانند ماه شب چهارده در میان ستارگان مى‏درخشید و بر همه مقابر موجود در مدینه نور و روشنایى مى‏بخشید و از آن گنبد و بارگاه که محل نزول رحمت‏ الهى و برکات آسمانى و محل دعا و نیایش پیامبر(ص) بود اثری باقی نمانده است.

آری سنگ و قبر این مزار گویای مظلومیت اهل‌بیت«ع» و شیعه و یاد‌آور غم و اندوه بی­پایان عاشقان خاندان عصمت و طهارت است. بقیع محل نزول وحى الهى بود که به بیابانی خشک مبدل شد و خانه­ها و بناهایی که پى­ریزى آنها براى نماز و تقوا بود و اساس آنها براى نیل به حسنات ایجاد شده بود به دست وهابیت ویران گردید.

آنها کسانی هستند که بدعت­گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده‌اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در­باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.(۱) اینک این فرمایش پیامبر درباره وهابیت و آل‌سعود مصداق پیدا کرده است. از ویژگی آنان این است که: «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ‌اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُون»(۲) هستند.

اینک این پرسش در اذهان تداعی می­شود که علت انحراف این فرقۀ فاسد از بدو پیدایش تا ­کنون چیست؟ بی­تردید می­توان علت آن را در کلام نورانی حضرت علی(ع) جست و­جو کرد که فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ – یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ – وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّه»‏: همانا آغاز پدید آمدن فتنه‏ها­­­­،­ هوا­پرستى و بدعت­گذارى در احکام آسمانى است، نوآورى‏هایى که قرآن با آن مخالف است و گروهى «با دو انحراف یاد شده» بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست‏.»(۳)

هدف مقاله حاضر شناخت اجمالی فرقه گمراه وهابیت و عوامل و انگیزه‌های تخریب قبور مطهر بقیع توسط وهابیت و حاکمان آل سعود است. ­گرچه امکان نقد افکار و عقاید آنان در این نوشتار مختصر وجود ندارد و مناسب است به آثار مفصلی که در این باره به نگارش درآمده‌اند مراجعه شود،(۴) لکن تلاش شده اقشار گوناگون جامعه، به‌ویژه قشر جوان با سرچشمه­های اعتقادی و افکار پلید وهابیت آشنا شوند.

 

ریشه‌های اعتقادی تخریب بقیع

اعتقادات وهابیت نشأت گرفته از افکار و عقاید خوارج، مذهب حنبلی، کلام اشعری و دیدگاه­های ابن­تیمیه است و بدین وسیله از تلفیق همه آنها مذهب خود ساخته و پوشالی وهابیت را به وجود آورده‌اند.

یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌های وهابیان که همواره مورد مخالفت شیعه بوده، این است که طلب شفاعت از انبیا و اولیای الهی شرک است. آنان معتقدند که طلب شفاعت از پیامبر(ص) عبادت غیرخدا محسوب می­شود و مصداق شرک است. همچنین موضوع توسل را در ذیل مبحث شفاعت مطرح و عمل شیعیان را بدعت و شرک تلقی کرده‌اند. آنان زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی می‌دانند و به‌شدت با آن مبارزه می‌کنند. تمام اندیشه­های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می‌دانند.

از جمله عوامل مهم تخریب قبور مطهر، استناد وهابیت به ظواهر آیات و به‌خصوص روایات است. آنان که زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی دانسته‌اند، در راه مبارزه با آن از هیچ کوششی دریغ نکرده‌اند. به تصور آنان اگر گنبدها تخریب و دیوارهاى حرم اهل­بیت(ع) برداشته شوند، مردم، به‌خصوص اهالى حرمین از دایره شرک و کفر بیرون می‌آیند و در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار می‌گیرند. آنها که به بهانه عمل به دستورات سلف صالح به قدرت رسیده‌اند، با صراحت برخلاف دستورات آنها عمل کرده و در نهایت فتوا به تخریب اماکن مقدس داده‌اند. جریان فتوا به تخریب به این صورت بود:

«پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره در ماه رمضان ۱۳۴۴ ق. شیخ عبداللَّه بُلَیهد، قاضى القضاتشان را از مکه به مدینه اعزام داشتند تا موضوع تخریب مزارات و مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آنها را ولو به‌ظاهر جلب کند. پس از موفقیت او در این مأموریت در هشتم شوال ۱۳۴۴ق، دستور دادند همه گنبدها و زیارتگاه‏ها را در مدینه و اطراف آن ویران کنند. از دستورات اکید وهابیت این بود که باید هر گنبدى به ‏دست خادمین آن مرقد مطهر تخریب شود. آنها برای تبلیغ و تشویق هتک حرمت به ائمه مظلوم«ع» بقیع مبلغ هزار ریال مجیدى دستمزد پرداخت می­کردند. با عمل آنها، در زیارتگاه‏ها چیزی جز خاک و سنگ باقى نماند. کار دشمنان اهل­بیت«ع» به جایی رسید که از ترس عاقبت اعمال خود ناچار شدند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت محمد(ص) و کندن ضریح آن بزرگوار خوددارى کنند».(۵) بی­تردید این عملکرد وهابیت ناشی از دشمنى با اهل‏بیت رسول‌الله(ص) و دوستى با دشمنان آنان، به خصوص معاویه و خاندان او سرچشمه می‌گیرد.

 

پیشینه تاریخی وهابی‌گری

منشأ ظهور و بروز این جریان انحرافی به زمان احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله در قرن هشتم هجری بر می‌گردد. احمد بن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ق) این جریان را به‌طور گسترده‌تری مطرح کرد و بر اساس عمل به  ظواهر قرآن و حدیث زیارت قبور را ممنوع اعلام  و بوسیدن و مسح مزارات را حرام و مایه شرک تلقی کرد. عقاید او شبیه و منطبق با افکار خوارج و مخالف با دستورات قرآن بود. ابن‌تیمیه پس از چند بار زندانى شدن در مصر و شام، سرانجام در سال ۷۲۸ هـ. ق. در زندان دمشق از دنیا رفت.(۶)

پس از ابن‌تیمیه شاگرد مشهور و صمیمی او «ابن‌قیّم جوزى (متوفاى ۷۵۱ ق.)» نقش او را به عهده گرفت. کوشش او نیز بی­نتیجه ماند تا اینکه بعد از چهار قرن افکار ابن‌تیمیه و ابن‌قیم توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶) بر سر زبان‌ها افتاد. او در راه دعوت مردم به وهابیّت با محمد بن سعود پیمان بست که رشته دعوت و امر دینی از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. بدین وسیله آنان با تحریف حقایق دست به کتمان واقعیت‌ها زدند و از اینجا بود که به بهانه حرام بودن توسل، شفاعت‌خواهی و ایجاد بنا بر روی قبور، جنایات خود را آغاز کردند.(۷)

 

حکومت آل‌سعود

حکومت وهابیون را می­توان به سه دوره تقسیم کرد. در این سه دوره فقط به جنایاتی که منجر به هتک حرمت و تخریب قبور مطهر اهل بیت(ع) شده است، اشاره می­شود.

 

الف. تأسیس دولت آل‌سعود در درعیه

در این دوره وهابیان از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۲۳۵، به مدت هفتاد و پنج سال حکومت کردند و پنج پادشاه در این دوره به قدرت رسیدند.(۸)

عبدالعزیز بن ­محمد بن­ سعود و یارانش در سال ۱۲۱۶ به کربلا یورش بردند و بعد از قتل‏عام مردم، ضریح مطهر امام حسین(ع) را شکستند، به قبر آن حضرت جسارت و بقعه را تخریب کردند._(۹) آنها در سال ۱۲۱۷ ق. بعد از تصرف مکه، بسیارى از ضریح‏ها و قبورى ‏که گنبد و بارگاه داشتند، تخریب کردند و همین عمل را با قبور مدینه به‌ویژه بقیع انجام دادند و در مدت سه روز تمام آثار اسلامى را از بین بردند.(۱۰) ‏همچنین عبداللَّه ‏بن سعود دیگر پادشاه این دوره در سال ۱۲۱۷ ق. با لشکری به کربلا هجوم برد و هزاران نفر را سر برید. سپس اشیاى حرم مطهر را غارت و ضریح امام حسین(ع) را ویران کرد.(۱۱)

 

ب. دوره عزلت وهابیان

در دوران حکوت عبداله ‏بن سعود بود که امیر مصر، محمدعلى پاشا، فرزندش ابراهیم پاشا را با لشکرى به حجاز فرستاد تا لانه فساد وهابیون را درهم شکند. ابراهیم پاشا در سال ۱۲۳۱ق، تهاجم خود را آغاز کرد و بسیارى از سران آل‌سعود را کشت؛ سپس عبداله بن سعود و خانواده­اش را به قاهره تبعید کرد و او را دار زد و بدین­ وسیله بساط اولین دولت وهابى برچیده شد(۱۲) و تا هشتاد سال نتوانستند همانند گذشته قدرت نمایی کنند.

 

ج. آغاز دور جدید فرمانروایی آل‌سعود

این دوره با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل معروف به ابن‌سعود (پایه‌گذار کشور عربستان سعودی) و نخستین پادشاه این کشور آغاز شد.(۱۳) او در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ق. بر اساس فتوای عبدالله ‏بن بُلیهد، بزرگِ علماى نجد دستور تخریب تمام قبور مکه و مدینه، به‌ویژه بقیع را صادر کرد و بدین وسیله همه قبور مطهر با خاک یکسان شدند.(۱۴) او در جمادی الاولی ۱۳۵۲ق، سرزمین حجاز را به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی (المملکه العربیه السعودیه) معرفی کرد.

 

تاریخچه بقیع

بقیع به معنای زمین وسیعی است که دارای انواع درختان باشد؛ لذا آن را جنه‌البقیع [باغستان بقیع] نیز گویند.(۱۵) برخى بقیع را از بقعه گرفته‏اند؛(۱۶) زیرا قبور آن بقعه دارند. بقیع را از آن­رو «بقیع الغرقد» نامیده‏اند که نوعى درخت خاردار در آنجا مى‏روییده و نامش «غرقد» بوده است.(۱۷)

در ابتدا این مکان قبرستان مردم یثرب بود و قبل از اسلام اموات خود را در آن به خاک مى‏سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات‏ مسلمانان اختصاص یافت.(۱۸)

مردم مدینه که از قبل اجساد درگذشتگان خود را در نقاط مختلف و در دو گورستان عمومى به نام گورستان «بنى‏حرام» و «بنى سالم» و گاهى در داخل منازل خود دفن مى‏کردند، با رسمیت یافتن‏ بقیع به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون و ابراهیم فرزند رسول خدا(ص)، مردم به‌ویژه صحابه به آنجا توجه کردند.

بدین وسیله صحابه و یاران رسول خدا(ص) به‌تدریج خارها و ریشه درخت‌هاى موجود در بقیع را قطع و اموات خود را آنجا دفن کردند. در آن زمان مردم مدینه اموات خود را داخل خانه دفن می­کردند و در میان این خانه‏ها تنها خانه عقیل بن ابى‏طالب بود که مورد توجه پیامبر(ص) و افراد سرشناس قرارگرفت. این خانه گرچه از نظر ساختمانى یک خانه مسکونى و منتسب به عقیل بن ابى‏طالب بود، اما در عین حال به آرامگاه خصوصى و خانوادگى اقوام و فرزندان رسول خدا تبدیل شد.

اولین کسى که در داخل آن دفن شد، فاطمه بنت اسد و پس از آن عباس عموى پیامبر بود. پس از آنها پیکر پاک و مطهر چهارتن از ائمه هدى«ع» در این بیت به خاک سپرده شدند. این خانه در زمان پیامبر(ص) و شاید مدتى بعد از آن در ابتداى بقیع بوده است. پیامبر(ص) در جایى نزدیک به آن می‌ایستاد و به اهل قبور سلام می‌داد و دیگران نیز به پیروى‏ از آن حضرت، همان جا می‌ایستادند و به دفن شدگان بقیع احترام می‌کردند.

البته هاشمیان به تناسب ارتباطشان با همدیگر و انتسابشان به رسول خدا«ص» در یک نقطه معین و جایگاه مخصوص و در کنار هم دفن شده‌اند. به‌طور مثال قبور ائمه چهارگانه با قبر عباس و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و در کنار هم و همسران پیامبر(ص) در یک نقطه معین و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر در کنار هم دفن شده‌اند. در مجموع این بخش به نام «مقابر بنى هاشم» معروف شده است.(۱۹)

 

ساخت بنا بر قبور

از عصر رسول خدا(ص) هر قبیله­ای تلاش می­کرد برای حفظ قبور علما و صحابه خود بنا و بقعه­ای هر چند کوچک بسازند. این روند ادامه داشت تا اینکه براى حفظ قبر عباس بن عبدالمطلب بنایى روى آن ساختند. از آنجا که قبر عباس در کنار قبر چهار امام و فاطمه بنت اسد بود، بقعه یاد شده یکجا بر روى همه آنها بنا شد.(۲۰)

 

حرم، گنبد و ضریح­های بقیع

گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از استحکام بسیار بالایی برخوردار بود و به مدت هشتصد سال آسمان مدینه به نور آن منور بود به دستور مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد ابن موسى البراوستانى القمى وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقى ساخته شده است. تاریخ‌نگاران زمان اتمام ساختمان و بناى گنبد را در اواخر قرن پنجم به ثبت رسانده‌اند.(۲۱)

 

اولین ضریح

تاریخ تقریبى ساخت اولین ضریح همزمان با ایجاد بقعه ائمه بقیع، در نیمه دوّم قرن پنجم هجرى بود و به دستور مجدالملک ساخته شد.(۲۲)

 

ضریح دوم‏

این ضریح مسلماً پس از قرن دهم ساخته شده، ولی متأسفانه از تاریخ و همچنین از مشخصات سازنده آن هیچ اثرى به دست نیامده است.(۲۳)

ضریح سوم

در اصفهان ضریح دیگرى از فولاد براى قبور ائمه بقیع به صورتى ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت‏هاى بالاى آن اسمای حسنا با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بودند. این ضریح پس از جلب موافقت دولت عثمانى به وسیله دولت ایران و انتقال آن به جدّه، روى ضریح قبلى نصب شد.(۲۴)

 

ویژگی­های حرم ائمه بقیع قبل از تخریب

قبر نورانی این چهار امام، در بقعه بزرگى قرار داشت که به‏‌طور هشت ضلعى ساخته و داخل گنبد آن سفیدکارى شده بود.(۲۵) این قبّه دو در داشت که یکى از آنها هر روز براى زیارت باز می‌شد. دور بقیع نیز حصارى بود که دو در داشت. یکى از این دو روبروی بقعه ائمه«ع» و دیگرى  روبروی در ‏ ورودى شهر مدینه(۲۶) قرار داشت.

حرم شریف بقیع مانند سایر حرم‌ها داراى خادم، کفش‌دار و زیارتنامه‌خوان‌هاى متعدد و همچنین داراى ضریح، روپوش، چلچراغ، شمعدان و فرش بود؛ اما بر خلاف حرم سایر ائمه، بقیع صحن و سرا نداشت.(۲۷) برای حفظ حرم بقیع با این خصوصیات در طول اعصار مختلف بارها تعمیر صورت گرفت تا اینکه در سال‌های ۱۲۲۱ و ۱۳۴۴ق، توسط وهابی‌ها تخریب شد که شرح آن خواهد آمد.

 

تخریب بقیع در ادوار تاریخ

مروان بن حکم نخستین کسى بود که به برداشتن سنگ قبر اولین مدفون بقیع یعنى «عثمان بن مظعون» اقدام کرد. این سنگ قبر با دست مبارک پیامبر«ص نهاده شده بود.(۲۸) براین اساس می­توان او را جزو اولین کسانی به ­حساب آورد که قصد تخریب بقیع قبر ائمه(ع) را داشته‌اند.

وهابیان، بار نخست در سال ۱۲۲۱ ه. ق. بخشى از بناهاى قبرستان بقیع را ویران کردند، آنان پس از طرد شدن از سرزمین حجاز به وسیله نیروهاى عثمانى، تجدید قوا کردند و با تکمیل سلطه خود بر حجاز، در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هـ. ق. تمام این بناها و گنبدها و آثار را ویران کردند و اموال و اشیاء گران‏ قیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هر جا گنبد و بارگاه و زیارتگاهى بود، ویران کردند.(۲۹)

 

چهره بقیع پس از تخریب

علامه محسن امین در مقدمه خود در کشف الارتیاب در این باره می‌نویسد: «آنها پس از تخریب قبور ائمه و بزرگان مسلمین و هم‌سطح کردن قبور آنان با زمین، این مکان‌ها را محل رفت و آمد، ریختن کثافات و سرگین چهار‌پایان و سگ‌ها و محل استراحت آنها و انواع اهانت‌های دیگر قرار دادند.»(۳۰)

همچنین یکى از جهانگردان غربى به نام مستر ریتر(۳۱) که به فاصله کوتاهی از ویرانى این حرم و سایر مقابر و حرم‌ها، بقیع را دیده، ویرانى آنجا را چنین ترسیم کرده است:

«چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهرى دیدم که زلزله شدیدى در آن به وقوع پیوسته و آن را به ویرانه‏اى مبدّل ساخته است؛ زیرا در جاى‌ جاى بقیع به‌جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و خاک‌ها و زباله‏هاى روى هم انباشته و تیرهاى چوب کهنه و شیشه‏هاى درهم شکسته و آجرها و سیمان‌هاى تکه تکه شده، چیز دیگرى نمى‏توان دید. فقط در بعضى از رهگذرهاى تنگ این قبرستان از میان این زباله‏ها راه باریکى براى عابرین باز کرده‏اند.

و اما آنچه در کنار دیوار غربى بقیع دیدم، تلّى بود از تیرهاى قدیمى و تخته‏هاى کهنه و سنگ‌ها و قطعات آهن روى هم انباشته که اینها بخشى از زباله‏ها و بقایاى مصالح ساختمان‌هاى ویران شده‏ بودند. این ویرانى‏ها و خرابی‌ها نه در اثر وقوع زلزله و یا حادثه طبیعى، بلکه با عزم و اراده انسان‌ها به وجود آمده‌ و همه آن گنبد و بارگاه‌هاى زیبا و سفید رنگ که نشانه قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان گردیده‌اند».(۳۲)

 

واکنش مسلمانان پس از تخریب

خبر هتک حرمت مقابر ائمه و نام‌آوران تاریخ صدر اسلام موجی از نگرانی و نفرت را در بین مسلمانان جهان به وجود آورد. هنگامی که این خبر در ایران انعکاس یافت، علما دست به تشکیل مجالس مشورتى زدند و در مجلس شوراى مّى نیز مذاکراتى صورت گرفت.(۳۳) در روز هشتم شهریور، مطابق با دهم صفرالمظفّر همان سال مدرس در مجلس شوراى ملى سخنرانی و دولت نیز روز شانزدهم صفر را تعطیل کرد. مراجع، علما و حوزه‏هاى علمیه نیز با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه شدند.

مسلمانان مناطق دیگر نیز با ارسال تلگراف انزجار خود را از این عمل ننگین اعلام کردند و بر حفظ و حراست این اماکن مقدس تأکید ورزیدند. در ایران کمیسیونى با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، تشکیل شد؛ ولی ترور نا‌فرجام مدرس در تاریخ ۷/ ۸/ ۱۳۰۵ش، باعث شد که از فعالیت­های کمیسیون کاسته شود.

در فروردین سال ۱۳۰۹ ه. ش. حبیب‏اللَّه هویدا که از بهائیان شناخته شده بود با سمت کاردار و به عنوان یکى از دو نماینده ایران براى بررسى وضعیت بقیع و دیگر اماکن تخریب شده در رأس هیئتی عازم جده شد؛ اما او این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى و عملکرد مفسدین را به نوعی تبرئه کرد. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا هویدا گزارشات ضد و نقیضی را برای دولت ایران ارسال کند. خیانت هویدا باعث شد تلاش‌های ایران بی‌نتیجه بماند.

سفرا و وزرای خارجه بعد از آن نیز با قوّت و ضعف تلاش‏هاى گذشتگان را دنبال کردند.(۳۴) تا آنکه بالاخره در سال ۱۳۳۳ه.ش، بر اثر فشار مراجع دینی و اقدامات سیاسی، به دستور سعود بن عبد العزیز گذرگاه‌هایی از سیمان ساختند تا آمد و شد زائران را آسان کند. همچنین در زمان فیصل بن عبدالعزیز در بزرگی برای بقیع تهیه و نصب(۳۵) و با تلاش شهردار مدینه، دیوارى نیز در اطراف مقبره حمزه ساخته و پنجره‌هاى مشبکى در دیوارهاى جنوبى آن نصب شد.(۳۶)

 

وهابیت در عصر حاضر

با رصد اعمال وهابیان در می­یابیم که یکی از اهداف اصلی وهابیت اجرای سیاست‌های صهیونیسم است. دکتر عصام العماد از علمای وهابی پس از شیعه شدن در این مورد می­گوید: «در میان کتاب­های وهابیان کتابی پیرامون مارکسیسم، بهائیت، بودیسم و تفکرات اسرائیلی و آمریکایی به چشم نمی­خورد. تمام نوشته‌های آنان علیه مسلمانان و فتاوای آنان ناشی از تأثیر عناصر اسرائیلی و در جهت تأمین منافع آنهاست.»(۳۷)

وهابی­ها که شاهد پیشرفت روز به روز شیعه و گرویدن مذاهب و ادیان مختلف به تشیع هستند، موجودیت خود را در خطر دیده و با آشفتگی تمام مخالفت خود را با سایر مذاهب کاهش داده‌اند و با نادیده گرفتن اختلافاتشان با اهل‌سنت سعی می‌کنند با آنها همراه شوند و به گمان خود بعد از نابودی تشیع به سراغ اهل تسنن بروند؛ لذا نوک حمله خود را در درجه نخست متوجه شیعیان جهان به‌ویژه ایران اسلامی و در تحولات اخیر، به خاورمیانه قرار کرده‌اند.

اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم  با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام‌هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه‌های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به‌خصوص شیعه کرده‌ است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.

آنان با تخریب اماکن مقدس و ترور مسلمانان، به‌ویژه شیعیان، همدستی خود با استکبار را به اثبات رسانده و سعی در ایجاد اختلاف در صفوف مستحکم مسلمانان در برابر کفار دارند.

لازم به ذکر است که برادران اهل سنت که مبانى و دیدگاه‏هاى آنان همانند شیعه تفاوت‏هاى جدى و غیر قابل اغماضى با مبانى و دیدگاه‏هاى وهابیت دارد و بسیارى از مخالفان سرسخت این جریان از عالمان برجسته اهل سنّت و فقیهان حنبلى بوده‏اند، باید هوشیار و  بصیر  در کنار شیعیان همانند ادوار گذشته به مخالفت با طیف انحرافی وهابیت بپردازند و از هیچ کوششی در این زمینه دریغ نورزند تا کمک شایانی به تقریب مذاهب شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ مجلسی، محمد باقر؛ بحارالأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۳، ص ۲۱۷؛ ابن أبی الحدید؛ شرح نهج البلاغه ، ج‏۴، ص ۷۹٫
  2. ۲٫ آنان که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و راه حق را کج و معوج نشان می‌دهند و به سرای آخرت کافرند. (هود، ١٩)
  3. ۳٫ نهج‌البلاغه؛ ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چاپ اول، تابستان ۱۳۷۹، خطبه ۵۰، ص۱۰۲٫
  4. ۴٫ جهت نقد و بررسی عقاید وهابیت به کتب آیین وهابیت (جعفر سبحانی)، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب (سید محسن امین)، وهابیت و بازنگرى از درون ‏(سیدمحمد بن علوى المالکى- ترجمه: انیسه خزعلى‏) مراجعه شود.
  5. ۵٫ قاضى عسکر، سید على، تخریب و بازسازى بقیع به روایت اسناد، تهران: نشر مشعر، ص ۴۲- ۴۸٫
  6. تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۳۱ .
  7. ۷٫ طبسى، نجم الدین؛ فرقه‏اى براى تفرقه، تهران: نشر مشعر، ‏ص ۳۹٫
  8. ۸٫ دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ،ج۲، ص۲۵-۲۸ .
  9. ۹٫ طبسى، نجم الدین؛ همان، ص ۷۱

۱۰٫همان، ص ۷۶  .

۱۱٫همان، ص ۸۷ .

۱۲٫همان،ص ۹۰ .

  1. ۱۳٫ دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۳۰-۳۸٫
  2. فرقه‏اى براى تفرقه، ص ۱۱۰ .
  3. حاج سید جوادی، احمد صدرو دیگران ؛ دایره المعارف تشیع؛ تهران: نشر شهید سعید محبی، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ج ۳، ص۳۸۳
  4. ۱ ابن منظور، محمد بن مکرم‏؛ لسان‏العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج ۱، ص ۴۶۲
  5. ۱۷٫ همان.
  6. ۱ قائدان، اصغر؛ تاریخ و آثار اسلامى مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر ص ۲۷۹
  7. ۱ نجمی، محمد صادق؛ تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره؛ تهران: نشر مشعر، ص ۶۲-۶۶
  8. ۲ همان.
  9. ۲۱٫ همان، ص ۹۰
  10. ۲ همان، ص۱۰۳
  11. ۲ همان، ص ۱۰۵
  12. ۲۴٫ همان، ص ۱۰۶
  13. ۲ قائدان‏، اصغر؛ درسنامه آشنایى با تاریخ مکه مکرمه و مدینه منوره، تهران: نشر مشعر ص: ۱۲۷
  14. ۲ جعفریان‏، رسول؛ آثار اسلامى مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر، چاپ یازدهم، بهار ۱۳۸۹، ص۳۸۳

۲۷ . تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره، ص۹۸- ۱۰۲

  1. ۲ تاریخ و آثار اسلامى مکه و مدینه، ص: ۲۸۲
  2. ۲ قاضی عسکر، سید علی؛ تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص ۴۲
  3. ۳ امین حسینی عاملی، سید محسن؛ کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، قم: موسسه انصاریان، ص ۶
  4. ۳ RITER
  5. ۳ تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام‏ و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۱۱۰
  6. ۳ آثار اسلامى مکه و مدینه، ص ۷۲
  7. ۳۴٫ تخریب و بازسازى بقیع به روایت اسناد، ص۵۰-۱۴۶
  8. ۳۵٫ دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ج۳، ص ۶۴۱
  9. ۳ آثار اسلامى مکه و مدینه، ص ۴۴۲
  10. ۳۷٫ مجله نامه جامعه «وهابیت مشکل اتحاد و انسجام: افشای ماهیت وهابیت در گفت‌وگو با دکتر عصام العماد»، ش ۲۳، ص۱۲، خرداد ۱۳۸۶٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

وهابی‌ها که بدعت‌گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده‌اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.

 

 

۲٫

 

وهابی‌ها زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت‌پرستی می‌دانند و به‌شدت با آن مبارزه می‌کنند. تمام اندیشه‌های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می‌دانند.

 

۳٫

 

اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم  با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام‌هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه‌های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به‌خصوص شیعه کرده‌ است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.

 

 

 

 

31آگوست/17

‌اصول تربیت در سیره امام رضا«ع»

 

درآمد

از نگاه اسلام، انسان منظور نهایی جهان خلقت و گل سرسبد آفرینش است و عامل ارزشمندی وجود آدمی،  پایبندی و التزام او به ارزش‌هاست و پدیده‌ای که او را عارف به ارزش‌ها و عامل بدان‌ها می‌سازد، تربیت است.

قرآن کریم نیز بر تربیت تأکید فراوانی کرده است. از منظر قرآن کریم تربیت و پرورش نفوس، از اهداف بعثت پیامبر اسلام«ص» است.(۱) در روایات نیز بر تربیت تأکید فراوانی شده است.

به فرموده امام خمینی«ره»، اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصاره همه موجودات و فشرده تمام عالم است و انبیا آمده‌اند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان موجودی الهی‌ای بشود که جلوه‌گاه نور مقدس حق تعالی باشد.(۲)

قرآن کریم، الگوها و سرمشق‌هایى را در همه زمینه‏ها براى مؤمنان معرفى مى‏کند که حضرت ابراهیم و پیامبر اعظم «ص» از آن جمله‌اند؛(۳) علاوه بر پیامبر اکرم، ائمه«ع» الگوهای زندگی و اسوه‌های بشریت هستند.(۴)

یکی از مشکلاتی که امروزه دامنگیر جامعه بشری و حتی برخی از مؤمنان شده، کم‌توجهی به اصول و روش‌های تربیتی ائمه «ع» از جمله امام رضا«ع» است.

در این مجال بر آنیم که برخی از مهم‌ترین اصول تربیتی در سیره امام رضا«ع» را بررسی و ارائه کنیم.

 

مفهوم شناسی

تربیت مصدر باب تفعیل از ماده «ر- ب- ب» یا «ر- ب- و»(۵) و به معناى پروردن و پرورانیدن‏(۶) و تهذیب(۷) فزونى و نمو(۸) است. بر این اساس، تربیت، پرورش دادن و استعدادهاى درونى، بالقوه را به فعلیت  رساندن(۹) و کاربرد آن در موجوداتی همانند فرزند و زراعت است که قابلیت رشد و نمو داشته باشد.(۱۰) در تعریفى دیگر تربیت فراهم ساختن بسترى براى برانگیختن و رشد استعدادهاى نهفته در یک موجود است، به‌نحوى که بتواند به شکلى مستمر او را در راه رسیدن به کمال وجودى یارى دهد.(۱۱)

در قرآن کریم، برای مفهوم تربیت از مشتقات واژه‌هایی همچون: «ر.ب.ب»، «ر.ب.و»،«ر.ش.د» و واژه‌هایی همانند: «تزکیه»، «أعیننا» و… استفاده شده است.(۱۲)

اصل در لغت به معنی بیخ و جمع آن اصول است؛ اصول یعنی بیخ‌ها، بن‌ها، ریشه‌ها، قواعد. قوانین، پایه‌ها، قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود.(۱۳) دیگر معانی اصل عبارتند از: بنیاد، نژاد، گوهر،(۱۴) پی، قاعده و قانون، ریشه‌ی درخت، (حقوق) هریک از ماده‌های حقوقی، جوهر، ذات، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد و نسب.(۱۵)

اصل در برخى از علوم رفتارى، به معانى زیر است: راهنمای کلی سلوک. قاعده عمومى پذیرفته شده برای سلوک. اظهار یک همبستگى و یکنواختى در طبیعت. یک ارتباط منطقى عمومى و کلى.(۱۶) در مجموع می‌توان گفت که اصل یعنی قاعده کلی یا چیزی که مبنا و پایه امور دیگر است.(۱۷)

این معنای از اصل نه تنها در سخنان اهل لغت به چشم می‌خورد، بلکه در روایات فراوانی نیز به همین معنا یا معنایی مشابه آن به کار رفته است.(۱۸) بنابراین مقصود ما از اصول تربیت، قواعد کلی و ثابتی هستند که می‌توانند مبنا و پایه برای روش‌های تربیت قرار گیرند و مربی با توجه به اصول کلی یاد شده، روش‌های تربیتی را انتخاب می‌کند.

در باره اصول تربیت، نظریات متفاوتی ارائه شده‌اند. به عنوان نمونه، یکی از دانشوران هشت اصل را عنوان اصول تربیت برشمرده(۱۹) و دانشمند دیگری به شش اصل بسنده کرده است.(۲۰)

در این بین بسیاری از اصول تربیت را غیر از آنچه گذشت معرفی کرده‌اند(۲۱)

با توجه به این که بررسی همه اصول یاد شده در حوصله این مقاله نمی‌گنجد و اصول یاد شده را نیز می‌توان در هم ادغام و یکسان‌سازی کرد، در ادامه به پنج اصل مهم تربیتی در سیره امام رضا «ع» اشاره خواهیم کرد.

 

اصل اعتدال

یکی از مهم‌ترین اصول تربیتی «اصل اعتدال» است.(۲۲) یکی از دلایلی که پدران و مادران و برخی از مربیان و معلمان نمی‌توانند به‌خوبی از عهده تربیت فرزندان و متربیان خودشان بر آیند، بی‌توجهی به این اصل است.

اعتدال مصدر باب افتعال از ریشه «ع- د- ل» و در لغت به معناى حد متوسط بین دو وضعیت دیگر(۲۳) و به‏طور کلى هرگونه تناسبى است که لازمه آن برقرارى مساوات بین جهات مختلف است،(۲۴) از این‏رو نقطه مقابل اعتدال، افراط و تفریط نامیده مى‏شود(۲۵) که مفهوم جامع هر دو فساد به معناى خروج از حالت اعتدال است، بنابراین، دو مفهوم «اعتدال» و «صلاح» با یکدیگر رابطه جانشینى و هر دو با مفهوم «فساد» رابطه تقابلی دارند؛(۲۶) همچنین با توجه به اینکه اعتدال به معناى میانه‏روى است، اسراف نقطه مقابل آن به شمار مى‏رود.(۲۷)

مفهوم اعتدال در قرآن را مى‏توان از واژگان «قوام» (فرقان/ ۲۵، ۶۷)، «وسط» (بقره/ ۲، ۱۴۳)، «قصد» (لقمان/ ۳۱، ۱۹)، «سواء» (قصص/ ۲۸، ۲۲) و «حنیف» (آل عمران/ ۳، ۶۷) استفاده کرد. همه این واژگان با اندکى اختلاف به وضعیت میانه و حد وسط اشاره دارد.

در احادیث اسلامى نیز موضوع اعتدال بیشتر در قالب کلیدواژه «قصد» مورد تأکید و سفارش ویژه قرار گرفته و با معادل قرار دادن آن با مفهوم حق، هرگونه خروج از راه اعتدال نوعى ستم شمرده شده است.(۲۸)

امام رضا «ع» نیز بر رعایت این اصل در تربیت فردی و اجتماعی تأکید کرده‌اند به عنوان نمونه می‌فرمایند: «از لذائذ دنیوی نصیبی برای کامیابی خویش قرار دهید. تمایلات دل را از راه‌های مشروع برآورید. مراقبت کنید در این کار به مردانگی و شرافتتان آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید.  تفریح و سرگرمی‌های لذت‌بخش شما را در اداره زندگی یاری می‌کند و با کمک آن بهتر به امور دنیای خویش موفق خواهید شد.»(۲۹)

امام رضا «ع» میانه‌روی در زمینه هزینه خانواده را مایه بقا و دوام زندگی معرفی می‌کنند و کسانی را که در مصرف، به خود و خانواده خود سخت می‌گیرند و خسّت می‌ورزند و هم آنان را ‌که اسراف و زیاده‌روی می‌کنند از جاده مستقیم بیرون می‌دانند.

از امام رضا «ع» درباره چگونگی تأمین مخارج خانواده سئوال شد، فرمودند: «مخارج خانواده حد وسط است میان دو روش ناپسند. خداوند اسراف (زیاده‎روی) و اقتار (سخت‌گیری) را ناخوشایند می‌دارد(۳۰) و در قرآن فرموده است: «و کسانى‏اند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمى‏گزینند.»(۳۱)

 

اصل ابراز محبت

یکی دیگر از اصول تربیتی اصل ابراز محبت است(۳۲) که در بسیاری از موارد مورد غفلت قرار می‌گیرد. همه پدران و مادران به فرزندان خود علاقه دارند، ولی بسیاری از آنها از ابراز محبت خودداری می‌کنند. در حالی که در دین اسلام به اصل ابراز محبت توجه ویژه‌ای شده است. قرآن کریم اخلاق پیامبر«ص» را که مظهر رحمت و مهرورزی بوده‌اند، می‌ستاید و می‌فرماید: «فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِن حَولِکَ: پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.»(۳۳) و در آیه دیگری می‌فرماید: «وَ ما أَرسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَه لِلْعالَمین: و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.»(۳۴)

اسلام از همه انسان‌ها می‌خواهد که به چشم همنوع به یکدیگر بنگرند و به یکدیگر ابراز محبت کنند؛ کرامت انسانی را در میان هم پاس دارند و در رفع حوائج هم بکوشند و از هم حمایت کنند و در گرفتاری‌ها به یاری هم بشتابند و خلاصه (انسان بودن) را ارج بگذارند و نسبت به انسان‌های دیگر احساس نزدیکی و دوستی کنند.

در حدیثی آمده که امام صادق «ع» در پاسخ به سئوالی در مورد دوستی و محبت فرمودند: «هَل الدّین اِلاّ الحُب؟» (۳۵) نقطه مقابل محبت نفرت و تبری است که زندگی را در کام انسان تلخ و ناگوار می‌سازد.

امام رضا«ع» نیز اصل ابراز محبت را برای تربیت جامعه به‌ویژه فرزندشان امام جواد «ع» به کار می‌گرفتند. رفتار حضرت با فرزندشان امام جواد «ع» آن قدر محبت‌آمیز و توأم با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمی‌زدند بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرار می‌دادند. به عنوان مثال وقتی مردم از ایشان می‌پرسیدند: «امام بعد از شما کیست؟» می‌فرمودند: «ابوجعفر امام بعد از من است.»(۳۶) ابراز محبت امام رضا«ع» به فرزندشان مثال زدنی بود. گاه امام جواد«ع» را در آغوش می‌کشیدند و بین دو چشم او را می‌بوسیدند و می‌فرمودند: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا(۳۷): پدر و مادرم به‌فدایت، تو برای مقام امامت شایستگی داری.»

آن حضرت حتی در آخرین لحظات زندگی در حالی که در بستر شهادت بودند از ابراز محبت به فرزند نوجوان خویش دریغ نورزیدند؛ به احترام او بلند شدند، دست به گردن فرزند انداختند، او را در آغوش گرفتند و میان چشمانش را بوسیدند.(۳۸)

 

اصل رعایت عزت نفس

یکی دیگر از اصول مهم تربیتی اصل عزت نفس است.(۳۹)  این اصل نیز باید به‌جد مورد توجه همه مربیان قرار گیرد. مربیان از سویی نباید دانش خود را به متاع قلیل دنیا بفروشند و از دیگر سو نباید عزت نفس متربیان را نادیده بگیرند. ممکن است برخی از  مربیان، فرماندهان و حاکمان عزت نفس فرزندان، دانش آموزان، سربازان و مردم را رعایت نکنند و  چنین تصور ‌کنند که به صرف این که معلم یا پدر و مادر و… شده‌اند حق دارند در باره متربیان هرگونه که دوست داشته باشند،  بدون در نظر گرفتن عزت نفس آنان عمل کنند، در حالی این روشی ناپسند و خلاف اصول اصلی تربیتی است.

به فرموده قرآن، عزت اختصاصاً از آنِ خداوند و پیامبر و مؤمنان است: «وَ لِلّهِ اَلْعِزَّه وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤمِنِینَ.»(۴۰)

مقصود از آیه این است که مؤمن باید عزیز باشد و عزت نفس خود و دیگران را به‌درستی رعایت کند. این یک نوع توجه دادن به عزت نفس است. در احادیث و سیره معصومان«ع» نیز به عزت نفس توجه ویژه‌ای شده است. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» چنین نقل شده است که: «اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّهِ الاَنْفُس»(۴۱) حاجاتتان را با عزت نفس بخواهید. همچنین: «بی‌نیازی به داشتن مال بسیار نیست، بی‌نیازی حقیقی بی‌نیازی نفس است.»(۴۲)

در نهج البلاغه نیز به عزت نفس توجه ویژه‌ای شده است. امام علی«ع» به یارانشان فرمودند: «مرگ در زندگی ذلت‌بار و زندگی در مرگ با عزت است.»(۴۳) بنا بر خطبه فوق عزت نفس ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد.

با بررسی سیره امام رضا«ع» درمی‌یابیم که اصل یاد شده در سیره آن حضرت جایگاه ویژه‌ای داشت. یکی از اهداف مأمون از فراخوانی امام رضا به خراسان و واگذاری تحمیلی ولایتعهدی به آن حضرت، سرگرم کردن ایشان به امور دنیوی و سلب عزت نفس ایشان بود، ولی امام«ع» در طول دوره حضور در خراسان سعی ‌کردند با دخالت حداقلی در امور حکومتی مأمون، همواره عزت نفس خود را حفظ کنند.

جالب توجه این است که از منظر امام رضا«ع» عزت نفس همه انسان‌ها از هر رنگ و نژاد و مذهب و قبیله‌ای که باشند باید حفظ شود. هیچ پدری حق ندارد در مورد فرزندانش تصمیمی بگیرد که عزت نفس آنها را از بین ببرد.

زکریا بن آدم گوید به امام رضا«ع» عرض کردم که مردی از اهل ذمه که به فقر و تنگدستی مبتلا شده بود فرزندش را آورد و گفت: «فرزندم مال تو. او را خوراک بده و او برده‏ تو باشد. امام«ع» مرا از این کار نهی و تأکید کردند که نه او و نه پدر فرزند حق چنین کاری را ندارند.»(۴۴)

از دیگر سو، تربیت، به‌ویژه تربیت دینی به خاطر دنیاطلبی نیز بسیار ناشایسته است. از نگاه امام رضا«ع» دست نیاز به سوی دیگران بردن کلید فقر و تنگدستی است.(۴۵) پس هیچ کس نباید عزت نفس خود را با دنیاطلبی لکه‌دار کند. خداوند متعال به پیامبران، از جمله حضرت نوح،(۴۶) پیامبر اعظم،(۴۷) هود (پیامبر قوم عاد)(۴۸) و… دستور می‌دهد با صراحت به مردم بگویند که آنان در برابر نبوت و آموزش‌های دینی که به مردم می‌آموزند، هیچ پاداش مادی مطالبه نمی‌کنند.

بنابراین رعایت عزت نفس از سوی مربیان و مدیران جامعه اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد که اگر بدان توجه شود، بسیاری از مشکلات مرتفع خواهند شد.

 

 اصل تغییرپذیری انسان

اصل فوق نیز یکی از اصول تربیتی است. باور آدمی به تحول‌پذیری شخصیت، معنای جدیدی از تربیت‌پذیری بی‌نهایت متربی را ترسیم می‌کند چنین رویکردی به حصول امید و مثبت‌گرایی می‌انجامد و در درون انسان، منجر به حرکت و پویایی نوینی می‌شود.

اگر والدین، مربیان، معلمان، نویسندگان، روحانیون و دیگر دست‌اندرکاران امور تربیتی به این اصل توجه کنند، هیچ‌گاه از تربیت خسته نمی‌شوند و برای افراد مختلف با سنین متفاوت و گرایش‌های مختلف و… برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کنند.

برخی از روانکاوان نظیر فروید و کارن هورنای دوران کودکی را سرحد و منتهی‌الیه شکل‌پذیری انسان فرض می‌کنند. برخی مانند یونگ مرز تغییرپذیری انسان را تا چهل سالگی می‌دانند.(۴۹) در برابر نظریات یادشده، از دیدگاه اسلام، تغییرناپذیری انسان حد و مرزی ندارد و آدمی تا پایان عمر می‌تواند خود را تغییر دهد.

قرآن کریم می‌فرماید: «خداوند بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از میان آنها برانگیخت که بر آنها  آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان‌ را از آلایش و نقص پاک گرداند  و احکام شریعت و حقایق حکمت را به آنان بیاموزد، هرچند از پیش گمراهی آنها آشکار بود.»(۵۰)

این آیه شریفه دلالت بر این واقعیت دارد که نفس آدمی قابل تغییر است و پیامبران نیز به همین منظور آمده‌اند و چنانچه اخلاق انسان قابل تغییر ‌نبود،  بعثت انبیا نوعی نقض غرض بود.

امام خمینی در این خصوص می‌فرماید: «باید دانست که مقصود از طبیعی بودن و فطری بودن خلقی، آن نیست که ذاتی غیرقابل تغییر است، بلکه جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه تا نفس در این عالم حرکت و تغییر و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و دارای هیولی و قوه است، قابل تغییرند و انسان می‌تواند جمیع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها کند.(۵۱)

توجه به اصل تغییرپذیری انسان باعث می‌شود که مربی همواره و خستگی‌ناپذیر به تلاش خودش ادامه دهد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت را به کار گیرد تا زودتر به نتیجه برسد. این اصل می‌تواند به عنوان یکی از اصول حاکم تربیتی باشد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت ذیل این اصل جای می‌گیرد.

اصل رعایت مقتضای حال

رعایت مقتضای حال مربی و متربی نیز از اصول مهم تربیتی است که «اصل توجه به ابعاد وجودی انسان و مراحل رشد وی» که مورد تأکید برخی از دانشمندان علوم تربیتی قرار دارد(۵۲) به این اصل بازگشت می‌کند.

یکی از مشکلات اصلی تربیتی که باعث شده در موارد فراوانی، تربیت ناموفق جلوه کند، بی‌توجهی به این اصل است. ممکن است مربی تربیتی، پدر و مادر، سخنران مذهبی و هر که به امر تربیت اهتمام دارد، مطلبی که برای افراد بزرگسال مناسب است برای کودکان بیان کند، آنچه را که برای افراد تحصیلکرده مناسب است، برای بی‌سوادان بگوید، محتوای فیلم‌هایی را که باید برای افراد خاصی بیان شوند، در برنامه خردسالان ارائه شود و… در این‌گونه موارد، غالباً تربیت ناموفق است، در حالی که مربی باید با توجه به مقتضای حال خودش و متربی و موقعیت روحی و جسمی و فرهنگی که وجود دارد؛ مطالب خودش را تهیه و ارائه کند. او باید در زمانی که آمادگی کامل دارد، به پرسش‌های متربیان پاسخ دهد و در پاسخ‌گویی نباید فروتر از حد مخاطب سخن بگوید که کلامش سخیف شمرده شود و نباید فراتر از فهم مخاطب سخن بگوید که گفتارش نامفهوم شمرده شود.

این اصل مورد عنایت شارع نیز قرار گرفته و در سیره اهل بیت«ع» نیز بر رعایت آن تأکید شده است. رعایت مقتضای حال را می‌توان در دو بخش مقتضای حال مربی و متربی تقسیم کرد.

 

مقتضای حال مربی

تربیت نیز همانند بسیاری از کارهای دیگر باید در زمان مناسب خود انجام شود، در غیر این صورت نتیجه مورد نظر را نخواهد داشت. در برخی مواقع، به هر دلیل روحی و غیرروحی، مربی آمادگی تدریس، سخنرانی، پاسخگویی و… را ندارد، در چنین مواقعی نباید انتظار تربیت مناسب داشت. چنان‌ که امام على«ع» فرمود: «گاه باب پاسخ بر شیواسخن بسته مى‌شود.»(۵۳) یعنی هر چند مربی سخنور زبردستی است، ولی در عین حال به خاطر برخی مشکلات نمی‌تواند پاسخ مناسب ارائه کند و به فرموده آن حضرت، گاه مرد زبان‌آور از حجت‌آورى درمى‌ماند.

گویند یکى از استادان برجسته به شاگردان و دانشجویان، توصیه مى‌کرد که در برخى از اوقات ـ راجع به مسائل دین ـ از من سئوال نکنید: ۱ـ آنگاه که راه مى‌روم. ۲ـ زمانى که با مردم سرگرم گفت‌وگو هستم. ۳ـ وقتى که سرپا ایستاه‌ادم. ۴ـ موقعى که براى استراحت، به چیزى تکیه کرده‌ام؛ زیرا انسان در چنین مواقعى از تمرکز حواس و اندیشه محروم است و نمى‌تواند فکر خود را در جهت اداء مطلب متمرکز سازد. فقط موقعى از من پرسش کنید که بهترین زمان تجمع حواس و تمرکز اندیشه‌ها به شمار مى‌آید. (و من آمادگی کامل برای پاسخ‌گویی دارم).(۵۴)

 

مقتضای حال متربی

رسول گرامی اسلام به زبان قوم و متناسب ظرفیت مخاطبانشان سخن می‌گفتند و این روایت آن حضرت مشهور است: «ما پیامبران مأمور شده‌ایم به اندازه عقل مردم با آنان سخن بگوییم.»(۵۵)

رعایت مقتضای حال مردم که آن را می‌توان با عنوان «توجه به تفاوت‌های فردی» نیز نام‌گذاری کرد، از روش‌های مهم تربیتی است و در سیره ائمه«ع» مورد توجه جدی قرار گرفته است. امام رضا«ع» به یکى از اصحاب خود پیغام دادند که در پاسخ به پرسش‌هاى مردم، قدرت درک و ظرفیت آنان را در نظر بگیرد و از طرح آنچه برایشان قابل فهم نیست، بپرهیزد.(۵۶)

مربی باید با توجه به مقتضای حال سخن بگوید و گفتار و رفتار خود را به گونه‌ای تنظیم کند که بهترین اثربخشی را داشته باشد. نمونه عینی و کامل رعایت مقتضای حال در تربیت را می‌توان در رفتار امام رضا«ع» هنگام رفتن به نماز عید ترسیم کرد.

روز عیدی مأمون از امام«ع» تقاضا کرد که نماز عید را با مردم بخوانند. امام نپذیرفتند. پس از اصرار مأمون، امام با او شرط کردند که نماز را بر سیره پیامبر و روش امیرمؤمنان علی«ع» اقامه خواهند کرد. با انتشار این خبر مردم مرو مشتاقانه برای شرکت در مراسم و بهره‌گیری از وجود حضرت رضا«ع» خود را آماده کردند. هنگامی که خورشید طلوع کرد، حضرت غسل کردند و عمامه سفیدی بر سر گذاشت و یک سر آن را روی سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداختند و خود را معطر کردند و عصائی به دست گرفتند و حرکت کردند. موقع خروج از منزل، امام رضا«ع» سربه سوی آسمان بلند کردند و چهار تکبیر گفتند این تکبیرها با چنان صلابت و روحانیت خاصی ادا ‌شدند که گویی آسمان و در و دیوار با نوای امام«ع» همنوا بودند. سرداران، نظامیان و سایر مردم که با آمادگی و آراستگی تمام در بیرون منزل صف کشیده بودند، هنگامی که امام رضا«ع» و یارانشان را به آن صورت مشاهده کردند، به پیروی از امام رضا«ع» و هماهنگ با ایشان فریاد تکبیر سردادند. شهر مرو یکپارچه فریاد تکبیر سرداد و از گریه و ناله هزاران زن و مرد مشتاق اهل بیت«ع» به لرزه درآمد. سرداران نظامی هنگامی که حضرت را با آن حال دیدند از مرکب‌های خود پیاده شدند و کفش‌هایشان را درآوردند و کنار گذاشتند و به دنبال امام تکبیرگویان به راه افتادند. حضرت رضا«ع» پیاده راه می‌پیمودند و هر ده قدم یک بار می‌ایستادند و با نوای ملکوتیشان تکبیر می‌گفتند. هنگامی که این خبر به مأمون رسید، احساس خطر کرد وامام رضا«ع» را از میانه راه بازگرداند.(۵۸)

آری رعایت مقتضای حال در برخی از موارد باعث می‌شود یک کلام یا نکته به اندازه ساعت‌ها موعظه اثربخشی تربیتی داشته باشد.

*استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رک: بقره، ۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل‏عمران، ۱۶۴؛ جمعه، ۲ و… .

۲ـ آیین انقلاب اسلامی (گزیده‌ای از اندیشه‌ها و آرای امام خمینی) ص ۲۰۱٫

۳ـ ممتحنه، ۴ و احزاب، ۲۱٫

۴ـ چنانکه امام حسین«ع» می‌فرماید: فَلَکُم فیَّ اُسوه (تحف العقول، ص ۵۰۵) من برای شما الگو هستم.

۵ـ مفردات، ص ۳۴۰،« ربو».

۶ـ التحقیق، ج ۳، ص ۲۰، «رب»؛ ص ۳۴، «ربو»؛ لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۷۷۶، «تربیت»

۷ـ لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۷۷۸، «تربیه».

۸ـ لسان‏العرب، ج ۵، ص ۱۲۶- ۱۲۸، «ربا».

۹ـ تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص ۵۷٫

۱۰ـ لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۸،« ربو».

۱۱ـ شیوه‏هاى تعلیم، ص ۲۸٫

۱۲ـ فرهنگ قرآن، ج‏۷، ص ۴۴۸٫

۱۳ـ دهخدا، لغت نامه، ج۲، ص ۷۰۰٫

۱۴ـ نفیسی، فرهنگ نفیسی، ص ۲۷۹٫

۱۵ـ خداپرستی، فرهنگ واژگان مترادف و متضاد، ص۱۶٫

۱۶ـ فرهنگ علوم رفتارى، ذیل مدخل Principle

۱۷ـ رک: طالبیان، ترمینولوژی فقه و اصول(۱) http://oloum-ensani. mihanblog. com/post/142 ).

۱۸ـ رک: کلینی، کافی، ج۱، ص۶۰ و ج۴، ص۱۸۸ و ج۵، ص۲۱۵ و۵۰۵٫ همچنین رک: صدوق، من‏لایحضره‏الفقیه، ج۱، ص۲۹۹ و ص۳۵۱ و ص۵۴۱ و… .

۱۹ـ که عبارتند از: اصل کرامت و شرافت، اصل مساوات و برابری، اصل اختیار، آزادی و آگاهی، اصل توجه به ابعاد وجودی انسان و مراحل رشد وی، اصل جهت و هدف داشتن حیات انسان، اصل قابلیت و استعداد انسان برای کمال، اصل لزوم عمل برای رشد و کمال انسان و اصل مبارزه با جهل و خرافات (احمدی، اصول و روش‌های تربیت در اسلام، صص۱۰۶-۱۴۵).

۲۰ـ که عبارتند از: اصل فعالیت، اصل کمال، اصل حریت، اصل سندیت، اصل تفرد، اصل اجتماع (شریعتمداری، اصول تعلیم و تربیت، ص۲۳).

۲۱ـ همان.

۲۲ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۵۵٫

۲۳ـ لسان العرب، ج ۹، ص ۸۵؛ القاموس‏المحیط، ج ۴، ص ۲۰، «عدل».

۲۴ـ مفردات، ص ۵۵۳، «عدل».

۲۵ـ التحقیق، ج ۹، ص ۶۱- ۶۲، «فرط».

۲۶ـ التوقیف، ج ۱، ص ۵۵۶؛ مفردات، ص ۶۳۶، «فسد».

۲۷ـ التعریفات، ص ۳۸٫

۲۸ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۹۴، ۱۰۳، ۱۹۵، ۲۲۲؛ نامه ۲۱، ۳۱، حکمت ۱۴۰٫

۲۹ـ بحارالانوار ۱۷،  ص۲۰۸.

۳۰ـ صدوق، الخصال، ج‏۱، ۵۵٫

۳۱ـ فرقان، ۶۷٫

۳۲ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۶۷٫

۳۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۳۴ـ انبیاء، ۱۰۷٫

۳۵ـ بحار الأنوار، ج‏۱۰۱ ص ۱۳۰٫

۳۶ـ مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏۱، ۲۱۰٫

۳۷ـ بحار الأنوار، ج‏۵۰، ص ۵۹٫

۳۸ـ امالی صدوق، ص ۶۶۳٫

۳۹ـ بهرامی، درآمدی بر اصول تربیت، ص ۵۹٫

۴۰ـ منافقون، ۸٫

۴۱ـ نهج الفصاحه، حدیث ۳۲۵، ص۶۴٫

۴۲ـ دیلمی، اعلام الدین، ج۱، ص ۱۵۹٫

۴۳ـ نهج البلاغه، خطبه۵۱٫

۴۴ـ مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏۲، ۳۰۴٫

۴۵ـ المسأله مفتاح البوس بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۵۷٫

۴۶ـ هود، ۲۹٫

۴۷ـ شورى، ۲۳٫

۴۸ـ هود، ۵۱٫

۴۹ـ شرفی محمدرضا، تربیت اسلامی با تاکید بر دیدگاه‌های امام خمینی «ره»، ص ۵۰ و او از شولتس، دوان، روانشناسی، کمال، ترجمه گیتی خوشدل، بخش یونگ.

۵۰ـ آل عمران، ۱۶۴٫

۵۱ـ امام خمینی، چهل حدیث، ص ۵۱۰٫

۵۲ـ احمدی، اصول و روش‌های تربیت در اسلام، صص۱۰۶-۱۴۵٫

۵۳ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۸۰٫

 

۵۴ـ شهید ثانی، منیه المرید، ص ۲۵۸٫

۵۵ـ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۳، صدوق، أمالی ص ۵۰۴٫

۵۶ـ در این باره روایات فراوانی در دست است، برای آگاهی از آنها رک: مجلسی، بحارالأنوار ج ۲، ص ۶۴٫

۵۷ـ ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۶۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام رضا «ع» میانه‌روی در زمینه هزینه خانواده را مایه بقا و دوام زندگی معرفی می‌کنند و کسانی را که در مصرف، به خود و خانواده خود سخت می‌گیرند و خست می‌ورزند و هم آنان را ‌که اسراف و زیاده‌روی می‌کنند از جاده مستقیم بیرون می‌دانند

 

۲٫

مربی باید با توجه به مقتضای حال خودش و متربی و موقعیت روحی و جسمی و فرهنگی که وجود دارد؛ مطالب خودش را تهیه و ارائه کند. او باید در زمانی که آمادگی کامل دارد، به پرسش‌های متربیان پاسخ دهد و در پاسخ‌گویی نباید فروتر از حد مخاطب سخن بگوید که کلامش سخیف شمرده شود و نباید فراتر از فهم مخاطب سخن بگوید که گفتارش نامفهوم شمرده شود

 

۳٫

 

توجه به اصل تغییرپذیری انسان باعث می‌شود که مربی همواره و خستگی‌ناپذیر به تلاش خودش ادامه دهد و همه روش‌های افزایش تأثیر تربیت را به کارگیرد تا زودتر به نتیجه برسد. این اصل می‌تواند به عنوان یکی از اصول حاکم تربیتی باشد

 

 

31آگوست/17

روش‌های دشمن در تضعیف رهبری به استناد آیات و روایات

 

مقدمه

بررسی حوادت چند دهه اخیر حیات انقلاب اسلامی نشان می‌دهد نوک حمله دشمنان داخلی و خارجی انقلاب شکوهمند ایران برای اجرای توطئه­های خطرناک خود علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، هجوم و حمله به رأس هرم نظام، یعنی رهبری است. اصولاً آنچه در طول تاریخ بیش از امور دیگر مورد حمله و هجوم همه‌جانبه دشمنان قرار گرفته، «رهبری و زعامت اسلامی» بوده است.

«رهبری و امامت» در نظام اسلامی، بحث اسلام مجسّم است که اسلام را از حالت نظری و تئوریک خارج می­کند و به آن جنبه «عملی» و «نمود عینی» می­بخشد. دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب نیز این مسئله را به‌خوبی دریافته­اند که محرّک اصلی و بسیج کننده ملت‌ها علیه مستکبران و استعمارگران همان «رهبری جبهه حق» است؛ از این‌رو همه باطل‌پیشگان و در رأس آنها استکبار جهانی و فرزند نامشروعش (اسرائیل غاصب)، مبارزه با رهبری را در رأس برنامه­های خود قرار داده­اند و بیش از هر چیزی، تیرهای زهرآگین خویش را به سوی رهبری جبهه حق نشانه رفته­اند.

بر این اساس یکی از راهبردهای دشمن برای براندازی انقلاب، تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن است. مقابله با اصل نظریه ولایت‌فقیه نیز از شگردهای دشمنان انقلاب است. استحکام نظام انقلابی در ایران، همان­گونه که در قانون اساسی ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولایت‌فقیه است. تا زمانی که خدشه­ای به این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب ناممکن خواهد بود.

از این­رو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشکیک و حملات خود را متوجه اساس ولایت‌فقیه کرده‌اند. آنان نه تنها در این راه از به کار گرفتن برخی از نیروهای «نفوذی» خود در مراکز مختلف تصمیم‌گیری و اجرایی خودداری نکردند، بلکه در طرحی ویژه چنین وانمود کردند که مثلاً ولایت‌فقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشه­دار باشد، کاربرد سیاسی ندارد. گاهی نیز در راستای این هدف، حمله به نهادهای وابسته به رهبری را در دستور کار خود قرار می­دهند.

قرآن کریم درباره تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن در جوامع اسلامی می­فرماید: «…وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِم لِیَأْخُذُوهُ…؛ هر امّتی در پی آن بود که توطئه­ای کند و پیامبرش را بگیرد(وآزار دهد).»(۱)

در آیه ­دیگر می­فرماید: «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ…؛ به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می­کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از (مکه) بیرون کنند.»(۲)

روشن است که جنگ دشمن با «رهبری جبهه حق» همیشه شکل ثابتی نداشته است؛ زیرا دشمن متناسب با زمان و مکان، تاکتیک و شیوه متناسبی را اختیار می­کند، مثلاً آنجا که رهبری از نفوذ و وجهه اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد، برخورد خشن و تند برای براندازی و حذف وی کاری بسیار مشکل و در برخی مواقع غیرممکن می­شود، بنابراین در چنین مرحله­ای دشمن از شیوه­های تند و قهرآمیز صرف­نظر و از روش‌های دیگر استفاده می‌کند.

در این نوشتار مختصر به مهم­ترین روش‌ها و شیوه­های دشمن در تضیف رهبری می­پردازیم.

 

مهم­ترین روش‌های دشمن در تضیف رهبری

۱ـ ایجاد تردید در حقانیت رهبری

یکی از ترفندها و نیرنگ­هایی که دشمنان علیه رهبر الهی به کار می­گیرند، ایجاد تردید و ابهام در بین مردم نسبت به مقام رهبری است؛ البته در جوامع عقب‌افتاده­ای که از رشد فرهنگی قابل ملاحظه­ای برخوردار نیستند و به بلوغ فکری لازم نرسیده­اند، این حربه مؤثرتر است. به تعبیر دیگر دشمن با تکیه بر روی نقاط دارای ابهام به تحریک افکار و ایجاد علامت­های سئوال فراوان و شایع گردانیدن «اگرها» و «مگرها» می‌پردازد.(۳)

قرآن کریم نمونه­هایی از حرکت مزوّرانه و توطئه­آمیز دشمنان را در باره رهبران الهی در فرازهایی تاریخی بیان می­کند: «و گفتند: چرا این پیامبر غذا می­خورد و در بازارها راه می­رود؟ چرا فرشته­ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار نماید؟ یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که (میوه) آن بخورد.»(۴)

«…آیا انسان‌هایی مثل ما می­خواهند ما را هدایت کنند؟!…»(۵)

«اشراف متکبّر قوم او (صالح) به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا (به راستی) شما یقین دارید که «صالح» از طرف پروردگار خود فرستاده شده است.»(۶)

عدّه­ای از دشمنان پیامبر اکرم«ص» گفتند: «به راستی پیامبر مرد فقیر و بیچاره­ای است، چگونه شایسته چنین مقام رفیع و بزرگی است!».(۷)

 

۲ـ تقدس‌زدایی از رهبری با استفاده از حربه تهمت و افترا

دشمن همیشه برای رسیدن اهدافش به هر وسیله ممکن دست می­زند و کاری به این که آن وسیله مشروع باشد یا نباشد ندارد؛ زیرا به نظر او هدف توجیه کننده وسیله است. از آنجایی که دشمن با «رهبری اسلامی» به مثابه بزرگ­ترین خصم خویش برخورد می­کند، این حربه «تهمت و افترا» که در جهان امروز به عنوان یک شگرد دیپلماسی و یک جنگ سرد مطرح است، بیش از هر جای دیگر متوجه رهبری اسلامی است؛ چنان ­که در تاریخ اسلام می­بینیم که اکثر پیشوایان نظام الهی از ضربات این حربه مصون نمانده­اند، ولی کیفیت به کارگیری این حربه، متناسب با محیط و جوّ فکری و فرهنگی مردم بوده است.

براساس آیاتی از قرآن کریم، طرّاحان صحنه باطل برای پراکنده ساختن مردم از گرد وجود رهبری حق، او را «دگرگون کننده عقائد مردم»،(۸) «فردی آشوبگر! فتنه­انگیز»،(۹) «دیوانه! شاعر! افسونگر»،(۱۰) «دروغگو»،(۱۱) «گمراه! و منحرف»،(۱۲) «عامل زیانکاری جامعه»(۱۳) و «فریبکار و مزوّر»(۱۴) و… معرفی می­کردند.

در تاریخ صدر اسلام نیز شواهدی عینی فراوانی وجود دارند که دشمنان اولیای الهی از حربه­های مختلفی برای تضعیف رهبران الهی استفاده می­کردند.

ابوجهل در انجمن «دارالندوه» که برای کشتن پیامبر«ص» جمع شده بودند، درباره پیامبر«ص» این چنین گفت: «محمد بن عبدالله به خدایان ما دشنام داده، جوانان ما را تباه و فاسد نموده و جماعت ما را پراکنده ساخت.»(۱۵)

همچنین بعد از آن که پیامبر«ص» به مدینه هجرت کردند، شخصی به نام «عبدالله بن اُبیّ (سرسلسله منافقان) خطاب به آن حضرت گفت: به نزد کسانی که تو را فریب داده­اند، برو؛ در سرزمین ما، ما را فریب مده.»(۱۶)

در تاریخ انقلاب نیز آمده است، در مسافرتی که شاه ایران (محمدرضا پهلوی) در چهارم بهمن ۱۳۴۱ به «قم» داشت و با عدم استقبال علما و رهبران نهضت روبه­رو شد، از فرط ناراحتی وارد حرم حضرت معصومه«س» نشد و ضمن سخنان خود گفت: «… همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، سنگ در راه ما می­انداختند، ریرا مغز آنان تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده… و از هزاران سال پیش تا کنون فکرشان تکان نخورده.»(۱۷)

همچنین دستگاه جاسوسی شاه (ساواک) پس از تبعید امام طی اطلاعیه­ای که از رادیو پخش و در جراید عصر تهران منتشر شد، خبر تبعید ایشان را بدین شرح اعلام داشت: «طبق اطلاع موثّق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای «خمینی» و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، بنابراین در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»(۱۸)

گرچه این «شایعات، سخیف و باور نکردنی بودند، امّا به هر حال روی عدّه­ای اثر می­گذاشتند، زیرا اصولاً مردم با آگاهی از اینکه چیزی شایعه است و واقعیت ندارد، باز چند درصدی تحت‌تأثیر قرار می­گیرند و طبیعی است که اگر ده‌ها بار گفته شود فلانی مجنون، دروغگو و آشوبگر و… است، در هر حال اثر خواهد داشت.»(۱۹)

آیات قرآن و برخی از جریان‌های تاریخی نشان می‌دهند که وارد کردن چنین نسبت‌های بی‌پایه‌ای به انبیا و رهبران الهی از دیرباز سابقه داشته است. سردمداران کفر و الحاد نمی‌خواستند که مردم «این آواهای رحمانی رهبران حق و فضیلت» را که شنونده را سخت مجذوب خود می‌کرد، بشنوند و بیدار شوند.

روشن است که هدف دشمنان اسلام و در رأس همه آنها استکبار جهانی از دادن چنین نسبت‌های بی­پایه‌ای به رهبران نهضت‌های اسلامی، تضعیف رهبری و ترور شخصیت و منزوی کردن آنهاست.

 

۳ـ تضعیف دستیاران و تشکیلات رهبری

قرآن کریم در سوره هود می­فرماید: «اشراف کافر قوم نوح گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده­اند، جز گروهی اراذلِ ساده­لوح نمی‌یابیم.»

در آیه­ای دیگر می­فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء؛ و هنگامی که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می­گویند: آیا ما نیز همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟»(۲۰)

در تاریخ انقلاب اسلامی آمده است: شاه (محمدرضا پهلوی) درباره فدائیان و دستیاران «رهبری نهضت» پانزده خرداد ۱۳۴۲ چنین گفت: «… باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط پانزده خرداد را به راه انداختند، کما اینکه در میان کسانی که زخمی یا دستگیر شده­اند، خیلی از آنها می­گفتند که ما چه کار کنیم! به ما «بیست و پنج» ریال پول داده بودند و می­گفتند در کوچه­ها بدوید و بگویید زنده باد فلانی!»(۲۱)

این دیکتاتور در این نطق لبه تیز حمله خود را متوجه دستیاران و مقلدین رهبری که به حمایت و پشتیبانی از رهبری امام خمینی«ره» به پا خاستند، کرده که آنان ـ العیاذ بالله ـ آن قدر نادان و حقیر و بیچاره بودند که جان خود را در مقابل مبلغ ناچیزی به مخاطره می­انداختند و خود را در مقابل رگبار مسلسل‌های دژخیمان رژیم قرار می­دادند! زهی بی‌شرمی و وقاحت!

بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیم‌بندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمان‌هایی را مخالف مردم‌سالاری دینی جلوه دهد.

موضع­گیری­های شیطنت­آمیز و جانبدارانه و رفتارهای مشکوک و مرموز و موذیانه دستگاه­های اطلاع­رسانی و کیفیت خبررسانی دشمنان از بخش (به اصطلاح آنان) انتخابی، یکی دیگر از سیاست‌ها و توطئه­های عمیق دشمنان در آسیب­رسانی به ساختار انقلاب ولایت­مدار مردم سالار دینی بوده است، امّا با یاری خداوند، تمام این توطئه­ها و نقشه­ها در پرتو رهبری­های پیامبرگونه و تدابیر حکیمانه امام خمینی«ره» و موضع­گیری­های خردمندانه مقام معظم رهبری و حضور مقتدرانه مردم در صحنه­های گوناگون شکست خورد و دشمن را ناکام کرد و باعث تعمیق پیوند امام و امت و رهبر و ملت و استحکام پایه­های نظام ولایی گردید و عامل روشن شدن اهمیت، حساسیت جایگاه تعیین­کننده و راهگشای رهبریت (ولایت فقیه) در تداوم انقلاب شد.

بنابراین، مزوّران و طرّاحان صحنه باطل در طول تاریخ اسلام به افراد پاکدل و حقیقت­جو که با مشاهده آثار حقانیت رهبران جبهه حق سر تعظیم فرود می­آوردند، مارک «سفاهت»، «رذالت» و «انحصارطلب» و… می‌زنند، تا بلکه بتوانند از این رهگذر از گرایش مردم بیدار شده به جانب «رهبری بکاهند و او را تنها رها کنند که در این صورت مبارزه با او و ملّت بی رهبر بسیار آسان­تر خواهد بود.

 

۴ـ استهزا و تحقیر رهبری

«استهزا» عبارت از این است که مطلبی را برخلاف آنچه در باطن دارند به گونه­ای اظهار کنند که مفهوم آن نسبت دادن کم‌عقلی به کسی باشد.(۲۲)

قرآن کریم در سه آیه شریفه می­فرماید: «هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی­آمد، مگر این که او را به باد استهزا می­گرفتند.»(۲۳)

«حضرت نوح«ع» مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می­گذشتند، او را مسخره می­کردند.»(۲۴)

«وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا؛ هنگامی که کافران تو را می­بینند، کاری جز استهزا کردن ندارند.»(۲۵)

این آیات شریفه بیانگر این اصل‌اند که استهزای «رهبران الهی» از عادات و سنّت همیشگی و جاریه مجرمین و مستکبرین بوده است.

در تاریخ اسلام به نام افرادی برمی­خوریم که بیش از دیگران در مخالفت با پیامبر«ص» و آزار رساندن به آن حضرت اصرار می­ورزیده­اند. این گروه اغلب از سران قوم و عناصر متنفّذ مکه بودند که «مستهزئین» نامیده شده­اند. این افراد همین که پیامبر«ص» را می­دیدند، زبان به استهزا و تمسخر آن حضرت می­گشودند و سخنان ناهنجار بر زبان می­راندند. قرآن کریم می­فرماید: «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛ ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.»(۲۶)

با توجه به آیات و شواهد تاریخی، این مسئله روشن می­شود که هدف دشمن از این تحقیرها و تمسخرها، شکستن «اُبُّهت و قداست رهبری» (تضعیف رهبری) و متفرق ساختن افراد حق‌طلب و بیدار از اطرافش و یا حداقل بی­اعتنا کرده مردم نسبت به او و رهنمودهایش است.

به هرحال امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال می­کنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافته‌اند که یکی از مهم­ترین علل وقوع انقلاب‌ها و خیزش­ها نقش بی­بدیل رهبری است؛ ازین­رو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند، زیرا دشمنان داخلی و خارجی نقش رهبری را در نظام جمهوری اسلامی ایران تجربه کرده و دیده‌اند که وجود رهبر قدرتمند و برخوردار از حمایت­های مردمی و با پشتوانه مکتبی بود که توانست کشتی انقلاب را به ساحل نجات برساند.

 

پی‌نوشت‌‌ها

۱ـ مؤمن، ۵٫

۲ـ‌ انفال، ۳۰٫

۳ـ اقتباس از «مجله پیام انقلاب»، شماره ۶۹، ص۵۵٫

۴ـ فرقان، ۷-۸٫

۵ـ تغابن، ۶٫

۶ـ اعراف، ۷۵٫

۷ـ‌ «التفسیر الکبیر»، ج۸، ص۵٫

۸ـ مؤمن، ۲۶٫

۹ـ اعراف، ۱۲۷٫

۱۰ـ‌ حجر، ۶ و صافات، ۴۶ و یونس، ۲ و ذاریات، ۵۲٫

۱۱ـ قمر، ۲۵٫

۱۲ـ اعراف، ۶۰٫

۱۳ـ مؤمنون، ۳۴ و اعراف، ۹۰٫

۱۴ـ احزاب، ۱۲٫

۱۵ـ طباطبایی، محمد حسین، «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ج۹، ص۷۸٫

۱۶ـ‌ سبحانی، جعفر، «فروغ ابدیت»، ج۱، ص۴۵۰٫

۱۷ـ مدنی، سید جلال الدین، «تاریخ سیاسی معاصر ایران»، ج۲، ص۱۵-۱۷٫

۱۸ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ج۱، ص۷۴۴٫

۱۹ـ جعفریان، رسول، «تاریخ سیاسی اسلام»، ص۱۱۹٫

۲۰ـ بقره، ۱۳٫

۲۱ـ روحانی، سید حمید، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)»، ج۱، ص۵۰۰٫

۲۲ـ طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، ج۵-۶، ص۱۵۹٫

۲۳ـ حجر، ۱۱ و یس، ۳۰ و زخرف، ۷٫

۲۴ـ هود، ۳۸٫

۲۵ـ انبیا، ۳۶٫

۲۶ـ حجر، ۹۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱

.

بعد از پیروزی انقلاب نیز دشمنان با مطرح ساختن بحث حاکمیت دوگانه و تقسیم‌بندی نهادهای حکومتی به انتصابی و انتخابی و القاء تضاد و تعارض میان این دو، به تضعیف رهبری و وحدت ملی پرداختند. تلاش دشمن آن بود که با این القائات شوم، نهادهای منتسب به رهبری را در اذهان مردم تضعیف کند و وجود چنین سازمان‌هایی را مخالف مردم‌سالاری دینی جلوه دهد.

 

۲٫

امروزه، تضعیف رهبری نظام اسلامی از جمله اهدافی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی آن را دنبال می‌کنند. دشمنان اسلام و مسلمانان دریافته‌اند که یکی از مهم‌ترین علل وقوع انقلاب‌ها و خیزش‌ها نقش بی‌بدیل رهبری است؛ ازاین‌رو در صددند تا با عناوین گوناگون به تضعیف آن بپردازند.

 

 

31آگوست/17

امام جواد(ع) و انحرافات و چالش‌های عقیدتی

 

طلیعه نوشتار

واکاوی‌های تاریخی نشان می‌دهند که قلمرو مسلمین همیشه از سوی فرصت‌طلبان و صاحبان قدرت در معرض تهدیدات و خطرات قرار گرفته است. شبهه‌افکنی و آمیختن حق و باطل، پنهان‌ترین حربه در دست دشمنانی است که همواره درصدد زدن ضربات جبران‌ناپذیر بر پیکر جامعه اسلامی هستند؛ لذا بررسی سیره پیشوایان معصوم(ع) در راستای حفظ ارزش‌های اصیل اسلامی از مواردی است که علاوه بر هدایت و نجات انسان‌ها، نقش قابل تأملی را در حفظ آرمان‌های جامعه مسلمانان ایفا می‌کند. از این رو آن بزرگواران در طول زندگی با برکت خویش حضور در صحنه و بیداری نسبت به مسائل را مسئولیتی مهم از جانب خداوند سبحان می‌دانستند. نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت و یازدهمین گوهر عصمت و طهارت حضرت امام محمدتقی(ع) معروف به جوادالأئمه(ع) در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

پدر بزرگوارش حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) و مادر مکرمه‌اش بانویی مصری‌تبار به نام «سبیکه» از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام(ص) بود؛ به‌طوری که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی قدیسه و پاکیزه یاد می‌کرد.(۲)

امام جواد(ع) در سن هفت سالگی به امامت رسید و به مدت هفده سال رهبری شیعیان را به عهده گرفت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفای ستم‌پیشه عباسی به نام‌های «مأمون و معتصم» مقارن بود.(۳)

امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند. همچنین در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند. نگارنده در این نوشتار سعی دارد که با الهام از آموزه‌های دینی و سیاسی آن امام همام(ع) به تبیین چالش‌های عقیدتی و انحرافات فکری جامعه اسلامی در عصر امامتش بپردازد. امید است که مورد توجه پویندگان راه ولایت و امامت قرار گیرد.

اثبات امامت خویش

از منظر باورهای مذهب شیعه موضوع امامت یک موهبت الهی است که خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بلند معنوی بداند، به منصب پیشوایی امت برمی‌گزیند، هر چند آن فرد در سنین کودکی باشد. اگرچه از دیدگاه عموم مردم معیار رسیدن به مراتب کمال داشتن سن بالاست، اما از منظر آموزه‌های وحیانی ممکن است یک انسان پاک و وارسته در سن کودکی کمالات و شرایط رهبری جامعه را داشته باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب گرداند.

در عصری که زمینه امامت نهمین فروغ امامت فراهم آمده  و آن حضرت در سن هفت سالگی عهده‌دار این منصب آسمانی شده بود، مسئله مخاطره‌آمیزی که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید می‌کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود.

مکتب اعتذال در آن زمان رواج و رونق خاصی گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت می‌کرد. پیروان این مکتب دستورات و مطالب دینی را به عقل خویش عرضه می‌کردند و آنچه را عقلشان صریحاً تأیید می‌کرد، می‌پذیرفتند و بقیه را انکار می‌کردند و چون رسیدن به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهربین آنان سازگار نبود، پرسش‌های دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به پندار خویش حضرت جواد(ع) را در میدان رقابت علمی شکست دهند، اما آن امام(ع) با پاسخ‌های قاطع و استدلال‌های قوی از این امتحانات سربلند بیرون آمد و هر گونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت کرد و نشان داد که برخورداری از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد.

علی‌بن اسباط یکی از یاران امام محمدتقی(ع) می‌گوید: «روزی به محضر امام جواد(ع) رسیدم و چون سن ایشان خیلی پایین بود به چهره‌اش خیره شدم. درست همین لحظه امام(ع) تمام افکار مرا خواند و فرمود: ای علی! همانا خداوند درباره «امامت» حجت آورده همان‌طوری که درباره «نبوت» حجت آورده است. قرآن کریم درباره حضرت یحیی(ع) می‌فرماید: «و آتَیناهُ الحُکمَ صبیّاً؛(۴)ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم.» و درباره حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «و لمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماَ و علماَ؛(۵)و چون به حد رشد و کمال رسید به او نبوت و علم دادیم.» و نیز درباره حضرت موسی(ع) می‌فرماید: «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاستَوی آتَیناهُ حُکماً و علماً؛(۶) و چون به سن رشد و بلوغ رسید به او نبوت و علم دادیم.» بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند.»(۷)

همچنین آن حضرت برای اثبات مقام امامت خویش در خردسالی می‌فرماید: «سوگند به خدا! در آغاز بعثت، جز علی(ع) کسی دیگر از پیامبر(ص) پیروی نکرد با اینکه او در آن موقع نه سال بیشتر نداشت و من نیز اکنون نه سال دارم.»(۸)

استدلال امام جواد(ع) به ایمان‌ آوردن حضرت علی(ع) در نه سالگی بر این اساس بود که علی(ع) در این سن و سال شایستگی کسب ایمان کامل را پیدا کرد. (۹)

برخورد با فرقه‌های منحرف

امامان معصوم(ع) هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با فرقه‌های منحرف درگیر بودند. در دوران امامت امام نهم بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران‌های قبل داشت؛ ولی آن بزرگوار به مناسبت‌هایی با این انحرافات برخورد می‌کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و درست را بیان می‌کرد و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمی‌داشت و شیعیان را راهنمایی می‌کرد.

یکی از این فرقه‌ها «اهل حدیث» بود که مجسّمی مذهب بودند و خدا را جسم می‌پنداشتند. امام(ع) درباره آنها به شیعیان می‌فرمود: «شما اجازه ندارید پشت هر کسی که خدا را جسم می‌داند نماز بگذارید و به او زکات بدهید.»(۱۰)

«واقفیّه» یکی دیگر از فرقه‌های موجود انشعابی از شیعه بود که به صورت معضلی بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود. آنان کسانی بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقف کردند و امامت فرزندش علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را نپذیرفتند.

«زیدیه» نیز فرقه‌ای منشعب از شیعه بود که طعن و دشنام آنها به امامان معصوم(ع) سبب موضع‌گیری تند ائمه(ع) در برابر آنان شد؛ چنان که در روایتی از امام جواد(ع) واقفیه و زیدیه مصداق آیه «وُجُوهٌ یومَئذٍ خاشعه عاملهٌ ناصبه»(۱۱) خوانده شدند و در ردیف ناصبی‌ها قرار گرفتند.

هدایت گمراهان

در زمان امامت امام محمدتقی(ع) فردی بود به نام قاسم‌بن عبدالرحمن که به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن رهنمودهای قرآنی آن حضرت با حقیقت آشنا شد و به امامت امام جواد(ع) و سایر ائمه(ع) اعتقاد پیدا کرد(۱۲). او در این رابطه می‌گوید: «من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینکه به بغداد سفر کردم و مدتی در آنجا بودم. در همان ایام روزی در یکی از خیابان‌های بغداد دیدم که مردم با شور و شوق وصف‌ناپذیری متوجه یک مکان هستند بعضی می‌دوند، بعضی بالای بلندی‌ها می‌روند و بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می‌کنند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: امام جواد(ع) می‌آید. گفتم: من هم باید او را ببینم. تا آنکه حضرت جواد(ع) سوار بر مرکب نمایان شد. من همچنان که به او خیره شده بودم با خود گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خویش دور کند. آنان اعتقاد دارند که پروردگار متعال اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است!. همین که این اندیشه در ذهن من خطور کرد حضرت راهش را به سوی من کج کرد و مقابل من این آیه قرآن را تلاوت کرد: «اَ بَشراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ اِنّا اِذاً لَفی ضَلالٍ وَ سُعُر؛(۱۳) [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود.» با شنیدن این آیه با خود اندیشیدم که مثل اینکه او ساحر و پیشگوست که از اندیشه‌های درونی من خبر می‌دهد! امام جواد(ع) دوباره مرا خطاب قرار داد و این آیه را تلاوت فرمود: «أَلقی الذّکرُ عَلَیه من بیننا بَل هُو کذّابٌ اَسِرّ؛(۱۴) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، بلکه او بسیار دروغگو و آدم خودپسندی است.»

وقتی که متوجه شدم آن حضرت واقعاً از اندیشه‌های قلبی من خبر می‌دهد و این برای افراد عادی ممکن نیست، فهمیدم که او ولیّ خدا و امام مسلمانان است. بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشتم و اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و نیز به امامت حضرتش اقرار کرده و اعتراف کردم که او حجت خدا بر مردم است.(۱۵)

رد تفسیرهای نابجا

نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری  و علما و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می‌کرد.

روزی در مجلس معتصم برخی از دانشمندان به آیه‌ای استناد و یک حکم شرعی صادر کردند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطای آنان را گوشزد و تفسیر صحیح را برای حاضران بیان کرد.

«محمدبن مسعود عیاشی سمرقندی» در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را این گونه بیان کرده است: در زمان معتصم عباسی عوامل خلیفه، عده‌ای دزد را دستگیر کردند و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان دستور خواستند. خلیفه در مورد این حادثه حساس شورایی تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حدّ شرعی را در مورد آنان خواستار شد.

علما گفتند: قرآن کریم در این مورد بهترین راهکار است و در این باره می‌فرماید: «اِنّما جزاءُ الذین یُحاربونَ اللهَ وَ رَسولَهُ وَ یَسعَونَ فی الارضِ فَساداً اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اًو تُقَطَّعَ اَیدیهِم وَ اَرجُلُهُم مِن خلافٍ اَو یُنفَوا مِن الارض؛(۱۶) کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می‌کنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا اینکه از سرزمین خود تبعید گردند.»

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند که طبق این آیه یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهارنظر خودداری کرد، اما وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند استنباط حکم شرعی از این آیه، دقت بیشتری می‌طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرم‌های مختلف کیفرها فرق می‌کند؛ زیرا این مسئله صورت‌های مختلف و احکام جداگانه دارد:

۱- اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرد‌ه‌اند و نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده‌اند مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای «نفی ارض» است.

۲- اگر راه را ناامن کرده و افراد بی‌گناهی را کشته‌اند، اما به مال دیگران تجاوز نکرده‌اند، مجازاتشان اعدام است.

۳- اگر امنیت را از راه‌های عمومی سلب کرده، انسان‌های بی‌گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‌اند، کیفر آنان باید سخت‌تر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عکس همدیگر قطع ‌کنند، سپس به دار مجازات آویخته ‌شوند. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دست داد طبق نظر امام جواد(ع) عمل کند.(۱۷)

نفوذ در دستگاه بنی‌عباس

امام جواد(ع) با توجه به شرایط و موقعیتی که داشت، توانست افرادی از شیعیان را در دستگاه بنی‌عباس بگمارد. وکلای آن امام(ع) در بسیاری از استان‌ها مانند اهواز، همدان، بصره، سیستان، ری، بغداد، قم و خراسان پخش شده بودند.(۱۸) بعضی از شیعیان مانند «حسین بن عبدالله نیشابوری» حاکم بُست و سیستان شد و «حکم بن علیای اسدی» به حکومت بحرین رسید که هر کدام از این دو نفر خمس و وجوهات را به امام جواد(ع) می‌پرداختند و این امر حاکی از وابستگی پنهانی آنان به امام نهم(ع) بود.(۱۹)

فعالیت‌های سیاسی گسترده امام از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری می‌کرد و عاملی برای حمایت از شیعیان در برابر دشمنان بود. همچنین آن بزرگوار رفتار وکلا را کنترل و آنان را ارشاد می‌کرد که کردارشان موجب یاری رساندن به ظالم نشود؛ لذا در این زمینه می‌فرمود: «کسی که به ستمکار یاری برساند و از کرده او راضی باشد در جرم و گناه شریک اوست.»(۲۰)

امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارش با زبان و عدم رضایت خویش را نسبت به خروج از مدینه نشان می‌داد ایشان در بیانی به سختی دورانش اشاره کرد و فرمود: «سی ماه بعد از مأمون فرج و گشایش حاصل می‌شود.» (بعد از سی ماه امام(ع) شهید شد.)

این حدیث نارضایتی امام را از عصر خویش نشان می‌دهد. دورانی که با تقیه همراه بود و همسر حضرت یکی از دشمنان ایشان به حساب می‌آمد و این امر مظلومیت آشکار امام را نشان می‌دهد. اما در عین حال حضرت به تعدادی از شیعیان آگاه خود اجازه ورود به دستگاه خلافت عباسی را داد تا حضور آنان صرفاً به نفع شیعیان باشد و کمکی به بنی‌عباس نشود. اگر چه با این کار تشکیلات شیعه بسیار گسترده و چشمگیرتر شد، ولی امام(ع) همچنان تقیه می‌کرد و دست به هیچ قیامی نزد؛ زیرا موقعیت قیام و بازپس گرفتن خلافت را از غاصبان مساعد نمی‌دید بنابراین سکوت کرد.(۲۱)

 

مخالفت با دروغ‌پردازان

پس از آنکه مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسی که وی (مأمون) و بسیاری دیگر از جمله فقهای درباری مانند «یحیی بن اکثم» حضور داشتند، یحیی به امام(ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: من از ابوبکر راضی هستم! از او بپرس که آیا او از من راضی است؟

امام(ع) فرمود: کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را که رسول خدا(ص) فرمود: کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق است، قبول کنید و آنچه مخالف با کتاب خدا و سنت است، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگاری ندارد؛ زیرا خداوند فرمود: «وَ لَقَد خَلَقنا الانسانَ و نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ به نفسُهُ و نَحنُ اَقرَبُ الیه مِن حَبلِ الورید؛(۲۲) ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیزی می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تر هستیم.» آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر(ص) بپرسید؟!(۲۳)

یحیی بن اکثم روایت دیگری را مطرح کرد و امام جواد(ع) قاطعانه آن را پاسخ داد.

 

مبارزه با تفکرات غلوآمیز

در هر دین و مذهبی ممکن است کسانی پیدا شوند که در بعضی از آموزه‌ها یا اصول آن، جایب گزافه‌گویی و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیت‌های دینی دچار غلوّ شوند. متأسفانه در میان شیعیان و یا به اسم شیعه گروهی بودند که دچار چنین انحرافی شدند و نسبت به ائمه طاهرین(ع) غلوّ می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای آن حضرات قائل به مقام اولوهیت بودند.

امام سجاد(ع) در سیره خود از غالیان تبرّی می‌جوید و می‌فرماید: «عده‌ای از شیعیان ما در دوستی با ما همان چیزی را می‌گویند که یهود در مورد عزیر(یکی از پیامبران) و نصارا در مورد عیسی بن مریم(ع) گفتند: نه آنان از ما هستند و نه ما از ایشان هستیم»(۲۴)

«محمدبن سنان» از جمله کسانی است که در محبت اهل بیت(ع) زیاده‌روی می‌کرد. او می‌گوید: روزی محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلی از جمله اختلافات شیعیان را مطرح می‌کردم امام(ع) فرمود: ای محمد! خداوند قبل از هر چیز نور محمد(ص) علی و فاطمه را خلق کرد، سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفرید و اطاعت اهل بیت(ع) را بر آنان واجب کرد و امور اینها را در اختیار اهل بیت(ع) قرار داد. بنابراین فقط آنان حق دارند چیزی را حلال یا حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است.

ای محمد! دین همین است. کسانی که جلوتر بروند و افراط نمایند، منحرف شده‌اند و راه را کج رفته‌اند و کسانی که عقب بمانند و تفریط کنند، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهی با اهل بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه را طی کنی.(۲۵)

 

طرد افراد ناصالح

یکی از خطراتی که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب را تهدید می‌کند، وجود اطرافیان ناصالح و نالایق است که به خاطر اغراض مادی، انحرافی و اعتقادی پیرامون بزرگان را می‌گیرند و بین آنان و مردم فاصله ایجاد می‌کنند و معمولاً راه‌های ارتباطی مردم را با آن رهبران قطع می‌کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیان‌های جبران‌ناپذیری جامعه را تهدید کند و مشکلات بسیاری را به بار می‌آورد.

در زمان امامت امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمی سن امام به خیال خود فکر می‌کردند که می‌توانند بر امور جامعه مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند آن حضرت این خطر را احساس و بدون هیچ اغماضی آنها را طرد کرد.

«ابوعمر جعفربن واقد» و «هاشم بن ابی هاشم» در زمره این افراد جای داشتند. امام محمدتقی(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنها را لعنت کند؛ زیرا به اسم ما از مردم اخّاذی می‌کنند و ما را وسیله دنیای خود قرار داده‌اند.»(۲۶)

 

آگاهی از توطئه سیاسی

پس از شهادت امام رضا(ع) در سال ۲۰۳ ه.ق، مأمون در سال ۲۰۴ به بغداد رفت و آنجا را مرکز خلافت خود قرار داد. وی در اولین فرصت نامه‌ای به امام جواد(ع) نوشت و ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. امام(ع) بر اساس مصلحت و شرایطی که ایجاب می‌کرد، به‌ناچار این دعوت را پذیرفت و مدینه را به قصد بغداد ترک کرد. هنگامی که به بغداد رسید، مورد احترام مأمون قرار گرفت و خلیفه آن حضرت را در یکی از خانه‌های مجاور خانه خودش اسکان داد و دخترش را به عقد ازدواج ایشان درآورد.(۲۷)تا با این کار امام جواد(ع) را تحت نظارت و کنترل داشته باشد و شیعیان را از خود راضی نگه دارد. آن حضرت توطئه سیاسی مأمون را می‌دانست ولی برای حفظ شیعیان صلاح دید که به ظاهر خود را به مأمون نزدیک کند. امام جواد(ع) در کنار همین سیاست توانست به منظور گسترش مکتب تشیع و تقویت فرهنگ شیعی از فرصت‌ها استفاده و شاگردان و نمایندگانی را تربیت کند.(۲۸)

 

شکست توطئه معتصم

معتصم عباسی و درباریانش از راه‌های تطمیع و تهدید وارد شدند تا امام جواد(ع) را تسلیم دربار کنند، ولی امام(ع) با کمال هوشیاری و صلابت در برابر آنان ایستاد. رژیم خونخوار معتصم اگر چه همه انقلابی‌ها و شورشیان علوی را سرکوب کرد، ولی هرگز نتوانست آن حضرت را در برابر خود به تعظیم وادارد.

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد. آنگاه دستور داد تا امام(ع) را نزدش آوردند و به ایشان گفت: تو می‌خواستی علیه حکومت من قیام مسلحانه کنی. حضرت جواد(ع) فرمود: به خدا سوگند که چنین اراده‌ای نکرده‌ام. معتصم گفت: من شاهد دارم و آن جماعت را احضار کرد و آنان به امام(ع) گفتند: ما نامه‌هایی از بعضی غلامان تو دریافت کرده‌ایم که مردم را با این نوشته‌ها به قیام دعوت کرده‌اند. امام محمدتقی(ع) در حالی که معتصم و همراهانش در ایوان دارالخلافه نشسته بودند دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! اگر این گروه بر من دروغ می‌بندند، همه آنان را به عذاب گرفتار کن! راوی می‌گوید: به ایوان نگاه کردم دیدم در حال لرزیدن است و معتصم سخت ترسیده است؛ لذا به محمد بن علی(ع) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص) از گفته خود پشیمانم و توبه کردم. از خداوند بخواه تا به ایوان آرامش دهد. در این هنگام امام جواد(ع) چنین دعا کرد: خدایا تو می‌دانی که اینها دشمنان تو و اهل بیت(ع) هستند. ایوان را آرام فرما. در این هنگام ایوان آرام گرفت.(۲۹)

 

شناخت افراد بیگانه

نهمین فروغ امامت همیشه با بصیرت و درایت مراقب بود که مبادا جاسوسی، خود را در سلک شیعیان راستینش جا بزند و باعث گرفتاری ‌شود؛ لذا آن حضرت آگاهانه کنترل دقیقی نسبت به این مسئله داشت. موسی بن جعفر رازی می‌گوید: با عده‌ای از شیعیان حقیقی برای جواب گرفتن سئوالات خود، به محضر امام جواد(ع) در بغداد شرفیاب شدیم. وقتی وارد شدیم امام(ع) بلافاصله به غلام خود دستور داد که یکی از افراد گروه ما را از محضرش خارج کند؛ بنابراین فرمود: فلانی بیگانه است و اینجا جای زرنگی و دو رنگی نیست. من می‌خواهم با دوستان و پیروان واقعی خود سخن بگویم.

آن مرد از جای خود برخاست و گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و محمد(ص) فرستاده اوست و علی(ع) پیشوای مؤمنان است و اینکه پدران تو امامان برحق هستند و به‌درستی که در این زمان حجت خدا هستی. آنگاه امام جواد(ع) فرمود: اکنون که یکرنگی پیشه کرده‌ای و از گمراهی بیرون آمدی و به حقیقت اقرار کردی بنشین و به سخنان من گوش بده.

موسی بن جعفر رازی گفت: وقتی خارج شدیم آن مرد به من گفت: مدت چهل سال بود که من زیدی مسلک بودم و به امامت زید اعتقاد داشتم و با شیعیان شما نیز دوست بودم و عقیده خود را پنهان می‌کردم. این موضوع را هیچ کس نمی‌دانست و چون محمدبن علی(ع) دانست و مرا شناخت، فهمیدم که حجت خدا بر روی زمین است و به حقانیت او اعتراف کردم.(۳۰)

نخبه‌پروری

زمامداران معاصر ائمه(ع) هر چند اجازه نمی‌دادند که آن بزرگواران برای مسائل آموزشی و تعلیم و تربیت افراد تشکیلات منسجم و منظمی ایجاد کنند، اما گفتار، رفتار و کردار با مردم و پاسخگویی به پرسش‌های سئوال‌کنندگان در زمینه‌های گوناگون بسیار آموزنده بود. درِ خانه آن برگزیدگان الهی همیشه بر روی دانش‌پژوهان و کمال‌جویان باز و محضر مبارکشان سرشار از فیض و برکت بود. هر کسی سئوالی داشت، می‌توانست مطرح کند و پاسخ قانع‌کننده‌ای از آنان بشنود و حتّی با ایشان به بحث و مناظره بپردازد.

برای امام محمدتقی(ع) از سوی دستگاه خلافت عباسی شرایطی فراهم شده بود که امکان تماس زیاد مردم با آن حضرت و بهره‌گیری از محضر پر فیضش مشکل بود.  با این حال گروه زیادی از شیفتگان و مجذوبین مکتب ولایت، توفیق درک محضر نورانی آن گرامی را پیدا کردند و از خرمن دانش ایشان خوشه‌ها چیدند و بسیاری از این تربیت یافتگان با مکتوب کردن علومی که از آن بزرگوار آموخته بودند،  خدمات شایانی به جامعه شیعه کردند. دانشمندان علم رجال و تراجم تعداد اصحاب و شاگردان امام جواد(ع) را یکصد و سیزده نفر ذکر کرده‌اند که بیست و شش نفر از آنان مجموعاً هفتاد و هشت اثر نوشته‌اند. یکی از آنان «علی‌بن‌مهزیار» است با تألیف سی و پنج اثر. دیگری «محمدبن‌ عبدالله‌بن‌ مهران» است با هفت اثر و سومی «معاویهًْ‌بن‌حکیم» با هفت اثر،(۳۱) یکی از اصحاب آن حضرت، حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که تعداد قابل توجهی حدیث از امام جواد(ع) نقل کرده است.(۳۲) از دیگر چهره‌های برجسته و درخشان از بین شاگردان و راویان آن بزرگوار می‌توان «احمدبن محمدبن نصر بزنطی»، «زکریا بن آدم» و «حسین بن سعید اهوازی» را نام برد که هر کدام در صحنه‌های علمی و فقهی وزنه‌ای خاص به شمار می‌رفتند.(۳۳)

 

تأیید قیام شهید فخ

یکی از بزرگ‌ترین قیام‌های علویان بر ضد حکومت ننگین بنی عباس، قیام «حسین‌بن علی» معروف به «شهید فخ» بود. این قیام در زمان حکومت چهارمین حکومت خلیفه عباسی (هادی عباسی) رخ داد و سندی بر ناحق بودن حکومت عباسیان قلمداد شد؛ به‌طوری که حماسه سایر نهضت‌های شیعی علیه خلفای عباسی را در خاطره‌ها تجدید کرد. شهید فخ و یاران قهرمانش در سرزمین فخ (نزدیک مکه) با سپاه هادی عباسی شجاعانه جنگیدند و عاشورای دیگری را در تاریخ اسلام به وجود آوردند.(۳۴)

امام جواد(ع) این قیام الهی انسانی را تأیید کرد و فرمود: «برای ما آل محمد(ص) بعد از واقعه کربلا قتلگاهی بزرگ‌تر از قتلگاه فخ نیست.»(۳۵)

ختام نوشتار

حضرت جوادالائمه(ع) در طول دوران پربرکت امامت خویش آگاهانه به مبارزه فرهنگی ادامه داد تا اینکه در آخر ماه ذی‌القعده به دستور معتصم عباسی توسط همسر بی‌وفایش (ام‌الفضل) با انگور زهرآلود مسموم شد.(۳۶) با مسموم شدن آن حضرت عقده دختر مأمون خالی نشد؛ لذا در را از پشت به روی امام(ع) بست و به کنیزان دستور داد هیاهو کنند تا کسی صدای امام جواد(ع) را نشنود.(۳۷) سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در قبرستان قریش بغداد (کاظمین فعلی) در کنار قبر جدش موسی‌بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد. اما در همان حال ام‌الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه افتاد حضرت به او فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ اکنون که مرا کشتی، گریه کردن سودی ندارد. این را بدان که به خاطر خیانتی که کردی، به چنان  دردی مبتلا می‌شوی که هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگدستی دچار می‌شوی که جبران‌ناپذیر باشد. بر اثر نفرین آن حضرت، ام‌الفضل به بیماری سختی گرفتار شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف کرد و به فقر و بدبختی افتاد و به بدترین وضع از دنیا رفت.(۳۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- برخی ولادت آن بزرگوار را در ماه رمضان سال ۱۹۵ ه.ق می‌دانند. نک: الارشاد، شیخ مفید، ص ۱۶٫

۲- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۰، ص ۱۵٫

۳- اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۴- سوره مریم، آیه ۱۲٫

۵- سوره یوسف، آیه ۲۲٫

۶- سوره قصص، آیه ۱۴٫

۷- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۴٫

۸- همان، ص ۳۸۴٫

۹- احقاق‌الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۲، ص ۶۲٫

۱۰- التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫

۱۱- سوره غاشیه، آیات ۲ – ۳٫

۱۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص ۴۹۰٫

۱۳- سوره قمر، آیه ۲۴٫

۱۴- همان، آیه ۲۵٫

۱۵- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، علی بن عیسی اربلی، ج۳، ص ۲۱۶٫

۱۶- سوره مائده، آیه ۳۳٫

۱۷- تفسیر عیاشی، محمدبن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۳۱۵٫

۱۸- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۵۶۰٫

۱۹ – تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، حسین جاسم، ترجمه سیدمحمدتقی آیت‌اللهی، ص ۷۹٫

۲۰- کشف‌الغمه فی المعرفهًْ الأئمه، ج ۳، ص ۱۳۸٫

۲۱- زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، جعفر مرتضی عاملی، ص ۱۷٫

۲۲- سوره ق، آیه ۱۶٫

۲۳- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۸۴٫

۲۴- اختیار معرفهًْ الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص ۱۰۲٫

۲۵- اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۱٫

۲۶- مأخذ قبل، ص ۵۴۹٫

۲۷- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۲، ص ۳۳٫

۲۸- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، ص۷۹٫

۲۹- بحارالانوار، ج ۵۰، ص۴۶٫

۳۰- سرمایه سخن، سیدمحمدباقر سبزواری، ج ۳، ص ۲۷۱٫

۳۱- نک: سیر حدیث در اسلام، سیداحمد میرخانی، صص ۲۷۸ – ۲۶۶٫

۳۲- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ص ۴۹۱٫

۳۳- اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۵٫

۳۴- پیشوایان نور، سیدمحمدرضا طباطبایی نسب، ص ۹۷۴٫

۳۵- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۶۵٫

۳۶- اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۲٫

۳۷- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۳۴ – ۲۳۳٫

۳۸- سوگندنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۳۲٫س

 

 

 

سوتیترها:

 

  1. امام محمدتقی(ع) در دوره‌ای امامت خویش را آغاز کرد که به‌رغم اقتدار شیعیان عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش‌های عقیدتی و درگیری‌های مختلف شده بود؛ لذا توانست با اتخاذ بهترین روش‌های آگاهانه از فرهنگ اصیل و ارزش‌های راستین اسلام به صورت شایسته پاسداری کند

امام جواد«ع» در طول آن سال‌های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت و آگاهی محروم بودند، موفق شد تا ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه‌ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت و ولایت را به قلّه رفیع هدایت برساند

۳٫

یکی از توطئه‌های معتصم عباسی تهمت، جوسازی و تحریک مردم علیه امام جواد(ع) بود؛ لذا برای رسیدن به این هدف شوم گروهی از وزیران و درباریان خود را خواست و به آنان گفت: به نفع من بر ضد محمد بن علی(ع) گواهی دهید و بنویسید که او تصمیم به قیام و شورش دارد

 

 

 

31آگوست/17

مناظرات امام هشتم(ع) در دفاع از اهل بیت(ع)

 

 

انگیزه مأمون از تشکیل مناظرات

پس از تحمیل ولایتعهدی توسط مأمون بر امام رضا«ع» در خراسان، به دستور مأمون و با حضور اکابر دانشمندان و علماء زمان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، جلسات گسترده بحث و مناظره برگزار می‌شدند.

پوشش ظاهری این مناظرات اثبات و تبیین مقام والای امام هشتم«ع» در رشته‌های علوم مختلف و معارف قرآنی بود؛ اما در باب اهداف پشت پرده مأمون از این کار احتمالات و اقوال فراوانی بیان شده‌اند، از جمله:

۱ـ گروهی بر این باورند که هدف مأمون این بود که به تصور خود مقام امام«ع» را در انظار مردم، مخصوصاً ایرانیان پایین آورد و مردم گمان کنند که حضرت رضا«ع» تنها با مسائل ساده قرآنی یا حدیثی آشنا و از فنون و علوم دیگر بی بهره است؛ چنان که خود مأمون بعد از اینکه دستور داد که سلیمان مروزی، عالم مشهور علم کلام با حضرت رضا«ع» مناظره کند، گفت: «هدف من چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی؛ چون می‌دانم تو در علم و مناظره توانا هستی.» (۱)

اباصلت نیز در این باره می‌گوید: «از آنجا که امام در میان مردم به علت فضائل و کمالات معنوی خود محبوبیت روزافزون ‌یافته بود، مأمون بر آن شد که علماء کلام را از هر نقطه از کشور فرا خواند تا در مباحثه، امام را عاجز کنند و بدین وسیله، مقام ایشان از نظر دانشمندان پایین بیاید و عامّه مردم نیز پی به کمبودهایش ببرند؛ ولی امام«ع» همه دشمنان خود از یهودی، مسیحی، زردشتی، برهمن، صابئی، منکر خدا و…را در بحث محکوم کرد.» (۲)

۲ـ شاید هم مأمون قصد داشته مقام والای امام هشتم«ع» را تنها به بُعد علمی منحصر کند و ایشان را تدریجاً از مسائل سیاسی کنار بزند و چنین نشان دهد که امام مردی عالم و پناهگاه امت اسلامی در مسائل علمی است، نه در مسائل سیاسی و به این ترتیب، شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند.

۳ـ مناظرات پوششی بوده است برای سرگرمی مردم و پوشیده ماندن نقاط ضعف حکومت مأمون.

۴ـ انگیزه دیگر مأمون این بود که به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی شود و مردم عشق او را به علم و دانش، آن هم در محیط ایران و اسلام آن روز باور کنند و از این طریق، گروهی را جذب دستگاه خود سازد. (۳)

به هر حال، مناظرات با هر انگیزه‌ای که برگزار ‌شدند، نتوانستند مأمون را به اهداف خود برسانند و برعکس، هر بار نتیجه به سود حضرت رضا و اهل‌بیت«ع» تمام ‌شد.

 

مناظرات مختلف

مناظرات حضرت رضا«ع» فراوان و متنوع‌اند که بخش مهمی از آنها را شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبارالرضا«ع» و مرحوم علامه مجلسی در جلد ۴۹ «بحارالانوار» و مرحوم طبرسی در جلد دوم «احتجاج» نقل کرده‌اند. همچنین در کتاب «مسند الامام الرضا«ع» جلد دوم نیز آمده است. اهم این مناظرات از این قرارند:

۱ـ مناظره با جاثلیق پیشوای بزرگ مسیحیان در زمان حضرت رضا«ع»؛

۲ـ مناظره با رأس الجالوت پیشوای یهودیان در آن زمان؛

۳ـ مناظره با هربز اکبر پیشوای زردشتیان؛

۴ـ مناظره با عمران صابئی مدافع مذهب صابئین که خود را پیرو حضرت یحیی«ع» می‌دانند؛

۵ـ مناظره با سلیمان مروزی مشهورترین عالم علم کلام در خطه خراسان؛

۶ـ مناظره با علی بن محمد بن جُهم ناصبی؛

۷ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره؛

۸ـ مناظره با جمعی از علما و خود مأمون. (۴)

تک تک مناظرات حضرت محتوای عمیق و عالی دارند و از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحث‌ها پربار و راهگشا و آموزنده‌اند. در این مقال، فقط به آن بخش از مناظرات حضرت اشاره می‌کنیم که به‌نوعی در دفاع از اهل‌بیت«ع» و اثبات حقانیت آنها هستند.

 

۱ـ جاثلیق ومناظره با امام«ع»

بخش اصلی و مهم این مناظره مربوط به اثبات نبوت پیامبر اکرم«ص» ست. در بخشی از آن می‌خوانیم:

«جاثلیق گفت: آری، می‌پذیرم که یوحنا از مسیح«ع»  نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده است. حضرت فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد «ص» و اهل بیتش و امتش در آنهاست برای تو تلاوت کند، آیا ایمان به او می‌آوری؟» جاثلیق گفت: بسیار خوب.

حضرت به نسطاس رومی فرمودند: آیا سِفر سوم انجیل را حفظ هستی؟ گفت: بلی، حفظ هستم. سپس حضرت به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کردند و فرمودند: آیا تو هم انجیل می‌خوانی؟ گفت: آری. فرمودند: سفر سوم را برگیر! اگر در آن ذکری از محمد«ص» و اهل بیتش بود، به نفع من شهادت بده و اگر نه، شهادت نده!

سپس امام«ع» سِفْر سوم را قرائت کردند تا به نام پیامبر«ص» رسیدند. آن‌گاه متوقف شدند و رو به جاثلیق کردند و فرمودند: ‌ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش می‌خوانم. آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟ جاثلیق گفت: آری. پس حضرت نام پیامبر و اهل‌بیت«ع» و امتش را برای او تلاوت کردند و سپس فرمودند: ‌ای نصرانی! چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است، انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.»(۵)

در جملات فوق،  حضرت رضا«ع» در کنار اثبات حقانیت نبوت پیامبر اکرم«ص»، امامت و وصایت امامان و اهل بیت عصمت«ع» را نیز به اثبات رسانده‌اند.

۲ـ گفت‌وگو با یحیی بن ضحاک سمرقندی

روزی مأمون گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام رضا«ع» مناظره کنند. حضرت فرمودند: «شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هر چه را که او گفت، ملتزم باشید.» همه رضایت دادند که یحیی بن ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود. آن‌گاه حضرت رو کردند به مأمون و فرمودند: «یحیی باید از پیشوایان خود برای من خبر دهد که آیا آنها نسبت به خودشان دروغ گفتند یا راست گفتند؟ پس اگر اعتقاد او این است که آنها نسبت‌های دروغ به خود داده‌اند، کذاب هستند و در نتیجه، لیاقت امامت [و خلافت] را ندارند و اگر عقیده‌اش این است که آنها هر چه نسبت به خود گفته‌اند، راست گفته‌اند، پس اوّلی از آنها (ابوبکر) گفت: «اَقیلُونی وَلِیتَکُمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکُمْ؛ خلافت را از من پس بگیرید [و مرا معاف دارید! ولی و خلیفه شما شدم،] در حالی که بهترین شما نیستم.» و دومی (عمر) گفت: «کانَتْ بَیعَهُ اَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً وَقَی اللَّهُ شَرَّها فَمَنْ عادَ لِمِثْلِها فَاقْتُلُوهُ؛ بیعت ابی‌بکر فتنه‌ای بود که خدا شرّش را حفظ کند. پس اگر کسی دوباره چنان بیعتی انجام دهد، او را بکشید!»

«… و کسی که قتلش واجب است، چگونه عهد [و توصّیه] او برای غیرش (انتخاب عمر) پذیرفته می‌شود، در حالی که خود او گفت برای من شیطان گمراه‌کننده‌ای است. پس هرگاه به من مایل شد، مرا نگه دارید! و اگر خطا کردم، ارشادم کنید!» پس اگر راست می‌گویند، امام و پیشوا نیستند و اگر دروغ می‌گویند، یحیی چه جوابی دارد! (۶)

 

مناظره با جمعی از علماء عراق و خراسان

گروهی از علمای عراق و خراسان به امر مأمون در جلسه‌ای گرد هم آمدند. از امام رضا«ع» نیز دعوت به عمل آمد. وقتی حضرت در آن مجلس حضور یافتند، مأمون رو به حاضران در مجلس کرد و گفت: «از معنای این آیه به من خبر دهید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا(۷): سپس این کتاب را به آن بندگانمان که آنها را برگزیده بودیم، به میراث دادیم.» علما در جواب گفتند: «منظور خداوند، همه امت [اسلامی] است.»

مأمون رو به امام رضا«ع» کرد و پرسید: « شما [در این باره] چه می‌گویید؟» حضرت فرمودند: «آن گونه که علما گفتند، نمی‌گویم، بلکه می‌گویم: «اَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَ بِذَلِکَ الْعِتْرَهَ الطَّاهِرَهَ: منظور خدای تبارک و تعالی از این [کلمه اصطفینا] عترت پاک [رسول خدا] است.»

مأمون گفت: «چگونه منظور خداوند عترت است، نه مابقی امت؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «اگر خداوند هم امت را قصد کرده بود، پس همه امت باید در بهشت باشند؛ چون [در ادامه آیه] همه را اهل بهشت قرار داده، می‌فرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَهَا؛(۸): بهشت‌های همیشگی که داخل آن می‌شوند.» [یقیناً همه امت اسلامی اهل بهشت نیستند،] پس وراثت مخصوص عترت پاک است، نه دیگران.

 

عصمت عترت«ع»

آن‌گاه حضرت رضا«ع» فرمودند: «آنان همان کسانی هستند که خداوند در قرآن توصیف‌شان کرده و فرموده: «اِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»؛(۹) «همانا خداوند می‌خواهد که آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» و آنان همان کسانی‌اند که رسول خدا «ص» فرمودند: «به‌درستی که من دو چیز گرانبها، کتاب خدا و عترتم (اهل‌بیتم) را میان شما به جای می‌گذارم. هیچ گاه از یکدیگر جدا نشوند تا اینکه در حوض [کوثر] بر من وارد شوند. ببینید که پس از من با آن دو چگونه برخورد می‌کنید.»یا أَیهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ؛ (۱۰) ‌ای مردم! به آنان چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنان از شما داناترند.»

 

 آل کیست؟

در ادامه مناظره، علما پرسیدند:‌ «ای اباالحسن! آیا «عترت» همان «آل» است یا غیر آن؟ حضرت رضا«ع» فرمودند: آنان همان آل هستند [نه غیر آن] .» علما گفتند: «این رسول خداست«ص» که از ایشان روایت شده که فرمودند: «اُمَّتِی آلِی؛ امت من آل من هستند.»

حضرت فرمودند: [هرگز مراد از آل، امت نمی‌تواند باشد. دلیل آن این است که] از شما می‌پرسم: آیا صدقه بر آل محمد«ص» حرام است [یا نه] ؟ گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امّت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق میان آل و امت است. لذا نمی‌شود گفت آل یعنی امت. آن‌گاه فرمودند: «وای بر شما به کجا می‌روید؟»(۱۱)

 

فضائل عترت در قرآن

حضرت رضا«ع» هر چند در محاصره مأمون و دستگاه او قرار داشتند، ولی هر جا فرصت می‌یافتند برتری و حقانیت اهل‌بیت«ع» را از طریق قرآن به اثبات می‌رساندند تا مخالفان نیز وادار به پذیرش شوند.

در ادامه مناظره پیش گفته می‌خوانیم:

مأمون گفت: «آیا خداوند عترت را در قرآن بر مردمان دیگر برتری داده است؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «انَّ اللَّهَ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ فَضَّلَ الْعِتْرَهَ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ؛ [بلی] به‌درستی که خداوند عزیز و قهّار عترت را در آیات محکم کتابش بر دیگر مردمان برتری داده است.» مأمون گفت: «[این برتری دادن] در کجای کتاب خداست؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در سخن خدای متعال که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُرِّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ(۱۲): به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است و فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند.»(۱۳)

سخن حضرت اشاره به این است که عترت همان ذریه و فرزندان برگزیده ابراهیم«ع» هستند که بر دیگران برتری داده شده‌اند. آیات دیگری نیز در برتری اهل بیت«ع» آمده است؛ چنان که حضرت در ادامه می‌فرماید:

و خداوند در جای دیگر فرمود: «اَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکاً عَظیماً(۱۴): یا اینکه نسبت به مردم (اهل‌بیت) برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده، رشک می‌ورزند. در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان مُلکی عظیم بخشیدیم.»

منظور از «الناس» پیامبر اکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» هستند. در تفسیر صافی روایات متعددی به این مضمون نقل شده است.(۱۵) زمخشری نیز گفته منظور از «الناس» پیامبر اکرم«ص» و مؤمنان (۱۶) و البته مؤمنان دارای فضیلت، همان اهل‌بیت«ع» هستند. حضرت در ادامه می‌فرمایند:

«آن‌گاه خداوند در قرآن روی سخن را به مؤمنان دیگر باز گردانده، دستور داده است که از اهل‌بیت«ع» اطاعت کنند؛ لذا می‌فرماید: «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُم(۱۷): ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحب امر از خود را [نیز] اطاعت کنید!» مقصود [از دو آیه پیش گفته] کسانی هستند که کتاب [خدا] و حکمت را به ارث برده‌اند (اهل‌بیت«ع») و به خاطر این دو میراث به آنان رشک و حسد برده می‌شود. و [در آیه دوّم] اطاعت از برگزیدگان منظور است.»(۱۸)

در ذیل آیه فوق، روایات فراوانی وارد شده‌اند که منظور از صاحبان امر اهل‌بیت«ع» هستند، از جمله امام صادق«ع» فرمودند: « آیه «اَطیعُوا اللَّهَ» در باره علی‌بن‌ابی‌طالب و حسن و حسین«ع» وارد شده است. پس گفته شد: «مردم می‌گویند چرا خداوند در کتابش (قرآن) نام علی و اهل‌بیت«ع» را نبرده است؟» حضرت صادق«ع» فرمودند: «به آنها بگویید خداوند نماز را نازل [و واجب] فرمود، ولی [در قرآن] نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت بخوانید تا اینکه پیامبر اکرم«ص» نماز را برای آنها تفسیر [و تعداد رکعات را بیان] کردند. [آیه] زکات را بر پیغمبر«ص» نازل کرد، ولی نفرمود از هر چهل درهم، یک درهم پرداخت کنید تا اینکه رسول خدا«ص» برای مردم تفسیر کردند. و حج را واجب کرد، ولی نفرمود هفت بار طواف کنید تا اینکه رسول خدا «ص» بیان کردند. همین طور آیه «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ» درباره علی و حسن و حسین«ع» نازل شد. پس رسول خدا «ص» در باره علی«ع» فرمودند: هر کسی که من مولا و سرپرست او هستم، علی مولای اوست و فرمودند شما را به کتاب خدا و اهل‌بیتم سفارش می‌کنم… و قرآن برای تأیید پیامبر اکرم«ص» آیه تطهیر را در باره علی و حسن و حسین و فاطمه«ع» نازل فرمود.»(۱۹)

 

معنای اصطفاء در قرآن

علما در ادامه مناظره پرسیدند: «آیا خدای متعال «اصطفاء» (برگزیدگی) را در قرآن تفسیر فرموده است؟» امام رضا«ع» فرمودند: «قرآن برگزیدگی [و اصطفاء] را به غیر از باطن [آیات] در ظاهر [قرآن] نیز در دوازده جا تفسیر کرده است:(۲۰)

 

  1. آیه تطهیر

«اِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(۲۱): همانا خداوند اراده کرد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] ببرد و شما را پاک و پاکیزه گرداند» و این فضیلت عصمت نشانه انتخاب و مصطفی بودن اهل بیت«ع» است.

 

  1. آیه مباهله

«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(۲۲): بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و نفوس ما و نفوس شما را دعوت کنیم. آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

خداوند در آیه فوق پاکان را از دیگران ممتاز ساخته و به پیامبر دستور داده آنها را برای مباهله بیاورد. پیامبر اکرم«ص» علی و حسن و حسین و فاطمه«ع» را آورد و آنان را همپای خویش قرار داد. آن‌گاه حضرت رضا«ع» فرمودند:

«آیا معنای سخن خدا: «اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُم» را می‌دانید؟»

علمای حاضر در مجلس مأمون گفتند: «مقصود از آن خود پیامبر«ص» بوده است.» حضرت فرمودند: «اشتباه گفتید. مسلماً تنها علی«ع» را قصد کرده است. از چیزهایی که دلالت بر این مطلب می‌کند، سخن پیامبر است که در مورد طائفه «بنُو ولیعه» فرمودند: باید [به کارهای زشت خود] پایان دهند وگرنه مردی همچون خودم را به سوی ایشان می‌فرستم (علی«ع») و این امتیازی است که هیچ کس به آن پیشی نگرفته و برتری‌ای است که هیچ بشری به آن راه نیافته و شرافتی است که هیچ آفریده‌ای به آن سبقت نگرفته است؛ زیرا پیامبر«ص» جان علی«ع» را همانند جان خویش قرار داد.»(۲۳)

علمای عامّه از جمله زمخشری به این مسئله اعتراف دارند که آیه مباهله قوی‌ترین دلیل بر برتری اصحاب کساء«ع» است.(۲۴)

 

  1. باز ماندن درِ خانه اهل‌بیت«ع» به مسجد پیامبر«ص»

امام چهارم«ع» فرمودند: پیامبر«ص» همه مردم را از مسجدشان بیرون کردند [و در خانه‌های آنها را به مسجد بستند]، جز عترت [خویش] را [که در خانه آنها را به سوی مسجد باز گذاشتند]. مردم زبان به شکایت گشودند و عبّاس [عموی پیامبر] شِکوه کرد و گفت: ‌ای رسول خدا! [در خانه] علی را باقی گذاشتی و [در خانه‌های دیگر را بستی و] ما را بیرون کردی؟ پیامبر«ص» فرمودند: «من او را باقی نگذاشتم و شما را بیرون نکردم، بلکه خدا او را [در مسجد] باقی گذاشت و شما را بیرون کرد.»

و این قضیه آشکارکننده این سخن پیامبر«ص» به علی«ع» است که فرمودند: «منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون«ع» نسبت به موسی«ع» است.»

علما پرسیدند: «این در کجای قرآن آمده است؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در این مورد، آیه‌ای از قرآن را برای شما می‌خوانم که شاهد این ادعاست و آن این است: «وَ اَوْحَینا اِلی مُوسی وَ اَخیهِ اَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیوتاً وَ اجْعَلُوا بُیوتَکُمْ قِبْلَهً(۲۵): و به موسی و برادرش وحی کردیم که شما دو تن برای قوم خود در مصر خانه‌هایی را ترتیب دهید و سراهایتان را رو به روی هم قرار دهید!»

در این آیه شأن و مقام هارون«ع» نسبت به موسی«ع» و همچنین شأن و مقام علی«ع» نسبت به رسول خدا «ص» [با توجّه به حدیث منزلت بیان شده] است.

علماء گفتند: «این شرح و بیان جز در نزد شما جماعت خانواده رسول خدا«ص» یافت نشود.» حضرت رضا«ع» فرمودند: و چه کسی این [فضیلت] را برای ما انکار می‌کند و حال آنکه رسول خدا «ص» فرمودند: «من شهر دانشم و علی در آن.» پس هر که بخواهد وارد شهر دانش شود، باید از در آن وارد شود.(۲۶)

 

  1. آیه ذوی القربی

سخن خداست که فرمود: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ (۲۷): و حق خویشاوندان را بده!» این امتیازی است که خدای عزیز و قهار، ایشان را به آن اختصاص داده و آنان را بر امّت برگزیده است. وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا «ص» فرمودند: «فاطمه را نزد من بخوانید!» فاطمه«ع» را دعوت کردند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «‌ای فاطمه! به‌درستی که فدک با اسب‌سواران و شترسواران سپاه [و خلاصه با جنگ] به دست نیامده، بلکه آن مختص من است، نه مسلمانان. به خاطر فرمان خداوند آن را برای تو قرار دادم. آن را برای خودت و فرزندانت نگه دار.»(۲۸)

 

  1. آیه مودّت

خدای عزیز فرمود: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی(۲۹): بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما درخواست ندارم، جز دوستی در باره خویشاوندان [و اهل‌بیتم].» این امتیاز مختص پیامبر«ص» و آل اوست، نه باقی انبیاء و آلشان.خداوند دوستی اهل‌بیت«ع» را واجب کرد؛ چون می‌دانست آنها هیچ‌‌گاه از دین سر بر نمی‌تابند و هیچ‌گاه به گمراهی باز نمی‌گردند و [نکته] دیگر اینکه اگر مردی دوستدار مردی باشد، ولی یکی از خانواده او را دشمن بدارد، دلش [در دوستی او] سالم و صاف نخواهد ماند. پس هر کس به این دستور عمل کند و با رسول خدا «ص» و خانواده ایشان دوست باشد، رسول خدا «ص» نمی‌توانند او را دشمن بدارند و هر کس دوستی اهل‌بیت«ع» را ترک کند و به آن عمل نکند و خانواده پیامبر«ص» را دشمن بدارد، بر رسول خدا «ص» لازم است که او را دشمن بدارند؛ زیرا او واجبی از واجبات خدا را ترک کرده است.

آن‌گاه که این آیه نازل شد، رسول خدا «ص» در میان اصحابشان ایستادند و خدا را سپاس گفتند و ستودند. سپس فرمودند: ‌«ای مردم! به‌راستی خداوند بر شما عملی را واجب کرده است. آیا به آن عمل می‌کنید؟» کسی به ایشان پاسخ نداد. روز دوّم در میان آنان ایستادند و سخن روز قبل را تکرار کردند. باز کسی به ایشان پاسخ نداد. روز سوم در میان آنان ایستادند و فرمودند:‌ «ای مردم! به‌راستی خداوند عملی را بر شما واجب کرده است. آیا به آن عمل می‌کنید؟» باز کسی پاسخ ایشان را نداد.  سپس فرمودند: «‌ای مردم! متوجّه باشید آن [عمل واجب] در مورد طلا و نقره و خوردنی و پوشیدنی [و خلاصه در باره درخواست مال] نیست.» مردم گفتند: «پس در این صورت، آن را بیان کنید.» حضرت این آیه (پیش گفته) را تلاوت فرمودند. [مردم] گفتند: «اگر این باشد، آری، عمل می‌کنیم.»؛ ولی بیشتر آنان وفا نکردند.(۳۰)

 

  1. آیه صلوات

خداوند می‌فرماید: «اِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما (۳۱): خداوند و فرشتگانش بر پیامبر«ص» درود می‌فرستند. ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید. بر او درود بفرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم باشید.»

و سلام و درود کامل آن است که بر آل او نیز سلام و درود فرستاده شود.

مأمون گفت: «این چیزی است که در آن هیچ‌گونه اختلافی نیست، بلکه اتفاق نظر هست. آیا در نزد شما در مورد «آل» چیزی واضح‌تر از این در قرآن وجود دارد؟»

 

  1. سلام بر اهل‌بیت«ع»

حضرت فرمودند: «شما را از سخن خداوند آگاه می‌سازم که فرمود: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ عَلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ(۳۲): یس، سوگند به قرآن حکمت آموز که قطعاً تو از فرستادگان بر راه راست هستی.» مقصود از «یس» چیست؟» علما گفتند: «[مقصود از] یس محمد«ص» است و در این سخن تردیدی نیست.» حضرت فرمودند: «خداوند به محمد«ص» و آلش با این [آیه و آیات دیگر] فضیلتی بخشیده است که هیچ کس با اندیشیدن [نیز] به کُنْه آن نرسد و آن این است که خداوند متعال بر هیچ کس سلام نفرستاده، مگر بر پیامبران الهی مانند نوح«ع»،(۳۳) ابراهیم«ع»،(۳۴) موسی«ع» و هارون«ع»(۳۵) و نفرموده سلام بر آل نوح«ع» و یا آل ابراهیم«ع». تنها در مورد آل پیامبر اکرم«ص» فرمود «سَلامٌ عَلی إِل یاسینَ»؛(۳۶) یعنی سلام بر آل محمد«ص».»(۳۷)

امام«ع» در ادامه به آیات خمس و غنیمت،(۳۸) اطاعت از صاحبان امر،(۳۹) ولایت،(۴۰) اهل الذکر،(۴۱) امر به نماز اهل‌بیت(۴۲) و… استناد می‌کنند که دلیل بر برتری اهل‌بیت«ع» و برگزیدگی آنان است.(۴۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱) عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۷۹؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، المکتبه الاسلامیه، ج ۴۹، ص ۱۷۷؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم، مؤسسه امام صادق«ع» ، ص ۵۱۲٫

۲) عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۳۹؛ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۹۰؛ سیره پیشوایان، ص ۵۱۳٫

۳) سیره پیشوایان، صص ۵۱۳ – ۵۱۵، با تلخیص و تغییر.

۴) این مناظره در «تحف العقول» آمده است.

۵) الاحتجاج، طبرسی، ج ۲، صص ۴۰۵ – ۴۰۶٫

۶) همان، صص ۴۵۶ – ۴۵۷٫

۷) فاطر، ۳۲٫

۸) همان، ۳۳٫

۹) احزاب، ۳۳٫

۱۰) همان.

۱۱) تحف العقول، ابومحمد حرانی، انتشارات آل علی، چاپ اول، ۱۳۸۲، صص ۷۷۴ – ۷۷۶٫

۱۲) آل عمران، ۳۳ و ۳۴٫

۱۳) تحف العقول، ص ۷۷۶٫

۱۴) نساء، ۵۴٫

۱۵) تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۱، ص ۴۶۰٫

۱۶) الکشاف، زمخشری، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ ق، ج ۱، ص ۵۲۳٫

۱۷) نساء، ۵۹٫

۱۸) تحف العقول، صص ۷۷۶ – ۷۷۸٫

۱۹) تفسیر صافی، ج ۱، صص ۴۶۲ – ۴۶۳٫

۲۰) از اینجا به بعد به جهت اختصار، آیات مورد استناد امام رضا«ع» با توضیح خلاصه شده، بیان می‌شود.

۲۱) احزاب، ۳۳٫

۲۲) آل عمران، ۶۱٫

۲۳) تحف العقول، ص ۷۷۸٫

۲۴) الکشاف، ص ۳۷۰٫

۲۵) یونس، ۸۷٫

۲۶) تحف العقول، ص ۷۸۰٫

۲۷) اسراء، ۲۶٫

۲۸) تحف العقول، ص ۷۸۰٫

۲۹) شوری، ۲۳٫

۳۰) تحف العقول، ص ۷۸۴٫

۳۱) احزاب، ۵۶٫

۳۲) یس، ۱ – ۴٫

۳۳) صافات، ۷۹٫

۳۴) همان، ۱۰۳٫

۳۵) همان، ۱۲۰٫

۳۶) همان، ۱۳۰٫

۳۷) تحف العقول، ص ۷۸۸٫

۳۸) انفال، ۴۱٫

۳۹) نساء، ۵۹٫

۴۰) مائده، ۵۵٫

۴۱) نحل، ۴۳٫

۴۲) طه، ۱۳۲٫

۴۳) ر.ک: تحف العقول، صص ۷۸۸ – ۷۹۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پس از تحمیل ولایتعهدی توسط مأمون بر امام رضا«ع» در خراسان، به دستور مأمون و با حضور اکابر دانشمندان و علماء زمان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، جلسات گسترده بحث و مناظره برگزار می‌شدند.

پوشش ظاهری این مناظرات اثبات و تبیین مقام والای امام هشتم«ع» در رشته‌های علوم مختلف و معارف قرآنی بود؛ اما مأمون در پشت پرده اهداف دیگری را دنبال می‌کرد.

 

۲٫

امام چهارم«ع» فرمودند: پیامبر«ص» همه مردم را از مسجدشان بیرون کردند [و در خانه‌های آنها را به مسجد بستند]، جز عترت [خویش]. مردم زبان به شکایت گشودند و عبّاس [عموی پیامبر] شِکوه کرد. پیامبر«ص» فرمودند: «من آنها را باقی نگذاشتم و شما را بیرون نکردم، بلکه خدا انها را [در مسجد] باقی گذاشت و شما را بیرون کرد.»

 

۳٫

 

حضرت رضا«ع» فرمودند: «از شما می‌پرسم: آیا صدقه بر آل محمد«ص» حرام است [یا نه]» ؟ گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امّت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق میان آل و امت است

 

۴٫

 

پس هر کس با رسول خدا «ص» و خانواده ایشان دوست باشد، رسول خدا «ص» نمی‌توانند او را دشمن بدارند و هر کس دوستی اهل‌بیت«ع» را ترک کند و به آن عمل نکند و خانواده پیامبر«ص» را دشمن بدارد، بر رسول خدا «ص» لازم است که او را دشمن بدارند؛ زیرا او واجبی از واجبات خدا را ترک کرده است

 

 

 

30آگوست/17

سیاست تا دیانت

 

عادت به بی حجابی

با توجه به عادی شدن بی‌حجابی در جامعه در سال‌های اخیر و رونق جدی بازار برهنگی و بدن‌نمایی در میان بسیاری از زنان و دختران مملکت، هنوز افرادی یافت می‌شوند که نتوانسته‌اند با این واقعیت اجتماعی کنار بیایند و آن را به رسمیت بشناسند و به آن عادت کنند. این جماعت خیال می‌کنند چون اسم مملکت جمهوری اسلامی است لذا باید احکام اسلامی مانند حجاب در آن لازم الاجرا و ساری و جاری باشد فلذا بابت عادی شدن بی‌حجابی در مملکت مدام در حال غر زدن و گلایه از مسئولین امر هستند و نه تنها اوقات مسئولان عزیز که زندگی را به کام خود و اطرافیان‌شان تلخ و زهر می‌کنند. برای حل این معضل، روش‌های مختلف عادت کردن به بی‌حجابی، به صورت رایگان خدمت عزیزان حساس به این پدیده تقدیم می‌شود:

الف) عادت به بی‌حجابی به شیوه ناجا: اگر از چشم فرماندهان عالیه ناجا و پرسنل زحمت‌کش اداره امنیت اخلاقی نیروی انتظامی به این پدیده نگاه کنید وضع حجاب و رعایت آن در کشور را خوب خواهید دید و مشکلی بی‌حجابی به چشم‌تان نخواهد آمد که لازم باشد به آن عادت کنید.

ب) عادت به بی‌حجابی به شیوه مسئولان متدین: ای آقا! مملکت هزار مشکل بزرگ و عظیم دارد آن وقت شما گیر دادی به چند نخ موی فلان خانم که از زیر روسری بیرون افتاده؟ مشکل شما اینه که از مشکلات کشور خبر نداری! برادرِ من نگاهت رو بزرگ کن! نباید شعاع دیدت تا نوک دماغت باشه!

ج) عادت به بی‌حجابی به روش مسئولان سابقاً انقلابی و فعلاً نوگرا: اشکال شما افراطی‌ها اینه که می‌خواهید مردم رو به زور به بهشت ببرید! خوب شاید مردم بخوان بهشت رو تو همین دنیا تجربه کنن! به شما چه ربطی داره! شمایی که تو این دنیا ظرفیت و تحمل دیدن چند تا خانم خوشگل رو ندارید چه جوری می‌خواهد تو بهشت با حوری‌ها سرو کله بزنید؟ اصلاً مشکل شما اینه که با زیبایی مشکل دارید! همش دیدن ماتم و سیاهی و مصیبت؟ یه ذره هم چشم‌تون رو به دیدن زیبایی عادت بدید! ما که عادت کردیم از زیبایی لذت ببریم!

د) عادت به شیوه مسئولان غرب گرا: اشکال شما متحجرها اینه که دنیا رو ندیدید! اگه سرتون رو از لاک‌تون بیرون بیارید و دنیا رو ببینید از این که این‌قدر حقیر به مسائل نگاه می‌کنید شرمنده میشید! بابا امارات و افغانستان هم از ما جلو زدن و پیشرفت کردن، اونوقت شما نشستید مثل طالبان و داعش به لباس زن مردم گیر می‌دید؟ اگه شما هم مث ما دنیا رو دیده بودید و تو  اروپا و امریکا زندگی کرده بودید و مزه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر رو چشیده بودید  از این حرف‌های قرون وسطایی نمی زدید!  شما طالبانهای وطنی کی می خواید احترام به آزادیهای فردی و عدم دخالت در حوزه شخصی رو یاد بگیرید؟ اگه برید خارج، حتی همین ترکیه و ارمنستان دم دستمون اونوقت می فهمید که زنهای ایرانی چقدر هم با حجابن!

و) عادت به روش مومنان عارف مسلک و خوش‌بین: برادرِ من! اگه به گناهان خودت فکر کنی دیگه گناه بقیه به چشمت نمیاد! سعی کن همیشه گناهانت رو جلوی چشمت بیاری ، اونوقت دیگه متوجه بی‌حجابی نمی‌شی! امتحان کن! ما که سال‌هاست با این روش نگاه کردیم و متوجه چیزی به نام بی‌حجابی نشدیم!

ط) عادت به شیوه متولیان فرهنگ و ارشاد و صدا وسیما: چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید! اصولاً زیبا بودن و زیبا شدن با ذات هنر و هنرمندان آمیخته است و این مایه مباهات است که زنان و دختران جامعه ما این‌قدر به زیبایی و آرایش و زیبا ظاهر شدن در جامعه اهمیت می‌دهند! این افرادی که شما بی‌حجاب می‌نامید در واقع هنرمندانی هستند که می‌خواهند جامعه ما را به دیدن زیبایی و لذت بردن از آن سوق بدهند و متاسفیم که هنوز در جامعه افرادی مانند شما یافت می‌شوند که چشم دیدن هنر و زیبایی را ندارند! اگر شما هم  مثل ما روزی چند فیلم هالیوودی بدون سانسور تماشا می‌کردید آن وقت مملکت از این تنگ نظری‌ها عبور کرده بود!

 

محرمانه‌ها

مهم نیست که “قراردادهای نفتی با بیگانگان” و ” متن توافق هسته‌ای ژنو” و “ماجرای تقدیم چند هزار میلیارد تومان گاز رایگان به ترکیه” و ” عاقبت قرارداد کرسنت” و ” میزان حقوق و اموال اعضای کابینه” و ” فهرست افراد ذینفع در تخفیف‌های چند هزار میلیارد تومانی فروش نفت در دولت یازدهم” و ” هویت مقصر اصلی در اختلاس دوازده هزار میلیاردی از صندوق ذخیره فرهنگیان” ‌و “دلایل اصرار وزیر نفت به واگذاری میادین نفتی به شرکت‌های غربی برای مدت‌های طولانی” و ” آمار حقیقی بیکاران کشور” و ” نرخ حقیقی تورم و رکود” و صدها مطلب مشابه محرمانه است و مردم حق اطلاع از آن را ندارند، بلکه مهم این است که ریاست محترم جمهور در سند حقوق شهروندی، حق برخورداری شهروندان از اطلاعات را به رسمیت شناخته و تاکید کرده‌اند “دانستن حق قطعی مردم است”!

*تبصره نخست: بر اساس تحقیقات مشترک موسسه پژوهش‌های اعتدالی نیاوران و بنیاد علوم بنیادی باران و کولاک (وابسته به انستیتو خاتم نیویورکر) هرچه میزان دانسته‌های شهروندان از حقایق و پشت پرده‌های موارد فوق افزایش یابد، نرخ ابتلای آنها به ثقل سرد‌، شقاقلوس مزمن، کچلی مزمن لنفاوی و قولنج حاد کبدی سه و نیم برابر خواهد شد! لذا تدبیر مشترک ریاست جمهور و وزرای محترم بهداشت و نفت و معاونت حفاظت از گونه‌های کمیاب سازمان حفاظت از ابتکار در محیط زیست بر این قرار گرفت که برای تداوم سلامتی شهروندان و پیشگیری از ابتلای آنها به بیماری‌های فوق‌الذکر انتشار حتی یک خط اطلاعات در خصوص پرونده‌های مذکور ممنوع و افراد متخلف به جهنم اعزام شوند.

**…تبصره دوم:

(محرمانه است)!

*** تبصره سوم: اصولا بهتر است آدم معتدل و غیر افراطی به جای دانستن این معلومات مضر و خانمان‌سوز  برود و دانسته‌های خود را درباره مسائل مهم و عقلانی مانند روند درمان سلطان آواز ایران، علت علاقه باران کوثری به بنیاد باران، تناسب رنگ لباس و محاسن مقامات عالیه اصلاحات، دیدگاه‌های تاج‌زاده درباره لزوم آزادی بی‌حجابی در ایران و بیوگرافی نوه‌های وندی شرمن و عراقچی افزایش بدهد.

 

 

خوش به‌حال ارمنی‌ها

به دنبال ابراز نگرانی برخی از هموطنان ارمنی در خصوص بی‌حرمتی دو فیلم ایرانیِ در حال اکران در سینماهای کشور به مسیحیت و مقدسات آن، مسئولان وزارت ارشاد و کمیسیون فرهنگی مجلس قول دادند موارد مذکور در اولین فرصت بررسی و در صورت وجود هرگونه اهانت یا بی‌احترامی به مسیحیت در فیلم‌های فوق‌الذکر، نمایش آنها متوقف شود.

* خوش به‌حال اقلیت ارمنی! همین که نگران اهانت فیلم‌های در حال اکران به مقدسات‌شان شدند کلیه مسئولان مربوطه برای رفع نگرانی آنها بسیج می‌شوند! ما که مسلمانیم و اکثریت، اگر اهانت آشکار به مقدسات‌مان را هم در فیلم‌های مورد تایید وزارت ارشاد ببینیم حق اعتراض نداریم چون به محض اعتراض  باید هزار فحش و ناسزا مثل دلواپسان ضد فرهنگ، افراطیون هنر نشناس، مخالفان آزادی بیان و اندیشه، حامیان دیکتاتوری و طالبانیسم، داعشی‌های وطنی و… را تحمل کنیم و سپس خود و هویت و اعتراض‌مان از جانب مسئولان ارشاد محکوم شده و مورد انزجار واقع شود و در نهایت زمان اکران فیلم‌های مورد اعتراض ما تمدید شده و در نزدیک‌ترین جشنواره فیلم از این فیلم‌ها و سازندگان‌شان تقدیر به عمل خواهد آمد!

 

سیب و گلابی برجام

مدت‌های مدیدی است که خلایق منتظرند تا درخت برجام میوه داده و با سیب و گلابی‌اش دهان مردم را شیرین و مشکلات آنها را حل و فصل کند، لکن تا زمان تحریر این مختصر هرچه غور و تفحص شده، خبری از سیب و گلابی در لابلای شاخ و برگ درخت برجام نبوده است. اما این درخت میوه‌های الوان دیگری به بار آورده که نه تنها دست کمی از سیب و گلابی ندارند بلکه به نوعی روی دست سیب و گلابی بلند شده‌اند، مثلاً پیاز برجام، این میوه تا قبل از ثمر دادن برجام اصولاً میوه حساب نمی‌شد و به قا عده سه کیلو هزار تومن قیمت داشت اما به برکت برجام پیاز نه تنها به جرگه میوه‌ها پیوست بلکه در زمره اشراف آنان درآمده ‌است، و با پشت سر گزاردن سیب و گلابی و موز تا مرز ۵ هزار تومان، هم قیمت یافت و امروزه در کنار ماشین شاسی بلند، ویلا و سفر به فرنگ از لوازم اشرافیت محسوب می‌گردد.

از دیگر ثمرات درخت برجام مرغ کیلویی ۸۰۰۰ هزار تومان و بالاتر است که رسیدن مرغ به این قیمت، جز در سایه برجام و برکات آن ممکن نبود.

به نظر می‌رسد که درخت برجام در راستای «هر دم از این باغ بری میرسد» میوه‌های تازه‌تری مانند مرغ ده هزار تومنی هم در آستین داشته باشد و تا یکی دو ماه دیگر رو می‌کند. از دیگر میوه‌های خوش آب‌و‌رنگ شجره برجام، گوشت کیلویی چهل تا پنجاه هزار تومانی است و البته همگان به خوشمزگی این میوه وقوف کامل دارند و مخفی نیست که بدون برجام دستیابی به این میوه لذیذ آن‌هم با آن قیمت به هیچ‌وجه ممکن و میسور نبود.

دو رقمی شدن نرخ تورم، مضاعف گردیدن اجاره‌بهای منازل، سه برابر شدن میزان مالیات، شکستن رکورد رکود، همه و همه همان سیب و گلابی‌های درخت برجام‌اند و اگر غفلت کنیم این درخت و میوه‌هایش مثل آفتاب تابان بر زندگی ما چنان تابیدن خواهد گرفت که مانند هسته اتم دچار شکافت و گداخت گردیم.

 

30آگوست/17

دین ستیزی و فضای مجازی

 

۱– قالب‌های رسانه‌ای تلفن‌های همراه (تحت اندروید) که از آنها با عنوان عمومی رسانه‌های مجازی یاد می‌شود از جمله عرصه‌های فنی و تکنیکی است که تأثیرات عمیق و فراوانی بر فکر و فرهنگ و رفتار انسان‌ها (‌به‌ویژه در منطقه ما) گذاشته و خواهد گذاشت، زیرا نوآوری‌ها در این عرصه به صورت بی‌وقفه ادامه دارد، تا آنجا که هر چند ماه شاهد ظهور فناوری‌های جدید و به تبع آن امکانات و قابلیت‌های رسانه‌ای جدید مجازی هستیم.

۲– و آشکار است که این فناوری‌ها به صورتی طراحی شده‌اند که هر کسی با هر توان و فهم و قابلیتی امکان استفاده از آنها را در دو ساحت داشته باشد. ساحت ارسال پیام (به عنوان منبع پیام و “رسانه”) و ساحت دریافت پیام (به عنوان مخاطب). به بیان دیگر این فناوری‌ها با این هدف طراحی شده‌اند که همه بتوانند در عین مخاطب پیام بودن، رسانه و منبع پیام نیز باشند و اطلاع‌رسانی کنند و بدیهی است که این قابلیت دیگر ربطی به مقوله ارتباطات شخصی ندارد. در گذشته تلفن وسیله‌ای برای برقراری تماس میان دو نفر بود، در حالی که امروز تلفن‌های همراه مجهز به سامانه اندروید این امکان را فراهم آورده که کار بر، پیامی را (در قالب فیلم‌، صوت، عکس یا متن) دریافت یا تولید کند و با قرار دادن آن در کانال‌ها و… آن را به دست هزاران مخاطب برساند.

۳– در گذشته‌های نه چندان دور رسانه‌ها (ابزارهای انتقال پیام به مخاطبان انبوه) یا در اختیار حاکمیت‌ها بودند و یا در اختیار افراد مشخص و معین (مدیران مسئول نشریات و سایر رسانه‌ها)، بنابر این مسئولیت آن رسانه‌ها و محتوایی هم که توسط آنها منتشر می‌شد بر عهده همان افراد بود و این نکته باعث می‌شد که متولیان رسانه‌ها تا حدودی مراقب آنچه منتشر می‌کردند باشند و به دلیل احساس مسئولیت شخصی و عقاید و باورهای خود و یا به دلیل ترس از قانون و مجازات و پیامدهای اجتماعی و سیاسی از انتشار هر مطلبی خودداری ‌کنند.

به عنوان نمونه، رژیم پهلوی با آنکه اعتقادی به قداست دین و مذهب نداشت، از ترس واکنش‌های مردم و… جرئت انتشار هر مطلبی علیه دین و مقدسات جامعه را نداشت و حداقل و در ظاهر مجبور به رعایت بسیاری از حریم‌ها و خطوط قرمز اعتقادی جامعه بود. رسانه‌های خصوصی (مانند نشریات) نیز به همین دلیل خود را ملزم به رعایت (هر چند صوری) حرمت مقدسات می‌دانستند و حتی اگر قصد دین‌ستیزی هم داشتند سعی می‌کردند به‌گونه‌ای غیرمستقیم با مقدسات جامعه درگیر شوند. هر چند در آن مقطع از تاریخ ایران هدف حکومت پهلوی دین‌ستیزی و زدودن کامل دین از جامعه نبود، زیرا رژیم، با دینِ مبارز و ظلم‌ستیز مشکل داشت و دینداری به شیوه حجتیه‌ای را تشویق و تایید هم می‌کرد.

۴- اما امروزه جهان استکبار دشمنی را نه تنها با دین مبارز و اسلام انقلابی که با همه مظاهر و نمادهای فقاهتی اسلام موجود در جامعه ایرانی در پیش گرفته است، چون می‌داند تا زمانی که فقاهت در جامعه، مخاطب و معتقد داشته باشد، نظام ولایت‌فقیه نیز برقرار خواهد ماند، زیرا پایداری و بقای نظام مبتنی بر ولایت و حاکمیت فقیه ارتباط کامل با باور مردم و جامعه به مقوله فقه و فقاهت دارد و اگر بنیان اعتقاد جامعه به فقاهت سست شود به همان اندازه مبانی نظام ولایت‌فقیه متزلزل خواهد شد. و البته مدارا با دینداری صرفاً معنوی و احساسی و پذیرش و ترویج آن به عنوان نقطه مقابل دین انقلابی و فقاهتی به موازات دشمنی فوق‌الذکر، اقدام دیگر استکبار جهانی است چون تجربه کمونیسم و نظام‌های مارکسیستی و شکست آنها در حذف کامل دین در جامعه ثابت کرد که نمی‌توان دین را به صورت کامل از جامعه حذف کرد و دین شخصی و صرفاً معنوی مانند مسیحیت رایج در غرب، نه تنها تضادی با نظام سلطه استکباری ندارد بلکه در برخی مواقع مقوم آن نیز خواهد شد و از آنجا که به اقرار نخبگان و سرآمدان سیاسی و اندیشه‌ای نظام‌های استکباری، ولایت‌فقیه و پیروان آن در ایران و جهان، بزرگ‌ترین مانع استیلای نظام سلطه بر جهانند، هجمه جهان استکبار به اسلام انقلابی و فقاهتی در ایران به عنوان پایگاه این نظام، عمق و شدت بیشتری یافته و رسانه‌های مجازی به مهمترین ابزار این تهاجم تبدیل شده‌اند.

۵- استکبار جهانی دلایل فراوانی برای انتخاب رسانه‌های مجازی به عنوان ابزار محوری تهاجم به اسلام انقلابی و فقاهتی دارد. دلیل نخست آن است که ماهیت رسانه‌های مجازی نوین (سامانه‌های تحت اندروید و گوشی‌های تلفن همراه) به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که مبدا پیام مشخص نیست و کاربر پیام‌ها را عمدتاً از دوست و یا همکاران و آشنایان خود دریافت می‌کند، لذا احتمال این را نمی‌دهد که محتوای پیام در ستیز و تعارض با دین و مقدسات باشد، حال آنکه اگر همین پیام‌ها از شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه و یا پایگاه‌های اطلاع‌رسانی غربی ارسال شود، مخاطب در گذر زمان متوجه دشمنی منبع پیام و رسانه‌های مذکور با اسلام فقاهتی می‌شود و به همین دلیل کمتر تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در حالی که اگر همین پیام‌ها را از دوستان و آشنایان خود دریافت کند، چنین احتمالی را منتفی می‌داند و به دلیل اعتماد به فرستندگان پیام، بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.

رسانه‌های نوین مجازی به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که عمده کاربران روزانه انبوهی از پیام‌های متنوع را دریافت و ارسال می‌کنند و طبیعی است که اکثر آنان قدرت، امکان و زمان کافی برای بررسی و دقت در محتوای پیام‌های دریافتی خود را ندارند. پیام‌هایی که در قالب‌های متنوعی مانند فکاهه، خبر، تصاویر، قطعات ادبی و اشعار، موسیقی و بسته‌های صوتی کوتاه و  فیلم‌های کوتاه مستند و مستند‌نما به دست مخاطب می‌رسند (فیلم‌های مستند‌نما به فیلم‌هایی گفته می‌شود که واقعی نیستند و محصول تدوین و تصویر سازی‌های رایانه‌ای و یا حتی در برخی از موارد بازی شده و ساختگی‌اند.) نتیجه این فرایند آن خواهد بود که کاربر به دلایلی مانند کنجکاوی، تفریح، پرکردن اوقات فراغت، جلب توجه یا رفع خستگی در ساعات مختلف شبانه روز، سری به تلفن همراهش می‌زند و پس از مرور و مشاهده پیام‌ها (و غالباً بدون تامل در ماهیت و محتوای آنها) تعدادی را برای دوستان و آشنایانش ارسال می‌کند و این روند سلسله‌وار ادامه پیدا می‌کند تا جایی که در مورد برخی پیام‌ها (بسته به محتوای پیام و فضای حاکم بر جامعه) فردی پیامی را از منابع متفاوت و به صورت مکرر در بازه‌های زمانی کوتاه و یا طولانی‌تر دریافت می‌کند و همین موارد بر تاثیر‌گذاری پیام می‌افزاید، زیرا تواتر پیام را تداعی می‌کند که از نظر روانی موجب افزایش اعتماد مخاطب به پیام می‌شود.‌

۶- دلیل دوم جهان استکبار در بهره‌گیری از رسانه‌های مجازی نوین جهت ستیز با اسلام انقلابی و فقاهتی، فراگیری این رسانه‌ها و سهولت دسترسی به آنهاست. بنا به آمار موجود تعداد کاربران سامانه‌هایی مانند تلگرام، اینستاگرام و… در ایران از مرز چهل میلیون نفر گذشته است و هیچ سامانه رسانه‌ای دیگری را نمی‌توان یافت که این‌گونه گسترده باشد. علاوه بر اینکه این رسانه‌ها در همه ساعات و در هر حالتی، در سفر و در حال حرکت، هنگام خواب و استراحت، در جلسات کاری و…قابل استفاده‌اند و هزینه چندانی را هم به کاربر تحمیل نمی‌کنند و صِرف پوشش اینترنت کافی است تا در هر مکانی امکان استفاده از این رسانه‌ها فراهم باشد.

۷ – و سومین دلیل در به کارگیری این رسانه‌ها برای انجام ماموریت مذکور، عدم فیلترینگ و نظارت بر  محتوای عرضه شده در این سامانه‌ها در ایران است و این در حالی است که سامانه‌های مذکور در اروپا و امریکا ضریب نفوذ و شیوع کمتری به نسبت ایران دارند و به‌شدت از سوی حاکمیت تحت نظارت و کنترل هستند تا آنجا که انتشار برخی پیام‌ها در این سامانه‌ها در آلمان می‌تواند موجب جریمه فرد منتشر کننده تا مبلغ پنجاه میلیون یورو شود. رها شدگی و عدم کنترل در این سامانه‌ها ناشی از  عدم تمایل دولت به این امر و تعمد آن در وجود و فعالیت بدون نظارت این سامانه‌هاست ـ که طرح دلایل آن در حوصله این نوشتار نیست ـ مساعد‌ترین فضا را برای به‌کارگیری این رسانه‌ها برای تضعیف و تخریب اسلام انقلابی و فقاهتی در جامعه ایران فراهم می‌آورد و این نکته‌ای نیست که از چشم طراحان این سامانه‌ها مخفی مانده باشد. روند اهمال دولت در نظارت بر فضای مجازی به جایی رسیده است که به گفته معاون دادستان کل کشور بیش از هشت هزار کانال تلگرام فاسد در کشور شناسایی شده که دستور انسداد برخی از این کانال‌ها بیش از چهل بار به وزارت ارتباطات صادر شده و وزارتخانه مذکور از فیلترکردن آنها خودداری کرده است. ایشان اضافه کرده است که بیش از دو سوم فضای مجازی کشور در تسلط بیگانگان است و در عمل وزارت ارتباطات زمینه این تسلط را فراهم کرده است.

۸ – برای روشن شدن بحث، ضروری است نمونه‌هایی از این تهاجم موثر، جدی و تدریجی، اما در ظاهر خاموش بیان شود. در یکی دو سال اخیر شخصیت محوری بسیاری از کانال‌های اختصاصی فکاهه (اصطلاحاً «جوک») در سامانه‌های مجازی، فردی کودن، نادان و مسخره به نام جعفر است (با عرض پوزش از ساحت ملکوتی امام ششم«ع») که نقشی معادل شخصیت خیالی ملا نصر‌الدین یافته است. آیا می‌توان تصور کرد که این نام (که در ذهن هر ایرانی متبادر کننده نام بنیان‌گذار مذهب و فقه جعفری است) به صورتی اتفاقی بر چنین شخصیت مسخره و خرفتی گذاشته شده است؟ آیا مشاهده روزانه ده‌ها جوک که نام «جعفر» در آنها تکرار می‌شود، موجب سلب یا کاهش قداست صاحب اصلی این نام در ذهن مخاطب عام نخواهد شد؟ در این حالت ذهن کاربر این رسانه‌ها پس از شنیدن این نام بلافاصله آن شخصیت مسخره را تصور خواهد کرد. سئوال این است که چرا این شخصیت کورش یا داریوش نامیده نشده است؟ و یا حتی تیمور یا چنگیز و نظائر آن؟

نمونه دیگر از تهاجم رایج و جاری به فقاهت و به تبع آن اسلام فقاهتی در رسانه‌های مجازی نوین شایع در ایران ایجاد تشکیک و انواع و اقسام شبهات در باره فریضه حج است. اکثر کاربران ایرانی در دوسال اخیر و به‌ویژه پس از کشتار حجاج در منی، روزانه ده‌ها پیام عاطفی، خبری، فکاهی و… با موضوع حج دریافت و ارسال کرده‌اند .پیام‌هایی که با توجه به نفرت روزافزون مردم ایران از آل‌سعود و توسط عوامل استکبار در داخل و خارج کشور، تنظیم و طراحی و برای ارسال و تکرار میلیونی به چرخه رسانه‌های مجازی سپرده شده‌اند. پیام‌هایی مانند دعوت مردم به نرفتن به حج و صرف هزینه‌های حج جهت فقرا و ایتام و. ..( آن‌ هم با این عنوان که سفر حج مساوی ریختن پول به جیب عرب‌ها و آل‌سعود است) و یا انتشار اخباری کذب مبنی بر انصراف دسته‌جمعی زائران حج تمتع در فلان شهر و اختصاص هزینه‌های حج به جهیزیه دختران فقیر و تقدیر از این اقدام و تشویق سایر زائران به تکرار این عمل و یا تمسخر سفر حج در قالب جوک و فکاهه و نظائر آن.

بدیهی است جوهره فقاهت ترجیح نظر شارع مقدس بر نظر شخصی در موارد شرعی است و چنین تبلیغاتی علیه فریضه حج قبل از آنکه این واجب شرعی را هدف قرار داده باشند، جوهره فقاهت و مبانی آن در اذهان مکلفین را هدف تخریب خود قرار داده‌اند، زیرا از افراد مستطیع می‌خواهد به جای تبعیت از شرع، از تشخیص خود یا سایرین تبعیت کنند.

و یا نمونه دیگر زدودن قبح رابطه خلاف شرع میان دختران و پسران و عادی‌سازی دوستی با جنس مخالف در قالب‌های  فکاهی و جوک، خاطره و بزرگداشت و ترویج مناسبت‌هایی مانند «ولنتاین» است. میزان تکرار دو واژه دوست دختر و دوست پسر در رسانه‌های نوین مجازی فارسی زبان به‌حدی است که اغلب کاربران با این عبارات و فرهنگ رفتاری مربوط به آن مانند زرنگی دانستن برخورداری از چند دوست جنس مخالف به صورت همزمان و در برابر آن عقب مانده توصیف کردن افرادی که به داشتن یک دوست از جنس مخالف بسنده می‌کنند و دعوت به تنوع‌بخشی به دوستی با جنس مخالف و… آشنا می‌شوند و دیگر خواندن و دیدن چنین موارد خلاف شرع و عرفی حساسیت آنها را برنمی‌انگیزد. از دیگر نمونه‌های رایجِ ستیز با اسلام فقاهتی در رسانه‌های مجازی نوین که در سال جاری شیوع پیدا کرد می‌توان به تمسخر روزه‌داری در هوای گرم تابستان در قالب‌های فکاهی و جوک و یا معرفی روزه‌داران در متون به ظاهر استدلالی به عنوان افرادی که از خوردن و نوشیدن اجتناب می‌کنند، اما در دروغ گفتن و تهمت زدن و خوردن مال مردم آزادند و در مقابل ارائه تصویری موجه از افراد روزه‌خوار که اهل دروغ و تهمت و غیبت نیستند و به جای خوردن مال مردم، آب و غذای خودشان را در ماه رمضان می‌خورند و روزه را قبول ندارند، اشاره کرد.

۹- نکته مهم این است که موارد فوق و ده‌ها مورد دیگر از مصادیق رایج ستیز با اسلام فقاهتی در فضای مجازی با صرف امکانات، وقت و پول جبهه خودی و به نفع استکبار جهانی صورت می‌گیرد و عمده افرادی که در بازنشر این موارد مشارکت دارند متوجه عواقب و پیامدهای سوء اقدام خود نیستند و این نکته‌ای است که برای طراحان این فرایند مخفی و خطرناک از ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار است، زیرا در این تهاجم، کار دشمن فقط به انتخاب موضوعی متناسب با فضا و موقعیت جامعه برای هجمه به شریعت و اعتقاد مردم مسلمان و ساخت پیامی مناسب برای انتقال آن در فضای مجازی  محدود می‌شود و مابقی کار به عهده مردمی است که با انگیزه‌های متفاوت به انتشار و بازنشر آن موضوع و پیام مبادرت می‌کنند، در نتیجه کمتر کسی متوجه سازندگان پیام و طراحان این اقدام می‌شود.

۱۰- با این اوصاف منطقی‌ترین راه پیشگیری از این معضل که در صورت بی‌توجهی در پیشگیری، عواقب جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت، حذف رسانه‌های بدون ضابطه و کنترل‌ناپذیر بیگانه از فضای تبادل اطلاعات کشور و جایگزینی آنها با رسانه‌های مجازی بومی قانونی و قاعده‌مند است که در آن فضا می‌توان امیدوار بود هر کسی مسئولیت اعمال خود را بپذیرد و در برابر آن پاسخگو باشد. در غیر این صورت تداوم فضای بی‌حساب و کتاب فعلی در عرصه رسانه‌های مجازی کشور پیامدهای جبران‌ناپذیر و خطرناکی خواهد داشت که یکی از این پیامدها سست شدن باور مردم به اسلام فقاهتی و در نتیجه تزلزل در نظام ولایت فقیه است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

رها شدگی و عدم کنترل در این سامانه‌ها ناشی از  عدم تمایل دولت به این امر و تعمد آن در وجود و فعالیت بدون نظارت این سامانه‌هاست ـ  که طرح دلایل آن در حوصله این نوشتار نیست ـ مساعد‌ترین فضا را برای به‌کارگیری این رسانه‌ها برای تضعیف و تخریب اسلام انقلابی و فقاهتی در جامعه ایران فراهم می‌آورد و این نکته‌ای نیست که از چشم طراحان این سامانه‌ها مخفی مانده باشد

 

 

 

 

 

 

 

30آگوست/17

ائتلاف عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی علیه ایران اسلامی

 

مقدمه

با افزایش تنش‌ها میان ایران و عربستان سعودی و ناتوانی این کشور از مبارزه با محور مقاومت در جبهه‌هایی مانند سوریه، عربستان سعودی تلاش‌های بسیاری را با حمایت آمریکا برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی و ایجاد ائتلافی ضد ایرانی با این رژیم پیگیری کرده است. این امر پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا و تلاش‌های او برای ایجاد به اصطلاح موافقت‌نامه قرن که قصد دارد بدون حل مشکلاتی همچون قدس و آوارگان فلسطینی، رژیم صهیونیستی را مستقیما با کشورهای عربی سر یک میز بنشاند و بدون نمایندگان فلسطینی آنها را به سازش با این رژیم ترغیب کند افزایش یافت. گزارشات متعدد رسانه‌ای در زمینه اینکه مقابله با ایران هدف نهایی چنین ائتلافی است، لزوم مطالعه ابعاد این ائتلاف و تأثیر آن بر جهوری اسلامی را دوچندان می‌کند.

 

پیشینه روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی

عربستان سعودی در ابتدای تأسیس خود در دهه ۳۰ میلادی همواره تلاش کرده است که در عین اعلام مخالفت با صهیونیسم و طرح‌های آن برای تأسیس دولتی یهودی در فلسطین از دخالت مستقیم در این منطقه بپرهیزد. این امر باعث شد که رژیم عربستان هر چند کمک‌های مالی و پشتیبانی متعددی را در طی این جنگ‌ها به کشورهای خط مقدم جبهه ارائه داد و حتی در پی صلح میان مصر و رژیم صهیونیستی روابط دیپلماتیک خود را به مدت چند سال با مصر قطع کرد، ولی با وجود فاصله بسیار کم این کشور از فلسطین اشغالی و با وجود اعلام جنگ به رژیم صهیونیستی، به بهانه عدم وجود مرز مشترک با این رژیم در جنگ‌های ۱۹۴۷، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ مشارکت مستقیمی در جنگ نداشت.

با این همه عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در مقاطع مختلفی همکاری‌های پشت پرده‌ای با یکدیگر داشتند. اولین ارتباطات رژیم‌های سعودی و صهیونیستی به اواسط دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی و در زمان ریاست کمال ادهم بر دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی باز می‌گردد. در آن دوره دو رژیم کانال‌هایی را برای تبادل نظر در مورد وضعیت آن دوران منطقه ایجاد کردند.(۱)

دشمنی دو کشور با رژیم عبدالناصر در آن دوره باعث شد که رژیم صهیونیستی در جنگ داخلی یمن به نفع نیروهای طرفدار پادشاهی که مورد حمایت عربستان بودند دخالت و از طریق خاک سعودی در جهت حمایت از گروه‌های سلطنت طلب برای آنها اسلحه و مهمات ارسال ‌کند.(۲) شکست عبدالناصر در جنگ سال ۱۹۶۷ به دلیل تضعیف رقیب منطقه‌ای سعودی‌ها موجبات رضایت آنان را فراهم می‌ساخت. این دو رژیم در در عملیات ۶۲ ساعته نجات یک کشتی صهیونیستی که در سواحل عربستان سعودی به گل نشسته بود با وساطت آمریکا با یکدیگر همکاری کردند.(۳)

پس از توافق اسلو میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و آغاز فرایند سازش، رژیم عربستان و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس نیز راه سازش علنی با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند، به گونه‌ای که قطر و عمان اجازه تأسیس دفاتر تجاری این رژیم را در اراضی خود صادر کردند و ارتباطات امنیتی رژیم صهیونیستی و عربستان نیز به‌طور پنهانی توسعه پیدا کرد.

از سال ۲۰۰۲ و با ارائه طرح صلح ملک فهد در به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به ازای عقب‌نشینی از اراضی اشغالی در سال ۱۹۶۷، عربستان سعودی عملا رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و در سال ۲۰۰۵ با پیوستن به سازمان تجارت جهانی، ممنوعیت واردات از رژیم صهیونیستی را رسما لغو کرد. این امور باعث افزایش تبادلات تجاری میان رژیم صهیونیستی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، به‌خصوص امارات و عربستان سعودی شد. این امر تا سال ۲۰۱۱ و تشدید اعتراضات در کشورهای عربی ادامه داشت و وقوع بیداری اسلامی و افزایش نفوذ محور مقاومت باعث شد که فرایند عادی‌سازی روابط به فرایند ایجاد اتحادی منطقه‌ای بدل شود.

عوامل متعددی در تسریع فرایند سازش میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی و تبدیل آن به نوعی پیمان منطقه‌ای دخیل است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ تبعات قدرت گرفتن احزاب اسلام‌گرا در پی بیداری اسلامی برای عربستان و رژیم صهیونیستی به‌خصوص به قدرت رسیدن اخوان‌المسلمین در مصر و تونس که برای هر دو رژیم خطرناک ارزیابی می‌شد. این امر سبب حمایت هر دو رژیم از کودتای سال ۲۰۱۳ مصر شد و هم اکنون جنبش حماس را سازمانی تروریستی تلقی می‌کنند.

۲ـ افزایش نقش ایران در منطقه غرب آسیا به‌خصوص عراق، لبنان و نوار غزه و توانایی جبهه مقاومت در ایستادگی در برابر صهیونیست‌ها که منجر به افزایش محبوبیت جمهوری اسلامی در سطح منطقه شد.

۳ـ جنگ داخلی سوریه که باعث شد دو رژیم منافع مشترکی در ساقط کردن دولت قانونی سوریه و از بین بردن زیرساخت‌های نظامی و امنیتی آن داشته باشند.

۴ـ توافق اتمی بین آمریکا و ۱+۵ که باعث شد دو رژیم از افزایش نفوذ ایران در منطقه در اثر کاهش اثر تحریم‌ها احساس خطر کنند.

۵ـ تلاش سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان و فرزندش محمد بن سلمان برای انتقال قدرت به فرزند که باعث شد ملک سلمان و فرزندش نزدیکی با رژیم صهیونیستی را به عنوان یکی از راه‌های  جلب حمایت آمریکا از این انتقال قدرت قلمداد کنند.

 

اقدامات انجام شده برای عادی‌سازی روابط

عربستان سعودی از سال ۲۰۱۱ تا کنون قدم‌های بسیاری را برای نزدیکی به رژیم صهیونیستی برداشته است که بیشتر آنها با محوریت انور عشقی، افسر اطلاعاتی بازنشسته عربستان سعودی و شاهزاده ترکی الفیصل انجام شده‌اند، از جمله: دیدار‌های غیر رسمی در کنفرانس‌های بین‌المللی: کنفرانس‌های بین المللی همچون اجلاس مجمع جهانی اقتصاد، اجلاس امنیتی مونیخ و امثالهم فرصت‌های مناسبی را برای مقامات صهیونیستی و سعودی فراهم آورده است تا در دیدارهایی بر سر رسیدن به نوعی توافق به بحث و تبادل نظر بپردازند. در همین راستا شاهزاده ترکی‌الفیصل، رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی چندین بار در حاشیه کنفرانس‌های بین‌المللی با وزرای سابق رژیم صهیونیستی از جمله تسیبی لیفنی، نخست وزیر سابق و موشه یعلون وزیر دفاع سابق این رژیم ملاقات داشته است.(۴) اوج این دیدار‌ها را می‌توان دیدار علنی هیئتی سعودی از اراضی اشغالی تحت عنوان دیداری غیررسمی در جولای سال ۲۰۱۶ دانست که به سرپرستی انور عشقی، افسر اطلاعاتی بازنشسته سعودی و مشاور سابق بندر بن سلطان، سفیر سابق عربستان در واشنگتن انجام شد و طی آن انور عشقی با سیاستمدارانی از طیف‌های مختلف رژیم صهیونیستی دیدار کرد.(۵)

همکاری‌های اقتصادی: گزارشات مختلف بیانگر افزایش همکاری‌های اقتصادی میان عربستان سعودی و امارات از یک سو و رژیم صهیونیستی از سوی دیگر است. در همین راستا روزنامه تایمز در گزارشی اعلام کرد که رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی مذاکراتی را برای عادی‌سازی روابط تجاری خود آغاز کرده‌اند و اولین اقدام صدور مجوز برای شرکت‌های صهیونیستی برای فعالیت در خاک عربستان سعودی و صدور مجوز برای هواپیماهای غیرنظامی صهیونیست برای استفاده از حریم هوایی این کشور خواهد بود.(۶) این امر در ادامه روابط محرمانه اقتصادی رژیم صهیونیستی با عربستان سعودی و امارات  که از جمله آنها طرح احداث خط آهن از عربستان سعودی به اردن و رژیم صهیونیستی است که به منظور افزایش حجم تبادل تجاری در دوران پس از عادی‌سازی روابط طراحی شده است.

دیدارهای محرمانه: منابع غیررسمی رسانه ای از افزایش دیدارهای محرمانه میان مقامات رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی از سال ۲۰۱۴ تا کنون خبر می‌دهند، به گونه‌ای که مقامات دو رژیم در خلال سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ بیش از پنج بار به‌طور محرمانه با یکدیگر ملاقات و در مورد خطرات برنامه هسته‌ای ایران با یکدیگر گفتگو کرده‌اند.(۷) به نظر می‌رسد این دیدار‌ها و گفتگو‌ها به‌خصوص بر سر قضیه جزایر تیران و صنافیر و مسائل امنیتی ادامه داشته‌اند.

همکاری‌های امنیتی: روابط امنیتی عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در چند سال گذشته گسترش چشمگیری داشته است. از جنبه‌های مهم این همکاری امنیتی دوجانبه امضای تفاهمنامه‌ای برای آموزش افسران سعودی در فلسطین اشغالی است که اولین گروه افسران در سال ۲۰۱۵ در دوره‌ای مربوط به نیروی دریایی در حیفا شرکت کردند.

همچنین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در نظارت بر تنگه باب المندب همکاری و نیروهای صهیونیست در پایگاهی نظامی در شمال عربستان در کرانه دریای سرخ حضور دارند.(۸) عربستان سعودی همچنین قراردادهایی را برای خرید سلاح  در سال ۲۰۱۶ با رژیم صهیونیستی منعقد کرده است که از جمله آنها‌ می‌توان به قرارداد خرید و نصب سامانه موشکی گنبد آهنین اشاره کرد.

اما مهم‌ترین جنبه همکاری امنیتی بین دو رژیم درخواست رژیم صهیونیستی از عربستان سعودی برای ترسیم مرزهای آبی بین این کشور و مصر و انتقال حاکمیت جزایر تیران و صنافیر به عربستان است که با هدف تبدیل کردن تنگه تیران و خلیج عقبه به آب‌های بین‌المللی صورت گرفت.(۹)

 

تأثیر ائتلاف به وجود آمده  علیه جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران به دلیل اینکه دشمن رژیم صهیونیستی است، رژیم عربستان سعودی نیز به دلیل پیروی از آمریکا، ایران را دشمن خود می‌داند و ایران هدف اصلی ائتلاف جدید سعودی صهیونیستی قلمداد می‌شود که این امر ممکن است در صورت عدم توجه به آن، تأثیرات سوئی را به همراه داشته باشد.

یکی از مهم‌ترین این تأثیرات استفاده از توان اطلاعاتی و امنیتی دو کشور برای کشاندن جنگ به داخل مرزهای ایران است که در عملیات تروریستی اخیر تهران و همچنین شرکت فعال عربستان در کنفرانس منافقین در پاریس مشاهده شد. از سوی دیگر روابط عربستان و رژیم صهیونیستی و روابط این دو با برخی احزاب کرد در عراق سبب شده است که عربستان سعودی هم اکنون از موافقان تجزیه عراق و جدا شدن اقلیم کردستان عراق از این کشور باشد و حتی خبرهایی از ساخت پایگاهی سعودی در کردستان عراق در رسانه‌ها منتشر شده است که اثرات سوئی را بر امنیت ملی کشورمان خواهد داشت.(۱۰)

اتحاد عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی همچنین راه را برای تشریک مساعی و هماهنگی بیشتر در پرونده‌هایی مانند نوار غزه، لبنان و بحران سوریه بر ضد منافع جمهوری اسلامی و محور مقاومت هموار خواهد کرد.

نتیجه‌گیری

حوادث چند سال اخیر منطقه غرب آسیا به‌خصوص توانایی محور مقاومت در مبارزه با خطر تکفیر و تروریسم باعث شد که ائتلاف جدیدی در منطقه با حمایت آمریکا تشکیل شود که قصد دارد با طرح مسئله قرارداد قرن و با حل صوری قضیه فلسطین، راه را برای علنی کردن این ائتلاف در نزد افکار عمومی باز کند. جمهوری اسلامی می‌بایست با توجه به تحرکات سعودی صهیونیستی، افشای آنها و تلاش برای مبارزه عملی با این ائتلاف با نقشه‌های دشمنان برای سیطره بر منطقه مبارزه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ هیثم فیضی، أسرار العلاقه الخلیجیه بـ”إسرائیل”، موقع نون بوست، ۲۰ أکتوبر ۲۰۱۵: https://goo.gl/ofvvbR

۲ـ‌ نوره مشعل، العلاقات السعودیه الإسرائیلیه أصبحت فی العلن، موقع نون بوست، ۲۲ یونیو ۲۰۱۵: https://goo.gl/YnKjDs

۳-How an Israeli Missile Boat Ran Aground the Hostile Saudi Shore, Haaretz, April 16, 2016: http://www.haaretz.com/israel-news/.premium-1.714697

۴ـ کیف استخدمت السعودیه والإمارات «الفزاعه الإیرانیه» لتبریر التقارب مع إسرائیل؟، موقع ساسه بوست، ۲۷ یونیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/62ZnYD

۵ـ سابقه فی عصرنا هذا.. جنرال سعودی متقاعد یزور إسرائیل، الحره، ۲۴ یولیو ۲۰۱۶: https://goo.gl/qc7LF7

۶ـ‌ تایمز: السعودیه وإسرائیل تناقشان إقامه علاقات اقتصادیه، صحیفه رأی الیوم، ۱۸یونیو ۲۰۱۷: http://www.raialyoum.com/?p=694787

۷-DANIEL J. ROTH, ISRAEL, SAUDI ARABIA ADMIT SECRET DIPLOMACY FOR FIRST TIME, The Jerusalem Post, June 5, 2015: https://goo.gl/uBtu5f

۸ـ عبد الرحمن یوسف، کیف یمکن لتیران وصنافیر أن یصبحا مفتاح صفقه القرن فی الشرق الأوسط؟، المونیتور، ۲۸ مایو ۲۰۱۷: https://goo.gl/R22Vgc

۹ـ همان

۱۰ـ انشاء قاعده عسکریه سعودیه فی کردستان، السومریه نیوز، ۲۸ یونیو ۲۰۱۷: https://goo.gl/KjG8Zn

 

 

سوتیترها:

۱٫

پس از توافق اسلو میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و آغاز فرایند سازش، رژیم عربستان و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس نیز راه سازش علنی با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند، به گونه‌ای که قطر و عمان اجازه تأسیس دفاتر تجاری این رژیم را در اراضی خود صادر کردند و ارتباطات امنیتی رژیم صهیونیستی و عربستان نیز به‌طور پنهانی توسعه پیدا کرد

30آگوست/17

تاثیرگذارى صهیونیست‌ها بر سیاست خارجى آمریکا چگونه شکل گرفته است

شبهات تاریخی

 

قبل از بحث در باره تأثیرگذارى صهیونیست‌ها بر سیاست خارجى آمریکا و نفوذ لابى صهیونیستی در دستگاه دیپلماسى این کشور لازم است سیاست خارجى آمریکا از دیدگاه الهیات آن مورد توجه قرار گیرد.

روژه گارودى(Roger Garaudy) در کتاب خود «آمریکا پیشتاز انحطاط»(۱) به نقل از نوشته جان گالتونگ( Johan Vincent Galtung) سیاست خارجى آمریکا را که متأثر از آموزه‏هاى توراتى و مبتنى بر «قوم برگزیده» است، به‌خوبى تبیین کرده است. در نوشته جان گالتونگ با عنوان «سیاست خارجى ایالات متحده،از دیدگاه الهیات» آن آمده است: رئیس‌جمهور تافت (William Howard Taft)در ۱۹۱۲ اعلام ‏داشت: «وظیفه دارم از ملتم و مالکیت‌هایش در مکزیک دفاع کنم تا دولت مکزیک دریابد که در اسرائیل خدائی وجود دارد و اطاعت از او وظیفه‏ به شمار مى‏رود.»

«جان گالونگ معتقد است: این اصطلاح غالباً به شکل «اسرائیل جدید خدا» از زمان مى‏فلاور(Mayflower) و بنیان‌گذارى مهاجرنشین «پلیموت غالب» (۱۶۲۰) در تاریخ آمریکا دیده مى‏شود.

تاریخِ زیبا و نیرومندى است. قومى در تبعید، قومى کوچک، گریزان از سلطه سرکوبگر که به دنبال آغازى جدید مى‏گردد.

در کوه سینا اتحادى آشکار شده است. یهوه به یهودیان در حال تبعید، وضع خاص «ملت جامعه الوداد» را عطا کرده است. بر این اساس یهودیان قومى برگزیده‏اند و داراى ارضى موعود. بنابراین سهمى بسیار مهم در هدایت سایر اقوام دارند.

پدران بنیان‌گذار ایالات متحده، قشریونی بودند که از قرن‌ها پیش که همه یک کتاب واحد یعنى تورات را مى‏خواندند، خود را قومى «برگزیده» اگر نه از طرف یهوه، حداقل از طرف جانشین او، یعنى خداى مسیحیت مى‏دانستند.

پس چرا این سرزمین ارض موعود نباشد و آنان نیز ـ حال که قوم برگزیده خدا هستند ـ از چه رو نباید چراغ راه و هادى اقوام دیگر باشند؟

ولى ارض موعود خالى از سکنه نبود!

بنیان این اندیشه این است که خدا به قوم برگزیده کمک مى‏کند. موفقیت قوم فقط مبین این نکته نیست که این امر در نظر خدا موجه است، بلکه مؤید این نکته هم هست که به‌کارگیری ابزار و شیوه‌های مختلف براى کسب این موفقیت هم توجیه شده است.

همان‏ گونه که عهد عتیق برای نخستین آمریکایى‏ها در مواجهه با مردم بومى سرزمین جدید توجیه لازم را فراهم مى‏آورد، قشریون هم به‌نوبه خود براى روابط اسرائیلى‏ها با فلسطینیان توجیهات لازم را پدید آوردند.

به این ترتیب، تشکیل جبهه‏اى بر ضد اسلام، طبیعى است.

قوم برگزیده بودن به‌قدرى برای آنها مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگرى به خدا نزدیک‌اند، در شعار چاپ شده روى هر دلار بیان مى‏شود:

«In God we trust» : «ما به خدا اعتماد داریم»

نزدیک‌ترین سرزمین به خدا، نماینده خدا بر روى زمین هم هست و سه ویژگى بزرگ خدا را هم دارد: جامع جمیع علوم است؛ قدرت دارد و نیکوکار است. در عالم عینیت، این امر به معناى نظارت الکترونیک بر سراسر جهان و کسانى است که گمان مى‏رود حاملان شر و بدى باشند. در این بین فقط و فقط ایالات متحده است که وظیفه دارد تشخیص بدهد که چه کسانى باید عهده‌دار این وظیفه باشند. در این پرونده دادگاه تجدیدنظرى هم وجود ندارد، زیرا ایالات متحده داراى انحصار قضاوت است. به این ترتیب یک قدرت فرهنگى، اقتصادى و نظامى زیر نظر پنتاگون و سیا اعمال مى‏شود.

کدام مذهب مى‏تواند برتر از ایمان یهودی ـ مسیحى باشد؟

کدام ایدئولوژى مى‏تواند برتر از لیبرالیسم محافظه‏کارانه به شکل سرمایه‌دارى آن باشد؟

هیچ نهاد مافوق ملى نمى‏تواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق دارد، مگر اینکه این سازمان وسیله‏اى باشد براى اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دور او را هم کسانی گرفته‏اند که مرکز جهان را پدید مى‏آورند: متحدانى که از این سه ویژگى، حداقل دو ویژگى را داشته باشند:  اقتصاد بازار آزاد ، ایمان به خداى یهودى ـ مسیحى، انتخابات آزاد.

در قطب دیگر این جهان که بین خوبى و بدى قرار گرفته است، امپراتورى شرّى وجود دارد که از سرزمین‌های بدون اقتصاد بازار آزاد، ایمان یهودى ـ مسیحى یا دموکراسى از نوع آمریکایى تشکیل شده است.

ایالات متحده با خدا پیمان اتحاد بسته است و ملت‌هاى دیگر با ایالات متحده. و این اتحاد را روابط فرمانبرى حومه از مرکز، فرمانبرى ملت‌هاى غربى از ایالات متحده و ایالات متحده از خدا تبیین مى‏کند. الهیات نهفته در سیاست جهانى ایالات متحده چنین است.»(۲)

یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگراى یهودى مسلک ایالات متحده آمریکا به‌خوبى استفاده کردند و با استفاده از امکانات مالى و رسانه‏اى و سازمان‌ها و محافل صهیونیستى و بازوهاى فعال آنها، همواره به قرار دادن صهیونیست‌ها و نخبگان یهودى آمریکا در پست‏هاى مهم و کلیدى سیاست خارجى کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصى داده‌اند. به همین لحاظ روزبه روز بر نفوذ و تاثیرگذارى یهودیان بر سیاست خارجى آمریکا افزوده ‌شده است.

البته نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر دستگاه سیاسى این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه، به‌ویژه در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از جلوه بیشترى  برخوردار بوده و در راستاى منافع استراتژى مشترک آمریکایى ـ اسرائیلى و توسعه‌طلبی‌هاى آن رژیم قرار داشته است. به‌ویژه از زمان جنگ شش روزه اسرائیل و اعراب از سال ۱۹۶۷، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستى و حمایت از آن بوده است.

همچنین واشنگتن از سال ۱۹۸۲ در حمایت از اسرائیل دیپلماسى ثابتى را اتخاذ کرد، به‌طورى که امریکا تا سال ۲۰۰۵ این کشور ۳۲ بار از حق «وتو» براى رد قطع‌نامه‏هاى شوراى امنیت مبنی بر محکومیت رژیم صهیونیستى استفاده کرد و این بالاترین تعداد وتوهایى است که واشنگتن نسبت به سایر اعضاى دائم شوراى امنیت از آن استفاده کرده است.

آمریکا همواره در برابر تلاش‌هاى کشورهاى عربى در راه نظارت زرادخانه هسته‏اى اسرائیل از سوى آژانس بین‏المللى انرژى اتمى سنگ‌اندازى کرده است.

در جنگ اکتبر۱۹۷۳ ایالات متحده آمریکا بلافاصله به یارى رژیم صهیونیستی شتافت و در کنار این رژیم براى انجام هرگونه مذاکرات صلح ایستاد. علاوه بر آن، رژیم صهیونیستى در برابر تهدید به دخالت اتحاد جماهیر شوروى سابق از حمایت دولت نیکسون(Richard Milhous Nixon) بهره برد و در جنگ اکتبر، اعطاى کمک‏هاى تسلیحاتى به تل‌آویو از سر گرفته شد.

واشنگتن با تمام قدرت، خود را وارد مذاکرات کرد و حضور جدی او منجر به خاتمه جنگ شد، ضمن اینکه روند گام به گام طولانى و خسته‌کننده‌ای در پى آن شروع گردید. واشنگتن در مذاکرات گذشته و نیز به دنبال قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ نیز نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا کرد.

ضمن این تلاش‌ها، هر بار اصطکاک و برخوردى بین مسئولان آمریکایى و رژیم صهیونیستى صورت مى‏گرفت، اما آمریکا تلاش مى‏کرد تا از موضع اسرائیل حمایت کند و همیشه به حمایت از این رژیم تمایل داشت.

یکى از شرکت‌کنندگان آمریکایى در نشست «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰، بعدها اظهار داشت که ما غالباً به عنوان وکیل مدافع براى اسرائیل عمل مى‌کردیم. درنهایت بلندپروازى دولت جرج بوش(George Walker Bush) براى تغییر منطقه خاورمیانه حتى در حد جزئی با هدف بهبود وضعیت استراتژى اسرائیل صورت گرفت.(۳)

پل فیندلى(Paul Findley) عقیده دارد که نخست‌وزیران اسرائیل بیش از آنچه که بر سیاست‌هاى حکومت خود تأثیرگذار باشند، بر سیاست‌هاى کاخ سفید تأثیر دارند. سناتور «اولبرایت» نیز اقرار مى‏کند که اسرائیلى‏ها به گونه‏اى شگفت‏انگیز بر سیاست‌هاى کنگره آمریکا تأثیر دارند. هفتاد درصد اعضاى سناى آمریکا تحت فشار لابى‏ها موضع‏گیرى مى‏کنند و دیدگاه‌هاى آنان هیچ‏گاه بر اصل آزادى و قانونمندى استوار نیست.

در سال ۱۹۶۱ هنگامى که جان کندى(John Fitzgerald “Jack” Kennedy) رئیس جمهور آمریکا با بن‌گوریون(David Ben-Gurion) نخست‌وزیر اسرائیل دیدار کرد به او گفت: «مى‏دانم با آراى یهودیان به مقام ریاست جمهورى رسیده‌ام. حال به من بگو چه خدمتى مى‏توانم براى اسرائیل انجام دهم.»

پس از آنکه کندى ترور شد و معاون او جانسون(Lyndon Baines Johnson) به ریاست‌جمهورى رسید، او در تهیه طرح حمله اسرائیل علیه کشورهاى عربى در سال ۱۹۶۷ به‌طور جدى شرکت داشت. بسیارى از مطبوعات آمریکا دیدگاه ذیل را همواره در مقاله‏هاى خود منعکس مى‏کنند:

«اگر گمان مى‌کنید که منافع آمریکا در خاورمیانه با خطر روبه‌روست و ماه‌ها طول مى‏کشد تا واشنگتن آنها را بازستاند، نگران نباشید. اسرائیل مى‏تواند طى چند روز این منافع را نجات دهد.»(۴) زیرا سیاست آمریکا در منطقه از نیرویى بهره مى‏گیرد که در سیاست داخلى این کشور، به‌ویژه توسط فعالیت‏هاى لابى صهیونیستى کامل شده است. البته سایر گروه‌هاى داراى منافع ویژه در منحرف کردن این سیاست خارجى موفق شده‏اند، اما تا کنون هیچ لابى‌ای مانند لابى صهیونیست به این اندازه موفق نبوده است. آنها حتى به منظور تأثیر بر سیاست خارجى آمریکا قدرت زیادى در تعیین وزرا و حتى معاونان رئیس‌جمهور این کشور دارند، به‌طورى که نیروهاى طرفدار اسرائیل باعث مى‏شوند کسانى که از اسرائیل انتقاد کرده‏اند به سمت‏هاى مهم در سیاست خارجى منصوب نشوند. به عنوان نمونه «جیمى کارتر» درصدد بود تا جورج بال(George Wildman Ball) را به عنوان معاون اول خویش انتخاب کند، اما چون «بال» قبلاً از اسرائیل انتقاد کرده بود، لذا لابى صهیونیست با انتصاب او مخالفت کرد.

تأثیرگذارى یهودیان و لابى صهیونیستى در سیاست‌هاى خارجى دولت‌هاى آمریکا بیش از همه در دولت‏هاى بیل کلینتون(William Jefferson Clinton) و جورج دبلیو بوش چهره خود را نشان داد. در کابینه کلینتون، اهداف لابى یهود به‌خوبى محقق شدند. در کابینه کلینتون سیاست خاورمیانه‏اى دولت آمریکا عمدتاً توسط کسانى شکل گرفت که یا خود طرفدار اسرائیل بودند و یا عضو سازمان‌هاى طرفدار اسرائیل بودند؛ افرادى مانند: مارتین ایندیک (Martin Indyk )، معاون مدیر سابق بخش تحقیقات آیپک و مؤسس «مؤسسه سیاست‌گذارى خاورمیانه در واشنگتن»، دنیس راس Dennis B. Ross) و آرون میلر ( Aaron David Miller) کسى است که یا در اسرائیل زندگى و یا اغلب از آنجا دیدن مى‏کند.

این افراد از نزدیک‌ترین مشاوران کلینتون در جریان اجلاس «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰ بودند. اگر چه این سه نفر از حامیان فرآیند صلح و تشکیل دولتى فلسطینى بودند، اما این تاکتیک‌ها تا زمانى که مورد قبول دولت اسرائیل بود از سوى این سه نفر دنبال مى‏شد.(۵)

حضور مستقیم یهودیان در دولت بوش اگرچه نسبت به دوره‏هاى قبل کم‏رنگ‏تر بود، اما نقش آنان در تصمیم‌گیری‌هاى این دولت بسیار بیشتر بود و آنان بوش را در دو جنگ بزرگ (اشغال افغانستان و عراق) و چند بحران (تحریم ایران و بحران‌سازى در مورد انرژى هسته‏اى این کشور، بحران دارنور، بحران کره شمالى و…) همراهى کردند و بر دامنه جنگ‌افروزى و توسعه‏طلبى سیاست‌هاى بوش افزودند.(۶)

برخى از این افراد حامى اسرائیل در دولت بوش عبارتند از: الیوت آبرام( Elliott Abrams)، جان بولتون( John Robert Bolton)، داگلاس فیت(Douglas Jay Feith)، آى لوئیس لیبى(I. Lewis “Scooter” Libby)، ریچارد پرل(Richard Norman Perle)، پل ولفوویتز(Paul Dundes Wolfowitz)   و دیوید ورسمر(۷) (David Wurmser ).

این مقامات، سیاست دلخواه اسرائیل و سازمان‌هاى لابی‌کننده یهودى را در پیش گرفته‏اند. آنان بوش را در جنگ افغانستان همراهى کردند و او را به سوى جنگ با عراق سوق دادند. جنگى که آمریکا را وارد ویتنامى دیگر کرد که فقط در صورت قبول شکست مى‏تواند از این بحران بگریزد.

یهودیان همچنین مانع هرگونه نگرش واقع‌بینانه به ایران شده و در جهت تحریم‏هاى ایران تلاش‌هاى زیادى کرده‌اند. البته نقش یهودیان حاضر در دستگاه سیاست‌گذارى بوش محدود به حوزه خارجى نشد، بلکه در زمینه داخلى هم به‌ویژه در زمینه مهاجرت تأثیرات فراوانى داشته‏اند. اگرچه در آغاز دوره ریاست جمهورى بوش، یهودیان از قلت حضور خود ناراحت و اعراب از این جریان خوشحال بودند، اما چندى نگذشت که حضور یهودیان بر همگان معلوم شد و پژوهشگران این حوزه از سلطه یهودیان بر دولت بوش خبر دادند.(۸)

در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به‌قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روژه گارودى، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوى تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ص ۲۵۴ ـ ۲۵۱٫

۲- Johan Galtung “La Politique etrangeredes Etats-Unis sous son aspect theologique”, (Institut sur les conflits globux et la cooperation. Article no 4 1987)

۳ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۴۰٫

۴ـ خبرگزارى قدس، «رسانه‏هاى آمریکایى دراختیار سازمان‌هاى صهیونیستى»، ۲۱/۴/۱۳۸۴٫

۵- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۶ـ نشریه رویداد و گزارش، «میزان حضور و نقش یهودیان در دولت جرج دبلیو بوش» مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، شماره ۳۵۳، ص ۲۱٫

۷-http:/ksgnotes-harvard op.cit

۸ـ پیشین، ص ۲۷٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به‌قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند

 

 

30آگوست/17

عربستان در رویای بازیگر برتر منطقه

 

به نظر می‌رسد تحولات سیاسی در عربستان از شتاب بیشتری برخوردار شده است. برای نخستین‌بار محمد بن سلمان از نسل سوم خاندان سعودی ردای ولیعهدی را بر تن کرد و چنین می‌نماید که با کسب تاج و تخت پادشاهی فاصله چندانی ندارد. در تاریخ جابه‌جایی قدرت در عربستان سعودی، برای نخستین بار است که قدرت از پدر به پسر منتقل می‌شود.

با به قدرت رسیدن ملک سلمان دورانِ گذار از فرزندان عبدالعزیز به نسل سوم آل سعود آغاز شد که شاید از این پس بتوان دوران حکومت آل سلمان در عربستان نامید. ملک سلمان با صدور فرمان برکناری محمد بن نایف از ولیعهدی، محمد بن سلمان فرزند خود را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد و به تناسب جابه‌جایی‌هایی در سایر ساختار قدرت با هدف تثبیت جایگاه ولیعهد صورت گرفت. زمینه‌سازی برای چنین تحولی از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان در ۲۰۱۵  آغاز شده بود. در این دوره ضمن اینکه بسیاری از افراد نزدیک به محمد بن سلمان به مناصب مهم سیاسی و امنیتی دست یافتند و اختیارات و حوزه نفوذ ولیعهد محمد بن نایف کاسته شد، همزمان در سطح بین‌المللی نیز تلاش برای جلب حمایت امریکا از فرآیند انتقال قدرت در عربستان آغاز شد و بن سلمان از چهره‌ای ناشناخته به‌تدریج به چهره مورد اعتماد امریکایی‌ها تبدیل شد و سفر ترامپ به عربستان دغدغه‌های ملک سلمان درباره جابه جایی قدرت را مرتفع ساخت.

سئوال اساسی که می‌توان در این مجال کوتاه به آن پرداخت این است که محمد بن سلمان چه اهدافی در سر دارد؟ به عبارت دیگر تغییر در ساختار سیاسی و قدرت در عربستان چه سمت و سویی را در تحولات آتی این کشور نشان می‌دهد؟

بن سلمان را مبتکر طرح «سعودی ۲۰۳۰» می‌دانند. طرحی که در چهارچوب آن قرار است عربستان از وابستگی به نفت رهایی یابد. محمد بن سلمان اعلام کرده برای اجرای این برنامه قصد دارد ظرف ۱۰ سال آینده به‌تدریج ۴۹ درصد سهام شرکت دولتی نفت عربستان(سعودی آرامکو) را بفروشد و عایدی حاصل از آن را در صندوق سرمایه‌گذاری قرار دهد و در داخل و خارج از عربستان سرمایه‌گذاری کند. او همچنین طرح‌هایی را برای ریاضت اقتصادی بیشتر دنبال می‌کند تا کاهش کسری بودجه ناشی از افت قیمت نفت و افزایش هزینه‌های ناشی از جنگ را جبران کند. تلاش برای خصوصی‌سازی، افزایش اشتغال، رقابت‌پذیری و جذب سرمایه‌گذاری خارجی از دیگر برنامه‌های اوست.

تلاش برای سرکردگی جهان عرب را می‌توان از دیگر برنامه‌های بن سلمان دانست. به نظر می‌رسد آرایش قدرت در جهان عرب در حال جابه‌جایی است و عربستان این مسئله را فرصتی برای کسب رهبری جهان عرب می‌داند. تصور دولت عربستان این است که این کشور ابزارهای مادی و معنوی لازم را برای رهبری پایدار جهان عرب در اختیار دارد. کشورهایی مثل مصر، عراق و لیبی در مقاطعی در تلاش برای دستیابی به سرکردگی جهان عرب بودند و انگیزه‌های رهبران این کشور مهم‌ترین عامل در چنین تکاپویی به شمار می‌رفت. اشغال عراق و سرنگونی صدام و حزب بعث، سرنگونیِ مبارک در مصر، سقوط معمر قدافی دیکتاتور لیبی و آغاز جنگ داخلی در سوریه و پیدایش تروریسم تکفیری داعش، انگیزه عربستان را در کسب رهبری جهان عرب در خلاء قدرت در جهان عرب سرعت بخشیده است.

نزدیکی بیش از پیش عربستان به ایالات متحده امریکا، برنامه دیگر دولت سعودی و محمد بن سلمان است. این احساس مشترک در  بین مقامات عربستان سعودی و همچنین دولت ترامپ وجود دارد که در دوران اوباما سطح رابطه دو کشور کاهش پیدا کرده و انگیزه و بستر لازم برای بهبود روابط در شرایط فعلی مهیاست. برای ترامپ پول دلارهای نفتی سعودی می‌تواند کمک بزرگی به اقتصاد امریکا که یکی از مهم‌ترین بحث‌های انتخاباتی ترامپ بود، باشد.

همچنین سلاح‌ها و حمایت‌های سیاسی امریکا می‌تواند به تحقق رویاهای پلندپروازانه عربستان سعودی کمک کند. رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود.

تجربه نشان داده است برای امریکایی‌ها، دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، وقتی سخن از پول و نفت در میان باشد، شعاری بیش نیستند. بنابراین بهبود رابطه امریکا با کشوری که فاقد شاخص‌های فوق است، چندان تعجبی ندارد. در جریان این سفر، عربستان سعودی در قالب خرید تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری از آمریکا، سامانه پدافند موشکی تاد، مهمات هوا به زمین، ارتقای سامانه پدافندی پاتریوت، هواپیماهای پشتیبانی سبک هوایی، قایق‌های گشتی و ناو را از این کشور دریافت می‌کند.

محمد بن سلمان سیاست رهبران سنتی عربستان را موجبات قدرت‌یابی بیشتر ایران در منطقه می‌داند و به همین جهت موضع بسیار تندتری را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده است. او در این زمینه از اهرم‌ها و ابزارهای مختلفی همچون ادعای تلاش ایران بر شیعه کردن جهان عرب، مداخله ایران در امور داخلی کشورهای منطقه و حمایت از جریان‌های تروریستی با هدف القای ایران هراسی بهره می‌گیرد. بن سلمان معتقد است بازوهای ایران در منطقه، چه در میان گروه‌های فراملی مقاومت از جمله حزب‌الله و حماس و جنبش الحوثی در یمن و همچنین کشورهایی که روابط دیپلماتیک خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارند از جمله سوریه، عراق و حتی قطر می‌بایست قطع شوند.

شکل دادن به ناتوی عربی از دیگر اهداف عربستان است. تلاش برای شکل‌گیری ناتوی عربی را می‌توان از سال‌های بعد از انقلاب یعنی زمانی که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ این سازمان و در نوامبر ۱۹۸۴ واحدی به نام «نیروی حافظ شبه جزیره » را به وجود آوردند، ردیابی کرد.

بنابراین چنین تحرکاتی  پدیده جدیدی در منطقه نیست، ولی به نظر می‌رسد ناتوی عربی قصد دارد با پشتوانه حمایت‌های امریکا از شکل‌گیری اتحادیه‌های منطقه‌ایِ مخالف ایران در خلیج فارس، وارد چالش‌های جدی با ایران به‌ویژه در حوزه نظامی بشود. کشاندن جنگ به داخل ایران که از طرف بن سلمان همزمان با حوادث تروریستی تهران عنوان شد، بخشی از تحرکاتی است که با هدف بر هم زدن ثبات و امنیت در ایران آغاز شده است.

گام‌های عربستان برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون، نیازمند پذیرش عربستان سعودی به عنوان برادر بزرگ‌تر توسط سایر کشورهای عربی منطقه است، تحت فشار قرار دادن قطر، دخالت در سوریه، موضع بدبینانه نسبت به دولت عراق و ساختار سیاسی جدید این کشور و از همه اینها مهم‌تر آغاز جنگ با یمن بخشی از این فرایند است.

تحکیم و تقویت رابطه با اسرائیل را باید یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دولت سعودی در مقایسه با سایر کشورهای مدعی ناسیونالیسم عربی دانست. برای ناسیونالیسم عربی، اسرائیل همیشه به عنوان یک دیگری تعریف می‌شد و شکست اعراب از اسرائیل همیشه دستاویزی برای رهبران مدعی ناسیونالیسم عربی بود تا به تحریک احساسات پان عربی دست بزنند؛ اما مورد عربستان از جهاتی خاص است، زیرا رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل دو کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران تاکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی است و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

عربستان سعودی برای دستیابی به سرکردگی و رهبری منطقه، جمهوری اسلامی را مهم‌ترین مانع تلقی می‌کند. اگر چه رابطه جمهوری اسلامی ایران با عربستان سعودی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت متفاوت نظام سیاسی دو کشور هرگز به‌طور کامل بهبود پیدا نکرد، اما با انتخاب بن سلمان به نظر می‌رسد بر شدت اختلافات بین دو کشور افزوده خواهد شد. جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی سمبل دو شکل متفاوت از نظام‌های سیاسی در منطقه هستند، عربستان نماد نظام استبدادی با تفسیر سلفی و محافظه کارانه از اسلام و جمهوری اسلامی ایران سمبل اسلام انقلابی و پیشرو مبتنی بر مردم‌سالاری دینی است.

این که عربستان در کسب برتری منطقه‌ای و تبدیل شدن به بازیگر اصلی منطقه تا چه میزان موفق خواهد بود به نظر می‌رسد سئوال مهم و اساسی است و مجال دیگری می‌طلبد، اما اجمالاً می‌توان موانع مهمی را در کسب چنین جایگاهی از طرف این کشور مورد اشاره قرار داد:

به نظر می‌رسد مهم‌ترین مانع در کسب رهبری منطقه‌ای توسط عربستان سعودی، فقدان مولفه‌های قدرت مادی و معنوی در این کشور است. شکل‌گیری جریان تکفیری و سلفیسم در جهان اسلام ریشه در افکار محمد بن عبدالوهاب دارد. در کنار این سیستم سنتی قبیله‌ای در عربستان سعودی و فقدان نهادهای مردم‌سالارانه و صدور فتواهای عجیب و غریب و رابطه این کشور با امریکا نشان می‌دهد که عربستان سعودی فاقد مولفه‌های نرم قدرت برای تاثیرگذاری در جهان اسلام و به‌طور خاص در منطقه است. قدرت مادی و اقتصادی این کشور نیز هرگز نمی‌تواند پایگاه مطمئنی برای حفظ تاج و تخت آل سعود باشد، تجربه پیروزی انقلاب اسلامی نمونه خوبی از ناکار‌آمدی اسلحه در برابر اراده مردمی است.

از طرف دیگر اینکه کشورهای ریز و درشت منطقه تا چه میزان تن به سرکردگی عربستان خواهند داد مسئله بسیار مهمی به نظر می‌رسد.  شکل‌گیری مقاومت در یمن، قدرت‌یابی شیعیان در عراق و تلاش قطر، کویت و عمان برای فاصله‌گیری از عربستان نشان می‌دهد که عربستان در کسب سیادت در منطقه با موانع و چالش‌های مهمی روبه روست.

واکنش قطر به درخواست‌های نامعقول عربستان نیز حاکی از جدایی قطر از سیطره عربستان است. اولین جایی که عربستان می‌خواهد نفوذ ایران را به حداقل برساند، در میان کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس است. برخی از کشورهای عربی منطقه مثل کویت، قطر و عمان با این جهت‌گیری عربستان مخالف و به دنبال حفظ رابطه و بهبود آن با جمهوری اسلامی ایران هستند.

تقاضای کاهش ارتباط با جمهوری اسلامی در صدر خواسته‌های عربستان از قطر نشانه اوج حساسیت عربستان به روابط ایران با کشورهای عربی منطقه است.

صرف‌نظر از میزان تحقق برنامه و طرح عربستان ۲۰۳۰ ، آثار و نتایج سیاسی و فرهنگی چنین اقدامی می‌تواند سیستم سنتی و الیگارشیک و گروهه‌سالارانه عربستان را با تکانه‌های بسیار شدیدی مواجه سازد. ژست‌های آزادمنشانه بن سلمان با ساختار سیاسی این کشور چندان تناسبی ندارد و چشم‌انداز اینکه جامعه عربستان تا کی به تحمل دریافت رانت در مقابل چشم‌پوشی از حق مشارکت سیاسی اکتفا خواهد کرد چندان روشن نیست. چشم‌انداز اقتصادی عربستان ۲۰۳۰ اگر چه خیلی رویا پردازانه نیست، ولی تجربه نشان داده است که برای نفت و قیمت آن هرگز نمی‌توان حساب ویژه‌ای باز کرد. با وجود این فقدان بخش خصوصی، توزیع رانت‌های دولتی و اقتصاد مبتنی بر رانت و تصاحب گرانیگاه‌های اقتصادی توسط خانواده بزرگ آل سعود موانع بسیار مهمی در تحقق این چشم انداز هستند.

به نظر می‌رسد توفیق عربستان در سرکردگی منطقه با موانع و چالش‌های زیادی همراه است. نسل جدید در عربستان به همان میزان که خیالِ برتری منطقه را در سر دارد، قصد دارد یک‌شبه هم به چنین جایگاهی دست پیدا کند. بحران یمن، تلاش برای انزوای قطر، روابط نیم‌بند با عراق و از همه اینها مهم‌تر درافتادن با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای همراهی جهان عرب با این کشور در قضیه ایران به نظر نمی‌رسد که کار آسانی برای بن سلمان باشد.

عربستان برای تحمیل نظر خود به منطقه هنوز به تصور سنتی از قدرت در قالب خرید تسلیحات و دلارهای نفتی می‌اندیشد. این در حالی است که قدرت نرم و غیرمادی نیز به همان میزان حاثز اهمیت است و استفاده به‌موقع از این دو در قالب قدرت هوشمند از توان کشوری مثل عربستان بسیار خارج است. ابزارهای قدرت مادی عربستان به خرید مشروعیت داخلی نسبی و تکثیر تکفیر و نفرت پراکنی در جهان اسلام منجر شده است تا به اتحاد.

ادعای حمایت ایران از تروریسم از جانب سعودی به شکلی واضح ریاکارانه است و تنها پول دلارهای نفتی است که باعث چشم‌پوشی از این مسئله می‌شود. عربستان حامی تروریسم سلفی است و بودجه و سلاح گروه‌هایی مانند داعش، القاعده و النصره را تامین می‌کند.

فقدان تجربۀ لازمِ بن سلمان در کشوری مثل عربستان که تا به امروز نشانه‌های بازیگری در منطقه حساس چون خاورمیانه را به صورت عملی به نمایش گذاشته، می‌تواند عواقب و نتایج فاجعه‌باری برای این کشور و همسایگان به دنبال داشته باشد، از این زاویه تشبیه بن سلمان به صدام شاید خیلی پربیراه نباشد.

 

سوتیترها:

 

۱

رقص شمشیر ترامپ در عربستان و هدایای مجللی که بعد از سفر به این کشور دریافت کرد، نشانه روابط جدیدی است که از قضا محمد بن سلمان تلاش زیادی در احیا و گسترش آن کرده و به همین دلیل توانسته جایگزین دیگر چهره محبوب امریکایی‌ها در عربستان، یعنی بن نایف شود

30آگوست/17

آزادی موصل نقطه عطف در فرایند ریشه‌کن کردن جریان تکفیری

 

 

آزادسازی شهر موصل، پایتخت خود خواندۀ جریان تکفیری داعش، زمینۀ برچیدن بساط این جریان تروریستی را در عراق  فراهم کرده و امکان شکست این جریان در سوریه را نیز ممکن ساخته است.

این تحول از چند بُعد اهمیت دارد:

۱- پاکسازی استان‌های دیالی، صلاح‌الدین، انبار و اکنون موصل زمین‌های در اختیار این گروه تروریستی را که بالغ بر نیمی از مساحت عراق بود، به‌شدت کاهش داده و حضور داعش پس از آزادی موصل تنها محدود به شهرهای کوچک حویجه، تلعفر، عانه، راوه، و قائم خواهد بود که با توان عملیاتی‌ نیروهای مسلح عراق و کسب تجربه گرانبهای جنگ شهری، این شهرها هم در آینده نزدیک آزاد خواهند شد و عراق به‌طور کامل از لوث وجود داعش پاکسازی می‌شود.

۲- توان عملیاتی نیروهای مسلح عراق در شکست داعش نشان داد که این نیروها توان عملیاتی خود را باز یافته‌اند و عراق دیگر یک کشور ناکارآمد نیست.

ناکارآمدی نیروهای نظامی عراق در گذشته، حضور نیروهای امریکایی در این کشور را به بهانه کمک به ارتش عراق در جنگ بر ضد داعش موجب گردید؛ ولی با این پیروزی‌ها این حضور دیگر ناموجه است و حضور ارتش ترکیه را در شهر بعشیقه به بهانه ناتوانی عراق در حفظ مرزهای مشترک نیز خنثی می‌سازد.

امریکایی‌ها پیش از عملیات اعلام کرده بودند که این جنگ ممکن است چند سال به درازا بکشد؛ ولی نیروهای مسلح عراق با آزادسازی موصل در چند ماه عملاً همه را شگفت‌زده کردند و معادلات دشمنان را به هم ریختند.

۳- در عملیات آزادسازی موصل نیروهای مختلف مسلح عراق در کنار هم این دستاورد را رقم زدند و این همکاری عملیاتی، وحدت بیش از پیش آنها را فراهم ساخت. در این عملیات نیروهای حشد الشعبی، پیشمرگ‌های اقلیم کردستان، پلیس فدرال، نیروهای ضد شورش و ارتش مشارکت داشتند و هر کدام مسئول یکی از محورهای عملیاتی بودند.

وجود ستاد مشترک واحد و تقسیم کار میان نیروهای مسلح در ابعاد استراتژیک، دستاورد بی‌نظیری است که این وحدت را نهادینه ساخته است.

۴- همان طور که حماسه مقاومت دفاع مقدس در ایران همیشه در محاسبات دشمنِ توطئه‌گر اثر‌گذار است و نقشی بازدارنده در حفظ امنیت ملی ایفا می‌کند، توان‌یابی نیروهای مسلح عراق نیز امنیت این کشور را تضمین می‌کند و حماسه آزادسازی موصل و شکست نیروهای تکفیری برای عراق اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. دشمنان این کشور از این پس در توطئه‌چینی بر ضد این کشور نمی‌توانند این قدرت یکسره کننده را نادیده بگیرند.

۵- حشد الشعبی نیروی تعیین‌کننده جنگ بر ضد داعش است که در آغاز بحران به دستور مرجعیت دینی در نجف اشرف شکل گرفت و صرفاً یک نیروی شیعی بود که بر اساس ضرورت‌های عملیاتی در صلاح‌الدین، انبار و اخیراً موصل، اقدام به جذب نیروهای عشایر سنی این مناطق و نیز نیروهای مسیحی و ایزدی کرد و در نهایت به یک نیروی ملی‌ای تبدیل شد که از حمایت همۀ مردم عراق برخوردار است.

این جایگاه، این تشکل را تثبیت کرد و با تصویب مجلس واقدام دولت به یکی از ارکان نیروهای مسلح ملی عراق تبدیل شد.

شانتاژ خبری برخی در بوق‌های استکباری در متهم کردن حشد‌الشعبی به طرفداری از یک گروه اجتماعی با تکامل این نهاد دیگر قابل طرح نیست و اگر هم مطرح شود، همه مردم عراق به دفاع از این نهاد برخواهند خاست.

۶- حرکت حشد‌الشعبی عراق در مرز سوریه و کنترل این مناطق اهمیت راهبردی زیادی دارد.

از یک ‌سو گروه تروریستی داعش را تضعیف می‌کند که از تاکتیک جابه‌جایی نیرو در دو سوی مرز استفاده می‌کرد و از سوی دیگر فرصت دخالت عنصر خارجی در امور داخلی عراق را کم می‌کند.

امریکا در مناطق کردنشین شرق سوریه حضور دارد و تا کنون چند پایگاه نظامی در این مناطق ایجاد وتلاش کرده است که با سلطه بر مرز مشترک دو کشور، آینده آنها را به گروگان بگیرد و سیاست دخالت در امور داخلی آنها را تداوم بخشد، ولی حشد‌الشعبی عراق و ارتش سوریه با پیشروی و تسلط بر مرز مشترک، این سناریو را خنثی کرده‌اند و این اقدام حاشیه استقلال دو کشور را افزایش ‌داده است.

۷- پیروزی نظامی بر داعش به حفظ یکپارچگی سرزمین عراق کمک می‌کند. ضعف دولت مرکزی عراق موجب گردید نیروهای حاشیه‌ای احساس کنند که می‌توانند با استفاده از شرایط ضعف نظام مرکزی اعلام استقلال کنند و یا اختیارات فدرال خود را افزایش دهند.

پیروزی نیروهای مسلح عراقی بر داعش و نمایان‌سازی این توان عملیاتی چشمگیر، هرگونه گرایش واگرایانه را کور و به حفظ یکپارچگی ارضی و سرزمینی عراق کمک می‌کند.

۸- فتوای تاریخی دو سال پیش آیت الله العظمی سیستانی در وجوب کفایی دفاع از سرزمین عراق در مقابل تهاجم داعش که به شکل‌گیری نهاد جدید نظامی حشد الشعبی انجامید، نشان داد که مرجعیت دینی در نجف اشرف چه نقش‌ برجسته‌ای را در جهت حفظ این کشور در مقابل تهدیدها ایفا می‌کند واز چه توان بالائی برخوردار است.

با اعلام این فتوا دو میلیون نفر از سرتاسر عراق داوطلب شدند که با توجه به جنگ‌های رژیم صدام مقبور و ناامنی‌های گستره ناشی از شرایط اشغال این کشور از سوی امریکا، بسیار قابل توجه است و محوریت مرجعیت در میان مردم متدین عراق را نمایان می‌سازد. البته نباید فراموش کرد که خروج اشغالگران در گذشته نیز یکی دیگر از دستاوردهای مرجعیت است.

۹- کمک همه جانبه جمهوری اسلامی ایران به عراق به‌ویژه در آموزش نظامی، تامین سلاح و دادن مشورت‌های ستادی و عملیاتی به حشد‌الشعبی در زمان حساس تهاجم داعش نشان داد که ایران هم‌پیمان قابل اعتمادی است که عراق می‌تواند روی او حساب ویژه‌ای باز کند.

این اقدام ایران مانع از سقوط دولت منتخب در بغداد شد و زمینه استمرار آن را فراهم ساخت. قطعاً این رفتار دوستانه در خاطره مردم این کشور باقی خواهد ماند.

۱۰- پیروزی قاطع نیروهای مسلح عراق بر داعش و جریان‌های بعثی و تکفیری، دولت عراق را در آستانه انتخاب‌های جدیدی قرار می‌دهد. شکی نیست که نیروهای داعش از سوی برخی کشورهای منطقه جابه جا شد، آموزش نظامی دید و به خاک عراق سرازیر شد.

این کشورها قصد داشتند عراق را نابود کنند، اما اراده مرجعیت و مردم عراق و کشورهای هم پیمان، این توطئه را خنثی کرد و مانع از سقوط عراق گردید.

اکنون دولت عراق دوست و دشمن خود را کاملاً شناخته و قطعاً روابط منطقه‌ای خود را به دور از این واقعیات تنظیم نخواهد کرد.

 

سوتیترها:

۱٫

ناکارآمدی نیروهای نظامی عراق در گذشته، حضور نیروهای امریکایی در این کشور را به بهانه کمک به ارتش عراق در جنگ بر ضد داعش موجب گردید؛ ولی با پیروزی‌های اخیر در موصل، این حضور دیگر ناموجه است و حضور ارتش ترکیه را در شهر بعشیقه به بهانه ناتوانی عراق در حفظ مرزهای مشترک نیز خنثی می‌سازد.

.

 

30آگوست/17

موج اصیل برآمده از انقلاب اسلامی معادلات تروریست‌ها در عراق و سوریه را برهم زد

بررسی آخرین تحولات منطقه

 

 

درآمد:

پیروزی‌های پی در پی مقاومت علیه تکفیری‌ها وداعش، به‌ویژه آزادی معجزه‌وار موصل ما را بر آن داشت تا با جناب آقای دکتر زارعی کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه به گفتکو بنشینیم و ایشان چون همیشه «پاسدار اسلام» را مورد لطف قرار داده به پرسش‌های ما پاسخ‌های روشن و مستدلی دادند که از ایشان سپاسگزاریم.

  

*طی ماه‌های اخیر، تحولات منطقه به‌طرز عجیبی به سوی روند نابودی داعش حرکت کرده ست تا جایی که پس از پیروزی در حلب و موصل، حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس تاکید کردند که غربی‌ها برای فهم وقایع رخ داده به سال‌ها زمان نیاز دارند. برخی نیز معتقدند تحولات عراق و سوریه افق سیاسی منطقه را دست‌کم تا سال ۲۰۵۰ روشن کرد. ارزیابی شما از تحولات منطقه چگونه است؟

ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که تحولات بسیار سریع رخ می‌دهند و منطقه را دچار تغییرات بنیادین می‌کنند. اگر ما یک دوره ۲۵ ساله را در منطقه در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که در این مدت شاهد بروز و ظهور پنج موج مهم بوده‌ایم.

موج اول با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱ رخ داد. برخلاف ادعای آمریکایی‌ها این فروپاشی به‌هیچ‌وجه در چهارچوب یک طرح برنامه‌ریزی شده و مدون نبود. عوامل متعددی در فروپاشی شوروی سابق تاثیرگذار بودند که یکی از مهم‌ترین آنها عامل دین و معنویت بود. امام خمینی«ره» بنیانگزار کبیر انقلاب اسلامی سه سال پیش از فروپاشی، در نامه‌ای به گورباچف تأکید کردند که عامل دین و معنویت باید توسط آنها مورد توجه قرار گیرد.

موج دومی که در منطقه شاهد بودیم، موج اشغالگری و جنگ بود که آمریکایی‌ها از سال ۲۰۰۰ کلید زدند و  با اشغال افغانستان و به بهانه حمله به برج‌های دوقلو آغاز کردند و سپس به اشغال عراق و جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان و همچنین سه جنگ متوالی علیه غزه (۲۲ روزه، ۹ روزه و ۱۱ روزه) انجامید. این وقایع در واقع با هدایت آمریکا در منطقه آغاز شدند. این موج دوم بر خلاف موج اول کاملاً برنامه‌ریزی شده بود. از سال ۱۹۹۲ یک تیم متخصص آمریکایی ۴۰۰ نفره به ریاست «پل ولفوویتز» ـ  معاون بوش پسر ـ  و با هدف نجات آمریکا به دنبال تغییراتی در منطقه بودند. این گروه که جلسات خود را در ستاد نیروی دریایی آمریکا برگزار می‌کردند، در نهایت برای تغییر در منطقه طرح جسورانه‌ای را ارائه دادند. تشکیل این گروه برای تغییر منطقه در سال ۱۹۹۲ نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در آن زمان از روند تحولات در منطقه نگران بودند و ادعای آنها در زمینه رضایت از شورای منطقه دروغین بوده است.

بر اساس این طرح قرار بود آمریکا از طریق شوک بحران‌سازی و جنگ فرمان تحولات را در دست بگیرد. نتیجه تجزیه و تحلیل آنها این بود که برتری اصلی آنها در مسئله نظامی نهفته است و هر چه تحولات به سمت و سوی نظامی شدن پیش برود، امکان موفقیت واشنگتن نیز بالاتر می‌رود. در همین راستا بود که روند نظامی‌سازی تحولات را در دستور کار خود قرار دادند.

در این مقطع آمریکایی‌ها گمان می‌کردند می‌توانند با قدرت نظامی مسائل را حل و فصل کنند و کانون این تغییر کیفی را در خاورمیانه نهادند، چون معتقد بودند اصلی‌ترین مخالف آنها در منطقه خاورمیانه یعنی جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است. آنها معتقدند که با مهار ایران می‌توانند مشکلات خود را در منطقه حل کنند و وضعیت را به نفع خود سر و سامان بدهند.

این دوره تا سال ۲۰۰۹ ادامه داشت، اما از سال ۲۰۰۶ و پس از جنگ ۳۳ روزه مشخص شد که تغییر مبتنی بر برتری نظامی در خاورمیانه به هدف خود نرسیده است و به همین دلیل از همین سال صداهای مخالف در زمینه لزوم تغییر در استراتژی‌های آمریکا در منطقه افزایش یافت. در سال ۲۰۰۷ جرج بوش با امضای توافق امنیتی با دولت نوری المالکی در زمینه خروج نیروهای آمریکایی، در واقع پرچم سفید آمریکا در دوره موسوم به تلاش برای برتری نظامی در منطقه را بالا برد و نشان داد که این دوره هم دورانی مستعجل و زودگذر بوده است.

موج سومی که در منطقه رخ داد، موج بیداری اسلامی بود که از سال ۲۰۱۱ به فاصله چهار سال پس از پایان دوره نظامی‌گری آمریکا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا آغاز شد. این موج مبتنی بر تغییرات درون‌گرایانه سیاسی بود و اکثر کشورهایی را که حکام وابسته به آمریکا داشتند مورد هدف قرار داد. این موج درون‌زا و مبتنی بر درک شرایط جدید از سوی جوانان منطقه بود.

در واقع شکست ایدئولوژی مارکسیسم و شکست نظامی‌گری آمریکا باعث شده بود که موجی از تغییر از سوی جوانان آغاز شود و برخی از رژیم‌های وابسته را به‌طرزی عجیب و در فاصله بسیار کوتاهی سرنگون کند. البته این موج به علت عدم تجربه سیاسی رهبران آن و تلاش‌های فتنه‌گرانه آمریکا ره به جایی نبرد و در اکثر موارد ناکام ماند. آمریکایی‌ها از راهبرد جنگ، فتنه داخلی و توطئه‌های مختلف برای خاموش کردن این موج تحول‌خواهی استفاده کردند.

موج چهار موج تروریسم تکفیری بود که در حین وقوع بیداری اسلامی شاهد بروز و ظهور آن بودیم. این موج از اوایل سال ۲۰۱۲ شدت گرفت و نقطه کانونی آن نیز در سوریه بود که بعدها به عراق نیز سرایت کرد و در ادامه به یمن، مصر، لبنان و حتی کشورهایی نظیر مالی و نیجریه نیز کشیده شد. هدف از ایجاد این موج از بین بردن توانمندی‌های درونی جهان اسلام بود که در موج بیداری اسلامی آغاز شده بود. هدف از موج تروریسم تکفیری،استهلاک این توانمندی‌ها از درون بود، به همین دلیل نقطه کانونی این موج بر محور مقاومت به‌ویژه منطقه شامات (سوریه) و فلسطین قرار داده شد؛ زیرا آنان این منطقه را کانون اصلی گرایشات علیه منافع آمریکا و غرب در منطقه می‌دانستند.

این موج قوی از سال ۲۰۱۲ توسط آمریکا، ترکیه و برخی کشورهای عربی مورد حمایت قوی قرار گرفت و آنها طی یک دوره دو ساله تا سال ۲۰۱۴ تمام توان لجستیک و عملیاتی خود را پای کار آوردند و توانستند بخش‌های وسیعی از جهان اسلام را به تصرف درآورند.

منطقه تحت سیطره داعش در عراق و سوریه شامل هفت استان دیرالزور، رقه، الانبار، نینوا، صلاح‌الدین و دیالی می‌شد که در واقع بیش از هر یک از کشورهای عراق و سوریه وسعت داشتند. گویی که در دورانی بسیار کوتاه، کشوری نظیر عراق و یا سوریه به تصرف درآمده باشد. نقطه مرکزی این موج روی بدنام کردن اسلام و درگیری مسلمانان با یکدیگر قرار داشت. این مسئله به گمان آمریکایی‌ها پرونده ایران را می‌بست و محور مقاومت را متلاشی می‌کرد. در آن زمان تصمیم حزب الله برای ورود به جنگ در سوریه ، از سوی صهیونیست‌ها پایان حزب الله تعبیر شد.

همچنین زمانی که جمهوری اسلامی ایران به‌طور مستقیم در بحران سوریه وارد شد، اعراب از آن به عنوان پایان نفوذ ایران در بین کشورهای عربی یاد کردند. آنها معتقد بودند که بشار اسد باقی نخواهد ماند و ایران روی مهره سوخته برنامه‌ریزی کرده است، اما با توکل به خدا و تحمل برخی هزینه‌ها، جمهوری اسلامی ایران وارد منطقه شده و امروز ورق برگشته است. همان‌هایی که زمانی می‌گفتند ایران نباید در بحران سوریه دخالت کند، هم اکنون به این اعتقاد رسیده‌اند که جز جمهوری اسلامی ایران هیچ قدرتی نمی‌توانست مانع توسعه گروه‌های تروریستی تکفیری در سطح منطقه شود. این مسائل را در رسانه‌های عربی و حتی غربی می‌توان مشاهده کرد.

در توضیح موج پنجم می‌توان این‌گونه تعبیر کرد که پس از ظهور موج تکفیری در منطقه، موج جدید گروه‌های مقاومتی در کشورهایی نظیر عراق، سوریه و یمن شکل گرفت که توانست موفقیت‌های راهبردی مهمی را رقم بزند. رهبری این محور هم اکنون در شخصیت والای مقام معظم رهبری تمثل دارد و در عرصه میدانی نیز در وجود فرمانده‌ای تمام عیار نظیر حاج قاسم سلیمانی دیده می‌شود.

 

*در اینجا می‌خواهیم نظر شما را درباره تحولات عراق جویا شویم. به‌تازگی فرماندهان حشدالشعبی عراق در نشستی مشترک با یکدیگر بر لزوم حفظ نقاط آزاد شده مرزی و حرکت به سوی آزادسازی تلعفر از آخرین نقاط تحت سیطره داعش تأکید کرده‌اند ارزیابی شما از تحولات میدانی عراق چیست؟

شکست تروریسم در عراق یک موضوع افسانه‌ای است. تروریسم حاضر در عراق یک تروریسم بین‌المللی و متشکل از نخبگان عملیاتی و نظامی اروپا و اقصی نقاط جهان از جمله قفقاز، سین کیانگ چین، افغانستان، پاکستان و جنگ دیدگان لیبی بود. فرمانده عملیاتی داعش در عراق یک مهندس آلمانی و با سرویس اطلاعاتی آلمان در ارتباط بود. یک نویسنده آلمانی در کتاب ۱۰ روز با داعش از این مسئله پرده برداشته است. این تروریست‌ها از پشتیبانی گسترده‌ای بهره‌مند بودند و زمانی که در اوایل سال ۱۳۹۳ تحرک خود را آغاز کردند، از سوی محور غربی، عربی و ترکی به عنوان قوم ستمدیده سنی که علیه تبعیض‌های دولت مرکزی به‌پا خاسته‌اند توصیف شدند. در واقع آنها می‌خواستند کمک‌های خود را به تروریست‌ها توجیه کنند و به همین دلیل آنها را این‌گونه معرفی می‌کردند.

البته گروه‌های تروریستی تکفیری در عراق مشکل داخلی زیادی برای ادامه توسعه‌طلبی خود نداشتند، چون ارتباطات آنها با مسعود بارزانی قوی بود. تروریست‌ها نه تنها از مرزهای شمالی خود در عراق مطمئن بودند بلکه می‌دانستند که در صورت لزوم می‌توانند از همکاری بارزانی در انتقال نیروها یا تجهیزات خود بهره ببرند.

زمانی که از بارزانی درباره لزوم واکنش در برابر تروریست‌ها در عراق سئوال شد، جواب داد: «ما در طول یک شب با شکل‌گیری یک دولت جدید مواجه شدیم. به نظر شما باید چه می‌کردیم؟ وظیفه ما همکاری با آنهاست، نه مخالفت.» بارزانی از آنها به عنوان یک دولت یاد کرد و آنها را تروریست نخواند. او در جواب اینکه زمانی هم داعش به شما حمله خواهد کرد، گفت ما با آنها توافقات محکمی داریم. این در حالی است که چند ماه بعد، داعش به مناطق تحت سلطه بارزانی حمله کرد و اگر ایران نبود هر سه استان شمالی عراق شامل سلیمانیه، اربیل و دهوک به اشغال داعش در می‌آمدند.

همچنین داعش در بین برخی از گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی در عراق حامیان جدی و قوی داشت. آنها به داعش به عنوان یک عامل نجات دهنده می‌نگریستند و هیچ مخالفتی با این گروه تروریستی تکفیری نداشتند. آنها معتقد بودند داعش دوباره عراق را به رژیم سابق بازمی‌گرداند و سیطره ۲۰۰ ساله آنها را فراهم می‌کند. همچنین داعش در بین برخی از جوان‌ان مقبولیت داشت. ارتش عراق هم در آن زمان قوی نبود و همه شرایط مهیا بود که داعش بتواند قلمرو خود را در عراق به‌سرعت توسعه بدهد و حتی برخی از مناطق را بدون شلیک یک گلوله تحت سیطره خود در آورد. این تحرکات خوش‌بینی بسیار گسترده‌ای را برای محور ضد مقاومت و انتظارات بالا از داعش ایجاد کرد و به این توهم دامن زد که آنها به زودی می‌توانند به آرزوهای خود دست یابند.

اما در اینجا بار دیگر موج اصیل برآمده از انقلاب اسلامی وارد عمل شد و در یک دوره زمانی کوتاه، معادلات را بر هم زد. از خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ که عملیات عامرلی رخ داد، پس از سه ماه نخستین موفقیت علیه داعش در عراق رقم خورد. این موفقیت‌ها و عملیات‌ها در ادامه به‌طور منظم استمرار پیدا کردند و ضربات سنگینی بر تروریست‌ها وارد آمد و در نهایت استان دیاله، صلاح الدین، بخش‌هایی از سامرا، شمال بابل و کرکوک که به اشغال درآمده بودند، آزاد شدند.

همچنین عملیات در الانبار توسعه پیدا  کرد و در با پیروزی در موصل در تیر ۱۳۹۳ پرونده داعش در عراق بسته شد. البته تکفیری‌ها همچنان نقاط بسیار محدودی را در عراق به صورت بی‌ارتباط با هم در اختیار دارند که این لکه‌های تروریستی هم تا پایان سال ۲۰۱۷ پاکسازی خواهند شد.

 

*با توجه به پیروزی‌های اخیر محور مقاومت، به‌ویژه توافقی که اخیراً برای آتش‌بس در جنوب سوریه میان ترامپ و پوتین رخ داد، ارزیابی شما از تحولات سوریه و پایان تروریسم تکفیری در سوریه چیست؟

ایران و روسیه در اوایل سال ۱۳۹۴ و با حضور سوریه یک توافق امنیتی سه جانبه را امضا کردند. مبنای این توافق انجام تلاش مشترک برای شکستن دو اقدام بود. نخست اینکه تلاش‌های سیاسی با هدایت آمریکا در راستای تغییر نظامی سوریه، امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی و تبدیل نظام سوریه به رژیمی مطابق خواست غرب به شکست کشانده شود. بنا شد روس‌ها با توجه به ظرفیت بین‌المللی خود وارد میدان شوند و این روند را تغییر دهند. آنها باید هم در شورای امنیت وارد عمل می‌شدند و هم در عرصه سیاسی پرونده سیاسی سوریه را از دست آمریکا خارج می‌کردند.

توافق دیگر در حوزه نظامی امنیتی بود که قرار شد روسیه از ظرفیت بالای نیروی هوایی خود در سوریه استفاده کند و با ورود روسیه معادله امنیتی تغییر کند و امکان عملیاتی نیروهای زمینی محور مقاومت در سوریه فراهم شود. این توافق به‌سرعت امضا و اجرا شد و به فاصله یک هفته پس از امضای توافق، نیروی هوایی روسیه وارد سوریه شد و عملاً این توافق قبل از اینکه غربی‌ها مفاد آن را دریابند به مرحله اجرا گذاشته شد. این توافق تا کنون ادامه داشته و جمع‌بندی ایران این است که روس‌ها با صداقت وارد شدند

و توانستند معادلات میدانی را به نفع سوریه بر هم بزنند. همچنین در عرصه سیاسی هم‌اکنون به جای مذاکرات ژنو که دراختیار آمریکا بود، با نشست‌های آستانه با مدیریت روسیه مواجه هستیم که نشان می‌دهد روسیه توانسته پرونده سیاسی را نیز از دست آمریکا خارج کند و این موفقیت بزرگی است.

البته در ایران تحرکات حساب شده‌ای برای کاستن ارزش توافق ایران و روسیه و بی‌اهمیت جلوه دادن آن و همچنین اینکه روسیه در نهایت ایران را تنها خواهد گذاشت مطرح است. این تلاش‌ها از سوی برخی از طرف‌ها در ایران در این راستا صورت می‌گیرد که همچنان مسیر حرکت ایران در تعامل با جهان به سوی غرب باشد و هیچ تغییری در این مسئله ایجاد نشود.

البته این واضح است که روسیه و ایران با تجزیه و تحلیل از منافع ملی خود درباره سوریه به توافق دست یافتند و قرار نیست هیچ‌کدام دست از منافع ملی خود بکشند. اما هنر این است که جمهوری اسلامی ایران توانسته به‌نحوی منافع ملی خود را تعریف کند که روس‌ها همان کاری را که ایران می‌خواهد انجام دهند. این به معنای چک سفید امضای ایران به روسیه نیست. همان ‌طور که اخیراً مشاهده کردید تهران توافق پوتین و ترامپ درباره جنوب سوریه را مورد تأیید قرار نداد. باید تأکید کنم کسانی که در داخل نعل وارونه می‌زنند باید بدانند همکاری ایران و روسیه باعث شد بسیاری از طرح‌ها در منطقه خنثی شود.

 

*با توجه به توافقی که اخیراً با توتال مطرح شده، ارزیابی شما از نگاه موجود در کشور به سوی گرایش به کشورهای غربی و استفاده از فناوری‌های آنها چگونه است؟ همچنین اخیراً آمریکایی‌ها مواضعی را علیه ایران مطرح و بار دیگر ما را تحریم کرده‌اند. نگاه شما به این تحولات چگونه است؟

ببینید این یک مسئله پیچیده است و بستگی دارد به اینکه پرونده چگونه از سوی ایران مدیریت شود. اینکه شرکت توتال قراردادی چند میلیارد دلاری در ایران به امضا برساند و این قرارداد درنهایت عملی شود، می‌تواند یک تحرک جدی و پاسخی محکم به آمریکا در روند سخت کردن تحریم‌ها علیه ایران باشد. اگر این توافق در نهایت عملی شود، رخداد مهم و بزرگی است، به‌ویژه اینکه شکستن تحریم‌ها از سوی کشوری انجام شود که در جریان مذاکرات هسته‌ای گاهی بدتر از آمریکایی‌ها علیه ایران موضع می‌گرفت و در نقش پلیس بد ظاهر می‌شد. این خیلی مهم است که فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی پروژه عظیم تحریم‌ها علیه ایران را با شکست مواجه کند. در این صورت ارزش توافق بسیار بیشتر از ارزش اسمی آن برای ایران خواهد بود.

نقطه پیچیده ماجرا این است که آیا توتال در نهایت این قرارداد را نهایی خواهد کرد یا خیر؟ چون در این توافق همه مسائل به ایران مربوط نمی‌شوند. ماجرای توتال مانند خریداری یک ماشین فرانسوی نیست، البته نزد اعضای دولت این قرارداد مانند ماشینی است که هر وقت بخواهند به فرمان آنها حرکت می‌کند و می‌ایستد. اما به اعتقاد من درباره قرارداد توتال این مسئله صحت ندارد، چون در صحنه بین‌الملل چنین توافقاتی دو طرف دارند که در هر زمانی یکی از طرف‌ها می‌تواند زیر بار ادامه قرارداد نرود و آن را یک‌طرفه لغو کند. کما اینکه در مسئله خریداری هواپیماها و حتی قرارداد چند سال پیش توتال با ایران شاهد این مسئله بوده‌ایم. آنها در گذشته درباره توسعه فاز سه میدان گازی پارس جنوبی با ایران توافق و تجهیزات خود را به مدت یک‌ سال در ایران مستقر کردند، اما در نهایت با فشار آمریکایی‌ها همه تجهیزات خود را جمع‌آوری و کار توسعه میدان گازی پارس جنوبی را بدون توجه به ضمانت بین‌المللی قرارداد نیمه کاره رها کردند.

بنابراین ما در ماجرای توتال همچنان یک قرارداد امضا کرده‌ایم که امیدواریم طرف فرانسوی به آن پایبند بماند. همین الان توتال تأکید می‌کند توافقی را که برخلاف روندهای بین‌المللی باشد اجرا نخواهد کرد که این نکته بسیار مهمی است.

درباره تحریم‌ها باید بگویم که این تحریم‌ها قطعاً ادامه خواهند یافت، چون تحریم‌های آمریکا علیه ایران در درجه اول تأمین‌کننده اعتبار آمریکا برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران هستند. اما از لحاظ تأثیرات این تحریم‌ها باید گفت که در گذشته نیز با تحریم مواجه بوده‌ایم، اما ایران زندگی خود را کرد و حتی به اذعان غربی‌ها پیشرفت هم داشت. در واقع تأثیر تحریم‌ها همیشه مطلق نبوده‌اند. از این به بعد که درجه اعتباری امریکا پایین‌تر از سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ است و نمی‌تواند روسیه را کنار خود داشته باشد، قطعاً تحریم‌های جدید آثار کمتری خواهند داشت.

نکته مهم دیگر اینکه تحریم‌ها اگر اثرگذار باشند، لزوم تجدید آنها وجود ندارد. اینکه آمریکا همواره در حال وضع تحریم‌های جدید و پیاپی علیه ایران است در واقع به این معناست که این تحریم‌ها اثرگذار نبوده‌اند.

 

سوتیترها:

۱٫

زمانی که جمهوری اسلامی ایران به‌طور مستقیم در بحران سوریه وارد شد، اعراب از آن به عنوان پایان نفوذ ایران در بین کشورهای عربی یاد کردند. آنها معتقد بودند که بشار اسد باقی نخواهد ماند و ایران روی مهره سوخته برنامه‌ریزی کرده است، اما با توکل به خدا و تحمل برخی هزینه‌ها، جمهوری اسلامی ایران وارد منطقه شده و امروز ورق برگشته است

 

۲٫

شکست تروریسم در عراق یک موضوع افسانه‌ای است. تروریسم حاضر در عراق یک تروریسم بین‌المللی و متشکل از نخبگان عملیاتی و نظامی اروپا و اقصی نقاط جهان از جمله قفقاز، سین کیانگ چین، افغانستان، پاکستان و جنگ دیدگان لیبی بود. فرمانده عملیاتی داعش در عراق یک مهندس آلمانی و با سرویس اطلاعاتی آلمان در ارتباط بود

 

 

 

 

30آگوست/17

جدال عقل و قلب در نظر به انقلاب اسلامی

مقدمه

چگونه می‌توان نگهبانان انقلاب اسلامی بود اگر آن را حقیقت وجودی دوران ندانیم؟ آیا جز با گوش‌سپردن به آن از طریق وجودِ خود و به زبان‌آوردن تعلق خاطری که به آن داریم می‌توانیم بار سنگین مسئولیت این دوران را به دوش بگیریم؟

انسان‌ها در کنار ناخودآگاهی فردی، ناخودآگاهی جمعی نیز دارند و در ناخودآگاه جمعی همه‌ افرادِ قوم شریک‌اند، خودآگاهی جمعی فراتر از زمان و مکان، انسان‌ها را در بر می‌گیرد، در حالی‌که ممکن است هنوز ندانند به چه‌ حقیقتی رسیده‌اند.(۱)

رخداد تاریخی، یک نوع آشکارشدن است برای جان انسان و مثل فهمیدن‌های معمولی نیست. انسان در آن واقع می‌شود و اگر نسبت به آن آگاهی پیدا کند می‌تواند از آن تغذیه کند و با آن هماهنگ گردد، در آن صورت به درون آن رخداد کشیده می‌شود و در آن حالت امری معنادار، اعتبار و مرجعیت خود را بر آن فرد یا ملت‌ حاکم می‌گرداند و به آن ملت خطاب می‌کند و آن ملت آن معنا را از خود می‌کند و حاضر می‌شود با آن زندگی کند و به آن آری بگوید.

ما در انقلاب اسلامی قبل از آنکه فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم، در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفته‌ایم. پیش‌فهم‌هایی است در امری معنادار و معنوی که در «سنت» رخ می‌نمایاند و در افق درونی انسان‌ها عالَمی را به آنها عطا می‌کند و انسان‌ها در آن عالَم از خود، فهمی خاص پیدا می‌کنند. وظیفه‌ ما برای تفسیر این رخداد توجه به پشتِ صحنه‌ آن است تا بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازه‌ای از خود پیدا کنیم و وارد تاریخی اثرگذار شویم.

 

وَهمی که بر ذهن حاکم است

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی در واقع  تذکری در این تاریخ و فلسفه‌ وجودی ما در گرو همین تذکر است که می‌توان خلأ آن را بین نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی احساس کرد.

جریان‌های فکری حاضر در انقلاب در عین حال که بینشان وحدت وجود دارد، اما گویی از نوعی بیگانگی نیز رنج می‌برند و برای رفع آن، راه حل می‌طلبند. هر چند وجه بیگانگی ملموس نیست، ولی در باطنِ قضیه می‌توان آن را احساس کرد. نگاه‌ها طوری است که هر جریان فقط خود و داشته‌های خود را می‌بیند و عموماً داشتن‌های دیگران را به چیزی نمی‌گیرد.

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی به این معناست که جبهه‌های مختلف فکری انقلاب، وجه وحدت را با مبنایی که ذیل شخصیت اشراقی امام محقق می‌شود، شکل دهند تا  بر اساس این سلوک هر کسی جایگاه خود را پیدا ‌کند. امروز این مهم با نظر به رهبری انقلاب قوت می‌گیرد.

نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد، نظر به انقلاب اسلامی در متن فعالیت‌های فرهنگی است. بسیاری از کسانی که مشغول کارهای فکری و اندیشه‌ای هستند، عموماً به بحث‌های انقلاب اسلامی نظر ندارند و در فضای فکری خودشان مشغول‌اند و نسبتی جدّی بین فعالیت‌های آنان و انقلاب اسلامی وجود ندارد. این غیر از بیگانگی بین نیروهای جبهه فکری‌ای است که قرار است آینده‌ نظام فکری را در دست بگیرند.

حال اگر تذکر به شخصیت اشراقی امام را در این تاریخ به‌طور جدی مطرح کردیم،  با جبهه‌ای که در عین نظر به مؤلفه‌های عرفانی و فلسفی، نسبت به اهداف اصلی انقلاب بی‌تفاوت است و به یک معنا در فضای تحریف شخصیت امام قدم می‌زند، باید چگونه برخورد کرد؟ ما هنوز به این خودآگاهی نرسیده‌ایم که تا تفکر نسبت به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی توسط جامعه درک نشود، نمی‌توان انتظار داشت که معنای سلوکِ اشراقی نهادینه گردد. پس نباید امیدوار باشیم قبل از فهم اصالت وجود و نظر به تشکیکی‌بودن آن، اتفاقی بیفتد. بر فرض اتفاقی هم بیفتد اگر نتوانیم جای آن را در متن انقلاب درست معنا کنیم، همان اتفاق ما را از اصل مسئله غافل می‌کند و عملاً تصمیمات اشتباهی می‌گیریم و موضع‌مان را عوض می‌کنیم. مثل ظهور پدیده داعش که بین بعضی از نیروهای مذهبی بلوایی به پا کرده که به گمان آنها گویا همان سفیانی است.

این نگاه با شاخصه‌های احساسی‌ خود گام‌های سلوک ذیل شخصیت امام را در سیری که باید در جامعه ایجاد کند، نادیده می‌گیرد و به امید آن که وقت ظهور حضرت مهدی«عج» نزدیک است نسبت به هر کار عمیقِ فرهنگی بی‌تفاوت می‌شود.  گویا وَهمی بر روی ذهن ما حاکم است و می‌خواهیم با همان وَهم جامعه آرمانی خود را تشکیل دهیم. چیزی که بعضاً در فضای فرهنگی در بعضی از افراد به چشم می‌خورد و بعد که به نتیجه مورد انتظار نمی‌رسند، دچار یأس می‌شوند.

بعضی از دوستان جبهه فکری با شور و نشاط به میدان می‌آیند، ولی بعد که با انبوه تنگناهای تاریخیِ جامعه روبه‌رو می‌شوند و اوضاع پیچیده‌ می‌شود، خود را می‌بازند و از این موضوع غفلت می‌کنند که در امور فرهنگی باید فرآیند فعالیت‌ها را در نظر گرفت و در قدم اول نباید انتظار تحقق نتایج قدم‌های آخر را داشت.

آیا کوتاهی‌ها و همراهی نکردن‌های ما با جریان‌های منسوب به انقلاب موجب نمی‌شود از طریق همین افراد، انقلاب در حجاب برود؟ در این زمینه دو دیدگاه مطرح است، یکی این‌که خیلی هم خوش‌بین نباشیم چون راحت ممکن است این حقیقت در حجاب برود و جریان‌ها به سمت دیگری سیر کنند. دیدگاه دوم این است که نه، آدم‌ها از انقلاب بیرون می‌افتند ولی انقلاب جلو می‌رود.

با توجه به این دو دیدگاه این موضوع به ذهن می‌آید که آیا انقلاب اسلامی با فضای سقیفه روبه‌رو می‌شود و گرفتار سقیفه‌سازها می‌گردد و دوباره تاریخِ ظهورِ اسلام ناب به حجاب می رود یا نه. دیدگاه ما به این نکته گرایش دارد که تقدیری از طرف خداوند در این تاریخ شروع شده است و در این تقدیر، اتفاقی در حال وقوع است که از بین‌رفتنی نیست، هرچند اگر ما خود را مناسب تقدیر الهی شکل ندهیم، این مائیم که از این فضای تاریخی خارج می‌شویم و البته قرائن زیادی در تأیید این دیدگاه در میان است. قرائنی که از دیدگاه امثال سلطنت‌طلب‌ها پنهان مانده و به همین جهت هر هفته و هر ماه منتظر سقوط نظام اسلامی هستند. تعبیر مقام معظم رهبری به فرماندهان سپاه این بود که شماها چه همراهی بکنید و چه همراهی نکنید این انقلاب نتیجه خودش را می‌گیرد، فقط اگر به صحنه بیایید این امر زودتر محقق می‌شود و شما به هویت لازم دست می‌یابید.(۲)

با نگاه به آنچه در جهان می‌گذرد می‌یابیم از یک طرف جنس آینده، جنس ارتباط إشراقی با حقایق قدسی است و ما از دوران مفاهیم عبور کرده‌ایم و لذا با مردان إشراقی روبه‌رو می‌شویم و از طرف دیگر باید مقدمات چنین حضوری را با طرح معارف لازم فراهم کرد، کاری که حضرت امام با آثاری که از خود در نوشته‌هایشان باقی گذارده‌اند خودشان ماده اصلی آن را فراهم کرده‌اند.

اولاً: باید دغدغه‌ وجود مشکلات جامعه را داشته باشیم و ثانیاً: متوجه باشیم راهکارهای موجود که در متن فرهنگ مدرنیته مطرح هستند، جوابگو نیستند و لذا باید با توجه به آن دغدغه‌ها، قلبمان را آماده اشراقِ زمانه کنیم تا از آن طریق به فهم تاریخ زمانه خود راهنمایی شویم و بفهمیم خداوند در این زمان چه چیزی را تقدیر کرده تا در متن آن تقدیر، انسان‌ها را بیازماید.

حضرت امام می‌فرمایند: «این که روز میلاد پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله» چهارده کنگره از طاق کسری فرو ریخت، آیا نشان بر آن نیست که چهارده قرن تمام کنگره‌های شاهنشاهی فرو خواهد ریخت؟»(۳)

آیه‌ ۴۶ سوره‌ حج می‌فرماید با نظرکردن به آنچه در تاریخ بشر جریان دارد، صاحب قلبی می‌شوید که در متن آن شعور قلبی، عقل به صحنه می‌آید، که این عقل، عقل منفک از قلب نیست. می‌فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» آیا در زمین گردش نکرده‏اند تا قلب‌هایى داشته باشند که با آن تعقل کنند یا گوش‌هایى که با آن بشنوند. در حقیقت چشم‌ها کور نیستند، لیکن دل‌هایى که در سینه‏ها هستند کورند.(۴) در چنین دستگاهی حضرت امام می‌فرمایند: این قرن، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبرین است. تاریخی که شروع شده، تاریخ بازگشت به گذشته نیست که در متن آن یک سقیفه ظهور کند و سلفی‌گری جان بگیرد. جامعه باید با این روح اشراقی که شروع شده خود را بیابد و امکان درک تقدیر الهی برایش ممکن شود و وظیفه ماست تا به کمک آثار حضرت امام، متذکر روح إشراقی جامعه باشیم و در این راه نگاه به شهدا و سرداران شهید بسیار کارساز است و راز مهمی از این تاریخ در این زمینه برای ما گشوده می‌شود.(۵)

شور و تلاشی که در ملاصدرا مشاهده می‌شود در احساس رسالت تاریخی‌اش نهفته و  از جنس اتفاقی است که با آثار مرحوم شهید آوینی در تاریخ ما در حال وقوع است. حتی میرزا کوچک خان هم وقتی دارد در آن سرمای سوزان و در میان انبوه برف‌ها تمام می‌شود، به تحقق چنین انقلابی امید بسته است، همان‌ طور که حقیقتاً مرحوم شیخ فضل الله در افق کار خود به صورت اشراقی متوجه تحقق چنین انقلابی است. داستان انقلاب اسلامی هم همین است که چون متوجه آرمانی است از جنس ابعادی که فطرت بشر اقتضای آن را دارد و صورت متعین آن انقلاب، انقلاب مهدوی است، امیدواری و آرمان‌گرایی را در متن خود زنده نگه می‌دارد و به جهت روح مهدویتی که در آن نهفته است از سقیفه‌ای که در متن اسلام پیش آمد، عبور کرده است همان ‌طور که تشیع، جریان عبور از سقیفه است.

برای ادامه‌ انقلاب اسلامی اولاً باید در نگاه خود ملزومات تداوم انقلاب را مدّ نظر قرار دهیم. ثانیاً: روش اشراقی‌ای را هم که انقلاب مطابق آن روش باقی می‌ماند، مدّ نظرداشته باشیم. وقتی می‌گوئیم حقیقت انقلاب اسلامی، یک حقیقت وجودی است یعنی که اگر انقلاب بخواهد با چنین هویتی به ظهور برسد، نیاز به مقدمات زیادی دارد. این درست نیست که ما با یک چرخش سیاسی امیدوار شویم و با یک چرخش سیاسی دیگر ناامید گردیم! ما چون زیرساخت‌های فکری لازم را نداریم در طمأنینه لازم قرار نمی‌گیریم. اگر در تربیت انسانِ تراز انقلاب اسلامی چاره‌ای نیندیشیم، همواره دچار سردرگمی و خودزنی می‌شویم و همدیگر را مقصر می‌دانیم، در حالی‌که داستان چیز دیگری است و مشکلات ریشه در تنگناهای تاریخی ما دارد.

بلند بودنِ اهداف و خطر یأس

ما وقتی به آنچه در اطراف انقلاب می‌گذرد، نگاه می‌کنیم قلبمان آرامش لازم را ندارد و نمی‌تواند راحت آنچه را در ظاهر پیش می‌آید بپذیرد، هر چند در نگاه عقلی و شواهدی که خبر از الهی بودن انقلاب می‌دهد، برای عقلمان آرامش لازم است. بحث از انقلاب اسلامی می‌کنیم و امیدوارانه هم بحث جلو می‌رود، کاملاً هم بحث مستدل است، ولی وقتی با اتفاقات جاری در انقلاب اسلامی و در اطراف آن مواجه می‌شویم آن امید از دست می‌رود.

ما با نگاه به تنگناهای تاریخی می‌بینیم که تا رسیدن به اهداف انقلاب فاصله زیاد است و متوجه ریشه‌های انقلاب که در متن فرهنگ ما در حال ریشه دواندن است نیستیم و تنها ظاهر را می‌بینیم. در فتنه ۸۸ با آن برنامه‌ریزی که دشمن کرده بود، وامانده بودیم که انقلاب چگونه می‌خواهد از آن دام بزرگ عبور کند و فکر نمی‌کردیم مردم ناگهان آن‌ طور به صحنه بیایند. اشراق الهی در آنجا ملموس بود و همین ما را نسبت به تحولی اساسی که ناگهان پیش می‌آید، امیدوار کرد. نه آن که به کارهای خودمان و به برنامه‌هایی که بعضی‌ها در فضای سیاسی کشور می‌ریزند امیدوار باشیم، بلکه از آن جهت که دیگر زمانه، زمانه‌ای نیست که کارِ برنامه‌ریزانِ سیاسی نتیجه بدهد و متوجه شده‌ایم که تقدیر دیگری به صحنه آمده است و کارها بر اساس آن تقدیر جلو می‌روند. باید این دو را با هم جمع کنیم تا نه این حس امیدواری، ما را به یک اکنون‌زدگی و کارهای روزمره و سیاست‌زدگی گرفتار کند و نه به جهت بلندبودن اهداف، از نرسیدن به نتیجه‌ زودرس مأیوس شویم و درصدد تدوین مقدمات لازم برنیائیم و از آینده‌مان بیگانه بشویم.

بحث‌هایی مثل امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه تذکری است نسبت به راه‌های دینی در این تاریخ و عدم بن‌بست. نیروهای انقلاب باید متوجه باشند با این نگاه است که می‌توانند کارها را به نتیجه برسانند و نیروهای جبهه‌ فرهنگی انقلاب شاخصی را که باید به آن نزدیک بشوند گُم نکنند.

تجربه نشان داده است که نیروهای فکری انقلاب در مواجهه با شرایط جدید است که متوجه می‌شوند که باید به سلوکی فکر کنند که در شأن انقلاب اسلامی است. البته هنوز خیلی‌ها به جایگاهی که باید در آن قرار گیرند یعنی تفکر بیشتر در مورد امام و سلوکی که ذیل شخصیت ایشان می‌توان داشت، نرسیده‌اند.

عقلی برتر از حکمت و عرفان رسمی

امام حکمت  ملاصدرا و عرفان محی الدین را به‌درستی دریافته و در اجتماع کارهایی را به صحنه آورده که نه شبیه ملاصدراست و نه شبیه محی الدین. کتاب‌های حضرت امام نشان می‌دهند که ایشان غیر از فقه، در حکمت و عرفان نیز مجتهد مسلّم است. نتیجه عقلِ برتر از حکمت و عرفان رسمیِ امام نوعی از حیات است که با انقلاب اسلامی در حال ظهور است. لذا اگر در این تاریخ بخواهید در حیات درستی قرار بگیرید باید خود را با عقلی که حضرت امام به عالَم آوردند معنا کنید.

کسی که بخواهد در مورد آینده فکری فرهنگی انقلاب فکر کند آنچه را باید ببیند و به آن رجوع کند انجام می‌دهد. هدایت دست خداست و خدا ما را به بهترین نگاه نسبت به انقلاب راهنماست. ملاحظه کردید چقدر تلاش می‌کنند شیعه دیده نشود، ولی آیا زیباتر از آنچه در پیاده‌روی اربعین این سال‌ها انجام می‌شود، برای دیدن شیعه ممکن است؟ آیا نباید گفت: اربعین استراتژی شیعه است برای جهان؟ خیلی تلاش می‌کنند آن را نبینند ولی از این به بعد غیر ممکن است این مسئله را نادیده بگیرند، زیرا این حرکت در متن نهضت حضرت اباعبداللّه«ع»  نهفته بود. بشر امروز که آمادگی ورود به لایه‌های عمیق‌تر آن نهضت را پیدا کرده است، به آن لایه رجوع دارد. در مورد انقلاب اسلامی نیز قضیه از همین قرار است.

 

اولین قدم برای حضور در این تاریخ

افراد در مقابل سخن  و تفسیر ما از انقلاب که نظر به جنبه قدسی انقلاب اسلامی داریم، دو کار می‌کنند یا  می‌گویند انقلاب همین اندازه است که فعلاً در جامعه با آن روبه‌رو هستیم که البته شما با آنها نمی‌توانید حرفی داشته باشید و عملاً آنها به اسم انقلاب اسلامی در همان عالَمی به سر می‌برند که غرب در آن قرار دارد و یا قبول دارند که ذات و حقیقت انقلاب از آنچه فعلاً هست بالاتر است، ما با آنها حرف داریم و سعی می‌کنیم وجه عمیق‌تر انقلاب را به آنها بشناسانیم. مخاطب ما کسانی هستند که می‌خواهند نگاه عمیق‌تری به انقلاب اسلامی بیندازند و در زیر سایه‌ حضرت حق در فضای دیگری در این تاریخ قرار گیرند و دینداری را با حالت حضوری ادامه دهند.

باید موضوعات را طوری با نیروهای جبهه فکری در میان بگذاریم که از دل آن موضوعات آوینی‌ها ظهور کنند، آن هم با زبانی که بتوانیم به روح انقلاب اشاره کنیم و در اثر آن، تفکر مناسبِ فهم انقلاب به جامعه برگردد و این غیر از به صحنه آوردن نیروهایی است که یک بُعد انقلاب را می‌فهمند، ولی ابعاد دیگر آن را نمی‌شناسند. عده‌ای در حال حاضر طرفدار انقلاب‌اند، اما در بازخوانی نهایی، ممکن است اینها عوض ‌شوند و نتوانند همراهی با انقلاب را ادامه بدهند.

 

دوره‌ فَترتِ دولت اسلامی

به نظر بنده ما فعلاً  در مورد فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در دوره فترت هستیم، بدین معنا که از چیزهایی عبور کرده‌ایم، ولی تصور درستی از آنچه که باید در انقلاب اسلامی دنبال کنیم نداریم. ما تا مرحله‌ای فکر می‌کردیم که اگر به دولت‌هایی مثل دولت نهم برسیم، تقریباً به دولت اسلامی مدّ نظر آقا رسیده‌ایم و بعد از انقلاب اسلامی، دولت اسلامی را تشکیل داده‌ایم. همه تمام انرژی‌ خود را صرف کردند تا آن دولت تشکیل شد و رهبری انقلاب نیز برای پایداری و موفقیت آن دولت تمام قد به صحنه آمدند. طلبه‌ها شهریه‌هایشان را برای تبلیغات خرج کردند و خانم‌ها طلاهایش را برای تبلیغات فروختند. همه متوجه بودند چهره دیگر انقلاب در حال ظهور است، ولی بر خلاف میل ما و به هر دلیلی، آن چه باید می‌شد محقق نشد و با تک روی‌هایی روبه‌رو شدیم و معلوم شد که جایگاه دولت نهم در نظام اسلامی، جایگاه لغزنده‌ای بود.  چرا متوجه نیستیم که تاریخ ما در حال حاضر ظرفیت تحقق آن چیزی را که گمان می‌کردیم در دولت نهم به‌دست می‌آوریم، نداشت؟ بنده خواهش می‌کنم مسئله را با نظر به جایگاه تاریخی‌اش ببینید. همان طور که ما از نظر جایگاه تاریخی که در آن هستیم از تهدید نظامی عبور کرده‌ایم، باید ببینیم از آنچه در دولت دهم از طرف رئیس جمهور از یک طرف و از طرف جریان‌های اصولگرا از طرف دیگر پیش آمد، چه موقع عبور می‌کنیم تا ادامه‌ دولت نهم، دولت دهم نباشد و توطئه‌های داخلی و خارجی بی‌تأثیر گردند.

بنا بود ما با دولت اسلامی برای همیشه از آن مشکلاتی که در دولت سازندگی و دولت اصلاحات پیش آمد عبور کنیم. در دولت سازندگی چه شب‌هایی خوابمان نبرد که ای کاش دولت این را نمی‌گفت و ای کاش این کار را نمی‌کرد. همه آرزویمان این بود که ای کاش دولتی بیاید که دیگر این دلواپسی‌ها را نداشته باشیم. با این‌همه چون دولت‌ها با انتخابات معین می‌شوند و گریزی هم از آن نیست، هرگز نمی‌توانید موضع‌گیری‌های آنها را پیش‌بینی کنید و یکمرتبه مواضعی می‌گیرند که آن مواضع نمی‌تواند انقلاب را جلو ببرد.

دوره‌ فترت یعنی همین. دوره فترت یعنی هنوز از تنگناهای گذشته عبور نکرده‌ایم و به آینده‌ای که باید به آن رسیده باشیم، نرسیده‌ایم. از یک طرف هنوز رسوبات عادات گذشته را داریم و از طرف دیگر آینده‌ای را پیش رو داریم که درست شکل نگرفته است.

ما فکر می‌کردیم که اگر شاه برود با مردممان صحبت می‌کنیم و همه‌چیز در اسرع وقت درست می‌شود و عملاً مردم بهترین‌ها را که با اهداف اصلی انقلاب همخوانی دارد، انتخاب می‌کنند، غافل از اینکه رسوبات فرهنگ طاغوت سخت مانع فهم درست مردم از انقلاب می‌شود. آن زمان هنوز جدایی بین عقیده و عمل شکل نگرفته بود. مردم به عقیده‌ای که حق می‌دانستند عمل می‌کردند، ولی با ورود فرهنگ مدرنیته حساسیت روی عقیده صحیح به‌شدت ضعیف شد و یک نوع عمل‌گراییِ مطابق امیال نفس امّاره به میدان آمد. دل‌ها و دست‌های مردم، امروز تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته نه تنها به سوی اهداف انقلاب اسلامی جلو نمی‌رود، بلکه در عین نظر به انقلاب اسلامی، سلیقه‌های غربی مذاق‌ها را آغشته کرده است. این که فضای قلبی‌ با آنچه که عقل‌ پذیرفته همراهی نمی‌کند به خاطر رسم این زمانه است و برای عبور از آن تلاش زیادی باید صورت گیرد.

 

برکات درک دوره‌ فَترت

درک درست دوره‌ فترت موجب هوشیاری و بصیرت می‌شود. با درک این‌که در دوره فترت هستیم می‌فهمیم که باید زمینه را آماده کنیم تا وقتی رحمت الهی آمد، امکان تحقق داشته باشد و وقتی شرایط آماده شد نگاه‌ها تا عمق حقیقت جلو برود.

عبور از مدرنیته و استقرار در انقلاب اسلامی و نظر به انقلاب مهدی«عج»  منوط به آن است که متذکر موضوع انقلاب حضرت به صورت حضوری باشیم. گاهی از این نکته که هرچه داریم از وجود مقدس حضرت مهدی«عج» است و اگر  ذره‌ای از نور آن حضرت از طریق رهبر عزیز به عالم افشانده می‌شود، غوغا می‌کند،  غفلت می‌کنیم. حضرت از طریق همه علما و از طریق افراد دلسوز این امت و نیروهای حزب اللهی با ما مرتبط‌اند و به ما کمک می‌کنند.

اگر راه صحیح باشد، نباید نگران ابهامی باشیم که نسبت به هدف داریم. به نظر بنده باید بیشتر روی این نکته متمرکز شویم که آیا این راهی که تحت عنوان سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی مد نظر ماست، واقعاً درست است یا نیست؟ اگر واقعاً درست است دغدغه ‌ما باید این باشد که هر اندازه که ممکن است خود را برای ورود در این تاریخ تربیت کنیم تا هر اندازه جلو رفتیم بهتر متوجه حقانیت این راه برای رفع مشکلات و از بین بردن موانع شویم. حضرت امام می‌فرمودند در جریاناتی که پیش می‌آمدند، بیشتر مطمئن می‌شدم که خدا می‌خواهد این مسیر به نتیجه برسد و می‌فهمیدم که باید همین راه را جلو ببرم. دغدغه حضرت امام بعد از اطمینان به حقانیت راه، این بود که آن راه را به بهترین شکل طی کنند.

این نکته مهمی است که متوجه ظهور و خفای حقایق وجودی باشیم وگرنه اگر یک روز انقلاب به آنچه ما خواستیم نرسید و یا حتی نسبت به اهدافش در خفا رفت، می‌گوئیم انقلاب اسلامی بسط فرهنگ مدرنیته است. چون تنها انقلاب را به همین ظواهر می‌شناسیم و این غیر از آن فکری است که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب شده و اراده الهی را در آینه انقلاب اسلامی به تماشا نشسته و می فهمد شهدا چه کار کردند و چه تاریخی را جدا از نگاه روشنفکران ما به صحنه آوردند.

چطور شده است که بعضی گرفتار ظاهری شده‌اند که در واقع حجاب انقلاب است و آن ظاهر را به انقلاب نسبت می‌دهند؟ گفته می‌شود که هر روز آمار طلاق بیشتر می‌شود و کیان خانواده در حال نابودشدن است، پس آینده از آن انقلاب اسلامی که شما می‌خواهید به آن امیدوار باشید، نیست.  اگر راهی که در نسبت با انقلاب اسلامی در پیش گرفته‌اید راه درستی است، دیگر نباید حادثه‌های جزئی متزلزلمان کنند.

 

خدایی که ما می‌خواهیم

اگر خدایی که ما می‌خواهیم همین خدایی است که در انقلاب اسلامی ظهور کرده است، پس باید تکلیفمان را با خدا از طریق انقلاب اسلامی روشن کنیم. هنوز معلوم نیست ما با کدام خدا زندگی می‌کنیم. اگر خدایی که از طریق انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده خدای واقعی است و نه خدای ذهنی و خیالی، پس باید راهی را که پیدا کرده‌ایم محکم بگیریم، چون ما را به خدای واقعی می‌رساند.

اگر راه صحیح است خودِ راه، مقصدش و ملزومات حقانیتش را نشان می‌دهد. واقعاً این همه نقشه برای انقلاب اسلامی و این‌همه پیروزی در مقابل این نقشه‌ها را ساده می‌گیرید؟ هر نقشه‌ای که می‌کشند تا شما را منزوی کنند، همان نقشه تبدیل می‌شود به یک حیات فعال جهت حضورِ هر چه بیشتر انقلاب اسلامی در این تاریخ. دانشمندان دنیا که با اسلام آشنایی دارند اقرار می‌کنند که اسلام به خودی خود یک مکتب تمدن‌ساز است. تاریخ نشان می‌دهد که چقدر خوب بشریت ذیل تمدن اسلامی خود را تغذیه کرده است.

داعش به کمک آمریکا این فرصت تاریخی را ایجاد کرد که روشن کنید اسلامِ تمدن‌ساز هیچ ربطی به وهابیت که ذیل تمدن غربی خود را معنا کرده است، ندارد. بنده به شما قول می‌دهم اگر ما بتوانیم به لطف الهی وظیفه خود را در مقابل اسلام تکفیری درست انجام دهیم و در جنگ بین شیعه و سنی که دشمنان اسلام راه انداخته‌اند، وارد نشویم، چیزی نمی‌گذرد که ورق برمی‌گردد و سنت «إِذَا جَاء نَصرُ اللَّهِ وَالْفَتحُ»(۶)  دوباره در این تاریخ رُخ نشان می‌دهد و همه‌ بشریت  به سوی حکمتی که حضرت امام در این تاریخ به نمایش گذاشتند، برمی‌گردد. حال وظیفه‌ شما در آن زمان عبارت است از «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»(۷) در آن صحنه متوجه عظمت پروردگارتان شوید و در متن تسبیح، تحمید کنید و کمالات را به‌جز به حضرت رب العالمین نسبت ندهید. آیا خود را آماده کرده‌اید برای آنکه در آن شرایط بشریت را تغذیه کنید؟

به نظر بنده اگر با خودآگاهی نسبت به اصالت وجود با مردم حرف بزنید، مردم آزاد از اصطلاحات فلسفی، اشاره‌ها را درک می‌کنند. لازم نیست شما اصالت وجود به مردم درس بدهید، بر مبنای اصالت وجود و غیر اصیل بودن ماهیات، با آنها سخن بگویید. کاری که امام روح الله انجام دادند. شما نیایید با نگاه مفهومی و یا به تعبیر هایدگر با نگاه متافیزیکی با مردم سخن بگوئید و خود را از حضوری که جهت درک تاریخ لازم است محروم کنید. عموماً برنامه‌های عقیدتی تلویزیون و برنامه‌های اکثر مراکز علمی ما، مردم را از درک حقایق محروم می‌نمایند. در فضای متافیزیکی، درس اخلاق و احکام و عقاید، ما را از نیهیلیسیمِ دوران آزاد نمی‌کند. این افراد چون راه را نمی‌شناسند با ظهور داعش می‌گویند سفیانی ظهور کرده و یا در موضوع یمن موضوع سید یمانی را پیش می‌کشند.(۸) در حالی که در حال حاضر راه مشخص است و وظیفه ما نسبت به انقلاب و رهبری و در مقابل با استکبار جهانی روشن است. آمریکا آن طرف است و حضرت مهدی«عج» هم این طرف و انقلاب اسلامی نیز مرحله مقدماتی ظهور آن حضرت است. ما گرفتار موضوعی نیستیم که به دنبال سید یمانی باشیم و یا بگردیم سفیانی را پیدا کنیم. آیا امام صادق«ع»  در زمان خود این نوع مشکلات را داشتند که به دنبال سفیانی باشند و وظایف خود را مطابق بود و نبود او شکل دهند و یا چون حضرت تاریخ خود را درست می شناختند، همه چیز برایشان مشخص بود و مطابق اقتضای زمانه خود در اوج فعالیت بودند؟

باید ببینیم در این تاریخ و با تشخیص ظرفیت تاریخی که در آن قرار داریم، چه وظیفه‌ای را باید دنبال کنیم. به نظر بنده اگر همین امروز خبر دهند سید یمانی از یک طرف و سفیانی از طرف دیگر به صحنه آمده، باید دقیقاً همین کاری را بکنیم که با بودن دولت سعودی و آمریکا از یک طرف و سید حسن نصرالله و امثال آقای سردار قاسم سلیمانی از طرف دیگر، ذیل رهبری حضرت آقا انجام می‌دهیم. ما امروز در متن واقعی‌ترین واقعیات قرار داریم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قرآن در رابطه با آگاهی تاریخی که سپس به خودآگاهی تبدیل می‌شود، می‌فرماید: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا»(آل‌عمران، ۸۴) بگو ما به خدا و آن‌چه بر ما نازل شدایمان آوردیم، نمی‌فرماید «ما اُنْزِلَ عَلیّ» که تنها شامل پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله»شود. از این جهت یک ملت را در بر می‌گیرد.

۲ـ به سخنان رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» با فرماندهان سپاه در تاریخ ۲۶/۶/۱۳۹۲ رجوع شود.

۳ـ به صحیفه امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» ج ۱۹، ص ۴۳۶ رجوع شود.

۴ـ عقل منفک از قلب و اشراق، ادعای تعالی بخشی دارد ولی با فرو کاستن آرمان‌های بشر کار را به پایان می‌برد. این همان عقل فرهنگ مدرنیته است که با وعده به‌روزی و رفاه و عدالت و آزادی و پیشرفت، انسان‌ها را برانگیزاند، ولی در نهایت سیه‌روزی به بار آورد.

۵ـ مقام سرداران شهید، مقام کسانی است که آیه‌ ۲۲ سوره‌ی مجادله توصیف می‌کند و می‌فرماید: « أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ » خداوند بر قلب آن‌ها ایمان نگاشته بود و در اثر وفاداری به آن ایمان در عمل، آن‌ها را با روح خود که همان نور ایمان برتر است، یاری رساند.

۶ـ نصر، ۱٫

۷ـ نصر، ۳٫

۸ـ در روایت آخرالزمان داریم که سید یمانی شش ماه قبل ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» قیام می‌کند و اطاعت از او بر هر فرد مؤمنی واجب است. او در مقابل سفیانی می‌ایستد و شکننده‌ چشم سفیانی خواهد بود. (به معجم احادیث الامام مهدی «عجل‌اللّه ‌تعالی ‌فرجه» ج۳، ص ۴۷۸ رجوع شود).

 

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

ما در انقلاب اسلامی قبل از آنکه فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم، در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفته‌ایم. پیش‌فهم‌هایی است در امری معنادار و معنوی که در «سنت» رخ می‌نمایاند و در افق درونی انسان‌ها عالَمی را به آنها عطا می‌کند و انسان‌ها در آن عالَم از خود، فهمی خاص پیدا می‌کنند. وظیفه‌ ما برای تفسیر این رخداد توجه به پشتِ صحنه‌ آن است تا بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازه‌ای از خود پیدا کنیم و وارد تاریخی اثرگذار شویم.

 

۲٫

 

داعش به کمک آمریکا این فرصت تاریخی را ایجاد کرد که روشن کنید اسلامِ تمدن‌ساز هیچ ربطی به وهابیت که ذیل تمدن غربی خود را معنا کرده است، ندارد. بنده به شما قول می‌دهم اگر ما بتوانیم به لطف الهی وظیفه خود را در مقابل اسلام تکفیری درست انجام دهیم و در جنگ بین شیعه و سنی که دشمنان اسلام راه انداخته‌اند، وارد نشویم، چیزی نمی‌گذرد که ورق برمی‌گردد

 

۳٫

 

هدایت دست خداست و خدا ما را به بهترین نگاه نسبت به انقلاب راهنماست. ملاحظه کردید چقدر تلاش می‌کنند شیعه دیده نشود، ولی آیا زیباتر از آنچه در پیاده‌روی اربعین این سال‌ها انجام می‌شود، برای دیدن شیعه ممکن است؟ آیا نباید گفت: اربعین استراتژی شیعه است برای جهان؟

30آگوست/17

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران

پادزهر غرور قدرت

موضوع مقال منشور مدیریت علوی براساس عهدنامه مالک اشتر، جامع‌ترین سند سیاسی و تربیتی و مدیریتی اسلامی است. بخش‌هائی از این منشور مبارک را در شماره‌های قبل از نظر گذراندیم و اینک به بخش دیگر آن می‌نگریم:

« وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِک»(۱)

«ای مالک! هرگاه که بر اثر موفقیت و ریاست و قدرتی که داری کبر و غرور و خودپسندی به تو روی آورد، به عظمت ملک خدا که مافوق توست بنگر که تو از داشتن آن عاجز و ناتوانی، چه این نگاه تو را از سرکشی و تندروی و شدت پائین می‌آورد و آنچه را از عقل و اندیشه از دست داده‌ای به تو بازمی‌گرداند. از همتائی در علو و بزرگی با خداوند برحذر باش، زیرا  خداوند هر جباری را ذلیل و هر متکبری را خوار و خفیف خواهد ساخت.»

 

جنون ریاست و قدرت

یکی از آفاتی که دامنگیر دولتمردان و حاکمان و سردمداران می‌شود، غرور ریاست و جنون قدرت است که به تعبیر برخی روایات، خطر آن از هجوم گرگ‌ها به گله گوسفندان سنگین‌تر است. تاریخ حاکمان با اختلاف مراتب نشان می‌دهد که هرگاه سکاندار مقام و منصبی شدند، خود را گم می‌کنند، عقلشان را از دست می‌دهند و خودشیفتگی و جاه‌طلبی، عنان ایمان و اخلاق و وجدان را از کف آنان می‌رباید.

در احوال عبدالملک مروان آمده که قبل از خلافت ملازم  مسجد بود و او را کبوتر مسجد می‌گفتند، اما همین که به خلافت رسید، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: (هذا فِراقٌ بیَنی و بَینُک) یعنی ای قرآن خداحافظ. لحظه جدائی من و تو فرا رسیده است. او می‌گفت؛ قبل از آن که به خلافت برسم، آن قدر باعاطفه و دلسوز بودم که تحمل کشتن یک مگس را هم نداشتم، ولی اکنون حجاج بن یوسف گزارش کشتارهای گروهی را می‌دهد و حتی اندکی هم احساس درد و رنج ندارم! این است حالت انسان‌های ضعیف و بی‌جنبه و خودباخته قدرت و ریاست.

اما انسان‌های والا، مؤمن، خودساخته و باظرفیت چنین نیستند و همچون امیرمؤمنان علی«ع»، حکومت و ریاست به اندازه کفش کهنه یا آب بینی بزغاله و یا استخوان خوک در دست بیمار جذامی برایشان ارزش ندارد. عین این تعبیرات را از کلام آن حضرت در نهج‌البلاغه ملاحظه می‌کنیم.(۲)

در یکی از بیانات معمار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی«قدس سره» مطلبی است به این مضمون: «خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را ساخته باشد و بر نفس خود تسلط پیدا کند، به جاه و مقامی برسد که آفات و خطرات آن سنگین و ویرانگر است.»

 

ایمان و مهار غرور قدرت

تنها عاملی که می‌تواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد. نفس اماره سیاه و سفید، عالم و عامی و پیر و جوان نمی‌شناسد. در هریک از این شرایط به گونه‌ای ظهور و طغیان می‌کند. یک روز شهوت جوانی، روز دیگر مال و منال و تجمل‌گرائی و بالاخره جاه و مقام و دولت‌مداری.

آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج می‌شود و یا باید خارج شود، جاه و مقام است. سرطان کشنده‌ای که اگر رخنه کرد، آدمی را به مسلخ می‌کشاند و علم و کتاب و فقه و دانش و عبادت و همه آموخته‌ها را به کناری می‌نهد و یکه‌تاز میدان رقابت نامیمون ریاست‌طلبی و روزنه عقل او تاریک می‌شود.

برخی از کسانی که در جایگاه ریاست نشسته‌اند، گرفتار این نفس تباه‌کننده و جاه و مقام ویرانگرند. اگر نیستند، چرا چنگال به روی هم می‌افکنند و برای یک دستمال قیصریه را به آتش می‌کشند؟ اصول و ارزش‌های نظام را زیر پا می‌گذارند و از دروغ و تهمت و تخریب ناروا پروائی ندارند!

میراث گرانقدر انقلاب را که به بهای خون پاک و مقدس هزاران شهید پاکباخته به دست آمده، زیر پا می‌گذارند و پای مقام و قدرت که به میان می‌آید سر از پا نمی‌شناسند. به نهادهای انقلابی و خدوم و فداکار می‌تازند و جوسازی می‌کنند. ولایت الهیه را که عمود استوار نظام اسلامی و نقطه امید مستضعفان است، به‌درستی نمی‌شناسند و یا در برابر آن زاویه دارند و… .

پس آن همه کتاب و درس و بحث و مدرسه و دانشگاه و تجربه سیاسی کجا رفت؟ آیا عامل این رفتارهای کودکانه چیزی جز هوای نفس است؟! آری هوای نفس عقل و خرد را تیره می‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» در این منشور سیاسی چه زیبا فرمود که جنون قدرت و هوای نفس، عقل و دین آدمی را پایمال می‌کند و علاج آن توجه به خدا و عظمت خالق و دادگاه و محاسبه دقیق الهی است. این توجه است که آدمی را سر عقل می‌آورد. از همین روی یک ساعت تفکر از سال‌ها عبادت ارزشمندتر و از این طریق است که آدمی به خود می‌آید و راه درست را انتخاب و از خدا استغفار و از ملت عذرخواهی می‌کند و خود را از چنگال سیاست‌بازان حرفه‌ای سست اعتقاد می‌رهاند.

این ملت بزرگ با همه مشکلاتی که دارد و با تمام بی‌توجهی‌هائی که می‌بیند، با تعهد و ایمان و اخلاص و هوشیاری و زمان‌شناسی و دشمن‌شناسی، همه توان خود را در طبق اخلاص نهاده و به میدان آمده است و جوانانش در خارج از مرزها با استکبار و عمال آن می‌جنگند و شهید می‌دهند. آنان انتظار دارندکه مسئولان این را بفهمند و اندکی بیندیشند و به دشمنان سوگندخورده مجال بهره‌برداری ندهند و اقتدار نظام را زیر سئوال نبرند و سنگرهای دفاعی را که خاری در چشم دشمنان است هدف گیرند و با تمام توان و خلوص همراه ولی امر باشند.

چرا دشمنان دین و ملت و در رأس آنها امریکای جنایتکار در همین حیص و بیص‌های اخیر سیاسی به خود اجازه دادند بگویند برای تغییر نظام سیاسی ایران اسلامی وفق دلخواه خود تلاش می‌کنند؟ برای اینکه این وادادگی و سازشکاری و گل زدن به خودی را می‌بینند، آیا اینها درس عبرت نیست؟!

آنها همه امتیازها را گرفتند و عهدشکنی کردند و با دخالت‌های خصمانه و وقیحانه هر چه دلشان می‌خواهد می‌گویند. چرا آقایان به‌هوش نیستند و دشمن و دوست را از یکدیگر بازنمی‌شناسند؟! چرا تحمل انتقاد ندارند و به دلسوزی‌های خادمان مخلص نظام بی‌توجهند؟

نگارنده این مقال از شرح نامه امام علی«ع» به مالک اشتر با نیم نگاهی به مجادلات سیاسی و برخی موضع‌گیری‌های زیان‌بخش از سر درد و رنج کلمه‌ای به تحریر آورد که درد و رنج بسیاری از خادمان میهن اسلامی است که اگر تریبونی دراختیار داشتند بی‌تردید همین گلایه‌ها و رنج‌نامه‌ها را ابراز می‌داشتند و در عین حال، مصالح نظام و انسجام ملت را لحاظ می‌کنند و دم برنمی‌آوردند. اینها برای مسئولان درس‌آموز است.

خواننده این مقال از هر طیف سیاسی که باشد، به نگارنده حق بدهد که نتواند درد و رنج خود را پنهان دارد و بی‌پرده در قالب نقد سخن گوید که سخن‌ هزاران هزار از مردم است. از وظایف دینی و ملی ما به موجب روایات «والنصیحه لائمه المسلمین» یعنی خیرخواهی برای زمامداران اسلام و صراحت، نقد منصفانه و هشدار و انذار است که کوتاهی آن گناه و خیانت است.

و سخن آخر:

در این مقال با مسئولین و دست‌اندرکاران حکومت و مدیریت، اینکه نظام اسلامی که امروز پاگرفته و بحمدالله ریشه‌دارتر و شاخه‌های آن ثمربخش برای ملت و امیدبخش برای مسلمانان و مستضعفان جهان گردیده و از معجزه‌های بزرگ تاریخ است، اگر صیانت نشود و خدای نخواسته تدریجاً استحاله شود و اصول و ارزش‌های آن در فضای تسامح و تساهل تضعیف گردد، یا در منازعات سیاسی و جناحی که عمدتاً حاصل تنگ‌نظری‌ها یا خودخواهی‌هاست، هدف اصلی که حاکمیت اسلام با تمام محتوا است، گم شود، همه ما مسئولیم. مسئول در برابر خداوند بزرگ و پیامبر عظیم الشأن«ص» و ارواح پاک ائمه و اولیا«ع» به‌ویژه حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفدا و مسئول در برابر خون‌های پاک جوانان و شهیدان و رنج‌دیدگان این نظام که هر چه داشتند در طبق اخلاص نهادند و تقدیم انقلاب اسلامی کردند تا ایران اسلامی الگویی برای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان و زمینه‌ساز تمدن جهانی اسلامی در عرصه گیتی باشد. همانگونه که علائم و نشانه‌های آن را می‌بینیم و در آینده این افق روشن‌تر دیده خواهد شد.

در چنین شرایطی، قصور و تقصیر در انجام وظیفه الهی و یا تضعیف نظام دانسته یا ندانسته گناهی است نابخشودنی که ان‌شاءالله چنین نخواهد شد و همه مسئولان و آحاد ملت چنین فرصتی را به دشمنان نخواهند داد و با عزم استوار پای اصول و ارزش‌ها خواهند ایستاد و با همراهی با پرچمدار ولایت امر مقام معظم رهبری به کعبه مقصود ره خواهند سپرد.

استدعای عاجزانه

از خوانندگان گرامی به‌ویژه مدیران و مسئولان و دولتمردان استدعا دارم، ساعتی را اختصاص دهند برای شنیدن گفت‌وگوهایی که گهگاه در سیمای جمهوری اسلامی با خانواده‌های شهدا مطرح است. پدر و مادرانی را که فرزندشان در نبرد با داعش و عمال استکبار و تکفیر به شهادت رسیده‌اند. همسران جوانی که با کودک خردسالشان در سوگ عزیز سفر کرده‌شان نشسته‌اند. از شهادت می‌گویند و صبر و پایداری در مصائب خود، از شهدایی که حتی چند قطعه استخوان از آنان برنگشته و برای همیشه چشم به راه آنان نشسته‌اند. برای دقایقی به این سوگنامه بنگرند و بیندیشند و آنگاه ببینند آیا اینها صاحبان اصلی انقلابند یا کسانی که خود را برای دنیا و ریاست به آب و آتش می‌زنند؟! اینها سربازان ولایتند یا آنان که در دعوی ولایتمداری چندان صداقت ندارند؟ اینها را ببینند و فکر کنند که آیا جای آن دارد که به جای این سوداگران عاشق‌پیشه که عزت و کرامت در سیمای جوانان شهیدشان می‌درخشد بدون اینکه هیچ‌گونه توقعی از مال و منال و جاه و مقام داشته باشند، حسرت بخوریم؟

آیا جای آن دارد که به حال خود اشک بریزیم که این پاکبازان صادق کجایند و ما کجائیم؟! استاد عشق و ایثار و خدمت خالصانه اینها هستند یا ما که دستاورد این عزیزان را به بازی گرفته‌ایم و باد غرور در سر می‌پرورانیم؟

نوجوانان وطن بستر خاک و خون گرفتند

تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند

رایگان در پای نامردان درافکندی ندانی

که این همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌  نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳ و حکمت ۲۳۶ و خطبه ۳٫

 

سوتیترها:

۱٫

تنها عاملی که می‌تواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد

30آگوست/17

امامان و مرز با دشمنان

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

 

 

امامان و مرز با دشمنان

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است که در حوزه «امام شناسی» مطرح می‌شوند. محور این سلسله مقالات «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله به چند فراز دیگر از این زیارت بلند می‌پردازیم.

با شما هستیم

« فَمَعَکُم مَعَکُم لاَ مَعَ عَدُوَّکُم» :پس با شما هستم با شما نه با دشمن شما

در بعضی نسخه‌ها آمده: «فَمَعَکُم مَعَکُم لاَ مَعَ غَیرِکُم» : با غیر شما نیستم

در نسخه مرحوم کفعمی آمده: فَمَعَکُم مَعَکُم ان شاءالله لاَ مَعَ غَیرِکُم

در این فراز سخن از پیوند ناگسستنی با امامان سلام‌الله علیهم اجمعین و اعلام موضع است.

معنای این فراز این است که من موضعی جز موضع شما ندارم. علمداران دین باید «مواضع حق» را بشناسند که مولی علی«ع» فرمود: «… وَ لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ…»(۱) : «علم دین را جز اهل بصیرت و صبر واهل علم به مواضع حق نمی‌توانند حمل کنند.»

 

موضع حق

و «موضع حق» موضع امامان«ع» است. موضع آنان است که «حجت شرعی» است.

«عمروبن حمق خزاعی» از یاران وفادار حضرت امیر مؤمنان علی«ع» و در همه جنگ‌ها همراه مولی علی«ع» بود(۲) و حضرت آرزو می‌کردند صد نفر یار همانند او داشته باشند.(۳) او بزرگی است که سرانجام به فوز عظیم شهادت نائل آمد. او به مولی چنین عرضه داشت: «یا امیرالمؤمنین انا والله ما اجناک عصبیه علی الباطل و لا اجنا الا الله عزو جل و لا طلبنا الا الحق… و لیس لنا معک رأی؛(۴) ای امیرمؤمنان! به خدا قسم بر اساس تعصب باطل با تو همراهی نکردیم. همراهی با حضرتت پاسخ مثبت به خدا و طلب حق بود…، گوش به فرمان شما هستیم و برای خود رأی نداریم (رأی ما رأی شماست)». این مصداق برجسته «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ» است.

در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر«عج»، توقیع اسحاق بن یعقوب که از آن حضرت رسیده «ولی فقیه» را حجت شرعی نامیده است: « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الوَاقِعَهُ فَارجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُمْ» و اَنَا حُجَّه‌الله و در نقل دیگر و اَنَا حُجَّه الله عَلَیکم(۵) اما در حوادثی که پیش می‌آیند به راویان حدیث ما «فقها» رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنهایم.

در این فراز از زیارت هم اثبات هست «فَمَعَکُم مَعَکُم» و هم نفی «لا مَعَ عَدُوکُم» با دشمنان شما نیستم معنای این نفی این است که زائر می‌گوید: «من با دشمنان شما مرز دارم؛ یعنی تنها ابراز محبت و ارادت به امامان«ع» کافی نیست، بلکه باید همراه با آن با دشمنان هم مرز داشت. ادبیات دوستان اهل‌بیت«ع» نباید ادبیات دشمنان و ‌رفتار آنان نباید همانند رفتار دشمنان باشد.

 

امامان یک مجموعه نور

« آمَنتُ بِکُم وَتَوَلَّیتُ آخِرَکُم بِما تَوَلَّیتُ بِهِ اَوَّلَکُم» : به شما ایمان آوردم و ولایت آخرین شما را پذیرفتم؛ همان گونه که ولایت نخستین شما را پذیرفتم.

در این فراز زائر چنین عرض ادب می‌کند که ایمان به شما دارم.

ایمان باور است و فوق علم. یعنی با تمام وجودم شما را امام حق می‌دانم و راه شما را صراط مستقیم خداوند. بر این باورم که رهروی از راه شماست که انسان را به هدف تعیین شده از سوی خدا می‌رساند.

و در جمله دیگر زائر می‌گوید من تمام امامان را یک مجموعه نور می‌دانم همان ارادت و عشقی که به حضرت امیرمؤمنان«ع» دارم همان را به حضرت بقیه‌الله«عج» دارم. که ایمان به همه امامان یک تکلیف است و انکار هیچ‌ یک از آنان جایز نیست.

در روایتی از عبدالله بن سنان (از یاران حضرت امام صادق«ع» و امام کاظم«ع») نقل شده است که درباره امامان«ع» از حضرت امام کاظم«ع» پرسیدم حضرت فرمودند: «من انکرو احداً من الاحیاء فقد انکر الاموات؛(۶) هر کس منکر یکی از امامان زنده شود، تحقیقا، منکر امامان گذشته از دنیا رفته شده است.» یعنی نباید با امامان گزینشی رفتار کرد و باید همه امامان را باور داشت.

بنابراین چهار امامی شدن (زیدیه)، شش امامی شدن «فطحیه»، هفت امامی شدن (واقفیه) راه انحرافی و نادرست است، همان گونه که با قرآن نباید گزینشی رفتار کرد. رفتار «نُؤمِنُ بِبَعضٍ‌وَنَکفُرُ بِبَعض»(نساء/۱۵۰) ایمان آوردن به بعضی و کفر به بعضی دیگر روش نادرست است. قرآن کریم این را کفر حقیقی می‌داند.

«إِنَّ الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا؛(۷) قطعاً کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدائی بیفکنند و می‌گویند به بعضی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میانه راهی را در پیش گیرند (که مطابق هوس باشد نه عقل و استدلال) به حقیقت کافر همین‌هایند و ما برای کافران عذاب خوارکننده‌ای آماده ساخته‌ایم.

نبوت و امامت یک جریان و سنت دائمی الهی است و همچون زنجیر به هم پیوسته است. باید به این جریان با همه اجزایش ایمان داشت.

 

التقاط

گزینشی برخورد کردن با دین همان «التقاط» است. «التقاط» یعنی کنار هم قرار دادن اعتقاد حق و باطل و به هر دو ایمان داشتن. هم، دم از اسلام زدن و هم دم از مارکسیسم زدن، این التقاط است. هم دم از اسلام زدن و اقتصاد اسلامی را پذیرفتن و هم اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی را پذیرفتن این التقاط است. حضرت مولی علی«ع»‌ التقاط را چنین ترسیم می‌کنند: «…وَ لَو أَنَّ اَلْحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ اَلْبَاطِلِ اِنقَطَعَت عَنهُ أَلْسُنُ اَلْمُعَانِدِینَ لَکِن یُؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَ مِن هَذَا ضِغثٌ فَیُمزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَستَولِی اَلشَّیطَانُ عَلَى أَولِیَائِهِ وَ یَنجُو اَلَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى …؛(۸) …و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص می‌شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع می‌شد، ولی بخشی از این گرفته می‌شود و بخشی از آن و این دو را به هم می‌آمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلط می‌شود و تنها کسانی که مشمول رحمت خدا باشند از آن نجات می‌یابند…»

 

امامت در معیت الهی

امامان یک مجموعه‌اند و این موهبت الهی به همه آنان داده شده است وقتی موهبت شد، فرقی بین امام ۶۳ ساله و امام ۵ ساله نیست. وقتی نبوت موهبت الهی شد، فرقی بین پیامبری که در گهواره این موهبت به او داده شده با پیامبری که در سن ۴۰ سالگی مبعوث می‌شود، نیست. سخن از «اصل نبوت و امامت» است. آری مقامات انبیاء متفاوت است، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده است و هم میزان فداکاری آنان.

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعضَهُم عَلَى بَعْضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعضَهُم دَرَجَاتٍ…؛(۹) بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم و با برخی از آنان خدا سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر دادیم…».

نمونه کامل این برتری مقام پیامبر گرامی اسلام«ص» است که آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی

که رسالتش آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه برتر باشد؛ به‌خصوص اینکه خداوند در

یه ۴۱ سوره نساء پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده در حالی که هر پیامبری گواه

خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» : پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی از خودشان بیاوریم و تو را نیز بر آنان گواه بیاوریم؟». حضرت مولی علی«ع» بعد از تلاوت این آیه فرمود: «هو محمد شهید علی الشهداء و الشهداء هم الرسل؛(۱۰) پیامبر اکرم«ص» شاهد بر شهیدان اعمال هست و شهیدان بر اعمال پیامبران هستند.»

براین اساس پیامبر اعظم اشرف انبیاست چون انبیا بر اعمال امت خود گواهند، ولی پیامبر اسلام، بر اعمال انبیاء گواه است.

 

برائت از دشمنان اهل بیت«ع»

« وَ بَرِئتُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن أعدائِکُمْ» :  به درگاه خدای از دشمنانتان برائت می‌جویم.

برائت و نفرت جستن از دشمنان خدا و اولیائش جایگاه بلندی در معارف اسلامی یعنی قرآن و عترت دارد. « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از برائت از غیر خداوند شروع می‌شود و آنگاه به الله ختم می‌شود. این ارزش می‌گوید این مکتب هم بر بعد اثباتی دین که «توحید» است اهتمام دارد و هم بر بعد سلبی آن که برائت از غیر اوست عنایت دارد:

 

۱ـ برائت در قرآن

الف) قرآن می‌گوید دعوت همه انبیاء هم توحید را داشته هم اجتناب از طاغوت را: « وَلَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوت ؛(۱۱) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»

اجتناب از طاغوت عبارت دیگر برائت از غیر خداست. براساس این آیه دعوت به «توحید» و برائت از طاغوت که تجلی یافته در اجتناب از آن است، اساس دعوت همه پیامبران را تشکیل می‌داده است زیرا اگر پایه‌های توحید محکم نشوند و طاغوت‌ها از جوامع انسانی و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحی‌ای قابل پیاده کردن نیست. در آیه شریفه آیه‌الکرسی کفر به طاغوت بر ایمان به خدا مقدم شده است… « فَمَن یَکفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُروَهِ الْوُثْقی لاَ انفِصامَ لَها وَ …»(۱۲)

بر این اساس، جایگاه برائت از دشمنان خدا در ردیف ارزش والای توحید است.

ب) منطق قرآن این است که اساس روابط باید روابط مکتبی باشد. در این عرصه حتی اگر پدر و برادر مشرک بودند، نباید با آنها رابطه دوستانه داشت، گرچه اصل ارتباط به عنوان «صله رحم» باید باقی باشد.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح می‌دهند، آنها را ولی (یاور، یار، تکیه‌گاه، دوست) خود قرار ندهید و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، ستمگرند.

معنای این آیه این است که بر سر دو راهی‌های روابط عاطفی و رابطه خدائی، باید رابطه خدائی را ترجیح داد و عشق به خداوند را برگزید.

الگوی این عرصه جناب ابراهیم خلیل الرحمن و یاران او هستند که رابطه مکتبی را بر رابطه عاطفی ترجیح دادند و از نزدیکان کافر برائت جستند: « قَد کَانَت لَکُم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قَالُوا لِقَومِهِم إِنَّا بُرَآءُ مِنکُم وَمِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرنَا بِکُم وَبَدَا بَینَنَا وَبَینَکُمُ العَدَاوَهُ وَالْبَغضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ…؛(۱۴) برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم، ما به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید…».

ج) از نگاه قرآن محک ایمان، برائت از دشمنان خداست: « لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَن حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَو کَانُوا آبَاءَهُم أَو أَبنَاءَهُم أَو إِخوَانَهُم أَوْ عَشِیرَتَهُم أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنهُ وَیُدخِلُهُم جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضُوا عَنهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفلِحُونَ؛(۱۵) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هر چند پدران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند، آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل‌هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آنها در باغ‌هائی از بهشت وارد می‌کند که نهرها از زیر درختانش جاری است. جاودانه در آن می‌مانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حِزبُ‌الله» بدانید حزب‌الله پیروزان و رستگارانند.»

در این آیه برائت از دشمنان خدا محک «حزب‌الله» بودن است. «حزب‌الله» در قرآن به معنای حزب مصطلح به معنای سیاسی آن نیست، بلکه مقصود عموم دلدادگان خداوند هستند. نمی‌شود هم دلدادگی نسبت به خداوند را ابراز کرد و هم دشمنان خدا را دوست داشت.

« مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوفِهِ؛(۱۶) خداوند در سینه انسان دو دل قرار نداده است.» دوستی با دشمنان خدا انسان را به گرایش‌های فکری عملی، اخلاقی به سوی آنان می‌کشاند. این با دین‌باوری سازگار نیست.

د) قرآن کریم کسانی را که با دشمنان خدا طرح دوستی می‌ریزند مورد نکوهش قرار داده است: « أَلَم تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوا قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم مَّا هُم مِّنکُم وَلَا مِنهُم وَیَحلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُم یَعلَمُونَ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُم سَاءَ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ؛(۱۷) آیا ندیدی کسانی را که با گروهی که مورد غضب خداوند بودند طرح دوستی ریختند، آنها نه از شما هستند و نه از آنان و با اینکه خود می‌دانند به دروغ سوگند می‌خورند که (از شما هستند) خداوند برای آنان عذاب سختی آماده ساخته زیرا کار بدی انجام می‌دهند.»

در این آیه محک نفاق مرز نداشتن با دشمنان و برائت از آنان است.

« قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم » قومی که مورد غضب خداوند هستند، گروه‌های مختلفی هستند، ولی مراد در آیه یهودیان هستند. با توجه به مدنی بودن سوره و اینکه سه بار در قرآن، آنان با جمله با ؤال بغضب از آنان یاد شده است (سوره بقره آیه ۶۰ و ۹۰ و آل‌عمران ۱۱۲) و مراد از کسانی که با گروه مورد غضب واقع شده طرح دوستی با آنان ریختند منافقان هستند.

برائت از دشمنان اولیاء خداوند هم زیرمجموعه برائت از دشمنان خداست، چون «حب محبوب خدا حب خداست».

زائر در این فراز از دشمنان معصومان برائت می‌جوید.

به یاری خداوند در مقاله آینده برائت از دشمنان خدا را از نگاه روایات پی می‌گیریم. ان‌شاءالله

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۳٫

۲ـ‌ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۱۲، ص ۲۳۸، به نقل از الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵ و… و… .

۳ـ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۱۲، ص ۲۳۸٫ به نقل از وقفه صفین، ص ۱۰۴، الاختصاص، ص ۱۵٫

۴ـ‌ همان، ج ۱۲، ص ۲۳۹٫

۵ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۴۳٫

۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۷۳، باب من ادعی الامامه و لیس لها باهل حدیث ۸٫

۷ـ نساء، ۱۵۱ـ۱۵۰٫

۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰٫

۹ـ بقره، ۲۵۳٫

۱۰ـ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۳۷۰، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۴۲٫

۱۱ـ نحل ۳۶٫

۱۲ـ بقره، ۲۵۶٫

۱۳ـ توبه، ۲۳٫

۱۴ـ ممتحنه، ۴٫

۱۵ـ مجادله، ۲۲٫

۱۶ـ احزاب، ۴٫

۱۷ـ مجادله، ۱۴ و ۱۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

گزینشی برخورد کردن با دین همان «التقاط» است. «التقاط» یعنی کنار هم قرار دادن اعتقاد حق و باطل و به هر دو ایمان داشتن. هم دم از اسلام زدن و هم دم از مارکسیسم زدن، این التقاط است. هم دم از اسلام زدن و اقتصاد اسلامی را پذیرفتن و هم اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی را پذیرفتن این التقاط است.

 

۲٫

برائت و نفرت جستن از دشمنان خدا و اولیائش جایگاه بلندی در معارف اسلامی یعنی قرآن و عترت دارد. « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از برائت از غیر خداوند شروع می‌شود و آنگاه به الله ختم می‌شود. این ارزش می‌گوید این مکتب هم بر بعد اثباتی دین که «توحید» است اهتمام دارد و هم بر بعد سلبی آن که برائت از غیر اوست

.

30آگوست/17

عالم جلوه سماءالله است

 

 

هر جهت،  هر کار،  هر دَم و نفس و همه حالات و موجودات سرتاسر دار هستی جلوه حق‌اند و:  

«هر دَم از این باغ بَری می‌رسد

 تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد

اینها همه تجلّیات «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم»‌اند. اینها همه فروغ الهی‌اند. اینها همه نور «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالأَرض» هستند. حق عیان است، ولی این طایفه بی‌بصرند. او از ما دور نیست. او به ما خیلی نزدیک است. ما از او دوریم.

چه شد که از او دور شدیم؟

چرا پیشوای ما جناب امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «لَم أَعبُدُ رَبّاً لَم أَرَهُ» من معبود، خدا و ربی را که نبینم نمی‌پرستم. ایشان این ‌طور حرف می‌زند و منِ کور شمعی در دست گرفته‌ام و دنبال آفتاب می‌گردم و از نور یک کرم شب‌تاب آفتاب را می‌جویم. چرا این ‌قدر در حجابم؟ چرا این ‌قدر دورم؟ این حجاب چیست؟   

مرحوم صدوق ابن‌بابویه در کتاب توحیدش از امام هشتم«ع» نقل می‌کند که از آن جناب سئوال شد که آقا! چه چیزی حجاب ما از خدایمان شد، چشم بصیرت و سرّ ما را گرفت، بینایی انسانی خود را از دست دادیم و آن ذائقه چشیدن و لذایذ معنوی از ما گرفته شد؟ آقا در جواب فرمود که: «حجابی جز گناه نیست.»

من می‌دانم این آلودگی برایم هست، وگرنه من چرا محرومم؟ چون هیچ مستعدّی در دار هستی محروم نیست.

محال است که استعداد حاصل بشود و از آن سوی، امساک و مسامحه و امروز و فردا بشود.

رُستنی‌ها، جانورها، انسان‌ها، معدنی‌ها، خاک‌ها، آب‌ها، هر چیزی که برای گرفتن صورتی، حقیقتی و کمالی مستعد شده باشد، از آن طرف هیچ امساک و معطلی و خستگی و درنگی نیست.

 خستگی از این سوست.

امام علی«ع» فرمودند هیچ کسی، هیچ مسجد و محراب و حاج آقا و کربلایی و شیخ و آیت‌الله و آخوندی از خلوت شب با خدایش محروم نماند، مگر آنکه گناه روزش او را از آن خلوت شبانه‌ بازداشت.

«جَعَلْنَا اللَّیلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشا». روز برای زندگیتان است و خوراک و پوشاکتان و شب برای آسایش و آرامشتان.

 همان ‌طور که در سوره مبارکه مزمّل می‌خوانید به اندازه‌ای که برایتان میسور و مقدور است، نیم ساعتی، چهل دقیقه‌ای، یک ساعتی را صرف کنید از برای همانی که مقدمه است برای رسیدن به مقام محمود، مقام پسندیده. خداست که شما را می‌کشاند به مقام محمود با تهجّد و سجده‌ها و تلاوت قرآن شبانه.‌ آن حضور و انس با حقیقت عالم در شب شماست. هیچ‌ کسی از این نعمت محروم نمی‌ماند، مگر اینکه آلودگی به گناه دارد گه پناه بر خدا.  

تمام این تجلیّاتی را که می‌بینید، همه امواجی‌اند، اشعه‌ای هستند، ظهوراتی هستند، آثار و برکاتی هستند، مائده‌هایی هستند، ثمره‌هایی هستند، انوارند، ارواحند. قضائی هستند که از یک حقیقت « کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأْن»  صادر و نازل می‌شوند و هر کسی مطابق استعداد خود می‌گیرد.

خویشتن را بپّا. آفتاب که می‌تابد، درخت گل خوشبو می‌شود؛ لکن بر مردار که می‌تابد، بویش بدتر می‌شود. مردار بگوید که ای آفتاب! تو تابیدی و من بدبو شدم؟ نه. تو مرداری، تو لاشه‌ای، تو بدی، من کارم نور دادن است تا گیرنده‌ کی باشد. آب، بد نیست. شیره‌ها و عصاره‌های گل‌ها و میوه‌ها بد نیستند. زنبور عسل می‌خورد، عسل می‌شود. زنبور هرزه می‌خورد نیش و زهر می‌شود. تا خورنده‌ها، مکنده‌ها، چشنده‌ها کی بوده باشند.

همین قرآن نیست که: «یُضِلٌّ مَن یَشَآءُ وَیَهدِى مَن یَشَآء» است؟ همین قرآن «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِهِ کَثِیراً» نیست؟ً همین قرآن به عده‌ای عرضه می‌شود و آن‌ها را عروج و ترقّی و ترفّع می‌دهد.

 بر عده‌ای خوانده می‌شود و آنها را به اسفل السافلین می‌برد.

امام هشتم«ع» فرمودند: «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ.  اَقرَبُ الی اسمِ الله الاعظم مِن ناظرِ العَین الی بَیاضِها»: مردمک چشم شما چقدر به سپیدی چشمتان نزدیک است؟ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ به اسم اعظم از این اندازه هم نزدیک‌تر است. منتهی باید اسم اعظم شد. باید به راه افتاد. باید برنامه را بر خویشتن پیاده کرد. باید قرآن در متن اجتماع ما و در متن مسیر تکاملی انسانی ما پیاده بشود نه اینکه روی طاقچه خانه و بغلمان و مغازه باشد. باید قرآن پیاده بشود در متن اجتماع ما.

ببینید امیرالمؤمنین«ع» چه جوری فرمایش می‌فرمایند: «خَلَقَ الانسانَ ذا نَفسٍ ناطِقَه اِن زَکّاها بِالعِلمِ وَ العَمَل فَقَد شابَهَت جواهرَ اوائل عِلَلِها. خداوند به شما سرمایه‌ای و روحی و قوّه‌ای داد که اگر با علم و عمل، روشن و پاک و تطهیرش کنی و دانش بیاموزی، شما را به کمال انسانی می‌رساند و علم و عملی را انجام می‌دهی که شجره طوبی می‌شود و نه بیرون از شما، اینها شما را می‌سازند.

 علم و عمل می‌شوند خود شما.   

اگر آدمی جان و سرّ و روح و سرمایه‌اش را با علم و عمل تزکیه و تطهیر کند، علم و عمل، انسان‌سازند. ما علم و عمل می‌خواهیم، معلّم می‌خواهیم، مربّی می‌خواهیم، مرشد می‌خواهیم، مرشد یعنی راهنما.

این الفاظ را هم آلوده کردند. به موپرستی و سبیل‌پرستی و این حرف‌ها کار درست نمی‌شود. ما مرشد و ‌هادی و معلّم و مربّی می‌خواهیم، هر دُم بریده شاخداری که به شما و به اجتماع شما تلقین کرده که اسلام خوب است، ولی ما دین اسلام را می‌خواهیم منهای روحانیت،  می‌خواهد معلّم، مربّی، مرشد، منبر، محراب و قرآن را از شما بگیرد.

اصلاً این معنا ندارد که ما مدرسه می‌خواهیم منهای معلّم و مدیر.

 دانشگاه می‌خواهیم منهای مدیر و استاد. این چطور می‌شود؟

ما خانه می‌خواهیم منهای بنّا، نجّار، معمار، مهندس. چطور می‌شود؟ راه ندارد. غلط است.

ما اسلام می‌خواهیم منهای روحانیت. آخوند نباشد، اسلام باشد. آخوند نباشد، اسلام باید چه جوری باشد؟ و چرا آخوند نباشد؟ چرا تو باید بوده باشی و آخوند نباشد؟  راست می‌گویند. اینها‌تمام زخم‌هایی که خوردند به شهادت تاریخ از آخوند خوردند. این همه سفرای الهی همه ملا بودند.

 «ما طبیبانیم و شاگردان حق».

فرق میان آن آخوند با این علما و آخوندهایی که می‌بینید با اختلاف مراتبشان‌ این است که اینها علمشان‌ کسبی است. یکی از اساتید ما که خدا درجاتش را عالی کند، می‌فرمود به جان کندن، این کتاب و آن کتاب و این حدیث و آن روایت و این قول این و آن قول را خواندن، یک کلمه‌ای را می‌فهمیم، اما آنها طبیبانند و شاگردان حق. آخوندی هستند که معلّمشان خداوند و حقیقت عالم است و این آخوندها در پرتو، سایه و حاشیه سفره آنها ارتزاق می‌کنند و لقمه برمی‌دارند و همه‌شان هم متّفقاً خواهان سعادت شما هستند و خیر شما را می‌خواهند. کِی شنیدی که آخوند، بد شما را بخواهد؟

درست است که آخوندنماها در این لباس هستند فراوان، به‌خصوص این اواخر در قم که چه معرکه‌ای گرفته بودند. از این ماشین‌های بزرگ گله گله آخوند از تهران به قم وارد می‌کردند. در چندین ماه آن قدر واردات ما در قم زیاد بود که چه عرض کنم! چه آخوندهائی! ریش‌ها به چه بلندی. شال به چه عظمت. عمامه آن‌چنان. یک معرکه‌هایی و افعی‌هائی و اژدرهایی.

بله ما بسیار دیده‌ایم چهره‌های انکر و شیاطین انسی در لباس روحانیت.

 اینها را که نباید به حساب روحانیت آورد.

 اینها روحانی نیستند. اینها گرگ‌ درنده‌اند.

 اینها همان کسانی هستند که امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «بارالها! چنان ریشه‌کن شوند که اثری از ایشان روی زمین باقی نماند.» شما بهتر از روحانیت چه کسانی را می‌توانید پیدا کنید که دلسوز به حال شما و خواهان خیر و سعادت شما باشند و در تمام شئون زندگی و حالات‌ شما، از وقتی که پا به این نشئه گذاشتید، آداب و دستور درباره تو گفتند و سعادت تو را خواستند و به پدر و مادر وصیت کردند درباره تعلیم تو و حرف زدند و کتاب نوشتند و گفتند تا به تلقین. در قبر هم که گذاشتند آنجا هم حرف دین است. آنجا هم «لَا تَخَف وَلَا تَحزَن» است. آنجا هم به شما می‌گوید خوف و حزن به خودت راه نده. از تو سئوال می‌کنند، جوابت این باشد.   

اگر انسان خودش را به علم و عمل، با این دو گوهر گرانبها، با این دو نور خدایی تزکیه و پاک کند، آن سلسله طولی وجودی، آن ملائکه مُدبِّر و آن انوار ملکوتی که مُحیط‌اند بر این نشئه و مُخرِج نفوس هستند، او را  از نقص به کمال رهنمون خواهد شد.  همان طور که آنها دست تصرف در ماده کائنات دارند، شما هم اگر خودتان را به علم و عمل تزکیه کنید، وجودتان اشتداد می‌یابد و قدرت و نیرویی می‌یابید که با آنها همراه می‌شوید و کار آنها را می‌کنید.

جنابعالی به آن اندازه که به آن اسم اعظم نزدیک شدی و تشبه پیدا کردی، به همان حد اسم اعظم است، چون اسم اعظم مراتب دارد که فرمودند:  «مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه.» یکی از اکابر اهل معنا درباره اسم اعظم می‌فرماید که یقین، اسم اعظم است. یقین چیست؟ یقین آن حال، علم، نور، ایمان، اعتقاد و حکم، عقیده مطابق با واقع برای انسان است که با آن دل مطمئن است و آرمیده و می‌گوید این است و جز این نیست. این یقین است. چنین انسانی در توحیدش، در ایمان به عالم غیبش و در اعتقادش به سفرای وحی به یقین رسیده است. نمی‌گویم شک نه که شک مقدمه یقین است زیرا سئوال می‌آورد، آدم را می‌شورانَد و او را  تحریک و وادار به پرسیدن می‌کند تا به دنبال کمال برود.

این عیب ندارد، اما آنچه که در مرحله عمل به کار انسان می‌آید و جان و مغز اعمال و عبادات است، یقین است. افراد و اشخاصی را می‌بینید که می‌گویند ما مسلمیم، مؤمنیم، موحّدیم، ایمان آورده‌ایم و معتقدیم و با وجود این مشاهده می‌فرمایید که آنی را که نباید بکنند، می‌کنند و آنی را که باید بکنند، نه. اینها در یقین‌شان ضعیف‌اند وگرنه اگر انسان به یقین رسیده باشد می‌داند که هیچ کاره بود و هست. پریروز از تو اسمی نبود. دیروز نطفه‌ای بودی و امروز شدی این.

از او می‌پرسید دارید چه کار می‌کنید؟ دارم نشاء می‌کنم، درخت می‌کارم. گندم می‌کارم. دانه‌ها را زیر گِل پنهان می‌کنم. نمی‌پوسد؟ خراب نمی‌شود؟ گِل، استخوان وچوب و سنگ و آجر و فولاد را از بین می‌برد. چگونه است که این بذر کوچک، این دانه گندم سرسبز و خرم می‌شوند و یکی می‌شود چند صد تا. من چه می‌دانم؟ تو چه می‌دانی؟ ما چه می‌دانیم؟ ما چه می‌دانیم چه دستی و چه کاری و چه عالمی و چه ملکوتی در کار است! دانه گندم را کاشتیم و سبز و خرم و خوشه می‌شود و درغلاف ‌می‌ماند و تا وقتی در آنجاست، خراب نمی‌شود.   

ما چه می‌دانیم؟ ما معدّیم و واسطه‌ایم، والّا سازنده، به بار آورنده، رشددهنده اوست. «و لا یَعلَمُ جنودَ رَبِّکَ الّا هُو». این همه لشکر خدا از برای آدمی هستند. حالا بیا و ببین که چقدر دستپاچه‌ است. حالا این آقا می‌بینی که آن‌چنان ترس و بیم و شیطان گولش می‌زند که حلالش را حرام می‌کند. آدمِ به یقین رسیده به دنبال حرام نمی‌رود و خودش را نمی‌بازد.

یقین، اسم اعظم است. از یقین خیلی کارها بر می‌آید. آدمِ به حدّ یقین رسیده رشد می‌کند، مراقب و مواظب و مطمئن است. این حدیث را التفات بفرمایید. حدیث از جناب خاتم انبیا، پیغمبر اکرم«ص» است. از جنابش سئوال شد که اسم اعظم خدا چیست؟ رسول الله در جواب فرمود کُلُّ اسمٍ مِن اسماء الله اعظم. ما هیچ اسم الهی نداریم که کوچک باشد. تمام اسماء الله اعظم‌اند. دانه کنجد کم موجودی است؟ در او کم حرفی است؟ دانه خردل همین طور.

کدام ذره و موجود هست که اعظم نیست؟ چی هست در نظام هستی که اعظم نیست؟ چی هست که حیرت‌آور نیست؟ ما از بس اینها را می‌بینیم معتاد شده‌ایم که اینها را سرسری ببینیم و بگذریم.

آن چیست که حیرت‌آور نیست ؟ پرنده‌، خزنده‌، صحرایی، دریایی، زیر زمینی، رو زمینی، آسمانی. چه عرض کنم؟ موجودی را بفرما که در نظام هستی اسم اعظم نباشد؟ حیرت اندر حیرت. به عالم پرنده‌ها می‌رسید، عالمشان عجیب، زندگی‌شان عجیب، خانه‌هایشان عجیب.

می‌آیید به پیشگاه جناب زنبور عسل، عجیب عالمی زنبور عسل دارد. آن کندوی شش گوشه‌اش، آن خانه‌های مسدّسش، آن دسته‌بندی‌ای که در کارش هست. آن عصاری که زنبوران عسل می‌کنند که وقتی رفتند و گل‌ها را مکیدند و آوردند، یکی باید دم در بو کند و بیازماید که آلوده و از گُلِ مانده و میوه پوسیده نباشد. باید ببوید تا اجازه بدهد که وارد کندو بشود.

اگر ما این قدر پرواز کنیم، برای برگشتن باید از صد نفر بپرسیم که خانه ما کجاست؟ اما زنبور عسل کجاها رفته و سیر کرده و از گل‌ها مکیده، آن‌قدر هم مکیده که تا بیاید و به کندو برسد، باید چند جا دمی بزند و نفسی تازه کند تا بارش را به مقصد برساند. دائم به شما خدمت می‌کند و این همه را در طبق اخلاص می‌گذارد تا کام شما شیرین بشود. حیرت اندر حیرت. این زنبور عسلش است. هر موجودی و هر ذره‌ای همین ‌طور است.

 برگ درختان سبز در نظر هوشیار

 هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

چرا بی‌حالی؟

راه خیلی رفته و خسته شده‌ام.

 چرا بی‌حالی؟

 خیلی حرف زده‌ام.

 چرا بی‌حالی؟ خیلی بار کشیده‌ام.

چرا بی‌حالی؟ روزه دارم. بی‌حال اندر بی‌حال.

 نبات از اصلش که قطع شد، دیگر  نامی و نموکننده و رستنی نیست. جماد شده است.  

همه حیرت اندر حیرت. آن چی هست که اسم اعظم نیست؟ آن که اسم اعظم نیست کدام است؟ تمام قطرات باران اسم اعظم‌اند. تمام ستارگان اسم اعظم‌اند.

 تمام تار و پود وجود شما اسم اعظم است. آنچه که در دار هستی در کار است اسم اعظم است. آن ریشه‌های مویی درختان همه اسم اعظم‌اند.

پس چطور است که برخی دنبال اسم اعظم می‌گردند؟

رسول‌الله فرمود: خودت را غربال کن و شستشوی بنما. این علف‌های هرزه را که در جان تو روییده،  ریشه‌کن کن. این مزرعه جانت را وجین کن. بگذار زلال باشی. بگذار جان تو سلیم، پاک و سالم باشد. بگذار جان تو باشد و خدای تو. آن وقت  خدا را به هر اسمی که بخوانی اسم اعظم است.

اینها همه به تو برگشت می‌کنند. جنابعالی بایستی قوی شوی. شما باید یک دستی به دلتان بکشی و جانت را تزکیه کند. انبیا آمدند برای تصفیه و تزکیه جان تو. باید تصفیه و پاک شوی.

 اگر جز به حق می‌رود جاده‌ات

 به آتش نشانند سجاده‌ات

 باید خودت را تصفیه و تزکیه کنی و هر چه زودتر با موازین شرع تطبیق بدهی.

 چرا باید من و شما این قدر ضعیف و بی‌عرضه باشیم که باطل به ما بخندد؟ ما باید به او بخندیم. این یک وظیفه الهی و تکلیف و دستور است.

هر چیزی برای خود، شکل و شمایلی دارد و آنی را که خدا فرموده، اگر خلاف آن بشود بدریخت می‌شود. خلاف آن را امضا و اجازه نفرمود. انسان سیمایی دارد. خودت را ابوالهول درست نکن که بعضی‌ها  آن‌طور درست می‌کنند.

 به پدر ابوسعید ابوالخیر گفتند که پسرت دیوانه شده است. پرسید: چرا؟ گفتند برای اینکه از شما و از دستگاه دولت و از دربار فاصله گرفته است. این پسر بی‌عرضه تو به سبب حضور تو در دربار، چنین مقاماتی داشت، اما کنار کشید. پدر گفت بروید ببینید این پسر دارد در حجره‌اش چه کار می‌کند؟ آمدند به حجره و دیدند یک کتاب و قرآن پیش روی اوست و تابلوهای خط از آیات قرآنی و نام خدا و از این ‌جور حرف‌ها روی دیوار.

 این حجره یک طلبه و فرزند آن پدر درباری کذایی، حجره ابوسعید ابوالخیر معروف است. پدر شاه‌دوست! یک عده از جوان‌های ما را خام کرده بودند و می‌گفتند شاه‌دوست با آن الفاظ قُلمبه و سلمبه‌ای که داشتند و چه کارها که نمی‌کردند. رجالی که می‌گفتند ما شرق و غرب دیده‌ایم، در چندین رشته فنون علمی داریم و در چند رشته دکترا گرفته‌ایم و کذا. خودشان را رجل می‌دانستند و دولا می‌شدند و به یکی کمتر از خود تعظیم می‌کردند و دستش را می‌بوسیدند. رجال کارشان به اینجا کشیده بود. سیاست وقت اقتضا می‌کرد، اما یک طلبه با یک پدر شاه‌دوست می‌شود ابوسعید ابوالخیر که از او پرسیدند  این تابلوها بر در و دیوار تو چیستند؟ گفت اسامی شاه من.

 فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

 آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست

 ما به این شاه دلخوشیم. شما به هر شاهی که می‌خواهید دلخوش کنید. این شاه  و خدای ماست: «…فَلَیسَ فی الحقیقه لله اسمٌ دونَ اسمٍ بَل هٌو الله الواحدُ القهّار»: هر اسمی از اسم دیگر عظیم‌تر. همه اسماء اعظم‌اند. هر اسم، هر کلمه، هر ذرّه اسم الله هستند. ان‌شاءالله برسی به جایی که بیابی در هر حال، هر جا، هر کار، هر عالم و هر نشئه‌ای خداست که دارد خدایی می‌کند. به هوش باش. او با دل تو، نیّت تو، نور چشم تو، فکر تو، حقیقت تو، کارهای تو و با توست. او فوق توست.

بعد از تو هست، قبل از تو هم بوده است و دارد خدایی می‌کند: «هُوَ اللهُ الواحِدُ القَهّار». چون به این حقیقت برسید ان‌شاءالله.

خداوند بر توفیق همگان بیفزاید.

 

 

 سوتیترها:

۱٫

همان ‌طور که در سوره مبارکه مزمّل می‌خوانید به اندازه‌ای که برایتان میسور و مقدور است، نیم ساعتی، چهل دقیقه‌ای، یک ساعتی را صرف کنید از برای همانی که مقدمه است برای رسیدن به مقام محمود، مقام پسندیده. خداست که شما را می‌کشاند به مقام محمود با تهجّد و سجده‌ها و تلاوت قرآن شبانه.‌ آن حضور و انس با حقیقت عالم در شب شماست. هیچ‌ کسی از این نعمت محروم نمی‌ماند، مگر اینکه آلودگی به گناه دارد گه پناه بر خدا. 

 

۲٫

کدام ذره و موجود هست که اعظم نیست؟ چی هست در نظام هستی که اعظم نیست؟ چی هست که حیرت‌آور نیست؟ ما از بس اینها را می‌بینیم معتاد شده‌ایم که اینها را سرسری ببینیم و بگذریم.

آن چیست که حیرت‌آور نیست ؟ پرنده‌، خزنده‌، صحرایی، دریایی، زیر زمینی، رو زمینی، آسمانی. چه عرض کنم؟ موجودی را بفرما که در نظام هستی اسم اعظم نباشد؟ حیرت اندر حیرت. به عالم پرنده‌ها می‌رسید، عالمشان عجیب، زندگی‌شان عجیب، خانه‌هایشان عجیب

30آگوست/17

رازهای فراز و فرود یک امت

فراز و نشیب‌های بنی‌اسرائیل

یکی از نام‌های سوره اسراء، بنی‌اسرائیل است. این سوره بعد از ذکر داستان معراج که در آیه اول آن آمده است، به بیان سنت خداوند در باره هدایت انسان‌ها می‌پردازد و اشاره می‌کند که روح این هدایت آن است که توجه انسان‌ها به خدا باشد و کارشان را فقط به او واگذار کنند. سپس از دو کتاب نام می‌برد: ابتدا کتاب تورات که به وسیله حضرت موسی«ع» برای بنی‌اسرائیل فرستاده شد و در ضمن به بخشی از آن کتاب که یک پیش‌بینی در باره بنی‌اسرائیل است، می‌پردازد. پس از اتمام این بخش به بیان ویژگی‌های قرآن می‌پردازد. این فراز از آیات با آیه دوم از این سوره که می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسرَائِیلَ..» آغاز و با آیه نهم تکمیل می‌شود؛ «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ» در بین این دو آیه به داستانی از بنی‌اسرائیل اشاره می‌فرماید که فقط همین یک بار در قرآن آمده است.

می‌فرماید: «وَ قَضَینَا إِلَى بَنِی إِسرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا»: به بنی‌اسرائیل اعلان کردیم که این قضای حتمی است و شما در آینده دو کار بزرگ مفسده‌آمیز انجام خواهید داد. در آیات بسیاری اشاره شده که بنی‌اسرائیل در طول حیات اجتماعی‌ خود غالبا به انحرافات شدیدی مبتلا بوده‌اند؛ انحرافاتی مثل قتل انبیا، کشتار و آواره کردن مردم و تحریف کتب آسمانی. در این آیه می‌فرماید پیش‌تر به آنها گفتیم که شما به دو فساد بزرگ مبتلا خواهید شد. وقتی فساد اول را مرتکب می‌شوید، از شما انتقام خواهیم گرفت و کسانی را خواهیم فرستاد که سرزمینتان را ویران کنند و شما را تار و مار سازند: «فَإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفعُولاً» : بندگان نیرومندی را می‌فرستیم و آنها وارد شهرهای شما می‌شوند و خانه به خانه شما را تعقیب می‌کنند و به فضاحت و رسوایی می‌کشانند.

در ادامه به بیان فساد دوم می‌پردازد و می‌فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیهِم وَأَمدَدنَاکُم بِأَموَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُم أَکْثَرَ نَفِیرًا» : پس از آن‌که تار و مار شدید و از بین رفتید و مردانتان را کشتند و اموالتان را غارت کردند، دوباره به شما مهلت می‌دهیم و از نو اموالی به دست می‌آورید و دوباره جمعیتتان زیاد می‌شود. سپس در یک جمله معترضه می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»: این مطلب را فراموش نکنید که شما در این عالم هر کاری انجام بدهید، چه خوب و چه بد، فقط خودتان مسئول آن خواهید بود. خیال نکنید اگر شما شکست خوردید، خدا، پیغمبر و دین شکست خورده است. همچنین اگر پیروز شدید، خیال نکنید منتی بر خداوند دارید که خدا را کمک کرده یا دین خدا را تبلیغ کرده‌اید: «فَإِذَا جَاء وَعدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُم وَلِیَدخُلُواْ الْمَسجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَواْ تَتْبِیرًا* عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرحَمَکُمْ وَإِن عُدتُّم عُدنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا» : بعد از این‌که تار و مار شدید، دوباره قدرت و جمعیتی پیدا می‌کنید و شهرهایتان آباد می‌شوند، ولی باز همان آش است و همان کاسه و به فساد برمی‌گردید. این را بدانید که ما برای بار دوم نیز آماده‌ایم. اگر توبه کردید و از گناهانتان دست برداشتید، به شما رحم می‌کنیم، ولی اگر به نافرمانی خود ادامه دهید، ما هم به سنت خود ادامه خواهیم داد.

 

ذلت، نتیجه تکیه بر غیرخدا

آیات بالا به بیان یکی از سنت‌های کلی خداوند درباره هدایت انسان می‌پردازند. کیفیت تدبیر الهی با انسان‌هایی که  گاهی کار خوب و گاهی کار بد و نافرمانی خدا و حتی با انبیا مبارزه می‌کنند، که مصداق بیّن آن بنی‌اسرائیل هستند. هرگاه از خط قرمزها عبور کردند، خداوند به صورت‌های مختلفی بر آنها بلا نازل می‌کند و اگر باز توبه کردند و بازگشتند، خداوند بلا را از آنها رفع می‌کند و دوباره عزت پیدا می‌کنند. تا این عالم اختیار هست، این سنت الهی همچنان برقرار است. این‌گونه نیست که وقتی عده‌ای با خداوند مخالفت کردند و به گناه و فساد مبتلا شدند، خداوند تا ابد با آنها قهر کند و آ‌ها را کنار بگذارد. این‌ که ما از چه نژادی هستیم یا این ‌که زمانی خداوند به ما خیلی احترام کرده و نعمت داده‌ است، ملاک رفتار خداوند نخواهد بود. ملاک این است که رفتارمان صلاح، سداد و مطابق اطاعت خداست یا عصیان، تمرد، سرکشی و مخالفت با خدا.

روح این سنت یک کلمه است: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً» ما برای بنی‌اسرائیل کتاب فرستادیم که غیر از خدا را حامی خودتان قرار ندهید و به کس دیگری دل نبندید. اگر چنین شدید، همیشه مواظب خواهید بود که از خدا اطاعت کنید. در این صورت خداوند هم به شما لطف و نعمت‌های شما را اضافه خواهد کرد و به شما عزت خواهد داد.  اما اگر خدا را فراموش کردید و سراغ دشمنان خدا رفتید، شما را به ذلت، مسکنت و بدبختی مبتلا خواهد کرد، همان‌ طور که بنی‌اسرائیل این‌گونه شدند: «وَضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسکَنَهُ وَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ»(۱) با این‌که اینها فرزندان پیامبران بزرگ خدا بودند و خداوند نعمت‌های  بسیار بزرگی به آنها داده بود: «إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَم یُؤتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِینَ»(۲) ولی هیچ‌کدام از اینها‌ باعث نمی‌شود که خدا همیشه با آنها مهربان باشد. کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند. این سنت اختصاص به بنی‌اسرائیل ندارد، ولی از آنجا که آنها برجسته‌تر بودند و داستانشان به داستان‌های امت اسلامی نزدیک‌تر بود، قرآن بیشتر روی آن‌ها تکیه می‌کند.

 

ویژگی‌های دو افساد بزرگ بنی‌اسرائیل

جزئیات این داستان همانند بیشتر داستان‌های تاریخی قرآن مورد اختلاف مفسران و شارحان واقع شده است، ولی نظر معروف این است که در حدود شش قرن قبل از میلاد، پس از آنکه بنی‌اسرائیل قدرتی به هم زدند و سلاطینی مثل حضرت داوود و سلیمان  پیدا کردند، خیلی به قدرت خودشان می‌بالیدند. خداوند امتیازاتی را برای آنها قائل شد، انبیای زیادی برای آنها‌ مبعوث کرد و کمک‌های زیادی به آنها کرد. این بود که مغرور شدند و تصور کردند که دیگر خداوند نسبت به آنها  سخت‌گیری نمی‌‌کند. حتی می‌گفتند: «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَهً»(۳):خدا ما را عذاب نمی‌کند. حتی اگر خیلی کار بدی هم بکنیم، یک چند روزی عذاب اندکی می‌شویم، ولی اصلا آتش به بدن ما نمی‌رسد. ما امت برگزیده و نورچشمی خدا هستیم!

این غرور باعث شد که به اقوام مجاورشان حمله کنند و همان کاری را که سلاطین و زورمداران عالم می‌کنند با همسایگانشان بکنند و هر ظلمی را که از دستشان بر‌آمد نسبت به آنها روا داشتند. در آن زمان در بابِل پادشاهی به نام «نبوکت نصر» حکومت می‌کرد. او همان کسی است که در ادبیات و تاریخ ما به بخت نصر یا بخت‌النصر معروف است. نبوکت نصر پادشاه مقتدری بود و به مقابله با بنی‌اسرائیل پرداخت و انتقام سختی از آنها گرفت؛ مردهای آنها را کشت و خانه‌هایشان و حتی مسجدالاقصی را خراب کرد. این وعده اولی بود: « َإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» : خداوند می‌گوید بندگان بسیار نیرومند را فرستادیم و شما را تار و مار کردیم.

بعضی از مفسران اشکال کرده‌اند که لشکریان نبوکت نصر بت‌پرست بودند و این با فرمایش خداوند نمی‌سازد که آنها را عباد خود می‌نامد، ولی این اشکال این‌گونه پاسخ داده شده است که خداوند حتی درباره بت‌ها و معبودهای باطل نیز تعبیر عِبادٌ أَمثالُکُم را به کار می‌برد و استفاده از تعبیر عباد در باره این لشکر مسئله عجیبی نیست.

بنی‌اسرائیل در اثر این شکست مدت‌ها با ذلت و بدبختی روزگار گذراندند تا  اینکه کمی از گذشته خود پشیمان شدند و توبه کردند و کم‌‌کم‌  خداوند به آنها عزتی دوباره داد. اما باز نافرمانی کردند و دین خدا و احکام الهی را زیر پا گذاشتند. از این‌رو قوم دیگری به جنگ آنها آمدند و آ‌ها را شکست فاحشی دادند. برخی از مورخان و مفسران می‌گویند این قوم مربوط به یکی از قیصرهای روم به نام اسپیانوس بود که به آنجا لشگر کشید و برای بار دوم بنی‌اسرائیل را تار و مار کرد. البته بعضی‌ دیگر از مورخان گفته‌اند: وعده دوم هنوز نیامده است و یک پیش‌بینی است که در آینده به وقوع خواهد پیوست.

 

توحید افعالی

سرانجام قومی با آن ویژگی‌های برجسته این می‌شود که خداوند می‌فرماید عده‌ای بت‌پرست را به عنوان عباد خود به جنگ آنها فرستادیم. البته این‌ بیانات، بیانات توحیدی است و خداوند در یک انتساب کلی همه آنچه را در عالم تحقق پیدا می‌کند، به خود نسبت می‌دهد. مثلا می‌فرماید: « یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ . حتی در بعضی از آیات، بعضی از کارها به شیطان نسبت داده شده است، ولی در آیات دیگر خداوند همان کارها را به‌خود نسبت می‌دهد. این بدان معناست که شیطان را ما خلق کردیم، ما این انگیزه و قدرت را به او دادیم و در نهایت در مرتبه عالی‌تری این مسئله کار خود ماست. ما شیطان را فرستادیم و این نظام را برقرار کردیم. همه چیز تحت اراده خداست و تکوینا چیزی خارج از اراده خدا تحقق پیدا نمی‌کند. حتی اختیاری که به انسان داده شده است، به اراده خداست. او خواسته است که ما اختیار داشته باشیم و سرنوشتمان را خودمان تعیین کنیم و مسئول کارهای خود باشیم. هیچ‌چیز نه در زمین و نه در آسمان دست خدا را نمی‌بندد و او همیشه دستش باز است. او براساس حکمت، مصلحت و اراده حکیمانه خودش هر کاری که می‌خواهد می‌کند.

 

خداوند با کسی خویشاوندی ندارد!

آدمیزاد هم تحت تأثیر وسوسه‌های نفسانی است و هم تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی. شیطان گرایش‌های فسادی را که در ما وجود دارد تقویت و کمک می‌کند که زودتر آلوده شویم. کار شیطان همین است. البته در مقابل، اراده و فضل خدا، دعاهای انبیا و اولیای خدا و فرشتگانی که کمک‌کار مؤمنان هستند تعادل را حفظ می‌کنند. همیشه زمینه برای امتحان وجود دارد. ما انسان‌ها با اوهام خودمان در بسیاری از جاها بهانه‌هایی درست و چیزهایی را باور می‌کنیم که اگر خودمان دقت کنیم، می‌بینیم واقعیت ندارند. بنی‌اسرائیل گفتند: ما کسانی هستیم که خدا ما را انتخاب کرده است و نورچشمی‌های خدا هستیم،‌ بنابراین هیچ‌گاه خداوند به ما ضرری نمی‌زند و عذابی بر ما نازل نمی‌کند. خداوند می‌فرماید: «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(۴) چه زمانی خداوند به شما چنین وعده‌ای داده است؟ «قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»(۵) شما دارید به خدا چیزهایی را یاد می‌دهید که خدا خودش نمی‌داند! ما کی چنین چیزهایی را گفتیم؟! کی گفتیم اهل کتاب را عذاب نمی‌کنیم؟!

این ‌که می‌بینیم بنی‌اسرائیل در اطاعت از دستورات خداوند به دنبال بهانه‌گیری و فرار از زیر بار تکلیف بودند، ریشه در همین تفکر دارد. ما خیال نکنیم که اگر آنها شعب مختار نیستند، ما شعب مختاریم. نگوییم چون خداوند بهترین پیغمبر خود را برای ما فرستاد، پس ما نورچشمی‌ او هستیم و در باره ما سخت‌گیری نمی‌کند. همه بندگان نزد خدا مساوی هستند و او سنت‌های حکیمانه خودش را نسبت به همه اجرا می‌کند. اگر معتقد به شفاعت هستیم ـ که امری حق  و بهترین چیزی است که به آن امید داریم- بدانیم که آن هم از سنت‌های الهی است و اختصاص به ما ندارد. اقوام گذشته نیز با مراتبی شفاعت‌هایی داشته‌اند. شکل کامل نعمت‌های خدا برای امت اسلامی بیشتر و بهتر و هدایت‌ها و شریعتشان نیز کامل‌تر بوده است، پس به دنبال آن، شفاعتشان هم شکل کامل‌تری دارد. اما به‌گونه‌ای نیست که قانون‌شکنی و ساختارشکنی شود. مگر می‌شود که خداوند قوانینی را وضع کند و بعد پنهانی به عده‌ای بگوید شما خیالتان راحت باشد، هرکاری می‌خواهید، بکنید؟! خداوند سریع‌ الحساب است. حساب او خیلی دقیق است و چیزی را فروگذار نمی‌کند. اگر چیزی را نیز ببخشد، آن هم روی حساب و کتابی است، هرچند که ما حساب آن را ندانیم.

 

حقیقت شفاعت

روح بعضی کارها ارتباط با خداست. این کار‌ها نورانیت دارند و به روح انسان نورانیت می‌دهند، اما گناهان روح انسان را ظلمانی می‌کنند. روشن است که نور در مقابل ظلمت است. کار خوبی که انسان انجام می‌دهد، خواه جوانحی باشد یا جوارحی، برای انسان نورانیتی را ایجاد می‌کند. برای مثال هر بار که انسان یاد خدا می‌کند و اختیارا یک یا الله می‌گوید، بر این نورانیت افزوده می‌شود.

هر بار که انسان کارهایی را که خدا دوست دارد و به آن امر کرده است انجام می‌دهد، بر این نور افزوده می‌شود. وقتی انسان یکی از بندگان خدا را به‌ خاطر اینکه بنده خوب خداست، دوست می‌دارد، بر نورانیتش افزوده می‌شود. هرچه آن فرد نزد خدا عزیزتر باشد، این نور بیشتر است. بعضی از بندگان خدا آن قدر پیش خدا قرب و منزلت دارند که اگر ما تا آخر عمرمان درباره آنها‌ فکر کنیم به نمی از یم‌شان پی نمی‌بریم. اگر انسان آنها را بشناسد و دوستشان بدارد، آن دوستی‌ها نورانیتی را در انسان ایجاد می‌کنند که بعضی از ظلمت‌ها را می‌پوشانند.

طبعا وقتی نور آمد، ظلمت کمرنگ می‌شود. بسته به این است که نور چقدر شدید باشد. بنابراین شفاعت ائمه اطهار پارتی‌بازی نیست. تجسم ظهور آن نوری است که در اثر محبت و اطاعت آنها در روح ما پدید آمده است. این نور ظلمت‌ها را می‌شکند، بعضی‌هایش را تا در همین دنیا هستیم محو می‌کند، بعضی‌هایش کمی ادامه پیدا می‌کند و در عالم برزخ پاک می‌شود، اما بعضی که خیلی غلیظ هستند  تا قیامت هم می‌مانند. بالاخره آن‌ نور این ظلمت‌ها را نیز از بین می‌برد. توجه داشته باشیم که اینها نورهایی هستند که با اختیار خودمان کسب کرده‌ایم و حساب دارند، ولی ما عقلمان به این حساب‌ها نمی‌رسد.

 

اتکا به خدا؛ روح همه ادیان

خداوند از آیات ابتدایی سوره بنی‌اسرائیل بر این مطلب تأکید می‌کند که هدف ما از نزول کتاب‌های آسمانی‌ـ   از تورات گرفته تا قرآن‌ـ یک چیز بود. ابتدا می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» سپس داستان را نقل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» آنچه برای انبیای قبل گفتیم بهتر و کامل‌ترش را برای شما گفتیم؛ قدرش را بدانید!

نکته دیگر این است ‌که خدا با کسی یا قومی خویشاوندی ندارد. بنی‌اسرائیل به واسطه گناهانی که مرتکب شدند مستحق عذاب خدا شدند و خداوند عده‌ای بت‌پرست را فرستاد که آنها را تار و مار کنند: « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» : هر نیروی فعالی که در عالم وجود دارد، لشگر خداست. کفار نیز لشگر خدا هستند و هرجا اراده خداوند اقتضا کند آنها نیز عاملی برای تنبیه دیگران و گوشمالی دادن به گناهکاران می‌شوند. تصور نکنیم که اگر کافرانی به ما ظلم کردند، ربطی به خدا ندارد. احتمال بدهیم که این عقوبت کارهای خود ماست و به دست آنها به ما رسیده است.

ما در عالم جایگاهی مقدس‌تر از کعبه نداریم: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا».(۶) آیا اگر در این کشور که به نام اسلام و زادگاه اسلام و حامی اسلام شناخته می‌شود، کسانی با دشمنان خدا ارتباط برقرار کنند، رها می‌شوند؟! آیا خداوند آنها را نادیده می‌گیرد؟! « مَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» سنت الهی است. برای خدا بنی‌اسرائیل و عرب فرقی نمی‌کند. روشن است که این عذاب شامل همه افراد قوم نمی‌شود: «وَأَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا….؛ در اصحاب سبت ابتدا خداوند مؤمنان را نجات داد و بعد عذاب نازل شد و مسخ شدند. در قوم یونس و سایر اقوام نیز همین ‌طور بوده است. بنابراین نباید خیالمان راحت باشد و بگوییم ما امت اسلامی، امت آخر الزمان و نورچشمان خدا هستیم و دیگر خدا به ما سخت نمی‌گیرد. این طور نیست. خدا برای همه ما مو را از ماست می‌کشد. البته حساب‌های حکیمانه‌ای دارد که ما بعضی از آنها را نمی‌دانیم.

 

ایمان، شرط دریافت نصرت الهی

نکته دیگر این است ‌که حتی وقتی در نهایت سختی و کمبودهای ظاهری هستیم نباید ناامید شویم. در  داستان طالوت و جالوت خواندیم  که در میان بنی‌اسرائیل آنهایی که ظن ملاقات خدا را داشتند، گفتند: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ» : و استقامت کردند و پیروز شدند. توجه داشته باشید که نمی‌فرماید به ملاقات خدا یقین داشتند، می‌فرماید به این امر «ظن» داشتند. البته برخی از مفسران گفته‌اند: در اینجا یَظُنُّونَ  به معنی یستیقنون است، اما به نظر می‌رسد استفاده از این واژه در اینجا به این معنا باشد که حتی لزومی ندارد که انسان به حد یقین برسد و این حالت را پیدا کند، بلکه اگر انسان به ملاقات خدا حتی ظن هم داشته باشد، این ظن در عملش اثر می‌گذارد.

نمونه‌های این مسئله در تاریخ اسلام برای مسلمان‌ها وجود داشته است. حتی در همین چند سال اخیر در لبنان نیز اتفاق افتاد. من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

خداوند در جنگ بدر چه کرد؟ بدری‌ها ۳۱۳ نفر بودند. خدا می‌فرماید: ما سی هزار فرشته برایتان می‌فرستیم ! این کافی نیست؟ «أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَهِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُنزَلِین».(۷) تازه اگر لازم شد، بیشتر هم می‌فرستیم؛ «بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَهِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُسَوِّمِینَ» اگر ناگهان به شما حمله کردند و غافلگیر شدید، به جای سه هزار، پنج هزار ملک می‌فرستیم.

اینها شعر نیست، آیات قرآن است. ۱۴۰۰سال پیش‌تر مسلمان‌ها دیدند. چندسال پیش هم در لبنان حزب‌الله لبنان دیدند. خدا همان خداست، البته یک شرط دارد و آن این است که: «أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» : وقتی به شما گفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» تازه بر ایمانتا‌ن افزوده  شود: «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ.»(۸)

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

اعاذنالله وایاکم ان‌شاءالله

 

۱٫بقره، ۶۱٫

۲٫مائده، ۲۰٫

  1. بقره، ۸۰٫

۴٫بقره، ۱۱۱٫

۵٫حجرات، ۱۶٫

۶٫آل عمران، ۹۶٫

۷٫آل عمران، ۱۲۴٫

  1. آل‌عمران، ۱۷۳-۱۷۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند.

 

۲٫

من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

 

۳٫

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

 

 

30آگوست/17

عفو: ام الفضـائل

بررسی علل عفو در علم اخلاق

کمال ادب رعایت آداب عالیه در مسائل اجتماعی و اولین گام در این مسیر آن است که انسان نسبت به کسی که به او ظلم و حقش را تضییع کرده، عفو داشته باشد و از خطای معاند مسیء که با او دشمنی کرده‏، چشم‏پوشی کند. انتقام گرفتن در این موارد از نظر عقلی و شرعی اشکال ندارد، اما خلاف «کمال ادب» است؛ لذا اگر حق شخصی یک ‏نفر تضییع شد، او باید حقش را اثبات کند، ولی بعد از اثبات حقش، «کمال‌ادب» اقتضا می‏کند که ظالم را عفو کند و از او انتقام نگیرد. البته اگر تضییع حق، مربوط به دیگران باشد، باید به آن رسیدگی شود که عفو کردن و بخشش از کیسۀ دیگری درست نیست.

 

«امّ ا‌لفضائل» یعنی تعادل قوای نفسانی

عفو از نتایج سه فضیلت اخلاقی است که علمای بزرگ اخلاق از آنها به «امّ‏الفضائل» تعبیر می‏کنند و در این‏باره می‏فرمایند: «از تعادل سه قوه شهوت، غضب و عقل، سه فضیلت اخلاقی ایجاد می‏شوند که این فضایل مادر تمام ملکات حمیده نفسانی و اخلاقی هستند.»(۱) این سه فضیلت عبارتند از: عفت، شجاعت و حکمت. عفت حالت تعادل قوه شهوت است، شجاعت مربوط به تعادل قوه غضبیه است و حکمت نیز حالت اعتدال قوه عاقله است. عفو از نتایج این فضایل سه‏گانه است.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه غضبیه

سه قوه شهوت و غضب و عقل در حکم سرلشکرانی هستند که صفات اخلاقی اعم از فضایل و رذایل از آنها به‌وجود می‌آیند. علمای اخلاق شجاعت را حد اعتدال قوه غضبیه می‏دانند و به حالت تفریط آن «جُبن» و به حالت افراط آن «تهور» می‎گویند که هر دوی اینها‏ بدند. حال اگر کسی معاند مسیء باشد و با انسان دشمنی و به حق شخصی او تجاوز و تعدی کند، دو فرض وجود دارند: یکی اینکه آن کسی که حقش ضایع شده توان انتقام گرفتن دارد یا ندارد. اگر توانش را دارد و انتقام می‌گیرد، این کارش از نتایج جُبن است و اگر توان انتقام گرفتن ندارد و صرفاً عمل بد او را به دل ‎می‌گردد، این هم به جُبن برمی‏گردد؛ چون در هر دو حال، چه انتقام گرفته شود چه نشود، به ‏دل گرفتن وجود دارد و همین مسئله رذیله اخلاقی محسوب می‏شود.

شجاعت و راه اعتدال این است که انسان از نظر عملی انتقام نگیرد و دلش را از یادآوری عمل زشت او نسبت به خود تخلیه کند. به این‎ می‎گویند شجاعت که عفو را به ‏همراه دارد.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه شهویه

از سوی دیگر، عفو از نتایج صفت عفت به‏شمار می‏آید. عفت حالت اعتدال شهوت است که این قوه نیز حالت افراط و تفریط دارد. گاهی اوقات عفو نکردن و انتقام گرفتن، از روی هوای نفس و شهوت است؛ یعنی چون فرد می‏خواهد «دلش خنک شود» انتقام می‏گیرد و از خطا و جفای دیگری نمی‏گذرد. این حالت، خروج شهوت از حالت اعتدال است که با عفت منافات دارد؛ لذا انسان عفیف که به ‌دنبال اطفای شهوت خود و خنک شدن دلش نیست، از کسی که به حقوق او تجاوز کرده و خطاکار است، می‏گذرد.

 

«عفو» در نتیجه اعتدال قوه عاقله

یکی دیگر از فضائلی که عفو از آن ناشی می‏شود، صفت حکمت است که این صفت حالت تعادل قوه عاقله است. حکمت ریشه‏یابی کردن مسائل و پی بردن به حقیقت مطالب به‏قدر طاقت بشری است. حال اگر کسی حکیم باشد، می‏داند که ترک انتقام، هم از نظر دنیایی ممدوح است و هم از نظر اخروی او را به درجات معنوی می‏رساند؛ لذا به‏راحتی از خطا و جفای دیگران نسبت به خود می‏گذرد تا به آن درجات نائل شود.

علاوه ‏بر این، شخص حکیم در بررسی اینکه منشأ عمل زشتی که معاند مسیء نسبت به او انجام داده چیست، به عناد و دشمنی او می‏رسد و سپس با خود می‏گوید من باید کاری کنم تا سد این دشمنی را بشکنم و این کار، تنها با جاذبه محبت ممکن است.

حال چگونه به او محبت کند تا دشمنیش به دوستی تبدیل شود؟ اولین کار، ترک انتقام و عفو است که جاذبه محبت ایجاد می‏کند. پس انسانی که حکیم و دوراندیش است، این ‎گونه فکر می‎کند و مانند کودکان نابخرد، سریع انتقام نمی‏گیرد. این کودک است که وقتی کسی به او یک ضربه می‌زند، او هم باید یکی بزند و سریع جوابش را بدهد. پس عفو، نتیجۀ تمام امهات فضایل اخلاقی است.

 

عفو در اخلاق ریشه دارد

در روایتی آمده است:‌ «لَمَّا أَنْزَلَ اللُه تَعَالی، خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلینَ، قَالَ رَسُولُ‎اللهِ«ص» أُمِرتُ أَن آخُذَ الْعَفوَ مِن أَخلاَقِ النَّاسِ»؛(۲) هنگامی‌که این آیه نازل شد که عفو را بگیر، به ‌عُرف امر کن و از جاهلان روگردان شو، رسول‌اکرم«ص» فرمودند: «به من امر شده است که عفو را از اخلاق مردم بگیرم.» یعنی این رفتار نیکوی انسانی را از مجموعۀ اخلاق تحصیل کنم. پس معلوم می‌شود که عفو، رابطۀ مستقیمی با اخلاق دارد و اخلاق یعنی اعتدال قوای درونی انسان، منشأ پیدایش عفو است. این نکته که عفو از أمّ‌الفضائل اخلاق گرفته می‌شود، با توجه به این روایت است.

قوای درونی انسان باید بر محور اعتدال باشند و خشم، شهوت و عقل نوعی مرزشناسی داشته باشند؛ یعنی از مرزهایی که نزد عقل و شرع شناخته شده است، تجاوز نکنند. إعمال نیروی خشم یا شهوت بدون توجه به مرزهای شناخته شده عقلی و شرعی این قوا را از حد اعتدال خارج می‌کند. وقتی خداوند پیغمبر را خوب تأدیب کرد، به او فرمود: «این اعمال را در روابط اجتماعیت انجام بده تا به «کمال ادب الهی» نائل‌ شوی.»

این دستورات سه‌گانه الهی، یعنی قوای درونی خویش را در روابط اجتماعی معتدل کن؛ لذاست که پیغمبر از ریشه عفو، به ‌عنوان «أَخْلاقُ النّاسِ» یاد می‌کند.

 

«عفو» همان حد وسط است

حسن‎بن‎علی‎نعمان از پدرش علی‎بن‎نعمان نقل می‌کند که امام‌صادق«ع» می‌فرمودند: ‌«إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ رَسُولَهُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ وَ هُوَ یَقُولُ ،خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلین؛ خداوند پیغمبر را ادب کرد و فرمود: ای محمد! عفو کن، به ‌عرف امر کن و از جاهلان روی بگردان.» «قَالَ«ع» خُذْ مِنهُم مَا ظَهَرَ وَ مَا تَیسَّرَ وَ الْعَفوُ الْوَسَطُ».(۳) حضرت توضیح می‌دهند که خداوند در این آیه به پیغمبر دستور می‌دهد که از آنها هر چه را که ظاهر شده و میسر است بگیر که عفو، وسط و اعتدال است. حضرت در اینجا عفو را به همان حالت اعتدال معنا می‌کنند و می‎فرماید:‌ «وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ».

ما در باب حد اعتدال یا همان عدالت می‎گوییم: عدل به‌ معنای اعطای حق هر کسی که صاحب حق است؛ یعنی آنچه سزاوار هر فردی است به او داده شود، اما غضب می‌گوید حق کسی را که به تو بدی کرده است کف دستش بگذار و از او انتقام بگیر؛ اما عقل می‎گوید او را اصلاح کن. انتقام‌گیری، خواسته نفس و غضب افسارگسیخته ماست، نه حکم عقل؛ چون عقل حق انسان بدکار را، اصلاح شدن می‌داند نه انتقام‌گیری. خدای متعال نیز حد کمال ادب را برای پیغمبرش این‌ گونه تعریف می‌کند و می‌فرماید: «خُذِ‌الْعَفوَ». پس اقتضای عدالت و حد وسط این است که سیره انسان با معاند مسیء بخشیدن و عفوی باشد که منجر به اصلاح او شود.

 

سیره پیغمبراکرم«ص» با معاند مسیء

در سیرۀ پیغمبر‌اکرم«ص» حتی یک جا دیده نشد که ایشان نسبت به تضییع حق شخصی خود با کسی خصومت داشته باشند و از او انتقام بگیرند. پیغمبر«ص»  در هیچ‏ جا مسئله شخصی خود را مطرح نکردند و همیشه طبق کمال ادب الهی در روابط اجتماعی رفتار می‏کردند. ایشان «رَحمَه لِلْعالَمین»(۴) بودند؛ یعنی روششان عفو بود.

 

یک نهیب مؤدبانه!

اگر خداوند با ما همان‏ طور رفتار کند که ما با معاند مسیء برخورد می‎کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا ما با خداوند خوب رفتار کرده‏ایم یا معاند و مسیء هستیم؟ آیا خداوند حق انتقام گرفتن از ما را ندارد؟ آیا خداوند نمی‏تواند از من و شما انتقام بگیرد؟ در این حال ما از خدا چه می‏خواهیم؟ آیا جز این است که از او توقع بخشش و گذشت داریم؟ آیا جز این است که خداوند در روز قیامت حقّ‏النّاس را نمی‌بخشد، ولی از حق خودش قبل از قیامت خواهد گذشت؟ بیایید الهی شوید و سیره او را آیینه سیره خود قرار دهید و به‌ آنچه فطرتتان می‎گوید، عمل کنید. هنگامی‏که خار و خاشاک درونتان را کنار گذاشتید، خواهید دید که فطرتتان می‎گوید: «خُذِ الْعَفوَ»؛ عفو را بگیر و روش خود قرار بده.

 

شیوۀ برخورد الهی با «محبّ مُقبِل»

دومین گروهی که ما در روابط اجتماعی با آنها سر و‌کار داریم، «محبّ مُقبل»است؛ یعنی کسانی که دوست انسانند و به او اقبال دارند. حال ببینیم که حُسن معاشرت با محبّ مقبل چیست؟ آیۀ شریفه در ارتباط با این گروه می‏فرماید:«وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ». عُرف از عَرَ‌فَ گرفته شده و به ‌معنای «شناخته شده» است؛ یعنی چیزی که نزد عقلا و شرع، امری نیکو و پسندیده و شناخته شده است؛ لذا خداوند می‏فرماید: نسبت به این گروه، دل‌سوزی داشته باش و آنها‏ه را به عرف امر کن.

نکته ظریف این آیه این است که چرا خداوند پیغمبر«ص» را امر کرده که دوستان خویش را به کارهای نیک «امر» کند و فرموده است:«وَ أْمُر»؟ به این دلیل که ممکن است انسان نسبت به سازندگی دوست خویش غفلت پیدا کند و یا حتی محبت و دل‏بستگی به او باعث شود که دوست مقبل خویش را اصلاح نکند؛ لذا خدای متعال برای اینکه از این آفت جلوگیری کند، به پیغمبر«ص» می‏گوید باید دوستان خویش را به کارهای نیک و پسندیده امر کنی و در مسئله اصلاح آنان، چشم‏پوشی نداشته باشی؛ چون برخی از افراد، در روابط دوستانه خود از اشتباهات و اعمال دوستان خود چشم‏پوشی می‏کنند و همین امر باعث سقوط دوستشان می‏شود. «حُبُّ الشَّیءِ یُعمی وَ یُصِم».(۵) اما محبت انسان به دیگری نباید موجب ‎شود تا انسان از امر به عرف کردن دوستش دست بردارد.

البته نباید امر به عرف این‏ طور باشد که دائماً دوستان را تحت ‌فشار بگذاریم و بر‌خلاف حد عرف، با آنها رفتار کنیم. نه‌افراط و نه تفریط. باید حد اعتدال داشت و دوستی و دشمنی افراد باعث نشود که انسان از مسیر سازندگی آنها خارج شود. انسان بنایی است که معمارش خداست و باید همیشه کار خدایی کند و دیگران را طبق نقشه و دستوراتی که خدا فرموده بسازد. هم دشمن را باید با عفو ساخت و هم دوست را با امر به‏ معروف.

 

سیرۀ پیغمبراکرم«ص» در مورد دوستان

در سیرۀ پیغمبر‌اکرم«ص» هم می‏بینیم که حسن معاشرت ایشان با دیگران در حد کمال است. از آنجا که پیغمبر‌اکرم«ص» دست‏پروردۀ خدا هستند، همین رویه الهی را نسبت به دیگران داشتند و در عین دوستی و محبت با دوستان، آنان را با امر به‏ عرف پرورش می‌دادند و تأدیب می‏کردند. این‎ طور نبود که محبت ایشان به دوستان یا دشمنی دیگران با ایشان مانعی برای سازندگی آنها باشد. حضرت برای همه نقش سازندگی داشتند؛ اما متناسب با نوع مخاطبین خود.

 

رابطۀ غیرآمرانه پیغمبراکرم«ص» با دخترشان

پیغمبر«ص» با همه به یک ‏شکل رفتار می‏کردند و بین دوستانشان فرق نمی‏گذاشتند، جز نسبت به یک ‏نفر که آن هم زهرا«س»  بودند. رفتار حضرت با دخترشان به‌قدری خلاف متعارف بود که به چشم همه نزدیکان پیامبر«ص» آمده و در تاریخ ثبت شده است. حضرت ایشان را به ‏عرف امر نمی‏کردند. این روش حتی در مورد امیرالمؤمنین هم مطرح نبود و فقط مختص حضرت‌زهرا«س» بود.

به‌ چند نمونه از آنها اشاره می‌شود.

روایاتی که در مورد رفتار و گفتار خاص پیغمبر«ص» با حضرت‌زهرا«س» نقل می‏شوند، توجیهات ضعیف عرفی دارند، اما آن‌ قدر‌ بلندند که می‏توان گفت برای عقل‌های ما قابل فهم و درک نیستند. خداوند به پیغمبرش دستور داده است که دوستان خود را به‏ عرف امر کند، اما حضرت این کار را نسبت به دخترشان انجام نمی‏دهند. این نوع رفتار واقعاً تعجب‌انگیز است!

البته فقط برخی از گفتارها و رفتارهای پیغمبر«ص» در مورد حضرت‌زهرا«س»  را می‏توان به‏صورت عرفی توجیه کرد، اما برخی از آنها چنین قابلیتی را ندارند. برخی می‏خواهند تعارفات پیغمبر«ص» نسبت به حضرت‌زهرا«س» را توجیه عرفی کنند و بگویند این تعارفات و تحویل گرفتن‌ها به‏خاطر علاقه شدید حضرت به دخترشان بوده است؛ چون ایشان یک دختر بیشتر نداشتند و… مثلاً همۀ مورخین نوشته‏اند که پیغمبر‌اکرم«ص» هنگام سفر، به‌خانه زهرا«س» می‎آمدند و به ‏عنوان آخرین نفر از ایشان خداحافظی می‎کردند و وقتی هم از سفر برمی‏گشتند، اولین جایی که می‏رفتند، نزد دخترشان بود؛ یعنی ابتدا و انتهای سفرهای پیغمبر‌اکرم«ص» خانه زهرا«س» بود، نه خانه خودشان. این مطلب را عامه و خاصه نقل می‏کنند و تردیدی در آن نیست.

در روایت دیگری از عبدالله ‏بن‏ عمر بن‏ خطاب آمده است:‌«أنَّ النَّبی«ص» قَبَّلَ رَأَسَ فَاطِمَه«س» وَ قَالَ فِداکِ أَبُوکِ»؛ پیغمبر«ص» سر حضرت‌زهرا«س» را بوسیدند و فرمودند: «پدرت فدای تو باد!»(۶) بعد به او فرمودند: ‌«کَمَا کُنْتِ فَکُونی»؛(۸) همان ‎طور که هستی، باش!(۷) برخی می‏گویند این کلمات از قبیل تعارفات عرفی است و معنای حقیقی ندارد، اما باید دانست که پیغمبر«ص» اهل غلو و اغراق در تعبیر نبودند و تمام حرف‏هایشان وحی‌الهی بود؛ لذا مسئله چیز دیگری است.

 

دستبوسی پیغمبراکرم«ص» از دخترشان

مطلب دیگری که راجع ‏به رفتار پیغمبر‌اکرم«ص» با فاطمه زهرا«س» وجود دارد و به‏ هیچ‏وجه قابل توجیه نیست و تنها می‏تواند جنبه استثنای داشته باشد و بس، چگونگی رفتار حضرت در استقبال از زهرا«س» است. در کتاب کشف‏الغمّه، جلد اول، صفحه ۴۵۰ این‏گونه نقل شده است:‌ «وَ کَانَت إِذَا دَخَلَت عَلَیهِ‏»؛ هرگاه زهرا«س» بر پیغمبر‌اکرم«ص» وارد می‎شدند، «أَخَذَ بِیدِهَا»؛ پیغمبر اکرم«ص» دست ایشان را می‎گرفتند، «فَقَبَّلَهَا»؛ و بر آن بوسه می‏زدند، «وَ أَجلَسَهَا فِی مَجلِسِهِ»؛ و بلند می‎شدند، کنار می‎رفتند و ایشان را جای خود می‎نشاندند. فعل «کانَ» در اینجا اشاره به این مطلب دارد که این کار، روش رفتاری حضرت بوده است؛ یعنی هر ‌وقت حضرت ‌زهرا«س» بر پیغمبر«ص» وارد می‏شدند ، حضرت این ‏طور با ایشان رفتار می‏کردند.(۹)

این مطلب خیلی عظیم است و هیچ عرف بشری و عقلی نمی‏تواند آن را توجیه کند. از آنجا که روش رفتاری پیغمبر ‌اکرم«ص» و زهرا«س» بر مبنای تأدیب الهی بوده و بر محور جنبه‎های نفسانی شکل نگرفته بود، به این نتیجه می‌رسیم که این رفتار آنها کاملاً الهی و بر اساس دستورات الهی بوده است. اگر حضرت با دخترشان این‌ گونه برخورد می‌کردند، نشانه آن است که به ایشان دستور داده‌ بودند که باید با این فرد این‎ گونه رفتار کنید.

در ادامۀ روایت دارد:‌ «وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ عَلَیهَا»؛ و هنگامی‏ که پیغمبر‌اکرم«ص»  به خانۀ زهرا«س» می‎رفتند، «قَامَت إِلَیهِ»؛ زهرا می‎ایستادند و به پیغمبر‌اکرم«ص» احترام می‎گذاشتند، «فَقَبَّلَتْهُ»؛ پدر را می‎بوسیدند، «وَ أَخَذَتْ بِیدِهِ»؛ و دست پدر را می‎گرفتند؛ «فَأَجْلَسَتهُ فِی مَکَانِهَا»؛(۱۰) و سپس ایشان را در جای خود می‎نشاندند.

این یعنی چه که وقتی دختر وارد می‎شود، پدر دست او را می‎بوسد، اما وقتی پدر وارد می‎شود، دختر دست او را نمی‎بوسد؟ این درست خلاف امور متعارف است؛ اما سیره و روش کلی پیامبر»ص» این‏ گونه بوده است که هر بار که فاطمه زهرا«س»  بر ایشان وارد می‎شدند، پیغمبر«ص» دست ایشان را می‎بوسیدند و ایشان را در جای خود می‎نشاندند، اما هروقت که پیغمبر«ص» بر فاطمه زهرا«س» وارد می‎شدند، ایشان می‎ایستادند و صورت حضرت را می‏بوسیدند.

این امر الهی است که پیغمبر«ص» باید دست زهرا«س» را ببوسند و فاطمه زهرا«س» نباید دست پدرشان را ببوسند! نه اینکه حضرت‌زهرا«س» نمی‏خواستند دست پدرشان را ببوسند، بلکه نباید این کار را می‏کردند. عظمت فاطمه زهرا«س» را می‎توان از اینجا فهمید؛ چون بوسیدن دست، نشانه‏ نهایت عظمت و تعظیم شخص است.

این یک سیره الهی یعنی ادب الهی بوده است که پیغمبر‌اکرم«ص» باید در این یک مورد، خلاف متعارف رفتار کنند. نه دخترشان را به ‏عرف امر کنند، بلکه بگویند همین ‏گونه که هستی باش و نه اجازه دارند که بگذارند دخترشان دستشان را ببوسد، بلکه ایشان باید دست‏بوس دخترشان باشند.

 

حضرتزهرا«س» استثنایِ تمام خلقت

لذا در آنجا که خداوند به پیامبر«ص» امر می‏کند و می‏فرماید: «وَ أْمُر بِالْعُرفِ» یک استثنا دارد آن هم نسبت به حضرت‌زهرا«س» است؛ یعنی خدا به پیغمبرش می‏فرماید: ‌«وَ أْمُر بِالْعُرفِ إلّا فِی زَهراء«س»»؛ همه را به معروف امر کن، جز فاطمه را! هرکس هر چه می‏خواهد بگوید، بگوید؛ فاطمه نباید دست تو را ببوسد؛ ولی تو باید دستش را ببوسی! سر این مطلب از طاقت عقل ما بیرون است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هر کدام از سه قوۀ نفس یک حالت تفریط و یک حالت تعادل دارند. حالت افراط قوۀ شهویه «شره»، حالت تفریط آن «خمودی» و حالت تعادل آن صفت «عفت» است. حالت افراط قوه غضبیه «تهور»، حالت تفریط آن «جُبن» و حالت تعادل آن «شجاعت» است. حالت افراط قوه عاقله نیز «جربزه»، حالت تفریط آن «جهل» و حالت تعادل آن «حکمت» است. هر کدام از این صفات نیز خود سرمنشأ صفات حمیده و رذیله محسوب می‌شوند. علمای اخلاق به سه صفت عفت، شجاعت و حکمت، مادر فضایل می‌گویند.

۲ـ الدرّ المنثور، ج۳، ص ۶۲۸٫

۳ـ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۸۰٫

۴ـ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین؛ «و ما تو را جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم.» سوره مبارکه انبیا، آیه ۱۰۷٫

۵ـ الوافی، ج ‏۱، ص ۹۹؛ «دوست داشتن یک چیز، چشم و گوش انسان را از کار می‌اندازد.»

۶ـ عوالم العلوم ،ج۱۱، ص۱۸۲٫

۷ـ در خبر دیگری آمده است که حضرت فرمود: «فِداکِ أَبی وَ أُمّی»؛ پدر و مادرم به فدای تو! حضرت در یکجا میگوید: خودم قربانت بروم! و در یکجا می‌فرماید: پدر و مادرم به فدایت! این جملات بسیار بلند است؛ اما با این حال باز هم می‌شود آن‎ها را به نوعی توجیه کرد.

۸ـ دقت کنید که حضرت، دخترش را امر به عرف نمی‌کند؛ بلکه او را تأیید و تثبیت می‌نماید و می‌گوید: همینطور بمان! این جمله خیلی حرف دارد و من نمی‌رسم آن را توضیح دهم؛ فقط به اندازه‌ای که به بحث ربط دارد، اشاره می‌کنم که حضرت دخترش را امر به عرف نکرد.

۹ـ اگر به روایات مراجعه کنیم، می‏بینیم که گاهی فعل «کان» را نسبت به افعال پیغمبراکرم استفاده کرده‌اند، مثلاً می‌فرمایند: «کانَ النَّبى‏«ص» إذَا أَکَلَ طَعَاماً یَقُولُ: أللّهُمَّ بَارِک لَنَا فیهِ»؛(صحیفه امام رضا«ع»، ص۱۲۰)؛ هرگاه پیغمبراکرم غذا می‌خورد این دعا را می‌خواند، این نشان‌دهندۀ یکی از روش‌های رفتاری و سیرۀ حضرت است؛ یعنی پیغمبراکرم همیشه همین کار را می‎کرده است؛ بنابراین وقتی گفته می‏شود «کان النّبی کذا»، یعنی پیغمبراکرم فلان فعل را همیشه انجام می‎داده است. ما از این بیان به سیره پیغمبراکرم پی می‌بریم. راجع ‏به زهرا‎ هم همین است. فرقی نمی‎کند، یعنی اگر عملی را با فعل «کانَ» ارائه کرده باشند معنایش این خواهد بود که این سیره آن حضرت است.

۱۰ـ کشف الغمه، ج‏۱، ص۴۵۰

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

عفو از نتایج سه فضیلت اخلاقی است که علمای بزرگ اخلاق از آنها به «امّ‏الفضائل» تعبیر می‏کنند و در این‏باره

می‏فرمایند: «از تعادل سه قوه شهوت، غضب و عقل، سه فضیلت اخلاقی ایجاد می‏شوند که این فضایل مادر تمام ملکات حمیده نفسانی و اخلاقی هستند.»

 

۲٫

 

سه قوه شهوت و غضب و عقل در حکم سرلشکرانی هستند که صفات اخلاقی اعم از فضایل و رذایل از آنها به وجود می‌آیند. علمای اخلاق شجاعت را حد اعتدال قوه غضبیه می‏دانند و به حالت تفریط آن «جُبن» و به حالت افراط آن «تهور» می‎گویند که هر دوی اینها‏ بدند.

 

23جولای/17

علم: سرچشمۀ سعادت انسان

علم: سرچشمۀ سعادت انسان

سرمایۀ سعادت انسان، علم است. و اگر بِه از آن چیزی یافت می‌شد، خدای سبحان به پیغمبرش می‌فرمود که بگو او را به من بده. اما در قرآن کریم فرمود: «قُل رَّبِّ زِدنِی عِلْمًا: بگو علم مرا افزون کن»(۱) ای پیغمبر من، از من چیزی می خواهی، «قُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا » که اساس همه سعادت‌ها وابسته است به نور علم. و به زبان صاحب عصمت، حضرت ختمی مرتبت، علم تعبیر به نور شد: «العِلمُ نورٌ یُقذِفُهُ اللهُ فی قُلبِ مَن یَشاء»(۲).آن دلی که آمادگی پیدا کرده، لایروبی شده و استعداد یافته، علم نصیبش می‌شود، چون علم خیلی خوش‌نشین است.

خدای سبحان فرمود خالق تمام صنایع شما منم: «فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمَّ خُلِق. خُلِقَ مِن ماءٍ دافِق. یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِب.»(۳) چه کسی تو را پروراند و به این صورت و سیرت درآورد؟ چه کسی این سرمایه و بینش را به تو داد؟ افاضه این علوم و معارف از چه کسی است؟ چه کسی بشر را به اینجا رساند که حالا این همه صنایع را اختراع می‌کند؟

بزرگان ما فرمودند ما در دو رحم تربیت می شویم و آداب و شرایط این دو رحم، اهمیت بسیاری دارند. یک رحم، رحم مادر است و رحم دوم، نظام طبیعتی است که در آن هستیم و داریم خودمان را می سازیم.  ببینید در این رحم، خودتان را چگونه می‌سازید؟ در رحم اول مسئولیت پدر و مادر زیاد بود.

در این رحم دوم،  باید دست‌اندازهایی را که برای شما پیش می‌آیند به رخ‌تان بکشیم. از ما آزرده خاطر نشوید. ما برای تشفّی خاطر خود که عرض نمی‌کنیم.. قرآن فرمود یادتان نرود چه بودید: «أخرَجَکُم مِن بُطونِ أُمَّهاتِکُم لاتَعلَمونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الاَفئِده».(۴) شما که از زهدان مادر به این نشئه قدم گذاشتید چه می‌دانستید؟ من به شما سرمایه دانش دادم.  .

ما دو دهان داریم. از یک دهان غذا می‌گیریم برای بدن و از یک دهان غذا می‌گیریم برای جانمان و ابد و آخرتمان. خیلی درباره این دو غذا مواظب باشید، به‌خصوص غذای جان. شما هیچ نمی‌دانستید.و. شما را، چشم، گوش، دل و کانون فهم و سرمایه تعالی و ترقی داد تا به فعلیت‌ برسید.

قرآن صورت کتبیه نظام هستی است. و نظام هستی و انسان کامل، صورت عینیه این کتاب‌اند. یک عزیزی کتابی برای من به هدیه آورد دیدم که دانشمندان غربی تلاش کرده‌اند به فهمیدن اغراض و اسرار قرآن. حیرت اندر حیرت! دیدم ما داریم نان خودمان را سر سفره دیگران می‌خوریم. ناراحت شدم و  مباحثه‌ای با عزیزانی داشتم. پیش از اینکه وارد مباحثه بشویم به آقایان عرض کردم این جوری که من و شما سلّانه سلّانه راه می‌رویم و  سِیر علمی داریم و این طور که غربی‌ها کار می‌کنند، مبادا در آینده نزدیک  باید اصول دین خودمان را هم برویم از فلان مسیو و فلان مستر بپرسیم. حقیقتاً کار می‌کنند و زحمت می‌کشند.

تمام صنایع شما را خدا ساخته است. اگر یک میکرون از دین خود تخطّی کند سقوط می‌کند. کشتی همین طور. همه آلات و صنایع دین دارند. وقتی وسیله‌ای می‌خرید، یک دفترچه راهنما هم به شما می‌دهند که   حواستان جمع باشد که چگونه استفاده کنید..همه این صنایع شما ساخته شما هستند و دین دارند. آیا شما که بزرگ‌ترین صنع الهی هستید می‌شود بی‌دین باشید؟ قرآن کتاب دین شماست. خود را به آن عرضه بدارید وگرنه به هلاکت می‌روید.

روزها گر رفت، گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

ببینید آنهایی که تملّک و سرمایه اقتدارتان است و انسانیت‌تان به آنهاست، چه هستند. مسامحه و امروز و فردا نکنید. خود را به قرآن عرضه بدارید. این ضابطه است، علم و عمل انسان‌سازند. ظاهری دارد که قشر است و باطنی دارد که شما را می‌سازد. شما دارید شبانه‌روز خودتان را می‌سازید. علم، انسان‌ساز است. قدر بدانید.

پدران و اولیای فرزندان، قدر بدانند و خود را نثار معلّمین، مدرّسین‌ و اساتیدشان کنند. آنها دارند انسان می‌سازند. اهتمام داشته باشید. علم و عمل انسان‌سازند. جوهرند.

خدای متعال درست آفریده، ولی. ما بد پیوند داده‌ایم. ما دستور را پیاده نکرده‌ایم. ما خودمان را ضایع کرده‌ایم. در ظاهر، رکوع و سجود می‌کنید، طواف می‌کنید.ولی مطابق باطن محشور می‌شوید. طوری محشور نشوید که در سوره ملک، ملائکه بگویند أَلَم یَأتِکُم فیها نَذیر؟(۵)آیا بیم‌دهنده نداشتید؟ شما که در این رحم دنیا بودید، مربّی نداشتید؟ روحانی نداشتید؟ کسی نبود که شما را درست بسازد؟ چرا این جور اُشترو گاو و پلنگ محشور شدید؟ یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخیه. بله اصلاً می بینید برادر از برادر، همسر از همسر، فرار می‌کنند. چرا؟ برای این که می‌بینند انسان نیست، گرگ است. چرا گرگ است؟

ای دریده پوستین یوسفان

گر بدرد گرگت آن از خویش دان

گشته گرگان یک به یک خوهای تو

می‌درانند از غضب اعضای تو

آن سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم می‌شود ‌گیرد دمت

سیرتی که اندر نهادت غالب است

هم بر آن تصویر حشرت واجب است(۶)

ببین شب و روز داری خودت را چه جوری می‌سازی برادر؟ ما داریم شب و روز، خودمان را می‌سازیم. از ما روحانیون، از کسانی که دلسوزند به حال شما بخواهید که با شما دعوا کنند. باید خودمان را به قرآن عرضه بداریم که کتاب انسان‌ساز است.

جناب استاد علامه طباطبایی هفته‌ای یک بار با آقایان در تهران جلسه‌ داشتند. یک بار خدمت ایشان رسیدم.  ‌فرمود امروز مهمان خوبی داشتیم به نام کربن فرانسوی، مترجم با خود داشت. شخصی بود خیلی نجیب و شریف و بسیار کتاب خوانده. عنوان کرد که آقا من مسلمان و شیعه اثنی‌عشری و از پاریس آمده‌ام. ما گمان کردیم پدر یا مادرش ایرانی بوده‌اند.  می‌گفت پدر و مادر و دودمانم همه عیسوی هستند و  این فکر برایم پیش آمد که انسان وقتی می‌خواهد نهالی را غرس کند، از این و آن می‌پرسد که نشانی یک باغبان آگاه و  وارد و کار کشته را به او بدهند، چون انسان نهال و باغش را که دست هر کسی نمی‌دهد. من وجود خودم را به دست چه کسی سپرده‌ام؟

اَوِستا می گوید حق با ماست. عهد عتیق و عهد جدید و تلمود یهود.و قرآن پیغمبر مسلمان‌ها  هم می‌گویند حق با ماست.گفت ما به فکر افتادیم که ببینیم بالاخره حق با کیست؟ همه کتاب ها را زیر و رو کردم تا رسیدم به قرآن و دیدم این کتاب حق است.

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد.(۷)

در اینجا تسلیم شدم و به این کتاب  صاحبش ایمان آوردم و مسلمان شدم. گفت حالا که آمدم به اسلام، دیدم  با بودن این کتاب و خاتم انبیا در اینجا چه غوغایی است. گفتم این حق است و در میان صحابه و اشخاص و افراد، علی را یافتم و دیدم این ابر مرد است. حرف هایش، حرف است. اینجا زانو زدم. و از فرمایشات او حسنی و حسینی و دوازده امامی و شیعه شدم.

بگذارید قرآن در اجتماع پیاده بشود. قرآن حقیقت شماست. شرع مقدس حقوقی برای فرزندان به گردن پدر و مادر گذاشته است. اولین حق اسم خوب است. اسم‌های شترگاو پلنگ برای بچه‌ها نگذارید که خجالت بکشند. چرا این اسم‌ها را می‌گذارید؟ برای تربیت،  مدرسه و درس و معارف و علوم و عقایدشان وقت بگذارید.

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منطمس(۸)

نور خورشید را که نمی‌شود با پف گرفت. نور خدا و دین خداست. آفتاب عالمتاب است. باید در صحنه باشید. حواس شما باید جمع باشد. مبادا یک وقت خود را کنار بکشید که:

مهر درخشنده چو پنهان شود

شب‌پره بازیگر میدان شود.(۹)

شما نباید خودتان را کنار بکشید که شب‌پره‌ها بیایند و میدان را بگیرند. همه ما مسئولیم. «کُلُّکُم مسئولٌ» رسول الله فرمود: «و کُلُّهُم یُسأَلون عن رعِیَّهٍ». همه شما مسئولید. از شما سئوال می‌شود فرزندانتان را چطور تربیت کردید؟ خانواده، ارحام، محیط، همه ما مسئولیم. باید طوری قدم برداریم که به آن بچه بدآموزی ندهیم. تکلیف من و شما خیلی سنگین است. کار داریم با شما. از شما توقع و به شما اعتراض داریم. دختران من! دارند محیط شما را آلوده می کنند. آفرین بر شما. که مدرسه و دانشگاه و مسجد می‌روید. حضرت صدیقه طاهره(س) باید سرمشقتان باشد. ما سرمشق و برنامه داریم: «إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ …. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم..»(۱۰) اگر حیات ابدی آرزو می‌کنید، یک وقت مشمول آن تشر ملائکه نشوید..« أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیر»(۱۱) چرا این جوری محشور شدید؟ این منبرها، حسینیه‌ها، مسجدها همه کلاس اکابرند. قدر این کلاس‌های اکابر را بدانید. خودتان را درست بسازید.

ما خیر و سعادت شما را می‌خواهیم. ما حق نداریم در پیشگاه ملکوت عالم یک کلمه حرف برای تشفّی خاطر خودمان بزنیم. اصول کافی جناب ثقه الاسلام کلینی را باز کنید.از امام امیرالمومنین روایت نقل می‌کند که آقا نفرین می‌کند کسانی را که این لباس بر تنشان است و آن را.آرم و تور شکار دنیوی و اغراض نفسانیشان قرار داده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره طه /۱۱۴
  2. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشکاهالانوار، ص۳۲۵
  3. سوره طارق / ۵-۶-۷
  4. سوره نحل/ ۷۸٫٫

۵٫سوره ملک/ ۸۶٫

  1. مولوی

۷٫حافظ

۸٫مولوی

. ۹٫ضرب المثل ایرانی

۱۰٫سوره انفال/ ۲۴

  1. سوره ملک/۸

 

سوتیتر:

قرآن، صورت کتبیه نظام هستی است. و نظام هستی و انسان کامل، صورت عینیه این کتاب‌اند. یک عزیزی کتابی برای من به هدیه آورد دیدم که دانشمندان غربی تلاش کرده‌اند به فهمیدن اغراض و اسرار قرآن. حیرت اندر حیرت!  این جوری که من و شما سلّانه سلّانه راه می‌رویم و  سِیر علمی داریم و این طور که غربی‌ها کار می‌کنند، مبادا در آینده نزدیک  باید اصول دین خودمان را هم برویم از فلان موسیو و فلان مستر بپرسیم!

 

21ژوئن/17

بی‌پرده با تاریخ نگاهی به حوادث اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۲

 

از جاسوسی به نفع بیگانگان تا سرقت و نگهداری سلاح برای مقابله با جمهوری

تصویب کلیات تأسیس دانشگاه بین‌المللی اسلامی در مجلس شورای اسلامی، اعترافات اعضای دستگیرشده حزب توده و انحلال این حزب و در پی آن اخراج ۱۸ دیپلمات شوروی از کشور، حمله موشکی عراق به اندیمشک از جمله رویدادهای اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۲ هستند.  

 

دستگیری سران حزب توده و انحلال این حزب 

در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ نورالدین کیانوری و محمود اعتمادزاده از چهره‌های فعال حزب توده در یک برنامه تلویزیونی پرده از خیانت‌ها و جنایت‌های این حزب در ایران برداشتند. در پی این افشاگری‌ها جمع زیادی از سران حزب توده دستگیر شدند. چند روز بعد در ۱۳ اردیبهشت و در پی دستگیری سران حزب توده و اعتراف آنها به توطئه علیه انقلاب اسلامی در قالب جاسوسی برای شوروی، نگهداری سلاح و مهمات، ارتباط با گروه‌های محارب، اخلال در فعالیت کارخانجات و مراکز تولیدی و نفوذ در ارکان نظام، این حزب منحل اعلام شد. همچنین ۱۸ دیپلمات شوروی نیز که از مرتبطین این افراد بودند، از ایران اخراج شدند.

در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ طبق بیانیه دادستانی کل انقلاب اسلامی، کلیه اعضا و هواداران حزب توده موظف شدند ظرف یک هفته خود را به اطلاعات دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در «لونا پارک» معرفی کنند. دادستانی کل انقلاب اسلامی همچنین در روز ۱۳ اردیبهشت با صدور اطلاعیه‌ای حزب توده ایران را منحل و به کلیه اعضا و هواداران این حزب اخطار کرد که خود را به مراکز دادستانی‌های انقلاب در تهران و شهرستان‌ها معرفی کنند. در بخشی از این بیانیه که به امضای موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی وقت رسید آمده بود:

«در پی دستگیری سردمداران حزب منفور توده و اقاریر صریح آنان مبنی بر توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و براندازی به شرح ذیل:

۱ـ جاسوسی به نفع بیگانگان.

۲ـ سرقت و نگهداری اسلحه و مهمات جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران.

۳ـ رابطه با گروهک‌های محارب.

۴ـ اخلال در کارخانجات و مراکز تولیدی و صنعتی کشور.

۵ـ نفوذ در سازمان‌ها، ادارات، نهادهای انقلابی و مراکز نظامی و انتظامی، دادستان کل انقلاب اسلامی بنا بر اصول ۹ و ۲۴ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به موجب این اطلاعیه، حزب توده را منحل اعلام داشته و هر نوع فعالیتی به نفع آنان را غیرقانونی و عملی ضدانقلابی محسوب می‌کند. بنابراین به کلیه اعضا و هواداران این حزب اخطار می‌شود در تهران از تاریخ ۱۷ لغایت ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۲ به اطلاعات دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در «لونا پارک» و در شهرستان‌ها از تاریخ ۲۵ اردیبهشت الی ۲۵ خرداد به دادستانی‌های انقلاب اسلامی آن شهرستان‌ها مراجعه و ضمن ارائه اصل شناسنامه، دو نسخه فتوکپی شناسنامه و سه قطعه عکس جدید، خود را معرفی کنند و پس از تکمیل فرم مربوطه مرخص شوند. بدیهی است کسانی که پس از انقضای مهلت مذکور خود را معرفی نکرده باشند به عنوان ضدانقلاب و توطئه‌گر علیه نظام جمهوری اسلامی تحت پیگرد قرار می‌گیرند و مطابق قوانین دادگاه‌های انقلاب اسلامی به کیفر خواهند رسید.»

 

پخش اعترافات سران حزب توده

اطلاعیه دادستانی کل انقلاب یک هفته پس از آن صادر شد که نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده و محمود اعتمادزاده (م. الف به‌آذین) که از اعضای رده بالای حزب توده به شمار می‌آمدند، در یک برنامه تلویزیونی ضمن اعتراف به خیانت، از جرائم، قانون‌شکنی‌ها، فریب مردم و تخلفات خود از آغاز پیدایش حزب توده تا آن روز به‌ویژه از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران سخن گفتند. در این برنامه به‌آذین با بیان اینکه سران حزب توده در این برنامه می‌خواهند سخنانی را درباره عملکرد نیروهای چپ با شنوندگان و بینندگان در میان بگذارند، گفت:

«به‌طورکلی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و استقرار حاکمیت بلامعارض اسلامی، مارکسیسم در ایران به بن‌بست رسیده و هیچ‌ جایی در زندگی سیاسی ایران ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. حرف از بن‌بست مارکسیسم در ایران است، چرا؟ علتش قبل از همه وجود خود اسلام انقلابی است. مارکسیسم در برابر تئوری منسجم و پذیرفته شده از طرف توده‌های میلیونی ایران چیزی برای ارائه ندارد. این اسلام به صورت‌های مختلف نفوذ و رسوخ خودش را در وجدان توده‌های میلیونی ایران به‌خصوص مستضعفان ایران نشان داده است.»

وی ضمن اظهار این مطلب که حزب توده در بعد از انقلاب توانست مرکزی در ایران داشته باشد و سعی کرد با مطالبی که در نشریاتش می‌نوشت، خیانت‌های خود را توجیه کند، اما این تلاش‌ها تأثیری بر توده‌های مردم نگذاشت، افزود:

«من از اینکه پس از ۲۳ سال قطع رابطه کامل، بار دیگر به حزب پیوستم اقرار می‌کنم که اشتباه بسیار بزرگی را هم نسبت به خودم و هم نسبت به مردم مستضعف ایران و کسانی که انقلاب اسلامی ایران را با ایثار و خون خود به ثمر رساندند و تا به امروز از آن محافظت کرده و قدم به قدم جلو برده و به پیروزی‌های بیشتر و بیشتر رسانده‌اند، مرتکب شده‌ام. من در مقابل این مردم و امام بزرگوار، خمینی بزرگ رهبر انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و در برابر همه کسانی که در راه این انقلاب می‌کوشند و در راه حفظ تمامیت خاک مقدس اسلامی ایران فداکاری و جانبازی می‌کنند، خود را مسئول و در حقیقت خود را به‌نوعی در خیانت حزب توده شریک می‌دانم و بدون هیچ‌گونه تعارف یا مسامحه عرض می‌کنم که از این لحاظ سزاوار کیفر شایسته هستم».

بعد از سخنان به‌آذین، نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده طی سخنانی گفت:

«با درود به حضور امام خمینی رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، من امروز می‌خواهم کوشش کنم تا پوزش و شرمندگی در مقابل ایشان، تخلفاتی را که حزب ما در عرض چهار سال فعالیت در جمهوری اسلامی ایران انجام داده، آن ‌طور که هست بیان کنم تا این تخلفات درسی برای نسل جوان ما باشد که راه درست خود را از راه گمراهی که ما رفتیم، جدا کنند و بتوانند در چهارچوب کشورشان با قوانین موجود در کشورشان، به مردم کشورشان خدمت کنند.»

وی بعد از معرفی کامل خود و بیان سوابق سیاسیش، با اشاره به اینکه می‌خواهد تخلفاتی را که حزب توده در سال‌های اخیر انجام داده‌اند بیان کند، گفت: «این به این معنا نیست که ما غیر از اینها‌یی که می‌گویم، تخلف دیگری نداشتیم. تخلفات دیگری هم داشتیم اما به نظر من اینها عمده‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین محورهای تخلفات ما هستند.»

کیانوری در سخنان خود به اقداماتی چون جاسوسی برای شوروی، جمع‌آوری اطلاعات و فروش به غیر، دریافت کمک‌های مالی از بیگانگان، برخوردهای منافقانه با نظام در مقاطع مختلف سیاسی از جمله دفاع ظاهری از خط امام و شایعه‌پراکنی علیه مسئولان کشور در باطن، ارائه اطلاعات دروغ به وزارت کشور درباره نام‌ها و تعداد رهبران حزب، سکوت در برابر اعمال منافقین به خواست فرستاده شوروی و… که در سال‌های پس از انقلاب از سوی حزب توده انجام شده بود، اقرار کرد.

 

حمله موشکی عراق به اندیمشک

رژیم بعث صدام در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۲ با حمله موشکی به اندیمشک و دزفول تعداد زیادی از مردم بی‌گناه و بی‌دفاع این دو شهر را به شهادت رسانده و یا مجروح ساخت.

روزنامه اطلاعات در گزارشی که روز شنبه ۲۴ اردیبهشت همین سال منتشر ساخت نوشت: با بیرون آوردن ۴ جنازه دیگر تا صبح دیروز تعداد شهدای حمله موشکی دیکتاتور بغداد به شهر اندیمشک به ۲۱ تن رسید. کار تجسس و تلاش برای بیرون آوردن پیکرهای دیگر شهدای احتمالی این شهر با یاری مردم و امدادگران همچنان ادامه دارد. براساس همین گزارش در میان شهدای این فاجعه کلیه اعضای یک خانواده ۶ نفری و دو خانواده ۳ نفری دیده می‌شوند.

در حالی که تنها ۱۲ ساعت از حمله موشکی صدام به اندیمشک گذشته بود و تجسس برای بیرون آوردن شهدای این جنایت از زیر ویرانه‌ها ادامه داشت، جنایت‌پیشگان بعثی عراق مقارن ساعت ۲۰ و ۵۰ دقیقه پنجشنبه گذشته بار دیگر دزفول را هدف حمله موشکی خود قرار دادند و تعداد زیادی از برادران و خواهران دزفولی را به خاک و خون کشیدند.

 

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای دومین بار به سمت دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی

در خرداد ۱۳۶۲ برای دومین بار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در کنگره سراسری حزب جمهوری اسلامی به دبیرکلی این حزب انتخاب شدند.

روزنامه جمهوری اسلامی در این زمینه نوشت: شورای مرکزی منتخب کنگره حزب جمهوری اسلامی در اولین جلسه خود آیت‌الله سید علی خامنه‌ای را برای بار دوم به اتفاق آرا به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب کرد.

 

تصویب کلیات تأسیس دانشگاه بین‌المللی اسلامی، موافقان و مخالفان 

مجلس شورای اسلامی در ۵ اردیبهشت ۱۳۶۲ طرح تأسیس دانشگاه بین‌المللی اسلامی را تصویب کرد.در ابتدا در باره گزارش کمیسیون آموزش، فرهنگ و تحقیقات مبنی بر رد لایحه تأسیس دانشگاه بین‌المللی اسلامی بحث و بررسی شد. ابتدا سیدرضا اکرمی نائب رئیس کمیسیون  مذکور طی توضیحاتی گفت: «در زمانی که ما هنوز در داخل در زمینه آموزش با اشکالاتی مواجه هستیم نمی‌توانیم چنین برنامه‌ای را برای دانشجویان خارجی داشته باشیم. همچنین امکان دارد در این بین جاسوس‌هایی باشند که از نظر امنیتی مسئله ایجاد کنند. به این دلیل کمیسیون با اکثریت آرا این لایحه را رد می‌کند و معتقد است که در صورت ضرورت اجرای این طرح، باید به طور آزمایشی اجرا شود.»

سپس موافقان و مخالفان طرح، هر یک استدلال‌های خود را برشمردند و و سرانجام نسبت به اصل لایحه تأسیس دانشگاه بین‌المللی اسلامی ایران رأی‌گیری به عمل آمد و از تصویب گذشت.

 

 

 

 

 

21ژوئن/17

تاریخ سینمای ایران(۲۵)

 

پیشگفتار

در سال ۱۳۶۸ جمعاً ۴۷ فیلم سینمایی اکران گردید که برخی از آنها فیلم‌های شاخص و مطرحی شدند، اما بیشتر آنها فیلم‌های معمولی بودند. مشخصاً فضای سال‌های آخر جنگ و آتمسفر روانی بازگشت به زندگی عادی و عوارض آن در فیلم‌های اکرانی دیده می‌شود که در جای خود به آنها پرداخته خواهد شد.

نکته بسیار بااهمیتی که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که اگر سیاست‌گذاران سینمایی ما در آن سال‌ها با تأمل و درک روشن از تبعات تغییر ریل جامعه از دفاع مقدس به زندگی متعارف، ساخت و عرضه فیلم‌ها را هدایت می‌کردند، تهدیدات عوامانه و بدون برنامه فرهنگی سال‌های بعد به فرصت تبدیل می‌گشت، اما سوگمندانه چنین نشد و هیچ‌گونه ریل‌گذاری علمی و نظام‌مندی به عمل نیامد. به همین دلیل به تدریج در سال‌های بعد شاهد عرصه فیلم‌های سخیف و بعضاً مغایر با فرهنگ و حتی اخلاق هستیم که در نیمه دوم سال‌های ۷۰ و سال‌های اولیه دهه ۸۰ به اوج خود رسید.

الف) فیلم‌های دفاع مقدس و انقلابی.

۱ـ آخرین پرواز: کارگردان و سناریست: احمدرضا درویش، محصول: مؤسسه سینمایی بنیاد مستضعفان و شرکت تبلیغاتی تماشا. تهیه‌کنندگان: امور سینمایی بنیاد مستضعفان، احمدرضا درویش(کارگردان فیلم) و تعداد زیادی از اشخاص حقیقی.

بازیگران: عبدالرضا اکبری، فرامرز صدیقی، حسین خانی بیک، اصغر قزلباش، مهشید افشارزاده، سرور رجایی، ملیحه نظری، رضا بنفشه‌خواه، بهروز فرجی و انبوهی از بازیگران گمنام.

داستان فیلم به زندگی رزمی و خانوادگی خلبان ورزیده‌ای در نیروی هوایی جمهوری اسلامی می‌پردازد که فرزند خردسال فلجی دارد. این فرزند در اثنای جنگ به فرانسه اعزام می‌شود تا معالجه شود، اما گروهکی تروریستی که روشن نیست از چه قماشی هستند، با استفاده از اطلاعات خبر چین‌های داخلی، کودک و مادرش را به اتفاق زن صاحبخانه‌ای که در پاریس در منزل او ساکن شده‌اند گروگان می‌گیرند و از خلبان می‌خواهند در ازای آزادی آنها هواپیمای جنگی خود را به عراق ببرد، خلبان بر سر دو راهی ترجیح عاطفه پدری و خیانت به کشورش باید تصمیم بگیرد که البته تصمیم درست می‌گیرد، ضمن اینکه پلیس پاریس نیز گروگان‌ها را آزاد می‌کند.

فیلم فراز و فرودهای جذاب سینمایی فراوانی دارد و احمدرضا درویش قابلیت‌های حرفه‌ای خود را برای تعبیه کشش‌های داستانی و تعلیق‌های فراوان نشان داده است. احمدرضا درویش کار حرفه‌ای خود را با ساخت فیلم‌های دفاع مقدس شروع کرده ولی در میانه راه برخی از آثارش بیش از آنکه به منزلت او بیفزاید، موجب وهن وی گردید (مانند متولد ماه مهر) اما کلیت ساخته‌هایش ارزشمند و مثبت است.

۲ـ آخرین مهلت: کارگردان: پرویز تأییدی. سناریست: اکبر خواجویی، پرویز تأییدی. بازیگران: رضا رویگری، افسانه بایگان، مرحومه منوچهر حامدی (که در دهه ۷۰ در یکی از شهرهای شمال هنگام عبور از خیابان در اثر تصادف با اتومبیل درگذشت، وی برای ساخت سریالی در شمال به سر می‌برد)، ملیحه نصیری، پریدخت اقبال‌پور، مرحوم کاظم افرندنیا (بازیگر نقش ارتشبد طوفانیان در سریال معمای شاه که در سال ۹۵ درگذشت)، مرحومه توران قادری، عباس مختاری و تعداد زیادی از بازیگران ناشناس.

ـ ماجرا در یکی از مناطق مرزی عرب‌نشین خوزستان رخ می‌دهد، به این ترتیب که هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان نظام به کمک عوامل مزدور داخلی خود انفجاراتی را تدارک می‌بینند تا مرزنشینان را به رعب و وحشت انداخته و ناچار کوچ نمایند. در مقابل، نیروهای مردمی با درک درست از اهداف دشمن، مقاومت عمومی را سازمان می‌دهند که سرانجام به پیروزی آنان و شکست بعثی‌ها منجر می‌شود.

۳ـ باغ سید: محصول: مشترک فرهنگی آشنا. تهیه‌کننده: ناصر حاجی حسینلو (مشهور به ناصر شفق، وی در دو حوزه سینما و فوتبال فعال بود. اواخر دهه ۷۰ و سال‌های اولیه دهه ۸۰ به حوزه تبلیغات صدا و سیما وارد شد و مدتی در آن زمینه فعالیت داشت. اواخر دهه ۸۰ مدیرعامل باشگاه تراکتورسازی تبریز گردید.) کارگردان: محمدرضا اسلاملو.

بازیگران: محرم زینال‌زاده، رؤیا نونهالی، منوچهر علی‌پور، محمود احمدی، عطاءالله سلمانیان، زهره سرمدی، مهوش رحیمی.

داستان فیلم در روستایی مرزی اتفاق می‌افتد. در آن روستا مرد میانسالی به نام (سید) باغ اناری دارد که مورد تهاجم دشمن قرار می‌گیرد و پسرش به نام علی‌اکبر به شهادت می‌رسد. سید محصول باغ را با فداکاری به اهالی روستا می‌رساند، ولی خود توسط متجاوزان به شهادت می‌رسد. پس از پایان جنگ، عروس سید با فرزندش به باغ برمی‌گردند و زندگی جدیدی را آغاز می‌کنند.

همانطور که ملاحظه می‌شود، فیلم در حد نمایش مؤلفه‌های متداول سینمایی موفق است و قابل قبول هم هست، اما نکته اینجاست که همین ماجرا در یکی از روستاهای فرانسه هم هنگام حمله آلمان می‌تواند رخ دهد. کاش سازندگان این قبیل آثار ارزشمند، عنایت بیشتری به فضای انقلاب اسلامی و حواشی بی‌بدیل آن در تاریخ معاصر جهان داشتند تا روایت‌های فداکاری و ایثار مردم ما آنگونه که شایسته هست عرضه می‌شد.

۴ـ ای ایران: سناریست و کارگردان: ناصر تقوایی. بازیگران: اکبر عبدی، حمید جبلی، مرحومه ثریا حکمت، حسین سرشار، پوراندخت مهیمن، مهران محمدی، اصغر بیچاره و تعداد کثیری از نابازیگران.

ـ ماه‌های پایانی سال ۵۷ و نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی، گروهبانی ساده‌دل به فرماندهی پاسگاه ژاندارمری یک روستا منصوب می‌شود. او که درک درستی از اوضاع و احوال مملکت و تحولات اجتماعی ندارد، با شیوه آمرانه غیرمتناسب با جو عمومی روستا تلاش می‌کند که اقتدار خود را به نمایش بگذارد، اما از آنجا که مجموعه زیردستان وی مانند خودش تصویر درستی از فضای حاکم بر روستا در آن ماه‌ها ندارند، هر روز سر رشته کارها بیشتر از دست وی خارج می‌شود. اهالی نیز با دست‌انداختن وی درصددند او را نسبت به شرایط آگاه کنند که ساده‌لوحی درجه‌دار مانع می‌شود. اهالی و مسئولان روستا با کمک مدیر مدرسه برخلاف نظر گروهبان به جای خواندن سرود مورد نظر وی، سرود ای ایران را اجرا می‌کنند و گروهبان در مقابل عمل انجام شده، تسلیم و همراه می‌شود. این فیلم جزو اولین آثاری بود که در ژانر طنز در رابطه با مسائل انقلاب اسلامی عرضه شد.

ناصر تقوایی کارگردان بااستعدادی بود که قبل از انقلاب چندین سریال و فیلم مبتذل ساخت که هنوز هم توسط شبکه‌های معاند نمایش داده می‌شوند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اینکه امکان کار برای وی به خوبی فراهم بود، اما فعالیت چشمگیری به عمل نیاورد.

۵ـ ۵۳ نفر: محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. سناریست و کارگردان: یوسف سیدمهدوی. تدوینگر: بهروز افخمی. بازیگران: عنایت بخشی، اردلان شجاع کاوه، فریبرز سمندرپور، فریبا شمس، ناصر گیتی‌جاه.

ـ برخی از اسناد ساواک که شامل لیستی از افراد تحت تعقیب رژیم است به وسیله یک گروه مبارز به سرقت می‌رود. مأموران ساواک با عملیات تعقیب و گریز درصدد کشف اسناد و دستگیری مجاهدین هستند. فیلم دارای ساختار جذاب سینمایی است که قبلاً در سینمای جهان مشابه آن زیاد ساخته شده است (مانند فهرست شیندلر). عمده تلاش فیلمساز بر ایجاد تعلیق سینمایی و جذب مخاطب است که البته مانعی ندارد، اما سخن این است که در این فضا بهره‌برداری لازم برای انتقال پیام‌های فرهنگی و اخلاقی به عمل آید که نمی‌آید.

۶ـ تولد: محصول: روابط عمومی ستاد نیروی هوایی. سناریست و کارگردان: عبدالرحیم شرفی فریمانی. بازیگران: حسن ساغری،‌ ابوالفضل قاضیان.

همانگونه که دیده می‌شود، این فیلم به سفارش نیروی هوایی ساخته شده است که با توجه به عناصر سازنده نه چندان حرفه‌ای انتظار جذابیت زیادی از آن نمی‌توان داشت. داستان به ایثار و فداکاری خلبانان اشاره دارد و کشش ویژه‌ای فراتر از یک تبلیغ معمولی ندارد. به طور کلی قاعده‌ای در اقتصاد سینما وجود دارد که می‌گوید فیلم‌های سفارشی کمتر مورد استقبال قرار می‌گیرند، مگر اینکه عناصر حرفه‌ای سطح بالا برای آبروی خود و ارائه یک اثر خوب در کارنامه خویش بسیج شوند.

۷ـ دستمزد: محصول: سازمان سینمایی توحید و خانه فیلم ایران. سناریست و کارگردان: مجید جوانمرد. بازیگران: محمدصالح علاء، فرزانه کابلی، مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش عمروعاص در سریال جاودانی امام علی«ع» ساخته داود میرباقری)، احمد هاشمی، بهزاد فراهانی، ملیحه نظری.

ـ دو فرد از طبقه فرودست اجیر می‌شوند تا دو جنازه را که توسط ساواک به شهادت رسیده و مخفیانه در قبرستانی دفن شده‌اند شبانه از قبر خارج و به وارثانشان در منطقه‌ای از غرب کشور برسانند. این امر با مخاطره زیاد همراه می‌شود، اما سرانجام اجیرشدگان موفق به این کار می‌شوند. نکته پرتعلیق فیلم آن است که در اواخر داستان، مرد سالمند درمی‌یابد که یکی از جنازه‌ها متعلق به فرزند گمشده‌اش می‌باشد.

محمدصالح علاء قبل از انقلاب اسلامی به عنوان بازیگر درجه دوم و سوم وارد عرصه بازیگری شد، اما موفقیت قابل توجهی کسب ننمود. وی به تحصیلات خود ادامه داد و هم‌اکنون به عنوان مجری و کارشناس برنامه (چشم شب روشن) با تسلط ادیبانه و نوشته‌های پراحساس در شبکه ۴ به اجرا مشغول است. جمله معروف وی که مرتب خطاب به بینندگان سیما تکرار می‌کند (هموطنان جان) است.

۸ـ تا مرز دیدار: محصول: گروه تلویزیونی شاهد و مرکز گسترش سینمای تجربی. سناریست و کارگردان: حسین قاسمی جامی (سناریو با همکاری علی‌اکبر ثقفی.) تدوینگر و فیلمبردار: کمال تبریزی. بازیگران: مجید مجیدی (که هم‌اکنون کارگردان مسلط و باتجربه‌ای شده است. وی فیلم‌های خوبی نظیر بچه‌های آسمان، رنگ خدا، بید مجنون و اخیراً فیلم سینمایی (محمد رسول‌الله) را ساخته است که مورد استقبال بین‌المللی قرار گرفت.

داستان فیلم به دوران دفاع مقدس و فراهم آمدن امکان سفر به خارج از کشور برای شرکت در مسابقه تیم ملی فوتبال یا رفتن به جبهه برمی‌گردد که قهرمان فیلم سرانجام پس از کش و قوس‌ فراوان اعزام به جبهه را که برادرش در آنجا مفقود شده برمی‌گزیند. رفتن به جبهه که پدرش نیز در آنجا حضور دارد فضای معنوی و بسیار مطلوبی را برای او فراهم می‌آورد که قابل قیاس با اعزام به خارج و بهره‌های آن نیست.

۹ـ در جست‌وجوی قهرمان: محصول: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. کارگردان: حمیدرضا آشتیانی‌پور. فیلمبردار: محمد دُرمنش (در حال حاضر کارگردان). بازیگران: مجید مجیدی، عبدالحسین برزیده (هم‌اکنون کارگردان فیلم و سریال)، عطاءالله سلمانیان، نیلوفر محمودی، بهزاد خداویسی.

قصه یک دانشجوی رشته سینما که برای به دست آوردن مضمون فیلمنامه به جبهه و خط اول می‌رود و به این ترتیب ناخودآگاه وارد معرکه نبرد می‌شود. او غیر از آنکه فیلمنامه را تکمیل می‌کند، خود نیز عملاً درگیر جنگ می‌گردد. فیلم‌ها و سریال‌هایی از این قبیل در گذشته و بعدها نیز ساخته شدند که معروف‌ترین آنها فیلم (لیلی با من است) اثر کمال تبریزی است. منطق طنز اینگونه آثار درگیری ناخواسته قهرمان فیلم با جبهه و جنگ و ایجاد فضای طنز قابل درک برای تماشاگر است.

۱۰ـ دندان مار: کارگردان: مسعود کیمیایی. بازیگران: احمد نجفی، فرامرز صدیقی، گلچهره سجادیه، جلال مقدم، فریبا کوثری، سعید پیردوست، شاهد احمدلو.

داستان جوانی جنگ‌زده خرمشهری که به تهران آمده و در بازار سیاه لوازم خانگی به فعالیت مشغول است را روایت می‌کند. قصه به آسیب‌های وارده بر جنگ‌زدگان می‌پردازد که حرف درستی است، اما در جریان قصه، به جز تحریک عامیانه احساسات بیننده، تلاشی در جهت بهره‌گیری از فجایع استکبار و نوکر وی صدام به چشم نمی‌خورد. از این منظر، فیلم موفق نمی‌شود تمام ظرفیت‌های فراهم آمده در جنگ تحمیلی را به مخاطبین منتقل نماید. فیلم‌های کیمیایی عمدتاً فضای تلخ و اندوهباری دارند که تماشاگر را کنجکاوانه به دنبال خود می‌کشاند، اما قهرمان داستان را بعضاً بلاتکلیف می‌گذارد. برخی از کارشناسان سینما معتقدند که مسعود کیمیایی پس از اقبال عمومی به فیلم «قیصر» وی، تاکنون مرتباً و همه ساله مشغول ساخت و تکرار «قیصر» است که هیچ‌کدام به استحکام آن فیلم نبوده و در مواردی بسیار هم ضعیف بوده‌اند.

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید.)

 

21ژوئن/17

فتح خرمشهر، سند عزت و اقتدار ایران اسلامی

 

مقدمه

در طول یک و نیم قرن به علّت ضعف حاکمان وقت و استفاده نکردن از توان و قدرت مردم، نیروی نظامی ایران در تمام جنگ‌هایی که دشمنان بر ایران تحمیل کردند، شکست خوردند و در برخی موارد مجبور به عقب‌نشینی و واگذاری بخشی از خاک کشور عزیزمان به بیگانگان شدند. از زمان فتحعلی شاه قاجار، ایران در اغلب جنگ‌ها با شکست مواجه شد و یا نتوانست به پیروزی قابل توجّهی دست پیدا کند.

‏ ایران در دو جنگ بزرگ با همسایه شمالی خود (روسیه تزاری) شکست خورد. ‏روس‌ها با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز نیروهای پراکنده ایران را به‌آسانی شکست دادند و عهدنامه‌های گلستان در سال ۱۱۹۲ (۱۸۱۳میلادی) و ترکمن‌چای ۱۲۰۹ (۱۸۲۸ میلادی) را بر فتحعلی شاه تحمیل کردند، بریتانیا نیز در همین دوره با استفاده از ضعف ایران بخش‌هایی از جنوب کشور را از حاکمیت ایران جدا ساخت. ایران نیز پس از این جنگ‌ها ناچار شد امتیازات اقتصادی زیادی به روسیه و بریتانیا واگذار کند که این امتیازات نفوذ این دو کشور استعمارگر را بیشتر و ایران را ضعیف‌تر کرد. ‏شکست ایران در دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه، بزرگ‌ترین شکست ایران در تاریخ معاصر است و شکست‌های بعدی نیز تا حدودی متأثر از این شکست بود .

‏در جنگ جهانی اوّل نیز یک بار دیگر ارتش ایران در مقابله با دشمنان نتوانست از خاک کشور دفاع کند و بخش‌هایی از خاک ایران توسط روسیه، انگلیس و عثمانی اشغال شدند. ‏در جنگ جهانی دوم نیز ارتش به ظاهر قدرتمند رضا شاه که برای تشکیل آن هزینه زیادی شده بود، در مدت کوتاهی شکست خورد و بخش‌هایی از شمال و جنوب کشور به اشغال ارتش روسیه و انگلیس درآمد و پس از سه روز ارتش ایران رسماً تسلیم شد.

‏پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که نظام نوپای جمهوری ایران به دلیل از هم‌پاشیدگی ارتش و عدم هماهنگی بین ارتش و سپاه و نیروهای انقلابی فاقد ساختار و آموزش، آمادگی دفاع از کشور را نداشت، رژیم بعث عراق با تحریک و تشویق غرب در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد. در این جنگ نابرابر، قدرت‌های بزرگ و بسیاری از کشورهای منطقه، به‌طور همه جانبه از رژیم بعثی عراق پشتیبانی ‌کردند و کمک‌های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی زیادی را در اختیار رژیم عراق گذاشتند و حتّی از نفوذ خود در سازمان‌های بین‌المللی نیز برای حمایت از این کشور استفاده ‌کردند.

علاوه بر این، بنی‌صدر، رئیس جمهوری که فرماندهی کل قوا را نیز در اختیار داشت، با مخالفت‌های خود مانع از فعالیت نیروهای مسلح و جلوگیری از هجوم دشمن برای اشغال بخش‌های مرزی مانند خرمشهر می‏شد.

به این ترتیب در سوم خرداد ۱۳۶۱حماسه شگفت و ژرف خرمشهر و بزرگ‌ترین پیروزی نظامی کشورمان در طول یک و نیم قرن گذشته که باعث شگفتی و حیرت جهانیان شد، خلق شد. بی‌شک در این حماسه شگرف، مسائل و عوامل مختلفی نقش داشتند که در این نوشتار مختصر به مهم‌ترین آنها می‌پردازیم:

 

روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی»

روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر پس از بیش از یک سال و نیم اشغال آن به دست دشمن بعثی عراق است. فتح خرمشهر موجب برانگیختگی احساسات و عواطف پاک ملت ایران شد و همدلی و وحدت را میان اقشار ملت پدید آورد. حماسه شگرف آزادسازی خرمشهر، پیروزی سروقامتانی بود که با نهایت ایثار، اوج مظلومیت و پاکبازی و توکّل محض، این حماسه عظیم را رقم زدند. خرمشهر برای ملت ایران تنها یک شهر نیست، بلکه تاریخ گویای پایداری، ایثار و جاودانگی انقلاب است.

آزادی خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس و پس از ۵۷۵ روز اسارت باعث شد که تمام حامیان صدام از آن همه رشادت و شهادت ایرانیان جان بر کف، انگشت حیرت به دندان بگیرند و در مقابل عظمت آنان سر تسلیم فرود آورند.

در سوم خرداد ۶۱  خرمشهر بار دیگر نام خونین شهر را به کناری نهاد و با رجای واثق و اطمینان قلبی ایمان آورد که رزم‌آوران سرافراز جمهوری اسلامی ایران همان¬گونه که با رشادت و تلاش خستگی‌ناپذیر خویش، خرمشهر را از چنگال ددمنشان متجاوز خارج ساختند، سایر مناطق تحت اشغال را هم آزاد خواهند کرد. بیهوده نبود که روز پیروزی و فتح خرمشهر را روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی»(۱) نام نهادند. شوق و شور ناشی از این فتح بزرگ نظامی، تمام کشور را فراگرفت و امام خمینی«ره» این حماسه بزرگ را «فتح الفتوح» نامیدند.

 

رمز پیروزی رزمندگان در فتح خرمشهر

۱ـ ایمان و خودباوری

واژه «ایمان»، از واژه «اَمِنَ»، به‏معنای آرامش خاطر و زوال دلهره گرفته شده و در اصطلاح بر گرویدن به «شریعت مقدّس اسلام» و «گرایش نفس به حق و تصدیق آن(۲) اطلاق شده است، به این بیان که انسان به آنچه از سوى خدا  نازل شده و حقّ است اعتقاد راسخ پیدا کند و آن را از دل و جان باور داشته باشد و از آن پیروى کند.

ایمان، سرآمد باورهای دینی و ریشه همه معنویات است. ایمان اساسی‌ترین گام در راه اخلاق و معیار تمام ارزش‌های انسانی و حلقه ارتباط با خداست. ایمان سرچشمه توانایی، قدرت، پایمردی، دلیری، توکّل و اعتماد به نفس و بزرگ‌ترین عامل پیروزی بر مشکلات محسوب است.(۳) از آنجا که انگیزه دفاعی در پرتو اعتقاد و عشق صادقانه به خدای متعال بارور می‌شود، جوهر مقاومت و حماسه نیز با تجلّی قدرت در اراده و قلب انسان مجاهد تکوّن می‌یابد. باید پذیرفت که هویت دفاعی در فرهنگ جامعه تنها در مدار خداباوری و ایمان و توکل به خدا تحقق پیدا می‌کند.

بی‌شکّ وجود ایمان در دل رزمندگان اسلام سبب سرافرازى و پیروزى آنان خواهد شد؛ چنان‌که عدم آن، سیه‌روزى و خوارى را در پى خواهد داشت. قرآن کریم چنین رهنمود مى‌دهد: «بگو آیا جز یکى از دو نیکى (شهادت یا پیروزى) را براى ما انتظار مى‌کشید؟ ما انتظار داریم که خداوند شما را به عذابى از سوى خود یا با دست ما گرفتار سازد، پس در انتظار بمانید. ما نیز با شما منتظر مى‌مانیم. چنین طرز فکرى، منطق همه مؤمنان رزمنده‌ای است که در راه خدا با دشمنان او نبرد مى‌کنند.»(۴) امام خمینى«ره» در این باره مى‌فرماید: «اگر ما آنها را بکشیم، ما وارد بهشت مى‌شویم. اگر آنها ما را بکشند، باز هم ما وارد بهشت می‌شویم. این منطق اهل ایمان است. آن که ایمان به خداى تبارک و تعالى دارد، آن که به قرآن ایمان دارد، منطقش این است که ما ضرر نمى¬کنیم. هیچ طرفِ قضیه ضرر نیست، اگر چنانچه کشته شویم، لباسمان را عوض کرده‌ایم و لباس بهتری پوشیده‌ایم و چنانچه بکشیم، یک غیر انسانى را از دنیا بیرون کرده‌ایم…».(۵)

امام«ره»، پیروزى بر رژیم ستمشاهى را مرهون ایمان مردم دانسته مى‌فرماید: «شما رمز پیروزیتان را دیدید و دیدید که بر همه قدرت‌هایى که پشتوانه این قدرت شیطانى (رژیم شاه) بودند، پیروز شدید و دیدید که رمزش این بود که ایمان داشتید و «الله‌اکبر» همراه شما بود.»(۶)

امام چنین سنّّتى را در گذر تاریخ جارى مى‌داند و اظهار امیدوارى مى‌کند که ملّت سلحشور ایران با ایمان خویش بر قدرت‌هاى شیطانى فایق آید: «مـن امید این را دارم که همان طورى که در صدر اسلام، ارتش اسلام با ایمان خود و با اعتقاد به مبدأ و معاد بر امپراتوری‌هاى بزرگى که تقریباً بر همه دنیاى آن وقت سلطه داشتند و همه قدرت‌ها در دست آنها بود، غلبه کرد،  شما هم در عین حال که مقابل سلطه‌هاى بزرگ و قدرت‌هاى بزرگ با حساب دنیایى ناچیز هستید، با حساب معنویت به همه مقدّم بشوید ان‌شاءالله و همه قدرت‌ها را منع کنید از دخالت در کشورتان.»(۷)

مجاهدان صدر اسلام به این خصلت و ویژگی الهی (ایمان و خودباروری) مسلّح بودند و همین ایمان و اعتقاد راسخ بـود کـه آنـان را در نبردهای گوناگون پیروز می‌ساخت و هیچ عامل دیگری را نمی‌توان جایگزین آن کرد. مجاهدان مسلمان با تکیه بر ایمان آگاهانه در بسیاری از غزوات و سریّه‌ها، با آن که هم به لحاظ نیرو و هم به لحاظ تجهیزات در تنگنا بودند، باز بر سپاه کفر پیروز می‌شدند. امام خمینی«ره» سرّ پیروزی مجاهدان صدر اسلام را ایمان به خدا می‌داند.(۸)

 

۲ـ استقامت و پایداری

واژه «استقامت» از ماده (ق و م) گرفته شده و معنایش طلب قیام از هر چیز است. به تعبیر دیگر استدعاى ظاهر شدن تمامى آثار و منافع از هر چیز است. از این‌رو معناى استقامت طریق این است که راه، متّصف به صفتی باشد که غرض از راه همان وصف است و آن کوتاه‌ترین خطّ میان ما و هدف ماست که ما را دچار تردید نسازد و به بی‌راهه نیندازد. همچنین استقامت آدمى در یک کار این است که از نفس خود بخواهد که در باره آن امر قیام و آن را اصلاح کند، به‌طورى که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حد کمال و تمامیت خود برسد.(۹)

یکی از انواع استقامت که در دین مبین اسلام به آن سفارش شده است، مقاومت و پایمردى در صحنه جنگ و جهاد است. در هنگامه جنگ و بروز ناملایمات، بیش از دو راه براى انسان نمى‌ماند، یـا شکیبایی، استقامت و دفاع که اخلاق پیامبران و مؤمنان است و یا سستى و جزع و فزع و تسلیم شدن در برابر دشمن. اسلام مسلمانان و مؤمنان را به وجه اوّل تشویق مى‌کند.

قرآن کریم مى‌فرماید: «اى اهل ایمان! هرگاه با تهاجم و تعرّض کافران در میدان جنگ روبه‌رو شدید، مبادا از بیم آنان پشت کنید و از جنگ بگریزید.»(۱۰) همچنین مى‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هرگاه با فوجى از دشمن مقابل شدید، پایدارى کنید و خدا را پیوسته یادآرید. باشد که پیروز و فاتح گردید.»(۱۱)

خداوند در قرآن کریم استقامت و پایداری در جنگ را از نیکی‌ها و افراد ثابت قدم و با استقامت در میدان کارزار را از نیکوکاران دانسته است.(۱۲)

امام علی«ع» خطاب به فرزندش محمدبن حنفیه در جنگ جمل، درباره صبر و پایداری در جنگ و فرار نکردن از میدان جنگ، چنین می‌فرماید: «اگر کوه‌ها از جا کنده شوند، تو استوار باش، دندان‌ها را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت بده، پای خود را چون میخ در زمین بکوب، به صفوف پایانی لشکر بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.»(۱۳)جنگ‌هایی که پیامبر اسلام«ص» به همراه اصحاب با ایمانش با مشرکان مکّه و یا دیگر مخالفان سرسخت اسلام انجام داد، نمونه بارزی از استقامت و پایداری را به نمایش می‌گذارد. در جنگ احد نیز که دشمن ناگهان دست به حمله زد و از شکاف گردنه بر مسلمانان هجوم آورد، مسلمانان به کوه‌های اطراف گریختند و تنها امام علی«ع» و تنی چند از یاران پیامبر بودند که به مقابله با دشمن ادامه دادند. قرآن از این جوانمردان با ایمان و این مجاهدان شکست‌ناپذیر تجلیل می‌کند و کسانی را که به میدان نبرد پشت کردند و پیامبر«ص» را تنها گذاشتند، مورد سرزنش و نکوهش قرار می‌دهد:

«گمان کرده‌اید که این‌گونه می‌توانید به بهشت درآیید؟ خداوند هنوز مجاهدان راستین و صابران پولادین شما را بازنشناخته است. مگر شما نبودید که پیش از آن که مرگ به دیدارتان بیاید، آرزوی مرگ می‌کردید؟ حال که مرگ به دیدارتان آمده است، چرا چشمانتان این چنین آن را می‌نگرد؟»(۱۴)

در این جنگ امام علی«ع» ثابت قدم ماند و از پیامبر«ص» و رسالت الهی او دفاع کرد و از هر طرف که دشمنان به او حمله ‌کردند در مقابل حملات آنها جان خود را سپر رسول خدا«ص» قرار داد. استقامت و پایداری امام در این جنگ به‌حدّی بود که در روایت است که در آن روز بیش از ۶۰ زخم و جراحت از شمشیر و نیزه و تیر بر بدن علی«ع» وارد شد، امّا حضرت همچنان مقاومت کرد و از هر سو که دشمن حمله کرد، آن را دفع کرد.(۱۵) در همین جنگ بود که جبرئیل امین سند افتخار «لا سَیفَ إلاّ ذوالفَقار، لا فَتی إلاّ علی» را در بین جمع ارائه و با آواز بلندی که برای همگان قابل شنیدن بود، قرائت کرد.(۱۶)

یکی از عوامل مهم پیروزی رزمندگان اسلام، صبر و استقامت آنان و اعتقاد به این اصل مسلم بود که در هر حال پیروزی از آن آنان است و همین عامل سبب گردید که با وجود تنگناهای شدید و گمبود تجهیزات و ادوات جنگی، ارتشی را که تا بن دندان از سوی قدرت‌ها و دشمنان نظام جمهوری اسلامی مسلّح شده بود، به زانو درآورد.

۳ـ ایثار و فداکاری

«ایثار» به معنای «برگزیدن،‌ دیگران را بر خویش مقدّم داشتن»(۱۷) «برگزیدن»(۱۸) و «برتری دادن»(۱۹) است.

در اصطلاح عبارت است از: «بخشش به کسی در مورد چیزی که خود فرد به آن نیاز دارد.»(۲۰) ایثار از پرشکوه‌ترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و تنها انسان‌های بزرگ به این قله شامخ صعود می‌کنند.

ایثار گونه‌های مختلفی دارد. گاه با فدا کردن جان صورت می‌گیرد که منتهای درجه ایثاراست، گاه با دادن مال و زمانی هم با هزینه کردن اعتبار. البته برخی اوقات هم می‌تواند ترکیبی از اینها باشد که فرد به‌طور ارادی و به خاطر یک هدف و آرمان مقدس و والا تصمیم می‌گیرد از داشته‌های خود بگذرد و دغدغه‌ها و دل‌نگرانی‌ها و منافع غیر را بر خود ترجیح دهد. بنابراین ایثار شامل گذشتن از جان، مال، مقام، شخصیت و مانند آن در راه خداست، اگرچه بیشتر در مقدم داشتن دیگران در امور مالی یا مقدم داشتن خواسته دیگران به کار برده می‌شود.

قرآن کریم درباره ایثار جانی امام علی«ع» می‌فرماید:

«بعضی از مردم (با ایمان و فداکار همچون علی«ع» در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر«ص») جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»(۲۱)

البته، فداکاری و ایثار علی«ع» در خفتن به جای پیامبر«ص» برای حفظ جان ایشان، تنها برای خشنودی الهی انجام گرفت و خداوند از این عمل آن حضرت که به قصد رضایت او انجام شد، خشنود و راضی گردید و آن را در این آیه گزارش کرد. در حقیقت همراه بودن ایثار جان با اخلاص، سبب جلب رأفت الهی و رضایت الهی شد و خداوند ایشان را به عنوان یک ایثارگر مطلوب معرفی کرد. قرآن کریم ایثارگران را که از همه چیز دنیا گذشته، جان بر کف به میدان نبرد می‌شتابند،(۲۲) می‌ستاید و کارشان را معامله الهی می‌داند.(۲۳)

به هر حال، «ایثار» روح سلحشوری و فداکاری و از خودگذشتگی خالصانه برای اعتلای کلمه حق و آیین توحیدی است. بنابراین عمل ایثارگر ترجیح خواست دیگری، ترجیح رضای خدا، گذشتن از خواست خود برای اعتلای کلمه حق و دفاع از حق، حتّی در صورت خطر و ضرر است.

آری، رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس در صحنه‌هاى مختلف ایثار، کرامت انسانى و گوهرهاى نفسانى خود را بروز دادند و به پاسدارى و سربازى خویش ارزش واقعى بخشیدند و زبان حالشان در مقابل اسلام و مسلمانان چنین بود. بقول سعدی:

تو از سر من و جان من عزیزترى

بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار

۴ـ روحیه رزمی قوی

رزمندگان اسلام در فتح خرمشهر با روحیه رزمی قوی سرشار از ایمان و قلبی مملو از عشق به خدا، به حماسه‌ای بزرگ دست زدند و تاریخ بشری را به برگ‌های زرینی مزین ساختند. رزمندگان اسلام در این فتح‌الفتوح(فتح خرمشهر) نشان دادند که چگونه می‌توان در مقابل سلاح‌های پیچیده و مدرن به مقابله پرداخت و برتری ایمان و اعتقاد به قرآن و اسلام را نمایان ساخت.

«روحیه» در لغت به معناى «مجموعه کیفیات نفسانی و حالات روانى در فرد یا افراد»(۲۴) است. «روحیه قوى یعنی  هر فردى در انجام وظیفه تا سر حدّ امکان تلاش کند..»(۲۵) به عبارت دیگر روحیه عبارت است از اراده، معنویت، اعتقاد و تصمیم.(۲۶) براى کسى که کمترین اطّلاعى از مسائل نظامى داشته باشد، روشن است که «روحیه» در نیروهاى رزمى نقشى کلیدى دارد و شدّّت و ضعف آن در پیروزى یا شکست تأثیر مستقیم مى‌گذارد، تا جایى که «کارشناسان نظامى ۷۵ درصد پیروزى را در گرو روحیه عالى نظامیان و رزمندگان مى‌دانند و تنها ۲۵ درصد دیگر را به عواملى چون؛ تسلیحات، سازماندهى، آمـوزش، ارتباطات و… نسبت می‌دهند.»(۲۷)

 

۵ـ امدادهای غیبی

امدادهای غیبی خداوند تأثیر شگرفی در زندگی انسان‌ها دارد. در قرآن کریم و روایات معصومین«ع» بر این موضوع تأکید شده است، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان گفت امدادهای غیبی در زندگی‌ انسان‌ها استثنا هستند و تنها در موارد نادری نمایان می‌شوند، بلکه یکی از سنت‌های الهی هستند که مؤمن می‌تواند در سختی‌های زندگی به آن دل ببندد و امید نجات داشته باشد.

امدادهای غیبی برای مسلمانان فراوانند. نمونه‌ای از آن یاری و امداد غیبی خداوند متعال در جنگ بدر بود که فرشتگان زیادی به کمک سپاه اسلام آمدند و در نتیجه آنها به یاری خدا بر دشمن پیروز شدند. در زندگی انسان‌های مؤمن‌، تلاشگر، مجاهد در راه خدا، پرهیزگار و… همواره امدادهای غیبی و یاری خداوند متعال وجود دارد.(۲۸) کمک‌ها و امدادهای غیبی خداوند گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و زمانی به صورت الهام‌ها، هدایت‌ها، روشنی‌ها و روشن‌بینی‌هاست‌ و البته این الطاف و امدادهای غیبی‌، گزاف و رایگان نیستند‌؛ بلکه بستگی به شرایطی دارند. قرآن کریم می‌فرماید: «اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری می‌کند و ثابت قدمتان می‌دارد.»(۲۹)

بدون تردید فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود؛ بلکه امداد غیبی بود که به دست توانای رزمندگان اسلام رقم خورد. دشمنان نظام و انقلاب با تکیه بر محاسبات غلط مادی و غفلت از قدرت الهی، خرمشهر را تسخیرناپذیر و فتح آن را ناممکن می‌دانستند؛ ازاین‌رو، وقتی خبر فتح خرمشهر در رسانه‌ها و مطبوعات پخش شد؛ دشمنان اسلام را حیرت‌زده ساخت. امام خمینی«ره» درباره توجه خاص حضرت حق در فتح خونین‌شهر و ارتباط این مسئله با امدادهای غیبی چنین فرمودند: «فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود. این که پانزده الی بیست هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، مسئله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است.»

فلسفه کلام امام را باید در این نکته جستجو کرد که با محاسبات عادی و متداول فرمول‌های جنگی، این پیروزی میسر نبود. تنها نیروی معنوی و اعتقادی رزمندگان اسلام و عنایات خداوند متعال بود که این رزمندگان خداجوی متعهد و همدل را برای خلق این حماسه یاری کرد.

 

۶ـ فرماندهی مقتدر امام خمینی«ره»

پیروزی رزمندگان در جریان فتح خرمشهر حاصل رهبری هوشمندانه و مقتدرانه امام خمینی«ره» بود. عملیات آزادسازی خرمشهر و مراحل مختلف آن با سپری شدن زمانی طولانی همراه بود که در طول جنگ بی‌سابقه است. رزمندگان اسلام به مدت ۲۶ روز با دشمن بعثی نبرد نزدیک و تن به تن داشتند و فقط با دم مسیحایی امام«ره» که در کالبد آنان دمیده شده بود، مقاومت جانانه¬ای کردند و با انهدام نیروهای دشمن آزادسازی خرمشهر محقق شد.

بنابراین عمده‌ترین عامل پیروزی در عملیات بیت‌المقدس که به فتح خرمشهر انجامید، فرماندهی واحد و مقتدرانه امام خمینی«ره» بود. شرکت گسترده نیروهای ارتش، سپاه و بسیج مردمی و لزوم فرماندهی مشترک آنان در تاریخ جنگ سبب گردید که چندگانگی ظاهری، باعث اختلال در امر فرماندهی آنها نشود و همه در سایه تنها فرماندهی مقتدر امام  به این پیروزی شگرف دست یابند. البته پشتیبانی جانی و مالی مردمی برای شرکت در عملیات، روح ایمان و از خودگذشتگی و مددهای الهی و… را هرگز نمی‌توان در این پیروزی بزرگ نادیده گرفت.

در خاتمه از برخی از شهدای حماسه‌آفرین این فتح بزرگ یاد می‌کنیم: صیاد شیرازی، حسین خرازی،  حاج محمدابراهیم همت، مهندس حاج محمود شهبازی، محمد جهان آراء، حسن باقری (غلامحسین افشردی)، احمد بابایی، بهمن نجفی، علی اصغر بشکیده، حبیب‌الله مظاهری، احمد متوسلیان، بهروز مرادی، سید عبدالرضا موسوی، سلطانعلی احمدنژاد بابلی کریمی و…

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سوم خرداد در ایران به مناسبت آزادسازی خرمشهر از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی» نامیده شد.

۲ـ راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ اوّل، ۱۴۰۴ هـ.ق، ذیل واژه «اَمِنَ».

۳ـ آل عمران، آیه ۱۳۹٫

۴ـ توبه، آیه ۵۱٫

۵ـ بلاغ، سخنان موضوعی امام خمینی«ره»، تهیه ‏و‏ تنظیم بخش اطلاعات و تحقیقات اجتماعی سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل، ۱۳۶۶هـ.ش، ج۲، ص۱۵۷٫

۶ـ همان.

۷ـ همان، ص۱۵۹٫

۸ـ سخنرانی امام خمینی«ره»، مورخه ۲۵/۲/۱۳۵۹٫

۹ـ ر.ک: موسوی، سیدمحمدباقر؛ ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم،۱۳۷۴هـ.ش، ج۱۱، ص۶۲٫

۱۰ـ انفال، ۱۵٫

۱۱ـ انفال، ۴۵٫

۱۲ـ بقره، ۱۷۷٫

۱۳ـ دشتی مازندرانی، محمّد، ترجمه نهج البلاغه، ص۳۶، خطبه۱۱، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین«ع»، نشر دفتر تبلیغات اسلامی حعلیمه قم، ۱۳۸۴هـ.ش.

۱۴ـ آل عمران، ۱۴۳-۱۴۴٫

۱۵ـ رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امیرالمؤمنین«ع»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴هـ.ش، ص۱۰۲.

۱۶ـ شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی¬تا، ج۱، ص ۷۳.

۱۷ـ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایره‌المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۲هـ.ش، ج۵، ص۱۶۷٫

۱۸ـ دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم،۱۳۷۷هـ.ش، ج۳، ص۳۶۸۲٫

۱۹ـ ابن منظور، محمد بن مکرم،  بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۳۸۸ هـ.ق، ج۱، ص۷۱٫

۲۰ـ نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تعلیق و تصحیح: سیدمحمد کلانتر، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ج۲، ص۱۲۲٫

۲۱ـ «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ.» (بقره، ۲۰۷).

۲۲ـ نساء، ۹۵٫

۲۳ـ توبه، ۱۱۱٫

۲۴ـ معین، محد، فرهنگ معین، ذیل واژه «روحیه».

۲۵ـ اف. ام، ریچاردسون، «روحیه جنگی، عوامل روانی در جنگ»، ترجمه: پرویز ایزدى، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین«ع»، چاپ اوّل، ۱۳۶۹هـ.ش، ص۴٫

۲۶ـ شهید دکتر چمران، مصطفی، جهاد و شهادت، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۱هـ.ش، ص۶۵٫

۲۷ـ آیین جهاد از دیدگاه امام علی«ع»، هیـئت تحریریه بنیـاد نهج البلاغه، تهران، چاپ اول، ص۱۴۱٫

۲۸ـ ر.ک‌: شهید مطهری‌، مرتضی، مجموعه آثار (امدادهای غیبی‌)، قم، انتشارات صدرا، ج۳، ص۳۳۵ و ۳۳۶٫

۲۹ـ محمد«ص»، آیه ۷٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر پس از بیش از یک سال و نیم اشغال آن به دست دشمن بعثی عراق است. فتح خرمشهر موجب برانگیختگی احساسات و عواطف پاک ملت ایران شد و همدلی و وحدت را میان اقشار ملت پدید آورد.

 

۲٫

حماسه شگرف آزادسازی خرمشهر، پیروزی سروقامتانی بود که با نهایت ایثار، اوج مظلومیت و پاکبازی و توکّل محض، این حماسه عظیم را رقم زدند. خرمشهر برای ملت ایران تنها یک شهر نیست، بلکه تاریخ گویای پایداری، ایثار و جاودانگی انقلاب است

 

۳٫

بدون تردید فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود؛ بلکه امداد غیبی بود که به دست توانای رزمندگان اسلام رقم خورد. دشمنان نظام و انقلاب با تکیه بر محاسبات غلط مادی و غفلت از قدرت الهی، خرمشهر را تسخیرناپذیر و فتح آن را ناممکن می‌دانستند؛ ازاین رو، وقتی خبر فتح خرمشهر در رسانه‌ها و مطبوعات پخش شد؛ دشمنان اسلام را حیرت‌زده ساخت

21ژوئن/17

اهمیت و فضیلت کشاورزی در آئینه روایات

 

اشاره

جهاد کشاورزی در تاریخ ۲۷ خرداد ماه ۱۳۵۸ هـ.ش به فرمان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی«ره» برای رسیدگی به مناطق محروم و دورافتاده به نام «جهادسازندگی» تأسیس شد، اما بعدها به منظور رفع نابسامانی‌ها و نارسایی‌ها در بخش کشاورزی، بر اساس قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی در جهت اصلاح نظام اداری،‌ ارتقای کارآیی نیروی انسانی، تجمع امور کشاورزی و عمران روستایی، لایحه ادغام وزارت جهاد سازندگی و کشاورزی و تشکیل وزارت جهاد کشاورزی توسط سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی تهیه و در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۷۹ با قید یک فوریت در مجلس شورای اسلامی مطرح  شد؛ در تاریخ ۶ دی‌ماه ۱۳۷۹ به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی رسید و در تاریخ ۱۰ دی‌ماه ۱۳۷۹ توسط شورای نگهبان تأیید و وزارت جهاد کشاورزی تشکیل شد.

 

اهمیت و فضیلت کشاورزی

مکتب حیات‌بخش اسلام برای نیل به اهداف مادی و معنوی، پیروان خود را به تلاش مفید و سازنده ترغیب می‌کند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعی(۱) انسان بدون کار و کوشش از چیزی بهره نمی‌برد.» لذا یکی از مؤلفه‌های مهم و اساسی برای پیشرفت فرد و اجتماع، اشتغال به فعالیت‌های تولیدی است.

دوام زندگی هر انسانی به تغذیه وابسته است و تأمین مواد غذایی در گرو انجام کارهای کشاورزی، دامپروری و… است. جامعه‌ای مستقل و خودکفائی که سرنوشت خود را با دست خویش رقم می‌زند، در گام اول در زمینه زراعت فعال و پویاست و لذا کشاورزی یکی از باارزش‌ترین امور است و در تمام ادیان الهی شغلی مقدس قلمداد شده است. این حرفه به سبب تأثیری که در زندگی مردم و رونق اقتصادی جامعه دارد، نزد پیشوایان معصوم«ع» از جایگاه والایی برخوردار است و آن بزرگواران نه تنها در مواعظ خود بر زراعت تأکید می‌کر‌دند، بلکه خود به انجام آن می‌پرداختند.

نبی‌مکرم اسلام(ص) در این زمینه می‌فرمایند: «کشاورزی و چاه‌های آب را در زمین‌ها حفر کنید؛ زیرا زراعت برکت دارد.»(۲) آن حضرت در هر نقطه‌ای که نیروهای اسلام را متمرکز می‌کردند، ابتدا دستور حفر چاه می‌دادند و از همان سال‌های اول هجرت، مسلمانان را به کشاورزی و باغداری تشویق می‌کردند و آنان با سعی و تلاش به این امور اشتغال می‌ورزیدند. پیامد این کار، آبادانی اراضی بی‌حاصل بود.

رسول خدا«ص» در طول عمر بابرکت خویش آن ‌قدر به کشاورزی و کاشت درخت اهمیت می‌دادند که به مسلمانان می‌فرمودند: «اگر قیامت برپا شود و در دست یکی از شما نهالی باشد، باید آن را بکارد.»(۳)

و نیز: «هر مسلمانی که در زمین درختی را بنشاند یا زراعت کند و انسان یا پرنده‌ای از آن بخورد، برای او صدقه محسوب می‌شود.»(۴)

حضرت علی«ع» توجه زیادی به کشاورزی و توسعه آن داشتند و در طول ۲۵ سالی که به ظاهر از خلافت و رهبری برکنار بودند، بیشتر وقت خود را صرف کشاورزی و باغداری و کارهای مربوط به آن مثل حفر چاه و قنات می‌کردند و علاوه بر اینکه خود کشاورز نمونه‌ای بودند، در دوران کوتاه حکومتشان زراعت را در اولویت قرار ‌دادند و به استانداران و فرمانداران خود دستور ‌دادند همیشه از حال کشاورزان باخبر باشند و برای آنان احترام خاصی قائل شوند.

در عهدنامه آن امام به مالک اشتر چنین آمده است: «باید تلاش تو در آبادانی زمین و کشاورزی بیش از کوشش‌ در جمع‌آوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی به دست نمی‌آید و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادانی زمین‌ها مطالبه کند، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود می‌سازد و حکومتش دوام چندانی نخواهد داشت. اگر کشاورزان به خاطر سنگینی مالیات، خشک شدن قنات‌ها و یا هجوم آفات نزد تو آمدند، به منظور مساعدت به آنان مالیات را تخفیف بده و هرگز این تخفیف و بخشش در نظر تو گران قلمداد نشود؛ زیرا این کمک، آنها را در عمران زمین تشویق می‌کند و موجب آبادانی سرزمین و زینت ریاست تو خواهد بود.»(۵)

امام صادق«ع» درباره اهمیت کشاورزی می‌فرمایند: «زراعت بزرگ‌ترین کیمیاست.»(۶) و نیز فرموده‌اند: «زراعت کنید و درخت بنشانید. قسم به خدا که در بین کارهایی که مردم برای زندگی انجام می‌دهند، هیچ کاری حلال‌تر و پاک‌تر از کشاورزی نیست.»(۷)

امام باقر«ع» در مورد فضیلت کشاورزی می‌فرمایند: «بهترین کارها زراعت است که افراد نیک و بد از حاصل آن می‌خورند و هرگاه نیکان از آن چیزی بخورند و بیاشامند، برای کشاورز استغفار می‌کنند.»(۸)

قرآن با لحن تشویق‌آمیزی از موضوع زراعت و کشاورزی سخن به میان آورده در سوره هود با اشاره به آفرینش زمین و نعمت‌های فراوانی که خداوند متعال دراختیار انسان قرار داده است، افراد را به آباد کردن زمین فرمان داده است: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا(۹) اوست که شما را از زمین آفرید و آبادان کردن آن را به شما سپرد…».

حضرت علی«ع» در تفسیر آیه مزبور می‌فرمایند: «فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعماره لیکون ذلک سببا لمعایشهم بما یخرج من الارض من الحب و الثمرات و ما شاکل مما جعله الله معایش للخلق؛(۱۰) خداوند سبحان به ما اعلام کرد که به مردم دستور داده است زمین را آباد کنند تا این موضوع سبب گذراندن زندگی آنان شود؛ به این صورت که از زمین دانه‌ها،‌ میوه‌ها و نظیر آنها که خداوند برای دوام زندگی قرار داده است، رویانده شود.»

همچنین از آن حضرت درباره تفسیر آیه: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون »(۱۱) سئوال شد. ایشان فرمودند: «آنان کشاورزان هستند.»(۱۲)

امام صادق«ع» درباره ارزش و جایگاه کشاورزی در سیره عملی خود می‌فرمایند: «خداوند عزوجل از میان کارها و شغل‌ها، کشاورزی و چوپانی را برای پیامبرانش دوست دارد.»(۱۳)

بسیاری از انبیا و اولیاء الهی به کشاورزی و درختکاری اشتغال داشته‌اند. یقیناً انتخاب این شغل مقدس و صَرف بخشی از عمر پیامبران الهی در این راه نشانه عنایت ویژه خداوند به این امر مهم است. شخصی از امام صادق«ع» درباره کشاورزان سئوال کرد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: «کشاورزان گنج‌های خدا در زمین هستند و نزد خداوند کاری محبوب‌تر از کشاورزی نیست. خدا همه پیامبران را کشاورز برانگیخت، جز حضرت ادریس«ع» که او خیاط بود.»(۱۴)

براساس روایات هنگامی که حضرت آدم«ع» پا به عرصه زمین نهاد، احساس گرسنگی کرد. جبرئیل امین از آسمان فرود آمد و کشاورزی و درختکاری را به او آموخت.

مرحوم شیخ کلینی«ره» از امام صادق«ع» روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: «وقتی که آدم به زمین هبوط کرد، به غذا و آب نیازمند شد و به جبرئیل شکایت کرد، جبرئیل در پاسخ وی گفت: ای آدم باید کشاورزی کنی.»(۱۵)

این روش را پیامبران بعد از حضرت آدم«ع» یکی پس از دیگری برگزیدند و بدین‌سان بود که بسیاری از انسان‌ها به‌ویژه مؤمنان در طول تاریخ بشریت به این شغل پاکیزه و شریف روی آوردند.

 

 

حمایت از کشاورزان

پیشوایان معصوم«ع» علاوه بر اینکه خود در عرصه تولید محصولات کشاورزی پیشگام بودند، از کشاورزان هم حمایت می‌کردند و به برزگران آسیب‌دیده و ورشکسته که زندگی اقتصادی آنها به دلیل مشکلات طبیعی مختل شده بود، کمک‌های فراوانی می‌کردند. امام علی«ع» به تولیدکنندگان و کشاورزان عنایت ویژه‌ای داشتند. امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «امیرمؤمنان همیشه به کارگزاران و کارمندانش سفارش کشاورزان را می‌کرد.»(۱۶)

امام موسی کاظم«ع» از کشاورزان مدینه زیاد حمایت می‌کردند. شخصی می‌گوید: در نزدیکی مدینه صیفی‌کاری داشتم. موقعی که فصل برداشت محصول نزدیک شد، ملخ‌ها آن را نابود کردند. من خرج مزرعه را با پول دو شتر بدهکار بودم. نشسته بودم و فکر می‌کردم. ناگهان موسی‌بن جعفر«ع» را دیدم که در حال عبور از آنجا بود و مرا دید. فرمود: چرا ناراحتی؟ عرض کردم به خاطر اینکه ملخ‌ها کشاورزی مرا نابود کرده‌اند. حضرت فرمودند: چه قدر ضرر کرده‌ای؟ عرض کردم: یکصد و بیست دینار با پول دو شتر. حضرت به غلام خود فرمودند: یکصد و پنجاه دینار به او بده. سی‌دینار سود به اضافه اصل مخارج و دو شتر هم به وی تحویل بده!(۱۷)

 

تأثیر زراعت بر جسم و روح

انسان موجودی است اجتماعی که علاوه بر تعامل با همنوعان خود، با طبیعت نیز ارتباط دارد و در پرتو بهره‌مندی از مواهب محیط زیست، استعداد و قوه خلاقیت او شکوفا می‌شود. یکی از مؤلفه‌های مهمی که در جسم و روان انسان تأثیر بسیار مثبت دارد، ارتباط با فضای سبز است که موجب نشاط و موجد انگیزه برای حرکت به سوی رشد و تکامل است. تماشای گیاهان و نگاه به منظره‌های زیبا و دلربا از مواردی هستند که ره‌یافت‌های علم روان‌شناسی بر آنها مهر تأیید زده‌اند. درختان و مزارع تأثیر بسیار چشمگیری بر جسم و روح آدمی دارند. معصومین«ع» در سیره خود مردم را به تماشای درختان و گیاهان سرسبز دعوت کرده‌اند. تماشای گیاهان رنگارنگ و لطیف، باغ‌های خرم و مزارع باطراوت انسان را غرق در لذت و شادی می‌کند و افسردگی و غم‌ها را از بین می‌برد.

امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «نگریستن به کشتزارها و درختان چنان لذتی به آدمی می‌بخشد که هیچ لذتی با آن برابری نمی‌کند.»(۱۸)

امام رضا«ع» فرمودند: «بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مزارع سرسبز و باغ‌های خرم باعث نشاط و شادی می‌شود.»(۱۹)

قرآن کریم در چند آیه باغداری را مایه شادی و خرمی معرفی کرده است و می‌فرماید: «اَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَه؛(۲۰) و خداوند از آسمان آبی را برای شما فرو فرستاد که با آن باغ‌های سرسبز و شادی‌آفرین را رویاندیم.»

این طراوت و سرسبزی درختان در انسان انگیزه ایجاد می‌کند و او را به سوی آبادانی زمین و امیدواری به زندگی رهنمون می‌سازد.

 

توجه به آداب کشاورزی

امام محمدباقر«ع» می‌فرمایند: «هنگامی که می‌خواهی کشاورزی کنی، یک مشت بذر بردار و رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو: آیا شما آن را می‌رویانید و به ثمر می‌رسانید یا ما می‌رویانیم و به ثمر می‌رسانیم؟ و بعد بگو: «بارالها! این بذرافشانی را کشت مبارک قرار بده و به وسیله آن سلامتی به ما عنایت فرما و از این دانه‌ها محصول زیاد به وجود آور و مرا از خیراتی که از آن درنظر دارم محروم مفرما و مرا با ندادن نعمت امتحان مکن.» سپس با تکیه بر اراده خداوند متعال بذری را که در مشت داری بیفشان.(۲۱)

امام صادق(ع) فرمود: «در زراعت دو حق وجود دارند: حقی که از تو می‌ستانند و حقی که تو خود می‌پردازی. راوی پرسید: چه حقی ستانده می‌شود و چه حقی را باید بپردازیم؟ فرمود: حقی که ستانده می‌شود همان زکات است و حقی که می‌پردازی همان انفاق به مستمندان است؛ یعنی روز درو کن و میوه را بچین.»(۲۲)

از دیگر آداب کشاورزی شیوه صحیح نهال‌کاری است که مورد توجه پیامبر اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» بوده است. رسول خدا«ص» در این زمینه می‌فرماید: «برادرم عیسی«ع» از شهری عبور می‌کرد که درختان آن را کرم خورده بود. مردم نزد ایشان آمدند و مشکل خود را مطرح کردند. آن حضرت فرمود: داروی این مرض در اختیار خودتان است. شما عادت دارید به هنگام کاشتن نهال اول خاک به پای آن بریزید؛ در حالی که نباید این کار را بکنید، بلکه سزاوار است که اول آب به ریشه‌های درخت بریزید سپس خاک بر آن بریزید تا کرم آن را نخورد. مردم به دستور آن حضرت عمل کردند و این  مشکل برطرف شد.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نجم، ۳۹٫

۲ـ مفاتیح‌الحیاه، عبدالله جوادی آملی، ص ۵۹۵٫

۳ـ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۱۳، ص ۴۶۰٫

۴ـ همان، ج ۲، ص ۵۰۱٫

۵ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۵۳، ص ۵۷۹٫

۶ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، شیخ حرّ عاملی، ج ۹، ص ۳۴٫

۷ـ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۵۴۵٫

۸ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۵، ص ۲۶٫

۹ـ هود، ۶۱٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۵٫

۱۱ـ ابراهیم، ۱۲٫

۱۲ـ مفاتیح الحیاه، ص ۵۹۶٫

۱۳ـ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۲٫

۱۴ـ تهذیب الاحکام، محمدبن حسن طوسی، ج ۶، ص ۳۸۴٫

۱۵ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲٫

۱۶ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱۳، ص ۲۱۶٫

۱۷ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۱۵، ص ۱۶٫

۱۸ـ توحید مفضّل، مفضل بن عمر جعفی کوفی، ص ۱۵۴٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۲۸۹٫

۲۰ـ نمل، ۶۰٫

۲۱ـ مکارم الاخلاق، فضل بن حسن طبرسی، ص ۳۵۳٫

۲۲ـ اصول کافی ، ص ۵۶۴٫

۲۳ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۱۹۲٫

 

سوتیتر:

 

یکی از مؤلفه‌های مهمی که در جسم و روان انسان تأثیر بسیار مثبت دارد، ارتباط با فضای سبز است که موجب نشاط و موجد انگیزه برای حرکت به سوی رشد و تکامل است. تماشای گیاهان و نگاه به منظره‌های زیبا و دلربا از مواردی هستند که ره‌یافت‌های علم روان‌شناسی بر آنها مهر تأیید زده‌اند

21ژوئن/17

کــار و تلاش، رمز سرافرازی

                                                                                              

 

کار هدفمند، سنجیده و از روی برنامه و فکر، پایه و اساس تولید هر کشوری است. با کار و تلاش، تولید معنا می‌یابد و ثروت و سرمایه فراهم می‌آید.   

قرآن در آیات بسیاری بر ضرورت و ارزش کار و تولید تأکید ورزیده و مردم را به کسب روزی حلال تشویق کرده است: «الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فیها سُبُلاً...؛(۱) خداوند زمین را آسایشگاه شما و برای رفع حوایج شما در آن راه‌هایی را قرار داد.»

«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابتَغُوا مِن فَضلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُم تُفْلِحُون(۲): آنگاه که نماز جمعه پایان یافت، در پی کسب و کار خود در زمین منتشر شوید و از فضل و کرم خدا روزی طلبید و همواره به یاد خدا باشید؛ شاید رستگار و سعادتمند گردید.»

«…تَرَى الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون(۳): در دریاها، کشتی‌ها را روان بینی تا از فضل خدا روزی طلبند؛ باشد که شکرگزار نعمتش باشید.»

تلاش در عرصه کار و تولید، در سنت و سیره معصومین«ع» امر مقدسی است که درهای بهشت را به روی انسان‌ها می‌گشاید، پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلَالًا فُتِحَ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّه یَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاء(۴): هر کس که از دسترنج خود روزی حلال بخورد، درهای بهشت به روی او گشوده می‌شود تا از هر کدام بخواهد به بهشت وارد شود.»

و نیز: «مَن أَکَلَ مِن کَدِّ یَدِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِالرَّحمَهِ ثُمَّ لَا یُعَذِّبُهُ أَبَداً(۵): هر کس که از دسترنج خود بخورد، خدا به او نظر رحمت می‌کند و دیگر او را عذاب نمی‌کند.»

و نیز: «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی عِدَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ یَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِیَاءِ(۶): هر کس که از دسترنج خود بخورد، روز قیامت در شمار پیامبران خواهد بود و از پاداش پیامبران الهی بهره‌مند خواهد شد.»  

در اخبار حواریون و یاران حضرت مسیح «ع»آمده است که آنان به دنبال حضرت عیسی می‌رفتند و چون گرسنه می‌شدند از ایشان تقاضای غذا می‌کردند. حضرت هم برای آنان غذا تهیه می‌کرد تا اینکه گفتند: «یا روح‌الله! آیا کسی از ما که به تو ایمان آوردیم و از تو پیروی می‌کنیم و هرگاه غذایی از تو بخواهیم، برای ما فراهم می‌کنی برتر است؟» حضرت عیسی«ع» فرمودند: «أَفْضَلُ مِنْکُمْ مَنْ یَعْمَلُ بِیَدِهِ وَ یَأْکُلُ مِنْ کَسْبِه‏: بهتر از شما کسی است که کار می‌کند و از کسب خود روزی می‌خورد.»(۷)

روزی سلمان فارسی بارِ مردی از قبیله «شیام» را به دوش کشید و به طرف منزل او برد. در میان راه دیگران متوجه شدند که او سلمان ازاصحاب پیامبر«ص» است و به آن مرد یاد آور شدند. او عذر خواهی کرد، ولی هر چه تلاش کرد که سلمان بار را به زمین بگذارد، قبول نکرد.  سلمان در طول دوران امارت و مسئولیت خود به‌شدت کار می‌کرد. وقتی به او گفتند: «حقوق تو از بیت‌المال تأمین است. پس چرا این قدر کار می‌کنی؟» گفت: «دوست ندارم جز از دسترنج و کار خود ارتزاق کنم.»(۸)

جهاد و پیکار در راه خدا امر بسیار مشکل و طاقت‌فرسایی است. گذشتن از جان، تحمل زخم‌ها و معلولیت‌های جان‌فرسا و محرومیت از بسیاری از لذات مادی تفریحات را به دنبال دارد؛ لکن تقدس کار و تولید به حدی است که آن را همپای جهاد ذکر کرده‌اند.  

امام صادق«ع» فرمودند: «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏(۹): تلاش‌کننده برای اداره خانواده و زندگی مانند مجاهد در راه خداست.»

امام موسی کاطم«ع» فرمودند: «مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه(۱۰): کسی که در جستجوی رزق و روزی حلال باشد تا خود و خانواده‌اش را اداره کند، همانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند.»

امام رضا«ع» فرمودند: «کسی که کار بیشتری کند تا درآمدش برای خانواده و عیالش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش جهاد فی سبیل الله دارد.»(۱۱)

علی بن موسی الرضا«ع»، پاداش کار را از جهاد در راه خدا بالاتر دانسته‌اند: «پاداش و اجر کسی که برای مخارج زندگی خود و عائله‌اش تلاش می‌کند و روزی خود را به فضل خداوند در پرتو کار و تلاش به دست می‌آورد از پاداش کسی که در راه خدا جهاد می‌کند بیشتر است.»(۱۲)

در تاریخ آمده، امام صادق«ع» روزی از حال «عمر بن مسلم» پرسیدند. گفتند که او دست از کار و تجارت کشیده و تمام ساعات خود را به عبادت می‌پردازد. امام از این خبر ناراحت شدند و فرمودند: «وای بر او. مگر نمی‌داند که هر کس دنبال کار نرود دعایش در پیشگاه خداوند مستجاب نمی‌شود؟ بر شماست که کار کنید و روزی خود را در سایه تلاش و کوشش به دست آورید.»(۱۳)

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «أطیَبُ مَا أَکَلَ الرَّجُلُ مِن کَسبِه(۱۴): پاکیزه‌ترین غذایی که انسان می‌خورد غذایی است که با کار و کوشش خود به دست می‌آورد.»

روزی رسول خدا«ص» از بازار عبور می‌کردند. دیدند مردی مواد غذایی خود را ارزان‌تر از قیمت بازار می‌فروشد. فرمودند: «آیا شما در بازار از دیگران جنس را ارزان‌تر عرضه می‌کنی؟» گفت: «آری.» حضرت پرسیدند: «آیا این قناعت بر سود کم به خاطر خداست؟» گفت: «آری.» حضرت فرمودند: «أبشِر فَانّ الجالب (ای للبَضایع) اِلی سوقنا کَالمُجاهِدِ فی سَبیل الله و المُحتَکِرَ فی سُوقنا کالمُلحِدِ فی کتاب الله؛(۱۵): بشارت باد تو را، چه عرضه‌کننده و آورنده اجناس به بازار ما، مانند مجاهد در راه خداست و محتکر در بازار ما، مانند کافر در کتاب خداست.»

 

کار عبادت است

مفهوم عبادت در اسلام بسیار گسترده است و فقط به نماز و ذکر محدود نمی‌شود. از جمله عبادت‌های بزرگ کار است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْعِبَادَهُ سَبعُونَ جُزءاً أَفضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَال‏(۱۶): عبادت هفتاد جزء است و برترین آنها به دست آوردن مال حلال است.»

و نیز: «اَفضلُ الاعمال اَلکسبُ الحلال(۱۷): بهترین اعمال کسب روزی حلال است.»

مردی برای رسول خدا«ص» از دوست همسفر خود تعریف می‌کرد که از او زاهدتر و عابدتر ندیده است. پیامبر پرسیدند: «چه کسی به او غذا و امورش را انجام می‌داد؟» عرض کرد: «ما برای او انجام می‌دادیم و غذا درست می‌کردیم و خرید و شستشو می‌کردیم.» پیامبر فرمودند: «از مردی که که در کار دنیای خود تنبل است بیزارم. آنکه در کار دنیای خود تنبل است، در کار آخرت تنبل‌تر خواهد بود.»(۱۸)

در ارزش و اهمیت کار و تولید همین بس که سیره انبیاء و ائمه معصومین«ع» بوده است که الگو و سرمشق عملی برای زندگی انسان‌ها هستند. قرآن می‌فرماید: «قَدْ کانَت لَکُم أُسوَهٌ حَسَنَه فی‏ إِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَه‏…(۱۹): برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید.» و در جای دیگری می‌فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَه(۲۰): برای شما سرمشق نیکو و پسندیده‌ای در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت.»

یکی از جنبه‌های اسوه و الگو بودن پیامبر و ائمه معصومین«ع» کار و تلاش است که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

 

کار، سیره پیامبران الهی

در شرح حال زندگی حضرت موسی«ع» در قرآن آمده است که وقتی حضرت به سرزمین طوی قدم گذاشتند، خداوند به ایشان فرمود: «وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسى! قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمی‏ وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْرى؛(۲۱) ای موسی! چه چیز در دست راست توست؟ موسی«ع» گفت: این عصای من است، بر آن تکیه می‌کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندان فرو می‌ریزم و نیاز‌های دیگرم را برطرف می‌کنم.»

این آیه نشان می‌دهد که حضرت موسی«ع» دامداری می‌کردند. حضرت شعیب«ع» به حضرت موسی«ع» پیشنهاد داد که می‌خواهم یکی از دو دخترم را به همسری تو درآورم، به شرطی آنکه هشت سال برای من کار کنی: «…عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنی‏ ثَمانِیَ حِجَج‏…».(۲۲) شرط هشت سال کار کردن و مهریه قرار دادن کار و خدمات برای دختر، دلیلی بر اهمیت و ارزش برای کار است.

در سوره انبیاء آمده است که حضرت داوود«ع» زره‌سازی می‌کرد. امیرالمومنین«ع» فرمودند: «خدای بزرگ به حضرت داوود«ع» وحی فرستاد که: «أَنَّکَ نِعمَ الْعَبدُ لَو لَا أَنَّکَ تَأْکُلُ مِن بَیتِ الْمَالِ وَ لَا تَعمَلُ بِیَدِکَ شَیْئاً(۲۳): و اگر از بیت‌المال روزی نمی‌خوردی و  کار می‌کردی، بنده خوبی بودی.»

حضرت داوود«ع» از این عتاب خداوند چهل روز گریست. آنگاه خداوند زره‌سازی را به او تعلیم فرمود و ایشان هر روز یک زره می‌بافت و می‌فروخت و از بیت‌المال بی‌نیاز شد.

در سیره پیامبر اکرم«ص» کار یک است. آن بزرگوار علاوه بر بیان اهمیت و ارزش کار، تشویق و ترغیب مردم به کار و تلاش و مذمت بیکاری و تنبلی، خود نیز کار می‌کردند.

امام صادق«ع» به فردی که تن به کار نمی‌داد، فرمودند: «برو کار کن. حتی بار را روی سرت حمل کن. هر چه می‌توانی تلاش کن تا سربار جامعه نباشی و از مردم بی‌نیاز گردی. رسول خدا«ص» شخصاً سنگ‌ها را روی دوش خود حمل ‌کردند و دیوار خانه‌شان را ساختند.»(۲۴)

در تاریخ آمده است که روزی حضرت علی«ع» به سلمان فرمودند: «ای سلمان! باغی را که پیامبر با دست خود آباد کرد و درخت‌هایش را کاشت، برای فروش به مشتریان عرضه کن.» سلمان، باغ پیامبر را در معرض فروش گذاشت و آن را دوازده هزار درهم فروخت.»(۲۵)

روزی رسول اکرم«ص» به اصحاب فرمودند: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا رَاعِیَ غَنَمٍ، و قَالُوا: وَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّه‏؟(۲۶): خداوند پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه آن پیامبر به کار دامداری مشغول بود.» اصحاب گفتند: «آیا شما نیز دامداری کردید؟» فرمودند: «بله، من هم مدتی گوسفند‌های اهل مکه را به چراگاه می‌بردم.»

پیامبر اکرم«ص» قبل از ازدواج با حضرت خدیجه«س» برای ایشان تجارت و بازرگانی انجام می‌دادند و کار ایشان به‌قدری خوب بود که از سوی حضرت خدیجه مورد تقدیر قرار گرفتند و ایشان مبلغی اضافه بر قرارداد به آن حضرت دادند، ولی حضرت قبول نکردند.

در جریان ساخت اولین مسجد در اسلام، پیامبر اکرم«ص» همدوش سایر مسلمانان کار و سنگ‌های کوچک و بزرگ را حمل می‌کردند. گاهی بعضی از اصحاب نزد آن حضرت می‌آمدند و التماس می‌کردند که به جای ایشان سنگ و خاک را ببرند، ولی حضرت اجازه نمی‌دادند و می‌فرمودند: «بروید سنگ دیگری را بردارید.»(۲۷)

انس بن مالک می‌گوید: «هنگامی که پیامبر«ص» از جنگ تبوک برمی‌گشتند، سعد انصاری (یکی از کارگران مدینه) به استقبال آن حضرت آمد. هنگامی که رسول خدا با او دست دادند، دیدند دست مرد انصاری زبر و خشن است. علت را پرسیدند. مرد انصاری عرض کرد بر اثر کار با بیل و طناب به این صورت درآمده است. پس پیامبر«ص» دست او را بوسیدند و فرمودند: «هَذِهِ یَدٌ لا تَمَسَّهَا النّار: این دستی است که آتش جهنم را لمس نخواهد کرد.»(۲۸)

یکی از نکات مهم و قابل توجه در زندگی ائمه اطهار«ع» عشق و علاقه وافر آنها به کار است. آنان همواره دیگران را نیز به کار و تلاش و فعالیت تشویق و ترغیب می‌کردند.

ائمه«ع» کار را برای زندگی خود یک ضرورت می‌دانستند و از کار و زحمت و رنج  برای کسب روزی حلال لذت می‌بردند و آن را عبادت می‌دانستند.

مرحوم شیخ طوسی راجع به سیره عملی امام علی«ع» نقل می‌کند: «امیرالمؤمنین امام علی«ع» معمولاً به تعلیم مردم و به قضاوت و داوری در مرافعات آنان مشغول بود. گاهی هم که جهاد پیش می‌آمد، به جهاد می‌رفت. «فَإِذَا فَرَغَ مِن ذَلِکَ اشتَغَلَ فِی حَائِطٍ لَهُ یَعمَلُ فِیهِ بِیَدِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ ذَاکِرُ اللَّهِ عزّ و جل؛ زمانی که از این کارها فراغت می‌یافت، در باغچه‌ای که داشت به کار مشغول می‌شد و همواره به یاد خدا مشغول ذکر بود.»(۲۹)

حضرت علی«ع» از نوجوانی پر کار و پر تلاش و در چشم مردم به عنوان شخصی کاری شناخته شده بودند. در جنگ خندق، سخت‌ترین سنگ‌ها به دست آن حضرت شکسته ‌شدند.

امام صادق«ع» نقل می‌کنند: «امیرالمؤمنین علی«ع» تمام کارهایشان را خودشان انجام می‌دادند. هیزم جمع می‌کردند. آب از چاه بالا می‌کشیدند و خانه را جارو می‌کردند. فاطمه«س» نیز گندم را با دستاس آرد و آن را خمیر می‌کردند و نان می‌پختند.»(۳۰)

ابوعمر شیبانی می‌گوید: امام صادق«ع» را دیدم که بیلی در دست داشتند و در زمین خود کار می‌کردند و عرق می‌ریختند. عرض کردم: «بیل را به من بدهید تا جای شما کار کنم.» حضرت فرمودند: «من بسیار دوست دارم کسی را که در گرمای آفتاب برای به دست آوردن روزی حلال کار می‌کند و رنج می‌بیند.»(۳۱)

موسی بن جعفر«ع» فرمودند: «کار کردن روش پیامبران، رسولان، اوصیا و صالحین است.»(۳۲)

امیرالمؤمنین علی«ع» می‌فرمایند: «روزی در مدینه سخت گرسنه شدم. برای پیدا کردن کار به محله‌های بالای مدینه رفتم. در آنجا زنی را دیدم که کلوخ‌هایی را جمع کرده بود. فکر کردم می‌خواهد با آنها گِل درست کند، نزدیک رفتم و با او قرار گذاشتم که برای هر دلو که از چاه آب بکشم به من یک خرمای بدهد. چون شانزده دلو کشیدم، دستم تاول زد. پس لب آب رفتم و دستم را شستم. آنگاه مزدم را از خرما گرفتم و نزد پیامبر«ص» آمدم و ایشان را از آنچه گذشته بود، آگاه کردم. پیامبر«ص» خوشحال شدند و با من آن خرماها را خوردند.»(۳۳)

روزی امیرالمومنین«ع» در حالی که باری بر دوش داشتند، به نخلستان رفتند. ازایشان سئوال شد که این بار چیست؟ حضرت فرمودند: «درخت خرما ان‌شاء الله.» معلوم شد که آن بار، هسته خرماست و حضرت آنها را بردند و کاشتند و بعدها همه آنها تبدیل به درخت خرما شد و حتی یک مورد هم فاسد نشد.(۳۴)

امیرالمؤمنین«ع» در عین حال که پر کار و پر تلاش بودند، لیکن دلبسته به دنیا و یا دنیاطلب نبودند. ایشان در نهج البلاغه می‌فرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُم قَدِ اکْتَفَى مِن دُنیَاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طَعْمِهِ بِقُرصَیه‏(۳۵): آگاه باشید که امام شما از دنیا به دو لباس کهنه و از خوراک به دو قرص نان بسنده کرد.»

در تاریخ آمده است که امیرالمؤمنین امام علی«ع» با کار، چندین بنده را آزاد و نیز چندین باغ را وقف کردند.(۳۶)

 ایشان در احادیث متعددی از سستی و تنبلی نهی کرده و پیامدهای بیکاری را برشمرده‌ و فرموده‌اند: «اگر کار، خستگی و رنج دارد؛ بیکاری مدام، مایه فساد و تباهی است.»(۳۷)

و نیز: «کسی که تنبلی کند، حق خدا را ادا نمی‌کند.»(۳۸)

امام صادق«ع» فرمودند: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوکٍ مِن مَالِهِ وَ کَدِّ یَدِهِ(۳۹): امیرمومنان علی«ع» هزار برده را از دسترنج خویش خرید و آزاد کرد.»

فضل بن ابی‌قره می‌گوید: «در حالی بر امام صادق«ع» وارد شدیم که در باغ مشغول کار بودند. گفتیم فدایت شویم اجازه بفرمایید ما کار کنیم و یا پیشکاران شما کار کنند و شما آسوده باشید. حضرت فرمودند: خیر. میل دارم خداوند مرا در راه کسب حلال و خستگی تن ببیند.»(۴۰)

وقتی از ارزش و اهمیت کار سخن می‌گوئیم، بی‌درنگ نقطه مقابل آن یعنی بیکاری به ذهن خطور می‌کند. بیکاری نقص نظام اقتصادی هر کشور و آمار بالای اشتغال، نشانه فعالیت رو به تزاید اقتصادی است. بیکاری موجب اتلاف نیروی کار و کاهش تولید، درآمد ملی، صادرات و رفاه جامعه است.

بیکاری به عنوان یک معضل اجتماعی بزرگ، زمینه پیدایش ناهنجاری‌هایی از قبیل:گرایش به مواد مخدر، افسردگی، بالا رفتن سن ازدواج و… را فراهم می‌آورد.

هر چند بیکاری معضلی اقتصادی و اجتماعی است، اما شاید کمتر کسی آن را ناهنجاری دینی و مُنکَر شرعی به حساب آورد. گاهی به جوان بیکار به چشم ترّحم نگاه می‌شود، اما کمتر کسی به او به چشم فردی می‌نگرد که مرتکب رفتاری غیردینی شده است.  

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُون(۴۱): هنگامی که در روز قیامت، فرمان الهی برای مجازات آنها صادر شود، در میان آنها به حق داوری خواهد شد و در آن هنگام باطل‌گرایان و ولگردان، زیانکار خواهند بود.»

کلمه «مبطلون» در اینجا به معنای پیروان باطل و افراد ولگرد و بیکار است :«فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب(۴۲): پس هنگامی که از کارهای مهم فارغ شدی، به کار مهم دیگر بپرداز»، یعنی هرگز تلاش و کوشش را کنار نگذار.

امام علی«ع» فرمودند: «مؤمن اوقاتش را سه بخش می‌کند. بخشی را برای عبادت و مناجات با پروردگار، بخشی را به استراحت و قسمتی را هم به تأمین معاش و زندگی اختصاص می‌دهد.»(۴۳)

و نیز: «المؤمن مَشْغُولٌ وَقْتُه‏؛(۴۴) مؤمن وقتش پر است و هیچ‌گاه بیکار نیست.»

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَلعُونٌ مَن أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى النَّاس(۴۵): کسی که سر بارِ جامعه باشد و بار زندگی خود را به دوش دیگری بنهد از رحمت خدا به دور است.» و نیز: «چند گروه از امت من دعایشان مستجاب نمی‌شود. یکی مردی که در خانه می‌نشیند و می‌گوید پروردگارا روزی مرا برسان و برای طلب روزی کار , و تلاش نمی‌کند. خدای بزرگ به او می‌گوید:‌ ای بنده من! مگر بدن سالم به تو ندادم تا دنبال کار بروی؟ مگر من راه تلاش کردن را برای تو هموار نکردم تا روزی خود را به دست آوری؟ پس چرا عذر می‌آوری؟»(۴۶)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مؤمن، ۶۱٫

۲ـ جمعه، ۱۰٫

۳ـ فاطر، ۱۲٫

۴ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۴٫

۵ـ همان.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۰٫

۷ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۳ و بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۷۶٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۲۱ و مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۵۹٫

۹ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

۱۱ـ تحف العقول، ص ۳۲۸٫

۱۲ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۱۳ـ همان، ص ۸۴٫

۱۴ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۴٫

۱۵ـ مستدرک صحیحین، ج ۲، ص ۱۲٫

۱۶ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

۱۷ـ کنزالعمال، ج ۴، ص ۸٫

۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۳۷:

۱۹ـ ممتحنه، ۴٫

۲۰ـ احزاب، ۲۱٫

۲۱ـ قصص، ۲۷٫

۲۲ـ انبیاء، ۸۰٫

۲۳ـ کافی، ج۵، ص۷۴٫

۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۸٫

۲۵ـ حلیه الابرار، ج ۱، ص ۳۳۱٫

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۱۱۷٫

۲۷ـ همان، ج ۱۹، ص ۱۱۲٫

۲۸ـ اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۲۰٫

۲۹ـ عده الداعی، ص۱۰۱٫

۳۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۴٫

۳۱ـ کافی، ج ۵، ص ۷۶٫

۳۲ـ التنمیه الاقتصادیه، ص ۱۴۴٫

۳۳ـ کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۷۵٫

۳۴ـ کافی، ج ۵، ص ۷۴ و بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۸٫

۳۵ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۳۶ـ امالی صدوق، ص ۳۵۶٫

۳۷ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۲۱٫

۳۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۴۶٫

۳۹ـ همان، ج ۱۲، ص ۲۲٫

۴۰ـ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۹۹٫

۴۱ـ غافر، ۷۸٫

۴۲ـ شرح، ۷٫

۴۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۹۰٫

۴۴ـ غررالحکم، ص ۳۹۶٫

۴۵ـ کافی، ج ۴، ص ۱۲٫

۴۶ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

تلاش در عرصه کار و تولید، در سنت و سیره معصومین«ع» امر مقدسی است که درهای بهشت را به روی انسان‌ها می‌گشاید، پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «هر کسی که از دسترنج خود روزی حلال بخورد، درهای بهشت به روی او گشوده می‌شود تا از هر کدام بخواهد به بهشت وارد شود.»

 

۲٫

 

مفهوم عبادت در اسلام بسیار گسترده است و فقط به نماز و ذکر محدود نمی‌شود. از جمله عبادت‌های بزرگ کار است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «عبادت هفتاد جزء است و برترین آنها به دست آوردن مال حلال است.»

 

21ژوئن/17

راه‌های علمی و عملی ترک شهوت

 

 

مقدمه: در دو شماره قبل به موضوع انواع شهوات و عوامل و اسباب طغیان شهوت پرداختیم. در این شماره و در خاتمه به راهکارهای علمی و عملی ترک شهوات از منظر قرآن کریم می‌پردازیم:

در قرآن کریم، روش‌هایی نیز برای کنترل شهوات بیان شده که می‌توان آن را به روش‌های علمی و عملی تقسیم کرد:

کنترل شهوات

در قرآن کریم، روش‌هایی برای کنترل شهوات بیان شده که می‌توان آن را به روش‌های علمی و عملی تقسیم کرد:

الف) راه‌های علمی

منظور از راه علمی، این است که انسان در آثار و پیامدهای شهوت‌پرستی بیندیشد و ببیند که چگونه تسلیم شدن در برابر شهوات، انسان را به ذلت، بدبختی، اسارت، تضعیف شخصیت اجتماعی و دوری از خدا می‌کشاند که زندگی خفت‌بار افرادی که آلوده شهوت شده‌اند، بیانگر این واقعیت است.

یاد خدا، آخرت باوری، تفکر در آثار شوم شهوت‌پرستی، اندیشه پیرامون شرح حال اولیاء‌الله و پیروان راستین آنها و تحکیم پایه‌های عقل و ایمان، از راه‌های عملی برای کنترل شهوات است. آیه ۱۴ و ۱۵ سوره آل‌عمران به نقش یاد خدا و آخرت باوری در کنترل شهوات اشاره کرده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساء… وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»(۱) این آیه به شش چیز از مصادیق شهوت اشاره کرده و سپس می‌فرماید این موارد، متاع حیات دنیا هستند که اگر کسى تنها به این امور شش‏گانه به عنوان هدف نهایى عشق ورزد، به زندگى پستى تن داده است. در حقیقت جمله «الْحَیاهِ الدُّنْیا» (زندگى پایین) اشاره به سیر تکاملى حیات و زندگى است که زندگى این جهان نخستین مرحله آن محسوب مى‏گردد، لذا در پایان آیه اشاره‏اى اجمالى به آن زندگى عالى‏تر که در انتظار بشر مى‏باشد کرده و مى‏فرماید: «وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ یعنى سرانجام نیک در نزد خداوند است.»(۲)

خداوند متعال در آیه بعد به مواهب فوق‌العاده خداوند در جهان آخرت اشاره کرده و برخی از نعمت‌های بهشتی را نام می‌برد. در واقع قرآن مجید در این آیه به افراد با ایمان اعلام مى‏کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوس‌هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هرگونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.(۳) برابر این آیات، هرچند دوست داشتن شهوات برای مردم زینت‌گری شده است، ولی بازگشت نکوتر و آینده تأمین شده و خوب نزد خدا است.(۴) خداوند در آیه بعدی، بین شهوات یاد شده و نعمت‌های بهشتی مقایسه کرده(۵) و می‌فرماید: «بگو آیا شما را به چیزى بهتر از اینها آگاه کنم؟ براى کسانى که پرهیزگارى کردند در نزد پروردگارشان بهشت‌هایى است که جوی‌ها از زیر [درختان و کوشک‌هاى‏] آنها روان است، در آنها جاویدانند، و…» در واقع قرآن مجید در این آیه به افراد با ایمان اعلام مى‏کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوس‌هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هرگونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.(۶)

آنچه در آیه پانزدهم از آن یاد شده، با مصادیق شهوت که در آیه پیشین از آن یاد شده بود، همخوان است. یعنی اگر در دنیا شهوت جنسی وجود دارد، در آخرت نیز از همسران بهشتی یادشده و… در روایات نیز از یاد مرگ به عنوان کنترل‌کننده شهوات یاد شده است، چنانکه امام علی«ع» فرمود: «…وقتی شهوات نفسانی، به مبارزه شما می‌آیند، بسیار به یاد مرگ باشید…».(۷) در روایت منسوب به امام صادق نیز به این نکته تأکید شده که «یاد مرگ، شهوت‏ها را در نفس از بین مى‏برد… و نشانه‏هاى هوا و هوس را در هم مى‏شکند…».(۸)

قرآن کریم در آیات۵۸ و ۵۹ سوره مبارکه مریم، اجتناب از شهوات و خواسته‏هاى نفسانى را یکی از ویژگى‌های مهم پیامبران، برگزیدگان و هدایت‏یافتگان برمی‌شمرد.(۹) در این آیات پس از یادکرد از چندتن از پیامبران می‌فرماید: آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمت‌شان قرار داده بود…، اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید!

تدبر در این آیات که شرح حال اولیای الهی و پیروان راستین آنها و مقایسه آنها با سهل‌انگاران در نماز و شهوت‌پرستان و عاقبت این دو گروه است، باعث کنترل شهوات خواهد شد.

برابر آیه ۲۳ سوره یوسف، حضرت یوسف«ع» نیز وقتی در برابر وسوسه‌های شیطانی همسر عزیز مصر قرار گرفت، با یاد خدا و یادآوری آخرت خود را از دام یاد شده نجات داد.

 

ب) راه عملی

قرآن کریم به راه‌های عملی چندی برای کنترل شهوات اشاره کرده است از جمله:

۱- پناه بردن به خدا و استعانت از او

از راه‌های نجات از گرداب شهوات، پناه بردن به خداست. از این رو حضرت یوسف وقتی خود را در برابر درهای بسته و دست خودش را از همه جا کوتاه دید به خدا پناه برد: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ‏…؛(۱۰) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمناى کامجویى کرد درها را بست و گفت: «بیا (بسوى آنچه براى تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه مى‏برم به خدا!…».

حضرت یوسف«ع» با جمله‌ «مَعاذَ اللَّهِ» به او فهماند که هرگز در برابر او تسلیم نخواهد شد و در ضمن این واقعیت را به او و به همه کس فهماند که در چنین شرایط سخت و بحرانى براى رهایى از چنگال وسوسه‏هاى شیطان و آنها که خلق و خوى شیطانى دارند، تنها راه نجات پناه بردن به خداست.

در واقع حضرت یوسف«ع» در مقابل درخواست شیطانی زلیخا سه پاسخ ارائه کرد یکی با جمله «مَعاذَ اللَّهِ» به این نکته اشاره کرد که پیروی از دستورات الهی مهمترین وظیفه فرد است و حق الهی مانع از انجام این گناه است. پاسخ دیگر حضرت با جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحسَنَ مَثوایَ»(۱۱) شروع شد و این بود که رعایت حقوق مردم نیز واجب است و از آنجا که عزیز مصر بر من حق دارد پس نباید در حق او خیانت کنم. سومین پاسخ حضرت این بود که این لذت ناچیز دنیوی، خواری و عذاب شدید آخرتی رابه دنبال دارد؛ پس عقل اجازه انجام چنین کاری را نمی‌دهد. این پاسخ در جمله «إِنَّهُ لا یُفلِحُ الظَّالِمُونَ» آمده است.(۱۲)

استعانت از خداوند نیز می‌تواند برای کنترل شهوات کارساز باشد. به فرموده قرآن کریم، حضرت یوسف«ع» با استعانت از خداوند توانست از دام شهوتی که زنان مصر فراروی او گشوده بودند نجات یابد. همسر عزیز مصر تهدید کرد که اگر یوسف آنچه دستور می‌دهد را انجام ندهد به زندان خواهد افتاد، یوسف گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدعُونَنِی إِلَیهِ وَ إِلَّا تَصرِفْ عَنِّی کَیدَهُنَّ أَصبُ إِلَیهِنَّ وَ أَکُن مِنَ الْجاهِلِینَ‏ فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنهُ کَیدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛(۱۳) پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى‏خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» پروردگارش دعاى او را اجابت کرد و مکر آنان را از او بگردانید چرا که او شنوا و داناست!

۲- تقوا

یکی دیگر از راه‌های تعدیل شهوات، رعایت تقوای الهی است.

زمانی که قوم حضرت لوط برای انجام فساد شتابان به سوی او می‌آمدند، ایشان برای تعدیل شهوات راه‌هایی پیشنهاد کرد که یکی از آنها رعایت تقوای الهی بود از این رو فرمود: «قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ‏…؛(۱۴) اى قوم من، این دختران من ـ که مى‏توانید با آنها ازدواج کنید ـ آنها براى شما پاکیزه‏ترند پس از خدا بترسید… .»

در این آیه حضرت لوط پس از ارائه پیشنهاد ازدواج، آنان را از عذاب الهی به خاطر انجام این کار زشت بیم داد. در واقع آن حضرت در پیشنهاد ازدواج، با فطرت آنان و در پیشنهاد تقوا، با جان آنان تماس گرفت.(۱۵)

از آیات چهاردهم و پانزدهم سوره آل‌عمران نیز می‌توان استفاده کرد که یکی از راه‌های کنترل شهوات، تقوای الهی است، زیرا در آیه چهاردهم از برخی شهوات یاد کرده، آنها را «متاع حیات دنیا» معرفی می‌کند و در آیه پانزدهم می‌فرماید بگو: آیا شما را به چیزى بهتر از اینها آگاه کنم؟ براى کسانى که پرهیزگارى کردند در نزد پروردگارشان بهشت‌هایى است… .

در برابر آیه پیشین که از متاع دنیوی سخن به میان آمده بود، در این آیه از متاع اخروی سخن گفته شده است، ولی بین متاع دنیا و آخرت تفاوت فاحشی است، زیرا متاع آخرت ویژه پرهیزکاران است. تقوای الهی باعث کنترل نفس شده و اجازه نمی‌دهد که نفس در شهوات غرق شود.(۱۶)

 

۳- ازدواج

یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات، ازدواج است. البته این راه برای کنترل شهوات جنسی بوده و به تعبیر برخی از مفسران، با توجه به آیه ۷۸ سوره هود، ازدواج، تنها راه صحیح و پاک براى ارضاى غریزه‏ جنسى است و راه‌هاى دیگر نادرست و ناپاک است. برابر آیه یاد شده، اولین راه پیشنهادی حضرت لوط نیز ازدواج بود، از این رو فرمود: «یا قَومِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُم» که یا مقصود حضرت، ازدواج قوم با دختران قبیله بود، زیرا پیامبران، پدران امت هستند یا منظورش دختران صلبی خودش به شرط ایمان آنان بود. یا در آن زمان ازدواج با کافران هم جایز بود.

آیات ۲۴ سوره نساء، ۷۸ سوره هود، ۳۲ سوره نور، ۳۷ سوره احزاب، ۶ سوره مؤمنون،۳۰ سوره معارج و… نیز بر آنچه گذشت دلالت می‌کند.

 

۴- عبادت

بندگی خدا و انجام عباداتی همانند نماز و روزه نقش فراوانی در کنترل شهوات دارد. در آیه ۴۵ سوره بقره خداوند دستور داده است که از صبر و نماز کمک بگیرید: «وَاستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوهِ». روایاتى از اهل‏بیت علیهم السلام وارد شده که مقصود از صبر در آیه، روزه است‏ و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این باره فرموده‏اند: «اى گروه جوانان! کسى از شما که قدرت دارد بر تزویج ازدواج کند و کسى که توانایى و قدرت ندارد، بر او باد به روزه‏ گرفتن، زیرا روزه‏ شهوت را کم مى‏کند.»(۱۷)

یکی دیگر از عباداتی که در تعدیل و مهار شهوات نقش به سزایی دارد نماز است.

خداوند پس از یادکرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخَلفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهَّوَاتِ…؛(۱۸) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»

براساس این آیه، نماز سدى است میان انسان و شهوت‏ها و اگر این سد شکسته شود، پیروى از شهوت‏ها براى انسان آسان مى‏شود و کسى که از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پیوند مى‏خورد.

 

۵- عفت

عفاف و عفت در لغت به معناى مناعت با خویشتن‏دارى آمده است؛ هم چنین به بازداشتن خویش از چیزى که حلال نیست عفت مى‏گویند. عفت، حالت نفسانى است که انسان را از غلبه شهوت‏ بازدارد. قرآن مجید این کلمه را در چند مورد به کار برده است: در مورد کسانى که از غلبه شهوت خویشتن‌دارى کرده، خود را به گناه آلوده نمى‏کنند: «وَلْیَستَعفِفِ الَّذِینَ لَایَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى‏ یُغنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ؛(۱۹) آنان که قدرت بر تزویج ندارند، خود را نگه دارند و عفت پیش گیرند تا خداوند از کرم خویش آن‏ها را بى نیاز کند.» در این آیه، عفت به معناى خویشتن‌دارى از ارتکاب گناه و مفاسد اخلاقى است. «یَسْتَعفف»، یعنى کوشش‌کننده در طلب عفت، با ریاضت و دورى از زمینه‏هاى گناه. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این باره فرموده‏اند: «اى گروه جوانان! کسى از شما که قدرت دارد بر تزویج ازدواج کند و کسى که توانایى و قدرت ندارد، بر او باد به روزه‏ گرفتن، زیرا روزه‏ شهوت را کم مى‏کند.»(۲۰)

خداوند در آیه ۳۳ سوره نور از کسانی که امکان ازدواج برای آنان فراهم نیست می‌خواهد که عفت ورزند تا خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز گرداند: «وَ لْیَستَعفِفِ الَّذِینَ لَا یجِدُونَ نِکاَحًا حَتىَ‏ یُغنِیهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ …» در ادامه همین آیه تأکید می‌کند که «کنیزان خود را براى دستیابى متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید…»

 

۶- حفظ حجاب

حفظ حجاب یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است.

آیات ۳۰، ۳۱ و ۳۳ سوره نور بر کنترل شهوات و راه‌های صحیح آن دلالت می‌کند که یکی از راه‌های یادشده حفظ حجاب است. خداوند در آیه ۳۱ می‌فرماید: «و به زنان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند… و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانی‌شان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد).»

آیه ۶۰ از سوره نور در مورد زنان پیر و سالخورده‏اى است که پا به سن گذاشته و توانایى تولید مثل را از دست داده‏اند یا دیگر خواهان و امیدى به ازدواج ندارند، برابر آیه، زنان سالخورده، اجازه دارند در صورت پرهیز از خودآرایی، حد کمتری از حجابی که بر سایر زنان لازم است را رعایت کنند، در عین حال صرف‌نظر کردن از این ترخیص و رعایت عفاف را سزاوارتر دانسته است: «والقَوعِدُ مِنَ النّساءِ التى لایَرجونَ نِکاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ ان یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرّجتٍ بِزینَهٍ وان یَستَعفِفنَ‏ خَیرٌ لَهُنَّ واللَّهُ سَمیعٌ عَلیم؛(۲۱) و زنان از کار افتاده‌ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌های(روبین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست.»

در بیان حدود دقیق پوشش براى این افراد، برخى سعى کرده‏اند حد و مرز دقیقى را تعیین کنند و گروهى دیگر به کلیت پوشش معمولى بدن بسنده کرده‏اند؛ همچنین در توضیح قید «غیر متبرّجات» برخى شرط کرده‏اند که این حکم به خصوص محیط درون خانه اختصاص داشته و گروهى دیگر بدون بیان چنین محدودیتى، تنها پرهیز از خودآرایى و اظهار زینت را شرط کرده‏اند.(۲۲) پس زنانی که به حد یاد شده نرسیده و در معرض شهوت هستند، باید حجاب کامل را رعایت کنند.

این که می‌فرماید «و یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ » مقصود این است که بهتر است زنان سالخورده نیز عفت به خرج داده و کاری که باعث غلبه شهوت می‌شود انجام ندهند.

۷-کنترل نگاه

یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات، کنترل نگاه است. خداوند می‌فرماید:« قُل لِّلْمُؤمِنِینَ یَغُضُّواْ مِن أَبصَارِهِم وَ یحَفَظُواْ فُرُوجَهُم ذَالِکَ أَزکىَ‏ لهَم إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصنَعُونَ* وَ قُل لِّلْمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَرِهِنَّ وَ یحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ…؛(۲۳) به مردان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند، این براى آنان پاکیزه‏تر است، خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است! و به زنان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»

پی‌نوشت‌ها

۱ـ آل‏عمران، ۱۴ و ۱۵٫

۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۵۹٫

۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۶۲٫

۴ـ تفسیر هدایت، ج‏۱، ص ۴۹۱٫

۵ـ جامع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۱۳۷٫ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص ۹۸٫فی ظلال القرآن، ج‏۱، ص ۳۷۵٫ محاسن التأویل، ج‏۲، ص ۲۹۳٫ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۷۱۳٫

۶ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۶۲٫ من هدى القرآن، ج‏۱، ص ۵۲۵٫

۷ـ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۸، ص ۲۶۴٫

۸ـ میزان الحکمه روایت شماره ۱۹۱۴۸٫

۹ـ فرهنگ قرآن، ج‏۱۸، ص ۹۴٫

۱۰ـ یوسف، ۲۳ و ۲۴٫

۱۱ـ همان، ۲۳٫

۱۲ـ مفاتیح الغیب، ج‏۱۸، ص ۴۳۹٫

۱۳ـ یوسف،۳۴ـ ۳۳٫

۱۴ـ هود، ۷۸٫

۱۵ـ فی ظلال القرآن، ج‏۴، ص ۱۹۱۴٫

۱۶ـ فی ظلال القرآن، ج‏۱، ص ۳۷۵٫

۱۷ـ تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج ۳، ص ۴۳۳٫

۱۸ـ مریم، ۵۹٫

۱۹ـ نور، ۳۴٫

۲۰ـ تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج ۳، ص ۴۳۳٫

۲۱ـ نور، ۶۰٫

۲۲ـ همان، ص ۲۲۰- ۲۲۲

۲۳ـ نور، ۳۰-۳۱٫

 

 

سوتیترها

۱٫

یاد خدا، آخرت باوری، تفکر در آثار شوم شهوت‌پرستی، اندیشه پیرامون شرح حال اولیاء‌الله و پیروان راستین آنها و تحکیم پایه‌های عقل و ایمان، از راه‌های عملی برای کنترل شهوات است

۲٫

استعانت از خداوند نیز می‌تواند برای کنترل شهوات کارساز باشد. به فرموده قرآن کریم، حضرت یوسف«ع» با استعانت از خداوند توانست از دام شهوتی که زنان مصر فراروی او گشوده بودند نجات یابد

 

21ژوئن/17

شیوه‌های روان‌شناسانه امیدبخشی(۵)

 

 

در شماره پیشین به نقش دعا و عبادات و توکل، در کاهش نگرانی‌ها و اضطرابات پرداختیم و در بخش پایانیِ این مبحث، به نقش «امید» در سایر زمینه‌های زندگی از جمله درمان بیماری‌های صعب‌العلاج می‌پردازیم:

 

نقش امید در درمان بیماران سرطانی

یکی از وقایع مهم زندگی بشر بروز ناخوشی‌های مزمن است. این بیماران در زمینه سازگاری با بیماری با مشکلات فراوانی دست به گریبان  هستند. مراقبت‌های کنونی بهداشتی بیشتر روی ابعاد جسمی بیماری‌ها متمرکز هستند و به ابعاد روانی بیمار توجه کمتری می‌کنند.

تشخیص سرطان سبب اضطراب، ترس و آینده‌ای توأم با شک و تردید می‌شود و بر واکنش‌های جسمی، اجتماعی و روانی فرد اثر می‌گذارد.  بر اساس نظریه لازاروس،  مقابله مؤثر با بیماری زمانی به عنوان استراتژی‌ سازگاری مطرح است که منجر به حفظ رفاه جسمی  و روانی و عملکرد اجتماعی بیمار گردد. بیماری سرطان عامل تهدیدکننده امید محسوب می‌شود، در حالی که امید، عامل مهمی در اثربخشی اقدامات روانی و سازگاری با ناخوشی‌هاست.

با تأکید بر این نکات، به منظور تعیین ارتباط امید و تأثیر شیوه‌های مقابله بیماران مبتلا به سرطان با بیماری پژوهشی در تهران اجرا شد. در این بررسی ۱۱۶ بیمار بزرگسال که تحت درمان جراحی، شیمی درمانی و رادیوتراپی بودند و تمایل خود را برای همکاری اعلام کردند، شرکت داشتند. اطلاعات از طریق مصاحبه‌ای سازمان ‌یافته متشکل از سئوالات دموگرافیک، سنجش امید و تأثیر شیوه‌های مقابله با بیماری گردآوری شد.

در این بررسی مشخص گردید که ۱/۶۲ درصد بیماران از امید زیاد و ۹/۵۰ و ۹/۲۵  نیز از تأثیر شیوه‌های مقابله در سطح متوسط و زیاد برخوردار بوده‌اند. تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که ارتباط معنا‌داری بین امید و مشخصات دموگرافیک (سن، جنس، وضعیت شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، مدت بیماری و نوع ملاقات، سابقه بیماری، دفعات بستری، چگونگی اطلاع از تشخیص و نوع درمان) وجود ندارد، در حالی که بین تأثیر شیوه مقابله، سن، شغل و میزان تحصیلات ارتباط معنا‌داری دیده می‌شود.

نکته حائز اهمیت آن است که در این بررسی ۱/۸۷ درصد افراد تحت آزمون معتقد بودند که ایمان و اعتقادشان به آنها آرامش می‌دهد و  اعتقاد به خدا مهم‌ترین عامل  امید است و آنها او را در همه حال ناظر و حاضر بر اعمال‌ خود می‌بینند و به او توکل دارند. در این بررسی مشخص شد که بین امید و تأثیر شیوه مقابله با بیماری، همبستگی ۶۸ درصدی وجود دارد و افراد امیدوارتر شیوه‌های مقابله مؤثرتری دارند.(۱)

 

رابطه توکل به خدا با امیدواری

برخی از پژوهشگران در تحقیق میدانی درصدد سنجش رابطه بین اضطراب و توکل به خدا و امیدواری و توکل به خدا برآمده‌اند. در این پژوهش ۵۱۳ دانشجو (۳۰۷ نفر دختر و ۲۰۶ پسر) به صورت تصادفی و از بین دانشجویان دانشگاه تهران در سال تحصیلی ۷۹ـ۷۸ در مقطع کارشناسی ارشد انتخاب شدند.

یافته‌های پژوهشی به این شرح بوده است: همبستگی بین توکل (در بعد اقدامی) و امیدواری در کل افراد، معنا‌دار و مقدار آن از ۲۶ تا ۴۸ درصد در نوسان بوده است.

دانشجویانی که در شرایط سخت و ناگوار زندگی به خدا توکل می‌کنند، امیدواری‌شان بیشتر از افرادی است که در شرایط سخت به خدا توکل نمی‌کنند و خود را مستأصل می‌بینند.(۲)

در تفسیر آیات ۶۲ به بعد سوره شعراء داستان حضرت موسی«ع» و فرعونیان بیان می‌شود. فرعون با لشگریان خود به تعقیب حضرت موسی«ع» و یاران‌اش پرداخت و در طلوع آفتاب به آنان رسید. وقتی دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی«ع» گفتند: «به طور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار می‌شویم و راه نجاتی وجود ندارد» دراین زمان دریای مواج پیش رو و دریایی از لشگر خونخوار پشت سر، برخی را در ایمان خود متزلزل کرد، اما موسی«ع» همچنان آرام و مطمئن بود و می‌دانست وعده‌های خدا مبنی بر نجات بنی‌اسرائیل و نابودی قوم سرکش تخلف‌ناپذیر است، لذا با توکل به خدا و اطمینان و اعتماد رو به بنی‌اسرائیل کرد: «قَالَ کلاََّ إِنَّ مَعِىَ رَبىّ‏ِ سَیهَدِین؛(۳)‏ چنین نیست. پروردگارم یقیناً با من است و به‌زودی مرا هدایت خواهد کرد» که پس ازآن معجزه شکافتن دریا و عبور سالم از آن برای بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد.

 

صله رحم

یکی از نیازهای روانی انسان‌ها نیاز به عزت و احساس ارزش است. همه نیازمند آنند که خود را ارزشمند بیابند و این ارزشمندی بر پایه استواری بنا شده باشد. بخش عمده‌ای از این احساس ارزشمندی از ناحیه ارتباط با دیگران حاصل می‌شود.

وقتی نیاز احترام به خود و احساس ارزش ارضا شود، شخص امیدوار احساس اعتماد به نفس، توانایی، قابلیت و کفایت می‌کند و وجود خود را در دنیا مفید و لازم می‌یابد، ولی اگر خللی به این نیاز وارد شود، احساس حقارت، ضعف و نومیدی و یا احساس خود بزرگ‌بینی در فرد ایجاد می‌شود، به این معنا که شخص یا بسیار خود کم‌بین و ناراضی از خود و متزلزل می‌شود و یا بسیار خود بزرگ‌بین، خودمدار و خودنما خواهد شد.

هر دوی این قطب‌های احساس، نشان‌دهنده این واقعیت است که فرد به علل اختلال در احساس ارزشمندی، واقعیات و واکنش‌های دیگران نسبت به خود را تفسیر می‌کند.

متخصصان بهداشت روانی معتقدند علت اصلی احساس حقارت و خود بزرگ‌بینی را می‌توان در طرد شدن مستمر و مداوم از سوی والدین و دیگران دانست. احساس ناامیدی و بی‌ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از نابهنجاری‌های روانی است که در بین افراد دیده می‌شود.(۴)

صله رحم و برقراری ارتباطات خانوادگی و معاشرت با اقوام، نقش به‌سزایی در ارضای نیاز به احساس ارزش و امید به زندگی دارد؛ زیرا این روابط براساس احترام متقابل استوارند و در فضایی آکنده از محبت و علاقه نسبت به یکدیگر صورت می‌گیرند و طرفین بنا بر دستور اسلام به این عمل روی می‌آورند و به خاطر خداوند برای دیگران ارزش قائل می‌شوند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «صله ارحام باعث می‌شود فرد در میان خانواده‌اش محبوب شود.»(۵)

فرد به وسیله صله رحم به دیگران محبت می‌ورزد و مورد محبت دیگران واقع می‌شود و احساس می‌کند که از واقعیتی برخوردار است و می‌تواند رضایت و خرسندی دیگران را فراهم کند و در نتیجه، احساس حقارت کاهش می‌یابد. طرف مقابل نیز وظیفه دارد نسبت به او صله رحم انجام دهد؛ از این رو به ملاقات او می‌آید و در نتیجه فرد احساس ضعف و نومیدی و شکست نمی‌کند، بلکه احساس ارزشمندی و رضایت از زندگی به او دست می‌دهد.

خلاصه اینکه صله رحم، هم باعث تأمین احساس ارزشمندی دیگران می‌شود و هم نیاز به احساس ارزشمندی خود انسان ارضا می‌گردد و در نتیجه، دو قطب احساس خودبینی و خود کم‌بینی، مهار و کنترل می‌شوند.

صله رحم و کاهش اضطراب اجتماعی و یأس و ناامیدی

انسان در اصل موجود اجتماعی و نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است. بسیاری از نیازهای عالی انسان و شکوفا شدن استعداد‌ها و خلاقیت‌های او از طریق تعامل بین فردی و ارتباطات اجتماعی است که شکوفا می‌شود. در نتیجه فقدان روابط، فرد دچار نوعی تنش روانی ـ عضلانی می‌شود و شرایط عاطفی و شناختی او متأثر و زمینه بروز رفتارهای خام و ناسنجیده و واکنش‌های مناسب در وی فراهم می‌گردد.

بسیاری از متخصصان، ریشه ناامیدی را در ترس یا «اضطراب اجتماعی» می‌دانند. گرچه اضطراب پاسخی طبیعی به هر نوع تهدید یا خطر یا موقعیت اضطراب‌آور  است، ولی اگر این حالت از حد اعتدال خارج شود و به همه موقعیت‌های زندگی سرایت کند، به‌تدریج به بیماری تبدیل می‌شود؛ اعتماد به نفس انسان کاهش می‌یابد و نگرش واقع‌بینانه و برقراری ارتباط متقابل با دیگران در او به حداقل می‌رسد و باعث اجتماع‌گریزی و انزوا در فرد می‌شود. از این رو،‌ تعدیل اضطراب می‌تواند در سلامت روانی فرد بسیار مؤثر باشد.

صله رحم و کاهش فشار روانی
همه انسان‌ها در زندگی با چالش‌های کوچک و بزرگی مواجه می‌شوند. در مقابله با این چالش‌ها حمایت اجتماعی از افراد نقش مهمی دارد که بخش عمده‌ای از آن ‌با روابط خویشاوندی تأمین می‌شود. این روابط، زمینه برون‌ریزی عاطفی را که در حصول آرامش روانی مهم است، فراهم می‌سازند.
با توجه به نقش مهم روابط خویشاوندی در مقابله با چالش‌ها و سلامت جسمانی و روانی می‌توان چگونگی تأثیر صله رحم در طولانی شدن عمر و سلامتی را تا حدی تبیین کرد. صله رحم می‌تواند احساس تنهایی و انزوا و ناامیدی و ناامنی را از فرد دور کند.
 فرد با تماس مداوم با اقوام و نزدیکان احساس می‌کند مورد عشق و علاقه دیگران است و از روی محبت و عطوفت با او رفتار می‌شود. بنابراین، احساس می‌کند مورد پذیرش اقوام و خویشان است و اطمینان دارد که در مواقع بروز مشکلات و ناملایمات از پشتوانه خانوادگی محکم و استواری برخوردار است.
نقش صله رحم و معاشرت با اقوام برای سالمندان و پیران به‌مراتب بیشتر  است؛ زیرا به خاطر وضعیت جسمانی و بازنشسته شدن و احساس تنهایی، احساس ناامنی و یأس در این افراد ظهور و نمود بیشتری دارد، از این رو ارتباط با سالمندان و بزرگداشت آنها در کاهش احساس ناامنی آنان بسیار مؤثر است.
امام صادق«ع» می‌فرمایند: «عَظِّمُوا کِبارَکُم وصِلُوا أرحامَکُم ؛(۶) سالمندان را گرامی بدارید و با اقوام و خویشان پیوند برقرار کنید.»

 

جمع‌بندی

پیشگیری و درمان

ناامیدی، احساس ناخوشایندی نسبت به آینده است و باید آن را از بین برد. به همان اندازه که امید، نقش مفیدی در زندگی دارد، ناامیدی نقش تخریبی در بنای روحی، روانی و برنامه‌های زندگی دارد، پس باید تا حد امکان از ایجاد آن پیشگیری کرد و با مواردی مانند نماز، دعا، توکل، صله رحم، توجه به رحمت و فضل خدا، ارتباط با او را جدی گرفت تا آینده را نیز از جهت کمک‌های الهی تضمین کنیم. در این صورت از ناامیدی پیشگیری می‌شود و در صورت ایجاد ناامیدی، با توبه و نگرش درس‌آموز به زندگی اولیای دین در مبارزه با سختی‌ها و امید درمانی، می‌توان به درمان ناامیدی پرداخت.

«امید» نگاه به آینده و انتظار امر مطلوب و خوشایند است، اما شرایطی چون توجه به علت حقیقی (خدا) و تلاش برای رسیدن به مطلوب را لازم دارد و در صورت تخلف، تبدیل به حماقت و آرزو و تمنا می‌شود. نوع نگرش انسان به آینده می‌تواند مثبت یا منفی باشد که هریک از آنها عوامل و زمینه‌های پیدایشی دارند و آثار و عواقبی. باید در پی ایجاد و گسترش نگرش مثبت و امید بود و نگرش منفی و یأس را درمان کرد.

پیشنهاد:

با توجه به اینکه امید و ناامیدی یک احساس عاطفی و فعل و انفعال ذهنی است، زیبنده است که دستگاه‌های فرهنگی و علمی و آموزشی در ترسیم این مفاهیم برای افراد، به‌ویژه جوانان بکوشند و با اصلاح نوع نگرش به سختی‌ها و اتفاقات اجتماعی و زندگی روزمره، نگاه بدبینانه را به نگاه خوش‌بینانه و امیدوارانه تغییر دهند.

هادیان معرفتی در هدایت مردم تعادل بین خوف و رجا را حفظ کنند. نه برای امیدوار کردن مردم، مرزهای خوف و عذاب الهی را بشکنند و نه جلوه غضبی و عقاب او را آنچنان پررنگ کنند که ابر سیاه ناامیدی زندگی مردم را تیره کند.

در دین اسلام توصیه به امید موج می‌زند و رحمت الهی بر غضب او مقدم است.

امید و ناامیدی در دنیا و زندگی روزانه مطرح هستنند، مانند افکار و احساسات یک جوان برای آینده تحصیلی خود، یک تاجر برای آینده مالی خود، یک جوان برای ازدواج و تشکیل خانواده و آینده.

در زندگی معنوی نقش توکل به خدا و در برنامه‌ریزی‌های آینده و وضعیت انسان در رجعت، قیامت و محاسبه روز جزا بسیار مهم است.

 متولیان فکری اجتماع، حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، نویسندگان که برای مجریان و برنامه‌ریزان، نظریه و راهبرد ارائه می‌کنند، باید به عنصر امید و خوش‌بینی به آینده توجه ویژه کنند تا بتوانند از انرژی‌ها و انگیزه‌ها و تحرکاتی که بر اثر احساس خوش‌بینی به آینده پدید می‌آید، در انجام فعالیت‌های اجتماعی استفاده کنند.

در برنامه‌های صدا وسیما، سخنرانی‌های روحانیون، داستان‌ها و مقالات نویسندگان، برنامه‌های فرهنگی پیرامون مفاهیم ظهور منجی، توبه از گذشته و برنامه‌ریزی برای آینده بهتر و هرگونه بحث‌های امیدآفرین، باید به خلق آثار جدید پرداخت و به آسیب‌شناسی بحث توجه بیشتری کرد تا جوانان کاخ زندگی خود را بر آرزوهای موهوم بنا نکنند و مرزهای امید و رجا را از آمال وآرزوهای پوچ تشخیص دهند.

برنامه‌ریزان و مجریان باید به عوامل امیدآفرین در اجتماع اهمیت بدهند. «بیمه» یک صنعت جدید است، ولی بسیاری ازدغدغه‌های اقتصادی و رفاهی آینده را تضمین می‌کند و به‌ویژه احساس ناخوشایند در مورد ایام سالمندی و ناتوانی در اداره امور روزانه را  که موریانه‌وار تحرک و نشاط را از بین می‌برد، کاهش می‌دهد.

«قرض الحسنه» و پس انداز به شیوه‌های مختلف می‌تواند تضمینی برای آینده باشد.

«وقف» در معارف اسلامی که ارتباط بین ملکیت حال و استفاده آینده است، می‌تواند از دغدغه‌های امروز برای آینده بکاهد.

«فرزند صالح» که رودخانه زندگی را در آینده نیز جاری می‌سازد و هرگونه فعالیتی که در احادیث به عنوان باقیات صالحات به آن اشاره شده است، می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد امید باشد.

در صورت وزیدن بادهای سیاه و دودآلود یأس و ناامیدی، بایستی همت فرد و اجتماع بر رفع آن باشد، ابتدا باید با تعمق در عوامل ایجاد امید و مضرات ناامیدی، ریشه‌های یأس را خشکاند و در صورت پیدایش، به درمان آن پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ  مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت و روان، آذرماه ۷۶، تهران.

۲ـ  محمد، خدایاری فرد، و غباری بناب، اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولین همایش بین‌المللی «نقش دین در بهداشت و روان» مقاله رابطه توکل به خدا با اضطراب، صبر و امیدواری.

۳ـ  شعراء، ۶۲٫

۴ـ  مازلو آبراهام، روانشناسی شخصیت اسلام، ترجمه شیوا رویگران، ص ۱۵۴٫

۵ـ  اصول کافی ج ۳ مترجم، باب صله رحم، ح ۴٫

۶ـ  اصول کافی، ج ۲، ص ۱۳۲٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از وقایع مهم زندگی بشر بروز ناخوشی‌های مزمن است. این بیماران در زمینه سازگاری با بیماری با مشکلات فراوانی دست به گریبان  هستند. مراقبت‌های کنونی بهداشتی بیشتر روی ابعاد جسمی بیماری‌ها متمرکز هستند و به ابعاد روانی بیمار توجه کمتری می‌کنند.

 

۲٫

در دین اسلام توصیه به امید موج می‌زند و رحمت الهی بر غضب او مقدم است. امید و ناامیدی در دنیا و زندگی روزانه مطرح هستنند، مانند افکار و احساسات یک جوان برای آینده تحصیلی خود، یک تاجر برای آینده مالی خود، یک جوان برای ازدواج و تشکیل خانواده و آینده. در زندگی معنوی نقش توکل به خدا و در برنامه‌ریزی‌های آینده و وضعیت انسان در رجعت، قیامت و محاسبه روز جزا بسیار مهم است.

 

۳٫

در صورت وزیدن بادهای سیاه و دودآلود یأس و ناامیدی، بایستی همت فرد و اجتماع بر رفع آن باشد، ابتدا باید با تعمق در عوامل ایجاد امید و مضرات ناامیدی، ریشه‌های یأس را خشکاند و در صورت پیدایش، به درمان آن پرداخت.

 

 

21ژوئن/17

خوش‌خُلقی را محور زندگی بدانیم(۲)

 گام هشتم از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

 

مقدمه: تاکنون هفت گام از گام‌های زندگی مشترک را با هم پیموده‌ایم. گام‌های که در شماره‌های گذشته تقدیم شما شد،‌ در حوزۀ شناخت‌های لازم در زندگی مشترک بود. از این شماره به سراغ گام‌هایی خواهیم رفت که در حوزۀ باید‌های لازم در زندگی مشترک می‌باشد. اولین گام در این حوزه به موضوع مهم خوش‌اخلاقی اختصاص دارد.

همچنین اشاره شد به این‌که در این گام، توقفی نسبتاً طولانی خواهیم داشت. و این‌که. در تمام گام‌ها، مطالعه پاورقی‌ها لازم است؛ حتماً مطالب متن را به همراه پاورقی‌ها مطالعه کنید.

چه قدر خوب بود که می‌توانستیم در برابر مسائلی که در زندگی اتفاق می‌افتد و مطابق میل ما نیست، به راحتی مقاومت کنیم و کنترل خود را از دست ندهیم. برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، به نکات اساسی زیر توجه کنیم:

 

۱ـ فراموش نکردن معاد

کسی که در اندیشه معاد نباشد، نمی‌تواند به راحتی در مقابل خشم خود بِایستد.(۱) همۀ ما اگر اندکی درباره آخرت و آنچه بناست بر سر گنهکاران بیاید فکر کنیم، آرام و قرار از کف‌مان خواهد رفت، آن وقت است که اندکی اعتقاد به روز قیامت، ما را به تکاپو می‌اندازد تا به دنبال راهی برای رهایی از غضب الهی در آن روز باشیم.

کمی فکر کن، فقط کمی. اگر همین فردا روزِ پایان باشد، چه کار می‌کنی؟ اگر یقین داشته باشی که تنها یک روز از عمرت باقی مانده، چه کاری نمی‌کنی؟ کمی فکر کن، فقط کمی. اگر زنگ پایان عمرت نزدیک باشد، از چه چیزی عصبانی می‌شوی؟ از این که غذا دیر شده یا از این که مادرشوهرت پشتِ سرت حرفی زده؟ از این که صدای فرزندت به گریه بلند شده یا از این که… از چه چیزی؟ از امروز، پلی بزن به همین یک ماه گذشته. از چه چیزهایی عصبانی شدی؟ اگر فردا برگ پایانیِ دفتر زندگی‌ات باشد، باز هم از همان چیزها عصبانی می‌شوی؟! این سؤال‌ها را با این فرض جواب دادی که یقین داری فردا روز پایان است؛ یعنی از امروز تا فردا فرصت هست. حالا یک سؤال دیگر. تو یقین داری تا فردا هستی؟!

وقتی عصبانی می‌شویم، یادمان باشد که خداوند در روز قیامت دلِ فروخورنده خشم را از امنیت و ایمان پُر کرده،(۲) حسابرسی اعمالش را آسان می‌نماید(۳) و او را عذاب نمی‌کند(۴) و بهشت برین را برای او مهیا می‌نماید.(۵)

۲ـ نتایج دنیاییِ فرو خوردن خشم

اگر دنیایی هم باشیم، باید با خشم خویش مقابله کنیم؛ چرا که فروخوردن خشم در همین دنیا هم آثار قابل‌توجهی دارد. یکی از پاداش‌های فرو خوردن خشم، پوشاندن عیب‌هاست.(۶) خوش‌اخلاقی به اندازه‌ای در نزد خدا محبوب است که او رحمت خود را در این دنیا از مشرک خوش‌اخلاق نیز منع نمی‌کند.(۷)

رمز و راز حسابی را که مردم روی من باز می‌کنند و حسابی را که تو روی من باز نمی‌کنی، می‌دانم. من وقتی خشمگین می‌شوم، واقعیتم را نشان می‌دهم. عیب‌هایم همه می‌آیند روی آب؛ آبی که بیرون از خانه، خیلی زلال و صاف است، در خانه می‌شود پُر از آلودگی. بیرون از خانه حواسم هست نکند مردم واقعیتم را ببینند و رسوا شوم؛ اما در خانه نگران نیستم. می‌دانم تو کسی نیستی که بدی‌هایم را روی دست بگیری و بیرون ببری. تو خوبی. بدی‌هایم را جایی در خانه پنهان می‌کنی که اگر مهمان هم آمد، چشمش به آن نیفتد؛ ولی این که تو روی من حساب باز نمی‌کنی، تقصیر تو نیست. من خودم را آن طور که هستم، نشانت داده‌ام. می‌دانم اگر از خدا بخواهم، روزی می‌رسد که تو دوست داشته باشی حقیقتِ مرا برای مردم فریاد بزنی. خواهی دید.

۳ـ تفکر درباره زشتی خشم

اگر بدانیم خشم:

ویرانگر خانه‌هاست؛(۸)

ایمان را از بین می‌بَرَد؛(۹)

عمر انسان را کوتاه می‌کند؛(۱۰)

انسان را از آدمیت بیرون کرده، در شمار چارپایان در می‌آورَد؛(۱۱)

دام شیطان برای انحراف انسان از مسیر آفرینش اوست؛(۱۲)

برخی از اوصاف زشت ما را که خدا آن را پوشانده آشکار می‌کند؛(۱۳)

کلید همه بدی‌هاست(۱۴) و کینه، حسد، سرزنش، تحقیر، حرف زشت، بی‌احترامی، تمسخر، کتک زدن، قتل، زیر پا گذاشتن حق دیگران و بسیاری از بدی‌های دیگر در زمین خشم می‌روید.(۱۵)

با ابراز عصبانیت، همۀ کینه‌های گذشته را زنده می‌کنیم؛(۱۶)

عقوبت عصبانیت، ابتدا به خودِ شخص می‌رسد؛(۱۷)

اگر به خشم میدان دهیم، حد ایستایی ندارد و ما را تا سرحد هلاکت هم می‌بَرَد؛(۱۸)

و… .

با وجود دانستن همه اینها آیا باز هم به خشم خود میدان خواهیم داد؟ آیا درباره مدیریت خشم خود تأملی دوباره نخواهیم کرد؟

چه موجود وحشتناکی! اما چرا از او نمی‌ترسیم؟ خانه‌هایمان را که ویران می‌کند، ایمانمان را که بر  باد می‌‌دهد، مرگمان را هم نزدیک می‌کند، نام انسان را هم برایمان حرام می‌کند، دیگر چه‌طور باید باشد که از آن بترسیم؟ چه کار باید بکند که از او دوری کنیم؟ اگر او تنها یکی از این کارها را می‌کرد، شنیدن نامش هم باید لرزه بر انداممان می‌انداخت. حالا که همۀ این بلاها را یک‌جا بر سرمان می‌آورَد، چرا به این راحتی با او کنار آمده‌ایم؟ فکر می‌کنم رازش همان باشد که می‌گویند: آدم عصبانی که می‌شود، عقلش را از دست می‌دهد.

۴ـ استفاده از حس قدرت‌طلبی

انسان قدرت‌طلب است. قدرت‌طلبی اگر در مسیر اصلی خود قرار بگیرد، بسیار مطلوب است. بسیاری از انسا‌ن‌ها فکر می‌کنند که قدرتمند بودن، در غلبه بر دیگران یا بلند کردن وزنه‌های سنگین است؛ در حالی که قدرتمند واقعی کسی است که بتواند بر خود غلبه کند. یکی از دشمنان اصلی انسان خشم اوست.(۱۹) پهلوان واقعی کسی است که در مقابل غضب خویش پیروز شود.(۲۰)

کسانی که با غلبه بر دیگران احساس پیروزی می‌کنند، دچار توهم قدرت‌اند. خیلی دلت را خوش نکن به زور بازویت. کسی که زورش به همه می‌رسد و در برابر خودش ذلیل است، ضعیف‌ترین است. وقتی از عهده خودت برآمدی، مدال عزت و پیروزی را خود خدا بر گردنت می‌آویزد.

۵ـ در هنگام عصبانیت صبر کنیم و تصمیم نگیریم

قبل از هر چیز بدانید که عصبانیت نوعی از جنون است. هر تصمیمی که در حالت جنون گرفته شود، پایانی جز پشیمانی ندارد.(۲۱) کسی که از تصمیم‌های زمان عصبانیت خود پشیمان نمی‌شود، از نظر روانی انسان سالمی نیست.(۲۲) قبل از هر تصمیمی که ناشی از عصبانیت است، کمی صبر کنیم.(۲۳) به هنگام عصبانیت، این شیطان است که به جای ما تصمیم می‌گیرد.(۲۴) عقل در هنگام خشم کارایی لازم را ندارد و به همین دلیل هم نمی‌توان تصمیم صحیح گرفت.(۲۵) بسیاری از تصمیم‌هایی که در هنگام عصبانیت گرفته می‌شوند، برای فرونشاندن خشم است. برخی از التیام‌ها با زیر پاگذاشتن حق یا آلوده شدن به گناهی شکل می‌گیرد. نتیجۀ این تصمیم‌ها، علاوه بر پشیمانی، خواری و ذلت در این دنیا(۲۶) و عذاب الهی در آخرت است.(۲۷) آتش عصبانیت به همان زودی که ایجاد می‌شود، فرو می‌نشیند. به نظر می‌‌رسد که غلبه بر عصبانیت دشوار است؛ اما با اندکی صبر پی خواهیم بُرد که این‌چنین نیست.

اگرچه در هنگام خشم، عقل، کارایی لازم را ندارد؛ اما بردباری ورزیدن موجب می‌شود که عقل در جایگاه حقیقی خود قرار بگیرد.(۲۸) آن وقت است که تصمیم‌ها، عاقلانه و به‌جا گرفته می‌شود.(۲۹)

۶ـ همت بلند دار

با عصبانیت چه چیزی به دست می‌آوریم؟ بیشترین چیزی که در عصبانیت به دست می‌‌آید، خالی شدن عقده‌ها به بدترین شکل ممکن و کمی هم ترسیدن اطرافیان است. این نتایج هم موقت و مقطعی است. باید همت را بلند کرد و نگاه را به بالا دوخت تا به این نتایج اندک و پست قانع نشویم. انسانِ بلند‌همت، به نتایج کم راضی نمی‌شود. او این همه نتایج ارزشمندی را که در این نوشتار آمده با یک نتیجه بسیار بی‌ارزش عوض نمی‌کند.(۳۰)

وقتی به قله نگاه می‌کنی، هوای پرواز به سرت می‌افتد. نکند به کوه‌پایه چشم بدوزی که میل نشستن به سراغت بیاید. صخره‌هایی که در قله به انتظارت نشسته‌اند، لطیف‌تر از سبزه‌هایی است که در کوه‌پایه به چشمانت خیره شده‌اند. آنها که به قله رسیده‌اند، تمام زندگی زیرِ پایشان است. از همین روست که بیراهه را راه نمی‌پندارند و در تراکم بیراهه‌ها، اندکی هم از راه فاصله نمی‌گیرند. آنان که شیفته کوه‌پایه‌اند، جز به اندازه شعاع نگاه تنگ خویش راهی را نمی‌شناسند و گم‌راهی را هدایت نامیده، به آن دل می‌بندند. کوه‌پایه را رها کن و تنها به قله بیندیش که اندازۀ عزت تو، بسته به ارتفاع قله‌ای است که آن را نشانه گرفته‌ای. به من بگو ارتفاع قله‌ات چند متر …، نه، چند آسمان است؟

به سوی قله که می‌روی مراقب باش! فراموش نکن کسانی که به قله نزدیک‌ترند، دره عمیق‌تری زیر پایشان است. دهان بازِ دره، نشان سیری‌ناپذیری آن است. رحم در دل دره، جایی ندارد. تو پایت را محکم روی صخره‌ها بگذار.

فراموش نکن که کار شیطان، راه نشان دادنِ چاه است. کم نبودند کسانی که با سر به دره فرو می‌رفتند؛ اما با آینه چشمان شیطان‌زده‌شان، قعر دره را قله کوه می‌دیدند و گمانشان این بود که در حال حرکت به سوی اوج هستند. چه دردناک است حال کسی که مرگ، پنجره چشمانش را به دره می‌گشاید و قعر دره را قبر خویش می‌بیند!

این قله‌ای که من می‌شناسم مسیرش گاه عمودی است. صخره‌نورد باید باشی تا بتوانی دیوارهای سنگی عمودی این مسیر را به سلامت طی کنی. برای بالا رفتن و پایین نیفتادن، ریسمان را فراموش نکن. چه بسیار کسانی که گمان کردند بی‌ریسمان، عمود صخره‌ها را به سلامت خواهند پیمود؛ اما بالا نرفته، با سر به دره فرو رفتند.

هر چه به قله نزدیک‌تر می‌‌شوی، هوای نفست تنگ‌تر می‌شود. اگر بُریدی، از اهالی کوه‌پایه هم پایین‌تر می‌روی.

زحمتی که انسان به خودش می‌دهد، به اندازه مقصدی است که برای زندگی‌اش تعیین کرده. حالا با خودت صاف و صادق شو، شعارهای توخالی را هم کنار بگذار و بگو از پنجره دنیا، کجا را به تماشا نشسته‌ای؟ قله؟ کوه‌پایه؟ دره؟ کجا را؟ برای رفتن به دره، همین که کاری نکنی کافی است. برای رسیدن به کوه‌پایه، زحمت چندانی لازم نیست؛ اما اگر به فتح قله می‌اندیشی، باید از هر فرصتی جایِ پایی بسازی برای بالا رفتن. راستی یادت باشد، تو فقط برای رسیدن به قله ساخته شده‌ای، به کمتر از قله راضی نشو.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» در فرمان خود به مالک اشتر فرمود: «بادِ بینی و تندیِ خشم و ضربِ دست و تیزیِ زبانت را مهار کن و با نگه‌داشتن زبانت در هنگام خشم و درنگ کردن در حمله و نشان دادن ضربِ دست، از همه این صفات زشت، خود را نگه دار [و هر گاه این حال به تو دست داد، نگاهت را به آسمان بینداز] تا خشمت آرام گیرد و عنان اختیارت را در دست‌گیری، چرا که تو هرگز بر خود چنین تسلطی پیدا نکنی مگر آن گاه که فکر و ذکر خود را پیوسته متوجه معاد و بازگشت به سوی پروردگارت گردانی» (نهج البلاغه، نامه ۵۳).

۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را فرو خورَد در حالی که می‌تواند آن را ابراز کند، خداوند در روز قیامت دل او را پُر از امنیت و ایمان خواهد کرد» (الکافی، ج۲، ص۱۱۰).

۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اخلاقت را نیکو کن که در این صورت خداوند، حسابرسی‌ات را آسان خواهد نمود» (الأمالی، صدوق، ص۲۱۰).

۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را از مردم نگه دارد، خداوند جلوی عذاب او را در روز قیامت می‌گیرد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۵).

۵ـ «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ٭ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمان‌ها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید؛ همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى‏کنند و خشم خود را فرو مى‏بَرَند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (سوره آل‌عمران: ۳، آیه ۱۳۴ـ۱۳۳).

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را نگه دارد، خداوند عیب او را می‌پوشانَد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۳).

۷ـ امام سجاد«ع» فرمود: سه نفر به لات و عزّا سوگند خوردند که رسول خدا«ص» را بکُشند. امیر مؤمنان علی«ع» به تنهایی به سراغ آنها رفت. یکی از آنها را کشت و دو نفر دیگر را به نزد رسول خدا«ص» آورد. پیامبر«ص» فرمود: «یکی از این دو را پیش من بیاورید». او را نزد ایشان آوردند. فرمود: «بگو خدایی جز خدای یکتا نیست و من رسول خدا هستم». مرد گفت: جا به جا کردن کوه ابوقبیس برای من از گفتن این جمله محبوب‌تر است. فرمود: «ای علی! او را عقب ببر و گردنش را بزن». سپس فرمود: «دیگری را بیاور». به او هم فرمود: «بگو خدایی جز خدای یکتا نیست و من رسول خدا هستم». او هم گفت: مرا به دوستم ملحق کنید. فرمود: «ای علی! او را عقب ببر و گردن بزن». علی«ع» او را عقب برد تا گردنش را بزند. در این هنگام جبرئیل«ع» نازل شد و گفت: «ای محمّد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: این مرد را نکشید؛ چرا که او در میان قومش خوش‌اخلاق و سخاوتمند است». رسول خدا«ص» نیز فرمود: «ای علی! دست نگه دار که این فرستادۀ پرودگارم بود که خبر آورد این مرد در میان قومش خوش‌اخلاق و سخاوتمند است». مرد مشرک که زیر شمشیر قرار داشت، گفت: این فرستادۀ پروردگارت بود که برایت خبر آورد؟ فرمود: «آری». مرد گفت: به خدا سوگند، هیچ‌گاه در حالی که برادری داشتم، خودم را مالک درهمی ندانستم و [حتی] در جنگ هم ابرو در هم نکشیدم. اکنون شهادت می‌دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و تو رسول خدا هستی. پیامبر«ص» نیز فرمود: «این مرد از کسانی است که خوش‌اخلاقی و سخاوتش او را به سوی بهشت کشانْد» (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۹۰). در روایت دیگری هم آمده که رسول خدا«ص» یکی از اسیران را به جهت پنج صفت اعدام نکرد که یکی از آن صفات، خوش‌اخلاقی بود (الخصال، ج۱، ص۲۸۲).

۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، شرّی است که اگر اطاعتش کنی ویران می‌کند» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۱).

۹ـ رسول خدا«ص» فرمود: «خشم، ایمان را تباه می‌کند همان گونه که سرکه، عسل را» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۲).

۱۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را آزاد بگذارد، مرگش زود فرا می‌رسد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۰).

۱۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که خشم و شهوت بر او غلبه کند، در جایگاه چارپایان است» (همان، ص۴۳۸).

۱۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «خشم آتش برافروخته‌ای از جانب شیطان است. ابلیس ـ که لعنت خدا بر او باد ـ گفت: ”خشم، کمند و وسیلۀ صید من است که به وسیلۀ آن، انسان‌های برگزیده را از بهشت و راه بهشت باز می‌دارم“» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹).

۱۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، صاحب خود را نابود می‌کند و عیب‌هایش را آشکار می‌سازد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰).

۱۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «خشم کلید همۀ بدی‌هاست» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۳).

۱۵ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۷۰، ص۲۷۴٫

۱۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، کینه‌های نهفته را برمی‌انگیزد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۶۸).

۱۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کیفر افراد عصبانی و کینه‌توز و حسود ابتدا به خود آنها می‌رسد». (همان، ص۳۴۲). همچنین ایشان فرمود: «خشم، آتشِ برافروخته است. کسی که آن را فرو خورَد، خاموشش کرده؛ اما کسی که آن را رها کند، اولین کسی که به وسیله این آتش می‌سوزد، خود اوست» (همان، ص۲۲).

۱۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اگر از تندی خشم پیروی کنید، شما را به حدّ نهایت هلاکت خواهد بُرد» (همان، ص۱۷۵).

۱۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «دشمن‌ترین دشمنِ انسان، خشم و شهوت اوست، هر که بر این دو چیره شود، مقامش بلند گشته، به هدف خود می‌رسد» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۲).

۲۰ـ رسول خدا«ص» خطاب به اصحاب خود فرمود: «در میان شما پهلوان کیست؟». گفتند: شخص نیرومندی که پهلویش به خاک نرسیده باشد. فرمود: «اما پهلوان واقعی، آن مردی است که شیطان به دلش مُشت بکوبد و خشمش بالا بگیرد و خونش به جوش آید؛ امّا خدا را یاد کند و با بردباری، خشم خود را مغلوب کند» (تحف العقول، ص۴۷).

۲۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بر حذر باش از غضب که اولش دیوانگی و آخرش پشیمانی است» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۲).

۲۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم و تندی نوعی از دیوانگی است؛ زیرا صاحب آن پشیمان می‌شود، اگر هم پشیمان نشود، دیوانگی‌اش پایدار و مستحکم است» (نهج البلاغه، حکمت ۲۵۵).

۲۳ـ امام صادق«ع» فرمود: «خشم چه نیکو جرعه‌ای برای کسی است که بر آن صبر کند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۹). امیر مؤمنان علی«ع» نیز فرمود: «وقتی خشمگین شدی، به پا خیز و در حالتی که عصبانی هستی، قضاوت نکن (تصمیم مگیر)»(کتاب من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۴).

۲۴ـ نوح«ع» به ابلیس فرمود: «چه زمانی بیش از همه بر انسان قدرت می‌یابی؟». ابلیس پاسخ داد: «در هنگام غضب» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰).

۲۵ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، خِردها را تباه می‌کند و انسان را از راه درست دور می‌کند» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۸).

۲۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «هر که به ناحق بخواهد خشم خود را فرونشانَد، خداوند به حق، طعم خواری را به او می‌چشانَد» (تحف العقول، ص۲۰۷).

۲۷ـ رسول خدا«ص» فرمود: «همانا دوزخ را دری است که از آن وارد نمی‌شود؛ مگر کسی که از طریق معصیت خدای متعال، خشم خود را فرو می‌نشانَد (جامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۷).

۲۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری، تمام عقل است (غرر الحکم و درر الکلم ، ص۵۷). باز هم‌ایشان فرمود: «بردباری نوری است که گوهرش خِرد است» (همان، ص۶۳).

۲۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری مایۀ سامان یافتن کار مؤمن است» (همان، ص۷۶).

۳۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری و وقار همراه هم هستند که هر دو نتیجۀ بلندهمتی هستند» (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۶۰).

 

 

سوتیتر:

۱٫

وقتی عصبانی می‌شویم، یادمان باشد که خداوند در روز قیامت دلِ فروخورنده خشم را از امنیت و ایمان پُر کرده،حسابرسی اعمالش را آسان می‌نماید، و او را عذاب نمی‌کند، و بهشت برین را برای او مهیا می‌نماید

۲٫

انسان قدرت‌طلب است. قدرت‌طلبی اگر در مسیر اصلی خود قرار بگیرد، بسیار مطلوب است. بسیاری از انسا‌ن‌ها فکر می‌کنند که قدرتمند بودن، در غلبه بر دیگران یا بلند کردن وزنه‌های سنگین است؛ در حالی که قدرتمند واقعی کسی است که بتواند بر خود غلبه کند. یکی از دشمنان اصلی انسان خشم اوست. به فرموده رسول خدا(ص)پهلوان واقعی کسی است که در مقابل غضب خویش پیروز شود

 

21ژوئن/17

احترام به سرمایه انسانی

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

تمام جوامع، افراد، ادیان، بزرگان و دانشمندان فارغ از عقاید و افکارشان در باره حرمت و احترام سخن بسیار گفته‌اند: «احترام، بزرگی و کوچکی، فقر و ثروت، زشتی و زیبایی نمی‌شناسد.»؛ «همه پیامبران فلاسفه و ادبا به مردم، رعایت احترام را توصیه کرده‌اند.» و «احترام تنها در گفتار نیست، بلکه در پندار و کردار نیز هست.»

در این نوشتار از نگاه اسلام به این موضوع خواهیم پرداخت.

 

  1. احترام به پدر و مادر

در قرآن پس از عبادت خداوند، بر احترام والدین تأکید شده است.

از نگاه مفسران، نکره بودن احساناً در آیه «وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً »(۱) نشان دهنده بزرگی احسان و رعایت همه امور در حق پدر و مادر است.

احترام به والدین شرط ایمان هم ندارد و در هر حال باید بدانها احترام گذاشت. بسیاری از بزرگان یکی از عوامل مؤثر در توفیقات خود را رضایت والدین دانسته اند.

مقام معظم رهبری نقل می‌کنند: «یک وقتی پدرم بیمار شدند ومن باید به مشهد می‌رفتم. از طرفی هم فکر می‌کردم دنیا و آخرتم در گرو ماندن در قم و ادامه تحصیل است تا اینکه اهل دلی به من گفت اگر دنیا و آخرت می‌خواهی، به مشهد برو و در در خدمت پدر باش و من رفتم.»

شیخ انصاری می‌گوید:

«هر صبح با اجازه مادرم از خانه بیرون می‌رفتم و هر شب به دستبوسی او می‌رفتم،»

توفیق علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به دلیل نیّت شریک کردن در ثواب آن برای پدرشان بوده است و مرحوم آیت‌الله مرعشی می‌گفتند:

«برای آنکه پدرم را از خواب بیدار کنم و اذیت نشود، خم شدم و آن قدر کف پای او را بوسیدم تا از خواب بیدار شد و بعد از بیدار شدن دعا کرد: خدایا او را از خادمین اهل بیت قرار بده.»(۲)

 

۲- احترام به مؤمنان و پرهیزگاران

در جامعه‌ای که دین‌گریزی جای دین‌پذیری را می‌گیرد و سرها، سودای دنیا و مادیات دارند و پرده غفلت و فراموشی یاد خدا جامعه را فراگرفته است، چراغ‌های روشنی‌بخشی وجود دارند که با نور ایمان روشنایی‌بخش جامعه هستند.باید قدر این چراغ‌ها را دانست. اینها مؤمنانی هستند که هیچ‌گاه یاد خدا را فراموش نمی‌کنند و هیچ تجارتی برای آنان سودمندتر از تجارت ایمان نیست. اینها با دیگران متفاوتند.

به قول قرآن: « أَفَمَن کَانَ مُؤمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَا یَستَوُونَ »(۳) و چون با فاسقان متفاوتند باید مورد احترام ویژه قرار گیرند خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکُم »(۴) و در جای دیگر فرمود: « وَاخفِض جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (۵)

دولت و ملت در دستگاه‌های اجرایی باید برای آنها حساب ویژه‌ای باز کنند و مردم نیز باید به چشم دیگری به آنها بنگرند که اینها مایه برکت جامعه هستند.

 

۳- احترام به دانشمندان

مردان و زنانی که از لذت‌های مادی چشم پوشیده و بهترین دوران زندگی را در راه تحصیل دانش سپری کرده‌اند بسیاری از اوقات به جای گردش در کوه و دشت به اقتضای رشته‌ای که تحصیل می‌کرده‌اند در کتابخانه‌ها یا آزمایشگاه‌ها بوده‌اند تا فردای بهتری را برای بشریت رقم بزنند، قطعاً با کسانی که سرگرم تفریح و خوشگذرانی بوده‌اند یکسان نیستند به قول قرآن: «هَل یَستَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعلَمُونَ»(۶) و نیز می‌فرماید: «یَرفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ دَرَجَات»(۷)؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده و دانشمندند درجات بلندی داده است.

شاید راز نکره بودن درجات در این باشد که کیفیت و کمیّت آن مشخص نیست و حدی ندارد بدیهی است که احترام به دانشمندان علاوه بر گفتار باید در فراهم آوردن امکانات و پیشرفت و تحقیق در جوانی و تکریم و آسایش در دوران بازنشستگی جلوه کند.

 

۴- احترام به میهمان

قرآن کریم قصه تاریخی برخورد کریمانه حضرت ابراهیم(ع) با میهمانانش را نقل کرده و پذیرایی گرم از آنان را یادآور شده است. از آیات سوره ذاریات درباره این میهمانی استفاده می‌شود که:

*سلام و جواب سلام میهمان لازم است.

*دور از چشم میهمان باید برایش غذا تهیه کرد.

*باید بهترین غذاها برای او تهیه شود.

* غذا در منزل تهیه و به‌سرعت از میهمان پذیرایی شود.

*غذا به راحتی در دسترس میهمان باشد.

این داستان می‌تواند قوانین کلی احترام به میهمان را مشخص کند گرچه بعضی از آداب میهمانی به تناسب مکان و زمان و یا آداب و رسوم ممکن است تفاوت کنند، ولی اصل این است که میهمان تکریم شود. بعضی از مفسران با توجه به این  حق میهمان را این گونه برشمرده‌اند:

*حسن برخورد و گرم گرفتن با او،

*نشاندن میهمان در بالاترین و بهترین جای مجلس،

*همنشین شدن با میهمان،

*سخت نگرفتن و راحت گذاشتن او،

*پذیرایی خوب و بدون فاصله و بدون واسطه.(۸)

۵- احترام به یتیمان و مسکینان

در قرآن کریم در کنار نیکی و احترام به والدین، احترام به یتیمان و مسکینان آمده است: « بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُربى‌ وَ الْیَتامى‌ وَ الْمَساکِین»(۹)

امروز عمل به این آیه با زمان نزول وحی متفاوت شده است. کمک‌های نقدی و بلاعوض گرچه در جای خود خوب است، ولی تکریم این بخش از جامعه این است که آنها را به چشم نیرو و منابع انسانی ببینیم و در نهایت تبدیل به سرمایه انسانی کنیم.

اگر دولتمردان چنین کنند، واژه یتیم و مسکین از فرهنگ جامعه اسلامی زدوده می‌شود و این قشر به‌سرعت به نیروی تأثیرگذار جامعه تبدیل می‌شود. ایجاد فرصت‌های تحصیلی و شغلی تکریم و احترام امروز جامعه ما نسبت به این قشر از جامعه است.

 

۶- احترام به خویشان و نزدیکان

در اسلام سفارش زیادی برای احترام به خویشان و نزدیکان یا ارحام صورت گرفته است. انسان با داشتن فامیل و آشنا هویت پیدا می‌کند و هویت مانع بزرگی بر سر راه رذائل اخلاقی و از خود بیگانگی است.

شخص تنها چندان مورد توجه نیست، ولی وقتی در خانواده‌ است، پیامدهای اعمالش فراتر از زندگی شخصی است و لذا حریم نگه می‌دارد.

اسلام بر حفظ این هویت تأکید دارد و به همین جهت در پرداخت بعضی از حقوق شرعی، خویشان و نزدیکان را بر دیگران مقدم دانسته است. متأسفانه زندگی شهری و ماشینی امروز به این روابط آسیب جدی زده است.

 

نتیجه:

امروزه در اقتصاد رایج مراد از سرمایه انسانی (human capital) نیروی انسانی است که بتواند بر رشد و بقای سازمان اثرگذار باشد؛ لذا هم در انتخاب نیرو هم در آموزش مهارت‌های نیروی انسانی سرمایه‌گذاری‌های فراوانی می‌شود تا بتوانند به رشد و تولید برسند.

از نگاه قرآنی کار کسی که رضایت والدین را جلب نکرده است، برایش برکت ندارد. دانشمندی که مورد تکریم و احترام است، در تولید جامعه تأثیر قطعی دارد.

در نظام اسلامی یتیم و مسکین هم سرمایه انسانی است و خویشاوندان در بهره‌وری و ارتقای جامعه دینی نقش به‌سزائی دارند. در یک کلام همه آحاد جامعه اسلامی سرمایه‌های انسانی هستند که می‌توانند جامعه نمونه مهدوی را پی‌ریزی کنند.

 

پاورقی:

  1. ۱٫ اسراء، آیه ۲۱٫
  2. tebyan.net.
  3. سجده، آیه ۱۸٫
  4. انعام، آیه ۶٫
  5. حجر، آیه ۱۵٫
  6. زمر، آیه ۱۹٫
  7. مجادله، آیه ۱۱٫
  8. تفسیر فخر رازی، ۲۸/۲۱۰٫
  9. نساء، آیه ۳۶٫

 

سوتیترها:

۱٫

بسیاری از بزرگان یکی از عوامل مؤثر در توفیقات خود را رضایت والدین دانسته اند. مقام معظم رهبری نقل می‌کنند: «یک وقتی پدرم بیمار شدند ومن باید به مشهد می‌رفتم. از طرفی هم فکر می‌کردم دنیا و آخرتم در گرو ماندن در قم و ادامه تحصیل است تا اینکه اهل دلی به من گفت اگر دنیا و آخرت می‌خواهی، به مشهد برو و در در خدمت پدر باش و من رفتم.»

۲٫

از نگاه قرآنی کار کسی که رضایت والدین را جلب نکرده است، برایش برکت ندارد. دانشمندی که مورد تکریم و احترام است، در تولید جامعه تأثیر قطعی دارد. در نظام اسلامی یتیم و مسکین هم سرمایه انسانی است و خویشاوندان در بهره‌وری و ارتقای جامعه دینی نقش به‌سزائی دارند. در یک کلام همه آحاد جامعه اسلامی سرمایه‌های انسانی هستند که می‌توانند جامعه نمونه مهدوی را پی‌ریزی کنند.

 

 

21ژوئن/17

فرزانگی و فرهنگ از دیدگاه‌های امام خمینی، رهبر معظم انقلاب و شهید مطهری(ره)

 

ضرورت و اهمیت

هرجامعه‌ای برای دستیابی به هویت مستقل در ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید فرهنگ را در رأس امور خود قرار دهد. امام خمینی می‌فرمودند: «بالاترین و والاتری عنصر هر جامعه، فرهنگ آن است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بُعدهای اقتصادی سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میان‌تهی است. اگر فرهنگ جامعه‌ای وابسته فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن به جانب مخالف گرایش پیدا می‌کنند و بالاخره در آن مستهلک می‌شوند و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می‌دهند. استقلال هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می‌گیرد و ساده‌اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان‌پذیر است. بی‌جهت و از باب اتفاق نیست که هدف اصلی و اساسی استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.»(۱)

امام خمینی تصریح نموده‌اند: «فرهنگ در رأس مسایل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می‌کند حل شوند، دیگر مسایل به‌آسانی حل می‌شوند. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است، قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است. امیدوارم همه کمک کنند تا فرهنگ‌مان را بازیابیم.»(۲)

از دید امام، امت مسلمان نیاز مبرمی به فرهنگ اسلامی دارد؛ فرهنگی که هویت مستقلی داشته باشد و به کمک آن جامعه بتواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد.(۳)

رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران هشدار می‌دهند: «فرهنگ مبدأ تمام سعادت‌ها و شقاوت‌های ملت است. اگر جوانان جامعه‌ای در فرهنگی ناصالح پرورش یابند، در آینده مفاسد بسیاری را به وجود می‌آورند. فرهنگی که با نقشه بیگانگان شکل گیرد، آفت و انگلی خطرناک به شمار می‌آید. این فرهنگ حتی از سلاح‌های مخرّب استکبار هم مهلک‌تر است.»(۴)

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «مسئله فرهنگ و تعلیم و تربیت، مسئله اول در نظام ماست و در بلندمدت هیچ چیزی به این اندازه اهمیت ندارد. در حقیقت سنگر مبارزه با کفر، ظلم و استکبار جهانی و قلدری شیاطین سیاسی عالم همین سنگر تعلیم و تربیت و فرهنگ است. امام عزیزمان بر این مطلب تأکید می‌کردند و ما اعتقاد داریم این موضوع جزو محکمات و ضروریات انقلاب و خط امام است.(۵)… با اینکه نظام جمهوری اسلامی از آغاز بر یک مبنای فرهنگی بنیان شد و رهبر و پدیدآورده آن پیش از همه چیز فرهنگی بود و مسئولان این نظام هم در طول این مدت همین گونه بوده‌اند؛ در عین حال باید اعتراف کنیم که در زمینه‌های فرهنگی چندان کار مطلوب و مورد انتظاری را انجام نداده‌ایم. ما واقعاً اگر بخواهیم توسعه اقتصادی را به معنای صحیح کلمه در جامعه راه بیندازیم، احتیاج به تلاش فرهنگی داریم. مادامی که حتی محقق و جستجوگر علمی ما فرهنگ و وجدان کار و عشق به کار را که در یک فرهنگ سالم مطرح است (که مظهر عالیش فرهنگ اسلامی است) نداشته باشد، وجود او بی‌فایده خواهد بود. اگر روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعه اقتصادی هم در خواهیم ماند. این تازه در صورتی است که ما محور را توسعه اقتصادی بگیریم. البته در جامعه اسلامی اقتصاد محور نیست و از هر طرف که حرکت کنیم به فرهنگ می‌رسیم.(۶) آن بخش نمادین و چهره بیرونی انقلاب، چهره فرهنگی است. سیاست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما که نخواستیم دیانتمان را از سیاست جدا کنیم. فرهنگ ما ساخته تاریخ، مکتب و انقلاب ماست.(۷) اگر کار اقتصادی بدون مبانی فرهنگی صورت گیرد، مثل این است که بدنی داریم بدون روح و اگر تلاش‌های اقتصادی بر اساس فرهنگ غلطی انجام پذیرند، مثل این است که انسانی به وجود آورده‌ایم با روح شیطانی.»(۸)

ایشان در آغاز سال جاری در حرم رضوی تأکید نمودند: «نظام اسلامی به دنبال پیشرفت همه جانبه، استقلال از قدرت‌های سلطه‌گر جهانی، شکوفایی استعدادها، رهایی از آسیب‌های اجتماعی، عزت، امنیت و اقتدار ملی است… رسیدن به این اهداف علاوه بر اتحاد و انسجام ملی و فرهنگ انقلابی، نیازمند اقتصاد و تولیدی قوی و مبتنی بر مدیریت کارآمد و توانایی‌های داخلی است.(۹) «ما باید به لحاظ اقتصادی خود را از زیر نفوذ قدرت‌ها خارج کنیم این ملت باید به‌تدریج با ابتکار و تلاش خود و با قوت مدیریتی که بر آن اعمال می‌شود و جدیثی که همه مردم در جهت آزادی و استقلال دارند، به سوی استقلال کامل اقتصادی برود که البته مقدمه آن استقلال سیاسی است که بحمدلله در کشور ما وجود دارد؛ اما بالاتر از همه استقلال فرهنگی با طرد نشانه‌های فرهنگ منحط و فاسد غربی از جامعه است.(۱۰)

«سلطه واقعی قدرت‌ها سلطه فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، آداب و رسوم و عادات و در مرحله بالاتر زبان و خط خود را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت استیلا دارد. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی مستقل باشد، چنانکه قدرت‌های بیگانه بتوانند فرهنگ خود را در این سرزمین نفوذ بدهند بر آن مسلط‌اند.»(۱۱)

شهید مطهری می‌گوید: «استعمار سیاسی و اقتصادی آنگاه توفیق حاصل می‌کند که در استعمار فرهنگی موفق شود. بی اعتقاد کردن مردم به فرهنگ خود، شرط اصلی این موفقیت است. استکبار تشخیص داده است فرهنگی که مسلمانان به آن تکیه می‌کنند اسلامی است، پس مردم باید از آن ایمان، اعتقاد، اعتماد و حسن ظن تخلیه شوند تا برای پذیرش الگوهای مورد نظر آنان، مهیا شوند.»(۱۲)

قلمرو، مفهوم و معنا

مفهوم فرهنگ بسیار متنوع و وسیع است، اما در معنای عام خود روش زندگی، تفکر و معاشرت است. در واقع فرهنگ مجموعه ارزش‌ها، هنجارها، عادات، آداب و رسوم پسندیده است. بهترین موازین دینی، اخلاقی و شرعی، تفکرات اصیل و سنت‌های ممدوح در این قلمرو قرار می‌گیرند. برخی گفته‌اند فرهنگ تبلور، عصاره و چکیده دریافت‌ها و دانسته‌های علمی، نظری، عقلی و عاطفی یک ملت است و چون میوه ارزش‌ها، باورها، استعدادها و اندیشه‌ها و کردارهای یک جامعه است، از هر گونه عیب و نارسایی مبرّاست.(۱۳)

سجایای ملی حاصل فرهنگ هستند. هر چه فرهنگ بارورتر و غنی‌تر باشد، منش و خصوصیات رفتاری و روحی آن جامعه پرمایه‌تر است، فرهنگ در عرصه‌های معنوی، قضاوت درست، استحکام اخلاقی و در عرصه اقتصادی، همکاری، تعاون و اتکا به سرمایه‌های خودی را پرورش می‌دهد. فرهنگ قدرت دادوستد دارد و البته این موضوع هنگامی زنده، شاداب و مطلوب است که فرهنگ قوی و عمیق باشد. عده‌ای سرمایه‌های معنوی و فکری یک ملت را فرهنگ و آن را شامل میراث ادبی، هنری و علمی جامعه و آنچه که از درون منشاء گرفته و در برون تجلی یافته و حالت سازندگی، رشد و شکوفایی به خود می‌گیرد، می‌دانند. چنانچه این روند بتواند حوائج مادی و جسمانی اجتماع را تامین کند، نام تمدن به خود می‌گیرد و اگر بیشتر ناظر به اقناع نیازهای معنوی و روحانی و فکری باشد، فرهنگ نامیده می‌شود. البته این دو در مواردی با هم پیوستگی دارند.

فرهنگ نشانه همت عالی، کوشش مداوم و انتخاب شایسته و گزینش بهترین‌هاست، یعنی به آنچه موجود است قانع نبودن و در پی امور پسندیده و مکارم رشد دهنده رفتن است. از این رو فرهنگ جنبه کیفی دارد نه کمّی. انسانی که طالب فرهنگی پویا و شکوفاست، تنها به نیازهای متداول اکتفا نمی‌کند و در پی اموری ورای محسوسات است. از این رو ادبیات، هنر، معماری سیر ترقی و تعالی را می‌پیمایند و در قلمرو فرهنگ گذشته‌های افتخارآفرین، حماسه‌های جاوید و فداکاری‌های مردمان در اعصار پیشین به وضع فعلی پیوند می‌خورند و این روند در باروری فکری، رفتاری و اخلاقی آحاد جامعه تاثیر می‌گذارد.

فرهنگ باعث می‌شود که انسان متزلزل نشود، تعادل خود را حفظ کند، احساس غربت و بی‌ریشه بودن نکند. فرهنگ رشته‌هایی است که به آدمی استواری می‌بخشد و نمی‌گذارد به این سو و آن سو افکنده شود و مجذوب بیهودگی‌ها و رذالت‌ها شود. فرهنگ برخلاف تصور عامه صرفاً دانستن و معلومات و تحصیل علوم و ادبیات نیست، بلکه حکمت، فضیلت، وقار، سنجیدگی، خوشخویی، انصاف، وسعت نظر، تدبیر، تهذیب درونی و ادب و کمال انسانی را در بر می‌گیرد و جنبه کرداری، رفتاری و کاربردی آن بر بعد نظری و تئوری غلبه دارد و هدف و مقصدش تربیت انسان‌های آراسته به فضایل و کرامت‌های اخلاقی، خلّاق، مبتکر، خردمند، مؤمن و گره‌گشاست. شهید مطهری از فرهنگ این‌گونه یاد می‌کند: «مجموعه اندوخته‌های معنوی، فکری، اخلاقی و اجتماعی یک قوم فرهنگ نامیده می‌شود. اسلام خود سازنده فرهنگ است و ذخایری معنوی را به ارمغان آورد که محصولش همان فرهنگ اسلامی است.»(۱۴)

از دیدگاه شهید مطهری فرهنگ اسلامی فطری است و به قوم و طایفه‌ خاصی تعلق ندارد. دارای وحدت و انسجام است و عناصر حیات‌بخش آن خون تازه‌ای را در رگ انسان‌ها جاری می‌سازد. فرهنگ اسلامی روح و مشخصات منحصر به فردی دارد و التقاطی و استمرار فرهنگ‌های دیگر نیست. به باور ایشان، فرهنگ با علم تفاوت بارزی دارد، زیرا  به هر شعبه از آگاهی‌ها و اطلاعات بشر، دانش گفته می‌شود، ولی فرهنگ شامل علوم، فلسفه، امور ذوقی، هنری و صنعتی است. مجموعه متفرق و جزیره‌ای فرهنگ را به وجود نمی‌آورد، بلکه فرهنگ پیکره‌ای است که روح واحدی بر آن حکمفرماست. همچنین فرهنگ اختصاص به مردمی دارد که ظرفیت‌ها، لیاقت‌ها و شایستگی‌های لازم را به دست آورده باشند.(۱۵) در این میان فرهنگ اسلامی به لحاظ انگیزه حاکم بر آن، جهت، حرکت، آهنگ رشد  و عناصر برجسته‌اش، اصالت و شخصیت ممتازی دارد.(۱۶)

رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند: «فرهنگ همچون آب و هواست. فرهنگ یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. فرهنگ یعنی باورها و اعتقادات ما و اموری که بر زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه حکمفرما هستند. جمهوری اسلامی فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم. اسلام تکلیف مسلمانان را در معاشرت، کیفیت زندگی فردی، خورد و خوراک، لباس پوشیدن، درس خواندن، روابط با یکدیگر، رابطه با حکومت و نیز در معاملاتشان معین کرده است.»(۱۷)

اصالت و صلابت

فرهنگ شامل همه بنیان‌های فکری و مادی در زندگی اجتماعی است که آحاد جامعه در آن پرورش می‌یابند و شخصیت ویژه‌ای را به دست می‌آورند. حاصل فرهنگ، دستیابی به هویت است که مبین تمایلات و گرایش‌های رفتاری آدمی است. خودآگاهی فردی و جمعی از درون این هویت است که سر برمی‌آورد.

هر فرهنگی به لحاظ طول زمان و گذر از گدار تاریخ، دوران رویش، شکوفایی، محصول‌دهی و حتی پیرایش دارد و از نظر توان زندگی به سالم و ناسالم تقسیم می‌شود. فرهنگ سالم و درست ارزش‌ها و هنجارهایی را در قلمرو رفتار و اندیشه به مردم خود می‌دهد که آنان با باور درونی و پذیرش باطنی از آن پیروی می‌کنند و در نتیجه، زندگی اجتماعی با نوعی هماهنگی و انسجام پیش می‌رود و فرد با تبعیت از موازین فرهنگی در خود احساس خرسندی می‌نماید. هماهنگی از درون و پذیرش آمیخته به باور عمیق ارزش‌های یک نظام، همه مراتب اجتماعی را دربرمی‌گیرد. چنین جامعه‌ای قادر است فرهنگی فراگیر و جهان‌شمول یا تمدنی بزرگ و تأثیرگذار و تحول‌آفرین را پایه‌گذاری کند، برعکس در فرهنگ غیراسلامی که طی آن موازین دینی، اخلاقی و عقلانی معنای درونی خود را از دست داده‌اند و افراد بدون باور به آنها، این ارزش‌ها و هنجارها را همچون نقاب‌هایی در رفتارها و روابط اجتماعی خود به کار می‌گیرند و زندگی دوگانه‌ای دارند. نظام اجتماعی می‌تواند نیروهای جامعه را در جهتی واحد، معنادار و هدفمند بسیج کند. (۱۸)

با وجود ارتباط وثیق میان فرهنگ و تمدن، این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. جامعه ممکن است صرفاً بر پایه اقتباس از تمدنی دیگر به رشد و حیات خودادامه دهد و به تمدنی متکی شود که با تمدنش تفاوت دارد. گاهی جامعه‌ از تمدن بهره‌ای ندارد، اما از فرهنگ برخوردار است.(۱۹) قدیمی‌ترین و عمیق‌ترین فرهنگ به مسلمانان تعلق دارد و آنها بودند که قرن‌ها دنیا را با علم و معرفت خویش که بر قرآن و سنت متکی است، اداره کردند.(۲۰) علامه محمدتقی جعفری می‌گوید: «فرهنگی که اسلام بنیان نهاد در قلمرو حیات هدف‌دار بود و ابعاد ذوقی، علمی، آرمان‌خواهی و منطق‌طلبی و خردورزی انسان‌ها را با شدت هرچه تمام‌تر به فعالیت می‌رساند و تمامی عناصر فرهنگی را با یکدیگر متحد و متشکل می‌سازد، عنصر فرهنگ علمی را از اخلاق و فضیلت جدا نمی‌نماید و هنر و ادبیات را از رشد اقتصادی، کار و تلاش و تولید درون‌زاد تفکیک نمی‌نماید. عناصر فرهنگی همگی در یک مفهوم عالی با عنوان حکمت حضور دارند که می‌تواند نیروی محرکه حیات هدف‌دار فرد و جامعه باشد.»(۲۱)

هویت، عزت و غیرت

بیداری اسلامی یعنی بازگشت مسلمانان به سوی فرهنگ اصیل و هویت ارزشی خود و فاصله گرفتن از فرهنگ‌های بیگانه. مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «ما از بیداری اسلامی در سراسر دنیا حمایت می‌کنیم و مسلمان‌هایی را که در نقاط مختلف عالم می‌خواهند به فرهنگ اسلامی خود بازگردند، تأیید می‌کنیم چون حق آنهاست. آنچه برای ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوی مسلمانان است، امروز مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را عزیز بدارند و به زندگی اسلامی هم برخواهند گشت و سرکوب‌ها هم هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. دست‌های مزدور سعی می‌کنند با توطئه فرهنگی، ارزش اسلام را از چشم‌ها بزدایند، ولی اشتباه می‌کنند. خودشان ضرر می‌کنند.(۲۲) «استکبار چه بخواهد چه نخواهد اسلام از نو بیدار شده و بعد از قرن‌ها دوباره در وسط صحنه، به پا خواسته است و هیچ‌کاری هم از دست دشمنان ساخته نیست.(۲۳)

«[البته] دشمن از طریق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد می‌آورد. کم هم نیستند قلم به مزدها و فرهنگی‌های دین و دل و وجدان ‌باخته و نشسته در پای بساط فساد استکبار که برای مقاصد استکباری قدم برمی‌دارند. نبرد فرهنگی را با تفنگ نمی‌شود جواب داد و باید مقابله به مثل شود.(۲۴) همه‌جا یک آرایش نظامی فرهنگی بسیار خطرناک علیه انقلاب اسلامی درست شده است که ما باید آن را بشناسیم. اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفته‌ایم.»(۲۵)

فرهنگ اسلامی به انسان‌ها عزت و غیرت می‌دهد و وقتی فردی در وجود خود احساس عزت کرد زیر بار دشمنان، بیگانگان و ابرقدرت‌های زورگو نمی‌رود. اگر برخی از قدرت‌ها زمام امور مسلمین را به دست گرفته‌اند، از ضعف نفس، حقارت روحی و خودباختگی آنان بهره برده‌اند. اول آنان را نسبت به اسلام، فرهنگ، معتقدات و ارزش‌های خود بی اعتنا و بی اعتقاد کرده و سپس اختیار آنان را به دست می‌گیرند. اما وقتی جامعه‌ای به ایمان قلبی و موازین فرهنگی خویش پایبند است و به آنها احترام می‌گذارد، از نوعی خودباوری و عزت و عظمت برخوردار است و همچون کوهی استوار در برابر تهاجم فکری، فرهنگی و تبلیغی اجانب مقاومت می‌کند.(۲۶)

امام خمینی تأکید نموده‌اند: «امیدوارم همان‌طور که با شجاعت ابرقدرت‌ها را خارج کردید [و کنار زدید] در فرهنگ خودتان کار کنید و اتکای خودتان را هر روز به خارج کم کنید و همه چیز را خودمان تهیه کنیم.(۲۷)

«باید باورمان شود که می‌توانیم هر کاری را انجام دهیم، توانا می‌شویم، باید این خودگم‌کرده را پیدا کنیم. قصدتان این باشد که در فرهنگ مستقل باشید. باید باورتان بیاید که می‌توانید و قادر خواهید بود ابتکاری داشته باشید. همین باور، شما را توانا می‌کند، اتکال به نفس بعد از اعتماد به خداوند منشأ خیرات است. مهم این است که خودتان را بیابید.»(۲۸)

تفاهم، تبادل و صادرات

قرائن تاریخی و اجتماعی و بررسی‌های سیاسی در روابط بین‌الملل این واقعیت را به اثبات می‌رسانند که علت اصلی جنگ‌ها، درگیری‌ها و منازعات جهانی، عدم شناخت فرهنگ‌هاست. ملل گوناگون چون از فرهنگ‌های یکدیگر بیگانه‌اند و سنت‌های هم را به‌درستی نمی‌شناسند، به مقدسات دینی و موازین فرهنگی یکدیگر توهین می‌کنند. آشنایی با فرهنگ‌های مولد و تمدن‌ساز و منطبق با فطرت‌ها و خردها از وقوع جنگ‌های خونین و مرگبار جلوگیری می‌کند. تاریخ نشن می‌دهد کشورگشایان و فرمانروایانی که به مناطقی از جهان هجوم برده‌ و بر حسب ظاهر به فتوحاتی دست یافته و نقاطی را تسخیر کرده‌اند، موفق نبوده‌اند و در این پیروزی ظاهری، نوعی شکست فکری و فرهنگی و سیاسی و امواجی از نفرت و انزجار پدید آمده است. اما از آن سو علما، فرزانگان، مشاهیر ادبی و هنری با آثار و میراث فکری و علمی خود در اعماق دل‌ها نفوذ کرده‌اند و این روند با نوعی شوق و رغبت از سوی دریافت‌کنندگان یافته‌های حکیمانه، ادیبانه و هنرمندانه آنان توأم بوده است.(۲۹)

اگر فرهنگ اسلامی که مبتنی بر توحید و نفی شرک و انواع طاغوت‌هاست، پذیرفته شود و انسان‌ها به موازین و ارزش‌های الهی عمل کنند، سعادت دنیوی و اخروی فردی و اجتماعی خود را تأمین کرده‌اند و در صورت تحقق این حقیقت، فرهنگ اسلامی صادر می‌شود و در قلوب و اذهان انسان‌هایی که سرشت توحیدی دارند جای می‌گیرد و افکار، تمایلات، نگرش‌ها و موضع‌گیری‌های آنان را تغییر می‌دهد.

البته به قول شهید مطهری، اسلام در روابط بین‌الملل ضوابطی را تعیین کرده است که باید مراعات شوند. این ضابطه‌ها به مصالح این آئین بستگی دارد به گونه‌ای که هیچ گونه خطری برای اسلام و جامعه اسلامی نداشته باشد. قرآن می‌فرماید: « لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم(۳۰): خدا نهی نمی‌کند [شما را] در باره کافرانی که با شما در حال جنگ نیستند و در آواره کردنتان نقشی نداشته‌اند که به آنان نیکی کنید.»(۳۱)

اصولاً از برنامه‌های مهم اسلام، اصلاح فرهنگ‌ها و رفتارهای ملل و جوامع گوناگون می‌باشد. امام خمینی فرموده‌اند: «تنها این مکتب الهی است که می‌تواند انسان‌ها را به همه ابعادی که دارد تربیت کنند و آنها را به آنجایی که مقام انسانیت است، برساند.»(۳۲)

این‌گونه اصلاحات فرهنگی باید از اخلاق و دیانت آغاز شود. موضوعی که شهید مطهری بر آن اصرار می‌ورزد و می‌‌افزاید در قدم اول باید نقد دینی، معنوی و اخلاقی را رفع کرد و بعد به مسایل اقتصادی پرداخت.(۳۳)

مقام معظم رهبری در توضیح صدور انقلاب فرموده‌اند: «صدور انقلاب یعنی صدور فرهنگ انسان‌ساز اسلام، صدور صفا و خلوص و تکیه و اصرار بر ارزش‌های انسانی که ما به این کار و انجام چنین وظیفه‌ای افتخار می‌کنیم و این، راه انبیاست. چرا ما باید از صدور توحید، اخلاق، روح فداکاری، اخلاص و تزکیه به کشورهای دیگر خجالت بکشیم؟ چرا باید شرم کنیم از اینکه غیرت، حمیّت صحیح و ایستادگی در مقابل قدرت‌های باطل را به صورت درس عملی به ملت‌های دیگر ارائه و تعلیم دهیم.(۳۴)

آفت‌ها و آسیب‌ها

اگر در جهت تعمیق، گسترش و اصلاحات فرهنگی اقداماتی صورت نگیرد، این بوستان معطر دچار آفت‌های خطرناک و سمی مهلک می‌شود. وقتی اقشاری به سرگردانی روحی و ناآرامی تمایل پیدا می‌کنند و ارزش‌ها و اعتقادات از ضمیرشان محو یا کمرنگ می‌شوند، به هر سویی رانده می‌شوند و امکان دارد به امور ناروا دست بزنند. هنگامی که ادب، حسن معاشرت و لطف برخورد عاطفی، رعایت حقوق دیگران و احترامات متقابل از جامعه‌ای رخت بربندد و مردم همدیگر را تحمل نکنند و به چشم دوست و برادر ایمانی به هم ننگرند، در آن جامعه آشوب و نزاع رخ می‌نماید، تقلب، دوگانگی اخلاقی، نیرنگ، خلف وعده و بی‌اعتمادی به هم، رواج می‌یابد و این حالات از تزلزل فرهنگی خبر می‌دهند.

در جامعه‌ای که ثروت، تکاثرطلبی، رفاه‌زدگی به خودنمایی می‌پردازند، عده‌ای با حرص و ولع به دنبال آن هستند که از هر طریق ممکن، امکاناتی را به خود اختصاص دهند و خود را به مرفهان نزدیک کنند، در این حال جستجوی سرمایه رایج‌ترین راه و رسم زندگی می‌شود و تکیه‌گاه‌های دیگری چون فداکاری، نیکوکاری، معرفت و فضیلت دچار آسیب می‌شود و این توهم در اذهان ریشه می‌دواند که چون ما آینده‌ روشنی نداریم، پس باید برای فردای خود فکری کنیم. این بی اعتمادی و هراس از فرداهای دیگر از طراوت فرهنگی می‌کاهد. از رفتار یک اجتماع می‌توان فهمید که آیا قادر به دفاع از هویت و حیثیت خود هست یا نه؟ رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «جامعه‌ای که مردمش به مسائل شخصی بیشتر اهمیت بدهند تا مسائل جمعی، افراد به مصالح انقلاب و کشور بی‌تفاوت و بی اعتنا شوند، اختلافات سیاسی، مذهبی، گروهی و قومی اوج بگیرند و رشد کنند و زن و مردش به عشرت و زندگی رفاهی توأم با فساد گرایش پیدا کنند، نمی‌تواند از مصالح شرف و حیثیت خود دفاع کند.»(۳۵)

آفت دیگری که گلستان فرهنگ را دچار آفت می‌سازد، روی آوردن به نام‌گذاری‌های نامتعارف، ناشناس و بیگانه با فرهنگ دینی و بومی است. شهید مطهری می‌گوید: «ما مسلمانیم و مسلمانی خودش نام دارد. حتی دستور است که اسامی دینی فراموش نشوند. یکی از مظاهر خودباختگی ما این است که برخی خیال می‌کنند نام‌های اسلامی و بومی کهنه شده‌اند و به شخصیت آنان ضربه می‌زنند. درست است که مسلمانی به نام نیست و انسان باید در عمل و رفتار مسلمان واقعی باشد، اما از این واقعیت هم نباید غافل بود که مسلمان راستین باید شعارهایی را که وابستگی او را به آئین و دینش اثبات می‌کند، حفظ کند و بداند که با از دست دادن تدریجی شعائر و رسوم، کم‌کم محتوا هم از دست می‌رود. از این گذشته کودکی که با نام زردشتی و غربی مورد خظاب قرار می‌گیرد، رفته رفته بین او و نامش علاقه به وجود می‌آید و چه بسا که همین اسم که آتش‌پرستی و بیگانگی را تداعی می‌کنند، او را منحرف کنند.(۳۶)

پاورقی:

  1. ۱٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج۲۲، ص۱۵۷-۱۵۸٫
  2. همان، ص ۲۳۰-۲۳۱٫
  3. همان، ص ۱۱۲-۱۱۳٫
  4. همان، ص ۱۰۸، ۱۰۹٫
  5. حدیث ولایت، ج ۱، ص۹۲٫
  6. همان، ج ۶، ص۶۱-۶۴٫
  7. همان، ج ۵، ص ۷۵٫
  8. همان، ج۵، ص ۲۵۴٫
  9. جراید کشور، ۱۴/۱/۱۳۹۶٫
  10. حدیث ولایت، (مجموعه‌های رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج ۳، ص ۱۵-۱۶٫
  11. همان، ج ۴، ص ۵۰ – ۵۱٫
  12. مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۴، ص ۳۱۱ – ۳۱۲٫
  13. فرهنگ و شبه فرهنگ، محمدعلی اسلامی ندوشن، ص ۲۵ – ۲۶٫
  14. یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۴۰۵٫
  15. همان، ص ۴۰۶ – ۴۰۷٫
  16. همان، ص ۴۷۱٫
  17. حدیث ولایت، ج ۴، ص ۵۱٫
  18. تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ، ص ۱۱۴ – ۱۲۳٫
  19. تاریخ تمدن، هنری لوکاس، ج ۱، ص ۷ و ۱۶
  20. حدیث ولایت، ج ۲، ص۲۰۸٫
  21. یادنامه شهید مطهری، ج ۲، مقاله علامه محمدتقی جعفری، ص ۳۱۲
  22. حدیث ولایت، ج ۳، ص ۲۶۲٫
  23. همان، ج ۵، ص ۱۱٫
  24. همان، ج ۴، ص ۱۶۱٫
  25. همان، ج ۹، ص۲۸ – ۲۹٫
  26. برگرفته‌ای از بیانات مقام معظم رهبری، همان، ج ۹، ص ۸۸٫
  27. در جستجوی راه از کلام امام، ج ۲۲، ص ۲۵۵٫
  28. همان، ص ۲۰۴، ۲۳۱، ۲۷۹، ۲۸۶، ۳۰۳، ۳۱۱، ۳۳۳٫
  29. حضورستان، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۵۷ و ۴۲۲٫
  30. سوره ممتحنه، آیه ۸٫
  31. پانزده گفتار، شهید مطهری، ص ۲۴۹، ۲۵۱٫
  32. در جستجوی راه از کلام امام، ج ۲۲، ص ۶۵٫
  33. یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۱۵، ص ۶۷٫
  34. حدیث انقلاب، ج ۱، ص ۲۵۸٫
  35. همان، ج ۱، ص ۱۷۶٫
  36. پانزده گفتار، شهید مطهری، ص ۱۸۴ – ۱۸۷٫

سوتیترها:

۱٫

امام خمینی تصریح نموده‌اند: «فرهنگ در رأس مسایل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می‌کند حل شوند، دیگر مسایل به‌آسانی حل می‌شوند. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است، قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است.

 

۲٫

فرهنگ نشانه همت عالی، کوشش مداوم و انتخاب شایسته و گزینش بهترین‌هاست، یعنی به آنچه موجود است قانع نبودن و در پی امور پسندیده و مکارم رشد دهنده رفتن است. از این رو فرهنگ جنبه کیفی دارد نه کمّی. انسانی که طالب فرهنگی پویا و شکوفاست، تنها به نیازهای متداول اکتفا نمی‌کند و در پی اموری ورای محسوسات است.

۳٫

فرهنگ باعث می‌شود که انسان متزلزل نشود، تعادل خود را حفظ کند، احساس غربت و بی‌ریشه بودن نکند. فرهنگ رشته‌هایی است که به آدمی استواری می‌بخشد و نمی‌گذارد به این سو و آن سو افکنده شود و مجذوب بیهودگی‌ها و رذالت‌ها شود.

21ژوئن/17

شیوه‌های ارتقای کیفی انتخابات

غلامعلی سلیمانی

در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۶۳۶ نفر ثبت‌نام کردند و رکورد جدیدی در تعداد داوطلبین تصاحب پست ریاست‌جمهوری در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت شد. چنین اقبالی به انتخابات ریاست جمهوری در دوره‌های قبلی نیز سابقه داشت. حضور بی‌سابقه سنین مختلف، از خردسالان گرفته تا کهنسالان در انتخابات، فضای طنزآلودی را در رسانه‌های داخلی و خارجی ایجاد کرد.

به نظر می‌رسد آزمودن بخت خویش صرفاً به انتخابات ریاست جمهوری محدود نمی‌شود و در سایر انتخابات و کارزارهای سیاسی نیز شاهد ورود افراد فاقد صلاحیت لازم به این عرصه هستیم. ابعاد منفی این مسئله از یک سو بعد مثبت آن یعنی علاقه‌مندی به مشارکت و فعالیت سیاسی و ایفای حق شهروندی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و از سوی دیگر کار را برای نهادهای نظارتی و اجرایی که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده دارند، سنگین و پرهزینه می‌کند.

از فردای پس از اتمام ثبت‌نام نامزدهای ریاست جمهوری تحلیل‌های مختلفی را به‌ویژه در عرصه رسانه‌ای شاهد هستیم که به واکاوی این پدیده پرداخته و از منظرهای مختلفی این مسئله را مورد تجزیه و تحلیل تحلیل قرار داده‌اند. برخی از منظر روان‌شناختی به این مسئله پرداخته و آن را ناشی از میل به دیده شدن در غیاب زمینه‌های لازم برای مشارکت مدنی و سیاسی می‌دانند و برخی آن را ناشی از نقش رسانه‌ها می‌دانند که بی‌جهت حضور افراد با لباس‌ها و ویژگی‌های عجیب و غربب را در مرکز توجه قرار می‌دهند. برخی نیز از منظر سیاسی به مسئله می‌نگرند و آن را  به سخره گرفتن ساز و کارهای مردم‌سالاری در کشور و پایین آمدن سطح کیفی رقابت سیاسی در انتخابات رباست جمهوری می‌دانند.

فارغ از اهمیت همه انتخابات‌ها در کشور باید اشاره کرد، انتخابات ریاست جمهوری یکی از مهم‌ترین صحنه‌های معرفی سیاستمدارانی با تجربه و کارآمد برای مدیریت  کلان کشور است. بر اساس اصل۱۱۳ پس‏ از مقام‏ رهبری‏، رئیس‏‌جمهور عالی‌ترین‏ مقام‏ رسمی‏ کشور است‏ و مسئولیت‏ اجرای‏ قانون‏ اساسی‏ و ریاست‏ قوه‏ مجریه‏ را جز در اموری‏ که‏ مستقیماً به‏ رهبری‏ مربوط می‏‌شوند، برعهده‏ دارد.

بنابراین مشاهده این مسائل تا حدودی با واقعیت و اهمیت این جایگاه در تضاد است. رکورد ثبت‌نام داوطلبان در انتخابات به صورت اعم و انتخابات ریاست‌جمهوری به صورت اخص ناشی از دو مسئله و نقص و اشکال است که به ترتیب اهمیت می‌توان به اولاً نواقص موجود در قانون انتخابات و شرایط انتخاب‌شوندگان و ثانیاً فقدان نهادهای لازم برای ساماندهی و پالایش مشارکت سیاسی در حوزه نخبگی اشاره کرد.

به موجب ماده ۳۵ قانون انتخابات ریاست جمهوری، انتخاب شوندگان به هنگام ثبت نام باید دارای شرایط ذیل باشند: از رجال مذهبی سیاسی، ایرانی‌الاصل، تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوا، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور باشند.

ضعف‌ها و کاستی‌های موجود در شرایط انتخاب شوندگان عموماً ناظر بر فقدان تعریف ملموس و عینی درباره شرایط انتخاب شوندگان است. ویژگی‌هایی اشاره شده در قانون اساسی درباره نامزدها مانند مدیر و مدبر و رجل سیاسی و مذهبی بودن به صورت شفاف تفسیر نشده‌اند و بسیاری از این ملاک‌ها جزئی نشده‌اند تا  ابهامات آن حل شود.

به نظر می‌رسد برخی از شرایط لازم برای نامزدی ریاست جمهوری به‌شدت غیرملموس و کیفی هستند و باید تعریف و تشریح منظم و دقیقی از رجل سیاسی و مذهبی، ‌مدیر و مدبر بودن و معتقد به نظام جمهوری اسلامی ارائه شود. چنین ضعفی مورد توجه هر دو رکن تقنینی کشور یعنی مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان نیز قرار گرفته است. صحبت‌های سخنگوی شورای نگهبان در این زمینه قابل توجه است. کدخدایی در پاسخ به سئوالی که به آیین نامه جدید این شورا درباره بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اشاره داشت، گفت: «ما نیازمند ملاک​هایی برای ملموس‌تر شدن سنجش معیارهایی چون مدیر و مدبر بودن بودیم تا زمانی که اسامی نامزدها اعلام شد، زمینه همفکری در شورای نگهبان وجود داشته باشد. مثلاً رجل مذهبی بودن صرفاً به منزله اعمال تکالیف دینی است یا اینکه دین در زندگی اجتماعی افراد هم بروز داشته باشد؟ ممکن است کسی فرد شریفی باشد و تکالیف شرعیش را هم انجام دهد، اما رجل مذهبی نباشد، یا اصلاً هیچ تجربه مدیریتی​ نداشته باشد و یا یک مدرس خوب است. چگونه باید ببینیم که مدیر و مدبر هست یا نه؟»

اقدامات صورت گرفته نیز در این حوزه کافی نبوده‌اند و اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان بر سر این مسئله مانع از تدوین ساز و کارهای لازم و شفافیت قوانین شده است.

البته مجلس معتقد است که قوانین مفصلی را در این زمینه تصویب کرده است. لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی اشاره کرده که مفهوم رجال سیاسی چیست و. در قانون مصوب مجلس هم تشریح شده که رجل مذهبی یعنی چه. این قانون بعد از تصویب در مجلس به شورای نگهبان فرستاده شد و شورا آن را رد کرد. استدلال شورا این بود که این تشخیص به عهده شورای نگهبان است. شورای نگهبان این مسئله را در حیطه وظایف و اختیارات خودش می‌داند. به علت تداخل مصوبات مجلس با حیطه اختیارات شورای نگهبان طبق بند ۹ اصل ۱۱۰ قانون اساسی بررسی صلاحیت‌ها و تشخیص شرایط طبق اصل ۱۱۵ برعهده شورای نگهبان است.

در کنار شفاف‌سازی قوانین و شرایط نامزدهای انتخاباتی می‌بایست ضرورت توجه به شکل‌گیری و توسعه نهادهای حزبی و پالایش‌های سیاسی و ساماندهی و معرفی شخصیت‌ها و نخبگان سیاسی نیز مورد توجه قرار گیرد. تجربه سایر کشورها در این زمینه قابل توجه است.

بررسی تجارب قوانین انتخاباتی در برخی از کشورها بیانگر وجود ساز و کارهای انتخاباتی قوی و کارآمد است. برای مثال بر اساس قوانین انتخاباتی روسیه، نامزدها علاوه بر داشتن تابعیت روسیه، داشتن حداقل سن ۳۵ سال و ۱۰ سال زندگی در این کشور، شرط اساسی و اصلی دیگری نیز وجود دارد، بدین معنی که برای نامزدهای غیربرخوردار از پشتیبانی حزبی یا مستقل برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری روسیه، ارائه دو میلیون امضای شهروندان روسی به کمیته انتخابات الزامی است. همچنین طبق قانون اساسی فرانسه برای جلوگیری از تعدد کاندیداها یا حضور کاندیداهای غیرمتعارف، قانون «پدرخواندگی» در نظر گرفته شده است. هر کاندیدا نیازمند تأیید حداقل ۵۰۰ نماینده مجلس فرانسه است. این قانون نوعی گزینش کاندیداها به شمار می‌آید.

در ایالات متحده امریکا علاوه بر شرایطی چون حداقل سن ۳۵ سال، وجود سیستم دو حزبی مانع از افزایش شمارش نامزدها در انتخابات ریاست جمهوری می‌شود. رقابت‌های انتخاباتی درون حزبی نیز نوعی زمینه‌ساز پحتگی را در بین کاندیداها فراهم می‌سازد. در میان کشورهای منطقه نیز شرایط خاصی برای ریاست جمهوری مدنظر قرار گرفته‌اند. برای مثال در کشور مصر رئیس‌جمهور باید مصری‌الاصل، حداقل ۴۰ ساله و عضو شورای رهبری یکی از احزاب سیاسی کشور که سابقه قابل توجهی در زمینه فعالیت سیاسی دارد، باشد.

انقلاب اسلامی زمینه را برای مشارکت مردم در صحنه سیاسی کشور  که در طول دوران پهلوی، بستری برای ایفای نقش سیاسی آنها ایجاد نشده بود، فراهم کرد، اما تداوم توسعه سیاسی در شاخص‌های کیفی نیازمند توجه به دو مقوله مهم تدقیق قوانین انتخاباتی از یک طرف و همچنین بسترسازی لازم برای شکل‌گیری نهادهای حزبی برای ساماندهی و کارورزی سیاسی از طرف دیگر است که به نظر می‌رسد باید بسیار پیش‌تر از این مورد توجه جدی قرار می‌گرفت.

با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بایست ارتقای کیفی مشارکت سیاسی با جدیت بیشتری مورد توجه و مطالعه قرار گیرد تا موانع و چالش‌ها در این حوزه به حداقل ممکن برسند. به نظر می‌رسد در این مورد توجه به چند راهکار زیر می‌تواند قابل توجه باشد.

نخست اینکه باید توجه به مرّ قانون در اولویت قرار گیرد. قانون در انتخابات تنها معیار و ضابطه موجود است. مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای نگهبان ضرورت توجه به قانون در انتخابات را مقدم بر هرگونه مصلحت‌سنجی می‌دانند. به نظر ایشان معیار عبارت است از مقررات و قانون. سلائق نباید دخالت کنند. گرایشات سیاسی، گروهی و جناحی نباید دخالت کنند. سفارش و توصیه نباید دخالت کند. هم در مسئله نظارت‌ها، هم در مسئله قبول یا رد قوانین مجلس، معیار بایستی بین خود و خدا، همان معیار قانونی باشد. گاهی ممکن است انسان به نظرش برسد که اگر اینجا بر طبق قانون عمل کنیم، مصلحت نباشد. در همان ‌جا رعایت قانون از رعایت آن مصلحت بالاتر و لازم‌تر است؛ چون اگر بنا شد که با نظر اشخاص و افراد و مصلحت‌اندیشىِ این و آن، معیارها و ضابطه‌ها به هم بخورند، دیگر ضابطه‌ای باقی نخواهد ماند. یک روز یک کسی یک جور مصلحت می‌داند، یک روزِ دیگر کس دیگری جور دیگری یا در یک روز دو نفر دو جور مصلحت بدانند. لذا دیگر قانونی و ضابطه‌ای باقی نمی‌ماند. ضابطه بر هر مصلحت‌اندیشی و نگاه و دید و بینشی مقدم است.

دوم اینکه به دلیل فقدان عمق مطالعات انتخاباتی در ایران می‌بایست توجه جدی به این مسئله در دستورکار قرار گیرد. نوپا بودن نظام سیاسی نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای برای عدم گسترش مطالعات مربوط به مشارکت سیاسی باشد، چنین تحقیقاتی می‌بایست بر مبنای ویژگی‌های خاص دموکراسی دینی یا مردمسالاری دینی و اقتضائات آن و همچنین ویژگی‌های خاص نظام سیاسی در ایران انجام شوند.

سوم اینکه تدوین قوانین، مصوبات و مقررات انتخاباتی نیازمند هماهنگی قوای سه‌گانه کشور، به‌ویژه مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و دولت است. باید روزآمدسازی و شفاف‌سازی در این زمینه بیش از هر چیزی مورد توجه قرار گیرد. با گذشت بیش از شش ماه از ابلاغ سیاست‌های کلی انتخابات توسط مقام معظم رهبری هنوز اقدامات لازم در این زمینه صورت نگرفته‌اند. در برخی از بندها و اصول این سیاست‌ها به صورت خاص به تدوین قوانین مشخص و شفافیت لازم در این زمینه اشاره شده است، از جمله:

*تعیین چهارچوب‌ها و قواعد لازم برای فعالیت قانونمند و مسئولانه احزاب و تشکل‌های سیاسی و اشخاص حقیقی در عرصه انتخابات مبتنی بر اصول و مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران به‌نحوی که رقابت‌های انتخاباتی منجر به افزایش مشارکت آگاهانه، اعتماد، ثبات و اقتدار نظام شود.

*تعیین دقیق معیارها و شاخص‌ها و شرایط عمومی و اختصاصی داوطلبان در چهارچوب قانون اساسی با تأکید بر کارآمدی علمی، جسمی و شایستگی متناسب با مسئولیت‌های مربوط و تعهد به اسلام، انقلاب و نظام اسلامی و قانون اساسی به ‌ویژه التزام به ولایت فقیه و سلامت اخلاقی ـ اقتصادی.

* شناسایی اولیه توانایی و شایستگی داوطلبان در مرحله ثبت‌نام به شیوه‌های مناسب قانونی و متناسب با هر انتخابات.

* بررسی دقیق و احراز شرایط لازم برای صلاحیت نامزدها با پیش‌بینی زمان کافی در چهارچوب قانون هر انتخابات از طریق استعلام از مراجع ذی‌صلاح و پاسخگویی مسئولانه و به‌موقع آنها.

* اتخاذ ترتیبات لازم برای به حداقل رساندن ممنوعیت حضور داوطلبان شاغل.

*تعریف و اعلام معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزدهای ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان.

*پاسخگویی مکتوب در مورد دلایل ابطال انتخابات و رد صلاحیت داوطلبان در صورت درخواست آنان.

روزآمدسازی و شفافیت قوانین انتخاباتی در جمهوری اسلامی ایران که به صورت میانگین هر سال یک انتخابات برگزار می‌شود و همه مقامات آن به صورت مستقیم یا غیرمستقیم  توسط مردم انتخاب می‌شوند، در کنار ایجاد نهادها و سازمان‌ها و احزاب قوی به عنوان فیلتری برای پالایش ورود نخبگان و چرخش آنها می‌تواند به ارتقای کیفی مردم‌سالاری دینی و همچنین مشارکت سیاسی منجر شود.

 

سوتیترها:

۱٫

به نظر می‌رسد آزمودن بخت خویش صرفاً به انتخابات ریاست جمهوری محدود نمی‌شود و در سایر انتخابات و کارزارهای سیاسی نیز شاهد ورود افراد فاقد صلاحیت لازم به این عرصه هستیم. ابعاد منفی این مسئله از یک سو بعد مثبت آن یعنی علاقه‌مندی به مشارکت و فعالیت سیاسی و ایفای حق شهروندی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و از سوی دیگر کار را برای نهادهای نظارتی و اجرایی که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده دارند، سنگین و پرهزینه می‌کند.

 

۲٫

به دلیل فقدان عمق مطالعات انتخاباتی در ایران می‌بایست توجه جدی به این مسئله در دستورکار قرار گیرد. نوپا بودن نظام سیاسی نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای برای عدم گسترش مطالعات مربوط به مشارکت سیاسی باشد، چنین تحقیقاتی می‌بایست بر مبنای ویژگی‌های خاص دموکراسی دینی یا مردمسالاری دینی و اقتضائات آن و همچنین ویژگی‌های خاص نظام سیاسی در ایران انجام شوند.

 

 

21ژوئن/17

سیاست تا دیانت

 

ضرورت آموزش جنسی

۱ـ نویسنده‌ای در آمریکا احساس کرده کودکان نیاز مبرمی به آموزش مسائل جنسی دارند، لذا در این زمینه کتاب مصوری را تهیه کرده و در آن ضمن تشریح تفاوت‌های جسمی و جنسی دختران و پسران و چگونگی روابط جنسی به این سئوال هم پاسخ داده که «انسان‌ها از کجا می آیند؟» البته بسیاری از روان‌شناسان و فعالین اجتماعی امریکا به این کتاب و نویسنده آن اعتراض کرده و آن را برای کودکان بسیار زیانبار دانسته‌اند.

۲ـ مترجمی هم احساس کرده حیف است که کودکان ایرانی از کتاب فوق محروم بمانند، لذا آن را ترجمه کرده و با تصاویر اصلی کتاب یعنی تصویر کاملأ برهنه بدن دختران و پسران و زنان و مردان و تصویر روابط جنسی و… به صورت کاملأ دقیق و شفاف! برای انتشار ارسال کرده است.

۳ـ  و باز بر اساس همان حس ضرورت، کتاب فوق در ایران منتشر شده و عده‌ای در شبکه دوم سیما آن را تبلیغ و معرفی کرده و نهایتأ عده‌ دیگری تصمیم گرفته‌اند تا آن را از طریق آموزش و پرورش در اختیار کودکان کلاس دوم بگذارند و … .

۴ـ اگر فردا روزی این عزیزان احساس ضرورت کنند که مسائل جنسی را به صورت علنی و آزمایشگاهی به بچه‌های مهد کودکی یاد بدهند چه باید کرد؟

۵ـ از آنجا که مجموعه افراد فوق اصولأ متوجه معنی شرم و حیا و عفت عمومی و… نیستند، لذا عبارت «خجالت بکش» برای آنها معنی و مفهومی ندارد و طبعأ تأثیری هم بر روند فوق به جا نمی‌گذارد. یعنی هر چه شما لبتان را گاز بگیرید، با چشم اشاره کنید و حتی بلند بلند بگویید زشت است، خجالت بکش، حیا کن و… این عده کارشان را می‌کنند و یک روز می‌بینید که دختر هشت ساله شما این کتاب را از مدرسه به خانه آورده است و می‌گوید: «خانم‌ معلم گفته همه باید این کتاب رو بخونن وگرنه از مدرسه اخراج می‌شن! فردا هم باید پولش رو ببریم مدرسه. بیست هزار تومن!»

۶ـ تصور کنید روزی که با مطالعه این کتاب، اطلاعات بچه‌های دوم ابتدایی در باره مسائل جنسی از پدر و مادرها بیشتر شود. آن‌گاه بی‌تردید انقلابی حقیقی در حوزه مسائل خانواده و آموزش و پرورش رخ خواهد داد و والدین برای دریافت مشاوره در امور زناشویی و جنسی به فرزندان نوشکفته‌شان مراجعه خواهند کرد.

۷ـ و اصولأ هدف مترجم و ناشر و شبکه دو و آموزش و پرورش از ترجمه و انتشار و تبلیغ و تدریس چنین اثری برای بچه‌های کلاس دوم ابتدائی، عمق‌بخشی به چشم و گوش بچه‌هاست به صورتی که چشم و گوش آنها چنان باز شود که حتی پس از مرگ هم بستنش ممکن نباشد.

۸ـ و احتمالأ شنیده‌اید که براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر  یکی از اصول حقوق بشر فهمیدن این نکته است که از کجا به دنیا آمده و بچه‌های ما هم چون بشر محسوب می‌شوند، لذا از این حق برخوردارند و اگر کسی با انتشار و توزیع و تبلیغ کتاب مذکور برای بچه‌های دبستانی مخالفت کند، در حقیقت با حقوق بشر مخالفت کرده و برای مجازات باید به «گوانتانامو» فرستاده شود!

 

اگر آمریکا حمله کند…

اگر خدای نکرده روزی آمریکا به ایران حمله کند آنگاه:

الف) واردات خودروهای میلیاردی و چند صد میلیونی به کشور متوقف می‌شود.

ب) لوازم آرایشی خارجی نایاب می‌شوند.

ج) و خانم‌ها برای اینکه با آرایش کامل به کوچه و خیابان بیایند، با هزار و یک مشکل روبرو خواهند شد.

د) آب استخرهای خانگی تأمین نمی‌شود و جکوزی‌ها و سوناهای مرطوب از کار می‌افتند و آنهایی که میلیاردها خرج کرده‌اند تا در ویلاها و پنت‌هاوس‌هایشان از استخر و متعلقات بهره ببرند، حسابی ضرر خواهند کرد.

هـ) رستوران‌های شیک و مجلل تعطیل خواهند شد و آنهایی که برای یک وعده شام با دوست دختر یا منشی خصوصی‌ خود چندصد هزار تومان ناقابل هزینه می‌کنند، معطل می‌مانند که دیگر در کجا چنین شام دو نفری‌ای را تدارک ببینند.

و) پیست‌های اسکی یکی پس از دیگری تعطیل می‌شوند و کسانی که با ماشین‌های میلیاردی  دنبال دختران و زنان آرایش کرده مردم می‌رفتند تا روزی را با هم در پیست‌های میلیونی با تجهیزات میلیونی اسکی کنند، زانوی غم در بغل خواهند گرفت.

ز) و طبیعی است که در چنین حال و هوایی دیگر استراحت در ویلاهای چند هزار متری لواسان و شمال ممکن نخواهد بود، چون آدم برای استراحت در ویلایی چهل پنجاه میلیارد تومنی باید آرامش داشته باشد. در نتیجه پول‌هایی هم که برای این ویلاها هزینه شده‌اند، سوخت می شوند.

ح) چون معمولاً در زمان جنگ ملک و زمین ارزان می شود، لذا در صورت حمله احتمالی آمریکا به ایران چه بلاهایی که بر سر کسانی که با زد و بند و رانت و حرام‌خواری هزاران متر زمین مرغوب بیت‌المال را بالا کشیده و صدها هزار متر برج و پاساژ و مجتمع تجارتی علم کرده‌اند، نخواهد آمد!

ط) قیمت آدامس‌ها، شکلات‌ها و بیسکویت‌های اصلی خارجی چند برابر خواهد شد. (البته اگر نایاب نشوند!). آن وقت بعضی‌ها بدون این تنقلات جواب جگر گوشه‌هایشان را چه بدهند؟

ی) واردات واکسن و داروهای تقویتی و شامپوهای ویژه سگ‌های ملوس خانگی به کشور متوقف خواهد شد و آنهایی که فصل به فصل سگ‌های میلیونی عزیزشان را واکسن می‌زنند و هر هفته قطره خوراکی به دهنشان‌ می‌ریزند و هر دو روز یک بار حمامشان‌ می‌کنند، باید عزا بگیرند.

لذا با جمع‌بندی موارد فوق هر انسان عاقلی می‌فهمد که در افتادن با آمریکا به صلاح نیست و همان بهتر که جلوی آمریکا کوتاه بیابیم و دست کدخدا را ببوسیم و عذرخواهی کنیم تا خدای ناکرده کدورتی پیش نیاید و بلاهای فوق بر سر ملت ما نازل نشوند.

 

ثواب الاعمال رمضانیه

اگر کسی در ماه رمضان سال ۹۶ در تهران یا یکی دیگر از نقاط ایران روزه باشد و در خیابان جماعتی را ببیند که وسط روز ماه رمضان به هم آب معدنی خنک تعارف می‌کنند و آن را تا آخر سر می‌کشند و صبر کند و از کنار آنان رد شود، ثواب روزه‌اش حدود دو برابر خواهد شد و اگر نهی از منکر لسانی کند و کتک بخورد، ثوابش سه برابر است و اگر کتک را در حضور زن و فرزندش بخورد، ثواب روزه‌اش چهار برابر می‌شود.

و اگر به دلایل فوق، مسخره هم بشود، ثواب دو ماه روزه‌داری را می‌برد

و اگر روزه‌خواران گردن کلفتی را که در وسط خیابان و در روز روشن روزه‌خواری می کنند، نهی از منکر کند و کتک بخورد تا آنجا که دست و پایش «من خلاف» قلم شود و چشمش از حدقه بیرون بپرد، آنگاه بعید نیست که ثواب شهید داشته باشد.

اگر جوان مؤمنی در همین ایران خودمان و در ماه رمضان روزه باشد و در دانشگاه یا در خیابان ببیند که دختری عاقل و بالغ با پیراهن نازک و شلوار تنگ و کوتاه مشغول سیگار کشیدن و آب خوردن است و شالش هم روی شانه‌اش افتاده و سرش را پایین بیندازد، مورد تشویق حوریان بهشتی قرار خواهد گرفت

و اگر ببیند که دختر فوق با دوست پسر گردن کلفتش مشغول نوشابه خوردن در محوطه دانشگاه است و نهی از منکر لسانی کند و مسخره شود، حوریان برای او قصری از رخام در ییلاقات بهشت بنا کنند

و اگر پس از نهی از منکر کتک بخورد تا حالش جا بیاید، ثواب خاصی ندارد، چون حالش جا آمده است، اما اگر کتک بخورد و مأمور انتظامات دانشگاه هم توبیخش کند، بعید نیست که حوریان بهشتی دو تا کاخ برای او بسازند.

بر همین منوال اگر مؤمنه روزه‌داری در دبیرستان یا دانشگاه یا خیابان آن هم در وسط ماه رمضان، روزه‌خواری، آن هم از نوع نوشیدن «رانی» خنک را ببیند و نهی از منکر کند و تو دهنی بخورد و چادرش پاره شود و به دلیل اختلال در نظم عمومی و دخالت در وظایف نیروی محترم انتظامی، توسط ناجا بازداشت و سپس با تعهد آزاد شود، فرشتگان معادل ثواب چند سال «مرابطه» با زبان روزه را به حساب معنوی او واریز خواهند کرد ان‌شاءالله!

 

اعمال الارمضانیه و الرسانه‌الملیّه

و مستحب است در رمضان‌المبارک تماشای سریال و مداومت بر آن چنانکه شیخ به سند کافی از سید روایت نموده که فرمود هرکس ماه رمضانی را درک کند و در آن  سریالی را از  سیمای جمهوری اسلامی را پی‌گیری نکند خیری در او نیست!.

و مستحب است سریال بلافاصله پس از افطار باشد و روزه‌دار قبل از برخاستن از سفره افطار آن را تماشا کند و باید که اهل منزل در تماشای آن بر یکدیگر سبقت بجویند و هر چه، شوق بیشتری نشان دهند استحباب آن افزایش یابد، تا آنجا که در خبر است هرکه در ماه رمضان روزها را روزه بدارد و تمامی سریال‌های رسانه ملی را پس از افطار تماشا کند (به ترتیب از شبکه ۳ پس از اذان تا شبکه ۱، ساعت ۱۱ شب!) و حتی یک قسمت از او فوت نشود بعید نیست که به مقام اهل ” لغو” برسد!، و دست کم باید در هر شب دو سریال ببیند و بر رسانه ملی فرض است (هر چند بعضی از امرای رسانه ملی آن را احتیاط واجب دانسته‌اند) که جهت هر ماه رمضان سه سریال بسازد و در هر سریال یک خانم چادری و چند خانم و دختر خانم شیک و روز آمد تعبیه کند و اگر بیش از یک خانم چادری در سریالی باشد ثواب آن سریال ده برابر است تا آنجا که شیخ به سند معتبر در ” کشف‌الرسانه” از سید روایت نموده که آنگاه که پنج نفر از بازیگران خانم یک سریال ماه رمضان،  چادری باشند، دیگر حساب مدیران سازمان در دیوان محاسبات برداشته شود ولو که همه آن خانم‌ها آرایش غلیظ داشته باشند و در زندگی‌شان یک لحظه هم چادر نپوشیده باشند و بهتر است که در همان اوایل پخش سریال، آن بازیگران زن(همان چادری‌ها) تصاویر بی‌حجاب خود را در پیج‌های اینستاگرامیشان بگذارند و چند تصویر برهنه و نیم برهنه خود را پروفایل تلگرامشان کنند تا فیض اکمل حاصل شود!.

و فرمود خوشا به احوال آن مدیر رسانه ملی که در ماه رمضان سریال‌های او خلقی را از رفتن به مسجد و خواندن ادعیه ه اعلم . سنن وارده است و فرمود مومن به حلاوت زولبیا و بامیه رمضان نرسد مگر در زمان تماشای سریالهای این ماه واللب ) باز کرده و اذکار وارده ماه رمضان باز بدارد و سزاوار است مومنین و خاصه مومنات سفره افطار را با شروع سریال شبکه سه (پس از اذان مغرب) باز کرده و پس از خاتمه سریال شبکه یک و صرف شام در ساعت یازده شب جمع کنند و این از سنن وارده است. و فرمود مومن به حلاوت زولبیا و بامیه رمضان نرسد مگر در زمان تماشای سریال‌های این ماه والله اعلم.

 

21ژوئن/17

جمهوری اسلامی و حرمت شعائر

 

۱ـ از جمله اولیات و بدیهیات هر نظام سیاسی، شعائر و نمادهای آن است که بر اساس فرهنگ و باورها و خطوط قرمز آن نظام تعیین می‌شوند و عدول و تخطی از آن شعائر به هر نحو و به هر دلیلی به منزله زیر پا گذاردن خطوط قرمز آن جامعه تلقی می‌شود و نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه می‌کوشد تا با همه ابزارهای ممکن و با حداکثر قدرت از این نمادها و شعائر دفاع کند و با حداکثر امکانات، مانع از خدشه‌دار شدن این خطوط قرمز شود.

همین حساسیت هم به جامعه منتقل می‌شود، به صورتی که اکثریت جامعه به تبعیت از حاکمیت به مدافع سرسخت و جدی این شعائر تبدیل می‌شود و طبیعی است که پیامدها و عواقب زیر پا گذاردن این خطوط قرمز چنان سنگین و جدی وضع می‌شود که کمتر کسی به خود جرئت نادیده گرفتن احترام و قداست این نمادها را می‌دهد.

از آن جمله است مقوله «مالکیت خصوصی» که در آمریکا حرمت و جایگاه  آن به‌قدری بالاست که در بسیاری از قوانین و رویه‌های قضایی این کشور، در تقابل جان انسان و حرمت مالکیت خصوصی، تقدم با حفظ حرمت «مالکیت خصوصی» است و یا «لیبرالیسم فرهنگی» در کشوری مانند فرانسه که نادیده گرفتن آن تقریباً غیرممکن است و حاکمیت مانند مرزهای کشور در پاسداری و حراست از آن تلاش می‌کند.

در یک جمله می‌توان گفت که شعائر و نمادهای هر نظامی به مثابه مرزهای هویتی آن نظام تلقی می‌شوند و همان‌ گونه که همه نظام‌های سیاسی با حداکثر توان و امکان از مرزهای جغرافیایی و حاکمیت خود حفاظت و حراست می‌کنند، خود را ملزم به پاسداری از شعائر و نمادهای نظام خود نیز می‌دانند.

۲ـ نظام و جامعه اسلامی نیز مانند هر نظام و جامعه دیگری شعائر خاص خود را دارد، با این تفاوت که شعائر و نمادهای جامعه و نظام اسلامی محصول اوامر الهی و شعائر و نمادهای سایر جوامع برآمده از اندیشه و خواست انسان‌ها هستند، از این رو می‌توان نتیجه گرفت که نظام اسلامی باید بیش از هر جامعه و نظام دیگری در حفاظت از حرمت و قداست شعائر خود بکوشد، زیرا در سایر جوامع بی‌حرمتی به نمادها و شعائر در حقیقت نادیده گرفتن فکر و سلیقه انسان‌هایی است که آن شعائر را ایجاد کرده‌اند، حال آنکه تخطی از شعائر جامعه و نظام اسلامی در واقع به معنای مقابله با اراده و حکم الهی است.

۳ـ با بررسی قرآن کریم و سیره نبوی و سنت معصومین «ع» روشن می‌شود که رعایت احکام «فقهی اجتماعی عام» به منزله شعائر جامعه و نظام اسلامی است. احکام «فقهی اجتماعی عام»  احکامی هستند که شارع مقدس در قالب واجب و حلال و حرام به آنها فرمان داده و عموم جامعه شهروندان نظام اسلامی را ملزم به رعایت آنها کرده است. به عنوان نمونه رعایت حجاب اسلامی و عفت عمومی در سطح جامعه و یا رعایت حرمت ماه مبارک رمضان در ملأعام و یا ممنوعیت تولید و عرضه علنی مشروبات الکلی از جمله این شعائرند؛ بنابراین هر شهروند جامعه اسلامی، ولو غیرمسلمان و اهل کتاب ملزم به رعایت حرمت ماه مبارک رمضان است و حق روزه‌خواری علنی ندارد، نمی‌تواند به صورت علنی به تولید و عرضه مشروبات الکلی اقدام و یا همسر و دختر خود را بدون حجاب اسلامی به عرصه عمومی جامعه و کوچه و خیابان وارد کند. بدیهی است همان‌گونه که سایر کشورها و جوامع افراد خارجی را ملزم به رعایت حرمت نمادها و شعائر خود می‌کنند و نقض حرمت این شعائر توسط بیگانگان را برنمی‌تابند، رعایت این شعائر برای افرادی هم که از سایر جوامع به جامعه اسلامی وارد می‌شوند لازم است.

۴ـ متخصصان و کارشناسان فقهی به‌خوبی می‌دانند که در رعایت شعائر الهی قصد قربت و نیت شرط نیست و همین که فردی به هر دلیلی حرمت ماه مبارک رمضان را حفظ کند، کفایت می‌کند، خواه به دلیل احترام به اوامر الهی و خواه به دلیل ترس از مجازات و یا به هر دلیل و علت دیگری. طبیعی است چون مخاطب این مقوله، همگی افراد جامعه اسلامی‌ هستند، نمی‌توان شرط نیت و قصد قربت در رعایت شعائر اسلامی را برای غیرمسلمین و یا مسلمین لاابالی و غیرملتزم در نظر گرفت. البته اگر فردی به دلیل احترام به اوامر الهی، شعائر نظام اسلامی را رعایت کند، بر اساس وعده‌های صریح قرآنی و روایی مستحق ثواب این عمل خواهد بود، اما اگر فردی به صرف ترس از عواقب نادیده گرفتن حرمت شعائر و یا با هدف ریا و نظائر آن رعایت کند، بدیهی است که هر چند امر شارع را امتثال ننموده، اما مقصود اجتماعی شارع حاصل شده و نمی‌توان توقع داشت که همه مکلفین با نیت و قصد قربت به رعایت حرمت شعائر در جامعه اسلامی بپردازند؛ کما اینکه این امر در مورد هیچ‌ یک از احکام دیگر شرع هم میسر نیست، اما نفس رعایت حرمت شعائر از جانب هر شخص و به هر نیتی موجب سازندگی و رشد جامعه اسلامی و تقویت دینداری و رونق دیانت در آن خواهد شد و مؤمنین با مشاهده احترام عمومی به عقاید و مقدسات خود در سطح جامعه، با امیدواری و دلگرمی بیشتر به مسیر ایمانی خود ادامه خواهند داد و افراد عادی و حتی بی‌اعتنا به دین نیز تحت ‌تأثیر احترام جامعه به دین و احکام آن به رعایت اوامر الهی تشویق می‌شوند.

در حقیقت رعایت حرمت شعائر الهی در جامعه از قدرتمندترین روش‌های ترویج دیانت و امر به معروف به شمار می‌آید و  به تدریج آنها را تبدیل به سبک زندگی رایج در جامعه خواهد کرد. در جامعه‌ای که دین به سبک زندگی مردم تبدیل می‌شود، فضای عمومی آن خواه ناخواه دینی و معنوی خواهد شد.

۵ـ جایگاه شعائر اسلامی و عمق نفوذ آن در بسیاری از جوامع مسلمان به گونه‌ای بوده که در طول تاریخ حرمت این شعائر در جوامع مذکور حفظ شده و حتی حکام و سلاطین جور به‌رغم عدم تقید به شریعت، قادر به نادیده گرفتن این شعائر نبوده و لااقل در انظار عموم حرمت آنها را محفوظ داشته‌اند.

فراگیری، گستردگی و عمق این شعائر در جوامع اسلامی به گونه‌ای بوده که بسیاری از غیر مسلمانان و بیگانگان از جمله جهانگردان و مسافران غیرمسلمان نیز در هنگام سفر و بازدید از این جوامع با این شعائر آشنا شده و خود را ملزم به رعایت آنها ‌دانسته‌اند. پیچیدن صدای اذان در کوی و برزن جوامع اسلامی، رعایت حجاب و عفت عمومی و عدم اختلاط نامحرمان در سطح جامعه ـ تا جایی که بسیاری از جهانگردان اروپایی در سفرنامه‌های خود این موضوع را متذکر شده‌اند که زنان مسلمان نه تنها از مردان غریبه رو می‌گیرند، بلکه با آنها همکلام نیز نمی‌شوند ـ و حاکمیت فضای روزه‌داری در ایام ماه مبارک رمضان در جامعه، نمونه‌های شاخصی از شعائر اسلامی حاکم بر جوامع اسلامی هستند.

علاوه بر موارد فوق، در جوامع شیعی و خصوصأ ایران، در چهارصد سال اخیر شعائر مذهبی و شیعی نیز به شعائر اسلامی افزوده شده و همان جایگاه را یافته‌اند که در رأس آنها می‌توان به تعظیم و تکریم عزای حسینی و رعایت حرمت ایام شهادت سالار شهیدان در ماه‌های محرم و صفر و همچنین احترام ویژه به ایام و لیالی قدر، خصوصأ روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان اشاره کرد. ایام شهادت مولای متقیان و سالار شهیدان در جامعه ایران ‌چنان به شعارها و نمادهای قطعی دیانت تبدیل شده‌اند که حتی غیرمسلمانان از جمله ارامنه و زرتشتیان نیز داوطلبانه و از روی میل احترام این مناسبت‌ها را حفظ و حتی در مواردی خود در رعایت حرمت این شعائر مساعدت و همکاری می‌کنند.

۶ـ جامعه ایران در گذشته مانند بسیاری از جوامع مسلمان دیگر به صورتی عمیق به حرمت شعائر دینی و مذهبی باور داشت، به گونه‌ای که حتی در دوران سلطنت پهلوی نیز عموم جامعه، حتی افراد لاابالی حرمت شعائر را نگه می‌داشتند و به‌رغم تلاش حکومت پهلوی در دین‌زدایی از جامعه و با فشار حکومت و تلاش فراوان غرب‌گرایان و روشنفکران، حجاب اسلامی و عفت عمومی در شهرهای بزرگ و مناطق تفریحی کشور رعایت نمی‌شد و حتی بی‌حجابی و بی‌عفتی در این مناطق به اموری عادی و طبیعی بدل شده بود، لکن حرمت نمادها و شعائر دینی و مذهبی مانند اذان، عدم روزه‌خواری علنی در ماه مبارک رمضان و احترام به ایام سوگواری اهل بیت«ع» تا حدود زیادی نگه داشته می‌شد.

با پیروزی نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام و برپایی نظام جمهوری اسلامی، بدیهی بود که پاسداشت حرمت شعائر و احکام الهی در جامعه رونق بگیرد و جای خود را به عنوان یک مطالبه عمومی در سرلوحه وظایف حاکمیت پیدا کند. وقوع جنگ تحمیلی و تربیت نسلی مؤمن و خداجو به برکت دفاع مقدس، این روند را عمق و شتاب دیگری بخشید تا جایی که اگر در مواردی حاکمیت در اجرای وظایف قانونی و شرعی خود در حفاظت از حریم احکام الهی غفلت یا کوتاهی می‌کرد، جوانان مؤمن و انقلابی در قالب «بسیج» و با استفاده از اختیارات قانونی، آن نواقص و غفلت‌ها را جبران می‌کردند و اجازه نمی‌دادند چهره اسلامی جامعه ایران خدشه‌دار شود.

این‌گونه بود که در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ رعایت حجاب اسلامی و عفت عمومی، عدم روزه‌خواری در ملأعام، کاهش شدید مصرف، تولید و خرید و فروش مسکرات و… در سطح جامعه به هنجار و سکه رایج بدل شد و کسانی که به خود جرئت می‌دادند و حرمت این شعائر را حفظ نمی‌کردند، عمومأ با تعقیب قانونی و برخورد حاکمیت روبه‌رو می‌شدند و اجرای حدود الهی درباره افراد متخلف به نوبه خود موجب تذکر به جامعه در مورد لزوم رعایت حرمت شعائر و احکام الهی می‌شد.

۷ـ متأسفانه در سال‌های اخیر شاهد کمرنگ شدن حرمت شعائر اسلامی و احکام الهی در سطح جامعه هستیم تا آنجا که در این دوران در بسیاری از مناطق کشور بی‌اعتنایی به حرمت ماه مبارک رمضان و تظاهر به روزه‌خواری به امری عادی تبدیل شده و دیگر سیگار کشیدن در روزهای ماه مبارک و مصرف آب و غذا به صورت علنی از سوی مکلفین تعجب و تأسف کسی را برنمی‌انگیزد. تبرّج و بی‌حجابی علنی، برداشتن کامل روسری و شال از روی سر و پوشیدن لباس‌های آستین کوتاه و یقه باز و… از جانب زنان و دختران هم به رویدادی عادی تبدیل شده و حتی صدا و سیما هم به‌راحتی تصاویر زنان و دختران بی‌حجاب در کوچه و بازار ایران اسلامی را به نمایش می‌گذارد. شرکت‌های هواپیمایی در تنظیم زمان پروازهای خود به وقت نماز بی توجهند و اگر مسافرانی اصرار به اقامه نماز در وقت آن داشته باشند، مانند گروهی از طلاب و روحانیون از پرواز زاهدان به تهران در فرودگاه زاهدان به دلیل اقامه نماز صبح، محکوم به جا ماندن از پرواز هستند.

در بسیاری از محلات جدید شهرهای بزرگ مسجدی ساخته نشده که بتوان نوای اذان را از آن پخش کردو لذا به هیچ روی صدای اذان شنیده نمی‌شود. اختلاط شدید نامحرمان و رفتارهای خلاف عفت عمومی در اماکن تفریحی از قبیل پیست‌های اسکی، رستوران‌ها، پارک‌ها و حتی جشنواره‌های هنری فرهنگی دولتی به ارزش‌های رایج و حاکم تبدیل شده‌اند و در این میان تلخ‌تر از همه، غفلت کامل و بی‌اعتنایی دستگاه‌های حکومتی به رعایت وظایف خود در حفظ حرمت شعائر اسلامی و احکام الهی است.

۸ـ اگر قوه قضائیه گزارشی از میزان اجرای «حد» در مورد روزه‌خواران در چند سال اخیر منتشر کند، مشخص خواهد شد که ریشه بی‌حرمتی فزاینده شعائر اسلامی در تنها حکومت دینی جهان در کجاست؟ غفلت و بی‌اعتنایی عجیب نهادهای مسئول حکومتی در موضوع تعظیم شعائر اسلامی و رعایت حرمت آنها، از جمله علل اصلی بی‌حرمتی‌های روزافزون به شعائر دینی و احکام اسلامی به شمار می‌رود.

شارع مقدس با وقوف کامل به انسان و زوایای آشکار و نهان او و مصالح جامعه با صراحت مجازات‌هایی را(مانند حد روزه‌خواری در ملاء عام و…) برای زیر پا نهادن حرمت شعائر اسلامی وضع نموده است. تجربه نشان داده که در صورت اجرای دقیق این مجازات‌ها تخطی از حریم‌های شرعی همان‌گونه که در سال‌های ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران شاهد آن بودیم، به‌نحو بارزی کاهش می‌یابد.

البته شارع مقدس به این اکتفا نکرده و تعلیم و آموزش جامعه و امر به معروف و نهی از منکر را نیز به عنوان راهکارهای قطعی و مؤثر برای تکریم شعائر اسلامی و رعایت احکام الهی در جامعه تجویز کرده است.

متأسفانه همان‌گونه که دستگاه قضایی در زمینه اجرای حدود شرعی در باره روزه‌خواری در ملاءعام و شکستن حرمت ماه مبارک رمضان، عملکرد مناسبی ندارد ، صدا و سیما هم برنامه و یا اثر هنری جذابی که لزوم رعایت خطوط قرمز شرعی و پاسداشت حرمت شعائر اسلامی را برای مخاطب آموزش بدهد نساخته است.

وضعیت آموزش و پرورش و آموزش عالی و سایر دستگاه‌های ذیربط هم بهتر از این نیست. در این میان نیروی انتظامی هم به صدور یک اطلاعیه تکراری و بدون پشتوانه در ابتدای هر ماه مبارک بسنده می‌کند و مأموران نیز ترجیح می‌دهند به جای اجرای قانون در مقابله با روزه‌خواری در ملاءعام به امور واجب‌تری مانند ایستادن بر سر چهارراه‌ها برای نظارت بر عادی بودن امور بپردازند.

به همبن دلیل در چند سال اخیر شاهد موج فزاینده بی‌اعتنایی به حرمت ماه مبارک رمضان در بسیاری از نقاط کشور بوده‌ایم. طبیعی است وقتی متولی، حرمت امام‌زاده را نگه ندارد، نمی‌توان از مردم برای رعایت حرمت آن توقعی داشت. فراموش نکنیم به تعبیر امیرمؤمنان«ع»: «مردم به حاکمان خود شبیه‌ترند تا به پدرانشان.» و توجه یا بی‌توجهی به شعائر دینی را از حکومت و حاکمان و مسئولان امر در نظام دینی می‌آموزند.

۹ـ آنچه در باب بی‌حرمتی به ماه مبارک رمضان و علل آن گفته شد در مورد دیگر شعائر دینی نیز صادق است. عدم رعایت حجاب شرعی و طبیعی شدن بی‌حجابی و رفتارها و پوشش‌های خلاف عفت عمومی در جامعه، عادی شدن خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی در برخی از نقاط کشور، به راه انداختن مجالس لهو و لعب و پارتی‌های شبانه مختلط در مقیاس‌های وسیع، بی‌اعتنایی به نماز در برخی اتوبوس‌های بین شهری و خطوط هوایی داخلی و مواردی از این دست که مانند خار به چشم مؤمنان می‌نشیند و آه از نهاد دوستداران نظام و انقلاب و خانواده‌های شهدا و جانبازان بلند می‌کند،  محصول غفلت و بی‌اعتنایی حاکمیت و مسئولان به شعائر الهی و احکام اسلامی و ضرورت حفظ حرمت آن در تنها حکومت دینی جهان است.

۱۰ـ قرآن کریم به صراحت اولین اقدام مؤمنان پس از برپایی حکومت و قدرت یافتن را برپایی و اقامه شعائر اسلامی و در رأس آنها نماز می‌داند و این مهم‌ترین شاخصه برای سنجش اسلامیت یک نظام دینی است. اگر بنا باشد در جمهوری اسلامی ایران شعائر اسلامی روز به روز بی‌حرمت‌تر شوند و در عوض مسئولان و متولیان نهادها و دستگاه‌های حاکمیتی به تقلید از حاکمان نظام‌های سکولار، شب و روز خود را به خواب و خور مردم اختصاص بدهند، آنگاه دیگر چه نیازی به دینی بودن نظام است و چه ادعایی بر اسلامی بودن آن؟ هر چند که این روند هم به تعبیر قرآن کریم به « مَعِیشَهً ضَنکاً » ختم می‌شود و این دسته از مسئولان با نگرشی غلط و تقلید غلط‌تر خود، نه تنها دینی بودن نظام را نابود می‌کنند، بلکه در تأمین دنیای مردم نیز که تمام وقت مدعی آنند، ناکام خواهند ماند و به گرد نظام‌های دنیامدار و سکولار غرب هم نخواهند رسید. این یعنی شکل معکوس « فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً ».

و خدا نکند که سرانجام تنها نظام دینی در جهان امروز چنین باشد.

 

سوتیتر:

 

اگر بنا باشد در جمهوری اسلامی ایران شعائر اسلامی روز به روز بی‌حرمت‌تر شوند و در عوض مسئولان و متولیان نهادها و دستگاه‌های حاکمیتی به تقلید از حاکمان نظام‌های سکولار، شب و روز خود را به خواب و خور مردم اختصاص بدهند، آنگاه دیگر چه نیازی است به دینی بودن نظام است و چه ادعایی بر اسلامی بودن آن؟

 

 

 

21ژوئن/17

کنفرانس سّری عقبه و ابعاد عقبنشینی کشور‌های عربی

 

باراک رافید، تحلیلگر روزنامه صهیونیستی‌هاآرتس در تاریخ ۱۳ فوریه ۲۰۱۷ در مقاله‌ای در این روزنامه از کنفرانسی سّری در شهر عقبه با حضور جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، عبدالله دوم پادشاه اردن و عبدالفتاح السیسی رئیس‌جمهور مصر پرده برداشت که یک سال پیش در فوریه ۲۰۱۶ در شهر عقبه در اردن با هدف یافتن ابتکار عملی جدیدی برای صلح میان کشور‌های عربی و رژیم صهیونیستی تشکیل شده بود.(۱) این ابتکار عمل که از جانب جان کری مطرح شد، شامل نکات زیر بود:

۱ـ تأکید بر پشتیبانی جهانی راه‌حل دو دولت برای دو ملت، دولتی برای یهود و دولتی برای عرب‌ها.

۲ـ ترسیم مرزهای امن و قابل شناسایی برای یک کشور فلسطینی پیوسته.

۳ـ حل و فصل عادلانه و منصفانه مسئله پناهندگان فلسطینی به صورتی که سازگار با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به عنوان دولتی یهودی باشد.

۴ـ حل مسئله بیت‌المقدس به عنوان پایتختی برای هر دو کشور و آزادی رسیدن به اماکن مقدس برای همه.

۵ـ تأمین و تضمین وجود راه‌حل‌هایی برای تأمین امنیت اسرائیل و توانایی این رژیم برای دفاع از خود به گونه‌ای مؤثر و تضمین توانایی فلسطینیان برای تأمین امنیت مردم خود در کشوری خلع سلاح شده.

۶ـ اعلام رسمی پایان ستیز و چشم‌پوشی از تمامی خواسته‌‌هائی که زمینه‌ساز عادی‌سازی روابط و آغاز همکاری‌ها در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در تمامی زمینه‌ها باشد.(۲)

این ابتکار عمل را جان کری در حاشیه مجمع جهانی اقتصاد در ژانویه ۲۰۱۶ به نتانیاهو ارائه  و پیشنهاد داد که اجلاسی چندجانبه با حضور مصر و اردن در این زمینه برگزار شود. با وجود دعوت نکردن از محمود عباس برای شرکت در این اجلاس، او به وسیله کری از مضمون جلسات آگاهی یافت و پیش از انعقاد اجلاس در عقبه، در دیدار‌هایی جداگانه با سیسی و عبدالله از آنها‌ خواست که طرح پیشنهادی را بپذیرند و حمایت کشور‌های عربی دیگری چون عربستان و امارات را با طرح کری به دست آورند. از ملک عبدالله هم خواسته شد که برای از سر گرفته شدن مذاکرات به محمود عباس اعمال فشار کند.(۳)

براساس مقاله روزنامه صهیونیستی‌ هاآرتص، با وجود قبول ابتکار عمل پیشنهادی کری از جانب عبدالله و سیسی، نتانیاهو به بهانه ناتوانی در قانع کردن ائتلاف حاکم در مورد این طرح‌ها، آنها را رد و درخواست کرد که یک کنفرانس صلح چندجانبه علنی با حضور کشور‌های عربی «سنی» دیگر و با حضور نتانیاهو تشکیل شود، آمریکا شهرک‌سازی در شهرک‌های بزرگ را به رسمیت بشناسد و تضمین کند که در محافل بین‌المللی قطعنامه‌ای علیه این رژیم تصویب نخواهد شد.(۴) از جانب دیگر رژیم صهیونیستی می‌خواهد با الحاق بیت‌المقدس، شهرک‌های صهیونیستی و منطقه مرزی با اردن عملاً ۴۰ درصد از کرانه باختری را قبضه کند و وجود هرگونه دولت به هم پیوسته فلسطینی را غیرممکن سازد.(۵)

موضع عبدالله و سیسی در کنفرانس یکی از نشانه‌های ضعف روزافزون حاکمان کشورهای عربی در مقابل امریکا و رژیم صهیونیستی است که حتی حاضر نیستند با وجود عقب‌نشینی‌های گسترده در ابتکار عمل صلح عربی ارائه شده در سال ۲۰۰۲، به آن پایبند بمانند. از جانب دیگر، عدم قبول پیشنهادات کری از جانب نتانیاهو نشان داد که رژیم اشغالگر قدس با دیدن خود در موضع قدرت حاضر نیست حتی سر سوزنی از مواضع خود عقب‌نشینی کند. این کنفرانس پرده از خط جدیدی در زمینه حل مشکل فلسطین به نفع صهیونیست‌ها برداشت که با ریاست جمهوری دونالد ترامپ تقویت شد.

 

ابعاد راه‌حل مورد نظر رژیم صهیونیستی و آمریکا در مورد فلسطین

تأکید بر راه‌حل چندجانبه به جای راه‌حل دوجانبه:

رژیم صهیونیستی با بیان اینکه طرف فلسطینی از یکپارچگی کافی برای مشارکت در فرایند صلح برخوردار نیست و اساساً شریک فلسطینی مشخصی برای مذاکرات وجود ندارد، خواهان انعقاد یک کنفرانس صلح چندجانبه با حضور کشور‌های عربی است. این امر همچنین با خواست عربستان سعودی و امارات برای مبارزه با ایران و جلب حمایت‌های رژیم صهیونیستی سازگار است و رژیم آل سعود در زمینه علاقه به ایجاد ارتباط با رژیم صهیونیستی اشاره‌های متعددی کرده است.(۶)

از جانب دیگر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا نیز در دیدار خود با نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی که در فوریه ۲۰۱۷ رخ داد از طرح خود برای برگزاری کنفرانس صلحی چندجانبه پرده برداشت.(۷) و از سوی دیگر سایت‌های خبری وابسته به رژیم صهیونیستی نیز خبر داده‌اند که پس از سفر‌های جداگانه‌ای که عبدالله و سیسی به آمریکا داشته‌اند، جدیت ترامپ برای راه‌حل چندجانبه بیشتر شده است.(۸)

جایگزینی مفهوم صلح در برابر زمین با مفهوم صلح در برابر رفاه:

براساس طرح پیشنهادی نتانیاهو در کنفرانس عقبه، فلسطینی‌ها در ازای قبول شهرک‌سازی در کرانه باختری از تسهیلات بسیار زیادی در رفت و آمد افراد، ساخت و ساز در منطقه، توسعه زیربنایی نوار غزه و همکاری امنیتی برخوردار خواهند شد.(۹) از جانب دیگر تأکید این رژیم بر راه‌حل‌های اقتصادی از جمله ارائه تسهیلات و سرمایه‌گذاری مشترک، نشان‌دهنده این است که این رژیم خواهان ادامه سیطره بر فلسطینیان به وسیله تشکیلات خودگردان است و دولت فلسطینی چیزی بیش از یک نهاد شبه خودمختار وابسته به رژیم صهیونیستی نخواهد بود. رژیم صهیونیستی همچنین از طریق نویسندگان عرب و ارتباط مستقیم با فلسطینیان از طریق فضای مجازی و نیز تلاش برای روی کار آوردن نخبگان محلی‌ِ بدون گرایشات سیاسی و گفتگو با آنها، راه را برای عبور از جنبش‌های فلسطینی بزرگ (مقاوم و غیرمقاوم) هموار و از طریق نخبگان محلی مفهوم صلح در برابر رفاه را جایگزین می‌کند.

بر همین اساس در این مرحله نقش محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان مطلوب نیست  و به همین دلیل علاوه بر اقدامات صهیونیست‌ها در حذف او، کشور‌های عربی نیز با تشکیل نهادی تحت عنوان چهارجانبه عربی شامل مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات عربی متحده در صدد حذف عباس و روی کار آوردن محمد دحلان از رهبران اخراجی فتح هستند. در همین راستا در سال ۲۰۱۶ کشور‌های موسوم به چهارجانبه عربی، محمود عباس را تهدید کردند که در صورت عدم بازگشت دحلان به جنبش فتح و اصلاح تشکیلات خودگردان، دست به اقداماتی یکجانبه در راستای حل مشکلات خواهند زد.(۱۰) به نظر می‌رسد محمد دحلان که از حمایت این کشور‌ها، به‌خصوص مصر برخوردار است، در صورت روی کار آمدن، روند راه‌حل جدید در مسئله فلسطین را با جدیت بیشتری دنبال خواهد کرد.

 

نتیجه‌گیری

کنفرانس عقبه و حوادث قبل و بعد از آن نشانه‌هایی از تلاش ایالات متحده برای پایمال کردن بیش از پیش حقوق فلسطینیان پرده برداشت. این تلاش‌ها که در دولت اوباما آغاز شد و در دولت ترامپ ادامه یافت، به وسیله دولت‌های عربی خائنی حمایت می‌شود که خواهان ادامه حکومت‌های خود و مبارزه با خیزش‌های مردمی و محور مقاومت با کمک رژیم صهیونیستی هستند. این امر ممکن است در آینده باعث افزایش تنش‌ها میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و کشور‌های عربی و نیروهای اسلامی مقاومت در فلسطین شود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- http://www.haaretz.com/israel-news/.premium-1.772531

۲- https://goo.gl/ZBAfRk

۳- https://goo.gl/yZe4LV

۴ـ همان.

۵ـ لقاء العقبه السری… تداعیات و محاذیر، الجزیره نت:    https://goo.gl/Cjt1W8

۶ـ تعدیلات عربیه على مبادره السلام.. وفق رؤیه إسرائیلیه؟، روسیا الیوم، ۱۲ مه ۲۰۱۶: https://goo.gl/wMGylu

۷ـ نتنیاهو: الدول العربیه لم تعد ترى إسرائیل کعدو بل کحلیف.. وترامب: سنشرک لاعبین کبار فی المفاوضات، سی ان ان، ۱۶ فبرایر ۲۰۱۷: https://goo.gl/oecgg0

۸ـ شیمریت مئیر، ترامب و «صفقه السلام».. هل القضیه جدّیه؟، موقع المصدر، ۷ أبریل ۲۰۱۷: https://goo.gl/OvJJtl

۹ـ «النقاط الخمس».. خطه نتنیاهو فی قمه «العقبه السریه»، المرکز الفلسطینی للإعلام: https://goo.gl/WMNVjJ

۱۰- https://goo.gl/UjGJ15

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی با بیان اینکه طرف فلسطینی از یکپارچگی کافی برای مشارکت در فرایند صلح برخوردار نیست و اساساً شریک فلسطینی مشخصی برای مذاکرات وجود ندارد، خواهان انعقاد یک کنفرانس صلح چندجانبه با حضور کشور‌های عربی است. این امر همچنین با خواست عربستان سعودی و امارات برای مبارزه با ایران و جلب حمایت‌های رژیم صهیونیستی سازگار است و رژیم آل سعود در زمینه علاقه به ایجاد ارتباط با رژیم صهیونیستی اشاره‌های متعددی کرده است.

 

۲٫

کنفرانس عقبه و حوادث قبل و بعد از آن نشانه‌هایی از تلاش ایالات متحده برای پایمال کردن بیش از پیش حقوق فلسطینیان پرده برداشت. این تلاش‌ها که در دولت اوباما آغاز شد و در دولت ترامپ ادامه یافت، به وسیله دولت‌های عربی خائنی حمایت می‌شود که خواهان ادامه حکومت‌های خود و مبارزه با خیزش‌های مردمی و محور مقاومت با کمک رژیم صهیونیستی هستند.

21ژوئن/17

سلطه صهیونیست‌ها بر کنگره آمریکا چگونه است؟

                                      


یکى از راهکارهاى تأثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره این کشور است، جایى که رئیس جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى‌ای باید به آنجا مراجعه نماید تا برنامه‌اش مورد بحث و بررسى قرار گیرد به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست‌ها بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تاثیر و نفوذشان در کنگره است، به‌طورى که رژیم صهیونیستى در برابر همه انتقادها از مصونیت کامل بهره مى‏برد.

با توجه به این شرایط لابى اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى سعى مى‏کنند تعداد بیشترى از اعضاى کنگره را از طرق مختلف به سوى خود جلب کنند. یکى از این راه‌ها حمایت تبلیغاتى و خرید آرای انتخاب کنندگان است.روزنامه «وال استریت ژورنال» در گزارشى اعلام کرد که در انتخابات سال ۱۹۸۶ هشتاد کمیته کارى سیاسى طرفدار اسرائیل مبلغ ۷۲۸,۹۳۱,۶ دلار هزینه کردند و از این لحاظ در کشور مقام اول را داشتند. مقام دوم از آن کمیته‏هاى کارى سیاسى سازمان‌هاى املاک و مستغلات به مبلغ ۱۰۸,۲۹۰,۶ دلار بود و پس از آن کمیته‏هاى کارى سیاسى سازمان‌هاى پزشکى آمریکا به مبلغ ۱۳۳,۷۰۲,۵  دلار در جاى سوم قرار داشتند.(۱)

بررسى دیگری نشان مى‏دهد که سناتورهایى که در سال‌هاى ۸۶ـ۱۹۸۵ به لوایحى به نفع اسرائیل رأى دادند، به‌طور متوسط مبلغ ۲۲۳,۵۴ دلار از کمیته‏هاى سیاسى طرفدار اسرائیل دریافت کردند. سناتورهایى که در سال ۱۹۸۶ براى بار اول و یا مجدداً انتخاب مى شدند، مبلغ ۱/۹ میلیون دلار از کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل دریافت کردند که این مبلغ تقریباً سه برابر مبلغى بود که آنها توانستند از سایر کمیته‏هاى سیاسى با ایدئولوژى متفاوت جمع‌آورى کنند.(۲)

یک بررسى انجام شده در سال ۱۹۹۱ توسط «مرکز مطالعات سیاسى واکنشى» نیز حاکی است که در انتخابات سال ۱۹۹۰ کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل مبلغ چهار میلیون دلار براى کاندیدهاى نمایندگى اختصاص دادند. در همین حال کمک کنندگان انفرادى به کمیته‏هاى کارى سیاسى نیز مبلغ ۳/۶ میلیون دلار به همین کاندیدها کمک کردند. همه دریافت کنندگان این وجوهات از حامیان سرسخت اسرائیل بودند.(۳) به‌علاوه عده زیادى از اعضاى این مجلس وارد سازمان‌هاى صهیونیستى مانند «فراموسونرى»، باشگاه‌هاى «لیونز»، «ب ناى ب ریث» مى‏شوند تا از طریق حضور آنها در این محافل و روابط مشخص با اعضا، آنها را در کنار موضع‌گیری‌هاى صهیونیسم قرار دهند.

طى چند سال پس از تشکیل رژیم صهیونیستى، نفوذ و سلطه مرئى و پنهانى صهیونیسم به‌قدرى در کنگره آمریکا افزایش یافت که «جان فاستر دالس» وزیر خارجه اسبق آمریکا به صدا درآمد و ضمن یادآورى کنترل شگفت‏انگیزى که یهودیان بر اخبار رسانه‏ها دارند و سدى که آنها در مقابل نمایندگان کنگره بنا کرده‌اند به صورت شکوه‌آمیز اظهار داشت:

«من به شدت نگران این واقعیت هستم. یهودیان در اینجا بر تمام صحنه‏ها مسلط‌اند و کنگره به علت این نفوذ نمى‌تواند به هیچ کارى که مورد تأیید آنان نباشد، دست بازد. سفارت اسرائیل هرچه را بخواهد از طریق یهودیان متنفذ این کشور به کنگره دیکته مى‌کند.»(۴)

ویلیام ولبرایت، سناور سابق آمریکا نیز در ۱۵ آوریل ۱۹۷۳، یعنى یک سال قبل از سخنرانى ژنرال «براون» در یک برنامه تلویزیونى با عنوان «در مقابل مردم» که از شبکه «سى.بى.اس» پخش می‌شد در جریان بررسى سیاست آمریکا در خاورمیانه گفت:

«اسرائیل مجلس سناى آمریکا را زیر سلطه خود دارد.»

سناتور ولبرایت، پیش از این به علت مخالفت با جنگ ویتنام مورد حمایت و تقدیر یهودیان قرار گرفته بود؛ زیرا آنها هم با این جنگ مخالف بودند. وى از چنان محبوبیتى در ایالت آرکانزاس برخوردار بود که مى‏توانست به‌راحتى به مجلس سنا راه یابد همچنین در عرصه سیاست آمریکا شخصیتى معروف و سرشناس یود، اما با این سخنان، دیرى نگذشت که کلاً نام و تصویرش از روزنامه‏ها و شبکه‏هاى تلویزیونى وابسته به یهودیان محو شد تا مبادا حقایقى که وى فاش کرد به گوش آمریکایى‏ها برسد.

سناتور ویلیام ولبرایت که رئیس کمیسیون روابط خارجى در مجلس سنا نیز بود، بهاى گزافى بابت این سخنان پرداخت؛ زیرا در جریان انتخاباتى که بعد از این ماجرا برگزار شد، پول‏هاى یهودیان به ایالت آرکانزاس سرازیر شد و یهودیان در داخل و خارج این ایالت به تلاش و تکاپو براى شکست ولبرایت و حمایت از دیل بامبرز، رقیب وى و نامزد وابسته به اسرائیل پرداختند. نکته مسخره این است که یهودیان پیش از این وى را یک قهرمان مى‏دانستند، زیرا در مقابل سناتور مک کارتى ایستاده و براى قطع حمایت مالى از کمیسیون خاصى که مک کارتى رئیس آن بود، تلاش کرده بود.(۵)

ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز در این باره مى‏گوید:

«زمانى که تصمیم گرفتم تحویل هواپیماهاى فانتوم به اسرائیل را به تعویق اندازم، موجى از انتقاد در رسانه‏ها برانگیخته شد و عده‌ای از اعضاى مجلس سنا که با جنگ ویتنام مخالفت مى‏کردند، با ارسال هرچه بیشتر کمک‏هاى تسلیحاتى براى اسرائیل در جنگ ۱۹۷۳ موافق بودند.»(۶)

براى اثبات این اظهارات ذکر برخورد تند بین دریاسالار «توماس مورر»، رئیس ستاد مشترک آمریکا و ژنرال «مُرد خاى گور»، وابسته نظامى سفارت اسرائیل در واشنگتن از زبان پل فیندلى ضرورى به نظر مى‌رسد. وى مى‏گوید: «در جریان جنگ ۱۹۷۳ برخورد تندى بین دریا سالار مورر و ژنرال مُردخاى گور پیش آمد. مُردخاى گور اصرار داشت که ایالات متحده هواپیماهاى مجهز به موشک‌هاى هوا به به زمین ضدتانک «ماوریک» را در اختیار اسرائیل قرار دهد. مورر توضیح داد که آمریکا فقط یک اسکادران از این نوع هواپیماها را در اختیار دارد و اگر آن را به کشور دیگرى بدهد، جنجال به پا خواهد کرد.»

مورر به خاطر مى‏آورد:

«گور گفت شما هواپیماها را به ما بدهید، ما خودمان با کنگره کنار خواهیم آمد.»

مورر اضافه مى‏کند: «او واقعاً چنین کرد. من هرگز ندیدم یکى از رؤساى جمهور ما هر که مى‌خواهد باشد، در مقابل اسرائیلی‌ها ایستادگى کند آنها فقط اخطار مى‏دهند و همیشه هرچه را مى‏خواهند به دست مى‏آورند.»(۷)

ژنرال «جورج براون»، رئیس اسبق ستاد مشترک نیروهاى آمریکا در سال ۱۹۷۴ در جمع دانشجویان دانشگاه دیوک خاطرنشان کرد که یهودیان در ایالات متحده آمریکا، دولت، رسانه‏هاى گروهى و اقتصاد این کشور را زیر سلطه خود گرفته‏اند. وى با صراحت و آشکارا گفت: «اسرائیلى‏ها از ما تجهیزات نظامى مى‏خواهند. وقتى به آنها مى‏گوییم نمى‏توانیم موافقت کنگره را در این خصوص جلب کنیم، مى‏گویند اشکالى ندارد. ما خودمان کنگره را راضى مى‏کنیم.»

وى در ادامه با خشم و با لحنى تلخ گفت:

«آنها از یک کشور دیگرند، ولی در اینجا (یعنى آمریکا) مى‏توانند چنین اعمال نفوذ کنند. آنها چنان که مى‏دانید، بانک‏ها و روزنامه‏هاى این کشور را در اختیار خود دارند.»(۸)

در سال ۱۹۹۰ نیز یکى دیگر از سیاستمداران محافظه‌کار آمریکایى به نام «پاتریک بیوکانن» در اظهارات مشابهى گفت:

«اسرائیلى‏ها کنگره آمریکا را اشغال کرده‏اند.»

وى در اینجا کنگره را به کرانه غربى و نوار غزه در فلسطین تشبیه کرده بود.(۹)

مخالفت کنگره آمریکا با درخواست جرج بوش پدر مبنى بر تأخیر افتادن وام اسرائیل نیز یکى دیگر از صدها مورد تأثیرپذیرى کنگره از صهیونیست‌هاست. ماجرا از این قرار است که در سپتامبر ۱۹۹۱ جرج بوش در کاخ سفید، خود را در محاصره و تحت فشار یهودیان آمریکایى دید که نفوذ چشمگیر و مهارت بالایى در بازى‏هاى سیاسى آمریکا داشتند. دولت اسرائیل به ریاست اسحاق شامیر، وامى به ارزش ده میلیارد دلار با تضمین دولت آمریکا، از این کشور خواسته بود. قرار بود این وام صرف ساخت شهرک‏ها و اسکان یهودیان شوروى در اراضى فلسطین و ارتفاعات اشغال شده جولان شود. در آن زمان، حدود ۵۰۳۰۰ یهودى از شوروى وارد فلسطین شده بودند و دولت اسرائیل در نظر داشت یک میلیون نفر دیگر از آنها را به فلسطین بیاورد. این رژیم قصد داشت درخواست خود را براى گرفتن این وام در مارس ۱۹۹۱ تقدیم دولت آمریکا کند، اما شروع جنگ دوم خلیج [فارس] که به‌سرعت هم تمام شد و شرایط و اوضاع ناشى از آن مستلزم به تأخیر افتادن این درخواست تا ماه سپتامبر همان سال بود.

بوش عصبانى بود زیرا از کنگره خواسته بود بررسى این درخواست را براى چهار ماه به تأخیر بیندازد، اما سران کنگره که تحت فشار لابى قدرتمند اسرائیل بودند، شروع به آماده‌سازى طرحى براى تصویب این وام کردند؛ آن هم در شرایطى که بوش تلاش مى‏کرد در ازاى این وام از اسرائیل تعهد بگیرد که شهرک‏سازى در کرانه غربى، نوار غزه و ارتفاعات جولان را متوقف کند، اما اسرائیل هیچ‌گاه حاضر به دادن چنین تعهدى نشد.

تنها راه چاره براى بوش این بود که خواستار برگزارى کنفرانس مطبوعاتى فوق‏العاده شود. وى در این کنفرانس با جملات قاطع و محکمى پرده از فشارهاى گروه فشار اسرائیل (لابى‏ها) برداشت. پیش از این، هیچ یک از رؤساى جمهور آمریکا این گونه در مقابل لابى‏هاى یهودى و اسرائیلى صحبت نکرده بودند. وى گفت که براى به تأخیر انداختن وامى که اسرائیلى‏ها خواسته‏اند با نیروهاى سیاسى قدرتمندى روبه‌رو شده است.(۱۰)

بوش با اشاره با تلاش‌هاى خود براى به تأخیر انداختن بررسى وام اسرائیل در کنگره گفت:

«من این کار را براى صلح کردم؛ زیرا بررسى مسئله وام در شرایط فعلى باعث مى‏شود که هیچ کس بر سر میز مذاکره حاضر نشود…در حال حاضر و براى دومین بار عده‏اى در کنگره مى‏کوشند مانع از اتخاذ تدابیر و سیاست‏هاى لازم براى امنیت مردم توسط رئیس جمهور شوند… من از کنگره خواسته‏ام بحث و مناقشه در خصوص این وام را به مدت چهار ماه به تأخیر بیندازد و از ملت آمریکا مى‏خواهم مرا حمایت کنند… باید فرصتى براى ایجاد صلح فراهم کنیم. در واقع باید تمام فرصت‏ها را به آن اختصاص دهیم.»(۱۱)

در آن زمان مخالفان سیاسى بوش ۱۳۰۰ نفر از رهیران سازمان‏هاى یهودى در سراسر آمریکا بودند. آنها طى چهار ماه تلاش بى‌وقفه توانستند حمایت دو مجلس نمایندگان و سنا را به دست آورند و به این ترتیب، نه تنها موافقت آنها را با تضمین وامى که اسرائیل خواسته بود جلب کردند، بلکه براى اولین بار در دوره ریاست جمهورى بوش، از سد حق وتوى ریاست جمهورى آمریکا نیز گذشتند. بنابراین، بوش رؤساى کنگره را دور زد و در تلویزیون مستقیماً خطاب به مردم آمریکا از وجود نیروهاى سیاسى (یهودى) پرقدرتى خبر داد که در مقابلش ایستاده بودند.(۱۲)

اظهارات بوش در این کنفرانس مطبوعاتى، واکنش جریان‌هاى صهیونیستى را در پى داشت. آنها بارها به فعالیت‌هایى علیه بوش دست زدند. «شوشانا کاردین»، رئیس کنفرانس سازمان‌هاى صهیونیستى در آمریکا تصریح کرد که بوش شهروندان آمریکایى (یهودیان) را از حقوق دموکراتیک خود محروم کرده است. ژاکلین لوین از رهبران کنگره یهودیان آمریکا نیز گفت:

«دوازدهم سپتامبر ـ روزى که کنفرانس مطبوعاتى بوش برگزار شد ـ به عنوان روز خیانت بزرگ در تاریخ ثبت خواهد شد…اظهارات بوش، نفرت‏انگیز و چیزى شبیه به سامى‌ستیزى بود. اقلیت یهودیان نیز که در انتخابات به جمهورى‏خواهان رأى مى‏دادند، به آنها پشت کرده، به دموکرات‏ها گرایش پیدا کردند.»

شوشانا کاردین در تماس با اطرافیان بوش گفت:

«اگر مى‏خواهند مشکلات موجود را یا یهودیان مقیم این کشور برطرف کنند، بوش باید با تضمین‏هاى وام براى اسرائیل موافقت کند.»(۱۳)

براى اینکه میزان و عمق تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت:

«براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»(۱۴)

شاید این گونه تصور شود که براى هر عضو کنگره، اولویت شماره یک باید حمایت از منافع آمریکا باشد، ولی برخى از اعضاى کنگره مجلس سناى آمریکا اعم از یهودیان و همکارانشان براى تضمین حمایت سیاست خارجى آمریکا، از منافع اسرائیل تلاش مى‏کنند و اولویت سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند.

این تأثیر و نفوذ به‌طور تصادفى به دست نیامد، بلکه پیامد برنامه‌ریزى صهیونیست‌ها پس از تشکیل رژیم صهیونیستى به‌ویژه از اوایل دهه پنجاه بود. به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۴ کمیته صهیونیست آمریکایى براى امور عمومى، سلف آیپک، از تمام ۷۵۰ داوطلب احراز کرسى نمایندگى در مجلس نمایندگان و سنا نظرخواهى کرد. تنها سئوالى که از هر کاندیدا پرسیده شد این بود که نظرشان در مورد اسرائیل و خاورمیانه چیست؟(۱۵) پاسخ به این سئوال از سوى کاندیدها ملاک منحصر به‌فردى براى تصمیم‌گیرى لابى اسرائیل به‌ویژه آیپک و دیگر گروه‌هاى فشار صهیونیستى در مورد هریک از کاندیدها در دوره‏هاى بعدى مجلس نمایندگان و سنا بود. «توماس داین» مدیر اجرایى آیپک در این باره مى‏گوید:

«ما در مورد یک موضوع (اسرائیل) کاملاً روراست و یک بعدى هستیم.»(۱۶)

این صراحت کلام توماس داین بیانگر چگونگى تلاش و کامیابى حیرت‌انگیز محافل فشار صهیونیستى در کمک به حامیان بى چون و چراى رژیم صهیونیستى است تا در انتخابات مجلس سنا و نمایندگان پیروز شوند. «این امر عمدتاً ناشى از مبالغ کلانى است که براى تأمین هزینه‏هاى مبارزات انتخاباتى در اختیار سیاست‌مدارانى که در حمایت از اسرائیل گریبان چاک مى‌دهند، گذاشته مى‌شود. اگرچه آیپک قانوناً نمى‌تواند مستقیماً به کاندیداها پولى پرداخت کند، ولى بسیارى از کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل از نرخى که توسط آیپک براى هر کاندیدا تعیین شده خط گرفته و بر اساس آن مبالغ لازم را هزینه مى‌کنند.(۱۷)

یکى دیگر از راه‌هاى براى نفوذ و سیطره لابى صهیونیسم بر کنگره آمریکا، استفاده از کارمندان طرفدار اسرائیل در اداره کنگره است. بر اساس اعتراف موریس آمیتاى، رئیس سابق کمیته آیپک تعداد زیادى از جوانان کارمند در «کاپیتول هیل»  ـ نام محلى که ساختمان کنگره قرار دارد ـ هستند که در جهت تامین منافع اسرائیل فعالیت مى‏کنند. آنها از یهودیانى هستند که آمادگى دارند برخى مسائل مربوط به یهودیت‌شان را بررسى کنند. آنها گروهى از جوانان یهودى هستند که در جایگاه تصمیم‌گیران در زمینه‏هاى مختلف به نیابت از اعضاى مجلس سنا قرار دارند و بسیارى از کارها فقط در سطح کارمندان تصمیم‌گیری می‌شوند.

به هر حال آیپک منشاء تأثیرگذارى و نفوذ لابى صهیونیسم بر کنگره محسوب مى‏شود و تا کنون موفق نشده است به قانون‌گذاران و نامزدهای عضو کنگره که از برنامه‏هاى اسرائیل حمایت مى‏کنند جایزه بدهد. در مقابل کسانى را که در برابر اسرائیل کارشکنى و یا مواضع چالشى اتخاذ مى‏کنند مجازات می‌کند(۱۸).

در واقع مى‏توان گفت که آیپک هسته اصلى نفوذ لابى صهیونیستى در کنگره آمریکاست. موفقیت آیپک، به توانایى این سازمان در اعطاى کمک مالى به قانون‌گذاران و کاندیداهاى عضویت در کنگره و حمایت از برنامه‏ها و فشار بر مخالفان آنها مربوط مى‏شود. پول در انتخابات آمریکا نقشى حیاتى دارد و آیپک دوستانش را مطمئن مى‏کند که آنها را از کمک‌هاى مالى سازمان‌هاى یهودى بهره‏مند مى‏سازد. همچنین مخالفان اسرائیل، باید مطمئن باشند که آیپک به رقباى آنان کمک مى‏کند.

آیپک همچنین جنبشى به‏نام نامه‏نگارى را به نفع کاندیداهاى طرفدار اسرائیل به راه مى‏اندازد و از سردبیران روزنامه‏ها مى‏خواهد که از کاندیداهاى طرفدار اسرائیل حمایت کنند. در مورد این تاکتیک آیپک، هیچ شکى وجود ندارد. به‏ عنوان مثال در سال ۱۹۸۴، آیپک کمک کرد تا سناتور «چارلز پرسى» که با اعمالش دشمنى آیپک را برانگیخته بود، نتواند در انتخابات پیروز شود. «توماس دین»، رئیس وقت آیپک ماجرا را این‏گونه تعریف مى‏کند:

«تمام یهودیان آمریکا از هر طبقه‏اى جمع شده بودند تا «پرسى» شکست بخورد.»

سیاستمداران آمریکا در آن زمان چنین پیامى را به‌روشنى دریافت کردند. با وجود این، نفوذ آیپک در کاپیتول هیل در حال افزایش است. طبق گفته‏هاى «داگلاس بلوم فیلد» یکى از کارمندان سابق آیپک، زمانى که اعضاى کنگره به اطلاعاتى نیاز دارند، قبل از اینکه به کتابخانه کنگره، بخش تحقیقات یا کارشناسان آن مراجعه کنند، به آیپک مراجعه مى‏کنند.

مهم‌تر اینکه وى مى‏گوید:

«آیپک اغلب، اسناد سخنرانی‌ها، تحقیقات و سایر مسائل مربوط به قانونگذارى را در اختیار اعضاى کنگره مى‏گذارد.»

نه ‏تنها تصمیم‏گیرى در مورد سیاست خارجى آمریکا در آیپک اتخاذ مى‏شود، بلکه تصمیم‌هایى هم که پیامدهایى براى سراسر جهان دارد، در آنجا اتخاذ مى‏شود. بنابراین، یکى از سه بخش مهم حاکمیت آمریکا یعنى کنگره، کاملاً طرفدار اسرائیل است. همان ‏طور که سناتور سابق «ارنست هولینگر»  مى‏گوید:

«شما نمى‏توانید سیاستى غیر از آنچه آیپک مى‏گوید براى اسرائیل متصور باشید.»

زمانى آریل شارون در پاسخ یکى از شهروندان آمریکا که مى‏پرسید ما چطور به اسرائیل کمک کنیم، گفت:

«اگر مى‏خواهید به اسرائیل کمک کنید، به آیپک کمک کنید.»(۱۹)

پی‌نوشت‌ها:

  1. John J.Fialka, Washington Journal, 24June, 1987.
  2. Edward Roeder, News/sun -Sentinel(Fort Lauderdale, Florida) 28 June 1987.
  3. فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۱۳٫
  4. Transcripts Of Dulles TelephoneConversation, quoted in Neff, Earriors at Suez 416.
  5. محمد جلال عنایه، قدرت یهودیان در آمریکا، محمد رضا بلوردی، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران، ۱۳۸۶، ص ۱۱۳٫
  6. فیندلى، پل، پیشین، ص ۸۴۵٫
  7. Findly, They Dare to Speak Out, 161.

۸ . محمد جلال عنایه، پیشین، ص ۱۱۲٫

۹ . همان، ص ۱۱۳٫

  1. همان، صص ۱۰۸ ـ ۱۰۹٫

۱۱ . همان، ص ۱۱۰٫

۱۲ . همان، ص ۱۱۱٫

  1. همان، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۱٫
  2. مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  3. New York Times, 31 October 1954.
  4. Tivnan, The Lobby, p. 253.
  5. فیندلى، پل،پیشین، ص ۱۱۳٫
  6. مجله نداء القدس، پیشین.
  7. http:/ksgnotes-harvard.op.cit

 

سوتیترها:

۱٫

براى اینکه میزان و عمق تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت: «براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»

 

۲٫

آیپک هسته اصلى نفوذ لابى صهیونیستى در کنگره آمریکاست. موفقیت آیپک، به توانایى این سازمان در اعطاى کمک مالى به قانون‌گذاران و کاندیداهاى عضویت در کنگره و حمایت از برنامه‏ها و فشار بر مخالفان آنها مربوط مى‏شود. پول در انتخابات آمریکا نقشى حیاتى دارد و آیپک دوستانش را مطمئن مى‏کند که آنها را از کمک‌هاى مالى سازمان‌هاى یهودى بهره‏مند مى‏سازد

 

 

21ژوئن/17

آغاز فروپاشی داعش با آزادی موصل

 

 

 

در ۲۰ خرداد سال ۱۳۹۳ خبر عجیب اشغال شهر موصل به دست گروه تروریستی داعش در مدت ۲۴ ساعت، به سرتیتر رسانه‌های مهم منطقه و جهان تبدیل و سرآغاز تحولاتی بزرگ در سطح عراق، و منطقه شد.

در این مقاله به بررسی وضعیت شهر موصل پیش از اشغال به دست داعش، روند اشغال این شهر و همچنین در سایه حکومت داعش و عملیات آزادسازی این شهر می‌پردازیم:

 

موصل؛ دومین شهر بزرگ عراق

موصل مرکز استان نینوی در شمال عراق، به فاصله ۴۶۵ کیلومتری بغداد، از شهرهای تاریخی و دومین شهر بزرگ این کشور است که در هنگام اشغال، حدود دو میلیون نفر شامل ۸۰ درصد مردم عرب اهل سنت و بقیه از اقلیت های قومی، مذهبی و دینیِ دیگری چون مسیحیان، شبک‌ها، کردها، شیعیان و ترکمان‌ها در آن زندگی می‌کردند. شهرت موصل به ‌دلیل تجارت با کشورهای مجاور عراق از جمله سوریه و ترکیه است.

 

اشغال داعش

عناصر گروه تروریستی داعش پس از درگیری‌های محدودی توانستند شهر موصل را در ۲۰ خرداد ۹۳ اشغال کنند. این در حالی بود که همه تصور می‌کردند نظامیان عراقیِ مستقر در این شهر مقاومت کرده و مانع از اشغال ان به دست داعش شوند، اما این اتفاق نیفتاد و تروریست‌ها تنها با مقاومت محدودی از سوی نیروهای پلیس فدرال عراق مواجه شدند. با وجود اینکه ده‌ها هزار نیروی نظامی عراق در شهر موصل و اطراف آن مستقر بودند، اما مقاومت این نیروها در برابر داعش تنها یک روز طول کشید و پس از آن نیروهای نظامی عراق شهر موصل را ترک کردند!.

داعش پس از اشغال شهر موصل توانست با غارت پادگان‌ها، پایگاه‌ها و مقرهای نظامیِ این شهر تعداد زیادی سلاح، مهمات و تجهیزات نظامی را به غنیمت بگیرد. همچنین پس از اشغال شهر موصل صدها میلیون دلار از اموال دولت عراق به دست داعش افتاد.

 

پیشروی سریع داعش در عراق

داعش پس از اشغال شهر موصل توانست طی مدت کوتاهی مناطق زیادی را در استان‌های صلاح‌الدین، کرکوک، الانبار و دیالی عراق نیز به اشغال خود درآورد. پیشروی داعش در عراق پس از اشغال شهر موصل به اندازه‌ای سریع بود که نیروهای این گروه تروریستی در طی چند روز به دروازه‌های شهر بغداد، پایتخت عراق رسیدند.

غارت انبارهای سلاح و مهمات ارتش و پلیس عراق در شهر موصل توسط داعش موجب قدرتمندترشدن این گروه تروریستی شد و داعش توانست با انتقال بخشی از این سلاح‌ها و مهمات به سوریه مناطق جدیدی را در این کشور به اشغال خود درآورد.

 

حضور سرکرده داعش در موصل

تروریست‌های داعش پس از اشغال شهر موصل دست به اقدامات مختلفی در این شهر زدند. از جمله این اقدامات، تخریب آثار تاریخی و اماکن مذهبی از جمله قبر حضرت یونس را در شهر موصل به بهانه مبارزه با شِرک تخریب کردند.

ابوبکر البغدادی سرکرده داعش پس از اشغال شهر موصل به صورت علنی در یکی از مساجد این شهر حضور پیدا کرد و با ایراد خطبه‌ای از تشکیل حکومتی موسوم به خلافت اسلامی در مناطق اشغالی عراق و سوریه توسط داعش خبر داد.

بعد از اشغال موصل، طرافداران داعش در جهان افزایش پیدا کرد و گروه‌های تروریستی گوناگونی در کشورهای مختلف جهان با ابوبکر البغدادی سرکرده داعش بیعت کردند.

شهر موصل پیش از اشغال به دست داعش، یکی از مناطق زندگی مسیحیان و شیعیان عراق بود و تعداد زیادی کلیسا در این شهر وجود داشت، اما اشغال شهر موصل به دست داعش پایان حضور اقلیت‌های دینی و مذهبی در این شهر بود. داعشی‌ها پس از اشغال شهر موصل، کلیساها و حسینیه‌ها را در این شهر تخریب کردند.

 

صدور فتوای جهاد کفایی در عراق

یکی از اتفاقات مهم پس از اشغال شهر موصل اعلام فتوای جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی از مراجع عظام تقلید بود. فتوایی که اعلام آن از سوی مراجع تقلید شیعه در یک قرن اخیر کمتر سابقه داشته است و این فتوا اتفاقی مهم در تاریخ معاصر عراق به شمار می‌رود. اعلام فتوای جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی موجب هجوم صدهاهزار نفر از مردم عراق به پادگان‌های نظامی در این کشور برای اعزام به مناطق عملیاتی و نبرد با داعش شد.

فتوای جهاد کفایی آیت‌الله سیستانی، جرقه تشکیل نیروی الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) را زد. الحشد الشعبی از اجتماع اعضای گروه‌های مقاومت عراقی و داوطلبان مردمی این کشور ایجاد شد و این نیرو توانست در مدت کوتاهی پیروزی‌های زیادی را ضد داعش در عراق کسب کند.

الحشد الشعبی اکنون به عنوان یک نیروی رسمی نظامی در عراق شناخته می‌شود که زیرنظر نخست وزیر این کشور که فرمانده کل قوای عراق است، فعالیت می‌کند. الحشد الشعبی از نیروی مقاومت بسیج در ایران الگو گرفته و این نیرو طی سال‌های اخیر توانسته مناطق وسیعی از عراق همچون شهرهای تکریت و بیجی را از اشغال داعش خارج کند.

اشغال شهر موصل موجب تغییرات گسترده در رده مسئولان سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی در عراق شد، زیرا اشغال این شهر شکست بزرگی برای ارتش عراق محسوب می‌شد. به همین دلیل فرماندهان نظامی عراق مجبور به انجام تغییرات گسترده در ارتش این کشور شدند تا ارتش عراق بتواند دوباره برای آزادی شهر موصل و شکست داعش آماده شود.

 

دلایل اشغال موصل به دست داعش

اشغال شهر موصل دلایل مختلفی از جمله خیانت‌های آشکار و پنهان مسئولین این شهر داشت. مسئولین موصل از جمله اثیل النجیفی استاندار آن سعی کردند پیش از اشغال شهر، فضا را در این شهر به سوی طائفه‌گرایی پیش ببرند و زمینه را برای اشغال موصل به دست داعش فراهم کنند. آنها ارتش و پلیس عراق را یک نیروی شیعی معرفی می‌کردند تا بین نیروهای نظامی عراق و مردم شهر موصل فاصله بیندازند و بتوانند از این آب گل‌آلود به نفع خود و داعش ماهی بگیرند.

برخی از گروه‌های سیاسی منتسب به اهل سنت در عراق هم برای حمله داعش به موصل زمینه‌سازی کردند. اعضای این گروه‌ها از ماه‌ها پیش از اشغال موصل دست به تحصن گسترده‌ای در میادین اصلی شهرهای سنی‌نشین عراق از جمله موصل زدند. آنها در این تحصن‌ها به حکومت عراق حمله و نیروهای نظامی این کشور را افراد شبه نظامی طائفه‌گرا و ضد اهل سنت معرفی کردند.

تحصن طولانی مدت برخی از سیاستمداران اهل سنت عراق در شهرهای سنی‌نشین این کشور همچون موصل، زمینه را برای تضعیف حاکمیت حکومت عراق در این شهرها فراهم کرد. همچنین داعش در طول مدت برگزاری تحصن‌ها در شهرهای سنی‌نشین عراق دست به جذب گستردۀ نیرو در این شهرها زد و توانست خود را برای اشغال شهرهای سنی‌نشین عراق به‌خصوص موصل آماده کند.

 

حمایت کشورهای عربی از داعش

برخی از کشورهای عربی در منطقه هم از اشغال شهر موصل به دست داعش حمایت کردند. رسانه‌های این کشور در روزهای ابتدایی حمله داعش به شهرهای عراق، از اقدام این گروه تروریستی در اخبار خود به عنوان قیام مردم اهل سنت عراق بر ضد حکومت شیعی این کشور یاد کردند. برخی از رسانه‌های عربی نیز تا مدت‌ها حضور داعش در شهرهای عراق را انکار کردند.

مهم‌ترین دلیل حمایت برخی از دولت‌های عربی از حمله داعش به موصل، عصبانی بودن این دولت‌ها از رابطه گرم دولت عراق با دولت ایران بود. این دولت‌های عربی زمانی که دیدند نمی‌توانند رابطه بین ایران و عراق را قطع کنند، سعی کردند با حمایت از داعش، دولت عراق را تضعیف کنند. یکی از اهداف داعش از اشغال شهر موصل ضربه زدن به محور مقاومت و دورکردن عراق از این محور و ایران بود، اما این هدف داعش محقق نشد.

ایران پس از اشغال موصل نخستین کشوری بود که برای مبارزه با داعش به کمک دولت عراق رفت و در ایجاد و گسترش الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) یار و یاور این کشور بود. حتی تعدادی از مستشاران نظامی ایران در کنار نیروهای الحشد در جبهه‌های نبرد با داعش در عراق به شهادت رسیدند.

 

رفتار تروریست‌های داعشی با مردم موصل

داعش پس از اشغال شهر موصل به هر بهانه‌ای مردم را بازداشت و به زندان انداخت و فجیع‌ترین شکنجه‌ها را در زندان‌های خود علیه مخالفانش انجام داد. انجام اعدام‌های گسترده در شهر و ایجاد رعب و وحشت از دیگر اقدامات داعش در این شهر بود. این گروه تروریستی، این اعدام‌ها را به بهانه‌های واهی و به صورت علنی در میدان‌های شهر موصل انجام می‌داد تا با گرفتن زهرچشم از مردم این شهر و ترساندن آنها جلوی هرگونه قیام مردمی علیه خود را بگیرد.

داعش پس از اشغال موصل، دست به مصادره گسترده املاک مخالفان خود در این شهر زد و پس از بیرون کردن شهروندان موصلی از خانه‌هایشان، اعضا و نیروهای خود، به‌خصوص جنگجویان خارجی را در این خانه‌ها جای داد. داعش به خاطر کوچک‌ترین مخالفتی توسط شهروندان موصلی با این گروه تروریستی، خانه‌های آنها را مصادره می‌کرد.

داعش گرچه به نام دفاع از اهل سنت در عراق دست به اشغال موصل و شهرهای دیگر زد، اما سنی‌های عراق بیش از شیعیان این کشور از اقدامات داعش ضربه دیدند. این گروه تروریستی بیش از آنکه شیعیان عراق را بکشد، اهل سنت این کشور را کشت.

نتیجه اشغال شهر موصل به دست داعش، تخریب بخشی از زیرساخت‌های این شهر بزرگ عراق از جمله تعدادی از پل‌های اصلی این شهر و دانشگاه موصل بود.

 

استفاده تبلیغاتی داعش از اشغال موصل

داعش پس از اشغال موصل، به صورت گسترده در برنامه‌های تبلیغاتی خود از این شهر استفاده کرد. این گروه تروریستی فیلم‌های تبلیغاتی بسیاری را در شهر موصل ساخت و سعی کرد که این شهر را به عنوان مدینه فاضله برای مسلمانان جهان معرفی کند تا بتواند افرادی را از سراسر جهان به سوی شهر موصل بکشاند و آنها را جذب خود کند.

داعش پس از اشغال موصل تلاش کرد تا کودکان و نوجوانان این شهر را به عضویت خود درآورد. و گروهی را به نام اشبال خلیفه تشکیل و در قالب این گروه کودکان و نوجوانان این شهر را تحت آموزش‌های عقیدتی و نظامی قرار داد. این گروه تروریستی از اعضای کودک و نوجوان خود در مقابل نیروهای نظامی عراق در شهر موصل استفاده کرد و حتی کودکان و نوجوانان داعشی در این شهر دست به عملیات انتحاری علیه نظامیان عراقی زدند.

 

آواره شدن مردم موصل به دست داعش

یکی از تبعات اشغال شهر موصل به دست داعش، آواره شدن گسترده مردم این شهر بود. اقدامات سرکوبگرانه داعش در شهر موصل موجب شد که بسیاری از مردم این شهر پس از اشغال آن، به هر طریق ممکن از موصل مهاجرت کنند و به شهرهای دیگر بروند.

آوارگی مردم موصل از آغاز اشغال این شهر به دست داعش آغاز شد و با شروع عملیات آزادی شهر موصل توسط نیروهای نظامی عراق، حجم خروج مردم از این شهر بیشتر شد. همچنین داعش اموال آوارگان موصلی از جمله منازل آنها‌ را مصادره کرد.

اشغال شهر موصل به دست داعش و ادامه آن تا کنون موجب آوارگی بیش از یک میلیون نفر از ساکنان این شهر شده است. این آوارگان توسط دولت عراق در اردوگاه‌ها و شهرهای مختلف این کشور اسکان پیدا کرده‌اند.

داعش با اشغال شهر موصل به دنبال ایجاد یک جنگ طائفه‌ای میان شیعیان و اهل سنت درعراق بود، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه پس از اشغال شهر، وحدت میان شیعیان و اهل سنت در عراق بیشتر شد. شیعیان عراق آوارگان اهل سنت این کشور به‌خصوص اهالی موصل را در مناطق خود پذیرفتند، از آوارگان عراق استقبال شد و آنها در این مناطق اسکان داده شدند.

 

تلاش ترکیه برای نفوذ در موصل

یکی از تحولات پس از اشغال شهر موصل تلاش دولت ترکیه برای حضور نظامی در عراق به‌خصوص در اطراف شهر موصل بود. دولت ترکیه از گذشته ادعاهایی در خصوص تعلق شهر موصل به کشور خود داشت و در این راستا سعی کرد نیروی‌های مردمی سنی مذهب را برای عملیات آزادی موصل آموزش بدهد تا بتواند نفوذ ترکیه در موصل را برای همیشه تثبیت کند.

دولت ترکیه طی سال‌های اخیر به بهانه مبارزه با داعش و آموزش نیروهای نظامی با اعزام سرباز و افسر به خاک عراق، پادگانی را در اطراف شهر موصل ایجاد کرده است. این اقدام با واکنش دولت و گروه‌های سیاسی عراق مواجه شد. الحشد الشعبی نیروهای نظامی ترکیه در عراق را اشغالگر خواند و تهدید به حمله نظامی به این نیروها کرد. در نهایت این موضع‌گیری‌ها موجب عقب‌نشینی ترکیه از نقشه خود در موصل شد و هیچ‌کدام از نیروهای تربیت شده ترکیه در عملیات آزادسازی موصل حضور ندارند.

در عملیات آزادسازی محلات شهر موصل تنها نیروهای ارتش و پلیس فدرال عراق شرکت کردند و نیروهای الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) در عملیات نظامی داخل خود شهر موصل حضور نداشتند. نیروهای الحشد مسئولیت پاکسازی مناطق پیرامون شهر موصل از دست تروریست‌ها را به عهده گرفتند تا راه فرار این تروریست‌ها از شهر موصل به بیرون را ببندند.

 

عملیات آزادسازی شهر موصل

نیروهای نظامی عراق در روز ۲۶ مهرماه سال گذشته عملیات آزادسازی شهر موصل را با نام «قادمون یا نینوی» با فرمان حیدرالعبادی نخست‌وزیر این کشور آغاز کردند. این نیروها طی سه ماه توانستند مناطق شرقی موصل را به صورت کامل از دست داعش آزاد کنند. پس از آزادی مناطق شرقی موصل وقفه‌ یک ماهه‌ای‌ در عملیات آزادسازی این شهر رخ داد و نیروهای نظامی عراق در یکم اسفندماه سال ۹۵ عملیات آزادسازی مناطق غربی شهر موصل را آغاز کردند که این عملیات هنوز ادامه دارد.

یکی از دلایل اصلی طولانی شدن زمان عملیات آزادسازی شهر موصل، مقاومت شدید تروریست‌های داعشی در داخل این شهر است. گروه تروریستی داعش از همه توان خود برای مقاومت در برابر نیروهای عراق در شهر موصل استفاده کرده است. این گروه تروریستی می‌داند که آزاد شدن شهر موصل به معنای پایان عمر حکومت خودخوانده‌اش در عراق است، به همین دلیل به این راحتی حاضر به ترک این شهر نیست.

پس از شکست‌های سنگین و از دست دادن موصل و مناطق گسترده‌ای از اطراف موصل، داعش تلاش می‌کند به هر طریق ممکن مناطق مرزی مشترک عراق و سوریه را حفظ کند.

 

تاکتیک داعش برای مقاومت در موصل

تروریست‌های داعشی در شهر موصل و در برابر نظامیان عراقی دست به جنگ خیابانی زدند و با این اقدام سرعت پیشروی این نظامیان را در این شهر کُند کردند. داعش از این تاکتیک در مناطق قدیمی شهر موصل که بافت متراکم‌تری داشت، بیشتر استفاده کرده است.

یکی دیگر از تاکتیک‌های داعش برای کند کردن پیشروی نیروهای نظامی عراقی در شهر موصل استفاده از سپر انسانی است. تروریست‌های داعشی مردم را در مقابل خود قرار می‌دهند تا نیروهای مسلح عراقی نتوانند پیشروی کنند و مجبور شوند به خاطر حفظ جان مردم موصل پیشروی را در موصل متوقف کنند.  

از طرفی داعش سعی کرده به هر قیمتی که جلوی فرار مردم را از این شهر بگیرد تا سرعت پیشروی نیروهای عراقی با حضور مردم در موصل کاهش پیدا کند. البته این گروه تروریستی نتوانست به صورت کامل جلوی فرار مردم را از این شهر بگیرد، اما به هر حال داعش صدها تن از شهروندان موصلی از جمله زنان و کودکان را اعدام و زندانی کرد تا مردم این شهر از دست این گروه تروریستی فرار نکنند.

گروه تروریستی داعش از ابتدای شروع عملیات آزادسازی شهر موصل به صورت گسترده از بمب‌ها، تله‌های انفجاری و خودروهای بمب‌گذاری شده در این شهر استفاده کرده است تا جلوی پیشروی نیروهای نظامی عراقی را بگیرد. همچنین در طول این عملیات صدها عامل انتحاری داعش خودشان را در برابر نظامیان عراقی در مناطق مختلف موصل منفجر کردند تا جلوی آزادسازی این شهر را بگیرند.

داعش در درگیری‌های شهر موصل از گردان‌های زبده خود که جنگجویانی با ملیت‌های مختلف، همچون روسی، ترکیه‌ای، مغربی و تونسی داشت، به صورت گسترده استفاده کرد، اما وارد شدن این گردان‌های زبده داعش در درگیری‌های شهر موصل موجب نابودی آنها شد. در نهایت داعش مجبور شد به نیروهای نظامی محلی خود در درگیری‌های شهر موصل تکیه و از این نیروها به صورت گسترده دراین شهر استفاده کند.

 

استفاده داعش از سلاح شیمیایی در موصل

یکی دیگر از اقدامات جنایتکارانه داعش در شهر موصل، استفاده از سلاح شیمیایی بوده. این گروه تروریستی به صورت گسترده در خمپاره‌ها، موشک‌ها و بمب‌های خود در این شهر از گازهای شیمیایی سمی همچون خردل و کلر استفاده کرده است.

استفاده داعش از سلاح شیمیایی در شهر موصل بارها تکرار شد و در این حملات، ده‌ها تن از شهروندان موصلی و نظامیان عراقی جان خود را از دست دادند. اما استفاده گسترده داعش از سلاح شیمیایی در موصل چندان در رسانه‌های جهان بازتاب خبری پیدا نکرد و نهادهای بین‌المللی به این اقدام داعش واکنشی نشان ندادند.

تروریست‌ها در درگیری‌های شهر موصل از سلاح‌های دیگری مانند پهپادهای بمب‌افکن و انتحاری نیز استفاده کرده است. داعش با استفاده از پهپادهای شناسایی مواضع نظامیان عراقی را در مناطق شهر موصل شناسایی و سپس با استفاده از پهپادهای بمب افکن این مواضع را بمباران می‌کند. مناطق مختلف شهر موصل شاهد این‌گونه حملات داعش بود و این گروه تروریستی تصاویر حملات پهپادی خود را به صورت گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد.

شهر موصل طی عملیات آزادسازی خود شاهد کشتار صدها تن از شهروندان غیرنظامی خود در بمباران جنگنده‌های آمریکایی بوده است. ارتش آمریکا بارها به بهانه مبارزه با داعش مناطق مختلف شهر موصل را بمباران کرد که در این حملات تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی موصلی از جمله زنان و کودکان جان خود را از دست دادنده‌اند. جنگنده‌هایی آمریکایی پیش از این هم بارها مواضع نیروهای نظامی عراق را بمباران کرده بودند. مقامات آمریکایی در واکنش به این حملات آنها را اشتباهات غیرعمدی! خواندند.

 

قطعی بودن شکست داعش در موصل

شکست داعش در شهر موصل قطعی است و اکنون بسیاری از مناطق این شهر از دست این گروه تروریستی آزاد شده است. تروریستهای داعشی تنها توانستند که زمان شکست نهایی خود در شهر موصل را کمی به عقب بیندازند تا دیرتر از این شهر خارج شوند.

با توجه به روند کنونی عملیات آزادسازی شهر موصل پیش بینی میشود که در آینده بسیار نزدیکی خبر آزادی کامل این شهر از سوی مسئولان عراقی اعلام شود. اکنون تروریستهای داعشی تنها در بخش کوچکی از محلات غربی شهر موصل در محاصره کامل نیروهای نظامی عراق قرار دارند.

در زمان اشغال شهر موصل بخش وسیعی از خاک عراق در شمال و غرب این کشور همچون استانهای صلاحالدین، الانبار، دیالی و نینوی در اشغال داعش بود، اما اکنون در آخرین روزهای عملیات آزادسازی موصل تنها بخش محدودی از خاک عراق در استانهای نینوی، الانبار و کرکوک در اشغال داعش است و گستره مناطق تحت سیطره داعش در عراق بسیار کم شده است.  

اشغال موصل به دست داعش زمینه را برای تشکیل یک حکومت توسط این گروه تروریستی در مساحت زیادی از عراق و سوریه فراهم کرد. بر همین اساس آزادی شهر موصل می‌تواند حکومت خودخوانده داعش در این کشورها را به موزه تاریخ بفرستد.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تروریست‌های داعش پس از اشغال شهر موصل دست به اقدامات مختلفی در این شهر زدند. از جمله این اقدامات، تخریب آثار تاریخی و اماکن مذهبی از جمله قبر حضرت یونس را در شهر موصل به بهانه مبارزه با شِرک تخریب کردند.

 

۲٫

داعش با اشغال شهر موصل به دنبال ایجاد یک جنگ طائفه‌ای میان شیعیان و اهل سنت درعراق بود، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه پس از اشغال شهر، وحدت میان شیعیان و اهل سنت در عراق بیشتر شد. شیعیان عراق آوارگان اهل سنت این کشور به‌خصوص اهالی موصل را در مناطق خود پذیرفتند، از آوارگان عراق استقبال شد و آنها در این مناطق اسکان داده شدند.

21ژوئن/17

آمریکا به دنبال قطع ارتباط محور مقاومت در مرز عراق و سوریه است

درآمد:

تحولات سیاسی منطقه آشوب زده خاورمیانه، به ویژه در سوریه، عراق، بحرین و فلسطین و همچنین تلاش عربستان برای تقویت مناسبات با رئیس جمهور جدید آمریکا و سودای تشکیل ائتلاف ضدایرانی در جهت تضعیف محور مقاومت، از جمله موضوعاتیست که در گفتگو با دکتر رویوران کارشناس مسائل خاورمیانه به آنها پرداخته ایم.

 

*اولین سوال را درباره تغیییر و تحولات جنبش حماس آغاز میکنیم. پس از انتشار سند سیاسی جدید جنبش حماس، گمانه‌زنی‌هایی درباره نوع تغییرات و ماهیت سیاست های این جنبش در رسانه‌ها مطرح شد. ارزیابی شما از سند جدید راهبردی حماس چیست؟  

این سند از مجموعه‌ای از ایده‌ها و موضع‌گیری‌ها تشکیل شده و در مورد فلسطین و جایگاه دینی‌ آن صحبت می‌کند و می‌گوید که حتی یک وجب از این سرزمین هم  قابل واگذاری نیست. بر همین اساس هم  از جهاد برای آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر سخن می‌گوید.

اما در بخش‌هایی از این سند بدون اینکه موجودیت دشمن را در بقیه سرزمین‌های اشغالی به رسمیت بشناسد، بحث مرحله‌بندی آزادسازی فلسطین و امکان برپایی یک دولت فلسطینی در کرانه باختری نوارغزه و اراضی ۱۹۶۷ مطرح شده است. این نشان می‌دهد که تغییر خاصی در سند اتفاق نیفتاده، چون حماس قبلاً هم به آتش‌بس بدون شناسایی معتقد بود و شیخ احمد یاسین این مسئله را مطرح کرده بود.

این سند، به هر حال از سند قبلی که در سال ۱۹۸۸ تنظیم شده و در آن بسیاری از مسائل مغفول مانده و حماس موضع خود را روشن نکرده بود، دقیق‌تر است. این سند نشان میدهد که عده زیادی کارشناس روی آن کار کرده‌اند و حماس هم گفته که چهارسال روی آن کار کرده‌ است، ولی بر اساس صلاحدیدشان در روزهای آخر فعالیت خالد مشعل به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس اعلام شد.

*آیا تعبیری را که در زمینه نرمش حماس عنوان  می شود را قبول دارید؟ و آیا سند سیاسی جدید حماس را یک تغییر تاکتیک برای رسیدن به همان اهداف قبلی می‌دانید؟

اتفاقاً سئوال همین است که سند جدید سیاسی حماس یک تغییر تاکتیکی است یا یک تغییر استراتژیکی و راهبردی؟ من تصور می‌کنم حماس تغییر تاکتیک داده است. مجموعه شاخص‌های موجود در این سند این موضوع را به‌خوبی نشان می‌دهد. یکی از آنها پذیرش دولت به صورت مرحله‌بندی در مرزهای ۱۹۶۷ است. تاکید بر اینکه مشکل ما با یهود نیست، بلکه با صهیونیست‌های اشغالگر است، این هم می‌تواند بخش جدیدی از این تاکتیک شمرده شود.

بخش دیگر این تاکتیک این است که حماس را یک تشکل مقاوم فلسطینی معرفی می‌کند. براین اساس نادیده انگاشتن روابط حماس با اخوان‌المسلمین می‌تواند تاکتیکی برای ایجاد زمینه‌های مصالحه و همکاری با دولت مصر باشد، زیرا  تنها گلوگاه ورودی و خروجی غزه، در اختیار مصر است.

*سخنان رمضان عبدالله ‌شلح، دبیرکل جهاد اسلامی درباره یوم‌النکبه و تایید آن از سوی حماس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من تصور می‌کنم تغییری در سند و مواضع سیاسی حماس رخ نداده است. حماس همچنان در این سند بر مواضع خود در آزادسازی کل فلسطین از نهر تا بحر تاکید دارد؛ اما این موضع‌گیری حماس در پذیرش مرحله‌بندی آزادسازی به صورت مستقیم هیچ مسئله‌ای ایجاد نمی‌کند و مشکلی ندارد. ما دیدیم که نتانیاهو این سند را پاره کرد و به زباله‌دان انداخت. این نشان می‌دهد که سند از سوی طرف مقابل هم پذیرفته نشده است؛ اما این مسئله به صورت غیرمستقیم به کسانی که فقط معتقد به آزادسازی مناطق اشغالی ۱۹۶۷ هستند، کمک می‌کند.

تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری ابومازن معتقد است که این سرزمین باید از طریق گفتگو آزاد و دولت فلسطینی در آن تشکیل شود. ایجاد دولت فلسطینی در یک منطقه (۱۹۶۷) در چهارچوب راهبرد حماس یک مسئله نامأنوس است. اما در چهارچوب سیاست‌های فتح که توافق اسلو و گفتگو و تعامل با دشمن را داشته، یک چهارچوب کامل برای این سازش است. به اعتقاد من چهارچوب سازشکارانه با صهیونیست‌ها با این سند حماس به صورت ناخواسته تقویت خواهد شد. به همین دلیل است که جنبش جهاد اسلامی از این سند انتقاد می‌کند.

اما صحبت‌های رمضان عبدالله‌ شلح دبیرکل جهاد اسلامی در تایید حماس نشان می‌دهد که تغییر و تحول خاصی در حماس رخ نداده و حماس همچنان بخشی از مقاومت و یکی از گسترده‌ترین پایگاه‌های مقاومت در فلسطین است.

این سند اشکالاتی هم دارد. در واقع نقطه سقوط جنبش فتح تغییر سند سیاسی این جنبش و پذیرش موجودیت اسرائیل و محدود کردن فلسطین به مرزهای ۱۹۶۷ بود. این اشکال چندان در باره حماس مطرح نیست، چون حماس این راه حل را نهایی نمی‌داند، بلکه آن را مرحله‌ای می‌داند. حماس آزادسازی سرزمین فلسطین را واجب می‌داند و هرگز واگذاری حتی یک وجب آن‌ را به طرف صهیونیستی جایز نمی‌داند.

اشکال دیگر درباره این سند این است که چرا در انتخاباتی که از ابتدای اسفند در حماس آغاز شد، صاحبان همه پُست‌ها انتخاب شدند، اما پُست رئیس‌ دفتر سیاسی حماس در آن انتخاب نشد. این مسئله تا زمانی ادامه پیدا کرد که سند سیاسی حماس از سوی خالد مشعل اعلام شد و ظرف دو روز پس از آن انتخابات برگزار و اسماعیل هنیه به عنوان رئیس دفتر سیاسی جدید انتخاب شد. آیا این موضوع به انتخابات درونی حماس یا جایگاه خالد مشعل ارتباط دارد؟ آیا خالد مشعل برای راضی کردن طرف‌هایی این سند را اعلام کرد؟ آیا او تحت فشار عربستان یا قطر بوده یا خیر؟ همه این سئوال‌ها و شبهات مطرح هستند.

در این زمینه نمی‌توان به‌طور کامل پذیرفت که خالد مشعل در ارائه این سند تحت فشار قرار نداشته است، چون با اعلام این سند برخی از کشورهای منطقه که همواره برای فعال‌سازی راه حل عربی تلاش می‌کنند، احساس کردند که این سند به فرآیند سازش عربی-اسرائیلی کمک خواهد کرد. در این زمینه هر چند که دفتر سیاسی فعلی و قبلی، هر دو این سند را قبول دارند، اما نشان می‌دهد که انتقال رهبری حماس از خارج ( خالد مشعل در قطر) به داخل (اسماعیل هنیه در غزه) تغییری در موضع‌گیری این جنبش ایجاد نکرده است و اسماعیل هنیه حمایت خود را از سند فعلی اعلام کرده است.

من در نهایت معتقدم امکان اینکه خالد مشعل سند جدید را تحت فشار قطر و عربستان سعودی تنظیم کرده باشد، وجود دارد، هر چند در چهارچوبی قرار گرفته که جنبش حماس از اصول و ثوابت خود عقب‌نشینی نکرده است.

 

*ارزیابی شما از تقویت رابطه عربستان با امریکا و رژیم صهیونیستی و امضای قراردادهای هنگفت تسلیحاتی و تجاری با امریکا چیست؟

خیلی‌ها معتقدند که این اقدام عربستان در جهت تثبیت جایگاه عربستان برای زعامت جهان اسلام است. همچنین سعودی‌ها برای ایجاد ائتلاف علیه ایران و محور مقاومت، با حضور آمریکا و کشورهای دیگر نشست ریاض را برگزار کردند. ایجاد یک ناتوی عربی- اسرائیلی-آمریکایی علیه ایران نیز یکی از اهداف مهم این نشست است.

البته من معتقدم آنچه که در ریاض رخ داد تغییر معادله نیست. درست است که عربستان سعودی موفق شد نمایندگان ۵۴ کشور عربی و اسلامی را در نشست جمع کند، اما این به این معنی نیست که توانست اهداف خود را محقق کند؛ چون آمریکا جمعاً ۴۶۰ میلیارد دلار قرارداد نظامی و تجاری با عربستان سعودی منعقد کرد، اما این قراردادها کاملاً در راستای اهداف و راهبردهای آمریکا هستند و نه اهداف سعودی. دونالد ترامپ پیش از این اعلام کرده بود که عربستان سعودی یک گاو شیرده است که باید از شیر آن استفاده کرد. ترامپ با این اقدام، مازاد تجاری عربستان سعودی را به‌طور کامل برداشت کرد و در جهت ایجاد فرصت‌های شغلی در آمریکا و بالا بردن نرخ رشد اقتصادی در آن کشور تا سه درصدی که وعده آن را داده بود، قرار داد.

اما نکته مهم در آخرین اظهارنظر ترامپ قبل از ترک عربستان سعودی این بود که اظهار داشت حاضر نیست به جای این کشورها وارد جنگ شود، بلکه حاضر است به این کشورها سلاح بدهد. وی تاکید کرد آمریکا به جای هیچ ‌کسی در منطقه وارد جنگ نخواهد شد. این نکته نشان می‌دهد که آمریکا در پی پول اعراب است و نه چیز دیگر و در مقابل گرفتن پول آنها هم حاضر نیست حمایت مورد نظرشان را به آنها بدهد. قراردادهای فروش تسلیحات بیشتر جنبه نظامی دارند و ترامپ مانند یک تاجر وارد منطقه شده و با انعقاد این قراردادها سفر موفقی داشته است.

البته در ریاض، چند اظهارنظر ضد ایرانی از سوی ترامپ مطرح شد که تاریخ مصرف آن به همین سفر ختم می‌شود. او اعلام کرد که ایران حامی اصلی تروریسم و بر هم زننده امنیت در منطقه است. به اعتقاد من باور آمریکا این نیست. آمریکا می‌داند که در ۱۱ سپتامبر ۱۵ نفر از افراد مهاجم اهل عربستان سعودی بودند و ریشه تروریسم در این کشور است و اساساً به همین دلیل قانون جاستا را تصویب کرد. این مسائل نشان می‌دهند که آمریکا در واقع معتقد به این است که ریشه‌های تروریسم در منطقه در عربستان است، اما انعقاد قراردادهای هنگفت مالی و تسلیحاتی با عربستان ایجاب می‌کرد که مواضعی متناسب با خواسته‌های عربستان در ریاض مطرح شوند.

یادآوری می‌کنم که ترامپ گفته بود عربستان سعودی یک گاو شیرده است که باید آن را دوشید و زمانی هم که شیر آن تمام شد، باید سرش را برید و گوشت آن را کباب کرد.

*تحلیل شما از آخرین تحولات محور مقاومت در عراق و سوریه چیست؟  

محور مقاومت در عراق و سوریه به پیروزیهای مهمی دست یافته است؛  به‌ویژه اینکه در موصل دیگر جز یکی دو محله مکان دیگری برای آزادسازی باقی نمانده است و امکان آزادسازی آن در چند روز آینده وجود دارد. همچنین حشد‌الشعبی در حال حرکت به سوی مرز با سوریه و در تلاش برای آزادسازی مناطق باقیمانده است. تسلط حشد الشعبی بر مرزها نیز باعث شده مسئله همکاری دولت عراق و سوریه در مبارزه با تروریسم مطرح شود. عراق در آستانه یک پیروزی بزرگ علیه تروریسم است. به نظر بنده بعد از موصل، تلعفر و حویجه آزاد خواهند شد و آزادسازی این دو منطقه به معنای از بین رفتن دو پایگاه اصلی داعش در عراق است.

در سوریه براساس اجلاس آستانه چهار و «مناطق کم‌تنش» عملاً توافق مهم و جدیدی رخ داده است. مناطق «کم‌تنش» اصطلاح جدیدی در فرهنگ سیاسی است. در گذشته از آتش‌بس یا منطقه امن و …نام برده می‌شد که واژه‌های تعریف شده‌ای بودند. مناطق چهارگانه در سوریه شامل ادلب در شمال، حماه، غوطه شرقی در اطراف دمشق و درعا در جنوب سوریه است.

در این مناطق یک طرف دولت است و یک طرف یا گروه‌های تکفیری تروریستی و یا گروه‌های مسلح به اصطلاح میانه‌رو هستند. در این مناطق با گروه‌های مسلح میانه‌رو آتش‌بس برقرار است و با گروه‌های تکفیری، جنگ جریان دارد. پس این مناطق را نمی‌توان مناطق امن و یا آتش‌بس اعلام کرد. با گروهی آتش بس و با گروهی افزایش تنش جریان دارد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌‌های این توافق این است که جنگ علیه تروریسم یک وظیفه همگانی است؛ یعنی حتی گروه‌های معارض دولت سوریه هم باید در روند مبارزه با تروریسم کمک کنند. در غوطه شرقی، جیش‌الاسلام اقدامی علیه جبهه النصره انجام داد که نشان دهنده پیامدهای اجرای این توافق است. به همین دلیل دولت سوریه هم اکنون فرصتی پیدا کرده است که منطقه بادیه را پاکسازی کند و در جنگ با گروه‌های تکفیری در کنار دیگر معارضان، این اقدام را دنبال کند. دولت سوریه در حال پاکسازی جاده دمشق-بغداد است و در حال حاضر تنها ۳۰ کیلومتر از آزادسازی این جاده تا مرز باقی مانده است. اگر دولت سوریه به آنجا برسد، به نیروهای حشدالشعبی عراق که از شمال به آنجا رسیده‌اند ملحق خواهد شد و این یک پیروزی بزرگ برای ارتش سوریه است.

بمباران پیشقراولان در حال حرکت ارتش سوریه به دست نیروهای امریکائی نیز نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در جنگ علیه تروریسم جدی نیستند، بلکه بر عکس، برای نیروهایی که بصورت جدی با تروریست‌ها می‌جنگند، مشکلاتی را ایجاد کرده‌اند و در فعالیت‌های آنها کارشکنی می‌کنند. بمباران نیروی هوایی آمریکا نشان داد که امریکا بیش از آنکه ضد نیروهای تکفیری تروریستی باشد در پی تسلط بر شرق سوریه است. در آن سوی مرز ۴۵۰۰ نفر در اردن آموزش نظامی دیده‌اند و آمریکا آنها را با تانک‌های سنگین مجهز کرده است. آمریکا به دنبال این است که این نیروهای آموزش دیده در اردن، از منطقه تنف که میان سوریه، عراق و اردن قرار دارد، وارد مرز شوند و مناطق مرزی را تحت کنترل بگیرند و مانع از رسیدن ارتش سوریه به ارتش عراق در نقطه صفر مرزی شوند. همه این اقدامات نشان می‌دهد که آمریکا در حال حاضر برنامه سیاسی خاصی را دنبال می‎کند و در تلاش برای بازتولید طرح شش سال پیش خود در سوریه است.

آمریکا قبلاً به دنبال آن بود که با تغییر نظام در سوریه، ارتباط ایران و عراق با لبنان و فلسطین را قطع کند؛ اما چون در این زمینه شکست خورد، اینک تلاش میکند شرق سوریه را از کردها بگیرد و با در اختیار گرفتن غرب عراق، ارتباط میان شرق و غرب محور مقاومت را قطع کند.

*تحلیل شما از آخرین تحولات بحرین و حمله به منزل شیخ عیسی قاسم در منطقه الدراز چیست؟ 

اقدام دولت بحرین در حمله به افراد متحصن در خانه شیخ عیسی قاسم قطعاً با چراغ سبز آمریکا انجام شد. دیدار اخیر حمد آل خلیفه پادشاه بحرین با ترامپ در عربستان سعودی، مقدمه‌ای بود که طی آن آمریکا دست این رژیم‌های استبدادی را برای هرگونه سرکوب در منطقه باز بگذارد. قیام فعلی در بحرین از شش سال پیش آغاز شده و دولت بحرین هنوز موفق به مهار این قیام هنوز نشده است.

دولت بحرین با دعوت از نیروهای عربستان و امارات و جذب هزاران مزدور از پاکستان و کشورهای دیگر تا کنون نتوانسته این قیام را مهار کند؛ لذا دولت آل خلیفه سعی می‌کند با حمله به منزل شیخ عیسی قاسم و بازداشت او که قبلاً خلع تابعیت شده است، قیام را متوقف کند. البته آل‌خلیفه اشتباه بزرگی را مرتکب شد. آنها فکر می‌کردند با بازداشت شیخ علی سلمان از رهبران قیام ۱۴ فوریه این قیام قابل مهار است، اما این اتفاق رخ نداد. شیخ علی سلمان، رئیس جمعیت الوفاق بحرین یعنی بزرگ‌ترین تشکل سیاسی در این کشور است. نیمی از اعضای پارلمان هم از همین تشکل سیاسی هستند. بازداشت شیخ عیسی قاسم هم نه تنها قیام را متوقف نمی‌کند، بلکه آن را شعله‌ورتر خواهد کرد.

شیخ عیسی قاسم بزرگ‌ترین مرجع دینی در بحرین است و هرگونه برخوردی با وی عملاً برخورد با احساسات دینی اکثریت مردم بحرین است. بر این اساس، حمله به منزل شیخ عیسی قاسم و بازداشت افراد خانواده وی، هزینه بسیار سنگینی برای رژیم آل خلیفه دربر خواهد داشت. در پی این رویداد، علمای بحرینی فتوا دادند که مردم در حمایت از شیخ عیسی قاسم به صورت کفن‌پوش به میدان بیایند. این مسئله به گسترش قیام منجر خواهد شد و برنامه‌ریزی دولت برای مهار بحران نتیجه معکوس خواهد داشت.

 

*پیش‌بینی شما از پیامدهای احتمالی سفر ترامپ به منطقه چیست؟

ترامپ فردی نژادپرست و ضداسلام است. تلاش عربستان سعودی برای تغییر وجهه ترامپ به «مجاهد اکبر» در دفاع از اسلام و مسلمین واقعاً برای بسیاری از کسانی که از حقایق باخبرند شبیه به یک شوخی است. همچنین ترامپ در عربستان، داعش و حزب‌الله و حماس را گروه‌های تروریستی خواند که عملاً رشوه عربستان به اسرائیل بود.

از سوی دیگر بحث فلسطین کاملاً مشخص و مهم است. این سرزمین از ۷۰ سال پیش اشغال شده و رژیم صهیونیستی در این سرزمین اعلام موجودیت کرده است. نادیده گرفتن واقعیت‌های تاریخی و وجود یک ملت ۱۳ تا ۱۴ میلیونی فلسطینی اصلی‌ترین علل ادامه بحران در منطقه است.

البته برخی تصور می‌کنند که ترامپ در سفر منطقه طرح‌‌هایی را در زمینه ازسرگیری گفتگوها و مکانیسمی را برای حل بحران بر اساس طرح دو دولتی مطرح کرده است، اما کسی که با شهرک سازی موافق است و راه‌حل دو دولت را تنها راهکار نمی‌داند، نمی‌تواند در خدمت فلسطینی‌ها قرار گیرد. اینکه شعار بدهند که قرار است با حضور نماینده آمریکا برای حل مسئله فلسطین به مدت ۱۲ تا ۱۸ ماه گفتگوهائی انجام شوند، در حد حرف است و جز وقت‌کشی در مسئله فلسطین چیزی دیگری نیست.

در مورد فلسطین در گذشته هم گفتگوهائی صورت گرفته‌اند، ولی اسرائیل هیچ‌گاه تمکین نکرده است. از توافق اسلو تا کنون ۲۴ سال گذشته، اما هیچ راه حلی برای مسئله فلسطین پیدا نشده است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله “پاسدار اسلام” قرار دادید.

 

سوتیترها:

 

۱٫

سند راهبردی جدید حماس اشکالاتی هم دارد. در واقع نقطه سقوط جنبش فتح تغییر سند سیاسی این جنبش و پذیرش موجودیت اسرائیل و محدود کردن فلسطین به مرزهای ۱۹۶۷ بود. البته این اشکال چندان در باره حماس مطرح نیست، چون حماس این راه حل را نهایی نمی‌داند، بلکه آن را مرحله‌ای می‌داند

۲٫

 

نکته مهم در آخرین اظهارنظر ترامپ قبل از ترک عربستان سعودی این بود که اظهار داشت حاضر نیست به جای این کشورها وارد جنگ شود، بلکه حاضر است به این کشورها سلاح بدهد. وی تاکید کرد آمریکا به جای هیچ ‌کسی در منطقه وارد جنگ نخواهد شد. این نکته نشان می‌دهد که آمریکا در پی پول اعراب است و نه چیز دیگر

 

۳٫

آمریکا قبلاً به دنبال آن بود که با تغییر نظام در سوریه، ارتباط ایران و عراق با لبنان و فلسطین را قطع کند؛ اما چون در این زمینه شکست خورد، اینک تلاش میکند شرق سوریه را از کردها بگیرد و با در اختیار گرفتن غرب عراق، ارتباط میان شرق و غرب محور مقاومت را قطع کند.

 

21ژوئن/17

راز بصیرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب

 

مقدمه

 برای رهایی از اکنون‌زدگی و روکردن به آینده باید به آغاز حیات دینی معاصر خود یعنی انقلاب اسلامی و امام بنگریم. رسوب‌ در اکنون مایه‌ جهل و تباهی و درماندگی است. اگر وارثان انقلاب اسلامی، انقلاب را درست نشناسند و ندانند که با آن چه باید کرد، فرصت از دست می‌رود، در حالی‌ که انقلاب اسلامی علاج دردهای ماست. 

 پیشینه هویتی ما مایه تذکر و تفکر امروز و فردای ماست تا بتوانیم دریابیم که انقلاب اسلامی چگونه توسط امام ظهور و چگونه توسط آیت‌الله خامنه‌ای ادامه پیدا کرد.

اگر ما بدانیم که نیاکان ما چرا به انقلاب اسلامی گرائیدند، آن را چگونه دریافتند و به کدام سو بردند، امروز با امکانات‌ دینداری خود بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم.

تاریخ همواره حرکتش را از نو آغاز می‌کند. تاریخ، تبدیل جماعتی بالقوه به جماعتی زنده است و تاریخ معاصر ما با انقلاب اسلامی آغاز شده است، آغازی در پیوند با گذشته‌ای که هویت دینی ما را تشکیل می‌دهد.

 پیامبر اکرم«ص» و امامان«ع» الهام‌بخش ما افراد در زندگی اسلامی هستند، در حالی‌که مدرنیته حس خود نسبت به چنین امور قدسی‌ای‌ کاملاً از دست داده است. در فرهنگ سکولاریسم، دیگر خداوند به زندگی و فرهنگ انسان‌ها شکل نمی‌دهد و طبیعت و به خانواده امور مقدسی محسوب نمی‌شوند.

لذا با آگاهی به این امر، همواره باید امامان معصوم«ع» را در منظر زندگی خود بنشانیم و شخصیت‌هائی چون امام خمینی و رویدادهائی چون پانزده‌ خرداد را ارج بنهیم، زیرا  بدون تذکر به چنین وقایعی راه به جایی نمی‌بریم و از شناخت انقلاب اسلامی و امام محروم می‌مانیم و مجبور به الگوبرداری از بیگانگان خواهیم بود و در ایده‌آل‌ترین شکل، کره و ژاپن جدیدی خواهیم شد.

 بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.   

تاریخ، قلمرو امکان‌هاست، وقتی دورانی به پایان می‌رسد، افق تازه‌ای گشوده و تاریخ دیگری آغاز می‌شود. آینده هر تاریخ، امکانات‌ آن است و با نظر به شرایط تحقق انقلاب اسلامی می‌فهمیم چه امکاناتی‌ برای حضور در آینده داریم. راه تاریخ با نظر به انسان‌های قدسی گشایش می‌یابد و زعمای دین، در کنار انبیاء و اولیاء بنیادهای تاریخ را استوار می‌کنند.

 

معنای بی‌تاریخی

به مناسبت ۱۴ خرداد، روز ظهور ولایت مقام معظم رهبری و ۱۵ خرداد، روز آغاز انقلاب اسلامی توسط حضرت امام در سال ۱۳۴۲ بحثی را در مورد نحوه‌ حضور تاریخی زُعمای دین مطرح می‌کنیم تا معلوم شود  که آنان در سیر تاریخی خود در بزنگاه‌های مختلف تاریخ چه حضورهایی داشته‌اند و ریشه‌ ما در تاریخ هزار و چهار صدساله در کجاست قرار دارد تا در این راستا نگاه درستی به دو زعیم تاریخ معاصر خود یعنی حضرت امام  و مقام معظم رهبری داشته باشیم.  

اساسی‌ترین رمز هویت هر ملتی در تاریخ او نهفته است. پیش از غلبه‌ فرهنگ مدرنیته، ما مشکل گسست تاریخی نداشتیم و مردم ما هویت خود را با نظر به مرجعیت شیعه معنا کرده بودند. پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌های ما به‌راحتی خود را در تاریخی می‌یافتند که اسلام و علمای دین شکل داده بودند و چون پدیده‌ای تحت عنوان بی‌تاریخی مطرح نبود، نیاز نداشتیم بر ریشه‌های تاریخی خود تأکید کنیم و یا بخواهیم که جایگاه تاریخی خود را بشناسیم.

با ورود فرهنگ مدرنیته، ملت‌ها گرفتار بی‌تاریخی شدند، به‌طوری که امروزه بسیاری از ملت‌ها نمی‌دانند در کجای تاریخ خود قرار دارند و لذا به‌راحتی در فرهنگ غرب هضم می‌شوند، زیرا فرهنگ غربی تا تاریخ یک ملت را از او نگیرد، نمی‌تواند براوسلطه پیدا کند.  تاریخ ما با دینِ ما معنا می‌یابد که همواره در دستگاه مرجعیت شیعه به حیات خود  ادامه داده است.

بدیهی است که در نظر به شخصیت علمای اسلامی باید به شخصیت فردی و تقوای آنان نظر داشت، ولی فرهنگ غرب و مستشرقین سجایای اخلاقی علما را نفی نمی‌کنند، بلکه همه تلاش آنها این است که ما عالمان شیعه را همانند علمای مسیحی ببینیم و متوجه نقش تاریخی آنها نشویم.

با این که انقلاب اسلامی کمک کرد تا نگاه ما به دین و علمای دین عوض شود، ولی عادات گذشته هنوز نمی‌گذارند ما جایگاه تاریخی زعمای دین را درست ببینیم و تاریخ جدید خود را شروع کنیم، در حالی که سرآغازهای جدید تنها از دل گذشته‌ها بیرون می‌آیند و آینده را می‌سازند.  

در ابتدای انقلاب، امام بر شخصیت شهید شیخ فضل الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی تأکید زیادی داشتند و سعی می‌کردند مردم را متوجه نقش تاریخی آن بزرگان بکنند. با این که آن بزرگان از جهات اخلاقی زبانزد بودند، ولی چون در مسائل اجتماعی از خود حساسیت نشان می‌دادند بعضی‌ها گمان می‌کردند جنبه اخلاقی آنها از بقیه‌ علما ضعیف‌تر است.

 

راه شناخت نقش تاریخی زعمای دین

یکی از مشکلات اساسی ما غفلت از حضور تاریخی عالمان دین است. برای شناخت این بزرگان باید بتوانیم تاریخ اردوکشی غرب به ‌همه ‌جهان را به‌‌خوبی بشناسیم، چون بدون این شناخت، جایگاه و مبدأ سیر و حرکت به‌سوی آینده معلوم نمی‌شود. آیا دل و جان ما آن توان را دارد که امید گشایش راه نجات از مصیبت را در خود بپرورد؟ در این پرسش، جایگاه تاریخِ قدسی ما و تاریخِ جدالیِ غربی روشن می‌شود. پاسخ به این نیاز بسیار مهم ضرورت بقا و حیات مردمی است که از تاریخ خود جدا افتاده و در حاشیه تاریخ غربی سرگردان شده‌اند و نمی‌دانند که خانه دیگران خانه آنان نیست. ناخوانده‌ها و ناگفته‌ها در تبیین این وضعیت تاریخی نه فقط رهگشا که لااقل برای ما یک ضرورت است، زیرا اگر حجاب جهان جدید از روی اندیشه ما برداشته شود و اندیشه ما راهی به ظهور در صحنه این جهان بیابد، به ما طمأنینه‌ای می‌بخشد که با آن می‌توانیم تفکر و تأمل کنیم و از سرگردانی رهایی یابیم.

رجوع به حضور تاریخی زُعمای دین و نظر به سرمایه‌های فرهنگی خود، نگاه ما را به زندگی غربی هوشیارانه می‌کند و نحوه زیست در تاریخ جدید را بدون شیفتگی نسبت به‌ غرب به ما می‌آموزد. نتیجه این می‌شود که می‌فهمیم بشر جدید و بسیاری از عالمان جهانِ متجدد صورتی از روابط و مناسبات کمّی و ریاضی‌اند، زیرا علم اصلی در فرهنگ مدرنیته تنها همین روابط و مناسبات ریاضی تکنیکی است، بی آنکه به کیفیات عالم نظر داشته باشد، در حالی‌که بشر در زندگی خود هم به کمّیات و هم به کیفیات محتاج است. این است جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی.

در مقطعی از تاریخ عده‌ای از ما باور کرده بودیم که مشکلات ما ناشی از سنت دینی است و راه نجات از آن مشکلات و به تعبیر آنها انحطاط را در غربی شدن دیدیم و به پیوندی که در گذشته در آریایی بودن با غرب داشتیم رجعت کردیم و عملاً در ذیل تفکر شرق‌شناسان که شیفته دوران قبل از اسلام بودند، قرار گرفتیم. در این راستا بود که نتوانستیم به حضور تاریخی زعمای دین نظر کنیم و عملاً راهی جز چنگ زدن به مفاهیم غربی نیافتیم. این است که تا امروز هنوز مجال تفکر به خود را پیدا نکرده‌ایم تا به اندیشه‌ای که در ایران اسلامی، به‌خصوص پس از صفویه پدید آمد و به هویت ملی خود که با جنبش‌هایی مثل تنباکو و عدالتخانه توسط علما به منصه ظهور رسید، توجه کنیم و مسئولیت ادامه انقلاب اسلامی را که مسیری را بیرون از فرهنگ غربی گشوده است، به عهده گیریم.

 باید به نمونه‌هایی نظر کرد که در زمانه خود توانستند جهان خود را مطابق آموزه‌های دینی مدیریت کنند. این موقوف به  تفکر و همتی است که سرچشمه آن نقطه اتصال ما با عالم «وجود» است و زعمای دین بدین سبب که با این نقطه اتصال بیگانه نیستند، می‌توانند متذکر راه تجدید عهد با عالَم معنا باشند. هر عهد‌بستنی ناظر به آینده است و هیچ عهدی نیست که مسبوق به سابقه نباشد.  تجدید عهد تاریخی، همزبان‌شدن با زعمای دین در گذشته است. در این همزبانی است که از سیره‌ آنها بعضی از درس‌های ناآموخته‌ را می‌توان فراگرفت. این تلقی اقتضا می‌کند که در برنامه و نحوه‌ رجوع به گذشته خود  تجدید نظر کلی کنیم و گذشته‌ای را که راز پایداری ماست و توسط فرهنگ غربی مصادره شده، پاس داریم.

امروز ما به دلیل درست ‌ندیدن تاریخ خود از یک سو، خود را عقب مانده‌تر از جهان کنونی می‌دانیم و از سوی دیگر نمی‌توانیم با فرهنگ درخشان گذشته خود ارتباط برقرار کنیم و از آن برای رفع بحران‌ها و ادامه راه مدد بگیریم. زیرا با غفلت از حضور در تاریخ عالمان دین نمی‌توانیم خود را در سطح متعالی فکری و فرهنگی تثبیت کنیم، در حالی که اگر نسبت ما با زعمای دین شکل بگیرد ـ مثل نسبتی که شهدا و سرداران و ملت با حضرت امام شکل دادند ـ عالَم و انسان و خدایی دیگر به صحنه می‌آید.

 مردم در زمان شهید شیخ فضل‌الله نوری جوهر مخالفت شیخ را با مشروطه‌ای که به دست روشنفکران غرب‌زده افتاده بود، نفهمیدند، در حالی‌که آن مرد بزرگ چون اهل تفقه بود فهمید که چه کاسه‌ای زیر نیم کاسه‌ مشروطه است. ارمغان تفقه در دین، زمان‌شناسی است. شهید مدرس نیز چون فقیه بود، خیلی زود فهمید رضاخان از چه جنسی است. مرحوم آیت‌الله کاشانی در آن شرایط پیچیده توانست بهترین موضع را بگیرد. به نظر من هنوز تاریخ نتوانسته است نقش آیت‌الله کاشانی را درست بازخوانی کند که چگونه توانست در بین دربار و جبهه‌ ملی دکتر مصدق و فدائیان اسلام نقش تاریخی خود را به عنوان یک زعیم در آن مرحله از تاریخ به‌درستی ایفا کند.  

امثال شیخ فضل‌الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی در زمان خود زعیم ملت ما بودند. آنها با روح توحیدی خاص زمان خود وظیفه راهنمایی جامعه را به‌خوبی به عهده گرفتند و نه تنها از به حاشیه رفتن اسلام بلکه از هلاکت شیعیان جلوگیری کردند. اگر ما با نگاهی سطحی حادثه‌های آن زمان را جدا از نقش تاریخی این بزرگان ارزیابی کنیم، با حادثه‌های پراکنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که هرگز ما را به حقیقت تاریخی آن زمان نمی‌رسانند. همه‌ زعمای دین از روحیه‌ ناب عرفانی برخوردار بوده‌اند که منجر به شخصیت حماسی آنها شده است. اساساً تا کسی قلبش محل تجلی انوار حضرت حق نشود، به شیوه زعمای دین به صحنه نمی‌آید

 

راز حیات جامعه

 حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند. در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد. زعمای دین مبتنی بر احکام اسلام، مأمور حاکمیت اسماء الهی در جامعه هستند تا در عالم تشریع «توحیدی» به صحنه آید که همه ابعاد زندگی انسان‌ها را در بر بگیرد و این است راز حضور تاریخی فقهای بزرگ در صحنه‌های اساسی تاریخ ما که موجب شده فقهای بزرگی که مسئولیت زعامت جامعه را به عهده داشتند، برای حاکمیت اسلام لحظه‌ای از پای ننشینند و به هیچ عنوان اجازه ندهند جامعه‌اسلامی در ذیل حاکمیت غیر اسلام درآید و به همین دلیل هم با هر تمدنی غیر از تمدنی که حضرت «الله» در آن حاکم باشد، مقابله می‌کنند.

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «ما آن چیزی را که می‌خواهیم حکومت الله است، حکومت خدا را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم قرآن بر ما حکومت کند. ما می‌خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کنند. ما هیچ حکومتی را جز حکومت الله نمی‌توانیم بپذیریم و هیچ دستگاهی را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمی‌توانیم بپذیریم.»

اگر ما از شهید شیخ فضل‌الله نوری بپرسیم چرا این قدر با حاکمیت روشنفکران غرب‌زده در مشروطه مخالفت کردید؟ جواب ایشان بیش از یک کلمه نخواهد بود: «اینها حجاب حضرت الله بودند و یک لحظه نباید تحمل می‌شدند.» یک عارف سالک فقیه مانند ایشان است که متوجه می‌شود روشنفکرهای دست‌پرورده انگلستان چگونه از موج مشروطه‌خواهی مردم سوءاستفاده کردند و حجاب نور «الله» شدند و از آنجایی که وظیفه علمای دین تلاش برای حاکمیت «الله» است، پس با هر جریانی که حجاب تجلی نور «الله» در جامعه باشد، مقابله می‌کنند  

متأسفانه ما آن‌طور که شایسته است متوجه نوع حضور علما در تاریخ‌ خود نیستیم و تاریخ خود را با نگاه غرب‌زده‌ها و شرق‌شناسان غربی‌ای می‌خوانیم که نه تنها معنای حضور توحیدی را نمی‌فهمند، بلکه تلاش می‌کنند برای ما هویت‌سازی کنند. ما هنوز معنای مقابله‌ میرزای شیرازی با معاهده‌ رژی را درنیافته‌ایم، چون متوجه نیستیم که مقابله علمای اسلام با دشمنان دین تنها جنبه الهی دارد و آنها بر اساس قواعدی چون «نفی سلطه» و «نفی مودّت کفار» و «نفی تشبّه به کفار» و… با نفوذ غیرمسلمانان بر امور مسلمین مخالفت می‌کردند. علمای ما قرارداد رژی و ضرر و زیانی را که در پی داشت این ‌طور تحلیل می‌کردند که «کَفَره را بر وجوه معایش و تجارت آنها‌ ـ مردم ـ مسلط کرده تا بالاضطرار با آنها مخالطه و مُوادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آنها را اختیار نمایند و کم‌کم بیشترِ منکرات، شایع و متظاهر شوند و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختلُ النّظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.» 

این‌همه بصیرت فقط با نور اسم «الله» به وجود می‌آید. آنها به خوبی متوجه‌ بودند که قراردادها اقتصادی نبودند، بلکه نقشه برای ایجاد اختلال در نظام جامعه اسلامی بودند.  

اگر کسی به «الله» رجوع داشت همه حقیقت را خواهد فهمید و زشتی همه کفر را با همه جلوه‌هایش خواهد شناخت. قرآن جمال حضرت الله است و علمای قرآن‌فهم حتماً به چنین بصیرتی می‌رسند که باید احکام قرآن در جامعه حاکم باشد.

نگاه زعمای دین به امور جامعه شخصی نبوده، بلکه نگاه رب العالمینی بوده که توسط آنها به صحنه آمده و از این جهت همواره در تاریخ تدوام دارد. آنان برای رسیدگی به امور بندگان مؤید به تأیید الهی هستند. حضرت رضا«ع» می‌فرمایند: «إِنَّ العَبدَ إِذَا اختَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدرَهُ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای رسیدگی به امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه چنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى درنمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.  

تعصّب به معنایی که روشنفکران به زعمای دین نسبت می‌دهند، تهمتی است که فرهنگ مدرنیته به علمای دین می‌زند تا نقش مهم تاریخی آنان را از چشم‌ها بیندازد و ما را بی‌ریشه و بی‌تاریخ کند. زعمای جامعه‌ اسلامی همواره متوجه جهت‌گیری کلی جامعه بوده‌اند. مقام معظم رهبری به نمایندگان مجلس توصیه کردند در مسائل جزئی و کوچک نمانند و کل جریان را ببینید. ایشان به هیچ وجه نسبت به فرهنگ غرب که حجاب اسلام است کوتاه نمی‌آیند. زمانی می‌توان موضع‌گیری‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری را به‌خوبی تحلیل کرد و دریافت که بدانیم در نگاه توحیدی کجا می‌توان کوتاه آمد و کجا نمی‌توان کوتاه آمد. هدف اصلی غرب‌زده‌ها اصل حرکت توحیدی نظام است، هر چند مقاصد خود را در پوشش‌های دیگری مطرح می‌کنند. روح غربی با عدالت مد نظر اسلام مخالف است، ولی آن را در زیر پوشش‌های دیگر مطرح می‌کند. علمای دین خود را در اختیار برنامه‌های فرهنگ غربی قرار نداده‌اند و توسعه را تنها توسعه‌ غربی و عقل را تنها عقل مدرن نمی‌دانند.

زعیم توحیدی جامعه، جهت‌گیری کلی نهادها را می‌بیند و تشخیص می‌دهد کدام برنامه و یا کدام دولت حجاب نور «الله» محسوب می‌شود و ما را از اهدافمان دور می‌کند و کدام برنامه و دولت چنین نیست، با توجه به این امر است که مقام معظم رهبری گاهی بعضی‌ها را نصیحت می‌کنند، اما با بعضی از جریان‌ها هم سخت مقابله می‌کنند. این هوشیاری با تفقّه در دین به دست می‌آید و بدین لحاظ باید متوجه تفاوت تفقّه با تعصّب بود، زیرا در تفقّه عقلانیت نهفته است و حِکمت بر تصمیمات حاکم است نه جمود.

به تعبیر امام، نظام اسلامی برای تحقق آرمان‌هایش با چالش روبه‌روست و اگر این نظام توان تغییر تاریخ را نداشت، هرگز نظام استکباری این چنین در مقابل آن نمی‌ایستاد و بسیاری از شعارهای آبرومندانه‌اش را زیر پا نمی‌گذاشت و برای مقابله با نظام اسلامی با دیکتاتورترین حکومت‌های منطقه همدست نمی‌شد.

امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و نظر به جایگاه جریان‌ها

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بعد از شهادت حاج آقا مصطفی در سال ۱۳۵۶ سخنرانی مفصلی دارند و در آن سخنرانی از دو گروهِ روحانی و روشنفکرهای مذهبی گلایه می‌کنند که چرا با نظر به هدفی که باید دنبال کنند همدیگر را تحمل نمی‌نمایند. از مذهبی‌های روشنفکر گلایه دارند که چرا بزرگی زعمای دین را در طول تاریخ نمی‌بینند و از روحانیون نیز گلایه دارند که چرا سادگی می‌کنند و دانشگاهیان را برای اسلام حفظ نمی‌کنند.   

امام در آن سخنرانی می‌فرمایند: «من با تمام این جناح‌هایى که براى اسلام خدمت مى‏کنند، چه جناح‌هاى روحانى که از اول تا حالا خدمت کرده‏اند و چه جناح‌هاى دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که براى اسلام خدمت مى‏کنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. علاقه دارم چون وقتى انسان ببیند گروه‌هایى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان‏ساز است هستند، چاره ندارد الاّ این‌که علاقه داشته باشد به آنها. از آن طرف گلایه هم هست براى اینکه مى‏بینم در بعضى نوشته‏هایشان، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدرى زیاده‏روى کرده‏اند، یک قدرى حرف‌هایى زده‏اند که مناسب نبوده است. ما مى‏بینیم این اسلام را در همه ابعادش روحانیون حفظ کرده‏اند، یعنى معارفش را روحانى حفظ کرده، فلسفه‏اش را روحانى حفظ کرده، اخلاقش را روحانى حفظ کرده، فقهش را روحانى حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانى حفظ کرده. از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علماى شیعه بودند که جمع مى‏شدند دور ائمه«ع» و احکام را از آنها اخذ مى‏کردند و در اصولى که چهارصد تا کتاب بوده است نوشته‏اند… اینها همه با زحمت علما و فقهاى شیعه درست شده است. تمام ابعادى که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقدارى که درخور فهم بشر است، تمام اینها‌ را این جماعت به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش‌دار، اینها درست کرده‏اند. تا این‌جا اسلام را اینها رسانده‏اند، اسلام بى‏آخوند اصلاً نمى‏شود. پیغمبر هم آخوند بوده؛ یکى از آخوندهاى بزرگْ پیغمبر است. رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق«ع» هم یکى از علماى اسلام است.

از آقایان علماى اعلام هم  گله دارم. اینها هم غفلت از بسیارى از امور دارند. اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه‏اى دارند، تحت‌تأثیر یک تبلیغات سوئى که دستگاه راه مى‏اندازد واقع مى‏شوند. دست‌هایى هست که یک چیزى درست مى‏کنند، دنبالش یک صدایى راه مى‏اندازند. هر چند وقت یک‌دفعه یک مسئله‏اى درست مى‏شود در ایران. تمام وعاظ محترم، تمام علماى اعلام، وقتشان را که باید صرف کنند در یک مسائل سیاسى اسلام،… فردا مقدّرات این مملکت دست این دانشگاهی‌هاست. اینها‌ هستند که مى‏آیند یا وکیل مى‏شوند یا وزیر مى‏شوند. شما اینها‌ را براى خودتان حفظ کنید. هى طرد نکنید؛ هى منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید.»(۱)

ما باید به تاریخی که در آن هستیم بنگریم و تلاش کنیم خود را از فروبستگی تاریخی آزاد نماییم و حیات خود را از خطر رهایی بخشیم و برای این کار باید از آنچه موجب حجاب تفکر است آزاد شویم تا آینده‌ای که باید بسازیم ادامه بی‌فکری امروزمان نباشد. باید زیر بار مسئولیتی برویم که حضرت امام در سخنان فوق به ما تذکر داده‌اند. با نگاه روشنفکرانه و با طرح چند اشکال از کار روحانیت در غبار توهمات سیاسی، هیچ آینده امیدبخشی در مقابل ما گشوده نمی‌شود و گرفتار نوعی عدم باور به آمدن آینده مطلوب می‌شویم و در انزوایی سیاسی و عدم مشارکت در جامعه، در جایگاه معترضانی قرار می‌گیریم که به مشروعیت نظام خدشه وارد می‌کنند و منتظر سرنگونی آن می‌مانند و برای اثبات حقانیت باور خود تا اخلال در کارها نیز جلو می‌روند و یا در بی‌عملیِ آزاردهنده‌ای تنها نظاره‌گر آینده مبهمی هستند که نمی‌دانند چه باید باشد.

 

نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی

وقتی عده‌ای جایگاه تاریخی انقلاب را نشناسند با دیدن چند نمونه ناهنجاری می‌گویند پس انقلاب چه کار کرد.  حضرت امام خطاب به جبهه ملی که به علما انتقاد می‌کردند فرمودند:

«جرم شیخ فضل‌الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل‌الله این بود که قانون باید اسلامى باشد. جرم شیخ فضل‌الله این بود که احکام قصاص غیرانسانى‏ نیست، انسانى است. آقاى کاشانى هم همین‌ طور. جرم اینها همین است که اینها عقیده‏شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما مى‏گویید که احکام غرب مترقى است».(۲)

روشنفکر غربزده به آرمانشهری نظر دارد که اساساً محقق شدنی نیست، ولی علت عدم تحقق آن را به پای زعمای دین می‌گذارد، در حالی که زعمای دین در دویست سال اخیر نشان داده‌اند که نباید از موضع پذیرش ارزش‌های مدرن به دین نظر کرد، بلکه باید از موضع دریافتی حقیقت‌طلبانه از دین به سوی استقرار ارزش‌های جامعه اسلامی انسانی جلو رفت؛ اما روشنفکر غرب‌زده چون متوجه موضع حقیقت‌طلبانه عالمان دین نیست می‌گوید از کجا که برداشت عالمان از دین درست باشد و با این حرف عملاً ما را دعوت به جدایی از دین می‌کند.

 

سیاست جزو انفکاک‌ناپذیر دین

تمام زعمای دین در راستای حاکمیت «الله» تلاش کردند و هزینه‌ آن را هم پرداختند و کوتاه نیامدند. حضرت امام می‌فرمایند:

«یک مطلبى که همه مى‏دانید و مى‏دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایى که مى‏خواستند و مى‏خواهند تمام قدرت‌ها را در هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سال‌هاى طولانى نقشه‏هاى عجیب و غریبى داشته‏اند و مع‌الأسف قشرهاى زیادى غافل بودند. از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسى نباید دخالت کنند. آنها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند و نماز بخوانند، منزل بروند و استراحت کنند و به‌طورى این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود تقریباً و دخالت در سیاست یک فحشى بود براى اهل علم. اگر مى‏گفتند فلان آخوند سیاسى است، این به منزله یک فحش تلقّى مى‏شد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاریشان این مسئله را باورشان آمده بود. اگر راجع به یک امر اجتماعى، یک امرى که راجع به ملت است گفته مى‏شد، بعضی‌ها مى‏گفتند که ما در امور سیاسى دخالت نمى‏کنیم و اگر یک ملّایى در امر سیاست ملت و مصالح کشور صحبت مى‏کرد، مى‏گفتند که این سیاسى است و بر خلاف موازین است. این مسئله‏اى بود که این قدر رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج که به این زودى نمى‏شد از ذهن مردم بیرون کرد. آنها مى‏خواستند که یک قشر بزرگى از جامعه را ـ که جامعه هم تَبَع آنهاست ـ منزوى کنند و خودشان به جاى آنها بنشینند. حکومت مال ما، نماز جماعتِ خشکى که در آن اصلاً صحبت از اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما.»(۳)

سیاست در نگاه علمای دین نظر به حق است و وظیفه‌ای که نسبت به حق بر دوش دارند و توجه به امکاناتی که در متن دین برای اداره جامعه بشری نهفته است. در این دیدگاه انسان هیچ وقت تنها و رها شده نیست در حالی که در نگاه روشنفکر غرب‌زده تنها ساحتی که برای انسان فرض می‌شود یک ساحت فردی و اخلاقی است و دین در صورت اجتماعی آن مدنظر قرار نمی‌گیرد تا نقش زعمای دین فهمیده و معلوم شود که چرا امیدهای پیش آمده در ملّی شدن نفت با کودتای ۲۸ مرداد جامعه ایرانی را ده‌ها سال گرفتار ناامیدی آزاردهنده کرد، زیرا به جای نظر به سرمایه دینی خود برای اداره‌ جامعه از طریق مدیریت زعمای دین، امید به طرح‌هایی بستیم که در ذات خود سکولار بودند. شما در همین تاریخی که هستیم ملاحظه کنید در دوره‌هایی که دولت‌های روشنفکر بر سر کار آمده‌اند، اگر زعیم زمانه یعنی مقام معظم رهبری هدایت‌های کلی را به عهده نداشتند دولت‌‌ها به کجا امید می‌بستند و حالا تا چه اندازه ما از امیدواری به آینده خود تهی بودیم.

تنها وقتی می‌توانیم هویت حقیقی خود را نگه داریم که بتوانیم با نظر به رهبری زمانه‌ خود، نسبت باطنی و روحانی را که در گذشته‌ تاریخی خود داشته‌ایم در خود احساس کنیم و با آن رابطه برقرار نماییم و از سیلاب اندیشه‌های پراکنده و موهوم که روشنفکران غرب‌زده به ما تحمیل کرده‌اند رهایی یابیم و بفهمیم در سیره‌ زعمای دین میزانِ آزادی، حق بودن امور بوده است و برای آن‌که اسیر آزادی نفس اماره خود نشویم عالمان دین حق و عدالت را مقدم بر آزادی دانسته‌اند، زیرا وقتی حقی در میان نیست، میزانی برای سنجش آزادی نمی‌ماند، آزادی تبدیل به آنارشیسم می‌شود و زعمای ما با این نوع آزادی مقابله کردند و به تحجّر و مخالفت با آزادی متهم شدند، در حالی‌که تنها انسان‌های متعالی هستند که تاریخ‌های متعالی را بنیاد می‌نهند، آنهایی که مؤید به روحی قدسی هستند ‌‌و انوار الهی را بر جان افراد جامعه می‌‌نشانند و ابتدا انسان‌ها را از چنگال نفس امّاره آزاد می‌کنند تا به آزادی دیگران احترام بگذارند. آیا این نوع آزادی را می‌توان در زیر سقف‌های ترک‌خورده‌ دنیای مدرن و در فضای فرهنگ سکولار به‌دست آورد یا باید رو به سوی انسان‌های معصوم و زعمایی کرد که ذیل امامان معصوم عمل می‌کنند؟

باید بدانیم تکامل و تطور هر قوم نتیجه فرایندی از کوشش‌های معنوی بزرگان آن قوم است و لذا هر قوم راه تکامل خود را از درون خویش می‌گشاید، درونی که ریشه‌ خویشتن‌داری‌های او را در طول تاریخش به او گوشزد می‌کند و معنای انقلاب اسلامی در این تاریخ جز این نیست و تجربه نشان داده است این راه بحمدالله از طریق مقام معظم رهبری به ‌خوبی در حال طی‌ شدن است و غفلت از این موضوع موجب بی‌تاریخی ما خواهد شد که حاصل آن احساس پوچی آزاددهنده‌ای است که روشنفکرانِ غرب‌زده گرفتار آنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۳، ص ۲۳۴٫ ۱۰ آبان ۱۳۵۶٫

۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۴، ص ۴۶۵.

۳ـ صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۹- ۴۳۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.  

 

۲٫

حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند.

 

 

۳٫

در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد.

 

 

21ژوئن/17

منشور مدیریت علوی درس‌نامه مدیران(۷)

 

سیاست و اخلاق

موضوع بحث ما منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر، جامع‌ترین سند تربیتی و سیاسی اسلامی است. در گذشته بخش‌هایی از این منشور را بررسی کردیم و اینک به بخش دیگری از این منشور مبارک می‌نگریم:

«ولا تند من علی عفو و لا تحجن بعقوبه و لا تسرعن الی بادره وجدت منها مندوحه. و لا تقولن انی مؤمر فاطاع فان ذلک ادغای فی القلب و منهکه لالدین و تقرب من الغیر…»(۱): «ای مالک! از عفو کردن پشیمان مباش و از عقوبت کردن شادمان مشو و به مجازات کاری که راه‌حل دارد، شتاب مکن و مگو که من فرمانروایم و هر آنچه گویم آن کنند. چه این پندار قلب را تباه و ایمان را ضعیف می‌سازد و آدمی را به پرتگاه سقوط می‌کشاند و هرگاه در سایه حکومت تو را کبر و عجب و غرور دست دهد به عظمت ملک خدا مافوق خود بنگر و از سیطره او بر تو در آنچه از آن ناتوانی یاد کن که این نگاه از غرورت می‌کاهد و از خودبینی می‌رهاند و از تندروی بازمی‌دارد و عقل از دست رفته را به تو بازمی‌گرداند. زنهار که با خود بزرگ‌بینی به رقابت با خداوند برخیزی و در جبروت به او تشبه جویی که خداوند هر جبار و متکبری را خوار و ذلیل خواهد ساخت.»

 

سیاست و اخلاق

جایگاه اخلاق در عالم سیاست و عرف سیاستمداران از موضوعاتی است که از دیرباز موضوع بحث بوده و هم‌اکنون مطرح است. سئوال این است که آیا در جهان سیاست، اخلاق جایگاهی دارد؟

بدیهی است که پاسخ به این پرسش تابع اندیشه سیاسی حاکم و فرهنگ زیربنایی سیاست است. اگر سیاست را از منظر مکاتب منفعت‌گرا و حاکمان زورمدار و جاه‌طلب و عوامل توجیه‌گر آنان بنگریم، در این نگاه اخلاق و وجدان جایگاهی ندارد، مکر و نیرنگ و شیطنت و حتی قتل و غارت و خشونت در این نوع سیاست قابل توجیه است و آنچه نقش محوری دارد هدف مورد نظر است که هر وسیله‌ای را ـ اعم از حق یا ناحق ـ توجیه می‌کند. امروزه به این شیوه سیاسی «ماکیاولیسم» می‌گویند که در عمل اغلب سیاستمداران مسلط بر جهان رایج است و از دیرباز نیز چنین بوده است

مثلاً در تاریخ پرماجرای اسلام معاویه بن ابی‌سفیان نمونه کاملی از ماکیاولیسم است. او به مردم می‌گفت: «جنگ و ستیز من با امام حسن مجتبی«ع» نه برای این بود که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید و یا امور دیگر شرعی را اقامه کنید، بلکه هدف به دست گرفتن زمام حکومت و در درست کردن انگشتر خلافت بود.» و هر عهد و میثاقی را در ماجرای آن صلح تحمیلی زیرپا گذاشت.

این شیوه سیاسی هم اکنون در اغلب نظام‌هایی که مدعی اسلامی بودن هستند، جاری و ساری است؛ لذا می‌بینیم بسیاری از این کشورها از مزدوری در برابر با استکبار جهانی و خیانت به ملت‌ها و دست معاهده با رژیم صهیونیستی دادن و دین را ملعبه‌ مقاصد مادی خود ساختن و کشتار بی‌گناهان و مردان مظلوم و زنان و کودکان ابائی ندارند (مانند رژیم آل‌سعود)‌.

 

دین و سیاست

این در حالی است که در فرهنگ دینی و آنجا که ایمان و باورهای معنوی و الهی حاکمند،‌ مکر و نیرنگ و اعمال ضداخلاقی جایگاهی ندارند و قلمرو سیاستمداران بیرون از این مسیر نیست. در فرهنگ دینی، سیاست و دیانت پیوند ناگسستنی دارند و به تعبیر بزرگان ما عین یکدیگرند. همان گونه که در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه معصومین می‌گوییم: « وَ سَاسَهَ الْعِبَاد» و آنان را سیاستمدار و مدیر و مدبر امور بندگان می‌دانیم، هر گاه زمام امور دراختیار امامان و صالحان رهپوی آنان بوده و امور ملک و ملت را با آیین‌نامه‌ الهی عهده‌دار بوده‌اند، جامعه را به سوی کمال و سعادت رهبری کرده‌اند. در این مکتب مکر و نیرنگ و ناروایی مردود و محکوم است.

برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاست‌های معاویه سخن می‌گفتند و شاید آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست می‌پنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِن أَدهَى النَّاسِ وَ لَکِن کُلُّ غُدَرَهٍ فُجَرَهٌ وَ کُلُّ فُجَرَهٍ کُفَرَهٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ اَللَّهِ مَا أُسْتَغفَلُ بِالْمَکِیدَهِ وَ لاَ أُسْتَغمَزُ بِالشَّدِیدَه؛(۲): به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ می‌زند و مرتکب گناه می‌شود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است و در قیامت با هر غدار و مکاری پرچمی است که بدان وسیله شناخته می‌شود»

سپس می‌فرمایند: «به خدا سوگند من با مکر و نیرنگ اغفال نمی‌شوم و در رویارویی با نامردمی‌ها ناتوان نمی‌گردم.»

مفاد فرمایش امام این است که یک مسلمان سیاستمدار با اینکه اهل مکر و نیرنگ نیست، با این حال نباید در برابر سیاست‌های شیطانی فریب بخورد و میدان را به بازیگران سیاست‌های شیطانی بدهد، همان گونه که در روایت آمده: « الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ؛ مؤمن زیرک و هوشیار است.» به عبارت دیگر کیاست و سیاست باید آمیخته باشد.

این سخن درس‌نامه‌ای است برای رجال سیاسی ما که در برابر شیاطین بزرگ و کوچک فریب نخورند و در تعامل‌های سیاسی و دیپلماسی منافع ملی را به پای دشمن سوگندخورده قربانی نکنند و همواره از دست بالا با آنان سخن بگویند و از تجربه‌های تلخ گذشته درس بیاموزند.

 

جایگاه مِهر و قهر

امیرالمؤمنین«ع» در صدر نامه به مالک اشتر درس اخلاق و تعامل انسانی و اسلامی می‌آموزد. البته این درس‌آموزی در نوع رفتار اخلاقی با توده مردم است، مردمی که دست وفاداری به او داده‌اند و از حاکم اسلامی خود انتظار ملاطفت و رفاقت و صمیمیت دارند. انتظاری که شایسته است پاسخ داده شود. همان گونه که قرآن کریم در توصیف مؤمنان فرموده: « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛ در برابر کفار سرسخت و نسبت به مؤمنان مهربانند.» یعنی قهر بر دشمن و مهر بر دوست، همان گونه که در بخش دیگر عهدنامه در باره تعامل با دشمن و معاهده با دشمنان خواهیم دید.

اما در مورد تعامل با مردم مفاد نامه امام این است: «ای مالک! از عفو و گذشت پشیمان مباش و در عقوبت شادی نکن و تا آنجا که ممکن است با مردم راه مسالمت پیش‌گیر و بدان که این نوع رفتار به حیثیت تو لطمه نمی‌زند، بلکه ایمان و اخلاق تو را صفا می‌دهد، همان گونه که گفته‌اند در عفو لذتی است که در انتقام نیست.

«ای مالک! غرور قدرت تو را نفریبد. قدرت، غرور و فساد می‌آورد، قلب را فاسد می‌کند و ایمان را به انحراف می‌کشد. غرور قدرت مجال نمی‌دهد که انسان به واقعیت‌ها فکر کند، لذا دیگران را تحقیر می‌کند و میان حکومت و ملت فاصله می‌اندازد و این فاصله در روز حادثه که به حضور مردم نیاز است تأثیر می‌گذارد، به‌ویژه آنکه چاپلوسان پیرامون حاکم را گرفته باشند و مانع رابطه دولت و ملت شوند و نگذارند صدای محرومان به گوش حاکم برسد.

بدیهی است که بدون حضور ملت، یعنی توده‌های مردمی بی‌نام و نشان، حکومت پشتیبانی ندارد و البته این برای همین حکومت چند روزه درس عبرت است. بالاتر از آن مجازات و محاسبه الهی است که قدرت و حاکمیت حقیقی از آن اوست و انسان با همه قدرت و توان خود در برابر او هیچ است و باید در برابر او پاسخگو باشد.

امام علی«ع» به بیان خودشیفتگی و غرور قدرت و تأثیر آن بر قلب پرداخته‌ و فرموده‌اند: «فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْب» قلب و جانمایه روانی در وجود آدمی کانون تشخیص و تفکیک نیک و بد در عرصه حیات است. اگر قلب به این معنی و آن گونه شد، قدرت تشخیص را مختل می‌سازد. این واژگونی به فرمایش امام«ع» همان غرور و خودشیفتگی است که بر اثر قدرت و ثروت و لذت و رفاه و جاه و مقام بر انسان غلبه می‌کند، شاخص قلب و عقربه و جان و دل و روح انسانی را به بی‌راهه می‌برد، دین را تباه می‌سازد و میان انسان و خدا فاصله می‌اندازد.

برای معالجه این غرور و غفلت، باید آدمی به خود آید، اندکی فکر کند و عظمت خالق و ملک نامتناهی خداوند را بنگرد و به کوچکی و حقارت خود در برابر جهان بزرگ و آفریدگار آن بیندیشد. فکر کند که حکومت و ریاست و ملک و ثروت و شخصیت و شهرت چند روزه، اموری زودگذر و ناچیزند. یک کشور در برابر کره زمین کوچک است و کره زمین در برابر کیهان باعظمت و جهان سحابی‌ها و کهکشان‌ها ذره‌ای بیش نیست، چه رسد به ریاست محدود و موقت دولت چند روزه آن که لحظه‌ای است زودگذر در برابر عمر میلیاردی جهان و عرصه نامتناهی عالم واپسین به حساب نمی‌آید و برتر از همه این عالم، عظمت خالق است که این جهان پرتوی از اراده اوست.

حال اگر آدمی به این جهان مادی بی‌انتها و زمان نامتناهی عالم هستی و آفریننده آن که فوق تصور ماست بیندیشد، آیا باز هم غرور و غفلت و خودبینی و خودشیفتگی باقی می‌ماند؟ اما همه اینها اندکی تأمل و تفکر می‌طلبد که صاحبان زر و زور کمتر از آن بهره دارند و در خیالات واهی خود غوطه‌ورند.

همچنین این انسان‌ها که پاره‌ای فریب خوردگان قدرت و ثروت به آنان متکی هستند، همان‌طور که تاریخ حاکمان و امپراتوران طی هزاران سال بدان گواهی می‌دهد، به مثابه لانه عنکبوت و هر لحظه در معرض فنا و زوال هستند.

می‌گویند اسکندر ذوالقرنین وصیت کرد هنگامی که من مُردم، دست‌های مرا از کفن بیرون بگذارید تا همه ببینند. از اهل دلی پرسیدند اسکندر از این کار چه هدفی داشته است؟ پاسخ داد: ‌خواسته است بگوید آهای مردم! من حاکم شرق و غرب زمین بودم و اینک  می‌روم در حالی که دست‌های من از ملک و مال و دولت و مکنت خالی است، از این ماجرا عبرت بگیرید!

هر چند عبرت بسیار است و عبرت‌گیران اندک: « مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعتِبَارَ».(۳)

به خدا پناه ببریم و از ساحت قدس او استمداد کنیم که در شناخت راه درست هدایتمان‌ فرماید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۲ـ خطبه ۲۰۰ نهج‌البلاغه.

۳-حکمت۲۸۹ نهج‌البلاغه.

 

 

سوتیتر:

برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاست‌های معاویه سخن می‌گفتند و آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست می‌پنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ می‌زند و مرتکب گناه می‌شود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است…»

 

21ژوئن/17

شبـی بـرای عـروج

 

درک شب قدر و بیان جایگاه آن کاری است دشوار که تنها راه‌یافتگان به آن شب عزیز می‌توانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند، کما اینکه. قرآن به پیامبر«ص» فرمود: «وَمَا أَدرَاکَ مَا لَیلَهُ الْقَدر: و تو چه دانی شب قدر چیست؟»

در وصف شب قدر همین بس که «خَیرٌ مِن أَلْفِ شَهر: از هزار ماه برتر است. در جایگاه این شب بسیار سخن توان گفت، از جمله:  

 

۱ـ نازل  شدن قرآن

نزول جامع‌ترین، کامل‌ترین و ماندگارترین کتاب الهی برعظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود می‌گوید: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ»(۱)؛ «ماه (مبارک)رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شب‌های آن ماه قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان می‌کند که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَهٍ مُّبَارَکَه»(۲)؛ «به‌راستی، آن (قرآن) را در شبی پربرکت نازل کردیم.» و این شب مبارک را در سوره قدر مشخص فرموده که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَهِ الْقَدرِ»(۳)؛ «به حقیقت ما آن (قرآن) را در شب قدر فرود آوردیم»، پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن می‌افزاید. این نکته را هم اضافه کنیم که این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام(ص)، نه نزول تدریجی که آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.

 

۲ـ نزول تقدیرات

برخی شب قدر را به معنای شبی باعظمت و بزرگ «لَیلَه الْعَظَمَه»(۴) گرفته‌اند؛ زیرا قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده است. در آیه‌ای می‌خوانیم: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدرِهِ»(۵)؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آن‌گونه که حق عظمت او بود.»

«قدر» به معنای تقدیر و اندازه‌گیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید می‌کند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی می‌گوید: «لیله القدر‌ای لیله قیضها لامور مخصوصه(۶)؛ شب قدر یعنی شبی که (خداوند) برای (تنظیم و تعیین) امور مخصوصی آن را آماده (و مقرر) نموده است» و قرآن کریم می‌فرماید: در آن شب «یُفرَقُ کُلُّ أَمرٍ حَکِیمٍ»(۷)؛ «هرکاری بر طبق حکمت (خداوند) جدا (و تعیین و تنظیم) می‌شود.»

و امام صادق «ع» فرمود: «التقدیر فی لیله القدر تسعه عشر، والابرام فی لیله احدی و عشرین والامضاء فی لیله ثلاث و عشرین (۸)؛ تقدیر امور (و سرنوشت‌ها) در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضا[ی آن] در شب بیست و سوم (صورت می‌گیرد)»

 امام هشتم«ع» فرمودند: «…یقدر فیها ما یکون فی‌السنه من خیر او شر او مضره او منفعه او رزق او اجل و لذلک سمیت لیله القدر(۹)؛ در آن شب (قدر) آنچه که در سال واقع می‌شود، تقدیر و اندازه‌گیری می‌شود، از نیکی و بدی و زیان و سود و روزی و مرگ، به همین جهت نیز شب قدر (شب اندازه‌گیری) نامیده شده است.»

و طبق روایات فراوانی(۱۰) سرنوشت افراد برای سال بعد مانند: رزق و روزی، مرگ و میرها، خوشی و ناخوشی‌ها، حج رفتن و حوادث دیگر زندگی، براساس استعدادها و لیاقت‌ها رقم می‌خورد و این تقدیر حکیمانه هم در انسان هیچ‌گونه «اجبار» و «سلب اختیاری » به وجود نمی‌آورد. می‌توان بین تمام اقوال این‌گونه جمع کرد که در این شب با عظمت و بزرگ، با فرود ملائکه آسمانی، تقدیرات یک سال مشخص و بر قلب حجت زمان علیه‌السلام عرضه می‌شود.

 

۳ـ محکمترین سند امامت

شب قدر بزرگ‌ترین سند امامت و تداوم آن در طول زمان است. در روایات فراوانی، وجود شب قدر را در هر زمان دلیل لزوم امامت و بقای آن دانسته‌اند، لذا سوره قدر به منزله شناسنامه اهل بیت«ع» شمرده شده است که به برخی روایات اشاره می‌شود:

از امام صادق«ع»  نقل شده است که فرمود: «علی«ع» ‌فرمود: هیچ‌گاه تیمی (ابوبکر و عمر) خدمت پیامبر«ص» جمع نشدند مگر آنکه آن حضرت (سوره) «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ…» را با خشوع و گریه می‌خواند، سپس آن دو عرض می‌کردند چقدر رقّت شما نسبت به این سوره شدید است. پیامبر اکرم«ص» می‌فرمودند: به جهت آنچه چشمم دیده و دلم فهمیده است و به جهت آنچه دل این شخص (یعنی علی«ع») پس از من خواهد دید. آن دو می‌پرسیدند: مگر شما چه دیده‌اید و او چه می‌بیند؟ پیامبراکرم«ص» برای آن دو نوشتند « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمر: ملائکه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می‌شوند.» آن‌گاه می‌فرمود: آیا بعد از «کل امر؛ تمام امرها» که خداوند می‌فرماید، چیزی باقی خواهد ماند؟ می‌گفتند: نه. سپس حضرت می‌فرمود: آیا می‌دانید آن کسی که هر امری بر او نازل می‌شود کیست؟ می‌گفتند: تو هستی‌ ای رسول خدا! آن‌گاه می‌فرمود: بله [ولی] آیا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ می‌گفتند: بله. می‌فرمود: آیا (در شب‌های قدر) بعد از من هم آن امر نازل می‌شود؟ می‌گفتند: بله. سپس می‌فرمود: بر چه کسی؟ می‌گفتند: نمی‌دانیم. سپس آن حضرت از سر من (علی) می‌گرفت (و دست را روی سر من قرار می‌داد) و می‌فرمود: اگر نمی‌دانید بدانید، آن شخص پس از من این مرد است. فرمود: پس آن‌گاه آن دو نفر همیشه این‌گونه بودند که شب قدر را بعد از پیامبر اکرم«ص» به سبب هراسی که بر دل آن دو می‌افتاد، می‌شناختند.(۱۱)»

و در جای دیگر علی«ع» فرمود: «به حقیقت، شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل می‌شود و به‌راستی برای آن امر صاحبان امری است. عرضه شد آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِن صُلْبِی أَئِمَّهٌ مُحَدَّثُونَ (۱۲): من و یازده (امام) از نسل من که (همه) امامانی محدث‌اند (که ملائکه را نمی‌بینند، ولی صدای آنها را می‌شنوند).»

و در برخی روایات آمده که خود ولایت علی«ع» و ائمه«ع» جزو تقدیرات آن شب است(۱۳) و دستور داده‌اند که با مخالفان برای اثبات امامت و بقای آن و زنده بودن مهدی«عج» به شب قدر استدلال کنید.(۱۴) آری، بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا می‌کند حیات و زنده بودن مهدی«عج» را و حیات مهدی«عج» نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیع است، لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده‌اند.

بنابراین این نکته که شب قدر یعنی شب ولایت و امامت(۱۵) و معنای روایاتی که شب قدر را به فاطمه زهرا«س» تفسیر نموده‌اند(۱۶) و نیز این موضوع که حقیقت شب قدر امامت و ولایت است و حقیقت ولایت و امامت زهرای مرضیه«س» روشن می‌شود.

 

۴ـ عفـو گناهان

یکی دیگر از ویژگی‌های شب قدر بخشش گناهان و عفو عاصیان و مجرمان است، لذا باید تلاش کرد تا این فیض عظمای الهی شامل حال انسان شود. وای به حال انسانی که در شب قدر مورد غفران الهی قرار نگیرد. پیامبراکرم«ص» می‌فرمودند: «من ادرک لیله القدر، فلم یغفر له فابعده‌الله(۱۷)؛ کسی که شب قدر را درک کند پس بخشیده نشود (و مورد حمت بی‌پایان الهی واقع نشود)، پس خدا او را (از رحمت خویش) دور می‌سازد.»

و در جای دیگر فرمودند: «من حرمها فقد حرم الخیر کله ولایحرم خیرها الا محروم(۱۸)؛ هرکس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم (و بی‌نصیب) شده است و محروم نمی‌ماند از [برکات و] خیرات شب قدر، مگر کسی که [با اعمال خویش] خود را محروم کرده باشد.»

لذا باید تلاش مضاعف کرد تا غفران الهی در این شب، بخشش گناهان شامل حال انسان شود.

پیامبر اکرم«ص» می‌فرمودند: «من قام لیله القدر ایمانا واحتسابا، غفر له ما تقدم من ذنبه(۱۹)؛ کسی که در شب قدر به پاخیزد (و آن شب را) از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص بیدار باشد،) گناهان گذشته‌اش بخشوده می‌شود.»

در بحارالانوار در ذیل این روایت اضافه شده: «من صلی لیله القدر ایمانا و احتسابا غفرالله ماتقدم من ذنبه(۲۰)؛ هرکس در شب قدر از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص) نماز گذارد، خداوند گناهان گذشته او را می‌بخشد.»

شبی برای بخشش و عروج

در کتاب فروع کافی روایاتی برای برتری شب قدر، بر سایر شبهای سال و بلکه بر هزار ماه، که بیش از هشتاد سال عمر می‌شود، وجود دارد. عبادتی که در شب قدر انجام می‏گیرد از عبادت هزار ماه برتر است. این امتیاز توفیقی است که خدای متعال به رسول‌اکرم(ص) و به همه مسلمان‌ها عنایت فرموده است تا مردم، تشویق شده و این شب را به عبادت بپردازند و از برکات آن استفاده کنند.

شب قدر همچون بار عامی است که بزرگان و سلاطین برای زیردستان، رعایا و بندگان خود، داده و هدایایی را می‌بخشیدند. خدای متعال که ارحم الراحمین است و رحمت او قابل مقایسه با هیچ رحمت و فضلی نیست، لذا خداوند متعال بر مسلمانان منت گذاشته و شب قدر را همچون بار عام، شب بخشش قرار داده است. شبی که عبادت آن نیز از عبادت هزار ماه برتر است.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بقره، ۱۸٫

۲ـ دخان، ۳٫

۳ـ قدر، ۱٫

۴ـ تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی، ص ۲۷۵؛ مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، ج ۱، ص ۵۱۸٫

۵ـ حج، ۷۴٫

۶ـ المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، ص ۳۹۵٫

۷ـ دخان، ۴٫

۸ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، داراحیاء التراث، ج ۷، ص ۲۵۹؛ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۶۲۷؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۸۷٫

۹ـ عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۱۱۶٫

۱۰ـ ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۳۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۸۶؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۴۱ – ۱۸٫

۱۱ـ اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج ۱، ص ۳۶۳ – ۳۶۴٫

۱۲ـ اثباه الهداه، شیخ حر عاملی، قم مطبعه العلمیه، ج ۲، ص ۲۵۶؛ بحارالانوار (همان)، ج ۹۴، ص ۱۵، ح ۲۶٫

۱۳ـ همان، ص ۱۸٫

۱۴ـ اصول کافی (همان)، ج ۱، ص ۳۵۳ – ۳۶۲ – ۳۶۴، روایت ۶٫

۱۵ـ مبلغان عزیز توجه داشته باشند که یکی از شب‌های قدر را حتماً به صحبت و سخنرانی در مورد امام زمان علیه‌السلام اختصاص دهند که هم تناسب دارد و هم لازم است و هم عنایاتی را به دنبال دارد.

۱۶ـ تفسیر فرات کوفی، مؤسسه نشر، ص ۵۸۱٫

۱۷ـ بحارالانوار (همان)، ج ۹۴، ص ۸۰، ح ۴۷٫

۱۸ـ کنزالعمال، علی متقی هندی، بیروت، مؤسسه الرساله، ج ۸، ص ۵۳۴، ح ۲۸، ۲۴٫

۱۹ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۵۸، ح ۱۳۶۰۱٫

۲۰ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۶۶، ح ۴۲٫

 

 

سوتیتر:

بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا می‌کند حیات و زنده بودن مهدی«عج» را و حیات مهدی«عج» نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیع است، لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده‌اند